Download as doc, pdf, or txt
Download as doc, pdf, or txt
You are on page 1of 64

‫مانيفست جمهوري‌خواهي‌‬

‫جمهوري‌خواهي‌ در برابر مشروطه‌خواهي‌‬


‫مدلي‌ براي‌ خروج‌ از بن‌بست‌ سياسي‬

‫اكبر گنج ‌‬
‫ي‬
‫(زندان‌ اوين‌‪ ،‬فروردين‌ ‪)١٣٨١‬‬
‫دوشنبه ‪ ١٨‬شهريور ‪١٣٨١‬‬

‫جمهوري‌خواهي‌ در برابر مشروطه‌خواهي‌‬


‫مدلي‌ براي‌ خروج‌ از بن‌ بست‌ سياسي‌‬

‫ن كند‪ ،‬يعني‌ الن‌ خودمان‌ بايد‬ ‫«در حقوق‌ بشر‪ ،‬اين‌ است‌ كه‌ هر ملتي‌ بايد خودش‌ سرنوشت‌ خودش‌ را تعيي ‌‬
‫سرنوشت‌ خودمان‌ را تعيين‌ كنيم‌‪ .‬ما حق‌ نداريم‌ سرنوشت‌ اعقابمان‌ را تعيين‌ كنيم‌‪ ،‬اعقاب‌ ما بعدًا مي‌آيند؛‬
‫خودشان‌ سرنوشتي‌ دارند‪ ،‬به‌ دست‌ خودشان‌ بايد باشد‪ ،‬نه‌ به‌ دست‌ من‌ و شما»‪.‬‬
‫(آيت‌ ال خميني‌‪ ،‬صحيفه‌ امام‌ ‪ ،‬جلد ششم‌‪ ،‬ص‌ ‪)32‬‬

‫هر قرني‌ و هر نسلي‌‪ ،‬در همه‌ حال‌‪ ،‬بايد داراي‌ همان‌ آزادي‌ عمل‌ باشد كه‌ قرون‌ و نسلهاي‌ قبل‌ از آن‌ داشته‌اند‪.‬‬
‫بي‌اساسي‌ و خودبيني‌ اين‌ فكر كه‌ كسي‌ بخواهد پس‌ از مرگ‌ نيز حكومت‌ كند‪ ،‬از هر بيدادگري‌ و استبدادي‌‬
‫مسخره‌تر و تحمل‌ناپذير است‌‪ ...‬من‌ از حقوق‌ زندگان‌ دفاع‌ مي‌كنم‌ و مي‌كوشم‌ تا از منزوي‌ كردن‌‪ ،‬خراب‌‬
‫كردن‌‪ ،‬يا تضعيف‌ آنان‌‪ ،‬از سوي‌ قدرت‌ غاصب‌ مردگان‌‪ ،‬جلوگيري‌ كنم‌‪ .‬اما آقاي‌ برك‌ طرفدار قدرت‌ مردگان‌‬
‫عليه‌ حقوق‌ و آزادي‌ زندگان‌ است‌‪ ...‬كساني‌ كه‌ اين‌ جهان‌ را بدورد گفته‌اند و آنان‌ كه‌ هنوز به‌ وجود نيامده‌اند‪،‬‬
‫نسبت‌ به‌ يكديگر فاصله‌اي‌ عظيمتر از آن‌ دارند كه‌ تصور انسان‌ بتواند آن‌ را دريابد‪ .‬پس‌‪ ،‬بين‌ آنان‌ چه‌ امكان‌‬
‫تعهدي‌ ممكن‌ است‌ وجود داشته‌ باشد‪ .‬چه‌ قاعده‌ يا اصلي‌ را مي‌توان‌ وضع‌ كرد براي‌ آنكه‌ از ميان‌ دو موجود‬
‫خيالي‌‪ ،‬كه‌ يكي‌ از حيات‌ محروم‌ شده‌ و ديگري‌ هنوز به‌ گلشن‌ زندگي‌ پاي‌ ننهاده‌ است‌‪ ،‬دو موجودي‌ كه‌ هرگز‬
‫نمي‌توانند در اين‌ جهان‌ يكديگر را ملقات‌ كنند‪ ،‬يكي‌ مجاز باشد تا پايان‌ جهان‌ بر ديگري‌ حكمفرمايي‌ كند‪ ...‬هر‬
‫چند قوانين‌ به‌ وسيله‌ يك‌ نسل‌ وضع‌ مي‌شود و در دست‌ چندين‌ نسل‌ به‌ قدرت‌ اجرايي‌ خود باقي‌ مي‌ماند‪ ،‬اما‬
‫قوت‌ اجرايي‌ آن‌ قوانين‌ ادامه‌ نمي‌يابد مگر با رضامندي‌ زندگان‌‪.‬‬

‫(تامس‌ پين‌)‬

‫اگر هر نسلي‌ حق‌ تصميم‌گيري‌ در مورد چگونگي‌ حاكميت‌ بر خود را دارد‪ ،‬آنگاه‌ هيچ‌ نسلي‌ موجه‌ نخواهد‬
‫بود كه‌ اين‌ حق‌ را از نسل‌هاي‌ بعد از خود سلب‌ كند‪ .‬ممكن‌ است‌ نسلي‌ دموكراسي‌ را طرد نمايد‪ ،‬يا به‌‬
‫ديكتاتوري‌ رضايت‌ دهد اما نسل‌ بعد‪ ،‬از اين‌ حق‌ مطلق‌ برخوردار است‌ كه‌ چنين‌ تصميماتي‌ را فسخ‌ نمايد‪.‬‬
‫بنابراين‌‪ ،‬در عمل‌‪ ،‬حاكميت‌ مردمي‌ انتقال‌ناپذير است‌‪.‬‬

‫(آنتوني‌ آربلستر)‬

‫ديكتاتوري‌هاي‌ بسيار شخص‌ گرايانه‌ در برابر افشاگري‌هاي‌ علني‌ از سوي‌ خودي‌هاي‌ ناراضي‌ آسيب‌ پذيرند‪.‬‬
‫گزارش‌هاي‌ «افشاگرانه‌» شرم‌آور دربارة‌ انواع‌ حكومت‌ها‪ ،‬اعم‌ از دموكراتيك‌ و غيردموكراتيك‌‪ ،‬منتشر‬
‫شده‌اند‪ ،‬اما اين‌ گزارش‌ها‪ ،‬به‌ ويژه‌ براي‌ آن‌ نظام‌هايي‌ كه‌ به‌ شيوه‌اي‌ اساسًا غيرمشروع‌ حكومت‌ مي‌كنند‬
‫خطرناك‌ هستند‪ .‬زيرا در اين‌ موارد‪ ،‬اين‌ تنها نقطه‌ ضعف‌هاي‌ شخصي‌ يا سوء استفاده‌ رهبر از قدرت‌ نيست‌‬
‫كه‌ موشكافانه‌ بررسي‌ و افشا مي‌شود بلكه‌ فساد شكل‌ خود حكومت‌ نيز بازگو مي‌گردد‪ ...‬تلش‌ براي‌ خوشايندتر‬
‫ساختن‌ اين‌ گونه‌ نظام‌ها از طريق‌ « مشروطه‌گرايي‌ » و « اصلح‌گرايي‌ اجتماعي‌ » به‌ آساني‌ مي‌تواند توسط‌‬
‫خائني‌ از حلقة‌ دروني‌ كه‌ عريان‌ بودن‌ امپراطور را افشا مي‌كند نقش‌ بر آب‌ شود‪.‬‬

‫(مارك‌ تامس)‬

‫‌‬
‫نهضت‌ اصلح‌طلبي‌ پس‌ از سالها مبارزه‌ هنوز نتوانسته‌ است‌ به‌ مطالبات‌ اساسي‌ و بر حق‌ خود دست‌ يابد‪.‬‬
‫پيروزي‌ در چند انتخابات‌ مهم‌‪ ،‬در دست‌ گرفتن‌ كنترل‌ قوه‌ مجريه‌ و قوه‌ مقننه‌‪ ،‬تبديل‌ حاكميت‌ به‌ حاكميت‌ دو‬
‫گانه‌؛ در عمل‌ هيچ‌ دستاوردي‌ نداشته‌ و بن‌ بست‌ ناشي‌ از انسداد سياسي‌ آنچنان‌ بخش‌ اصلح‌طلب‌ حاكميت‌ را‬
‫فلج‌ و ناكارآمد كرده‌ است‌ كه‌ ديگر هيچ‌ اميدي‌ به‌ تحقق‌ مطالبات‌ از طريق‌ اصلح‌طلبان‌ حاكم‌ نمي‌توان‌ داشت‌‬
‫و لذا بخش‌ وسيعي‌ از جامعه‌ گرفتار يأس‌‪ ،‬نااميدي‌‪ ،‬سرخوردگي‌ و وادادگي‌ شده‌ است‪ .‬در اين‌ شرايط‌‪ ،‬آيا راهي‌‬
‫براي‌ برون‌رفت‌ قابل‌ تصور است‌؟ راه‌ برون‌ رفت‌ از بن‌ بست‌ تصلب‌ سياسي‌ با تداوم‌ حاكميت‌ دوگانه‌‪ ،‬و‬
‫كارآمد و مشروطه‌ كردن‌ آن‌ امكان‌پذير نيست‌‪ ،‬چرا كه‌ امانت‌داران‌ و حافظان‌ نظام‌ (محافظه‌كاران‌) خود راه‌ آن‌‬
‫را بسته‌اند‪ .‬اولً‪ :‬كارآمد كردن‌ حاكميت‌ دوگانه‌‪ ،‬كاري‌ نشدني‌ است‌‪ ،‬چرا كه‌ نزاع‌هاي‌ فرسايشي‌‪ ،‬ناكارآمدي‌‬
‫پويا‪ ،‬زوال‌ تدريجي‌ و‪ ...‬از جمله‌ خصوصيات‌ حاكميت‌ دوگانه‌اند‪ .‬اگر كارآمد نمودن‌ حاكميت‌ دو گانه‌ به‌ اين‌‬
‫معنا باشد كه‌ بخش‌هاي‌ مختلف‌ حاكميت‌ ملزم‌ به‌ رفتار در چارچوب‌ قانون‌ شوند تا ديگر بخش‌ اقتدارگرا از‬
‫قدرت‌ مطلقه‌ برخوردار نباشد و لذا نتواند به‌ سركوب‌ مطالبات‌ مردم‌ بپردازد‪ ،‬در صورت‌ تحقق‌ اين‌ امر‪ ،‬ديگر‬
‫حاكميت‌ دو گانه‌اي‌ باقي‌ نخواهد ماند‪ .‬ترجيحات‌ و مطالبات‌ مردم‌ نمي‌تواند مورد پذيرش‌ محافظه‌كاران‌ قرار‬
‫بگيرد‪ ،‬چرا كه‌ ممكن‌ است‌ مردم‌ بگويند ما‪ ،‬شما و قانون اساسي‌تان‌ را نمي‌خواهيم‌ و بنا داريم‌ نظامي‌ كاملً‬
‫مردم‌سالر بنا نهيم‌‪ .‬ولي‌ بايد افزود كه‌ در چارچوب‌ قانون‌ اساسي‌ جمهوري‌ اسلمي‌‪ ،‬در بهترين‌ شرايط‌‬
‫مي‌توان‌ به‌ حاكميت‌ دو گانه‌ ناكارآمد دست‌ يافت‌ و در بدترين‌ شرايط‌ يك‌ نظام‌ تماماً اقتدارگرا نصيب‌مان‌ خواهد‬
‫شد‪ .‬ثانياً بخش‌ اقتدارگراي‌ حاكميت‌ وقتي‌ ناكارآمد است‌‪ ،‬بخش‌ اصلح‌طلب‌ نظام‌ را فلج‌ كرده‌ است‌‪ ،‬اگر كارآمد‬
‫شود‪ ،‬كل‌ جنبش‌ اصلح‌طلبي‌ را نابود خواهد كرد‪ .‬ثالثاً‪ :‬هر گونه‌ طرح‌ و استراتژي‌اي‌ براي‌ اصلحات‌‪ ،‬اگر‬
‫بخواهد موفق‌ باشد‪ ،‬نيازمند همراهي‌ نظري‌ و عملي‌ جريان‌ روشنفكري‌ است‌‪ .‬استراتژي‌ مشروطه‌خواهي‌ و‬
‫كارآمد كردن‌ حاكميت‌ دوگانه‌‪ ،‬نمي‌تواند جريان‌ روشنفكري‌ را جذب‌ نمايد‪ .‬چرا كه‌ مسائل‌ و مشكلت‌ اساسي‌‬
‫فرهنگي‌ ـ اجتماعي‌‪ ،‬اقتصادي‌ را حل‌ نشده‌ باقي‌ مي‌گذارد‪ .‬رابعاً‪ :‬رويكرد مشروطه‌خواهي‌ به‌ دليل‌ عدم‌ اجابت‌‬
‫مطالبات‌ اكثريت‌ جمعيت‌ كشور (نسل‌ جوان‌)‪ ،‬حمايت‌ نسل‌ جوان‌ را به‌ دنبال‌ نخواهد داشت‌‪ .‬اگر هم‌ بخواهد به‌‬
‫مطالبات‌ نسل‌ جوان‌ پاسخ‌ بگويد‪ ،‬از اسلميتِ جمهوري‌ اسلمي‌ چيزي‌ باقي‌ نخواهد ماند و بدين‌ ترتيب‌ خود‬
‫زير آب‌ خود (نظريه‌ مشروطه‌خواهي‌) را مي‌زند‪( .‬توضيح‌ اين‌ مدعا در فصل‌ سوم‌ آمده‌ است‌‪ ).‬لذا تنها گسست‌‬
‫از اقتدارگرايي‌ مي‌تواند گذار را ممكن‌ سازد‪.‬‬
‫هر مدلي‌ براي‌ جايگزيني‌ وضع‌ حاضر‪ ،‬بايد دقيق‌‪ ،‬شفاف‌ و بسط‌ يافته‌ باشد‪ .‬وال مشكل‌ انقلب‌ ‪ 57‬دوباره‌‬
‫تكرار خواهد شد‪ .‬در دوران‌ قبل‌ از انقلب‌‪ ،‬تمامي‌ معتقدان‌ به‌ اصلح‌ ناپذيري‌ نظام‌‪ ،‬برسر تغيير نظام‌ حاكم‌‬
‫وحدت‌ داشتند از اين‌ رو كليه‌ مخالفان‌ رژيم‌ خود كامه‌ شاه‌‪ ،‬آزاديخواه‌ محسوب‌ مي‌شدند‪ .‬ولي‌ به‌ دليل‌ اينكه‌ خود‬
‫دچار استبداد نظري‌ بودند و با سلح‌ استبداد نظري‌ نمي‌توان‌ يه‌ جنگ‌ استبداد سياسي‌ رفت‌‪ ،‬پس‌ از پيروزي‌‬
‫انقلب‌‪ ،‬نظامي‌ دموكراتيك‌ شكل‌ نگرفت‌‪ .‬هر كس‌ با رژيمي‌ خودكامه‌ مبارزه‌ كند و يا زنداني‌ شود‪ ،‬آزاديخواه‌‬
‫نيست‌‪ .‬آزاديخواه‌ مي‌بايست‌ دقيقًا در نظام‌ فكري‌ و مباني‌ نظري‌ خود جايگاه‌ آزادي‌ و دموكراسي‌ و حقوق‌ بشر‬
‫را روشن‌ نمايد‪ .‬وگرنه‌ مي‌توان‌ نظامي‌ اقتدارگرا را كنار گذارد و رژيمي‌ به‌ مراتب‌ خودكامه‌تر را جانشين‌ آن‌‬
‫كرد‪ .‬آزادي‌ و دموكراسي‌ و حقوق‌ بشر نه‌ تنها در گفتمان‌ مسلط‌ بر دهه‌ پنجاه‌ جايگاه‌ روشني‌ نداشت‌‪ ،‬بلكه‌‬
‫بسياري‌ از نظريه‌ پردازان‌ به‌ صراحت‌ و از موضعي‌ كاملً ايدئولوژيك‌‪ ،‬دموكراسي‌ و آزادي‌ را نفي‌‬
‫مي‌كردند‪ .‬دموكراسي‌ به‌ شدت‌ محكوم‌ مي‌شد‪ ،‬چون‌ «يك‌ رژيم‌ ضدانقلبي‌ است‌ و با رهبري‌ ايدئولوژيك‌ جامعه‌‬
‫مغاير است‌»‪ .‬گفته‌ مي‌شد «سرنوشت‌ انقلب‌ را به‌ دموكراسي‌ رأي‌هاي‌ بي‌ارزش‌» نبايد واگذار كرد‪ .‬بلكه‌‬
‫ايدئولوگ‌ها بايد «رهبري‌ جامعه‌ را به‌ شيوة‌ اصيل‌ رهبري‌ انقلبي‌‪ ،‬و نه‌ حكومت‌ دموكراتيك‌‪ ،‬ادامه‌ دهند»‪.‬‬
‫مردم‌ نيازمند «شستشوي‌ فكري‌»اند‪ .‬لذا «ساختمان‌ انقلبي‌ جامعه‌ به‌ يك‌ دوران‌ طولني‌ نيازمند است‌»‪.‬‬
‫شستشوي‌ فكري‌ مردم‌ چقدر زمان‌ لزم‌ دارد؟ «لنين‌ مي‌گفت‌ نيم‌ قرن‌‪ ،‬و انقلب‌ فرهنگي‌ چين‌ معتقد است‌ كه‌‬
‫هميشه‌ »‪ .‬انقلب‌ در چنين‌ بستر فكري‌اي‌ زاده‌ شد و به‌ طور طبيعي‌‪ ،‬مادر انقلب‌‪ ،‬آبستن‌ دموكراسي‌‬
‫نمي‌توانست‌ باشد‪ .‬ايدئولوگ‌ انقلب‌ مي‌خواست‌ يك‌ جامعه‌ تحت‌ كنترل‌ و هدايت‌ دايمي‌ برپا كند كه‌ به‌ «قفس‌‬
‫آهنين‌» ِوبِر و «نظا ِم ديده‌باني‌ مشرف‌ بر همه‌ جا و همه‌ كس‌» فوكو‪ ،‬بيشتر شبيه‌ بود تا به‌ آزادسازي‌ جامعه‌ از‬
‫بند استبداد كهن‌ و رژيم‌ سلطاني‌‪ .‬لذا در هر گونه‌ طرحي‌ بايد دقيقاً مشخص‌ شود كه‌ به‌ دنبال‌ جايگزين‌ كردن‌‬
‫چه‌ چيزي‌ هستيم‌‪ .‬اين‌ امر نبايد «دموكراسي‌ درس‌ دادن‌» تلقي‌ شود‪ ،‬بلكه‌ ارائه‌ دقيق‌ مدل‌هاي‌ بديل‌‪ ،‬امكان‌ نقد و‬
‫انتخاب‌ و گفت‌وگو را فراهم‌ مي‌آورد‪ .‬اكنون‌ همه‌ اصلح‌طلبان‌ از مردم‌سالري‌ دفاع‌ مي‌كنند ولي‌ دقيقاً‬
‫نمي‌گويند مرادشان‌ از مردم‌سالري‌ چيست‌؟ شمار زيادي‌ از اصلح‌طلبان‌ تصريحاً يا تلويحاً اقتدارگرا هستند و‬
‫از مردم‌سالري‌ فقط‌ نام‌ آن‌ را يدك‌ مي‌كشند و گمان‌ باطل‌ مي‌برند كه‌ مسائل‌ و مشكلت‌ كشور به‌ صرف‌ اينكه‌‬
‫آنها جايگزين‌ جناح‌ راست‌ شوند‪ ،‬رفع‌ و حل‌ خواهد شد‪ .‬لذا تحرير محل‌ نزاع‌‪ ،‬يعني‌ مفهوم‌ مردم‌سالري‌‪ ،‬گام‌‬
‫اول‌ حركت‌ اصلحي‌ است‌‪ .‬به‌ گفته‌ كراسمن‌‪« :‬اگر معناي‌ واژه‌هايي‌ را كه‌ به‌ كار مي‌بريم‌ به‌ دقت‌ و وضوح‌‬
‫ندانيم‌‪ ،‬نمي‌توانيم‌ درباره‌ هيچ‌ چيز به‌ نحو سودمندي‌ بحث‌ كنيم‌‪ .‬بيشتر مباحثات‌ بيهوده‌اي‌ كه‌ همه‌ وقتمان‌ را بر‬
‫سر آن‌ ضايع‌ مي‌كنيم‌‪ ،‬عمدتاً معلول‌ اين‌ واقعيت‌ است‌ كه‌ هر كداممان‌ نزد خود معاني‌ مبهمي‌ از الفاظي‌ كه‌ به‌‬
‫كار مي‌بريم‌ در نظر داريم‌ و فرض‌ را بر اين‌ قرار مي‌دهيم‌ كه‌ مخالفان‌ ما نيز آن‌ واژه‌ها را به‌ همان‌ معاني‌ به‌‬
‫كار مي‌برند‪ .‬اگر از اول‌ الفاظ‌ را تعريف‌ كنيم‌‪ ،‬بحث‌هايمان‌ به‌ مراتب‌ سودمندتر خواهد بود»‪.‬‬
‫نقد اين‌ مكتوب‌ از مدل‌ مشروطه‌خواهي‌‪ ،‬معطوف‌ به‌ مدل‌ ارائه‌ شده‌ از سوي‌ آقاي‌ حجاريان‌ است‌‪ ،‬نه‌‬
‫صورتبنديهاي‌ عقلً قابل‌ تصور ديگري‌ كه‌ در آنها دقيقًا به‌ مسائل‌ و مشكلت‌ و بحران‌ها پرداخته‌ شده‌ و براي‌‬
‫آنها چاره‌جويي‌ شده‌ باشد‪.‬‬

‫فصل‌ اول‌‬
‫اهداف‌ جنبش‬

‫روش‌ بحث‌ ما در اين‌ بخش‌ متكي‌ به‌ نظريه‌ هنجاري‌ است‌‪ .‬نظريه‌ هنجاري‌‪ ،‬از منظر فلسفي‌‪ ،‬به‌ دنبال‌‬
‫گزاره‌هاي‌ اخلقي‌ راهنماست‌ و در كاربرد عيني‌اش‌‪ ،‬درپي‌ درك‌ تبعات‌ و دللتهاي‌ گزاره‌هاي‌ اخلقي‌ برا ‌‬
‫ي‬
‫رفتار واقعي‌ سياسي‌ است‌‪ .‬نظريه‌ سياسي‌ هنجاري‌ طريقه‌اي‌ براي‌ گفت‌ و گو پيرامون‌ نهادها بويژه‌ آنهايي‌ كه‌‬
‫مربوط‌ به‌ كار برد قدرت‌ عمومي‌ هستند‪ ،‬و نيز رابطه‌ ميان‌ افراد و آن‌ نهادها‪ ،‬مي‌باشد‪ .‬اين‌ نظريه‌‪ ،‬توجيهاتي‌‬
‫را كه‌ براي‌ ترتيبات‌ سياسي‌ موجود ارائه‌ شده‌ و همچنين‌ ميزان‌ توجيه‌ پذيري‌ ديگر ترتيبات‌ ممكن‌ را مورد‬
‫بررسي‌ قرار مي‌دهد‪ .‬بنيانهاي‌ اخلقي‌ دولت‌ مهمترين‌ موضوع‌ مورد علقه‌ اين‌ نظريه‌ مي‌باشد‪ .‬در اين‌‬
‫چارچوب‌‪ ،‬مسأله‌ اهدافِ جنبش‌ اصلح‌طلبي‌ را دنبال‌ خواهيم‌ كرد‪:‬‬
‫‪1‬ـ جنبش‌ اصلح‌طلبي‌ معطوف‌ به‌ كدام‌ اهداف‌ است‌؟ اگر هدف‌ اصلي‌ اين‌ نهضت‌ ايجاد نظامي‌ مردم‌ سالر‬
‫باشد‪ ،‬مردم‌سالري‌ همان‌ دموكراسي‌ يا جمهوري‌ تمام‌عيار است‪ .‬اين‌ گزاره‌ را به‌ صورت‌ شرطيه‌ بيان‌‬
‫كرديم‌‪ ،‬چرا كه‌ به‌ گمان‌ برخي‌ جنبش‌ اصلح‌طلبي‌ معطوف‌ به‌ كار آمد كردن‌ و تقويت‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلمي‌‬
‫بدون‌ دموكراتيزه‌ كردن‌ دولت‌ و جامعه‌ است‌‪ .‬برخي‌ ديگر بر اين‌ گمانند كه‌ اصلحات‌ يعني‌ حل‌ مسأله‌ بيكاري‌‬
‫و مبارزه‌ با فساد اقتصادي‌‪ .‬برخي‌ ديگر اصلحات‌ را به‌ ورود چپها به‌ حكومت‌ و تقسيم‌ عادلنه‌ قدرت‌ بين‌ دو‬
‫جناح‌ راست‌ و چپ‌‪ ،‬تقليل‌ مي‌دهند‪ .‬حال‌ اگر فرد يا گروهي‌ بر اين‌ تصور باشد كه‌ جنبش‌ آزاديخواهي‌ معطوف‌‬
‫به‌ ايجاد نظامي‌ مردم‌ سالر است‌‪ ،‬در اين‌ صورت‌ ما مدعي‌ هستيم‌ كه‌ مردم‌سالري‌ همان‌ دموكراسي‌ است‌ كه‌‬
‫در ايران‌ در شكل‌ سازماني‌ جمهوري‌ تمام‌ عيار‪ ،‬بهتر از ديگر اشكال‌‪ ،‬ظاهر مي‌شود‪.‬‬
‫‪1‬ـ ‪1‬ـ بر مبناي‌ روح‌ افزون‌خواهي‌ قدرت‌‪ ،‬قدرت‌ آناني‌ را كه‌ اعمال‌ قدرت‌ مي‌كنند وامي‌ دارد تا اعمال‌ آن‌ را‬
‫بسط‌ دهند‪ .‬قدرت‌ فسادآور است‌ و قدرت‌ مطلق‌ فساد مطلق‌ به‌ دنبال‌ مي‌آورد‪ .‬لذا جمع‌ آمدن‌ وظايف‌ سه‌ گانه‌‬
‫(قانون‌گذاري‌‪ ،‬اجرا و قضاوت‌) در يد قدرت‌ يك‌ تن‌‪ ،‬متضمن‌ خودكامگي‌ است‌‪ .‬توزيع‌ قدرت‌ شرط‌ لزم‌ التيام‌‬
‫جراحات‌ جباريت‌ است‌‪ .‬تجمع‌ همه‌ قدرت‌ها در دست‌ يك‌ تن‌‪ ،‬امكان‌ دادگري‌ و انصاف‌ را از او مي‌ستاند‪.‬‬
‫خودكامگان‌‪ ،‬حتي‌ اگر بخواهند نمي‌توانند عادل‌ باشند‪ .‬اجراي‌ عدالت‌ توسط‌ فردي‌ كه‌ داراي‌ قدرت‌ مطلقه‌ است‌‪،‬‬
‫ناشدني‌ است‌‪ .‬قدرت‌ نامحدود با عدالت‌ تعارض‌ دارد‪ .‬اين‌ گماني‌ باطل‌ است‌ كه‌ قدرت‌ نامحدود را به‌ فردي‌‬
‫عادل‌ بسپاريم‌ تا حكومت‌ عدل‌ مستقر شود‪ .‬به‌ محض‌ اينكه‌ فردي‌ قدرت‌ مطلق‌ را در دست‌ گرفت‌‪ ،‬اولين‌ چيزي‌‬
‫را كه‌ از دست‌ خواهد داد‪ ،‬عدالت‌ و انصاف‌ است‌‪ .‬اين‌ مسأله‌ الزاماً ناشي‌ از بدخواهي‌ دارندة‌ قدرت‌ مطلق‌‬
‫نمي‌باشد‪ .‬اگر عدل‌ را استيفاي‌ حقوق‌ تعريف‌ كنيم‌‪ ،‬آن‌ كس‌ كه‌ قدرت‌ مطلق‌ دارد‪ ،‬قدرت‌ تعريف‌ حقوق‌ را نيز‬
‫دارد‪ .‬آنگاه‌ حقوق‌ را آن‌ گونه‌ كه‌ خود مي‌خواهد يا عادلنه‌ مي‌پندارد‪ ،‬تعريف‌ خواهد كرد‪ .‬بنابراين‌ در قدرت‌‬
‫مطلقه‌‪ ،‬حاكم‌‪ ،‬معيار بيروني‌ عدل‌ را از دست‌ مي‌دهد و خود معيار عدل‌ مي‌شود‪ .‬در چنين‌ شرايطي‌‪ ،‬براي‌ قادر‬
‫مطلق‌ (حاكم‌)‪ ،‬عدل‌ از منظر ديگران‌‪ ،‬مفهومي‌ ندارد‪ .‬اين‌ است‌ كه‌ گفته‌ مي‌شود وقتي‌ همه‌ قدرت‌ها به‌ كسي‌‬
‫داده‌ شد‪ ،‬قدرت‌ عدالت‌ ورزي‌ از او گرفته‌ مي‌شود‪ .‬در عين‌ حال‌‪ ،‬نمي‌توان‌ هيچ‌ انساني‌ را «آنقدر خوب‌» به‌‬
‫حساب‌ آورد كه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ از قدرت‌ مطلقه‌ و فرمانروايي‌ گستردة‌ دولت‌ سوء استفاده‌ نكند‪ .‬يكي‌ از مهمترين‌‬
‫ارزشهاي‌ اخلقي‌‪ ،‬مهار كردن‌ حكومت‌ خودسرانه‌ و محدود ساختن‌ ترسي‌ است‌ كه‌ حكومتها مي‌توانند در دل‌‬
‫شهروندان‌ بيفكنند‪.‬‬
‫‪1‬ـ ‪2‬ـ اصل‌ تفكيك‌ قوا براي‌ مهار‪ ،‬محدود كردن‌‪ ،‬متعادل‌ كردن‌ و كارآمد ساختن‌ دولت‌ است‌‪ .‬براساس‌ اين‌‬
‫اصل‌‪:‬‬
‫‪1‬ـ ‪2‬ـ ‪1‬ـ حكومت‌ بايد سه‌ شاخه‌ شود و هر يك‌ از شاخه‌ها يكي‌ از وظايف‌ تقنين‌ و اجرا و قضا را به‌ عهده‌‬
‫گيرند‪.‬‬
‫‪1‬ـ ‪2‬ـ ‪2‬ـ هر شاخه‌ بايد محدود و مقيد به‌ وظايف‌ خود باشد و مجاز نيست‌ در وظايف‌ آن‌ دو ديگر دخل‌ و‬
‫تصرف‌ كند‪ ،‬مگر بالعرض‌‪ ،‬يعني‌ در بعضي‌ موارد انجام‌ وظايف‌ يك‌ قوه‌ توسط‌ قوه‌ ديگر‪ ،‬كارآمدتر و دقيق‌تر‬
‫است‌‪ .‬مثل‌ تهيه‌ آئين‌نامه‌هاي‌ اجرايي‌ توسط‌ قوة‌ مجريه‌ كه‌ در واقع‌ وظيفه‌ قوه‌ مقننه‌ است‌‪ .‬يا ديوان‌ اختلفات‌‬
‫روابط‌ كار كه‌ وظيفه‌ قوه‌ قضاييه‌ است‌ ولي‌ قوه‌ مجريه‌ انجام‌ مي‌دهد‪.‬‬
‫‪1‬ـ ‪2‬ـ ‪3‬ـ افراد شاغل‌ در هر سه‌ بخش‌ بايد جدا باشند‪ ،‬هيچ‌ فردي‌ مجاز نيست‌ در آن‌ واحد در بيش‌ از يك‌ شاخه‌‬
‫كار كند‪.‬‬
‫‪1‬ـ ‪3‬ـ وظايف‌ اجرائيه‌ و قضائيه‌‪ ،‬نسبت‌ به‌ قوه‌ مقننه‌‪ ،‬ضرورتًا تبعي‌اند‪ :‬قوه‌ اجرائيه‌ به‌ اين‌ سبب‌ اجرائيه‌ است‌‬
‫كه‌ بايد قوانين‌ مصوب‌ پارلمان‌ را اجرا كند و قضاييه‌ به‌ اين‌ دليل‌ قضاييه‌ است‌ كه‌ وظيفه‌اش‌ داوري‌ و فصل‌‬
‫خصومت‌ ميان‌ شهروندان‌ و نيز ميان‌ شهروندان‌ و حاكمان‌ براساس‌ قوانين‌ پارلمان‌ است‌‪.‬‬
‫‪1‬ـ ‪4‬ـ نظام‌ نظارت‌ و كنترل‌ (‪ : )checks and Balance System‬ممكن‌ است‌ هر يك‌ از قوا از حدود‬
‫قانوني‌ مصوب‌ قانون‌ اساسي‌ تجاوز نمايند و راه‌ خودكامگي‌ در پيش‌ گيرند‪ .‬چه‌ كسي‌ يا چه‌ نهادي‌ بايد پاسدار‬
‫قانون‌ اساسي‌ باشد و مانع‌ از تجاوز قوا گردد؟ اگر گفته‌ شود قانون‌ اساسي‌ نيازمند يك‌ يا حتي‌ چند نهاد نگهبان‌‬
‫قانون‌ اساسي‌ است‌‪ ،‬در آن‌ صورت‌ اين‌ پرسش‌ مطرح‌ مي‌شود كه‌ چه‌ كسي‌ بايد مواظب‌ نگهبان‌ها باشد؟‬
‫نمي‌توان‌ نگهبان‌ يا نگهبانان‌ قانون‌ اساسي‌ را كه‌ ضرورتاً ماهيتي‌ مافوق‌ آن‌ دارند‪ ،‬توسط‌ مرجع‌ قانوني‌ ديگري‌‬
‫مهار و در صورت‌ تخطي‌ مجازات‌ كرد‪ .‬لذا هر يك‌ از قوا بايد وسايل‌ اعمال‌ نفوذ و نظارت‌ بر ديگر قوا را در‬
‫اختيار داشته‌ باشد‪ .‬ساخت‌ دروني‌ نظام‌ جمهوري‌ چنان‌ است‌ كه‌ هر قوه‌ توسط‌ قواي‌ ديگر تعديل‌ مي‌شود‪ ،‬يعني‌‬
‫با نصب‌ يك‌ مرجع‌ قانوني‌ در همان‌ سطح‌‪ .‬از اين‌ رو به‌ هيچ‌ وجه‌ به‌ عاملي‌ كه‌ از برون‌ اعمال‌ نظارت‌ كند‪،‬‬
‫چيزي‌ مثل‌ نگهبان‌ قانون‌ اساسي‌‪ ،‬نيازي‌ نيست‌‪.‬‬
‫ل انسان‌اند و لذا‬ ‫انسان‌شناسي‌ جمهوري‌ مدعي‌ است‌ كه‌ نه‌ فقط‌ انسان‌ كامل‌ وجود ندارد‪ ،‬بلكه‌ تمام‌ آدميان‌‪ ،‬كام ً‬
‫ي آدميان‌ جاه‌طلب‌ و خطاكار طراحي‌ شده‌‬ ‫جايزالخطا و جاه‌طلب‌‪ .‬قانون‌ اساسي‌ جمهوري‌ براي‌ مهار خودكامگ ِ‬
‫است‌‪ .‬يعني‌ اصول‌ آن‌ بايد آنچنان‌ دقيق‌‪ ،‬صريح‌‪ ،‬روشن‌ و شفاف‌ باشد كه‌ مانع‌ از آن‌ شود كه‌ متخلفان‌ با استفاده‌‬
‫از مفاهيم‌ گنگ‌‪ ،‬مبهم‌ و كش‌دار بتوانند راه‌ خودكامگي‌ و فساد در پيش‌ گيرند‪.‬‬
‫بر اين‌ اساس‌‪ ،‬نظام‌ نظارت‌ و كنترل‌ اين‌ موضوع‌ را بديهي‌ فرض‌ مي‌كند كه‌ كارگزاران‌ قواي‌ مختلف‌ در پي‌‬
‫حفظ‌ و توسعه‌ قدرت‌ خويش‌ خواهند بود‪ .‬از آنجا كه‌ هر حوزه‌ حكومتي‌‪ ،‬اختيار دخالت‌ در بخشي‌ از وظايف‌‬
‫اصالتاً محول‌ شده‌ به‌ حوزة‌ ديگر را در اختيار خواهد داشت‌‪ ،‬چنانچه‌ حوزة‌ اخير از حدود خود تخطي‌ نمايد‬
‫ضربه‌اي‌ به‌ قدرت‌ آن‌ حوزه‌ وارد خواهد شد‪ .‬پس‌‪ ،‬با اين‌ فرض‌ كه‌ تمام‌ شاخه‌ها به‌ حفظ‌ و بسط‌ قدرت‌ خود ميل‌‬
‫دارند‪ ،‬هر كدام‌ لجرم‌ از تجاوز به‌ قلمرو ديگري‌‪ ،‬به‌ علت‌ ترس‌ از مقابلة‌ به‌ مثل‌ و خسارات‌ احتمالي‌ آن‌ پرهيز‬
‫مي‌كنند‪ .‬در نظام‌هاي‌ دموكراتيك‌‪ ،‬نظارت‌ متقابل‌ قوا منجر به‌ محدوديت‌ متقابل‌ مي‌شود‪ .‬مانند حق‌ وتوي‌ رئيس‌‬
‫جمهور يا كنترل‌ قضايي‌‪.‬‬
‫ل وكالتي‌‪ ،‬هيچ‌ قدرتي‌ از انتخاب‌ مستثني‌ نيست‌‪ .‬حكومت‌‬ ‫‪1‬ـ ‪5‬ـ در جمهوري‌ مدرن‌ به‌ عنوان‌ نظامي‌ كام ً‬
‫جمهوري‌‪ ،‬به‌ موجب‌ تعريف‌ خود‪ ،‬ايجاب‌ مي‌كند كه‌ تمامي‌ حكومتگران‌ به‌ طور ادواري‌ تابع‌ انتخاب‌ مجدد‬
‫باشند و در جريان‌ هر انتخابي‌ امكان‌ بركناري‌ آنان‌‪ ،‬در جريان‌ رقابتي‌ تمام‌عيار‪ ،‬وجود داشته‌ باشد‪ .‬انتخاب‌‬
‫ادواري‌ و بدون‌ استيناف‌ تكليف‌ زمامداران‌ را روشن‌ مي‌كند‪.‬‬

‫‪1‬ـ ‪5‬ـ ‪1‬ـ همه‌ شهروندان‌ بالغ‌ حق‌ دارند در انتخابات‌ مشاركت‌ كنند‪ :‬حق‌ انتخاب‌ كردن‌ و حق‌ انتخاب‌ شدن‌‪.‬‬

‫‪1‬ـ ‪5‬ـ ‪2‬ـ هيچ‌ فردي‌ را نمي‌توان‌ به‌ دليل‌ اعتقادي‌ ـ سياسي‌ ـ مذهبي‌ ـ نژادي‌ از امكان‌ شركت‌ در انتخابات‌ و‬
‫حق‌ انتخاب‌ شدن‌ براي‌ مناصب‌ حكومتي‌ محروم‌ كرد‪.‬‬

‫‪1‬ـ ‪5‬ـ ‪3‬ـ قاعده جمهوري‌ حكم‌ مي‌كند كه‌ تمامي‌ مناصب‌ در قواي‌ مختلف‌ انتخابي‌ باشد‪ ،‬و انتصابي‌ بودن‌‬
‫استثناء باشد‪.‬‬
‫‪1‬ـ ‪5‬ـ ‪4‬ـ حاكمان‌ بايد از طريق‌ سازوكارهاي‌ سياسي‌ (يعني‌ رأي‌ مخفي‌‪ ،‬انتخابات‌ در فواصل‌ منظم‌‪ ،‬رقابت‌‬
‫نامزدان‌ با يكديگر‪ ،‬و مبارزه‌ ميان‌ جناحها) در برابر مردم‌ تحت‌ حكومت‌‪ ،‬پاسخگو و مسئول‌ باشند‪ .‬هيچ‌ چيزي‌‬
‫جز اين‌ سازوكارها‪ ،‬وسيلة‌ رضايت‌بخشي‌ براي‌ گزينش‌ و تفويض‌ اختيار و كنترل‌ تصميمهاي‌ سياسي‌ در‬
‫اختيار شهروندان‌ نمي‌گذارد‪ .‬به‌ ياري‌ اين‌ وسايل‌ ايجاد تعادل‌ بين‌ اقتدار و آزادي‌ امكان‌پذير مي‌شود‪.‬‬
‫‪1‬ـ ‪5‬ـ ‪5‬ـ افكار عمومي‌ از طريق‌ هيأت‌ منصفه‌ غيرحكومتي‌ (مركب‌ از شهروندان‌) درباره‌ مجرم‌ بودن‌ يا‬
‫نبودن‌ متهمان‌ در كليه‌ جرائم‌ تصميم‌گيري‌ مي‌كنند‪ .‬عقل‌ عرفي‌ ملك‌ قضاوت‌ است‌‪.‬‬

‫‪1‬ـ ‪6‬ـ جمهوري‌هاي‌ مدرن‌ متكي‌ به‌ حقوق‌ بشرند‪ .‬پيوند بسيار مستحكمي‌ بين‌ مفهوم‌ جمهوري‌ و ايدة‌ جهان ‌‬
‫ي‬
‫حقوق‌ بشر وجود دارد‪ .‬اساساً جمهوري‌ مدرن‌ يك‌ تنظيم‌ قانوني‌ براي‌ رعايت‌ حقوق‌ بشر و شهروندان‌ است‌‪.‬‬
‫جمهوري‌ غيرملتزم‌ (التزام‌ نظري‌ و عملي‌) به‌ حقوق‌ بشر‪ ،‬جمهوري‌ مدرن‌ نيست‌‪ .‬نظام‌ جمهوري‌‬
‫(دموكراتيك‌) جامه‌اي‌ است‌ كه‌ در حدِ قد و قامتِ «انسان‌ محق‌» دوخته‌ شده‌ است‌ و دولت‌ مطلقه‌ جامه‌اي‌ است‌‬
‫كه‌ در اندازة‌ «انسان‌ مكلف‌» دوخته‌ شده‌ است‌‪.‬‬

‫‪1‬ـ ‪7‬ـ جمهوري‌ مدرن‌ از نظر ايدئولوژيك‌ بي‌طرف‌ است‌‪ .‬در اين‌ جمهوري‌‪ ،‬براساس‌ فرايند تفكيك‌ ساختاري‌ ـ‬
‫كاركردي‌‪ ،‬نهاد دولت‌ از نهاد دين‌ متمايز شده‌ است‌‪ .‬از منظر نظري‌ نيز استدلل‌ مي‌شود كه‌ نه‌ دين‌ دولتي‌‪،‬‬
‫دين‌ است‌ و نه‌ دولت‌ ديني‌‪ ،‬دولت‌‪ .‬مردم‌سالري‌ ديني‌ (جمهوري‌ ديني‌) مفهومي‌ پارادوكسيكال‌ است‌‪ .‬نكته‌ مهم‌‬
‫اين‌ است‌ كه‌ دولت‌ حق‌ دخالت‌ در دين‌ را ندارد ولي‌ دين‌ مثل‌ هر نهاد ديگر جامعه‌ مدني‌ مي‌تواند در سياست‌‬
‫جاري‌ (يعني‌ حكومت‌ كردن‌‪ ،‬نه‌ نظريه‌پردازي‌ سياسي‌) دخالت‌ كند و انتقادات‌ خود را علنًا بيان‌ كند‪ .‬يا حتي‌‬
‫الهام‌بخش‌ سياست‌ باشد (در مقام‌ نظر و تئوري‌) اما اگر نهاد ديني‌ به‌عنوان‌ نيرويي‌ سياسي‌ وارد مبارزات‌‬
‫سياسي‌ شد (مثل‌ احزاب‌ دموكرات‌ مسيحي‌) بايد از قاعده‌ كلي‌ ناظر بر جمهوري‌ تبعيت‌ كند‪ .‬دولت‌‪ ،‬شرط‌ لزم‌‬
‫و ضروري‌ تأسيس‌ هر ملت‌ ـ كشوري‌ است‌‪ .‬كشور بدون‌ دولت‌‪ ،‬كشور نيست‌ ولي‌ كشور بدون‌ دولت‌ ديني‌ يا‬
‫دين‌ رسمي‌ قابل‌ تصور و تصديق‌ است‌‪.‬‬

‫تقريباً همه‌ كشورهاي‌ كنوني‌ فاقد دولت‌ ديني‌ و بسياري‌ فاقد دين‌ رسمي‌اند‪ .‬در هر كشوري‌ اديان‌ مختلفي‌ وجود‬
‫دارد‪ .‬لذا مقتضاي‌ عدالت‌ آن‌ است‌ كه‌ دولت‌ نسبت‌ به‌ اديان‌ مختلف‌ بي‌طرف‌ باشد و جانب‌ يكي‌ را نگيرد‪ .‬به‌ اين‌‬
‫معنا كه‌ هيچ‌ حق‌ و تكليف‌ سياسي‌ را بر مبناي‌ رأي‌ فرقه‌يي‌ از فرقه‌هاي‌ ديني‌ بنا ننهد‪ .‬در جمهوري‌هاي‌ مدرن‌‬
‫نه‌ دين‌ مبناي‌ مشروعيت‌ حكومت‌ و فرمانروايي‌ سياسي‌ است‌ و نه‌ احكام‌ شريعت‌ مبناي‌ قانونگذاري‌ در حوزة‌‬
‫عمومي‌‪ .‬جمهوري‌هاي‌ مدرن‌ حقِ ناحق‌ بودن‌ (يعني‌ حق‌هاي‌ غيرديني‌ را) را به‌ رسميت‌ مي‌شناسند و به‌ روي‌‬
‫كثرت‌گرايي‌ معرفتي‌ و پلوراليسم‌ ارزشي‌ راه‌ مي‌گشايند‪ .‬پلوراليسم‌ آدميان‌ را به‌ پي‌جويي‌ تنوع‌ وامي‌دارد‪.‬‬
‫جمهوريهاي‌ ليبرال‌ ‪ -‬دموكراسي‌ بيش‌ از هر جامعة‌ ديگري‌ تنوع‌ را پاس‌ مي‌دارند و در خود جاي‌ مي‌دهند‪.‬‬
‫خودمختاري‌ انساني‌ و خودآفريني‌ افراد براي‌ جمهوري‌هاي‌ مدرن‌ بسيار مهم‌ است‌ (آنديويدواليسم‌)‪ .‬لزمة‌‬
‫خودمختاري‌ اين‌ است‌ كه‌ حكومتها از تحميل‌ نوع‌ خاصي‌ از «زندگي‌ خوب‌ و خير» به‌ شهروندان‌ پرهيز كنند‪.‬‬
‫بايد شرايطي‌ فراهم‌ شود كه‌ شهروندان‌ امكانهاي‌ انتخاب‌ و فرصتهاي‌ انتخاب‌ متعددي‌ براي‌ خلق‌ زندگي‌شان‌‬
‫داشته‌ باشند‪ .‬اجازه‌ دادن‌ به‌ هر شهروند كه‌ آن‌ زندگي‌ را كه‌ فكر مي‌كند برايش‌ از همه‌ بهتر است‌ بسازد‪ ،‬راهي‌‬
‫است‌ براي‌ آنكه‌ خودمختاري‌ او تأمين‌ شود‪ .‬پلوراليسم‌ ارزشي‌ متكاي‌ اين‌ رويكرد است‌‪ .‬بر مبناي‌ پلوراليسم‌‬
‫ارزشي‌‪ ،‬پايه‌اي‌ترين‌ خيرهاي‌ بشري‌ متكثر و توافق‌ناپذيرند و در نتيجه‌ زماني‌ كه‌ در تضاد قرار مي‌گيرند‪،‬‬
‫افراد ناچار از دست‌ زدن‌ به‌ انتخابهاي‌ دشوار ميان‌ آنها مي‌شوند‪ .‬اگر ارزشها متكثر و توافق‌ناپذير باشند‪،‬‬
‫دولت‌ حق‌ ندارد ترتيبات‌ سياسي‌ خاصي‌ را مطلوبتر از ديگر ترتيبات‌ سياسي‌ قلمداد كند و آن‌ را به‌عنوان‌‬
‫بهترين‌ راه‌ براي‌ هدايت‌ زندگي‌ به‌ شهروندان‌ تحميل‌ كند‪ .‬مقامات‌ حكومتي‌ عاقلتر و داناتر از هيچ‌ گروه‌ ديگري‌‬
‫از انسان‌ها نيستند و بهتر از آنها نمي‌دانند كه‌ چه‌ چيزي‌ را بهتر است‌ در زندگي‌ دنبال‌ كنيم‌ و براي‌ همين‌ نبايد‬
‫به‌ آنان‌ اجازه‌ داد كه‌ از قدرت‌ دولت‌ براي‌ به‌ كرسي‌ نشاندن‌ اين‌ نظر خودشان‌ كه‌ خوب‌ و خير و سعادت‌ و‬
‫صلح‌ و مصلحت‌ و حق‌ چيست‌ استفاده‌ كنند‪ .‬حقيقت‌ همانست‌ كه‌ در اثر جستجوي‌ مستمر‪ ،‬و از طريق‌ رايزني‌‬
‫جمعي‌ در شرايط‌ آرماني‌ گفت‌وگو‪ ،‬رفته‌ رفته‌ نقاب‌ از رُخ‌ بر مي‌كشد‪ ،‬نه‌ آنكه‌ به‌ زور از سوي‌ دولت‌ به‌ مردم‌‬
‫تحميل‌ مي‌شود‪.‬‬

‫‪ -1-8‬جمهوري‌ مدرن‌‪ ،‬تنها با يك‌ قانون‌ اساسي‌ است‌ كه‌ مي‌تواند تأسيس‌ گردد‪ ،‬و با تداوم‌ اين‌ قانون‌ اساسي‌‬
‫مورد رجوع‌ است‌ كه‌ مي‌تواند حفظ‌ شود‪ .‬قانون‌ اساسي‌ به‌عنوان‌ نظامي‌ كه‌ براي‌ ايجاد محدوديت‌ اعمال‌ قدرت‌‬
‫در نظر گرفته‌ شود مي‌تواند بهترين‌ حالت‌ براي‌ اطمينان‌ از حكومت‌ قوانين‌ در مقابل‌ خودكامگان‌ باشد‪ .‬دولت‌‬
‫حداقلي‌ يا كمينه‌ (‪ )minimal-state‬و حوزة‌ عمومي‌ گسترده‌ از اصول‌ مهم‌ قانون‌ اساسي‌ جمهوري‌ مدرن‌‬
‫است‌‪ .‬جدايي‌ دولت‌ از جامعة‌ مدني‌‪ ،‬ويژگي‌ محوري‌ زندگي‌ دموكراتيك‌ به‌ شمار مي‌آيد‪.‬‬
‫‪ -1-9‬نافرماني‌ مدني‌‪ :‬در جمهوري‌ كاملً مشروع‌ نيز ممكن‌ است‌ برخي‌ از شهروندان‌ برخي‌ از قوانين‌ را‬
‫بسيار نامشروع‌ تلقي‌ كنند‪ .‬لذا نافرماني‌ مدني‌ يكي‌ از اجزاء ضروري‌ جمهوري‌هاي‌ مدرن‌ است‌‪.‬‬

‫‪ - 1-10‬عدالت‌ پويا‪ :‬در جمهوري‌ مدرن‌ شهروندان‌ حق‌ دارند نهادها را به‌ دليل‌ ناعادلنه‌ بودن‌ طرد كنند‪ .‬نظم‌‬
‫سياسي‌ موجود را ناعادلنه‌ بخوانند و بديلي‌ عادلنه‌تر به‌ جايش‌ پيشنهاد كنند‪ .‬در جمهوري‌ مدرن‌ عدالت‌ پويا به‌‬
‫سه‌ شكل‌ متفاوت‌ تعميم‌ مي‌يابد‪ :‬نخست‌‪ ،‬هيچ‌ نهادي‌ تافتة‌ جدا بافته‌ نيست‌ و تك‌ تك‌ نهادها مي‌توانند مورد آزمون‌‬
‫قرار گرفته‌ و به‌عنوان‌ نهادهاي‌ ناعادلنه‌‪ ،‬ناحق‌ و ناموجه‌ محكوم‌ شوند‪ .‬دوم‌‪ ،‬هر كسي‌ مي‌تواند مدعي‌‬
‫نامشروع‌ بودن‌ اين‌ يا آن‌ نهاد گشته‌‪ ،‬خواستار سلب‌ مشروعيت‌ (حقانيت‌) از آن‌ گردد‪ .‬و سوم‌‪ ،‬تمامي‌ كساني‌ كه‌‬
‫در دفاع‌ از راه‌حل‌ها و بديلهاي‌ ديگر استدلل‌ مي‌كنند‪ ،‬مي‌توانند برهان‌ خويش‌ را برپاية‌ درستي‌ و اعتبار‬
‫ن دو مبيّن‌ ارزشهاي‌ كلي‌ (جهانشمول‌ و همگاني‌) هستند‪.‬‬ ‫آزادي‌ و حقوق‌ بشر استوار سازند‪ ،‬زيرا اي ‌‬

‫‪ - 1-11‬تنها راه‌ جلوگيري‌ از خودكامگي‌‪ ،‬اعتقاد و التزام‌ به‌ حقوق‌ و آزاديهاي‌ فردي‌ انسانها است‌‪ .‬اگر آرمان‌‬
‫آدميان‌ صرفاً به‌ حكومت‌ اكثريت‌ تقليل‌ يابد‪ ،‬ممكن‌ است‌ گرفتار جباريت‌ اكثريت‌ شوند‪ .‬فراموش‌ نكنيم‌ كه‌ هيتلر‬
‫در ‪ 1933‬با رأي‌ اكثريت‌ مردم‌ سر كار آمد‪ .‬فاشيسم‌ مي‌تواند حكومت‌ اكثريت‌ باشد‪ .‬فرق‌ آن‌ با دموكراسي‌‬
‫ليبرال‌ اين‌ است‌ كه‌ آزادي‌ اقليت‌ را سلب‌ مي‌كند‪ .‬هدف‌ اصلي‌ و نهايي‌‪ ،‬آزادي‌ است‌ و دموكراسي‌ بهترين‌‬
‫نظامي‌ است‌ كه‌ ما را به‌ مقصود مي‌رساند‪ .‬دموكراسي‌ وسيلة‌ مناسب‌ و صلح‌آميزي‌ براي‌ تحقق‌ بخشيدن‌ به‌‬
‫هدف‌ متعالي‌ آزادي‌ است‌‪ .‬جاي‌ هدف‌ و وسيله‌ را نبايد اشتباه‌ گرفت‌‪ .‬نظام‌ سياسي‌ مطلوب‌ براي‌ تحقق‌ بخشيدن‌‬
‫به‌ حقوق‌‪ ،‬آزاديها و كرامت‌ فردي‌ انسانها شكل‌ مي‌گيرد نه‌ به‌ منظور تحقق‌ بخشيدن‌ به‌ ارادة‌ جمعي‌ آنها (يعني‌‬
‫دموكراسي‌ به‌ معناي‌ حاكميت‌ اكثريت‌ صرفنظر از اينكه‌ اكثريت‌ به‌ دنبال‌ چه‌ هدفي‌ است‌‪ ،‬آرمان‌ قابل‌ دفاعي‌‬
‫نيست‌)‪ .‬لذا محور اصلي‌ قانون‌ اساسي‌ مطلوب‌ بايد حقوق‌ انساني‌ باشد‪ .‬دموكراسي‌ قالب‌ و چارچوبي‌ خنثي‌ يا‬
‫رقيق‌ از حقوق‌ است‌ كه‌ در محدودة‌ آن‌ افراد مي‌توانند دركها و مفهومهاي‌ متفاوت‌ خود از خير را دنبال‌ كنند‪.‬‬
‫جمهوري‌ مدرن‌ بايد به‌ گونه‌اي‌ تعريف‌ شود كه‌ تقويت‌كننده‌ آزادي‌ و برابري‌ مردم‌ باشد‪ ،‬يعني‌ دولت‌ بايد به‌‬
‫نحوي‌ دموكراتيك‌ سازمان‌ يافته‌ باشد و سياستهايي‌ را دنبال‌ كند كه‌ متحقق‌كنندة‌ تساهل‌ و تسامح‌ و آزادي‌ وجدان‌‬
‫براي‌ همه‌ شهروندان‌ باشد‪ ،‬و بيرون‌ از حوزه‌اي‌ بايستد كه‌ افراد در آن‌ براي‌ زندگي‌ خود برنامه‌ مي‌ريزند و‬
‫«برداشتهاي‌شان‌ از خير» را دنبال‌ مي‌كنند‪.‬‬

