Download as doc, pdf, or txt
Download as doc, pdf, or txt
You are on page 1of 278

‫إزالة الخفاء‬

‫عن خلفة الخلفاء‬

‫تأليف‪:‬‬

‫محدث هند شاه ولي الله دهلوي رحمه الله‬

‫تصحيح و مراجعه‪:‬‬

‫سيد جمال الدين هروي‬

‫جلد اول‬

‫‪1‬‬
‫بسم الله الرحمن الرحيم‬

‫ل‬
‫سب ُ ِ‬ ‫ل داعيا ً الی اق َ‬
‫وم ِ ال ُّ‬ ‫س ِ‬‫ف الٌّر ُ‬‫الحمد لِله الذي بعث الينا اشر َ‬
‫ده لِتَتم النعمة‬ ‫من بع ِ‬‫ه ِ‬
‫ده وخلفاءَ ُ‬ ‫عه ِ‬
‫وَزَراءَه في َ‬ ‫عل اصحابا ً له ُ‬ ‫ج َ‬ ‫و َ‬
‫ن محمدا ً عبدهُ‬ ‫ن ل اِله ال الله وحدَه واَشهدُ ا َّ‬ ‫واَشهدُ ا َّ‬ ‫ع ُّ‬
‫م الّرحمه َ‬ ‫وت َ ُ‬
‫َّ‬ ‫ونبيُّه الذي لنب َّ‬
‫م عليه وعلي آله وصحبه‬ ‫ي بَعدَهُ صلي الله وسل َ‬
‫اَجمعين‪.‬‬

‫اما بعد ميگويد فقير حقير ولي الله عفي عنه كه در اين زمانه بدعت تشيّع‬
‫آشكار شد ونفوس عوام به شبهات ايشان متشّرب گشت و اكثر اهل اين اقليم‬
‫در اثبات خلفت خلفاي راشدين رضوان الله تعالي عليهم اجمعين شکوك بهم‬
‫رسانيدند‪ ،‬لجرم نور توفيق الهي در دل اين بنده ضعيف علمي را مشروح و‬
‫مبسوط گردانيد تا آنكه بعلم اليقين دانسته شد كه اثبات خلفت اين بزرگواران‬
‫اصلي ست از اصول دين تا وقتي كه اين اصل را محكم نگيرند هيچ مسئله از‬
‫مسائل شريعت محكم نشود؛ زيرا كه اكثر احكامي كه در قرآن عظيم مذكور‬
‫شده مجمل است‪ ،‬بدون تفسير سلف صالح بحل آن نتوان رسيد‪ .‬و اكثر احاديث‬
‫خبر واحد محتاج بيان‪ ،‬بغير روايت جماعه ی از سلف آنرا و استنباط مجتهدان از‬
‫سك به نگردد و تطبيق احاديث متعارضه بدون سعي اين بزرگواران‬ ‫آن متم َّ‬
‫صورت نگيرد و همچنين جميع فنون دينيه مثل علم قراء ة‪ ،‬تفسير‪ ،‬عقائد و علم‬
‫صل نشود و قدوه سلف در اين امور خلفاي‬ ‫سلوك بغير آثار اين بزرگواران متا ّ‬
‫راشدين است و تمسك ايشان بأذيال خلفاء‪.‬‬

‫جمع قرآن و معرفت قراءتهای متواتره از شاذ ّه مبتني بر سعي خلفا است‬
‫و قضايا و حدود و احكام فقه و غير آن همه مترتب بر تحقيق ايشان‪ .‬هر كه در‬
‫شكستن اين اصل سعي مي كند بحقيقت هدم جميع فنون دينيه ميخواهد و نيز‬
‫دانسته شد كه مدبّر السموات والرض تبارك وتعالي چنانچه سائر شرائع را اولً‬
‫در مرتبه كلم نفسي در ازل الزال معين و مقرر گردانيد و اشاره بهمان مرتبه‬
‫خل َ َ‬ ‫عدَّة ال ُّ‬
‫ق‬ ‫م َ‬ ‫شهرا ً في كِتَا ِ‬
‫ب اللهِ يَو َ‬ ‫شَر َ‬
‫عندَاللهِ اثنَا عَ َ‬
‫ور ِ‬‫شهُ ِ‬ ‫ن ِ‬‫است آيه كريمه (ا ِ ًّ‬
‫َ‬
‫م‪ )1‬بعد ازآن بر قلب مبارك حضرت پيغمبر‬ ‫حُر ٌ‬‫منهَا اَربَعَه ُ‬
‫ض ِ‬ ‫ت والَر َ‬ ‫ال ّسماوا ِ‬
‫صلي الله وعليه وسلم اجمال ً تارةً وتفصيل ً اُخري فرود آورد بعد از آن‪ ،‬آن‬
‫صا ً تارةً واشارةً آخري بيان آن فرمودند تا آنكه‬ ‫حضرت صلي الله وعليه وسلم ن ّ‬
‫آنچه مراد حق بود ظاهر شد و حجة الله قائم گشت و تكليف عباد بآن اعتقادا ً و‬
‫عمل ً بظهور رسيد‪ ،‬همچنان خلفت خلفاي راشدين اول ً در كلم نفسي مقرر شد‬
‫و در قرآن عظيم اجمال ً فرود آمد بعد از آن بر قلب مبارك آنحضرت صلي الله‬

‫آیه‪:‬‬ ‫‪ -‬سوره‬ ‫‪1‬‬

‫‪2‬‬
‫وعليه وسلم بطريق منام تارةَ و بطريق فراست در تعبير منامات صحابه اخري‪،‬‬
‫اين مجمل مفصل گشت و آنحضرت صلي الله وعليه وسلم از آن علم شريف‬
‫نصا ً و اشارة خبر دادند تا آنكه تكليف عباد باستخلف اين بزرگواران اعتقاداً‬
‫وعمل ً متحقق شد و پرده از روي كار برانداخته گشت و اهل قرن اول بموجب‬
‫آن بجان و دل عمل كردند بر خلف آنچه متاخرین اشاعره تقرير مي كنند كه‬
‫خلفت ايشان بنص نيست مطلقا ً يا بنص جلي نيست‪ ،‬بلكه امر اجتهادي است كه‬
‫اهل عصر بنا بر اجتهاد بر آن اتفاق نمودند و بر خلف آنچه شيعه گمان مي كنند‬
‫كه در قرن اول حيف (ظلم) عظيم رفته بسبب طلب دنيا؛ خلفت را از مسحقق‬
‫آن غصب كردند و بر غير مستحق اتفاق نمودند استغفر الله من جميع ما کرِه‬
‫الله‪.‬‬

‫و نيز دانسته شد كه تطبيق در اختلف علما در آن كه آنحضرت صلي الله وعليه‬


‫وسلم استخلف نمودند يا نه؟ بآن وجه تواند بود كه‪ :‬استخلف گاهي اطلق‬
‫كرده مي شود بر مجّرد تنبيه شارع بر مكلف بودن عباد بانقياد اين جماعه را‪ ،‬و‬
‫گاهي بر هيأت معتاده نزديك وصيت بوليت عهد از جميع اهل حل وعقد‪ .‬و‬
‫تنصيص بلفظ استخلف و مانند آن هر يكي معيني را اراده كرده است و بحسب‬
‫آن گفته و مشاورات صحابه بحفظ احاديث بود واستنباط از نصوص وتذكر معاني‬
‫مستخرجه از مأخذ بسيار ومانند آن‪ .‬و تطبيق در ميان اختلف علماء در آنكه‬
‫خلفت بنص جلي است يا خفي بآن وجه واقع است كه جمعي را آيهء اجمالي با‬
‫حديثي كه تفسير آن است مربوط با هم منظور شد‪ ،‬بنص جلي قائل شدند و‬
‫جمعي آيه را جدا دانستند و حجاب اجمال او را نتوانستند بر انداخت و احاديث را‬
‫جدا و آن را ملحق بآيه نساختند باز احاديث اخبار آحاد بود متفق در معني اثبات‬
‫خلفت كه قدر مشترك است‪.‬‬

‫جمعي را نظر بر حديثي دون حديثي افتاد دانستند كه خبر واحد است و جمعي‬
‫ه واحدهً افتاد و متواتر بالمعني شناختند و چنانكه نور توفيق‬
‫را نظر بر همه دفع ً‬
‫اين علم را مبسوط نمود داعيه نشر آن كتابا ً تارهً واخري نيز بخاطر ريخت‪.‬‬

‫أخرج ابن ماجه عن جابر رضي الله عنه قال قال رسول الله صلي الله عليه‬
‫م حديثا ً فقد كتم ما اَنَزل الل ُ‬
‫ه‬ ‫مهِ اَوَّل َ َها فَمن كَت َ َ‬ ‫وسلم‪" :‬إذا لَعَ َ‬
‫ن اخر هذه ال ّ‬
‫عزوجل" بناءً علي ذلك ورقي چند درين مسئله نوشته شد و به ازالة الخفاء‬
‫عن خلفة الخلفاء مسمي گشت و بر دو مقصد منقسم كرده آمد (تقسیم‬
‫شد)‪.‬‬

‫مقصد اول‬

‫در بيان معني خلفت عامه و خاصه و شرط آن و آنچه متعلق بآن است و‬
‫سردِ ادله بر خلفت ايشان و حل اختلف اهل در ميان خويش كه خلفت بنص‬
‫بود يا باجتهاد‪.‬‬

‫مقصد ثاني‬

‫‪3‬‬
‫س ُ‬
‫ك‬ ‫در مآثر خلفاي اربعه وهذا أوان الشروع في المقصود‪ ،‬وبنور توفيقه اتم ّ‬
‫م الوكي ُ‬
‫ل‬ ‫ل والي كِليته وحفظه ك َّ‬
‫ل امرٍ اُفوّض َ‬ ‫وعلي فضله اتوك ُ‬
‫حسبُنا الله ونع َ‬
‫ي العظيم‪.‬‬ ‫ول حو َ‬
‫ل ولقوهَ ال بالله العل ِ ّ‬

‫مقصد اول‬

‫مشتمل است بر فصول چند‬

‫فصل اول در خلفت عامه‬

‫مسئله در تعريف خلفت هي الرياسه العامه في التصدي لقامه الدين بإحياء‬


‫العلوم الدينيه واقامه اركان السلم والقيام بالجهاد وما يتعلق به من ترتيب‬
‫الجيوش والفرض للمقاتله واعطاءهم من الفیء والقيام بالقضاء واقامه الحدود‬
‫ه عن النبي صلي الله عليه‬‫ورفع المظالم والمر بالمعروف والنهي عن المنكر نياب ً‬
‫وسلم‪.‬‬

‫تفصيل اين تعريف آنكه معلوم بالقطع ست از ملت محمديه علي صاحبها‬
‫الصلوات والتسليمات كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم چون مبعوث شدند‬
‫براي كافه خلق الله با ايشان معامله ها كردند و تصرفها نمودند و براي هر‬
‫معامله نوّاب (نماینده ها) تعيين فرمودند و اهتمام عظيم در هر معامله مبذول‬
‫داشتند چون آن معاملت را استقراء نمائيم و از جزئيات بكليات‪ 1‬و از كليات به‬
‫كلي واحد كه شامل همه باشد انتقال كنيم جنس اعلي‪ 2‬آن اقامت دين باشد كه‬
‫متضمن جميع كليات است و تحت وي اجناس ديگر باشند يكي از آن احياي‬
‫و‬
‫علوم دين است از تعليم قرآن و سنت و تذكير و موعظت قال الله تعالي‪" :‬هُ َ‬
‫‪ - 1‬جزئیات جمع جزئی و کلیات جمع کلی می باشد‪ .‬در اصطلح علم منطق جزئی به آن مفهومی گفته می شود‬
‫که احتمال شرکت نداشته باشد مثل‪" :‬زید"‪ ،‬که نام برای یک ذات خاص بوده و احتمال تعدد و شرکت ندارد‪ .‬کلی‬
‫به آن مفهومی گفته می شود که احتمال شرکت داشته باشد مانند‪" :‬انسان"‪ ،‬که شامل زید‪ ،‬عمرو و خالد می‬
‫باشد‪ .‬در اینجا مراد از جزئیات وقائع خاص و مراد از کلیات مفهوم عامی است که همان وقائع خاص در تحت آن‬
‫مندرج است‪.‬‬

‫‪ -‬در اصطلح اهل منطق کلی بر پنج قسم است‪ -1 :‬جنس ‪ -2‬نوع ‪ -3‬فصل ‪ -4‬خاصه ‪ -5‬عَرض عام‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫جنس همان کلی است که جزء مشترک حقیقت افراد خود باشد مثل حیوان که انسان (حیوان ناطق)‪ ،‬اسپ‬
‫(حیوان صاهل) و حمار (حیوان ناهق) افراد آن می باشند‪ ،‬و حیوان جزء از حقیقت افراد خود است‪ .‬بطور مثال‪:‬‬
‫حقیت انسان "حیوان ناطق" است و "حیوان" یک جزء از این حقیقت می باشد و این جزء مشترک است که در‬
‫اسپ "حیوان صاهل" و در حمار "حیوان ناهق" و ‪ ...‬موجود می باشد‪.‬‬

‫جنس‪ ،‬چند درجه دارد (بر سه قسم است)‪:‬‬

‫‪-1‬بعضی از جنس ها طوری است که خودش در جنسی دیگری داخل می باشد و در تحت همان‬
‫جنس‪ ،‬جنس دیگری نیز می باشد این جنس را "جنس متوسط" می گویند‪.‬‬

‫‪-2‬خودش در تحت جنس دیگری می باشد مگر در تحت آن جنس دیگری نمی باشد واین قسم را‬
‫"جنس سافل" می گویند‪.‬‬

‫‪-3‬خودش در تحت جنس دیگری نمی باشد مگر در تحت آن جنس دیگری می باشد و این قسم را‬
‫"جنس عالی" می گویند‪.‬‬

‫‪4‬‬
‫َ‬
‫ب‬ ‫منهُم يَتلُوا عَلَيهِم ايَاتِه وَيَُزكِّيهِم وَيُعَل ِّ ُ‬
‫مهُ ُ‬
‫م الكِت َ‬ ‫سول ً ِّ‬
‫ن َر ُ‬
‫مي ِّي َ‬ ‫ال ّذِي بَعَ َ‬
‫ث فِي ال ُ ِّ‬
‫ه‪ "1‬ومستفيض شد كه آنحضرت صلي الله وعليه وسلم تعهد مي كردند‬ ‫م َ‬
‫حك َ‬
‫وال ِ‬
‫صحابه را بتذكير و موعظت‪.‬‬

‫و ديگری اقامت اركان اسلم ست؛ زيرا مستفيض شد كه امامت جمع و اعياد و‬
‫جماعت خود ميكردند و نصب امام در هر محلي مي فرمودند و أخذ زكوه و‬
‫صرف آن بر مصارف مي نمودند‪ ،‬عمال را براي اين معني منصوب مي ساختند‬
‫و همچنين شهادت بر هلل رمضان و هلل عيد مي شنيدند و بعد ثبوت شهادت‬
‫حكم به صوم و فطر مي فرمودند و حج را خود اقامت نمودند و سال نهم كه‬
‫حضور شريف آن حضرت صلي الله وعليه وسلم در مكه متحقق نشد حضرت‬
‫ابوبكر صديق را فرستادند تا اقامت حج نمايد‪.2‬‬

‫و قيام آنحضرت صلي الله وعليه وسلم بجهاد ونصب امرا و بعث جيوش و‬
‫سرايا و قيام آنحضرت بقضا در خصومات و نصب قضات در بلد اسلم و اقامت‬
‫حدود و امر به معروف و نهي از منكر مستغني از آن ست كه به تنبيه احتياج‬
‫داشته باشد‪.‬‬

‫و چون آن حضرت صلي الله وعليه وسلم به رفيق اعلي انتقال فرمودند واجب‬
‫شد اقامت دين به همان تفصيل كه گذشت و اقامت دين موقوف افتاد بر نصب‬
‫شخصي كه اهتمام فرمايد در اين امر و نواب را به آفاق (اطراف و اکناف)‬
‫فرستد و بر حال ايشان مطلع باشد و ايشان از امر وي تجاوز نكنند و بر حسب‬
‫اشاره وي جاري شوند و آن شخص خليفه آن حضرت صلي الله عليه وسلم‬
‫باشد و نائب مطلق وي‪.‬‬

‫پس از كلمه رياست عامه برآمدند علماي مسلمين كه بتعليم علوم دينيه‬
‫مشغول شوند و قضاه امصار و امراي جيوش كه بامر خليفه اقامت اين معني‬
‫نمايند و در عصر اول موعظت وتذكير ضميمه خلفت بود قال صلي الله وعليه‬
‫وسلم ‪" :‬ل يق ُّ‬
‫ص ال أميٌر او مأموٌر او مختال‪"3‬‬

‫ترجمه‪ :‬وعظ نکند مگر حاکم وقت و یا نماینده اش‪ ،‬و اگر غیر از آنها کسی‬
‫وعظ کرد او ریا کار می باشد‪.‬‬

‫و از لفظ في التصدي لقامه الدّين برآمد شخصي كه رياست و غلبه بر اهل‬


‫ي مثل ملوك جابره‬‫آفاق پيدا كند و متصدي شود اخذ باج را من غير وجه شرع ٍ ّ‬
‫متغلّبه‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬قول صحیح از اقوال اهل علم اینست که حج در اواخر سال نهم هجری فرض گردید و در آن سال چون‬
‫فرصت کافی برای ادای حج وجود نداشت پیامبر خدا صلی الله علی وسلم از سال آینده برای ادای این فریضه‬
‫اقدام فرمودند‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪5‬‬
‫واز لفظ تصدي برآمد شخصي كه قابليت اقامت دين بر وجه اكمل داشته باشد‬
‫و افضل اهل زمان خود بود ليكن بالفعل از دست وي چيزي از اين امور نه‬
‫ه عن‬‫برآيد‪ .‬پس خليفه مختفي و غير منصور و غير متسلط نخواهد بود‪ .‬وقيد نياب ً‬
‫النبي بر مي آرد از مفهوم خليفه انبياء را هر چند در قرآن عظيم حضرت داود‬
‫عليه السلم را خليفه گفته شد زيرا كه سخن در خلفت آنحضرت است‬
‫وحضرت داود خليفه الله بودند لهذا حضرت ابوبكر صديق راضي نشدند باسم‬
‫خليفه الله و فرمودند كه مرا خليفه رسول الله مي گفته باشد‪.‬‬

‫مسئله‬

‫واجب بالكفايه است بر مسلمين الي يوم القيامه نصب خليفه مستجمع شروط‬
‫به چند وجه‪:‬‬

‫يكي آنكه صحابه رضوان الله عليهم بنصب خليفه وتعيين او پيش از دفن آن‬
‫حضرت متوجه شدند پس اگر از شرع وجوب نصب خليفه ادراك نمي كردند‬
‫برين امر خطير مقدّم نمي ساختند واين وجه اثبات دليل شرعي از آنحضرت‬
‫صلي الله وعليه وسلم مي نمايد بر وجه اجمال‪.‬‬

‫ه‬
‫ميت َ ً‬
‫ت ِ‬
‫ما َ‬
‫ه َ‬
‫قه بَيعَ ٌ‬
‫ي عن ُ ِ‬
‫سف ِ‬ ‫ت وَلَي َ‬
‫ما َ‬
‫من َ‬
‫دوم آنكه در حديث وارد شده‪َ " :‬‬
‫ه‪ "1‬يعني هر كه بميرد حال آنكه نيست در گردن او بيعت خليفه‪ ،‬مرده‬ ‫جاهِلِي َّ ً‬
‫َ‬
‫است بمرگ جاهليت و اين نص شرع است تفصيلً‪.‬‬

‫سوم آنكه خداي تعالي جهاد و قضا و احياي علوم دين و اقامت اركان اسلم و‬
‫دفع كفار از حوزه اسلم را فرض بالكفايه گردانيد و آن همه بدون نصب امام‬
‫صورت نگيرد و مقدمه واجب واجب است‪ ،‬كبار صحابه برين وجه تنبيه نموده‬
‫اند‪.‬‬

‫مسئله‬

‫در شروط خلفت‪ :‬و اصل درين مسئله آنست كه معني خلفت چنانكه گذشت‬
‫متضمن است احياي علوم دين را‪ ،‬و اقامت اركان اسلم و امر به معروف و نهي‬
‫ت حدود را‪ .‬پس هر چه شرط هر يكي از‬‫از منكر و قيام بامر جهاد و قضا و اقام ِ‬
‫اين امور باشد شرط خلفت است و زياده از آن شرطي ديگر به مقتضاي حديث‬
‫مستفيض و آن قريشيت است و چون اين اصل دانسته شد خوض در تفصيل‬
‫نمائيم‪:‬‬

‫از جمله شروط خلفت آنست كه مسلمان باشد؛ زيرا كه رياست ملسمين را‬
‫ن عَلَي‬
‫ه لِلكفِرِي َ‬ ‫نمي سزد مگر مسلمان كما قال الله تعالي‪" :‬وَلَن يَّجعَ َ‬
‫ل الل ُ‬
‫سبِيلً " و پر ظاهرست كه اين معاني از غير مسلمان سرانجام نشود و‬ ‫ن َ‬
‫منِي َ‬
‫مؤ ِ‬
‫ال ُ‬
‫اگر خليفه كافر گردد العياذ بالله واجب شود خروج بر وي‪ ،‬پس نصب كافر اولً‬
‫اولي است بآنكه درست نباشد‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪6‬‬
‫واز آن جمله آن است كه عاقل و بالغ باشد؛ زيرا كه مجنون و سفيه و صبي‬
‫سفَهَآءَ اَمواَلَكُم "‬
‫‪1‬‬
‫محجورند از تصرفات جزئيه خويش قال الله تعالي‪" :‬ول تُؤتُو ال ُ‬
‫چون بر مال خودها قادر نباشند بر اموال و رقاب مسلمين البته تسلط ايشان‬
‫صحيح نباشد و كارهاي مطلوب از استخلف بالقطع از اين جماعت سرانجام‬
‫نمي شود‪.‬‬

‫از آن جمله آنست كه ذكر (مرد) باشد نه امرأة (زن)؛ زيرا كه در حديث بخاري‬
‫َ‬
‫م وَل ّوا أمَرهُم اِمَرأه‪ "2‬چون بسمع مبارك آنحضرت صلي الله‬ ‫ما اَفل َ َ‬
‫ح قَو ٌ‬ ‫آمده‪َ " :‬‬
‫وعليه وسلم رسيد كه اهل فارس دختر كسري را بباد شاهي برداشته اند فرمود‪:‬‬
‫رستگار نشد قومي كه والي امر بادشاهي خود ساختند زني را‪ ،‬و زيرا كه امرأه‬
‫ناقص العقل والدين است و در جنگ و پيكار بيكار و قابل حضور محافل و‬
‫مجالس ني؛ پس از وي كارهاي مطلوب نه برآيد‪ .‬واز آن جمله آنست كه حر‬
‫باشد زيرا كه عبد قابل شهادت در خصومات نيست و بنظر مردم حقير و مهین‪،‬‬
‫و واجب است بر وي مشغول بودن بخدمت سيد خود‪.‬‬

‫و از آن جمله آنست كه متكلم و سميع و بصير باشد؛ زيرا كه لزم است بر‬
‫خليفه حكم كردن بوجهي كه در مقصد او اشتباه واقع نشود و معرفت مدعي و‬
‫مدعي عليه و مقر و مقرله و شاهد و مشهود عليه‪ 3‬و استماع كلم اين جماعه‪.‬‬

‫و واجب است بر وي توليت قضاه امصار و نصب عمال و امر كردن مرجيوش‬
‫را بآنچه در جهاد پيش آيد و اين همه بدون سلمت اعضاء متحقق نشود و مقدمه‬
‫واجب واجب است‪.‬‬

‫و از آن جمله آن است كه شجاع باشد و صاحب راي در حرب و سلم وعقد ذمه‬
‫وفرض مقاتله و تعيين امرا و عمال و صاحب كفايت يعني دعه دوست (آرام‬
‫طلب) نباشد و نه ناكرده كار كه خبط كند در امور و نتواند سرانجام دادن‬
‫مهمات را؛ زيرا كه جهاد بجز از شجاع و صاحب راي كافي صورت نه بندد و آن‬
‫مطلب اعظم است از مطالب خلفت‪.‬‬

‫مصر بر صغائر‪ ،‬و‬


‫و از آنجمله آنست كه عدل باشد يعني مجتنب از كبائر غير ُ‬
‫صاحب مروت باشد نه هرزه گر خليع العذار؛ زيرا كه در شاهد و قاضي و راوي‬
‫حديث هر گاه اين معاني شرط است پس در رياست عامه كه زمام خلق بدست‬
‫او افتد اولي است بانكه شرط باشد‪.‬‬

‫سر‬ ‫‪4‬‬
‫ن ال ُ‬
‫شهَدَآءِ " و مرضي بودن مف ّ‬ ‫م َ‬
‫ن ِ‬
‫ضو َ‬ ‫م َّ‬
‫من تَر َ‬ ‫قال الله تبارك وتعالي‪ِ " :‬‬
‫است بعدالت و مروت‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪7‬‬
‫و از آنجمله آنست كه مجتهد باشد زيرا كه خلفت متضمن است قضاء و احياء‬
‫علوم دين و امر به معروف و نهي از منكر را‪ ،‬و اين همه بدون مجتهد صورت نه‬
‫ار فَاما الذي في‬‫ن فِي الن َّ ِ‬‫جنَّهِ وَاِثنَا ِ‬
‫حد ٌ فِي ال َ‬ ‫ضاهُ ثَلث َ ٌ‬
‫ه وَا ِ‬ ‫گيرد قال رسول الله‪( :‬اَلقُ َ‬
‫جاَر في‬‫ف الحق فَ َ‬ ‫ل عََر َ‬‫ج ٌ‬ ‫م به فهو في الجنّه وَر ُ‬ ‫حك َ َ‬‫ق فَ َ‬‫ل عََرف الح َّ‬
‫الجنّه فرج ٌ‬
‫ل قَضي للنّاس علي جهل فهو في النّار) "رواه ابوداود "‬
‫‪1‬‬
‫ج ٌ‬
‫الحكم فهو في النار وَر ُ‬
‫و اصل معني اجتهاد آنست كه جمله عظيمه از احكام فقه دانسته باشد به ادله‬
‫تفصيليه از كتاب و سنت و اجماع و قياس‪ ،‬و هر حكمي را منوط بدليل او‬
‫شناخته باشد و ظن قوي بهمان دليل حاصل كرده‪ .‬پس در اين زمانه مجتهد نمي‬
‫تواند شد مگر كسيكه جمع كرده باشد پنج علم را‪.‬‬

‫‪ -1‬علم كتاب قراءهً و تفسيرا ً ‪ -2‬علم سنت باسانيد آن و معرفت صحيح و ضعف‬
‫در آن ‪ -3‬علم اقاويل سلف در مسائل تا از اجماع تجاوز نه نمايد و نزديك‬
‫اختلف علي قولين‪ ،‬قول ثالث اختيار نه كند ‪ -4‬علم عربيت از لغت و نحو و غير‬
‫آن ‪ -5‬علم طرق استنباط و وجوه تطبيق بين المختلفين‪.‬‬

‫بعد از آن اعمال فكر كند در مسائل جزئيه و هر حكمي را منوط بدليل او‬
‫بشناسد و لزم نيست كه مجتهد مستقل باشد مثل ابوحنيفه و شافعي بلكه‬
‫مجتهد منتسب كه تحقيق سلف را شناخته و استدللت ايشان فهميده ظن قوي‬
‫در هر مسئله بهم رساند كافي است‪ .‬و تحقيق آن است كه احياي تفسير قرآن‬
‫نيز بغير اين علوم پنجگانه ميسر نيست ليكن معتبر آنجا احاديث اسباب نزول‬
‫مناسب اوست و آثار سلف در باب تفسير و حفظ و قوت فهم سياق و سباق‬
‫وتوجيه و مانند آن‪ ،‬وبر علم تفسير قياس بايد كرد جميع فنون دينيه را ـ والله‬
‫اعلم ـ‪.‬‬

‫و در زمان صحابه اكثر اين شروط لزم نبود همين معرفت قرآن و حفظ سنت‬
‫در كار مي شد؛ زيرا كه عربيت زبان ايشان بود بغير تعلم نحو بفهم كلم عربي‬
‫مي رسيدند و هنوز احاديث متعارضه ظاهر نشده و اختلف سلف پديد نيامده‬
‫بود‪.‬‬

‫و از آنجمله آنست كه قريشي باشد باعتبار نسب آباي خود؛ زيرا كه حضرت‬
‫ابوبكر صديق صرف كردند انصار را از خلفت باين حديث كه آنحضرت فرمودند‪:‬‬
‫من قَُريش‪"2‬‬
‫ه ِ‬ ‫"اَلَي َّ‬
‫م ُ‬
‫س تَبعٌ لِقُريش فِي هذا ال َّ‬
‫ن‪"3‬‬
‫شا ِ‬ ‫ٍ‬ ‫َ‬ ‫و ابوهريره و جابر روايت مي كنند "اَلنَّا ُ‬
‫ن‪ "4‬و‬ ‫منهُم اِثنَا ِ‬
‫ي ِ‬
‫ما ب َ ِق َ‬ ‫ل هذا الَمُر فِي قَُري ٍ‬
‫ش َ‬ ‫و ابن عمر روايت مي كند "لَيََزا ُ‬
‫ن هذا الَمر في قُريش ليعاديهم ا َحد اِلَّ‬ ‫معاويه بن ابي سفيان روايت مي كند "ا ِ َّ‬
‫َ ٌ‬ ‫ٍ َُ ِِ‬ ‫َ‬ ‫َ ِ‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪8‬‬
‫ن ‪ "1‬و غير اين طرق‪ ،‬طرق ديگر هم اين حديث‬ ‫ما اَقَا ُ‬
‫موا الدِّي َ‬ ‫كَب َّ ُ‬
‫ه الله عَلي َوجهِهِ َ‬
‫را ثابت است بجهت اختصار برين قدر اكتفاء نموديم‪.‬‬

‫و اختلف كرده اند در اشتراط كتابت جمعي اثبات آن كرده اند بملحظه آنكه‬
‫بسياري از امور دينيه موقوف است بر معرفت خط از علم كتابت و سنت و‬
‫انشاي احكام و نامها و بعض رد كرده اند آن را بآنكه آنحضرت صلي الله وعليه‬
‫وسلم امي بودند و حق آنست كه بر آنحضرت صلي الله وعليه وسلم در اين امر‬
‫قياس نمي توان كرد ديگري را‪ ،‬اليوم معرفت دين موقوف است بر شناختن خط‬
‫و بسياري از مصالح منوط بنوشتن‪ ،‬بالجمله چون اين شروط در شخصي موجود‬
‫باشد مستحقق خلفت شود و اگر او را خليفه سازند و خلفت را براي او عقد‬
‫كنند خليفه راشد شود و غير مستجمع اين شروط را اگر خليفه سازند ساعيان‬
‫خلفت او عاصي گردند ليكن اگر تسلط يابد حكم او فيما يوافق الشرع نافذ‬
‫باشد براي ضرورت كه برداشتن او از مسند خلفت اختلف امت پيدا كند و هرج‬
‫و مرج پديد آرد‪ .‬مسئله در طرق انعقاد خلفت‪:‬‬

‫انعقاد خلفت بچهار طريق واقع شود‪.‬‬

‫طريق اول‪ :‬بيعت اهل حل و عقد است از علماء و قضات و امرا و وجوه ناس‬
‫سر شود و اتفاق اهل حل و عقد جميع بلد اسلم شرط‬ ‫كه حضور ايشان متي ّ‬
‫نيست؛ زيرا كه آن ممتنع است و بيعت يك دو كس فائده ندارد زيرا حضرت عمر‬
‫ن‬ ‫در خطبه آخر خود فرموده اند "فَ َ‬
‫من بَايعَ رجل علي غير مشورهٍ من المسلمي َ‬
‫فل يُبَايَعُ هو والذي بايعه تَغَِّرهً اَن يُّقتَل " و انعقاد خلفت حضرت صديق بطريق‬
‫َ‪2‬‬

‫بيعت بوده است‪.‬‬

‫طريق دوم‪ :‬استخلف خليفه است‪ .‬يعني خليفه عادل به مقتضاي نصح‬
‫مسلمين شخصي را از ميان مستجمعين شروط خلفت اختيار كند و جمع نمايد‬
‫مردمان را و نص كند باستخلف وي و وصيت نمايد باتباع وي پس اين شخص‬
‫ميان سائر مستجمعين شروط خصوصيتي پيدا كند وقوم را لزم است كه همان‬
‫را خليفه سازند انعقاد خلفت حضرت فاروق بهمين طريق بود‪.‬‬

‫طريق سوم‪ :‬شوراي است به این صورت كه خليفه شائع گرداند خلفت را در‬
‫ميان جمعي از مستجمعين شروط و گويد از ميان اين جماعه هر كرا اختيار كنند‬
‫خليفه او باشد‪ ،‬پس بعد موت خليفه تشاور كنند و يكي را معين سازند و اگر‬
‫براي اختيار‪ ،‬شخصي را يا جمعي را معين كند اختيار همان شخص يا همان جمع‬
‫معتبر باشد و انعقاد خلفت ذي النورين بهمين طريق بود كه حضرت فاروق‬
‫خلفت را در ميان شش كس شائع ساختند و آخرها عبدالرحمن بن عوف براي‬
‫تعيين خليفه مقرر شد و ایشان حضرت ذي النورين را اختيار نمود‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪9‬‬
‫طريق چهارم‪ :‬استيل است‪ ،‬چون خليفه بميرد و شخصي متصدي خلفت گردد‬
‫بغير بيعت و استخلف و همه را بر خود جمع سازد بايتلف قلوب يا بقهر و نصب‬
‫قتال خليفه شود و لزم گردد بر مردمان اتباع فرمان او در آنچه موافق شرع‬
‫باشد و اين دو نوع است‪:‬‬

‫يكي آنكه مستولي (شخصی که بر خلفت استیلء پیدا کرده) مستجمع شروط‬
‫باشد و صرف منازعين كند بصلح و تدبير از غير ارتكاب محرمي و اين قسم‬
‫بعد حضرت‬ ‫جائز است و رخصت‪ .‬وانعقاد خلفت معاويه بن ابي سفيان‬
‫مرتضي و بعد صلح امام حسن بهمين نوع بود‪.‬‬

‫ديگر آنكه مستجمع شروط نباشد و صرف منازعين كند بقتال و ارتكاب محرم و‬
‫آن جائز نيست و فاعل آن عاصي است ليكن واجب است قبول احكام او چون‬
‫موافق شرع باشد‪ ،‬و اگر عمال او اخذ زكات كنند از ارباب اموال ساقط شود‬
‫چون قاضي او حكم نمايد نافذ گردد حكم او‪ ،‬و همراه او جهاد مي توان كرد و‬
‫اين انعقاد بنابر ضرورت است؛ زيرا كه در عزل او افناي نفوس مسلمين و‬
‫ظهور هرج و مرج شديد لزم مي آيد و بيقين معلوم نيست كه اين شدائد مفضي‬
‫شود بصلح يا نه؟ يحتمل (احتمال دارد) كه ديگري بدتر از اول غالب شود پس‬
‫ارتكاب فتن كه قبح او متيقن به است چرا بايد كرد براي مصلحتي كه موهوم‬
‫است ومحتمل! و انعقاد خلفت عبدالملك ابن مروان و اول خلفاي بني عباس‬
‫بهمين نوع بود‪.‬‬

‫بالجمله اگر شخصي متفرد باشد در زمان خود بشروط خلفت يا جمعي هستند‬
‫متصف بشروط خلفت و اين شخص افضل همه است منعقد نشود خلفت او‬
‫بغير يكي از طرق مذكوره زيرا كه بصفتي كه وي دارد بدون تسلط يا بيعت‬
‫خلف منقطع نشود و فتنه ساكن نگردد؛ لهذا جماعه از صحابه بعد انتقال‬
‫آنحضرت صلي الله وعليه وسلم برفيق اعلي مبادرت كردند به بيعت حضرت‬
‫صديق و اكتفا نه نمودند بر افضليت او‪.‬‬

‫بكدام طريق از‬ ‫و اهل علم تكلّم كرده اند در آنكه خلفت حضرت مرتضي‬
‫طرق مذكوره واقع شد؟‬

‫به مقتضاي كلم اكثر آنست كه به بيعت مهاجرين و انصار كه در مدينه حاضر‬
‫بودند خليفه شدند و اكثر نامه هاي حضرت مرتضي كه بأهل شام نوشته اند‬
‫شاهد اين معني است‪.‬‬

‫و جمعي گفته اند كه بشوري انعقاد خلفت ايشان شد زيرا كه مشوره استقرار‬
‫يافت بر آنكه خليفه عثمان باشد يا علي چون عثمان نماند علي متعين شد‬
‫وفيه ما فيه‪.‬‬

‫در ذيل اين مسئله نكته چند بايد فهميد اينجا سوالي متوجه ميشود تقريرش آنكه‬
‫تو قائلي بآنكه خلفت حضرات شيخين بنص بود از آنحضرت صلي الله وعليه‬

‫‪10‬‬
‫وسلم پس انعقاد خلفت صديق به بيعت اهل حل و عقد و خلفت فاروق‬
‫باستخلف بر قول تو چگونه درست آيد؟!‬

‫جواب گوئيم مقصود ما آن است كه بنص آنحضرت لزم شد خليفه ساختن‬


‫حضرت صديق و فاروق در زمان مخصوص و به ايشان متوجه شدن و عقد‬
‫خلفت براي ايشان بستن و امتثال امر ايشان نمودن در آنچه متعلق است‬
‫بخليفه‪ ،‬ليكن وجود خلفت بالفعل به بيعت اهل حل و عقد بود يا باستخلف مثل‬
‫آنكه نماز فرض شد بر زيد در كلم ازلي‪ ،‬و بنص شارع و تعلق حكم وجوب‬
‫بالفعل منوط گشت بدخول وقت‪.‬‬

‫پس باعتبار حكمت اسباب و علل نسبت كرده ميشود انعقاد خلفت به بيعت اهل‬
‫حل وعقد يا باستخلف‪.‬‬

‫و همچنين باليقين ميدانيم كه شارع عليه الصلوه والسلم نص فرموده است‬


‫بآنكه امام مهدي در دامان قيامت موجود خواهد شد و وي عند الله و عند رسوله‬
‫امام بر حق است و پر خواهد كرد زمين را بعدل و انصاف چنانكه پيش از وي پر‬
‫شده باشد بجور و ظلم پس باين كلمه افاده فرموده اند استخلف امام مهدي را‬
‫و واجب شد اتباع وي در آنچه تعلق بخليفه دارد چون وقت خلفت او آيد ليكن‬
‫اين معني بالفعل نيست مگر نزديك ظهور امام مهدي و بيعت با او ميان ركن و‬
‫مقام‪.‬‬

‫باز مشوره قوم براي حضرت صديق يا خليفه ساختن صديق حضرت فاروق‬
‫براي ذي النورين‬ ‫را به راي خود و عزم كردن عبدالرحمن ابن عوف‬
‫مستلزم آن نيست كه اينجا نصي نباشد بلكه ظاهر آن است كه اين بزرگان نصي‬
‫يا اشارتي از شارع دست آويز خود ساخته اند و مشهور شد در ميان مردم‬
‫نسبت بايشان؛ چنانكه گويند ابوحنيفه اين را واجب ساخته و شافعي اين را‬
‫واجب نموده است يا گويند حضرت فاروق اين را حلل گردانيد و موعد تفصيل‬
‫اين سخن فصل سوم است از اين رساله والله اعلم‪.‬‬

‫مسئله در بيان آنچه برخليفه واجب است از امضاي مصالح مسلمين‪:‬‬

‫و اصل در اين مسئله نظر كردن است در معني خلفت و دانستن مقدمات‬
‫اقامت دين كه بغير آنها اقامت دين متصوّر نشود و مكملت او كه بدون آنها علي‬
‫اكمل وجه تحقق نه پذيرد‪.‬‬

‫واجب است بر خليفه نگاه داشتن دين محمدي صلي الله عليه وسلم بر صفتي‬
‫كه بسنت مستفيضهء آن حضرتي صلي الله عليه وسلم ثابت شده و اجماع‬
‫سلف صالح بر آن منعقد گشته بانكار بر مخالف و انكار به آن وجه تواند بود كه‬
‫قتل كند مرتدين و زنادقه را و زجر نمايد مبتدعه را‪.‬‬

‫ديگر اقامت اركان اسلم نمودن از جمعه و جماعات و زكوه و حج و صوم بآنكه‬
‫در محل خود بنفس خود اقامت نمايد و در مواضع بعيده ائمه مساجد و مصدقان‬

‫‪11‬‬
‫را نصب فرمايد و امير الحج معين نمايد و احياي علوم دين كند بنفس خود قدري‬
‫كه متيسر شود‪ .‬مقرر سازد مدرسين را در هر بلدي چنانكه حضرت عمر رضي‬
‫الله عنه عبدالله بن مسعود را با جماعت در كوفه نشاند ومعقل بن يسار‬
‫وعبدالله بن معقل را به بصره فرستاد‪.‬‬

‫وفيصله كند ميان اهل خصومت يعني قضا كند در دعاوي ونصب قضاه نمايد‬
‫براي آن ونگاهدارد بلد اسلم را از شر كفار وقطاع طريق ومتغلبان‪ ،‬و‬
‫سرحدهاي دار السلم را با افواج و آلت جنگ مشحون سازد و جهاد نمايد با‬
‫اعداء الله ابتداءً ورفعا ً و ترتيب دهد جيوش را و فرض ارزاق كند براي مقاتله و‬
‫اخذ جزيه و خراج و قسمت آن نيز بر غزاه بعمل آرد و تقدير عطاياي قضاه و‬
‫مفتيان و مدرسان و واعظان و ائمه مساجد باجتهاد خود نمايد بغير اسراف و‬
‫تقتير‪ ،‬و نائب گيرد در كارها امناء عدول را و اهل نيكخواهي را و هميشه در‬
‫مشارفه (نگرانی) امور و تصفح (پرس و جو) احوال رعيت و افواج و امراء‬
‫امصار و جيوش غزاه وقضاه و غير ايشان مقيد باشد تا خيانتي و حيفي در ميان‬
‫نيايد‪ ،‬وسپردن كارها بكفار اصل ً درست نيست حضرت عمر از اين امر نهي‬
‫شديد فرموده اند‪.‬‬

‫ف عن وثيق‬ ‫ف السهروردي قدس سره في العوار ِ‬ ‫"اخرج شيخ الشيوخ العار ُ‬


‫ت‬ ‫ك اِن اَسلَم َ‬
‫ت اِستَعَن ُ‬ ‫ل لِی اَسلِم فَاِن َّ َ‬ ‫ن يَقو ُ‬ ‫الرومي قال كنت مملوكا لعُمر فكا َ‬
‫منهُم‬‫س ِ‬‫من لَي َ‬ ‫مانَتِهِم ب ِ َ‬‫ن عَلي ا َ َ‬ ‫ه لينبَغي اَن اَستَعِي َ‬ ‫ن فَان َّ ُ‬
‫مسلمي َ‬ ‫ه ال ُ‬‫مان َ ِ‬‫ك عَلي ا َ َ‬ ‫بِ َ‬
‫ي فقال اذهب‬ ‫ه الوفاهُ اعتَقَن ِ‬ ‫ضَرت ُ‬
‫ح َ‬‫ما َ‬ ‫ن فل َّ‬‫مَر ل َ اِكَراهَ في الدِّي ِ‬‫ل عُ َ‬‫ت فَقَا َ‬ ‫ل فَاَبَي ُ‬
‫قَا َ‬
‫‪1‬‬
‫ت "‪.‬‬ ‫شئ َ‬ ‫ث ِ‬ ‫حي ُ‬

‫اين است بيان آنچه واجب است بر خليفه بطريق اختصار و ايجاز‪.‬‬

‫مسئله در بيان آنچه بر رعيت واجب است از اطاعت خليفه‪:‬‬

‫لزم است بر مسلمين هر چه امر فرمايد خليفه از مصالح اسلم و از آنچه‬


‫مخالف شرع نباشد خواه خليفه عادل باشد خواه جائر‪.‬‬

‫و اگر قوم در مذاهب فروع مختلف باشند و خليفه حكم فرمايد بامري كه مجتهد‬
‫فيه است غير مخالف كتاب و سنت مشهوره و اجماع سلف و قياس جلي‪ ،‬بر‬
‫اصل واضح الثبوت لزم است سخن او شنيدن و بمقتضاي قضاي او رفتن هر‬
‫چند موافق مذهب محكوم عليه نباشد‪.‬‬

‫و حرام است خروج بر سلطان بعد از آنكه مسلمين بر وي مجتمع شدند مگر‬
‫آنكه كفر بواح ازوي ديده شود؛ اگر چه آن سلطان مستجمع شروط نباشد و‬
‫خروج بر خليفه به سه نوع تواند بود‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪12‬‬
‫يكي آنكه خليفه كافر شود بانكار ضروريات دين والعياذ بالله‪ :‬در اينصورت‬
‫واجب است خروج بر وي و قتال با وي و اين قتال اعظم انواع جهاد است تا‬
‫اسلم متلشي نگردد و كفر غالب نشود‪.‬‬

‫ديگر آنكه خروج كند براي نهب اموال و قتل نفوس و تحليل فروج‪ :‬که بغير‬
‫حكم سازد نه قانون شرع را و حكم اين جماعه حكم‬‫تأويل شرعي سيف را َ‬
‫قطاع طريق است دفع كردن ايشان و از هم متفرق ساختن جماعت ايشان را‬
‫واجب است‪.‬‬

‫سوم آنكه خروج كند به نيت اقامت دين و تقرير كند در خليفه واحكام او شبه‬
‫را‪ 1‬پس آن تأويل اگر باطل باشد قطعا ً هيچ اعتبار ندارد مانند تأويل اهل ردّت‬
‫ومانعين زكوة در زمان صديق اكبر ‪.‬‬

‫ص كتاب يا سنت مشهوره يا‬


‫و معني قطعيت بطلن تأويل آن است كه مخالف ن ّ‬
‫اجماع يا قياس جلي واقع شود و اگر آن تأويل مجتهد فيه است نه قطعي‬
‫البطلن آن قوم بغاة باشند‪ .‬در زمان اول حكم اين قوم حكم مجتهد مخطي بود‬
‫ه اَجر‪.‬‬ ‫َ‬
‫اِن اَخطأ فَل َ ُ‬
‫چون احاديث منع بغي كه در صحيح مسلم و غير آن مستفيض است ظاهر شد و‬
‫اجماع امت برآن منعقد گشت امروز حكم بعصيان باغي كنيم‪ .‬اگر از خليفه جور‬
‫صريح صادر شود يا حكم بر خلف شرع نمايد و در آن مسئله برهاني از جانب‬
‫شارع پيش ما موجود است و معني برهان همان است كه تقرير كرديم جائز‬
‫است قيام بدفع ظلم خليفه از خود وترك فرمانبرداري او‪ ،‬و جمعي كه رفيق‬
‫سلطان شوند براي ايذاي او عصاة باشند و اگر در آن مسئله برهاني از جانب‬
‫شرع نيست صبر نمايد و آفاتي را كه بر سر وي ميگذرد از آفات سماويه شمرد‬
‫و دست از قتال باز دارد‪.‬‬

‫و از انواع جهاد است امر كردن خليفه بمعروف ونهي او از منكر بغير خروج‬
‫بسيف و ميبايد كه به لطف باشد دون العنف‪ ،‬و در خلوت باشد دون الجلوة تا‬
‫فتنه بر نخيزد و چون معني خلفت و شروط خليفه و آنچه متعلق است بخلفت‬
‫دانسته شد وقت آن رسيد كه باصل مقصد عود كنيم‪:‬‬

‫اثبات خلفت عامه براي خلفاي اربعه از اجلي بديهيات‪ 2‬است چون مفهوم خليفه‬
‫و شروط او را در ذهن تصور نمائيم و از احوال خلفاي اربعه آنچه مستفيض‬
‫شده تذكر فرمائيم بالبداهة ثبوت شروط خلفت در ايشان و ظهور مقاصد‬
‫خلفت باكمل وجه از ايشان ادراك كرده ميشود اگر خفائي در ثبوت خلفت‬
‫ايشان هست باعتبار اخذ معاني ديگر است در مفهوم خلفت‪ ،‬چنانكه شيعه‬
‫عصمت و وحي باطني در امام شرط مي كنند و ال وجود اسلم و عقل و بلوغ و‬

‫‪ -‬یعنی به شبهه ای و یا تأویلی استدلل نموده و طبق آن بر خلیفه خروج نماید‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬بدیهی به چیزی گفته می شود که برای اثبات آن احتیاج به دلیل نباشد وأجلی بدیهیات یعنی واضحترین‬
‫بدیهیات‪.‬‬

‫‪13‬‬
‫حّريت و ذكورت و سلمت اعضاء و قريشيت در اين بزرگان محل بحث عاقلي‬
‫نمي تواند بود و هيچ عاقلي انكار نمي تواند كرد كه مقابله اهل ردّت و فتح بلد‬
‫عجم و بلد روم و مدافعت جيوش كسري و قيصر بتدبير و امر ايشان بوده است‬
‫و في هذا كفاية لمن اكتفي وشيعه باين قدر خود قائل اند كه حضرات شيخين‬
‫(رضی الله عنهما) خلفت را از دست حضرت مرتضي بغصب بردند و آن متصور‬
‫نيست ال باكمال جرأت و تدبير و ايتلف ناس با خود‪ ،‬پس شجاعت و راي و‬
‫كفايت را قائل شدند از آن جهت كه قصد نه كردند‪ .‬باقي ماند شرط اجتهاد و‬
‫عدالت‪ ،‬در اقاويل خلفاء مي بايد تأمل كرد و در قضاياي ايشان و مناظرات‬
‫ايشان خوض مي بايد نمود تا اجتهاد ايشان اظهر من الشمس شود‪ .‬وتا حال هيچ‬
‫كس از مخالفان بر دامن ايشان فسق ظاهر نه بسته است هر ژاژي (سخن بی‬
‫اساس و بیهوده) كه خائيده اند مرجع آن مختلف فيه است كه جمهور اسلم آن‬
‫را نمي دانند ال همين فرقه عاملهم الله بعدله‪.‬‬

‫پس اثبات خلفت براي ايشان بمعني مذكور مستغني است از برهان و آنچه در‬
‫اين باب مطلوب مي شود تجريد معني خلفت است از معاني ديگر و تحرير‬
‫شروط خلفت و بيان مقاصد نصب خليفه لغير و اين امور را بتوفيق الله تعالي‬
‫در اين عجاله مبيّن ساختيم والحمد لله رب العلمين‪.‬‬

‫فصل دوم‬

‫در لوازم خلفت خاصه‬

‫‪14‬‬
‫در حديث وارد شده كه آن حضرت صلي الله وعليه وسلم خبر دادند كه‪ :‬چند‬
‫گاه نبوت و رحمت خواهد شد بعد از آن خلفت و رحمت بعد از آن ملك عضوض‬
‫بعد از آن جبريت و عتود و در بعض روايات خلفت بر منهاج نبوت واقع شده‪.1‬‬

‫ة‬
‫و نيز به ثبوت رسيده كه آن حضرت صلي الله وعليه وسلم خبر دادند "الخلف ُ‬
‫ه‪"2‬‬
‫بعدي ثلثون سن ً‬
‫و خداي عزوجل در چندين آيت از قرآن عظيم باوصاف و علمات خلفتي كه در‬
‫َ‬
‫مكَّنَّا‬
‫ن اِن َّ‬‫كمال رضا و محبوبيت است تلويح و تصريح فرمود از آنجمله آيت‪ :‬اَل ّذِي َ‬
‫صلوةَ واتَوا ُ الَّزكوةَ وَ ا َ َ‬
‫ض واَقَاموا ال َّ‬
‫ي الَر ِ‬
‫‪3‬‬
‫منكر‬ ‫ن ال ُ‬‫ف وَنَهَوا عَ ِ‬
‫مُروا بالمعَرو ِ‬ ‫هُم ف ِ‬
‫ً‬
‫‪4‬‬
‫ت ليستَخلِفَنَّهُم‬
‫ملُوا الصلح ِ‬
‫منكم وَعَ ِ‬
‫منوا ِ‬ ‫ه ال ّذي َ‬
‫نا َ‬ ‫وآيه‪ :‬وَعَد َ الل ُ‬
‫‪5‬‬
‫ن معه اَشدَّآءُ عَلَي الكُفَّار‬ ‫وآيه‪ :‬محمد ٌ رسو ُ‬
‫ل اللهِ والذي َ‬
‫ف ياتي الله بقوم ٍ يُّحبُّهم‬
‫من يَّرتد َّ منكُم عَن دِينه فَسو َ‬ ‫وآيه "يآيُّها الذي َ‬
‫ن امنوا َ‬
‫ه‪ 6‬الي غير ذلك من اليات‪.‬‬ ‫حبُّون َ ُ‬
‫وي ُ ِ‬
‫وصحابه (رضی الله عنهم) در وقت مشاوره در تعيين خليفه به بعض اوصاف‬
‫نطق نموده اند چنانكه گفتند احق بهذا المر‪ ،‬وتوفي رسول الله صلي الله وعليه‬
‫ض و‪...‬‬
‫وسلم وهو عنهم را ٍ‬
‫از استقراء اين ادله وصفي چند محصل مي شود زياده از اوصافي كه در خلفت‬
‫عامه گفته شد‪.‬‬

‫در اين فصل مي خواهيم كه آن اوصاف را برشمريم و ثبوت آنها در خلفاي اربعه‬
‫رضوان الله عليهم بيان كنيم‪ .‬باستجماع لوازم خلفت خاصه مقرون بقريشيت‬
‫نسب تفسير كرده است قتاده شيخ اهل بصره از تابعين حواريت را‪.‬‬

‫ش ابوبكر وعمر وعثمان وعلي‬ ‫قال معمر قال قتادة‪ :‬الحواريون كلهم من قري ٍ‬
‫وحمزة وجعفر وابوعبيدة وعثمان بن مظعون وعبدالرحمن بن عوف وسعد بن‬
‫سر قتادة فيما روي عنه روح بن القاسم الحواريين‬
‫ابي وقاص وطلحة والزبير وف ّ‬
‫الذين تصلح لهم الخلفة كذا في استيعاب ابن عبدالبر‪.7‬‬

‫واصل در اعتبار اين اوصاف سه نكته است‪:‬‬


‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪15‬‬
‫نكته نخستين‪ :‬آنكه نفوس قدسيه انبياء عليهم السلم در غايت صفا و علو‬
‫فطرت آفريده شده اند ودر حكمت الهي بهمان صفا وعلو فطرت مستوجب‬
‫ه اَعل ُ‬
‫م‬ ‫وحي گشته اند ورياست عالم بايشان مفوض شده قال الله تعالي‪ :‬الل ُ‬
‫َ ‪1‬‬
‫ه‬ ‫ث يجع ُ‬
‫ل رسالت َ ُ‬ ‫حي ُ‬

‫و از ميان امت جمعي هستند كه جوهر نفس ايشان قريب بجوهر نفوس‬
‫انبياء مخلوق شده و اين جماعت در اصل فطرت خلفاي انبياء اند در امت بمثال‬
‫آنكه آئينه از آفتاب اثري قبول مي كند كه خاك و چوب و سنگ را ميسر نيست‬
‫اين فريق كه خلصه امت اند ار نفس قدسيه پيغامبر صلي الله وعليه وسلم‬
‫بوجهي متأثر ميشوند كه ديگران را ميسر نمي آيد و آنچه از آن حضرت صلي‬
‫الله وعليه وسلم فرا گرفته اند بشهادت دل فرا گرفته اند گويا دل ايشان آن‬
‫چيزها را اجمال ً ادراك كرده بود و كلم آن حضرت صلي الله وعليه وسلم شرح‬
‫و تفصيل آن معاني اجمالي نمود‪ ،‬و بعد از ايشان جماعت ديگر اند پايه بپايه‬
‫فرودتر تا آنكه نوبت عوام مسلمين آيد پس خلفت خاصه آن است كه اين‬
‫شخص چنانكه در ظاهر حال رئيس مسلمين شود بحسب وضع طبيعي كه‬
‫مراتب استعدادات افراد بني آدم است در صفا و علو فطرت المثل فالمثل نيز‬
‫رئيس امت باشد تا رياست ظاهر هم دوش رياست باطن گردد واين جماعت كه‬
‫بوضع طبيعي خلفاي انبياء اند در شريعت مسمي اند بصديقین و شهداء و‬
‫صالحين و اين مضمون استفاده ميشود از اين دو آيهء كريمه‪:‬‬

‫ن اَنعم َ‬
‫ت‬ ‫ط الذي َ‬ ‫م صرا َ‬ ‫ط المستقي َ‬ ‫صرا َ‬ ‫قال الله تعالي علي لسان عباده‪ :‬اهدنَا ال ِ‬
‫ن‬‫ن النبيي َ‬‫ه عليهِم م َ‬‫م الل ُ‬‫ن اَنعَ َ‬‫معَ الذي َ‬ ‫عليهم‪ .2‬وقال تبارك وتعالي‪ :‬اُولئ َ‬
‫ك َ‬
‫ك رفيقاً ‪.3‬‬ ‫ن اولئ َ‬ ‫والصديقين وال ُّ‬
‫ن وَحس َ‬ ‫شهَدَآءِ الصالحي َ‬ ‫َ َ‬
‫پس در اين دو آيه افاده فرمود كه مطلوب مسلمين و مسئول ايشان در‬
‫صلوات خويش و مطمح مهم ايشان در سلوك مراتب قرب موافقت با جماعه‬
‫منعَم عليهم است‪ ،‬و مراد از منعَم عليهم اين چهار فريق اند‪.4‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫من يَّرتد َّ منكُم عن دينه ‪ ...‬إنما وليُك ُ ُ‬
‫م الله‬ ‫ودر جائي ديگر‪ :‬يآيُّها ال ّذِي َ‬
‫ن امنوا َ‬
‫‪5‬‬

‫نيز اشاره بهمين معني است يعني ولي عوام مسلمين افاضل ايشان اند كه به‬
‫اقامت صلوة و وصف محبّيت و محبوبيت و غير آن متصف اند و اين معني را‬
‫عبدالله ابن مسعود بيان كرده اخرج ابوعمر في خطبة الستيعاب عن ابن‬
‫ب محمد صلي الله‬ ‫مسعود قال‪ :‬إن الله تعالي نظر في قلوب العباد فوجد َ قل َ‬
‫ب العبادِ فاصطفاهُ َوبعثه برسالته ثم نظر في قلوب العباد‬ ‫وعليه وسلم خيَر قلو ِ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ -‬یعنی انبیاء‪ ،‬صدّیقین‪ ،‬شهدا و صالحین‪.‬‬ ‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪16‬‬
‫بعد قلب محمدٍ صلي الله وعليه وسلم فوجد قلوب اصحابه خير قلوب العباد‬
‫فجعلهم وَُزَرا َء نبيه صلي الله وعليه وسلم يقتلون عن دينه‪.1‬‬

‫ووزرا َء نبيه فما رآهُ‬


‫و بيهقي مثل آن ذكر كرده إل انه قال‪ :‬فجعلهم انصاَر دينه ُ‬
‫ح و چنانكه‬
‫‪2‬‬
‫ن وما رآه قبيحا ً فهو عند َ اللهِ قبي ٌ‬
‫س ٌ‬ ‫سنا ً فهو عند َ اللهِ َ‬
‫ح َ‬ ‫المؤمنون ح َ‬
‫اولويت اين فريق در خلفت متحقق است اجتهاد اين فريق اولي و احق است از‬
‫اجتهاد ديگران و هر وصفي از اوصاف مذكوره علمات وخواص دارد‪ ،‬آن حضرت‬
‫صلي الله وعليه وسلم در ميان مناقب صحابه گاهي نص فرموده اند باثبات اين‬
‫اوصاف در ايشان گاهي باثبات علمات و خواص‪ ،‬تلويح ابلغ من التصريح ادا‬
‫كرده‪.‬‬

‫ن‬‫نكته دوم‪ :‬آنكه خليفه حقيقي پيغامبر مثل نَي است كه نائي آن را بردها ِ‬
‫ت آن‬‫خود نهد بجهت بلند گردانيدن آواز و مانند آن‪ .‬و انشاء نغمه و تعين كيفي ِ‬
‫راجع است بنائي همچنان از تقاسيم رحمت الهي نصيب پيغامبر گشته و پيغامبر‬
‫صلي الله وعليه وسلم قبل از مباشرت آن برفيق اعلي پيوسته بوجهي از وجوه‬
‫بطور سببيت و نیابت آن معاني را بدست خلفاء اتمام ساخته اند‪ ،‬بحقيقت آن‬
‫همه راجع است به پيغامبر و ايشان بمنزلهء جوارح پيغامبر شده اند ل غير‪.‬‬

‫پس خلفت خاصه آن است كه از خليفه كارهاي كه نصيب آن حضرت صلي‬


‫الله وعليه وسلم و منسوب بايشان است در قرآن عظيم و حديث قدسي بدست‬
‫ت او را تصريحا ً وتلويحاً‬ ‫وي سرانجام شود و آنحضرت صلي الله وعليه وسلم اناب ِ‬
‫ت كثيره اظهار فرموده باشند تا همه كارها در جرائد اعمال حضرت پيغامبر‬ ‫مرا ِ‬
‫صلي الله وعليه وسلم مرقوم گردد و ايشان شرف وساطت حاصل نموده باشند‬
‫‪3‬‬
‫ج شطأَه‪...‬‬‫ل كزرٍع اَخَر َ‬ ‫چنانكه آيه‪ :‬ذلك مثلُهُم في التَّوراة وَ َ‬
‫مثَلُهُم في النجي ِ‬
‫ض فمقتهم‬ ‫و اين حديث قدسي نيز شاهد آنست‪ :‬ا َّ‬
‫ن الله نظر الي اهل الر ِ‬
‫ك َو اَبتَلي بك‪.4‬‬‫ك ِل بتَلي َ‬
‫عربَهم وعجمهم ال بقايا من اهل الكتاب وقال انما بعَثت َ‬

‫و اين قصه بهمان ميماند كه حضرت داود عليه السلم باقصي همت متوجه بناي‬
‫مسجد اقصي گشتند و آن كار از دست ايشان سرانجام نيافت لبد فرزندي را‬
‫طلب كردند كه بر دست وي تمام شود و بعلقه آنكه وي حسنه است از حسنات‬
‫ايشان در جريده اعمال حضرت داود ثبت گردد كه داود باني مسجد اقصي‬
‫است‪.‬‬

‫نكته سوم‪ :‬آنكه خلفت امر خطير است و نفوس آدم مجبول (بطور جبلی‬
‫و فطری پیداشده) بر اتباع هوا‪ ،‬و شيطان در بني آدم جاري است مجري الدم‬
‫چون خلفت به رأي شخص مستقر شود احتمال دارد كه جور پيش گيرد و در‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪17‬‬
‫مقاصد خلفت تهاون صريح بعمل آرد و ضرر اين خليفه در اُمت مرحومه اش ّ‬
‫د‬
‫باشد از ضرر ترك استخلف وي‪ ،‬و اين احتمال كثير الوقوع است نمي بيني كه‬
‫بادشاهان همه إل ماشاء الله در اين مهلكه گرفتار شده اند و مي شوند تا وقتي‬
‫كه اين احتمال بر انداخته نشود بوعده الهي يا باوصافي كه نزديك (هنگام)‬
‫حصول آنها جور و تهاون ممتنع عادي گردد و ظن قوي بعدل و قيام خليفه بامر‬
‫ملت بظهور رسد استخلف اين چنين شخص خير محض نباشد و نفوس آدم‬
‫باقامت او اطمينان پيدا نه كنند‪ .‬وكسيكه مرشد خلئق گردد و مربي ايشان در‬
‫علم ظاهر و باطن يحتمل كه در علم و حال خود غلط كرده باشد و ديگران‬
‫ببعض قرائن متمسك شده همان غلط را رواج داده باشند وما احسن ماقيل‪:‬‬

‫پس بهر دستي نبايد داد دست‬ ‫اي بسا ابليس آدم روي هست‬

‫تا اعتماد بر علم و حال شخصي بحديث مستفيض صادق مصدوق و اشارات او‬
‫حاصل نشود كار نا تمام است‪.‬‬

‫پس خلفت كامله همان است كه وثوق بصاحب آن داشته باشيم بنص شارع و‬
‫اشارات او‪ ،‬وخلفت عامه آنكه بمجرد عدالت خليفه و علم او اكتفا كنيم چون‬
‫اين سه نكته مبين شد خوض در تفصيل نمائيم‪:‬‬

‫از جمله لوازم خلفت خاصه آنست كه خليفه از مهاجرين اولين باشد و از‬
‫حاضران حديبيه و از حاضران نزول سوره نور و از حاضران ديگر مشاهد عظيمه‬
‫مثل بدر و احد و تبوك که در شرع تنويه شأن آن مشاهد و وعده جنت براي‬
‫حاضران آنها مستفيض شده‪.‬‬

‫اما آنكه از مهاجرين اولين باشد از آن جهت مطلوب شد كه خداي تعالي درشان‬
‫َ‬
‫موا بعد از آن فرمود‬ ‫ن باَنَّهُم ظُل ِ ُ‬
‫ن يُقتَلُو َ‬
‫ن لل ّذي َ‬‫مهاجران اولين مي فرمايد‪ :‬اُذِ َ‬
‫ض‬ ‫الَّذين اُخرجوا من ديارهم بغيرحق بعد از آن فرمود الَّذين ان َ َّ‬
‫مكنّهُم في الر ِ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ِ ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬
‫ف وَ نَهَوا عن المنكر ‪ .‬حاصل معني‬ ‫مُروا بالمعرو ِ‬ ‫صلوهَ واتوا ُ الزكوهَ وَا َ َ‬‫موا ال َّ‬
‫اقا ُ‬
‫‪1‬‬

‫اين آيات آنست كه در باب مهاجرين اولين كه اذن قتال براي ايشان داده شد‬
‫تعليق مي فرمايد كه اگر ايشان را تمكين في الرض دهيم يعني رئيس گردانيم‬
‫اقامت صلوة كنند و ايتاء زكوة نمايند و امر به معروف ونهي از منكر بعمل آرند‪،‬‬
‫و نهي از منكر متناول است اقامت جهاد را؛ زيرا كه اشد منكرات كفرست و‬
‫اشد نهي قتال‪ ،‬و متناول است اقامت حدود را و رفع مظالم را و امر بمعروف‬
‫متناول است احياي علوم دينيه را‪.‬‬

‫پس بمقتضاي اين تعليق لزم شد كه هر شخصي از مهاجرين اولين كه ممكَّن‬


‫خلف‬ ‫في الرض شود از دست او مقاصد خلفت سرانجام يابد و در وعده الهي ُ‬
‫نيست پس خليفه اگر از مهاجرين اولين باشد امن حاصل شود بر وي و اطمينان‬
‫قلب متحقق گردد از خلفت وي و اين خصلت نمونه عصمتي است كه براي‬
‫انبياء عليهم السلم ثابت است‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪18‬‬
‫من دِيَارِهِم وَ اُوذ ُوا في سبيلي وقاتَلُوا‬ ‫جوا ِ‬ ‫جروا َو اُخرِ ُ‬ ‫و نيز مي فرمايد‪ :‬فَالّذ َي َ‬
‫ن هَا َ‬
‫ت تجري من تحتها الَنهُر ثوابا ً من‬ ‫ن عنهُم سيّاتهم ولدخلنَّهُم جن ّ ٍ‬ ‫وَ قُتلُوا لُكَفَِّر َّ‬
‫‪1‬‬
‫ه‬
‫عندالل ِ‬
‫َ‬
‫ن امنُوا وهاجروا وجاهدوا في سبيل اللهِ وَ ال ّذي َ‬
‫ن اوَواوَّ‬ ‫و نيز مي فرمايد‪ :‬والّذ َي َ‬
‫‪2‬‬
‫مغفرهٌ وَّ رزقٌ كريم‬ ‫ن حقا ً لهم َّ‬ ‫مؤمنو َ‬ ‫م ال ُ‬‫كه ُ‬ ‫نصروا اولئ َ‬
‫َ‬
‫ن امنوا وهاجروا وجاهدوا في سبيل اللهِ باموالِهِم واَنفسهم‬ ‫و نيز مي فرمايد‪ :‬ال ّذي َ‬
‫ه عند َ اللهِ‬ ‫م دََرج ً‬ ‫اَعظ ُ‬
‫‪3‬‬

‫و اما آنكه از حاضران حديبيه باشد از آن جهت مطلوب شد كه خداي تعالي مي‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ار و بر اثر وي مي فرمايد‬
‫ه اشدآءُ علي الكفّ ِ‬‫ن مع ُ‬‫ل اللهِ وال ّذي َ‬
‫فرمايد‪ :‬محمد ٌ رسو ُ‬
‫ج شطأه فاَزَره‬ ‫ذلك مثلُهُم في النجيل كزرٍع اَخر َ‬
‫‪4‬‬

‫حاصل معني اين آيات آنست كه بر دست جماعت كه همراه آن حضرت صلي‬
‫الله وعليه وسلم در اين واقعه مباركه حاضر بودند اظهار دين واعلي كلمة الله‬
‫واقع خواهد شد‪ ،‬پس چون اين وصف در خليفه ثابت باشد اعتماد متحقق شود‬
‫كه مقاصد خلفت از وي سرانجام خواهد گرفت و در قرآن عظيم اثبات رضا‬
‫ن إذ‬
‫براي اين فريق مقرر شد قال الله تعالي‪ :‬لقد رضي الله عن المومني َ‬
‫‪5‬‬
‫ت الشجرهِ‬ ‫يبايعُون َ َ‬
‫ك تح َ‬
‫و در حديث آمده عن جابر قال رسول الله صلي الله عليه وسلم‪ :‬لن يلج النار‬
‫‪6‬‬
‫احد ٌ شهد بدرا ً والحديبيه‬

‫وعنه قال رسول الله صلي الله عليه وسلم‪ :‬ليدخل النار احد ممن بايع تحت‬
‫‪7‬‬
‫الشجرةِ‬
‫و اما آنكه از حاضران نزول سوره نور باشد از آنجهت مطلوب شد كه خداي‬
‫ت ليستخلفنَّهم في‬
‫ملُوا الصلح ِ‬
‫ن امنُوا منكُم وَ ع ِ‬
‫ه الذي َ‬
‫تعالي مي فرمايد‪ :‬وعد َ الل ُ‬
‫َ‬
‫ن من قبلهم وليمكنن لهم دينُهم والذي ارتضي لهم‬ ‫ف ال ّذي َ‬
‫ض كما استخل َ‬
‫الر ِ‬
‫‪8‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪19‬‬
‫لفظ "منكم" راجع است بحاضرين نه بمسلمين قاطب ًً‬
‫ة؛ زيرا كه اگر جميع‬
‫مسلمين مراد مي بود بذكر لفظ منكم با كلمه "الذين امنوا وعملوا الصلحت"‬
‫تكرار لزم مي آمد‪.‬‬

‫پس حاصل معني آن است كه وعده براي جمعي است از شاهدان نزول آيه كه‬
‫تمكين دين بر وفق سعي ايشان و اجتهاد و كوشش ايشان بظهور خواهد رسيد‪.‬‬

‫و اما آنكه از حاضران مشاهد خير باشد از آن جهت كه اهل بدر افضل صحابه‬
‫ة بن رافٍع الُّزَرقي عن ابيه وكان ابوه من‬‫اند اخرج البخاري عن معاذ بن رفاع َ‬
‫اهل بدرٍ قال جاء جبرئيل الي النبي صلي الله عليه وسلم فقال‪ :‬ما تَعُدُّون اه َ‬
‫ل‬
‫ه نحوها قال وكذلك من شهد َ بدراً‬ ‫بدر فيكم فقال من أفضل المسلمين أو كلم ً‬ ‫ٍ‬
‫‪1‬‬
‫من الملئكة‬

‫ه اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم‬ ‫و در شان ايشان صحيح شده‪ :‬لَعَ َّ‬
‫ل الل َ‬
‫ت لكم او فقد وَجبَت لكم الجنة‪.2‬‬ ‫فقد غفر ُ‬

‫ن َو الَن َ ِ‬
‫صار‬ ‫ي والمهاجري َ‬
‫ي النب ِ ّ‬
‫ه عل َ‬
‫ب الل ُ‬
‫و در حاضران تبوك نازل شده‪ :‬لقد تا َ‬
‫ن اتَّبَعُوهُ في ساعةِ العسرةِ‪.3‬‬
‫الذي َ‬
‫و مبتني بر همين اصل است كلمي كه ابن عمر مهيا كرده بود كه برای معاويه‬
‫السلم ‪،4‬‬
‫ِ‬ ‫ل اَبَاك علي‬ ‫من قاتل َ‬
‫ك وقات َ‬ ‫بن ابي سفيان بگويد‪ :‬احقٌ بهذا المر منك َ‬
‫اخرجه البخاري‪.5‬‬

‫و كلم عبدالرحمن بن غنم اشعري فقيه شام چون ابوهريره و ابودرداء از نزديك‬
‫حضرت مرتضي برگشتند (و ايشان ميانجي بودند ميان امیر معاويه و حضرت‬
‫مرتضي‪ ،‬و معاويه طلب مي كرد كه علی خلفت را بگذارد وشورائي گرداند در‬
‫ميان مسلمين) فكان مما قال لهما‪ :‬عجبا ً منكما كي َ‬
‫ف جاَز عليكما ماجئتما به‬
‫ن عليا ان يجعلها شوري وقد علمتما انه قد بايعه المهاجرون والنصار واهل‬ ‫تدعُوا ِ‬
‫وأيُ‬
‫ّ‬ ‫ن من رضيه خير ممن كرهه ومن بايعه خير ممن لم يبايعه‬ ‫الحجاز والعراق وا َّ‬
‫ه في الشوري وهو من الطُلَقاء‪ 6‬الذين ليجوز لهم الخلفة وهو‬ ‫ل لمعاوي َ‬‫مدخ ٍ‬
‫وأبوه رؤوس الَحزاب فندَما علي مسيرهما وتابا بين يديه اخرجه ابوعمر في‬
‫‪7‬‬
‫الستيعاب‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬یعنی آنگاه که تو و پدرت مشرک بودید‪ ،‬و در صحنه بدر و احد بر خلف مسلمانها می جنگیدید وعلی از اسلم‬
‫و پیامبر دفاع میکرد‪ ،‬لهذا علی از تو به خلفت اولی تر است‪.‬‬
‫‪5‬‬

‫‪ - 6‬طلقاء جمع طلیق الس به معنای غلم آزاد کرده شده‪ ،‬و در اینجا مراد کسانی است که بعد از فتح مکه‬
‫مسلمان شده اند‪.‬‬

‫‪20‬‬
‫شر به بهشت باشد يعني بر زبان‬ ‫و از لوازم خلفت خاصه آن است كه خليفه مب َّ‬
‫مبارك آن حضرت صلي الله وعليه وسلم گذشته باشد كه فلن شخص (بخصوص‬
‫اسم او بغير تعليق شرطي) از اهل بهشت است و عاقبت حال او نجات و‬
‫سعادت است؛ زيرا كه اين بشارت افاده مي فرمايد قطعا ً سعادت اين شخص و‬
‫ايمان او و تقواي او در آخر حال‪ ،‬و آخر حال خلفاء قيام بامر خلفت بود و ايشان‬
‫در حالت خلفت از عالم گذشته اند‪ ،‬و افاده مي فرمايد ظنا ً قريبا ً من اليقين كه‬
‫افعال او در سائر عمر خير باشد و ايشان مجتنب باشند از معاصي و عامل‬
‫بطاعات‪ ،‬اگر چه مغفرت مرتكب كبيره پيش اهل سنت و جماعت جائز قليل‬
‫الوجود است ليكن اينجا تلبيس عظيم و تدليس شديد لزم مي آيد و تلبيس و‬
‫تدليس از آن حضرت صلي الله وعليه وسلم منفي است‪.‬‬

‫و بشارت خلفاي اربعه به جنت بحد تواتر رسيد بوجهي كه احتمال خلف آن‬
‫نماند‪.‬‬

‫ل ‪ :‬اجمال ً در آيات مناقب مهاجرين و حضار حديبيه و جيش العسرة و غير آن‪،‬‬
‫او ً‬
‫و در احاديث مناقب مطلق صحابه و مناقب حاضران اين مشاهد و ذكر آن‬
‫احاديث طولي دارد‪.‬‬

‫و ثانياً ‪ :‬در ضمن عشره مبشره عن سعيد بن زيد‪.1‬‬

‫و ثالثاً ‪ :‬براي خلفاي ثلثه عن ابي موسي وجابر وغيرهما‪.2‬‬


‫‪3‬‬
‫و رابعاً ‪ :‬براي شيخين در حديث ابي سعيد خدري وابن مسعود‬

‫وخامساً‪ :‬فرادي فرادي از جماعه كثير از آنجمله‪:‬‬


‫‪5‬‬
‫ن في الجنة‬
‫ن رفيقي في الجنة‪ 4‬ولعلي بستا ٌ‬
‫حديث‪ :‬عثما ُ‬
‫و از لوازم خلفت خاصه آن است كه آن حضرت صلي الله وعليه وسلم نص‬
‫فرمايند كه وي از طبقه علياي امت است از صديقين يا شهداء و صالحين‪ ،‬و‬
‫محدَّث‪ 6‬نيز شقيق صديق است و بيك اعتبار داخل در حد وي‪ .‬يا بيان علو درجه‬
‫او در بهشت فرموده باشند و اين معنی نیز لزم بودن شخص است از طبقه‬
‫علياي امت‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪ - 6‬به کسی گفته می شود که پروردگار چیزی را در قلب او الهام نماید‪ ،‬و در احادیث صحیح این وصف برای‬
‫عمر فاروق ثابت شده است‪.‬‬

‫‪21‬‬
‫يارأي او موافق باشد با وحي‪ ،‬و آيات كثيره بر وفق رأي او نازل شده باشد و‬
‫اين معني نيز لزم بودن شخص است از طبقه عليا‪.‬‬

‫يا بتواتر ثابت شود كه سيرت او در عبادات و تقّرب الي الله اكمل است از‬
‫سيرت سائر مسلمين و متحلي (آراسته شده) باشد بخصال مرضيه و مقامات‬
‫عليه واحوال سنيه وكرامات قويه؛ يعني چيزهاي كه امروز باسم طريقه صوفيه‬
‫مسمي مي گردد و صاحب "قوت القلوب" وغير وي در كتب خويش بيان كرده‬
‫اند و هر مسئله را باحاديث و آثار محكم نموده واين نيز لزم صديقيت وشهادت‬
‫است‪ ،‬و اين معني در خليفه براي آن مطلوب شد كه رياست ظاهر او مقرون‬
‫باشد برياست باطن‪ ،‬و تشبّه كامل به آن حضرت صلي الله وعليه وسلم پيدا‬
‫ن معه اَشدآءُ علي الك ُ َّفارِ رحمآءُ بينهم تراهم‬ ‫َ‬
‫كند‪ ،‬و در عداد آيه كريمه‪ :‬والذ ّي َ‬
‫جدا ً يبتغون فضل ً من الله ورضوانا ً سيماهم في وجوههم من اثر السجود‪،1‬‬ ‫ركّعا ً س َّ‬
‫ن اعزةٍ علي الكفرين‪ 2‬داخل شود و‬ ‫و در عداد‪ :‬يحبُّهُم ويحبونَة اَذلةٍ علي المؤمني َ‬
‫ثبوت اين معني براي خلفاي اربعه از ضروريات دين است و ثابت باحاديث‬
‫بيشمار‪.‬‬

‫ن علي‬ ‫از آنجمله‪ :‬حديث ابي هريره ان رسول الله صلي الله وعليه وسلم كا َ‬
‫ت الصخرةُُ فقال‬ ‫ي وطلحه والزبيُر فتحَّرك َ ِ‬ ‫حراء هوَ وابوبكرٍ وعمر وعثمان وعل ٌ‬
‫ِ‬
‫ي اَو صديقٌ اَو شهيد ٌ اخرج‬ ‫َ‬
‫ك اِل ّ نَب ٌ‬ ‫رسول الله صلي الله وعليه وسلم اهدأ فَ َ‬
‫ما علي ِ‬
‫‪3‬‬
‫م والترمذي‬
‫ث المسل ُ‬‫الحدي َ‬

‫حدا ً وابوبكر وعُمر‬


‫صعِد َ ا ُ ُ‬
‫ث انس ان رسول الله صلي الله وعليه وسلم َ‬ ‫و حدي ِ‬
‫ي وصديق‬‫ضربه برجله فانما عليك نب ٌ‬ ‫ف بِهِم فقال اثبُت اُحد اُراهُ َ‬ ‫ن فََر َ‬
‫ج َ‬ ‫وعُثما ُ‬
‫ن اخرجه البخاري وابوداود والترمذي‪.4‬‬ ‫وشهيدا ِ‬
‫و از آنجمله حديث عثمان بمثل حديث انس وفي آخره شهد معه رجا ٌ‬
‫ل اخرجه‬
‫‪5‬‬
‫النسائي‬
‫من ا ُ َّ‬
‫متي‬ ‫ه ِ‬‫من يدخل الجن َ‬‫ل َ‬ ‫ما اِن َّ َ‬
‫ك يا ابابكرٍ او ُ‬ ‫و از آن جمله حديث ابي هريره ا َ َ‬
‫ن الكبر فقال بعض‬ ‫ه الرضوا َ‬ ‫اخرجه ابوداود‪ .6‬وحديث جابر ‪ :‬يا ابابكرٍ اعطا َ‬
‫ك الل ُ‬
‫ة‬‫ن الكبُر يا رسول الله! قال يتجلي لَعبادِه في الخرةِ عام ً‬ ‫القوم ما الرضوا ُ‬
‫حته والحق مع الحاكم ‪.‬‬
‫‪7‬‬ ‫ه اخرجه الحاكم ونوزع في ص َّ‬ ‫ويتجلي لبي بكرٍ خاص ً‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪22‬‬
‫و حديث عبدالله بن عمر ان رسول الله صلي الله وعليه وسلم قال لبي بكرٍ‬
‫صاحبي علي الحوض وصاحبي في الغار‪ .1‬و از آنجمله حديث‪ :‬جعل الله‬‫ت َ‬‫اَن َ‬
‫الحقَّ علي لسان عمر وقلبه بروايت ابن عمر وأبي ذر وعلي بن ابي طالب رضی‬
‫الله عنهم‪.2‬‬
‫محدَّثون فان يكن في ا ُ َّ‬
‫متي‬ ‫س ُ‬
‫مم ِ نا ٌ‬‫ن فيما كان قلبكم من ال ُ َ‬
‫و حديث‪ :‬لقد كا َ‬
‫حد ٌ فإِنه عمر بروايت ابي هريره وعائشه‪.3‬‬‫اَ َ‬
‫ي لكان عمر بن‬
‫و شبیه بآن است حديث عقبه بن عامر ‪ :‬لو كان بعدي نب ٌ‬
‫الخطاب‪.4‬‬

‫ك‪ .‬از‬ ‫جا ً غير ف ّ‬


‫ج َ‬ ‫جا ً إل سل َ‬
‫كف ّ‬ ‫نف ّ‬ ‫و حديث‪ :‬والذي نفسي بيده مالَقي َ َ‬
‫ك الشيط ُ‬
‫حديث سعد بن ابي وقاص و ابي هريره و عائشه وبريده اسلمي رضی الله‬
‫عنهم‪.5‬‬

‫و حديث موافقت فاروق با وحي الهي از روايت عمر و ابن عمر وابن مسعود‪.6‬‬

‫ل أهل الجنه من الولين والخرين إل النبيين‬


‫و از آنجمله حديث هذان سيدا كهو ِ‬
‫والمرسلين‪ .‬از روايت علي بن ابي طالب و انس و ابي جحيفه ‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫ن النجم الطالعَ في‬


‫من تحتهم كما تَرو َ‬‫ل الدرجات العلي ليراهم َ‬ ‫ن اه َ‬‫و حديث‪ :‬إ َّ‬
‫ما اخرجه الترمذي وابن ماجه‪ .8‬و حديث‬ ‫افق السماء وان ابابكر وعمر منهم واَنعَ َ‬
‫ة يعني عثمان اخرجه مسلم‪ .9‬و حديث لكل‬ ‫من يستحيي منه الملئك ُ‬ ‫أل اَستحيي م َّ‬
‫ن اخرجه الترمذي‪.10‬‬ ‫ق ورفيقي في الجنةِ عثما ُ‬ ‫ي رفي ٌ‬
‫نب ٍ‬
‫ن من موسي بروايت سعد بن ابي‬ ‫و حديث‪ :‬أما ترضي اَن تكو َ‬
‫ن منّي بمنزلهِ هارو َ‬
‫‪11‬‬
‫وقاص وجابر وغيرهما‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪10‬‬

‫‪11‬‬

‫‪23‬‬
‫ه الله ورسولُه رواه‬
‫ه ويحب ُ‬ ‫ة غدَا ً رجل ً يُحب الل َ‬
‫ه ورسول ُ‬ ‫ن الراي َ َ‬
‫و حديث‪ :‬لعطي ّ‬
‫‪1‬‬
‫جماعة من الصحابة‬

‫جبَا َء ُرقبَا َء‬


‫ه نُ َ‬
‫ي عن النبي صلي الله وعليه وسلم‪ :‬ان لكل نبي سبع َ‬ ‫و قال عل ٌ‬
‫ه عشر قال انا وابنائي وجعفر وحمزه وابوبكر وعمر ومصعب بن‬ ‫ت انا اربع َ‬‫واُعطي ُ‬
‫عمير وبلل وسلمان وعمار وعبدالله ابن مسعود وابوذر روالمقداد رواه‬
‫الترمذي‪.2‬‬

‫وپارهء از سيرت مرضيه خلفاي اربعه كه بنقل مستفيض المعني ثابت در‬
‫فصل آينده نقل خواهيم كرد‪.‬‬

‫و از لوازم خلفت خاصه آنست كه آنحضرت صلي الله وعليه وسلم با خليفه‬
‫معامله فرمايد مّرات بسيار كّرات بي شمار چنانكه امير با منتظر الماره معامله‬
‫مي كند قول ً وفعل ً واين معامله بچند وجه تواند بود‪:‬‬

‫يكي آنكه استحقاق خلفت او بيان فرمايد و فضائل او باعتبار معامله با امت‬
‫ذكر كند‪.‬‬

‫دوم آنكه اظهار فرمايد قرائن بسيار چندانكه فقهاء صحابه بدانند كه‪ :‬لو كان‬
‫َ‬
‫ب الناس الي رسول الله صلي الله وعليه‬ ‫ف فلنا ً و بدانند كه أح ّ‬
‫مستخلفا ً لستخل َ‬
‫ضو‬‫ل الله صلي الله وعليه وسلم وهو عنهم را ٍ‬ ‫ن وبگويند‪ :‬تُوُفي رسو ُ‬ ‫وسلم فل ً‬
‫آنچه در اين باب باشد‪.‬‬

‫سوم آنكه در حيات خود اين شخص را بكارهاي كه متعلق بنفس مبارك‬
‫آنحضرت صلي الله وعليه وسلم من حيث النبوة است امر فرمايد‪ ،‬و اين معني‬
‫در خلفت خاصه از آنجهت مطلوب شد كه وثوق بخلفت خليفه از جهت شرع‬
‫بهم رسد واز این رو حضرات شيخين چون مي خواستند كه شخصي را بكاري كه‬
‫حص (جستجو) مي نمودند كه آنحضرت‬ ‫تعلق بخلفت داشته باشد امر كنند تف ّ‬
‫صلي الله وعليه وسلم اين شخص را گاهي متولي امري ساخته اند از امور‬
‫مسلمين؟ اگر مي يافتند امضاي عزيمت مي فرمودند وإل موقوف مي داشتند و‬
‫اين قصص بحد تواتر رسيده است انشاء الله تعالي پارهء از آن در فصل آينده‬
‫بيان كنيم‪.‬‬

‫و نيز قيام اين شخص بامور دين نسبت كرده شود بآنحضرت صلي الله وعليه‬
‫وسلم چنانكه منسوب مي شود فعل بآمر در مثل بني المير المدينه‪ .3‬اما بيان‬
‫كردن آن حضرت صلي الله وعليه وسلم حال خلفاء را باوصافي كه حس خلفت‬
‫بآن حاصل گردد پس مستفيض شده است در بيان مناقب جماعه از افاضل‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬یعنی امیر این شهر را ساخت‪ ،‬حال اگرچه در حقیقت امیر بدست خود و به زور بازوی خود شهر را نساخته‬
‫است‪ ،‬بلکه شهر را معماران و عمال ساخته اند؛ اما چون در وقت این امیر و در تحت اشراف او ساخته شده‪،‬‬
‫نسبت بنای شهر را مجازا ً به او می دهند‪.‬‬

‫‪24‬‬
‫صحابه و تنها تنها نيز‪ ،‬و اين بيان آنحضرت بمنزلهء اجازت روايت حديث و اجازت‬
‫تدريس علم و فتاوي است چنانكه اليوم علما جمعي را بخلفت خود برمي گزينند‬
‫و نص مي نمايند باستحقاق آن اشخاص‪ ،‬آنحضرت صلي الله وعليه وسلم اين‬
‫منزلت را بفضلي صحابه و كبراي ايشان تنويه فرموده اند‪.‬‬

‫از آن جمله حديث ابي سعيد خدري قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪:‬‬
‫م اُمتِي بها ابوبكر واَقواهم في دين الله عمر واَصدقُهم حياءً عثما ُ‬
‫ن واقضاهم‬ ‫ح ُ‬‫ار َ‬
‫‪1‬‬
‫ل الستيعاب‬‫ب الخ اخرجه ابوعمر في او ِ‬‫ي بن ابي طال ٍ‬ ‫عل ُّ‬

‫خ من الصحابة يقال له ابومحجن او محجن بن فلن قال قال رسول‬ ‫و حديث شي ٌ‬


‫ث وحديث انس بن‬‫ف اُمتي بامتي فذكر الحدي َ‬ ‫َ‬
‫الله صلي الله وعليه وسلم‪ :‬إن أرء َ‬
‫م اُمتي بامتي ابوبكر فذكر مثله اخرجهما ابوعمر في الستيعاب‪.2‬‬ ‫مالك اَرح ُ‬
‫و از آنجمله حديث ابن مسعود و حديث حذيفه‪ :‬ل ادري ما بقائي فيكم فاقتدوا‬
‫َّ‬
‫ن من بعدي‪.3‬‬
‫بالذ َي ِ‬
‫مروا اَبا بكر تجدوهُ اَمينا ً زاهدا ً في‬ ‫و از آنجمله حديث مرتضي و حذيفه إن تؤ ِّ‬
‫ة‬
‫م َ‬
‫ف في الله لو َ‬ ‫مروا عمر تجدُوهُ قويا ً امينا ً ليخا ُ‬ ‫الدنيا راغبا ً في الخره وان تُؤ ِ‬
‫ن تجدوه هاديا ً مهديا ً يأخذ بكم الطريقَ‬ ‫لئِم وان تؤمر عليا ً ول اََركُم فاعلي َ‬
‫‪4‬‬
‫م‬‫المستقي َ‬
‫مستخلفا ً لو استخلفه؟‬ ‫ه من كان رسو ُ‬
‫ل الله صلي الله عليه وسلم ُ‬ ‫سئِلَت عائش ُ‬
‫و ُ‬
‫من بعد َ ابي بكر قالت‪ :‬عمر قيل من بعد عمر قالت‪:‬‬ ‫قالت‪ :‬ابوبكر فقيل ث ُ َّ‬
‫م َ‬
‫ابوعبيده‪.5‬‬

‫ي رسول الله صلي‬‫ق بهذا المر من هؤلء النفر الذين تُوف َ‬


‫قال عمر‪ :‬ما احد ٌ أح ُ‬
‫ن والزبير وطلحه وسعداً‬
‫ض فسمي عليا ً وعثما َ‬
‫الله عليه وسلم وهو عنهم را ٍ‬
‫وعبدالرحمن‪.6‬‬

‫و از آنجمله حديث ابي سعيد قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم‪ :‬ما من‬
‫ن من اهل الرض اما وزيراي من اهل السماء فجبرئيل وميكائيل‬
‫ي الوله وزيرا ِ‬
‫نب ٍ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪25‬‬
‫واما وزيراي من اهل الرض فابوبكر وعمر اخرجه الترمذي‪ ،1‬وللحديث طرق عند‬
‫الحاكم وغيره‪.2‬‬

‫ة‪.4‬‬
‫ي موله اخرجه جماع ٌ‬
‫و قال من كنت موله فعل ٌ‬
‫‪3‬‬

‫اما فعل آنحضرت صلي الله عليه وسلم با ايشان معامله منتظر المارة پس‬
‫شاهد آن تفويض امامت صلوة است در قصه رفتن بقبيله عمروبن عوف‪ ،‬و در‬
‫تبوك چون افواج مسلمين بيرون شهر آمدند حضرت صديق را براي عرضه‬
‫لشكر و اقامت صلوة معين فرمود و در مرض آخر‪ ،‬و آن متواتر بالمعني است‪.‬‬

‫و امير الحج ساختن (حضرت صدیق ) در سال نهم و بغزوات فرستادن چندين‬
‫بار‪ ،‬وهميشه مشاورت فرمودن با شيخين در امور مسلمين‪.‬‬

‫و امير ساختن حضرت عمر را در بعض غزوات و عامل صدقات مدينه‬


‫فرمودن او را‪ ،‬و فرستادن حضرت عثمان را بجانب اهل مكه در مصالحه‬
‫حديبيه‪ ،‬و والي يمن گردانيدن حضرت مرتضي را و دعاء نمودن براي وي كه‬
‫قضا بر وي آسان شود و اين احاديث برهيئت مجموعي متواتر بالمعني شده‬
‫است‪.‬‬

‫و از لوازم خلفت خاصه آن است كه آنچه خداي عزوجل براي آنحضرت صلي‬
‫الله عليه وسلم وعده فرموده است بعض آن بر دست اين خليفه ظاهر شود‪ ،‬و‬
‫اين علمت خلفت خاصه در وقت خلفت توان شناخت نه قبل از خلفت بخلف‬
‫مكَّنهُم‬
‫ن اِن َّ‬
‫علمات ديگر‪ .‬و وجود اين معني در خلفا متحقق است در آيهء‪ :‬الذي َ‬
‫موا الصلوةَ ‪ 5‬اقامت صلوة وايتاء زكوة و امر بمعروف و نهي از‬ ‫ض اَقا ُ‬
‫في الر ِ‬
‫منكر مذكور شده‪.‬‬
‫َ‬
‫ت‪ 6...‬تمكين و تقويت دين بر‬
‫ملوا الصلح ِ‬
‫منكم وَعَ ِ‬
‫منُوا ِ‬ ‫ه ال ّذي َ‬
‫نا َ‬ ‫و در آيهء‪ :‬وَعَد َ الل ُ‬
‫دست ايشان و برحسب سعي ايشان و حصول اطمينان از كفار مذكور است‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬مولی در لغت به معناهای زیادی آمده‪ ،‬مگر در اینجا بغیر از محبوب هیچ مهنای دیگری را گرفته نمی توانیم‪ .‬و‬
‫از این حدیث صرف محبت با علی ثابت می شود و بس چنانچه در محلش توضیح داده خواهد شد‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪26‬‬
‫و در آيهء‪ :‬ذلك مثلُهُم في التوراهِ ومثلهم في النجيل‪ 1‬اشاره بفتح بلدان و شيوع‬
‫اسلم در اقاليم معموره‪ ،‬و در آيه‪ :‬ليظهره علي الدين كله‪ 2‬غلبه بر دين يهوديت‬
‫و نصرانيت و مجوسيت مذكور است‪ ،‬و آن در زمان خلفاي ثلثه بوده است‪.‬‬

‫و در آيه‪ :‬من يرتد َّ منكم‪ 3...‬قتال مرتدين مذكور است و آن در زمان صديق اكبر‬
‫بظهور پيوست‪.‬‬

‫س شديدٍ‪ 4...‬جمع عساكر بنفير عام براي‬ ‫ُ‬


‫و در آيه‪ :‬ستدعون الي قوم ٍ اولي با ٍ‬
‫قتال فارس و روم مذكور است و آن در زمان مشائخ ثلثه (ابوبکر‪ ،‬عمر و‬
‫عثمان رضی الله عنهم) متحقق شد‪.‬‬

‫ن عَلَينا جمعَه وَقرانه‪ 5‬جمع قرآن در مصاحف مذكور است و آن در عهد‬


‫و درآيه‪ :‬ا ِ َّ‬
‫مشائخ ثلثه ظهور يافت‪.‬‬

‫ت عََربهم وعجمهُم‪ 6‬قتال عجم مذكور است و آن‬ ‫و در حديث قدسي‪ :‬ا َّ‬
‫ن الله مقَ َ‬
‫در ايام خلفاي ثلثه ظاهر گشت‪.‬‬
‫و در حديث‪ :‬هل َ‬
‫ك كسري فل كسري بعده وهلك قيصر فل قيصر بعدهُ ‪ ،7‬و حديث‬
‫ن كَنَوَز كسري‪ 8‬فتح فارس و روم مذكور است و آن در زمان خلفاي ثلثه‬
‫لتفتح َّ‬
‫بظهور رسيد‪.‬‬

‫و در حديث قتال خوارج‪ :‬لئِن اَدركتُهُم لقتلنهم قت َ‬


‫ل عاد‪‌ 9‬ودر حديث ديگر لفظ‬
‫يلي قتلهم اولي الفرقتين‪ 10‬و آن در زمان حضرت مرتضي واقع شد‪.‬‬

‫و از لوازم خلفت خاصه آنست كه قول خليفه حجت باشد در دين‪ ،‬نه بآن معني‬
‫كه تقليد عوام مسلمين او را صحيح باشد؛ زيرا كه اين معني از لوازم اجتهاد‬
‫است و در خلفت عامه بيان آن گذشت‪ .‬و نه بآن معني كه خليفه في نفسه بي‬
‫اعتماد بر تنبيه آنحضرت صلي الله عليه وسلم واجب الطاعه باشد؛ زيرا كه اين‬
‫معني غير نبي را ميسر نيست بلكه مراد اين جا منزلتي است بين المنزلتين‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪10‬‬

‫‪27‬‬
‫تفصيل اين صورت آنست كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم حواله فرموده‬
‫باشند بعض امور را بشخصي بخصوص اسم او پس لزم شود متابعت او چنانكه‬
‫لزم مي شود متابعت اُمراء جيوش آنحضرت بمقتضاي امر آنحضرت صلي الله‬
‫عليه وسلم‪ ،‬و اين خصلت در خلفاي راشدين بهمان مي ماند كه قول زيد بن‬
‫ثابت را در فرائض مقدم بايد ساخت بر اقوال مجتهدين ديگر‪ ،‬و قول عبدالله بن‬
‫مسعود را در قراءت و فقه‪ ،‬و قول ابي بن كعب را در قراءت بر قول ديگران‪ ،‬و‬
‫قول اهل مدينه نزديك اختلف امت بر قول ديگران‪.‬‬

‫آنحضرت صلي الله عليه وسلم بتعليم الله عزوجل دانستند كه بعد آنحضرت‬
‫اختلف ظاهر خواهد شد و امت در بعض مسائل بحيرت در مانند رأفت كاملهء‬
‫مخلص آن حيرت براي‬ ‫آنحضرت صلي الله عليه وسلم بر امت اقتضاء فرمود كه َ‬
‫ايشان تعيين فرمايند و در اين باب حجتي براي امت قائم كنند و اين معني ثابت‬
‫است براي خلفاي اربعه؛ زيرا كه قال الله تبارك وتعالي‪ :‬وليمكنن لهم دينهم‬
‫الذي ارتضي لهم‪ 1‬در اين آيه افاده مي فرمايد آنچه بسعي ايشان ممكن و شائع‬
‫و مشهور مي شود دين مرتضي است پس آنچه بكوشش اين جماعت شائع شد‬
‫انتساب او بشرع معلوم گشت‪.‬‬

‫مكنَّهُم في الرض اقاموا الصلوةَ ‪ 2‬در اين آيت افاده فرمود كه‬
‫و مي فرمايد‪ :‬إن َّ‬
‫هر نمازي و زكاتي و امر به معروفي و نهي از منكري كه از ممكّنان ظاهر شود‬
‫ل رضا است‪.‬‬ ‫و محمود و مح ّ‬
‫‪3‬‬
‫و در حديث عرباض بن ساريه‪ :‬عليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين من بعدي‬
‫و در حديث ابن مسعود وحذيفه‪ :‬اقتدوا بالذين من بعدي ابي بكر وعمر‪ 4‬و اين‬
‫معني از اكابر صحابه مروي است أخرج الدارمي عن عبدالله ابن ابي يزيد قال‪:‬‬
‫ل عن المر فكان في القرآن اَخبََر به وإن لم يكن في‬ ‫كان ابن عباس اذا سئ ِ َ‬
‫القرآن وكان عن رسول الله صلي الله عليه وسلم أخبر به فان لم يكن فعن ابي‬
‫بكر وعمر فان لم يكن قال فيه برأيه‪.5‬‬

‫و مجتهدان تابعين و تبع تابعين باين اصل قائل شده و اهل مذاهب اربعه بآن‬
‫رفته اند كسيكه در موطا و آثار محمد بن الحسن تأمل نمايد بيقين اين را بداند‬
‫اگر چه بعض اصوليان شافعيه در اين باب تردد دارند و غالبا ً منشأ تردد عدم اخذ‬
‫سلف ببعض آثار خلفاء بوده باشد‪.‬‬

‫و تحقيق در اين باب آن است كه نزديك تعارض ادله‪ ،‬تقديم بعض ادله شرعيه بر‬
‫بعض نفي حجيت ديگر نمي كند چنانكه خبر واحد را نزديك مخالفت حديث‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪28‬‬
‫مشهور يا اجماع امت ترك مي كنيم‪ ،‬مأخذ فقه را طبقات است و هر طبقي را‬
‫حكمي‪ .‬اينجا كلم امام شافعي بعينه نقل كنيم قال البیهقي في السنن الصغري‬
‫أخبرنا ابوسعيد بن ابي عمر وقال حدثنا ابوالعباس قال اخبرنا الَّربيع قال قال‬
‫الشافعي رحمه الله‪ :‬ما كان الكتاب والسنه موجودين فالعذر عند من سمعها‬
‫ل اصحاب النبي صلي الله‬ ‫مقطوع ال باتباعهما فاذا لم يكن ذلك صرنا الي اقاوي ِ‬
‫عليه وسلم او واحدِهم‪ ،‬ثم قال قول اليمه ابي بكرٍ وعمر وعثمان قال في‬
‫ب الينا وذلك اذا لم نجد‬‫ي رضي الله عنهم اذا صرنا الي التقليد اح ُّ‬‫القديم وعل ٍ‬
‫دللة في الختلف تدُل علي اقرب الختلف من الكتاب والسنة فنتبع القول الذي‬
‫ة‪.‬‬
‫معه الدلل ُ‬
‫‪1‬‬
‫م في ترجيح قول اليمة الي ان قال‪ :‬فإذا لم يوجد عن الئمة‬ ‫ثم بسط الكل َ‬
‫فاصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم في الدين في موضع المانة أخذنا‬
‫بقولهم وكان اتباعهم اولي بنا من اتباع من بعدهم‪.‬‬

‫ت‬
‫وقال‪ :‬والعلم طبقا ٌ‬
‫الولي‪ :‬الكتب والسنه اذا ثبت السنه‪.‬‬

‫ه‪.‬‬
‫ب ولسن ٌ‬
‫ثم الثانيه‪ :‬الجماع فيما ليس فيه كتا ٌ‬
‫والثالثه‪ :‬ان يقول بعض اصحاب النبي صلي الله عليه وسلم ولنَعلَم له مخالفا‬
‫منهم‪.‬‬

‫والرابعه‪ :‬اختلف اصحاب النبي صلي الله عليه وسلم‪.‬‬

‫والخامسه‪ :‬القياس علي بعض هذه الطبقات‪.‬‬

‫وليصار إلي شيء غير الكتب والسنه وهما موجودان وإنما يؤخذ العلم من اعلي‪.2‬‬

‫و از لوازم خلفت خاصه آن است كه خليفه افضل امت باشد در زمان خلفت‬
‫خود عقل ً و نقل ً از آن جهت كه در نكتهء اولي تقرير كرديم كه چون خلفت‬
‫ظاهره هم دوش خلفت حقيقيه باشد وضع شيء در محل خود ثابت گردد ليكن‬
‫اينجا اين نكته بايد شناخت كه غير اخص خواص رياست خواص را لئق نيست‪،‬‬
‫‪3‬‬
‫پس خلفت او مطلق نه باشد و نصب غير افضل رخصت دارد به نسبت عزيمت‬
‫و ر خصت خالي از ضعف نيست و مورد مدح مطلق نمي تواند شد‪.‬‬

‫‪ -‬مراد ابوبکر‪ ،‬عمر وعثمان رضی الله عنهم است‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬هرگاه که در یک حکم شرعی بخاطر عذری تغییر بیاید‪ ،‬آن حکم قبل از تغییر عزیمت بوده و بعد از آن‬
‫رخصت می گردد‪.‬‬

‫بطور مثال اگر شخصی در ماه رمضان مریض شود در اینجا حکم روزه بسبب مرض تغییر می کند یعنی قبل از‬
‫مرض روزه رمضان در حق این شخص عزیمت بوده‪ ،‬وبعد از اینکه مریض شد رخصت است که می تواند به‬
‫رخصت عمل کند و روزه نگیرد‪.‬‬

‫‪29‬‬
‫و از آن جهت كه در خلفت خاصه تمكين دين مرضي من كل وجه مطلوب است‬
‫و آن بغير استخلف افضل صورت نمي بندد؛ چنانكه حضرت مرتضي نزديك‬
‫ه بالناس خيرا ً فسيجمعهم بعدي علي‬
‫استخلف امام حسن فرمود‪ :‬إن يُّردِ الل ُ‬
‫خيرهم رواه الحاكم‪.1‬‬

‫ه‬
‫من وجهٍ دون وج ٍ‬
‫بخلف خلفت عامه كه آنجا تمكين دين مرتضي (پسندیده) ِ‬
‫مطلوب است ل من كل الوجوه‪ ،‬و از آنجهت كه خلفت خاصه مقيس است بر‬
‫نبوت؛ زيرا كه در حديث آمده‪ :‬خلفه علي منهاج النبوه ونيز آمده تكون نبوه‬
‫ورحمه ثم خلفه ورحمه‪.2‬‬

‫و جامع هر دو رياست عامه است در دين و دنيا ظاهرا ً و باطناً‪ ،‬پس چنانكه‬
‫استنباء (پیامبر ساختن) شخص دللت مي كند برافضليت وي بر امت تا قبح از‬
‫ل ذِكره مرتفع گردد همچنان استخلف شخصي بر امت دللت مي‬ ‫مستنبي ج ّ‬
‫نمايد بر افضليت وي‪ ،‬و از آن جهت كه عامل ساختن شخص مفضول خيانت‬
‫است‪.‬‬

‫ل رجل ً من‬
‫عن ابن عباس قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم‪ :‬من استعم َ‬
‫عصابه وفي هذه العصابه من هو أرضي لله منه فقد خان الله وخان رسوله وخان‬
‫المؤمنين‪.‬‬

‫وعن ابي بكر الصديق قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم‪ :‬من ولي من‬
‫مر عليهم احدا ً محاماهً فعليه لعنه الله ليقبل الله منه‬
‫امر المسلمين شيئا ً فا ّ‬
‫صرفا ً ول عدل ً حتي يدخله جهنم اخرجهما الحاكم‪.3‬‬

‫از اينجا مي توان دانست كه حال خلفت كبري چه خواهد بود‪.‬‬

‫آري! نزديك تزاحم امور و اختلط خير و شر و عدم انتظام امر علي ما هوحقه‬
‫خص پيش گرفت‪.‬‬ ‫مي توان راه تر ّ‬

‫و از آن جهت كه در وقت مشاورت صحابه مدار استخلف افضليت را نهادند و‬


‫لفظ احق بهذا المر گفتند‪ ،‬و جمعي كه مناقشه داشتند در استخلف صديق اكبر‬
‫چون خطائي رأي خود بر ايشان ظاهر شد قائل شدند به افضيلت او‪ ،‬و اين‬
‫مبتني است بر آنكه استخلف با افضليت مساوق (همراه) بود و افضليت خلفاي‬
‫اربعه ثابت است بترتيب خلفت بأدله بسيار‪ .‬اينجا بر سه مسلك اكتفاء كنيم‪:‬‬

‫مسلك اول‪ :‬آنكه استخلف اين بزرگواران به نص و اجماع ثابت شد و‬


‫استخلف كذا لزم است افضليت را كمامّر تقريره‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪30‬‬
‫مسلك ثاني‪ :‬احاديث مرفوعه ادله بر افضليت ايشان نصا ً از آنجمله حديث ابن‬
‫عمر‪ :‬كنا نخيّر في زمان رسول الله صلي الله عليه وسلم فنقول ابوبكر خير هذه‬
‫مه ثم عمر ثم عثمان‪.1‬‬
‫ال ّ‬
‫‪2‬‬
‫و از آنجمله حديث‪ :‬هذان سيدا كهول أهل الجنه‬

‫و تلويحا ً مثل حديث ابي بكره و عرفجه در وزن ميزان و رجحان ايشان به‬
‫ترتيب‪.3‬‬

‫و حديث ابي هريره‪ :‬أما انك يا ابا بكر أول من يدخل الجنه‪.4‬‬
‫َ‬
‫ه‬ ‫و حديث جابر يتجل ّي الله تعالي في الخرة للناس عام ً‬
‫ه ويتجلي لبي بكر خاص ً‬
‫رواه الحاكم‪.5‬‬

‫و حديث‪ :‬إن اهل الجنه ليتراءون اصحاب الغرف‪ 6‬الخ‬

‫مسلك ثالث‪ :‬اجماع صحابه اجمال ً و تفصيل ً و اين قصه بس دراز است از هر‬
‫صحابي فقيه لفظ خير هذه المة و أحق بهذا المر و مانند آن مروي شد؛ چنانكه‬
‫حضرت فاروق در وقت بيعت حضرت صديق گفته است‪ :‬انت أفضل منّي‪.7‬‬

‫ه‪ 8‬اشاره مي كرد بآيه كريمه ثاني‬


‫و ابوعبيده گفته است‪ :‬تأتوني وفيكم ثالث ثلث ٍ‬
‫اثنين‪.‬‬

‫و چنانكه حضرت صديق وقت استخلف فاروق اعظم و شكايت مردمان از‬
‫َّ‬
‫ظ واغل َ‬
‫ظ گفته است‪ :‬أبِربّي تخوّفونّي؟ أقو ُ‬
‫ل‪ :‬اللهم‬ ‫ن اف‬
‫وي لو قد وَلِيَنا كا َ‬
‫ك اخرج ابوبكر بن ابي شيبه كل ذلك‪ .9‬ليكن مصّرح‬ ‫ت عليهم خير خلق َ‬ ‫استخلف ُ‬
‫ترين همه (در مسأله ی افضلیت) حضرت مرتضي است از وي بطريق صحيح‬
‫مه ابوبكر‬
‫ثابت شد كه بر منبر كوفه در وقت خلفت خود مي فرمود‪ :‬خير هذه ال ّ‬
‫م عمر اين لفظ را محمد بن الحنفيه و ابوجحيفه و علقمه و نزال بن سبره و‬ ‫ث ّ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪31‬‬
‫عبدالخير و حكم بن حجل و غير ايشان روايت كرده اند واز هر يكي طرق‬
‫متعدده منشعب شده‪.1‬‬

‫و بطريق استفاضه از وي منقول است كه مي فرمود‪ :‬سبق رسول الله صلي‬


‫الله عليه وسلم وصلّی ابوبكر وثلث عمر ثم خبطتنا فتن ٌ‬
‫ه رواه عبدالله بن احمد‬
‫في زوائد المسند والحاكم وغيرهما‪.2‬‬

‫و نيز بطريق استفاضه مروي شده كه علي مرتضي بر جنازه حضرت عمر‬
‫ی أن القي الله بما في‬ ‫فاروق حاضر شد و گفت‪ :‬ما من الناس أحد ٌ أح ُّ‬
‫ب إل ّ‬
‫جي اخرجه الحاكم من طريق سفيان بن عيينه عن جعفر‬ ‫س ّ‬
‫م َ‬
‫صحيفته من هذا ال ُ‬
‫بن محمد عن ابيه عن جابر وأخرجه محمد بن الحسن عن ابي حنيفه عن ابي‬
‫‪3‬‬

‫جعفر الباقر عن علي مرسلً ‪.4‬‬


‫ٍ‬
‫و أيضا ً روايت كرده شد از طريق ابي جحيفه و عبدالله بن عمر و غير ايشان و‬
‫بطريق استفاضه از وي به ثبوت رسيد كه روايت مي كرد مرفوعاً‪ :‬هذان سيدا‬
‫كهول أهل الجنه‪ .‬و اولد امام حسن و امام حسين همه ايشان اين حديث را‬
‫روايت كرده اند‪.5‬‬

‫قال ابوداود حدثنا محمد بن مسكين قال حدثنا محمد يعني الفريابي قال سمعت‬
‫من زعم أن عليا ً كان أحق بالوليه منهما فقد خطّأ أبابكرٍ وعمر‬
‫سفيان يقول‪َ :‬‬
‫ل إلي‬‫والمهاجرين والنصار رضي الله عنهم وما أراه يرتفع مع هذا له عم ٌ‬
‫السماء‪.6‬‬

‫ق متعددةٍ انه قال‪ :‬اضطر الناس بعد رسول‬ ‫واخرج البيهقي عن الشافعي بطري ٍ‬
‫َ‬
‫ت أديم السماء خيرا ً من‬
‫الله صلي الله عليه وسلم إلي أبي بكر فلم يجدوا تح َ‬
‫َ‬
‫ابي بكر فول ّوهُ رقابهم‪.7‬‬

‫در ذيل اين مسئله بايد دانست كه فضيلتي كه در شرائع مدار افضليت خلفاء‬
‫شده امور عرفيه نيست كه شعراء و مانند آنها بآن تطاول كنند مثل براعت‬
‫نسب و قوت فصاحت و زيادت شجاعت و كمال صباحت (زیبائی) و تناهي در‬
‫سخاوت اگر چه في الجمله شرع استحسان اين اخلق فرموده است‪ ،‬و نه علوم‬
‫غريبه از رمل و جفر وقيافه‪ ،8‬و نه اموري كه در شرع تصريح بآن نرفته مثل‬
‫ت سته چون اين امور در شرع مذكور نشود‬ ‫ت وجود و مراتب تنُّزل ِ‬
‫معرفت وحد ِ‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ -‬تخریج این حدیث گذشت‪.‬‬ ‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪32‬‬
‫أول ً ثم انقُش‪ ،‬بلكه مراد‬‫افضليت را بر آن دائر ساختن چرا باشد؟ ثب ِّت العرش ّ‬
‫ه و أكثُر‬‫اينجا اوصافي است كه در قرآن عظيم و سنت صحيحه صيغه اعظم درج ً‬
‫من‬ ‫ثوابا ً و مانند آن بر آن دائر ساخته باشند كما قال الله تعالي‪ :‬ل يستوي منكم َّ‬
‫ن انفقُوا من بعد ُ وقاتلُوا‪.1‬‬ ‫َ‬
‫ن الذي َ‬
‫هم َ‬ ‫ك اَعظ ُ‬
‫م درج ً‬ ‫ل الفتح وقاتل اُولئ َ‬
‫من قب ِ‬
‫أنفقَ ِ‬
‫ن في‬ ‫من المؤمنين غيُر اُولي ال َّ ِ‬
‫ضرر َو المجاهدو َ‬ ‫وقال تعالي‪ :‬ليستوي القاعدون ِ‬
‫ن بأموالهم واَنفسهم علي‬‫ضل الله المجاهدي َ‬‫ل اللهِ بأموالهم واَنفسهم‪ ،‬ف ّ‬ ‫سبي ِ‬
‫ن اجراً‬‫ه وكل ً وَّعد َ الله الحسني وفضل الله المجاهدين علي القاعدي َ‬
‫ن درج ً‬‫القاعدي َ‬
‫عظيماً ‪.2‬‬

‫وقال رسول الله صلي الله عليه وسلم‪ :‬فضل العالم ِ علي العابدِ كفضلي علي‬
‫‪3‬‬
‫أدناكم‬

‫ل المسلمين أهل بدرٍ او كما قال‪.4‬‬ ‫َ‬


‫من أفض ِ‬
‫وقال‪ِ :‬‬
‫پس باين سباق مي بايد خاطر را راه داد باز از اين صفات تفصيليه مي بايد‬
‫ت آن انتقال نمود و از مقدمات بمقاصد تا واضح شود كه افضليت خلفاء با‬ ‫بكليا ِ‬
‫يكدگر باعتبار زيادت تشبه بالنبياء است فيما للنبياء بحسب نبوتهم‪.‬‬

‫ت‬
‫يا گوئيم باعتبار قوت اوصافي كه در خلفت خاصه شرح داده شد أيّا ما شئ َ‬
‫فَقُل‪.‬‬

‫باز مكملت و مقدمات قيام بخلفت خاصه بسيار است اصل مقصود مقاصد‬
‫خلفت است نه طرق موصله بآن‪ ،‬چون مقاصد خلفت حاصل گشت بمقدمات و‬
‫مكملت نتوان پرداخت اين بهمان مي ماند كه مقصود قتل عدوّي باشد تا شر‬
‫عام از عالم مرتفع گردد جوانمردي به هر صفت كه توانست بآن قيام نمود‬
‫ساده لوحي مي گويد قتل بشمشير اَد َ ّ‬
‫ل است بر شجاعت از قتل به تير‪ ،‬يا‬
‫خشب رمح از فلن درخت بهتر باشد‪.‬‬

‫پس اقوي وجوه افضليت كمال تمكين في الرض است و ظهور دين مرتضي بر‬
‫دست خليفه؛ زيرا كه اصل الصول در ثبوت خلفت عامه و خاصه همان است و‬
‫مدار مسائل خلفت بر اين آيات و اين فضيلت در مشائخ ثلثه روشن تر است‪.‬‬

‫و نيز اقوای وجوه افضليت در خلفاء نص شريعت است باستخلف ايشان و اين‬
‫ث خلفت ذكر مشائخ‬‫معني در مشائخ ثلثه اجلي است؛ زيرا كه در اكثر احادي ِ‬
‫ثلثه آمده است فقط‪.‬‬
‫‪ - 8‬برخی از شیعیان در اثبات فضیلت امامان خویش به این خرافات نیز متوسل می شوند که هیچ حقیقت دینی‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪33‬‬
‫و نيز اقوي وجوه افضليت قيام بامور موعوده براي پيغامبر است بمثال آنكه گَرد‬
‫را گِرد باد بر ميدارد و گنبدي اصطناع مي فرمايد‪ ،‬اراده الهي نفس پيغامبر را‬
‫حركت داد و بعض كارها بوجود آورد و كارهاي ديگر هنوز ناتمام بود كه حكمت‬
‫الهي پيغامبر را از عالم ادني به رفيق اعلي رسانيد آنحضرت صلي الله عليه‬
‫وسلم بنحوي از تسبّب اتمام آن را بخود منسوب گردانيدند و صورت آن كارها‬
‫بخلفاء راجع گشت و ايام خلفت بحقيقت ايام نبوت بود ليكن وحي از آسمان‬
‫فرود نمي آمد و اين وجه در مشائخ ثلثه زياده تر نمايان گشت‪.‬‬

‫و نيز اقوي وجوه افضليت اعانت پيغامبر است در تحمل وي اعباء نبوت را‬
‫ه و جهادا ً و انفاقا ً قال الله تعالي‪ :‬ليستوي منكم من انفق‪ 1...‬ظاهر‬
‫مخاصم ً‬
‫است كه پيغامبر صلي الله عليه وسلم تن تنها بود چون اراده الهي بظهور امر او‬
‫منعقد گشت الهام در قلوب اذكياي حاضرين افتاد كه او را اعانت كنند و در‬
‫ضمن اين اعانات رحمت الهي كه پيغامبر را رسيده است شامل حال اين اذكياء‬
‫شد و اين وجه در شيخين خصوصا ً قبل از هجرت ظاهر تر است‪.‬‬

‫و نيز اقوي وجوه افضليت تشبه است به آنحضرت صلي الله عليه وسلم در‬
‫تأليف قلوب ناس بر اسلم‪ ،‬و اتصاف شيخين بآن واضح تر است‪.‬‬

‫و اقوي وجوه افضليت واسطه بودن است در ميان پيغامبر و امت در ترويج‬
‫علوم از قرآن و سنت‪ ،‬و اين معني در حضرات شيخين آشكار است‪.‬‬

