Professional Documents
Culture Documents
إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء - جلد 1
إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء - جلد 1
تأليف:
تصحيح و مراجعه:
جلد اول
1
بسم الله الرحمن الرحيم
ل
سب ُ ِ ل داعيا ً الی اق َ
وم ِ ال ُّ س ِف الٌّر ُالحمد لِله الذي بعث الينا اشر َ
ده لِتَتم النعمة من بع ِه ِ
ده وخلفاءَ ُ عه ِ
وَزَراءَه في َ عل اصحابا ً له ُ ج َ و َ
ن محمدا ً عبدهُ ن ل اِله ال الله وحدَه واَشهدُ ا َّ واَشهدُ ا َّ ع ُّ
م الّرحمه َ وت َ ُ
َّ ونبيُّه الذي لنب َّ
م عليه وعلي آله وصحبه ي بَعدَهُ صلي الله وسل َ
اَجمعين.
اما بعد ميگويد فقير حقير ولي الله عفي عنه كه در اين زمانه بدعت تشيّع
آشكار شد ونفوس عوام به شبهات ايشان متشّرب گشت و اكثر اهل اين اقليم
در اثبات خلفت خلفاي راشدين رضوان الله تعالي عليهم اجمعين شکوك بهم
رسانيدند ،لجرم نور توفيق الهي در دل اين بنده ضعيف علمي را مشروح و
مبسوط گردانيد تا آنكه بعلم اليقين دانسته شد كه اثبات خلفت اين بزرگواران
اصلي ست از اصول دين تا وقتي كه اين اصل را محكم نگيرند هيچ مسئله از
مسائل شريعت محكم نشود؛ زيرا كه اكثر احكامي كه در قرآن عظيم مذكور
شده مجمل است ،بدون تفسير سلف صالح بحل آن نتوان رسيد .و اكثر احاديث
خبر واحد محتاج بيان ،بغير روايت جماعه ی از سلف آنرا و استنباط مجتهدان از
سك به نگردد و تطبيق احاديث متعارضه بدون سعي اين بزرگواران آن متم َّ
صورت نگيرد و همچنين جميع فنون دينيه مثل علم قراء ة ،تفسير ،عقائد و علم
صل نشود و قدوه سلف در اين امور خلفاي سلوك بغير آثار اين بزرگواران متا ّ
راشدين است و تمسك ايشان بأذيال خلفاء.
جمع قرآن و معرفت قراءتهای متواتره از شاذ ّه مبتني بر سعي خلفا است
و قضايا و حدود و احكام فقه و غير آن همه مترتب بر تحقيق ايشان .هر كه در
شكستن اين اصل سعي مي كند بحقيقت هدم جميع فنون دينيه ميخواهد و نيز
دانسته شد كه مدبّر السموات والرض تبارك وتعالي چنانچه سائر شرائع را اولً
در مرتبه كلم نفسي در ازل الزال معين و مقرر گردانيد و اشاره بهمان مرتبه
خل َ َ عدَّة ال ُّ
ق م َ شهرا ً في كِتَا ِ
ب اللهِ يَو َ شَر َ
عندَاللهِ اثنَا عَ َ
ور ِشهُ ِ ن ِاست آيه كريمه (ا ِ ًّ
َ
م )1بعد ازآن بر قلب مبارك حضرت پيغمبر حُر ٌمنهَا اَربَعَه ُ
ض ِ ت والَر َ ال ّسماوا ِ
صلي الله وعليه وسلم اجمال ً تارةً وتفصيل ً اُخري فرود آورد بعد از آن ،آن
صا ً تارةً واشارةً آخري بيان آن فرمودند تا آنكه حضرت صلي الله وعليه وسلم ن ّ
آنچه مراد حق بود ظاهر شد و حجة الله قائم گشت و تكليف عباد بآن اعتقادا ً و
عمل ً بظهور رسيد ،همچنان خلفت خلفاي راشدين اول ً در كلم نفسي مقرر شد
و در قرآن عظيم اجمال ً فرود آمد بعد از آن بر قلب مبارك آنحضرت صلي الله
2
وعليه وسلم بطريق منام تارةَ و بطريق فراست در تعبير منامات صحابه اخري،
اين مجمل مفصل گشت و آنحضرت صلي الله وعليه وسلم از آن علم شريف
نصا ً و اشارة خبر دادند تا آنكه تكليف عباد باستخلف اين بزرگواران اعتقاداً
وعمل ً متحقق شد و پرده از روي كار برانداخته گشت و اهل قرن اول بموجب
آن بجان و دل عمل كردند بر خلف آنچه متاخرین اشاعره تقرير مي كنند كه
خلفت ايشان بنص نيست مطلقا ً يا بنص جلي نيست ،بلكه امر اجتهادي است كه
اهل عصر بنا بر اجتهاد بر آن اتفاق نمودند و بر خلف آنچه شيعه گمان مي كنند
كه در قرن اول حيف (ظلم) عظيم رفته بسبب طلب دنيا؛ خلفت را از مسحقق
آن غصب كردند و بر غير مستحق اتفاق نمودند استغفر الله من جميع ما کرِه
الله.
جمعي را نظر بر حديثي دون حديثي افتاد دانستند كه خبر واحد است و جمعي
ه واحدهً افتاد و متواتر بالمعني شناختند و چنانكه نور توفيق
را نظر بر همه دفع ً
اين علم را مبسوط نمود داعيه نشر آن كتابا ً تارهً واخري نيز بخاطر ريخت.
أخرج ابن ماجه عن جابر رضي الله عنه قال قال رسول الله صلي الله عليه
م حديثا ً فقد كتم ما اَنَزل الل ُ
ه مهِ اَوَّل َ َها فَمن كَت َ َ وسلم" :إذا لَعَ َ
ن اخر هذه ال ّ
عزوجل" بناءً علي ذلك ورقي چند درين مسئله نوشته شد و به ازالة الخفاء
عن خلفة الخلفاء مسمي گشت و بر دو مقصد منقسم كرده آمد (تقسیم
شد).
مقصد اول
در بيان معني خلفت عامه و خاصه و شرط آن و آنچه متعلق بآن است و
سردِ ادله بر خلفت ايشان و حل اختلف اهل در ميان خويش كه خلفت بنص
بود يا باجتهاد.
مقصد ثاني
3
س ُ
ك در مآثر خلفاي اربعه وهذا أوان الشروع في المقصود ،وبنور توفيقه اتم ّ
م الوكي ُ
ل ل والي كِليته وحفظه ك َّ
ل امرٍ اُفوّض َ وعلي فضله اتوك ُ
حسبُنا الله ونع َ
ي العظيم. ول حو َ
ل ولقوهَ ال بالله العل ِ ّ
مقصد اول
تفصيل اين تعريف آنكه معلوم بالقطع ست از ملت محمديه علي صاحبها
الصلوات والتسليمات كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم چون مبعوث شدند
براي كافه خلق الله با ايشان معامله ها كردند و تصرفها نمودند و براي هر
معامله نوّاب (نماینده ها) تعيين فرمودند و اهتمام عظيم در هر معامله مبذول
داشتند چون آن معاملت را استقراء نمائيم و از جزئيات بكليات 1و از كليات به
كلي واحد كه شامل همه باشد انتقال كنيم جنس اعلي 2آن اقامت دين باشد كه
متضمن جميع كليات است و تحت وي اجناس ديگر باشند يكي از آن احياي
و
علوم دين است از تعليم قرآن و سنت و تذكير و موعظت قال الله تعالي" :هُ َ
- 1جزئیات جمع جزئی و کلیات جمع کلی می باشد .در اصطلح علم منطق جزئی به آن مفهومی گفته می شود
که احتمال شرکت نداشته باشد مثل" :زید" ،که نام برای یک ذات خاص بوده و احتمال تعدد و شرکت ندارد .کلی
به آن مفهومی گفته می شود که احتمال شرکت داشته باشد مانند" :انسان" ،که شامل زید ،عمرو و خالد می
باشد .در اینجا مراد از جزئیات وقائع خاص و مراد از کلیات مفهوم عامی است که همان وقائع خاص در تحت آن
مندرج است.
-در اصطلح اهل منطق کلی بر پنج قسم است -1 :جنس -2نوع -3فصل -4خاصه -5عَرض عام. 2
جنس همان کلی است که جزء مشترک حقیقت افراد خود باشد مثل حیوان که انسان (حیوان ناطق) ،اسپ
(حیوان صاهل) و حمار (حیوان ناهق) افراد آن می باشند ،و حیوان جزء از حقیقت افراد خود است .بطور مثال:
حقیت انسان "حیوان ناطق" است و "حیوان" یک جزء از این حقیقت می باشد و این جزء مشترک است که در
اسپ "حیوان صاهل" و در حمار "حیوان ناهق" و ...موجود می باشد.
-1بعضی از جنس ها طوری است که خودش در جنسی دیگری داخل می باشد و در تحت همان
جنس ،جنس دیگری نیز می باشد این جنس را "جنس متوسط" می گویند.
-2خودش در تحت جنس دیگری می باشد مگر در تحت آن جنس دیگری نمی باشد واین قسم را
"جنس سافل" می گویند.
-3خودش در تحت جنس دیگری نمی باشد مگر در تحت آن جنس دیگری می باشد و این قسم را
"جنس عالی" می گویند.
4
َ
ب منهُم يَتلُوا عَلَيهِم ايَاتِه وَيَُزكِّيهِم وَيُعَل ِّ ُ
مهُ ُ
م الكِت َ سول ً ِّ
ن َر ُ
مي ِّي َ ال ّذِي بَعَ َ
ث فِي ال ُ ِّ
ه "1ومستفيض شد كه آنحضرت صلي الله وعليه وسلم تعهد مي كردند م َ
حك َ
وال ِ
صحابه را بتذكير و موعظت.
و ديگری اقامت اركان اسلم ست؛ زيرا مستفيض شد كه امامت جمع و اعياد و
جماعت خود ميكردند و نصب امام در هر محلي مي فرمودند و أخذ زكوه و
صرف آن بر مصارف مي نمودند ،عمال را براي اين معني منصوب مي ساختند
و همچنين شهادت بر هلل رمضان و هلل عيد مي شنيدند و بعد ثبوت شهادت
حكم به صوم و فطر مي فرمودند و حج را خود اقامت نمودند و سال نهم كه
حضور شريف آن حضرت صلي الله وعليه وسلم در مكه متحقق نشد حضرت
ابوبكر صديق را فرستادند تا اقامت حج نمايد.2
و قيام آنحضرت صلي الله وعليه وسلم بجهاد ونصب امرا و بعث جيوش و
سرايا و قيام آنحضرت بقضا در خصومات و نصب قضات در بلد اسلم و اقامت
حدود و امر به معروف و نهي از منكر مستغني از آن ست كه به تنبيه احتياج
داشته باشد.
و چون آن حضرت صلي الله وعليه وسلم به رفيق اعلي انتقال فرمودند واجب
شد اقامت دين به همان تفصيل كه گذشت و اقامت دين موقوف افتاد بر نصب
شخصي كه اهتمام فرمايد در اين امر و نواب را به آفاق (اطراف و اکناف)
فرستد و بر حال ايشان مطلع باشد و ايشان از امر وي تجاوز نكنند و بر حسب
اشاره وي جاري شوند و آن شخص خليفه آن حضرت صلي الله عليه وسلم
باشد و نائب مطلق وي.
پس از كلمه رياست عامه برآمدند علماي مسلمين كه بتعليم علوم دينيه
مشغول شوند و قضاه امصار و امراي جيوش كه بامر خليفه اقامت اين معني
نمايند و در عصر اول موعظت وتذكير ضميمه خلفت بود قال صلي الله وعليه
وسلم " :ل يق ُّ
ص ال أميٌر او مأموٌر او مختال"3
ترجمه :وعظ نکند مگر حاکم وقت و یا نماینده اش ،و اگر غیر از آنها کسی
وعظ کرد او ریا کار می باشد.
1
- 2قول صحیح از اقوال اهل علم اینست که حج در اواخر سال نهم هجری فرض گردید و در آن سال چون
فرصت کافی برای ادای حج وجود نداشت پیامبر خدا صلی الله علی وسلم از سال آینده برای ادای این فریضه
اقدام فرمودند.
3
5
واز لفظ تصدي برآمد شخصي كه قابليت اقامت دين بر وجه اكمل داشته باشد
و افضل اهل زمان خود بود ليكن بالفعل از دست وي چيزي از اين امور نه
ه عنبرآيد .پس خليفه مختفي و غير منصور و غير متسلط نخواهد بود .وقيد نياب ً
النبي بر مي آرد از مفهوم خليفه انبياء را هر چند در قرآن عظيم حضرت داود
عليه السلم را خليفه گفته شد زيرا كه سخن در خلفت آنحضرت است
وحضرت داود خليفه الله بودند لهذا حضرت ابوبكر صديق راضي نشدند باسم
خليفه الله و فرمودند كه مرا خليفه رسول الله مي گفته باشد.
مسئله
واجب بالكفايه است بر مسلمين الي يوم القيامه نصب خليفه مستجمع شروط
به چند وجه:
يكي آنكه صحابه رضوان الله عليهم بنصب خليفه وتعيين او پيش از دفن آن
حضرت متوجه شدند پس اگر از شرع وجوب نصب خليفه ادراك نمي كردند
برين امر خطير مقدّم نمي ساختند واين وجه اثبات دليل شرعي از آنحضرت
صلي الله وعليه وسلم مي نمايد بر وجه اجمال.
ه
ميت َ ً
ت ِ
ما َ
ه َ
قه بَيعَ ٌ
ي عن ُ ِ
سف ِ ت وَلَي َ
ما َ
من َ
دوم آنكه در حديث وارد شدهَ " :
ه "1يعني هر كه بميرد حال آنكه نيست در گردن او بيعت خليفه ،مرده جاهِلِي َّ ً
َ
است بمرگ جاهليت و اين نص شرع است تفصيلً.
سوم آنكه خداي تعالي جهاد و قضا و احياي علوم دين و اقامت اركان اسلم و
دفع كفار از حوزه اسلم را فرض بالكفايه گردانيد و آن همه بدون نصب امام
صورت نگيرد و مقدمه واجب واجب است ،كبار صحابه برين وجه تنبيه نموده
اند.
مسئله
در شروط خلفت :و اصل درين مسئله آنست كه معني خلفت چنانكه گذشت
متضمن است احياي علوم دين را ،و اقامت اركان اسلم و امر به معروف و نهي
ت حدود را .پس هر چه شرط هر يكي ازاز منكر و قيام بامر جهاد و قضا و اقام ِ
اين امور باشد شرط خلفت است و زياده از آن شرطي ديگر به مقتضاي حديث
مستفيض و آن قريشيت است و چون اين اصل دانسته شد خوض در تفصيل
نمائيم:
از جمله شروط خلفت آنست كه مسلمان باشد؛ زيرا كه رياست ملسمين را
ن عَلَي
ه لِلكفِرِي َ نمي سزد مگر مسلمان كما قال الله تعالي" :وَلَن يَّجعَ َ
ل الل ُ
سبِيلً " و پر ظاهرست كه اين معاني از غير مسلمان سرانجام نشود و ن َ
منِي َ
مؤ ِ
ال ُ
اگر خليفه كافر گردد العياذ بالله واجب شود خروج بر وي ،پس نصب كافر اولً
اولي است بآنكه درست نباشد.
1
6
واز آن جمله آن است كه عاقل و بالغ باشد؛ زيرا كه مجنون و سفيه و صبي
سفَهَآءَ اَمواَلَكُم "
1
محجورند از تصرفات جزئيه خويش قال الله تعالي" :ول تُؤتُو ال ُ
چون بر مال خودها قادر نباشند بر اموال و رقاب مسلمين البته تسلط ايشان
صحيح نباشد و كارهاي مطلوب از استخلف بالقطع از اين جماعت سرانجام
نمي شود.
از آن جمله آنست كه ذكر (مرد) باشد نه امرأة (زن)؛ زيرا كه در حديث بخاري
َ
م وَل ّوا أمَرهُم اِمَرأه "2چون بسمع مبارك آنحضرت صلي الله ما اَفل َ َ
ح قَو ٌ آمدهَ " :
وعليه وسلم رسيد كه اهل فارس دختر كسري را بباد شاهي برداشته اند فرمود:
رستگار نشد قومي كه والي امر بادشاهي خود ساختند زني را ،و زيرا كه امرأه
ناقص العقل والدين است و در جنگ و پيكار بيكار و قابل حضور محافل و
مجالس ني؛ پس از وي كارهاي مطلوب نه برآيد .واز آن جمله آنست كه حر
باشد زيرا كه عبد قابل شهادت در خصومات نيست و بنظر مردم حقير و مهین،
و واجب است بر وي مشغول بودن بخدمت سيد خود.
و از آن جمله آنست كه متكلم و سميع و بصير باشد؛ زيرا كه لزم است بر
خليفه حكم كردن بوجهي كه در مقصد او اشتباه واقع نشود و معرفت مدعي و
مدعي عليه و مقر و مقرله و شاهد و مشهود عليه 3و استماع كلم اين جماعه.
و واجب است بر وي توليت قضاه امصار و نصب عمال و امر كردن مرجيوش
را بآنچه در جهاد پيش آيد و اين همه بدون سلمت اعضاء متحقق نشود و مقدمه
واجب واجب است.
و از آن جمله آن است كه شجاع باشد و صاحب راي در حرب و سلم وعقد ذمه
وفرض مقاتله و تعيين امرا و عمال و صاحب كفايت يعني دعه دوست (آرام
طلب) نباشد و نه ناكرده كار كه خبط كند در امور و نتواند سرانجام دادن
مهمات را؛ زيرا كه جهاد بجز از شجاع و صاحب راي كافي صورت نه بندد و آن
مطلب اعظم است از مطالب خلفت.
سر 4
ن ال ُ
شهَدَآءِ " و مرضي بودن مف ّ م َ
ن ِ
ضو َ م َّ
من تَر َ قال الله تبارك وتعاليِ " :
است بعدالت و مروت.
1
2
3
4
7
و از آنجمله آنست كه مجتهد باشد زيرا كه خلفت متضمن است قضاء و احياء
علوم دين و امر به معروف و نهي از منكر را ،و اين همه بدون مجتهد صورت نه
ار فَاما الذي فين فِي الن َّ ِجنَّهِ وَاِثنَا ِ
حد ٌ فِي ال َ ضاهُ ثَلث َ ٌ
ه وَا ِ گيرد قال رسول الله( :اَلقُ َ
جاَر فيف الحق فَ َ ل عََر َج ٌ م به فهو في الجنّه وَر ُ حك َ َق فَ َل عََرف الح َّ
الجنّه فرج ٌ
ل قَضي للنّاس علي جهل فهو في النّار) "رواه ابوداود "
1
ج ٌ
الحكم فهو في النار وَر ُ
و اصل معني اجتهاد آنست كه جمله عظيمه از احكام فقه دانسته باشد به ادله
تفصيليه از كتاب و سنت و اجماع و قياس ،و هر حكمي را منوط بدليل او
شناخته باشد و ظن قوي بهمان دليل حاصل كرده .پس در اين زمانه مجتهد نمي
تواند شد مگر كسيكه جمع كرده باشد پنج علم را.
-1علم كتاب قراءهً و تفسيرا ً -2علم سنت باسانيد آن و معرفت صحيح و ضعف
در آن -3علم اقاويل سلف در مسائل تا از اجماع تجاوز نه نمايد و نزديك
اختلف علي قولين ،قول ثالث اختيار نه كند -4علم عربيت از لغت و نحو و غير
آن -5علم طرق استنباط و وجوه تطبيق بين المختلفين.
بعد از آن اعمال فكر كند در مسائل جزئيه و هر حكمي را منوط بدليل او
بشناسد و لزم نيست كه مجتهد مستقل باشد مثل ابوحنيفه و شافعي بلكه
مجتهد منتسب كه تحقيق سلف را شناخته و استدللت ايشان فهميده ظن قوي
در هر مسئله بهم رساند كافي است .و تحقيق آن است كه احياي تفسير قرآن
نيز بغير اين علوم پنجگانه ميسر نيست ليكن معتبر آنجا احاديث اسباب نزول
مناسب اوست و آثار سلف در باب تفسير و حفظ و قوت فهم سياق و سباق
وتوجيه و مانند آن ،وبر علم تفسير قياس بايد كرد جميع فنون دينيه را ـ والله
اعلم ـ.
و در زمان صحابه اكثر اين شروط لزم نبود همين معرفت قرآن و حفظ سنت
در كار مي شد؛ زيرا كه عربيت زبان ايشان بود بغير تعلم نحو بفهم كلم عربي
مي رسيدند و هنوز احاديث متعارضه ظاهر نشده و اختلف سلف پديد نيامده
بود.
و از آنجمله آنست كه قريشي باشد باعتبار نسب آباي خود؛ زيرا كه حضرت
ابوبكر صديق صرف كردند انصار را از خلفت باين حديث كه آنحضرت فرمودند:
من قَُريش"2
ه ِ "اَلَي َّ
م ُ
س تَبعٌ لِقُريش فِي هذا ال َّ
ن"3
شا ِ ٍ َ و ابوهريره و جابر روايت مي كنند "اَلنَّا ُ
ن "4و منهُم اِثنَا ِ
ي ِ
ما ب َ ِق َ ل هذا الَمُر فِي قَُري ٍ
ش َ و ابن عمر روايت مي كند "لَيََزا ُ
ن هذا الَمر في قُريش ليعاديهم ا َحد اِلَّ معاويه بن ابي سفيان روايت مي كند "ا ِ َّ
َ ٌ ٍ َُ ِِ َ َ ِ
1
2
3
4
8
ن "1و غير اين طرق ،طرق ديگر هم اين حديث ما اَقَا ُ
موا الدِّي َ كَب َّ ُ
ه الله عَلي َوجهِهِ َ
را ثابت است بجهت اختصار برين قدر اكتفاء نموديم.
و اختلف كرده اند در اشتراط كتابت جمعي اثبات آن كرده اند بملحظه آنكه
بسياري از امور دينيه موقوف است بر معرفت خط از علم كتابت و سنت و
انشاي احكام و نامها و بعض رد كرده اند آن را بآنكه آنحضرت صلي الله وعليه
وسلم امي بودند و حق آنست كه بر آنحضرت صلي الله وعليه وسلم در اين امر
قياس نمي توان كرد ديگري را ،اليوم معرفت دين موقوف است بر شناختن خط
و بسياري از مصالح منوط بنوشتن ،بالجمله چون اين شروط در شخصي موجود
باشد مستحقق خلفت شود و اگر او را خليفه سازند و خلفت را براي او عقد
كنند خليفه راشد شود و غير مستجمع اين شروط را اگر خليفه سازند ساعيان
خلفت او عاصي گردند ليكن اگر تسلط يابد حكم او فيما يوافق الشرع نافذ
باشد براي ضرورت كه برداشتن او از مسند خلفت اختلف امت پيدا كند و هرج
و مرج پديد آرد .مسئله در طرق انعقاد خلفت:
طريق اول :بيعت اهل حل و عقد است از علماء و قضات و امرا و وجوه ناس
سر شود و اتفاق اهل حل و عقد جميع بلد اسلم شرط كه حضور ايشان متي ّ
نيست؛ زيرا كه آن ممتنع است و بيعت يك دو كس فائده ندارد زيرا حضرت عمر
ن در خطبه آخر خود فرموده اند "فَ َ
من بَايعَ رجل علي غير مشورهٍ من المسلمي َ
فل يُبَايَعُ هو والذي بايعه تَغَِّرهً اَن يُّقتَل " و انعقاد خلفت حضرت صديق بطريق
َ2
طريق دوم :استخلف خليفه است .يعني خليفه عادل به مقتضاي نصح
مسلمين شخصي را از ميان مستجمعين شروط خلفت اختيار كند و جمع نمايد
مردمان را و نص كند باستخلف وي و وصيت نمايد باتباع وي پس اين شخص
ميان سائر مستجمعين شروط خصوصيتي پيدا كند وقوم را لزم است كه همان
را خليفه سازند انعقاد خلفت حضرت فاروق بهمين طريق بود.
طريق سوم :شوراي است به این صورت كه خليفه شائع گرداند خلفت را در
ميان جمعي از مستجمعين شروط و گويد از ميان اين جماعه هر كرا اختيار كنند
خليفه او باشد ،پس بعد موت خليفه تشاور كنند و يكي را معين سازند و اگر
براي اختيار ،شخصي را يا جمعي را معين كند اختيار همان شخص يا همان جمع
معتبر باشد و انعقاد خلفت ذي النورين بهمين طريق بود كه حضرت فاروق
خلفت را در ميان شش كس شائع ساختند و آخرها عبدالرحمن بن عوف براي
تعيين خليفه مقرر شد و ایشان حضرت ذي النورين را اختيار نمود.
1
2
9
طريق چهارم :استيل است ،چون خليفه بميرد و شخصي متصدي خلفت گردد
بغير بيعت و استخلف و همه را بر خود جمع سازد بايتلف قلوب يا بقهر و نصب
قتال خليفه شود و لزم گردد بر مردمان اتباع فرمان او در آنچه موافق شرع
باشد و اين دو نوع است:
يكي آنكه مستولي (شخصی که بر خلفت استیلء پیدا کرده) مستجمع شروط
باشد و صرف منازعين كند بصلح و تدبير از غير ارتكاب محرمي و اين قسم
بعد حضرت جائز است و رخصت .وانعقاد خلفت معاويه بن ابي سفيان
مرتضي و بعد صلح امام حسن بهمين نوع بود.
ديگر آنكه مستجمع شروط نباشد و صرف منازعين كند بقتال و ارتكاب محرم و
آن جائز نيست و فاعل آن عاصي است ليكن واجب است قبول احكام او چون
موافق شرع باشد ،و اگر عمال او اخذ زكات كنند از ارباب اموال ساقط شود
چون قاضي او حكم نمايد نافذ گردد حكم او ،و همراه او جهاد مي توان كرد و
اين انعقاد بنابر ضرورت است؛ زيرا كه در عزل او افناي نفوس مسلمين و
ظهور هرج و مرج شديد لزم مي آيد و بيقين معلوم نيست كه اين شدائد مفضي
شود بصلح يا نه؟ يحتمل (احتمال دارد) كه ديگري بدتر از اول غالب شود پس
ارتكاب فتن كه قبح او متيقن به است چرا بايد كرد براي مصلحتي كه موهوم
است ومحتمل! و انعقاد خلفت عبدالملك ابن مروان و اول خلفاي بني عباس
بهمين نوع بود.
بالجمله اگر شخصي متفرد باشد در زمان خود بشروط خلفت يا جمعي هستند
متصف بشروط خلفت و اين شخص افضل همه است منعقد نشود خلفت او
بغير يكي از طرق مذكوره زيرا كه بصفتي كه وي دارد بدون تسلط يا بيعت
خلف منقطع نشود و فتنه ساكن نگردد؛ لهذا جماعه از صحابه بعد انتقال
آنحضرت صلي الله وعليه وسلم برفيق اعلي مبادرت كردند به بيعت حضرت
صديق و اكتفا نه نمودند بر افضليت او.
بكدام طريق از و اهل علم تكلّم كرده اند در آنكه خلفت حضرت مرتضي
طرق مذكوره واقع شد؟
به مقتضاي كلم اكثر آنست كه به بيعت مهاجرين و انصار كه در مدينه حاضر
بودند خليفه شدند و اكثر نامه هاي حضرت مرتضي كه بأهل شام نوشته اند
شاهد اين معني است.
و جمعي گفته اند كه بشوري انعقاد خلفت ايشان شد زيرا كه مشوره استقرار
يافت بر آنكه خليفه عثمان باشد يا علي چون عثمان نماند علي متعين شد
وفيه ما فيه.
در ذيل اين مسئله نكته چند بايد فهميد اينجا سوالي متوجه ميشود تقريرش آنكه
تو قائلي بآنكه خلفت حضرات شيخين بنص بود از آنحضرت صلي الله وعليه
10
وسلم پس انعقاد خلفت صديق به بيعت اهل حل و عقد و خلفت فاروق
باستخلف بر قول تو چگونه درست آيد؟!
پس باعتبار حكمت اسباب و علل نسبت كرده ميشود انعقاد خلفت به بيعت اهل
حل وعقد يا باستخلف.
باز مشوره قوم براي حضرت صديق يا خليفه ساختن صديق حضرت فاروق
براي ذي النورين را به راي خود و عزم كردن عبدالرحمن ابن عوف
مستلزم آن نيست كه اينجا نصي نباشد بلكه ظاهر آن است كه اين بزرگان نصي
يا اشارتي از شارع دست آويز خود ساخته اند و مشهور شد در ميان مردم
نسبت بايشان؛ چنانكه گويند ابوحنيفه اين را واجب ساخته و شافعي اين را
واجب نموده است يا گويند حضرت فاروق اين را حلل گردانيد و موعد تفصيل
اين سخن فصل سوم است از اين رساله والله اعلم.
و اصل در اين مسئله نظر كردن است در معني خلفت و دانستن مقدمات
اقامت دين كه بغير آنها اقامت دين متصوّر نشود و مكملت او كه بدون آنها علي
اكمل وجه تحقق نه پذيرد.
واجب است بر خليفه نگاه داشتن دين محمدي صلي الله عليه وسلم بر صفتي
كه بسنت مستفيضهء آن حضرتي صلي الله عليه وسلم ثابت شده و اجماع
سلف صالح بر آن منعقد گشته بانكار بر مخالف و انكار به آن وجه تواند بود كه
قتل كند مرتدين و زنادقه را و زجر نمايد مبتدعه را.
ديگر اقامت اركان اسلم نمودن از جمعه و جماعات و زكوه و حج و صوم بآنكه
در محل خود بنفس خود اقامت نمايد و در مواضع بعيده ائمه مساجد و مصدقان
11
را نصب فرمايد و امير الحج معين نمايد و احياي علوم دين كند بنفس خود قدري
كه متيسر شود .مقرر سازد مدرسين را در هر بلدي چنانكه حضرت عمر رضي
الله عنه عبدالله بن مسعود را با جماعت در كوفه نشاند ومعقل بن يسار
وعبدالله بن معقل را به بصره فرستاد.
وفيصله كند ميان اهل خصومت يعني قضا كند در دعاوي ونصب قضاه نمايد
براي آن ونگاهدارد بلد اسلم را از شر كفار وقطاع طريق ومتغلبان ،و
سرحدهاي دار السلم را با افواج و آلت جنگ مشحون سازد و جهاد نمايد با
اعداء الله ابتداءً ورفعا ً و ترتيب دهد جيوش را و فرض ارزاق كند براي مقاتله و
اخذ جزيه و خراج و قسمت آن نيز بر غزاه بعمل آرد و تقدير عطاياي قضاه و
مفتيان و مدرسان و واعظان و ائمه مساجد باجتهاد خود نمايد بغير اسراف و
تقتير ،و نائب گيرد در كارها امناء عدول را و اهل نيكخواهي را و هميشه در
مشارفه (نگرانی) امور و تصفح (پرس و جو) احوال رعيت و افواج و امراء
امصار و جيوش غزاه وقضاه و غير ايشان مقيد باشد تا خيانتي و حيفي در ميان
نيايد ،وسپردن كارها بكفار اصل ً درست نيست حضرت عمر از اين امر نهي
شديد فرموده اند.
اين است بيان آنچه واجب است بر خليفه بطريق اختصار و ايجاز.
و اگر قوم در مذاهب فروع مختلف باشند و خليفه حكم فرمايد بامري كه مجتهد
فيه است غير مخالف كتاب و سنت مشهوره و اجماع سلف و قياس جلي ،بر
اصل واضح الثبوت لزم است سخن او شنيدن و بمقتضاي قضاي او رفتن هر
چند موافق مذهب محكوم عليه نباشد.
و حرام است خروج بر سلطان بعد از آنكه مسلمين بر وي مجتمع شدند مگر
آنكه كفر بواح ازوي ديده شود؛ اگر چه آن سلطان مستجمع شروط نباشد و
خروج بر خليفه به سه نوع تواند بود.
1
12
يكي آنكه خليفه كافر شود بانكار ضروريات دين والعياذ بالله :در اينصورت
واجب است خروج بر وي و قتال با وي و اين قتال اعظم انواع جهاد است تا
اسلم متلشي نگردد و كفر غالب نشود.
ديگر آنكه خروج كند براي نهب اموال و قتل نفوس و تحليل فروج :که بغير
حكم سازد نه قانون شرع را و حكم اين جماعه حكمتأويل شرعي سيف را َ
قطاع طريق است دفع كردن ايشان و از هم متفرق ساختن جماعت ايشان را
واجب است.
سوم آنكه خروج كند به نيت اقامت دين و تقرير كند در خليفه واحكام او شبه
را 1پس آن تأويل اگر باطل باشد قطعا ً هيچ اعتبار ندارد مانند تأويل اهل ردّت
ومانعين زكوة در زمان صديق اكبر .
و از انواع جهاد است امر كردن خليفه بمعروف ونهي او از منكر بغير خروج
بسيف و ميبايد كه به لطف باشد دون العنف ،و در خلوت باشد دون الجلوة تا
فتنه بر نخيزد و چون معني خلفت و شروط خليفه و آنچه متعلق است بخلفت
دانسته شد وقت آن رسيد كه باصل مقصد عود كنيم:
اثبات خلفت عامه براي خلفاي اربعه از اجلي بديهيات 2است چون مفهوم خليفه
و شروط او را در ذهن تصور نمائيم و از احوال خلفاي اربعه آنچه مستفيض
شده تذكر فرمائيم بالبداهة ثبوت شروط خلفت در ايشان و ظهور مقاصد
خلفت باكمل وجه از ايشان ادراك كرده ميشود اگر خفائي در ثبوت خلفت
ايشان هست باعتبار اخذ معاني ديگر است در مفهوم خلفت ،چنانكه شيعه
عصمت و وحي باطني در امام شرط مي كنند و ال وجود اسلم و عقل و بلوغ و
-یعنی به شبهه ای و یا تأویلی استدلل نموده و طبق آن بر خلیفه خروج نماید. 1
- 2بدیهی به چیزی گفته می شود که برای اثبات آن احتیاج به دلیل نباشد وأجلی بدیهیات یعنی واضحترین
بدیهیات.
13
حّريت و ذكورت و سلمت اعضاء و قريشيت در اين بزرگان محل بحث عاقلي
نمي تواند بود و هيچ عاقلي انكار نمي تواند كرد كه مقابله اهل ردّت و فتح بلد
عجم و بلد روم و مدافعت جيوش كسري و قيصر بتدبير و امر ايشان بوده است
و في هذا كفاية لمن اكتفي وشيعه باين قدر خود قائل اند كه حضرات شيخين
(رضی الله عنهما) خلفت را از دست حضرت مرتضي بغصب بردند و آن متصور
نيست ال باكمال جرأت و تدبير و ايتلف ناس با خود ،پس شجاعت و راي و
كفايت را قائل شدند از آن جهت كه قصد نه كردند .باقي ماند شرط اجتهاد و
عدالت ،در اقاويل خلفاء مي بايد تأمل كرد و در قضاياي ايشان و مناظرات
ايشان خوض مي بايد نمود تا اجتهاد ايشان اظهر من الشمس شود .وتا حال هيچ
كس از مخالفان بر دامن ايشان فسق ظاهر نه بسته است هر ژاژي (سخن بی
اساس و بیهوده) كه خائيده اند مرجع آن مختلف فيه است كه جمهور اسلم آن
را نمي دانند ال همين فرقه عاملهم الله بعدله.
پس اثبات خلفت براي ايشان بمعني مذكور مستغني است از برهان و آنچه در
اين باب مطلوب مي شود تجريد معني خلفت است از معاني ديگر و تحرير
شروط خلفت و بيان مقاصد نصب خليفه لغير و اين امور را بتوفيق الله تعالي
در اين عجاله مبيّن ساختيم والحمد لله رب العلمين.
فصل دوم
14
در حديث وارد شده كه آن حضرت صلي الله وعليه وسلم خبر دادند كه :چند
گاه نبوت و رحمت خواهد شد بعد از آن خلفت و رحمت بعد از آن ملك عضوض
بعد از آن جبريت و عتود و در بعض روايات خلفت بر منهاج نبوت واقع شده.1
ة
و نيز به ثبوت رسيده كه آن حضرت صلي الله وعليه وسلم خبر دادند "الخلف ُ
ه"2
بعدي ثلثون سن ً
و خداي عزوجل در چندين آيت از قرآن عظيم باوصاف و علمات خلفتي كه در
َ
مكَّنَّا
ن اِن َّكمال رضا و محبوبيت است تلويح و تصريح فرمود از آنجمله آيت :اَل ّذِي َ
صلوةَ واتَوا ُ الَّزكوةَ وَ ا َ َ
ض واَقَاموا ال َّ
ي الَر ِ
3
منكر ن ال ُف وَنَهَوا عَ ِ
مُروا بالمعَرو ِ هُم ف ِ
ً
4
ت ليستَخلِفَنَّهُم
ملُوا الصلح ِ
منكم وَعَ ِ
منوا ِ ه ال ّذي َ
نا َ وآيه :وَعَد َ الل ُ
5
ن معه اَشدَّآءُ عَلَي الكُفَّار وآيه :محمد ٌ رسو ُ
ل اللهِ والذي َ
ف ياتي الله بقوم ٍ يُّحبُّهم
من يَّرتد َّ منكُم عَن دِينه فَسو َ وآيه "يآيُّها الذي َ
ن امنوا َ
ه 6الي غير ذلك من اليات. حبُّون َ ُ
وي ُ ِ
وصحابه (رضی الله عنهم) در وقت مشاوره در تعيين خليفه به بعض اوصاف
نطق نموده اند چنانكه گفتند احق بهذا المر ،وتوفي رسول الله صلي الله وعليه
ض و...
وسلم وهو عنهم را ٍ
از استقراء اين ادله وصفي چند محصل مي شود زياده از اوصافي كه در خلفت
عامه گفته شد.
در اين فصل مي خواهيم كه آن اوصاف را برشمريم و ثبوت آنها در خلفاي اربعه
رضوان الله عليهم بيان كنيم .باستجماع لوازم خلفت خاصه مقرون بقريشيت
نسب تفسير كرده است قتاده شيخ اهل بصره از تابعين حواريت را.
ش ابوبكر وعمر وعثمان وعلي قال معمر قال قتادة :الحواريون كلهم من قري ٍ
وحمزة وجعفر وابوعبيدة وعثمان بن مظعون وعبدالرحمن بن عوف وسعد بن
سر قتادة فيما روي عنه روح بن القاسم الحواريين
ابي وقاص وطلحة والزبير وف ّ
الذين تصلح لهم الخلفة كذا في استيعاب ابن عبدالبر.7
2
3
4
5
6
7
15
نكته نخستين :آنكه نفوس قدسيه انبياء عليهم السلم در غايت صفا و علو
فطرت آفريده شده اند ودر حكمت الهي بهمان صفا وعلو فطرت مستوجب
ه اَعل ُ
م وحي گشته اند ورياست عالم بايشان مفوض شده قال الله تعالي :الل ُ
َ 1
ه ث يجع ُ
ل رسالت َ ُ حي ُ
و از ميان امت جمعي هستند كه جوهر نفس ايشان قريب بجوهر نفوس
انبياء مخلوق شده و اين جماعت در اصل فطرت خلفاي انبياء اند در امت بمثال
آنكه آئينه از آفتاب اثري قبول مي كند كه خاك و چوب و سنگ را ميسر نيست
اين فريق كه خلصه امت اند ار نفس قدسيه پيغامبر صلي الله وعليه وسلم
بوجهي متأثر ميشوند كه ديگران را ميسر نمي آيد و آنچه از آن حضرت صلي
الله وعليه وسلم فرا گرفته اند بشهادت دل فرا گرفته اند گويا دل ايشان آن
چيزها را اجمال ً ادراك كرده بود و كلم آن حضرت صلي الله وعليه وسلم شرح
و تفصيل آن معاني اجمالي نمود ،و بعد از ايشان جماعت ديگر اند پايه بپايه
فرودتر تا آنكه نوبت عوام مسلمين آيد پس خلفت خاصه آن است كه اين
شخص چنانكه در ظاهر حال رئيس مسلمين شود بحسب وضع طبيعي كه
مراتب استعدادات افراد بني آدم است در صفا و علو فطرت المثل فالمثل نيز
رئيس امت باشد تا رياست ظاهر هم دوش رياست باطن گردد واين جماعت كه
بوضع طبيعي خلفاي انبياء اند در شريعت مسمي اند بصديقین و شهداء و
صالحين و اين مضمون استفاده ميشود از اين دو آيهء كريمه:
ن اَنعم َ
ت ط الذي َ م صرا َ ط المستقي َ صرا َ قال الله تعالي علي لسان عباده :اهدنَا ال ِ
نن النبيي َه عليهِم م َم الل ُن اَنعَ َمعَ الذي َ عليهم .2وقال تبارك وتعالي :اُولئ َ
ك َ
ك رفيقاً .3 ن اولئ َ والصديقين وال ُّ
ن وَحس َ شهَدَآءِ الصالحي َ َ َ
پس در اين دو آيه افاده فرمود كه مطلوب مسلمين و مسئول ايشان در
صلوات خويش و مطمح مهم ايشان در سلوك مراتب قرب موافقت با جماعه
منعَم عليهم است ،و مراد از منعَم عليهم اين چهار فريق اند.4
َ َ
من يَّرتد َّ منكُم عن دينه ...إنما وليُك ُ ُ
م الله ودر جائي ديگر :يآيُّها ال ّذِي َ
ن امنوا َ
5
نيز اشاره بهمين معني است يعني ولي عوام مسلمين افاضل ايشان اند كه به
اقامت صلوة و وصف محبّيت و محبوبيت و غير آن متصف اند و اين معني را
عبدالله ابن مسعود بيان كرده اخرج ابوعمر في خطبة الستيعاب عن ابن
ب محمد صلي الله مسعود قال :إن الله تعالي نظر في قلوب العباد فوجد َ قل َ
ب العبادِ فاصطفاهُ َوبعثه برسالته ثم نظر في قلوب العباد وعليه وسلم خيَر قلو ِ
1
2
3
5
16
بعد قلب محمدٍ صلي الله وعليه وسلم فوجد قلوب اصحابه خير قلوب العباد
فجعلهم وَُزَرا َء نبيه صلي الله وعليه وسلم يقتلون عن دينه.1
ننكته دوم :آنكه خليفه حقيقي پيغامبر مثل نَي است كه نائي آن را بردها ِ
ت آنخود نهد بجهت بلند گردانيدن آواز و مانند آن .و انشاء نغمه و تعين كيفي ِ
راجع است بنائي همچنان از تقاسيم رحمت الهي نصيب پيغامبر گشته و پيغامبر
صلي الله وعليه وسلم قبل از مباشرت آن برفيق اعلي پيوسته بوجهي از وجوه
بطور سببيت و نیابت آن معاني را بدست خلفاء اتمام ساخته اند ،بحقيقت آن
همه راجع است به پيغامبر و ايشان بمنزلهء جوارح پيغامبر شده اند ل غير.
و اين قصه بهمان ميماند كه حضرت داود عليه السلم باقصي همت متوجه بناي
مسجد اقصي گشتند و آن كار از دست ايشان سرانجام نيافت لبد فرزندي را
طلب كردند كه بر دست وي تمام شود و بعلقه آنكه وي حسنه است از حسنات
ايشان در جريده اعمال حضرت داود ثبت گردد كه داود باني مسجد اقصي
است.
نكته سوم :آنكه خلفت امر خطير است و نفوس آدم مجبول (بطور جبلی
و فطری پیداشده) بر اتباع هوا ،و شيطان در بني آدم جاري است مجري الدم
چون خلفت به رأي شخص مستقر شود احتمال دارد كه جور پيش گيرد و در
1
2
3
4
17
مقاصد خلفت تهاون صريح بعمل آرد و ضرر اين خليفه در اُمت مرحومه اش ّ
د
باشد از ضرر ترك استخلف وي ،و اين احتمال كثير الوقوع است نمي بيني كه
بادشاهان همه إل ماشاء الله در اين مهلكه گرفتار شده اند و مي شوند تا وقتي
كه اين احتمال بر انداخته نشود بوعده الهي يا باوصافي كه نزديك (هنگام)
حصول آنها جور و تهاون ممتنع عادي گردد و ظن قوي بعدل و قيام خليفه بامر
ملت بظهور رسد استخلف اين چنين شخص خير محض نباشد و نفوس آدم
باقامت او اطمينان پيدا نه كنند .وكسيكه مرشد خلئق گردد و مربي ايشان در
علم ظاهر و باطن يحتمل كه در علم و حال خود غلط كرده باشد و ديگران
ببعض قرائن متمسك شده همان غلط را رواج داده باشند وما احسن ماقيل:
پس بهر دستي نبايد داد دست اي بسا ابليس آدم روي هست
تا اعتماد بر علم و حال شخصي بحديث مستفيض صادق مصدوق و اشارات او
حاصل نشود كار نا تمام است.
پس خلفت كامله همان است كه وثوق بصاحب آن داشته باشيم بنص شارع و
اشارات او ،وخلفت عامه آنكه بمجرد عدالت خليفه و علم او اكتفا كنيم چون
اين سه نكته مبين شد خوض در تفصيل نمائيم:
از جمله لوازم خلفت خاصه آنست كه خليفه از مهاجرين اولين باشد و از
حاضران حديبيه و از حاضران نزول سوره نور و از حاضران ديگر مشاهد عظيمه
مثل بدر و احد و تبوك که در شرع تنويه شأن آن مشاهد و وعده جنت براي
حاضران آنها مستفيض شده.
اما آنكه از مهاجرين اولين باشد از آن جهت مطلوب شد كه خداي تعالي درشان
َ
موا بعد از آن فرمود ن باَنَّهُم ظُل ِ ُ
ن يُقتَلُو َ
ن لل ّذي َمهاجران اولين مي فرمايد :اُذِ َ
ض الَّذين اُخرجوا من ديارهم بغيرحق بعد از آن فرمود الَّذين ان َ َّ
مكنّهُم في الر ِ ّ َ ِ ٍ ِ ِ ُ
ف وَ نَهَوا عن المنكر .حاصل معني مُروا بالمعرو ِ صلوهَ واتوا ُ الزكوهَ وَا َ َموا ال َّ
اقا ُ
1
اين آيات آنست كه در باب مهاجرين اولين كه اذن قتال براي ايشان داده شد
تعليق مي فرمايد كه اگر ايشان را تمكين في الرض دهيم يعني رئيس گردانيم
اقامت صلوة كنند و ايتاء زكوة نمايند و امر به معروف ونهي از منكر بعمل آرند،
و نهي از منكر متناول است اقامت جهاد را؛ زيرا كه اشد منكرات كفرست و
اشد نهي قتال ،و متناول است اقامت حدود را و رفع مظالم را و امر بمعروف
متناول است احياي علوم دينيه را.
1
18
من دِيَارِهِم وَ اُوذ ُوا في سبيلي وقاتَلُوا جوا ِ جروا َو اُخرِ ُ و نيز مي فرمايد :فَالّذ َي َ
ن هَا َ
ت تجري من تحتها الَنهُر ثوابا ً من ن عنهُم سيّاتهم ولدخلنَّهُم جن ّ ٍ وَ قُتلُوا لُكَفَِّر َّ
1
ه
عندالل ِ
َ
ن امنُوا وهاجروا وجاهدوا في سبيل اللهِ وَ ال ّذي َ
ن اوَواوَّ و نيز مي فرمايد :والّذ َي َ
2
مغفرهٌ وَّ رزقٌ كريم ن حقا ً لهم َّ مؤمنو َ م ال ُكه ُ نصروا اولئ َ
َ
ن امنوا وهاجروا وجاهدوا في سبيل اللهِ باموالِهِم واَنفسهم و نيز مي فرمايد :ال ّذي َ
ه عند َ اللهِ م دََرج ً اَعظ ُ
3
و اما آنكه از حاضران حديبيه باشد از آن جهت مطلوب شد كه خداي تعالي مي
َ َ
ار و بر اثر وي مي فرمايد
ه اشدآءُ علي الكفّ ِن مع ُل اللهِ وال ّذي َ
فرمايد :محمد ٌ رسو ُ
ج شطأه فاَزَره ذلك مثلُهُم في النجيل كزرٍع اَخر َ
4
حاصل معني اين آيات آنست كه بر دست جماعت كه همراه آن حضرت صلي
الله وعليه وسلم در اين واقعه مباركه حاضر بودند اظهار دين واعلي كلمة الله
واقع خواهد شد ،پس چون اين وصف در خليفه ثابت باشد اعتماد متحقق شود
كه مقاصد خلفت از وي سرانجام خواهد گرفت و در قرآن عظيم اثبات رضا
ن إذ
براي اين فريق مقرر شد قال الله تعالي :لقد رضي الله عن المومني َ
5
ت الشجرهِ يبايعُون َ َ
ك تح َ
و در حديث آمده عن جابر قال رسول الله صلي الله عليه وسلم :لن يلج النار
6
احد ٌ شهد بدرا ً والحديبيه
وعنه قال رسول الله صلي الله عليه وسلم :ليدخل النار احد ممن بايع تحت
7
الشجرةِ
و اما آنكه از حاضران نزول سوره نور باشد از آنجهت مطلوب شد كه خداي
ت ليستخلفنَّهم في
ملُوا الصلح ِ
ن امنُوا منكُم وَ ع ِ
ه الذي َ
تعالي مي فرمايد :وعد َ الل ُ
َ
ن من قبلهم وليمكنن لهم دينُهم والذي ارتضي لهم ف ال ّذي َ
ض كما استخل َ
الر ِ
8
1
2
3
4
5
6
7
8
19
لفظ "منكم" راجع است بحاضرين نه بمسلمين قاطب ًً
ة؛ زيرا كه اگر جميع
مسلمين مراد مي بود بذكر لفظ منكم با كلمه "الذين امنوا وعملوا الصلحت"
تكرار لزم مي آمد.
پس حاصل معني آن است كه وعده براي جمعي است از شاهدان نزول آيه كه
تمكين دين بر وفق سعي ايشان و اجتهاد و كوشش ايشان بظهور خواهد رسيد.
و اما آنكه از حاضران مشاهد خير باشد از آن جهت كه اهل بدر افضل صحابه
ة بن رافٍع الُّزَرقي عن ابيه وكان ابوه مناند اخرج البخاري عن معاذ بن رفاع َ
اهل بدرٍ قال جاء جبرئيل الي النبي صلي الله عليه وسلم فقال :ما تَعُدُّون اه َ
ل
ه نحوها قال وكذلك من شهد َ بدراً بدر فيكم فقال من أفضل المسلمين أو كلم ً ٍ
1
من الملئكة
ه اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم و در شان ايشان صحيح شده :لَعَ َّ
ل الل َ
ت لكم او فقد وَجبَت لكم الجنة.2 فقد غفر ُ
ن َو الَن َ ِ
صار ي والمهاجري َ
ي النب ِ ّ
ه عل َ
ب الل ُ
و در حاضران تبوك نازل شده :لقد تا َ
ن اتَّبَعُوهُ في ساعةِ العسرةِ.3
الذي َ
و مبتني بر همين اصل است كلمي كه ابن عمر مهيا كرده بود كه برای معاويه
السلم ،4
ِ ل اَبَاك علي من قاتل َ
ك وقات َ بن ابي سفيان بگويد :احقٌ بهذا المر منك َ
اخرجه البخاري.5
و كلم عبدالرحمن بن غنم اشعري فقيه شام چون ابوهريره و ابودرداء از نزديك
حضرت مرتضي برگشتند (و ايشان ميانجي بودند ميان امیر معاويه و حضرت
مرتضي ،و معاويه طلب مي كرد كه علی خلفت را بگذارد وشورائي گرداند در
ميان مسلمين) فكان مما قال لهما :عجبا ً منكما كي َ
ف جاَز عليكما ماجئتما به
ن عليا ان يجعلها شوري وقد علمتما انه قد بايعه المهاجرون والنصار واهل تدعُوا ِ
وأيُ
ّ ن من رضيه خير ممن كرهه ومن بايعه خير ممن لم يبايعه الحجاز والعراق وا َّ
ه في الشوري وهو من الطُلَقاء 6الذين ليجوز لهم الخلفة وهو ل لمعاوي َمدخ ٍ
وأبوه رؤوس الَحزاب فندَما علي مسيرهما وتابا بين يديه اخرجه ابوعمر في
7
الستيعاب
1
2
3
- 4یعنی آنگاه که تو و پدرت مشرک بودید ،و در صحنه بدر و احد بر خلف مسلمانها می جنگیدید وعلی از اسلم
و پیامبر دفاع میکرد ،لهذا علی از تو به خلفت اولی تر است.
5
- 6طلقاء جمع طلیق الس به معنای غلم آزاد کرده شده ،و در اینجا مراد کسانی است که بعد از فتح مکه
مسلمان شده اند.
20
شر به بهشت باشد يعني بر زبان و از لوازم خلفت خاصه آن است كه خليفه مب َّ
مبارك آن حضرت صلي الله وعليه وسلم گذشته باشد كه فلن شخص (بخصوص
اسم او بغير تعليق شرطي) از اهل بهشت است و عاقبت حال او نجات و
سعادت است؛ زيرا كه اين بشارت افاده مي فرمايد قطعا ً سعادت اين شخص و
ايمان او و تقواي او در آخر حال ،و آخر حال خلفاء قيام بامر خلفت بود و ايشان
در حالت خلفت از عالم گذشته اند ،و افاده مي فرمايد ظنا ً قريبا ً من اليقين كه
افعال او در سائر عمر خير باشد و ايشان مجتنب باشند از معاصي و عامل
بطاعات ،اگر چه مغفرت مرتكب كبيره پيش اهل سنت و جماعت جائز قليل
الوجود است ليكن اينجا تلبيس عظيم و تدليس شديد لزم مي آيد و تلبيس و
تدليس از آن حضرت صلي الله وعليه وسلم منفي است.
و بشارت خلفاي اربعه به جنت بحد تواتر رسيد بوجهي كه احتمال خلف آن
نماند.
ل :اجمال ً در آيات مناقب مهاجرين و حضار حديبيه و جيش العسرة و غير آن،
او ً
و در احاديث مناقب مطلق صحابه و مناقب حاضران اين مشاهد و ذكر آن
احاديث طولي دارد.
1
2
3
4
5
- 6به کسی گفته می شود که پروردگار چیزی را در قلب او الهام نماید ،و در احادیث صحیح این وصف برای
عمر فاروق ثابت شده است.
21
يارأي او موافق باشد با وحي ،و آيات كثيره بر وفق رأي او نازل شده باشد و
اين معني نيز لزم بودن شخص است از طبقه عليا.
يا بتواتر ثابت شود كه سيرت او در عبادات و تقّرب الي الله اكمل است از
سيرت سائر مسلمين و متحلي (آراسته شده) باشد بخصال مرضيه و مقامات
عليه واحوال سنيه وكرامات قويه؛ يعني چيزهاي كه امروز باسم طريقه صوفيه
مسمي مي گردد و صاحب "قوت القلوب" وغير وي در كتب خويش بيان كرده
اند و هر مسئله را باحاديث و آثار محكم نموده واين نيز لزم صديقيت وشهادت
است ،و اين معني در خليفه براي آن مطلوب شد كه رياست ظاهر او مقرون
باشد برياست باطن ،و تشبّه كامل به آن حضرت صلي الله وعليه وسلم پيدا
ن معه اَشدآءُ علي الك ُ َّفارِ رحمآءُ بينهم تراهم َ
كند ،و در عداد آيه كريمه :والذ ّي َ
جدا ً يبتغون فضل ً من الله ورضوانا ً سيماهم في وجوههم من اثر السجود،1 ركّعا ً س َّ
ن اعزةٍ علي الكفرين 2داخل شود و و در عداد :يحبُّهُم ويحبونَة اَذلةٍ علي المؤمني َ
ثبوت اين معني براي خلفاي اربعه از ضروريات دين است و ثابت باحاديث
بيشمار.
ن علي از آنجمله :حديث ابي هريره ان رسول الله صلي الله وعليه وسلم كا َ
ت الصخرةُُ فقال ي وطلحه والزبيُر فتحَّرك َ ِ حراء هوَ وابوبكرٍ وعمر وعثمان وعل ٌ
ِ
ي اَو صديقٌ اَو شهيد ٌ اخرج َ
ك اِل ّ نَب ٌ رسول الله صلي الله وعليه وسلم اهدأ فَ َ
ما علي ِ
3
م والترمذي
ث المسل ُالحدي َ
1
2
3
4
5
6
7
22
و حديث عبدالله بن عمر ان رسول الله صلي الله وعليه وسلم قال لبي بكرٍ
صاحبي علي الحوض وصاحبي في الغار .1و از آنجمله حديث :جعل اللهت َاَن َ
الحقَّ علي لسان عمر وقلبه بروايت ابن عمر وأبي ذر وعلي بن ابي طالب رضی
الله عنهم.2
محدَّثون فان يكن في ا ُ َّ
متي س ُ
مم ِ نا ٌن فيما كان قلبكم من ال ُ َ
و حديث :لقد كا َ
حد ٌ فإِنه عمر بروايت ابي هريره وعائشه.3اَ َ
ي لكان عمر بن
و شبیه بآن است حديث عقبه بن عامر :لو كان بعدي نب ٌ
الخطاب.4
و حديث موافقت فاروق با وحي الهي از روايت عمر و ابن عمر وابن مسعود.6
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
23
ه الله ورسولُه رواه
ه ويحب ُ ة غدَا ً رجل ً يُحب الل َ
ه ورسول ُ ن الراي َ َ
و حديث :لعطي ّ
1
جماعة من الصحابة
وپارهء از سيرت مرضيه خلفاي اربعه كه بنقل مستفيض المعني ثابت در
فصل آينده نقل خواهيم كرد.
و از لوازم خلفت خاصه آنست كه آنحضرت صلي الله وعليه وسلم با خليفه
معامله فرمايد مّرات بسيار كّرات بي شمار چنانكه امير با منتظر الماره معامله
مي كند قول ً وفعل ً واين معامله بچند وجه تواند بود:
يكي آنكه استحقاق خلفت او بيان فرمايد و فضائل او باعتبار معامله با امت
ذكر كند.
دوم آنكه اظهار فرمايد قرائن بسيار چندانكه فقهاء صحابه بدانند كه :لو كان
َ
ب الناس الي رسول الله صلي الله وعليه ف فلنا ً و بدانند كه أح ّ
مستخلفا ً لستخل َ
ضول الله صلي الله وعليه وسلم وهو عنهم را ٍ ن وبگويند :تُوُفي رسو ُ وسلم فل ً
آنچه در اين باب باشد.
سوم آنكه در حيات خود اين شخص را بكارهاي كه متعلق بنفس مبارك
آنحضرت صلي الله وعليه وسلم من حيث النبوة است امر فرمايد ،و اين معني
در خلفت خاصه از آنجهت مطلوب شد كه وثوق بخلفت خليفه از جهت شرع
بهم رسد واز این رو حضرات شيخين چون مي خواستند كه شخصي را بكاري كه
حص (جستجو) مي نمودند كه آنحضرت تعلق بخلفت داشته باشد امر كنند تف ّ
صلي الله وعليه وسلم اين شخص را گاهي متولي امري ساخته اند از امور
مسلمين؟ اگر مي يافتند امضاي عزيمت مي فرمودند وإل موقوف مي داشتند و
اين قصص بحد تواتر رسيده است انشاء الله تعالي پارهء از آن در فصل آينده
بيان كنيم.
و نيز قيام اين شخص بامور دين نسبت كرده شود بآنحضرت صلي الله وعليه
وسلم چنانكه منسوب مي شود فعل بآمر در مثل بني المير المدينه .3اما بيان
كردن آن حضرت صلي الله وعليه وسلم حال خلفاء را باوصافي كه حس خلفت
بآن حاصل گردد پس مستفيض شده است در بيان مناقب جماعه از افاضل
1
2
- 3یعنی امیر این شهر را ساخت ،حال اگرچه در حقیقت امیر بدست خود و به زور بازوی خود شهر را نساخته
است ،بلکه شهر را معماران و عمال ساخته اند؛ اما چون در وقت این امیر و در تحت اشراف او ساخته شده،
نسبت بنای شهر را مجازا ً به او می دهند.
24
صحابه و تنها تنها نيز ،و اين بيان آنحضرت بمنزلهء اجازت روايت حديث و اجازت
تدريس علم و فتاوي است چنانكه اليوم علما جمعي را بخلفت خود برمي گزينند
و نص مي نمايند باستحقاق آن اشخاص ،آنحضرت صلي الله وعليه وسلم اين
منزلت را بفضلي صحابه و كبراي ايشان تنويه فرموده اند.
از آن جمله حديث ابي سعيد خدري قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم:
م اُمتِي بها ابوبكر واَقواهم في دين الله عمر واَصدقُهم حياءً عثما ُ
ن واقضاهم ح ُار َ
1
ل الستيعابب الخ اخرجه ابوعمر في او ِي بن ابي طال ٍ عل ُّ
و از آنجمله حديث ابي سعيد قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم :ما من
ن من اهل الرض اما وزيراي من اهل السماء فجبرئيل وميكائيل
ي الوله وزيرا ِ
نب ٍ
1
2
3
4
5
6
25
واما وزيراي من اهل الرض فابوبكر وعمر اخرجه الترمذي ،1وللحديث طرق عند
الحاكم وغيره.2
ة.4
ي موله اخرجه جماع ٌ
و قال من كنت موله فعل ٌ
3
اما فعل آنحضرت صلي الله عليه وسلم با ايشان معامله منتظر المارة پس
شاهد آن تفويض امامت صلوة است در قصه رفتن بقبيله عمروبن عوف ،و در
تبوك چون افواج مسلمين بيرون شهر آمدند حضرت صديق را براي عرضه
لشكر و اقامت صلوة معين فرمود و در مرض آخر ،و آن متواتر بالمعني است.
و امير الحج ساختن (حضرت صدیق ) در سال نهم و بغزوات فرستادن چندين
بار ،وهميشه مشاورت فرمودن با شيخين در امور مسلمين.
و از لوازم خلفت خاصه آن است كه آنچه خداي عزوجل براي آنحضرت صلي
الله عليه وسلم وعده فرموده است بعض آن بر دست اين خليفه ظاهر شود ،و
اين علمت خلفت خاصه در وقت خلفت توان شناخت نه قبل از خلفت بخلف
مكَّنهُم
ن اِن َّ
علمات ديگر .و وجود اين معني در خلفا متحقق است در آيهء :الذي َ
موا الصلوةَ 5اقامت صلوة وايتاء زكوة و امر بمعروف و نهي از ض اَقا ُ
في الر ِ
منكر مذكور شده.
َ
ت 6...تمكين و تقويت دين بر
ملوا الصلح ِ
منكم وَعَ ِ
منُوا ِ ه ال ّذي َ
نا َ و در آيهء :وَعَد َ الل ُ
دست ايشان و برحسب سعي ايشان و حصول اطمينان از كفار مذكور است.
1
2
- 3مولی در لغت به معناهای زیادی آمده ،مگر در اینجا بغیر از محبوب هیچ مهنای دیگری را گرفته نمی توانیم .و
از این حدیث صرف محبت با علی ثابت می شود و بس چنانچه در محلش توضیح داده خواهد شد.
4
5
6
26
و در آيهء :ذلك مثلُهُم في التوراهِ ومثلهم في النجيل 1اشاره بفتح بلدان و شيوع
اسلم در اقاليم معموره ،و در آيه :ليظهره علي الدين كله 2غلبه بر دين يهوديت
و نصرانيت و مجوسيت مذكور است ،و آن در زمان خلفاي ثلثه بوده است.
و در آيه :من يرتد َّ منكم 3...قتال مرتدين مذكور است و آن در زمان صديق اكبر
بظهور پيوست.
ت عََربهم وعجمهُم 6قتال عجم مذكور است و آن و در حديث قدسي :ا َّ
ن الله مقَ َ
در ايام خلفاي ثلثه ظاهر گشت.
و در حديث :هل َ
ك كسري فل كسري بعده وهلك قيصر فل قيصر بعدهُ ،7و حديث
ن كَنَوَز كسري 8فتح فارس و روم مذكور است و آن در زمان خلفاي ثلثه
لتفتح َّ
بظهور رسيد.
و از لوازم خلفت خاصه آنست كه قول خليفه حجت باشد در دين ،نه بآن معني
كه تقليد عوام مسلمين او را صحيح باشد؛ زيرا كه اين معني از لوازم اجتهاد
است و در خلفت عامه بيان آن گذشت .و نه بآن معني كه خليفه في نفسه بي
اعتماد بر تنبيه آنحضرت صلي الله عليه وسلم واجب الطاعه باشد؛ زيرا كه اين
معني غير نبي را ميسر نيست بلكه مراد اين جا منزلتي است بين المنزلتين.
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
27
تفصيل اين صورت آنست كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم حواله فرموده
باشند بعض امور را بشخصي بخصوص اسم او پس لزم شود متابعت او چنانكه
لزم مي شود متابعت اُمراء جيوش آنحضرت بمقتضاي امر آنحضرت صلي الله
عليه وسلم ،و اين خصلت در خلفاي راشدين بهمان مي ماند كه قول زيد بن
ثابت را در فرائض مقدم بايد ساخت بر اقوال مجتهدين ديگر ،و قول عبدالله بن
مسعود را در قراءت و فقه ،و قول ابي بن كعب را در قراءت بر قول ديگران ،و
قول اهل مدينه نزديك اختلف امت بر قول ديگران.
آنحضرت صلي الله عليه وسلم بتعليم الله عزوجل دانستند كه بعد آنحضرت
اختلف ظاهر خواهد شد و امت در بعض مسائل بحيرت در مانند رأفت كاملهء
مخلص آن حيرت براي آنحضرت صلي الله عليه وسلم بر امت اقتضاء فرمود كه َ
ايشان تعيين فرمايند و در اين باب حجتي براي امت قائم كنند و اين معني ثابت
است براي خلفاي اربعه؛ زيرا كه قال الله تبارك وتعالي :وليمكنن لهم دينهم
الذي ارتضي لهم 1در اين آيه افاده مي فرمايد آنچه بسعي ايشان ممكن و شائع
و مشهور مي شود دين مرتضي است پس آنچه بكوشش اين جماعت شائع شد
انتساب او بشرع معلوم گشت.
مكنَّهُم في الرض اقاموا الصلوةَ 2در اين آيت افاده فرمود كه
و مي فرمايد :إن َّ
هر نمازي و زكاتي و امر به معروفي و نهي از منكري كه از ممكّنان ظاهر شود
ل رضا است. و محمود و مح ّ
3
و در حديث عرباض بن ساريه :عليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين من بعدي
و در حديث ابن مسعود وحذيفه :اقتدوا بالذين من بعدي ابي بكر وعمر 4و اين
معني از اكابر صحابه مروي است أخرج الدارمي عن عبدالله ابن ابي يزيد قال:
ل عن المر فكان في القرآن اَخبََر به وإن لم يكن في كان ابن عباس اذا سئ ِ َ
القرآن وكان عن رسول الله صلي الله عليه وسلم أخبر به فان لم يكن فعن ابي
بكر وعمر فان لم يكن قال فيه برأيه.5
و مجتهدان تابعين و تبع تابعين باين اصل قائل شده و اهل مذاهب اربعه بآن
رفته اند كسيكه در موطا و آثار محمد بن الحسن تأمل نمايد بيقين اين را بداند
اگر چه بعض اصوليان شافعيه در اين باب تردد دارند و غالبا ً منشأ تردد عدم اخذ
سلف ببعض آثار خلفاء بوده باشد.
و تحقيق در اين باب آن است كه نزديك تعارض ادله ،تقديم بعض ادله شرعيه بر
بعض نفي حجيت ديگر نمي كند چنانكه خبر واحد را نزديك مخالفت حديث
1
2
3
4
5
28
مشهور يا اجماع امت ترك مي كنيم ،مأخذ فقه را طبقات است و هر طبقي را
حكمي .اينجا كلم امام شافعي بعينه نقل كنيم قال البیهقي في السنن الصغري
أخبرنا ابوسعيد بن ابي عمر وقال حدثنا ابوالعباس قال اخبرنا الَّربيع قال قال
الشافعي رحمه الله :ما كان الكتاب والسنه موجودين فالعذر عند من سمعها
ل اصحاب النبي صلي الله مقطوع ال باتباعهما فاذا لم يكن ذلك صرنا الي اقاوي ِ
عليه وسلم او واحدِهم ،ثم قال قول اليمه ابي بكرٍ وعمر وعثمان قال في
ب الينا وذلك اذا لم نجدي رضي الله عنهم اذا صرنا الي التقليد اح ُّالقديم وعل ٍ
دللة في الختلف تدُل علي اقرب الختلف من الكتاب والسنة فنتبع القول الذي
ة.
معه الدلل ُ
1
م في ترجيح قول اليمة الي ان قال :فإذا لم يوجد عن الئمة ثم بسط الكل َ
فاصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم في الدين في موضع المانة أخذنا
بقولهم وكان اتباعهم اولي بنا من اتباع من بعدهم.
ت
وقال :والعلم طبقا ٌ
الولي :الكتب والسنه اذا ثبت السنه.
ه.
ب ولسن ٌ
ثم الثانيه :الجماع فيما ليس فيه كتا ٌ
والثالثه :ان يقول بعض اصحاب النبي صلي الله عليه وسلم ولنَعلَم له مخالفا
منهم.
وليصار إلي شيء غير الكتب والسنه وهما موجودان وإنما يؤخذ العلم من اعلي.2
و از لوازم خلفت خاصه آن است كه خليفه افضل امت باشد در زمان خلفت
خود عقل ً و نقل ً از آن جهت كه در نكتهء اولي تقرير كرديم كه چون خلفت
ظاهره هم دوش خلفت حقيقيه باشد وضع شيء در محل خود ثابت گردد ليكن
اينجا اين نكته بايد شناخت كه غير اخص خواص رياست خواص را لئق نيست،
3
پس خلفت او مطلق نه باشد و نصب غير افضل رخصت دارد به نسبت عزيمت
و ر خصت خالي از ضعف نيست و مورد مدح مطلق نمي تواند شد.
2
- 3هرگاه که در یک حکم شرعی بخاطر عذری تغییر بیاید ،آن حکم قبل از تغییر عزیمت بوده و بعد از آن
رخصت می گردد.
بطور مثال اگر شخصی در ماه رمضان مریض شود در اینجا حکم روزه بسبب مرض تغییر می کند یعنی قبل از
مرض روزه رمضان در حق این شخص عزیمت بوده ،وبعد از اینکه مریض شد رخصت است که می تواند به
رخصت عمل کند و روزه نگیرد.
29
و از آن جهت كه در خلفت خاصه تمكين دين مرضي من كل وجه مطلوب است
و آن بغير استخلف افضل صورت نمي بندد؛ چنانكه حضرت مرتضي نزديك
ه بالناس خيرا ً فسيجمعهم بعدي علي
استخلف امام حسن فرمود :إن يُّردِ الل ُ
خيرهم رواه الحاكم.1
ه
من وجهٍ دون وج ٍ
بخلف خلفت عامه كه آنجا تمكين دين مرتضي (پسندیده) ِ
مطلوب است ل من كل الوجوه ،و از آنجهت كه خلفت خاصه مقيس است بر
نبوت؛ زيرا كه در حديث آمده :خلفه علي منهاج النبوه ونيز آمده تكون نبوه
ورحمه ثم خلفه ورحمه.2
و جامع هر دو رياست عامه است در دين و دنيا ظاهرا ً و باطناً ،پس چنانكه
استنباء (پیامبر ساختن) شخص دللت مي كند برافضليت وي بر امت تا قبح از
ل ذِكره مرتفع گردد همچنان استخلف شخصي بر امت دللت مي مستنبي ج ّ
نمايد بر افضليت وي ،و از آن جهت كه عامل ساختن شخص مفضول خيانت
است.
ل رجل ً من
عن ابن عباس قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم :من استعم َ
عصابه وفي هذه العصابه من هو أرضي لله منه فقد خان الله وخان رسوله وخان
المؤمنين.
وعن ابي بكر الصديق قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم :من ولي من
مر عليهم احدا ً محاماهً فعليه لعنه الله ليقبل الله منه
امر المسلمين شيئا ً فا ّ
صرفا ً ول عدل ً حتي يدخله جهنم اخرجهما الحاكم.3
آري! نزديك تزاحم امور و اختلط خير و شر و عدم انتظام امر علي ما هوحقه
خص پيش گرفت. مي توان راه تر ّ
1
2
3
30
مسلك ثاني :احاديث مرفوعه ادله بر افضليت ايشان نصا ً از آنجمله حديث ابن
عمر :كنا نخيّر في زمان رسول الله صلي الله عليه وسلم فنقول ابوبكر خير هذه
مه ثم عمر ثم عثمان.1
ال ّ
2
و از آنجمله حديث :هذان سيدا كهول أهل الجنه
و تلويحا ً مثل حديث ابي بكره و عرفجه در وزن ميزان و رجحان ايشان به
ترتيب.3
و حديث ابي هريره :أما انك يا ابا بكر أول من يدخل الجنه.4
َ
ه و حديث جابر يتجل ّي الله تعالي في الخرة للناس عام ً
ه ويتجلي لبي بكر خاص ً
رواه الحاكم.5
مسلك ثالث :اجماع صحابه اجمال ً و تفصيل ً و اين قصه بس دراز است از هر
صحابي فقيه لفظ خير هذه المة و أحق بهذا المر و مانند آن مروي شد؛ چنانكه
حضرت فاروق در وقت بيعت حضرت صديق گفته است :انت أفضل منّي.7
و چنانكه حضرت صديق وقت استخلف فاروق اعظم و شكايت مردمان از
َّ
ظ واغل َ
ظ گفته است :أبِربّي تخوّفونّي؟ أقو ُ
ل :اللهم ن اف
وي لو قد وَلِيَنا كا َ
ك اخرج ابوبكر بن ابي شيبه كل ذلك .9ليكن مصّرح ت عليهم خير خلق َ استخلف ُ
ترين همه (در مسأله ی افضلیت) حضرت مرتضي است از وي بطريق صحيح
مه ابوبكر
ثابت شد كه بر منبر كوفه در وقت خلفت خود مي فرمود :خير هذه ال ّ
م عمر اين لفظ را محمد بن الحنفيه و ابوجحيفه و علقمه و نزال بن سبره و ث ّ
1
2
3
4
5
6
7
8
9
31
عبدالخير و حكم بن حجل و غير ايشان روايت كرده اند واز هر يكي طرق
متعدده منشعب شده.1
و نيز بطريق استفاضه مروي شده كه علي مرتضي بر جنازه حضرت عمر
ی أن القي الله بما في فاروق حاضر شد و گفت :ما من الناس أحد ٌ أح ُّ
ب إل ّ
جي اخرجه الحاكم من طريق سفيان بن عيينه عن جعفر س ّ
م َ
صحيفته من هذا ال ُ
بن محمد عن ابيه عن جابر وأخرجه محمد بن الحسن عن ابي حنيفه عن ابي
3
قال ابوداود حدثنا محمد بن مسكين قال حدثنا محمد يعني الفريابي قال سمعت
من زعم أن عليا ً كان أحق بالوليه منهما فقد خطّأ أبابكرٍ وعمر
سفيان يقولَ :
ل إليوالمهاجرين والنصار رضي الله عنهم وما أراه يرتفع مع هذا له عم ٌ
السماء.6
ق متعددةٍ انه قال :اضطر الناس بعد رسول واخرج البيهقي عن الشافعي بطري ٍ
َ
ت أديم السماء خيرا ً من
الله صلي الله عليه وسلم إلي أبي بكر فلم يجدوا تح َ
َ
ابي بكر فول ّوهُ رقابهم.7
در ذيل اين مسئله بايد دانست كه فضيلتي كه در شرائع مدار افضليت خلفاء
شده امور عرفيه نيست كه شعراء و مانند آنها بآن تطاول كنند مثل براعت
نسب و قوت فصاحت و زيادت شجاعت و كمال صباحت (زیبائی) و تناهي در
سخاوت اگر چه في الجمله شرع استحسان اين اخلق فرموده است ،و نه علوم
غريبه از رمل و جفر وقيافه ،8و نه اموري كه در شرع تصريح بآن نرفته مثل
ت سته چون اين امور در شرع مذكور نشود ت وجود و مراتب تنُّزل ِ
معرفت وحد ِ
1
2
3
4
6
7
32
أول ً ثم انقُش ،بلكه مرادافضليت را بر آن دائر ساختن چرا باشد؟ ثب ِّت العرش ّ
ه و أكثُراينجا اوصافي است كه در قرآن عظيم و سنت صحيحه صيغه اعظم درج ً
من ثوابا ً و مانند آن بر آن دائر ساخته باشند كما قال الله تعالي :ل يستوي منكم َّ
ن انفقُوا من بعد ُ وقاتلُوا.1 َ
ن الذي َ
هم َ ك اَعظ ُ
م درج ً ل الفتح وقاتل اُولئ َ
من قب ِ
أنفقَ ِ
ن في من المؤمنين غيُر اُولي ال َّ ِ
ضرر َو المجاهدو َ وقال تعالي :ليستوي القاعدون ِ
ن بأموالهم واَنفسهم عليضل الله المجاهدي َل اللهِ بأموالهم واَنفسهم ،ف ّ سبي ِ
ن اجراًه وكل ً وَّعد َ الله الحسني وفضل الله المجاهدين علي القاعدي َ
ن درج ًالقاعدي َ
عظيماً .2
وقال رسول الله صلي الله عليه وسلم :فضل العالم ِ علي العابدِ كفضلي علي
3
أدناكم
ت
يا گوئيم باعتبار قوت اوصافي كه در خلفت خاصه شرح داده شد أيّا ما شئ َ
فَقُل.
باز مكملت و مقدمات قيام بخلفت خاصه بسيار است اصل مقصود مقاصد
خلفت است نه طرق موصله بآن ،چون مقاصد خلفت حاصل گشت بمقدمات و
مكملت نتوان پرداخت اين بهمان مي ماند كه مقصود قتل عدوّي باشد تا شر
عام از عالم مرتفع گردد جوانمردي به هر صفت كه توانست بآن قيام نمود
ساده لوحي مي گويد قتل بشمشير اَد َ ّ
ل است بر شجاعت از قتل به تير ،يا
خشب رمح از فلن درخت بهتر باشد.
پس اقوي وجوه افضليت كمال تمكين في الرض است و ظهور دين مرتضي بر
دست خليفه؛ زيرا كه اصل الصول در ثبوت خلفت عامه و خاصه همان است و
مدار مسائل خلفت بر اين آيات و اين فضيلت در مشائخ ثلثه روشن تر است.
و نيز اقوای وجوه افضليت در خلفاء نص شريعت است باستخلف ايشان و اين
ث خلفت ذكر مشائخمعني در مشائخ ثلثه اجلي است؛ زيرا كه در اكثر احادي ِ
ثلثه آمده است فقط.
- 8برخی از شیعیان در اثبات فضیلت امامان خویش به این خرافات نیز متوسل می شوند که هیچ حقیقت دینی
ندارد.
1
2
3
4
33
و نيز اقوي وجوه افضليت قيام بامور موعوده براي پيغامبر است بمثال آنكه گَرد
را گِرد باد بر ميدارد و گنبدي اصطناع مي فرمايد ،اراده الهي نفس پيغامبر را
حركت داد و بعض كارها بوجود آورد و كارهاي ديگر هنوز ناتمام بود كه حكمت
الهي پيغامبر را از عالم ادني به رفيق اعلي رسانيد آنحضرت صلي الله عليه
وسلم بنحوي از تسبّب اتمام آن را بخود منسوب گردانيدند و صورت آن كارها
بخلفاء راجع گشت و ايام خلفت بحقيقت ايام نبوت بود ليكن وحي از آسمان
فرود نمي آمد و اين وجه در مشائخ ثلثه زياده تر نمايان گشت.
و نيز اقوي وجوه افضليت اعانت پيغامبر است در تحمل وي اعباء نبوت را
ه و جهادا ً و انفاقا ً قال الله تعالي :ليستوي منكم من انفق 1...ظاهر
مخاصم ً
است كه پيغامبر صلي الله عليه وسلم تن تنها بود چون اراده الهي بظهور امر او
منعقد گشت الهام در قلوب اذكياي حاضرين افتاد كه او را اعانت كنند و در
ضمن اين اعانات رحمت الهي كه پيغامبر را رسيده است شامل حال اين اذكياء
شد و اين وجه در شيخين خصوصا ً قبل از هجرت ظاهر تر است.
و نيز اقوي وجوه افضليت تشبه است به آنحضرت صلي الله عليه وسلم در
تأليف قلوب ناس بر اسلم ،و اتصاف شيخين بآن واضح تر است.
و اقوي وجوه افضليت واسطه بودن است در ميان پيغامبر و امت در ترويج
علوم از قرآن و سنت ،و اين معني در حضرات شيخين آشكار است.
و اقوي وجوه افضليت جهاد عرب و عجم است و اين معني در مشائخ ثلثه
روشن تر.
چون لوازم خلفت خاصه مبين شد الحال بايد شناخت كه جمعي كثير از اصحاب
سر از اين اوصاف حاصل بفيض صحبت آنحضرت صلي الله عليه وسلم قدر متي ّ
كرده بودند و ايشان بخلفت مقيده فائز گشته مانند :عبدالله بن مسعود در
قرائت و فقه ،و معاذ بن جبل در قضا ،و زيد بن ثابت در فرائض.
از اين جمله آنانكه قريشي بودند و اهليت تحمل اعباء رياست داشتند مستحقق
خلفت مطلقه گشتند ،باز مستحقان خلفت در بارگاه عزت منتظر ايستاده اند تا
كدام يك را فضل الهي بمرتبه استخلف مطلق بالفعل رساند ذلك فض ُ
ل اللهِ
ه ذ ُوالفضل العظيم.
يؤتيه من يشآءُ والل ُ
و در آخر اين فصل بايد دانست كه هر چند هر جمله از اين فصل مأخذ است از
كتاب و سنت و مؤيد است بأقوال كبراء اُمت و عظماي اهلسنت؛ اما تحرير و
ترتيب آن و انتقال از جزئيات بكليات آن از مستخرجات اين بنده ضعيف است و
اثري از نور توفيق كه سابق بآن اشاره رفته ،والحمد ُ لله رب العلمين.
1
34
فصل سوم
خداي تعالي در سوره نور كه بكلمه تامه سورةٌ أنزلنها وفرضنها وانزلنا فيها
آيت بيّنت مصدرش ساخته مي فرمايد:
1
يعني :وعده داده است خداي تعالي آنان را كه ايمان آورده اند از شما و كارهاي
شائسته كرده البته خليفه سازد ايشان را در زمين چنانكه خليفه ساخته بود آنان
را كه پيش از ايشان بوده اند (يعني حضرت يوشع را بعد از حضرت موسي و
حضرت داود و سليمان را بعد انقضاي مدتي از عهد حضرت موسي) و البته
محكم و پا استوار سازد براي ايشان دين ايشان را آن دين را كه پسنديده است
براي ايشان و البته بدل كند در حق ايشان بعد ترس ايشان ايمني را ،پرستش
كنند مرا و شريك مقرر نه كنند با من چيزي را و هر كه نا سپاس داري كند بعد
از اين پس آن جماعه ايشان اند فاسقان .حقيقت استخلف در عرف قديم و
جديد خليفه ساختن و بادشاه گردانيدن است .قال الله تعالي :يا داود إنّا جعلنك
خلیفه في الرض.2
1
2
3
4
35
باز معني ليستخلفنَّهُم ايجاب انقياد قوم است در آنچه حق خليفه باشد چنانكه
مرته عليكم ،و اگر آنحضرت صلي الله عليه وسلم در حق شخصي فرمايند :أ َّ
ت فلنا قاضيا ً عليكم أو ولّيته القضاء عليكم دللت مي كند بر خليفه گويد :جعل ُ
جميع آنچه حق اميرست بر سريه يا حق قاضي است بر رعيت .اين لفظ گويا
مختصر ايجاب جميع حقوق تفصيليه خلفت است و هيچ فرق نيست در ميان
ه عليكم ت فلنا ً أن اَستخلفَ ُ آنكه گويند استخلفت فلنا ً عليكم و در ميان آنكه وعد ُ
جز گردد باز معني ليستخلفنّهم آنست كه خداي غدا ً چون غد برسد و موعد من َ
تعالي مستخلِف ايشان است و اين استخلف منسوب به اوست ،حقيقتش آنست
ف لما يشآء؛ پس وقتي كه كه خداي تعالي مدبّر السماوات والرض است ولطي ٌ
صلح عالَم در نصب خليفه باشد الهام مي فرمايد در قلوب امت تا شخصي را
كه حكمت الهي مقتضي استخلف اوست خليفه سازند .بحقيقت جميع حوادث
منسوب بحق است ليكن چونكه در بعض حوادث الهام الهي به جهت اقامت خير
متحقق مي شود و در بعض تأئيد او سبحانه كه از قبيل خرق عوائد باشد پيش
مي آيد وعلي هذا القياس معاني ديگر كه مخصص نسبت اين حادثه بحق باشد
ه قتلهم وما اين استعمال اختيار مي كنند كما قال تعالي :فلم تقتلوهم ولك َّ
ن الل َ
ه َرمي. ت ولك َّ
ن الل َ ت اذ رمي َ
رمي َ
پس نسبت استخلف بخود اظهار كمال تشريف ايشان است و بيان آنكه
استخلف نعمتي است عظيم و امريست راسخ الحقيقت؛ چنانكه لفظ "عبادي"
من ُّروحي" دللت بر كمال تشريف و رضا مي كند و ت فيهِ ِ ت الله" و "نفخ ُ
و "بي ُ
لفظ منكم محتمل دو معني است من المه المحمدية او من الحاضرين عند نزول
اليه .وعند التحقيق معني ثاني متعين است؛ زيرا كه در معني اول تكرار بلفائده
مغني است و چون دانسته شد كه ن امنُوا" ازان كلمه ُ لزم مي آيد لفظ "الذي َ
مراد حاضرين نزول سورهء نور اند حضرت معاويه و بنواميه و بنوعباس از آن
م الذي ارتضي لهُم" دللت مي كند بر دون لَهُم دينَهُ ُخارج باشند وكلمهء "ليمكن َ َّ
معني:
يكي آنكه اين خلفاء كه خلفت ايشان موعود است چون وعده منجز شود دين
علي اكمل الوجوه بظهور آيد.
دوم آنكه از باب عقائد و عبادات و معاملت و مناكحات و احكام خراج آنچه در
عصر مستخلفين ظاهر شود و ايشان به اهتمام تمام سعي در اقامت آن كنند
ن مرتضي است پس اگر الحال قضاء مستخلَفين در مسئله يا فتواي ايشان در دي ِ
سك نمايد؛ زيرا كه آن حادثه ظاهر شود آن دليل شرعي باشد كه مجتهد بآن تم ّ
ن
دين مرتضي است كه تمكين آن واقع شد هر چند اجتهاد هر مجتهدي ولوكا َ
صحابيا ً احتمال خطا دارد و نزديك كسي كه مي گويد كُل مجتهدٍ مصي ٌ
ب تعدّد
جواب در هر حادثه محتمل است و نزديك كسي كه مي گويد المصيب واحد
والخر معذوٌر غير آثم ٍ احتمال خطا در هر دو جانب ممكن است ليكن اين همه
ظنون ظهور حقّيت آنچه در زمان ايشان بسعي ايشان شائع شده بر نمي دارد
بهر تقدير قول ايشان از قياس قائسان و استنباط مستنبطان قوي تر خواهد
36
بود ،نه چنانكه اماميه مي گويند كه دين مرتضي هميشه مستور و مخفي ماند و
ائمهء اهل بيت هميشه تقيه مي كردند و بر اظهار دين خود هيچگاه قادر نشدند.
بلكه اينجا افاده كرده شد كه آن همه غير مرتضي است و باطل است؛ زيرا كه
اگر مرتضي مي بود بمقتضاي اين وعده ممكَّن مي شد ،و كلمه وليبد لَنَّهُم من
بعد خوفهم أمنا ً دللت مي كند بر آنكه اين مستخلَفين و سائر مسلمين در وقت
من ،نه از كفار مختلفه الديان ترس دارند و نه از انجاز موعود مطمئن باشند وآ ِ
يك ديگر چنانكه اماميه گمان مي كنند كه ائمه اهل بيت هميشه ترسان و
هراسان مي بودند و تقيه مي كردند و هميشه از مسلمانان بايشان و بياران
ايشان غائله و هتك حرمتي مي رسید و هيچگاه مؤيد ومنصور نه شدند.
قال الله تعالي :ليظهره علي الدين كله .و اين وعده بنابر حكمت الهي در زمان
آنحضرت صلي الله عليه وسلم بظهور نه رسيد لجرم خلفاء را بعد آنحضرت
منصوب ساخت تا آن موعود منجز گردد.