‫***‬
‫ن دنياي‌ جديدي‌ از نظام‌ جمهوري‌ چنين‌ تصويري‌ (با اوصاف‌ يازده‌ گانة‌ آن‌) در ذهن‌ دارند‪ .‬ولي‌ معلوم‌‬ ‫آدميا ِ‬
‫نيست‌ وقتي‌ آيت‌ال خميني‌ از «جمهوري‌» به‌ «همان‌ معنايي‌ كه‌ همه‌ جا جمهوري‌ است‌» دفاع‌ مي‌كرد و‬
‫مي‌گفت‌‪« :‬ميزان‌ رأي‌ مردم‌ است‌»‪« ،‬ما تابع‌ آراي‌ ملت‌ هستيم‌‪ .‬ملت‌ هر طوري‌ كه‌ رأي‌ داد‪ ،‬ما از آن‌ تبعيت‌‬
‫مي‌كنيم‌‪ ...‬اكثريت‌ ملت‌ هر چه‌ گفتند آرايشان‌ معتبر است‌ ولو به‌ خلف‌ و يا به‌ ضرر خودشان‌ باشد»‪« ،‬دولت‌‬
‫اسلمي‌‪ ،‬يك‌ دولت‌ دموكراتيك‌ به‌ معناي‌ واقعي‌ است‌ و براي‌ همه‌ اقليتهاي‌ مذهبي‌ آزادي‌ به‌ طور كامل‌ است‌ و‬
‫هر كس‌ مي‌تواند اظهار عقيده‌ خودش‌ را بكند»‪« ،‬در اسلم‌ دموكراسي‌ مندرج‌ است‌ و مردم‌ آزادند در اسلم‌‪،‬‬
‫هم‌ در بيان‌ عقايد و هم‌ در اعمال‌»؛ آيا واقعًا هيچگونه‌ تعارضي‌ بين‌ جمهوري‌ تمام‌ عيار و نظام‌ مبتني‌ بر‬
‫وليت‌ فقيه‌ احساس‌ نمي‌كرد؟ اگر روزي‌ مردم‌ اعلم‌ كردند حكومت‌ ديني‌ را قبول‌ ندارند و مي‌خواهند نظام‌‬
‫ديگري‌ را جايگزين‌ آن‌ كنند‪ ،‬آيا رأي‌ و خواست‌ آنها «معتبر» است‌ و تغيير نظام‌‪ ،‬به‌ نحو دموكراتيك‌ مورد‬
‫پذيرش‌ واقع‌ خواهد شد؟ يا با زور از اين‌ تحول‌ ممانعت‌ به‌ عمل‌ خواهد آمد؟ ظاهراً آيت‌ال خميني‌ تغيير نظام‌‬
‫را «حقِ» مردم‌ مي‌دانست‌‪ .‬لذا مي‌گفت‌‪« :‬به‌ چه‌ حقي‌ ملت‌ پنجاه‌ سال‌ پيش‌ از اين‌‪ ،‬سرنوشت‌ ملت‌ بعد را معين‌‬
‫مي‌كند؟ سرنوشت‌ هر ملتي‌ به‌ دست‌ خودش‌ است‌‪ ...‬چه‌ حقي‌ داشتند ملت‌ در آن‌ زمان‌ سرنوشت‌ ما را در اين‌‬
‫زمان‌ معين‌ كنند‪ ...‬اگر چنانچه‌ سلطنت‌ رضا شاه‌ فرض‌ بكنيم‌ كه‌ قانوني‌ بوده‌‪ ،‬چه‌ حقي‌ آنها داشتند كه‌ براي‌ ما‬
‫سرنوشت‌ معين‌ كنند؟ هر كسي‌ سرنوشتش‌ با خودش‌ است‌‪ ،‬مگر پدرهاي‌ ما ولي‌ ما هستند؟ مگر آن‌ اشخاص‌‬
‫كه‌ در صد سال‌ پيش‌ از اين‌‪ ،‬هشتاد سال‌ پيش‌ از اين‌ بودند‪ ،‬مي‌توانند سرنوشت‌ يك‌ ملتي‌ را كه‌ بعدها وجود پيدا‬
‫مي‌كنند‪ ،‬آنها تعيين‌ بكنند؟» بدين‌ ترتيب‌ نسل‌ جديد «حق‌» دارد سرنوشت‌ خود را از طريق‌ تأسيس‌ نظام‌ سياسي‌‬
‫مطلوب‌ خود (جمهوري‌ تمام‌ عيار) معين‌ كند‪.‬‬
‫يك‌ تفكيك‌ مهم‌ مي‌تواند در زمينه‌ ديدگاه‌ آيت‌ال خميني‌ راهگشا باشد‪ .‬نظرات‌ ايشان‌ به‌ دو دوره‌ تعلق‌ دارد‪:‬‬
‫اول‌‪ .‬دورة‌ تغيير رژيم‌ پيشين‌ و تأسيس‌ نظام‌ جديد‪ ،‬دوم‌‪ .‬دورة‌ استقرار و تثبيت‌ نظام‌ جديد‪ ،‬در تمام‌ سال‌ ‪1356‬‬
‫و ‪ 1357‬آيت‌ال خميني‌ بر مبناي‌ اعلميه‌ جهاني‌ حقوق‌ بشر‪ ،‬آمريكا و غربيان‌ را محكوم‌ مي‌كرد كه‌ چرا از‬
‫رژيم‌ ناقض‌ حقوق‌ بشر شاه‌ دفاع‌ مي‌كنند‪ .‬مگر آمريكا و انگليس‌ و چين‌ و رژيم‌ پهلوي‌ اعلميه‌ حقوق‌ بشر را‬
‫امضا نكرده‌اند؟ پس‌ چرا آن‌ را در عمل‌ نقض‌ مي‌كنند؟ اگر انقلب‌ پيروز شود‪ ،‬بهتر از تمامي‌ رژيمهاي‌‬
‫موجود حقوق‌ بشر را رعايت‌ خواهد كرد‪ .‬دوران‌‪ ،‬دوران‌ تغيير رژيم‌ پيشين‌ و تأسيس‌ رژيم‌ جديد بود‪ .‬به‌عنوان‌‬
‫نمونه‌ اين‌ وعده‌ها متعلق‌ به‌ دوران‌ تأسيس‌اند‪« :‬ما مي‌خواهيم‌ مطابق‌ اعلمية‌ حقوق‌ بشر عمل‌ كنيم‌‪ ،‬ما‬
‫مي‌خواهيم‌ آزاد باشيم‌» ‪« ،‬سرلوحة‌ اعلميه‌ آزادي‌ حقوق‌ بشر ـ سرلوحه‌اش‌ ‪ -‬آزادي‌ افراد است‌‪ .‬هر فردي‌ از‬
‫افراد بشر آزاد است‌‪ ،‬بايد آزاد باشد‪ .‬همه‌ بايد در مقابل‌ قانون‌ علي‌السواء باشند‪ .‬همه‌ بايد آزاد باشند در‬
‫محلشان‌‪ ،‬در سكني‌ آزاد باشند‪ ،‬در شغلشان‌ آزاد باشند و در مشي‌شان‌ بايد آزاد باشند‪ ...‬يك‌ چيز خيلي‌‬
‫خوش‌نماي‌ با زرق‌ و برقي‌ را مي‌نويسند‪ ،‬سي‌ ماده‌ مي‌نويسند كه‌ همه‌اش‌ موادي‌ است‌ كه‌ خوب‌ به‌ نفع‌ بشر‬
‫است‌‪ ،‬و يكي‌اش‌ را عمل‌ نمي‌كنند» ‪« ،‬آزادي‌ بيان‌‪ ،‬آزادي‌ انتخابات‌‪ ،‬آزادي‌ مطبوعات‌‪ ،‬آزادي‌ راديو‬
‫تلويزيون‌‪ ،‬تبليغات‌‪ ،‬اين‌ از حقوق‌ بشر و از ابتدايي‌ترين‌ حقوق‌ بشر است‌» ‪« ،‬حكومت‌ اسلمي‌ مبني‌ بر حقوق‌‬
‫بشر و ملحظه‌ آن‌ است‌‪ .‬هيچ‌ سازماني‌ و حكومتي‌ به‌ اندازه‌ اسلم‌ ملحظه‌ حقوق‌ بشر را نكرده‌ است‌‪ .‬آزادي‌ و‬
‫دموكراسي‌ به‌ تمام‌ معنا در حكومت‌ اسلمي‌ است‌‪ ...‬اسلم‌ همه‌ حقوق‌ بشر و امور بشر را تضمين‌ كرده‌ است‌»‬
‫‪« .‬هر فردي‌ از افراد ملت‌ حق‌ دارد كه‌ مستقيماً در برابر سايرين‌‪ ،‬زمامدار مسلمين‌ را استيضاح‌ كند و او بايد‬
‫جواب‌ قانع‌كننده‌ دهد و در غير اين‌ صورت‌ اگر برخلف‌ وظايف‌ اسلمي‌ خود عمل‌ كرده‌ باشد‪ ،‬خود به‌ خود از‬
‫مقام‌ زمامداري‌ معزول‌ است‌» ‪« ،‬ما كه‌ مي‌گوييم‌ به‌ قانون‌ اساسي‌ عمل‌ كنيد ما مرتجعيم‌؟! يا شمايي‌ كه‌ دسته‌‬
‫جمعي‌ مردم‌ را حبس‌ مي‌كنيد‪ ،‬تبعيد مي‌كنيد؟ سلول‌هاي‌ شما پر از حبسي‌ها‪ ،‬از علما‪ ،‬از اساتيد‪ ،‬از محترمين‌‪،‬‬
‫از متدينين‌‪ ...‬مطبوعات‌ بايد آزاد باشد‪ ،‬هيچكس‌ حق‌ ندارد جلو قلم‌ را بگيرد» ‪ .‬در اين‌ دوران‌ نهادهاي‌‬
‫بين‌المللي‌ نگران‌ رژيم‌ آينده‌ ايران‌ بودند‪ .‬ملقات‌كنندگان‌ خارجي‌ از ماهيت‌ «جمهوري‌»اي‌ كه‌ قرار است‌ در‬
‫ايران‌ تأسيس‌ شود‪ ،‬سؤال‌ مي‌كردند‪ .‬آيت‌ال خميني‌ به‌ آنها اطمينان‌ مي‌داد كه‌ حقوق‌ بشر رعايت‌ خواهد شد و‬
‫اين‌ جمهوري‌ مثل‌ ديگر جمهوري‌هاست‌‪ .‬به‌عنوان‌ نمونه‌ راسل‌ كر عضو حزب‌ كارگر و نماينده‌ مجلس‌ عوام‌‬
‫انگليس‌ از آيت‌ال خميني‌ مي‌پرسد‪« :‬وضع‌ حقوق‌ بشر در آيندة‌ ايران‌ چگونه‌ خواهد بود؟» آيت‌ال خميني‌ پاسخ‌‬
‫مي‌دهد‪« :‬حكومت‌ اسلمي‌ مبني‌ بر حقوق‌ بشر و ملحظه‌ آن‌ است‌‪ .‬هيچ‌ سازماني‌ به‌ اندازه‌ اسلم‌ ملحظة‌‬
‫حقوق‌ بشر را نكرده‌ است‌‪ .‬آزادي‌ و دموكراسي‌ به‌ تمام‌ معنا در حكومت‌ اسلمي‌ است‌‪ ...‬زنها در حكومت‌‬
‫اسلمي‌ آزادند‪ ...‬اسلم‌ همه‌ حقوق‌ و امور بشر را تضمين‌ كرده‌ است‌» ‪ .‬آيت‌ال خميني‌ خطاب‌ به‌ نماينده‌‬
‫مخصوص‌ كاخ‌ اليزه‌ و مدير كل‌ سياسي‌ وزارت‌ امور خارجه‌ فرانسه‌ مي‌گويند‪« :‬اصل‌ جمهوري‌ همين‌ است‌‬
‫كه‌ در مملكت‌ شما هم‌ هست‌» ولي‌ پرواضح‌ است‌ كه‌ نظامِ مستق ِر تثبيت‌ شده‌‪« ،‬جمهوري‌ به‌ همان‌ معنايي‌ كه‌‬
‫در همه‌ دنياست‌» يا «جمهوري‌ فرانسه‌» نيست‌ و «مطابق‌ اعلمية‌ جهاني‌ حقوق‌ بشر عمل‌» نمي‌كند‪ .‬مرحوم‌‬
‫مطهري‌‪ ،‬به‌عنوان‌ فردي‌ كه‌ تمام‌ آثارش‌ مورد تأييد آيت‌ال خميني‌ بود‪ ،‬در دوران‌ تأسيس‌ مي‌گفت‌‪« :‬تعليمات‌‬
‫ليبراليستي‌ در متن‌ تعاليم‌ اسلمي‌ وجود دارد» ‪ ،‬متفكران‌ و نويسندگان‌ اعلميه‌ جهاني‌ حقوق‌ بشر‪« :‬حق‌‬
‫عظيمي‌ بر جامعه‌ بشريت‌ دارند‪ ...‬اصل‌ اساسي‌ مورد توجه‌ اين‌ گروه‌ اين‌ نكته‌ بود كه‌ انسان‌ بالفطره‌ و به‌‬
‫فرمان‌ خلقت‌ و طبيعت‌‪ ،‬واجد يك‌ سلسله‌ حقوق‌ و آزاديهاست‌‪ .‬اين‌ حقوق‌ و آزاديها را هيچ‌ فرد يا گروه‌ به‌ هيچ‌‬
‫عنوان‌ و با هيچ‌ نام‌ نمي‌توانند از فرد سلب‌ كنند» ‪ « ،‬روح‌ و اساس‌ اعلميه‌ حقوق‌ بشر‪ ...‬مورد تأييد اسلم‌ و‬
‫فلسفه‌هاي‌ شرقي‌ است‌ »‪.‬‬

‫نكته‌ مهم‌ ديگري‌ نيز وجود دارد كه‌ تفاوت‌ دوران‌ تأسيس‌ با دوران‌ استقرار را روشن‌ مي‌كند‪ .‬آيت‌ال خميني‌‬
‫در نجف‌ در درسهاي‌ فقه‌ حكومتي‌ اسلم‌ موضوع‌ وليت‌ فقيه‌ را براي‌ طلب‌ مطرح‌ كرد‪ .‬ولي‌ در طول‌ دوران‌‬
‫انقلب‌ هيچگاه‌ مسأله‌ وليت‌ فقيه‌ به‌عنوان‌ نظام‌ حكومتي‌ آينده‌ مطرح‌ نشد‪ .‬پس‌ از همه‌پرسي‌ جمهوري‌ اسلمي‌‪،‬‬
‫كه‌ قرار بود مثل‌ ديگر جمهوري‌ها باشد‪ ،‬آيت‌ال خميني‌ براي‌ اولين‌ بار در تاريخ‌ ‪ 23/6/1358‬وليت‌ فقيه‌ را‬
‫عنوان‌ كردند‪ .‬يعني‌ در هيچ‌ يك‌ از سخنان‌ ايشان‌‪ ،‬از ابتداي‌ نهضت‌ تا اين‌ تاريخ‌‪ ،‬حتي‌ يكبار مفهوم‌ وليت‌ فقيه‌‬
‫بكار نرفته‌ است‌‪ .‬مفروض‌ تمام‌ جمهوريها اين‌ است‌ كه‌ هيچ‌ فرد يا صنفي‌ ذاتاً حق‌ حكمراني‌ ندارد و تنها‬
‫مردمند كه‌ با رأي‌ خود هر كس‌ را خواستند به‌عنوان‌ حكمران‌ برمي‌ گزينند‪ .‬ولي‌ بر مبناي‌ نظريه‌ وليت‌ فقيه‌‪،‬‬
‫نه‌ تنها حكمراني‌ «حق‌» فقهاست‌‪ ،‬بلكه‌ آنها بر كليه‌ مردم‌ «وليت‌» دارند‪ .‬در جمهوري‌‪ ،‬حاكمان‌‪ ،‬وكلي‌‬
‫مردم‌اند ولي‌ بر مبناي‌ نظريه‌ وليت‌ فقيه‌‪ ،‬حكمران‌ «ولي‌» مردم‌ است‌‪ .‬جالب‌ آن‌ است‌ كه‌ حتي‌ يك‌ دليل‌ عقلي‌‬
‫براي‌ اثبات‌ وليت‌ فقيه‌ وجود ندارد و هيچ‌ دليلي‌ براي‌ اين‌ امر ارائه‌ نشده‌ است‌ چرا كه‌ به‌ تعبير علمه‌‬
‫طباطبائي‌‪ ،‬امور اعتباري‌ را «با برهان‌ نمي‌شود اثبات‌ كرد» ‪ ،‬و به‌ تعبير دقيق‌ منطقي‌ «ما نمي‌توانيم‌ با دليلي‌‬
‫كه‌ اجزاء آن‌ را حقايق‌ تشكيل‌ داده‌اند (برهان‌) يك‌ مدعاي‌ اعتباري‌ را اثبات‌ كنيم‌» ‪ .‬آيت‌ال خميني‌ كه‌ به‌‬
‫برهان‌ناپذيري‌ اعتباريات‌ وقوف‌ كامل‌ داشت‌‪ ،‬براي‌ حل‌ اين‌ معضل‌‪ ،‬وليت‌ فقيه‌ را امري‌ بديهي‌ معرفي‌ كرد و‬
‫گفت‌‪« :‬وليت‌ فقيه‌ از موضوعاتي‌ است‌ كه‌ تصور آنها موجب‌ تصديق‌ مي‌شود و چندان‌ به‌ برهان‌ احتياج‌ ندارد‪.‬‬
‫ل دريافته‌ باشد چون‌ به‌ وليت‌ فقيه‌ برسد و آن‌ را به‌‬ ‫به‌ اين‌ معني‌ كه‌ هر كس‌ عقايد و احكام‌ اسلم‌ را حتي‌ اجما ً‬
‫تصور آورد‪ ،‬بي‌درنگ‌ تصديق‌ خواهد كرد و آن‌ را ضروري‌ و بديهي‌ خواهد شناخت‌» ‪ .‬اما همانگونه‌ كه‌‬
‫سالها پيش‌ گفته‌ شد‪« :‬وليت‌ فقيه‌‪ ،‬نه‌ از برهانيات‌ و بديهيات‌ عقل‌ نظري‌ است‌ و نه‌ از بديهيات‌ عقل‌ عملي‌‪.‬‬
‫اگر هم‌ به‌ كفايت‌ و كارآمدي‌ وليت‌ فقيه‌ در عمل‌ تمسك‌ شود‪ ،‬آن‌ امري‌ است‌ تجربي‌ و پسيني‌ كه‌ پيش‌ از تجربه‌‬
‫نمي‌توان‌ بدان‌ توسل‌ نمود‪ .‬به‌ علوه‌ رقبا و آلترناتيوهاي‌ تجربي‌ و آزمودة‌ بسيار دارد (مثل‌ دموكراسي‌) كه‌‬
‫صلبت‌ و كفايت‌ تجربي‌ وليت‌ فقيه‌ را در بوتة‌ آزمون‌ مي‌اندازد»‪.‬‬

‫برخي‌ از اصلح‌طلبان‌‪ ،‬مدعي‌ ارائه‌ قرائتي‌ جمهوري‌خواهانه‌ از آراء آيت‌ال خميني‌اند‪ .‬گويي‌ در دان ‌‬
‫ش‬
‫هرمنيوتيك‌ هرج‌ و مرج‌ مطلق‌ حاكم‌ است‌ و لذا هر كس‌ مجاز به‌ هر قرائتي‌‪ ،‬حتي‌ كاملً متعارض‌ با متن‌‪ ،‬است‌‬
‫و يا گمان‌ مي‌كنند دانش‌ هرمنيوتيك‌ مسيحا نفسي‌ معجزه‌گر است‌ كه‌ مي‌تواند از ته‌ چاه‌ اقتدارگرايي‌‪ ،‬دموكراسي‌‬
‫و آزادي‌ بيرون‌ كشيده‌ و تشنگان‌ را سيراب‌ كند‪ .‬از آن‌ جالبتر اينكه‌ به‌ صراحت‌ مي‌گويند ما نبايد بگذاريم‌‬
‫آيت‌ال خميني‌ در جبهه‌ مقابل‌ قرار بگيرد‪ .‬مهم‌ نيست‌ كه‌ ايشان‌ به‌ دموكراسي‌ و آزادي‌ اعتقاد داشت‌ يا نه‌‪،‬‬
‫ضرورتهاي‌ سياسي‌ ايجاب‌ مي‌كند كه‌ او در جبهه‌ دوم‌ خرداد باشد‪ .‬لذا مي‌گوييم‌ او جمهوري‌خواه‌‪ ،‬دموكرات‌ و‬
‫آزاديخواه‌ بود‪ .‬اين‌ رويكرد‪ ،‬استفاده‌ ابزاري‌ براي‌ مقاصد سياسي‌ نام‌ دارد‪ ،‬نه‌ هيچ‌ چيز ديگر‪.‬‬

‫***‬
‫دو مدل‌ مشروطه‌خواهي‌ و جمهوري‌خواهي‌‪ ،‬حاصل‌ تجربه‌ تاريخي‌ آدميان‌ براي‌ تأسيس‌ نظام‌هاي‌ دموكراتي ‌‬
‫ك‬
‫در جوامع‌ غربي‌اند‪ .‬غربيان‌ رفته‌رفته‌ و بطور تدريجي‌ نظام‌هاي‌ دموكراتيك‌ را از طريق‌ اصلحات‌ يا انقلبات‌‬
‫بنا نهادند‪ .‬يعني‌ نظام‌ دموكراتيك‌ در شكل‌ پيشرفته‌ و كنوني‌ آن‌‪ ،‬به‌ صورت‌ طرحي‌ از قبل‌ آماده‌ وجود نداشت‌‪.‬‬
‫اين‌ نظام‌ به‌ مرور تكامل‌ يافت‌‪ .‬مثلً توكويل‌ در سال‌ ‪ 1835‬مي‌نويسد‪ ،‬ايالت‌ مريلند كه‌ توسط‌ مردان‌ عالي‌ مقام‌‬
‫بنيان‌گذاري‌ شده‌ بود اولين‌ جايي‌ بود كه‌ حق‌ رأي‌ همگاني‌ را اعلم‌ نمود‪ .‬ولي‌ او هم‌ مثل‌ تقريبًا تمام‌ مردان‌ (و‬
‫زنان‌) هم‌ عصرش‌ به‌ طور ضمني‌ فرض‌ مي‌كرد كه‌ «همگاني‌» شامل‌ زنان‌ نمي‌شود‪ .‬در انگليس‌ در سال‌‬
‫‪ 1918‬به‌ زنان‌ ‪ 30‬سال‌ به‌ بال حق‌ راي‌ داده‌ شد‪ .‬در امريكا زنان‌ در سال‌ ‪ 1920‬حق‌ راي‌ به‌ دست‌ آوردند‪ .‬در‬
‫فرانسه‌ و بلژيك‌ و سويس‌ زنان‌ پس‌ از جنگ‌ دوم‌ جهاني‌ حق‌ راي‌ به‌ دست‌ آوردند‪ .‬سياهان‌ آمريكا در سال‌‬
‫‪ 1960‬و در آفريقاي‌ جنوبي‌ در سال‌ ‪ 1990‬واجد حق‌ رأي‌ شدند‪ .‬ولي‌ اكنون‌ مردم‌ هر كشوري‌ كه‌ به‌ دنبال‌‬
‫نظام‌ دموكراتيك‌اند‪ ،‬اولً آگاهانه‌ اين‌ مسأله‌ را دنبال‌ مي‌كنند‪ .‬ثانياً مدل‌ پيشرفته‌ آن‌ را طلب‌ مي‌كنند‪.‬‬

‫از سوي‌ ديگر نه‌ مدافع‌ مشروطه‌خواهي‌ و نه‌ مدافع‌ جمهوري‌خواهي‌‪ ،‬مدعي‌ كشف‌ چيز تازه‌اي‌ نيستند‪ .‬بلكه‌‬
‫صرفاً براي‌ حل‌ و رفع‌ مسائل‌ و مشكلت‌ جاري‌ كشور‪ ،‬اين‌ مدل‌ها را پيشنهاد مي‌كنند‪ .‬پيشرفت‌ معرفت‌‪ ،‬از‬
‫راه‌ سلسلة‌ بي‌پاياني‌ از حدس‌ها و ابطال‌ها حاصل‌ مي‌شود‪ .‬نقادي‌ مهمترين‌ عنصر اين‌ فرآيند است‌‪ .‬از اين‌‬
‫جهت‌‪ ،‬دو مدل‌ مشروطه‌خواهي‌ و جمهوري‌خواهي‌‪ ،‬حدس‌هايي‌ هستند كه‌ از راه‌ نقادي‌‪ ،‬تقويت‌ يا ابطال‌ خواهند‬
‫شد‪ .‬مشروطه‌خواهي‌ براي‌ خروج‌ از بن‌بست‌ سياسي‌؛ جمهوري‌خواهي‌ به‌عنوان‌ راهِ حل‌ و رفع‌ مسائل‌ و‬
‫مشكلت‌ اقتدارگرايي‌‪ .‬و هر دو براي‌ شرايط‌ خاص‌ كنوني‌ ايران‌‪.‬‬

‫با توجه‌ به‌ مقدمات‌ ياد شده‌؛ نيروهاي‌ موافق‌‪( ،‬اعم‌ از درون‌ حكومت‌ و بيرون‌ حكومت‌)‪ ،‬به‌ اصلح‌طلبان‌ و‬
‫محافظه‌كاران‌ تقسيم‌ مي‌شوند و مخالفان‌ به‌ جمهوري‌خواهان‌‪ ،‬مشروطه‌خواهان‌ و سلطنت‌طلبان‌ تقسيم‌ مي‌شوند‪.‬‬
‫دربارة‌ مشروطه‌خواهي‌‪ ،‬جمهوري‌خواهي‌ و سلطنت‌طلبي‌ به‌ دو شيوه‌ مي‌توان‌ گفت‌وگو كرد‪ .‬اول‌ بحث‌ نظري‌‬
‫در اين‌ باره‌ در اين‌ مدل‌ها حاوي‌ و حامل‌ چه‌ تبعات‌ و مدلولتي‌ هستند و دليل‌ ترجيح‌ يكي‌ بر بقيه‌ چيست‌‪ .‬دوم‌‬
‫بحث‌ استراتژيك‌ و گزينش‌ يكي‌ به‌ عنوان‌ استراتژي‌‪ ،‬با توجه‌ به‌ توان‌‪ ،‬امكانات‌ و موازنة‌ قوا‪ .‬سلطنت‌طلبان‌‬
‫بدنبال‌ سلطنت‌ مشروطه‌اند‪ .‬يعني‌ اينكه‌ شاه‌ فقط‌ سلطنت‌ نمايد نه‌ حكومت‌‪ .‬مشروطه‌خواهان‌ بدنبال‌ آنند كه‌‬
‫ولي‌فقيه‌ (در نهايت‌) بجاي‌ حكومت‌ كردن‌‪ ،‬فقط‌ بر امور نظارت‌ نمايد؛ يكي‌ حكومت‌ مشروطه‌ با شاه‌ را دنبال‌‬
‫مي‌كند‪ ،‬ديگري‌ حكومت‌ مشروطه‌ با ولي‌ فقيه‌ را‪ .‬بگمان‌ جمهوري‌خواهان‌‪ ،‬حكومت‌ يا سلطنت‌ «حق‌» هيچ‌‬
‫فرد‪ ،‬گروه‌‪ ،‬صنف‌ و يا طبقه‌اي‌ نيست‌‪ .‬مبناي‌ حكمراني‌ رأي‌ و رضايت‌ مردم‌ است‌‪ .‬اين‌ رأي‌ در رقابت‌ تمام‌‬
‫عياري‌ كه‌ همگان‌ حق‌ (فرصت‌) شركت‌ در آن‌ را دارند‪ ،‬خود را نمايان‌ خواهد كرد‪.‬‬