‫و اقوي وجوه افضليت جهاد عرب و عجم است و اين معني در مشائخ ثلثه‬
‫روشن تر‪.‬‬

‫چون لوازم خلفت خاصه مبين شد الحال بايد شناخت كه جمعي كثير از اصحاب‬
‫سر از اين اوصاف حاصل‬ ‫بفيض صحبت آنحضرت صلي الله عليه وسلم قدر متي ّ‬
‫كرده بودند و ايشان بخلفت مقيده فائز گشته مانند‪ :‬عبدالله بن مسعود در‬
‫قرائت و فقه‪ ،‬و معاذ بن جبل در قضا‪ ،‬و زيد بن ثابت در فرائض‪.‬‬

‫از اين جمله آنانكه قريشي بودند و اهليت تحمل اعباء رياست داشتند مستحقق‬
‫خلفت مطلقه گشتند‪ ،‬باز مستحقان خلفت در بارگاه عزت منتظر ايستاده اند تا‬
‫كدام يك را فضل الهي بمرتبه استخلف مطلق بالفعل رساند ذلك فض ُ‬
‫ل اللهِ‬
‫ه ذ ُوالفضل العظيم‪.‬‬
‫يؤتيه من يشآءُ والل ُ‬
‫و در آخر اين فصل بايد دانست كه هر چند هر جمله از اين فصل مأخذ است از‬
‫كتاب و سنت و مؤيد است بأقوال كبراء اُمت و عظماي اهلسنت؛ اما تحرير و‬
‫ترتيب آن و انتقال از جزئيات بكليات آن از مستخرجات اين بنده ضعيف است و‬
‫اثري از نور توفيق كه سابق بآن اشاره رفته‪ ،‬والحمد ُ لله رب العلمين‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪34‬‬
‫فصل سوم‬

‫در تفسير آيات داله بر خلفت خلفاء وبرلوازم خلفت خاصه‬

‫خداي تعالي در سوره نور كه بكلمه تامه سورةٌ أنزلنها وفرضنها وانزلنا فيها‬
‫آيت بيّنت مصدرش ساخته مي فرمايد‪:‬‬

‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪1‬‬

‫يعني‪ :‬وعده داده است خداي تعالي آنان را كه ايمان آورده اند از شما و كارهاي‬
‫شائسته كرده البته خليفه سازد ايشان را در زمين چنانكه خليفه ساخته بود آنان‬
‫را كه پيش از ايشان بوده اند (يعني حضرت يوشع را بعد از حضرت موسي و‬
‫حضرت داود و سليمان را بعد انقضاي مدتي از عهد حضرت موسي) و البته‬
‫محكم و پا استوار سازد براي ايشان دين ايشان را آن دين را كه پسنديده است‬
‫براي ايشان و البته بدل كند در حق ايشان بعد ترس ايشان ايمني را‪ ،‬پرستش‬
‫كنند مرا و شريك مقرر نه كنند با من چيزي را و هر كه نا سپاس داري كند بعد‬
‫از اين پس آن جماعه ايشان اند فاسقان‪ .‬حقيقت استخلف در عرف قديم و‬
‫جديد خليفه ساختن و بادشاه گردانيدن است‪ .‬قال الله تعالي‪ :‬يا داود إنّا جعلنك‬
‫خلیفه في الرض‪.2‬‬

‫وقال صلي الله وعليه وسلم‪ :‬ما من نبي ول خليفه‪ ....‬الحديث‪.3‬‬

‫ه يحثُو المال‪ ...‬الحديث‪.4‬‬


‫وقال‪ :‬سيكون في آخر الزمان خليف ٌ‬
‫ن جمعا ً منهم چنانكه گويند استخلف بنو العباس و‬
‫و معني "ليستخلفَنَّهم" ليستخلف َّ‬
‫اثري بنوالتميم اگر چه متولي خلفت و صاحب ثروت از ايشان در هر وقت يكي‬
‫باشد بحكم آنكه فائدهء خلفت و ثروت عائد بهمه قوم است و اين هر دو نكته‬
‫كه ذكركرديم نيست بلكه ظاهر استعمال است؛ زيرا كه امثال اين كلمات اگر‬
‫استقرا كني صد جا موافق همين روز مره بيابي و ده جا بمعني ديگر‪ ،‬و همين‬
‫است ميزان شناختن تأويل و معني ظاهر‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪35‬‬
‫باز معني ليستخلفنَّهُم ايجاب انقياد قوم است در آنچه حق خليفه باشد چنانكه‬
‫مرته عليكم‪ ،‬و‬ ‫اگر آنحضرت صلي الله عليه وسلم در حق شخصي فرمايند‪ :‬أ َّ‬
‫ت فلنا قاضيا ً عليكم أو ولّيته القضاء عليكم دللت مي كند بر‬ ‫خليفه گويد‪ :‬جعل ُ‬
‫جميع آنچه حق اميرست بر سريه يا حق قاضي است بر رعيت‪ .‬اين لفظ گويا‬
‫مختصر ايجاب جميع حقوق تفصيليه خلفت است و هيچ فرق نيست در ميان‬
‫ه عليكم‬ ‫ت فلنا ً أن اَستخلفَ ُ‬ ‫آنكه گويند استخلفت فلنا ً عليكم و در ميان آنكه وعد ُ‬
‫جز گردد باز معني ليستخلفنّهم آنست كه خداي‬ ‫غدا ً چون غد برسد و موعد من َ‬
‫تعالي مستخلِف ايشان است و اين استخلف منسوب به اوست‪ ،‬حقيقتش آنست‬
‫ف لما يشآء؛ پس وقتي كه‬ ‫كه خداي تعالي مدبّر السماوات والرض است ولطي ٌ‬
‫صلح عالَم در نصب خليفه باشد الهام مي فرمايد در قلوب امت تا شخصي را‬
‫كه حكمت الهي مقتضي استخلف اوست خليفه سازند‪ .‬بحقيقت جميع حوادث‬
‫منسوب بحق است ليكن چونكه در بعض حوادث الهام الهي به جهت اقامت خير‬
‫متحقق مي شود و در بعض تأئيد او سبحانه كه از قبيل خرق عوائد باشد پيش‬
‫مي آيد وعلي هذا القياس معاني ديگر كه مخصص نسبت اين حادثه بحق باشد‬
‫ه قتلهم وما‬ ‫اين استعمال اختيار مي كنند كما قال تعالي‪ :‬فلم تقتلوهم ولك َّ‬
‫ن الل َ‬
‫ه َرمي‪.‬‬ ‫ت ولك َّ‬
‫ن الل َ‬ ‫ت اذ رمي َ‬
‫رمي َ‬
‫پس نسبت استخلف بخود اظهار كمال تشريف ايشان است و بيان آنكه‬
‫استخلف نعمتي است عظيم و امريست راسخ الحقيقت؛ چنانكه لفظ "عبادي"‬
‫من ُّروحي" دللت بر كمال تشريف و رضا مي كند و‬ ‫ت فيهِ ِ‬ ‫ت الله" و "نفخ ُ‬
‫و "بي ُ‬
‫لفظ منكم محتمل دو معني است من المه المحمدية او من الحاضرين عند نزول‬
‫اليه‪ .‬وعند التحقيق معني ثاني متعين است؛ زيرا كه در معني اول تكرار بلفائده‬
‫مغني است و چون دانسته شد كه‬ ‫ن امنُوا" ازان كلمه ُ‬ ‫لزم مي آيد لفظ "الذي َ‬
‫مراد حاضرين نزول سورهء نور اند حضرت معاويه و بنواميه و بنوعباس از آن‬
‫م الذي ارتضي لهُم" دللت مي كند بر دو‬‫ن لَهُم دينَهُ ُ‬‫خارج باشند وكلمهء "ليمكن َ َّ‬
‫معني‪:‬‬

‫يكي آنكه اين خلفاء كه خلفت ايشان موعود است چون وعده منجز شود دين‬
‫علي اكمل الوجوه بظهور آيد‪.‬‬

‫دوم آنكه از باب عقائد و عبادات و معاملت و مناكحات و احكام خراج آنچه در‬
‫عصر مستخلفين ظاهر شود و ايشان به اهتمام تمام سعي در اقامت آن كنند‬
‫ن مرتضي است پس اگر الحال قضاء مستخلَفين در مسئله يا فتواي ايشان در‬ ‫دي ِ‬
‫سك نمايد؛ زيرا كه آن‬ ‫حادثه ظاهر شود آن دليل شرعي باشد كه مجتهد بآن تم ّ‬
‫ن‬
‫دين مرتضي است كه تمكين آن واقع شد هر چند اجتهاد هر مجتهدي ولوكا َ‬
‫صحابيا ً احتمال خطا دارد و نزديك كسي كه مي گويد كُل مجتهدٍ مصي ٌ‬
‫ب‌ تعدّد‬
‫جواب در هر حادثه محتمل است و نزديك كسي كه مي گويد المصيب واحد‬
‫والخر معذوٌر غير آثم ٍ احتمال خطا در هر دو جانب ممكن است ليكن اين همه‬
‫ظنون ظهور حقّيت آنچه در زمان ايشان بسعي ايشان شائع شده بر نمي دارد‬
‫بهر تقدير قول ايشان از قياس قائسان و استنباط مستنبطان قوي تر خواهد‬

‫‪36‬‬
‫بود‪ ،‬نه چنانكه اماميه مي گويند كه دين مرتضي هميشه مستور و مخفي ماند و‬
‫ائمهء اهل بيت هميشه تقيه مي كردند و بر اظهار دين خود هيچگاه قادر نشدند‪.‬‬

‫بلكه اينجا افاده كرده شد كه آن همه غير مرتضي است و باطل است؛ زيرا كه‬
‫اگر مرتضي مي بود بمقتضاي اين وعده ممكَّن مي شد‪ ،‬و كلمه وليبد لَنَّهُم من‬
‫بعد خوفهم أمنا ً دللت مي كند بر آنكه اين مستخلَفين و سائر مسلمين در وقت‬
‫من‪ ،‬نه از كفار مختلفه الديان ترس دارند و نه از‬ ‫انجاز موعود مطمئن باشند وآ ِ‬
‫يك ديگر چنانكه اماميه گمان مي كنند كه ائمه اهل بيت هميشه ترسان و‬
‫هراسان مي بودند و تقيه مي كردند و هميشه از مسلمانان بايشان و بياران‬
‫ايشان غائله و هتك حرمتي مي رسید و هيچگاه مؤيد ومنصور نه شدند‪.‬‬

‫ن امنوا وعملوا الصلحت دللت مي نمايد بر آنكه جمعي كه اين وعد‬


‫وكلمهء الذي َ‬
‫در باب ايشان واقع شد وبه نعمت استخلف منعم شوند متصف بكمال ايمان و‬
‫عمل صالح باشند‪ .‬وعملوا الصلحت در عرف جایي استعمال كنند كه در عمل‬
‫صالح مزيتي داشته باشد بنسبت عامهء مؤمنين‪.‬‬

‫سفر از تورات در‬‫ف الذين من قبلهم مراد آنست چنانكه يك ِ‬


‫و كلمه كما استخل َ‬
‫وعدهء فتوح بلد شام وحكم بلد مغنومه نازل شد و بنابر حكمت الهي اين وعد‬
‫در زمان حضرت موسي منجز نشد‪ ،‬و حضرت موسي براي انجاز اين وعد‬
‫حضرت يوشع علیهما السلم را خليفه ساخت تا حضرت يوشع بعد وفات حضرت‬
‫موسي فتح هشتاد شهر نمود و بني اسرائيل را مطمئن گردانيد و آن شهرها را‬
‫بر وفق وصيت حضرت موسي بر بني اسرائيل تقسيم فرمود همچنين پيغامبر ما‬
‫را صلي الله عليه وسلم وعده فتح بلد شام و بلد عجم متحقق شد‪.‬‬

‫قال الله تعالي‪ :‬ليظهره علي الدين كله‪ .‬و اين وعده بنابر حكمت الهي در زمان‬
‫آنحضرت صلي الله عليه وسلم بظهور نه رسيد لجرم خلفاء را بعد آنحضرت‬
‫منصوب ساخت تا آن موعود منجز گردد‪.‬‬

‫باز حضرت داود و سليمان كه بعد غلبهء عمالقه و متفرق شدن قبائل بني‬
‫اسرائيل خليفه شدند قال الله تعالي‪ :‬يا داود إنا جعلنك خليفه في الرض باز‬
‫مسلمين را مطمئن ساختند همچنان اين خلفاء بعد آنحضرت صلي الله عليه‬
‫وسلم وبعد ظهور ارتدادِ عرب مسلمانان را مطمئن ساختند‪ .‬بالجمله اين تشبيه‬
‫بيان آنست كه خلفت ايشان خلفت راشده خواهد بود و مرضي نزديك خداي‬
‫تعالي و آثار خبر از آن ظاهر شود‪.‬‬
‫و كلمه "لَهُم" في قوله تعالي وَليمكَّن َّ‬
‫ن لهم دللت مي كند بر يكي از دو معني‪:‬‬

‫يا اين است كه اين تمكين از دست ايشان بر آيد و ايشان بتوفيق الهي سعي‬
‫عظيم در آن باب صرف كنند و تأئيد الهي شامل حال ايشان شود و بفضل الهي‬
‫حسب مدعا بوفور ظهور نمود موافقا ً لقوله تعالي‪ :‬أقاموا الصلوه وآتُوا الزكوه‪.1‬‬

‫‪1‬‬

‫‪37‬‬
‫يا اين است كه همت ايشان بكل متوجه تمكين بود و هميشه از خداي تعالي آن‬
‫را در خواست مي نمودند تا آنكه چون واقع شد به آن منتفع شدند و ايشان را‬
‫سرور كلي حاصل گشت و اين نعمت عظيمه تمام شد بر مستخلَفين و حق آن‬
‫است كه هر دو وجه متحقق گشت والله اعلم‪.‬‬

‫باز كلمهء "وعد الله الذين آمنوا" دللت مي كند كه اين معني بعد انتقال‬
‫آنحضرت صلي الله عليه وسلم بمل اعلي منجز خواهد شد تا معني ليستخلفنهم‬
‫راست شود‪.‬‬

‫من كفر" تأكيد و تحقيق استخلف ايشان مي نمايد و افاده مي فرمايد‬


‫و كلمهء " َ‬
‫كه استخلف اين بزرگواران نعمتي است عظيم مستوجب شكر منعم حقيقي‪.‬‬

‫اول كسيكه كفران نعمت استخلف نمود قتله اميرالمؤمنين عثمان اند ومن‬
‫بعد فرقهء اماميه كه گمان مي كنند كه خلفت را از مستحقق آن غصب كرده‬
‫اند و بلي عظيم از آسمان فرو ريخت كه عهد آنحضرت صلي الله عليه وسلم‬
‫همه صحابه مخالفت كردند و با منصوص عليه بالخلفه (یعنی علی ) همه‬
‫م‪.‬‬
‫ن عظي ٌ‬‫بِأجمعهم عصيان ورزيدند سبحنك هذا بهتا ٌ‬
‫و اول كسيكه از مفسران صحابه اين آيه را بر اين معني فرود آورد و اين وعده‬
‫را در زمان حضرت عمر رضي الله عنه منجز دانست علي مرتضي است كرم‬
‫الله وجهه؛ زيرا كه چون فاروق اعظم طلب مشاوره كرد از صحابه در باب‬
‫رفتن بجانب عراق‪ ،‬علي مرتضي بهمين آيت متمسك شد اينجا بالبداهه معلوم‬
‫گرديد كه خلفت فاروق اعظم از جمله استخلف موعود است‪ ،‬و اين قول‬
‫مرتضي بطرق متعدده ظاهر شد هم پيش اهلسنت و جماعت و هم پيش‬
‫شيعه‪.‬‬

‫در نهج البلغت مذكور است‪ :‬إن هذا المر لم يكن نصرتُه ولخذلنه لنه بكثره‬
‫ولقلّه وهو دي ُ‬
‫ن الله الذي أظهره وجنده الذي أعَّزه وأيّده حتي بلغ ما بلغ وطلع‬
‫حيث طلع ونحن علي موعود من الله حيث قال وعد الله الذين امنوا منكم اليه‬
‫فالله منجُز وعده وناصُر جنده الي اخر ما قال‪.1‬‬

‫نه چنانكه شيعه گمان مي كنند كه اين وعده در زمان امام مهدي متحقق خواهد‬
‫شد يا در زمان آنحضرت صلي الله عليه وسلم بود و منقضي شد‪ ،‬و كلمهء‬
‫ن بي شيئا ً بيان‬
‫م الذي ارتضي لهم وكلمهء يعبدُونني ليشركو َ‬ ‫ليمكن َّ‬
‫ن لهم دينهُ ُ‬
‫علت غائيهء استخلف است كما قال عّز من قائل‪ :‬ذلك مثَلهم في التوریه‬
‫ومثلهم في النجيل كزرٍع أخرج شطأه‪.2...‬‬

‫گويا مي فرمايد كه استخلف براي آن مطلوب شد كه دين مرتضي ممكَّن شود‬


‫و اعلي كلمه الله بظهور رسد و ظهور دين حق بر جميع اديان متحقق گردد‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪38‬‬
‫وقال الله تبارك وتعالي في سوره الحج‪ :‬إن الله يدافع عن الذين آمنوا ا َّ‬
‫ن الله‬
‫ن كفور‪.1‬‬
‫ليحب كل خوا ٍ‬
‫هر آئينه خداي متعال دفع مي كند از مسلمانان يعني ضرر اعداي ايشان را مراد‬
‫آنست كه دفع شّر كفار از مسلمانان سنت مستمّره اوست هر آئينه خدا دوست‬
‫نميدارد هر خيانت كننده ناسپاس دارنده را‪.‬‬

‫ه علي نصرهم لقديٌر‪.2‬‬ ‫ن باَنَّهم ظلموا وَا ِ َّ‬


‫ن الل َ‬ ‫ن يقتلو َ‬ ‫اُذ َ‬
‫ن للذي َ‬
‫دستور جهاد داده شد يعني بعد از آنكه در مكه قبل هجرت ممنوع بود آنان را كه‬
‫كفار با ايشان جنگ كنند بسبب آنكه ايشان مظلوم شده اند و هر آئينه خدا بر‬
‫نصرت ايشان تواناست‪.‬‬

‫ه ولَو ل دَفعُ اللهِ النا َ‬


‫س‬ ‫ق إل اَن يقولُوا ربُّنا الل ُ‬ ‫الذين اخرجوا من ديارهم بغير ح ٍ‬
‫ُ‬ ‫ّ‬
‫م اللهِ كثيراً‬
‫ت َّو مسجد ُ يُذكُر فيها اس ُ‬ ‫مت صوامعُ وبيعٌ َّو صلوا ٌ‬ ‫ض لهُدِ َ‬
‫ضهُم ببع ٍ‬ ‫بع َ‬
‫ن الله لقوي عزيٌز ‪.‬‬
‫‪3‬‬ ‫صُره ا َّ‬
‫من يَّن ُ‬ ‫ه َ‬ ‫صَر َّ‬
‫ن الل ُ‬ ‫ولين ُ‬
‫اذن جهاد داده شد آنان را كه بيرون آورده شد ايشان را از خانه هاي ايشان بغير‬
‫حق ليكن بسبب آنكه مي گويند پروردگار ما خداست و اگر نبودي دفع كردن خدا‬
‫مردمان را بعضی را بدست بعض ويران كرده مي شد خلوتگاه هاي رهبانان و‬
‫عبادتخانهاي نصاري و عبادتخانهاي يهود و عبادتخانهاي مسلمانان که ياد كرده مي‬
‫شود در آن مواضع نام خداي ياد كردن بسيار و البته نصرت خواهد داد خدا كسي‬
‫را كه عزم نصرت دين او مصمم كند هر آئينه خداوند توانا و غالب است الّذين‬
‫ض اقاموا الصلوهَ وآتوا الزكوه وأمروا بالمعروف ونهوا عن‬ ‫ان َّ‬
‫مكنّهُم في الر ِ‬
‫المنكر ولِلّه عاقبه المور‪ 4‬دستور جهاد داده شد آنان را كه اگر دسترس دهيم‬
‫ايشان را در زمين بر پا دارند نماز را و بدهند زكوه را و بفرمايند بكار پسنديده و‬
‫منع كنند از كار ناپسنديده و خداي راست علم نهايت همه كارها‪.‬‬

‫قوله تعالي‪ :‬إن الله يدافع تمهيد اذن جهاد به اين كلمه موضعي عظيم دارد از‬
‫سر مسلمانان و اين معني‬ ‫بلغت يعني سنت مستمرهء ما است دفع شر كفار از َ‬
‫ن كفُور و اين اشاره‬ ‫ب ك َّ‬‫ه ليُح ُّ‬ ‫در جهاد خواهد بود‪ .‬باز فرمود‪ :‬ا ِ َّ‬
‫ل خوّا ٍ‬ ‫ن الل َ‬
‫بمعني ديگر است يعني براي آن سنت ما دفع شّر كفار شد كه دوست نمي‬
‫داريم هر خيانت كننده ناسپاس دارنده را و دوست مي داريم هر متديّن شاكر را‪،‬‬
‫چون كفار هميشه متصف بخيانت و كفران نعمت بوده اند و موحدان پيوسته‬
‫متصف بتدين و شكر لجرم نصرت موحدان وکبت (سر کوبی و خاموش کردن)‬
‫ن در اين آيت سببي‬‫ن يقاتلو َ‬
‫ن للذي َ‬‫كافران سنت مستمره ما است قوله تعالي اُذ َ‬
‫براي جهاد تقرير كرده شد يعني مظلوم اند و خداي تعالي هميشه بر مظلومان‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪39‬‬
‫رحم مي فرمايد و بر ظالمان شكست مي آرد‪ .‬و مظلوم را دفع ظالم از خود در‬
‫ن‬
‫جميع ملل و نحل جائز است باز تعبير مسلمانان بموصولی كه صله اش يقاتَلو َ‬
‫است اشاره مي كند بآنكه كدام ظالم بيشتر از اين خواهد بود كه با ايشان جنگ‬
‫ن واقع‬‫ه علي نصرهم لقديٌر بجاي واللهِ لنصرنَّهم علي الظلمي َ‬ ‫مي كنند‪ .‬وإ َّ‬
‫ن الل َ‬
‫شد ليكن در تسهيل وعيد تهديدی عجيب است و در تسهيل وعد بشارتي عظيم‬
‫كه الكنايه ابلغ من الصريح سخن بادشاهان است كه در شدت غضب گويند مگر‬
‫بر برانداختن تو قادر نيستم و در كمال رأفت گويند مگر بر نواختن تو توانا نه ايم‬
‫نظر بآنكه سخن مختصر ايشان كار اطناب ديگران مي كند‪.‬‬

‫ن اُخرجوا من ديارهم بدل است از للّذين يقاتلو َ‬


‫ن افاده‬ ‫قوله تعالي الّذي َ‬
‫مظلوميت ديگر مي كند يعني يكي آنانكه جنگ مي كنند و پايمال مي نمايند و‬
‫ديگر آنانكه از خانه هايشان بيرون رانده می شوند بغير گناهي كه كرده باشند‬
‫ه" تهكّم عجيب است يعني اين عجب از اين نادانان گمراه‬ ‫"إل اَن يقولوا ربُنا الل ُ‬
‫كه توحيد را كه موجب تعظيم و توقير بوَد در حساب گناه شمرده اند و با‬
‫حدان معامله اشد ّ گناه گاران پيش گرفتند‪.‬‬ ‫مو ّ‬
‫ه" سببي ديگر براي اذن جهاد افاده مي نمايد يعني‬ ‫قوله تعالي‪" :‬ولول دفعُ الل ِ‬
‫عرض و مال و جان خود محمود است كما قال‪:‬‬ ‫چنانكه مظلوم را دفع ظالم از ِ‬
‫ً‪1‬‬
‫ن منصورا ‪.‬‬ ‫فقد جعلنا لوليّه سلطانا ً فل يسرف في القتل انَّه كا َ‬
‫همچنان مصلحتي ملّيه (دینی و به نفه همه ملّت) در ضمن جهاد موجود است و‬
‫آن آنست كه حكمت الهيه مقتضي ظهور ملت حقه بر دست رسل و نواب‬
‫ايشان است در هر زماني‪ ،‬و كفار هميشه گزنده انامل خود بر غلبه ملت و‬
‫ساينده دندان خود بر شوكت موحدان مي باشند پس اگر موحدين را بمنزله‬
‫جوارح خود ساخته دفع شر كفار نه كنيم عبادت خانه ها در هر ملتي خراب مي‬
‫ه‬ ‫شود و رواج ذكر خداي تعالي و تقرب بجناب او معدوم مي گردد ولينصَر َّ‬
‫ن الل ُ‬
‫من ينصرهُ اشاره است بشرط كسي كه او را كالجارحه مي سازند و بر دست‬
‫وي نصرت دين ظاهر مي كنند يعني تا شخص بجان و دل كمر همت به اعلي‬
‫كلمه الله نه بندد مستوجب آن نيست كه نصرتش دهند و کالجارحه اش سازند و‬
‫نائب پيغامبر در حمل داعيه و جهاد و اعلي دين گردانند‪.‬‬

‫نه هر كه سر بتراشد قلندري داند‬ ‫هزار نكتهء باريك تر از مو اينجاست‬

‫ن والّذين اُخرجوا من‬


‫قوله تعالي‪" :‬الّذين إن مكنهم" بدل است از لِلّذين يقاتلو َ‬
‫ديارهم و معني إن مكّنهم‪ ،‬إن مكنّا بعضهم مثل آنكه گويند بنو عباس خليفه‬
‫ل مهاجرين بل كل جم غفير‬ ‫شدند و بنو تميم دولتمند گشتند؛ زيرا كه تمكين ك ّ‬
‫مستحيل عادي است و ذهن به آن سبقت نمي كند صد جا در حديث خوانده‬
‫باشي قالت النصار كذا وفعل بنو تميم كذا‪ ،‬و مراد زعماي ايشان مي باشند نه‬
‫كل فرد فرد‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪40‬‬
‫باز معني إن مكنهم تعليق يك جزء نفسي خلفت است بجزء ديگر؛ زيرا كه‬
‫خلفت شرعي تمكين في الرض است با قامت دين‪ ،‬اينجا افاده مي فرمايد كه‬
‫اگر تمكين اين جماعه في الرض متحقق شود البته آن تمكين مقترن خواهد بود‬
‫با اقامت دين وهمين است معني خلفت راشده‪.‬‬

‫پس حضرت خلفاء از مهاجرين اولين بودند كه يقاتلون‪ ،‬واُخرجوا من ديارهم‪ ،‬و‬
‫اذن جهاد براي ايشان بالقطع محقق شد و ممكّن شدند در ارض بالقطع پس‬
‫لزم آمد كه اقامت دين كرده باشند بالقطع بمقتضاي اين تعليق پس بالقطع‬
‫خلفاي راشدين بودند؛ زيرا كه معني خلفت راشده غير اين دو جزء نيست‪،‬‬
‫أقاموا الصلوه وآتوا الزكوه اشاره است باقامت اركان اسلم و أمروا بالمعروف‬
‫شامل است احياي علوم دين را و نهوا عن المنكر شامل است جهاد كفار و اخذ‬
‫جزيه را؛ زيرا كه منكري زياده تر از كفر نيست و نهي و ردعي بالتر از قتل اهل‬
‫كفر و گرفتن جزيه نيست‪ .‬و شامل است اقامت حدود و تعزيرات را بر عصاة‬
‫مسلمين‪.‬‬

‫باز مفهوم اقاموا و آتوا و أمروا و نهَوا آنست كه هر چه از ممكّنين در ايام تمكين‬
‫ايشان از اين ابواب ظاهر شود همه معتد به خواهد بود شرعاً‪.‬‬

‫باز معني إن مكنهم‪ -‬إذا مكنهم است اِخبار است به تمكين ايشان در زمان آينده‬
‫نه صرف تعليق تالي بمقدم‪ 1‬بدون تحقق مقدم؛ زيرا كه سابق مذكور شد إن‬
‫س‪.‬‬
‫الله يدافعُ ولو لدفعَ اللهِ النا َ‬
‫ه المور" معنيش آنست كه عواقب امور مي دانيم و آنچه در‬ ‫و كلمه "لله عاقب ُ‬
‫آخر خواهد بود مي شناسيم و لهذا اذن جهاد داديم مراد آنست كه اين جهاد البته‬
‫مفضي بمدافعت كفار خواهد بود‪.‬‬

‫چون معاني لغويه و شرعيه كلمات مفرده اين آيات شناختي وقت آن آمد كه‬
‫نكتهء ديگر بفهمي و آن آنست كه هر دو آيت‪ ،‬آيت استخلف و آيت تمكين در يك‬
‫صه است مقصود واحد است و تعبير مختلف و اين نكته را يكي از فروع آيهء‬ ‫ق ّ‬
‫كريمه كتابا ً متشابها ً مثاني مي بايد شناخت يك جا "ليستخلفنَّهم وليمكن َّ‬
‫ن لهم‬ ‫‪2‬‬

‫دينهم" گفته شد و جاي ديگر تمكين في الرض با اقامت دين گفته آمد و حاصل‬
‫هر دو يكي است‪.‬‬
‫ق "إ َّ‬
‫ن الله يدافع" و "لو‬ ‫سب ِ‬
‫اينجا لفظ "وَعَد َ الله" مذكور شد و آنجا إن مكنهم با ْ‬
‫لدفع الله الناس"‬

‫ن لهم " گفته شد و آنجا "يعبدونني ليشركون بي شيئاً " گفته آمد و‬‫اينجا و "ليمكِّن ّ‬
‫آنجا أقاموا الصلوة ‪."...‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪41‬‬
‫اينجا تصويب اعمال ايشان و اعتداد اقامت حدود و تعزيرات ايشان شرعا ً از‬
‫لفظ ليمكّنن لهم دينهم الّذي ارتضي لهم مفهوم شد و آنجا از كلمهء "اقاموا‬
‫الصلوه ‪."...‬‬
‫اينجا و ليبدلنهم من بعد خوفهم اَمنا ًَ گفته شد و آنجا "إ َّ‬
‫ن الله يدافع" و "لو لدفع‬
‫الله الناس"‪.‬‬

‫يكجا منكم اي من الحاضرين عند نزول اليه گفته و جاي ديگر اُخرجوا من‬
‫ديارهم‪ .‬و در مفهوم هر دو كلمه عموم و خصوص من وجه‪ 1‬است؛ زيرا كه‬
‫بعضی مهاجرين در بدر و اُحد كشته شدند و نزول آيت استخلف را ادراك نه‬
‫كردند و جمعي از صحابه‪ ،‬مهاجرين اولين نه بودند و ادراك آيت استخلف‬
‫نمودند‪ .‬پس خلفت در آن جماعه است كه هر دو صفت در ايشان مجتمع شد و‬
‫هر جا كه قصه واحد باشد و تعبير مختلف‪ ،‬ظاهر يك تعبير را بنص تعبير ديگر مي‬
‫توان محكم ساخت و عام يكي را بخصوص تعبير مي توان مخصص نمود و‬
‫مطلق يكي را بمقيَّد تعبير ديگر مي توان مقيد گردانيد‪.‬‬

‫چون اين همه گفته شد به اصل غرض متوجه شويم‪:‬‬

‫اين هر دو آيت كه بحقيقت واحد اند به تعبير مختلف دللت مي كنند بر خلفت‬
‫خلفاء؛ زيرا كه وعْد خداي تعالي راست است و البته در خارج واقع شدني است‪.‬‬

‫پس استخلف و تمكين في الرض مهاجرين اولين و حاضرين آيهء استخلف البته‬
‫واقع شد و اگر ايشان اين خلفاء نباشند وعد واقع نشده باشد تعالي الله عن‬
‫ذلك علوا ً كبيراً؛ زيرا كه صحابه هيچكس از ايشان بعد صد سال از وفات‬
‫آنحضرت صلي الله عليه وسلم باقي نماند فكيف مهاجرين اولين وحاضرين آيهء‬
‫استخلف؟‬

‫پس اگر در آن زمان استخلف موعود و تمكين موعود متحقق نشد إلي يوم‬
‫القيامه بودني نيست و در آن زمان غير اين عزيزان ممكن نشدند و مستخلف نه‬
‫شدند‪ .‬پس مستخلَفين و ممكَّنين ايشان اند بالقطع‪.‬‬

‫و آن جاهلن كه مي گويند خلفت را از مستحقق آن غصب كرده شد و بغير‬


‫ذّب رسول اويند؛ زيرا كه مخالفت امر تشريعي‬‫ذّب خدا و مك ِ‬‫مستحقق رسيد مك ِ‬
‫متصور است كه زيد را امر بنماز كردند و وي نماز نه گذارد نه مخالفت وعدهء‬
‫الهي!‬

‫اينجا مقدّم وعد است و اخبار از آينده و تشريع استخلف ايشان تابع وعد شده‬
‫است كه باين تشريف و تصويب غير مرضي نخواهد بود‪.‬‬

‫ت عليكم فلنا ً ثم فلنا ً ثم فلنا ً بر‬


‫وچون وَعد استخلف منجز شد معني استخلف ُ‬
‫روي كار آمد و آن ايجاب انقياد است پس ظاهر وعد است و باطن ايجاب انقياد‬
‫هر چند قدر اين بزرگواران از اين سخن كه ميگوئيم بالتر است‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪42‬‬
‫اما بفرض مي توان گفت كه اگر خداي تعالي در باب شخصي فرمايد كه وعده‬
‫كرده ام كه خطيب اين روز جمعه را فلن نعمت و فلن نعمت بدهم يا فرمايد‬
‫كه خطيب اين روز جمعه عالم قاري صالح است باز در ميان دو خطيب تنافس‬
‫(مسابقه) واقع شد و كار بمصارعت و مصادمت افتاد آخرها يكي غالب آمد و‬
‫دست و پاي آن ديگر بر بست و بر منبر رفت و خطبه خواند مستحق كرامت‬
‫همان خطيب خواهد بود نه مصروع مدفوع‪.‬‬

‫خلفت حضرت سيدالمرسلين صلي الله وعليه وسلم امري نيست كه بآن عامه‬
‫را مكلف ساخته باشند فقط پس اگر بحسب امر عمل كردند مطيع شدند و اگر‬
‫عصيان ورزيدند مستوجب عقوبت گشتند‪ ،‬بلكه وعده بود از فوق عرش نازل‬
‫شده كه امكان تخلف نداشت و در اين وعد تعلق بجبري و اختيار احدي نبود‪.‬‬

‫آري! تا وقتيكه اشخاص معيّنه بر صدر مسند خلفت نه نشسته بودند اذهان‬
‫مسلمين هر طرف مي رفت چنانكه در قصه خيبر چون آنحضرت صلي الله‬
‫ه‬
‫ه الل ُ‬
‫ه ويحب ّ ُ‬
‫ه ورسول ُ‬ ‫ه غدا ً رجل يح ُ‬
‫ب الل َ‬ ‫ساُعط َ‬
‫ي الراي َ‬ ‫وعليه وسلم فرمود‪َ :‬‬
‫ه‪.1‬‬
‫ورسول ُ‬
‫مسلمين را علم بالقطع حاصل شد كه عقد رايت براي هر كه خواهد بود محب و‬
‫محبوب است ليكن نمي دانستند كه كدام شخص معين باين دولت سرافراز‬
‫گردد؟ روز ديگر چون عقد رايت براي حضرت مرتضي از جناب نبوي صلي‬
‫الله وعليه وسلم كرامت شد بتحقيق پيوست كه آن مرد موصوف حضرت‬
‫مرتضي است‪.‬‬

‫همچنان بمقتضاي اين آيات معلوم بالقطع شد كه جمعي را مستخلَف وممكَّن‬


‫خواهند ساخت هنوز غموض و اشكال باقي مانده بود كه آن افراد معينه كدام‬
‫ص‬
‫كس خواهند بود چون پرده برانداخته شد و باهتمام جماعت خلفت اشخا ِ‬
‫معينه بوجود آمد و بر دست آن خلفاء فتوح بلد و تمكين دين مرتضي و اعلي‬
‫كلمة الله تحقق يافت به يقين دانستيم كه وعد براي ايشان بود قرعه استخلف‬
‫وتمكين في الرض بنام ايشان برآمد‪.‬‬

‫اگر بخاطر تو تردّدي راه مي يابد از جهت آنكه امام بغوي در تفسير اين آيت مي‬
‫گويد‪:‬‬

‫ن النبياء عليهم السلم وقيل‬‫ف داود وسليمان وغيرهُما م َ‬


‫قال قتادة كما استخل َ‬
‫ث أهل َ‬
‫ك الجبابره بمصر‬ ‫ن من قبلهم يعني بني اسرائيل حي ُ‬ ‫ف الذي َ‬
‫كما استخل َ‬
‫والشام وأورثهم أرضهم وديارهم ‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫بر قول قتاده استخلف خليفه ساختن است اما بر قول ديگر قومي را بجاي‬
‫قومي نشاندن و همچنين محتمل است كه مراد تمكين كافه مهاجرين اولين باشد‬
‫و حينئذٍ استدلل بر خلفت خلفاء باين آيت درست نشود‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪43‬‬
‫گوئيم‪ :‬توجيه اول (گفته ی قتاده رحمه الله) متصور است باعتبار استعمال عرب‬
‫و باعتبار تفسير آنحضرت صلي الله وعليه وسلم و حينئذٍ التفات كرده نمي شود‬
‫بقول ديگر‪.‬‬

‫و علي تقدير التسليم استخلف جماعه عظيمه و تمكين ايشان بغير خليفه ممكَّن‬
‫في الرض ممكِن عادي نيست و صورت خارجيه مستقر ساختن مسلمين و‬
‫تمكين مهاجرين نصب خليفه و تمكين رئيس ايشان است‪.‬‬

‫پس وعد استخلف و تمكين كافهء مسلمين در حقيقت وعده خليفه ممكن في‬
‫الرض است‪.‬‬

‫اينجا مقدمه ذكر كنيم كثير الفوائد‪:‬‬

‫حق سبحانه وتعالي وعده فرمود كه قرآن را علي ممّر الدهور حفظ فرمايد قال‬
‫تعالي‪ :‬وإنا له لحفظون‪.1‬‬

‫باز در آيهء ديگر صورت حفظ بيان فرمود إن علينا جمعه وقرآنه‪.2‬‬

‫پس وعده خداي تعالي حق است و حفظ لبد بودني‪.‬‬

‫ليكن حفظ او سبحانه در خارج بصفت حفظ بني آدم اشياي خود را يا مانند نقش‬
‫بر حجر مثل ً ظاهر نمي شود بلكه صفت ظهور حفظ الهي در خارج آن است كه‬
‫الهام فرمود در قلوب صالحين از امت مرحومه كه بسعي هر چه تمامتر تدوين‬
‫آن كنند بين الّلوحين و جميع مسلمين مجتمع شوند بر يك نسخه‪ ،‬و هميشه‬
‫جماعات عظيمه از قراء خصوصا ً و سائر مسلمين عموما ً بقرائت و مدارست آن‬
‫مشغول باشند تا سلسلهء تواتر از هم گسيخته نه گردد بلكه يوما‌ـً فيوما ً متضاعف‬
‫شود و هميشه جماعات ديگر در تفسير و شرح غريب و بيان اسباب نزول آن‬
‫سعي بليغ بجا آرند تا در هر زماني جماعه ی قيام كنند بامر تفسير‪ ،‬صورت حفظ‬
‫همين را معين فرمودند نه نقش بر حجر مثلً‪.‬‬

‫صه از قرآن که محفوظ نيست‬ ‫چون صورت حفظ متحقق شد دانستيم كه آن ح ّ‬


‫(منسوخ شده) تلوت آن مرضي نيست‪ ،3‬لهذا محققین علماء بآن رفته اند كه‬
‫در صلوات و غير آن خوانده نشود مگر قرائت متواتره‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ -‬قابل یاد آوری است که بعضی آیات قرآن کریم منسوخ شده است‪ ،‬و نسخ بر سه قسم می باشد‪:‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪ -1‬تلوت و حکم آن هر دو منسوخ شده باشند‪.‬‬

‫‪ -2‬تنها تلوت آن منسوخ شده باشد‪.‬‬

‫‪ -3‬صرف حکم منسوخ شده باشد و تلوت آن باقی باشد‪.‬‬

‫قسم اول و دوم در قرآن کریم نوشته نشده است‪ ،‬و آن حصه از قرآن کریم که حفاظت نشده شامل همین دو‬
‫قسم می باشد‪.‬‬

‫‪44‬‬
‫و قرائت متواتره آنست كه در وي دو شرط بهم آيند‪:‬‬

‫يكي آنكه سلسله روايت آن ثقه عن ثقه تا صحابه كرام رسد نه مجرد محتمل‬
‫خطي‪.‬‬

‫دوم آنكه خط مصاحف عثمانيه محتمل آن باشد؛ زيرا كه چون صورت حفظ آن‬
‫تدوين بين اللوحين و جمع امت بر آن مقرر شد هر چه غير آن است غير محفوظ‬
‫است‪ ،‬و هر چه غير محفوظ است غير قرآن است لن الله تعالي قال‪ :‬وإنا له‬
‫لحافظون‪ .‬وقال ان علينا جمعه اليه‪.‬‬

‫پس قراءت والذَّكر والُنثي (بجای وما خلق الذکر والنثی) شاذ است در نماز‬
‫نمي توان خواند حال آنكه از حديث ابن مسعود وابي الدرداء صحيح شده‬
‫است‪.‬‬

‫و در وقت انتساخ مصاحف عثمانيه از اصل شيخين ابن عباس باصحابهء ديگر‬
‫صي ربُّك" بجاي "قضي ربك" گفت‪" ،‬أولم‬ ‫مباحثه فرمود‪ ،‬در تهجي بعض آيات "و ّ‬
‫يتبيّن" بجاي "أولم ييئس" خوانده آخرها جماعه ديگر التفات به تهجي او نه كرده‬
‫سخ در آفاق شائع شد‪.‬‬‫"قضي ربك" و "أولم ييئس" نوشتند و همان ن َ‬
‫من‬ ‫ما بهمين قاعده دانستيم كه قول جماعه صحيح بود و تحري ابن عباس‬
‫باب خطاء المعذور‪.‬‬

‫همچنين جمعي از صحابه تنافس كردند در جمع قرآن هر يكي مصحفي مرتّب‬
‫نمود و هر يكي از اهل آن عصر سوَر قرآن را به لغت خود نوشت بر غير لغت‬
‫قريش‪ ،‬حضرت ذي النورين بالهام رباني محو آن كرد و بر يك قرآن همه را‬
‫جمع نمود‪ .‬در آن وقت باب قيل و قال مفتوح شد و اعتراضات از هر دو جانب‬
‫بميان آمد؛ چون تمام عالم بر مصاحف عثمانيه جمع شدند يقين كرديم كه‬
‫محفوظ همانست و غير آن مراد الحفظ نبود واگر مراد الحفظ بود محو نمي‬
‫شد‪ .‬و اين را هيچ عاقلي حفظ نشمارد كه نزديك امام موهوم الوجود مختفي‬
‫م‪.‬‬
‫ن عظي ٌ‬
‫الحال ادعاء كنند كه نهاده شده است سبحنك هذا بهتا ٌ‬
‫يا در روايت غريبي يا در كتاب نادري بطريق تعجب آورده باشد كه فلن چنين‬
‫گفت و فلن چنين نوشت در اشكال يك جانب اصابت بود و يك جانب خطأ‬
‫صبح پديدار گشت‬ ‫المعذور چون پرده از روي كار برداشتند و حق مثل فلق ال ّ‬
‫مجال خلف نماند هر كه الحال يمينا ً و شمال ً افتد زنديق است او را مي بايد‬
‫بقتل رسانيد‪.‬‬

‫اگر گوش شنوا و دل دانا داري سخني باريك تر بشنو خداي تعالي هميشه مدبّر‬
‫عالم است بالهام امور حق در قلوب عباد صالحين تا تمشيت مراد او كنند‬
‫(مقصود او را جاری کنند) و موعود او را سرانجام دهند و وي تعالي قصه خضر‬
‫با حضرت موسي ذكر نكرد مگر براي افاده همين نكته‪ .‬اما چون ايام نبوت‬

‫‪45‬‬
‫موجود بود وحي مفترض الطاعة در قلب پيغامبر مي رسيد و شك و شبهه را‬
‫آنجا هيچ گنجايش نه‪ ،‬نه در اول و نه در آخر‪.‬‬

‫وقتي كه ايام نبوت منقضي شد و وحي منقطع گشت در آمدِ عباد الله الصالحين‬
‫در كارهاي مطلوب بنوعي از فكر و اجتهاد يا نوعي از رويا و الهام و فراست‬
‫خواهد بود‪ .‬و آنهمه حجت قائمه موجب تكليف ناس نيست چون كار بآخر رسيد‬
‫و رشد آن مانند فلق الصبح ظاهر گشت معلوم همه اهل تحقيق شد كه آن‬
‫محض حق بوده است كما قال عمر في مباحثته مع ابي بكر رضي الله عنه‬
‫ق‪ ،1‬دواعي كه قلوب خلفاء فرو مي ريخت‬ ‫ه الح ُ‬
‫في مسئلة المرتدين‪ :‬فعرفت ان ُ‬
‫بآن صفت بود‪.‬‬

‫ايام خلفت بقيهء نبوت بوده است گويا در ايام نبوت حضرت پيغامبر صلي الله‬
‫وعليه وسلم تصريحا ً بزبان مي فرمود و در ايام خلفت ساكت نشسته بدست و‬
‫سر اشاره مي فرمايد بعضي پي بمقصود بردند و بعضي راه را غلط كردند‪.‬‬

‫و معني اجماع كه بر زبان علماي دين شنيده باشي‪ ،‬اين نيست كه همه مجتهدان‬
‫ليشذ ُّ فرد ٌ در عصر واحد بر مسئلهء اتفاق كنند؛ زيرا كه اين صورتي است غير‬
‫واقع بل غير ممكِن عادي بلكه معني اجماع حكم خليفه است بچيزي بعد‬
‫َ‬
‫مشاوره ذوي الرأي يا بغير آن و نفاذ آن حكم تا آنكه شائع شد و در عالم ممك ّن‬
‫گشت‪.‬‬

‫قال النبي صلي الله وعليه وسلم‪ :‬علیکم بسنتي وسنهِ الخفاء الَّراشدين من‬
‫بعدي الحديث‪.2‬‬

‫چون اين مقدمه دانسته شد بايد دانست كه خداي تعالي وعده فرمود والله‬
‫ف المعياد كه مهاجرين اولين را كه در مضمار (میدان) ايمان و عبادت پيش‬‫ليخل ُ‬
‫قدم اند خلفاء خواهيم ساخت و از ايشان كارهاي معلومه بظهور خواهد آمد و‬
‫صورت ظهور اين وعده آنست كه واحد ٌ بعد واحدٍ از اين جماعه خليفه شود بدون‬
‫نصب خليفه غلبهء قوم كثير محال عادي است‪.‬‬

‫من َّورائِه‪.3‬‬
‫ه يقاتَل ِ‬
‫جن ٌ‬
‫قال صلي الله وعليه وسلم‪ :‬المام ُ‬
‫وقال قائلهم‪:‬‬
‫‪4‬‬
‫ول سراه اذا جهالهم سادوا‬ ‫س فوضي لسراهَ لهم‬
‫ليصلح النا ُ‬
‫اين قدر معلوم بالقطع است ليكن در اين وقت نوعي از غموض و اشكال موجود‬
‫بود كه كدام كس خليفه خواهد شد و مدت خلفت موصوفه چه قدر باشد و‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ -‬این شعر از الفواه الیادی است‪.‬‬ ‫‪4‬‬

‫‪46‬‬
‫ت مشاوره بود كه قرعهء اختيار‬
‫ترتيب خلفت ايشان بچه اسلوب؟ آن وقت وق ِ‬
‫بنام كدام يكي خواهد برآمد و از آن جماعهء موصوفه كرا باين دولت سرافراز‬
‫كنند؟‬

‫چون الهام بتعيين واحدٍ بعد واحدٍ فرود آمد جمعي آن الهام را اول ً قبول كردند و‬
‫در اتمام آن اهتمام نمودند جمعي بعد اللتيا واللتي (چون وچرا) و بعد تقليب امور‬
‫سرفرود آوردند‪.‬‬

‫بعد انطباق اوصاف بر همه منكشف شد كه آنچه حق بود واقع شد و چشم وا‬
‫گشت بر آن فعل كه (از) جماعه نبود (بلکه) وعد الله بود كه از پس پرده چندين‬
‫افكار و أقيسه بروز نمود‪.‬‬

‫كار زلف تست مشك افشاني اما عاشقان‬

‫مصلحت را تهمتي برآهو چين بسته اند‬

‫و اگر هنوز تردّدي بخاطر تو مي رسد كه وعد الهي راست است اما از كجا‬
‫بيقين دانيم كه انجاز وعده به همين اشخاص معينه واقع شد‪" ،‬منكُم‪ "1‬احتمال‬
‫دارد كه تأكيد باشد نه تأسيس‪.2‬‬

‫حكايتي بشنو كه يكي از ادلّه نبوت آنحضرت صلي الله وعليه وسلم اِخبار انبياي‬
‫متقدمين است و نصوص تورات و انجيل و سائر كتب الهيه‪ ،‬و آن بابي است‬
‫وسيع‪ .‬صحابه و مؤمنين اهل كتاب چيز بسياري از اين باب روايت كرده اند‬
‫متأخرين متكلمين اعتراضي براين مسلك ايراد مي كنند و از جواب آن عاجز مي‬
‫شوند و آخرها بضعف اين مسلك ميل مي نمايند‪ .‬حاصل اعتراض آنكه اگر در‬
‫كتب الهيه چيزي از وصف آنحضرت صلي الله وعليه وسلم مذكور هست نهايت‬
‫من‬ ‫كار آنست كه ذهن سامع از آن وصف بفرد منتشر متعلق شود كه فرد ٌ ما ِ‬
‫الكلي المنتزع من هذه الوصاف الكلّيه پيغمبر خواهد بود هيچگاه اوصاف كليه‬
‫بدون اشاره حسيه بفرد خاص نخواهد رسانيد تا هر جا كه اوصاف كليه جمع كنند‬
‫غير كلي ثمره نخواهد داد بلكه تعلق ذهن بفرد منتشر نيز ممنوع است؛ زيرا كه‬
‫در كتب الهيه رموز مذكور است نه ذكر عنوان نبوت و نه استقصا در ذكر‬
‫مشخصات و حينئذ تكليف ناس باقرار نبوت فرد خاص گنجائش ندارد‪.‬‬

‫قال القاضي عضد في المواقف‪ :‬فإن قيل إن زعمتم مجيء صفته مفصل ً انه‬
‫ت فاعلموا انه نبي‬ ‫يجيء في السنه الفلنيه في البلده الفلنيه وصفته كيت وكي َ‬
‫سل ِّم فل‬
‫ل لنا نجد ُ التوریه والنجيل خاليين عن ذلك وأما ذكره مجمل ً فان ُ‬
‫فباط ٌ‬

‫‪ -‬اشاره به آیه کریمه ی "وعَد َ الله الّذین آمنوا ِ‬


‫منکم‪ "...‬است‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬تآکید آنست که مضمونی راکه قبل ً ذکر شد به نوعی تقویه کنیم و یا آن را دوباره ذکر نمائیم‪ ،‬اما در تأسیس‬
‫صالحات دانسته می شود از‬ ‫مطلب جدیدی بیان می شود‪ .‬در صورت تأکید معنای که از الّذین آمنوا وعملوا ال ّ‬
‫"منکم" نیز همانبه ذهن می رسد یعنی خداوند وعده استخلف را به هر مومن نیکو کار می دهد خواه این شخص‬
‫مومن در زمان نزول وحی باشد و یا در هر زمان دیگر‪ ،‬اما در صورت تأسیس از "الّذین آمنوا وعملوا ال ّ‬
‫صالحات"‬
‫منکم" دانسته شد گروهی خاص از مؤمنان نیکوکار یعنی همان‬ ‫استخلف مؤمن نیکو کار دانسته شد و از لفظ " ِ‬
‫های که در هنگام نزول آیه ی کریمه موجود بوده اند مراد است‪.‬‬

‫‪47‬‬
‫ص آخُر لم يظهر‬
‫يدل علي النبوه بل علي ظهور انسان كامل أو نقول لعله شخ ٌ‬
‫بعدُ‪.‬‬

‫قلنا المعتمد ظهور المعجزة علي يده وهذه الوجوه الخر للتكمله والزياده انتهي‪.‬‬

‫فقير مي گويد عفا الله عنه‪ :‬اين زلت قدمي است كه از متاخرين متكلمين واقع‬
‫شد عفا الله عنا وعنهم‪ ،‬عامه مسلمين را بايد كه گوش بآن نه نهند و علماء را‬
‫بايد كه انكار آن كنند و اين سخن بهمان مي ماند كه علماء متفق اند بر آنكه اگر‬
‫اجتهاد مجتهد و قضاي قاضي بر خلف صريح قرآن يا صريح سنت مشهوره يا‬
‫صريح اجماع يا صريح قياس جلي واقع شود نافذ نيست و تقليد آن جائز نه‪.‬‬

‫ه علمؤا بني إسرائيل‪.1‬‬ ‫ه أن يعل َ َ‬


‫م ُ‬ ‫أولم يكن لهم آي ً‬
‫خداي تعالي مي فرمايد‪َ :‬‬
‫ن اَبنآءَهُم‪.2‬‬
‫و مي فرمايد‪ :‬يعرفونه كما يعرفو َ‬
‫و از اينجا معلوم مي شود بالقطع كه دانندگان كتاب بسبب شناخت پيغامبر آخر‬
‫الزمان مكلف شدند و حجت تشريعيه بر ايشان قائم شد پس قول بآنكه اين‬
‫اخبار حجت ملزمه نيست خلف قرآن است‪.‬‬

‫تحقيق در اين باب آنست كه بقدري كه در كتب سابقه بود حجت قائم گشت و‬
‫تكليف متحقق شد يقين حاصل مي شود بدو چيز‪:‬‬

‫منتِج‪.‬‬
‫‪ -1‬به اقيسهء اقترانيه و استثنائيه چون مواد آن يقينيه باشند و شكل ُ‬
‫‪5‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬در اینجا مراد از قیاس‪ ،‬قیاس منطقی است نه قیاص أصول فقه‪ .‬و قیاس در اصطلح منطق به آن کلمی‬
‫گفته می شود که از چند قضیه (جمله) متشکل باشد و آن جملت طوری باشند که از قبول کردن یکی از آنها‬
‫قبول دیگری لزم آید‪ .‬بطور مثال در جمله ی عالَم متغیّر است و هر متغیر حادث است‪ ،‬این جمله از دو بخش‬
‫مرکّب می باشد‪ .‬و آن دو بخش طوری است که اگر آن را قبول کنیم بر ما لزم میشود که نتیجه آن را نیز قبول‬
‫کنیم یعنی عالَم حادث است‪.‬‬

‫‪ - 4‬در قیاس اگر نتیجه و یا نقیض نتیجه بالفعل مذکور نباشد آنرا قیاس اقترانی می گویند‪ ،‬و اگر نتیجه و یا نقیض‬
‫نتیجه بالفعل مذکور باشد آن قیاس استثنائی است‪.‬‬

‫مثال قیاس استثنائی‪ :‬اگر زید کاتب است پس حتما ً انگشتان او حرکت می کنند لیکن زید کاتب است‪ .‬در این‬
‫قیاس نتیجه بالفعل مذکور است یعنی که انگشتان زید حرکت می کنند‪.‬‬

‫مثال قیاس اقترانی‪ :‬عالَم متغیّر است و هر متغیر حادث می باشد‪ .‬در این قیاس نتیجه و یا نقیض آن بالفعل‬
‫مذکور نمی باشد اما اجزای نتیجه (یعنی عالم و حادث) بطور پراگنده موجود می باشد که ما می توانیم با ترتیب‬
‫آن ها نتیجه را به دست آوریم‪.‬‬

‫‪ - 5‬حالتی که از ترتیب حد اوسط بوجود می آید شکل نام دارد‪ .‬حد ّ اوسط همان جزء قیاس است که مکّرر ذکر‬
‫شود‪ ،‬مثل کلمه "متغیر" که در قیاس اقترانی (مثل العالم متغیر وک ّ‬
‫ل متغیر حادث) مکرر ذکر می شود‪.‬‬

‫این لفظ مکرر گاهی در جمله ی اول مبتدا می باشد و گاهی خبر‪ .‬و هم چنین در جمله ی دوم گاهی مبتدا می‬
‫باشد و گاهی خبر که از یکی از این صورت ها خالی نمی باشد‪:‬‬

‫‪-1‬حد اوسط در جمله ی اول خبر باشد و در جمله ی دوم مبتدا‪.‬‬

‫‪48‬‬
‫‪ -2‬به حدس كه تمام مقدمات‪ 1‬را ذكر نه كنند و از بعض مقدمات بطريق طفره‬
‫بمطلب انتقال نمايند مثل نور القمر مستفاد من نور الشمس بشناسيم بسبب‬
‫ديدن اختلف احوال قمر باختلف قُرب و بُعد او از شمس‪.‬‬

‫ليكن حدس دو قسم است‪:‬‬

‫‪-1‬حدسي كه غير افراد قليله از بني آدم بآن پي نه برند لغموض‬


‫مأخذه‪ ،‬و خداي تعالي باين قسم تكليف نمي دهد عامه را‪.‬‬

‫‪-2‬و حدسي كه اكثر افراد انساني بآن پي مي برند مثل آنكه وجود ليل‬
‫و نهار از جهت غيبوبت شمس و طلوع اوست و باين قسم تكليف‬
‫واقع مي شود و حجت قائم مي گردد‪ ،‬نصوص كتب الهيه در باب‬
‫اخبار بوجود پيغمبر آخر زمان صلي الله وعليه وسلم هر چند از‬
‫جهت اقيسهء اقترانيه و استثنائيه بتعيين فرد خاص كه افضل افراد‬
‫بشر است نمي رسانند اما از جهت حدس قريب المأخذ مي رسانند‬
‫و بهمان مكلف مي شوند شك نيست كه وجود جامع اين اوصاف‬
‫مدَد متطاوله يكي خواهد بود همين كه در فرد خاص‬ ‫مب َ ّ‬
‫شر بها بعد ُ‬
‫يافته شد حدس آنجا قرار گرفت‪.‬‬

‫چون اين حكايت آخر شد بايد دانست كه آيات خلفت خلفاء هر چند نوعي از‬
‫غموض داشته باشند چون فتح عجم و شام به اين طريق كه از زمان حضرت‬
‫آدم تا اين عصر گاهي نشده بود بظهور انجاميد و تأليف مسلمين و اطمينان‬
‫قلوب ايشان و تمكين دين بوجهي متحقق شد كه در هيچ ملتي و زماني عُشر‬
‫عَشير آن بوجود نيامده پس براي مصداق وعدهء استخلف كدام خلفت بهتر‬
‫از اين خواهد بود؟!‬

‫و همچنين قرائن بسيار مثل اين صورت باين ملحق شد حدس قريب المأخذ‬
‫بهم رسيد كه این عزيزان برای مردمان بشارت داده شده اند و مردمان‬
‫بهمان حدس قريب مأخوذ شدند‪.‬‬

‫و اين نوع سخن در تفسير آيات براي جمعي است كه تتبّع احاديث نبويه پيش‬
‫نه گرفته اند وإل آنحضرت صلي الله وعليه وسلم مبيِّن قرآن عظيم است هر‬
‫جا اشكالي بهم رسد بحديث آنحضرت رجوع ميبايد كرد‪.‬‬

‫‪-2‬حد اوسط در هر دو جمله خبر باشد‪.‬‬

‫‪-3‬حد اوسط در هر دو جمله مبتدا باشد‪.‬‬

‫‪-4‬حد اوسط در جمله ی اول مبتدا باشد و در جمله ی دوم خبر‪.‬‬

‫چهار صورت فوق را شکل می گویند‪ .‬صورت اول را شکل اول‪ ،‬صورت دوم را شکل ثانی‪ ،‬صورت سوم را‬
‫شکل ثالث و صورت چهارم را شکل رابع‪ .‬برای نتیجه دادن درست هر یک از این شکل ها شرایط خاص‬
‫وجود دارد که تفصیل آن در کتب منطق مذکور می باشد‪.‬‬

‫‪ -‬به جملتی که قیاس از آن ها مرکّب می شود مقدّمات می گویند‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪49‬‬
‫قال الله تعالي‪ :‬لتبيّن للناس مانّزل إليهم‪.1‬‬

‫حال ً پرده برگردانيم و سخن را به قانون ديگر سرائيم‪:‬‬

‫چون اين آيات نازل شد كه در اصل معني خفایي نداشت و در تعيين آن افراد‬
‫و ترتيب ايشان در خلفت و مدت خلفت ايشان غموضي واقع بود‪ ،‬آنحضرت‬
‫صلي الله وعليه وسلم منتظر عالَم غيب ماندند كه چه افاضه مي شود خداي‬
‫ما فرمود‪ .‬بعضی رؤيا خود ديدند و بعض رؤيا اصحاب‬ ‫تعالي در رؤيا حل مع ّ‬
‫آنحضرت صلي الله وعليه وسلم ديدند و تعبير آن را آنحضرت صلي الله‬
‫وعليه وسلم فرمودند كقصهِ رؤيا الذان‪ 2‬ورؤيا ليله القدر‪.3‬‬

‫ت‬‫ب عليها دلوٌ فنزع ُ‬


‫قال صلي الله وعليه وسلم بَينا أنا نائِم رأيتني علي قلي ٍ‬
‫ن ابي قحافهِ فنزعَ منها ذنوبا ً أو ذنوبين وفي نزعه‬ ‫منها ماشآءالله ثم أخذ َها اب ُ‬
‫ه يغفرله ثم استحالت غَربا ً فأخذها ابن الخطاب فلم أر عبقريا ً من‬ ‫ف والل ُ‬
‫ضع ٌ‬
‫س بعطن اخرجه الشيخان من حديث‬ ‫ب النا ُ‬
‫الناس ينزعُ نزع عمر حتي ضر َ‬
‫ابي هريره والترمذي من حديث ابن عمر ‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫وأخرج ابن مردويه عن ابن عمر‪ :‬خرج علينا رسول الله صلي الله وعليه‬
‫َ‬
‫وسلم ذات غداهٍ بعد طلوع الشمس قال رأيت قبل الفجر كأني اُعطي ُ‬
‫ت‬
‫ن فهذه التي يوزن‬ ‫المقاليد والموازين فاما المقاليد ُ فهي المفاتيح وأما الموازي ُ‬
‫ت ثم يجيء‬‫ت بهم فرجح ُ‬ ‫ت في كفهٍ ووُضعت أمتي في كفهٍ فوزن ُ‬ ‫بها فوضع ُ‬
‫ن بهم فرجح ثم جييء بعمر فوُزِن بهم فرجح ثم جيئ بعثمان‬ ‫بأبي بكر فوُزِ َ‬
‫فوزن بهم فرجح ثم ُر ِفعَت ‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫ُ‬
‫وأخرج أبوداود عن ابي بكره أن رجل قال لرسول الله صلي الله وعليه وسلم‪:‬‬
‫ووزن‬
‫ت‪ُ ،‬‬‫جحت أن َ‬‫ت أنت وأبوبكر فَر َ‬ ‫ن ميزانا ً نزل من السمآء ُ‬
‫فوزن َ‬ ‫رأيت كأ ّ‬
‫أبوبكر وعمر فرجح ابوبكر‪ ،‬ووُزن عمر وعثمان فرجح عمر ثم رفع الميزان‬
‫فاستاء لها رسول الله عليه وسلم يعني فَساءَه ذلك فقال خلف ُ‬
‫ه نبوه ثم يؤتي‬
‫ملك من يشآء‪.6‬‬ ‫الله ال ُ‬
‫وأخرج ابوعمر عن عرفجه نحوه‪.7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪50‬‬
‫ه‬ ‫ن رسول الله صلي الله وعليه وسلم قال‪ :‬اُرِ َ‬
‫ي الليل َ‬ ‫وأخرج أبودود عن جابر أ ّ‬
‫ط برسول الله صلي الله وعليه وسلم ونيط عثمان‬ ‫ن أبابكرٍ نِي َ‬ ‫رج ٌ‬
‫ل صالح كأ ّ‬
‫ما قمنا من عند رسول الله صلي الله وعليه وسلم قلنا‪ :‬أما‬ ‫بعمر قال جابر فل ّ‬
‫ط بعضهم ببعض فهم ولهُ المر الذي بعث‬ ‫الرجل الصالح فرسول الله وأما نَوْ ُ‬
‫الله به نبيه صلي الله وعليه وسلم‪.1‬‬

‫ت‬‫ن رجل ً قال يا رسول الله! إني راي ُ‬


‫وأخرج أبوداود عن سمره بن جندب أ ّ‬
‫ن دلوا ً دُل ِّي من السمآء فجاء أبوبكر فأخذ بعراقِيها فشرب شربا ضعيفا ثم‬
‫ً‪2‬‬
‫كأ ّ‬
‫ضلّع ثم جاء عثمان فأخذ بعراقيها‬
‫جاء عمر فأخذ بعراقيها فشرب حتي ت َ‬
‫ي فأخذ بعراقيها فانتشطت وانتضح عليه منها‬ ‫فشرب حتي تضلع ثم جاء عل ٌ‬
‫شيء‪ .3‬العراقي جمع عرقوه وعرقوه الدلو هي الخشبه المعترضه علي فم‬
‫َ‬
‫الدلو انتشطت انحل ّت‪.4‬‬

‫ن رجل ً اَتي رسول الله صلي الله وعليه‬ ‫وعن ابن عباس كان أبوهريوه يحدّث أ ّ‬
‫ف منها السمن والعسل فاَري الناس‬ ‫ه ينط ِ ُ‬‫ه ظُل ّ ً‬
‫وسلم فقال‪ :‬إني اَري الليل َ‬
‫يتكففون بأيديهم والمستكثر والمستقل واَري سببا ً واصل ً من السمآء إلي‬
‫ل آخر فعل به ثم‬‫ت‪ ،‬ثم اَخذ به رج ٌ‬
‫ت به فعلو َ‬ ‫الرض فاراك يا رسول الله اخذ َ‬
‫ل فعل به‪ .‬فقال أبوبكر‪ :‬بأبي أنت وأمي‬ ‫اَخذ به رجل آخر فانقطع ثم وص َ‬
‫لتدعني فاعبُرها فقال‪ :‬اعبُرها فقال‪ :‬آما الظله فظله السلم وأما ما ينطف‬
‫من السمن والعسل فهو القرآن لينه وحلوته وأما المستكثر والمستقل فهو‬
‫المستكثر من القرآن والمستقل منه واَما السبب الواصل من السماء في‬
‫الرض فهو الحق الذي أنت عليه تأخذ به فيُعليك الله ثم ياخذ ُ به بعدك رجل‬
‫فيعلو به ثم يأخذ به رجل فيعلو به ثم يأخذ به رجل آخر فينقطع ثم يوصل له‬
‫ت فقال النبي صلي الله‬‫ت أم اَخطأ ُ‬ ‫فيعلو به اَي رسول الله! لتحدّثني اَصب ُ‬
‫ت بعضاً‪.‬‬ ‫ت بعضا ً واَخطأ َ‬ ‫وعليه وسلم‪ :‬اَصب َ‬

‫ت يا رسول الله لتُحدثني ما الذي اَخطأ ُ‬


‫ت؟‬ ‫فقال اقسم ُ‬
‫فقال النبي صلي الله وعليه وسلم‪ :‬لتقسم اخرجه البخاري ومسلم والدارمي‬
‫وابوداود والترمذي‪.5‬‬

‫‪1‬‬

‫می باشد و هم اینکه بعض برنامه های کاری آن جناب ناتمام‬ ‫‪ - 2‬اشاره به کم بودن مدت خلفت صدیق اکبر‬
‫می ماند‪.‬‬

‫‪ - 3‬اینکه دلو آب در دست علی مرتضی پاره می شود اشاره به آن است که خلفت ایشان منتظم نبوده و‬
‫جنگهای داخلی مسلمانها کیا امت اسلمی را به لرزه در می آورد‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪51‬‬
‫ت بعضا ً علماء در وجه خطا سخنها گفته اند ليكن آنچه بذهن اين‬
‫قوله اخطأ َ‬
‫فقير مقرر شده آنست كه مراد از خطا ترك تسميه اين خلفاء است بوجهي‬
‫از استعار بلفظ خطا تعبير كرده شده است‪.‬‬
‫ُ‬
‫وعن الحسن قال قال ابوبكر‪ :‬يا رسول الله! ما اَزال اَراني اطأ في عَذرا ِ‬
‫ت‬
‫ن من الناس بسبيل‪ .‬قال‪ :‬رايت في صدري رقمتين قال‬ ‫الناس قال لتكون ّ‬
‫معزو إلي ابن سعد ‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫ٌ‬ ‫سنتين‪.‬‬

‫باز فراست آنحضرت صلي الله وعليه وسلم در بعض حوادث كار كرد و از‬
‫آنجا استنباط فرمود كه اين جماعت خلفاءاند اَخرج الحاكم عن سفينه قال‪:‬‬
‫ما بني النبي صلي الله وعليه وسلم المسجد وضع حجرا ً ثم قال‪ :‬ليضع‬
‫ل ّ‬
‫أبوبكر حجرا ً إلي جنب حجري ثم قال‪ :‬ليضع عمر حجرا إلي جنب حجر ابي‬
‫بكر ثم قال‪ :‬ليضع عثمان حجرا ً إلي جنب حجرعمر ثم قال هؤلء الخلفاء‬
‫بعدي‪.2‬‬

‫سس رسول الله صلي الله وعليه‬ ‫واَخرج أبويعلي والحاكم عن عائشه لما ا َ ّ‬
‫وسلم مسجد المدينه جاء بحجر فوضعه وجاء أبوبكر بحجر فوضعه وجاء عمر‬
‫سئِل رسول الله صلي الله وعليه‬
‫بحجر فوضعه وجاء عثمان بحجر فوضعه و ُ‬
‫وسلم عن ذلك فقال هم الخلفاء من بعدي‪.3‬‬

‫واَخرج البزار والطبراني في الوسط والبیهقي عن ابي ٍ‬


‫ذر قال‪ :‬كان النبي‬
‫صلي الله وعليه وسلم جالسا ً وحده فجئت حتي جلست اليه فجاء ابوبكر‬
‫فسلّم ثم جاء عمر ثم جاء عثمان وبين يدي رسول الله صلي الله وعليه‬
‫ت فاَخذ هن فوضعهن في كفه فسبّحن حتي سمعت له ّ‬
‫ن‬ ‫وسلم سبع حصيا ٍ‬
‫حنينا كحنين النحل ثم وضعهن فخرسن‪ ،‬ثم اخذهن فوضعهن في يد ابي بكر‬
‫فسبّحن حتي سمعت لهن حنينا ً كحنين النحل ثم وضعهن فخرسن‪ ،‬ثم تناولهن‬
‫فوضعهن في يد عمر فسبحن حتي سمعت لهن حنينا كحنين النحل ثم وضعهن‬
‫فخرسن‪ ،‬ثم تناولهن فوضعهن في يد عثمان فسبحن حتي سمعت لهن حنيناً‬
‫كحنين النحل ثم وضعهن فخرسن فقال رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪:‬‬
‫هذه خلفه نبوه‪.4‬‬

‫واخرج ابن عساكرعن أنس أن النبي صلي الله وعليه وسلم اَخذ حصيات في‬
‫يده فسبّحن حتي سمعنا التسبيح ثم صيّرهن في يد ابي بكر فسبحن حتي‬
‫سمعنا التسبيح ثم صيرهن في يد عمر فسبحن حتي سمعنا التسبيح ثم‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪52‬‬
‫صيرهن في يد عثمان فسبحن حتي سمعنا التسبيح ثم صيرهن في ايدينا رجلً‬
‫رجل ً فما سبحت حصاه منه َّ‬
‫ن‪.1‬‬

‫چون دل مبارك آنحضرت صلي الله وعليه وسلم از اين افاضات غيبيه پر شد‬
‫طُفاحه (قسمتی) از آن در مخاطبه ناس ظاهر گرديد تعيين زمان و مكان‬
‫فرمودند و خبر دادند كه ايشانان قائم بامر ملت خواهند بود‪.‬‬

‫وفي حديث سفينه الخلفه بعدي ثلثون سنه‪.2‬‬

‫وفي حديث ابن مسعود تدور رحي السلم لخمس وثلثين سنه‪.3‬‬

‫و تناقض در ميان اين دو حديث نيست؛ زيرا كه چون حضرت مرتضي را با‬
‫خلفاء عد كنند نظر بقوت سوابق اسلميه او و افضل ناس بودن او در زمان‬
‫خلفت خود مدت خلفت ثلثين شود‪ .‬و اگر عد نه كنند نظر بآنكه خلفت‬
‫ايشان انتظام نيافت بموت حضرت عثمان خلفت خاصه منقطع گشت و اكثر‬
‫احاديث بهمين مضمون وارد شده‪.‬‬

‫وفي حديث ابي هريره وغيره الخلفه بالمدينه والملك بالشام‪.4‬‬

‫من بعد خواهد آمد دللت‬ ‫و ايراد لفظ خلفت در اين احاديث و در احاديثي كه ِ‬
‫مي نمايد بر آن كه مراد تفسير لفظ استخلف است كه در آيهء كريمه آمده‬
‫چنانكه لفظ‪ :‬خذوا عنّي خذوا عني قد يجعل الله لهن سبيلً ‪ ،5‬بوده است‪.6‬‬

‫واَخرج الحاكم عن أنس بن مالك قال‪ :‬بعثني بنو المصطلق اِلي رسول الله‬
‫ث؟‬
‫صلي الله وعليه وسلم الي من ندفع زكوتنا اذا حدث لك حدْ ٌ‬

‫فقال‪ :‬ادفعوها الي ابي بكر فقلت ذلك لهم‪.‬‬

‫سلْه اِن حدث بابي بكر حدث الموت فإلي من ندفعُ زكوتنا؟ فقلت‬ ‫قال قالوا‪َ :‬‬
‫ت له‬
‫له ذلك فقال‪ :‬تدفعونها الي عمر‪ .‬قالوا فإلي من ندفعها بعد عمر فقل ُ‬
‫قال‪ :‬ادفعوها الي عثمان‪.7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪-‬‬ ‫‪5‬‬

‫‪ - 6‬از من بگیرید‪ ،‬از من بگیرید خداوند برای آن ها راهی نشان داده است (حکمی نازل کرده است)‪ .‬اشاره به‬
‫ن فی البیوت حتی یتوفهن الموت أو یجعل‬ ‫ن أربعة منکم‪ ،‬فإن شهدوا فأمسکوه ّ‬‫آیه ی کریمه "فاستشهدوا علیه ّ‬
‫ن سبیل (سوره ی نساء آیه ی ‪ .)15‬بعد این آیت خدای تعالی راهی مقرر کرد و آن رجم ثیّب و جلد بِکر‬‫الله له ّ‬
‫است‪ ،‬پس اکنون حکم حبس نیست‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪53‬‬
‫ي صلي الله وعليه وسلم فقال‬ ‫عن سهل بن ابي حثمه قال بايع أعرابي النب َّ‬
‫جله‬‫عليٌ للعرابي‪ :‬اِيت النبي صلي الله وعليه وسلم فاسألْه اِن اَتي عليه ا َ‬
‫من يقضيه؟ فاتي العرابي النبي صلي الله وعليه وسلم فسأله فقال‪ :‬يقضيك‬
‫ابوبكر فخرج اِلي علي فاخبره فقال ارجع واسأله اِن اتي علي ابي بكر اجله‬
‫ي صلي الله وعليه وسلم فسأله فقال‪ :‬يقضيك‬ ‫َمن يقضيه فأتي العرابي النب َّ‬
‫من بعد عمر فقال يقضيك‬ ‫عمر فخرج الي علي فاخبره فقال ارجع فاسأله َ‬
‫عثمان فقال علي للعرابي ايت النبي ان اتي علي عثمان اجله من يقضيه‬
‫فقال النبي صلي الله وعليه وسلم اذا اتي علي ابي بكر اجله وعمر اجله‬
‫مت اخرجه السمعيلي في معجمه ‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫وعثمان اجله فان استطعت ان تموت ف ُ‬
‫واخرجه ايضا ً من حديث ابي هريره وفيه اَن النبي صلي الله وعليه وسلم بايع‬
‫من يقضيني؟‬ ‫اَعرابيا بقليص اِلي اجل فقال يا رسول الله ان اعجلتْك منيّتك ف َ‬
‫جلَتْ باَبي بكر منيّته فمن يقضيني؟ قال‪ :‬عمر‪ .‬قال‬
‫قال‪ :‬اَبوبكر قال فاِن ع ِ‬
‫جلَت بعمر منيته فمن يقضيتني؟ قال‪ :‬عثمان‪ .‬قال‪ :‬فاِن عجلَت بعثمان‬ ‫وان ع ِ‬
‫مت ‪.‬‬ ‫ت اَن تموت ف ُ‬
‫منيته فمن يقضيني؟ قال ان استطع َ‬
‫‪2‬‬

‫وعن جبير بن مطعم اَن امرأه اَتت رسول الله صلي الله وعليه وسلم فكلمتْه‬
‫في شيء فأمرها أن ترجع قالت‪ :‬فإن لم اَجدك كأنها تقول الموت‪ .‬قال ان لم‬
‫تجديني فأتي اَبابكر اخرجه البخاري ومسلم والترمذي وابوداود وابن ماجه‪.3‬‬
‫من يهودي شيئاً‬
‫وعن أبي هريره أن النبي صلي الله وعليه وسلم استسلف ِ‬
‫من اذهب؟ قال‪ :‬الي ابي‬
‫ت ولم اجدْك فإلي َ‬
‫ت إن جئ ُ‬
‫اِلي الحول فقال‪ :‬أراي َ‬
‫بكر‪ .‬قال‪ :‬فإن لم اجده قال‪ :‬إلي عمر قال‪ :‬فان لم اجده قال ان استطعت‬
‫أن تموت اذا مات عمر فمت ذكره المحب الطبري في الرياض عن القلعي‪.‬‬

‫واَخرج ابن سعد عن ابن شهاب قال رأي النبي صلي الله وعليه وسلم رؤيا‬
‫ت اَنا وانت درجه‬
‫ت كاني استَبَقْ ُ‬
‫صها علي ابي بكر فقال يا ابابكر رأي ُ‬ ‫فق ّ‬
‫مرقاتَين ونصف فقال يا رسول الله يقبضك الله تعالي الي رحمته‬ ‫فسبقت ُ َ‬
‫كب ِ‬
‫ومغفرته واَعيش بعدك سنتين ونصفا‪.‬‬

‫واخرج البيهقي وابونعيم عن ابن عمر قال سمعت رسول الله صلي الله‬
‫وعليه وسلم يقول‪ :‬سيكون فيكم اثتنا عشر خليفه ابوبكر الصديقُ ليلبث‬
‫ب رحي دار الحرب‪ 4‬يعيش حميدا ً ويموت شهيدا ً قال‬
‫خلفي ال قليل ً وصاح ُ‬
‫ل‪ :‬ومن هو يا رسول الله! قال‪ :‬عمر بن الخطاب‪ ،‬ثم التفت الي عثمان بن‬ ‫رج ٌ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬دار الحرب آن جائی است که کفار در آن جا سلطنت و قوت داشته باشند و بین آن ها و بین مسلمانان‬
‫معاهده ی صلح نباشد‪.‬‬

‫‪54‬‬
‫ت يسألك الناس ان تخلع قميصا ً كساك َ ُ‬
‫ه الله والذي بعثني‬ ‫عفان فقال وان َ‬
‫م الخياط‪.‬‬‫س ّ‬ ‫بالحق لئِن خلعتَه لتدخل الجنه حتي يلج الجمل في َ‬
‫واَخرج ابويعلي عن ابي عبيده بن الجراح ومعاذ بن جبل عن النبي صلي الله‬
‫ه ثم كائِن ملكاً‬ ‫ه ورحم ً‬ ‫ن خلف ً‬
‫ه ثم كائ ِ ٌ‬
‫وعليه وسلم انه بدأ هذا المُر نبوهً ورحم ً‬
‫ه وفسادا ً في المه يستحلّون الحرير والخمور‬ ‫عضوضا ً ثم كائِن عتوا ً وجبري ً‬
‫والفروج والفساد في الذمه يُنصرون علي ذلك ويُرزقون ابدا ً حتي يَلقوا الله‪.‬‬

‫ي‬
‫وعن علي ماخرج رسول الله صلي الله وعليه وسلم من الدنيا حتي عهد اِل ّ‬
‫اَن اَبابكر يلي المَر بعده ثم عمر ثم عثمان ثم اِل َّ‬
‫ي فل يجتمع عَل َّ‬
‫ي‪ .‬بعض‬
‫طرق اين حديث در رياض نضره و بعض در غنيه الطالبين مذكور است‪.1‬‬

‫و بعضي مردم در اين حديث اشكالي دارند كه اگر اين معني معلوم حضرت‬
‫مرتضي باشد توقف وي در بيعت ابي بكر الصديق تا مدتي و توقف وي‬
‫در امر عثمان تا تحكيم عبدالرحمن وجهي ندارد و احتمال نسيان حديث‬
‫بغايت بعيد است‪.‬‬

‫و آنچه پيش اين فقير (در جواب این اشکال مردم) مقرر شده است صحت‬
‫اين معني است (که پیامبر خدا برای حضرت مرتضی از این موضوع خبر داده‬
‫بودند) ليكن آن عهد بنوعي از غموض و دقت بود كه در اول امر مفهوم نشد‬
‫و بعد وقوع (خلفت حضرات ابوبکر‪ ،‬عمر وعثمان رضی الله عنهم) مثل فلق‬
‫الصبح واضح گشت‪ ،‬و سخت بعيد است كه از احاديث مستفيضه رؤيا يكي‬
‫هم بحضرت مرتضي نه رسيده باشد‪.‬‬

‫و از مرويات حضرت مرتضي است حديث‪ :‬إن تَستخلفوا اَبابكر تجدوه الخ‪،2‬‬
‫و آن نيز اشاره مي كند بخلفت شيخين‪.‬‬

‫وعن ابن عباس قال‪ :‬والله إن اماره اَبي بكر وعمر لفي كتاب الله قال الله‬
‫ي اِلي بعض ازواجه حديثاً ‪ 3‬قال لحفصه ابوك وابو عائشه‬‫تعالي‪ :‬واِذ اسَّر النب ُ‬
‫اولياءُ الناس بعدي فاياك أن تخبري به اَحدا ً اخرجه الواحدي وله طرقٌ ذكر‬
‫بعضها في الرياض النضره‪.4‬‬

‫ودر غنيه الطالبين مذكور است‪:‬‬

‫روي عن ابي هريره عن النبي صلي الله وعليه وسلم انه قال لما عُرج بي‬
‫من بعدي علي بن ابي طالب فقالت الملئكه يا‬ ‫ت ربي اَن يجع َ‬
‫ل الخليفه ِ‬ ‫سأل ُ‬
‫محمد اِن الله يفعل ما يشآء الخليفه من بعدك ابوبكر‪.5‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪55‬‬
‫وفي حديث البخاري اَن عمر سأل حذيفه عن الفتنه التي تموج كموج البحر‬
‫ماذا حفظ عن النبي صلي الله وعليه وسلم فيها؟ فقال‪ :‬مالك ولها يا‬
‫سر الباب او يفتح قال قلت ل‬ ‫اميرالمؤمنين ان بينك وبينها بابا ً مغلقا ً قال اَيُك َ‬
‫بل يكسر قال ذلك حريٌ ان ل يغلق ابدا ً ثم فسر حذيفه الباب بعمر‪ .1‬بعد از‬
‫آن تصريحا ً و تلويحا ً امر فرمود باقتداي ايشان‪ ،‬في حديث ابن مسعود اقتدُوا‬
‫من بعدي ابي بكر وعمر‪.2‬‬ ‫بالذ َين ِ‬
‫و در حديث حذيفه‪ :‬إني ل ادري ما بقائي فيكم فاقتدوا بالذ َين من بعدي‬
‫واشار الي ابي بكر وعمر‪.3‬‬

‫و بناي كلم بر موصول نهادن (یعنی الّذ َین) دللت مي كند بر آنكه علم ايشان‬
‫بقيام شيخين بامر امت بعد آنحضرت صلي الله وعليه وسلم محيط بود كيف‬
‫ل و چندين حديث باين تشخيص و تعيين شنيده بودند!‬

‫وفي حديث ابن ماجه عن عرباض بن ساريه فمن اَدرك ذلك منكم فعليه‬
‫ضوا عليها بالنواجذ‪.4‬‬
‫من بعدي ع ّ‬
‫بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين ِ‬
‫باز نزديك وفات قول ً و فعل ً بخلفت حضرت ابي بكر اشاره فرمودند عن‬
‫عائشه أن النبي صلي الله وعليه وسلم قال قُبَيل مرضه لقد هممت او اردت‬
‫سل الي ابي بكر وابنه فاعهد ان يقول القائلون او يتمني المتمنّون ثم‬ ‫ان اُر ِ‬
‫ت يأبي الله ويدفع المؤمنون او يدفع الله ويأبي المؤمنون اخرجه البخاري‬ ‫قل ُ‬
‫ومسلم معناه وفيه ويأبي الله والمؤمنون إل ابابكر ‪.‬‬
‫‪5‬‬

‫و اين حديث صحيح و صريح است در آنكه نزديك آنحضرت صلي الله وعليه‬
‫وسلم استخلف حضرت صديق مراد بود‪ ،‬و ترك كردند استخلف معتاد را بنا‬
‫ت نماز باو تفويض فرمودند و اين قصه‬‫بر اعتماد بر فعل الهي بعد از آن امام ِ‬
‫مشهور است‪.‬‬

‫بالجمله اين است آنچه آنحضرت صلي الله وعليه وسلم در بيان آيات افاده‬
‫فرمود ول بيان بعد بيانه و در جاي خود بيشتر از اين مذكور خواهد شد انشاء‬
‫الله تعالي‪.‬‬

‫بالجمله اين همه احاديث باصل آيت ملحق شد چنانكه بيان قدر مسح در‬
‫حديث مسح باصل آيت ملحق گشت پس گويا در آيت نام اين بزرگوران گفته‬

‫‪5‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪56‬‬
‫آمد بمعني قومي را جانشين ساختن بعد قومي هست تعيُّن صورت موعود‬
‫بيان نمودند كه نصب اين عزيزان است والله اعلم بالصواب‪.‬‬

‫قال الله تبارك وتعالي في سوره النبياء‪ :‬ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذِّكر‬
‫اَن الرض يرثها عبادي الصلحون‪.1‬‬

‫ث آن‬
‫ن معموره وار ِ‬
‫يعني هر آئينه نوشتیم در صحيفه ها بعد از تورات كه زمي ِ‬
‫شوند بندگان شائسته من‪.‬‬

‫مراد از زبور جنس صحيفه ها است يا زبور حضرت داود و لفظ زبور بمعني‬
‫مكتوب است و كلم الله بعض او مصدق بعض است قال تعالي‪ :‬ذلك مثلهم في‬
‫التوریه ومثلهم في النجيل كزرٍع اخرج شطأه فآزره‪.2...‬‬

‫قصه واحد است و تعبير مختلف‪ ،‬اينجا زبور و ذِكر گفته شد آنجا تورات و انجيل‬
‫اينجا ميراث ارض گفته شد آنجا اَخرج شطأه كه حاصل آن غلبه دولت اسلميه‬
‫است اينجا عبادي الصلحون ذكر كرده شد آنجا ضمير ذلك مثلهم بالذين معه‬
‫گردانيده آمد‪.‬‬

‫در اين فصل نقلي چند از خصائص شيخ جلل الدين سيوطي مذكور نمائيم‪:‬‬

‫اَخرج ابن ابي حاتم في تفسيره عن ابن عباس في اليه قال‪ :‬اَخبره الله سبحانه‬
‫يورث امه‬
‫ِ‬ ‫في التورات والزبور بسابق علمه قبل اَن تكون السموات والرض ان‬
‫محمد في الرض‪.3‬‬

‫واخرج ابن ابي حاتم عن ابي الدرداء انه قرأ قوله تعالي ان الرض يرثها عبادي‬
‫الصلحون فقال نحن الصالحون‪.4‬‬
‫‪5‬‬
‫قال السيوطي وقد وقفت علي نسخه من الزبور وهو مائه وخمسون سوره‬
‫مر سليمان‬
‫ورأيت في السوره الرابعه منه ما نصه‪ :‬يا داود اسمع ما اقول و ُ‬
‫من بعدك ان الرض اُورثُها محمدا ً صلي الله وعليه وسلم وا َّ‬
‫مته‪.‬‬ ‫فليقله للناس ِ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬زبور امروزی نیز یکصد و پنجاه سوره می باشد و نام هر سوره زبور است به این ترتیب که زبور اول‪ ،‬زبور‬
‫دوم‪ ،‬زبور سوم و‪ ...‬و عبارتی را که علمه سیوطی رحمه الله نقل کرده در زبور چهارم که امروز در دسترس‬
‫ما قرار دارد موجود نمی باشد‪ ،‬دانسته می شود که علمه سیوطی این متن را از روی نسخه ی قدیمی و غیر‬
‫محرفی نقل کرده است اما مضمون این آیت در زبور بیست و هفتم امروزی موجود می باشد (مراجعه شود به‬
‫مجموعه ی بایبل‪ -‬عهدنامه قدیم صفحه ‪ ،991‬چاپ لدهیانه)‪ .‬و این زمین در تورات بطور صریح ذکر شده است؛‬
‫چنانچه در تورات‪ -‬کتاب پیدایش باب هفده آیه ی هشتم‪ ،‬خداوند متعال خطاب به حضرت ابراهیم علیه السلم‬
‫می فرماید‪" :‬من ملک کنعان را برای تو و برای نسل تو که بعد از تو می آیند خواهم داد که این ملک برای‬
‫همیشه از آن ها باشد و من خدای شان باشم‪ .‬مراد از ملک کنعان سرزمین شام می باشد که از زمانه عمر‬
‫فاروق رضی الله عنه تا الحال در تصرف و قبضه ی مسلمانان است‪.‬‬

‫‪57‬‬
‫ت الي اليمن‬ ‫واخرج ابن عساكر عن ابن مسعود قال قال ابوبكر الصديق خرج ُ‬
‫قبل ان يبعث النبي صلي الله وعليه وسلم فنزلت علي شيخ من الزد عالم قد‬
‫قرأ الكتب واتت عليه اربع مائه سنه ال عشر سنين فقال لي احسبك حرميا‬
‫قلت‪ :‬نعم‪ .‬قال‪ :‬احسبك قرشيا قلت‪ :‬نعم قال‪ :‬واحسبك تيميا‪ 1‬قلت‪ :‬نعم قال‬
‫ف لي عن بطنك قلت لم ذاک؟‬ ‫بقيتْ لي منك واحده قلت‪ :‬ماهي؟ قال‪ :‬تكش ُ‬
‫‪2‬‬
‫قال‪ :‬اجد في العلم الصادق ان نبيا يبعث في الحرم يعاون علي امره فتي وكهل‬
‫ف علي بطنه‬ ‫فاما الفتي فخوّاض غمرات ودفّاع معضلت فاما الكهل فابيض نحي ٌ‬
‫شامه وعلي فخذه اليسري علمه وما عليك ان تريني فقد تكاملَت لي فيك‬
‫ي‪ .‬قال ابوبكر‪ :‬فكشفت له عن بطني فرأي شامه سوداء‬ ‫الصفه ال ما خفي عل ّ‬
‫فوق سرتي فقال‪ :‬انت هو ورب الكعبه‪.3‬‬

‫واخرج ابن عساكر عن الربيع ابن انس قال مكتوب في الكتاب الول مثل ابي‬
‫بكر الصديق مثل القطر اينما وقع نفع‪.4‬‬

‫واخرج ابن عساكر عن ابي بكره قال اتيت عمر وبين يديه قوم ياكلون فرمي‬
‫خرالقوم الي رجل فقال ما تجد فيما تقرأ قبلك من الكتب قال‬
‫ببصره في مؤ ّ‬
‫خليفه النبي صلي الله وعليه وسلم صديقه ‪.‬‬
‫‪5‬‬

‫واخرج الدينوري في المجالسه وابن عساكر من طريق زيد بن اسلم قال اخبرنا‬
‫عمر بن الخطاب قال خرجت مع ناس من قريش في تجاره الي الشام في‬
‫الجاهليه فلما خرجنا الي مكه نسيت قضاء حاجه فرجعت فقلت لصحابي‬
‫الحقكم‪ .‬فوالله اني لفي سوق من اسواقها اذا انا ببطريق قد جاء فاخذ بعنقي‬
‫ي‬
‫فذهبت انازعه فادخلني كنيسه فاذا تراب متراكب بعضه علي بعض فدفع ال ّ‬
‫محرفه وفأسا ً وزنبيل ً وقال انقل هذا التراب فجلست اتفكر في امري كيف اصنع‬
‫م اصابعه فضرب بها‬ ‫جره فقال لي‪ :‬لمْ اَرك اخرجت شيئا ثم ض ّ‬ ‫فاتاني في الها ِ‬
‫ت فضربت بها هامته فاذا دماغه قد انتشر ثم خرجت علي‬ ‫وسط رأسي فقم ُ‬
‫وجهي ما ادري اين اسلك فمشيت بقيه يومي وليلتي حتي اصبحت فانتهيت الي‬
‫ي رج ٌ‬
‫ل فقال يا عبدالله مايجيئك ههنا قلت‬ ‫دَير فاستظللت في ظله فخرج ال ّ‬
‫ي النظر وخفّضه ثم قال‪ :‬يا‬ ‫ضللت عن اصحابي فجاءني بطعام وشراب وصعّد ف َ‬
‫هذا قد علم اهل الكتاب انه لم يبق علي وجه الرض احد ٌ اعلم مني بالكتاب واني‬
‫اجد صفتك الذي تُخرجنا من هذا الدير وتغلب علي هذه البلدة فقلت له ايها‬
‫ت في غير مذهب‪ .‬قال‪ :‬ما اسمك؟ قلت‪ :‬عمر بن الخطاب قال‪:‬‬ ‫الرجل لقد ذهب َ‬
‫ي ديري وما فيه قلت‪ :‬ايها الرجل قد‬ ‫انت والله صاحبنا غير شك فاكتب لي عل ّ‬
‫ت معروفا فل تكدره فقال‪ :‬اكتب لي كتابا في رقّ ليس عليك فيه شيء فان‬ ‫صنع َ‬
‫از این قبیله بود‪.‬‬ ‫‪ -‬به افراد قبیله ی بنی تمیم‪ ،‬تیمی گفته می شود‪ .‬ابوبکر صدیق‬ ‫‪1‬‬

‫می باشد‪.‬‬ ‫و مراد از سالخورده ابوبکر صدیق‬ ‫‪ -‬مراد از فتی عمر فاروق‬ ‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪58‬‬
‫تك صاحبنا فهو ما نريد وان تكن الخري فليس يضّرك قلت‪ :‬هات فكتبت له ثم‬
‫ختمت عليه‪ .‬فلما قدم عمر الشام في خلفته اتاه ذلك الراهب وهو صاحب دير‬
‫القدس بذلك الكتاب فلما رآه عمر تعجب منه فانشأ يحدثنا حديثه‪ :‬فقال‪ :‬اوف‬
‫لي بشرطي فقال عمر‪ :‬ليس لعمر ول ل بن عمر منه شيء‪.1‬‬

‫واخرج ابن سعد عن ابن مسعود قال ركض عمر فرسا فانكشف ثوبه عن فخذه‬
‫فرآي اهل نجران بفخده شامه سوداء فقالو هذا الذي نجد في كتابنا انه يخرجنا‬
‫من ارضنا‪.2‬‬

‫واخرج عبدالله بن احمد في زوائد الزهد من طريق ابي اسحق عن عبيده قال‪:‬‬
‫ركض عمر فرسا علي عهد النبي صلي الله وعليه وسلم فانكشف فخذه من‬
‫تحت القبا فابصر رجل من اهل نجران شامه في فخذه فقال‪ :‬هذا الذي نجده في‬
‫كتبنا يخرجنا من ديارنا‪.3‬‬

‫واخرج ابونعيم من طريق شهر بن حوشب عن كعب قال‪ :‬قلت لعمر بالشام انه‬
‫مكتوب في هذه الكتب ان هذه البلد مفتوحه علي يد رجل من الصالحين رحيم‬
‫بالمؤمنين شديد علي الكفرين‪ ،‬سره مثل علنيته‪ ،‬قوله ليخالف فعله‪ ،‬القريب‬
‫والبعيد سواءٌ في الحق عنده‪ ،‬اتباعه رهبان بالليل واُسد بالنهار‪ ،‬متراحمون‬
‫حقٌ ما تقول؟ قال‪ :‬اي والله قال الحمدلله الذي‬ ‫متواصلون متباّرون‪ ،‬قال عمر‪ :‬ا َ َ‬
‫اعزنا واكرمنا وشرفنا ورحمنا بنبينا محمد صلي الله وعليه وسلم‪.4‬‬

‫واخرج ابن عساكر عن عبيد بن ادم وابي مريم وابي شعيب بن عمر أن عمر بن‬
‫الخطاب كان بالجابيه فقدم خالد بن الوليد الي بيت المقدس فقالوا له‪ :‬ما‬
‫اسمك؟ قال‪ :‬خالد بن الوليد قالوا‪ :‬وما اسم صاحبك؟ قال‪ :‬عمر بن الخطاب‬
‫قالوا‪ :‬انعيه لنا‪ .‬فنعتُّه قالوا‪ :‬اما انت فلست تفتحها ولكن عمر‪ ،‬فإنا نجد في‬
‫الكتاب ان قيساريه تفتح قبل بيت المقدس فاذهبوا فافتحوها ثم تعالَوا‬
‫بصاحبكم‪.5‬‬

‫واخرج الطبراني وابونعيم في الحليه عن مغيث الوزاعي أن عمر بن الخطاب‬


‫ن من حديد أمير‬‫ة قِر ٌ‬
‫قال لكعب الحبار‪ :‬كيف تجد نعتي في التوراة؟ قال‪ :‬خليف ٌ‬
‫ة ظالمون له‬
‫شديد ل يخاف في الله لومة لئم ثم يكون من بعدك خليفة تقتله ام ٌ‬
‫ثم يقع البلءُ بعده‪.6‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪59‬‬
‫واخرج ابن عساكر عن القرع مؤذن عمر أن عمر دعا السقف فقال‪ :‬هل تجدونا‬
‫في شيء من كتُبكم؟ قال‪ :‬نجد في كتبنا صفتكم وأعمالكم ول نجد اسماءكم‪.‬‬
‫قال‪ :‬كيف تجدوني؟ قال‪ :‬قِرنا ً من حديد‪ .‬قال ما قرن من حديد؟ قال‪ :‬امير‬
‫شديد‪ .‬قال عمر‪ :‬الله اكبر قال‪ :‬فالذي من بعدي؟ قال‪ :‬رج ٌ‬
‫ل صالح يوثِر اقربائه‪.‬‬
‫قال عمر‪ :‬يرحم الله ابن عفان‪.‬‬

‫قال‪ :‬فالذي من بعده قال صداء من حديد فقال عمر‪ :‬وا دفراه! قال مهل يا امير‬
‫ل صالح ولكن تكون خلفته في هراقه من الدماء والسيف‬ ‫المؤمنين فانه رج ٌ‬
‫مسلول‪.1‬‬

‫واخرج ابن عساكر عن ابن سيرين قال‪ :‬قال كعب الحبار لعمر يا امير المؤمنين‬
‫هل تري في منامك شيئاً؟ فانتهره‪.‬‬

‫فقال‪ :‬أنا اجد رجل ً يري امر المه في منامه‪.2‬‬

‫واخرج ابن راهويه في مسنده بسند حسن عن اَفلح مولي ابي ايوب النصاري‬
‫قال‪ :‬كان عبدالله بن سلم قبل اَن يأتي اهل مصر يدخل علي رؤوس قريش‬
‫فيقول لهم‪ :‬لتقتلوا هذا الرجل يعني عثمان فيقولون والله ما نريد قتله فيخرج‬
‫وهو يقول والله ليقتلُنه‪ .‬ثم قال لهم‪ :‬لتقتلوه فو الله ليموتَن الي اربعين يوما‬
‫فابوا فخرج عليهم بعد ايام فقال لهم لتقتلوه فوالله ليموتن الي خمس عشره‬
‫ليله‪.3‬‬

‫واخرج ابن سعد وابن عساكر عن طاؤس قال سئل عدالله بن سلم حين قُتل‬
‫عثمان كيف تجدون صفه عثمان في كتبكم؟ قال‪ :‬نجده يوم القيامه اميرا علي‬
‫القاتل والخاذل‪.4‬‬

‫واخرج ابن عساكر من طريق محمد بن يوسف عن جده عبد الله بن سلم انه‬
‫ف؟ قال‪ :‬الكف ابلغ للحجه وإنا‬‫دخل علي عثمان فقال له‪ :‬ما تري في القتال والك ّ‬
‫لنجد في كتاب الله انك يوم القيمه امير علي القاتل والمر‪ .5‬واخرج من هذا‬
‫الطريق ان عبدالله بن سلم قال للمصريين‪ :‬لتقتلوا عثمان فانه ليستكمل ذا‬
‫الحجه حتي يأتي علي اجله‪( 6‬قبل از این که ماه ذوالحجه به پایان برسد او به‬
‫مرگ طبیعی خویش وفات خواهد کرد)‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬یعنی کعب الحبار گفت‪ :‬در کتابهای ما از شخصی ذِکر به عمل آمده که آن شخص مسایل امت را در خواب‬
‫می بیند (به او الهام می شود)‪ .‬در روایت کلمه ی "فانتهره عمر" عمر او را سرزنش کرد؛ به این دلیل که عمر‬
‫فاروق نمی خواست این کیفیت های باطنی ظاهر شود‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪60‬‬
‫واخرج الحاكم عن ابي السود الدِيلي عن علي رضي الله عنه قال‪ :‬اَتاني عبدالله‬
‫ت رجلي في الغرْز‪ 1‬وأنا اريد العراق فقال‪ :‬ل تاتي العراق‬ ‫بن سلم وقد وضع ُ‬
‫م الله لقد قالها لي رسول الله‬ ‫فانك ان اتيته اصابك به ذباب السيف قال علي واي ُ‬
‫صلي الله وعليه وسلم قبلك‪ .‬قال ابوالسود‪ :‬فقلت في نفسي بالله ما رأيت‬
‫كاليوم رجل محارب يحدّث الناس بمثل هذا‪.3 2‬‬

‫واخرج ابوالقاسم البغوي عن سعيد بن عبدالعزيز قال لما توُفي رسول الله صلي‬
‫حمْيَري وكان من اَعلم يهود يا ذا قربات من‬‫الله وعليه وسلم قيل لذي قُربات ال ِ‬
‫بعده؟ قال‪ :‬المين يعني ابابكر‪ .‬قيل‪ :‬فمن بعده قال قِرن من حديد يعني عمر‪.‬‬
‫قيل‪ :‬فمن بعده قال الوضاح المنصور يعني معاويه‪.4‬‬

‫واخرج ابن راهويه والطبراني عن عبدالله بن مغفّل قال‪ :‬قال لي ابن سلم لما‬
‫ي هذا رأس اربعين سنه وسيكون عندها صلح‪.5‬‬ ‫قُتل عل ٌ‬
‫واخرج ابن سعد عن ابي صالح قال كان الحادي يحدو بعثمان وهو يقول‪:‬‬

‫وفي الزبير خل َ ٌ‬
‫ف مرضي‬ ‫ي‬
‫إن المير بعده عل ّ‬
‫فقال كعب‪ :‬ل بل معاويه‪ ،‬فاَخبر معاويه بذلك فقال‪ :‬يا ابا اسحاق اَنّي يكون هذا‬
‫‪6‬‬
‫وههنا اصحاب محمد عل ٌّ‬
‫ي والزبير! قال‪ :‬انت صاحبها‪.‬‬

‫بايد دانست كه سنه الله جاري شده است بر آنكه چون امري عظيم در عالم‬
‫غيب مقدر شود ودر مل اعلي صورت آن مرتسم گردد‪ ،‬مل سافل آن امر را‬
‫تلقي نمايند چون نوبت اينجا رسد كهان بكهانت خود آن امر را بشناسند واهل‬
‫اذهان صافيه برؤيا؛ بلكه در بعض اجسام و جسمانيات نيز صورت آن واقعه‬
‫مرتسم گردد از اين باب نيز نقلي چند بر نگاريم‪ .‬هم از خصائص من قول‬
‫السطيح‪ 7‬بعد ذكر النبي صلي الله وعليه وسلم ثم يلي اَمره الصديق اذا قضي‬
‫غطريف‪ 9‬قد‬‫صدَق وفي رد الحقوق ل خَرق ولنَزق‪ ،8‬ثم يلي امره الحنيف مجرب ِ ْ‬
‫اضاف المضيف واحكم التحنيف‪ ،‬ثم يلي امره وارعٌ لمره مجرب فيجتمع له‬
‫جموع وعصب فيقتلونه نقمه عليهم وغضب فيؤخذ الشيخ فيذبح اِربا فيقوم له‬
‫‪ -‬رکاب اسپ‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬یعنی با شنیدن این سخن ها سپاهیان پریشان و هراسان می شوند؛ چرا که آن ها ناکامی و شکست خود را‬
‫احساس می کنند که این خود خلف حکمت عملی جنگ است‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫سان‪ ،‬کاهن معروفی که در سرزمین شام می زیسته است‪.‬‬


‫‪ -‬سطیح بن مازن بن غ ّ‬
‫‪7‬‬

‫‪ -‬و در رساندن حقوق مردم به آنها نه متحیّر می شود و نه هم خود را می بازد‪.‬‬ ‫‪8‬‬

‫‪ -‬سردار با تجربه‪.‬‬ ‫‪9‬‬

‫‪61‬‬
‫خطبا‪ ،‬ثم يلي امره الناصر يخلط الّرأي باَمرماكر يظهر في الرض‬ ‫رجال ِ‬
‫العساكر ‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫والمراد من الناصر ههنا معاويه بن ابي سفيان‪.‬‬

‫حت‬‫واخرج ابن عساكر عن ابي الطيب عبدالمنعم بن غلبون المقري قال‪ :‬لما فُت ِ َ‬
‫عموريه وجدوا علي كنيسه من كنائسها مكتوب بالذهب شّر الخلَف خلف يشتم‬
‫سلَف‪ ،‬واحد ٌ من السلف خير من الف من الخلف‪ .‬صاحب الغار نلْت كرامه‬ ‫ال ّ‬
‫الفتخار اذ اثني عليك الملك الجبار اذ يقول في كتابه المنزل علي نبيه المرسل‬
‫"ثاني اثنين اذ هما في الغار"‪ .‬يا عمر ما كنت واليا ً بل كنت والداً‪ .‬عثمان قتلوك‬
‫ب عن وجه رسول‬ ‫مقهورا ً ولم يزوروك مقبوراً‪ ً.‬واَنت يا عل ُ‬
‫ي اِمام البرار والذا ّ‬
‫الله صلي الله وعليه وسلم الكفار‪.‬‬

‫فهذا صاحب الغار وهذا أحد الخيار وهذا غياث المصار وهذا امام البرار فعلي‬
‫ت لصاحب له‪ :‬قد سقطت حاجباه علي عينه من‬ ‫من ينتقصهم لعنه الجبار‪ .‬فقل ُ‬
‫من قبل ان يبعث نبيكم باَلفي‬
‫منذكم هذا علي باب كنيستكم مكتوباً؟ قال‪ِ :‬‬‫الكبر ُ‬
‫عام‪.2‬‬

‫واخرج ابن عساكر في تاريخ دمشق عن كعب قال كان اِسلم ابي بكر الصديق‬
‫سببه بوحي من السماء وذلك انه كان تاجرا ً بالشام فراي رؤيا فقصها علي‬
‫بحيراء الراهب فقال له من اين انت؟ قال‪ :‬من مكه‪.‬‬

‫قال من ايّها؟ قال‪ :‬من قريش‪ .‬قال‪ :‬فاَيْش انت؟ قال‪ :‬تاجر قال‪ :‬صدّق الل ُ‬
‫ه‬
‫رؤياك؛ فانه يبعث نبي من قومك تكون وزيره في حياته وخليفته بعد موته‬
‫فاسّرها ابوبكر حتي بُعث النبي صلي الله وعليه وسلم فجاءه فقال يا محمد‬
‫ماالدليل علي ما تدّعي؟ قال‪ :‬الرؤيا التي رأيت بالشام فعانقه وقبّل ما بين عينيه‬
‫‪3‬‬
‫وقال اشهد انك رسول الله‪.‬‬

‫واخرج ابن عساكر عن علي قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم ليلة‬
‫ت علي العرش مكتوبا ل اله ال الله محمد رسول الله ابوبكر‬‫اُسري بي رأي ُ‬
‫الصديق عمر الفاروق عثمان ذوالنورين‪.4‬‬

‫واخرج ابويعلي والطبراني في الوسط وابن عساكر والحسن بن عرفه في‬


‫جزئته المشهوره عن ابي هريره قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪:‬‬
‫ليله عُرج بي الي السماء مامررت بسماءٍ ال وجدت اسمي فيها مكتوبا محمد‬
‫رسول الله وابوبكر الصديق خلفي‪.5‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪62‬‬
‫واخرج الدار قطني في الفراد والخطيب وابن عساكر عن ابي الدرداء عن النبي‬
‫صلي الله وعليه وسلم قال‪ :‬رأيت ليلة اُسري بي في الفراش فِرِنده‪ 1‬خضراء‬
‫فيها مكتوب بنور ابيض لاله ال الله محمد رسول الله ابوبكر الصديق عمر‬
‫الفاروق‪.2‬‬

‫واخرج ابن عساكر وابن النجار في تاريخيهما عن ابي الحسن علي بن عبدالله‬
‫الها شمي الرقي قال دخلت بلد الهند فرأيت في بعض قراها شجره وردٍ اسود‬
‫ط ابيض ل اله ال الله‬
‫ب بخ ٍ‬
‫ينفتح عن ورده كبيره طيبة الرائحه سوداء عليها مكتو ٌ‬
‫محمد رسول الله ابوبكر الصديق عمر الفاروق فشككت في ذلك وقلت انه‬
‫ت فيهما كما رأيت في سائر الورد‬ ‫معمول فعمدت الي حبه لم تفتح ففتحتها فرأي ُ‬
‫وفي البلد منه شيء كثيٌر‪.3‬‬

‫قال الله تعالي في سوره المائده‪ :‬يا أيها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه‬
‫فسوف يأتي الله بقوم يحبهم ويحبونه أذلة علي المؤمنين أعزة علي الكفرين‬
‫يجاهدون في سبيل الله ول يخافون لومة لئِم ذلك فضل الله يؤتيه من يشاءُ‬
‫والله واسعٌ عليم‪.4‬‬

‫يعني اي مؤمنان هر كه برگردد از زمره شما از دين خود پس خواهد آورد خداي‬
‫تعالي گروهي را كه دوست ميدارد ايشان را و دوست ميدارند او را‪ ،‬متواضع اند‬
‫براي مسلمانان درشت طبع اند بر كافران جهاد مي كنند در راه خدا و نمي‬
‫ترسند از ملمت ملمت كننده اين بخشايش خداست ميدهدش بهر كه خواهد و‬
‫خدا جواد داناست‪.‬‬

‫إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة ويؤتون الزكوة وهم‬
‫ركعون‪.5‬‬

‫يعني جز اين نيست كه كار ساز و ياري دهندهء شما خداست و رسول او و آن‬
‫مؤمنان كه بر پا ميدارند نماز را و مي دهند زكات را و ايشان خشوع كنندگان اند‬
‫يا نماز نافله بسيار خوانندگانند‪.‬‬
‫ومن يتو َّ‬
‫ل الله ورسوله والذين آمنوا فان حزب الله هم الغلبون‪.6‬‬

‫و هر كه دوستي پيدا كند با خدا وبا رسول او و با مؤمنان پس هر آئينه گروه خدا‬
‫همان است غالب‪.‬‬

‫‪ -‬جواهر‬ ‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪63‬‬
‫قوله تعالي‪" :‬يايها الذين آمنوا" غرض از اين كلم اخبارست بآن حادثه كه در‬
‫مرض موت آنحضرت صلي الله وعليه وسلم پيش آمد و بعد انتقال او صلي الله‬
‫وعليه وسلم متكامل شد و اعلم تدبيري كه خدا تعالي در غيب الغيب مقرر‬
‫فرموده است تا چون آن حادثه رو بدهد علي البصيره باشند از آن واضطراب بر‬
‫بواطن ايشان غالب نيايد و چون آن تدبير رو نمايد در اهتمام آن كوشند و بذل‬
‫مساعي در اتمام آن سعادت خود دانند‪.‬‬

‫شرح اين حادثه آنكه در اواخر ايام آنحضرت صلي الله وعليه وسلم سه فرقه از‬
‫عرب مرتد شدند و در هر فرقه شخصي مدعي نبوت برخاست و قوم وي‬
‫تصديق او كردند و فتنه عظيم بر پا شد ذوالخمار عنسي كه در كهانت و شعبده‬
‫حج دعوي نبوت نمود‪ .‬آنحضرت صلي الله‬ ‫مذ ِ‬
‫ت تمام داشت در ميان َ‬‫بازي دس ِ‬
‫وعليه وسلم بجانب معاذ بن جبل و جمعي از مسلمين كه همراه او بودند نامه‬
‫نوشت تا براي قتال او آماده شوند‪ .‬فيروز ديلمي ازانجماعه متصدي قتل او شد‬
‫و جناب نبوي صلي الله وعليه وسلم بر صورت اين ماجرا بوحي مطلع شدند و‬
‫فرمودند‪ :‬فاز فيروز و در خارج خبر اين واقعه آخر ربيع الول بصديق اكبر رضي‬
‫الله عنه رسيد و اين اول مژده فتحي بود كه حضرت صديق اكبر بآن مسرور‬
‫گرديد‪.‬‬

‫و مسيلمه كذاب در ميان بني حنيفه در شهر يمامه بدعوي نبوت برخاست و‬
‫من مسيلمه رسول الله‬ ‫بجانب اقدس نبي صلي الله وعليه وسلم نامه نوشت ِ‬
‫الي محمد رسول الله اما بعد فان الرض نصفها لي ونصفها لك واين نامه را‬
‫بدست دو كس بحضور مقدس فرستاد آنحضرت صلي الله وعليه وسلم آن دو‬
‫ن مسيلمة رسول الله؟ قال‪ :‬نعم فقال النبي صلي‬ ‫كس را فرمودند اتشهدان ا َ َّ‬
‫الله وعليه وسلم‪ :‬لو ل اَن الرسل ل تُقتل لضربت اعناقكما‪ .‬بعد از آن جواب‬
‫من محمد رسول الله الي مسيلمة الكذاب أما بعد فإن الرض‬ ‫نامه او نوشتند‪ِ :‬‬
‫لله يورثها من يشاء والعاقبة للمتقين ‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫بعد از اين ماجرا آنحضرت صلي الله وعليه وسلم مريض شدند و تدبير دفع او‬
‫نافرموده برفيق اعلي پيوستند‪ .‬صديق اكبر رضي الله عنه خالد بن وليد را با‬
‫جيشي كثير بطرف مسيلمه روان فرمود و كار او را آخر نمود‪ ،‬وحشي (بن حرب‬
‫قاتل سیّد الشهداء حمزه ) آن كذاب را بكشت و جموع او متفرق گشتند و‬
‫بعضي از ايشان تائب شدند‪.‬‬

‫و طليحه اسدي در ميان بني اسد مدعي نبوت شد هم در حيات آنحضرت صلي‬
‫الله وعليه وسلم و بعد انتقال وي صلي الله وعليه وسلم حضرت صديق رضي‬
‫الله عنه خالد بن وليد را بر سر آن جماعت فرستاد‪ .‬خالد آن جمع را هزيمت‬
‫داد طليحه بگريخت و بعد از آن مسلمان شد و در غزوه قادسيه تردّد نمايان‬
‫بعمل آورد‪.2‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ -‬کارنامه ی شایسته انجام داد‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪64‬‬
‫جواثي‪ 1‬راه‬
‫بعد از آن فتنه ردت بغايت بلند شد اكثر عرب غير حرمين و قریهء ُ‬
‫ارتداد پيش گرفتند و فرقه ای منع زكوه نمودند‪ .‬در باب اين جماعه فقهاي‬
‫صحابه با هم در مباحثه افتادند كه اهل قبله اند قتال بايشان جائز نباشد‪ .‬از‬
‫آنجمله عمر فاروق رضي الله عنه گفت كيف تقاتل الناس وقد قال رسول الله‬
‫صلي الله وعليه وسلم اُمرت ان اقاتل الناس حتي يقولوا ل اله ال الله فمن‬
‫قالها فقد عصم مني نفسه وماله اِل بحقه وحسابه علي الله فقال ابوبكر‪ :‬والله‬
‫لقاتلن من فّرق بين الصلة والزكاة فإن الزكاة حق المال‪ ،‬والله لو منعوني‬
‫عناقا ً كانوا يؤدونها الي رسول الله صلي الله وعليه وسلم لقاتلتُهم علي منعها‬
‫قال عمر فعرفت انه الحق‪ .‬اخرجه الشيخان وغيرهما‪.2‬‬

‫و شرح تدبيري كه خداي تعالي براي اين حادثه مقرر فرمود آنست كه داعيه‬
‫قتال در خاطر صديق اكبر باهتمام تمام فرو ريخت و آن سّر قول آنحضرت‬
‫بود صلي الله وعليه وسلم در اين فتنه العصمه فيها السيف رواه حذيفه ‪.3‬‬

‫اكثر صحابه در اين امر متوقف بودند تا آنكه فاروق اعظم از صديق اكبر‬
‫طلب رفق نمود و حضرت صديق فرمود‪ :‬اَجبّار انت في الجاهليه خوّار في‬
‫السلم‪4‬؟‪.‬‬

‫و با حضرت مرتضي نيز مانند اين جواب و سوال در ميان آمد قال انس بن‬
‫ل مانعي الزكاة وقالوا اهل القبله فتقلد ابوبكر سيفه‬‫مالك كره الصحابة قتا َ‬
‫وخرج وحده فلم يجدوا بدّا من الخروج‪.5‬‬

‫وقال ابن مسعود ‪ :‬كرهنا ذلك في البتداء ثم حمدناه عليه في النتهاء اخرجها‬
‫البغوي وغيره‪.6‬‬

‫داعيه ی كه در قلب حضرت صديق ريختند بمنزله چراغي بود هر كه محاذي او‬
‫مي افتاد بنور او متنور مي شد تا آنكه جموع عظيمه از مسلمين مهيا براي قتال‬
‫شدند و سعي هر چه تمامتر بكار بردند‪ .‬قال ابوبكر بن عياش سمعت ابا حصين‬
‫يقول ما ولد بعد النبيين افضل من ابي بكرٍ قام مقام نبي من النبياء في قتال‬
‫اهل الردة اخرجه البغوي‪.7‬‬

‫و اين اشاره است به تحمل داعيه (اراده) الهيه كه در نفس نفيس او رضي الله‬
‫عنه مرتسم شد و از آنجا اهتمام بامر جهاد در خاطر مسلمانان مرسوم گشت‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪65‬‬
‫اخرج ابوبكر عن القاسم بن محمد عن عائشه انها كانت تقول توفي رسول الله‬
‫ب النفاق‬ ‫ضها‪ 1‬اِشَْرا َ ّ‬
‫صلي الله وعليه وسلم فنزل بابي بكر ما لو نزل بالجبال لها ّ‬
‫بالمدينه وارتدت العرب فوالله ما اختلفوا في نقطه ال طار أبي لحطها وغنائها‬
‫خلق غناءً‬ ‫في السلم‪ ،‬وكانت تقول مع هذا‪ :‬ومن راي عمر بن الخطاب عرف انه ُ‬
‫للسلم كان والله احوذيا ً نسيج وجده وقد اعد ّ للمور اَقرانها‪ .2‬قوله تعالي‬
‫"فسوف ياتي الله بقوم" اين آوردن باين وجه نيست كه از عدم بوجود آرد يا از‬
‫كفر باسلم بلكه از زمرۀ مسلمين جمعي را بسبب داعيۀ كه در قلب صديق اكبر‬
‫ريختند منبعث گرداند بسوي جهاد و در ميان ايشان گِرهي زند تا همه بصورت‬
‫اجتماعيۀ خود آوردۀ حق باشند‪ ،‬يعني آن هيئت اجتماعيه بتدبير الهي و الهام او‬
‫بالقاي داعيه در قلوب ايشان متحقق گشت‪ .‬قوله تعالي "يحبهم ويحبونه اذلةٍ‬
‫علي المؤمنين اعزة علي الكفرين يجاهدون في سبيل الله ول يخافون لومة‬
‫لئِم" اينجا شش صفت مذكور شد دو از آن در ميان خدا و عباد او و دو در ميان‬
‫ايشان و غير ايشان از بني آدم هر كه مؤمن است به نسبت او معامله والد با‬
‫ولد مي كنند‪ ،‬و هر كه كافر است در حق او مثل جبرئيل در وقت صيحه ثمود‬
‫جارحۀ از جوارح الهي مي شوند در فعل اتلف و اهلك‪.‬‬

