Professional Documents
Culture Documents
پیرزن کوچولو ی اهل کریکت کریک از لن گری
پیرزن کوچولو ی اهل کریکت کریک از لن گری
من و آرت باون مشغول تجزیه و تحلیل برگه های ارزیابی اجرایی بودیم
.که منشی من,پنی ثورپ داخل دفتر شد
پنی :آقای کامینگز ,خانمی بیرون در سالن انتظار هستند .ایشان برای
.پست منشی دفتری بایگانی تقاضا دادند
من:خوبه ,خوبه .فقط امیدورم دوباره یکی از آن ترک تحصیل کرده های از
دبیرستان نباشد که اخیراً باهاش مواجه بودیم و سکوت کردم در حالی
که داشتم به برگه زل میزدم.شصت و پنج سال؟! ما اینجا کدوم جهنمی
رو اداره میکنیم؟ یه زمین بازی برای پیرزن ها؟
آرت:ببین رالف ,سخت نگیر .شاید این خانم پیره کارمند خوبی باشه .ما
نمیتونیم بی دلیل کسی رو از بندازیم بیرون فقط برای اینکه سن اش
زیاده .اوضاع درخواست نامه چطوره؟
آرت خوب من .همیشه صلح جو بوده .من با شک گفتم :خوب اینجا
میگه که اسمشون میبل جامپ استون هست .درسته .جامپ استون .با
تجربه هستند و به نظر با کفایت می آیند .حاضری باهاشون مصاحبه
کنیم؟
.اما این خالف سیاست های شرکت بزرگ بیمه ی "ریوراک" یونان است
][Type text
تمامی مصاحبه کننده های کارکنان باید مصاحبه های جدا گانه انجام
بدهند و تصمیمات جداگانه بگیرند ,حداقل این چیزی است که ما باید
.انجام بدهیم اما ما معموال ً دوتایی کار میکنیم تا وقت را هدر ندهیم
پنی همچنان جلوی میز کار من ایستاده بود و مدادش را به میز میزد.
پنی با غرور پرسید :خوب؟! که این حالتش تمام خلق و خوی او را کامال ً
.در خودش خالصه می کند
.من :بسیار خوب پنی .خانم جامپ استون را بفرست که بیایند داخل
من :بسیار خوب ,میبل ,ایشان شریک من آقای باون هستند .و دستم را
به طرف آرت تکان دادم که داشت چیزهای نا مفهومی را زیر لب ادا می
.کرد
من :این درخواست نامه واقعاً جالبه میبل .اینجا گفته شده که شما
.درکالیفرنیا و در شهر ریکت کریک متولد شده اید
میبل :درسته مرد جوان .خانه ی آقا و خانم جان و مری جکسون .و در
.حالی که به اطالعاتی که داده بود افتخار میکرد به من لبخند میزد
][Type text
آرت در حالی که مچ دستش را می خاراند به جلو خم شد و گفت :آقا و
!خانم جان و مری جکسون؟
آرت سعی کرد لبخند بزند .من رفتار آرت را ستایش می کنم .گفت:
همان...همان g...اوه بله .البته .حتماً باید یادم رفته باشد .رالف اجازه بده
آن درخواست نامه را ببینم .او درخوایت نامه را از روی میز برداشت و چند
.دقیقه ای وقت گرفت تا آن را به طور کامل مطالعه کند
من و میبل نشسته بودیم و همدیگر را تماشا میکردیم .او هر چند لحظه
.یکبار چشمک میزد و من سعی میکردم به سقف نگاه کنم
آرت نگاهی اجمالی به فرم انداخت و ناگهان بلند گفت :شما برای
شرکت بیمه ی آپ استیت کالیفرنیا به مدت ده سال کار میکردید .چرا
استعفا دادید؟
ای آرت زیرک .او همیشه مردم را غافلگیر می کرده .تا االن ندیده بودم
.این کار را انجام بده
میبل شانه های کوچکش را باال انداخت و گفت :مرد جوان آیا تا بحال در
شمال زندگی کرده ای؟ آنجا دنیای دیگریست .سرد و طوفانی .من فقط
باید آنجا را ترک می کردم .به هری همسرم هم گفتم -هری تازگی ها
.فوت شده ,خداوند رحمتش کند -که باید بیاییم و این پایین زندگی کنیم
آقای باون باور نمیکنید اگر بگویم که چقدر از وجود خورشید لذت میبرم .و
اضافه کرد البته شما هیچ وقت در کریکت کریک نبوده اید .که درست هم
.بود .البته که نبودم
من واقعاً شک داشتم که آیا آرت هیچوقت نامی از کریکت کریک شنیده
!یا نه؟
آرت جوری به نظر میرسید که انگار می خواهد پنهان شود .میبل سرش
.را با رضایت تکان میداد و زیرکانه به آرت لبخند میزد
][Type text
من گفتم :میبل ,کاری را که ما اینجا انجام میدهیم مستلزم به روز نگه
داشتن پرونده ی کارکنان ما هست .میدونی که ,در شرکتی با این اندازه
.کار کامال ً کوچکی است
میبل :واقعاً؟
من :بله واقعاً .و کمی هم به ماشین نویسی نیاز دارد .آیا میتوانی تایپ
کنی؟
من:ام...بله .فکر خوبی است .اجازه بده برم و یک ماشین تایپ پیدا کنم.