‫فصل‌ دوم‌‬
‫امكان‌ و امتناع‌ اصلحات‌ (اصلح‌پذيري‌ نظام‌؟)‬

‫روش‌ بحث‌ ما در اين‌ بخش‌ متكي‌ به‌ رهيافت‌ نهادي‌ (‪ )instiutional approach‬است‌‪ .‬مطالعة‌ ساختار‬
‫ت دانشمندان‌ علوم‌ سياسي‌ است‌‪ .‬پژوهش‌ قانوني‌ ـ رسمي‌ داري‌ دو نوع‌‬ ‫سياسي‌ رسمي‌ ـ قانوني‌ حوزة‌ صلحي ِ‬
‫تأكيد مي‌باشد‪ .‬يكي‌ تأكيد بر مطالعه‌ حقوق‌ عمومي‌ كه‌ در نتيجه‌ اصطلح‌ قانوني‌ براي‌ آن‌ بكار مي‌رود و‬
‫ديگري‌ شامل‌ مطالعه‌ سازمانهاي‌ رسمي‌ حكومتي‌ است‌ و در نتيجه‌ اصطلح‌ رسمي‌ براي‌ آن‌ بكار مي‌رود‪ .‬اين‌‬
‫دو تأكيد در مطالعه‌ حقوق‌ عمومي‌ يعني‌ «قانون‌ اساسي‌» كه‌ مربوط‌ به‌ سازمان‌هاي‌ رسمي‌ حكومتي‌ است‌‪،‬‬
‫تركيب‌ مي‌شوند‪ .‬اين‌ رهيافت‌ بر قواعد‪ ،‬رويه‌ها و سازمانهاي‌ رسمي‌ حكومت‌ تمركز مي‌نمايد‪ .‬روشهاي‌ آن‌‬
‫عبارتند از توصيفي‌ ـ نهادي‌‪ ،‬قانوني‌ ـ رسمي‌ و مقايسه‌اي‌ ـ تاريخي‌‪ .‬اين‌ رهيافت‌ از تكنيك‌هاي‌ تاريخدانها و‬
‫حقوقدانان‌ استفاده‌ مي‌كند و در پي‌ ايضاح‌ رابطه‌ ميان‌ ساختار و دموكراسي‌ و راههايي‌ كه‌ طي‌ آن‌ قواعد‪،‬‬
‫رويه‌ها و سازمان‌ رسمي‌ در محدود ساختن‌ رفتار سياسي‌ موفق‌ مي‌شوند يا شكست‌ مي‌خورند‪ ،‬مي‌باشد‪.‬‬
‫هر نظريه‌ سياسي‌ دربارة‌ دولت‌‪ ،‬بايد به‌ چهار پرسش‌ پاسخ‌ دهد‪.‬‬
‫ـ چه‌ كسي‌ حكومت‌‪ /‬سياست‌گذاري‌ مي‌كند؟‬
‫ـ چگونه‌ آنها حكومت‌ مي‌كنند يا سياست‌ را شكل‌ مي‌دهند؟‬
‫ـ چرا برخي‌ بازيگران‌ در يك‌ فرايند سياست‌گذاري‌ در موقعيتي‌ ممتاز قرار دارند؟‬
‫ـ آنها به‌ نفع‌ چه‌ كساني‌ حكومت‌ مي‌كنند و چگونه‌ حكومت‌ آنها منجر به‌ اين‌ مي‌شود كه‌ آن‌ كسان‌ بهره‌ ببرند؟‬
‫البته‌ ما در اينجا به‌ طور مستقيم‌ به‌ پاسخ‌ اين‌ پرسش‌ها نخواهيم‌ پرداخت‌‪ .‬بلكه‌ صرفاً در چارچوب‌ رهيافت‌‬
‫نهادي‌‪ ،‬پرسش‌ و مسأله‌ اصلح‌پذيري‌ نظام‌ (اصلحاتِ معطوف‌ به‌ جمهوري‌ تمام‌ عيار) را مورد بررسي‌ قرار‬
‫خواهيم‌ داد‪.‬‬
‫‪2‬ـ نظام‌ سلطاني‌ شاه‌ چه‌ جانشيني‌ مي‌توانست‌ داشته‌ باشد؟ وقتي‌ عمر نظام‌ سلطاني‌ از طريق‌ فروپاشي‌ به‌ پايان‌‬
‫رسد‪ ،‬نظامي‌ انقلبي‌ و اقتدارگرا جانشين‌ او مي‌شود‪( .‬ماركس‌ از ديكتاتوري‌ پرولتاريا پس‌ از انقلب‌ و تا‬
‫پيش‌ از جامعه‌ آرماني‌ كمونيستي‌ سخن‌ مي‌گويد‪ ).‬احتمال‌ جانشيني‌ نظام‌ دموكراتيك‌ بسيار ضعيف‌ است‌ چرا كه‌‬
‫آثار و پيامدهاي‌ ماندگار نظام‌ سلطاني‌ براحتي‌ قابل‌ زدودن‌ نيست‌‪( .‬هانا آرنت‌ مي‌گويد هر نظامي‌ كه‌ با خشونت‌‬
‫نظام‌ قبلي‌ را سرنگون‌ كند‪ ،‬تجربه‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ داراي‌ خصلتهاي‌ عمده‌ آن‌ خواهد شد‪ ).‬كيش‌ شخصيت‌‬
‫بزرگترين‌ ميراث‌ نظام‌ سلطاني‌ است‌ و در شكل‌ رهبري‌ كاريزماتيك‌ خود را بازتوليد خواهد كرد‪.‬‬
‫دست‌پرورده‌گماري‌‪ ،‬فساد گسترده‌‪ ،‬عدم‌ مشروعيت‌ افراد و نهادها (دستگاه‌ بوروكراسي‌‪ ،‬پليس‌‪ ،‬ارتش‌‪ ،‬دستگاه‌‬
‫قضايي‌ و‪ )...‬عادات‌ خشونت‌‪ ،‬بي‌اعتمادي‌ و فقدان‌ همبستگي‌ اجتماعي‌؛ يادگارهاي‌ نظام‌ سلطاني‌اند‪ .‬كيش‌‬
‫شخصيت‌ سلطان‌ و شخصيت‌ فراقانوني‌ خودكامه‌اش‌‪ ،‬كه‌ همه‌ چيز را متعلق‌ به‌ خود مي‌داند‪ ،‬سنت‌ پايداري‌ در‬
‫زمينه‌ رهبري‌ ايجاد مي‌كند كه‌ تبديل‌ آن‌ به‌ رهبري‌ عقليي‌ ـ قانوني‌ اگر محال‌ نباشد كاري‌ بسيار دشوار است‌‪.‬‬
‫نظام‌ سلطاني‌ شاه‌ با انقلب‌ ‪ 57‬فروپاشيد و بجاي‌ آن‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلمي‌ تأسيس‌ شد‪ .‬اينك‌ طرفداران‌‬
‫مردم‌سالري‌ با اين‌ پرسش‌ كليدي‌ روبرو هستند‪ :‬آيا امكان‌ اصلح‌ ساختاري‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلمي‌ ايران‌ و‬
‫تبديل‌ آن‌ به‌ جمهوري‌ تمام‌ عيار وجود دارد؟ به‌ اين‌ پرسش‌ از دو منظر مي‌توان‌ پاسخ‌ گفت‌‪:‬‬
‫‪2‬ـ ‪1‬ـ از منظر فلسفي‌ امكان‌ چنان‌ تحولي‌ عقلً محال‌ نيست‌ و از منظر علمي‌ (تجربي‌) هم‌ تبديل‌ نظام‌‬
‫جمهوري‌ اسلمي‌ به‌ جمهوري‌ تمام‌ عيار امكان‌پذير است‌‪ .‬تاريخ‌ نظامهاي‌ سياسي‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ تبديل‌‬
‫رژيمهاي‌ خودكامه‌‪ ،‬توتاليتر‪ ،‬اقتدارگرا و سلطنتي‌ به‌ نظام‌ دموكراتيك‌ امكان‌پذير است‌‪ .‬لذا اصلح‌پذيري‌ بدين‌‬
‫معنا نه‌ عقلً محال‌ است‌ و نه‌ تجربتاً‪ .‬پس‌ نظام‌ اصلح‌پذير است‌‪.‬‬
‫‪2‬ـ ‪2‬ـ از منظر قانون‌ اساسي‌‪ :‬آيا در چارچوب‌ قانون‌ اساسي‌ و ساختار نظام‌ جمهوري‌ اسلمي‌ امكان‌ اصلح‌‬
‫نظام‌ و تبديل‌ آن‌ به‌ جمهوري‌ تمام‌عيار وجود دارد؟ خير ‪ .‬دلئل‌ اين‌ امر به‌ قرار زير است‌‪:‬‬
‫‪2‬ـ ‪2‬ـ ‪1‬ـ مطابق‌ اصل‌ يكصد و دهم‌ قانون‌ اساسي‌‪ ،‬رهبرِ مادام‌العمر‪ ،‬فقهاي‌ شوراي‌ نگهبان‌ را منصوب‌ مي‌كند‪.‬‬
‫آنگاه‌ فقهاي‌ شوراي‌ نگهبان‌ بر اساس‌ اصل‌ نود و نهم‌ قانون‌ اساسي‌ و متكي‌ بر نظارت‌ استصوابي‌‪ ،‬تعداد‬
‫محدودي‌ از فقها را برمي‌گزينند‪ ،‬تا پس‌ از تشكيل‌ مجلس‌ خبرگان‌ رهبري‌‪ ،‬آنها رهبر را انتخاب‌ نمايند‪ .‬در واقع‌‬
‫آنان‌ كه‌ بايد درباره‌ انتخاب‌ يا كشف‌ رهبر (فقهاي‌ شوراي‌ نگهبان‌ معتقد به‌ «كشف‌»اند نه‌ انتخاب‌) تصميم‌‬
‫بگيرند‪ ،‬پيشاپيش‌ بايد صلحيت‌شان‌‪ ،‬با واسطه‌‪ ،‬توسط‌ رهبر تأييد شود‪.‬‬
‫در جمهوري‌هاي‌ رياستي‌ ؛ اولً‪ :‬اولين‌ مقام‌ سياسي‌ كشور‪ ،‬مادم‌العمر اين‌ مسئوليت‌ را برعهده‌ ندارد‪ ،‬بلكه‌‬
‫براي‌ مدت‌ محدود (مثلً چهار ساله‌) آنهم‌ حداكثر براي‌ دو نوبت‌ انتخاب‌ مي‌شود‪ .‬ثانياً از طريق‌ انتخاب‌ به‌‬
‫وسيله‌ مردم‌ به‌ اين‌ سمت‌ برگزيده‌ مي‌شود‪ .‬ثالثاً مجبور است‌ در يك‌ انتخابات‌ رقابتي‌ با رقبا به‌ رقابت‌ بپردازد‪.‬‬
‫رابعًا در دوره‌ انتخابات‌ همگان‌ آزادانه‌ كارنامه‌ و عملكرد كانديداها را به‌ نقد مي‌گيرند‪ .‬خامساً به‌ مردم‌ و ديگر‬
‫نهادها «پاسخگو» است‌‪ .‬قدرت‌ غيرپاسخگو‪ ،‬با دموكراسي‌ و جمهوري‌ منافات‌ دارد‪.‬‬
‫‪2‬ـ ‪2‬ـ ‪2‬ـ مطابق‌ اصل‌ يك‌ صد و هفتاد و هفتم‌ قانون‌ اساسي‌ «مقام‌ رهبري‌ پس‌ از مشورت‌ با مجمع‌ تشخيص‌‬
‫مصلحت‌ نظام‌ طي‌ حكمي‌ خطاب‌ به‌ رئيس‌ جمهور موارد اصلح‌ يا تتميم‌ قانون‌ اساسي‌ را به‌ شوراي‌ بازنگري‌‬
‫قانون‌ اساسي‌ با تركيب‌ زير پيشنهاد مي‌نمايد‪ ...‬مصوبات‌ شورا پس‌ از تأييد و امضاي‌ مقام‌ رهبري‌ بايد از‬
‫طريق‌ مراجعه‌ به‌ آراء عمومي‌ به‌ تصويب‌ اكثريت‌ مطلق‌ شركت‌كنندگان‌ در همه‌پرسي‌ برسد‪ ...‬محتواي‌ اصول‌‬
‫مربوط‌ به‌ اسلمي‌ بودن‌ نظام‌ و ابتناي‌ كليه‌ قوانين‌ و مقررات‌ براساس‌ موازين‌ اسلمي‌ و پايه‌هاي‌ ايماني‌ و‬
‫اهداف‌ جمهوري‌ اسلمي‌ ايران‌ و جمهوري‌ بودن‌ حكومت‌ و وليت‌ امر و امامت‌ امت‌‪ ...‬تغييرناپذير است‌»‪.‬‬
‫اولً اصل‌ ‪ 177‬تبديل‌ جمهوري‌ اسلمي‌ به‌ جمهوري‌ تمام‌ عيار را قانونًا ناممكن‌ كرده‌ است‌‪ .‬ثانياً تشخيص‌‬
‫اصلح‌ قانون‌ اساسي‌‪ ،‬موارد اصلح‌ يا تتميم‌‪ ،‬و تأييد و امضاي‌ نهايي‌ آن‌ با مقام‌ رهبري‌ است‌‪ .‬لذا مقام‌ رهبري‌‬
‫هيچگاه‌ تبديل‌ نظام‌ به‌ جمهوري‌ تمام‌ عيار را به‌ شوراي‌ بازنگري‌ قانون‌ اساسي‌ پيشنهاد نخواهد كرد و در‬
‫صورت‌ تصويب‌ شوراي‌ بازنگري‌‪ ،‬آن‌ را تأييد يا امضا نخواهند كرد‪.‬‬
‫‪2‬ـ ‪2‬ـ ‪3‬ـ در جوامع‌ توسعه‌يافته‌ آدميان‌ طي‌ فرآيند دموكراتيزاسيون‌ ابتدا موفق‌ شدند تا حق‌ قانونگذاري‌ را از‬
‫حاكم‌ بگيرند و با تشكيل‌ پارلمان‌‪ ،‬انتخاب‌ نماينده‌‪ ،‬تصويب‌ كليه‌ قوانين‌ منحصرًا توسط‌ مجلس‌‪ ،‬فرمانروا را به‌‬
‫ت متمركزِ‬ ‫صورت‌ مجري‌ قوانين‌ مصوب‌ پارلمان‌ و پاسخگو در برابر آن‌ درآورند‪ .‬اولين‌ گا ِم فرايندِ توزيعِ قدر ِ‬
‫و متراكم‌‪ ،‬تشكيل‌ پارلماني‌ است‌ كه‌ به‌ طور انحصاري‌ به‌ نمايندگي‌ از مردم‌ قانونگذاري‌ مي‌نمايد و فرمانروا و‬
‫كابينه‌اش‌ صرفاً مجري‌ قوانين‌ مصوب‌ مجلس‌اند‪ .‬آيا در چارچوب‌ قانون‌ اساسي‌ جمهوري‌ اسلمي‌‪ ،‬پارلمان‌‬
‫وجود دارد‪ ،‬يا مي‌تواند وجود داشته‌ باشد؟ خير‪ .‬چرا؟‬
‫‪2‬ـ ‪2‬ـ ‪3‬ـ ‪1‬ـ مطابق‌ بند ‪ 1‬اصل‌ يكصد و دهم‌ قانون‌ اساسي‌ تعيين‌ سياستهاي‌ كلي‌ نظام‌ با مقام‌ رهبري‌ است‌‪ .‬در‬
‫صورتيكه‌ در جمهوري‌هاي‌ مدرن‌ گروههاي‌ ذي‌نفوذ‪ ،‬احزاب‌‪ ،‬رسانه‌ها‪ ،‬قوه‌ مجريه‌ و‪ ...‬در اين‌ باره‌‬
‫اظهارنظر مي‌كنند ولي‌ در نهايت‌ تعيين‌ و تصويب‌ سياست‌هاي‌ كلي‌ نظام‌ با پارلمان‌ است‌‪.‬‬
‫‪2‬ـ ‪2‬ـ ‪3‬ـ ‪2‬ـ رهبر به‌عنوان‌ وليت‌ مطلقه‌ فقيه‌ مي‌تواند در فرايند قانونگذاري‌ پارلمان‌ اعمال‌نظر نمايد‪( .‬مانند‬
‫مورد قانون‌ مطبوعات‌)‪ .‬مجلس‌ بدون‌ «اجازة‌» مقام‌ رهبري‌ حق‌ تحقيق‌ و تفحص‌ از نهادهاي‌ زير نظر رهبري‌‬
‫را ندارد‪ .‬در جمهوري‌هاي‌ مدرن‌ نمايندگان‌ پارلمان‌‪ ،‬وكلي‌ مردم‌اند و منافع‌ و مطالبات‌ آنها را دنبال‌ مي‌كنند‬
‫ولي‌ در اينجا كليه‌ نمايندگان‌ به‌ طور مكتوب‌ تعهد داده‌اند كه‌ به‌ وليت‌ فقيه‌ اعتقاد دارند و پيرو عملي‌ رهبرند‪.‬‬
‫(التزام‌ نظري‌ و عملي‌ به‌ وليت‌ فقيه‌)‪ .‬شايد گمان‌ رود كه‌ تعهد در اينجا به‌ همان‌ معنايي‌ است‌ كه‌ ماكس‌ وبر در‬
‫اوصاف‌ ديوانسالري‌ مدرن‌ باز گفته‌ است‌‪ ،‬يعني‌ التزام‌ (وفاداري‌ و تعهد) مقامات‌ رسمي‌ به‌ معناي‌ تعهدي‌‬
‫غيرشخصي‌ است‌ نسبت‌ به‌ وظايف‌ غيرشخصي‌ كه‌ گستره‌ و محتواي‌ مقام‌ رسمي‌ آنها را تعريف‌ مي‌كنند‪ .‬اما‬
‫در اينجا تعهد به‌ معناي‌ وفاداري‌ يك‌ « عبد » است‌ كه‌ بر پايه‌ رابطه‌اي‌ دقيقاً شخصي‌ نسبت‌ به‌ « مول » ابراز‬
‫مي‌دارد و اصولً اين‌ رابطه‌ هيچگونه‌ محدوديتي‌ برنمي‌دارد‪.‬‬
‫‪2‬ـ ‪2‬ـ ‪3‬ـ ‪3‬ـ مطابق‌ اصل‌ نود و يكم‌ قانون‌ اساسي‌‪ ،‬شوراي‌ نگهبان‌ بايد قوانين‌ مخالف‌ قانون‌ اساسي‌ و احكام‌‬
‫شرع‌ را رد نمايد‪ .‬شوراي‌ نگهبان‌ در عمل‌ كليه‌ مطالبات‌ اصلح‌طلبانه‌ مردم‌ را‪ ،‬كه‌ مجلس‌ آنها را به‌ صورت‌‬
‫قانون‌ درآورده‌ است‌‪ ،‬به‌ نام‌ مخالف‌ شرع‌ و قانون‌ اساسي‌ رد مي‌كند‪ .‬نكته‌ مهم‌ ديگر آنكه‌ اخيراً شوراي‌ نگهبان‌‬
‫نهادهاي‌ مختلفي‌ را فراتر از مجلس‌ نشانده‌ و در صورت‌ تعارض‌ مصوبات‌ مجلس‌ با مصوبات‌ نهادهاي‌ ذكر‬
‫شده‌‪ ،‬مصوبات‌ مجلس‌ را رد خواهد كرد‪ .‬شوراي‌ نگهبان‌ مصوبه‌ مجلس‌ دربارة‌ استفاده‌ مدارس‌ از اينترنت‌ را‬
‫به‌ دليل‌ تعارض‌ با سياست‌هاي‌ كلي‌ مقام‌ رهبري‌ و مصوب‌ شوراي‌ عالي‌ انقلب‌ فرهنگي‌ رد نمود‪ .‬از اينرو‬
‫مصوبات‌ و آئين‌نامه‌هاي‌ كليه‌ نهادهاي‌ منصوب‌ رهبري‌‪ ،‬بر مصوبات‌ مجلس‌ اولويت‌ دارد‪.‬‬
‫‪2‬ـ ‪2‬ـ ‪3‬ـ ‪4‬ـ مجمع‌ تشخيص‌ مصلحت‌ نظام‌ به‌ جاي‌ نمايندگان‌ مردم‌‪ ،‬مصالح‌ نظام‌ را تشخيص‌ و تصويب‌‬
‫مي‌كند‪ .‬لذا نمايندگان‌ مردم‌ حتي‌ مجاز به‌ تشخيص‌ مصالح‌ نيستند‪ .‬در جمهوري‌هاي‌ مدرن‌ تشخيص‌ مصالح‌‬
‫مردم‌ و كشور با پارلمان‌ است‌‪ ،‬نه‌ هيچ‌كس‌ ديگر‪ ،‬خصوصًا يك‌ نهاد صددرصد انتصابي‌‪ .‬نظام‌ براي‌ مردم‌‬
‫بوجود آمده‌ نه‌ برعكس‌‪ .‬بنابراين‌ اصل‌ مصلحت‌ مردم‌ است‌ و نه‌ مصلحت‌ نظام‌‪.‬‬
‫وقتي‌ حداقل‌ سه‌ نهاد صددرصد انتصابي‌ (مجمع‌ تشخيص‌ مصلحت‌ نظام‌‪ ،‬شوراي‌ نگهبان‌‪ ،‬شوراي‌ عالي‌‬
‫انقلب‌ فرهنگي‌ و‪ )...‬بر فرايند قانونگذاري‌ سيطره‌ دارند و به‌ جاي‌ مجلس‌ يا قانونگذاري‌ مي‌كنند يا طرق‌‬
‫قانونگذاري‌ را به‌ مجلس‌ ديكته‌ مي‌كنند‪ ،‬پارلمان‌ به‌ معناي‌ واقعي‌ و مدرن‌ آن‌ وجود ندارد و در چارچوب‌ قانون‌‬
‫اساسي‌ فعلي‌‪ ،‬نمي‌تواند وجود داشته‌ باشد‪.‬‬
‫‪2‬ـ ‪2‬ـ ‪3‬ـ ‪5‬ـ نمايندگان‌ مجلس‌ براساس‌ نظارت‌ استصوابي‌‪ ،‬پس‌ از تأييد شوراي‌ نگهبان‌‪ ،‬انتخاب‌ مي‌شوند‪ .‬وقتي‌‬
‫بسياري‌ از شهروندان‌ به‌ دلئل‌ عقيدتي‌ ـ سياسي‌ از حق‌ كانديداتوري‌ محروم‌ مي‌شوند‪ ،‬پارلمان‌‪ ،‬نمايندة‌ واقعي‌‬
‫مردم‌ و مظهر افكار عمومي‌ نيست‌‪ .‬در شرايط‌ رقابتي‌ كامل‌ معلوم‌ نيست‌ اكثريتِ جناح‌ اصلح‌طلبِ مجلس‌‬
‫بتوانند آراء مردم‌ را كسب‌ نمايند‪ ،‬چه‌ رسد به‌ جناح‌ محافظه‌كار‪ .‬نمايندگان‌ مجلس‌‪ ،‬به‌ هر حال‌ از خوديها‬
‫(شهروندان‌ درجه‌ يك‌) هستند و دگرانديشان‌ به‌ نام‌ شهروندان‌ درجه‌ دو‪ ،‬حذف‌ شده‌اند‪.‬‬
‫‪2‬ـ ‪3‬ـ قوه‌ قضاييه‌ صددرصد انتصابي‌ است‌ و مردم‌ در فرآيند انتخاب‌ سران‌ آن‌ قوه‌ و قضات‌ هيچ‌ نقشي‌ ندارند‪.‬‬
‫مدعي‌العموم‌‪ ،‬نمايندة‌ عموم‌ مردم‌ نيست‌‪ ،‬بلكه‌ منصوبِ سلسله‌ مراتبِ تماماً انتصابي‌ است‌‪ .‬اصل‌ اساسي‌‬
‫جمهوري‌ها‪ ،‬يعني‌ «قضاوت‌ مبتني‌ بر عقل‌ متعارف‌»‪ ،‬حكم‌ مي‌كند كه‌ هيأت‌ منصفه‌ در كليه‌ محاكم‌ براي‌‬
‫تشخيص‌ بي‌گناهي‌ يا گناهكار بودن‌ متهمان‌ حضور داشته‌ باشد ولي‌ در قانون‌ اساسي‌ ما اين‌ اصل‌ ناديده‌ گرفته‌‬
‫شده‌ و قانون‌ اساسي‌ آن‌ را فقط‌ براي‌ جرائم‌ سياسي‌ ـ مطبوعاتي‌ به‌ رسميت‌ شناخته‌ كه‌ در عمل‌ به‌ دليل‌ نگاه‌‬
‫ي انتصابي‌‪ ،‬به‌ جاي‌ مردم‌‪ ،‬عضو هيأت‌ منصفه‌‬ ‫شوراي‌ نگهبان‌‪ ،‬سالبه‌ به‌ انتفاء موضوع‌ است‌‪ .‬يك‌ گروه‌ حكومت ِ‬
‫مطبوعات‌ شده‌اند‪.‬‬
‫در نظام‌ جمهوري‌ اسلمي‌‪ ،‬دادگاه‌ علني‌‪ ،‬به‌ معناي‌ واقعي‌ كلمه‌ وجود ندارد‪ .‬مطابق‌ اصل‌ يكصد و شصت‌ و‬
‫پنجمِ قانون‌ اساسي‌‪« :‬محاكمات‌‪ ،‬علني‌‪ ،‬انجام‌ مي‌شود و حضور افراد بلمانع‌ است‌ مگر آنكه‌ به‌ تشخيص‌‬
‫دادگاه‌‪ ،‬علني‌ بودن‌ آن‌ منافي‌ عفت‌ عمومي‌ يا نظم‌ عمومي‌ باشد»‪ .‬اين‌ اصل‌ آنچنان‌ دست‌ قضات‌ را باز گذارده‌‪،‬‬
‫ل مي‌توان‌ به‌ اين‌ دو بهانه‌ هر دادگاهي‌ را غيرعلني‌ برگزار كرد‪ .‬اما از اين‌ مهمتر ماده‌ ‪ 188‬قانون‌ آئين‌‬ ‫كه‌ عم ً‬
‫دادرسي‌ دادگاه‌هاي‌ عمومي‌ و انقلب‌ است‌ كه‌ به‌ طور كلي‌ با تعريفي‌ عجيب‌ و غريب‌‪ ،‬علني‌ بودن‌ محاكم‌ را‬
‫منتفي‌ كرده‌ است‌‪ .‬مطابق‌ تبصرة‌ ‪ 1‬اين‌ ماده‌‪« :‬منظور از علني‌ بودن‌ محاكم‌‪ ،‬عدم‌ ايجاد مانع‌ جهت‌ حضور‬
‫افراد در دادگاه‌ مي‌باشد لكن‌ انتشار آن‌ در رسانه‌هاي‌ گروهي‌ قبل‌ از قطعي‌ شدن‌ حكم‌‪ ،‬مجاز نخواهد بود و‬
‫متخلف‌ از اين‌ تبصره‌ به‌ مجازات‌ مفتري‌ محكوم‌ مي‌شود»‪ .‬بر اين‌ مبنا دادگاه‌ با حضور ده‌ ـ پانزده‌ نفر تشكيل‌‬
‫خواهد شد ولي‌ هيچكس‌ مجاز به‌ انتشار مطالب‌ دادگاه‌ نيست‌ تا مردم‌ از مفاد آن‌ مطلع‌ شوند‪ .‬پس‌ از صدور حكم‌‬
‫دادگاه‌ بدوي‌‪ ،‬ماهها بعد حكم‌ توسط‌ دادگاه‌ تجديدنظر‪ ،‬قطعي‌ خواهد شد‪ .‬آنگاه‌ كه‌ آب‌ها از آسياب‌ افتاد‪ ،‬ديگر‬
‫انتشار دفاعيات‌ متهم‌ چه‌ تأثيري‌ بر افكار عمومي‌ خواهد نهاد؟ و مگر اينبار دستگاه‌ قضايي‌ با توجه‌ به‌‬
‫محكوميت‌ متهم‌ نمي‌تواند‪ ،‬انتشار دفاعيات‌ متهم‌ را‪ ،‬دفاع‌ از مجرم‌ بنامد و مطالب‌ آن‌ را از مصاديق‌ نشر‬
‫اكاذيب‌ قلمداد نمايد؟ علني‌ بودن‌ دادگاه‌ بدين‌ معناست‌ كه‌ افكار عمومي‌ امكان‌ يابد تا از طريق‌ رسانه‌ها‪ ،‬در‬
‫زمان‌ برگزاري‌ محاكمه‌‪ ،‬از كيفرخواست‌ و دفاعيات‌ مطلع‌ شود‪.‬‬
‫اصل‌ نود قانون‌ اساسي‌ نحوه‌ نظارت‌ بر ديگر قوا را معين‌ كرده‌ است‌ ولي‌ به‌ دليل‌ نگاه‌ شوراي‌ نگهبان‌ و قوه‌‬
‫قضاييه‌‪ ،‬در عمل‌ نظارت‌ نمايندگان‌ مردم‌ بر قوة‌ قضاييه‌ منتفي‌ شده‌ است‌‪ .‬دربارة‌ مراحل‌ دادرسي‌‪ ،‬به‌ صراحت‌‬
‫مي‌گويند «در تزاحم‌ اهم‌ و مهم‌ و دوران‌ امر بين‌ افسد و فاسد‪ ،‬ترجيح‌ اهم‌ و دفع‌ افسد به‌ فاسد‪ ،‬حكم‌ عقلي‌ و‬
‫شرعي‌ است‌» و از آن‌ نتيجه‌ مي‌گيرند كه‌ قضات‌ مي‌توانند بر اين‌ مبنا دستور شكنجه‌ متهمان‌ را صادر نمايند‪.‬‬
‫آنچه‌ گفته‌ شد به‌ شرطي‌ است‌ كه‌ دقيقًا به‌ قانون‌ اساسي‌ عمل‌ شود‪ ،‬وگرنه‌ بسياري‌ از اصول‌ قانون‌ اساسي‌‬
‫عملً نقض‌ مي‌شود و مجري‌ قانون‌ اساسي‌ نيز هيچگونه‌ امكان‌ قانوني‌ و عملي‌ براي‌ ممانعت‌ از آن‌ در اختيار‬
‫ندارد‪ .‬مجلس‌ كاملً از حقوق‌ قانوني‌ خود نيز محروم‌ شده‌ است‌‪ .‬مطابق‌ اصل‌ هفتاد و سوم‌ قانون‌ اساسي‌ «شرح‌‬
‫و تفسير قوانين‌ عادي‌ در صلحيت‌ مجلس‌ شوراي‌ اسلمي‌ است‌‪ .‬مفاد اين‌ اصل‌ مانع‌ از تفسيري‌ كه‌ دادرسان‌‪،‬‬
‫در مقام‌ تميز حق‌‪ ،‬از قوانين‌ مي‌كنند نيست‌»‪ .‬در حالي‌ كه‌ قضات‌ كه‌ مجري‌ قوانين‌ مجلس‌اند از حق‌ تفسير‬
‫قوانين‌ مصوب‌ مجلس‌ برخوردارند‪ ،‬مجلسي‌ كه‌ خود اين‌ قوانين‌ را به‌ تصويب‌ رسانده‌ از اين‌ حق‌ محروم‌ است‌‬
‫و شوراي‌ نگهبان‌ تفسير مجلس‌ از قوانين‌ را نيز رد مي‌كند‪.‬‬
‫با اينكه‌ در قانون‌ اساسي‌ به‌ صراحت‌ آمده‌ است‌ كه‌ بانكها و بازرگاني‌ خارجي‌ بايد دولتي‌ باشند‪ ،‬ولي‌ شوراي‌‬
‫نگهبان‌ با تأسيس‌ بانك‌ خصوصي‌ موافقت‌ كرد و بازرگاني‌ خارجي‌ در انحصار دولت‌ نيست‌‪ .‬ولي‌ شوراي‌‬
‫نگهبان‌ به‌ شدت‌ با تأسيس‌ و راه‌اندازي‌ راديو و تلويزيون‌هاي‌ خصوصي‌ مخالف‌ است‌‪ .‬اين‌ تفسيرهاي‌ متعارض‌‬
‫چگونه‌ قابل‌ دفاع‌ است‌؟ در واقع‌ شوراي‌ نگهبان‌ از تمامي‌ ظرفيت‌هاي‌ قانون‌ اساسي‌ استفاده‌ مي‌نمايد‪ .‬قانون‌‬
‫اساسي‌ به‌ نحوي‌ طراحي‌ شده‌ است‌ كه‌ چنين‌ اقداماتي‌ را امكانپذير مي‌سازد‪.‬‬
‫‪2‬ـ ‪4‬ـ برابري‌ و نابرابري‌‪ :‬دموكراسي‌ مبتني‌ بر انديشة‌ برابري‌ است‌‪ .‬حكومت‌ كردن‌ دولت‌ دموكراتيك‌ مبتني‌‬
‫بر برابري‌ كليه‌ شهروندان‌ است‌‪ .‬بايد جوامع‌ را به‌ گونه‌اي‌ سامان‌ داد كه‌ در آنها افراد از قدرت‌ اجباركنندة‌‬
‫دولت‌ در امان‌ باشند و شرايط‌ لزم‌ براي‌ آزادي‌ و برابري‌ افراد در آنها فراهم‌ باشد‪ ،‬به‌ نحوي‌ كه‌ هر فرد بتواند‬
‫ارتباطات‌ اجتماعي‌اش‌ را به‌ هر نحوي‌ كه‌ خود مناسب‌ مي‌بيند دنبال‌ كند‪ .‬بايد با مردم‌ به‌عنوان‌ افراد «آزاد» و‬
‫«برابر» رفتار شود‪ .‬در حكومت‌ دموكراتيك‌ با مردم‌ چنان‌ رفتار مي‌شود كه‌ گويي‌ همة‌ آنها داراي‌ حقوقي‌‬
‫مساوي‌ نسبت‌ به‌ زندگي‌‪ ،‬آزادي‌‪ ،‬خوشبختي‌ و ساير مصالح‌ و منافع‌ هستند‪ .‬حكومت‌ در اتخاذ تصميمها‪ ،‬در‬
‫مورد مصالح‌ و منافع‌ هر فردي‌ كه‌ وابسته‌ بدان‌ تصميمها است‌ ملحظه‌اي‌ يكسان‌ ملحوظ‌ مي‌نمايد ‪ .‬كليه‌‬
‫شهروندان‌ (زن‌ ـ مرد‪ ،‬مسلمان‌ ـ غيرمسلمان‌‪ ،‬سفيدپوست‌ ـ سياه‌پوست‌ و‪ )...‬از لحاظ‌ حقوق‌ برابرند و از‬
‫فرصت‌ برابر براي‌ شركت‌ در فرآيند دموكراتيك‌ ادارة‌ حكومت‌ (انتخاب‌ كردن‌ و انتخاب‌ شدن‌) برخوردارند‪.‬‬
‫ق هيچ‌ فرد خاص‌‪ ،‬گروه‌ خاص‌ يا صنف‌ خاصي‌ نيست‌‪ .‬هيچ‌ گروه‌ يا صنفي‌ شايسته‌تر از ديگران‌‬ ‫حكومت‌‪ ،‬ح ِ‬
‫براي‌ حكومت‌ كردن‌ نيست‌ تا مدعي‌ اقتدار كامل‌ و نهايي‌ ادارة‌ دولت‌ باشد‪ .‬كليه‌ شهروندان‌ حق‌ دارند براي‌ كليه‌‬
‫مناصب‌ رقابت‌ نمايند‪ .‬قانون‌ اساسي‌ جمهوري‌ اسلمي‌ حداقل‌ پنج‌ نوع‌ نابرابري‌ را به‌ رسميت‌ شناخته‌ كه‌ از‬
‫تحقق‌ مردم‌سالري‌ ممانعت‌ به‌ عمل‌ مي‌آورد‪.‬‬
‫يك‌ ـ نابرابري‌ زنان‌ و مردان‌‪ :‬مطابق‌ اصل‌ چهارم‌ قانون‌ اساسي‌ «كليه‌ قوانين‌ و مقررات‌ مدني‌‪ ،‬جزائي‌‪ ،‬مالي‌‪،‬‬
‫اقتصادي‌‪ ،‬اداري‌‪ ،‬فرهنگي‌‪ ،‬نظامي‌‪ ،‬سياسي‌ و غير اينها» بر اساس‌ موازين‌ فقهي‌ تعيين‌ مي‌گردد‪ .‬اين‌ اصل‌ بر‬
‫همه‌ اصول‌ قانون‌ اساسي‌ حاكم‌ است‌ و تشخيص‌ آن‌ بر عهده‌ فقهاي‌ شوراي‌ نگهبان‌ است‌‪ .‬نابرابري‌ زن‌ و مرد‪،‬‬
‫يكي‌ از اصول‌ اساسي‌ و انكار ناكردني‌ فقه‌ است‌ ‪ .‬نابرابري‌ حقوقي‌ نه‌ تنها در قانون‌ مدني‌ مشهود است‌‪ ،‬بلكه‌‬
‫در حقوق‌ سياسي‌ نيز به‌ گونه‌اي‌ بارز خود را عيان‌ نموده‌ است‌‪ .‬مطابق‌ اصل‌ يكصد و پانزدهم‌ قانون‌ اساسي‌‬
‫رئيس‌ جمهور از ميان‌ رجال‌ (مردان‌) انتخاب‌ مي‌شود‪ .‬بالطبع‌ وقتي‌ زنان‌ نتوانند رئيس‌ جمهور شوند‪ ،‬تكليف‌‬
‫رهبري‌‪ ،‬عضويت‌ در شوراي‌ نگهبان‌‪ ،‬قوه‌ قضاييه‌‪ ،‬مجلس‌ خبرگان‌ رهبري‌ و‪ ...‬مشخص‌ است‌‪ .‬نيمي‌ از‬
‫جمعيت‌ كشور از نظر قانوني‌ در وضعيتي‌ كاملً نابرابر قرار دارد‪ .‬يك‌ سر طيف‌ نيمي‌ از جمعيتِ كشور‬
‫(زنان‌) صرفاً خواهان‌ برابري‌ حقوقي‌اند ولي‌ سر ديگر طيفِ آنان‌ از انديشه‌هاي‌ فمينيستي‌ دفاع‌ مي‌كنند‪ .‬به‌‬
‫گمان‌ مانوئل‌ كاستلز‪« :‬مبارزات‌ زنان‌‪ ،‬خواه‌ آشكارا فمينيستي‌ يا غير آن‌‪ ،‬در سراسر جهان‌ در حال‌ گسترش‌‬
‫است‌ كه‌ در نتيجه‌ پدرسالري‌ را در خانواده‌‪ ،‬اقتصاد و در نهادهاي‌ جامعه‌ از بنيان‌ سست‌ مي‌كند‪ .‬من‌ بسيار‬
‫محتمل‌ مي‌دانم‌ كه‌ با گسترش‌ مبارزات‌ زنان‌‪ ،‬و با آگاهي‌ فزاينده‌ آنان‌ از ستمي‌ كه‌ بر ايشان‌ مي‌رود‪ ،‬چالش‌‬
‫جمعي‌ آنان‌ عليه‌ نظم‌ پدرسالري‌ خصلتي‌ عمومي‌ خواهد يافت‌‪ ،‬كه‌ فرآيندهاي‌ بحران‌ ساختاري‌ خانوادة‌ سنتي‌‬
‫را دامن‌ خواهد زد »‪ .‬به‌ علت‌ آنكه‌ زنان‌ به‌عنوان‌ حوزه‌ «خصوصي‌» و داخلي‌ محسوب‌ مي‌شوند‪ ،‬اين‌ امر‬
‫محدويت‌هاي‌ زيادي‌ براي‌ زندگي‌ آنان‌ به‌ وجود مي‌آورد‪ .‬لذا نمي‌توان‌ زنان‌ را «شهروند» محسوب‌ كرد‪.‬‬
‫نابرابري‌ ساختارمند مبتني‌ بر جنسيت‌؛ به‌ نابرابري‌ سياسي‌ مي‌انجامد‪ .‬تقسيم‌ نابرابري‌ جنسيتي‌ كارها و وظايف‌‬
‫در درون‌ خانواده‌‪ ،‬مشاركت‌ سياسي‌ زنان‌ را بسيار محدود مي‌نمايد‪ .‬لذا به‌ گمان‌ فمينيست‌ها «هر چيز شخصي‌‪،‬‬
‫سياسي‌ نيز هست‌»‪ .‬آنان‌ از «سرپرستي‌ مشترك‌» دفاع‌ مي‌كنند تا فرصت‌ برابر براي‌ حضور در عرصة‌‬
‫عمومي‌ فراهم‌ آيد‪.‬‬
‫فمينيست‌ها با تفكيك‌ حوزه‌ خصوصي‌ از حوزه‌ عمومي‌ مخالف‌اند چون‌ در عمل‌ اين‌ تفكيك‌ منجر به‌ اين‌ مي‌شود‬
‫كه‌ شوهر مدعي‌ شود‪ ،‬زندگي‌ خانوادگي‌ امري‌ خصوصي‌ است‌ و حكومت‌ بايد خود را از امور خصوصي‌‬
‫مردم‌ بر كنار نگه‌ دارد‪ ،‬بنابراين‌ من‌ در مقام‌ شوهر مي‌توانم‌ هر چه‌ خواستم‌ با زنم‌ بكنم‌‪ ،‬چون‌ او مال‌ من‌ است‌‪.‬‬
‫كتك‌ زدن‌ زن‌ توسط‌ شوهر در همين‌ چارچوب‌ توجيه‌ مي‌شود‪ .‬مي‌گويند زنان‌ پس‌ از ازدواج‌ هويت‌ جداگانه‌ و‬
‫مستقل‌ خود را از دست‌ مي‌دهند و شوهران‌ مسئول‌ رفتار آنان‌ مي‌شوند (درست‌ به‌ همان‌ نحو كه‌ پدر پاسخگوي‌‬
‫اعمال‌ فرزندان‌ است‌)‪ ،‬و بنابراين‌ شوهر براي‌ جلوگيري‌ از رفتار ناپذيرفتني‌ مي‌تواند از «تنبيه‌ جسماني‌»‬
‫استفاده‌ كند‪ .‬البته‌ دادگاه‌هاي‌ دولت‌هاي‌ ليبرال‌ در قرن‌ گذشته‌ اين‌ نوع‌ رفتارها را صرفاً با مقوله‌ تفكيك‌ حوزه‌‬
‫خصوصي‌ از حوزه‌ عمومي‌ توجيه‌ مي‌كردند‪ .‬مثلً در يك‌ دعواي‌ حقوقي‌ در قرن‌ نوزدهم‌ دادگاهي‌ در ايالت‌‬
‫متحده‌ آمريكا از پذيرش‌ شكايت‌ زن‌ عليه‌ شوهرش‌‪ ،‬كه‌ او را كتك‌ زده‌ بود‪ ،‬امتناع‌ ورزيد‪ ،‬چرا كه‌ پذيرش‌‬
‫شكايت‌ را متضمن‌ مداخلة‌ دولت‌ در امور خصوصي‌ شهروندان‌ مي‌دانست‌‪ .‬در حكم‌ دادگاه‌ آمده‌ است‌‪:‬‬
‫«نتيجه‌گيري‌ ما اين‌ است‌ كه‌ حكومت‌ خانوادگي‌ به‌ رسميت‌ شناخته‌ شده‌ در قانون‌ به‌ همان‌ تمام‌ و كمالي‌ است‌‬
‫كه‌ حكومت‌ خود دولت‌‪ ،‬و در عين‌ حال‌ تابع‌ آن‌ حكومت‌ دولتي‌ است‌؛ و ما به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيده‌ايم‌ كه‌ نبايد در‬
‫حكومت‌ خانوادگي‌ دخالت‌ كنيم‌ يا تلش‌ كنيم‌ آن‌ را به‌ نفع‌ زن‌ يا شوهر كنترل‌ كنيم‌‪ ،‬مگر در مواردي‌ كه‌ صدمه‌‬
‫و لطمه‌هاي‌ دائمي‌ و حاد ‪ ٧‬به‌ يكي‌ از طرفين‌ وارد شود يا تهديد آن‌ وجود داشته‌ باشد‪ ،‬يا شرايط‌ يكي‌ از طرفين‌‬
‫غيرقابل‌ تحمل‌ باشد‪ .‬چون‌ هر قدر هم‌ كه‌ شرور و مضار ‪ ٧‬بدخلقي‌‪ ،‬مشاجره‌‪ ،‬و حتي‌ كشمكشهاي‌ شخصي‌‬
‫منجر به‌ وارد آوردن‌ درد و رنج‌ موقت‌ بزرگ‌ و زياد باشد‪ ،‬قابل‌ قياس‌ با شرور و مضار ‪ ٧‬بال زدن‌ پرده‌ها و‬
‫در ملعام‌ قرار دادن‌ اتاق‌ خواب‌ و محل‌هاي‌ خصوصي‌ زن‌ و شوهر نيست‌‪ .‬هر خانواده‌اي‌ حكومتي‌ از خود‬
‫دارد و بايد داشته‌ باشد كه‌ چنان‌ ترتيب‌ و تنظيم‌ يافته‌ باشد كه‌ مناسب‌ خلق‌ و خو‪ ،‬اخلق‌‪ ،‬تمايلت‌‪ ،‬و شرايط‌‬
‫اعضاي‌ خانواده‌ باشد‪ ...‬حتماً توجه‌ خواهد شد كه‌ مبناي‌ اين‌ حكم‌ ما اين‌ نيست‌ كه‌ شوهر حق‌ شلق‌ زدن‌ زنش‌‬
‫را‪ ،‬كم‌ يا زياد‪ ،‬دارد؛ بلكه‌ اين‌ است‌ كه‌ ما در موارد جزئي‌ و پيش‌پا افتاده‌ در حكومت‌ خانوادگي‌ مداخله‌‬
‫نخواهيم‌ كرد‪ .‬ما همانطور كه‌ وقتي‌ شوهري‌ زنش‌ را شلق‌ مي‌زند در اين‌ امر مداخله‌ نمي‌كنيم‌ بر همان‌ وجه‌‬
‫نيز اگر زني‌ شوهرش‌ را شلق‌ بزند مداخله‌ نخواهيم‌ كرد‪ ،‬اما اين‌ بدان‌ معني‌ نيست‌ و نبايد فرض‌ شود كه‌‬
‫معتقديم‌ زني‌ حق‌ شلق‌ زدن‌ شوهرش‌ را دارد»‪.‬‬
‫مبارزات‌ جنبش‌هاي‌ حقوق‌ زنان‌ نه‌ تنها بدينجا منتهي‌ شده‌ كه‌ زنان‌ و مردان‌ در حكومت‌هاي‌ دموكراتيك‌‬
‫«برابر» در نظر گرفته‌ مي‌شوند‪ ،‬بلكه‌ شوهران‌ نمي‌توانند به‌ بهانه‌ تفكيك‌ قلمرو عمومي‌ از قلمرو خصوصي‌‪،‬‬
‫همسران‌ خود را در منزل‌ كتك‌ بزنند‪ .‬ولي‌ در اسلم‌ وضع‌ چگونه‌ است‌؟ در قرآن‌ كريم‌ آمده‌ است‌‪:‬‬
‫الرجال‌ قوامون‌ علي‌النساء بما فضل‌ ال بعضهم‌ علي‌ بعض‌ و بما انفقوا من‌ اموالهم‌ فالصالحات‌ قانتات‌ حافظات‌‬
‫للغيب‌ بما حفظ‌ال و اللتي‌ تخافون‌ نشوزهن‌ فعظوهن‌ و اهجروهن‌ في‌ المضاجع‌ و اضربوهن‌ فان‌ اطعنكم‌‬
‫فلتبغو عليهن‌ سبيل (نساء‪ )34 ،‬مردان‌ را بر زنان‌ تسلط‌ و حق‌ نگهباني‌ است‌ به‌ واسطه‌ آن‌ برتري‌ كه‌ خدا‬
‫بعضي‌ را بر بعضي‌ مقرر داشته‌ و هم‌ به‌ واسطه‌ آنكه‌ مردان‌ از مال‌ خود بايد به‌ زنان‌ نفقه‌ دهند پس‌ زنان‌‬
‫شايسته‌ و مطيع‌ در غيبت‌ مردان‌ حافظ‌ حقوق‌ شوهران‌ باشند و آنچه‌ را كه‌ خدا به‌ حفظ‌ آن‌ امر فرموده‌‬
‫نگهدارند‪ ،‬و زناني‌ كه‌ از مخالفت‌ و نافرماني‌ آنان‌ بيمناكيد بايد نخست‌ آنها را موعظه‌ كنيد اگر مطيع‌ نشدند از‬
‫خوابگاه‌ آنها دوري‌ گزينيد باز مطيع‌ نشدند آنها را به‌ زدن‌ تنبيه‌ كنيد چنانچه‌ اطاعت‌ كردند ديگر بر آنها حق‌‬
‫هيچگونه‌ ستم‌ نداريد‪.‬‬
‫علمه‌ طباطبايي‌ در تفسير اين‌ آيه‌ مي‌گويد‪« :‬مراد از «ما فضل‌ال» آن‌ فزوني‌ و امتيازي‌ است‌ كه‌ بالطبع‌‬
‫مردان‌ بر زنان‌ دارند‪ ،‬يعني‌ زيادتي‌ قوه‌ تعقل‌ و فروع‌ آن‌ مانند هماوردي‌ و تحمل‌ شدائد و كارهاي‌ سخت‌ و‬
‫سنگين‌ و‪ ...‬زيرا زندگاني‌ زنان‌ زندگاني‌ احساسي‌ و عاطفي‌ است‌ و بر نازكدلي‌ و ظرافت‌ مبتني‌ مي‌باشد‪ .‬مراد‬
‫از انفاق‌‪ ،‬نفقه‌ و مهريه‌اي‌ است‌ كه‌ مردان‌ به‌ زنان‌ مي‌پردازند‪ .‬از عموم‌ و توسعه‌ علت‌ قيمومت‌ مردان‌‪ ،‬معلوم‌‬
‫مي‌شود كه‌ قيمومت‌ منحصر و مخصوص‌ به‌ مورد زن‌ و شوهر نيست‌ بلكه‌ دامنة‌ آن‌ تمام‌ نوع‌ مرد و زن‌ را‬
‫مي‌گيرد؛ در تمامي‌ جهاتي‌ كه‌ زندگي‌‪ ،‬آن‌ دو را به‌ هم‌ پيوند داده‌ يعني‌ جهات‌ اجتماعي‌ همگاني‌ مانند حكومت‌ ‪،‬‬
‫قضاوت‌ و دفاع‌ ‪ ،‬زيرا اين‌ جهات‌ با مسأله‌ تعقل‌ كه‌ در مردان‌ بالنسبه‌ بيش‌ از زنان‌ است‌ ارتباط‌ و نسبت‌‬
‫مستقيم‌ دارد »‪« .‬چون‌ مرد در مقابل‌ تمتع‌ خود از زن‌ مالي‌ مي‌پردازد‪ ،‬زن‌ نيز بايد در آنچه‌ كه‌ مربوط‌ به‌ تمتع‌‬
‫مرد و لذت‌ وي‌ از زن‌ است‌ (در مباشرت‌) مطيع‌ و در پشت‌سر‪ ،‬حافظ‌ ناموس‌ وي‌ باشد و ديگري‌ را بخود راه‌‬
‫ندهد و از تمتعي‌ كه‌ كسي‌ جز شوهر حق‌ ندارد‪ ،‬به‌ بيگانه‌ نرساند و در مالي‌ كه‌ در محيط‌ خانوادگي‌ و زندگي‌‬
‫مشترك‌ در اختيار وي‌ گذاشته‌ است‌ خيانت‌ ننمايد »‪« .‬مهار همه‌ كارهاي‌ همگاني‌ اجتماعي‌ را ـ كه‌ بايد عقل‌‬
‫قوي‌ تدبر آن‌ كند و در آن‌ از فرمانروايي‌ عواطف‌ جلوگيري‌ گردد‪ ،‬چون‌ حكومت‌ و قضاوت‌ و جنگ‌ ـ لزم‌‬
‫است‌ به‌ دست‌ كساني‌ داد كه‌ عقل‌ آنان‌ ممتاز و عواطفشان‌ ضعيف‌ باشد و آنها مردان‌ هستند نه‌ زنان‌ »‪ « .‬مرد‬
‫قيم‌ زن‌ است‌ و اطاعتش‌ در حضور و حفظ‌ ناموس‌ و مالش‌ در غياب‌‪ ،‬واجب‌ است‌ و روا نيست‌ كه‌ به‌ وي‌ در‬
‫اموري‌ كه‌ مزاحم‌ حق‌ مرد است‌‪ ،‬آزادي‌ داده‌ شود مگر در واجبات‌ كه‌ شوهر حق‌ مزاحمت‌ ندارد»‪.‬‬
‫يكي‌ از مطالبات‌ اساسي‌ جنبش‌هاي‌ برابري‌طلب‌ زنان‌ اين‌ بود كه‌ آميزش‌ جنسي‌ اجباري‌ شوهر با همسر‪ ،‬در‬
‫صورت‌ عدم‌ رضايت‌ زن‌ به‌ همبستري‌‪ ،‬تجاوز به‌ عنف‌ محسوب‌ شود‪ .‬ديوانعالي‌ ايالت‌ جورجياي‌ آمريكا در‬
‫يك‌ دعواي‌ حقوقي‌‪ ،‬با طرح‌ سه‌ ديدگاه‌ توجيه‌كننده‌ فرودستي‌ زنان‌‪ ،‬از پذيرش‌ همبستري‌ اجباري‌ شوهر با‬
‫همسر به‌ عنوان‌ تجاوز به‌ عنف‌ خودداري‌ ورزيد‪ :‬نخست‌ اين‌ ديدگاه‌ كه‌ وقتي‌ زن‌ ازدواج‌ مي‌كند تلويحاً‬
‫رضايت‌ مي‌دهد كه‌ تحت‌ هر شرايطي‌ با شوهرش‌ همبستر شود؛ دوم‌‪ ،‬اين‌ ديدگاه‌ كه‌ زن‌ جزو ملك‌ و مايملك‌‬
‫شوهرش‌ است‌؛ و سوم‌‪ ،‬اين‌ ديدگاه‌ كه‌ در ازدواج‌ شخصيت‌ زن‌ تحت‌الشعاع‌ شخصيت‌ مرد قرار مي‌گيرد و‬
‫بنابراين‌ پس‌ از ازدواج‌ فقط‌ يك‌ شخص‌ حقوقي‌ وجود دارد و آن‌ شوهر است‌‪ ،‬و معناي‌ اين‌ حرف‌ آن‌ است‌ كه‌‬
‫زن‌ شخصيتي‌ حقوقي‌ ندارد كه‌ بتواند با استناد به‌ آن‌ عليه‌ سوءاستفاده‌ از خود شكايت‌ كند‪ .‬اين‌ هر سه‌ ديدگاه‌‬
‫بيانگر اين‌ انديشه‌ هستند كه‌ زنان‌ در بستر ازدواج‌ فرودست‌ و تابعند‪.‬‬
‫مبارزات‌ برابري‌طلبانه‌ زنان‌ منجر به‌ طرد اين‌ ديدگاه‌ها شد و اينك‌ در بسياري‌ از جوامع‌ دموكراتيك‌ روابط‌‬
‫جنسي‌ اجباري‌ شوهر با همسر‪ ،‬تجاوز به‌ عنف‌ محسوب‌ مي‌شود‪ .‬براساس‌ نظام‌ حقوقي‌ جوامع‌ دموكراتيك‌ و از‬
‫جمله‌ انگلستان‌‪ ،‬روابط‌ جنسي‌ زن‌ و شوهر بايد با رضايت‌ طرفين‌ توأم‌ باشد‪ .‬عدم‌ رضايت‌‪ ،‬گوهر اصلي‌ جرم‌‬
‫تجاوز به‌ عنف‌ است‌‪ .‬براساس‌ اصل‌ برابري‌‪ ،‬يك‌ زن‌ متأهل‌ نيز از خودمختاري‌ و حق‌ كنترل‌ كامل‌ از جسمش‌‬
‫برخوردار است‌‪ .‬زن‌‪ ،‬ملعبه‌ي‌ جنسي‌ شوهر نيست‌ و شوهري‌ كه‌ در محيط‌ خانواده‌ و با اجبار و از روي‌ اكراه‌‬
‫با همسرش‌ همبستر مي‌شود‪ ،‬با بيگانه‌اي‌ كه‌ در محيط‌ خارج‌ از خانه‌ اين‌ عمل‌ را انجام‌ مي‌دهد‪ ،‬فرق‌ چنداني‌‬
‫ندارد‪« .‬در روز ‪ 14‬مارس‌ ‪ 1991‬دادگاه‌ استيناف‌ مبناي‌ اين‌ قاعده‌ را كه‌ زن‌ به‌ وسيله‌ ازدواج‌‪ ،‬رضايت‌ خود‬
‫را براي‌ برقراري‌ نزديكي‌ جنسي‌ در طول‌ مدت‌ ازدواج‌ اعلم‌ كرده‌ است‌‪ ،‬غيرواقع‌بينانه‌ اعلم‌ و مقرر نمود‬
‫كه‌ هيچ‌ قاعده‌اي‌ وجود ندارد كه‌ يك‌ مرد نتواند مرتكب‌ تجاوز به‌ عنف‌ نسبت‌ به‌ همسر خود گردد و مفهوم‌‬
‫وصف‌ «غيرقانوني‌» در قانون‌ ‪ 1976‬امري‌ زايد بوده‌ است‌ و بنابراين‌ در مواردي‌ كه‌ فرد با تهديد يا تظاهر‬
‫كذب‌ نسبت‌ به‌ زن‌ خود مرتكب‌ عمل‌ جنسي‌ شود مي‌تواند تجاوز به‌ عنف‌ محسوب‌ شود كه‌ اين‌ رأي‌ در مجلس‌‬
‫اعيان‌ نيز ابرام‌ گرديد» ‪ .‬بنابر قوانين‌ انگلستان‌ رابطه‌ جنسي‌ مرد با زنش‌‪ ،‬در مورد وطي‌ از ُدبُر حتي‌ در‬
‫صورت‌ رضايت‌ زن‌‪ ،‬ممنوع‌ و مرد مجرم‌ است‌‪ .‬كام‌جويي‌ جنسي‌ مرد از همسرش‌‪ ،‬بدون‌ رضايت‌ زن‌‪ ،‬جرم‌‬
‫است‌ و تجاوز به‌ عنف‌ محسوب‌ مي‌شود و مي‌تواند تا مجازات‌ حبس‌ ابد را به‌ دنبال‌ داشته‌ باشد‪.‬‬
‫حال‌ پرسش‌ اين‌ است‌ كه‌ اسلم‌ در اين‌ زمينه‌ چه‌ حكمي‌ دارد‪ .‬در قرآن‌ كريم‌ آمده‌ است‌‪:‬‬
‫نساؤكم‌ حرث‌ لكم‌ فأتوا حرثكم‌ اني‌ شئتم‌ و قدموا لنفسكم‌ (بقره‌‪ .)223 ،‬زنان‌ شما [درحكم‌] كشتزار شما هستند‪،‬‬
‫پس‌ هرگونه‌ كه‌ خواستيد به‌ كشتزار خويش‌ در آييد و براي‌ خودتان‌ پيش‌انديشي‌ كنيد‪.‬‬
‫علمه‌ طباطبايي‌ در تفسير آيه‌ مي‌فرمايند‪« :‬موقعيت‌ زنان‌ در جامعه‌ انساني‌ همانند زراعتي‌ است‌ كه‌ آدمي‌‬
‫براي‌ تحصيل‌ غذايي‌ كه‌ مايه‌ حفظ‌ زندگاني‌ و بقاء آن‌ است‌ ونيز براي‌ ابقاء تخم‌ بدان‌ احتياج‌ دارد‪ ،‬همچنين‌‬
‫جامعه‌ انساني‌ براي‌ دوام‌ نوع‌ و بقاء نسل‌ محتاج‌ به‌ زنان‌ است‌ زيرا خداوند متعال‌ تكون‌ انسان‌ و مصور شدن‌‬
‫او را به‌ اين‌ صورت‌ در طبيعت‌ رحم‌ قرار داده‌‪ ،‬و طبيعت‌ مردان‌ را كه‌ جزيي‌ از آن‌ ماده‌ اصلي‌ در ايشان‌‬
‫است‌ مائل‌ به‌ زنان‌ فرموده‌» «اني‌‪ ...‬اگر به‌ معناي‌ زمان‌ باشد معنايش‌ اين‌ است‌‪ :‬هر وقت‌ خواستيد و اگر به‌‬
‫معناي‌ مكان‌ باشد معنايش‌ اين‌ است‌‪ :‬هر جا خواستيد و در هر صورت‌ نتيجه‌اش‌ اطلق‌ حكم‌ و مقيد نبودن‌ آن‌‬
‫است‌»‪.‬‬
‫بر اين‌ مبنا فقها حكم‌ كرده‌اند كه‌‪« :‬زني‌ كه‌ عقد دائمي‌ شده‌ نبايد بدون‌ شوهر از خانه‌ بيرون‌ رود‪ ،‬و بايد خود‬
‫را براي‌ هر لذتي‌ كه‌ او مي‌خواهد تسليم‌ نمايد» «اگر زن‌ در كارهايي‌ كه‌ در مسئله‌ پيش‌ گفته‌ شد اطاعت‌‬
‫شوهر را نكند گناهكار است‌ و حق‌ غذا و لباس‌ و منزل‌ و همخوابي‌ ندارد» «مخارج‌ سفر زن‌ اگر بيشتر از‬
‫مخارج‌ وطن‌ باشد با شوهر نيست‌» «در دبر زن‌ حائض‌ وطي‌ كردن‌ كراهت‌ شديده‌ دارد» ‪« .‬وطي‌ در‬
‫دبرزن‌ حائض‌ كفاره‌ ندارد» ‪« .‬اگر زن‌ يا شوهر ‪ -‬يكي‌ از آنها ‪ -‬بچه‌ بخواهد و ديگري‌ نخواهد‪ ،‬در صورتي‌‬
‫كه‌ هيچ‌ كدام‌ عذرموجه‌ و شرعي‌ نداشته‌ باشند حق‌ شوهر مقدم‌ است‌»‪.‬‬
‫نكته‌ مهم‌ پيش‌ فرضي‌ است‌ كه‌ در پس‌ اين‌ احكام‌ وجود دارد‪ .‬فرض‌ بر اين‌ است‌ كه‌ زن‌ و مرد از نظر حقوقي‌‬
‫نابرابرند‪ .‬مرد فرادست‌ و زن‌ زيردست‌ است‌‪ .‬هيچ‌ كس‌ منكر تفاوت‌هاي‌ وجودي‌ (زيستي‌) زنان‌ و مردان‌‬
‫نيست‌‪ .‬ولي‌ مسأله‌ اين‌ است‌ كه‌ آيا مي‌توان‌ از تفاوت‌ زيستي‌‪ ،‬تفاوت‌ حقوقي‌ را استنتاج‌ كرد؟ (استنتاج‌ «بايد» از‬
‫«است‌»)‪ .‬در هر صورت‌ انديشه‌ دموكراسي‌ مبتني‌ بر برابري‌ حقوقي‌ زن‌ و مرد است‌ و هر مكتبي‌ كه‌ مبتني‌‬
‫بر نابرابري‌ زن‌ و مرد باشد‪ ،‬با دموكراسي‌ تعارض‌ دارد‪ .‬هيچ‌ فرد‪ ،‬گروه‌ يا ايدئولوژي‌اي‌ مجبور به‌ پذيرش‌‬
‫دموكراسي‌ نيست‌‪ .‬ولي‌ نمي‌توان‌ به‌ طور همزمان‌ از دموكراسي‌ و نابرابري‌ حقوقي‌ زنان‌ و مردان‌ دفاع‌ كرد‪.‬‬
‫دو ‪ -‬نابرابري‌ مسلمان‌ و غيرمسلمان‌ (تساوي‌ همكيش‌ و ناهمكيش‌)‪ :‬نابرابري‌ مسلمان‌ و غيرمسلمان‌ يكي‌ از‬
‫اصول‌ مسلم‌ فقه‌ است‌‪ .‬در نظام‌ سياسي‌ جمهوري‌ اسلمي‌ نيز‪ ،‬رهبري‌‪ ،‬سران‌ سه‌ قوه‌‪ ،‬اعضاي‌ شوراي‌‬
‫نگهبان‌‪ ،‬اعضاي‌ خبرگان‌ رهبري‌‪ ،‬مجمع‌ تشخيص‌ مصلحت‌ نظام‌‪ ،‬اعضاي‌ شوراي‌ بازنگري‌ قانون‌ اساسي‌‪،‬‬
‫وزراء‪ ،‬قضات‌ و‪ ...‬از ميان‌ مسلمانان‌ انتخاب‌ مي‌شوند و غيرمسلمانها‪ ،‬براساس‌ قانون‌ اساسي‌‪ ،‬هيچگاه‌‬
‫نمي‌توانند به‌ اين‌ مناصب‌ دست‌ يابند‪ .‬شايان‌ ذكر است‌ حتي‌ مسلمانان‌ اهل‌ تسنن‌ نيز نمي‌توانند به‌ بسياري‌ از‬
‫مناصب‌ دست‌ يابند‪.‬‬
‫علمه‌ طباطبايي‌ در تفسير الميزان‌ مي‌گويد‪« :‬سلب‌ الحقوق‌ العام ‪٧‬ة‌ عن‌ بعض‌ الفراد والجوامع‌ مم ‪٧‬ا ل‬
‫مناص‌ عنه‌ في‌ الجامعة‌ الءنسانية‌ لكن‌ الذي‌ يعتبره‌ المجتمع‌ النساني‌ الصالح‌ هو سلب‌ الحقوق‌ عمن‌ يريد ابطال‌‬
‫الحقوق‌ و هدم‌ المجتمع‌‪ ،‬والذي‌ يعتبره‌ السلم‌ في‌ ثبوت‌ الحق‌ هو دين‌ التوحيد من‌ السلم‌ او الذمة‌ فمن‌ ل اسلم‌‬
‫له‌ و ل ذمة‌‪ ،‬فل حق‌ له‌ من‌ الحياة‌ و هو الذي‌ ينطبق‌ علي‌ الناموس‌ الفطري‌ الذي‌ سمعت‌ انه‌ المعتبر اجمالً عند‬
‫المجتمع‌ النساني‌» (سلب‌ حقوق‌ عمومي‌ از بعضي‌ از افراد و گروهها در جامعة‌ انساني‌ امري‌ گريزناپذير‬
‫است‌ ام ‪٧‬ا جامعة‌ انساني‌ شايسته‌ فقط‌ سلب‌ حقوق‌ كسي‌ را قبول‌ دارد كه‌ مي‌خواهد حقوق‌ ديگران‌ را زير پا‬
‫بگذارد و جامعه‌ را به‌ نابودي‌ بكشاند؛ ام ‪٧‬ا آنچه‌ اسلم‌ در باب‌ ثبوت‌ حق ‪ ٧‬قبول‌ دارد دين‌ توحيد است‌‪ ،‬كه‌‬
‫همان‌ اسلم‌ است‌‪ ،‬يا پذيرش‌ ذم ‪٧‬ه‌‪ .‬در نتيجه‌‪ ،‬كسي‌ كه‌ نه‌ اسلم‌ را بپذيرد و نه‌ ذم ‪٧‬ه‌ را حق ‪ ٧‬حيات‌ ندارد؛ و‬
‫اين‌ امري‌ است‌ كه‌ با قانون‌ فطري‌ كه‌ اجمالً مورد قبول‌ جامعة‌ انساني‌ است‌ انطباق‌ دارد)‪.‬‬
‫در همين‌جا بايد گفت‌ كه‌‪ :‬او ‪٧‬لً‪ :‬چگونه‌ اسلمي‌ كه‌‪ ،‬به‌ عقيدة‌ خود شما‪ ،‬حت ‪٧‬ي‌ براي‌ حيوانات‌ حقوقي‌ قائل‌‬
‫شده‌ است‌ (در رسالة‌ الحقوق‌ منسوب‌ به‌ امام‌ زين‌العابدين‌ در احصاء حقوق‌ سعي‌ بليغ‌ كرده‌ است‌) براي‌ انسانها‬
‫فقط‌ به شرطي‌ حق ‪ ٧‬قائل‌ است‌ كه‌ يا مسلمان‌ باشند يا از اهل‌ ذم ‪٧‬ه‌؟ و ثانياً‪ :‬با چه‌ جرأتي‌ مي‌توان‌ اد ‪٧‬عا كرد‬
‫كه‌ قانون‌ فطرت‌ اقتضاء دارد كه‌ حق ‪ ٧‬فقط‌ براي‌ مسلمانان‌ و اهل‌ ذم ‪٧‬ه‌ وجود داشته‌ باشد و كدام‌ تجربة‌‬
‫تاريخي‌ گواهي‌ مي‌كند كه‌ جوامع‌ انساني‌‪ ،‬هم‌ همين‌ نكته‌ را تصديق‌ و اعتبار مي‌كنند‪.‬‬
‫سه‌ ـ نابرابري‌ ارباب‌ و بنده‌‪ :‬از سوي‌ ديگر مسأله‌ برده‌داري‌ و نابرابري‌ حقوق‌ ارباب‌ و برده‌ هم‌ توسط‌ اسلم‌‬
‫ل در آية‌ ‪ 177‬سوره‌ بقره‌ بخشش‌‬ ‫نفي‌ نشده‌ است‌‪ .‬بلكه‌ اسلم‌ آن‌ را تعديل‌ كرده‌ است‌‪( .‬سوره‌ محمد‪ ،‬آيه‌ ‪ .)4‬مث ً‬
‫مال‌ به‌ بردگان‌ به‌ عنوان‌ يكي‌ از مصاديق‌ نيكي‌ مؤمنان‌ ذكر شده‌ است‌‪ .‬در آيه‌ ‪ 12‬و ‪ 13‬سوره‌ بلد آزاد كردن‌‬
‫بردگان‌ تشويق‌ شده‌ است‌‪ .‬در نظام‌ برده‌داري‌‪ ،‬برده‌ جزو اموال‌ مالكِ خود بود و مالك‌ حق‌ داشت‌ بچه‌هاي‌ بردة‌‬
‫خود را نيز تصرف‌ كند و به‌ هر كس‌ خواست‌ بفروشد‪ .‬مطابق‌ احكام‌ فقهي‌ مقاربت‌ با كنيز به‌ صرف‌ تملك‌ جايز‬
‫است‌ و عقد و ملك‌ با هم‌ جمع‌ نمي‌شوند‪ .‬صاحب‌ كنيز مي‌تواند او را براي‌ همبستر شدن‌ در اختيار غير نيز‬
‫قرار دهد (اباحه‌ و تحليل‌) و فرزندي‌ كه‌ از آن‌ كنيز به‌ هم‌ رسد مطابق‌ نظر فقهاي‌ اهل‌ سنت‌ ملحق‌ به‌ مادر‬
‫است‌ يعني‌ در تملك‌ صاحب‌ كنيز در مي‌آيد مگر آن‌ كه‌ شوهر آزاد باشد و آزادي‌ طفل‌ را هم‌ شرط‌ كرده‌ باشد‪.‬‬
‫ولي‌ فقهاي‌ شيعه‌ گفته‌اند فرزندي‌ كه‌ از عقد يا تحليل‌ كنيز با مردي‌ آزاد به‌ دنيا مي‌آيد آزاد است‌ مگر آن‌ كه‌‬
‫صاحب‌ كنيز شرط‌ كرده‌ باشد كه‌ فرزند او بنده‌ خواهد بود‪ .‬برخي‌ از فقها چنين‌ شرطي‌ را باطل‌ دانسته‌ و‬
‫گفته‌اند فرزندي‌ كه‌ از پدر آزاد باشد در هر حال‌ آزاد است‌‪.‬‬
‫آيت‌ال مصباح‌ يزدي‌ درباره‌ اين‌ موضوع‌ مي‌گويد‪« :‬در اسلم‌ چاره‌ها انديشيده‌ شده‌ تا نظام‌ بردگي‌ بر چيد ‌ه‬
‫شود ولي‌ اين‌ به‌ آن‌ معنا نيست‌ كه‌ بردگي‌ مطلقاً در اسلم‌ محكوم‌ است‌‪ .‬اگر در جنگ‌ مشروع‌ مسلمانها بر كفار‬
‫مسلط‌ بشوند و آنها را اسير بگيرند‪ ،‬اسير كافر در دست‌ مسلمانان‌ پيروز‪ ،‬حكم‌ برده‌ را دارد و احكام‌ بردگي‌ بر‬
‫او ثابت‌ است‌ امروز هم‌ اگر جنگي‌ اتفاق‌ بيفتد‪ ،‬حكم‌ همين‌ است‌‪ .‬اين‌ گونه‌ نيست‌ كه‌ بردگي‌ به‌ طور كلي‌ برچيده‌‬
‫شده‌ باشد و لزم‌ باشد كه‌ كتاب‌ عِتق‌ شسته‌ شود‪ ...‬به‌ هر حال‌ مسأله‌ بردگي‌ في‌الجمله‌ در اسلم‌ پذيرفته‌ شده‌‬
‫است‌ و ما از آن‌ دفاع‌ مي‌كنيم‌ »‪.‬‬
‫چهار ـ نابرابري‌ ميان‌ مسلمان‌ و نامسلمان‌شده‌‪ .‬دموكراسي‌ مبتني‌ بر برابري‌ تمامي‌ آدميان‌‪ ،‬مستقل ‪ ٧‬از انديشه‌‬
‫و عقايد آنهاست‌‪ .‬عقيده‌ ملك‌ انسانيت‌ آدميان‌ و تمايز حقوقي‌ آنان‌ نيست‌‪ .‬و آدميان‌ به‌ صرف‌ عقايدشان‌ مستحق‌‬
‫حيات‌ و ممات‌ نمي‌شوند و با تغيير عقيده‌ يا دين‌ از حق ‪ ٧‬حيات‌ محروم‌ نمي‌شوند‪ ،‬چرا كه‌ برمبناي‌ دموكراسي‌‬
‫هيچ‌ انديشه‌اي‌ برتر از آدمي‌ نيست‌ و هيچ‌ انديشه‌اي‌ آدمي‌ را مستحق‌ مرگ‌ نمي‌كند‪ ،‬و حال‌ آنكه‌ در اسلم‌‬
‫صِرف‌ تغيير عقيده‌ و دين‌‪ ،‬تحت‌ عنوان‌ ارتداد‪ ،‬جرم‌ تلق ‪٧‬ي‌ شده‌ و استحقاق‌ مرگ‌ مي‌يابد‪ .‬در اينجاست‌ كه‌‬
‫ل تغيير عقيده‌ و دين‌ جرم‌‪ ،‬آن‌ هم‌ جرمي‌ كه‌ به‌ حد ‪٧‬ي‌ عظيم‌ است‌ كه‌‬ ‫مي‌توان‌ پرسيد كه‌‪ :‬او ‪٧‬لً‪ :‬به‌ چه‌ دلي ‌‬
‫جريمه‌اش‌ مرگ‌ است‌‪ ،‬تلق ‪٧‬ي‌ مي‌شود‪ ،‬و ثانياً‪ :‬اصلً چه‌ دليلي‌ اقامه‌ شده‌ است‌ بر اينكه‌ اعتقاد و زوال‌ اعتقاد‬
‫اموري‌ اختياري‌اند تا بر آنها حُسن‌ و قبح‌ و صواب‌ و خطا مترت ‪٧‬ب‌ شود‪ .‬به‌ استثناي‌ معدودي‌ از متفكران‌‬
‫مثل‌ كليفورد (‪ )Clifford‬و ويليام‌ جيمز (‪ ،)William James‬كه‌ عقيده‌ يافتن‌ به‌ يك‌ گزاره‌ و از دست‌ دادن‌‬
‫عقيده‌ به‌ يك‌ گزاره‌ را امري‌ اختياري‌ مي‌دانستند‪ ،‬امروزه‌ عموم‌ فيلسوفان‌ ذهن‌ (مانند گيلبرت‌ رايل‌ و گلدمن‌) و‬
‫روانشناسان‌ اين‌ امر را از امور غيراختياري‌ مي‌دانند و به‌همين‌ جهت‌ معرفتشان‌ ازتوجيه‌ معرفتي (‬
‫‪ )Rpistemic Justification‬روايتي‌ غيروظيفه‌گروانه‌ (‪ )non-deontelogical‬به‌ دست‌ مي‌دهند‪.‬‬