‫و دو صفت در نصرت ملت يكي فعل جهاد وفي معناه المر بالمعروف والنهي‬
‫عن المنكر و يكي قوت داعيه او كه بگفت مردم يا بسبب قرابت و مانند آن‪ ،‬آن‬
‫داعيه متلشي نه گردد "وذلك فضل الله يؤتيه من يشاء والله واسع عليم"‬

‫"فذلك" است عظيم القدر در تحقيق تثبيت اين خصال و بيان منزلت آنها عند‬
‫الله‪ .‬و از اينجا معلوم مي شود كه قتال مرتدين تِلو غزوه بدر و حديبيه بود و‬
‫نمونۀ از مشاهد عظيمه القدر‪.‬‬

‫قوله تعالي "انما وليكم الله ورسوله" انما در كلم عرب براي دليل جمله سابقه‬
‫و تحقيق و تثبيت او مي آيد‪.‬‬

‫يعني اي مسلمانان از ارتداد عرب و جموع مجتمعه ايشان چرا مي ترسيد جز‬
‫اين نيست كه كار ساز و ناصر و ياري دهندۀ شما در حقيقت خدا است كه مي‬
‫ريزد الهام خير و مي نمايد تدبير امور‪ ،‬و رسول او كه سر رشته ترغيب بر جهاد‬
‫در عالم آوردۀ اوست وبراي امت خود بدعاي خير دستگير ايشان است‪.‬‬

‫و در ظاهر محقين اهل ايمان كه به اقامت صلوه و ايتاء زكوه بوصف خشوع و‬
‫نيايش متصف اند و تحمل داعيه الهيه كنند و خداي تعالي بر دست ايشان‬
‫كارهاي نيك در عالم سرانجام فرمايد‪.‬‬

‫است لفظ عام است شامل همه‬ ‫و سبب نزول و ماصدَق اين آيت صديق اكبر‬
‫محقين و دخول سبب نزول قطعي‪.3‬‬
‫‪ -‬آن ها را ریزه ریزه می کرد‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ -‬یعنی آن شخصی که سبب نزول آیت باشد داخل شدن او در مصداق آیت قطعی و یقینی است‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪66‬‬
‫اخرج البغوي عن ابي جعفر محمد بن علي الباقر "إنما وليكم الله ورسوله‬
‫والذين آمنوا" نزلت في المؤمنين فقيل له‪ :‬انها نزلت في علي فقال‪ :‬هو من‬
‫المؤمنين‪.‬‬

‫نه چنانكه شيعه گمان بردند و قصه موضوعه روايت كنند و"راكعون" را حال از‬
‫"يؤتون الزكوة" مي گيرند و برتافتن انگشتري بجانب فقيري در حالت ركوع‬
‫فرود مي آرند و سياق و سباق آيت را برهم زنند‪ .‬خداي تعالي اعضاي ايشان را‬
‫از هم جدا سازد چنانكه ايشان آيات متسقه بعضها ببعض را از هم جدا كردند‪.‬‬

‫"والذين امنوا الذين يقيمون الصلوه" مفهوم اين كلم آنست كه وليت مسلمانان‬
‫و كار سازي ايشان خصوصا ً در مثل اين حوادث عظام بسابقين متصفين بصفات‬
‫كمال لئق است نه غير ايشان‪.‬‬

‫قوله تعالي "ومن يتول الله‪ "...‬امرست بطاعت خدا و رسول و خليفهء رسول و‬
‫ترغيب است بر آن‪ ،‬و بيان آنكه غلبهء اسلم موقوف است بر آن و سعادت‬
‫محصور است در آن‪.‬‬

‫چون اين همه بيان نموده شد بايد دانست كه وعدۀ خداي تعالي راست است و‬
‫انجاز اين وعده در زمان حيات آنحضرت صلي الله وعليه وسلم واقع نشد؛ زيرا‬
‫كه فوجي مجتمع براي قتل اهل ارتداد در آن زمان نه برآمد و بعد شيخين در اين‬
‫مدَد متطاوله نيز قتال مرتدين بجمع رجال و نصب آلت قتال بوقوع نيامده‬ ‫ُ‬
‫لمحاله مصداق وعده جنود مجنّده صديق اكبر است رضي الله عنه كه بجهت‬
‫محاربه مرتدين برآمدند و بعون الهي در اسرع حين و احسن وجوه سرانجام آن‬
‫امر عظيم دادند‪ .‬و جمع رجال و نصب قتال بافَِرق مرتدين يكي از لوازم خلفت‬
‫است؛ زيرا كه خلفت راشده رياست خلق است در اقامت دين و جهاد اعداء‬
‫الله واعلء كلمه الله بوجهي كه وي و تابعان وي در اين اقامت ممدوح باشند و‬
‫ثنا و رضا بايشان متوجه شود‪ ،‬و جهاد مرتدين از اعظم انواع اقامت دين است و‬
‫رضا و ثنا بر ايشان در اين آيات اظهر من الشمس في رابعه النهار‪.‬‬

‫و نيز بايد دانست كه "ومن يتول الله ورسوله" ترغيب است بتولّي خليفه راشد و‬
‫صديق اكبر مورد نص است و آن قطعي الدخول است و اين اشاره است‬
‫بوجوب انقياد خليفه راشد و دللت است بر تحقق خلفت حضرت صديق‪.‬‬

‫و نيز بايد دانست كه حق سبحانه بتأكيد گواهي ميدهد بر آن كه آن جماعه در‬


‫وقت قيام بقتال مرتدين محبوبين ومحبّين و كذا كذا باشند و اين همه صفات‬
‫كمال است پس اگر حضرت صديق در خلفت خود بر حق نمي بود جمعي كه به‬
‫امر او جهاد كردند و با او بيعت نمودند و به استخلف او راضي شدند محبين و‬
‫محبوبين و متصفين باوصاف كمال نباشند والّلزم باطل بشهاده الله تعالي‪.‬‬

‫‪67‬‬
‫و نيز بايد دانست كه اينجا گفته شد "فسوف يأتي الله بقوم" و در ظاهر صورت‬
‫اجتماعيه آوردن مسلمين از دست حضرت صديق اتفاق افتاد واين همچنانست‬
‫كه فرمود‪" :‬ومارميت اذ رميت ولكن الله رمي‪ "1‬اتيان بقوم كذا و كذا في‬
‫الحقيقت فعل حق است سبحانه وتعالي و حضرت صديق كالجارحه اند در آن‪.‬‬
‫كدام منزلت بالتر از اين منزلت خواهد بود بعد منزله النبياء صلوات الله‬
‫وسلمه عليهم؟ و كدام كامل و مكمل مانند او باشد ذلك فضل الله يؤتيه من‬
‫يشاء والله ذوالفضل العظيم‪.‬‬

‫و نيز بايد دانست كه "انما وليكم الله" هر چند لفظ عام است اما مورد نص‬
‫صديق اكبر است و دخول مورد نص در عام قطعي است پس صديق اكبر ولي‬
‫مسلمانان و كارساز ايشان است و همين است معني خلفت راشده‪ .‬و صديق‬
‫اكبر متصف باقامت صلوه و ايتاء زكوه است با وصف خشوع يا با وصف اكثار‬
‫نوافل صلوه و اين معني يكي از لوازم خلفت خاصه است‪.‬‬

‫و نيز بايد دانست كه امر جهاد و قتال منسوب مي شود بآمر در عرف شائع بلكه‬
‫آمر مي بايد كه احق باين صفات باشد تا پرتو وي در دل ديگران كار كند پس‬
‫صفات ششگانه در صديق اكبر رضي الله عنه علي أكمل الوجوه متحقق باشد و‬
‫اين معني از لوازم خلفت خاصه است بلكه مي تواند بود كه اينهمه صفات‬
‫ششگانه صفات صديق باشد كه بطريق تعريض ادا كرده شد كما قال عّز من‬
‫قائل "ول يأتل اولوا الفضل منكم والسعه" اليه‬

‫مراد اينجا حضرت صديق است رضي الله عنه تنها اما بلفظ جمع بيان نموده آمد‬
‫چنانكه قاعده تعريض است‪.‬‬

‫و از قرائن اين معني آنست كه در صورت قتال مرتدين لوم لئمي كه از‬
‫مسلمانان باشد پيش نمي آيد و لوم كافران را اعتبار نيست پس ذكر "وليخافون‬
‫لومه لئم" تنها براي صديق اكبر است چون در قتال مانعين زكوه صحابه اشكال‬
‫داشتند و ملمت پيش گرفته بودند و نزديك حضرت صديق كفر و ارتداد آن فريق‬
‫محقق بود‪ ،‬به اشكال و ملمت آنجماعه التفات نه نمود و از بحث ايشان خوفي‬
‫بر دل مبارك او راه نيافت و از امضاي رأي خود باز نماند فذلك قوله تعالي‬
‫"ليخافون لومه لئم"‬

‫وقال الله تعالي في سوره الفتح‪ :‬قل للمخلّفين من العراب ستُدعون الي قوم‬
‫اولي باس شديد تقاتلونهم او يسلمون فان تطيعوا يؤتكم الله أجرا حسنا وان‬
‫تتولوا كما توليتم من قبل يعذبكم عذابا اليما‪.2‬‬

‫بگو يا محمد پس ماندگان را از باديه نشينان كه عنقريب خوانده خواهيد شد‬


‫بسوي جنگ قومي خداوندِان كار زار سخت كه جنگ كنيد با ايشان يا آنكه ايشان‬
‫مسلمان شوند پس اگر فرمان برداري كرديد بدهد خداي تعالي شما را مزد نيك‬
‫‪1‬‬

‫‪ -‬سوره فتح آیه ‪.16‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪68‬‬
‫و اگر رد گردانيد چنانكه رو گردانيده بوديد پس از آن دعوت عقوبت كند شما را‬
‫عقوبت درد دهنده‪.‬‬

‫سبب نزول آيه بر وفق اجماع مفسرين و دللت سياق و سباق آيات و برطبق‬
‫مضمون احاديث صحيحه آنست كه آنحضرت صلي الله وعليه وسلم سال حديبيه‬
‫اراده نمودند كه عمره بجا آرند پس دعوت فرمودند اعراب و اهل بوادي را تا در‬
‫اين سفر بركاب آنجناب صلي الله وعليه وسلم سعادت اندوز باشند؛ زيرا كه‬
‫احتمال قوي بود كه قريش از دخول مكه مانع آيند و سبب كينه هاي كه از جهت‬
‫کشته شدگان بدر و احد و احزاب در قلوب ايشان متمكن بود متعرض بحرب‬
‫شوند‪ ،‬و در اين هنگام بحسب تدبير عقل لبد است از استصحاب جمعي كثير تا‬
‫از شّر قريش ايمني حاصل شود‪ .‬بسياري از اعراب دعوت آنحضرت صلي الله‬
‫وعليه وسلم گوش نكرده از اين سفر تخلف نمودند و بعضی به اشغال ضروريه‬
‫در اهل و مال تعلل كردند و مخلصين مسلمين كه سر تا پا به بشاشت ايمان‬
‫ممتلي بودند مرافقت و موافقت را سعادت دانسته صحبت اختيار نمودند چون‬
‫نزديك بحديبيه رسيده شد قريش بحميت جاهليت مبتل گشته مستعد ّ قتال و‬
‫جدال شدند بعد اللتيا واللتي صلح مغلوبانه در آنجا اتفاق افتاد و بيرون مكه دَم‬
‫مبرهن گشت و‬ ‫احصار ادا كردند و بازگشتند چون در اين سفر اخلص مخلصان ُ‬
‫‪1‬‬

‫بر خواطر ايشان كرْب عظيم مستولي شده بود بسبب فوت عمره و از جهت‬
‫صلح مغلوبانه‪ ،‬حكمت الهي تقاضا فرمود كه جبر قلوب ايشان نمايد به مغانم‬
‫خيبر كه عنقريب بدست ايشان افتد و آن مغانم را خاص بحاضرين حديبيه گرداند‬
‫غير ايشان را اذن خروج نداد و در آن مغانم شريك نگردانيد‪.‬‬

‫قال الله تعالي‪ :‬سيقول المخلّفون اذا انطلقتم الي مغانم لتأخذوها ذرونا نتّبعكم‬
‫يريدون ان يبدّلوا كلم الله قل لن تتبعونا كذلكم قال الله من قبل‪.2‬‬

‫و به اِخبار‪ 3‬رضاي خود از آنجماعه كه در حديبيه بيعت نمودند‪.‬‬

‫قال الله تعالي‪ :‬لقد رضي الله عن المؤمنين اذ يبايعونك تحت الشجره‪ .4‬و‬
‫جد ّ بن قيس منافق‬
‫هيچكس از حاضران حديبيه از اين بيعت تخلف نه كرد إل ُ‬
‫تنها‪.‬‬

‫واخرج البغوي وغيره عن جابر اَن رسول الله صلي الله وعليه وسلم قال‪ :‬ل‬
‫يدخل النار اَحد ممن بايع تحت الشجره‪.5‬‬

‫‪ - 1‬اکر شخصی به اراده ی حج و یا عمره احرام ببندد و در راه به مانعی برخورد کند و نتواند به عمره و یا حج‬
‫خویش ادامه دهد این حالت را "احصار"می گویند‪ ،‬بر این شخص دَم (قربانی) لزم است‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪ -‬عطف بر "به مغانم خیبر" است‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪69‬‬
‫و اين مشهد يكي از مشاهد خير است كه صحابۀ كرام در آن مشهد به مقامات‬
‫عاليه فائز گشتند‪.‬‬

‫و به مغانمي كه بعد مهلتي بدست ايشان افتد مانند غنائم حنين‪.‬‬

‫و به مغانم اخري كه گاهي عرب بر آن قادر نشده بودند و آن مغانم فارس و‬


‫روم است كه بسبب قوت و شوكت و كثرت عدد و عُدد ايشان اصل ً غلبه بر آن‬
‫جماعه و اخذ مغانم از ايشان در خيال عرب نمي گذشت‪ .‬قال الله تعالي‪:‬‬
‫جل لكم هذه"‬ ‫"وعدكم الله مغانم كثيره" مغانم عرب است حنين و مانند آن "فع ّ‬
‫مغانم خيبر است كه متصل حديبيه بدست ايشان آمده "واخري لم تقدروا عليها"‬
‫مغانم فارس و روم است‪.‬‬

‫و نيز حكمت الهيه تقاضا نمود كه تهديد متخلفين و تفضيح حال ايشان كرده‬
‫ت ايشان است براي قتال‬ ‫شود‪ .‬قال الله تعالي‪ :‬قل للمخلفين‪ .1...‬و از آينده دعو ِ‬
‫اولي باس شديد اعلم كرده آيد تا پيش از وقوع واقعه تأمل وافي در عواقب‬
‫قبول دعوت و عدم قبول آن كرده باشند و چون روي دهد بر بصيرت باشند از‬
‫آن‪ ،‬و احتمالت عقليه‪ 2‬مشوش حال ايشان نگردد فذلك قوله "ستُدعون" بطريق‬
‫اقتضا‪ 3‬از اين كلمه مفهوم شد كه در زمان مستقبل داعيي خواهد بود اعراب را‬
‫بسوي جهاد كفار‪ ،‬و از اين دعوت تكليف شرعي متحقق خواهد شد اگر قبول‬
‫دعوت كنند ثواب آن بيابند و اگر رد كنندمعاقَب شوند و اين لزم بيّن‪ 4‬خليفه‬
‫راشد است و دعوت بسوي جهاد اعظم صفات خليفه است‪.‬‬

‫پس از اين آيت وعدۀ وجود داعي بسوي جهاد و اثبات خلفت او مفهوم شد در‬
‫تفتيش آنيم كه اين داعيان كه بودند و اين اوصاف بر كدام شخص منطبق شد؟‬

‫يكي از آن اوصاف آنست كه دعوت براي اعراب باشد كه باديه نشينان اند گو‬
‫اهل شهر را نيز دعوت كنند‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪ -2‬احتمال اينكه جهاد به در گاه پروردگار قبول باشد یانه‪ ،‬در جنگ کامیابی حاصل شود یا نشود‪...‬؟‬

‫‪ - 3‬وقتی که از یک کلمی استدلل می شود‪ ،‬چهار طریقه ی استدلل طوری است که نتیجه صحیح می دهد و آن‬
‫عبارت است از‪:‬‬

‫‪ -1‬عبارة النص‪ :‬که از الفاظ استدلل شود و آن الفاظ به این مقصد گفته شده باشد که از آن ها استدلل شود‪.‬‬

‫‪ -2‬اشارة النص‪ :‬از الفاظ استدلل شود مگر آن الفاظ برای این هدف به کار برده نشده باشد‪.‬‬

‫‪ -3‬دللة النص‪ :‬از معنای لفظ استدلل شود و دللت لغوی بر آن معنی موجود باشد‪.‬‬

‫‪ -4‬اقتضاء النص‪ :‬از معنای لفظ استدلل شود و صحت کلم بر آن معنی عقل و یا شرعا ً موقوف باشد‪ ...‬و اگر‬
‫بغیر از طرق چهاگانه ی مذکور به طریق دیگری استدلل شود‪ ،‬آن استدلل فاسد و فاقد اعتبار می باشد‪ .‬برای‬
‫تفصیل بیشتر به کتب اصول فقه مراجعه شود‪.‬‬

‫‪ - 4‬لزم بیّن آن است که آن گاه لزم وملزوم آن تصور شود به مجرد تصور این دو‪ ،‬عقل به لزوم در میان آن ها‬
‫یقین نماید مثل اگر برای دو شخص به طور مساوی دو دو کتاب بدهیم لزم میآید که کتاب ها باید چهار عدد باشد‬
‫و این لزم بیّن است‪ .‬و اگر لزم طوری که گفتیم نباشد یعنی عقل برای لزوم در میان دو چیز بر علوه از لزم و‬
‫ملزوم به چیز سومی نیز احتیاج پیدا کند‪ ،‬آن لزم غیر بیّن است‪.‬‬

‫‪70‬‬
‫دوم آنكه دعوت بقتال كفار اولي بأس شديد باشد و معني اولي بأس شديد آن‬
‫است كه از جماعۀ كه مستعد قتال شده اند داعيان و مدعوان همه شدت بأس‬
‫بيشتر داشته باشند و إل شدت و ضعف امر نسبتي است هر ضعيفي شديد است‬
‫به نسبت اضعف ازو‪ ،‬و ليكن عرف عام با مستعدان قتال مي سنجد اگر به‬
‫نسبت اين مستعدان اكثر و قوي و به ا سباب بیشتر باشند اولي بأس شديد‬
‫گويند و ال نه‪ .‬معني اولي بأس شديد آن است كه بمقتضاي قياس و بحكم عقول‬
‫مفطوره در بني آدم اقرب بغلبه ديده شود اگر چه فضل الهي بخرق عادت آن‬
‫جموع مجموعه را بدست اولين بر هم زند‪.‬‬

‫سوم آنكه دعوت براي غير قريش باشد؛ زيرا كه تنكير قوم‪ 1‬مي فهماند كه هُم‬
‫غير الولين الذين دعا اليهم رسول الله صلي الله عليه وسلم في الحديبيه و در‬
‫صورتي كه مدعو اليهم قريش باشند نظم كلم چنين بايد ساخت ستدعون اليهم‬
‫مره اخري و گفته نشود ستدعون الي قوم‪.‬‬

‫چهارم آنكه اين دعوت براي قتالي باشد كه منتهي نه گردد إل به اسلم يا قتال‬
‫اين قوم اولي بأس شديد نه دعوت براي احكام خلفت خليفه و شكست بغاة‬
‫مسلمين چنانكه حضرت مرتضي كرم الله وجهه دعوت فرمود اهل مدينه را‬
‫مل و جنگ‬‫(برای تقویه خلفت خویش و شکست دادن مخالفین در جنگ ج َ‬
‫صفّین)‪ ،‬يا براي ترسانيدن دشمن و چون هيبت افتاد باز گردند بدون قتال چنانكه‬
‫آنحضرت صلي الله عليه وسلم در تبوك دعوت فرمودند بر خروج بسوي روم و‬
‫چون قيصر از جاي خود حركت نه كرد بازگشتند و در آنجا قتالي واقع نشد‪.‬‬

‫چون اين مقدمه دانسته شد بايد دانست كه اين داعي صادق است بر خلفاي‬
‫ثلثه لغير؛ زيرا كه بحسب احتمالت عقيله اين داعي يا جناب مقدس نبوي است‬
‫صلي الله عليه وسلم يا خلفاي ثلثه يا حضرت مرتضي رضوان الله عليهم يا بني‬
‫اُميه يا بني عباس يا اتراك كه بعد دولت عرب سر بر آوردند ليتجاوز المر عن‬
‫ذلك‪.‬‬

‫از آنحضرت صلي الله عليه وسلم دعوت كذا واقع نشد؛ زيرا كه نزول آيت در‬
‫قصۀ حديبيه است و غزوات آنحضرت صلي الله عليه وسلم بعد حديبيه محصور و‬
‫معلوم است‪ ،‬بر هيچ يك دعوت كذا صادق نمي آيد متصل حديبيه غزوۀ خيبر واقع‬
‫شد و هيچكس را از اعراب در آن غزوه دعوت نه فرمودند بلكه غيرِ حاضرين‬
‫حديبيه ممنوع بودند از حضور در آن مشهد كما قال‪ :‬قل لن تتبعونا كذلكم قال‬
‫الله من قبل‪.2‬‬

‫‪ -‬اسم بر دو قسم است‪:‬‬ ‫‪1‬‬

‫جل گفته می توانیم ومثل‪" :‬قوم" که‬


‫‪ -1‬اسم نکره که دللت بر غیر معیّن بکند مثل‪" :‬رجل" که هر مردی را ر ُ‬
‫شامل هر قومی شده می تواند خواه قوم از عرب باشد و یا از فارس‪.‬‬

‫‪ -2‬اسم معرفه‪ :‬که بر شخص و یا چیزی عیّن دللت نماید مانند‪ :‬زید که بر همان مسمای خویش دللت می کند‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪71‬‬
‫و بعد از آن غزوۀ الفتح پيش آمد في الجمله دعوتي واقع شد اما نه براي قتال‬
‫قوم اولي بأس شديد؛ زيرا كه ايشان همان بودند كه دعوت حديبيه براي ايشان‬
‫بود و نظم كلم دللت بر تغاير اين دو قوم مي نمايد‪.‬‬

‫و غزوه حنين نيز مراد نيست؛ زيرا كه "هوازن" اَقل و اذل بودند از آنكه به‬
‫نسبت دوازده هزار مرد جنگي كه در ركاب شريف حضرت نبوي صلي الله عليه‬
‫وسلم از مهاجرين و انصار و اعراب و مسلمه الفتح نهضت كرده بودند ايشان را‬
‫اولي بأس شديد گفته شود و هر چند حكمت الهي در مقابله "اَعجبتكم كثرتكم"‬
‫جولتي در كار ايشان كرده باشد‪.1‬‬

‫و غزوه تبوك نيز مراد نيست؛ زيرا كه "تقاتلونهم او يسلمون" در آنجا متحقق‬
‫نشد غرض آنجا ايقاع هيبت بود در قلوب شام و روم چون هر قل جنبش نه كرد‬
‫و فوجي نه فرستاد باز مراجعت فرمودند‪.‬‬

‫من بعد ايشان گاهي اعراب حجاز و يمن را بقتال كفار‬‫و بنو اميه و بنو عباس و َ‬
‫نخوانده اند كما هو معلوم من التاريخ‪.‬‬

‫قطعا ً اين دعوت مقيده در اين مدد متطاوله غير از خلفاي ثلثه متحقق نه‬
‫گشت‪ .‬قال الواقدي‪ :‬لما قُبض رسول الله صلي الله عليه وسلم استخلف ابوبكر‬
‫ه الكذاب ابن قيس الذي ادّعي النبوه‬ ‫رضي الله عنه فقُتل في خلفته مسيلم ُ‬
‫وقاتل بني حنيفه وقُتل ايضا ً سجاح والسود العنسي وهرب طليحه الي الشام‬
‫ب لبي بكر الصديق رضي الله عنه فعوّل عند ذلك ان‬ ‫وفتح اليمامه واَطاعت العر ُ‬
‫يبعث جيوشه الي الشام وصرف وجهه الي قتال الروم فجمع الصحابه رضي الله‬
‫عنهم في المسجد وقام فيهم فحمد الله واَثني عليه وذكر النبي صلي الله عليه‬
‫ضلكم بالسلم وجعلكم من‬ ‫وسلم ثم قال‪ :‬ايها الناس إعلمو ان الله تعالي قد ف ّ‬
‫امه محمد عليه الصلوه والسلم وزادكم ايمانا ويقينا ونصركم نصرا مبينا فقال‬
‫فيكم اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم السلم دينا‬
‫واعلموا ان الرسول صلي الله عليه وسلم كان بوجهه وهمته الي الشام فقبضه‬
‫الله تعالي واختارله مالديه صلي الله عليه وسلم ال واني عازم ان اوجه‬
‫المسلمين باهاليهم واَموالهم الي الشام فاِن رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫ض مشارقها ومغاربها وسيبلغ ملك‬ ‫امرني بذلك قبل موته فقال ُزويت لي الر ُ‬
‫امتي ما زوي لي منها فما قولكم في ذلك رحمكم الله؟ قالوا‪ :‬يا خليفه رسول‬
‫جهنا حيث شئت فان الله عزوجل فرض‬ ‫مرنا باَمرك وو ّ‬‫الله صلي الله عليه وسلم ُ‬
‫طاعتك علينا فقال تعالي‪ :‬واطيعوا الله واطيعوا الرسول وأولي المر منكم‪ .‬قال‪:‬‬
‫ففرح ابوبكر رضي الله عنه بقولهم وسَّر سرورا عظيما ً ونزل عن المنبر فكتب‬
‫الكتاب الي ملوك اليمن وامراء العرب والي اهل مكه وكانت الكتب كلها يومئذ‬
‫نسخه واحده بسم الله الرحمن الرحيم من عبدالله عتيق ابن ابي قحافه الي‬
‫م عليكم فإني احمد الله الذي ل اله ال هو ونصلي علي نبيه‬ ‫سائرالمسلمين سل ٌ‬
‫جهكم الي الشام‬‫محمد صلي الله عليه وسلم واني قد عزمت علي ان او ّ‬
‫‪ - 1‬چنانکه در قرآن کریم آمده است‪" :‬ویوم حنین إذ أعجبتکم کثرتکم"‪ ،‬در این آیت به طور واضح خداوند متعال‬
‫بیان می کند که فریق مقابل کم و ذلیل بوده اند‪.‬‬

‫‪72‬‬
‫لتأخذوها من ايدي الكفار فمن عول منكم علي الجهاد فليبادر علي طاعه الله‬
‫وطاعه رسوله ثم كتب‪ :‬انفروا خفافا وثقال ً اليه ثم بعث الكتاب اليهم واقام‬
‫منتظر جوابهم وقدومهم فكان اوّل من بعث الي اليمن انس بن مالك خادم‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم انتهي كلمه‪.1‬‬

‫و برهان بر بودن حضرت صديق رضي الله عنه كالجارحه در اين دعوت و ظهور‬
‫سّر حديث قدسي كه در مخاطبه آنحضرت صلي الله عليه وسلم واقع است‬
‫إبعث جيشا ً نبعث خمسه مثلَه‪ 2‬در اين واقعه ظاهر و باهر بود و اين نامه در دل‬
‫ْ‬
‫مردم كاري کرد كه از ميزان عقل معاشي بيرون است تا آنكه در غزوة يرموك‬
‫چهل هزار كس مجتمع شد و كوشش عجيب از دست ايشان بر روي كار آمد و‬
‫فتحي كه هيچگاه از زمان حضرت آدم تا اين دم واقع نه شده بود ظهور نمود‪.‬‬
‫كشودِ كار اضعافا مضاعف از كوشش و اهتمام ظاهر گرديد و اين فعل حضرت‬
‫صديق دستور العمل فاروق اعظم شد رضي الله عنهما‪ ،‬بهمين اسلوب در واقعة‬
‫قادسيه دعوت اعراب فرمود‪.‬‬

‫في كتاب روضه الحباب عند ذكر غزوه القادسيه چون خبر رسيد كه عجم يزد‬
‫گرد را بباد شاهي برداشتند و امور خود مهيا ساختند اميرالمؤمنين عمر رضي‬
‫الله عنه به هر يك از عمال خود نامه نوشت بدين مضمون كه‪ :‬بايد در آن ناحيه‬
‫هر كرا داند كه اسپ و سلح دارد و از اهل نجدت و شجاعت و مقاتله بود‬
‫ساختگي نموده بتعجيل تمام بجانب مدينه روان سازد‪.3‬‬

‫و هم چنين دعوت امير المؤمنين عثمان براي كمك عبدالله بن ابي سرح چون‬
‫ملِك آنجا مقاتله در پيش كرد مشهور است‪.‬‬
‫در افريقیه با َ‬
‫چون ثابت شد كه اين خلفا داعي بودند بدعوت موصوفه في القرآن ثابت شد كه‬
‫خلفاي راشدين بودند دعوت ايشان موجب تكليف ناس شد و بقبول آن مستحق‬
‫ثواب و بعدم قبول مستوجب عذاب گشتند وقال الله تعالي في سوره الفتح‪:‬‬
‫محمد رسول الله والذين معه اشدآءُ علي الكفار رحمآءُ بينهم ترایهم ركّعا ً سجداً‬
‫يبتغون فضل ً من الله ورضوانا ً سيماهم في وجوههم من اثَر السجود ذلك مثلُهم‬
‫في التوراه ومثلهم في النجيل كزرع اخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوي علي‬
‫سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار وعد الله الذين آمنوا وعملوا الصحت منهم‬
‫مغفره واجرا ً عظيما عظيما‪.4‬‬

‫يعني محمد صلي الله عليه وسلم پيغامبر خداست و آنانكه همراه اويند سخت‬
‫اند بر كافران مهربان اند در ميان خودها مي بيني اي بيننده ايشان را ركوع‬
‫كننده و سجده نماينده مي طلبند بخشايش از خدا و خوشنودي را‪ ،‬علمت صلح‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪73‬‬
‫ايشان در روهاي ايشان است از اثر سجده‪ ،‬آنچه مذكور مي شود داستان ايشان‬
‫است در تورات و داستان ايشان است در انجيل ايشان مانند زراعتي هستند كه‬
‫بر آورده است گياه سبز خود را پس قوت داد آن را پس سطبر شد پس با‬
‫يستاد بر ساقهاي خود‪ ،‬به شگفت مي آرد زراعت كنندگان را عاقبت حال غلبه‬
‫اسلم آنست كه بخشم آرد خداي تعالي بسبب ايشان كافران را وعده داده‬
‫است خداي تعالي آنان را كه ايمان آورده اند و كارهاي شايسته كردند از اين‬
‫امت آمرزش بزرگ‪.‬‬

‫سوق كلم براي تشريف آن مخلصان است كه در سفر حديبيه همراه آنحضرت‬
‫صلي الله عليه وسلم بودند و بشارت بغلبه ايشان بر جميع امم‪ .‬قوله تعالي‬
‫محمد رسول الله چون سخن در ستايش اين قوم افتاد لزم شد اول ً ذكر امام‬
‫ايشان و در ستودن پيغامبر صلي الله عليه وسلم بهمين كلمه اكتفا كرده شد كه‬
‫محمد رسول الله يعني كدام فضيلت است كه در ضمن رسول الله نيامده؟‬
‫ل الصيد في جوف الفرا‪."1‬‬ ‫"وك ّ‬

‫قوله والذين معه مراد از اين جماعت آنانند كه در سفر حديبيه همراه آنجناب‬
‫بودند صلي الله عليه وسلم؛ زيرا كه سوق كلم براي تشريف اين جماعه است و‬
‫حقيقت معيت‪ ،‬معيت در جاي است يا در سفري‪ ،‬و معيت دينيه مثل مجاز است‬
‫ليلتفت اليه مادام للحقيقه مساغ‪.‬‬

‫و در حديث مستفيض فضيلت اهل حديبيه آمده‪.‬‬

‫قوله "اشدّاءُ" (از این جا فضائل این گروه شروع می شود) و فضائل مجموع اند‬
‫در دو نوع‪:‬‬

‫‪-1‬حسن معامله كه در ميان ابناء جنس خود باشد‪.‬‬

‫‪-2‬حسن معامله كه در تهذيب نفس خود بود‪.‬‬

‫خداي تعالي هر دو قسم را براي ايشان جمع مي فرمايد‪ ،‬در ميان ابناي جنس‬
‫خود به اين وضع معامله مي كنند كه قوت غضبيه را مقتدي بغضب الهي ساخته‬
‫اند و رحمت و رأفت را موافق رحمت الهيه گردانيده اند هر كه مردود اوست‬
‫شدت غضب ايشان بروست و هر كه مقبول اوست رأفت و رحمت ايشان براي‬
‫اوست و هذا كمال التخلّق بأخلق الله تعالي‪ ،‬و براي تهذيب فيما بينهم و بين الله‬
‫به اكثار صلوات مشغول اند كه الصلوه معراج المؤمن‪.‬‬

‫‪ - 1‬در تاریخ یافعی آمده است که ابتدای این ضرب المثل طوری بوده که چند نفر به قصد شکار به صحرا رفته‬
‫بودند و در آنجا یکی از آن ها خرگوشی شکار کرد و دیگری بچه آهویی و دیگری کبکی‪ ،‬اما یک نفر از آنها گوره‬
‫خر خیلی چاقی شکارکرد وبه خانه هایشان برگشتند‪ .‬در خانه زنهای شکارچی ها از شکار شوهران شان تعریف‬
‫و تمجید کردند‪ .‬یکی گفت که شوهر من خرگوش خوبی شکار کرد و دیگری ‪ ،....‬آن زنی که شوهرش گوره خر‬
‫ل الصید فی جوف الفرا"یعنی شکار شوهر های تان در مقابل شکار شوهر من ارزش و‬ ‫شکار کرده بود گفت‪":‬ک ّ‬
‫اهمیتی ندارد‪.‬‬

‫و در این جا نیز چون جناب محمد رسول الله به صفت رسالت موصوف می باشند بقیة صفات نیک و پسندیده‬
‫(مثل علم‪ ،‬شجاعت‪ ،‬سخاوت و‪ )...‬در آن داخل است‬

‫‪74‬‬
‫"يبتغون فضلً " بيان كمال اخلص ايشان است باطن ايشان موافق با ظاهر‬
‫است‪.‬‬

‫"سيماهم في وجوههم" يعني خشوع و نيايش ايشان در بارگاه الهي نه خطره‬


‫ايست كه از يك طرف ديگري مي رود بلكه ملَكه‪ 1‬ايست راسخه كه عمري در‬
‫تحصيل اين صفت صرف كرده اند و دلهاي ايشان از صلوات ايشان حظ وافر‬
‫گرفته و رنگ مناجات محيط بواطن ايشان شده تا آنكه بر چهرة ايشان طفاحه‬
‫از دل ايشان جوشيد و پرتوي از انوار باطن ايشان بر ظاهر افتاده كه ك ّ‬
‫ل اناء‬
‫يترشح بما فيه‪.‬‬

‫قوله تعالي‪" :‬ذلك مثلهم في التوراه ومثلهم في النجيل كزرٍع" و ذلك اينجا‬
‫اشاره است بكلمة كزرٍع كقوله تعالي‪" :‬وقضينآ اليه ذلك المر أن دابر هؤلء‬
‫مقطوع مصبحين‪"2‬‬

‫قوله تعالي "كزرع اخرج شطأه" اينجا چهار كلمه گفته شد اول دللت مي كند بر‬
‫ابتداي امر و آخر دللت مي نمايد بر كمال نمو او كه بعد از آن نموي نيست و‬
‫شك نيست كه انتقال آنحضرت عليه السلم از حالي بحالي تدريجا ً بوقوع آمد‬
‫بوجهي كه چهار مرتبه ضبط آن عدد كثير نمي نمايد‪ ،‬لمحاله مراد اينجا انتقالت‬
‫كليه است كه در چهار عدد محصور شود اين است دللت لفظ و چون ماصدق‬
‫اين كلم را تأمل كنيم انتقالت كليه چهار عدد مي يابيم‪:‬‬

‫اول آنكه آنحضرت صلي الله عليه وسلم در مكه مبعوث شدند و اهل مكه همه‬
‫مشرك بودند بتحريفات آباي خود مطمئن گشته بانكار و اضرار برخاستند اينجا‬
‫اسلم نو پيدا شد بر اظهار آن قادر نبودند‪.‬‬

‫دوم آنكه از دست مشركين خلص شده بمدينه هجرت كردند و به جهاد اعداء‬
‫الله مشغول شدند بقتال قريش قصدا ً و بقتال غير ايشان تبعا ً تا آنكه فتح مكه‬
‫نمودند و تمام حجاز در اطاعت آنحضرت صلي الله عليه وسلم راست گشت‬
‫اينجا صورت بادشاهي ناحية از نواحي زمين پيدا شد و در انتهاء اين حال‬
‫آنحضرت صلي الله عليه وسلم از دار دنيا برفيق اعلي انتقال فرمودند‪.‬‬

‫حركت سوم آن بود كه شيخين با دو بادشاه ذو شوكت كه بر تمام عالم غالب‬


‫بودند كسراي و قيصر قصد جهاد نمودند تا آنكه هر دو دولت پائمال شوكت‬
‫اسلم گشت و از آنها نامي و نشاني نماند‪.‬‬

‫خرد كاريها كه ملوك نواحي را كه در اصل باج دِه كسري و قيصر‬‫حركت چهارم ُ‬
‫بودند و در حد ذات خود نيز قوتي و شوكتي بهم رسانيده بودند بر انداخته شود و‬
‫رواج اسلم در بلد مفتوحه پديد آيد و در هر شهري مساجد بنا شوند و قضات‬
‫منصوب گردند و روات حديث و مفتيان فقه مسكن گيرند چون خبر را با مخبَر‬
‫‪ - 1‬ملَکه به آن کیفیت نفسانی گفته می شود که در نفس انسانی راسخ گشته باشد و به سبب آن اعمال به‬
‫آسانی و حالت طبیعی از آن نفس صادر شود‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪75‬‬
‫عنه در انتقالت كليه مطابقت يافتيم معلوم شد كه مطمح اشارت قرآن همين‬
‫انتقالت بوده است‪.‬‬

‫چون اين مقدمه واضح شد بايد دانست كه خلفاء از جمله "والّذين معه" بودند‬
‫بالقطع پس "اشدّآءُ علي الكفار رحمآءُ بينهم ‪ "...‬وصف ايشان باشد و اين يكي‬
‫از لوازم خلفت خاصه است و مطمح اشارت "فاستغلظ" خلفت شيخين است‬
‫خرد كاريهاست كه در زمان حضرت‬ ‫و مرمي بصر در "فاستوي علي سوقه" ُ‬
‫عثمان به وقوع آمد و نيز آنچه بعد ذهاب فرقة مسلمين و وجود كلمه ايشان‬
‫بقصد خليفه وقت يا بغير قصد او بمجرد تدبير الهي صورت گرفته است اينجا‬
‫معلوم شد فخامت شأن خلفاء و رسوخ قدم ايشان در تائيد اسلم و آنكه بدست‬
‫ايشان جهاد اعداء الله و اعلي كلمة الله بوجهي واقع شد كه مقبول جناب‬
‫ربوبيت باشد و موجب ثناي جميل گردد‪.‬‬

‫قوله تعالي "يعجب الزّراع" اشاره بكمال رضا است؛ زيرا كه در قصبة مسلمين‬
‫زارع حضرت الوهيت است‪.‬‬

‫منهم راجع‬ ‫قوله تعالي "وعد الله الذين آمنوا وعملوا الصلحت منهم" ضمير ِ‬
‫است بآنچه از "آزر فاستغلظ فاستوي علي سوقه" مفهوم گشت يعني اسلم‬
‫غالب خواهد آمد و جمعي كثير در اسلم داخل خواهند شد وعده كرده است‬
‫خداي تعالي مر جمعي را كه از اين جماعه ايمان آوردند و عمل صالح نمودند‬
‫اجر عظيم كه نعيم مقيم است قال الله تعالي في سوره التوبه بعد ما أمر‬
‫بمقاتله اهل الكتاب‪ :‬حتي يعطوا الجزيه عن يدٍ وهم صاغرون‪ 1‬وبعد ما ذكر من‬
‫كفرهم واتخاذهم اربابا ً من دون الله ما يقتضي غضب الله عليهم والمر بقتلهم‪:‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪2‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬

‫ثم قال في سوره الصف بعد ما ذكر المفترين علي الله عزوجل‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪3‬‬

‫مي خواهند مشركان و نصاري و غير ايشان كه فرو نشانند نور خدا را به‬
‫دهان خويش و قبول نمي كند خدا تعالي مگر آن كه تمام گرداند نور خدا را اگر‬
‫چه ناخوش دارند آن را كافران اوست آن كه فرستاد پيغامبر خود را بهدايت و‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪76‬‬
‫دين درست تا غالب سازد آنرا بر اديان همه آن اگر چه ناخوش باشند از آن‬
‫مشركان‪.‬‬
‫سوق كلم براي آنست كه نصاري خصوصا ً و جميع اهل اديان منسوخه عموماً‬
‫اعتقاد سوء در جناب ربوبيت بهم رسانيدند و در پي عداوت دين حق كه حنيفي‬
‫(ابراهیمی) است افتادند و اين معني مهيّج غضب الهي گشت لهذا ارادهء ايزدي‬
‫متعلق شد بكبْت و بر هم زدن اين فَرق و صورت كَبت و بر هم زدن ايشان در‬
‫غيب الغيب چنين مقرر شد كه ارسال رسول با هدايت و دين راست كرده شود‬
‫بوجهي كه مفضي گردد به اظهار دين حق بر جميع اديان‪.‬‬

‫قوله يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم بدو وجه مفسر شود‪.‬‬

‫يكي آنكه نور الله را چراغي يا آتش قليلي گمان نموده اند كه به پُف دهان فرد‬
‫ميرد حاش لله اين نور خدا است فف دهان را آنجا چه گنجايش!‬

‫ديگر آن که شبهات باطله ايراد مي نمايند و امر را بر كسيكه ضعيف العقل‬


‫است مشتبه مي سازند بخيال آنكه دين اسلم به اين فعل نقصاني پذيرد حاش‬
‫لله اين مراد حق است سبحانه او را نتوان ناقص ساخت‪.‬‬

‫قوله تعالي "ليظهره علي الدين كله" چون ظهور دين حق بر جميع اديان در‬
‫زمان آنحضرت صلي الله عليه وسلم صورت نه گرفت؛ زيرا كه هنوز نصارا و‬
‫مجوس با طمطراق خود قائم بودند عامه مفسرين در تفسير اين آيه فرو‬
‫ماندند‪.‬‬

‫قال الضحاك‪ :‬ذلك عند نزول عيسي عليه السلم‪.1‬‬

‫وقال الحسن بن الفضل ليظهره علي الدين كله بالحجج الواضحه‪.2‬‬

‫ه رسوله علي‬‫امام شافعي سخني از اين همه استوارتر آورد قال‪ :‬اَظهر الل ُ‬
‫الديان بان لكل من سمع انه الحق وما خالفه من الديان باطل وقد اظهره باَن‬
‫ماع الشرك دينان دين اهل الكتاب ودين الميين‪ 3‬فقهر رسول الله صلي الله‬ ‫ج ّ‬
‫ُ‬
‫ميّين حتي دانوا بالسلم واعطي بعض اهل الكتب الجزيه صاغرين‬ ‫عليه وسلم ال ّ‬
‫وجري عليهم حكمه فهذا ظهوره علي الدين كله ‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫فقير مي گويد عفي عنه چون در معني آيتي اشكالي بهم مي رسد دو چيز ضرور‬
‫است‪:‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬عرب در هنگام رسالت سرور کائنات به سه مذهب داخل بودند گروهی مسیحی‪ ،‬برخی یهودی و عده ای نیز‬
‫مشرک بودند‪ .‬مشرکین را به این وجه "امی" می گفتند که خواندن و نوشتن در بین آن ها رواج نبود‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪77‬‬
‫صراح عقل كه‬ ‫يكي آنكه كتاب الله را با معناي كه تقرير مي كنند در ميزان ُ‬
‫مألوف به اوهام نباشد بسنجيم اگر هر دو با هم موافق شدند فبها وإل آن معني‬
‫را ترك نمائيم‪.‬‬

‫ديگر آنكه حديث آنحضرت صلي الله عليه وسلم را پيشواي خود سازيم؛ زيرا كه‬
‫وي صلي الله عليه وسلم مبيّن قرآن است‪ .‬چون غلبه آنحضرت صلي الله عليه‬
‫وسلم بر نصاراي نجران و مجوس هجر و يهود خيبر و اخذ جزيه و خراج از‬
‫ايشان در يك پله نهيم و كلمه "ليظهره علي الدين كله" در پلة ديگر گزاريم با‬
‫هم موافق نه شوند غلبه بر طائفة قليله از اهل دين غلبه بر اديان نباشد‪ ،‬غلبهء‬
‫تمام آن است كه بيضة آن دين مستباح گردد و حاميانش همه بر هم خورند تا آن‬
‫كه هيچ كس داعي آن دين نماند و عّز و شرف آن دين مطلقا ً زائل گردد‪.‬‬

‫اما حديث النبي صلي الله عليه وسلم فقد اخرج مسلم عن عياض بن حمار‬
‫المجاشعي ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال ذات يوم في خطبته‪ :‬أل ان‬
‫ربي امرني ان اعلّمكم ما جهلتم مما علمني يومي هذا كل مال نحلتُه عبدا حل ٌ‬
‫ل‬
‫واَني خلقت عبادي حنفاء كلهم واَنهم اتتهم الشياطين فاحتالتهم عن دينهم‬
‫ت لهم وامرتْهم ان يشركوا بي ما لم انّزل به سلطانا وان‬ ‫وحرمت عليهم ما احلل ُ‬
‫ْ‬
‫الله نظر الي اهل الرض فمقَتهم عربهم وعجمهم اِل بقايا من اهل الكتب وقال‬
‫انما بعثتُك لبتليك وابتلي بك وانزلت عليك كتابا ليغسله الماءُ تقرأه نائما ً ويقظاناً‬
‫وان الله امرني ان اُحرق قريشا فقلت رب اذا ً يثلغوا رأسي فيدعوه خبْزه فقال‬
‫استخرجهم كما اخرجوك واغزهم نغزك وانفق فسننفق عليك وابعث جيشا نبعث‬
‫ه مثله‪.1‬‬‫خمس ً‬
‫واَخرج مسلم عن ثوبان قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم‪ :‬اَن الله زوي‬
‫لي الرض فرأيت مشارقها ومغاربها وان امتي سيبلغ ملكها ماُزوي منها واعطيت‬
‫الكنز الحمر والَبيض‪.2‬‬

‫واَخرج مسلم عن ابي هريره قال رسول صلي الله عليه وسلم هلك كسري ثم‬
‫ن كنوزهما في‬
‫ليكون كسري بعده وقيصر ليُهلكن ثم ليكون قيصر بعده ولتقسم ّ‬
‫سبيل الله‪.3‬‬

‫واخرج مسلم عن جابر بن سمره قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫ن عصابه من المسلمين او من المؤمنين كنز آل كسري الذي في‬
‫يقول‪ :‬لتفتح ّ‬
‫الَبيض‪.4‬‬

‫واَخرج الترمذي في حديث طويل عن عدي بن حاتم قال قال رسول الله صلي‬
‫الله عليه وسلم‪ :‬اِني لاخاف عليكم الفاقه فان الله ناصركم ومعطيكم حتي‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪78‬‬
‫يسير الظعينه فيما بين يثرب والحيره اكثر ما تخاف علي مطيّها السرق قال‬
‫فجعلت اقول في نفسي فاين لصوص طي‪1‬؟‬

‫واَخرج احمد عن المقداد انه سمع رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول‪ :‬ل‬
‫يبقي علي ظهر الرض بيت مدر ول وبر ال ادخله الله كلمه السلم بعّز عزيز‬
‫وذ ّ‬
‫ل ذليل اما يعزهم الله فيجعلهم من اهلها او يذلهم فيدينون لها قلت فيكون‬
‫الدين كله لله‪.2‬‬

‫آنچه مقتضاي اين احاديث صحيحه است آنست كه تمام ظهور دين بعد آنحضرت‬
‫صلي الله عليه وسلم خواهد بود‪.‬‬

‫اگر عائد (ضمیر منصوب متصل) در "ليظهره" به هُدي و دين حق راجع گردانيم‬
‫معني چنين باشد كه ارسال رسول به هدي و دين حق مفضي خواهد بود بظهور‬
‫آن هدي ودين حق بر جميع اديان اينجا لزم نيست كه بحضور آنحضرت باشد‬
‫ارسال مفضي به ظهور بوده است گو بعض ظهور بر دست نوّاب آنجناب بوقوع‬
‫آيد صلي الله عليه وسلم و اگر عائد راجع به رسول باشد نیز دور نيست ظهور‬
‫دين كه بر دست نواب آنحضرت واقع شود ظهور آنحضرت است صلي الله عليه‬
‫وسلم بلشبه‪.‬‬

‫اگر مي تواني شنيدن نكته باريك بشنو خداي تعالي چون پيغامبري را براي اصلح‬
‫عالم و تقريب ايشان به خير و تبعيد ايشان از شر مبعوث گرداند و در غيب‬
‫الغيب آن اصلح را صورتي معين فرمايد تا در همان صورت ظاهر شود ل جرم‬
‫ت پيغامبر ملفوف خواهد بود باز چون حكمت الهي اقتضا‬ ‫آن صورت در بعث ِ‬
‫فرمايد انتقال پيغامبر از عالم ادني به رفيق اعلي پيش از تكميل آن صورت‪،‬‬
‫لمحاله آن پيغامبر بجهت اتمام آن مقاصد كه مضمون و ملفوف در بعثت اوست‬
‫شخصي از امت خود را جارحة خود سازد و او را تربيت كند تا دل او شايسته‬
‫حلول داعيه الهي گردد باز وصيت نمايد او را به آن و تحضيض (ترغیب) فرمايد‬
‫بر آن و دعا كند براي اتمام آن چنانكه شخصي استطاعت بدني نداشته باشد كه‬
‫قصد حج نمايد و استطاعت مالي دارد واجب شود بر وي خروج از عهده حج به‬
‫احجاج غير‪ 3‬و در نامة اعمال او اين حج ثبت گردد و بسبب اين سببيت مطيع‬
‫شود و سهم اوفي از ثواب حج تحصيل نمايد‪ .‬اين قسم استخلف در هر ملت‬
‫واقع شده حضرت موسي عليه السلم حضرت يوشع علیه السلم را خليفه خود‬
‫ساختند و حضرت عيسي علیه السلم حواريين را خليفه گردانيدند‪.‬‬

‫در انجيل مذكور است كه حضرت عيسي عليه السلم ناني بدست خود گرفتند و‬
‫گفتند اين گوشت و پوست عيسي است باز آن را در ميان حواريين قسمت‬
‫فرمودند چون ايشان آن نان را خوردند حضرت عيسي مناجات فرمود چنانكه‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ -‬که شخصی را از جانب خویش وکیل گرداند و مصارف آن شخص را بپردازد تا از عوض او حج اداء نماید‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪79‬‬
‫ايشان آن نان را بخوردند و در ابدان ايشان فرو رفت همچنان عيسي در بدن‬
‫ايشان درآيد خداوندا نظر رحمتي كه بمن داري در كار ايشان كن تا بندگان ترا‬
‫بسوي تو خوانند‪.‬‬

‫موافق همين قاعده چون عالم به اعتقاد سوء ممتلي شد در جناب ربوبيت‪ ،‬و به‬
‫عقيده ارجا يعني تأخير اعمال از مرتبه اعتبار و عدم خوف از عواقب آن كه‬
‫مخالف مذاهب جميع انبياء است عليهم السلم غضب الهي بجوشيد و داعية‬
‫جلي باز بست‬ ‫انتقام در ملكوت پيدا شد بعد از آن اهلك و اتلف ايشان را به ا َ‬
‫ة وليستقدمون‪.1‬‬ ‫كما قال‪ :‬لكل امه اجل فاذا جآء اجلهم ليستأخرون ساع ً‬

‫چون آن وقت در رسد افضل افراد بشر را مبعوث گردانيد كه ذات مقدس‬
‫آنحضرت باشد صلي الله عليه وسلم و وحي خود بر وي صلي الله عليه وسلم‬
‫مه بجانب آن هُدي و دين حق دعوت نمود‬ ‫نازل فرمود وآنجناب به اقصي اله ّ‬
‫مستعد آن سعادت اندوز گشتند و اشقيا ملعون ابدي شدند و در عين اين بعثت‬
‫معني انتقام از آن جماعات كه سوء اعتقاد در جناب الوهيت داشتند ملفوف شد‬
‫و آنحضرت صلي الله عليه وسلم و اصحاب او در اين انتقام بمنزلة جارحه بودند‬
‫مانند جبرئيل در صيحة‪ 2‬ثمود؛ لهذا حروبي كه به امر آنحضرت صلي الله عليه‬
‫وسلم واقع شد مظنّه نزول بركات عظيمه بر حاضرين واقعه گشت يك ساعت‬
‫حضور در آن مشاهد خير كار رياضت صد ساله مي كند در تهذيب باطن لهذا در‬
‫شريعت ما ثواب جهاد بالترين ثواب سائر قربات است و فضل اهل بدر و احد و‬
‫حديبيه محقق و مقرر‪.‬‬

‫پس صورت اصلح عالم و گرفتن انتقام از اعداء الله نزديك خدا به وضعي خاص‬
‫معين شد غير خسف ايشان بزمين يا نزول مطر حجاره يا اهلك به صيحه وذلك‬
‫لحكمه ليعلمها إل هو و آن وضع خاص ظهور دين ايشان است بر اديان همه آن‬
‫سبی و نهب و اخذ خراج و‬
‫ت حاميان اديان و داعيان آنها بقتل و ْ‬‫در ضمن كبْ ِ‬
‫جزيه و ازاله دولت و شوكت ايشان و پايمال و بي مقدار ساختن ايشان و اين‬
‫وضع خاص در اصل بعثت آنحضرت صلي الله عليه وسلم ملفوف شد و بعثت‬
‫آنجناب متضمن آنصورت گشت فذلك قوله تعالي‪ :‬هو الذي ارسل رسوله بالهدي‬
‫ودين الحق ليظهره علي الدين كلّه ولو كره المشركون‪ .3‬وقوله صلي الله عليه‬
‫وسلم (فی الحدیث القدسی)‪ :‬انما بعثتُك لبتليك وابتلي بك‪.4‬‬

‫در تواريخ عجم و روم بالبداهه معلوم مي شود كه ايشان يقين داشتند به آنكه‬
‫عنقريب دولت ايشان بر هم خورد و دولت عرب متمكن گردد‪ ،‬نجوميان اين را از‬
‫نحوست دلئل سلطنت در افلك و نظر عداوت اينها در ميان خودها و قوت‬
‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬قوم ثمود چون شتر حضرت صالح علیه السلم را پی نمودند خداوند متعال حضرت جبرئیل را فرستاد تا با یک‬
‫صیحه (آواز بلند) ایشان را هلک گرداند‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪80‬‬
‫كوكب عرب الي غير ذلك دانستند‪ ،‬و كاهنان بكهانت خود و سائر ناس به رؤيا و‬
‫هواتف و مانند آن شناختند اما اين نكته بر آن جماعه مخفي ماند كه داعية انتقام‬
‫از فوق سبع سموات نازل شده و مل اعلي و مل سافل همه بآن رنگ رنگين‬
‫گشته اين اوضاع فلكيه اجلي است براي انتقام اين جماعات نه مؤثر حقيقي اگر‬
‫داعيه نازله از غيب الغيب مي شناختند حق را از باطل جدا مي ديدند‪.‬‬

‫بالجمله در آن وقت جميع ارض تحت حكم دو بادشاه ذي شوكت مجتمع بود‬
‫كسري و قيصر‪ ،‬و دين اين هر دو با دشاه بر اديان ديگر غالب و هر دو دين به‬
‫اباحت ميل دارند و عقيده ارجا بر هر دو غالب است كسري و قيصر حاميان اين‬
‫دو دين بودند و داعيان بسوي آن قول ً و فعل و تسببا ً كه الناس علي دين ملوكهم‪.‬‬

‫روم و روس و فرنگ و المان و افريقيه و شام و مصر و بعض بلد مغرب و‬
‫حبشه در دين نصرانيت بودند بموافقت قيصر‪ .‬و خراسان و توران و تركستان و‬
‫زاولستان و باختر و غير آن مجوس بودند بمتابعت كسري‪ .‬و سائراديان مثل دين‬
‫يهوديت و دين مشركين و دين هنود و دين صابئين پامال شوكت اين هردو‬
‫پادشاه شده بودند ضعيف گشته و متدينان اينها برهم خورده‪ ،‬لجرم داعيه ظهور‬
‫دين بر حق و قصد انتقام از كفره فجره بر هم زدن دولت كسري و قيصر را‬
‫آشيانه خود گردانيد تا چون اين هر دو دولت بر هم خورد اعظم اديان موجوده و‬
‫اشهر آنها بر هم خورده باشد و چون سطوت اسلم بجاي سطوت اين دو ملت‬
‫بنشيند سائر اديان خود بخود پائمال شوكت اسلم شوند مانند پائمال بودن آنها‬
‫به اين دو ملت بعد استقرار ملت حقه در قُطر حجاز كه نه در تصرف كسري بود‬
‫و نه در تصرف قيصر هر دو از آن غافل بودند و غلبه بر طور غلبهء ملوك در غير‬
‫اين قطر متصور نبود‪.‬‬

‫چون خداي تعالي براي آنحضرت صلي الله عليه وسلم نعم روحانيه كه جز‬
‫بلُحوق رفيق اعلي ميسر نيايد اختيار فرمود لزم شد كه به جهت اكمال ظهور‬
‫دين حق و اتمام كبت اعداء الله استخلف فرمايد تا آن همه در جريدهء اعمال‬
‫آنحضرت صلي الله عليه وسلم مثبت شود و التفاف انتقام در بعثت آن حضرت‬
‫صلي الله عليه وسلم كار خود كرده باشد مثل آنكه بندهء خاص از بندگان بادشاه‬
‫خود در مجالس انس و محافل قدس همنشين بادشاه شود و فتح بعض قلع كه‬
‫بادشاه بآن قدغن بليغ نموده است به يكي از عمده هاي خود بازگذارد و به فتح‬
‫كردن آن قلعه اين بندهء خاص بزيادت عز و به خلَع و عطايا مخصوص گردد‪.‬‬

‫چون اين همه گفته شد بايد دانست كه توجيه صحيح در اين آنست كه هر‬
‫ظهوري كه دين حق را حاصل شد همه در كلمه "ليظهره علي الدين كله" مندرج‬
‫است و اعظم انواع آن كه بر هم زدن دولت كسري و قيصر است بالولي داخل‬
‫دروست و حامل لواي اين مرتبه خلفاء بودند رضي الله عنهم‪ .‬مساعي اين‬
‫بزرگواران مقتضاي ارسال آنحضرت صلي الله عليه وسلم بود و مندرج در آن و‬
‫ايشان بمنزلهء جارحه تدبير غيب بودند در ظهور آن و همين است معني خلفت‬
‫خاصه‪.‬‬

‫‪81‬‬
‫باز معني "هو الذي ارسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين كله"‬
‫آنست كه هُدي و دين حق كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم به آن مرسل بودند‬
‫حك ََم است در‬ ‫ظاهر و غالب باشد و جلي و مشهور نه مخفي و مستور‪ .‬و اين آيه َ‬
‫ميان اهل سنت و اهل بدعت خداي تعالي هُدي و دين حق را بر آنحضرت صلي‬
‫الله عليه وسلم نازل فرمود و وي صلي الله عليه وسلم آن را به صحابه رضی‬
‫الله عنهم اجمعین تبليغ نمود و صحابه آن معني كه مراد حضرت پيغمبر صلي‬
‫الله عليه وسلم بود فهميدند و به قرن تابعين رسانيدند ثم وثم؛ زيرا كه اراده ی‬
‫الهي نه محض تعليم آنحضرت بود صلي الله عليه وسلم و نه خروج آنجناب از‬
‫عهده تبليغ اگر چه سامعان نه فهمند بلكه مراد ظهور دين حق است قرنا ً بعد‬
‫قرن‪.‬‬

‫پس كسيكه گويد كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم دين حق را به صحابه‬
‫رسانيدند ليكن ايشان معني كه مراد بود نه فهميدند يا فهميدند اما غرض‬
‫نفساني حامل شد ايشان را بر كتمان آن وي مبتدع است‪.‬‬

‫سترون ربكم‪ 1...‬معناي آن علم يقيني‬ ‫پس معتزله و شيعه كه مي گويند‪ :‬انكم َ‬
‫بود صحابه از جهت غموض فهم معني آن نكردند‪ .‬و شيعه كه مي گويند آنحضرت‬
‫صلي الله عليه وسلم بر خلفت حضرت مرتضي نصي فرموده بودند صحابه به‬
‫غرض نفساني خود كتم آن كردند و عصيان امر ورزيدند مبتدع اند اينجا مراد حق‬
‫ل وعل بر هم نمي توان زد سبحانك هذا بهتان‬ ‫ظهور دين است مراد او را ج ّ‬
‫عظيم‪.‬‬

‫جت للناس تأمرون‬‫قال الله تعالي في سوره آل عمران‪ :‬كنتم خير أمه اُخر َ‬
‫بالمعروف وتنهون عن المنكر وتؤمنون بالله ولو آمن اهل الكتب لكان خيرا ً لهم‬
‫منهم المؤمنون واكثرهم الفسقون‪.2‬‬

‫هستيد شما بهترين گروهي كه بيرون آورده شدند براي اصلح مردمان مي‬
‫فرمائيد بكار پسنديده و منع مي نمائيد از ناپسنديده و ايمان مي آريد بخدا‪ ،‬و اگر‬
‫ايمان مي آوردند اهل كتاب بهتر بودي ايشان را‪ ،‬طائفة از آنها مؤمنان اند و اكثر‬
‫آنها از حد بيرون رفته اند‪.‬‬

‫قوله "كنتم خير أمه" به دو وجه مفسر است هستيد شما به اين صفت يا بوديد‬
‫درعلم الهي به اين صفت‪ .‬قوله "اخرجت للناس" اين بر آوردن نه چنان است كه‬
‫از عدم يا از مضيقي بر آورده باشند بلكه معنايش آنست كه باطن مقدس‬
‫آنحضرت را صلي الله عليه وسلم به داعيه اصلح ناس ممتلي ساختند و شعاع‬
‫نور از دل وي صلي الله عليه وسلم بيرون افتاد جمعي كه مستعد بودند به آن‬
‫نور متنور گشتند و همان داعيه از باطن ايشان سر برآورد‪ ،‬از ميان افراد بشر‬
‫اين طائفه به اين دولت سر فراز شدند و به اين نعمت مخصوص گشتند پس اين‬
‫جماعه بر آوردگان حق اند از ميان مردم و"للناس" افاده مي فرمايد كه اين‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪82‬‬
‫تدبير الهي است براي اصلح عباد تا عالمي بواسطة اين گروه متنور و متأدب‬
‫گردد‪.‬‬

‫واَخرج البغوي وغيره عن ابي سعيد الخدري عن النبي صلي الله عليه وسلم‪ :‬اَل‬
‫وان هذه المه توفي سبعين امه هي خيرها واكرمها علي الله عزوجل‪.1‬‬

‫واخرج البغوي عن بهز بن حكيم عن ابيه عن جده اَنه سمع النبي صلي الله عليه‬
‫وسلم يقول في قوله تبارك وتعالي "كنتم خير امه اخرجت للناس" قال‪ :‬انكم‬
‫مون سبعين امه اَنتم خيرها واكرمها علي الله‪.2‬‬
‫تت ّ‬
‫واخرج ابوعمر في الستيعاب عن عبدالله بن مسعود قال‪ :‬اِن الله نظر في‬
‫قلوب العباد فوجد قلب محمد صلي الله عليه وسلم خير قلوب العباد فاصطفاه‬
‫وبعثه برسالته ثم نظر في قلوب العباد بعد قلب محمد صلي الله عليه وسلم‬
‫فوجد قلوب اصحابه خير قلوب العباد فجعلهم وزراء نبيه يقاتلون عن دينه‪.3‬‬

‫واَخرج ابوعمر عن ابي هريره في قوله تعالي "كنتم خير امه" قال‪ :‬خير الناس‬
‫للناس يجيئون بهم في السلسل يدخلونهم في السلم‪.4‬‬

‫قوله "تأمرون بالمعروف" استيناف است براي بيان وجه خيريت قال مجاهدٌ‪:‬‬
‫كانوا خير الناس علي الشرط الذي ذكره الله تعالي "تأمرون بالمعروف‪.5"...‬‬

‫باز اينجا دو وصف ذكر كرده شد يكي فيما بينهم وبين الناس و آن امر به‬
‫معروف و نهي عن المنكر است و يكي فيما بينهم وبين الله و آن ايمان است كه‬
‫متضمن هفتاد و چند شعبه است‪.‬‬

‫قوله "ولو امن اهل الكتاب" افاده مي فرمايد سبب برآوردن اين امت و آن‪ ،‬آن‬
‫است كه اهل كتاب وقتي از اوقات امه اخرجت للناس بودند صفت ايشان متغير‬
‫شد لهذا حكمت الهي اقتضا نمود اخراج امتي ديگر از عرب‪ .‬قال البغوي روي‬
‫عن عمر رضي الله عنه قال‪" :‬كنتم خير امه اخرجت للناس" تكون لولنا ول‬
‫تكون لخرنا‪.6‬‬

‫وقال ابوعمر جاء عن عمر بن الخطاب‪ :‬من سّره اَن يكون من تلك المه فليؤد‬
‫شرط الله تعالي فينا‪.7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪83‬‬
‫و هر دو قول با هم نزاع ندارند؛ زيرا كه مفهوم آيت عام است براي هر كه روح‬
‫داعيه اصلح عالم در قلب او نفخ كنند اول امت باشد يا آخر آن ليكن مصداق آن‬
‫در خارج اول امت است فقط زيرا كه من بعد رسم جهاد و امر به معروف و‬
‫نهي از منكر مندرس شد چون اين همه مبين گرديد بايد دانست كه حضرات‬
‫خلفاء از آن امت بوده اند كه "اخرجت للناس" صفت ايشان است از جهت آنچه‬
‫از حالت ايشان به تواتر ثابت گشته زياده از اين چه خواهد بود كه جماعات‬
‫عظيمه از مسلمين به قوت همت اين بزرگان مؤتلف شدند و اقاليم وسيعه را‬
‫فتح نمودند و طوائف ناس به سعي ايشان در ربقهء اسلم در آمدند پس ايشان‬
‫خير امت باشند وهو المراد‪.‬‬

‫(آیه نهم) قال الله تعالي في سوره الحديد‪ :‬ليستوي منكم من اَنفق من قبل‬
‫الفتح وقاتل اولئك اعظم درجه من الذين انفقوا من بعد وقاتلوا وكل وعد الله‬
‫الحسني والله بما تعملون خبير‪.1‬‬

‫برابر نيست از شما كسيكه صرف مال نمود پيش از فتح و كارزار كرد با كسي‬
‫صرف‬
‫كه چنين نكرد‪ ،‬اين جماعت بزرگ تراند در رفعت مراتب از آن جماعه كه َ‬
‫مال نمودند و كارزار كردند بعد فتح و هر يكي را وعده داده است خداي تعالي‬
‫خصلت نيك كه نجات است و خداي به آنچه مي كنيد داناست‪.‬‬

‫اين آيت افاده مي فرمايد كه همه صحابه در يك مرتبه نيستند جمعي از جمعي‬
‫افضل و اكمل اند بحسب تقدم و تأخر انفاق و قتال‪.‬‬

‫اخرج الحفاظ من حديث ابي سعيد الخدري عن النبي صلي الله عليه وسلم قال‪:‬‬
‫ل تسبوا اصحابي فوالذي نفسي بيده لو ان احدكم انفق مثل اُحد ذهبا ما ادرك‬
‫مدّ ‪ 2‬احدهم ول نصيفه‪.3‬‬

‫من قبل الفتح مفسر به دو وجه است‪:‬‬


‫ِ‬
‫يكي فتح مكه وهو قول الكثر‪.‬‬

‫و ديگری صلح حديبيه وهو اقعد باحاديث فضائل الحديبيه‪.‬‬

‫و اين اختلف مبني است بر تفسير كلمه انا فتحنا لك فتحا مبينا كه بر اين دو‬
‫وجه تفسير كرده اند‪ .‬و اين آيت به طريق منطوق‪ 4‬افاده مي فرمايد تفضيل‬
‫جماعه كه قبل فتح انفاق و قتال از ايشان بظهور آمد بر جماعه ای كه بعد از‬

‫‪1‬‬

‫است‪.‬‬ ‫‪ - 2‬واحد وزن که مساوی با‬


‫‪3‬‬

‫‪" - 4‬منطوق" به آن مضمونی گفته می شود که به طور واضح در کلم مذکور باشد‪ ،‬و اگر آن مضمون‬
‫از کلم مستنبط شود آن را "مفهوم" می گویند‪ .‬مفهوم بر دو قسم است‪:‬‬

‫‪ -1‬مفهوم موافق‪ :‬مفهومی است که از خود عبارت بیرون می شود‪.‬‬


‫‪84‬‬
‫فتح انفاق و قتال نموده اند و به طريق مفهوم موافق مي فهماند كه هر كه‬
‫انفاق و قتال او مقدم تر افضل تر‪ .‬و قتالي كه در مكه بود به دست و عصا بود و‬
‫قتالي كه بعد هجرت واقع شد به شمشير و رماح و در لغت هر دو را قتال مي‬
‫توان گفت‪.‬‬

‫به ملحظة همين مفهوم موافق گفته اند كه نزلت في ابي بكر الصديق‪.‬‬

‫قال البغوي‪ :‬وروي محمد بن فضيل عن الكلبي اَن هذه الیة نزلت في ابي بكر‬
‫الصديق رضي الله عنه فانه اول من اسلم وأول من اَنفق في سبيل الله عزوجل‬
‫قال عبدالله بن مسعود رضي الله عنه اول من اظهر اسلمه بسيفه ابوبكر رضي‬
‫الله عنه والنبي صلي الله عليه وسلم‪.1‬‬

‫وروي عن ابن عمر رضي الله عنهما قال كنت عند النبي صلي الله عليه وسلم‬
‫وعنده ابوبكر الصديق رضي الله عنه وعليه عباءةٌ قد خلها في صدره بخلل فنزل‬
‫جبرئيل عليه السلم فقال مالي اَري ابابكر عليه عباءة قد خلها في صدره بخلل‬
‫ی قبل الفتح قال فان الله يقول اقرأ عليه السلم وقل له‬
‫فقال انفق ماله عل ّ‬
‫َ‬
‫ض انت عني في فقرك هذا ام ساخط؟ فقال رسول الله صلي الله عليه‬ ‫َ‬
‫ارا ٍ‬
‫وسلم‪ :‬يا ابابكر ان الله عزوجل يقرأ عليك السلم ويقول لك اراض انت في‬
‫ط علي ربي انا عن ربي‬ ‫فقرك هذا ام ساخط فقال ابوبكر رضي الله عنه‪ :‬ءَاسخ ُ‬
‫راض‪.2‬‬

‫اخرج الحاكم وابوعمر عن هشام بن عروه عن ابيه قال اسلم ابوبكر وله اربعون‬
‫الفا انفقها كلها علي رسول الله صلي الله عليه وسلم في سبيل الله‪.3‬‬

‫فی رياض النضرة عن عائشه رضي الله عنها قالت‪ :‬لما اجتمع اصحاب رسول‬
‫الله صلي الله عليه وسلم وكانوا تسعة وثلثين رجل ال َّ‬
‫ح ابوبكر علي رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم في الظهور فقال يا ابابكر‪ :‬اِنا قليل فلم يزل يلح علي‬
‫‪ -2‬مفهوم مخالف‪ :‬مفهومی است که از جانب مخالف عبارت دانسته می شود‪ .‬به طور مثال آیه ی‬
‫کریمه‪ :‬فمن لم یستطع منکم طول أن ینکح المحصنت المؤمنت فمما ملکت أیمانکم من فتیاتکم‬
‫المؤمنت‪.‬‬

‫ترجمه‪ :‬هر آن شخص از شما که توان نکاح با زن مسلمان آزاد را نداشته باشد پس با کنیزهای که‬
‫مسلمان باشند نکاح نماید‪.‬‬

‫از منطوق این آیه دانسته می شود که نکاح با کنیز جایز می باشد‪ ،‬مفهوم موافق آیت برای ما این پیام‬
‫را میرساند که هرگاه نکاح با زن آزاد و مسلمان در قدرت شخص نباشد نکاح کردن کنیز برایش بهتر‬
‫است و مفهوم مخالف آیه ی کریمه می گوید آن گاه که نکاح با زن آزاد و مسلمان در توان شخص‬
‫باشد نکاح با کنیز برایش جائز نمی یاشد‪.‬‬

‫قابل یاد آوری است که مفهوم مخالف در مذهب حنفی قابل اعتبار نیست‪ ،‬اما شوافع با چند شرط آن‬
‫را اعتبار می دهند‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪85‬‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم حتي ظهر رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫وتفرق المسلمون في نواحي المسجد وقام ابوبكر في الناس خطيبا ورسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم جالس وكان اَول خطيب دعا الي الله عزوجل والي رسوله‬
‫صلي الله عليه وسلم وثار المشركون علي ابي بكر وعلي المسلمين فضربوهم‬
‫ضرب ضربا ً شديدا ً ودنا منه‬‫في نواحي المسجد ضربا ً شديدا ووُطئ ابوبكر و ُ‬
‫الفاسق عتبه بن ربيعه فجعل يضربه بنعلين مخصوفتين ويخّرقهما بوجهه واثر‬
‫ذلك حتي مايعرف انفه من وجهه وجاءت بنوتيم تتعادي فاجلوا المشركين عن‬
‫ابي بكر وحملوا ابابكر في ثوب حتي ادخلوه في بيته وليشكّون في موته ورجع‬
‫بنو تيم فدخلوا المسجد وقالوا والله لئن مات ابوبكر لنقتلن عتبه ورجعوا الي ابي‬
‫بكر فجعل ابو قحافه وبنو تيم يكلمون ابابكر حتي اجابهم فتكلم اخرالنهار ما فعل‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم؟ فنالوه بألسنتهم وعذلوه ثم قاموا وقالوا لم‬
‫الخير بنت صخرٍ‪ :‬انظري ان تطعميه شيئا او تسقيه اياه فلما خلت به والحت‬
‫جعل يقول ما فعل رسول الله صلي الله عليه وسلم قالت‪ :‬والله مالي علم‬
‫بصاحبك فقال اذهبي الي ام جميل بنت الخطاب فاسأليها عنه فخرجت حتي‬
‫ك عن محمد بن عبدالله قالت‪ :‬ما اعرف‬ ‫جاءت ام جميل فقالت‪ :‬ان ابابكر يسأل ِ‬
‫ت‪ .‬قالت‪:‬‬‫ك فعل ُ‬ ‫ابابكر ول محمد بن عبدالله وان تحبي ان امضي معك الي ابن ِ‬
‫نعم فمضت معها حتي وجدَت ابابكر صريعا ً دَنِفا فدنت منه ام جمیل واعلنت‬
‫بالصياح وقالت ان قوما ً نالوا منك هذا لهل فسق واني لرجوا ان ينتقم الله لك‪.‬‬
‫قال‪ :‬ما فعل رسول الله صلي الله عليه وسلم؟ قالت‪ :‬هذه امك تسمع‪ .‬قال‪ :‬فل‬
‫ك منها قالت‪ :‬سالم صحيح‪ .‬قال‪ :‬فاَين هو؟ قالت‪ :‬في دار الَرقم‪ .‬قال‪:‬‬ ‫عين علي ِ‬
‫فان الله علي اَلِیّة اَن ل اذوق طعاما ً او شرابا ً او اتي رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم فامهلتا حتي اذا هدأت الرجل وسكن الناس خرجتا به يتكيء عليهما حتي‬
‫ب عليه‬‫ب عليه فقبّله وانك ّ‬ ‫ادخلتاه علي النبي صلي الله عليه وسلم قالت‪ :‬فانك ّ‬
‫ق له رسول الله صلي الله عليه وسلم رقة شديدة فقال ابوبكر ‪:‬‬ ‫المسلمون ور ّ‬
‫باَبي انت وامي ليس بي ما نال الفاسق من وجهي هذه امي برة بوالديها وانت‬
‫مبارك فادعها الي الله تعالي وادع الله عز وجل لها عسي ان يستنقذها بك من‬
‫ت فاَقاموا مع رسول الله‬ ‫النار فدعا لها رسول الله صلي الله عليه وسلم فاسلم ْ‬
‫ضرب‬ ‫صلي الله عليه وسلم شهرا وهم تسعة وثلثون رجل وكان اسلم حمزة يوم ُ‬
‫ابوبكر‪.1‬‬

‫د‬
‫ت عبدالله ابن عمرو عن اش ّ‬
‫واخرج البخاري عن عروه ابن الزبير قال سأل ُ‬
‫ماصنع المشركون برسول الله صلي الله عليه وسلم قال رأيت عقبه بن ابي‬
‫معيط جاء الي النبي صلي الله عليه وسلم فوضع رداءه في عنقه فخنقه به خنقاً‬
‫شديدا ً فجاء ابوبكر حتي دفعه عنه فقال اتقتلون رجل ان يقول ربي الله وقد‬
‫جاءكم بالبينت من ربكم‪.2‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪86‬‬
‫واخرج الحاكم عن انس قال‪ :‬لقد ضربوا رسول الله صلي الله عليه وسلم حتي‬
‫غشي عليه فقام ابوبكر فجعل ينادي ويقول ويلكم اتقتلون رجل ان يقول ربي‬
‫الله قالوا‪ :‬من هذا؟ قالوا‪ :‬هذا ابن ابي قحافه المجنون‪.1‬‬

‫وقال ابن اسحق‪ :‬حدثني نافعٌ عن ابن عمر قال لما اسلم عمر قال‪ :‬اَيّ قريش‬
‫اَنقل للحديث؟ قيل له‪ :‬جميل بن معمر الجمحي قال فغدا عليه قال عبدالله بن‬
‫ت حتي جاءه‬ ‫ت اتّبع اثره وانظر ما يفعل وانا غلم اعقل كل ما رأي ُ‬‫عمر وغدو ُ‬
‫ت يا جميل اني اسلمت ودخلت في دين محمد صلي الله عليه‬ ‫فقال‪ :‬اعلم َ‬
‫ت ابي حتي‬ ‫وسلم؟ قال‪ :‬فوالله ما راجعه حتي قام يجّر رداءه واتبعه عمر واتبع ُ‬
‫اذا اقام علي باب المسجد صرخ با َ علي صوته يا معشر قريش! ‪-‬وهم في انديتهم‬
‫حول الكعبه‪ -‬اَل ان ابن الخطاب قد صبا‪.‬‬

‫ت وشهدت ان لاله ال الله وان‬ ‫قال‪ :‬يقول عمر من خلفه كذب ولكن قد اسلم ُ‬
‫محمدا ً عبده ورسوله وثاروا اليه فما برح يقاتلهم ويقاتلونه حتي قامت الشمس‬
‫علي رؤوسهم‪ .‬قال‪ :‬وبلَح فقعد وقاموا علي رأسه وهو يقول‪ :‬افعلوا ما بدا لكم‬
‫فاَحلف بالله لو كنا ثلثمائة رجل لقد تركناها لكم او تركتموها لنا‪ .‬قال‪ :‬فبينا هو‬
‫شي حتي وقف‬ ‫علي ذلك اذا قبل شيخ من قريش عليه حلة حيرة وقميص مو ّ‬
‫مه رجل اختار لنفسه امرا ً فماذا‬ ‫عليه فقال‪ :‬ما شأنكم؟ قالوا‪ :‬صبا عمر قال‪ :‬ف َ‬
‫تريدون اَترون بني عدي بن كعب يسلّمون لكم صاحبهم هذا خلّوا عن الرجل‬
‫قال‪ :‬فوالله لكانّما كانوا ثوبا كُشط عنه قال‪ :‬فقلت لبي بعد ان هاجر الي‬
‫ت وهم يقاتلونك‬ ‫المدينه يا ابت من الرجل الذي زجر القوم فيك بمكه يوم اسلم َ‬
‫ي العاص بن وائل السهمي‪.2‬‬ ‫قال ذاك اي بن ّ‬
‫چون اين همه بيان نموديم مي گوئيم چون افضلیت شيخين بر جماعه ی كه بعد‬
‫فتح مسلمان شدند بالمنطوق ثابت شد و بر جماعهء متقدمه بالمفهوم‪ ،‬خلفت‬
‫ايشان خلفت راشده باشد‪.‬‬

‫و يكي از لوازم خلفت خاصه افضليت خليفه است بر عامة مسلمين بفضل كلي‬
‫به نسبت خواص ايشان كه مستعد خلفت اند وآنحضرت صلي الله عليه وسلم با‬
‫ايشان معامله منتظر الماره مي فرمود‪ .‬و فضل جزئي معتد به در حكم فضل‬
‫كلي باشد خصوصا در اموريكه مناسب رياست و خلفت باشند والله اعلم‪.‬‬

‫قال الله تعالي في سورة الحجر‪ :‬اِنّا نحن نزلنا الذكر وانا له لحفظون‪.3‬‬

‫هر آئينه ما فرود آورديم قرآن را و هر آئينه ما نگاه داردنده اوئيم‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪87‬‬
‫وقال في سورة القيامه‪ :‬ل تحّرك به لسانك لتعجل به اِن علينا جمعه وقرآنه فاذا‬
‫م اِ ّ‬
‫ن علينا بيانه‪.4‬‬ ‫قرأناه فاتبع قرانه ث ّ‬
‫جنبان به قرآن زبان خود را تا شتابي كني بحفظ آن هر آئينه وعده است‬ ‫يعني م ُ‬
‫بر ما بهم آوردن و خواندن آن پس چون بخوانيم قرآن را (نازل گردانيم آن را)‬
‫پس در پي رو قراءت او را يعني استماع آن كن باز هر آئينه بر ما وعده است‬
‫واضح ساختن او را‪.‬‬

‫اخرج مسلم في حديث عياض بن حمار عن النبي صلي الله عليه وسلم عن ربه‬
‫ت عليك قرآنا ل يغسله الماء‪.2‬‬
‫تبارك وتعالي وانزل ُ‬
‫و اين كنايه است از آنكه اگر مساعي بني آدم صرف شوند در محو قرآن قادر‬
‫نشوند بر آن و اين تفسير حفظ قرآن است‪.‬‬

‫باز در آيه ديگر صورت حفظ بيان فرمود اَخرج البخاري عن ابن عباس في قوله‬
‫عّز وجل‪ :‬ل تحرك به لسانك اليه قال‪ :‬كان رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫يعالج من التنزيل شدةً وكان مما يحرك شفتيه فانزل الله عز وجل ل تحرك به‬
‫لسانك لتعجل به ان علينا جمعه وقرآنه‪ .‬قال جمعه في صدرك وتقرأه فاذا قرأناه‬
‫مع له وانصتْ ثم ان علينا بيانه ثم ان علينا ان نقرأه فكان‬
‫فاتبع قرآنه قال فاست ِ‬
‫مع فاذا انطلق‬ ‫َ‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم بعد ذلك اذا اتاه جبرئيل است َ‬
‫جبرئيل قرأه النبي صلي الله عليه وسلم كما قرأ‪.3‬‬

‫و مرفوع در اين حديث قصه آنحضرت است صلي الله عليه وسلم فقط‪.‬‬

‫ه اي جمعه في صدرك تفقه ابن عباس است‪.‬‬


‫و تفسير جمعَ ُ‬
‫فقير مي گويد عفي عنه در اين تفسير نظر است؛ زيرا كه سه كلمه را بر معاني‬
‫متقاربه حمل كردن بعيد مي نمايد آري در تفسير سنُقرئك فل تنسي اين را‬
‫ن "ثم ان علينا بيانه" بر معني كه‬
‫تقرير كردن گنجايش ميدارد‪ ،‬باز فرود آورد ِ‬
‫بغير تراخي معتد به واقع شده باشد بُعدي دارد‪.‬‬

‫جه در تفسير آيت آن مي نمايد كه معني "ان علينا جمعه" آن است كه لزم‬ ‫او َ‬
‫است وعده جمع كردن قرآن بر ما در مصاحف "وقرآنه" يعني توفيق دهيم قّراي‬
‫امت آنحضرت را صلي الله عليه وسلم و عوام ايشان را بر تلوت آن تا سلسلة‬
‫تواتر از هم گسسته نشود‪ .‬خداي تعالي مي فرمايد‪ :‬كه در فكر آن مباش كه‬
‫قرآن از دل تو فراموش شود و مشقت تكرار آن مكَش يكي از خرق عوائد‬
‫است كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم صعوبت تكرار كه جمهور مسلمين در‬
‫حفظ قرآن مي كشند نمي كشيدند و بمجرد تبليغ جبرئيل بخاطر مبارك متمكّن‬
‫مي شد چه جاي اين فكر كه ما بر خود لزم گردانيده ايم آنچه بمراتب از تبليغ‬
‫‪4‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪88‬‬
‫تو متأخر است و آن جمع قرآن است در مصاحف و خواندن امت است آن را چه‬
‫خواص و چه عوام پس خاطر خود را مشغول مشقت حفظ آن مگردان بلكه‬
‫چون ما بر زبان جبرئيل تلوت كنيم در پي استماع آن باش‪ .‬باز بر ماست توضيح‬
‫قرآن در هر عصري‪ ،‬جمعي را موفق بشرح غيب قرآن و بيان سبب نزول آن‬
‫فرمائيم تا ما صدق حكم آن بيان كنند و اين همه بمراتب متأخر است از حفظ تو‬
‫و تبليغ تو آن را چون آيات قرآن متشابه اند بعض آن مصدق بعض است‬
‫وآنحضرت صلي الله عليه وسلم مبين قرآن عظيم است حفظ قرآن كه موعود‬
‫حق است به اين صورت ظاهر شد كه جمع آن در مصاحف كنند و مسلمانان‬
‫توفيق تلوت آن شرقا ً و غربا‪ ،‬ليل و نهارا يابند و همين است معني ليغسله‬
‫الماء‪.‬‬

‫جمعه وقرآنه" يك جا ايراد فرمودن و در وعد بيان كلمة "ثم" كه براي‬


‫باز " َ‬
‫تراخي است ذكر نمودن مي فهماند كه در وقت جمع قرآن در مصاحف اشتغال‬
‫من بعد بظهور آمد و در خارج همچنين‬ ‫به تلوت آن شائع شد و تفسير آن ِ‬
‫متحقق شد‪.‬‬

‫اول شروع حفظ آن از جانب ابي بن كعب و عبدالله بن مسعود بوده است در‬
‫زمان حضرت عمر رضي الله عنهم‪.‬‬

‫و اول اشتغال به تفسير از ابن عباس واقع شد بعد انقضاي ايام خلفت‪ .‬چون‬
‫اين همه ذكر كرديم بايد دانست كه جمع كردن شيخين قرآن عظيم را در‬
‫مصاحف سبيل حفظ آن شد كه خداي تعالي بر خود لزم ساخته بود و وعده آن‬
‫فرموده و في الحقيقت اين جمع فعل حق است و انجاز وعده اوست كه بر‬
‫دست شيخين ظهور يافت و اين يكي از لوازم خلفت خاصه است‪.‬‬

‫الحال اين فصل را بر نكته ی باريكي ختم می كنيم‪:‬‬

‫پيش اهل حق نبوت مكتسب نيست كه به رياضت نفسانيه و بدنيه آن را توان‬


‫جبلّي كه نفس پيغمبر را نفس قدسيه آفريده اند پس به‬ ‫يافت و نه امري است ِ‬
‫ضرورت جبليه مندفع شود به افاعيل مناسبة قدس‪ ،‬بلكه چون حال عالم به‬
‫وجهي باشد كه حكمت الهيه مقتضي آن شود كه خداي تعالي از فوق سماوات‬
‫سبع اراده فرمايد اصلح بني آدم و اقامت عوَج ايشان به القاي داعيه در قلب‬
‫مح و اعدل ايشان تا بعلوم و اعمالي كه صلح ايشان در آن‬ ‫ازكي بني آدم واس َ‬
‫خواهد بود امر فرمايد و بر ايشان الزام كند آن را‪ ،‬اگر كردند فبها و اگر نه كنند‬
‫سعَدا از اشقيا ممتاز گردند و عالمي به نور‬
‫مخاصمه نمايد يا مجاهده تا آنكه ُ‬
‫هدايت متنور شود و اقتضاي عالم اين كيفيت خاص را چنان است كه اجتماع‬
‫صغري و كبري مقتضي افاضه نتيجه گردد بر نفس شخص يا تسخين ماء مقتضي‬
‫گردد انقلب آن را به هوا چون عالم اين را اقتضا كند قضاي الهي نازل شود از‬
‫فوق سبع سماوات بمل اعلي و مل اعلي همه بآن رنگ رنگين شوند و سيل سيل‬
‫بركات مل اعلي برين نفس قدسيه فرو ريزد‪ ،‬و مل اعلي براي اين نفس بصوَر‬
‫مناسبه متمثل شوند و علوم شرعيه و احسانيه و غيرها در اين نفس اندازند و‬

‫‪89‬‬
‫اين نفس قدسيه بتدبير مجّرد از فوق سبع سماوات نازل شده در سدرة المنتهي‬
‫به احكام مثاليه مكتَسي گشته در مل اعلي شائع شده در زمين فرود آمده است‬
‫مطلع شود و به وحي متلو يا غير متلو كه از عالم مجرد بمشايعت اين اراده‬
‫نزول فرمود لباس مناسب مل اعلي پوشيده بار ديگر لباس الفاظ و حروف‬
‫شهادي در بر كرده بر قلب اين پيغامبر نزول فرمايد در اين وقت در لسان شرع‬
‫گفته شود بعث الله فلنا ً نبيا واَمره بتبليغ الحكام واَوحي اليه پس نبوت امري‬
‫است حادث بسبب تعلق اراده به بعث اين پيغامبر بجهت اصلح عالم نه امر‬
‫جبلي و نه مكتسب به رياضت‪.‬‬

‫آري! اين دولت نمي دهند مگر كسي را كه نفس او نفس قدسيه باشد در اصل‬
‫جبلت معدود از مل اعلي و قواي ملكيه كه در وي مندمج است در غايت ظهور و‬
‫غلبه و صفا و صلح و سعادت و مزاج بدن او در نهايت اعتدال انساني‪ ،‬طبيعت‬
‫قويه دارد في الغايه اما منقاد قلب‪ ،‬و قلب او در شدت متانت و شهامت اما‬
‫منقاد عقل‪ ،‬و عقل او در كمال جودت و استقامت اما منقاد مل اعلي و نسخة از‬
‫ايشان و آئينه براي ايشان‪ ،‬قوت عاقله او شبيه به ادراك مل اعلي است و لهذا‬
‫قبول وحي مي فرمايد‪ ،‬و قوت عاملة او در غايت صلح و لهذا عصمت صفت او‬
‫مي باشد و اين امور لزم اعظم نبوت است سنة الله به آن جاري شده كه نبوت‬
‫عنايت نفرمايند مگر كسي را كه چنين آفريده باشند و بسا مردم اصحاب نفوس‬
‫قدسيه كه به بعض اين اوصاف يا به اكثر آن متصف باشند و نبوت نصيب ايشان‬
‫نباشد چنانچه مثل مشهور است‪:‬‬

‫گور نه گرفت مگر آنكه دويد‬

‫نه هر آنكه دويد گور گرفت‬

‫(در شعر عربی نیز این مضمون را چنین به نظم آورده اند)‪:‬‬

‫ول كل من يسعي يصید غزالة‬

‫ولكن من صاد الغزالة قد سعي‬

‫قال الله تعالي‪ :‬الله اعلم حيث يجعل رسالته‪.1‬‬

‫و چنانكه نبوت مكتسب و جبلي نيست همچنين خلفت خاصة پيغمبر نيز‬
‫مكتسب و جبلي نيست اراده ی الهي از فوق سبع سماوات نازل مي شود براي‬
‫تمشيت هدايت پيغامبر در ميان مردم و اتمام نور او و اظهار دين او و انجاز‬
‫موعود براي او پس داعيه احداث مي فرمايد در قلب خليفه هر چند حواريان‬
‫پيغمبر كه داعيه نصرت دين پيغامبر از قبل افاضات غيبيه در دل ايشان متمكن‬
‫شده هزاران باشند اين خليفه بمنزله دل است و آن جماعه به منزله جوارح‪،‬‬
‫اول محل حلول داعيه الهيه دل خليفه است و از آنجا بمنزله نور چراغ كه در‬

‫‪1‬‬

‫‪90‬‬
‫آئينه هاي منصوبة ديوارها منطبع شود بديگران فرود مي آيد و اين همه به‬
‫حدس‪ 2‬قريب المأخذ ادراك كرده مي شود گويا امري است بديهي بلكه‬
‫سة بصر‪.‬‬ ‫محسوس بحا ّ‬
‫من اُمر بتبليغ شريعة الله ظهري دارد و بطني‪.‬‬
‫كلمة النبي َ‬
‫ظهر او رسانيدن شريعت است به مردم و بطن او داعية است قويه كه از ميان‬
‫فواد او جوشيده است‪.‬‬

‫شي شريعة النبي في الناس ويظهر علي يده‬‫و همچنين كلمة الخليفة من يُم ّ‬
‫موعود الله لنبيه ظهري دارد و بطني‪.‬‬

‫ظهرش صورت تمشيت است و بطنش داعيه ايست قويه كه بواسطه پيغامبر در‬
‫دل او متمكن شده بلكه از جذر دل او جوشيده و اگر اين داعيه از دل كسي‬
‫نجوشد او را خليفة خاص نمي توان گفت اگر فاجر است مصداق اِن الله يؤيد‬
‫هذا الدين بالرجل الفاجر گردد و اگر فاجر نيست مثل سنگ و چوب او را تحريك‬
‫كنند و بتحريك او كار مطلوب باتمام رسانند و او را هيچ فضيلتي نه‪.‬‬

‫و حدس قريب المأخذ كه بمنزلة بديهي است يا بمنزلة محسوس در خليفه خاص‬
‫اثبات آن داعيه مي كند هر چند احتمال عقلي تجويز مي نمايد كه شخصي در‬
‫آخر ايام حيات پيغمبر مسلمان شود و اين داعيه از دل او بجوشد اما اين احتمال‬
‫هرگز واقع نيست سنة الله چنين رفته است ولن تجد لسنة الله تحويل اين داعيه‬
‫قوية نازله از فوق سبع سماوات مكتسيه بهمم مل اعلي در دل كسي نمي ريزند‬
‫مگر آنكه جوهر نفس او شبيه بجوهر نفس انبياء آفريده باشند و قوت عاقله او‬
‫نمونه وحي وديعت نهاده باشند و آن محدَّثيت است‪ ،‬و در قوت عامله او نمونه از‬
‫عصمت گذاشته و آن صدّيقيت است‪ ،‬و فرار شيطان از ظل او إل آنكه استعداد‬
‫نفس او خواب آلود است تا پيغامبر ايقاظ آن نكند بيدار نشود و قابليت نفس او‬
‫بالقوه است جز بتائيد نفس پيغمبر بفعل نيايد واين كلمه ايست مجمله كه شرح‬
‫آن بسطي دارد‪.‬‬

‫عمري بايد كه يار آيد به كنار‬

‫اين دولت سرمد همه كس را ندهند‬

‫سالها سال بايد كه در ساية پيغمبر زندگي كرده باشد و بارها پرتو نفس‬
‫قدسيه پيغامبر انانيت او را زير و زبر ساخته و با رسول الله محبت عظيم بهم‬

‫‪ - 2‬حدس به کلمی گفته می شود که برای دانستن آن احتیاج به فکر کردن نداشته باشیم بلکه ذهن‬
‫مستقیما ً از مقدّمات به سوی مطالب انتقال پیدا کند‪ ،‬این مقدمات را مأخذ حدس می گویند‪.‬‬

‫اگر این مقدمات طوری باشند که هر فرد به آسانی آن را ادراک کند آن را حدس "قریب المأخذ" می‬
‫گویند و اگر طوری باشند که هر شخص آن را ادراک نکند حدس "بعید المأخذ" گفته می شود‪.‬‬

‫مثال حدس قریب المأخذ آنست که کم شدن و زیاد شدن روشنی مهتاب را در پرتو نزدیکی و دوری‬
‫آفتاب دیده و حدس بزنیم که مهتاب روشنی خود را از آفتاب می گیرد‪.‬‬
‫‪91‬‬
‫رسانيده باشد كه ليؤمن احدكم حتي اكون احب اليه من نفسه وماله وولده‬
‫والماء والزلل للعطشان‪ 1‬و در اعانت پيغامبر بنفس و مال خود گوي مسابقت‬
‫ربوده و تقليد پيغامبر در تحمل اعباء جهاد در حق او بمرتبه تحقيق رسيده در‬
‫شدائد و مكاره شريك پيغامبر گشته و آن حوادث را گويا بالصاله خود برداشته‬
‫در تهذيب نفس از درجة اصحاب اليمين‪ 2‬در گذشته بر صدر مسند سابقين جا‬
‫گرفته نفس قدسيه پيغامبر بارها فرو رفتن اعمال منجيه در جوهر نفس اين‬
‫عزيز تجربه فرموده و اجتناب نفس او از الوان اعمال خسيسه مهلكه و اخلق‬
‫نامرضيه دانسته و كرات و مرات بشارت نجات و فوز به درجات داده و باحوال‬
‫سنيه و مقامات عاليه او اخبار فرموده و شرف عظمت وي و لياقت او بخلفت‬ ‫َ‬
‫قول ً و فعل ً از آنحضرت صلي الله عليه وسلم تراوش نموده‪ ،‬مثل اين كس‬
‫قابليت آن پيدا كرده است كه داعيه نازل از فوق سبع سماوات مكتسيه و به‬
‫الوان مل اعلي در جوهر نفس خود تحمل كند و بآن داعيه تمشيت دين يغامبر و‬
‫انجاز موعود او فرمايد ذلك فضل الله يؤتيه من يشآء اين خلفت خاصه است كه‬
‫بقية ايام نبوت باشد‪ .‬اين خلفت خاصه نوعي است از انواع وليت كه اشبه‬
‫ي برين نوع بالصاله صادق مي‬ ‫بكمالت انبياء است تشبّه بالنبي من حيث هو نب ٌ‬
‫آيد و اينهمه لزم اعم خلفت خاصه است بسا شخص عزيز القدر كه سوابق‬
‫اسلميه و غير آن همه دارد ليكن اراده ی الهيه بخلفت او منعقد نه شد و تدبير‬
‫غيب او را برين مسند عالي نه نشاند و سبب تخصيص بعض كاملن به ارادهء‬
‫الهيه از‌آن قبيل نيست كه علوم بشر محيط آن تواند شد چنان كه تخصيص‬
‫بعضي مفهّمين‪ 3‬دون بعضي به نبوت از آن قبيل نيست كه ادراك عامه پيرامون‬
‫آن گردد إل آنكه اين شخص منصوب مستخلف را دو نوع افضيلت است بر جميع‬
‫رعيت خود يكي بعد استخلف؛ زيرا كه رياست عالم او را عطا فرمودند نه غير‬
‫او را و قائم مقام پيغمبر او را گردانيدند و يكي قبل استخلف كه فعل الحكيم ل‬
‫يخلو عن الحكمه و آن به نسبت غير مستحقين خلفت فضل كلي است و به‬
‫نسبت مستحقان خلفت كه خلصه اصحاب پيغامبر اند فضل جزئي معتد به كه‬
‫در حكم فضل كلي باشد‪.‬‬

‫و اگر سواي تمكّن شخص در حسن سياست و تأليف قلوب مسلمين ديگر نباشد‬
‫آن هم بسيار است تحمل داعيه و وجود اعلي كلمة الله بر دست اين شخص‬
‫اصل است و لوازم ديگر فرع زيادت اوصاف معتبره در لوازم خلفت اگر تحمل‬
‫مرورا بال نمي نشاند و اگر‬
‫آن داعيه ندهند و تمشيت دين حق بر دست او نكنند َ َ‬
‫آن داعيه در دل شخصي فرو ريزند و دين را بر دست او ظاهر كنند و اصل اين‬
‫لوازم قدري كه بدون آن اين داعيه فرود نمي آيد داشته باشد او خليفه است‬
‫جر كشت‬ ‫خنق يا به ضرب ح َ‬‫چنانكه مطلوب قتل شريري باشد شخصی او را به َ‬
‫و در بارگاه سلطنت عزت يافت ساده لوحي اعتراض مي نمايد كه فن تير‬
‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬اهل جنت بر سه درجه اند‪ -1 :‬مقّربین ‪ -2‬اصحاب الیمین ‪ -3‬سابقین‪ .‬مرتبه ی سابقین از همه بال‬
‫تر است‪.‬‬

‫‪ - 3‬جمع مفهّم‪ ،‬به شخصی گفته می شود که اوصاف پیغمبری در او موجود باشد‪.‬‬
‫‪92‬‬
‫اندازي يا اسپ تازي فلن كس از وي بهتر مي داند آن شخص جوابش مي دهد‬
‫كه قوت شجاعت كه براي قتل شريري كه در كار بود در من موجود است زياده‬
‫از آن در مقصد من در كار نيست بلكه اصل قتل كسي منظور نيست اِل بالعرض‬
‫بلكه اصل قوت و شجاعت مراد نيست ال بالعرض مدّعاي من رضاي سلطان‬
‫بوده است و قد حصل‪.‬‬

‫چون اين مقدمه با اين آب و تاب در كتب كلميه نخوانده يحتمل كه وحشتي‬
‫بخاطر تو راه يابد لهذا ميخواهيم كه حديثي كه شواهد مقصد توانند بود برنگاريم‪.‬‬

‫اما آنكه هيأت بني آدم از جهل و غوايت و سوء اعتقاد در جناب الوهيت و مانند‬
‫ل بديهيات ملت است قال الله تعالي‪:‬‬ ‫آن اقتضا مي كند بعث رسل را پس از اج ّ‬
‫لتنذر قوما مآ انذر آباؤهم‪.1‬‬

‫وفي حديث عياض عن النبي صلي الله وعليه وسلم عن ربه تبارك وتعالي‪ :‬كل‬
‫مال نحلتُه عبدا ً حلل واني خلقت عبادي حنفاء كلهم وانهم اتتهم الشياطين‬
‫وامرتهم ان يشركوا بي مالم‬
‫ْ‬ ‫ت لهم‬
‫فاحتالتهم عن دينهم وحرمتْ عليهم ما احلل ُ‬
‫انّزل به سلطانا وان الله نظر الي اهل الرض فمقَتهم عربهم وعجمهم ال بقايا‬
‫اهل الكتب وقال انما بعثتك لبتليك وابتلي بك الحديث اخرجه مسلم‪.2‬‬

‫و اما آن كه قضاي الهي اول بمل اعلي فرود مي آيد از شواهد آن حديث القاي‬
‫محبت است‪.‬‬

‫اَخرج مالك عن ابي هريرة ان رسول الله صلي الله وعليه وسلم قال‪ :‬اذا اح ّ‬
‫ب‬
‫ت فلنا ً فاحبه فيحبه‬ ‫الله العبد َ قال لجبرئيل عليه السلم يا جبرئيل قد احبب ُ‬
‫ب فلنا ً فاحبّوه فيحبه اهل‬
‫جبرئيل ثم ينادي جبريل في اهل السماء ان الله قد اح ّ‬
‫السماء ثم يضع له القبول في الرض‪.3‬‬

‫اما آن كه انبياء عليهم السلم در اخلق جبليه خود فوقيت دارند بر غير خويش‬
‫اين نيز از بديهيات ملت است و كسي كه بقوانين حكمت خلقيه مطلع است به‬
‫ضرورت مي داند كه انتظام اخلق جميله به اين روش كه در انبياء ظاهر شد‬
‫سر نيست‪.‬‬
‫بدون انقياد نفس قلب را و قلب عقل را مي ّ‬
‫از شواهد آن حديث انس است‪ :‬كان رسول الله صلي الله وعليه وسلم‬
‫احسن الناس واشجع الناس واجود الناس اخرجه الشيخان‪.4‬‬

‫واخرج البخاري عن محمد بن جبير بن مطعم عن ابيه بينما هو يسير مع رسول‬


‫مقفله من حنين فعلقت العراب‬ ‫الله صلي الله وعليه وسلم ومعه الناس َ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪93‬‬
‫مرة‪ 1‬فخطفت رداءه فوقف النبي صلي الله وعليه‬ ‫يسألونه حتي اضطروه الي س ُ‬
‫وسلم فقال اعطوني ردائي لو كان لي عدد هذه العضاة نعما ً لقسمته بينكم ثم‬
‫لتجدوني بخيل ً ول كذوبا ً ولجباناً ‪.2‬‬

‫واخرج الدارمي عن الزهري قال ان جبرئيل قال‪ :‬ما في الرض اهل عشرة‬
‫ابيات ال قلبتُهم فما وجدت احدا ً اشد ّ انفاقا لهذا المال من رسول الله صلي الله‬
‫وعليه وسلم‪.3‬‬

‫و اما آنكه غير انبياء هم گاهي در اصل جوهر نفس شبيه مي باشند بجوهر نفس‬
‫انبياء عليهم السلم پس شاهد آن‪:‬‬
‫قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪ :‬رؤيا المؤمن جزء من ستة واربعين جزءاً‬
‫من النبوة اخرجه البخاري‪.4‬‬

‫ت الصالح جزء من خمسة وعشرين جزءا ً من النبوة اخرجه مسلم‪.5‬‬ ‫وقال‪ :‬ال َّ‬
‫سم ُ‬
‫و اما آنكه خلفاء شبيه بودند به جوهر انبياء‪:‬‬

‫اخرجه ابوعمر عن عبدالله بن مسعود قال ان الله نظر في قلوب العباد فوجد‬
‫قلب محمد صلي الله وعليه وسلم خيَر قلوب العباد فاصطفاه وبعثه برسالته ثم‬
‫نظرفي قلوب العباد بعد قلب محمد صلي الله وعليه وسلم فوجد قلوب اصحابه‬
‫خير قلوب العباد فجعلهم وزراء نبيه صلي الله وعليه وسلم يقاتلون عن دينه‪.6‬‬

‫واخرج ابوعمر عن ابن عباس في قول الله عّز وجل "قل الحمد لله وسلم علي‬
‫عباده الذين اصطفي" قال‪ :‬اصحاب محمد صلي الله وعليه وسلم‪ .‬قاله السدي‬
‫والحسن البصري وابن عيينه والثوري‪.7‬‬

‫اخرج البخاري ومسلم عن ابي هريره قال قال رسول الله صلي الله وعليه‬
‫وسلم‪ :‬لقد كان فيما قبلكم من المم محدَّثون فان يك في امتي احد فإنه عمر ‪.‬‬
‫‪8‬‬

‫واخرج الترمذي عن عائشه رضي الله عنها قالت‪ :‬كان رسول الله صلي الله‬
‫ن فقام رسول الله صلي الله‬ ‫وعليه وسلم جالسا ً فسمعنا لغطا ً وصو َ‬
‫ت صبيا ٍ‬
‫ة تزفن والصبيان حولها فقال يا عائشة تعالي فانظري‬ ‫وعليه وسلم فاذا حبشي ٌ‬
‫‪ - 1‬نوعی درخت خاردار‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪94‬‬
‫ي علي منكب رسول الله صلي الله وعليه وسلم فجعلت‬ ‫ت لحي َّ‬
‫ت فوضع ُ‬‫فجئ ُ‬
‫ت اما شبعت فجعلت‬‫انظر اليها ما بين المنكب الي رأسه فقال لي اما شبع ِ‬
‫اقول‪ :‬ل لنظَُر منزلتي عنده اذا طلع عمر فارفَ َّ‬
‫ض الناس عنها فقال رسول الله‬
‫صلي الله وعليه وسلم‪ :‬اني لنظر الي الشياطين والجن والنس قد فروا من‬
‫عمر فرجعت‪.1‬‬

‫واما آنكه انبياء را داعيهء قويه مي دهند در هدايت قوم خود‪ ،‬شاهد آن حديث‪:‬‬
‫ه امره‬
‫ن الل ُ‬
‫والذي نفسي بيده لقاتلنهم علي امري حتي تنفرد سالفتي او لينفذ ّ‬
‫اخرجه البخاري‪.2‬‬

‫همين لفظ را آنحضرت صلي الله وعليه وسلم در مكه بمخاطبهء ابوطالب ارشاد‬
‫فرمود و در مخاطبة ابوسهيل نيز همين لفظ در حديبيه فرمود‪.‬‬

‫و اما آنكه حواري را اين داعيه مي دهند شاهد آن‪:‬‬

‫قال الله تعالي‪ :‬قال عيسي ابن مريم للحواريين من انصاري الي الله قال‬
‫الحواريون نحن انصار الله‪ .3‬و اين اشاره است به ظهور داعية نصرت در قلوب‬
‫ايشان و دواعي شيخين در تمشيت دين حق اظهر ازان است كه بشاهدي احتياج‬
‫ل بديهيات است كه سالها افعال متقاربه مترتبه ليل ً و نهارا ً از‬
‫افتد و از اج ّ‬
‫شخصي ظاهر نمي شود ال بداعية قويه در اصل نفس شخص‪.‬‬

‫هيچ عاقلي باور كند كه خواجه حافظ ديوان خود را بغير بصيرت در فن شعر و‬
‫بدون صرف همت بليغه در نظم اين غزلها تدوين كرده باشد يا ابوعلي "قانون"‬
‫را بغير بصيرت در فن طب و جمع همت بر تحقيق و ترتيب مسائل اين فن‬
‫تصنيف نموده باشد؟ سبحانك هذا بهتان عظيم!‬

‫مدَد متطاوله چگونه ظاهر مي شد و‬ ‫اگر داعيه نمي بود اين افعال متقاربه در ُ‬
‫اگر داعيه دنيا بود چرا بر لسان غيب ترجمان آنحضرت صلي الله وعليه وسلم‬
‫مدح ايشان جاري گشت تا اينجا كه بحد تواتر رسيد و اگر داعيه ملتئه (مرکّب)‬
‫از قواي نفس بود و رأي آنكه از فوق نازل شود اين همه بركات ظهور نمي نمود‬
‫و گشايش زياده از كوشش بر روي كار نمي آمد‪.‬‬

‫و اما آن كه گفتيم كه بمجرد تعلق اراده بخلفت ايشان افضليتي حاصل مي شود‬
‫از شواهد آن حديث ابي ذر است‪:‬‬

‫أخرج الدارمي عن ابي ذر الغفاري قال‪ :‬قلت يا رسول الله! كيف علمت انك نبي‬
‫ت؟ فقال‪ :‬يا اباذر! اتاني ملكان وانا ببعض بطحاء مكة فوقع احدهما‬‫حين استُنبئ َ‬
‫ض فقال احدهما لصاحبه‪ :‬اهو هو؟ قال‪ :‬نعم‪.‬‬
‫ض وكان الخر بين السماء والر ِ‬ ‫الر َ‬
‫جل فوُزنت به فوزنتُه‪ .‬ثم قال‪ :‬فزنه بعشرة فوزنت بهم فرجحتهم‬ ‫قال‪ :‬فزِنه بر ُ‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪95‬‬
‫ثم قال زنه بمائة فوزنت بهم فرجحتهم ثم قال زنه بالف فوزنت بهم فرجحتم‬
‫كاني انظر اليهم ينتثرون من خفة الميزان‪.‬‬

‫قال‪ :‬فقال احدهما لصاحبه لو وزنته بامته لرجحها‪.1‬‬

‫واَخرج الدارمي من حديث عتبه بن عبدالسلمي قصة طويله فيها شق صدره‬


‫صلي الله وعليه وسلم عند ظِئره حليمه قال احدهما صاحبه‪ :‬اجعله في كفة‬
‫واجعل الفا من امته في كفه قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم فاذا انا‬
‫ي بعضهم فقال لو ان امته وزنت به‬ ‫انظر الي اللف فوقي اُشفق ان يخّر عل ّ‬
‫لمال بهم ثم انطلقا وتركاني‪.2‬‬

‫واخرج محمد بن مردويه عن ابن عمر خرج علينا رسول الله صلي الله وعليه‬
‫وسلم ذات غداة بعد طلوع الشمس قال رأيت قبل الفجر كأني اعطيت المقاليد‬
‫ت‬
‫والموازين فاما المقاليد فهي المفاتيح واما الموازين فهذه التي يوزن بها فوُضع ُ‬
‫في كفة ووضعت امتي في كفه فوزنت بهم فرجحت ثم جئ بابي بكر فوزن بهم‬
‫فرجح ثم جئ بعمر فوزن بهم فرجح ثم جئ بعثمان فوزن بهم فرجح ثم ُرفعتْ‪.3‬‬

‫آنحضرت صلي الله وعليه وسلم از وزن با امت و رجحان خود بر ايشان نبوت‬
‫خود را شناختند و اين وزن و رجحان دللت كرد بر افضليت به فضل كلي معتبر‬
‫عندالله پس آن لزم نبوت است و همين رؤيا را آنحضرت صلي الله وعليه وسلم‬
‫در باب خلفاء ديدند پس از اينجا دانسته شد كه افضليت خلفاء بر رعيت خود‬
‫عندالله و رجحان ايشان في علم الله برآن جماعه لزم خلفت خاصه است؛‬
‫چنانكه حقيقت استخلف بمجرد تعلق اراده ی الهيه ثابت است و امور ديگر‬
‫بحسب عادت الله لزم الوجود خلفت مي باشد همچنين اين نوع از افضليت‬
‫بمجرد اراده ثابت است در ضمن استخلف و همراه او افضليتي كه بنا بر سوابق‬
‫اسلميه يا احكام جبلیه از حسن سيماست و غير آن باشد امري است عادي‪.‬‬

‫والله اعلم بحقيقه الحال ولْيكن هذا آخر الفصل الثالث‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪96‬‬
‫فصل چهارم‬

‫در روايت احاديث و آثار‪ 1‬داله بر خلفت خلفاء بتصريح يا تلويح و‬


‫بر اثبات لوازم خلفت خاصه‬

‫و پيش از آن كه شروع در مقصود كنيم بايد دانست كه علماء در اثبات‬


‫خلفت خلفاء تصانيف ساخته اند و هر يكي به بياني موفق شده و فقير كثير‬
‫التقصير را چنان بخاطر مي رسيد كه احاديث اين باب را بر مسانيد‪ 2‬صحابه‬
‫موَّزع سازد و زير مرفوع هر صحابي موقوف او را مذكور نمايد تا معلوم خواص‬
‫و عوام گردد كه آنچه مشهور است كه ثبوت خلفت ايشان به اجماع و وصيت‬
‫خليفه متقدم بوده است كلم محقق است‪ ،‬ليكن معني اجماع آن نيست كه هر‬
‫يكي بفكري كه مستند به شرع نباشد و فقط به صلح دید وقت عمل نماید بلكه‬
‫سنيه آنحضرت‬ ‫معني اجماع اين است كه هر يكي به دليل شرعي كه از سنت َ‬
‫صلي الله وعليه وسلم بر خلفت ايشان استنباط نموده از تصريحات آنحضرت‬
‫تارة و تلويحات آنحضرت صلي الله وعليه وسلم اخري تا آن كه هر يكي‬
‫بملحظه آن دليل مكلف شد به قبول خلفت ايشان‪ .‬و چون مجتهدان عصر اول‬
‫من بعد كسي را مجال خلف‬ ‫اتفاق كردند بر آن‪ ،‬صورت اجماع متحقق گشت و ِ‬
‫نماند‪.‬‬

‫‪ - 1‬بنا بر قول مشهور‪ ،‬حدیث به روایت مرفوع گفته شده و أثر به روایت موقوف (بر صحابی) گفته‬
‫می شود‪ .‬و در نزد برخی از علماء کرام به روایت مقطوع نیز اثر گفته می شود‪.‬‬

‫مرفوع به روایتی گفته می شود که از قول‪ ،‬فعل یا حال پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم باشد‪.‬‬

‫موقوف به روایتی گفته می شود که قول‪ ،‬فعل یا حال صحابی پیامبر باشد‪.‬‬

‫مقطوع به روایتی گفته می شود که قول‪ ،‬فعل یا حال تابعی باشد‪.‬‬

‫‪ - 2‬ترتیب کتاب های حدیثی به طرق و مقاصد متعدد انجام شده است و هر ترتیب نام مستقلی دارد‪.‬‬
‫کتبی که به ترتیب ابواب فقهی باشد مثلً‪ :‬احادیث متعلق به ایمان در یک جا و احادیث متعلق به نماز‬
‫سنن" می گویند که اکثر کتب‬‫در یک جا و هم چنین حدیثهای متعلق به روزه و‪ ...‬این کتاب ها را " ُ‬
‫حدیثی (و بطور خاص صحاح سته) این ترتیب را دارا می باشند‪.‬‬

‫و کتاب های حدیثی که به ترتیب اسمای گرامی صحابه باشد که همه ی احادیث روایت شده از ابوبکر‬
‫صدیق را سر فهرست و بعد از آن تمام احادیث مرویه از عمر فاروق و‪...‬را بیاورد آن را "مسند"‬
‫می گویند مانند مسند امام احمد‪.‬‬

‫و اگر محدّث ترتیب کتاب حدیثی خویش را به ترتیب اساتذه و شیوخ خود بگذارد که تمام احادیثی را‬
‫که از یکی اساتذه خویش بنام أحمد مثل در یک جا بیاورد و همه ی حدیث های را که از شیخی بنام‬
‫محمد روایت کرده در یک جا بیاورد و ‪ ...‬آن کتاب را "معجم" می گویند مانند‪ :‬معجم طبرانی‪.‬‬
‫‪97‬‬
‫و تلويحات آنحضرت صلي الله وعليه وسلم بخلفت ايشان راجعست يا به اثبات‬
‫لوازم خلفت عامه يا لوازم خلفت خاصه ايشان را مثل ً جاي كه گفتند زكوة را‬
‫من بعد به ابوبكر خواهيد داد اثبات بعض لوازم خلفت عامه نمودند كه حفظ‬ ‫ِ‬
‫بيت المال و اخذ زكوة مسلمين است و جائيكه گفتند ابوبكر رضي الله عنه‬
‫صديق است و عمر شهيد يا گفتند درجات ايشان در بهشت اعلي درجات‬
‫خواهد بود يا ايشان را بشارت بهشت دادند لسيما چون بترتيب خلفت باشد‪ ،‬يا‬
‫گفتند بهترين امت ايشان اند و علي هذا القياس اثبات لوازم خلفت خاصه‬
‫فرمودند اينهمه تلويح است بخلفت راشدة ايشان‪.‬‬
‫َ‬
‫و اگر بخاطر توترددي ميگذرد كه دللت لزم مساوي‪ 1‬بر وجود ملزوم مسل ّم‬
‫است اما دللت لزم اعم بر وجود ملزوم مسلم نميداريم و اينهمه اوصاف لزم‬
‫اعم خلفت خاصه است در غير خليفه خاص بعض اين صفات يافته مي شود‬
‫گوئيم‪:‬‬

‫تعريض نوعي است از بيان تفهيم و تفهُّم به آن حاصل مي شود‪ .‬اخرج مالك عن‬
‫عمرة بنت عبدالرحمن اَن رجلين استَبّا في زمان عمر بن الخطاب فقال احدهما‬
‫الخر‪ :‬والله ما اَبي بزان ول امي بزانيه فاستشار في ذلك عمر بن الخطاب فقال‬
‫قائل مدح اباه وامه وقال اخرون‪ :‬قد كان لَبيه وا ّ‬
‫مه مدح غيرهذا نري ان تجلده‬
‫الحد فجلده عمر بن الخطاب الحد ثمانين‪.2‬‬