باز حضرت داود و سليمان كه بعد غلبهء عمالقه و متفرق شدن قبائل بني
اسرائيل خليفه شدند قال الله تعالي :يا داود إنا جعلنك خليفه في الرض باز
مسلمين را مطمئن ساختند همچنان اين خلفاء بعد آنحضرت صلي الله عليه
وسلم وبعد ظهور ارتدادِ عرب مسلمانان را مطمئن ساختند .بالجمله اين تشبيه
بيان آنست كه خلفت ايشان خلفت راشده خواهد بود و مرضي نزديك خداي
تعالي و آثار خبر از آن ظاهر شود.
و كلمه "لَهُم" في قوله تعالي وَليمكَّن َّ
ن لهم دللت مي كند بر يكي از دو معني:
يا اين است كه اين تمكين از دست ايشان بر آيد و ايشان بتوفيق الهي سعي
عظيم در آن باب صرف كنند و تأئيد الهي شامل حال ايشان شود و بفضل الهي
حسب مدعا بوفور ظهور نمود موافقا ً لقوله تعالي :أقاموا الصلوه وآتُوا الزكوه.1
1
37
يا اين است كه همت ايشان بكل متوجه تمكين بود و هميشه از خداي تعالي آن
را در خواست مي نمودند تا آنكه چون واقع شد به آن منتفع شدند و ايشان را
سرور كلي حاصل گشت و اين نعمت عظيمه تمام شد بر مستخلَفين و حق آن
است كه هر دو وجه متحقق گشت والله اعلم.
باز كلمهء "وعد الله الذين آمنوا" دللت مي كند كه اين معني بعد انتقال
آنحضرت صلي الله عليه وسلم بمل اعلي منجز خواهد شد تا معني ليستخلفنهم
راست شود.
اول كسيكه كفران نعمت استخلف نمود قتله اميرالمؤمنين عثمان اند ومن
بعد فرقهء اماميه كه گمان مي كنند كه خلفت را از مستحقق آن غصب كرده
اند و بلي عظيم از آسمان فرو ريخت كه عهد آنحضرت صلي الله عليه وسلم
همه صحابه مخالفت كردند و با منصوص عليه بالخلفه (یعنی علی ) همه
م.
ن عظي ٌبِأجمعهم عصيان ورزيدند سبحنك هذا بهتا ٌ
و اول كسيكه از مفسران صحابه اين آيه را بر اين معني فرود آورد و اين وعده
را در زمان حضرت عمر رضي الله عنه منجز دانست علي مرتضي است كرم
الله وجهه؛ زيرا كه چون فاروق اعظم طلب مشاوره كرد از صحابه در باب
رفتن بجانب عراق ،علي مرتضي بهمين آيت متمسك شد اينجا بالبداهه معلوم
گرديد كه خلفت فاروق اعظم از جمله استخلف موعود است ،و اين قول
مرتضي بطرق متعدده ظاهر شد هم پيش اهلسنت و جماعت و هم پيش
شيعه.
در نهج البلغت مذكور است :إن هذا المر لم يكن نصرتُه ولخذلنه لنه بكثره
ولقلّه وهو دي ُ
ن الله الذي أظهره وجنده الذي أعَّزه وأيّده حتي بلغ ما بلغ وطلع
حيث طلع ونحن علي موعود من الله حيث قال وعد الله الذين امنوا منكم اليه
فالله منجُز وعده وناصُر جنده الي اخر ما قال.1
نه چنانكه شيعه گمان مي كنند كه اين وعده در زمان امام مهدي متحقق خواهد
شد يا در زمان آنحضرت صلي الله عليه وسلم بود و منقضي شد ،و كلمهء
ن بي شيئا ً بيان
م الذي ارتضي لهم وكلمهء يعبدُونني ليشركو َ ليمكن َّ
ن لهم دينهُ ُ
علت غائيهء استخلف است كما قال عّز من قائل :ذلك مثَلهم في التوریه
ومثلهم في النجيل كزرٍع أخرج شطأه.2...
1
2
38
وقال الله تبارك وتعالي في سوره الحج :إن الله يدافع عن الذين آمنوا ا َّ
ن الله
ن كفور.1
ليحب كل خوا ٍ
هر آئينه خداي متعال دفع مي كند از مسلمانان يعني ضرر اعداي ايشان را مراد
آنست كه دفع شّر كفار از مسلمانان سنت مستمّره اوست هر آئينه خدا دوست
نميدارد هر خيانت كننده ناسپاس دارنده را.
قوله تعالي :إن الله يدافع تمهيد اذن جهاد به اين كلمه موضعي عظيم دارد از
سر مسلمانان و اين معني بلغت يعني سنت مستمرهء ما است دفع شر كفار از َ
ن كفُور و اين اشاره ب ك َّه ليُح ُّ در جهاد خواهد بود .باز فرمود :ا ِ َّ
ل خوّا ٍ ن الل َ
بمعني ديگر است يعني براي آن سنت ما دفع شّر كفار شد كه دوست نمي
داريم هر خيانت كننده ناسپاس دارنده را و دوست مي داريم هر متديّن شاكر را،
چون كفار هميشه متصف بخيانت و كفران نعمت بوده اند و موحدان پيوسته
متصف بتدين و شكر لجرم نصرت موحدان وکبت (سر کوبی و خاموش کردن)
ن در اين آيت سببين يقاتلو َ
ن للذي َكافران سنت مستمره ما است قوله تعالي اُذ َ
براي جهاد تقرير كرده شد يعني مظلوم اند و خداي تعالي هميشه بر مظلومان
1
2
3
4
39
رحم مي فرمايد و بر ظالمان شكست مي آرد .و مظلوم را دفع ظالم از خود در
ن
جميع ملل و نحل جائز است باز تعبير مسلمانان بموصولی كه صله اش يقاتَلو َ
است اشاره مي كند بآنكه كدام ظالم بيشتر از اين خواهد بود كه با ايشان جنگ
ن واقعه علي نصرهم لقديٌر بجاي واللهِ لنصرنَّهم علي الظلمي َ مي كنند .وإ َّ
ن الل َ
شد ليكن در تسهيل وعيد تهديدی عجيب است و در تسهيل وعد بشارتي عظيم
كه الكنايه ابلغ من الصريح سخن بادشاهان است كه در شدت غضب گويند مگر
بر برانداختن تو قادر نيستم و در كمال رأفت گويند مگر بر نواختن تو توانا نه ايم
نظر بآنكه سخن مختصر ايشان كار اطناب ديگران مي كند.
1
40
باز معني إن مكنهم تعليق يك جزء نفسي خلفت است بجزء ديگر؛ زيرا كه
خلفت شرعي تمكين في الرض است با قامت دين ،اينجا افاده مي فرمايد كه
اگر تمكين اين جماعه في الرض متحقق شود البته آن تمكين مقترن خواهد بود
با اقامت دين وهمين است معني خلفت راشده.
پس حضرت خلفاء از مهاجرين اولين بودند كه يقاتلون ،واُخرجوا من ديارهم ،و
اذن جهاد براي ايشان بالقطع محقق شد و ممكّن شدند در ارض بالقطع پس
لزم آمد كه اقامت دين كرده باشند بالقطع بمقتضاي اين تعليق پس بالقطع
خلفاي راشدين بودند؛ زيرا كه معني خلفت راشده غير اين دو جزء نيست،
أقاموا الصلوه وآتوا الزكوه اشاره است باقامت اركان اسلم و أمروا بالمعروف
شامل است احياي علوم دين را و نهوا عن المنكر شامل است جهاد كفار و اخذ
جزيه را؛ زيرا كه منكري زياده تر از كفر نيست و نهي و ردعي بالتر از قتل اهل
كفر و گرفتن جزيه نيست .و شامل است اقامت حدود و تعزيرات را بر عصاة
مسلمين.
باز مفهوم اقاموا و آتوا و أمروا و نهَوا آنست كه هر چه از ممكّنين در ايام تمكين
ايشان از اين ابواب ظاهر شود همه معتد به خواهد بود شرعاً.
باز معني إن مكنهم -إذا مكنهم است اِخبار است به تمكين ايشان در زمان آينده
نه صرف تعليق تالي بمقدم 1بدون تحقق مقدم؛ زيرا كه سابق مذكور شد إن
س.
الله يدافعُ ولو لدفعَ اللهِ النا َ
ه المور" معنيش آنست كه عواقب امور مي دانيم و آنچه در و كلمه "لله عاقب ُ
آخر خواهد بود مي شناسيم و لهذا اذن جهاد داديم مراد آنست كه اين جهاد البته
مفضي بمدافعت كفار خواهد بود.
چون معاني لغويه و شرعيه كلمات مفرده اين آيات شناختي وقت آن آمد كه
نكتهء ديگر بفهمي و آن آنست كه هر دو آيت ،آيت استخلف و آيت تمكين در يك
صه است مقصود واحد است و تعبير مختلف و اين نكته را يكي از فروع آيهء ق ّ
كريمه كتابا ً متشابها ً مثاني مي بايد شناخت يك جا "ليستخلفنَّهم وليمكن َّ
ن لهم 2
دينهم" گفته شد و جاي ديگر تمكين في الرض با اقامت دين گفته آمد و حاصل
هر دو يكي است.
ق "إ َّ
ن الله يدافع" و "لو سب ِ
اينجا لفظ "وَعَد َ الله" مذكور شد و آنجا إن مكنهم با ْ
لدفع الله الناس"
ن لهم " گفته شد و آنجا "يعبدونني ليشركون بي شيئاً " گفته آمد واينجا و "ليمكِّن ّ
آنجا أقاموا الصلوة ."...
1
2
41
اينجا تصويب اعمال ايشان و اعتداد اقامت حدود و تعزيرات ايشان شرعا ً از
لفظ ليمكّنن لهم دينهم الّذي ارتضي لهم مفهوم شد و آنجا از كلمهء "اقاموا
الصلوه ."...
اينجا و ليبدلنهم من بعد خوفهم اَمنا ًَ گفته شد و آنجا "إ َّ
ن الله يدافع" و "لو لدفع
الله الناس".
يكجا منكم اي من الحاضرين عند نزول اليه گفته و جاي ديگر اُخرجوا من
ديارهم .و در مفهوم هر دو كلمه عموم و خصوص من وجه 1است؛ زيرا كه
بعضی مهاجرين در بدر و اُحد كشته شدند و نزول آيت استخلف را ادراك نه
كردند و جمعي از صحابه ،مهاجرين اولين نه بودند و ادراك آيت استخلف
نمودند .پس خلفت در آن جماعه است كه هر دو صفت در ايشان مجتمع شد و
هر جا كه قصه واحد باشد و تعبير مختلف ،ظاهر يك تعبير را بنص تعبير ديگر مي
توان محكم ساخت و عام يكي را بخصوص تعبير مي توان مخصص نمود و
مطلق يكي را بمقيَّد تعبير ديگر مي توان مقيد گردانيد.
اين هر دو آيت كه بحقيقت واحد اند به تعبير مختلف دللت مي كنند بر خلفت
خلفاء؛ زيرا كه وعْد خداي تعالي راست است و البته در خارج واقع شدني است.
پس استخلف و تمكين في الرض مهاجرين اولين و حاضرين آيهء استخلف البته
واقع شد و اگر ايشان اين خلفاء نباشند وعد واقع نشده باشد تعالي الله عن
ذلك علوا ً كبيراً؛ زيرا كه صحابه هيچكس از ايشان بعد صد سال از وفات
آنحضرت صلي الله عليه وسلم باقي نماند فكيف مهاجرين اولين وحاضرين آيهء
استخلف؟
پس اگر در آن زمان استخلف موعود و تمكين موعود متحقق نشد إلي يوم
القيامه بودني نيست و در آن زمان غير اين عزيزان ممكن نشدند و مستخلف نه
شدند .پس مستخلَفين و ممكَّنين ايشان اند بالقطع.
اينجا مقدّم وعد است و اخبار از آينده و تشريع استخلف ايشان تابع وعد شده
است كه باين تشريف و تصويب غير مرضي نخواهد بود.
42
اما بفرض مي توان گفت كه اگر خداي تعالي در باب شخصي فرمايد كه وعده
كرده ام كه خطيب اين روز جمعه را فلن نعمت و فلن نعمت بدهم يا فرمايد
كه خطيب اين روز جمعه عالم قاري صالح است باز در ميان دو خطيب تنافس
(مسابقه) واقع شد و كار بمصارعت و مصادمت افتاد آخرها يكي غالب آمد و
دست و پاي آن ديگر بر بست و بر منبر رفت و خطبه خواند مستحق كرامت
همان خطيب خواهد بود نه مصروع مدفوع.
خلفت حضرت سيدالمرسلين صلي الله وعليه وسلم امري نيست كه بآن عامه
را مكلف ساخته باشند فقط پس اگر بحسب امر عمل كردند مطيع شدند و اگر
عصيان ورزيدند مستوجب عقوبت گشتند ،بلكه وعده بود از فوق عرش نازل
شده كه امكان تخلف نداشت و در اين وعد تعلق بجبري و اختيار احدي نبود.
آري! تا وقتيكه اشخاص معيّنه بر صدر مسند خلفت نه نشسته بودند اذهان
مسلمين هر طرف مي رفت چنانكه در قصه خيبر چون آنحضرت صلي الله
ه
ه الل ُ
ه ويحب ّ ُ
ه ورسول ُ ه غدا ً رجل يح ُ
ب الل َ ساُعط َ
ي الراي َ وعليه وسلم فرمودَ :
ه.1
ورسول ُ
مسلمين را علم بالقطع حاصل شد كه عقد رايت براي هر كه خواهد بود محب و
محبوب است ليكن نمي دانستند كه كدام شخص معين باين دولت سرافراز
گردد؟ روز ديگر چون عقد رايت براي حضرت مرتضي از جناب نبوي صلي
الله وعليه وسلم كرامت شد بتحقيق پيوست كه آن مرد موصوف حضرت
مرتضي است.
اگر بخاطر تو تردّدي راه مي يابد از جهت آنكه امام بغوي در تفسير اين آيت مي
گويد:
بر قول قتاده استخلف خليفه ساختن است اما بر قول ديگر قومي را بجاي
قومي نشاندن و همچنين محتمل است كه مراد تمكين كافه مهاجرين اولين باشد
و حينئذٍ استدلل بر خلفت خلفاء باين آيت درست نشود.
1
2
43
گوئيم :توجيه اول (گفته ی قتاده رحمه الله) متصور است باعتبار استعمال عرب
و باعتبار تفسير آنحضرت صلي الله وعليه وسلم و حينئذٍ التفات كرده نمي شود
بقول ديگر.
و علي تقدير التسليم استخلف جماعه عظيمه و تمكين ايشان بغير خليفه ممكَّن
في الرض ممكِن عادي نيست و صورت خارجيه مستقر ساختن مسلمين و
تمكين مهاجرين نصب خليفه و تمكين رئيس ايشان است.
پس وعد استخلف و تمكين كافهء مسلمين در حقيقت وعده خليفه ممكن في
الرض است.
حق سبحانه وتعالي وعده فرمود كه قرآن را علي ممّر الدهور حفظ فرمايد قال
تعالي :وإنا له لحفظون.1
باز در آيهء ديگر صورت حفظ بيان فرمود إن علينا جمعه وقرآنه.2
ليكن حفظ او سبحانه در خارج بصفت حفظ بني آدم اشياي خود را يا مانند نقش
بر حجر مثل ً ظاهر نمي شود بلكه صفت ظهور حفظ الهي در خارج آن است كه
الهام فرمود در قلوب صالحين از امت مرحومه كه بسعي هر چه تمامتر تدوين
آن كنند بين الّلوحين و جميع مسلمين مجتمع شوند بر يك نسخه ،و هميشه
جماعات عظيمه از قراء خصوصا ً و سائر مسلمين عموما ً بقرائت و مدارست آن
مشغول باشند تا سلسلهء تواتر از هم گسيخته نه گردد بلكه يوماـً فيوما ً متضاعف
شود و هميشه جماعات ديگر در تفسير و شرح غريب و بيان اسباب نزول آن
سعي بليغ بجا آرند تا در هر زماني جماعه ی قيام كنند بامر تفسير ،صورت حفظ
همين را معين فرمودند نه نقش بر حجر مثلً.
2
-قابل یاد آوری است که بعضی آیات قرآن کریم منسوخ شده است ،و نسخ بر سه قسم می باشد: 3
قسم اول و دوم در قرآن کریم نوشته نشده است ،و آن حصه از قرآن کریم که حفاظت نشده شامل همین دو
قسم می باشد.
44
و قرائت متواتره آنست كه در وي دو شرط بهم آيند:
يكي آنكه سلسله روايت آن ثقه عن ثقه تا صحابه كرام رسد نه مجرد محتمل
خطي.
دوم آنكه خط مصاحف عثمانيه محتمل آن باشد؛ زيرا كه چون صورت حفظ آن
تدوين بين اللوحين و جمع امت بر آن مقرر شد هر چه غير آن است غير محفوظ
است ،و هر چه غير محفوظ است غير قرآن است لن الله تعالي قال :وإنا له
لحافظون .وقال ان علينا جمعه اليه.
پس قراءت والذَّكر والُنثي (بجای وما خلق الذکر والنثی) شاذ است در نماز
نمي توان خواند حال آنكه از حديث ابن مسعود وابي الدرداء صحيح شده
است.
و در وقت انتساخ مصاحف عثمانيه از اصل شيخين ابن عباس باصحابهء ديگر
صي ربُّك" بجاي "قضي ربك" گفت" ،أولم مباحثه فرمود ،در تهجي بعض آيات "و ّ
يتبيّن" بجاي "أولم ييئس" خوانده آخرها جماعه ديگر التفات به تهجي او نه كرده
سخ در آفاق شائع شد."قضي ربك" و "أولم ييئس" نوشتند و همان ن َ
من ما بهمين قاعده دانستيم كه قول جماعه صحيح بود و تحري ابن عباس
باب خطاء المعذور.
همچنين جمعي از صحابه تنافس كردند در جمع قرآن هر يكي مصحفي مرتّب
نمود و هر يكي از اهل آن عصر سوَر قرآن را به لغت خود نوشت بر غير لغت
قريش ،حضرت ذي النورين بالهام رباني محو آن كرد و بر يك قرآن همه را
جمع نمود .در آن وقت باب قيل و قال مفتوح شد و اعتراضات از هر دو جانب
بميان آمد؛ چون تمام عالم بر مصاحف عثمانيه جمع شدند يقين كرديم كه
محفوظ همانست و غير آن مراد الحفظ نبود واگر مراد الحفظ بود محو نمي
شد .و اين را هيچ عاقلي حفظ نشمارد كه نزديك امام موهوم الوجود مختفي
م.
ن عظي ٌ
الحال ادعاء كنند كه نهاده شده است سبحنك هذا بهتا ٌ
يا در روايت غريبي يا در كتاب نادري بطريق تعجب آورده باشد كه فلن چنين
گفت و فلن چنين نوشت در اشكال يك جانب اصابت بود و يك جانب خطأ
صبح پديدار گشت المعذور چون پرده از روي كار برداشتند و حق مثل فلق ال ّ
مجال خلف نماند هر كه الحال يمينا ً و شمال ً افتد زنديق است او را مي بايد
بقتل رسانيد.
اگر گوش شنوا و دل دانا داري سخني باريك تر بشنو خداي تعالي هميشه مدبّر
عالم است بالهام امور حق در قلوب عباد صالحين تا تمشيت مراد او كنند
(مقصود او را جاری کنند) و موعود او را سرانجام دهند و وي تعالي قصه خضر
با حضرت موسي ذكر نكرد مگر براي افاده همين نكته .اما چون ايام نبوت
45
موجود بود وحي مفترض الطاعة در قلب پيغامبر مي رسيد و شك و شبهه را
آنجا هيچ گنجايش نه ،نه در اول و نه در آخر.
وقتي كه ايام نبوت منقضي شد و وحي منقطع گشت در آمدِ عباد الله الصالحين
در كارهاي مطلوب بنوعي از فكر و اجتهاد يا نوعي از رويا و الهام و فراست
خواهد بود .و آنهمه حجت قائمه موجب تكليف ناس نيست چون كار بآخر رسيد
و رشد آن مانند فلق الصبح ظاهر گشت معلوم همه اهل تحقيق شد كه آن
محض حق بوده است كما قال عمر في مباحثته مع ابي بكر رضي الله عنه
ق ،1دواعي كه قلوب خلفاء فرو مي ريخت ه الح ُ
في مسئلة المرتدين :فعرفت ان ُ
بآن صفت بود.
ايام خلفت بقيهء نبوت بوده است گويا در ايام نبوت حضرت پيغامبر صلي الله
وعليه وسلم تصريحا ً بزبان مي فرمود و در ايام خلفت ساكت نشسته بدست و
سر اشاره مي فرمايد بعضي پي بمقصود بردند و بعضي راه را غلط كردند.
و معني اجماع كه بر زبان علماي دين شنيده باشي ،اين نيست كه همه مجتهدان
ليشذ ُّ فرد ٌ در عصر واحد بر مسئلهء اتفاق كنند؛ زيرا كه اين صورتي است غير
واقع بل غير ممكِن عادي بلكه معني اجماع حكم خليفه است بچيزي بعد
َ
مشاوره ذوي الرأي يا بغير آن و نفاذ آن حكم تا آنكه شائع شد و در عالم ممك ّن
گشت.
قال النبي صلي الله وعليه وسلم :علیکم بسنتي وسنهِ الخفاء الَّراشدين من
بعدي الحديث.2
چون اين مقدمه دانسته شد بايد دانست كه خداي تعالي وعده فرمود والله
ف المعياد كه مهاجرين اولين را كه در مضمار (میدان) ايمان و عبادت پيشليخل ُ
قدم اند خلفاء خواهيم ساخت و از ايشان كارهاي معلومه بظهور خواهد آمد و
صورت ظهور اين وعده آنست كه واحد ٌ بعد واحدٍ از اين جماعه خليفه شود بدون
نصب خليفه غلبهء قوم كثير محال عادي است.
من َّورائِه.3
ه يقاتَل ِ
جن ٌ
قال صلي الله وعليه وسلم :المام ُ
وقال قائلهم:
4
ول سراه اذا جهالهم سادوا س فوضي لسراهَ لهم
ليصلح النا ُ
اين قدر معلوم بالقطع است ليكن در اين وقت نوعي از غموض و اشكال موجود
بود كه كدام كس خليفه خواهد شد و مدت خلفت موصوفه چه قدر باشد و
1
2
3
46
ت مشاوره بود كه قرعهء اختيار
ترتيب خلفت ايشان بچه اسلوب؟ آن وقت وق ِ
بنام كدام يكي خواهد برآمد و از آن جماعهء موصوفه كرا باين دولت سرافراز
كنند؟
چون الهام بتعيين واحدٍ بعد واحدٍ فرود آمد جمعي آن الهام را اول ً قبول كردند و
در اتمام آن اهتمام نمودند جمعي بعد اللتيا واللتي (چون وچرا) و بعد تقليب امور
سرفرود آوردند.
بعد انطباق اوصاف بر همه منكشف شد كه آنچه حق بود واقع شد و چشم وا
گشت بر آن فعل كه (از) جماعه نبود (بلکه) وعد الله بود كه از پس پرده چندين
افكار و أقيسه بروز نمود.
و اگر هنوز تردّدي بخاطر تو مي رسد كه وعد الهي راست است اما از كجا
بيقين دانيم كه انجاز وعده به همين اشخاص معينه واقع شد" ،منكُم "1احتمال
دارد كه تأكيد باشد نه تأسيس.2
حكايتي بشنو كه يكي از ادلّه نبوت آنحضرت صلي الله وعليه وسلم اِخبار انبياي
متقدمين است و نصوص تورات و انجيل و سائر كتب الهيه ،و آن بابي است
وسيع .صحابه و مؤمنين اهل كتاب چيز بسياري از اين باب روايت كرده اند
متأخرين متكلمين اعتراضي براين مسلك ايراد مي كنند و از جواب آن عاجز مي
شوند و آخرها بضعف اين مسلك ميل مي نمايند .حاصل اعتراض آنكه اگر در
كتب الهيه چيزي از وصف آنحضرت صلي الله وعليه وسلم مذكور هست نهايت
من كار آنست كه ذهن سامع از آن وصف بفرد منتشر متعلق شود كه فرد ٌ ما ِ
الكلي المنتزع من هذه الوصاف الكلّيه پيغمبر خواهد بود هيچگاه اوصاف كليه
بدون اشاره حسيه بفرد خاص نخواهد رسانيد تا هر جا كه اوصاف كليه جمع كنند
غير كلي ثمره نخواهد داد بلكه تعلق ذهن بفرد منتشر نيز ممنوع است؛ زيرا كه
در كتب الهيه رموز مذكور است نه ذكر عنوان نبوت و نه استقصا در ذكر
مشخصات و حينئذ تكليف ناس باقرار نبوت فرد خاص گنجائش ندارد.
قال القاضي عضد في المواقف :فإن قيل إن زعمتم مجيء صفته مفصل ً انه
ت فاعلموا انه نبي يجيء في السنه الفلنيه في البلده الفلنيه وصفته كيت وكي َ
سل ِّم فل
ل لنا نجد ُ التوریه والنجيل خاليين عن ذلك وأما ذكره مجمل ً فان ُ
فباط ٌ
- 2تآکید آنست که مضمونی راکه قبل ً ذکر شد به نوعی تقویه کنیم و یا آن را دوباره ذکر نمائیم ،اما در تأسیس
صالحات دانسته می شود از مطلب جدیدی بیان می شود .در صورت تأکید معنای که از الّذین آمنوا وعملوا ال ّ
"منکم" نیز همانبه ذهن می رسد یعنی خداوند وعده استخلف را به هر مومن نیکو کار می دهد خواه این شخص
مومن در زمان نزول وحی باشد و یا در هر زمان دیگر ،اما در صورت تأسیس از "الّذین آمنوا وعملوا ال ّ
صالحات"
منکم" دانسته شد گروهی خاص از مؤمنان نیکوکار یعنی همان استخلف مؤمن نیکو کار دانسته شد و از لفظ " ِ
های که در هنگام نزول آیه ی کریمه موجود بوده اند مراد است.
47
ص آخُر لم يظهر
يدل علي النبوه بل علي ظهور انسان كامل أو نقول لعله شخ ٌ
بعدُ.
قلنا المعتمد ظهور المعجزة علي يده وهذه الوجوه الخر للتكمله والزياده انتهي.
فقير مي گويد عفا الله عنه :اين زلت قدمي است كه از متاخرين متكلمين واقع
شد عفا الله عنا وعنهم ،عامه مسلمين را بايد كه گوش بآن نه نهند و علماء را
بايد كه انكار آن كنند و اين سخن بهمان مي ماند كه علماء متفق اند بر آنكه اگر
اجتهاد مجتهد و قضاي قاضي بر خلف صريح قرآن يا صريح سنت مشهوره يا
صريح اجماع يا صريح قياس جلي واقع شود نافذ نيست و تقليد آن جائز نه.
تحقيق در اين باب آنست كه بقدري كه در كتب سابقه بود حجت قائم گشت و
تكليف متحقق شد يقين حاصل مي شود بدو چيز:
منتِج.
-1به اقيسهء اقترانيه و استثنائيه چون مواد آن يقينيه باشند و شكل ُ
5 4 3
1
2
- 3در اینجا مراد از قیاس ،قیاس منطقی است نه قیاص أصول فقه .و قیاس در اصطلح منطق به آن کلمی
گفته می شود که از چند قضیه (جمله) متشکل باشد و آن جملت طوری باشند که از قبول کردن یکی از آنها
قبول دیگری لزم آید .بطور مثال در جمله ی عالَم متغیّر است و هر متغیر حادث است ،این جمله از دو بخش
مرکّب می باشد .و آن دو بخش طوری است که اگر آن را قبول کنیم بر ما لزم میشود که نتیجه آن را نیز قبول
کنیم یعنی عالَم حادث است.
- 4در قیاس اگر نتیجه و یا نقیض نتیجه بالفعل مذکور نباشد آنرا قیاس اقترانی می گویند ،و اگر نتیجه و یا نقیض
نتیجه بالفعل مذکور باشد آن قیاس استثنائی است.
مثال قیاس استثنائی :اگر زید کاتب است پس حتما ً انگشتان او حرکت می کنند لیکن زید کاتب است .در این
قیاس نتیجه بالفعل مذکور است یعنی که انگشتان زید حرکت می کنند.
مثال قیاس اقترانی :عالَم متغیّر است و هر متغیر حادث می باشد .در این قیاس نتیجه و یا نقیض آن بالفعل
مذکور نمی باشد اما اجزای نتیجه (یعنی عالم و حادث) بطور پراگنده موجود می باشد که ما می توانیم با ترتیب
آن ها نتیجه را به دست آوریم.
- 5حالتی که از ترتیب حد اوسط بوجود می آید شکل نام دارد .حد ّ اوسط همان جزء قیاس است که مکّرر ذکر
شود ،مثل کلمه "متغیر" که در قیاس اقترانی (مثل العالم متغیر وک ّ
ل متغیر حادث) مکرر ذکر می شود.
این لفظ مکرر گاهی در جمله ی اول مبتدا می باشد و گاهی خبر .و هم چنین در جمله ی دوم گاهی مبتدا می
باشد و گاهی خبر که از یکی از این صورت ها خالی نمی باشد:
48
-2به حدس كه تمام مقدمات 1را ذكر نه كنند و از بعض مقدمات بطريق طفره
بمطلب انتقال نمايند مثل نور القمر مستفاد من نور الشمس بشناسيم بسبب
ديدن اختلف احوال قمر باختلف قُرب و بُعد او از شمس.
-2و حدسي كه اكثر افراد انساني بآن پي مي برند مثل آنكه وجود ليل
و نهار از جهت غيبوبت شمس و طلوع اوست و باين قسم تكليف
واقع مي شود و حجت قائم مي گردد ،نصوص كتب الهيه در باب
اخبار بوجود پيغمبر آخر زمان صلي الله وعليه وسلم هر چند از
جهت اقيسهء اقترانيه و استثنائيه بتعيين فرد خاص كه افضل افراد
بشر است نمي رسانند اما از جهت حدس قريب المأخذ مي رسانند
و بهمان مكلف مي شوند شك نيست كه وجود جامع اين اوصاف
مدَد متطاوله يكي خواهد بود همين كه در فرد خاص مب َ ّ
شر بها بعد ُ
يافته شد حدس آنجا قرار گرفت.
چون اين حكايت آخر شد بايد دانست كه آيات خلفت خلفاء هر چند نوعي از
غموض داشته باشند چون فتح عجم و شام به اين طريق كه از زمان حضرت
آدم تا اين عصر گاهي نشده بود بظهور انجاميد و تأليف مسلمين و اطمينان
قلوب ايشان و تمكين دين بوجهي متحقق شد كه در هيچ ملتي و زماني عُشر
عَشير آن بوجود نيامده پس براي مصداق وعدهء استخلف كدام خلفت بهتر
از اين خواهد بود؟!
و همچنين قرائن بسيار مثل اين صورت باين ملحق شد حدس قريب المأخذ
بهم رسيد كه این عزيزان برای مردمان بشارت داده شده اند و مردمان
بهمان حدس قريب مأخوذ شدند.
و اين نوع سخن در تفسير آيات براي جمعي است كه تتبّع احاديث نبويه پيش
نه گرفته اند وإل آنحضرت صلي الله وعليه وسلم مبيِّن قرآن عظيم است هر
جا اشكالي بهم رسد بحديث آنحضرت رجوع ميبايد كرد.
چهار صورت فوق را شکل می گویند .صورت اول را شکل اول ،صورت دوم را شکل ثانی ،صورت سوم را
شکل ثالث و صورت چهارم را شکل رابع .برای نتیجه دادن درست هر یک از این شکل ها شرایط خاص
وجود دارد که تفصیل آن در کتب منطق مذکور می باشد.
49
قال الله تعالي :لتبيّن للناس مانّزل إليهم.1
چون اين آيات نازل شد كه در اصل معني خفایي نداشت و در تعيين آن افراد
و ترتيب ايشان در خلفت و مدت خلفت ايشان غموضي واقع بود ،آنحضرت
صلي الله وعليه وسلم منتظر عالَم غيب ماندند كه چه افاضه مي شود خداي
ما فرمود .بعضی رؤيا خود ديدند و بعض رؤيا اصحاب تعالي در رؤيا حل مع ّ
آنحضرت صلي الله وعليه وسلم ديدند و تعبير آن را آنحضرت صلي الله
وعليه وسلم فرمودند كقصهِ رؤيا الذان 2ورؤيا ليله القدر.3
وأخرج ابن مردويه عن ابن عمر :خرج علينا رسول الله صلي الله وعليه
َ
وسلم ذات غداهٍ بعد طلوع الشمس قال رأيت قبل الفجر كأني اُعطي ُ
ت
ن فهذه التي يوزن المقاليد والموازين فاما المقاليد ُ فهي المفاتيح وأما الموازي ُ
ت ثم يجيءت بهم فرجح ُ ت في كفهٍ ووُضعت أمتي في كفهٍ فوزن ُ بها فوضع ُ
ن بهم فرجح ثم جييء بعمر فوُزِن بهم فرجح ثم جيئ بعثمان بأبي بكر فوُزِ َ
فوزن بهم فرجح ثم ُر ِفعَت .
5
ُ
وأخرج أبوداود عن ابي بكره أن رجل قال لرسول الله صلي الله وعليه وسلم:
ووزن
تُ ،جحت أن َت أنت وأبوبكر فَر َ ن ميزانا ً نزل من السمآء ُ
فوزن َ رأيت كأ ّ
أبوبكر وعمر فرجح ابوبكر ،ووُزن عمر وعثمان فرجح عمر ثم رفع الميزان
فاستاء لها رسول الله عليه وسلم يعني فَساءَه ذلك فقال خلف ُ
ه نبوه ثم يؤتي
ملك من يشآء.6 الله ال ُ
وأخرج ابوعمر عن عرفجه نحوه.7
1
2
3
4
5
6
7
50
ه ن رسول الله صلي الله وعليه وسلم قال :اُرِ َ
ي الليل َ وأخرج أبودود عن جابر أ ّ
ط برسول الله صلي الله وعليه وسلم ونيط عثمان ن أبابكرٍ نِي َ رج ٌ
ل صالح كأ ّ
ما قمنا من عند رسول الله صلي الله وعليه وسلم قلنا :أما بعمر قال جابر فل ّ
ط بعضهم ببعض فهم ولهُ المر الذي بعث الرجل الصالح فرسول الله وأما نَوْ ُ
الله به نبيه صلي الله وعليه وسلم.1
ن رجل ً اَتي رسول الله صلي الله وعليه وعن ابن عباس كان أبوهريوه يحدّث أ ّ
ف منها السمن والعسل فاَري الناس ه ينط ِ ُه ظُل ّ ً
وسلم فقال :إني اَري الليل َ
يتكففون بأيديهم والمستكثر والمستقل واَري سببا ً واصل ً من السمآء إلي
ل آخر فعل به ثمت ،ثم اَخذ به رج ٌ
ت به فعلو َ الرض فاراك يا رسول الله اخذ َ
ل فعل به .فقال أبوبكر :بأبي أنت وأمي اَخذ به رجل آخر فانقطع ثم وص َ
لتدعني فاعبُرها فقال :اعبُرها فقال :آما الظله فظله السلم وأما ما ينطف
من السمن والعسل فهو القرآن لينه وحلوته وأما المستكثر والمستقل فهو
المستكثر من القرآن والمستقل منه واَما السبب الواصل من السماء في
الرض فهو الحق الذي أنت عليه تأخذ به فيُعليك الله ثم ياخذ ُ به بعدك رجل
فيعلو به ثم يأخذ به رجل فيعلو به ثم يأخذ به رجل آخر فينقطع ثم يوصل له
ت فقال النبي صلي اللهت أم اَخطأ ُ فيعلو به اَي رسول الله! لتحدّثني اَصب ُ
ت بعضاً. ت بعضا ً واَخطأ َ وعليه وسلم :اَصب َ
1
می باشد و هم اینکه بعض برنامه های کاری آن جناب ناتمام - 2اشاره به کم بودن مدت خلفت صدیق اکبر
می ماند.
- 3اینکه دلو آب در دست علی مرتضی پاره می شود اشاره به آن است که خلفت ایشان منتظم نبوده و
جنگهای داخلی مسلمانها کیا امت اسلمی را به لرزه در می آورد.
4
5
51
ت بعضا ً علماء در وجه خطا سخنها گفته اند ليكن آنچه بذهن اين
قوله اخطأ َ
فقير مقرر شده آنست كه مراد از خطا ترك تسميه اين خلفاء است بوجهي
از استعار بلفظ خطا تعبير كرده شده است.
ُ
وعن الحسن قال قال ابوبكر :يا رسول الله! ما اَزال اَراني اطأ في عَذرا ِ
ت
ن من الناس بسبيل .قال :رايت في صدري رقمتين قال الناس قال لتكون ّ
معزو إلي ابن سعد .
1
ٌ سنتين.
باز فراست آنحضرت صلي الله وعليه وسلم در بعض حوادث كار كرد و از
آنجا استنباط فرمود كه اين جماعت خلفاءاند اَخرج الحاكم عن سفينه قال:
ما بني النبي صلي الله وعليه وسلم المسجد وضع حجرا ً ثم قال :ليضع
ل ّ
أبوبكر حجرا ً إلي جنب حجري ثم قال :ليضع عمر حجرا إلي جنب حجر ابي
بكر ثم قال :ليضع عثمان حجرا ً إلي جنب حجرعمر ثم قال هؤلء الخلفاء
بعدي.2
سس رسول الله صلي الله وعليه واَخرج أبويعلي والحاكم عن عائشه لما ا َ ّ
وسلم مسجد المدينه جاء بحجر فوضعه وجاء أبوبكر بحجر فوضعه وجاء عمر
سئِل رسول الله صلي الله وعليه
بحجر فوضعه وجاء عثمان بحجر فوضعه و ُ
وسلم عن ذلك فقال هم الخلفاء من بعدي.3
واخرج ابن عساكرعن أنس أن النبي صلي الله وعليه وسلم اَخذ حصيات في
يده فسبّحن حتي سمعنا التسبيح ثم صيّرهن في يد ابي بكر فسبحن حتي
سمعنا التسبيح ثم صيرهن في يد عمر فسبحن حتي سمعنا التسبيح ثم
1
2
3
4
52
صيرهن في يد عثمان فسبحن حتي سمعنا التسبيح ثم صيرهن في ايدينا رجلً
رجل ً فما سبحت حصاه منه َّ
ن.1
چون دل مبارك آنحضرت صلي الله وعليه وسلم از اين افاضات غيبيه پر شد
طُفاحه (قسمتی) از آن در مخاطبه ناس ظاهر گرديد تعيين زمان و مكان
فرمودند و خبر دادند كه ايشانان قائم بامر ملت خواهند بود.
وفي حديث ابن مسعود تدور رحي السلم لخمس وثلثين سنه.3
و تناقض در ميان اين دو حديث نيست؛ زيرا كه چون حضرت مرتضي را با
خلفاء عد كنند نظر بقوت سوابق اسلميه او و افضل ناس بودن او در زمان
خلفت خود مدت خلفت ثلثين شود .و اگر عد نه كنند نظر بآنكه خلفت
ايشان انتظام نيافت بموت حضرت عثمان خلفت خاصه منقطع گشت و اكثر
احاديث بهمين مضمون وارد شده.
من بعد خواهد آمد دللت و ايراد لفظ خلفت در اين احاديث و در احاديثي كه ِ
مي نمايد بر آن كه مراد تفسير لفظ استخلف است كه در آيهء كريمه آمده
چنانكه لفظ :خذوا عنّي خذوا عني قد يجعل الله لهن سبيلً ،5بوده است.6
واَخرج الحاكم عن أنس بن مالك قال :بعثني بنو المصطلق اِلي رسول الله
ث؟
صلي الله وعليه وسلم الي من ندفع زكوتنا اذا حدث لك حدْ ٌ
سلْه اِن حدث بابي بكر حدث الموت فإلي من ندفعُ زكوتنا؟ فقلت قال قالواَ :
ت له
له ذلك فقال :تدفعونها الي عمر .قالوا فإلي من ندفعها بعد عمر فقل ُ
قال :ادفعوها الي عثمان.7
1
2
3
4
- 5
- 6از من بگیرید ،از من بگیرید خداوند برای آن ها راهی نشان داده است (حکمی نازل کرده است) .اشاره به
ن فی البیوت حتی یتوفهن الموت أو یجعل ن أربعة منکم ،فإن شهدوا فأمسکوه ّآیه ی کریمه "فاستشهدوا علیه ّ
ن سبیل (سوره ی نساء آیه ی .)15بعد این آیت خدای تعالی راهی مقرر کرد و آن رجم ثیّب و جلد بِکرالله له ّ
است ،پس اکنون حکم حبس نیست.
7
53
ي صلي الله وعليه وسلم فقال عن سهل بن ابي حثمه قال بايع أعرابي النب َّ
جلهعليٌ للعرابي :اِيت النبي صلي الله وعليه وسلم فاسألْه اِن اَتي عليه ا َ
من يقضيه؟ فاتي العرابي النبي صلي الله وعليه وسلم فسأله فقال :يقضيك
ابوبكر فخرج اِلي علي فاخبره فقال ارجع واسأله اِن اتي علي ابي بكر اجله
ي صلي الله وعليه وسلم فسأله فقال :يقضيك َمن يقضيه فأتي العرابي النب َّ
من بعد عمر فقال يقضيك عمر فخرج الي علي فاخبره فقال ارجع فاسأله َ
عثمان فقال علي للعرابي ايت النبي ان اتي علي عثمان اجله من يقضيه
فقال النبي صلي الله وعليه وسلم اذا اتي علي ابي بكر اجله وعمر اجله
مت اخرجه السمعيلي في معجمه .
1
وعثمان اجله فان استطعت ان تموت ف ُ
واخرجه ايضا ً من حديث ابي هريره وفيه اَن النبي صلي الله وعليه وسلم بايع
من يقضيني؟ اَعرابيا بقليص اِلي اجل فقال يا رسول الله ان اعجلتْك منيّتك ف َ
جلَتْ باَبي بكر منيّته فمن يقضيني؟ قال :عمر .قال
قال :اَبوبكر قال فاِن ع ِ
جلَت بعمر منيته فمن يقضيتني؟ قال :عثمان .قال :فاِن عجلَت بعثمان وان ع ِ
مت . ت اَن تموت ف ُ
منيته فمن يقضيني؟ قال ان استطع َ
2
وعن جبير بن مطعم اَن امرأه اَتت رسول الله صلي الله وعليه وسلم فكلمتْه
في شيء فأمرها أن ترجع قالت :فإن لم اَجدك كأنها تقول الموت .قال ان لم
تجديني فأتي اَبابكر اخرجه البخاري ومسلم والترمذي وابوداود وابن ماجه.3
من يهودي شيئاً
وعن أبي هريره أن النبي صلي الله وعليه وسلم استسلف ِ
من اذهب؟ قال :الي ابي
ت ولم اجدْك فإلي َ
ت إن جئ ُ
اِلي الحول فقال :أراي َ
بكر .قال :فإن لم اجده قال :إلي عمر قال :فان لم اجده قال ان استطعت
أن تموت اذا مات عمر فمت ذكره المحب الطبري في الرياض عن القلعي.
واَخرج ابن سعد عن ابن شهاب قال رأي النبي صلي الله وعليه وسلم رؤيا
ت اَنا وانت درجه
ت كاني استَبَقْ ُ
صها علي ابي بكر فقال يا ابابكر رأي ُ فق ّ
مرقاتَين ونصف فقال يا رسول الله يقبضك الله تعالي الي رحمته فسبقت ُ َ
كب ِ
ومغفرته واَعيش بعدك سنتين ونصفا.
واخرج البيهقي وابونعيم عن ابن عمر قال سمعت رسول الله صلي الله
وعليه وسلم يقول :سيكون فيكم اثتنا عشر خليفه ابوبكر الصديقُ ليلبث
ب رحي دار الحرب 4يعيش حميدا ً ويموت شهيدا ً قال
خلفي ال قليل ً وصاح ُ
ل :ومن هو يا رسول الله! قال :عمر بن الخطاب ،ثم التفت الي عثمان بن رج ٌ
1
2
3
- 4دار الحرب آن جائی است که کفار در آن جا سلطنت و قوت داشته باشند و بین آن ها و بین مسلمانان
معاهده ی صلح نباشد.
54
ت يسألك الناس ان تخلع قميصا ً كساك َ ُ
ه الله والذي بعثني عفان فقال وان َ
م الخياط.س ّ بالحق لئِن خلعتَه لتدخل الجنه حتي يلج الجمل في َ
واَخرج ابويعلي عن ابي عبيده بن الجراح ومعاذ بن جبل عن النبي صلي الله
ه ثم كائِن ملكاً ه ورحم ً ن خلف ً
ه ثم كائ ِ ٌ
وعليه وسلم انه بدأ هذا المُر نبوهً ورحم ً
ه وفسادا ً في المه يستحلّون الحرير والخمور عضوضا ً ثم كائِن عتوا ً وجبري ً
والفروج والفساد في الذمه يُنصرون علي ذلك ويُرزقون ابدا ً حتي يَلقوا الله.
ي
وعن علي ماخرج رسول الله صلي الله وعليه وسلم من الدنيا حتي عهد اِل ّ
اَن اَبابكر يلي المَر بعده ثم عمر ثم عثمان ثم اِل َّ
ي فل يجتمع عَل َّ
ي .بعض
طرق اين حديث در رياض نضره و بعض در غنيه الطالبين مذكور است.1
و بعضي مردم در اين حديث اشكالي دارند كه اگر اين معني معلوم حضرت
مرتضي باشد توقف وي در بيعت ابي بكر الصديق تا مدتي و توقف وي
در امر عثمان تا تحكيم عبدالرحمن وجهي ندارد و احتمال نسيان حديث
بغايت بعيد است.
و آنچه پيش اين فقير (در جواب این اشکال مردم) مقرر شده است صحت
اين معني است (که پیامبر خدا برای حضرت مرتضی از این موضوع خبر داده
بودند) ليكن آن عهد بنوعي از غموض و دقت بود كه در اول امر مفهوم نشد
و بعد وقوع (خلفت حضرات ابوبکر ،عمر وعثمان رضی الله عنهم) مثل فلق
الصبح واضح گشت ،و سخت بعيد است كه از احاديث مستفيضه رؤيا يكي
هم بحضرت مرتضي نه رسيده باشد.
و از مرويات حضرت مرتضي است حديث :إن تَستخلفوا اَبابكر تجدوه الخ،2
و آن نيز اشاره مي كند بخلفت شيخين.
وعن ابن عباس قال :والله إن اماره اَبي بكر وعمر لفي كتاب الله قال الله
ي اِلي بعض ازواجه حديثاً 3قال لحفصه ابوك وابو عائشهتعالي :واِذ اسَّر النب ُ
اولياءُ الناس بعدي فاياك أن تخبري به اَحدا ً اخرجه الواحدي وله طرقٌ ذكر
بعضها في الرياض النضره.4
روي عن ابي هريره عن النبي صلي الله وعليه وسلم انه قال لما عُرج بي
من بعدي علي بن ابي طالب فقالت الملئكه يا ت ربي اَن يجع َ
ل الخليفه ِ سأل ُ
محمد اِن الله يفعل ما يشآء الخليفه من بعدك ابوبكر.5
1
2
3
4
55
وفي حديث البخاري اَن عمر سأل حذيفه عن الفتنه التي تموج كموج البحر
ماذا حفظ عن النبي صلي الله وعليه وسلم فيها؟ فقال :مالك ولها يا
سر الباب او يفتح قال قلت ل اميرالمؤمنين ان بينك وبينها بابا ً مغلقا ً قال اَيُك َ
بل يكسر قال ذلك حريٌ ان ل يغلق ابدا ً ثم فسر حذيفه الباب بعمر .1بعد از
آن تصريحا ً و تلويحا ً امر فرمود باقتداي ايشان ،في حديث ابن مسعود اقتدُوا
من بعدي ابي بكر وعمر.2 بالذ َين ِ
و در حديث حذيفه :إني ل ادري ما بقائي فيكم فاقتدوا بالذ َين من بعدي
واشار الي ابي بكر وعمر.3
و بناي كلم بر موصول نهادن (یعنی الّذ َین) دللت مي كند بر آنكه علم ايشان
بقيام شيخين بامر امت بعد آنحضرت صلي الله وعليه وسلم محيط بود كيف
ل و چندين حديث باين تشخيص و تعيين شنيده بودند!
وفي حديث ابن ماجه عن عرباض بن ساريه فمن اَدرك ذلك منكم فعليه
ضوا عليها بالنواجذ.4
من بعدي ع ّ
بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين ِ
باز نزديك وفات قول ً و فعل ً بخلفت حضرت ابي بكر اشاره فرمودند عن
عائشه أن النبي صلي الله وعليه وسلم قال قُبَيل مرضه لقد هممت او اردت
سل الي ابي بكر وابنه فاعهد ان يقول القائلون او يتمني المتمنّون ثم ان اُر ِ
ت يأبي الله ويدفع المؤمنون او يدفع الله ويأبي المؤمنون اخرجه البخاري قل ُ
ومسلم معناه وفيه ويأبي الله والمؤمنون إل ابابكر .
5
و اين حديث صحيح و صريح است در آنكه نزديك آنحضرت صلي الله وعليه
وسلم استخلف حضرت صديق مراد بود ،و ترك كردند استخلف معتاد را بنا
ت نماز باو تفويض فرمودند و اين قصهبر اعتماد بر فعل الهي بعد از آن امام ِ
مشهور است.
بالجمله اين است آنچه آنحضرت صلي الله وعليه وسلم در بيان آيات افاده
فرمود ول بيان بعد بيانه و در جاي خود بيشتر از اين مذكور خواهد شد انشاء
الله تعالي.
بالجمله اين همه احاديث باصل آيت ملحق شد چنانكه بيان قدر مسح در
حديث مسح باصل آيت ملحق گشت پس گويا در آيت نام اين بزرگوران گفته
5
1
2
3
4
5
56
آمد بمعني قومي را جانشين ساختن بعد قومي هست تعيُّن صورت موعود
بيان نمودند كه نصب اين عزيزان است والله اعلم بالصواب.
قال الله تبارك وتعالي في سوره النبياء :ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذِّكر
اَن الرض يرثها عبادي الصلحون.1
ث آن
ن معموره وار ِ
يعني هر آئينه نوشتیم در صحيفه ها بعد از تورات كه زمي ِ
شوند بندگان شائسته من.
مراد از زبور جنس صحيفه ها است يا زبور حضرت داود و لفظ زبور بمعني
مكتوب است و كلم الله بعض او مصدق بعض است قال تعالي :ذلك مثلهم في
التوریه ومثلهم في النجيل كزرٍع اخرج شطأه فآزره.2...
قصه واحد است و تعبير مختلف ،اينجا زبور و ذِكر گفته شد آنجا تورات و انجيل
اينجا ميراث ارض گفته شد آنجا اَخرج شطأه كه حاصل آن غلبه دولت اسلميه
است اينجا عبادي الصلحون ذكر كرده شد آنجا ضمير ذلك مثلهم بالذين معه
گردانيده آمد.
در اين فصل نقلي چند از خصائص شيخ جلل الدين سيوطي مذكور نمائيم:
اَخرج ابن ابي حاتم في تفسيره عن ابن عباس في اليه قال :اَخبره الله سبحانه
يورث امه
ِ في التورات والزبور بسابق علمه قبل اَن تكون السموات والرض ان
محمد في الرض.3
واخرج ابن ابي حاتم عن ابي الدرداء انه قرأ قوله تعالي ان الرض يرثها عبادي
الصلحون فقال نحن الصالحون.4
5
قال السيوطي وقد وقفت علي نسخه من الزبور وهو مائه وخمسون سوره
مر سليمان
ورأيت في السوره الرابعه منه ما نصه :يا داود اسمع ما اقول و ُ
من بعدك ان الرض اُورثُها محمدا ً صلي الله وعليه وسلم وا َّ
مته. فليقله للناس ِ
1
2
3
4
- 5زبور امروزی نیز یکصد و پنجاه سوره می باشد و نام هر سوره زبور است به این ترتیب که زبور اول ،زبور
دوم ،زبور سوم و ...و عبارتی را که علمه سیوطی رحمه الله نقل کرده در زبور چهارم که امروز در دسترس
ما قرار دارد موجود نمی باشد ،دانسته می شود که علمه سیوطی این متن را از روی نسخه ی قدیمی و غیر
محرفی نقل کرده است اما مضمون این آیت در زبور بیست و هفتم امروزی موجود می باشد (مراجعه شود به
مجموعه ی بایبل -عهدنامه قدیم صفحه ،991چاپ لدهیانه) .و این زمین در تورات بطور صریح ذکر شده است؛
چنانچه در تورات -کتاب پیدایش باب هفده آیه ی هشتم ،خداوند متعال خطاب به حضرت ابراهیم علیه السلم
می فرماید" :من ملک کنعان را برای تو و برای نسل تو که بعد از تو می آیند خواهم داد که این ملک برای
همیشه از آن ها باشد و من خدای شان باشم .مراد از ملک کنعان سرزمین شام می باشد که از زمانه عمر
فاروق رضی الله عنه تا الحال در تصرف و قبضه ی مسلمانان است.
57
ت الي اليمن واخرج ابن عساكر عن ابن مسعود قال قال ابوبكر الصديق خرج ُ
قبل ان يبعث النبي صلي الله وعليه وسلم فنزلت علي شيخ من الزد عالم قد
قرأ الكتب واتت عليه اربع مائه سنه ال عشر سنين فقال لي احسبك حرميا
قلت :نعم .قال :احسبك قرشيا قلت :نعم قال :واحسبك تيميا 1قلت :نعم قال
ف لي عن بطنك قلت لم ذاک؟ بقيتْ لي منك واحده قلت :ماهي؟ قال :تكش ُ
2
قال :اجد في العلم الصادق ان نبيا يبعث في الحرم يعاون علي امره فتي وكهل
ف علي بطنه فاما الفتي فخوّاض غمرات ودفّاع معضلت فاما الكهل فابيض نحي ٌ
شامه وعلي فخذه اليسري علمه وما عليك ان تريني فقد تكاملَت لي فيك
ي .قال ابوبكر :فكشفت له عن بطني فرأي شامه سوداء الصفه ال ما خفي عل ّ
فوق سرتي فقال :انت هو ورب الكعبه.3
واخرج ابن عساكر عن الربيع ابن انس قال مكتوب في الكتاب الول مثل ابي
بكر الصديق مثل القطر اينما وقع نفع.4
واخرج ابن عساكر عن ابي بكره قال اتيت عمر وبين يديه قوم ياكلون فرمي
خرالقوم الي رجل فقال ما تجد فيما تقرأ قبلك من الكتب قال
ببصره في مؤ ّ
خليفه النبي صلي الله وعليه وسلم صديقه .
5
واخرج الدينوري في المجالسه وابن عساكر من طريق زيد بن اسلم قال اخبرنا
عمر بن الخطاب قال خرجت مع ناس من قريش في تجاره الي الشام في
الجاهليه فلما خرجنا الي مكه نسيت قضاء حاجه فرجعت فقلت لصحابي
الحقكم .فوالله اني لفي سوق من اسواقها اذا انا ببطريق قد جاء فاخذ بعنقي
ي
فذهبت انازعه فادخلني كنيسه فاذا تراب متراكب بعضه علي بعض فدفع ال ّ
محرفه وفأسا ً وزنبيل ً وقال انقل هذا التراب فجلست اتفكر في امري كيف اصنع
م اصابعه فضرب بها جره فقال لي :لمْ اَرك اخرجت شيئا ثم ض ّ فاتاني في الها ِ
ت فضربت بها هامته فاذا دماغه قد انتشر ثم خرجت علي وسط رأسي فقم ُ
وجهي ما ادري اين اسلك فمشيت بقيه يومي وليلتي حتي اصبحت فانتهيت الي
ي رج ٌ
ل فقال يا عبدالله مايجيئك ههنا قلت دَير فاستظللت في ظله فخرج ال ّ
ي النظر وخفّضه ثم قال :يا ضللت عن اصحابي فجاءني بطعام وشراب وصعّد ف َ
هذا قد علم اهل الكتاب انه لم يبق علي وجه الرض احد ٌ اعلم مني بالكتاب واني
اجد صفتك الذي تُخرجنا من هذا الدير وتغلب علي هذه البلدة فقلت له ايها
ت في غير مذهب .قال :ما اسمك؟ قلت :عمر بن الخطاب قال: الرجل لقد ذهب َ
ي ديري وما فيه قلت :ايها الرجل قد انت والله صاحبنا غير شك فاكتب لي عل ّ
ت معروفا فل تكدره فقال :اكتب لي كتابا في رقّ ليس عليك فيه شيء فان صنع َ
از این قبیله بود. -به افراد قبیله ی بنی تمیم ،تیمی گفته می شود .ابوبکر صدیق 1
می باشد. و مراد از سالخورده ابوبکر صدیق -مراد از فتی عمر فاروق 2
3
4
5
58
تك صاحبنا فهو ما نريد وان تكن الخري فليس يضّرك قلت :هات فكتبت له ثم
ختمت عليه .فلما قدم عمر الشام في خلفته اتاه ذلك الراهب وهو صاحب دير
القدس بذلك الكتاب فلما رآه عمر تعجب منه فانشأ يحدثنا حديثه :فقال :اوف
لي بشرطي فقال عمر :ليس لعمر ول ل بن عمر منه شيء.1
واخرج ابن سعد عن ابن مسعود قال ركض عمر فرسا فانكشف ثوبه عن فخذه
فرآي اهل نجران بفخده شامه سوداء فقالو هذا الذي نجد في كتابنا انه يخرجنا
من ارضنا.2
واخرج عبدالله بن احمد في زوائد الزهد من طريق ابي اسحق عن عبيده قال:
ركض عمر فرسا علي عهد النبي صلي الله وعليه وسلم فانكشف فخذه من
تحت القبا فابصر رجل من اهل نجران شامه في فخذه فقال :هذا الذي نجده في
كتبنا يخرجنا من ديارنا.3
واخرج ابونعيم من طريق شهر بن حوشب عن كعب قال :قلت لعمر بالشام انه
مكتوب في هذه الكتب ان هذه البلد مفتوحه علي يد رجل من الصالحين رحيم
بالمؤمنين شديد علي الكفرين ،سره مثل علنيته ،قوله ليخالف فعله ،القريب
والبعيد سواءٌ في الحق عنده ،اتباعه رهبان بالليل واُسد بالنهار ،متراحمون
حقٌ ما تقول؟ قال :اي والله قال الحمدلله الذي متواصلون متباّرون ،قال عمر :ا َ َ
اعزنا واكرمنا وشرفنا ورحمنا بنبينا محمد صلي الله وعليه وسلم.4
واخرج ابن عساكر عن عبيد بن ادم وابي مريم وابي شعيب بن عمر أن عمر بن
الخطاب كان بالجابيه فقدم خالد بن الوليد الي بيت المقدس فقالوا له :ما
اسمك؟ قال :خالد بن الوليد قالوا :وما اسم صاحبك؟ قال :عمر بن الخطاب
قالوا :انعيه لنا .فنعتُّه قالوا :اما انت فلست تفتحها ولكن عمر ،فإنا نجد في
الكتاب ان قيساريه تفتح قبل بيت المقدس فاذهبوا فافتحوها ثم تعالَوا
بصاحبكم.5
1
2
3
4
5
6
59
واخرج ابن عساكر عن القرع مؤذن عمر أن عمر دعا السقف فقال :هل تجدونا
في شيء من كتُبكم؟ قال :نجد في كتبنا صفتكم وأعمالكم ول نجد اسماءكم.
قال :كيف تجدوني؟ قال :قِرنا ً من حديد .قال ما قرن من حديد؟ قال :امير
شديد .قال عمر :الله اكبر قال :فالذي من بعدي؟ قال :رج ٌ
ل صالح يوثِر اقربائه.
قال عمر :يرحم الله ابن عفان.
قال :فالذي من بعده قال صداء من حديد فقال عمر :وا دفراه! قال مهل يا امير
ل صالح ولكن تكون خلفته في هراقه من الدماء والسيف المؤمنين فانه رج ٌ
مسلول.1
واخرج ابن عساكر عن ابن سيرين قال :قال كعب الحبار لعمر يا امير المؤمنين
هل تري في منامك شيئاً؟ فانتهره.
واخرج ابن راهويه في مسنده بسند حسن عن اَفلح مولي ابي ايوب النصاري
قال :كان عبدالله بن سلم قبل اَن يأتي اهل مصر يدخل علي رؤوس قريش
فيقول لهم :لتقتلوا هذا الرجل يعني عثمان فيقولون والله ما نريد قتله فيخرج
وهو يقول والله ليقتلُنه .ثم قال لهم :لتقتلوه فو الله ليموتَن الي اربعين يوما
فابوا فخرج عليهم بعد ايام فقال لهم لتقتلوه فوالله ليموتن الي خمس عشره
ليله.3
واخرج ابن سعد وابن عساكر عن طاؤس قال سئل عدالله بن سلم حين قُتل
عثمان كيف تجدون صفه عثمان في كتبكم؟ قال :نجده يوم القيامه اميرا علي
القاتل والخاذل.4
واخرج ابن عساكر من طريق محمد بن يوسف عن جده عبد الله بن سلم انه
ف؟ قال :الكف ابلغ للحجه وإنادخل علي عثمان فقال له :ما تري في القتال والك ّ
لنجد في كتاب الله انك يوم القيمه امير علي القاتل والمر .5واخرج من هذا
الطريق ان عبدالله بن سلم قال للمصريين :لتقتلوا عثمان فانه ليستكمل ذا
الحجه حتي يأتي علي اجله( 6قبل از این که ماه ذوالحجه به پایان برسد او به
مرگ طبیعی خویش وفات خواهد کرد).
1
- 2یعنی کعب الحبار گفت :در کتابهای ما از شخصی ذِکر به عمل آمده که آن شخص مسایل امت را در خواب
می بیند (به او الهام می شود) .در روایت کلمه ی "فانتهره عمر" عمر او را سرزنش کرد؛ به این دلیل که عمر
فاروق نمی خواست این کیفیت های باطنی ظاهر شود.
3
4
5
6
60
واخرج الحاكم عن ابي السود الدِيلي عن علي رضي الله عنه قال :اَتاني عبدالله
ت رجلي في الغرْز 1وأنا اريد العراق فقال :ل تاتي العراق بن سلم وقد وضع ُ
م الله لقد قالها لي رسول الله فانك ان اتيته اصابك به ذباب السيف قال علي واي ُ
صلي الله وعليه وسلم قبلك .قال ابوالسود :فقلت في نفسي بالله ما رأيت
كاليوم رجل محارب يحدّث الناس بمثل هذا.3 2
واخرج ابوالقاسم البغوي عن سعيد بن عبدالعزيز قال لما توُفي رسول الله صلي
حمْيَري وكان من اَعلم يهود يا ذا قربات منالله وعليه وسلم قيل لذي قُربات ال ِ
بعده؟ قال :المين يعني ابابكر .قيل :فمن بعده قال قِرن من حديد يعني عمر.
قيل :فمن بعده قال الوضاح المنصور يعني معاويه.4
واخرج ابن راهويه والطبراني عن عبدالله بن مغفّل قال :قال لي ابن سلم لما
ي هذا رأس اربعين سنه وسيكون عندها صلح.5 قُتل عل ٌ
واخرج ابن سعد عن ابي صالح قال كان الحادي يحدو بعثمان وهو يقول:
وفي الزبير خل َ ٌ
ف مرضي ي
إن المير بعده عل ّ
فقال كعب :ل بل معاويه ،فاَخبر معاويه بذلك فقال :يا ابا اسحاق اَنّي يكون هذا
6
وههنا اصحاب محمد عل ٌّ
ي والزبير! قال :انت صاحبها.
بايد دانست كه سنه الله جاري شده است بر آنكه چون امري عظيم در عالم
غيب مقدر شود ودر مل اعلي صورت آن مرتسم گردد ،مل سافل آن امر را
تلقي نمايند چون نوبت اينجا رسد كهان بكهانت خود آن امر را بشناسند واهل
اذهان صافيه برؤيا؛ بلكه در بعض اجسام و جسمانيات نيز صورت آن واقعه
مرتسم گردد از اين باب نيز نقلي چند بر نگاريم .هم از خصائص من قول
السطيح 7بعد ذكر النبي صلي الله وعليه وسلم ثم يلي اَمره الصديق اذا قضي
غطريف 9قدصدَق وفي رد الحقوق ل خَرق ولنَزق ،8ثم يلي امره الحنيف مجرب ِ ْ
اضاف المضيف واحكم التحنيف ،ثم يلي امره وارعٌ لمره مجرب فيجتمع له
جموع وعصب فيقتلونه نقمه عليهم وغضب فيؤخذ الشيخ فيذبح اِربا فيقوم له
-رکاب اسپ. 1
- 2یعنی با شنیدن این سخن ها سپاهیان پریشان و هراسان می شوند؛ چرا که آن ها ناکامی و شکست خود را
احساس می کنند که این خود خلف حکمت عملی جنگ است.
3
4
5
6
-و در رساندن حقوق مردم به آنها نه متحیّر می شود و نه هم خود را می بازد. 8
61
خطبا ،ثم يلي امره الناصر يخلط الّرأي باَمرماكر يظهر في الرض رجال ِ
العساكر .
1
حتواخرج ابن عساكر عن ابي الطيب عبدالمنعم بن غلبون المقري قال :لما فُت ِ َ
عموريه وجدوا علي كنيسه من كنائسها مكتوب بالذهب شّر الخلَف خلف يشتم
سلَف ،واحد ٌ من السلف خير من الف من الخلف .صاحب الغار نلْت كرامه ال ّ
الفتخار اذ اثني عليك الملك الجبار اذ يقول في كتابه المنزل علي نبيه المرسل
"ثاني اثنين اذ هما في الغار" .يا عمر ما كنت واليا ً بل كنت والداً .عثمان قتلوك
ب عن وجه رسول مقهورا ً ولم يزوروك مقبوراً ً.واَنت يا عل ُ
ي اِمام البرار والذا ّ
الله صلي الله وعليه وسلم الكفار.
فهذا صاحب الغار وهذا أحد الخيار وهذا غياث المصار وهذا امام البرار فعلي
ت لصاحب له :قد سقطت حاجباه علي عينه من من ينتقصهم لعنه الجبار .فقل ُ
من قبل ان يبعث نبيكم باَلفي
منذكم هذا علي باب كنيستكم مكتوباً؟ قالِ :الكبر ُ
عام.2
واخرج ابن عساكر في تاريخ دمشق عن كعب قال كان اِسلم ابي بكر الصديق
سببه بوحي من السماء وذلك انه كان تاجرا ً بالشام فراي رؤيا فقصها علي
بحيراء الراهب فقال له من اين انت؟ قال :من مكه.
قال من ايّها؟ قال :من قريش .قال :فاَيْش انت؟ قال :تاجر قال :صدّق الل ُ
ه
رؤياك؛ فانه يبعث نبي من قومك تكون وزيره في حياته وخليفته بعد موته
فاسّرها ابوبكر حتي بُعث النبي صلي الله وعليه وسلم فجاءه فقال يا محمد
ماالدليل علي ما تدّعي؟ قال :الرؤيا التي رأيت بالشام فعانقه وقبّل ما بين عينيه
3
وقال اشهد انك رسول الله.
واخرج ابن عساكر عن علي قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم ليلة
ت علي العرش مكتوبا ل اله ال الله محمد رسول الله ابوبكراُسري بي رأي ُ
الصديق عمر الفاروق عثمان ذوالنورين.4
2
3
4
5
62
واخرج الدار قطني في الفراد والخطيب وابن عساكر عن ابي الدرداء عن النبي
صلي الله وعليه وسلم قال :رأيت ليلة اُسري بي في الفراش فِرِنده 1خضراء
فيها مكتوب بنور ابيض لاله ال الله محمد رسول الله ابوبكر الصديق عمر
الفاروق.2
واخرج ابن عساكر وابن النجار في تاريخيهما عن ابي الحسن علي بن عبدالله
الها شمي الرقي قال دخلت بلد الهند فرأيت في بعض قراها شجره وردٍ اسود
ط ابيض ل اله ال الله
ب بخ ٍ
ينفتح عن ورده كبيره طيبة الرائحه سوداء عليها مكتو ٌ
محمد رسول الله ابوبكر الصديق عمر الفاروق فشككت في ذلك وقلت انه
ت فيهما كما رأيت في سائر الورد معمول فعمدت الي حبه لم تفتح ففتحتها فرأي ُ
وفي البلد منه شيء كثيٌر.3
قال الله تعالي في سوره المائده :يا أيها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه
فسوف يأتي الله بقوم يحبهم ويحبونه أذلة علي المؤمنين أعزة علي الكفرين
يجاهدون في سبيل الله ول يخافون لومة لئِم ذلك فضل الله يؤتيه من يشاءُ
والله واسعٌ عليم.4
يعني اي مؤمنان هر كه برگردد از زمره شما از دين خود پس خواهد آورد خداي
تعالي گروهي را كه دوست ميدارد ايشان را و دوست ميدارند او را ،متواضع اند
براي مسلمانان درشت طبع اند بر كافران جهاد مي كنند در راه خدا و نمي
ترسند از ملمت ملمت كننده اين بخشايش خداست ميدهدش بهر كه خواهد و
خدا جواد داناست.
إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة ويؤتون الزكوة وهم
ركعون.5
يعني جز اين نيست كه كار ساز و ياري دهندهء شما خداست و رسول او و آن
مؤمنان كه بر پا ميدارند نماز را و مي دهند زكات را و ايشان خشوع كنندگان اند
يا نماز نافله بسيار خوانندگانند.
ومن يتو َّ
ل الله ورسوله والذين آمنوا فان حزب الله هم الغلبون.6
و هر كه دوستي پيدا كند با خدا وبا رسول او و با مؤمنان پس هر آئينه گروه خدا
همان است غالب.
-جواهر 1
2
3
4
5
6
63
قوله تعالي" :يايها الذين آمنوا" غرض از اين كلم اخبارست بآن حادثه كه در
مرض موت آنحضرت صلي الله وعليه وسلم پيش آمد و بعد انتقال او صلي الله
وعليه وسلم متكامل شد و اعلم تدبيري كه خدا تعالي در غيب الغيب مقرر
فرموده است تا چون آن حادثه رو بدهد علي البصيره باشند از آن واضطراب بر
بواطن ايشان غالب نيايد و چون آن تدبير رو نمايد در اهتمام آن كوشند و بذل
مساعي در اتمام آن سعادت خود دانند.
شرح اين حادثه آنكه در اواخر ايام آنحضرت صلي الله وعليه وسلم سه فرقه از
عرب مرتد شدند و در هر فرقه شخصي مدعي نبوت برخاست و قوم وي
تصديق او كردند و فتنه عظيم بر پا شد ذوالخمار عنسي كه در كهانت و شعبده
حج دعوي نبوت نمود .آنحضرت صلي الله مذ ِ
ت تمام داشت در ميان َبازي دس ِ
وعليه وسلم بجانب معاذ بن جبل و جمعي از مسلمين كه همراه او بودند نامه
نوشت تا براي قتال او آماده شوند .فيروز ديلمي ازانجماعه متصدي قتل او شد
و جناب نبوي صلي الله وعليه وسلم بر صورت اين ماجرا بوحي مطلع شدند و
فرمودند :فاز فيروز و در خارج خبر اين واقعه آخر ربيع الول بصديق اكبر رضي
الله عنه رسيد و اين اول مژده فتحي بود كه حضرت صديق اكبر بآن مسرور
گرديد.
و مسيلمه كذاب در ميان بني حنيفه در شهر يمامه بدعوي نبوت برخاست و
من مسيلمه رسول الله بجانب اقدس نبي صلي الله وعليه وسلم نامه نوشت ِ
الي محمد رسول الله اما بعد فان الرض نصفها لي ونصفها لك واين نامه را
بدست دو كس بحضور مقدس فرستاد آنحضرت صلي الله وعليه وسلم آن دو
ن مسيلمة رسول الله؟ قال :نعم فقال النبي صلي كس را فرمودند اتشهدان ا َ َّ
الله وعليه وسلم :لو ل اَن الرسل ل تُقتل لضربت اعناقكما .بعد از آن جواب
من محمد رسول الله الي مسيلمة الكذاب أما بعد فإن الرض نامه او نوشتندِ :
لله يورثها من يشاء والعاقبة للمتقين .
1
بعد از اين ماجرا آنحضرت صلي الله وعليه وسلم مريض شدند و تدبير دفع او
نافرموده برفيق اعلي پيوستند .صديق اكبر رضي الله عنه خالد بن وليد را با
جيشي كثير بطرف مسيلمه روان فرمود و كار او را آخر نمود ،وحشي (بن حرب
قاتل سیّد الشهداء حمزه ) آن كذاب را بكشت و جموع او متفرق گشتند و
بعضي از ايشان تائب شدند.
و طليحه اسدي در ميان بني اسد مدعي نبوت شد هم در حيات آنحضرت صلي
الله وعليه وسلم و بعد انتقال وي صلي الله وعليه وسلم حضرت صديق رضي
الله عنه خالد بن وليد را بر سر آن جماعت فرستاد .خالد آن جمع را هزيمت
داد طليحه بگريخت و بعد از آن مسلمان شد و در غزوه قادسيه تردّد نمايان
بعمل آورد.2
1
64
جواثي 1راه
بعد از آن فتنه ردت بغايت بلند شد اكثر عرب غير حرمين و قریهء ُ
ارتداد پيش گرفتند و فرقه ای منع زكوه نمودند .در باب اين جماعه فقهاي
صحابه با هم در مباحثه افتادند كه اهل قبله اند قتال بايشان جائز نباشد .از
آنجمله عمر فاروق رضي الله عنه گفت كيف تقاتل الناس وقد قال رسول الله
صلي الله وعليه وسلم اُمرت ان اقاتل الناس حتي يقولوا ل اله ال الله فمن
قالها فقد عصم مني نفسه وماله اِل بحقه وحسابه علي الله فقال ابوبكر :والله
لقاتلن من فّرق بين الصلة والزكاة فإن الزكاة حق المال ،والله لو منعوني
عناقا ً كانوا يؤدونها الي رسول الله صلي الله وعليه وسلم لقاتلتُهم علي منعها
قال عمر فعرفت انه الحق .اخرجه الشيخان وغيرهما.2
و شرح تدبيري كه خداي تعالي براي اين حادثه مقرر فرمود آنست كه داعيه
قتال در خاطر صديق اكبر باهتمام تمام فرو ريخت و آن سّر قول آنحضرت
بود صلي الله وعليه وسلم در اين فتنه العصمه فيها السيف رواه حذيفه .3
اكثر صحابه در اين امر متوقف بودند تا آنكه فاروق اعظم از صديق اكبر
طلب رفق نمود و حضرت صديق فرمود :اَجبّار انت في الجاهليه خوّار في
السلم4؟.
و با حضرت مرتضي نيز مانند اين جواب و سوال در ميان آمد قال انس بن
ل مانعي الزكاة وقالوا اهل القبله فتقلد ابوبكر سيفهمالك كره الصحابة قتا َ
وخرج وحده فلم يجدوا بدّا من الخروج.5
وقال ابن مسعود :كرهنا ذلك في البتداء ثم حمدناه عليه في النتهاء اخرجها
البغوي وغيره.6
داعيه ی كه در قلب حضرت صديق ريختند بمنزله چراغي بود هر كه محاذي او
مي افتاد بنور او متنور مي شد تا آنكه جموع عظيمه از مسلمين مهيا براي قتال
شدند و سعي هر چه تمامتر بكار بردند .قال ابوبكر بن عياش سمعت ابا حصين
يقول ما ولد بعد النبيين افضل من ابي بكرٍ قام مقام نبي من النبياء في قتال
اهل الردة اخرجه البغوي.7
و اين اشاره است به تحمل داعيه (اراده) الهيه كه در نفس نفيس او رضي الله
عنه مرتسم شد و از آنجا اهتمام بامر جهاد در خاطر مسلمانان مرسوم گشت.
1
2
3
4
5
6
7
65
اخرج ابوبكر عن القاسم بن محمد عن عائشه انها كانت تقول توفي رسول الله
ب النفاق ضها 1اِشَْرا َ ّ
صلي الله وعليه وسلم فنزل بابي بكر ما لو نزل بالجبال لها ّ
بالمدينه وارتدت العرب فوالله ما اختلفوا في نقطه ال طار أبي لحطها وغنائها
خلق غناءً في السلم ،وكانت تقول مع هذا :ومن راي عمر بن الخطاب عرف انه ُ
للسلم كان والله احوذيا ً نسيج وجده وقد اعد ّ للمور اَقرانها .2قوله تعالي
"فسوف ياتي الله بقوم" اين آوردن باين وجه نيست كه از عدم بوجود آرد يا از
كفر باسلم بلكه از زمرۀ مسلمين جمعي را بسبب داعيۀ كه در قلب صديق اكبر
ريختند منبعث گرداند بسوي جهاد و در ميان ايشان گِرهي زند تا همه بصورت
اجتماعيۀ خود آوردۀ حق باشند ،يعني آن هيئت اجتماعيه بتدبير الهي و الهام او
بالقاي داعيه در قلوب ايشان متحقق گشت .قوله تعالي "يحبهم ويحبونه اذلةٍ
علي المؤمنين اعزة علي الكفرين يجاهدون في سبيل الله ول يخافون لومة
لئِم" اينجا شش صفت مذكور شد دو از آن در ميان خدا و عباد او و دو در ميان
ايشان و غير ايشان از بني آدم هر كه مؤمن است به نسبت او معامله والد با
ولد مي كنند ،و هر كه كافر است در حق او مثل جبرئيل در وقت صيحه ثمود
جارحۀ از جوارح الهي مي شوند در فعل اتلف و اهلك.
و دو صفت در نصرت ملت يكي فعل جهاد وفي معناه المر بالمعروف والنهي
عن المنكر و يكي قوت داعيه او كه بگفت مردم يا بسبب قرابت و مانند آن ،آن
داعيه متلشي نه گردد "وذلك فضل الله يؤتيه من يشاء والله واسع عليم"
"فذلك" است عظيم القدر در تحقيق تثبيت اين خصال و بيان منزلت آنها عند
الله .و از اينجا معلوم مي شود كه قتال مرتدين تِلو غزوه بدر و حديبيه بود و
نمونۀ از مشاهد عظيمه القدر.
قوله تعالي "انما وليكم الله ورسوله" انما در كلم عرب براي دليل جمله سابقه
و تحقيق و تثبيت او مي آيد.
يعني اي مسلمانان از ارتداد عرب و جموع مجتمعه ايشان چرا مي ترسيد جز
اين نيست كه كار ساز و ناصر و ياري دهندۀ شما در حقيقت خدا است كه مي
ريزد الهام خير و مي نمايد تدبير امور ،و رسول او كه سر رشته ترغيب بر جهاد
در عالم آوردۀ اوست وبراي امت خود بدعاي خير دستگير ايشان است.
و در ظاهر محقين اهل ايمان كه به اقامت صلوه و ايتاء زكوه بوصف خشوع و
نيايش متصف اند و تحمل داعيه الهيه كنند و خداي تعالي بر دست ايشان
كارهاي نيك در عالم سرانجام فرمايد.
است لفظ عام است شامل همه و سبب نزول و ماصدَق اين آيت صديق اكبر
محقين و دخول سبب نزول قطعي.3
-آن ها را ریزه ریزه می کرد. 1
2
-یعنی آن شخصی که سبب نزول آیت باشد داخل شدن او در مصداق آیت قطعی و یقینی است. 3
66
اخرج البغوي عن ابي جعفر محمد بن علي الباقر "إنما وليكم الله ورسوله
والذين آمنوا" نزلت في المؤمنين فقيل له :انها نزلت في علي فقال :هو من
المؤمنين.
نه چنانكه شيعه گمان بردند و قصه موضوعه روايت كنند و"راكعون" را حال از
"يؤتون الزكوة" مي گيرند و برتافتن انگشتري بجانب فقيري در حالت ركوع
فرود مي آرند و سياق و سباق آيت را برهم زنند .خداي تعالي اعضاي ايشان را
از هم جدا سازد چنانكه ايشان آيات متسقه بعضها ببعض را از هم جدا كردند.
"والذين امنوا الذين يقيمون الصلوه" مفهوم اين كلم آنست كه وليت مسلمانان
و كار سازي ايشان خصوصا ً در مثل اين حوادث عظام بسابقين متصفين بصفات
كمال لئق است نه غير ايشان.
قوله تعالي "ومن يتول الله "...امرست بطاعت خدا و رسول و خليفهء رسول و
ترغيب است بر آن ،و بيان آنكه غلبهء اسلم موقوف است بر آن و سعادت
محصور است در آن.
چون اين همه بيان نموده شد بايد دانست كه وعدۀ خداي تعالي راست است و
انجاز اين وعده در زمان حيات آنحضرت صلي الله وعليه وسلم واقع نشد؛ زيرا
كه فوجي مجتمع براي قتل اهل ارتداد در آن زمان نه برآمد و بعد شيخين در اين
مدَد متطاوله نيز قتال مرتدين بجمع رجال و نصب آلت قتال بوقوع نيامده ُ
لمحاله مصداق وعده جنود مجنّده صديق اكبر است رضي الله عنه كه بجهت
محاربه مرتدين برآمدند و بعون الهي در اسرع حين و احسن وجوه سرانجام آن
امر عظيم دادند .و جمع رجال و نصب قتال بافَِرق مرتدين يكي از لوازم خلفت
است؛ زيرا كه خلفت راشده رياست خلق است در اقامت دين و جهاد اعداء
الله واعلء كلمه الله بوجهي كه وي و تابعان وي در اين اقامت ممدوح باشند و
ثنا و رضا بايشان متوجه شود ،و جهاد مرتدين از اعظم انواع اقامت دين است و
رضا و ثنا بر ايشان در اين آيات اظهر من الشمس في رابعه النهار.
و نيز بايد دانست كه "ومن يتول الله ورسوله" ترغيب است بتولّي خليفه راشد و
صديق اكبر مورد نص است و آن قطعي الدخول است و اين اشاره است
بوجوب انقياد خليفه راشد و دللت است بر تحقق خلفت حضرت صديق.
67
و نيز بايد دانست كه اينجا گفته شد "فسوف يأتي الله بقوم" و در ظاهر صورت
اجتماعيه آوردن مسلمين از دست حضرت صديق اتفاق افتاد واين همچنانست
كه فرمود" :ومارميت اذ رميت ولكن الله رمي "1اتيان بقوم كذا و كذا في
الحقيقت فعل حق است سبحانه وتعالي و حضرت صديق كالجارحه اند در آن.
كدام منزلت بالتر از اين منزلت خواهد بود بعد منزله النبياء صلوات الله
وسلمه عليهم؟ و كدام كامل و مكمل مانند او باشد ذلك فضل الله يؤتيه من
يشاء والله ذوالفضل العظيم.
و نيز بايد دانست كه "انما وليكم الله" هر چند لفظ عام است اما مورد نص
صديق اكبر است و دخول مورد نص در عام قطعي است پس صديق اكبر ولي
مسلمانان و كارساز ايشان است و همين است معني خلفت راشده .و صديق
اكبر متصف باقامت صلوه و ايتاء زكوه است با وصف خشوع يا با وصف اكثار
نوافل صلوه و اين معني يكي از لوازم خلفت خاصه است.
و نيز بايد دانست كه امر جهاد و قتال منسوب مي شود بآمر در عرف شائع بلكه
آمر مي بايد كه احق باين صفات باشد تا پرتو وي در دل ديگران كار كند پس
صفات ششگانه در صديق اكبر رضي الله عنه علي أكمل الوجوه متحقق باشد و
اين معني از لوازم خلفت خاصه است بلكه مي تواند بود كه اينهمه صفات
ششگانه صفات صديق باشد كه بطريق تعريض ادا كرده شد كما قال عّز من
قائل "ول يأتل اولوا الفضل منكم والسعه" اليه
مراد اينجا حضرت صديق است رضي الله عنه تنها اما بلفظ جمع بيان نموده آمد
چنانكه قاعده تعريض است.
و از قرائن اين معني آنست كه در صورت قتال مرتدين لوم لئمي كه از
مسلمانان باشد پيش نمي آيد و لوم كافران را اعتبار نيست پس ذكر "وليخافون
لومه لئم" تنها براي صديق اكبر است چون در قتال مانعين زكوه صحابه اشكال
داشتند و ملمت پيش گرفته بودند و نزديك حضرت صديق كفر و ارتداد آن فريق
محقق بود ،به اشكال و ملمت آنجماعه التفات نه نمود و از بحث ايشان خوفي
بر دل مبارك او راه نيافت و از امضاي رأي خود باز نماند فذلك قوله تعالي
"ليخافون لومه لئم"
وقال الله تعالي في سوره الفتح :قل للمخلّفين من العراب ستُدعون الي قوم
اولي باس شديد تقاتلونهم او يسلمون فان تطيعوا يؤتكم الله أجرا حسنا وان
تتولوا كما توليتم من قبل يعذبكم عذابا اليما.2
68
و اگر رد گردانيد چنانكه رو گردانيده بوديد پس از آن دعوت عقوبت كند شما را
عقوبت درد دهنده.
سبب نزول آيه بر وفق اجماع مفسرين و دللت سياق و سباق آيات و برطبق
مضمون احاديث صحيحه آنست كه آنحضرت صلي الله وعليه وسلم سال حديبيه
اراده نمودند كه عمره بجا آرند پس دعوت فرمودند اعراب و اهل بوادي را تا در
اين سفر بركاب آنجناب صلي الله وعليه وسلم سعادت اندوز باشند؛ زيرا كه
احتمال قوي بود كه قريش از دخول مكه مانع آيند و سبب كينه هاي كه از جهت
کشته شدگان بدر و احد و احزاب در قلوب ايشان متمكن بود متعرض بحرب
شوند ،و در اين هنگام بحسب تدبير عقل لبد است از استصحاب جمعي كثير تا
از شّر قريش ايمني حاصل شود .بسياري از اعراب دعوت آنحضرت صلي الله
وعليه وسلم گوش نكرده از اين سفر تخلف نمودند و بعضی به اشغال ضروريه
در اهل و مال تعلل كردند و مخلصين مسلمين كه سر تا پا به بشاشت ايمان
ممتلي بودند مرافقت و موافقت را سعادت دانسته صحبت اختيار نمودند چون
نزديك بحديبيه رسيده شد قريش بحميت جاهليت مبتل گشته مستعد ّ قتال و
جدال شدند بعد اللتيا واللتي صلح مغلوبانه در آنجا اتفاق افتاد و بيرون مكه دَم
مبرهن گشت و احصار ادا كردند و بازگشتند چون در اين سفر اخلص مخلصان ُ
1
بر خواطر ايشان كرْب عظيم مستولي شده بود بسبب فوت عمره و از جهت
صلح مغلوبانه ،حكمت الهي تقاضا فرمود كه جبر قلوب ايشان نمايد به مغانم
خيبر كه عنقريب بدست ايشان افتد و آن مغانم را خاص بحاضرين حديبيه گرداند
غير ايشان را اذن خروج نداد و در آن مغانم شريك نگردانيد.
قال الله تعالي :سيقول المخلّفون اذا انطلقتم الي مغانم لتأخذوها ذرونا نتّبعكم
يريدون ان يبدّلوا كلم الله قل لن تتبعونا كذلكم قال الله من قبل.2
قال الله تعالي :لقد رضي الله عن المؤمنين اذ يبايعونك تحت الشجره .4و
جد ّ بن قيس منافق
هيچكس از حاضران حديبيه از اين بيعت تخلف نه كرد إل ُ
تنها.
واخرج البغوي وغيره عن جابر اَن رسول الله صلي الله وعليه وسلم قال :ل
يدخل النار اَحد ممن بايع تحت الشجره.5
- 1اکر شخصی به اراده ی حج و یا عمره احرام ببندد و در راه به مانعی برخورد کند و نتواند به عمره و یا حج
خویش ادامه دهد این حالت را "احصار"می گویند ،بر این شخص دَم (قربانی) لزم است.
2
4
5
69
و اين مشهد يكي از مشاهد خير است كه صحابۀ كرام در آن مشهد به مقامات
عاليه فائز گشتند.
و نيز حكمت الهيه تقاضا نمود كه تهديد متخلفين و تفضيح حال ايشان كرده
ت ايشان است براي قتال شود .قال الله تعالي :قل للمخلفين .1...و از آينده دعو ِ
اولي باس شديد اعلم كرده آيد تا پيش از وقوع واقعه تأمل وافي در عواقب
قبول دعوت و عدم قبول آن كرده باشند و چون روي دهد بر بصيرت باشند از
آن ،و احتمالت عقليه 2مشوش حال ايشان نگردد فذلك قوله "ستُدعون" بطريق
اقتضا 3از اين كلمه مفهوم شد كه در زمان مستقبل داعيي خواهد بود اعراب را
بسوي جهاد كفار ،و از اين دعوت تكليف شرعي متحقق خواهد شد اگر قبول
دعوت كنند ثواب آن بيابند و اگر رد كنندمعاقَب شوند و اين لزم بيّن 4خليفه
راشد است و دعوت بسوي جهاد اعظم صفات خليفه است.