‫پنج‌ ‪ -‬نابرابري‌ صنفي‌ (قيمومت‌ سياسي‌)‪ :‬بر مبناي‌ نظريه‌ قيمومت‌‪ ،‬حكومت‌ حق‌ كساني‌ است‌ كه‌ معرفت‌شان‌‬
‫در زمينه‌ سعادت‌ دنيا و عقبا‪ ،‬بيش‌ از ديگران‌ است‌‪ .‬مردم‌ عادي‌ صلحيت‌ حكومت‌ ندارند‪ .‬همانگونه‌ كه‌ براي‌‬
‫ساختن‌ ساختمان‌ به‌ مهندس‌ و براي‌ درمان‌ بيماري‌ به‌ پزشك‌ مراجعه‌ مي‌شود‪ ،‬براي‌ امر حكومت‌ هم‌ بايد به‌‬
‫متخصص‌ آن‌ (فقها) مراجعه‌ كرد‪ .‬آيت‌ال خميني‌ در كتاب‌ وليت‌ فقيه‌ مي‌گويد‪« :‬مردم‌ ناقص‌ اند و نيازمند‬
‫كمال‌اند و ناكامل‌اند» پس‌ مردم‌ به‌ «حاكمي‌ كه‌ قيم‌ امين‌ صالح‌ باشد » محتاجند‪« .‬ولي ‪ ٧‬امر يعني‌ حاكمي‌ كه‌‬
‫قيم‌ و به‌ پا نگهدارندة‌ نظم‌ و قانون‌ اسلم‌ باشد »‪« .‬وليت‌ فقيه‌ از امور اعتباري‌ عقليي‌ است‌ و واقعيتي‌ جز‬
‫جعل‌ ندارد‪ ،‬مانند جعل‌ (قرار دادن‌ و تعيين‌) قيم‌ براي‌ صغار‪ ،‬قيم‌ ملت‌ با قيم‌ صغار از لحاظ‌ وظيفه‌ و موقعيت‌‬
‫هيچ‌ فرقي‌ ندارد »‪ .‬آيت‌ال آذري‌ قمي‌ براي‌ اثبات‌ وليت‌ فقيه‌ مي‌گويد‪« :‬حتمًا براي‌ اجتماع‌ بايد يك‌ قيمي‌ وجود‬
‫داشته‌ باشد‪ .‬در اصل‌ اين‌ مطلب‌ كه‌ قيمي‌ لزم‌ است‌‪ ،‬همة‌ شيعه‌ و سني‌ اتفاق‌نظر دارند »‪ .‬آيت‌ال جنتي‌ عضو‬
‫فقهاي‌ شوراي‌ نگهبان‌ مي‌گويد‪« :‬بعد از آنها [آل‌ محمد(ص‌)] ‪ ،‬امت‌‪ ،‬حالت‌ يتيمي‌ را دارند كه‌ ساية‌ پدر از‬
‫سرش‌ كوتاه‌ شده‌ و سفارش‌ كرده‌اند كه‌ علما به‌ جاي‌ امامان‌ از آنها كفالت‌ كنند و هدايت‌ امت‌ را به‌ عهده‌ گيرند‪،‬‬
‫مانند قيمي‌ كه‌ بعد از پدر متكفل‌ اداره‌ امور ايتام‌ است‌»‪.‬‬
‫مردم‌‪ ،‬يتيم‌‪ ،‬صغير و مهجورند و توان‌ تشخيص‌ مصالح‌ خود را ندارند‪ .‬لذا به‌ «قيم‌» نياز دارند‪ .‬قيمي‌ (ولي‌‬
‫فقيه‌) كه‌ راه‌ را از چاه‌ نشان‌ دهد‪ .‬رأي‌ تمام‌ مردم‌‪ ،‬در مقابل‌ يك‌ رأي‌ ولي‌ فقيه‌ هيچ‌ ارزشي‌ ندارد‪ .‬آيت‌ ال‬
‫خزعلي‌ به‌ درستي‌ به‌ يكي‌ از پيامدهاي‌ نظرية‌ قيمومت‌ اشاره‌ دارند‪« :‬قانون‌ اساسي‌ مي‌گويد قواي‌ ثلثه‌ زير‬
‫نظر وليت‌ فقيه‌ است‌‪ .‬شما وقتي‌ وليت‌ را قبول‌ نداشته‌ باشيد ‪ 20‬ميليون‌ كه‌ هيچ‌‪ 30 ،‬ميليون‌ هم‌ رأي‌ بياوريد‬
‫تا اين‌ رأي‌ به‌ تأييد مقام‌ وليت‌ نرسد‪ ،‬معتبر نيست‌»‪ .‬ممكن‌ است‌ اصلح‌طلبان‌ بگويند ما «ولي‌ فقيه‌» را‪،‬‬
‫برخلف‌ نظر آيت‌ال خميني‌‪ ،‬قيم‌ مردم‌ نمي‌دانيم‌‪ ،‬بلكه‌ وكيل‌ مردم‌ مي‌دانيم‌‪ .‬اين‌ رويكرد دو اشكال‌ دارد‪ .‬اولً‬
‫تنها راه‌ اثبات‌ وليت‌ فقيه‌ آن‌ است‌ كه‌ او را قيم‌ و وليِ صغيران‌ (يعني‌ مردم‌) بدانيم‌‪ .‬اگر مردم‌ صغير و مهجور‬
‫و يتيم‌ نباشند‪ ،‬ديگر چه‌ نيازي‌ به‌ «ولي‌» يا«قيم‌» دارند‪ .‬ثانياً حتي‌ اگر ولي‌ فقيه‌ قيم‌ مردم‌ نباشد هم‌ مشكل‌‬
‫نابرابري‌ حل‌ نخواهد شد‪ .‬اينكه‌ زمامداري‌ فقط‌ حق‌ فقها باشد‪ ،‬بزرگترين‌ نابرابري‌ است‌‪ .‬اين‌ نوع‌ نابرابري‌‬
‫قطعاً با مردم‌ سالري‌ تعارض‌ دارد‪ .‬ولي‌ بگمان‌ نظريه‌پرداز مشروطه‌خواهي‌‪« :‬اگر ما اين‌ ايده‌ را بپذيريم‌ كه‌‬
‫مشروعيت‌ دو ركن‌ دارد و جمهوري‌ اسلمي‌ ماهيتي‌ قراردادي‌ و عقدي‌ دارد‪ ،‬مي‌شود بين‌ نظريه‌ وليت‌ فقيه‌‬
‫و جمهوريت‌ قائل‌ به‌ جمع‌ شد‪ ...‬ما بايد وجوه‌ شرعي‌ و ركن‌ مشروعيت‌ الهي‌ «ولي‌» را مشخص‌ كنيم‌ و بگوييم‌‬
‫از اين‌ روايات‌ استنباط‌ مي‌شود كه‌ خداوند متعال‌ فرموده‌ است‌ كه‌ مردم‌ براي‌ تأسيس‌ حكومت‌ بايد به‌ چنين‌‬
‫فردي‌ رجوع‌ كنند‪ ،‬اما از نظر «مشروعيت‌ مردمي‌اش‌» هم‌ بايد رضايت‌ مردم‌ وجود داشته‌ باشد‪ ،‬يعني‌ بدون‌‬
‫رضايت‌ مردم‌ اين‌ عقد مشروعيت‌ ندارد»‪ .‬اين‌ رويكرد دو اشكال‌ عمده‌ دارد‪ :‬اولً مشكل‌ نابرابري‌ را حل‌‬
‫نمي‌كند و لذا جمع‌ وليت‌ فقيه‌ با جمهوريت‌ (دموكراسي‌) ناممكن‌ است‌‪ .‬ثانيًا بنيانگذار جمهوري‌ اسلمي‌ چنان‌‬
‫تصوري‌ از عقد نداشت‌ و نمي‌گفت‌ «جمهوري‌ اسلمي‌ عقدي‌ است‌ بين‌ حكومت‌ شوندگان‌ و حكومت‌ كنندگان‌‪.‬‬
‫شرط‌ ضمن‌ العقد هم‌ دارد كه‌ اگر كسي‌ عدول‌ كند قابل‌ فسخ‌ مي‌باشد» بلكه‌ به‌ صراحت‌ مي‌گفت‌‪« :‬حكومت‌‬
‫مي‌تواند قراردادهاي‌ شرعي‌ را كه‌ خود با مردم‌ بسته‌ است‌‪ ،‬در موقعي‌ كه‌ آن‌ قرارداد مخالف‌ مصالح‌ كشور و‬
‫اسلم‌ باشد يك‌ جانبه‌ لغو كنند» لذا بگمان‌ بنيانگذار جمهوري‌ اسلمي‌ حكومت‌ مي‌تواند به‌ طور يكجانبه‌ از‬
‫شرط‌ ضمن‌ العقد خود عدول‌ كند‪ .‬به‌ اين‌ نكته‌ هم‌ بايد توجه‌ كرد كه‌ مصلحت‌‪ ،‬در انديشه‌ آيت‌ال خميني‌‪ ،‬هيچگاه‌‬
‫به‌ معناي‌ مصلحت‌ عمومي‌ يا مصلحت‌ مردم‌ نيست‌‪ ،‬بلكه‌ همه‌ جا سخن‌ از «مصلحت‌ نظام‌» است‌‪.‬‬
‫نظام‌ دموكراتيك‌ به‌ دنبال‌ كاستن‌ از درد و رنج‌ آدميان‌ است‌‪ .‬مقتضاي‌ منطقي‌ اين‌ رويكرد‪ ،‬نگاه‌ به‌ تمام‌ ابناء‬
‫بشر به‌ يك‌ چشم‌ (برابر) است‌‪ .‬از اينرو حذف‌ و كاهش‌ نابرابريهاي‌ مختلف‌‪ ،‬شرط‌ لزم‌ انديشه‌ دموكراتيك‌‬
‫است‌‪ .‬كارل‌ پوپر در اين‌ زمينه‌ مي‌گويد‪:‬‬
‫ل مي‌بايد متكي‌ باشد به‌ يافتن‌ راهها و‬ ‫«سالها پيش‌‪ ،‬من‌ پيشنهاد كردم‌ كه‌ برنامة‌ مربوط‌ به‌ سياست‌ عمومي‌ او ً‬
‫وسايل‌ اجتناب‌ از رنجها و آلم‌‪ ،‬تا جايي‌ كه‌ امكان‌پذير است‌‪ .‬با قرار دادن‌ اين‌ پيشنهاد‪ ،‬در برابر اصل‌ حداكثر‬
‫ساختن‌ سعادت‌‪ ،‬كه‌ در فلسفة‌ سودانگاري‌ مطرح‌ مي‌شود‪ ،‬خاطر نشان‌ ساختم‌ كه‌ سعادت‌‪ ،‬در حالت‌ كلي‌‪،‬‬
‫مي‌بايد و تنها مي‌تواند به‌ ابتكار عمل‌ شخصي‌ واگذار شود‪ ،‬در حالي‌ كه‌ كاستن‌ از آلم‌ قابل‌ اجتناب‌ مسأله‌اي‌‬
‫است‌ مربوط‌ به‌ سياست‌ عمومي‌‪ .‬همچنين‌ اشاره‌ كردم‌ كه‌ برخي‌ سودانگاران‌‪ ،‬زماني‌ كه‌ از به‌ حداكثر رساندن‌‬
‫سعادت‌ سخن‌ مي‌گويند‪ ،‬ممكن‌ است‌ به‌ حداقل‌ رساندن‌ بدبختي‌ و تيره‌ روزي‌ را در نظر داشته‌ باشند» ‪.‬‬
‫كاستن‌ از نابرابريها‪ ،‬متضمن‌ برابري‌ در مقابل‌ قانون‌‪ ،‬برابري‌ حقوقي‌ و برابري‌ فرصتها است‌‪ .‬بر مبناي‌‬
‫برابري‌ حقوقي‌‪ ،‬همه‌ آدميان‌ مستقل‌ از جنس‌ (زن‌ يا مرد)‪ ،‬دين‌ (مسلمان‌‪ ،‬مسيحي‌‪ ،‬يهودي‌‪ ،‬بودايي‌ و‪ ،)...‬طبقه‌‬
‫و صنف‌‪ ،‬نژاد و غيره‌ در حقوق‌ اساسي‌ و نقض‌ ناشدني‌ بشر با يكديگر برابرند‪.‬‬
‫رويكرد مشروطه‌خواهي‌ در مقابل‌ معضل‌ نابرابري‌ ساكت‌ است‌‪ .‬رويكرد مشروطه‌خواهي‌ به‌ دليل‌ عدم‌ توجه‌‬
‫به‌ مشكل‌ نابرابري‌ ناشي‌ از سيطرة‌ فقه‌‪ ،‬نمي‌تواند راهگشاي‌ مردم‌ سالري‌ باشد‪ .‬بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ آيت‌ال‬
‫خميني‌ به‌ صراحت‌ بر اين‌ نكته‌ تأكيد مي‌نهاد كه‌ وليت‌ فقيه‌ حكومت‌ استبدادي‌ يا مطلقه‌اي‌ نيست‌ كه‌ فردي‌‬
‫خودكامه‌ بر آن‌ سيطره‌ يابد و هر گونه‌ تمايل‌ داشت‌‪ ،‬عمل‌ نمايد‪ .‬بلكه‌ حكومت‌ مشروطه‌ است‌‪ .‬قلمرو اختيارات‌‬
‫ولي‌ فقيه‌ مشروط‌ به‌ احكام‌ فقهي‌ است‌‪ .‬مي‌گويند‪« :‬حكومت‌ اسلمي‌ نه‌ استبدادي‌ است‌ و نه‌ مطلقه‌؛ بلكه‌‬
‫«مشروطه‌» است‌‪ .‬البته‌ نه‌ مشروطه‌ به‌ معناي‌ متعارف‌ فعلي‌ آن‌ كه‌ تصويب‌ قوانين‌ تابع‌ آراي‌ اشخاص‌ و‬
‫اكثريت‌ باشد‪ .‬مشروطه‌ از اين‌ جهت‌ كه‌ حكومت‌ كنندگان‌ در اجرا و اداره‌ مقيد به‌ يك‌ مجموعه‌ شرط‌ هستند كه‌‬
‫در قرآن‌ كريم‌ و سنت‌ رسول‌ اكرم‌ (ص‌) معين‌ گشته‌ است‌‪« .‬مجموعة‌ شرط‌» همان‌ احكام‌ و قوانين‌ اسلم‌ است‌‬
‫كه‌ بايد رعايت‌ و اجرا شود‪ .‬از اين‌ جهت‌ حكومت‌ اسلمي‌ «حكومت‌ قانون‌ الهي‌ بر مردم‌» است‌»‪.‬‬
‫رويكرد مشروطه‌خواهي‌ اگر متعهد به‌ فقه‌ باشد‪ ،‬نمي‌تواند معطوف‌ به‌ دموكراسي‌ باشد‪ .‬از اين‌ جهت‌ حق‌ با‬
‫آيت‌ال مصباح‌ يزدي‌ است‌ كه‌ به‌ درستي‌ مي‌گويد دموكراسي‌‪ ،‬پلوراليسم‌‪ ،‬تساهل‌ و مدارا‪ ،‬اعلميه‌ حقوق‌ بشر و‬
‫جامعه‌ مدني‌ با فقه‌ تعارض‌ بنيادين‌ دارد و بر مبناي‌ علم‌ فقه‌‪ ،‬بشر (يا نمايندگانش‌) حق‌ قانونگذاري‌ ندارد‪.‬‬
‫دموكراسي‌ حكومت‌ عقل‌ عرفي‌ است‌‪ .‬عقل‌ عرفي‌ مبناي‌ داوري‌ و حل‌ نزاع‌ (حضور هيأت‌ منصفه‌ در محاكم‌)‬
‫است‌‪ .‬عقل‌ عرفي‌ مبناي‌ قانونگذاري‌ است‌‪ .‬عقل‌ عرفي‌ حكام‌ را بر صدر مي‌نشاند يا به‌ زير مي‌كشد‪ .‬فقه‌ چنين‌‬
‫عقلي‌ را نمي‌پذيرد‪ .‬احكام‌ فقهي‌ متضمن‌ مصالح‌ خفيه‌اي‌ هستند كه‌ به‌ چنگ‌ عقل‌ عرفي‌ نمي‌افتند‪.‬‬
‫اما اگر رويكرد مشروطه‌خواهي‌ با تبعيت‌ از نوانديشان‌ ديني‌‪ ،‬راه‌ حلي‌ براي‌ اين‌ مسائل‌ بيابد (بالعرض‌ دانستن‌‬
‫كل‌ فقه‌ نزد دكتر سروش‌‪ ،‬دولت‌ را مجري‌ احكام‌ فقهي‌ ندانستن‌ نزد استاد مجتهد شبستري‌ و پروژه‌ مهم‌‪ ،‬جدي‌‬
‫و راهگشاي‌ عقلنيت‌ و معنويت‌ استاد مصطفي‌ ملكيان‌)‪ ،‬لزمه‌ آن‌ وداع‌ با حكومت‌ فقهي‌‪ ،‬وليت‌ فقيه‌ و اركان‌‬
‫قانون‌ اساسي‌ است‌‪.‬‬
‫‪2‬ـ ‪5‬ـ به‌ گمان‌ برخي‌‪ ،‬با نظريه‌ «مرگ‌ مؤلف‌» ديگر جايي‌ براي‌ «غرض‌ شارع‌» باقي‌ نمي‌ماند و از طرف‌‬
‫ديگر‪ ،‬رويكرد هرمنوتيكي‌‪ ،‬هر فهم‌ و روايت‌ و قرائت‌ و برداشتي‌ از «متون‌ مقدس‌» را «ممكن‌» و «مجاز»‬
‫مي‌نمايد‪ .‬بر اين‌ مبنا برخي‌ از نوانديشان‌ ديني‌‪ ،‬با توسل‌ به‌ هرمنوتيك‌‪ ،‬از دل‌ دين‌؛ دموكراسي‌ و پلوراليسم‌ و‬
‫جامعه‌ مدني‌ و تساهل‌ و تسامح‌ و رواداري‌ و حقوق‌ بشر‪ ...‬را بيرون‌ مي‌آورند‪ .‬به‌ گمان‌ ما اين‌ رويكرد‬
‫نادرست‌ است‌‪ .‬نه‌ بر دانش‌ هرمنوتيك‌ هرج‌ و مرج‌ مطلق‌ حاكم‌ است‌ و نه‌ «ساختار متن‌» هر تفسير و قرائتي‌‬
‫را ممكن‌ مي‌سازد‪ .‬كتاب‌ و سنت‌ قطعي‌‪ ،‬با «ليبرال‌ دموكراسي‌» و «سوسيال‌ دموكراسي‌» تعارض‌ دارد و‬
‫چنان‌ تفاسيري‌ را برنمي‌تابد‪.‬‬
‫همين‌ نكات‌ را در دهه‌ گذشته‌ ضمن‌ دو نقد بر نظريه‌ حكومت‌ دموكراتيك‌ ديني‌ دكتر سروش‌ مطرح‌ نمودم‌‪.‬‬
‫دكتر سروش‌ طي‌ مقاله‌اي‌ بلند به‌ مسائل‌ طرح‌ شده‌ پاسخ‌ گفت‌ و با تأكيد بر «حريت‌ ذاتي‌ ايمان‌ و كثرت‌‬
‫نازدودني‌ آن‌»‪ ،‬مدعي‌ شد كه‌ نه‌ تنها جمع‌ حكومت‌ ديني‌ (جامعه‌ ايماني‌) و دموكراسي‌ ممكن‌ است‌‪ ،‬بلكه‌‬
‫حكومت‌ ديني‌ (ايماني‌) نمي‌تواند دموكراتيك‌ نباشد‪ .‬و بدين‌ ترتيب‌ صورت‌ مسأله‌ را به‌ طور بنيادين‌ پاك‌ كرد‪.‬‬
‫هيچ‌ كس‌ مدعي‌ نبود و نيست‌ كه‌ ايمان‌ آزادانه‌‪ ،‬و متكثر با دموكراسي‌ تعارض‌ دارد‪ .‬بلكه‌ پرسش‌ اين‌ بود و‬
‫هست‌ كه‌ آيا جمع‌ دموكراسي‌ با ديني‌ كه‌ داراي‌ فقهي‌ است‌ كه‌ مدعي‌ تأمين‌ سعادت‌ دنيا و آخرت‌‪ ،‬از طريق‌‬
‫دولت‌ ديني‌ مي‌باشد‪ ،‬و مصالح‌ دنيوي‌ و اخروي‌ آن‌ در عرض‌ يكديگرند‪ ،‬ممكن‌ است‌ يا نه‌؟ ما با ذكر دليل‌ به‌‬
‫اين‌ پرسش‌ پاسخ‌ منفي‌ داديم‌‪.‬‬
‫تحويل‌ دين‌ به‌ ايمان‌ و تجربه‌ ديني‌ يا عقب‌نشيني‌ دين‌ از قلمرو دولت‌ به‌ حوزه‌ خصوصي‌‪ ،‬البته‌ مسأله‌ را ح ‌‬
‫ل‬
‫خواهد كرد‪ .‬لذا گفته‌ بوديم‌ «امكان‌ جمع‌ اسلم‌ و دموكراسي‌ وجود ندارد مگر اينكه‌ اسلم‌ كاملً سكولر شود»‬
‫و دكتر سروش‌ در نقد آن‌ نوشت‌‪« :‬دست‌ كشيدن‌ مؤمنان‌ از ايمان‌ خود و يا دنياوي‌ كردن‌ تام‌ دين‌ و ستاندن‌‬
‫پشتوانه‌ الهي‌ آن‌‪ ،‬به‌ هيچ‌ روبرخاسته‌ از دموكراسي‌ و همبسته‌ با آن‌ نيست‌»‪ .‬چه‌ كسي‌ گفته‌ است‌ سكولريسم‌‬
‫يعني‌ دست‌ كشيدن‌ مؤمنان‌ از ايمان‌ خود و يا دنياوي‌ كردن‌ تام‌ دين‌ و ستاندن‌ پشتوانه‌ الهي‌ آن‌؟ سكولريسم‌ به‌‬
‫معناي‌ جدايي‌ نهادهاي‌ عقل‌ بنياد (مثل‌ دولت‌) از نهادهاي‌ دين‌ بنياد است‌‪ .‬برمبناي‌ نظريه‌ سكولريسم‌‪ ،‬دين‌ نه‌‬
‫مبناي‌ قانونگذاري‌ در عرصه‌ عمومي‌ توسط‌ دولت‌ است‌ و نه‌ مبناي‌ مشروعيت‌ نظام‌ سياسي‌ و كارگزارانش‌‪.‬‬
‫اما فرو كاستن‌ مسأله‌ امكان‌ و امتناع‌ جمع‌ دين‌ و دموكراسي‌ به‌ مسأله‌ جمع‌ ايمان‌ و دموكراسي‌‪ ،‬كمكي‌ به‌ حل‌‬
‫مسأله‌ اصلي‌ نمي‌كند‪ .‬چرا كه‌ دين‌ داراي‌ سه‌ بخش‌ اعتقادات‌‪ ،‬اخلق‌ و حقوق‌ (فقه‌) است‌‪ .‬به‌ طور طبيعي‌ وقتي‌‬
‫دولت‌ ديني‌ تشكيل‌ شود‪ ،‬فقه‌ مبناي‌ قانونگذاري‌ قرار خواهد گرفت‌ و تخلف‌ از احكام‌ فقهي‌ مجازات‌ به‌ دنبال‌‬
‫خواهد داشت‌‪.‬‬
‫اولين‌ تعارض‌ با دموكراسي‌ در مسأله‌ نابرابريها خود را به‌ نمايش‌ خواهد گذارد‪ .‬دكتر سروش‌ هم‌ وجود‬
‫نابرابريها را تأييد مي‌نمايد‪« :‬در اسلم‌ نابرابريهاي‌ حقوقي‌ فراوان‌ وجود دارد‪ ،‬از جمله‌ نابرابري‌ ميان‌ حقوق‌‬
‫عبد و مول‪ ،‬نابرابري‌ حقوقي‌ زن‌ و مرد و نابرابري‌ حقوقي‌ مسلمان‌ و غيرمسلمان‌ در جامعة‌ اسلمي‌‪ .‬اين‌‬
‫نابرابري‌ها از مسلمات‌ فقه‌ اسلمي‌ است‌ و فقهاي‌ فريقين‌ بر آنها اجماع‌ دارند‪».‬‬
‫حكم‌ نجاست‌ كفار‪ ،‬حكم‌ جواز غيبت‌ كفار و مخالفان‌ (اهل‌ سنت‌)‪ ،‬حكم‌ برده‌گيري‌ و برده‌ فروشي‌ يعني‌ خريد و‬
‫فروش‌ انسان‌‪ ،‬حكم‌ قتل‌ مرتد‪ ،‬تفاوت‌ حقوق‌ برده‌ و آزادي‌ و كل‌ الگوي‌ روابط‌ عبد و مول‪ ،‬نشان‌ از نابرابري‌‬
‫مي‌كند كه‌ سد راه‌ دموكراسي‌ است‌‪ .‬قطعاً اين‌ نابرابريها با دموكراسي‌ تعارض‌ دارد و لذا دكتر سروش‌ در‬
‫همان‌ مقاله‌ مي‌نويسد‪« :‬بلي‌‪ ،‬حكومت‌ فقهي‌ بر جامعه‌اي‌ مقلد چندان‌ از روح‌ دموكراسي‌ دور است‌ كه‌ عشق‌ از‬
‫صبوري‌ و ديو از قرآن‌‪ .‬آنكه‌ ناقدان‌ را مي‌فشرد تا در امتناع‌ اجماع‌ فقه‌ و دموكراسي‌ سخنان‌ تفتيده‌ و تلخ‌‬
‫بگويند همين‌ نكتة‌ آشكار و انكار نكردني‌ بود» ‪.‬‬
‫ولي‌ مسأله‌ اين‌ است‌ كه‌ دين‌‪ ،‬جامعه‌ ديني‌ و حكومت‌ ديني‌ بدون‌ فقه‌ ناممكن‌ است‌ و اگر چنين‌ باشد‪ ،‬مسأله‌ جمع‌‬
‫دين‌ و دموكراسي‌ همچنان‌ پابرجاست‌ لذا دكتر سروش‌ در همان‌ مقاله‌ مدعي‌ مي‌شود كه‌ فقه‌ از سه‌ راه‌ به‌ تحكيم‌‬
‫دموكراسي‌ ديني‌ كمك‌ خواهد رساند‪ .‬دكتر سروش‌ بعدها براي‌ حل‌ اين‌ نوع‌ مسائل‌‪ ،‬آنچه‌ در دين‌ آمده‌ (نه‌‬
‫معرفت‌ ديني‌) را به‌ ذاتي‌ و عرضي‌ تقسيم‌ كرد‪ .‬آنچه‌ كه‌ «دين‌ بدون‌ آن‌ دين‌ نيست‌ و تغييرش‌ به‌ نفي‌ دين‌‬
‫خواهد انجاميد»‪ ،‬ذاتي‌ دين‌ است‌ اما آنچه‌ كه‌ «مي‌توانست‌ به‌ گونة‌ ديگري‌ باشد»‪ ،‬عرضي‌ دين‌ است‌‪.‬‬
‫عرضي‌ها‪ ،‬عرضي‌اند چون‌ اولً از دل‌ ذات‌ برنمي‌آيند بلكه‌ بر آن‌ تحميل‌ مي‌شوند و ثانيًا تغييرپذير و جانشين‌‬
‫پذيرند‪ .‬يك‌ عرضي‌ مي‌تواند جاي‌ خود را به‌ عرضي‌ ديگر بدهد بدون‌ آن‌ كه‌ ذات‌ دستخوش‌ دگرگوني‌ شود‪.‬‬
‫نبايد فراموش‌ كرد كه‌ هيچ‌ گاه‌ ذات‌ از عرضي‌ها مستغني‌ نمي‌شود‪ .‬ذات‌ همواره‌ خود را در جامه‌اي‌ از جامه‌ها‬
‫و چهره‌اي‌ از چهره‌ها عرضه‌ مي‌كند‪ .‬سروش‌ مسأله‌ نابرابريها را در چارچوب‌ اين‌ تفكيك‌ حل‌ مي‌نمايد‪« :‬حال‌‬
‫سؤال‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ نابرابريهاي‌ حقوقي‌ جز ذاتيات‌ اسلمند يا جزء عرضياتند و لذا بنا به‌ تعريف‌‬
‫مي‌توانستند غير از اين‌ باشند‪ .‬به‌ طور كلي‌ تمام‌ نظام‌ حقوقي‌ اسلم‌ جزء عرضيات‌ اسلم‌ است‌» ‪.‬‬
‫«بنا به‌ تعريف‌ مي‌توانستند غير از اين‌ باشند»‪ ،‬ولي‌ در تحقق ِ‪ ٧‬تاريخي‌ غير از اين‌ نبودند و نيستند و لذا جمع‌‬
‫آنچه‌ وجود دارد با دموكراسي‌ ممتنع‌ است‌‪ .‬درباره‌ آنچه‌ نيست‌ و بعدًا بايد تأسيس‌ شود‪ ،‬از قبل‌ نمي‌توان‌ داوري‌‬
‫كرد‪ .‬كما اينكه‌ مسأله‌ نابرابري‌ زن‌ و مرد‪ ،‬نزد دكتر سروش‌ راه‌ حلي‌ ندارد‪ .‬وي‌ مي‌گويد‪« :‬نبايد مقرراتي‌‬
‫وضع‌ شود كه‌ زن‌ را از مدارِ زنانگي‌ و مرد را از مدا ِر مردانگي‌ بيرون‌ ببرد» ‪ .‬مدار زنانگي‌ همان‌ است‌ كه‌‬
‫در طول‌ تاريخ‌ در شكل‌ كاملً نابرابر با مدار مردانگي‌ خود را نشان‌ داده‌ است‌‪« :‬براي‌ ارائه‌ تعريفي‌ اجمالي‌ و‬
‫استعجالي‌ از مدار زنانگي‌‪ ،‬بايد علوه‌ بر رجوع‌ به‌ علوم‌ تجربي‌‪ ،‬به‌ تاريخ‌ نيز مراجعه‌ كنيم‌‪ .‬بالخره‌ زنان‌ در‬
‫طول‌ تاريخ‌ خودشان‌ را نشان‌ داده‌اند‪ .‬ما نمي‌توانيم‌ از اين‌ منصة‌ ظهور چشم‌ بپوشيم‌‪ ،‬يعني‌ نمي‌توانيم‌ كل‌ تاريخ‌‬
‫زن‌ را داخل‌ پرانتز بگذاريم‌ و كل‌ حيات‌ بلند تاريخ‌ زنان‌ را مورد اغماض‌ يا انكار قرار دهيم‌‪ ...‬ما نمي‌توانيم‌ به‌‬
‫سادگي‌ بگوييم‌ زنان‌ در كل‌ تاريخ‌ تحت‌ ستم‌ بوده‌اند و چون‌ تحت‌ ستم‌ بوده‌اند‪ ،‬نتوانسته‌اند گوهر خودشان‌ را آن‌‬
‫چنان‌ كه‌ بايد نشان‌ بدهند‪ ...‬اگر تاكنون‌ چنين‌ بوده‌اند‪ ،‬لبد در آينده‌ هم‌ چنين‌ خواهند بود‪ ،‬مگر اين‌ كه‌ زنان‌ از‬
‫زن‌ بودن‌ دست‌ بشويند»‪ .‬به‌ گمان‌ نگارنده‌ اين‌ يكي‌ از مصاديق‌ بارز استنتاج‌ «بايد» از «هست‌» است‌‪ .‬زنان‌‬
‫چنين‌ بوده‌اند پس‌ چنين‌ بايد باشند‪ .‬دكتر سروش‌ قائل‌ است‌ كه‌ اين‌ مصداقي‌ از استنتاج‌ بايد از هست‌ نمي‌باشد‪.‬‬
‫بلكه‌ موردي‌ است‌ از اينكه‌ براي‌ آنكه‌ يك‌ بايد لغو نباشد چاره‌اي‌ نيست‌ جز اينكه‌ هست‌ها را در نظر بگيرد‪ .‬اين‌‬
‫سخن‌ نيز درست‌ نيست‌‪ .‬چون‌ اگر مي‌خواهيم‌ يك‌ بايد در زمان‌ ‪ t 1‬لغو نباشد بايد هستهاي‌ زمان‌ ‪ t 1‬در مد‬
‫نظر باشد‪ ،‬نه‌ هستهاي‌ زمانهاي‌ متقدم‌ بر ‪ t 1‬يا مؤخر از ‪ . t 1‬در اين‌ مورد بايدهاي‌ زمان‌ حال‌ و آينده‌ بر‬
‫هستهاي‌ زمان‌ گذشته‌ توقف‌ يافته‌اند‪.‬‬
‫در نقد خود بر عنصر انتخابگري‌ انسان‌ تأكيد نهاده‌ و نوشتم‌‪« :‬مهمترين‌ محل‌ انتخابگري‌ انسان‌ دنياي‌ فكر‪،‬‬
‫انديشه‌ و عقايد است‌‪ .‬براي‌ انسان‌ بايد اين‌ امكان‌ وجود داشته‌ باشد كه‌ آزادانه‌ با آراء‪ ،‬افكار و انديشه‌هاي‌‬
‫متعارض‌ روبرو شود و آزادانه‌ دست‌ به‌ انتخاب‌ بزند‪ .‬او در «انتخاب‌» ديني‌ از اديان‌ و يا «بي‌ديني‌» آزاد‬
‫است‌‪ .‬آنچه‌ در اين‌ فرايند مهم‌ و با ارزش‌ است‌ اصل‌ انتخابگري‌ آزادانه‌ است‌ نه‌ تعلق‌ خاطر داشتن‌ به‌ عقيده‌ يا‬
‫ق تحميل‌ هيچ‌ ديني‌ از اديان‌ را به‌ ديگران‌ ندارد‪ ...‬يكي‌ از ويژگي‌هاي‌ دموكراسي‌‬ ‫ديني‌ خاص‌‪ ...‬حكومت‌‪ ،‬ح ِ‬
‫قبول‌ حق‌ انتخاب‌ و تغيير عقيده‌ و دين‌ توسط‌ انسانها است‌‪ .‬حقي‌ كه‌ از نظر اسلم‌ مردود است‌ و اگر مسلماني‌‬
‫غيرمسلمان‌ (كافر) شود مرتد خوانده‌ مي‌شود و احكام‌ مرتد بر وي‌ جاري‌ مي‌گردد»‪.‬‬
‫دكتر سروش‌ با انفكاك‌ منطقي‌ دموكراسي‌ و ليبراليسم‌ و جدايي‌ افكندن‌ ميان‌ آن‌ دو‪ ،‬راهي‌ تازه‌ براي‌ نفي‌‬
‫عنصر انتخابگري‌ گشود‪« :‬بلي‌‪ ،‬جامعة‌ ليبرال‌‪ ،‬جامعه‌اي‌ است‌ همواره‌ درحال‌ انتخاب‌ و امتحان‌ كه‌ هيچ‌گاه‌‬
‫دورة‌ امتحان‌ را به‌ سر آمده‌ يا به‌ سرآمدني‌ نمي‌داند‪ .‬اما جامعة‌ ديني‌‪ ،‬جامعه‌اي‌ است‌ از انتخاب‌ گذشته‌ و به‌‬
‫جواب‌ امتحان‌ رسيده‌‪ .‬او دين‌ را برگزيده‌ است‌ و بر آن‌ است‌ كه‌ از آن‌ پس‌ در ظل ‪ ٧‬آن‌ زيست‌ كند» «آدميان‌‬
‫مؤمن‌ حق‌ خود در قانونگذاري‌ را به‌ خدا وانهاده‌اند و اين‌ عين‌ دينداري‌ و حق‌ دينداران‌ است‌ و از اين‌ روست‌‬
‫كه‌ قانون‌ جامعة‌ ديني‌ از آسمان‌ مي‌رسد» ‪.‬‬
‫ولي‌ پنج‌ سال‌ بعد‪ ،‬دكتر سروش‌ ضمن‌ نقد آراء آيت‌ال منتظري‌ نوشت‌‪« :‬در سراسر آن‌ مقاله‌ [مقاله‌ آيت‌ال‬
‫منتظري‌] حق‌ انسانها در انتخاب‌ عقيده‌ و قدرت‌ عقلي‌ انسانها در تشخيص‌ حقيقت‌ ناديده‌ گرفته‌ شده‌ است‌ و اين‌‬
‫بي‌التفاتي‌ نسبت‌ به‌ حقوق‌ بشر و عقل‌ بشر است‌ كه‌ كار را به‌ آسيب‌شناسي‌ پديده‌ ارتداد كشانده‌ است‌‪ .‬سؤال‌ اين‌‬
‫است‌‪ :‬كسي‌ كه‌ حق‌ دارد ديني‌ را اختيار كند چرا حق‌ ندارد ديني‌ را وانهد؟ آيا پس‌ از انتخاب‌ دين‌‪ ،‬آن‌ حق‌ از‬
‫او سلب‌ مي‌شود؟ مگر مسلمانان‌ از غيرمسلمانان‌ نمي‌خواهند دينشان‌ را وانهند و اسلم‌ را بپذيرند‪ ،‬پس‌ چرا اين‌‬
‫امر را در جامعه‌ مسلمين‌ روا نمي‌شمارند؟ آيا كافري‌ كه‌ مسلمان‌ مي‌شود غده‌ سرطاني‌ است‌ يا فائز به‌ سعادت‌‬
‫ابدي‌؟ به‌ علوه‌ محققي‌ كه‌ دين‌پژوهي‌ مي‌كند و به‌ نتيجه‌اي‌ متفاوت‌ مي‌رسد و عقيده‌اش‌ با جمهور دينداران‌ فرق‌‬
‫مي‌كند‪ ،‬و عقلش‌ او را به‌ مسيري‌ ديگر هدايت‌ مي‌كند و او هم‌ به‌ حكم‌ خرد خويش‌ عمل‌ مي‌كند‪ ،‬آيا او غده‌اي‌‬
‫سرطاني‌ و پديده‌اي‌ مرضي‌ است‌ يا در باغستان‌ اجتماع‌ درختي‌ است‌ متفاوت‌ با ديگر درختها؟ و روييدن‌‬
‫درختها و بوته‌هاي‌ مختلف‌‪ ،‬طبيعي‌ آب‌ و خاك‌ است‌‪ .‬اگر از ديدگاه‌ حقوق‌ انسان‌ نظر كنيم‌ كمابيش‌ به‌ همين‌‬
‫جاها مي‌رسيم‌‪ .‬ولي‌ اگر از ديدگاه‌ فقه‌ مسلمانان‌ نظر كنيم‌‪ ،‬به‌ همان‌جا مي‌رسيم‌ كه‌ فقيهان‌ گفته‌اند و مي‌گويند» ‪.‬‬
‫دربارة‌ تفكيك‌ منطقي‌ دموكراسي‌ از ليبراليسم‌ نيز بايد سه‌ نكته‌ را گوشزد نماييم‌‪:‬‬
‫اولً‪ :‬ليبراليسم‌‪ ،‬بر دموكراسي‌هاي‌ مدرن‌‪ ،‬تقدم‌ تاريخي‌ دارد‪ .‬به‌ گفته‌ مكفرسون‌‪« :‬تمام‌ حكومتهاي‌ ليبرال‌‬
‫دموكراتيكي‌ كه‌ ما امروز مي‌شناسيم‌‪ ،‬ابتدا ليبرال‌ و در مرحله‌ بعد دموكراتيك‌ شدند‪ .‬به‌ بيان‌ ديگر‪ ،‬قبل‌ از آن‌‬
‫كه‌ دموكراسي‌ به‌ دنياي‌ غرب‌ قدم‌ بگذارد‪ ،‬جامعه‌ و حق‌ انتخاب‌ (سياسي‌)‪ ،‬جامعه‌ و روش‌هاي‌ رقابت‌‪ ،‬جامعه‌ و‬
‫خط‌مشي‌هاي‌ بازار‪ ،‬تكوين‌ يافته‌ بودند‪ .‬و اين‌ جامعه‌ و حكومت‌‪ ،‬ليبرال‌ محسوب‌ مي‌شد‪ .‬روشن‌ است‌ كه‌ منظور‬
‫من‌ از واژه‌ي‌ ليبرال‌ در اينجا‪ ،‬مفهومي‌ كلي‌ و بسيار عام‌ از اين‌ واژه‌ است‌‪ .‬آنچه‌ من‌ از صفت‌ ليبرال‌ مدنظر‬
‫دارم‌‪ ،‬معناي‌ اصلي‌ آن‌ است‌؛ يعني‌ اين‌ كه‌ هم‌ جامعه‌ به‌ عنوان‌ يك‌ كل‌ و هم‌ نظام‌ حكومتي‌‪ ،‬هر دو‪ ،‬به‌ قاعدة‌‬
‫آزادي‌ انتخاب‌ استوار گشته‌ و سامان‌ يافته‌ باشند» ‪ .‬به‌ تعبير ديگر ليبراليسم‌ علت‌ بيروني‌ و پيش‌ شرط‌ وجودي‌‬
‫دموكراسي‌ بود و دموكراسي‌ جامه‌اي‌ در حد قامت‌ ليبراليسم‌ بود‪.‬‬
‫ثانياً‪ :‬تمامي‌ نحله‌هاي‌ ليبرالي‌ در چند اعتقاد اساسي‌ مشتركند‪ :‬آزادي‌‪ ،‬برابري‌ سياسي‌‪ ،‬دموكراسي‌‪ ،‬تساهل‌ و‬
‫تسامح‌ و رواداري‌‪ ،‬بي‌ طرفي‌ ايدئولوژيك‌ دولت‌‪ ،‬عقلنيت‌ انتقادي‌ ب ‌ه تعبير پوپر و يا خردگرايي‌ تحولي‌ به‌‬
‫تعبير هايك‌‪ ،‬پلوراليسم‌‪ ،‬حقوق‌ بشر و انسان‌ محق‌‪ .‬دكتر سروش‌ تمامي‌ اين‌ مقولت‌ را قبول‌ دارد و طي‌ دو دهه‌‬
‫گذشته‌ كوشش‌ نموده‌ قرائت‌ و روايتي‌ از دين‌ ارائه‌ نمايد كه‌ با اين‌ مقولت‌ سازگار باشد‪( .‬و از اين‌ رو به‌ دليل‌‬
‫طرح‌ مسائل‌‪ ،‬حل‌ آنها و راهگشايي‌هاي‌ فكري‌ نقش‌ برجسته‌اي‌ داشته‌ و بسياري‌ از مقولتي‌ كه‌ بعدها در‬
‫عرصه‌ عمومي‌ به‌ بار نشست‌‪ ،‬ابتدا توسط‌ وي‌ مطرح‌ شد‪ .‬لذا كار عظيم‌ ايشان‌ غيرقابل‌ انكار است‌ و بسياري‌‬
‫از نظريه‌پردازان‌ جنبش‌ اصلح‌طلبي‌ از آبشخور فكري‌ وي‌ تغذيه‌ مي‌كنند) پر واضح‌ است‌ كه‌ آنچه‌ سروش‌ از‬
‫آن‌ دفاع‌ مي‌كند‪ ،‬دموكراسي‌ به‌ معناي‌ صرف‌ حكومت‌ اكثريت‌ نيست‌‪ ،‬چون‌ چنان‌ حكومتي‌ به‌ قول‌ متفك ‪٧‬راني‌‬
‫نظير جفرسن‌‪ ،‬توكويل‌‪ ،‬ميل‌‪ ،‬هايك‌ و‪ ...‬ممكن‌ است‌ به‌ (استبداد اكثريت‌) تبديل‌ شود‪.‬حكومت‌ اكثريت‌ ممكن‌ است‌‬
‫با آزادي‌ تعارض‌ بيابد‪ ،‬لذا بايد شيوه‌هايي‌ تعبيه‌ شود كه‌ به‌ هيچ‌وجه‌ آزادي‌ و حقوق‌ اقليت‌ توسط‌ اكثريت‌ پايمال‌‬
‫نشود‪ .‬ليبراليسم‌ حاوي‌ معتقداتي‌ است‌ كه‌ آزادي‌ را با دموكراسي‌ سازگار مي‌كند‪ .‬به‌ گفتة‌ آلن‌ رايان‌‬
‫«دموكراسي‌ ليبرال‌ يگانه‌ دموكراسي‌ مشروع‌ است‌» «و دموكراسي‌هاي‌ غيرليبرالي‌ اصلً دموكراسي‌ نيستند»‪.‬‬
‫در اينجا عنوان‌ مقالة‌ دكتر سروش‌ در پاسخ‌ به‌ نگارنده‌‪ ،‬قابل‌ تأمل‌ است‌‪« :‬مدارا و مديريت‌ مؤمنان‌» به‌ گفته‌‬
‫آلن‌ رايان‌‪« :‬پذيرش‌ يا رد و انكار تسامح‌ و تساهل‌ و رواداري‌ در مقام‌ يك‌ حق‌ است‌ كه‌ بيش‌ از هر چيز ديگر‬
‫ليبرال‌ها را از غير ليبرال‌ها جدا مي‌كند»‪.‬‬
‫ثالثاً‪ :‬دكتر سروش‌ يك‌ نكته‌ مهم‌ ديگر را نيز از دموكراسي‌ جدا كرده‌ و مبناي‌ ليبراليسم‌ مي‌داند و بدين‌ ترتيب‌‬
‫نشان‌ مي‌دهد كه‌ دموكراسي‌ با دين‌ (ايمان‌) تعارض‌ ندارد‪ ،‬به‌ شرط‌ اينكه‌ مبناي‌ معرفت‌شناختي‌ ليبراليسم‌ را‬
‫كنار بگذاريم‌ ‪ .‬مي‌نويسد‪« :‬در جامعة‌ ليبرال‌ كه‌ دين‌ هيچ‌ گاه‌ بر مسند قبول‌ نهايي‌ و حاكميت‌ تام‌ نمي‌نشيند و‬
‫حكومت‌ نسبت‌ بدان‌ بي‌ طرف‌ مي‌ايستد و رد و قبول‌ علمي‌ و عملي‌ دين‌‪ ،‬سكه‌ رايج‌ است‌‪ ،‬دليلش‌ نه‌ مختار‬
‫بودن‌ آدميان‌ است‌ و نه‌ جايزالخطا بودن‌ ايشان‌‪ ،‬بلكه‌ دليل‌ معرفت‌شناسانه‌ ديگري‌ دارد و آن‌ اين‌ است‌ كه‌‬
‫فيلسوفان‌ ليبرال‌ مسائل‌ متافيزيك‌ را قابل‌ نقض‌ و ابرام‌ نمي‌دانند و نزاع‌ بر سر حقانيت‌ و بطلن‌ معتقدات‌ و‬
‫اخلقيات‌ ديني‌ را بي‌نتيجه‌ و به‌ نتيجه‌ نارسيدني‌ مي‌شمارند و دوام‌ و كثرت‌ فرقه‌هاي‌ مذهبي‌ و تجز ‪٧‬م‌ هر يك‌‬
‫بر رأي‌ خود و عقب‌ ننشستن‌ از مواضع‌ صلب‌ خويش‌ را گواه‌ تاريخي‌ صحت‌ اين‌ تشخيص‌ مي‌دانند و به‌ همين‌‬
‫سبب‌ فتوا به‌ رواج‌ عقايد مختلف‌ و همنشيني‌ آنها مي‌دهند و با نگاه‌ از بيرون‌ و از بال‪ ،‬جنگ‌ هفتاد و دو ملت‌‬
‫را عذر مي‌نهند و آنها را در طلب‌ حقيقت‌ گرفتار افسانه‌ها مي‌بينند»‪ .‬ولي‌ چند سال‌ بعد با پذيرش‌ همين‌ مبناي‌‬
‫ليبراليستي‌‪ ،‬آن‌ را پاية‌ پلوراليسم‌ معرفت‌ شناختي‌ قرار داده‌ و با قرائتي‌ تازه‌ از دين‌‪ ،‬قبض‌ و بسط‌ شگرفي‌ در‬
‫دين‌ ايجاد مي‌كند‪ .‬به‌ گمان‌ سروش‌ سه‌ نوع‌ كثرت‌‪ ،‬در پلوراليسم‌ معرفت‌ شناسانه‌ مندرج‌ است‌‪ :‬كثرت‌ مدل‬
‫‪٧‬ل‌‪ ،‬كثرت‌ معل ‪٧‬ل‌‪ ،‬كثرت‌ مؤو َ‪٧‬ل‌ (هرمنوتيكي‌) ‪ .‬پلوراليسم‌ معرفتي‌ يعني‌ دركهاي‌ متفاوت‌ و تحويل‌ناپذير‬
‫به‌ يكديگر و ادلة‌ به‌ بن‌بست‌ رسيده‌ ‪« .‬عرصه‌ دين‌ عرصه‌اي‌ است‌ كه‌ اگر پاي‌ عقل‌ به‌ آنجا رسيد به‌ تكافؤ ادل‬
‫‪٧‬ه‌ مي‌رسد‪ ،‬يعني‌ به‌ بن‌ بست‌ برخورد مي‌كند‪ .‬مثل‌ عرصة‌ متافيزيك‌» ‪« .‬ما سه‌ نحوه‌ تفكر داريم‌‪ .‬نحوة‌ تفكر‬
‫دليل‌ ياب‌‪ ،‬نحوة‌ تفكر علت‌ياب‌ و نحوة‌ تفكر معناياب‌‪ .‬در «معني‌» شما نه‌ دنبال‌ علتيد‪ ،‬نه‌ دنبال‌ دليل‌‪ .‬اصلً‬
‫مدعايي‌ نيست‌ كه‌ شما دليلش‌ را بخواهيد‪ ،‬پديده‌اي‌ نيست‌ كه‌ شما علتش‌ را بجوييد بلكه‌ متني‌ است‌ كه‌ مي‌خواهيد‬
‫معنيش‌ را بفهميد‪ ...‬در عرصه‌ دين‌ وقتي‌ پاي‌ دليل‌ به‌ ميان‌ مي‌آيد عقل‌ پنچر مي‌شود و تكافؤ ادله‌ حاصل‌‬
‫مي‌شود‪ .‬اگر با علت‌ جلو برويم‌ به‌ مشكل‌ برمي‌خوريم‌ و دينداري‌ به‌ پديده‌اي‌ غيرعقلني‌ چون‌ رنگ‌ و نژاد‬
‫تبديل‌ مي‌شود‪ .‬اگر با دليل‌ جلو برويم‌ به‌ مشكل‌ برمي‌خوريم‌ و دچار بن‌بست‌ عقلني‌ مي‌شويم‌‪ .‬راه‌ حل‌ رجوع‌ به‌‬
‫معنا است‌‪ .‬عرصه‌ دين‌ عرصه‌ معنايابي‌ است‌‪ ...‬وقتي‌ هم‌ عرصة‌ معنايابي‌ شد‪ ،‬عرصه‌ كثرت‌ است‌ و اين‌‬
‫كثرت‌ لزمه‌ و مقتضاي‌ معنايابي‌ است‌ و اين‌ كثرتي‌ است‌ كه‌ هم‌ در فهم‌ تجربه‌ ديني‌ و هم‌ در فهم‌ متون‌ ديني‌‬
‫پيش‌ مي‌آيد و هيچ‌ چاره‌ ندارد و ما بايد آن‌ را بپذيريم‌‪ .‬و حال اگر تئوري‌اي‌ در باب‌ حقانيت‌ داريم‌‪ ،‬بايد در اين‌‬
‫جغرافيا مطرح‌ كنيم‌‪ .‬حقانيت‌ را نه‌ به‌ ادله‌ راجع‌ كنيم‌ و نه‌ به‌ علل‌‪ ،‬بلكه‌ بايد به‌ معاني‌ و به‌ تفسير نسبت‌ دهيم‌»‬
‫‪ .‬سروش‌ در نهايت‌ حقانيت‌ اديان‌ را مشابه‌ حقانيت‌ گزاره‌هاي‌ اشاري‌ (‪ )Indexical‬مي‌داند‪ .‬اسلم‌ براي‌‬
‫مسلمانان‌ حق‌ است‌‪ .‬مسيحيت‌ براي‌ مسيحيان‌ حق‌ است‌‪ .‬يهوديت‌ براي‌ يهوديان‌ حق‌ است‌‪ .‬بوديسم‌ براي‌ بودائيان‌‬
‫حق‌ است‌‪ .‬هيچ‌ راهي‌ براي‌ برتر شمردن‌ يك‌ دين‌ نسبت‌ به‌ دين‌ ديگر وجود ندارد‪ .‬لذا «بر ديني‌ اين‌ چنين‌ ]‬
‫اسلم‌ [ نه‌ بار بسيار مي‌توان‌ نهاد و نه‌ از سوي‌ آن‌ وعدة‌ بسيار مي‌توان‌ داد‪ ،‬و نه‌ به‌ نام‌ آن‌ كارهاي‌ بسيار‬
‫مي‌توان‌ كرد»‪« .‬بايد قبول‌ كرد كه‌ تشيع‌ و تسنن‌ دو پاسخ‌ بوده‌اند به‌ دعوت‌ پيامبر اسلم‌ و لزمة‌ بسط‌ تاريخي‌‬
‫اسلمند‪ ،‬نه‌ محصول‌ توطئه‌ اين‌ و آن‌‪ .‬آنها دو مكتب‌ كلمي‌اند كه‌ اينك‌ به‌ تماميت‌ رسيده‌اند و در قالبهاي‌‬
‫تاريخي‌ و ايدئولوژيكشان‌ منجمد شده‌اند و بيش‌ از اين‌ بر سر آنها نزاع‌ كردن‌ نارواست‌‪ .‬آنها روزي‌ لزمه‌ و‬
‫نتيجه‌ هويت‌ سيال‌ مسلمانان‌ بودند و اينك‌ علمت‌ هويت‌ ركوديافتة‌ آنان‌» ‪ .‬با طرح‌ نظريه‌ ذاتي‌ و عرضي‌ در‬
‫دين‌ و متعلق‌ به‌ صدر اسلم‌ دانستنِ كل‌ احكام‌ فقهي‌ مگر آنكه‌ عكس‌اش‌ ثابت‌ شود و همچنين‌ پلوراليسم‌ معرفتي‌‬
‫و ارزشي‌ چيز چنداني‌ باقي‌ نمي‌ماند تا دربارة‌ تعارض‌ آن‌ با دموكراسي‌ پرسش‌ شود‪ .‬سروش‌ حتي‌ به‌ صراحت‌‬
‫مي‌گويد «شخصيت‌ها در اديان‌ بالعرضند» و فقط‌ مردم‌ عامي‌ محتاج‌ نبي‌اند‪ .‬اگر از دين‌ چيزي‌ جز ايمان‌ و‬
‫تجربه‌ ديني‌ باقي‌ نماند‪ ،‬مسأله‌ تعارض‌ با دموكراسي‌ منتفي‌ خواهد شد‪ .‬لذا درنهايت‌ به‌ گمان‌ سروش‌ به‌ دو معنا‬
‫«مي‌توانيم‌ قرائتي‌ ليبرال‌ از دين‌ داشته‌ باشيم‌» ‪ .‬دكتر سروش‌ يك‌ مؤمنِ ليبرال‌ دموكرات‌ است‌‪ .‬ليبرال‌‬
‫دموكراسي‌ با ايمان‌ و تجربه‌ ديني‌ تعارضي‌ ندارد و در يك‌ جامعه‌ ليبرال‌ دموكرات‌‪ ،‬امكان‌ زندگي‌ عالمانه‌‬
‫(محققانه‌) ديني‌‪ ،‬بسيار بيشتر از جوامع‌ اقتدارگرا و توتاليتر فراهم‌ است‌ كه‌ در آنها به‌ رعايت‌ اجباري‌ قشر و‬
‫ظواهر اكتفا مي‌شود و اصلً مهم‌ نيست‌ كه‌ در باطن‌‪ ،‬همه‌ از دين‌ گريزان‌ باشند‪ .‬بنيادگرايان‌‪ ،‬جامعه‌اي‌‪ ،‬قلباً‬
‫كافركيش‌ و صورتاً شريعت‌ پيشه‌ مي‌سازند‪ .‬كفر باطني‌ مهم‌ نيست‌‪ ،‬دينداري‌ ظاهري‌ مهم‌ است‌‪ .‬بنيادگرايان‌ با‬
‫تمام‌ كوششي‌ كه‌ مي‌كنند‪ ،‬نمي‌توانند كفر نهان‌ را در زير خرقه‌ ظاهرپرستان‌ پنهان‌ نمايند‪ .‬هميشه‌ كودك‌ ‪8‬‬
‫ساله‌اي‌ پيدا خواهد شد‪ ،‬تا كفر عريان‌ را با افشاي‌ آن‌‪ ،‬متلشي‌ كند‪:‬‬
‫بيار بادة‌ پنهان‌ كه‌ يك‌ حكايت‌ فاش‌ بگويم‌ و بكنم‌ رخنه‌ در مسلماني‌‬
‫به‌ خاك‌ پاي‌ صبوحي‌ كشان‌ كه‌ تا من‌ مست‌ ستاده‌ بر در ميخانه‌ام‌ به‌ درباني‌‬
‫به‌ هيچ‌ زاهد ظاهرپرست‌ نگذشتم‌ كه‌ زير خرقه‌ نه‌ زنار داشت‌ پنهاني‌‬
‫آري‌‪:‬‬
‫در خرمن‌ صد زاهد عاقل‌ زند آتش‌ اين‌ داغ‌ كه‌ ما بر دل‌ ديوانه‌ نهاديم‌‬
‫در خرقه‌ از اين‌ بيش‌ منافق‌ نتوان‌ بود بنياد از اين‌ شيوه‌ رندانه‌ نهاديم‌‬
‫اما پرسش‌ همچنان‌ باقي‌ است‌ آيا عقلنيتِ ليبرالي‌ يا ليبرال‌ دموكراسي‌‪ ،‬كه‌ مقبول‌ دكترسروش‌ است‌‪ ،‬با متون‌‬
‫مقدس‌ (قرآن‌) سازگار است‌؟ دكتر سروش‌ اين‌ نكته‌ را قبول‌ دارد كه‌ «محدوديتهاي‌ ساختاري‌ در متن‌ هست‌ كه‌‬
‫هر معنايي‌ را برنمي‌تابد»‪ .‬اگر كل‌ متن‌ را درنظر بگيريم‌‪ ،‬نه‌ اينكه‌ بخش‌ مهمي‌ از آن‌ را ابتدا حذف‌ نماييم‌‪،‬‬
‫ساختار متن‌ با معرفت‌شناسي‌ ليبراليستي‌ تعارض‌ دارد‪.‬‬
‫مدعاي‌ ما اين‌ است‌‪ :‬دانة‌ دموكراسي‌ (يا ليبرال‌ دموكراسي‌) را به‌ دست‌ هرمنوتيك‌ در مزرعة‌ دين‌ نمي‌توان‌‬
‫نشاند‪ .‬و تركيب‌ «سوسياليسم‌ رقيق‌ و دموكراسي‌ و اگزيستانسياليسم‌» نيز قرائتي‌ سازگار با كتاب‌ و سنت‌‬
‫نيست‌‪ .‬دليل‌ اين‌ مدعا به‌ قرار زير است‌‪:‬‬
‫يك‌ ‪ -‬شناخت‌ عالم‌ واقع‌ با شناخت‌ متن‌ متفاوت‌ است‌‪ .‬عالم‌ واقع‌‪ ،‬به‌ معناي‌ دقيق‌ كلمه‌‪ ،‬ساكت‌ است‌ ولي‌ متن‌‪ ،‬به‌‬
‫هيچ‌ وجه‌‪ ،‬ساكت‌ نيست‌‪ ،‬بلكه‌ خود پيامي‌ و سخني‌ دارد و خواننده‌ بايد آن‌ پيام‌ و سخن‌ را در يابد‪ .‬اگر چنين‌ نبود‬
‫شناخت‌ و تفكر معل ‪٧‬ل‌ (ناظر به‌ عالم‌ واقع‌) با شناخت‌ و تفكر تفسيري‌ (ناظر به‌ متن‌)‪ ،‬ساختار‪ ،‬روش‌‪،‬‬
‫كاركرد‪ ،‬و هدف‌ واحدي‌ مي‌داشت‌‪ .‬مفهوم‌ امتزاج‌ افقها در فلسفه‌ هر منوتيكي‌ گادامر نيز ناظر به‌ همين‌‬
‫معناست‌‪ ،‬يعني‌ امتزاج‌ افق‌ متن‌ با افق‌ خواننده‌ و مفسر و گفتگوي‌ ميان‌ متن‌ و مفسر در راستاي‌ نوعي‌ انتظار‬
‫متعالي‌ براي‌ معنا‪( .‬ر‪.‬ك‌ به‌ حلقه‌ انتقادي‌ ‪ ،‬ديويد كوزنز هوي‌ ترجمه‌ م‌‪ .‬فرهادپور‪ ،‬انتشارات‌ روشنگران‌)‪.‬‬
‫نتيجه‌ اينكه‌ نمي‌توانيم‌ هر چه‌ مي‌خواهيم‌ از متن‌ در آوريم‌‪ ،‬بلكه‌ بايد هر چه‌ را متن‌ مي‌خواهد بگويد كشف‌ كنيم‌‪.‬‬
‫دو ـ در فهم‌ متن‌ شرط‌ صحت‌ كار لاقل‌ توجه‌ به‌ معناشناسي‌ (=معناي‌ الفاظ‌ در زبان‌ و زمان‌ به‌ كاربرده‌ شدن‌‬
‫الفاظ‌) و نحوشناسي‌ است‌‪ .‬با توجه‌ به‌ معناشناسي‌ و نحوشناسي‌ متون‌ كتاب‌ و سنت‌ مي‌توان‌ ديد كه‌‪:‬‬
‫الف‌ ـ اين‌ متون‌ حاكميت‌ را فقط‌ از آن‌ خدا مي‌دانند و بشر را‪ ،‬لاقل‌ در هر جا كه‌ خدا حكمي‌ كرده‌ است‌ (چه‌‬
‫در ناحية‌ امور واقع‌‪ ،‬چه‌ در ناحية‌ ارزشها‪ ،‬چه‌ در ناحيه‌ تكاليف‌) مسلوب‌ الختيار مي‌داند‪.‬‬
‫ب‌ ‪ -‬اين‌ متون‌ احكامي‌ صادر كرده‌اند كه‌ شمول‌ زماني‌‪ ،‬مكاني‌‪ ،‬و اوضاع‌ و احوالي‌ بينهايت‌ دارند‪.‬‬
‫ج‌ ‪ -‬نتيجه‌ دو بند گذشته‌ اين‌ است‌ كه‌ تا بشري‌ وجود دارد بايد احكام‌ الهي‌ در هر زمان‌‪ ،‬مكان‌‪ ،‬و اوضاع‌ و‬
‫احوالي‌ بل منازع‌ باشند و دقيقاً و بر طبق‌ آنها انديشه‌ و رفتار شود‪.‬‬
‫د ـ تفسيرگر اين‌ متون‌ نيز اشخاص‌ خاصي‌ معرفي‌ شده‌اند (‪ 14‬معصوم‌ بنا به‌ قول‌ شيعه‌ و (پيامبر گرامي‌‬
‫اسلم‌ بنا به‌ قول‌ اهل‌ سنت‌) و هيچ‌ تفسيري‌ در مقابل‌ تفسير اينان‌ اعتبار ندارد‪ .‬نتيجه‌ اينكه‌ علوه‌ بر احكام‌ الهي‌‬
‫كه‌ ثابت‌ است‌ تفاسير فراواني‌ نيز كه‌ ناظر به‌ آن‌ احكام‌اند ثابت‌اند‪.‬‬
‫هـ ـ از سوي‌ ديگر‪ ،‬هيچ‌ فعلي‌ نيست‌ مگر اينكه‌ كتاب‌ و سنت‌ آن‌ را مشمول‌ احكام‌ الهي‌ (يكي‌ از احكام‌ خمسه‌)‬
‫مي‌دانند در اين‌ صورت‌‪ ،‬براي‌ يك‌ نظام‌ مردم‌ سالر كه‌ بايد همة‌ تصميم‌گيريها در آن‌ بر اساس‌ رأي‌ مردم‌ باشد‬
‫چگونه‌ امكانپذير است‌ كه‌ ديني‌ باشد؟‬
‫مفاهيم‌ و آرايي‌ نظير مردم‌ سالري‌‪ ،‬پلوراليزم‌‪ ،‬جامعه‌ مدني‌‪ ،‬تساهل‌ و تسامح‌ و رواداري‌ و حقوق‌ بشر حاصل‌‬
‫اِعمالِ عقلنيت‌ در حوزة‌ امور انساني‌ است‌‪ .‬اين‌ عقلنيت‌ نشان‌ داده‌ است‌ كه‌‪ :‬اولً‪ :‬هر انساني‌ در معرض‌‬
‫خطاست‌‪ .‬و ثانياً‪ :‬هيچ‌ انسان‌ مزيتي‌ بر انسان‌ ديگر ندارد‪ .‬بنابراين‌‪ ،‬بايد به‌ همة‌ آن‌ مفاهيم‌ و آراء ملتزم‌ شد‪.‬‬
‫چگونه‌ از ديني‌ كه‌ معتقد است‌ كه‌ او ‪٧‬لً‪ :‬انسانها‪ ،‬نه‌ به‌صورت‌ فردي‌ و نه‌ به‌صورت‌ جمعي‌‪ ،‬قدرت‌ تشخيص‌‬
‫مصالح‌ و مفاسد ماد ‪٧‬ي‌ و معنوي‌ و دنيوي‌ و اخروي‌ خود را ندارند و نهايتًا نمي‌توانند دريابند كه‌ چه‌ چيزي‌‬
‫به‌خير و صلح‌ نهايي‌ آنها هست‌ و چه‌ چيزي‌ نيست‌‪ ،‬ثانياً‪ :‬به‌همين‌ دليلي‌ كه‌ قدرت‌ تشخيص‌ مصالح‌ و‬
‫مفاسد در وسع‌ قواي‌ ادراكة‌ آدميان‌ نيست‌ آدميان‌ با يكديگر برابر نيستند‪ ،‬زيرا گروهي‌ از آنان‌ كه‌ به‌صورت‌‬
‫مستقيم‌ يا غيرمستقيم‌ از علم‌ لدني‌ و الهي‌ برخورداند و گروه‌ پرشمارتري‌ از آنان‌ كه‌ شارحان‌ و مفس ‪٧‬ران‌‬
‫اقوال‌ گروه‌ او ‪٧‬لند (=روحانيان‌ و عالمان‌ ديني‌) اين‌ قدرت‌ تشخيص‌ را دارند و‪ ،‬بنابراين‌‪ ،‬از موضع‌‬
‫معرفتي‌ والتري‌ برخوردارند؛ و ثالثاً‪ :‬هيچ‌ انساني‌ آزاد نيست‌ كه‌ به‌روند فكري‌ خود تسليم‌ شود‪ ،‬زيرا ممكن‌‬
‫است‌ اين‌ فرايند فكري‌ به‌فرآورده‌اي‌ منجر شود كه‌ با اقوال‌ كساني‌ كه‌ خود را شارحان‌ و مفس ‪٧‬ران‌ قول‌ خدا‬
‫مي‌دانند تعارض‌ داشته‌ باشد‪ .‬مي‌توان‌ آن‌ مفاهيم‌ و آراء را استخراج‌ كرد؟‬
‫‪ -2-6‬نكات‌ ياد شده‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ در چارچوب‌ قانون‌ اساسي‌ جمهوري‌ اسلمي‌ و نظام‌ مبتني‌ بر آن‌‪ ،‬امكان‌‬
‫تأسيس‌ نظامي‌ دموكراتيك‌ وجود ندارد‪ .‬دموكراسي‌ يا جمهوري‌ به‌ همان‌ معنايي‌ كه‌ در همه‌ دنياست‌‪ ،‬با قانون‌‬
‫اساسي‌ ما تعارض‌ بنيادين‌ دارد‪ .‬لذا اگر كسي‌ صادقانه‌ به‌ قانون‌ اساسي‌ اعتقاد داشته‌ باشد‪ ،‬نمي‌تواند‬
‫مردم‌سالري‌ را طلب‌ نمايد‪ .‬دموكراسي‌خواهي‌ در چارچوب‌ قانون‌ اساسي‌ جمهوري‌ اسلمي‌ ايران‌ ناممكن‌‬
‫است‌‪ ،‬و تأسيس‌ نظام‌ دموكراتيك‌ منوط‌ ب ‌ه تغيير قانون‌ اساسي‌ است‌‪ .‬از اين‌ رو آيت‌ال جوادي‌ آملي‌ «نظام‌‬
‫دموكراسي‌» را «مشركانه‌» مي‌خواند و لذا وليت‌ فقيه‌ نمي‌تواند دموكراتيك‌ (يعني‌ مشركانه‌) باشد‪ .‬وقتي‌ در‬
‫سال‌ ‪ 1302‬رضاخانِ سردار سپه‌‪ ،‬براي‌ از ميان‌ برداشتن‌ سلسلة‌ پادشاهي‌ قاجار‪ ،‬مسئلة‌ تأسيس‌ جمهوريت‌ را‬
‫مطرح‌ كرد‪ ،‬علماي‌ بزرگ‌ در مقابل‌ وي‌ ايستادند‪ .‬مدرس‌ رهبري‌ جناح‌ مخالفان‌ جمهوريت‌ را در مجلس‌ به‌‬
‫دست‌ گرفت‌ و اعلم‌ داشت‌‪« :‬اين‌ مجلس‌ مشروطه‌ است‌ هر كس‌ عقيده‌اش‌ مخالف‌ قانون‌ اساسي‌ و طرفدار‬
‫جمهوري‌ است‌ بايد چشمش‌ كور از در برود بيرون‌» ‪ .‬مدرس‌ براي‌ به‌ شكست‌ كشاندن‌ طرح‌ رضاخان‌‪،‬‬
‫رحيم‌زاده‌ صفوي‌ را به‌ اروپا فرستاد تا احمدشاه‌ را ترغيب‌ نمايد به‌ ايران‌ بازگردد‪ .‬وقتي‌ احساسات‌ مذهبي‌‬
‫ضدجمهوري‌خواهي‌ بال گرفت‌‪ ،‬سردار سپه‌ ناچار به‌ قم‌ نزد مراجع‌ تقليد رفت‌ و براساس‌ رهنمود آنها از‬
‫جمهوريت‌ دست‌ برداشت‌ و بيانيه‌ زير را منتشر كرد‪« :‬هموطنان‌‪ ...‬چون‌ من‌ و كليه‌ آحاد و افراد قشون‌ از‬
‫روز نخستين‌‪ ،‬محافظت‌ و صيانت‌ ابهت‌ اسلم‌ را يكي‌ از بزرگترين‌ وظايف‌ و نصب‌العين‌ خود قرار داده‌‪ ...‬لهذا‬
‫در موقعي‌ كه‌ براي‌ توديع‌ آقايان‌ حجج‌ اسلم‌ و علماء اعلم‌ به‌ حضرت‌ معصومه‌(ع‌) مشرف‌ شده‌ بودم‌‪ ،‬با‬
‫معظم‌لهم‌ در باب‌ پيش‌ آمد كنوني‌ تبادل‌ افكار نموده‌ و بالخره‌ چنين‌ مقتضي‌ دانستيم‌ كه‌ به‌ عموم‌ ناس‌ توصيه‌‬
‫نمايم‌ عنوان‌ جمهوري‌ را موقوف‌ و در عوض‌ تمام‌ سعي‌ و هم‌ خود را مصروف‌ سازند كه‌ موانع‌ اصلحات‌ و‬
‫ترقيات‌ مملكت‌ را از پيش‌ برداشته‌‪ ...‬اين‌ است‌ كه‌ به‌ تمام‌ وطن‌خواهان‌ و عاشقان‌ اين‌ منظور مقدس‌ نصيحت‌‬
‫مي‌كنم‌ كه‌ از تقاضاي‌ جمهوريت‌ صرف‌نظر كرده‌ و براي‌ نيل‌ به‌ مقصد عالي‌ كه‌ در آن‌ متفق‌ هستيم‌‪ ،‬با من‌‬
‫توحيد مساعي‌ نمايند‪ .‬رئيس‌الوزرا و فرمانده‌ كل‌ قوا (رضا)‪.‬‬
‫سه‌ مرجع‌ تقليد (آيات‌ عظام‌‪ :‬سيد ابوالحسن‌ اصفهاني‌‪ ،‬محمدحسين‌ نائيني‌‪ ،‬عبدالكريم‌ حايري‌ يزدي‌) هم‌ تلگراف‌‬
‫كردند كه‌‪« :‬چون‌ در تشكيل‌ جمهوريت‌ بعضي‌ اظهاراتي‌ شده‌ بود كه‌ مرضي‌ عموم‌ نبود و با مقتضيات‌ اين‌‬
‫مملكت‌ مناسبت‌ نداشت‌ لهذا در موقع‌ تشرف‌ حضرتِ اشرف‌‪ ،‬آقاي‌ رئيس‌الوزراء دامت‌ شوكته‌ كه‌ براي‌ موادعه‌‬
‫به‌ داراليمان‌ قم‌ نقض‌ اين‌ عنوان‌ و الغاي‌ اظهارات‌ مذكوره‌ و اعلن‌ آن‌ به‌ تمام‌ بلد را خواستار شديم‌ و اجابت‌‬
‫ل تشكر نمايند» ‪.‬‬ ‫فرمودند انشاءال تعالي‌ عموماً قدر اين‌ نعمت‌ را بدانند و از اين‌ عنايت‌ كام ً‬
‫گويي‌ جمهوري‌ تمام‌ عيار هيچ‌ تعارضي‌ با دين‌ نداشت‌ و تنها دو مشكل‌ پيش‌ روي‌ بود‪ :‬يكي‌ عدم‌ رضايت‌‬
‫عمومي‌ و ديگري‌ عدم‌ سازگاري‌ با سطح‌ توسعه‌ ايران‌‪ .‬پرسش‌ اين‌ است‌ كه‌ اگر اين‌ دو مشكل‌ و مسأله‌‪ ،‬رفع‌ و‬
‫حل‌ شوند‪ ،‬يعني‌ اكثريت‌ مردم‌خواهان‌ جمهوري‌ تمام‌ عيار باشند و پيش‌ شرطهاي‌ اجتماعي‌ آن‌ آماده‌ و حاضر‬
‫باشد‪ ،‬آيا فقها نظراً حاضر به‌ تأييد يك‌ نظام‌ جمهوري‌ تمام‌ عيار خواهند بود؟‬
‫مگر جمهوري‌ مبتني‌ بر برابري‌ (مساوات‌) نيست‌ و مگر شيخ‌ فضل‌ال نوري‌ در انتقاد از اصل‌ هشتم‌ متمم‌‬
‫قانون‌ اساسي‌ مشروطه‌ كه‌ مي‌گفت‌ «افراد مملكت‌ متساوي‌الحقوق‌اند» نمي‌گفت‌‪« :‬محال‌ است‌ با اسلم‌ مساوات‌‪.‬‬
‫حال اي‌ برادر ديني‌ تأمل‌ كن‌ در احكام‌ اسلمي‌ كه‌ چه‌ مقدار تفاوت‌ گذاشت‌ بين‌ موضوعات‌ مكلفين‌ در عبادات‌‬
‫و معاملت‌ و تجارت‌ و سياسات‌ از بالغ‌ و غيربالغ‌ و عاقل‌ و مجنون‌‪ ...‬اي‌ برادر ديني‌‪ ،‬اسلمي‌ كه‌ اين‌ قدر‬
‫تفاوت‌ گذارد بين‌ موضوعات‌ مختلفه‌ در احكام‌‪ ،‬چگونه‌ مي‌شود گفت‌ كه‌ معتقد به‌ مساوات‌ است‌‪ ...‬اي‌ ملحد اگر‬
‫اين‌ قانون‌ دولتي‌ مطابق‌ اسلم‌ است‌ كه‌ ممكن‌ نيست‌ در آن‌ مساوات‌ »‪.‬‬
‫اگر نظام‌ جمهوري‌ با دين‌ اسلم‌ تعارض‌ نداشت‌ و اگر مراجع‌ تقليد به‌ جاي‌ تشويق‌ رضاخان‌ به‌ حكومت‌ كردن‌‬
‫در قالب‌ نظام‌ پادشاهي‌‪ ،‬از طرح‌ وي‌ براي‌ تأسيس‌ نظام‌ جمهوري‌ حمايت‌ مي‌كردند‪ ،‬حتي‌ اگر رضاخان‌ خود‬
‫را رئيس‌ جمهوري‌ مادام‌العمر اعلم‌ مي‌كرد‪ ،‬احتمالً وضع‌ دموكراسي‌ در ايران‌ بهتر بود و ما مراحلي‌ از‬
‫فرايند را طي‌ كرده‌ بوديم‌ و شايد نيازي‌ به‌ انقلب‌ نمي‌افتاد‪.‬‬