‫پس تعريض جلي ملحق بصريح است و تحقيق در تعريض آن است كه دللت‬
‫نمي كند بمحض لفظ ليكن دللت مي كند بمساعدت قرائن‪ ،‬شك نيست كه‬
‫ة مثل دللت دخان بر وجود نار و‬‫ة واما ظني ً‬
‫قرائن را دللتي هست إما قطعي ً‬
‫دللت ابر و هواي رطب بر باران‪ .‬و همچنين لفظ را نيز دللت هست بر معني‬
‫منطوق خود پس در تعريض هر دو جمع مي شوند ابهام بعض را بعض ديگر‬
‫منجبر مي گرداند و همچنين تحقيق نزديك فقير در ايماآت و فحاوي و غير آن‬
‫همين است كه دللت لفظ فقط نيست بلكه لفظ مع القرائن‪ .‬و آن قرائن گاهي‬
‫خفيه مي باشند و گاهي جليه‪.‬‬

‫ميزان در استنباط معاني از مثل اين دلئل فهم اهل لسان است در مثل اين‬
‫حالت لهذا مفهوم وصف نزديك امام شافعي كه رأس و رئيس مستنبطان است‬
‫موقوف آمد بر شروط چندان كه آنها محقق قرائن معني مقصود باشند‪.‬‬

‫و چون حال بر اين منوال است دللت وجود لزم اعم بر وجود ملزوم اخص‬
‫مستبعد و مستنكر نيست‪.‬‬

‫‪ - 1‬لزم بر دو قسم می باشد‪:‬‬

‫الف‪ :‬اگر لزم طوری باشد که بغیر از ملزوم یافت نشود و ملزوم نیز بغیر از لزم نیاید آن را لزم‬
‫مساوی می گویند‪.‬‬

‫ب‪ :‬و اگر لزم بغیر از ملزوم یافت شود آن را لزم عام می گویند‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪98‬‬
‫چون اين مقدمه ممهّد شد خوض در مقصود نمائيم‪.‬‬

‫مسند ابي بكر الصديق رضي الله عنه (‪ 9‬روایت)‬

‫اخرج الدارمي عن حيه بنت ابي حيه عن ابي بكر الصديق في قصه قالت‪:‬‬
‫ت غزْوَنا خثعما ً وغزوَة بعضنا في الجاهليه وما جاء الله به من الُلفه‬
‫فذكر ُ‬
‫واَطناب الفَساطيط وشبَّك ابن عون اصابعه ووصفَه لنا معاذ ٌ وشبك احمد فقلت‬
‫يا عبدالله حتي متي تري امر الناس هذا؟ قال‪ :‬ما استقامت الئمه قلت‪ :‬ما‬
‫حواء فيتبعونه ويطيعونه فما استقام‬ ‫اليمه قال ما رأيت السيد يكون في ال ِ‬
‫اولئك‪.1‬‬

‫واخرج الدارمي عن قيس بن ابي حازم قال دخل ابوبكر علي امرأة من احمس‬
‫مصمته‬
‫يقال لها زينب قال فرآها لتتكلم فقال‪ :‬مالها لتتكلم؟ قالوا‪ :‬نوت حجه ُ‬
‫ل هذا من عمل الجاهليه‪.‬‬‫فقال تكلمي فإن هذا ليح ّ‬

‫قال‪ :‬فتكلمت فقالت‪ :‬من انت؟ قال‪ :‬انا امرؤٌ من المهاجرين قالت‪ّ :‬‬
‫اي‬
‫المهاجربن قال من قريش قالت فمن اي قريش انت؟ قال انك لسؤول انا‬
‫ابوبكر قالت ما بقاءنا علي هذا المر الصالح الذي جاء الله به بعد الجاهليه فقال‬
‫بقاءُكم عليه ما استقامت بكم ائمتكم قالت واَيُّما الئمه؟ قال‪ :‬ما كان لقومك‬
‫رؤساء واشراف يأمرونهم فيطيعونهم قالت بلي قال فهم مثل اولئك علي‬
‫الناس‪.2‬‬

‫قوله "ما استقامت" اين استقامت شامل است علم و عدالت و كفايت و‬
‫شجاعت و غير آن را‪.‬‬

‫ن ابابكر قال للنصار‪ :3‬ما ذ َكرتم فيكم‬


‫اخرج البخاري في حديث عمر الطويل ا ّ‬
‫من خير فانتم له اهل ولن يُعرف هذا المر ال لهذا الحي من قريش هم اوسط‬
‫العرب نسبا وداراً ‪.4‬‬

‫اخرج ابوبكر ابن ابي شيبه في حديث طويل فقال ابوبكر‪ :‬علي رسْلِكم فحمد‬
‫الله واثني عليه ثم قال يا معشر النصار انا والله ما ننكر فضلكم ول بلءكم في‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬ابوبکر صدیق این سخنان را برای انصار در سقیفه (سایه بان) بنی ساعده ایراد فرمود‪ .‬سقیفه‬
‫بنی ساعده جائی است در نزدیک مسجد نبوی که انصار رضی الله عنهم در آن جا جمع شده و مسائل‬
‫خویش را حل و فصل می نمودند‪.‬‬

‫و چون رسول خدا وفات نمودند انصار طبق عادت در سقیفه جمع شده و می خواستند یکی از خود را‬
‫به حیث خلیفه و جانشین رسول خدا تعیین نمایند که خبر به ابوبکر صدیق و عمر فاروق رضی الله‬
‫عنهما رسید‪ .‬ایشان به خاطر جلوگیری از افتراق و اختلف مسلمانها خود را به سقیفه رسانده و‬
‫احقیت قریش در خلفت را برای برادران انصاری خویش گوشزد نمودند که انصار نیز از جان و دل این‬
‫احقیت را برای آن ها و خاصة برای صدیق اکبر پذیرفتند‪ .‬خدا رحمت کند این عاشقان پاک طینت را‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪99‬‬
‫السلم ولحقكم الواجب علينا ولكنكم قد عرفتم ان هذا الحي من قريش بمنزله‬
‫من العرب ليس بها غيرهم وان العرب لن تجتمع ال علي رجل منهم فنحن‬
‫المراء وانتم الوزراء فاتقوا الله ولتصدعوا السلم ول تكونوا اول من احدث في‬
‫السلم‪.1‬‬

‫اشتراط نسب قريش در خليفه مجمع عليه اهل سنت است‪.‬‬

‫اخرج البخاري ومسلم والدارمي وغيرهم عن ابن عباس‪ :‬كان ابوهريره يحدّث ان‬
‫رجل اتي رسول الله صلي الله وعليه وسلم فقال اني اري الليله ظُله تنطُف منها‬
‫من والعسل فاَري الناس يتكفّفون بايديهم فالمستكثر والمستقل واري سببا‬ ‫الس َ‬
‫ت ثم اخذ به‬‫واصل ً من السماء الي الرض فاراك يا رسول الله اخذت به فعلو َ‬
‫ل آخر فعل به ثم اخذ به رجل آخر فانقطع ثم‬ ‫ل آخر فعل به ثم اخذ به رج ٌ‬
‫رج ٌ‬
‫وصل به فعل به فقال ابوبكر بأبي انت وامي لِتدعني فاعبُرها فقال‪ :‬اعبُرها فقال‬
‫اما الظله فظله السلم واما ما ينطف من السمن والعسل فهو القرآن لينه‬
‫وحلوته واما المستكثر والمستقل فهو المستكثر من القرآن والمستقل منه واما‬
‫السبب الواصل من السماء في الرض فهو الحق الذي انت عليه تأخذ به فيعليك‬
‫ل فيعلوا به ثم يأخذ به رجل فيعلوا به ثم يأخذ به رجل‬ ‫الله ثم يأخذ به بعدك رج ٌ‬
‫ت؟‬ ‫ت ام اخطأ ُ‬‫آخر فينقطع ثم يوصل له فيعلوا به اي رسول الله لتُحدّثني اصب ُ‬
‫ت يا‬‫ت بعضا ً واخطأت بعضا ً فقال اقسم ُ‬ ‫فقال النبي صلي الله وعليه وسلم‪ :‬اصب َ‬
‫رسول الله لتحدثني ما الذي اخطأت فقال النبي صلي الله وعليه وسلم لتقسم ‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫از اين حديث معلوم مي شود كه حضرت صديق مي دانست كه خلفت بعد‬
‫آنحضرت صلي الله وعليه وسلم به سه كس علي الترتيب خواهد رسيد و ايشان‬
‫بر منهاج پيغامبر خواهند بود و بر منهاج پيغمبر خواهند گذشت باقي ماند آنكه‬
‫هرگاه موافق تعبير حضرت صديق در خارج بوقوع آمد پس خطا به چه وجه ثابت‬
‫است؟‬

‫فقير مي گويد‪ :‬سكوت از تسميه آن اشخاص با وجود قدرت بر تسمية ايشان به‬
‫طريق مشاكلت منسوب بخطا شد و شاهد آن كه حضرت صديق ايشان را به‬
‫اعيانهم مي شناخت آثاري چند است كه درخصائص مذكور است‪.‬‬

‫ي من‬ ‫اخرج ابن عساكر عن كعب قال كان اسلم ابي بكر الصديق سببه بوح ٍ‬
‫السماءِ وذلك انه كان تاجرا ً بالشام فرأي رؤيا فقصها علي بحيراء الراهب فقال‪:‬‬
‫من اين انت؟ قال من مكة قال من ايها قال من قريش قال فايش انت؟ قال‬
‫ي من قومك تكون وزيره في حياته‬ ‫تاجر قال صدق الله رؤياك فانه يبعث نب ٌ‬
‫وخليفته بعد موته فاسَّرها ابوبكر حتي بُعث النبي صلي الله وعليه وسلم فجاءه‬
‫فقال يا محمد ما الدليل علي ما تدّعي؟ قال‪ :‬الرؤيا التي رأيت بالشام فعانقه‬
‫وقبّل ما بين عينيه وقال اشهد انك رسول الله‪.3‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪100‬‬
‫ت الي اليمن‬ ‫واخرج ابن عساكر عن ابن مسعود قال قال ابوبكر الصديق‪ :‬خرج ّ‬
‫ت علي شيخ من الَزد قد قرأ‬
‫قبل ان يُبعث النبي صلي الله وعليه وسلم فنزل ُ‬
‫الكتب واتت عليه اربع مائة سنة ال عشر سنين فقال لي احسبك حَرميا قلت‪:‬‬
‫نعم قال واحسبك قريشيا قلت نعم قال واحسبك تيميا قلت نعم قال بقيت لي‬
‫منك واحدة قلت‪ :‬ما هي؟ قال تكشف لي عن بطنك قلت لم ذاك قال اجد في‬
‫العلم الصادق ان نبيا يُبعث في الحرم يعاون علي امره فتي وكهل فاما الفتي‬
‫فخوّاض غمرات ودفّاع معضلت واما الكهل فأبيض نحيف علي بطنه شامه وعلي‬
‫فخذه اليسري علمه وما عليك ان تريني فقد تكاملت لي فيك الصفه ال ما خفي‬
‫ي قال ابوبكر فكشفت له عن بطني فرأي شامه سوداء فوق سّرتي فقال انت‬ ‫عل ّ‬
‫هو ورب الكعبه‪.1‬‬

‫واخرج ابن سعد عن الحسن قال قال ابوبكر‪ :‬يا رسول الله ما اَزال اراني اطأ‬
‫ت في صدري كالرقمتين‬ ‫ن من الناس بسبيل قال رأي ُ‬‫في عذرات الناس قال لتكون ّ‬
‫قال سنتين‪.2‬‬

‫شر بخلفت‬ ‫و اگر كسي گويد كه صديق رضي الله عنه اگر مي دانست كه مب ّ‬
‫اوست در وقت بيعت چرا توقف فرمود و چرا اشارت به فاروق و ابوعبيده نمود‬
‫كه بايعوا اَحد هذين‪.‬‬

‫گوئيم‪ :‬بشارت به چيزي مقتضي آن نيست كه البته آن را طلب نمايند چنانكه‬


‫آنحضرت صلي الله وعليه وسلم معلوم فرمودند كه حضرت عائشه رضي الله‬
‫عنها زوجة آنجناب خواهد بود معهذا سعي در تزوّج او نه نمودند و فرمودند ان‬
‫يكن هذا من عند الله يمضه‪.3‬‬

‫شر به مي‬‫احوال اهل الله در مثل اين صورت مختلف است گاهي سعي در مب ّ‬
‫كنند با وثوق به وجود آن و گاهي تن مي زنند و منتظر تدبير غيب مي باشند كه‬
‫لطف الهي در كدام قالب آن روح را منفوخ مي سازد حضرت صديق راه توقف‬
‫را اختيار نمود تا ابعد باشد از خط نفس يا بسببي ديگر مانند اين‪.‬‬

‫خلفت خود را به سوابق اسلميه‪:‬‬ ‫اما اثبات حضرت صديق‬

‫فقد اخرج الترمذي عن ابي سعيد الخدري قال قال ابوبكر‪ :‬اَلسْ ُ‬
‫ت احق الناس بها‬
‫ت صاحب كذا الست صاحب كذا‪4‬؟‬ ‫ت اول من اسلم الس ُ‬
‫الس ُ‬
‫اما استدلل صديق بر منع توقف از بيعت بعد انعقاد بيعت عامه بلزوم شق عصا‬
‫المسلمين‪:‬‬
‫‪3‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪101‬‬
‫فقد اخرج الحاكم عن ابي سعيد في قصه طويله فلما قعد ابوبكر علي المنبر‬
‫س من الَنصار فاَتوا به فقال‬ ‫نظر في وجوه القوم فلم ير عليا ً فسأل عنه فقام نا ٌ‬
‫شق عصا‬ ‫ابوبكر‪ :‬ابن عم رسول الله صلي الله وعليه وسلم وختنَه ارد َّ‬
‫ت ان ت َ ُ‬
‫م‬‫المسلمين؟ فقال‪ :‬لتثريب يا خليفه رسول الله صلي الله وعليه وسلم فبايعه ث ّ‬
‫لم ير الزبير بن العوام فسأل عنه جاؤا به فقال ابن عمة رسول الله صلي الله‬
‫ت ان تشقق عصا المسلمين؟ فقال لتثريب يا خليفه‬ ‫وعليه وسلم وحواريه ارد َ‬
‫رسول الله صلي الله وعليه وسلم مثل قوله فبايعاه‪.1‬‬

‫اما اثبات صديق رضي الله عنه خلفت حضرت فاروق را به ا فضيلت او‪ :‬فقد‬
‫اخرج الترمذي عن جابر بن عبدالله قال قال عمر لبي بكر‪ :‬ياخيَر الناس بعد‬
‫رسول الله صلي الله وعليه وسلم! فقال ابوبكر‪ :‬اما انك ان قلت ذاك فلقد‬
‫ت رسول الله صلي الله وعليه وسلم يقول ما طلعت الشمس علي رجل‬ ‫سمع ُ‬
‫خير من عمر‪.2‬‬

‫واَخرج ابوبكر ابن ابي شيبه عن زيد بن الحارث ان ابابكر حين حضره الموت‬
‫ارسل الي عمر ليستخلفه فقال الناس تستخلف علينا فظّا غليظا ولو قد ولِينا‬
‫كان افظ واغلظ فما تقول لربك اذا لقيته وقد استخلفت علينا عمر قال ابوبكر‪:‬‬
‫ت عليهم خير خلقك الحديث‪.3‬‬ ‫ابربّي تخوّفونني؟ اقول‪ :‬اللهم استخلف ُ‬
‫واخرج ابوبكر بن ابي شيبه عن محمد عن رجل من بني زريق في قصة طويله‬
‫قال ابوبكر لعمر‪ :‬انت اقوي مني فقال عمر‪ :‬انت افضل مني‪.4‬‬

‫ناظر منصف در اين آثار مضطر مي شود در آنكه اين اوصاف را دخلي هست در‬
‫اثبات خلفت خاصه كه در طبقة اولي بود و ال ذكر اين كلمات در مبحث اثبات‬
‫خلفت خارج از قانون مخاطبات باشد‪.‬‬

‫من مسند عمر بن الخطاب رضي الله عنه‬

‫اما شروط خلفت‪:‬‬

‫فقد اخرج ابويوسف عن ابي المليح بن اسامه الهذلي قال خطب عمر بن‬
‫الخطاب رضي الله عنه فقال‪ :‬ايها الرعاء ان لنا عليكم حق النصيحه بالغيب‬
‫والمعونه علي الخير‪ .‬ايها الرعاء انه ليس من حلم احب الي الله ول اعم نفعا من‬
‫حلم امام ورفقه وليس من جهل ابغض الي الله اعم ضررا ً من جهل امام وخرقه‬
‫وانه من يأخذ بالعافيه فيما بين ظهرانيه يُعطي العافيه من فوقه‪.5‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪102‬‬
‫واخرج ابويوسف عن عثمان بن عطاء الكلعي عن ابيه قال‪ :‬خطب عمر الناس‬
‫فحمد الله واَثني عليه ثم قال اما بعد فاني اوصيكم بتقوي الله الذي يَبقي ويهلك‬
‫من سواه‪ ،‬الذي بطاعته ينفع اولياءه وبمعصيته يضر اعداءه فانه ليس لهالك هلك‬
‫معذرة في تعمد ضللهٍ حسبها هدي ول في ترك حق حسبه ضلله وان احق ما‬
‫تعاهد الراعي من رعيته تعاهدهم بالذي لله عليهم في وظائف دينهم الذي هداهم‬
‫الله له وانما علينا ان نأمركم بما امركم الله به من طاعته وان ننهاكم عما نهاكم‬
‫الله عنه من معصيته وان نقيم امر الله في قريب الناس وبعيدهم ول نبالي علي‬
‫من شروطها‬ ‫من قال الحق‪ .‬اَل وان الله فرض الصلوة وجعل لها شروطا ف ِ‬
‫الوضوء والخشوع والركوع والسجود‪ .‬واعلموا ايها الناس ان الطمع فقٌر وان‬
‫الياس غني وفي العزلة راحه من خلطاء السوء واعلموا انه من لم يرض عن الله‬
‫ه شكره واعلموا ان لله تعالي عباداً‬ ‫فيما كره من قضائه لم يود ّ اليه فيما يحب كن َ‬
‫يميتون الباطل بهجره ويحيُون الحق بذكره رغبوا ورهبوا فرهبوا ان خافوا فلم‬
‫يأمنوا فابصروا من اليقين مالم يعاينوا فخلصوا بمالم يزايلوا اخلصهم الخوف‬
‫فهجروا ما ينقطع عنهم الحيوه عليهم نقمه والموت لهم كرامه‪.1‬‬

‫واخرج ابويوسف عن الزهري قال جاء رجل الي عمر بن الخطاب رضي الله عنه‬
‫فقال يا امير المؤمنين وابالي في الله لومه لئم ام اقبل علي نفسي فقال اما‬
‫من تولي من امر المسلمين شيئا ً فل يخاف في الله لومه لئم ومن كان خلوا ً من‬
‫ذلك فليقبل علي نفسه ولينصح لولي امره‪.2‬‬

‫واخرج ابويوسف عن سعيد بن ابي برده قال كتب عمر بن الخطاب الي ابي‬
‫موسي اما بعد‪ :‬فاِن اسعد الرعاة عند الله من سعد به رعيته وان اشقي الرعاه‬
‫عند الله من شقيت به رعيته واياك ان ترتع فترتع عُمالك فيكون مثَلك عند الله‬
‫من وانما‬‫خضرة من الرض فَرتعت فيها تبتغي بذلك الس َ‬ ‫مثل البهيمه نظرت الي ُ‬
‫حتفها في سمنها والسلم‪.3‬‬

‫واخرج ابويوسف عن رجل عن عمر قال ليقيم امر الله ال رجل ل يضارع ول‬
‫يصانع ول يتّبع المطامع ول يقيم امر الله ال رجل لينتقص غَربَه ول يكظم في‬
‫الحق علي حزبه‪.4‬‬

‫وقال ابويوسف حدثني من سمع طلحه بن معدان اليعمري قال خطَبنا عمر بن‬
‫الخطاب رضي الله عنه فحمد الله واثني عليه ثم صلّي علي النبي صلي الله‬
‫وعليه وسلم وذكر ابابكر الصديق فاستغفر له ثم قال‪ :‬ايها الناس انه لم يبلغ ذو‬
‫حق في حقه ان يطاع في معصيه الله واني لم اجد في هذا المال مصلحه ال‬

‫‪5‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪103‬‬
‫خلل ً ثلثا ً ان يؤخذ بالحق ويُعطي بالحق يمنع من الباطل وانما انا ومالكم كوالي‬ ‫ِ‬
‫ت عنه استعففت وان افتقرت اكلت بالمعروف ولست ادَع احداً‬ ‫اليتيم ان استغني ُ‬
‫يظلم احدا ً ول يعتدي عليه حتي اضع خدّه علي الرض واضع قدمي علي الخد‬
‫ي ايها الناس خصال اذكرها لكم فخذوني بها لكم‬ ‫الخر حتي يذعن بالحق ولكم عل ّ‬
‫ي ان ل اجتبي شیئا ً من خراجكم ول ما افاء الله عليكم ال من وجهه ولكم‬ ‫عل ّ‬
‫ي ان ازيد عطياتكم‬‫ي اذا وقع في يدي اَّل يخرج مني اِل في حقه ولكم عل ّ‬ ‫عل ّ‬
‫ي ان ل القيكم في‬ ‫وأرزاقكم ان شاء الله وحده واسد ّ لكم ثغوركم ولكم عل ّ‬
‫مركم في ثغوركم وقد اقترب منكم زمان قليل المنآء كثير القراء‬ ‫المهالك ول اُج ّ‬
‫قليل الفقهاء كثير المل يعمل فيه اقوام للخره يطلبون به دنيا عريضه تأكل دين‬
‫صاحبها كما تأكل الناُر الحطب‪ ،‬اَل فمن ادرك ذلكم منكم فليتق الله ربه وليصبر‬
‫يا ايها الناس ان الله عظُم حقّه فوق حق خلقه فقال فيما عظم حقه‪" :‬ول‬
‫يأمركم ان تتخذوا الملئكه والنبيین اربابا ايأمركم بالكفر بعد اذ انتم مسلمون" ال‬
‫واني لم ابعثكم امراء ول جبارين ولكن بعثتُكم ائمه الهدي يُهتدي بكم فادّروا علي‬
‫مروهم فتفتنوهم ول تغلقوا‬ ‫المسلمين حقوقهم ول تضربوهم فتذلوهم ول تج ّ‬
‫البواب دونهم فيأكل قويهم ضعيفهم ول تستأثروا عليهم فتظلموهم ول تجهلوا‬
‫ن ذلک‬ ‫عليهم وقاتلوا بهم الكفار طاقتهم فاذا رأيتم بهم كلله فكفوا عن ذلك فإ ّ‬
‫ابلغ في جهاد عدوكم‪ .‬ايها الناس اني اشهدكم علي اُمراء المصار اني لم ابعثهم‬
‫ي‬
‫ال ليفقهوا الناس في دينهم ويقسموا فيئهم ويحكموا بينهم فان اشكل ش ٌ‬
‫ي‪.‬‬
‫رفعوه ال ّ‬
‫قال (طلحه بن معدان یعمری)‪ :‬وكان عمر بن الخطاب رضي الله عنه يقول‬
‫ليصلح هذا المر ال بشده في غير تجبر ولين في غير وهن‪.1‬‬

‫واخرج ابويعلي عن عمر قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم‪ :‬ال اخبركم‬
‫بخيار ائمتكم من شرارهم‪ ،‬الذين تحبونهم ويحبونكم يَدعون لكم وتدعون لهم‬
‫وشرار ائمتكم الذين تبغضونهم ويبغضونكم وتلعنونهم ويلعونكم‪.2‬‬

‫واخرج مسلم وابويعلي وغيرهما ان عمر بن الخطاب خطب يوم جمعه فذكر نبي‬
‫الله صلي الله عليه وسلم وذكر ابابكر فقال اني رأيت كاَن ديكا ً نقرني نقر ً‬
‫ه‬
‫نقرتين واني لُراه ال لحضور اجلي وان اقواما ً يأمروني ان استخلف وان الله لم‬
‫يكن ليضيع دينه ول الخلفه ول الذي بعث به نبيه صلي الله عليه وسلم واني قد‬
‫علمت ان اقواما ً سيطعنون في هذا المر اَنا ضربتم بيدي هذه علي السلم فان‬
‫فعلوا فاولئك اعداء الله الكفار الضلل فان عجل بي امٌر فالخلفه شوري بين‬
‫ض‬
‫هؤلء النفر الذين توُفي رسول الله صلي الله عليه وسلم وهو عنهم را ٍ‬
‫الحديث‪.3‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪104‬‬
‫قوله‪ :‬وان الله لم يكن ليضيع دينه هذا فيما اَري في الخلفه الخاصه فقط وال‬
‫ففي ايام الخلفه العامه قال قد اقترب زمان قليل المناء الخ‪.‬‬

‫قوله‪" :‬ان اقواما ً سيطعنون في هذا المر"‪.‬‬

‫هذا فيما اري اشارة الي انتقال الخلفه الخاصه الي العامه وان يتصدي لها من‬
‫ليس من المهاجرين الولين‪ .‬وقوله اولئك اعداء الله الضلل تهديد و تخويف فلم‬
‫يرد حقيقه الكفر والله اعلم‪.‬‬

‫واخرج البخاري وابويعلي وغيرهما عن عبدالرحمن بن ابي ليلي قال خرجت مع‬
‫عمر بن الخطاب الي مكه فاستقبلنا امير مكه نافع بن علقمه فقال له‪ :‬يا نافع‬
‫ت علي مكه قال استخلفت عليها عبدالرحمن بن اَبَزي قال‪ :‬عمدت‬ ‫من استخلف َ‬ ‫َ‬
‫الي رجل من الموالي فاستخلفته علي من بها من قريش اصحاب رسول الله‬
‫ض محتضرة‬ ‫صلي الله عليه وسلم قال‪ :‬نعم وجدته اقرأهم بكتاب الله ومكه ار ٌ‬
‫ت ان الله‬‫سن القراءه قال‪ :‬نِعم ما رأي َ‬
‫ت ان يسمعوا كتاب الله من رجل ح َ‬‫فاحبب ُ‬
‫يرفع بالقران اقواما ً ويضع بالقران اقواما ً وان عبدالرحمن بن ابزي ممن رفعه‬
‫الله بالقران وفي روايه فغضب عمر حتي قام في الغرز فقال اتستخلف علي آل‬
‫الله عبدالرحمن بن ابزي؟ قال‪ :‬اني وجدته اقرأهم لكتاب الله افقههم في دين‬
‫الله فتواضع لها عمر حتي اطمئن علي َرحله فقال لئن قلت ذاك لقد سمعت‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول‪ :‬ان الله سيرفع بهذا الدين اقواما ً ويضع‬
‫به آخرين‪.1‬‬

‫اما افضليت صديق رضي الله عنه از قول عمر بن الخطاب رضي الله عنه‬
‫متواتر است‪:‬‬

‫فمن حديث عائشه اخرج البخاري عن عائشه رضي الله عنها في قصه التفاق‬
‫علي ابي بكر ثم تكلم ابوبكر فتكلم ابلغ الناس فقال في كلمه نحن المراء وانتم‬
‫الوزراء فقال حباب بن المنذر ل والله لنفعل‪ ،‬منا امير ومنكم امير فقال ابوبكر‪:‬‬
‫ل ولكنا المراء وانتم الوزراء هم اوسط العرب دارا ً واعربهم احسابا ً فبايِعوا عمَر‬
‫او ابا عبيده بن الجراح فقال عمر بل نبايعك انت فانت سيدنا وخيرنا واحبّنا الي‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم فاَخذ عمر بيده فبايعه وبايعه الناس‪.2‬‬

‫واخرج الحاكم عن هشام بن عروه عن ابيه عن عائشه عن عمر قال كان ابوبكر‬
‫سيدنا وخيرنا واحبنا الي رسول الله صلي الله عليه وسلم‪.3‬‬

‫ومن حديث ابن عباس اخرج البخاري عن ابن عباس قول عمر رضي الله عنه‬
‫في قصه التفاق علي ابي بكر ثم انه بلغني ان قائل ً منكم يقول والله لومات‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪105‬‬
‫عمر بايعت فلنا ً فل يغتّرن امرأ ان يقول انما كان بيعه ابي فلت ً‬
‫ة‪ 1‬وتمت ال وانها‬
‫قد كانت كذلك ولكن الله وقي شرها وليس فيكم من يُقطع العناق اليه مثل ابي‬
‫بكر وفي هذا الحديث ايضا قال ابوبكر وقد رضيت لكم احد هذين الرجلين فبايعوا‬
‫اَيّها شئتم فاخذ بيدي ويد ابي عبيده بن الجراح وهو جال ٌ‬
‫س بيننا فلم اكره مما‬
‫قال غيرها كان والله ان اُقدّم فتضرب عنقي ل يقّربُني ذلك من حيث اثم احب‬
‫مر علي قوم فيهم ابوبكر اللهم ال ان تسوّل لي نفسي عندالموت‬ ‫ي من ان اتا َ ّ‬
‫ال ّ‬
‫شيئا ً ل اجده الن‪.2‬‬

‫ومن حديث انس اخرج البخاري عن انس انه سمع خطبه عمر الخره حين جلس‬
‫عمر علي المنبر وذلك الغد من يوم توُفي النبي صلي الله عليه وسلم فتشهد َ و‬
‫ابوبكر صامت ليتكلم قال‪ :‬كنت ارجو ان يعيش رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫حتي يَدبُرنا يريد بذلك ان يكون آخرهم فان يك محمد صلي الله عليه وسلم قد‬
‫مات فان الله قد جعل بين اظهركم نورا تهتدون به هَدَي الله محمدا ً صلي الله‬
‫عليه وسلم وان ابابكر صاحب رسول الله صلي الله عليه وسلم وثاني اثنين وانه‬
‫اولي المسلمين باُموركم فقوموا فبايعوه وكانت طائفه منهم قد بايعوه قبل ذلك‬
‫في سقيفه بني ساعده وكانت بيعة العامه علي المنبر‪.3‬‬

‫ومن حديث شيبه اخرج البخاري عن ابي وائل قال جلست مع شيبه علي‬
‫الكرسي في الكعبه فقال‪ :‬لقد جلس هذا المجلس عمر فقال لقد هممت ان ل‬
‫ادع فيها صفراء ولبيضاء ال قسمته قلت ان صاحبيك لم يفعل قال هما المرءان‬
‫اَقتدي بهما‪.4‬‬

‫ومن حديث رجل من بني زريق في قصه التفاق علي ابي بكر اخرج ابوبكر بن‬
‫ابي شيبه قال عمر فبايعوا ابابكر فقال ابوبكر لعمر‪ :‬انت اقوي مني فقال عمر‪:‬‬
‫انت افضل مني فقال ها الثانيه فلما كانت الثالثه قال له عمر ان قوتي لك مع‬
‫فضلك قال‪ :‬فبايِعوا ابابكر‪.5‬‬

‫ومن حديث جابر بن عبدالله اخرج الترمذي عن جابر بن عبدالله قال قال عمر‬
‫لبي بكر يا خير الناس بعد رسول الله صلي الله عليه وسلم فقال ابوبكر‪ :‬اما‬

‫‪ - 1‬فلتة به معنای ناگهانی آمده است و اینکه عمر فاروق از انعقاد خلفت صدیق اکبر به فلته تعبیر‬
‫نموده است به دلیل آنست که در سقیفه ی بنی ساعده به طور ناگهانی این ضرورت پیش آمد که با‬
‫ابوبکر صدیق بیعت انجام گیرد ورنه فضیلت و برتری صدیق برای تمام صحابه کرام مثل روز روشن‬
‫بوده است و همین دلیل کافی بود که پیامبر خدا ایشان را در آخرین روزهای زندگی خویش برای نماز‬
‫جلو می کرده اند ‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪106‬‬
‫ت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول‪ :‬ما طلعت‬‫انك ان قلت ذاك فلقد سمع ُ‬
‫الشمس علي رجل خير من عمر ‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫ومن حديث علقمه بن قيس وقيس بن مروان اخرج ابويعلي عن علقمه وقيس‬
‫بن مروان كليهما في فضائل عبدالله بن مسعود عن عمر قال‪ :‬فغدوت اليه‬
‫شره فوجدت ابابكر قد سبقني اليه فبشره ول والله ماسابقتُه الي خير قط ال‬ ‫لُب ّ‬
‫سبقني اليه‪.2‬‬

‫وفي المشكوه عن عمر ذ ُكر عنده ابوبكر فبكي وقال وددت ان عملي كله مثل‬
‫عمله يوما واحدا من ايامه وليله واحده من لياليه اما ليلته فليله سار مع رسول‬
‫خل‬‫خله حتي اد ُ‬‫الله صلي الله عليه وسلم الي الغار فلما انتهيا اليه قال والله ل تَد ُ‬
‫قبلك فان كان فيه شيء اصابني دونك فدخل فكسحه ووجد في جانبه ثقبا فشق‬
‫ازاره وسدها به وبقي منها اثنان فالقمها رجليه ثم قال لرسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم ادخل فدخل رسول الله صلي الله عليه وسلم ووضع رأسه في حجره‬
‫جحر ولم يتحرك مخافه ان ينتبه رسول الله صلي‬ ‫ونام فلُدغ ابوبكر رجله من ال ُ‬
‫الله عليه وسلم فسقطت دموعه علي وجه رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫فقال‪ :‬مالَك يا ابابكر قال لُدغت فداك ابي وامي فتفل رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم فذهب ما يجد ثم انتقض عليه وكان سبب موته واما يومه فلما قُبض‬
‫ت العرب وقالوا لنؤدّي زكوهً فقال‪:‬‬ ‫رسول الله صلي الله عليه وسلم ارتد ِ‬
‫َ‬
‫لومنعوني عقال لجاهدتهم عليه فقلت يا خليفه رسول الله تأل ّف الناس وارفُق‬
‫بهم فقال لي اجبار في الجاهليه وخوّار في السلم؟ انه قد انقطع الوحي وتم‬
‫ي؟ رواه رزين‪.3‬‬ ‫الدّين ايُنقص وانا ح ٌّ‬

‫اما استدلل او برخلفت صديق به تفويض امامت صلوه باو‪ :‬فقد اخرج الحاكم‬
‫وابوبكر عن عاصم عن زّر عن عبدالله قال‪ :‬لما قُبض رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم قالت النصار منا امير ومنكم امير قال فاتاهم عمر رضي الله عنه فقال‪:‬‬
‫يا معشر النصار الستم تعلمون ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قد امر‬
‫م الناس فايّكم تطيب نفسه ان يتقدم ابابكر؟‬
‫ابابكر يؤ ّ‬
‫فقالت النصار‪ :‬نعوذ بالله ان نتقدم ابابكر‪.4‬‬

‫واخرج احمد عن رافع الطائي رفيق ابي بكر في غزوه السلسل قال وسألته عما‬
‫قيل من بيعتهم فقال وهو يحدّثه عما تكلمت به النصار وما كلّم به عمر بن‬
‫الخطاب النصاَر وما ذكرهم به من امامتي اياهم بامر رسول الله صلي الله عليه‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪107‬‬
‫ت ان تكون فتنه تكون بعدَها‬
‫وسلم في مرضه فبايعوني لذلك وقبلتها منهم وتخوّف ُ‬
‫ردّة‪.1‬‬

‫و اما استدلل او بر خلفت صديق به سوابق اسلميه اش‪ :‬فقد اخرج ابوبكر عن‬
‫ابن عباس في قصه التفاق علي ابي بكر ثم قلت يا معشر النصار يا معشر‬
‫المسلمين ان اولي الناس بامر رسول الله صلي الله عليه وسلم من بعده ثاني‬
‫جل من‬ ‫اثنين اذ هما في الغار ابوبكر السباق المبين ثم اخذت بيده وبادرني ر ُ‬
‫النصار فضرب علي يده قبل ان اضرب علي يده وتبايع الناس‪.2‬‬

‫اما فهميدن او خلفت خاصه خلفاء را از وقوع خلفت ايشان در ايام ظهور اسلم‬
‫و قوت او‪ :‬فقد اخرج ابو يعلي عن علقمه بن عبدالله المزني عن رجل قال كنت‬
‫ت‬‫بالمدينه في مجلس فيه عمر بن الخطاب فقال لبعض جلسائِه كيف سمع َ‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم يصف السلم فقال سمعت رسول الله صلي‬
‫سدِيسا ً ثم باذلً‬
‫الله عليه وسلم يقول‪ :‬ان السلم بدأ جذعاً ثم ثنيا ً ثم رباعيا ً ثم َ‬
‫‪3‬‬

‫فقال عمر‪ :‬فما بعد البذول ال النقصان‪.4‬‬

‫واين موافق است بمضمون آيهء "اخرج شطأه فآزره‪."...‬‬

‫اما فهميدن او خلفت خاصه خلفا از حديث قرون ثلثه‪ :‬فقد اخرج الترمذي عن‬
‫ابن عمر قال خطبَنا عمر بالجابيه فقال‪ :‬يا ايها الناس اني قمت فيكم كمقام‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم فينا قال اوصيكم باصحابي ثم الذين يلونهم ثم‬
‫الذين يلونهم ثم يفشوا الكذب حتي يحلف الرجل ول يُستحلف ويشهد الشاهد ول‬
‫يستشهد‪.‬‬

‫اما فهميدن او خلفت خاصه خود را از آنكه تا او هست فتنهء عامه نخواهد بود‪:‬‬
‫فقد اخرج البخاري عن شقيق قال سمعت حذيفه يقول‪ :‬بينما نحن جلوس عند‬
‫عمر رضي الله عنه اذ قال ايّكم يحفظ قول النبي صلي الله عليه وسلم في‬
‫الفتنه قال قلت‪ :‬فتنه الرجل في اهله وماله وولده وجاره يكفّرها الصلوه‬
‫والصدقه والَمر بالمعروف والنهي عن المنكر‪ .‬قال‪ :‬ليس عن هذا اسألك ولكن‬
‫ن بينك وبينها‬‫التي تموج كموج البحر قال ليس عليك منها بأس يا امير المؤمنين ا ّ‬
‫بابا مغلقا قال عمر ايُكسر الباب ام يفتح؟ قال‪ :‬ل بل يكسر قال عمر اذا ً ليغلق‬
‫ابدا قلت‪ :‬اجل قلنا لحذيفه اكان عمر يعلم الباب قال نعم كما اعلم ان دون غدٍ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪" - 3‬جذع" به شتری گفته می شود که چهار سال عمر داشته باشد‪" ،‬ثنی" شتری است که به شش‬
‫سدیس"‬‫سالگی داخل شده باشد‪" ،‬رباعی" همان شتری است که به هفت سالگی داخل شود‪َ " ،‬‬
‫شتریست که به هشت سالگی داخل شود و "باذل" آن شتری است که هشت سال را تکمیل کرده‬
‫باشد‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪108‬‬
‫الليله وذلك اني حدثته حديثا ليس بالغاليط فهبنا ان نسأله من الباب فأمرنا‬
‫مسروقا ً فسأله فقال من الباب؟ قال‪ :‬عمر‪.1‬‬

‫اما استدلل او بر خلفت خود به محدّثيت و موافقت وحي‪ :‬اخرج مسلم عن ابن‬
‫ت ربي في ثلث‪ :‬في مقام ابراهيم وفي الحجاب وفي‬
‫عمر قال عمر وافق ُ‬
‫اساري بدر‪.2‬‬

‫اما بيان افضليت خود در زمان خلفت خود‪ :‬اخرج محمد في المؤطا عن سالم‬
‫ت ان احدا ً اقوي علي هذا المر‬
‫بن عبدالله بن عمر قال عمر بن الخطاب لوعلم ُ‬
‫ي فمن ولي هذا المر بعدي فليعلم‬ ‫مني لكان ان اقدّم فتُضَرب عنقي اهون عل ّ‬
‫ان سيردّه عنه القريب والبعيد وايم الله ان كنت اقاتل الناس عن نفسي ‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫ت واحمد الله بكلم‬


‫واخرج مسلم عن سماك عن عمر في قصه اليلء وقلما تكلم ُ‬
‫اّل رجوت ان يكون الله يصدّق قولي الذي اقول‪.4‬‬

‫و اما بيان خلفت من بعد و شوري ساختن او در ميان شش كس‪ :‬اخرج البخاري‬
‫في قصه مقتل عمر والتفاق علي عثمان من حديث عمرو بن ميمون عن عمر‬
‫ص يا اميرالمؤمنين استخلف قال ما اجد احدا ً احق بهذا المر من هؤلء‬
‫قالوا او ِ‬
‫النفر او الرهط الذين توُفي رسول الله صلي الله عليه وسلم وهو عنهم راض‬
‫فسمي عليا وعثمان والزبير وطلحه وسعدا وعبدالرحمن‪.5‬‬

‫ومن مسند عثمان بن عفان رضي الله عنه (‪ 17‬روایت)‪:‬‬

‫اما استدلل بر خلفت خاصه مشائخ ثلثه به آنكه از سابقين بوده اند‪ :‬فقد‬
‫حصر عثمان اشرف عليهم‬ ‫اخرج الترمذي عن ابي عبدالرحمن السلمي قال لما ُ‬
‫حراء حين انتقض قال رسول الله‬ ‫فوق داره ثم قال اذكر بالله هل تعلمون ان ِ‬
‫ي او صديق او شهيد؟ قالوا‪:‬‬ ‫صلي الله عليه وسلم اثبت حراء فليس عليك ال نب ٌ‬
‫نعم‪.6‬‬

‫واخرج الترمذي عن ثمامه بن حزن القشيري في قصه طويله قال عثمان‪:‬‬


‫انشدكم بالله والسلم هل تعلمون ان رسول الله صلي الله عليه وسلم كان‬
‫علي ثبير‪ 7‬مكه ومعه ابوبكر وعمر واَنا فتحرك الجبل حتي تساقت حجارته‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪" - 7‬ث َبیر" نام کوهی‪ ،‬گفته شده این کوه در بین مکه و منی و یا در مزدلفه است‪.‬‬
‫‪109‬‬
‫ي وصديق وشهيدان‬ ‫بالحضيض قال‪ :‬فركضه رجله فقال اسكن ثبير فانما عليك نب ٌ‬
‫قالوا‪ :‬اللهم نعم قال الله اكبر شهدوا لي ورب الكعبه اني شهيد ثلثا ‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫واخرج البخاري عن عبيدالله بن علء بن الخيار في قصه قال عثمان‪ :‬اما بعد فان‬
‫الله بعث محمدا صلي الله عليه وسلم بالحق فكنت ممن استجاب لله ولرسوله‬
‫وآمنت بما بُعث به وهاجرت الهجرتين كما قلته وصحبت رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم وبايعته فوالله ما عصيته ولغششته حتي توفاه الله عزوجل ثم ابوبكر‬
‫مثله ثم عمر مثله ثم استخلفت افليس لي من الحق مثل الذي لهم؟ قلت‪ :‬بلي‬
‫قال فما هذه الحاديث التي تبلغني عنكم‪.2‬‬

‫و اما استدلل بر منع خروج بر وي به سوابق اسلميه خود پس متواتر است‬


‫جمعي كثير آنرا از ذي النورين روايت كرده اند فمن روايه ابي اسحق عن ابي‬
‫عبدالرحمن السلمي عنه‪ :‬اخرج الترمذي عن ابي عبدالرحمن السلمي قال لما‬
‫حراء‬‫حصر عثمان اشرف عليهم فوق داره ثم قال اذكركم بالله هل تعلمون ان ِ‬ ‫ُ‬
‫ي‬
‫حين انتفض قال رسول الله صلي الله عليه وسلم اثبت حراء فليس عليك ال نب ٌ‬
‫او صديق او شهيد قالوا‪ :‬نعم قال اذكركم بالله هل تعلمون ان رسول الله صلي‬
‫الله عليه وسلم قال في جيش العسره‪ 3‬من ينفق نفقه متقبّله والناس مجهدون‬
‫معسرون فجهزت ذلك الجيش قالوا‪ :‬نعم‪.‬‬

‫ثم قال اذكركم بالله هل تعلمون ان "رومه" لم تكن يشرب منها احد ال بثمن‬
‫فابتعتها فجعلتُها للغني والفقير وابن السبيل قالوا اللهم نعم واشياء عدّها‪.4‬‬

‫ومن روايه احنف بن قيس‪ :‬اخرج النسائي عن الحنف بن قيس قال خرجنا‬
‫حجاجا فقدمنا المدينه ونحن نريد الحج فبينا نحن في منازلنا نضع رحالنا اذا اتانا‬
‫آت فقال ان الناس قد اجتمعوا في المسجد وفزعوا فانطلقنا فاذا الناس‬
‫ي والزبير وطلحه وسعد بن ابي‬ ‫مجتمعون علي نفر في وسط المسجد واذا عل ِ ّ‬
‫ملءةٌ صفراء قد قنّع بها رأسه‬ ‫وقاص فانا كذلك اذا جاء عثمان بن عفان عليه ُ‬
‫فقال‪ :‬اَههُنا عل ّ‬
‫ي؟ أههنا طلحه أههنا الزبير أههنا سعد قالوا‪ :‬نعم قال فاني‬
‫انشدكم بالله الذي ل اله ال هو أتعلمون ان رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫قال‪ :‬من يبتاع من يَد بني فلن بير رومة غفر الله له فابتعته بكذا وكذا فاتيت‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم فقلت قد ابتعتها بكذا وكذا قال اجعلها سقايه‬
‫المسلمين واجرها لك قالوا اللهم نعم‪ .‬فانشدكم بالله الذي لاله ال هو أتعلمون‬
‫ان رسول الله صلي الله عليه وسلم نظر في وجوه القوم فقال من جهّز هؤلء‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬کنایه از غزوه تبوک که مسلمانان در حین حرکت برای این غزوه در تنگدستی و فقر زندگی می‬
‫کردند‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪110‬‬
‫غفر الله له يعني جيش العسره فجهزتُهم حتي ما تفقدوا عقال ً ول خطاما ً قالوا‬
‫اللهم نعم قال‪ :‬اللهم اشهد اللهم اشهد‪.1‬‬

‫ومن روايه ثمامه بن حزن القشيري عنه‪ :‬اخرج الترمذي والنسائي وهذا لفظ‬
‫ت الدار حين اشرف عليهم‬ ‫النسائي عن ثمامه بن حزن القشيري قال شهد ُ‬
‫عثمان فقال انشدكم بالله والسلم هل تعلمون ان رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم قدم المدينه وليس بها ماء يستعذب غير بير رومه فقال من يشتري بير‬
‫رومه فيجعل دلوه فيها مع دلء المسلمين بخير له منها في الجنه فاشتريتها من‬
‫صلب مالي فجعلت دلوي فيها مع دلء المسلمين وانتم اليوم تمنعوني من‬
‫الشرب منها حتي اشرب من ماء البحر‪ .‬قالوا‪ :‬اللهم نعم قال فانشدكم بالله‬
‫والسلم هل تعلمون اني جهزت جيش العسره من مالي قالوا اللهم نعم قال‬
‫فانشدكم بالله والسلم هل تعلمون ان المسجد ضاق باَهله فقال رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم من يشتري بقعه آل فلن فيزيدها في المسجد بخير له‬
‫منها في الجنه فاشتريتها من صلب مالی فزدتها في المسجد وانتم تمنعوني ان‬
‫اصلي فيه ركعتين قالو اللهم نعم قال فانشدكم بالله والسلم هل تعلمون ان‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم كان علي ثبير مكه ومعه ابوبكر وعمر واَنا‬
‫فتحرك الجبل فركضه رسول الله صلي الله عليه وسلم برجله وقال اسكن ثبير‬
‫فانما عليك نبي وصديق وشهيدان قالوا اللهم نعم قال الله اكبر شهدوا لي ورب‬
‫الكعبه يعني اني شهيد‪.2‬‬

‫ومن روايه ابي سلمه بن عبدالرحمن بن عوف‪ :‬اخرج النسائي عن ابي سلمه بن‬
‫عبدالرحمن ان عثمان اشرف عليهم حين حصروه فقال انشد بالله رجل سمع‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول يوم الجبل‪ 3‬حين اهتّز فَركلَه برجله وقال‪:‬‬
‫اسكن فانه ليس عليك ال نبي او صديق او شهيدان وانا معه فانتَشد َ له رجال ثم‬
‫قال‪ :‬انشد بالله رجل سمع رسول الله يوم بيعه الرضوان يقول هذا يد الله وهذه‬
‫يد عثمان فانتشد له رجال ثم قال انشد بالله رجل سمع رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم يوم جيش العسره يقول من ينفق نفقه متقبله فجهزت نصف الجيش‬
‫من مالي فانتشد له رجال ثم قال انشد بالله رجل سمع رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم يقول من يزيد في هذا المسجد ببيت في الجنه فاشتريته من مالي‬
‫فانتشد له رجال ثم قال انشد بالله رجل شهد رومه تباع فاشتريتها من مالي‬
‫فابَحتُها لبناء السبيل فانتشد له رجال‪.4‬‬

‫اما جواب او از قدح در سوابق اسلميه‪ :‬فقد اخرج احمد عن عاصم عن شقيق‬
‫قال لقي عبدالرحمن بن عوف الوليد بن عقبه فقال له الوليد مالي اراك قد‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬روزی که رسول خدا به همراه ابوبکر صدیق‪ ،‬عمر فاروق و عثمان ذی النورین بر کوه بال رفته و‬
‫کوه شروع به حرکت کرد‪ ...‬داستان در احادیث متعددی ذکر شده است‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪111‬‬
‫جفوت اميَر المؤمنين عثمان؟ فقال له عبدالرحمن‪ :‬ابلغه اني لم افّر يوم عينين‬
‫قال عاصم يقول يوم احد ولم اتخلّف يوم بدر ولم اترك سنة عمر قال فانطلق‬
‫فخبّر ذلك عثمان فقال اما قوله لم افر يوم عينين فكيف يعيرني بذنب قد عفا‬
‫الله عنه فقال‪" :‬ان الذين تولوا منكم يوم التقي الجمعان انما استزلهم الشيطان‬
‫ببعض ما كسبوا ولقد عفا الله عنهم‪ "1‬واما قوله اني تخلّفت يوم بدر فاني كنت‬
‫امرض رقيه بنت رسول الله حتي ماتت وقد ضرب لي رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم بسهمه ومن ضرب له رسول الله صلي الله عليه وسلم بسهمه فقد‬
‫شهد واما قوله اني لم اترك سنه عمر فاني ل اطيقها ول هو فأته فحدثه بذلك‪.2‬‬

‫و اما آن كه خود را بالقطع مي دانست كه از اهل جنت است‪ :‬فقد اخرج احمد‬
‫عن زيد بن اسلم عن ابيه قال‪ :‬شهدت عثمان يوم حوصر في موضع الجنائز ولو‬
‫القي حجر لم يقع ال علي رأس رجل فرأيت عثمان اشرف من الخوخه التي تلي‬
‫مقام جبريل عليه السلم فقال ايها الناس افيكم طلحه؟ فسكتوا ثم قال ايها‬
‫الناس افيكم طلحه فسكتوا ثم قال ايها الناس افيكم طلحه فسكتوا ثم قال ايها‬
‫الناس افيكم طلحه فقام طلحه بن عبيدالله فقال له عثمان ال اراك ههنا ما كنت‬
‫اُري انك تكون في جماعه قوم تسمع نداءي آخر ثلث مرات ثم ل تجيبني انشدك‬
‫ت انا وانت مع رسول الله صلي الله عليه وسلم في‬ ‫بالله يا طلحه تذكر يوم كن ُ‬
‫موضع كذا وكذا وليس معه احد من اصحابه غيري وغيرك قال نعم فقال لك‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم يا طلحه انه ليس من نبي ال ومعه من اصحابه‬
‫رفيق من امته معه في الجنه وان عثمان بن عفان هذا يعنيني رفيقي معي في‬
‫الجنه قال اللهم نعم ثم انصرف‪.3‬‬

‫و اما آنكه به يقين مي دانست كه اين بلوي او را پيش خواهد آمد‪ :‬فقد اخرج‬
‫الترمذي والحاكم عن اسمعيل بن ابي خالد عن قيس عن ابي سهله مولي عثمان‬
‫ي‬
‫قال قال لي عثمان يوم الدار‪ :‬ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قد عهد ال ّ‬
‫عهدا ً وانا صابر عليه‪.4‬‬

‫واخرج الحاكم والترمذي عن عائشه ان النبي صلي الله عليه وسلم قال‪ :‬يا‬
‫صك قميصا فان ارادوك علي خلعه فل تخلعه لهم‪.5‬‬‫م ُ‬
‫عثمان انه لعل الله يق ّ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫و در اواخر خلفت عثمان به علت اتساع خلفت اسلمی بعضی‬ ‫‪ - 3‬بعد از وفات عمر فاروق‬
‫تبدیلی ها در نظام حکومت به وجود آمد‪ ،‬بزرگان صحابه رضی الله عنهم که هنوز توقع خلفت‬
‫فاروقی را در سر می پرورانیدند از این تبدیلی ها و بعضی نابسامانی ها در دستگاه حکومت ناراض‬
‫بودند و شکایت داشتند و از همه مهمتر این که دشمنان اسلم که در نبردهای رویاروئی در مقابل‬
‫فرزندان اسلم بارها شکست خورده بودند‪ ،‬مشکلت ریز حکومت اسلمی را به مراتب کلن تر جلوه‬
‫داده و به این طریق از مسلمانان فاتح و به طور خاص از داماد پیامبر خدا انتقام گرفتند‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪112‬‬
‫وصح من حديث ابي موسي قوله صلي الله عليه وسلم ب ّ‬
‫شره بالجنه علي بلوي‬
‫تصيبه‪.1‬‬

‫واما آنكه بالقطع مي دانست كه وي بر حق است‪ :‬فقد اخرج الترمذي من حديث‬


‫مره بن كعب ان رسول الله ذكر الفتن فقّربها فمّر رجل مقنّع في ثوب فقال هذا‬
‫ت عليه بوجهه فقلت‬
‫ت اليه فإذا هو عثمان بن عفان فاقبل ُ‬ ‫يومئذ علي الهدي فقم ُ‬
‫هذا قال نعم‪.2‬‬

‫واخرج الترمذي عن ابن عمر قال ذكر رسول الله صلي الله عليه وسلم فتنه‬
‫فقال يقتل هذا فيها مظلوما ً لعثمان‪.3‬‬

‫واخرج الحاكم عن ابي هريره قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫يقول‪ :‬انها ستكون فتنه واختلف واختلف وفتنه قال قلنا يا رسول الله فما تأمرنا‬
‫قال عليكم بالمير واصحابه واشار الي عثمان‪.4‬‬

‫واخرج احمد عن كثير ابن الصلت قال اغفي‪ 5‬عثمان في اليوم الذي قُتل فيه‬
‫فاستيقظ فقال‪ :‬لو ل ان يقول الناس تمني عثمان الفتنه لحدثتكم قال قلنا‬
‫اصلحك الله فحدِّثنا فلسنا نقول ما يقول الناس فقال اني رأيت رسول الله في‬
‫منامي هذا فقال انك شاهد معنا الجمعه‪.6‬‬

‫واخرج احمد عن نائله بنت الفُرافضه امرأه عثمان بن عفان قالت‪ :‬نعس امير‬
‫المؤمنين عثمان فاغفي فاستيقظ فقال ليقتلني القوم قلت‪ :‬كل ان شاء الله لم‬
‫يبلغ ذلك ان رعيتك استعتبوك قال‪ :‬اني رأيت رسول الله في منامي وابابكر‬
‫وعمر فقال تفطر عندنا الليله‪.7‬‬

‫ومن مسند علي بن ابي طالب رضي الله عنه‪ 36( 8‬روایت)‪:‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬کمی دیر تر از معمول همیشه خوابید‪.‬‬


‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫مبنی بر این که شیخین افضل امت هستند وجود‬ ‫‪ - 8‬تصریحات زیادی به طور متواتر از علی مرتضی‬
‫دارد‪ ،‬با وجود این که روافض در کتمان حق شهره آفاق هستند این تصریحات را نتوانسته اند از نهج‬
‫البلغه و کتب دیگر که مشتمل بر برخی سخنان دربار آن جناب است بردارند‪.‬‬
‫‪113‬‬
‫اما شروط خلفت‪ :‬فقد اخرج احمد عن عبدالملك بن عمير عن عماره بن‬
‫روَيبه عن علي بن ابي طالب قال‪ :‬سمعتْ اذ ُناي ووعاه قلبي من رسول الله‬
‫الناس تبعٌ لقريش صالحهم تبع لصالحهم وشرارهم تبع لشرارهم‪.1‬‬

‫واخرج ابويعلي عن علي ان رسول الله خطب الناس ذات يوم فقال ال ان‬
‫المراء من قريش ال ان المراء من قريش ال ان المراء من قريش ما اقاموا‬
‫حكّموا فعدلوا وما عاهدوا فوفوا وما استرحموا فرحموا فمن لم يفعل‬ ‫بثلث‪ :‬ما ُ‬
‫ذلك منهم فعليه لعنه الله والملئكة والناس اجمعين ‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫اما بيان افضليت شيخين پس از وي متواتر شده مرفوعا ً وموقوفا ً هر چند اين‬
‫مسئله مذهب جميع اهل حق است اما كسی از صحابه آن را مصّرح تر و محكم‬
‫تر چون علي مرتضي نياورده اما مرفوعه‪ :‬فحديث ابي بكر وعمر سيدا كهول‬
‫اهل الجنه روي بطريق متعدده عنه ومن طريق الشعبي عن الحارث عن علي‬
‫اخرج الترمذي وابن ماجه عن النبي قال ابوبكر وعمر سيدا كهول اهل الجنه من‬
‫الولين والخرين ما خل النبيين والمرسلين ل تخبرهما يا علي‪.3‬‬

‫ومن طريق وُلد الحسن بن علي‪ :‬اخرج عبدالله ابن احمد في زوائد المسند عن‬
‫الحسن بن زيد بن حسن قال حدثني ابي عن ابيه عن علي قال‪ :‬كنت عند النبي‬
‫فاقبل ابوبكر وعمر فقال يا علي هذان سيدا كهول اهل الجنه وشبابها بعد النبيين‬
‫والمرسلين‪.4‬‬

‫ومن طريق وُلد حسين بن علي‪ :‬اخرج الترمذي عن الزهري عن علي بن حسين‬
‫عن علي ابن ابي طالب قال كنت مع رسول الله اذا طلع ابوبكر وعمر فقال‬
‫رسول الله‪ :‬هذان سيدا كهول اهل الجنه من الولين والخرين ال النبيين‬
‫والمرسلين يا علي ل تخبرهما‪.5‬‬

‫وقد وافق عليا رضي الله عنه غيره من الصحابه‪ :‬فقد اخرج الترمذي عن انس‬
‫قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم لبي بكر وعمر‪ :‬هذان سيدا كهول اهل‬
‫الجنه من الولين والخرين ل تخبرهما يا علي‪.6‬‬

‫واخرج ابن ماجه عن ابي جحيفه قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم‪:‬‬
‫ابوبكر وعمر سيدا كهول اهل الجنه من الولين والخرين ال النبيين والمرسلين ‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪114‬‬
‫ومن موقوفه‪ :‬خير هذه المه ابوبكر ثم عمر‪.1‬‬

‫و آن را جمعي كثير روايت كرده اند‪ 2‬فمن روايه ابنه محمد بن الحنفيه عنه‪:‬‬
‫اخرج البخاري وابوداود من طريق سفيان الثوري عن جامع بن راشد قال حدثنا‬
‫ابويعلي عن محمد بن الحنفيه قال قلت لَبي‪ :‬ايّ الناس خيٌر بعد النبي صلي الله‬
‫ت ان يقول عثمان‬ ‫من؟ قال‪ :‬ثم عمر فخشي ُ‬ ‫عليه وسلم؟ قال‪ :‬ابوبكر قلت ثم َ‬
‫قلت ثم انت قال‪ :‬ما انا ال رجل من المسلمين‪.3‬‬

‫ومن روايه عبدالله بن سلمه عنه‪ :‬اخرج ابن ماجه عن عبدالله بن سلمه قال‬
‫ت عليا يقول‪ :‬خير الناس بعد رسول الله صلي الله عليه وسلم ابوبكر وخير‬
‫سمع ُ‬
‫الناس بعد ابي بكر عمر ‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫ومن روايه علقمه بن قيس‪ :‬اخرج احمد ومن روايه عبدالخير صاحب لواء علي‬
‫عنه وفي طرقها العدد فقد روي عنه حبيب بن ابي ثابت عن عبد خير قال‬
‫سمعت عليا يقول علي المنبر‪ :‬اَل اخبركم بخير هذه المه بعد نبيها قال فذكر‬
‫‪5‬‬
‫ابابكر ثم قال ال اخبركم بالثاني قال فذكر عمر ثم قال لو شئت لَنبأتكم بالثالث‬
‫قال وسكت فرأينا انه يعني نفسه‪ .‬قال سعيد فقلت انت سمعت عليا يقول هذا‬
‫قال نعم ورب الكعبه واِل ص َّ‬
‫متا‪.6‬‬

‫وروي عطاء بن السائب عن عبد خير عن علي قال ال اخبركم بخير هذه المه‬
‫ب‪.7‬‬‫بعد نبيها ابوبكر وخيرها بعد ابي بكر عمر ثم يجعل الله الخير حيث اح َّ‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬این روایت را هشتاد راوی از علی مرتضی روایت نموده اند که از هر راوی به سندهای متعدد‬
‫نقل شده است چنان چه شاه صاحب در فصل هشتم همین کتاب و شیخ السلم ابن تیمیه در منهاج‬
‫السنه النبویه این مطلب را ذکر کرده اند‪ .‬مصنف مرحوم در اینجا فقط سیزده سند را به طور نمونه‬
‫آورده اند‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬شخص سومی که علی اسمش را در آن مجلس ذکرنکرد قطعا عثمان بود چنان چه در‬
‫صفحات بعدی از حسن روایتی را ذکر می کنیم که ایشان فرمود‪ :‬اگر علی نام شخص سوم را‬
‫می گرفت همانا عثمان ذی النورین نام می برد‪ .‬و اما در این جا به این سبب از عثمان نام نگرفت‬
‫که عده ای از فتنه افروزان و قاتلین عثمان در لشکر علی موجود بودند که با شنیدن این سخن از‬
‫علی شورش و فتنه ی بیشتر برپا می نمودند‪.‬‬
‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪115‬‬
‫وروي عن المسيب بن عبد خير عن ابيه قال قام علي فقال‪ :‬خير هذه المه بعد‬
‫نبيها ابوبكر وعمر وانا قد احدثنا بعدهم احداثا ً يقضي الله فيها ما يشاء‪ .1‬وعن ابي‬
‫اسحق عن عبد خير عن علي‪ :‬خير هذه المه بعد نبيها ابوبكر وعمر‪.2‬‬

‫ومن روايه ابي جحيفه عنه وفي طرقها العدد عن عاصم بن ابي النجود عن زّر‬
‫يعني ابن حبيش عن ابي جحيفه قال سمعت عليا يقول‪ :‬ال اخبركم بخير هذه‬
‫المه بعد نبيها ابوبكر ثم قال ال اخبركم بخير هذه المه بعد ابي بكر عمر‪.3‬‬

‫وعن الشعبي قال حدثني ابوجحيفه الذي كان علي يسميه وهب الخير قال علي‪:‬‬
‫يا ابا جحيفه ال اخبرك با فضل هذه المه بعد نبيها قال قلت‪ :‬بلي قال ولم اكن‬
‫اري احدا ً لَفضل منه قال‪ :‬افضل هذه المه بعد نبيها ابوبكر وبعد ابي بكر عمر‬
‫وبعد هما آخر ثالث ولم يسمه‪.4‬‬

‫وعن ابي اسحق عن ابي جحيفه قال قال علي‪ :‬خير هذه المه بعد نبيها ابوبكر‬
‫وبعد ابي بكر عمر ولو شئت اخبرتكم بالثالث‪.5‬‬

‫شَرط علي وكان تحت المنبر فحدثني‬ ‫وعن عون بن ابي جحيفه قال كان ابي من ُ‬
‫ابي انه صعد المنبر يعني عليا فحمد الله واثني عليه وصلي علي النبي صلي الله‬
‫عليه وسلم وقال‪ :‬خير هذه المه بعد نبيها ابوبكر والثاني عمر وقال يجعل الله‬
‫الخير حيث احب‪.6‬‬

‫وعن سفيان الثوري عن السود بن قيس عن رجل عن علي انه قال يوم الجمل‪:‬‬
‫ان رسول الله صلي الله عليه وسلم لم يعهد الينا عهدا نأخذ به في امارة ولكنه‬
‫شيء رأيناه من قِبَل انفسنا ثم استخلف ابوبكر‪ ،‬رحمة الله علي ابي بكر فاقام‬
‫واستقام ثم استخلف عمر‪ ،‬رحمة الله علي عمر فاقام واستقام حتي ضرب‬
‫الدين بجرانه‪ .7‬اخرج هذه الروايات كلها احمد‪.‬‬

‫ومن روايه مسعر بن كدام عن عبدالملك بن ميسره عن النزال بن سبره عن‬


‫علي قال‪ :‬خير هذه المه بعد نبيها ابوبكر وعمر اخرجه ابوعمر في الستيعاب‪.8‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫جران یعنی‪ :‬کمال قوت‪ .‬مثل این روایت در کتب شیعه نیز موجود می باشد‪ .‬نگا‪ :‬نهج‬
‫ِ‬ ‫‪-7‬‬
‫البلغه جلد دوم‪ ،‬صفحه ‪ 253‬طبع مصر‪.‬‬
‫‪8‬‬

‫‪116‬‬
‫ومن موقوفه‪ :‬اخرج الحاكم عن قيس المحاربي قال سمعت عليا يقول‪ :‬سبق‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم وصلي ابوبكر وثلث عمر ثم خبَطَتْنا فتنه ويعفو‬
‫الله عمن يشاء‪.1‬‬

‫وعن الشعبي عن ابي وائل قال قيل لعلي بن ابي طالب ال تستخلف علينا؟ قال‪:‬‬
‫ما استخلف رسول الله صلي الله عليه وسلم فاستخلِف ولكن ان يرد الله‬
‫بالناس خيرا ً فسيجمعهم بعدي علي خيرهم‪.2‬‬

‫ومن موقوفه المشتمل علي المرفوع‪ :‬ما اخرج البخاري وغيره عن ابن ملكيه انه‬
‫سمع ابن عباس يقول ُوضع عمر رضي الله عنه علي سريره فتَكنّفه الناس‬
‫ي فاذا علي‬‫يدعون ويصلون قبل ان يرفع وانا فيهم فلم يرعني ال رجل اخذ منكب ّ‬
‫ي ان القي الله‬‫ت احدا احب ال ّ‬
‫حم علي عمر وقال ما خلف َ‬ ‫رضي الله عنه فتر ّ‬
‫ت لظن ان يجعلك الله مع صاحبيك وحسبت اني‬ ‫بمثل عمله منك وايُّم الله ان كن ُ‬
‫كنت كثيرا اسمع النبي صلي الله عليه وسلم يقول ذهبت انا وابوبكر وعمر‬
‫ودخلت انا وابوبكر وعمر‪.3‬‬

‫واخرج احمد عن نافع عن ابن عمر قال ُوضع عمر بن الخطاب بين المنبر والقبر‬
‫فجاء علي بن ابي طالب حتي قام بين يدي الصفوف فقال هو هذا ثلث مرات ثم‬
‫ي من ان القاه بصحيفة بعد‬ ‫قال رحمة الله عليك ما من خلق الله احد احب ال ّ‬
‫جي عليه ثوبه ‪ .‬واخرج احمد‬
‫‪4‬‬
‫مس ّ‬‫صحيفه النبي صلي الله عليه وسلم من هذا ال ُ‬
‫مسجي ثوبه قد قضي‬ ‫عن عون بن ابي جحيفه عن ابيه قال كنت عند عمر وهو ُ‬
‫ص فو‬‫ي فكشف الثوب عن وجهه ثم قال‪ :‬رحمة الله عليك ابا حف ٍ‬ ‫نحبه فجاء عل ّ‬
‫ب الي ان القي الله‬
‫الله ما بقي بعد رسول الله صلي الله عليه وسلم احد ٌ اح ّ‬
‫بصحيفته منك‪.5‬‬

‫واخرج الحاكم عن سفيان بن عيينه عن جعفر بن محمد عن ابيه عن جابر بن‬


‫مسجي فقال صلي الله عليك ثم قال‪ :‬ما‬‫عبدالله ان عليا ً دخل علي عمر وهو ُ‬
‫ي ان القي الله بما في صحيفته من هذا المسجي‪ .6‬واخرج‬‫من الناس احد احب ال ّ‬
‫محمد في كتاب الثار عن ابي حنيفه عن محمد بن علي مرسل نحوا من ذلك ‪.‬‬
‫‪8‬‬ ‫‪7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪ - 7‬مرسل به روایتی گفته می شود که "تابعی" نام صحابی که روایت را از او شنیده ذکر نکند‪.‬‬
‫‪8‬‬

‫‪117‬‬
‫اما بيان آنكه هر كه مرتضي را تفضيل دهد بر شيخين مبتدع است ومستحق‬
‫ي‪:‬‬
‫حجل قال قال عل ّ‬
‫تعزير‪ :‬فقد اخرج ابوعمر في الستيعاب عن الحكم بن َ‬
‫ضلني احد علي ابي بكر وعمر ال جلدته حد ّ المفتري ‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫ليف ّ‬
‫قال ابوالقاسم الطلحي في كتاب السنه له‪ :‬اخبرنا ابوبكر بن مردويه قال حدثنا‬
‫سليمان بن احمد حدثنا الحسن بن منصور الرماني حدثنا داود بن معاذ حدثنا‬
‫ابوسلمه العتكي عبدالله بن عبدالرحمن عن سعيد بن ابي عروبة عن منصوربن‬
‫ضلونه علي ابي بكر وعمر فصعد‬ ‫المعتمر عن علقمه قال بلغ عليا ً ان اقواما ً يف ّ‬
‫ضلوني‬‫المنبر فحمد الله واثني عليه ثم قال‪ :‬ايها الناس! انه بلغني ان قوما يف ّ‬
‫ت فیه لعاقبت فيه فمن سمعته بعد هذا اليوم‬ ‫ت تقدم ُ‬ ‫علي ابي بكر وعمر ولو كن ُ‬
‫يقول هذا فهو مفترٍ عليه حد المفتري ثم قال ان خير هذه المة بعد نبيها ابوبكر‬
‫ثم عمر ثم الله اعلم بالخير بعدُ‪ .‬قال‪ :‬وفي المجلس الحسن بن علي فقال‪:‬‬
‫مي عثمان‪.2‬‬ ‫مي الثالث لس ّ‬
‫والله لو س ّ‬
‫واخرج ابوالقاسم عن عبد خير صاحب لواء علي ان عليا ً قال ال اخبركم باوّل من‬
‫يدخل الجنه من هذه المه بعد نبيها؟ فقيل له‪ :‬بلي يا اميرالمؤمنين قال ابوبكر ثم‬
‫عمر قيل فتدخلنها قبلك يا اميرالمؤمنين فقال علي‪ :‬اِي والذي فلق الحبه وبَرء‬
‫النسمه ليدخلنها واني لمع معاويه موقوف في الحساب‪ .3‬ومما يدل علي‬
‫بشارتهما بالجنه من حديثه‪ :‬اخرج البخاري من حديث الحسن بن محمد بن علي‬
‫ي عن علي ان النبي صلي الله وعليه‬ ‫انه سمع عبيدالله بن ابي رافع كاتب عل ّ‬
‫ل الله‬‫وسلم قال في قصه حاطب بن ابي بلتعه ‪ :‬انه قد شهد بدرا ً و ما يدريك لع ّ‬
‫‪4‬‬

‫اطّلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم فقد غفر ُ‬


‫ت لكم‪.5‬‬

‫ومما يدل علي كونهما من السابقين المقربين من حديثه‪ :‬اخرج الترمذي عن‬
‫علي قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪ :‬ان لكل نبي سبعه نجباء رقباء‬
‫من هم؟ قال‪ :‬انا وابناي وجعفر وحمزه وابوبكر وعمر‬ ‫واُعطي ُ‬
‫ت اربعه عشر قلنا‪َ :‬‬
‫ومصعب بن عمير وبلل وسلمان وعمار وعبدالله بن مسعود وابوذر والمقداد‪.6‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬واقعه از این قرار است که چون آن حضرت صلی الله علیه و سلم اقدام به فتح مکه نمودند‪،‬‬
‫حاطب ابن ابی بلتعه خواست تا بعضی از اقوام و خویشان خویش در مکه را از تصمیم آن حضرت‬
‫آگاه سازد‪ .‬جبرئیل علیه السلم نازل شده و واقعه را به آن حضرت گذارش داد‪ .‬رسول خدا علی را‬
‫مأمور ساختند تا قاصد را از نیمه راه برگرداند‪ .‬بعد از این واقعه عمر بر افروخنه شده و می‬
‫خواست حاطب بن ابی بلتعه را به قتل برساند که پیامبر گرامی این حدیث را ارشاد فرموده و برای‬
‫مشارکین بدر سند افتخار و کامیابی ابدی را جاری ساختند‪.‬‬
‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪118‬‬
‫اما استدلل بر خلفت شيخين از جهت معامله منتظر الماره من حديثه‪ :‬اخرج‬
‫من‬
‫الحاكم عن ابي اسحق عن زيد بن يَسمع عن علي قال قيل‪ :‬يا رسول الله! َ‬
‫مروا ابابكر تجدوه هاديا ً امينا ً زاهدا ً في الدنيا راغبا ً في‬
‫مر بعدك؟ قال ان تؤ ّ‬
‫نؤ ّ‬
‫الخره وان تؤمروا عمر تجدوه قويا ً امينا ً ل يخاف في الله لومه لئم وان تؤمروا‬
‫عليا ً ‪-‬ول اراكم فاعلين‪ -‬تجدوه هاديا ً مهديا ً يأخذ بكم الطريق المستقيم‪.1‬‬

‫واما استدلل بر خلفت شيخين از جهت تعريض جلي من حديثه‪ :‬اخرج الترمذي‬
‫ي قال قال رسول الله صلي الله‬ ‫من حديث ابي حبّان التيمي عن ابيه عن عل ّ‬
‫ملني الي دار الهجره واعتق بللً‬‫وعليه وسلم‪ :‬رحم الله ابابكر زوّجني ابنته وح َ‬
‫من ماله‪ ،‬رحم الله عمر يقول الحق وان كان مّرا تركه الحق وماله صديق‪ ،‬رحم‬
‫الله عثمان تستحييه الملئكه‪ ،‬رحم الله عليا ً اللهم اَدِر الحق معه حيث دار‪.2‬‬

‫اما استدلل بر خلفت صديق از جهت تفويض امامت صلة به او‪ :‬فاخرج ابوعمر‬
‫في الستيعاب عن الحسن البصري عن قيس بن عباد قال قال لي علي بن ابي‬
‫طالب ان رسول الله صلي الله وعليه وسلم مرِض ليالي واياما ً ينادي بالصلوة‬
‫فيقول مروا ابابكر يصلي بالناس فلما قبض رسول الله صلي الله وعليه وسلم‬
‫ت فاذا الصلة علَم السلم وقوام الدين فرضينا لدنيانا من رضي رسول الله‬ ‫نظر ُ‬
‫صلي الله وعليه وسلم لديننا فبايعنا ابابكر ‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫واما ثنائه علي الصديق بعد موته‪ :‬ذكر ابوعمر في ترجمة اسيد بن صفوان انه‬
‫ادرك رسول الله صلي الله وعليه وسلم وروي عن علي حديثا ً حسنا في ثنائه‬
‫علي ابي بكر يوم مات رواه عمر بن ابراهيم بن خالد عن عبدالملك بن عمير عن‬
‫اسيد بن صفوان وكان قد ادرك النبي صلي الله وعليه وسلم قال لما قبض‬
‫جت المدينه بالبكاء ودهش القوم كيوم قُبض‬ ‫جي يثوب ارت ّ‬
‫س ّ‬
‫ابوبكر رحمه الله و ُ‬
‫رسول الله صلي الله وعليه وسلم فاقبل علي بن ابي طالب مسرعا ً باكياً‬
‫مسترجعا ً حتي وقف علي باب البيت فقال‪ :‬رحمك الله يا ابابكر وذكر الحديث‬
‫بطوله‪.4‬‬

‫ثم وجدت هذا الحديث في الرياض النضره وهذا لفظه عن اسيد بن صفوان وكان‬
‫جت‬ ‫جي عليه وارت ّ‬‫قد ادرك النبي صلي الله وعليه وسلم قال‪ :‬لما قُبض ابوبكر س ّ‬
‫ي‬
‫المدينه بالبكاء عليه كيوم قبض رسول الله صلي الله وعليه وسلم فجاء عل ّ‬
‫مسترجعا ً وهو يقول‪ :‬اليوم انقطعت خلفه النبوه حتي وقف علي باب البيت الذي‬
‫فيه ابوبكر وهو مسجي فقال يرحمك الله يا ابابكر كنت اِلْف رسول الله صلي‬
‫الله وعليه وسلم واُنسه ومسترجعه وثقته وموضع سره ومشاورته كن َ‬
‫ت اول‬
‫القوم اسلما ً واخلصهم ايمانا ً واشدهم يقينا ً واَخوفهم لله واعظمهم غناءً في دين‬
‫الله واحوطهم علي رسول الله صلي الله وعليه وسلم واَحْدَبهم علي السلم‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪119‬‬
‫وايمنهم علي اصحابه واحسنهم صحبه واكثرهم مناقب وافضلهم سوابق وارفعهم‬
‫سمتاً‬ ‫درجه واقربهم وسيله واشبههم برسول الله صلي الله وعليه وسلم هديا ً و َ‬
‫ه وفضل ً واشرفهم منزله واكرمهم عليه واوثقهم عنده فجزاك الله عن‬ ‫ورحم ً‬
‫السلم خيرا ً وعن رسوله خيرا ً كنت عنده بمنزله السمع والبصر صدّقت‪ 1‬رسول‬
‫ماك الله عّز وجل في تنزيله‬ ‫الله صلي الله وعليه وسلم حين كذ ّبه الناس فس ّ‬
‫صدّيقا فقال‪" :‬والذي جآء بالصدق وصدّق به"‪ .‬الذي جاء بالصدق محمد صلي الله‬
‫وعليه وسلم وصدّق به ابوبكر وآسيته حين بخلوا وقمت به عند المكاره حين عنه‬
‫منَزل‬‫قعدوا وصحبتْه في الشدة‪ ،‬اكرم الصحابه ثاني اثنين وصاحبه في الغار ال ُ‬
‫عليه السكينه والوقار ورفيقه في الهجره وخليفته في دين الله وامته‪ ،‬احسنت‬
‫ت حين وهن‬ ‫الخلفه حين ارتد ّ الناس وقمت بالمر مالم يقم به خليفه نبي فنهض َ‬
‫ت منهاج رسول الله‬ ‫اصحابك وبرزت حين استكانوا وقويت حين ضعفوا ولزم َ‬
‫ه حقا ً لم تنازع ولم تُصدَع برغم‬
‫ت خليف ً‬
‫صلي الله وعليه وسلم اذ هموا كن َ‬
‫المنافقين وكَبْت الكافرين وكره الحاسدين وغيظ الباغين وقمت بالمر حين‬
‫ت اذ تَتعتَعوا‪ 2‬ومضيت بنور الله اذ وقفوا فاتّبعوك فهُدوا وكنت اخفضهم‬ ‫فشلوا وثب ّ‬
‫صوتا ً واعلهم فوقا ً وامثلهم كلما ً واصوبهم منطقا ً واطولهم صمتا ً وابلغهم قولً‬
‫واشجعهم نفسا ً واعرفهم بالمور واشرفهم عمل ً كنت والله للدين يعسوبا‪ 3‬اولً‬
‫حين نفر عنه الناس وآخرا ً حين اقبلوا كنت للمؤمنين ابا ً رحيما ً حتي صاروا عليك‬
‫عيال ً فحملت اثقال ما ضعفوا ورعيت ما اهملوا وحفظت ما اضاعو وعلمت ما‬
‫جهلوا وشمرت اذ خفضوا وصبرت اذ جزعوا فادركت اوتار ما طلبوا وراجعوا‬
‫رشدهم برأيك فظفروا ونالوا بك مالم يحتسبوا‪ ،‬كنت علي الكافرين عذابا ً صباً‬
‫ولهبا ً وللمؤمنين رحمه وانسا ً وحصناً‪ ،‬فطرت والله بعُبابها وفزت بحبابها‪ 4‬وذهبت‬
‫حجتك ولم تضعف بصيرتك ولم تجبن نفسك‬ ‫بفضائلها وادركت سوابقها ولم تغلل ُ‬
‫ت كالجبل الذي لتحركه القواصف ول تزيله العواصف‬ ‫جر‪ ،‬كن َ‬
‫ولم يرع قلبك ولم ت َ‬
‫ن الناس علينا في صحبتك‬ ‫وكنت كما قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪ :‬ام ّ‬
‫وذات يدك وكنت كما قال ضعيفا ً في بدنك قويا ً في امر الله متواضعا ً في نفسك‬
‫عظيما ً عند الله جليل ً في اعين الناس كبيرا ً في انفسهم لم يك لحد فيك مغمز‬
‫ول لقائل فيك مهمز ول لَحد فيك مطمع ول لمخلوق عندك هوادَ ة‪ ،‬الضعيف‬
‫الذليل عندك قوي عزيز حتي تأخذ بحقه والقوي عندك ضعيف ذليل حتي تأخذ‬
‫منه الحق‪ ،‬القريب والبعيد عندك في ذلك سواءٌ‪ ،‬اقرب الناس اليك اطوعهم لله‬
‫واتقاهم له‪ ،‬شانك الحق والصدق والرفق‪ ،‬قولك حكم وحتم وامرك جلم وحزم‬
‫ورأيك علم وعزم‪ ،‬فاقلعت‪ 5‬وقد نهج السبيل وسهل العسير واطفئت النيران‬

‫‪ - 1‬در نسخه ی که به دسترس این جانب قرار دارد کلمه "صدفت" آمده است اما جای هیچ تردیدی‬
‫نیست که "صدّقت" صحیح است به دلیل این که در عبارت جمله ی "حین کذ ّبه‪ "...‬آمده است‪.‬‬

‫‪ - 2‬و تو ثابت قدم باقی ماندی آن گاه که بقیه ی مردم در شک و تردید واقع شدند‪.‬‬

‫‪ - 3‬سردار‪.‬‬

‫‪ - 4‬بخاطر کمالت و شایستگی های که داشتی به دریای خلفت داخل شدی و آن را تا آخر پیمودی‪.‬‬

‫‪ - 5‬وقتی از ما مفارقت کردی (از بین ما رفتی)‪.‬‬


‫‪120‬‬
‫واعتدل بك الدين وقوي بك اليمان وثبت السلم والمسلمون وظهر امرالله ولو‬
‫كره الكافرون‪ ،‬فسبقت والله سبقا ً بعيدا واتعبت من بعدك اتعابا ً ‌شديداً‪ ،‬فزت‬
‫بالخير فوزا ً مبينا ً فجلَلت عن البكاء وعظمت رزيّتك في السماء وهدّت مصيبتك‬
‫النام فاِنا لله وانا اليه راجعون رضينا عن الله قضاءه وسلمنا له امره فو الله لن‬
‫يصاب المسلمون بعد رسول الله بمثلك ابداً‪ ،‬كنت للدين عزا ً وحرزا ً وكهفاً‬
‫حقك الله نبیك‬ ‫ه وغيظاً‪ ،‬فال َ‬
‫ه وحصنا ً وغيثا ً وعلي المنافقين غلظ ً‬
‫وللمؤمنين فئ ً‬
‫صلي الله وعليه وسلم‪ ،‬ول حّرمنا اجرك ول اضلّنا بعدك فانا لله وانا اليه‬
‫راجعون‪ .‬قال وسكت الناس حتي انقضي كلمه ثم بكوا حتي علت اصواتهم‬
‫وقالوا‪ :‬صدقت يا ختن رسول الله‪.1‬‬

‫اما تبريته علي نفسه من قتل عثمان‪ 2‬والشهاده علي فضله‪ :‬فقد اخرج الحاكم‬
‫من طريقين من حديث هارون بن اسمعيل الخزاز عن قره بن خالد عن قيس بن‬
‫عباد قال سمعت عليا رضي الله عنه يوم الجمل يقول‪ :‬اللهم اني ابرأ اليك من‬
‫دم عثمان ولقد طاش عقلي يوم قتل عثمان وانكرت نفسي وجاءوني للبيعه‬
‫فقلت والله اني لَستحيي من الله ان ابايع قوما ً قتلوا رجل قال له رسول الله‬
‫صلي الله وعليه وسلم ال نستحيي ممن يستحي منه الملئكه واني لستحيي من‬
‫الله ان ابايع وعثمان قتيل الرض لم يُدفن بعد فانصرفوا فلما دُفن رجع الناس‬
‫فسألوني البيعه فقلت‪ :‬اللهم اني مشفق مما اقدم عليه ثم جاءت عزيمه فبايعت‬
‫فلقد قالوا يا اميرالمؤمنين فكانما صدع قلبي وقلت‪ :‬اللهم خذ مني لعثمان حتي‬
‫يرضي‪.3‬‬

‫واخرج الحاكم عن الوزاعي سمعت ميمون بن مهران يذكر ان علي بن ابي‬


‫طالب رضي الله عنه قال‪ :‬ما يسّرني ان اخذت سيفي في قتل عثمان وان لي‬
‫الدينا وما فيها‪.4‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث اسماعيل بن ابي خالد عن حصين الحارثي قال جاء‬
‫علي بن ابي طالب الي زيد بن ارقم رضي الله عنه يعوده وعنده قوم فقال علي‬
‫اسكُتوا اسكتوا فوالله ل تسألوني عن شيء ال اخبرتكم فقال زيد‪ :‬انشدك الله‬
‫انت قتلت عثمان؟ فاَطَرق عل ّ‬
‫ي ساعه ثم قال والذي فلق الحبه وبرء النسمه ما‬
‫قتلتُه ول امرت بقتله‪.5‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬روایات بی شماری از علی مرتضی ذکر شده است که ایشان بر شهادت عثمان اندوهگین بوده‬
‫و خویشتن را از دست داشتن در قتل آن جناب بری می دانست‪ ،‬بطور مثال مراجعه شود به ‪ :‬نهج‬
‫البلغه ‪.2/7‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪121‬‬
‫واما شهادته علي عثمان بانه "من الذين آمنوا ثم اتقوا وآمنوا ثم اتقوا واحسنوا‪"1‬‬
‫ل‪:"2‬‬ ‫وانه من اهل الجنه ممن قال الله تعالي فيهم "ونزعنا ما في صدورهم من ِغ ّ‬
‫فقد اخرج الحاكم من حديث الحاطبي عبدالرحمن بن محمد عن ابيه قال لما كان‬
‫يوم الجمل خرجت انظر في القتلي قال فقام علي والحسن ابن علي وعمار بن‬
‫ياسر ومحمد بن ابي بكر وزيد بن صوحان في القتلي قال فابصر الحسن بن علي‬
‫قتيل ً مكبوبا ً علي وجهه فقلبه علي قفاه ثم صرخ ثم قال‪ :‬انا لله وانا اليه راجعون‬
‫من هو يا بني؟ قال‪ :‬محمد بن طلحه بن عبيدالله‬ ‫فرخ قريش والله فقال له ابوه‪َ :‬‬ ‫ْ‬
‫فقال‪ :‬انا لله وانا اليه راجعون اما والله لقد كان شابا صالحا ً ثم قعد كئيبا حزيناً‬
‫فقال الحسن‪ :‬يا ابت قد كنت انهاك عن هذا السير فغلبك علي رأيك فلن وفلن‬
‫ت قبل هذا بعشرين سنه‪ .‬قال محمد‬ ‫ي ولوددت لو اني م ّ‬ ‫قال قد كان ذلك يا بُن ّ‬
‫بن حاطب‪ :‬فقمت فقلت يا اميرالمؤمنين انّا قادمون المدينه والناس سائلونا عن‬
‫م عمار بن ياسر ومحمد ابن ابي بكر فقال وقال‬ ‫عثمان فماذا نقول فيه؟ قال فاغت ّ‬
‫فقال لهما علي يا عمار ويا محمد تقولن ان عثمان استاثر واساء الِمْرة وعاقبتم‬
‫حكم عدل يحكم بينكم ثم قال يا محمد‬ ‫والله فاَسأتم العقوبه ومستقدمون علي َ‬
‫سئلت عن عثمان فقلت‪ :‬كان والله "من الذين‬ ‫بن حاطب اذا قدمت المدينه و ُ‬
‫امنوا ثم اتقو وآمنوا ثم اتقوا واحسنوا والله يحب المحسنين وعلي الله فليتوكل‬
‫المؤمنون‪"3‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث هارون بن عنزه عن ابيه قال‪ :‬رأيت عليا ً رضي الله عنه‬
‫خوَرنق‪ 4‬وهو علي سرير وعنده ابان بن عثمان فقال‪ :‬اني لرجوا ان اكون انا‬ ‫بال َ‬
‫ل اخوانا ً علي‬
‫وابوك من الذين قال الله عزو جل‪" :‬ونزعنا ما في صدورهم من غ ٍ‬
‫سرر متقابلين"‪.‬‬
‫ٍ‬

‫ومن مسند ابي عبيده بن الجراح ومعاذ بن جبل رضی الله عنهما‬
‫(‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫اما ما يستدل به من حديثهما علي خلفتهم الخاصه من جهه وقوع خلفتهم‬


‫في مرتبه سماها النبي صلي الله وعليه وسلم خلفه ورحمه‪ :‬فقد اخرج ابويعلي‬
‫من حديث الليث عن عبدالرحمن بن سابط عن ابي ثعلبه الخشي قال كان‬
‫ابوعبيده بن الجراح ومعاذ بن جبل يتناجيان بحديث فقلت لهما ما حفظتما وصيه‬
‫رسول الله صلي الله وعليه وسلم لي؟ قال وكان اوصاهما لي قال‪ :‬ما اردنا ان‬
‫ننتجي بشيءٍ دونك انما ذكرنا حديثا ً حدّثنا رسول الله صلي الله وعليه وسلم‬
‫فجعل يتذاكرانه قال‪ :‬انه بدأ هذا المر نبوه ورحمه ثم كائن خلفه ورحمه ثم كائن‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪122‬‬
‫ملكا ً عضوضا ً ثم كائن عتوا ً وجبريه وفسادا في المه يستحلون الحرير والخمور‬
‫والفروج والفساد في المه ينصرون علي ذلك ويُرزقون ابدا ً حتي يلقوا الله‪.1‬‬

‫واما استدلل ابوعبيده علي خلفه ابي بكر رضي الله عنه بسوابقه السلميه‪:‬‬
‫فقد اخرج ابوبكر بن ابي شيبه عن ابن عون عن محمد يعني ابن سيرين في‬
‫حديث طويل قال محمد‪ :‬واتي الناس عند بيعه ابي بكر ابا عبيده بن الجراح فقال‬
‫من الثالث ثلثه؟ قال‪ :‬فو الله‬
‫تأتونّي وفيكم ثالث ثلثه يعني ابابكر فقلت لمحمد َ‬
‫ثاني اثنين اذ هما في الغار‪.2‬‬

‫ومن مسند عبدالرحمن بن عوف رضي الله عنه (‪ 3‬روایت)‪:‬‬

‫اما حديثه في بشاره العشره بالجنه‪ :‬فقد اخرج ابويعلي من حديث قتيبه بن‬
‫سعيد عن مالك بن انس عن عبدالعزيز بن محمد عن عبدالرحمن بن حميد عن‬
‫ابيه عن عبدالرحمن بن عوف قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم عشره‬
‫في الجنه ابوبكر في الجنه وعمر في الجنه وعثمان في الجنه وعلي في الجنه‬
‫وطلحه في الجنه والزبير في الجنه وعبدالرحمن بن عوف وسعد بن ابي وقاص‬
‫في الجنه وسعيد بن زيد بن عمرو في الجنه وابوعبيده بن الجراح في الجنه‪.3‬‬

‫واما رأيه في خلفه ابي بكر رضي الله عنه‪ :‬فقد اخرج الحاكم عن موسي بن‬
‫عقبه عن سعد بن ابراهيم قال حدثني ابراهيم بن عبدالرحمن بن عوف ان‬
‫عبدالرحمن بن عوف كان مع عمر بن الخطاب رضي الله عنه وان محمد بن‬
‫سر سيف الزبير ثم قام ابوبكر فخطب الناس واعتذر اليهم وقال‪ :‬والله‬ ‫مسلمه ك َ‬
‫ما كنت حريصا علي الماره يوما ً ول ليله قط ول كنت فيها راغبا ً ول سألتها الله‬
‫عزوجل في سّرٍ وعلنيه ولكني اشفقت من الفتنه ومالي في الماره من راحه‬
‫ت ان‬‫ولكن اقللت امرا عظيما مالي به من طاقه ال بتقويه الله عز وجل ولودد ُ‬
‫اقوي الناس عليها مكاني اليوم فقبل المهاجرون منه ما قال‪.4‬‬

‫واما رأيه في خلفه عثمان فقد اخرج البخاري في قصه مقتل عمر والتفاق علي‬
‫عثمان فلما فُرغ من دفنه اجتمع هولء الرهط فقال عبدالرحمن‪ :‬اجعلوا امركم‬
‫الي ثلثه منكم‪ .‬قال الزبير‪ :‬قد جعلت امري الي علي فقال طلحه‪ :‬قد جعلت‬
‫امري الي عثمان وقال سعد‪ :‬قد جعلت امري الي عبدالرحمن فقال عبدالرحمن‪:‬‬
‫ن افضلهم في‬ ‫ايّكما تبرأ من هذا المر فنجعله اليه والله عليه والسلم لينظر ّ‬
‫ي ان ل آلو‬‫ي والله عل َ َّ‬
‫نفسه فاَسكت الشيخان فقال عبدالرحمن‪ :‬افتجعلونه ال ّ‬
‫عن افضلكم‪ 5‬قال‪ :‬نعم فاخذ بيد احدهما فقال‪ :‬لك قرابة من رسول الله صلي‬
‫مرتك لتعدلن‬ ‫ت فالله عليك لئن ا ّ‬ ‫الله وعليه وسلم والقدم في السلم ما قد علم َ‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪123‬‬
‫ت عثمان لتسمعن ولتطيعن ثم خل بالخر فقال له مثل ذلك فلما اخذ‬ ‫مر ُ‬
‫ولئن ا ّ‬
‫‪1‬‬
‫الميثاق قال‪ :‬ارفع يدك يا عثمان فبايعه وبايع له علي وولج اهل الدار فبايعوه ‪.‬‬

‫ومن مسند الزبير ابن العوام رضي الله عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫اما رجوعه الي القول بخلفة ابي بكر بعد توقف ما والقول بفضله‬
‫واستحقاقه للخلفه‪ :‬فقد اخرج الحاكم من حديث ابراهيم بن عبدالرحمن بن‬
‫عوف في حديث طويل فقبل المهاجرون عنه ما قال وما اعتذر به قال علي‬
‫رضي الله عنه والزبير ما غضبنا ال انا قد ا ُ ّ‬
‫خرنا عن المشاوره وانا نري ابابكر‬
‫احق الناس بها بعد رسول الله صلي الله وعليه وسلم انه لصاحب الغار وثاني‬
‫اثنين وانا نعلم بشرفه وكبره‪ ،‬ولقد امره رسول الله صلي الله وعليه وسلم‬
‫ي‪.‬‬‫بالصلوة بالناس وهو ح ٌ‬

‫ومن مسند طلحه بن عبيد الله رضي الله عنه (‪ 3‬روایت)‪:‬‬

‫اما ثناؤه علي عمر رضي الله عنه‪ :‬فذكر المحب الطبري عن ابن مسعود‬
‫رضي الله عنه ان عمر شاور الناس في الزحف الي قتال ملوك فارس التي‬
‫اجتمعت بنهاوند فقام طلحه بن عبيدالله وكان من خطباء الصحابه تشهّد ثم قال‪:‬‬
‫جنتك البليا واحتنكتك التجارب‬
‫اما بعد يا امير المؤمنين فقد احكمتْك المور وع َ‬
‫مرنا نُطع وادعنا نجب واحملنا نركب‬‫فانت وشأنك وانت ورأيك اليك هذا لمر ف ُ‬
‫وقُدنا ننقَد فانك ولي هذه المور وقد بلوت واختبرت وجربت فلم ينكشف لك عن‬
‫شيء من عواقب قضاء الله عزوجل ال عن خيار ثم جلس‪.2‬‬

‫واما حديثه في فضل عثمان‪ :‬اخرج الحاكم عن زيد بن اسلم عن ابيه قال شهدت‬
‫ت‬‫حصر في موضع الجنائز فقال‪ :‬انشدك الله يا طلحه اتذكر يوم كن ُ‬
‫عثمان يوم ُ‬
‫انا وانت مع رسول الله صلي الله وعليه وسلم في مكان كذا وكذا وليس معه‬
‫من اصحابه غيري وغيرك فقال لك يا طلحه انه ليس من نبي ال وله رفيق من‬
‫امته معه في الجنه وان عثمان رفيقي معي في الجنه فقال طلحه‪ :‬اللهم نعم‪.3‬‬

‫‪ - 5‬در این جا راوی از اختصار کار گرفته است‪ .‬تفصیل واقعه طوری است که عبد الرحمن بن عوف‬
‫از بزرگان صحابه سه روز مهلت خواست و در این سه که از حسن اتفاق بعد از موسم حج بود و تعداد‬
‫کافی از مسلمان ها بعد از ادای این فریضه به غرض زیارت مسجد نبوی وارد مدینه منوره گردیده‬
‫بودند نظر عموم آن ها را جویا شد‪ .‬عبد الرحمن بن عوف می فرماید‪ :‬بعد از پرس و جوی زیاد حتی‬
‫یک فرد از مسلمان ها را نیافتم که علی مرتضی را بر عثمان ذی النورین ترجیح بدهد‪ .‬و به این‬
‫ترتیب داماد بزرگتر پیامبر و مجهّز جیش العسره به خلفت مسلمین انتخاب شد‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪124‬‬
‫واخرج ابويعلي عن طلحه بن عبيدالله قال قال رسول الله صلي الله وعليه‬
‫وسلم‪ :‬لكل نبي رفيق ورفيقي عثمان‪.1‬‬

‫ومن مسند سعد بن ابي وقاص رضي الله عنه (‪ 5‬روایت)‪:‬‬

‫اما حديث مالقيك الشيطان‪ :...‬فقد اخرج مسلم من حديث ابن شهاب قال‬
‫اخبرني عبدالحميد بن عبدالرحمن بن زيد ان محمد بن سعد بن ابي وقاص اخبره‬
‫ان اباه سعدا ً قال استأذن عمر علي رسول الله صلي الله وعليه وسلم وعنده‬
‫نساء من قريش يكلمنه ويستكثرنه‪ 2‬عاليه اصواتهن فلما استأذن عمر رضي الله‬
‫عنه قمن يبتدرن الحجاب فاذن له رسول الله صلي الله وعليه وسلم ورسول‬
‫الله صلي الله وعليه وسلم يضحك فقال عمر رضي الله عنه‪ :‬اضحك الله سنّك يا‬
‫ن‬
‫ت من هؤلء اللتي ك ّ‬ ‫رسول الله! فقال رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪ :‬عجب ُ‬
‫عندي فلما سمعن صوتك ابتدرن الحجاب قال عمر رضي الله عنه‪ :‬فاَنت احق يا‬
‫رسول الله ان يهبن ثم قال عمر رضي الله عنه‪ :‬اي عدوّات انفسهن اتهبنني ول‬
‫ظ واغلظ من رسول الله‬ ‫تهبن رسول الله صلي الله عليه وسلم قلن‪ :‬نعم انت اف ّ‬
‫صلي الله وعليه وسلم قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪ :‬والذي نفسي‬
‫جا ً ال سلك فجا ً غير فجك‪.3‬‬
‫ط سالكا ً ف ّ‬
‫بيده ما لقيك الشيطن ق ّ‬

‫واخرج ابوبكر بن ابي شيبه من حديث ابي سلمه قال قال سعد‪ :‬اما والله ما‬
‫ت بايّ شيء فضلنا؟ كان‬ ‫كان باَقدمنا اسلما ً ‌ول اقدمنا هجرة ولكن قد عرف ُ‬
‫ازهدنا في الدنيا يعني عمر بن الخطاب‪.4‬‬

‫اما منعه من الخروج علي عثمان‪ :‬فقد اخرج ابويعلي عن بسر بن سعيد ان‬
‫ت رسول الله صلي‬ ‫سعد بن ابي وقاص قال عند فتنه (قتل) عثمان اشهد لسمع ُ‬
‫الله وعليه وسلم قال‪ :‬انها ستكون فتنة‪ ،‬القاعد فيها خير من القائم والقائم خير‬
‫ي بيتي وبسط‬ ‫من الماشي والماشي خير من الساعي قال‪ :‬ارأيت ان دخل عل َّ‬
‫يده ليقتلني قال‪ :‬كن كابن آدم‪.5‬‬

‫واخرج ابويعلي من حديث عامر بن سعد بن ابي وقاص ان اباه حين رآي‬
‫اختلف اصحاب رسول الله وتفّرقهم اشتري له ماشية ثم خرج فاعتزل فيها‬
‫باهله علي ماء قال وكان سعد من احد ّ الناس بصرا ً فرأي ذات يوم شيئا ً يزول‬
‫فقال لمن معه ترون شيئاً؟ قالوا نري شيئا كالطير قال‪ :‬اري راكبا علي بعير ثم‬
‫ي او بختية ثم قال‪ :‬اللهم انا نعوذ بك من‬‫جاء بعد قليل عمر بن سعد علي بُخت ٍ‬
‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬در نسخه کتابخانه قدیمی آرام باغ "یستکثرته" آمده است که قطعا خطای مطبعی است‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪125‬‬
‫ت ان تتبع اذناب‪ 1‬هذه الماشيه بين‬ ‫شّر ما جاء به فسلّم عمر ثم قال لَبيه‪ :‬ارضي َ‬
‫ت‬‫هذه الجبال واصحابك يتنازعون في امر المه فقال سعد بن ابي وقاص‪ :‬سمع ُ‬
‫رسول الله صلي الله وعليه وسلم يقول انها سيكون بعدي فتَن او قال امور خير‬
‫ي ان تكون كذلك فكن فقال‬ ‫الناس فيها الغني الخفي التقي فان استطعت يا بُن ّ‬
‫له عمر‪ :‬اما عندك غير هذا؟ فقال سعد‪ :‬ل يا بني فوثب عمر ليركب ولم يكن‬
‫ط عن بعيره فقال له سعد‪ :‬امهل حتي نغديك قال ل حاجه لي بغدائكم قال‬ ‫ح ّ‬
‫سعد فنحلب لك فنسقيك قال ل حاجه لي بشرابكم ثم ركب فانصرف مكانه‪.2‬‬

‫واما ما يستأنس به حديث علي ان الخلفه لقريش‪ :‬فقد اخرج ابو يعلي عن‬
‫محمد بن سعد بن ابي وقاص عن ابيه قال قال رسول الله صلي الله وعليه‬
‫وسلم‪ :‬من يرد هَوان قريش اهانه الله عزوجل‪.‬‬

‫ومن مسند سعيد بن زيد رضي الله عنه (‪ 4‬روایت)‪:‬‬

‫اما حديثه في بشارة العشره بالجنه‪ :‬فقد اخرج ابويعلي عن عبدالرحمن بن‬
‫الخنس قال خطبنا المغيره بن شعبه فنال من علي فقام سعيد بن زيد فقال‪:‬‬
‫ت رسول الله صلي الله وعليه وسلم يقول النبي في الجنه وابوبكر في‬ ‫سمع ُ‬
‫الجنه وعمر في الجنه وعثمان في الجنه وعلي في الجنه وطلحه في الجنه‬
‫ت ان‬‫والزبير في الجنه وعبدالرحمن بن عوف في الجنه وسعد في الجنه ولو شئ ُ‬
‫ميت‪.3‬‬
‫مي العاشر لس ّ‬‫اس ّ‬
‫واخرج الترمذي عن عبدالرحمن بن حميد عن ابيه ان سعيد بن زيد حدثه في‬
‫نفران رسول الله صلي الله وعليه وسلم قال‪ :‬عشره في الجنه ابوبكر في الجنه‬
‫وعمر في الجنه وعثمان في الجنه وعلي في الجنه والزبير وطلحه وعبدالرحمن‬
‫وابوعبيده وسعد بن ابي وقاص قال‪ :‬فعد ّ هؤلء التسعه وسكت عن العاشر فقال‬
‫من العاشر؟ قال‪ :‬نشدتموني بالله ابوالعور في‬
‫القوم‪ :‬ننشدك الله يا ابا العور و َ‬
‫الجنه‪.4‬‬

‫واما بيان ابابكر صديق وسائرهم شهداء‪ :‬فقد اخرج ابو يعلي عن عاصم عن زّر‬
‫عن سعيد بن زيد قال اختبأنا مع رسول الله فوق الحراء فلما استوينا رجف بنا‬
‫فضربه رسول الله صلي الله وعليه وسلم بكفه ثم قال‪ :‬اسكن حراء فانه ليس‬
‫عليك ال نبي وصديق او شهيد وعليه رسول الله صلي الله وعليه وسلم وابوبكر‬

‫‪ - 1‬در نسخه مطبعه کراچی "اذا ناب" است‪.‬‬


‫‪2‬‬

‫بوده است که جناب ایشان تواضعا اسم خود را ذکر‬ ‫شخص دهم خود سعید بن زید‬ ‫‪-‬‬ ‫‪3‬‬

‫ننمود‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪126‬‬
‫وعمر وعلي وطلحه والزبير وسعد وعبدالرحمن وسعيد بن زيد الذي حدث‬
‫بالحديث‪.1‬‬

‫واخرج البخاري عن قيس قال سمعت سعيد بن زيد يقول‪ :‬والله لقد رأيتني وان‬
‫ض للذي صنعتم بعثمان‬ ‫حدا ً ارف ّ‬
‫عمر لموثقي علي السلم قبل ان يسلم ولو ان ا ُ ُ‬
‫لكان‪.‬‬

‫مسانيد المكثرين‪ 2‬من اصحاب النبي صلي الله وعليه وسلم اولها‬

‫مسند عبدالله بن مسعود‬

‫اما بشارة الشيخين بالجنه‪ :‬فقد اخرج الترمذي عن عبدالله بن سلمه عن‬
‫عبيده السلماني عن عبدالله بن مسعود ان النبي صلي الله وعليه وسلم قال‪:‬‬
‫يَطّلع عليكم رجل من اهل الجنه فاطلع ابوبكر ثم قال يطلع عليكم رجل من اهل‬
‫الجنه فاطلع عمر‪.3‬‬

‫واما امره صلي الله وعليه وسلم امته بالقتداء بهما‪ :‬فقد اخرج الترمذي والحاكم‬
‫من حديث سلمه بن كهيل عن ابي الزعراء عن عبدالله بن مسعود قال قال‬
‫رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪ :‬اقتدوا بالذين من بعدي من اصحابي ابي بكر‬
‫سكوا بعهد ابن مسعود‪.4‬‬ ‫وعمر واهتدُوا بهدي عمار وتم ّ‬
‫ل الخلفاء اذا قضوا وامضوا في ترتيب الدله بعد حديث النبي صلي‬ ‫واما جعله قو َ‬
‫الله وعليه وسلم وقبل القياس‪ :‬فقد اخرج الدارمي عن سفيان عن العمش عن‬
‫عماره بن عمير عن حريث بن ظهير عن عبدالله بن مسعود قال‪ :‬اتي علينا زمان‬
‫لسنا نقضي ولسنا هنالك وان الله قد قدر من المر ان بلغنا ما ترون فمن عرض‬
‫له قضاء بعد اليوم فليقض فيه بما في كتاب الله تعالي فان جاءه ما ليس في‬
‫كتاب الله تعالي فليقض بما قضي به رسول الله صلي الله وعليه وسلم فان‬
‫جاءه ما ليس في كتاب الله ولم يقض به رسول الله صلي الله وعليه وسلم‬
‫ن الحلل بيّن‬‫فليقض بما قضي به الصلحون ول يقل اني اخاف واني اري فا ّ‬
‫والحرام بين وبين ذلك امور مشتبهه فدع ما يريبك الي ما ل يريبك ‪.‬‬
‫‪5‬‬

‫واخرج الدارمي هذا الحديث من حديث شعبه بالسناد المذكور وفيه اذا سئلتم‬
‫عن شيء فانظروا في كتاب الله فان لم تجدوه في كتاب الله انظروا في سنه‬
‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬صحابه کرام رضی الله عنهم به اعتبار کثرت و قلت روایت بر سه دسته تقسیم می شوند‪-1:‬‬
‫مکثرین که احادیث زیادی روایت کرده باشند ‪ -2‬متوسطین‪ :‬روایت های آن ها نه خیلی زیاد و نه خیلی‬
‫کم باشد ‪ -3‬مقلّین‪ :‬احادیث معدودی روایت کرده باشند‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪127‬‬
‫رسول الله فان لم تجدوه في سنه رسول الله صلي الله وعليه وسلم فما اجمع‬
‫عليه المسلمون فان لم يكن فيما اجمع عليه المسلمون فاجهد رأيك ول تقل اني‬
‫اخاف واخشي‪.1‬‬

‫واخرج الدارمي من حديث ابي عوانه وجرير كليهما عن العمش نحوا ً من ذلك‪.2‬‬

‫واخرج الدارمي من طريق العمش عن ابراهيم قال قال عبدالله‪ :‬كان عمر اذا‬
‫سلك بنا طريقا وجدناه سهل وانه قال في زوج وابوين‪ :‬للزوج النصف وللم ثلُث‬
‫ما يبقي‪.3‬‬

‫واخرج الدارمي من هذا الطريق ايضا ً قال عبدالله‪ :‬كان عمر اذا سلك طريقا‬
‫اتبعناه فيه وجدناه سهل وانه قضي في امرأة وابوين من اربعه فاعطي المرأه‬
‫الربع والم ثلُث ما بقي والب سهمين‪.4‬‬

‫اما قوله با فضليه ابي بكر رضي الله عنه‪ :‬فقد اخرج ابو عمر في الستيعاب عن‬
‫ابن مسعود اجعلوا امامكم افضلكم فان رسول الله صلي الله وعليه وسلم جعل‬
‫ابابكر امامهم‪.5‬‬

‫واما ثناءه علي عمر وذكره سوابقه‪ :‬فقد اخرج ابوعمر عنه انه قال لَن اجلس‬
‫مع عمر ساعة خير عندي من عبادة سنه‪.6‬‬

‫واخرج الحاكم من طريق مجالد عن الشعبي عن مسروق عن ابن مسعود قال‬


‫قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪ :‬اللهم اعّز السلم بعمر بن الخطاب‬
‫وباَبي جهل بن هشام فجعل الله دعوه رسول الله صلي الله وعليه وسلم لعمر‬
‫فبني عليه ملك السلم وهدم به الوثان‪.7‬‬

‫واخرج الحاكم من طريق المسعودي عن القاسم بن عبدالرحمن عن ابيه عن‬


‫عبدالله قال‪ :‬والله ما استطعنا ان نصلي عند الكعبه ظاهرين حتي اسلم عمر ‪.‬‬
‫‪8‬‬

‫واخرج الحاكم من طريق سفيان عن اسمعيل بن ابي خالد عن ابي حازم عن ابن‬
‫مسعود قال‪ :‬ما زلنا اعزة منذ اسلم عمر‪.9‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪128‬‬
‫واخرج الحاكم عن ابي اسحق عن ابي عبيده قال قال عبدالله‪ :‬ان افرس الناس‬
‫ثلثه العزيز حين تفّرس في يوسف فقال لمرأته اكرمي مثواه والمرأة التي رأت‬
‫موسي عليه السلم فقالت لبيها يا ابت استأجره وابوبكر حين استخلف عمر‪.1‬‬

‫واخرج الحاكم من طريق زهير عن يزيد ابن ابي زياد عن ابي جحيفه عن عبدالله‬
‫بن مسعود قال‪ :‬ان كان عمر لحصنا حصينا يدخل السلم فيه وليخرج منه فلما‬
‫اصيب عمر انثلم الحصن‪ 2‬فالسلم يخرج منه ول يدخل فيه اذا ذكر الصالحون‬
‫فحيّهل بعمر‪.3‬‬

‫واما حكايته دفع النصار بحديث امامه الصديق رضي الله عنه‪ :‬فقد اخرج الحاكم‬
‫عن عاصم عن زر عن عبدالله قال لما قُبض رسول الله صلي الله وعليه وسلم‬
‫قالت النصار‪ :‬منا امير ومنكم امير قال فاتاهم عمر فقال يا معشر النصار‬
‫الستم تعلمون ان رسول الله صلي الله وعليه وسلم قد امر ابابكر ان يؤم الناس‬
‫فايّكم تطيب نفسه ان يتقدم ابابكر فقالت النصار نعوذ بالله ان نتقدم ابابكر‪.4‬‬

‫واما استدلله علي خلفه الصديق بالجماع‪ :‬فقد اخرج الحاكم من حديث عاصم‬
‫عن زّر عن عبدالله قال ما رأي المسلمون حسنا فهو عند الله حسن وما رأوا‬
‫سيئا ً فهو عند الله سيئ وقد راي اصحابه جميعا ان يستخلف ابابكر‪.5‬‬

‫واما استدلله بخطبه النبي صلي الله وعليه وسلم قبل وفاته بخمس ليال بمناقب‬
‫الصديق مما هو تعريض ظاهر علي خلفته وعلي هذه الطريقه اعتمد ابوعمر في‬
‫الستيعاب‪ :‬فقد اخرج مسلم عن ابي الحوص قال سمعت عبدالله بن مسعود‬
‫يحدث عن النبي صلي الله وعليه وسلم انه قال‪ :‬لو كنت متخذا خليل ل تخذت‬
‫ابابكر خليل ولكنه اخي وصاحبي وقد اتخذ الله صاحبكم خليل‪.6‬‬

‫واما ما يستدل به علي خلفه الخلفاء الثلثه من بيان مدة التي ضربها النبي صلي‬
‫الله وعليه وسلم لدوران رحي السلم ووقوع خلفتهم في تلك المده‪ :‬فقد اخرج‬
‫الحاكم من طريق عن منصور عن ربعي بن حراش عن البراء بن ناجيه قال قال‬
‫عبدالله قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪ :‬ان رحي السلم ستزول بعد‬
‫من قد هلك وان بقي لهم‬ ‫خمس وثلثين او سبع وثلثين سنه فان يهلكوا فسبيل َ‬
‫دينهم يقم سبعين قال عمر رضي الله عنه يا رسول الله مما مضي او مما بقي‬
‫قال ل بل مما بقي‪.7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬در قلعه رخنه پیدا شد‪.‬‬


‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪129‬‬
‫وروي الحاكم باسانيد صحيحه من طريق متعدده ان عثمان رضي الله عنه قتل‬
‫في ذي الحجه سنه خمس وثلثين وكانت خلفته ثنتي عشر سنه‪.1‬‬

‫واما ما يستدل به علي خلفتهم من حديث القرون الثلثه‪ :‬فقد اخرج احمد عن‬
‫ابراهيم عن عبيده عن عبدالله قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم خير‬
‫الناس قرني ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يأتي من بعد ذلك قوم تسبق‬
‫شهادتهم اَيمانهم وايمانهم شهادتهم‪.2‬‬

‫و بناي اين استدلي بر توجيه صحيحي است كه اكثر احاديث شاهد آن است قرن‬
‫اول از زمان هجرت آنحضرت است صلي الله وعليه وسلم تا زمان وفات وي‪ ،‬و‬
‫قرن ثاني از ابتداي خلفت حضرت صديق تا وفات حضرت فاروق رضي الله‬
‫عنهما‪ ،‬و قرن ثالث قرن حضرت عثمان رضي الله عنه و در هر قرني قريب به‬
‫دوازده سال بوده‪.‬‬

‫قرن در لغت‪ :‬قوم متقارنين في السن بعد ازان قومي كه در رياست و خلفت‬
‫مقترن باشند قرن گفته شد چون خليفه ديگر باشد و وزراء حضور ديگر و امراي‬
‫ديگر و رؤساء جيوش ديگر و ساهيان ديگر و حربيان ديگر و ذميان ديگر تفاوت‬
‫قرون بهم مي رسد‪.3‬‬

‫اما قوله في خلفه عثمان‪ :‬فقد اخرج الحاكم من حديث العمش عن عبدالله بن‬
‫بشار قال لما جاءت بيعه عثمان قال عبدالله‪ :‬ما الونا عن اَعلنا ذا فوق‪.4‬‬

‫واما منعه من الخروج علي عثمان‪ :‬فقد اخرج ابوبكر بن ابي شيبه عن ابي سعيد‬
‫ن ليصيبوا منه خلفا‪.5‬‬
‫مولي ابن مسعود قال قال عبدالله والله لئن قتلوا عثما َ‬
‫ومن مسند عبدالله بن عمر رضي الله عنه (‪ 24‬روایت)‪:‬‬

‫اما ان الخلفه في قريش‪ :‬فقد اخرج احمد وابويعلي وغيرهما من طرق شتي‬
‫ان عبدالله بن عمر قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪ :‬ليزال هذا المر‬
‫في قريش ما بقي في الناس اثنان‪.6‬‬

‫واما ان المهاجرين الولين الذين جاهدوا مع رسول الله صلي الله وعليه وسلم‬
‫قريشا في اول السلم اولي بالخلفه‪ :‬فقد اخرج البخاري من طريق معمر عن‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬در این جا شاه صاحب کمال ذهانت و عبقریت خویش را نشان داده است‪ ،‬جمهور علما این حدیث‬
‫را تا زمانه تبع تابعین منطبق کرده اند مگر مؤلف محترم آن را تا زمان انتهای خلفت عثمان دانسته‬
‫است‪ .‬در فصل پنجم واضح خواهد شد که حق با مصنف مرحوم است‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪130‬‬
‫من‬‫الزهري عن سالم عن ابيه حديثا فيه فلما تفرق الناس خطب معاويه قال َ‬
‫كان يريد ان يتكلم فليطلع لنا قرنه فلنحن احق به منه ومن ابيه قال حبيب بن‬
‫مسلمه فهل اجبته قال عبدالله فحللت حبوتي وهممت ان اقول احق بهذا المر‬
‫منك من قاتلك واباك علي السلم فخشيت ان اقول كلمه تفرق بين الجمع‬
‫وتسفك الدم ويحمل عني غير ذلك فذكرت ما اعد ّ الله في الجنان قال حبيب‬
‫حفظت وعصمت‪.1‬‬

‫اما افضليه الخلفاء علي ترتيب الخلفه‪ :‬فقد اشتهر عن ابن عمر بروايات فيها‬
‫العدد والثقه فقد اخرج البخاري من طريق يحيي بن سعيد عن نافع عن ابن عمر‬
‫قال كن نخيّر بين الناس في زمان رسول الله صلي الله وعليه وسلم فنخير‬
‫ابابكر ثم عمر ثم عثمان بن عفان‪ 2‬رضي الله عنهم‪.3‬‬

‫واخرج البخاري وابوداود عن عبدالعزيز بن ابي سلمه الماجشون عن عبيدالله‬


‫عن نافع عن ابن عمر قال كنا في زمن النبي صلي الله وعليه وسلم ل نعدل‬
‫بابي بكر احدا ثم عمر ثم عثمان ثم نترك اصحاب رسول الله صلي الله وعليه‬
‫ضل بينهم‪.4‬‬
‫وسلم ل نف ّ‬
‫واخرج ابوداود من حديث يونس عن ابن شهاب قال قال سالم بن عبدالله ان‬
‫ي افضل امه النبي‬
‫ابن عمر قال كنا نقول ورسول الله صلي الله وعليه وسلم ح ّ‬
‫صلي الله وعليه وسلم بعده ابوبكر ثم عمر ثم عثمان‪.5‬‬