آرت؟ تو هم میایی؟
ارت پوز خندی زد و گفت :حتی اگر دنیا را هم االن به من بدهی این
.فرصت را از دست نمی دهم
ما از دفتر خارج شدیم .آرت در گوش من زمزمه کرد :من حدس میزنم که
.در هر دقیقه ده کلمه بتونه تایپ کنه
.اما بعداً معلوم شد که می تواند با سرعت نود کلمه در دقیقه تایپ کند
من یکی از برگه های ارزیابی میزان حفظ کارمندانمان را به میبل دادم و
از او خواستم که آن را امتحان کند .میبل ماشین تایپ را همانند
مسلسل جا به جا می کرد .ارم رها کننده ی ماشین تایپ چنان به جلو
و عقب میرفت که آرت هنگام تماشای پرواز کلیدهای صفحه ی ان گردن
.درد گرفته بود
][Type text
میبل به دفتر من برگشت .من و آرت قدم زنان به گوشه ای رفتیم در
.حالی که آرت برگه های ماشین نویسی شده را در دست داشت
آرت :او متفاوت است .اما حق با توست .برکه های مرجع او را بررسی
.کن
آرت شانه های خود را باال انداخت و گفت :بیا برای شرکت خودمان پیرزن
.کوچولویی از اهالی کریکت کریک استخدام کنیم
روز بعد آرت با کنجکاوی سرش را از الی در اتاق من داخل کرد و پرسید:
چه خبر از نابغه ی تایپ ما؟
من :همین االن به او زنگ زدم که پیشنهاد کار را بدهم .تقاضا نامه اش
.کامال ً بررسی شده است
در حقیقت در طول دو ماه ,میبل جامپ استون محبوب ترین کارمند در
ساختمان شد .هر وقت کسی تولدی داشت ,میبل کیکی حاضر میکرد و
هنگام ساعت استراحت عصر آت را تقسیم می کرد .و مردمی که
مشکلی داشتند نیز شروع به آمدن نزد او کردند .او هر روز صبح زود می
آمد و تا دیروقت می ماند .او هیچ گاه یک روز از کار را هم از دست نداد.
.حتی یک روز
.شش ماه بعد از اینکه او را استخدام کردیمو روزی آرت وارد دفتر من شد
][Type text
من پرسیدم :آرت ! چه مشکلی برات پیش اومد ؟
ما مقادیر پول نقد بسیار زیادی را از مشتریان خود دریافت می کنیم و آن
ها را هفته ای یک بار و آن هم جمعه ها به بانک می بریم .آن روز جمعه
.بود
من :آرت ! حواله ی پول چی؟ زود باش ,چه مشکلی پیش آمده است؟
آرت :هاروی آن را به بانک می برد .او ده دقیقه پیش تماس گرفت .به
هاروی دستبرد زدند ,با چیزی توی کوبیدند و او را ضربه فنی کردند و
حدس بزن کار کی بوده؟
من :کی؟
آرت سرش را تکان داد و ادامه داد :هاروی گفت که میبل نیاز داشته که
کسی او را به بانک برساند .بعد از اینکه حرکت کردند ,میبل تپانچه ای از
درون کیف دستی اش بیرون آورده و به او گفته که ماشین را کنار بزند.
هاروی گفت که بیشتر به یک توپ شباهت داشته .منظورم همان
اسلحه اش است .هاروی تازه به هوش آمده .پول و ماشینش نیستند g,و
.همینطور میبل
آرت :حقیقت دارد ,هر کلمه از آن! حاال باید چه کار کنیم؟
][Type text
ما به سمت قسمت کمد های بایگانی دویدیم و قسمتی را که
".کارمندان" نامگذاری شده بود باز کردیم
البته که تقاضا نامه آنجا نبود .تنها یک برگه داخل پاکت بود که خیلی هم
.تمیز تایپ شده بود
میبل همیشه اسرار داشت همه چیز تایپ شود و هیچگاه چیزی را نمی
.نوشت
مرجوعات؟
من :برای خاطر پیتر ,آرت .این موضوع مربوط به شش ماه پیش است.
من برای لحظه ای توقف کردم .من فقط یک چیز به یاد دارم .تنها همان
.چیز
آرت :چی؟
من :او اهل کریکت کریک بود .و حاال با خودم فکر می کنم که آیا کریکت
.کریکی وجود دارد یا نه
موضوع را بررسی کردیم .وجود نداشت .سرانجام دیروقت عصر همان روز
به آپارتمان مجردی دو خوابه خودم رسیدم .افراد پلیس خیلی دلسوز
بودند .واقعا با ما خوب رفتار کردند .حتی هنگامی که گفتیم دنبال پیرزن
کوچولوی شصت و پنج ساله ای هستیم نخندیدند .آنها از ما عکس و یا
.حتی یک نمونه دست خط خواستند که ما هیچکدامشان را نداشتیم
][Type text
من یک قوطی آبجو باز کردم .به یکی از اتق خواب ها رفتم .میبل روی
تخت نشسته بود و خیلی تمیز هفتاد و هشت هزار دالر را در حالی که
.به دو ستون جدا تقسیم می کرد ,می شمرد
][Type text
[Type text]