‫فصل‌ سوم‌‬

‫مسائل‌‪ ،‬مشكلت‌ و بحران‌ها‬

‫از طريق‌ «تحليل‌ رفتاري‌»‪ ،‬مي‌توان‌ به‌ مشكلت‌ وبحران‌هاي‌ كشور پي‌ برد‪ .‬رفتارهاي‌ فردي‌ و جمع ‌‬
‫ي‬
‫مشاهده‌پذير‪ ،‬مسائل‌ اساسي‌اي‌ چون‌ مشاركت‌ سياسي‌ و ظرفيت‌ بالي‌ خشونت‌ در جامعه‌ را برجسته‌ خواهد‬
‫كرد‪ .‬چرا كنشگران‌ اينگونه‌ رفتار مي‌كنند؟ علل‌ و دلئل‌ رفتارفردي‌ و جمعي‌ ما كدام‌ است‌؟ نارضايتي‌ و‬
‫بي‌ثباتي‌ محصول‌ چه‌ شرايطي‌ است‌؟‬
‫‪ -3‬بذل‌ توجه‌ به‌ برخي‌ از دستاوردهاي‌ علوم‌ اجتماعي‌ در تحليل‌ وضعيتي‌ كه‌ در آن‌ به‌ سر مي‌بريم‌‪ ،‬مي‌تواند‬
‫در فهم‌ بحران‌ و راههاي‌ خروج‌ از آن‌‪ ،‬ما را ياري‌ نمايد‪.‬هر گونه‌ مدلي‌ براي‌ خروج‌ از «بن‌ بست‌» بدون‌ آنكه‌‬
‫راه‌ حلي‌ براي‌ مسائل‌ زير نشان‌ دهد‪ ،‬راه‌ به‌ جايي‌ نمي‌برد‪:‬‬
‫‪ -3-1‬فساد سياسي‌ زماني‌ روي‌ مي‌دهد كه‌ يك‌ كارگزار قانون‌ را به‌ نفع‌ خودش‌ با قرباني‌ كردن‌ منافع‌ اجتماعي‌‬
‫حاصله‌ از يك‌ اصل‌ حقوقي‌ نقض‌ مي‌كند‪ .‬به‌ تعبير ديگر‪ ،‬سوء استفاده‌ از قدرت‌ عمومي‌ به‌ نفع‌ منافع‌‬
‫خصوصي‌‪ ،‬فساد سياسي‌ نام‌ دارد‪ .‬ارتشاء‪ ،‬حامي‌پروري‌ و رانت‌جويي‌ سه‌ مصداق‌ مهم‌ فساد سياسي‌اند‪ .‬حامي‌‬
‫پروري‌ نوعي‌ از فساد است‌ كه‌ به‌ نصب‌ غير قابل‌ توجيه‌ دوستان‌ يا خويشاوندان‌ به‌ مناصب‌ دولتي‌ يا نشان‌‬
‫دادن‌ رفتار تبعيض‌آميز نسبت‌ به‌ آنها اشاره‌ دارد‪ .‬مريدپروري‌ ( ‪ ) clientelism‬نوعي‌ نظم‌ اجتماعي‌ مبتني‌ بر‬
‫روابط‌ ميان‌ يك‌ حامي‌ ( ‪ ) patron‬و افرادمرتبط‌ با وي‌ كه‌ تأكيد آن‌ بخصوص‌ در حوزة‌ سياسي‌ بر بهره‌مندي‌‬
‫آزمندانه‌ اعضا از اين‌ روابط‌ و امكانات‌ و نزد جمعي‌ است‌ كه‌ با يكديگر ارتباط‌ برقرار كرده‌اند‪ .‬وقتي‌ حامي‌‬
‫يك‌ پست‌ دولتي‌ دارد و يا از كساني‌ كه‌ داراي‌ مشاغل‌ دولتي‌ هستند منافعي‌ دريافت‌ مي‌كند‪ ،‬حمايت‌ و فساد بر‬
‫هم‌ منطبق‌ مي‌شوند‪ .‬رانت‌ وقتي‌ پديد مي‌آيد كه‌ در قانون‌گذاري‌‪ ،‬سياست‌گذاري‌‪ ،‬اتخاذ تصميمات‌ اجرايي‌ يا‬
‫اجراي‌ قوانين‌ و سياست‌هاي‌ موجود امتياز ويژه‌اي‌ براي‌ گروهي‌ خاص‌ در نظر گرفته‌ شود‪ .‬وقتي‌ اين‌ گونه‌‬
‫امتيازها از طريق‌ فشار و چانه‌زني‌ گروه‌هاي‌ ذي‌نفع‌ با قانون‌ گذاران‌ و حاكمان‌ بدست‌ آيد‪ ،‬رانت‌جويي‌ محقق‌‬
‫مي‌شود‪ .‬بنابراين‌‪ ،‬سهميه‌بندي‌ها‪ ،‬نرخ‌ گذاري‌هاي‌ ترجيحي‌‪ ،‬معافيت‌ها‪ ،‬مجوزها و حتي‌ بسياري‌ از ممنوعيت‌ها‬
‫مي‌تواند معطوف‌ به‌ منافع‌ گروه‌هاي‌ ذي‌نفع‌ باشد‪ .‬وقتي‌ فرايند چانه‌زني‌ براي‌ كسب‌ سهم‌ بيشتر از كيك‌ اجتماع‌‪،‬‬
‫فراگير مي‌شود‪ ،‬اقتصاد و جامعة‌ رانتي‌ پديد مي‌آيد‪ .‬اقدامات‌ رانت‌ جويانه‌ معمولً رقابت‌ آزاد واحدهاي‌‬
‫اقتصادي‌ و سازوكار بازار را مختل‌ مي‌كند و منفعت‌ عمومي‌ را كاهش‌ مي‌دهد‪ .‬سياست‌هاي‌ رانت‌طلبي‌ نه‌ تنها‬
‫كارايي‌ اقتصادي‌ ندارند و زيان‌ مصرف‌كنندگان‌ را در پي‌ مي‌آورند‪ ،‬بلكه‌ به‌ بدبيني‌ عمومي‌‪ ،‬صدمه‌ زدن‌ به‌‬
‫مشروعيت‌ دولت‌‪ ،‬عدم‌ پذيرش‌ نابرابري‌هاي‌ درآمدي‌ و سرانجام‌ رفتار ضد اجتماعي‌ منجر مي‌شوند‪.‬‬
‫وقتي‌ ارتشاء‪ ،‬حامي‌پروري‌‪ ،‬رانت‌جويي‌ و سوءمديريت‌ در بافت‌ رژيمي‌ تنيده‌ شد‪ ،‬حمايت‌ مردم‌ از رژيم‌ زوال‌‬
‫مي‌يايد‪ .‬رشد مستمر فساد‪ ،‬حامي‌پروري‌ و ناكارآمدي‌‪ ،‬پايه‌هاي‌ مشروعيت‌ سياسي‌ را اندك‌ اندك‌ تضعيف‌‬
‫مي‌كنند‪.‬‬
‫در دهة‌ ‪ 1960‬برخي‌ تحليل‌گران‌‪ ،‬چون‌ هانتينگتون‌‪ ،‬در چارچوب‌ نظريه‌ نوسازي‌‪ ،‬فساد را داراي‌ كار ويژة‌‬
‫مثبت‌ در كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ تلقي‌ مي‌كردند‪ .‬آنها مدعي‌ بودند كه‌ فساد در كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌‬
‫مي‌تواند انگيزه‌ سرمايه‌ گذاري‌ بوجود آورده‌‪ ،‬كارآمدي‌ را تشويق‌ كرده‌ و به‌ دور زدن‌ تأخيرها و تشريفات‌‬
‫اداري‌ در ديوانسالري‌ ياري‌ برساند‪ .‬فساد مانند روغني‌ دانسته‌ مي‌شد كه‌ با ايجاد «انگيزه‌ پنهاني‌» كه‌‬
‫جايگزين‌ بي‌كفايتي‌ رويه‌هاي‌ رسمي‌ اداري‌ مي‌شود به‌ تقويت‌ همگرايي‌ اجتماعي‌ و نيز توسعه‌ اقتصادي‌ ياري‌‬
‫مي‌رساند‪ .‬در پايان‌ قرن‌ بيستم‌ هم‌ مانوئل‌ كاستلز بر اين‌ نكته‌ تأكيد مي‌نهد كه‌ فساد يكي‌ از اجزاي‌ چهار ببر‬
‫شرق‌ آسيا (كره‌ جنوبي‌‪ ،‬تايوان‌‪ ،‬سنگاپور و هنگ‌ كنگ‌) بوده‌ است‌‪ .‬ولي‌ آن‌ دولتها بسيار كارآمد و توسعه‌ گرا‬
‫بودند‪ .‬به‌ نظر كاستلز «از نظر كاركردي‌‪ ،‬فساد تنها وقتي‌ مانعي‌ بر سر راه‌ كارايي‌ است‌ كه‌ دستگاه‌ اداري‌ را‬
‫از اجراي‌ وظايفي‌ كه‌ بر عهده‌ دارد باز بدارد‪ .‬و تنها در صورتي‌ مانعي‌ در برابر مشروعيت‌ به‌ شمار مي‌آيد‬
‫كه‌ دولتي‌ دموكراتيك‌ بر مسند امور باشد و در برابر جامعه‌اي‌ مدني‌ كه‌ انتظار دارد منافع‌ عمومي‌ بر منافع‌‬
‫خصوصي‌ مقدم‌ شمرده‌ شود‪ ،‬پاسخگو [باشد]»‪ .‬با اين‌ همه‌ فساد از چندين‌ مسير‪ ،‬رشد اقتصادي‌ را كند‬
‫مي‌سازد‪:‬‬
‫الف‌) چون‌ به‌ صورت‌ نوعي‌ ماليات‌ يا هزينة‌ سربار عمل‌ مي‌كند و موجب‌ افزايش‌ هزينة‌ مبادله‌ (‬
‫‪ )transaction cost‬يا همان‌ هزينه‌هاي‌ غيرقابل‌ پيش‌بيني‌ مي‌شود‪ ،‬سطح‌ سرمايه‌گذاري‌ را كاهش‌ مي‌دهد‪.‬‬
‫ب‌) به‌ تخصيص‌ ناكارآمد منابع‌ و استعدادها مي‌انجامد‪ .‬چرا كه‌ پرداختها به‌ افراد نه‌ بر اساس‌ كارآيي‌ و ارزش‌‬
‫افزودة‌ آنها كه‌ براساس‌ قدرت‌ چانه‌زني‌ آنها خواهد بود‪.‬‬
‫ج‌) منابع‌ مالي‌ بين‌ المللي‌ را از پروژه‌هاي‌ كمك‌ رساني‌ در كشورهاي‌ جهان‌ سوم‌ دور مي‌سازد‪.‬‬
‫د) درآمدهاي‌ مالياتي‌ حكومت‌ را كاهش‌ مي‌دهد كه‌ عواقب‌ وخيمي‌ براي‌ بودجه‌ به‌ همراه‌ دارد‪.‬‬
‫هـ) كيفيت‌ خدمات‌ زيربنايي‌ و عمومي‌ را تضعيف‌ مي‌كند‪.‬‬
‫و) تركيب‌ هزينه‌هاي‌ دولتي‌ را برهم‌ مي‌زند‪.‬‬
‫گزارش‌ سازمان‌ ملل‌ از نقش‌ دولت‌ها در توسعه‌ اقتصادي‌ در قرن‌ بيستم‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ حضور و مداخله‌‬
‫گسترده‌ دولت‌ها در اقتصادهاي‌ قرن‌ بيستم‌ الزامًا به‌ نتايج‌ مطلوبتري‌‪ ،‬در مقايسه‌ با عدم‌ مداخله‌‪ ،‬نينجاميده‌ است‌‪.‬‬
‫رويكرد عمومي‌ اقتصاددانان‌ ‪ -‬به‌ ويژه‌ اقتصاددانان‌ نهادگرا‪ ،‬طرفداران‌ راست‌ جديد و اقتصاددانان‌ كلسيك‌‬
‫جديد ‪ -‬در دو دهه‌ اخير اين‌ است‌ كه‌ قلمرو دولت‌ بايد تا حداقل‌ ممكن‌ كوچك‌ شود و تا آنجا كه‌ ممكن‌ است‌‬
‫مكانيسم‌هاي‌ بازار بايد جايگزين‌ نظارت‌ اداري‌ شوند تا فساد تا حد ممكن‌ كاهش‌ يابد ‪ .‬دولت‌ حداكثري‌ به‌ فساد‬
‫حداكثري‌ منتهي‌ مي‌شود و دولت‌ حداقلي‌‪ ،‬فساد دولتي‌ را به‌ حداقل‌ مي‌رساند‪.‬‬
‫فساد سياسي‌ گسترده‌ امري‌ است‌ كه‌ نه‌ تنها مخالفان‌‪ ،‬بلكه‌ مسئولن‌ بلند پايه‌ نظام‌ نيز وجود آن‌ را تأييد مي‌كنند‪.‬‬
‫هر از گاهي‌ برخي‌ از موارد كوچك‌ فساد‪ ،‬بر اثر نزاع‌هاي‌ جناحي‌ به‌ عرصه‌ عمومي‌ مي‌كشد ‪ .‬اما مسأله‌‬
‫فساد‪ ،‬ريشه‌اي‌ و عميق‌تر از آن‌ است‌ كه‌ در مطبوعات‌ مطرح‌ مي‌شود ‪ .‬ايران‌ در ميان‌ ‪ 67‬كشور جهان‌ از‬
‫نظر ميزان‌ انواع‌ فساد و كارايي‌ در جايگاه‌ شصت‌ و پنجم‌ قرار دارد‪ .‬مطابق‌ جدول‌ زير‪ ،‬عدد ‪ 10‬نمايشگر‬
‫حداقل‌ فساد و حداكثر كارايي‌ و عدد صفر نمايانگر حداكثر فساد و حداقل‌ كارآيي‌ است‌‪.‬‬

‫رديف‌ كشور شاخص‌فساد شاخص‌كارآيي‌ شاخص‌كارايي ‌شاخص‌كارايي‌‬


‫(‪ )1‬مقررات‌ اداري‌ دستگاه‌ قضايي‌ ساختارحكومتي‌‬
‫(‪( )3‬ميانگين‌ ‪1،2‬و ‪)3‬‬ ‫(‪)2‬‬
‫‪10‬‬ ‫‪10‬‬ ‫‪10‬‬ ‫سوئيس‌ ‪10‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪10‬‬ ‫‪10‬‬ ‫‪10‬‬ ‫‪10‬‬ ‫هلند‬ ‫‪2‬‬
‫‪10‬‬ ‫‪10‬‬ ‫‪10‬‬ ‫‪10‬‬ ‫سنگاپور‬ ‫‪3‬‬
‫‪10‬‬ ‫‪10‬‬ ‫‪10‬‬ ‫‪10‬‬ ‫زلندنو‬ ‫‪4‬‬
‫‪...‬‬ ‫‪...‬‬ ‫‪...‬‬ ‫‪...‬‬ ‫‪...‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪...‬‬ ‫‪...‬‬ ‫‪...‬‬ ‫‪...‬‬ ‫‪...‬‬ ‫‪...‬‬


‫‪...‬‬ ‫‪...‬‬ ‫‪...‬‬ ‫‪...‬‬ ‫‪...‬‬ ‫‪...‬‬

‫‪25/2‬‬ ‫‪5/2‬‬ ‫‪75/2‬‬ ‫‪5/1‬‬ ‫اندونزي‌‬ ‫‪64‬‬


‫‪17/2‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪25/1‬‬ ‫‪25/3‬‬ ‫ايران‌‬ ‫‪65‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪‌2‬‬ ‫هائيتي‬ ‫‪66‬‬
‫‪89/1‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪66/2‬‬ ‫‪1‬‬ ‫زئير‬ ‫‪67‬‬
‫مأخذ‪:‬‬
‫‪Mauro,Paolo.``Corruption and Growth'' Quart J.Econ , Aug 1995.PP 681-712.``The‬‬
‫‪Effects of corruption On Growth, Investment, and Government Expenditure'' in‬‬
‫‪Corruption in in the World Economy . ed: Kimberly,A, Elliott. Washington Dc:‬‬
‫‪.Institute for International Economics Forthcoming‬‬
‫هر رويكردي‌ براي‌ خروج‌ از بن‌بست‌‪ ،‬بايد تكليف‌ خود را با فساد سياسي‌ روشن‌ كند و نشان‌ دهد كه‌ چگونه‌‬
‫وبا چه‌ روشهايي‌ مي‌خواهد اين‌ مرض‌ سرطاني‌ را درمان‌ نمايد‪ .‬اقتصاد دولتي‌ مندرج‌ در قانون‌ اساسي‌‬
‫جمهوري‌ اسلمي‌ و دولت‌ حداكثري‌‪ ،‬حل‌ اين‌ مشكل‌ را امكان‌ناپذير مي‌سازد‪ .‬رويكرد مشروطه‌خواهي‌ چه‌ راه‌‬
‫حلي‌ براي‌ اين‌ مسئله‌ دارد؟‬
‫در عين‌ حال‌ به‌ گمان‌ برخي‌‪ ،‬خودكامگي‌‪ ،‬ام‌الفساد است‌ و مرداب‌ استبداد‪ ،‬جز فساد و ديگر رذايل‌ چيزي‌ در‬
‫انبان‌ ندارد‪ .‬لذا بايد ريشه‌ فساد‪ ،‬يعني‌ خودكامگي‌ را زد تا علفهاي‌ هرزش‌ نيز به‌ همراهش‌ نابود شوند‪.‬‬
‫‪ -3-2‬شكاف‌ نسلي‌ ‪:‬به‌ مجموعه‌اي‌ از انسانها كه‌ در اُبژه‌ها يا نمادهاي‌ نسلي‌ با يكديگر سهيم‌ شده‌اند‪ ،‬نسل‌ گفته‌‬
‫مي‌شود‪ .‬اُبژه‌هاي‌ نسلي‌‪ ،‬پديده‌هايي‌ هستند كه‌ براي‌ ايجاد حس ِ‪ ٧‬هويتِ نسلي‌ به‌ كار گرفته‌ مي‌شوند و حكم‌‬
‫چارچوب‌ شكل‌دهندة‌ نسل‌ خاصي‌ را دارند‪ .‬تقريبًا هر بيست‌ تا بيست‌ و پنج‌ سال‌ نسلي‌ جديد ظهور مي‌كند كه‌ از‬
‫فرهنگ‌‪ ،‬ارزشها‪ ،‬پسندها‪ ،‬علئق‌ هنري‌‪ ،‬ديدگاه‌هاي‌ سياسي‌ و قهرمان‌هاي‌ اجتماعي‌‪ ،‬تعريفي‌ جديد ارائه‌‬
‫مي‌كند‪ .‬اُبژه‌هاي‌ نسلي‌ عبارت‌ است‌ از شخص‌‪ ،‬مكان‌‪ ،‬شي‌ء يا رويدادي‌ كه‌ از نظر فرد‪ ،‬نشانگر نسل‌ اوست‌ و‬
‫به‌ ياد آوردنش‌ احساسي‌ از نسلِ خودِ او را در ذهنش‌ زنده‌ مي‌كند‪ .‬هر نسلي‌ آن‌ اُبژه‌هاي‌ نسلي‌‪ ،‬اشخاص‌‪،‬‬
‫رويدادها و چيزهايي‌ را بر مي‌گزيند كه‌ براي‌ هويت‌ آن‌ نسل‌ داراي‌ معنايي‌ خاص‌ است‌‪ :‬مد لباس‌‪ ،‬نحوة‌ تزئين‌‬
‫اتاقها‪ ،‬نوع‌ موسيقي‌‪ ،‬كلمات‌ و تعابير زباني‌‪ ،‬قهرمانان‌‪ ،‬سبك‌ زندگي‌‪.‬‬
‫نسل‌ جديد با نسخ‌ پاره‌اي‌ و با تجديدنظر و تفسير مجدد پاره‌اي‌ از اُبژه‌هاي‌ نسل‌ قبل‌ ظهور مي‌كند‪ .‬به‌ تعبير‬
‫ديگر‪ ،‬دگرگوني‌ صريح‌ در سليقه‌هاي‌ نسل‌ قبلي‌‪ ،‬علمت‌ ظهور نسل‌ جديد است‌‪ .‬اين‌ رفتار‪ ،‬نسل‌هاي‌ قبلي‌ را‬
‫بهت‌زده‌ مي‌كند‪ .‬چرا كه‌ انقراض‌‪ ،‬زوال‌ و پيوستن‌ خود و اُبژه‌هايش‌ به‌ تاريخ‌ را برنمي‌تابد‪ .‬از اين‌ رو برخي‌‬
‫از نسلها‪ ،‬جايگزيني‌ نسل‌ جديد را نوعي‌ «غصب‌ جايگاه‌» تلقي‌ مي‌كنند و باخصومت‌ و توسل‌ به‌ آميزه‌اي‌ از‬
‫ترغيب‌ و خشونت‌ با نسل‌ جديد روبه‌رو مي‌شوند‪.‬‬
‫ل طبيعي‌ است‌ و نماد تفاوت‌ برداشتي‌ است‌ كه‌ آحاد هر نسل‌ از دوره‌ و زمانه‌ خود‬ ‫تفاوت‌ نسلها كه‌ امري‌ كام ً‬
‫دارند‪ ،‬در ايران‌ به‌ شكلي‌ بارز در تفاوت‌ نسل‌ دهه‌ ‪ 50‬و نسل‌ دهه‌ ‪ 80‬خود را نمايان‌ كرده‌ است‌‪ .‬بيش‌ از نيمي‌‬
‫از جمعيت‌ كشور پس‌ از انقلب‌ ‪ 57‬به‌ دنيا آمده‌اند‪ .‬گفتمان‌ وسبك‌ زندگي‌ نسل‌ جديد بسيار متفاوت‌ از نسل‌‬
‫انقلب‌ است‌‪ .‬آرمانها‪ ،‬علئق‌ و مطالبات‌ اين‌ دو نسل‌ به‌ طرز عجيبي‌ متفاوت‌ از يكديگرند‪ .‬دربارة‌ شكاف‌ نسلي‌‬
‫و بيگانگي‌ نسل‌ جوان‌ بسيار بحث‌ مي‌شود‪ .‬نسل‌ پيشين‌ نگران‌ نسل‌ جديد است‌ واز «بحران‌ هويت‌» سخن‌‬
‫مي‌گويد‪ .‬ولي‌ سخن‌ دقيق‌ آن‌ است‌ كه‌ هويت‌ نسل‌ جديد با نسل‌ دهه‌ پنجاه‌ متفاوت‌ است‌ وسخن‌ دقيق‌تر آن‌ است‌‬
‫كه‌ نسل‌ جديد داراي‌ هويت‌ واحدي‌ نيست‌‪ .‬اين‌ نسل‌ به‌ سبك‌هاي‌ مختلف‌ زندگي‌ خوشامد مي‌گويد‪ .‬نه‌ تنها‬
‫قهرمانانش‌ جلل‌ آل‌احمد و شريعتي‌ نيستند‪ ،‬بلكه‌ اساساً چهره‌هاي‌ سياسي‌ و ايدئولوگ‌ها‪ ،‬قهرمانان‌ او نيستند‪.‬‬
‫گروه‌ مرجع‌ اين‌ نسل‌ بسيار متنوع‌ ومتكثر است‌‪ .‬معيارهاي‌ اخلقي‌ گذشتگان‌ فروريخته‌ است‌ و اخلق‌ جديدي‌‬
‫جايگزين‌ آن‌ نشده‌ است‌‪ .‬عصر نسل‌ دهه‌ ‪ 50‬سپري‌ شده‌ است‌ و تداوم‌ گفتمان‌ آن‌ نسل‌ امكان‌پذير نيست‌‪ .‬نسل‌‬
‫جديد‪ ،‬هنرپيشه‌ها‪ ،‬خواننده‌ها‪ ،‬ورزشكاران‌ و متفكران‌ غربي‌ را به‌ مراتب‌ بيشتر از ميراث‌ فرهنگي‌ و ديني‌‬
‫خود مي‌شناسد و گروه‌هاي‌ مرجع‌ خود را در ميان‌ آنان‌ جستجو مي‌كند‪.‬‬
‫در حاليكه‌ اصلي‌ترين‌ شكاف‌ عرصه‌ سياست‌‪ ،‬شكاف‌ خودكامگي‌ ـ خفقان‌ ودموكراسي‌ ـ آزادي‌ است‌ ‪،‬مطالبات‌‬
‫اصلي‌ نسل‌ جديد‪ ،‬آزادي‌هاي‌ اجتماعي‌ است‌‪ .‬موسيقي‌‪ ،‬كنسرت‌‪ ،‬فيلم‌هاو‪ ...‬غربي‌ براي‌ اين‌ نسل‌ از كليه‌‬
‫نزاع‌هاي‌ سياسي‌ بيشتر جاذبه‌ دارد‪ .‬خواستة‌ اصلي‌ اينان‌ تغيير زندگي‌ است‌‪ ،‬نه‌ تسخير قدرت‌‪ .‬با قدرت‌‬
‫خودكامه‌ مخالفند‪ ،‬چون‌ در جستجوي‌ تجربه‌هاي‌ شخصي‌ اند و قدرت‌ خودكامه‌ راه‌هاي‌ خودآفريني‌ را مسدود‬
‫كرده‌ است‌‪ .‬اما بهر حال‌ وقتي‌ نوبت‌ به‌ انتخاب‌ در عرصه‌ سياست‌ فرا مي‌رسد و عرصه‌ اجتماعي‌ مي‌خواهد با‬
‫عرصه‌ سياسي‌ چفت‌ شود‪ ،‬نسل‌ جديد از بين‌ محافظه‌كاران‌ و اصلح‌طلبان‌ حاكم‌‪ ،‬به‌ اصلح‌طلبان‌ رأي‌ مي‌دهد‪.‬‬
‫چراكه‌ احساس‌ مي‌كند اينان‌ محدوديت‌هاي‌ اجتماعي‌ ـ فرهنگي‌ كمتري‌ بر آنان‌ تحميل‌ خواهند كرد‪( .‬البته‌ اين‌‬
‫حكم‌ درباره‌ آنها كه‌ در انتخابات‌ شركت‌ مي‌كنند صادق‌ است‌‪ .‬و گرنه‌ ميليون‌ها تن‌ از اين‌ نسل‌ در انتخابا ‌‬
‫ت‬
‫شركت‌ نمي‌كنند‪ ،‬چون‌ آن‌ را نمايش‌ بيهوده‌اي‌ مي‌يابند كه‌ هيچ‌ تأثير مثبتي‌ در زندگي‌ آنها ندارد‪ .‬فقط‌ از آراء‬
‫آنها براي‌ سركوب‌ مطالباتشان‌ استفاده‌ مي‌شود‪ ).‬از اينرو مسأله‌ «شكاف‌ نسلي‌» با هر مدلي‌ براي‌ خروج‌ از‬
‫بن‌بست‌‪ ،‬ارتباط‌ وثيقي‌ دارد‪ .‬رويكرد مشروطه‌خواهي‌ نمي‌تواند به‌ مطالبات‌ اين‌ نسل‌ پاسخ‌ بگويد‪ .‬مطابق‌ قانون‌‬
‫اساسي‌ جمهوري‌ اسلمي‌‪ ،‬دولت‌ در بسياري‌ از عرصه‌هاي‌ اجتماعي‌ ‪ -‬فرهنگي‌ به‌ طور گسترده‌ دخالت‌ كرده‌‬
‫و اشكال‌ خاصي‌ را به‌ همگان‌ تحميل‌ مي‌كند‪ .‬رويكرد مشروطه‌خواهي‌ فقط‌ به‌ دنبال‌ محدود كردن‌ قدرت‌‬
‫خودكامة‌ سياسي‌ است‌ ولي‌ دربارة‌ عرصه‌هاي‌ اجتماعي‌ ‪ -‬فرهنگي‌ نظريه‌ مشخصي‌ ارائه‌ نمي‌كند‪ .‬آيا مدل‌‬
‫مشروطه‌خواهي‌‪« ،‬دولت‌ حداقلي‌» در عرصه‌هاي‌ فرهنگي‌ ‪ -‬اجتماعي‌ را مي‌پذيرد؟ آيا اجراي‌ احكام‌ (مثلً‬
‫حجاب‌ اجباري‌) را وظيفه‌ دولت‌ نمي‌داند؟ اگر نظرية‌ مشروطه‌خواهي‌‪ ،‬اجراي‌ احكام‌ را وظيفه‌ دولت‌ نداند‪ ،‬در‬
‫آن‌ صورت‌ ابعاد شرعي‌ (فقهي‌) جمهوري‌ اسلمي‌ حذف‌ مي‌شود و از آنجا كه‌ ديگر دولت‌ وظيفه‌ اجراي‌‬
‫شريعت‌ را به‌ عهده‌ ندارد‪ ،‬نيازي‌ به‌ فقها و وليت‌ فقيه‌ هم‌ ندارد‪ .‬از اينرو اگر نظريه‌ مشروطه‌خواهي‌ تا اين‌‬
‫حد پيش‌ رود‪ ،‬با جمهوري‌ اسلمي‌ وداع‌ كرده‌ و لذا ديگر نظريه‌ مشروطه‌خواهي‌ نيست‌ و اگر تا اين‌ حد پيش‌‬
‫نرود‪ ،‬نمي‌تواند به‌ مشكل‌ شكاف‌ نسلي‌ پاسخ‌ بگويد‪.‬‬
‫‪ -3-3‬انقلب‌ انتظارات‌ فزاينده‌‪ :‬تقاضاهاي‌ عمومي‌ فزاينده‌ و غيرقابل‌ ارضا‪ ،‬يكي‌ از مشخصات‌ وضعيت‌‬
‫كنوني‌ كشور ما است‌‪ .‬افزايش‌ آموزش‌ و سواد‪ ،‬اعلم‌ برنامه‌هاي‌ اصلحي‌‪ ،‬طرح‌ انديشه‌هاي‌ مدرن‌‬
‫عدالت‌طلبانه‌ و مشاركت‌جويانه‌‪ ،‬مشاهده‌ تحولت‌ كشورهاي‌ مشابه‌ و كشورهاي‌ توسعه‌ يافته‌ و مقايسه‌ آنها با‬
‫عقب‌ماندگي‌ ما‪ ،‬منجر به‌ مطالبات‌ گسترده‌اي‌ شده‌ است‌ كه‌ نظام‌‪ ،‬مطلقًا امكان‌ پاسخگويي‌ بدانها را ندارد‪ .‬همه‌‬
‫مي‌خواهند به‌ دانشگاه‌ بروند‪ ،‬همگان‌ طالب‌ اشتغال‌ به‌ شغلي‌ آبرومند هستند‪ ،‬همه‌ جوانها مي‌خواهند ازدواج‌‬
‫كنند‪ ،‬مي‌خواهند مسكن‌ داشته‌ باشند‪ ،‬خواهان‌ تفريح‌ و شادي‌اند‪ ،‬خواهان‌ كاهش‌ كنترل‌ حكومت‌ در روابط‌ دو‬
‫جنس‌ هستند‪ ،‬خواهان‌ عدم‌ دخالت‌ در حوزه‌ خصوصي‌ هستند‪ ،‬كارمندان‌ و كارگران‌ خواستار افزايش‌ حقوق‌ و‬
‫امنيت‌ شغلي‌اند‪ ،‬و بالخره‌ خواستار كاهش‌ نرخ‌ تورم‌اند‪ .‬آزادي‌ ماهواره‌‪ ،‬اينترنت‌‪ ،‬ارتباط‌ با شهروندان‌ ديگر‬
‫كشورها و‪ ...‬برخي‌ از ديگر مطالبات‌ مردم‌ است‌‪.‬‬
‫ولي‌ دولت‌ قادر به‌ حل‌ مسائل‌ اجتماعي‌ (بيكاري‌‪ ،‬فقر‪ ،‬فحشا‪ ،‬تورم‌‪ ،‬اعتياد و‪ )...‬و پاسخ‌ به‌ مطالبات‌ شهروندان‌‬
‫نيست‌‪ .‬وقتي‌ دولتي‌ به‌ طور گسترده‌ در زندگي‌ مردم‌ دخالت‌ كند‪ ،‬نظام‌ سياسي‌ نهايتاً به‌ عنوان‌ مسئول‌ مشكلت‌‬
‫اجتماعي‌ شناخته‌ مي‌شود و بايد هم‌ شناخته‌ شود‪ .‬دولت‌ حداكثري‌ در مقابل‌ انتظارات‌ فزاينده‌ و حداكثري‌ فلج‌‬
‫خواهد شد‪ .‬تلش‌ براي‌ انجام‌ اصلحات‌ ناقص‌‪ ،‬انتظارات‌ گسترده‌اي‌ براي‌ حل‌ همه‌ مشكلت‌ اجتماعي‌ پديد‬
‫مي‌آورد‪ .‬تنها راه‌ ممكن‌ اقدام‌ به‌ اصلح‌ ساختاري‌ و بنيادين‌ است‌‪ .‬ولي‌ ساخت‌ سياسي‌ اقتدارگرا به‌ دليل‌ سرشت‌‬
‫غيردموكراتيك‌ خود فاقد ظرفيتهاي‌ لزم‌ براي‌ جذب‌ اين‌ انتظارات‌ و پاسخ‌ بدانها مي‌باشد و پيدا است‌ كه‌ اين‌‬
‫وضع‌ بالقوه‌ بحران‌زا نيز مي‌باشد‪« .‬ناكارآمدي‌ فزاينده‌» يكي‌ از اوصاف‌ نظام‌هاي‌ اقتدارگراست‌‪.‬‬
‫‪ -3-4‬محروميت‌ نسبي‌‪ :‬اختلف‌ ميان‌ انتظارات‌ ارزشي‌ و تواناييهاي‌ ارزشي‌‪ ،‬محروميت‌ نسبي‌ ناميده‌ مي‌شود‪.‬‬
‫انتظارات‌ ارزشي‌‪ ،‬كالها و شرايط‌ زندگي‌اي‌ هستند كه‌ مردم‌ خود را مستحق‌ آنها مي‌دانند‪ .‬تواناييهاي‌ ارزشي‌‪،‬‬
‫كالها و شرايطي‌ هستند كه‌ عملً در اختيار مردم‌ است‌‪ .‬اگر توانايي‌ها نستباً ثابت‌ باقي‌ بمانند ولي‌ انتظارات‌‬
‫افزايش‌ يابند و تشديد شوند‪ ،‬با محروميت‌ ناشي‌ از بلندپروازي‌ يا محروميت‌ آرزويي‌ روبه‌رو هستيم‌‪ .‬اگر همراه‌‬
‫با افزايش‌ شديد انتظارات‌‪ ،‬توانايي‌ها به‌ طور همزمان‌ شديداً كاهش‌ يابد‪ ،‬با محروميت‌ پيش‌ رونده‌ مواجه‌ هستيم‌‪.‬‬
‫اگر انسانهايي‌ كه‌ به‌ طور مداوم‌ از كالهاي‌ ارزشمند و شرايط‌ مناسب‌ زندگي‌ محروم‌ شده‌اند‪ ،‬بر اين‌ باور‬
‫باشند كه‌ حكومت‌ در صدد رفع‌ محروميت‌ آنها است‌ ولي‌ در عمل‌ هيچ‌ اتفاقي‌ نيفتد‪ ،‬بر مبناي‌ نظرية‌ محروميت‌‬
‫نسبي‌‪ ،‬به‌ طرف‌ خشونت‌ سياسي‌ متمايل‌ خواهند شد‪ .‬تمركز قدرت‌ و منابع‌ در دست‌ دولت‌ و تأثير چشمگير‬
‫رژيم‌ بر زندگي‌ اكثريت‌ يا تمامي‌ مردم‌‪ ،‬نارضايتي‌ها را سياسي‌ خواهد كرد‪ .‬اگر مرد ِم شديداً ناراضي‌ گمان‌‬
‫برند كه‌ نظام‌ سياسي‌ ظرفيت‌ و منابع‌ حل‌ محروميت‌ آنها را دارد ولي‌ در عمل‌‪ ،‬مقامات‌ هيچ‌ اقدام‌ مؤثري‌ انجام‌‬
‫نمي‌دهند‪ ،‬احتمال‌ توسل‌ به‌ روش‌هاي‌ غيرمسالمت‌آميز به‌ منظور كنترل‌ نظام‌ سياسي‌ و قرار دادن‌ آن‌ در خدمت‌‬
‫منافع‌ و مطالبات‌ افزايش‌ خواهد يافت‌‪ .‬مسدود كردن‌ راههاي‌ مسالمت‌آميزِ طرح‌ نارضايتي‌ و بيان‌ مطالبات‌ از‬
‫سوي‌ دولت‌ و گروههاي‌ قدرتمند اجتماعي‌‪ ،‬اعتراض‌كنندگان‌ را بدان‌ سو مي‌راند كه‌ توسل‌ به‌ خشونت‌ براي‌‬
‫دستيابي‌ به‌ اهداف‌ و منافع‌ ملموس‌ شيوه‌اي‌ مفيد و مؤثر است‌‪ .‬در حالي‌ كه‌ خط‌ گسل‌ ناشي‌ از فعاليت‌ نسل‌ جديد‬
‫تنها لرزه‌هاي‌ خفيفي‌ را در زيردستان‌ آهنين‌ اقتدار محافظه‌كاران‌ ايجاد مي‌كند‪ ،‬به‌ محض‌ اين‌ كه‌ شتاب‌ سياسي‌‬
‫فرآيند تجديد ساختار اين‌ فشار را كاهش‌ دهد‪ ،‬امواج‌ لرزه‌هاي‌ آن‌ بنيانهاي‌ اقتدارگرايي‌ را در هم‌ خواهد كوبيد‪.‬‬
‫‪3‬ـ ‪5‬ـ بحران‌ مشاركت‌ (‪ : )Political Participation‬نكات‌ پيشين‌‪ ،‬نمايانگر ساخت‌ سياسي‌ به‌ شدت‌‬
‫متصلبي‌ است‌ كه‌ تمامي‌ راههاي‌ مشاركت‌ عادلنه‌ را مسدود كرده‌ است‌‪ .‬اين‌ امر پيامدهاي‌ زيادي‌ به‌ دنبال‌‬
‫دارد‪ .‬يكي‌ از پيامدهاي‌ انسداد سياسي‌‪ ،‬بحران‌ مشاركت‌ است‌‪ .‬هر نوع‌ اقدام‌ داوطلبانه‌ شهروندان‌‪ ،‬موفق‌ يا‬
‫ناموفق‌‪ ،‬سازمان‌ يافته‌ يا بي‌سازمان‌‪ ،‬مقطعي‌ يا مستمر براي‌ تأثيرگذاري‌ بر انتخاب‌ سياست‌هاي‌ كلي‌ نظام‌ و‬
‫عمومي‌ كشور‪ ،‬ادارة‌ امور عمومي‌ يا گزينش‌ رهبران‌ سياسي‌ در سطوح‌ مختلف‌ حكومتي‌ اعم‌ از محلي‌ و يا‬
‫ملي‌‪ ،‬از طريق‌ به‌كارگيري‌ روش‌هاي‌ قانوني‌ يا غيرقانوني‌‪« ،‬مشاركت‌ سياسي‌» نام‌ دارد‪ .‬مشاركت‌ به‌ معني‌‬
‫تلشهاي‌ مردم‌ عادي‌ در هر نوع‌ نظام‌ سياسي‌ جهت‌ نفوذ بر كارهاي‌ حاكمان‌ خود و گاهي‌ تغيير دادن‌ آنان‌‬
‫است‌‪ .‬اين‌ امر ممكن‌ است‌ بر دستور كار و خط‌مشي‌ها‪ ،‬يا در سطوح‌ پايين‌تر‪ ،‬بر روي‌ اجراي‌ آنها متمركز‬
‫باشد‪ .‬اينك‌‪ ،‬انواع‌ اعتراض‌ و خشونت‌ سياسي‌‪ ،‬نوعي‌ مشاركت‌ به‌ شمار مي‌آيد‪ .‬وقتي‌ فرومانروايان‌ سياسي‌‪،‬‬
‫تقاضاها و رفتار افراد و گروههايي‌ را كه‌ خواستار مشاركت‌ در نظام‌ سياسي‌اند نامشروع‌ و غيرقانوني‌ تلقي‌‬
‫كنند‪ ،‬يا اگر شهروندان‌ قدرتِ حكام‌ را نامشروع‌ بدانند‪ ،‬تعارضي‌ بروز خواهد كرد كه‌ بحران‌ مشاركت‌ نام‌‬
‫دارد‪.‬‬
‫اقتدارگرايان‌ حكومت‌ را حق‌ ويژه‌ خود مي‌دانند و تقاضاي‌ مشاركت‌ سياسي‌ ديگر گروهها را نامشروع‌ و‬
‫ت غيرانتخابي‌ خود مي‌دانند‪ .‬اقتدارگرايان‌ مطالبات‌ و ترجيحات‌‬ ‫اجابت‌ آن‌ را مترادف‌ با از دست‌ دادن‌ قدر ِ‬
‫مشاركت‌كنندگان‌ سياسي‌ را نامشروع‌ قلمداد مي‌كنند و مانع‌ تحقق‌ آنها مي‌شوند‪ .‬اقتدارگرايان‌ تمامي‌ روش‌هاي‌‬
‫مسالمت‌آميزِ بيان‌ مطالبات‌ را براندازي‌ خاموش‌ مي‌نامند‪« .‬حق‌ تعيين‌ سرنوشت‌» مورد تأييد آيت‌ال خميني‌ و‬
‫قانون‌ اساسي‌ (اصل‌ ‪ )56‬مورد پذيرش‌ نيست‌ و اگر فردي‌ خواهان‌ رفراندوم‌ براي‌ تعيين‌ نوع‌ حكومت‌ شود‪،‬‬
‫متهم‌ به‌ براندازي‌ مي‌شود‪ .‬هيچكس‌ با حرف‌ زدن‌ يا نوشتن‌ مقاله‌ برانداز نمي‌شود‪ .‬براندازي‌ مطابق‌ قانون‌‪ ،‬قيام‌‬
‫مسلحانه‌اي‌ است‌ كه‌ از سوي‌ گروه‌ يا يك‌ سازمان‌ متشكل‌ صورت‌ مي‌گيرد و نيازمند اسلحه‌ و مواد منفجره‌ است‌‬
‫(مواد ‪ 183‬تا ‪ 188‬قانون‌ مجازات‌ اسلمي‌)‪ .‬ولي‌ فردي‌ كه‌ خواهان‌ رفراندوم‌ دربارة‌ نظام‌ مي‌شود‪ ،‬عملي‌‬
‫مسالمت‌آميز براي‌ تعيين‌ سرنوشت‌ را خواستار شده‌ است‌‪ .‬اين‌ يك‌ «تقاضا» است‌؛ تقاضايي‌ كه‌ اگر امكان‌ آن‌‬
‫فراهم‌ شود‪ ،‬به‌ اقدامي‌ مسالمت‌آميز بدل‌ خواهد شد‪.‬‬
‫اگر بين‌ اقتدارگرايانِ حاكم‌ و مخالفانِخواهان‌ مشاركت‌ بر روي‌ مشروعيت‌ تقاضاها و اعتبار رويه‌هاي‌ نهادي‌‬
‫(براي‌ تامين‌ تقاضاها) توافق‌ حاصل‌ شود‪ ،‬به‌ احتمال‌ زياد بحران‌ مشاركت‌ حل‌ خواهد شد‪ .‬به‌ تعبير ديگر يك‌‬
‫نظام‌ سياسي‌ وقتي‌ مي‌تواند بحران‌ مشاركت‌ را حل‌ نمايد كه‌ بين‌ قدرتمندان‌ و فاقدانِ قدرتِ طالبِ آن‌‪ ،‬اجماع‌ يا‬
‫توافق‌ گسترده‌اي‌ حاصل‌ شود و امكان‌ گردن‌ نهادن‌ به‌ رأي‌ و خواست‌ مردم‌ فراهم‌ گردد‪ .‬ولي‌ اقتدارگرايان‌‬
‫روش‌هاي‌ محدودكننده‌ و سركوب‌ را انتخاب‌ كرده‌اند و بحران‌ مشاركت‌ را تشديد مي‌كنند‪ .‬پروژه‌ قتل‌عام‌‬
‫درماني‌ (قتل‌هاي‌ زنجيره‌اي‌)‪ ،‬بستن‌ فله‌اي‌ مطبوعات‌‪ ،‬زنداني‌ كردن‌ فعالن‌ سياسي‌ ـ مطبوعاتي‌‪ ،‬حبس‌ آيت‌ال‬
‫منتظري‌ در بيت‌ خود ‪ ،‬ناممكن‌ شدن‌ امكان‌ تدريس‌ اساتيدي‌ چون‌ دكتر سروش‌‪ ،‬دكتر سي ‪٧‬دجواد طباطبايي‌‪،‬‬
‫دكتر محسن‌ كديور و مهاجرت‌ آنها و صدها متفكر و انديشمند ديگر به‌ مغرب‌ زمين‌‪ ،‬حمله‌ به‌ كوي‌ دانشگاه‌‬
‫تهران‌‪ ،‬حمله‌ اوباش‌ به‌ تجمعات‌ قانوني‌ و بسياري‌ از ديگر موارد‪ ،‬نمونه‌هايي‌ از سركوب‌ به‌ منظور ممانعت‌ از‬
‫مشاركت‌ است‌‪.‬‬
‫ي يك‌‬ ‫بحران‌ مشروعيت‌ نتيجه‌ منطقي‌ بحران‌ مشاركت‌ است‌‪ .‬عدم‌ مشروعيت‌‪ ،‬عبارت‌ از ميزانِ ناشايستگ ِ‬
‫ي فراروي‌ از آستانه‌ تحم ‪٧‬لِ شهروندانِ آن‌ است‌؛ به‌طوري‌ كه‌ دولت‌‪ ،‬مستحق ‪ ٧‬اعتراض‌ و‬ ‫حكومت‌ و به‌ معنا ِ‬
‫مخالفت‌ مردم‌ مي‌شود‪ .‬اختلف‌ ميان‌ انتظارات‌ مردم‌ درخصوص‌ انواع‌ ارزشهاي‌ مشاركتي‌ و امنيتي‌اي‌ كه‌‬
‫رژيمهايشان‌ بايد فراهم‌ كنند و آنچه‌ واقعًا فراهم‌ مي‌كنند‪ ،‬به‌ عدم‌ مشروعيت‌ منتهي‌ مي‌شود‪ .‬تصلب‌ سياسي‌‬
‫موجود دامنة‌ بحران‌ مشاركت‌ و بحران‌ مشروعيت‌ را گسترش‌ مي‌دهد‪ .‬اگر اين‌ بحران‌ها واقعي‌ است‌ و تنها‬
‫دورنماي‌ پيشِرو‪ ،‬بناپارتيسم‌ يا انقلب‌ است‌‪ ،‬روشنفكرِ عرصه‌ عمومي‌ چه‌ دارويي‌ براي‌ درمان‌ اين‌ امراض‌‬
‫تجويز مي‌كند؟‬
‫‪3‬ـ ‪6‬ـ فروپاشي‌ اخلقي‌‪ :‬جامعه‌ ما قرن‌ها بر مبناي‌ اخلقي‌ مي‌زيست‌ كه‌ با ديگر شئون‌ معيشتي‌ و معرفتي‌ مان‌‬
‫تناسب‌ داشت‌‪ .‬ورود تكنولوژي‌ و انديشه‌هاي‌ مدرن‌‪ ،‬و ضرورتهاي‌ ناگزير زندگي‌ در جهان‌ جديد و انطباق‌ با‬
‫آن‌‪ ،‬به‌ فرسايش‌ باورهاي‌ گذشته‌ منتهي‌ شد‪ .‬پس‌ از انقلب‌‪ ،‬از طريق‌ اجبارهاي‌ دولتي‌‪ ،‬اعتقادات‌ و اخلق‌ و فقه‌‬
‫به‌ همگان‌ تحميل‌ گرديد‪ .‬مجازات‌هاي‌ قانوني‌ و غيرقانوني‌‪ ،‬تنها پشتوانه‌ دينداري‌ قرار گرفت‌‪ .‬پيامد ناخواسته‌‬
‫ولي‌ طبيعي‌ اين‌ فرآيند‪ ،‬بيگانگي‌ نسبت‌ به‌ فرهنگ‌ ديني‌ و مهمتر از آن‌ فروپاشي‌ اخلقي‌ است‌‪ .‬قصة‌ ما‪ ،‬قصة‌‬
‫آن‌ پيرمرد مقدسي‌ است‌ كه‌ همچنان‌ در دنياي‌ خود مي‌زيست‌ و از رويداد هولناكي‌ كه‌ در جهان‌ رخ‌ داده‌‪،‬‬
‫بي‌خبر بود‪ .‬ما نيز همچون‌ او به‌ زرتشتي‌ نياز داريم‌ تا ما را از عمق‌ فاجعه‌ آگاه‌ سازد‪ .‬وقتي‌ مرد مقدس‌ با‬
‫زرتشت‌ رويا روي‌ شد‪:‬‬
‫زرتشت‌ پرسيد‪« :‬قديس‌ در جنگل‌ چه‌ مي‌كند؟»‬
‫قديس‌ پاسخ‌ داد‪« :‬سرود مي‌سرايم‌ و مي‌خوانم‌ با سرودن‌ مي‌خندم‌ و مي‌گريم‌ و زمزمه‌ مي‌كنم‌‪ :‬اين‌گونه‌ خداي‌‬
‫را نيايش‌ مي‌كنم‌‪ .‬با سرود و گريه‌ و خنده‌ و زمزمه‌ خدايي‌ را نيايش‌ مي‌كنم‌ كه‌ خداي‌ من‌ است‌‪ .‬اما تو ما را چه‌‬
‫هديه‌ آورده‌اي‌؟»‬
‫زرتشت‌ با شنيدنِ اين‌ سخنان‌ در براب ِر قديس‌ سري‌ فرود آورد و گفت‌‪« :‬مرا چه‌ چيز است‌ كه‌ شمايان‌ را دهم‌!‬
‫باري‌ بگذار زودتر بروم‌ تا چيزي‌ از شمايان‌ نستانم‌!» و اين‌گونه‌ پيرمرد و مرد‪ ،‬خنده‌ زنان‌ چون‌ دو پِسرك‌‪ ،‬از‬
‫يكديگر جدا شدند‪.‬‬
‫اما زرتشت‌ چون‌ تنها شد با دلِ خود چنين‌ گفت‌‪« :‬چه‌ بسا اين‌ قديس‌ پير در جنگل‌اش‌ هنوز چيزي‌ از آن‌ نشنيده‌‬
‫باشد كه‌ خدا مرده‌ است!»‬
‫شايد ما آن‌ نسلي‌ باشيم‌ كه‌ با «فراموش‌ كردن‌» تاريخ‌‪ ،‬پيام‌ نيچه‌ دربارة‌ «مرگ‌ خدا» را درك‌ خواهيم‌ كرد‪.‬‬
‫گويي‌ ديوانه‌ در ميان‌ ما ظاهر شده‌ است‌‪:‬‬
‫«ديوانه‌ ‪ ،‬آيا نشنيده‌ايد حكايت‌ آن‌ ديوانه‌اي‌ را كه‌ بامداد روز روشن‌ فانوسي‌ برافروخت‌ و به‌ بازار دويد و‬
‫پياپي‌ فرياد كشيد‪:‬‬
‫«من‌ خدا را مي‌جويم‌! من‌ خدا را مي‌جويم‌!» در آن‌ هنگام‌ بسياري‌ از كساني‌ كه‌ به‌ خدا ايمان‌ نداشتند در آن‌‬
‫پيرامون‌ ايستاده‌ بودند و‪ ،‬بنابراين‌‪ ،‬ديوانه‌ خنده‌هاي‌ فراوان‌ برانگيخت‌‪ .‬يكي‌ پرسيد‪ :‬مگر گم‌ شده‌ است‌؟ ديگري‌‬
‫پرسيد‪ :‬مگر همچون‌ كودكي‌ راه‌ خود را گم‌ كرده‌ است‌؟ يا پنهان‌ شده‌ است‌؟ مگر از ما مي‌ترسد؟ مگر به‌ سفر‬
‫رفته‌؟ يا مهاجرت‌ كرده‌ است‌؟ و همين‌ طور نعره‌ مي‌زدند و مي‌خنديدند‪.‬‬
‫ديوانه‌ به‌ ميانشان‌ پريد و با نگاه‌ ميخكوبشان‌ كرد‪ .‬فرياد زد‪« :‬خدا كجا رفته‌؟ به‌ شما خواهم‌ گفت‌‪ .‬ما ـ من‌ و‬
‫شما ـ او را كشتيم‌ ‪ .‬ما همه‌ قاتلن‌ اوييم‌‪ .‬ولي‌ چگونه‌ چنين‌ كاري‌ كرديم‌؟ چگونه‌ توانستيم‌ دريا را بنوشيم‌؟ كه‌‬
‫به‌ ما ابري‌ داد كه‌ سراسر افق‌ را با آن‌ بزداييم‌؟ چه‌ مي‌كرديم‌ هنگامي‌ كه‌ اين‌ سرزمين‌ را از خورشيد‬
‫گسلنديم‌؟ اكنون‌ زمين‌ به‌ كجا مي‌رود؟ ما به‌ كجا مي‌رويم‌؟ به‌ دور از همه‌ خورشيدها؟ پيوسته‌ سرازير در‬
‫سراشيبي‌ سقوط‌؟ به‌ پس‌‪ ،‬به‌ پهلو‪ ،‬به‌ پيش‌‪ ،‬به‌ هر سو؟ مگر هنوز زير و زبري‌ هست‌؟ مگر در هيچي‌ بيكران‌‬
‫سرگردان‌ نشده‌ايم‌؟ مگر دَم‌ سرد تهيگي‌ را احساس‌ نمي‌كنيم‌؟ مگر اين‌ دَم‌ سرد‪ ،‬سردتر نشده‌ است‌؟ مگر شب‌ دم‌‬
‫به‌ دم‌ بيشتر ما را در تاريكي‌ فرو نمي‌پيچيد؟ مگر نياز نداريم‌ بامداد تابناك‌ فانوس‌ها را روشن‌ كنيم‌؟ مگر هنوز‬
‫هيچ‌ چيز از هياهوي‌ گوركناني‌ كه‌ خدا را به‌ خاك‌ مي‌سپارند به‌ گوشمان‌ نرسيده‌؟ مگر هنوز هيچ‌ چيز از وا‬
‫پاشيدگي‌ الوهي‌ به‌ مشاممان‌ نخورده‌؟ خدايان‌ نيز متلشي‌ مي‌شوند‪ .‬خدا مرده‌ است‌‪ .‬خدا مرده‌ مي‌ماند‪ .‬ما او را‬
‫كشته‌ايم‌‪.‬‬
‫«ما قاتلنِ سرآمد همة‌ قاتلن‌ چگونه‌ خويشتن‌ را تسلي‌ دهيم‌؟ آنكه‌ جهان‌ تاكنون‌ مقدس‌تر و نيرومندتر از او به‌‬
‫خود نديده‌ است‌ زير خنجرهاي‌ ما آنقدر خون‌ از دست‌ داد تا مُرد‪ :‬كيست‌ كه‌ اين‌ خون‌ را از ما پاك‌ كند؟ به‌ چه‌‬
‫آبي‌ خويشتن‌ را بشوييم‌؟ چه‌ آيينهاي‌ توبه‌ و چه‌ بازيهاي‌ آسمانيي‌ ناگزير خواهيم‌ بود اختراع‌ كنيم‌؟ آيا عظمت‌‬
‫اين‌ واقعه‌ از حد ما در نمي‌گذرد؟ آيا نبايد به‌ صرف‌ اينكه‌ شايستة‌ آن‌ بنماييم‌ خود‪ ،‬خدا شويم‌؟ هرگز واقعه‌اي‌ به‌‬
‫اين‌ عظمت‌ نبوده‌ است‌‪ ،‬و هر كه‌ پس‌ از ما زاييده‌ شود‪ ،‬به‌ جهت‌ اين‌ واقعه‌ به‌ تاريخي‌ بالتر از هر تاريخي‌ تا‬
‫امروز تعلق‌ خواهد داشت‌‪».‬‬
‫اينجا ديوانه‌ خاموش‌ شد و بار ديگر به‌ شنوندگانش‌ نگريست‌؛ آنان‌ نيز دم‌ دركشيدند و شگفت‌ زده‌ به‌ او‬
‫نگريستند‪ .‬سرانجام‌ ديوانه‌ فانوس‌ برزمين‌ كوبيد؛ فانوس‌ تكه‌ تكه‌ شد و فرو مرد‪ .‬ديوانه‌ گفت‌‪« :‬من‌ زود آمده‌ام‌‪.‬‬
‫وقت‌ [آمدن‌] من‌ هنوز نرسيده‌ است‌‪ .‬اين‌ رويداد عظيم‌ و دهشتناك‌ هنوز در راه‌ است‌‪ ،‬هنوز سرگردان‌ است‌‪،‬‬
‫هنوز به‌ گوش‌ آدميان‌ نرسيده‌ است‌‪ ،‬رعد و برق‌ نيازمند زمان‌ است‌‪ ،‬نور ستارگان‌ نيازمند زمان‌ است‌؛‬
‫رويدادها گرچه‌ روي‌ داده‌ باشند‪ ،‬باز براي‌ اينكه‌ ديده‌ و شنيده‌ شوند‪ ،‬نيازمند زمانند‪ .‬اين‌ واقعه‌ هنوز از ايشان‌‬
‫دورتر از دورترين‌ ستارگان‌ است‌ ـ و‪ ،‬با اينهمه‌ خودشان‌ اين‌ كار را كرده‌اند ‪».‬‬
‫و باز حكايت‌ كرده‌اند كه‌ ديوانه‌ همان‌ روز به‌ زور وارد چند كليسا شد و مرثيه‌ خواند‪ .‬مي‌گويند هنگامي‌ كه‌ به‌‬
‫زور بيرونش‌ بردند و بازخواستش‌ كردند‪ ،‬جز اين‌ پاسخي‌ نداد كه‌ «اگر امروز همة‌ كليساها‪ ،‬مقبره‌ها و‬
‫تابوت‌هاي‌ خدا نيستند‪ ،‬پس‌ چيستند؟ »‪ .‬مراد نيچه‌ از مرگ‌ خدا‪ ،‬البته‌‪ ،‬اين‌ نبود كه‌ خدا‪ ،‬به‌ عقيدة‌ ديروزيان‌‪،‬‬
‫وجود داشته‌ است‌ و ما امروز فهميده‌ايم‌ كه‌ آن‌ عقيده‌ خطا و كاذب‌ بوده‌ است‌ و خدايي‌ وجود ندارد‪ .‬سخن‌ نيچه‌‬
‫صبغه‌اي‌ وجودشناختي‌ ( ‪ ) ontological‬وعيني‌ ( ‪ ) objective‬نداشت‌‪ ،‬يعني‌ ناظر به‌ وجود خدا در عالم‌‬
‫واقع‌ نبود‪ ،‬بلكه‌ ناظر به‌ وجود خدا در اذهان‌ و نفوس‌ ما بود‪ .‬منظور وي‌ اين‌ بود كه‌ خدا در ذهن‌ و ضمير‬
‫گذشتگان‌ وجود و حضور داشت‌‪ ،‬ولي‌ امروزه‌ اين‌ حضور را در ذهن‌ و ضمير ما از دست‌ داده‌ است‌ و نتيجتاً‬
‫سخني‌ روانشناختي‌ ( ‪ ) psychdogical‬و ذهني‌ ( ‪ ) subjective‬مي‌گفت‌‪.‬‬
‫آري‌‪ ،‬ما خدا را كشتيم‌ و همراه‌ با آن‌ چسب‌ حيات‌ مشترك‌ (اخلق‌) را نابود كرديم‌‪« .‬اعتماد» و «اطمينان‌» به‌‬
‫يكديگر در همه‌ عرصه‌هاي‌ حيات‌ جمعي‌ زوال‌ يافته‌ و به‌ جاي‌ «وفاداري‌»‪« ،‬عدم‌ تعهد» و «پيش‌بيني‌‬
‫ناپذيري‌» سيطره‌ يافته‌ است‌‪ .‬همگان‌ به‌دنبال‌ آنند تا در كوتاهترين‌ زمان‌ از فرصت‌هاي‌ موجود استفاده‌ كرده‌‬
‫و بار خود را ببندند‪ .‬پديده‌هاي‌ زير نشانگر آن‌ است‌ كه‌ سنت‌ها و قواعد رفتار جمعي‌‪ ،‬كاملً فرسوده‌ و منهدم‌‬
‫شده‌اند‪:‬‬
‫افزايش‌ خودكشي‌‪ ،‬افزايش‌ طلق‌‪ ،‬افزايش‌ فساد و فحشا‪ ،‬افزايش‌ فرار دختران‌ نوجوان‌ از خانه‌‪ ،‬افزايش‌ قتل‌ و‬
‫جنايت‌‪ ،‬افزايش‌ مرگ‌ و ميرناشي‌ از تصادفات‌ و وضعيت‌ كاملً نابهنجار رانندگي‌‪ ،‬افزايش‌ بيماري‌هاي‌ روحي‌‬
‫ـ رواني‌‪ ،‬افزايش‌ مهاجرت‌ به‌ خارج‌ (فرار مغزها)‪ ،‬افزايش‌ باور نكردني‌ اعتياد‪ ،‬افزايش‌ چك‌هاي‌ برگشتي‌‬
‫ناشي‌ از اختلف‌‪ ،‬افزايش‌ جرايم‌ اجتماعي‌ (خصوصاً پديده‌ زورگيري‌)‪ ،‬افزايش‌ سكته‌هاي‌ ناگهاني‌‪ ،‬افزايش‌‬
‫پرخاشگري‌ و خشونت‌‪ ،‬افزايش‌ ورشكستگي‌ها‪ ،‬افزايش‌ قانون‌ شكني‌ و‪...‬‬
‫در جامعه‌اي‌ با حكومت‌ ديني‌ و در شرايط‌ نابهنجاري‌ كه‌ ذكر آن‌ رفت‌‪ ،‬نگاه‌ مجدد به‌ دين‌ و سنجش‌ عقلني‌ آن‌‬
‫ضرورت‌ تام‌ يافت‌‪ .‬ولي‌ نگاه‌ عقلني‌ به‌ دين‌‪ ،‬چيز زيادي‌ از دين‌ باقي‌ نمي‌گذارد‪ .‬پروژه‌ عقلنيت‌‪ ،‬پروژه‌ همه‌‬
‫يا هيچ‌ است‌‪ .‬عقل‌ فقط‌ در خدمت‌ دفاع‌ و تأييد نيست‌‪ ،‬بلكه‌ بيش‌ از آن‌ به‌ نقد و تحليل‌ مي‌پردازد‪ .‬ميهمان‌ تازه‌‬
‫وارد «عقل‌ خود بنياد نقدي‌» آن‌ چنان‌ فربه‌ است‌ كه‌ جز خود همنشيني‌ باقي‌ نمي‌گذارد‪ .‬همچون‌ اسيد عمل‌‬
‫مي‌كند‪ .‬اعلم‌ «تكافؤ ادل ‪٧‬ه‌» در متافيزيك‌ توسط‌ كانت‌‪ ،‬آغاز كار بود‪ .‬بعد نوبت‌ به‌ «تكافؤ ادل ‪٧‬ه‌» در حوزه‌‬
‫اديان‌ فرا رسيد و اعلم‌ شد كه‌ هر ديني‌ فقط‌ براي‌ پيروان‌ همان‌ دين‌ حق‌ است‌ و پيروان‌ هيچ‌يك‌ از اديان‌‬
‫نمي‌توانند با دليل‌‪ ،‬حقانيت‌ دين‌ خود را اثبات‌ نمايند‪ .‬و اساساً «اثبات‌ عقلني‌» امكان‌پذير نيست‌‪ .‬آنگاه‌ پلوراليسم‌‬
‫ارزشي‌ از راه‌ رسيد و اعلم‌ شد هيچ‌ برهاني‌ دال‌ بر قابل‌ جمع‌ بودن‌ كليه‌ فضايل‌ اخلقي‌ وجود ندارد‪.‬‬
‫آري‌ قرنها «تعطيلت‌ در تاريخ‌» پايان‌ يافت‌ و ما وقتي‌ چشم‌ گشوديم‌ و از خواب‌ چند قرنه‌‪ ،‬همچون‌ اصحاب‌‬
‫كهف‌‪ ،‬بيدار شديم‌‪ ،‬با جهان‌ و دوران‌ كاملً جديدي‌ (مدرنيته‌) روبرو شديم‌‪ .‬گسست‌ با دوران‌ كهن‌ در شكل‌‬
‫«بنياد ستيزي‌» نمايان‌ شد ولي‌ تنها چيزي‌ كه‌ نصيب‌ مان‌ شد‪ ،‬رذايل‌ و آفات‌ و نابهنجاريهاي‌ جوامع‌ جديد بود‪.‬‬
‫در اين‌ فرآيند تمامي‌ بنيادهاي‌ گذشته‌ بي‌بنياد شدند‪ .‬ويران‌سازي‌ كليه‌ بنيادهاي‌ گذشته‌‪ ،‬پيامد ناخواسته‌ پروژة‌‬
‫عقلنيت‌ انتقادي‌ بود‪ .‬عقلنيت‌ به‌ معناي‌ تبعيت‌ محض‌ از استدلل‌ است‌‪ .‬وقتي‌ مدعايي‌ با ادله‌اي‌ تأييد شد‪ ،‬يا‬
‫روشن‌ شد قوت‌ مدعيات‌ آن‌ از قوت‌ مدعيات‌ رقبا بيشتر است‌‪ ،‬اگر فرد در مقام‌ نظر بدان‌ دلبستگي‌ بيابد و در‬
‫مقام‌ عمل‌ به‌ پيامدهاي‌ آن‌ پايبند باشد‪ ،‬وارد حوزه‌ عقلنيت‌ شده‌ است‌‪ .‬پروژه‌ عقلنيت‌ وقتي‌ وارد عرصه‌ دين‌‬
‫شد‪ ،‬تمام‌ جنبه‌هاي‌ لوكال‌ آن‌ را حذف‌ نمود تا به‌ جنبه‌هاي‌ گلوبال‌ و يونيورسال‌ دين‌ دست‌ يابد‪ .‬ولي‌ در پايان‌ اين‌‬
‫پروژه‌ چه‌ چيز باقي‌ ماند؟ براي‌ دكتر سروش‌ فقط‌ اينكه‌ آدمي‌ خدا نيست‌‪ ،‬سعادت‌ اخروي‌ مهم‌ترين‌ هدف‌ اخلق‌‬
‫ديني‌ است‌ و حفظ‌ عقل‌ و نسل‌ و مال‌ و جان‌ مهم‌ترين‌ اهداف‌ دنيوي‌ دين‌ است‌‪ .‬اما آيا همين‌ مدعيات‌ را مي‌توان‌‬
‫با برهان‌ اثبات‌ كرد؟ نبايد اين‌ تاكيد كانت‌ را فراموش‌ كرد كه‌ مي‌گفت‌‪« :‬هنوز هم‌ اين‌ بي‌آبرويي‌ براي‌ فلسفه‌‬
‫مانده‌ است‌‪ ...‬كه‌ وجود چيزهاي‌ خارج‌ از خود ما‪ ...‬بايد به‌ صرف‌ ايمان‌ پذيرفته‌ شود و اگر كسي‌ در وجود‬
‫آن‌ چيزها شك‌ كند‪ ،‬ما نمي‌توانيم‌ با هيچ‌ برهان‌ قانع‌كننده‌ايي‌ با شك‌ او مقابله‌ كنيم‌» ‪.‬‬
‫به‌ گفتة‌ نيچه‌ نيهيليسم‌ بدين‌ معناست‌ كه‌ «بالترين‌ ارزشها خود را بي‌ارزش‌ مي‌كنند»‪ .‬انسان‌ مسيحي‌ كه‌ به‌‬
‫ضرورت‌ كشف‌ و بيان‌ حقيقت‌ ايمان‌ داشت‌‪ ،‬ناچار گشت‌ حقيقت‌ تاريخي‌ همة‌ باورها‪ ،‬مناسك‌‪ ،‬و حتي‌ متون‌‬
‫مقدس‌ خويش‌ را مورد سؤال‌ قرار دهد و بسياري‌ از آنها را به‌ منزلة‌ افسانه‌ يا اسطوره‌ طرد كند‪ .‬تمامي‌ حقايق‌‬
‫و ارزشهاي‌ مشترك‌ متلشي‌ شد‪ ،‬زيرا فاقد هرگونه‌ بنيان‌ متافيزيكي‌‪ ،‬عيني‌ يا فرا تاريخي‌ دانسته‌ شدند‪ .‬به‌ گمان‌‬
‫نيچه‌ راه‌ غلبه‌ برنيهيليسم‌‪ ،‬پذيرش‌ فعالنه‌ اين‌ امر است‌ كه‌ همة‌ حقايق‌‪ ،‬دانسته‌ها و ارزشهاي‌ ما اموري‌ سراپا‬
‫تاريخي‌ و فاقد هرگونه‌ بنيان‌ مطلقِ طبيعي‌ يا ماوراء طبيعي‌اند‪.‬‬
‫در جوامع‌ سنتي‌ معنابخشي‌ به‌ هستي‌ و ارزش‌ آفريني‌ برعهده‌ مذهب‌ است‌‪ .‬وقتي‌ در جامعه‌اي‌ چون‌ جامعه‌ ما‪،‬‬
‫به‌ علل‌ و دليل‌ مختلف‌‪ ،‬تفسير مذهبي‌ از جهان‌ و ايمان‌ و اعتقادات‌ مذهبي‌ سست‌ مي‌شود‪ ،‬پيامد منطقي‌ و عملي‌‬
‫آن‌ براي‌ افراد به‌ ناگزير‪ ،‬تهي‌ شدن‌ زندگي‌ از معنا‪ ،‬بي‌هدف‌ نمودن‌ هستي‌‪ ،‬توجيه‌ناپذيري‌ ارزش‌ها و در نتيجه‌‬
‫پيروزي‌ نيهيليسم‌ است‌‪ .‬گسست‌ با خدا و ايمان‌‪ ،‬پيامدهاي‌ خطيري‌ به‌دنبال‌ دارد‪:‬‬
‫«بزرگ‌ترين‌ رخداد روزگاران‌ نزديك‌ ـ [يعني‌] اين‌ كه‌ «خدا مرده‌ است‌»‪ ،‬و اين‌ كه‌ ديگر ايمان‌ به‌ خداي‌‬
‫مسيحي‌ هم‌ ارزشي‌ ندارد ـ تازه‌ نخستين‌ ساية‌ خود را بر اروپا افكنده‌ است‌‪ ...‬سرانجام‌ افق‌ در پيش‌ روي‌ ما‬
‫گشوده‌ شده‌ است‌‪ ،‬اگر چه‌ افقي‌ روشن‌ نباشد؛ سرانجام‌ دريا‪ ،‬درياي‌ ما‪ ،‬فرا روي‌ ما گشاده‌ گشته‌ است‌‪ .‬چه‌ بسا‬
‫هرگز دريايي‌ به‌ اين‌ گشادگي‌ در كار نبوده‌ است‌ »‪.‬‬
‫بايد به‌ اين‌ نكتة‌ اساسي‌ توجه‌ داشت‌ كه‌ در جوامع‌ ديني‌ كه‌ دين‌ پايه‌ و مبناي‌ اخلق‌ است‌‪ ،‬وقتي‌ اعتقادات‌ ديني‌‬
‫فرسايش‌ يابد‪ ،‬به‌ ناگزير اخلق‌ مبنا و متكاي‌ خود را از دست‌ خواهد داد‪ .‬لذا در چنين‌ جوامعي‌‪ ،‬وقتي‌ خدا از‬
‫دل‌ بندگان‌ رخت‌ بربندد و بميرد‪ ،‬آن‌ گزارة‌ شرطيِ مشهور داستايوفسكي‌ در رمان‌ برادران‌ كارامازوف‌ مبناي‌‬
‫عمل‌ قرار مي‌گيرد كه‌‪« :‬اگر خدا وجود ندارد‪ ،‬پس‌ هر كاري‌ مجاز است‌»‪ .‬هر كاري‌ مجاز است‌‪ ،‬چرا كه‌ خدا‬
‫مرده‌ است‌‪.‬‬
‫نكته‌ مهمي‌ كه‌ در اينجا فراموش‌ مي‌شود آن‌ است‌ كه‌ اگر به‌ حسن‌ و قبح‌ «ذاتي‌ و عقلي‌» قائل‌ نباشيم‌‪ ،‬علم‌‬
‫مستقلي‌ به‌ نام‌ «علم‌ اخلق‌» وجود نخواهد داشت‌‪ .‬ولي‌ درك‌ و فهم‌ اين‌ نكته‌ براي‌ اشعري‌ مسلكان‌‪ ،‬بسيار‬
‫دشوار است‌ و وجود اخلقِ مستقل‌ از دين‌ و خدا‪ ،‬غيرقابل‌ تصور است‌‪ .‬فيلسوفان‌ مدرني‌ چون‌ راولز و‬
‫هابرماس‌ براساس‌ مباني‌ ديگري‌‪ ،‬اخلقِ سازگار با مدرنيته‌ وضع‌ كرده‌اند‪ .‬ولي‌ آن‌ اخلق‌ در ميان‌ ما جايگاهي‌‬
‫ندارد‪ .‬اينك‌ حكم‌ «هر كاري‌ مجاز است‌» مبناي‌ عمل‌ ماست‌ و اين‌ امر منجر به‌ انهدام‌ سرمايه‌ اجتماعي‌ و‬
‫سرمايه‌ انساني‌ ما شده‌ است‌‪ .‬با اين‌ همه‌ اگر اخلق‌ را داراي‌ خاستگاه‌ ديني‌ و مذهبي‌ ندانيم‌ (نظر سنتي‌) و آن‌‬
‫را ناشي‌ از عقلنيت‌ همگاني‌ هم‌ نينگاريم‌ (نظريه‌ مدرن‌) و آن‌ را فقط‌ به‌ عرف‌ و عادات‌ و قراردادها نيز‬
‫ارجاع‌ و تحويل‌ نكنيم‌ (نظرية‌ پست‌ مدرن‌)‪ ،‬باز هم‌ مي‌توانيم‌ گفت‌ كه‌ شرط‌ لزم‌ يا‪ ،‬به‌ تعبير ديگري‌‪ ،‬حداقل‌‬
‫اخلقي‌ بودن‌ را مي‌توانيم‌ در اين‌ گفته‌ كه‌‪« :‬با ديگري‌ چنان‌ رفتار كن‌ كه‌ خوش‌ داري‌ ديگران‌ با تو رفتار‬
‫كنند» بيابيم‌‪ .‬گذشته‌ از تقرير كانتي‌ اين‌ گفته‌ (چنان‌ عمل‌ كن‌ كه‌ انسان‌ را‪ ،‬خواه‌ شخص‌ خودت‌ و خواه‌ ديگران‌‪،‬‬
‫همواره‌ غايت‌ بداني‌‪ ،‬نه‌ هرگز صرفاً وسيله‌) كتب‌ مقدس‌ همة‌ اديان‌ و مذاهب‌ نيز بر اين‌ قاعدة‌ زرين‌ وفاق‌‬
‫دارند‪ .‬در كتاب‌ مقدس‌ آئين‌ كنفوسيوس‌ آمده‌ است‌‪ :‬آنچه‌ را نمي‌خواهي‌ با تو بكنند با ديگران‌ مكن‌‪ .‬در آئين‌ بودا‬
‫آمده‌ است‌‪ :‬با آنچه‌ تو را رنج‌ مي‌دهد ديگر را رنج‌ مده‌‪ .‬در آيين‌ چين‌ آمده‌ است‌ در شادي‌ و رنج‌‪ ،‬در لذت‌ و‬
‫اندوه‌‪ ،‬ما بايد همة‌ مخلوقات‌ را چنان‌ بنگريم‌ كه‌ به‌ خودمان‌ مي‌نگريم‌ و بنابراين‌ بايد از هر آزاري‌ كه‌ اگر‬
‫ديگران‌ با ما بكنند ما را ناخوش‌ مي‌آيد نسبت‌ به‌ ديگران‌ اجتناب‌ كنيم‌‪ .‬در آئين‌ زرتشت‌ آمده‌ است‌‪ :‬هر چه‌ را كه‌‬
‫براي‌ خودت‌ خوشايد نيست‌ با ديگران‌ مكن‌‪ .‬در آئين‌ هندو آمده‌ است‌‪ :‬آن‌ چه‌ را كه‌ اگر با تو انجام‌ شود به‌ درد و‬
‫رنجت‌ مي‌افزايد با ديگران‌ مكن‌‪ .‬در آئين‌ يهوديت‌ آمده‌ است‌‪ :‬آنچه‌ مورد تنفر توست‌ با ساير همنوعان‌ نكن‌‪ .‬در‬
‫آئين‌ مسيحيت‌ آمده‌ است‌‪ :‬آنچه‌ مي‌خواهي‌ ديگران‌ با تو بكنند تو نيز با ديگران‌ همان‌ كن‌‪ .‬در آئين‌ سيك‌ آمده‌‬
‫است‌‪ :‬با ديگران‌ چنان‌ رفتار كن‌ كه‌ خوش‌ داري‌ كه‌ ديگران‌ با تو همان‌ كنند‪.‬‬
‫‪3‬ـ ‪7‬ـ نقطه‌ انفجار‪ :‬در مرداد ماه‌ سال‌ ‪ 2005( 1384‬ميلدي‌) دومين‌ دوره‌ رياست‌ جمهوري‌ آقاي‌ خاتمي‌ پايان‌‬
‫مي‌يابد‪ .‬اين‌ سال‌ به‌ دليل‌ زير سال‌ انفجار اجتماعي‌ است‌‪ .‬مطالبات‌ و درخواست‌هاي‌ گروه‌هاي‌ اجتماعي‌ از‬
‫خ دادن‌ به‌ اين‌ درخواست‌ها را ندارد‪ .‬اين‌‬ ‫دولت‌‪ ،‬بيش‌ از ظرفيت‌ حكومت‌ است‌ و نظام‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ توانايي‌ پاس ‌‬
‫امر باعث‌ بروز پديده‌ «بار اضافي‌» ( ‪ ) overload‬در نظام‌ سياسي‌ مي‌گردد‪.‬‬
‫الف‌) براساس‌ آمار رسمي‌ سازمان‌ ثبت‌ احوال‌ ايران‌‪ ،‬طي‌ دهة‌ ‪ 1980‬ميلدي‌ (‪1368‬ـ ‪ )1359‬بيش‌ از ‪21‬‬
‫ميليون‌ كودك‌ در ايران‌ به‌ دنيا آمده‌اند‪ .‬طي‌ سالهاي‌ ( ‪ )1359 - 65‬سالنه‌ بيش‌ از دو ميليون‌ نفر در اين‌ كشور‬
‫متولد شده‌ است‌‪.‬‬