‫واخرج الترمذي من طريق حارث بن عمير عن عبيدالله بن عبدالله بن عمر عن‬


‫ي ابوبكر وعمر وعثمان‪.6‬‬ ‫نافع عن ابن عمر قال كنا نقول ورسول الله ح ّ‬
‫وفي بعض طرق احمد وابي يعلي ذكر علي رضي الله عنه فاخرج ابويعلي عن‬
‫عمر بن اسيد عن ابن عمر قال كنا نقول علي عهد رسول الله ثم ابوبكر ثم‬
‫ي واحده منهن احب‬ ‫عمر ولقد اعطي ابن ابي طالب ثلث خصال لن يكون ف ّ‬
‫ي من حمر النعم تزوج فاطمه وولدت له وغلق البواب غير بابه ودفع الرايه‬‫ال ّ‬
‫اليه يوم خيبر ‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬از حدیث دانسته می شود که افضلیت شیخین (ابوبکر و عمر رضی الله عنهما) از اولین اتفاقیات‬
‫است که در اسلم صورت گرفته است اگرچه در اواخر عهد نبوی عثمان حایز مقام سوم گردید؛‬
‫لهذا در اکثر احادیث بعد از اسم گرامی رسول خدا صلی الله علیه وسلم نام ابوبکر و عمر ذکر می‬
‫شود و در بعضی احادیث نام عثمان نیز ذکر می شود‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪131‬‬
‫اما رؤيا القليب التي هي حجه ظاهره في خلفه الشيخين‪ :‬فقد اخرج البخاري‬
‫من حديث عبيدالله عن ابي بكر بن سالم عن سالم عن عبدالله بن عمر ان‬
‫النبي صلي الله وعليه وسلم قال‪ :‬رأيت في المنام اني انزع بدلو بَكرة علي‬
‫قليب فجاء ابوبكر فنزع ذنوبا او ذنو بين نزعا ضعيفا والله يغفر له ثم جاء عمر‬
‫بن الخطاب فاستحالت غربا فلم ار عبقريا ً يفري فريه حتي روي الناس وضربوا‬
‫بعطن‪.1‬‬

‫اما التعريض الظاهر علي خلفتهم من جهه ذكر فضائلهم علي الترتيب‪ :‬فقد‬
‫اخرج ابو يعلي من طريق محمد بن عبدالرحمن عن ابيه عن ابن عمر قال قال‬
‫رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪ :‬ارأف امتي بامتي ابوبكر واشدّهم في‬
‫السلم عمر واصدقهم حياء عثمان بن عفان واقضاهم علي بن ابي طالب‬
‫وافرضهم زيد بن ثابت واعلمهم بالحلل والحرام معاذ بن جبل واقرأهم اُبي بن‬
‫كعب ولكل امه امين وامين هذه المه ابوعبيده بن الجراح‪.2‬‬

‫اما بشارة الشيخين بانهما يبعثان مع النبي صلي الله وعليه وسلم‪ :‬فقد اخرج‬
‫الترمذي والحاكم من طريق عاصم بن عمر العمري عن عبدالله ابن دينار عن‬
‫ابن عمر قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪ :‬انا اول من تنشق عنه‬
‫الرض ثم ابوبكر ثم عمر ثم آتي اهل البقيع فيحشرون معي ثم انتظر اهل مكه‬
‫حتي اُحشر بين الحرمين‪.3‬‬

‫واخرج ابن ماجه والحاكم من طريق اسمعيل بن اميه عن نافع عن ابن عمر قال‬
‫خرج رسول الله بين ابي بكر وعمر فقال‪ :‬هكذا نُبعث‪.4‬‬

‫واما مناقب الصديق رضي الله عنه‪ :‬فقد اخرج البخاري من طريق موسي بن‬
‫عقبه عن سالم عن ابيه قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪ :‬من جّر‬
‫خيَلء لم ينظر الله اليه يوم القيامه فقال ابوبكر رضي الله عنه‪ :‬ان اَحد‬
‫ثوبه ُ‬
‫شقَّي ثوبي يَسترخي اِل ان اتعاهد ذلك منه فقال رسول الله صلي الله وعليه‬
‫وسلم انك لست تصنع ذلك خيلء‪.5‬‬

‫واخرج الترمذي من حديث جميع بن عمير عن ابن عمر ان رسول الله صلي الله‬
‫وعليه وسلم قال لَبي بكر‪ :‬انت صاحبي علي الحوض وصاحبي في الغار‪.6‬‬

‫واما مناقب عمر بن الخطاب رضي الله عنه‪ :‬فقد اخرج البخاري ومسلم‬
‫وغيرهما بطرق متعدده عن ابن عمر ان رسول الله صلي الله وعليه وسلم قال‪:‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪132‬‬
‫بينا انا نائم شربت يعني اللبن حتي انظر الي الّري يجري في ظفري اوفي‬
‫اظفاري ثم ناولت عمر قالوا فما اوّلت قال العلم‪.1‬‬

‫واخرج البخاري من طريق عمر بن محمد ان زيد بن اسلم حدّثه عن ابيه قال‬
‫ساَلني ابن عمر عن بعض شانه يعني عمر فاخبرته فقال ما رأيت احدا قط بعد‬
‫رسول الله صلي الله وعليه وسلم من حين قبض كان اجد ّ واجود حتي انتهي من‬
‫عمر بن الخطاب‪.2‬‬

‫واخرج الترمذي من طريق خارجه بن عبدالله النصاري عن نافع عن ابن عمر ان‬
‫رسول الله صلي الله وعليه وسلم قال‪ :‬اللهم اعز السلم باحب هذين الرجلين‬
‫اليك بابي جهل او بعمر بن الخطاب قال فكان احبهما اليه عمر‪.3‬‬

‫واخرج الترمذي ايضا ً من هذا الطريق عن ابن عمر ان رسول الله صلي الله‬
‫وعليه وسلم قال‪ :‬ان الله جعل الحق علي لسان عمر وقلبه قال وقال ابن عمر‬
‫ما نزل بالناس امر قط فقالوا فيه وقال فيه عمر ال نزل فيه القرآن بنحو ما قال‬
‫عمر‪.4‬‬

‫واخرج الحاكم من طريق خالد بن ابي بكر بن عبيد الله بن عبد بن عمر عن‬
‫سالم بن عبدالله بن عبد بن عمر عن سالم بن عبدالله عن عبدالله بن عمر ان‬
‫رسول الله صلي الله وعليه وسلم ضرب صدر عمر بن الخطاب بيده حين اسلم‬
‫ثلث مرات وهو يقول‪ :‬اللهم اخرج ما في صدره من غل وابدله ايمانا يقول ذلك‬
‫ثلثا‪.5‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث عبيدالله عن نافع عن ابن عمر ان النبي صلي الله‬
‫وعليه وسلم قال‪ :‬اللهم ايّد الدين بعمر ابن الخطاب‪.6‬‬

‫واما بشارة اهل بدر‪ :‬فقد اخرج ابويعلي من طريق عمر بن حمزه عن سالم عن‬
‫ابيه قصه حاطب بن ابي بلتعه وفيه فقال عمر‪ :‬ائذن لي فيه فقال رسول الله‬
‫ت قاتله؟ قال نعم ان اذنت لي فيه فقال رسول الله صلي الله وعليه وسلم‬ ‫اَوَكن َ‬
‫وما يدريك لعل الله اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم‪.7‬‬

‫واما ذبه عن عثمان‪ :‬فقد اخرج البخاري عن عثمان بن موهب قال جاء رجل من‬
‫من هؤلء القوم فقالوا هؤلء‬
‫اهل مصر وحج البيت فرآي قوما جلوسا فقال َ‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪133‬‬
‫قريش قال فمن الشيخ فيهم قالوا عبدالله بن عمر قال يا ابن عمر اني سائلك‬
‫عن شيءٍ فحدثني هل تعلم ان عثمان فّر يوم احد قال نعم قال تعلم انه تغيّب‬
‫عن بدر ولم يشهدها قال نعم قال تعلم انه تغيب عن بيعه الرضوان فلم يشهدها‬
‫قال نعم قال الله اكبر قال ابن عمر تعال ابيّن لك اما فراره يوم اُحد فاشهد ان‬
‫الله عفا عنه وغفر له واما تغيّبه عن بدر فانه كان تحته بنت رسول الله صلي الله‬
‫وعليه وسلم وكانت مريضه فقال له رسول الله صلي الله وعليه وسلم ان لك‬
‫اجر رجل ممن شهد بدرا وسهمه واما تغيبه عن بيعه الرضوان فلو كان ببطن‬
‫مكه اعز من عثمان لبعثه مكانه فبعث رسول الله صلي الله وعليه وسلم عثمان‬
‫وكانت بيعه الرضوان بعد ما ذهب عثمان الي مكه فقال رسول الله صلي الله‬
‫وعليه وسلم ليده اليمني هذه يد عثمان فضرب بها علي يده فقال هذه لعثمان‬
‫فقال له ابن عمر اذهب بها الن معك‪.1‬‬

‫واما روايته في عثمان انه يقتل مظلوما‪ :‬فقد اخرج الترمذي عن كليب بن وائل‬
‫عن ابن عمر قال ذكر رسول الله صلي الله وعليه وسلم فتنه فقال يقتل فيها‬
‫مظلوما لعثمان‪.2‬‬

‫واخرج الحاكم عن ايوب عن نافع عن ابن عمر ان عثمان اصبح فحدث قال‬
‫رأيت النبي صلي الله وعليه وسلم في المنام الليله فقال يا عثمان افطر عندنا‬
‫فاصبح عثمان صائما فقتل في يومه رضي الله عنه‪.3‬‬

‫واما قعوده من الفتنه‪ :‬فاخرج ابويعلي من حديث عمر بن محمد ان اباه حدثه‬
‫عن عبدالله ابن عمر قال كنا نتحدث في حجه الوداع ورسول الله صلي الله‬
‫وعليه وسلم بين اظهرنا ل ندري ما حجه الوداع فحمد الله وحده واثني عليه ثم‬
‫ذكر المسيح الدجال فاطنب في ذكره ثم قال‪ :‬ما بعث الله من نبي ال وانذر امته‬
‫لقد انذره نوح والنبيون من بعده وانه يخرج فيكم وما خفي عليكم من شانه فل‬
‫يخفي عليكم انه اعور عين اليمني كانها عنبه طافيه ثم قال ان الله حرم عليكم‬
‫دماءكم واموالكم كحرمه يومكم هذا في بلدكم هذا في شهركم هذا ال هل‬
‫بلغت؟ قالوا‪ :‬نعم قال اللهم اشهد ثم قال ويلكم او ويحكم انظروا ل ترجعون‬
‫بعدي كفارا يضرب بعضكم رقاب بعض‪.4‬‬

‫واخرج ابويعلي عن ابن فضيل عن ابيه عن سالم عن ابن عمر قال سمعت‬
‫رسول الله صلي الله وعليه وسلم يقول‪ :‬ان الفتنه تجئ من ههنا واومأ بيده نحو‬
‫المشرق حيث تطلع قرن الشيطان وانتم يضرب بعضكم رقاب بعض وانما قتل‬
‫موسي الذي قتل من آل فرعون خطأ قال الله له وقتلت نفسا فنجيناك من الغم‬
‫وفتنّاك فتونا‪.5‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪134‬‬
‫ومن مسند عبدالله بن عباس رضي الله عنه (‪ 12‬روایت)‪:‬‬

‫اما ما يستدل به علي خلفه الصديق رضي الله عنه من خطبه النبي صلي‬
‫الله وعليه وسلم قبل وفاته‪ :‬فقد اخرج البخاري من حديث ايوب عن عكرمه عن‬
‫ابن عباس عن النبي صلي الله وعليه وسلم قال‪ :‬لو كنت متخذا من امتي خليل‬
‫لتخذت ابابكر ولكن اخي وصاحبي‪.1‬‬

‫واخرج احمد من حديث جرير عن يعلي بن حكيم عن عكرمه عن ابن عباس قال‪:‬‬
‫خرج علينا رسول الله صلي الله وعليه وسلم في مرضه الذي مات فيه عاصبا‬
‫رأسه في خرقه فقعد علي المنبر فحمد الله واثني عليه ثم قال انه ليس احد‬
‫ن علي في نفسه وماله من ابي بكر بن ابي قحافه ولو كنت متخذا من الناس‬ ‫ام ّ‬
‫خليل لتخذت ابابكر خليل لكن خله السلم سدوا عني كل خوخه في هذا المسجد‬
‫غير خوخه ابي بكر‪.2‬‬

‫واما ما يستدل به علي خلفه الصديق رضي الله عنه من حديث المامه‪ :‬فقد‬
‫اخرج احمد من حديث ابي اسحق عن ارقم بن شرحبيل عن ابن عباس في قصه‬
‫مرضه صلي الله وعليه وسلم فجاء بلل يؤذنه بالصلوه فقال مروا ابابكر يصلي‬
‫بالناس‪.3‬‬

‫واما مناقب عمر بن الخطاب رضي الله عنه‪ :‬فقد اخرج ابن ماجه من حديث‬
‫ما اسلم عمر نزل جبرئيل‬
‫عوام بن حوشب عن مجاهد عن ابن عباس قال‪ :‬ل ّ‬
‫فقال يا محمد! لقد استبشر اهل السماء باِسلم عمر ‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫واخرج الحاكم عن ابن عباس رضي الله عنهما عن النبي صلي الله وعليه وسلم‬
‫انه قال‪ :‬اللهم اعّز السلم بعمر‪.5‬‬

‫واخرج الترمذي من حديث النضر ابي عمر عن عكرمه عن ابن عباس ان النبي‬
‫صلي الله وعليه وسلم قال‪ :‬اللهم اعز السلم باَبي جهل بن هشام او بعمر قال‬
‫فاصبح فغدا عمر علي رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪.6‬‬

‫واخرج البخاري من حديث ايوب عن ابن ابي مليكه عن المسور بن مخرمه قال‬
‫لما طُعن عمر جعل يألم فقال له ابن عباس وكانّه يجّزعه يا اميرالمؤمنين ول ك ّ‬
‫ل‬
‫‪5‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪135‬‬
‫ذلك لقد صحبت رسول الله صلي الله وعليه وسلم فاَحسنت صحبته ثم فارقته‬
‫وهو عنك راض ثم صحبت ابابكر فاحسنت صحبته ثم فارقته وهو عنك راض ثم‬
‫صحبت صحبتهم فاحسنت صحبتهم ولئن فارقتهم لتفارقنهم وهم عنك راضون‬
‫فقال اما ما ذكرت من صحبة رسول الله صلي الله وعليه وسلم ورضاه فان ذلك‬
‫ي‪ ،‬واما ما ذكرت من صحبت ابي بكر ورضاه فان‬ ‫ن به عل ّ‬
‫من الله تعالي م ّ‬ ‫م ٌّ‬
‫ن ِ‬ ‫َ‬
‫ذلك من من الله تعالي من به علي واما ما تري من جزعي فهو من اجلك ومن‬
‫اجل اصحابك والله لو ان لي طلع الرض ذهبا لفتديت به من عذاب الله عز‬
‫وجل قبل ان اراه‪.1‬‬

‫واما جعله قول الشيخين رضي الله عنهما في ترتيب الدله بعد حديث النبي صلي‬
‫الله وعليه وسلم وقبل القياس‪ :‬فقد اخرج الدارمي عن عبدالله بن يزيد قال كان‬
‫ابن عباس اذا سئل عن المر فكان في القرآن اخبر به فإن لم يكن في القرآن‬
‫وكان عن رسول الله صلي الله وعليه وسلم اخبر به فان لم يكن فعن ابي بكر‬
‫وعمر فان لم يكن قال برأيه‪.2‬‬

‫واما ما يستدل به علي خلفه الخلفاء من حديث رويا الظله‪ :‬فقد اخرج احمد‬
‫وغيره من حديث سفيان عن الزهري عن عبيد الله بن عباس قال رأي رجل رؤيا‬
‫ن ظله تنطف عسل وسمنا وكان الناس يأخذون‬ ‫فجاء النبي فقال اني رأيت كا ّ‬
‫منها فبين مستكثر وبين مستقل وبين ذلك وكان سببا متصل الي السماء فجئت‬
‫فاخذت به فعلوت فعلك الله ثم جاء رجل من بعدك فاخذ به فعل فعله الله ثم‬
‫جاء رجل من بعدكما فاخذ به فعل فعله الله ثم جاء رجل من بعدكم فاخذ به‬
‫فقطع به ثم وصل له فعل فعله الله قال ابوبكر ائذن لي يا رسول الله فاعبرها‬
‫فاذن له فقال اما الظله فالسلم واما السمن والعسل فحلوه القرآن فبين‬
‫مستكثر وبين مستقل وبين ذلك واما السبب فما انت عليه تعلو فيعليك الله ثم‬
‫يكون رجل من بعدك علي منهاجك فيعلو ويعليه الله ثم يكون من بعدكما رجل‬
‫فيأخذ بأخذكما فيعلو فيعليه الله ثم يكون من بعدكم رجل يقطع به ثم يوصل له‬
‫ت واخطأت قال‬ ‫ت قال اصب َ‬ ‫ت يا رسول الله ام اخطأ ُ‬
‫فيعلوا فيعليه الله قال‪ :‬اصب ُ‬
‫اقسمت يا رسول الله لتخبرني قال ل تقسم‪.3‬‬

‫صه ول لبني‬
‫واما ان النبي صلي الله وعليه وسلم لم ينص بالخلفه لعلي خا ّ‬
‫هاشم عامه‪ :‬فقد اخرج احمد من حديث ابن المبارك عن يونس عن الزهري عن‬
‫ي من عند رسول الله صلي الله‬ ‫عبدالله بن كعب عن ابن عباس قال‪ :‬خرج عل ٌّ‬
‫وعليه وسلم في مرضه فقالوا كيف اصبح رسول الله صلي الله وعليه وسلم يا‬
‫ابا الحسن فقال اصبح بحمد الله بارئا فقال العباس ال تري اني لري رسول الله‬
‫صلي الله وعليه وسلم سیتوفي من وجعه واني لَعرف في وجوه بني‬
‫عبدالمطلب الموت فانطلق بنا الي رسول الله صلي الله وعليه وسلم فلنكلمه‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪136‬‬
‫فان كان المر فينا بيّنه وان كان في غيرنا كلمناه فاوصي بنا فقال علي ان كان‬
‫المر في غيرنا لم يعطناه الناس ابدا ً واني والله ل اكلم رسول الله صلي الله‬
‫وعليه وسلم في هذا ابدا‪.1‬‬

‫واما ان ابابكر صديق وسائرهم شهيد‪ :‬فقد اخرج ابو يعلي باسناد غريب عن‬
‫عكرمه عن ابن عباس قال كان النبي صلي الله وعليه وسلم علي حراء فتزلزل‬
‫الجبل فقال رسول الله صلي الله وعليه وسلم اثبت حراء فما عليك ال نبي او‬
‫صديق او شهيد وعليه رسول الله صلي الله وعليه وسلم وابوبكر وعمر وعلي‬
‫وعثمان وطلحه والزبير وعبدالرحمن بن عوف وسعد بن ابي وقاص وسعيد بن‬
‫زيد بن عمرو بن نفيل‪.2‬‬

‫واما قوله في عثمان فقد اخرج ابوعمر في الستيعاب ان عبدالله بن عباس قال‬
‫لو اجتمع الناس علي قتل عثمان لُرموا بالحجاره كما ُرمي قوم لوط‪.‬‬

‫ومن مسند ابي موسي الشعري عبدالله بن قيس رضي الله عنه‬
‫(‪ 8‬روایت)‪:‬‬

‫اما ان الخلفه في قريش‪ :‬فقد اخرج احمد بن ابي موسي الشعري عن‬
‫النبي صلي الله وعليه وسلم انه قال ان هذا المر في قريش ماداموا اذا‬
‫استُرحموا رحموا واذا حكموا عدلوا واذا اقسموا اقسطوا فمن لم يفعل ذلك‬
‫فعليه لعنه الله والملئكه والناس اجمعين ل يقبل منه صرف ول عدل‪.3‬‬

‫واما بشارة الخلفاء بالجنه والتعريض الظاهر علي خلفتهم وانذار عثمان بالبلوي‪:‬‬
‫فقد اخرج الشيخان وغيرهما بروايات فيه العدد والثقه من ذلك ما اخرجه‬
‫البخاري من حديث سعيد بن المسيب عن ابي موسي الشعري انه توضأ في بيته‬
‫ثم خرج فقلت للزمن رسول الله صلي الله وعليه وسلم ول َ كونن معه يومي‬
‫جه‬‫هذا قال فجاء المسجد فسأل عن النبي صلي الله وعليه وسلم فقالوا‪ :‬خرج و ّ‬
‫ت علي اثره اسأل عنه حتي دخل بئر اريس فجلست عند الباب وبابها‬ ‫ههنا فخرج ُ‬
‫من جريد حتي قضي رسول الله صلي الله وعليه وسلم حاجته فتوضأ فقمت اليه‬
‫فاذا هو جالس علي بئر ريس وتوسط قفها وكشف عن ساقيه ودلهما في البير‬
‫فسلمت عليه ثم انصرفت فجلست عند الباب فقلت لكونن بوابا ً للنبي صلي الله‬
‫وعليه وسلم فجاء ابوبكر رضي الله عنه فدفع الباب فقلت من هذا فقال ابوبكر‬
‫فقلت علي رسلك ثم ذهبت فقلت رسول الله هذا ابوبكر يستأذن فقال ائذن له‬
‫وبشره بالجنه فاقبلت حتي قلت لبي بكر ادخل ورسول الله صلي الله وعليه‬
‫وسلم يبشرك بالجنه فدخل ابوبكر فجلس عن يمين رسول الله صلي الله وعليه‬
‫ف ودلي رجليه في البير كما صنع رسول الله صلي الله وعليه‬ ‫وسلم معه في الق ّ‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪137‬‬
‫وسلم وكشف عن ساقيه ثم رجعت فجلست وقد تركت اخی يتوضأ ويلحقني‬
‫فقلت ان يرد الله لفلن يريد اخاه خيرا ً يأت به فاذا انسان يحرك الباب فقلت‬
‫من هذا فقال عمر بن الخطاب فقلت علي رسلك ثم جئت الي رسول الله صلي‬
‫الله وعليه وسلم فسلمت عليه فقلت هذا عمر بن الخطاب يستأذن فقال ائذن‬
‫له وبشره بالجنه فجئت فقلت ادخل وبشرك رسول الله صلي الله وعليه وسلم‬
‫بالجنه فجلس مع رسول الله صلي الله وعليه وسلم في القف عن يساره ودلي‬
‫رجليه في البئر ثم رجعت فجلست فقلت ان يرد الله لفلن خيرا ً يأت به فجاء‬
‫انسان يحرك الباب فقلت من هذا فقال عثمان بن عفان فقلت علي رسلك‬
‫وجئت الي رسول الله صلي الله وعليه وسلم فاخبرته فقال ائذن له وبشره‬
‫بالجنه علي بلوي تصيبه فجئت فقلت له ادخل وبشرك رسول الله صلي الله‬
‫وعليه وسلم بالجنه علي بلوي تصيبك فدخل فوجد القف قد ملئ فجلس وجاهه‬
‫من الشق الخر قال شريك قال سعيد بن المسيب فاوّلتها قبورهم‪.1‬‬

‫واخرج البخاري من حديث ابي عثمان النهدي عن ابي موسي رضي الله عنه قال‬
‫كنت مع النبي رسول الله صلي الله وعليه وسلم في حائط من حيطان المدينه‬
‫فجاء رجل فاستفتح فقال النبي صلي الله وعليه وسلم افتح له وبشره بالجنه‬
‫ففتحت له فاذا ابوبكر رضي الله فبشرته بما قال رسول الله صلي الله وعليه‬
‫وسلم فحمد الله ثم جاء رجل فاستفتح فقال النبي صلي الله وعليه وسلم افتح‬
‫له وبشره بالجنه ففتحت له فاذا عمر رضي الله عنه فاخبرته بما قال النبي صلي‬
‫الله وعليه وسلم فحمد الله ثم استفتح رجل فقال لي افتح له وبشره بالجنه علي‬
‫بلوي تصيبه فاذا عثمان رضي الله عنه فاخبرته بما قال رسول الله صلي الله‬
‫وعليه وسلم فحمد الله ثم قال‪ :‬الله المستعان‪.2‬‬

‫واما ما يستدل به علي خلفه الصديق رضي الله عنه من حديث المامه‪ :‬فقد‬
‫اخرج احمد عن عبدالملك بن عمير عن ابي برده عن ابي موسي قال مرض‬
‫رسول الله صلي الله وعليه وسلم فاشتد مرضه فقال مروا ابابكر يصلي بالناس‬
‫فقالت عائشه‪ :3‬يا رسول الله ان ابابكر رجل رقيق متي يقوم مقامك ل يستطيع‬
‫ان يصلي بالناس قال‪ :‬مروا ابابكر فليصل بالناس فانكن صواحب يوسف فاتاه‬
‫الرسول فصلي ابوبكر بالناس في حيوة رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪.4‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬در این حدیث تا اندازه ای از اختصار کار گرفته شده است‪ ،‬در روایات می آید که عائشه رضی الله‬
‫عنها به پیامبر علیه السلم گفت که ابوبکر نرم دل می باشد و چون به جایگاه شما ایستاده شود‬
‫امکان دارد که رقت قلب به او طاری شود و درست امامت داده نتواند و حتی عائشه ا برای حفصه‬
‫رضی الله عنها گفت‪ :‬تو نیز این موضوع را به خدمت جناب رسول الله عرض کن‪ .‬از مجموع این‬
‫روایات فراست و دانائی عائشه این همسر دانشمند رسول خدا دانسته می شود که از یکسو می‬
‫خواهد با اصرار رسول الله این توهم را از قلب ضعیفان از بین ببرد که آن حضرت بعد از امامت‬
‫ابوبکر وفات یافتند (امامت ابوبکر منحوس بود) و از جانب دیگر می خواهد که پیامبر بر امامت‬
‫ابوبکر در حین حیات خویش اصرار بورزند تا بعد از وفات آن جناب کسی را یارای این نباشد که با‬
‫وجود ابوبکر طمعی در خلفت داشته باشد‪.‬‬
‫‪138‬‬
‫واما قعوده من الفتنه‪ :‬فقد روي عنه بروايات فيها العدد والثقه منها ما اخرج‬
‫الترمذي عن هذيل بن شرحبيل عن ابي موسي عن النبي صلي الله وعليه وسلم‬
‫سروا فيها قسيكم وقطعوا فيها اوتاركم والزموا فيها اجواف‬ ‫قال في الفتنه ك ّ‬
‫بيوتكم وكونوا كابن آدم‪.1‬‬

‫واخرج احمد عن هذيل بن شر حبيل عن ابي موسي قال قال رسول الله صلي‬
‫الله وعليه وسلم‪ :‬ان بَين يدي الساعه فتنا ً کقطَع الليل المظلم يصبح فيها مؤمنا‬
‫ويمسي كافرا ً ويمسي مؤمنا ويصبح كافرا‪ ،‬القاعد فيها خير من القائم والقائم‬
‫فيها خير من الماشي والماشي خير من الساعي فكسروا قسيّكم وقطّعوا او‬
‫تاركم واضربوا بسيوفکم الحجاره‪ ،‬فاذا دخل علي احدكم بيته فليكن كخير ابني‬
‫آدم‪.2‬‬

‫واخرج احمد من حديث حطان بن عبدالله عن ابي موسي عن النبي صلي الله‬
‫وعليه وسلم قال ان بين يدي الساعه الهرج قالوا وما الهرج؟ قال‪ :‬القتل قالوا‬
‫اكثر مما نقتل في العام الواحد اكثر من سبعين الفا قال انه ليس بقتلكم‬
‫المشركين ولكن قتل بعضكم بعضا قال ومعنا عقولُنا يومئذ قال انه يُنزع عقول‬
‫اكثر اهل ذلك الزمان ويخلق له قوم من الناس يحسب اكثرهم انهم علي شئ‬
‫وليسوا علي شئ قال ابوموسي والذي نفسي بيده ما اجد ُ لي ولكم منها مخرجاً‬
‫ان ادركني واياكم ال ان نخرج منها كما دخلنا لم نصب منها‪.3‬‬

‫واخرج احمد من طريق الحسن عن ابي موسي ان رسول الله صلي الله وعليه‬
‫وسلم قال‪ :‬اذا تواجه المسلمان بسيفيهما فقتل احدهما الخر فالقاتل والمقتول‬
‫في النار‪ 4‬قيل هذا القاتل فما بال المقتول قال انه اراد قتل صاحبه‪.5‬‬

‫ومن مسند عبدالله بن عمرو بن العاص رضي الله عنه (‪3‬‬


‫روایت)‪:‬‬

‫اما بشارة الخلفاء بالجنه‪ :‬فقد اخرج احمد من طريق قتاده عن ابن سيرين‬
‫عن عبدالله بن عمرو قال كنت مع رسول الله صلي الله وعليه وسلم فجاء‬
‫ابوبكر فاستأذن فقال ائذن له وبشره بالجنه ثم جاء عثمان فاستأذن فقال ائذن‬
‫له وبشره بالجنه قال قلت فاين انا قال انت مع ابيك‪.6‬‬
‫‪4‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬مطلب حدیث آنست که اگر بدون از دلیل شرعی با هم قتال نمایند‪.‬‬


‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪139‬‬
‫واما مايستدل به من حديثه علي الخلفه الخاصه من حيث كونها في زمن‬
‫العافيه‪ :‬فقد اخرج احمد عن العمش عن زيد بن وهب عن عبدالرحمن بن عبد‬
‫رب الكعبه قال انتهيت الي عبدالله بن عمرو بن العاص وهو جالس في ظل‬
‫الكعبه فسمعته يقول بينا نحن مع رسول الله صلي الله وعليه وسلم في سفر اذ‬
‫نزلنا منزل فمنا من يضرب خباءه ومنا من هو في جشره ومنا من ينتضل‪ 1‬اذ‬
‫نادي مناديه الصلوه جامعه قال فاجتمعنا قال فقام رسول الله صلي الله وعليه‬
‫ل امته علي ما يعلمه خيرا ً لهم‬‫وسلم فخطبَنا فقال انه لم يكن نبي قبلي ال د ّ‬
‫وحذرهم ما يعلمه شرا ً لهم وان امتكم هذه جعلت عافيتها في اولها وان آخرها‬
‫سيصيبهم بل ٌء شديد وامور تنكرونها يجئ فتن يرقق بعضها لبعض تجئ الفتنه‬
‫فيقول المؤمن هذه مهلكتي ثم تنكشف ثم تجئ الفتنه فيقول المؤمن هذه ثم‬
‫تنكشف فمن سّره منكم ان يزحزح عن النار وان يدخل الجنه فلتدركه موتته وهو‬
‫مؤمن بالله واليوم الخر وليأت الي الناس الذي يحب ان يؤتي اليه ومن بايع‬
‫اماما ً فاعطاه صفقة يده وثمرة قلبه فليطعه ما استطاع فان جاء آخر ينازعه‬
‫فاضربوا عنق الخر قال فادخلت رأسي من بين الناس فقلت فانشدك بالله انت‬
‫سمعت هذا من رسول الله صلي الله وعليه وسلم؟ قال فاشار بيده الي اذنه‬
‫فقال سمعته اذناي ووعاه قلبي قال فقلت هذا ابن عمك معاويه يأمرنا باكل‬
‫اموالنا بيننا بالباطل وان نقتل انفسنا وقد قال الله تعالي‪" :‬يأايها الذين امنوا ل‬
‫تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل" قال فجمع يديه فوضعهما علي جبهته ثم نكس‬
‫ه ثم رفع رأسه فقال اطعه في طاعه الله واعصه في معصيه الله‪.2‬‬ ‫هُني ّ ً‬
‫واما سوابق ابي بكر الصديق رضي الله عنه‪ :‬فقد اخرج البخاري عن عروه بن‬
‫الزبير قال سألت عبدالله بن عمرو عن اشد ما صنع المشركون برسول الله قال‬
‫رأيت عقبه بن ابي معيط جاء الي النبي صلي الله وعليه وسلم وهو يصلي فوضع‬
‫رداءه في عنقه فخنقه بها خنقا ً شديدا ً فجاء ابوبكر رضي الله عنه حتي دفعه عنه‬
‫فقال اتقتلون رجل ان يقول ربي الله وقد جاءكم بالبينت من ربكم‪.3‬‬

‫ومن مسند ابي هريره رضي الله عنه (‪ 23‬روایت)‪:‬‬

‫اما الخلفه في قريش‪ :‬فقد اخرج احمد والشيخان وغيرهم عن ابي هريره‬
‫قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم الناس تبعٌ لقريش في هذا الشان‬
‫مسلمهم لمسلمهم وكافرهم لكافرهم‪.4‬‬

‫‪ - 1‬بعضی از ما خیمه ها را نصب می کرد‪ ،‬بعضی همین طور افتاده بود و بعض مصروف تمرین تیر‬
‫اندازی بودند‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪140‬‬
‫اخرج احمد من طريق ابي ذئب عن سعيد المقبري عن ابي هريره قال قال‬
‫حكّموا فعدلوا وائتمنوا‬
‫رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪ :‬ان لقريش حقا ما ُ‬
‫فادّوا واسترحموا فرحموا ‪.1‬‬

‫واما ما يستدل به علي خلفتهم من حديث الظله‪ :‬فقد اخرج الشيخان وغيرهما‬
‫بطريق متعددة منها ما اخرج ابوداود من طريق الزهري عن عبيدالله بن عبدالله‬
‫عن ابن عباس قال كان ابوهريره يحدّث ان رجل اتي الي رسول الله صلي الله‬
‫وعليه وسلم فقال اني اري الليله ظله ينطف منها السمن والعسل فاري الناس‬
‫يتكففون بايديهم فالمستكثر والمستقل واري سببا ً واصل من السماء الي الرض‬
‫ت به فعلوت ثم اخذ به رجل آخر فعل به ثم اخذ به رجل‬ ‫فاراك يا رسول الله اخذ َ‬
‫آخر فعل به ثم اخذ به رجل آخر فانقطع ثم وصل فعل به قال ابوبكر‪ :‬بابي انت‬
‫مي لتدعني فلعبرنها فقال عبّرها فقال اما الظله فظله السلم واما ما ينطف‬ ‫وا ّ‬
‫من السمن والعسل فهو القرآن لينه وحلوته واما المستكثر والمستقل فهو‬
‫المستكثر من القرآن والمستقل منه واما السبب الواصل من السماء الي الرض‬
‫فهو الحق الذي انت عليه تأخذ به فيعليك الله ثم يأخذ به بعدك رج ٌ‬
‫ل فيعلوا به ثم‬
‫يأخذ رجل آخر فيعلوا به ثم يأخذ به رجل آخر فينقطع ثم يوصل له فيعلوا به‪ ،‬اي‬
‫ت بعضا واخطأت بعضا قال‬ ‫ت ام اخطأت فقال‪ :‬اصب َ‬ ‫رسول الله لتحدثني اصب ُ‬
‫اقسمت يا رسول الله صلي الله وعليه وسلم لتحدثني ما الذي اخطأت فقال‬
‫النبي صلي الله وعليه وسلم ل تقسم‪.2‬‬

‫واما مايستدل به من حديث القليب‪ :‬فقد اخرج البخاري عن ابن شهاب قال‬
‫اخبرني سعيد ان ابا هريره اخبره ان رسول الله صلي الله وعليه وسلم قال‪:‬‬
‫بينما انا نائم رأيتني علي قليب وعليها دلو فنزعت منها ما شاءالله ثم اخذها ابن‬
‫ابي قحافه فنزع منها ذنوبا او ذنوبين وفي نزعه ضعف والله يغفر له‪ ،‬ثم‬
‫استحالت غربا ً فاخذها عمر بن الخطاب فلم ار عبقريا من الناس ينزع نزع ابن‬
‫الخطاب حتي ضرب الناس بعطن‪.3‬‬

‫واخرج البخاري من حديث معمر عن هشام عن ابي هريره قال قال رسول الله‬
‫صلي الله وعليه وسلم بينا انا نائم رأيت اني علي حوض اسقي الناس فاتاني‬
‫ابوبكر فاخذ الدلومن يدي ليريحني فنزع ذنوبين وفي نزعه ضعف والله يغفرله‪،‬‬
‫فاتي ابن الخطاب فاخذ منه فلم يزل ينزع حتي تولي الناس والحوض ينفجر‪.4‬‬

‫واما ما يستدل به علي خلفتهم من العلقه التي ضربها النبي صلي الله وعليه‬
‫وسلم للخلفه الخاصه من انها في المدينه‪ :‬فقد اخرج الحاكم من حديث هشيم‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪141‬‬
‫عن العوام بن حوشب عن سليمان بن ابي سليمان عن ابيه عن ابي هريره عن‬
‫ملك بالشام‪.1‬‬
‫النبي صلي الله وعليه وسلم قال الخلفه بالمدينه وال ُ‬
‫واما ما يستدل به علي خلفتهم الخاصه من حديث القرون‪ :‬فقد اخرج احمد‬
‫وغيره من طريق منها طريق عبدالله بن شقيق عن ابي هريره قال قال رسول‬
‫الله صلي الله وعليه وسلم‪ :‬خير امتي القرن الذي بُعثت فيه ثم الذين يلونهم ثم‬
‫الذين يلونهم والله اعلم ا َ قال الثالثه ام ل؟ ثم تجئ قوم يحبون السمانه يشهدون‬
‫قبل ان يستشهدوا‪.2‬‬

‫واما ما يستدل به علي خلفه الصديق رضي الله عنه من الخطبه التي خطبها‬
‫النبي صلي الله عليه وسلم قبل وفاته‪ :‬اخرج الترمذي من طريق داود بن يزيد‬
‫الودي عن ابيه عن ابي هريره قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪ :‬ما‬
‫كان لحد عندنا يد ال وقد كافيناه ما خل ابابكر فان له عندنا يدا يكافيه الله بها‬
‫يوم القيامه‪ ،‬وما نفعني مال احد قط ما نفعني مال ابي بكر ولو كنت متخذ خليل‬
‫لتخذت ابابكر خليل ال وان صاحبكم خليل الله‪.3‬‬

‫واخرج احمد عن طريق العمش عن ابي صالح عن ابي هريره قال قال رسول‬
‫ل قط ما نفعني مال ابي بكر فبكي‬‫الله صلي الله وعليه وسلم‪ :‬ما نفعني ما ٌ‬
‫‪4‬‬
‫ابوبكر وقال‪ :‬هل انا ومالي ال لك يا رسول الله؟ ‪.‬‬

‫واما مواعيد الله الظاهره علي ايدي الخلفاء‪ :‬فقد اخرج الشيخان وغيرهما‬
‫بطريق متعدده منها ما اخرج البخاري عن ايوب عن محمد عن ابي هريره رضي‬
‫الله عنه قال قال النبي صلي الله وعليه وسلم‪ :‬اُعطيت مفاتيح الكلم ونُصرت‬
‫بالرعب وبينما انا نائم البارحه اذ اتيت بمفاتيح خزائن الرض حتي وضعت في‬
‫يدي قال ابوهريره ذهب رسول الله صلي الله وعليه وسلم وانتم تنقلونها‪.5‬‬

‫واخرج الشيخان وغيرهما بطريق متعددة منها ما اخرج احمد عن الزهري عن‬
‫سعيد عن ابي هريره عن النبي صلي الله وعليه وسلم اذا هلك كسري فل كسري‬
‫بعده واذا هلك قيصر فل قيصر بعده والذي نفس محمد بيده لتنفقن كنوزهما في‬
‫سبيل الله‪.6‬‬

‫واما مناقب ابي بكر الصديق رضي الله عنه‪ :‬فقد اخرج البخاري عن الزهري عن‬
‫حميد بن عبدالرحمن عن ابي هريره قال سمعت رسول الله صلي الله وعليه‬
‫وسلم يقول‪ :‬من انفق زوجين من شئ من الشياء في سبيل الله دُعي من‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪142‬‬
‫ب يعني الجنه يا عبدالله هذا خير فمن كان من اهل الصلوة‪ 1‬دعي من باب‬ ‫ابوا ٍ‬
‫الصلوة ومن كان من اهل الجهاد دعي من باب الجهاد ومن كان من اهل الصدقه‬
‫دعي من باب الصدقة ومن كان من اهل الصيام دعي من باب الصيام باب الريان‬
‫فقال ابوبكر رضي الله عنه ما علي هذا الذي يدعي من تلك البواب من ضرورةٍ‬
‫وقال هل يُدعي منها كلها احد يا رسول الله فقال نعم وارجو ان تكون منهم يا‬
‫ابابكر‪.2‬‬

‫واخرج ابوداود من طريق عبدالسلم ابن حرب عن ابي خالد الدلني عن ابي‬
‫خالدٍ مولي آل جعدة هن ابي هريرة قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم‬
‫اتاني جبرئيل فاخذ بيدي فاراني باب الجنه الذي يدخل فيه امتي فقال ابوبكر يا‬
‫ت اني كنت معك حتي انظر اليه فقال رسول الله صلي الله‬ ‫رسول الله ودد ُ‬
‫وعليه وسلم‪ :‬اما انك يا ابابكر اول من يدخل الجنه من امتي ‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫واما مناقب عمر بن الخطاب رضي الله عنه‪ :‬فقد اخرج البخاري عن ابن شهاب‬
‫عن سعيد بن المسيب ان اباهريره قال بينا نحن عند رسول الله صلي الله وعليه‬
‫وسلم اذ قال‪ :‬بينا انا نائم رأيتني في الجنه فاذا امرأة تتوضأ الي جانب قصر‬
‫فقلت لمن هذا القصر قالوا لعمر فذكرت غيرته فوليت مدبرا ً فبكي عمر وقال‬
‫اعليك اغار يا رسول الله؟‪.4‬‬

‫واخرج البخاري عن ابراهيم بن سعد عن ابيه عن ابي سلمه عن ابي هريره قال‬
‫قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم‪ :‬لقد كان قبلكم من المم ناس محدَّثون‬
‫فان يك في امتي احد فانه عمر وفي روايه له لقد كان فيما كان قبلكم من بني‬
‫اسرائيل رجال يكلّمون‪ 5‬من غير ان يكونوا انبياء فان يكن في امتي منهم احد‬
‫فعمر‪.6‬‬

‫واخرج البخاري عن ابن شهاب عن سعيد وابي سلمه قال‪ :‬سمعنا ابا هريره يقول‬
‫قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم بينما راع في غنمه عدا الذئب فاخذ منها‬
‫شاةً فطلبها حتي استنقذها فالتفت اليه الذئب فقال له من لها يوم السبع ليس‬
‫لها راٍع غيري فقال الناس سبحان الله فقال النبي صلي الله وعليه وسلم فاني‬
‫م ابوبكر وعمر‪ 7‬وللبخاري في روايه اخري وبينما‬‫او من به وابوبكر وعمر‪ ،‬وما ث َ ّ‬
‫رجل يسوق بقره قد حمل عليها فالتفت اليه فكلمته فقالت اني لم اخلق لهذا‬
‫‪ - 1‬مراد از اهل نماز این نیست که فقط نماز می خواند و بقیه ی واجبات را انجام نمی دهد بلکه‬
‫مطلب این است که نماز را به کثرت و شوق وافر ادا کرده و بقیه واجبات را به این کثرت اداء نکرده‬
‫باشد‪ .‬و به همین ترتیب اهل صیام و زکاة نیز‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬یعنی فرشته بر آن ها نازل شده و با آن ها سخن می گفتند چنانکه در آیه کریمه آمده است‪ :‬إن‬
‫الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملئکة اّل تخافوا ول تحزنوا ‪..‬‬
‫‪6‬‬

‫‪143‬‬
‫خلقت للحرث فقال الناس سبحان الله قال رسول الله صلي الله وعليه‬ ‫لكني ُ‬
‫وسلم اني اؤمن بذلك وابوبكر وعمر ‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫واما مناقب عثمان رضي الله عنه‪ :‬فقد اخرج ابن ماجه عن ابيه عبدالرحمن بن‬
‫ابي الزناد عن العرج عن ابي هريرة ان رسول الله صلي الله وعليه وسلم قال‬
‫لكل نبي رفيق في الجنه ورفيقي فيها عثمان بن عفان‪.2‬‬

‫واخرج ابن ماجه بهذا السناد ان النبي صلي الله وعليه وسلم لقی عثمان عند‬
‫زوجك ام كلثوم‬
‫باب المسجد فقال يا عثمان! هذا جبرئيل اخبرني ان الله قد ّ‬
‫بمثل صداق رقيه علي مثل صحبتها‪.3‬‬

‫واما ان عثمان يقتل مظلوما وانه علي الحق يوم يُقتل‪ :‬فقد اخرج الحاكم من‬
‫طريق موسي ومحمد وابراهيم بني عقبه قالوا حدثنا ابو اُمنا ابوحسنه قال‬
‫ت اباهريره وعثمان محصور في الدار فقال ابوهريره سمعت رسول الله‬ ‫شهد ُ‬
‫صلي الله وعليه وسلم يقول‪ :‬انها ستكون فتنه واختلف او اختلف وفتنه قال قلنا‬
‫يا رسول الله فما تأمرنا قال عليكم بالمير واصحابه واشار الي عثمان‪.4‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث ابي زرعه عن ابي هريره اشتري عثمان بن عفان الجنه‬
‫من النبي صلي الله وعليه وسلم مرتين حيث حفر بئر رومه وحيث جهز جيش‬
‫العسره‪.5‬‬

‫واما ان ابابكر صديق وسائرهم شهداء‪ :‬فقد اخرج التزمذي من حديث عبدالعزيز‬
‫بن محمد عن سهيل عن ابيه عن ابي هريره ان رسول الله صلي الله وعليه‬
‫وسلم كان علي حراء هو وابوبكر وعمر وعثمان وعلي بن ابي طالب وطلحه‬
‫والزبير فتحركت الصخرة فقال النبي صلي الله وعليه وسلم اهدأ انما عليك نبي‬
‫او صديق او شهيد‪.6‬‬

‫واما بشاره اهل بدر بالجنه‪ :‬فقد اخرج ابوداود عن عاصم عن ابي صالح عن ابي‬
‫هريره قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم اطّلع الله عزوجل علي اهل‬
‫بدر فقال اعملوا ما شئتم فقد غفرت لكم‪.7‬‬

‫‪ - 7‬یعنی با وجود آن که ابوبکر و عمر در آن مجلس حاضر نبودند باز هم رسول خدا اسمهای آن ها را‬
‫به زبان مبارک آورده و فرمود که من و ابوبکر و عمر به این مسأله ی غیبی ایمان داریم که دللت بر‬
‫فضیلت ایشان می نماید‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪144‬‬
‫واما قعوده من الفتنه‪ :‬فقد اخرج الترمذي من حديث عبدالعزيز بن محمد عن‬
‫العلء بن عبدالرحمن عن ابيه عن ابي هريره ان رسول الله صلي الله وعليه‬
‫وسلم قال‪ :‬بادروا بالعمال فتنا كقطع الليل المظلم يصبح الرجل مؤمنا ويمسي‬
‫كافرا ويمسي مؤمنا ويصبح كافرا يبيع احدهم دينه بعرض من الدنيا‪.1‬‬

‫ومن مسند ام المؤمنين عائشه رضي الله عنها (‪ 16‬روایت)‪:‬‬

‫اما ما يستدل به علي خلفتهم من حديث الحجار في اساس المسجد‪ :‬فقد‬


‫اخرج الحاكم من طريق احمد بن عبدالرحمن بن وهب عن عمه عن يحيي بن‬
‫ايوب عن هشام بن عروه عن ابيه عن عائشه قالت‪ :‬اول حجر حمله النبي لبناء‬
‫المسجد ثم حمل ابوبكر حجرا ً آخر ثم حمل عمر حجرا آخر ثم حمل عثمان حجراً‬
‫آخر فقلت يا رسول الله ال تري الي هؤلء كيف يسعدونك فقال يا عائشه هؤلء‬
‫الخلفاء من بعدي هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخّرجاه وانا اشتهر‬
‫باسنادٍ واهٍ روايه محمد بن فضل بن عطيه فلذلك هُجر‪.2‬‬

‫واما ما يستدل به علي خلفتهم من حديث القرون‪ :‬فقد اخرج احمد بطريق‬
‫غريب عن عبدالله البهي عن عائشه قالت سأل رجل رسو َ‬
‫ل الله صلي الله وعليه‬
‫وسلم ايّ الناس خير قال القرن الذي انا فيه ثم الثاني ثم الثالث‪.3‬‬

‫اما قولها في خلفه الشيخين‪ :‬فقد اخرج مسلم من حديث ابن ابي مليكه قال‬
‫سئلت من كان رسول الله صلي الله وعليه وسلم مستخلفا لو‬ ‫سمعت عائشه و ُ‬
‫استخلفه؟ قالت ابوبكر فقيل لها ثم من بعد ابي بكر قالت عمر ثم قيل لها من‬
‫بعد عمر قالت ابوعبيده بن الجراح ثم انتهت الي هذا‪.4‬‬

‫واخرج الترمذي عن عبدالله بن شقيق قال قلت لعائشه ايّ اصحاب النبي صلي‬
‫ب الي رسول الله صلي الله وعليه وسلم؟ قالت ابوبكر‬
‫الله وعليه وسلم كان اح ّ‬
‫من؟ قالت عمر قلت ثم من قالت ابوعبيده بن الجراح قال قلت ثم من‬ ‫قلت ثم َ‬
‫فسكتت‪.5‬‬

‫واما ما يستدل به علي خلفه الصديق من قول النبي صلي الله وعليه وسلم‬
‫"اُدعي لي ابابكر"‪ :‬فقد اخرج مسلم من حديث الزهري عن عروه عن عائشه‬
‫قالت‪ :‬قال لي رسول الله صلي الله وعليه وسلم في مرضه‪ :‬ادعي لي ابابكر‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪145‬‬
‫اباك واخاك حتي اكتب كتابا ً فاني اخاف ان يتمني متم ٍ ّ‬
‫ن ويقول قائل ان ول‪ ،‬يأبي‬
‫ه والمؤمنون ال ابابكر‪.1‬‬
‫الل ُ‬
‫واما ما يستدل به من خطبه النبي صلي الله وعليه وسلم قبل وفاته‪ :‬فقد اخرج‬
‫الترمذي عن الزهري عن عروه عن عائشه ان النبي صلي الله وعليه وسلم امر‬
‫بسد ّ البواب ال باب ابي بكر‪.2‬‬

‫واما ما يستدل به من حديث المامه‪ :‬فقد اخرج الترمذي من حديث مالك بن‬
‫انس عن هشام بن عروه عن ابيه عن عائشه ان النبي صلي الله وعليه وسلم‬
‫قال مروا ابابكر فليصل بالناس فقالت عائشه يا رسول الله ان ابابكر اذا قام‬
‫مر عمر فليصل قالت فقال مروا ابابكر‬ ‫مقامك لم يسمع الناس من البكاء ف ُ‬
‫فليصل بالناس قالت عائشه فقلت لحفصه قولي له يا رسول الله ان ابابكر اذا‬
‫مر عمر فليصل بالناس ففعلت حفصه‬ ‫قام مقامك لم يسمع الناس من البكاء فأ ُ‬
‫فقال رسول الله صلي الله وعليه وسلم انكن لنتُن صواحب يوسف مروا ابابكر‬
‫فليصل بالناس فقالت حفصه لعائشة ما كنت لصيب منك خيراً ‪.3‬‬

‫واخرج التزمذي عن القاسم بن محمد عن عائشة قالت قال رسول لله صلي الله‬
‫مهم غيره‪.4‬‬
‫وعليه وسلم ل ينبغي لقوم فيهم ابوبكر ان يؤ ّ‬
‫واما مناقب ابي بكر الصديق رضي الله عنه‪ :‬فقد اخرج الترمذي من حديث‬
‫اسحق بن يحيي بن طلحه عن عمه اسحق بن طلحه عن عائشة ‌ان ابابكر دخل‬
‫علي رسول الله صلي الله عليه وسلم فقال انت عتيق الله من النار فيومئٍذ‬
‫سمي عتيقا‪.5‬‬

‫واخرج الحاكم عن عائشه بنت طلحه عن عائشه ام المؤمنين قالت قال رسول‬
‫الله صلي الله وعليه وسلم من سّره ان ينظر الي عتيق من النار فلينظر الي‬
‫ابي بكر‪.6‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث معمر عن الزهري عن عروة ‌عن عائشة قالت لما‬
‫اُسري بالنبي صلي الله وعليه وسلم الي المسجد القصي اصبح يتحدث الناس‬
‫بذلك فارتد ّ ناس ممن كان آمنوا به وصدقوه وسعوا بذلك الي ابي بكر فقالوا هل‬
‫لك الي صاحبك يزعم انه اُسري به الليله الي بيت المقدس قال‪َ :‬‬
‫او قال ذلك؟‬
‫قالوا‪ :‬نعم قال لئن قال ذلك لقد صدق قالوا وتصدقه انه ذهب الليله الي بيت‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪146‬‬
‫المقدس وجاء قبل ان يصبح قال نعم اني لصدّقه فيما هو ابعد من ذلك اصدّقه‬
‫بخبر السماء في غدوة او روحه فلذلك سمي ابوبكر الصديق‪.1‬‬

‫واما مناقب عمر بن الخطاب‪ :‬فقد اخرج مسلم من حديث ابراهيم بن سعد عن‬
‫ابيه سعد عن ابي سلمه عن عائشه عن النبي صلي الله وعليه وسلم انه كان‬
‫يقول قد كان في المم قبلكم محدّثون فان يكن في امتي منهم اَحد فان عمر بن‬
‫الخطاب منهم‪.2‬‬

‫واخرج ابن ماجه من حديث الزنجي بن خالد عن هشام بن عروه عن ابيه عن‬
‫عائشه قالت قال رسول الله صلي الله عليه وسلم‪ :‬اللهم اعّز السلم بعمر بن‬
‫الخطاب خاصه‪.3‬‬

‫واخرج الترمذي من حديث يزيد بن رومان عن عروه عن عائشه قالت كان‬


‫رسول الله صلي الله وعليه وسلم جالسا ً فسمعنا لغطا او صوت صبيان فقام‬
‫رسول الله صلي الله وعليه وسلم فاذا حبشيه تزفن والصبيان حولها فقال يا‬
‫ي علي منكب رسول الله صلي الله‬ ‫عائشه تعالي فانظري فجئت فوضعت لحي َّ‬
‫ت اما‬‫ت انظر اليها ما بين المنكب ورأسه فقال لي اما شبع ِ‬
‫وعليه وسلم فجعل ُ‬
‫شبعت؟ قالت‪ :‬اقول ل‪ ،‬لَنظر منزلتي عنده اذ طلع عمر قالت فارف ّ‬
‫ض الناس‬
‫‪4‬‬

‫عنها قالت فقال رسول الله صلي الله وعليه وسلم اني انظر الي شياطين الجن‬
‫ت ‪.5‬‬
‫والنس قد فروا من عمر قالت فرجع ُ‬
‫واما مناقب عثمان بن عفان رضي الله عنه‪ :‬فقد اخرج مسلم عن عطاء‬
‫وسليمان ابني يسار وابي سلمه ابن عبدالرحمن ان عائشه قالت كان رسول الله‬
‫صلي الله وعليه وسلم مضطجعا ً في بيته كاشفا ً عن فخذيه او ساقيه فاستأذن‬
‫ابوبكر فاذن له وهو علي تلك الحال فتحدّث ثم استأذن عمر فاذن له وهو كذلك‬
‫فتحدث ثم استأذن عثمان فجلس رسول الله صلي الله وعليه وسلم وسوّي ثيابه‬
‫ش له‪ 6‬ولم تباله ثم‬
‫فدخل فتحدّث فلما خرج قالت عائشه دخل ابوبكر فلم تهت ّ‬
‫ت وسوّيت ثيابك فقال ال‬ ‫دخل عمر فلم تهتش له ولم تباله ثم دخل عثمان فجلس َ‬
‫استحيي من رجل تستحيي منه الملئكه‪.7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬و در این زمانه نیر مردم آن قدر که از محتسب و مأمور هیئت امر به معروف هراس دارند از والی‬
‫و یا امیر نمی ترسند‪.‬‬
‫‪5‬‬

‫‪ - 6‬تو از او پروا نکردی (با داخل شدن او شما ران خود را نپوشیدید)‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪147‬‬
‫واخرج التزمذي عن النعمان بن بشير عن عائشه ان النبي صلي الله وعليه‬
‫مصك قميصا فان ارادوك علي خلعه فل‬ ‫وسلم قال يا عثمان انه لعل الله يق ّ‬
‫تخلعه لهم‪.1‬‬

‫ومن مسند انس بن مالك رضي الله عنه (‪ 13‬روایت)‪:‬‬

‫اما ان الخلفه في قريش‪ :‬فقد اخرج احمد عن بكر بن وهب الجريري قال‬
‫ل احد ان رسول الله صلي الله‬‫قال لي انس بن مالك احدّثك حديثا ما اُحدّثه ك َّ‬
‫وعليه وسلم قام علي باب البيت ونحن فيه فقال الئمه من قريش ان لهم عليكم‬
‫حقا ولكم عليهم حقا مثل ذلك ما ان استُرحموا رحموا وان عاهدوا وفوا وان‬
‫حكموا عدلوا ومن لم يفعل ذلك منهم فعليه لعنه الله والملئكه والناس اجمعين ‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫واخرج احمد عن انس قال دعا النبي النصار ليقطع لهم البحرين فقالوا‪ :‬ل حتي‬
‫ة ‪ 3‬فاصبروا حتي‬
‫تقطع لخواننا من المهاجرين فقال انكم ستلقون من بعدي اثر ً‬
‫تلقوني‪.4‬‬

‫واما الدليل علي خلفتهم من جهه تفويض الصدقات اليهم من بعده‪ :‬فقد اخرج‬
‫الحاكم من طريق علي بن مهر عن المختار بن فلفل عن انس بن مالك قال‬
‫سل لنا رسول‬ ‫بعثني بنو المصطق الي رسول الله صلي الله عليه وسلم فقالوا َ‬
‫الله صلي الله عليه وسلم الي من ندفع صدقاتنا بعدك؟ قال فاتيتُه فساَلته فقال‬
‫الي ابي بكر فاتيهتم فاخبرتهم قالوا ارجع اليه فاساَله فان حدث بابي بكر حدث‬
‫من؟ فاتيته فاخبرته فقال الي عمر فقالوا ارجع اليه فاساَله فان حدث بعمر‬ ‫فالي َ‬
‫حدث فالي من فاتيته فسالته فقال الي عثمان فاتيتهم فاخبرتهم فقالوا ارجع‬
‫فاساله فان حدث بعثمان حدث فالي من فاتيته فسالته فقال ان حدث بعثمان‬
‫حدث فتبّا ً لكم الدهر فتبّا هذا حديث صحيح السناد ولم يخّرجاه‪.5‬‬

‫واما ان ابابكر صديق وسائرهم شهداء‪ :‬فقد اخرج البخاري عن يحيي عن سعيد‬
‫عن قتاده ان انس بن مالك حدثهم ان النبي صلي الله عليه وسلم صعد اُحداً‬
‫وابوبكر وعمر وعثمان فرجف بهم فقال اثبت احد فانما عليك نبي وصديق‬
‫وشهيدان‪.6‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬در این حدیث پیامبر خدا خبر می دهد که انصار به مقام خلفت فائز نخواهند گشت و آن ها را به‬
‫صبر تشویق می نماید‪ .‬فرموده رسول خدا دللت بر این نمی کند که آن ها مورد ظلم واقع می شوند‬
‫و باید صبر نمایند بلکه معنای صبر اینست که در مقابل تحمل امری که خلف طبیعت آنهاست صبر‬
‫نمایند مثلیکه در قرآن مسلمانان در هنگام مصیبت و یا مرگ اقارب و دوستان تلقین به صبر داده شده‬
‫اند حالنکه این صبر در مقابل ظلم نیست‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪148‬‬
‫واما افضليه الشيخين‪ :‬فقد اخرج الترمذي من حديث محمد بن كثير عن‬
‫الوزاعي عن قتاده عن انس قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم لبي بكر‬
‫وعمر سيدا كهول اهل الجنه من الولين والخرين ال النبيين والمرسلين ل‬
‫ي ‪.1‬‬
‫تخبرهما يا عل ّ‬
‫واما ثناءه عليهم مع غيرهم‪ :‬فقد اخرج احمد والترمذي عن معمر عن قتاده عن‬
‫انس بن مالك قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ارحم امتي بامتي‬
‫ابوبكر واشدهم في امر الله عمر واصدقهم حياءً عثمان بن عفان واعلمهم‬
‫بالحلل والحرام معاذ بن جبل وافرضهم زيد بن ثابت واقرأهم ابي بن كعب ولكل‬
‫امه امين وامین هذه المه ابوعبيده بن الجراح قال الترمذي وقد رواه ابوقلبه‬
‫عن انس عن النبي صلي الله عليه وسلم نحوه‪.2‬‬

‫واما حديث المامه في اليوم الذي مات فيه رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫بمحضر من رسول الله صلي الله عليه وسلم‪ :‬فقد اخرج البخاري عن ابن شهاب‬
‫قال حدثني انس بن مالك ان المسلمين بينما هم في صله الفجر من يوم الثنين‬
‫وابوبكر يصلي بهم لم يفجأهم ال رسول الله صلي الله عليه وسلم قد كشف‬
‫سم بضحك فنكص‬ ‫سترحجره عائشه فنظر اليهم وهم صفوف في الصله ثم تب ّ‬
‫ابوبكر علي عقبيه ليصل الصف وظن ان رسول الله صلي الله عليه وسلم يريد‬
‫م المسلمون ان يفتنوا في صلتهم فرحاً‬‫س وه َّ‬
‫ان يخرج الي الصلوة فقال ان ٌ‬
‫برسول الله صلي الله عليه وسلم فاشار اليهم بيده رسول الله صلي الله عليه‬
‫موا صلتكم ثم دخل الحجره وارخي الستر‪.3‬‬ ‫وسلم ان ات ّ‬
‫واما منزله الشيخين عنده صلي الله عليه وسلم‪ :‬فقد اخرج الترمذي عن الحكم‬
‫بن عطيه عن ثابت ان رسول الله صلي الله عليه وسلم كان يخرج علي اصحابه‬
‫من المهاجرين والنصار وهم جلوس وفيهم ابوبكر وعمر فل يرفع اليه احد منهم‬
‫بصره ال ابوبكر وعمر فانهما كانا ينظران اليه وينظر اليهما ويتبسمان اليه‬
‫ويتبسم اليهما‪.4‬‬

‫واما مناقب ابي بكر الصديق‪ :‬فقد اخرج ابن ماجه من طريق معتمر بن سليمان‬
‫ب اليك؟ قال عائشه قيل‬
‫اي الناس اح ّ‬
‫عن حميد عن انس قال قيل يا رسول الله ّ‬
‫من الرجال قال ابوها‪.5‬‬

‫واخرج احمد من حديث جعفر بن سليمان الضبعي عن ثابت عن انس قال قال‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم ان طير الجنه كاَمثال البخت ترعي في شجر‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪149‬‬
‫الجنه فقال ابوبكر يا رسول الله ان هذه الطير ناعمه قال آكلتها انعم منها ثلثا‬
‫واني لرجو ان تكون ممن يأكل منها يا ابابكر‪.1‬‬

‫واما مناقب عمر بن الخطاب‪ :‬فقد اخرج الترمذي من حديث اسمعيل بن جعفر‬
‫عن حميد عن انس ان النبي صلي الله عليه وسلم قال‪ :‬دخلت الجنه فاذا انا‬
‫بقصر من ذهب فقلت لمن هذا لقصر قالوا لشاب من قريش فظننت اني انا هو‬
‫فقلت ومن هو؟ فقالوا‪ :‬عمر بن الخطاب‪.2‬‬

‫واما تقرب انس من الله تعالي بحب الشيخين‪ :‬فقد اخرج البخاري من حديث‬
‫حماد عن ثابت عن انس ان رجل ً سأل النبي صلي الله عليه وسلم عن الساعه‬
‫ت لها؟ قال ل شيء ال اني احب الله ورسوله‬ ‫فقال متي الساعه قال وما ذا اعدد َّ‬
‫حنا بقول النبي صلي الله‬
‫قال انت مع من احببت قال انس فما فرحنا بشي ٍء فَر َ‬
‫عليه وسلم انت مع من احببت قال انس فانا احب النبي صلي الله عليه وسلم‬
‫وابا بكر وعمر‪ 3‬وارجو ان اكون معهم بحبّي اياهم وان لم اعمل بمثل اعمالهم ‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫ومن مسند ابي سعيد الخدري رضي الله عنه (‪ 6‬روایت)‪:‬‬

‫اما الخطبه التي خطبها النبي صلي الله عليه وسلم في مناقب ابي بكر‬
‫رضي الله عنه قبل موته‪ :‬فقد اخرج البخاري عن بسر بن سعيد عن ابي سعيد‬
‫الخدري قال خطب رسول الله صلي الله عليه وسلم الناس وقال ان الله تبارك‬
‫وتعالي خيّر عبدا بين الدنيا وبين ما عنده فاختار ذلك العبد ما عند الله قال فبكي‬
‫ابوبكر رضي الله عنه فعجبنا لبكائه ان يخبر رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫خيّر فكان رسول الله صلي الله عليه وسلم هو المخير وكان ابوبكر‬ ‫عن عبد ُ‬
‫من اَم ّ‬
‫ن الناس‬ ‫رضي الله عنه اعلَمنا فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم‪ :‬ان ِ‬
‫ي في صحبته وماله ابوبكر ولو كنت متخذا خليل لتخذت ابابكر ولكن اخوه‬ ‫عل َّ‬
‫سد ّ ال باب ابي بكر ‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫السلم ومودته‪ ،‬ل يبقين في المسجد باب ال ُ‬
‫واخرج الترمذي عن عبيد بن حنين عن ابي سعيد الخدري ان رسول الله صلي‬
‫الله عليه وسلم جلس علي المنبر فقال ان عبدا خيره الله بين ان يؤتيه من‬
‫زهره الدنيا ما شاء وبين ما عنده فاختار ما عنده ثم ذكر نحوا ً مما تقدم‪.6‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬دانسته می شود که از عادت صحابه کرام رضی الله عنهم این بوده که نام ابوبکر و عمر رضی الله‬
‫عنهما را قرین نام گرامی رسول خدا ذکر می نموده اند و این صفت را از شخص آن حضرت آموخته‬
‫بودند که همیشه از ابوبکر و عمر یاد می کردند‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪150‬‬
‫واما مناقب عمر بن الخطاب‪ :‬فقد اخرج البخاري عن ابن شهاب عن ابي امامه‬
‫بن سهل بن حنيف عن ابي سعيد الخدري قال سمعت رسول الله صلي الله عليه‬
‫مص فمنها ما يبلغ‬ ‫وسلم يقول بينا انا نائم رأيت الناس عرضوا علي وعليهم ق ُ‬
‫الثدي ومنها ما يبلغ دون ذلك وعُرض علي عمر وعليه قميص يجّره قالوا فما‬
‫اوّلته يا رسول الله قال الدين‪.1‬‬

‫واما بشاره الشيخين بالجنه والشاره الي انهما من السابقين المقربين‪ :‬فقد‬
‫اخرج الترمذي من طريق سالم بن ابي حفصه والعمش وجماعه كلهم عن‬
‫عطيه عن ابي سعيد قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم‪ :‬ان اهل‬
‫الدرجات العُلي ليراهم من تحتهم كما ترون النجم الطالع في افق السماء وان‬
‫ابابكر وعمر منهم وانعما‪.2‬‬

‫واما انهما منتظر الماره وان امرالمله يتم بهما‪ :‬فقد اخرج الترمذي من حديث‬
‫ابي الحجاف عن عطيه عن ابي سعيد الخدري قال قال رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم ما من نبي ال وله وزيران من اهل السماء ووزيران من اهل الرض‬
‫فاما وزيراي من اهل السماء فجبرئيل وميكائيل واما وزيراي من اهل الرض‬
‫فابوبكر وعمر‪.3‬‬

‫واما الدليل علي خلفتهم من جهة وقوع خلفتهم في مرتبة امراء الخير‪ :‬فقد‬
‫اخرج احمد من حديث عبدالله البهي عن ابي سعيد ان رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم قال يكون عليكم امراء يطمئن اليهم القلوب وتلين لهم الجلود ثم‬
‫يكون عليكم امراء تشمأّز منهم القلوب وتقشعّر منهم الجلود فقال رجل افل‬
‫نقاتلهم يا رسول الله قال ل ما اقاموا الصلوة‪.‬‬

‫ومن مسند جابر بن عبدالله رضي الله عنه (‪ 8‬روایت)‪:‬‬

‫اما ان الخلفه لقريش‪ :‬فقد اخرج احمد من حديث ابن جريج عن ابي الزبير‬
‫عن جابر ان النبي صلي الله عليه وسلم قال الناس تبع لقريش في الخير‬
‫والشر‪.4‬‬

‫واما الدليل علي خلفه الخلفاء‪ :‬فقد اخرج احمد والحاكم من حديث الزبيدي‬
‫عن ابن شهاب عن عمرو بن ابان بن عثمان عن جابر بن عبدالله انه كان يحدث‬
‫ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال اري الليله رجل صالح ان ابابكر رضي‬
‫الله عنه نيط برسول الله صلي الله عليه وسلم ونيط عمر بابي بكر ونيط عثمان‬
‫بعمر قال جابر فلما قمنا من عند النبي صلي الله عليه وسلم قلنا اما الرجل‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪151‬‬
‫الصالح فرسول الله صلي الله عليه وسلم واما ما ذكر رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم من نوط بعضهم ببعض فهم ولة هذا المر الذي بُعث به نبيه صلي‬
‫الله عليه وسلم‪.1‬‬

‫واما بشارتهم بالجنه‪ :‬فقد اخرج احمد من حديث عبدالله بن محمد بن عقيل‬
‫بن ابي طالب عن جابر قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم يطّلع عليكم‬
‫من تحت هذا الصور رجل من اهل الجنه قال فطلع ابوبكر رضي الله عنه فهنأناه‬
‫بما قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ثم لبث هنيئه ثم قال يطلع عليكم من‬
‫تحت هذا الصور رجل من اهل الجنه قال فطلع عمر رضي الله عنه قال فهنأناه‬
‫بما قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ثم قال يطلع عليكم من تحت هذا‬
‫الصور رجل من اهل الجنة قال فطلع عثمان رضي الله عنه قال فهنأناه بما قال‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم ثم قال يطلع عليكم من تحت هذا الصور رجل‬
‫مرار قال فطلع علي رضي الله‬‫ٍ‬ ‫من اهل الجنه اللهم ان شئت جعلته عليا ً ثلث‬
‫عنه‪.2‬‬

‫واما مناقب ابي بكر الصديق رضي الله عنه‪ :‬فقد اخرج الحاكم عن محمد بن‬
‫‪3‬‬
‫المنكدر عن جابر قال كنا عند النبي صلي الله عليه وسلم اذ جاءه وفد‬
‫عبدالقيس فتكلم بعضهم بكلم اجاد في الكلم فالتفت النبي صلي الله عليه‬
‫وسلم الي ابي بكر وقال‪ :‬يا ابابكر سمعت ما قالوا؟ قال نعم يا رسول الله‬
‫وفهمته قال فاجبه قال فاجابهم ابوبكر بجواب واجاد الجواب فقال رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم يا ابابكر اعطاك الله الرضوان الكبر فقال بعض القوم وما‬
‫الرضوان الكبر يا رسول الله قال يتجلّي الله لعباده في الخرة عامه ويتجلي‬
‫لبي بكر خاصه‪.4‬‬

‫واما مناقب عمر بن الخطاب رضي الله عنه‪ :‬فقد اخرج البخاري من حديث عبد‬
‫العزيز بن الماجشون عن محمد بن المنكدر عن جابر قال قال النبي صلي الله‬
‫عليه وسلم‪ :‬رأيتني دخلت الجنه فاذا انا بالرميصاء امرأة ابي طلحه فسمعت‬
‫خشفة‪ 5‬فقلت من هذا؟ فقال هذا بلل ورأيت قصرا بفنائه جاريه فقلت لمن هذا؟‬
‫فقال‪ :‬لعمر فاردت ان ادخله فانظر اليه فذكرت غيرتك فقال عمر رضي الله عنه‬
‫باَبي وامي يا رسول الله اَعليك اغار؟‪.6‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬سال نهم هجری در تاریخ اسلمی به نام "عام الوفود" شهرت یافته است؛ یعنی در این سال‬
‫نماینده های مردم از اطراف و اکناف حکومت اسلمی به خدمت پیامبر بزرگ اسلم شرفیاب می‬
‫شده اند‪ .‬از آن جمله وفد عبد القیس که چهارده یا بیست و چهار تن بودند از شهرت خاصی برخوردار‬
‫می باشند که بعد از سوال های آن ها و ارشدات نبی رحمت مسایل خیلی مهم و اساسی برای صحابه‬
‫کرام روشن شد‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬صدای پا‪.‬‬
‫‪152‬‬
‫واما مناقب عثمان‪ :‬فقد اخرج الحاكم عن جابر بن عبدالله قال بينما نحن في‬
‫بيت في نفر من المهاجرين منهم ابوبكر وعمر وعثمان وعلي وطلحه والزبير‬
‫وعبدالرحمن بن عوف وسعد بن ابي وقاص وقال رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم لينهض كل رجل منكم الي كفوه فنهض النبي صلي الله عليه وسلم الي‬
‫عثمان فاعتنقه وقال انت وليي‪ 1‬في الدنيا والخره‪.2‬‬

‫واما بشاره اهل الحديبيه بالجنه‪ :‬فقد اخرج ابو داود من حديث الليث عن ابي‬
‫الزبير عن جابر عن النبي صلي الله عليه وسلم قال‪ :‬ل يدخل النار اَحد ممن بايع‬
‫تحت الشجره‪.3‬‬
‫وقد اخرج احمد من حديث سفيان عن عمرو عن جابر قال كنا يوم الحديبيه الفاً‬
‫واربع مائه فقال لنا رسول الله صلي الله عليه وسلم انتم اليوم خير اهل‬
‫الرض‪.4‬‬

‫مسانيد المهاجرين من اصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم‬

‫اولها‪ :‬مسند عمار بن ياسر (‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫من‬
‫اما فضل الشيخين وكونهما من السابقين المقربين وان ابابكر افضل ِ‬
‫عمر‪ :‬فقد اخرج ابويعلي من طريق حماد بن ابي سليمان عن ابراهيم عن علقمه‬
‫عن عمار بن ياسر قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم يا عمار اتاني‬
‫جبرئيل آنفا فقلت يا جبرئيل حدثني بفضائل عمر بن الخطاب في السماء فقال يا‬
‫محمد لو حدثتك بفضائل عمر مثل ما لبث نوح في قومه الف سنه ال خمسين‬
‫عاما ً ما نفدت فضائل عمر وان عمر لحسنه من حسنات ابي بكر‪.5‬‬

‫واما سوابق ابي بكر الصديق رضي الله عنه‪ :‬فقد اخرج البخاري عن همام‬
‫قال سمعت عمارا ً يقول رأيت رسول الله صلي الله عليه وسلم وما معه ال‬
‫خمسه اعبد وامرأتان وابوبكر‪.6‬‬

‫ومن مسند حذيفه بن اليمان رضي الله عنه (‪ 9‬روایت)‪:‬‬

‫‪6‬‬

‫معنی دارد که در این جا فقط معنای دوست را از آن گرفته می توانیم‪.‬‬ ‫‪ - 1‬کلمه "ولی"‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪153‬‬
‫اما ما يدل علي خلفتهم من معامله منتظر الماره‪ :‬فقد اخرج الحاكم من‬
‫حديث عبد الملك بن عمير عن ربعي بن حراش عن حذيفه بن اليمان قال‬
‫ت ان ابعث الي الفاق‬‫سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول‪ :‬لقد همم ُ‬
‫رجال ً يعلّمون الناس السنن والفرائض كما بعث عيسي بن مريم الحواريين قيل‬
‫له فاَين انت عن ابي بكر وعمر قال انه ل غني لي عنهما انهما من الدِين كالسمع‬
‫والبصر‪.1‬‬

‫واما ان قولهما حجه وانه يجب القتداء بهما‪ :‬فقد اخرج الحاكم من حديث‬
‫مسعر بن كدام عن عبدالملك بن عمير عن ربعي بن حراش عن حذيفه قال قال‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم اقتدوا بالذ َين من بعدي ابي بكر وعمر واهتدوا‬
‫م عبد فصدِّقوه ‪.2‬‬‫بهدي عمار واذا حدثكم ابن ا ّ‬
‫وفي روايه الترمذي من حديث سفيان عن عبدالملك بن عمير عن مولي لربعي‬
‫عن ربعي بن حراش عن حذيفه قال كنا جلوسا ً عند النبي صلي الله عليه وسلم‬
‫فقال اني ل ادري ما قدُر بقائي فيكم فاقتدوا بالذين من بعدي واشار الي ابي‬
‫بكر وعمر واهتدوا بهدي عمار وما حدثكم ابن مسعود فصدقوه‪.3‬‬

‫واما الدلله علي خلفه عمر وانه غلق الفتنه‪ :‬فقد اخرج البخاري من حديث‬
‫العمش قال حدثنا شقيق قال سمعت حذيفه يقول بينما نحن جلوس عند عمر اذ‬
‫قال ايّكم يحفظ قول النبي صلي الله عليه وسلم في الفتنه؟ قال قلت فتنه‬
‫الرجل في اهله وماله وولده وجاره يكفّرها الصله والصدقه والمر بالمعروف‬
‫والنهي عن المنكر قال ليس عن هذا اسألك ولكن التي تموج كموج البحر قال‬
‫ليس عليك منها بأس يا امير المؤمنين ان بينك وبينها بابا ً مغلقا ً قال عمر ايُكسر‬
‫الباب ام يفتح قال ل بل يكسر قال عمر اذا ً ل يغلق ابدا ً قلت اجل قلنا‪ :‬لحذيفه‬
‫ن دون غد الليله وذلك اني حدثته حديثا‬ ‫اَكان عمر يعلم الباب قال نعم كما اعلم ا ّ‬
‫من الباب فامرنا مسروقا فسأله فقال من الباب؟‬ ‫ليس بالغاليط فهبنا ان نسأله َ‬
‫قال‪ :‬عمر‪.4‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث سفيان عن منصور عن ربعي عن حذيفه قال كان‬


‫السلم في زمان عمر كالرجل المقبل ليزداد ال قربا فلما قُتل عمر كان كالرجل‬
‫المدبره ليزداد ال بُعدا‪.5‬‬

‫واما الدلله علي خلفه عثمان رضي الله عنه وانه اذا قُتل ل يستقيم امر الخلفه‬
‫ابداً‪ :‬فقد اخرج الترمذي عن عبدالله بن عبدالرحمن النصاري الشهلي عن‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪154‬‬
‫حذيفه بن اليمان ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال والذي نفسی بيده ل‬
‫تقوم الساعه حتي تقتلوا امامكم فستجتلدون باَسيافكم ويرث دنياكم شراركم‪.1‬‬

‫اما قوله في الخارجين علي عثمان‪ :‬فقد اخرج الحاكم عن ربعي بن حراش قال‬
‫ي ما فعل‬
‫انطلقت الي حذيفه بالمدائن ليالي سار الناس الي عثمان فقال يا بُن ّ‬
‫من خرج منهم الي هذا الرجل فسميت له‬ ‫اي حالهم تسأل قال َ‬
‫قومك قلت عن ّ‬
‫رجال ممن خرج فقال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول من فارق‬
‫الجماعه واستذل الماره لقي الله ول حجه له عنده‪.2‬‬

‫واما الدلله علي ان عليا حقيق بالخلفه ولكن الُمه ل تجتمع عليه فلذلك لم‬
‫يستخلفه النبي صلي الله عليه وسلم‪ :‬فقد اخرج الحاكم من طريق شريك بن‬
‫عبدالله عن عثمان بن عمير عن شقيق بن مسلمه عن حذيفه قال قالوا يا رسول‬
‫الله لو استخلفت علينا قال ان استخلف عليكم خليفه فتعصوه ينزل العذاب قالوا‬
‫لو استخلفت علينا عليا قال انكم ل تفعلون وان تفعلوا تجدوه هاديا ً ‌مهديا ً يسلك‬
‫بكم الطريق المستقيم‪.3‬‬

‫واما ما يدل علي خلفتهم ومن الترتيب الذي بيّنه النبي صلي الله عليه وسلم‬
‫لدولة ملته‪ :‬فقد اخرج احمد في مسند النعمان بن بشير من حديث حبيب بن‬
‫سالم عن النعمان بن بشير عن حذيفه قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫تكون النبوه فيكم ما شاء الله ان تكون ثم يرفعها الله تعالي‪ ،‬ثم تكون خلفه‬
‫ضا‬
‫علي منهاج النبوه ما شآءالله ان تكون ثم يرفعها الله تعالي‪ ،‬ثم تكون ملكا عا ّ‬
‫ة فتكون ما شاء‬‫فتكون ما شاء الله ان تكون ثم يرفعها الله‪ ،‬ثم تكون ملكا جبري ً‬
‫الله ان تكون ثم يرفعها الله تعالي‪ ،‬ثم تكون خلفه علي منهاج النبوّه ثم سكت ‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫ومن مسند ابي ذر رضي الله عنه (‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫اما التعريض الظاهر علي خلفه الثلثه‪ :‬فقد ذكر المحب الطبري بروايات‬
‫شتي عن سويد بن بريد السلمي قال دخلت المسجد فرأيت اباذر جالسا ً فيه‬
‫وحده فاغتنمت ذلك فذكر بعض القوم عثمان فقال ل اقول لعثمان ابدا ً ال خيرا ً ل‬
‫اقول لعثمان ابدا ال خيرا ً ل اقول لعثمان ابدا ً ال خيرا ً بعد شيءٍ رأيته عند رسول‬
‫لله صلي الله عليه وسلم اتبع خلوات رسول الله صلي الله عليه وسلم اتعلّم منه‬
‫ت اليه فسلمت‬ ‫فخرج ذات يوم حتي انتهي الي موضع كذا وكذا فجلس فانتهي ُ‬
‫عليه وجلست اليه فقال يا اباذر ما جاء بك قلت‪ :‬الله ورسوله‪ ،‬اذ جاء ابوبكر‬
‫فسلم وجلس عن يمين رسول الله صلي الله عليه وسلم فقال يا ابابكر ما جاء‬
‫بك قال الله ورسوله ثم جاء عمر فسلم وجلس عن يمين ابي بكر فقال يا عمر‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪155‬‬
‫ما جاء بك؟ قال الله ورسوله ثم جاء عثمان فسلم وجلس عن يمين عمر فقال يا‬
‫عثمان ما جاء بك قال الله ورسوله قال فتناول النبي صلي الله عليه وسلم سبع‬
‫حصيات او تسع حصيات فوضعهن في كفه فسبّحن حتي سمعت لهن حنينا ً لحنين‬
‫النحل ثم وضعهن فخرسن فتناولهن النبي صلي الله عليه وسلم فوضعهن في يد‬
‫ابي بكر فسبحن حتي سمعت لهن حنينا كحنين النحل ثم وضعهن فخرسن‬
‫فتناولهن النبي صلي الله عليه وسلم فوضعهن في يد عمر فسبحن حتي سمعت‬
‫لهن حنينا كحنين النحل ثم وضعهن فخرسن فتناولهن النبي صلي الله عليه وسلم‬
‫فوضعهن في يد عثمان فسبحن حتي سمعت لهن حنينا كحنين النحل ثم وضعهن‬
‫فخرسن‪.1‬‬

‫ن‪ :‬فقد اخرج الحاكم من حديث‬ ‫واما ان عمر محدَّث يُقتدي به فيما امر و َ‬
‫س ّ‬
‫هشام بن الغاز عن ابن عجلن ومحمد بن اسحق عن مكحول عن غضيف بن‬
‫مّر فتي علي عمر فقال عمر نعم الفتي قال فتبعه ابوذر‬ ‫الحارث عن ابي ذر قال َ‬
‫فقال يا فتي استغفر لي فقال يا اباذر استغفرلك وانت صاحب رسول الله صلي‬
‫الله عليه وسلم قال استغفر لي قال ل او تخبرني فقال انك مررت علي عمر‬
‫فقال نعم الفتي واني سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول ان الله‬
‫جعل الحق علي لسان عمر وقلبه‪.2‬‬

‫(ا روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند مقداد ابن السود‬

‫اما مواعيد الله تعالي الظاهره علي ايدي الخلفاء‪ :‬فقد اخرج احمد من حديث‬
‫سليم بن عامر قال سمعت المقداد بن السود يقول سمعت رسول الله صلي‬
‫الله عليه وسلم يقول‪ :‬ل يبقي علي ظهر الرض بيت مدر ول وبر‪ 3‬ال ادخله الله‬
‫كلمه السلم بعّز عزيز اوذل ذليل اما يعزهم الله فيجعلهم من اهلها او يذلهم‬
‫فيدينون لها‪.4‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند خباب ابن الرت ‪(1‬‬

‫اما مواعيد الله عزوجل الظاهره علي ايدي الخلفاء‪ :‬فقد اخرج ابويعلي من‬
‫حديث اسمعيل عن قيس عن خباب قال شكونا الي رسول الله صلي الله عليه‬
‫سد ببردة له في ظل الكعبه فقلنا ال تستنصر لنا فجلس محمّرا‬
‫وسلم وهو متو ّ‬
‫وجهه فقال قد كان من قبلكم يؤخذ الرجل فيُحفر له في الرض ثم يجاء‬
‫شط بامشاط الحديد ما دون‬ ‫بالمنشار فيجعل فوق رأسه ما يصرفه عن دينه او يم ّ‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬کنایه از گسترش اسلم است‪.‬‬


‫‪4‬‬

‫‪156‬‬
‫من الله هذا المر حتي يسير‬
‫لحمه من عظم وعصب مايصرفه عن دينه ولیُت ّ‬
‫الراكب من صنعاء الي حضر موت ل يخشي ال الله عز وجل والذئب علي غنمه‬
‫ولكنكم تعجلون‪.1‬‬

‫ومن مسند بريده ال سلمي رضي الله عنه (‪ 5‬روایت)‪:‬‬

‫اما ان ابابكر صديق وهما شهيدان‪ :‬فقد اخرج احمد عن الحسين بن واقدي‬
‫عن عبدالله بن بريده عن ابيه ان رسول الله كان جالسا ً علي حراء ومعه ابوبكر‬
‫وعمر وعثمان فتحرك الجبل فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم اثبت حراء‬
‫ي او صديق او شهيدان‪.2‬‬‫فانما عليك نب ّ‬
‫واما حديث القرون‪ :‬فقد اخرج احمد عن عبدالله بن خوله قال كنت اسيُر مع‬
‫بريده السلمي فقال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول خير هذه‬
‫المه القرن الذي بُعثت انا فيه‪ ،‬ثم الذين يلونهم‪ ،‬ثم الذين يلونهم‪ ،‬ثم يكون قوم‬
‫تسبق شهادتهم ايمانهم وايمانهم شهادتهم‪.3‬‬

‫واما حديث المامه فقد اخرج احمد عن عبدالملك بن عمير عن ابن بريده عن‬
‫ابيه قال مرض رسول الله صلي الله عليه وسلم فقال مروا ابابكر يصلي بالناس‬
‫فقالت عائشه يا رسول الله ابي رجل رقيق فقال مروا ابابكر يصلي بالناس‬
‫فانكن صواحبات يوسف فا َ ّ‬
‫م ابوبكر الناس‪.4‬‬

‫واما مناقب عمر رضي الله عنه‪ :‬فقد اخرج احمد عن حسين بن واقد عن‬
‫عبدالله ابن بريده قال سمعت ابي يقول اصبح رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫فدعا بلل ً فقال ايْ بلل بم سبقتَني الي الجنه ما دخلت الجنه قط ال سمعت‬
‫ه فسمعت خشخشتك فاتيت علي قصر‬ ‫خشخشتَك اَمامي اني دخلت البارحه الجن َ‬
‫من ذهب مرتفع مشرف فقلت لمن هذا القصر؟ قالوا لرجل من العرب قلت انا‬
‫عربي لمن هذا القصر قالوا لرجل من المسلمين من امه محمد صلي الله عليه‬
‫وسلم قلت فانا محمد لمن هذا القصر قالوا لعمر بن الخطاب فقال رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم لو ل غيرتك لدخلت القصر فقال يا رسول الله ما كنت‬
‫لغار عليك وقال لبلل بم سبقتَني الي الجنه فقال ما حدثت ال توضأت وصليت‬
‫ركعتين فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم بهذا‪.5‬‬

‫ة سوداء اتت رسول‬


‫واخرج احمد عن حسين عن عبدالله بن بريده عن ابيه ان ام ً‬
‫الله صلي الله عليه وسلم ورجع من بعض مغازيه فقالت اني كنت نذرت ان ردك‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪157‬‬
‫الله صالحا ً ان اضرب عندك بالدّف قال ان كنت فعلت فافعلي وان كنت لم‬
‫تفعلي فل تفعلي فضربت ودخل ابوبكر وهي تضرب ودخل غيره وهي تضرب ثم‬
‫دخل عمر فجعلت دفها خلفها وهي مقنّعه فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫ت فعلتْ‬‫س ههنا فدخل هؤلء فلما ان دخل َ‬
‫ان الشيطان ليفرق منك يا عمر انا جال ٌ‬
‫ما فعلتْ‪.‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند عقبه ابن عامر ‪(3‬‬

‫ث يُقتدي برأيه‪ :‬فقد اخرج الترمذي عن مشرح بن عاهان‬‫اما ان عمر محد ّ ٌ‬


‫عن عقبه بن عامر قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم لو كان نبي بعدي‬
‫لكان عمر بن الخطاب‪.1‬‬

‫واما مواعيد الظاهره علي ايدي الخلفاء‪ :‬فقد اخرج احمد عن ابي الخير عن‬
‫عقبه بن عامر الجهني ان رسول الله خرج يوما ً فصلي علي اهل اُحد صلته علي‬
‫الميت ثم خرج الي المنبر فقال اني فَرط‪ 2‬لكم واني شهيد عليكم واني والله‬
‫انظر الي حوضي الن واني قد اُعطيت مفاتيح خزائن الرض واني والله ما اخاف‬
‫عليكم ان تشركوا بعدي ولكني اخاف عليكم ان تنافسوا فيها‪.3‬‬

‫واخرج احمد من حديث عمرو بن الحارث عن ابي علي عن عقبه بن عامر قال‬
‫سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم قال ستفتح عليكم ارضون ويكفيكم‬
‫الله عز وجل فل يعجز احدكم ان يلهُو باسهمه‪.‬‬

‫ومن مسند سفینه رضي الله عنه (‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫اما ما يدل علي خلفه الربعه من ضرب المدة الواقعه عليهم‪ :‬فقد اخرج‬
‫الترمذي من حديث سعيد بن جمهان قال حدثني سفينه قال قال رسول الله‬
‫مل ٌ‬
‫ك بعد ذلك ثم قال لي‬ ‫صلي الله عليه وسلم الخلفه في امتي ثلثون سنه ثم ُ‬
‫سفينه امسك خلفه ابي بكر ثم قال وخلفه عمر وخلفه عثمان‪ ،‬ثم قال امسك‬
‫خلفه علي فوجدنا ها ثلثين سنه قال سعيد فقلت له ان بني اميه يزعمون ان‬
‫الخلفه فيهم قال كذبوا بنو الزرقاء بل هم ملوك شّر الملوك‪.4‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬فرط به جماعتی گفته می شود که پیش از کاروان حرکت نموده و وسایل آرامش و راحت آن ها‬
‫را فراهم نمایند‪ ،‬و در این جا نیز هدف پیامبر علیه السلم اینست که من قبل از شما به صحرای حشر‬
‫رفته و برای راحتی شما تدابیر لزم را اتخاذ خواهم نمود‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪158‬‬
‫واما ما يدل علي خلفه الثلثه من رؤيا الميزان‪ :‬فقد اخرج الحاكم عن سعيد بن‬
‫جمهان عن سفينه مولي ام سلمه قال كان رسول الله صلي الله عليه وسلم اذا‬
‫صلي الصبح اقبل علي اصحابه فقال ايّكم رأي رؤياً؟ فقال رجل انا يا رسول الله‬
‫ن ميزانا نزل به من السماء فوضعت في كفه ووضع ابوبكر في كفه اخري‬ ‫كا َ ّ‬
‫ت بابي بكر فرفعت وترك ابوبكر مكانه فجئ بعمر ابن الخطاب فوُضع في‬ ‫فرجح َ‬
‫الكفه الخري فرجح ابوبكر ثم رفع ابوبكر ووضع عثمان فرجح عمر ثم رفع عمر‬
‫ورفع الميزان قال فتغير وجه رسول الله ثم قال خلفه النبوه ثلثون عاما ثم‬
‫ك‪ .‬قال سعيد بن جمهان فقال لي سفينه امسك سنتي ابي بكر وعشراً‬ ‫مل ٌ‬‫يكون ُ‬
‫عمر وثنتي عشره عثمان وستا ً علي‪.‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند عرباض بن ساريه ‪(2‬‬

‫اما وجوب اتباع سنن الخلفاء الراشدين‪ :‬فقد اخرج ابن ماجه من حديث‬
‫عبدالرحمن بن مهدي عن معاويه بن صالح عن ضمره بن حبيب عن عبدالرحمن‬
‫بن عمرو السلمي انه سمع العرباض بن ساريه يقول وعظنا رسول الله صلي‬
‫الله عليه وسلم موعظه ذرفت منها العيون ووجلت منها القلوب فقلنا يا رسول‬
‫الله ان هذه لموعظه مودع فماذا تعهَد الينا قال تركتكم علي البيضاء ليلها‬
‫كنهارها ليزيغ منها بعدي ال هالك من يعش منكم فسيري اختلفا ً كثيرا ً فعليكم‬
‫ضوا عليها بالنواجذ‬ ‫بما عرفتم من سنتي وسنة الخلفاء الراشدين المهديين ع ّ‬
‫وعليكم بالطاعه وان كان عبدا حبشيا فانما المؤمن كالجمل النف حيث ما قيد‬
‫انقاد‪.1‬‬

‫واما مواعيد الله الظاهره علي ايدي الخلفاء‪ :‬فقد اخرج احمد من طريق‬
‫اسمعيل بن عياش عن ضمضم عن شريح بن عبيد قال قال العرباض بن ساريه‬
‫كان النبي صلي الله عليه وسلم يخرج الينا وعلينا الحوتكيه‪ 2‬فيقول لو تعلمون ما‬
‫ذخرلكم ما حزنتم علي ماُزوي عنكم وليفتحن لكم فارس والروم‪.‬‬

‫ومن مسند عبدالرحمن بن غنم الشعری (‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫اماتصويب رأي الشيخين وان رأيهما حجه والشاره الي خلفتهما‪ :‬فقد اخرج‬
‫احمد من حديث عبدالحميد بن بهرام عن شهر بن حوشب عن عبدالرحمن بن‬
‫غنم ان النبي صلي الله عليه وسلم قال لَبي بكر وعمر‪ :‬لو اجتمعتما في مشوره‬
‫ما خالفتكما‪.3‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬نوعی لباس ارزان قیمت و کوتاه‪.‬‬


‫‪3‬‬

‫‪159‬‬
‫واما ان الخلفه حق المهاجرين الوّلين دون الطلقاء‪ :‬فقد اخرج ابو عمر في‬
‫حمص اذا انصرفا‬ ‫الستيعاب ان عبدالرحمن بن غنم عاتب اباهريره وابا الدرداء ب ِ‬
‫ي رسولين لمعاويه وكان مما قال لهما عجبا ً منكما كيف جاز عليكما‬ ‫من عند عل ّ‬
‫ما جئتما به تدعوان عليا ً الي ان يجعلها شوري وقد علمتما انه قد بايعه‬
‫المهاجرون والنصار واهل الحجاز والعراق وان من رضيه خيٌر ممن كرهه ومن‬
‫واي مدخل لمعاويه في الشوري وهو من الطلقاء الذين‬ ‫ُّ‬ ‫بايعه خيٌر ممن لم يبايعه‬
‫ليجوز لهم الخلفه وهو وابوه رؤس الحزاب فندما علي مسيرهما وتابا بين‬
‫يديه‪.1‬‬

‫ومن مسند ابي اروي الدوسی رضي الله عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫اما ما يدل علي خلفتهما وان مواعيد الله لنبيه يظهر علي ايديهما‪ :‬فقد اخرج‬
‫الحاكم من طريق سهيل بن ابي صالح ومحمد بن ابراهيم عن ابي سلمه بن‬
‫عبدالرحمن عن ابي اروي الدوسي قال‪ :‬كنت جالسا عند النبي صلي الله عليه‬
‫وسلم فاطلع ابوبكر وعمر رضي الله عنهما فقال رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم الحمد لله الذي ايّدني بهما‪.‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند ابي امامه الباهلي ‪(1‬‬

‫اخرج الحاكم من حديث موسي بن عمير قال سمعت مكحول ً يقول وسأله‬
‫رجل عن قول الله عزوجل "فان الله هو موله وجبريل وصالح المؤمنين" قال‬
‫حدثني ابوامامه انه قال‪ :‬الله موله وجبريل وصالح المؤمنين ابوبكر وعمر‪.2‬‬

‫ومن مسند سالم بن عبيد الشجعي رضي الله عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في امامه ابي بكر الصديق‪ :‬اخرج ابن ماجه من حديث نبيط بن شريط‬
‫عن سالم بن عبيد قال اُغمي علي رسول الله صلي الله عليه وسلم في مرضه‬
‫فقال ا َ َ‬
‫حضرت الصله؟ قالوا‪ :‬نعم قال مروا بلل ً فليؤذن ومروا ابابكر فليصل‬
‫بالناس ثم اُغمي عليه فاَفاق فقال احضرت الصله قالوا نعم قال مروا بللً‬
‫ف فاذا قام‬‫فليؤذن ومروا ابابكر فليصل بالناس فقالت عائشه ان ابي رجل اسي ٌ‬
‫مقامك يبكي ليستطيع فلو اَمرت غيره ثم اغمي عليه فافاق فقال مروا بلل‬
‫فيؤذن ومروا ابابكر فليصل بالناس فانّكن صواحب يوسف قال فاُمر بلل فاذن‬
‫واُمر ابوبكر فصلي بالناس ثم ان رسول الله صلي الله عليه وسلم وجد خفة‬
‫فقال انظرو الي من اتكي عليه فجاءت بريره ورجل آخر فاتكي عليهما فلما رآه‬
‫ابوبكر ذهب لينكص فاومأ اليه ان اثبت مكانك ثم جاء رسول الله صلي الله عليه‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪160‬‬
‫وسلم حتي جلس الي جنب ابي بكر حتي قضي ابوبكر صلته ثم ان رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم قُبض‪.1‬‬

‫ومن مسند عرفجه الَشجعي رضي الله عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫اما حديث الوزن‪ :‬فقد اخرج ابو عمر عن قطيبه بن مالك عن عرفجه‬
‫الشجعي قال صلي بنا النبي صلي الله عليه وسلم الفجر ثم جلس فقال ُوزن‬
‫ف وهو‬‫اصحابي الليله‪ ،‬وُزن ابوبكر فوَزن ثم وزن عمر فوزن ثم وزن عثمان فخ َّ‬
‫رجل صالح‪.‬‬

‫ومن مسند عياض بن حمار المجاشعي (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في ان الله نظر الي ارض الرض فمقَتهم عَربهم وعجمهم‪ :‬فقد اخرج‬
‫مسلم عن عياض بن حمار المجاشعي ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال‬
‫ذات يوم في خطبته‪ :‬ال ان ربي امرني ان اعلّمكم ما جهلتم مما علمني يومي‬
‫ل واني خلقت عبادي حنفاء كلهم وانهم اتتهم‬ ‫هذا كل مال نحلتُه عبدا ً حل ٌ‬
‫ت لهم وامرتهم ان يشركوا‬ ‫حرمتْ عليهم ما احلل ُ‬
‫الشياطين فاحتالتهم عن دينهم و َ‬
‫بي مالم انزل به سلطانا وان الله نظر الي اهل الرض فمقتهم عربهم وعجمهم‬
‫ال بقايا من اهل الكتاب وقال بعثتك لبتليك وابتلي بك وانزلت عليك كتابا ً ل‬
‫يغسله الماءُ‪ 2‬تقرأه نائما ويقظان وان الله امرني ان احرق قريشا ً فقلت رب اذاً‬
‫يثلغوا رأسي فيدعوه خبزة قال استخرجهم كما اخرجوك واغزهم نغزك وانفق‬
‫فسننفق عليك وابعث جيشا ً نبعث خمسه مثله وقاتل بمن اطاعك من عصاك‪.3‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند ربيعه بن كعب السلمي ‪(1‬‬

‫حديثه في منزله ابي بكر الصديق رضي الله عنه عند النبي صلي الله عليه‬
‫ن الجوني عن ربيعه السلمي‬ ‫وسلم واصحابه‪ :‬اخرج احمد من حديث ابي عمرا َ‬
‫فذكر حديثا ً طويل آخره ثم قال ان رسول الله صلي الله عليه وسلم اعطاني بعد‬
‫ذلك ارضا ً واعطي ابا بكر ارضا ً وجاءت الدنيا فاختلفنا في غَدَق‪ 4‬نخلة فقلت انا‪:‬‬
‫هي في حدي وقال ابو بكر هي في حدي فكان بيني وبين ابي بكر كلم فقال لي‬
‫ي مثلها حتي تكون قصاصا ً قال‬ ‫ابوبكر كلمه كرهها وندم فقال لي يا ربيعه ُرد َّ عل َّ‬
‫ن عليك رسول الله صلي الله‬ ‫قلت ل افعل فقال لي ابوبكر لتقولن لي او لَسْتَعدي َ ّ‬
‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬کنایه از این است که هیچ قدرت این کتاب را از بین برده نمی تواند‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬چاهی که درختان خرما را ازان آب می دهند‪.‬‬


‫‪161‬‬
‫عليه وسلم فقلت ما انا بفاعل‪ .‬قال وربض الرض وانطلق ابوبكر رضي الله عنه‬
‫الي النبي صلي الله عليه وسلم وانطلقت اتلوه فجاء ناس من "اسلم" فقالوا لي‬
‫رحم الله ابابكر في ايّ شئ يستعدي عليك رسول الله صلي الله عليه وسلم وهو‬
‫قال لك ما قال‪ .‬قال فقلت اتدرون من هذا؟ هذا ابوبكر الصديق هذا ثاني اثنين‬
‫وهذا ذو شيبه المسلمين اياكم ليلتفت فيراكم تنصرونّي عليه فيغضب فيأتي‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم فيغضب فيأتي رسول الله فيغضب بغضبه‬
‫فيغضب الله عزوجل بغضبهما فيهلك ربيعه قالوا ما تأمرنا قال ارجعوا فانطلق‬
‫ابوبكر رضي الله عنه الي رسول الله صلي الله عليه وسلم فتبعته وحدي حتي‬
‫اتي النبي صلي الله عليه وسلم فحدّث الحديث كما كان فرفع الي رأسه فقال يا‬
‫ربيعه مالك وللصديق قلت يا رسول الله كان كذا قال لي كلمة كرهها فقال لي‬
‫قل كما قلت حتي يكون قصاصا فابيت فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫اجل فل تُرد َّ عليه ولكن قل غفرالله لك يا ابابكر‪ .‬فقلت غفرالله لك يا ابابكر قال‬
‫الحسن فولّي ابوبكر رضي الله عنه وهو يبكي‪.1‬‬

‫ومن مسند ابي برزه السلمي رضي الله عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في امامة قريش‪ :‬اخرج احمد عن سيار بن سلمه قال دخلت مع ابي‬
‫علي ابي برزه السلمي فقال قال رسول الله‪ :‬المراء من قريش المراء من‬
‫قريش المراء من قريش لكم عليهم حق ولهم عليكم حق ما فعلوا ثلثا ما‬
‫حكموا فعدلوا واسترحموا فرحموا وعاهدوا فوفوا فمن لم يفعل ذلك منهم فعليه‬
‫لعنة الله والملئكة والناس اجمعين‪.2‬‬

‫ومن مسند عمرو بن عبسه رضي الله عنه (‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في تقدم ابي بكر الصديق في السلم‪ :‬اخرج احمد من حديث سليم‬
‫بن عامر وغيره عن عمرو بن عبسه قال اتيت رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫حّر وعبد ومعه ابوبكر وبلل‬
‫وهو بعكاظ‪ 3‬قلت من تبعك علي هذا المر فقال ُ‬
‫فقال لي ارجع حتي يمكّن الله عزوجل لرسوله‪.4‬‬

‫واخرج احمد من طريق عبدالرحمن بن ابي عبدالرحمن عن عمرو بن عبسه قال‬


‫اتيت النبي صلي الله عليه وسلم فقلت من تابعك علي امرك هذا؟ قال حر وعبد‬
‫يعني ابابكر وبلل ً وكان عمرو يقول بعد ذلك فلقد رأيتُني واني لُربع السلم‪.5‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬نام بازار موسمی قدیم در‬


‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪162‬‬
‫ومن مسند سلمان الفارسي رضي الله عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫قوله في فضل عمر رضي الله عنه‪ :‬اخرج الحاكم من طريق عمران بن خالد‬
‫الخزاعي البَناني عن انس بن مالك قال دخل سلمان الفارسي علي عمر بن‬
‫الخطاب رضي الله عنهما وهو متكئ علي وساده فالقاها له فقال سلمان صدق‬
‫دّثنا يا ابا عبدالله قال دخلت علي رسول الله صلي‬ ‫الله ورسوله فقال عمر‪ :‬ح ِ‬
‫ي ثم قال لي يا سلمان ما من‬ ‫الله عليه وسلم وهو متكئ علي وساده فالقاها ال ّ‬
‫مسلم يدخل علي اخيه المسلم فيُلقي له وساده اكراما ً ال غفرالله له ‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫ومن مسند ذي مخمر رضي الله عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في خلفه قريش‪ :‬اخرج احمد عن ابي حي عن ذي مخمر ان رسول‬


‫حمْيَر‪ 2‬فنزعه الله عز وجل‬
‫الله صلي الله عليه وسلم قال كان هذا المر في ِ‬
‫سيعود اليهـم‪.3‬‬
‫منهم فجعله في قريش و َ‬

‫مسند عوف بن مالك الشجعي رضي الله عنه (‪ 2‬روایت)‪:‬‬


‫ومن ُ‬
‫حديثه في صفه الخلفه الراشده‪ :‬اخرج مسلم عن عوف بن مالك الشجعي‬
‫عن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال خيار ائمتكم الذين تحبونهم ويحبونكم‬
‫وتصلّون عليهم ويصلون عليكم وشرار ائمتكم الذين تبغضونهم ويبغضونكم‬
‫وتلعنونهم ويلعنونكم قال قلنا يا رسول الله افل ننابذهم عند ذلك قال ل ما اقاموا‬
‫فيكم الصلة ال من ولي عليه وال فرآه يأتي شيئا ً من معصية الله تعالي فليبكره‬
‫ما يأتي من معصية الله تعالي ول ينزعن يدا ً من طاعته‪.‬‬

‫واخرج ابو عمر عن عبدالملك بن عمير قال حدثني ابوبردة واَخي عن عوف‬
‫ن الناس جمعوا فاذا فيهم رجل فَرْعهم‬ ‫بن مالك الشجعي انه رآي في المنام كا َ ّ‬
‫م؟ قالوا لن فيه‬ ‫فهو فوقهم ثلث اذُرٍع قال فقلت من هذا؟ قال‪ :‬عمر قلت‪ :‬ل ِ َ‬
‫ف وشهيدٌ‬‫ثلث خصال لنه ل يخاف في الله لومه لئم وانه خليفه مستخل ٌ‬
‫شره قال فجاء‬ ‫مستشهد ٌ قال فاتي ابابكرٍ فقصها عليه فارسل الي عمر فدعاه ليب ّ‬
‫ه مستخلف زبَرني‬ ‫عمر قال فقال لي ابوبكر اقصص رؤياك قال فلما بلغت خليف ٌ‬
‫ي قال فلما كان بعد وولي عمر‬ ‫عمر وكهَرني وقال اسكت تقول هذا وابوبكر ح ٌ‬
‫ت بالشام وهو علي المنبر قال فدعاني وقال اقصص رؤياك فقصصتُها فلما‬ ‫مرر ُ‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬نام قبیله مشهوری از عرب که در یمن ساکن بوده اند و قبل از قریش سرداری عرب را به عهده‬
‫داشته اند‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪163‬‬
‫قلت له ل يخاف في الله لومه لئم ٍ قال اني لَرجو ان يجعلني الله منهم قال فلما‬
‫ف قال قد استخلفني الله فله ان يعينني علي ما ولني فلما‬ ‫قلت خليفه مستخل ٌ‬
‫ن ول اَغزو‬
‫ان ذكرت شهيد مستشهد ٌ قال اني لي بالشهادة وانا بين اظهركم تغزو َ‬
‫ثم قال بلي يأتي الله بها ان شاء الله‪.1‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند عبدالله بن مغفل المزني ‪(1‬‬

‫حديثه في حب الصحابه‪ :‬اخرج احمد عن عبدالله بن عبدالرحمن عن عبدالله‬


‫بن مغفل المزني قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم اصحابي ل تتخذوهم‬
‫غرضا ً بعدي فمن احبهم فبحبي احبهم ومن ابغضهم فببغضي ابغضهم ومن آذاهم‬
‫فقد آذاني ومن آذاني فقد آذي الله ومن آذي الله اوشك ان يأخذه‪.2‬‬

‫ومن مسند حفصه زوج النبي صلي الله عليه وسلم (‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫حديثها في فضل عثمان‪ :‬اخرج احمد من حديث ابن جريج عن ابي خالد عن‬
‫عبدالله بن ابي سعيد المزني قال حدثني حفصه ابنه عمر بن الخطاب قالت كان‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم ذات يوم قد وضع ثوبا بين فخذيه فجاء ابوبكر‬
‫فاستأذن فاذن له وهو علي هيئته ثم جاء عمر فاستأذن فاذن له ثم جاء ناس من‬
‫اصحابه والنبي صلي الله عليه وسلم علي هيئته ثم جاء عثمان فاستأذن فاذن له‬
‫فأخذ ثوبه فتجلّله فتحدثوا ثم خرجوا قلت يا رسول الله جاء ابوبكر وعمر وعل ٌ‬
‫ي‬
‫وسائر اصحابك وكنت علي هيئتك فلما جاء عثمان تجللت بثوبك فقال ال استحيي‬
‫ممن يستحيي منه الملئكه‪.3‬‬

‫وحديثها في بشارة اهل بدر والحديبيه‪ :‬اخرج مسلم عن حفصه قالت قال‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم اني لَرجو ان ليدخل النار ان شاء الله احدٌ‬
‫شهد بدرا ً والحديبيه قلت يا رسول الله! اليس قد قال الله "وان منكم ال واردها"‬
‫قال افلم تسمعيه يقول "ثم ننجي الذين اتقوا" وفي روايه ل يدخل النار ان شاء‬
‫الله من اصحاب الشجرة احد ٌ الذين بايعوا تحتها‪.4‬‬

‫مسانيد النصار من اصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫من مسند معاذ بن جبل ‪(1‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪164‬‬
‫في المشكوه عن ابي عبيده ومعاذ بن جبل عن رسول الله صلي الله عليه‬
‫ة ثم ملكا ً عضوضاً‬
‫ة ورحم ً‬
‫وسلم قال ان هذا المر بدأ نبوه ورحمه ثم يكون خلف ً‬
‫ه وعتوا ً وفسادا ً في الرض يستحلون الحرير والفروج والخمور‬
‫ثم كائن جبري ً‬
‫يرزقون علي ذلك وينصرون حتي يلقو الله رواه البيهقي في شعب اليمان‪.1‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند ابي بن كعب ‪(1‬‬

‫في فضل عمر ‪ :‬اخرج الحاكم من حديث يحيي بن سعيد عن سعيد ابن‬
‫المسيب عن ابي بن كعب قال سمعت النبي صلي الله عليه وسلم يقول اول من‬
‫يعانقه الحق يوم القيامه عمر واوّل من يصافحه الحق يوم القيامه عمر واول من‬
‫يؤخذ بيده فينطلق به الي الجنه عمر بن الخطاب ‪.‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند ابي ايوب النصاري ‪(1‬‬

‫حديثه في فتوح المصار‪ :‬اخرج الحاكم عن عبدالرحمن بن ابي ليلي عن ابي‬


‫ايوب عن النبي صلي الله عليه وسلم قال اني رأيت في المنام غنما سودا ً دخلت‬
‫م عفٌر يا ابابكر اعبرها فقال ابوبكر يا رسول الله هي العرب تتبعك ثم‬
‫فيها غن ٌ‬
‫تتبعها العجم حتي تغمرها فقال النبي صلي الله عليه وسلم هكذا عبرها الملك‬
‫سحر‪.2‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند ابي الدرداء ‪(2‬‬

‫حديثه في التعريض عن خلفه الشيخين‪ :‬اخرج الحاكم عن سعيد بن جبير عن‬


‫ابي الدرداء قال خطب رسول الله صلي الله عليه وسلم خطبه خفيفه فلما فرغ‬
‫صر دون النبي‬
‫من خطبته قال يا ابا بكر قم فاخطب فقام ابوبكر فخطب فق ّ‬
‫صلي الله عليه وسلم فلما فرغ ابوبكر من خطبته قال يا عمر قم فاخطب فقام‬
‫فخطب فقصر دون النبي صلي الله عليه وسلم ودون ابي بكر‪.3‬‬ ‫عمر‬

‫وحديثه في منزلة ابي بكر الصديق عند النبي صلي الله عليه وسلم‬
‫واصحابه‪ :‬اخرج البخاري عن بسر بن عبيدالله عن عائذ الله ابي ادريس عن ابي‬
‫الدرداء قال كنت جالسا ً عند النبي صلي الله عليه وسلم اذ قبل ابوبكر آخذاً‬
‫بطرف ثوبه حتي ابدي عن ركبتيه فقال النبي صلي الله عليه وسلم‪ :‬اما صاحبكم‬
‫ت اليه ثم‬‫ئ فاسرع ُ‬‫فقد غامر فسلم وقال اني كان بيني وبين ابن الخطاب ش ٌ‬
‫ي فاقبلت اليك فقال يغفر الله لك يا ابابكر‬ ‫ندمت فسألته ان يغفر لي فأبي عل ّ‬
‫ثلثا ثم ان عمر ندم فاتي منزل ابي بكر فسأل اَث َ َّ‬
‫م ابوبكر؟ قالوا‪ :‬ل فاتي النبي‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪165‬‬
‫صلي الله عليه وسلم فجعل وجه النبي يتمعّر حتي اشفق ابوبكر فجثي علي‬
‫ركبتيه فقال يا رسول الله والله انا كنت اظلم مرتين فقال النبي صلی الله علیه‬
‫ت وواساني بنفسه‬ ‫ت وقال ابوبكر صدق َ‬ ‫وسلم ان الله بعثني اليكم فقلتم كذب َ‬
‫وماله فهل انتم تاركون لي صاحبي مرتين فما اوذي بعدها‪.1‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند اسيد بن حضیر ‪(2‬‬

‫عند الصحابه‪ :‬اخرج البخاري عن مالك عن‬ ‫حديثه في منزلة ابي بكر‬
‫عبدالرحمن بن القاسم عن ابيه عن عائشه في قصة نزول آیة التيمم فقال اسيد‬
‫بن الحضير ماهي باَوّل بركتكم يا آل ابي بكر‪.2‬‬

‫وقوله ان الُثَرة ل تكون ال بعد عمر‪ :‬اخرج ابو يعلي من طريق محمود بن لبيد‬
‫عن ابن شفيع وكان طبيبا ً عن اسيد بن حضير سمعت رسول الله صلي الله عليه‬
‫حلل بين‬
‫سم ُ‬ ‫وسلم يقول انكم ستلقون اثرة بعدي فاما كان عمر بن الخطاب ق ّ‬
‫ي منها بحلّه فاستصغرتها فاعطيتها ابنين فبينا انا اصلي اذ مّر بي‬
‫الناس فبعث ال ّ‬
‫ة من تلك الحلل نحوها فذكرت قول رسول الله صلي‬ ‫حل ٌ‬
‫شاب من قريش عليه ُ‬
‫الله عليه وسلم انكم ستلقون اثرةً بعدي فقلت صدق الله رسوله فانطلق رج ٌ‬
‫ل‬
‫ل يا اسيد فلما قضيت صلتي قال كيف‬ ‫الي عمر فاخبره فجاء وانا اصلي فقال ص ّ‬
‫قلت فاخبرته فقال تلك حله بعثت بها الي فلن وهو بدري اُحديٌ عُقب ٌ‬
‫ي‪ 3‬فاتاه هذا‬
‫الفتي فابتاعها منه فلبسها فظننت ان ذاك يكون في زماني قلت قد والله يا امير‬
‫المؤمنين ظننت ان ذاك ل يكون في زمانك‪.4‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند زيد بن ثابت ‪(1‬‬

‫قوله ان المهاجرين اَولي بالخلفه من غيرهم‪ :‬اخرج الحاكم من حديث وهيب‬


‫عن داود بن ابي هند عن ابي نضره عن ابي سعيد الخدري قال لما توُفي رسول‬
‫الله صلي الله عليه وسلم قام خطباء النصار فجعل الرجل منهم يقول يا معشر‬
‫المهاجرين ان رسول الله صلي الله عليه وسلم كان اذا استعمل رجل ً منكم قرن‬
‫معه رجل ً منا فنري ان يلي هذا المر رجلن احدهما منكم والخر منا قال فتتابعت‬
‫خطباء النصار علي ذلك فقام زيد بن ثابت فقال ان رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم كان من المهاجرين فان المام يكون من المهاجرين ونحن انصاره كما كنا‬
‫انصار رسول الله صلي الله عليه وسلم فقام ابوبكر فقال جزاكم الله خيرا ً يا‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬عده ای از انصار قبل از اینکه رسول خدا به مدینه هجرت نمایند به حضور آن حضرت رفته و با ایشان بیعت‬
‫نمودند که بیعت عقبه اول و بیعت عقبه دوم در کتب حدیث و تاریخ مفصل ذکر شده است‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪166‬‬
‫معشر النصار وثبّت قائلكم ثم قال اما لو فعلتم غير ذلك لما صالحناكم ثم اخذ‬
‫زيد ُ بن ثابت بيد ابي بكرفقال هذا صاحبكم فبايعوه ثم انطلقوا فلما قعد ابوبكر‬
‫س من النصار‬ ‫علي المنبر نظر في وجوه القوم فلم ير عليا ً فسأل عنه فقام نا ٌ‬
‫ت ان‬‫فاَتوا به فقال ابوبكر ابن عم رسول الله صلي الله عليه وسلم وختنه ارد َ‬
‫تشقّ عصا المسلمين؟ فقال‪ :‬ل تثريب يا خليفه رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫فبايعه‪ 1‬ثم لم ير الزبير بن العوام فسأل عنه حتي جاؤا به فقال ابن عمة رسول‬
‫الله صلي الله عليه وسلم وحواريه اردت ان تشق عصا المسلمين فقال ل تثريب‬
‫ح‬
‫يا خليفه رسول الله صلي الله عليه وسلم مثل قوله فبايعاه هذا حديث صحي ٌ‬
‫علي شرط مسلم ولم يخرجاه‪.2‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند زيد بن خارجه ‪(1‬‬


‫ُ‬
‫تكل ّمه بعد موته بفضائل الثلثه‪ :‬اخرج ابو عمر من طريق سليمان بن بلل‬
‫عن يحيي بن سعيد بن المسيب ان زيد بن خارجه النصاري ثم من بني الحارث‬
‫جلجلة‬
‫جي بثوب انهم سمعوا ا ُ‬
‫س ّ‬
‫بن الخزرج توفي في زمن عثمان ابن عفان ف ُ‬
‫في صدره ثم تكلم فقال احمد احمد في الكتاب الول صدق صدق ابوبكر‬
‫الصديق الضعيف في نفسه القوي في امر الله في الكتاب الول صدق صدق‬
‫عمر ابن الخطاب القوي المين في الكتاب الول صدق صدق عثمان بن عفان‬
‫علي منهاجهم مضت اربعٌ وبقيت سنتان اتت الفتن واكل الشديد الضعيف وقامت‬
‫الساعه وسيأتيكم خبر بير اَريس‪ 3‬وما بير اريس؟ قال يحيي بن سعيد قال سعيد‬
‫بن المسيب ثم هلك رجل من بني خطمه فسجي بثوب فسمعوا جلجله في‬
‫صدره ثم تكلم فقال ان اخا بني الحارث بن الخزرج صدق صدق قال ابوعمر‬
‫وكانت وفاته في خلفة عثمان وقد عرض مثل قصته لَخي ربعي بن خراش‪.4‬‬