پس از اين آيت وعدۀ وجود داعي بسوي جهاد و اثبات خلفت او مفهوم شد در
تفتيش آنيم كه اين داعيان كه بودند و اين اوصاف بر كدام شخص منطبق شد؟
يكي از آن اوصاف آنست كه دعوت براي اعراب باشد كه باديه نشينان اند گو
اهل شهر را نيز دعوت كنند.
1
-2احتمال اينكه جهاد به در گاه پروردگار قبول باشد یانه ،در جنگ کامیابی حاصل شود یا نشود...؟
- 3وقتی که از یک کلمی استدلل می شود ،چهار طریقه ی استدلل طوری است که نتیجه صحیح می دهد و آن
عبارت است از:
-1عبارة النص :که از الفاظ استدلل شود و آن الفاظ به این مقصد گفته شده باشد که از آن ها استدلل شود.
-2اشارة النص :از الفاظ استدلل شود مگر آن الفاظ برای این هدف به کار برده نشده باشد.
-3دللة النص :از معنای لفظ استدلل شود و دللت لغوی بر آن معنی موجود باشد.
-4اقتضاء النص :از معنای لفظ استدلل شود و صحت کلم بر آن معنی عقل و یا شرعا ً موقوف باشد ...و اگر
بغیر از طرق چهاگانه ی مذکور به طریق دیگری استدلل شود ،آن استدلل فاسد و فاقد اعتبار می باشد .برای
تفصیل بیشتر به کتب اصول فقه مراجعه شود.
- 4لزم بیّن آن است که آن گاه لزم وملزوم آن تصور شود به مجرد تصور این دو ،عقل به لزوم در میان آن ها
یقین نماید مثل اگر برای دو شخص به طور مساوی دو دو کتاب بدهیم لزم میآید که کتاب ها باید چهار عدد باشد
و این لزم بیّن است .و اگر لزم طوری که گفتیم نباشد یعنی عقل برای لزوم در میان دو چیز بر علوه از لزم و
ملزوم به چیز سومی نیز احتیاج پیدا کند ،آن لزم غیر بیّن است.
70
دوم آنكه دعوت بقتال كفار اولي بأس شديد باشد و معني اولي بأس شديد آن
است كه از جماعۀ كه مستعد قتال شده اند داعيان و مدعوان همه شدت بأس
بيشتر داشته باشند و إل شدت و ضعف امر نسبتي است هر ضعيفي شديد است
به نسبت اضعف ازو ،و ليكن عرف عام با مستعدان قتال مي سنجد اگر به
نسبت اين مستعدان اكثر و قوي و به ا سباب بیشتر باشند اولي بأس شديد
گويند و ال نه .معني اولي بأس شديد آن است كه بمقتضاي قياس و بحكم عقول
مفطوره در بني آدم اقرب بغلبه ديده شود اگر چه فضل الهي بخرق عادت آن
جموع مجموعه را بدست اولين بر هم زند.
سوم آنكه دعوت براي غير قريش باشد؛ زيرا كه تنكير قوم 1مي فهماند كه هُم
غير الولين الذين دعا اليهم رسول الله صلي الله عليه وسلم في الحديبيه و در
صورتي كه مدعو اليهم قريش باشند نظم كلم چنين بايد ساخت ستدعون اليهم
مره اخري و گفته نشود ستدعون الي قوم.
چهارم آنكه اين دعوت براي قتالي باشد كه منتهي نه گردد إل به اسلم يا قتال
اين قوم اولي بأس شديد نه دعوت براي احكام خلفت خليفه و شكست بغاة
مسلمين چنانكه حضرت مرتضي كرم الله وجهه دعوت فرمود اهل مدينه را
مل و جنگ(برای تقویه خلفت خویش و شکست دادن مخالفین در جنگ ج َ
صفّین) ،يا براي ترسانيدن دشمن و چون هيبت افتاد باز گردند بدون قتال چنانكه
آنحضرت صلي الله عليه وسلم در تبوك دعوت فرمودند بر خروج بسوي روم و
چون قيصر از جاي خود حركت نه كرد بازگشتند و در آنجا قتالي واقع نشد.
چون اين مقدمه دانسته شد بايد دانست كه اين داعي صادق است بر خلفاي
ثلثه لغير؛ زيرا كه بحسب احتمالت عقيله اين داعي يا جناب مقدس نبوي است
صلي الله عليه وسلم يا خلفاي ثلثه يا حضرت مرتضي رضوان الله عليهم يا بني
اُميه يا بني عباس يا اتراك كه بعد دولت عرب سر بر آوردند ليتجاوز المر عن
ذلك.
از آنحضرت صلي الله عليه وسلم دعوت كذا واقع نشد؛ زيرا كه نزول آيت در
قصۀ حديبيه است و غزوات آنحضرت صلي الله عليه وسلم بعد حديبيه محصور و
معلوم است ،بر هيچ يك دعوت كذا صادق نمي آيد متصل حديبيه غزوۀ خيبر واقع
شد و هيچكس را از اعراب در آن غزوه دعوت نه فرمودند بلكه غيرِ حاضرين
حديبيه ممنوع بودند از حضور در آن مشهد كما قال :قل لن تتبعونا كذلكم قال
الله من قبل.2
-2اسم معرفه :که بر شخص و یا چیزی عیّن دللت نماید مانند :زید که بر همان مسمای خویش دللت می کند.
2
71
و بعد از آن غزوۀ الفتح پيش آمد في الجمله دعوتي واقع شد اما نه براي قتال
قوم اولي بأس شديد؛ زيرا كه ايشان همان بودند كه دعوت حديبيه براي ايشان
بود و نظم كلم دللت بر تغاير اين دو قوم مي نمايد.
و غزوه حنين نيز مراد نيست؛ زيرا كه "هوازن" اَقل و اذل بودند از آنكه به
نسبت دوازده هزار مرد جنگي كه در ركاب شريف حضرت نبوي صلي الله عليه
وسلم از مهاجرين و انصار و اعراب و مسلمه الفتح نهضت كرده بودند ايشان را
اولي بأس شديد گفته شود و هر چند حكمت الهي در مقابله "اَعجبتكم كثرتكم"
جولتي در كار ايشان كرده باشد.1
و غزوه تبوك نيز مراد نيست؛ زيرا كه "تقاتلونهم او يسلمون" در آنجا متحقق
نشد غرض آنجا ايقاع هيبت بود در قلوب شام و روم چون هر قل جنبش نه كرد
و فوجي نه فرستاد باز مراجعت فرمودند.
من بعد ايشان گاهي اعراب حجاز و يمن را بقتال كفارو بنو اميه و بنو عباس و َ
نخوانده اند كما هو معلوم من التاريخ.
قطعا ً اين دعوت مقيده در اين مدد متطاوله غير از خلفاي ثلثه متحقق نه
گشت .قال الواقدي :لما قُبض رسول الله صلي الله عليه وسلم استخلف ابوبكر
ه الكذاب ابن قيس الذي ادّعي النبوه رضي الله عنه فقُتل في خلفته مسيلم ُ
وقاتل بني حنيفه وقُتل ايضا ً سجاح والسود العنسي وهرب طليحه الي الشام
ب لبي بكر الصديق رضي الله عنه فعوّل عند ذلك ان وفتح اليمامه واَطاعت العر ُ
يبعث جيوشه الي الشام وصرف وجهه الي قتال الروم فجمع الصحابه رضي الله
عنهم في المسجد وقام فيهم فحمد الله واَثني عليه وذكر النبي صلي الله عليه
ضلكم بالسلم وجعلكم من وسلم ثم قال :ايها الناس إعلمو ان الله تعالي قد ف ّ
امه محمد عليه الصلوه والسلم وزادكم ايمانا ويقينا ونصركم نصرا مبينا فقال
فيكم اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم السلم دينا
واعلموا ان الرسول صلي الله عليه وسلم كان بوجهه وهمته الي الشام فقبضه
الله تعالي واختارله مالديه صلي الله عليه وسلم ال واني عازم ان اوجه
المسلمين باهاليهم واَموالهم الي الشام فاِن رسول الله صلي الله عليه وسلم
ض مشارقها ومغاربها وسيبلغ ملك امرني بذلك قبل موته فقال ُزويت لي الر ُ
امتي ما زوي لي منها فما قولكم في ذلك رحمكم الله؟ قالوا :يا خليفه رسول
جهنا حيث شئت فان الله عزوجل فرض مرنا باَمرك وو ّالله صلي الله عليه وسلم ُ
طاعتك علينا فقال تعالي :واطيعوا الله واطيعوا الرسول وأولي المر منكم .قال:
ففرح ابوبكر رضي الله عنه بقولهم وسَّر سرورا عظيما ً ونزل عن المنبر فكتب
الكتاب الي ملوك اليمن وامراء العرب والي اهل مكه وكانت الكتب كلها يومئذ
نسخه واحده بسم الله الرحمن الرحيم من عبدالله عتيق ابن ابي قحافه الي
م عليكم فإني احمد الله الذي ل اله ال هو ونصلي علي نبيه سائرالمسلمين سل ٌ
جهكم الي الشاممحمد صلي الله عليه وسلم واني قد عزمت علي ان او ّ
- 1چنانکه در قرآن کریم آمده است" :ویوم حنین إذ أعجبتکم کثرتکم" ،در این آیت به طور واضح خداوند متعال
بیان می کند که فریق مقابل کم و ذلیل بوده اند.
72
لتأخذوها من ايدي الكفار فمن عول منكم علي الجهاد فليبادر علي طاعه الله
وطاعه رسوله ثم كتب :انفروا خفافا وثقال ً اليه ثم بعث الكتاب اليهم واقام
منتظر جوابهم وقدومهم فكان اوّل من بعث الي اليمن انس بن مالك خادم
رسول الله صلي الله عليه وسلم انتهي كلمه.1
و برهان بر بودن حضرت صديق رضي الله عنه كالجارحه در اين دعوت و ظهور
سّر حديث قدسي كه در مخاطبه آنحضرت صلي الله عليه وسلم واقع است
إبعث جيشا ً نبعث خمسه مثلَه 2در اين واقعه ظاهر و باهر بود و اين نامه در دل
ْ
مردم كاري کرد كه از ميزان عقل معاشي بيرون است تا آنكه در غزوة يرموك
چهل هزار كس مجتمع شد و كوشش عجيب از دست ايشان بر روي كار آمد و
فتحي كه هيچگاه از زمان حضرت آدم تا اين دم واقع نه شده بود ظهور نمود.
كشودِ كار اضعافا مضاعف از كوشش و اهتمام ظاهر گرديد و اين فعل حضرت
صديق دستور العمل فاروق اعظم شد رضي الله عنهما ،بهمين اسلوب در واقعة
قادسيه دعوت اعراب فرمود.
في كتاب روضه الحباب عند ذكر غزوه القادسيه چون خبر رسيد كه عجم يزد
گرد را بباد شاهي برداشتند و امور خود مهيا ساختند اميرالمؤمنين عمر رضي
الله عنه به هر يك از عمال خود نامه نوشت بدين مضمون كه :بايد در آن ناحيه
هر كرا داند كه اسپ و سلح دارد و از اهل نجدت و شجاعت و مقاتله بود
ساختگي نموده بتعجيل تمام بجانب مدينه روان سازد.3
و هم چنين دعوت امير المؤمنين عثمان براي كمك عبدالله بن ابي سرح چون
ملِك آنجا مقاتله در پيش كرد مشهور است.
در افريقیه با َ
چون ثابت شد كه اين خلفا داعي بودند بدعوت موصوفه في القرآن ثابت شد كه
خلفاي راشدين بودند دعوت ايشان موجب تكليف ناس شد و بقبول آن مستحق
ثواب و بعدم قبول مستوجب عذاب گشتند وقال الله تعالي في سوره الفتح:
محمد رسول الله والذين معه اشدآءُ علي الكفار رحمآءُ بينهم ترایهم ركّعا ً سجداً
يبتغون فضل ً من الله ورضوانا ً سيماهم في وجوههم من اثَر السجود ذلك مثلُهم
في التوراه ومثلهم في النجيل كزرع اخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوي علي
سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار وعد الله الذين آمنوا وعملوا الصحت منهم
مغفره واجرا ً عظيما عظيما.4
يعني محمد صلي الله عليه وسلم پيغامبر خداست و آنانكه همراه اويند سخت
اند بر كافران مهربان اند در ميان خودها مي بيني اي بيننده ايشان را ركوع
كننده و سجده نماينده مي طلبند بخشايش از خدا و خوشنودي را ،علمت صلح
1
2
3
4
73
ايشان در روهاي ايشان است از اثر سجده ،آنچه مذكور مي شود داستان ايشان
است در تورات و داستان ايشان است در انجيل ايشان مانند زراعتي هستند كه
بر آورده است گياه سبز خود را پس قوت داد آن را پس سطبر شد پس با
يستاد بر ساقهاي خود ،به شگفت مي آرد زراعت كنندگان را عاقبت حال غلبه
اسلم آنست كه بخشم آرد خداي تعالي بسبب ايشان كافران را وعده داده
است خداي تعالي آنان را كه ايمان آورده اند و كارهاي شايسته كردند از اين
امت آمرزش بزرگ.
سوق كلم براي تشريف آن مخلصان است كه در سفر حديبيه همراه آنحضرت
صلي الله عليه وسلم بودند و بشارت بغلبه ايشان بر جميع امم .قوله تعالي
محمد رسول الله چون سخن در ستايش اين قوم افتاد لزم شد اول ً ذكر امام
ايشان و در ستودن پيغامبر صلي الله عليه وسلم بهمين كلمه اكتفا كرده شد كه
محمد رسول الله يعني كدام فضيلت است كه در ضمن رسول الله نيامده؟
ل الصيد في جوف الفرا."1 "وك ّ
قوله والذين معه مراد از اين جماعت آنانند كه در سفر حديبيه همراه آنجناب
بودند صلي الله عليه وسلم؛ زيرا كه سوق كلم براي تشريف اين جماعه است و
حقيقت معيت ،معيت در جاي است يا در سفري ،و معيت دينيه مثل مجاز است
ليلتفت اليه مادام للحقيقه مساغ.
قوله "اشدّاءُ" (از این جا فضائل این گروه شروع می شود) و فضائل مجموع اند
در دو نوع:
خداي تعالي هر دو قسم را براي ايشان جمع مي فرمايد ،در ميان ابناي جنس
خود به اين وضع معامله مي كنند كه قوت غضبيه را مقتدي بغضب الهي ساخته
اند و رحمت و رأفت را موافق رحمت الهيه گردانيده اند هر كه مردود اوست
شدت غضب ايشان بروست و هر كه مقبول اوست رأفت و رحمت ايشان براي
اوست و هذا كمال التخلّق بأخلق الله تعالي ،و براي تهذيب فيما بينهم و بين الله
به اكثار صلوات مشغول اند كه الصلوه معراج المؤمن.
- 1در تاریخ یافعی آمده است که ابتدای این ضرب المثل طوری بوده که چند نفر به قصد شکار به صحرا رفته
بودند و در آنجا یکی از آن ها خرگوشی شکار کرد و دیگری بچه آهویی و دیگری کبکی ،اما یک نفر از آنها گوره
خر خیلی چاقی شکارکرد وبه خانه هایشان برگشتند .در خانه زنهای شکارچی ها از شکار شوهران شان تعریف
و تمجید کردند .یکی گفت که شوهر من خرگوش خوبی شکار کرد و دیگری ،....آن زنی که شوهرش گوره خر
ل الصید فی جوف الفرا"یعنی شکار شوهر های تان در مقابل شکار شوهر من ارزش و شکار کرده بود گفت":ک ّ
اهمیتی ندارد.
و در این جا نیز چون جناب محمد رسول الله به صفت رسالت موصوف می باشند بقیة صفات نیک و پسندیده
(مثل علم ،شجاعت ،سخاوت و )...در آن داخل است
74
"يبتغون فضلً " بيان كمال اخلص ايشان است باطن ايشان موافق با ظاهر
است.
قوله تعالي" :ذلك مثلهم في التوراه ومثلهم في النجيل كزرٍع" و ذلك اينجا
اشاره است بكلمة كزرٍع كقوله تعالي" :وقضينآ اليه ذلك المر أن دابر هؤلء
مقطوع مصبحين"2
قوله تعالي "كزرع اخرج شطأه" اينجا چهار كلمه گفته شد اول دللت مي كند بر
ابتداي امر و آخر دللت مي نمايد بر كمال نمو او كه بعد از آن نموي نيست و
شك نيست كه انتقال آنحضرت عليه السلم از حالي بحالي تدريجا ً بوقوع آمد
بوجهي كه چهار مرتبه ضبط آن عدد كثير نمي نمايد ،لمحاله مراد اينجا انتقالت
كليه است كه در چهار عدد محصور شود اين است دللت لفظ و چون ماصدق
اين كلم را تأمل كنيم انتقالت كليه چهار عدد مي يابيم:
اول آنكه آنحضرت صلي الله عليه وسلم در مكه مبعوث شدند و اهل مكه همه
مشرك بودند بتحريفات آباي خود مطمئن گشته بانكار و اضرار برخاستند اينجا
اسلم نو پيدا شد بر اظهار آن قادر نبودند.
دوم آنكه از دست مشركين خلص شده بمدينه هجرت كردند و به جهاد اعداء
الله مشغول شدند بقتال قريش قصدا ً و بقتال غير ايشان تبعا ً تا آنكه فتح مكه
نمودند و تمام حجاز در اطاعت آنحضرت صلي الله عليه وسلم راست گشت
اينجا صورت بادشاهي ناحية از نواحي زمين پيدا شد و در انتهاء اين حال
آنحضرت صلي الله عليه وسلم از دار دنيا برفيق اعلي انتقال فرمودند.
خرد كاريها كه ملوك نواحي را كه در اصل باج دِه كسري و قيصرحركت چهارم ُ
بودند و در حد ذات خود نيز قوتي و شوكتي بهم رسانيده بودند بر انداخته شود و
رواج اسلم در بلد مفتوحه پديد آيد و در هر شهري مساجد بنا شوند و قضات
منصوب گردند و روات حديث و مفتيان فقه مسكن گيرند چون خبر را با مخبَر
- 1ملَکه به آن کیفیت نفسانی گفته می شود که در نفس انسانی راسخ گشته باشد و به سبب آن اعمال به
آسانی و حالت طبیعی از آن نفس صادر شود.
2
75
عنه در انتقالت كليه مطابقت يافتيم معلوم شد كه مطمح اشارت قرآن همين
انتقالت بوده است.
چون اين مقدمه واضح شد بايد دانست كه خلفاء از جمله "والّذين معه" بودند
بالقطع پس "اشدّآءُ علي الكفار رحمآءُ بينهم "...وصف ايشان باشد و اين يكي
از لوازم خلفت خاصه است و مطمح اشارت "فاستغلظ" خلفت شيخين است
خرد كاريهاست كه در زمان حضرت و مرمي بصر در "فاستوي علي سوقه" ُ
عثمان به وقوع آمد و نيز آنچه بعد ذهاب فرقة مسلمين و وجود كلمه ايشان
بقصد خليفه وقت يا بغير قصد او بمجرد تدبير الهي صورت گرفته است اينجا
معلوم شد فخامت شأن خلفاء و رسوخ قدم ايشان در تائيد اسلم و آنكه بدست
ايشان جهاد اعداء الله و اعلي كلمة الله بوجهي واقع شد كه مقبول جناب
ربوبيت باشد و موجب ثناي جميل گردد.
قوله تعالي "يعجب الزّراع" اشاره بكمال رضا است؛ زيرا كه در قصبة مسلمين
زارع حضرت الوهيت است.
منهم راجع قوله تعالي "وعد الله الذين آمنوا وعملوا الصلحت منهم" ضمير ِ
است بآنچه از "آزر فاستغلظ فاستوي علي سوقه" مفهوم گشت يعني اسلم
غالب خواهد آمد و جمعي كثير در اسلم داخل خواهند شد وعده كرده است
خداي تعالي مر جمعي را كه از اين جماعه ايمان آوردند و عمل صالح نمودند
اجر عظيم كه نعيم مقيم است قال الله تعالي في سوره التوبه بعد ما أمر
بمقاتله اهل الكتاب :حتي يعطوا الجزيه عن يدٍ وهم صاغرون 1وبعد ما ذكر من
كفرهم واتخاذهم اربابا ً من دون الله ما يقتضي غضب الله عليهم والمر بقتلهم:
2
ثم قال في سوره الصف بعد ما ذكر المفترين علي الله عزوجل:
3
مي خواهند مشركان و نصاري و غير ايشان كه فرو نشانند نور خدا را به
دهان خويش و قبول نمي كند خدا تعالي مگر آن كه تمام گرداند نور خدا را اگر
چه ناخوش دارند آن را كافران اوست آن كه فرستاد پيغامبر خود را بهدايت و
1
2
3
76
دين درست تا غالب سازد آنرا بر اديان همه آن اگر چه ناخوش باشند از آن
مشركان.
سوق كلم براي آنست كه نصاري خصوصا ً و جميع اهل اديان منسوخه عموماً
اعتقاد سوء در جناب ربوبيت بهم رسانيدند و در پي عداوت دين حق كه حنيفي
(ابراهیمی) است افتادند و اين معني مهيّج غضب الهي گشت لهذا ارادهء ايزدي
متعلق شد بكبْت و بر هم زدن اين فَرق و صورت كَبت و بر هم زدن ايشان در
غيب الغيب چنين مقرر شد كه ارسال رسول با هدايت و دين راست كرده شود
بوجهي كه مفضي گردد به اظهار دين حق بر جميع اديان.
قوله يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم بدو وجه مفسر شود.
يكي آنكه نور الله را چراغي يا آتش قليلي گمان نموده اند كه به پُف دهان فرد
ميرد حاش لله اين نور خدا است فف دهان را آنجا چه گنجايش!
قوله تعالي "ليظهره علي الدين كله" چون ظهور دين حق بر جميع اديان در
زمان آنحضرت صلي الله عليه وسلم صورت نه گرفت؛ زيرا كه هنوز نصارا و
مجوس با طمطراق خود قائم بودند عامه مفسرين در تفسير اين آيه فرو
ماندند.
ه رسوله عليامام شافعي سخني از اين همه استوارتر آورد قال :اَظهر الل ُ
الديان بان لكل من سمع انه الحق وما خالفه من الديان باطل وقد اظهره باَن
ماع الشرك دينان دين اهل الكتاب ودين الميين 3فقهر رسول الله صلي الله ج ّ
ُ
ميّين حتي دانوا بالسلم واعطي بعض اهل الكتب الجزيه صاغرين عليه وسلم ال ّ
وجري عليهم حكمه فهذا ظهوره علي الدين كله .
4
فقير مي گويد عفي عنه چون در معني آيتي اشكالي بهم مي رسد دو چيز ضرور
است:
1
2
- 3عرب در هنگام رسالت سرور کائنات به سه مذهب داخل بودند گروهی مسیحی ،برخی یهودی و عده ای نیز
مشرک بودند .مشرکین را به این وجه "امی" می گفتند که خواندن و نوشتن در بین آن ها رواج نبود.
4
77
صراح عقل كه يكي آنكه كتاب الله را با معناي كه تقرير مي كنند در ميزان ُ
مألوف به اوهام نباشد بسنجيم اگر هر دو با هم موافق شدند فبها وإل آن معني
را ترك نمائيم.
ديگر آنكه حديث آنحضرت صلي الله عليه وسلم را پيشواي خود سازيم؛ زيرا كه
وي صلي الله عليه وسلم مبيّن قرآن است .چون غلبه آنحضرت صلي الله عليه
وسلم بر نصاراي نجران و مجوس هجر و يهود خيبر و اخذ جزيه و خراج از
ايشان در يك پله نهيم و كلمه "ليظهره علي الدين كله" در پلة ديگر گزاريم با
هم موافق نه شوند غلبه بر طائفة قليله از اهل دين غلبه بر اديان نباشد ،غلبهء
تمام آن است كه بيضة آن دين مستباح گردد و حاميانش همه بر هم خورند تا آن
كه هيچ كس داعي آن دين نماند و عّز و شرف آن دين مطلقا ً زائل گردد.
اما حديث النبي صلي الله عليه وسلم فقد اخرج مسلم عن عياض بن حمار
المجاشعي ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال ذات يوم في خطبته :أل ان
ربي امرني ان اعلّمكم ما جهلتم مما علمني يومي هذا كل مال نحلتُه عبدا حل ٌ
ل
واَني خلقت عبادي حنفاء كلهم واَنهم اتتهم الشياطين فاحتالتهم عن دينهم
ت لهم وامرتْهم ان يشركوا بي ما لم انّزل به سلطانا وان وحرمت عليهم ما احلل ُ
ْ
الله نظر الي اهل الرض فمقَتهم عربهم وعجمهم اِل بقايا من اهل الكتب وقال
انما بعثتُك لبتليك وابتلي بك وانزلت عليك كتابا ليغسله الماءُ تقرأه نائما ً ويقظاناً
وان الله امرني ان اُحرق قريشا فقلت رب اذا ً يثلغوا رأسي فيدعوه خبْزه فقال
استخرجهم كما اخرجوك واغزهم نغزك وانفق فسننفق عليك وابعث جيشا نبعث
ه مثله.1خمس ً
واَخرج مسلم عن ثوبان قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم :اَن الله زوي
لي الرض فرأيت مشارقها ومغاربها وان امتي سيبلغ ملكها ماُزوي منها واعطيت
الكنز الحمر والَبيض.2
واَخرج مسلم عن ابي هريره قال رسول صلي الله عليه وسلم هلك كسري ثم
ن كنوزهما في
ليكون كسري بعده وقيصر ليُهلكن ثم ليكون قيصر بعده ولتقسم ّ
سبيل الله.3
واخرج مسلم عن جابر بن سمره قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم
ن عصابه من المسلمين او من المؤمنين كنز آل كسري الذي في
يقول :لتفتح ّ
الَبيض.4
واَخرج الترمذي في حديث طويل عن عدي بن حاتم قال قال رسول الله صلي
الله عليه وسلم :اِني لاخاف عليكم الفاقه فان الله ناصركم ومعطيكم حتي
1
2
3
4
78
يسير الظعينه فيما بين يثرب والحيره اكثر ما تخاف علي مطيّها السرق قال
فجعلت اقول في نفسي فاين لصوص طي1؟
واَخرج احمد عن المقداد انه سمع رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول :ل
يبقي علي ظهر الرض بيت مدر ول وبر ال ادخله الله كلمه السلم بعّز عزيز
وذ ّ
ل ذليل اما يعزهم الله فيجعلهم من اهلها او يذلهم فيدينون لها قلت فيكون
الدين كله لله.2
آنچه مقتضاي اين احاديث صحيحه است آنست كه تمام ظهور دين بعد آنحضرت
صلي الله عليه وسلم خواهد بود.
اگر عائد (ضمیر منصوب متصل) در "ليظهره" به هُدي و دين حق راجع گردانيم
معني چنين باشد كه ارسال رسول به هدي و دين حق مفضي خواهد بود بظهور
آن هدي ودين حق بر جميع اديان اينجا لزم نيست كه بحضور آنحضرت باشد
ارسال مفضي به ظهور بوده است گو بعض ظهور بر دست نوّاب آنجناب بوقوع
آيد صلي الله عليه وسلم و اگر عائد راجع به رسول باشد نیز دور نيست ظهور
دين كه بر دست نواب آنحضرت واقع شود ظهور آنحضرت است صلي الله عليه
وسلم بلشبه.
اگر مي تواني شنيدن نكته باريك بشنو خداي تعالي چون پيغامبري را براي اصلح
عالم و تقريب ايشان به خير و تبعيد ايشان از شر مبعوث گرداند و در غيب
الغيب آن اصلح را صورتي معين فرمايد تا در همان صورت ظاهر شود ل جرم
ت پيغامبر ملفوف خواهد بود باز چون حكمت الهي اقتضا آن صورت در بعث ِ
فرمايد انتقال پيغامبر از عالم ادني به رفيق اعلي پيش از تكميل آن صورت،
لمحاله آن پيغامبر بجهت اتمام آن مقاصد كه مضمون و ملفوف در بعثت اوست
شخصي از امت خود را جارحة خود سازد و او را تربيت كند تا دل او شايسته
حلول داعيه الهي گردد باز وصيت نمايد او را به آن و تحضيض (ترغیب) فرمايد
بر آن و دعا كند براي اتمام آن چنانكه شخصي استطاعت بدني نداشته باشد كه
قصد حج نمايد و استطاعت مالي دارد واجب شود بر وي خروج از عهده حج به
احجاج غير 3و در نامة اعمال او اين حج ثبت گردد و بسبب اين سببيت مطيع
شود و سهم اوفي از ثواب حج تحصيل نمايد .اين قسم استخلف در هر ملت
واقع شده حضرت موسي عليه السلم حضرت يوشع علیه السلم را خليفه خود
ساختند و حضرت عيسي علیه السلم حواريين را خليفه گردانيدند.
در انجيل مذكور است كه حضرت عيسي عليه السلم ناني بدست خود گرفتند و
گفتند اين گوشت و پوست عيسي است باز آن را در ميان حواريين قسمت
فرمودند چون ايشان آن نان را خوردند حضرت عيسي مناجات فرمود چنانكه
1
2
-که شخصی را از جانب خویش وکیل گرداند و مصارف آن شخص را بپردازد تا از عوض او حج اداء نماید. 3
79
ايشان آن نان را بخوردند و در ابدان ايشان فرو رفت همچنان عيسي در بدن
ايشان درآيد خداوندا نظر رحمتي كه بمن داري در كار ايشان كن تا بندگان ترا
بسوي تو خوانند.
موافق همين قاعده چون عالم به اعتقاد سوء ممتلي شد در جناب ربوبيت ،و به
عقيده ارجا يعني تأخير اعمال از مرتبه اعتبار و عدم خوف از عواقب آن كه
مخالف مذاهب جميع انبياء است عليهم السلم غضب الهي بجوشيد و داعية
جلي باز بست انتقام در ملكوت پيدا شد بعد از آن اهلك و اتلف ايشان را به ا َ
ة وليستقدمون.1 كما قال :لكل امه اجل فاذا جآء اجلهم ليستأخرون ساع ً
چون آن وقت در رسد افضل افراد بشر را مبعوث گردانيد كه ذات مقدس
آنحضرت باشد صلي الله عليه وسلم و وحي خود بر وي صلي الله عليه وسلم
مه بجانب آن هُدي و دين حق دعوت نمود نازل فرمود وآنجناب به اقصي اله ّ
مستعد آن سعادت اندوز گشتند و اشقيا ملعون ابدي شدند و در عين اين بعثت
معني انتقام از آن جماعات كه سوء اعتقاد در جناب الوهيت داشتند ملفوف شد
و آنحضرت صلي الله عليه وسلم و اصحاب او در اين انتقام بمنزلة جارحه بودند
مانند جبرئيل در صيحة 2ثمود؛ لهذا حروبي كه به امر آنحضرت صلي الله عليه
وسلم واقع شد مظنّه نزول بركات عظيمه بر حاضرين واقعه گشت يك ساعت
حضور در آن مشاهد خير كار رياضت صد ساله مي كند در تهذيب باطن لهذا در
شريعت ما ثواب جهاد بالترين ثواب سائر قربات است و فضل اهل بدر و احد و
حديبيه محقق و مقرر.
پس صورت اصلح عالم و گرفتن انتقام از اعداء الله نزديك خدا به وضعي خاص
معين شد غير خسف ايشان بزمين يا نزول مطر حجاره يا اهلك به صيحه وذلك
لحكمه ليعلمها إل هو و آن وضع خاص ظهور دين ايشان است بر اديان همه آن
سبی و نهب و اخذ خراج و
ت حاميان اديان و داعيان آنها بقتل و ْدر ضمن كبْ ِ
جزيه و ازاله دولت و شوكت ايشان و پايمال و بي مقدار ساختن ايشان و اين
وضع خاص در اصل بعثت آنحضرت صلي الله عليه وسلم ملفوف شد و بعثت
آنجناب متضمن آنصورت گشت فذلك قوله تعالي :هو الذي ارسل رسوله بالهدي
ودين الحق ليظهره علي الدين كلّه ولو كره المشركون .3وقوله صلي الله عليه
وسلم (فی الحدیث القدسی) :انما بعثتُك لبتليك وابتلي بك.4
در تواريخ عجم و روم بالبداهه معلوم مي شود كه ايشان يقين داشتند به آنكه
عنقريب دولت ايشان بر هم خورد و دولت عرب متمكن گردد ،نجوميان اين را از
نحوست دلئل سلطنت در افلك و نظر عداوت اينها در ميان خودها و قوت
1
- 2قوم ثمود چون شتر حضرت صالح علیه السلم را پی نمودند خداوند متعال حضرت جبرئیل را فرستاد تا با یک
صیحه (آواز بلند) ایشان را هلک گرداند.
3
4
80
كوكب عرب الي غير ذلك دانستند ،و كاهنان بكهانت خود و سائر ناس به رؤيا و
هواتف و مانند آن شناختند اما اين نكته بر آن جماعه مخفي ماند كه داعية انتقام
از فوق سبع سموات نازل شده و مل اعلي و مل سافل همه بآن رنگ رنگين
گشته اين اوضاع فلكيه اجلي است براي انتقام اين جماعات نه مؤثر حقيقي اگر
داعيه نازله از غيب الغيب مي شناختند حق را از باطل جدا مي ديدند.
بالجمله در آن وقت جميع ارض تحت حكم دو بادشاه ذي شوكت مجتمع بود
كسري و قيصر ،و دين اين هر دو با دشاه بر اديان ديگر غالب و هر دو دين به
اباحت ميل دارند و عقيده ارجا بر هر دو غالب است كسري و قيصر حاميان اين
دو دين بودند و داعيان بسوي آن قول ً و فعل و تسببا ً كه الناس علي دين ملوكهم.
روم و روس و فرنگ و المان و افريقيه و شام و مصر و بعض بلد مغرب و
حبشه در دين نصرانيت بودند بموافقت قيصر .و خراسان و توران و تركستان و
زاولستان و باختر و غير آن مجوس بودند بمتابعت كسري .و سائراديان مثل دين
يهوديت و دين مشركين و دين هنود و دين صابئين پامال شوكت اين هردو
پادشاه شده بودند ضعيف گشته و متدينان اينها برهم خورده ،لجرم داعيه ظهور
دين بر حق و قصد انتقام از كفره فجره بر هم زدن دولت كسري و قيصر را
آشيانه خود گردانيد تا چون اين هر دو دولت بر هم خورد اعظم اديان موجوده و
اشهر آنها بر هم خورده باشد و چون سطوت اسلم بجاي سطوت اين دو ملت
بنشيند سائر اديان خود بخود پائمال شوكت اسلم شوند مانند پائمال بودن آنها
به اين دو ملت بعد استقرار ملت حقه در قُطر حجاز كه نه در تصرف كسري بود
و نه در تصرف قيصر هر دو از آن غافل بودند و غلبه بر طور غلبهء ملوك در غير
اين قطر متصور نبود.
چون خداي تعالي براي آنحضرت صلي الله عليه وسلم نعم روحانيه كه جز
بلُحوق رفيق اعلي ميسر نيايد اختيار فرمود لزم شد كه به جهت اكمال ظهور
دين حق و اتمام كبت اعداء الله استخلف فرمايد تا آن همه در جريدهء اعمال
آنحضرت صلي الله عليه وسلم مثبت شود و التفاف انتقام در بعثت آن حضرت
صلي الله عليه وسلم كار خود كرده باشد مثل آنكه بندهء خاص از بندگان بادشاه
خود در مجالس انس و محافل قدس همنشين بادشاه شود و فتح بعض قلع كه
بادشاه بآن قدغن بليغ نموده است به يكي از عمده هاي خود بازگذارد و به فتح
كردن آن قلعه اين بندهء خاص بزيادت عز و به خلَع و عطايا مخصوص گردد.
چون اين همه گفته شد بايد دانست كه توجيه صحيح در اين آنست كه هر
ظهوري كه دين حق را حاصل شد همه در كلمه "ليظهره علي الدين كله" مندرج
است و اعظم انواع آن كه بر هم زدن دولت كسري و قيصر است بالولي داخل
دروست و حامل لواي اين مرتبه خلفاء بودند رضي الله عنهم .مساعي اين
بزرگواران مقتضاي ارسال آنحضرت صلي الله عليه وسلم بود و مندرج در آن و
ايشان بمنزلهء جارحه تدبير غيب بودند در ظهور آن و همين است معني خلفت
خاصه.
81
باز معني "هو الذي ارسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين كله"
آنست كه هُدي و دين حق كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم به آن مرسل بودند
حك ََم است در ظاهر و غالب باشد و جلي و مشهور نه مخفي و مستور .و اين آيه َ
ميان اهل سنت و اهل بدعت خداي تعالي هُدي و دين حق را بر آنحضرت صلي
الله عليه وسلم نازل فرمود و وي صلي الله عليه وسلم آن را به صحابه رضی
الله عنهم اجمعین تبليغ نمود و صحابه آن معني كه مراد حضرت پيغمبر صلي
الله عليه وسلم بود فهميدند و به قرن تابعين رسانيدند ثم وثم؛ زيرا كه اراده ی
الهي نه محض تعليم آنحضرت بود صلي الله عليه وسلم و نه خروج آنجناب از
عهده تبليغ اگر چه سامعان نه فهمند بلكه مراد ظهور دين حق است قرنا ً بعد
قرن.
پس كسيكه گويد كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم دين حق را به صحابه
رسانيدند ليكن ايشان معني كه مراد بود نه فهميدند يا فهميدند اما غرض
نفساني حامل شد ايشان را بر كتمان آن وي مبتدع است.
سترون ربكم 1...معناي آن علم يقيني پس معتزله و شيعه كه مي گويند :انكم َ
بود صحابه از جهت غموض فهم معني آن نكردند .و شيعه كه مي گويند آنحضرت
صلي الله عليه وسلم بر خلفت حضرت مرتضي نصي فرموده بودند صحابه به
غرض نفساني خود كتم آن كردند و عصيان امر ورزيدند مبتدع اند اينجا مراد حق
ل وعل بر هم نمي توان زد سبحانك هذا بهتان ظهور دين است مراد او را ج ّ
عظيم.
جت للناس تأمرونقال الله تعالي في سوره آل عمران :كنتم خير أمه اُخر َ
بالمعروف وتنهون عن المنكر وتؤمنون بالله ولو آمن اهل الكتب لكان خيرا ً لهم
منهم المؤمنون واكثرهم الفسقون.2
هستيد شما بهترين گروهي كه بيرون آورده شدند براي اصلح مردمان مي
فرمائيد بكار پسنديده و منع مي نمائيد از ناپسنديده و ايمان مي آريد بخدا ،و اگر
ايمان مي آوردند اهل كتاب بهتر بودي ايشان را ،طائفة از آنها مؤمنان اند و اكثر
آنها از حد بيرون رفته اند.
قوله "كنتم خير أمه" به دو وجه مفسر است هستيد شما به اين صفت يا بوديد
درعلم الهي به اين صفت .قوله "اخرجت للناس" اين بر آوردن نه چنان است كه
از عدم يا از مضيقي بر آورده باشند بلكه معنايش آنست كه باطن مقدس
آنحضرت را صلي الله عليه وسلم به داعيه اصلح ناس ممتلي ساختند و شعاع
نور از دل وي صلي الله عليه وسلم بيرون افتاد جمعي كه مستعد بودند به آن
نور متنور گشتند و همان داعيه از باطن ايشان سر برآورد ،از ميان افراد بشر
اين طائفه به اين دولت سر فراز شدند و به اين نعمت مخصوص گشتند پس اين
جماعه بر آوردگان حق اند از ميان مردم و"للناس" افاده مي فرمايد كه اين
1
2
82
تدبير الهي است براي اصلح عباد تا عالمي بواسطة اين گروه متنور و متأدب
گردد.
واَخرج البغوي وغيره عن ابي سعيد الخدري عن النبي صلي الله عليه وسلم :اَل
وان هذه المه توفي سبعين امه هي خيرها واكرمها علي الله عزوجل.1
واخرج البغوي عن بهز بن حكيم عن ابيه عن جده اَنه سمع النبي صلي الله عليه
وسلم يقول في قوله تبارك وتعالي "كنتم خير امه اخرجت للناس" قال :انكم
مون سبعين امه اَنتم خيرها واكرمها علي الله.2
تت ّ
واخرج ابوعمر في الستيعاب عن عبدالله بن مسعود قال :اِن الله نظر في
قلوب العباد فوجد قلب محمد صلي الله عليه وسلم خير قلوب العباد فاصطفاه
وبعثه برسالته ثم نظر في قلوب العباد بعد قلب محمد صلي الله عليه وسلم
فوجد قلوب اصحابه خير قلوب العباد فجعلهم وزراء نبيه يقاتلون عن دينه.3
واَخرج ابوعمر عن ابي هريره في قوله تعالي "كنتم خير امه" قال :خير الناس
للناس يجيئون بهم في السلسل يدخلونهم في السلم.4
قوله "تأمرون بالمعروف" استيناف است براي بيان وجه خيريت قال مجاهدٌ:
كانوا خير الناس علي الشرط الذي ذكره الله تعالي "تأمرون بالمعروف.5"...
باز اينجا دو وصف ذكر كرده شد يكي فيما بينهم وبين الناس و آن امر به
معروف و نهي عن المنكر است و يكي فيما بينهم وبين الله و آن ايمان است كه
متضمن هفتاد و چند شعبه است.
قوله "ولو امن اهل الكتاب" افاده مي فرمايد سبب برآوردن اين امت و آن ،آن
است كه اهل كتاب وقتي از اوقات امه اخرجت للناس بودند صفت ايشان متغير
شد لهذا حكمت الهي اقتضا نمود اخراج امتي ديگر از عرب .قال البغوي روي
عن عمر رضي الله عنه قال" :كنتم خير امه اخرجت للناس" تكون لولنا ول
تكون لخرنا.6
وقال ابوعمر جاء عن عمر بن الخطاب :من سّره اَن يكون من تلك المه فليؤد
شرط الله تعالي فينا.7
1
2
3
4
5
6
7
83
و هر دو قول با هم نزاع ندارند؛ زيرا كه مفهوم آيت عام است براي هر كه روح
داعيه اصلح عالم در قلب او نفخ كنند اول امت باشد يا آخر آن ليكن مصداق آن
در خارج اول امت است فقط زيرا كه من بعد رسم جهاد و امر به معروف و
نهي از منكر مندرس شد چون اين همه مبين گرديد بايد دانست كه حضرات
خلفاء از آن امت بوده اند كه "اخرجت للناس" صفت ايشان است از جهت آنچه
از حالت ايشان به تواتر ثابت گشته زياده از اين چه خواهد بود كه جماعات
عظيمه از مسلمين به قوت همت اين بزرگان مؤتلف شدند و اقاليم وسيعه را
فتح نمودند و طوائف ناس به سعي ايشان در ربقهء اسلم در آمدند پس ايشان
خير امت باشند وهو المراد.
(آیه نهم) قال الله تعالي في سوره الحديد :ليستوي منكم من اَنفق من قبل
الفتح وقاتل اولئك اعظم درجه من الذين انفقوا من بعد وقاتلوا وكل وعد الله
الحسني والله بما تعملون خبير.1
برابر نيست از شما كسيكه صرف مال نمود پيش از فتح و كارزار كرد با كسي
صرف
كه چنين نكرد ،اين جماعت بزرگ تراند در رفعت مراتب از آن جماعه كه َ
مال نمودند و كارزار كردند بعد فتح و هر يكي را وعده داده است خداي تعالي
خصلت نيك كه نجات است و خداي به آنچه مي كنيد داناست.
اين آيت افاده مي فرمايد كه همه صحابه در يك مرتبه نيستند جمعي از جمعي
افضل و اكمل اند بحسب تقدم و تأخر انفاق و قتال.
اخرج الحفاظ من حديث ابي سعيد الخدري عن النبي صلي الله عليه وسلم قال:
ل تسبوا اصحابي فوالذي نفسي بيده لو ان احدكم انفق مثل اُحد ذهبا ما ادرك
مدّ 2احدهم ول نصيفه.3
و اين اختلف مبني است بر تفسير كلمه انا فتحنا لك فتحا مبينا كه بر اين دو
وجه تفسير كرده اند .و اين آيت به طريق منطوق 4افاده مي فرمايد تفضيل
جماعه كه قبل فتح انفاق و قتال از ايشان بظهور آمد بر جماعه ای كه بعد از
1
" - 4منطوق" به آن مضمونی گفته می شود که به طور واضح در کلم مذکور باشد ،و اگر آن مضمون
از کلم مستنبط شود آن را "مفهوم" می گویند .مفهوم بر دو قسم است:
به ملحظة همين مفهوم موافق گفته اند كه نزلت في ابي بكر الصديق.
قال البغوي :وروي محمد بن فضيل عن الكلبي اَن هذه الیة نزلت في ابي بكر
الصديق رضي الله عنه فانه اول من اسلم وأول من اَنفق في سبيل الله عزوجل
قال عبدالله بن مسعود رضي الله عنه اول من اظهر اسلمه بسيفه ابوبكر رضي
الله عنه والنبي صلي الله عليه وسلم.1
وروي عن ابن عمر رضي الله عنهما قال كنت عند النبي صلي الله عليه وسلم
وعنده ابوبكر الصديق رضي الله عنه وعليه عباءةٌ قد خلها في صدره بخلل فنزل
جبرئيل عليه السلم فقال مالي اَري ابابكر عليه عباءة قد خلها في صدره بخلل
ی قبل الفتح قال فان الله يقول اقرأ عليه السلم وقل له
فقال انفق ماله عل ّ
َ
ض انت عني في فقرك هذا ام ساخط؟ فقال رسول الله صلي الله عليه َ
ارا ٍ
وسلم :يا ابابكر ان الله عزوجل يقرأ عليك السلم ويقول لك اراض انت في
ط علي ربي انا عن ربي فقرك هذا ام ساخط فقال ابوبكر رضي الله عنه :ءَاسخ ُ
راض.2
اخرج الحاكم وابوعمر عن هشام بن عروه عن ابيه قال اسلم ابوبكر وله اربعون
الفا انفقها كلها علي رسول الله صلي الله عليه وسلم في سبيل الله.3
فی رياض النضرة عن عائشه رضي الله عنها قالت :لما اجتمع اصحاب رسول
الله صلي الله عليه وسلم وكانوا تسعة وثلثين رجل ال َّ
ح ابوبكر علي رسول الله
صلي الله عليه وسلم في الظهور فقال يا ابابكر :اِنا قليل فلم يزل يلح علي
-2مفهوم مخالف :مفهومی است که از جانب مخالف عبارت دانسته می شود .به طور مثال آیه ی
کریمه :فمن لم یستطع منکم طول أن ینکح المحصنت المؤمنت فمما ملکت أیمانکم من فتیاتکم
المؤمنت.
ترجمه :هر آن شخص از شما که توان نکاح با زن مسلمان آزاد را نداشته باشد پس با کنیزهای که
مسلمان باشند نکاح نماید.
از منطوق این آیه دانسته می شود که نکاح با کنیز جایز می باشد ،مفهوم موافق آیت برای ما این پیام
را میرساند که هرگاه نکاح با زن آزاد و مسلمان در قدرت شخص نباشد نکاح کردن کنیز برایش بهتر
است و مفهوم مخالف آیه ی کریمه می گوید آن گاه که نکاح با زن آزاد و مسلمان در توان شخص
باشد نکاح با کنیز برایش جائز نمی یاشد.
قابل یاد آوری است که مفهوم مخالف در مذهب حنفی قابل اعتبار نیست ،اما شوافع با چند شرط آن
را اعتبار می دهند.
1
2
3
85
رسول الله صلي الله عليه وسلم حتي ظهر رسول الله صلي الله عليه وسلم
وتفرق المسلمون في نواحي المسجد وقام ابوبكر في الناس خطيبا ورسول الله
صلي الله عليه وسلم جالس وكان اَول خطيب دعا الي الله عزوجل والي رسوله
صلي الله عليه وسلم وثار المشركون علي ابي بكر وعلي المسلمين فضربوهم
ضرب ضربا ً شديدا ً ودنا منهفي نواحي المسجد ضربا ً شديدا ووُطئ ابوبكر و ُ
الفاسق عتبه بن ربيعه فجعل يضربه بنعلين مخصوفتين ويخّرقهما بوجهه واثر
ذلك حتي مايعرف انفه من وجهه وجاءت بنوتيم تتعادي فاجلوا المشركين عن
ابي بكر وحملوا ابابكر في ثوب حتي ادخلوه في بيته وليشكّون في موته ورجع
بنو تيم فدخلوا المسجد وقالوا والله لئن مات ابوبكر لنقتلن عتبه ورجعوا الي ابي
بكر فجعل ابو قحافه وبنو تيم يكلمون ابابكر حتي اجابهم فتكلم اخرالنهار ما فعل
رسول الله صلي الله عليه وسلم؟ فنالوه بألسنتهم وعذلوه ثم قاموا وقالوا لم
الخير بنت صخرٍ :انظري ان تطعميه شيئا او تسقيه اياه فلما خلت به والحت
جعل يقول ما فعل رسول الله صلي الله عليه وسلم قالت :والله مالي علم
بصاحبك فقال اذهبي الي ام جميل بنت الخطاب فاسأليها عنه فخرجت حتي
ك عن محمد بن عبدالله قالت :ما اعرف جاءت ام جميل فقالت :ان ابابكر يسأل ِ
ت .قالت:ك فعل ُ ابابكر ول محمد بن عبدالله وان تحبي ان امضي معك الي ابن ِ
نعم فمضت معها حتي وجدَت ابابكر صريعا ً دَنِفا فدنت منه ام جمیل واعلنت
بالصياح وقالت ان قوما ً نالوا منك هذا لهل فسق واني لرجوا ان ينتقم الله لك.
قال :ما فعل رسول الله صلي الله عليه وسلم؟ قالت :هذه امك تسمع .قال :فل
ك منها قالت :سالم صحيح .قال :فاَين هو؟ قالت :في دار الَرقم .قال: عين علي ِ
فان الله علي اَلِیّة اَن ل اذوق طعاما ً او شرابا ً او اتي رسول الله صلي الله عليه
وسلم فامهلتا حتي اذا هدأت الرجل وسكن الناس خرجتا به يتكيء عليهما حتي
ب عليهب عليه فقبّله وانك ّ ادخلتاه علي النبي صلي الله عليه وسلم قالت :فانك ّ
ق له رسول الله صلي الله عليه وسلم رقة شديدة فقال ابوبكر : المسلمون ور ّ
باَبي انت وامي ليس بي ما نال الفاسق من وجهي هذه امي برة بوالديها وانت
مبارك فادعها الي الله تعالي وادع الله عز وجل لها عسي ان يستنقذها بك من
ت فاَقاموا مع رسول الله النار فدعا لها رسول الله صلي الله عليه وسلم فاسلم ْ
ضرب صلي الله عليه وسلم شهرا وهم تسعة وثلثون رجل وكان اسلم حمزة يوم ُ
ابوبكر.1
د
ت عبدالله ابن عمرو عن اش ّ
واخرج البخاري عن عروه ابن الزبير قال سأل ُ
ماصنع المشركون برسول الله صلي الله عليه وسلم قال رأيت عقبه بن ابي
معيط جاء الي النبي صلي الله عليه وسلم فوضع رداءه في عنقه فخنقه به خنقاً
شديدا ً فجاء ابوبكر حتي دفعه عنه فقال اتقتلون رجل ان يقول ربي الله وقد
جاءكم بالبينت من ربكم.2
1
2
86
واخرج الحاكم عن انس قال :لقد ضربوا رسول الله صلي الله عليه وسلم حتي
غشي عليه فقام ابوبكر فجعل ينادي ويقول ويلكم اتقتلون رجل ان يقول ربي
الله قالوا :من هذا؟ قالوا :هذا ابن ابي قحافه المجنون.1
وقال ابن اسحق :حدثني نافعٌ عن ابن عمر قال لما اسلم عمر قال :اَيّ قريش
اَنقل للحديث؟ قيل له :جميل بن معمر الجمحي قال فغدا عليه قال عبدالله بن
ت حتي جاءه ت اتّبع اثره وانظر ما يفعل وانا غلم اعقل كل ما رأي ُعمر وغدو ُ
ت يا جميل اني اسلمت ودخلت في دين محمد صلي الله عليه فقال :اعلم َ
ت ابي حتي وسلم؟ قال :فوالله ما راجعه حتي قام يجّر رداءه واتبعه عمر واتبع ُ
اذا اقام علي باب المسجد صرخ با َ علي صوته يا معشر قريش! -وهم في انديتهم
حول الكعبه -اَل ان ابن الخطاب قد صبا.
ت وشهدت ان لاله ال الله وان قال :يقول عمر من خلفه كذب ولكن قد اسلم ُ
محمدا ً عبده ورسوله وثاروا اليه فما برح يقاتلهم ويقاتلونه حتي قامت الشمس
علي رؤوسهم .قال :وبلَح فقعد وقاموا علي رأسه وهو يقول :افعلوا ما بدا لكم
فاَحلف بالله لو كنا ثلثمائة رجل لقد تركناها لكم او تركتموها لنا .قال :فبينا هو
شي حتي وقف علي ذلك اذا قبل شيخ من قريش عليه حلة حيرة وقميص مو ّ
مه رجل اختار لنفسه امرا ً فماذا عليه فقال :ما شأنكم؟ قالوا :صبا عمر قال :ف َ
تريدون اَترون بني عدي بن كعب يسلّمون لكم صاحبهم هذا خلّوا عن الرجل
قال :فوالله لكانّما كانوا ثوبا كُشط عنه قال :فقلت لبي بعد ان هاجر الي
ت وهم يقاتلونك المدينه يا ابت من الرجل الذي زجر القوم فيك بمكه يوم اسلم َ
ي العاص بن وائل السهمي.2 قال ذاك اي بن ّ
چون اين همه بيان نموديم مي گوئيم چون افضلیت شيخين بر جماعه ی كه بعد
فتح مسلمان شدند بالمنطوق ثابت شد و بر جماعهء متقدمه بالمفهوم ،خلفت
ايشان خلفت راشده باشد.
و يكي از لوازم خلفت خاصه افضليت خليفه است بر عامة مسلمين بفضل كلي
به نسبت خواص ايشان كه مستعد خلفت اند وآنحضرت صلي الله عليه وسلم با
ايشان معامله منتظر الماره مي فرمود .و فضل جزئي معتد به در حكم فضل
كلي باشد خصوصا در اموريكه مناسب رياست و خلفت باشند والله اعلم.
قال الله تعالي في سورة الحجر :اِنّا نحن نزلنا الذكر وانا له لحفظون.3
1
2
3
87
وقال في سورة القيامه :ل تحّرك به لسانك لتعجل به اِن علينا جمعه وقرآنه فاذا
م اِ ّ
ن علينا بيانه.4 قرأناه فاتبع قرانه ث ّ
جنبان به قرآن زبان خود را تا شتابي كني بحفظ آن هر آئينه وعده است يعني م ُ
بر ما بهم آوردن و خواندن آن پس چون بخوانيم قرآن را (نازل گردانيم آن را)
پس در پي رو قراءت او را يعني استماع آن كن باز هر آئينه بر ما وعده است
واضح ساختن او را.
اخرج مسلم في حديث عياض بن حمار عن النبي صلي الله عليه وسلم عن ربه
ت عليك قرآنا ل يغسله الماء.2
تبارك وتعالي وانزل ُ
و اين كنايه است از آنكه اگر مساعي بني آدم صرف شوند در محو قرآن قادر
نشوند بر آن و اين تفسير حفظ قرآن است.
باز در آيه ديگر صورت حفظ بيان فرمود اَخرج البخاري عن ابن عباس في قوله
عّز وجل :ل تحرك به لسانك اليه قال :كان رسول الله صلي الله عليه وسلم
يعالج من التنزيل شدةً وكان مما يحرك شفتيه فانزل الله عز وجل ل تحرك به
لسانك لتعجل به ان علينا جمعه وقرآنه .قال جمعه في صدرك وتقرأه فاذا قرأناه
مع له وانصتْ ثم ان علينا بيانه ثم ان علينا ان نقرأه فكان
فاتبع قرآنه قال فاست ِ
مع فاذا انطلق َ
رسول الله صلي الله عليه وسلم بعد ذلك اذا اتاه جبرئيل است َ
جبرئيل قرأه النبي صلي الله عليه وسلم كما قرأ.3
و مرفوع در اين حديث قصه آنحضرت است صلي الله عليه وسلم فقط.
جه در تفسير آيت آن مي نمايد كه معني "ان علينا جمعه" آن است كه لزم او َ
است وعده جمع كردن قرآن بر ما در مصاحف "وقرآنه" يعني توفيق دهيم قّراي
امت آنحضرت را صلي الله عليه وسلم و عوام ايشان را بر تلوت آن تا سلسلة
تواتر از هم گسسته نشود .خداي تعالي مي فرمايد :كه در فكر آن مباش كه
قرآن از دل تو فراموش شود و مشقت تكرار آن مكَش يكي از خرق عوائد
است كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم صعوبت تكرار كه جمهور مسلمين در
حفظ قرآن مي كشند نمي كشيدند و بمجرد تبليغ جبرئيل بخاطر مبارك متمكّن
مي شد چه جاي اين فكر كه ما بر خود لزم گردانيده ايم آنچه بمراتب از تبليغ
4
2
3
88
تو متأخر است و آن جمع قرآن است در مصاحف و خواندن امت است آن را چه
خواص و چه عوام پس خاطر خود را مشغول مشقت حفظ آن مگردان بلكه
چون ما بر زبان جبرئيل تلوت كنيم در پي استماع آن باش .باز بر ماست توضيح
قرآن در هر عصري ،جمعي را موفق بشرح غيب قرآن و بيان سبب نزول آن
فرمائيم تا ما صدق حكم آن بيان كنند و اين همه بمراتب متأخر است از حفظ تو
و تبليغ تو آن را چون آيات قرآن متشابه اند بعض آن مصدق بعض است
وآنحضرت صلي الله عليه وسلم مبين قرآن عظيم است حفظ قرآن كه موعود
حق است به اين صورت ظاهر شد كه جمع آن در مصاحف كنند و مسلمانان
توفيق تلوت آن شرقا ً و غربا ،ليل و نهارا يابند و همين است معني ليغسله
الماء.
اول شروع حفظ آن از جانب ابي بن كعب و عبدالله بن مسعود بوده است در
زمان حضرت عمر رضي الله عنهم.
و اول اشتغال به تفسير از ابن عباس واقع شد بعد انقضاي ايام خلفت .چون
اين همه ذكر كرديم بايد دانست كه جمع كردن شيخين قرآن عظيم را در
مصاحف سبيل حفظ آن شد كه خداي تعالي بر خود لزم ساخته بود و وعده آن
فرموده و في الحقيقت اين جمع فعل حق است و انجاز وعده اوست كه بر
دست شيخين ظهور يافت و اين يكي از لوازم خلفت خاصه است.
89
اين نفس قدسيه بتدبير مجّرد از فوق سبع سماوات نازل شده در سدرة المنتهي
به احكام مثاليه مكتَسي گشته در مل اعلي شائع شده در زمين فرود آمده است
مطلع شود و به وحي متلو يا غير متلو كه از عالم مجرد بمشايعت اين اراده
نزول فرمود لباس مناسب مل اعلي پوشيده بار ديگر لباس الفاظ و حروف
شهادي در بر كرده بر قلب اين پيغامبر نزول فرمايد در اين وقت در لسان شرع
گفته شود بعث الله فلنا ً نبيا واَمره بتبليغ الحكام واَوحي اليه پس نبوت امري
است حادث بسبب تعلق اراده به بعث اين پيغامبر بجهت اصلح عالم نه امر
جبلي و نه مكتسب به رياضت.
آري! اين دولت نمي دهند مگر كسي را كه نفس او نفس قدسيه باشد در اصل
جبلت معدود از مل اعلي و قواي ملكيه كه در وي مندمج است در غايت ظهور و
غلبه و صفا و صلح و سعادت و مزاج بدن او در نهايت اعتدال انساني ،طبيعت
قويه دارد في الغايه اما منقاد قلب ،و قلب او در شدت متانت و شهامت اما
منقاد عقل ،و عقل او در كمال جودت و استقامت اما منقاد مل اعلي و نسخة از
ايشان و آئينه براي ايشان ،قوت عاقله او شبيه به ادراك مل اعلي است و لهذا
قبول وحي مي فرمايد ،و قوت عاملة او در غايت صلح و لهذا عصمت صفت او
مي باشد و اين امور لزم اعظم نبوت است سنة الله به آن جاري شده كه نبوت
عنايت نفرمايند مگر كسي را كه چنين آفريده باشند و بسا مردم اصحاب نفوس
قدسيه كه به بعض اين اوصاف يا به اكثر آن متصف باشند و نبوت نصيب ايشان
نباشد چنانچه مثل مشهور است:
(در شعر عربی نیز این مضمون را چنین به نظم آورده اند):
و چنانكه نبوت مكتسب و جبلي نيست همچنين خلفت خاصة پيغمبر نيز
مكتسب و جبلي نيست اراده ی الهي از فوق سبع سماوات نازل مي شود براي
تمشيت هدايت پيغامبر در ميان مردم و اتمام نور او و اظهار دين او و انجاز
موعود براي او پس داعيه احداث مي فرمايد در قلب خليفه هر چند حواريان
پيغمبر كه داعيه نصرت دين پيغامبر از قبل افاضات غيبيه در دل ايشان متمكن
شده هزاران باشند اين خليفه بمنزله دل است و آن جماعه به منزله جوارح،
اول محل حلول داعيه الهيه دل خليفه است و از آنجا بمنزله نور چراغ كه در
1
90
آئينه هاي منصوبة ديوارها منطبع شود بديگران فرود مي آيد و اين همه به
حدس 2قريب المأخذ ادراك كرده مي شود گويا امري است بديهي بلكه
سة بصر. محسوس بحا ّ
من اُمر بتبليغ شريعة الله ظهري دارد و بطني.
كلمة النبي َ
ظهر او رسانيدن شريعت است به مردم و بطن او داعية است قويه كه از ميان
فواد او جوشيده است.
شي شريعة النبي في الناس ويظهر علي يدهو همچنين كلمة الخليفة من يُم ّ
موعود الله لنبيه ظهري دارد و بطني.
ظهرش صورت تمشيت است و بطنش داعيه ايست قويه كه بواسطه پيغامبر در
دل او متمكن شده بلكه از جذر دل او جوشيده و اگر اين داعيه از دل كسي
نجوشد او را خليفة خاص نمي توان گفت اگر فاجر است مصداق اِن الله يؤيد
هذا الدين بالرجل الفاجر گردد و اگر فاجر نيست مثل سنگ و چوب او را تحريك
كنند و بتحريك او كار مطلوب باتمام رسانند و او را هيچ فضيلتي نه.
و حدس قريب المأخذ كه بمنزلة بديهي است يا بمنزلة محسوس در خليفه خاص
اثبات آن داعيه مي كند هر چند احتمال عقلي تجويز مي نمايد كه شخصي در
آخر ايام حيات پيغمبر مسلمان شود و اين داعيه از دل او بجوشد اما اين احتمال
هرگز واقع نيست سنة الله چنين رفته است ولن تجد لسنة الله تحويل اين داعيه
قوية نازله از فوق سبع سماوات مكتسيه بهمم مل اعلي در دل كسي نمي ريزند
مگر آنكه جوهر نفس او شبيه بجوهر نفس انبياء آفريده باشند و قوت عاقله او
نمونه وحي وديعت نهاده باشند و آن محدَّثيت است ،و در قوت عامله او نمونه از
عصمت گذاشته و آن صدّيقيت است ،و فرار شيطان از ظل او إل آنكه استعداد
نفس او خواب آلود است تا پيغامبر ايقاظ آن نكند بيدار نشود و قابليت نفس او
بالقوه است جز بتائيد نفس پيغمبر بفعل نيايد واين كلمه ايست مجمله كه شرح
آن بسطي دارد.
سالها سال بايد كه در ساية پيغمبر زندگي كرده باشد و بارها پرتو نفس
قدسيه پيغامبر انانيت او را زير و زبر ساخته و با رسول الله محبت عظيم بهم
- 2حدس به کلمی گفته می شود که برای دانستن آن احتیاج به فکر کردن نداشته باشیم بلکه ذهن
مستقیما ً از مقدّمات به سوی مطالب انتقال پیدا کند ،این مقدمات را مأخذ حدس می گویند.
اگر این مقدمات طوری باشند که هر فرد به آسانی آن را ادراک کند آن را حدس "قریب المأخذ" می
گویند و اگر طوری باشند که هر شخص آن را ادراک نکند حدس "بعید المأخذ" گفته می شود.
مثال حدس قریب المأخذ آنست که کم شدن و زیاد شدن روشنی مهتاب را در پرتو نزدیکی و دوری
آفتاب دیده و حدس بزنیم که مهتاب روشنی خود را از آفتاب می گیرد.
91
رسانيده باشد كه ليؤمن احدكم حتي اكون احب اليه من نفسه وماله وولده
والماء والزلل للعطشان 1و در اعانت پيغامبر بنفس و مال خود گوي مسابقت
ربوده و تقليد پيغامبر در تحمل اعباء جهاد در حق او بمرتبه تحقيق رسيده در
شدائد و مكاره شريك پيغامبر گشته و آن حوادث را گويا بالصاله خود برداشته
در تهذيب نفس از درجة اصحاب اليمين 2در گذشته بر صدر مسند سابقين جا
گرفته نفس قدسيه پيغامبر بارها فرو رفتن اعمال منجيه در جوهر نفس اين
عزيز تجربه فرموده و اجتناب نفس او از الوان اعمال خسيسه مهلكه و اخلق
نامرضيه دانسته و كرات و مرات بشارت نجات و فوز به درجات داده و باحوال
سنيه و مقامات عاليه او اخبار فرموده و شرف عظمت وي و لياقت او بخلفت َ
قول ً و فعل ً از آنحضرت صلي الله عليه وسلم تراوش نموده ،مثل اين كس
قابليت آن پيدا كرده است كه داعيه نازل از فوق سبع سماوات مكتسيه و به
الوان مل اعلي در جوهر نفس خود تحمل كند و بآن داعيه تمشيت دين يغامبر و
انجاز موعود او فرمايد ذلك فضل الله يؤتيه من يشآء اين خلفت خاصه است كه
بقية ايام نبوت باشد .اين خلفت خاصه نوعي است از انواع وليت كه اشبه
ي برين نوع بالصاله صادق مي بكمالت انبياء است تشبّه بالنبي من حيث هو نب ٌ
آيد و اينهمه لزم اعم خلفت خاصه است بسا شخص عزيز القدر كه سوابق
اسلميه و غير آن همه دارد ليكن اراده ی الهيه بخلفت او منعقد نه شد و تدبير
غيب او را برين مسند عالي نه نشاند و سبب تخصيص بعض كاملن به ارادهء
الهيه ازآن قبيل نيست كه علوم بشر محيط آن تواند شد چنان كه تخصيص
بعضي مفهّمين 3دون بعضي به نبوت از آن قبيل نيست كه ادراك عامه پيرامون
آن گردد إل آنكه اين شخص منصوب مستخلف را دو نوع افضيلت است بر جميع
رعيت خود يكي بعد استخلف؛ زيرا كه رياست عالم او را عطا فرمودند نه غير
او را و قائم مقام پيغمبر او را گردانيدند و يكي قبل استخلف كه فعل الحكيم ل
يخلو عن الحكمه و آن به نسبت غير مستحقين خلفت فضل كلي است و به
نسبت مستحقان خلفت كه خلصه اصحاب پيغامبر اند فضل جزئي معتد به كه
در حكم فضل كلي باشد.
و اگر سواي تمكّن شخص در حسن سياست و تأليف قلوب مسلمين ديگر نباشد
آن هم بسيار است تحمل داعيه و وجود اعلي كلمة الله بر دست اين شخص
اصل است و لوازم ديگر فرع زيادت اوصاف معتبره در لوازم خلفت اگر تحمل
مرورا بال نمي نشاند و اگر
آن داعيه ندهند و تمشيت دين حق بر دست او نكنند َ َ
آن داعيه در دل شخصي فرو ريزند و دين را بر دست او ظاهر كنند و اصل اين
لوازم قدري كه بدون آن اين داعيه فرود نمي آيد داشته باشد او خليفه است
جر كشت خنق يا به ضرب ح َچنانكه مطلوب قتل شريري باشد شخصی او را به َ
و در بارگاه سلطنت عزت يافت ساده لوحي اعتراض مي نمايد كه فن تير
1
- 2اهل جنت بر سه درجه اند -1 :مقّربین -2اصحاب الیمین -3سابقین .مرتبه ی سابقین از همه بال
تر است.
- 3جمع مفهّم ،به شخصی گفته می شود که اوصاف پیغمبری در او موجود باشد.
92
اندازي يا اسپ تازي فلن كس از وي بهتر مي داند آن شخص جوابش مي دهد
كه قوت شجاعت كه براي قتل شريري كه در كار بود در من موجود است زياده
از آن در مقصد من در كار نيست بلكه اصل قتل كسي منظور نيست اِل بالعرض
بلكه اصل قوت و شجاعت مراد نيست ال بالعرض مدّعاي من رضاي سلطان
بوده است و قد حصل.
چون اين مقدمه با اين آب و تاب در كتب كلميه نخوانده يحتمل كه وحشتي
بخاطر تو راه يابد لهذا ميخواهيم كه حديثي كه شواهد مقصد توانند بود برنگاريم.
اما آنكه هيأت بني آدم از جهل و غوايت و سوء اعتقاد در جناب الوهيت و مانند
ل بديهيات ملت است قال الله تعالي: آن اقتضا مي كند بعث رسل را پس از اج ّ
لتنذر قوما مآ انذر آباؤهم.1
وفي حديث عياض عن النبي صلي الله وعليه وسلم عن ربه تبارك وتعالي :كل
مال نحلتُه عبدا ً حلل واني خلقت عبادي حنفاء كلهم وانهم اتتهم الشياطين
وامرتهم ان يشركوا بي مالم
ْ ت لهم
فاحتالتهم عن دينهم وحرمتْ عليهم ما احلل ُ
انّزل به سلطانا وان الله نظر الي اهل الرض فمقَتهم عربهم وعجمهم ال بقايا
اهل الكتب وقال انما بعثتك لبتليك وابتلي بك الحديث اخرجه مسلم.2
و اما آن كه قضاي الهي اول بمل اعلي فرود مي آيد از شواهد آن حديث القاي
محبت است.
اَخرج مالك عن ابي هريرة ان رسول الله صلي الله وعليه وسلم قال :اذا اح ّ
ب
ت فلنا ً فاحبه فيحبه الله العبد َ قال لجبرئيل عليه السلم يا جبرئيل قد احبب ُ
ب فلنا ً فاحبّوه فيحبه اهل
جبرئيل ثم ينادي جبريل في اهل السماء ان الله قد اح ّ
السماء ثم يضع له القبول في الرض.3
اما آن كه انبياء عليهم السلم در اخلق جبليه خود فوقيت دارند بر غير خويش
اين نيز از بديهيات ملت است و كسي كه بقوانين حكمت خلقيه مطلع است به
ضرورت مي داند كه انتظام اخلق جميله به اين روش كه در انبياء ظاهر شد
سر نيست.
بدون انقياد نفس قلب را و قلب عقل را مي ّ
از شواهد آن حديث انس است :كان رسول الله صلي الله وعليه وسلم
احسن الناس واشجع الناس واجود الناس اخرجه الشيخان.4
1
2
3
4
93
مرة 1فخطفت رداءه فوقف النبي صلي الله وعليه يسألونه حتي اضطروه الي س ُ
وسلم فقال اعطوني ردائي لو كان لي عدد هذه العضاة نعما ً لقسمته بينكم ثم
لتجدوني بخيل ً ول كذوبا ً ولجباناً .2
واخرج الدارمي عن الزهري قال ان جبرئيل قال :ما في الرض اهل عشرة
ابيات ال قلبتُهم فما وجدت احدا ً اشد ّ انفاقا لهذا المال من رسول الله صلي الله
وعليه وسلم.3
و اما آنكه غير انبياء هم گاهي در اصل جوهر نفس شبيه مي باشند بجوهر نفس
انبياء عليهم السلم پس شاهد آن:
قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم :رؤيا المؤمن جزء من ستة واربعين جزءاً
من النبوة اخرجه البخاري.4
ت الصالح جزء من خمسة وعشرين جزءا ً من النبوة اخرجه مسلم.5 وقال :ال َّ
سم ُ
و اما آنكه خلفاء شبيه بودند به جوهر انبياء:
اخرجه ابوعمر عن عبدالله بن مسعود قال ان الله نظر في قلوب العباد فوجد
قلب محمد صلي الله وعليه وسلم خيَر قلوب العباد فاصطفاه وبعثه برسالته ثم
نظرفي قلوب العباد بعد قلب محمد صلي الله وعليه وسلم فوجد قلوب اصحابه
خير قلوب العباد فجعلهم وزراء نبيه صلي الله وعليه وسلم يقاتلون عن دينه.6
واخرج ابوعمر عن ابن عباس في قول الله عّز وجل "قل الحمد لله وسلم علي
عباده الذين اصطفي" قال :اصحاب محمد صلي الله وعليه وسلم .قاله السدي
والحسن البصري وابن عيينه والثوري.7
اخرج البخاري ومسلم عن ابي هريره قال قال رسول الله صلي الله وعليه
وسلم :لقد كان فيما قبلكم من المم محدَّثون فان يك في امتي احد فإنه عمر .
8
واخرج الترمذي عن عائشه رضي الله عنها قالت :كان رسول الله صلي الله
ن فقام رسول الله صلي الله وعليه وسلم جالسا ً فسمعنا لغطا ً وصو َ
ت صبيا ٍ
ة تزفن والصبيان حولها فقال يا عائشة تعالي فانظري وعليه وسلم فاذا حبشي ٌ
- 1نوعی درخت خاردار.
2
3
4
5
6
7
8
94
ي علي منكب رسول الله صلي الله وعليه وسلم فجعلت ت لحي َّ
ت فوضع ُفجئ ُ
ت اما شبعت فجعلتانظر اليها ما بين المنكب الي رأسه فقال لي اما شبع ِ
اقول :ل لنظَُر منزلتي عنده اذا طلع عمر فارفَ َّ
ض الناس عنها فقال رسول الله
صلي الله وعليه وسلم :اني لنظر الي الشياطين والجن والنس قد فروا من
عمر فرجعت.1
واما آنكه انبياء را داعيهء قويه مي دهند در هدايت قوم خود ،شاهد آن حديث:
ه امره
ن الل ُ
والذي نفسي بيده لقاتلنهم علي امري حتي تنفرد سالفتي او لينفذ ّ
اخرجه البخاري.2
همين لفظ را آنحضرت صلي الله وعليه وسلم در مكه بمخاطبهء ابوطالب ارشاد
فرمود و در مخاطبة ابوسهيل نيز همين لفظ در حديبيه فرمود.
قال الله تعالي :قال عيسي ابن مريم للحواريين من انصاري الي الله قال
الحواريون نحن انصار الله .3و اين اشاره است به ظهور داعية نصرت در قلوب
ايشان و دواعي شيخين در تمشيت دين حق اظهر ازان است كه بشاهدي احتياج
ل بديهيات است كه سالها افعال متقاربه مترتبه ليل ً و نهارا ً از
افتد و از اج ّ
شخصي ظاهر نمي شود ال بداعية قويه در اصل نفس شخص.
هيچ عاقلي باور كند كه خواجه حافظ ديوان خود را بغير بصيرت در فن شعر و
بدون صرف همت بليغه در نظم اين غزلها تدوين كرده باشد يا ابوعلي "قانون"
را بغير بصيرت در فن طب و جمع همت بر تحقيق و ترتيب مسائل اين فن
تصنيف نموده باشد؟ سبحانك هذا بهتان عظيم!
مدَد متطاوله چگونه ظاهر مي شد و اگر داعيه نمي بود اين افعال متقاربه در ُ
اگر داعيه دنيا بود چرا بر لسان غيب ترجمان آنحضرت صلي الله وعليه وسلم
مدح ايشان جاري گشت تا اينجا كه بحد تواتر رسيد و اگر داعيه ملتئه (مرکّب)
از قواي نفس بود و رأي آنكه از فوق نازل شود اين همه بركات ظهور نمي نمود
و گشايش زياده از كوشش بر روي كار نمي آمد.
و اما آن كه گفتيم كه بمجرد تعلق اراده بخلفت ايشان افضليتي حاصل مي شود
از شواهد آن حديث ابي ذر است:
أخرج الدارمي عن ابي ذر الغفاري قال :قلت يا رسول الله! كيف علمت انك نبي
ت؟ فقال :يا اباذر! اتاني ملكان وانا ببعض بطحاء مكة فوقع احدهماحين استُنبئ َ
ض فقال احدهما لصاحبه :اهو هو؟ قال :نعم.
ض وكان الخر بين السماء والر ِ الر َ
جل فوُزنت به فوزنتُه .ثم قال :فزنه بعشرة فوزنت بهم فرجحتهم قال :فزِنه بر ُ
1
2
3
95
ثم قال زنه بمائة فوزنت بهم فرجحتهم ثم قال زنه بالف فوزنت بهم فرجحتم
كاني انظر اليهم ينتثرون من خفة الميزان.
واخرج محمد بن مردويه عن ابن عمر خرج علينا رسول الله صلي الله وعليه
وسلم ذات غداة بعد طلوع الشمس قال رأيت قبل الفجر كأني اعطيت المقاليد
ت
والموازين فاما المقاليد فهي المفاتيح واما الموازين فهذه التي يوزن بها فوُضع ُ
في كفة ووضعت امتي في كفه فوزنت بهم فرجحت ثم جئ بابي بكر فوزن بهم
فرجح ثم جئ بعمر فوزن بهم فرجح ثم جئ بعثمان فوزن بهم فرجح ثم ُرفعتْ.3
آنحضرت صلي الله وعليه وسلم از وزن با امت و رجحان خود بر ايشان نبوت
خود را شناختند و اين وزن و رجحان دللت كرد بر افضليت به فضل كلي معتبر
عندالله پس آن لزم نبوت است و همين رؤيا را آنحضرت صلي الله وعليه وسلم
در باب خلفاء ديدند پس از اينجا دانسته شد كه افضليت خلفاء بر رعيت خود
عندالله و رجحان ايشان في علم الله برآن جماعه لزم خلفت خاصه است؛
چنانكه حقيقت استخلف بمجرد تعلق اراده ی الهيه ثابت است و امور ديگر
بحسب عادت الله لزم الوجود خلفت مي باشد همچنين اين نوع از افضليت
بمجرد اراده ثابت است در ضمن استخلف و همراه او افضليتي كه بنا بر سوابق
اسلميه يا احكام جبلیه از حسن سيماست و غير آن باشد امري است عادي.
1
2
3
96
فصل چهارم
- 1بنا بر قول مشهور ،حدیث به روایت مرفوع گفته شده و أثر به روایت موقوف (بر صحابی) گفته
می شود .و در نزد برخی از علماء کرام به روایت مقطوع نیز اثر گفته می شود.
مرفوع به روایتی گفته می شود که از قول ،فعل یا حال پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم باشد.
موقوف به روایتی گفته می شود که قول ،فعل یا حال صحابی پیامبر باشد.
- 2ترتیب کتاب های حدیثی به طرق و مقاصد متعدد انجام شده است و هر ترتیب نام مستقلی دارد.
کتبی که به ترتیب ابواب فقهی باشد مثلً :احادیث متعلق به ایمان در یک جا و احادیث متعلق به نماز
سنن" می گویند که اکثر کتبدر یک جا و هم چنین حدیثهای متعلق به روزه و ...این کتاب ها را " ُ
حدیثی (و بطور خاص صحاح سته) این ترتیب را دارا می باشند.
و کتاب های حدیثی که به ترتیب اسمای گرامی صحابه باشد که همه ی احادیث روایت شده از ابوبکر
صدیق را سر فهرست و بعد از آن تمام احادیث مرویه از عمر فاروق و...را بیاورد آن را "مسند"
می گویند مانند مسند امام احمد.
و اگر محدّث ترتیب کتاب حدیثی خویش را به ترتیب اساتذه و شیوخ خود بگذارد که تمام احادیثی را
که از یکی اساتذه خویش بنام أحمد مثل در یک جا بیاورد و همه ی حدیث های را که از شیخی بنام
محمد روایت کرده در یک جا بیاورد و ...آن کتاب را "معجم" می گویند مانند :معجم طبرانی.
97
و تلويحات آنحضرت صلي الله وعليه وسلم بخلفت ايشان راجعست يا به اثبات
لوازم خلفت عامه يا لوازم خلفت خاصه ايشان را مثل ً جاي كه گفتند زكوة را
من بعد به ابوبكر خواهيد داد اثبات بعض لوازم خلفت عامه نمودند كه حفظ ِ
بيت المال و اخذ زكوة مسلمين است و جائيكه گفتند ابوبكر رضي الله عنه
صديق است و عمر شهيد يا گفتند درجات ايشان در بهشت اعلي درجات
خواهد بود يا ايشان را بشارت بهشت دادند لسيما چون بترتيب خلفت باشد ،يا
گفتند بهترين امت ايشان اند و علي هذا القياس اثبات لوازم خلفت خاصه
فرمودند اينهمه تلويح است بخلفت راشدة ايشان.
َ
و اگر بخاطر توترددي ميگذرد كه دللت لزم مساوي 1بر وجود ملزوم مسل ّم
است اما دللت لزم اعم بر وجود ملزوم مسلم نميداريم و اينهمه اوصاف لزم
اعم خلفت خاصه است در غير خليفه خاص بعض اين صفات يافته مي شود
گوئيم:
تعريض نوعي است از بيان تفهيم و تفهُّم به آن حاصل مي شود .اخرج مالك عن
عمرة بنت عبدالرحمن اَن رجلين استَبّا في زمان عمر بن الخطاب فقال احدهما
الخر :والله ما اَبي بزان ول امي بزانيه فاستشار في ذلك عمر بن الخطاب فقال
قائل مدح اباه وامه وقال اخرون :قد كان لَبيه وا ّ
مه مدح غيرهذا نري ان تجلده
الحد فجلده عمر بن الخطاب الحد ثمانين.2
پس تعريض جلي ملحق بصريح است و تحقيق در تعريض آن است كه دللت
نمي كند بمحض لفظ ليكن دللت مي كند بمساعدت قرائن ،شك نيست كه
ة مثل دللت دخان بر وجود نار وة واما ظني ً
قرائن را دللتي هست إما قطعي ً
دللت ابر و هواي رطب بر باران .و همچنين لفظ را نيز دللت هست بر معني
منطوق خود پس در تعريض هر دو جمع مي شوند ابهام بعض را بعض ديگر
منجبر مي گرداند و همچنين تحقيق نزديك فقير در ايماآت و فحاوي و غير آن
همين است كه دللت لفظ فقط نيست بلكه لفظ مع القرائن .و آن قرائن گاهي
خفيه مي باشند و گاهي جليه.
ميزان در استنباط معاني از مثل اين دلئل فهم اهل لسان است در مثل اين
حالت لهذا مفهوم وصف نزديك امام شافعي كه رأس و رئيس مستنبطان است
موقوف آمد بر شروط چندان كه آنها محقق قرائن معني مقصود باشند.
و چون حال بر اين منوال است دللت وجود لزم اعم بر وجود ملزوم اخص
مستبعد و مستنكر نيست.
الف :اگر لزم طوری باشد که بغیر از ملزوم یافت نشود و ملزوم نیز بغیر از لزم نیاید آن را لزم
مساوی می گویند.
ب :و اگر لزم بغیر از ملزوم یافت شود آن را لزم عام می گویند.
2
98
چون اين مقدمه ممهّد شد خوض در مقصود نمائيم.
اخرج الدارمي عن حيه بنت ابي حيه عن ابي بكر الصديق في قصه قالت:
ت غزْوَنا خثعما ً وغزوَة بعضنا في الجاهليه وما جاء الله به من الُلفه
فذكر ُ
واَطناب الفَساطيط وشبَّك ابن عون اصابعه ووصفَه لنا معاذ ٌ وشبك احمد فقلت
يا عبدالله حتي متي تري امر الناس هذا؟ قال :ما استقامت الئمه قلت :ما
حواء فيتبعونه ويطيعونه فما استقام اليمه قال ما رأيت السيد يكون في ال ِ
اولئك.1
واخرج الدارمي عن قيس بن ابي حازم قال دخل ابوبكر علي امرأة من احمس
مصمته
يقال لها زينب قال فرآها لتتكلم فقال :مالها لتتكلم؟ قالوا :نوت حجه ُ
ل هذا من عمل الجاهليه.فقال تكلمي فإن هذا ليح ّ
قال :فتكلمت فقالت :من انت؟ قال :انا امرؤٌ من المهاجرين قالتّ :
اي
المهاجربن قال من قريش قالت فمن اي قريش انت؟ قال انك لسؤول انا
ابوبكر قالت ما بقاءنا علي هذا المر الصالح الذي جاء الله به بعد الجاهليه فقال
بقاءُكم عليه ما استقامت بكم ائمتكم قالت واَيُّما الئمه؟ قال :ما كان لقومك
رؤساء واشراف يأمرونهم فيطيعونهم قالت بلي قال فهم مثل اولئك علي
الناس.2
قوله "ما استقامت" اين استقامت شامل است علم و عدالت و كفايت و
شجاعت و غير آن را.
اخرج ابوبكر ابن ابي شيبه في حديث طويل فقال ابوبكر :علي رسْلِكم فحمد
الله واثني عليه ثم قال يا معشر النصار انا والله ما ننكر فضلكم ول بلءكم في
1
2
- 3ابوبکر صدیق این سخنان را برای انصار در سقیفه (سایه بان) بنی ساعده ایراد فرمود .سقیفه
بنی ساعده جائی است در نزدیک مسجد نبوی که انصار رضی الله عنهم در آن جا جمع شده و مسائل
خویش را حل و فصل می نمودند.
و چون رسول خدا وفات نمودند انصار طبق عادت در سقیفه جمع شده و می خواستند یکی از خود را
به حیث خلیفه و جانشین رسول خدا تعیین نمایند که خبر به ابوبکر صدیق و عمر فاروق رضی الله
عنهما رسید .ایشان به خاطر جلوگیری از افتراق و اختلف مسلمانها خود را به سقیفه رسانده و
احقیت قریش در خلفت را برای برادران انصاری خویش گوشزد نمودند که انصار نیز از جان و دل این
احقیت را برای آن ها و خاصة برای صدیق اکبر پذیرفتند .خدا رحمت کند این عاشقان پاک طینت را.
4
99
السلم ولحقكم الواجب علينا ولكنكم قد عرفتم ان هذا الحي من قريش بمنزله
من العرب ليس بها غيرهم وان العرب لن تجتمع ال علي رجل منهم فنحن
المراء وانتم الوزراء فاتقوا الله ولتصدعوا السلم ول تكونوا اول من احدث في
السلم.1
اخرج البخاري ومسلم والدارمي وغيرهم عن ابن عباس :كان ابوهريره يحدّث ان
رجل اتي رسول الله صلي الله وعليه وسلم فقال اني اري الليله ظُله تنطُف منها
من والعسل فاَري الناس يتكفّفون بايديهم فالمستكثر والمستقل واري سببا الس َ
ت ثم اخذ بهواصل ً من السماء الي الرض فاراك يا رسول الله اخذت به فعلو َ
ل آخر فعل به ثم اخذ به رجل آخر فانقطع ثم ل آخر فعل به ثم اخذ به رج ٌ
رج ٌ
وصل به فعل به فقال ابوبكر بأبي انت وامي لِتدعني فاعبُرها فقال :اعبُرها فقال
اما الظله فظله السلم واما ما ينطف من السمن والعسل فهو القرآن لينه
وحلوته واما المستكثر والمستقل فهو المستكثر من القرآن والمستقل منه واما
السبب الواصل من السماء في الرض فهو الحق الذي انت عليه تأخذ به فيعليك
ل فيعلوا به ثم يأخذ به رجل فيعلوا به ثم يأخذ به رجل الله ثم يأخذ به بعدك رج ٌ
ت؟ ت ام اخطأ ُآخر فينقطع ثم يوصل له فيعلوا به اي رسول الله لتُحدّثني اصب ُ
ت يات بعضا ً واخطأت بعضا ً فقال اقسم ُ فقال النبي صلي الله وعليه وسلم :اصب َ
رسول الله لتحدثني ما الذي اخطأت فقال النبي صلي الله وعليه وسلم لتقسم .