‫‪1359‬‬ ‫‪1360‬‬ ‫‪1361‬‬ ‫‪1362‬‬ ‫‪1363‬‬ ‫‪1364‬‬ ‫‪1365‬‬ ‫سال‌‬


‫تعدادمتولدين‌ ‪611/421/2 894/101/2 448/203/2 803/067/2 285/033/2 055/259/2‬‬
‫‪308/450/2‬‬

‫اين‌ امر بدان‌ معناست‌ كه‌ طي‌ چند سال‌ آينده‌ سالنه‌ حداقل‌ دو ميليون‌ نفر وارد بازار كار ايران‌ مي‌شوند‪.‬‬
‫مطابق‌ سرشماري‌‪ ،‬جمعيت‌ كشور در سال‌ ‪ ،1375‬جمعيت‌ پانزده‌ تا نوزده‌ ساله‌ كشور در سال‌ ‪ 80‬حدود نه‌‬
‫ميليون‌ نفر بوده‌ است‌‪ .‬يعني‌ در سه‌ سال‌ آينده‌ نه‌ ميليون‌ نفر جوان‌ وارد بازار كار مي‌شوند و بدين‌ ترتيب‌ ما با‬
‫پديده‌ انفجار بيكاري‌ (لشكر بيكاران‌) روبه‌رو خواهيم‌ شد‪ .‬نظام‌ مطلقاً توان‌ پاسخگويي‌ به‌ مطالبات‌ اين‌ نسل‌ را‬
‫ندارد‪ .‬اكنون‌ متولدين‌ نخستين‌ سالهاي‌ دهه‌ ‪ 1980‬ميلدي‌ به‌ سن‌ اشتغال‌‪ ،‬ازدواج‌ و باروري‌ مي‌رسند و‬
‫نيازهاي‌ جديدي‌ از جمله‌ كار و مسكن‌ را طلب‌ مي‌كنند‪ .‬دقيقًا به‌ همين‌ دليل‌ است‌ كه‌ روند رشد نرخ‌ بيكاري‌‬
‫افزايش‌ يافته‌ و فشارهاي‌ مضاعفي‌ بر عرضة‌ مسكن‌ وارد شده‌ است‌‪ .‬گذشته‌ از همه‌ اين‌ فشارها‪ ،‬رسيدن‌ اين‌‬
‫انبوهه‌ به‌ سن‌ باروري‌‪ ،‬احتمال‌ تكرار انفجار مواليد دهة‌ ‪ 1980‬را درپي‌ دارد؛ انفجاري‌ كه‌ در صورت‌ عدم‌‬
‫پيشگيري‌ از بروز آن‌ ممكن‌ است‌ كشور را به‌ شرايط‌ هراس‌آور برساند‪ .‬خوشبختانه‌ ميانگين‌ سن‌ در اولين‌‬
‫ازدواج‌‪ ،‬رو به‌ افزايش‌ نهاده‌ است‌‪.‬‬

‫ميانگين‌ سن‌ در اولين‌ ازدواج‌‬


‫ز ‌‬
‫ن‬ ‫مرد‬ ‫سال‌‬
‫‪4/18‬‬ ‫آبان‪0/25 ‌1345‬‬
‫‪7/19‬‬ ‫آبان‪1/24 ‌1355‬‬
‫‪8/19‬‬ ‫آبان‪6/23 ‌1365‬‬
‫‪9/20‬‬ ‫آبان‪6/24 ‌1370‬‬
‫‪4/22‬‬ ‫آبان‪6/25 ‌1375‬‬
‫‪24‬‬ ‫‪27‬‬ ‫آبان‪‌1380‬‬
‫حداقل‌ سن‌ ازدواج‌ در شهرهاي‌ بزرگ‌ كه‌ اينك‌ براي‌ آقايان‌ به‌ ‪ 27‬سال‌ و براي‌ خانم‌ها به‌ ‪ 24‬سال‌ رسيده‌‬
‫است‌‪ ،‬در آينده‌ نزديك‌ به‌ ‪ 30‬سال‌ و ‪ 27‬سال‌ افزايش‌ خواهد يافت‌‪.‬‬
‫ب‌) يكي‌ از مهمترين‌ چالشهاي‌ پيش‌ روي‌ ايران‌ عضويت‌ يا عدم‌ عضويت‌ در سازمان‌ تجارت‌ جهاني‌ است‌ كه‌‬
‫عواقب‌ بي‌شماري‌ براي‌ آينده‌ ايران‌ به‌دنبال‌ دارد‪ .‬عضويت‌ در سازمان‌ تجارت‌ جهاني‌ تا حدود زيادي‌ از قدرت‌‬
‫دولت‌ مي‌كاهد‪ .‬با عضويت‌ در سازمان‌ تجارت‌ جهاني‌ موانع‌ غير تعرفه‌اي‌ كلً برچيده‌ شده‌ و موانع‌ تعرفه‌اي‌ با‬
‫زمان‌بندي‌ معيني‌ بايد سير كاهنده‌اي‌ را تا نرخ‌ صفر درصد در آينده‌ قابل‌ پيش‌بيني‌ طي‌ كند‪ .‬البته‌ مقررات‌‬
‫‪ WTO‬براي‌ كشورهاي‌ توسعه‌ نيافته‌ فرجه‌ زماني‌ بيشتري‌ را بر حسب‌ توافق‌ اعضا قائل‌ است‌‪ .‬در صورت‌‬
‫عضويت‌‪ ،‬حق‌ قانونگذاري‌ به‌ مواردي‌ چون‌ آموزش‌‪ ،‬بهداشت‌‪ ،‬دفاع‌ و امنيت‌ ملي‌‪ ،‬حفظ‌ محيط‌زيست‌ و فرهنگ‌‬
‫محدود خواهد شد‪ .‬تقليل‌ قدرت‌ دولت‌ و آزاد گذاردن‌ مردم‌ در اكثر عرصه‌هاي‌ حيات‌ جمعي‌ به‌ نفع‌ پروژه‌‬
‫دموكراتيزاسيون‌ است‌‪ .‬هر كشوري‌ كه‌ به‌ عضويت‌ سازمان‌ تجارت‌ جهاني‌ پذيرفته‌ شود بايد اصول‌ ‪ 9‬گانه‌ زير‬
‫را از لحاظ‌ حقوقي‌ بپذيرد‪:‬‬
‫‪ .1‬آزادسازي‌ تجارت‌ خارجي‌ (آزادي‌ ورود همة‌ محصولت‌ صنعتي‌ و كشاورزي‌‪ ،‬لغو محدوديت‌ها در مورد‬
‫ورود خدمات‌‪ ،‬حذف‌ حقوق‌ گمركي‌ بر محصولت‌ صنعتي‌ و كشاورزي‌ وارداتي‌‪ ،‬آزادسازي‌ صدور همه‌‬
‫توليدات‌ داخلي‌) ‪ .2‬آزادسازي‌ نرخ‌ كالها و خدمات‌ و حذف‌ همة‌ يارانه‌هاي‌ غيرمستقيم‌ ‪ .3‬آزادسازي‌ نرخ‌ ارز‬
‫‪ .4‬آزادسازي‌ نرخ‌ بهره‌ ‪ .5‬لغو انحصارات‌ دولتي‌ و خصوصي‌ ‪ .6‬جريان‌ آزاد اطلعات‌ ‪ .7‬تخصيص‌ بهينة‌‬
‫منابع‌ به‌وسيلة‌ بازار ‪ .8‬جداسازي‌ دو مفهوم‌ اقتصاد و تأمين‌ اجتماعي‌ ‪ .9‬ايجاد دولت‌ ناظر به‌ جاي‌ دولت‌ عامل‌‬
‫در عرصة‌ سياست‌ و اقتصاد‪.‬‬
‫ايران‌ مجبور است‌ تا سال‌ ‪ 2005‬به‌ عضويت‌ سازمان‌ تجارت‌ جهاني‌ در آيد‪ .‬در سال‌ ‪ 2005‬قوانين‌ و قواعد‬
‫سازمان‌ تجارت‌ جهاني‌ به‌كار افتاده‌ و اعمال‌ محدويت‌ها براساس‌ سياست‌هاي‌ آن‌ سازمان‌ براي‌ كشورهاي‌ غير‬
‫عضو آغاز مي‌شود‪ .‬يعني‌ در آن‌ سال‌ براساس‌ قواعد و محدوديت‌هاي‌ آن‌ سازمان‌ صادرات‌ مان‌ ممنوع‌‪،‬‬
‫وارداتمان‌ محدود و اقتصادمان‌ قفل‌ خواهد شد‪ .‬مسلماً امروز اگر آمريكا با عضويت‌ ما موافقت‌ نمايد‪ ،‬شوراي‌‬
‫نگهبان‌ توافق‌نامه‌ ايران‌ و گروه‌ كاري‌ (به‌ نمايندگي‌ از آن‌ سازمان‌) را رد خواهد كرد‪ .‬ولي‌ در سال‌ ‪ 2005‬يا‬
‫مجبور خواهيم‌ شد تمامي‌ شرايط‌ آن‌ سازمان‌ را يكجا بپذيريم‌ و يا اينكه‌ از اقتصاد جهاني‌ به‌طور كامل‌ حذف‌‬
‫شده‌ و پيامدهاي‌ غيرقابل‌ تحمل‌ آن‌ را بپذيريم‌‪.‬‬
‫‪3‬ـ ‪8‬ـ خطر نابودي‌‪ :‬طي‌ سالهاي‌ پس‌ از انقلب‌ «شعارهاي‌ ايدئولوژيك‌» آنچنان‌ بر سياست‌ خارجي‌ تسلط‌ يافت‌‬
‫كه‌ جايي‌ براي‌ تأمين‌ «منافع‌ ملي‌» باقي‌ نگذارد‪ .‬در سالهاي‌ آغازين‌‪« ،‬صدور انقلب‌» مسأله‌ اصلي‌ سياست‌‬
‫خارجي‌ بود‪ .‬عبور از ساحت‌ تخيلت‌ به‌ دنياي‌ ستبر واقعيات‌ ما را مجبور نمود تا با يك‌ عقب‌نشيني‌ متاثر از‬
‫فشار روابط‌ و ساختارهاي‌ جهان‌ جديد‪ ،‬مدعي‌ شويم‌ كه‌ صدور انقلب‌ به‌ معناي‌ به‌ راه‌ انداختن‌ انقلب‌ در ديگر‬
‫كشورها نمي‌باشد‪ .‬بلكه‌ به‌ معناي‌ ساختن‌ يك‌ جامعه‌ ايده‌آل‌ يا آرمانشهر در سرزمين‌ انقلب‌ به‌ منظور‬
‫الگوبرداري‌ تمامي‌ مستضعفان‌ جهان‌ از آن‌ است‌‪ .‬ولي‌ چنان‌ آرمانشهري‌ پديد نيامد‪ .‬از نظر اقتصادي‌ (توليد‬
‫ناخالص‌ ملي‌‪ ،‬درآمد سرانه‌‪ ،‬رشد اقتصادي‌‪ ،‬بيكاري‌‪ ،‬فقر گسترده‌ و‪ )...‬وضع‌ به‌ مراتب‌ خرابتر از دوران‌ پيش‌‬
‫از انقلب‌ شد و از نظر فرهنگي‌‪ ،‬به‌ گفته‌ جانشين‌ رسمي‌ علمه‌ طباطبايي‌ و مرحوم‌ مطهري‌‪ ،‬از زمان‌ خلقت‌‬
‫آدم‌ تاكنون‌ هيچگاه‌ شرايط‌ فرهنگي‌ ايران‌ تا اين‌ حد بحراني‌ نبوده‌ است‌‪ .‬لذا شعار صدور انقلب‌ بطور كلي‌‬
‫كنار نهاده‌ شد اما «مصالح‌ ايدئولوژيك‌» همچنان‌ روابط‌ ايران‌ و ديگر دول‌ را به‌دنبال‌ خود مي‌كشاند‪ .‬اين‌‬
‫رويكرد جايگاه‌ ايران‌ را در سطح‌ جهاني‌ و منطقه‌اي‌ به‌ شدت‌ تنزل‌ داد (مقايسه‌ موقعيت‌ ايران‌ با تركيه‌‪،‬‬
‫عربستان‌ و پاكستان‌‪ ،‬قبل‌ و بعد از انقلب‌ يكي‌ از شواهد اين‌ مدعا است‌) و خسارات‌ فراواني‌ بر منافع‌ ملي‌ ما‬
‫وارد ساخت‌ (فقط‌ خسارات‌ مادي‌ جنگ‌ تحميلي‌ بالغ‌ بر يك‌ هزار ميليارد دلر برآورده‌ شده‌ است‌)‪ .‬اشغال‌‬
‫سفارت‌ آمريكا‪ ،‬قطع‌ روابط‌ با آن‌ كشور و تكرار مداوم‌ شعار از ياد نرفتني‌ «مرگ‌ بر آمريكا»‪ ،‬مشكل‌ خاصي‌‬
‫براي‌ آمريكا ايجاد نكرد‪ .‬آمريكا در جهان‌ تك‌ قطبي‌ به‌ تنها ابر قدرت‌ دنيا تبديل‌ شد‪ .‬در حالي‌كه‌ در دنياي‌ دو‬
‫قطبي‌ گذشته‌ امكان‌ مانور بيشتري‌ براي‌ كشورهايي‌ چون‌ ايران‌ وجود داشت‌‪ .‬در عين‌ حال‌ آمريكا با فشار‬
‫مداوم‌‪ ،‬ضربات‌ چشمگيري‌ بر منافع‌ ملي‌ ما وارد كرد‪ .‬يكي‌ از اين‌ موارد به‌ جنگ‌ ايران‌ و عراق‌ باز مي‌گردد‬
‫كه‌ خانم‌ آلبرايت‌ وزير خارجه‌ پيشين‌ ايالت‌ متحده‌ در ‪ 17‬مارس‌ ‪ 1998‬سياست‌ كشورش‌ در تسليح‌ و تشويق‌‬
‫عراق‌ به‌ آغاز جنگ‌ با ايران‌ در سال‌ ‪ 1980‬را «كوته‌ بينانه‌» اعلم‌ كرد‪ .‬بلوكه‌ كردن‌ دارايي‌هايي‌ ايران‌‪ ،‬پس‌‬
‫از اشغال‌ سفارت‌ آمريكا و استفاده‌ از آنها براي‌ پرداخت‌ خسارت‌ به‌ خانواده‌هاي‌ گروگان‌ گرفته‌ شده‌ در لبنان‌‬
‫توسط‌ حزب‌ال‪ ،‬مورد ديگري‌ است‌ كه‌ نبايد ناديده‌ گرفته‌ شود‪ .‬در سال‌ ‪ 1985‬ريگان‌‪ ،‬رئيس‌ جمهور وقت‌‬
‫امريكا كشورهاي‌ كوبا‪ ،‬ايران‌‪ ،‬ليبي‌‪ ،‬نيكاراگوئه‌ و كره‌ شمالي‌ را «اعضاي‌ فدراسيون‌ دولتهاي‌ قانون‌ شكن‌»‬
‫ناميد‪ .‬سياست‌ «مهار دوگانه‌» كه‌ قصد داشت‌ ايران‌ و عراق‌ را تحت‌ كنترل‌ نگه‌ دارد‪ ،‬خسارات‌ مهمي‌ بر‬
‫ايران‌ وارد كرده‌ است‌‪:‬‬
‫الف‌ ـ ممنوعيت‌ انتقال‌ تكنولوژي‌هايي‌ كه‌ قابليت‌ استفاده‌ در اهداف‌ دوگانه‌ (نظامي‌ و غيرنظامي‌) را دارا‬
‫مي‌باشند‪ .‬هم‌ پيمانان‌ آمريكا‪ ،‬هنگام‌ تجارت‌ با ايران‌ در اين‌ رابطه‌ بسيار با احتياط‌ وارد عمل‌ مي‌شوند‪ .‬تحريم‌‬
‫فروش‌ هواپيماهاي‌ مسافربرِ آمريكايي‌ و اروپايي‌ به‌ ايران‌‪ ،‬باعث‌ شده‌ تا ايران‌ از تكنولوژي‌ عقب‌ افتاده‌‬
‫هواپيمايي‌ روسي‌ استفاده‌ كند كه‌ سقوط‌ آنها طي‌ سالهاي‌ گذشته‌ منجر به‌ مرگ‌ صدها انسان‌ بي‌گناه‌ شده‌ است‌‪.‬‬
‫از آن‌ بدتر اينكه‌ اخيراً هواپيماهاي‌ دست‌ دوم‌ و از رده‌ خارج‌ شده‌ از كشور تركيه‌ خريداري‌ مي‌شود‪ .‬اسپانيا‬
‫طي‌ سالهاي‌ جنگ‌ ايران‌ و عراق‌ حتي‌ از فروش‌ سيم‌ خاردار به‌ دولت‌ ايران‌ در بازار آزاد امتناع‌ كرد‪ .‬آنها اين‌‬
‫سيم‌ را قابل‌ كاربرد در مقاصد نظامي‌ به‌ حساب‌ مي‌آوردند‪.‬‬
‫ب‌ ـ كشورهاي‌ تجارت‌كننده‌ با ايران‌ قيمت‌ (و هزينه‌) كلي‌ انجام‌ مبادله‌ و تجارت‌ با ايران‌ را بال برده‌اند‪ .‬رتبه‌‬
‫اعتباري‌ ايران‌ در بازارهاي‌ مالي‌ بسيار پايين‌تر از آن‌ ميزان‌ است‌ كه‌ كشوري‌ مانند ايران‌ بايد داشته‌ باشد‪.‬‬
‫ايران‌ به‌خاطر رتبه‌ بندي‌ اعتباري‌ پايين‌ و ريسك‌ بالي‌ كشور‪ ،‬بايد نرخ‌ بهره‌ بالتري‌ بپردازد‪ .‬ايران‌ قادر به‌‬
‫خريد فن‌آوري‌ مربوط‌ به‌ نفت‌ به‌ شيوه‌ رقابتي‌ نيست‌‪.‬‬
‫پ‌ ـ استراتژي‌ مهار دوگانه‌‪ ،‬سرمايه‌گذاري‌ خارجي‌ را از ايران‌ دور نگاه‌ مي‌دارد‪ .‬با همه‌ تلش‌هاي‌ ايران‌‬
‫براي‌ ترغيب‌ بازرگانان‌ به‌ سرمايه‌گذاري‌ در كشور يا مناطق‌ آزاد تجاري‌‪ ،‬موفقيتي‌ حاصل‌ نشده‌ است‌‪.‬‬
‫ت‌ ـ منحرف‌ ساختن‌ لوله‌هاي‌ نفتي‌ و گازي‌ خزر ـ آسياي‌ مركزي‌ از راههاي‌ ايران‌‪ :‬ايران‌ امن‌ترين‌‪،‬‬
‫كوتاه‌ترين‌ و عملي‌ترين‌ راه‌ اقتصادي‌ براي‌ صدور نفت‌ و گاز خزر است‌‪ .‬واشينگتن‌ با برنامه‌ريزي‌ فراوان‌‪،‬‬
‫روي‌ چند راه‌ عبور لوله‌ سرمايه‌گذاري‌هاي‌ كلن‌ كرده‌ است‌‪ .‬اين‌ برنامه‌ شامل‌ خطوط‌ زير مي‌شود‪ :‬خط‌ باكو ـ‬
‫جيهان‌ از راه‌ گرجستان‌ و تركيه‌؛ خط‌ تركمنستان‌ ـ پاكستان‌ از راه‌ افغانستان‌؛ خط‌ روسيه‌ ـ گرجستان‌ از راه‌‬
‫چچن‌؛ و يك‌ خط‌ لوله‌ زيردريايي‌ ميان‌ تركمنستان‌ و جمهوري‌ آذربايجان‌‪.‬‬
‫ث‌ ـ حذف‌ ايران‌ از افغانستان‌‪ :‬طي‌ دو دهه‌ گذشته‌ نزديك‌ به‌ سه‌ ميليون‌ نفر پناهجوي‌ افغاني‌ وارد ايران‌ شده‌ و‬
‫مشكلت‌ بهداشتي‌‪ ،‬اقتصادي‌‪ ،‬سياسي‌ و امنيتي‌ دراز مدتي‌ به‌ همراه‌ آوردند‪ .‬اينك‌ ايران‌ از سوي‌ آمريكا متهم‌ به‌‬
‫اخلل‌ در روند صلح‌ در افغانستان‌ و حمايت‌ از تروريست‌هاي‌ القاعده‌ مي‌شود تا بدين‌ وسيله‌ در آينده‌ همسايه‌‬
‫خود هيچ‌ نقشي‌ نداشته‌ باشد‪ .‬آمريكا رياست‌ نيروهاي‌ حافظ‌ امنيت‌ در افغانستان‌ را به‌ تركيه‌ واگذار كرد‪ .‬يعني‌‬
‫درآينده‌ افغانستان‌‪ ،‬تركيه‌ (پاكستان‌ به‌ جاي‌ خود) بيش‌ از ايران‌ نقش‌ خواهد داشت‌‪.‬‬
‫ج‌ ـ رژيم‌ حقوقي‌ درياي‌ خزر‪ :‬درباره‌ چگونگي‌ تقسيم‌ منابع‌ درياي‌ خزر بين‌ پنج‌ كشور روسيه‌‪ ،‬ايران‌‪،‬‬
‫قزاقستان‌‪ ،‬آذربايجان‌ و تركمنستان‌ اختلف‌ نظر وجود دارد‪ .‬آمريكا در اين‌ ماجرا با پشتيباني‌ از روسيه‌‪،‬‬
‫آذربايجان‌ و قزاقستان‌ و تحريك‌ آنها‪ ،‬به‌ منافع‌ ملي‌ و مرزهاي‌ تاريخي‌ ما آسيب‌ جدي‌ وارد مي‌آورد‪ .‬وقتي‌ در‬
‫تابستان‌ ‪ 2001‬ايران‌ از عمليات‌ اكتشافي‌ جمهوري‌ آذربايجان‌ در مناطقي‌ كه‌ ايران‌ متعلق‌ به‌ خود مي‌داند‪،‬‬
‫جلوگيري‌ به‌عمل‌ آورد‪ ،‬نه‌ تنها آمريكا از آذربايجان‌ حمايت‌ كرد‪ ،‬بلكه‌ تركيه‌ با به‌ پرواز درآوردن‌ جنگنده‌هاي‌‬
‫خود برفراز باكو به‌ ياري‌ آذربايجان‌ شتافت‌‪.‬‬
‫چ‌ ـ جزاير سه‌ گانه‌ ايران‌ در خليج‌ فارس‌‪ :‬در اختلفي‌ كه‌ بين‌ ايران‌ و امارات‌ متحده‌ عربي‌ برسر سه‌ جزيره‌‬
‫ايراني‌ وجود دارد‪ ،‬آمريكا از امارات‌ دفاع‌ مي‌كند‪.‬‬
‫ح‌ ـ فشار بر روسيه‌ جهت‌ قطع‌ همكاريهاي‌ اتمي‌ با ايران‌‪ :‬آمريكا به‌ شدت‌ به‌ كرملين‌ جهت‌ پايان‌ دادن‌ به‌‬
‫همكاريهاي‌ تكنولوژيك‌ و نظامي‌ روسيه‌ با ايران‌ فشار وارد مي‌آورد‪ .‬اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ ايران‌ در منطقه‌اي‌‬
‫قرار دارد كه‌ برخي‌ از رقيبان‌ منطقه‌اي‌اش‌ مانند هند‪ ،‬پاكستان‌‪ ،‬قزاقستان‌‪ ،‬روسيه‌ و اسرائيل‌‪ ،‬سلح‌ اتمي‌ در‬
‫اختيار دارند و برخي‌ ديگر چون‌ تركيه‌‪ ،‬مصر و عراق‌ در اين‌ راه‌ گام‌ برمي‌دارند‪ .‬لذا اگر‪ ،‬به‌ فرض‌ محال‌‪،‬‬
‫دولت‌ ايران‌ به‌ دنيال‌ غني‌سازي‌ اورانيوم‌ و دست‌يابي‌ به‌ سلح‌ هسته‌اي‌ باشد‪ ،‬اين‌ امر نبايد چندان‌ عجيب‌ تلقي‌‬
‫شود‪ .‬يا ممنوعيت‌ شامل‌ اسرائيل‌‪ ،‬پاكستان‌‪ ،‬هند و‪ ...‬هم‌ خواهد شد و يا اينكه‌ اگر رقباي‌ ما حق‌ دارند اين‌ سلح‌‬
‫بازدارنده‌ را در اختيار داشته‌ باشند‪ ،‬ايران‌ نيز بايد از اين‌ حق‌ بهره‌مند باشد‪ .‬در عين‌ حال‌ بايد بدين‌ نكته‌ توجه‌‬
‫داشت‌ كه‌ روابط‌ استراتژيك‌ روسيه‌ با آمريكا (و ناتو) و منافع‌ كلني‌ كه‌ از اين‌ راه‌ نصيب‌ آن‌ كشور مي‌شود‪،‬‬
‫بر منافع‌ ارتباط‌ روسيه‌ با ايران‌ مي‌چربد و لذا نمي‌توان‌ بر روي‌ ارتباط‌ با روسيه‌ حساب‌ باز كرد (اين‌ حكم‌‬
‫شامل‌ ارتباط‌ با چين‌ نيز مي‌شود)‪.‬‬
‫خ‌ ـ ممنوعيت‌ ورود ايرانيان‌ به‌ آمريكا‬
‫د ـ حمله‌ به‌ هواپيماي‌ مسافربري‌ ايران‌ توسط‌ ناو وينسنس‌ در ژوئيه‌ ‪ 1988‬و كشته‌ شدن‌ ‪ 290‬سرنشين‌ بي‌گناه‌‬
‫ايراني‌‪.‬‬
‫اينها برخي‌ از پيامدهاي‌ سياست‌ مهار دوگانه‌ است‌‪ .‬ولي‌ سخنراني‌ سالنه‌ «وضعيت‌ اتحاديه‌» بوش‌ در ‪29‬‬
‫ژانويه‌ ‪ 2002‬و معرفي‌ ايران‌ و عراق‌ و كره‌ شمالي‌ به‌عنوان‌ «محور شيطاني‌»‪ ،‬از نوع‌ و سنخ‌ ديگري‌ است‌‪.‬‬
‫اين‌ بار‪« ،‬اصل‌ محاصره‌»‪ ،‬جايگزين‌ سياست‌ مهار دوگانه‌ شد‪ .‬آمريكا مدعي‌ است‌‪ :‬ايران‌ از تروريسم‌ بين‌الملل‌‬
‫حمايت‌ مي‌كند‪ ،‬به‌ سلح‌ كشتار جمعي‌ دست‌ يافته‌ است‌‪ ،‬با روند صلح‌ خاورميانه‌ مخالف‌ است‌ و براي‌ اخلل‌‬
‫در روند صلح‌ يك‌ كشتي‌ حامل‌ اسلحه‌ براي‌ گروه‌هاي‌ فلسطيني‌ ارسال‌ داشته‌‪ ،‬پرونده‌ بدي‌ در زمينه‌ حقوق‌ بشر‬
‫دارد و در افغانستان‌ عليه‌ دولت‌ حامد كرزاي‌ فعاليت‌ مي‌كند‪ .‬بوش‌ در سخنراني‌ ياد شده‌ گفت‌‪« :‬ايران‌ نيز با‬
‫جديت‌‪ ،‬برنامه‌ دستيابي‌ به‌ اين‌ سلح‌ها و صدور ترور را دنبال‌ مي‌كند و در همين‌ حال‌ تعداد انگشت‌ شماري‌ از‬
‫افرادي‌ كه‌ منسوب‌ و منتخب‌ مردم‌ اين‌ كشور نيستند اميد مردم‌ ايران‌ به‌ آزادي‌ را سركوب‌ مي‌كنند‪ ...‬من‌ منتظر‬
‫حوادث‌ نخواهم‌ شد چرا كه‌ زمان‌ به‌ انتظار پليدي‌ كه‌ هر لحظه‌ نزديكتر و نزديكتر مي‌شود نخواهد نشست‌‪.‬‬
‫ايالت‌ متحده‌ آمريكا به‌ خطرناكترين‌ رژيم‌هاي‌ جهان‌ معاصر اجازه‌ نخواهد داد كه‌ با بهره‌گيري‌ از مخرب‌ترين‌‬
‫تسليحات‌ ممكن‌ به‌ تهديدي‌ براي‌ ما بدل‌ شوند‪ ...‬ما نبايد كوتاه‌ بياييم‌‪ .‬اگر اكنون‌ توقف‌ كنيم‌ و اردوگاه‌هاي‌‬
‫تروريستي‌ را سالم‌ و دولت‌هاي‌ ترور آفرين‌ را بررسي‌ نشده‌ به‌ حال‌ خود رها كنيم‌‪ ،‬آن‌ گاه‌ احساس‌ امنيت‌مان‌‬
‫را بايد دروغين‌ و موقتي‌ قلمداد كنيم‌‪ ».‬در پرتو اين‌ سياست‌‪ ،‬آمريكا حمله‌ نظامي‌ به‌ ايران‌ را طرح‌ريزي‌‬
‫مي‌كند‪.‬‬
‫برخي‌ كودكانه‌ شعار سر مي‌دهند كه‌ ايران‌ را براي‌ آمريكا به‌ ويتنام‌ تبديل‌ مي‌كنيم‌‪ .‬غافل‌ از اينكه‌ قرار نيست‌‬
‫آمريكا به‌ ايران‌ لشكركشي‌ كند‪ .‬تجربه‌ حمله‌ آمريكا به‌ عراق‌‪ ،‬كوزوو و افغانستان‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ به‌ حداقل‌‬
‫رساندن‌ تلفات‌ خودي‌ جزء اصلي‌ سياست‌ نظامي‌ آن‌ كشور است‌‪ .‬نابود كردن‌ تمامي‌ مراكز نظامي‌ ـ صنعتي‌ ـ‬
‫اقتصادي‌ از راه‌ بمباران‌ هوايي‌‪ ،‬شليك‌ موشك‌ از زير دريايي‌ها و ناوها‪ ،‬جنگ‌ از راه‌ دور نام‌ دارد‪ .‬بمب‌هاي‌‬
‫هوشمند ( ‪ ) smart bombs‬به‌ جنگ‌ خواهند آمد‪ ،‬نه‌ سربازان‌ آمريكا‪ .‬بمبهاي‌ «ديزي‌ كاتر» كه‌ همانند بمب‌‬
‫اتمي‌ داراي‌ امواج‌ ويران‌كننده‌ در شعاعي‌ يك‌ كيلومتري‌ است‌‪ ،‬فرصت‌ رويارويي‌ با نظاميان‌ آمريكا را ناممكن‌‬
‫مي‌كنند‪.‬‬
‫در اين‌ شرايطِ تمامًا نابرابر‪ ،‬تحريك‌ آمريكا براي‌ حمله‌ به‌ ايران‌‪ ،‬كاملً نابخردانه‌ است‌ و فقط‌ منجر به‌ نابودي‌‬
‫ايران‌ مي‌شود‪ .‬نبايد فراموش‌ كرد كه‌ صربستان‌‪ ،‬قدرت‌ چهارم‌ نظامي‌ اروپا‪ ،‬در جنگي‌ مشابه‌ نتوانست‌ بيشتر‬
‫از چند ماه‌ دوام‌ بياورد‪ .‬با تأكيد بر اينكه‌ «آمريكا هيچ‌ غلطي‌ نمي‌تواند بكند»‪ ،‬مشكلي‌ حل‌ نخواهد شد چرا كه‌‬
‫تاكنون‌ آمريكا«غلط‌»هاي‌ زيادي‌‪ ،‬در رابطه‌ با ايران‌‪ ،‬مرتكب‌ شده‌ است‌ و مي‌تواند با اتخاذ يك‌ سياست‌ كاملً‬
‫«غلط‌» به‌ اقدامي‌ دست‌ زند كه‌ منجربه‌ نابودي‌ كامل‌ سرمايه‌هاي‌ ملي‌ ايران‌ شود‪ .‬گمان‌ نمي‌برم‌ هيچ‌ ايراني‌‬
‫آزاده‌ و وطن‌ دوستي‌ خواهان‌ تحريك‌ آمريكا به‌ نابودي‌ اقتصاد و كشته‌ شدن‌ مردم‌ بي‌گناه‌ و مظلوم‌ ايران‌ باشد‪.‬‬
‫عدم‌ تحريك‌ و ندادن‌ بهانه‌‪ ،‬حداقل‌ كاري‌ است‌ كه‌ مي‌توان‌ انجام‌ داد‪.‬‬
‫اما مسأله‌ اساسي‌ بازنگري‌ بنيادين‌ در سياست‌ خارجي‌ كشور و ترجيح‌ منافع‌ ملي‌ بر اولويت‌هاي‌ ايدئولوژيك‌‬
‫است‌‪« .‬مدل‌ چيني‌» توسعه‌ و اصلحات‌‪ ،‬مورد تأييد اقتدارگرايان‌ ايراني‌‪ ،‬از چنين‌ سياستي‌ پيروي‌ مي‌كند‪ .‬چين‌‬
‫با آمريكا روابط‌ گسترده‌اي‌ دارد و به‌ عضويت‌ سازمان‌ تجارت‌ جهاني‌ درآمده‌ است‌‪ .‬حفظ‌ بالترين‌ نرخ‌ رشد‬
‫اقتصادي‌ از سال‌ ‪ 1979‬تاكنون‌‪ ،‬بدون‌ تغييرات‌ بنيادين‌ امكان‌پذير نبود‪ .‬كشور عقب‌ مانده‌ سوريه‌ نيز با آمريكا‬
‫ارتباط‌ دارد‪ .‬آيا سوريه‌ به‌ صرف‌ ارتباط‌ با آمريكا‪ ،‬استقلل‌ خود را از دست‌ داده‌ و تابع‌ سياست‌هاي‌ آمريكا‬
‫شده‌ است‌؟ يعني‌ ايران‌ حتي‌ از سوريه‌ ضعيف‌تر است‌ و لذا نگران‌ آنيم‌ كه‌ اگر براي‌ دفاع‌ از منافع‌ ملي‌مان‌ با‬
‫آمريكا مذاكره‌ نماييم‌‪ ،‬استقلل‌ خود را از دست‌ خواهيم‌ داد‪.‬‬
‫نبايد از ياد برد كه‌ آمريكا اينك‌ تقريباً در تمامي‌ مرزهاي‌ ما حضور فعال‌ دارد‪ .‬آمريكا در كشورهاي‌ آسياي‌‬
‫مركزي‌ حضور نظامي‌ قوي‌ دارد و همسايگان‌ شمالي‌ ما از يكديگر سبقت‌ مي‌گيرند تا تأسيسات‌ و پايگاه‌هاي‌‬
‫نظامي‌شان‌ را در اختيار آمريكا بگذارند‪ .‬آذربايجان‌ از پيش‌ از جنگ‌ افغانستان‌ با همكاري‌ امنيتي‌ و نظامي‌ با‬
‫ايالت‌ متحده‌ آمريكا موافقت‌ كرده‌ بود‪ .‬تركمنستان‌ مهمترين‌ پايگاه‌ نظامي‌ خود در پايتخت‌ خود‪ ،‬عشق‌آباد‪ ،‬را‬
‫براي‌ مدت‌ ‪ 25‬سال‌ به‌ ايالت‌ متحده‌ اجاره‌ داده‌ است‌‪ .‬آمريكا در افغانستان‌ پايگاههاي‌ نظامي‌ دارد كه‌ به‌ گفته‌‬
‫بوش‌ و رامسفلد تا مدتي‌ نامعين‌ فعال‌ خواهند بود‪.‬‬
‫در افغانستان‌ وضع‌ بسيار جالبي‌ پيش‌ آمده‌ است‌‪ .‬دولت‌ آن‌ كشور براي‌ ادامه‌ حضور نظامي‌ آمريكا‪ ،‬كار را تا‬
‫التماس‌ پيش‌ برده‌ است‌‪ .‬آمريكا به‌ غير از تأمين‌ امنيت‌‪ ،‬مي‌تواند به‌ كمك‌ شركتهاي‌ خود نفت‌ و گاز آسياي‌‬
‫مركزي‌ را از خاك‌ افغانستان‌ عبور دهد كه‌ اين‌ امر فوايد اقتصادي‌ كلني‌ براي‌ افغانستان‌ دارد‪ .‬ايران‌ نه‌ تنها‬
‫خط‌ لوله‌ نفت‌ و گاز را از دست‌ داده‌ است‌‪ ،‬بلكه‌ مجبور است‌ حضور فعال‌ نيروهاي‌ نظامي‌ آمريكا را تحمل‌‬
‫كند‪ .‬تركيه‌ عضو ناتو و يكي‌ از پايگاههاي‌ نظامي‌ آمريكا است‌‪ .‬پاكستان‌‪ ،‬عربستان‌ سعودي‌ و امارات‌ متحده‌‬
‫عربي‌ تنها كشورهايي‌ بودند كه‌ طالبان‌ را به‌ رسميت‌ شناختند‪ .‬آنها طالبان‌ را به‌وجود آوردند‪ .‬نيروهاي‌ امنيتي‌‬
‫پاكستان‌ مسئول‌ ايجاد‪ ،‬آموزش‌ و در اكثر موارد جنگيدن‌ در كنار نيروهاي‌ طالبان‌ بودند‪ .‬پس‌ از حادثه‌ ‪11‬‬
‫سپتامبر و به‌ درخواست‌ آمريكا‪ ،‬آنها با تغيير جهت‌ به‌ آمريكا پيوستند‪ .‬وقتي‌ آنان‌ با فرزند خود چنين‌ مي‌كنند‪ ،‬با‬
‫رقيب‌ منطقه‌اي‌ خود (ايران‌) در زمان‌ رويارويي‌ با آمريكا چه‌ خواهند كرد؟ آمريكا با كمربندي‌ از كشورهاي‌‬
‫ميزبان‌ نظاميانش‌‪ ،‬ايران‌ را محاصره‌ كرده‌ است‌‪.‬‬
‫اسرائيل‌ بزرگترين‌ مخالف‌ بهبود روابط‌ بين‌الملل‌ ايران‌ و آمريكا است‌ و در اين‌ راه‌ از هيچ‌ اقدامي‌ دريغ‌‬
‫نمي‌نمايد‪ .‬حداقل‌ احساسي‌ كه‌ حمله‌ نظامي‌ آمريكا به‌ ايران‌ در همسايگان‌ ما ايجاد خواهد كرد‪ ،‬همان‌ احساسي‌‬
‫است‌ كه‌ حمله‌ آمريكا به‌ عراق‌‪ ،‬صربستان‌ و افغانستانِ طالبان‌ در ما ايجاد كرد‪ .‬گفته‌ مي‌شود كه‌ در جنگ‌ ايران‌‬
‫و عراق‌‪ ،‬متحدان‌ آمريكا در منطقه‌ و در رأس‌ آنها كويت‌ و عربستان‌ حدود ‪ 200‬ميليارد دلر به‌ عراق‌ كمك‌‬
‫مالي‌ و نظامي‌ كرده‌اند‪ .‬لذا بايد مطمئن‌ باشيم‌ كه‌ در صورت‌ وقوع‌ جنگ‌‪ ،‬آنها به‌ كمك‌ آمريكا خواهند شتافت‌‪.‬‬
‫تكليف‌ عراق‌ نيز به‌ زودي‌ روشن‌ خواهد شد‪.‬‬
‫تاكنون‌ چندين‌ فرصت‌ تاريخي‌ را از دست‌ داده‌ايم‌‪ .‬يكي‌ از آن‌ فرصت‌ها پيام‌ وزير امور خارجه‌ آمريكا مادلين‌‬
‫آلبرايت‌ به‌ مناسبت‌ فرا رسيدن‌ سال‌ جديد ايرانيان‌ در ‪ 25‬اسفند ‪ 1378‬بود‪ ،‬كه‌ ضمن‌ آن‌ تأييد كرد آمريكا در‬
‫حمايتش‌ از رژيم‌ شاه‌ اشتباه‌ كرده‌ است‌ و به‌ نشانه‌ حسن‌ نيت‌‪ ،‬ممنوعيت‌ واردات‌ برخي‌ كالها از ايران‌ را لغو‬
‫كرد‪ .‬نمي‌توان‌ تا ابد بار سنگين‌ گذشته‌ را به‌ دوش‌ كشيد‪ .‬آيت‌ ال خميني‌ گفته‌ بود اگر از مسأله‌ قدس‌ و صدام‌ و‬
‫همه‌ كساني‌ كه‌ به‌ ما بدي‌ كردند (كه‌ در رأس‌ آنها آمريكا قرار داشت‌) بگذريم‌‪ ،‬از فهد نخواهيم‌ گذشت‌‪ .‬ولي‌ نه‌‬
‫ل به‌ نفع‌ منافع‌ ملي‌ ايران‌ تمام‌‬ ‫تنها از فهد گذشتيم‌ بلكه‌ او را در آغوش‌ گرفتيم‌ و گسترش‌ روابط‌ با عربستان‌ كام ً‬
‫شد‪.‬‬
‫پس‌ از سقوط‌ هواپيماي‌ مسافربري‌ ايران‌ توسط‌ آمريكا‪ ،‬آيت‌ال منتظري‌ طي‌ نامه‌اي‌ به‌ آيت‌ال خميني‌‬
‫درخواست‌ برخورد متقابل‌ كردند ولي‌ ايشان‌ اين‌ پيشنهاد را نپذيرفت‌ و نوشت‌‪« :‬انفجار هواپيماي‌ مسافربري‌‪،‬‬
‫زنگ‌ خطري‌ است‌ براي‌ تمامي‌ مسافرتهاي‌ هوايي‌ بايد با تمام‌ وجود تلش‌ كنيم‌ تا چنين‌ صحنه‌هاي‌ دردناكي‌‬
‫پيش‌ نيايد‪ ».‬پذيرش‌ قطعنامه‌ ‪ 598‬توسط‌ آيت‌ال خميني‌ اقدامي‌ كاملً عاقلنه‌ بود‪.‬‬
‫اينك‌ مردم‌ ايران‌ به‌ تصميمي‌ شجاعانه‌ و عاقلنه‌‪ ،‬براي‌ تأمين‌ منافع‌ ملي‌ خود نياز دارند‪ .‬ولي‌ در چارچوب‌‬
‫ساختار سياسي‌ فعلي‌ اين‌ كار امكانپذير نيست‌‪ .‬تا وقتي‌ يك‌ تن‌ آزاد باشد و بقيه‌ مطيع‌‪ ،‬تا وقتي‌ يك‌ نفر براي‌ همه‌‬
‫و به‌ جاي‌ همه‌ تصميم‌ بگيرد‪ ،‬مشكل‌ به‌ صورت‌ لينحل‌ باقي‌ خواهد ماند‪ .‬هگل‌ در درسهاي‌ فلسفه‌ تاريخ‌‬
‫مي‌گويد‪« :‬شرقيان‌ تنها مي‌دانستند كه‌ يك‌ تن‌ آزاد است‌‪ ،‬و سپس‌ يونانيان‌ و روميان‌ پي‌ بردند كه‌ برخي‌ از‬
‫آدميزادگان‌ آزادند‪ ،‬و سرانجام‌ ما مي‌دانيم‌ كه‌ همه‌ انسانها آزادند و انسان‌ به‌ حكم‌ طبيعت‌ خود آزاد است‌‪».‬‬
‫تنها حكومت‌ دموكراتيك‌ مي‌تواند از منافع‌ ملي‌ كشور پاسداري‌ كند‪ .‬حكومت‌ دموكراتيك‌ چون‌ متكي‌ و مبتني‌‬
‫بر رضايت‌ شهروندان‌ است‌‪ ،‬از مذاكره‌ با هيچ‌ كس‌ هراس‌ ندارد‪ .‬ولي‌ اقتدارگرايان‌ از مردم‌ خود و قدرتهاي‌‬
‫خارجي‌ مي‌هراسند‪ ،‬چون‌ در هيچ‌ جا‪ ،‬پايگاهي‌ ندارند‪ .‬كليه‌ كشورهاي‌ اروپايي‌ براي‌ پيوستن‌ يا نپيوستن‌ به‌‬
‫اتحاديه‌ اروپا به‌ همه‌پرسي‌ عمومي‌ مراجعه‌ و براساس‌ رأي‌ شهروندان‌ خود عمل‌ كردند‪ .‬بايد مسأله‌ مذاكره‌ يا‬
‫عدم‌ مذاكره‌ و ارتباط‌ يا عدم‌ ارتباط‌ با آمريكا به‌ همه‌ پرسي‌ عمومي‌ گذارده‌ شود‪ .‬آنان‌ كه‌ معتقدند تمام‌ مردم‌‬
‫ايران‌ با مذاكره‌ و ارتباط‌ با آمريكا مخالفند‪ ،‬نبايد از مراجعه‌ به‌ آراي‌ عمومي‌ هراس‌ داشته‌ باشند‪ .‬مذاكره‌‬
‫درباره‌ حقوق‌ پايمال‌ شده‌ و منافع‌ ملي‌ ناديده‌ گرفته‌ شده‌ ايران‌‪ ،‬نه‌ براي‌ باج‌ دادن‌‪ .‬اما اين‌ اقدام‌ فقط‌ و فقط‌ از‬
‫نمايندگان‌ منتخب‌ مردم‌ برمي‌آيد‪ .‬كساني‌ كه‌ در يك‌ انتخابات‌ رقابتي‌ تمام‌ عيار انتخاب‌ شده‌ باشند‪.‬‬
‫مسدود كردن‌ راههاي‌ تحقق‌ مطالبات‌ مردم‌ و ضعف‌ نيروهاي‌ داخلي‌‪ ،‬بر نفوذ نيروهاي‌ خارجي‌ در تعيين‌‬
‫سرنوشت‌ آينده‌ ايران‌ خواهد افزود‪ .‬پس‌ از انتخابات‌ خرداد ‪ 76‬پرسش‌ اين‌ بود كه‌ آيا خاتمي‌ گورباچف‌ ايران‌‬
‫است‌؟ و اگر خاتمي‌ گورباچف‌ ايران‌ است‌‪ ،‬يلتسين‌ ايران‌ كيست‌؟ اما اينك‌‪ ،‬با توجه‌ به‌ مشخص‌ بودن‌ ظاهرشاهِ‬
‫ايران‌‪ ،‬پرسش‌ اين‌ است‌ كه‌ كرزاي‌ ايران‌ كيست‌؟ تغيير پرسش‌ بدين‌ معنا است‌ كه‌ نگاه‌ها از داخل‌ بسوي‌ خارج‌‬
‫معطوف‌ شده‌ است‌ و پرسشگران‌ (مخالف‌ و موافق‌) نقش‌ عامل‌ خارجي‌ را در سير حوادث‌ ايران‌ اساسي‌ تلقي‌‬
‫مي‌كنند‪ .‬اگر واقعًا اعتقاد داريم‌ كه‌ مسائل‌ و مشكلت‌ كشور بايد در چارچوب‌ ايران‌ و توسط‌ شهروندانش‌ حل‌ و‬
‫فصل‌ گردد‪ ،‬چاره‌اي‌ جز برگزاري‌ رفراندوم‌ جهت‌ تعيين‌ سرنوشت‌ وجود ندارد‪.‬‬
‫به‌ گفتة‌ موافقان‌ دخالت‌ عامل‌ خارجي‌‪ ،‬آن‌ همه‌ فيلسوف‌ و نظريه‌پرداز (ماركس‌‪ ،‬هگل‌‪ ،‬كانت‌ و‪ )...‬راهگشاي‌‬
‫دمكراسي‌ آلمان‌ نبودند‪ ،‬بلكه‌ نظام‌ سياسي‌ آلمان‌ با دخالت‌ مستقيم‌ آمريكا دمكراتيك‌ شد‪ .‬ژاپن‌ را هم‌ ژاپنيها‬
‫دمكرات‌ نكردند‪ ،‬بلكه‌ ژاپن‌ به‌ زور آمريكا‪ ،‬دمكرات‌ شد‪ .‬لذا اينان‌ به‌ دمكراسيِ متكي‌ به‌ زور آمريكا خوشامد‬
‫مي‌گويند‪ ،‬چرا كه‌ هيچ‌ اميدي‌ به‌ ظرفيت‌هاي‌ داخلي‌ براي‌ تأسيس‌ نظامي‌ دمكراتيك‌ ندارند‪ .‬از سوي‌ ديگر‬
‫ت ما‪ ،‬اينك‌ مهمترين‌ عامل‌ تعيين‌كننده‌ سرنوشت‌ آيندة‌ ايران‌زمين‌‬ ‫معتقدند كه‌ عامل‌ خارجي‌‪ ،‬مستقل‌ از خواس ِ‬
‫است‌‪.‬‬