‫‪ - 1‬از این روایت این طور دانسته می شود که علی مرتضی در اولین روز خلفت صدیق اکبر با ایشان بیعت‬
‫نمود و مشابه ای روایت را می توان در مسند ابو داود طیالسی‪ ،‬ابن سعد‪ ،‬ابن ابی شیبه‪ ،‬ابن جریر‪ ،‬بیهقی و ابن‬
‫عساکر یافت (مراجعه شود به کنز العمال جلد ‪ 3‬صفحه ‪ 131‬مطبعه دکن) بر علوه از حاکم‪ ،‬ابن حبان و غیره‬
‫نیز این روایت را تصحیح نموده اند و بیهقی گفته است‪ :‬الروایة الموصولة عن أبی سعید أصح (برای تفصیل‬
‫بیشتر مراجعه شود به فتح الباری از حافظ ابن حجر جلد ‪ 7‬صفحه ‪ 388‬چاپ مصر) اما در بخاری از عائشه‬
‫صدیقه رضی الله عنها روایتی آمده که علی بعد از وفات فاطمه زهرا رضی الله عنها یعنی شش ماه بعد از‬
‫بیعت عموم مسلمانان با حضرت صدیق بیعت نمود‪ ،‬بعضی از محدثین روایت حاکم را بر روایت بخاری ترجیح‬
‫داده اند این ترجیح اگرچه وجوهاتی دارد مگر باز هم به آسانی نمی توان آن را بر روایت بخاری ترجیح داد‪ .‬و یا‬
‫این که می توان گفت که علی دو دفعه با حضرت صدیق بیعت نمود که روایت بخاری بیانگر بیعت دوم ایشان‬
‫می باشد‪ ،‬وجه این بیعت آنست که چون واقعه فدک پیش آمد بعضی مردم گمان نمودند که علی مرتضی از‬
‫خلیفه رسول الله رنجیده است بخصوص این که در ایام مریضی فاطمه زهرا حضرت علی از او مراقبت کرده و‬
‫رفت و آمد خود را خدمت خلیفه کمتر نمود‪ ،‬لهذا علی این موضوع را احساس کرده بخاطر حفظ وحدت‬
‫مسلمین و اظهار اطاعت از خلیفه رسول الله بار دوم در مل عام با ایشان بیعت نمود‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬اریس نام چاهی است در مدینه انگشتر رسول خدا که به انگشت عثمان بود در اواخر خلفت به‬
‫همین چاه افتاده و گم شد‪ .‬صحابه کرام همه چاه را جستجو نمودند مگر آن انگشتر را نیافتند‪ ،‬بعد از‬
‫گم شدن این انگشتر شورشیان و باغیان بر مدینه ریخته‪ ،‬خلیفه رسول خدا را شهید کردند و شیرازه‬
‫خلفت را از بین بردند‪.‬‬
‫‪167‬‬
‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند رفاعه بن رافع الزرقي ‪(1‬‬

‫حديثه في فضل اهل بدر‪ :‬اخرج البخاري عن رفاعه بن رافع قال جاء جبرئيل‬
‫الي النبي صلي الله عليه وسلم قال ما تعدّون اهل بدر فيكم قال من افضل‬
‫المسلمين او كلمه نحوها قال وكذلك من شهد بدرا ً من الملئكه‪.1‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند رافع بن خديج ‪(1‬‬

‫حديثه في فضل اهل بدر‪ :‬اخرج ابن ماجه من حديث سفيان عن يحيي بن‬
‫ك الي‬‫سعيد عن عبايه بن رفاعه عن جده رافع بن خديج قال جاء جبرئيل او مل ٌ‬
‫النبي صلي الله عليه وسلم فقال ما تعدون من شهد بدرا ً فيكم؟ قالوا‪ :‬خيارنا‬
‫قال كذلك هم عندنا خيار الملئكه‪.2‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند ابي سعيد بن المعلي ‪(1‬‬

‫حديثه في الخطبه التي خطبها النبي صلي الله عليه وسلم في مناقب ابي‬
‫بكر‪ :‬اخرج الترمذي عن عبدالملك بن عمير عن ابن المعلي عن ابيه ان رسول‬
‫الله صلي الله عليه وسلم خطب يوما ً فقال ان رجل صالحا خيّره ربه بين ان‬
‫يعيش في الدنيا ما شاء ان يعيش ويأكل في الدنيا ماشاء ان يأكل وبين لقاء ربه‬
‫فاختار لقاء ربه‪ ،‬قال فبكي ابوبكر فقال اصحاب النبي صلي الله عليه وسلم ال‬
‫تعجبون من هذا الشيخ اذ ذكر رسول الله ان رجل صالحا خيره ربه بين الدنيا‬
‫وبين لقاء ربه فاختار لقاء ربه قال فكان ابوبكر اعلمهم بما قال رسول الله صلي‬
‫الله عليه وسلم فقال ابوبكر بل نفديك بآبائنا واموالنا فقال رسول الله صلي الله‬
‫ن الينا في صحبته وذات يده من ابن ابي قحافه‬ ‫عليه وسلم ما من الناس احد ٌ ام ّ‬
‫ن مرتين او‬ ‫ولو كنت متخذا ً خليل ً لتخذت ابن ابي قحافه خليل ً ولكن ود ٌّ واخاءُ ايما ٍ‬
‫ثلثا ً وان صاحبكم خليل الله‪.3‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند براء بن عازب ‪(1‬‬

‫حديثه في فتوح المصار‪ :‬اخرج ابويعلي عن ابي عبدالله میمون عن البراء‬


‫قال امر رسول الله صلي الله عليه وسلم بحفر الخندق قال عرض لنا صخرة ل‬
‫‪4‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪168‬‬
‫معول‬ ‫يأخذ فيه المعاول فشكوا ذلك الي النبي صلي الله عليه وسلم قال فاخذ ال ِ‬
‫قال واحسبه قال ووضع ثوبه فضرب ضربة وقال بسم الله فكسر ثُلث الصخرة‬
‫مر من مكان‬ ‫ح ْ‬
‫ثم قال الله اكبر اعطيت مفاتيح الشام اني لنظر الي قصورها ال ُ‬
‫هذا ثم قال بسم الله وضرب اخري فكسر ثلثيها وقال الله اكبر اعطيت مفاتيح‬
‫فارس‪ 1‬والله اني لنظر الي المدائن وقصورها البيض من مكان هذا ثم قال بسم‬
‫الله وضرب اخري وكسر بقية الحجر وقال الله اكبر اعطيت مفاتيح اليمن والله‬
‫لني انظر الي مفاتيح صنعاء من مكاني هذا‪.2‬‬

‫ومن مسند ام حرام النصاريه رضی الله عنها (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫حديثها في الوعد بغزوة البحر فكانت في زمن عثمان رضي الله عنه‪ :‬اخرج‬
‫البخاري عن خالد بن معدان ان عمير بن السود العنسي حدثه انه اتي عبادة بن‬
‫حمص وهو بناء له ومعه ام حرام‬ ‫ل في ساحل ِ‬ ‫الصامت رضي الله عنه وهو ناز ٌ‬
‫قال عمير فحدثتْنا ام حرام رضي الله عنه انها سمعت النبي يقول اول جيش من‬
‫ت‬
‫امتي يغزون البحر قد اوجبوا قالت ام حرام قلت يا رسول الله انا فيهم قال ان ِ‬
‫فيهم قالت ثم قال النبي صلي الله عليه وسلم اول جيش من امتي يغزون مدينة‬
‫قيصر مغفور لهم فقلت انا فيهم يا رسول الله قال ل‪.3‬‬

‫ومن مسند سهل بن سعد الساعدي رضي الله عنه (‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في اثبات الصديقيه لبي بكر والشهادة لهما‪ :‬اخرج ابويعلي عن‬
‫عبدالرزاق عن معمر عن ابي حازم عن سهل بن سعد ان اُحدا ً رتج وعليه رسول‬
‫ي او‬
‫الله وابوبكر وعمر وعثمان فقال رسول الله‪ :‬اثبت احد فما عليك ال نب ٌ‬
‫ق او شهيدان‪.4‬‬
‫صدي ٌ‬
‫وحديثه في منزلة ابي بكر عند النبي صلي الله عليه وسلم‪ :‬اخرج ابويعلي‬
‫ل بين بني عمرو‬‫عن حماد بن زيد عن ابي حازم عن سهل بن سعد قال كان قتا ٌ‬
‫بن عوف فاتاهم النبي صلي الله عليه وسلم ليصلح بينهم وقد صلي الظهر فقال‬
‫لبلل ان حضرت صلة العصر ولم آت فمر ابابكر فليصل بالناس فلما حضرت‬
‫صلة العصر اذ ّن بل ٌ‬
‫ل واقام وقال يا ابابكر تقدم فتقدم ابوبكر فجاء رسول الله‬
‫ي رسول الله صلي الله عليه وسلم‬ ‫صلي الله عليه وسلم فشق الصفوف فلما ُرئ َ‬

‫‪ - 1‬مسلمانان از این روایت اعتماد به نفس و امید به آینده را به خوبی می آموزند که رسول خدا در‬
‫سخت ترین شرایط که دشمن ایشان را در محاصره گرفته و فقر و تنگدستی آن ها را تهدید می کند‬
‫باز هم به آینده روشن اطمینان داشته و خبر از سقوط بزرگترین قدرت های دنیای آن روز را می دهد‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪169‬‬
‫صفّحوا يعني التصفيق قال وكان ابوبكر اذ دخل في صلة لم يلتفت فلما رأي‬
‫التصفيق ل يمسك عنه التفت فرأي رسول الله صلي الله عليه وسلم خلفه فاومأ‬
‫اليه النبي ان امض فلبث ابوبكر هنيئة يحمد الله علي قول رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم امض ثم مشي ابوبكر القهقري يعني علي عقبه فلما رأي ذلك النبي‬
‫تقدم فصلي بالقوم صلتهم فلما قضي صلته قال يا ابابكر ما منعك اذا اومأت‬
‫م رسول الله ثم‬ ‫اليك ال تكون مضيت قال ابوبكر لم يكن لبن ابي قحافه ان يؤ ّ‬
‫قال للناس اذا نابكم في صلتكم شئ فليسبّح الرجال وليصفق النساء‪.1‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند نعمان بن بشير ‪(1‬‬

‫حديثه في القرون الثلثه‪ :‬اخرج احمد من حديث عاصم بن بهدله عن خيثمه‬


‫والشعبي عن النعمان بن بشير قال قال رسول الله خير الناس قرني ثم الذين‬
‫يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يأتي قوم تسبق ايمانهم شهادتهم وشهادتم ايمانهم‪.2‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند عويم بن ساعده ‪(1‬‬

‫حديثه في النهي عن سب الصحابه وبيان فضيلتهم‪ :‬اخرج الحاكم من حديث‬


‫عبدالرحمن بن سالم بن عبدالرحمن بن عويم بن ساعدة عن ابيه عن جده عن‬
‫عويم بن ساعدة ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال ان الله تبارك وتعالي‬
‫اختارني واختار لي اصحابا ً فجعل لي منهم وزراء وانصارا ً واصهارا ً فمن سبهم‬
‫فعليه لعنة الله والملئكه والناس اجمعين ول يقبل منه يوم القيامه صرف ول‬
‫عد ٌ‬
‫ل‪.3‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند شداد بن اوس ‪(1‬‬

‫حديثه في فتوح المصار‪ :‬اخرج احمد عن عبد الرزاق عن معمر عن ايوب‬


‫عن ابي الشعث عن ابي اسماء الرحبي عن شداد بن اوس ان النبي صلي الله‬
‫عليه وسلم قال‪ :‬ان الله عز وجل زوي لي الرض حتي رأيت مشارقها ومغاربها‬
‫ملك امتي سيبلغ ما ُزوي لي منها واني اُعطيت الكنزين البيض والحمر‬
‫وان ُ‬
‫واني سألت ربي عز وجل ال يهلك امتي بسنة عامهٍ وان ل يسلط عليهم عدواً‬
‫من غيرهم فيهلكهم وان ل يلبسهم شيعا ً ول يذيق بعضهم بأس بعض قال يا محمد‬
‫اني اذا قضيت قضاءً فانه ليرد ّ واني قد اعطيت لمتك ان ل اهلكهم بسنة عامه‬
‫ول اسلط عليهم عدوا ً من غيرهم فيهلكوهم بعامة حتي يكون يهلك بعضهم بعضاً‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪170‬‬
‫يقتل بعضهم بعضا ً ويسبي بعضهم بعضا ً قال وقال النبي صلي الله عليه وسلم‬
‫واني ل اخاف علي امتي ال الَئمه المضلين فاذا وضع السيف في امتي لم يرفع‬
‫عنهم الي يوم القيامه‪.1‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند حسان بن ثابت ‪(3‬‬

‫شعره في الثناء علي ابي بكر‪ :‬اخرج الحاكم من حديث غالب بن عبدالله عن‬
‫ابيه عن جده حبيب بن حبيب قال شهدت رسول الله صلي الله عليه وسلم قال‬
‫ت‪:‬‬
‫ت في ابي بكر شيئا قل حتي اسمع قال قل ُ‬
‫لحسان بن ثابت قل َ‬
‫وثاني اثنين في الغار المنيف وقد‬

‫و به اذ صعد الجبل‬
‫طاف العد ّ‬
‫حب رسول الله قد علموا‬
‫وكان ِ‬
‫من الخلئق لم يعدك به بدل‬

‫سم رسول الله صلي الله عليه وسلم‪.2‬‬


‫فتب ّ‬
‫من اسلم‬
‫واخرج الحاكم من حديث مجالد بن سعيد قال سئل الشعبي من اول َ‬
‫فقال اما سمعت قول حسان‪:‬‬

‫اذا تذكرت شجوا ً من اخي ثقة‬

‫فاذكر اخاك ابابكر بما فعل‬

‫خير البرية اتقاها واعدلها‬

‫بعد النبي واوفاها بما حمل‬

‫الثاني التالي المحمود مشهده‬

‫واول الناس منهم صدق الرسل‬


‫‪3‬‬

‫واخرج ابوعمر من حديث ابي بكر بن ابي شيبه قال حدثنا شيخ لنا قال حدثنا‬
‫سئل ايّ الناس كان اول اسلما ً قال‬
‫مجالد عن الشعبي قال سألت ابن عباس او ُ‬
‫اما سمعت قول حسان بن ثابت‪:‬‬

‫اذا تذكرت شجوا ً من اخي ثقه‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪171‬‬
‫فاذكر اخاك ابابكر بما فعل‬

‫خير البريه اتقاها واعدلها‬

‫بعد النبي واوفاها بما حمل‬

‫الثاني التالي المحمود مشهده‬


‫‪1‬‬
‫واول الناس منهم صدق الرسل‬

‫قال ابوعمر وُروي ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال لحسان هل قلت‬
‫في ابي بكر شيئاً؟ قال نعم وانشده هذه البيات وفيها بي ٌ‬
‫ت رابعٌ وهو‪:‬‬

‫وثاني اثنين في الغار المنيف وقد‬

‫طاف العدو به اذ صعدا الجبل‬

‫فسّر النبي صلي الله عليه وسلم بذلك وقال احسنت يا حسان وقد روي فيها‬
‫س‬‫بيت خام ٌ‬
‫وكان حب رسول الله قد علموا‬
‫‪2‬‬
‫خير البريه لم يعدل به رجل‬

‫ومن مسند ابي الهيثم بن التيهان رضي الله عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫قال ابوعمر ومما قيل في ابي بكر قول الهيثم بن التيهان فيما ذكروا‬

‫واني لرجوا ان يقوم بامرنا‬

‫عدي‬
‫من َ‬
‫ويحفظه الصديق والمرء ِ‬
‫اولك خيار الحي فهر ابن مالك‬
‫‪3‬‬
‫وانصار هذا الدين من كل معتدي‬

‫ومن مسند كعب بن عجره رضي الله عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في ان عثمان علي الحق‪ :‬اخرج احمد من حديث مطر الوراق عن ابن‬
‫سيرين عن كعب بن عجره قال ذكر رسول الله صلي الله عليه وسلم فتنة‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪172‬‬
‫فقّربها وعظّمها قال ثم مّر رجل مقنع في ملحفه فقال هذا يومئذٍ علي الحق‬
‫ت مسرعا ً او محضرا ً فاخذت ب َ‬
‫ضبعيه فقلت هذا يا رسول الله قال هذا‬ ‫فانطلق ُ‬
‫فاذا هو عثمان بن عفان رضي الله عنه ‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫مسانيد سائر الصحابه رضوان الله عليهم اجمعين‬

‫اولها‬

‫مسند جابر بن سمره رضي الله عنه (‪ 3‬روایت)‪:‬‬

‫اخرج البخاري وغيره عن جابر بن سمره قال سمعت رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم يقول ل يزال الدين قائما حتي يكون عليكم اثنا عشر خليفه‪ 2‬كلهم من‬
‫قريش‪.3‬‬

‫ت الي جابر بن سمره‬


‫واخرج احمد عن عامر بن سعد بن ابي وقاص قال كتب ُ‬
‫مع غلمي اخبرني بشئ سمعتَه من رسول الله صلي الله عليه وسلم قال فكتب‬
‫‪4‬‬
‫ي سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يوم الجمعه عشية رجم السلمي‬ ‫ال ّ‬
‫يقول‪ :‬ليزال الدين قائما حتي يكون عليكم اثنا عشر خليفه كلهم من قريش قال‬
‫وسمعته يقول عصبة المسلمين يفتتحون البيت البيض بيت كسري او آل‬
‫كسري‪.5‬‬

‫واخرج البخاري من حديث عبدالملك بن عمير عن جابر بن سمره يرفعه قال‬


‫اذا هلك كسري فل كسري بعده واذا هلك قيصر فل قيصر بعده والذي نفس‬
‫ن كنوزهما في سبيل الله‪.6‬‬
‫محمد بيده لتنفقُ ّ‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬در تعیین این دوازده خلیفه بین محدثین کرام اختلف نظر وجود دارد‪ ،‬بعضی کوشش نموده اند تا‬
‫دوازده خلیفه را تعیین نموده و اسامی آن ها را ذکر نمایند اما این عده نتوانسته اند مدعای خویش را‬
‫از نصوص شرعی ثابت نمایند بلکه از گمان و ظن خویش کار گرفته اند‪.‬‬

‫عده ای این دوازده خلیفه را به ترتیب خلفت بر شمرده اند که در نتیجه یزید ابن معاویه را نیز جزء‬
‫آن ها شمرده اند و عده ای نیز فضیلت و عدالت را مد نظر گرفته اند‪ ،‬به هر حال این حدیث به هیچ‬
‫وجه بر دوازده امام شیعیان منطبق نمی شود؛ چرا که بغیر از علی هیچ کدام آن ها بع مقام خلفت‬
‫و ولی امر مسلمین نرسیده اند بلکه بعضی از آن ها (مثل مهدی) اصل وجود خارجی نداشته اند و‬
‫برخی دیگر در نوجوانی از دنیا رفته و یا هم اینکه در بزرگسالی نیز خدمات شایانی سرانجام داده‬
‫نتوانسته اند‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫است که در حضور رسول خدا چندین مرتبه اعتراف نمود که‬ ‫‪ - 4‬اشاره به سنگسار ماعز اسلمی‬
‫مرتکب زنا شده است‪.‬‬
‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪173‬‬
‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند عدي بن حاتم ‪(1‬‬

‫حديثه في فتح المصار‪ :‬اخرج البخاري من حديث محل بن خليفه عن عدي‬


‫بن حاتم قال بينا انا عند النبي صلي الله عليه وسلم اذ اتاه رجل فشكي اليه‬
‫الفاقة ثم اتاه فشكي اليه قطع السبيل فقال يا عدي هل رأيت الحيره‪1‬؟ قلت‪:‬‬
‫لم ارها وقد انبئت عنها قال فان طالت بك حيوة لترين الظعينه ترتحل من‬
‫الحيره حتي تطوف بالكعبه لتخاف احدا ً ال الله قلت فيما بيني وبين نفسي فاَين‬
‫دُعّار طي‪ 2‬الذين قد سعّروا البلد ولئن طالت بك حيوة لتفتحن كنوز كسري قلت‬
‫كسري بن هرمز قال كسري بن هرمز ولئن طالت بك حيوة لترين الرجل يخرج‬
‫مل كفه من ذهب او فضه يطلب من يقبله منه فل يجد احدا ً يقبله منه‪ ،‬ليلقين‬
‫الله احدكم يوم يلقاه وليس بينه وبينه ترجمان يترجم فليقولن له الَم ابعث اليك‬
‫رسول فيبلغك فيقول بلي فيقولن الم اعطك مال ً وولدا ً وافضل عليك فيقول بلي‬
‫فينظر عن يمينه فل يري ال جهنم وينظر عن يساره فل يري ال جهنم قال عدي‬
‫سمعت النبي صلي الله عليه وسلم يقول اتقوا النار ولو بشق تمرةٍ فمن لم يجد‬
‫شق تمرة فبكلمه طيبه قال عديٌ فرأيت الظعينه ترتحل من الحيره حتي تطوف‬
‫بالكعبه لتخاف ال الله تعالي وكنت فيمن افتتح كنوز كسري بن هرمز ولئن‬
‫طالت بكم حيوةٌ لترون ما قال النبي ابوالقاسم صلي الله عليه وسلم یخرج مل‬
‫كفه‪.3‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند كرز بن علقمه الخزاعي ‪(1‬‬

‫حديثه في الفتوح‪ :‬اخرج الحاكم من طريق سفيان ومعمر عن الزهري عن‬


‫عروه قال سمعت كرز بن علقمه يقول سأل رجل النبي صلي الله عليه وسلم‬
‫فقال‪ :‬يا رسول الله! هل للسلم من منتهي؟ فقال رسول الله صلي الله عليه‬
‫ت من العرب والعجم اراد الله بهم خيرا ً دخل عليهم‬
‫وسلم‪ :‬نعم ايّما اهل بي ٍ‬
‫السلم ثم يقع الفتن كانها الطّلل هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم‬
‫يخرجاه قال الحاكم سمعت علي بن عمر الحافظ يقول مما يلزم مسلماً‬
‫والبخاري اخراج حديث كرز بن علقمه هل للسلم من منتهي‪.4‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند عبدالله بن حواله ‪(2‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬رهزنان قبيله طي‪.‬‬


‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪174‬‬
‫حديثه في خلفة عثمان رضي الله عنه‪ :‬اخرج الحاكم عن عبدالله بن شقيق‬
‫عن عبدالله بن حواله قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ذات يوم‬
‫تهجمون علي رجل معتجر ببردة‪ 1‬يبايع الناس من اهل الجنه فهجمت علي عثمان‬
‫رضي الله عنه وهو معتجر ببردة حيره يبايع الناس‪.2‬‬

‫اخرج الحاكم من حديث الليث عن يزيد بن ابي حبيب عن ربيعه بن لقيط‬


‫التجيبي عن عبدالله بن حواله السدي عن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال‬
‫من نجا من ثلث فقد نجا قالوا ماذا يا رسول الله قال موتي وقتل خليفة مصطبر‬
‫بالحق يعطيه ومن الدجال‪.‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند هاشم بن عتبه بن ابي وقاص ‪(1‬‬

‫حديثه في الفتوح‪ :‬اخرج الحاكم من حديث عبد الملك بن عمير عن جابر بن‬
‫سمره عن هاشم بن عتبة بن ابي وقاص قال سمعت رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم يقول يظهر المسلمون علي جزيرة العرب ويظهر المسلمون علي فارس‬
‫ويظهر المسلمون علي الروم ويظهر المسلمون علي العور الدجال‪.3‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند نافع بن عتبه بن ابي وقاص ‪(1‬‬

‫حديثه في الفتوح‪ :‬اخرج الحاكم من حديث موسي بن عبد الملك بن عمير‬


‫عن ابيه عن جابر بن سمرة عن نافع بن عتبه قال قدم ناس من العرب علي‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم يسلمون عليه وعليهم الصوف فقمت فقلت‬
‫ن بين هؤلء وبين رسول الله صلي الله عليه وسلم ثم قلت في نفسي هو‬ ‫حول ّ‬
‫ل ُ‬
‫نجي القوم ثم ابت نفسي ال ان اقوم اليه قال فسمعته يقول تغزون جزيره‬
‫العرب فيفتحها الله ثم تغزون فارس فيفتحها الله ثم تغزون الروم فيفتحها الله ‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند عبدالله بن هشام بن زهرة القرشي ‪(2‬‬

‫حديثه في فضل عمر‪ :‬اخرج البخاري من حديث ابن وهب قال اخبرني حيوة‬
‫قال حدثني ابو عقيل زهرة بن معبد انه سمع عبدالله بن هشام قال كنا مع النبي‬

‫‪ -‬مردی که خود را به عمامه پیچانده است‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪175‬‬
‫صلي الله عليه وسلم وهو آخذ بيد عمر بن الخطاب وهذا حديث لم يطوله‬
‫البخاري‪.1‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث رشيد بن سعد وابن لهيعه عن زهرة بن معبد عن‬
‫جده عبدالله بن هشام قال كنا مع رسول الله صلي الله عليه وسلم وهو آخذ بيد‬
‫ي من كل شئ ال‬ ‫عمر بن الخطاب فقال عمر والله يا رسول الله انك لَح ّ‬
‫ب ال ّ‬
‫نفسي التي بين جنبي فقال له رسول الله صلي الله عليه وسلم ل تكون مؤمناً‬
‫حتي اكون احب اليك من نفسك فقال عمر والذي انزل عليك الكتب لنت احب‬
‫ي من نفسي التي بين جنبي فقال النبي صلي الله عليه وسلم الن يا عمر‪.2‬‬ ‫ال ّ‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند عمران بن حصين الخزاعي ‪(1‬‬

‫حديثه في القرون الثلثه من طرق كثيرة منها ما اخرج الحاكم من حديث‬


‫العمش عن هلل بن يساف قال انطلقت الي البصرة فدخلت المسجد فاذا شي ٌ‬
‫خ‬
‫مستند الي اسطوانة يحدّث يقول قال رسول الله صلي الله عليه وسلم خير‬
‫م يعطون الشهادة قبل‬‫الناس قرني ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يأتي اقوا ٌ‬
‫ان يسألوها‪.3‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند عبدالرحمن بن ابي بكر ‪(1‬‬

‫حديثه في الدليل علي خلفه ابي بكر‪ :‬اخرج الحاكم من حديث ابن ابي مليكه‬
‫عن عبدالرحمن بن ابي بكر قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ائتني‬
‫بدوات وكتف اكتب لكم كتابا ً ل تضلوا بعده ابدا ثم وّلنا قفاه ثم اقبل علينا فقال‬
‫يأبي الله والمؤمنون ال ابابكر‪.4‬‬

‫ومن مسند عثمان بن ارقم بن ابي الرقم المخزومي ‪(1‬‬


‫روایت)‪:‬‬

‫حديثه في سوابق عمر‪ :‬اخرج الحاكم عن عثمان بن الرقم انه كان يقول انا‬
‫سبُع السلم اسلم ابي سابع سبعه وكانت داره علي الصفا وهي الدارة التي‬ ‫ابن ُ‬
‫كان النبي صلي الله عليه وسلم يكون فيها في السلم وفيها دعا الناس الي‬
‫السلم فاسلم فيها قوم كثير وقال رسول الله صلي الله عليه وسلم لیلة الثنين‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪176‬‬
‫فيها اللهم اعّز السلم باحب الرجلين اليك عمر بن الخطاب او عمرو بن هشام‬
‫فجاء عمر بن الخطاب من الغد بكرة فاسلم في دار الرقم وخرجوا منها وكثروا‬
‫وطافوا بالبيت ظاهرين ودُعيت دار الرقم دار السلم‪.1‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند السود بن سريع ‪(1‬‬

‫حديثه في فضل عمر رضي الله عنه‪ :‬اخرج الحاكم من حديث ابراهيم بن‬
‫سعد عن الزهري عن عبدالرحمن بن ابي بكرة عن السود بن سريع التميمي‬
‫ت شعراً‬‫قال قدمت علي نبي الله صلي الله عليه وسلم فقلت يا نبي الله قد قل ُ‬
‫اثنيت فيه علي الله تبارك وتعالي ومدحتُك فقال اما ما اثنيت علي الله تعالي‬
‫فهاته وما مدحتني به فدعه فجعلت انشده فدخل رجل طوال اقني فقال امسك‬
‫فلما خرج قال هات فقلت من هذا يا نبي الله الذي اذا دخل قلت امسك واذ‬
‫ئ ‪.2‬‬
‫اخرج قلت هات قال هذا عمر بن الخطاب وليس من الباطل في ش ٍ‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند ابي جحيفه السوائي ‪(1‬‬

‫حديثه في خلفه قريش‪ :‬اخرج الحاكم عن عون بن ابي جحيفة عن ابيه قال‬
‫كنت مع عمي عند النبي صلي الله عليه وسلم فقال ليزال امر امتي صالحا ً حتي‬
‫ه وخفض بها صوته فقلت لعمي وكان اَمامي‬ ‫ه ثم قال كلم ً‬
‫يمضي اثنا عشر خليف ً‬
‫ما قال يا عم قال يا بني كلهم من قريش ‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫وحديثه في فضل الشيخين‪ :‬اخرج ابن ماجه من حديث مالك بن مغول عن‬
‫عون بن ابي جحيفه عن ابيه قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ابوبكر‬
‫وعمر سيدا كهول اهل الجنه من الولين والخرين ال النبيين والمرسلين‪.4‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند عبدالله بن زمعه بن السود ‪(3‬‬

‫حديثه في امامة ابي بكر الصديق‪ :‬اخرج ابو داود والحاكم من حديث ابن‬
‫اسحق عن الزهري عن عبدالملك بن ابي بكر بن عبدالرحمن عن ابيه عن‬
‫‪5‬‬
‫عبدالله بن زمعه بن السود قال لما استُعّز برسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫من يصلي‬ ‫وانا عنده في نفر من المسلمين دعاه بلل الي الصلة فقال مروا َ‬
‫الناس فخرج عبدالله بن زمعه فاذا عمر في الناس وكان ابوبكر غائبا ً فقلت يا‬
‫ل بالناس فتقدم فكبر فلما سمع رسول الله صلي الله عليه وسلم‬ ‫عمر قم فص ّ‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬آنگاه که مریضی آن حضرت شدید شد‪.‬‬


‫‪177‬‬
‫صوته وكان عمر رجل ً مجهرا ً قال رسول الله صلي الله عليه وسلم فاين ابوبكر‬
‫يأبي الله ذلك والمسلمون يأبي الله ذلك والمسلمون فبعث الي ابي بكر فجاء‬
‫بعد ان صلي عمر تلك الصلوة فصلي بالناس زاد الحاكم قال عبدالله بن زمعه‬
‫فقال عمر ويحك ماذا صنعتني يا ابن زمعه والله ما ظننت حين امرتني ال ان‬
‫رسول الله امر بذلك ولو ل ذاك ما صليت بالناس قلت والله ما امرني رسول‬
‫الله صلي الله عليه وسلم ولكن حين لم ار ابابكر رأيتك احق من حضر بالصلوة‬
‫بالناس‪.1‬‬

‫وفي رواية لبي داود من طريق ابي شهاب عن عبيدالله بن عبدالله عن‬
‫عبدالله بن زمعه في هذا الخبر قال لما سمع النبي صلي الله عليه وسلم صوت‬
‫عمر خرج النبي صلي الله عليه وسلم حتي اطلع رأسه من حجرته ثم قال ل ل ل‬
‫ليصل بالناس ابن ابي قحافة يقول ذلك مغضباً ‪.2‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند ابي بكرة الثقفي ‪(2‬‬

‫حديثه في الوزن‪ :‬اخرج ابو داود عن الحسن عن ابي بكرة ان النبي صلي‬
‫ل انا رأيت كا َ ّ‬
‫ن ميزانا‬ ‫الله عليه وسلم قال ذات يوم من رأي منكم رؤيا فقال رج ٌ‬
‫ت وابوبكر فرجحت انت بابي بكر ووزن عمر وابوبكر‬ ‫نزل من السماء فوزنت ان َ‬
‫فرجح ابوبكر ووزن عمر وعثمان فرجح عمر ثم رفع الميزان فرأينا الكراهيه في‬
‫وجه رسول الله صلي الله عليه وسلم‪.3‬‬

‫وفي روايه له من طريق عبدالرحمن بن ابي بكرة عن ابيه بمعناه ولم يذكر‬
‫الكراهيه قال فاستاء لها رسول الله صلي الله عليه وسلم يعني فساءه ذلك‬
‫فقال خلفة نبوة ثم يؤتي الله الملك من يشاء‪.4‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند سمرة بن جندب ‪(1‬‬

‫حديثه في رؤيا دلو دُلّي من السماء‪ :‬اخرج ابو داود عن الشعث بن‬
‫ن‬‫عبدالرحمن عن ابيه عن سمرة بن جندب ان رجل ً قال يا رسول الله رأيت كا َ ّ‬
‫دلوا ٌ دلي من السماء فجاء ابوبكر فأخذ بعراقيها فشرب شربا ً ضعيفا ثم جاء عمر‬
‫فاخذ بعراقيها فشرب حتي تضلع ثم جاء عثمان فأخذ بعراقيها فشرب حتي تضلع‬
‫ي فاخذ بعراقيها فانتشطت وانتضح عليه شئ‪.5‬‬‫ثم جاء عل ٌّ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪178‬‬
‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند عباس بن عبدالمطلب ‪(1‬‬

‫حديثه في امامة ابي بكر‪ :‬اخرج ابو يعلي عن ابن شرحبيل عن ابن عباس‬
‫عن العباس قال دخلت علي رسول الله صلي الله عليه وسلم وعنده نساءه‬
‫فاستترن مني ال ميمونه‪ 1‬فدُقّ له سعطه فلُدّ ‪ 2‬قال ل يبقين في البيت احد ٌ ال لُدّ‬
‫ال العباس فانه لم تصبه يميني‪ 3‬ثم قال مروا ابابكر يصلي بالناس فقالت عائشه‬
‫لحفصة قولي له ان ابابكر اذا قام ذلك المقام بكي فقالت له فقال مروا ابابكر‬
‫يصلي بالناس فصلي ابوبكر ثم وجد رسول الله صلي الله عليه وسلم خفة فخرج‬
‫خر فاومأ اليه بيده اي مكانك فجاء فجلس الي جنبه فقرأ‬ ‫فلما رآه ابوبكر تا ّ‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم من حيث انتهي ابوبكر‪.4‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند ابي الطفيل ‪(1‬‬

‫حديثه في رؤيا النبي صلي الله عليه وسلم في ابي بكر وعمر‪ :‬اخرج ابويعلي‬
‫من حديث حماد عن علي بن زيد عن ابي الطفيل عن النبي وعن حبيب وحميد‬
‫عن الحسن ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال بينما انا انزع الليله اذ‬
‫ي غنم سود ٌ وغنم عفر فجاء ابوبكر فنزع ذنوبا ً او ذنوبين فيهما ضعف‬‫وردت عل َّ‬
‫والله يغفر له ثم جاء عمر فاستحالت غربا ً فمل الحياض واروي الواردة فلم ار‬
‫عبقريا ً من الناس احسن نزعا منه فأوّلت ان الغنم السود العرب والعفر العجم‪.5‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند مرة بن كعب ‪(2‬‬

‫حديثه في ان عثمان علي هدي في الفتنه‪ :‬اخرج الترمذي عن ابي قلبه عن‬
‫ابي الشعث الصنعاني ان خطباء قامت بالشام وفيهم رجا ٌ‬
‫ل من اصحاب النبي‬

‫پرده نکرد؛ زیرا که میمونه خواهر همسر عباس بود‪.‬‬ ‫‪ - 1‬میمونه رضی الله عنها به این وجه از عباس‬

‫‪ - 2‬پس برایشان دواء نرم کردند و به دهان مبارک ایشان انداختند‪.‬‬

‫‪ - 3‬تفصیل واقعه از این قرار است که در هنگام مریضی آن حضرت‪ ،‬اهل بیت ایشان تصمیم گرفتند که‬
‫نوعی دوا را با روغن زیتون جوشانیده و به آن حضرت بخورانند‪ ،‬آن حضرت میلی به خوردن دوا‬
‫نداشتند مگر اطرافیان به خاطر دلسوزی دوا را به دهان مبارک ایشان ریختند‪ .‬رسول خدا از این عمل‬
‫آن ها ناراحت شده و دستور دادند که دوای مذکور به دهان همه آن ها ریخته شود حتی میمونه رضی‬
‫الله عنها که روزه داشت بازهم از این حکم معاف نشد‪ ،‬اما عباس ابن عبد المطلب که از ابتدای‬
‫امر حضور نداشت از این حکم مستثنی شد‪.‬‬

‫قابل یاد آوری است که دستور پیامبر خدا برای انتقام از اهل و خانواده نبوده بلکه این کار را تادیبا‬
‫انجام دادند‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪179‬‬
‫صلي الله عليه وسلم فقام آخرهم رجل يقال له مرة بن كعب فقال لو ل حديث‬
‫سمعته من رسول الله صلي الله عليه وسلم ماقمت وذكر الفتن فقّربها فمر‬
‫رجل مقنّع في ثوب فقال هذا يومئذ علي الهدي فقمت اليه فاذا هو عثمان بن‬
‫عفان فاقبلت عليه بوجهه فقلت هذا قال نعم‪.1‬‬

‫واخرج احمد من حديث جبير بن نفير قال كنا معسكرين مع معايه بعد قتل‬
‫عثمان فقام كعب بن مرة او مرة بن كعب فقال لول اني سمعت من رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم ما قمت المقام فلما سمع بذكر رسول الله صلي الله عليه‬
‫جل‬‫مَر ّ‬
‫وسلم جلس الناس فقال بينما نحن عند رسول الله اذ مر عثمان بن عفان ُ‬
‫فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم لتخرجن فتنه من تحت قدمي او من بين‬
‫رجلي هذا يومئذٍ من اتّبعه علي الهدي قال فقام ابن حواله الزدي من عند المنبر‬
‫ت‬
‫فقال انك لصاحب هذا قال نعم قال والله اني لحاضٌر ذلك المجلس ولو علم ُ‬
‫ان لي في الجيش مصدّقا ً كنت اول من تكلم به‪.2‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند ابي رمثة ‪(1‬‬

‫حديثه في منزلة الشيخين عند النبي صلي الله عليه وسلم‪ :‬اخرج الحاكم من‬
‫حديث ازرق بن قيس قال صلي بنا امام لنا يكني ابا رمثة قال صليت هذه الصلة‬
‫او مثل هذه الصلة ‌مع رسول الله صلي الله عليه وسلم قال وكان ابوبكر وعمر‬
‫رضي الله عنهما يقومان في الصف المقدم عن يمينه وكان رجل قد شهد‬
‫التكبيرة الولي من الصلة فصلي نبي الله صلي الله عليه وسلم ثم سلم عن‬
‫يمينه وعن يساره حتي رأينا بياض خده ثم انفتل كانفتال ابي رمثه يعني نفسه‬
‫فقام الرجل الذي ادرك معه التكبيرة الولي من الصلة يشفع فوثب اليه عمر‬
‫فاخذ بمنكبه فهزه ثم قال اجلس فانه لم يهلك اهل الكتب ال انه لم يكن بين‬
‫ل فرقع النبي صلي الله عليه وسلم بصره فقال اصاب الله بك يا‬ ‫صلواتهم فص ٌ‬
‫ابن الخطاب‪.3‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند نافع بن عبدالحارث ‪(2‬‬

‫حديثه في بشارة ابي بكر وعمر وعثمان بالجنة مثل حديث ابي موسي‪ :‬اخرج‬
‫احمد من طريق وهيب عن موسي بن عقبه قال سمعت ابا سلمة يحدث ول‬
‫اعلمه ال عن نافع بن عبدالحارث ان رسول الله صلي الله عليه وسلم دخل‬
‫حائطا من حوائط المدينه فجلس علي قُ ّ‬
‫ف البئر فجاء ابوبكر يستأذن فقال ائذن‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪180‬‬
‫شره بالجنه ثم جاء عمر يستأذن فاذن له وبشره بالجنة ثم جاء عثمان‬‫له وب ّ‬
‫يستأذن فقال ايذن له وبشره بالجنه وسيلقي بلءً ‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫واخرج احمد عن يزيد بن هارون عن محمد بن عمرو عن ابي سلمه قال قال‬
‫نافع بن عبدالحارث فذكر نحوه‪.2‬‬

‫ومن مسند جبير بن مطعم رضي الله عنه (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في الدليل علي خلفة ابي بكر رضي الله عنه‪ :‬اخرج البخاري عن‬
‫ابراهيم بن سعد عن ابيه عن محمد بن جبير بن مطعم عن ابيه قال اتت امرأهٌ‬
‫الي النبي صلي الله عليه وسلم فأمرها ان ترجع اليه قالت ارأيت ان جئت ولم‬
‫اجدك كانّها تقول الموت قال ان لم تجديني فأتي ابي بكر‪.3‬‬

‫ومن مسند عبدالله بن الزبير رضي الله عنه (‪ 3‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في فضل ابي بكر الصديق‪ :‬اخرج البخاري من طريق حماد بن زيد عن‬
‫ايوب عن عبدالله بن ابي مليكه قال كتب اهل الكوفة الي ابن الزبير في الجد‬
‫فقال اما الذي قال رسول الله صلي الله عليه وسلم لو كنت متخذا من هذه‬
‫الُ مة خليل لتخذته انزله ابا ً يعني ابابكر رضي الله عنه‪.4‬‬

‫وحديثه في فضل عمر رضي الله عنه‪ :‬اخرج البخاري من حديث نافع بن عمر‬
‫عن ابن ابي مليكه قال كاد الخيران يهلكان ابوبكر وعمر رفعا اصواتهما عند النبي‬
‫صلي الله عليه وسلم حين قدم عليه ركب بني تميم فاشار احدهما بالقرع بن‬
‫حابس اخي بني مجاشع واشار الخر برجل آخر قال نافع ل احفظ اسمه‪ 5‬فقال‬
‫ت خلفك فارتفعتْ اصواتهما في ذلك‬ ‫ت ال خلفي قال ما ارد ُ‬ ‫ابوبكر لعمر ما ارد َ‬
‫فانزل الله يا ايها الذين آمنوا ل ترفعوا اصواتكم اليه قال ابن الزبير فما كان‬
‫عمر يسمع رسول الله صلي الله عليه وسلم بعد هذه اليه حتي يستفهمه ولم‬
‫يذكر ذلك عن ابيه‪ 6‬يعني ابابكر‪.7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬در روایات دیگر آمده که اسم این شخص قعقاع بن معید بوده است‪.‬‬

‫به حیث‬ ‫می باشد و از این لحاظ از ابوبکر‬ ‫‪ - 6‬عبد الله ابن زبیر فرزند اسماء دختر ابوبکر صدیق‬
‫پدر ایشان تعبیر شده است‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪181‬‬
‫واخرج البخاري من طريق ابن جريج عن ابن ابي مليكه ان عبدالله بن الزبير‬
‫اخبرهم انه قدم ركب من بني تميم علي النبي صلي الله عليه وسلم فذكر نحوا‬
‫من الحديث المتقدم‪.1‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند عبدالرحمن بن خباب السلمي ‪(1‬‬

‫حديثه في فضل عثمان‪ :‬اخرج احمد من حديث الوليد بن ابي هشام عن‬
‫فرقد بن طلحه عن عبدالرحمن بن خباب السلمي قال خطب رسول الله صلي‬
‫ي مائة بعير‬‫ض علي جيش العسره فقال عثمان بن عفان عَل ّ‬ ‫الله عليه وسلم فح ّ‬
‫باحلسها واقتابها قال ثم حض فقال عثمان علي مائة اخري باحلسها واقتابها ثم‬
‫نزل مرقاةٌ من المنبر ثم حض فقال عثمان علي مائة اخري باحلسها واقتابها‬
‫ت النبي صلي الله عليه وسلم یقول بيده هكذا ويحركها واخرج‬‫قال فرأي ُ‬
‫عبدالصمد يده كالمتعجب ما علي عثمان ما عمل بعد هذا‪.2‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند عبدالرحمن بن سمرة القرشي ‪(1‬‬

‫حديثه في فضل عثمان‪ :‬اخرج الحاكم من طريق ابن شوذب عن عبدالله بن‬
‫القاسم عن كثير مولي عبدالرحمن بن سمرة عن عبدالرحمن بن سمرة قال جاء‬
‫عثمان رضي الله عنه الي النبي صلي الله عليه وسلم باَلف دينار حين جهز جيش‬
‫العسرة ففرغها عثمان في حجر النبي صلي الله عليه وسلم قال فجعل النبي‬
‫يقلّبها ويقول ما ضّر عثمان ما عمل بعد هذا اليوم قالها مراراً ‪.3‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند معاويه بن ابي سفيان ‪(2‬‬

‫حديثه في خلفة قريش‪ :‬اخرج البخاري من حديث شعيب عن الزهري قال‬


‫كان محمد بن جبير بن مطعم يحدث انه بلغ معاويه وهم عنده في وفد من‬
‫ك من قحطان فغضب فقام‬ ‫مل ِ ٌ‬
‫قريش ان عبدالله بن عمرو يحدث انه سيكون َ‬
‫فاَثني علي الله بما هو اهله ثم قال اما بعد فانه بلغني ان رجال منكم يحدثون‬
‫احاديث ليست في كتاب الله ول تؤثر عن رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫واولئك جهالكم فاياكم والماني التي تضل اهلها فاني سمعت رسول الله صلي‬
‫الله عليه وسلم يقول ان هذا المر في قريش ليعاديهم احد ٌ اّل كبه الله علي‬
‫وجهه ما اقاموا الدين‪.4‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪182‬‬
‫وحديثه في فضل الحاديث التي كانت في زمن عمر‪ :‬اخرج احمد عن‬
‫عبدالرحمن بن مهدي عن معاوية بن صالح عن ربيعة بن يزيد عن عبدالله بن‬
‫عامر اليحصبي قال سمعت معاويه يحدث وهو يقول اياكم واحاديث رسول الله‬
‫ال حديثا كان علي عهد عمر وان عمر رضي الله عنه اخاف الناس في الله عز‬
‫وجل سمعت رسول الله يقول من يرد الله به خيرا ً يفقهه في الدين وسمعته‬
‫س‬‫يقول انما انا قاسم وانما يعطي الله عز وجل فمن اعطيته عطاءً بطيب نف ٍ‬
‫ن‪ 1‬ان يبارك لحدكم ومن اعطيته بكراهية نفس فهو كالذي يأكل وليشبع‬ ‫م ٌ‬
‫ف َق ِ‬
‫من خالفهم‬ ‫وسمعته يقول لتزال امة من امتي ظاهرين علي الحق ليضرهم َ‬
‫حتي يأتي امُر الله وهم ظاهرون علي الناس‪.2‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند عمرو بن العاص ‪(1‬‬

‫حديثه في فضل ابي بكر وعمر رضی الله عنهما‪ :‬اخرج البخاري من حديث‬
‫ابي عثمان قال حدثنا عمرو بن العاص ان النبي صلي الله عليه وسلم بعثه علي‬
‫جيش ذات السلسل قال فاتيته فقلت اَيّ الناس احب اليك؟ قال عائشة فقلت‬
‫من؟ قال ثم عمر بن الخطاب فعد ّ رجالً ‪.3‬‬
‫من الرجال فقال ابوها فقلت ثم َ‬
‫ِ‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند رجل من الصحابه‪(1 4‬‬

‫اخرج ابويعلي من حديث قتادة عن محمد بن سيرين ان رجل ً بالكوفة شهد‬


‫ان عثمان رضي الله عنه قتل شهيدا ً فأخذه الزبانية‪ 5‬فرفعوه الي علي وقالوا لول‬
‫ان تنهانا او نهيتنا ان ل نقتل احدا ً لقتلناه‪ ،‬هذا زعم انه يشهد ان عثمان قُتل‬
‫شهيدا ً فقال الرجل لعلي وانت تشهد اتذكّر اَني اتيت رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم فسألته فاعطاني واتيت ابابكر فسالته فاعطاني واتيت عمر فسألته‬
‫فاعطاني واتيت عثمان فسألته فاعطاني قال فاتيت رسول صلي الله عليه وسلم‬
‫فقلت يا رسول الله ادع الله ان يبارك لي فقال النبي صلي الله عليه وسلم كيف‬
‫ي وصديق وشهيدان واعطاك نبي وصديق وشهيدان‬ ‫ل يبارك لك واعطاك نب ٌ‬
‫واعطاك نبي وصديق وشهيدان‪.6‬‬

‫‪ - 1‬پس سزاوار است‪.‬‬


‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬جهالت اسم صحابی قدحی در روایت وارد نمی کند‪.‬‬

‫‪ - 5‬سپاهیان‪.‬‬
‫‪6‬‬

‫‪183‬‬
‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند رجل من الصحابه ‪(1‬‬

‫حديثه في رؤيا الوزن‪ :‬اخرج احمد من اسود بن هلل عن رجل من قومه كان‬
‫يقول في خلفة عمر بن الخطاب ل يموت عثمان حتي يُستخلف قلنا من اين‬
‫تعلم ذلك قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول رأيت الليلة في‬
‫ة من اصحابي وُزنوا فوزن ابوبكر ثم وزن عمر ثم وزن عثمان‬‫المنام كان ثلث ً‬
‫فنقص صاحبنا وهو صالح‪.1‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند عبدالله بن جعفر ‪(1‬‬

‫حديثه في الثناء علي ابي بكر الصديق رضي الله عنه‪ :‬اخرج الحاكم من‬
‫طريق يحيي بن سليم عن جعفر بن محمد عن ابيه عن عبدالله بن جعفر رضي‬
‫الله عنهما قال ولينا ابوبكر فكان خير خليفة الله وارحمه بنا واَحناه علينا‪.2‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند جرير بن عبدالله البجلي ‪(3‬‬

‫حديثه في سبقة ابي بكر وعمر الي الخير‪ :‬اخرج احمد من حديث شعبه عن‬
‫عون بن ابي جحيفه عن المنذر بن جرير عن ابيه قال كنا عند رسول الله صلي‬
‫الله عليه وسلم في صدر النهار قال فجاءه قوم حفاةً عراةً مجتابي النمار او‬
‫ضر بل كلهم من مضر فتغير وجه رسول‬ ‫العَبا ِء متقلّدي السيوف عامتهم من ُ‬
‫م َ‬
‫الله صلي الله عليه وسلم لما رأي بهم من الفاقة قال فدخل ثم خرج فامر بللً‬
‫فاذ ّن واقام فصلي ثم خطب فقال ايها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس‬
‫س ما قدمت لغدٍ تصدّق رجل من‬ ‫واحدةٍ اليه وقرأ التي في الحشر ولتنظر نف ٌ‬
‫ديناره من درهمه من ثوبه من صاع بره ومن صاع تمرة حتي قال ولو بشق تمرة‬
‫قال فجاء رجل من النصار بصّرة‪ 3‬كادت كفّه ان تعجز عنها بل قد عجزت ثم تتابع‬
‫الناس حتي رأيت كومين من طعام وثياب حتي رأيت رسول الله صلي الله عليه‬
‫ة فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم من‬ ‫وسلم يتهلل وجهه حتي كانه مذهّب َ ٌ‬
‫ن في السلم سنة حسنة فله اجرها واجر من عمل بها بعده من غير ان‬ ‫س ّ‬
‫ئ ومن سن في السلم سنة سيئة كان عليه وزرها ووزر‬ ‫ينتقص من اجورهم ش ٌ‬
‫من عمل بها بعده من غير ان ينتقص من اوزارهم شئ ‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫واخرج احمد في هذه القصه من طريق عبدالرزاق عن معمر عن قتادة عن‬


‫حميد بن هلل عن جرير بن عبدالله ان رجل من النصار جاء الي النبي صلي الله‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬همیان‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪184‬‬
‫عليه وسلم بصّرةٍ من ذهب تمل ما بين اصابعه فقال هذه في سبيل الله ثم قام‬
‫ابوبكر فأعطي ثم قام عمر فاعطي ثم قام المهاجرون فاعطوا فاشرق وجه‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم حتي رأيت الشراق في وجنتيه ثم قال من سن‬
‫ة في السلم الحديث‪.1‬‬‫سنة صالح ً‬

‫وقوله علي ذي عمرو‪ 2‬انهم ل يزالوا بخير اذا كانت الخلفة بالجماع دون‬
‫السيف‪ :‬اخرج احمد من طريق اسمعيل بن ابي خالد عن قيس بن ابي حازم عن‬
‫جرير في قصة بعث رسول الله صلي الله عليه وسلم اياه الي اليمن فذكر‬
‫القصة حتي قال ثم لقيت ذا عمرو فقال لي يا جرير انكم لن تزالوا بخير ما اذا‬
‫مرتُم في آخر واذا كانت بالسيف غضبتم غضب الملوك ورضيتم رضي‬ ‫هلك امير تا َ ّ‬
‫الملوك‪.3‬‬

‫وحديثه ان الطلقاء من قريش ليسوا اكفا ًء للمهاجرين في الدين‪ :‬اخرج احمد‬


‫من طريق عاصم عن ابي وائل عن جرير قال قال رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم المهاجرون والنصار اولياء بعضهم ببعض الطلقاء من قريش العتقاء من‬
‫ثقيف بعضهم اولياء بعض الي يوم القيامه‪.4‬‬

‫روایت)‪:‬‬ ‫ومن مسند جندب بن عبدالله ‪(1‬‬

‫حديثه في خطبة النبي صلي الله عليه وسلم بمناقب ابي بكر الصديق‪ :‬اخرج‬
‫مسلم عن جندب بن عبدالله قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم قبل‬
‫ان يموت بخمس وهو يقول‪ :‬اني ابرأ الي الله ان يكون لي منكم خليل وان الله‬
‫قد اتخذني خليل كما اتخذ ابراهيم خليل ولو کنت متخذا من امتي خليل لتخذت‬
‫ابابكر خليل اَل وان من كان قبلكم كانوا يتخذون قبور انبيائهم وصالحيهم مساجد‬
‫اَل فل تتخذوا القبور مساجد اِني انهاكم عن ذلك‪.5‬‬

‫ومن مسند محجن او ابي محجن رضي الله عنه (‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في الثناء علي جماعة من اصحابه منهم الربعه‪ :‬اخرج ابو عمر من‬
‫ماني عن ابي سعد مولي لحذيفه‬ ‫حديث عبدالحميد بن عبدالرحمن ابو يحيي الح ّ‬
‫عن شيخ من الصحابه يقال له ابو محجن او محجن بن فلن قال قال رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم ان ارأف امتي بامتي ابوبكر واقواها في امر الله عمر‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬ذو عمرو نیز صحابی بوده و از بزرگان و رئیس های اهل یمن به شمار می رفت‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪185‬‬
‫واصدقها حياءً عثمان واقضاها علي واقرأها ابي وافرضها زيد واعلمهم بالحلل‬
‫والحرام معاذ بن جبل ولكل امة امين وامين هذه المة ابوعبيده بن الجراح‪.1‬‬

‫وقال ابوعمر في ترجمة ابي بكر وقال فيه ابومحجن الثقفي‪:‬‬

‫ميت صديقا وكل مهاجر‬


‫س ّ‬
‫و ُ‬
‫سواك يسمي باسمه غير منكر‬

‫د‬
‫سبقت الي السلم والله شاه ٌ‬

‫وكنت جليسا ً بالعرش المش ّ‬


‫هر‬
‫وبالغار اذا سميت بالغار صاحباً‬
‫‪2‬‬
‫هر‬
‫وكنت رفيقا للنبي المط ّ‬

‫ومن مسند زرارة بن عمرو النخعي والد عمرو بن زرارة (‪1‬‬


‫روایت)‪:‬‬

‫ل علي ان عثمان علي الحق‪ :‬قال ابوعمر تعليقا ً قَدم علي‬ ‫حديثه في رؤيا تد ّ‬
‫النبي صلي الله عليه وسلم في وفد النخع فقال يا رسول الله اني رأيت في‬
‫طريقي رؤيا هالتْني قال وما هي قال رأيت اتانا ً خلفتُها في اهلي وَلَدت جدياً‬
‫اسفع احوي‪ 3‬ورأيت نارا ً خرجت من الرض فحالت بيني وبين ابن لي يقال له‬
‫عمر‪ ،‬وهي تقول لظي لظي بصيٌر واَعمي فقال النبي صلي الله عليه وسلم‬
‫مة مسّرةً حمل قال نعم قال فانها قد ولدت غلما ً وهو ابنك‬ ‫ت في اهلك ا َ‬ ‫اخلف َ‬
‫َ‬ ‫ُ‬
‫قال فاني له اسفع واحوي قال ادن مني ابِك برص تكتمه قال والذي بعثك بالحق‬ ‫َ‬
‫ما علمه احد قبلك قال فهو ذاك واما النار فهي فتنة تكون بعدي قال وما الفتنه يا‬
‫رسول الله قال يقتل الناس امامهم ويشتجرون اشتجار اطباق الرأس وخالف‬
‫ئ انه محسن‬ ‫بين اصابعه دم المؤمن عند المؤمن احلي من الماء يحسب المس ُ‬
‫ك قال فادع الله ان ل تدركني فدعا له‪.4‬‬ ‫ادركت َ‬
‫ْ‬ ‫ت ادركتْ ابنَك وان مات ابنُك‬ ‫م ّ‬‫ان ُ‬

‫ومن مسند سعيد بن المسيب رحمه الله مرسل ً (‪ 2‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في فضل ابي بكر الصديق رضي الله عنه‪ :‬اخرج الحاكم من حديث‬
‫ربيعة بن ابي عبدالرحمن عن سعيد بن المسيب قال كان ابوبكر الصديق من‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ -‬کره ای زائید که ابلق (سیاه و سفید) بود‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪186‬‬
‫النبي صلي الله عليه وسلم مكان الوزير فكان يشاوره في جميع اموره وكان‬
‫ثانيه في السلم وكان ثانيه في الغار وكان ثانيه في العريش يوم بدر وكان ثانيه‬
‫في القبر ولم يكن رسول الله يقدّم عليه احداً ‪.1‬‬

‫قال ابوعمر في ترجمة ابي بكر الصديق تعليقا ً قال رسول الله لبعض من لم‬
‫يشهد بدرا ً وقد رآه يمشي بين يدي ابي بكر تمشي بين يدي من هو خير منك‪.2‬‬

‫ومن مسند عبدالله بن حنطب رحمه الله مرسل ً (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫حديثه في فضيلة الشيخين رضي الله عنهما‪ :‬اخرج الترمذي والحاكم من‬
‫حديث عبدالعزيز بن عبدالمطلب عن ابيه عن جده عبدالله بن حنطب ان النبي‬
‫صلي الله عليه وسلم رآي ابابكر وعمر فقال هذان السمع والبصر‪.3‬‬

‫قول محمد بن سيرين رحمه الله (‪ 1‬روایت)‪:‬‬

‫اخرج الترمذي من طريق حماد بن زيد عن ايوب عن محمد بن سيرين قال‬


‫ما اظن رجل ينتقص ابابكر وعمر يحب النبي صلي الله عليه وسلم‪.4‬‬

‫ذكر شئ من اقوال السادة‪ 5‬الشراف رضی الله عنهم (‪4‬‬


‫روایت)‪:‬‬

‫قول الحسن بن علي بن ابي طالب رضي الله عنهما‪ :‬اخرج ابويعلي من‬
‫طريق ابي مريم رضيع الجارود قال كنت بالكوفه فقام الحسن بن علي خطيباً‬
‫فقال يا ايها الناس رأيت البارحه في منامي عجبا ٌ رأيت الرب تعالي فوق عرشه‬
‫فجاء رسول الله صلي الله عليه وسلم حتي قام عند قائمةٍ من قوائم العرش‬
‫فجاء ابوبكر فوضع يده علي منكب رسول الله صلي الله عليه وسلم ثم جاء عمر‬
‫فوضع يده علي منكب ابي بكر ثم جاء عثمان فكان بيده رأسه فقال رب سل‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬ساده جمع سید به معنای سردار است‪ ،‬رسول خدا صلی الله علیه وسلم به حسن بن علی اشاره‬
‫نمود و فرمود‪ :‬ابنی هذا سید‪ ،‬یعنی این فرزند من سید است از این لحاظ اولد حسن را سید می‬
‫گویند و هم چنین اولد برادرش حسین را‪.‬‬
‫‪187‬‬
‫عبادك فيم قتلوني قال فانثعب‪ 1‬من السماء ميزابان من دم ٍ في الرض قال فقيل‬
‫ي ال تري ما يحدّث به الحسن قال يحدث بما رأي‪.2‬‬
‫لعل ٍ‬
‫واخرج ابويعلي من طريق آخر عن الحسن بن علي قال ل اقاتل بعد رؤيا‬
‫رأيتها‪ ،‬رأيت رسول الله صلي الله عليه وسلم واضعا ً يده علي العرش ورأيت‬
‫ابابكر واضعا ً يده علي النبي صلي الله عليه وسلم ورأيت عمر واضعا ً يده علي‬
‫ابي بكر ورأيت عثمان واضعا ً يده علي عمر ورأيت دماءً دونهم فقلت ما هذه‬
‫الدماء فقيل دماءُ عثمان يطلب الله به‪.3‬‬

‫وذكر المحب الطبري عن ابن السمان انه اخرج في كتابه عن الحسن بن‬
‫علي قال ل اعلم عليا خالف عمر ول غيّر شیئا ً مما صنع حين قدم الكوفه‪.4‬‬

‫وذكر ايضا ً عنه في كتاب الموافقه انه اخرج عن ابي جعفر قال بينما عمر‬
‫ي ومعه الحسن والحسين رضي‬ ‫يمشي في طريق من طرق المدينه اذ لقيه عل ٌ‬
‫الله عنهم فسلم عليه علي واخذ بيده فاكتنفاهما الحسن والحسين عن يمينهما‬
‫ي ما يبكيك يا‬
‫وشمالهما قال فعرض له من البكاء ما كان يعرض فقال له عل ٌ‬
‫ت امر هذه المة‬ ‫اميرالمؤمنين قال عمر ومن احق مني بالبكاء يا علي وقد ُولي ُ‬
‫ي انا ام محسن فقال له علي والله انك لتعدل في‬ ‫احكم فيها ول ادري ام مس ٌ‬
‫كذا وتعدل في كذا قال فما منعه ذلك من البكاء ثم تكلم الحسن بما شاء الله‬
‫فذكر من وليته وعدله فلم يمنعه ذلك فتكلم الحسين بمثل كلم الحسن فانقطع‬
‫بكاءه عند انقطاع كلم الحسين فقال اتشهدان بذلك يا ابني اخي فسكتا فنظر‬
‫ي‪ :‬اشهدا انا معكم شهيد‪.5‬‬
‫الي ابيهما فقال عل ٌ‬

‫قول اولد حسن بن علي رحمهم الله (‪ 4‬روایت)‪:‬‬

‫اخرج عبدالله بن احمد في زوائد المسند عن الحسن بن زيد بن حسن قال‬


‫حدثني ابي عن ابيه عن علي قال كنت عند النبي صلي الله عليه وسلم فاقبل‬
‫ابوبكر وعمر فقال يا علي هذان سيدا كهول اهل الجنه وشبابها بعد النبيين‬
‫والمرسلين‪.6‬‬

‫وذكر المحب الطبري عن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علي بن ابي‬


‫سئل عن ابي بكر وعمر فقال افضلهما واستغفر لهما فقيل له لع ّ‬
‫ل‬ ‫طالب وقد ُ‬

‫‪ -‬پس جاری شد‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪188‬‬
‫ة وفي نفسك خلفه قال ل نالتني شفاعة محمد صلي الله عليه وسلم ان‬
‫هذا تقي ٌ‬
‫كنت اقول خلف ما في نفسي ‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫سئل عنهما فقال‪ :‬صلي الله عليه وسلم ول صلّي علي من لم‬
‫وعنه وقد ُ‬
‫يصل عليهما‪.2‬‬

‫وروي عن الحسن المثلث اخي عبدالله المذكور انه قال لرجل ممن يغلو‬
‫فيهم وْيحكم احبّونا بالله فان اطعنا الله فاحبونا وان عصينا الله فابغضونا فقال له‬
‫رجل انكم ذو قرابة من رسول الله صلي الله عليه وسلم واهل بيته فقال ويحكم‬
‫من هو اقرب‬ ‫لو كان الله نافعا ً بقرابة رسول الله بغير عمل بطاعته لنفع بذلك َ‬
‫اليه منا اباه وامه‪ ،‬والله اني اخاف ان يضاعف الله للعاصي منا العذاب ضعفين‬
‫والله اني لَرجو ان يؤتي المحسن منا اجره مرتين ثم قال لقد اساء بنا آباءنا‬
‫وامهاتنا ان كان ما تقولون من دين الله ثم لم يخبرونا به ولم يطلعونا عليه ولم‬
‫ة منكم واوجب عليهم واحق ان يرغبونا فيه‬ ‫يرغبونا فيه ونحن كنا اقرب منهم قراب ً‬
‫منكم ولو كان المر كما تقولون ان الله جل وعلي ورسوله صلي الله عليه وسلم‬
‫اختارا عليا ً لهذا المر والقيام علي الناس بعده فان عليا ً اعظم الناس خطيئ ً‬
‫ة‬
‫وجرما ً اذ ترك امر رسول الله صلي الله عليه وسلم ان يقوم فيه كما امره ويعذر‬
‫الي الناس‪ .‬فقال له الرافضي الم يقل النبي صلي الله عليه وسلم لعلي من‬
‫كنت موله فعلي موله فقال اما والله لو يعني رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫بذلك المر والسلطان والقيام علي الناس لَفصح به كما افصح بالصلوة والزكاة‬
‫معوا واطيعوا‪.3‬‬‫ي بعدي فاس ِ‬
‫والصيام والحج ولقال ايها الناس ان هذا لول ٌ‬

‫ومن قول اولد الحسين رحمهم الله تعالی (‪ 8‬روایت)‪:‬‬

‫اما مرفوعاً‪ :‬فقد اخرج الترمذي عن الزهري عن علي بن الحسين عن علي‬


‫بن ابي طالب قال كنت مع رسول الله صلي الله عليه وسلم اذ طلع ابوبكر‬
‫وعمر فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم هذان سيدا كهول اهل الجنة من‬
‫الولين والخرين ال النبيين والمرسلين‪ ،‬يا علي ل تخبرهما‪.4‬‬

‫واما موقوفاً‪ :‬فقد اخرج احمد في مسند ذي اليدين عن ابي حازم قال جاء‬
‫رجل الي علي بن الحسين فقال ماكان منزلة ابي بكر وعمر من النبي صلي الله‬
‫عليه وسلم؟ فقال منزلتهما الساعة‪.5‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬یعنی طوری که فعل ابوبکر و عمر در هنگام موت به پهلوی پیامبر خدا دفن شده اند و با هم نزدیک‬
‫می باشند‪ ،‬در هنگام حیات نیز با هم نزدیک و صمیمی بوده اند‪ ،‬خدا رحمت کند این عاشقان پاک‬
‫طینت را‪.‬‬
‫‪189‬‬
‫واخرج الحاكم من طريق عبدالله بن عمر بن ابان قال حدثنا سفيان بن عيينة‬
‫عن جعفر بن محمد عن ابيه عن جابر بن عبدالله ان عليا ً دخل علي عمر وهو‬
‫ي فقال صلي الله عليه وسلم فقال صلي الله عليه وسلم ثم قال ما من‬ ‫ج ً‬
‫مس ّ‬
‫ي ان القي الله بما في صحيفته من هذا المسجي‪.1‬‬ ‫ب ال ّ‬
‫الناس احد ٌ اح ّ‬
‫واخرج محمد بن الحسن عن ابي حنيفة‪ 2‬قال حدثنا ابوجعفر محمد بن علي‬
‫قال جاء علي بن ابي طالب الي عمر بن الخطاب حين طعن فقال رحمك الله‬
‫ي منك‪.3‬‬
‫فوالله ما في الرض احد ٌ كنت القي الله بصحيفته احب ال ّ‬
‫وروي عن ابن ابي حفصه قال سألت محمد بن علي وجعفر بن محمد بن‬
‫علي وجعفر بن محمد عن ابي بكر وعمر فقال‪ :‬اماما عدل نتولهما نتبرأ من‬
‫ب الرجل جده؟ ابوبكر‬ ‫عدوهما ثم التفت الي جعفر بن محمد فقال يا سالم اَي َ ُ‬
‫س ّ‬
‫الصديق جدي‪ 4‬لتنالني شفاعة جدي محمد صلي الله عليه وسلم ان لم اكن‬
‫اتولهما واتبّرأ‌ـُمن عدوهما‪.5‬‬

‫وعن ابي جعفر انه قال من جهل ابي بكر وعمر جهل السنة وقيل له ما تري‬
‫في ابي بكر وعمر فقال اني اتولهما واستغفرلهما فما رأيت احدا ً من اهل بيتي‬
‫ال وهو يتولهما‪.6‬‬

‫سئل عن قوم يسبّون ابابكر وعمر فقال اولئك المّراق‪.7‬‬


‫و ُ‬
‫وعنه قال من شك فيهما كمن شك في السنة وبغض ابي بكر وعمر نفاق‬
‫وبغض النصار نفاقٌ انه كان بين بني هاشم وبين بني عدي وبني تيم شحناء في‬
‫الجاهليه فلما اسلموا تحابوا ونزع الله ذلك من قلوبهم حتي ان ابابكر اشتكي‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬امام ابوحنیفه رحمه الله از محمد باقر رحمه الله بعضی روایات را نقل کرده اند‪ ،‬اما شیخ حلی در‬
‫منهاج الکرامه نوشته است‪ :‬ابو حنیفه نزد جعفر صادق درس خوانده است حالنکه امام ابوحنیفه از‬
‫محمد باقر روایت کرده است نه از جعفر صادق‪ ،‬که البته اگر این قول صحیح باشد در اصطلح‬
‫محدثین روایت اکابر از اصاغر نیز آمده است‪ .‬شیخ السلم در منهاج السنه می نویسد‪ :‬اما قول‬
‫رافضی که امام ابوحنیفه نزد جعفر صادق درس خوانده است کامل دروغ و بی اساس است بلکه‬
‫امام ابوحنیفه در زمان حیات محمد باقر (پدر جعفر صادق) عالم معروف بوده و فتوا می داد و حتی‬
‫ثابت نیست که در نزد محمد باقر درس خوانده باشد؛ چرا که امام ابوحنیفه از شاگردان عطاء بن ابی‬
‫رباح و حماد بن ابی سلمه (از تابعین معروف) می باشد‪ .‬قابل یاد آوری است که اگر امام ابوحنیفه نزد‬
‫محمد باقر درس خوانده باشد این یک افتخار ابدی برای محمد باقر و فرزندان او می باشد که امام‬
‫بیش از پنجاه درصد از مجموع مسلمانان جهان نزد او درس خوانده است‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫می باشد و از این‬ ‫‪ - 4‬جعفر صادق رحمه الله پسر ام فروه بنت قاسم بن محمد بن ابوبکر صدیق‬
‫لحاظ خویشتن را نواسه ابوبکر صدیق می خواند‪.‬‬
‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪190‬‬
‫ي يسخن يده بالنار ويضمد بها خاصرة ابي بكر ونزلت فيهم‬‫خاصرته فكان عل ٌ‬
‫ل اخوانا ً علي ُ‬
‫سرر متقابلين ‪.‬‬ ‫هذه الية‪ :‬ونزعنا ما في صدورهم من غ ٍ‬
‫‪1‬‬

‫فذلكة‪ 2‬الفصل‬

‫وآن موقوف است برتمهيد‪:‬‬

‫مقدمه‬

‫شرائع ملت محمديه علي صاحبها الصلة والسلم دو قسم است قسمي آنست‬
‫كه پرده از روي حقيقت در آن قسم بر انداخته شد و تكليف ناس به آن متحقق‬
‫گشت اگر كسي به شبهه ی ضعيفه متمسك شده بخلف آن قائل شود معذور نه‬
‫گردد ومقلد آن قائل نيز معذور نباشد‪.‬‬

‫في الحقيقه مدار شريعت همان احكام است وتسنن و ابتداع بقبول و رد‌ ّ آن‬
‫منوط وعندكم من الله فيه برهان بر آن صادق و آن ماخوذ است از صريح كتاب‬
‫يا صريح سنت مشهوره يا اجماع طبقهء اولي يا قياس جلي بر كتاب و سنت‪.‬‬
‫چون حكمي باين وجه ثابت شود مجال خلف نماند و مخالف معذور نباشد مثل‬
‫انكار زكاة بعد وفات آنحضرت صلي الله عليه وسلم صحابه رضوان الله عليهم‬
‫در آن باب مذاكره كردند آخر با قبول حضرت صديق رضي الله عنه رجوع نموده‬
‫همه باجمعهم قتال آن جماعه پيش گرفتند قدريه ومرجئه وخوارج و روافض در‬
‫همين منزلت اند و در احاديث صحيحه ذم و تشنيع اين هر چهار (فرقه) مذكور‬
‫است‪.‬‬

‫قسم ديگر است كه پرده از روي كار بر انداخته نشد و تكليف ناس به آن‬
‫جهرةً متحقق نگشت بلكه اختلف ادله يا عدم شيوع احاديث در آن مسئله‬
‫حجاب چهره مقصود آمد يا دليلي صريح در آن باب يافته نشد استنباطات و‬
‫اقيسه شذر و ندر رفتند و اين قسم مجتهد فيه است‪ ،‬جمعي گويند كل مجتهد‬
‫ب وطائفه المصيب واحد ٌ والخر معذوٌر گويند‪.‬‬
‫مصي ٌ‬
‫و تحقيق نزديك بنده ضعيف عفي عنه تفصيل است اگر خبر واحد صادق به يكي‬
‫رسيد و به ديگري نرسيد اول مصيب است و آخر معذور و اگرمنشأ اختلف تعدد‬
‫طرق جمع بين الدليلين است يا قياس خفي هر دو مصيب اند؛ زيرا كه مراد‬
‫حالتئذ موافقت شارع است و گردن نهادن به حكم او‪ ،‬هر يكي آن موافقت را‬
‫بجا آورد مذاهب فقها اهلسنت با هم همين قسم در برد و مات افتاده اند و همه‬
‫مقبول اند‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬فذلکه خلصه را گویند و این اصطلح اهل حساب است‪.‬‬


‫‪191‬‬
‫غرض در اين فصل بلكه در اين فصول بيان آنست كه ثبوت قرشيت و‬
‫سوابق اسلميه و بشارت به جنت و غير آن خلفاي راشدين را از قسم اول‬
‫است حجة الله بر منكران آنها قائم است و شبهات ركيكه ايشان عندالله معذور‬
‫نه ساخت ايشان را و منكر ايشان مبتدع است دور از حق‪ ،‬برهان الله او را از‬
‫بساط محمديين علي متبوعهم افضل الصلوات وايمن التحيات مطرود ومدحور‬
‫ة مكفرة عند البعض ومفسقة اشد ّ الفسق عند الخرين‪.‬‬ ‫گردانيده بدع ٌ‬
‫باز اشتراط قرشيت و سائر خصال سبعه مذكوره در خلفت خاصه به آيات و‬
‫احاديث صحيحه و آثار صحابه ثابت است باز خلفت خلفاء در شريعت ثابت است‬
‫صحابه و تابعين در اثبات آن مسالك متعدده سلوك نموده اند و هر مسلكي‬
‫ة واما ظنية چون همه را باجمعها تأمل كنيم متواتر بالمعني‬
‫دللت دارد اِما قطعي ً‬
‫گردد و عمومات آيات و اشارات و قرائن آن چون به آن يار شود افاده قطع‬
‫فرمايد‪.‬‬

‫و چون اين مقدمه ممهّد شد مي گوئيم‪ :‬اما بودن خلفاء از قريش و بودن‬
‫ايشان از سابقين در اسلم و بودن ايشان از مهاجرين اولين و شهود ايشان در‬
‫بدر و حديبيه و سائر مشاهد خير مقطوع به است مخالف را مجال انكار نيست و‬
‫اطالت كلم در آن شبيه به لغو مي نمايد مع هذا فصلي از آن در مآثر ايشان‬
‫باَبلغ وجوه مذكور خواهد شد غير آنكه ذوالنورين رضي الله عنه در بدر و بيعة‬
‫الرضوان و مرتضي كرم الله وجهه در تبوك حاضر نبودند ليكن حكم حاضرين‬
‫داشتند چنانكه بيايد‪.1‬‬

‫اما آنكه قرشيت شرط خلفت اختياريه است وليس الكلم في الخلفة‬
‫الضرورية پس به احاديث بسيار ثابت است‪.‬‬
‫از آنجمله‪ :‬حديث صديق اكبر رضي الله عنه مرفوعا ً ا َ‬
‫ل ئمة من قريش‪.2‬‬
‫وموقوفا‪ :‬لم يعرف هذا الَمر ال لهذا الحي من قريش هم اوسط العرب داراً ‪.3‬‬

‫و حديث حضرت ذي النورين رضي الله عنه و سعد بن ابي وقاص مرفوعاً‪:‬‬
‫من اراد هوان قريش اهانه الله‪.4‬‬

‫وحديث حضرت مرتضي مرفوعاً‪ :‬ال اِن المراء من قريش ما قاموا بثلث ما‬
‫حكّموا فعدلوا وماعاهدوا فوفَوا وما استُرحموا فرحموا‪.5‬‬
‫ُ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪192‬‬
‫وحديث ابن عمر مرفوعاً‪ :‬ل يزال هذا المر في قريش ما بقي في الناس‬
‫اثنان‪.6‬‬

‫وحديث ابن عباس مرفوعاً‪ :‬اللهم اذق َ‬


‫ت اول قريش نكال فاذق آخرهم نوال‬
‫اخرجه الترمذي‪.2‬‬

‫وحديث ابي موسي مرفوعاً‪ :‬ان هذا المر في قريش ما داموا اذا استرحموا‬
‫فرحموا الخ‪.3‬‬

‫وحديث ابي هريرة مرفوعاً‪ :‬الناس تبعٌ لقريش في هذا الشان مسلمهم‬
‫لمسلمهم وكافرهم لكافرهم‪.4‬‬

‫وايضا ً حديث ابي هريرة مرفوعاً‪ :‬ان لقريش حقا‌ـً ما ُ‬


‫حكموا فعدلوا وائتمنوا‬
‫فادوا واسترحموا فرحموا‪.5‬‬

‫وايضا ً حديث ابي هريره مرفوعاً‪ :‬الملك في قريش والقضاء في النصار‬


‫والذان في الحبشة والمانة في الزد‪.6‬‬

‫وحديث جابر مرفوعاً‪ :‬الناس تبع لقريش في الخير والشر‪.7‬‬

‫وحديث انس مرفوعاً‪ :‬الئمة من قريش ان لهم عليكم حقا ولكم عليهم حقا‬
‫مثل ذلك ما ان استرحموا رحموا واِن عاهدوا وفوا وان حكموا عدلوا فمن لم‬
‫يفعل ذلك منهم فعليه لعنة الله والملئكة والناس اجمعين‪.8‬‬

‫وحديث ابي برزة السلمي مرفوعاً‪ :‬المراء من قريش لكم عليهم ح ٌ‬


‫ق ولهم‬
‫س‪.9‬‬ ‫ً‬
‫عليكم حق ما فعلوا ثلثا كمثل حديث ان ٍ‬
‫وحديث ذي مخمر‪ :‬كان هذا المر في حميَر فنزعه الله منهم فجعله في‬
‫قريش الخ‪.10‬‬

‫‪6‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪10‬‬

‫‪193‬‬
‫وحديث معاوية بن ابي سفيان مرفوعاً‪ :‬ان هذا المر في قريش ليعاديهم‬
‫احد ٌ ‌ال كبه الله علي وجهه ما اقاموا الدين‪.1‬‬

‫وحديث جابر بن سمرة وابي جحيفة مرفوعاً‪ :‬ل يزال السلم عزيزا ً الي اثني‬
‫ة كلهم من قريش‪.2‬‬‫عشرة خليف ً‬

‫وحديث عمر وبن العاص مرفوعاً‪ :‬قريش ولةُ الناس في الخير والشر الي‬
‫يوم القيامة اخرجه الترمذي‪.3‬‬

‫واخرج الشافعي عن ابن ابي فديك عن ابن ابي ذيب عن مشايخه احاديث‬
‫منها‪ :‬عن ابن شهاب انه بلغه ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال قدّموا‬
‫قريشا ً ول تقدَّموها وتعلّمو من قريش ول تعالموها او تعلّموها شك ابن ابي‬
‫فديك‪.4‬‬

‫ومنها‪ :‬عن حكيم بن ابي حكيم انه سمع عمر بن عبدالعزيز وابن شهاب‬
‫يقولون قال رسول الله صلي الله عليه وسلم من اهان قريشا اهانه الله‪.5‬‬

‫ومنها‪ :‬عن الحارث بن عبدالرحمن انه قال بلغنا ان رسول الله صلي الله‬
‫ش لَخبرتها بالذي لها عند الله عز وجل‪.6‬‬
‫عليه وسلم قال لول ان يبطر قري ٌ‬
‫ومنها‪ :‬عن شريك بن ابي تمر عن عطاء بن يسار ان رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم قال لقريش انتم اولي الناس بهذا المر ما كنتم مع الحق ال ان‬
‫تعدلوا عنه فتلحون كما تلحي هذه الجريدة يشير الي جريدةٍ في يده‪.7‬‬

‫واخرج الشافعي عن يحيي ابن سليم عن عبدالله بن عثمان بن خيثم عن‬


‫اسمعيل بن عبيد بن رفاعة النصاري عن ابيه عن جده رفاعه ان النبي صلي الله‬
‫عليه وسلم نادي ايها الناس ان قريشا اهل امانةٍ من بغاها العواثر كبه الله‬
‫لمنخريه يقولها ثلثا‪.8‬‬

‫اخرج الشافعي عن عبدالعزيز بن محمد عن يزيد بن الهاد ان محمد بن‬


‫ابراهيم حدثه ان قتادة بن النعمان وقع بقريش فكانه نال منهم فقال رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم مهل يا قتادة ل تشتم قريشا ً فانك لعلك تري فيها رجال ً او‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪194‬‬
‫يأتي منهم رجال تحقِّر عملك مع اعمالهم وتغبطهم اذا رأيتهم لو كان ان تطغي‬
‫قريش لخبرتها بالذي لها عندالله‪.1‬‬

‫واخرج الشافعي عن سفيان بن عيينة عن ابن ابي نجيح عن مجاهد في قوله‬


‫من الرجل فيقال من العرب فيقال‬
‫تعالي "وانه لذكٌر لك ولقومك" قال‪ :‬يُقال م ّ‬
‫من ايّ العرب؟ فيقال من قريش‪.2‬‬

‫وذكر الشافعي متن الحديث تعليقا ثم وصله البیهقي باسناده عن جبير بن‬
‫مطعم قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم للقرشي مثل قوة الرجلين من‬
‫م ذلك قال من نبل الرأي ذكر هذه الحاديث كلها البيهقي‬‫غيرهم فقيل للزهري ب ِ َ‬
‫في اوائل سنته الصغري ‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫بالجمله جمعي كثير از صحابه و تابعين اين مدعا را روايت كرده اند به الفاظ‬
‫مختلفه و طرق متغائره بعض از آن صريح است در خلفت قريش و بعض اشاره‬
‫است به آن و بعض قرينه است كه ذهن را به آن نزديك ميگرداند‪ .‬بعد از آن‬
‫نزديك وفات آنحضرت صلي الله عليه وسلم انصار گفتند‪ :‬منّا امير ومنكم امير و‬
‫مهاجرين به همين حديث ايشان را از خلفت باز داشتند و بر همين معني اجماع‬
‫منعقد شد و مخالف ساكت گشت و اين قصه را طرق بسيار است بعض روايات‬
‫آن در قصه انعقاد خلفت حضرت صديق بيان خواهيم كرد‪.‬‬

‫بالجمله بعدآن مناظره ها اجماع منعقد شد و مجلس بر همان اتفاق گذشت‬


‫آما آنكه از مهاجرين اولين بودن شرط خلفت خاصه است پس به قول خداي‬
‫ة من‬‫تعالي "ليستوي منكم من انفق من قبل الفتح وقاتل اولئِك اعظم درج ً‬
‫الذين انفقوا من بعد‪ "4‬و به قول وي عز وجل "الذين ان مكّنهم في الرض اقاموا‬
‫الصلوة‪ "5‬و قول حضرت فاروق در خطبه آخره چون خلفت را شورا ساخت در‬
‫ميان شش كس‪ :‬واني قد علمت ان اقواما ً سيطعنون في هذا المر انا ضربتم‬
‫بيدي هذه علي السلم فان فعلوا فاولئك اعداء الله الكفار الضلل‪.6‬‬

‫و قول ابن عمر‪ :‬احق بهذا المر من قاتلك وقاتل اباك علي السلم‪.7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪195‬‬
‫وقول زيد بن ثابت روز انعقاد خلفت حضرت صديق‪ :‬ان رسول الله صلي‬
‫الله عليه وسلم كان من المهاجرين فان المام يكون من المهاجرين ونحن‬
‫انصاره كما كنا انصار رسول الله صلي الله عليه وسلم‪.8‬‬

‫ي‬
‫وقول رفاعه بن رافع زرقي بدري في قصة خروج طلحة والزبير علي عل ّ‬
‫ي في الستيعاب فقال رفاعة بن رافع الزرقي‪ :‬ان الله لما‬ ‫وبلوغ الخبر الي عل ّ‬
‫قبض رسوله صلي الله عليه وسلم ظننا انا احق الناس بهذا المر لنصرتنا‬
‫الرسول ومكانتنا من الدين فقلتم نحن المهاجرون الولون واولياء رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم القربون انا نذكّركم الله ان ل تنازعونا مقامه في الناس‬
‫فخليناكم والمر فانتم اعلم وما كان بينكم غير انا لما رأينا الحق معمول ً به‬
‫والكتاب متبعا ً والسنة قائمة رضينا ولم يكن ال ذلك فلما رأينا الثرة انكرنا ‪.2...‬‬

‫وقول عبدالرحمن بن غنم الشعري لبي هريرة وابي الدرداء‪ :‬وايُّ مدخل‬
‫لمعاوية في الشوري وهو من الطلقاء الذين ل تجوز لهم الخلفة وهو وابوه‬
‫رؤوس الحزاب فندما علي مسيرهما وتابا بين يديه‪.3‬‬

‫واز اينجا معلوم شد كه ابودرداء وابوهريره آخرا ً به قول عبدالرحمن بن غنم‬


‫رجوع كردند‪ .‬و حديث جرير بن عبدالله مرفوعا‌ـً‪ :‬المهاجرون والنصار اولياء‬
‫بعضهم لبعض والطلقاء من قريش والعتقاء ‌من ثقيف بعضهم اولياء بعض الي‬
‫يوم القيامه‪.4‬‬

‫ل دلئل مدعا قول حضرت مرتضي است كه چندين مره بطرف اهل‬ ‫واز اد ّ‬
‫شام نوشت كه امر خلفت مفوّض است به مهاجرين و انصار ‪ ،‬ديگری را در حل‬
‫‪5‬‬

‫و عقد آن مدخل نه چون ايشان بيعت كردند ديگران را مجال خلف نمانَد‪.6‬‬

‫واز قرائن اين مدعا حديث آن حضرت صلي الله عليه وسلم در اَحق به‬
‫امامت صلة‪ :‬قال رسول الله صلي الله عليه وسلم فان كانوا في السنة سواء‬
‫فاقدمهم هجرة‪.7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬مثل این تحریر از علی مرتضی در کتب شیعه نیز به کثرت موجود می باشد چنانچه در در نهج‬
‫البلغه چاپ مصر جلد دوم صفحه ‪ 7‬در نامه ی از علی عنوانی معاویه رضی الله عنهما آمده است‪ :‬انه‬
‫بایعنی القوم الذین بایعوا أبابکر وعمر وعثمان علی ما بایعوهم علیه‪ ،‬فلم یکن للشاهد أن یختار ول‬
‫للغائب أن یرد وانما الشوری للمهاجرین والنصار فان اجتمعوا علی رجل وسموه اماما کان ذلک رضی‪.‬‬
‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪196‬‬
‫وآيت كريمه "اِنا احللنا لك ازواجک‪ ...‬اللتي هاجرن معك‪ "1‬و ام هاني بسبب‬
‫قيد هجرت از شرف تزوّج آن حضرت صلي الله عليه وسلم محروم ماند‪.‬‬

‫و از قرائن اين معني آن است كه حضرت عباس را با وجود عمومت پيغامبر‬


‫صلي الله عليه وسلم و مقدم بني هاشم بودن در امر خطير خلفت و دخل نبود‬
‫و به او اعتدادي نه‪ ،‬و بعضی ولد او به اين معني اشاره كرده است‪ :‬اخرج‬
‫ي رسول الله‬ ‫الحاكم عن ابي اسحق قال سألت قثم بن العباس كيف ورث عل ٌّ‬
‫صلي الله عليه وسلم دونكم؟ قال لنه كان اولنا به لحوقا ً واشدنا به لزوقا ‪.‬‬
‫ً‪2‬‬

‫بالجمله اين مدعا كه از مهاجرين اولين بودن اعظم شرف است در اسلم و‬
‫مطلوب است در خلفت به مآخذ بسيار ثابت است و در مجلس انعقاد اجماع بر‬
‫خلفت صديق اكبر مذكور شده است‪.‬‬

‫قرشيت و هجرت اوليه با هم عموم و خصوص من وجه دارند و صديق اكبر‬


‫صرف انصار به هر دو وصف واقع شد‬ ‫و نظراء او مادهء اجتماع بودند؛ لهذا َ‬
‫ودر مناظرهء حضرت مرتضي و معاويه بن ابي سفيان صفت هجرت مدار فرق‬
‫گشت‪ ،‬و اينجا بحثي است شريف‪ :‬اخرج البخاري عن عاصم عن ابي عثمان‬
‫النهدي عن مجاشع بن مسعود قال انطلقت باَبي معبد الي النبي صلي الله عليه‬
‫وسلم ليبايعه علي الهجرة فقال مضت الهجرة لهلها ابايعه علي السلم والجهاد‬
‫ع ‪.3‬‬
‫فلقيت ابا معبد فسألته فقال صدق مجاش ٌ‬
‫واخرج البخاري عن ابن عمر ل هجرة اليوم او بعد رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم‪.4‬‬

‫واخرج عن مجاهد كان ابن عمر يقول ل هجرة بعد الفتح‪.5‬‬

‫واخرج عن عائشة قالت‪ :‬لهجرة اليوم كان المؤمن يفّر احدهم بدينه الي‬
‫الله والي رسوله مخافة ان يفتن عليه فاما اليوم فقد اظهر الله السلم فالمؤمن‬
‫ة‪.6‬‬
‫يعبد ربه حيث شاء ولكن جهاد‌ ٌ وني ٌ‬

‫واخرج الطبراني في الصغير من حديث ابي هند يحيي بن عبدالله بن حجر بن‬
‫عبدالجبار بن وائل بن حجر الحضرمي الكوفي بالكوفة قال حدثنا عمي محمد بن‬
‫حجر بن عبدالجبار قال حدثني سعيد بن عبدالجبار عن ابيه عبدالجبار عن امه ام‬
‫يحيي عن وائل بن حجر حديثا طويل في قصة وفوده علي النبي صلي الله عليه‬
‫وسلم ثم رجوعه الي وطنه ثم اعتزاله الناس في فتنة عثمان ثم قدومه علي‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪197‬‬
‫ت‬‫ة وصهراً؟ قل ُ‬ ‫معاويه فقال له معاويه فما منعك من نصرنا وقد اتخذك عثمان ثق ً‬
‫انك قاتلت رجل ً هو احق بعثمان منك قال وكيف يكون احقُ بعثمان مني وانا‬
‫اقرب الي عثمان في النسب قلت ان النبي صلي الله عليه وسلم كان آخا بين‬
‫ت اقاتل المهاجرين قلت اولسنا‬ ‫علي وعثمان فالخ اولي من ابن العم ولس ُ‬
‫ت رسول الله صلي‬ ‫ت اولسنا قد اعتزلناكما جميعا وحجة اخري حضر ُ‬‫مهاجرين قل ُ‬
‫الله عليه وسلم وقد رفع رأسه نحو المشرق وقد حضره جمع كثير ثم رد ّ اليه‬
‫جله وقبّحه فقلت له‬ ‫بصره فقال اتتكم الفتن كقطع الليل المظلم فشدد امرها وع ّ‬
‫من بين القوم يا رسول الله وما الفتن فقال يا وائل اذا اختلف سيفان في‬
‫ت شيعيا فقلت ل ولكني اصبحت ناصحا ً للمسلمين‬ ‫السلم فاعتزلهما فقال اصبح َ‬
‫فقال معاوية ولو سمعت ذا وعلمته ما اقدمتك قلت اوليس قد رأيت ما صنع‬
‫محمد بن سلمة عند مقتل عثمان انتهي بسيفه الي الصخرة فضربه حتي انكسر‬
‫فقال اولئك قوم يحملون علينا قلت فكيف تصنع بقول رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم من احب النصار فبحبي ومن ابغض النصار فببغضي‪.1‬‬

‫واخرج ابويعلي عن معاوية بن ابي سفيان قال سمعت رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم يقول ل تنقطع الهجرة حتي تنقطع التوبة قالها ثلث مرات ول تنقطع‬
‫التوبة حتي تطلع الشمس من مغربها‪.2‬‬

‫ووجه تطبيق در ميان اين دو حديث مختلف آنست كه هجرت در لغت انتقال‬
‫است از وطن مالوف خود‪ ،‬و فرد اکمل آن هجرت مسلمان است در وقت غربت‬
‫اسلم و غلبهء كفار به جانب آنحضرت صلي الله عليه وسلم به نيت آنكه به‬
‫شرف ملزمت آنحضرت صلي الله عليه وسلم مشرف شود در اعلء كلمة الله‬
‫تحت رايت آنحضرت صلي الله عليه وسلم مساعي جميله بكار برد و از سلطان‬
‫كفار كه مانع اقامت اركان اسلم است خلص يابد و اين فرد اكمل حقيقت‬
‫شرعيه لفظ هجرت است كه به غير توسط قرينه در عرف شرع فهميده مي‬
‫شود وآن معني به فتح مكه منقضي شد ل هجرة بعد الفتح و به معني ديگر‬
‫انتقال از وطن خود براي طلب فضيلت دينيه از طلب علم و زيارت صالحين و‬
‫فرار از فتن‪ ،‬و اين نيز از رغائب هني است هر چند به نسبت معني اول مفضول‬
‫است‪:‬‬

‫ورنه بس عالي است پيش خاك تود‬ ‫آسمان نسبت به عرش آمد فرود‬

‫و اين معني تا قيامت منقرض نيست و افضل اصناف اين هجرت انتقال است به‬
‫جناب آنحضرت صلي الله عليه وسلم براي تحصيل علم و تأدب به آداب او عليه‬
‫الصلة والسلم و تهيأ براي جهاد بر معاويه بن ابي سفيان تفريق بين المعنيين‬
‫مشتبه شد ـ والله اعلم بحقيقة الحال ـ‬

‫و اما اشتراط خصال ديگر در خلفت پس مآل آن آنست كه خلفت خاصه يا‬
‫خلفت كامله هر چه گوئي چون تنقيح معني آن كنيم راجع شود به آنكه خليفه‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪198‬‬
‫متصف به صفاتي باشد كه مخصوص به كاملن و مقربان است و آنحضرت صلي‬
‫من حيث انه نبي مبعوث من الله‬ ‫الله عليه وسلم به آن صفات متصف بوده اند ِ‬
‫تعالي و مصدر افعالي گردد كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم آن را ميكردند‬
‫ِمن حيث انه نبي مبعوث من الله تعالي وتحقيق اين خليفه بدين افعال و صفات‬
‫بوجه تأكد از شريعت معلوم باشد وچون استقراء كلي بكار بريم اين افعال را بر‬
‫سه قسم يابيم‪:‬‬

‫قسم اول‪ :‬حسن عبادات بينه وبين الله وحسن معاملت باخلق الله‪.‬‬

‫قسم دوم‪ :‬اعانت حضرت پيغمبر صلي الله عليه وسلم در جهاد اعداء الله‬
‫واعلء كلمة الله‪.‬‬

‫قسم سوم‪ :‬افعالي كه بعد آنجناب صلي الله عليه وسلم به ظهور آيد از‬
‫قبيل تتميم افعال جناب نبوي عليه الصلة والسلم مثل بر هم زدن ملت كسرا و‬
‫قيصر و فتح بلدان و نشر علم و مانند آن‪.‬‬

‫و همچنان صفات نفسانيه هم سه قسم باشد‪:‬‬

‫قسم اول‪ :‬بودن شخص از سابقين و مقربين‪.‬‬

‫خداي تعالي مسلمين را سه قسم ساخت وقال عز وجل‪" :‬ثم اورثنا الكتب الذين‬
‫م لنفسه ومنهم مقتصد ٌ ومنهم سابقٌ بالخيرات‪"1‬‬
‫اصطفينا من عبادنا فمنهم ظال ٌ‬
‫وقال تعالي‪" :‬وكنتم ازواجا ً ثلثة * فاَصحب الميمنة ما اصحب الميمنه * واصحب‬
‫المشئمة ما اصحب المشئمة* والسابقون السابقون اولئك المقربون‪"*2‬‬

‫م يشهده المقربون‪ "*3‬اخبرنا‬ ‫ب مرقو ٌ‬


‫وقال تعالي‪" :‬وما ادریك ما عليون * كتا ٌ‬
‫شيخنا ابوطاهر محمد بن ابراهيم الكردي المدني بداره بظاهر المدينة المشرفة‬
‫ة عليه وانا اسمع قال اخبرني ابي الشيخ ابراهيم الكردي قال‬ ‫سنة ‪ 1144‬قراء ً‬
‫ة عن الزين زكريا‬ ‫اخبرني الشيخ احمد القشاشي قال انبأنا الشمس الرملي اجاز ً‬
‫عن ابن الفرات عن عمر بن حسن المراغي عن الفخر بن البخاري عن فضل‬
‫الله بن سعد النوقاني عن محي السنة ابي محمد الحسين بن مسعود البغوي‬
‫قال في تفسيره اخبرنا ابوسعيد احمد بن ابراهيم الشريحي قال اخبرنا ابو‬
‫اسحق احمد بن محمد بن ابراهيم الثعلبي قال اخبرنا ابو عبدالله الحسين بن‬
‫فنجویه يعني الثقفي الدينوري قال حدثنا محمد بن علي بن الحسين بن الفافا‬
‫القاضي قال حدثنا بكر بن محمد المروزي قال حدثنا ابوقلبة قال حدثنا عمرو بن‬
‫الحسين عن الفضل بن عميرة عن ميمون الكردي عن ابي عثمان النهدي قال‬
‫سمعت عمر بن الخطاب رضي الله عنه قرأ علي المنبر‪" :‬ثم اورثنا الكتاب الذين‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪199‬‬
‫‪1‬‬
‫ق‬
‫اصطفينا من عبادنا " فقال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم‪ :‬سابقنا ساب ٌ‬
‫ومقتصدنا ناج وظالمنا مغفور له قال ابوقلبة فحدثت به يحيي بن معين فجعل‬
‫يتعجب منه‪.2‬‬

‫پس خليفه مي بايد كه از قسم اول باشد و از شريعت قطعا معلوم شود كه وي‬
‫از سابقين مقربين است از صديقين يا شهداء يا صالحين‪.‬‬

‫و قسم دوم علم به حكمت و به احكام الله بوجهي كه نائب پيغامبر صلي الله‬
‫عليه وسلم در تبليغ شرائع و حكم تواند شد‪.‬‬

‫و قسم سوم اتصاف به حزم و اموري كه رياست عالم به آن ميسر آيد از‬
‫شجاعت و كفايت و مرتبه شناسي رعيت و رفق در تدبير و غير آن‪.‬‬

‫باز تحقيق تشبّه باَنبياء من حيث النبوة به سه چيز است‪:‬‬

‫اول‪ :‬دادن بشارت آنحضرت صلي الله عليه وسلم به جنت از جهت وحي‪.‬‬

‫دوم‪ :‬بيان فرمودن آنحضرت صلي الله عليه وسلم قول ً وفعل ً استحقاق او‬
‫امر خلفت را‪.‬‬

‫سوم‪ :‬تلويح و تصريح آنحضرت صلي الله عليه وسلم به آنكه افضل امت‬
‫است بموجب وحي‪.‬‬

‫اما عبادات‪ ،‬پس لزم مقربين است و حسن معامله با خلق الله لزم رعيت‬
‫پروري و اين هر دو صفت مندرج شد در آن دو قسم‪.‬‬

‫و اما اعانت آنحضرت صلي الله عليه وسلم در اعلي كلمة الله به حضور‬
‫آنحضرت و ايام حيات او صلي الله عليه وسلم‪ ،‬پس مسمي است به سوابق‬
‫اسلميه وآيت‪" :‬ليستوي منكم من انفق من قبل الفتح وقاتل‪ "3‬اشاره به اوست‬
‫و هجرت نيز ازين باب است‪.‬‬

‫اما اشتراط سوابق اسلميه پس ثابت است به وجوه بسيار از شريعت‬


‫مطهره‪ ،‬بالقطع معلوم است كه مدار فضيلت عندالله و مدار شرف در اسلم‬
‫سوابق اسلميه بوده است چندين آيت در اين باب نازل شد "ليستوي منكم من‬
‫انفق من قبل الفتح وقاتل" و در وقت انعقاد خلفت صديق اكبر چيزها گذشت‬
‫كه بالقطع دللت مي كند بر اعتنا به سوابق اسلميه قال ابوبكر رضي الله عنه‪:‬‬
‫ت احق الناس بها الست اول من اسلم الست صاحب كذا الست صاحب‬ ‫الس ُ‬
‫كذا‪.4‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪200‬‬
‫وقال عمر رضي الله عنه‪ :‬ان ابابكر صاحب رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم وثاني اثنين وانه اولي المسلمين باموركم فقوموا فبايعوه‪.1‬‬

‫وعد ّ عثمان رضي الله عنه سوابقه السلمية حين قدحوا في خلفته‬
‫واعترضوا عليه‪.2‬‬

‫ي بسوابقه في ايام خلفته باَصرح ما يكون حين اراد اثبات خلفته‬ ‫وباح عل ٌّ‬
‫وترجيح نفسه علي غيره ‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫وُروي عن النبي صلي الله عليه وسلم‪ :‬لعل الله اطلع علي اهل بدر فقال‬
‫اعملوا ما شئتم فقد غفرت لكم‪.4‬‬

‫وقال ابوعبيدة ‪ :‬تأتوني وفيكم ثالث ثلثه‪.5‬‬

‫وروي ابن عمر ‪ :‬ما يدريك لعل الله اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما‬
‫شئتم‪.6‬‬

‫وروي ابوهريرة ‪ :‬اطلع الله علي اهل بدر فقال اعملوا ماشئتم فقد غفرت‬
‫لكم‪.7‬‬

‫وروت حفصه رضی الله عنها‪ :‬اني لَرجو ان ليدخل النار احد شهد بدرا‬
‫والحديبية‪.8‬‬

‫وروي جابٌر ‪ :‬ل يدخل النار احد ممن بايع تحت الشجرة‪.9‬‬

‫وروي انه قال لنا النبي صلي الله عليه وسلم‪ :‬انتم اليوم خير اهل الرض‪.10‬‬

‫وروي رفاعة بن رافع جاء جبريل الي النبي صلي الله عليه وسلم فقال ما‬
‫تعدّون اهل بدرٍ فيكم؟ قال من افضل المسلمين او كلمة نحوها فقال كذلك من‬
‫شهد بدرا ً من الملئِكة‪.11‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪10‬‬

‫‪11‬‬

‫‪201‬‬
‫وقال سعيد بن المسيب‪ :‬كان ابوبكر الصديق من النبي صلي الله عليه‬
‫وسلم مكان الوزير فكان يشاوره في جميع اموره وكان ثانيه في السلم وكان‬
‫ثانيه في الغار وكان ثانيه في العريش يوم بدر وكان ثانيه في القبر ولم يكن‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم يقدم عليه احداً ‪.1‬‬

‫واخرج ابوعمر تعليقا ً قال رسول الله صلي الله عليه وسلم لبعض من لم‬
‫يشهد بدرا ً وقد رآه يمشي بين يدي ابي بكر‪ :‬تمشي بين يدي من هو خير منك‪.2‬‬

‫قال العارف السهروردي‪ 3‬في باب الخامس والخمسين من العوارف‪ :‬روي‬


‫ان رسول الله صلي الله عليه وسلم كان جالسا ً في صفة ضيقة فجاءه قوم من‬
‫البدريين فلم يجدوا موضعا ً يجلسون فيه فاَقام رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫من لم يكن من اهل بدر فجلسوا مكانهم فاشتد ّ ذلك عليهم فانزل الله تعالي‪:‬‬ ‫َ‬
‫‪4‬‬
‫"واذا قيل انشزوا فانشزوا "‬

‫باز حضرت عمر اهل بدر را بعد از آن اهل حديبيه را مقدم ساخت بر سائر‬
‫صحابه چه به اعتبار اثبات در دفتر غزاة‪ 5‬و چه به اعتبار اعطاء عطيات و چه به‬
‫اعتبار تقدم در محافل و مجالس و چه در امور استحقاق خلفت و چه در طلب‬
‫دعا از ايشان و تبرك به ايشان‪ ،6‬بعد از آن امت مرحومه در تکریم و توقير‬
‫ايشان گذشت الي اليوم‪.‬‬

‫واخرج الواقدي عن ابي بكر الصديق في وصيته عمرو بن العاص اتق الله‬
‫في سّر امرك وعلنيته فانه يراك ويري عملك فقد رأيت تقدمي لك علي من هو‬
‫اقدم منك سابقة‪‌ ،‬واعلم يا عمرو ان معك المهاجرين والنصار من اهل بدر‬
‫فاكرمهم واعرف لهم حقهم ول تطاول عليهم بسلطانك ول تداخلك نخوة‬
‫الشيطان فتقول انما ولني ابوبكر لني خير منكم واياك وخداع النفس فكن‬
‫كاحدهم وشاورهم فيما تريد من امرك‪.7‬‬

‫واخرج البخاري عن قيس بن ابي حازم قال كان عطاء البدريين خمسة آلف‬
‫خمسة آلف وقال عمر لفضلنهم علي من بعدهم‪.8‬‬

‫اما بشارت خلفا به بهشت پس ثابت است به طرق بسيار‪:‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫جند (غزاة) را تدوین نمود‪.‬‬


‫برای اولین بار در تاریخ اسلم دیوان ُ‬ ‫‪ - 5‬شایان ذکر است که عمر فاروق‬

‫‪ - 6‬یبرک به ذوات صالحه که زنده باشند و طلب دعا از ایشان جائز می باشد‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪202‬‬
‫اول‪ :‬عمومات قرآن در باب مهاجرين و مجاهدين و حاضران مشهد حديبيه و‬
‫تبوك وغيرهما‪.‬‬

‫ثاني‪ :‬احاديث وارده در فضل اهل بدر‪:‬‬

‫حديث‪ :‬لعل الله اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم فقد غفرت لكم از‬
‫مسند عمر وعلي وابن عمر وابن عباس وابوهريره‪.‬‬

‫و حديث‪ :‬جاء جبرئيل فقال ما تعدون اهل بدر فيكم؟ قال من افضل‬
‫المسلمين از مسند رفاعه بن رافع ورافع بن خديج‪.‬‬

‫وحديث حفصه و جابر‪ :‬اني لَرجو ان ل يدخل النار احد ٌ شهد بدرا والحديبيه‪.1‬‬

‫ثالث‪ :‬احاديث وارده در فضل اهل حديبيه مانند حديث‪ :‬ل يدخل النار احد‬
‫ممن بايع تحت الشجرة وحديث انتم خير اهل الرض از مسند جابر‪.2‬‬

‫رابع‪ :‬احاديث وارده در بشارت عشره از مسند عبدالرحمن و سعيد بن زيد‪.3‬‬

‫خامس‪ :‬احاديث وارده در بشارت اربعه از آنجمله حديث جابر بن عبدالله‪.‬‬

‫سادس‪ :‬احاديث وارده در بشارت ثلثه مثل حديث ابي موسي و نافع بن‬
‫عبدالحارث‪.4‬‬

‫سابع‪ :‬احاديث وارده در بشارت شيخين از حديث ابوسعيد خدري‪ :‬ان اهل‬
‫الدرجات العلي يراهم من تحتهم كما ترون النجم الطالع في افق السماء وان‬
‫ابابكر وعمر منهم وانعما‪.5‬‬

‫وحديث مرتضي وانس‪ :‬هذان سيدا كهول اهل الجنة وحديث ابن مسعود‬
‫سيطلع عليكم رجل من اهل الجنة فيهما جميعا‪.6‬‬

‫از آن جمله‪:‬‬ ‫ثامن‪ :‬احاديث وارده در بشارت صديق اكبر‬

‫حديث ابي هريره انه يُدعي من ابواب الجنة كلها‪.7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪203‬‬
‫وحديث انس في وصف طير الجنة في آخره قوله صلي الله عليه وسلم لبي‬
‫بكر واني لَرجو ان تكون ممن يأكل منها‪.1‬‬

‫تاسع‪ :‬احاديث وارده در بشارت فاروق اعظم از آنجمله‪ :‬حديث رؤيا النبي‬
‫صلي الله عليه وسلم قصرا ً من ذهب من حديث جابر وانس وابي هريرة وبريدة‬
‫السلمي‪.2‬‬

‫عاشر‪ :‬احاديث وارده در بشارت ذي النورين از آن جمله‪ :‬حديث عبدالله بن‬


‫حوالة تهجمون علي رجل يبايع الناس وهو معتجر ببرد من اهل الجنة فكان‬
‫عثمان‪.3‬‬

‫ي لك في‬
‫حادي عشر‪ :‬احاديث وارده در بشارت مرتضي از آنجمله‪ :‬حديث عل ٍ ّ‬
‫الجنة خير منها‪.4‬‬

‫اما بودن خلفا از سابقين مقربين‪ :‬پس ثابت است به احاديث بسيار از‬
‫ي‬
‫آنجمله‪ :‬حديث تحرك الجبل وقوله صلي الله عليه وسلم اثبت فانما عليك نب ٌ‬
‫ً‬
‫وصديقٌ وشهيد ٌ من طرق كثيرة جدا ّ من مسند عثمان وسعيد بن زيد وابي هريرة‬
‫وابن عباس وانس وبريدة وسهل بن سعد‪.5‬‬

‫وحديث ان الشيخين من النجباء من مسند علي‪.6‬‬

‫وحديث ان اهل الدرجات العلي يراهم من تحتهم الخ من مسند ابي سعيد‪.7‬‬

‫وحديث تحدّث جبرئيل بفضائلهما من مسند عمار‪.8‬‬

‫وحديث رؤيا رجحانهم في الميزان من مسند ابي بكرة وعرفجة وغيرهما‪.9‬‬

‫وحديث تشبّه الشيخين بملكين مقربين من حديث ابن مسعود وغيره‬


‫وحديث هما سيدا كهول اهل الجنة من مسند علي وانس وحديث يدعي من‬
‫ابواب الجنة كلها في مناقب ابي بكر وحديث لقد كان فيما كان قبلكم ناس‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬تخریج این حدیث قبل گذشته است‪.‬‬


‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪204‬‬
‫محدثون من غير ان يكونوا انبياء فان يكن في امتي احد فانه عمر وحديث فرار‬
‫الشيطان من ظل عمر وحديث رفيقي في الجنة عثمان‪.1‬‬

‫واما آنكه آنحضرت صلي الله عليه وسلم با خلفاء معامله منتظر المارة مي‬
‫كردند پس ثابت است بطريق بسيار‪:‬‬

‫حديث سهل بن سعد كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم براي صلح بقبيلهء‬
‫بني عمرو بن عوف رفتند و صديق اكبر را امامت صلوات تفويض نمودند و در‬
‫وقت مرض موت امامت صلوات بتأكيد فرمودند و اين قصه متواتر المعني‬
‫است‪.2‬‬

‫وحديث امارت حج ازمشاهير است‪.3‬‬

‫فرمودند‪ :‬فهل انتم تاركون لي صاحبي فما اوذي‬ ‫و در حديث ابودرداء‬


‫بعدها‪.4‬‬

‫ودر حديث ابوسعيد خدري هر دو را وزير گفته شد‪.5‬‬

‫ت لَرجو ان يجعلك الله معهما اني كنت‬‫وقال علي لعمر حين توفي‪ :‬ان كن ُ‬
‫لسمع رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول جئت انا وابوبكر وعمر ودخلت انا‬
‫وابوبكر وعمر وخرجت انا وابوبكر وعمر‪.6‬‬

‫وسئل علي بن الحسين عن منزلة ابي بكر وعمر من النبي صلي الله عليه‬
‫وسلم فقال كمنزلتهما اليوم وهما ضجيعاه‪.7‬‬

‫و در چندين حديث حضرت صديق را ارأف امت و حضرت عمر فاروق‬


‫را اشدهم في امر الله و ذي النورين را اصدقهم حياءً و مرتضي را اقضاهم‬
‫گفته شد‪.8‬‬

‫و هر يكي از اين خصال اشاره جليه است به آنكه ايشان استحقاق رياست‬
‫مروا ابابكر‬
‫عظمي مسلمين را دارند و در حديث حذيفه و مرتضي ثابت شد اِن تؤ ّ‬
‫‪.9 ...‬‬
‫‪ - 1‬تخریج این احادیث گذشت‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪205‬‬
‫و در حديث حذيفه و ابن مسعود‪ :‬اقتدوا بالذين من بعدي ابي بكر وعمر‪.1‬‬

‫و در حديث مطلّب بن ابي وداعه‪ :‬الحمدلله الذي ايّدني بهما‪.2‬‬

‫و در حديث حذيفه نزديك حاكم‪ :‬ل غني لي عنهما انهما من الدين كالرأس‬
‫من الجسد‪.3‬‬

‫و در حديث عبدالرحمن بن غنم اشعري لو اجتمعتما في مشورة ما‬


‫خالفتكما‪.4‬‬

‫و در حديث انس كان رسول صلي الله عليه وسلم اذا دخل المسجد لم يرفع‬
‫احد ٌ منا رأسه غير ابي بكر وعمر فأنهما كانا يتبسمان اليه ويتبسم اليهما‪.5‬‬

‫و اما آنكه موعود خداي تعالي براي اين امت مرحومه بر دست خلفاء ظاهر‬
‫شد پس متضمن سه مطلب است‪:‬‬

‫مطلب اول آنكه اين معني يكي از لوازم خلفت خاصه است و آن از اجلي‬
‫معلومات است؛ زيرا كه خلفت به معني جانشيني است و آن در عرف شرع‬
‫راجع است به تصدي اقامت اموري كه پيغامبر صلي الله عليه وسلم براي اقامت‬
‫آن مبعوث بود و خلفت خاصه وقتي متحقق شود كه با خلفت به معني اول‬
‫زيادت مشابهت به سيرت آنحضرت صلي الله عليه وسلم حاصل گردد‪.‬‬

‫و از جمله سير و افعال آنحضرت صلي الله عليه وسلم بلكه عمدهء آنها فتح‬
‫بلد كفر بوده است‪.‬‬

‫مطلب ثاني آنكه آنحضرت صلي الله عليه وسلم عليه وعده فرموده است‬
‫امت خود را كه بلد شام و عراق فتح خواهند كرد و اين معني ثابت است به‬
‫احاديث متواترة المعني از حديث ابي هريره و عقبه بن عامر و عدي بن حاتم و‬
‫خباب و غيرهم ممن ليحصي عددهم‪.6‬‬

‫مطلب سوم آنكه آن موعود بر دست خلفاء ظاهر شد و نقل متواتر از‬
‫جماهير مسلمين از فقهاء و محدثين و مؤرخين‪ ،‬و در اثبات اين مطلب كافي‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪206‬‬
‫است مع هذا حديث الحمدلله الذي ايدني بهما‪ ،1‬و حديث استبشار اهل سماوات‬
‫به اسلم عمر‪ 2‬و غير آن برين معني دللت مي كند‪.‬‬

‫و اما آنكه قول خليفه حجت است چون آن را امضاء كنند و آن قول ممكن‬
‫شود در مسلمين و آن بالتر از قياس است و اين خصلت ثابت است در اين‬
‫بزرگواران پس ثابت است به طريق بسيار قال الله تعالي‪" :‬وليمكّنن لهم دينهم‬
‫الذي ارتضي لهم‪ "3‬وقال عّز وجل‪" :‬الذين ان مكناهم في الرض اقاموا الصلوة‬
‫وآتوا الزكاة وامروا بالمعروف ونهوا عن المنكر ولله عاقبة المور‪."4‬‬

‫من بعدي‪ .5‬وفي‬ ‫وفي حديث عرباض بن سارية‪ :‬عليكم بسنتي وسنة الخلفاء ِ‬
‫حديث ابن مسعود وحذيفه‪ :‬اقتدوا بالذين من بعدي ابي بكر وعمر ‪ .‬وفي حديث‬
‫‪6‬‬

‫عبدالرحمن بن غنم الشعري‪ :‬لو اجتمعتما في مشورة ما خالفتكما‪.7‬‬

‫و از اد ّ‬
‫ل دلئل اين معني احاديث متواتره بالمعني السكينة تنطق علي لسان‬
‫عمر من طريق علي وابي ذر وابن عمر وغيرهم‪.8‬‬

‫و احاديث متواتره بالمعني در موافقات عمر فاروق با وحي الهي‪ .‬و از ادل‬
‫دلئل اين معني مشورت آنحضرت صلي الله عليه وسلم در مصالح جهاد و‬
‫اوضاع شريعت با شيخين و قبول مشاورت ايشان‪ .‬و حديث متواتر بالمعني‪:‬‬
‫سواد الَعظم‪ 9‬با كثرت طرق خويش كه امام شافعي رحمه الله آن را‬ ‫عليكم بال ّ‬
‫در اثبات اجماع روايت كرد و علماء در فقه اين احاديث مختلف اند جمعي بر‬
‫وجوب طاعت خليفه اذا لم يكن في معصيةٍ حمل نموده اند و طائفه ای بر‬
‫وجوب قول به اجماع‪.‬‬

‫و فقير مي گويد عفي عنه‪ :‬مراد آنست كه قول خليفه حجت است چون‬
‫ممكن شود در مسلمين پس معني طاعت خليفه و قول به اجماع هر دو مجموع‬
‫است‪ ،‬تفصيل اين اجمال آنكه خداي تعالي در نفوس اين عزيزان ملكه نهاده‬
‫است و بعد از آن تأئيد از نزديك خويش داده است كه به سبب آن در فهم حكم‬
‫و احكام و مصالح سياست ملك غالبا ً اصابت كنند و همچنان در حق اين امت‬
‫فضلي خواست كه مجتمع نشوند بر باطل و تأئيدي در اين باب نازل كرده پس‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪207‬‬
‫نور يهدي‬
‫ٍ‬ ‫چون هر دو فضيلت جمع شود آن رأي حجت باشد در دين نوٌر علي‬
‫الله لنوره من يشآءُ‪.‬‬

‫اخرج الحاكم حديث عمر في خطبته بالجابية من طرق منها‪ :‬طريق عبدالله‬
‫بن دينار عن ابن عمر قال خطبَنا عمر بالجابية فقال اني قمت فيكم كمقام‬
‫رسول الله فينا فقال اوصيكم باَصحابي ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم‬
‫يفشوا الكذب حتي يحلف الرجل وليُستحلف ويشهد الرجل وليُستشهد فمن اراد‬
‫منكم بحبوحة الجنة فيلزم الجماعة فان الشيطان مع الواحد وهو من الثنين ابعد‬
‫اَل ليخلونب رجل بامرأة ال كان ثالثهما الشيطان قالها ثلثا ً وعليكم بالجماعة فان‬
‫الشيطان مع الواحد وهو من الثنين ابعد اَل ومن سّرته حسنته وساءته سيئته فهو‬
‫مؤمن‪.1‬‬

‫ومنها‪ :‬طريق عامر بن سعد بن ابي وقاص عن ابيه قال وقف عمر بن‬
‫الخطاب بالجابية فقال رحم الله رجل ً سمع مقالتي فوعاها اني رأيت رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم وقف فينا كمقامي فيكم ثم قال احفظوني في اصحابي ثم‬
‫الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يكثر الهرج ويظهر الكذب ويشهد الرجل ول‬
‫يستشهد ويحلف ول يستحلف من احب منكم بحبوحة الجنة فعليه بالجماعة فان‬
‫الشيطان مع الواحد وهو من الثنين ابعد ل يخلون رج ٌ‬
‫ل بامرأة فان الشيطان‬
‫ن‪.2‬‬
‫ثالثهما من سرته حسنته وساءته سيئته فهو مؤم ٌ‬
‫واخرج البيهقي من طريق الشافعي عن ابن عيينة عن عبدالله بن ابي لبيد‬
‫عن بن سليمان بن يسار عن ابيه ان عمر بن الخطاب قام بالجابية للناس خطيباً‬
‫فقال ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قام فينا كمقامي فيكم فقال اكرموا‬
‫اصحابي ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يظهر الكذب حتي ان الرجل ليحلف‬
‫ول يُستحلف ويشهد ول يستشهد ال فمن سّره بحبوحة الجنة فليزم الجماعة فان‬
‫ن رجل بامرأة فان الشيطان‬ ‫الشيطان مع الفذ ّ وهو من الثنين ابعد ول يخلو ّ‬
‫ثالثهما ومن سّرته حسنته وساءته سيئته فهو مؤمن قال الشافعي في اثناء كلمه‬
‫فلم يكن للزوم جماعتهم معني ال ما عليه جماعتهم من التحليل والتحريم‬
‫والطاعة فيهما من قال بما تقول جماعة المسلمين فقد لزم جماعتهم وانما‬
‫ة عن معني كتاب‬ ‫ة غفل ٌ‬
‫تكون الغفلة في الفرقه فاما الجماعة فل تمكن فيها كاف ً‬
‫الله ولسنةٍ ول قياس ان شاء الله‪.3‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث معتمر بن سليمان عن رجل عن عبدالله بن دينار‬