2
از اين حديث معلوم مي شود كه حضرت صديق مي دانست كه خلفت بعد
آنحضرت صلي الله وعليه وسلم به سه كس علي الترتيب خواهد رسيد و ايشان
بر منهاج پيغامبر خواهند بود و بر منهاج پيغمبر خواهند گذشت باقي ماند آنكه
هرگاه موافق تعبير حضرت صديق در خارج بوقوع آمد پس خطا به چه وجه ثابت
است؟
فقير مي گويد :سكوت از تسميه آن اشخاص با وجود قدرت بر تسمية ايشان به
طريق مشاكلت منسوب بخطا شد و شاهد آن كه حضرت صديق ايشان را به
اعيانهم مي شناخت آثاري چند است كه درخصائص مذكور است.
ي من اخرج ابن عساكر عن كعب قال كان اسلم ابي بكر الصديق سببه بوح ٍ
السماءِ وذلك انه كان تاجرا ً بالشام فرأي رؤيا فقصها علي بحيراء الراهب فقال:
من اين انت؟ قال من مكة قال من ايها قال من قريش قال فايش انت؟ قال
ي من قومك تكون وزيره في حياته تاجر قال صدق الله رؤياك فانه يبعث نب ٌ
وخليفته بعد موته فاسَّرها ابوبكر حتي بُعث النبي صلي الله وعليه وسلم فجاءه
فقال يا محمد ما الدليل علي ما تدّعي؟ قال :الرؤيا التي رأيت بالشام فعانقه
وقبّل ما بين عينيه وقال اشهد انك رسول الله.3
1
2
100
ت الي اليمن واخرج ابن عساكر عن ابن مسعود قال قال ابوبكر الصديق :خرج ّ
ت علي شيخ من الَزد قد قرأ
قبل ان يُبعث النبي صلي الله وعليه وسلم فنزل ُ
الكتب واتت عليه اربع مائة سنة ال عشر سنين فقال لي احسبك حَرميا قلت:
نعم قال واحسبك قريشيا قلت نعم قال واحسبك تيميا قلت نعم قال بقيت لي
منك واحدة قلت :ما هي؟ قال تكشف لي عن بطنك قلت لم ذاك قال اجد في
العلم الصادق ان نبيا يُبعث في الحرم يعاون علي امره فتي وكهل فاما الفتي
فخوّاض غمرات ودفّاع معضلت واما الكهل فأبيض نحيف علي بطنه شامه وعلي
فخذه اليسري علمه وما عليك ان تريني فقد تكاملت لي فيك الصفه ال ما خفي
ي قال ابوبكر فكشفت له عن بطني فرأي شامه سوداء فوق سّرتي فقال انت عل ّ
هو ورب الكعبه.1
واخرج ابن سعد عن الحسن قال قال ابوبكر :يا رسول الله ما اَزال اراني اطأ
ت في صدري كالرقمتين ن من الناس بسبيل قال رأي ُفي عذرات الناس قال لتكون ّ
قال سنتين.2
شر بخلفت و اگر كسي گويد كه صديق رضي الله عنه اگر مي دانست كه مب ّ
اوست در وقت بيعت چرا توقف فرمود و چرا اشارت به فاروق و ابوعبيده نمود
كه بايعوا اَحد هذين.
شر به مياحوال اهل الله در مثل اين صورت مختلف است گاهي سعي در مب ّ
كنند با وثوق به وجود آن و گاهي تن مي زنند و منتظر تدبير غيب مي باشند كه
لطف الهي در كدام قالب آن روح را منفوخ مي سازد حضرت صديق راه توقف
را اختيار نمود تا ابعد باشد از خط نفس يا بسببي ديگر مانند اين.
فقد اخرج الترمذي عن ابي سعيد الخدري قال قال ابوبكر :اَلسْ ُ
ت احق الناس بها
ت صاحب كذا الست صاحب كذا4؟ ت اول من اسلم الس ُ
الس ُ
اما استدلل صديق بر منع توقف از بيعت بعد انعقاد بيعت عامه بلزوم شق عصا
المسلمين:
3
1
2
3
4
101
فقد اخرج الحاكم عن ابي سعيد في قصه طويله فلما قعد ابوبكر علي المنبر
س من الَنصار فاَتوا به فقال نظر في وجوه القوم فلم ير عليا ً فسأل عنه فقام نا ٌ
شق عصا ابوبكر :ابن عم رسول الله صلي الله وعليه وسلم وختنَه ارد َّ
ت ان ت َ ُ
مالمسلمين؟ فقال :لتثريب يا خليفه رسول الله صلي الله وعليه وسلم فبايعه ث ّ
لم ير الزبير بن العوام فسأل عنه جاؤا به فقال ابن عمة رسول الله صلي الله
ت ان تشقق عصا المسلمين؟ فقال لتثريب يا خليفه وعليه وسلم وحواريه ارد َ
رسول الله صلي الله وعليه وسلم مثل قوله فبايعاه.1
اما اثبات صديق رضي الله عنه خلفت حضرت فاروق را به ا فضيلت او :فقد
اخرج الترمذي عن جابر بن عبدالله قال قال عمر لبي بكر :ياخيَر الناس بعد
رسول الله صلي الله وعليه وسلم! فقال ابوبكر :اما انك ان قلت ذاك فلقد
ت رسول الله صلي الله وعليه وسلم يقول ما طلعت الشمس علي رجل سمع ُ
خير من عمر.2
واَخرج ابوبكر ابن ابي شيبه عن زيد بن الحارث ان ابابكر حين حضره الموت
ارسل الي عمر ليستخلفه فقال الناس تستخلف علينا فظّا غليظا ولو قد ولِينا
كان افظ واغلظ فما تقول لربك اذا لقيته وقد استخلفت علينا عمر قال ابوبكر:
ت عليهم خير خلقك الحديث.3 ابربّي تخوّفونني؟ اقول :اللهم استخلف ُ
واخرج ابوبكر بن ابي شيبه عن محمد عن رجل من بني زريق في قصة طويله
قال ابوبكر لعمر :انت اقوي مني فقال عمر :انت افضل مني.4
ناظر منصف در اين آثار مضطر مي شود در آنكه اين اوصاف را دخلي هست در
اثبات خلفت خاصه كه در طبقة اولي بود و ال ذكر اين كلمات در مبحث اثبات
خلفت خارج از قانون مخاطبات باشد.
فقد اخرج ابويوسف عن ابي المليح بن اسامه الهذلي قال خطب عمر بن
الخطاب رضي الله عنه فقال :ايها الرعاء ان لنا عليكم حق النصيحه بالغيب
والمعونه علي الخير .ايها الرعاء انه ليس من حلم احب الي الله ول اعم نفعا من
حلم امام ورفقه وليس من جهل ابغض الي الله اعم ضررا ً من جهل امام وخرقه
وانه من يأخذ بالعافيه فيما بين ظهرانيه يُعطي العافيه من فوقه.5
1
2
3
4
102
واخرج ابويوسف عن عثمان بن عطاء الكلعي عن ابيه قال :خطب عمر الناس
فحمد الله واَثني عليه ثم قال اما بعد فاني اوصيكم بتقوي الله الذي يَبقي ويهلك
من سواه ،الذي بطاعته ينفع اولياءه وبمعصيته يضر اعداءه فانه ليس لهالك هلك
معذرة في تعمد ضللهٍ حسبها هدي ول في ترك حق حسبه ضلله وان احق ما
تعاهد الراعي من رعيته تعاهدهم بالذي لله عليهم في وظائف دينهم الذي هداهم
الله له وانما علينا ان نأمركم بما امركم الله به من طاعته وان ننهاكم عما نهاكم
الله عنه من معصيته وان نقيم امر الله في قريب الناس وبعيدهم ول نبالي علي
من شروطها من قال الحق .اَل وان الله فرض الصلوة وجعل لها شروطا ف ِ
الوضوء والخشوع والركوع والسجود .واعلموا ايها الناس ان الطمع فقٌر وان
الياس غني وفي العزلة راحه من خلطاء السوء واعلموا انه من لم يرض عن الله
ه شكره واعلموا ان لله تعالي عباداً فيما كره من قضائه لم يود ّ اليه فيما يحب كن َ
يميتون الباطل بهجره ويحيُون الحق بذكره رغبوا ورهبوا فرهبوا ان خافوا فلم
يأمنوا فابصروا من اليقين مالم يعاينوا فخلصوا بمالم يزايلوا اخلصهم الخوف
فهجروا ما ينقطع عنهم الحيوه عليهم نقمه والموت لهم كرامه.1
واخرج ابويوسف عن الزهري قال جاء رجل الي عمر بن الخطاب رضي الله عنه
فقال يا امير المؤمنين وابالي في الله لومه لئم ام اقبل علي نفسي فقال اما
من تولي من امر المسلمين شيئا ً فل يخاف في الله لومه لئم ومن كان خلوا ً من
ذلك فليقبل علي نفسه ولينصح لولي امره.2
واخرج ابويوسف عن سعيد بن ابي برده قال كتب عمر بن الخطاب الي ابي
موسي اما بعد :فاِن اسعد الرعاة عند الله من سعد به رعيته وان اشقي الرعاه
عند الله من شقيت به رعيته واياك ان ترتع فترتع عُمالك فيكون مثَلك عند الله
من وانماخضرة من الرض فَرتعت فيها تبتغي بذلك الس َ مثل البهيمه نظرت الي ُ
حتفها في سمنها والسلم.3
واخرج ابويوسف عن رجل عن عمر قال ليقيم امر الله ال رجل ل يضارع ول
يصانع ول يتّبع المطامع ول يقيم امر الله ال رجل لينتقص غَربَه ول يكظم في
الحق علي حزبه.4
وقال ابويوسف حدثني من سمع طلحه بن معدان اليعمري قال خطَبنا عمر بن
الخطاب رضي الله عنه فحمد الله واثني عليه ثم صلّي علي النبي صلي الله
وعليه وسلم وذكر ابابكر الصديق فاستغفر له ثم قال :ايها الناس انه لم يبلغ ذو
حق في حقه ان يطاع في معصيه الله واني لم اجد في هذا المال مصلحه ال
5
1
2
3
4
103
خلل ً ثلثا ً ان يؤخذ بالحق ويُعطي بالحق يمنع من الباطل وانما انا ومالكم كوالي ِ
ت عنه استعففت وان افتقرت اكلت بالمعروف ولست ادَع احداً اليتيم ان استغني ُ
يظلم احدا ً ول يعتدي عليه حتي اضع خدّه علي الرض واضع قدمي علي الخد
ي ايها الناس خصال اذكرها لكم فخذوني بها لكم الخر حتي يذعن بالحق ولكم عل ّ
ي ان ل اجتبي شیئا ً من خراجكم ول ما افاء الله عليكم ال من وجهه ولكم عل ّ
ي ان ازيد عطياتكمي اذا وقع في يدي اَّل يخرج مني اِل في حقه ولكم عل ّ عل ّ
ي ان ل القيكم في وأرزاقكم ان شاء الله وحده واسد ّ لكم ثغوركم ولكم عل ّ
مركم في ثغوركم وقد اقترب منكم زمان قليل المنآء كثير القراء المهالك ول اُج ّ
قليل الفقهاء كثير المل يعمل فيه اقوام للخره يطلبون به دنيا عريضه تأكل دين
صاحبها كما تأكل الناُر الحطب ،اَل فمن ادرك ذلكم منكم فليتق الله ربه وليصبر
يا ايها الناس ان الله عظُم حقّه فوق حق خلقه فقال فيما عظم حقه" :ول
يأمركم ان تتخذوا الملئكه والنبيین اربابا ايأمركم بالكفر بعد اذ انتم مسلمون" ال
واني لم ابعثكم امراء ول جبارين ولكن بعثتُكم ائمه الهدي يُهتدي بكم فادّروا علي
مروهم فتفتنوهم ول تغلقوا المسلمين حقوقهم ول تضربوهم فتذلوهم ول تج ّ
البواب دونهم فيأكل قويهم ضعيفهم ول تستأثروا عليهم فتظلموهم ول تجهلوا
ن ذلک عليهم وقاتلوا بهم الكفار طاقتهم فاذا رأيتم بهم كلله فكفوا عن ذلك فإ ّ
ابلغ في جهاد عدوكم .ايها الناس اني اشهدكم علي اُمراء المصار اني لم ابعثهم
ي
ال ليفقهوا الناس في دينهم ويقسموا فيئهم ويحكموا بينهم فان اشكل ش ٌ
ي.
رفعوه ال ّ
قال (طلحه بن معدان یعمری) :وكان عمر بن الخطاب رضي الله عنه يقول
ليصلح هذا المر ال بشده في غير تجبر ولين في غير وهن.1
واخرج ابويعلي عن عمر قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم :ال اخبركم
بخيار ائمتكم من شرارهم ،الذين تحبونهم ويحبونكم يَدعون لكم وتدعون لهم
وشرار ائمتكم الذين تبغضونهم ويبغضونكم وتلعنونهم ويلعونكم.2
واخرج مسلم وابويعلي وغيرهما ان عمر بن الخطاب خطب يوم جمعه فذكر نبي
الله صلي الله عليه وسلم وذكر ابابكر فقال اني رأيت كاَن ديكا ً نقرني نقر ً
ه
نقرتين واني لُراه ال لحضور اجلي وان اقواما ً يأمروني ان استخلف وان الله لم
يكن ليضيع دينه ول الخلفه ول الذي بعث به نبيه صلي الله عليه وسلم واني قد
علمت ان اقواما ً سيطعنون في هذا المر اَنا ضربتم بيدي هذه علي السلم فان
فعلوا فاولئك اعداء الله الكفار الضلل فان عجل بي امٌر فالخلفه شوري بين
ض
هؤلء النفر الذين توُفي رسول الله صلي الله عليه وسلم وهو عنهم را ٍ
الحديث.3
1
2
3
104
قوله :وان الله لم يكن ليضيع دينه هذا فيما اَري في الخلفه الخاصه فقط وال
ففي ايام الخلفه العامه قال قد اقترب زمان قليل المناء الخ.
هذا فيما اري اشارة الي انتقال الخلفه الخاصه الي العامه وان يتصدي لها من
ليس من المهاجرين الولين .وقوله اولئك اعداء الله الضلل تهديد و تخويف فلم
يرد حقيقه الكفر والله اعلم.
واخرج البخاري وابويعلي وغيرهما عن عبدالرحمن بن ابي ليلي قال خرجت مع
عمر بن الخطاب الي مكه فاستقبلنا امير مكه نافع بن علقمه فقال له :يا نافع
ت علي مكه قال استخلفت عليها عبدالرحمن بن اَبَزي قال :عمدت من استخلف َ َ
الي رجل من الموالي فاستخلفته علي من بها من قريش اصحاب رسول الله
ض محتضرة صلي الله عليه وسلم قال :نعم وجدته اقرأهم بكتاب الله ومكه ار ٌ
ت ان اللهسن القراءه قال :نِعم ما رأي َ
ت ان يسمعوا كتاب الله من رجل ح َفاحبب ُ
يرفع بالقران اقواما ً ويضع بالقران اقواما ً وان عبدالرحمن بن ابزي ممن رفعه
الله بالقران وفي روايه فغضب عمر حتي قام في الغرز فقال اتستخلف علي آل
الله عبدالرحمن بن ابزي؟ قال :اني وجدته اقرأهم لكتاب الله افقههم في دين
الله فتواضع لها عمر حتي اطمئن علي َرحله فقال لئن قلت ذاك لقد سمعت
رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول :ان الله سيرفع بهذا الدين اقواما ً ويضع
به آخرين.1
اما افضليت صديق رضي الله عنه از قول عمر بن الخطاب رضي الله عنه
متواتر است:
فمن حديث عائشه اخرج البخاري عن عائشه رضي الله عنها في قصه التفاق
علي ابي بكر ثم تكلم ابوبكر فتكلم ابلغ الناس فقال في كلمه نحن المراء وانتم
الوزراء فقال حباب بن المنذر ل والله لنفعل ،منا امير ومنكم امير فقال ابوبكر:
ل ولكنا المراء وانتم الوزراء هم اوسط العرب دارا ً واعربهم احسابا ً فبايِعوا عمَر
او ابا عبيده بن الجراح فقال عمر بل نبايعك انت فانت سيدنا وخيرنا واحبّنا الي
رسول الله صلي الله عليه وسلم فاَخذ عمر بيده فبايعه وبايعه الناس.2
واخرج الحاكم عن هشام بن عروه عن ابيه عن عائشه عن عمر قال كان ابوبكر
سيدنا وخيرنا واحبنا الي رسول الله صلي الله عليه وسلم.3
ومن حديث ابن عباس اخرج البخاري عن ابن عباس قول عمر رضي الله عنه
في قصه التفاق علي ابي بكر ثم انه بلغني ان قائل ً منكم يقول والله لومات
1
2
3
105
عمر بايعت فلنا ً فل يغتّرن امرأ ان يقول انما كان بيعه ابي فلت ً
ة 1وتمت ال وانها
قد كانت كذلك ولكن الله وقي شرها وليس فيكم من يُقطع العناق اليه مثل ابي
بكر وفي هذا الحديث ايضا قال ابوبكر وقد رضيت لكم احد هذين الرجلين فبايعوا
اَيّها شئتم فاخذ بيدي ويد ابي عبيده بن الجراح وهو جال ٌ
س بيننا فلم اكره مما
قال غيرها كان والله ان اُقدّم فتضرب عنقي ل يقّربُني ذلك من حيث اثم احب
مر علي قوم فيهم ابوبكر اللهم ال ان تسوّل لي نفسي عندالموت ي من ان اتا َ ّ
ال ّ
شيئا ً ل اجده الن.2
ومن حديث انس اخرج البخاري عن انس انه سمع خطبه عمر الخره حين جلس
عمر علي المنبر وذلك الغد من يوم توُفي النبي صلي الله عليه وسلم فتشهد َ و
ابوبكر صامت ليتكلم قال :كنت ارجو ان يعيش رسول الله صلي الله عليه وسلم
حتي يَدبُرنا يريد بذلك ان يكون آخرهم فان يك محمد صلي الله عليه وسلم قد
مات فان الله قد جعل بين اظهركم نورا تهتدون به هَدَي الله محمدا ً صلي الله
عليه وسلم وان ابابكر صاحب رسول الله صلي الله عليه وسلم وثاني اثنين وانه
اولي المسلمين باُموركم فقوموا فبايعوه وكانت طائفه منهم قد بايعوه قبل ذلك
في سقيفه بني ساعده وكانت بيعة العامه علي المنبر.3
ومن حديث شيبه اخرج البخاري عن ابي وائل قال جلست مع شيبه علي
الكرسي في الكعبه فقال :لقد جلس هذا المجلس عمر فقال لقد هممت ان ل
ادع فيها صفراء ولبيضاء ال قسمته قلت ان صاحبيك لم يفعل قال هما المرءان
اَقتدي بهما.4
ومن حديث رجل من بني زريق في قصه التفاق علي ابي بكر اخرج ابوبكر بن
ابي شيبه قال عمر فبايعوا ابابكر فقال ابوبكر لعمر :انت اقوي مني فقال عمر:
انت افضل مني فقال ها الثانيه فلما كانت الثالثه قال له عمر ان قوتي لك مع
فضلك قال :فبايِعوا ابابكر.5
ومن حديث جابر بن عبدالله اخرج الترمذي عن جابر بن عبدالله قال قال عمر
لبي بكر يا خير الناس بعد رسول الله صلي الله عليه وسلم فقال ابوبكر :اما
- 1فلتة به معنای ناگهانی آمده است و اینکه عمر فاروق از انعقاد خلفت صدیق اکبر به فلته تعبیر
نموده است به دلیل آنست که در سقیفه ی بنی ساعده به طور ناگهانی این ضرورت پیش آمد که با
ابوبکر صدیق بیعت انجام گیرد ورنه فضیلت و برتری صدیق برای تمام صحابه کرام مثل روز روشن
بوده است و همین دلیل کافی بود که پیامبر خدا ایشان را در آخرین روزهای زندگی خویش برای نماز
جلو می کرده اند .
2
3
4
5
106
ت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول :ما طلعتانك ان قلت ذاك فلقد سمع ُ
الشمس علي رجل خير من عمر .
1
ومن حديث علقمه بن قيس وقيس بن مروان اخرج ابويعلي عن علقمه وقيس
بن مروان كليهما في فضائل عبدالله بن مسعود عن عمر قال :فغدوت اليه
شره فوجدت ابابكر قد سبقني اليه فبشره ول والله ماسابقتُه الي خير قط ال لُب ّ
سبقني اليه.2
وفي المشكوه عن عمر ذ ُكر عنده ابوبكر فبكي وقال وددت ان عملي كله مثل
عمله يوما واحدا من ايامه وليله واحده من لياليه اما ليلته فليله سار مع رسول
خلخله حتي اد ُالله صلي الله عليه وسلم الي الغار فلما انتهيا اليه قال والله ل تَد ُ
قبلك فان كان فيه شيء اصابني دونك فدخل فكسحه ووجد في جانبه ثقبا فشق
ازاره وسدها به وبقي منها اثنان فالقمها رجليه ثم قال لرسول الله صلي الله
عليه وسلم ادخل فدخل رسول الله صلي الله عليه وسلم ووضع رأسه في حجره
جحر ولم يتحرك مخافه ان ينتبه رسول الله صلي ونام فلُدغ ابوبكر رجله من ال ُ
الله عليه وسلم فسقطت دموعه علي وجه رسول الله صلي الله عليه وسلم
فقال :مالَك يا ابابكر قال لُدغت فداك ابي وامي فتفل رسول الله صلي الله عليه
وسلم فذهب ما يجد ثم انتقض عليه وكان سبب موته واما يومه فلما قُبض
ت العرب وقالوا لنؤدّي زكوهً فقال: رسول الله صلي الله عليه وسلم ارتد ِ
َ
لومنعوني عقال لجاهدتهم عليه فقلت يا خليفه رسول الله تأل ّف الناس وارفُق
بهم فقال لي اجبار في الجاهليه وخوّار في السلم؟ انه قد انقطع الوحي وتم
ي؟ رواه رزين.3 الدّين ايُنقص وانا ح ٌّ
اما استدلل او برخلفت صديق به تفويض امامت صلوه باو :فقد اخرج الحاكم
وابوبكر عن عاصم عن زّر عن عبدالله قال :لما قُبض رسول الله صلي الله عليه
وسلم قالت النصار منا امير ومنكم امير قال فاتاهم عمر رضي الله عنه فقال:
يا معشر النصار الستم تعلمون ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قد امر
م الناس فايّكم تطيب نفسه ان يتقدم ابابكر؟
ابابكر يؤ ّ
فقالت النصار :نعوذ بالله ان نتقدم ابابكر.4
واخرج احمد عن رافع الطائي رفيق ابي بكر في غزوه السلسل قال وسألته عما
قيل من بيعتهم فقال وهو يحدّثه عما تكلمت به النصار وما كلّم به عمر بن
الخطاب النصاَر وما ذكرهم به من امامتي اياهم بامر رسول الله صلي الله عليه
1
2
3
4
107
ت ان تكون فتنه تكون بعدَها
وسلم في مرضه فبايعوني لذلك وقبلتها منهم وتخوّف ُ
ردّة.1
و اما استدلل او بر خلفت صديق به سوابق اسلميه اش :فقد اخرج ابوبكر عن
ابن عباس في قصه التفاق علي ابي بكر ثم قلت يا معشر النصار يا معشر
المسلمين ان اولي الناس بامر رسول الله صلي الله عليه وسلم من بعده ثاني
جل من اثنين اذ هما في الغار ابوبكر السباق المبين ثم اخذت بيده وبادرني ر ُ
النصار فضرب علي يده قبل ان اضرب علي يده وتبايع الناس.2
اما فهميدن او خلفت خاصه خلفاء را از وقوع خلفت ايشان در ايام ظهور اسلم
و قوت او :فقد اخرج ابو يعلي عن علقمه بن عبدالله المزني عن رجل قال كنت
تبالمدينه في مجلس فيه عمر بن الخطاب فقال لبعض جلسائِه كيف سمع َ
رسول الله صلي الله عليه وسلم يصف السلم فقال سمعت رسول الله صلي
سدِيسا ً ثم باذلً
الله عليه وسلم يقول :ان السلم بدأ جذعاً ثم ثنيا ً ثم رباعيا ً ثم َ
3
اما فهميدن او خلفت خاصه خلفا از حديث قرون ثلثه :فقد اخرج الترمذي عن
ابن عمر قال خطبَنا عمر بالجابيه فقال :يا ايها الناس اني قمت فيكم كمقام
رسول الله صلي الله عليه وسلم فينا قال اوصيكم باصحابي ثم الذين يلونهم ثم
الذين يلونهم ثم يفشوا الكذب حتي يحلف الرجل ول يُستحلف ويشهد الشاهد ول
يستشهد.
اما فهميدن او خلفت خاصه خود را از آنكه تا او هست فتنهء عامه نخواهد بود:
فقد اخرج البخاري عن شقيق قال سمعت حذيفه يقول :بينما نحن جلوس عند
عمر رضي الله عنه اذ قال ايّكم يحفظ قول النبي صلي الله عليه وسلم في
الفتنه قال قلت :فتنه الرجل في اهله وماله وولده وجاره يكفّرها الصلوه
والصدقه والَمر بالمعروف والنهي عن المنكر .قال :ليس عن هذا اسألك ولكن
ن بينك وبينهاالتي تموج كموج البحر قال ليس عليك منها بأس يا امير المؤمنين ا ّ
بابا مغلقا قال عمر ايُكسر الباب ام يفتح؟ قال :ل بل يكسر قال عمر اذا ً ليغلق
ابدا قلت :اجل قلنا لحذيفه اكان عمر يعلم الباب قال نعم كما اعلم ان دون غدٍ
1
2
" - 3جذع" به شتری گفته می شود که چهار سال عمر داشته باشد" ،ثنی" شتری است که به شش
سدیس"سالگی داخل شده باشد" ،رباعی" همان شتری است که به هفت سالگی داخل شودَ " ،
شتریست که به هشت سالگی داخل شود و "باذل" آن شتری است که هشت سال را تکمیل کرده
باشد.
4
108
الليله وذلك اني حدثته حديثا ليس بالغاليط فهبنا ان نسأله من الباب فأمرنا
مسروقا ً فسأله فقال من الباب؟ قال :عمر.1
اما استدلل او بر خلفت خود به محدّثيت و موافقت وحي :اخرج مسلم عن ابن
ت ربي في ثلث :في مقام ابراهيم وفي الحجاب وفي
عمر قال عمر وافق ُ
اساري بدر.2
اما بيان افضليت خود در زمان خلفت خود :اخرج محمد في المؤطا عن سالم
ت ان احدا ً اقوي علي هذا المر
بن عبدالله بن عمر قال عمر بن الخطاب لوعلم ُ
ي فمن ولي هذا المر بعدي فليعلم مني لكان ان اقدّم فتُضَرب عنقي اهون عل ّ
ان سيردّه عنه القريب والبعيد وايم الله ان كنت اقاتل الناس عن نفسي .
3
و اما بيان خلفت من بعد و شوري ساختن او در ميان شش كس :اخرج البخاري
في قصه مقتل عمر والتفاق علي عثمان من حديث عمرو بن ميمون عن عمر
ص يا اميرالمؤمنين استخلف قال ما اجد احدا ً احق بهذا المر من هؤلء
قالوا او ِ
النفر او الرهط الذين توُفي رسول الله صلي الله عليه وسلم وهو عنهم راض
فسمي عليا وعثمان والزبير وطلحه وسعدا وعبدالرحمن.5
اما استدلل بر خلفت خاصه مشائخ ثلثه به آنكه از سابقين بوده اند :فقد
حصر عثمان اشرف عليهم اخرج الترمذي عن ابي عبدالرحمن السلمي قال لما ُ
حراء حين انتقض قال رسول الله فوق داره ثم قال اذكر بالله هل تعلمون ان ِ
ي او صديق او شهيد؟ قالوا: صلي الله عليه وسلم اثبت حراء فليس عليك ال نب ٌ
نعم.6
2
3
4
5
6
" - 7ث َبیر" نام کوهی ،گفته شده این کوه در بین مکه و منی و یا در مزدلفه است.
109
ي وصديق وشهيدان بالحضيض قال :فركضه رجله فقال اسكن ثبير فانما عليك نب ٌ
قالوا :اللهم نعم قال الله اكبر شهدوا لي ورب الكعبه اني شهيد ثلثا .
1
واخرج البخاري عن عبيدالله بن علء بن الخيار في قصه قال عثمان :اما بعد فان
الله بعث محمدا صلي الله عليه وسلم بالحق فكنت ممن استجاب لله ولرسوله
وآمنت بما بُعث به وهاجرت الهجرتين كما قلته وصحبت رسول الله صلي الله
عليه وسلم وبايعته فوالله ما عصيته ولغششته حتي توفاه الله عزوجل ثم ابوبكر
مثله ثم عمر مثله ثم استخلفت افليس لي من الحق مثل الذي لهم؟ قلت :بلي
قال فما هذه الحاديث التي تبلغني عنكم.2
ثم قال اذكركم بالله هل تعلمون ان "رومه" لم تكن يشرب منها احد ال بثمن
فابتعتها فجعلتُها للغني والفقير وابن السبيل قالوا اللهم نعم واشياء عدّها.4
ومن روايه احنف بن قيس :اخرج النسائي عن الحنف بن قيس قال خرجنا
حجاجا فقدمنا المدينه ونحن نريد الحج فبينا نحن في منازلنا نضع رحالنا اذا اتانا
آت فقال ان الناس قد اجتمعوا في المسجد وفزعوا فانطلقنا فاذا الناس
ي والزبير وطلحه وسعد بن ابي مجتمعون علي نفر في وسط المسجد واذا عل ِ ّ
ملءةٌ صفراء قد قنّع بها رأسه وقاص فانا كذلك اذا جاء عثمان بن عفان عليه ُ
فقال :اَههُنا عل ّ
ي؟ أههنا طلحه أههنا الزبير أههنا سعد قالوا :نعم قال فاني
انشدكم بالله الذي ل اله ال هو أتعلمون ان رسول الله صلي الله عليه وسلم
قال :من يبتاع من يَد بني فلن بير رومة غفر الله له فابتعته بكذا وكذا فاتيت
رسول الله صلي الله عليه وسلم فقلت قد ابتعتها بكذا وكذا قال اجعلها سقايه
المسلمين واجرها لك قالوا اللهم نعم .فانشدكم بالله الذي لاله ال هو أتعلمون
ان رسول الله صلي الله عليه وسلم نظر في وجوه القوم فقال من جهّز هؤلء
1
2
- 3کنایه از غزوه تبوک که مسلمانان در حین حرکت برای این غزوه در تنگدستی و فقر زندگی می
کردند.
4
110
غفر الله له يعني جيش العسره فجهزتُهم حتي ما تفقدوا عقال ً ول خطاما ً قالوا
اللهم نعم قال :اللهم اشهد اللهم اشهد.1
ومن روايه ثمامه بن حزن القشيري عنه :اخرج الترمذي والنسائي وهذا لفظ
ت الدار حين اشرف عليهم النسائي عن ثمامه بن حزن القشيري قال شهد ُ
عثمان فقال انشدكم بالله والسلم هل تعلمون ان رسول الله صلي الله عليه
وسلم قدم المدينه وليس بها ماء يستعذب غير بير رومه فقال من يشتري بير
رومه فيجعل دلوه فيها مع دلء المسلمين بخير له منها في الجنه فاشتريتها من
صلب مالي فجعلت دلوي فيها مع دلء المسلمين وانتم اليوم تمنعوني من
الشرب منها حتي اشرب من ماء البحر .قالوا :اللهم نعم قال فانشدكم بالله
والسلم هل تعلمون اني جهزت جيش العسره من مالي قالوا اللهم نعم قال
فانشدكم بالله والسلم هل تعلمون ان المسجد ضاق باَهله فقال رسول الله
صلي الله عليه وسلم من يشتري بقعه آل فلن فيزيدها في المسجد بخير له
منها في الجنه فاشتريتها من صلب مالی فزدتها في المسجد وانتم تمنعوني ان
اصلي فيه ركعتين قالو اللهم نعم قال فانشدكم بالله والسلم هل تعلمون ان
رسول الله صلي الله عليه وسلم كان علي ثبير مكه ومعه ابوبكر وعمر واَنا
فتحرك الجبل فركضه رسول الله صلي الله عليه وسلم برجله وقال اسكن ثبير
فانما عليك نبي وصديق وشهيدان قالوا اللهم نعم قال الله اكبر شهدوا لي ورب
الكعبه يعني اني شهيد.2
ومن روايه ابي سلمه بن عبدالرحمن بن عوف :اخرج النسائي عن ابي سلمه بن
عبدالرحمن ان عثمان اشرف عليهم حين حصروه فقال انشد بالله رجل سمع
رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول يوم الجبل 3حين اهتّز فَركلَه برجله وقال:
اسكن فانه ليس عليك ال نبي او صديق او شهيدان وانا معه فانتَشد َ له رجال ثم
قال :انشد بالله رجل سمع رسول الله يوم بيعه الرضوان يقول هذا يد الله وهذه
يد عثمان فانتشد له رجال ثم قال انشد بالله رجل سمع رسول الله صلي الله
عليه وسلم يوم جيش العسره يقول من ينفق نفقه متقبله فجهزت نصف الجيش
من مالي فانتشد له رجال ثم قال انشد بالله رجل سمع رسول الله صلي الله
عليه وسلم يقول من يزيد في هذا المسجد ببيت في الجنه فاشتريته من مالي
فانتشد له رجال ثم قال انشد بالله رجل شهد رومه تباع فاشتريتها من مالي
فابَحتُها لبناء السبيل فانتشد له رجال.4
اما جواب او از قدح در سوابق اسلميه :فقد اخرج احمد عن عاصم عن شقيق
قال لقي عبدالرحمن بن عوف الوليد بن عقبه فقال له الوليد مالي اراك قد
1
2
- 3روزی که رسول خدا به همراه ابوبکر صدیق ،عمر فاروق و عثمان ذی النورین بر کوه بال رفته و
کوه شروع به حرکت کرد ...داستان در احادیث متعددی ذکر شده است.
4
111
جفوت اميَر المؤمنين عثمان؟ فقال له عبدالرحمن :ابلغه اني لم افّر يوم عينين
قال عاصم يقول يوم احد ولم اتخلّف يوم بدر ولم اترك سنة عمر قال فانطلق
فخبّر ذلك عثمان فقال اما قوله لم افر يوم عينين فكيف يعيرني بذنب قد عفا
الله عنه فقال" :ان الذين تولوا منكم يوم التقي الجمعان انما استزلهم الشيطان
ببعض ما كسبوا ولقد عفا الله عنهم "1واما قوله اني تخلّفت يوم بدر فاني كنت
امرض رقيه بنت رسول الله حتي ماتت وقد ضرب لي رسول الله صلي الله
عليه وسلم بسهمه ومن ضرب له رسول الله صلي الله عليه وسلم بسهمه فقد
شهد واما قوله اني لم اترك سنه عمر فاني ل اطيقها ول هو فأته فحدثه بذلك.2
و اما آن كه خود را بالقطع مي دانست كه از اهل جنت است :فقد اخرج احمد
عن زيد بن اسلم عن ابيه قال :شهدت عثمان يوم حوصر في موضع الجنائز ولو
القي حجر لم يقع ال علي رأس رجل فرأيت عثمان اشرف من الخوخه التي تلي
مقام جبريل عليه السلم فقال ايها الناس افيكم طلحه؟ فسكتوا ثم قال ايها
الناس افيكم طلحه فسكتوا ثم قال ايها الناس افيكم طلحه فسكتوا ثم قال ايها
الناس افيكم طلحه فقام طلحه بن عبيدالله فقال له عثمان ال اراك ههنا ما كنت
اُري انك تكون في جماعه قوم تسمع نداءي آخر ثلث مرات ثم ل تجيبني انشدك
ت انا وانت مع رسول الله صلي الله عليه وسلم في بالله يا طلحه تذكر يوم كن ُ
موضع كذا وكذا وليس معه احد من اصحابه غيري وغيرك قال نعم فقال لك
رسول الله صلي الله عليه وسلم يا طلحه انه ليس من نبي ال ومعه من اصحابه
رفيق من امته معه في الجنه وان عثمان بن عفان هذا يعنيني رفيقي معي في
الجنه قال اللهم نعم ثم انصرف.3
و اما آنكه به يقين مي دانست كه اين بلوي او را پيش خواهد آمد :فقد اخرج
الترمذي والحاكم عن اسمعيل بن ابي خالد عن قيس عن ابي سهله مولي عثمان
ي
قال قال لي عثمان يوم الدار :ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قد عهد ال ّ
عهدا ً وانا صابر عليه.4
واخرج الحاكم والترمذي عن عائشه ان النبي صلي الله عليه وسلم قال :يا
صك قميصا فان ارادوك علي خلعه فل تخلعه لهم.5م ُ
عثمان انه لعل الله يق ّ
1
2
و در اواخر خلفت عثمان به علت اتساع خلفت اسلمی بعضی - 3بعد از وفات عمر فاروق
تبدیلی ها در نظام حکومت به وجود آمد ،بزرگان صحابه رضی الله عنهم که هنوز توقع خلفت
فاروقی را در سر می پرورانیدند از این تبدیلی ها و بعضی نابسامانی ها در دستگاه حکومت ناراض
بودند و شکایت داشتند و از همه مهمتر این که دشمنان اسلم که در نبردهای رویاروئی در مقابل
فرزندان اسلم بارها شکست خورده بودند ،مشکلت ریز حکومت اسلمی را به مراتب کلن تر جلوه
داده و به این طریق از مسلمانان فاتح و به طور خاص از داماد پیامبر خدا انتقام گرفتند.
4
5
112
وصح من حديث ابي موسي قوله صلي الله عليه وسلم ب ّ
شره بالجنه علي بلوي
تصيبه.1
واخرج الترمذي عن ابن عمر قال ذكر رسول الله صلي الله عليه وسلم فتنه
فقال يقتل هذا فيها مظلوما ً لعثمان.3
واخرج الحاكم عن ابي هريره قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم
يقول :انها ستكون فتنه واختلف واختلف وفتنه قال قلنا يا رسول الله فما تأمرنا
قال عليكم بالمير واصحابه واشار الي عثمان.4
واخرج احمد عن كثير ابن الصلت قال اغفي 5عثمان في اليوم الذي قُتل فيه
فاستيقظ فقال :لو ل ان يقول الناس تمني عثمان الفتنه لحدثتكم قال قلنا
اصلحك الله فحدِّثنا فلسنا نقول ما يقول الناس فقال اني رأيت رسول الله في
منامي هذا فقال انك شاهد معنا الجمعه.6
واخرج احمد عن نائله بنت الفُرافضه امرأه عثمان بن عفان قالت :نعس امير
المؤمنين عثمان فاغفي فاستيقظ فقال ليقتلني القوم قلت :كل ان شاء الله لم
يبلغ ذلك ان رعيتك استعتبوك قال :اني رأيت رسول الله في منامي وابابكر
وعمر فقال تفطر عندنا الليله.7
ومن مسند علي بن ابي طالب رضي الله عنه 36( 8روایت):
1
2
3
4
7
مبنی بر این که شیخین افضل امت هستند وجود - 8تصریحات زیادی به طور متواتر از علی مرتضی
دارد ،با وجود این که روافض در کتمان حق شهره آفاق هستند این تصریحات را نتوانسته اند از نهج
البلغه و کتب دیگر که مشتمل بر برخی سخنان دربار آن جناب است بردارند.
113
اما شروط خلفت :فقد اخرج احمد عن عبدالملك بن عمير عن عماره بن
روَيبه عن علي بن ابي طالب قال :سمعتْ اذ ُناي ووعاه قلبي من رسول الله
الناس تبعٌ لقريش صالحهم تبع لصالحهم وشرارهم تبع لشرارهم.1
واخرج ابويعلي عن علي ان رسول الله خطب الناس ذات يوم فقال ال ان
المراء من قريش ال ان المراء من قريش ال ان المراء من قريش ما اقاموا
حكّموا فعدلوا وما عاهدوا فوفوا وما استرحموا فرحموا فمن لم يفعل بثلث :ما ُ
ذلك منهم فعليه لعنه الله والملئكة والناس اجمعين .
2
اما بيان افضليت شيخين پس از وي متواتر شده مرفوعا ً وموقوفا ً هر چند اين
مسئله مذهب جميع اهل حق است اما كسی از صحابه آن را مصّرح تر و محكم
تر چون علي مرتضي نياورده اما مرفوعه :فحديث ابي بكر وعمر سيدا كهول
اهل الجنه روي بطريق متعدده عنه ومن طريق الشعبي عن الحارث عن علي
اخرج الترمذي وابن ماجه عن النبي قال ابوبكر وعمر سيدا كهول اهل الجنه من
الولين والخرين ما خل النبيين والمرسلين ل تخبرهما يا علي.3
ومن طريق وُلد الحسن بن علي :اخرج عبدالله ابن احمد في زوائد المسند عن
الحسن بن زيد بن حسن قال حدثني ابي عن ابيه عن علي قال :كنت عند النبي
فاقبل ابوبكر وعمر فقال يا علي هذان سيدا كهول اهل الجنه وشبابها بعد النبيين
والمرسلين.4
ومن طريق وُلد حسين بن علي :اخرج الترمذي عن الزهري عن علي بن حسين
عن علي ابن ابي طالب قال كنت مع رسول الله اذا طلع ابوبكر وعمر فقال
رسول الله :هذان سيدا كهول اهل الجنه من الولين والخرين ال النبيين
والمرسلين يا علي ل تخبرهما.5
وقد وافق عليا رضي الله عنه غيره من الصحابه :فقد اخرج الترمذي عن انس
قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم لبي بكر وعمر :هذان سيدا كهول اهل
الجنه من الولين والخرين ل تخبرهما يا علي.6
واخرج ابن ماجه عن ابي جحيفه قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم:
ابوبكر وعمر سيدا كهول اهل الجنه من الولين والخرين ال النبيين والمرسلين .
7
1
2
3
4
5
6
7
114
ومن موقوفه :خير هذه المه ابوبكر ثم عمر.1
و آن را جمعي كثير روايت كرده اند 2فمن روايه ابنه محمد بن الحنفيه عنه:
اخرج البخاري وابوداود من طريق سفيان الثوري عن جامع بن راشد قال حدثنا
ابويعلي عن محمد بن الحنفيه قال قلت لَبي :ايّ الناس خيٌر بعد النبي صلي الله
ت ان يقول عثمان من؟ قال :ثم عمر فخشي ُ عليه وسلم؟ قال :ابوبكر قلت ثم َ
قلت ثم انت قال :ما انا ال رجل من المسلمين.3
ومن روايه عبدالله بن سلمه عنه :اخرج ابن ماجه عن عبدالله بن سلمه قال
ت عليا يقول :خير الناس بعد رسول الله صلي الله عليه وسلم ابوبكر وخير
سمع ُ
الناس بعد ابي بكر عمر .
4
ومن روايه علقمه بن قيس :اخرج احمد ومن روايه عبدالخير صاحب لواء علي
عنه وفي طرقها العدد فقد روي عنه حبيب بن ابي ثابت عن عبد خير قال
سمعت عليا يقول علي المنبر :اَل اخبركم بخير هذه المه بعد نبيها قال فذكر
5
ابابكر ثم قال ال اخبركم بالثاني قال فذكر عمر ثم قال لو شئت لَنبأتكم بالثالث
قال وسكت فرأينا انه يعني نفسه .قال سعيد فقلت انت سمعت عليا يقول هذا
قال نعم ورب الكعبه واِل ص َّ
متا.6
وروي عطاء بن السائب عن عبد خير عن علي قال ال اخبركم بخير هذه المه
ب.7بعد نبيها ابوبكر وخيرها بعد ابي بكر عمر ثم يجعل الله الخير حيث اح َّ
1
- 2این روایت را هشتاد راوی از علی مرتضی روایت نموده اند که از هر راوی به سندهای متعدد
نقل شده است چنان چه شاه صاحب در فصل هشتم همین کتاب و شیخ السلم ابن تیمیه در منهاج
السنه النبویه این مطلب را ذکر کرده اند .مصنف مرحوم در اینجا فقط سیزده سند را به طور نمونه
آورده اند.
3
4
- 5شخص سومی که علی اسمش را در آن مجلس ذکرنکرد قطعا عثمان بود چنان چه در
صفحات بعدی از حسن روایتی را ذکر می کنیم که ایشان فرمود :اگر علی نام شخص سوم را
می گرفت همانا عثمان ذی النورین نام می برد .و اما در این جا به این سبب از عثمان نام نگرفت
که عده ای از فتنه افروزان و قاتلین عثمان در لشکر علی موجود بودند که با شنیدن این سخن از
علی شورش و فتنه ی بیشتر برپا می نمودند.
6
7
115
وروي عن المسيب بن عبد خير عن ابيه قال قام علي فقال :خير هذه المه بعد
نبيها ابوبكر وعمر وانا قد احدثنا بعدهم احداثا ً يقضي الله فيها ما يشاء .1وعن ابي
اسحق عن عبد خير عن علي :خير هذه المه بعد نبيها ابوبكر وعمر.2
ومن روايه ابي جحيفه عنه وفي طرقها العدد عن عاصم بن ابي النجود عن زّر
يعني ابن حبيش عن ابي جحيفه قال سمعت عليا يقول :ال اخبركم بخير هذه
المه بعد نبيها ابوبكر ثم قال ال اخبركم بخير هذه المه بعد ابي بكر عمر.3
وعن الشعبي قال حدثني ابوجحيفه الذي كان علي يسميه وهب الخير قال علي:
يا ابا جحيفه ال اخبرك با فضل هذه المه بعد نبيها قال قلت :بلي قال ولم اكن
اري احدا ً لَفضل منه قال :افضل هذه المه بعد نبيها ابوبكر وبعد ابي بكر عمر
وبعد هما آخر ثالث ولم يسمه.4
وعن ابي اسحق عن ابي جحيفه قال قال علي :خير هذه المه بعد نبيها ابوبكر
وبعد ابي بكر عمر ولو شئت اخبرتكم بالثالث.5
شَرط علي وكان تحت المنبر فحدثني وعن عون بن ابي جحيفه قال كان ابي من ُ
ابي انه صعد المنبر يعني عليا فحمد الله واثني عليه وصلي علي النبي صلي الله
عليه وسلم وقال :خير هذه المه بعد نبيها ابوبكر والثاني عمر وقال يجعل الله
الخير حيث احب.6
وعن سفيان الثوري عن السود بن قيس عن رجل عن علي انه قال يوم الجمل:
ان رسول الله صلي الله عليه وسلم لم يعهد الينا عهدا نأخذ به في امارة ولكنه
شيء رأيناه من قِبَل انفسنا ثم استخلف ابوبكر ،رحمة الله علي ابي بكر فاقام
واستقام ثم استخلف عمر ،رحمة الله علي عمر فاقام واستقام حتي ضرب
الدين بجرانه .7اخرج هذه الروايات كلها احمد.
1
2
3
4
5
6
جران یعنی :کمال قوت .مثل این روایت در کتب شیعه نیز موجود می باشد .نگا :نهج
ِ -7
البلغه جلد دوم ،صفحه 253طبع مصر.
8
116
ومن موقوفه :اخرج الحاكم عن قيس المحاربي قال سمعت عليا يقول :سبق
رسول الله صلي الله عليه وسلم وصلي ابوبكر وثلث عمر ثم خبَطَتْنا فتنه ويعفو
الله عمن يشاء.1
وعن الشعبي عن ابي وائل قال قيل لعلي بن ابي طالب ال تستخلف علينا؟ قال:
ما استخلف رسول الله صلي الله عليه وسلم فاستخلِف ولكن ان يرد الله
بالناس خيرا ً فسيجمعهم بعدي علي خيرهم.2
ومن موقوفه المشتمل علي المرفوع :ما اخرج البخاري وغيره عن ابن ملكيه انه
سمع ابن عباس يقول ُوضع عمر رضي الله عنه علي سريره فتَكنّفه الناس
ي فاذا علييدعون ويصلون قبل ان يرفع وانا فيهم فلم يرعني ال رجل اخذ منكب ّ
ي ان القي اللهت احدا احب ال ّ
حم علي عمر وقال ما خلف َ رضي الله عنه فتر ّ
ت لظن ان يجعلك الله مع صاحبيك وحسبت اني بمثل عمله منك وايُّم الله ان كن ُ
كنت كثيرا اسمع النبي صلي الله عليه وسلم يقول ذهبت انا وابوبكر وعمر
ودخلت انا وابوبكر وعمر.3
واخرج احمد عن نافع عن ابن عمر قال ُوضع عمر بن الخطاب بين المنبر والقبر
فجاء علي بن ابي طالب حتي قام بين يدي الصفوف فقال هو هذا ثلث مرات ثم
ي من ان القاه بصحيفة بعد قال رحمة الله عليك ما من خلق الله احد احب ال ّ
جي عليه ثوبه .واخرج احمد
4
مس ّصحيفه النبي صلي الله عليه وسلم من هذا ال ُ
مسجي ثوبه قد قضي عن عون بن ابي جحيفه عن ابيه قال كنت عند عمر وهو ُ
ص فوي فكشف الثوب عن وجهه ثم قال :رحمة الله عليك ابا حف ٍ نحبه فجاء عل ّ
ب الي ان القي الله
الله ما بقي بعد رسول الله صلي الله عليه وسلم احد ٌ اح ّ
بصحيفته منك.5
1
2
3
4
5
6
- 7مرسل به روایتی گفته می شود که "تابعی" نام صحابی که روایت را از او شنیده ذکر نکند.
8
117
اما بيان آنكه هر كه مرتضي را تفضيل دهد بر شيخين مبتدع است ومستحق
ي:
حجل قال قال عل ّ
تعزير :فقد اخرج ابوعمر في الستيعاب عن الحكم بن َ
ضلني احد علي ابي بكر وعمر ال جلدته حد ّ المفتري .
1
ليف ّ
قال ابوالقاسم الطلحي في كتاب السنه له :اخبرنا ابوبكر بن مردويه قال حدثنا
سليمان بن احمد حدثنا الحسن بن منصور الرماني حدثنا داود بن معاذ حدثنا
ابوسلمه العتكي عبدالله بن عبدالرحمن عن سعيد بن ابي عروبة عن منصوربن
ضلونه علي ابي بكر وعمر فصعد المعتمر عن علقمه قال بلغ عليا ً ان اقواما ً يف ّ
ضلونيالمنبر فحمد الله واثني عليه ثم قال :ايها الناس! انه بلغني ان قوما يف ّ
ت فیه لعاقبت فيه فمن سمعته بعد هذا اليوم ت تقدم ُ علي ابي بكر وعمر ولو كن ُ
يقول هذا فهو مفترٍ عليه حد المفتري ثم قال ان خير هذه المة بعد نبيها ابوبكر
ثم عمر ثم الله اعلم بالخير بعدُ .قال :وفي المجلس الحسن بن علي فقال:
مي عثمان.2 مي الثالث لس ّ
والله لو س ّ
واخرج ابوالقاسم عن عبد خير صاحب لواء علي ان عليا ً قال ال اخبركم باوّل من
يدخل الجنه من هذه المه بعد نبيها؟ فقيل له :بلي يا اميرالمؤمنين قال ابوبكر ثم
عمر قيل فتدخلنها قبلك يا اميرالمؤمنين فقال علي :اِي والذي فلق الحبه وبَرء
النسمه ليدخلنها واني لمع معاويه موقوف في الحساب .3ومما يدل علي
بشارتهما بالجنه من حديثه :اخرج البخاري من حديث الحسن بن محمد بن علي
ي عن علي ان النبي صلي الله وعليه انه سمع عبيدالله بن ابي رافع كاتب عل ّ
ل اللهوسلم قال في قصه حاطب بن ابي بلتعه :انه قد شهد بدرا ً و ما يدريك لع ّ
4
ومما يدل علي كونهما من السابقين المقربين من حديثه :اخرج الترمذي عن
علي قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم :ان لكل نبي سبعه نجباء رقباء
من هم؟ قال :انا وابناي وجعفر وحمزه وابوبكر وعمر واُعطي ُ
ت اربعه عشر قلناَ :
ومصعب بن عمير وبلل وسلمان وعمار وعبدالله بن مسعود وابوذر والمقداد.6
1
2
3
- 4واقعه از این قرار است که چون آن حضرت صلی الله علیه و سلم اقدام به فتح مکه نمودند،
حاطب ابن ابی بلتعه خواست تا بعضی از اقوام و خویشان خویش در مکه را از تصمیم آن حضرت
آگاه سازد .جبرئیل علیه السلم نازل شده و واقعه را به آن حضرت گذارش داد .رسول خدا علی را
مأمور ساختند تا قاصد را از نیمه راه برگرداند .بعد از این واقعه عمر بر افروخنه شده و می
خواست حاطب بن ابی بلتعه را به قتل برساند که پیامبر گرامی این حدیث را ارشاد فرموده و برای
مشارکین بدر سند افتخار و کامیابی ابدی را جاری ساختند.
5
6
118
اما استدلل بر خلفت شيخين از جهت معامله منتظر الماره من حديثه :اخرج
من
الحاكم عن ابي اسحق عن زيد بن يَسمع عن علي قال قيل :يا رسول الله! َ
مروا ابابكر تجدوه هاديا ً امينا ً زاهدا ً في الدنيا راغبا ً في
مر بعدك؟ قال ان تؤ ّ
نؤ ّ
الخره وان تؤمروا عمر تجدوه قويا ً امينا ً ل يخاف في الله لومه لئم وان تؤمروا
عليا ً -ول اراكم فاعلين -تجدوه هاديا ً مهديا ً يأخذ بكم الطريق المستقيم.1
واما استدلل بر خلفت شيخين از جهت تعريض جلي من حديثه :اخرج الترمذي
ي قال قال رسول الله صلي الله من حديث ابي حبّان التيمي عن ابيه عن عل ّ
ملني الي دار الهجره واعتق بللًوعليه وسلم :رحم الله ابابكر زوّجني ابنته وح َ
من ماله ،رحم الله عمر يقول الحق وان كان مّرا تركه الحق وماله صديق ،رحم
الله عثمان تستحييه الملئكه ،رحم الله عليا ً اللهم اَدِر الحق معه حيث دار.2
اما استدلل بر خلفت صديق از جهت تفويض امامت صلة به او :فاخرج ابوعمر
في الستيعاب عن الحسن البصري عن قيس بن عباد قال قال لي علي بن ابي
طالب ان رسول الله صلي الله وعليه وسلم مرِض ليالي واياما ً ينادي بالصلوة
فيقول مروا ابابكر يصلي بالناس فلما قبض رسول الله صلي الله وعليه وسلم
ت فاذا الصلة علَم السلم وقوام الدين فرضينا لدنيانا من رضي رسول الله نظر ُ
صلي الله وعليه وسلم لديننا فبايعنا ابابكر .
3
واما ثنائه علي الصديق بعد موته :ذكر ابوعمر في ترجمة اسيد بن صفوان انه
ادرك رسول الله صلي الله وعليه وسلم وروي عن علي حديثا ً حسنا في ثنائه
علي ابي بكر يوم مات رواه عمر بن ابراهيم بن خالد عن عبدالملك بن عمير عن
اسيد بن صفوان وكان قد ادرك النبي صلي الله وعليه وسلم قال لما قبض
جت المدينه بالبكاء ودهش القوم كيوم قُبض جي يثوب ارت ّ
س ّ
ابوبكر رحمه الله و ُ
رسول الله صلي الله وعليه وسلم فاقبل علي بن ابي طالب مسرعا ً باكياً
مسترجعا ً حتي وقف علي باب البيت فقال :رحمك الله يا ابابكر وذكر الحديث
بطوله.4
ثم وجدت هذا الحديث في الرياض النضره وهذا لفظه عن اسيد بن صفوان وكان
جت جي عليه وارت ّقد ادرك النبي صلي الله وعليه وسلم قال :لما قُبض ابوبكر س ّ
ي
المدينه بالبكاء عليه كيوم قبض رسول الله صلي الله وعليه وسلم فجاء عل ّ
مسترجعا ً وهو يقول :اليوم انقطعت خلفه النبوه حتي وقف علي باب البيت الذي
فيه ابوبكر وهو مسجي فقال يرحمك الله يا ابابكر كنت اِلْف رسول الله صلي
الله وعليه وسلم واُنسه ومسترجعه وثقته وموضع سره ومشاورته كن َ
ت اول
القوم اسلما ً واخلصهم ايمانا ً واشدهم يقينا ً واَخوفهم لله واعظمهم غناءً في دين
الله واحوطهم علي رسول الله صلي الله وعليه وسلم واَحْدَبهم علي السلم
1
2
3
4
119
وايمنهم علي اصحابه واحسنهم صحبه واكثرهم مناقب وافضلهم سوابق وارفعهم
سمتاً درجه واقربهم وسيله واشبههم برسول الله صلي الله وعليه وسلم هديا ً و َ
ه وفضل ً واشرفهم منزله واكرمهم عليه واوثقهم عنده فجزاك الله عن ورحم ً
السلم خيرا ً وعن رسوله خيرا ً كنت عنده بمنزله السمع والبصر صدّقت 1رسول
ماك الله عّز وجل في تنزيله الله صلي الله وعليه وسلم حين كذ ّبه الناس فس ّ
صدّيقا فقال" :والذي جآء بالصدق وصدّق به" .الذي جاء بالصدق محمد صلي الله
وعليه وسلم وصدّق به ابوبكر وآسيته حين بخلوا وقمت به عند المكاره حين عنه
منَزلقعدوا وصحبتْه في الشدة ،اكرم الصحابه ثاني اثنين وصاحبه في الغار ال ُ
عليه السكينه والوقار ورفيقه في الهجره وخليفته في دين الله وامته ،احسنت
ت حين وهن الخلفه حين ارتد ّ الناس وقمت بالمر مالم يقم به خليفه نبي فنهض َ
ت منهاج رسول الله اصحابك وبرزت حين استكانوا وقويت حين ضعفوا ولزم َ
ه حقا ً لم تنازع ولم تُصدَع برغم
ت خليف ً
صلي الله وعليه وسلم اذ هموا كن َ
المنافقين وكَبْت الكافرين وكره الحاسدين وغيظ الباغين وقمت بالمر حين
ت اذ تَتعتَعوا 2ومضيت بنور الله اذ وقفوا فاتّبعوك فهُدوا وكنت اخفضهم فشلوا وثب ّ
صوتا ً واعلهم فوقا ً وامثلهم كلما ً واصوبهم منطقا ً واطولهم صمتا ً وابلغهم قولً
واشجعهم نفسا ً واعرفهم بالمور واشرفهم عمل ً كنت والله للدين يعسوبا 3اولً
حين نفر عنه الناس وآخرا ً حين اقبلوا كنت للمؤمنين ابا ً رحيما ً حتي صاروا عليك
عيال ً فحملت اثقال ما ضعفوا ورعيت ما اهملوا وحفظت ما اضاعو وعلمت ما
جهلوا وشمرت اذ خفضوا وصبرت اذ جزعوا فادركت اوتار ما طلبوا وراجعوا
رشدهم برأيك فظفروا ونالوا بك مالم يحتسبوا ،كنت علي الكافرين عذابا ً صباً
ولهبا ً وللمؤمنين رحمه وانسا ً وحصناً ،فطرت والله بعُبابها وفزت بحبابها 4وذهبت
حجتك ولم تضعف بصيرتك ولم تجبن نفسك بفضائلها وادركت سوابقها ولم تغلل ُ
ت كالجبل الذي لتحركه القواصف ول تزيله العواصف جر ،كن َ
ولم يرع قلبك ولم ت َ
ن الناس علينا في صحبتك وكنت كما قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم :ام ّ
وذات يدك وكنت كما قال ضعيفا ً في بدنك قويا ً في امر الله متواضعا ً في نفسك
عظيما ً عند الله جليل ً في اعين الناس كبيرا ً في انفسهم لم يك لحد فيك مغمز
ول لقائل فيك مهمز ول لَحد فيك مطمع ول لمخلوق عندك هوادَ ة ،الضعيف
الذليل عندك قوي عزيز حتي تأخذ بحقه والقوي عندك ضعيف ذليل حتي تأخذ
منه الحق ،القريب والبعيد عندك في ذلك سواءٌ ،اقرب الناس اليك اطوعهم لله
واتقاهم له ،شانك الحق والصدق والرفق ،قولك حكم وحتم وامرك جلم وحزم
ورأيك علم وعزم ،فاقلعت 5وقد نهج السبيل وسهل العسير واطفئت النيران
- 1در نسخه ی که به دسترس این جانب قرار دارد کلمه "صدفت" آمده است اما جای هیچ تردیدی
نیست که "صدّقت" صحیح است به دلیل این که در عبارت جمله ی "حین کذ ّبه "...آمده است.
- 2و تو ثابت قدم باقی ماندی آن گاه که بقیه ی مردم در شک و تردید واقع شدند.
- 3سردار.
- 4بخاطر کمالت و شایستگی های که داشتی به دریای خلفت داخل شدی و آن را تا آخر پیمودی.
اما تبريته علي نفسه من قتل عثمان 2والشهاده علي فضله :فقد اخرج الحاكم
من طريقين من حديث هارون بن اسمعيل الخزاز عن قره بن خالد عن قيس بن
عباد قال سمعت عليا رضي الله عنه يوم الجمل يقول :اللهم اني ابرأ اليك من
دم عثمان ولقد طاش عقلي يوم قتل عثمان وانكرت نفسي وجاءوني للبيعه
فقلت والله اني لَستحيي من الله ان ابايع قوما ً قتلوا رجل قال له رسول الله
صلي الله وعليه وسلم ال نستحيي ممن يستحي منه الملئكه واني لستحيي من
الله ان ابايع وعثمان قتيل الرض لم يُدفن بعد فانصرفوا فلما دُفن رجع الناس
فسألوني البيعه فقلت :اللهم اني مشفق مما اقدم عليه ثم جاءت عزيمه فبايعت
فلقد قالوا يا اميرالمؤمنين فكانما صدع قلبي وقلت :اللهم خذ مني لعثمان حتي
يرضي.3
واخرج الحاكم من حديث اسماعيل بن ابي خالد عن حصين الحارثي قال جاء
علي بن ابي طالب الي زيد بن ارقم رضي الله عنه يعوده وعنده قوم فقال علي
اسكُتوا اسكتوا فوالله ل تسألوني عن شيء ال اخبرتكم فقال زيد :انشدك الله
انت قتلت عثمان؟ فاَطَرق عل ّ
ي ساعه ثم قال والذي فلق الحبه وبرء النسمه ما
قتلتُه ول امرت بقتله.5
1
- 2روایات بی شماری از علی مرتضی ذکر شده است که ایشان بر شهادت عثمان اندوهگین بوده
و خویشتن را از دست داشتن در قتل آن جناب بری می دانست ،بطور مثال مراجعه شود به :نهج
البلغه .2/7
3
4
5
121
واما شهادته علي عثمان بانه "من الذين آمنوا ثم اتقوا وآمنوا ثم اتقوا واحسنوا"1
ل:"2 وانه من اهل الجنه ممن قال الله تعالي فيهم "ونزعنا ما في صدورهم من ِغ ّ
فقد اخرج الحاكم من حديث الحاطبي عبدالرحمن بن محمد عن ابيه قال لما كان
يوم الجمل خرجت انظر في القتلي قال فقام علي والحسن ابن علي وعمار بن
ياسر ومحمد بن ابي بكر وزيد بن صوحان في القتلي قال فابصر الحسن بن علي
قتيل ً مكبوبا ً علي وجهه فقلبه علي قفاه ثم صرخ ثم قال :انا لله وانا اليه راجعون
من هو يا بني؟ قال :محمد بن طلحه بن عبيدالله فرخ قريش والله فقال له ابوهَ : ْ
فقال :انا لله وانا اليه راجعون اما والله لقد كان شابا صالحا ً ثم قعد كئيبا حزيناً
فقال الحسن :يا ابت قد كنت انهاك عن هذا السير فغلبك علي رأيك فلن وفلن
ت قبل هذا بعشرين سنه .قال محمد ي ولوددت لو اني م ّ قال قد كان ذلك يا بُن ّ
بن حاطب :فقمت فقلت يا اميرالمؤمنين انّا قادمون المدينه والناس سائلونا عن
م عمار بن ياسر ومحمد ابن ابي بكر فقال وقال عثمان فماذا نقول فيه؟ قال فاغت ّ
فقال لهما علي يا عمار ويا محمد تقولن ان عثمان استاثر واساء الِمْرة وعاقبتم
حكم عدل يحكم بينكم ثم قال يا محمد والله فاَسأتم العقوبه ومستقدمون علي َ
سئلت عن عثمان فقلت :كان والله "من الذين بن حاطب اذا قدمت المدينه و ُ
امنوا ثم اتقو وآمنوا ثم اتقوا واحسنوا والله يحب المحسنين وعلي الله فليتوكل
المؤمنون"3
واخرج الحاكم من حديث هارون بن عنزه عن ابيه قال :رأيت عليا ً رضي الله عنه
خوَرنق 4وهو علي سرير وعنده ابان بن عثمان فقال :اني لرجوا ان اكون انا بال َ
ل اخوانا ً علي
وابوك من الذين قال الله عزو جل" :ونزعنا ما في صدورهم من غ ٍ
سرر متقابلين".
ٍ
ومن مسند ابي عبيده بن الجراح ومعاذ بن جبل رضی الله عنهما
( 2روایت):
1
2
3
4
122
ملكا ً عضوضا ً ثم كائن عتوا ً وجبريه وفسادا في المه يستحلون الحرير والخمور
والفروج والفساد في المه ينصرون علي ذلك ويُرزقون ابدا ً حتي يلقوا الله.1
واما استدلل ابوعبيده علي خلفه ابي بكر رضي الله عنه بسوابقه السلميه:
فقد اخرج ابوبكر بن ابي شيبه عن ابن عون عن محمد يعني ابن سيرين في
حديث طويل قال محمد :واتي الناس عند بيعه ابي بكر ابا عبيده بن الجراح فقال
من الثالث ثلثه؟ قال :فو الله
تأتونّي وفيكم ثالث ثلثه يعني ابابكر فقلت لمحمد َ
ثاني اثنين اذ هما في الغار.2
اما حديثه في بشاره العشره بالجنه :فقد اخرج ابويعلي من حديث قتيبه بن
سعيد عن مالك بن انس عن عبدالعزيز بن محمد عن عبدالرحمن بن حميد عن
ابيه عن عبدالرحمن بن عوف قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم عشره
في الجنه ابوبكر في الجنه وعمر في الجنه وعثمان في الجنه وعلي في الجنه
وطلحه في الجنه والزبير في الجنه وعبدالرحمن بن عوف وسعد بن ابي وقاص
في الجنه وسعيد بن زيد بن عمرو في الجنه وابوعبيده بن الجراح في الجنه.3
واما رأيه في خلفه ابي بكر رضي الله عنه :فقد اخرج الحاكم عن موسي بن
عقبه عن سعد بن ابراهيم قال حدثني ابراهيم بن عبدالرحمن بن عوف ان
عبدالرحمن بن عوف كان مع عمر بن الخطاب رضي الله عنه وان محمد بن
سر سيف الزبير ثم قام ابوبكر فخطب الناس واعتذر اليهم وقال :والله مسلمه ك َ
ما كنت حريصا علي الماره يوما ً ول ليله قط ول كنت فيها راغبا ً ول سألتها الله
عزوجل في سّرٍ وعلنيه ولكني اشفقت من الفتنه ومالي في الماره من راحه
ت انولكن اقللت امرا عظيما مالي به من طاقه ال بتقويه الله عز وجل ولودد ُ
اقوي الناس عليها مكاني اليوم فقبل المهاجرون منه ما قال.4
واما رأيه في خلفه عثمان فقد اخرج البخاري في قصه مقتل عمر والتفاق علي
عثمان فلما فُرغ من دفنه اجتمع هولء الرهط فقال عبدالرحمن :اجعلوا امركم
الي ثلثه منكم .قال الزبير :قد جعلت امري الي علي فقال طلحه :قد جعلت
امري الي عثمان وقال سعد :قد جعلت امري الي عبدالرحمن فقال عبدالرحمن:
ن افضلهم في ايّكما تبرأ من هذا المر فنجعله اليه والله عليه والسلم لينظر ّ
ي ان ل آلوي والله عل َ َّ
نفسه فاَسكت الشيخان فقال عبدالرحمن :افتجعلونه ال ّ
عن افضلكم 5قال :نعم فاخذ بيد احدهما فقال :لك قرابة من رسول الله صلي
مرتك لتعدلن ت فالله عليك لئن ا ّ الله وعليه وسلم والقدم في السلم ما قد علم َ
1
2
3
4
123
ت عثمان لتسمعن ولتطيعن ثم خل بالخر فقال له مثل ذلك فلما اخذ مر ُ
ولئن ا ّ
1
الميثاق قال :ارفع يدك يا عثمان فبايعه وبايع له علي وولج اهل الدار فبايعوه .
اما رجوعه الي القول بخلفة ابي بكر بعد توقف ما والقول بفضله
واستحقاقه للخلفه :فقد اخرج الحاكم من حديث ابراهيم بن عبدالرحمن بن
عوف في حديث طويل فقبل المهاجرون عنه ما قال وما اعتذر به قال علي
رضي الله عنه والزبير ما غضبنا ال انا قد ا ُ ّ
خرنا عن المشاوره وانا نري ابابكر
احق الناس بها بعد رسول الله صلي الله وعليه وسلم انه لصاحب الغار وثاني
اثنين وانا نعلم بشرفه وكبره ،ولقد امره رسول الله صلي الله وعليه وسلم
ي.بالصلوة بالناس وهو ح ٌ
اما ثناؤه علي عمر رضي الله عنه :فذكر المحب الطبري عن ابن مسعود
رضي الله عنه ان عمر شاور الناس في الزحف الي قتال ملوك فارس التي
اجتمعت بنهاوند فقام طلحه بن عبيدالله وكان من خطباء الصحابه تشهّد ثم قال:
جنتك البليا واحتنكتك التجارب
اما بعد يا امير المؤمنين فقد احكمتْك المور وع َ
مرنا نُطع وادعنا نجب واحملنا نركبفانت وشأنك وانت ورأيك اليك هذا لمر ف ُ
وقُدنا ننقَد فانك ولي هذه المور وقد بلوت واختبرت وجربت فلم ينكشف لك عن
شيء من عواقب قضاء الله عزوجل ال عن خيار ثم جلس.2
واما حديثه في فضل عثمان :اخرج الحاكم عن زيد بن اسلم عن ابيه قال شهدت
تحصر في موضع الجنائز فقال :انشدك الله يا طلحه اتذكر يوم كن ُ
عثمان يوم ُ
انا وانت مع رسول الله صلي الله وعليه وسلم في مكان كذا وكذا وليس معه
من اصحابه غيري وغيرك فقال لك يا طلحه انه ليس من نبي ال وله رفيق من
امته معه في الجنه وان عثمان رفيقي معي في الجنه فقال طلحه :اللهم نعم.3
- 5در این جا راوی از اختصار کار گرفته است .تفصیل واقعه طوری است که عبد الرحمن بن عوف
از بزرگان صحابه سه روز مهلت خواست و در این سه که از حسن اتفاق بعد از موسم حج بود و تعداد
کافی از مسلمان ها بعد از ادای این فریضه به غرض زیارت مسجد نبوی وارد مدینه منوره گردیده
بودند نظر عموم آن ها را جویا شد .عبد الرحمن بن عوف می فرماید :بعد از پرس و جوی زیاد حتی
یک فرد از مسلمان ها را نیافتم که علی مرتضی را بر عثمان ذی النورین ترجیح بدهد .و به این
ترتیب داماد بزرگتر پیامبر و مجهّز جیش العسره به خلفت مسلمین انتخاب شد.
1
2
3
124
واخرج ابويعلي عن طلحه بن عبيدالله قال قال رسول الله صلي الله وعليه
وسلم :لكل نبي رفيق ورفيقي عثمان.1
اما حديث مالقيك الشيطان :...فقد اخرج مسلم من حديث ابن شهاب قال
اخبرني عبدالحميد بن عبدالرحمن بن زيد ان محمد بن سعد بن ابي وقاص اخبره
ان اباه سعدا ً قال استأذن عمر علي رسول الله صلي الله وعليه وسلم وعنده
نساء من قريش يكلمنه ويستكثرنه 2عاليه اصواتهن فلما استأذن عمر رضي الله
عنه قمن يبتدرن الحجاب فاذن له رسول الله صلي الله وعليه وسلم ورسول
الله صلي الله وعليه وسلم يضحك فقال عمر رضي الله عنه :اضحك الله سنّك يا
ن
ت من هؤلء اللتي ك ّ رسول الله! فقال رسول الله صلي الله وعليه وسلم :عجب ُ
عندي فلما سمعن صوتك ابتدرن الحجاب قال عمر رضي الله عنه :فاَنت احق يا
رسول الله ان يهبن ثم قال عمر رضي الله عنه :اي عدوّات انفسهن اتهبنني ول
ظ واغلظ من رسول الله تهبن رسول الله صلي الله عليه وسلم قلن :نعم انت اف ّ
صلي الله وعليه وسلم قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم :والذي نفسي
جا ً ال سلك فجا ً غير فجك.3
ط سالكا ً ف ّ
بيده ما لقيك الشيطن ق ّ
واخرج ابوبكر بن ابي شيبه من حديث ابي سلمه قال قال سعد :اما والله ما
ت بايّ شيء فضلنا؟ كان كان باَقدمنا اسلما ً ول اقدمنا هجرة ولكن قد عرف ُ
ازهدنا في الدنيا يعني عمر بن الخطاب.4
اما منعه من الخروج علي عثمان :فقد اخرج ابويعلي عن بسر بن سعيد ان
ت رسول الله صلي سعد بن ابي وقاص قال عند فتنه (قتل) عثمان اشهد لسمع ُ
الله وعليه وسلم قال :انها ستكون فتنة ،القاعد فيها خير من القائم والقائم خير
ي بيتي وبسط من الماشي والماشي خير من الساعي قال :ارأيت ان دخل عل َّ
يده ليقتلني قال :كن كابن آدم.5
واخرج ابويعلي من حديث عامر بن سعد بن ابي وقاص ان اباه حين رآي
اختلف اصحاب رسول الله وتفّرقهم اشتري له ماشية ثم خرج فاعتزل فيها
باهله علي ماء قال وكان سعد من احد ّ الناس بصرا ً فرأي ذات يوم شيئا ً يزول
فقال لمن معه ترون شيئاً؟ قالوا نري شيئا كالطير قال :اري راكبا علي بعير ثم
ي او بختية ثم قال :اللهم انا نعوذ بك منجاء بعد قليل عمر بن سعد علي بُخت ٍ
1
- 2در نسخه کتابخانه قدیمی آرام باغ "یستکثرته" آمده است که قطعا خطای مطبعی است.
3
4
5
125
ت ان تتبع اذناب 1هذه الماشيه بين شّر ما جاء به فسلّم عمر ثم قال لَبيه :ارضي َ
تهذه الجبال واصحابك يتنازعون في امر المه فقال سعد بن ابي وقاص :سمع ُ
رسول الله صلي الله وعليه وسلم يقول انها سيكون بعدي فتَن او قال امور خير
ي ان تكون كذلك فكن فقال الناس فيها الغني الخفي التقي فان استطعت يا بُن ّ
له عمر :اما عندك غير هذا؟ فقال سعد :ل يا بني فوثب عمر ليركب ولم يكن
ط عن بعيره فقال له سعد :امهل حتي نغديك قال ل حاجه لي بغدائكم قال ح ّ
سعد فنحلب لك فنسقيك قال ل حاجه لي بشرابكم ثم ركب فانصرف مكانه.2
واما ما يستأنس به حديث علي ان الخلفه لقريش :فقد اخرج ابو يعلي عن
محمد بن سعد بن ابي وقاص عن ابيه قال قال رسول الله صلي الله وعليه
وسلم :من يرد هَوان قريش اهانه الله عزوجل.
اما حديثه في بشارة العشره بالجنه :فقد اخرج ابويعلي عن عبدالرحمن بن
الخنس قال خطبنا المغيره بن شعبه فنال من علي فقام سعيد بن زيد فقال:
ت رسول الله صلي الله وعليه وسلم يقول النبي في الجنه وابوبكر في سمع ُ
الجنه وعمر في الجنه وعثمان في الجنه وعلي في الجنه وطلحه في الجنه
ت انوالزبير في الجنه وعبدالرحمن بن عوف في الجنه وسعد في الجنه ولو شئ ُ
ميت.3
مي العاشر لس ّاس ّ
واخرج الترمذي عن عبدالرحمن بن حميد عن ابيه ان سعيد بن زيد حدثه في
نفران رسول الله صلي الله وعليه وسلم قال :عشره في الجنه ابوبكر في الجنه
وعمر في الجنه وعثمان في الجنه وعلي في الجنه والزبير وطلحه وعبدالرحمن
وابوعبيده وسعد بن ابي وقاص قال :فعد ّ هؤلء التسعه وسكت عن العاشر فقال
من العاشر؟ قال :نشدتموني بالله ابوالعور في
القوم :ننشدك الله يا ابا العور و َ
الجنه.4
واما بيان ابابكر صديق وسائرهم شهداء :فقد اخرج ابو يعلي عن عاصم عن زّر
عن سعيد بن زيد قال اختبأنا مع رسول الله فوق الحراء فلما استوينا رجف بنا
فضربه رسول الله صلي الله وعليه وسلم بكفه ثم قال :اسكن حراء فانه ليس
عليك ال نبي وصديق او شهيد وعليه رسول الله صلي الله وعليه وسلم وابوبكر
بوده است که جناب ایشان تواضعا اسم خود را ذکر شخص دهم خود سعید بن زید - 3
ننمود.
4
126
وعمر وعلي وطلحه والزبير وسعد وعبدالرحمن وسعيد بن زيد الذي حدث
بالحديث.1
واخرج البخاري عن قيس قال سمعت سعيد بن زيد يقول :والله لقد رأيتني وان
ض للذي صنعتم بعثمان حدا ً ارف ّ
عمر لموثقي علي السلم قبل ان يسلم ولو ان ا ُ ُ
لكان.
مسانيد المكثرين 2من اصحاب النبي صلي الله وعليه وسلم اولها
اما بشارة الشيخين بالجنه :فقد اخرج الترمذي عن عبدالله بن سلمه عن
عبيده السلماني عن عبدالله بن مسعود ان النبي صلي الله وعليه وسلم قال:
يَطّلع عليكم رجل من اهل الجنه فاطلع ابوبكر ثم قال يطلع عليكم رجل من اهل
الجنه فاطلع عمر.3
واما امره صلي الله وعليه وسلم امته بالقتداء بهما :فقد اخرج الترمذي والحاكم
من حديث سلمه بن كهيل عن ابي الزعراء عن عبدالله بن مسعود قال قال
رسول الله صلي الله وعليه وسلم :اقتدوا بالذين من بعدي من اصحابي ابي بكر
سكوا بعهد ابن مسعود.4 وعمر واهتدُوا بهدي عمار وتم ّ
ل الخلفاء اذا قضوا وامضوا في ترتيب الدله بعد حديث النبي صلي واما جعله قو َ
الله وعليه وسلم وقبل القياس :فقد اخرج الدارمي عن سفيان عن العمش عن
عماره بن عمير عن حريث بن ظهير عن عبدالله بن مسعود قال :اتي علينا زمان
لسنا نقضي ولسنا هنالك وان الله قد قدر من المر ان بلغنا ما ترون فمن عرض
له قضاء بعد اليوم فليقض فيه بما في كتاب الله تعالي فان جاءه ما ليس في
كتاب الله تعالي فليقض بما قضي به رسول الله صلي الله وعليه وسلم فان
جاءه ما ليس في كتاب الله ولم يقض به رسول الله صلي الله وعليه وسلم
ن الحلل بيّنفليقض بما قضي به الصلحون ول يقل اني اخاف واني اري فا ّ
والحرام بين وبين ذلك امور مشتبهه فدع ما يريبك الي ما ل يريبك .
5
واخرج الدارمي هذا الحديث من حديث شعبه بالسناد المذكور وفيه اذا سئلتم
عن شيء فانظروا في كتاب الله فان لم تجدوه في كتاب الله انظروا في سنه
1
- 2صحابه کرام رضی الله عنهم به اعتبار کثرت و قلت روایت بر سه دسته تقسیم می شوند-1:
مکثرین که احادیث زیادی روایت کرده باشند -2متوسطین :روایت های آن ها نه خیلی زیاد و نه خیلی
کم باشد -3مقلّین :احادیث معدودی روایت کرده باشند.
3
4
5
127
رسول الله فان لم تجدوه في سنه رسول الله صلي الله وعليه وسلم فما اجمع
عليه المسلمون فان لم يكن فيما اجمع عليه المسلمون فاجهد رأيك ول تقل اني
اخاف واخشي.1
واخرج الدارمي من حديث ابي عوانه وجرير كليهما عن العمش نحوا ً من ذلك.2
واخرج الدارمي من طريق العمش عن ابراهيم قال قال عبدالله :كان عمر اذا
سلك بنا طريقا وجدناه سهل وانه قال في زوج وابوين :للزوج النصف وللم ثلُث
ما يبقي.3
واخرج الدارمي من هذا الطريق ايضا ً قال عبدالله :كان عمر اذا سلك طريقا
اتبعناه فيه وجدناه سهل وانه قضي في امرأة وابوين من اربعه فاعطي المرأه
الربع والم ثلُث ما بقي والب سهمين.4
اما قوله با فضليه ابي بكر رضي الله عنه :فقد اخرج ابو عمر في الستيعاب عن
ابن مسعود اجعلوا امامكم افضلكم فان رسول الله صلي الله وعليه وسلم جعل
ابابكر امامهم.5
واما ثناءه علي عمر وذكره سوابقه :فقد اخرج ابوعمر عنه انه قال لَن اجلس
مع عمر ساعة خير عندي من عبادة سنه.6
واخرج الحاكم من طريق سفيان عن اسمعيل بن ابي خالد عن ابي حازم عن ابن
مسعود قال :ما زلنا اعزة منذ اسلم عمر.9
1
2
3
4
5
6
7
8
9
128
واخرج الحاكم عن ابي اسحق عن ابي عبيده قال قال عبدالله :ان افرس الناس
ثلثه العزيز حين تفّرس في يوسف فقال لمرأته اكرمي مثواه والمرأة التي رأت
موسي عليه السلم فقالت لبيها يا ابت استأجره وابوبكر حين استخلف عمر.1
واخرج الحاكم من طريق زهير عن يزيد ابن ابي زياد عن ابي جحيفه عن عبدالله
بن مسعود قال :ان كان عمر لحصنا حصينا يدخل السلم فيه وليخرج منه فلما
اصيب عمر انثلم الحصن 2فالسلم يخرج منه ول يدخل فيه اذا ذكر الصالحون
فحيّهل بعمر.3
واما حكايته دفع النصار بحديث امامه الصديق رضي الله عنه :فقد اخرج الحاكم
عن عاصم عن زر عن عبدالله قال لما قُبض رسول الله صلي الله وعليه وسلم
قالت النصار :منا امير ومنكم امير قال فاتاهم عمر فقال يا معشر النصار
الستم تعلمون ان رسول الله صلي الله وعليه وسلم قد امر ابابكر ان يؤم الناس
فايّكم تطيب نفسه ان يتقدم ابابكر فقالت النصار نعوذ بالله ان نتقدم ابابكر.4
واما استدلله علي خلفه الصديق بالجماع :فقد اخرج الحاكم من حديث عاصم
عن زّر عن عبدالله قال ما رأي المسلمون حسنا فهو عند الله حسن وما رأوا
سيئا ً فهو عند الله سيئ وقد راي اصحابه جميعا ان يستخلف ابابكر.5
واما استدلله بخطبه النبي صلي الله وعليه وسلم قبل وفاته بخمس ليال بمناقب
الصديق مما هو تعريض ظاهر علي خلفته وعلي هذه الطريقه اعتمد ابوعمر في
الستيعاب :فقد اخرج مسلم عن ابي الحوص قال سمعت عبدالله بن مسعود
يحدث عن النبي صلي الله وعليه وسلم انه قال :لو كنت متخذا خليل ل تخذت
ابابكر خليل ولكنه اخي وصاحبي وقد اتخذ الله صاحبكم خليل.6
واما ما يستدل به علي خلفه الخلفاء الثلثه من بيان مدة التي ضربها النبي صلي
الله وعليه وسلم لدوران رحي السلم ووقوع خلفتهم في تلك المده :فقد اخرج
الحاكم من طريق عن منصور عن ربعي بن حراش عن البراء بن ناجيه قال قال
عبدالله قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم :ان رحي السلم ستزول بعد
من قد هلك وان بقي لهم خمس وثلثين او سبع وثلثين سنه فان يهلكوا فسبيل َ
دينهم يقم سبعين قال عمر رضي الله عنه يا رسول الله مما مضي او مما بقي
قال ل بل مما بقي.7
1
4
5
6
7
129
وروي الحاكم باسانيد صحيحه من طريق متعدده ان عثمان رضي الله عنه قتل
في ذي الحجه سنه خمس وثلثين وكانت خلفته ثنتي عشر سنه.1
واما ما يستدل به علي خلفتهم من حديث القرون الثلثه :فقد اخرج احمد عن
ابراهيم عن عبيده عن عبدالله قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم خير
الناس قرني ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يأتي من بعد ذلك قوم تسبق
شهادتهم اَيمانهم وايمانهم شهادتهم.2
و بناي اين استدلي بر توجيه صحيحي است كه اكثر احاديث شاهد آن است قرن
اول از زمان هجرت آنحضرت است صلي الله وعليه وسلم تا زمان وفات وي ،و
قرن ثاني از ابتداي خلفت حضرت صديق تا وفات حضرت فاروق رضي الله
عنهما ،و قرن ثالث قرن حضرت عثمان رضي الله عنه و در هر قرني قريب به
دوازده سال بوده.
قرن در لغت :قوم متقارنين في السن بعد ازان قومي كه در رياست و خلفت
مقترن باشند قرن گفته شد چون خليفه ديگر باشد و وزراء حضور ديگر و امراي
ديگر و رؤساء جيوش ديگر و ساهيان ديگر و حربيان ديگر و ذميان ديگر تفاوت
قرون بهم مي رسد.3
اما قوله في خلفه عثمان :فقد اخرج الحاكم من حديث العمش عن عبدالله بن
بشار قال لما جاءت بيعه عثمان قال عبدالله :ما الونا عن اَعلنا ذا فوق.4
واما منعه من الخروج علي عثمان :فقد اخرج ابوبكر بن ابي شيبه عن ابي سعيد
ن ليصيبوا منه خلفا.5
مولي ابن مسعود قال قال عبدالله والله لئن قتلوا عثما َ
ومن مسند عبدالله بن عمر رضي الله عنه ( 24روایت):
اما ان الخلفه في قريش :فقد اخرج احمد وابويعلي وغيرهما من طرق شتي
ان عبدالله بن عمر قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم :ليزال هذا المر
في قريش ما بقي في الناس اثنان.6
واما ان المهاجرين الولين الذين جاهدوا مع رسول الله صلي الله وعليه وسلم
قريشا في اول السلم اولي بالخلفه :فقد اخرج البخاري من طريق معمر عن
1
2
- 3در این جا شاه صاحب کمال ذهانت و عبقریت خویش را نشان داده است ،جمهور علما این حدیث
را تا زمانه تبع تابعین منطبق کرده اند مگر مؤلف محترم آن را تا زمان انتهای خلفت عثمان دانسته
است .در فصل پنجم واضح خواهد شد که حق با مصنف مرحوم است.
4
5
6
130
منالزهري عن سالم عن ابيه حديثا فيه فلما تفرق الناس خطب معاويه قال َ
كان يريد ان يتكلم فليطلع لنا قرنه فلنحن احق به منه ومن ابيه قال حبيب بن
مسلمه فهل اجبته قال عبدالله فحللت حبوتي وهممت ان اقول احق بهذا المر
منك من قاتلك واباك علي السلم فخشيت ان اقول كلمه تفرق بين الجمع
وتسفك الدم ويحمل عني غير ذلك فذكرت ما اعد ّ الله في الجنان قال حبيب
حفظت وعصمت.1
اما افضليه الخلفاء علي ترتيب الخلفه :فقد اشتهر عن ابن عمر بروايات فيها
العدد والثقه فقد اخرج البخاري من طريق يحيي بن سعيد عن نافع عن ابن عمر
قال كن نخيّر بين الناس في زمان رسول الله صلي الله وعليه وسلم فنخير
ابابكر ثم عمر ثم عثمان بن عفان 2رضي الله عنهم.3
1
- 2از حدیث دانسته می شود که افضلیت شیخین (ابوبکر و عمر رضی الله عنهما) از اولین اتفاقیات
است که در اسلم صورت گرفته است اگرچه در اواخر عهد نبوی عثمان حایز مقام سوم گردید؛
لهذا در اکثر احادیث بعد از اسم گرامی رسول خدا صلی الله علیه وسلم نام ابوبکر و عمر ذکر می
شود و در بعضی احادیث نام عثمان نیز ذکر می شود.