‫فصل‌ چهار ‌م‬


‫علل‌ اجتماعي‌ و دليل‌ معرفتي‌ ظهور دموكراسي‌‪ ،‬و شرايط‌ ايران‬

‫بگمان‌ برخي‌ از عالمان‌ علم‌ سياست‌‪ ،‬نهادهاي‌ پايدار دموكراتيك‌‪ ،‬نيازمند نوعي‌ پيش‌ شرط‌هاي‌ اجتماعي‌‪،‬‬
‫فرهنگي‌ و اقتصادي‌اند‪« .‬انتقال‌» اين‌ نهادهاي‌ بيگانه‌ به‌ جوامعي‌ كه‌ فاقد بسترهاي‌ مناسب‌اند‪ ،‬به‌ استحاله‌ يا‬
‫طرد آنها منتهي‌ خواهد شد‪ .‬نهادهاي‌ دموكراتيك‌ در جوامع‌ بسته‌ به‌ صورتهايي‌ فاقد محتوا يا كاريكاتور تبديل‌‬
‫خواهند شد‪.‬‬
‫در جهان‌ كنوني‌‪ ،‬دموكراسي‌ بهترين‌ روش‌ تحقق‌ عدالت‌ است‌ و بدون‌ دموكراسي‌ نمي‌توان‌ به‌ عدالت‌ دست‌‬
‫يافت‌ ولي‌ لزمه‌ تحقق‌ اين‌ امر «شرايط‌»‪« ،‬پتانسيل‌»‪« ،‬خواست‌»‪« ،‬فهم‌» و‪ ...‬است‌‪ .‬از اين‌رو دموكراسي‌‬
‫«آمدني‌» است‌ نه‌ «آوردني‌»‪ .‬يعني‌ بايد شرايطي‌ در جامعه‌ ايجاد شود تا امكان‌ ظهور دموكراسي‌ فراهم‌ شود‪.‬‬
‫‪4‬ـ آيا ايرانيان‌ مي‌توانند نظامي‌ مردم‌سالر (دموكراتيك‌‪ ،‬جمهوري‌ تمام‌عيار) تأسيس‌ كنند؟ مگر دموكراسي‌ و‬
‫جمهوري‌ متضمن‌ پيش‌ شرط‌هايي‌ نيست‌ كه‌ تا آنها تحقق‌ نيابند‪ ،‬دموكراسي‌ تحقق‌ نخواهد يافت‌؟ برخي‌ بر اين‌‬
‫گمانند كه‌ امكان‌ ايجاد نظامي‌ دموكراتيك‌ در ايران‌ وجود ندارد چرا كه‌ دموكراسي‌ حاصل‌ پيش‌ زمينه‌هاي‌‬
‫فكري‌ و اجتماعي‌ است‌ كه‌ در اينجا وجود ندارد‪ .‬به‌عنوان‌ نمونه‌ بر مبناي‌ شرايط‌ روان‌شناختيِ دموكراسي‌‪،‬‬
‫دموكراسي‌ نيازمند شهرونداني‌ معترف‌ به‌ خطاپذيري‌‪ ،‬تجربي‌انديش‌‪ ،‬خرده‌گير‪ ،‬نرمش‌پذير‪ ،‬واقع‌گرا‪،‬‬
‫سازش‌جو‪ ،‬بردبار‪ ،‬برونگرا و معتمد است‌‪ .‬آنان‌ معتقدند كه‌ اكثر شهروندان‌ ما فاقد چنان‌ خصوصياتي‌ هستند‪.‬‬
‫نكته‌ مهمي‌ كه‌ بايد بدان‌ توجه‌ شود اين‌ است‌ كه‌ دموكراسي‌ هم‌ آرمان‌ است‌ و هم‌ واقعيت‌‪ .‬آرماني‌ كه‌ دائماً بدان‌‬
‫نزديك‌ مي‌شويم‌ ولي‌ هيچگاه‌ بدان‌ نمي‌رسيم‌‪ .‬دموكراسي‌ امري‌ ذو مراتب‌ است‌‪ .‬در هر كشور دموكراتيك‌ ميان‌‬
‫دموكراسي‌ واقعي‌ و دموكراسي‌ آرماني‌ شكافي‌ عميق‌ وجود دارد‪ .‬لذا در عالم‌ واقع‌ هميشه‌ مراتبي‌ از آرمان‌‬
‫دموكراسي‌ محقق‌ مي‌شود‪.‬‬
‫جوامع‌ در فرآيند دموكراتيزاسيون‌ همزمان‌ پيش‌ شرط‌هاي‌ خود را خلق‌ مي‌كنند‪ .‬دموكراسي‌ نيازمند انسانهاي‌‬
‫دموكرات‌ است‌ و انسانهاي‌ دموكرات‌ هم‌ محصول‌ نظامها و جوامع‌ دموكراتيك‌اند‪ .‬دموكراسي‌ با سطح‌ معيني‌‬
‫از توسعه‌ اقتصادي‌ همبستگي‌ دارد ولي‌ از سوي‌ ديگر بايد دانست‌ اكثر كشورهاي‌ دموكراتيك‌ توسعه‌ يافته‌اند‪.‬‬
‫آنچه‌ در فصل‌ اول‌ درباره‌ ويژگي‌هاي‌ جمهوري‌ تمام‌ عيار گفته‌ شد‪ ،‬مربوط‌ به‌ «آرمان‌ دموكراسي‌» است‌‪ ،‬نه‌‬
‫«واقعيت‌ دموكراسي‌» كه‌ با آرمان‌ فاصله‌ دارد و به‌ سوي‌ آن‌ روان‌ است‌‪ .‬از اين‌رو نظامهاي‌ دموكراتيك‌‪ ،‬بايد‬
‫دائمًا دموكراتيك‌تر شوند‪.‬‬
‫‪4‬ـ ‪1‬ـ زمينه‌هاي‌ مساعد و پيش‌ شرط‌هاي‌ دموكراسي‌ كدامند؟ دموكراسي‌ محصول‌ كدام‌ شرايط‌ اجتماعي‌‪،‬‬
‫فرهنگي‌ و سياسي‌ است‌؟‬
‫‪4‬ـ ‪1‬ـ ‪1‬ـ كنترل‌ نيروهاي‌ نظامي‌ و انتظامي‌ توسط‌ مقامات‌ منتخب‌‪ :‬خطرناكترين‌ تهديد داخلي‌ براي‌ دموكراسي‌‬
‫از ناحية‌ رهبران‌ غيرمنتخبي‌ صورت‌ مي‌پذيرد كه‌ به‌ ابزار اصلي‌ سركوب‌ دسترسي‌ دارند‪ .‬در نظام‌‬
‫دموكراتيك‌ (جمهوري‌) كنترل‌ نيروهاي‌ نظامي‌ ـ انتظامي‌ ـ امنيتي‌ در اختيار نيروهايي‌ است‌ كه‌ براساس‌‬
‫ملك‌هاي‌ دموكراتيك‌ انتخاب‌ شده‌اند‪ .‬تمكين‌ اين‌ نيروها از رهبران‌ منتخب‌ شرط‌ لزمِ دوامِ حكومت‌ دموكراتيك‌‬
‫است‌‪.‬‬
‫از سوي‌ ديگر چگونگي‌ جهت‌گيري‌ نيروهاي‌ مسلح‌ بسيار مهم‌ است‌‪ .‬توجه‌ نيروهاي‌ نظامي‌ بايد به‌ سمت‌‬
‫مسائل‌ خارجي‌ (دفع‌ تجاوزات‌) معطوف‌ باشد تا از خطر مداخلة‌ آنها در امور داخلي‌ كاسته‌ شود‪ .‬يكي‌ از‬
‫مشكلت‌ كشورهاي‌ توسعه‌ نيافته‌ اين‌ است‌ كه‌ در دورة‌ پس‌ از جنگ‌ توجه‌ نظاميان‌ به‌ امنيت‌ داخلي‌ معطوف‌‬
‫شده‌ و نظاميان‌ سياست‌ زده‌ دامنة‌ عملكرد خود را به‌ مسائل‌ سياسي‌ داخلي‌ گسترش‌ مي‌دهند‪ .‬اين‌ امر براي‌‬
‫دموكراسي‌ بزرگترين‌ خطر را ايجاد مي‌كند‪.‬‬
‫‪4‬ـ ‪1‬ـ ‪2‬ـ فقدان‌ هرگونه‌ كنترل‌ خارجي‌ ضد دموكراتيك‌‪ :‬اگر كشوري‌ در معرض‌ مداخله‌ كشور ديگري‌ قرار‬
‫داشته‌ باشد كه‌ از اقتدارگرايان‌ حمايت‌ و يا با حكومت‌ دموكراتيك‌ ضديت‌ داشته‌ باشد‪ ،‬امكان‌ گسترش‌ نهادهاي‌‬
‫دموكراتيك‌ كاهش‌ مي‌يابد‪ .‬طي‌ دو دهه‌ اخير كليه‌ نهادهاي‌ بين‌المللي‌ و نهادهاي‌ مدني‌ قدرتمند در كشورهاي‌‬
‫قدرتمند غربي‌ از نهادها و انگاره‌هاي‌ دموكراتيك‌ حمايت‌ كرده‌اند‪ .‬لذا خطر كنترل‌ خارجي‌ ضد دموكراتيك‌ تا‬
‫حدود بسياري‌ كاهش‌ يافته‌ است‌‪.‬‬
‫محيط‌ مساعد يا نامساعد بين‌المللي‌ بر چشم‌ انداز دموكراسي‌ در يك‌ كشور بسيار مؤثر است‌‪ .‬بدترين‌ حالت‌‪،‬‬
‫زماني‌ فرا مي‌رسد كه‌ يك‌ دموكراسي‌ با دخالت‌ يك‌ قدرت‌ خارجي‌ سرنگون‌ مي‌شود‪ .‬براي‌ فرآيند‬
‫دموكراتيزاسيون‌ پاسخ‌ اين‌ پرسش‌ بسيار مهم‌ است‌ كه‌ آيا نظام‌ بين‌المللي‌ موافق‌ موج‌ گرايش‌ به‌ دموكراسي‌‬
‫است‌ (از نظر ايجاد بسترهاي‌ مساعد) يا روند مخالفي‌ را دنبال‌ مي‌كند‪ .‬زماني‌ كه‌ گرايش‌ منطقه‌اي‌ يا جهاني‌ به‌‬
‫سوي‌ دموكراسي‌ وجود دارد و زماني‌ كه‌ بازيگران‌ قدرتمند خارجي‌ گسترش‌ دموكراسي‌ را هدف‌ آشكار‬
‫سياست‌ خارجي‌ خود اعلم‌ مي‌نمايند‪ ،‬فرايند دموكراتيزاسيون‌ تسهيل‌ مي‌شود‪.‬‬
‫‪4‬ـ ‪1‬ـ ‪3‬ـ اعتقادات‌ و فرهنگ‌ سياسي‌ دموكراتيك‌‪ :‬دموكراسي‌ محصول‌ فرهنگ‌ اجتماعي‌ دموكراتيك‌ است‌‪ .‬اگر‬
‫اكثريت‌ شهروندان‌‪ ،‬نخبگان‌ و روشنفكران‌ كشوري‌ از ارزش‌هاي‌ دموكراتيك‌ حمايت‌ نمايند‪ ،‬دموكراسي‌ را بر‬
‫كليه‌ بديل‌هاي‌ غيردموكراتيك‌ ترجيح‌ دهند و تنها راه‌ حل‌ مشكلت‌ را تكيه‌ به‌ روش‌هاي‌ دموكراتيك‌ بدانند‪،‬‬
‫نهادهاي‌ دموكراتيك‌ در آن‌ كشور رشد خواهند كرد‪ .‬فرهنگ‌ سياسي‌ را معمولً شيوه‌اي‌ مي‌دانند كه‌ مردم‌ طبق‌‬
‫آن‌ به‌ ارزيابي‌ و داوري‌ درخصوص‌ نهادها و فعاليت‌هاي‌ سياسي‌ مي‌پردازند‪ .‬فرهنگ‌ سياسي‌ عبارت‌ از‬
‫نظامي‌ از باورها‪ ،‬ارزشها و آرمانهاي‌ مربوط‌ به‌ چگونگي‌ كاركرد يك‌ نظام‌ دولتي‌ است‌‪ .‬فرهنگ‌ سياسي‌‪ ،‬با‬
‫برخي‌ تفاوتها‪ ،‬به‌ استانداردهاي‌ ارزيابيِ قواعد بازيِ سياسي‌ اشاره‌ دارد‪ .‬به‌ گفته‌ دياموند فرهنگ‌ سياسي‌‬
‫مي‌تواند دموكراسي‌ را به‌ رغم‌ سطوح‌ نسبتاً پايين‌ توسعه‌ اقتصادي‌ حفظ‌ كند‪ .‬براي‌ نمونه‌‪ ،‬هم‌ هند و هم‌‬
‫كاستاريكا تداوم‌ شگفت‌آور دموكراسي‌ را به‌ رغم‌ توسعة‌ اقتصادي‌ كم‌ يا متوسط‌ به‌ نمايش‌ مي‌گذارند‪ ،‬چون‌‬
‫فرهنگ‌ سياسي‌ در هر دو سطح‌ نخبگان‌ و توده‌ها‪ ،‬آشكارا و با قدرت‌‪ ،‬از تداوم‌ دموكراسي‌ در اين‌ كشورها‬
‫حمايت‌ مي‌كند‪.‬‬
‫‪4‬ـ ‪1‬ـ ‪4‬ـ وجود اقتصاد مدرن‌ مبتني‌ بر بازار‪ :‬احتمال‌ دموكراتيك‌ شدن‌ كشورهاي‌ فقير بسيار ضعيف‌ است‌‪.‬‬
‫كشورهايي‌ كه‌ حاكميت‌ دموكراتيك‌ دارند نوعًا كمابيش‌ ثروتمند هستند‪ .‬گذار كشورهاي‌ سطح‌ متوسط‌ توسعه‌‬
‫اقتصادي‌ به‌ دموكراسي‌ ضعيف‌ است‌‪ .‬رشد اقتصادي‌ بدون‌ بحران‌هاي‌ اقتصادي‌‪ ،‬به‌ آرامي‌ راه‌ به‌ روي‌‬
‫دموكراسي‌ مي‌گشايد‪.‬‬
‫اقتصاد بازار موجد چند گانگي‌ در قدرت‌‪ ،‬ثروت‌ و منافع‌ مي‌شود كه‌ اينها جا پاي‌ تنوع‌ و رقابت‌ در سياست‌ را‬
‫محكم‌ مي‌كنند و مانع‌ از انحصارگرايي‌ در قدرت‌ و منافع‌ مي‌گردند‪ .‬اقتصاد مدرن‌ مبتني‌ بر بازار‪ ،‬احساسي‌‬
‫از خود مختاري‌ و استقلل‌ شخصي‌ را پديد مي‌آورد كه‌ ارزش‌ دموكراتيك‌ بنياديني‌ است‌‪ .‬رقابت‌ اقتصاد ‌‬
‫ي‬
‫مشوق‌ سالمي‌ مي‌باشد براي‌ نوآوري‌ و تفكر انعطاف‌پذير كه‌ سدي‌ است‌ در برابر يكنواختي‌ و همرنگ‌ جماعت‌‬
‫شدن‌ تحت‌ دولت‌ توتاليتر‪ .‬رابطه‌ خاص‌ جمهوري‌ با موجوديت‌ ساختارمندي‌ به‌ نام‌ بورژوازي‌ يكي‌ از علل‌‬
‫پيروزي‌ دموكراسي‌ بوده‌ است‌‪ .‬جامعة‌ تجاري‌ (جامعه‌اي‌ كه‌ بخش‌ بزرگ‌ توليد‪ ،‬توزيع‌ و مبادلت‌ خود را از‬
‫طريق‌ بازارهاي‌ كمابيش‌ بهبود يافته‌ انجام‌ مي‌دهد) مبناي‌ اساسي‌ و اجتناب‌ناپذير جمهوري‌ دموكراتيك‌ است‌‪.‬‬
‫بر مبناي‌ دفاع‌ فايده‌ گرايانه‌ از بازار؛ بازار آزاد كارآيي‌ اقتصادي‌ يا قدرت‌ تأمين‌ رفاه‌ شهروندان‌ را دارد‪ .‬چنين‌‬
‫نظامي‌ رفاه‌ و ثروت‌ را بيشينه‌ مي‌كند‪ .‬ولي‌ رابرت‌ نوزيك‌ راه‌ ديگري‌ براي‌ دفاع‌ از بازار ارايه‌ مي‌كند‪ .‬بگمان‌‬
‫وي‌ بازار آزاد با احترام‌ گذاشتن‌ به‌ آزادي‌ افراد عدالت‌ را متحقق‌ مي‌كند‪ ،‬لذا اقتضائات‌ آزادي‌ ايجاب‌ مي‌كند‬
‫كه‌ بازار تأسيس‌ شود‪ .‬آمار تياسن‌ مي‌گويد‪« :‬محور توجه‌ در ارزيابي‌ مكانيسم‌ بازار بيشتر متمايل‌ به‌ نتايجي‌‬
‫بوده‌ است‌ كه‌ مكانيسم‌ بازار توليد مي‌كند‪ ،‬همچون‌ درآمدها يا مطلوبيت‌هاي‌ حاصل‌ از بازارها‪ .‬اين‌ نكته‌ قابل‌‬
‫اغماضي‌ نيست‌‪ ...‬اما مورد فوري‌تر براي‌ آزادي‌ دادوستد بازار در اهميت‌ اساسي‌ خود آن‌ آزادي‌ نهفته‌ است‌‪.‬‬
‫ما دليل‌ خوبي‌ براي‌ خريد و فروش‌‪ ،‬مبادله‌‪ ،‬و جستجو براي‌ زندگي‌هايي‌ كه‌ بر مبناي‌ دادوستدها شكوفا‬
‫مي‌شوند داريم‌‪ .‬نفي‌ اين‌ آزادي‌ به‌طور كلي‌ خود يك‌ نقيصة‌ اساسي‌ در هر جامعه‌اي‌ است‌‪ .‬به‌ رسميت‌ شناختن‌‬
‫اساس‌ اين‌ آزادي‌ مقدم‌ بر هر قضيه‌اي‌ است‌ كه‌ چه‌ بتوانيم‌ يا نتوانيم‌ آن‌ را ثابت‌ كنيم‌ تا براساس‌ آن‌ نشان‌ دهيم‌‬
‫كه‌ اوج‌ نتايج‌ بازارها بر حسب‌ درآمدها و از اين‌ قبيل‌ چه‌ هستند»‪.‬‬
‫‪4‬ـ ‪1‬ـ ‪5‬ـ رشد طبقه‌ متوسط‌‪ :‬دموكراسي‌ با گسترش‌ طبقه‌ متوسط‌ رابطه‌ همبستگي‌ باليي‌ دارد‪ .‬از ميان‌ تمامي‌‬
‫طبقات‌‪ ،‬طبقه‌ متوسط‌ بيشتر به‌ دموكراسي‌ و آزادي‌ گرايش‌ دارد‪ .‬رشد طبقه‌ متوسط‌ منجر به‌ دموكراسي‌‬
‫مي‌شود‪ .‬گسترش‌ شهرنشيني‌‪ ،‬گسترش‌ سواد‪ ،‬گسترش‌ آموزش‌ عالي‌ و توسعه‌ وسايل‌ ارتباطي‌ نيز از پيش‌‬
‫شرط‌هاي‌ دموكراسي‌اند‪ .‬توسعة‌ انجمن‌هاي‌ متكثر مبتني‌ بر منافع‌‪ ،‬حامي‌ دموكراسي‌ باثبات‌ است‌‪ .‬دموكراسي‌‬
‫نيازمند يك‌ جامعه‌ مدني‌ گسترده‌ و قوي‌ است‌ كه‌ چون‌ سپر محافظ‌ شهروندان‌ در مقابل‌ قدرت‌ خودكامه‌ عمل‌‬
‫نمايد‪ .‬از اين‌رو رشد و گسترش‌ نهادهاي‌ مدني‌‪ ،‬گامي‌ اساسي‌ در فرايند دموكراتيزاسيون‌ است‌‪.‬‬
‫‪4‬ـ ‪2‬ـ وضعيت‌ پيش‌ شرط‌هاي‌ دموكراسي‌ در ايران‌ چگونه‌ است‌؟‬
‫‪4‬ـ ‪2‬ـ ‪1‬ـ در طول‌ قرن‌ بيستم‌ در ايران‌ دو كودتا صورت‌ گرفته‌ است‌ اولي‌ كودتاي‌ سوم‌ اسفند ‪ 1299‬رضاخان‌‬
‫با حمايت‌ انگليس‌ و دومي‌ كودتاي‌ ‪ 28‬مرداد ‪ 1332‬عليه‌ دكتر مصدق‌ با حمايت‌ آمريكا‪ .‬از كودتاي‌ دوم‌ تقريباً‬
‫نيم‌ قرن‌ گذشته‌ است‌‪ .‬كودتاي‌ ‪ 1299‬سيد ضيا ـ رضاخان‌ با حمايت‌ گسترده‌ روشنفكران‌ ايراني‌ صورت‌ گرفت‌‬
‫و پشتيباني‌ نظري‌ و عملي‌ آنها را تا تحكيم‌ ديكتاتوري‌ رضاشاهي‌ و تشكيل‌ دولت‌ مطلقه‌ ملي‌ درپي‌ داشت‌‪.‬‬
‫تجددخواهي‌ روشنفكران‌ اين‌ دوره‌‪ ،‬رنگ‌ و بوي‌ شديد ناسيوناليستي‌ به‌ خود گرفت‌ كه‌ علت‌ آن‌ البته‌ احساس‌‬
‫خطر تجزيه‌ كشور به‌ دليل‌ ضعف‌ حكومت‌ مركزي‌ (قاجار) بود‪ .‬آزاديخواهي‌ رنگ‌ باختة‌ دوران‌ اولية‌ انقلب‌‬
‫مشروطيت‌ با اين‌ نهضت‌ فكري‌ و سياسي‌ جديد هر چه‌ بيشتر در سايه‌ قرار گرفت‌ و تمركزگرايي‌‪،‬‬
‫ناسيوناليسم‌‪ ،‬اقتصاد دولتي‌ و ارزشهاي‌ جمع‌ گرايانه‌ غلبه‌ يافتند‪.‬‬
‫نهضت‌ ملي‌ كردن‌ صنعت‌ نفت‌ نيز اساسًا نهضتي‌ ناسيوناليستي‌ و بيگانه‌ ستيز بود‪ .‬اگر مصدق‌ موفق‌ به‌ عقب‌‬
‫راندن‌ دربار از دخالت‌ در امور دولت‌ مي‌شد‪ ،‬شايد اميد به‌ مشروطه‌ شدن‌ حكومت‌ پديد مي‌آمد‪ .‬ولي‌ با كودتاي‌‬
‫شاه‌ در سال‌ ‪ 1332‬اين‌ اميد برباد رفت‌‪ .‬با اينكه‌ در طول‌ قرن‌ بيستم‌ هيچگاه‌ كنترل‌ نيروهاي‌ نظامي‌ ـ انتظامي‌ ـ‬
‫امنيتي‌ در اختيار نيروهاي‌ منتخب‌ مردم‌ نبوده‌ است‌‪ ،‬ولي‌ در عين‌ حال‌ احتمال‌ كودتاي‌ ارتش‌ و نيروي‌ انتظامي‌‬
‫وجود ندارد‪.‬‬
‫يك‌ مشكل‌ اساسي‌ براي‌ فرايند دموكراسي‌ در ايران‌ آن‌ است‌ كه‌ برخي‌ از فرماندهان‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلب‌‬
‫اسلمي‌‪ ،‬به‌ جاي‌ پاسداري‌ از مرزهاي‌ ملي‌ ايران‌‪ ،‬نگاه‌ خود را به‌ مناقشات‌ سياسي‌ داخلي‌ جناح‌ها معطوف‌‬
‫كرده‌ و خود را مكلف‌ مي‌دانند تا با صدور اطلعيه‌ به‌ نام‌ كل‌ سپاه‌‪ ،‬عليه‌ جناحي‌ كه‌ آراء اكثريت‌ مردم‌ را‬
‫به‌دست‌ آورده‌‪ ،‬موضع‌ گرفته‌ و مدعي‌ مي‌شوند كه‌ نفوذيهاي‌ دشمن‌ از طريق‌ قوه‌ مجريه‌ و قوه‌ مقننه‌ اهداف‌‬
‫دشمن‌ را تعقيب‌ مي‌نمايند‪ :‬جريان‌ نفوذي‌ ياد شده‌ با «يارگيري‌ از برخي‌ همسنگران‌ سابق‌»‪« ،‬در بدنه‌ حاكميت‌‬
‫نيز نفوذ نموده‌» و «در حوزه‌ تفكر سياسي‌ و اجتماعي‌‪ ،‬گرايشات‌ شديدي‌ به‌ لئيسيزم‌ و سكولريزم‌ يافته‌ و نه‌‬
‫تنها به‌ حذف‌ وليت‌ فقيه‌ يا تشريفاتي‌ كردن‌ و خارج‌ نمودن‌ آن‌ از رده‌ تصميم‌گيري‌ در حكومت‌ مي‌انديشد بلكه‌‬
‫تحت‌عنوان‌ ايدئولوژي‌زدايي‌ همه‌ قواي‌ خود را در مسير اسلم‌زدايي‌ از حكومت‌ و ارزش‌ستيزي‌ در نهادهاي‌‬
‫دولتي‌ و سيستم‌ قانونگذاري‌ فعال‌ كرده‌ است‌‪ ...‬و به‌دنبال‌ ادغام‌ اقتصاد كشور در اقتصاد ليبرالي‌ و سرمايه‌داري‌‬
‫غرب‌ است‌»‪.‬‬
‫ولي‌ چه‌ سود از صدور چنين‌ بيانيه‌هاي‌ سياسي‌‪ ،‬وقتي‌ بدنه‌ سپاه‌ دقيقًا مطابق‌ با اكثريت‌ مردم‌ به‌ همان‌ افرادي‌‬
‫در چند انتخابات‌ گذشته‌ رأي‌ داده‌اند‪ ،‬كه‌ در اين‌ بيانيه‌ به‌ شدت‌ مورد حمله‌ قرار گرفته‌اند‪ .‬وقتي‌ برخي‌‬
‫فرماندهان‌ نمي‌توانند افراد تحت‌ امر خود را قانع‌ نمايند‪ ،‬چگونه‌ مي‌توانند اميدوار به‌ پيروي‌ جامعه‌ از فرامين‌‬
‫نظامي‌ در قالب‌ بيانيه‌ سياسي‌ باشند؟‬
‫‪4‬ـ ‪2‬ـ ‪2‬ـ نهادهاي‌ مدني‌ قدرتمند در كليه‌ كشورهاي‌ قدرتمند جهان‌ و سازمانها و نهادهاي‌ بين‌المللي‌ از جنبش‌‬
‫اصلح‌طلبي‌ مردم‌ ايران‌ و فرايند دموكراتيزاسيون‌ حمايت‌ مي‌كنند‪ .‬لذا خطر عامل‌ كنترل‌ خارجي‌‬
‫ضددموكراتيك‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ وجود ندارد‪ .‬در حال‌ حاضر هيچيك‌ از دول‌ قدرتمند غربي‌ از اقتدارگرايان‌ ايران‌‬
‫حمايت‌ نمي‌كنند‪ .‬مسأله‌ مهم‌ عدم‌ حمايت‌ دول‌ غربي‌ از اقتدارگرايان‌ است‌ و نه‌ حمايت‌ آنان‌ از اصلح‌ طلبان‌‪.‬‬
‫اگر كسي‌ به‌دنبال‌ اين‌ سوداي‌ دست‌ نيافتني‌ باشد كه‌ « دستي‌ از غرب‌ برون‌ آيد و كاري‌ بكند » و به‌دنبال‌ آن‌‬
‫نظام‌ دموكراتيك‌ در ايران‌ مستقر شود‪ ،‬راه‌ فروبسته‌ را دنبال‌ مي‌كند‪ .‬چون‌ اولً نزد دول‌ غربي‌‪ ،‬تامين‌ منافع‌‬
‫ملي‌ برگسترش‌ دموكراسي‌ در جهان‌ الويت‌ دارد‪ .‬ثانيًا نظام‌ سياسي‌ هر كشوري‌ متناسب‌ با ظرفيت‌هاي‌ دروني‌‬
‫آن‌ جامعه‌ است‌‪ .‬اگر زمينِ جامعه‌ كويري‌ باشد‪ ،‬بذرپاشي‌ دول‌ غربي‌ منجربه‌ نهال‌ دموكراسي‌ نخواهد شد‪.‬‬
‫در عين‌ حال‌ بايد به‌ اين‌ نكته‌ توجه‌ داشت‌ كه‌ بر مبناي‌ نظريه‌ قوه‌ محركه‌‪ ،‬پيروزي‌ و گسترش‌ دموكراسي‌ در‬
‫هر كشوري‌ باعث‌ فشار رويدادهاي‌ بين‌المللي‌ در جهت‌ گسترش‌ دموكراسي‌ با توان‌ بيشتري‌ مي‌شود‪ .‬لذا‬
‫كشورهايي‌ كه‌ ديرتر از بقيه‌ به‌ كاروان‌ دموكراسي‌ مي‌پيوندند‪ ،‬تحت‌ فشار بسيار بيشتري‌ براي‌ پيوستن‌ به‌ موج‌‬
‫دموكراتيزاسيون‌ قرار مي‌گيرند در طول‌ موج‌ سوم‌ دموكراسي‌‪ ،‬ساختار گسترده‌اي‌ از نهادها‪ ،‬انجمن‌ها‪،‬‬
‫جنبش‌ها و سازمانها در سطح‌ جهاني‌ براي‌ حمايت‌ از بسط‌ دموكراسي‌ تأسيس‌ گرديدند كه‌ گسترش‌ و تقويت‌‬
‫دموكراسي‌ و حقوق‌ بشر وظيفه‌ آنها است‌‪.‬‬
‫‪4‬ـ ‪2‬ـ ‪3‬ـ جنبش‌ فراگير اصلح‌طلبي‌ حكايت‌ از آن‌ دارد كه‌ اكثريت‌ روشنفكران‌ به‌دنبال‌ دموكراسي‌ و آزادي‌اند‬
‫و خصوصاً براي‌ اولين‌ بار در تاريخ‌ ايران‌ اكثريت‌ روشنفكران‌ با گرايشات‌ مختلف‌ بر سر دموكراسي‌‬
‫به‌عنوان‌ هدف‌ اصلي‌ و تنها راه‌ حل‌ مشكلت‌ كشور اجماع‌ دارند‪ .‬روشنفكران‌ بر سر هزار و يك‌ مساله‌ با‬
‫يكديگر اختلف‌ دارند و اين‌ امري‌ نيكو است‌‪ .‬ولي‌ خوشبختانه‌ بر سر دموكراسي‌ و آزادي‌‪ ،‬به‌عنوان‌ پادزهر‬
‫خودكامگي‌‪ ،‬وحدت‌ نظر دارند‪ .‬ممكن‌ است‌ آنان‌ هيچگاه‌ بر سر معضلت‌ عميق‌ فكري‌ به‌ توافق‌ نرسند‪ ،‬ولي‌‬
‫توافق‌ بر سر دموكراسي‌ و آزادي‌‪ ،‬شرط‌ لزم‌ گذار به‌ دموكراسي‌ است‌‪.‬‬
‫‪4‬ـ ‪2‬ـ ‪4‬ـ برخلف‌ سياست‌ آزادسازي‌ اقتصادي‌ دولت‌ هنوز بر اقتصاد تسلط‌ دارد‪ .‬آزادسازي‌ اقتصادي‌ به‌‬
‫معناي‌ برداشتن‌ موانعي‌ است‌ كه‌ دولت‌ در مسير فعاليت‌هاي‌ آزادانة‌ بخش‌ خصوصي‌ ايجاد كرده‌ است‌‪ .‬اين‌‬
‫موانع‌ از نوع‌ اقتصادي‌ (مالكيت‌ جمعي‌ و انحصارات‌)‪ ،‬اداري‌ (ديوانسالري‌ دولتي‌)‪ ،‬حقوقي‌ (قوانين‌ دست‌ و پا‬
‫گير) مي‌تواند باشد‪ .‬آزادسازي‌ اقتصادي‌ مستلزم‌ ايجاد امنيت‌ و به‌ رسميت‌ شناختن‌ حقوق‌ مالكيت‌ فردي‌‬
‫خدشه‌ناپذير است‌‪ .‬دولت‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ هدف‌ بايد سياست‌ حفاظت‌ از حقوق‌ مالكيت‌ فردي‌ و آزادي‌ فعاليت‌‬
‫افراد را دنبال‌ كند و اين‌ كار با خروج‌ دولت‌ از بازار هم‌ به‌عنوان‌ توليدكننده‌ و هم‌ به‌عنوان‌ كنترل‌كننده‌ ميسر‬
‫مي‌شود‪ .‬اولين‌ مشكل‌ در اين‌ راه‌ اصل‌ ‪ 44‬قانون‌ اساسي‌ است‌‪ .‬مطابق‌ اين‌ اصل‌ فعاليت‌هاي‌ اصلي‌ اقتصادي‌ در‬
‫انحصار دولت‌ قرار دارد‪« .‬بخش‌ دولتي‌ شامل‌ كليه‌ صنايع‌ بزرگ‌‪ ،‬صنايع‌ مادر‪ ،‬بازرگاني‌ خارجي‌‪ ،‬معادن‌‬
‫بزرگ‌‪ ،‬بانكداري‌‪ ،‬بيمه‌‪ ،‬تأمين‌ نيرو‪ ،‬سدها و شبكه‌هاي‌ بزرگ‌ آبرساني‌‪ ،‬راديو و تلويزيون‌‪ ،‬پست‌ و تلگراف‌ و‬
‫تلفن‌‪ ،‬هواپيمايي‌‪ ،‬كشتيراني‌‪ ،‬راه‌ و راه‌ آهن‌ و مانند اينهاست‌ كه‌ به‌ صورت‌ مالكيت‌ عمومي‌ و در اختيار دولت‌‬
‫است‌»‪ .‬اين‌ اصل‌ به‌ اضافه‌ قانون‌ كار و تامين‌ اجتماعي‌ اجباري‌ دولتي‌‪ ،‬امكان‌ فعاليت‌ بخش‌ خصوصي‌ را‬
‫بسيار محدود كرده‌ است‌‪ .‬در عين‌ حال‌ اقتصاد ايران‌ پروسة‌ گذار از اقتصاد دولتي‌ به‌ اقتصاد بازار را طي‌‬
‫مي‌كند‪ .‬البته‌ آزادسازي‌ با سرعت‌ بال و در زمان‌ كوتاه‌ (شوك‌درماني‌)‪ ،‬بحران‌هاي‌ عديده‌اي‌ به‌دنبال‌ خواهد‬
‫داشت‌‪ .‬درست‌ است‌ كه‌ ‪ 13‬سال‌ سياست‌ آزادسازي‌ اقتصادي‌‪ ،‬در سطح‌ شعار باقي‌ مانده‌ و دستاورد چنداني‌‬
‫نداشته‌ است‌ ولي‌ دولت‌ ناگزير به‌ پذيرش‌ اين‌ امر است‌ و بدين‌ ترتيب‌ حوزه‌ مستقل‌ از دولت‌ حداقل‌ در عرصة‌‬
‫اقتصادي‌ شكل‌ خواهد گرفت‌‪ .‬ساختار دولتي‌ اقتصاد ايران‌ به ويژه‌ با وجود درآمدهاي‌ نفتي‌‪ ،‬هر دولتي‌ را با‬
‫هر شكل‌ سازماني‌ به‌ فعال‌ مايشاء سياسي‌ ـ اقتصادي‌ تبديل‌ مي‌كند‪ .‬مهم‌ترين‌ تكيه‌ گاه‌ اقتدارگرايي‌ و حكومت‌‬
‫اراده‌ خاص‌‪ ،‬اقتصاد دولتي‌ است‌‪ .‬آزادسازي‌ اقتصادي‌ و غيردولتي‌ كردن‌ نظام‌ اقتصادي‌ شرط‌ لزم‌ براي‌‬
‫حركت‌ به‌ سوي‌ يك‌ نظام‌ سياسي‌ آزاد است‌‪.‬‬
‫آنچه‌ روشنفكران‌ ايراني‌ اغلب‌ مورد غفلت‌ قرار داده‌اند همين‌ مسئله‌ آزادي‌ اقتصادي‌ و اهميت‌ آن‌ است‌‪ .‬در‬
‫دنياي‌ مدرن‌ دولت‌ خادم‌ مردم‌ و مردم‌ صاحبان‌ حق‌اند زيرا مردم‌ نسبت‌ به‌ دولت‌ استقلل‌ اقتصادي‌ دارند و‬
‫دولت‌ از اين‌ لحاظ‌ وابسته‌ به‌ مردم‌ است‌‪ .‬دولت‌ در برابر مالياتي‌ كه‌ از مردم‌ مي‌گيرد و هزينه‌هايي‌ كه‌ از قبل‌‬
‫آن‌ انجام‌ مي‌دهد بايد پاسخگوي‌ مردم‌ باشد‪ .‬اما اگر اين‌ رابطه‌ ميان‌ مردم‌ و دولت‌ معكوس‌ شود و مردم‌ مستخدم‌‬
‫دولت‌ تلقي‌ شوند (همانند اقتصادهاي‌ دولتي‌) اين‌ مردم‌ خواهند بود كه‌ بايد در برابر دولت‌ پاسخگو باشند! پس‌‬
‫براي‌ نيل‌ به‌ آزادي‌ بايد دولت‌ را از لحاظ‌ اقتصادي‌ به‌ مردم‌ وابسته‌ كرد و دولت‌ مستخدم‌ را جايگزين‌ دولت‌‬
‫كارفرما نمود‪ .‬براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ هدف‌ تنها يك‌ راه‌ وجود دارد و آن‌ اقتصاد آزاد رقابتي‌ است‌‪ .‬در صورتي‌ كه‌‬
‫شكل‌ سازماني‌ حكومت‌ تغيير كند اما اقتصاد همچنان‌ دولتي‌ باقي‌ بماند‪ ،‬اقتدارگرايي‌ همچنان‌ به‌ حيات‌ خود‬
‫ادامه‌ خواهد داد‪ .‬تا زماني‌ كه‌ مالكيت‌ رانت‌ نفت‌ در دست‌ دولت‌ است‌ دولت‌ كارفرما باقي‌ مي‌ماند و توزيع‌كننده‌‬
‫رانت‌‪ .‬بنابراين‌ يكي‌ از پيش‌شرطهاي‌ مهم‌ اين‌ كه‌ واقعًا به سوي‌ آزادي‌ اقتصادي‌ و سپس‌ آزادي‌ حركت‌ كنيم‌‬
‫اين‌ است‌ كه‌ به‌ نوعي‌ نقش‌ نفت‌ عوض‌ شود‪ .‬يعني‌ يا مثل‌ آمريكا انحصار نفت‌ از دست‌ دولت‌ خارج‌ شود و يا‬
‫درآمد نفت‌ يكسان‌ توزيع‌ شود بين‌ كل‌ افراد ولي‌ دولت‌ مالياتها را جدي‌ بگيرد‪ .‬چرا كه‌ نفت‌ هر گونه‌ كه‌ خر ‌‬
‫ج‬
‫شود (با نيك‌انديشي‌‪ ،‬بدانديشي‌‪ ،‬برنامه‌ و بي‌برنامه‌‪ ،‬كارآمد و غيركارآمد و‪ )...‬نوعي‌ بسط‌ به دولت‌ و مداخله‌ در‬
‫اقتصاد به همراه‌ دارد‪ .‬بنابراين‌ اين‌ گير تاريخي‌ اصولً اجازه‌ نمي‌دهد نقش‌ دولت‌ كم‌ شود و به‌ سوي‌ اقتصاد‬
‫بازار حركت‌ كنيم‌‪.‬‬
‫براي‌ نيل‌ به‌ نظام‌هاي‌ حكومتي‌ آزاد بايد از مباني‌ و زير ساخت‌هاي‌ آزادي‌ آغاز كرد‪ .‬بنياد دموكراسي‌هاي‌‬
‫مدرن‌ و آزاد‪ ،‬نظام‌ اقتصادي‌ آزاد (بازار رقابتي‌) است‌ كه‌ خود مبتني‌ بر حقوق‌ و آزاديهاي‌ فردي‌ (حقوق‌ بشر)‬
‫است‌‪ .‬مانيفست‌ روشنفكران‌ اگر ناظر بر اين‌ رويكرد نباشد‪ ،‬ره‌ به‌ جايي‌ نخواهد برد‪ .‬نظام‌ سياسي‌ مدرن‌ و آزاد‬
‫حول‌ محور حقوق‌ و آزاديهاي‌ فردي‌ (حقوق‌ بشر) و اقتصاد بازار رقابتي‌ شكل‌ گرفته‌ و كل‌ يكپارچه‌اي‌ را‬
‫تشكيل‌ داده‌ است‌‪ .‬اقتصاد آزاد بايد به‌ يكي‌ از اصلي‌ترين‌ مطالبات‌ جنبش‌ جمهوري‌خواهي‌ تبديل‌ شود تا‬
‫راهگشاي‌ حوزه‌ مستقل‌ از دولت‌ (جامعه‌ مدني‌) شود‪ .‬بسياري‌ از دموكراسي‌خواهان‌ ايران‌ با اقتصاد بازار‬
‫مشكل‌ دارند و لذا از «سوسيال‌ دموكراسي‌» دفاع‌ مي‌كنند‪ .‬دموكراسي‌ اصولً با منشأ قدرت‌ سروكار دارد و‬
‫ليبراليسم‌ با توزيع‌ قدرت‌ و سوسياليسم‌ با توزيع‌ ثروت‌‪ .‬ليبرال‌ دموكراسي‌ از نوع‌ آمريكا كه‌ بشدت‌ در برابر‬
‫مداخلة‌ دولت‌ ـ ولو به‌ سود طبقة‌ ضعيف‌ ـ مقاومت‌ مي‌كند‪ ،‬با سوسيال‌ دموكراسي‌ از نوع‌ اسكانديناوي‌ كه‌ رفاه‌‬
‫گستري‌ را ولو به‌ بهاي‌ مالياتهاي‌ سنگين‌ و مداخله‌ دولت‌ در امر بهداشت‌ و درمان‌ و آموزش‌ و پرورش‌ و‬
‫بيمه‌هاي‌ اجتماعي‌ مختلف‌ و غيره‌ و غيره‌ ضروري‌ مي‌داند؛ تفاوت‌هاي‌ عمده‌اي‌ دارند‪ .‬منشأ هر دو يكي‌ است‌ ـ‬
‫رأي‌ مردم‌ و قبول‌ اقتصاد بازار‪ .‬ولي‌ توزيع‌ قدرت‌‪ ،‬اختيارات‌ شهروندان‌ و حدود دخالت‌ دولت‌ در اين‌ دو نوع‌‬
‫دموكراسي‌ تا حدودي‌ تفاوت‌ دارد‪ .‬اكثر روشنفكران‌ ايراني‌ به‌ سنت‌ چپ‌ وابسته‌اند و عدالت‌ اجتماعي‌ (عدالت‌‬
‫توزيعي‌) را وحي‌ مُنزل‌ مي‌دانند‪ .‬تنها دليل‌ مخالفت‌ آنان‌ با ليبرال‌ دموكراسي‌‪ ،‬مسأله‌ «توزيع‌ ثروت‌» است‌‪.‬‬
‫ولي‌ بايد به‌ اين‌ نكته‌ توجه‌ داشت‌ كه‌ تمامي‌ نظام‌هاي‌ سوسيال‌ دموكراسي‌ اروپايي‌‪ ،‬متكي‌ و مبتني‌ بر اقتصاد‬
‫بازارند‪ .‬كارل‌ پوپر يكي‌ از ليبرال‌هايي‌ است‌ كه‌ بشدت‌ نسبت‌ به‌ نابرابريهاي‌ اقتصادي‌ فقر و فلكت‌ اكثريت‌‬
‫مردم‌ و قدرت‌ سياسي‌ ثروتمندان‌ حساس‌ بود و لذا از نوعي‌ «مداخله‌گري‌» دولت‌ حمايت‌ مي‌كرد‪ .‬اما همو در‬
‫جستجوي‌ ناتمام‌ مي‌نويسد‪« :‬اگر پيوند سوسياليسم‌ و آزادي‌ فردي‌ ممكن‌ بود‪ ،‬هنوز هم‌ سوسياليست‌ بودم‌‪ .‬زيرا‬
‫هيچ‌ چيزي‌ بهتر از آن‌ نيست‌ كه‌ انسان‌ زندگي‌ كوچك‌ ساده‌ و آزادي‌ در يك‌ جامعه‌ برابر داشته‌ باشد‪ .‬زمان‌ لزم‌‬
‫بود تا من‌ دريابم‌ كه‌ آنچه‌ مي‌خواستم‌ رؤياي‌ زيبايي‌ بيش‌ نيست‌ و آزادي‌ مهمتر از تساوي‌ است‌ و هر نوع‌‬
‫كوششي‌ جهت‌ استقرار تساوي‌‪ ،‬آزادي‌ را به‌ خطر مي‌افكند و با قرباني‌ كردن‌ آزادي‌ حتي‌ نمي‌توان‌ آن‌ را در‬
‫ميان‌ كساني‌ كه‌ خواستار تساوي‌ هستند برقرار كرد»‪.‬‬
‫ولي‌ رويكرد دِوُركين‌ متفاوت‌ از بسياري‌ از ليبرالهاست‌‪ .‬او مي‌گويد‪« :‬هدف‌ من‌ رد اين‌ فرض‌ است‌ كه‌ اين‌‬
‫آزاديهاي‌ اساسي‌ متعارفي‌ كه‌ ما نامشان‌ را حقوق‌ گذاشته‌ايم‌ از بنياد با برابري‌ تعارض‌ دارند‪ .‬به‌ نظر من‌‪،‬‬
‫حقوق‌ فردي‌ به‌ شرطي‌ بالترين‌ معنا را پيدا مي‌كنند كه‌ وجودشان‌ براي‌ هر نظرية‌ قابل‌ دفاعي‌ دربارة‌ برابري‌‪،‬‬
‫ضرورتي‌ داشته‌ شود‪ .‬من‌ مي‌خواهم‌ چارچوب‌ هميشگي‌ بحث‌ را تغيير بدهم‌ و هر وقت‌ كسي‌ مدعي‌ حق‌ آزادي‌‬
‫فردي‌ شد‪ ،‬به‌ جاي‌ اينكه‌ سئوال‌ كنم‌‪« :‬براي‌ احترام‌ كافي‌ به‌ اين‌ حق‌‪ ،‬تا چه‌ حد بايد از برابري‌ صرف‌ نظر‬
‫كنيم‌؟» بپرسم‌‪« :‬آيا وجود اين‌ حق‌ براي‌ حفظ‌ برابري‌ ضروري‌ است‌؟» مي‌خواهم‌ اين‌ اتهام‌ را رد كنم‌ كه‌‬
‫مي‌گويند ليبراليسم‌ به‌ قيمت‌ فدا كردن‌ بهزيستي‌ و رفاه‌ پايينترين‌ قشر جامعه‌ از فرد حمايت‌ مي‌كند‪ ...‬من‌ سعي‌‬
‫كرده‌ام‌ استدلل‌ كنم‌ كه‌ برابري‌ اقتصادي‌ و آزاديهاي‌ فردي‌ متعارف‌ هر دو از تصور بنيادي‌ برابري‌ به‌ معناي‌‬
‫استقلل‌ سرچشمه‌ مي‌گيرند و‪ ،‬بنابراين‌‪ ،‬برابري‌‪ ،‬نيروي‌ محرك‌ و موتور ليبراليسم‌ است‌ و هر دفاعي‌ از‬
‫ليبراليسم‌ به‌ منزلة‌ دفاع‌ از برابري‌ است‌ »‪.‬‬
‫‪4‬ـ ‪2‬ـ ‪5‬ـ در طول‌ دو دهه‌ گذشته‌ فرآيند مهاجرت‌ به‌ شهرها به‌ شدت‌ گسترش‌ يافته‌ و اينك‌ تقريباً ‪ 65‬درصد‬
‫جمعيت‌ كشور شهرنشين‌اند‪ .‬رشد با سوادي‌‪ ،‬آموزش‌ متوسطه‌ و آموزش‌ عالي‌ و خصوصاً رشد طبقه‌ متوسط‌‪،‬‬
‫زمينه‌هاي‌ مساعدي‌ را براي‌ دموكراسي‌خواهي‌ فراهم‌ آورده‌ است‌‪ .‬توسعه‌ وسايل‌ ارتباطي‌ (راديو‪ ،‬تلويزيون‌‪،‬‬
‫تلفن‌‪ ،‬تلفن‌ همراه‌‪ ،‬فاكس‌‪ ،‬ماهواره‌‪ ،‬اينترنت‌)‪ ،‬كنترل‌ و سانسور را بسيار دشوار و كم‌ اثر كرده‌ است‌‪ .‬بگمان‌‬
‫آنتوني‌ گيدنز‪ ،‬جهاني‌ شدن‌ يكي‌ از تحولت‌ ساختاري‌ اي‌ است‌ كه‌ «انتقال‌ دموكراتيك‌ كاملً سريع‌» را امكانپذير‬
‫مي‌سازد‪ .‬فرايند يكپارچگي‌ جهاني‌ فضايي‌ آفريده‌ كه‌ مخفي‌ كردن‌ هيچ‌ چيز در آن‌ امكان‌پذير نيست‌‪ .‬اينك‌ همه‌‬
‫چيز رويت‌پذير شده‌ است‌ و تلش‌ براي‌ كنترل‌ اطلعات‌ امري‌ بسيار دشوار و ناممكن‌ است‌‪« :‬نظم‌ اطلعاتي‌‬
‫باز‪ ،‬به‌ وضوح‌ جامعه‌ را دموكراتيزه‌ مي‌كند؛ زيرا هر چه‌ اطلعات‌ بيشتري‌ به‌دست‌ آوريد‪ ،‬بيشتر مي‌توانيد آن‌‬
‫را در جامعه‌ به‌كار گيريد» سيستم‌ جهاني‌ ارتباطات‌ توانايي‌ دولتها را براي‌ پنهان‌ كردن‌ اقداماتشان‌ از جمله‌‬
‫اقدامات‌ ناقض‌ حقوق‌ بشر از چشم‌ تيزبين‌ مردم‌ كاهش‌ مي‌دهد و همين‌ در معرض‌ ديد بودن‌ مي‌تواند منجر به‌‬
‫تغيير سياست‌هاي‌ دولت‌ مربوطه‌ شود‪ .‬از اين‌ گذشته‌ اطلعات‌ ارائه‌ شده‌ توسط‌ صنعت‌ جهاني‌ ارتباطات‌‬
‫مي‌تواند منجر به‌ اعمال‌ فشار بين‌المللي‌ يا حتي‌ اقدام‌ جهاني‌ به‌ وسيلة‌ كشورهاي‌ ديگر بر ضد كشور خاطي‌‬
‫شود‪.‬‬
‫البته‌ وضعيت‌ ما‪ ،‬از نظر آزادي‌ اطلعات‌ و تكنولوژي‌ ارتباطي‌‪ ،‬با كشورهاي‌ همجوار قابل‌ مقايسه‌ نيست‌‪ .‬در‬
‫تركيه‌ چاپ‌ كتاب‌ و روزنامه‌ نياز به‌ مجوز ندارد‪ .‬هم‌ اكنون‌ ‪ 1056‬كانال‌ راديويي‌ خصوصي‌ و ‪ 280‬كانال‌‬
‫تلويزيوني‌ خصوصي‌ در آن‌ كشور فعاليت‌ دارند‪ .‬استفاده‌ از اينترنت‌ و ماهواره‌ آزاد است‌‪ .‬در تركيه‌ به‌ ازاي‌‬
‫هر هزار نفر ‪ 309‬دستگاه‌ تلويزيون‌‪ 224 ،‬خط‌ تلفن‌‪ 13 ،‬تلفن‌ همراه‌‪ 6/1 ،‬دستگاه‌ فاكس‌ و ‪ 8/13‬دستگاه‌‬
‫رايانه‌ شخصي‌ ( ‪ ) pc‬وجود دارد‪ .‬تعداد خطوط‌ ارتباط‌ با اينترنت‌ ‪ 6/3‬به‌ ازاي‌ هر ده‌ هزار نفر جمعيت‌ است‌‪.‬‬
‫بيش‌ از ‪ 400‬روزنامه‌ با مجموع‌ تيراژي‌ حدود ‪ 7‬ميليون‌ نسخه‌ چاپ‌ مي‌شوند‪( .‬تعداد زيادي‌ هفته‌ نامه‌ و‬
‫ماهنامه‌ وجود دارد كه‌ تيراژ آنها در اين‌ محاسبه‌ وجود ندارد)‪ .‬تركيه‌ يكي‌ از كشورهاي‌ توريستي‌ است‌‪ .‬تنها از‬
‫‪ 1994‬تا ‪ 1995‬تعداد گردشگران‌ يك‌ ميليون‌ نفر افزايش‌ يافت‌ و به‌ ‪ 7/7‬ميليون‌ نفر رسيد‪ .‬در سال‌ ‪ 1995‬تنها‬
‫از آلمان‌ حدود ‪ 6/2‬ميليون‌ نفر به‌ تركيه‌ سفر كردند‪ .‬به‌ عبارت‌ ديگر از هر ‪ 40‬نفر جمعيت‌ آلمان‌ يك‌ نفر در‬
‫سال‌ ‪ 1995‬به‌ تركيه‌ سفر نمود‪ .‬درآمد اين‌ كشور از بخش‌ توريست‌ در سال‌ ‪ 2000‬به‌ ‪ 7‬ميليارد و ‪ 600‬ميليون‌‬
‫دلر و در سال‌ ‪ 2001‬به‌ ‪ 8‬ميليارد و ‪ 900‬ميليون‌ دلر رسيد‪ .‬براساس‌ آمار دولتي‌ تركيه‌ در شش‌ ماه‌ اول‌ سال‌‬
‫‪ 2002‬تعداد گردشگران‌ خارجي‌ تركيه‌ با ‪ 7/4‬درصد افزايش‌ نسبت‌ به‌ مدت‌ مشابه‌ سال‌ قبل‌ به‌ ‪ 5‬ميليون‌ و ‪39‬‬
‫هزار و ‪ 838‬نفر رسيد‪ .‬اين‌ درآمد نشانگر آن‌ است‌ كه‌ مردم‌ تركيه‌ در چه‌ سطحي‌ با شهروندان‌ ديگر كشورها‬
‫ارتباط‌ داشته‌اند‪ .‬اينكه‌ در عرض‌ يك‌ سال‌ حدود ده‌ ميليون‌ نفر خارجي‌‪ ،‬با سبك‌هاي‌ مختلف‌ زندگي‌ و آرا و‬
‫افكار متفاوت‌ و متعارض‌‪ ،‬از يك‌ كشور ديدن‌ نمايند‪ ،‬بايد حداقلي‌ از تساهل‌ و تسامح‌ و رواداري‌ در ميان‌‬
‫شهروندان‌ آن‌ كشور وجود داشته‌ باشد‪ ،‬كه‌ بدون‌ آن‌ اين‌ امر ناممكن‌ مي‌باشد‪ .‬اگر سالنه‌ پنج‌ ميليون‌ گردشگر‬
‫خارجي‌ به‌ ايران‌ سفر كنند‪ ،‬چه‌ پيامدهايي‌ به‌ بار خواهد آورد‪ .‬ما صنعت‌ گردشگري‌ را تعطيل‌ كرده‌ايم‌‪ ،‬چرا كه‌‬
‫مثل‌ ماهواره‌ و اينترنت‌ از پيامدهاي‌ فرهنگي‌‪ ،‬سياسي‌ و اجتماعي‌ آن‌ مي‌هراسيم‌‪ .‬در جنبشهاي‌ مذهبي‌‪ ،‬سياسي‌‬
‫يا كموني‌ كوشش‌ مي‌شود تا با جداسازي‌ اعضاء در مكاني‌ مجزا‪ ،‬مانند صومعه‌‪ ،‬اعضا را از همه‌ تأثيرات‌‬
‫«منحرف‌كننده‌»‪« ،‬ايمان‌ بر باد دهنده‌» يا «دنيايي‌» دور نگهدارند‪ .‬ما نيز از طريق‌ مبارزه‌ با ماهواره‌‪،‬‬
‫اينترنت‌ و گردشگري‌ ؛ مي‌خواهيم‌ كشور را به‌ يك‌ صومعه‌ تبديل‌ كنيم‌‪ .‬اما چه‌ سود از چنين‌ اقداماتي‌‪ ،‬وقتي‌‬
‫اقتدارگرايان‌ خود مدعي‌اند كه‌ نفوذيها‪ ،‬بدعتگزاران‌ و تجديد نظر طلبان‌ برخي‌ از قواي‌ مهم‌ كشور را به‌ كنترل‌‬
‫در آورده‌اند‪ .‬پروژة‌ ايجاد «جامعه‌ بسته‌» هيچ‌ دستاوردي‌ نداشته‌ و دشمن‌ اذهان‌ كثيري‌ را به‌ تسخير فرهنگ‌‬
‫خود در آورده‌ است‌‪ .‬گشودن‌ آگاهانة‌ درب‌ها و پنجره‌ها و تأسيس‌ حكومت‌ دموكراتيك‌ متكي‌ و مبتني‌ بر «جامعه‌‬
‫باز» گره‌گشاي‌ مشكلت‌ ما است‌‪.‬‬