‫عن ابن عمر قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ليجمع الله هذه المة‬
‫علي الضللة ابدا ً وقال يد الله علي الجماعة ‌فاتبعوا السواد الَعظم فانه من شذّ‬
‫ُ‬
‫شذ في النار‪.4‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪208‬‬
‫واخرج الحاكم من حديث عبدالله بن طاؤس عن ابيه عن ابن عباس ان النبي‬
‫صلي الله عليه وسلم قال ل يجمع الله امتي او قال هذه المة علي الضللة ابداً‬
‫ويدالله علي الجماعة‪.1‬‬

‫واخرج الحاكم عن انس عن النبي صلي الله عليه وسلم في حديث طويل‬
‫ة فاعطي ذلك‪.2‬‬‫وسأل ربه ان ليجتمعوا علي ضلل ٍ‬
‫واخرج الحاكم عن ابي ذر قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم‪ :‬من‬
‫فارق الجماعه قيد شبرٍ فقد خلع ربقة السلم من عنقه‪.3‬‬

‫واخرج الحاكم من حيث نافع عن عبدالله بن عمر ان رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم قال من خرج من الجماعة قيد شبرٍ فقد خلع ربقة السلم من عنقه‬
‫حتي يراجعه‪.4‬‬

‫وقال من مات وليس عليه امام جماعةٍ فان موتته ميتة جاهلية‪.5‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث الحارث الشعري حديثا طويل في آخره قال رسول‬
‫الله صلي الله عليه وسلم آمركم بخمس كلمات اَمرني الله بهن الجماعة‬
‫والسمع والطاعة والهجرة والجهاد في سبيل الله فمن خرج من الجماعة ‌قيد‬
‫شبر فقد خلع ربقة السلم من رأسه اّل ان يرجع‪.6‬‬

‫واخرج الحاكم عن معاوية قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم من‬
‫فارق الجماعة شبرا ً دخل النار‪.7‬‬

‫واخرج الحاكم عن ابن عمر قال سمعت رسول الله يقول من فارق امته او‬
‫عاد اعرابياً ‪ 8‬بعد هجرته فل حجة له‪.9‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪ - 8‬یعنی بعد از این که شخصی از صحراء به مدینه منوره آمد و هجرت کرد‪ ،‬بار دگر برایش جائز‬
‫نیست که به صحراء رفته و مدینه منوره را ترک بگوید‪ .‬و برای مهاجر روا نیست قبل از فتح کشور‬
‫خود و اخراج اشغالگران به موطن خویش باز گردد؛ روی این لحاظ آنگاه که سعد بن خوله در مکه‬
‫مکرمه وفات نمود رسول خدا صلی الله علیه وسلم بسیار ناراحت و افسرده شدند‪.‬‬
‫‪9‬‬

‫‪209‬‬
‫واخرج الحاكم من حديث حذيفه عن ربعي بن حراش قال اتيت حذيفه ابن‬
‫اليمان ليالي سار الناس الي عثمان فقال سمعت رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم يقول‪ :‬من فارق الجماعة واستذل المارة لقي الله ول حجة له‪.1‬‬

‫واخرج الحاكم عن فضالة بن عبيد عن رسول الله صلي الله عليه وسلم انه‬
‫ة ل يُسأل عنهم رجل فارق الجماعة وعصي امامه فمات عاصيا ً امامه‬ ‫قال ثلث ٌ‬
‫وعبد ٌ ابق من سيده فمات وامرأة غاب عنها زوجها وقد كفاها مؤنة الدنيا فتبّرجت‬
‫بعده فل يسأل عنهم‪.2‬‬

‫واخرج الحاكم عن ابي هريرة قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫الصلة المكتوبة الي الصلة المكتوبة التي بعدها كفارة لما بينهما والجمعة الي‬
‫الجمعة وشهر رمضان الي شهر رمضان كفارة لما بينها ثم قال بعد ذلك اِل من‬
‫ثلث ال من الشراك بالله ونكث الصفقة وترك السنة قلنا يا رسول الله اما‬
‫‌‬ ‫لصفقة‬ ‫الِشراك بالله فقد عرفناه فما نكث الصفقه وترك السنة قال اما نكث ا‬
‫ان تبايع رجل بيمينك ثم تخالف اليه فتقاتله بسيفك واما ترك السنة فالخروج من‬
‫الجماعة‪.3‬‬

‫•واخرج الحاكم في حديث حذيفة الطويل حين ذكر قوما ً يهدون‬


‫بغير هديه وقوما ً يدعون الي ابواب جهنم قلت فما تأمرني ان‬
‫ادركت ذلك؟ قال تلزم جماعة المسلمين وامامهم قلت فان لم‬
‫م ولجماعة قال فاعتزل تلك الفرق كلها‪.4‬‬
‫تكن لهم اما ٌ‬
‫واخرج الشيخان من حديث عمر بطرق مختلفة انتم شهداء الله في الرض‪.5‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث ابي زهير الثقفي قال سمعت رسول الله صلي‬
‫الله عليه وسلم يقول يوشك ان تعرفوا اهل الجنة من اهل النار او قال خياركم‬
‫من شراركم قيل يا رسول الله بماذا؟ قال بالثناء الحسن والثناء السيئ وانتم‬
‫شهداء بعضكم علي بعض‪.6‬‬

‫واخرج مسلم من حديث ثوبان والمغيرة ‌وجابر بن سمرة وجابر بن عبدالله‬


‫ة لتزال طائفة من امتي قائمة بامر الله‬
‫ومعاويه بن ابي سفيان والفاظهم متقارب ٌ‬
‫ليضرهم من خذلهم او خالفهم حتي يأتي امر الله وهم ظاهرون علي الناس ‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪210‬‬
‫محتمل است كه حديث ليجتمع امتي علي الضللة بر موافقت همين حديث‬
‫محمول باشد بر آنكه طائفه بر حق باشد آخذ به سنت وقائم به واجبات ملت‪ ،‬نه‬
‫به معني حجيت اجماع لكن المعني الول هو المشهور الذي حمل عليه جماهير‬
‫الفقهاء والله اعلم‪.‬‬

‫و از اين طرق كثيره معلوم مي شود كه احاديث نهي از مفارقت جماعت و‬


‫امر اتباع سواد اعظم چون در الفاظ آن تأمل كنيم هر دو علت از بيان آنها مي‬
‫تراود و هر دو مصلحت از اشارات آن مي شود‪:‬‬

‫يكي اقامت خلفت كه متبع چندين فوائد است‪.‬‬

‫و ديگر حفظ ملت از اختلف اهل آن‪ ،‬پس متبادر به فهم آنست كه صريح‬
‫حكم در همان محل است كه خليفه راشد حكمي فرمايد بعد مشاورت اهل علم‬
‫كل ايشان يا جمهور ايشان وآن حكم ممكن شود در مسلمين اما اتفاقيات‬
‫جمهور فقهاء چون صولت خلفت به آن يار نباشد و همچنين مذهب خليفه چون‬
‫در فصلي مجتهد فيه قضا كند واجب التباع است ملحق بآن اصل منصوص از‬
‫جهت مشاركت در احد شطري العلة‪ ،‬و اين قصه به همان ميماند كه امام‬
‫ح ان تقصروا‬ ‫شافعي رحمه الله در آيت "واذا ضربتم في الرض فليس عليكم جنا ٌ‬
‫من الصلة ان خفتم ان يفتنكم‪ "1‬گفته است كه منطوق آيت اباحت قصر است‬
‫در صورت اجتماع سفر و خوف هر دو و سنت و اجماع امت ملحق كرده است‬
‫به او قصر في السفر من غير خوف و سّر در اين مسئله آنست كه سفر و خوف‬
‫هر يكي از آنها مناسب تخفيف است و در احكام خلفاي راشدين ظن اصابت راي‬
‫ايشان به اين دو مصلحت جمع شد و امر متاكد گشت غاية الوكادة در ظن‬
‫ئت و ابي بن كعب در قراءت و‬ ‫اصابت عبدالله بن مسعود در سنت و قرا ‌‬
‫علي مرتضي در قضا و زيد بن ثابت در فرائض با خلفاء هم عنان اند از‬
‫جهت ثناي جميل ايشان كه بر زبان غيب ترجمان آنحضرت صلي الله عليه وسلم‬
‫گذشت و به اعتبار دو مصلحت ديگر متخلف‪ .‬و اتفاقيات فقهاي امصار بي حكم‬
‫خليفه به اعتبار مصلحت كه امام شافعي به آن اشاره كرده حيث قال انما‬
‫ب ولسنة‬ ‫ة عن معني كتا ٍ‬ ‫الغفلة في الفرقة فاما الجماعة فل يمكن فيها كافة غفل ٌ‬
‫ول قياس مظنه اصابت است قال عمر رضي الله عنه فاقض بما قضي به‬
‫الصالحون واين نيز معلوم بالقطع است كه اگر در فصل مجتهد فيه حكم خليفه‬
‫را قبول نكنند و هر يكي بر راي خود رود حكم خلفت مضبوط نه گردد و‬
‫مصلحت اقامت خلفت متحقق نشود‪ ،‬به ملحظه همين مراتب امام شافعي‬
‫گفته‪ :‬واذا رجعنا الي التقليد فقول الئمة ابي بكر وعمر وعثمان ‪-‬قال في‬
‫ب الينا و توقف در قول مرتضي به مذهب جديد‪ 2‬از جهت عدم‬ ‫ي اح ّ‬
‫القديم‪ -‬وعل ٍ‬
‫تمكين‪ 3‬است و عدم اجتماع امت بر قول او يكي از اوصاف مؤثره است‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫متعدد مي باشد‪ ،‬باري ايشان در مسأله فروش امهات‬ ‫‪ -3‬وجوه عدم تمكين در اقوال علي مرتضي‬
‫الولد مخالف رأی عمر فاروق فتوا دادند و گفتند که قبل من نیز با رأی عمر موافق بودم اما فعل نظر من‬

‫‪211‬‬
‫اما آنكه هر يكي از خلفاء در وقت خلفت خويش افضل امت بوده است از‬
‫حديث ابن عمر كنا نخيّر في زمان رسول الله صلي الله عليه وسلم فنقول‬
‫ابوبكر خير هذه الُمة ثم عمر ثم عثمان‪.1‬‬

‫و حديث مرتضي‪ :‬هذان سيدا كهول اهل الجنة‪ ،‬و حديث وزن و ظهور رجحان‬
‫ابوبكر به روايت ابوبكره ثقفي و عرفجه و غير ايشان‪.2‬‬

‫را بيان كرد و آن متواتر‬ ‫افضليت ابوبكر صديق‬ ‫وعمر فاروق‬

‫ت عليهم خير خلقك‪.3‬‬


‫گفت‪ :‬اللهم استخلف ُ‬ ‫است ازو‪ ،‬و صديق‬

‫و عبدالرحمن بن عوف در وقت عقد خلفت براي ذي النورين گفته‪ :‬والله‬


‫عليه ان ل يألو عن افضلهم في نفسه‪.4‬‬

‫بر سر منبر كوفه فرمود‪ :‬خير هذه المة ابوبكر ثم عمر‪.5‬‬ ‫و مرتضي‬

‫سفيان ثوري به ملحظة همين اجماعيات گفته است‪ :‬من زعم ان عليا ً ‌كان‬
‫احق بالولية منهما فقد خطّأ ابابكر وعمر والمهاجرين والنصار وما أراه يرتفع مع‬
‫هذا له عم ٌ‬
‫ل الي السماء‪.6‬‬

‫وشافعي گفته‪ :‬اضطر الناس بعد رسول الله صلي الله عليه وسلم الي ابي‬
‫بكر فلم يجدوا تحت اديم السماء خيرا من ابي بكر فولّوه رقابهم‪.7‬‬

‫در قتال مرتدين به چيزي‬ ‫و چندين صحابه و تابعين گفته اند كه صديق اكبر‬
‫قائم شد كه كار انبياء بود‪.‬‬

‫و اما اثبات خلفت خلفاء پس طرق بسيار دارد از آنجمله‪:‬‬

‫برگشته است‪ ،‬قاضی شریح برایش گفت‪ :‬قولک فی الجماعة أحب الینا من قولک وحدک‪ ،‬و از وجوه توقف در‬
‫اقوال علی مرتضی این است که اهل تشیع در گفتار آن جناب دست درازی کرده و اقوال صحیحه ایشان كمتر‬
‫در دسترس است‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬تخریج این احادیث گذشت‪.‬‬


‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫سفيان ثورى رحمه الله این جمله را بسیار شیوا ایراد نموده‬ ‫‪-6‬‬
‫است؛ چرا که اگر شخصی مهاجرین و انصار را متهم نماید در حقیقت در نبوت آن حضرت صلی الله علیه وسلم‬
‫یقین کرده نمی تواند؛ چرا که صحابه کرام رضوان الله عنهم اجمعین ناقلین قرآن و سنت و راویان رفتار و گفتار‬
‫آن حضرت هستند‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪212‬‬
‫اجماع صحابه بر خلفت صديق اكبر ‪ :‬و اين مسلك را عبدالله بن مسعود‬
‫اختيار نموده است‪ ،‬قال عبدالله‪ :‬ما رأي المسلمون حسنا ً فهو عندالله حس ٌ‬
‫ن وما‬
‫رأوه سيئا ً فهو عندالله سيئ وقد رأي الصحابة جمیعا ان يستخلفوا ابابكرٍ‪.1‬‬

‫و استخلف صديق اكبر در خلفت فاروق اعظم‪ ،‬قال عبدالله بن مسعود‪:‬‬


‫ة ابوبكر حين استخلف عمر الحديث‪.2‬‬ ‫اَفر ُ‬
‫س الناس ثلث ٌ‬

‫و اتفاق ناس بر خلفت عمر فاروق به وجهي كه هيچكس را در آن‬


‫اشكالي نماند اظهر است از آنكه احتياج بيان داشته باشد پس معني اجماع اينجا‬
‫هم متحقق شده ليكن بعد از استخلف و تسلط‪ .‬و همچنين قصه اتفاق بر ذي‬
‫النورين معلوم و مشهور است متأخرين اشاعره همين مسلك را اختيار نمودند‬
‫و بر همان مسلك اكتفا كرده‪.‬‬

‫و از آنجمله تفويض امامت صلة به صديق اكبر در ايام مرض در عين‬


‫ت استخلف برين دليل اعتماد نمودند و جماعهء مهاجرين و انصار اذعان آن‬
‫وق ِ‬
‫كردند‪ .‬اصل قصه امامت صديق از متواترات است و استدلل به امامت بر‬
‫خلفت مستفيض از اكابر فقهاي صحابه مثل عمر فاروق و علي مرتضي و ابن‬
‫مسعود رضي الله عنهم‪ ،‬و قصهء ذكر امامت در وقت انعقاد خلفت صديق اكبر‬
‫و اذعان مخالف و باز ماندن انصار به سبب همين حديث صحيح شده است از‬
‫حديث ابوبكر صديق وعمر فاروق وعبدالله بن مسعود رضی الله عنهم‪.‬‬

‫و وجه استدلل اما اجمال ً پس ازانجهت كه اكابر صحابه به آن استدلل‬


‫فرمودند و جميع امت آن استدلل را تلقي به قبول نمودند و سبب الزام مخالف‬
‫همان دليل آمد پس اجماع بر صحت استدلل منعقد گشت‪.‬‬

‫اما تفصيل ً پس بايد دانست كه اقامت شخصي شخص آخر را بر مقام خود‬
‫گاهي به قول مي باشد و گاهي به فعل‪ ،‬و ميبايد كه فعل مفهم باشد و افهام در‬
‫هر طبقه و در هر زمان مختلف مي باشد محترف خليفه خود را بر دكان مي‬
‫نشاند و مدرس در حلقهء درس و بادشاهان عجم بر تخت مي نشاندند چون در‬
‫اسلم اشد طاعات صلة آمد و هميشه آنحضرت صلي الله عليه وسلم امامت‬
‫مي فرمودند تفويض امامت صلة به صديق اكبر دليل جلي بر استخلف او‬
‫آمد‪.‬‬

‫و از آنجمله حديث عائشه و عبدالرحمن رضی الله عنهما‪ :‬لقد هممت ان‬
‫ادعوا ابابكر فاعهد اليه‪.3‬‬

‫و از آنجمله خطبهء آخره كه قبل از وفات به پنج شب بوده است رواها‬


‫جماعة من الصحابة منهم ابن مسعود وابوسعيد وجندب بن عبدالله وابوهريرة‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪213‬‬
‫وغيرهم ابوعمر صاحب استيعاب اين طريقه اختيار نموده است و بر آن اعتماد‬
‫كرده‪.‬‬

‫و از آن جمله رؤياهاي بسيار كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم ديده اند‪ 1‬يا‬
‫صحابه بحضور آنحضرت عرض كرده اند و تعبير جملهء آنها خلفت خلفاء بوده‬
‫است وآن همه تفسير آيت استخلف است و آيت تمكين في الرض‪.‬‬

‫يكي رؤياي قليب رواها ابوهريرة وابن عمر‪.2‬‬

‫و ديگر رؤيای وزن در حديث ابوبكره ثقفي شخصي ديده است و آنحضرت‬
‫صلي الله عليه وسلم تعبير فرموده اند به خلفت و عرفجه و جماعت روايت‬
‫كرده اند كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم خود ديده دور نيست كه هر دو‬
‫صورت واقع شده باشد‪.3‬‬

‫سوم حديث نَوط بعضهم ببعض من حديث جابر‪.4‬‬

‫چهارم رؤيا دلو من حديث سمرة بن جندب‪.5‬‬

‫پنجم رؤيا ظله وحبل كه از آسمان فرود آمد من حديث ابي هريرة وابن‬
‫عباس‪.6‬‬

‫و از آنجمله‪ :‬تعريض جلي آنحضرت صلي الله عليه وسلم به خلفت خلفاي ثلثه‬
‫به حواله اموري كه تعلق به بيت المال دارد به اين بزرگان‪ ،‬حديث جبير بن‬
‫مطعم ان امرأة اتت رسول الله صلي الله عليه وسلم اخرجه الشيخان قال‬
‫ل علي خلفة ابي بكرٍ‪.7‬‬‫الشافعي وفيه دلي ٌ‬

‫وحديث انس بعثني بنو المصطلق وحديث سهل بن ابی حثمه بايع اعرابي النبي‬
‫صلي الله عليه وسلم وحديث ابي هريرة قريبا ً من معناه‪.8‬‬

‫و از آنجمله تعريض جلي آنحضرت صلي الله عليه وسلم به خلفت خلفاي ثلثه‬
‫به بعض خواص خلفت خاصه در حق اين بزرگان‪ :‬حديث ابي ذر قصه تسبيح‬

‫‪ - 1‬خواب آن حضرت صلی الله علیه وسلم حجت می باشد؛ چرا که رؤیای انبیاء وحی است طوری که‬
‫ابراهیم خلیل علیه السلم در خواب به دستور پروردگار بزرگ فرزند خویش را به قربانگاه برد‪ ،‬اما‬
‫رؤیای صحابه که به تأئید ایشان رسیده باشد نیز حایز اعتبار می باشد‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪214‬‬
‫الحصيات في ايدي الخلفاء الثلثة علي الترتيب وحديث انس نحوا من ذلك‬
‫وحديث ابي الدرداء في امره صلي الله عليه وسلم للصديق بالخطبة ثم امره‬
‫لعمر بالخطبه وحديث ابي موسي الشعري في قصة الحائط‪.1‬‬

‫واز آنجمله فرمودن آنحضرت صلي الله عليه وسلم وسلم خلفاي ثلثه را كه هم‬
‫سفينة‪.2‬‬
‫‌‬ ‫الخلفاء في قصة تأسيس المسجد من حديث عائشه و‬

‫واز آنجمله احاديث داله بر معامله منتظر المارة وقتيكه خلفت براي ايشان‬
‫منعقد شد دللت نمود بر صحت خلفت ايشان حديث علي مرتضي وحذيفه ان‬
‫تؤمروا ابابكر الحديث وحديث حذيفه وغيره ل غني لي عنهما‪ ،‬هما من الدين‬
‫بمنزلة السمع والبصر وفي لفظ بمنزلة الرأس من الجسد وحديث ابي سعيد‬
‫خدري واما وزيراي في الرض فابوبكر وعمر‪.3‬‬

‫و از آنجمله احاديث داله بر آنكه ترتيب دولت آنحضرت صلي الله عليه وسلم‬
‫ة وفي لفظ خلفة علي‬ ‫ة ورحم ٌ‬ ‫بدين طريق خواهد بود كه‪ :‬نبوةٌ ورحم ٌ‬
‫ة ‌ثم خلف ٌ‬
‫منهاج النبوة ثم يكون ملك عضوض‪ 4‬و در خارج بعد زمان نبوت خلفت خلفاء‬
‫حاصل شد و بعد از آن ملك عضوض پس دانسته شد كه خلفت ايشان خلفت‬
‫علي منهاج النبوة است و خلفت و رحمت است از حديث ابوعبيده و معاذ بن‬
‫جبل و حذيفه و غير ايشان‪.‬‬

‫و از آنجمله اخبار آنحضرت صلي الله عليه وسلم به آنكه‪ :‬خير الناس قرني‬
‫ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم ينشأ قوم تسبق ايمانهم شهادتهم وشهادتم‬
‫ايمانهم برواية جماعة عظيمة منهم عمر وابن مسعود وعمران وحذيفة وغيرهم ‪.‬‬
‫‪5‬‬

‫قرن اول زمان آنحضرت بود صلي الله عليه وسلم از هجرت تا وفات و قرن‬
‫ثاني زمان شيخين و قرن ثالث زمان ذي النورين‪ 6‬بعد از آن اختلفها پديد آمد و‬
‫فتنه ها ظاهر گرديدند تفصيل اين اجمال آنكه آنحضرت صلي الله عليه وسلم‬
‫فتنه ای كه بعد مقتل حضرت عثمان به ظهور پيوست در احاديث متواتره متكثرة‬
‫الطرق بيان فرمودند چنانكه عنقريب مذكور مي گردد و ما قبل آن را به وجوه‬
‫متعدده از صفات مدح مخصوص گردانيدند و ما بعد آنرا به انواع بسيار از صفات‬

‫که در این حدیث آن حضرت صلی الله علیه وسلم ده تن ازصحابه کرام رضی الله‬ ‫‪-1‬‬
‫عنهم را به بهشت بشارت داده اند‪.‬‬

‫‪ - 2‬تخریج این احادیث گذشت‪.‬‬

‫‪ -3‬تخریج این احادیث گذشت‪.‬‬

‫‪ - 4‬تخریج این حدیث گذشت‪.‬‬


‫‪5‬‬

‫‪ - 6‬شاه صاحب در باره حدیث "خیر القرون" تحقیق جدیدی ارائه نموده اند که این تحقیق از روی لغت‬
‫صحیح می باشد‪ ،‬لهذا جای تأویل برای فتنه ها و جنگ های که در زمانه ی تابعین رخ داده است باقی‬
‫نمی ماند‪.‬اما جمهور‪ ،‬قرن اول را قرن صحابه و قرن دوم را قرن تابعین و قرن سوم را قرن تبع‬
‫تابعین گرفته اند‪ ،‬تفصیل این موضوع در فصل پنجم خواهد آمد‪.‬‬
‫‪215‬‬
‫ذم نكوهيدند چون ملحظه آن همه طرق مي نمائيم كه مختلف اند در تعبير و‬
‫متحد اند در اصل مقصود‪ ،‬حدس قوي به هم رسيد كه مراد از قرون ثلثه تفصيل‬
‫همان مدت است و تقسيم به قرون ثلثه و مدح آن قرون نيست ال به اعتبار‬
‫كمال مدبران آن قرون و قائمان بالمر در آنها و به اعتبار شيوع اعمال خير و‬
‫ظهور دولت اسلميه و انجاز موعود الله عز وجل ودر ظهور دين حق‪.‬‬

‫و از آنجمله احاديث داله بر آنكه ملت اسلميه را نشو و نماي خواهد بود تا‬
‫غايتي‪ ،‬بعد از آن متناقص شدن گيرد مثل حديث علقمه بن كرز وحديث يكون ثنياً‬
‫سديسا ً ثم بازلً ‪ 1‬الي غير ذلك وهمچنين مشاهده افتاد در خارج كه‬
‫ثم رباعيا ً ثم َ‬
‫تا زمان حضرت عثمان اسلم متزايد بود بعد از آن متناقص (ديده شد) دانسته‬
‫شد كه خلفت ايشان خلفت راشده مبشر بها است‪.‬‬

‫ة‪.2‬‬
‫و از آنجمله حديث ابن مسعود تدور رحي السلم بست وثلثين سن ً‬
‫بعد از آن بظهور فتنهء عظيمه انذار نمودند كه فاِن يهلكوا فسبيل من قد‬
‫هلك پس دوران رحي السلم دللت مي كند بر استقامت امور و غلبهء او بر‬
‫سائر اديان و كثرت فتوح و آن معني خلفت راشده است پس خلفت اين‬
‫عزيزان خلفت راشده آمد‪.‬‬

‫و از آنجمله حديث ابي هريره الخلفة بالمدينة والملك بالشام‪ .3‬و از اينجا‬
‫دانسته شد كه خلفت راشده بمدينه خواهد بود و در خارج غير خلفاي ثلثه در‬
‫مدينه اقامت نه نمودند‪.‬‬

‫و از آنجمله احاديث داله بر آنكه عمر بن الخطاب خلق فتنه است و‬


‫نگاهبان است از فتَن مثل حديث حذيفه وآن اصح اين باب است وحديث عبدالله‬
‫بن سلم و ابي ذر و غير ايشان‪ 4‬و در خارج همچنان واقع شد كه در زمان‬
‫حضرت عمر هيچ فتنه بر نخاست و اين بشارت است به خلفت راشدهء عمر بن‬
‫الخطاب ‪.‬‬

‫و از آنجمله احاديث داله بر آنكه حضرت عثمان در وقت فتنه بر حق باشد‬


‫و مخالفان او بر باطل و در طرق اين احاديث كثرت است از مسند ابن عمر و‬
‫عبدالله بن حواله و مره بن كعب و كعب بن عجره و ابوهريره و حذيفه و‬

‫‪" - 1‬ثنی" شتری را می گویند که به شش سالگی داخل شده و "رباعی" شتری است هفت ساله شده‬
‫باشد و "سدیس" شتریست که به هشت سالگی داخل شده باشد‪" ،‬بازل" شتری است که عمرش‬
‫درست هشت سال باشد و این کمال قوت و جوانی شتر است‪ ،‬مطلب از این حدیث اینست که ترقی‬
‫و عروج اسلم به مرور زمان و آهسته آهسته صورت خواهد گرفت تا به منتهای کمال خویش برسد‪،‬‬
‫عمر فاروق این حدیث را بیان کرده و می فرمود‪ :‬پس از آن انحطاط شروع خواهد شد‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪216‬‬
‫عائشه‪ 1‬و غير ايشان (رضی الله عنهم) و حضرت عثمان هنگام فتنه خليفه بود و‬
‫مخالف او نزع خلفت او ميخواستند پس خلفت او عند الله و عند رسوله ثابت‬
‫بود‪.‬‬

‫و از آنجمله احاديث داله بر لوازم خلفت خاصه با كثرت آن و تشعب طرق‬


‫آن و استدلل به اين لوازم دو صورت دارد‪:‬‬

‫يكي آنكه معني خلفت خاصه منقح كنيم و معاني كه خلفت خاصه به آن از‬
‫خلفت عامه صحيحه و خلفت جابره متميز شود بشناسيم باز هر يكي را از آن‬
‫معاني با ادله متكاثره در خلفاء اثبات نمائيم و اين صورت بالقطع دللت مي كند‬
‫بر مقصود‪ ،‬صورت ديگر آنكه بر بعض لوازم اكتفا نمائيم و آن را با ادله او در‬
‫خلفاء ‌اثبات كنيم و هر لزمي را دليلي علیحده تقرير نمائيم و اكثر صحابه و‬
‫تابعين به اين نوع سلوك كرده اند و حقيقت خلفت خلفاء به اين مسلك شناخته‬
‫و اين آثار محتمل دو وجه است‪:‬‬

‫يكي آنكه بعض را ذكر كردند و بعض آخر را حذف نمودند اعتمادا ً علي ما هو‬
‫متي الدليل يكي را ذكر كنند و از‬
‫معلوم عندهم چنانكه در بعض اوقات از مقد َ‬
‫ديگري سكوت ورزند وحينئذ اصل استدلل تمام باشد و در تقرير مسامحتي بكار‬
‫برده باشند‪.‬‬

‫وجه ديگر آنكه غرض ايشان استدلل به يك لزم فقط چون هر يكي مناسب‬
‫است به اصل غرض و مظنه مطلوب و حينئذٍ دليل ظني باشد يا خطابي پس‬
‫جمعي از صحابه به سوابق اسلميه فقط استدلل كردند جمعي به بشارت‬
‫بالجنه فقط و جمعي به آنكه با حضرت صديق و فاروق معامله منتظر المارة‬
‫مي فرمودند و از اين قبيل است استدلل به قول حضرت عائشه لو كان رسول‬
‫الله صلي الله عليه وسلم مستخلفا ً لستخلف ابابكر ثم عمر‪ .2‬و جمعي با آنكه‬
‫خلفاء را در شرع وصف سابقين مقربين اثبات نموده اند و از اين قبيل است‬
‫استدلل شيخ محي الدين بن عربي‪ 3‬بر خلفت راشده عمر فاروق به اين‬
‫مضمون كه حقيقت نبوت وحي و عصمت است و حقيقت خلفت نبوت وجود‬
‫نمونه از هر يكي در خليفه آنحضرت صلي الله عليه وسلم چون فرمودند كه‬
‫فاروق محدَّث است و سكينه بر زبان او نطق مينمايد و فرمودند كه شيطان از‬
‫ت او را‪ ،‬و جمعي به افضيلت هر‬ ‫ظل فاروق مي گريزد اثبات كردند خلفت نبو ِ‬
‫يكي كه مأخوذ از حديث وزن است و از حديث كنا نخيّر و در اين مسلك كثرتي‬
‫است كه در احصاء نيايد و متفطن لبيب مي تواند از كلم ما طرق بسيار راست‬
‫كردن فل نطوّل الكلم‪.‬‬

‫والحمدلله رب العالمين‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪217‬‬
‫فصل پنجم‬

‫در تقريري فِتَني كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم بيان فرموده اند كه بعد‬
‫انقضاي ايام خلفت خاصه به ظهور رسد و آن مشتمل است بر دو مقصد‪:‬‬

‫يكي بيان فتنه ی كه متصل به انقضاي خلفت خاصه پيش آيد‪.‬‬

‫دوم بيان فتن ديگر كه تا قيام قيامت پيدا شود‪.‬‬

‫مقصد اول بايد دانست كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم در احاديث‬
‫متواتره بالمعني افاده فرمودند كه حضرت عثمان مقتول خواهد شد‪ 1‬و نزديك‬
‫به قتل او فتنه ی عظيم خواهد برخاست كه تغيير اوضاع و رسوم مردم كند و‬
‫بلئي آن مستطير باشد‪ ،‬زماني كه پيش از آن فتنه است آن را با اوصاف مدح‬
‫ستودند و ما بعد آن را با اصناف ذم نكوهيدند و استقصا نمودند در بيان آن فتنه‬
‫تا آنكه مطابقت موصوف بر آنچه واقع شد بر هيچ فردي مخفي نماند و با ابلغ‬
‫بيان واضح ساختند كه انتظام خلفت خاصه با آن فتنه منقطع خواهد شد و بقيه‬
‫‪ - 1‬روایاتی که در باره شهادت عثمان آمده آنقدر زیاد است که کسی از آنها انکار کرده نمی تواند‬
‫حتی که در کتاب های شیعه نیز موجود است طوری که در نهج البلغه طبع مصر جلد دوم صفحه ‪323‬‬
‫در ادامه گفتگوی طویلی که علی مرتضی با عثمان ذی النورین انجام داده است آمده‪ :‬وانی أنشدک‬
‫الله أن ل تکون امام هذه المة المقتول فانه کان یقال‪ :‬یقتل فی هذه المة امام یفتح علیها القتل‬
‫والقتال الی یوم القیامة ویلبس امورها علیها ویثبت الفتن علیها فل یبصرون الحق من الباطل یموجون‬
‫فیها موجا ویمرجون مرجا‪.‬‬
‫‪218‬‬
‫بركات ايام نبوت روي به اختفا خواهد آورد و اين معني را تا به حدي ايضاح‬
‫كردند كه پرده از روي كار برخاست و حجة الله به ثبوت آن قائم شد و آن خبر‬
‫در خارج متحقق گشت به آن وجه كه حضرت مرتضي با وجود رسوخ قدم در‬
‫سوابق اسلميه و وفور اوصاف خلفت خاصه و انعقاد بيعت براي او وجوب‬
‫انقياد رعيت في حكم الله به نسبت او متمكن نشد در خلفت و در اقطار ارض‬
‫حكم او نافذ نگشت و تمامه مسلمين تحت حكم او سر فرو نياوردند و جهاد در‬
‫زمان وي رضي الله عنه بالكليه منقطع شد و افتراق كلمهء مسلمين به ظهور‬
‫پيوست و ايتلف ايشان رخت به عدم كشيد و مردم به حروب عظيمه با او پيش‬
‫آمدند و دست او را از تصرف ملك كوتاه ساختند و هر روز دائره سلطنت او‬
‫لسيّما بعد تحكيم‪ 1‬تنگ تر شدن گرفت تا آنكه در آخر به جز كوفه و ما حول آن‬
‫براي ايشان صافي نماند و هر چند اين خللها در صفات كاملهء نفسانيه ايشان‬
‫خللي نينداخت ليكن مقاصد خلفت علي وجهها متحقق نگشت و بعد حضرت‬
‫مرتضي چون معاويه بن ابي سفيان متمكن شد و اتفاق ناس بر وي به حصول‬
‫پيوست و فرقت جماعهء مسلمين از ميان برخاست وي سوابق اسلميه نداشت‬
‫و لوازم خلفت خاصه در وي متحقق نبود بعد از آن بادشاهان ديگر از مركز حق‬
‫دورتر افتادند كما ل يخفي پس خبر آنحضرت صلي الله عليه وسلم به انقطاع‬
‫خلفت خاصه منتظمه نافذه از اين جهت متحقق گشت‪.‬‬

‫اما آنكه آنحضرت صلي الله عليه وسلم اخبار فرمودند بمقتول شدن حضرت‬
‫عثمان و آنكه او بر حق خواهد بود پس ثابت است به طرق بسيار عن ابن عمر‬
‫ذكر رسول الله صلي الله عليه وسلم فتنة فقال يقتل هذا فيها مظلوما ً اخرجه‬
‫الترمذي‪.2‬‬

‫مصك‬
‫وعن عائشة ان النبي صلي الله عليه وسلم قال‪ :‬يا عثمان لعل الله يق ّ‬
‫قميصا ً فان ارادوك علي خلعه فل تخلع لهم اخرجه الترمذي‪.3‬‬

‫ة‬
‫وعن مرة بن كعب وعبدالله بن حوالة وكعب بن عجرة والفاظهم متقارب ٌ‬
‫ة فقّربها فمّر رجل مقنّع رأسه فقال‬ ‫ذكر رسول الله صلي الله عليه وسلم فتن ً‬
‫ت فاخذت بضبعي‬ ‫رسول الله صلي الله عليه وسلم‪ :‬هذا يومئذ علي الهدي فوثب ُ‬
‫عثمان فاستقبلت الي رسول الله صلي الله عليه وسلم فقلت‪ :‬هذا؟ قال هذا‬
‫وهذا لفظ ابن ماجة من حديث كعب بن عجرة واخرجه الترمذي والحاكم عن‬
‫ف وفتنة‬ ‫آخرين قريبا ً منه‪ .4‬وفي حديث ابي هريرة ستكون فتنة واختل ٌ‬
‫ف او اختل ٌ‬
‫قالوا فما تأمرنا قال عليكم بالمير واصحابه واشار الي عثمان‪.5‬‬

‫‪ - 1‬بعد از جنگ صفین که میان علی و معویه رضی الله عنهما رخ داد‪ ،‬هر یک از ایشان از طرف خود‬
‫حکم مقرر نمود تا مسائل اختلفی بین آنها را حل نماید‪ .‬این واقعه را تحکیم می گویند‪.‬‬
‫َ‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪219‬‬
‫ومن حديث عثمان يوم الدار‪ :‬ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قد عهد‬
‫ي عهدا ً وانا صابٌر عليه‪.1‬‬
‫ال ّ‬
‫وفي حديث ابي موسي لعثمان وبشره بالجنة علي بلوي تصيبه‪.2‬‬

‫اما تعيين زمان اين فتنه پس در حديث ابن مسعود آمده قال رسول الله‬
‫ت وثلثين‬‫صلي الله عليه وسلم ان رحي السلم ستزول بعد خمس وثلثين او س ّ‬
‫ة‪ 3‬فان يهلكوا فسبيل من قد هلك وان يقم لهم دينهم يقم‬‫او سبع وثلثين سن ٌ‬
‫ة قال عمر رضي الله عنه يا نبي الله بما مضي او بما بقي قال ل بل‬
‫سبعين سن ً‬
‫بما بقي‪.4‬‬

‫و مضمون اين حديث در خارج ظهور يافت؛ زيرا كه در سنه خمس و ثلثين‬
‫حضرت عثمان مقتول شد و امرجهاد بر هم خورد‪ ،‬و باز در زمان معاويه بن ابي‬
‫سفيان امر جهاد قائم گشت و از آن تاريخ بعد هفتاد سال دولت بني اميه‬
‫متلشي شد‪.‬‬

‫اما تعيين جهتي كه اين فتنه آنجا خواهد بود پس در حديث ابن عمر وجماعه‬
‫من الصحابة وهذا حديث مستفيض اَل ان الفتنة ههنا حيث تطلع قرن الشيطان‪.5‬‬

‫و در خارج همچنان واقع شد فتنه هاي كه بعد مقتل حضرت عثمان پيدا شد‬
‫همه در عراق بوده است و آن شرقي مدينه است‪.‬‬

‫واما تعيين صورت و صفت فتنه‪ :‬اخرج الترمذي عن حذيفة بن اليمان ان‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم قال والذي نفسي بيده ل تقوم الساعة حتي‬
‫تقتلوا امامكم وتجتلدوا باسيافكم ويرث دنياكم شراركم هذا حديث حسن‪.6‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬این شک راوی است که آن حضرت سی و پنج فرمودند یا سی و شش و یا سی و هفت‪ ،‬اما در‬


‫بیشتر روایات سی و پنج آمده است‪ ،‬هم چنین در بعضی روایات سی و سه و سی و چهار نیز آمده‬
‫است‪ .‬به هر حال این حدیث دو احتمال دارد‪ .‬احتمال اول اینکه این مدت را از ابتدای هجرت بگیریم تا‬
‫سال سی و پنج هجری چنانچه شاه ولی الله صاحب این احتمال را ترجیح داده اند که در این صورت‬
‫خلفت علی مرتضی از این مدت بیرون خواهد شد‪ .‬احتمال دوم این که از آن وقتی که رسول اکرم‬
‫این حدیث را ایراد فرموده اند‪ ،‬مدت را از آن وقت بگیریم که در این صورت خلفت علی مرتضی را‬
‫نیز در بر خواهد گرفت اما با احادیثی که آغاز فتنه را از شهادت عثمان بیان کرده اند در تعارض‬
‫خواهد شد‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪220‬‬
‫واخرج احمد عن ابن عون النصاري ان عثمان قال لبن مسعود‪ :‬ويحك‪ 1‬اني‬
‫ت‪ 2‬ان رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫ت وليس كما سمع َ‬ ‫ت وحفظ ُ‬ ‫قد سمع ُ‬
‫د‬
‫قال سيقتل امير وينتزي منتز واني انا المقتول وليس عمر انما قتل عمر واح ٌ‬
‫وانه يجتمع عل َّ‬
‫ي‪.3‬‬

‫ص علي النبي صلي الله عليه وسلم رؤياه‬ ‫عمرو ق ّ‬


‫ٍ‬ ‫وذكر ابوعمر ان زرارةَ بن‬
‫جت من الرض فحالت بيني وبين ابن لي يقال له عمرو هي‬ ‫فقال رأيت نارا ً خر َ‬
‫تقول لظي لظي بصيٌر واعمي فقال النبي صلي الله عليه وسلم في تعبيره اما‬
‫النار فهي فتنة تكون بعدي قال وما الفتنة يا رسول الله قال يقتل الناس امامهم‬
‫ويشتجرون اشتجار اطباق الرأس ‪-‬وخالف بين اصابعه‪ -‬دم المؤمن علي المؤمن‬
‫ت ادركت ابنك وان مات ابنك‬‫ن ان م َّ‬‫ئ انه محس ٌ‬
‫احلي من الماء يحسب المسي ُ‬
‫ادركتك قال فادع الله ان لتدركني فدعا له ‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫اما تعيين جمعي كه تهيج اين فتنه خواهند كرد‪ :‬فقد اخرج الحاكم من حديث‬
‫ابن مسعود رفعه احذ ّركم سبع فتن تكون من بعدي وعد ّ اولها فتنة تقبل من‬
‫المدينة قال الراوي فكانت فتنة المدينه من قبل طلحة والزبير‪.5‬‬

‫باز آنحضرت بيان فرمودند كه جمعي كه خلفت ايشان منتظم شود بعد از‬
‫ايشان منقطع گردد چند شخص خواهند بود و اسامي ايشان چيست في حديث‬
‫ابي هريرة و ابن عباس و رؤيا رجل رأي فيها ظلة تنطف سمنا ً وعسل ً وسبباً‬
‫ل‬‫واصل ً من السماء الي الرض فاخذ به النبي صلي الله عليه وسلم وعل ثم رج ٌ‬
‫آخر ثم رجل آخر ثم انقطع بالثالث ثم وصل له فعبّره الصديق بما يدل علي ابتلء‬
‫الثالث‪.6‬‬

‫واخرج ابوداود عن الحسن عن ابي بكرة ان النبي صلي الله عليه وسلم قال‬
‫ن ميزانا ً نزل من السماء‬
‫ذات يوم من رأي منكم رؤيا؟ فقال رجل انا رأيت كا َ ّ‬
‫ت انت وابوبكر فرجحت انت بابي بكر ووزن ابوبكر وعمر فرجح ابوبكر‬ ‫فوزن َ‬
‫ووزن عمر وعثمان فرجح عمر ثم رفع الميزان فرأينا الكراهية في وجه رسول‬
‫الله صلي الله عليه وسلم‪.7‬‬
‫‪ - 1‬این کلمه را عرب بدون اینکه معنای حقیقی آن را مراد داشته باشند در مکالمات روز مره ی‬
‫خویش به کثرت استعمال می کنند‪.‬‬

‫‪ - 2‬عثمان برای ابن مسعود گوشزد می نماید که خلیفه ی مقتول که در حدیث آمده است من‬
‫هستم‪ ،‬نه عمر بن الخطاب چنانکه تو برداشت کرده ای‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬طلحه و زبیر بعد از شهادت عثمان خدمت عائشه رضی الله عنهم در مکه رفته و ایشان را فتنه‬
‫های شورشیان مطلع ساختند و هم چنین عائشه را آماده نمودند تا به بصره رفته و از محبوبیت و‬
‫احترام خویش در بین آحاد مسلمانان برای خاموشی فتنه استفاده نماید‪.‬‬
‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪221‬‬
‫ن دلوا ً دلي‬
‫واخرج ابوداود عن سمرة بن جندب ان رجل ً قال يا رسول الله كا ّ‬
‫من السماء فجاء ابوبكر فاخذ بعراقيها فشرب شربا ً ضعيفا ً ثم جاء عمر فاخذ‬
‫بعراقيها فشرب حتي تضلع ثم جاء عثمان فاخذ بعراقيها فشرب حتي تضلع ثم‬
‫ئ‪.1‬‬
‫جاء علي فاخذ بعراقيها فانتشطت وانتضح عليه منها ش ٌ‬
‫ي النبي صلي الله عليه وسلم فقال‬ ‫وعن سهل بن ابي حثمة قال بايع اعراب ٌ‬
‫ت النبي صلي الله عليه وسلم فاساَلْه ان اتي عليه اجله من‬ ‫ي للعرابي اي ِ‬
‫عل ٌ‬
‫يقضيه؟ فاتي العرابي النبي صلي الله عليه وسلم فسأله فقال يقضيك ابوبكر‬
‫فخرج الي علي واخبره فقال ارجع فاساله ان اتي علي ابي بكر اجله من يقضيه‬
‫فاتي العرابي النبي صلي الله عليه وسلم فساَله فقال يقضيك عمر فقال علي‬
‫ي للعرابي ايت النبي‬‫للعرابي سله من بعد عمر فقال يقضيك عثمان فقال عل ٌ‬
‫صلي الله عليه وسلم فسله ان اتي علي عثمان اجله من يقضيه فقال صلي الله‬
‫عليه وسلم‪ :‬اذا اتي علي ابي بكر اجله وعمر اجله وعثمان اجله فان استطعت‬
‫مت‪.2‬‬‫ان تموت ف ُ‬
‫واخرج الحاكم عن انس قال بعثني بنو المصطلق الي رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم فقالوا سل لنا رسول الله صلي الله عليه وسلم الي من ندفع‬
‫صدقاتنا بعدك قال فاتيته فسألته فقال الي ابي بكر فاتيتهم فاخبرتهم قالوا ارجع‬
‫من؟ فاتيته فاخبرته فقال الي عمر‬ ‫ث فالي َ‬‫اليه فسأله فان حدث بابي بكر حد ٌ‬
‫ث فالي من فاتيته فسالته فقال الي‬ ‫فقالوا ارجع اليه فسله فان حدث بعمر حد ٌ‬
‫عثمان فاتيتهم فاخبرتهم فقالوا ارجع فسله فان حدث بعثمان حدث فالي من‬
‫فاتيته فسألته فقال ان حدث بعثمان حدث فتبّا ً لكم الدهر فتبا‪.3‬‬

‫باز آنحضرت صلي الله عليه وسلم خبر دادند كه امت بر حضرت مرتضي‬
‫جمع نه شود و تألم خاطر مبارك خود تقرير فرمودند اخرج الحاكم عن علي‬
‫ي النبي صلي الله عليه وسلم ان الُمة‬
‫رضي الله عنه قال ان مما عهد ال ّ‬
‫ستقذرني بعده‪.4‬‬

‫ي اما‬
‫واخرج الحاكم عن ابن عباس قال قال النبي صلي الله عليه وسلم لعل ٍ ّ‬
‫انك ستلقي بعدي جهدا قال في سلمة من ديني؟ قال‪ :‬في سلمة من دينك‪.5‬‬

‫واخرج ابو يعلي عن علي بن ابي طالب قال بينما رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم آخذ ٌ بيدِي ونحن نمشي في بعض سكك المدينة اذ اتينا علي حديقة فقلت‬
‫يا رسول الله ما احسنها من حديقة قال لك في الجنة احسن منها ثم مررنا‬
‫باخري فقلت يا رسول الله ما احسنها من حديقة قال لك في الجنة احسن منها‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪222‬‬
‫حتي مررنا بسبع حدائق كل ذلك اقول ما احسنها ويقول لك في الجنة احسن‬
‫منها فلما خل له الطريق اعتنقني ثم اجهش باكيا ً قال قلت يا رسول الله مايبكيك‬
‫قال ضغائن في صدور اقوام ٍ ل يبدونها لك ال من بعدي قلت يا رسول الله في‬
‫سلمةٍ من ديني قال في سلمةٍ من دينك‪.1‬‬

‫واخرج احمد عن علي حديثا في اخره وان تؤمروا عليا ً ول اراكم فاعلين‬
‫تجدوه هاديا مهديا ً يأخذ بكم الطريق المستقيم واخرج الطبراني عن جابر بن‬
‫ف وانك‬
‫سمرة قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم لعلي انك مؤمٌر مستخل ٌ‬
‫ل وان هذا مخضوبة من هذه يعني لحيته من رأسه‪.‬‬‫مقتو ٌ‬

‫باز آنحضرت صلي الله عليه وسلم براي قعود از آن فتنه فرمودند ودر اين‬
‫باب تأكيد تمام نمودند و فرمودند كه شمشيرها را در آن فتنه بشكنيد وزهِ كمانها‬
‫قطع كنيد من حديث سعد بن ابي وقاص قال عند فتنة‌ عثمان بن عفان اشهد ان‬
‫ة القاعد فيها خيٌر من‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم قال انها ستكون فتن ٌ‬
‫القائم والقائم خير من الماشي والماشي خير من الساعي قال قلت افرأيت ان‬
‫ي ليقتلني قال كن كابن آدم‪.2‬‬‫دخل علي بيتي وبسط يده عل َّ‬

‫سروا فيها قسيّكم وقطعوا فيها‬


‫ومن حديث ابي موسي انه قال في الفتنة ك ّ‬
‫اوتاركم والزموا فيها اجواف بيوتكم وكونوا كابن آدم ‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫ومن حديث ام مالك البهزية ذكر رسول الله صلي الله عليه وسلم فتنة‬
‫من خير الناس فيها؟ قال رج ٌ‬
‫ل في ماشيته يؤدي‬ ‫فقربها قالت قلت يا رسول الله َ‬
‫ل آخذ برأس فرسه يخوّف العدوّ ويخوفونه ‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫حقها ويعبد ربه ورج ٌ‬

‫ومن حديث اهبان بن صيفي حين دعاه علي الي الخروج معه ان خليلي وابن‬
‫ي اذا اختلف الناس ان اتخذ سيفا ً من خشب‪.5‬‬
‫عمك عهد ال ّ‬
‫ومن حديث خباب بن الرت عن رسول الله صلي الله عليه وسلم انه ذكر‬
‫ة القاعد فيها خير من القائم والقائم فيها خير من الماشي والماشي فيها خير‬
‫فتن ً‬
‫من الساعي فان ادركك ذلك فكن عبدالله المقتول ولتكن عبدالله القاتل ‪.‬‬
‫‪6‬‬

‫ومن حديث عبدالله بن مسعود عن رسول الله صلي الله عليه وسلم تكون‬
‫ة المضطجع فيها خير من القاعد والقاعد فيها خير من القائم والقائم خير من‬
‫فتن ٌ‬
‫الماشي والماشي خير من الراكب والراكب خير من المجري قلت يا رسول الله‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪223‬‬
‫م تأمرني ان‬
‫ومتي ذلك قال ذلك ايام الهرج حين ل يأمن الرجل جليسه قلت فب َ‬
‫ادركت ذلك الزمان قال اكفف نفسك ويدك وادخل دارك الحديث‪.1‬‬

‫ومن حديث ابي هريرة قال ايها الناس اظلّكم فتن كاَنّها قطع الليل المظلم‬
‫خير الناس فيها صاحب شا ٍء ياكل من رأس غنمه ورجل من وراء الدرب آخذ‬
‫بعنان فرسه يأكل من سيفه‪.2‬‬

‫ومن حديث ابي بكرة قال رسول الله صلي الله عليه وسلم اَل انها ستكون‬
‫فتن اَل ثم تكون فتنة القاعد فيها خير من القائم والقائم فيها خير من الماشي‬
‫من كان له ابل فيلحق باِبله ومن‬ ‫والماشي فيها خير من الساعي فاذا نزلت ال َ‬
‫كان له غنم فليلحق بغنمه ومن كانت له ارض فليلحق بارضه فقال له رجل يا‬
‫ض قال فليأخذ حجرا ً فليدق به‬ ‫رسول الله ارأيت ان لم يكن له ابل ول غنم ول ار ٌ‬
‫ج ان استطاع النجا ثم قال هل بلّغ ُ‬
‫ت ثلثا ‪.‬‬ ‫علي سيفه ثم لين ُ‬
‫‪3‬‬

‫ومن حديث محمد بن مسلمة قلت يا رسول الله كيف اصنع اذا اختلف‬
‫المصلّون قال تخرج بسيفك الي الحّرة فتضربها به ثم تدخل بيتك حتي تأتيك مني ٌ‬
‫ة‬
‫ة‪.4‬‬
‫ة او يد ٌ خاطئ ٌ‬
‫قاضي ٌ‬

‫ل الله صلي الله عليه وسلم وقد رفع‬‫ت رسو َ‬ ‫ومن حديث وائل بن حجر حضر ُ‬
‫رأسه نحو المشرق وقد حضره جمع كثير ثم رد اليه بصره فقال اتتكم الفتن‬
‫جله وقبحه فقلت له من بين القوم يا رسول‬ ‫كقطع الليل المظلم فشدّد امرها وع ّ‬
‫الله وما الفتن فقال يا وائل اذا اختلف سيفان في السلم فاعتزلهما ‪.‬‬
‫‪5‬‬

‫باز آنحضرت صلي الله عليه وسلم خيريت حال مسلمين پيش از فتنه و‬
‫شريت حال ايشان بعد فتنه به افصح بيان افاده فرمودند و در اين باب استقصا‬
‫نمودند به وجوه بسيار‪:‬‬

‫ة‌ فان يهلكوا‬


‫يكي آنكه فرمودند‪ :‬تزول رحي السلم لخمس وثلثين سن ً‬
‫فسبيل من قد هلك‪.6‬‬

‫پس دوران رحي اسلم عبارت است از وجود جهاد و غلبه دين حق بر اديان‬
‫كلها به ايتلف نفوس و اجتماع جموع بر خير‪ ،‬و هلك لفظي است جامع جميع‬
‫انواع شرور كه عمدهء آن انقطاع جهاد و وقوع فرقت است در ميان مسلمين ‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪224‬‬
‫دوم در حديث ابي هريره آمده الخلفة بالمدينة والملك بالشام‪.7‬‬

‫وفي المشكوة عن عمر قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم رأيت‬
‫عمودا ً من نور خرج من تحت رأسي ساطعا حتي استقر بالشام‪.2‬‬

‫پس رياست را به دو قسم تقسيم نمودن و يكي را به خلفت مسمي كردن‬


‫ة ثم يكون‬‫و ديگري را به ملك مع ما تقدم من حديث‪ :‬ان هذا المر بدأ نبوةً ورحم ً‬
‫ك عضوض‪ 3‬و مع قوله تعالي وعد الله الذين امنوا منكم‬ ‫مل ٌ‬
‫ة‌ ثم يكون ُ‬
‫ة ورحم ٌ‬
‫خلف ٌ‬
‫وعملوا الصلحت ليستخلفنهم‪ 4‬اد ّ‬
‫ل دليل است بر تباين حالتين و تغاير منزلتين‪ .‬و‬
‫در خارج چنان واقع شد كه خلفاي ثلثه به مدينه اقامت نمودند و من بعد هيچ‬
‫بادشاهي به مدينه متوطن نگشت و اگر حال ملك شام را واضح تر مي خواهي‬
‫حديثي ديگر بشنو عن عبدالله بن حوالة قال قال رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم يا ابن حوالة اذا رأيت الخلفة قد نزلت الرض المقدسة فقد دنت الزلزل‬
‫والبلبل والمور العظام والساعة يومئذٍ اقرب من الناس من يدي هذه الي‬
‫رأسك‪.5‬‬

‫سوم نزع امانت از صدور رجال اخرج البغوي من حديث حذيفة قال حدثنا‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم حديثين قد رأيت احدهما وانا انتظر الخر حدثنا‬
‫ان المانة نزلت في جذر قلوب الرجال ونزل القرآن فقرءوا من القرآن وعلمو‬
‫من السنة ثم حدثنا عن رفعها قال ترفع المانة فينام الرجل ثم يستيقظ وقد‬
‫رفعت المانة من قلبه ويبقي اثرها كالوكت او كالمجل كجمر دحرجتَه علي ِرجلك‬
‫فهو يري ان فيه شيئا وليس فيه شئ وترفع حتي يقال ان في بني فلن رجل‬
‫ي اسلمه ولئن‬ ‫امينا ولقد رأيتني وما ابالي ايكم ابايع لئن كان مسلما ً ليردنه عل َ َّ‬
‫كان معاهدا ً ليردنه علي ساعيه فاما اليوم لم اكن ابايع منكم ال فلنا ً وفلناً ‪.6‬‬

‫شك نيست كه مشاهده كردن حذيفه اختلل امانت را بعد همين فتنه‬
‫مستطيره بوده است‪.‬‬

‫چهارم ظهور كذب خصوصا ً در حديث آنحضرت صلي الله عليه وسلم و آثار‬
‫سلف صالح في خطبة عمر رضي الله عنه بالجابية عن النبي صلي الله عليه‬
‫وسلم اوصيكم باصحابي ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يفشوا الكذب حتي‬
‫يحلف الرجل ول يستخلف ويشهد الرجل ول يستشهد‪.7‬‬

‫‪7‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪225‬‬
‫اخرج مسلم عن ابي هريرة عن رسول الله صلي الله عليه وسلم انه قال‬
‫سيكون في آخر امتي اناس يحدثوكم بما لم تسمعوا انتم ول آباؤكم فاِيّاكم‬
‫واياهم‪.1‬‬

‫واخرج مسلم عن مجاهد قال جاء بشير بن كعب العدوي الي ابن عباس‬
‫فجعل يحدّث ويقول قال رسول الله صلي الله عليه وسلم قال فجعل ابن عباس‬
‫ل يأذن بحديثه ول ينظر اليه فقال يا ابن عباس مالي ل اراك تسمع لحديثي‬
‫احدثك عن رسول الله صلي الله عليه وسلم ول تسمع! فقال ابن عباس اِنا كنا‬
‫مرة اذا سمعنا رجل يقول قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ابتدرته ابصارنا‬
‫واَصغينا اليه بآذاننا فلما ركب الناس الصعبة والذلول لم نأخذ من الناس ال ما‬
‫نعرف‪.2‬‬

‫و شك نيست كه اول عصر ابن عباس كه به امانت و صدق وصف نموده‬


‫است پيش از اين فتنه بوده است و آخر آن كه به وصف ركبوا الصعب والذلول‬
‫بيان كرده است بعد وقوع اين فتنه است و اكثر اين كذب در عراق شيوع يافت‬
‫در احاديث حضرت مرتضي مرفوعها وموقوفها‪.‬‬

‫ي قال رجل‬
‫اخرج مسلم عن ابي اسحق قال لما احدثوا تلك الشياء بعد عل ٍ‬
‫من اصحاب علي قاتلهم الله ايَّ علم ٍ افسدوا‪.3‬‬

‫واخرج مسلم عن ابي بكر بن عباس قال سمعت المغيرة يقول لم يكن‬
‫يصدَّق علي عل ٍ ّ‬
‫ي في الحديث عنه ال من اصحاب عبدالله بن مسعود‪.4‬‬

‫واخرج مسلم عن ابن ابي مليكة قال كتبت الي ابن عباس اسأله ان يكتب‬
‫ح انا اختار له المور اختيارا ً او اخفي عنه قال‬
‫لي كتابا ً ويُخفي عني فقال ولد ٌ ناص ٌ‬
‫ئ فيقول‬‫ي رضي الله عنه فجعل يكتب منه اشياء ويمر به الشي ُ‬ ‫فدعا بقضا ِء عل ٍ ّ‬
‫ي ال أن يكون ض ّ‬
‫ل‪.5‬‬ ‫والله ما قضي بهذا عل ٌّ‬

‫ي فمحاه‬
‫ب فيه قضاءُ عل ِ ّ‬
‫اخرج مسلم عن طاؤس قال اوتي ابن عباس بكتا ٍ‬
‫اّل قدر واشار سفيان بن عيينة بذراعه‪.6‬‬

‫واخرج مسلم عن سالم ابن عبدالله بن عمر قال يا اهل العراق ما اسألكم‬
‫عن الصغيرة واركبكم الكبيرة سمعت ابي عبدالله بن عمر يقول سمعت رسول‬
‫ئ من ههنا واومي بيده نحو‬
‫الله صلي الله عليه وسلم يقول ان الفتنة تجي ُ‬
‫المشرق من حيث يطلع قرنا الشيطان وانتم يضرب بعضكم رقاب بعض وانما‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪226‬‬
‫قتل موسی الذي قتل من آل فرعون خطأ ً فقال عز وجل‪ :‬قتلت نفسا ً فنجيناك‬
‫من الغم وفتناك فتوناً ‪.1‬‬

‫و لهذا ابوسحق سبيعي و امثال او از علماي كوفه كه در حفظ احاديث‬


‫حضرت مرتضي جد بليغ دارند اخذ حديث نمي كردند از لشكريان حضرت‬
‫مرتضي بلكه از اصحاب عبدالله بن مسعود و لهذا السبب بعينه اهل مدينه از‬
‫اولنا فل يأخذ عنهم آخرنا و‬
‫اهل عراق اخذ نمي نمودند قال مالك لم يأخذ عنهم ّ‬
‫سر نه شد تمیيز رجال و‬ ‫ث بلد مي ّ‬
‫اين همه به جهت آنست كه قبل جمع احادي ِ‬
‫ضبط احوال روات علي ما ينبغي پس راه احتياط گرفتند و ترك آن احاديث‬
‫نمودند بالمره و به حديث اهل مدينه و فتواهاي ايشان اكتفا كردند چون امام‬
‫شافعي و امام احمد پيدا شدند احاديث بلد مجموع گشت و در بحث احوال رواة‬
‫متمكن شدند پس حديث ثقاة ضابطين اخذ نمودند به شرط اتصال و تسميه رواة‬
‫و احاديث مرسله و اخبار متهمین و مبهمين ترك كردند و جميع اهل حديث همان‬
‫راه اختيار نمودند و به همين سبب اهل حديث و اهل راي از هم ممتاز شدند‪.‬‬

‫پنجم تعمق مردم در تجويد قرآن زياده از آنچه بر زبان عرب جاري بود و‬
‫اكتفاء بر قراءت و عدم تفقه در آن اخرج ابوداود عن جابر بن عبدالله قال خرج‬
‫علينا رسول الله صلي الله عليه وسلم ونحن نقرأ القرآن وفينا العرابي‬
‫م يقيمونه كما يقام القِدح‬
‫ل حسن وسيجئ اقوا ٌ‬‫والعجمي فقال اقرأوا فك ٌ‬
‫يتعجلونه ول يتأجلونه‪.2‬‬

‫واخرج ابوداود عن سهل بن سعد الساعدي قال خرج علينا رسول الله صلي‬
‫ب الله واحد ٌ وفيكم الحمر وفيكم‬‫الله عليه وسلم نحن نقترئُ فقال الحمد لله كتا ُ‬
‫م يقيمونه كما يقوم السهم‬ ‫البيض وفيكم السود اقرءوه قبل ان يقرأه اقوا ٌ‬
‫يتعجلوه ول يتأجلوه‪.3‬‬

‫واخرج البغوي عن عبدالله بن مسعود انه قال لِنسان انك في زمان قلي ٌ‬
‫ل‬
‫ل من يسأل كثير‬ ‫قّراءه كثير فقهاءه يحفظ فيه حدود القرآن ويضيع حروفه قلي ٌ‬
‫من يعطي يطيلون فيه الصلوة ويقصرون فيه الخطبة يبدون فيه باَعمالهم قبل‬
‫اهوائهم وسيأتي علي الناس زمان كثير قراءه قيل فقهاءه ويحفظ فيه حروف‬
‫القرآن ويضيع حدوده كثير من يسأل قليل من يعطي يطيلون فيه الخطبة‬
‫ويقصرون الصلوة يبدون باهوائهم قبل اعمالهم‪.4‬‬

‫ششم تعمق مردم در تاويلت متشابه قرآن‪ :‬اخرج الدارمي عن عائشة ‌‬


‫رضي الله عنها قالت تل رسول الله صلي الله عليه وسلم هو الذي انزل عليك‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪227‬‬
‫ن ام الكتاب واُخر متشابهات قال رسول الله اذا‬
‫ته ّ‬
‫ت محكما ٌ‬
‫الكتاب منه آيا ٌ‬
‫رأيتم الذين بتبعون ما تشابه منه فاحذروهم ‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫واخرج الدارمي عن سليمان بن يسارٍ ان رجل يقال له صبيغ قدم المدينة‬


‫فجعل يسأل عن متشابه القرآن فارسل اليه عمر وقد اعد ّ له عراجين النخل‬
‫فقال من انت قال انا عبدالله صبيغ فاخذ عمر عرجونا من تلك العراجين فضربه‬
‫مي رأسه فقال يا امير المؤمنين‬‫فقال انا عبدالله عمر فجعل له ضربا ً حتي د ّ‬
‫حسبك قد ذهب الذي كنت اجد في رأسي‪.2‬‬

‫واخرج الدارمي عن عمرو بن الشج ان عمر بن الخطاب رضي الله عنه قال‬
‫س يجادلونكم بشبهات القرآن فخذوهم بالسنن فان اصحاب السنن‬‫انه سيأتي نا ٌ‬
‫اعلم بكتاب الله‪.3‬‬

‫صور مفروضه كه هنوز واقع‬ ‫َ‬ ‫هفتم تعمق مردم در مسائل فقهيه و تكلم بر‬
‫نشده است و سابق اين معني را جائز نمي داشتند و اسراع فقهاء در فتوي به‬
‫غير مبالت و سابق از فتوي هيبت بسيار ميخوردند اخرج الدارمي عن وهب بن‬
‫عمرو الجمحي ان النبي صلي الله عليه وسلم قال ل تعجلوا بالبلية قبل نزولها‬
‫من اذا‬
‫فانكم ان ل تعجلوها قبل نزولها ل ينفك المسلمون وفيهم اذا هي نزلت َ‬
‫قال وُفق وسدد وانكم ان تعجلوها تختلف بكم الهواء فتاخذوا هكذا وهكذا واشار‬
‫بين يديه وعن يمينه وعن شماله‪.4‬‬

‫اخرج الدارمي عن طاؤس قال قال عمر علي المنبر اُحّرِج بالله علي رجل‬
‫سأل عما لم يكن فان الله قد بين ما هو كائن‪.5‬‬

‫ل عن شئ فقال ل تسأل عما لم يكن‬ ‫واخرج الدارمي عن ابن عمر سأله رج ٌ‬


‫ت عمر بن الخطاب يلعن من سأل عما لم يكن‪.6‬‬ ‫فاني سمع ُ‬
‫واخرج الدارمي عن الزهري قال بلغنا ان زيد بن ثابت النصاري كان يقول‬
‫سئل عن المر اَكان هذا؟ فان قالوا نعم قد كان حدّث فيه بالذي يعلم والذي‬
‫اذا ُ‬
‫يري وان قالوا لم يكن قال ذروه حتي يكون ‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪228‬‬
‫سئل عمار بن ياسر عن مسألة‌ٍ فقال‬
‫واخرج الدارمي عن عامرالشعبي قال ُ‬
‫هل كان هذا بعد؟ قالوا ل قال دعونا حتي يكون فاذا كانت تجشمناها لكم ‪.‬‬
‫‪8‬‬

‫واخرج الدارمي عن مسروق قال كنت امشي مع اُبي بن كعب فقال فت ً‬


‫ي يا‬
‫عماه ما تقول في كذا وكذا قال‪ :‬يا ابن اخي كان هذا؟ قال ل قال فاعفنا حتي‬
‫يكون‪.2‬‬

‫واخرج الدارمي عن سعيد بن جبير قال ما رأيت قوما ً كانوا خيرا ً من اصحاب‬
‫ة حتي قبض‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم ما سألوه ال عن ثلث عشرة مسئل ً‬
‫كلهن في القرآن منهن يسئلونك عن الشهر الحرام ويسألونك عن المحيض قال‬
‫ما كانوا يسألون ال عما ينفعهم‪.3‬‬

‫سئل عن امرأة ماتت مع قوم ٍ ليس لها‬


‫واخرج الدارمي عن عبادة بن نسي و ُ‬
‫ي فقال ادركت اقواما ً ما كانوا يشدّدون تشديدكم ول يسألون مسائلكم ‪.‬‬
‫‪4‬‬
‫ول ٌ‬
‫واخرج الدارمي عن عطاء بن السائب قال سمعت عبدالرحمن بن ابي ليلي‬
‫من اجد يحدث‬ ‫يقول ادركت في هذا المسجد عشرين ومائة من النصار ما منهم َ‬
‫ن اخاه كفاه الحديث ول يسأل عن فتيا ال ود ان اخاه كفاه الفتيا‪.5‬‬
‫ث ال ود ّ ا ّ‬
‫بحدي ٍ‬
‫سئلتم؟‬
‫واخرج الدارمي عن داود قال سألت الشعبي كيف كنتم تصنعون اذا ُ‬
‫ت كان اذا سئل الرجل قال لصاحبه افتهم فل يزال حتي‬
‫قال علي الخبير وقع َ‬
‫يرجع الي الول‪.6‬‬

‫واخرج الدارمي عن ابن المنكدر قال ان العالم يدخل فيما بين الله وبين‬
‫عباده فليطلب لنفسه المخرج‪.7‬‬

‫ن بن عبدالرحمن كتابا ً فحلف‬ ‫واخرج الدارمي عن مسعر قال اخرج ال َّ‬


‫ي مع ُ‬
‫ُّ‬
‫ط ابيه فاذا فيه قال عبدالله والذي ل اله ال هو مارأيت احدا ً كان‬ ‫لي بالله انه خ‬
‫اشد ّ علي المتنطّعين‪ 8‬من رسول الله صلي الله عليه وسلم ول رأيت احدا ً كان‬
‫اشد عليهم من ابي بكر رضي الله عنه واني لَري عمر رضي الله عنه كان اشد‬
‫خوفا ً عليهم او لهم‪.9‬‬
‫‪8‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪ - 8‬کسانی که زیاد حرف می زنند‪.‬‬


‫‪9‬‬

‫‪229‬‬
‫من خلق الله وآن‬‫هشتم فاش شدن سوالت مردم در الهيات تا آنكه گويند َ‬
‫معني در زمان ابوهريره متحقق شد اخرج مسلم من حديث محمد بن سيرين‬
‫عن ابي هريرة عن النبي صلي الله عليه وسلم قال ل يزال الناس يسئلونكم عن‬
‫العلم حتي يقولوا هذا الله فمن خلق الله قال وهو آخذ ٌ بيد رجل فقال صدق الله‬
‫ورسوله قد سألني اثنان وهذا الثالث او قد سالني واحد ٌ وهذا الثاني‪.1‬‬

‫واخرج مسلم من حديث ابي سلمة عن ابي هريرة قال قال رسول صلي الله‬
‫عليه وسلم ل يزالون يسئلونك يا اباهريرة حتي يقولوا هذا الله فمن خلق الله؟‬
‫قال فبينا انا في المسجد اذ جاء ناس من العراب فقالوا يا اباهريرة هذا الله‬
‫ي بكفه فرماهم ثم قال قوموا صدق خليلي‪.2‬‬ ‫فمن خلق الله قال فاخذ حص ً‬
‫نهم فاش شدن اخبار بني اسرائيل و روايت آن از اهل كتاب وآن اول علم‬
‫بيگانه است كه با علوم دينيه مختلط شد اخرج الدارمي عن جابر ان عمر بن‬
‫الخطاب رضي الله عنه اتي رسول الله صلي الله عليه وسلم بنسخةٍ من التوراة‬
‫فقال يا رسول الله هذه نسخة من التوراة فسكت فجعل يقرأ ُ و وجه رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم یتغير فقال ابوبكر رضي الله عنه ثكلتك الثواكل ما تري‬
‫بوجه رسول الله صلي الله عليه وسلم؟ فنظر عمر الي وجه رسول الله صلي‬
‫الله عليه وسلم فقال اعوذ بالله من غضب الله ومن غضب رسوله رضينا بالله‬
‫ربا ً وبالسلم دينا ً وبمحمد صلي الله عليه وسلم نبيا ً فقال رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم والذي نفس محمد بيده لو بدا لكم موسي فاتبعتموه وتركتموني‬
‫لضللتم عن سواء السبيل ولو كان حيّا وادرك نبوتي لتّبعني‪.3‬‬

‫واخرج البخاري عن عبدالله بن عباس انه قال يا معشر المسلمين كيف‬


‫تسألون اهل الكتاب عن شیئ وكتابكم الذي انزل الله علي نبيكم صلي الله عليه‬
‫شب وقد حدثكم الله ان اهل الكتاب قد‬ ‫وسلم احدث الخبار بالله محضا ً لم ي ُ‬
‫بدلوا من كتب الله وغيروا وكتبوا بايديهم الكتب قالوا هو من عندالله ليشتروا‬
‫بذلك ثمنا ً قليل ً ول ينهاكم ما جاءكم من العلم من مسألتهم فل والله مارأينا رجل‬
‫منهم يسألكم عن الذي انزل عليكم‪.4‬‬

‫دهم اوراد و احزاب به نيت تقرب الي الله عزوجل زياده بر سنت مأثوره و‬
‫التزام مستحبات مانند التزام واجبات و ظهور دواعي نفس در دعوت مردمان به‬
‫آن اخرج الدارمي عن الحكم بن المبارك قال اخبرنا عمرو بن يحيي قال سمعت‬
‫ابي يحدث عن ابيه قال كنا نجلس علي باب عبدالله بن مسعود قبل صلوة الغداة‬
‫فاذا خرج مشينا معه الي المسجد فجاءنا ابوموسي الشعري فقال اخرج اليكم‬
‫ابوعبدالرحمن بعدُ؟ قلنا ل فجلس معنا حتي خرج فلما خرج قمنا اليه جميعا ً فقال‬
‫له ابوموسي يا ابا عبدالرحمن اني رأيت في المسجد آنفا ً امرا ً انكرته ولم ار –‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪230‬‬
‫والحمدلله‪ -‬اِل خيرا ً قال فما هو؟ قال ان عشت فستراه قال رأيت في المسجد‬
‫قوما ً حلقا ً جلوسا ً ينتظرون الصلة في كل حلقة رجل وفي ايديهم حصاةٌ فيقول‬
‫ة‬
‫ة ويقول فسبحوا مائ ً‬ ‫ة ويقول هللوا مائة فيهللون مائ ً‬‫ة فيكبرون مائ ً‬‫كبروا مائ ً‬
‫فيسبحون مائة قال فماذا قلت لهم قال ما قلت لهم شيئا انتظار رأيك وانتظار‬
‫ت لهم ان ل يضيع من حسناتهم‬ ‫امرك قال افل امرتهم ان يعدوا سيئاتهم وضمن َ‬
‫ثم مضي ومضينا معه حتي اتي حلقة من تلك الحلق فوقف عليهم فقال ما هذا‬
‫ي نعد به التكبير والتهليل‬
‫الذي اراكم تصنعون قالوا يا ابا عبدالرحمن حص ً‬
‫ئ ويحكم يا‬ ‫ن ان ل يضيع من حسناتكم شی ٌ‬ ‫والتسبيح قال فعدوا سيئاتكم فانا ضام ٌ‬
‫امة محمد صلي الله عليه وسلم ما اسرع هلكتكم؟ هؤلء صحابة نبيكم صلي الله‬
‫عليه وسلم متوافرون وهذا ثيابه لم تُبل وآنيته لم تكسر والذي نفسي في يده‬
‫انكم لعلي ملة هي اهدي من ملة محمد صلي الله عليه وسلم او مفتتح باب‬
‫ة قالوا والله يا ابا عبدالرحمن ما اردنا ال الخير قال وكم من مريد للخير لن‬ ‫ضلل ٍ‬
‫يصيبه ان رسول الله صلي الله عليه وسلم حدّثنا ان قوما ً يقرءون القرآن ل‬
‫م الله ما ادري لعل اكثرهم منكم ثم تولي عنهم فقال عمرو بن‬ ‫يجاوز تراقيهم واي ُ‬
‫سلمة رأينا عامة اولئك الخلق يطاعنونا يوم النهروان مع الخوارج ‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫وفي مصنف ابي بكر بن ابي شيبه قيل لبن عمر تصلي الضحي قال ل قيل‬
‫صلها عمر قال ل قيل صلها ابوبكر قال ل قيل صلها رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم قال ل اِخا ُ‬
‫ل‪.2‬‬

‫وفي شرح السنة كان ابن عمر اذا سئل عن سبحة الضحي فقال ل آمر بها‬
‫ب ما احدث‬ ‫ول انهي عنها ولقد اصيب عثمان وما ادري احدا ً يصليها وانها ل َ ِ‬
‫من اح ّ‬
‫الناس ال َّ‬
‫ي‪.3‬‬

‫واخرج الدارمي عن ربيعة بن يزيد قال قال معاذبن جبل رضي الله عنه يفتح‬
‫القرآن علي الناس حتي یقرأه المرأة‌ والصبي والرجل فيقول الرجل قد قرأت‬
‫القرآن فلم اُتّبَع والله لَقومن به فيهم لعلّي اُتبع فيقوم به فيهم فل يتبع فيقول قد‬
‫قرأت القرآن فلم اتبع وقد قمت به فلم اتبع وقد احتظرت في بيتي مسجدا فلم‬
‫اتبع والله لتينهم بحديث ليجدوه في كتاب الله ولم يسمعوه عن رسول الله‬
‫ة‪.4‬‬
‫صلي الله عليه وسلم لعلي اتبع قال معاذ فاياكم فان ما جاء به ضلل ٌ‬

‫يازدهم سابق وعظ و فتوي موقوف بود بر راي خليفه‪ ،‬بدون امر خليفه وعظ‬
‫نمي گفتند و فتوي نمي دادند وآخرا ً بغير توقف بر رأي خليفه وعظ مي گفتند و‬
‫فتوي مي دادند و در اين وقت مشاورهء جماعه صالحين در فتوي موقوف ماند‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪231‬‬
‫اخرج ابوداود عن عوف بن مالك الشجعي قال قال رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم ل يقض ال اميٌر او ماموٌر او مختا ٌ‬
‫ل‪.1‬‬

‫واخرج الدارمي عن عون ابن عون عن محمد قال قال عمر لبن مسعود الم‬
‫ل حاّرها من تولّي قاّرها‪.2‬‬ ‫اُنبأ او اُنبئ ُ‬
‫ت انك تفتي ولست بامير‪ ،‬و ّ‬

‫واخرج الدارمي عن المسيب بن رافع قال كانوا اذا نزلت فيهم قضية ليس‬
‫فيها عن رسول الله صلي الله عليه وسلم اثٌر اجتمعوا لها واجمعوا فالحق فيما‬
‫رأوا فالحق فيما رأوا‪.3‬‬

‫و تحقيق آن است كه تا زمان حضرت عثمان اختلف مسائل فقهيه واقع‬


‫نمي شد و در محل اختلف به خليفه رجوع مي كردند و خليفه بعد مشاوره‬
‫امري اختيار مي كرد و همان امر مجمع عليه مي شد و بعد وجود فتنه هر عالمي‬
‫به رأس خود فتوا مي داد و در اين زمانه اختلف واقع شد و آنچه شهرستاني در‬
‫كتاب ملل و نحل گفته كه به مجرد وفات آنحضرت صلي الله عليه وسلم اختلف‬
‫پديد آمد خطاست‪ ،‬اختلف آن نيست كه در اثناي مشاورت اقوال متغايره گويند‬
‫و به آخر امري منقح شود و بر همان امر اجماع كنند اختلف آنست كه هر دو‬
‫قول مستقر پيدا شود هر يكي به جانب خود كشد و به دم وضع مخالف خواهد‬
‫بالجمله همين هفت نوع تغير در بهترين امت كه علماء و عباد و قراء اند پيدا شد‬
‫و مفسدهء عظيمه كه بر آن مترتب گشت آنست كه طبقات متأخر اين تغير را‬
‫بهيئتها وصفتها سنت خيال كردند از اين جهت كه اصل او مأخوذ از سنت بود و‬
‫لئمه قائم نمودند بر تارك آن يا مقصر در آن اخرج الدارمي عن ابراهيم عن‬
‫علقمة عن عبدالله قال كيف انتم اذا لبستم فتنة يهرم فيها الكبير ويربو فيها‬
‫ئ قيل تركت السنة قالوا ومتي ذلك؟ قال اذا ذهبت‬ ‫الصغير اذا تُرك منها شی ٌ‬
‫علماؤكم وكثرت جهلءكم وكثرت قراؤكم وقلّت فقهاؤكم وكثرت امراؤكم وقلّت‬
‫امناءكم والتُمست الدنيا بعمل الخرة وتُفقه لغير الدين‪.4‬‬

‫دوازدهم وقوع قتال در ميان مسلمين‪ :‬اخرج ابن ماجة من حديث اسيد بن‬
‫المتشمس قال حدثنا ابوموسي (قال) حدثنا رسول الله صلي الله عليه وسلم ان‬
‫بين يدي الساعة لهرجا قال قلت يا رسول الله ما الهرج قال القتل فقال بعض‬
‫المسلمين يا رسول الله انا نقتل الن في العام الواحد من المشركين كذا وكذا‬
‫فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم ليس بقتل المشركين ولكن يقتل بعضكم‬
‫بعضا ً حتي يقتل الرجل جاره وابن عمه وذا قرابته فقال بعض القوم‪ :‬يا رسول‬
‫الله ومعنا عقولنا ذلك اليوم؟ فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم ل تُنزع‬
‫عقول اكثر ذلك الزمان ويخلف له هباءٌ من الناس ل عقول لهم ثم قال ابوموسي‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪232‬‬
‫ج ان‬‫الشعري وايم الله لَظنها مدركتي واياكم وايم الله مالي ولكم منها مخر ٌ‬
‫ادركتنا فيما عهد الينا نبينا صلي الله عليه وسلم ال ان نخرج منها كما دخلنا فيها‪.1‬‬

‫واخرج ابن ماجة من حديث عبدالله بن شداد بن الهاد عن معاذ بن جبل قال‬
‫ما انصرف قلنا‬ ‫صلي رسول الله صلي الله عليه وسلم يوما ً صلوةً فاَطال فيها فل ّ‬
‫او قالوا يا رسول الله اطلت اليوم الصلوة قال اني صليت الصلوة رغبة ورهبة‬
‫ي واحدةً سألته ان ل‬‫سألت الله عزوجل لُمتي ثلثا ً فاعطاني اثنتين ورد ّ عل َّ‬
‫يسلط عليهم عدوا ً من غيرهم فاعطانيها وسألته ان ل يهلكم غرقا فاعطانيها‬
‫وسألته ان ل يجعل بأسا ً بينهم فردها عل َّ‬
‫ي‪.2‬‬

‫واخرج ابن ماجة‌ من حديث ابي قلبة الجرمي عن ابي اسماء الرحبي عن‬
‫ثوبان مولي رسول الله صلي الله عليه وسلم عن رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم قال ُزويت لي الرض حتي رأيت مشارقها ومغاربها واُعطيت الكنزين‬
‫ملکك الي حيث زوي لك‬ ‫الصفر والحمر والبيض يعني الذهب والفضة وقيل ان ُ‬
‫ة وان‬‫واني سألت الله عزوجل ثلثا ان ل يسلط علي امتي جوعا فيهلكهم به عام ً‬
‫ت قضاء فل مردّ‬ ‫ل يلبسهم شيعا ً ويذيق بعضهم بأس بعض وانه قيل لي اذا قضي ُ‬
‫له واني لن اسلط علي امتك جوعا ً فيهلكهم ولن اجمع عليهم من بين اقطارها‬
‫حتي يفني بعضهم بعضا ويقتل بعضهم بعضا ً واذا وضع السيف فلن يرفع عنهم‬
‫ة مضلين وستعبد قبائل من امتي‬ ‫الي يوم القيمه وان مما اتخوف علي امتي ائم ً‬
‫الوثان وستلحق قبائل من امتي بالمشركين وان بين يدي الساعة دجالين كذابين‬
‫قريبا ً من ثلثين كلهم يزعم انه نبي ول تزال طائفة من امتي علي الحق‬
‫منصورين ل يضرهم من خالفهم حتي يأتي امر الله عز وجل‪.3‬‬

‫اظهر است از آنكه‬ ‫و وقوع قتال و شدت آن بعد مقتل حضرت ذي النورين‬
‫به بيان محتاج باشد‪.‬‬

‫سيزدهم شيوع سب سلف صالح‪ :‬في الترمذي في تعداد علمات القيامة وان‬
‫ب آخر هذه المة اولها‪.4‬‬
‫يس ّ‬
‫واخرج ابن ماجة من حديث محمد بن المنكدر عن جابر قال قال رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم اذا لعن آخر هذه المة اولها فمن كتم حديثا ً فقد كتم ما‬
‫انزل الله عز وجل‪.5‬‬

‫و ظاهر است كه بعد مقتل حضرت عثمان رضي الله عنه اهل شام مبتل‬
‫شدند به سب حضرت مرتضي ‪ ،‬و در مستدرك مذكور است كه در لشكر‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪233‬‬
‫حضرت مرتضي سب شيخين ظاهر شد و حضرت مرتضي چندين كس را به‬
‫همين گناه از لشكر اخراج كردند و همچين سب حضرت عثمان شيوع تمام پيدا‬
‫كرد‪.‬‬

‫چهاردهم افتراق مسلمين‪ :‬اخرج ابن ماجة من حديث ابي سلمة عن ابي‬
‫ة وتفرق امتي‬
‫هريرة قال قال رسول الله تفرقت اليهود علي احدي وسبعين فرق ً‬
‫ة‪.1‬‬
‫علي ثلث وسبعين فرق ً‬

‫واخرج ابن ماجة من حديث راشد بن سعد عن عوف بن مالك قال قال‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم‪ :‬افترقت اليهود علي احدي وسبعين فرقة‬
‫فواحدة في الجنة وسبعون في النار وافترقت النصاري علي ثنتين وسبعين فرقة‌ً‬
‫فاحدي وسبعون في النار وواحدة في الجنة والذي نفس محمد بيده لتفترقَ َّ‬
‫ن‬
‫امتي علي ثلث وسبعين فرقة فواحدةٌ في الجنة وثنتان وسبعون في النار قيل يا‬
‫من هم؟ قال‪ :‬الجماعة‪.2‬‬
‫رسول الله َ‬
‫واخرج ابن ماجة من حديث قتادة عن انس بن مالك قال قال رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم ان بني اسرائيل افترقت علي احدي وسبعين فرقة وان‬
‫امتي ستفترق علي ثنتين وسبعين فرقة كلها في النار ال واحدة وهي الجماعة‪.‌3‬‬

‫پانزدهم ظهور خوارج‪ :‬اخرج الحفاظ ذكر الخوارج من حديث جماعة عظيمة‬
‫من الصحابة وهذا حديث متواتر بالمعني اخرج ابن ماجة من حديث زِّر عن‬
‫عبدالله بن مسعود قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم يخرج في آخر‬
‫م احداث السنان سفهاء الحلم يقولون من قول خير الناس يقرءون‬ ‫الزمان قو ٌ‬
‫القرآن ل يجاوز تراقيهم يمرقون من السلم كما يمرق السهم من الرمية فمن‬
‫لقيهم فليقتلهم فان قتلهم اجٌر عندالله لمن قتلهم‪.4‬‬

‫واخرج ابن ماجة من حديث ابي سلمة قال قلت لبي سعيد الخدري هل‬
‫سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يذكر في الحرورية‪ 5‬شيئا فقال سمعته‬
‫يذكر قوما ً يتعبدون يحقر احدكم صلوته مع صلوتهم وصومه مع صومهم يمرقون‬
‫من الدين كما يمرق السهم من الرمية اخذ سهمه فنظر في نصله فلم ير شيئا ً ‌‬
‫فنظر في رصافه فلم ير شيئا فنظر في قدحه فلم ير شيئا فنظر في القذذ‬
‫فتماري هل يري شيئا ام ل‪.6‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬از اسمای فرقه "خوارج" می باشد‪.‬‬


‫‪6‬‬

‫‪234‬‬
‫واخرج ابن ماجة عن عبدالله بن الصامت عن ابي ذر قال قال رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم ان بعدي من امتي او سيكون بعدي من امتي قوما ً يقرءون‬
‫القرآن ل يجاوز حلوقهم يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرمية ثم ل‬
‫يعودون فيه هم شرار الخلق والخليقة قال عبدالله بن الصامت فذكرت ذلك‬
‫لرافع بن عمرو اخی الحكم الغفاري فقال انا ايضا ً قد سمعته من رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم‪.1‬‬

‫واخرج ابن ماجة عن ابي الزبير عن جابر بن عبدالله قال كان رسول الله‬
‫ل فقال‬‫سم التبر والغنائم وهو في حجر بل ٍ‬
‫صلي الله عليه وسلم بالجعرانة وهو يق ّ‬
‫من يعدل بعدي اذا لم اعدل؟‬ ‫رجل اعدل يا محمد فانك لم تعدل فقال ويلك و َ‬
‫فقال عمر‪ :‬دعني يا رسول الله حتي اضرب عنق هذا المنافق فقال رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم ان هذا في اصحاب او اصيحاب له يقرءون القرآن ل يجاوز‬
‫تراقيهم يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرمية‪.2‬‬

‫واخرج ابن ماجة من حديث نافع عن ابن عمر ان رسول الله صلي الله عليه‬
‫ن قطع قال ابن‬‫وسلم قال يشأ نشؤٌ يقرؤن القرآن ل يجاوز تراقيهم كلما خرج قر ٌ‬
‫عمر سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول كلما خرج قرن قُطع اكثر‬
‫من عشرين مرة حتي يخرج في عراضهم الدجال‪.3‬‬

‫واخرج ابن ماجة من حديث قتادة عن انس بن مالك قال قال رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم يخرج قوم في آخر الزمان او في هذه المة يقرءون‬
‫القرآن ل يجاوز تراقيهم او حلوقهم سيماهم التحليق اذا رأيتموهم او اذا لقيتموهم‬
‫فاقتلوهم‪.4‬‬

‫شانزدهم وهفدهم قدريه و مرجيه پيدا شدند‪ :‬اخرج ابن ماجة من حديث جابر‬
‫بن عبدالله قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ان مجوس هذه المة‬
‫المكذبون باقدار الله ان مرضوا فل تعودوهم وان ماتوا فل تشهدوهم وان‬
‫لقيتموهم فل تسلّموا عليهم‪.5‬‬

‫واخرج ابن ماجة من حديث عكرمة عن ابن عباس قال رسول الله صلي الله‬
‫ب المرجئة‬
‫عليه وسلم صنفان من هذه المة ليس لهما في السلم نصي ٌ‬
‫والقدرية‪.6‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪235‬‬
‫هيجدهم روافض پيدا شدند‪ :‬اخرج الحاكم عن علي رضي الله عنه قال دعاني‬
‫ضتْه اليهود حتي‬
‫رسول الله فقال يا علي ان فيك من عيسي عليه السلم مثل ابغ َ‬
‫ي ال‬‫بهَتوا امه واحبته النصاري حتي انزلوه بالمنزلة التي ليس له‪ ،‬قال وقال عل ٌ‬
‫ض مفترٍ يحمله شنآني علي ان‬‫ي محب مطر بما ليس في ومبغ ٌ‬ ‫وانه يهلك ف َّ‬
‫ي ولكني اعمل بكتاب الله وسنة نبيه صلي‬ ‫يبهتني ال واني لست بنبي ول يوحي ال َّ‬
‫الله عليه وسلم بمااستطعت فما امرتكم به من طاعة‌ الله فحق عليكم طاعتي‬
‫مما احببتم او كرهتم وما امرتكم بمعصيةٍ انا وغيري فل طاعة لَحدٍ في معصية‬
‫الله عز وجل انما الطاعة في المعروف‪.1‬‬

‫و اين چهار مذهب باطل منشأ تولد سائر مذاهب باطله شد بمنزلهء چهار‬
‫خلط‪ 2‬نسبت تولد امراض شتي‪.‬‬

‫نوزدهم استحلل فروج به تأويل آن كه متعه است و استحلل خمور به تاويل‬


‫آنكه نبيذ است و استحلل معازف در اين زمانه پيدا شد اخرج البخاري عن ابي‬
‫عامر وابي مالك الشعري قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول‬
‫م‬‫حّر والحرير والخمر والمعازف ولينزلن اقوا ٌ‬
‫‪3‬‬
‫ليكونن في امتي اقوام يستحلون ال ِ‬
‫الي جنب علم تروح عليهم سارحة لهم فيأتيهم رجل لحاجته فيقول ارجع الينا غداً‬
‫ٍ‬
‫فيبيتهم الله ويضع العلم ويمسخ آخرين قردةً وخنازير الي يوم القيامة‪.4‬‬

‫اخرج ابن ماجة من حديث خالد بن معدان عن ابي امامة الباهلي قال قال‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم ل تذهب الليالي واليام حتي تشرب طائفة من‬
‫مونها بغير اسمها‪.5‬‬
‫امتي الخمر یس ّ‬
‫واخرج ابن ماجة من حديث ثابت بن السمط عن عبادة بن الصامت قال‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم يشرب ناس من امتي الخمر باسم يسمونها‬
‫اياه‪.6‬‬

‫ووجدت في كتاب تخريج احاديث الرافعی للحافظ ابن حجر العسقلني قال‬
‫روي عبد الرزاق عن معمر لو ان رجل ً اخذ بقول اهل المدينة في استماع الغناء‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬چهار خلط عبارت از خون‪ ،‬صفراء‪ ،‬بلغم و سوداء می باشد‪.‬‬

‫‪ - 3‬شرمگاه‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪236‬‬
‫وايتان النساء في ادبارهن وبقول اهل مكة في المتعة والصرف وبقول اهل‬
‫الكوفة في المسكر‪ 1‬كان شر عباد الله‪.2‬‬

‫بيستم ارتفاع امن از مسلمانان در ميان خودها به سبب آنكه يكي پدر یكی‬
‫كشته بود و يكي برادر يكي تا آنكه مختفي شدند از يك ديگر و نماز در مسجد‬
‫نتوانستند خواند‪.‬‬

‫اخرج مسلم من حديث شقيق عن حذيفه قال كنا مع رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم فقال احصو لي كم يلفظ السلم؟ قال فقلنا يا رسول الله اتخاف‬
‫علينا ونحن مابين الست مائة الي السبع مائة قال انكم ل تدرون لعلكم ان تبتلوا‬
‫قال فابتُلينا حتي جعل الرجل منا ل يصلي ال سّراً ‪.3‬‬

‫بيست و يكم رياست جمعي كه استحقاق رياست نداشتند يا مفضول بودند‬


‫من حديث حذيفه يرث دنياكم اشراركم‪.4‬‬
‫به نسبت مستحقين خلفت مّر ِ‬
‫اخرج البخاري وغيره من حديث ابي هريرة قال بينما النبي صلي الله عليه‬
‫ضيّعت‬
‫وسلم في مجلس يحدث القوم جاءه اعرابي قال متي الساعة قال اذا ُ‬
‫سد المرالي غير اهله فانتظر‬‫المانة فانتظر الساعة قال كيف اضاعتها قال اذا وُ ّ‬
‫الساعة‪.5‬‬

‫واخرج البغوي من حديث عبدالله ابن دينار عن ابن عمر قال قال رسول الله‬
‫مطيطاء وخدمتهم ابناء الملوك ابناءُ‬ ‫صلي الله عليه وسلم اذا مشت امتي ال ُ‬
‫فارس والروم سلط الله شرارها علي خيارها‪.6‬‬

‫واين معني در زمان حضرت عثمان متحقق شد‪.‬‬

‫بيست و دوم فتور عظيم افتاد در اقامت اركان اسلم‪ :‬اخرج ابن ماجة من‬
‫حديث عثمان بن خثيم عن القاسم بن عبدالرحمن بن عبدالله بن مسعود عن ابيه‬
‫سيَلي اموَركم‬
‫عن جده عبدالله بن مسعود ان النبي صلي الله عليه وسلم قال َ‬
‫بعدي رجال يطفئون من السنة ويعملون بالبدعة ويؤخرون الصلوة عن مواقيتها‬

‫‪ - 1‬باید دانست که در اینجا یا راوی در وهم افتاده است و یا خبر صحیح به معمر نرسیده است‪ ،‬و ال‬
‫لواطت با همسران و سماع موسیقی هیچگاه مذهب اهل مدینه نبوده است بلکه از غلط های مشهور‬
‫است که شایع شده است؛ چنانچه بعضی مصنفین اشتباها نقل کرده اند که متعه نزد امام مالک جائز‬
‫است‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪237‬‬
‫قلت يا رسول الله ان ادركتهم كيف افعل قال تسألني يا ابن ام عبد كيف تفعل‬
‫ل طاعة لمن عصي الله‪.1‬‬

‫س قال ما اعرف‬ ‫واخرج البخاري وغيره وهذا لفظ البغوي عن ثابت عن ان ٍ‬


‫منكم شيئا ً كنت اعهده علي رسول الله صلي الله عليه وسلم ليس قولكم ل اله‬
‫ال الله قلنا يا ابا حمزة الصلوة فقال قد صليتم حين تغرب الشمس افكانت تلك‬
‫صلوة رسول الله صلي الله عليه وسلم ثم قال علي اني لم اَر زمانا ٌ خيرا للعامل‬
‫من زمانكم هذا اِل ان يكون زمان مع نبي‪.2‬‬

‫وقد مّر حديث انس وغيره اذا مات ابوبكر وعمر وعثمان فتبا ً لكم وفي لفظ‬
‫فان استطعت ان تموت فمت‪.3‬‬

‫و معلوم است از تاريخ كه اقامت حج بعد حضرت عثمان هيچ خليفه به‬
‫ذات خود نه كرده است بلكه نائبي را مقرر كردند و حضرت مرتضي براي آن‬
‫اقامت حج به ذات خود نتوانست نمود بلكه در بعض سنين نائب هم نتوانست‬
‫فرستاد كما هو مذكور في المستدرك‪ 4‬و معاويه بن ابي سفيان ابان بن عثمان‬
‫را امير الحج ساخته بود در ايام خلفت خود حال آنكه خلفاي سابق اقامت حج به‬
‫نفس خود مي كردند ال بعذر و اقامت حج ضميمه خلفت بود بلكه از خواص‬
‫خليفه چنانكه بر تخت نشستن و تاج بر سر نهادن يا در كوشك بادشاهان پيشين‬
‫اقامت نمودن در اكاسره و قياصره علمت بادشاهي بود‪.‬‬

‫بيست وسوم اختيار تشدد در عبادات و راضي به رخص شرعيه نشدن‪ :‬في‬
‫المصابيح قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ان الدين ليسر ولن يشاد الدين‬
‫احد ٌ ال غلبه فسددوا وقاربوا وابشروا واستعينوا بالغدوة والروحة وشئ من‬
‫الدلجة‪.5‬‬

‫ذكر البغوي عن عمير قال من ادركت من اصحاب النبي صلي الله عليه‬
‫وسلم اكثر من سبعين فما رأيت قوما ً اهون سيرةً ول اقل تشديدا ً منهم قال‬
‫ابراهيم اذا بلغك في السلم امران فخذ ايسرهما وقال الشعبي اذا اختلف عليك‬
‫في امرين فخذ ايسرهما وقال الشعبي اذا اختلف عليك في امرين فخذ ايسرهما‬
‫فان ايسرهما اقربهما من الحق لن الله سبحانه وتعالي يقول يريد الله بكم‬
‫اليسر ول يريد بكم العسر‪.6‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬تخریج این حدیث گذشت‪.‬‬


‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪238‬‬
‫و از اين آثار مفهوم مي شود كه تلقُّط رخص از مذاهب اربعه بعد از آنكه‬
‫نص قرآن و حديث مشهور و اجماع سلف و قياس جلي و حديث صحيح از آن باز‬
‫نداشته باشد حسن است خلفا للفقهاء المتأخرين بل نسبه بعضهم الي الفسق‪.‬‬

‫بيست وچهارم آنحضرت صلي الله عليه وسلم دو فتنه را ذكر فرمودند‪:‬‬
‫اخرج البغوي من حديث حذيفة قال قلت يا رسول الله أ يكون بعد هذا الخير شٌر‬
‫كما كان قبله شٌر قال نعم قلت فما العصمة ‌يا رسول الله قال السيف قلت وهل‬
‫ن قال قلت ثم‬ ‫ة علي دَخ ٍ‬ ‫بعد السيف بقية قال نعم يكون امارةٌ علي اقذاءٍ وهدن ٌ‬
‫ة جلَد ظهرك واخذ‬ ‫ماذا قال ثم ينشأ دعاةُ ‌الضللة فان كان لله في الرض خليف ٌ‬
‫جذل شجرة‪.1‬‬ ‫ض علي ِ‬‫مالك فالزِمه وال فمت وانت عا ٌّ‬

‫وفي لفظ قلت يا رسول الله انا كنا في جاهلية وشر فجاءنا الله بهذا الخير‬
‫فهل بعد هذا الخير من شرٍ؟ قال نعم قلت وهل بعد ذلك الشر من خير قال نعم‬
‫ن قال قلت وما دخنه قال قوم يهدون بغير هديي تعرف منهم وتنكر قلت‬ ‫وفيه دخ ٌ‬
‫فهل بعد ذلك الخير من شر قال نعم دعاةٌ علي ابواب جهنم من اجابهم اليها‬
‫قذفوه فيها قلت يا رسول الله صفهم لنا قال هم من جلدتنا ويتكلمون باَلسنتا‬
‫قلت فما تأمرني ان ادركت ذلك قال تلزم جماعة المسلمين وامامهم قلت فان‬
‫ض باَصل شجرة‬ ‫م قال فاعتزل تلك الفرق كلها ولو ان تع ّ‬‫ة ول اما ٌ‬
‫لم يكن جماع ٌ‬
‫حتي يدركك الموت وانت علي ذلك ‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫واخرج مسلم عن عتبة بن غزوان حديثا طويل في آخره وانها لم تكن نبوةٌ‬
‫قط ال تناسخت حتي يكون عاقبتها ملكا ً فستجزون وتجّربون المراء بعدنا‪.3‬‬

‫و تفسير اين دو فتنه در كلم سعيد بن المسيب رحمه الله است قال سعيد‬
‫بن المسيب ثارث الفتنة الولي فلم يبق ممن شهد بدرا ً احد ٌ ثم كانت الثانية فلم‬
‫يبق ممن شهد الحديبية احد ٌ قال واظن لو كانت الثالثة لم ترتفع وفي الناس‬
‫خ قال البغوي اراد بالفتنة الولي مقتل عثمان وبالثانيه الحرة وقوله طبا ٌ‬
‫خ اي‬ ‫طبا ٌ‬
‫خير ونفع يقال فلن ل طبخ له اي ل عقل له‪.‬‬

‫پس فتنهء اولي مقتل حضرت عثمان وما بعد او است ال آنكه خلفت معاويه‬
‫بن ابي سفيان مستقر شد و فتنهء ثانيه بعد فوت معاويه بن ابي سفيان تا‬
‫استقرار خلفت عبدالملك‪ .‬در روايت اولي واقعهء ردت كه در زمان حضرت‬
‫ابوبكر صديق رضي الله عنه واقع شده بود فتنه شمرده اند به اعتبار شدت بر‬
‫مسلمين و در روايت ثانيه ردت را فتنه نشمرده اند؛ زيرا كه اين واقعه بين‬
‫المسلمين نبود بلكه در ميان مسلمين و كفار بود‪.‬‬

‫بيست وپنجم آنحضرت صلي الله عليه وسلم براي نشو و نماي ملت اسلميه‬
‫صورتي معين فرمودند كه تا آخر عهد حضرت عثمان متحقق شد و بعد از آن‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪239‬‬
‫انذار بفتن نمودند اخرج البغوي عن عروة بن الزبير عن كرز بن علقمة الخزاعي‬
‫ي قال نعم ايّما اهل بيت من‬‫ي يا رسول الله هل للسلم منته ً‬ ‫قال قال اعراب ٌ‬
‫العرب والعجم اراد الله بهم خيرا ً ادخل الله عليهم السلم قال ثم ماذا يا رسول‬
‫الله قال ثم يقع الفتن كانها الظلل قال فقال العرابي كل يا رسول الله فقال‬
‫صبّاء‬
‫النبي صلي الله عليه وسلم والذي نفسي بيده ثم لتعودن فيها اساود ُ‬
‫ت وقوله صباء جمع صابئ‪ ،‬وصبا‬ ‫ض قوله اساود اي حيا ٍ‬
‫يضرب بعضكم رقاب بع ٍ‬
‫اذا مال من دين الي دين‪.‬‬

‫بيست وششم آنحضرت صلي الله عليه وسلم در تعداد فتن بيان فرمودند‪:‬‬
‫اخرج البغوي عن عوف بن مالك الشجعي قال اتيت النبي صلي الله عليه وسلم‬
‫ستّا بين يدي الساعة‪ :‬موتي‪ ،‬ثم فتح‬‫في غزوة تبوك وهو في قبة آدم‪ 1‬فقال اُعدد ِ‬
‫بيت المقدس‪ ،‬ثم موتان يأخذ فيكم كقعاص الغنم‪ ،‬ثم استفاضة المال حتي‬
‫يعطي الرجل مائة دينار فيظل ساخطاً‪ ،‬ثم فتنة ل يبقي بيت من العرب ال دخلته‪،‬‬
‫ة ‌تحت‬
‫ثم هدنة تكون بينكم وبين بني الصفر فيغدرون فيأتونكم تحت ثمانين غاي ً‬
‫ة اثنا عشر الفاً ‪.2‬‬
‫كل غاي ٍ‬
‫بعد انتقال آنحضرت صلي الله عليه وسلم به رفيق اعلي فتح بيت المقدس‬
‫واقع شد‪ ،‬بعد از آن طاعون عمواس‪ ،‬بعد از آن كثرت مال در زمان حضرت‬
‫عثمانر ‪ ،‬بعد از آن فتنه مستطيره عامه كه به سبب شهادت حضرت عثمان‬
‫پديدار گشت‪.‬‬

‫بيست و هفتم‪ :‬اخرج البغوي من حديث جبير بن نفير عن مالك بن نحام عن‬
‫ن بيت المقدس‬ ‫معاذ بن جبل ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال‪ :‬عمرا ُ‬
‫خراب يثرب وخراب يثرب خروج الملحمة وخروج الملحمة فتح القسطنطينية‬
‫وفتح القسطنطينية خروج الدجال ثم ضرب علي فخذي الذي حدّثه يعني معاذا ً او‬
‫علي منكبه ثم قال ان هذا لحقٌ كما انت ههنا او كما انت قاعد‪.3‬‬

‫بيت المقدس اينجا کنايه از اقليم شام است؛ زيرا كه بيت المقدس افضل و‬
‫اقدم بقاع اوست و نشست انبياي بني اسرائيل عليهم السلم و ملوك ايشان‬
‫آنجا بود و عمران شام در زمان خلفت حضرت عثمان و امارت معاويه ابن ابي‬
‫سفيان از جانب حضرت عثمان واقع شد و خراب يثرب قتل حضرت عثمان و بر‬
‫آمدن حضرت مرتضي به جانب عراق و خروج ملحمه حرب جمل و صفين است‬
‫و فتح قسطنطنيه در زمان امارت معاويه بن ابي سفيان به ظهور آمد‪ .‬اينجا‬
‫حيرتي بخاطر مي رسد كه خروج دجال را متعاقب قسطنطنيه آورده شد حال‬
‫آنكه زياده از هزار سال از فتح قسطنطنيه گذشت و هنوز بوئي از خروج دجال‬
‫به مشام نه رسيد همچنين در حديث حذيفه كه مذكور شد كه لتقوم الساعة‬

‫‪ -‬خیمه ای از پوست‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪240‬‬
‫منبي است از آنكه واقعهء قتل‬ ‫حتي تقاتلوا امامكم وتجتلدوا باَسيافكم اين لفظ ُ‬
‫‪1‬‬

‫امام و اجتلد به اسياف علمت قيامت است حالنكه زياده از هزار سال منقضي‬
‫شد و اثري از ساعت ظهور نه كرد و همچنين بُعثت انا والساعة كهاتين‪ 2‬و‬
‫همچنين آيت اقتربت الساعة وانشق القمر‪ 3‬الي غير ذلك من احاديث وآيات في‬
‫هذا المعني مما ليحصي‪.‬‬

‫و جوابش آنست كه خروج دجال و قيام ساعت يا هر فتنه ی كه مذكور شد‬


‫ربطي دارد مانند ربط نشاندن نهال به بار آوردن آن نهال گويا ابتداي حركت اين‬
‫فتنه است‪ ،‬و غايت آن خروج دجال و قيام ساعت و لهذا حضرت نوع عليه‬
‫السلم انذار قوم خود فرمودند به دجال با وجود بُعد حضرت نوح به زمان ظهور‬
‫دجال‪ .‬وقتي كه شخصي نهالي مي نشاند ميگويد كه عقب نشاندن آن نهال بار‬
‫آوردن است و هر سعي كه مي كند از سقي و ساختن شربت نخله و غير آن‬
‫غايتش بار آوردن است سخن هر جا منتهي ميشود آخر آن خروج دجال است‪ .‬و‬
‫اينجا سري است دقيق كه بدون تمهيد مقدمات نتوان به آن زبان كشاد وليس‬
‫هذا مقامه‪.‬‬

‫بيست و هشتم حديث ابوعبيدة بن الجراح ومعاذ بن جبل‪ :‬قال رسول الله‬
‫ة ثم‬‫ة ورحم ً‬‫ن خلف ً‬
‫ة ثم كائ ٌ‬
‫صلي الله عليه وسلم انه بدأ هذا المر نبوةً ورحم ً‬
‫ة وفسادا ً في المة يستحلون الحرير‬ ‫كائن ملكا ً عضوضا ً ثم كائن عتوا ً وجبري ً‬
‫والخمور والفروج والفساد في المة ينصرون علي ذلك ويرزقون ابدا ً حتي يلقوا‬
‫الله‪.4‬‬

‫بيست و نهم اخرج ابن ماجة من حديث زيد بن وهب عن عبدالرحمن ابن‬
‫عبد رب الكعبة قال انتهيت الي عبدالله ابن عمرو بن العاص وهو جالس في ظل‬
‫الكعبة والناس مجتمعون عليه فسمعته يقول‪ :‬بينا نحن مع رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم في سفر اذ نزل منزل ً فمنا من يضرب خباءه ومنا من ینتضل ومنا‬
‫ة فاجتمعنا فقام رسول الله صلي‬ ‫من هو في جشره‪ 5‬اذ نادي مناديه الصلة جامع ٌ‬
‫الله عليه وسلم فخطبَنا فقال انه لم يكن نبي قبلي ال كان حقا ً عليه ان يدل امته‬
‫علي ما يعلمه خيرا ً لهم وينذرهم ما يعلمه شرا ً لهم وان امتكم جعلت عافيتها في‬
‫اولها وان آخرهم يصيبهم بلءٌ وامور تنكرونها ثم تجئ فتن يُرقّق بعضها بعضاً‬
‫فيقول المؤمن هذه مهلكتي ثم تنكشف ثم تجئ فتنة فيقول المؤمن هذه مهلكتي‬
‫ثم تنكشف فمن سّره ان يزحزح عن النار ويدخل الجنة فلتدركه موتته وهو يؤمن‬
‫بالله واليوم الخر وليأت الي الناس الذي يجب ان يأتو اليه ومن بايع اماماً‬
‫فاعطاه صفقة يمينه وثمرة قلبه فليُطعه ما استطاع فان جاء آخر ينازعه فاضربوا‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬و بعضی نزد اسباب و اثاثیه خویش بودیم‪.‬‬


‫‪241‬‬
‫عنق الخر قال فادخلت رأسي من بين الناس فقلت انشدك الله انت سمعت هذا‬
‫من رسول الله صلي الله عليه وسلم قال فاشار بيده الي اذنيه فقال سمعَتْه‬
‫اذناي ووعاه قلبي‪.1‬‬

‫سي ام‪ :‬اخرج البغوي من حديث قيس بن ابي حازم عن مرداس السلمي‬
‫قال النبي صلي الله عليه وسلم يذهب الصالحون الول فالول ويبقي حفالة‬
‫ة‪.2‬‬
‫كحفالة الشعير والتمر ل يباليهم الله بال ً‬
‫و بهمين قياس چيزهاي بسياري را آنحضرت صلي الله عليه وسلم بيان فرموده‬
‫اند كه در باب فِتن و باب تغير الناس و در ابواب متفرقه ميتوان يافت ليكن در‬
‫اين جا هم بر اين قدر اكتفا كنيم الغرفة تنبئ عن الغدير والجفة تحكي عن البَيدر‬
‫الكبير‪.3‬‬

‫باز آنحضرت صلي الله عليه وسلم براي زمان ظهور شرور احكام و مصالح‬
‫ملحده تشريع نمودند و در احاديث بسيار فرمودند كه چون زمان كذا وكذا ظاهر‬
‫شود بايد كه شما چنين كار كنيد و چنان عمل نمائيد‪.‬‬

‫اول‪ :‬غير مستحق خلفت چون مسلط شود واجب است اطاعت او فيما‬
‫وافق الشرع ل فيما خالفه‪.‬‬

‫دوم‪ :‬خروج كرده نشود بر وي و قتال نموده نشود با وي مگر آنكه كفر‬
‫من حديث انس‬ ‫صريح از وي ظاهر گردد و اين مضمون متواتر بالمعني است ف ِ‬
‫ان النبي صلي الله عليه وسلم قال لبي ذر‪ :‬اسمع واطع ولو لعبدٍ حبشي كا َ ّ‬
‫ن‬
‫رأسه زبيبة‪.4‬‬

‫ومن حديث ام الحصين انها سمعت النبي صلي الله عليه وسلم يخطب في‬
‫حجة الوداع وهو يقول‪ :‬ولو استعمل عليكم عبد ٌ يقودكم بكتاب الله اسمعوا له‬
‫واطيعوا‪.5‬‬

‫ومن حديث عبدالله بن عمر عن النبي صلي الله عليه وسلم قال‪ :‬السمع‬
‫والطاعة علي المرء المسلم فيما احب وكره ما لم يؤمر بمعصيةٍ‪ ،‬اذا امر‬
‫بمعصية فل سمع ول طاعة‪.6‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬از این ضرب المثل به فارسی به "مشت نمونه خروار" تعبیر می کنند‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪242‬‬
‫ومن حديث علي ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال‪ :‬ل طاعة في‬
‫معصيةٍ انما الطاعة في المعروف‪.7‬‬

‫ومن حديث النواس بن سمعان قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫لطاعة لمخلوق في معصية الخالق‪.2‬‬

‫ومن حديث عبادة بن الصامت قال دعانا النبي صلي الله عليه وسلم فبايعنا‬
‫فقال فيما اخذ علينا ان بايعنا علي السمع والطاعة في منشطنا ومكرهنا وعسرنا‬
‫ويسرنا واثرة علينا وان ل ننازع المر اهله ال ان تروا كفرا ً بواحا ً عندكم من الله‬
‫ن‪.3‬‬
‫فيه برها ٌ‬
‫ومن حديث ام سلمة قالت قال رسول الله صلي الله عليه وسلم يكون‬
‫عليكم امراء تعرفون وتنكرون فمن انكر فقد برئ ومن كره فقد سلم ولكن من‬
‫رضي وتابع قالوا افل نقتلهم قال ل ما صلوا ل ما صلوا‪.4‬‬

‫ومن حديث الحارث الشعري ان نبي الله صلي الله عليه وسلم قال ان الله‬
‫ت ان يعمل بهن وان يأمر بني اسرائيل ان‬ ‫تعالي امر يحيي بن زكريا بخمس كلما ٍ‬
‫ئ فقال له عيسي انك قد امرت بخمس كلمات ان تعمل‬ ‫يعملوا بهن فكاد يبط ُ‬
‫بهن وان تأمر بني اسرائيل ان يعملوا بهن فاما ان تبلّغهم واما ان أبلغهم فقال يا‬
‫اخي اني اخشي ان سبقتَني ان اُعذ ّب او يُخسف بي فجمع بني اسرائيل في بيت‬
‫المقدس حتي امتل المسجد وقعدوا علي الشرف فحمد الله واثني عليه ثم قال‬
‫ت ان تعملوا بهن اوّلهن ان تعبدوا الله ول تشركوا به‬ ‫ان الله امرني بخمس كلما ٍ‬
‫ب‌ فقال‬‫ق او ذه ٍ‬ ‫ل اشتري عبدا ً من خا ّ‬
‫ص ماله بور ٍ‬ ‫شيئا فان مثل ذلك كمثل رج ٍ‬
‫ي عملي فجعل يعمل ويؤدي عمله الي غير‬ ‫هذه داري وهذا عملي فاعملْ واَد ّ ال ّ‬
‫سيده فايكم يسره ان يكون عبده كذلك وان الله عز وجل خلقكم ورزقكم‬
‫فاعبدوه ول تشركوا به شيئا‪ ،‬وآمركم بالصلوة فان الله ينصب وجهه لعبده مالم‬
‫ن مثل الصيام كمثل رجل معه‬ ‫يلتفت فاذا صليتم فل تلتفتوا‪ ،‬وآمركم بالصيام فا ّ‬
‫صّرة من مسك في عصابة كلهم يحب ان يجد ريح المسك‪ ،‬وآمركم بالصدقة فان‬
‫مثل ذلك مثل رجل اسره العِدا فشدوا يديه الي عنقه فقدموه ليضربوا عنقه‬
‫فقال هل لكم الي ان افتدي نفسي فجعل يفتدي نفسه‪ ،‬وآمركم بذكر الله كثيراً‬
‫صن‬ ‫فان مثل ذلك كمثل رجل طلبه العدو سراعا ً في اثره فاتي حصنا ً حصينا ً فتح ّ‬
‫فيه فان العبد احصن ما يكون من الشيطان اذا كان في ذكر الله عز وجل قال‬
‫قال رسول الله صلي الله عليه وسلم وانا آمركم بخمس امرني به بالجماعة ‌‬
‫والسمع والطاعة والهجره والجهاد في سبيل الله وانه من خرج من الجماعة قيد‬
‫شبر فقد خلع ربقة السلم من عنقه ال ان يراجع‪.5‬‬

‫‪7‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪243‬‬
‫ومن حديث ابي هريرة قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول‬
‫ة ومن خرج علي امتي‬‫ة جاهلي ٌ‬
‫من فارق الجماعة وخرج من الجماعة فمات فميت ٌ‬
‫بسيفه يضرب برها وفاجرها ل يحاشي مؤمنا ً لِيمانه ول يفی لذي عهد بعهده‬
‫فليس من امتي‪.1‬‬

‫ومن حديث عبدالله من مسعود قال قال لنا رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم انكم سترون بعدي اثرةً وامورا ً تنكرونها قالوا فما تأمرنا يا رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم قال ادوا اليهم حقهم وسلوا الله حقكم‪.2‬‬

‫ومن حديث وائل بن حجر قال سأل سلمة بن يزيد الجعفي رسول الله صلي‬
‫الله عليه وسلم فقال يا نبي الله ارأيت ان قامت علينا امراء يسئلونا حقهم‬
‫ملوا وعليكم ما حملتم‪.3‬‬‫ح ّ‬
‫ويمنعونا حقنا قال سمعوا واطيعوا فانما عليهم ما ُ‬
‫اخرج هذه الحاديث كلها البغوي‪.‬‬

‫سوم‪ :‬چون بيعت براي شخصي منعقد شد و تسلط او مستقر گشت اگر‬
‫ديگري بر وي خروج نمايد و قتال كند او را مي بايد كشت افضل باشد از وي يا‬
‫مساوي يا مفضول اخرج البغوي عن عرفجة عن النبي صلي الله عليه وسلم قال‬
‫من خرج علي امتي وهم مجتمعون يريد ان يفرق بينهم فاقتلوه كائنا ً من كان‪.4‬‬

‫واخرج البغوي من حديث ابي نضرة عن ابي سعيد الخدري قال قال رسول‬
‫الله صلي الله عليه وسلم اذا بويع لخليفتين فاقتلوا الخر منهما‪.5‬‬

‫واخرج البغوي من حديث ابي حازم عن ابي هريرة عن النبي صلي الله عليه‬
‫وسلم قال كان بنو اسرائيل تسوسهم النبياء كلما هلك نبي خلفه نبي وانه ل نبي‬
‫بعدي وسيكون خلفاء فيكثرون قالوا فما تأمرنا قال فوا ببيعة الول فالول‬
‫اعطوهم حقهم فان الله سائلهم عما استرعاهم‪.6‬‬

‫واخرج ابن ماجة من حديث عبدالله بن عمروبن العاص في قصة طويلةٍ عن‬
‫النبي قال من بايع اماما ً فاعطاه صفقة يمينه وثمرة قلبه فليطعه ما استطاع‬
‫فان جاء آخر ينازعه فاضربوا عنق الخر‪.7‬‬