3
4
5
6
7
131
اما رؤيا القليب التي هي حجه ظاهره في خلفه الشيخين :فقد اخرج البخاري
من حديث عبيدالله عن ابي بكر بن سالم عن سالم عن عبدالله بن عمر ان
النبي صلي الله وعليه وسلم قال :رأيت في المنام اني انزع بدلو بَكرة علي
قليب فجاء ابوبكر فنزع ذنوبا او ذنو بين نزعا ضعيفا والله يغفر له ثم جاء عمر
بن الخطاب فاستحالت غربا فلم ار عبقريا ً يفري فريه حتي روي الناس وضربوا
بعطن.1
اما التعريض الظاهر علي خلفتهم من جهه ذكر فضائلهم علي الترتيب :فقد
اخرج ابو يعلي من طريق محمد بن عبدالرحمن عن ابيه عن ابن عمر قال قال
رسول الله صلي الله وعليه وسلم :ارأف امتي بامتي ابوبكر واشدّهم في
السلم عمر واصدقهم حياء عثمان بن عفان واقضاهم علي بن ابي طالب
وافرضهم زيد بن ثابت واعلمهم بالحلل والحرام معاذ بن جبل واقرأهم اُبي بن
كعب ولكل امه امين وامين هذه المه ابوعبيده بن الجراح.2
اما بشارة الشيخين بانهما يبعثان مع النبي صلي الله وعليه وسلم :فقد اخرج
الترمذي والحاكم من طريق عاصم بن عمر العمري عن عبدالله ابن دينار عن
ابن عمر قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم :انا اول من تنشق عنه
الرض ثم ابوبكر ثم عمر ثم آتي اهل البقيع فيحشرون معي ثم انتظر اهل مكه
حتي اُحشر بين الحرمين.3
واخرج ابن ماجه والحاكم من طريق اسمعيل بن اميه عن نافع عن ابن عمر قال
خرج رسول الله بين ابي بكر وعمر فقال :هكذا نُبعث.4
واما مناقب الصديق رضي الله عنه :فقد اخرج البخاري من طريق موسي بن
عقبه عن سالم عن ابيه قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم :من جّر
خيَلء لم ينظر الله اليه يوم القيامه فقال ابوبكر رضي الله عنه :ان اَحد
ثوبه ُ
شقَّي ثوبي يَسترخي اِل ان اتعاهد ذلك منه فقال رسول الله صلي الله وعليه
وسلم انك لست تصنع ذلك خيلء.5
واخرج الترمذي من حديث جميع بن عمير عن ابن عمر ان رسول الله صلي الله
وعليه وسلم قال لَبي بكر :انت صاحبي علي الحوض وصاحبي في الغار.6
واما مناقب عمر بن الخطاب رضي الله عنه :فقد اخرج البخاري ومسلم
وغيرهما بطرق متعدده عن ابن عمر ان رسول الله صلي الله وعليه وسلم قال:
1
2
3
4
5
6
132
بينا انا نائم شربت يعني اللبن حتي انظر الي الّري يجري في ظفري اوفي
اظفاري ثم ناولت عمر قالوا فما اوّلت قال العلم.1
واخرج البخاري من طريق عمر بن محمد ان زيد بن اسلم حدّثه عن ابيه قال
ساَلني ابن عمر عن بعض شانه يعني عمر فاخبرته فقال ما رأيت احدا قط بعد
رسول الله صلي الله وعليه وسلم من حين قبض كان اجد ّ واجود حتي انتهي من
عمر بن الخطاب.2
واخرج الترمذي من طريق خارجه بن عبدالله النصاري عن نافع عن ابن عمر ان
رسول الله صلي الله وعليه وسلم قال :اللهم اعز السلم باحب هذين الرجلين
اليك بابي جهل او بعمر بن الخطاب قال فكان احبهما اليه عمر.3
واخرج الترمذي ايضا ً من هذا الطريق عن ابن عمر ان رسول الله صلي الله
وعليه وسلم قال :ان الله جعل الحق علي لسان عمر وقلبه قال وقال ابن عمر
ما نزل بالناس امر قط فقالوا فيه وقال فيه عمر ال نزل فيه القرآن بنحو ما قال
عمر.4
واخرج الحاكم من طريق خالد بن ابي بكر بن عبيد الله بن عبد بن عمر عن
سالم بن عبدالله بن عبد بن عمر عن سالم بن عبدالله عن عبدالله بن عمر ان
رسول الله صلي الله وعليه وسلم ضرب صدر عمر بن الخطاب بيده حين اسلم
ثلث مرات وهو يقول :اللهم اخرج ما في صدره من غل وابدله ايمانا يقول ذلك
ثلثا.5
واخرج الحاكم من حديث عبيدالله عن نافع عن ابن عمر ان النبي صلي الله
وعليه وسلم قال :اللهم ايّد الدين بعمر ابن الخطاب.6
واما بشارة اهل بدر :فقد اخرج ابويعلي من طريق عمر بن حمزه عن سالم عن
ابيه قصه حاطب بن ابي بلتعه وفيه فقال عمر :ائذن لي فيه فقال رسول الله
ت قاتله؟ قال نعم ان اذنت لي فيه فقال رسول الله صلي الله وعليه وسلم اَوَكن َ
وما يدريك لعل الله اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم.7
واما ذبه عن عثمان :فقد اخرج البخاري عن عثمان بن موهب قال جاء رجل من
من هؤلء القوم فقالوا هؤلء
اهل مصر وحج البيت فرآي قوما جلوسا فقال َ
1
2
3
4
5
6
7
133
قريش قال فمن الشيخ فيهم قالوا عبدالله بن عمر قال يا ابن عمر اني سائلك
عن شيءٍ فحدثني هل تعلم ان عثمان فّر يوم احد قال نعم قال تعلم انه تغيّب
عن بدر ولم يشهدها قال نعم قال تعلم انه تغيب عن بيعه الرضوان فلم يشهدها
قال نعم قال الله اكبر قال ابن عمر تعال ابيّن لك اما فراره يوم اُحد فاشهد ان
الله عفا عنه وغفر له واما تغيّبه عن بدر فانه كان تحته بنت رسول الله صلي الله
وعليه وسلم وكانت مريضه فقال له رسول الله صلي الله وعليه وسلم ان لك
اجر رجل ممن شهد بدرا وسهمه واما تغيبه عن بيعه الرضوان فلو كان ببطن
مكه اعز من عثمان لبعثه مكانه فبعث رسول الله صلي الله وعليه وسلم عثمان
وكانت بيعه الرضوان بعد ما ذهب عثمان الي مكه فقال رسول الله صلي الله
وعليه وسلم ليده اليمني هذه يد عثمان فضرب بها علي يده فقال هذه لعثمان
فقال له ابن عمر اذهب بها الن معك.1
واما روايته في عثمان انه يقتل مظلوما :فقد اخرج الترمذي عن كليب بن وائل
عن ابن عمر قال ذكر رسول الله صلي الله وعليه وسلم فتنه فقال يقتل فيها
مظلوما لعثمان.2
واخرج الحاكم عن ايوب عن نافع عن ابن عمر ان عثمان اصبح فحدث قال
رأيت النبي صلي الله وعليه وسلم في المنام الليله فقال يا عثمان افطر عندنا
فاصبح عثمان صائما فقتل في يومه رضي الله عنه.3
واما قعوده من الفتنه :فاخرج ابويعلي من حديث عمر بن محمد ان اباه حدثه
عن عبدالله ابن عمر قال كنا نتحدث في حجه الوداع ورسول الله صلي الله
وعليه وسلم بين اظهرنا ل ندري ما حجه الوداع فحمد الله وحده واثني عليه ثم
ذكر المسيح الدجال فاطنب في ذكره ثم قال :ما بعث الله من نبي ال وانذر امته
لقد انذره نوح والنبيون من بعده وانه يخرج فيكم وما خفي عليكم من شانه فل
يخفي عليكم انه اعور عين اليمني كانها عنبه طافيه ثم قال ان الله حرم عليكم
دماءكم واموالكم كحرمه يومكم هذا في بلدكم هذا في شهركم هذا ال هل
بلغت؟ قالوا :نعم قال اللهم اشهد ثم قال ويلكم او ويحكم انظروا ل ترجعون
بعدي كفارا يضرب بعضكم رقاب بعض.4
واخرج ابويعلي عن ابن فضيل عن ابيه عن سالم عن ابن عمر قال سمعت
رسول الله صلي الله وعليه وسلم يقول :ان الفتنه تجئ من ههنا واومأ بيده نحو
المشرق حيث تطلع قرن الشيطان وانتم يضرب بعضكم رقاب بعض وانما قتل
موسي الذي قتل من آل فرعون خطأ قال الله له وقتلت نفسا فنجيناك من الغم
وفتنّاك فتونا.5
1
2
3
4
134
ومن مسند عبدالله بن عباس رضي الله عنه ( 12روایت):
اما ما يستدل به علي خلفه الصديق رضي الله عنه من خطبه النبي صلي
الله وعليه وسلم قبل وفاته :فقد اخرج البخاري من حديث ايوب عن عكرمه عن
ابن عباس عن النبي صلي الله وعليه وسلم قال :لو كنت متخذا من امتي خليل
لتخذت ابابكر ولكن اخي وصاحبي.1
واخرج احمد من حديث جرير عن يعلي بن حكيم عن عكرمه عن ابن عباس قال:
خرج علينا رسول الله صلي الله وعليه وسلم في مرضه الذي مات فيه عاصبا
رأسه في خرقه فقعد علي المنبر فحمد الله واثني عليه ثم قال انه ليس احد
ن علي في نفسه وماله من ابي بكر بن ابي قحافه ولو كنت متخذا من الناس ام ّ
خليل لتخذت ابابكر خليل لكن خله السلم سدوا عني كل خوخه في هذا المسجد
غير خوخه ابي بكر.2
واما ما يستدل به علي خلفه الصديق رضي الله عنه من حديث المامه :فقد
اخرج احمد من حديث ابي اسحق عن ارقم بن شرحبيل عن ابن عباس في قصه
مرضه صلي الله وعليه وسلم فجاء بلل يؤذنه بالصلوه فقال مروا ابابكر يصلي
بالناس.3
واما مناقب عمر بن الخطاب رضي الله عنه :فقد اخرج ابن ماجه من حديث
ما اسلم عمر نزل جبرئيل
عوام بن حوشب عن مجاهد عن ابن عباس قال :ل ّ
فقال يا محمد! لقد استبشر اهل السماء باِسلم عمر .
4
واخرج الحاكم عن ابن عباس رضي الله عنهما عن النبي صلي الله وعليه وسلم
انه قال :اللهم اعّز السلم بعمر.5
واخرج الترمذي من حديث النضر ابي عمر عن عكرمه عن ابن عباس ان النبي
صلي الله وعليه وسلم قال :اللهم اعز السلم باَبي جهل بن هشام او بعمر قال
فاصبح فغدا عمر علي رسول الله صلي الله وعليه وسلم.6
واخرج البخاري من حديث ايوب عن ابن ابي مليكه عن المسور بن مخرمه قال
لما طُعن عمر جعل يألم فقال له ابن عباس وكانّه يجّزعه يا اميرالمؤمنين ول ك ّ
ل
5
1
2
3
4
5
6
135
ذلك لقد صحبت رسول الله صلي الله وعليه وسلم فاَحسنت صحبته ثم فارقته
وهو عنك راض ثم صحبت ابابكر فاحسنت صحبته ثم فارقته وهو عنك راض ثم
صحبت صحبتهم فاحسنت صحبتهم ولئن فارقتهم لتفارقنهم وهم عنك راضون
فقال اما ما ذكرت من صحبة رسول الله صلي الله وعليه وسلم ورضاه فان ذلك
ي ،واما ما ذكرت من صحبت ابي بكر ورضاه فان ن به عل ّ
من الله تعالي م ّ م ٌّ
ن ِ َ
ذلك من من الله تعالي من به علي واما ما تري من جزعي فهو من اجلك ومن
اجل اصحابك والله لو ان لي طلع الرض ذهبا لفتديت به من عذاب الله عز
وجل قبل ان اراه.1
واما جعله قول الشيخين رضي الله عنهما في ترتيب الدله بعد حديث النبي صلي
الله وعليه وسلم وقبل القياس :فقد اخرج الدارمي عن عبدالله بن يزيد قال كان
ابن عباس اذا سئل عن المر فكان في القرآن اخبر به فإن لم يكن في القرآن
وكان عن رسول الله صلي الله وعليه وسلم اخبر به فان لم يكن فعن ابي بكر
وعمر فان لم يكن قال برأيه.2
واما ما يستدل به علي خلفه الخلفاء من حديث رويا الظله :فقد اخرج احمد
وغيره من حديث سفيان عن الزهري عن عبيد الله بن عباس قال رأي رجل رؤيا
ن ظله تنطف عسل وسمنا وكان الناس يأخذون فجاء النبي فقال اني رأيت كا ّ
منها فبين مستكثر وبين مستقل وبين ذلك وكان سببا متصل الي السماء فجئت
فاخذت به فعلوت فعلك الله ثم جاء رجل من بعدك فاخذ به فعل فعله الله ثم
جاء رجل من بعدكما فاخذ به فعل فعله الله ثم جاء رجل من بعدكم فاخذ به
فقطع به ثم وصل له فعل فعله الله قال ابوبكر ائذن لي يا رسول الله فاعبرها
فاذن له فقال اما الظله فالسلم واما السمن والعسل فحلوه القرآن فبين
مستكثر وبين مستقل وبين ذلك واما السبب فما انت عليه تعلو فيعليك الله ثم
يكون رجل من بعدك علي منهاجك فيعلو ويعليه الله ثم يكون من بعدكما رجل
فيأخذ بأخذكما فيعلو فيعليه الله ثم يكون من بعدكم رجل يقطع به ثم يوصل له
ت واخطأت قال ت قال اصب َ ت يا رسول الله ام اخطأ ُ
فيعلوا فيعليه الله قال :اصب ُ
اقسمت يا رسول الله لتخبرني قال ل تقسم.3
صه ول لبني
واما ان النبي صلي الله وعليه وسلم لم ينص بالخلفه لعلي خا ّ
هاشم عامه :فقد اخرج احمد من حديث ابن المبارك عن يونس عن الزهري عن
ي من عند رسول الله صلي الله عبدالله بن كعب عن ابن عباس قال :خرج عل ٌّ
وعليه وسلم في مرضه فقالوا كيف اصبح رسول الله صلي الله وعليه وسلم يا
ابا الحسن فقال اصبح بحمد الله بارئا فقال العباس ال تري اني لري رسول الله
صلي الله وعليه وسلم سیتوفي من وجعه واني لَعرف في وجوه بني
عبدالمطلب الموت فانطلق بنا الي رسول الله صلي الله وعليه وسلم فلنكلمه
1
2
3
136
فان كان المر فينا بيّنه وان كان في غيرنا كلمناه فاوصي بنا فقال علي ان كان
المر في غيرنا لم يعطناه الناس ابدا ً واني والله ل اكلم رسول الله صلي الله
وعليه وسلم في هذا ابدا.1
واما ان ابابكر صديق وسائرهم شهيد :فقد اخرج ابو يعلي باسناد غريب عن
عكرمه عن ابن عباس قال كان النبي صلي الله وعليه وسلم علي حراء فتزلزل
الجبل فقال رسول الله صلي الله وعليه وسلم اثبت حراء فما عليك ال نبي او
صديق او شهيد وعليه رسول الله صلي الله وعليه وسلم وابوبكر وعمر وعلي
وعثمان وطلحه والزبير وعبدالرحمن بن عوف وسعد بن ابي وقاص وسعيد بن
زيد بن عمرو بن نفيل.2
واما قوله في عثمان فقد اخرج ابوعمر في الستيعاب ان عبدالله بن عباس قال
لو اجتمع الناس علي قتل عثمان لُرموا بالحجاره كما ُرمي قوم لوط.
ومن مسند ابي موسي الشعري عبدالله بن قيس رضي الله عنه
( 8روایت):
اما ان الخلفه في قريش :فقد اخرج احمد بن ابي موسي الشعري عن
النبي صلي الله وعليه وسلم انه قال ان هذا المر في قريش ماداموا اذا
استُرحموا رحموا واذا حكموا عدلوا واذا اقسموا اقسطوا فمن لم يفعل ذلك
فعليه لعنه الله والملئكه والناس اجمعين ل يقبل منه صرف ول عدل.3
واما بشارة الخلفاء بالجنه والتعريض الظاهر علي خلفتهم وانذار عثمان بالبلوي:
فقد اخرج الشيخان وغيرهما بروايات فيه العدد والثقه من ذلك ما اخرجه
البخاري من حديث سعيد بن المسيب عن ابي موسي الشعري انه توضأ في بيته
ثم خرج فقلت للزمن رسول الله صلي الله وعليه وسلم ول َ كونن معه يومي
جههذا قال فجاء المسجد فسأل عن النبي صلي الله وعليه وسلم فقالوا :خرج و ّ
ت علي اثره اسأل عنه حتي دخل بئر اريس فجلست عند الباب وبابها ههنا فخرج ُ
من جريد حتي قضي رسول الله صلي الله وعليه وسلم حاجته فتوضأ فقمت اليه
فاذا هو جالس علي بئر ريس وتوسط قفها وكشف عن ساقيه ودلهما في البير
فسلمت عليه ثم انصرفت فجلست عند الباب فقلت لكونن بوابا ً للنبي صلي الله
وعليه وسلم فجاء ابوبكر رضي الله عنه فدفع الباب فقلت من هذا فقال ابوبكر
فقلت علي رسلك ثم ذهبت فقلت رسول الله هذا ابوبكر يستأذن فقال ائذن له
وبشره بالجنه فاقبلت حتي قلت لبي بكر ادخل ورسول الله صلي الله وعليه
وسلم يبشرك بالجنه فدخل ابوبكر فجلس عن يمين رسول الله صلي الله وعليه
ف ودلي رجليه في البير كما صنع رسول الله صلي الله وعليه وسلم معه في الق ّ
1
2
3
137
وسلم وكشف عن ساقيه ثم رجعت فجلست وقد تركت اخی يتوضأ ويلحقني
فقلت ان يرد الله لفلن يريد اخاه خيرا ً يأت به فاذا انسان يحرك الباب فقلت
من هذا فقال عمر بن الخطاب فقلت علي رسلك ثم جئت الي رسول الله صلي
الله وعليه وسلم فسلمت عليه فقلت هذا عمر بن الخطاب يستأذن فقال ائذن
له وبشره بالجنه فجئت فقلت ادخل وبشرك رسول الله صلي الله وعليه وسلم
بالجنه فجلس مع رسول الله صلي الله وعليه وسلم في القف عن يساره ودلي
رجليه في البئر ثم رجعت فجلست فقلت ان يرد الله لفلن خيرا ً يأت به فجاء
انسان يحرك الباب فقلت من هذا فقال عثمان بن عفان فقلت علي رسلك
وجئت الي رسول الله صلي الله وعليه وسلم فاخبرته فقال ائذن له وبشره
بالجنه علي بلوي تصيبه فجئت فقلت له ادخل وبشرك رسول الله صلي الله
وعليه وسلم بالجنه علي بلوي تصيبك فدخل فوجد القف قد ملئ فجلس وجاهه
من الشق الخر قال شريك قال سعيد بن المسيب فاوّلتها قبورهم.1
واخرج البخاري من حديث ابي عثمان النهدي عن ابي موسي رضي الله عنه قال
كنت مع النبي رسول الله صلي الله وعليه وسلم في حائط من حيطان المدينه
فجاء رجل فاستفتح فقال النبي صلي الله وعليه وسلم افتح له وبشره بالجنه
ففتحت له فاذا ابوبكر رضي الله فبشرته بما قال رسول الله صلي الله وعليه
وسلم فحمد الله ثم جاء رجل فاستفتح فقال النبي صلي الله وعليه وسلم افتح
له وبشره بالجنه ففتحت له فاذا عمر رضي الله عنه فاخبرته بما قال النبي صلي
الله وعليه وسلم فحمد الله ثم استفتح رجل فقال لي افتح له وبشره بالجنه علي
بلوي تصيبه فاذا عثمان رضي الله عنه فاخبرته بما قال رسول الله صلي الله
وعليه وسلم فحمد الله ثم قال :الله المستعان.2
واما ما يستدل به علي خلفه الصديق رضي الله عنه من حديث المامه :فقد
اخرج احمد عن عبدالملك بن عمير عن ابي برده عن ابي موسي قال مرض
رسول الله صلي الله وعليه وسلم فاشتد مرضه فقال مروا ابابكر يصلي بالناس
فقالت عائشه :3يا رسول الله ان ابابكر رجل رقيق متي يقوم مقامك ل يستطيع
ان يصلي بالناس قال :مروا ابابكر فليصل بالناس فانكن صواحب يوسف فاتاه
الرسول فصلي ابوبكر بالناس في حيوة رسول الله صلي الله وعليه وسلم.4
1
2
- 3در این حدیث تا اندازه ای از اختصار کار گرفته شده است ،در روایات می آید که عائشه رضی الله
عنها به پیامبر علیه السلم گفت که ابوبکر نرم دل می باشد و چون به جایگاه شما ایستاده شود
امکان دارد که رقت قلب به او طاری شود و درست امامت داده نتواند و حتی عائشه ا برای حفصه
رضی الله عنها گفت :تو نیز این موضوع را به خدمت جناب رسول الله عرض کن .از مجموع این
روایات فراست و دانائی عائشه این همسر دانشمند رسول خدا دانسته می شود که از یکسو می
خواهد با اصرار رسول الله این توهم را از قلب ضعیفان از بین ببرد که آن حضرت بعد از امامت
ابوبکر وفات یافتند (امامت ابوبکر منحوس بود) و از جانب دیگر می خواهد که پیامبر بر امامت
ابوبکر در حین حیات خویش اصرار بورزند تا بعد از وفات آن جناب کسی را یارای این نباشد که با
وجود ابوبکر طمعی در خلفت داشته باشد.
138
واما قعوده من الفتنه :فقد روي عنه بروايات فيها العدد والثقه منها ما اخرج
الترمذي عن هذيل بن شرحبيل عن ابي موسي عن النبي صلي الله وعليه وسلم
سروا فيها قسيكم وقطعوا فيها اوتاركم والزموا فيها اجواف قال في الفتنه ك ّ
بيوتكم وكونوا كابن آدم.1
واخرج احمد عن هذيل بن شر حبيل عن ابي موسي قال قال رسول الله صلي
الله وعليه وسلم :ان بَين يدي الساعه فتنا ً کقطَع الليل المظلم يصبح فيها مؤمنا
ويمسي كافرا ً ويمسي مؤمنا ويصبح كافرا ،القاعد فيها خير من القائم والقائم
فيها خير من الماشي والماشي خير من الساعي فكسروا قسيّكم وقطّعوا او
تاركم واضربوا بسيوفکم الحجاره ،فاذا دخل علي احدكم بيته فليكن كخير ابني
آدم.2
واخرج احمد من حديث حطان بن عبدالله عن ابي موسي عن النبي صلي الله
وعليه وسلم قال ان بين يدي الساعه الهرج قالوا وما الهرج؟ قال :القتل قالوا
اكثر مما نقتل في العام الواحد اكثر من سبعين الفا قال انه ليس بقتلكم
المشركين ولكن قتل بعضكم بعضا قال ومعنا عقولُنا يومئذ قال انه يُنزع عقول
اكثر اهل ذلك الزمان ويخلق له قوم من الناس يحسب اكثرهم انهم علي شئ
وليسوا علي شئ قال ابوموسي والذي نفسي بيده ما اجد ُ لي ولكم منها مخرجاً
ان ادركني واياكم ال ان نخرج منها كما دخلنا لم نصب منها.3
واخرج احمد من طريق الحسن عن ابي موسي ان رسول الله صلي الله وعليه
وسلم قال :اذا تواجه المسلمان بسيفيهما فقتل احدهما الخر فالقاتل والمقتول
في النار 4قيل هذا القاتل فما بال المقتول قال انه اراد قتل صاحبه.5
اما بشارة الخلفاء بالجنه :فقد اخرج احمد من طريق قتاده عن ابن سيرين
عن عبدالله بن عمرو قال كنت مع رسول الله صلي الله وعليه وسلم فجاء
ابوبكر فاستأذن فقال ائذن له وبشره بالجنه ثم جاء عثمان فاستأذن فقال ائذن
له وبشره بالجنه قال قلت فاين انا قال انت مع ابيك.6
4
1
2
3
6
139
واما مايستدل به من حديثه علي الخلفه الخاصه من حيث كونها في زمن
العافيه :فقد اخرج احمد عن العمش عن زيد بن وهب عن عبدالرحمن بن عبد
رب الكعبه قال انتهيت الي عبدالله بن عمرو بن العاص وهو جالس في ظل
الكعبه فسمعته يقول بينا نحن مع رسول الله صلي الله وعليه وسلم في سفر اذ
نزلنا منزل فمنا من يضرب خباءه ومنا من هو في جشره ومنا من ينتضل 1اذ
نادي مناديه الصلوه جامعه قال فاجتمعنا قال فقام رسول الله صلي الله وعليه
ل امته علي ما يعلمه خيرا ً لهموسلم فخطبَنا فقال انه لم يكن نبي قبلي ال د ّ
وحذرهم ما يعلمه شرا ً لهم وان امتكم هذه جعلت عافيتها في اولها وان آخرها
سيصيبهم بل ٌء شديد وامور تنكرونها يجئ فتن يرقق بعضها لبعض تجئ الفتنه
فيقول المؤمن هذه مهلكتي ثم تنكشف ثم تجئ الفتنه فيقول المؤمن هذه ثم
تنكشف فمن سّره منكم ان يزحزح عن النار وان يدخل الجنه فلتدركه موتته وهو
مؤمن بالله واليوم الخر وليأت الي الناس الذي يحب ان يؤتي اليه ومن بايع
اماما ً فاعطاه صفقة يده وثمرة قلبه فليطعه ما استطاع فان جاء آخر ينازعه
فاضربوا عنق الخر قال فادخلت رأسي من بين الناس فقلت فانشدك بالله انت
سمعت هذا من رسول الله صلي الله وعليه وسلم؟ قال فاشار بيده الي اذنه
فقال سمعته اذناي ووعاه قلبي قال فقلت هذا ابن عمك معاويه يأمرنا باكل
اموالنا بيننا بالباطل وان نقتل انفسنا وقد قال الله تعالي" :يأايها الذين امنوا ل
تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل" قال فجمع يديه فوضعهما علي جبهته ثم نكس
ه ثم رفع رأسه فقال اطعه في طاعه الله واعصه في معصيه الله.2 هُني ّ ً
واما سوابق ابي بكر الصديق رضي الله عنه :فقد اخرج البخاري عن عروه بن
الزبير قال سألت عبدالله بن عمرو عن اشد ما صنع المشركون برسول الله قال
رأيت عقبه بن ابي معيط جاء الي النبي صلي الله وعليه وسلم وهو يصلي فوضع
رداءه في عنقه فخنقه بها خنقا ً شديدا ً فجاء ابوبكر رضي الله عنه حتي دفعه عنه
فقال اتقتلون رجل ان يقول ربي الله وقد جاءكم بالبينت من ربكم.3
اما الخلفه في قريش :فقد اخرج احمد والشيخان وغيرهم عن ابي هريره
قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم الناس تبعٌ لقريش في هذا الشان
مسلمهم لمسلمهم وكافرهم لكافرهم.4
- 1بعضی از ما خیمه ها را نصب می کرد ،بعضی همین طور افتاده بود و بعض مصروف تمرین تیر
اندازی بودند.
2
3
4
140
اخرج احمد من طريق ابي ذئب عن سعيد المقبري عن ابي هريره قال قال
حكّموا فعدلوا وائتمنوا
رسول الله صلي الله وعليه وسلم :ان لقريش حقا ما ُ
فادّوا واسترحموا فرحموا .1
واما ما يستدل به علي خلفتهم من حديث الظله :فقد اخرج الشيخان وغيرهما
بطريق متعددة منها ما اخرج ابوداود من طريق الزهري عن عبيدالله بن عبدالله
عن ابن عباس قال كان ابوهريره يحدّث ان رجل اتي الي رسول الله صلي الله
وعليه وسلم فقال اني اري الليله ظله ينطف منها السمن والعسل فاري الناس
يتكففون بايديهم فالمستكثر والمستقل واري سببا ً واصل من السماء الي الرض
ت به فعلوت ثم اخذ به رجل آخر فعل به ثم اخذ به رجل فاراك يا رسول الله اخذ َ
آخر فعل به ثم اخذ به رجل آخر فانقطع ثم وصل فعل به قال ابوبكر :بابي انت
مي لتدعني فلعبرنها فقال عبّرها فقال اما الظله فظله السلم واما ما ينطف وا ّ
من السمن والعسل فهو القرآن لينه وحلوته واما المستكثر والمستقل فهو
المستكثر من القرآن والمستقل منه واما السبب الواصل من السماء الي الرض
فهو الحق الذي انت عليه تأخذ به فيعليك الله ثم يأخذ به بعدك رج ٌ
ل فيعلوا به ثم
يأخذ رجل آخر فيعلوا به ثم يأخذ به رجل آخر فينقطع ثم يوصل له فيعلوا به ،اي
ت بعضا واخطأت بعضا قال ت ام اخطأت فقال :اصب َ رسول الله لتحدثني اصب ُ
اقسمت يا رسول الله صلي الله وعليه وسلم لتحدثني ما الذي اخطأت فقال
النبي صلي الله وعليه وسلم ل تقسم.2
واما مايستدل به من حديث القليب :فقد اخرج البخاري عن ابن شهاب قال
اخبرني سعيد ان ابا هريره اخبره ان رسول الله صلي الله وعليه وسلم قال:
بينما انا نائم رأيتني علي قليب وعليها دلو فنزعت منها ما شاءالله ثم اخذها ابن
ابي قحافه فنزع منها ذنوبا او ذنوبين وفي نزعه ضعف والله يغفر له ،ثم
استحالت غربا ً فاخذها عمر بن الخطاب فلم ار عبقريا من الناس ينزع نزع ابن
الخطاب حتي ضرب الناس بعطن.3
واخرج البخاري من حديث معمر عن هشام عن ابي هريره قال قال رسول الله
صلي الله وعليه وسلم بينا انا نائم رأيت اني علي حوض اسقي الناس فاتاني
ابوبكر فاخذ الدلومن يدي ليريحني فنزع ذنوبين وفي نزعه ضعف والله يغفرله،
فاتي ابن الخطاب فاخذ منه فلم يزل ينزع حتي تولي الناس والحوض ينفجر.4
واما ما يستدل به علي خلفتهم من العلقه التي ضربها النبي صلي الله وعليه
وسلم للخلفه الخاصه من انها في المدينه :فقد اخرج الحاكم من حديث هشيم
1
2
3
4
141
عن العوام بن حوشب عن سليمان بن ابي سليمان عن ابيه عن ابي هريره عن
ملك بالشام.1
النبي صلي الله وعليه وسلم قال الخلفه بالمدينه وال ُ
واما ما يستدل به علي خلفتهم الخاصه من حديث القرون :فقد اخرج احمد
وغيره من طريق منها طريق عبدالله بن شقيق عن ابي هريره قال قال رسول
الله صلي الله وعليه وسلم :خير امتي القرن الذي بُعثت فيه ثم الذين يلونهم ثم
الذين يلونهم والله اعلم ا َ قال الثالثه ام ل؟ ثم تجئ قوم يحبون السمانه يشهدون
قبل ان يستشهدوا.2
واما ما يستدل به علي خلفه الصديق رضي الله عنه من الخطبه التي خطبها
النبي صلي الله عليه وسلم قبل وفاته :اخرج الترمذي من طريق داود بن يزيد
الودي عن ابيه عن ابي هريره قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم :ما
كان لحد عندنا يد ال وقد كافيناه ما خل ابابكر فان له عندنا يدا يكافيه الله بها
يوم القيامه ،وما نفعني مال احد قط ما نفعني مال ابي بكر ولو كنت متخذ خليل
لتخذت ابابكر خليل ال وان صاحبكم خليل الله.3
واخرج احمد عن طريق العمش عن ابي صالح عن ابي هريره قال قال رسول
ل قط ما نفعني مال ابي بكر فبكيالله صلي الله وعليه وسلم :ما نفعني ما ٌ
4
ابوبكر وقال :هل انا ومالي ال لك يا رسول الله؟ .
واما مواعيد الله الظاهره علي ايدي الخلفاء :فقد اخرج الشيخان وغيرهما
بطريق متعدده منها ما اخرج البخاري عن ايوب عن محمد عن ابي هريره رضي
الله عنه قال قال النبي صلي الله وعليه وسلم :اُعطيت مفاتيح الكلم ونُصرت
بالرعب وبينما انا نائم البارحه اذ اتيت بمفاتيح خزائن الرض حتي وضعت في
يدي قال ابوهريره ذهب رسول الله صلي الله وعليه وسلم وانتم تنقلونها.5
واخرج الشيخان وغيرهما بطريق متعددة منها ما اخرج احمد عن الزهري عن
سعيد عن ابي هريره عن النبي صلي الله وعليه وسلم اذا هلك كسري فل كسري
بعده واذا هلك قيصر فل قيصر بعده والذي نفس محمد بيده لتنفقن كنوزهما في
سبيل الله.6
واما مناقب ابي بكر الصديق رضي الله عنه :فقد اخرج البخاري عن الزهري عن
حميد بن عبدالرحمن عن ابي هريره قال سمعت رسول الله صلي الله وعليه
وسلم يقول :من انفق زوجين من شئ من الشياء في سبيل الله دُعي من
1
2
3
4
5
6
142
ب يعني الجنه يا عبدالله هذا خير فمن كان من اهل الصلوة 1دعي من باب ابوا ٍ
الصلوة ومن كان من اهل الجهاد دعي من باب الجهاد ومن كان من اهل الصدقه
دعي من باب الصدقة ومن كان من اهل الصيام دعي من باب الصيام باب الريان
فقال ابوبكر رضي الله عنه ما علي هذا الذي يدعي من تلك البواب من ضرورةٍ
وقال هل يُدعي منها كلها احد يا رسول الله فقال نعم وارجو ان تكون منهم يا
ابابكر.2
واخرج ابوداود من طريق عبدالسلم ابن حرب عن ابي خالد الدلني عن ابي
خالدٍ مولي آل جعدة هن ابي هريرة قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم
اتاني جبرئيل فاخذ بيدي فاراني باب الجنه الذي يدخل فيه امتي فقال ابوبكر يا
ت اني كنت معك حتي انظر اليه فقال رسول الله صلي الله رسول الله ودد ُ
وعليه وسلم :اما انك يا ابابكر اول من يدخل الجنه من امتي .
3
واما مناقب عمر بن الخطاب رضي الله عنه :فقد اخرج البخاري عن ابن شهاب
عن سعيد بن المسيب ان اباهريره قال بينا نحن عند رسول الله صلي الله وعليه
وسلم اذ قال :بينا انا نائم رأيتني في الجنه فاذا امرأة تتوضأ الي جانب قصر
فقلت لمن هذا القصر قالوا لعمر فذكرت غيرته فوليت مدبرا ً فبكي عمر وقال
اعليك اغار يا رسول الله؟.4
واخرج البخاري عن ابراهيم بن سعد عن ابيه عن ابي سلمه عن ابي هريره قال
قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم :لقد كان قبلكم من المم ناس محدَّثون
فان يك في امتي احد فانه عمر وفي روايه له لقد كان فيما كان قبلكم من بني
اسرائيل رجال يكلّمون 5من غير ان يكونوا انبياء فان يكن في امتي منهم احد
فعمر.6
واخرج البخاري عن ابن شهاب عن سعيد وابي سلمه قال :سمعنا ابا هريره يقول
قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم بينما راع في غنمه عدا الذئب فاخذ منها
شاةً فطلبها حتي استنقذها فالتفت اليه الذئب فقال له من لها يوم السبع ليس
لها راٍع غيري فقال الناس سبحان الله فقال النبي صلي الله وعليه وسلم فاني
م ابوبكر وعمر 7وللبخاري في روايه اخري وبينمااو من به وابوبكر وعمر ،وما ث َ ّ
رجل يسوق بقره قد حمل عليها فالتفت اليه فكلمته فقالت اني لم اخلق لهذا
- 1مراد از اهل نماز این نیست که فقط نماز می خواند و بقیه ی واجبات را انجام نمی دهد بلکه
مطلب این است که نماز را به کثرت و شوق وافر ادا کرده و بقیه واجبات را به این کثرت اداء نکرده
باشد .و به همین ترتیب اهل صیام و زکاة نیز.
2
3
4
- 5یعنی فرشته بر آن ها نازل شده و با آن ها سخن می گفتند چنانکه در آیه کریمه آمده است :إن
الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملئکة اّل تخافوا ول تحزنوا ..
6
143
خلقت للحرث فقال الناس سبحان الله قال رسول الله صلي الله وعليه لكني ُ
وسلم اني اؤمن بذلك وابوبكر وعمر .
1
واما مناقب عثمان رضي الله عنه :فقد اخرج ابن ماجه عن ابيه عبدالرحمن بن
ابي الزناد عن العرج عن ابي هريرة ان رسول الله صلي الله وعليه وسلم قال
لكل نبي رفيق في الجنه ورفيقي فيها عثمان بن عفان.2
واخرج ابن ماجه بهذا السناد ان النبي صلي الله وعليه وسلم لقی عثمان عند
زوجك ام كلثوم
باب المسجد فقال يا عثمان! هذا جبرئيل اخبرني ان الله قد ّ
بمثل صداق رقيه علي مثل صحبتها.3
واما ان عثمان يقتل مظلوما وانه علي الحق يوم يُقتل :فقد اخرج الحاكم من
طريق موسي ومحمد وابراهيم بني عقبه قالوا حدثنا ابو اُمنا ابوحسنه قال
ت اباهريره وعثمان محصور في الدار فقال ابوهريره سمعت رسول الله شهد ُ
صلي الله وعليه وسلم يقول :انها ستكون فتنه واختلف او اختلف وفتنه قال قلنا
يا رسول الله فما تأمرنا قال عليكم بالمير واصحابه واشار الي عثمان.4
واخرج الحاكم من حديث ابي زرعه عن ابي هريره اشتري عثمان بن عفان الجنه
من النبي صلي الله وعليه وسلم مرتين حيث حفر بئر رومه وحيث جهز جيش
العسره.5
واما ان ابابكر صديق وسائرهم شهداء :فقد اخرج التزمذي من حديث عبدالعزيز
بن محمد عن سهيل عن ابيه عن ابي هريره ان رسول الله صلي الله وعليه
وسلم كان علي حراء هو وابوبكر وعمر وعثمان وعلي بن ابي طالب وطلحه
والزبير فتحركت الصخرة فقال النبي صلي الله وعليه وسلم اهدأ انما عليك نبي
او صديق او شهيد.6
واما بشاره اهل بدر بالجنه :فقد اخرج ابوداود عن عاصم عن ابي صالح عن ابي
هريره قال قال رسول الله صلي الله وعليه وسلم اطّلع الله عزوجل علي اهل
بدر فقال اعملوا ما شئتم فقد غفرت لكم.7
- 7یعنی با وجود آن که ابوبکر و عمر در آن مجلس حاضر نبودند باز هم رسول خدا اسمهای آن ها را
به زبان مبارک آورده و فرمود که من و ابوبکر و عمر به این مسأله ی غیبی ایمان داریم که دللت بر
فضیلت ایشان می نماید.
1
2
3
4
5
6
7
144
واما قعوده من الفتنه :فقد اخرج الترمذي من حديث عبدالعزيز بن محمد عن
العلء بن عبدالرحمن عن ابيه عن ابي هريره ان رسول الله صلي الله وعليه
وسلم قال :بادروا بالعمال فتنا كقطع الليل المظلم يصبح الرجل مؤمنا ويمسي
كافرا ويمسي مؤمنا ويصبح كافرا يبيع احدهم دينه بعرض من الدنيا.1
واما ما يستدل به علي خلفتهم من حديث القرون :فقد اخرج احمد بطريق
غريب عن عبدالله البهي عن عائشه قالت سأل رجل رسو َ
ل الله صلي الله وعليه
وسلم ايّ الناس خير قال القرن الذي انا فيه ثم الثاني ثم الثالث.3
اما قولها في خلفه الشيخين :فقد اخرج مسلم من حديث ابن ابي مليكه قال
سئلت من كان رسول الله صلي الله وعليه وسلم مستخلفا لو سمعت عائشه و ُ
استخلفه؟ قالت ابوبكر فقيل لها ثم من بعد ابي بكر قالت عمر ثم قيل لها من
بعد عمر قالت ابوعبيده بن الجراح ثم انتهت الي هذا.4
واخرج الترمذي عن عبدالله بن شقيق قال قلت لعائشه ايّ اصحاب النبي صلي
ب الي رسول الله صلي الله وعليه وسلم؟ قالت ابوبكر
الله وعليه وسلم كان اح ّ
من؟ قالت عمر قلت ثم من قالت ابوعبيده بن الجراح قال قلت ثم من قلت ثم َ
فسكتت.5
واما ما يستدل به علي خلفه الصديق من قول النبي صلي الله وعليه وسلم
"اُدعي لي ابابكر" :فقد اخرج مسلم من حديث الزهري عن عروه عن عائشه
قالت :قال لي رسول الله صلي الله وعليه وسلم في مرضه :ادعي لي ابابكر
1
2
3
4
5
145
اباك واخاك حتي اكتب كتابا ً فاني اخاف ان يتمني متم ٍ ّ
ن ويقول قائل ان ول ،يأبي
ه والمؤمنون ال ابابكر.1
الل ُ
واما ما يستدل به من خطبه النبي صلي الله وعليه وسلم قبل وفاته :فقد اخرج
الترمذي عن الزهري عن عروه عن عائشه ان النبي صلي الله وعليه وسلم امر
بسد ّ البواب ال باب ابي بكر.2
واما ما يستدل به من حديث المامه :فقد اخرج الترمذي من حديث مالك بن
انس عن هشام بن عروه عن ابيه عن عائشه ان النبي صلي الله وعليه وسلم
قال مروا ابابكر فليصل بالناس فقالت عائشه يا رسول الله ان ابابكر اذا قام
مر عمر فليصل قالت فقال مروا ابابكر مقامك لم يسمع الناس من البكاء ف ُ
فليصل بالناس قالت عائشه فقلت لحفصه قولي له يا رسول الله ان ابابكر اذا
مر عمر فليصل بالناس ففعلت حفصه قام مقامك لم يسمع الناس من البكاء فأ ُ
فقال رسول الله صلي الله وعليه وسلم انكن لنتُن صواحب يوسف مروا ابابكر
فليصل بالناس فقالت حفصه لعائشة ما كنت لصيب منك خيراً .3
واخرج التزمذي عن القاسم بن محمد عن عائشة قالت قال رسول لله صلي الله
مهم غيره.4
وعليه وسلم ل ينبغي لقوم فيهم ابوبكر ان يؤ ّ
واما مناقب ابي بكر الصديق رضي الله عنه :فقد اخرج الترمذي من حديث
اسحق بن يحيي بن طلحه عن عمه اسحق بن طلحه عن عائشة ان ابابكر دخل
علي رسول الله صلي الله عليه وسلم فقال انت عتيق الله من النار فيومئٍذ
سمي عتيقا.5
واخرج الحاكم عن عائشه بنت طلحه عن عائشه ام المؤمنين قالت قال رسول
الله صلي الله وعليه وسلم من سّره ان ينظر الي عتيق من النار فلينظر الي
ابي بكر.6
واخرج الحاكم من حديث معمر عن الزهري عن عروة عن عائشة قالت لما
اُسري بالنبي صلي الله وعليه وسلم الي المسجد القصي اصبح يتحدث الناس
بذلك فارتد ّ ناس ممن كان آمنوا به وصدقوه وسعوا بذلك الي ابي بكر فقالوا هل
لك الي صاحبك يزعم انه اُسري به الليله الي بيت المقدس قالَ :
او قال ذلك؟
قالوا :نعم قال لئن قال ذلك لقد صدق قالوا وتصدقه انه ذهب الليله الي بيت
1
2
3
4
5
6
146
المقدس وجاء قبل ان يصبح قال نعم اني لصدّقه فيما هو ابعد من ذلك اصدّقه
بخبر السماء في غدوة او روحه فلذلك سمي ابوبكر الصديق.1
واما مناقب عمر بن الخطاب :فقد اخرج مسلم من حديث ابراهيم بن سعد عن
ابيه سعد عن ابي سلمه عن عائشه عن النبي صلي الله وعليه وسلم انه كان
يقول قد كان في المم قبلكم محدّثون فان يكن في امتي منهم اَحد فان عمر بن
الخطاب منهم.2
واخرج ابن ماجه من حديث الزنجي بن خالد عن هشام بن عروه عن ابيه عن
عائشه قالت قال رسول الله صلي الله عليه وسلم :اللهم اعّز السلم بعمر بن
الخطاب خاصه.3
عنها قالت فقال رسول الله صلي الله وعليه وسلم اني انظر الي شياطين الجن
ت .5
والنس قد فروا من عمر قالت فرجع ُ
واما مناقب عثمان بن عفان رضي الله عنه :فقد اخرج مسلم عن عطاء
وسليمان ابني يسار وابي سلمه ابن عبدالرحمن ان عائشه قالت كان رسول الله
صلي الله وعليه وسلم مضطجعا ً في بيته كاشفا ً عن فخذيه او ساقيه فاستأذن
ابوبكر فاذن له وهو علي تلك الحال فتحدّث ثم استأذن عمر فاذن له وهو كذلك
فتحدث ثم استأذن عثمان فجلس رسول الله صلي الله وعليه وسلم وسوّي ثيابه
ش له 6ولم تباله ثم
فدخل فتحدّث فلما خرج قالت عائشه دخل ابوبكر فلم تهت ّ
ت وسوّيت ثيابك فقال ال دخل عمر فلم تهتش له ولم تباله ثم دخل عثمان فجلس َ
استحيي من رجل تستحيي منه الملئكه.7
1
2
3
- 4و در این زمانه نیر مردم آن قدر که از محتسب و مأمور هیئت امر به معروف هراس دارند از والی
و یا امیر نمی ترسند.
5
- 6تو از او پروا نکردی (با داخل شدن او شما ران خود را نپوشیدید).
7
147
واخرج التزمذي عن النعمان بن بشير عن عائشه ان النبي صلي الله وعليه
مصك قميصا فان ارادوك علي خلعه فل وسلم قال يا عثمان انه لعل الله يق ّ
تخلعه لهم.1
اما ان الخلفه في قريش :فقد اخرج احمد عن بكر بن وهب الجريري قال
ل احد ان رسول الله صلي اللهقال لي انس بن مالك احدّثك حديثا ما اُحدّثه ك َّ
وعليه وسلم قام علي باب البيت ونحن فيه فقال الئمه من قريش ان لهم عليكم
حقا ولكم عليهم حقا مثل ذلك ما ان استُرحموا رحموا وان عاهدوا وفوا وان
حكموا عدلوا ومن لم يفعل ذلك منهم فعليه لعنه الله والملئكه والناس اجمعين .
2
واخرج احمد عن انس قال دعا النبي النصار ليقطع لهم البحرين فقالوا :ل حتي
ة 3فاصبروا حتي
تقطع لخواننا من المهاجرين فقال انكم ستلقون من بعدي اثر ً
تلقوني.4
واما الدليل علي خلفتهم من جهه تفويض الصدقات اليهم من بعده :فقد اخرج
الحاكم من طريق علي بن مهر عن المختار بن فلفل عن انس بن مالك قال
سل لنا رسول بعثني بنو المصطق الي رسول الله صلي الله عليه وسلم فقالوا َ
الله صلي الله عليه وسلم الي من ندفع صدقاتنا بعدك؟ قال فاتيتُه فساَلته فقال
الي ابي بكر فاتيهتم فاخبرتهم قالوا ارجع اليه فاساَله فان حدث بابي بكر حدث
من؟ فاتيته فاخبرته فقال الي عمر فقالوا ارجع اليه فاساَله فان حدث بعمر فالي َ
حدث فالي من فاتيته فسالته فقال الي عثمان فاتيتهم فاخبرتهم فقالوا ارجع
فاساله فان حدث بعثمان حدث فالي من فاتيته فسالته فقال ان حدث بعثمان
حدث فتبّا ً لكم الدهر فتبّا هذا حديث صحيح السناد ولم يخّرجاه.5
واما ان ابابكر صديق وسائرهم شهداء :فقد اخرج البخاري عن يحيي عن سعيد
عن قتاده ان انس بن مالك حدثهم ان النبي صلي الله عليه وسلم صعد اُحداً
وابوبكر وعمر وعثمان فرجف بهم فقال اثبت احد فانما عليك نبي وصديق
وشهيدان.6
1
2
- 3در این حدیث پیامبر خدا خبر می دهد که انصار به مقام خلفت فائز نخواهند گشت و آن ها را به
صبر تشویق می نماید .فرموده رسول خدا دللت بر این نمی کند که آن ها مورد ظلم واقع می شوند
و باید صبر نمایند بلکه معنای صبر اینست که در مقابل تحمل امری که خلف طبیعت آنهاست صبر
نمایند مثلیکه در قرآن مسلمانان در هنگام مصیبت و یا مرگ اقارب و دوستان تلقین به صبر داده شده
اند حالنکه این صبر در مقابل ظلم نیست.
4
5
6
148
واما افضليه الشيخين :فقد اخرج الترمذي من حديث محمد بن كثير عن
الوزاعي عن قتاده عن انس قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم لبي بكر
وعمر سيدا كهول اهل الجنه من الولين والخرين ال النبيين والمرسلين ل
ي .1
تخبرهما يا عل ّ
واما ثناءه عليهم مع غيرهم :فقد اخرج احمد والترمذي عن معمر عن قتاده عن
انس بن مالك قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ارحم امتي بامتي
ابوبكر واشدهم في امر الله عمر واصدقهم حياءً عثمان بن عفان واعلمهم
بالحلل والحرام معاذ بن جبل وافرضهم زيد بن ثابت واقرأهم ابي بن كعب ولكل
امه امين وامین هذه المه ابوعبيده بن الجراح قال الترمذي وقد رواه ابوقلبه
عن انس عن النبي صلي الله عليه وسلم نحوه.2
واما حديث المامه في اليوم الذي مات فيه رسول الله صلي الله عليه وسلم
بمحضر من رسول الله صلي الله عليه وسلم :فقد اخرج البخاري عن ابن شهاب
قال حدثني انس بن مالك ان المسلمين بينما هم في صله الفجر من يوم الثنين
وابوبكر يصلي بهم لم يفجأهم ال رسول الله صلي الله عليه وسلم قد كشف
سم بضحك فنكص سترحجره عائشه فنظر اليهم وهم صفوف في الصله ثم تب ّ
ابوبكر علي عقبيه ليصل الصف وظن ان رسول الله صلي الله عليه وسلم يريد
م المسلمون ان يفتنوا في صلتهم فرحاًس وه َّ
ان يخرج الي الصلوة فقال ان ٌ
برسول الله صلي الله عليه وسلم فاشار اليهم بيده رسول الله صلي الله عليه
موا صلتكم ثم دخل الحجره وارخي الستر.3 وسلم ان ات ّ
واما منزله الشيخين عنده صلي الله عليه وسلم :فقد اخرج الترمذي عن الحكم
بن عطيه عن ثابت ان رسول الله صلي الله عليه وسلم كان يخرج علي اصحابه
من المهاجرين والنصار وهم جلوس وفيهم ابوبكر وعمر فل يرفع اليه احد منهم
بصره ال ابوبكر وعمر فانهما كانا ينظران اليه وينظر اليهما ويتبسمان اليه
ويتبسم اليهما.4
واما مناقب ابي بكر الصديق :فقد اخرج ابن ماجه من طريق معتمر بن سليمان
ب اليك؟ قال عائشه قيل
اي الناس اح ّ
عن حميد عن انس قال قيل يا رسول الله ّ
من الرجال قال ابوها.5
واخرج احمد من حديث جعفر بن سليمان الضبعي عن ثابت عن انس قال قال
رسول الله صلي الله عليه وسلم ان طير الجنه كاَمثال البخت ترعي في شجر
1
2
3
4
5
149
الجنه فقال ابوبكر يا رسول الله ان هذه الطير ناعمه قال آكلتها انعم منها ثلثا
واني لرجو ان تكون ممن يأكل منها يا ابابكر.1
واما مناقب عمر بن الخطاب :فقد اخرج الترمذي من حديث اسمعيل بن جعفر
عن حميد عن انس ان النبي صلي الله عليه وسلم قال :دخلت الجنه فاذا انا
بقصر من ذهب فقلت لمن هذا لقصر قالوا لشاب من قريش فظننت اني انا هو
فقلت ومن هو؟ فقالوا :عمر بن الخطاب.2
واما تقرب انس من الله تعالي بحب الشيخين :فقد اخرج البخاري من حديث
حماد عن ثابت عن انس ان رجل ً سأل النبي صلي الله عليه وسلم عن الساعه
ت لها؟ قال ل شيء ال اني احب الله ورسوله فقال متي الساعه قال وما ذا اعدد َّ
حنا بقول النبي صلي الله
قال انت مع من احببت قال انس فما فرحنا بشي ٍء فَر َ
عليه وسلم انت مع من احببت قال انس فانا احب النبي صلي الله عليه وسلم
وابا بكر وعمر 3وارجو ان اكون معهم بحبّي اياهم وان لم اعمل بمثل اعمالهم .
4
اما الخطبه التي خطبها النبي صلي الله عليه وسلم في مناقب ابي بكر
رضي الله عنه قبل موته :فقد اخرج البخاري عن بسر بن سعيد عن ابي سعيد
الخدري قال خطب رسول الله صلي الله عليه وسلم الناس وقال ان الله تبارك
وتعالي خيّر عبدا بين الدنيا وبين ما عنده فاختار ذلك العبد ما عند الله قال فبكي
ابوبكر رضي الله عنه فعجبنا لبكائه ان يخبر رسول الله صلي الله عليه وسلم
خيّر فكان رسول الله صلي الله عليه وسلم هو المخير وكان ابوبكر عن عبد ُ
من اَم ّ
ن الناس رضي الله عنه اعلَمنا فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم :ان ِ
ي في صحبته وماله ابوبكر ولو كنت متخذا خليل لتخذت ابابكر ولكن اخوه عل َّ
سد ّ ال باب ابي بكر .
5
السلم ومودته ،ل يبقين في المسجد باب ال ُ
واخرج الترمذي عن عبيد بن حنين عن ابي سعيد الخدري ان رسول الله صلي
الله عليه وسلم جلس علي المنبر فقال ان عبدا خيره الله بين ان يؤتيه من
زهره الدنيا ما شاء وبين ما عنده فاختار ما عنده ثم ذكر نحوا ً مما تقدم.6
1
2
- 3دانسته می شود که از عادت صحابه کرام رضی الله عنهم این بوده که نام ابوبکر و عمر رضی الله
عنهما را قرین نام گرامی رسول خدا ذکر می نموده اند و این صفت را از شخص آن حضرت آموخته
بودند که همیشه از ابوبکر و عمر یاد می کردند.
4
5
6
150
واما مناقب عمر بن الخطاب :فقد اخرج البخاري عن ابن شهاب عن ابي امامه
بن سهل بن حنيف عن ابي سعيد الخدري قال سمعت رسول الله صلي الله عليه
مص فمنها ما يبلغ وسلم يقول بينا انا نائم رأيت الناس عرضوا علي وعليهم ق ُ
الثدي ومنها ما يبلغ دون ذلك وعُرض علي عمر وعليه قميص يجّره قالوا فما
اوّلته يا رسول الله قال الدين.1
واما بشاره الشيخين بالجنه والشاره الي انهما من السابقين المقربين :فقد
اخرج الترمذي من طريق سالم بن ابي حفصه والعمش وجماعه كلهم عن
عطيه عن ابي سعيد قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم :ان اهل
الدرجات العُلي ليراهم من تحتهم كما ترون النجم الطالع في افق السماء وان
ابابكر وعمر منهم وانعما.2
واما انهما منتظر الماره وان امرالمله يتم بهما :فقد اخرج الترمذي من حديث
ابي الحجاف عن عطيه عن ابي سعيد الخدري قال قال رسول الله صلي الله
عليه وسلم ما من نبي ال وله وزيران من اهل السماء ووزيران من اهل الرض
فاما وزيراي من اهل السماء فجبرئيل وميكائيل واما وزيراي من اهل الرض
فابوبكر وعمر.3
واما الدليل علي خلفتهم من جهة وقوع خلفتهم في مرتبة امراء الخير :فقد
اخرج احمد من حديث عبدالله البهي عن ابي سعيد ان رسول الله صلي الله
عليه وسلم قال يكون عليكم امراء يطمئن اليهم القلوب وتلين لهم الجلود ثم
يكون عليكم امراء تشمأّز منهم القلوب وتقشعّر منهم الجلود فقال رجل افل
نقاتلهم يا رسول الله قال ل ما اقاموا الصلوة.
اما ان الخلفه لقريش :فقد اخرج احمد من حديث ابن جريج عن ابي الزبير
عن جابر ان النبي صلي الله عليه وسلم قال الناس تبع لقريش في الخير
والشر.4
واما الدليل علي خلفه الخلفاء :فقد اخرج احمد والحاكم من حديث الزبيدي
عن ابن شهاب عن عمرو بن ابان بن عثمان عن جابر بن عبدالله انه كان يحدث
ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال اري الليله رجل صالح ان ابابكر رضي
الله عنه نيط برسول الله صلي الله عليه وسلم ونيط عمر بابي بكر ونيط عثمان
بعمر قال جابر فلما قمنا من عند النبي صلي الله عليه وسلم قلنا اما الرجل
1
2
3
4
151
الصالح فرسول الله صلي الله عليه وسلم واما ما ذكر رسول الله صلي الله
عليه وسلم من نوط بعضهم ببعض فهم ولة هذا المر الذي بُعث به نبيه صلي
الله عليه وسلم.1
واما بشارتهم بالجنه :فقد اخرج احمد من حديث عبدالله بن محمد بن عقيل
بن ابي طالب عن جابر قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم يطّلع عليكم
من تحت هذا الصور رجل من اهل الجنه قال فطلع ابوبكر رضي الله عنه فهنأناه
بما قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ثم لبث هنيئه ثم قال يطلع عليكم من
تحت هذا الصور رجل من اهل الجنه قال فطلع عمر رضي الله عنه قال فهنأناه
بما قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ثم قال يطلع عليكم من تحت هذا
الصور رجل من اهل الجنة قال فطلع عثمان رضي الله عنه قال فهنأناه بما قال
رسول الله صلي الله عليه وسلم ثم قال يطلع عليكم من تحت هذا الصور رجل
مرار قال فطلع علي رضي اللهٍ من اهل الجنه اللهم ان شئت جعلته عليا ً ثلث
عنه.2
واما مناقب ابي بكر الصديق رضي الله عنه :فقد اخرج الحاكم عن محمد بن
3
المنكدر عن جابر قال كنا عند النبي صلي الله عليه وسلم اذ جاءه وفد
عبدالقيس فتكلم بعضهم بكلم اجاد في الكلم فالتفت النبي صلي الله عليه
وسلم الي ابي بكر وقال :يا ابابكر سمعت ما قالوا؟ قال نعم يا رسول الله
وفهمته قال فاجبه قال فاجابهم ابوبكر بجواب واجاد الجواب فقال رسول الله
صلي الله عليه وسلم يا ابابكر اعطاك الله الرضوان الكبر فقال بعض القوم وما
الرضوان الكبر يا رسول الله قال يتجلّي الله لعباده في الخرة عامه ويتجلي
لبي بكر خاصه.4
واما مناقب عمر بن الخطاب رضي الله عنه :فقد اخرج البخاري من حديث عبد
العزيز بن الماجشون عن محمد بن المنكدر عن جابر قال قال النبي صلي الله
عليه وسلم :رأيتني دخلت الجنه فاذا انا بالرميصاء امرأة ابي طلحه فسمعت
خشفة 5فقلت من هذا؟ فقال هذا بلل ورأيت قصرا بفنائه جاريه فقلت لمن هذا؟
فقال :لعمر فاردت ان ادخله فانظر اليه فذكرت غيرتك فقال عمر رضي الله عنه
باَبي وامي يا رسول الله اَعليك اغار؟.6
1
2
- 3سال نهم هجری در تاریخ اسلمی به نام "عام الوفود" شهرت یافته است؛ یعنی در این سال
نماینده های مردم از اطراف و اکناف حکومت اسلمی به خدمت پیامبر بزرگ اسلم شرفیاب می
شده اند .از آن جمله وفد عبد القیس که چهارده یا بیست و چهار تن بودند از شهرت خاصی برخوردار
می باشند که بعد از سوال های آن ها و ارشدات نبی رحمت مسایل خیلی مهم و اساسی برای صحابه
کرام روشن شد.
4
- 5صدای پا.
152
واما مناقب عثمان :فقد اخرج الحاكم عن جابر بن عبدالله قال بينما نحن في
بيت في نفر من المهاجرين منهم ابوبكر وعمر وعثمان وعلي وطلحه والزبير
وعبدالرحمن بن عوف وسعد بن ابي وقاص وقال رسول الله صلي الله عليه
وسلم لينهض كل رجل منكم الي كفوه فنهض النبي صلي الله عليه وسلم الي
عثمان فاعتنقه وقال انت وليي 1في الدنيا والخره.2
واما بشاره اهل الحديبيه بالجنه :فقد اخرج ابو داود من حديث الليث عن ابي
الزبير عن جابر عن النبي صلي الله عليه وسلم قال :ل يدخل النار اَحد ممن بايع
تحت الشجره.3
وقد اخرج احمد من حديث سفيان عن عمرو عن جابر قال كنا يوم الحديبيه الفاً
واربع مائه فقال لنا رسول الله صلي الله عليه وسلم انتم اليوم خير اهل
الرض.4
من
اما فضل الشيخين وكونهما من السابقين المقربين وان ابابكر افضل ِ
عمر :فقد اخرج ابويعلي من طريق حماد بن ابي سليمان عن ابراهيم عن علقمه
عن عمار بن ياسر قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم يا عمار اتاني
جبرئيل آنفا فقلت يا جبرئيل حدثني بفضائل عمر بن الخطاب في السماء فقال يا
محمد لو حدثتك بفضائل عمر مثل ما لبث نوح في قومه الف سنه ال خمسين
عاما ً ما نفدت فضائل عمر وان عمر لحسنه من حسنات ابي بكر.5
واما سوابق ابي بكر الصديق رضي الله عنه :فقد اخرج البخاري عن همام
قال سمعت عمارا ً يقول رأيت رسول الله صلي الله عليه وسلم وما معه ال
خمسه اعبد وامرأتان وابوبكر.6
6
معنی دارد که در این جا فقط معنای دوست را از آن گرفته می توانیم. - 1کلمه "ولی"
2
3
4
5
6
153
اما ما يدل علي خلفتهم من معامله منتظر الماره :فقد اخرج الحاكم من
حديث عبد الملك بن عمير عن ربعي بن حراش عن حذيفه بن اليمان قال
ت ان ابعث الي الفاقسمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول :لقد همم ُ
رجال ً يعلّمون الناس السنن والفرائض كما بعث عيسي بن مريم الحواريين قيل
له فاَين انت عن ابي بكر وعمر قال انه ل غني لي عنهما انهما من الدِين كالسمع
والبصر.1
واما ان قولهما حجه وانه يجب القتداء بهما :فقد اخرج الحاكم من حديث
مسعر بن كدام عن عبدالملك بن عمير عن ربعي بن حراش عن حذيفه قال قال
رسول الله صلي الله عليه وسلم اقتدوا بالذ َين من بعدي ابي بكر وعمر واهتدوا
م عبد فصدِّقوه .2بهدي عمار واذا حدثكم ابن ا ّ
وفي روايه الترمذي من حديث سفيان عن عبدالملك بن عمير عن مولي لربعي
عن ربعي بن حراش عن حذيفه قال كنا جلوسا ً عند النبي صلي الله عليه وسلم
فقال اني ل ادري ما قدُر بقائي فيكم فاقتدوا بالذين من بعدي واشار الي ابي
بكر وعمر واهتدوا بهدي عمار وما حدثكم ابن مسعود فصدقوه.3
واما الدلله علي خلفه عمر وانه غلق الفتنه :فقد اخرج البخاري من حديث
العمش قال حدثنا شقيق قال سمعت حذيفه يقول بينما نحن جلوس عند عمر اذ
قال ايّكم يحفظ قول النبي صلي الله عليه وسلم في الفتنه؟ قال قلت فتنه
الرجل في اهله وماله وولده وجاره يكفّرها الصله والصدقه والمر بالمعروف
والنهي عن المنكر قال ليس عن هذا اسألك ولكن التي تموج كموج البحر قال
ليس عليك منها بأس يا امير المؤمنين ان بينك وبينها بابا ً مغلقا ً قال عمر ايُكسر
الباب ام يفتح قال ل بل يكسر قال عمر اذا ً ل يغلق ابدا ً قلت اجل قلنا :لحذيفه
ن دون غد الليله وذلك اني حدثته حديثا اَكان عمر يعلم الباب قال نعم كما اعلم ا ّ
من الباب فامرنا مسروقا فسأله فقال من الباب؟ ليس بالغاليط فهبنا ان نسأله َ
قال :عمر.4
واما الدلله علي خلفه عثمان رضي الله عنه وانه اذا قُتل ل يستقيم امر الخلفه
ابداً :فقد اخرج الترمذي عن عبدالله بن عبدالرحمن النصاري الشهلي عن
1
2
3
4
5
154
حذيفه بن اليمان ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال والذي نفسی بيده ل
تقوم الساعه حتي تقتلوا امامكم فستجتلدون باَسيافكم ويرث دنياكم شراركم.1
اما قوله في الخارجين علي عثمان :فقد اخرج الحاكم عن ربعي بن حراش قال
ي ما فعل
انطلقت الي حذيفه بالمدائن ليالي سار الناس الي عثمان فقال يا بُن ّ
من خرج منهم الي هذا الرجل فسميت له اي حالهم تسأل قال َ
قومك قلت عن ّ
رجال ممن خرج فقال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول من فارق
الجماعه واستذل الماره لقي الله ول حجه له عنده.2
واما الدلله علي ان عليا حقيق بالخلفه ولكن الُمه ل تجتمع عليه فلذلك لم
يستخلفه النبي صلي الله عليه وسلم :فقد اخرج الحاكم من طريق شريك بن
عبدالله عن عثمان بن عمير عن شقيق بن مسلمه عن حذيفه قال قالوا يا رسول
الله لو استخلفت علينا قال ان استخلف عليكم خليفه فتعصوه ينزل العذاب قالوا
لو استخلفت علينا عليا قال انكم ل تفعلون وان تفعلوا تجدوه هاديا ً مهديا ً يسلك
بكم الطريق المستقيم.3
واما ما يدل علي خلفتهم ومن الترتيب الذي بيّنه النبي صلي الله عليه وسلم
لدولة ملته :فقد اخرج احمد في مسند النعمان بن بشير من حديث حبيب بن
سالم عن النعمان بن بشير عن حذيفه قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم
تكون النبوه فيكم ما شاء الله ان تكون ثم يرفعها الله تعالي ،ثم تكون خلفه
ضا
علي منهاج النبوه ما شآءالله ان تكون ثم يرفعها الله تعالي ،ثم تكون ملكا عا ّ
ة فتكون ما شاءفتكون ما شاء الله ان تكون ثم يرفعها الله ،ثم تكون ملكا جبري ً
الله ان تكون ثم يرفعها الله تعالي ،ثم تكون خلفه علي منهاج النبوّه ثم سكت .
4
اما التعريض الظاهر علي خلفه الثلثه :فقد ذكر المحب الطبري بروايات
شتي عن سويد بن بريد السلمي قال دخلت المسجد فرأيت اباذر جالسا ً فيه
وحده فاغتنمت ذلك فذكر بعض القوم عثمان فقال ل اقول لعثمان ابدا ً ال خيرا ً ل
اقول لعثمان ابدا ال خيرا ً ل اقول لعثمان ابدا ً ال خيرا ً بعد شيءٍ رأيته عند رسول
لله صلي الله عليه وسلم اتبع خلوات رسول الله صلي الله عليه وسلم اتعلّم منه
ت اليه فسلمت فخرج ذات يوم حتي انتهي الي موضع كذا وكذا فجلس فانتهي ُ
عليه وجلست اليه فقال يا اباذر ما جاء بك قلت :الله ورسوله ،اذ جاء ابوبكر
فسلم وجلس عن يمين رسول الله صلي الله عليه وسلم فقال يا ابابكر ما جاء
بك قال الله ورسوله ثم جاء عمر فسلم وجلس عن يمين ابي بكر فقال يا عمر
1
2
3
4
155
ما جاء بك؟ قال الله ورسوله ثم جاء عثمان فسلم وجلس عن يمين عمر فقال يا
عثمان ما جاء بك قال الله ورسوله قال فتناول النبي صلي الله عليه وسلم سبع
حصيات او تسع حصيات فوضعهن في كفه فسبّحن حتي سمعت لهن حنينا ً لحنين
النحل ثم وضعهن فخرسن فتناولهن النبي صلي الله عليه وسلم فوضعهن في يد
ابي بكر فسبحن حتي سمعت لهن حنينا كحنين النحل ثم وضعهن فخرسن
فتناولهن النبي صلي الله عليه وسلم فوضعهن في يد عمر فسبحن حتي سمعت
لهن حنينا كحنين النحل ثم وضعهن فخرسن فتناولهن النبي صلي الله عليه وسلم
فوضعهن في يد عثمان فسبحن حتي سمعت لهن حنينا كحنين النحل ثم وضعهن
فخرسن.1
ن :فقد اخرج الحاكم من حديث واما ان عمر محدَّث يُقتدي به فيما امر و َ
س ّ
هشام بن الغاز عن ابن عجلن ومحمد بن اسحق عن مكحول عن غضيف بن
مّر فتي علي عمر فقال عمر نعم الفتي قال فتبعه ابوذر الحارث عن ابي ذر قال َ
فقال يا فتي استغفر لي فقال يا اباذر استغفرلك وانت صاحب رسول الله صلي
الله عليه وسلم قال استغفر لي قال ل او تخبرني فقال انك مررت علي عمر
فقال نعم الفتي واني سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول ان الله
جعل الحق علي لسان عمر وقلبه.2
اما مواعيد الله تعالي الظاهره علي ايدي الخلفاء :فقد اخرج احمد من حديث
سليم بن عامر قال سمعت المقداد بن السود يقول سمعت رسول الله صلي
الله عليه وسلم يقول :ل يبقي علي ظهر الرض بيت مدر ول وبر 3ال ادخله الله
كلمه السلم بعّز عزيز اوذل ذليل اما يعزهم الله فيجعلهم من اهلها او يذلهم
فيدينون لها.4
اما مواعيد الله عزوجل الظاهره علي ايدي الخلفاء :فقد اخرج ابويعلي من
حديث اسمعيل عن قيس عن خباب قال شكونا الي رسول الله صلي الله عليه
سد ببردة له في ظل الكعبه فقلنا ال تستنصر لنا فجلس محمّرا
وسلم وهو متو ّ
وجهه فقال قد كان من قبلكم يؤخذ الرجل فيُحفر له في الرض ثم يجاء
شط بامشاط الحديد ما دون بالمنشار فيجعل فوق رأسه ما يصرفه عن دينه او يم ّ
1
2
156
من الله هذا المر حتي يسير
لحمه من عظم وعصب مايصرفه عن دينه ولیُت ّ
الراكب من صنعاء الي حضر موت ل يخشي ال الله عز وجل والذئب علي غنمه
ولكنكم تعجلون.1
اما ان ابابكر صديق وهما شهيدان :فقد اخرج احمد عن الحسين بن واقدي
عن عبدالله بن بريده عن ابيه ان رسول الله كان جالسا ً علي حراء ومعه ابوبكر
وعمر وعثمان فتحرك الجبل فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم اثبت حراء
ي او صديق او شهيدان.2فانما عليك نب ّ
واما حديث القرون :فقد اخرج احمد عن عبدالله بن خوله قال كنت اسيُر مع
بريده السلمي فقال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول خير هذه
المه القرن الذي بُعثت انا فيه ،ثم الذين يلونهم ،ثم الذين يلونهم ،ثم يكون قوم
تسبق شهادتهم ايمانهم وايمانهم شهادتهم.3
واما حديث المامه فقد اخرج احمد عن عبدالملك بن عمير عن ابن بريده عن
ابيه قال مرض رسول الله صلي الله عليه وسلم فقال مروا ابابكر يصلي بالناس
فقالت عائشه يا رسول الله ابي رجل رقيق فقال مروا ابابكر يصلي بالناس
فانكن صواحبات يوسف فا َ ّ
م ابوبكر الناس.4
واما مناقب عمر رضي الله عنه :فقد اخرج احمد عن حسين بن واقد عن
عبدالله ابن بريده قال سمعت ابي يقول اصبح رسول الله صلي الله عليه وسلم
فدعا بلل ً فقال ايْ بلل بم سبقتَني الي الجنه ما دخلت الجنه قط ال سمعت
ه فسمعت خشخشتك فاتيت علي قصر خشخشتَك اَمامي اني دخلت البارحه الجن َ
من ذهب مرتفع مشرف فقلت لمن هذا القصر؟ قالوا لرجل من العرب قلت انا
عربي لمن هذا القصر قالوا لرجل من المسلمين من امه محمد صلي الله عليه
وسلم قلت فانا محمد لمن هذا القصر قالوا لعمر بن الخطاب فقال رسول الله
صلي الله عليه وسلم لو ل غيرتك لدخلت القصر فقال يا رسول الله ما كنت
لغار عليك وقال لبلل بم سبقتَني الي الجنه فقال ما حدثت ال توضأت وصليت
ركعتين فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم بهذا.5
2
3
4
5
157
الله صالحا ً ان اضرب عندك بالدّف قال ان كنت فعلت فافعلي وان كنت لم
تفعلي فل تفعلي فضربت ودخل ابوبكر وهي تضرب ودخل غيره وهي تضرب ثم
دخل عمر فجعلت دفها خلفها وهي مقنّعه فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم
ت فعلتْس ههنا فدخل هؤلء فلما ان دخل َ
ان الشيطان ليفرق منك يا عمر انا جال ٌ
ما فعلتْ.
واما مواعيد الظاهره علي ايدي الخلفاء :فقد اخرج احمد عن ابي الخير عن
عقبه بن عامر الجهني ان رسول الله خرج يوما ً فصلي علي اهل اُحد صلته علي
الميت ثم خرج الي المنبر فقال اني فَرط 2لكم واني شهيد عليكم واني والله
انظر الي حوضي الن واني قد اُعطيت مفاتيح خزائن الرض واني والله ما اخاف
عليكم ان تشركوا بعدي ولكني اخاف عليكم ان تنافسوا فيها.3
واخرج احمد من حديث عمرو بن الحارث عن ابي علي عن عقبه بن عامر قال
سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم قال ستفتح عليكم ارضون ويكفيكم
الله عز وجل فل يعجز احدكم ان يلهُو باسهمه.
اما ما يدل علي خلفه الربعه من ضرب المدة الواقعه عليهم :فقد اخرج
الترمذي من حديث سعيد بن جمهان قال حدثني سفينه قال قال رسول الله
مل ٌ
ك بعد ذلك ثم قال لي صلي الله عليه وسلم الخلفه في امتي ثلثون سنه ثم ُ
سفينه امسك خلفه ابي بكر ثم قال وخلفه عمر وخلفه عثمان ،ثم قال امسك
خلفه علي فوجدنا ها ثلثين سنه قال سعيد فقلت له ان بني اميه يزعمون ان
الخلفه فيهم قال كذبوا بنو الزرقاء بل هم ملوك شّر الملوك.4
1
- 2فرط به جماعتی گفته می شود که پیش از کاروان حرکت نموده و وسایل آرامش و راحت آن ها
را فراهم نمایند ،و در این جا نیز هدف پیامبر علیه السلم اینست که من قبل از شما به صحرای حشر
رفته و برای راحتی شما تدابیر لزم را اتخاذ خواهم نمود.
3
4
158
واما ما يدل علي خلفه الثلثه من رؤيا الميزان :فقد اخرج الحاكم عن سعيد بن
جمهان عن سفينه مولي ام سلمه قال كان رسول الله صلي الله عليه وسلم اذا
صلي الصبح اقبل علي اصحابه فقال ايّكم رأي رؤياً؟ فقال رجل انا يا رسول الله
ن ميزانا نزل به من السماء فوضعت في كفه ووضع ابوبكر في كفه اخري كا َ ّ
ت بابي بكر فرفعت وترك ابوبكر مكانه فجئ بعمر ابن الخطاب فوُضع في فرجح َ
الكفه الخري فرجح ابوبكر ثم رفع ابوبكر ووضع عثمان فرجح عمر ثم رفع عمر
ورفع الميزان قال فتغير وجه رسول الله ثم قال خلفه النبوه ثلثون عاما ثم
ك .قال سعيد بن جمهان فقال لي سفينه امسك سنتي ابي بكر وعشراً مل ٌيكون ُ
عمر وثنتي عشره عثمان وستا ً علي.
اما وجوب اتباع سنن الخلفاء الراشدين :فقد اخرج ابن ماجه من حديث
عبدالرحمن بن مهدي عن معاويه بن صالح عن ضمره بن حبيب عن عبدالرحمن
بن عمرو السلمي انه سمع العرباض بن ساريه يقول وعظنا رسول الله صلي
الله عليه وسلم موعظه ذرفت منها العيون ووجلت منها القلوب فقلنا يا رسول
الله ان هذه لموعظه مودع فماذا تعهَد الينا قال تركتكم علي البيضاء ليلها
كنهارها ليزيغ منها بعدي ال هالك من يعش منكم فسيري اختلفا ً كثيرا ً فعليكم
ضوا عليها بالنواجذ بما عرفتم من سنتي وسنة الخلفاء الراشدين المهديين ع ّ
وعليكم بالطاعه وان كان عبدا حبشيا فانما المؤمن كالجمل النف حيث ما قيد
انقاد.1
واما مواعيد الله الظاهره علي ايدي الخلفاء :فقد اخرج احمد من طريق
اسمعيل بن عياش عن ضمضم عن شريح بن عبيد قال قال العرباض بن ساريه
كان النبي صلي الله عليه وسلم يخرج الينا وعلينا الحوتكيه 2فيقول لو تعلمون ما
ذخرلكم ما حزنتم علي ماُزوي عنكم وليفتحن لكم فارس والروم.
اماتصويب رأي الشيخين وان رأيهما حجه والشاره الي خلفتهما :فقد اخرج
احمد من حديث عبدالحميد بن بهرام عن شهر بن حوشب عن عبدالرحمن بن
غنم ان النبي صلي الله عليه وسلم قال لَبي بكر وعمر :لو اجتمعتما في مشوره
ما خالفتكما.3
1
159
واما ان الخلفه حق المهاجرين الوّلين دون الطلقاء :فقد اخرج ابو عمر في
حمص اذا انصرفا الستيعاب ان عبدالرحمن بن غنم عاتب اباهريره وابا الدرداء ب ِ
ي رسولين لمعاويه وكان مما قال لهما عجبا ً منكما كيف جاز عليكما من عند عل ّ
ما جئتما به تدعوان عليا ً الي ان يجعلها شوري وقد علمتما انه قد بايعه
المهاجرون والنصار واهل الحجاز والعراق وان من رضيه خيٌر ممن كرهه ومن
واي مدخل لمعاويه في الشوري وهو من الطلقاء الذين ُّ بايعه خيٌر ممن لم يبايعه
ليجوز لهم الخلفه وهو وابوه رؤس الحزاب فندما علي مسيرهما وتابا بين
يديه.1
اما ما يدل علي خلفتهما وان مواعيد الله لنبيه يظهر علي ايديهما :فقد اخرج
الحاكم من طريق سهيل بن ابي صالح ومحمد بن ابراهيم عن ابي سلمه بن
عبدالرحمن عن ابي اروي الدوسي قال :كنت جالسا عند النبي صلي الله عليه
وسلم فاطلع ابوبكر وعمر رضي الله عنهما فقال رسول الله صلي الله عليه
وسلم الحمد لله الذي ايّدني بهما.
اخرج الحاكم من حديث موسي بن عمير قال سمعت مكحول ً يقول وسأله
رجل عن قول الله عزوجل "فان الله هو موله وجبريل وصالح المؤمنين" قال
حدثني ابوامامه انه قال :الله موله وجبريل وصالح المؤمنين ابوبكر وعمر.2
حديثه في امامه ابي بكر الصديق :اخرج ابن ماجه من حديث نبيط بن شريط
عن سالم بن عبيد قال اُغمي علي رسول الله صلي الله عليه وسلم في مرضه
فقال ا َ َ
حضرت الصله؟ قالوا :نعم قال مروا بلل ً فليؤذن ومروا ابابكر فليصل
بالناس ثم اُغمي عليه فاَفاق فقال احضرت الصله قالوا نعم قال مروا بللً
ف فاذا قامفليؤذن ومروا ابابكر فليصل بالناس فقالت عائشه ان ابي رجل اسي ٌ
مقامك يبكي ليستطيع فلو اَمرت غيره ثم اغمي عليه فافاق فقال مروا بلل
فيؤذن ومروا ابابكر فليصل بالناس فانّكن صواحب يوسف قال فاُمر بلل فاذن
واُمر ابوبكر فصلي بالناس ثم ان رسول الله صلي الله عليه وسلم وجد خفة
فقال انظرو الي من اتكي عليه فجاءت بريره ورجل آخر فاتكي عليهما فلما رآه
ابوبكر ذهب لينكص فاومأ اليه ان اثبت مكانك ثم جاء رسول الله صلي الله عليه
1
2
160
وسلم حتي جلس الي جنب ابي بكر حتي قضي ابوبكر صلته ثم ان رسول الله
صلي الله عليه وسلم قُبض.1
اما حديث الوزن :فقد اخرج ابو عمر عن قطيبه بن مالك عن عرفجه
الشجعي قال صلي بنا النبي صلي الله عليه وسلم الفجر ثم جلس فقال ُوزن
ف وهواصحابي الليله ،وُزن ابوبكر فوَزن ثم وزن عمر فوزن ثم وزن عثمان فخ َّ
رجل صالح.
حديثه في ان الله نظر الي ارض الرض فمقَتهم عَربهم وعجمهم :فقد اخرج
مسلم عن عياض بن حمار المجاشعي ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال
ذات يوم في خطبته :ال ان ربي امرني ان اعلّمكم ما جهلتم مما علمني يومي
ل واني خلقت عبادي حنفاء كلهم وانهم اتتهم هذا كل مال نحلتُه عبدا ً حل ٌ
ت لهم وامرتهم ان يشركوا حرمتْ عليهم ما احلل ُ
الشياطين فاحتالتهم عن دينهم و َ
بي مالم انزل به سلطانا وان الله نظر الي اهل الرض فمقتهم عربهم وعجمهم
ال بقايا من اهل الكتاب وقال بعثتك لبتليك وابتلي بك وانزلت عليك كتابا ً ل
يغسله الماءُ 2تقرأه نائما ويقظان وان الله امرني ان احرق قريشا ً فقلت رب اذاً
يثلغوا رأسي فيدعوه خبزة قال استخرجهم كما اخرجوك واغزهم نغزك وانفق
فسننفق عليك وابعث جيشا ً نبعث خمسه مثله وقاتل بمن اطاعك من عصاك.3
حديثه في منزله ابي بكر الصديق رضي الله عنه عند النبي صلي الله عليه
ن الجوني عن ربيعه السلمي وسلم واصحابه :اخرج احمد من حديث ابي عمرا َ
فذكر حديثا ً طويل آخره ثم قال ان رسول الله صلي الله عليه وسلم اعطاني بعد
ذلك ارضا ً واعطي ابا بكر ارضا ً وجاءت الدنيا فاختلفنا في غَدَق 4نخلة فقلت انا:
هي في حدي وقال ابو بكر هي في حدي فكان بيني وبين ابي بكر كلم فقال لي
ي مثلها حتي تكون قصاصا ً قال ابوبكر كلمه كرهها وندم فقال لي يا ربيعه ُرد َّ عل َّ
ن عليك رسول الله صلي الله قلت ل افعل فقال لي ابوبكر لتقولن لي او لَسْتَعدي َ ّ
1
- 2کنایه از این است که هیچ قدرت این کتاب را از بین برده نمی تواند.
3
حديثه في امامة قريش :اخرج احمد عن سيار بن سلمه قال دخلت مع ابي
علي ابي برزه السلمي فقال قال رسول الله :المراء من قريش المراء من
قريش المراء من قريش لكم عليهم حق ولهم عليكم حق ما فعلوا ثلثا ما
حكموا فعدلوا واسترحموا فرحموا وعاهدوا فوفوا فمن لم يفعل ذلك منهم فعليه
لعنة الله والملئكة والناس اجمعين.2
حديثه في تقدم ابي بكر الصديق في السلم :اخرج احمد من حديث سليم
بن عامر وغيره عن عمرو بن عبسه قال اتيت رسول الله صلي الله عليه وسلم
حّر وعبد ومعه ابوبكر وبلل
وهو بعكاظ 3قلت من تبعك علي هذا المر فقال ُ
فقال لي ارجع حتي يمكّن الله عزوجل لرسوله.4
2
5
162
ومن مسند سلمان الفارسي رضي الله عنه ( 1روایت):
قوله في فضل عمر رضي الله عنه :اخرج الحاكم من طريق عمران بن خالد
الخزاعي البَناني عن انس بن مالك قال دخل سلمان الفارسي علي عمر بن
الخطاب رضي الله عنهما وهو متكئ علي وساده فالقاها له فقال سلمان صدق
دّثنا يا ابا عبدالله قال دخلت علي رسول الله صلي الله ورسوله فقال عمر :ح ِ
ي ثم قال لي يا سلمان ما من الله عليه وسلم وهو متكئ علي وساده فالقاها ال ّ
مسلم يدخل علي اخيه المسلم فيُلقي له وساده اكراما ً ال غفرالله له .
1
واخرج ابو عمر عن عبدالملك بن عمير قال حدثني ابوبردة واَخي عن عوف
ن الناس جمعوا فاذا فيهم رجل فَرْعهم بن مالك الشجعي انه رآي في المنام كا َ ّ
م؟ قالوا لن فيه فهو فوقهم ثلث اذُرٍع قال فقلت من هذا؟ قال :عمر قلت :ل ِ َ
ف وشهيدٌثلث خصال لنه ل يخاف في الله لومه لئم وانه خليفه مستخل ٌ
شره قال فجاء مستشهد ٌ قال فاتي ابابكرٍ فقصها عليه فارسل الي عمر فدعاه ليب ّ
ه مستخلف زبَرني عمر قال فقال لي ابوبكر اقصص رؤياك قال فلما بلغت خليف ٌ
ي قال فلما كان بعد وولي عمر عمر وكهَرني وقال اسكت تقول هذا وابوبكر ح ٌ
ت بالشام وهو علي المنبر قال فدعاني وقال اقصص رؤياك فقصصتُها فلما مرر ُ
1
- 2نام قبیله مشهوری از عرب که در یمن ساکن بوده اند و قبل از قریش سرداری عرب را به عهده
داشته اند.
3
163
قلت له ل يخاف في الله لومه لئم ٍ قال اني لَرجو ان يجعلني الله منهم قال فلما
ف قال قد استخلفني الله فله ان يعينني علي ما ولني فلما قلت خليفه مستخل ٌ
ن ول اَغزو
ان ذكرت شهيد مستشهد ٌ قال اني لي بالشهادة وانا بين اظهركم تغزو َ
ثم قال بلي يأتي الله بها ان شاء الله.1
ومن مسند حفصه زوج النبي صلي الله عليه وسلم ( 2روایت):
حديثها في فضل عثمان :اخرج احمد من حديث ابن جريج عن ابي خالد عن
عبدالله بن ابي سعيد المزني قال حدثني حفصه ابنه عمر بن الخطاب قالت كان
رسول الله صلي الله عليه وسلم ذات يوم قد وضع ثوبا بين فخذيه فجاء ابوبكر
فاستأذن فاذن له وهو علي هيئته ثم جاء عمر فاستأذن فاذن له ثم جاء ناس من
اصحابه والنبي صلي الله عليه وسلم علي هيئته ثم جاء عثمان فاستأذن فاذن له
فأخذ ثوبه فتجلّله فتحدثوا ثم خرجوا قلت يا رسول الله جاء ابوبكر وعمر وعل ٌ
ي
وسائر اصحابك وكنت علي هيئتك فلما جاء عثمان تجللت بثوبك فقال ال استحيي
ممن يستحيي منه الملئكه.3
وحديثها في بشارة اهل بدر والحديبيه :اخرج مسلم عن حفصه قالت قال
رسول الله صلي الله عليه وسلم اني لَرجو ان ليدخل النار ان شاء الله احدٌ
شهد بدرا ً والحديبيه قلت يا رسول الله! اليس قد قال الله "وان منكم ال واردها"
قال افلم تسمعيه يقول "ثم ننجي الذين اتقوا" وفي روايه ل يدخل النار ان شاء
الله من اصحاب الشجرة احد ٌ الذين بايعوا تحتها.4
1
2
3
4
164
في المشكوه عن ابي عبيده ومعاذ بن جبل عن رسول الله صلي الله عليه
ة ثم ملكا ً عضوضاً
ة ورحم ً
وسلم قال ان هذا المر بدأ نبوه ورحمه ثم يكون خلف ً
ه وعتوا ً وفسادا ً في الرض يستحلون الحرير والفروج والخمور
ثم كائن جبري ً
يرزقون علي ذلك وينصرون حتي يلقو الله رواه البيهقي في شعب اليمان.1
في فضل عمر :اخرج الحاكم من حديث يحيي بن سعيد عن سعيد ابن
المسيب عن ابي بن كعب قال سمعت النبي صلي الله عليه وسلم يقول اول من
يعانقه الحق يوم القيامه عمر واوّل من يصافحه الحق يوم القيامه عمر واول من
يؤخذ بيده فينطلق به الي الجنه عمر بن الخطاب .
وحديثه في منزلة ابي بكر الصديق عند النبي صلي الله عليه وسلم
واصحابه :اخرج البخاري عن بسر بن عبيدالله عن عائذ الله ابي ادريس عن ابي
الدرداء قال كنت جالسا ً عند النبي صلي الله عليه وسلم اذ قبل ابوبكر آخذاً
بطرف ثوبه حتي ابدي عن ركبتيه فقال النبي صلي الله عليه وسلم :اما صاحبكم
ت اليه ثمئ فاسرع ُفقد غامر فسلم وقال اني كان بيني وبين ابن الخطاب ش ٌ
ي فاقبلت اليك فقال يغفر الله لك يا ابابكر ندمت فسألته ان يغفر لي فأبي عل ّ
ثلثا ثم ان عمر ندم فاتي منزل ابي بكر فسأل اَث َ َّ
م ابوبكر؟ قالوا :ل فاتي النبي
1
2
3
165
صلي الله عليه وسلم فجعل وجه النبي يتمعّر حتي اشفق ابوبكر فجثي علي
ركبتيه فقال يا رسول الله والله انا كنت اظلم مرتين فقال النبي صلی الله علیه
ت وواساني بنفسه ت وقال ابوبكر صدق َ وسلم ان الله بعثني اليكم فقلتم كذب َ
وماله فهل انتم تاركون لي صاحبي مرتين فما اوذي بعدها.1
عند الصحابه :اخرج البخاري عن مالك عن حديثه في منزلة ابي بكر
عبدالرحمن بن القاسم عن ابيه عن عائشه في قصة نزول آیة التيمم فقال اسيد
بن الحضير ماهي باَوّل بركتكم يا آل ابي بكر.2
وقوله ان الُثَرة ل تكون ال بعد عمر :اخرج ابو يعلي من طريق محمود بن لبيد
عن ابن شفيع وكان طبيبا ً عن اسيد بن حضير سمعت رسول الله صلي الله عليه
حلل بين
سم ُ وسلم يقول انكم ستلقون اثرة بعدي فاما كان عمر بن الخطاب ق ّ
ي منها بحلّه فاستصغرتها فاعطيتها ابنين فبينا انا اصلي اذ مّر بي
الناس فبعث ال ّ
ة من تلك الحلل نحوها فذكرت قول رسول الله صلي حل ٌ
شاب من قريش عليه ُ
الله عليه وسلم انكم ستلقون اثرةً بعدي فقلت صدق الله رسوله فانطلق رج ٌ
ل
ل يا اسيد فلما قضيت صلتي قال كيف الي عمر فاخبره فجاء وانا اصلي فقال ص ّ
قلت فاخبرته فقال تلك حله بعثت بها الي فلن وهو بدري اُحديٌ عُقب ٌ
ي 3فاتاه هذا
الفتي فابتاعها منه فلبسها فظننت ان ذاك يكون في زماني قلت قد والله يا امير
المؤمنين ظننت ان ذاك ل يكون في زمانك.4
1
2
- 3عده ای از انصار قبل از اینکه رسول خدا به مدینه هجرت نمایند به حضور آن حضرت رفته و با ایشان بیعت
نمودند که بیعت عقبه اول و بیعت عقبه دوم در کتب حدیث و تاریخ مفصل ذکر شده است.
4
166
معشر النصار وثبّت قائلكم ثم قال اما لو فعلتم غير ذلك لما صالحناكم ثم اخذ
زيد ُ بن ثابت بيد ابي بكرفقال هذا صاحبكم فبايعوه ثم انطلقوا فلما قعد ابوبكر
س من النصار علي المنبر نظر في وجوه القوم فلم ير عليا ً فسأل عنه فقام نا ٌ
ت انفاَتوا به فقال ابوبكر ابن عم رسول الله صلي الله عليه وسلم وختنه ارد َ
تشقّ عصا المسلمين؟ فقال :ل تثريب يا خليفه رسول الله صلي الله عليه وسلم
فبايعه 1ثم لم ير الزبير بن العوام فسأل عنه حتي جاؤا به فقال ابن عمة رسول
الله صلي الله عليه وسلم وحواريه اردت ان تشق عصا المسلمين فقال ل تثريب
ح
يا خليفه رسول الله صلي الله عليه وسلم مثل قوله فبايعاه هذا حديث صحي ٌ
علي شرط مسلم ولم يخرجاه.2
- 1از این روایت این طور دانسته می شود که علی مرتضی در اولین روز خلفت صدیق اکبر با ایشان بیعت
نمود و مشابه ای روایت را می توان در مسند ابو داود طیالسی ،ابن سعد ،ابن ابی شیبه ،ابن جریر ،بیهقی و ابن
عساکر یافت (مراجعه شود به کنز العمال جلد 3صفحه 131مطبعه دکن) بر علوه از حاکم ،ابن حبان و غیره
نیز این روایت را تصحیح نموده اند و بیهقی گفته است :الروایة الموصولة عن أبی سعید أصح (برای تفصیل
بیشتر مراجعه شود به فتح الباری از حافظ ابن حجر جلد 7صفحه 388چاپ مصر) اما در بخاری از عائشه
صدیقه رضی الله عنها روایتی آمده که علی بعد از وفات فاطمه زهرا رضی الله عنها یعنی شش ماه بعد از
بیعت عموم مسلمانان با حضرت صدیق بیعت نمود ،بعضی از محدثین روایت حاکم را بر روایت بخاری ترجیح
داده اند این ترجیح اگرچه وجوهاتی دارد مگر باز هم به آسانی نمی توان آن را بر روایت بخاری ترجیح داد .و یا
این که می توان گفت که علی دو دفعه با حضرت صدیق بیعت نمود که روایت بخاری بیانگر بیعت دوم ایشان
می باشد ،وجه این بیعت آنست که چون واقعه فدک پیش آمد بعضی مردم گمان نمودند که علی مرتضی از
خلیفه رسول الله رنجیده است بخصوص این که در ایام مریضی فاطمه زهرا حضرت علی از او مراقبت کرده و
رفت و آمد خود را خدمت خلیفه کمتر نمود ،لهذا علی این موضوع را احساس کرده بخاطر حفظ وحدت
مسلمین و اظهار اطاعت از خلیفه رسول الله بار دوم در مل عام با ایشان بیعت نمود.
2
- 3اریس نام چاهی است در مدینه انگشتر رسول خدا که به انگشت عثمان بود در اواخر خلفت به
همین چاه افتاده و گم شد .صحابه کرام همه چاه را جستجو نمودند مگر آن انگشتر را نیافتند ،بعد از
گم شدن این انگشتر شورشیان و باغیان بر مدینه ریخته ،خلیفه رسول خدا را شهید کردند و شیرازه
خلفت را از بین بردند.
167
روایت): ومن مسند رفاعه بن رافع الزرقي (1
حديثه في فضل اهل بدر :اخرج البخاري عن رفاعه بن رافع قال جاء جبرئيل
الي النبي صلي الله عليه وسلم قال ما تعدّون اهل بدر فيكم قال من افضل
المسلمين او كلمه نحوها قال وكذلك من شهد بدرا ً من الملئكه.1
حديثه في فضل اهل بدر :اخرج ابن ماجه من حديث سفيان عن يحيي بن
ك اليسعيد عن عبايه بن رفاعه عن جده رافع بن خديج قال جاء جبرئيل او مل ٌ
النبي صلي الله عليه وسلم فقال ما تعدون من شهد بدرا ً فيكم؟ قالوا :خيارنا
قال كذلك هم عندنا خيار الملئكه.2
حديثه في الخطبه التي خطبها النبي صلي الله عليه وسلم في مناقب ابي
بكر :اخرج الترمذي عن عبدالملك بن عمير عن ابن المعلي عن ابيه ان رسول
الله صلي الله عليه وسلم خطب يوما ً فقال ان رجل صالحا خيّره ربه بين ان
يعيش في الدنيا ما شاء ان يعيش ويأكل في الدنيا ماشاء ان يأكل وبين لقاء ربه
فاختار لقاء ربه ،قال فبكي ابوبكر فقال اصحاب النبي صلي الله عليه وسلم ال
تعجبون من هذا الشيخ اذ ذكر رسول الله ان رجل صالحا خيره ربه بين الدنيا
وبين لقاء ربه فاختار لقاء ربه قال فكان ابوبكر اعلمهم بما قال رسول الله صلي
الله عليه وسلم فقال ابوبكر بل نفديك بآبائنا واموالنا فقال رسول الله صلي الله
ن الينا في صحبته وذات يده من ابن ابي قحافه عليه وسلم ما من الناس احد ٌ ام ّ
ن مرتين او ولو كنت متخذا ً خليل ً لتخذت ابن ابي قحافه خليل ً ولكن ود ٌّ واخاءُ ايما ٍ
ثلثا ً وان صاحبكم خليل الله.3
1
2
3
168
معول يأخذ فيه المعاول فشكوا ذلك الي النبي صلي الله عليه وسلم قال فاخذ ال ِ
قال واحسبه قال ووضع ثوبه فضرب ضربة وقال بسم الله فكسر ثُلث الصخرة
مر من مكان ح ْ
ثم قال الله اكبر اعطيت مفاتيح الشام اني لنظر الي قصورها ال ُ
هذا ثم قال بسم الله وضرب اخري فكسر ثلثيها وقال الله اكبر اعطيت مفاتيح
فارس 1والله اني لنظر الي المدائن وقصورها البيض من مكان هذا ثم قال بسم
الله وضرب اخري وكسر بقية الحجر وقال الله اكبر اعطيت مفاتيح اليمن والله
لني انظر الي مفاتيح صنعاء من مكاني هذا.2
حديثها في الوعد بغزوة البحر فكانت في زمن عثمان رضي الله عنه :اخرج
البخاري عن خالد بن معدان ان عمير بن السود العنسي حدثه انه اتي عبادة بن
حمص وهو بناء له ومعه ام حرام ل في ساحل ِ الصامت رضي الله عنه وهو ناز ٌ
قال عمير فحدثتْنا ام حرام رضي الله عنه انها سمعت النبي يقول اول جيش من
ت
امتي يغزون البحر قد اوجبوا قالت ام حرام قلت يا رسول الله انا فيهم قال ان ِ
فيهم قالت ثم قال النبي صلي الله عليه وسلم اول جيش من امتي يغزون مدينة
قيصر مغفور لهم فقلت انا فيهم يا رسول الله قال ل.3
حديثه في اثبات الصديقيه لبي بكر والشهادة لهما :اخرج ابويعلي عن
عبدالرزاق عن معمر عن ابي حازم عن سهل بن سعد ان اُحدا ً رتج وعليه رسول
ي او
الله وابوبكر وعمر وعثمان فقال رسول الله :اثبت احد فما عليك ال نب ٌ
ق او شهيدان.4
صدي ٌ
وحديثه في منزلة ابي بكر عند النبي صلي الله عليه وسلم :اخرج ابويعلي
ل بين بني عمروعن حماد بن زيد عن ابي حازم عن سهل بن سعد قال كان قتا ٌ
بن عوف فاتاهم النبي صلي الله عليه وسلم ليصلح بينهم وقد صلي الظهر فقال
لبلل ان حضرت صلة العصر ولم آت فمر ابابكر فليصل بالناس فلما حضرت
صلة العصر اذ ّن بل ٌ
ل واقام وقال يا ابابكر تقدم فتقدم ابوبكر فجاء رسول الله
ي رسول الله صلي الله عليه وسلم صلي الله عليه وسلم فشق الصفوف فلما ُرئ َ
- 1مسلمانان از این روایت اعتماد به نفس و امید به آینده را به خوبی می آموزند که رسول خدا در
سخت ترین شرایط که دشمن ایشان را در محاصره گرفته و فقر و تنگدستی آن ها را تهدید می کند
باز هم به آینده روشن اطمینان داشته و خبر از سقوط بزرگترین قدرت های دنیای آن روز را می دهد.
2
3
4
169
صفّحوا يعني التصفيق قال وكان ابوبكر اذ دخل في صلة لم يلتفت فلما رأي
التصفيق ل يمسك عنه التفت فرأي رسول الله صلي الله عليه وسلم خلفه فاومأ
اليه النبي ان امض فلبث ابوبكر هنيئة يحمد الله علي قول رسول الله صلي الله
عليه وسلم امض ثم مشي ابوبكر القهقري يعني علي عقبه فلما رأي ذلك النبي
تقدم فصلي بالقوم صلتهم فلما قضي صلته قال يا ابابكر ما منعك اذا اومأت
م رسول الله ثم اليك ال تكون مضيت قال ابوبكر لم يكن لبن ابي قحافه ان يؤ ّ
قال للناس اذا نابكم في صلتكم شئ فليسبّح الرجال وليصفق النساء.1
1
2
3
170
يقتل بعضهم بعضا ً ويسبي بعضهم بعضا ً قال وقال النبي صلي الله عليه وسلم
واني ل اخاف علي امتي ال الَئمه المضلين فاذا وضع السيف في امتي لم يرفع
عنهم الي يوم القيامه.1
شعره في الثناء علي ابي بكر :اخرج الحاكم من حديث غالب بن عبدالله عن
ابيه عن جده حبيب بن حبيب قال شهدت رسول الله صلي الله عليه وسلم قال
ت:
ت في ابي بكر شيئا قل حتي اسمع قال قل ُ
لحسان بن ثابت قل َ
وثاني اثنين في الغار المنيف وقد
و به اذ صعد الجبل
طاف العد ّ
حب رسول الله قد علموا
وكان ِ
من الخلئق لم يعدك به بدل
واخرج ابوعمر من حديث ابي بكر بن ابي شيبه قال حدثنا شيخ لنا قال حدثنا
سئل ايّ الناس كان اول اسلما ً قال
مجالد عن الشعبي قال سألت ابن عباس او ُ
اما سمعت قول حسان بن ثابت:
1
2
3
171
فاذكر اخاك ابابكر بما فعل
قال ابوعمر وُروي ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال لحسان هل قلت
في ابي بكر شيئاً؟ قال نعم وانشده هذه البيات وفيها بي ٌ
ت رابعٌ وهو:
فسّر النبي صلي الله عليه وسلم بذلك وقال احسنت يا حسان وقد روي فيها
سبيت خام ٌ
وكان حب رسول الله قد علموا
2
خير البريه لم يعدل به رجل
قال ابوعمر ومما قيل في ابي بكر قول الهيثم بن التيهان فيما ذكروا
عدي
من َ
ويحفظه الصديق والمرء ِ
اولك خيار الحي فهر ابن مالك
3
وانصار هذا الدين من كل معتدي
حديثه في ان عثمان علي الحق :اخرج احمد من حديث مطر الوراق عن ابن
سيرين عن كعب بن عجره قال ذكر رسول الله صلي الله عليه وسلم فتنة
1
2
3
172
فقّربها وعظّمها قال ثم مّر رجل مقنع في ملحفه فقال هذا يومئذٍ علي الحق
ت مسرعا ً او محضرا ً فاخذت ب َ
ضبعيه فقلت هذا يا رسول الله قال هذا فانطلق ُ
فاذا هو عثمان بن عفان رضي الله عنه .
1
اولها
اخرج البخاري وغيره عن جابر بن سمره قال سمعت رسول الله صلي الله
عليه وسلم يقول ل يزال الدين قائما حتي يكون عليكم اثنا عشر خليفه 2كلهم من
قريش.3
1
- 2در تعیین این دوازده خلیفه بین محدثین کرام اختلف نظر وجود دارد ،بعضی کوشش نموده اند تا
دوازده خلیفه را تعیین نموده و اسامی آن ها را ذکر نمایند اما این عده نتوانسته اند مدعای خویش را
از نصوص شرعی ثابت نمایند بلکه از گمان و ظن خویش کار گرفته اند.
عده ای این دوازده خلیفه را به ترتیب خلفت بر شمرده اند که در نتیجه یزید ابن معاویه را نیز جزء
آن ها شمرده اند و عده ای نیز فضیلت و عدالت را مد نظر گرفته اند ،به هر حال این حدیث به هیچ
وجه بر دوازده امام شیعیان منطبق نمی شود؛ چرا که بغیر از علی هیچ کدام آن ها بع مقام خلفت
و ولی امر مسلمین نرسیده اند بلکه بعضی از آن ها (مثل مهدی) اصل وجود خارجی نداشته اند و
برخی دیگر در نوجوانی از دنیا رفته و یا هم اینکه در بزرگسالی نیز خدمات شایانی سرانجام داده
نتوانسته اند.
3
است که در حضور رسول خدا چندین مرتبه اعتراف نمود که - 4اشاره به سنگسار ماعز اسلمی
مرتکب زنا شده است.
5
6
173
روایت): ومن مسند عدي بن حاتم (1
1
4
174
حديثه في خلفة عثمان رضي الله عنه :اخرج الحاكم عن عبدالله بن شقيق
عن عبدالله بن حواله قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ذات يوم
تهجمون علي رجل معتجر ببردة 1يبايع الناس من اهل الجنه فهجمت علي عثمان
رضي الله عنه وهو معتجر ببردة حيره يبايع الناس.2
حديثه في الفتوح :اخرج الحاكم من حديث عبد الملك بن عمير عن جابر بن
سمره عن هاشم بن عتبة بن ابي وقاص قال سمعت رسول الله صلي الله عليه
وسلم يقول يظهر المسلمون علي جزيرة العرب ويظهر المسلمون علي فارس
ويظهر المسلمون علي الروم ويظهر المسلمون علي العور الدجال.3
حديثه في فضل عمر :اخرج البخاري من حديث ابن وهب قال اخبرني حيوة
قال حدثني ابو عقيل زهرة بن معبد انه سمع عبدالله بن هشام قال كنا مع النبي
2
3
4
175
صلي الله عليه وسلم وهو آخذ بيد عمر بن الخطاب وهذا حديث لم يطوله
البخاري.1
واخرج الحاكم من حديث رشيد بن سعد وابن لهيعه عن زهرة بن معبد عن
جده عبدالله بن هشام قال كنا مع رسول الله صلي الله عليه وسلم وهو آخذ بيد
ي من كل شئ ال عمر بن الخطاب فقال عمر والله يا رسول الله انك لَح ّ
ب ال ّ
نفسي التي بين جنبي فقال له رسول الله صلي الله عليه وسلم ل تكون مؤمناً
حتي اكون احب اليك من نفسك فقال عمر والذي انزل عليك الكتب لنت احب
ي من نفسي التي بين جنبي فقال النبي صلي الله عليه وسلم الن يا عمر.2 ال ّ
حديثه في الدليل علي خلفه ابي بكر :اخرج الحاكم من حديث ابن ابي مليكه
عن عبدالرحمن بن ابي بكر قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ائتني
بدوات وكتف اكتب لكم كتابا ً ل تضلوا بعده ابدا ثم وّلنا قفاه ثم اقبل علينا فقال
يأبي الله والمؤمنون ال ابابكر.4
حديثه في سوابق عمر :اخرج الحاكم عن عثمان بن الرقم انه كان يقول انا
سبُع السلم اسلم ابي سابع سبعه وكانت داره علي الصفا وهي الدارة التي ابن ُ
كان النبي صلي الله عليه وسلم يكون فيها في السلم وفيها دعا الناس الي
السلم فاسلم فيها قوم كثير وقال رسول الله صلي الله عليه وسلم لیلة الثنين
1
2
3
4
176
فيها اللهم اعّز السلم باحب الرجلين اليك عمر بن الخطاب او عمرو بن هشام
فجاء عمر بن الخطاب من الغد بكرة فاسلم في دار الرقم وخرجوا منها وكثروا
وطافوا بالبيت ظاهرين ودُعيت دار الرقم دار السلم.1
حديثه في فضل عمر رضي الله عنه :اخرج الحاكم من حديث ابراهيم بن
سعد عن الزهري عن عبدالرحمن بن ابي بكرة عن السود بن سريع التميمي
ت شعراًقال قدمت علي نبي الله صلي الله عليه وسلم فقلت يا نبي الله قد قل ُ
اثنيت فيه علي الله تبارك وتعالي ومدحتُك فقال اما ما اثنيت علي الله تعالي
فهاته وما مدحتني به فدعه فجعلت انشده فدخل رجل طوال اقني فقال امسك
فلما خرج قال هات فقلت من هذا يا نبي الله الذي اذا دخل قلت امسك واذ
ئ .2
اخرج قلت هات قال هذا عمر بن الخطاب وليس من الباطل في ش ٍ
حديثه في خلفه قريش :اخرج الحاكم عن عون بن ابي جحيفة عن ابيه قال
كنت مع عمي عند النبي صلي الله عليه وسلم فقال ليزال امر امتي صالحا ً حتي
ه وخفض بها صوته فقلت لعمي وكان اَمامي ه ثم قال كلم ً
يمضي اثنا عشر خليف ً
ما قال يا عم قال يا بني كلهم من قريش .
3
وحديثه في فضل الشيخين :اخرج ابن ماجه من حديث مالك بن مغول عن
عون بن ابي جحيفه عن ابيه قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ابوبكر
وعمر سيدا كهول اهل الجنه من الولين والخرين ال النبيين والمرسلين.4
حديثه في امامة ابي بكر الصديق :اخرج ابو داود والحاكم من حديث ابن
اسحق عن الزهري عن عبدالملك بن ابي بكر بن عبدالرحمن عن ابيه عن
5
عبدالله بن زمعه بن السود قال لما استُعّز برسول الله صلي الله عليه وسلم
من يصلي وانا عنده في نفر من المسلمين دعاه بلل الي الصلة فقال مروا َ
الناس فخرج عبدالله بن زمعه فاذا عمر في الناس وكان ابوبكر غائبا ً فقلت يا
ل بالناس فتقدم فكبر فلما سمع رسول الله صلي الله عليه وسلم عمر قم فص ّ
1
2
3
4
وفي رواية لبي داود من طريق ابي شهاب عن عبيدالله بن عبدالله عن
عبدالله بن زمعه في هذا الخبر قال لما سمع النبي صلي الله عليه وسلم صوت
عمر خرج النبي صلي الله عليه وسلم حتي اطلع رأسه من حجرته ثم قال ل ل ل
ليصل بالناس ابن ابي قحافة يقول ذلك مغضباً .2
حديثه في الوزن :اخرج ابو داود عن الحسن عن ابي بكرة ان النبي صلي
ل انا رأيت كا َ ّ
ن ميزانا الله عليه وسلم قال ذات يوم من رأي منكم رؤيا فقال رج ٌ
ت وابوبكر فرجحت انت بابي بكر ووزن عمر وابوبكر نزل من السماء فوزنت ان َ
فرجح ابوبكر ووزن عمر وعثمان فرجح عمر ثم رفع الميزان فرأينا الكراهيه في
وجه رسول الله صلي الله عليه وسلم.3
وفي روايه له من طريق عبدالرحمن بن ابي بكرة عن ابيه بمعناه ولم يذكر
الكراهيه قال فاستاء لها رسول الله صلي الله عليه وسلم يعني فساءه ذلك
فقال خلفة نبوة ثم يؤتي الله الملك من يشاء.4
حديثه في رؤيا دلو دُلّي من السماء :اخرج ابو داود عن الشعث بن
نعبدالرحمن عن ابيه عن سمرة بن جندب ان رجل ً قال يا رسول الله رأيت كا َ ّ
دلوا ٌ دلي من السماء فجاء ابوبكر فأخذ بعراقيها فشرب شربا ً ضعيفا ثم جاء عمر
فاخذ بعراقيها فشرب حتي تضلع ثم جاء عثمان فأخذ بعراقيها فشرب حتي تضلع
ي فاخذ بعراقيها فانتشطت وانتضح عليه شئ.5ثم جاء عل ٌّ
1
2
3
4
5
178
روایت): ومن مسند عباس بن عبدالمطلب (1
حديثه في امامة ابي بكر :اخرج ابو يعلي عن ابن شرحبيل عن ابن عباس
عن العباس قال دخلت علي رسول الله صلي الله عليه وسلم وعنده نساءه
فاستترن مني ال ميمونه 1فدُقّ له سعطه فلُدّ 2قال ل يبقين في البيت احد ٌ ال لُدّ
ال العباس فانه لم تصبه يميني 3ثم قال مروا ابابكر يصلي بالناس فقالت عائشه
لحفصة قولي له ان ابابكر اذا قام ذلك المقام بكي فقالت له فقال مروا ابابكر
يصلي بالناس فصلي ابوبكر ثم وجد رسول الله صلي الله عليه وسلم خفة فخرج
خر فاومأ اليه بيده اي مكانك فجاء فجلس الي جنبه فقرأ فلما رآه ابوبكر تا ّ
رسول الله صلي الله عليه وسلم من حيث انتهي ابوبكر.4
حديثه في رؤيا النبي صلي الله عليه وسلم في ابي بكر وعمر :اخرج ابويعلي
من حديث حماد عن علي بن زيد عن ابي الطفيل عن النبي وعن حبيب وحميد
عن الحسن ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال بينما انا انزع الليله اذ
ي غنم سود ٌ وغنم عفر فجاء ابوبكر فنزع ذنوبا ً او ذنوبين فيهما ضعفوردت عل َّ
والله يغفر له ثم جاء عمر فاستحالت غربا ً فمل الحياض واروي الواردة فلم ار
عبقريا ً من الناس احسن نزعا منه فأوّلت ان الغنم السود العرب والعفر العجم.5
حديثه في ان عثمان علي هدي في الفتنه :اخرج الترمذي عن ابي قلبه عن
ابي الشعث الصنعاني ان خطباء قامت بالشام وفيهم رجا ٌ
ل من اصحاب النبي
پرده نکرد؛ زیرا که میمونه خواهر همسر عباس بود. - 1میمونه رضی الله عنها به این وجه از عباس
- 3تفصیل واقعه از این قرار است که در هنگام مریضی آن حضرت ،اهل بیت ایشان تصمیم گرفتند که
نوعی دوا را با روغن زیتون جوشانیده و به آن حضرت بخورانند ،آن حضرت میلی به خوردن دوا
نداشتند مگر اطرافیان به خاطر دلسوزی دوا را به دهان مبارک ایشان ریختند .رسول خدا از این عمل
آن ها ناراحت شده و دستور دادند که دوای مذکور به دهان همه آن ها ریخته شود حتی میمونه رضی
الله عنها که روزه داشت بازهم از این حکم معاف نشد ،اما عباس ابن عبد المطلب که از ابتدای
امر حضور نداشت از این حکم مستثنی شد.
قابل یاد آوری است که دستور پیامبر خدا برای انتقام از اهل و خانواده نبوده بلکه این کار را تادیبا
انجام دادند.
4
5
179
صلي الله عليه وسلم فقام آخرهم رجل يقال له مرة بن كعب فقال لو ل حديث
سمعته من رسول الله صلي الله عليه وسلم ماقمت وذكر الفتن فقّربها فمر
رجل مقنّع في ثوب فقال هذا يومئذ علي الهدي فقمت اليه فاذا هو عثمان بن
عفان فاقبلت عليه بوجهه فقلت هذا قال نعم.1
واخرج احمد من حديث جبير بن نفير قال كنا معسكرين مع معايه بعد قتل
عثمان فقام كعب بن مرة او مرة بن كعب فقال لول اني سمعت من رسول الله
صلي الله عليه وسلم ما قمت المقام فلما سمع بذكر رسول الله صلي الله عليه
جلمَر ّ
وسلم جلس الناس فقال بينما نحن عند رسول الله اذ مر عثمان بن عفان ُ
فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم لتخرجن فتنه من تحت قدمي او من بين
رجلي هذا يومئذٍ من اتّبعه علي الهدي قال فقام ابن حواله الزدي من عند المنبر
ت
فقال انك لصاحب هذا قال نعم قال والله اني لحاضٌر ذلك المجلس ولو علم ُ
ان لي في الجيش مصدّقا ً كنت اول من تكلم به.2
حديثه في منزلة الشيخين عند النبي صلي الله عليه وسلم :اخرج الحاكم من
حديث ازرق بن قيس قال صلي بنا امام لنا يكني ابا رمثة قال صليت هذه الصلة
او مثل هذه الصلة مع رسول الله صلي الله عليه وسلم قال وكان ابوبكر وعمر
رضي الله عنهما يقومان في الصف المقدم عن يمينه وكان رجل قد شهد
التكبيرة الولي من الصلة فصلي نبي الله صلي الله عليه وسلم ثم سلم عن
يمينه وعن يساره حتي رأينا بياض خده ثم انفتل كانفتال ابي رمثه يعني نفسه
فقام الرجل الذي ادرك معه التكبيرة الولي من الصلة يشفع فوثب اليه عمر
فاخذ بمنكبه فهزه ثم قال اجلس فانه لم يهلك اهل الكتب ال انه لم يكن بين
ل فرقع النبي صلي الله عليه وسلم بصره فقال اصاب الله بك يا صلواتهم فص ٌ
ابن الخطاب.3
حديثه في بشارة ابي بكر وعمر وعثمان بالجنة مثل حديث ابي موسي :اخرج
احمد من طريق وهيب عن موسي بن عقبه قال سمعت ابا سلمة يحدث ول
اعلمه ال عن نافع بن عبدالحارث ان رسول الله صلي الله عليه وسلم دخل
حائطا من حوائط المدينه فجلس علي قُ ّ
ف البئر فجاء ابوبكر يستأذن فقال ائذن
1
2
3
180
شره بالجنه ثم جاء عمر يستأذن فاذن له وبشره بالجنة ثم جاء عثمانله وب ّ
يستأذن فقال ايذن له وبشره بالجنه وسيلقي بلءً .
1
واخرج احمد عن يزيد بن هارون عن محمد بن عمرو عن ابي سلمه قال قال
نافع بن عبدالحارث فذكر نحوه.2
حديثه في الدليل علي خلفة ابي بكر رضي الله عنه :اخرج البخاري عن
ابراهيم بن سعد عن ابيه عن محمد بن جبير بن مطعم عن ابيه قال اتت امرأهٌ
الي النبي صلي الله عليه وسلم فأمرها ان ترجع اليه قالت ارأيت ان جئت ولم
اجدك كانّها تقول الموت قال ان لم تجديني فأتي ابي بكر.3
حديثه في فضل ابي بكر الصديق :اخرج البخاري من طريق حماد بن زيد عن
ايوب عن عبدالله بن ابي مليكه قال كتب اهل الكوفة الي ابن الزبير في الجد
فقال اما الذي قال رسول الله صلي الله عليه وسلم لو كنت متخذا من هذه
الُ مة خليل لتخذته انزله ابا ً يعني ابابكر رضي الله عنه.4
وحديثه في فضل عمر رضي الله عنه :اخرج البخاري من حديث نافع بن عمر
عن ابن ابي مليكه قال كاد الخيران يهلكان ابوبكر وعمر رفعا اصواتهما عند النبي
صلي الله عليه وسلم حين قدم عليه ركب بني تميم فاشار احدهما بالقرع بن
حابس اخي بني مجاشع واشار الخر برجل آخر قال نافع ل احفظ اسمه 5فقال
ت خلفك فارتفعتْ اصواتهما في ذلك ت ال خلفي قال ما ارد ُ ابوبكر لعمر ما ارد َ
فانزل الله يا ايها الذين آمنوا ل ترفعوا اصواتكم اليه قال ابن الزبير فما كان
عمر يسمع رسول الله صلي الله عليه وسلم بعد هذه اليه حتي يستفهمه ولم
يذكر ذلك عن ابيه 6يعني ابابكر.7
1
2
3
4
- 5در روایات دیگر آمده که اسم این شخص قعقاع بن معید بوده است.
به حیث می باشد و از این لحاظ از ابوبکر - 6عبد الله ابن زبیر فرزند اسماء دختر ابوبکر صدیق
پدر ایشان تعبیر شده است.
7
181
واخرج البخاري من طريق ابن جريج عن ابن ابي مليكه ان عبدالله بن الزبير
اخبرهم انه قدم ركب من بني تميم علي النبي صلي الله عليه وسلم فذكر نحوا
من الحديث المتقدم.1
حديثه في فضل عثمان :اخرج احمد من حديث الوليد بن ابي هشام عن
فرقد بن طلحه عن عبدالرحمن بن خباب السلمي قال خطب رسول الله صلي
ي مائة بعيرض علي جيش العسره فقال عثمان بن عفان عَل ّ الله عليه وسلم فح ّ
باحلسها واقتابها قال ثم حض فقال عثمان علي مائة اخري باحلسها واقتابها ثم
نزل مرقاةٌ من المنبر ثم حض فقال عثمان علي مائة اخري باحلسها واقتابها
ت النبي صلي الله عليه وسلم یقول بيده هكذا ويحركها واخرجقال فرأي ُ
عبدالصمد يده كالمتعجب ما علي عثمان ما عمل بعد هذا.2
حديثه في فضل عثمان :اخرج الحاكم من طريق ابن شوذب عن عبدالله بن
القاسم عن كثير مولي عبدالرحمن بن سمرة عن عبدالرحمن بن سمرة قال جاء
عثمان رضي الله عنه الي النبي صلي الله عليه وسلم باَلف دينار حين جهز جيش
العسرة ففرغها عثمان في حجر النبي صلي الله عليه وسلم قال فجعل النبي
يقلّبها ويقول ما ضّر عثمان ما عمل بعد هذا اليوم قالها مراراً .3
2
3
4
182
وحديثه في فضل الحاديث التي كانت في زمن عمر :اخرج احمد عن
عبدالرحمن بن مهدي عن معاوية بن صالح عن ربيعة بن يزيد عن عبدالله بن
عامر اليحصبي قال سمعت معاويه يحدث وهو يقول اياكم واحاديث رسول الله
ال حديثا كان علي عهد عمر وان عمر رضي الله عنه اخاف الناس في الله عز
وجل سمعت رسول الله يقول من يرد الله به خيرا ً يفقهه في الدين وسمعته
سيقول انما انا قاسم وانما يعطي الله عز وجل فمن اعطيته عطاءً بطيب نف ٍ
ن 1ان يبارك لحدكم ومن اعطيته بكراهية نفس فهو كالذي يأكل وليشبع م ٌ
ف َق ِ
من خالفهم وسمعته يقول لتزال امة من امتي ظاهرين علي الحق ليضرهم َ
حتي يأتي امُر الله وهم ظاهرون علي الناس.2
حديثه في فضل ابي بكر وعمر رضی الله عنهما :اخرج البخاري من حديث
ابي عثمان قال حدثنا عمرو بن العاص ان النبي صلي الله عليه وسلم بعثه علي
جيش ذات السلسل قال فاتيته فقلت اَيّ الناس احب اليك؟ قال عائشة فقلت
من؟ قال ثم عمر بن الخطاب فعد ّ رجالً .3
من الرجال فقال ابوها فقلت ثم َ
ِ
3
- 5سپاهیان.
6
183
روایت): ومن مسند رجل من الصحابه (1
حديثه في رؤيا الوزن :اخرج احمد من اسود بن هلل عن رجل من قومه كان
يقول في خلفة عمر بن الخطاب ل يموت عثمان حتي يُستخلف قلنا من اين
تعلم ذلك قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول رأيت الليلة في
ة من اصحابي وُزنوا فوزن ابوبكر ثم وزن عمر ثم وزن عثمانالمنام كان ثلث ً
فنقص صاحبنا وهو صالح.1
حديثه في الثناء علي ابي بكر الصديق رضي الله عنه :اخرج الحاكم من
طريق يحيي بن سليم عن جعفر بن محمد عن ابيه عن عبدالله بن جعفر رضي
الله عنهما قال ولينا ابوبكر فكان خير خليفة الله وارحمه بنا واَحناه علينا.2
حديثه في سبقة ابي بكر وعمر الي الخير :اخرج احمد من حديث شعبه عن
عون بن ابي جحيفه عن المنذر بن جرير عن ابيه قال كنا عند رسول الله صلي
الله عليه وسلم في صدر النهار قال فجاءه قوم حفاةً عراةً مجتابي النمار او
ضر بل كلهم من مضر فتغير وجه رسول العَبا ِء متقلّدي السيوف عامتهم من ُ
م َ
الله صلي الله عليه وسلم لما رأي بهم من الفاقة قال فدخل ثم خرج فامر بللً
فاذ ّن واقام فصلي ثم خطب فقال ايها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس
س ما قدمت لغدٍ تصدّق رجل من واحدةٍ اليه وقرأ التي في الحشر ولتنظر نف ٌ
ديناره من درهمه من ثوبه من صاع بره ومن صاع تمرة حتي قال ولو بشق تمرة
قال فجاء رجل من النصار بصّرة 3كادت كفّه ان تعجز عنها بل قد عجزت ثم تتابع
الناس حتي رأيت كومين من طعام وثياب حتي رأيت رسول الله صلي الله عليه
ة فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم من وسلم يتهلل وجهه حتي كانه مذهّب َ ٌ
ن في السلم سنة حسنة فله اجرها واجر من عمل بها بعده من غير ان س ّ
ئ ومن سن في السلم سنة سيئة كان عليه وزرها ووزر ينتقص من اجورهم ش ٌ
من عمل بها بعده من غير ان ينتقص من اوزارهم شئ .
4
1
2
- 3همیان.
4
184
عليه وسلم بصّرةٍ من ذهب تمل ما بين اصابعه فقال هذه في سبيل الله ثم قام
ابوبكر فأعطي ثم قام عمر فاعطي ثم قام المهاجرون فاعطوا فاشرق وجه
رسول الله صلي الله عليه وسلم حتي رأيت الشراق في وجنتيه ثم قال من سن
ة في السلم الحديث.1سنة صالح ً
وقوله علي ذي عمرو 2انهم ل يزالوا بخير اذا كانت الخلفة بالجماع دون
السيف :اخرج احمد من طريق اسمعيل بن ابي خالد عن قيس بن ابي حازم عن
جرير في قصة بعث رسول الله صلي الله عليه وسلم اياه الي اليمن فذكر
القصة حتي قال ثم لقيت ذا عمرو فقال لي يا جرير انكم لن تزالوا بخير ما اذا
مرتُم في آخر واذا كانت بالسيف غضبتم غضب الملوك ورضيتم رضي هلك امير تا َ ّ
الملوك.3
حديثه في خطبة النبي صلي الله عليه وسلم بمناقب ابي بكر الصديق :اخرج
مسلم عن جندب بن عبدالله قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم قبل
ان يموت بخمس وهو يقول :اني ابرأ الي الله ان يكون لي منكم خليل وان الله
قد اتخذني خليل كما اتخذ ابراهيم خليل ولو کنت متخذا من امتي خليل لتخذت
ابابكر خليل اَل وان من كان قبلكم كانوا يتخذون قبور انبيائهم وصالحيهم مساجد
اَل فل تتخذوا القبور مساجد اِني انهاكم عن ذلك.5
حديثه في الثناء علي جماعة من اصحابه منهم الربعه :اخرج ابو عمر من
ماني عن ابي سعد مولي لحذيفه حديث عبدالحميد بن عبدالرحمن ابو يحيي الح ّ
عن شيخ من الصحابه يقال له ابو محجن او محجن بن فلن قال قال رسول الله
صلي الله عليه وسلم ان ارأف امتي بامتي ابوبكر واقواها في امر الله عمر
1
- 2ذو عمرو نیز صحابی بوده و از بزرگان و رئیس های اهل یمن به شمار می رفت.
3
4
5
185
واصدقها حياءً عثمان واقضاها علي واقرأها ابي وافرضها زيد واعلمهم بالحلل
والحرام معاذ بن جبل ولكل امة امين وامين هذه المة ابوعبيده بن الجراح.1
د
سبقت الي السلم والله شاه ٌ
ل علي ان عثمان علي الحق :قال ابوعمر تعليقا ً قَدم علي حديثه في رؤيا تد ّ
النبي صلي الله عليه وسلم في وفد النخع فقال يا رسول الله اني رأيت في
طريقي رؤيا هالتْني قال وما هي قال رأيت اتانا ً خلفتُها في اهلي وَلَدت جدياً
اسفع احوي 3ورأيت نارا ً خرجت من الرض فحالت بيني وبين ابن لي يقال له
عمر ،وهي تقول لظي لظي بصيٌر واَعمي فقال النبي صلي الله عليه وسلم
مة مسّرةً حمل قال نعم قال فانها قد ولدت غلما ً وهو ابنك ت في اهلك ا َ اخلف َ
َ ُ
قال فاني له اسفع واحوي قال ادن مني ابِك برص تكتمه قال والذي بعثك بالحق َ
ما علمه احد قبلك قال فهو ذاك واما النار فهي فتنة تكون بعدي قال وما الفتنه يا
رسول الله قال يقتل الناس امامهم ويشتجرون اشتجار اطباق الرأس وخالف
ئ انه محسن بين اصابعه دم المؤمن عند المؤمن احلي من الماء يحسب المس ُ
ك قال فادع الله ان ل تدركني فدعا له.4 ادركت َ
ْ ت ادركتْ ابنَك وان مات ابنُك م ّان ُ
حديثه في فضل ابي بكر الصديق رضي الله عنه :اخرج الحاكم من حديث
ربيعة بن ابي عبدالرحمن عن سعيد بن المسيب قال كان ابوبكر الصديق من
1
2
4
186
النبي صلي الله عليه وسلم مكان الوزير فكان يشاوره في جميع اموره وكان
ثانيه في السلم وكان ثانيه في الغار وكان ثانيه في العريش يوم بدر وكان ثانيه
في القبر ولم يكن رسول الله يقدّم عليه احداً .1
قال ابوعمر في ترجمة ابي بكر الصديق تعليقا ً قال رسول الله لبعض من لم
يشهد بدرا ً وقد رآه يمشي بين يدي ابي بكر تمشي بين يدي من هو خير منك.2
حديثه في فضيلة الشيخين رضي الله عنهما :اخرج الترمذي والحاكم من
حديث عبدالعزيز بن عبدالمطلب عن ابيه عن جده عبدالله بن حنطب ان النبي
صلي الله عليه وسلم رآي ابابكر وعمر فقال هذان السمع والبصر.3
قول الحسن بن علي بن ابي طالب رضي الله عنهما :اخرج ابويعلي من
طريق ابي مريم رضيع الجارود قال كنت بالكوفه فقام الحسن بن علي خطيباً
فقال يا ايها الناس رأيت البارحه في منامي عجبا ٌ رأيت الرب تعالي فوق عرشه
فجاء رسول الله صلي الله عليه وسلم حتي قام عند قائمةٍ من قوائم العرش
فجاء ابوبكر فوضع يده علي منكب رسول الله صلي الله عليه وسلم ثم جاء عمر
فوضع يده علي منكب ابي بكر ثم جاء عثمان فكان بيده رأسه فقال رب سل
1
2
3
4
- 5ساده جمع سید به معنای سردار است ،رسول خدا صلی الله علیه وسلم به حسن بن علی اشاره
نمود و فرمود :ابنی هذا سید ،یعنی این فرزند من سید است از این لحاظ اولد حسن را سید می
گویند و هم چنین اولد برادرش حسین را.
187
عبادك فيم قتلوني قال فانثعب 1من السماء ميزابان من دم ٍ في الرض قال فقيل
ي ال تري ما يحدّث به الحسن قال يحدث بما رأي.2
لعل ٍ
واخرج ابويعلي من طريق آخر عن الحسن بن علي قال ل اقاتل بعد رؤيا
رأيتها ،رأيت رسول الله صلي الله عليه وسلم واضعا ً يده علي العرش ورأيت
ابابكر واضعا ً يده علي النبي صلي الله عليه وسلم ورأيت عمر واضعا ً يده علي
ابي بكر ورأيت عثمان واضعا ً يده علي عمر ورأيت دماءً دونهم فقلت ما هذه
الدماء فقيل دماءُ عثمان يطلب الله به.3
وذكر المحب الطبري عن ابن السمان انه اخرج في كتابه عن الحسن بن
علي قال ل اعلم عليا خالف عمر ول غيّر شیئا ً مما صنع حين قدم الكوفه.4
وذكر ايضا ً عنه في كتاب الموافقه انه اخرج عن ابي جعفر قال بينما عمر
ي ومعه الحسن والحسين رضي يمشي في طريق من طرق المدينه اذ لقيه عل ٌ
الله عنهم فسلم عليه علي واخذ بيده فاكتنفاهما الحسن والحسين عن يمينهما
ي ما يبكيك يا
وشمالهما قال فعرض له من البكاء ما كان يعرض فقال له عل ٌ
ت امر هذه المة اميرالمؤمنين قال عمر ومن احق مني بالبكاء يا علي وقد ُولي ُ
ي انا ام محسن فقال له علي والله انك لتعدل في احكم فيها ول ادري ام مس ٌ
كذا وتعدل في كذا قال فما منعه ذلك من البكاء ثم تكلم الحسن بما شاء الله
فذكر من وليته وعدله فلم يمنعه ذلك فتكلم الحسين بمثل كلم الحسن فانقطع
بكاءه عند انقطاع كلم الحسين فقال اتشهدان بذلك يا ابني اخي فسكتا فنظر
ي :اشهدا انا معكم شهيد.5
الي ابيهما فقال عل ٌ
2
3
4
5
6
188
ة وفي نفسك خلفه قال ل نالتني شفاعة محمد صلي الله عليه وسلم ان
هذا تقي ٌ
كنت اقول خلف ما في نفسي .
1
سئل عنهما فقال :صلي الله عليه وسلم ول صلّي علي من لم
وعنه وقد ُ
يصل عليهما.2
وروي عن الحسن المثلث اخي عبدالله المذكور انه قال لرجل ممن يغلو
فيهم وْيحكم احبّونا بالله فان اطعنا الله فاحبونا وان عصينا الله فابغضونا فقال له
رجل انكم ذو قرابة من رسول الله صلي الله عليه وسلم واهل بيته فقال ويحكم
من هو اقرب لو كان الله نافعا ً بقرابة رسول الله بغير عمل بطاعته لنفع بذلك َ
اليه منا اباه وامه ،والله اني اخاف ان يضاعف الله للعاصي منا العذاب ضعفين
والله اني لَرجو ان يؤتي المحسن منا اجره مرتين ثم قال لقد اساء بنا آباءنا
وامهاتنا ان كان ما تقولون من دين الله ثم لم يخبرونا به ولم يطلعونا عليه ولم
ة منكم واوجب عليهم واحق ان يرغبونا فيه يرغبونا فيه ونحن كنا اقرب منهم قراب ً
منكم ولو كان المر كما تقولون ان الله جل وعلي ورسوله صلي الله عليه وسلم
اختارا عليا ً لهذا المر والقيام علي الناس بعده فان عليا ً اعظم الناس خطيئ ً
ة
وجرما ً اذ ترك امر رسول الله صلي الله عليه وسلم ان يقوم فيه كما امره ويعذر
الي الناس .فقال له الرافضي الم يقل النبي صلي الله عليه وسلم لعلي من
كنت موله فعلي موله فقال اما والله لو يعني رسول الله صلي الله عليه وسلم
بذلك المر والسلطان والقيام علي الناس لَفصح به كما افصح بالصلوة والزكاة
معوا واطيعوا.3ي بعدي فاس ِ
والصيام والحج ولقال ايها الناس ان هذا لول ٌ
واما موقوفاً :فقد اخرج احمد في مسند ذي اليدين عن ابي حازم قال جاء
رجل الي علي بن الحسين فقال ماكان منزلة ابي بكر وعمر من النبي صلي الله
عليه وسلم؟ فقال منزلتهما الساعة.5
1
2
3
4
- 5یعنی طوری که فعل ابوبکر و عمر در هنگام موت به پهلوی پیامبر خدا دفن شده اند و با هم نزدیک
می باشند ،در هنگام حیات نیز با هم نزدیک و صمیمی بوده اند ،خدا رحمت کند این عاشقان پاک
طینت را.
189
واخرج الحاكم من طريق عبدالله بن عمر بن ابان قال حدثنا سفيان بن عيينة
عن جعفر بن محمد عن ابيه عن جابر بن عبدالله ان عليا ً دخل علي عمر وهو
ي فقال صلي الله عليه وسلم فقال صلي الله عليه وسلم ثم قال ما من ج ً
مس ّ
ي ان القي الله بما في صحيفته من هذا المسجي.1 ب ال ّ
الناس احد ٌ اح ّ
واخرج محمد بن الحسن عن ابي حنيفة 2قال حدثنا ابوجعفر محمد بن علي
قال جاء علي بن ابي طالب الي عمر بن الخطاب حين طعن فقال رحمك الله
ي منك.3
فوالله ما في الرض احد ٌ كنت القي الله بصحيفته احب ال ّ
وروي عن ابن ابي حفصه قال سألت محمد بن علي وجعفر بن محمد بن
علي وجعفر بن محمد عن ابي بكر وعمر فقال :اماما عدل نتولهما نتبرأ من
ب الرجل جده؟ ابوبكر عدوهما ثم التفت الي جعفر بن محمد فقال يا سالم اَي َ ُ
س ّ
الصديق جدي 4لتنالني شفاعة جدي محمد صلي الله عليه وسلم ان لم اكن
اتولهما واتبّرأـُمن عدوهما.5
وعن ابي جعفر انه قال من جهل ابي بكر وعمر جهل السنة وقيل له ما تري
في ابي بكر وعمر فقال اني اتولهما واستغفرلهما فما رأيت احدا ً من اهل بيتي
ال وهو يتولهما.6
1
- 2امام ابوحنیفه رحمه الله از محمد باقر رحمه الله بعضی روایات را نقل کرده اند ،اما شیخ حلی در
منهاج الکرامه نوشته است :ابو حنیفه نزد جعفر صادق درس خوانده است حالنکه امام ابوحنیفه از
محمد باقر روایت کرده است نه از جعفر صادق ،که البته اگر این قول صحیح باشد در اصطلح
محدثین روایت اکابر از اصاغر نیز آمده است .شیخ السلم در منهاج السنه می نویسد :اما قول
رافضی که امام ابوحنیفه نزد جعفر صادق درس خوانده است کامل دروغ و بی اساس است بلکه
امام ابوحنیفه در زمان حیات محمد باقر (پدر جعفر صادق) عالم معروف بوده و فتوا می داد و حتی
ثابت نیست که در نزد محمد باقر درس خوانده باشد؛ چرا که امام ابوحنیفه از شاگردان عطاء بن ابی
رباح و حماد بن ابی سلمه (از تابعین معروف) می باشد .قابل یاد آوری است که اگر امام ابوحنیفه نزد
محمد باقر درس خوانده باشد این یک افتخار ابدی برای محمد باقر و فرزندان او می باشد که امام
بیش از پنجاه درصد از مجموع مسلمانان جهان نزد او درس خوانده است.
3
می باشد و از این - 4جعفر صادق رحمه الله پسر ام فروه بنت قاسم بن محمد بن ابوبکر صدیق
لحاظ خویشتن را نواسه ابوبکر صدیق می خواند.
5
6
7
190
ي يسخن يده بالنار ويضمد بها خاصرة ابي بكر ونزلت فيهمخاصرته فكان عل ٌ
ل اخوانا ً علي ُ
سرر متقابلين . هذه الية :ونزعنا ما في صدورهم من غ ٍ
1
فذلكة 2الفصل
مقدمه
شرائع ملت محمديه علي صاحبها الصلة والسلم دو قسم است قسمي آنست
كه پرده از روي حقيقت در آن قسم بر انداخته شد و تكليف ناس به آن متحقق
گشت اگر كسي به شبهه ی ضعيفه متمسك شده بخلف آن قائل شود معذور نه
گردد ومقلد آن قائل نيز معذور نباشد.
في الحقيقه مدار شريعت همان احكام است وتسنن و ابتداع بقبول و رد ّ آن
منوط وعندكم من الله فيه برهان بر آن صادق و آن ماخوذ است از صريح كتاب
يا صريح سنت مشهوره يا اجماع طبقهء اولي يا قياس جلي بر كتاب و سنت.
چون حكمي باين وجه ثابت شود مجال خلف نماند و مخالف معذور نباشد مثل
انكار زكاة بعد وفات آنحضرت صلي الله عليه وسلم صحابه رضوان الله عليهم
در آن باب مذاكره كردند آخر با قبول حضرت صديق رضي الله عنه رجوع نموده
همه باجمعهم قتال آن جماعه پيش گرفتند قدريه ومرجئه وخوارج و روافض در
همين منزلت اند و در احاديث صحيحه ذم و تشنيع اين هر چهار (فرقه) مذكور
است.
قسم ديگر است كه پرده از روي كار بر انداخته نشد و تكليف ناس به آن
جهرةً متحقق نگشت بلكه اختلف ادله يا عدم شيوع احاديث در آن مسئله
حجاب چهره مقصود آمد يا دليلي صريح در آن باب يافته نشد استنباطات و
اقيسه شذر و ندر رفتند و اين قسم مجتهد فيه است ،جمعي گويند كل مجتهد
ب وطائفه المصيب واحد ٌ والخر معذوٌر گويند.
مصي ٌ
و تحقيق نزديك بنده ضعيف عفي عنه تفصيل است اگر خبر واحد صادق به يكي
رسيد و به ديگري نرسيد اول مصيب است و آخر معذور و اگرمنشأ اختلف تعدد
طرق جمع بين الدليلين است يا قياس خفي هر دو مصيب اند؛ زيرا كه مراد
حالتئذ موافقت شارع است و گردن نهادن به حكم او ،هر يكي آن موافقت را
بجا آورد مذاهب فقها اهلسنت با هم همين قسم در برد و مات افتاده اند و همه
مقبول اند.
1
و چون اين مقدمه ممهّد شد مي گوئيم :اما بودن خلفاء از قريش و بودن
ايشان از سابقين در اسلم و بودن ايشان از مهاجرين اولين و شهود ايشان در
بدر و حديبيه و سائر مشاهد خير مقطوع به است مخالف را مجال انكار نيست و
اطالت كلم در آن شبيه به لغو مي نمايد مع هذا فصلي از آن در مآثر ايشان
باَبلغ وجوه مذكور خواهد شد غير آنكه ذوالنورين رضي الله عنه در بدر و بيعة
الرضوان و مرتضي كرم الله وجهه در تبوك حاضر نبودند ليكن حكم حاضرين
داشتند چنانكه بيايد.1
اما آنكه قرشيت شرط خلفت اختياريه است وليس الكلم في الخلفة
الضرورية پس به احاديث بسيار ثابت است.
از آنجمله :حديث صديق اكبر رضي الله عنه مرفوعا ً ا َ
ل ئمة من قريش.2
وموقوفا :لم يعرف هذا الَمر ال لهذا الحي من قريش هم اوسط العرب داراً .3
و حديث حضرت ذي النورين رضي الله عنه و سعد بن ابي وقاص مرفوعاً:
من اراد هوان قريش اهانه الله.4
وحديث حضرت مرتضي مرفوعاً :ال اِن المراء من قريش ما قاموا بثلث ما
حكّموا فعدلوا وماعاهدوا فوفَوا وما استُرحموا فرحموا.5
ُ
1
2
3
4
5
192
وحديث ابن عمر مرفوعاً :ل يزال هذا المر في قريش ما بقي في الناس
اثنان.6
وحديث ابي موسي مرفوعاً :ان هذا المر في قريش ما داموا اذا استرحموا
فرحموا الخ.3
وحديث ابي هريرة مرفوعاً :الناس تبعٌ لقريش في هذا الشان مسلمهم
لمسلمهم وكافرهم لكافرهم.4
وحديث انس مرفوعاً :الئمة من قريش ان لهم عليكم حقا ولكم عليهم حقا
مثل ذلك ما ان استرحموا رحموا واِن عاهدوا وفوا وان حكموا عدلوا فمن لم
يفعل ذلك منهم فعليه لعنة الله والملئكة والناس اجمعين.8
6
2
3
4
5
6
7
8
9
10
193
وحديث معاوية بن ابي سفيان مرفوعاً :ان هذا المر في قريش ليعاديهم
احد ٌ ال كبه الله علي وجهه ما اقاموا الدين.1
وحديث جابر بن سمرة وابي جحيفة مرفوعاً :ل يزال السلم عزيزا ً الي اثني
ة كلهم من قريش.2عشرة خليف ً
وحديث عمر وبن العاص مرفوعاً :قريش ولةُ الناس في الخير والشر الي
يوم القيامة اخرجه الترمذي.3
واخرج الشافعي عن ابن ابي فديك عن ابن ابي ذيب عن مشايخه احاديث
منها :عن ابن شهاب انه بلغه ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال قدّموا
قريشا ً ول تقدَّموها وتعلّمو من قريش ول تعالموها او تعلّموها شك ابن ابي
فديك.4
ومنها :عن حكيم بن ابي حكيم انه سمع عمر بن عبدالعزيز وابن شهاب
يقولون قال رسول الله صلي الله عليه وسلم من اهان قريشا اهانه الله.5
ومنها :عن الحارث بن عبدالرحمن انه قال بلغنا ان رسول الله صلي الله
ش لَخبرتها بالذي لها عند الله عز وجل.6
عليه وسلم قال لول ان يبطر قري ٌ
ومنها :عن شريك بن ابي تمر عن عطاء بن يسار ان رسول الله صلي الله
عليه وسلم قال لقريش انتم اولي الناس بهذا المر ما كنتم مع الحق ال ان
تعدلوا عنه فتلحون كما تلحي هذه الجريدة يشير الي جريدةٍ في يده.7
1
2
3
4
5
6
7
8
194
يأتي منهم رجال تحقِّر عملك مع اعمالهم وتغبطهم اذا رأيتهم لو كان ان تطغي
قريش لخبرتها بالذي لها عندالله.1
وذكر الشافعي متن الحديث تعليقا ثم وصله البیهقي باسناده عن جبير بن
مطعم قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم للقرشي مثل قوة الرجلين من
م ذلك قال من نبل الرأي ذكر هذه الحاديث كلها البيهقيغيرهم فقيل للزهري ب ِ َ
في اوائل سنته الصغري .
3
بالجمله جمعي كثير از صحابه و تابعين اين مدعا را روايت كرده اند به الفاظ
مختلفه و طرق متغائره بعض از آن صريح است در خلفت قريش و بعض اشاره
است به آن و بعض قرينه است كه ذهن را به آن نزديك ميگرداند .بعد از آن
نزديك وفات آنحضرت صلي الله عليه وسلم انصار گفتند :منّا امير ومنكم امير و
مهاجرين به همين حديث ايشان را از خلفت باز داشتند و بر همين معني اجماع
منعقد شد و مخالف ساكت گشت و اين قصه را طرق بسيار است بعض روايات
آن در قصه انعقاد خلفت حضرت صديق بيان خواهيم كرد.
و قول ابن عمر :احق بهذا المر من قاتلك وقاتل اباك علي السلم.7
1
2
3
4
5
6
7
195
وقول زيد بن ثابت روز انعقاد خلفت حضرت صديق :ان رسول الله صلي
الله عليه وسلم كان من المهاجرين فان المام يكون من المهاجرين ونحن
انصاره كما كنا انصار رسول الله صلي الله عليه وسلم.8
ي
وقول رفاعه بن رافع زرقي بدري في قصة خروج طلحة والزبير علي عل ّ
ي في الستيعاب فقال رفاعة بن رافع الزرقي :ان الله لما وبلوغ الخبر الي عل ّ
قبض رسوله صلي الله عليه وسلم ظننا انا احق الناس بهذا المر لنصرتنا
الرسول ومكانتنا من الدين فقلتم نحن المهاجرون الولون واولياء رسول الله
صلي الله عليه وسلم القربون انا نذكّركم الله ان ل تنازعونا مقامه في الناس
فخليناكم والمر فانتم اعلم وما كان بينكم غير انا لما رأينا الحق معمول ً به
والكتاب متبعا ً والسنة قائمة رضينا ولم يكن ال ذلك فلما رأينا الثرة انكرنا .2...
وقول عبدالرحمن بن غنم الشعري لبي هريرة وابي الدرداء :وايُّ مدخل
لمعاوية في الشوري وهو من الطلقاء الذين ل تجوز لهم الخلفة وهو وابوه
رؤوس الحزاب فندما علي مسيرهما وتابا بين يديه.3
ل دلئل مدعا قول حضرت مرتضي است كه چندين مره بطرف اهل واز اد ّ
شام نوشت كه امر خلفت مفوّض است به مهاجرين و انصار ،ديگری را در حل
5
و عقد آن مدخل نه چون ايشان بيعت كردند ديگران را مجال خلف نمانَد.6
واز قرائن اين مدعا حديث آن حضرت صلي الله عليه وسلم در اَحق به
امامت صلة :قال رسول الله صلي الله عليه وسلم فان كانوا في السنة سواء
فاقدمهم هجرة.7
8
2
3
4
- 5مثل این تحریر از علی مرتضی در کتب شیعه نیز به کثرت موجود می باشد چنانچه در در نهج
البلغه چاپ مصر جلد دوم صفحه 7در نامه ی از علی عنوانی معاویه رضی الله عنهما آمده است :انه
بایعنی القوم الذین بایعوا أبابکر وعمر وعثمان علی ما بایعوهم علیه ،فلم یکن للشاهد أن یختار ول
للغائب أن یرد وانما الشوری للمهاجرین والنصار فان اجتمعوا علی رجل وسموه اماما کان ذلک رضی.
6
7
196
وآيت كريمه "اِنا احللنا لك ازواجک ...اللتي هاجرن معك "1و ام هاني بسبب
قيد هجرت از شرف تزوّج آن حضرت صلي الله عليه وسلم محروم ماند.
بالجمله اين مدعا كه از مهاجرين اولين بودن اعظم شرف است در اسلم و
مطلوب است در خلفت به مآخذ بسيار ثابت است و در مجلس انعقاد اجماع بر
خلفت صديق اكبر مذكور شده است.
واخرج عن عائشة قالت :لهجرة اليوم كان المؤمن يفّر احدهم بدينه الي
الله والي رسوله مخافة ان يفتن عليه فاما اليوم فقد اظهر الله السلم فالمؤمن
ة.6
يعبد ربه حيث شاء ولكن جهاد ٌ وني ٌ
واخرج الطبراني في الصغير من حديث ابي هند يحيي بن عبدالله بن حجر بن
عبدالجبار بن وائل بن حجر الحضرمي الكوفي بالكوفة قال حدثنا عمي محمد بن
حجر بن عبدالجبار قال حدثني سعيد بن عبدالجبار عن ابيه عبدالجبار عن امه ام
يحيي عن وائل بن حجر حديثا طويل في قصة وفوده علي النبي صلي الله عليه
وسلم ثم رجوعه الي وطنه ثم اعتزاله الناس في فتنة عثمان ثم قدومه علي
1
2
3
4
5
6
197
تة وصهراً؟ قل ُ معاويه فقال له معاويه فما منعك من نصرنا وقد اتخذك عثمان ثق ً
انك قاتلت رجل ً هو احق بعثمان منك قال وكيف يكون احقُ بعثمان مني وانا
اقرب الي عثمان في النسب قلت ان النبي صلي الله عليه وسلم كان آخا بين
ت اقاتل المهاجرين قلت اولسنا علي وعثمان فالخ اولي من ابن العم ولس ُ
ت رسول الله صلي ت اولسنا قد اعتزلناكما جميعا وحجة اخري حضر ُمهاجرين قل ُ
الله عليه وسلم وقد رفع رأسه نحو المشرق وقد حضره جمع كثير ثم رد ّ اليه
جله وقبّحه فقلت له بصره فقال اتتكم الفتن كقطع الليل المظلم فشدد امرها وع ّ
من بين القوم يا رسول الله وما الفتن فقال يا وائل اذا اختلف سيفان في
ت شيعيا فقلت ل ولكني اصبحت ناصحا ً للمسلمين السلم فاعتزلهما فقال اصبح َ
فقال معاوية ولو سمعت ذا وعلمته ما اقدمتك قلت اوليس قد رأيت ما صنع
محمد بن سلمة عند مقتل عثمان انتهي بسيفه الي الصخرة فضربه حتي انكسر
فقال اولئك قوم يحملون علينا قلت فكيف تصنع بقول رسول الله صلي الله عليه
وسلم من احب النصار فبحبي ومن ابغض النصار فببغضي.1
واخرج ابويعلي عن معاوية بن ابي سفيان قال سمعت رسول الله صلي الله
عليه وسلم يقول ل تنقطع الهجرة حتي تنقطع التوبة قالها ثلث مرات ول تنقطع
التوبة حتي تطلع الشمس من مغربها.2
ووجه تطبيق در ميان اين دو حديث مختلف آنست كه هجرت در لغت انتقال
است از وطن مالوف خود ،و فرد اکمل آن هجرت مسلمان است در وقت غربت
اسلم و غلبهء كفار به جانب آنحضرت صلي الله عليه وسلم به نيت آنكه به
شرف ملزمت آنحضرت صلي الله عليه وسلم مشرف شود در اعلء كلمة الله
تحت رايت آنحضرت صلي الله عليه وسلم مساعي جميله بكار برد و از سلطان
كفار كه مانع اقامت اركان اسلم است خلص يابد و اين فرد اكمل حقيقت
شرعيه لفظ هجرت است كه به غير توسط قرينه در عرف شرع فهميده مي
شود وآن معني به فتح مكه منقضي شد ل هجرة بعد الفتح و به معني ديگر
انتقال از وطن خود براي طلب فضيلت دينيه از طلب علم و زيارت صالحين و
فرار از فتن ،و اين نيز از رغائب هني است هر چند به نسبت معني اول مفضول
است:
ورنه بس عالي است پيش خاك تود آسمان نسبت به عرش آمد فرود
و اين معني تا قيامت منقرض نيست و افضل اصناف اين هجرت انتقال است به
جناب آنحضرت صلي الله عليه وسلم براي تحصيل علم و تأدب به آداب او عليه
الصلة والسلم و تهيأ براي جهاد بر معاويه بن ابي سفيان تفريق بين المعنيين
مشتبه شد ـ والله اعلم بحقيقة الحال ـ
و اما اشتراط خصال ديگر در خلفت پس مآل آن آنست كه خلفت خاصه يا
خلفت كامله هر چه گوئي چون تنقيح معني آن كنيم راجع شود به آنكه خليفه
1
2
198
متصف به صفاتي باشد كه مخصوص به كاملن و مقربان است و آنحضرت صلي
من حيث انه نبي مبعوث من الله الله عليه وسلم به آن صفات متصف بوده اند ِ
تعالي و مصدر افعالي گردد كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم آن را ميكردند
ِمن حيث انه نبي مبعوث من الله تعالي وتحقيق اين خليفه بدين افعال و صفات
بوجه تأكد از شريعت معلوم باشد وچون استقراء كلي بكار بريم اين افعال را بر
سه قسم يابيم:
قسم اول :حسن عبادات بينه وبين الله وحسن معاملت باخلق الله.
قسم دوم :اعانت حضرت پيغمبر صلي الله عليه وسلم در جهاد اعداء الله
واعلء كلمة الله.
قسم سوم :افعالي كه بعد آنجناب صلي الله عليه وسلم به ظهور آيد از
قبيل تتميم افعال جناب نبوي عليه الصلة والسلم مثل بر هم زدن ملت كسرا و
قيصر و فتح بلدان و نشر علم و مانند آن.
خداي تعالي مسلمين را سه قسم ساخت وقال عز وجل" :ثم اورثنا الكتب الذين
م لنفسه ومنهم مقتصد ٌ ومنهم سابقٌ بالخيرات"1
اصطفينا من عبادنا فمنهم ظال ٌ
وقال تعالي" :وكنتم ازواجا ً ثلثة * فاَصحب الميمنة ما اصحب الميمنه * واصحب
المشئمة ما اصحب المشئمة* والسابقون السابقون اولئك المقربون"*2
1
2
3
199
1
ق
اصطفينا من عبادنا " فقال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم :سابقنا ساب ٌ
ومقتصدنا ناج وظالمنا مغفور له قال ابوقلبة فحدثت به يحيي بن معين فجعل
يتعجب منه.2
پس خليفه مي بايد كه از قسم اول باشد و از شريعت قطعا معلوم شود كه وي
از سابقين مقربين است از صديقين يا شهداء يا صالحين.
و قسم دوم علم به حكمت و به احكام الله بوجهي كه نائب پيغامبر صلي الله
عليه وسلم در تبليغ شرائع و حكم تواند شد.
و قسم سوم اتصاف به حزم و اموري كه رياست عالم به آن ميسر آيد از
شجاعت و كفايت و مرتبه شناسي رعيت و رفق در تدبير و غير آن.
اول :دادن بشارت آنحضرت صلي الله عليه وسلم به جنت از جهت وحي.
دوم :بيان فرمودن آنحضرت صلي الله عليه وسلم قول ً وفعل ً استحقاق او
امر خلفت را.
سوم :تلويح و تصريح آنحضرت صلي الله عليه وسلم به آنكه افضل امت
است بموجب وحي.
اما عبادات ،پس لزم مقربين است و حسن معامله با خلق الله لزم رعيت
پروري و اين هر دو صفت مندرج شد در آن دو قسم.
و اما اعانت آنحضرت صلي الله عليه وسلم در اعلي كلمة الله به حضور
آنحضرت و ايام حيات او صلي الله عليه وسلم ،پس مسمي است به سوابق
اسلميه وآيت" :ليستوي منكم من انفق من قبل الفتح وقاتل "3اشاره به اوست
و هجرت نيز ازين باب است.
1
2
3
4
200
وقال عمر رضي الله عنه :ان ابابكر صاحب رسول الله صلي الله عليه
وسلم وثاني اثنين وانه اولي المسلمين باموركم فقوموا فبايعوه.1
وعد ّ عثمان رضي الله عنه سوابقه السلمية حين قدحوا في خلفته
واعترضوا عليه.2
ي بسوابقه في ايام خلفته باَصرح ما يكون حين اراد اثبات خلفته وباح عل ٌّ
وترجيح نفسه علي غيره .
3
وُروي عن النبي صلي الله عليه وسلم :لعل الله اطلع علي اهل بدر فقال
اعملوا ما شئتم فقد غفرت لكم.4
وروي ابن عمر :ما يدريك لعل الله اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما
شئتم.6
وروي ابوهريرة :اطلع الله علي اهل بدر فقال اعملوا ماشئتم فقد غفرت
لكم.7
وروت حفصه رضی الله عنها :اني لَرجو ان ليدخل النار احد شهد بدرا
والحديبية.8
وروي جابٌر :ل يدخل النار احد ممن بايع تحت الشجرة.9
وروي انه قال لنا النبي صلي الله عليه وسلم :انتم اليوم خير اهل الرض.10
وروي رفاعة بن رافع جاء جبريل الي النبي صلي الله عليه وسلم فقال ما
تعدّون اهل بدرٍ فيكم؟ قال من افضل المسلمين او كلمة نحوها فقال كذلك من
شهد بدرا ً من الملئِكة.11
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
201
وقال سعيد بن المسيب :كان ابوبكر الصديق من النبي صلي الله عليه
وسلم مكان الوزير فكان يشاوره في جميع اموره وكان ثانيه في السلم وكان
ثانيه في الغار وكان ثانيه في العريش يوم بدر وكان ثانيه في القبر ولم يكن
رسول الله صلي الله عليه وسلم يقدم عليه احداً .1
واخرج ابوعمر تعليقا ً قال رسول الله صلي الله عليه وسلم لبعض من لم
يشهد بدرا ً وقد رآه يمشي بين يدي ابي بكر :تمشي بين يدي من هو خير منك.2
باز حضرت عمر اهل بدر را بعد از آن اهل حديبيه را مقدم ساخت بر سائر
صحابه چه به اعتبار اثبات در دفتر غزاة 5و چه به اعتبار اعطاء عطيات و چه به
اعتبار تقدم در محافل و مجالس و چه در امور استحقاق خلفت و چه در طلب
دعا از ايشان و تبرك به ايشان ،6بعد از آن امت مرحومه در تکریم و توقير
ايشان گذشت الي اليوم.
واخرج الواقدي عن ابي بكر الصديق في وصيته عمرو بن العاص اتق الله
في سّر امرك وعلنيته فانه يراك ويري عملك فقد رأيت تقدمي لك علي من هو
اقدم منك سابقة ،واعلم يا عمرو ان معك المهاجرين والنصار من اهل بدر
فاكرمهم واعرف لهم حقهم ول تطاول عليهم بسلطانك ول تداخلك نخوة
الشيطان فتقول انما ولني ابوبكر لني خير منكم واياك وخداع النفس فكن
كاحدهم وشاورهم فيما تريد من امرك.7
واخرج البخاري عن قيس بن ابي حازم قال كان عطاء البدريين خمسة آلف
خمسة آلف وقال عمر لفضلنهم علي من بعدهم.8
1
2
3
4
- 6یبرک به ذوات صالحه که زنده باشند و طلب دعا از ایشان جائز می باشد.
7
8
202
اول :عمومات قرآن در باب مهاجرين و مجاهدين و حاضران مشهد حديبيه و
تبوك وغيرهما.
حديث :لعل الله اطلع علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم فقد غفرت لكم از
مسند عمر وعلي وابن عمر وابن عباس وابوهريره.
و حديث :جاء جبرئيل فقال ما تعدون اهل بدر فيكم؟ قال من افضل
المسلمين از مسند رفاعه بن رافع ورافع بن خديج.
وحديث حفصه و جابر :اني لَرجو ان ل يدخل النار احد ٌ شهد بدرا والحديبيه.1
ثالث :احاديث وارده در فضل اهل حديبيه مانند حديث :ل يدخل النار احد
ممن بايع تحت الشجرة وحديث انتم خير اهل الرض از مسند جابر.2
سادس :احاديث وارده در بشارت ثلثه مثل حديث ابي موسي و نافع بن
عبدالحارث.4
سابع :احاديث وارده در بشارت شيخين از حديث ابوسعيد خدري :ان اهل
الدرجات العلي يراهم من تحتهم كما ترون النجم الطالع في افق السماء وان
ابابكر وعمر منهم وانعما.5
وحديث مرتضي وانس :هذان سيدا كهول اهل الجنة وحديث ابن مسعود
سيطلع عليكم رجل من اهل الجنة فيهما جميعا.6
1
2
3
4
5
6
7
203
وحديث انس في وصف طير الجنة في آخره قوله صلي الله عليه وسلم لبي
بكر واني لَرجو ان تكون ممن يأكل منها.1
تاسع :احاديث وارده در بشارت فاروق اعظم از آنجمله :حديث رؤيا النبي
صلي الله عليه وسلم قصرا ً من ذهب من حديث جابر وانس وابي هريرة وبريدة
السلمي.2
ي لك في
حادي عشر :احاديث وارده در بشارت مرتضي از آنجمله :حديث عل ٍ ّ
الجنة خير منها.4
اما بودن خلفا از سابقين مقربين :پس ثابت است به احاديث بسيار از
ي
آنجمله :حديث تحرك الجبل وقوله صلي الله عليه وسلم اثبت فانما عليك نب ٌ
ً
وصديقٌ وشهيد ٌ من طرق كثيرة جدا ّ من مسند عثمان وسعيد بن زيد وابي هريرة
وابن عباس وانس وبريدة وسهل بن سعد.5
وحديث ان اهل الدرجات العلي يراهم من تحتهم الخ من مسند ابي سعيد.7
1
2
3
4
7
8
9
204
محدثون من غير ان يكونوا انبياء فان يكن في امتي احد فانه عمر وحديث فرار
الشيطان من ظل عمر وحديث رفيقي في الجنة عثمان.1
واما آنكه آنحضرت صلي الله عليه وسلم با خلفاء معامله منتظر المارة مي
كردند پس ثابت است بطريق بسيار:
حديث سهل بن سعد كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم براي صلح بقبيلهء
بني عمرو بن عوف رفتند و صديق اكبر را امامت صلوات تفويض نمودند و در
وقت مرض موت امامت صلوات بتأكيد فرمودند و اين قصه متواتر المعني
است.2
ت لَرجو ان يجعلك الله معهما اني كنتوقال علي لعمر حين توفي :ان كن ُ
لسمع رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول جئت انا وابوبكر وعمر ودخلت انا
وابوبكر وعمر وخرجت انا وابوبكر وعمر.6
وسئل علي بن الحسين عن منزلة ابي بكر وعمر من النبي صلي الله عليه
وسلم فقال كمنزلتهما اليوم وهما ضجيعاه.7
و هر يكي از اين خصال اشاره جليه است به آنكه ايشان استحقاق رياست
مروا ابابكر
عظمي مسلمين را دارند و در حديث حذيفه و مرتضي ثابت شد اِن تؤ ّ
.9 ...
- 1تخریج این احادیث گذشت.
2
3
4
5
6
7
8
9
205
و در حديث حذيفه و ابن مسعود :اقتدوا بالذين من بعدي ابي بكر وعمر.1
و در حديث حذيفه نزديك حاكم :ل غني لي عنهما انهما من الدين كالرأس
من الجسد.3
و در حديث انس كان رسول صلي الله عليه وسلم اذا دخل المسجد لم يرفع
احد ٌ منا رأسه غير ابي بكر وعمر فأنهما كانا يتبسمان اليه ويتبسم اليهما.5
و اما آنكه موعود خداي تعالي براي اين امت مرحومه بر دست خلفاء ظاهر
شد پس متضمن سه مطلب است:
مطلب اول آنكه اين معني يكي از لوازم خلفت خاصه است و آن از اجلي
معلومات است؛ زيرا كه خلفت به معني جانشيني است و آن در عرف شرع
راجع است به تصدي اقامت اموري كه پيغامبر صلي الله عليه وسلم براي اقامت
آن مبعوث بود و خلفت خاصه وقتي متحقق شود كه با خلفت به معني اول
زيادت مشابهت به سيرت آنحضرت صلي الله عليه وسلم حاصل گردد.
و از جمله سير و افعال آنحضرت صلي الله عليه وسلم بلكه عمدهء آنها فتح
بلد كفر بوده است.
مطلب ثاني آنكه آنحضرت صلي الله عليه وسلم عليه وعده فرموده است
امت خود را كه بلد شام و عراق فتح خواهند كرد و اين معني ثابت است به
احاديث متواترة المعني از حديث ابي هريره و عقبه بن عامر و عدي بن حاتم و
خباب و غيرهم ممن ليحصي عددهم.6
مطلب سوم آنكه آن موعود بر دست خلفاء ظاهر شد و نقل متواتر از
جماهير مسلمين از فقهاء و محدثين و مؤرخين ،و در اثبات اين مطلب كافي
1
2
3
4
5
6
206
است مع هذا حديث الحمدلله الذي ايدني بهما ،1و حديث استبشار اهل سماوات
به اسلم عمر 2و غير آن برين معني دللت مي كند.
و اما آنكه قول خليفه حجت است چون آن را امضاء كنند و آن قول ممكن
شود در مسلمين و آن بالتر از قياس است و اين خصلت ثابت است در اين
بزرگواران پس ثابت است به طريق بسيار قال الله تعالي" :وليمكّنن لهم دينهم
الذي ارتضي لهم "3وقال عّز وجل" :الذين ان مكناهم في الرض اقاموا الصلوة
وآتوا الزكاة وامروا بالمعروف ونهوا عن المنكر ولله عاقبة المور."4
من بعدي .5وفي وفي حديث عرباض بن سارية :عليكم بسنتي وسنة الخلفاء ِ
حديث ابن مسعود وحذيفه :اقتدوا بالذين من بعدي ابي بكر وعمر .وفي حديث
6
و از اد ّ
ل دلئل اين معني احاديث متواتره بالمعني السكينة تنطق علي لسان
عمر من طريق علي وابي ذر وابن عمر وغيرهم.8
و احاديث متواتره بالمعني در موافقات عمر فاروق با وحي الهي .و از ادل
دلئل اين معني مشورت آنحضرت صلي الله عليه وسلم در مصالح جهاد و
اوضاع شريعت با شيخين و قبول مشاورت ايشان .و حديث متواتر بالمعني:
سواد الَعظم 9با كثرت طرق خويش كه امام شافعي رحمه الله آن را عليكم بال ّ
در اثبات اجماع روايت كرد و علماء در فقه اين احاديث مختلف اند جمعي بر
وجوب طاعت خليفه اذا لم يكن في معصيةٍ حمل نموده اند و طائفه ای بر
وجوب قول به اجماع.
و فقير مي گويد عفي عنه :مراد آنست كه قول خليفه حجت است چون
ممكن شود در مسلمين پس معني طاعت خليفه و قول به اجماع هر دو مجموع
است ،تفصيل اين اجمال آنكه خداي تعالي در نفوس اين عزيزان ملكه نهاده
است و بعد از آن تأئيد از نزديك خويش داده است كه به سبب آن در فهم حكم
و احكام و مصالح سياست ملك غالبا ً اصابت كنند و همچنان در حق اين امت
فضلي خواست كه مجتمع نشوند بر باطل و تأئيدي در اين باب نازل كرده پس
1
2
3
4
5
6
7
8
9
207
نور يهدي
ٍ چون هر دو فضيلت جمع شود آن رأي حجت باشد در دين نوٌر علي
الله لنوره من يشآءُ.
اخرج الحاكم حديث عمر في خطبته بالجابية من طرق منها :طريق عبدالله
بن دينار عن ابن عمر قال خطبَنا عمر بالجابية فقال اني قمت فيكم كمقام
رسول الله فينا فقال اوصيكم باَصحابي ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم
يفشوا الكذب حتي يحلف الرجل وليُستحلف ويشهد الرجل وليُستشهد فمن اراد
منكم بحبوحة الجنة فيلزم الجماعة فان الشيطان مع الواحد وهو من الثنين ابعد
اَل ليخلونب رجل بامرأة ال كان ثالثهما الشيطان قالها ثلثا ً وعليكم بالجماعة فان
الشيطان مع الواحد وهو من الثنين ابعد اَل ومن سّرته حسنته وساءته سيئته فهو
مؤمن.1
ومنها :طريق عامر بن سعد بن ابي وقاص عن ابيه قال وقف عمر بن
الخطاب بالجابية فقال رحم الله رجل ً سمع مقالتي فوعاها اني رأيت رسول الله
صلي الله عليه وسلم وقف فينا كمقامي فيكم ثم قال احفظوني في اصحابي ثم
الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يكثر الهرج ويظهر الكذب ويشهد الرجل ول
يستشهد ويحلف ول يستحلف من احب منكم بحبوحة الجنة فعليه بالجماعة فان
الشيطان مع الواحد وهو من الثنين ابعد ل يخلون رج ٌ
ل بامرأة فان الشيطان
ن.2
ثالثهما من سرته حسنته وساءته سيئته فهو مؤم ٌ
واخرج البيهقي من طريق الشافعي عن ابن عيينة عن عبدالله بن ابي لبيد
عن بن سليمان بن يسار عن ابيه ان عمر بن الخطاب قام بالجابية للناس خطيباً
فقال ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قام فينا كمقامي فيكم فقال اكرموا
اصحابي ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يظهر الكذب حتي ان الرجل ليحلف
ول يُستحلف ويشهد ول يستشهد ال فمن سّره بحبوحة الجنة فليزم الجماعة فان
ن رجل بامرأة فان الشيطان الشيطان مع الفذ ّ وهو من الثنين ابعد ول يخلو ّ
ثالثهما ومن سّرته حسنته وساءته سيئته فهو مؤمن قال الشافعي في اثناء كلمه
فلم يكن للزوم جماعتهم معني ال ما عليه جماعتهم من التحليل والتحريم
والطاعة فيهما من قال بما تقول جماعة المسلمين فقد لزم جماعتهم وانما
ة عن معني كتاب ة غفل ٌ
تكون الغفلة في الفرقه فاما الجماعة فل تمكن فيها كاف ً
الله ولسنةٍ ول قياس ان شاء الله.3
2
3
4
208
واخرج الحاكم من حديث عبدالله بن طاؤس عن ابيه عن ابن عباس ان النبي
صلي الله عليه وسلم قال ل يجمع الله امتي او قال هذه المة علي الضللة ابداً
ويدالله علي الجماعة.1
واخرج الحاكم عن انس عن النبي صلي الله عليه وسلم في حديث طويل
ة فاعطي ذلك.2وسأل ربه ان ليجتمعوا علي ضلل ٍ
واخرج الحاكم عن ابي ذر قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم :من
فارق الجماعه قيد شبرٍ فقد خلع ربقة السلم من عنقه.3
واخرج الحاكم من حيث نافع عن عبدالله بن عمر ان رسول الله صلي الله
عليه وسلم قال من خرج من الجماعة قيد شبرٍ فقد خلع ربقة السلم من عنقه
حتي يراجعه.4
وقال من مات وليس عليه امام جماعةٍ فان موتته ميتة جاهلية.5
واخرج الحاكم من حديث الحارث الشعري حديثا طويل في آخره قال رسول
الله صلي الله عليه وسلم آمركم بخمس كلمات اَمرني الله بهن الجماعة
والسمع والطاعة والهجرة والجهاد في سبيل الله فمن خرج من الجماعة قيد
شبر فقد خلع ربقة السلم من رأسه اّل ان يرجع.6
واخرج الحاكم عن معاوية قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم من
فارق الجماعة شبرا ً دخل النار.7
واخرج الحاكم عن ابن عمر قال سمعت رسول الله يقول من فارق امته او
عاد اعرابياً 8بعد هجرته فل حجة له.9
1
2
3
4
5
6
7
- 8یعنی بعد از این که شخصی از صحراء به مدینه منوره آمد و هجرت کرد ،بار دگر برایش جائز
نیست که به صحراء رفته و مدینه منوره را ترک بگوید .و برای مهاجر روا نیست قبل از فتح کشور
خود و اخراج اشغالگران به موطن خویش باز گردد؛ روی این لحاظ آنگاه که سعد بن خوله در مکه
مکرمه وفات نمود رسول خدا صلی الله علیه وسلم بسیار ناراحت و افسرده شدند.
9
209
واخرج الحاكم من حديث حذيفه عن ربعي بن حراش قال اتيت حذيفه ابن
اليمان ليالي سار الناس الي عثمان فقال سمعت رسول الله صلي الله عليه
وسلم يقول :من فارق الجماعة واستذل المارة لقي الله ول حجة له.1
واخرج الحاكم عن فضالة بن عبيد عن رسول الله صلي الله عليه وسلم انه
ة ل يُسأل عنهم رجل فارق الجماعة وعصي امامه فمات عاصيا ً امامه قال ثلث ٌ
وعبد ٌ ابق من سيده فمات وامرأة غاب عنها زوجها وقد كفاها مؤنة الدنيا فتبّرجت
بعده فل يسأل عنهم.2
واخرج الحاكم عن ابي هريرة قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم
الصلة المكتوبة الي الصلة المكتوبة التي بعدها كفارة لما بينهما والجمعة الي
الجمعة وشهر رمضان الي شهر رمضان كفارة لما بينها ثم قال بعد ذلك اِل من
ثلث ال من الشراك بالله ونكث الصفقة وترك السنة قلنا يا رسول الله اما
لصفقة الِشراك بالله فقد عرفناه فما نكث الصفقه وترك السنة قال اما نكث ا
ان تبايع رجل بيمينك ثم تخالف اليه فتقاتله بسيفك واما ترك السنة فالخروج من
الجماعة.3
واخرج الحاكم من حديث ابي زهير الثقفي قال سمعت رسول الله صلي
الله عليه وسلم يقول يوشك ان تعرفوا اهل الجنة من اهل النار او قال خياركم
من شراركم قيل يا رسول الله بماذا؟ قال بالثناء الحسن والثناء السيئ وانتم
شهداء بعضكم علي بعض.6
1
2
3
4
5
6
7
210
محتمل است كه حديث ليجتمع امتي علي الضللة بر موافقت همين حديث
محمول باشد بر آنكه طائفه بر حق باشد آخذ به سنت وقائم به واجبات ملت ،نه
به معني حجيت اجماع لكن المعني الول هو المشهور الذي حمل عليه جماهير
الفقهاء والله اعلم.