‫‪5‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪244‬‬
‫چهارم‪ :‬چون در زمان فتنه‪ ،‬خلفاء صلوات را تأخير كنند چه بايد كرد؟ اخرج‬
‫مسلم عن ابي ذر قال قال لي رسول الله صلي الله عليه وسلم كيف انت اذا‬
‫كانت عليك امراء يميتون الصلوة ويؤخرون عن وقتها قلت فما تأمرني قال ص ّ‬
‫ل‬
‫الصلوة لوقتها فان ادركتَها معهم فصل فانها لك نافلة‪.1‬‬

‫پنجم‪ :‬چون از امراي زمان فتن تعدي در اخذ زكاة واقع شود تدبير چيست؟‬
‫اخرج ابوداود عن جابر بن عتيك قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫سيأتيكم ركيب مبغصون فاذا جاؤكم فرحبوا وخلوا بينهم وبين ما يبتغون فان‬
‫عدلوا فلَنفسهم وان ظلموا فعليهم وارضوهم فان تمام زكاتكم رضاهم وليدعوا‬
‫لكم‪.2‬‬

‫واخرج ابوداود عن جرير بن عبدالله قال جاء ناس يعني من العراب الي‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم فقالوا ان ناسا ً من المصدقين يأتونا فيظلمونا‬
‫فقال ارضوا مصدقيكم قالوا يا رسول الله وان ظلمونا قال ارضوا مصدقيكم وان‬
‫ظلمتم‪.3‬‬

‫ششم‪ :‬تخلي براي عبادت در زمان اول ممنوع بود در زمان فتنه محبوب و‬
‫مطلوب شد اخرج الترمذي عن ابي هريرة قال مّر رجل من اصحاب رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم بشعب فيه عيينة من ماءٍ عذبة فاعجبته فقال لو اعتزلت‬
‫الناس فاقمت في هذا الشعب فذكر ذلك لرسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫فقال ل تفعل فان مقام احدكم في سبيل الله افضل من صلوته في بيته سبعين‬
‫عاما ً اَل تحبون ان يغفر الله لكم ويدخلكم الجنة اغزوا في سبيل الله من قاتل‬
‫في سبيل فواق ناقة‪ 4‬وجبت له الجنة‪.5‬‬

‫واخرج احمد عن ابي امامة قال خرجنا مع رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫ئ من ماءٍ وبقل فحدث نفسه باَن يقيم فيه‬ ‫في سريةٍ فمر رجل بغار فيه شی ٌ‬
‫ويتخلي من الدنيا فاستأذن رسول الله صلي الله عليه وسلم في ذلك فقال‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم اني لم ابعث باليهودية ول بالنصرانية و لكني‬
‫بعثت بالحنيفية السمحة والذي نفس محمد بيده لغدوة او روحة في سبيل الله‬
‫خيٌر من الدنيا وما فيها ولمقام احدكم في الصف خيٌر من صلة ستين سنة‪.6‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬فواق ناقه به همان لحظاتی گفته می شود که بعد از پرشدن ظرف شیر تا آوردن ظرف دیگر در‬
‫هنگام دوختن شتر پدید می آید‪ ،‬مطلب این است که اگر شخصی همین اندازه نیز در راه خدا جهاد‬
‫نماید باز هم فضیلتی بس بزرگ را کسب خواهد کرد‪.‬‬
‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪245‬‬
‫اخرج البغوي عن ابي سعيد الخدري قال قال رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم يوشك ان يكون خير مال المسلم الغنم يتبع بها شعف الجبال ومواقع‬
‫القطر يفر بدينه من الفتن‪.1‬‬

‫واخرج البغوي عن ابي هريرة قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫ة القاعد فيها خير من القائم والقائم فيها خير من الماشي والماشي‬
‫ستكون فتن ٌ‬
‫فيها خير من الساعي من تشرف لها تستشرفه فمن وجد ملجأ او معاذا فليعذبه‪.2‬‬

‫هفتم‪ :‬كسي كه بيعت بر هجرت كرده باشد تعّرب‪ 3‬در اين زمان جائز باشد‬
‫اخرج النسائي عن سلمة بن الكوع انه دخل علي الحجاج فقال يا ابن الكوع‬
‫ت قال ل ولكن رسول الله صلي الله‬ ‫ارتددت علي عقبيك وذكر كلمة معناها وبدو َ‬
‫عليه وسلم اذن لنا في البدو‪.4‬‬

‫هشتم‪ :‬امر به معروف و نهي از منكر از واجبات اسلم بود در زمان فتنه‬
‫ساقط شد اخرج الترمذي وابن ماجة عن ابي بكر الصديق رضي الله عنه قال يا‬
‫ايها الناس انكم تقرؤن هذه الية "يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم ل يضركم‬
‫من ضل اذا اهتديتم" فاني سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول ان‬
‫الناس اذا رأوا منكرا فلم يغيروه يوشك ان يعمهم الله بعقابه‪.5‬‬

‫واخرج الترمذي وابن ماجة عن ابي ثعلبة الخشني في قوله تعالي "عليكم‬
‫انفسكم ل يضركم من ضل اذا اهتديتم" قال اما والله لقد سألت عنها رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم فقال بل ايتمروا بالمعروف وتناهوا عن المنكر حتي اذا‬
‫وهوي متبعا ً ودنيا موثرةً واعجاب كل ذي رأي برأيه ورأيت امرا‬
‫ً‬ ‫ت شحا ً مطاعا ً‬
‫رأي َ‬
‫ل بد لك فعليك نفسك ودع امر العوام فان ورائكم ايام الصبر من صبر فيهن كان‬
‫كمن قبض علي الجمر‪ ،‬للعامل فيهن اجر خمسين رجل يعملون مثل عمله قالوا‬
‫يا رسول الله اجر خمسين منهم؟ قال اجر خمسين منكم‪.6‬‬

‫واخرج التزمذي عن عبدالله بن عمروبن العاص ان النبي صلي الله عليه‬


‫حثالةٍ من الناس‪ 7‬مرجت عهودهم واماناتهم‬ ‫وسلم قال كيف بك اذا ابقيت في ُ‬
‫واختلفوا فكانوا هكذا وشبك بين اصابعه قال فبم تأمرني قال عليك بما تعرف‬
‫مهم وفي رواية الزم بيتك واملك‬
‫ودع ما تنكر وعليك بخاصة نفسك واياك وعوا ّ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬بادیه نشینی (که از مدینه بیرون رود و در بادیه سکنی پذیرد)‪.‬‬


‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪ - 7‬که باقی بمانی در بین مردم کم ارزش و نادان‪.‬‬


‫‪246‬‬
‫عليك لسانك وخذ ما تعرف ودع ما تنكر وعليك بامر خاصة نفسك ودع امر‬
‫العامة‪.1‬‬

‫نهم‪ :‬چون قريش بر ملك تجاحف‪ 2‬كنند حصه از فئ نبايد گرفت اخرج ابوداود‬
‫من حديث ذي الزوائد صاحب رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول سمعت‬
‫رسول الله في حجة الوداع امر الناس ونهاهم ثم قال هل بلغت قالوا اللهم نعم‬
‫ثم قال اذا تجاحفت قريش الملك فيما بينها وعاد العطاء اوكان رشا ً فدعوه‪.3‬‬

‫دهم‪ :‬صحبت خلفاء در زمان اول سعادتي عظيم بود و در عهد فتنه احتراز از‬
‫صحبت ملوك لزم است في المشكوة عن عمر بن الخطاب رضي الله عنه قال‬
‫قال رسول الله صلي الله عليه وسلم انه تصيب امتي في آخر الزمان من‬
‫ل عرف دين الله فجاهد عليه بلسانه ويده‬ ‫سلطانهم شدائد ل ينجو منه ال رج ٌ‬
‫وقلبه فذلك الذي سبقت له السوابق ورجل عرف دين الله فصدق به ورجل‬
‫عرف دين الله فسكت عليه فان رأي من يعمل الخير احبه عليه وان رأي من‬
‫يعمل بباطل ابغضه عليه فذلك ينجو علي ابطانه كله‪.4‬‬

‫يازدهم‪ :‬امضاي قول خليفه در زمان سابق حجتي بود ودر ايام فتنه اين‬
‫معني منقطع شد‪ ،‬اخرج مسلم عن ابن مسعود قال قال رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم ما من نبي بعثه الله في امته قبلي ال كان له من امته حواريون‬
‫ب يأخذون بسنته ويقتدون بأمره ثم انها تخلُف من بعدهم خلو ٌ‬
‫ف يقولون‬ ‫واصحا ٌ‬
‫ن ومن جاهد‬‫ما ل يفعلون ويفعلون ما ليؤمرون فمن جاهدهم بيده فهو مؤم ٌ‬
‫بلسانه فهو مؤمن ومن جاهدهم بقلبه فهو مؤمن وليس وراء ذلك من اليمان‬
‫حبة خردل‪.5‬‬

‫في المشكوة عن ابن مسعود قال من كان مستنّا فليستن بمن قدمات فان‬
‫الحي ل يؤمن عليه الفتنة اولئك اصحاب محمد صلي الله عليه وسلم كانوا افضل‬
‫هذه المة ابرها قلوبا ً واعمقها علما ً واقلها تكلفا ً اختارهم الله لصحبة نبيه ولقامة‬
‫دينه فاعرفوا لهم فضلهم واتبعوهم وتمسكوا بما استطعتم من اخلقهم وسيرهم‬
‫ن‪.6‬‬
‫فانهم كانوا علي الهدي المستقيم رواه رزي ٌ‬
‫اخرج ابن ماجة عن العرباض بن سارية يقول قام فينا رسول الله صلي الله‬
‫ة وجلت منها القلوب وذرفت منها‬ ‫ة بليغ ً‬
‫عليه وسلم ذات يوم فوعظنا موعظ ً‬
‫ة مودّع فاعهد الينا بعهد فقال عليكم‬‫العيون فقيل يا رسول الله وعظتنا موعظ ً‬
‫بتقوي الله والسمع والطاعة وان عبدا ً حبشيا ً وسترون من بعدي اختلفا شديداً‬
‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬جنگ و جدال‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪247‬‬
‫فعليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين المهديين عضوا عليها بالنواجذ واياكم‬
‫ة‪.1‬‬
‫والمور المحدثات فان كل بدعةٍ ضلل ٌ‬

‫اخرج الدارمي عن العمش قال عبدالله ايها الناس انكم ستحدثون ويحدث‬
‫لكم فاذا رأيتم محدثة فعليكم بالمر الول‪.2‬‬

‫واخرج الدارمي عن سفيان عن واصل عن امرأة يقال لها عائذة قالت رأيت‬
‫ابن مسعود يوصي الرجال والنساء يقول ومن ادرك منكم من امرأة او رجل‬
‫فالسمت الول والسمت الول فاِنّا علي الفطرة‪.3‬‬

‫در آخر ايام خلفت حضرت‬ ‫ومعلوم است كه وفات عبدالله بن مسعود‬
‫عثمان رضي الله عنه واقع شد‪.‬‬

‫قوم‬
‫ٍ‬ ‫دوازدهم‪ :‬در حالت اولي خداي تعالي فرموده است‪" :‬ستُدعون الي‬
‫س شديد تقاتلونهم او يسلمون" و در حالت ثانيه آنحضرت صلي الله عليه‬ ‫اولي بأ ٍ‬
‫وسلم منع نمودند از قتال و امر مؤكد فرمودند به قعود‪ ،‬بايد ديد چه قدر فرق‬
‫است در آنكه دعوت خليفه سبب وجوب امتثال امر گردد و تحريم تخلف وآنكه‬
‫واجب باشد قعود و حرام باشد خوض در نصرت‪.‬‬

‫سيزدهم‪ :‬تضاعف اجور آنكه در اين زمان متمسك به سنت باشند اخرج‬
‫ة من سنتي قد‬‫الترمذي عن بلل بن الحارث قال قال رسول الله من احيي سن ً‬
‫اميتت بعدي فان له من الجر مثل أجور من عمل بها من غیر أن ینقص من‬
‫اجورهم شيئا‌ـً ومن ابتدع بدع َ‬
‫ة ضللةٍ ل يرضاها الله ورسوله كان عليه من الثم‬
‫مثل آثام من عمل بها ل ينقص ذلك من اوزارهم شيئاً ‪.4‬‬

‫واخرج الترمذي وابن ماجة عن ابي ثعلبه الخشني عن النبي قال فان وراءكم‬
‫ايام الصبر فمن صبر فيهن كان كمن قبض علي الجمر للعامل فيهن اجر خمسين‬
‫رجل ً يعملون مثل عمله قالوا يا رسول الله اجر خمسين منهم قال اجر خمسين‬
‫منكم‪.5‬‬

‫واخرج البغوي عن معقل بن يسار ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال‬
‫ي ‪.6‬‬
‫العبادةُ في الهَرج كهجرة ال ّ‬
‫چهاردهم‪ :‬مرگ در آن ايام بهتر باشد از زندگاني‪ ،‬عن ابي هريرة قال قال‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم اذا كان امراءكم خياركم واغنياءكم اسخياءكم‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪248‬‬
‫واموركم شوري بينكم فظهر الرض خيٌر لكم من بطنها واذا كان امراءكم‬
‫شراركم واغنياءكم بخلءكم واموركم الي نساءكم فبطن الرض خير لكم من‬
‫ظهرها‪.1‬‬

‫پانزدهم‪ :‬اظهار كلمه حق نزديك سلطان جابر افضل از جهاد باشد‪ ،‬اخرج‬
‫البغوي عن ابي امامة ان رجل قال يا رسول الله ايّ الجهاد افضل ‪-‬ورسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم يرمي الجمرة الولي‪ -‬فاعرض عنه ثم قاله عند الجمرة‬
‫الوسطي فاعرض عنه فلما رمي جمرة العقبة ووضع رجله في الغرز‪ 2‬قال اين‬
‫السائل قال انا ذا يا رسول الله صلي الله عليه وسلم قال افضل الجهاد من قال‬
‫جابر‪.3‬‬
‫ٍ‬ ‫ن‬
‫كلمة حق عند سلطا ٍ‬
‫باز وقائع عجبيه واقع شد كه به لسان حال دللت كردند بر آنكه بعد از اين‬
‫ت النبي‬
‫تاريخ بركات ايام نبوت مختفي شد‪ ،‬في المشكوة عن ابي هريرة قال اتي ُ‬
‫ت فقلت يا رسول الله ادع الله فيهن بالبركة فضمهن‬ ‫صلي الله عليه وسلم بتمرا ٍ‬
‫مزوَدك كلما اردت ان تأخذ منه‬ ‫ثم دعا لي فيهم بالبركة قال خذهن فاجعلهن في ِ‬
‫ت من ذلك التمر كذا وكذا من‬ ‫شیئا فادخل فيه يدك فخذه ول تنثره نثرا ً فقد حمل ُ‬
‫وسق في سبيل الله فكنا نأكل منه ونطعم وكان ل يفارق حقوي‪ 4‬حتي كان يوم‬
‫قتل عثمان فانه انقطع وقد قال ابوهريرة في ذلك يوم قتل عثمان‪:‬‬

‫م ولي اليوم همان‬


‫للناس ه ٌ‬
‫هم الجراب وهم الشيخ عثمان‪.5‬‬

‫اخرج البخاري عن نافع عن ابن عمر قال اتخذ رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم خاتما ً من ورق وكان في يده ثم كان بعد ُ في يد ابي بكر ثم كان بعد في يد‬
‫شه محمد رسول‬ ‫عمر ثم كان بعد في يد عثمان حتي وقع بعد في بير اريس نق ُ‬
‫الله‪.6‬‬

‫واخرج البخاري عن انس رضي الله عنه قال كان خاتم النبي صلي الله عليه‬
‫وسلم في يده وفي ید ابي بكر بعده وفي يد عمر بعد ابي بكرٍ قال فلما كان‬
‫عثمان جلس علي بير اريس فاَخرج الخاتم فجعل يعبث به فسقط قال فاختلفنا‬
‫ثلثة ايام ٍ مع عثمان فنزح البير فلم يجده‪.7‬‬

‫‪1‬‬

‫‪ - 2‬پای خود را بر پالن شتر گذاشت (و می خواست آن را سوار شود)‪.‬‬


‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬و آن توشه دان هیچگاه از کمر من جدا نمی شد‪.‬‬


‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪249‬‬
‫واخرج ابوعمر قال قام عامر بن ربيعة يصلي من الليل حين نشب الناس في‬
‫الطعن علي عثمان فصلي من الليل ثم نام فاَتي في المنام فقيل له قم فاسال‬
‫الله ان يعيذك من الفتنة التي اعاذ منها صالح عباده فقام فصلي ودعا ثم اشتكي‬
‫فما خرج بعد ال بجنازته‪.1‬‬

‫اخرج ابويعلي من اقوال السيد المجتبي الحسن بن علي رضي الله عنهما انه‬
‫قام خطيبا فقال ايها للناس رأيت البارحة في منامي عجبا ً رأيت الرب تعالي فوق‬
‫عرشه فجاء رسول الله صلي الله عليه وسلم حتي قام عند قائمةٍ من قوائم‬
‫العرش فجاء ابوبكر فوضع يده علي منكب رسول الله صلي الله عليه وسلم ثم‬
‫جاء عمر فوضع يده علي منكب ابي بكر ثم جاء عثمان فكان بيده رأسه فقال‬
‫سل عبادك فيم قتلوني فانبعث من السماء ميزابان من دم ٍ في الرض قال فقيل‬
‫ي ال تري ما يحدث به الحسن؟ قال‪ :‬يحدّث بما رأي‪.2‬‬‫لعل ٍ‬
‫اخرج ابوعمر عن سعيد بن المسيب ان زيد بن خارجة توفي زمن عثمان‬
‫ة في صدره ثم تكلم فقال‪ :‬احمد احمد‬ ‫عفان فسجي بثوب ثم انهم سمعوا جلجل ً‬
‫في الكتاب الول‪ ،‬صدق ابوبكر الصديق الضعيف في نفسه القوي في امر الله‬
‫في الكتاب الول‪ ،‬صدق صدق عمر بن الخطاب القوي المين في الكتاب الول‪،‬‬
‫ع وبقيت سنتان اتت الفتن‬ ‫صدق صدق عثمان بن عفان علي منهاجهم‪ ،‬مضت ارب ٌ‬
‫واكل الشديد الضعيف وقامت الساعة وسيأتيكم خبر بير اريس وما بيراريس ثم‬
‫هلك رجل من بني خطم فسجي بثوب فسمعوا جلجلة في صدره ثم تكلم فقال‬
‫ان اخا بني الحارث بن الخزرج صدق صدق ومر قول سعيد بن المسيب قريبا ً في‬
‫ذهاب الصالحين بسبب الفتن‪.3‬‬

‫باز احبار اهل كتاب به اين مضمون خبر دادند‪ :‬اخرج الطبراني ان عمر بن‬
‫ة قرن من حديدٍ‬ ‫الخطاب قال لكعب الحبار كيف تجد ُ نعتي في التوراة قال خليف ٌ‬
‫ف في الله لومة لئم ثم يكون من بعدك خليفة تقتله امة‬ ‫اميٌر شديد ٌ ل يخا ُ‬
‫ظالمون ثم يقع البلء بعده‪.4‬‬

‫وفي الرياض عن كعب قال والذي نفسي بيده ان في كتاب الله المنزل‬
‫محمد صلي الله عليه وسلم ابوبكر الصديق عمر الفاروق عثمان المين فالله‬
‫الله يا معاويه في امر هذه المة ثم نادي الثانية ان في كتاب الله المنزل ثم اعاد‬
‫الثالثة‪.5‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪250‬‬
‫اخرج ابوعمر في الستيعاب عن عبدالله بن سلم قال لقد فتح الناس علي‬
‫انفسهم بقتل عثمان باب فتنةٍ ل يتغلّق عليهم الي قيام الساعة‪.6‬‬

‫واخرج ابوبكر عن يوسف بن عبدالله بن سلم عن ابيه قال لتسلوا سيوفكم‬


‫فلئن سللتموها ل تغمد الي يوم القيامة‪.2‬‬

‫اخرج احمد عن جرير في قصة بعث رسول الله صلي الله عليه وسلم اياه‬
‫الي اليمن حتي قال ثم لقيت ذاعمرو فقال لي يا جرير انكم لن تزالوا بخير ما اذا‬
‫هلك اميٌر تأمرتم في آخر واذا كانت بالسيف غضبتم غضب الملوك ورضيتم رضي‬
‫الملوك‪.3‬‬

‫عظَم‬‫باز اصحاب آنحضرت رسول الله صلي الله عليه وسلم خبر دادند به ِ‬
‫اين قصيه و رقت نمودند‪ ،‬اخرج ابوبكر عن ابي سعيد مولي ابن مسعود قال قال‬
‫عبدالله‪ :‬والله لئن قتلوا عثمان ل يصيبوا منه خلفاً ‪.4‬‬

‫اخرج البغوي قال ابوالدرداء‪ :‬ان الناس كانوا ورقا ً ل شوك فيه فاَصبحوا‬
‫شوكا ً ل ورق فيه‪.5‬‬

‫ي امير عثمان علي الصنعاء خطب يوم بلغه‬ ‫اخرج ابوعمر ان ثمامة ابن عد ٍ‬
‫موت عثمان فاطال البكاء ثم قال هذا حين انتزعت خلفة النبوة من امة محمد‬
‫ة من غلب علي شئ اكله‪.6‬‬‫صلي الله عليه وسلم وصارت ملكا ً وجبري ً‬

‫سخن در بيان اختلف زمان سابق و لحق به طول انجاميد و نزديك آمد كه‬
‫رشته ترتيب از هم گسته شود‬

‫سخن از حد خود بگذشت بس كن‬

‫نفس شد آتشين ضبط نفس كن‬

‫اكنون به اصل مقصد عود كنيم به نقل متواتر كه در شرعيات نقلي معتمد تر‬
‫از آن يافته نمي شود به ثبوت پيوسته كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم فتنهء‬
‫را كه نزديك مقتل حضرت عثمان پيدا شد مطمح اشاره ساخته اند و آن را به‬
‫تفصيلي كه زياده از آن در شرائع يافته نشود بيان فرموده اند و آن را حد فاصل‬
‫نهاده اند در ميان زمان خير و زمان شر و گواهي داده اند كه در آن وقت خلفت‬
‫علي منهاج النبوة منقطع شود ملك عضوض پديد آيد و معني لفظ عضوض دللت‬

‫‪6‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪251‬‬
‫مي كند بر حروب و مقاتلت و جهيدن يكي بر ديگري و منازعت يكي با ديگري‬
‫در ملك؛ و لهذا در احاديث بسيار خلفاي ثلثه را در يك حكم جمع كردند تا آنكه‬
‫ظن قوي به هم رسيد كه هر سه بزرگ في مرتبة من المراتب متفق اند و غير‬
‫ايشان در آن مرتبه شريك ايشان نيست و در بعض احاديث لفظي كه مشعر به‬
‫انقطاع خلفت باشد ارشاد فرمودند و در حديث تحرك جبل به روايت حضرت‬
‫عثمان و انس ذكر هر سه بزرگ رفت‪ .‬و در قصهء حائط به روايت ابوموسي‬
‫مذكور هر سه فقط‪ .‬و در حديث وزن با امت به روايت جمعي ذكر هر سه و در‬
‫بعض الفاظ ثم رفع الميزان‪ .‬و در روياي ظله همچنان‪ .‬و در حديث ابن عمر كنا‬
‫نخيّر‪ ...‬بيان همين سه بزرگ بعد از آن ابن عمر گفته است نَسكُت‪ .‬و در روياي‬
‫نوط بعضهم ببعض ذكر همين هر سه‪ .‬و در رؤياي دلوٍ دلي من السماء مذكور هر‬
‫سه و در مرتبه چهارم انتشاط عرقُوَه ظاهر گرديد‪ .‬و در قصه سوال مصطلق‬
‫بعد ذكر هر سه فتبا ً لكم‪ .‬و در قصهء تأسيس مسجد و وضع احجار به لفظ حصر‬
‫كه هم الخلفاء وارد شد‪ .‬و در قصهء اشتراي قلئص بعد ذكر هر سه عزيز گفته‬
‫شد فتبا ً لك‪ .‬و در قصهء تسبيح حصي بر همين سه كس اكتفا رفت‪ .‬و در قصه‬
‫تزول رحي السلم زماني معين گشت كه به ابلغ وجه برين فتنه دللت نمودند‬
‫بعد از آن فرمودند فان يهلكوا فسبيل من هلك وان يقم لهم دينهم يقم لهم‬
‫سبعين عاما ً قال البغوي اراد بالدين الملك قال ابوسليمان ويشبه ان يكون اريد‬
‫بهذا ملك بني امية وانتقاله عنهم الي بني العباس وكان ما بين ان استقرالملك‬
‫لبني امية الي ان ظهرت الدعاة بخراسان وضعف امر بني امية ودخل الوهن فيه‬
‫ة و در حديث الخلفة بالمدينة والملك بالشام تعيین مكان‬
‫نحوا من سبعين سن ً‬
‫واقع شد الي غير ذلك مما ل يحصي ‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫باقي ماند آن كه در حديث ابي بكره ثقفي وارد شد الخلفة بعدي ثلثون‬
‫ة‪ 2‬حقيقت معني آن نيز ببايد دانست كه خلفت خاصه منتظمه مركب است از‬ ‫سن ً‬
‫دو وصف‪ .‬وصف اول وجود خليفه خاص و وصف ثاني نفاذ تصرف و اجتماع كلمه‬
‫مسلمين‪ ،‬و انتفاء مجموع حاصل مي شود به نفي يكي از اين دو وصف و به نفي‬
‫هر دو معا ً و حكمت الهي مقتضي تدريج است‪ 3‬بين كل ضدين پس در حالت‬
‫اولي اين مجموع مفقود شد به فقد وصف اجتماع كلمه مسلمين و عدم انتظام‬
‫ملك پس حضرت مرتضي به صفات كاملهء خلفت خاصه اتصاف داشتند و‬
‫خلفت ايشان شرعا ً منعقد شد ليكن فرقت مسلمين پديدار گشت و تصرف‬
‫ايشان در انتظار ارض نفاذ نيافت چنانكه بادشاهي عادل مدرسي را در مدرسه‬
‫نصب مي فرمايد و طلبه علم را امر كند كه از جناب او استفاده كنند ليكن طلبه‬
‫علم را به اتفاقات بسيار كه بعض آن به اختيار ايشان باشد و بعض بغير اختيار‬
‫وجود استفاده بالفعل صورت نه گرفت در اين وقت هر دو استعمال صحيح باشد‬
‫‪ - 1‬تخریج همه ی این احادیث گذشت‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬یعنی مقتضای حکمت الهی اینست که بعد از مفقود شدن یک ضد‪ ،‬ضد دیگر بل فاصله جای آن را‬
‫نمی گیرد بلکه پس از گذشت فاصله ای از زمان این ضد به وجود می آید؛ لهذا پس از خلفت خاصه‬
‫کامله‬
‫‪252‬‬
‫مي توان گفت در اين مدرسه مدرس هست اما مردم بر وي نمي خوانند و جمع‬
‫نمي شوند و نيز مي توان گفت كه در اين مدرسه مدرسي نيست يعني متصف‬
‫به درس بالفعل فيما نحن فيه‪ ،‬هم چنان خليفه خاص متصف به اوصاف كامله‬
‫موجود است و خلفت او بالفعل نيست ثانيا ً مردم مجتمع شدند و فرقت از ميان‬
‫ة علي‬ ‫برخاست ليكن خليفه به اوصاف معتبره در خليفه خاص متصف نبود هُدن ٌ‬
‫دخن همين معني دارد و در فتنه ثانيه نه اتصاف به اوصاف خلفت خاصه بود و‬
‫نه اجتماع مسلمين مردم شذر و ندر رفتند و هر يكي دعوي خلفت نمود و جنود‬
‫مجنّده پيدا شدند دعاة علي ابواب جهنم حكايت اين فرقه است بعد از آن چون‬
‫عبدالملك (اموی) تسلط يافت فرقت از ميان رفت و احكام خلفت جابره كه‬
‫آنحضرت صلي الله عليه وسلم در چندين احاديث تشريع آن فرموده بودند بر‬
‫منصه ظهور آمد‪ .‬اين مسئله كسي را كه جمله ی صالحه از احاديث ياد دارد و‬
‫سليقه ی تطبيق بعض با بعض و فرود آوردن هر چيزي در محل آن داشته باشد‬
‫مقطوع به است و اگر شخصي سليقه استنباط احكام از احاديث متفرقه نداشته‬
‫باشد مي بايد كه خود را از دخول در معارك استنباط معذور دارد و كسي كه‬
‫دانسته را ندانسته مي نمايد و ديده را ناديده و شنيده را ناشنيده بسبب داء‬
‫خفي كه يُعرف القوال بالرجال ول يعرف الرجال بالقوال بحث ما با او نيست و‬
‫خطاب ما متوجه به او نه‪.‬‬

‫چون اين مبحث تمام شد تنبيهاتي چند بنويسيم و مقصد را بر آن ختم‬


‫نمائيم‪.‬‬

‫تنبيه اول سبب حقيقي در تغيیر احوال عالم و اختلف زمان سابق و لحق‪:‬‬

‫اراده حضرت مبدأ است كه هر طبقه را به وصفي مخصوص ساخته است و‬


‫در هر زماني حكمي جاري فرموده كه كل يوم هو في شأن در ازل الزال‬
‫سلسهء كائنات در عنايت اُولي مبسوط ساخته اند و در هر موضعي وصفي‬
‫خاص و وصفي معين نهاده اند و آن را اصل ً تغيير و تبديل نتواند بود مايبدل‬
‫القول لديّ وما انا بظلم ٍ للعبيد‪.‬‬

‫و تشريع عبارت از آن است كه تظالم در افراد بشر شائع شود به وجهي كه‬
‫انتظام عالم بر هم خورد و اعمال سيئه و اخلق رذيله در ميان ايشان فاش گردد‬
‫به نحوي كه اگر بهمين كيفيت از عالم انتقال كنند همه معذب شوند ال ما شاء‬
‫الله‪ ،‬و غيرالله را عبادت نمايند تا آنكه غيرت الهي بجوشد و مدبر السموات‬
‫والرض رحمتي در حق ايشان اراده ميفرمايد و در قلب ازكي خلق الله واعدل‬
‫ايشان داعيه ارشاد اندازد و قوانيني مبسوط سازد كه موجب صلح ايشان گردد‪.‬‬

‫بالجمله حكم اين عنايت موزع بر آجال غالب تر است بر حكم تشريع پس‬
‫اگر اصلح عالم خواهند به بعث پيغامبري يا نصب خليفه راشدي آن را موقوف‬
‫ب و اگر‬
‫ميگذارند تا آن اجزاي زمان كه مناسب بعث و نصب باشد لكل اجل كتا ٌ‬
‫عقوبت كفار خواهند اين نيست كه به غير تراخي عقوبت كنند بلكه انتظار اجل‬
‫موعود نمايند‪.‬‬

‫‪253‬‬
‫مصرع‪ :‬مهلتي بايست تا خون شير شد‪.‬‬

‫باز عقوبت گوناگون مي باشد بر قواعد عنايت موزعه به آجال و چون تشريع‬
‫ضوابطي خواهند كه سبب عدل باشد در ميان افراد بني آدم نظر كنند به جبلت‬
‫اين قوم و به مقتضاي مقدرات آن زمان پس اصلح هيأت فاسده به وجهي‬
‫فرمايند كه از مقتضاي عنايت بيرون نرود تغييرات عالم و بعث انبياء و نصب‬
‫گ همان عنايت است كه منبسط‬ ‫خلفاء راشدين و تسليط ملوك جابره همه نيرن ِ‬
‫است بر اجزاء زمان و موزع است بر قرون و طبقات‪ .‬تشريع ابطال آن حكمت‬
‫خرْم ِ آن نظام آري چون زمان بعثت آمد تدبير الهي پيغامبر را‬
‫نخواهد كرد و نه َ‬
‫جارحه فيوض خواهد ساخت و چون نصب خليفه راشد رسيد تدبير الهي آن‬
‫خليفه را جارحهء خود در اتمام مواعيد پيغامبر خواهد گردانيد و در هر زماني‬
‫شريعتي كه مصلحت آن زمان است معين خواهد فرمود؛ لهذا آنحضرت صلي‬
‫الله عليه وسلم بيان شريعت زمان خود فرمودند بعد از آن حكم ايام فتن نيز‬
‫ارشاد نمودند و اين مسأله ايست بس دقيق اگر آنرا در دل بندهء انداختند حل‬
‫بسياري از مشكلت خواهد شد و ال عقدها افتاد كه حل آن بس مشكل گشت و‬
‫وضعي كه به حسب ظاهر تدبير اين تغيير بران دائر است فقد خليفه راشد‬
‫است؛ زيرا كه خليفه را گردشهائي زمانه و معني تغیير و سبب آن و معالجه كه‬
‫به سبب آن تغير رسوم و اوضاع تواند شد و حميه كه ترك آن موجب چندين‬
‫مرض زمانه خواهد بود تعليم مي فرمايند و دست او را كشاده ميسازند در‬
‫تصرف تا رياست عالم بر وي راست شود چنانكه طبيب حاذق تدبير صحت‬
‫مريض و ازاله مواد مرض او مي نمايد و حميه مي فرمايد همچنان اين خليفه‬
‫راشد جلب صحت طبيعت عالم ميكند و ازاله ماده مرض مي سازد و ارشاد‬
‫حميه مي نمايد و اين همه از كلم خليفه راشد اشارات او مي تراود كل اناءٍ‬
‫يترشح بما فيه غير خليفه هر چند ولي باشد از اولياء الله باين تدبير نطق نمي‬
‫كند واگر بكند تصرف در خلق بر وفق آن نمي تواند‪.‬‬

‫هر كسي را بهر كاري ساختند‬

‫ميل آن را در دلش انداختند‬

‫ن مرد و حركات و سكنات او مي شناسد كه اين‬ ‫داننده اين رمزي از سخ ِ‬


‫همه از كجاست‪ ،‬و شخص نادان علمي را به عملي مخلوط مي گرداند و رمز را‬
‫به رمزي و منصبي را به منصبي و بعد از آن وجود اخلق شهويه و سبعيه كه در‬
‫نفوس غير معتدله مخلوق شده و كثرت مال آن رذائل را از قوت به فعل آورده‬
‫كه "ان النسان ليطغي ان رآه استغني" يا اعجاب كل ذي رأي برأيه اگر چه حق‬
‫طلب در خاطر او مسئول شده باشد جنس اول را فتنه مال گويند و جنس ثاني‬
‫را به هوا تسميه نمايند‪ .‬آنحضرت در بسياري از احاديث از آن دو جنس خبر‬
‫دادند‪.‬‬

‫اخرج ابن ماجة عن انس بن مالك قال قيل يا رسول الله متي نترك المر‬
‫بالمعرف والنهي عن المنكر قال اذا ظهر فيكم ما ظهر في المم قبلكم قلنا يا‬

‫‪254‬‬
‫رسول الله وما ظهر في المم قبلنا قال الملك في صغاركم والفاحشة في‬
‫كباركم والعلم في رذالتكم قال زيد تفسير معني قول النبي صلي الله عليه‬
‫وسلم والعلم في الفساق‪.1‬‬

‫واخرج الدارمي عن حية بنت ابي حية عن ابي بكر الصديق في قصة طويلةٍ‬
‫ت غزونا خثعما ً وغزوة بعضنا بعضا ً في الجاهلية وما جاء الله به من‬
‫قالت فذكر ُ‬
‫اللفة واطناب الفساطيط فقلت يا عبدالله حتي متي تري امر الناس هذا قال ما‬
‫استقامت الئمة قلت ما الئمة قال ما رأيت السيد يكون في الحواء فيتبعونه‬
‫ويطيعونه فما استقام اولئك‪.2‬‬

‫واخرج ابن ماجه عن عياض بن عبدالله انه سمع ابا سعيد الخدري يقول قام‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم فخطب الناس فقال ل والله ما اخشي عليكم‬
‫ل يا رسول الله ايأتي‬‫ايها الناس اِل ما يُخرج الله لكم من زهرة الدنيا فقال له رج ٌ‬
‫ة ثم قال كيف قلت قال قلت وهل يأتي‬ ‫مت رسول الله ساع ً‬ ‫ص َ‬
‫الخير بالشر ف َ‬
‫الخير بالشر فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم ان الخير ل يأتي ال بخير او‬
‫م ال آكلة الخضر اكلَت حتي اذا‬‫ن كل ماينبت الربيع يقتل حبطا ً او يُل ّ‬‫خير هو ا ّ‬
‫امتلت خاصرتاها استقبلت الشمس فثلطت وبالت ثم اجتّرت فعادت فاكلت فمن‬
‫يأخذ مال ً بحقه يبارك له ومن يأخذ مال ً بغير حقه فمثَله كمثل الذي يأكل ول‬
‫يشبع‪.3‬‬

‫واخرج ابن ماجة عن عبدالله بن عمرو بن العاص عن رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم انه قال اذا فتحت عليكم خزائن فارس والروم ايّ قوم انتم؟ قال‬
‫عبدالرحمن بن عوف نكون كما امَرنا الله‪ .‬قال رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫او غير ذلك تتنافسون ثم تتحاسدون ثم تتدابرون ثم تتباغضون او نحو ذلك ثم‬
‫ض‪.4‬‬
‫تنطقون في مساكين المهاجرين فتجعلون بعضهم علي رقاب بع ٍ‬
‫واخرج ابن ماجة عن عروة بن الزبير ان المسوَر بن مخرمة اخبره عن عمرو‬
‫بن عوف وكان شهد بدرا ً مع رسول الله صلي الله عليه وسلم ان رسول الله‬
‫جزيتها وكان‬
‫صلي الله عليه وسلم بعث ابا عبيدة بن الجراح الي البحرين يأتي ب ِ‬
‫مرعليهم العلء الحضرمي‬ ‫النبي صلي الله عليه وسلم هو صالح اهل البحرين وا ّ‬
‫ت النصار بقدوم ابي عبيدة فوافوا صلة‬ ‫فقدم ابوعبيدة بمال من البحرين فسمع ِ‬
‫الفجر مع رسول الله صلي الله عليه وسلم فلما صلي رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم انصرف فتعرضوا له فتبسم رسول الله حين رآهم ثم قال اظنكم انكم‬
‫سمعتم ان ابا عبيدة قدم بشئ من البحرين قالوا اجل يا رسول الله قال ابشروا‬
‫ملوا ما يسّركم فوالله ما الفقر اخشي عليكم ولكني اخشي عليكم ان تبسط‬ ‫وا ّ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪255‬‬
‫الدنيا كما بسطت علي من كان قبلكم فتنافسوها كما تنافسوها فتهلككم كما‬
‫اهلكتهم‪.1‬‬

‫وفي المشكوة انه سيخرج في امتي اقوام تتجاري بهم تلك الهواء كما‬
‫تتجاري الكلب لصاحبه ل يبقي منه عرقٌ ول مفص ٌ‬
‫ل ال دخله‪.2‬‬

‫تنبيه دوم گمان مبر كه در زمان شرور همه كس شرير بوده اند وعنايت هاي‬
‫الهي در تهذيب نفوس بيكار افتاد بلكه اينجا اسرار عجيب است‪.‬‬

‫عيب مي جمله بگفتي هنرش نيز بگو‬

‫نفي حكمت مكن از بهر دل عامي چند‬

‫در هر زمانه طائفه را مهبط انوار و بركات ساخته اند‪ .‬اخرج مسلم برواية‬
‫جماعة ل تزال طائفة من امتي قائمة باَمر الله ل يضرهم من خذلهم او خالفهم‬
‫حتي يأتي امر الله و هم ظاهرون علي الناس‪.3‬‬

‫اخرج ابن ماجة عن ابي هريرة قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ان‬
‫السلم بدأ غريبا ً وسيعود غريبا ً فطوبي للغرباءِ‪.4‬‬

‫واخرج ابن ماجة عن انس بن مالك ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال‬
‫ان السلم بدأ غريبا ً وسيعود غريبا ً فطوبي للغرباءِ‪.5‬‬

‫واخرج ابن ماجة عن عبدالله قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ان‬
‫‪6‬‬
‫من الغرباء قال النُّّزاع‬
‫السلم بدأ غريبا ً وسيعود غريبا ً فطوبي للغرباء قال قيل و َ‬
‫من القبائل‪.7‬‬

‫واخرج ابن ماجة عن عمر بن الخطاب انه خرج يوما ً الي مسجد رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم فوجد معاذ بن جبل قاعدا عند قبر النبي صلي الله عليه‬
‫ئ سمعته من رسول الله صلي الله‬ ‫وسلم يبكي‪ .‬فقال ما يبكيك؟ قال يبكيني شی ٌ‬
‫عليه وسلم سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول ان يسير الرياء شر ٌ‬
‫ك‬
‫وان من عادي لله وليا ً فقد بارز الله بالمحاربة‪ ،‬ان الله يحب البرار التقياء‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪ - 6‬کسانی که قبائل خویش را ترک کرده و به خدمت رسول الله آمده باشند‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫‪256‬‬
‫الخفياء الذين اذا غابوا لم يُفتقدوا وان حضروا لم يدعوا ولم يعرفوا‪ ،‬قلوبهم‬
‫مصابيح الهدي يخرجون من كل غبراء مظلمة‪.1‬‬

‫و هر چند در اين زمانه اين مردم كمياب اند اما به وجهي از وجوه بهتر اند از‬
‫اشخاص بسياري از زمان سابق‪.‬‬

‫ة وغيرهما عن ابي ثعلبة الخشني في حديث طويل‬ ‫اخرج الترمذي وابن ماج ُ‬
‫آخره فاِن وراءكم ايام الصبر فمن صبَر فيهن كان كمن قبض علي الجمر للعامل‬
‫فيهن اجر خمسين رجل يعملون مثل عمله قالوا يا رسول الله اجر خمسين‬
‫منهم؟ قال اجر خمسين منكم‪.2‬‬

‫وفي المشكوة عن حذيفة قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫ب اُشربها نُكتت فيه‬ ‫يقول‪ :‬تُعرض الفتن علي القلوب كالحصير عُودا ً عودا ً فايّ قل ٍ‬
‫نكتة سوداءُ وايّ قلب انكرها فيه نكتة بيضاء حتي تصير علي قلبين ابيض مثل‬
‫مرباداً ‪ 3‬كالكوز‬
‫الصفا فل تضره فتنة ما دامت السموات والرض والخر اسود ُ‬
‫مجخياً ‪ 4‬ل يعرف معروفا ً ول ينكر منكرا ً ال ما اشرب من هواه اخرجه مسلم ‪.‬‬
‫‪5‬‬

‫باز آنحضرت صلي الله عليه وسلم اين غريبان را كه در هر طبقه اقل قليل‬
‫مي باشند تقسيم فرمودند به پنج طبقه و در هر طبقه خاصيتي نهادند معني اين‬
‫كلم به غايت دقيق است‪.‬‬

‫اخرج ابن ماجة عن انس بن مالك عن رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫قال‪ :‬اُمتي علي خمس طبقات فاَربعون سنة اه ُ‬
‫ل بِّرٍ وتقوي ثم الذين يلونهم الي‬
‫عشرين ومائةٍ‪ ،‬اهل تراحم وتواصل ثم الذين يلونهم الي ستين ومائةٍ‪ ،‬اهل تدابر‬
‫وتقاطع‪ ،‬ثم الهرج الهرج النجا النجا‪.6‬‬

‫وفي رواية عنه قال رسول الله صلي الله عليه وسلم امتي علي خمس‬
‫ن‬‫طبقات كل طبقة اربعون عاما ً فاما طبقتي وطبقة اصحابي فاهل علم ٍ وايما ٍ‬
‫واما الطبقة الثانية ما بين الربعين الي الثمانين فاهل بر وتقوي ثم ذكر نحوه‪.7‬‬

‫تفصيل اين اجمال آنكه در هر زمان جمعي بر سنت سنيه قائم خواهند بود‬
‫ُ‬
‫وان قل ّوا باز اين قائمين علي الحق بر يك صفت نيستند در هر طبقه وجه قرب‬
‫ديگر خواهد بود و صورت قيام بر سنت سنيه ديگر‪ .‬طبقه اولي چهل سال است‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬غبار آلود‪.‬‬

‫‪ -‬کوزه ای که در آن آب قرار نگیرند‪.‬‬ ‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪257‬‬
‫از هجرت حضرت خير البشر صلي الله عليه وسلم تا وفات حضرت مرتضي‬
‫رضي الله عنه و وجه قرب در اين طبقه ايمان و علم است يعني قوت تصديق‬
‫شرائع و اعتناء تمام به حفظ مسموعات از جناب آنحضرت صلي الله عليه‬
‫وسلم و آن را غنيمت كبري دانستن و از همه گسستن و بجانب او متوجه شدن‪،‬‬
‫و اصل در اين وجه آنست كه قبل مبعث آنحضرت صلي الله عليه وسلم عالم به‬
‫كفر و جاهليت مملو شده بود و اوضاع فاسده ظاهر و باطن ايشان را در گرفته‬
‫و هيآت دنيه خسيسه دل ايشان را مشغوف ساخته ناگهان مدبّر السموات‬
‫والرض داعيه هدايت در قلب شريف آنحضرت صلي الله عليه وسلم فرو ريخت‬
‫و علومي كه اهتدا به آن تواند بود بر قلب مبارك وي صلي الله عليه وسلم نازل‬
‫فرمود هر كرا فطرت سليمه بود آن داعيه در دل او منطبع شد و آن علم در‬
‫عقل او منعكس گشت و آن جماعه سليم الفطرة بر منازل شتي بوده اند طائفه‬
‫ی مخلوق بر استعدادي كه شبيه به استعداد انبياء بود و نمونه نبوت در جوهر‬
‫طبيعت ايشان مودَع ايشان سر دفتر امت آمدند و به شهادت دل آن داعيه و آن‬
‫علوم را تلقي نموده اند و پاره ی از تحقيق نصيب ايشان شد و طائفه ای‬
‫استعداد تقليد تمام داشتند وقبول انعكاس آن داعيه وآن علوم نمودند وحصه ی‬
‫از سعادت يافتند وكل ً وعد الله الحسني هر كه از انطباع دورتر از اين رحمت‬
‫كامله محروم تر‪ ،‬اينجا اعمال و اخلق مقصود بالتبع بود و ملحوظ بالعرض‪.‬‬

‫و در طبقه ثانيه وجه قرب عمل به شرائع اسلميه بود فرائض آن و نوافل آن و‬
‫اجتناب از محرمات و مكروهات و دل ايشان ار همه گسسته به اين اعمال‬
‫متوجه شد از اين اعمال نوري برخاست و بر دل ايشان مستولي گشت بر آن‬
‫نور بودند و همراه آن نور گذشتند وهم اهل البر والتقوي‪.‬‬

‫و در طبقه ثالثه اعمال خير بر سبيل عادت و ريا فاش شد و هر كس و ناكس به‬
‫صور اعمال متلبس گشت و فرق در ميان محق و مبطل به اعتبار صورت اعمال‬
‫نماند هر كه بر حسن اخلق و لين جانب و صفائي دل مفطور بود نور اين اعمال‬
‫تنوير و تهذيب او نمود‪ ،‬و هر كه چنين نبود صرف اعمال او را به اين قرب نه‬
‫رسانيد؛ زيرا كه اعمال ايشان از نيت قويه بر نخاست و نور آن اعمال به قلب‬
‫آن جماعه عائد نشد و هر كه بر اين صفت بود موانع قبول اعمال را نتوانست از‬
‫خود دفع كردن بخلف طبقه پيشين كه مساهلت در نيت عادت آن قوم نبود و‬
‫ريا در اعمال رسم ايشان نه وهم اهل التواصل والتراحم‪.‬‬

‫و در طبقهء رابعه اوضاع فاسده و نيات كاسده ظاهر تر شد نور اعمال بدون‬
‫گوشه گيري و خلوت نشيني و انقطاع از قبائل و عشائر و از صحبت خلق دور‬
‫شدن ميسر نگشت هر كه در اين طبقه نوري حاصل كرد بغير اعتزال و ترك‬
‫صحبت با انام دستش نداد وهم اهل التدابر والتقاطع‪.‬‬

‫و در طبقهء خامسه دوره برگشت و نظر الهي بر ملكات نفس افتاد كه با اعمال‬
‫و اذكار مكسوب ميگردد و در جذر لطيفه عقل و نفس و قلب پاي محكم مي‬
‫كند وهم اهل المقامات والحوال‪.‬‬

‫‪258‬‬
‫و همچنين در هر طبقه وصفي كه مدار نظر الهي همان ميباشد علیحده است‬
‫والكلم في هذا يطول ولنقتصر ههنا علي تفسير الطبقات الخمس‪.‬‬

‫از اين مبحث ميتوان شناخت كه عبدالله بن عمر‪ ،‬عبدالله بن عباس وعائشه‬
‫صديقه وامثال ايشان رضي الله عنهم در كدام منزلت بوده اند و سعيد بن‬
‫المسيب و فقهاي سبعه و معاصر ايشان در كدام مرتبه‪.‬‬

‫تنبيه سوم بايد دانست كه معاويه بن ابي سفيان رضي الله عنه يكي از‬
‫اصحاب آنحضرت بود صلي الله عليه وسلم و صاحب فضيلت جليله در زمره‬
‫صحابه رضوان الله عليهم زنهار در حق او سوء ظن نكني و در ورطهء سب او‬
‫نه افتي تا مرتكب حرام نشوي اخرج ابوداود عن ابي سعيد قال قال رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم ل تسبوا اصحابي فوالذي نفسي بيده لو انفق احدكم مثل‬
‫احد ذهبا ً ما بلغ ُ‬
‫مد ّ احدهم ول نصيفه‪.1‬‬

‫واخرج ابوداود عن ابي بكرة قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم‬
‫للحسن بن علي ان ابني هذا سيد ٌ واني ارجو ان يصلح الله به بين فئتين من‬
‫امتي وفي رواية لعل الله ان يصلح به بين فئتين من المسلمين عظيمتين‪.2‬‬

‫واخرج الترمذي من حديث عبدالرحمن بن عميرة وكان من اصحاب رسول‬


‫الله صلي الله عليه وسلم عن النبي صلي الله عليه وسلم انه قال لمعاوية اللهم‬
‫اجعله هاديا ً مهديا ً واهد به‪.3‬‬

‫واخرج ابن سعد وابن عساكر عن سلمة بن مخلد قال سمعت النبي صلي‬
‫الله عليه وسلم يقول لمعاوية اللهم علمه الكتاب ومكن له في البلد وقه‬
‫العذاب‪.4‬‬

‫واخرج الترمذي من حديث عمير بن سعيد سمعت النبي صلي الله عليه‬
‫وسلم يقول‪ :‬اللهم اهد به‪.5‬‬

‫و عقل نيز برآن دللت مي كند؛ زيرا كه از طرق كثيره معلوم شد كه‬
‫آنحضرت صلي الله عليه وسلم معلوم فرمودند كه وي (معاویه ) في وقت من‬
‫الوقات خليفه خواهد شد و آنحضرت چون شفقت وافره بر امت داشتند كما‬
‫م‪ "6‬پس رأفت كامله آنجناب‬‫ف رحي ٌ‬
‫ص عليكم بالمؤمنين رئو ٌ‬
‫قال الله تعالي‪" :‬حري ٌ‬
‫صلي الله عليه وسلم به نسبت امت اقتضا فرمود كه خليفه ی ايشان را دعا به‬
‫هدايت واهتدا نمايد اخرج الديلمي عن الحسن بن علي قال سمعت عليا ً يقول‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪259‬‬
‫سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول ل تذهب اليام والليالي حتي‬
‫يملك معاوية‪.1‬‬

‫واخرج الجري في كتاب الشريعة عن عبدالملك بن عمير قال قال معاوية‬


‫رضي الله عنه ما زلت في طمع من الخلفة منذ سمعت رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم يقول يا معاوية ان ملكت فاَحسن‪.2‬‬

‫وقد صح من حديث ام حرام ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال اول‬
‫جيش من امتي يغزون البحر قد اوجبوا وكان اول من غزا في البحر معاويه في‬
‫زمان عثمان بن عفان وكانت ام حرام في حبشه وماتت بعد ما خرجت من‬
‫البحر‪.3‬‬

‫وقد استفاض ان النبي صلي الله عليه وسلم استكتبه‪ 4‬وهو ل يستكتب ال‬
‫عدلً ‪ 5‬اميناً ‪.6‬‬

‫وقد روي الجري من طرق متعددة ان ذلك كان باشارة من جبرئيل‪.7‬‬

‫ومعاويه بن ابي سفيان مي گفت‪ :‬لست بخليفة ولكني اول ملوك السلم‬
‫وستجّربون الملوك بعدي‪.8‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬شاه ولی الله مرحوم در این مبحث بطور خلصه پنج فضیلت مسلمه معاویه ابن ابی سفیان را‬
‫ذکر نموده که از این قرار است‪ -1:‬معاویه از جمله صحابه کرام رضوان الله عنهم اجمعین است‪-2 .‬‬
‫رسول الله برای فلح و کامیابی ایشان دعاء کرده اند‪ -3 .‬در اولین جهاد دریائی شرکت نموده بلکه‬
‫فرمانده فاتح آن لشکر بوده است‪-4 .‬شرافت کتابت وحی برای آن جناب صلی الله علیه وسلم را‬
‫حاصل کرده است‪ -5 .‬محبت و عظمت آن حضرت صلی الله علیه وسلم در دل او جاگزین بوده است‪.‬‬

‫برای تفصیل بیشتر فضائل معاویه به کتب معتبر تاریخ و سیره مراجعه شود که از آن جمله علمه‬
‫ابن حجر مکی در کتاب "تطهیر الجنان" فضایل ایشان را به خوبی بیان نموده است‪ ،‬دلیل دیگر بر‬
‫فضیلت معاویه اینست که علی مرتضی در میدان جنگ با ایشان به ایمان او شهادت می دادند؛ چنانچه‬
‫در کتب معتبر اهل سنت و شیعه مکررا آمده است‪ .‬بطور مثال علمه ابن حجر مکی در تطهیر الجنان‬
‫از قول علی نقل می کند که در باره معاویه و اهل شام فرمود‪ :‬اخواننا بغوا علینا‪ .‬و در نهج البلغه‬
‫چاپ مصر قسم دوم صفحه ‪ 118‬آمده است که علی درباره مسائل اختلفی بین خود و معاویه‬
‫بطور فرمان رسمی به تمام شهرهای بزرگ دولت اسلمی نوشت‪ :‬وکان بدء امرنا انا التقینا والقوم‬
‫من أهل الشام والظاهر ان ربنا واحد ونبینا واحد ودعوتنا فی السلمواحدة ول نستزیدهم فی الیمان‬
‫بالله والتصدیق برسله ول یستزیدوننا‪ ،‬والمر واحد ال ما اختلفنا فیه من دم عثمان ونحن منه براء‪.‬‬

‫‪ - 5‬هیچ شکی نیست که معاویه نامه ها و فرمان های رسول خدا صلی الله علیه وسلم را می نوشته‬
‫است‪ ،‬اما حلی و هم فکران او در کتابت وحی ایشان شکوکی پیش کرده اند که شیخ السلم ابن‬
‫تیمیه رحمه الله در منهاج السنة النبویه جواب کافی این شکوک را ارائه داشته است‪.‬‬
‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪260‬‬
‫واز شعرات شريفه آنحضرت صلي الله عليه وسلم چيزي با خود داشت‬
‫وقت وفات وصيت نمود كه آن را در مناخر او بگذارند و بعض مقاصد خلفت‬
‫خاصه مي دانست ليكن امضاي آن نتوانست اخرج احمد عن عبدالله بن عامر‬
‫اليحصبي قال سمعت معاوية يحدّث وهو يقول اياكم واحاديث رسول الله صلي‬
‫الله عليه وسلم ال حديثا ً كان علي عهد عمر وان عمر رضي الله عنه اخاف‬
‫الناس في الله عز وجل‪.1‬‬

‫تنبيه چهارم تغير اوضاع به اوضاع ديگر چند قسم و هر قسمي را حكمي‬
‫است علیحده بعض از آن قبيل است كه اختيار بشر را در آن راه نيست مثل‬
‫قحط و زلزل و كثرت نساء و قلت رجال و كثرت اشرار خبيث النفس و قلت‬
‫اخيار معتدل الخلق ذوي الحكم اخرج الشيخان من حديث ابن عمر قال رسول‬
‫الله صلي الله عليه وسلم انما الناس كالبل المائة ل تكاد تجد فيها راحلة‪.2‬‬

‫و حكم اين قسم آنست كه تكليف بر طاقت دائر است و مؤاخذه منوط به‬
‫اختيار در اين تغیيرات ماخوذ نيستند ليكن در اين قسم قصور اشخاص بني آدم‬
‫از وصول كمال مطلوب متحقق است اگر چه به اختيار نباشد و بعضی از آن‬
‫قبيل است كه به اختيار آدمي واقع مي شود و اين قسم به اقسام چند منقسم‬
‫است‪:‬‬

‫يكي آنكه ارتكاب كنند منهي عنه را مثل شرب خمور و كثرت زنا یا ترك‬
‫نمايند مفروضات را مثل صلة و شكی نيست كه آن محل مؤاخذه است‪.‬‬

‫ديگر آنكه التزام كنند مستحبي را مانند التزام سنن مؤكده يا صورتي وهيئتي‬
‫ض نمايند و اين قسم‬
‫خاص از امور ممدوحه لزم گيرند وآن را به نواجذ خود ع ّ‬
‫را بدعت حسنه گويند مثل اختراع احزاب و اوراد و در اين قسم ترتب ثواب‬
‫متحقق ميشود و اعتقاد تأكد آن باطل و مدار ثواب همان قدر است كه معروف‬
‫از شرع شد و آن هيئت و صورت مباح است متعلق مدح و ذم نمي تواند شد و‬
‫يحتمل كه بعض مفاسد بر آن التزام مترتب شود و در قرن ثاني آن همه را سنت‬
‫انگارند و تحريف شريعت حقه لزم آيد اما اين شخص شعور به آن مفاسد ندارد‬
‫و خطا گونه است‪.‬‬

‫سوم آنكه لزم گيرد هر فريق مباحي را كه شعار خويش ساخته است و‬
‫همچنين در هر زماني رسمي فاش شود و وضعي رائج گردد و آن همه باقي بر‬
‫اباحت خود است لوم و مدح برآن عائد نيست ال بالعرض كه تعصب در ميان آيد‬
‫و ترجيح وضعي بر وضع ديگر متحقق گردد يا قرن تالي آن را سنت دانند و در‬
‫ورطه تحريف افتند‪ .‬باز قبح اشياء قبيحه گاهي بنص كتاب الله يا احاديث‬
‫مشهوره يا قياس جلي يا اجماع امت مرحومه خصوصا ً ايام خلفت خاصه كه‬
‫بقاياي بركات نبوت است ثابت مي شود وعندكم من الله برهان برين اقسام‬
‫صادق است در اين صورتها شخصي به جهل آن اصول معذور نيست و استدلل‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪261‬‬
‫به شبه واهيه يا تقليد عالمي در خلف آن غير مسموع وعندالله آن مخالف را‬
‫مفاز نه‪ ،‬و گاهي قباحت اين اشياء به خبر واحد صحيح بغير معارض ثابت شود در‬
‫اين صورت تا وقتيكه آن حديث نه رسيده است و پرده از روي كار مرتفع نگشته‬
‫به سبب جهل خود معذور است چون پرده برخاست و پردگي متجلی شد جاي‬
‫گفت و شنيد نماند‪ ،‬و گاهي قبح آن با ادله ظنيه متنازعه متعارضه ثابت گردد و‬
‫ي معذوٌر‬
‫آنجا اختلف سلف كه المجتهدان مصيبان او المصيب واحد والخر مخط ٌ‬
‫جاري است‪.‬‬

‫چون اين مقدمات معلوم شد مي بايد كه در مبحث تغيیر اوضاع رسوم و در‬
‫اختلف امت كه در اين ايام پيدا شد به يك عصا همه را سوق نه كني و در يك‬
‫مرتبه نازل نه گرداني ـ ع‬

‫هر سخن وقتي وهر نكته مكاني دارد‪.‬‬

‫مقصد دوم‬

‫از آن دو مقصد كه فصل پنجم بر آن موزع گردانيده شد در بيان تغیيرات‬


‫كليه كه در اين امت واقع شد غير آن تغيّر عظيم كه در مقصد اول تقرير‬
‫نموديم‪.‬‬

‫و اين مبحث به غايت طويل الذيل است و استيعاب آن در اين موضع متصور‬
‫نيست مقصود ما در اين فصل شرح بعض احاديث متعلقه به مبحث ماست مانند‬
‫حديث قرون ثلثه‪.1‬‬

‫ة‪.2‬‬
‫وحديث فان يقم لهم دينهم يقم سبعين سن ً‬

‫وحديث اثنا عشر خليفة‪.3‬‬

‫وحديث خمس مائة سنة‪.4‬‬

‫اول تغيیري كه در اين امت واقع شد انتقال آنحضرت است صلي الله عليه‬
‫وسلم از دار دنيا به رفيق اعلي و كدام حادثه جانكاه تر و تغير هولناك تر از آن‬
‫خواهد بود كه وحي الهي جل شانه منقطع گردد و بركات متواتره سماويه كه‬
‫همدوش نبوت است رو به استتار آرد اخرج الدارمي عن عكرمة في آخر حديث‬
‫طويل في وفاة النبي صلي الله عليه وسلم وجعلَت ام ايمن تبكي فقيل لها يا ام‬
‫ايمن اتبكي علي رسول الله صلي الله عليه وسلم قالت اني والله ما ابكي علي‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪262‬‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم ال اكون اعلم انه قد ذهب الي ماهو خيٌر له من‬
‫الدنيا ولكني ابكي علي خبر السماء انقطع‪.1‬‬

‫واخرج الدارمي عن انس وذكر النبي صلي الله عليه وسلم قال شهدته يوم‬
‫دخل المدينة فما رأيت يوما ً قط كان احسن ول اضوء من يوم دخل علينا فيه‬
‫رسول الله صلي الله عليه وسلم المدينة وشهدته يوم موته فما رأيت يوما ً كان‬
‫اقبح ول اظلم من يوم مات فيه رسول الله صلي الله عليه وسلم‪.2‬‬

‫واخرج الترمذي عن انس قال لما كان اليوم الذي دخل فيه رسول الله صلي‬
‫الله عليه وسلم المدينة اضاء منها كل شئ فلما كان اليوم الذي مات فيه اظلم‬
‫منها كل شئ وما نَفَضنا ايدينا من التراب وانا لفي دفنه حتي انكرنا قلوبنا‪.3‬‬

‫واخرج الدارمي عن مكحول ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال اذا‬
‫اصاب احدكم مصيبة فليذكر مصيبة بي فانها من اعظم المصائب‪.4‬‬

‫تغيیر ثاني موت حضرت فاروق اعظم است و در احاديث بسيار وارد شده‬
‫س يا امير‬
‫كه عمر غلْق باب فتنه است از آنجمله حديث حذيفه ليس عليك منها بأ ٌ‬
‫المؤمنين مكرر روايت كرديم و سيرت شيخين متقارب بود و مناقب ايشان هم‬
‫عنان و متوافق و سوابق ايشان متعانق‪ ،‬و غزواتي كه در ايام ايشان واقع شد‬
‫متشابه نقش اول صديق اكبر بست و اتمام آن بر دست فاروق اعظم به‬
‫حصول انجاميد تمام مسلمين در زمان ايشان باهم مؤتلف و با يك ديگر متراحم‬
‫و بر كفار شديد و بر جهاد متوافق نام مخالفت در ميان ايشان واقع نه‪ ،‬سپاه و‬
‫رعايا خليفه را از جان خود دوست دارتر و خليفه بر رعايا و سپاه از پدر مشفق‬
‫و مهربانتر و رؤس جيوش و امراي امصار اهل سوابق از مهاجرين اولين و انصار‬
‫اخرج الترمذي في كتاب الشمائل عن عتبة بن غزوان في حديث طويل آخره‬
‫قال عتبة بن غزوان لقد رأيتني واني لسابع سبعة مع رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم مالنا طعام ال اوراق الشجر حتي تفرجت اشداقنا فالتقطت بردة فقسمتها‬
‫بيني وبين سعد فما منا من اولئك السبعة ال وهو امير مصر من المصار‬
‫وستجّربون المراء بعدنا‪.5‬‬

‫هر دو بزرگ در عهد شريف آنحضرت صلي الله عليه وسلم وزير و مشير و‬
‫ناصر خلفت و ظهير و معين چون نوبت خودشان رسید كارها سر انجام دادند و‬
‫تائيد دين بوجوه بسيار ازيشان بر روي كار آمد كه مقدور ديگري نشد آنحضرت‬
‫صلي الله عليه وسلم به ملحظه همين تقارب به اعتبار سوابق و سير و به‬
‫اعتبار تحمل اعباء مشاوره ملكيه و مليه و به اعتبار آنچه براي ايشان در پرده‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪263‬‬
‫غيب مقدر بود از كشور كشائي و ترويج دين متين هر دو عزيز را در احاديث‬
‫بسيار جمع ساختند مانند توأمين و مثل فرقدين قال رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم في قصة تكلم البقرة وفي قصة الذئب اؤمن به انا وابوبكر وعمر‪.1‬‬

‫قال علي‪ :‬كثيرا ً ما كنت اسمع رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول كنت‬
‫انا وابوبكر وعمر وفعلت انا وابوبكر وعمر وخرجت انا وابوبكر وعمر وانطلقت انا‬
‫وابوبكر وعمر ودخلت انا وابوبكر وعمر‪.2‬‬

‫وقال رسول الله صلي الله عليه وسلم ان اهل الجنة ليتراؤن اهل عليين كما‬
‫ترون الكوكب الدري في افق السماء وان ابابكر وعمر منهم وانعما‪.3‬‬

‫وقال صلي الله عليه وسلم ابوبكر وعمر سيدا كهول اهل الجنة من الولين‬
‫والخرين ال النبيين والمرسلين‪.4‬‬

‫وقال اني ل ادري ما بقائي فيكم فاقتدوا بالذين من بعدي ابي بكر وعمر‪.5‬‬

‫وقال انس كان رسول الله صلي الله عليه وسلم اذ دخل المسجد لم يرفع‬
‫احد ٌ رأسه غير ابي بكر وعمر وكانا يتبسمان اليه ويتبسم اليهما‪.6‬‬

‫وخرج صلي الله عليه وسلم ذات يوم ودخل المسجد وابوبكر وعمر احدهما‬
‫عن يمينه والخر عن شماله وهو آخذ ٌ بايديهما وقال هكذا نبعث يوم القيمة‪.7‬‬

‫وقال صلي الله عليه وسلم لو اجتمعتما في مشورة ما خالفتكما‪.8‬‬

‫وقال هذان السمع والبصر‪.9‬‬

‫وقال اما وزيراي من اهل السماء فجبرئيل وميكائيل واما وزيراي من اهل‬
‫الرض فابوبكر وعمر‪.10‬‬

‫وقال الحمدلله الذي ايدني بهما‪.11‬‬


‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫‪9‬‬

‫‪10‬‬

‫‪11‬‬

‫‪264‬‬
‫ورأي رسول الله صلي الله عليه وسلم في رؤيا القليب شانهما ورئي‬
‫رجحانهما في رؤيا الرجحان في الوزن فعبر النبي صلي الله عليه وسلم‬
‫بالخلفة‪.1‬‬

‫واخبر ان حسنات عمر كعدد نجوم السماء ثم قال جميع حسنات عمر‬
‫كحسنة واحدة من حسنات ابي بكر‪.2‬‬

‫وفي حديث (منقبة عثمان) ال استحيي ممن يستحيي منه الملئكة‪ .3‬ثم هما‬
‫ضجيعاه صلي الله عليه وسلم وقال علي بن الحسين منزلتهما في حياته‬
‫كمنزلتهما بعد موته‪.4‬‬

‫الي احاديث كثيرة علي هذا السلوب لجرم هر دو در يك قرن بودند و قرن‬
‫ثاني به انقراض هر دو منقرض شد اينجا مناسب ديده مي شود كه خطبه ابن‬
‫اهتم خطيب شام را كه داد فصاحت داده برنگاريم‪ :‬اخرج الدارمي من حديث‬
‫خالد بن معدان قال دخل عبدالله بن الهتم علي عمر بن عبدالعزيز مع العامة‬
‫فلم يفجأ عمر ال وهو بين يديه يتكلم فحمد الله تعالي واثني عليه ثم قال اما بعد‬
‫فان الله خلق الخلق غنيا ً عن طاعتهم آمنا‌ـً لمعصيتهم والناس يومئذٍ في المنازل‬
‫والمرائي مختلفون والعرب بشّر تلك المنازل اهل الحجر واهل الوبر تجتاز دونهم‬
‫ة ول يتلون كتابا ً ميتهم في النار‬‫طيبات الدنيا ورخاءُ ‌عيشها ل يسئلون الله جماع ً‬
‫وحيهم اعمي نجس مع ما ل يحصي من المرغوب عنه والمزهوّ فيه فلما اراد الله‬
‫تعالي ان ينشر عليهم رحمة بعث اليهم رسول ً من انفسهم عزيز عليه ما عنتّم‬
‫ف رحيم صلي الله عليه وسلم وعليه السلم ورحمة‬ ‫ص عليكم بالمؤمنين رؤ ٌ‬ ‫حري ٌ‬
‫ب‬‫الله وبركاته فلم يمنعهم ذلك ان جرحوا في جسمه ونقّبوا في رسمه ومعه كتا ٌ‬
‫من الله ل يقدم ال باذنه ول يؤخر ال باذنه فلما اُمر بالعزمة وحمل علي الجهاد‬
‫انبسط لمر الله لوثه فافلح الله حجته واجاز كلمته واظهر دعوته وفارق الدنيا‬
‫تقيا ً نقيا ً ثم قام بعده ابوبكر رضي الله عنه فسلك سنته واخذ سبيله وارتدت‬
‫العرب او من فعل ذلك منهم فابي ان يقبل منهم بعد رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم ال الذي كان قابل ً انتزع السيوف من اغمادها واوقد النيران في شعلها ثم‬
‫نكّب باهل الحق اهل الباطل فلم يبرح يقطع اوصالهم ويسقي الرض دماءهم‬
‫حتي ادخلهم في الذي خرجوا منه وقررهم بالذي نفروا عنه وقد كان اصاب من‬
‫ة في‬ ‫ة ارضعت ولدا ً له فرأي ذلك عند موته غص ً‬ ‫مال الله بكرا ً يرتوي عليه وحبشي ً‬
‫حلقه فادّي ذلك الي الخليفة‌ من بعده وفارق الدنيا تقيا ً نقيا ً علي منهاج صاحبه ثم‬
‫صر المصار وخلط الشدة باللين‬ ‫قام بعده عمر ابن الخطاب رضي الله عنه فم ّ‬
‫مر عن ساقيه واعد ّ للمور اقرانها وللحرب آلتها فلما‬ ‫وحسر علي ذراعيه وش ّ‬
‫س يسأل الناس هل يثبتون قاتله فلما‬ ‫اصابه قين المغيرة بن شعبة امر ابن عبا ٍ‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪265‬‬
‫ل بحمد ربه ان ل يكون اصابه ذو حق في الفئ‬ ‫قيل قين المغيرة بن شعبة استه ّ‬
‫فيحج عليه بانه انما استحل دمه بما استحل من حقه وقد كان قد اصاب من مال‬
‫ة وثمانين الفا ً فكسر لها رباعه وكره بها كفالة اولده فاداها الي الخليفة‬ ‫الله بضع ً‬
‫من بعده وفارق الدنيا تقيا ً ‌نقيا ً علي منهاج صاحبيه‪ ،‬ثم انك يا عمر بُن ّ‬
‫ي الدنيا‬
‫ت فيها تلتمسها مظانها فلما ولّيتها القيتها حيث‬ ‫ولدتك ملوكُها والقمتك ثديُها ونب ّ‬
‫ت منها فالحمدلله الذي جل‬ ‫القاها الله تعالي هجرتَها وجفوتها وقذرتها ال ماتزود ّ‬
‫ئ ول يذل‬‫بك حوبتنا وكشف بك كربتنا فامض ول تلتفت فانه ل يعّز علي الحق شی ٌ‬
‫علي الباطل شیئ اقول قولي هذا واستغفر الله لي وللمؤمنين والمؤمنات قال‬
‫ابو ايوب وكان عمر بن عبد العزيز يقول في الشیئ قال لي ابن الهتم امض ول‬
‫تلتفت‪.1‬‬

‫تغيیر ثالث قتل حضرت ذي النورين و آنچه بر آن مترتب شد و اين اعظم‬


‫تغيّرات است آنحضرت صلي الله عليه وسلم را حد فاصل نهادند در ميان زمان‬
‫خير و زمان شر و مطمح اشارت همان تغير را ساختند در احاديث بسيار كه‬
‫همه به هيأت اجتماعيه متواتر باشد و آنجا خلفت خاصه منتظمه منقطع شد كما‬
‫نص النبي صلي الله عليه وسلم علي ذلك في احاديث كثيرة و آنحضرت صلي‬
‫الله عليه وسلم در بسياري از احاديث هر سه مشائخ را جمع فرموده اند چنانكه‬
‫در مقصد اول نوشتيم و اگر به چشم تأمل در نگري هر جا ذكر خلفت خاصه‬
‫منتظمه بالفعل مذكور شد ذكر هر سه بزرگ يك جا آمده و خلفت خاصه با‬
‫مداخلت در امور عظام به حضور آنحضرت و بعد آنحضرت صلي الله عليه وسلم‬
‫هر جا كه مذكورست ذكر شيخين است ل غير و آنجا قرون ثلثه مشهود بالخير‬
‫منقطع شد و قرن ثالث مدت خلفت ذي النورين بود كه قريب به دوازده سال‬
‫بوده است سيرت حضرت ذي النورين نسبت به سيرت شيخين مغايرتي داشت؛‬
‫زيرا كه گاهي از عزيمت به رخصت تنزل مي نمود و امراي حضرت ذي النورين‬
‫نه بر صفت امراي شيخين بوده اند و انقياد رعيت مر اورا نه مثل انقياد رعيت با‬
‫حضرت صديق و فاروق بود هر چند آن خشونتها از قوت به فعل نيامد و از دل و‬
‫زبان به دست و سلح انتقال نه كرده بود ال عند اتمام هذا القرن وهذا ل ينازع‬
‫فيه ال مكابٌر‪.‬‬

‫بدان اسعدك الله تعالي اگر در تأويل حديثي اشكالي بهم رسيد رجوع به‬
‫حديث ديگر كن تا مطمح نظر آنحضرت صلي الله عليه وسلم در آن حديث پيش‬
‫تو منقح شود كه حديث آنحضرت صلي الله عليه وسلم مثل قرآن است يشبه‬
‫بعضه بعضا ً قال الله تعالي كتابا ً متشابها ً مثاني‪.2‬‬

‫و آنحضرت صلي الله عليه وسلم غالبا ً مضمون را به عبارات مختلفه‬


‫واساليب متنوعه بيان فرموده اند در حديث خير الناس قرني ثم الذين يلونهم ثم‬
‫ظ‬
‫الذين يلونهم ثم ينشأ قوم تسبق ايمانهم شهادتهم وشهادتهم ايمانهم وفي لف ٍ‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪266‬‬
‫ثم يفشوا الكذب‪ 1‬آنچه از خيريت قرون اولي و شريت قرون آخره فهميده در‬
‫گوشه خاطر خود نگاهدار بعد از آن حديث‪ :‬تزول رحي السلم لخمس وثلثين‬
‫سنة فان يهلكوا بر خوان و مفهوم آن را منقح كن و در گوشهء ديگر بدار و لفظ‬
‫رحي السلم با خيريتي كه از حديث اول دانستهء بسنج و لفظ هلك كه عقب آن‬
‫واقع شد با لفظ تسبق ايمانهم الخ و لفظ يفشوا الكذب بسنج مضمون يكي را‬
‫عين مضمون ديگر خواهي يافت و تاريخ خمس وثلثين از اين موازنه در نظر‬
‫سرسري زياده مي ماند ليكن چون نيك بشگافي عين معني قرون ثلثه است به‬
‫تأويلي كه ما آن را بيان نموديم نزديك توافق اكثر امور ميتوان قيد يكي در‬
‫مطلق ديگر افزود و بحكم يكي ميتوان متشابه ديگر را مؤوّل ساخت‪.‬‬

‫باز از اين همه بگذر حديث ديگر بخوان الخلفة بالمدينة والملك بالشام‪.2‬‬

‫لفظ خلفت را كه باملك قسيم ساختند ببين كه از ميان اين مقابله چه مي‬
‫زايد پس بشناس از اين قرون ثلثه ممدوحه يكي قرن نبوت است و دو قرن‬
‫خلفت و آن همه در مدينه بوده است و بعد آن دو گاهي در مدينه سلطنت‬
‫مستقر نشد پس تعيین به مدت خمس وثلثين و تعیين به بودن خلفت در مدينه‬
‫مصداق آن هر دو يكي است هر دو نشان يك مدعاست و هر دو متوجه به يك‬
‫مرمي‪.‬‬

‫باز اين را بگذار و حديث ابي عبيده و معاذ بن جبل رضی الله عنهما بخوان‬
‫ة ورحمة ثم يكون ملكا ً عضوضاً ‪.3‬‬
‫ة ثم يكون خلف ً‬
‫ان هذا المر بدأ نبوةً ورحم ً‬

‫و با حديث قرون ثلثه و حديث تزول رحي السلم و حديث الخلفة بالمدينة‬
‫والملك بالشام بسنج شك نداريم كه خلفت و رحمت با معني خيريت هم سنگ‬
‫است و عضوض با فتنه هم ترازو‪.‬‬

‫باز اين را بگذار وحديث كرز بن علقمه را بخوان كه اسلم را شيوعي خواهد‬
‫صبّاء نيك تأمل نما روز افزوني تا كدام وقت بوده است و‬
‫بود ثم يعودون اساود ُ‬
‫فتنه اساود صباء در كدام زمان متحقق شد و اين را با خيريت قرون و رحي‬
‫السلم و خلفت و رحمت بسنج شك نداريم كه همه متوازن است‪.‬‬

‫باز اساود صباء با حديث هرج ويفشوا الكذب ويهلكوا وملكا ً عضوضا ً بسنج‬
‫يقين داريم كه همه به يك نسق خواهي يافت‪.‬‬

‫باز اين را نيز بگذار و حديث حذيفه بخوان لتقوم الساعة حتي تقتلوا امامكم‬
‫وتجتلدوا باسيافكم ويرث دنياكم شراركم‪ 4‬و تأمل كن كه اشاره بكدام واقعه‬
‫است و زمان آن واقعه كدام بوده است الي غير ذلك من احاديث‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪267‬‬
‫بالجمله ذهن خود را مصفي كن از شوب كدورات و بعض احاديث را با بعض‬
‫منطبق ساز تا مقصد كلم آنحضرت صلي الله عليه وسلم بر تو روشن شود بعد‬
‫از آن اخبار احبار اهل كتاب برخوان و آثار صحابه كرام رضوان الله عنهم‬
‫اجمعین بياد آر تا اطمينان حاصل گردد و اگر با وجود استعمال اين طريق كاري‬
‫نكشود و معني منقح نشد از تنقيح معاني سنت خود را معذور بايد داشت كه در‬
‫اين مبحث بهتر از اين طريق بدست نخواهد آمد و در هيچ مسئله زياده تر از اين‬
‫طرق متكاثره متوافره ميسر نخواهد شد حتي در باب صلوة وزكوة هم‪.‬‬

‫اذا لم تستطع امرا ً فدعه‬

‫وجاوزه الي ماتستطيع‬

‫بالجمله اختلف در اين قرون مانند اختلف اصناف است در ميان نوع واحد‪،1‬‬
‫به يك حساب همه واحد است وبه يك حساب مختلف و متعدد؛ لهذا در حديث‬
‫رحي السلم همه را در يك مرتبه شمرده اند‪ ،‬و در حديث الخلفة بالمدينة‬
‫والملك بالشام همه را به يك منزلت نهاده اند‪ ،‬و درحديث نبوت و رحمت همه را‬
‫يك وصف اثبات نمودند‪ ،‬و در حديث فتن كه از مسند حذيفه است همه را زمان‬
‫استقامت گقته اند‪ ،‬و در حديث كرز بن علقمه همه را در مراتب زيادت و نمو‬
‫گذاشته اند چون تغير اعظم بظهور پيوست شكل عالم برگشت و تغاير نوعي به‬
‫نسبت زمان اول به ظهور انجاميد و در دامن اين تغير سه فتنه و دو هُدنه (صلح)‬
‫واقع شد و آنحضرت صلي الله عليه وسلم شرح و تفصيل آن پنج حادثه فرموده‬
‫اند بما ل مزيد عليه اخرج الشيخان عن حذيفه قال كان الناس يسئلون رسول‬
‫الله صلي الله عليه وسلم عن الخير وكنت اسأله عن الشّر مخافة ان يدركني‬
‫قال قلت يا رسول الله انا كنا في جاهليةٍ وشر فجاء الله بهذا الخير فهل بعد هذا‬
‫ن‌‬
‫الخير من شر؟ قال نعم قلت فهل بعد ذلك الشر من خير قال نعم وفيه دخ ٌ‬
‫قلت وما دخنه قال يستنون بغير سنتي ويهدون بغير هديي تعرف منهم وتنكر‬
‫قلت فهل بعد ذلك الخير من شر قال نعم دعاة‌ٌ علي ابواب جهنم من اجابهم اليها‬
‫قذفوه فيها قلت يا رسول الله صفهم لنا قال من جلدتنا ويتكلمون بالستنا قلت‬
‫فما تأمرني ان ادركني ذلك قال تلزم جماعة المسلمين وامامهم قلت فان لم‬
‫تكن لهم جماعة ول امام قال فاعتزل تلك الفرق كلها ولو ان تعض باصل شجرة‬
‫حتي يدركك الموت وانت علي ذلك وفي رواية قلت يا رسول الله انا كنا في‬
‫جاهلية وشر فجاءنا الله بهذا الخير فهل بعد هذا الخير من شر قال نعم قلت وهل‬
‫بعد ذلك الشر من خير قال نعم وفيه دخن قال قلت وما دخنه قال قوم يهدون‬
‫بغير هديي تعرف منهم وتنكر فقلت فهل بعد ذلك الخير من شر قال نعم دعاة‬
‫من‬ ‫علي ابواب جهنم من اجابهم اليها قذفوه فيها قلت يا رسول الله صفهم لنا َ‬
‫هم قال هم من جلدتنا ويتكلمون بالسنتنا قلت فما تأمرني ان ادركني ذلك قال‬
‫م قال‬
‫ة ولاما ٌ‬ ‫تلزم جماعة المسلمين وامامهم قلت فان لم تكن لهم جماع ٌ‬

‫‪ - 1‬فرق بین نوع و صنف اینست که اختلف انواع به سبب امور ذاتیه می باشد؛ مثل انسان و اسب که‬
‫ذات آن ها با هم مختلف اند‪ ،‬و اختلف در اصناف به سبب امور خارجی می باشد؛ مثل انسان افغانی‬
‫و ترکی‪.‬‬
‫‪268‬‬
‫فاعتزل تلك الفرق كلها ولو ان تعض باصل شجرة حتي يدركك الموت وانت علي‬
‫ذلك وفي رواية قلت فما العصمة يا رسول الله قال السيف قلت وهل بعد‬
‫ة علي دخن قال قلت ثم ماذا‬ ‫ة قال نعم يكون امارةٌ علي اقذاءِ وهدن ٌ‬
‫السيف بقي ٌ‬
‫قال ثم يخرج الدجال بعد ذلك معه نهٌر وناٌر فمن وقع في ناره وجب اجره وحط‬
‫وزره ومن وقع في نهره وجب وزره وحط اجره قال البغوي قوله فما العصمة‬
‫قال السيف كان قتادة ‌يضعه علي اهل الردة كانت في زمن الصديق رضي الله‬
‫عنه وقوله هدنة علي دخن معناه صلح علي بقايا من الضغن وذلك ان الدخان اثر‬
‫من النار‪ 1‬قال ابوعبيد اصل الدخن ان يكون في لون الدابة او الثوب او غير ذلك‬
‫كدورة الي سوادٍ وفي بعض الرويات قلت يا رسول الله الهدنة علي الدخن ماهي‬
‫قال ل يرجع قلوب بني آدم عن الذي كانت عليه‪.2‬‬

‫فتنهء اولي مشتمل بر سه حادثه عظيمه مبدأ اين فتنه خلفت حضرت‬
‫مرتضي است آنحضرت صلي الله عليه وسلم نخست از خلفت حضرت مرتضي‬
‫خبر دادند كه منتظم نشود و از آن متألم شدند في الخصائص اخرج الطبراني‬
‫ف وانك‬
‫ي انك مؤمر مستخل ٌ‬
‫وابونعيم عن جابر بن سمرة قال قال رسول الله لعل ٍ‬
‫ل وان هذه مخضوبة من هذه يعني لحيته من رأسه‪.3‬‬ ‫مقتو ٌ‬

‫ي النبي صلي الله‬


‫واخرج الحاكم عن علي رضي الله عنه قال ان مما عهد ال ّ‬
‫عليه وسلم ان المة‌ ستقذرني بعده‪.4‬‬

‫واخرج الحاكم عن ابن عباس قال قال النبي صلي الله عليه وسلم لعلي اما‬
‫انك ستلقي بعدي جهدا ً قال في سلمةٍ من ديني قال في سلمة من دينك‪.5‬‬

‫واخرج احمد عن اياس بن عمرو السلمي عن علي عن النبي صلي الله‬


‫عليه وسلم انه سيكون اختلف اوامر فان استطعت ان تكون اسلم فافعل‪.6‬‬

‫حادثه اولي حرب جمل‪ 7‬و آنحضرت صلي الله عليه وسلم آن را در خبر واحد‬
‫غريب بيان فرمودند اخرج ابويعلي عن قيس بن ابي حازم قال مّرت عائشة بماءٍ‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪ - 7‬نام جنگی است که بین علی مرتضی وام المؤمنین عائشه‪ ،‬طلحه و زبیر رضی الله عنهم در‬
‫نزدیکی شهر بصره واقع شده است‪ .‬چونکه عائشه صدیقه در این جنگ بر شتری سوار بود‪ ،‬این جنگ‬
‫به "جمل" معروف شد‪ .‬این واقعه اسفبار که در ماه جمادی الثانی سال ‪ 36‬هجری به وقوع پیوسته‬
‫اولین جنگی است که در بین مسلمانها (صحابه کرام) اتفاق افتاده است‪ .‬بر پا کنندگان این جنگ همان‬
‫باغیان فتنه گری بودند که پیش از آن عثمان ذی النورین را به شهادت رسانده بودند و در هنگام این‬
‫جنگ در لشکر علی قرار داشتند‪ .‬در این جنگ از طرفین حدود سیزده هزار نفر به قتل رسیده که‬
‫سرخیل شهداء طلحه و زبیر رضی الله عنهما بودند انا لله وانا الیه راجعون‪.‬‬
‫‪269‬‬
‫لبني عامر يقال له الحوائب فنبحت عليه الكلب فقالت ما هذا قالوا ماء لبني‬
‫عامر فقالت ردوني ردوني سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول كيف‬
‫باحداكن اذا نبحت عليها كلب الحوائب‪.1‬‬

‫واخرج الحاكم من حديث يحيي بن سعيد عن الوليد بن عياش عن ابراهيم‬


‫عن علقمة قال ابن مسعود رضي الله عنه قال لنا رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم احذ ّركم سبع فتن تكون بعدي فتنة تقبل من المدينة وفتنة بمكة وفتنة‬
‫تقبل من اليمن وفتنة تقبل من الشام وفتنة تقبل من المشرق وفتنة تقبل من‬
‫المغرب وفتنة من بطن الشام وهي السفياني قال فقال ابن مسعود منكم من‬
‫يدرك اولها ومن هذه المة من يدرك اخرها قال الوليد بن عياش فكانت فتنة‬
‫المدينة من قبل طلحة والزبير وفتنة الشام من قبل بني امية وفتنة المشرق من‬
‫قبل هؤلء‪.2‬‬

‫حادثه ثانيه حرب صفين‪ 3‬وآنحضرت صلي الله عليه وسلم از آن خبر دادند در‬
‫خبر صحيح اخرج الشيخان عن ابي هريرة قال قال رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم ل تقوم الساعة حتي تقتتل فئتان عظيمتان تكون بينهما مقتلة عظيمة‬
‫ودعواهما واحدة‪ 4‬اين كلمه اشارت است به آنكه اهل شام مصحف برداشتند كه‬
‫در ميان ما و شما اين قرآن است و حضرت مرتضي فرمود كه اين قرآن قرآن‬
‫صامت است ومن قرآن ناطقم‪.‬‬

‫واخرج البخاري ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال لعمار تقتلك الفئة‬
‫الباغية‪ 5‬وآن منتهي شد بتحكيم وآنحضرت صلي الله عليه وسلم اين قصه را‬
‫بلفظي بيان فرمودند كه مشعر باشد به آنكه مبدأ مفاسد شتي گردد و مرضي‬
‫شارع نبود‪.‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪ - 3‬نام جنگی است که در ماه صفر سال ‪ 37‬هجری بین علی و معاویه رضی الله عنهما بوقوع پیوسته‬
‫است‪ .‬بعد از آن مسأله تحکیم پیش آمد که ابو موسی اشعری از طرف علی و عمرو بن عاص از‬
‫طرف معاویه به حیث حکم معرفی شدند که در نتیجه ابو موسی اشعری‪ ،‬علی را از خلفت عزل‬
‫نموده و عمرو بن عاص مقام خلفت را برای معاویه برقرار داشت‪ ،‬در این جنگ که علی برای‬
‫سرکوبی اهل شام با لشکری از عراق حرکت نمود تعداد زیادی از صحابه کرام به شهادت رسیدند‪.‬‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪270‬‬
‫حادثه ثالثه حرب نهروان‪ 1‬و آنحضرت صلي الله عليه وسلم آن را در خبر‬
‫متواتر بيان فرمودند و ارشاد نمودند كه در حين فرقت مسلمين بظهور خواهد‬
‫آمد و متولي قتل آن فريق اولیهما بالحق باشد و آن يكي از حسنات عضيمه آن‬
‫بظهور آمد و‬ ‫جماعت خواهد بود بعد از اين سه حادثه واقعه حضرت مرتضي‬
‫آنحضرت صلي الله عليه وسلم بيان آن در حديث مستفيض فرمودند و قاتل‬
‫حضرت مرتضي را به اشقي الخرين نكوهيدند اخرج الحاكم في حديث طويل‬
‫عن عمار بن ياسر رضي الله عنه قال كنت انا وعلي رفيقين في غزوة ذي‬
‫العسيرة فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم ال احدثكما رجلين قلنا بلي يا‬
‫رسول الله قال احيمر ثمود الذي عقر الناقة والذي يضربك يا علي هذه يعني‬
‫قرنه حتي تبتل من الدم لحيته‪.‬‬

‫وهدنه اولي مبتدأ آن صلح حضرت امام حسن بود با معاويه بن ابي سفيان و‬
‫آنحضرت صلي الله عليه وسلم آن را در حديث صحيح بيان فرمودند اخرج‬
‫البخاري عن الحسن قال لقد سمعت ابابكرة قال بينا النبي صلي الله عليه وسلم‬
‫يخطب جاء الحسن فقال ابني هذا سيد ولعل الله ان يصلح به بين فئتين من‬
‫المسلمين‪.2‬‬

‫باز استقلل معاوية بن ابي سفيان به باد شاهي بيان فرمودند اخرج ابن ابي‬
‫شيبه عن معاوية قال مازلت اطمع في الخلفة منذ قال لي رسول الله صلي الله‬
‫سن‪.3‬‬‫عليه وسلم يا معاويه ان ملكت فاَح ِ‬
‫فتنهء ثانيه مشتمل بر حوادث چند يكي شهادت حضرت امام حسين‪:4‬‬

‫في المشكوة معزوا ً الي البيهقي عن ام الفضل بنت الحارث انها دخلت علي‬
‫رسول الله فقال يا رسول اني رأيت حلما ً منكر الليلة قال وما هو قالت انه‬
‫‪ - 1‬نهروان نام جنگی است که در سال ‪ 38‬هجری بین علی و خوارج در منطقه "نهروان" درگرفت‪،‬‬
‫مختصر واقعه این طور است که علی بعد از واقعه "تحکیم" حکم ابوموسی اشعری را قبول نکرد؛ چرا‬
‫که ابوموسی اشعری او را از خلفت عزل کرده بود‪ ،‬در نتیجه بعضی از شیعیان علی از او برگشته و‬
‫او را تکفیر نمودند که بعدها بنام "خوارج" مسمی شدند‪ .‬علی برای سرکوبی آنها لشکر کشید و در‬
‫جنگ نهروان آنها را شکست داد اما این فرقه قوی شده و برای خلفت اموی و عباسی درد سر بزرگ‬
‫شدند و حتی از لحاظ علمی نیز رشد کرده و علمای اهل سنت نظرات و عقائد خوارج را جواب های‬
‫علمی دادند‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪ -‬شهادت حسین در محرم سال ‪ 61‬هجری واقع شد که شانزده تن از خاندان نبوت در این‬ ‫‪4‬‬

‫واقعه به شهادت رسیدند‪ .‬حافظ ذهبی در المنتقی من منهاج العتدال صفحه ‪ 267‬می نویسد‪:‬‬
‫واما یزید فلم یأمر بقتل الحسین باتفاق اهل النقل‪ ،‬ولکن کتب لبن زیاد ان یمنعه من ولیة‬
‫العراق‪ ،‬والحسین کان یظن ان اهل العراق ینصرونه ویوفون له بما کتبوا الیه فأرسل الیهم ابن‬
‫عمه مسلم بن عقیل‪ ،‬فلما قتلوا مسلما وغدروا به وبایعوا ابن زیاد أراد الحسین الرجوع‬
‫فأدرکته السریة الظالمة‪ ،‬فطلب أن یذهب الی یزید او یذهب الی الثغر او یرجع الی بلده‪ ،‬فلم‬
‫یمکنوه من ذلک حتی یستأسر لهم ولکن هو أبی ان یسلم نفسه وأن ینزل علی حکم عبید‬
‫الله بن زیاد وقاتل حتی قتل شهیدا رضی الله عنه‪ .‬ولما بلغ ذلک یزید اظهر التوجع وظهر‬
‫البکاء فی داره ولم یسب لهم حریما اصل بل جهزهم واعطاهم وبعثهم الی المدینة‪. ...‬‬
‫‪271‬‬
‫ة من جسدك قطعت ووضعت في حجري‬ ‫شديد قال وما هو قالت رأيت كان قطع ً‬
‫فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم رأيت خيرا ً تلد فاطمة انشاء الله غلماً‬
‫يكون في حجرك فولدت فاطمة الحسين فكان في حجري كما قال رسول الله‬
‫فدخلت يوما ً علي رسول الله صلي الله عليه وسلم فوضعته في حجره ثم كانت‬
‫ة‌ فاذا عينا رسول الله صلي الله عليه وسلم تُهريقان الدموع قالت‬‫مني التفات ٌ‬
‫فقلت يا نبي الله بابي انت وامي مالك قال اتاني جبرئيل فاخبرني ان امتي‬
‫ستقتل ابني فقلت هذا قال نعم واتاني بتربة من تربته حمراء‪.‬‬

‫حّره‪ 1‬اخرج ابوداود عن ابي ذر قال كنت رديفا ً خلف رسول الله‬ ‫دوم واقعه َ‬
‫صلي الله عليه وسلم علي حمار فلما جاوزنا بيوت المدينة قال كيف بك يا اباذر‬
‫اذا كان بالمدينة جوعٌ تقوم عن فراشك ول تبلغ مسجدك حتي يجهدك الجوع قال‬
‫ت‬
‫قلت الله ورسوله اعلم قال تعفف يا اباذرٍ كيف بك يا اباذرٍ اذا كان بالمدينة مو ٌ‬
‫تبلغ البيت العبد حتي انه يباع القبر بالعبد قال قلت الله ورسوله اعلم قال تصبر‬
‫ل تغمر الدماءُ احجاَر الزيت‪ 2‬قال‬ ‫يا اباذرٍ قال كيف بك يا اباذرٍ اذا كان بالمدينة قت ٌ‬
‫قلت الله ورسوله اعلم قال تأتي من انت منه قال قلت والبَس السلح قال‬
‫شاركت القوم اذا ً قلت فكيف اصنع يا رسول الله قال ان خشيت ان يبهرك‬
‫شعاع السيف فالق ناحية ثوبك علي وجهك ليبوء باثمك واثمه‪.3‬‬

‫سوم استحلل مكه‪ 4‬بسبب خروج عبدالله ابن الزبير وآن را نيز خبر دادند‪.‬‬

‫چهارم خروج ابراهيم بن اشتر براي جنگ عبيدالله ابن زياد‪.‬‬

‫‪ - 1‬این واقعه در مدینه منوره اتفاق افتاد‪ ،‬اصل واقعه از این قرار است که در سال ‪ 36‬هجری برای‬
‫یزید خبر رسید که مردم مدینه منوره شورش نموده اند‪ ،‬یزید بخاطر سرکوبی آنها لشکری به مدینه‬
‫فرستاد و در نتیجه تعدادی از صحابه کرام به قتل رسیدند‪ ،‬حافظ ذهبی اسباب لشکرکشی یزید به‬
‫مدینه را اینطور می نویسد‪ :‬واما فعله بأهل الحرة‪ ،‬فإنهم لما خلعوه واخرجوا نوابه وحاصروا عشیرته‪،‬‬
‫ارسل الیهم مرة بعد مرة یطلب الطاعة فامتنعوا وصمموا‪ ،‬فجهز الیهم مسلم بن عقبة المری وأمره‬
‫أن ینذرهم ویهددهم فإن أبوا قاتلهم‪ .‬المنتقی من منهاج العتدال صفحة ‪.292‬‬

‫‪ - 2‬در نزدیکی شهر مدینه سنگ های سیاهی وجود دارد کهچون خاصیت آتشزائی دارد آنها را احجار‬
‫زیت (سنگ روغن دار) می گویند‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫‪ - 4‬خلصه واقعه بی حرمتی مکه مکرمه از این قرار است‪ :‬آنگاه که یزید از اهل مدینه بیعت خواست‬
‫بعضی از صحابه کرام و از آن جمله حسین بن علی و عبد الله بن زبیر از بیعت با یزید سرباز زدند و‬
‫از مدینه خارج شده به مکه رفتند‪ ،‬در این هنگام حسین فریب غداران کوفه را خورده و به امید بیعت‬
‫شیعیان پدرش با او روانه عراق شد که در راه به رتبه شهادت فائز گشت‪ ،‬اما عبد الله بن زبیر در مکه‬
‫باقی مانده و در آن جا ادعای خلفت نمود‪ .‬در ماه صفر سال ‪ 64‬هجری لشکر یزید به جنگ ابن زبیر‬
‫آمده و در مکه با هم پیکار نمودند که در نتیجه قسمتی از پرده کعبه معظمه در آتش سوخت‪ ،‬در اثنای‬
‫جنگ خبر وفات یزید آمده و لشکر او مراجعت نمودند و خلفت عبد الله بن یزید مستحکم شد تا اینکه‬
‫عبد الملک ابن مروان در سال ‪ 73‬هجری حجاج بن یوسف ثقفی را با لشکر گران به جنگ ابن زبیر‬
‫فرستاد که در نتیجه عبد الله ابن زبیر به شهادت رسیده و حجاج مظالم زیاد نمود‪ .‬حافظ ذهبی در باره‬
‫سوختن کعبه معظمه می نویسد‪ :‬واما الکعبة فلم تقصد بإهانة‪ ،‬وانما قصدوا ابن الزبیر‪ ،‬ولم یزیهدم‬
‫یزید الکعبة ول احرقها باتفاق المسلمین ولکن طارت الی الستار شرارة من نار من امرأة فاحترقت‬
‫الکعبة فهدمها ابن الزبیر واعادها‪.‬المنتقی صفحة ‪.275‬‬
‫‪272‬‬
‫پنجم تسلط مختار در كوفه از آن حال نيز خبر دادند كه في ثقيف كذاب‬
‫ومبير (هلک کننده) اخرج الترمذي عن ابن عمر قال قال رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم في ثقيف كذاب ومبير قال عبدالله بن عصمة يقال الكذاب هو‬
‫المختار بن ابي عبيد والمبير هو الحجاج بن يوسف‪ 1‬وروي مسلم في الصحيح‬
‫حين قتل الحجاج عبد َ الله بن الزبير قالت اسماء ان رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم حدثنا ان في ثقيف كذابا‌ـً ومبيراً ‪.2‬‬

‫ششم قتال مصعب با مختار (ثقفی)‪.‬‬

‫هفتم قتال ضحاك بن قيس با مروان‪.‬‬

‫هشتم قتال عبد الملك با مصعب‪.‬‬

‫نهم ظهور حجاج و ظلم او و آنحضرت صلي الله عليه وسلم آن را بيان‬
‫فرمودند و آنحضرت صلي الله عليه وسلم از اين مقاتلت خبر دادند بدعاةٍ علي‬
‫ابواب جهنم‪.‬‬

‫هدنه ثانيه آنكه بعد اللتيا والتي امر سلطنت بر عبدالملك (ابن مروان)‬
‫مستقر شد و همه اهل اسلم تحت حكم او در آمدند و اولد و احفاد او نيز در‬
‫عالم به همين نسق فرمانروائي كردند و در حديث شريف بيان حكومت اين‬
‫فريق آمده است اخرج البخاري من حديث ابي هريرة هلكة امتي علي ايدي‬
‫غلمة من قريش‪.3‬‬

‫واخرج الحاكم عن ابي ذرٍ سمع النبي صلي الله عليه وسلم يقول اذا بلغت‬
‫خوَل (غلم) ومال الله نحل ً (بخشش) وكتاب الله‬
‫بنو امية اربعين اتخذوا عباد الله َ‬
‫دغل (بازیچه)‪.4‬‬

‫واخرج ابويعلي والحاكم عن ابي هريرة ان النبي صلي الله عليه وسلم قال‬
‫رأيت في النوم بني الحكم ينزون علي منبري كما تنزو القردة قال فما رئي النبي‬
‫صلي الله عليه وسلم ضاحكا ً مستجمعا ً حتي توفي‪.5‬‬

‫واخرج البيهقي عن ابن المسيب قال رأي النبي صلي الله عليه وسلم بني‬
‫امية علي منبره فساءه ذلك فاوحي اليه انما هي دنيا اعطوها فقرت عينه‪.6‬‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪273‬‬
‫واخرج الترمذي والحاكم والبيهقي عن الحسن بن علي قال ان رسول الله‬
‫صلي الله عليه وسلم قد رأي بني امية يخطبون علي منبره رجل رجل فساءه‬
‫ذلك فنزلت "انا اعطينك الكوثر ونزلت انا انزلنه في ليلة القدر وما ادریك ما ليلة‬
‫شهر" يملكها بنو امية‌ قال القاسم بن الفضل‬
‫ٍ‬ ‫القدر ليلة القدر خيٌر من الف‬
‫فحسبنا ملك بني امية فاذا هي الف شهرٍ ل تزيد ول تنقص ‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫اخرج ابوداود عن عبدالله بن حوالة قال قال رسول الله صلي الله عليه‬
‫وسلم يا ابن حوالة اذا رأيت الخلفة قد نزلت الرض المقدسة فقد دنت الزلزل‬
‫والبلبل والمور العظام والساعة يومئذ اقرب من الناس من يدي هذه الي‬
‫رأسك‪.2‬‬

‫و اينجا نكته ايست باريك آن را نيز بايد فهميد كه در باب خلفت شام‬
‫احاديث مختلفه آمده بعض ناظر به ذم و بعض ناظر به مدح؛ مانند حديث ديگر از‬
‫مسند ابن حوالة اخرج احمد وابوداود عن ابن حوالة قال قال رسول الله صلي‬
‫الله عليه وسلم سيصير المر ان تكونوا جنودا مجندةً جند بالشام وجند ٌ باليمن‬
‫وجند بالعراق فقال ابن حوالة خر لي يا رسول الله ان ادركت ذلك فقال عليك‬
‫بالشام فانها خيرة الله من ارضه يجتبي اليها خيرته من عباده فاما ان ابيتم‬
‫فعليكم بيَمنكم واستقوا من غدركم فان الله عزوجل توكل لي بالشام واهله ‪.‬‬
‫‪3‬‬

‫وجه حل اين تعارض آنست كه اين قوم در حد ذات خويش استحقاق خلفت‬
‫نداشتند و خلفت بر ايشان مستقر شد و عنايت تشريعيه متوجه تمشية امر جهاد‬
‫و تعاون بر آن گشت؛ لهذا هر جا ذم است متوجه به ذوات آن جماعه است و هر‬
‫جا مدح و حث است متوجه به امور ملكيه و مانند آن‪ .‬از ميان اينها عمر بن‬
‫عبدالعزيز خليفه راشد بود به حليه علم و فضل و زهد آراسته و از وي آثار‬
‫محموده در عالم باقي ماند يكي كتابت علم حديث و جمع آن ديگر ترك سب‬
‫اهل بيت و بروي صادق آمد مضمون حديث يبعث الله علي رأس كل مائة من‬
‫يجدد لها دينها‪.4‬‬

‫فتنه ثالثه آنكه چون اين هدنه نزديك به انقضا رسيد دعاة بني عباس‪ 5‬از‬
‫طرف خراسان سر برآوردند و جنگها واقع شد و مظلمه ها بر روي كار آمد هر‬
‫كرا از نفس بني اميه يا اعوان ايشان يافتند كشتند و مصادره ها نمودند و اين‬
‫معني در همه اطراف و نواحي فاش گرديد وصار ماصار بعد اينهمه هنگامه ها‬
‫امر بني عباس استقرار يافت و تغیير ثالث تمام شد و تغيیر رابع ظاهر گشت‬
‫اگر چه اين (تحولت) حوادث عظام در بغل داشت و در زمان طويل سپري شد‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪ - 5‬بنی عباس یا سلسله ی عباسیان که زمام خلفت مقتدر اسلمی را بعد از امویان بدست گرفتند تا‬
‫اینکه در سال ‪ 633‬هجری بدست مغولن و بر اثر خیانت غداران داخلی سقوط کردند‪.‬‬
‫‪274‬‬
‫وحدتي داشت چنانكه تغيیرات متقدمه وحدتي داشتند پس به يك اعتبار مي توان‬
‫گفت كه دو دولت بيش نيست اول در مدينه بود و ثاني در شام قال النبي صلي‬
‫الله عليه وسلم الخلفة بالمدينة ‌والملك بالشام‪.1‬‬

‫اول به لفظ خيريت و خلفت و رحمت و مدت شيوع السلم معبر شد و‬


‫ثاني به وصف تسبق ايمانهم شهادتم ويفشوا الكذب وملك عضوض واساود صباء‬
‫موصوف گشت اول موَّرخ به تزول رحي السلم لخمس وثلثين وثاني بعد قيام‬
‫امر سلطنت به هدنه اولي مورخ بسبعين سنة‪ ،‬در اول سب سلف صالح نبود و‬
‫در ثاني سلف صالح را سب مي كردند علي اختلف اهوائهم وآرائهم‪ .‬در اول‬
‫جميع امور ديني ايشان راجع بود به پيغامبر و خليفه خاص‪ ،‬و اختلف معتد به در‬
‫دين آنجا موجود نه و در زمان ثاني اختلفها و مذهبهاي پراگنده در اصول عقايد‬
‫كه مرجئه‪ 2‬و قدريه‪ 3‬و خوارج‪ 4‬و روافض‪ 5‬پيدا شدند و در فتاوي و احكام جمعي‬
‫مذهب اهل مدينه داشتند و طائفه ی مذهب اهل عراق ليكن هنوز اين اختلفها‬
‫مدون نشده و اين نزاع محكم الساس نگشته اين حالت با حالت اولي بمنزله دو‬
‫نوع مختلف الحقيقة تحت جنس تصور بايد كرد به اعتبار آن امر جامع آنحضرت‬
‫صلي الله عليه وسلم فرموده اند ل يزال السلم عزيزا ً الي اثني عشر خليفة‬
‫كلهم من قريش وفي رواية ليزال امر الناس ماضيا ً ما ولهم اثنا عشر خليفة‬
‫كلهم من قريش اخرجه الشيخان من حديث جابر بن سمرة‪ 6‬اين امر جامع كه‬
‫مشترك است در ميان دو دولت؛ دولتي كه در مدينه بود و دولتي كه در شام‬
‫استقرار يافت تفصيلي مي طلبد‪.‬‬

‫ظهور دين دو جناح دارد يكي خلفت و ديگری علم آنحضرت صلي الله عليه‬
‫وسلم‪.‬‬

‫اما اتفاق هر دو دولت به اعتبار خلفت از آن جهت است كه در اين هر دو‬


‫دولت خليفه مستقل مي بود متصرف در عالم به غير مزاحمت خارجيان و بدون‬
‫اعتماد كلي بر امراي لشكر بخلف دولت بني عباس‪ ،‬و اتفاق اين هر دو به‬
‫اعتبار علم از آن جهت است كه تا اين وقت تدوين مذاهب نشده بود و هيچكس‬
‫نمي گفت كه من متبع فلن شخصم بلكه ادله كتاب و سنت را بر وفق مذهب‬
‫اصحاب خود تأويل مي نمود و هر يكي دعوي مي كرد كه به مقتضاي صراح‬
‫شريعت محمديه علي صاحبها الصلوة والسلم حكم چنين وچنين است اخطأ في‬
‫هذا او اصاب‪ .‬فقه اين زمانه مخلوط بود به آثار صحابه و تابعين مسند و مرسل‬
‫همه را اخذ مي كردند‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪4‬‬

‫‪5‬‬

‫‪6‬‬

‫‪275‬‬
‫حالت رابعه استقرار خلفت بني عباس در عراق و اين دولت قريب به چهار‬
‫صد سال ماند آنحضرت صلي الله عليه وسلم خبر دادند اخرج الترمذي عن ابي‬
‫ت سو ٌد‬‫هريرة قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم يخرج من خراسان رايا ٌ‬
‫فل يردها شیئ حتي تنصب باِيليا‪.1‬‬

‫ة وعتوا‬
‫و همين است فتنة السراء و همين است مضمون ثم يكون جبري ً‬
‫اخرج ابوداود من حديث عبدالله بن عمر قال كنا قعودا ً عند رسول الله صلي الله‬
‫عليه وسلم فذكر الفتن فاكثر في ذكرها حتی ذكر فتنة الحلس فقال قائل يا‬
‫ب ثم فتنة السراء ودخنها من‬ ‫ب وحر ٌ‬
‫رسول الله وما فتنة الحلس قال هي هر ٌ‬
‫ل من اهل بيتي يزعم انه مني وليس مني انما اوليائي المتقون ثم‬ ‫تحت قدم رج ٍ‬
‫يصلح الناس علي رجل كورك علي ضلع ثم فتنة الدهيما ل تدع احدا من هذه‬
‫ة فاذا قيل انقضت تمادّت يصبح الرجل فيها مؤمنا ويمسي‬ ‫المة ال لطمته لطم ً‬
‫كافرا حتي تصير الي فسطاطين فسطاط ايمان ل نفاق فيه وفسطاط نفاق ل‬
‫ايمان فيه فاذا كان ذلكم فانتظروا الدجال من يومه او من غدٍ‪.2‬‬

‫قال الخطابي قوله فتنة الحلس انما اضيفت الفتنة الي الحلس لدوامها‬
‫وطول لبثها يقال للرجل اذا كان يلزم بيته ل يبرح هو حلس بيته وقد يحتمل ان‬
‫يكون شبهه بالحلس لسواد لونها وظلمتها والحرب ذهاب المال والهل يقال‬
‫ب اذا سلب ماله واهله والدخان يريد انها تثور كالدخان من‬‫حرب الرجل فهو حري ٌ‬
‫ك علي ضلٍع مثل ومعناه المر الذي ل يثبت ول يستقيم‬ ‫تحت قدميه وقوله كور ٍ‬
‫وذلك ان الضلع ل يقوم بالورك ول يحمله وانما يقال في باب الملیمة والموافقة‬
‫ف في ساعد وساعد في ذراع ونحو ذلك يريد ان هذا الرجل غير‬ ‫اذا وصفوا هو كك ٍ‬
‫خليق للملك ول مستقل به والدهيماء تصغير الدهماء صغّرها علي مذهب المذمة‬
‫لها‪.3‬‬

‫آنچه در معني اين حديث پيش فقير محقق شد آنست كه فتنة الحلس فتنه‬
‫بني اميه است در شام‪ ،‬و هرب اشاره است به گريختن عبدالله بن زبير از مدينه‬
‫به مكه و حرب آنچه بعد از آن مقاتلت ضحاك بن قيس و غير آن واقع شد‪،‬‬
‫وفتنة السراء فتنه بني عباس است قصه عهد ابراهيم عباسي بسوي ابومسلم در‬
‫كتب تاريخ خوانده باشي‪ ،‬وفتنة الدهيماء فتنه تُرك است‪ ،‬فاذا قيل انقضت‬
‫تمادت اشاره است به استقلل طوائف اتراك طبقه بعد طبقه در زمين روم و‬
‫فارس‪.‬‬

‫باقي ماند مسئله ای در غايت اشكال؛ در حديث ابن ماجه اشاره به قصه‬
‫خروج ابومسلم از خراسان واقع شد و آن خليفه را مهدي گفته اند و ترغيب بر‬
‫نصرت او نموده اند و بطرف آن خارجيان عذري حواله كرده اند اخرج ابن ماجة‬
‫من حديث علقمة عن عبدالله بن مسعود قال بينما نحن عند رسول الله صلي‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪276‬‬
‫ة من بني هاشم فلما رآهم النبي صلي الله عليه‬ ‫الله عليه وسلم اذا اقبل فتي ٌ‬
‫وسلم اغر ورقت عيناه وتغير لونه قال فقلت ما نزال نري في وجهك شيئا ً نكرهه‬
‫فقال انا اهل بيت اختار الله لنا الخرة علي الدنيا وان اهل بيتي سيلقون بعدي‬
‫بلءً وتشريدا ً وتطريدا ً حتي يأتي قوم من قبل المشرق معهم رايا ٌ‬
‫ت سودٌ‬
‫فيسئلون الخير فل يعطونه فيقاتلون فينصرون فيعطون ما سألوا فل يقبلونه حتي‬
‫يدفعوها الي رجل من اهل بيتي فيملها قسطا ً كما ملؤها جورا ً فمن ادرك ذلك‬
‫منكم فليأتهم ولوحبوا ً علي الثلج‪.1‬‬

‫واخرج ابن ماجة عن ثوبان قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم يقتتل‬
‫عند كنزكم ثلثة كلهم ابن خليفةٍ ثم ل يصير الي واحد منهم ثم تطلع الرايات‬
‫السود من قبل المشرق فيقتلونكم قتل لم يقتله قوم ثم ذكر شيئا ل احفظه‬
‫فقال فاذا رأيتموه فبايعوه ولو حبوا ً علي الثلج فانه خليفة الله المهدي‪.2‬‬

‫واخرج ابن ماجة عن عبدالله بن الحارث بن جزء الزبيدي قال قال رسول‬
‫س من المشرق فيوطئون للمهدي يعين‬ ‫الله صلي الله عليه وسلم يخرج نا ٌ‬
‫سلطانه‪.3‬‬

‫تحقيق اين سه حديث پيش فقير آنست كه مراد از مهدي خليفه بني عباس‬
‫است نه مهدي كه در آخر زمان ظهور نمايد اينجا مهدي گفتن و خليفة الله‬
‫ناميدن و حث بر نصرت او نمودن بجهت آن است كه خلفت اين فريق در پرده‬
‫تقدير مصمم شد آن را تغيير و تبديل نيست؛ پس او مهدي است راه نموده شده‬
‫بسوي تدبيري كه مفضي باشد به استقرار خلفت نه چون خارجيان ديگر كه‬
‫تدبير آنها متلشي شد و به جز هرج و مرج چيزي بدست ايشان نيامد و او خليفة‬
‫الله است بمعني آنكه خلفت او در قدر الهي مصمم گشت و با او بايد بود و ردّ‬
‫او نبايد نمود؛ زيرا كه مطلوب اهم در شريعت قطع نزاع است و تقليل هرج و‬
‫ك علي ضلع باشد از‬ ‫كوَر ٍ‬
‫مرج خلفت مستقره بهتر است اگر چه صاحب آن َ‬
‫خلفت متلشيه گو صاحب آن افضل بود ثمره تشريع تقليل مفسده و تعيين‬
‫راهي كه موافق تقدير زودتر حاصل شود در اول دولت عباسيه امر خليفه در‬
‫اطراف عالم نافذ بود و بعد معتصم حكم ايشان ضعيف شد سلجوقيان‪ 4‬مستقل‬
‫شدند تا آنكه سلطنت صورتي ماند بغير حقيقت و عبيديان‪ 5‬به مصر خروج كردند‬
‫و از پهلوي آنها فتنه عظيمه برخاست‪ ،‬نصاري بر شام تسلط يافتند آخر با هم‬
‫عبيديان بر هم خوردند و هم نصاري از ارض شام بر آمده شدند بعد از آن اتراك‬
‫چنگيزيه بر خراسان غلبه كردند و آخرا ً خليفه عباسي بر هم خورد در آن حالت‬
‫دولت عرب منقرض شد و عجميان در هر ناحيت به رياست سر برآورند و اين‬
‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪3‬‬

‫‪-‬‬ ‫‪4‬‬

‫‪-‬‬ ‫‪5‬‬

‫‪277‬‬
‫ابتداي تغیير خامس بود در ايام دولت بني عباس مذاهب اصول و فروع محكم‬
‫الساس گشت حنفي و شافعي و مالكي به تصانيف پرداختند‪ ،‬و در اصول‬
‫معتزله‪ 1‬و شيعه‪ 2‬و جهميه‪ 3‬از هم ممتاز گشتند و در همين عصر علوم يونانيان به‬
‫لغت عرب نقل كرده شد و تاريخ فارسيان را معرب ساختند و هر يكي به مذهب‬
‫خود خرسند گرديد تا انقراض دولت شام هيچكس خود را حنفي و شافعي نمي‬
‫گفت بلكه ادله را بر وفق مذاهب اصحاب خود تأويل ميكردند و در دولت عراق‬
‫هر كسي براي خود نامي معين نمود تا نص اصحاب خود نيابد بر ادله كتاب و‬
‫سنت حكم نكند اختلفي كه از مقتضاي تأويل كتاب و سنت لزم مي آمد الحال‬
‫محكم الساس گشت هر چند دولت بني عباس اول و اوسط وآخر مختلف بود‬
‫اما همه بر تأسيس مذاهب و تفريع آن و تخريج بر آن گذشت و اين حالت را به‬
‫نسبت حالتين اوليين مانند دو جنس تحت جنس عالي تصور بايد كرد وآنحضرت‬
‫صلي الله عليه وسلم باعتبار همان امر مشترك فرمود اخرج ابوداود من حديث‬
‫سعد بن ابي وقاص عن النبي صلي الله عليه وسلم قال اني لرجو ان ل تعجز‬
‫امتي عند ربها ان يؤخرهم نصف يوم قيل لسعدٍ وكم نصف يوم قال خمس مائة‬
‫سنة‪ 4‬تفصيل اين معني آنكه خلفت در دولت مدينه و شام و عراق همه در‬
‫قريش بود و از ملك عرب به اطراف و نواحي احكام جاري مي شد ولو بحسب‬
‫الصورة امت در اين حديث به معني قوم و قبيله است از اين تاريخ باز دولت‬
‫قريش منقرض شد بلكه دولت عرب بر هم خورد و رؤساي محافل و ملك عالم‬
‫عجميان شدند چون دولت عرب منقضي شد و مردم در بلد مختلفه افتادند هر‬
‫يكي آنچه از مذاهب يادگرفته بود همان را اصل ساخت و آنچه مذهب مستنبط‬
‫سابقا ً بود الحال سنت مسقره شد علم ايشان تخريج بر تخريج و تفريع بر تفريع‬
‫و دولت ايشان مانند دولت مجوس ال آنكه نماز مي گزاردند و متكلم بكلمه‬
‫شهادت مي شدند ما مردم در دامان همين تغيیر پيدا شديم نمي دانيم كه خداي‬
‫تعالي بعد از اين چه خواسته است وهذا آخر الفصل الخامس‪.‬‬

‫والحمد لله رب العالمين‬

‫‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪-‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪-‬‬ ‫‪3‬‬

‫‪-‬‬ ‫‪4‬‬

‫‪278‬‬

You might also like