و ديگر حفظ ملت از اختلف اهل آن ،پس متبادر به فهم آنست كه صريح
حكم در همان محل است كه خليفه راشد حكمي فرمايد بعد مشاورت اهل علم
كل ايشان يا جمهور ايشان وآن حكم ممكن شود در مسلمين اما اتفاقيات
جمهور فقهاء چون صولت خلفت به آن يار نباشد و همچنين مذهب خليفه چون
در فصلي مجتهد فيه قضا كند واجب التباع است ملحق بآن اصل منصوص از
جهت مشاركت در احد شطري العلة ،و اين قصه به همان ميماند كه امام
ح ان تقصروا شافعي رحمه الله در آيت "واذا ضربتم في الرض فليس عليكم جنا ٌ
من الصلة ان خفتم ان يفتنكم "1گفته است كه منطوق آيت اباحت قصر است
در صورت اجتماع سفر و خوف هر دو و سنت و اجماع امت ملحق كرده است
به او قصر في السفر من غير خوف و سّر در اين مسئله آنست كه سفر و خوف
هر يكي از آنها مناسب تخفيف است و در احكام خلفاي راشدين ظن اصابت راي
ايشان به اين دو مصلحت جمع شد و امر متاكد گشت غاية الوكادة در ظن
ئت و ابي بن كعب در قراءت و اصابت عبدالله بن مسعود در سنت و قرا
علي مرتضي در قضا و زيد بن ثابت در فرائض با خلفاء هم عنان اند از
جهت ثناي جميل ايشان كه بر زبان غيب ترجمان آنحضرت صلي الله عليه وسلم
گذشت و به اعتبار دو مصلحت ديگر متخلف .و اتفاقيات فقهاي امصار بي حكم
خليفه به اعتبار مصلحت كه امام شافعي به آن اشاره كرده حيث قال انما
ب ولسنة ة عن معني كتا ٍ الغفلة في الفرقة فاما الجماعة فل يمكن فيها كافة غفل ٌ
ول قياس مظنه اصابت است قال عمر رضي الله عنه فاقض بما قضي به
الصالحون واين نيز معلوم بالقطع است كه اگر در فصل مجتهد فيه حكم خليفه
را قبول نكنند و هر يكي بر راي خود رود حكم خلفت مضبوط نه گردد و
مصلحت اقامت خلفت متحقق نشود ،به ملحظه همين مراتب امام شافعي
گفته :واذا رجعنا الي التقليد فقول الئمة ابي بكر وعمر وعثمان -قال في
ب الينا و توقف در قول مرتضي به مذهب جديد 2از جهت عدم ي اح ّ
القديم -وعل ٍ
تمكين 3است و عدم اجتماع امت بر قول او يكي از اوصاف مؤثره است.
1
2
متعدد مي باشد ،باري ايشان در مسأله فروش امهات -3وجوه عدم تمكين در اقوال علي مرتضي
الولد مخالف رأی عمر فاروق فتوا دادند و گفتند که قبل من نیز با رأی عمر موافق بودم اما فعل نظر من
211
اما آنكه هر يكي از خلفاء در وقت خلفت خويش افضل امت بوده است از
حديث ابن عمر كنا نخيّر في زمان رسول الله صلي الله عليه وسلم فنقول
ابوبكر خير هذه الُمة ثم عمر ثم عثمان.1
و حديث مرتضي :هذان سيدا كهول اهل الجنة ،و حديث وزن و ظهور رجحان
ابوبكر به روايت ابوبكره ثقفي و عرفجه و غير ايشان.2
بر سر منبر كوفه فرمود :خير هذه المة ابوبكر ثم عمر.5 و مرتضي
سفيان ثوري به ملحظة همين اجماعيات گفته است :من زعم ان عليا ً كان
احق بالولية منهما فقد خطّأ ابابكر وعمر والمهاجرين والنصار وما أراه يرتفع مع
هذا له عم ٌ
ل الي السماء.6
وشافعي گفته :اضطر الناس بعد رسول الله صلي الله عليه وسلم الي ابي
بكر فلم يجدوا تحت اديم السماء خيرا من ابي بكر فولّوه رقابهم.7
در قتال مرتدين به چيزي و چندين صحابه و تابعين گفته اند كه صديق اكبر
قائم شد كه كار انبياء بود.
برگشته است ،قاضی شریح برایش گفت :قولک فی الجماعة أحب الینا من قولک وحدک ،و از وجوه توقف در
اقوال علی مرتضی این است که اهل تشیع در گفتار آن جناب دست درازی کرده و اقوال صحیحه ایشان كمتر
در دسترس است.
1
4
5
سفيان ثورى رحمه الله این جمله را بسیار شیوا ایراد نموده -6
است؛ چرا که اگر شخصی مهاجرین و انصار را متهم نماید در حقیقت در نبوت آن حضرت صلی الله علیه وسلم
یقین کرده نمی تواند؛ چرا که صحابه کرام رضوان الله عنهم اجمعین ناقلین قرآن و سنت و راویان رفتار و گفتار
آن حضرت هستند.
7
212
اجماع صحابه بر خلفت صديق اكبر :و اين مسلك را عبدالله بن مسعود
اختيار نموده است ،قال عبدالله :ما رأي المسلمون حسنا ً فهو عندالله حس ٌ
ن وما
رأوه سيئا ً فهو عندالله سيئ وقد رأي الصحابة جمیعا ان يستخلفوا ابابكرٍ.1
اما تفصيل ً پس بايد دانست كه اقامت شخصي شخص آخر را بر مقام خود
گاهي به قول مي باشد و گاهي به فعل ،و ميبايد كه فعل مفهم باشد و افهام در
هر طبقه و در هر زمان مختلف مي باشد محترف خليفه خود را بر دكان مي
نشاند و مدرس در حلقهء درس و بادشاهان عجم بر تخت مي نشاندند چون در
اسلم اشد طاعات صلة آمد و هميشه آنحضرت صلي الله عليه وسلم امامت
مي فرمودند تفويض امامت صلة به صديق اكبر دليل جلي بر استخلف او
آمد.
و از آنجمله حديث عائشه و عبدالرحمن رضی الله عنهما :لقد هممت ان
ادعوا ابابكر فاعهد اليه.3
1
2
3
213
وغيرهم ابوعمر صاحب استيعاب اين طريقه اختيار نموده است و بر آن اعتماد
كرده.
و از آن جمله رؤياهاي بسيار كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم ديده اند 1يا
صحابه بحضور آنحضرت عرض كرده اند و تعبير جملهء آنها خلفت خلفاء بوده
است وآن همه تفسير آيت استخلف است و آيت تمكين في الرض.
و ديگر رؤيای وزن در حديث ابوبكره ثقفي شخصي ديده است و آنحضرت
صلي الله عليه وسلم تعبير فرموده اند به خلفت و عرفجه و جماعت روايت
كرده اند كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم خود ديده دور نيست كه هر دو
صورت واقع شده باشد.3
پنجم رؤيا ظله وحبل كه از آسمان فرود آمد من حديث ابي هريرة وابن
عباس.6
و از آنجمله :تعريض جلي آنحضرت صلي الله عليه وسلم به خلفت خلفاي ثلثه
به حواله اموري كه تعلق به بيت المال دارد به اين بزرگان ،حديث جبير بن
مطعم ان امرأة اتت رسول الله صلي الله عليه وسلم اخرجه الشيخان قال
ل علي خلفة ابي بكرٍ.7الشافعي وفيه دلي ٌ
وحديث انس بعثني بنو المصطلق وحديث سهل بن ابی حثمه بايع اعرابي النبي
صلي الله عليه وسلم وحديث ابي هريرة قريبا ً من معناه.8
و از آنجمله تعريض جلي آنحضرت صلي الله عليه وسلم به خلفت خلفاي ثلثه
به بعض خواص خلفت خاصه در حق اين بزرگان :حديث ابي ذر قصه تسبيح
- 1خواب آن حضرت صلی الله علیه وسلم حجت می باشد؛ چرا که رؤیای انبیاء وحی است طوری که
ابراهیم خلیل علیه السلم در خواب به دستور پروردگار بزرگ فرزند خویش را به قربانگاه برد ،اما
رؤیای صحابه که به تأئید ایشان رسیده باشد نیز حایز اعتبار می باشد.
2
3
4
5
6
7
8
214
الحصيات في ايدي الخلفاء الثلثة علي الترتيب وحديث انس نحوا من ذلك
وحديث ابي الدرداء في امره صلي الله عليه وسلم للصديق بالخطبة ثم امره
لعمر بالخطبه وحديث ابي موسي الشعري في قصة الحائط.1
واز آنجمله فرمودن آنحضرت صلي الله عليه وسلم وسلم خلفاي ثلثه را كه هم
سفينة.2
الخلفاء في قصة تأسيس المسجد من حديث عائشه و
واز آنجمله احاديث داله بر معامله منتظر المارة وقتيكه خلفت براي ايشان
منعقد شد دللت نمود بر صحت خلفت ايشان حديث علي مرتضي وحذيفه ان
تؤمروا ابابكر الحديث وحديث حذيفه وغيره ل غني لي عنهما ،هما من الدين
بمنزلة السمع والبصر وفي لفظ بمنزلة الرأس من الجسد وحديث ابي سعيد
خدري واما وزيراي في الرض فابوبكر وعمر.3
و از آنجمله احاديث داله بر آنكه ترتيب دولت آنحضرت صلي الله عليه وسلم
ة وفي لفظ خلفة علي ة ورحم ٌ بدين طريق خواهد بود كه :نبوةٌ ورحم ٌ
ة ثم خلف ٌ
منهاج النبوة ثم يكون ملك عضوض 4و در خارج بعد زمان نبوت خلفت خلفاء
حاصل شد و بعد از آن ملك عضوض پس دانسته شد كه خلفت ايشان خلفت
علي منهاج النبوة است و خلفت و رحمت است از حديث ابوعبيده و معاذ بن
جبل و حذيفه و غير ايشان.
و از آنجمله اخبار آنحضرت صلي الله عليه وسلم به آنكه :خير الناس قرني
ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم ينشأ قوم تسبق ايمانهم شهادتهم وشهادتم
ايمانهم برواية جماعة عظيمة منهم عمر وابن مسعود وعمران وحذيفة وغيرهم .
5
قرن اول زمان آنحضرت بود صلي الله عليه وسلم از هجرت تا وفات و قرن
ثاني زمان شيخين و قرن ثالث زمان ذي النورين 6بعد از آن اختلفها پديد آمد و
فتنه ها ظاهر گرديدند تفصيل اين اجمال آنكه آنحضرت صلي الله عليه وسلم
فتنه ای كه بعد مقتل حضرت عثمان به ظهور پيوست در احاديث متواتره متكثرة
الطرق بيان فرمودند چنانكه عنقريب مذكور مي گردد و ما قبل آن را به وجوه
متعدده از صفات مدح مخصوص گردانيدند و ما بعد آنرا به انواع بسيار از صفات
که در این حدیث آن حضرت صلی الله علیه وسلم ده تن ازصحابه کرام رضی الله -1
عنهم را به بهشت بشارت داده اند.
- 6شاه صاحب در باره حدیث "خیر القرون" تحقیق جدیدی ارائه نموده اند که این تحقیق از روی لغت
صحیح می باشد ،لهذا جای تأویل برای فتنه ها و جنگ های که در زمانه ی تابعین رخ داده است باقی
نمی ماند.اما جمهور ،قرن اول را قرن صحابه و قرن دوم را قرن تابعین و قرن سوم را قرن تبع
تابعین گرفته اند ،تفصیل این موضوع در فصل پنجم خواهد آمد.
215
ذم نكوهيدند چون ملحظه آن همه طرق مي نمائيم كه مختلف اند در تعبير و
متحد اند در اصل مقصود ،حدس قوي به هم رسيد كه مراد از قرون ثلثه تفصيل
همان مدت است و تقسيم به قرون ثلثه و مدح آن قرون نيست ال به اعتبار
كمال مدبران آن قرون و قائمان بالمر در آنها و به اعتبار شيوع اعمال خير و
ظهور دولت اسلميه و انجاز موعود الله عز وجل ودر ظهور دين حق.
و از آنجمله احاديث داله بر آنكه ملت اسلميه را نشو و نماي خواهد بود تا
غايتي ،بعد از آن متناقص شدن گيرد مثل حديث علقمه بن كرز وحديث يكون ثنياً
سديسا ً ثم بازلً 1الي غير ذلك وهمچنين مشاهده افتاد در خارج كه
ثم رباعيا ً ثم َ
تا زمان حضرت عثمان اسلم متزايد بود بعد از آن متناقص (ديده شد) دانسته
شد كه خلفت ايشان خلفت راشده مبشر بها است.
ة.2
و از آنجمله حديث ابن مسعود تدور رحي السلم بست وثلثين سن ً
بعد از آن بظهور فتنهء عظيمه انذار نمودند كه فاِن يهلكوا فسبيل من قد
هلك پس دوران رحي السلم دللت مي كند بر استقامت امور و غلبهء او بر
سائر اديان و كثرت فتوح و آن معني خلفت راشده است پس خلفت اين
عزيزان خلفت راشده آمد.
و از آنجمله حديث ابي هريره الخلفة بالمدينة والملك بالشام .3و از اينجا
دانسته شد كه خلفت راشده بمدينه خواهد بود و در خارج غير خلفاي ثلثه در
مدينه اقامت نه نمودند.
" - 1ثنی" شتری را می گویند که به شش سالگی داخل شده و "رباعی" شتری است هفت ساله شده
باشد و "سدیس" شتریست که به هشت سالگی داخل شده باشد" ،بازل" شتری است که عمرش
درست هشت سال باشد و این کمال قوت و جوانی شتر است ،مطلب از این حدیث اینست که ترقی
و عروج اسلم به مرور زمان و آهسته آهسته صورت خواهد گرفت تا به منتهای کمال خویش برسد،
عمر فاروق این حدیث را بیان کرده و می فرمود :پس از آن انحطاط شروع خواهد شد.
2
3
4
216
عائشه 1و غير ايشان (رضی الله عنهم) و حضرت عثمان هنگام فتنه خليفه بود و
مخالف او نزع خلفت او ميخواستند پس خلفت او عند الله و عند رسوله ثابت
بود.
يكي آنكه معني خلفت خاصه منقح كنيم و معاني كه خلفت خاصه به آن از
خلفت عامه صحيحه و خلفت جابره متميز شود بشناسيم باز هر يكي را از آن
معاني با ادله متكاثره در خلفاء اثبات نمائيم و اين صورت بالقطع دللت مي كند
بر مقصود ،صورت ديگر آنكه بر بعض لوازم اكتفا نمائيم و آن را با ادله او در
خلفاء اثبات كنيم و هر لزمي را دليلي علیحده تقرير نمائيم و اكثر صحابه و
تابعين به اين نوع سلوك كرده اند و حقيقت خلفت خلفاء به اين مسلك شناخته
و اين آثار محتمل دو وجه است:
يكي آنكه بعض را ذكر كردند و بعض آخر را حذف نمودند اعتمادا ً علي ما هو
متي الدليل يكي را ذكر كنند و از
معلوم عندهم چنانكه در بعض اوقات از مقد َ
ديگري سكوت ورزند وحينئذ اصل استدلل تمام باشد و در تقرير مسامحتي بكار
برده باشند.
وجه ديگر آنكه غرض ايشان استدلل به يك لزم فقط چون هر يكي مناسب
است به اصل غرض و مظنه مطلوب و حينئذٍ دليل ظني باشد يا خطابي پس
جمعي از صحابه به سوابق اسلميه فقط استدلل كردند جمعي به بشارت
بالجنه فقط و جمعي به آنكه با حضرت صديق و فاروق معامله منتظر المارة
مي فرمودند و از اين قبيل است استدلل به قول حضرت عائشه لو كان رسول
الله صلي الله عليه وسلم مستخلفا ً لستخلف ابابكر ثم عمر .2و جمعي با آنكه
خلفاء را در شرع وصف سابقين مقربين اثبات نموده اند و از اين قبيل است
استدلل شيخ محي الدين بن عربي 3بر خلفت راشده عمر فاروق به اين
مضمون كه حقيقت نبوت وحي و عصمت است و حقيقت خلفت نبوت وجود
نمونه از هر يكي در خليفه آنحضرت صلي الله عليه وسلم چون فرمودند كه
فاروق محدَّث است و سكينه بر زبان او نطق مينمايد و فرمودند كه شيطان از
ت او را ،و جمعي به افضيلت هر ظل فاروق مي گريزد اثبات كردند خلفت نبو ِ
يكي كه مأخوذ از حديث وزن است و از حديث كنا نخيّر و در اين مسلك كثرتي
است كه در احصاء نيايد و متفطن لبيب مي تواند از كلم ما طرق بسيار راست
كردن فل نطوّل الكلم.
والحمدلله رب العالمين
1
2
3
217
فصل پنجم
در تقريري فِتَني كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم بيان فرموده اند كه بعد
انقضاي ايام خلفت خاصه به ظهور رسد و آن مشتمل است بر دو مقصد:
مقصد اول بايد دانست كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم در احاديث
متواتره بالمعني افاده فرمودند كه حضرت عثمان مقتول خواهد شد 1و نزديك
به قتل او فتنه ی عظيم خواهد برخاست كه تغيير اوضاع و رسوم مردم كند و
بلئي آن مستطير باشد ،زماني كه پيش از آن فتنه است آن را با اوصاف مدح
ستودند و ما بعد آن را با اصناف ذم نكوهيدند و استقصا نمودند در بيان آن فتنه
تا آنكه مطابقت موصوف بر آنچه واقع شد بر هيچ فردي مخفي نماند و با ابلغ
بيان واضح ساختند كه انتظام خلفت خاصه با آن فتنه منقطع خواهد شد و بقيه
- 1روایاتی که در باره شهادت عثمان آمده آنقدر زیاد است که کسی از آنها انکار کرده نمی تواند
حتی که در کتاب های شیعه نیز موجود است طوری که در نهج البلغه طبع مصر جلد دوم صفحه 323
در ادامه گفتگوی طویلی که علی مرتضی با عثمان ذی النورین انجام داده است آمده :وانی أنشدک
الله أن ل تکون امام هذه المة المقتول فانه کان یقال :یقتل فی هذه المة امام یفتح علیها القتل
والقتال الی یوم القیامة ویلبس امورها علیها ویثبت الفتن علیها فل یبصرون الحق من الباطل یموجون
فیها موجا ویمرجون مرجا.
218
بركات ايام نبوت روي به اختفا خواهد آورد و اين معني را تا به حدي ايضاح
كردند كه پرده از روي كار برخاست و حجة الله به ثبوت آن قائم شد و آن خبر
در خارج متحقق گشت به آن وجه كه حضرت مرتضي با وجود رسوخ قدم در
سوابق اسلميه و وفور اوصاف خلفت خاصه و انعقاد بيعت براي او وجوب
انقياد رعيت في حكم الله به نسبت او متمكن نشد در خلفت و در اقطار ارض
حكم او نافذ نگشت و تمامه مسلمين تحت حكم او سر فرو نياوردند و جهاد در
زمان وي رضي الله عنه بالكليه منقطع شد و افتراق كلمهء مسلمين به ظهور
پيوست و ايتلف ايشان رخت به عدم كشيد و مردم به حروب عظيمه با او پيش
آمدند و دست او را از تصرف ملك كوتاه ساختند و هر روز دائره سلطنت او
لسيّما بعد تحكيم 1تنگ تر شدن گرفت تا آنكه در آخر به جز كوفه و ما حول آن
براي ايشان صافي نماند و هر چند اين خللها در صفات كاملهء نفسانيه ايشان
خللي نينداخت ليكن مقاصد خلفت علي وجهها متحقق نگشت و بعد حضرت
مرتضي چون معاويه بن ابي سفيان متمكن شد و اتفاق ناس بر وي به حصول
پيوست و فرقت جماعهء مسلمين از ميان برخاست وي سوابق اسلميه نداشت
و لوازم خلفت خاصه در وي متحقق نبود بعد از آن بادشاهان ديگر از مركز حق
دورتر افتادند كما ل يخفي پس خبر آنحضرت صلي الله عليه وسلم به انقطاع
خلفت خاصه منتظمه نافذه از اين جهت متحقق گشت.
اما آنكه آنحضرت صلي الله عليه وسلم اخبار فرمودند بمقتول شدن حضرت
عثمان و آنكه او بر حق خواهد بود پس ثابت است به طرق بسيار عن ابن عمر
ذكر رسول الله صلي الله عليه وسلم فتنة فقال يقتل هذا فيها مظلوما ً اخرجه
الترمذي.2
مصك
وعن عائشة ان النبي صلي الله عليه وسلم قال :يا عثمان لعل الله يق ّ
قميصا ً فان ارادوك علي خلعه فل تخلع لهم اخرجه الترمذي.3
ة
وعن مرة بن كعب وعبدالله بن حوالة وكعب بن عجرة والفاظهم متقارب ٌ
ة فقّربها فمّر رجل مقنّع رأسه فقال ذكر رسول الله صلي الله عليه وسلم فتن ً
ت فاخذت بضبعي رسول الله صلي الله عليه وسلم :هذا يومئذ علي الهدي فوثب ُ
عثمان فاستقبلت الي رسول الله صلي الله عليه وسلم فقلت :هذا؟ قال هذا
وهذا لفظ ابن ماجة من حديث كعب بن عجرة واخرجه الترمذي والحاكم عن
ف وفتنة آخرين قريبا ً منه .4وفي حديث ابي هريرة ستكون فتنة واختل ٌ
ف او اختل ٌ
قالوا فما تأمرنا قال عليكم بالمير واصحابه واشار الي عثمان.5
- 1بعد از جنگ صفین که میان علی و معویه رضی الله عنهما رخ داد ،هر یک از ایشان از طرف خود
حکم مقرر نمود تا مسائل اختلفی بین آنها را حل نماید .این واقعه را تحکیم می گویند.
َ
2
3
4
5
219
ومن حديث عثمان يوم الدار :ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قد عهد
ي عهدا ً وانا صابٌر عليه.1
ال ّ
وفي حديث ابي موسي لعثمان وبشره بالجنة علي بلوي تصيبه.2
اما تعيين زمان اين فتنه پس در حديث ابن مسعود آمده قال رسول الله
ت وثلثينصلي الله عليه وسلم ان رحي السلم ستزول بعد خمس وثلثين او س ّ
ة 3فان يهلكوا فسبيل من قد هلك وان يقم لهم دينهم يقماو سبع وثلثين سن ٌ
ة قال عمر رضي الله عنه يا نبي الله بما مضي او بما بقي قال ل بل
سبعين سن ً
بما بقي.4
و مضمون اين حديث در خارج ظهور يافت؛ زيرا كه در سنه خمس و ثلثين
حضرت عثمان مقتول شد و امرجهاد بر هم خورد ،و باز در زمان معاويه بن ابي
سفيان امر جهاد قائم گشت و از آن تاريخ بعد هفتاد سال دولت بني اميه
متلشي شد.
اما تعيين جهتي كه اين فتنه آنجا خواهد بود پس در حديث ابن عمر وجماعه
من الصحابة وهذا حديث مستفيض اَل ان الفتنة ههنا حيث تطلع قرن الشيطان.5
و در خارج همچنان واقع شد فتنه هاي كه بعد مقتل حضرت عثمان پيدا شد
همه در عراق بوده است و آن شرقي مدينه است.
واما تعيين صورت و صفت فتنه :اخرج الترمذي عن حذيفة بن اليمان ان
رسول الله صلي الله عليه وسلم قال والذي نفسي بيده ل تقوم الساعة حتي
تقتلوا امامكم وتجتلدوا باسيافكم ويرث دنياكم شراركم هذا حديث حسن.6
1
2
5
6
220
واخرج احمد عن ابن عون النصاري ان عثمان قال لبن مسعود :ويحك 1اني
ت 2ان رسول الله صلي الله عليه وسلم
ت وليس كما سمع َ ت وحفظ ُ قد سمع ُ
د
قال سيقتل امير وينتزي منتز واني انا المقتول وليس عمر انما قتل عمر واح ٌ
وانه يجتمع عل َّ
ي.3
اما تعيين جمعي كه تهيج اين فتنه خواهند كرد :فقد اخرج الحاكم من حديث
ابن مسعود رفعه احذ ّركم سبع فتن تكون من بعدي وعد ّ اولها فتنة تقبل من
المدينة قال الراوي فكانت فتنة المدينه من قبل طلحة والزبير.5
باز آنحضرت بيان فرمودند كه جمعي كه خلفت ايشان منتظم شود بعد از
ايشان منقطع گردد چند شخص خواهند بود و اسامي ايشان چيست في حديث
ابي هريرة و ابن عباس و رؤيا رجل رأي فيها ظلة تنطف سمنا ً وعسل ً وسبباً
لواصل ً من السماء الي الرض فاخذ به النبي صلي الله عليه وسلم وعل ثم رج ٌ
آخر ثم رجل آخر ثم انقطع بالثالث ثم وصل له فعبّره الصديق بما يدل علي ابتلء
الثالث.6
واخرج ابوداود عن الحسن عن ابي بكرة ان النبي صلي الله عليه وسلم قال
ن ميزانا ً نزل من السماء
ذات يوم من رأي منكم رؤيا؟ فقال رجل انا رأيت كا َ ّ
ت انت وابوبكر فرجحت انت بابي بكر ووزن ابوبكر وعمر فرجح ابوبكر فوزن َ
ووزن عمر وعثمان فرجح عمر ثم رفع الميزان فرأينا الكراهية في وجه رسول
الله صلي الله عليه وسلم.7
- 1این کلمه را عرب بدون اینکه معنای حقیقی آن را مراد داشته باشند در مکالمات روز مره ی
خویش به کثرت استعمال می کنند.
- 2عثمان برای ابن مسعود گوشزد می نماید که خلیفه ی مقتول که در حدیث آمده است من
هستم ،نه عمر بن الخطاب چنانکه تو برداشت کرده ای.
3
4
- 5طلحه و زبیر بعد از شهادت عثمان خدمت عائشه رضی الله عنهم در مکه رفته و ایشان را فتنه
های شورشیان مطلع ساختند و هم چنین عائشه را آماده نمودند تا به بصره رفته و از محبوبیت و
احترام خویش در بین آحاد مسلمانان برای خاموشی فتنه استفاده نماید.
6
7
221
ن دلوا ً دلي
واخرج ابوداود عن سمرة بن جندب ان رجل ً قال يا رسول الله كا ّ
من السماء فجاء ابوبكر فاخذ بعراقيها فشرب شربا ً ضعيفا ً ثم جاء عمر فاخذ
بعراقيها فشرب حتي تضلع ثم جاء عثمان فاخذ بعراقيها فشرب حتي تضلع ثم
ئ.1
جاء علي فاخذ بعراقيها فانتشطت وانتضح عليه منها ش ٌ
ي النبي صلي الله عليه وسلم فقال وعن سهل بن ابي حثمة قال بايع اعراب ٌ
ت النبي صلي الله عليه وسلم فاساَلْه ان اتي عليه اجله من ي للعرابي اي ِ
عل ٌ
يقضيه؟ فاتي العرابي النبي صلي الله عليه وسلم فسأله فقال يقضيك ابوبكر
فخرج الي علي واخبره فقال ارجع فاساله ان اتي علي ابي بكر اجله من يقضيه
فاتي العرابي النبي صلي الله عليه وسلم فساَله فقال يقضيك عمر فقال علي
ي للعرابي ايت النبيللعرابي سله من بعد عمر فقال يقضيك عثمان فقال عل ٌ
صلي الله عليه وسلم فسله ان اتي علي عثمان اجله من يقضيه فقال صلي الله
عليه وسلم :اذا اتي علي ابي بكر اجله وعمر اجله وعثمان اجله فان استطعت
مت.2ان تموت ف ُ
واخرج الحاكم عن انس قال بعثني بنو المصطلق الي رسول الله صلي الله
عليه وسلم فقالوا سل لنا رسول الله صلي الله عليه وسلم الي من ندفع
صدقاتنا بعدك قال فاتيته فسألته فقال الي ابي بكر فاتيتهم فاخبرتهم قالوا ارجع
من؟ فاتيته فاخبرته فقال الي عمر ث فالي َاليه فسأله فان حدث بابي بكر حد ٌ
ث فالي من فاتيته فسالته فقال الي فقالوا ارجع اليه فسله فان حدث بعمر حد ٌ
عثمان فاتيتهم فاخبرتهم فقالوا ارجع فسله فان حدث بعثمان حدث فالي من
فاتيته فسألته فقال ان حدث بعثمان حدث فتبّا ً لكم الدهر فتبا.3
باز آنحضرت صلي الله عليه وسلم خبر دادند كه امت بر حضرت مرتضي
جمع نه شود و تألم خاطر مبارك خود تقرير فرمودند اخرج الحاكم عن علي
ي النبي صلي الله عليه وسلم ان الُمة
رضي الله عنه قال ان مما عهد ال ّ
ستقذرني بعده.4
ي اما
واخرج الحاكم عن ابن عباس قال قال النبي صلي الله عليه وسلم لعل ٍ ّ
انك ستلقي بعدي جهدا قال في سلمة من ديني؟ قال :في سلمة من دينك.5
واخرج ابو يعلي عن علي بن ابي طالب قال بينما رسول الله صلي الله عليه
وسلم آخذ ٌ بيدِي ونحن نمشي في بعض سكك المدينة اذ اتينا علي حديقة فقلت
يا رسول الله ما احسنها من حديقة قال لك في الجنة احسن منها ثم مررنا
باخري فقلت يا رسول الله ما احسنها من حديقة قال لك في الجنة احسن منها
1
2
3
4
5
222
حتي مررنا بسبع حدائق كل ذلك اقول ما احسنها ويقول لك في الجنة احسن
منها فلما خل له الطريق اعتنقني ثم اجهش باكيا ً قال قلت يا رسول الله مايبكيك
قال ضغائن في صدور اقوام ٍ ل يبدونها لك ال من بعدي قلت يا رسول الله في
سلمةٍ من ديني قال في سلمةٍ من دينك.1
واخرج احمد عن علي حديثا في اخره وان تؤمروا عليا ً ول اراكم فاعلين
تجدوه هاديا مهديا ً يأخذ بكم الطريق المستقيم واخرج الطبراني عن جابر بن
ف وانك
سمرة قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم لعلي انك مؤمٌر مستخل ٌ
ل وان هذا مخضوبة من هذه يعني لحيته من رأسه.مقتو ٌ
باز آنحضرت صلي الله عليه وسلم براي قعود از آن فتنه فرمودند ودر اين
باب تأكيد تمام نمودند و فرمودند كه شمشيرها را در آن فتنه بشكنيد وزهِ كمانها
قطع كنيد من حديث سعد بن ابي وقاص قال عند فتنة عثمان بن عفان اشهد ان
ة القاعد فيها خيٌر من
رسول الله صلي الله عليه وسلم قال انها ستكون فتن ٌ
القائم والقائم خير من الماشي والماشي خير من الساعي قال قلت افرأيت ان
ي ليقتلني قال كن كابن آدم.2دخل علي بيتي وبسط يده عل َّ
ومن حديث ام مالك البهزية ذكر رسول الله صلي الله عليه وسلم فتنة
من خير الناس فيها؟ قال رج ٌ
ل في ماشيته يؤدي فقربها قالت قلت يا رسول الله َ
ل آخذ برأس فرسه يخوّف العدوّ ويخوفونه .
4
حقها ويعبد ربه ورج ٌ
ومن حديث اهبان بن صيفي حين دعاه علي الي الخروج معه ان خليلي وابن
ي اذا اختلف الناس ان اتخذ سيفا ً من خشب.5
عمك عهد ال ّ
ومن حديث خباب بن الرت عن رسول الله صلي الله عليه وسلم انه ذكر
ة القاعد فيها خير من القائم والقائم فيها خير من الماشي والماشي فيها خير
فتن ً
من الساعي فان ادركك ذلك فكن عبدالله المقتول ولتكن عبدالله القاتل .
6
ومن حديث عبدالله بن مسعود عن رسول الله صلي الله عليه وسلم تكون
ة المضطجع فيها خير من القاعد والقاعد فيها خير من القائم والقائم خير من
فتن ٌ
الماشي والماشي خير من الراكب والراكب خير من المجري قلت يا رسول الله
1
2
3
4
5
6
223
م تأمرني ان
ومتي ذلك قال ذلك ايام الهرج حين ل يأمن الرجل جليسه قلت فب َ
ادركت ذلك الزمان قال اكفف نفسك ويدك وادخل دارك الحديث.1
ومن حديث ابي هريرة قال ايها الناس اظلّكم فتن كاَنّها قطع الليل المظلم
خير الناس فيها صاحب شا ٍء ياكل من رأس غنمه ورجل من وراء الدرب آخذ
بعنان فرسه يأكل من سيفه.2
ومن حديث ابي بكرة قال رسول الله صلي الله عليه وسلم اَل انها ستكون
فتن اَل ثم تكون فتنة القاعد فيها خير من القائم والقائم فيها خير من الماشي
من كان له ابل فيلحق باِبله ومن والماشي فيها خير من الساعي فاذا نزلت ال َ
كان له غنم فليلحق بغنمه ومن كانت له ارض فليلحق بارضه فقال له رجل يا
ض قال فليأخذ حجرا ً فليدق به رسول الله ارأيت ان لم يكن له ابل ول غنم ول ار ٌ
ج ان استطاع النجا ثم قال هل بلّغ ُ
ت ثلثا . علي سيفه ثم لين ُ
3
ومن حديث محمد بن مسلمة قلت يا رسول الله كيف اصنع اذا اختلف
المصلّون قال تخرج بسيفك الي الحّرة فتضربها به ثم تدخل بيتك حتي تأتيك مني ٌ
ة
ة.4
ة او يد ٌ خاطئ ٌ
قاضي ٌ
ل الله صلي الله عليه وسلم وقد رفعت رسو َ ومن حديث وائل بن حجر حضر ُ
رأسه نحو المشرق وقد حضره جمع كثير ثم رد اليه بصره فقال اتتكم الفتن
جله وقبحه فقلت له من بين القوم يا رسول كقطع الليل المظلم فشدّد امرها وع ّ
الله وما الفتن فقال يا وائل اذا اختلف سيفان في السلم فاعتزلهما .
5
باز آنحضرت صلي الله عليه وسلم خيريت حال مسلمين پيش از فتنه و
شريت حال ايشان بعد فتنه به افصح بيان افاده فرمودند و در اين باب استقصا
نمودند به وجوه بسيار:
پس دوران رحي اسلم عبارت است از وجود جهاد و غلبه دين حق بر اديان
كلها به ايتلف نفوس و اجتماع جموع بر خير ،و هلك لفظي است جامع جميع
انواع شرور كه عمدهء آن انقطاع جهاد و وقوع فرقت است در ميان مسلمين .
1
2
3
4
5
6
224
دوم در حديث ابي هريره آمده الخلفة بالمدينة والملك بالشام.7
وفي المشكوة عن عمر قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم رأيت
عمودا ً من نور خرج من تحت رأسي ساطعا حتي استقر بالشام.2
سوم نزع امانت از صدور رجال اخرج البغوي من حديث حذيفة قال حدثنا
رسول الله صلي الله عليه وسلم حديثين قد رأيت احدهما وانا انتظر الخر حدثنا
ان المانة نزلت في جذر قلوب الرجال ونزل القرآن فقرءوا من القرآن وعلمو
من السنة ثم حدثنا عن رفعها قال ترفع المانة فينام الرجل ثم يستيقظ وقد
رفعت المانة من قلبه ويبقي اثرها كالوكت او كالمجل كجمر دحرجتَه علي ِرجلك
فهو يري ان فيه شيئا وليس فيه شئ وترفع حتي يقال ان في بني فلن رجل
ي اسلمه ولئن امينا ولقد رأيتني وما ابالي ايكم ابايع لئن كان مسلما ً ليردنه عل َ َّ
كان معاهدا ً ليردنه علي ساعيه فاما اليوم لم اكن ابايع منكم ال فلنا ً وفلناً .6
شك نيست كه مشاهده كردن حذيفه اختلل امانت را بعد همين فتنه
مستطيره بوده است.
چهارم ظهور كذب خصوصا ً در حديث آنحضرت صلي الله عليه وسلم و آثار
سلف صالح في خطبة عمر رضي الله عنه بالجابية عن النبي صلي الله عليه
وسلم اوصيكم باصحابي ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم يفشوا الكذب حتي
يحلف الرجل ول يستخلف ويشهد الرجل ول يستشهد.7
7
2
3
4
5
6
7
225
اخرج مسلم عن ابي هريرة عن رسول الله صلي الله عليه وسلم انه قال
سيكون في آخر امتي اناس يحدثوكم بما لم تسمعوا انتم ول آباؤكم فاِيّاكم
واياهم.1
واخرج مسلم عن مجاهد قال جاء بشير بن كعب العدوي الي ابن عباس
فجعل يحدّث ويقول قال رسول الله صلي الله عليه وسلم قال فجعل ابن عباس
ل يأذن بحديثه ول ينظر اليه فقال يا ابن عباس مالي ل اراك تسمع لحديثي
احدثك عن رسول الله صلي الله عليه وسلم ول تسمع! فقال ابن عباس اِنا كنا
مرة اذا سمعنا رجل يقول قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ابتدرته ابصارنا
واَصغينا اليه بآذاننا فلما ركب الناس الصعبة والذلول لم نأخذ من الناس ال ما
نعرف.2
ي قال رجل
اخرج مسلم عن ابي اسحق قال لما احدثوا تلك الشياء بعد عل ٍ
من اصحاب علي قاتلهم الله ايَّ علم ٍ افسدوا.3
واخرج مسلم عن ابي بكر بن عباس قال سمعت المغيرة يقول لم يكن
يصدَّق علي عل ٍ ّ
ي في الحديث عنه ال من اصحاب عبدالله بن مسعود.4
واخرج مسلم عن ابن ابي مليكة قال كتبت الي ابن عباس اسأله ان يكتب
ح انا اختار له المور اختيارا ً او اخفي عنه قال
لي كتابا ً ويُخفي عني فقال ولد ٌ ناص ٌ
ئ فيقولي رضي الله عنه فجعل يكتب منه اشياء ويمر به الشي ُ فدعا بقضا ِء عل ٍ ّ
ي ال أن يكون ض ّ
ل.5 والله ما قضي بهذا عل ٌّ
ي فمحاه
ب فيه قضاءُ عل ِ ّ
اخرج مسلم عن طاؤس قال اوتي ابن عباس بكتا ٍ
اّل قدر واشار سفيان بن عيينة بذراعه.6
واخرج مسلم عن سالم ابن عبدالله بن عمر قال يا اهل العراق ما اسألكم
عن الصغيرة واركبكم الكبيرة سمعت ابي عبدالله بن عمر يقول سمعت رسول
ئ من ههنا واومي بيده نحو
الله صلي الله عليه وسلم يقول ان الفتنة تجي ُ
المشرق من حيث يطلع قرنا الشيطان وانتم يضرب بعضكم رقاب بعض وانما
1
2
3
4
5
6
226
قتل موسی الذي قتل من آل فرعون خطأ ً فقال عز وجل :قتلت نفسا ً فنجيناك
من الغم وفتناك فتوناً .1
پنجم تعمق مردم در تجويد قرآن زياده از آنچه بر زبان عرب جاري بود و
اكتفاء بر قراءت و عدم تفقه در آن اخرج ابوداود عن جابر بن عبدالله قال خرج
علينا رسول الله صلي الله عليه وسلم ونحن نقرأ القرآن وفينا العرابي
م يقيمونه كما يقام القِدح
ل حسن وسيجئ اقوا ٌوالعجمي فقال اقرأوا فك ٌ
يتعجلونه ول يتأجلونه.2
واخرج ابوداود عن سهل بن سعد الساعدي قال خرج علينا رسول الله صلي
ب الله واحد ٌ وفيكم الحمر وفيكمالله عليه وسلم نحن نقترئُ فقال الحمد لله كتا ُ
م يقيمونه كما يقوم السهم البيض وفيكم السود اقرءوه قبل ان يقرأه اقوا ٌ
يتعجلوه ول يتأجلوه.3
واخرج البغوي عن عبدالله بن مسعود انه قال لِنسان انك في زمان قلي ٌ
ل
ل من يسأل كثير قّراءه كثير فقهاءه يحفظ فيه حدود القرآن ويضيع حروفه قلي ٌ
من يعطي يطيلون فيه الصلوة ويقصرون فيه الخطبة يبدون فيه باَعمالهم قبل
اهوائهم وسيأتي علي الناس زمان كثير قراءه قيل فقهاءه ويحفظ فيه حروف
القرآن ويضيع حدوده كثير من يسأل قليل من يعطي يطيلون فيه الخطبة
ويقصرون الصلوة يبدون باهوائهم قبل اعمالهم.4
1
2
3
4
227
ن ام الكتاب واُخر متشابهات قال رسول الله اذا
ته ّ
ت محكما ٌ
الكتاب منه آيا ٌ
رأيتم الذين بتبعون ما تشابه منه فاحذروهم .
1
واخرج الدارمي عن عمرو بن الشج ان عمر بن الخطاب رضي الله عنه قال
س يجادلونكم بشبهات القرآن فخذوهم بالسنن فان اصحاب السننانه سيأتي نا ٌ
اعلم بكتاب الله.3
صور مفروضه كه هنوز واقع َ هفتم تعمق مردم در مسائل فقهيه و تكلم بر
نشده است و سابق اين معني را جائز نمي داشتند و اسراع فقهاء در فتوي به
غير مبالت و سابق از فتوي هيبت بسيار ميخوردند اخرج الدارمي عن وهب بن
عمرو الجمحي ان النبي صلي الله عليه وسلم قال ل تعجلوا بالبلية قبل نزولها
من اذا
فانكم ان ل تعجلوها قبل نزولها ل ينفك المسلمون وفيهم اذا هي نزلت َ
قال وُفق وسدد وانكم ان تعجلوها تختلف بكم الهواء فتاخذوا هكذا وهكذا واشار
بين يديه وعن يمينه وعن شماله.4
اخرج الدارمي عن طاؤس قال قال عمر علي المنبر اُحّرِج بالله علي رجل
سأل عما لم يكن فان الله قد بين ما هو كائن.5
1
2
3
4
5
6
7
228
سئل عمار بن ياسر عن مسألةٍ فقال
واخرج الدارمي عن عامرالشعبي قال ُ
هل كان هذا بعد؟ قالوا ل قال دعونا حتي يكون فاذا كانت تجشمناها لكم .
8
واخرج الدارمي عن سعيد بن جبير قال ما رأيت قوما ً كانوا خيرا ً من اصحاب
ة حتي قبض
رسول الله صلي الله عليه وسلم ما سألوه ال عن ثلث عشرة مسئل ً
كلهن في القرآن منهن يسئلونك عن الشهر الحرام ويسألونك عن المحيض قال
ما كانوا يسألون ال عما ينفعهم.3
واخرج الدارمي عن ابن المنكدر قال ان العالم يدخل فيما بين الله وبين
عباده فليطلب لنفسه المخرج.7
2
3
4
5
6
7
229
من خلق الله وآنهشتم فاش شدن سوالت مردم در الهيات تا آنكه گويند َ
معني در زمان ابوهريره متحقق شد اخرج مسلم من حديث محمد بن سيرين
عن ابي هريرة عن النبي صلي الله عليه وسلم قال ل يزال الناس يسئلونكم عن
العلم حتي يقولوا هذا الله فمن خلق الله قال وهو آخذ ٌ بيد رجل فقال صدق الله
ورسوله قد سألني اثنان وهذا الثالث او قد سالني واحد ٌ وهذا الثاني.1
واخرج مسلم من حديث ابي سلمة عن ابي هريرة قال قال رسول صلي الله
عليه وسلم ل يزالون يسئلونك يا اباهريرة حتي يقولوا هذا الله فمن خلق الله؟
قال فبينا انا في المسجد اذ جاء ناس من العراب فقالوا يا اباهريرة هذا الله
ي بكفه فرماهم ثم قال قوموا صدق خليلي.2 فمن خلق الله قال فاخذ حص ً
نهم فاش شدن اخبار بني اسرائيل و روايت آن از اهل كتاب وآن اول علم
بيگانه است كه با علوم دينيه مختلط شد اخرج الدارمي عن جابر ان عمر بن
الخطاب رضي الله عنه اتي رسول الله صلي الله عليه وسلم بنسخةٍ من التوراة
فقال يا رسول الله هذه نسخة من التوراة فسكت فجعل يقرأ ُ و وجه رسول الله
صلي الله عليه وسلم یتغير فقال ابوبكر رضي الله عنه ثكلتك الثواكل ما تري
بوجه رسول الله صلي الله عليه وسلم؟ فنظر عمر الي وجه رسول الله صلي
الله عليه وسلم فقال اعوذ بالله من غضب الله ومن غضب رسوله رضينا بالله
ربا ً وبالسلم دينا ً وبمحمد صلي الله عليه وسلم نبيا ً فقال رسول الله صلي الله
عليه وسلم والذي نفس محمد بيده لو بدا لكم موسي فاتبعتموه وتركتموني
لضللتم عن سواء السبيل ولو كان حيّا وادرك نبوتي لتّبعني.3
دهم اوراد و احزاب به نيت تقرب الي الله عزوجل زياده بر سنت مأثوره و
التزام مستحبات مانند التزام واجبات و ظهور دواعي نفس در دعوت مردمان به
آن اخرج الدارمي عن الحكم بن المبارك قال اخبرنا عمرو بن يحيي قال سمعت
ابي يحدث عن ابيه قال كنا نجلس علي باب عبدالله بن مسعود قبل صلوة الغداة
فاذا خرج مشينا معه الي المسجد فجاءنا ابوموسي الشعري فقال اخرج اليكم
ابوعبدالرحمن بعدُ؟ قلنا ل فجلس معنا حتي خرج فلما خرج قمنا اليه جميعا ً فقال
له ابوموسي يا ابا عبدالرحمن اني رأيت في المسجد آنفا ً امرا ً انكرته ولم ار –
1
2
3
4
230
والحمدلله -اِل خيرا ً قال فما هو؟ قال ان عشت فستراه قال رأيت في المسجد
قوما ً حلقا ً جلوسا ً ينتظرون الصلة في كل حلقة رجل وفي ايديهم حصاةٌ فيقول
ة
ة ويقول فسبحوا مائ ً ة ويقول هللوا مائة فيهللون مائ ًة فيكبرون مائ ًكبروا مائ ً
فيسبحون مائة قال فماذا قلت لهم قال ما قلت لهم شيئا انتظار رأيك وانتظار
ت لهم ان ل يضيع من حسناتهم امرك قال افل امرتهم ان يعدوا سيئاتهم وضمن َ
ثم مضي ومضينا معه حتي اتي حلقة من تلك الحلق فوقف عليهم فقال ما هذا
ي نعد به التكبير والتهليل
الذي اراكم تصنعون قالوا يا ابا عبدالرحمن حص ً
ئ ويحكم يا ن ان ل يضيع من حسناتكم شی ٌ والتسبيح قال فعدوا سيئاتكم فانا ضام ٌ
امة محمد صلي الله عليه وسلم ما اسرع هلكتكم؟ هؤلء صحابة نبيكم صلي الله
عليه وسلم متوافرون وهذا ثيابه لم تُبل وآنيته لم تكسر والذي نفسي في يده
انكم لعلي ملة هي اهدي من ملة محمد صلي الله عليه وسلم او مفتتح باب
ة قالوا والله يا ابا عبدالرحمن ما اردنا ال الخير قال وكم من مريد للخير لن ضلل ٍ
يصيبه ان رسول الله صلي الله عليه وسلم حدّثنا ان قوما ً يقرءون القرآن ل
م الله ما ادري لعل اكثرهم منكم ثم تولي عنهم فقال عمرو بن يجاوز تراقيهم واي ُ
سلمة رأينا عامة اولئك الخلق يطاعنونا يوم النهروان مع الخوارج .
1
وفي مصنف ابي بكر بن ابي شيبه قيل لبن عمر تصلي الضحي قال ل قيل
صلها عمر قال ل قيل صلها ابوبكر قال ل قيل صلها رسول الله صلي الله عليه
وسلم قال ل اِخا ُ
ل.2
وفي شرح السنة كان ابن عمر اذا سئل عن سبحة الضحي فقال ل آمر بها
ب ما احدث ول انهي عنها ولقد اصيب عثمان وما ادري احدا ً يصليها وانها ل َ ِ
من اح ّ
الناس ال َّ
ي.3
واخرج الدارمي عن ربيعة بن يزيد قال قال معاذبن جبل رضي الله عنه يفتح
القرآن علي الناس حتي یقرأه المرأة والصبي والرجل فيقول الرجل قد قرأت
القرآن فلم اُتّبَع والله لَقومن به فيهم لعلّي اُتبع فيقوم به فيهم فل يتبع فيقول قد
قرأت القرآن فلم اتبع وقد قمت به فلم اتبع وقد احتظرت في بيتي مسجدا فلم
اتبع والله لتينهم بحديث ليجدوه في كتاب الله ولم يسمعوه عن رسول الله
ة.4
صلي الله عليه وسلم لعلي اتبع قال معاذ فاياكم فان ما جاء به ضلل ٌ
يازدهم سابق وعظ و فتوي موقوف بود بر راي خليفه ،بدون امر خليفه وعظ
نمي گفتند و فتوي نمي دادند وآخرا ً بغير توقف بر رأي خليفه وعظ مي گفتند و
فتوي مي دادند و در اين وقت مشاورهء جماعه صالحين در فتوي موقوف ماند
1
2
3
4
231
اخرج ابوداود عن عوف بن مالك الشجعي قال قال رسول الله صلي الله عليه
وسلم ل يقض ال اميٌر او ماموٌر او مختا ٌ
ل.1
واخرج الدارمي عن عون ابن عون عن محمد قال قال عمر لبن مسعود الم
ل حاّرها من تولّي قاّرها.2 اُنبأ او اُنبئ ُ
ت انك تفتي ولست بامير ،و ّ
واخرج الدارمي عن المسيب بن رافع قال كانوا اذا نزلت فيهم قضية ليس
فيها عن رسول الله صلي الله عليه وسلم اثٌر اجتمعوا لها واجمعوا فالحق فيما
رأوا فالحق فيما رأوا.3
دوازدهم وقوع قتال در ميان مسلمين :اخرج ابن ماجة من حديث اسيد بن
المتشمس قال حدثنا ابوموسي (قال) حدثنا رسول الله صلي الله عليه وسلم ان
بين يدي الساعة لهرجا قال قلت يا رسول الله ما الهرج قال القتل فقال بعض
المسلمين يا رسول الله انا نقتل الن في العام الواحد من المشركين كذا وكذا
فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم ليس بقتل المشركين ولكن يقتل بعضكم
بعضا ً حتي يقتل الرجل جاره وابن عمه وذا قرابته فقال بعض القوم :يا رسول
الله ومعنا عقولنا ذلك اليوم؟ فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم ل تُنزع
عقول اكثر ذلك الزمان ويخلف له هباءٌ من الناس ل عقول لهم ثم قال ابوموسي
1
2
3
4
232
ج انالشعري وايم الله لَظنها مدركتي واياكم وايم الله مالي ولكم منها مخر ٌ
ادركتنا فيما عهد الينا نبينا صلي الله عليه وسلم ال ان نخرج منها كما دخلنا فيها.1
واخرج ابن ماجة من حديث عبدالله بن شداد بن الهاد عن معاذ بن جبل قال
ما انصرف قلنا صلي رسول الله صلي الله عليه وسلم يوما ً صلوةً فاَطال فيها فل ّ
او قالوا يا رسول الله اطلت اليوم الصلوة قال اني صليت الصلوة رغبة ورهبة
ي واحدةً سألته ان لسألت الله عزوجل لُمتي ثلثا ً فاعطاني اثنتين ورد ّ عل َّ
يسلط عليهم عدوا ً من غيرهم فاعطانيها وسألته ان ل يهلكم غرقا فاعطانيها
وسألته ان ل يجعل بأسا ً بينهم فردها عل َّ
ي.2
واخرج ابن ماجة من حديث ابي قلبة الجرمي عن ابي اسماء الرحبي عن
ثوبان مولي رسول الله صلي الله عليه وسلم عن رسول الله صلي الله عليه
وسلم قال ُزويت لي الرض حتي رأيت مشارقها ومغاربها واُعطيت الكنزين
ملکك الي حيث زوي لك الصفر والحمر والبيض يعني الذهب والفضة وقيل ان ُ
ة وانواني سألت الله عزوجل ثلثا ان ل يسلط علي امتي جوعا فيهلكهم به عام ً
ت قضاء فل مردّ ل يلبسهم شيعا ً ويذيق بعضهم بأس بعض وانه قيل لي اذا قضي ُ
له واني لن اسلط علي امتك جوعا ً فيهلكهم ولن اجمع عليهم من بين اقطارها
حتي يفني بعضهم بعضا ويقتل بعضهم بعضا ً واذا وضع السيف فلن يرفع عنهم
ة مضلين وستعبد قبائل من امتي الي يوم القيمه وان مما اتخوف علي امتي ائم ً
الوثان وستلحق قبائل من امتي بالمشركين وان بين يدي الساعة دجالين كذابين
قريبا ً من ثلثين كلهم يزعم انه نبي ول تزال طائفة من امتي علي الحق
منصورين ل يضرهم من خالفهم حتي يأتي امر الله عز وجل.3
اظهر است از آنكه و وقوع قتال و شدت آن بعد مقتل حضرت ذي النورين
به بيان محتاج باشد.
سيزدهم شيوع سب سلف صالح :في الترمذي في تعداد علمات القيامة وان
ب آخر هذه المة اولها.4
يس ّ
واخرج ابن ماجة من حديث محمد بن المنكدر عن جابر قال قال رسول الله
صلي الله عليه وسلم اذا لعن آخر هذه المة اولها فمن كتم حديثا ً فقد كتم ما
انزل الله عز وجل.5
و ظاهر است كه بعد مقتل حضرت عثمان رضي الله عنه اهل شام مبتل
شدند به سب حضرت مرتضي ،و در مستدرك مذكور است كه در لشكر
1
2
3
4
5
233
حضرت مرتضي سب شيخين ظاهر شد و حضرت مرتضي چندين كس را به
همين گناه از لشكر اخراج كردند و همچين سب حضرت عثمان شيوع تمام پيدا
كرد.
چهاردهم افتراق مسلمين :اخرج ابن ماجة من حديث ابي سلمة عن ابي
ة وتفرق امتي
هريرة قال قال رسول الله تفرقت اليهود علي احدي وسبعين فرق ً
ة.1
علي ثلث وسبعين فرق ً
واخرج ابن ماجة من حديث راشد بن سعد عن عوف بن مالك قال قال
رسول الله صلي الله عليه وسلم :افترقت اليهود علي احدي وسبعين فرقة
فواحدة في الجنة وسبعون في النار وافترقت النصاري علي ثنتين وسبعين فرقةً
فاحدي وسبعون في النار وواحدة في الجنة والذي نفس محمد بيده لتفترقَ َّ
ن
امتي علي ثلث وسبعين فرقة فواحدةٌ في الجنة وثنتان وسبعون في النار قيل يا
من هم؟ قال :الجماعة.2
رسول الله َ
واخرج ابن ماجة من حديث قتادة عن انس بن مالك قال قال رسول الله
صلي الله عليه وسلم ان بني اسرائيل افترقت علي احدي وسبعين فرقة وان
امتي ستفترق علي ثنتين وسبعين فرقة كلها في النار ال واحدة وهي الجماعة.3
پانزدهم ظهور خوارج :اخرج الحفاظ ذكر الخوارج من حديث جماعة عظيمة
من الصحابة وهذا حديث متواتر بالمعني اخرج ابن ماجة من حديث زِّر عن
عبدالله بن مسعود قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم يخرج في آخر
م احداث السنان سفهاء الحلم يقولون من قول خير الناس يقرءون الزمان قو ٌ
القرآن ل يجاوز تراقيهم يمرقون من السلم كما يمرق السهم من الرمية فمن
لقيهم فليقتلهم فان قتلهم اجٌر عندالله لمن قتلهم.4
واخرج ابن ماجة من حديث ابي سلمة قال قلت لبي سعيد الخدري هل
سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يذكر في الحرورية 5شيئا فقال سمعته
يذكر قوما ً يتعبدون يحقر احدكم صلوته مع صلوتهم وصومه مع صومهم يمرقون
من الدين كما يمرق السهم من الرمية اخذ سهمه فنظر في نصله فلم ير شيئا ً
فنظر في رصافه فلم ير شيئا فنظر في قدحه فلم ير شيئا فنظر في القذذ
فتماري هل يري شيئا ام ل.6
1
2
3
4
234
واخرج ابن ماجة عن عبدالله بن الصامت عن ابي ذر قال قال رسول الله
صلي الله عليه وسلم ان بعدي من امتي او سيكون بعدي من امتي قوما ً يقرءون
القرآن ل يجاوز حلوقهم يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرمية ثم ل
يعودون فيه هم شرار الخلق والخليقة قال عبدالله بن الصامت فذكرت ذلك
لرافع بن عمرو اخی الحكم الغفاري فقال انا ايضا ً قد سمعته من رسول الله
صلي الله عليه وسلم.1
واخرج ابن ماجة عن ابي الزبير عن جابر بن عبدالله قال كان رسول الله
ل فقالسم التبر والغنائم وهو في حجر بل ٍ
صلي الله عليه وسلم بالجعرانة وهو يق ّ
من يعدل بعدي اذا لم اعدل؟ رجل اعدل يا محمد فانك لم تعدل فقال ويلك و َ
فقال عمر :دعني يا رسول الله حتي اضرب عنق هذا المنافق فقال رسول الله
صلي الله عليه وسلم ان هذا في اصحاب او اصيحاب له يقرءون القرآن ل يجاوز
تراقيهم يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرمية.2
واخرج ابن ماجة من حديث نافع عن ابن عمر ان رسول الله صلي الله عليه
ن قطع قال ابنوسلم قال يشأ نشؤٌ يقرؤن القرآن ل يجاوز تراقيهم كلما خرج قر ٌ
عمر سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول كلما خرج قرن قُطع اكثر
من عشرين مرة حتي يخرج في عراضهم الدجال.3
واخرج ابن ماجة من حديث قتادة عن انس بن مالك قال قال رسول الله
صلي الله عليه وسلم يخرج قوم في آخر الزمان او في هذه المة يقرءون
القرآن ل يجاوز تراقيهم او حلوقهم سيماهم التحليق اذا رأيتموهم او اذا لقيتموهم
فاقتلوهم.4
شانزدهم وهفدهم قدريه و مرجيه پيدا شدند :اخرج ابن ماجة من حديث جابر
بن عبدالله قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ان مجوس هذه المة
المكذبون باقدار الله ان مرضوا فل تعودوهم وان ماتوا فل تشهدوهم وان
لقيتموهم فل تسلّموا عليهم.5
واخرج ابن ماجة من حديث عكرمة عن ابن عباس قال رسول الله صلي الله
ب المرجئة
عليه وسلم صنفان من هذه المة ليس لهما في السلم نصي ٌ
والقدرية.6
1
2
3
4
5
6
235
هيجدهم روافض پيدا شدند :اخرج الحاكم عن علي رضي الله عنه قال دعاني
ضتْه اليهود حتي
رسول الله فقال يا علي ان فيك من عيسي عليه السلم مثل ابغ َ
ي البهَتوا امه واحبته النصاري حتي انزلوه بالمنزلة التي ليس له ،قال وقال عل ٌ
ض مفترٍ يحمله شنآني علي اني محب مطر بما ليس في ومبغ ٌ وانه يهلك ف َّ
ي ولكني اعمل بكتاب الله وسنة نبيه صلي يبهتني ال واني لست بنبي ول يوحي ال َّ
الله عليه وسلم بمااستطعت فما امرتكم به من طاعة الله فحق عليكم طاعتي
مما احببتم او كرهتم وما امرتكم بمعصيةٍ انا وغيري فل طاعة لَحدٍ في معصية
الله عز وجل انما الطاعة في المعروف.1
و اين چهار مذهب باطل منشأ تولد سائر مذاهب باطله شد بمنزلهء چهار
خلط 2نسبت تولد امراض شتي.
اخرج ابن ماجة من حديث خالد بن معدان عن ابي امامة الباهلي قال قال
رسول الله صلي الله عليه وسلم ل تذهب الليالي واليام حتي تشرب طائفة من
مونها بغير اسمها.5
امتي الخمر یس ّ
واخرج ابن ماجة من حديث ثابت بن السمط عن عبادة بن الصامت قال
رسول الله صلي الله عليه وسلم يشرب ناس من امتي الخمر باسم يسمونها
اياه.6
ووجدت في كتاب تخريج احاديث الرافعی للحافظ ابن حجر العسقلني قال
روي عبد الرزاق عن معمر لو ان رجل ً اخذ بقول اهل المدينة في استماع الغناء
1
- 3شرمگاه.
4
5
6
236
وايتان النساء في ادبارهن وبقول اهل مكة في المتعة والصرف وبقول اهل
الكوفة في المسكر 1كان شر عباد الله.2
بيستم ارتفاع امن از مسلمانان در ميان خودها به سبب آنكه يكي پدر یكی
كشته بود و يكي برادر يكي تا آنكه مختفي شدند از يك ديگر و نماز در مسجد
نتوانستند خواند.
اخرج مسلم من حديث شقيق عن حذيفه قال كنا مع رسول الله صلي الله
عليه وسلم فقال احصو لي كم يلفظ السلم؟ قال فقلنا يا رسول الله اتخاف
علينا ونحن مابين الست مائة الي السبع مائة قال انكم ل تدرون لعلكم ان تبتلوا
قال فابتُلينا حتي جعل الرجل منا ل يصلي ال سّراً .3
واخرج البغوي من حديث عبدالله ابن دينار عن ابن عمر قال قال رسول الله
مطيطاء وخدمتهم ابناء الملوك ابناءُ صلي الله عليه وسلم اذا مشت امتي ال ُ
فارس والروم سلط الله شرارها علي خيارها.6
بيست و دوم فتور عظيم افتاد در اقامت اركان اسلم :اخرج ابن ماجة من
حديث عثمان بن خثيم عن القاسم بن عبدالرحمن بن عبدالله بن مسعود عن ابيه
سيَلي اموَركم
عن جده عبدالله بن مسعود ان النبي صلي الله عليه وسلم قال َ
بعدي رجال يطفئون من السنة ويعملون بالبدعة ويؤخرون الصلوة عن مواقيتها
- 1باید دانست که در اینجا یا راوی در وهم افتاده است و یا خبر صحیح به معمر نرسیده است ،و ال
لواطت با همسران و سماع موسیقی هیچگاه مذهب اهل مدینه نبوده است بلکه از غلط های مشهور
است که شایع شده است؛ چنانچه بعضی مصنفین اشتباها نقل کرده اند که متعه نزد امام مالک جائز
است.
2
3
4
5
6
237
قلت يا رسول الله ان ادركتهم كيف افعل قال تسألني يا ابن ام عبد كيف تفعل
ل طاعة لمن عصي الله.1
وقد مّر حديث انس وغيره اذا مات ابوبكر وعمر وعثمان فتبا ً لكم وفي لفظ
فان استطعت ان تموت فمت.3
و معلوم است از تاريخ كه اقامت حج بعد حضرت عثمان هيچ خليفه به
ذات خود نه كرده است بلكه نائبي را مقرر كردند و حضرت مرتضي براي آن
اقامت حج به ذات خود نتوانست نمود بلكه در بعض سنين نائب هم نتوانست
فرستاد كما هو مذكور في المستدرك 4و معاويه بن ابي سفيان ابان بن عثمان
را امير الحج ساخته بود در ايام خلفت خود حال آنكه خلفاي سابق اقامت حج به
نفس خود مي كردند ال بعذر و اقامت حج ضميمه خلفت بود بلكه از خواص
خليفه چنانكه بر تخت نشستن و تاج بر سر نهادن يا در كوشك بادشاهان پيشين
اقامت نمودن در اكاسره و قياصره علمت بادشاهي بود.
بيست وسوم اختيار تشدد در عبادات و راضي به رخص شرعيه نشدن :في
المصابيح قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ان الدين ليسر ولن يشاد الدين
احد ٌ ال غلبه فسددوا وقاربوا وابشروا واستعينوا بالغدوة والروحة وشئ من
الدلجة.5
ذكر البغوي عن عمير قال من ادركت من اصحاب النبي صلي الله عليه
وسلم اكثر من سبعين فما رأيت قوما ً اهون سيرةً ول اقل تشديدا ً منهم قال
ابراهيم اذا بلغك في السلم امران فخذ ايسرهما وقال الشعبي اذا اختلف عليك
في امرين فخذ ايسرهما وقال الشعبي اذا اختلف عليك في امرين فخذ ايسرهما
فان ايسرهما اقربهما من الحق لن الله سبحانه وتعالي يقول يريد الله بكم
اليسر ول يريد بكم العسر.6
1
2
5
6
238
و از اين آثار مفهوم مي شود كه تلقُّط رخص از مذاهب اربعه بعد از آنكه
نص قرآن و حديث مشهور و اجماع سلف و قياس جلي و حديث صحيح از آن باز
نداشته باشد حسن است خلفا للفقهاء المتأخرين بل نسبه بعضهم الي الفسق.
بيست وچهارم آنحضرت صلي الله عليه وسلم دو فتنه را ذكر فرمودند:
اخرج البغوي من حديث حذيفة قال قلت يا رسول الله أ يكون بعد هذا الخير شٌر
كما كان قبله شٌر قال نعم قلت فما العصمة يا رسول الله قال السيف قلت وهل
ن قال قلت ثم ة علي دَخ ٍ بعد السيف بقية قال نعم يكون امارةٌ علي اقذاءٍ وهدن ٌ
ة جلَد ظهرك واخذ ماذا قال ثم ينشأ دعاةُ الضللة فان كان لله في الرض خليف ٌ
جذل شجرة.1 ض علي ِمالك فالزِمه وال فمت وانت عا ٌّ
وفي لفظ قلت يا رسول الله انا كنا في جاهلية وشر فجاءنا الله بهذا الخير
فهل بعد هذا الخير من شرٍ؟ قال نعم قلت وهل بعد ذلك الشر من خير قال نعم
ن قال قلت وما دخنه قال قوم يهدون بغير هديي تعرف منهم وتنكر قلت وفيه دخ ٌ
فهل بعد ذلك الخير من شر قال نعم دعاةٌ علي ابواب جهنم من اجابهم اليها
قذفوه فيها قلت يا رسول الله صفهم لنا قال هم من جلدتنا ويتكلمون باَلسنتا
قلت فما تأمرني ان ادركت ذلك قال تلزم جماعة المسلمين وامامهم قلت فان
ض باَصل شجرة م قال فاعتزل تلك الفرق كلها ولو ان تع ّة ول اما ٌ
لم يكن جماع ٌ
حتي يدركك الموت وانت علي ذلك .
2
واخرج مسلم عن عتبة بن غزوان حديثا طويل في آخره وانها لم تكن نبوةٌ
قط ال تناسخت حتي يكون عاقبتها ملكا ً فستجزون وتجّربون المراء بعدنا.3
و تفسير اين دو فتنه در كلم سعيد بن المسيب رحمه الله است قال سعيد
بن المسيب ثارث الفتنة الولي فلم يبق ممن شهد بدرا ً احد ٌ ثم كانت الثانية فلم
يبق ممن شهد الحديبية احد ٌ قال واظن لو كانت الثالثة لم ترتفع وفي الناس
خ قال البغوي اراد بالفتنة الولي مقتل عثمان وبالثانيه الحرة وقوله طبا ٌ
خ اي طبا ٌ
خير ونفع يقال فلن ل طبخ له اي ل عقل له.
پس فتنهء اولي مقتل حضرت عثمان وما بعد او است ال آنكه خلفت معاويه
بن ابي سفيان مستقر شد و فتنهء ثانيه بعد فوت معاويه بن ابي سفيان تا
استقرار خلفت عبدالملك .در روايت اولي واقعهء ردت كه در زمان حضرت
ابوبكر صديق رضي الله عنه واقع شده بود فتنه شمرده اند به اعتبار شدت بر
مسلمين و در روايت ثانيه ردت را فتنه نشمرده اند؛ زيرا كه اين واقعه بين
المسلمين نبود بلكه در ميان مسلمين و كفار بود.
بيست وپنجم آنحضرت صلي الله عليه وسلم براي نشو و نماي ملت اسلميه
صورتي معين فرمودند كه تا آخر عهد حضرت عثمان متحقق شد و بعد از آن
1
2
3
239
انذار بفتن نمودند اخرج البغوي عن عروة بن الزبير عن كرز بن علقمة الخزاعي
ي قال نعم ايّما اهل بيت مني يا رسول الله هل للسلم منته ً قال قال اعراب ٌ
العرب والعجم اراد الله بهم خيرا ً ادخل الله عليهم السلم قال ثم ماذا يا رسول
الله قال ثم يقع الفتن كانها الظلل قال فقال العرابي كل يا رسول الله فقال
صبّاء
النبي صلي الله عليه وسلم والذي نفسي بيده ثم لتعودن فيها اساود ُ
ت وقوله صباء جمع صابئ ،وصبا ض قوله اساود اي حيا ٍ
يضرب بعضكم رقاب بع ٍ
اذا مال من دين الي دين.
بيست وششم آنحضرت صلي الله عليه وسلم در تعداد فتن بيان فرمودند:
اخرج البغوي عن عوف بن مالك الشجعي قال اتيت النبي صلي الله عليه وسلم
ستّا بين يدي الساعة :موتي ،ثم فتحفي غزوة تبوك وهو في قبة آدم 1فقال اُعدد ِ
بيت المقدس ،ثم موتان يأخذ فيكم كقعاص الغنم ،ثم استفاضة المال حتي
يعطي الرجل مائة دينار فيظل ساخطاً ،ثم فتنة ل يبقي بيت من العرب ال دخلته،
ة تحت
ثم هدنة تكون بينكم وبين بني الصفر فيغدرون فيأتونكم تحت ثمانين غاي ً
ة اثنا عشر الفاً .2
كل غاي ٍ
بعد انتقال آنحضرت صلي الله عليه وسلم به رفيق اعلي فتح بيت المقدس
واقع شد ،بعد از آن طاعون عمواس ،بعد از آن كثرت مال در زمان حضرت
عثمانر ،بعد از آن فتنه مستطيره عامه كه به سبب شهادت حضرت عثمان
پديدار گشت.
بيست و هفتم :اخرج البغوي من حديث جبير بن نفير عن مالك بن نحام عن
ن بيت المقدس معاذ بن جبل ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال :عمرا ُ
خراب يثرب وخراب يثرب خروج الملحمة وخروج الملحمة فتح القسطنطينية
وفتح القسطنطينية خروج الدجال ثم ضرب علي فخذي الذي حدّثه يعني معاذا ً او
علي منكبه ثم قال ان هذا لحقٌ كما انت ههنا او كما انت قاعد.3
بيت المقدس اينجا کنايه از اقليم شام است؛ زيرا كه بيت المقدس افضل و
اقدم بقاع اوست و نشست انبياي بني اسرائيل عليهم السلم و ملوك ايشان
آنجا بود و عمران شام در زمان خلفت حضرت عثمان و امارت معاويه ابن ابي
سفيان از جانب حضرت عثمان واقع شد و خراب يثرب قتل حضرت عثمان و بر
آمدن حضرت مرتضي به جانب عراق و خروج ملحمه حرب جمل و صفين است
و فتح قسطنطنيه در زمان امارت معاويه بن ابي سفيان به ظهور آمد .اينجا
حيرتي بخاطر مي رسد كه خروج دجال را متعاقب قسطنطنيه آورده شد حال
آنكه زياده از هزار سال از فتح قسطنطنيه گذشت و هنوز بوئي از خروج دجال
به مشام نه رسيد همچنين در حديث حذيفه كه مذكور شد كه لتقوم الساعة
2
3
240
منبي است از آنكه واقعهء قتل حتي تقاتلوا امامكم وتجتلدوا باَسيافكم اين لفظ ُ
1
امام و اجتلد به اسياف علمت قيامت است حالنكه زياده از هزار سال منقضي
شد و اثري از ساعت ظهور نه كرد و همچنين بُعثت انا والساعة كهاتين 2و
همچنين آيت اقتربت الساعة وانشق القمر 3الي غير ذلك من احاديث وآيات في
هذا المعني مما ليحصي.
بيست و هشتم حديث ابوعبيدة بن الجراح ومعاذ بن جبل :قال رسول الله
ة ثمة ورحم ًن خلف ً
ة ثم كائ ٌ
صلي الله عليه وسلم انه بدأ هذا المر نبوةً ورحم ً
ة وفسادا ً في المة يستحلون الحرير كائن ملكا ً عضوضا ً ثم كائن عتوا ً وجبري ً
والخمور والفروج والفساد في المة ينصرون علي ذلك ويرزقون ابدا ً حتي يلقوا
الله.4
بيست و نهم اخرج ابن ماجة من حديث زيد بن وهب عن عبدالرحمن ابن
عبد رب الكعبة قال انتهيت الي عبدالله ابن عمرو بن العاص وهو جالس في ظل
الكعبة والناس مجتمعون عليه فسمعته يقول :بينا نحن مع رسول الله صلي الله
عليه وسلم في سفر اذ نزل منزل ً فمنا من يضرب خباءه ومنا من ینتضل ومنا
ة فاجتمعنا فقام رسول الله صلي من هو في جشره 5اذ نادي مناديه الصلة جامع ٌ
الله عليه وسلم فخطبَنا فقال انه لم يكن نبي قبلي ال كان حقا ً عليه ان يدل امته
علي ما يعلمه خيرا ً لهم وينذرهم ما يعلمه شرا ً لهم وان امتكم جعلت عافيتها في
اولها وان آخرهم يصيبهم بلءٌ وامور تنكرونها ثم تجئ فتن يُرقّق بعضها بعضاً
فيقول المؤمن هذه مهلكتي ثم تنكشف ثم تجئ فتنة فيقول المؤمن هذه مهلكتي
ثم تنكشف فمن سّره ان يزحزح عن النار ويدخل الجنة فلتدركه موتته وهو يؤمن
بالله واليوم الخر وليأت الي الناس الذي يجب ان يأتو اليه ومن بايع اماماً
فاعطاه صفقة يمينه وثمرة قلبه فليُطعه ما استطاع فان جاء آخر ينازعه فاضربوا
1
2
3
4
سي ام :اخرج البغوي من حديث قيس بن ابي حازم عن مرداس السلمي
قال النبي صلي الله عليه وسلم يذهب الصالحون الول فالول ويبقي حفالة
ة.2
كحفالة الشعير والتمر ل يباليهم الله بال ً
و بهمين قياس چيزهاي بسياري را آنحضرت صلي الله عليه وسلم بيان فرموده
اند كه در باب فِتن و باب تغير الناس و در ابواب متفرقه ميتوان يافت ليكن در
اين جا هم بر اين قدر اكتفا كنيم الغرفة تنبئ عن الغدير والجفة تحكي عن البَيدر
الكبير.3
باز آنحضرت صلي الله عليه وسلم براي زمان ظهور شرور احكام و مصالح
ملحده تشريع نمودند و در احاديث بسيار فرمودند كه چون زمان كذا وكذا ظاهر
شود بايد كه شما چنين كار كنيد و چنان عمل نمائيد.
اول :غير مستحق خلفت چون مسلط شود واجب است اطاعت او فيما
وافق الشرع ل فيما خالفه.
دوم :خروج كرده نشود بر وي و قتال نموده نشود با وي مگر آنكه كفر
من حديث انس صريح از وي ظاهر گردد و اين مضمون متواتر بالمعني است ف ِ
ان النبي صلي الله عليه وسلم قال لبي ذر :اسمع واطع ولو لعبدٍ حبشي كا َ ّ
ن
رأسه زبيبة.4
ومن حديث ام الحصين انها سمعت النبي صلي الله عليه وسلم يخطب في
حجة الوداع وهو يقول :ولو استعمل عليكم عبد ٌ يقودكم بكتاب الله اسمعوا له
واطيعوا.5
ومن حديث عبدالله بن عمر عن النبي صلي الله عليه وسلم قال :السمع
والطاعة علي المرء المسلم فيما احب وكره ما لم يؤمر بمعصيةٍ ،اذا امر
بمعصية فل سمع ول طاعة.6
1
2
- 3از این ضرب المثل به فارسی به "مشت نمونه خروار" تعبیر می کنند.
4
5
6
242
ومن حديث علي ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال :ل طاعة في
معصيةٍ انما الطاعة في المعروف.7
ومن حديث النواس بن سمعان قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم
لطاعة لمخلوق في معصية الخالق.2
ومن حديث عبادة بن الصامت قال دعانا النبي صلي الله عليه وسلم فبايعنا
فقال فيما اخذ علينا ان بايعنا علي السمع والطاعة في منشطنا ومكرهنا وعسرنا
ويسرنا واثرة علينا وان ل ننازع المر اهله ال ان تروا كفرا ً بواحا ً عندكم من الله
ن.3
فيه برها ٌ
ومن حديث ام سلمة قالت قال رسول الله صلي الله عليه وسلم يكون
عليكم امراء تعرفون وتنكرون فمن انكر فقد برئ ومن كره فقد سلم ولكن من
رضي وتابع قالوا افل نقتلهم قال ل ما صلوا ل ما صلوا.4
ومن حديث الحارث الشعري ان نبي الله صلي الله عليه وسلم قال ان الله
ت ان يعمل بهن وان يأمر بني اسرائيل ان تعالي امر يحيي بن زكريا بخمس كلما ٍ
ئ فقال له عيسي انك قد امرت بخمس كلمات ان تعمل يعملوا بهن فكاد يبط ُ
بهن وان تأمر بني اسرائيل ان يعملوا بهن فاما ان تبلّغهم واما ان أبلغهم فقال يا
اخي اني اخشي ان سبقتَني ان اُعذ ّب او يُخسف بي فجمع بني اسرائيل في بيت
المقدس حتي امتل المسجد وقعدوا علي الشرف فحمد الله واثني عليه ثم قال
ت ان تعملوا بهن اوّلهن ان تعبدوا الله ول تشركوا به ان الله امرني بخمس كلما ٍ
ب فقالق او ذه ٍ ل اشتري عبدا ً من خا ّ
ص ماله بور ٍ شيئا فان مثل ذلك كمثل رج ٍ
ي عملي فجعل يعمل ويؤدي عمله الي غير هذه داري وهذا عملي فاعملْ واَد ّ ال ّ
سيده فايكم يسره ان يكون عبده كذلك وان الله عز وجل خلقكم ورزقكم
فاعبدوه ول تشركوا به شيئا ،وآمركم بالصلوة فان الله ينصب وجهه لعبده مالم
ن مثل الصيام كمثل رجل معه يلتفت فاذا صليتم فل تلتفتوا ،وآمركم بالصيام فا ّ
صّرة من مسك في عصابة كلهم يحب ان يجد ريح المسك ،وآمركم بالصدقة فان
مثل ذلك مثل رجل اسره العِدا فشدوا يديه الي عنقه فقدموه ليضربوا عنقه
فقال هل لكم الي ان افتدي نفسي فجعل يفتدي نفسه ،وآمركم بذكر الله كثيراً
صن فان مثل ذلك كمثل رجل طلبه العدو سراعا ً في اثره فاتي حصنا ً حصينا ً فتح ّ
فيه فان العبد احصن ما يكون من الشيطان اذا كان في ذكر الله عز وجل قال
قال رسول الله صلي الله عليه وسلم وانا آمركم بخمس امرني به بالجماعة
والسمع والطاعة والهجره والجهاد في سبيل الله وانه من خرج من الجماعة قيد
شبر فقد خلع ربقة السلم من عنقه ال ان يراجع.5
7
2
3
4
243
ومن حديث ابي هريرة قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول
ة ومن خرج علي امتية جاهلي ٌ
من فارق الجماعة وخرج من الجماعة فمات فميت ٌ
بسيفه يضرب برها وفاجرها ل يحاشي مؤمنا ً لِيمانه ول يفی لذي عهد بعهده
فليس من امتي.1
ومن حديث عبدالله من مسعود قال قال لنا رسول الله صلي الله عليه
وسلم انكم سترون بعدي اثرةً وامورا ً تنكرونها قالوا فما تأمرنا يا رسول الله
صلي الله عليه وسلم قال ادوا اليهم حقهم وسلوا الله حقكم.2
ومن حديث وائل بن حجر قال سأل سلمة بن يزيد الجعفي رسول الله صلي
الله عليه وسلم فقال يا نبي الله ارأيت ان قامت علينا امراء يسئلونا حقهم
ملوا وعليكم ما حملتم.3ح ّ
ويمنعونا حقنا قال سمعوا واطيعوا فانما عليهم ما ُ
اخرج هذه الحاديث كلها البغوي.
سوم :چون بيعت براي شخصي منعقد شد و تسلط او مستقر گشت اگر
ديگري بر وي خروج نمايد و قتال كند او را مي بايد كشت افضل باشد از وي يا
مساوي يا مفضول اخرج البغوي عن عرفجة عن النبي صلي الله عليه وسلم قال
من خرج علي امتي وهم مجتمعون يريد ان يفرق بينهم فاقتلوه كائنا ً من كان.4
واخرج البغوي من حديث ابي نضرة عن ابي سعيد الخدري قال قال رسول
الله صلي الله عليه وسلم اذا بويع لخليفتين فاقتلوا الخر منهما.5
واخرج البغوي من حديث ابي حازم عن ابي هريرة عن النبي صلي الله عليه
وسلم قال كان بنو اسرائيل تسوسهم النبياء كلما هلك نبي خلفه نبي وانه ل نبي
بعدي وسيكون خلفاء فيكثرون قالوا فما تأمرنا قال فوا ببيعة الول فالول
اعطوهم حقهم فان الله سائلهم عما استرعاهم.6
واخرج ابن ماجة من حديث عبدالله بن عمروبن العاص في قصة طويلةٍ عن
النبي قال من بايع اماما ً فاعطاه صفقة يمينه وثمرة قلبه فليطعه ما استطاع
فان جاء آخر ينازعه فاضربوا عنق الخر.7
5
1
2
3
4
5
6
7
244
چهارم :چون در زمان فتنه ،خلفاء صلوات را تأخير كنند چه بايد كرد؟ اخرج
مسلم عن ابي ذر قال قال لي رسول الله صلي الله عليه وسلم كيف انت اذا
كانت عليك امراء يميتون الصلوة ويؤخرون عن وقتها قلت فما تأمرني قال ص ّ
ل
الصلوة لوقتها فان ادركتَها معهم فصل فانها لك نافلة.1
پنجم :چون از امراي زمان فتن تعدي در اخذ زكاة واقع شود تدبير چيست؟
اخرج ابوداود عن جابر بن عتيك قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم
سيأتيكم ركيب مبغصون فاذا جاؤكم فرحبوا وخلوا بينهم وبين ما يبتغون فان
عدلوا فلَنفسهم وان ظلموا فعليهم وارضوهم فان تمام زكاتكم رضاهم وليدعوا
لكم.2
واخرج ابوداود عن جرير بن عبدالله قال جاء ناس يعني من العراب الي
رسول الله صلي الله عليه وسلم فقالوا ان ناسا ً من المصدقين يأتونا فيظلمونا
فقال ارضوا مصدقيكم قالوا يا رسول الله وان ظلمونا قال ارضوا مصدقيكم وان
ظلمتم.3
ششم :تخلي براي عبادت در زمان اول ممنوع بود در زمان فتنه محبوب و
مطلوب شد اخرج الترمذي عن ابي هريرة قال مّر رجل من اصحاب رسول الله
صلي الله عليه وسلم بشعب فيه عيينة من ماءٍ عذبة فاعجبته فقال لو اعتزلت
الناس فاقمت في هذا الشعب فذكر ذلك لرسول الله صلي الله عليه وسلم
فقال ل تفعل فان مقام احدكم في سبيل الله افضل من صلوته في بيته سبعين
عاما ً اَل تحبون ان يغفر الله لكم ويدخلكم الجنة اغزوا في سبيل الله من قاتل
في سبيل فواق ناقة 4وجبت له الجنة.5
واخرج احمد عن ابي امامة قال خرجنا مع رسول الله صلي الله عليه وسلم
ئ من ماءٍ وبقل فحدث نفسه باَن يقيم فيه في سريةٍ فمر رجل بغار فيه شی ٌ
ويتخلي من الدنيا فاستأذن رسول الله صلي الله عليه وسلم في ذلك فقال
رسول الله صلي الله عليه وسلم اني لم ابعث باليهودية ول بالنصرانية و لكني
بعثت بالحنيفية السمحة والذي نفس محمد بيده لغدوة او روحة في سبيل الله
خيٌر من الدنيا وما فيها ولمقام احدكم في الصف خيٌر من صلة ستين سنة.6
1
2
3
- 4فواق ناقه به همان لحظاتی گفته می شود که بعد از پرشدن ظرف شیر تا آوردن ظرف دیگر در
هنگام دوختن شتر پدید می آید ،مطلب این است که اگر شخصی همین اندازه نیز در راه خدا جهاد
نماید باز هم فضیلتی بس بزرگ را کسب خواهد کرد.
5
6
245
اخرج البغوي عن ابي سعيد الخدري قال قال رسول الله صلي الله عليه
وسلم يوشك ان يكون خير مال المسلم الغنم يتبع بها شعف الجبال ومواقع
القطر يفر بدينه من الفتن.1
واخرج البغوي عن ابي هريرة قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم
ة القاعد فيها خير من القائم والقائم فيها خير من الماشي والماشي
ستكون فتن ٌ
فيها خير من الساعي من تشرف لها تستشرفه فمن وجد ملجأ او معاذا فليعذبه.2
هفتم :كسي كه بيعت بر هجرت كرده باشد تعّرب 3در اين زمان جائز باشد
اخرج النسائي عن سلمة بن الكوع انه دخل علي الحجاج فقال يا ابن الكوع
ت قال ل ولكن رسول الله صلي الله ارتددت علي عقبيك وذكر كلمة معناها وبدو َ
عليه وسلم اذن لنا في البدو.4
هشتم :امر به معروف و نهي از منكر از واجبات اسلم بود در زمان فتنه
ساقط شد اخرج الترمذي وابن ماجة عن ابي بكر الصديق رضي الله عنه قال يا
ايها الناس انكم تقرؤن هذه الية "يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم ل يضركم
من ضل اذا اهتديتم" فاني سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول ان
الناس اذا رأوا منكرا فلم يغيروه يوشك ان يعمهم الله بعقابه.5
واخرج الترمذي وابن ماجة عن ابي ثعلبة الخشني في قوله تعالي "عليكم
انفسكم ل يضركم من ضل اذا اهتديتم" قال اما والله لقد سألت عنها رسول الله
صلي الله عليه وسلم فقال بل ايتمروا بالمعروف وتناهوا عن المنكر حتي اذا
وهوي متبعا ً ودنيا موثرةً واعجاب كل ذي رأي برأيه ورأيت امرا
ً ت شحا ً مطاعا ً
رأي َ
ل بد لك فعليك نفسك ودع امر العوام فان ورائكم ايام الصبر من صبر فيهن كان
كمن قبض علي الجمر ،للعامل فيهن اجر خمسين رجل يعملون مثل عمله قالوا
يا رسول الله اجر خمسين منهم؟ قال اجر خمسين منكم.6
1
2
5
6
نهم :چون قريش بر ملك تجاحف 2كنند حصه از فئ نبايد گرفت اخرج ابوداود
من حديث ذي الزوائد صاحب رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول سمعت
رسول الله في حجة الوداع امر الناس ونهاهم ثم قال هل بلغت قالوا اللهم نعم
ثم قال اذا تجاحفت قريش الملك فيما بينها وعاد العطاء اوكان رشا ً فدعوه.3
دهم :صحبت خلفاء در زمان اول سعادتي عظيم بود و در عهد فتنه احتراز از
صحبت ملوك لزم است في المشكوة عن عمر بن الخطاب رضي الله عنه قال
قال رسول الله صلي الله عليه وسلم انه تصيب امتي في آخر الزمان من
ل عرف دين الله فجاهد عليه بلسانه ويده سلطانهم شدائد ل ينجو منه ال رج ٌ
وقلبه فذلك الذي سبقت له السوابق ورجل عرف دين الله فصدق به ورجل
عرف دين الله فسكت عليه فان رأي من يعمل الخير احبه عليه وان رأي من
يعمل بباطل ابغضه عليه فذلك ينجو علي ابطانه كله.4
يازدهم :امضاي قول خليفه در زمان سابق حجتي بود ودر ايام فتنه اين
معني منقطع شد ،اخرج مسلم عن ابن مسعود قال قال رسول الله صلي الله
عليه وسلم ما من نبي بعثه الله في امته قبلي ال كان له من امته حواريون
ب يأخذون بسنته ويقتدون بأمره ثم انها تخلُف من بعدهم خلو ٌ
ف يقولون واصحا ٌ
ن ومن جاهدما ل يفعلون ويفعلون ما ليؤمرون فمن جاهدهم بيده فهو مؤم ٌ
بلسانه فهو مؤمن ومن جاهدهم بقلبه فهو مؤمن وليس وراء ذلك من اليمان
حبة خردل.5
في المشكوة عن ابن مسعود قال من كان مستنّا فليستن بمن قدمات فان
الحي ل يؤمن عليه الفتنة اولئك اصحاب محمد صلي الله عليه وسلم كانوا افضل
هذه المة ابرها قلوبا ً واعمقها علما ً واقلها تكلفا ً اختارهم الله لصحبة نبيه ولقامة
دينه فاعرفوا لهم فضلهم واتبعوهم وتمسكوا بما استطعتم من اخلقهم وسيرهم
ن.6
فانهم كانوا علي الهدي المستقيم رواه رزي ٌ
اخرج ابن ماجة عن العرباض بن سارية يقول قام فينا رسول الله صلي الله
ة وجلت منها القلوب وذرفت منها ة بليغ ً
عليه وسلم ذات يوم فوعظنا موعظ ً
ة مودّع فاعهد الينا بعهد فقال عليكمالعيون فقيل يا رسول الله وعظتنا موعظ ً
بتقوي الله والسمع والطاعة وان عبدا ً حبشيا ً وسترون من بعدي اختلفا شديداً
1
- 2جنگ و جدال.
3
4
5
6
247
فعليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين المهديين عضوا عليها بالنواجذ واياكم
ة.1
والمور المحدثات فان كل بدعةٍ ضلل ٌ
اخرج الدارمي عن العمش قال عبدالله ايها الناس انكم ستحدثون ويحدث
لكم فاذا رأيتم محدثة فعليكم بالمر الول.2
واخرج الدارمي عن سفيان عن واصل عن امرأة يقال لها عائذة قالت رأيت
ابن مسعود يوصي الرجال والنساء يقول ومن ادرك منكم من امرأة او رجل
فالسمت الول والسمت الول فاِنّا علي الفطرة.3
در آخر ايام خلفت حضرت ومعلوم است كه وفات عبدالله بن مسعود
عثمان رضي الله عنه واقع شد.
قوم
ٍ دوازدهم :در حالت اولي خداي تعالي فرموده است" :ستُدعون الي
س شديد تقاتلونهم او يسلمون" و در حالت ثانيه آنحضرت صلي الله عليه اولي بأ ٍ
وسلم منع نمودند از قتال و امر مؤكد فرمودند به قعود ،بايد ديد چه قدر فرق
است در آنكه دعوت خليفه سبب وجوب امتثال امر گردد و تحريم تخلف وآنكه
واجب باشد قعود و حرام باشد خوض در نصرت.
سيزدهم :تضاعف اجور آنكه در اين زمان متمسك به سنت باشند اخرج
ة من سنتي قدالترمذي عن بلل بن الحارث قال قال رسول الله من احيي سن ً
اميتت بعدي فان له من الجر مثل أجور من عمل بها من غیر أن ینقص من
اجورهم شيئاـً ومن ابتدع بدع َ
ة ضللةٍ ل يرضاها الله ورسوله كان عليه من الثم
مثل آثام من عمل بها ل ينقص ذلك من اوزارهم شيئاً .4
واخرج الترمذي وابن ماجة عن ابي ثعلبه الخشني عن النبي قال فان وراءكم
ايام الصبر فمن صبر فيهن كان كمن قبض علي الجمر للعامل فيهن اجر خمسين
رجل ً يعملون مثل عمله قالوا يا رسول الله اجر خمسين منهم قال اجر خمسين
منكم.5
واخرج البغوي عن معقل بن يسار ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال
ي .6
العبادةُ في الهَرج كهجرة ال ّ
چهاردهم :مرگ در آن ايام بهتر باشد از زندگاني ،عن ابي هريرة قال قال
رسول الله صلي الله عليه وسلم اذا كان امراءكم خياركم واغنياءكم اسخياءكم
1
2
3
4
5
6
248
واموركم شوري بينكم فظهر الرض خيٌر لكم من بطنها واذا كان امراءكم
شراركم واغنياءكم بخلءكم واموركم الي نساءكم فبطن الرض خير لكم من
ظهرها.1
پانزدهم :اظهار كلمه حق نزديك سلطان جابر افضل از جهاد باشد ،اخرج
البغوي عن ابي امامة ان رجل قال يا رسول الله ايّ الجهاد افضل -ورسول الله
صلي الله عليه وسلم يرمي الجمرة الولي -فاعرض عنه ثم قاله عند الجمرة
الوسطي فاعرض عنه فلما رمي جمرة العقبة ووضع رجله في الغرز 2قال اين
السائل قال انا ذا يا رسول الله صلي الله عليه وسلم قال افضل الجهاد من قال
جابر.3
ٍ ن
كلمة حق عند سلطا ٍ
باز وقائع عجبيه واقع شد كه به لسان حال دللت كردند بر آنكه بعد از اين
ت النبي
تاريخ بركات ايام نبوت مختفي شد ،في المشكوة عن ابي هريرة قال اتي ُ
ت فقلت يا رسول الله ادع الله فيهن بالبركة فضمهن صلي الله عليه وسلم بتمرا ٍ
مزوَدك كلما اردت ان تأخذ منه ثم دعا لي فيهم بالبركة قال خذهن فاجعلهن في ِ
ت من ذلك التمر كذا وكذا من شیئا فادخل فيه يدك فخذه ول تنثره نثرا ً فقد حمل ُ
وسق في سبيل الله فكنا نأكل منه ونطعم وكان ل يفارق حقوي 4حتي كان يوم
قتل عثمان فانه انقطع وقد قال ابوهريرة في ذلك يوم قتل عثمان:
اخرج البخاري عن نافع عن ابن عمر قال اتخذ رسول الله صلي الله عليه
وسلم خاتما ً من ورق وكان في يده ثم كان بعد ُ في يد ابي بكر ثم كان بعد في يد
شه محمد رسول عمر ثم كان بعد في يد عثمان حتي وقع بعد في بير اريس نق ُ
الله.6
واخرج البخاري عن انس رضي الله عنه قال كان خاتم النبي صلي الله عليه
وسلم في يده وفي ید ابي بكر بعده وفي يد عمر بعد ابي بكرٍ قال فلما كان
عثمان جلس علي بير اريس فاَخرج الخاتم فجعل يعبث به فسقط قال فاختلفنا
ثلثة ايام ٍ مع عثمان فنزح البير فلم يجده.7
1
6
7
249
واخرج ابوعمر قال قام عامر بن ربيعة يصلي من الليل حين نشب الناس في
الطعن علي عثمان فصلي من الليل ثم نام فاَتي في المنام فقيل له قم فاسال
الله ان يعيذك من الفتنة التي اعاذ منها صالح عباده فقام فصلي ودعا ثم اشتكي
فما خرج بعد ال بجنازته.1
اخرج ابويعلي من اقوال السيد المجتبي الحسن بن علي رضي الله عنهما انه
قام خطيبا فقال ايها للناس رأيت البارحة في منامي عجبا ً رأيت الرب تعالي فوق
عرشه فجاء رسول الله صلي الله عليه وسلم حتي قام عند قائمةٍ من قوائم
العرش فجاء ابوبكر فوضع يده علي منكب رسول الله صلي الله عليه وسلم ثم
جاء عمر فوضع يده علي منكب ابي بكر ثم جاء عثمان فكان بيده رأسه فقال
سل عبادك فيم قتلوني فانبعث من السماء ميزابان من دم ٍ في الرض قال فقيل
ي ال تري ما يحدث به الحسن؟ قال :يحدّث بما رأي.2لعل ٍ
اخرج ابوعمر عن سعيد بن المسيب ان زيد بن خارجة توفي زمن عثمان
ة في صدره ثم تكلم فقال :احمد احمد عفان فسجي بثوب ثم انهم سمعوا جلجل ً
في الكتاب الول ،صدق ابوبكر الصديق الضعيف في نفسه القوي في امر الله
في الكتاب الول ،صدق صدق عمر بن الخطاب القوي المين في الكتاب الول،
ع وبقيت سنتان اتت الفتن صدق صدق عثمان بن عفان علي منهاجهم ،مضت ارب ٌ
واكل الشديد الضعيف وقامت الساعة وسيأتيكم خبر بير اريس وما بيراريس ثم
هلك رجل من بني خطم فسجي بثوب فسمعوا جلجلة في صدره ثم تكلم فقال
ان اخا بني الحارث بن الخزرج صدق صدق ومر قول سعيد بن المسيب قريبا ً في
ذهاب الصالحين بسبب الفتن.3
باز احبار اهل كتاب به اين مضمون خبر دادند :اخرج الطبراني ان عمر بن
ة قرن من حديدٍ الخطاب قال لكعب الحبار كيف تجد ُ نعتي في التوراة قال خليف ٌ
ف في الله لومة لئم ثم يكون من بعدك خليفة تقتله امة اميٌر شديد ٌ ل يخا ُ
ظالمون ثم يقع البلء بعده.4
وفي الرياض عن كعب قال والذي نفسي بيده ان في كتاب الله المنزل
محمد صلي الله عليه وسلم ابوبكر الصديق عمر الفاروق عثمان المين فالله
الله يا معاويه في امر هذه المة ثم نادي الثانية ان في كتاب الله المنزل ثم اعاد
الثالثة.5
1
2
3
4
5
250
اخرج ابوعمر في الستيعاب عن عبدالله بن سلم قال لقد فتح الناس علي
انفسهم بقتل عثمان باب فتنةٍ ل يتغلّق عليهم الي قيام الساعة.6
اخرج احمد عن جرير في قصة بعث رسول الله صلي الله عليه وسلم اياه
الي اليمن حتي قال ثم لقيت ذاعمرو فقال لي يا جرير انكم لن تزالوا بخير ما اذا
هلك اميٌر تأمرتم في آخر واذا كانت بالسيف غضبتم غضب الملوك ورضيتم رضي
الملوك.3
عظَمباز اصحاب آنحضرت رسول الله صلي الله عليه وسلم خبر دادند به ِ
اين قصيه و رقت نمودند ،اخرج ابوبكر عن ابي سعيد مولي ابن مسعود قال قال
عبدالله :والله لئن قتلوا عثمان ل يصيبوا منه خلفاً .4
اخرج البغوي قال ابوالدرداء :ان الناس كانوا ورقا ً ل شوك فيه فاَصبحوا
شوكا ً ل ورق فيه.5
ي امير عثمان علي الصنعاء خطب يوم بلغه اخرج ابوعمر ان ثمامة ابن عد ٍ
موت عثمان فاطال البكاء ثم قال هذا حين انتزعت خلفة النبوة من امة محمد
ة من غلب علي شئ اكله.6صلي الله عليه وسلم وصارت ملكا ً وجبري ً
سخن در بيان اختلف زمان سابق و لحق به طول انجاميد و نزديك آمد كه
رشته ترتيب از هم گسته شود
اكنون به اصل مقصد عود كنيم به نقل متواتر كه در شرعيات نقلي معتمد تر
از آن يافته نمي شود به ثبوت پيوسته كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم فتنهء
را كه نزديك مقتل حضرت عثمان پيدا شد مطمح اشاره ساخته اند و آن را به
تفصيلي كه زياده از آن در شرائع يافته نشود بيان فرموده اند و آن را حد فاصل
نهاده اند در ميان زمان خير و زمان شر و گواهي داده اند كه در آن وقت خلفت
علي منهاج النبوة منقطع شود ملك عضوض پديد آيد و معني لفظ عضوض دللت
6
2
3
4
5
6
251
مي كند بر حروب و مقاتلت و جهيدن يكي بر ديگري و منازعت يكي با ديگري
در ملك؛ و لهذا در احاديث بسيار خلفاي ثلثه را در يك حكم جمع كردند تا آنكه
ظن قوي به هم رسيد كه هر سه بزرگ في مرتبة من المراتب متفق اند و غير
ايشان در آن مرتبه شريك ايشان نيست و در بعض احاديث لفظي كه مشعر به
انقطاع خلفت باشد ارشاد فرمودند و در حديث تحرك جبل به روايت حضرت
عثمان و انس ذكر هر سه بزرگ رفت .و در قصهء حائط به روايت ابوموسي
مذكور هر سه فقط .و در حديث وزن با امت به روايت جمعي ذكر هر سه و در
بعض الفاظ ثم رفع الميزان .و در روياي ظله همچنان .و در حديث ابن عمر كنا
نخيّر ...بيان همين سه بزرگ بعد از آن ابن عمر گفته است نَسكُت .و در روياي
نوط بعضهم ببعض ذكر همين هر سه .و در رؤياي دلوٍ دلي من السماء مذكور هر
سه و در مرتبه چهارم انتشاط عرقُوَه ظاهر گرديد .و در قصه سوال مصطلق
بعد ذكر هر سه فتبا ً لكم .و در قصهء تأسيس مسجد و وضع احجار به لفظ حصر
كه هم الخلفاء وارد شد .و در قصهء اشتراي قلئص بعد ذكر هر سه عزيز گفته
شد فتبا ً لك .و در قصهء تسبيح حصي بر همين سه كس اكتفا رفت .و در قصه
تزول رحي السلم زماني معين گشت كه به ابلغ وجه برين فتنه دللت نمودند
بعد از آن فرمودند فان يهلكوا فسبيل من هلك وان يقم لهم دينهم يقم لهم
سبعين عاما ً قال البغوي اراد بالدين الملك قال ابوسليمان ويشبه ان يكون اريد
بهذا ملك بني امية وانتقاله عنهم الي بني العباس وكان ما بين ان استقرالملك
لبني امية الي ان ظهرت الدعاة بخراسان وضعف امر بني امية ودخل الوهن فيه
ة و در حديث الخلفة بالمدينة والملك بالشام تعيین مكان
نحوا من سبعين سن ً
واقع شد الي غير ذلك مما ل يحصي .
1
باقي ماند آن كه در حديث ابي بكره ثقفي وارد شد الخلفة بعدي ثلثون
ة 2حقيقت معني آن نيز ببايد دانست كه خلفت خاصه منتظمه مركب است از سن ً
دو وصف .وصف اول وجود خليفه خاص و وصف ثاني نفاذ تصرف و اجتماع كلمه
مسلمين ،و انتفاء مجموع حاصل مي شود به نفي يكي از اين دو وصف و به نفي
هر دو معا ً و حكمت الهي مقتضي تدريج است 3بين كل ضدين پس در حالت
اولي اين مجموع مفقود شد به فقد وصف اجتماع كلمه مسلمين و عدم انتظام
ملك پس حضرت مرتضي به صفات كاملهء خلفت خاصه اتصاف داشتند و
خلفت ايشان شرعا ً منعقد شد ليكن فرقت مسلمين پديدار گشت و تصرف
ايشان در انتظار ارض نفاذ نيافت چنانكه بادشاهي عادل مدرسي را در مدرسه
نصب مي فرمايد و طلبه علم را امر كند كه از جناب او استفاده كنند ليكن طلبه
علم را به اتفاقات بسيار كه بعض آن به اختيار ايشان باشد و بعض بغير اختيار
وجود استفاده بالفعل صورت نه گرفت در اين وقت هر دو استعمال صحيح باشد
- 1تخریج همه ی این احادیث گذشت.
2
- 3یعنی مقتضای حکمت الهی اینست که بعد از مفقود شدن یک ضد ،ضد دیگر بل فاصله جای آن را
نمی گیرد بلکه پس از گذشت فاصله ای از زمان این ضد به وجود می آید؛ لهذا پس از خلفت خاصه
کامله
252
مي توان گفت در اين مدرسه مدرس هست اما مردم بر وي نمي خوانند و جمع
نمي شوند و نيز مي توان گفت كه در اين مدرسه مدرسي نيست يعني متصف
به درس بالفعل فيما نحن فيه ،هم چنان خليفه خاص متصف به اوصاف كامله
موجود است و خلفت او بالفعل نيست ثانيا ً مردم مجتمع شدند و فرقت از ميان
ة علي برخاست ليكن خليفه به اوصاف معتبره در خليفه خاص متصف نبود هُدن ٌ
دخن همين معني دارد و در فتنه ثانيه نه اتصاف به اوصاف خلفت خاصه بود و
نه اجتماع مسلمين مردم شذر و ندر رفتند و هر يكي دعوي خلفت نمود و جنود
مجنّده پيدا شدند دعاة علي ابواب جهنم حكايت اين فرقه است بعد از آن چون
عبدالملك (اموی) تسلط يافت فرقت از ميان رفت و احكام خلفت جابره كه
آنحضرت صلي الله عليه وسلم در چندين احاديث تشريع آن فرموده بودند بر
منصه ظهور آمد .اين مسئله كسي را كه جمله ی صالحه از احاديث ياد دارد و
سليقه ی تطبيق بعض با بعض و فرود آوردن هر چيزي در محل آن داشته باشد
مقطوع به است و اگر شخصي سليقه استنباط احكام از احاديث متفرقه نداشته
باشد مي بايد كه خود را از دخول در معارك استنباط معذور دارد و كسي كه
دانسته را ندانسته مي نمايد و ديده را ناديده و شنيده را ناشنيده بسبب داء
خفي كه يُعرف القوال بالرجال ول يعرف الرجال بالقوال بحث ما با او نيست و
خطاب ما متوجه به او نه.
تنبيه اول سبب حقيقي در تغيیر احوال عالم و اختلف زمان سابق و لحق:
و تشريع عبارت از آن است كه تظالم در افراد بشر شائع شود به وجهي كه
انتظام عالم بر هم خورد و اعمال سيئه و اخلق رذيله در ميان ايشان فاش گردد
به نحوي كه اگر بهمين كيفيت از عالم انتقال كنند همه معذب شوند ال ما شاء
الله ،و غيرالله را عبادت نمايند تا آنكه غيرت الهي بجوشد و مدبر السموات
والرض رحمتي در حق ايشان اراده ميفرمايد و در قلب ازكي خلق الله واعدل
ايشان داعيه ارشاد اندازد و قوانيني مبسوط سازد كه موجب صلح ايشان گردد.
بالجمله حكم اين عنايت موزع بر آجال غالب تر است بر حكم تشريع پس
اگر اصلح عالم خواهند به بعث پيغامبري يا نصب خليفه راشدي آن را موقوف
ب و اگر
ميگذارند تا آن اجزاي زمان كه مناسب بعث و نصب باشد لكل اجل كتا ٌ
عقوبت كفار خواهند اين نيست كه به غير تراخي عقوبت كنند بلكه انتظار اجل
موعود نمايند.
253
مصرع :مهلتي بايست تا خون شير شد.
باز عقوبت گوناگون مي باشد بر قواعد عنايت موزعه به آجال و چون تشريع
ضوابطي خواهند كه سبب عدل باشد در ميان افراد بني آدم نظر كنند به جبلت
اين قوم و به مقتضاي مقدرات آن زمان پس اصلح هيأت فاسده به وجهي
فرمايند كه از مقتضاي عنايت بيرون نرود تغييرات عالم و بعث انبياء و نصب
گ همان عنايت است كه منبسط خلفاء راشدين و تسليط ملوك جابره همه نيرن ِ
است بر اجزاء زمان و موزع است بر قرون و طبقات .تشريع ابطال آن حكمت
خرْم ِ آن نظام آري چون زمان بعثت آمد تدبير الهي پيغامبر را
نخواهد كرد و نه َ
جارحه فيوض خواهد ساخت و چون نصب خليفه راشد رسيد تدبير الهي آن
خليفه را جارحهء خود در اتمام مواعيد پيغامبر خواهد گردانيد و در هر زماني
شريعتي كه مصلحت آن زمان است معين خواهد فرمود؛ لهذا آنحضرت صلي
الله عليه وسلم بيان شريعت زمان خود فرمودند بعد از آن حكم ايام فتن نيز
ارشاد نمودند و اين مسأله ايست بس دقيق اگر آنرا در دل بندهء انداختند حل
بسياري از مشكلت خواهد شد و ال عقدها افتاد كه حل آن بس مشكل گشت و
وضعي كه به حسب ظاهر تدبير اين تغيير بران دائر است فقد خليفه راشد
است؛ زيرا كه خليفه را گردشهائي زمانه و معني تغیير و سبب آن و معالجه كه
به سبب آن تغير رسوم و اوضاع تواند شد و حميه كه ترك آن موجب چندين
مرض زمانه خواهد بود تعليم مي فرمايند و دست او را كشاده ميسازند در
تصرف تا رياست عالم بر وي راست شود چنانكه طبيب حاذق تدبير صحت
مريض و ازاله مواد مرض او مي نمايد و حميه مي فرمايد همچنان اين خليفه
راشد جلب صحت طبيعت عالم ميكند و ازاله ماده مرض مي سازد و ارشاد
حميه مي نمايد و اين همه از كلم خليفه راشد اشارات او مي تراود كل اناءٍ
يترشح بما فيه غير خليفه هر چند ولي باشد از اولياء الله باين تدبير نطق نمي
كند واگر بكند تصرف در خلق بر وفق آن نمي تواند.
اخرج ابن ماجة عن انس بن مالك قال قيل يا رسول الله متي نترك المر
بالمعرف والنهي عن المنكر قال اذا ظهر فيكم ما ظهر في المم قبلكم قلنا يا
254
رسول الله وما ظهر في المم قبلنا قال الملك في صغاركم والفاحشة في
كباركم والعلم في رذالتكم قال زيد تفسير معني قول النبي صلي الله عليه
وسلم والعلم في الفساق.1
واخرج الدارمي عن حية بنت ابي حية عن ابي بكر الصديق في قصة طويلةٍ
ت غزونا خثعما ً وغزوة بعضنا بعضا ً في الجاهلية وما جاء الله به من
قالت فذكر ُ
اللفة واطناب الفساطيط فقلت يا عبدالله حتي متي تري امر الناس هذا قال ما
استقامت الئمة قلت ما الئمة قال ما رأيت السيد يكون في الحواء فيتبعونه
ويطيعونه فما استقام اولئك.2
واخرج ابن ماجه عن عياض بن عبدالله انه سمع ابا سعيد الخدري يقول قام
رسول الله صلي الله عليه وسلم فخطب الناس فقال ل والله ما اخشي عليكم
ل يا رسول الله ايأتيايها الناس اِل ما يُخرج الله لكم من زهرة الدنيا فقال له رج ٌ
ة ثم قال كيف قلت قال قلت وهل يأتي مت رسول الله ساع ً ص َ
الخير بالشر ف َ
الخير بالشر فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم ان الخير ل يأتي ال بخير او
م ال آكلة الخضر اكلَت حتي اذان كل ماينبت الربيع يقتل حبطا ً او يُل ّخير هو ا ّ
امتلت خاصرتاها استقبلت الشمس فثلطت وبالت ثم اجتّرت فعادت فاكلت فمن
يأخذ مال ً بحقه يبارك له ومن يأخذ مال ً بغير حقه فمثَله كمثل الذي يأكل ول
يشبع.3
واخرج ابن ماجة عن عبدالله بن عمرو بن العاص عن رسول الله صلي الله
عليه وسلم انه قال اذا فتحت عليكم خزائن فارس والروم ايّ قوم انتم؟ قال
عبدالرحمن بن عوف نكون كما امَرنا الله .قال رسول الله صلي الله عليه وسلم
او غير ذلك تتنافسون ثم تتحاسدون ثم تتدابرون ثم تتباغضون او نحو ذلك ثم
ض.4
تنطقون في مساكين المهاجرين فتجعلون بعضهم علي رقاب بع ٍ
واخرج ابن ماجة عن عروة بن الزبير ان المسوَر بن مخرمة اخبره عن عمرو
بن عوف وكان شهد بدرا ً مع رسول الله صلي الله عليه وسلم ان رسول الله
جزيتها وكان
صلي الله عليه وسلم بعث ابا عبيدة بن الجراح الي البحرين يأتي ب ِ
مرعليهم العلء الحضرمي النبي صلي الله عليه وسلم هو صالح اهل البحرين وا ّ
ت النصار بقدوم ابي عبيدة فوافوا صلة فقدم ابوعبيدة بمال من البحرين فسمع ِ
الفجر مع رسول الله صلي الله عليه وسلم فلما صلي رسول الله صلي الله عليه
وسلم انصرف فتعرضوا له فتبسم رسول الله حين رآهم ثم قال اظنكم انكم
سمعتم ان ابا عبيدة قدم بشئ من البحرين قالوا اجل يا رسول الله قال ابشروا
ملوا ما يسّركم فوالله ما الفقر اخشي عليكم ولكني اخشي عليكم ان تبسط وا ّ
1
2
3
4
255
الدنيا كما بسطت علي من كان قبلكم فتنافسوها كما تنافسوها فتهلككم كما
اهلكتهم.1
وفي المشكوة انه سيخرج في امتي اقوام تتجاري بهم تلك الهواء كما
تتجاري الكلب لصاحبه ل يبقي منه عرقٌ ول مفص ٌ
ل ال دخله.2
تنبيه دوم گمان مبر كه در زمان شرور همه كس شرير بوده اند وعنايت هاي
الهي در تهذيب نفوس بيكار افتاد بلكه اينجا اسرار عجيب است.
در هر زمانه طائفه را مهبط انوار و بركات ساخته اند .اخرج مسلم برواية
جماعة ل تزال طائفة من امتي قائمة باَمر الله ل يضرهم من خذلهم او خالفهم
حتي يأتي امر الله و هم ظاهرون علي الناس.3
اخرج ابن ماجة عن ابي هريرة قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ان
السلم بدأ غريبا ً وسيعود غريبا ً فطوبي للغرباءِ.4
واخرج ابن ماجة عن انس بن مالك ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال
ان السلم بدأ غريبا ً وسيعود غريبا ً فطوبي للغرباءِ.5
واخرج ابن ماجة عن عبدالله قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ان
6
من الغرباء قال النُّّزاع
السلم بدأ غريبا ً وسيعود غريبا ً فطوبي للغرباء قال قيل و َ
من القبائل.7
واخرج ابن ماجة عن عمر بن الخطاب انه خرج يوما ً الي مسجد رسول الله
صلي الله عليه وسلم فوجد معاذ بن جبل قاعدا عند قبر النبي صلي الله عليه
ئ سمعته من رسول الله صلي الله وسلم يبكي .فقال ما يبكيك؟ قال يبكيني شی ٌ
عليه وسلم سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول ان يسير الرياء شر ٌ
ك
وان من عادي لله وليا ً فقد بارز الله بالمحاربة ،ان الله يحب البرار التقياء
1
2
3
4
5
- 6کسانی که قبائل خویش را ترک کرده و به خدمت رسول الله آمده باشند.
7
256
الخفياء الذين اذا غابوا لم يُفتقدوا وان حضروا لم يدعوا ولم يعرفوا ،قلوبهم
مصابيح الهدي يخرجون من كل غبراء مظلمة.1
و هر چند در اين زمانه اين مردم كمياب اند اما به وجهي از وجوه بهتر اند از
اشخاص بسياري از زمان سابق.
ة وغيرهما عن ابي ثعلبة الخشني في حديث طويل اخرج الترمذي وابن ماج ُ
آخره فاِن وراءكم ايام الصبر فمن صبَر فيهن كان كمن قبض علي الجمر للعامل
فيهن اجر خمسين رجل يعملون مثل عمله قالوا يا رسول الله اجر خمسين
منهم؟ قال اجر خمسين منكم.2
وفي المشكوة عن حذيفة قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم
ب اُشربها نُكتت فيه يقول :تُعرض الفتن علي القلوب كالحصير عُودا ً عودا ً فايّ قل ٍ
نكتة سوداءُ وايّ قلب انكرها فيه نكتة بيضاء حتي تصير علي قلبين ابيض مثل
مرباداً 3كالكوز
الصفا فل تضره فتنة ما دامت السموات والرض والخر اسود ُ
مجخياً 4ل يعرف معروفا ً ول ينكر منكرا ً ال ما اشرب من هواه اخرجه مسلم .
5
باز آنحضرت صلي الله عليه وسلم اين غريبان را كه در هر طبقه اقل قليل
مي باشند تقسيم فرمودند به پنج طبقه و در هر طبقه خاصيتي نهادند معني اين
كلم به غايت دقيق است.
اخرج ابن ماجة عن انس بن مالك عن رسول الله صلي الله عليه وسلم
قال :اُمتي علي خمس طبقات فاَربعون سنة اه ُ
ل بِّرٍ وتقوي ثم الذين يلونهم الي
عشرين ومائةٍ ،اهل تراحم وتواصل ثم الذين يلونهم الي ستين ومائةٍ ،اهل تدابر
وتقاطع ،ثم الهرج الهرج النجا النجا.6
وفي رواية عنه قال رسول الله صلي الله عليه وسلم امتي علي خمس
نطبقات كل طبقة اربعون عاما ً فاما طبقتي وطبقة اصحابي فاهل علم ٍ وايما ٍ
واما الطبقة الثانية ما بين الربعين الي الثمانين فاهل بر وتقوي ثم ذكر نحوه.7
تفصيل اين اجمال آنكه در هر زمان جمعي بر سنت سنيه قائم خواهند بود
ُ
وان قل ّوا باز اين قائمين علي الحق بر يك صفت نيستند در هر طبقه وجه قرب
ديگر خواهد بود و صورت قيام بر سنت سنيه ديگر .طبقه اولي چهل سال است
1
2
- 3غبار آلود.
5
6
7
257
از هجرت حضرت خير البشر صلي الله عليه وسلم تا وفات حضرت مرتضي
رضي الله عنه و وجه قرب در اين طبقه ايمان و علم است يعني قوت تصديق
شرائع و اعتناء تمام به حفظ مسموعات از جناب آنحضرت صلي الله عليه
وسلم و آن را غنيمت كبري دانستن و از همه گسستن و بجانب او متوجه شدن،
و اصل در اين وجه آنست كه قبل مبعث آنحضرت صلي الله عليه وسلم عالم به
كفر و جاهليت مملو شده بود و اوضاع فاسده ظاهر و باطن ايشان را در گرفته
و هيآت دنيه خسيسه دل ايشان را مشغوف ساخته ناگهان مدبّر السموات
والرض داعيه هدايت در قلب شريف آنحضرت صلي الله عليه وسلم فرو ريخت
و علومي كه اهتدا به آن تواند بود بر قلب مبارك وي صلي الله عليه وسلم نازل
فرمود هر كرا فطرت سليمه بود آن داعيه در دل او منطبع شد و آن علم در
عقل او منعكس گشت و آن جماعه سليم الفطرة بر منازل شتي بوده اند طائفه
ی مخلوق بر استعدادي كه شبيه به استعداد انبياء بود و نمونه نبوت در جوهر
طبيعت ايشان مودَع ايشان سر دفتر امت آمدند و به شهادت دل آن داعيه و آن
علوم را تلقي نموده اند و پاره ی از تحقيق نصيب ايشان شد و طائفه ای
استعداد تقليد تمام داشتند وقبول انعكاس آن داعيه وآن علوم نمودند وحصه ی
از سعادت يافتند وكل ً وعد الله الحسني هر كه از انطباع دورتر از اين رحمت
كامله محروم تر ،اينجا اعمال و اخلق مقصود بالتبع بود و ملحوظ بالعرض.
و در طبقه ثانيه وجه قرب عمل به شرائع اسلميه بود فرائض آن و نوافل آن و
اجتناب از محرمات و مكروهات و دل ايشان ار همه گسسته به اين اعمال
متوجه شد از اين اعمال نوري برخاست و بر دل ايشان مستولي گشت بر آن
نور بودند و همراه آن نور گذشتند وهم اهل البر والتقوي.
و در طبقه ثالثه اعمال خير بر سبيل عادت و ريا فاش شد و هر كس و ناكس به
صور اعمال متلبس گشت و فرق در ميان محق و مبطل به اعتبار صورت اعمال
نماند هر كه بر حسن اخلق و لين جانب و صفائي دل مفطور بود نور اين اعمال
تنوير و تهذيب او نمود ،و هر كه چنين نبود صرف اعمال او را به اين قرب نه
رسانيد؛ زيرا كه اعمال ايشان از نيت قويه بر نخاست و نور آن اعمال به قلب
آن جماعه عائد نشد و هر كه بر اين صفت بود موانع قبول اعمال را نتوانست از
خود دفع كردن بخلف طبقه پيشين كه مساهلت در نيت عادت آن قوم نبود و
ريا در اعمال رسم ايشان نه وهم اهل التواصل والتراحم.
و در طبقهء رابعه اوضاع فاسده و نيات كاسده ظاهر تر شد نور اعمال بدون
گوشه گيري و خلوت نشيني و انقطاع از قبائل و عشائر و از صحبت خلق دور
شدن ميسر نگشت هر كه در اين طبقه نوري حاصل كرد بغير اعتزال و ترك
صحبت با انام دستش نداد وهم اهل التدابر والتقاطع.
و در طبقهء خامسه دوره برگشت و نظر الهي بر ملكات نفس افتاد كه با اعمال
و اذكار مكسوب ميگردد و در جذر لطيفه عقل و نفس و قلب پاي محكم مي
كند وهم اهل المقامات والحوال.
258
و همچنين در هر طبقه وصفي كه مدار نظر الهي همان ميباشد علیحده است
والكلم في هذا يطول ولنقتصر ههنا علي تفسير الطبقات الخمس.
از اين مبحث ميتوان شناخت كه عبدالله بن عمر ،عبدالله بن عباس وعائشه
صديقه وامثال ايشان رضي الله عنهم در كدام منزلت بوده اند و سعيد بن
المسيب و فقهاي سبعه و معاصر ايشان در كدام مرتبه.
تنبيه سوم بايد دانست كه معاويه بن ابي سفيان رضي الله عنه يكي از
اصحاب آنحضرت بود صلي الله عليه وسلم و صاحب فضيلت جليله در زمره
صحابه رضوان الله عليهم زنهار در حق او سوء ظن نكني و در ورطهء سب او
نه افتي تا مرتكب حرام نشوي اخرج ابوداود عن ابي سعيد قال قال رسول الله
صلي الله عليه وسلم ل تسبوا اصحابي فوالذي نفسي بيده لو انفق احدكم مثل
احد ذهبا ً ما بلغ ُ
مد ّ احدهم ول نصيفه.1
واخرج ابوداود عن ابي بكرة قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم
للحسن بن علي ان ابني هذا سيد ٌ واني ارجو ان يصلح الله به بين فئتين من
امتي وفي رواية لعل الله ان يصلح به بين فئتين من المسلمين عظيمتين.2
واخرج ابن سعد وابن عساكر عن سلمة بن مخلد قال سمعت النبي صلي
الله عليه وسلم يقول لمعاوية اللهم علمه الكتاب ومكن له في البلد وقه
العذاب.4
واخرج الترمذي من حديث عمير بن سعيد سمعت النبي صلي الله عليه
وسلم يقول :اللهم اهد به.5
و عقل نيز برآن دللت مي كند؛ زيرا كه از طرق كثيره معلوم شد كه
آنحضرت صلي الله عليه وسلم معلوم فرمودند كه وي (معاویه ) في وقت من
الوقات خليفه خواهد شد و آنحضرت چون شفقت وافره بر امت داشتند كما
م "6پس رأفت كامله آنجنابف رحي ٌ
ص عليكم بالمؤمنين رئو ٌ
قال الله تعالي" :حري ٌ
صلي الله عليه وسلم به نسبت امت اقتضا فرمود كه خليفه ی ايشان را دعا به
هدايت واهتدا نمايد اخرج الديلمي عن الحسن بن علي قال سمعت عليا ً يقول
1
2
3
4
5
6
259
سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول ل تذهب اليام والليالي حتي
يملك معاوية.1
وقد صح من حديث ام حرام ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال اول
جيش من امتي يغزون البحر قد اوجبوا وكان اول من غزا في البحر معاويه في
زمان عثمان بن عفان وكانت ام حرام في حبشه وماتت بعد ما خرجت من
البحر.3
وقد استفاض ان النبي صلي الله عليه وسلم استكتبه 4وهو ل يستكتب ال
عدلً 5اميناً .6
ومعاويه بن ابي سفيان مي گفت :لست بخليفة ولكني اول ملوك السلم
وستجّربون الملوك بعدي.8
1
2
3
- 4شاه ولی الله مرحوم در این مبحث بطور خلصه پنج فضیلت مسلمه معاویه ابن ابی سفیان را
ذکر نموده که از این قرار است -1:معاویه از جمله صحابه کرام رضوان الله عنهم اجمعین است-2 .
رسول الله برای فلح و کامیابی ایشان دعاء کرده اند -3 .در اولین جهاد دریائی شرکت نموده بلکه
فرمانده فاتح آن لشکر بوده است-4 .شرافت کتابت وحی برای آن جناب صلی الله علیه وسلم را
حاصل کرده است -5 .محبت و عظمت آن حضرت صلی الله علیه وسلم در دل او جاگزین بوده است.
برای تفصیل بیشتر فضائل معاویه به کتب معتبر تاریخ و سیره مراجعه شود که از آن جمله علمه
ابن حجر مکی در کتاب "تطهیر الجنان" فضایل ایشان را به خوبی بیان نموده است ،دلیل دیگر بر
فضیلت معاویه اینست که علی مرتضی در میدان جنگ با ایشان به ایمان او شهادت می دادند؛ چنانچه
در کتب معتبر اهل سنت و شیعه مکررا آمده است .بطور مثال علمه ابن حجر مکی در تطهیر الجنان
از قول علی نقل می کند که در باره معاویه و اهل شام فرمود :اخواننا بغوا علینا .و در نهج البلغه
چاپ مصر قسم دوم صفحه 118آمده است که علی درباره مسائل اختلفی بین خود و معاویه
بطور فرمان رسمی به تمام شهرهای بزرگ دولت اسلمی نوشت :وکان بدء امرنا انا التقینا والقوم
من أهل الشام والظاهر ان ربنا واحد ونبینا واحد ودعوتنا فی السلمواحدة ول نستزیدهم فی الیمان
بالله والتصدیق برسله ول یستزیدوننا ،والمر واحد ال ما اختلفنا فیه من دم عثمان ونحن منه براء.
- 5هیچ شکی نیست که معاویه نامه ها و فرمان های رسول خدا صلی الله علیه وسلم را می نوشته
است ،اما حلی و هم فکران او در کتابت وحی ایشان شکوکی پیش کرده اند که شیخ السلم ابن
تیمیه رحمه الله در منهاج السنة النبویه جواب کافی این شکوک را ارائه داشته است.
6
7
8
260
واز شعرات شريفه آنحضرت صلي الله عليه وسلم چيزي با خود داشت
وقت وفات وصيت نمود كه آن را در مناخر او بگذارند و بعض مقاصد خلفت
خاصه مي دانست ليكن امضاي آن نتوانست اخرج احمد عن عبدالله بن عامر
اليحصبي قال سمعت معاوية يحدّث وهو يقول اياكم واحاديث رسول الله صلي
الله عليه وسلم ال حديثا ً كان علي عهد عمر وان عمر رضي الله عنه اخاف
الناس في الله عز وجل.1
تنبيه چهارم تغير اوضاع به اوضاع ديگر چند قسم و هر قسمي را حكمي
است علیحده بعض از آن قبيل است كه اختيار بشر را در آن راه نيست مثل
قحط و زلزل و كثرت نساء و قلت رجال و كثرت اشرار خبيث النفس و قلت
اخيار معتدل الخلق ذوي الحكم اخرج الشيخان من حديث ابن عمر قال رسول
الله صلي الله عليه وسلم انما الناس كالبل المائة ل تكاد تجد فيها راحلة.2
و حكم اين قسم آنست كه تكليف بر طاقت دائر است و مؤاخذه منوط به
اختيار در اين تغیيرات ماخوذ نيستند ليكن در اين قسم قصور اشخاص بني آدم
از وصول كمال مطلوب متحقق است اگر چه به اختيار نباشد و بعضی از آن
قبيل است كه به اختيار آدمي واقع مي شود و اين قسم به اقسام چند منقسم
است:
يكي آنكه ارتكاب كنند منهي عنه را مثل شرب خمور و كثرت زنا یا ترك
نمايند مفروضات را مثل صلة و شكی نيست كه آن محل مؤاخذه است.
ديگر آنكه التزام كنند مستحبي را مانند التزام سنن مؤكده يا صورتي وهيئتي
ض نمايند و اين قسم
خاص از امور ممدوحه لزم گيرند وآن را به نواجذ خود ع ّ
را بدعت حسنه گويند مثل اختراع احزاب و اوراد و در اين قسم ترتب ثواب
متحقق ميشود و اعتقاد تأكد آن باطل و مدار ثواب همان قدر است كه معروف
از شرع شد و آن هيئت و صورت مباح است متعلق مدح و ذم نمي تواند شد و
يحتمل كه بعض مفاسد بر آن التزام مترتب شود و در قرن ثاني آن همه را سنت
انگارند و تحريف شريعت حقه لزم آيد اما اين شخص شعور به آن مفاسد ندارد
و خطا گونه است.
سوم آنكه لزم گيرد هر فريق مباحي را كه شعار خويش ساخته است و
همچنين در هر زماني رسمي فاش شود و وضعي رائج گردد و آن همه باقي بر
اباحت خود است لوم و مدح برآن عائد نيست ال بالعرض كه تعصب در ميان آيد
و ترجيح وضعي بر وضع ديگر متحقق گردد يا قرن تالي آن را سنت دانند و در
ورطه تحريف افتند .باز قبح اشياء قبيحه گاهي بنص كتاب الله يا احاديث
مشهوره يا قياس جلي يا اجماع امت مرحومه خصوصا ً ايام خلفت خاصه كه
بقاياي بركات نبوت است ثابت مي شود وعندكم من الله برهان برين اقسام
صادق است در اين صورتها شخصي به جهل آن اصول معذور نيست و استدلل
1
2
261
به شبه واهيه يا تقليد عالمي در خلف آن غير مسموع وعندالله آن مخالف را
مفاز نه ،و گاهي قباحت اين اشياء به خبر واحد صحيح بغير معارض ثابت شود در
اين صورت تا وقتيكه آن حديث نه رسيده است و پرده از روي كار مرتفع نگشته
به سبب جهل خود معذور است چون پرده برخاست و پردگي متجلی شد جاي
گفت و شنيد نماند ،و گاهي قبح آن با ادله ظنيه متنازعه متعارضه ثابت گردد و
ي معذوٌر
آنجا اختلف سلف كه المجتهدان مصيبان او المصيب واحد والخر مخط ٌ
جاري است.
چون اين مقدمات معلوم شد مي بايد كه در مبحث تغيیر اوضاع رسوم و در
اختلف امت كه در اين ايام پيدا شد به يك عصا همه را سوق نه كني و در يك
مرتبه نازل نه گرداني ـ ع
مقصد دوم
و اين مبحث به غايت طويل الذيل است و استيعاب آن در اين موضع متصور
نيست مقصود ما در اين فصل شرح بعض احاديث متعلقه به مبحث ماست مانند
حديث قرون ثلثه.1
ة.2
وحديث فان يقم لهم دينهم يقم سبعين سن ً
اول تغيیري كه در اين امت واقع شد انتقال آنحضرت است صلي الله عليه
وسلم از دار دنيا به رفيق اعلي و كدام حادثه جانكاه تر و تغير هولناك تر از آن
خواهد بود كه وحي الهي جل شانه منقطع گردد و بركات متواتره سماويه كه
همدوش نبوت است رو به استتار آرد اخرج الدارمي عن عكرمة في آخر حديث
طويل في وفاة النبي صلي الله عليه وسلم وجعلَت ام ايمن تبكي فقيل لها يا ام
ايمن اتبكي علي رسول الله صلي الله عليه وسلم قالت اني والله ما ابكي علي
1
2
3
4
262
رسول الله صلي الله عليه وسلم ال اكون اعلم انه قد ذهب الي ماهو خيٌر له من
الدنيا ولكني ابكي علي خبر السماء انقطع.1
واخرج الدارمي عن انس وذكر النبي صلي الله عليه وسلم قال شهدته يوم
دخل المدينة فما رأيت يوما ً قط كان احسن ول اضوء من يوم دخل علينا فيه
رسول الله صلي الله عليه وسلم المدينة وشهدته يوم موته فما رأيت يوما ً كان
اقبح ول اظلم من يوم مات فيه رسول الله صلي الله عليه وسلم.2
واخرج الترمذي عن انس قال لما كان اليوم الذي دخل فيه رسول الله صلي
الله عليه وسلم المدينة اضاء منها كل شئ فلما كان اليوم الذي مات فيه اظلم
منها كل شئ وما نَفَضنا ايدينا من التراب وانا لفي دفنه حتي انكرنا قلوبنا.3
واخرج الدارمي عن مكحول ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال اذا
اصاب احدكم مصيبة فليذكر مصيبة بي فانها من اعظم المصائب.4
تغيیر ثاني موت حضرت فاروق اعظم است و در احاديث بسيار وارد شده
س يا امير
كه عمر غلْق باب فتنه است از آنجمله حديث حذيفه ليس عليك منها بأ ٌ
المؤمنين مكرر روايت كرديم و سيرت شيخين متقارب بود و مناقب ايشان هم
عنان و متوافق و سوابق ايشان متعانق ،و غزواتي كه در ايام ايشان واقع شد
متشابه نقش اول صديق اكبر بست و اتمام آن بر دست فاروق اعظم به
حصول انجاميد تمام مسلمين در زمان ايشان باهم مؤتلف و با يك ديگر متراحم
و بر كفار شديد و بر جهاد متوافق نام مخالفت در ميان ايشان واقع نه ،سپاه و
رعايا خليفه را از جان خود دوست دارتر و خليفه بر رعايا و سپاه از پدر مشفق
و مهربانتر و رؤس جيوش و امراي امصار اهل سوابق از مهاجرين اولين و انصار
اخرج الترمذي في كتاب الشمائل عن عتبة بن غزوان في حديث طويل آخره
قال عتبة بن غزوان لقد رأيتني واني لسابع سبعة مع رسول الله صلي الله عليه
وسلم مالنا طعام ال اوراق الشجر حتي تفرجت اشداقنا فالتقطت بردة فقسمتها
بيني وبين سعد فما منا من اولئك السبعة ال وهو امير مصر من المصار
وستجّربون المراء بعدنا.5
هر دو بزرگ در عهد شريف آنحضرت صلي الله عليه وسلم وزير و مشير و
ناصر خلفت و ظهير و معين چون نوبت خودشان رسید كارها سر انجام دادند و
تائيد دين بوجوه بسيار ازيشان بر روي كار آمد كه مقدور ديگري نشد آنحضرت
صلي الله عليه وسلم به ملحظه همين تقارب به اعتبار سوابق و سير و به
اعتبار تحمل اعباء مشاوره ملكيه و مليه و به اعتبار آنچه براي ايشان در پرده
1
2
3
4
5
263
غيب مقدر بود از كشور كشائي و ترويج دين متين هر دو عزيز را در احاديث
بسيار جمع ساختند مانند توأمين و مثل فرقدين قال رسول الله صلي الله عليه
وسلم في قصة تكلم البقرة وفي قصة الذئب اؤمن به انا وابوبكر وعمر.1
قال علي :كثيرا ً ما كنت اسمع رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول كنت
انا وابوبكر وعمر وفعلت انا وابوبكر وعمر وخرجت انا وابوبكر وعمر وانطلقت انا
وابوبكر وعمر ودخلت انا وابوبكر وعمر.2
وقال رسول الله صلي الله عليه وسلم ان اهل الجنة ليتراؤن اهل عليين كما
ترون الكوكب الدري في افق السماء وان ابابكر وعمر منهم وانعما.3
وقال صلي الله عليه وسلم ابوبكر وعمر سيدا كهول اهل الجنة من الولين
والخرين ال النبيين والمرسلين.4
وقال اني ل ادري ما بقائي فيكم فاقتدوا بالذين من بعدي ابي بكر وعمر.5
وقال انس كان رسول الله صلي الله عليه وسلم اذ دخل المسجد لم يرفع
احد ٌ رأسه غير ابي بكر وعمر وكانا يتبسمان اليه ويتبسم اليهما.6
وخرج صلي الله عليه وسلم ذات يوم ودخل المسجد وابوبكر وعمر احدهما
عن يمينه والخر عن شماله وهو آخذ ٌ بايديهما وقال هكذا نبعث يوم القيمة.7
وقال اما وزيراي من اهل السماء فجبرئيل وميكائيل واما وزيراي من اهل
الرض فابوبكر وعمر.10
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
264
ورأي رسول الله صلي الله عليه وسلم في رؤيا القليب شانهما ورئي
رجحانهما في رؤيا الرجحان في الوزن فعبر النبي صلي الله عليه وسلم
بالخلفة.1
واخبر ان حسنات عمر كعدد نجوم السماء ثم قال جميع حسنات عمر
كحسنة واحدة من حسنات ابي بكر.2
وفي حديث (منقبة عثمان) ال استحيي ممن يستحيي منه الملئكة .3ثم هما
ضجيعاه صلي الله عليه وسلم وقال علي بن الحسين منزلتهما في حياته
كمنزلتهما بعد موته.4
الي احاديث كثيرة علي هذا السلوب لجرم هر دو در يك قرن بودند و قرن
ثاني به انقراض هر دو منقرض شد اينجا مناسب ديده مي شود كه خطبه ابن
اهتم خطيب شام را كه داد فصاحت داده برنگاريم :اخرج الدارمي من حديث
خالد بن معدان قال دخل عبدالله بن الهتم علي عمر بن عبدالعزيز مع العامة
فلم يفجأ عمر ال وهو بين يديه يتكلم فحمد الله تعالي واثني عليه ثم قال اما بعد
فان الله خلق الخلق غنيا ً عن طاعتهم آمناـً لمعصيتهم والناس يومئذٍ في المنازل
والمرائي مختلفون والعرب بشّر تلك المنازل اهل الحجر واهل الوبر تجتاز دونهم
ة ول يتلون كتابا ً ميتهم في النارطيبات الدنيا ورخاءُ عيشها ل يسئلون الله جماع ً
وحيهم اعمي نجس مع ما ل يحصي من المرغوب عنه والمزهوّ فيه فلما اراد الله
تعالي ان ينشر عليهم رحمة بعث اليهم رسول ً من انفسهم عزيز عليه ما عنتّم
ف رحيم صلي الله عليه وسلم وعليه السلم ورحمة ص عليكم بالمؤمنين رؤ ٌ حري ٌ
بالله وبركاته فلم يمنعهم ذلك ان جرحوا في جسمه ونقّبوا في رسمه ومعه كتا ٌ
من الله ل يقدم ال باذنه ول يؤخر ال باذنه فلما اُمر بالعزمة وحمل علي الجهاد
انبسط لمر الله لوثه فافلح الله حجته واجاز كلمته واظهر دعوته وفارق الدنيا
تقيا ً نقيا ً ثم قام بعده ابوبكر رضي الله عنه فسلك سنته واخذ سبيله وارتدت
العرب او من فعل ذلك منهم فابي ان يقبل منهم بعد رسول الله صلي الله عليه
وسلم ال الذي كان قابل ً انتزع السيوف من اغمادها واوقد النيران في شعلها ثم
نكّب باهل الحق اهل الباطل فلم يبرح يقطع اوصالهم ويسقي الرض دماءهم
حتي ادخلهم في الذي خرجوا منه وقررهم بالذي نفروا عنه وقد كان اصاب من
ة في ة ارضعت ولدا ً له فرأي ذلك عند موته غص ً مال الله بكرا ً يرتوي عليه وحبشي ً
حلقه فادّي ذلك الي الخليفة من بعده وفارق الدنيا تقيا ً نقيا ً علي منهاج صاحبه ثم
صر المصار وخلط الشدة باللين قام بعده عمر ابن الخطاب رضي الله عنه فم ّ
مر عن ساقيه واعد ّ للمور اقرانها وللحرب آلتها فلما وحسر علي ذراعيه وش ّ
س يسأل الناس هل يثبتون قاتله فلما اصابه قين المغيرة بن شعبة امر ابن عبا ٍ
1
2
3
4
265
ل بحمد ربه ان ل يكون اصابه ذو حق في الفئ قيل قين المغيرة بن شعبة استه ّ
فيحج عليه بانه انما استحل دمه بما استحل من حقه وقد كان قد اصاب من مال
ة وثمانين الفا ً فكسر لها رباعه وكره بها كفالة اولده فاداها الي الخليفة الله بضع ً
من بعده وفارق الدنيا تقيا ً نقيا ً علي منهاج صاحبيه ،ثم انك يا عمر بُن ّ
ي الدنيا
ت فيها تلتمسها مظانها فلما ولّيتها القيتها حيث ولدتك ملوكُها والقمتك ثديُها ونب ّ
ت منها فالحمدلله الذي جل القاها الله تعالي هجرتَها وجفوتها وقذرتها ال ماتزود ّ
ئ ول يذلبك حوبتنا وكشف بك كربتنا فامض ول تلتفت فانه ل يعّز علي الحق شی ٌ
علي الباطل شیئ اقول قولي هذا واستغفر الله لي وللمؤمنين والمؤمنات قال
ابو ايوب وكان عمر بن عبد العزيز يقول في الشیئ قال لي ابن الهتم امض ول
تلتفت.1
بدان اسعدك الله تعالي اگر در تأويل حديثي اشكالي بهم رسيد رجوع به
حديث ديگر كن تا مطمح نظر آنحضرت صلي الله عليه وسلم در آن حديث پيش
تو منقح شود كه حديث آنحضرت صلي الله عليه وسلم مثل قرآن است يشبه
بعضه بعضا ً قال الله تعالي كتابا ً متشابها ً مثاني.2
1
2
266
ثم يفشوا الكذب 1آنچه از خيريت قرون اولي و شريت قرون آخره فهميده در
گوشه خاطر خود نگاهدار بعد از آن حديث :تزول رحي السلم لخمس وثلثين
سنة فان يهلكوا بر خوان و مفهوم آن را منقح كن و در گوشهء ديگر بدار و لفظ
رحي السلم با خيريتي كه از حديث اول دانستهء بسنج و لفظ هلك كه عقب آن
واقع شد با لفظ تسبق ايمانهم الخ و لفظ يفشوا الكذب بسنج مضمون يكي را
عين مضمون ديگر خواهي يافت و تاريخ خمس وثلثين از اين موازنه در نظر
سرسري زياده مي ماند ليكن چون نيك بشگافي عين معني قرون ثلثه است به
تأويلي كه ما آن را بيان نموديم نزديك توافق اكثر امور ميتوان قيد يكي در
مطلق ديگر افزود و بحكم يكي ميتوان متشابه ديگر را مؤوّل ساخت.
باز از اين همه بگذر حديث ديگر بخوان الخلفة بالمدينة والملك بالشام.2
لفظ خلفت را كه باملك قسيم ساختند ببين كه از ميان اين مقابله چه مي
زايد پس بشناس از اين قرون ثلثه ممدوحه يكي قرن نبوت است و دو قرن
خلفت و آن همه در مدينه بوده است و بعد آن دو گاهي در مدينه سلطنت
مستقر نشد پس تعيین به مدت خمس وثلثين و تعیين به بودن خلفت در مدينه
مصداق آن هر دو يكي است هر دو نشان يك مدعاست و هر دو متوجه به يك
مرمي.
باز اين را بگذار و حديث ابي عبيده و معاذ بن جبل رضی الله عنهما بخوان
ة ورحمة ثم يكون ملكا ً عضوضاً .3
ة ثم يكون خلف ً
ان هذا المر بدأ نبوةً ورحم ً
و با حديث قرون ثلثه و حديث تزول رحي السلم و حديث الخلفة بالمدينة
والملك بالشام بسنج شك نداريم كه خلفت و رحمت با معني خيريت هم سنگ
است و عضوض با فتنه هم ترازو.
باز اين را بگذار وحديث كرز بن علقمه را بخوان كه اسلم را شيوعي خواهد
صبّاء نيك تأمل نما روز افزوني تا كدام وقت بوده است و
بود ثم يعودون اساود ُ
فتنه اساود صباء در كدام زمان متحقق شد و اين را با خيريت قرون و رحي
السلم و خلفت و رحمت بسنج شك نداريم كه همه متوازن است.
باز اساود صباء با حديث هرج ويفشوا الكذب ويهلكوا وملكا ً عضوضا ً بسنج
يقين داريم كه همه به يك نسق خواهي يافت.
باز اين را نيز بگذار و حديث حذيفه بخوان لتقوم الساعة حتي تقتلوا امامكم
وتجتلدوا باسيافكم ويرث دنياكم شراركم 4و تأمل كن كه اشاره بكدام واقعه
است و زمان آن واقعه كدام بوده است الي غير ذلك من احاديث.
1
2
3
4
267
بالجمله ذهن خود را مصفي كن از شوب كدورات و بعض احاديث را با بعض
منطبق ساز تا مقصد كلم آنحضرت صلي الله عليه وسلم بر تو روشن شود بعد
از آن اخبار احبار اهل كتاب برخوان و آثار صحابه كرام رضوان الله عنهم
اجمعین بياد آر تا اطمينان حاصل گردد و اگر با وجود استعمال اين طريق كاري
نكشود و معني منقح نشد از تنقيح معاني سنت خود را معذور بايد داشت كه در
اين مبحث بهتر از اين طريق بدست نخواهد آمد و در هيچ مسئله زياده تر از اين
طرق متكاثره متوافره ميسر نخواهد شد حتي در باب صلوة وزكوة هم.
بالجمله اختلف در اين قرون مانند اختلف اصناف است در ميان نوع واحد،1
به يك حساب همه واحد است وبه يك حساب مختلف و متعدد؛ لهذا در حديث
رحي السلم همه را در يك مرتبه شمرده اند ،و در حديث الخلفة بالمدينة
والملك بالشام همه را به يك منزلت نهاده اند ،و درحديث نبوت و رحمت همه را
يك وصف اثبات نمودند ،و در حديث فتن كه از مسند حذيفه است همه را زمان
استقامت گقته اند ،و در حديث كرز بن علقمه همه را در مراتب زيادت و نمو
گذاشته اند چون تغير اعظم بظهور پيوست شكل عالم برگشت و تغاير نوعي به
نسبت زمان اول به ظهور انجاميد و در دامن اين تغير سه فتنه و دو هُدنه (صلح)
واقع شد و آنحضرت صلي الله عليه وسلم شرح و تفصيل آن پنج حادثه فرموده
اند بما ل مزيد عليه اخرج الشيخان عن حذيفه قال كان الناس يسئلون رسول
الله صلي الله عليه وسلم عن الخير وكنت اسأله عن الشّر مخافة ان يدركني
قال قلت يا رسول الله انا كنا في جاهليةٍ وشر فجاء الله بهذا الخير فهل بعد هذا
ن
الخير من شر؟ قال نعم قلت فهل بعد ذلك الشر من خير قال نعم وفيه دخ ٌ
قلت وما دخنه قال يستنون بغير سنتي ويهدون بغير هديي تعرف منهم وتنكر
قلت فهل بعد ذلك الخير من شر قال نعم دعاةٌ علي ابواب جهنم من اجابهم اليها
قذفوه فيها قلت يا رسول الله صفهم لنا قال من جلدتنا ويتكلمون بالستنا قلت
فما تأمرني ان ادركني ذلك قال تلزم جماعة المسلمين وامامهم قلت فان لم
تكن لهم جماعة ول امام قال فاعتزل تلك الفرق كلها ولو ان تعض باصل شجرة
حتي يدركك الموت وانت علي ذلك وفي رواية قلت يا رسول الله انا كنا في
جاهلية وشر فجاءنا الله بهذا الخير فهل بعد هذا الخير من شر قال نعم قلت وهل
بعد ذلك الشر من خير قال نعم وفيه دخن قال قلت وما دخنه قال قوم يهدون
بغير هديي تعرف منهم وتنكر فقلت فهل بعد ذلك الخير من شر قال نعم دعاة
من علي ابواب جهنم من اجابهم اليها قذفوه فيها قلت يا رسول الله صفهم لنا َ
هم قال هم من جلدتنا ويتكلمون بالسنتنا قلت فما تأمرني ان ادركني ذلك قال
م قال
ة ولاما ٌ تلزم جماعة المسلمين وامامهم قلت فان لم تكن لهم جماع ٌ
- 1فرق بین نوع و صنف اینست که اختلف انواع به سبب امور ذاتیه می باشد؛ مثل انسان و اسب که
ذات آن ها با هم مختلف اند ،و اختلف در اصناف به سبب امور خارجی می باشد؛ مثل انسان افغانی
و ترکی.
268
فاعتزل تلك الفرق كلها ولو ان تعض باصل شجرة حتي يدركك الموت وانت علي
ذلك وفي رواية قلت فما العصمة يا رسول الله قال السيف قلت وهل بعد
ة علي دخن قال قلت ثم ماذا ة قال نعم يكون امارةٌ علي اقذاءِ وهدن ٌ
السيف بقي ٌ
قال ثم يخرج الدجال بعد ذلك معه نهٌر وناٌر فمن وقع في ناره وجب اجره وحط
وزره ومن وقع في نهره وجب وزره وحط اجره قال البغوي قوله فما العصمة
قال السيف كان قتادة يضعه علي اهل الردة كانت في زمن الصديق رضي الله
عنه وقوله هدنة علي دخن معناه صلح علي بقايا من الضغن وذلك ان الدخان اثر
من النار 1قال ابوعبيد اصل الدخن ان يكون في لون الدابة او الثوب او غير ذلك
كدورة الي سوادٍ وفي بعض الرويات قلت يا رسول الله الهدنة علي الدخن ماهي
قال ل يرجع قلوب بني آدم عن الذي كانت عليه.2
فتنهء اولي مشتمل بر سه حادثه عظيمه مبدأ اين فتنه خلفت حضرت
مرتضي است آنحضرت صلي الله عليه وسلم نخست از خلفت حضرت مرتضي
خبر دادند كه منتظم نشود و از آن متألم شدند في الخصائص اخرج الطبراني
ف وانك
ي انك مؤمر مستخل ٌ
وابونعيم عن جابر بن سمرة قال قال رسول الله لعل ٍ
ل وان هذه مخضوبة من هذه يعني لحيته من رأسه.3 مقتو ٌ
واخرج الحاكم عن ابن عباس قال قال النبي صلي الله عليه وسلم لعلي اما
انك ستلقي بعدي جهدا ً قال في سلمةٍ من ديني قال في سلمة من دينك.5
حادثه اولي حرب جمل 7و آنحضرت صلي الله عليه وسلم آن را در خبر واحد
غريب بيان فرمودند اخرج ابويعلي عن قيس بن ابي حازم قال مّرت عائشة بماءٍ
1
2
3
4
5
6
- 7نام جنگی است که بین علی مرتضی وام المؤمنین عائشه ،طلحه و زبیر رضی الله عنهم در
نزدیکی شهر بصره واقع شده است .چونکه عائشه صدیقه در این جنگ بر شتری سوار بود ،این جنگ
به "جمل" معروف شد .این واقعه اسفبار که در ماه جمادی الثانی سال 36هجری به وقوع پیوسته
اولین جنگی است که در بین مسلمانها (صحابه کرام) اتفاق افتاده است .بر پا کنندگان این جنگ همان
باغیان فتنه گری بودند که پیش از آن عثمان ذی النورین را به شهادت رسانده بودند و در هنگام این
جنگ در لشکر علی قرار داشتند .در این جنگ از طرفین حدود سیزده هزار نفر به قتل رسیده که
سرخیل شهداء طلحه و زبیر رضی الله عنهما بودند انا لله وانا الیه راجعون.
269
لبني عامر يقال له الحوائب فنبحت عليه الكلب فقالت ما هذا قالوا ماء لبني
عامر فقالت ردوني ردوني سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول كيف
باحداكن اذا نبحت عليها كلب الحوائب.1
حادثه ثانيه حرب صفين 3وآنحضرت صلي الله عليه وسلم از آن خبر دادند در
خبر صحيح اخرج الشيخان عن ابي هريرة قال قال رسول الله صلي الله عليه
وسلم ل تقوم الساعة حتي تقتتل فئتان عظيمتان تكون بينهما مقتلة عظيمة
ودعواهما واحدة 4اين كلمه اشارت است به آنكه اهل شام مصحف برداشتند كه
در ميان ما و شما اين قرآن است و حضرت مرتضي فرمود كه اين قرآن قرآن
صامت است ومن قرآن ناطقم.
واخرج البخاري ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال لعمار تقتلك الفئة
الباغية 5وآن منتهي شد بتحكيم وآنحضرت صلي الله عليه وسلم اين قصه را
بلفظي بيان فرمودند كه مشعر باشد به آنكه مبدأ مفاسد شتي گردد و مرضي
شارع نبود.
1
2
- 3نام جنگی است که در ماه صفر سال 37هجری بین علی و معاویه رضی الله عنهما بوقوع پیوسته
است .بعد از آن مسأله تحکیم پیش آمد که ابو موسی اشعری از طرف علی و عمرو بن عاص از
طرف معاویه به حیث حکم معرفی شدند که در نتیجه ابو موسی اشعری ،علی را از خلفت عزل
نموده و عمرو بن عاص مقام خلفت را برای معاویه برقرار داشت ،در این جنگ که علی برای
سرکوبی اهل شام با لشکری از عراق حرکت نمود تعداد زیادی از صحابه کرام به شهادت رسیدند.
4
5
270
حادثه ثالثه حرب نهروان 1و آنحضرت صلي الله عليه وسلم آن را در خبر
متواتر بيان فرمودند و ارشاد نمودند كه در حين فرقت مسلمين بظهور خواهد
آمد و متولي قتل آن فريق اولیهما بالحق باشد و آن يكي از حسنات عضيمه آن
بظهور آمد و جماعت خواهد بود بعد از اين سه حادثه واقعه حضرت مرتضي
آنحضرت صلي الله عليه وسلم بيان آن در حديث مستفيض فرمودند و قاتل
حضرت مرتضي را به اشقي الخرين نكوهيدند اخرج الحاكم في حديث طويل
عن عمار بن ياسر رضي الله عنه قال كنت انا وعلي رفيقين في غزوة ذي
العسيرة فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم ال احدثكما رجلين قلنا بلي يا
رسول الله قال احيمر ثمود الذي عقر الناقة والذي يضربك يا علي هذه يعني
قرنه حتي تبتل من الدم لحيته.
وهدنه اولي مبتدأ آن صلح حضرت امام حسن بود با معاويه بن ابي سفيان و
آنحضرت صلي الله عليه وسلم آن را در حديث صحيح بيان فرمودند اخرج
البخاري عن الحسن قال لقد سمعت ابابكرة قال بينا النبي صلي الله عليه وسلم
يخطب جاء الحسن فقال ابني هذا سيد ولعل الله ان يصلح به بين فئتين من
المسلمين.2
باز استقلل معاوية بن ابي سفيان به باد شاهي بيان فرمودند اخرج ابن ابي
شيبه عن معاوية قال مازلت اطمع في الخلفة منذ قال لي رسول الله صلي الله
سن.3عليه وسلم يا معاويه ان ملكت فاَح ِ
فتنهء ثانيه مشتمل بر حوادث چند يكي شهادت حضرت امام حسين:4
في المشكوة معزوا ً الي البيهقي عن ام الفضل بنت الحارث انها دخلت علي
رسول الله فقال يا رسول اني رأيت حلما ً منكر الليلة قال وما هو قالت انه
- 1نهروان نام جنگی است که در سال 38هجری بین علی و خوارج در منطقه "نهروان" درگرفت،
مختصر واقعه این طور است که علی بعد از واقعه "تحکیم" حکم ابوموسی اشعری را قبول نکرد؛ چرا
که ابوموسی اشعری او را از خلفت عزل کرده بود ،در نتیجه بعضی از شیعیان علی از او برگشته و
او را تکفیر نمودند که بعدها بنام "خوارج" مسمی شدند .علی برای سرکوبی آنها لشکر کشید و در
جنگ نهروان آنها را شکست داد اما این فرقه قوی شده و برای خلفت اموی و عباسی درد سر بزرگ
شدند و حتی از لحاظ علمی نیز رشد کرده و علمای اهل سنت نظرات و عقائد خوارج را جواب های
علمی دادند.
2
3
-شهادت حسین در محرم سال 61هجری واقع شد که شانزده تن از خاندان نبوت در این 4
واقعه به شهادت رسیدند .حافظ ذهبی در المنتقی من منهاج العتدال صفحه 267می نویسد:
واما یزید فلم یأمر بقتل الحسین باتفاق اهل النقل ،ولکن کتب لبن زیاد ان یمنعه من ولیة
العراق ،والحسین کان یظن ان اهل العراق ینصرونه ویوفون له بما کتبوا الیه فأرسل الیهم ابن
عمه مسلم بن عقیل ،فلما قتلوا مسلما وغدروا به وبایعوا ابن زیاد أراد الحسین الرجوع
فأدرکته السریة الظالمة ،فطلب أن یذهب الی یزید او یذهب الی الثغر او یرجع الی بلده ،فلم
یمکنوه من ذلک حتی یستأسر لهم ولکن هو أبی ان یسلم نفسه وأن ینزل علی حکم عبید
الله بن زیاد وقاتل حتی قتل شهیدا رضی الله عنه .ولما بلغ ذلک یزید اظهر التوجع وظهر
البکاء فی داره ولم یسب لهم حریما اصل بل جهزهم واعطاهم وبعثهم الی المدینة. ...
271
ة من جسدك قطعت ووضعت في حجري شديد قال وما هو قالت رأيت كان قطع ً
فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم رأيت خيرا ً تلد فاطمة انشاء الله غلماً
يكون في حجرك فولدت فاطمة الحسين فكان في حجري كما قال رسول الله
فدخلت يوما ً علي رسول الله صلي الله عليه وسلم فوضعته في حجره ثم كانت
ة فاذا عينا رسول الله صلي الله عليه وسلم تُهريقان الدموع قالتمني التفات ٌ
فقلت يا نبي الله بابي انت وامي مالك قال اتاني جبرئيل فاخبرني ان امتي
ستقتل ابني فقلت هذا قال نعم واتاني بتربة من تربته حمراء.
حّره 1اخرج ابوداود عن ابي ذر قال كنت رديفا ً خلف رسول الله دوم واقعه َ
صلي الله عليه وسلم علي حمار فلما جاوزنا بيوت المدينة قال كيف بك يا اباذر
اذا كان بالمدينة جوعٌ تقوم عن فراشك ول تبلغ مسجدك حتي يجهدك الجوع قال
ت
قلت الله ورسوله اعلم قال تعفف يا اباذرٍ كيف بك يا اباذرٍ اذا كان بالمدينة مو ٌ
تبلغ البيت العبد حتي انه يباع القبر بالعبد قال قلت الله ورسوله اعلم قال تصبر
ل تغمر الدماءُ احجاَر الزيت 2قال يا اباذرٍ قال كيف بك يا اباذرٍ اذا كان بالمدينة قت ٌ
قلت الله ورسوله اعلم قال تأتي من انت منه قال قلت والبَس السلح قال
شاركت القوم اذا ً قلت فكيف اصنع يا رسول الله قال ان خشيت ان يبهرك
شعاع السيف فالق ناحية ثوبك علي وجهك ليبوء باثمك واثمه.3
سوم استحلل مكه 4بسبب خروج عبدالله ابن الزبير وآن را نيز خبر دادند.
- 1این واقعه در مدینه منوره اتفاق افتاد ،اصل واقعه از این قرار است که در سال 36هجری برای
یزید خبر رسید که مردم مدینه منوره شورش نموده اند ،یزید بخاطر سرکوبی آنها لشکری به مدینه
فرستاد و در نتیجه تعدادی از صحابه کرام به قتل رسیدند ،حافظ ذهبی اسباب لشکرکشی یزید به
مدینه را اینطور می نویسد :واما فعله بأهل الحرة ،فإنهم لما خلعوه واخرجوا نوابه وحاصروا عشیرته،
ارسل الیهم مرة بعد مرة یطلب الطاعة فامتنعوا وصمموا ،فجهز الیهم مسلم بن عقبة المری وأمره
أن ینذرهم ویهددهم فإن أبوا قاتلهم .المنتقی من منهاج العتدال صفحة .292
- 2در نزدیکی شهر مدینه سنگ های سیاهی وجود دارد کهچون خاصیت آتشزائی دارد آنها را احجار
زیت (سنگ روغن دار) می گویند.
3
- 4خلصه واقعه بی حرمتی مکه مکرمه از این قرار است :آنگاه که یزید از اهل مدینه بیعت خواست
بعضی از صحابه کرام و از آن جمله حسین بن علی و عبد الله بن زبیر از بیعت با یزید سرباز زدند و
از مدینه خارج شده به مکه رفتند ،در این هنگام حسین فریب غداران کوفه را خورده و به امید بیعت
شیعیان پدرش با او روانه عراق شد که در راه به رتبه شهادت فائز گشت ،اما عبد الله بن زبیر در مکه
باقی مانده و در آن جا ادعای خلفت نمود .در ماه صفر سال 64هجری لشکر یزید به جنگ ابن زبیر
آمده و در مکه با هم پیکار نمودند که در نتیجه قسمتی از پرده کعبه معظمه در آتش سوخت ،در اثنای
جنگ خبر وفات یزید آمده و لشکر او مراجعت نمودند و خلفت عبد الله بن یزید مستحکم شد تا اینکه
عبد الملک ابن مروان در سال 73هجری حجاج بن یوسف ثقفی را با لشکر گران به جنگ ابن زبیر
فرستاد که در نتیجه عبد الله ابن زبیر به شهادت رسیده و حجاج مظالم زیاد نمود .حافظ ذهبی در باره
سوختن کعبه معظمه می نویسد :واما الکعبة فلم تقصد بإهانة ،وانما قصدوا ابن الزبیر ،ولم یزیهدم
یزید الکعبة ول احرقها باتفاق المسلمین ولکن طارت الی الستار شرارة من نار من امرأة فاحترقت
الکعبة فهدمها ابن الزبیر واعادها.المنتقی صفحة .275
272
پنجم تسلط مختار در كوفه از آن حال نيز خبر دادند كه في ثقيف كذاب
ومبير (هلک کننده) اخرج الترمذي عن ابن عمر قال قال رسول الله صلي الله
عليه وسلم في ثقيف كذاب ومبير قال عبدالله بن عصمة يقال الكذاب هو
المختار بن ابي عبيد والمبير هو الحجاج بن يوسف 1وروي مسلم في الصحيح
حين قتل الحجاج عبد َ الله بن الزبير قالت اسماء ان رسول الله صلي الله عليه
وسلم حدثنا ان في ثقيف كذاباـً ومبيراً .2
نهم ظهور حجاج و ظلم او و آنحضرت صلي الله عليه وسلم آن را بيان
فرمودند و آنحضرت صلي الله عليه وسلم از اين مقاتلت خبر دادند بدعاةٍ علي
ابواب جهنم.
هدنه ثانيه آنكه بعد اللتيا والتي امر سلطنت بر عبدالملك (ابن مروان)
مستقر شد و همه اهل اسلم تحت حكم او در آمدند و اولد و احفاد او نيز در
عالم به همين نسق فرمانروائي كردند و در حديث شريف بيان حكومت اين
فريق آمده است اخرج البخاري من حديث ابي هريرة هلكة امتي علي ايدي
غلمة من قريش.3
واخرج الحاكم عن ابي ذرٍ سمع النبي صلي الله عليه وسلم يقول اذا بلغت
خوَل (غلم) ومال الله نحل ً (بخشش) وكتاب الله
بنو امية اربعين اتخذوا عباد الله َ
دغل (بازیچه).4
واخرج ابويعلي والحاكم عن ابي هريرة ان النبي صلي الله عليه وسلم قال
رأيت في النوم بني الحكم ينزون علي منبري كما تنزو القردة قال فما رئي النبي
صلي الله عليه وسلم ضاحكا ً مستجمعا ً حتي توفي.5
واخرج البيهقي عن ابن المسيب قال رأي النبي صلي الله عليه وسلم بني
امية علي منبره فساءه ذلك فاوحي اليه انما هي دنيا اعطوها فقرت عينه.6
1
2
3
4
5
6
273
واخرج الترمذي والحاكم والبيهقي عن الحسن بن علي قال ان رسول الله
صلي الله عليه وسلم قد رأي بني امية يخطبون علي منبره رجل رجل فساءه
ذلك فنزلت "انا اعطينك الكوثر ونزلت انا انزلنه في ليلة القدر وما ادریك ما ليلة
شهر" يملكها بنو امية قال القاسم بن الفضل
ٍ القدر ليلة القدر خيٌر من الف
فحسبنا ملك بني امية فاذا هي الف شهرٍ ل تزيد ول تنقص .
1
اخرج ابوداود عن عبدالله بن حوالة قال قال رسول الله صلي الله عليه
وسلم يا ابن حوالة اذا رأيت الخلفة قد نزلت الرض المقدسة فقد دنت الزلزل
والبلبل والمور العظام والساعة يومئذ اقرب من الناس من يدي هذه الي
رأسك.2
و اينجا نكته ايست باريك آن را نيز بايد فهميد كه در باب خلفت شام
احاديث مختلفه آمده بعض ناظر به ذم و بعض ناظر به مدح؛ مانند حديث ديگر از
مسند ابن حوالة اخرج احمد وابوداود عن ابن حوالة قال قال رسول الله صلي
الله عليه وسلم سيصير المر ان تكونوا جنودا مجندةً جند بالشام وجند ٌ باليمن
وجند بالعراق فقال ابن حوالة خر لي يا رسول الله ان ادركت ذلك فقال عليك
بالشام فانها خيرة الله من ارضه يجتبي اليها خيرته من عباده فاما ان ابيتم
فعليكم بيَمنكم واستقوا من غدركم فان الله عزوجل توكل لي بالشام واهله .
3
وجه حل اين تعارض آنست كه اين قوم در حد ذات خويش استحقاق خلفت
نداشتند و خلفت بر ايشان مستقر شد و عنايت تشريعيه متوجه تمشية امر جهاد
و تعاون بر آن گشت؛ لهذا هر جا ذم است متوجه به ذوات آن جماعه است و هر
جا مدح و حث است متوجه به امور ملكيه و مانند آن .از ميان اينها عمر بن
عبدالعزيز خليفه راشد بود به حليه علم و فضل و زهد آراسته و از وي آثار
محموده در عالم باقي ماند يكي كتابت علم حديث و جمع آن ديگر ترك سب
اهل بيت و بروي صادق آمد مضمون حديث يبعث الله علي رأس كل مائة من
يجدد لها دينها.4
فتنه ثالثه آنكه چون اين هدنه نزديك به انقضا رسيد دعاة بني عباس 5از
طرف خراسان سر برآوردند و جنگها واقع شد و مظلمه ها بر روي كار آمد هر
كرا از نفس بني اميه يا اعوان ايشان يافتند كشتند و مصادره ها نمودند و اين
معني در همه اطراف و نواحي فاش گرديد وصار ماصار بعد اينهمه هنگامه ها
امر بني عباس استقرار يافت و تغیير ثالث تمام شد و تغيیر رابع ظاهر گشت
اگر چه اين (تحولت) حوادث عظام در بغل داشت و در زمان طويل سپري شد
1
2
3
4
- 5بنی عباس یا سلسله ی عباسیان که زمام خلفت مقتدر اسلمی را بعد از امویان بدست گرفتند تا
اینکه در سال 633هجری بدست مغولن و بر اثر خیانت غداران داخلی سقوط کردند.
274
وحدتي داشت چنانكه تغيیرات متقدمه وحدتي داشتند پس به يك اعتبار مي توان
گفت كه دو دولت بيش نيست اول در مدينه بود و ثاني در شام قال النبي صلي
الله عليه وسلم الخلفة بالمدينة والملك بالشام.1
ظهور دين دو جناح دارد يكي خلفت و ديگری علم آنحضرت صلي الله عليه
وسلم.
2
3
4
5
6
275
حالت رابعه استقرار خلفت بني عباس در عراق و اين دولت قريب به چهار
صد سال ماند آنحضرت صلي الله عليه وسلم خبر دادند اخرج الترمذي عن ابي
ت سو ٌدهريرة قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم يخرج من خراسان رايا ٌ
فل يردها شیئ حتي تنصب باِيليا.1
ة وعتوا
و همين است فتنة السراء و همين است مضمون ثم يكون جبري ً
اخرج ابوداود من حديث عبدالله بن عمر قال كنا قعودا ً عند رسول الله صلي الله
عليه وسلم فذكر الفتن فاكثر في ذكرها حتی ذكر فتنة الحلس فقال قائل يا
ب ثم فتنة السراء ودخنها من ب وحر ٌ
رسول الله وما فتنة الحلس قال هي هر ٌ
ل من اهل بيتي يزعم انه مني وليس مني انما اوليائي المتقون ثم تحت قدم رج ٍ
يصلح الناس علي رجل كورك علي ضلع ثم فتنة الدهيما ل تدع احدا من هذه
ة فاذا قيل انقضت تمادّت يصبح الرجل فيها مؤمنا ويمسي المة ال لطمته لطم ً
كافرا حتي تصير الي فسطاطين فسطاط ايمان ل نفاق فيه وفسطاط نفاق ل
ايمان فيه فاذا كان ذلكم فانتظروا الدجال من يومه او من غدٍ.2
قال الخطابي قوله فتنة الحلس انما اضيفت الفتنة الي الحلس لدوامها
وطول لبثها يقال للرجل اذا كان يلزم بيته ل يبرح هو حلس بيته وقد يحتمل ان
يكون شبهه بالحلس لسواد لونها وظلمتها والحرب ذهاب المال والهل يقال
ب اذا سلب ماله واهله والدخان يريد انها تثور كالدخان منحرب الرجل فهو حري ٌ
ك علي ضلٍع مثل ومعناه المر الذي ل يثبت ول يستقيم تحت قدميه وقوله كور ٍ
وذلك ان الضلع ل يقوم بالورك ول يحمله وانما يقال في باب الملیمة والموافقة
ف في ساعد وساعد في ذراع ونحو ذلك يريد ان هذا الرجل غير اذا وصفوا هو كك ٍ
خليق للملك ول مستقل به والدهيماء تصغير الدهماء صغّرها علي مذهب المذمة
لها.3
آنچه در معني اين حديث پيش فقير محقق شد آنست كه فتنة الحلس فتنه
بني اميه است در شام ،و هرب اشاره است به گريختن عبدالله بن زبير از مدينه
به مكه و حرب آنچه بعد از آن مقاتلت ضحاك بن قيس و غير آن واقع شد،
وفتنة السراء فتنه بني عباس است قصه عهد ابراهيم عباسي بسوي ابومسلم در
كتب تاريخ خوانده باشي ،وفتنة الدهيماء فتنه تُرك است ،فاذا قيل انقضت
تمادت اشاره است به استقلل طوائف اتراك طبقه بعد طبقه در زمين روم و
فارس.
باقي ماند مسئله ای در غايت اشكال؛ در حديث ابن ماجه اشاره به قصه
خروج ابومسلم از خراسان واقع شد و آن خليفه را مهدي گفته اند و ترغيب بر
نصرت او نموده اند و بطرف آن خارجيان عذري حواله كرده اند اخرج ابن ماجة
من حديث علقمة عن عبدالله بن مسعود قال بينما نحن عند رسول الله صلي
1
2
3
276
ة من بني هاشم فلما رآهم النبي صلي الله عليه الله عليه وسلم اذا اقبل فتي ٌ
وسلم اغر ورقت عيناه وتغير لونه قال فقلت ما نزال نري في وجهك شيئا ً نكرهه
فقال انا اهل بيت اختار الله لنا الخرة علي الدنيا وان اهل بيتي سيلقون بعدي
بلءً وتشريدا ً وتطريدا ً حتي يأتي قوم من قبل المشرق معهم رايا ٌ
ت سودٌ
فيسئلون الخير فل يعطونه فيقاتلون فينصرون فيعطون ما سألوا فل يقبلونه حتي
يدفعوها الي رجل من اهل بيتي فيملها قسطا ً كما ملؤها جورا ً فمن ادرك ذلك
منكم فليأتهم ولوحبوا ً علي الثلج.1
واخرج ابن ماجة عن ثوبان قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم يقتتل
عند كنزكم ثلثة كلهم ابن خليفةٍ ثم ل يصير الي واحد منهم ثم تطلع الرايات
السود من قبل المشرق فيقتلونكم قتل لم يقتله قوم ثم ذكر شيئا ل احفظه
فقال فاذا رأيتموه فبايعوه ولو حبوا ً علي الثلج فانه خليفة الله المهدي.2
واخرج ابن ماجة عن عبدالله بن الحارث بن جزء الزبيدي قال قال رسول
س من المشرق فيوطئون للمهدي يعين الله صلي الله عليه وسلم يخرج نا ٌ
سلطانه.3
تحقيق اين سه حديث پيش فقير آنست كه مراد از مهدي خليفه بني عباس
است نه مهدي كه در آخر زمان ظهور نمايد اينجا مهدي گفتن و خليفة الله
ناميدن و حث بر نصرت او نمودن بجهت آن است كه خلفت اين فريق در پرده
تقدير مصمم شد آن را تغيير و تبديل نيست؛ پس او مهدي است راه نموده شده
بسوي تدبيري كه مفضي باشد به استقرار خلفت نه چون خارجيان ديگر كه
تدبير آنها متلشي شد و به جز هرج و مرج چيزي بدست ايشان نيامد و او خليفة
الله است بمعني آنكه خلفت او در قدر الهي مصمم گشت و با او بايد بود و ردّ
او نبايد نمود؛ زيرا كه مطلوب اهم در شريعت قطع نزاع است و تقليل هرج و
ك علي ضلع باشد از كوَر ٍ
مرج خلفت مستقره بهتر است اگر چه صاحب آن َ
خلفت متلشيه گو صاحب آن افضل بود ثمره تشريع تقليل مفسده و تعيين
راهي كه موافق تقدير زودتر حاصل شود در اول دولت عباسيه امر خليفه در
اطراف عالم نافذ بود و بعد معتصم حكم ايشان ضعيف شد سلجوقيان 4مستقل
شدند تا آنكه سلطنت صورتي ماند بغير حقيقت و عبيديان 5به مصر خروج كردند
و از پهلوي آنها فتنه عظيمه برخاست ،نصاري بر شام تسلط يافتند آخر با هم
عبيديان بر هم خوردند و هم نصاري از ارض شام بر آمده شدند بعد از آن اتراك
چنگيزيه بر خراسان غلبه كردند و آخرا ً خليفه عباسي بر هم خورد در آن حالت
دولت عرب منقرض شد و عجميان در هر ناحيت به رياست سر برآورند و اين
1
2
3
- 4
- 5
277
ابتداي تغیير خامس بود در ايام دولت بني عباس مذاهب اصول و فروع محكم
الساس گشت حنفي و شافعي و مالكي به تصانيف پرداختند ،و در اصول
معتزله 1و شيعه 2و جهميه 3از هم ممتاز گشتند و در همين عصر علوم يونانيان به
لغت عرب نقل كرده شد و تاريخ فارسيان را معرب ساختند و هر يكي به مذهب
خود خرسند گرديد تا انقراض دولت شام هيچكس خود را حنفي و شافعي نمي
گفت بلكه ادله را بر وفق مذاهب اصحاب خود تأويل ميكردند و در دولت عراق
هر كسي براي خود نامي معين نمود تا نص اصحاب خود نيابد بر ادله كتاب و
سنت حكم نكند اختلفي كه از مقتضاي تأويل كتاب و سنت لزم مي آمد الحال
محكم الساس گشت هر چند دولت بني عباس اول و اوسط وآخر مختلف بود
اما همه بر تأسيس مذاهب و تفريع آن و تخريج بر آن گذشت و اين حالت را به
نسبت حالتين اوليين مانند دو جنس تحت جنس عالي تصور بايد كرد وآنحضرت
صلي الله عليه وسلم باعتبار همان امر مشترك فرمود اخرج ابوداود من حديث
سعد بن ابي وقاص عن النبي صلي الله عليه وسلم قال اني لرجو ان ل تعجز
امتي عند ربها ان يؤخرهم نصف يوم قيل لسعدٍ وكم نصف يوم قال خمس مائة
سنة 4تفصيل اين معني آنكه خلفت در دولت مدينه و شام و عراق همه در
قريش بود و از ملك عرب به اطراف و نواحي احكام جاري مي شد ولو بحسب
الصورة امت در اين حديث به معني قوم و قبيله است از اين تاريخ باز دولت
قريش منقرض شد بلكه دولت عرب بر هم خورد و رؤساي محافل و ملك عالم
عجميان شدند چون دولت عرب منقضي شد و مردم در بلد مختلفه افتادند هر
يكي آنچه از مذاهب يادگرفته بود همان را اصل ساخت و آنچه مذهب مستنبط
سابقا ً بود الحال سنت مسقره شد علم ايشان تخريج بر تخريج و تفريع بر تفريع
و دولت ايشان مانند دولت مجوس ال آنكه نماز مي گزاردند و متكلم بكلمه
شهادت مي شدند ما مردم در دامان همين تغيیر پيدا شديم نمي دانيم كه خداي
تعالي بعد از اين چه خواسته است وهذا آخر الفصل الخامس.
- 1
- 2
- 3
- 4
278