‫فصل‌ پنجم‌‬
‫روش‌هاي‌ رسيدن‌ به‌ غايات‌ (تاكتيك‌ها)‬

‫تعيين‌ استراتژي‌ از طريق‌ گفت‌ و گوي‌ آزاد و رسيدن‌ به‌ توافق‌ بر سر آن‌‪ ،‬امري‌ ضروري‌ و نيكو است‌‪ .‬ولي‌‬
‫هر استراتژي‌‪ ،‬تاكتيك‌هاي‌ متناسب‌ با خود را طلب‌ مي‌كند‪ .‬راهبرد‪ ،‬مستلزم‌ انتخاب‌ اهداف‌ و جستجوي‌‬
‫مناسب‌ترين‌ ابزار و وسايل‌ جهت‌ رسيدن‌ به‌ آن‌ اهداف‌ در زمينه‌اي‌ خاص‌ و در لحظه‌اي‌ خاص‌ از زمان‌ است‌‪.‬‬
‫راهبردهاي‌ مناسب‌ با توجه‌ به‌ عامل‌ زمان‌‪ ،‬تغيير مي‌كنند‪ .‬كنش‌ راهبردي‌‪ ،‬عبارت‌ است‌ از تعامل‌ كنشگرانِ‬
‫صاحب‌ اراده‌ و آگاه‌ ولي‌ در عين‌ حال‌ محاط‌ شده‌ توسط‌ ساختار‪ ،‬و زمينه‌هاي‌ از پيش‌ شكل‌ گرفته‌اي‌‬
‫(ساختارمند شده‌) كه‌ آنها در آن‌ ساكن‌اند‪ .‬در عين‌ حال‌ كنشگران‌ قادر به‌ تغيير ساختارهاي‌ متصلب‌ از طريق‌‬
‫كنش‌هايشان‌ هستند‪ .‬در نظر آقاي‌ حجاريان‌ استراتژي‌ به‌ معني‌ «طرحي‌ نو در انداختن‌ براي‌ تغيير ساختاري‌»‬
‫است‌‪ .‬در اين‌ معنا مشروطه‌ خواهي‌ و جمهوري‌ خواهي‌ دو استراتژي‌ مختلف‌ اند‪ .‬اما از منظر ديگري‌ در يك‌‬
‫استراتژي‌ بايد روشن‌ نمود كه‌ فرآيند رسيدن‌ به‌ هدف‌ چگونه‌ است‌ و از كجا بايد آغاز كرد؟ بر چه‌ چيزهايي‌‬
‫بايد تكيه‌ كرد؟ اصول‌ راهنما چه‌ بايد باشد؟ در هر استراتژي‌ بايد به‌ اين‌ پرسش‌ها پاسخ‌ داده‌ شود كه‌ مثلً با‬
‫ساختار حقوقي‌ و عملي‌ رژيم‌ سياسي‌ چه‌ بايد كرد و چگونه‌ بايد اين‌ كارها را به‌ سرانجام‌ رساند؟ اين‌ كار با‬
‫اتكا به‌ كدام‌ نيروهاي‌ اجتماعي‌ بالفعل‌ و كدام‌ ظرفيت‌ها و مقدورات‌ تشكيلتي‌ ممكن‌ مي‌شود؟ رسانه‌هاي‌ پيوند‬
‫دهنده‌ آن‌ نيروي‌ اجتماعي‌ و كانون‌ سياسي‌ متشكل‌ چيست‌؟ آرايش‌ اين‌ نيروها در مقابل‌ نيروهاي‌ مخالف‌ آن‌‬
‫چگونه‌ است‌؟ اقدامات‌ محتمل‌ طرف‌ مقابل‌ چيست‌ و در مقابل‌ آنها چه‌ مي‌توان‌ كرد؟ فرصتها و تهديدهايي‌ كه‌‬
‫از ناحيه‌ عوامل‌ بين‌المللي‌ و فرامرزي‌ وجود دارد چيست‌؟ ابزار و مراحل‌ ايجاد تغيير چيست‌؟ اصول‌ راهنماي‌‬
‫عملي‌ و اخلقي‌ حركت‌ چيست‌؟ و‪...‬‬
‫بايد از تاريخ‌ بشريت‌ درس‌ آموخت‌‪ .‬قرار نيست‌ اگر انسان‌ مدرن‌ با دو پا راه‌ مي‌رود و از عقل‌ براي‌ فكر‬
‫كردن‌ استفاده‌ مي‌كند‪ ،‬ما با سر خود راه‌ برويم‌ و قوة‌ عاقله‌ را تعطيل‌ نماييم‌‪ .‬دنياي‌ جديد را آدميان‌ با عقل‌ و‬
‫درايت‌ و سعي‌ و كوشش‌ و مجاهدة‌ فراوان‌ بنا نهاده‌اند‪ .‬آرمانها براي‌ آنكه‌ واقعيت‌ را به‌ شكل‌ و صورت‌ خود‬
‫درآورند‪ ،‬به‌ مجموعه‌ اقدامات‌ انسانهاي‌ آزاديخواهي‌ نياز دارند تا نشان‌ دهند دلبستگي‌ شان‌ به‌ ارزشهاي‌ انساني‌‬
‫از عمق‌ وجودشان‌ مي‌جوشد‪ .‬آنان‌ كه‌ لف‌ عشق‌ مي‌زنند و از يارگله‌ مي‌كنند‪ ،‬انصافاً «مستحق‌ هجرانند»‪.‬‬
‫‪5‬ـ اگر فردي‌‪ ،‬مردم‌سالري‌ (دموكراسي‌= جمهوري‌ تمام‌عيار) را به‌ عنوان‌ هدف‌ برگزيند‪ ،‬براي‌ رسيدن‌ به‌‬
‫دموكراسي‌ و ايجاد نظام‌ جمهوري‌ بايد عقلنيت‌ را به‌ كار گيرد‪ .‬عقلنيت‌‪ ،‬به‌ تعبير ماكس‌ وبر‪ ،‬دو سطح‌ دارد‪:‬‬
‫‪5‬ـ ‪1‬ـ عقلنيت‌ نظري‌‪ :‬تناسب‌ دليل‌ و مدعا‪.‬‬
‫در سطح‌ نظري‌ بايد دليل‌ متناسب‌ با اين‌ مدعا ارائه‌ شود كه‌ جمهوري‌ نسبت‌ به‌ تمام‌ بديل‌هاي‌ آن‌ ارحج‌ است‌‪.‬‬
‫سه‌ نوع‌ دليل‌ (سلبي‌‪ ،‬ايجابي‌ و تاريخي‌) براي‌ اين‌ مدعا ارائه‌ شده‌ است‌‪.‬‬
‫‪5‬ـ ‪1‬ـ ‪1‬ـ دليل‌ سلبي‌‪ :‬دموكراسي‌ نظامي‌ است‌ كه‌ در آن‌ مي‌توان‌ حاكمان‌ را بدون‌ توسل‌ به‌ خشونت‌ (به‌‬
‫روشهاي‌ مسالمت‌آميز) بركنار كرد‪ .‬اين‌ نظام‌ نسبت‌ به‌ تمامي‌ نظام‌هاي‌ بديل‌‪ ،‬آفات‌ و رذايل‌ كمتري‌ دارد‪.‬‬
‫دموكراسي‌ روشي‌ است‌ معين‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ نتايج‌ نامعين‌‪.‬‬
‫‪5‬ـ ‪1‬ـ ‪2‬ـ دليل‌ ايجابي‌‪ :‬دموكراسي‌ در مقايسه‌ با هر نظام‌ بديل‌ غيرآن‌‪ ،‬دست‌ كم‌ يازده‌ مزيت‌ دارد‪ )1 :‬اجتناب‌‬
‫از خودكامگي‌ ‪)2‬تضمين‌ حقوق‌ بشر و شهروندي‌ ‪ )3‬تأمين‌ آزادي‌هاي‌ فردي‌ و عمومي‌ ‪ )4‬تعيين‌ سرنوشت‌‬
‫خود ‪ )5‬خود مختاري‌ اخلقي‌ ‪ )6‬تحول‌ انساني‌ ‪ )7‬حراست‌ از منافع‌ شخصي‌ اوليه‌ ‪ )8‬برابري‌ سياسي‌ ‪)9‬‬
‫صلح‌جويي‌ (دموكراسي‌ها با يكديگر نمي‌جنگند‪ ،‬برخلف‌ رژيم‌هاي‌ اقتدارگرا و ايدئولوژيك‌ كه‌ به‌ دليل‌ ادعاي‌‬
‫در انحصار داشتن‌ حقيقت‌ با يكديگر مي‌جنگند) ‪ )10‬رونق‌ اقتصادي‌ ‪)11‬نهادهاي‌ ليبرال‌ دموكراسي‌ به‌ بهترين‌‬
‫نحو نه‌ فقط‌ يك‌ يا معدودي‌ از خيرها‪ ،‬بلكه‌ وسيعترين‌ طيف‌ ممكن‌ خيرها را در خود جاي‌ مي‌دهند‪.‬‬
‫‪5‬ـ ‪1‬ـ ‪3‬ـ دليل‌ تاريخي‌‪ :‬بنابر نظر برخي‌ جمهوري‌ خواهان‌ وقتي‌ اين‌ نظام‌ را از نظر دستاوردهاي‌ تاريخي‌ با‬
‫ديگر نظامات‌ سياسي‌ مقايسه‌ مي‌كنيم‌‪ ،‬اين‌ نظام‌ و فقط‌ اين‌ نظام‌ است‌ كه‌ در حال‌ حاضر يك‌ دستور كارسياسي‌‬
‫جدي‌ در پاسخ‌ به‌ اين‌ سؤال‌ ارائه‌ مي‌دهد كه‌ چگونه‌ يك‌ اجتماع‌ انساني‌ مفروض‌ مي‌تواند امروزه‌ به‌ يك‌ درجة‌‬
‫مطلوب‌ امنيت‌‪ ،‬رفاه‌ و فرصت‌ براي‌ يك‌ زندگي‌ نسبتاً بي‌آزار در پناه‌ قدرت‌ حاكمان‌ اميدوار باشد‪ .‬جمهوري‌‬
‫محيطي‌ امن‌ و مرفه‌ در يك‌ جامعة‌ تجاري‌ شدة‌ درون‌ يك‌ اقتصاد پوياي‌ جهاني‌ فراهم‌ مي‌آورد تا شهروندان‌ هر‬
‫طور كه‌ دلخواه‌شان‌ است‌ زندگاني‌ خود را به‌ سر برند‪ .‬جامعه‌ متكي‌ بر اقتصاد آزاد رقابتي‌ داراي‌ ظرفيتي‌‬
‫است‌ كه‌ مي‌تواند به‌ افراد بسياري‌ سود برساند‪ .‬اين‌ ظرفيت‌ به‌ قصد و يا هوش‌ صاحبان‌ قدرت‌ سياسي‌ ربطي‌‬
‫ندارد‪ ،‬بلكه‌ دليل‌ موفقيت‌ اين‌ نظام‌‪ ،‬محدود بودن‌ قابل‌ ملحظه‌ دخالت‌ آن‌ در يك‌ حيطة‌ خاص‌ زندگي‌ بوده‌ است‌‪:‬‬
‫حوزة‌ توليد و توزيع‌ اقتصاد داخلي‌ و بازار جهاني‌‪ .‬اين‌ نظام‌ سبك‌هاي‌ مختلف‌ زندگي‌ را مجاز داشته‌ است‌ و‬
‫شكل‌ واحدي‌ از زندگي‌ و مدل‌ خاصي‌ از سعادت‌ را به‌ شهروندان‌ تحميل‌ نمي‌كند‪.‬‬
‫‪5‬ـ ‪2‬ـ عقلنيت‌ عملي‌‪ :‬تناسب‌ وسايل‌ و اهداف‌‪.‬‬
‫در سطح‌ عملي‌ بايد وسايل‌ و روش‌هاي‌ ضروري‌ رسيدن‌ به‌ دموكراسي‌ را برگزيد‪ .‬دموكراسي‌ نيازمند مقامات‌‬
‫منتخب‌‪ ،‬انتخابات‌ آزاد و منصفانه‌ و ادواري‌‪ ،‬آزادي‌ انديشه‌ و بيان‌ و رفتار‪ ،‬منابع‌ بديل‌ اطلع‌ رساني‌‪ ،‬تشكيلت‌‬
‫مستقل‌ (احزاب‌ و انجمن‌ها) و حق‌ مشاركت‌ تمامي‌ شهروندان‌ در نهادهاي‌ سياسي‌ است‌‪ .‬ولي‌ به‌ طور طبيعي‌‬
‫«نابرده‌ رنج‌ گنج‌ ميسر نمي‌شود» و دموكراسي‌ را مفت‌ و مجاني‌ به‌ فرد يا ملتي‌ اهدا نمي‌كنند‪ .‬حاكمان‌‬
‫اقتدارگرا به‌ هيچ‌ وجه‌ حاضر به‌ توزيع‌ قدرت‌ خود با ديگران‌ و قبول‌ حق‌ حاكميت‌ مردم‌ نيستند‪ .‬با تكرار‬
‫سخنان‌ كليشه‌اي‌‪ ،‬كلي‌ و مبهمي‌ چون‌ اصلحات‌ خوب‌ است‌‪ ،‬اصلحات‌ بازگشت‌ناپذير است‌‪ ،‬وفاق‌ ملي‌ خوب‌‬
‫است‌‪ ،‬ديكتاتوري‌ بد است‌ و‪ ...‬نمي‌توان‌ به‌ مردم‌ سالري‌ دست‌ يافت‌‪ .‬چه‌ كسي‌ با اين‌ كليات‌ مخالفت‌ خواهد‬
‫كرد‪ .‬تا وقتي‌ گفته‌ مي‌شود ظلم‌ بد است‌‪ ،‬هيچ‌ كس‌ ناراحت‌ نخواهد شد‪ ،‬ولي‌ به‌ محض‌ اينكه‌ گفته‌ شود فلن‌ نظام‌‬
‫سياسي‌ ظالمانه‌ است‌ و فلن‌ فرمانروا فردي‌ خودكامه‌ است‌‪ ،‬نهادها و نيروهاي‌ مانع‌ اصلحات‌ ساختاري‌‬
‫اينانند‪ ،‬مشكل‌ آغاز مي‌شود‪« .‬تحليل‌ مشخص‌ از وضعيت‌ مشخص‌» توأم‌ با ريسك‌ است‌‪ .‬و همين‌ شجاعت‌ مدني‌‬
‫است‌ كه‌ راهگشاي‌ مقصود است‌‪ .‬لذا براي‌ گذار به‌ دموكراسي‌ بايد ريسك‌ كرد و «هزينه‌» لزم‌ آن‌ را پرداخت‌‪.‬‬
‫مگر «ريسك‌» يكي‌ از اوصاف‌ جوامع‌ جديد‪ ،‬به‌ گفتة‌ آنتوني‌ گيدنز و الريش‌ ِبك‌‪ ،‬نيست‌ و آنان‌ جامعه‌ بيم‌ زده‌ (‬
‫‪ ) risk society‬را خصوصيت‌ مدرنيته‌ متأخر نمي‌دانند؟ فضاي‌ جهان‌ معاصر را بيم‌ ( ‪ ) risk‬و خطر (‬
‫‪ ) danger‬احاطه‌ كرده‌ است‌‪ .‬وقتي‌ ما ريسك‌ بسياري‌ از امور را مي‌پذيريم‌ اما حاضر به‌ ريسك‌ كردن‌ براي‌‬
‫به‌ دست‌ آوردن‌ دموكراسي‌ نيستم‌‪ ،‬دموكراسي‌ در ميان‌ ما چه‌ جايگاهي‌ دارد؟‬
‫‪5‬ـ ‪2‬ـ ‪1‬ـ نافرماني‌ مدني‌‪ :‬وقتي‌ در چارچوب‌ قوانين‌ در آغوش‌ گرفتن‌ معشوق‌ دموكراسي‌ (جمهوري‌) ناممكن‌‬
‫باشد‪ ،‬راهي‌ جز «نافرماني‌ مدني‌» باقي‌ نخواهد ماند‪ .‬وقتي‌ قوانين‌ و سياست‌ها عادلنه‌ نباشند‪ ،‬آدميان‌‪ ،‬قوانين‌ و‬
‫سياست‌ها را اخلقي‌ ندانند و از آن‌ بدتر قوانين‌ و سياست‌ها را نابخردانه‌ و خطرناك‌ بيابند‪ ،‬هيچ‌ روشي‌ جز‬
‫نافرماني‌ مدني‌ نمي‌تواند راه‌ به‌ روي‌ عدالت‌ و اخلق‌ و عقلنيت‌ بگشايد‪.‬‬
‫مقتضاي‌ طبيعي‌ عقلنيت‌ عملي‌ تناسب‌ روش‌ها و اهداف‌ است‌‪ .‬اين‌ نكته‌ بديهي‌ است‌ كه‌ از هر راهي‌ به‌ هر‬
‫نتيجه‌اي نمي‌توان‌ رسيد‪ .‬در عالم‌ طبيعت‌ و عرصه‌ اجتماع‌ راه‌هاي‌ خاصي‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ اهداف‌ تعبيه‌ شده‌‬
‫است‌‪ .‬ميوه‌ محصول‌ زمين‌ مناسب‌‪ ،‬بذر‪ ،‬آبياري‌ و آفتاب‌ است‌‪ .‬درآمد‪ ،‬محصول‌ كار و سرمايه‌ گذاري‌ است‌‪.‬‬
‫هزينه‌ اقتصادي‌ ـ سياسي‌ خريد هواپيما آمريكايي‌ با روسي‌ يكسان‌ نيست‌‪ .‬دموكراسي‌ هم‌ قيمتي‌ دارد كه‌ بدو ‌‬
‫ن‬
‫پرداخت‌ آن‌ به‌ دست‌ نمي‌آيد‪ .‬اين‌ امر بدان‌ معنا نمي‌باشد كه‌ دموكراسي‌ كاليي‌ خريدني‌ است‌ كه‌ بايد با پرداخت‌‬
‫قيمت‌ مناسب‌ آن‌ را وارد كرد‪ .‬اگر مجبور باشيم‌ از تعابير اقتصادي‌ استفاده‌ نماييم‌‪ ،‬بهتر است‌ گفته‌ شود‬
‫دموكراسي‌ توليد كردني‌ است‌‪ .‬ولي‌ در اينصورت‌ هم‌‪ ،‬توليد بدون‌ هزنيه‌ امكان‌ ندارد‪ .‬به‌ صرف‌ تحق ‪٧‬ق‌ پيش‌‬
‫شرط‌هاي‌ وجودي‌ دموكراسي‌‪ ،‬دموكراسي‌ متولد نخواهد شد‪ .‬ممكن‌ است‌ يك‌ نظام‌ توتاليتر يا شبه‌ توتاليتر از‬
‫تاسيس‌ نظام‌ دموكراتيك‌ ممانعت‌ به‌ عمل‌ آورد‪ .‬لذا به‌ شجاعت‌‪ ،‬جسارت‌ و پرداخت‌ هزينه‌ هم‌ نياز است‌‪ .‬به‌‬
‫تعبير درست‌تر يكي‌ از پيش‌ شرط‌هاي‌ ظهور دموكراسي‌ وجود آدميان‌ شجاع‌ و مبارزي‌ است‌ كه‌ در اين‌ راه‌‬
‫حاضر به‌ فداكاري‌ و پرداخت‌ هزينه‌ باشند‪ .‬ماندل‪ ،‬واتسلو هاول‌‪ ،‬دوبچك‌ و‪ ...‬در عمل‌ نشان‌ دادند كه‌ واقعاً‬
‫مردم‌سالري‌ براي‌ آنها مهم‌ است‌‪ .‬دموكراسي‌ را در جوامع‌ اقتدارگرا برج‌ عاج‌ نشينان‌ پيش‌ نمي‌برند‪« ،‬اتون‌‬
‫سان‌ سوكي‌»ها هستند كه‌ با پرداخت‌ هزينه‌ در مقابل‌ اقتدارگرايان‌ مي‌ايستند و قوانين‌ ناعادلنه‌ شان‌ را نقض‌‬
‫ي بدون‌‬ ‫مي‌كنند‪ .‬نافرماني‌ مدني‌ عملي‌ مسالمت‌آميز (غير خشونت‌آميز)‪ ،‬ولي‌ هزينه‌ بردار است‌‪ .‬دموكراس ِ‬
‫هزينه‌‪ ،‬آرماني‌ خيالي‌ و سودايي‌ ناممكن‌ است‌‪ .‬جنبش‌ آزاديخواهي‌ مي‌تواند بدون‌ خشونت‌ به‌ جمهوري‌‬
‫تمام‌عيار دست‌ يابد ولي‌ نمي‌تواند بدون‌ هزينه‌ آن‌ را به‌ دست‌ آورد‪ .‬در هر صورت‌ بايد از يك‌ انقلب‌ خشونت‌‬
‫بار گريخت‌‪ .‬تحريم‌ انتخابات‌‪ ،‬يك‌ نمونه‌ از فعاليت‌هاي‌ مسالمت‌آميز است‌‪ .‬وقتي‌ شركت‌ در انتخابات‌ نه‌ تنها‬
‫هيچ‌ دستاورد مثبتي‌ درپي‌ ندارد‪ ،‬بلكه‌ اقتدارگرايان‌ آن‌ را رأي‌ به‌ معشوق‌ خود جلوه‌ مي‌دهند‪ ،‬تحريم‌ انتخابات‌‬
‫عملي‌ عقليي‌ است‌ كه‌ به‌ شيوه‌اي‌ مسالمت‌آميز نارضايتي‌ مردم‌ را به‌ نمايش‌ مي‌گذارد‪ .‬تحريم‌ انتخابات‌ براي‌‬
‫مردم‌ هيچ‌ هزينه‌اي‌ درپي‌ ندارد‪ ،‬ولي‌ ممكن‌ است‌ براي‌ گروه‌ها و افرادي‌ كه‌ رسماً و به‌ طور علني‌ انتخابات‌ را‬
‫تحريم‌ و مردم‌ را تشويق‌ به‌ عدم‌ شركت‌ در انتخابات‌ مي‌كنند‪ ،‬هزينه‌هايي‌ داشته‌ باشد‪ .‬لذا تا برگزاري‌‬
‫رفراندوم‌‪ ،‬در هيچ‌ انتخاباتي‌ نبايد شركت‌ كرد‪ .‬تحريم‌ كليه‌ انتخابات‌ بعدي‌‪ ،‬تا برگزاري‌ رفراندوم‌‪ ،‬يكي‌ از‬
‫تاكتيك‌هاي‌ بسيار مؤثر براي‌ رسيدن‌ به‌ جمهوري‌ تمام‌ عيار است‌‪ .‬تحريم‌ فقط‌ محدود به‌ عدم‌ رأي‌ دادن‌‬
‫نمي‌شود‪ .‬بلكه‌ عدم‌ كانديداتوري‌ هم‌ لزمة‌ تحريم‌ انتخابات‌ است‌‪ .‬هيچ‌ عمل‌ سياسي‌ اعتراض‌آميزي‌‪ ،‬مسالمت‌‬
‫جويانه‌تر از تحريم‌ انتخابات‌ نيست‌‪( .‬تحريم‌ انتخابات‌‪ ،‬نافرماني‌ مدني‌ نيست‌‪ .‬چرا كه‌ هيچ‌ قانوني‌ همگان‌ را‬
‫مكلف‌ به‌ شركت‌ در انتخابات‌ نمي‌كند تا در اثر عدم‌ شركت‌‪ ،‬آن‌ قانون‌ نقض‌ شود‪ .‬ولي‌ استفاده‌ از ماهواره‌ يك‌‬
‫نمونه‌ كاملً مسالمت‌آميز از نافرماني‌ مدني‌ است‌‪ .‬تحريم‌ دادگاه‌ها و عدم‌ توجه‌ به‌ احضارهاي‌ قوه‌ قضاييه‌‪ ،‬يك‌‬
‫نوع‌ نافرماني‌ مدني‌ مسالمت‌آميز و هزينه‌ دار است‌‪ .‬چرا كه‌ نرفتن‌‪ ،‬متضمن‌ بازداشت‌ است‌‪ .‬ولي‌ پرسش‌ اين‌‬
‫است‌ كه‌ قوه‌ قضاييه‌ چه‌ تعداد را مي‌تواند در عمل‌ بازداشت‌ نمايد؟ مگر بازداشتها براي‌ آنها هزينه‌ بيشتري‌‬
‫ندارد؟ به‌ همين‌ دليل‌ در يك‌ سال‌ اخير تقريبًا كسي‌ را بازداشت‌ نكرده‌اند‪ .‬با اينكه‌ افراد زيادي‌ محكوم‌ به‌ حكم‌‬
‫قطعي‌ شده‌اند‪ ،‬ولي‌ قوة‌ قضائيه‌ آنها را راهي‌ زندان‌ نكرده‌ است‌‪ .‬چرا كه‌ هزينه‌ اين‌ كار براي‌ نظام‌ بسيار‬
‫سنگين‌ است‌‪ .‬آنها حكم‌ را بالي‌ سرفرد نگاه‌ مي‌دارند تا او به‌ دليل‌ ترس‌ از زندان‌ سكوت‌ پيشه‌ كند و‬
‫محافظه‌كاران‌ بدون‌ پرداخت‌ هزينه‌‪ ،‬به‌ هدف‌ خود كه‌ ايجاد رعب‌ و وحشت‌ است‌‪ ،‬دست‌ يابند‪ .‬امكان‌ و توان‌‬
‫بازداشت‌ دويست‌ ـ سيصد نفر وجود ندارد‪).‬‬
‫‪5‬ـ ‪2‬ـ ‪2‬ـ چه‌ كسي‌ مي‌تواند نافرماني‌ مدني‌ پيشه‌ نمايد؟ يك‌ جبهة‌ وسيع‌ كه‌ يك‌ سر آن‌ در حاكميت‌ مسئوليت‌هاي‌‬
‫مهم‌ دارد و سر ديگر آن‌ به‌ طور كلي‌ از حقوق‌ سياسي‌ محروم‌ است‌‪ ،‬نمي‌تواند اقدام‌ به‌ نافرماني‌ مدني‌ كند‪.‬‬
‫بخش‌ اصلح‌ طلب‌ حاكميت‌ نمي‌تواند دست‌ به‌ نافرماني‌ مدني‌ بزند‪ .‬آنان‌ نه‌ تنها چارچوبهاي‌ قانوني‌ فعلي‌ را‬
‫پذيرفته‌اند‪ ،‬بلكه‌ در همان‌ چارچوب‌ اهداف‌ و مطالبات‌ حداقلي‌ را دنبال‌ مي‌كنند‪ .‬مي‌گويند تمامي‌ شرايط‌ و‬
‫ايرادات‌ شوراي‌ نگهبان‌ را مي‌پذيرند‪ ،‬تا مطالبات‌ حداقلي‌ به‌ تصويب‌ برسد‪ .‬لذا از طريق‌ بخش‌ اصلح‌ طلب‌‬
‫حاكميت‌ نمي‌توان‌ به‌ جمهوري‌ تمام‌ عيار دست‌ يافت‌‪ .‬پروژه‌ خروج‌ از حاكميت‌ نيز دست‌ نيافتني‌ است‌‪ .‬چرا كه‌‬
‫اولً اكثريت‌ اصلح‌ طلبان‌ حاكم‌ آن‌ را قبول‌ ندارند‪ .‬ثانياً آنها كه‌ آن‌ را قبول‌ دارند‪ ،‬آن‌ را موكول‌ به‌ «وقت‌»اش‌‬
‫مي‌كنند‪ .‬ولي‌ اين‌ «وقت‌» يا زمان‌ هيچگاه‌ از راه‌ نمي‌رسد‪ .‬زيرا براي‌ آن‌ معيارهاي‌ «پيشيني‌» روشني‌ معي‬
‫‪٧‬ن‌ نمي‌كنند تا خود را با ريسكي‌ كه‌ منجر به‌ از دست‌ دادن‌ قدرت‌ مي‌شود مواجه‌ ننمايند‪ .‬لذا تا پايان‌ دورة‌‬
‫قانوني‌‪ ،‬هيچيك‌ از اصلح‌طلبان‌ در اعتراض‌ به‌ اصلح‌ناپذيري‌ نظام‌‪ ،‬حاكميت‌ را ترك‌ نخواهد كرد‪ .‬سهل‌ است‌‬
‫بسياري‌ از هم‌ اكنون‌ به‌ گونه‌اي‌ سخن‌ مي‌گويند تا صلحيت‌ آنها در دور آينده‌ توسط‌ شوراي‌ نگهبان‌ تأييد شود‪.‬‬
‫اگر خروج‌ از حاكميت‌ صرفًا يك‌ تهديد براي‌ ترساندن‌ رقيب‌ باشد‪ ،‬اين‌ تهديد كارايي‌ خود را از دست‌ داده‌‬
‫است‌‪.‬‬
‫براي‌ رسيدن‌ به‌ هدف‌ راهي‌ جز اين‌ وجود ندارد كه‌ جنبش‌ جمهوري‌ خواهي‌ سرنوشت‌ خود را به‌ بخش‌‬
‫اصلح‌ طلب‌ حاكميت‌ گره‌ نزند و راه‌ خود را مستقل‌ از آنها در پيش‌ گيرد و به‌ سوي‌ هدف‌ اصلي‌ (جمهوري‌‬
‫تمام‌ عيار) گام‌ بردارد‪ .‬روش‌ و راهي‌ كه‌ بخش‌ اصلح‌ طلب‌ حاكميت‌ برگزيده‌‪ ،‬تنها نتيجه‌اي‌ كه‌ دارد اين‌ است‌‬
‫كه‌ اصلحات‌ ساختاري‌‪ ،‬بوسيله‌ آنان‌‪ ،‬ناممكن‌ است‌ و لذا نمي‌توان‌ به‌ آنها اميد بست‌‪ .‬تنها راه‌ ممكن‌‪ ،‬استقلل‌‬
‫جنبش‌ جمهوري‌ خواهي‌ از بخش‌ اصلح‌ طلب‌ حاكميت‌ است‌‪( .‬آزاديخواهانِ جمهوري‌ خواه‌‪ ،‬متحد شويد‪ ،‬شعار‬
‫اصلح‌طلبان‌ واقعي‌ است‌)‪.‬‬
‫ائتلف‌ گروههاي‌ مخالف‌‪ ،‬شرط‌ لزم‌ گذار از اقتدارگرايي‌ به‌ دموكراسي‌ است‌‪ .‬ابتدا بايد گروه‌هاي‌ مخال ‌‬
‫ف‬
‫خارج‌ از حكومت‌ يك‌ ائتلف‌ گسترده‌ تشكيل‌ دهند‪ ،‬آنگاه‌ اين‌ ائتلف‌ در صورت‌ تمايل‌ اصلح‌ طلبان‌ حكومت‌ به‌‬
‫همكاري‌‪ ،‬مي‌توانند با آنها مذاكره‌ نمايند‪ ،‬نه‌ اينكه‌ از ابتدا سرنوشت‌ جمهوري‌ خواهي‌ را به‌ آنها بسپارند‪ ،‬هيچ‌‬
‫كاري‌ نكنند و منتظر بمانند تا آنها گره‌ از كار فروبستة‌ ما بگشايند‪ .‬در كشورهايي‌ كه‌ گذار به‌ روش‌هاي‌‬
‫ل غيرحكومتيِ دموكراسي‌ خواهي‌ ايفا كرده‌ و‬ ‫غيرانقلبي‌ پيموده‌ شده‌ است‌‪ ،‬نقش‌ اصلي‌ را جنبش‌ مستق ِ‬
‫اصلح‌طلبان‌ حكومت‌ با اين‌ جنبش‌ همدلي‌ و همكاري‌ كرده‌اند‪ .‬وقتي‌ جنبش‌ مستقل‌ جمهوري‌ خواهي‌ شكل‌‬
‫بگيرد و از طريق‌ نافرماني‌ مدني‌ يا فشار از پايين‌ وجود خود را به‌ دولت‌ تحميل‌ كند‪ ،‬آنگاه‌ مي‌تواند با دولت‌‬
‫دربارة‌ برگزاري‌ رفراندو ِم تبديل‌ نظام‌ به‌ جمهوري‌ تمام‌ عيار گفت‌ و گو يا چانه‌ زني‌ نمايد‪ .‬ماندل و كنگره‌ ملي‌‬
‫آفريقا نيز از طريق‌ نافرماني‌ مدني‌ و سپس‌ گفت‌ و گو و چانه‌ زني‌‪ ،‬دولت‌ آپارتايد را مجبور به‌ واگذاري‌ قدرت‌‬
‫به‌ اكثريت‌ سياه‌ پوست‌ كشور كرد‪ .‬در كشورهاي‌ بلوك‌ شرق‌ مردم‌ نافرماني‌ مدني‌ را با روشن‌ كردن‌ شمع‌ در‬
‫خيابانها و فرار به‌ كشورهاي‌ غربي‌ به‌ نمايش‌ گذاشتند‪ .‬بايد به‌ روش‌هاي‌ مسالمت‌آميز‪ ،‬از طريق‌ نافرماني‌‬
‫مدني‌‪ ،‬دولت‌ را مجبور به‌ برگزاري‌ رفراندوم‌ دربارة‌ نوع‌ رژيم‌ سياسي‌ كرد‪.‬‬
‫‪5‬ـ ‪2‬ـ ‪3‬ـ نقش‌ روشنفكران‌‪ :‬هر رژيمي‌‪ ،‬در دوران‌ كنوني‌‪ ،‬براي‌ دوام‌ و بقا نيازمند همراهي‌ روشنفكران‌ است‌‪.‬‬
‫اگر روشنفكران‌ رژيمي‌ را نامشروع‌ بدانند و در آثارشان‌ مدل‌هاي‌ بديل‌ را عرضه‌ نمايند‪ ،‬آن‌ رژيم‌ امكان‌ دوام‌‬
‫نخواهد داشت‌‪.‬‬
‫روشنفكران‌‪ ،‬رهبران‌ واقعي‌ جنبش‌ جمهوري‌ خواهي‌اند‪ .‬اگر ائتلفي‌ از روشنفكران‌‪ ،‬با استراتژي‌ جمهوري‌‬
‫خواهي‌‪ ،‬شكل‌ بگيرد و تاكتيك‌هاي‌ مناسبِ استراتژي‌ ياد شده‌ اتخاذ گردد‪ ،‬كل‌ جامعه‌‪ ،‬خصوصاً نسل‌ جوان‌‪،‬‬
‫بدنبال‌ آنها خواهند رفت‌‪ .‬بيانيه‌ ‪ 77‬واتسلو هاول‌ و ديگر روشنفكران‌ چك‌‪ ،‬راهگشاي‌ چنان‌ منظوري‌ بود‪.‬‬
‫جريان‌ روشنفكري‌ مي‌تواند با بيانيه‌هايي‌ كه‌ در پاي‌ آنها امضاي‌ صدها تن‌ وجود دارد‪ ،‬به‌ طور فعال‌ در‬
‫عرصه‌ عمومي‌ ظاهر شود‪ ،‬موارد نقض‌ حقوق‌ بشر را محكوم‌‪ ،‬مطالبات‌ آزاديخواهانه‌ را دنبال‌ و نافرماني‌‬
‫مدني‌ را هدايت‌ نمايد‪ .‬بدين‌ ترتيب‌ هزينه‌ها نيز پايين‌ خواهد آمد‪ .‬چرا كه‌ بين‌ تعداد زيادي‌ از افراد توزيع‌ خواهد‬
‫شد و نظام‌ در شرايط‌ كنوني‌ امكان‌ پرداخت‌ هزينه‌ سنگين‌ بازداشت‌ دهها يا صدها دگرانديش‌ را ندارد‪ .‬در حال‌‬
‫حاضر اتحاديه‌ اروپا شرايطي‌ را براي‌ گسترش‌ روابط‌ مطرح‌ كرده‌ كه‌ عين‌ مسائل‌ مطروحه‌ از سوي‌ آمريكا‬
‫است‌‪ .‬بازداشت‌ گسترده‌ دگرانديشان‌ و تشديد سركوب‌ سياسي‌ اتحاديه‌ اروپا را در كنار آمريكا قرار خواهد داد‬
‫و فضاي‌ ذهني‌ را براي‌ اقدامات‌ خصمانه‌ آمريكا فراهم‌ خواهد كرد‪ .‬يكي‌ از مشكلت‌ تحليل‌ گران‌ اين‌ است‌ كه‌‬
‫قدرت‌ سركوبگري‌ محافظه‌كاران‌ را زياد و قدرت‌ مخالفان‌ را بسيار كم‌ در نظر مي‌گيرند‪.‬‬
‫‪5‬ـ ‪3‬ـ برمبناي‌ نظريه‌ فرصت‌هاي‌ سياسي‌ ؛ ارزشهاي‌ فرهنگي‌‪ ،‬ساختارهاي‌ اجتماعي‌ ـ سياسي‌ و رفتارهاي‌‬
‫فردي‌‪ ،‬جنبش‌هاي‌ اعتراض‌آميز و تأثير آنها بر تحول‌ اجتماعي‌ را تبيين‌ مي‌كنند‪ .‬باورهاي‌ فرهنگي‌‪ ،‬اهداف‌ و‬
‫برداشتهاي‌ فرمانروايي‌ را مورد تأكيد قرار مي‌دهد‪ .‬شرايط‌ ساختاري‌‪ ،‬سازمانهايي‌ را مورد توجه‌ قرار مي‌دهد‬
‫كه‌ رهبران‌ سياسي‌ از طريق‌ آنها اعمال‌ قدرت‌ مي‌كنند‪ .‬بُعد رفتاري‌ نيز چگونگي‌ تعبير افراد از پيامهاي‌‬
‫سياسي‌ و راهبري‌ سازمانهاي‌ سياسي‌ را تشريح‌ مي‌كند‪.‬‬
‫هنجارهاي‌ فرهنگي‌ و سازمانهاي‌ اجتماعي‌ سياسي‌ بابرجسته‌ ساختن‌ بديل‌هاي‌ ممكن‌ و مطلوب‌ (مثلً ليبرال‌‬
‫دموكراسي‌ يا سوسيال‌ دموكراسي‌)‪ ،‬بر راهبردهايي‌ كه‌ براي‌ اقدام‌ سياسي‌ برگزيده‌ مي‌شوند‪ ،‬تأثير مي‌گذارند‪.‬‬
‫موفقيت‌ سياسي‌ به‌ رهبري‌ كارآمد‪ ،‬مشاركت‌ كنندگان‌ متعهد‪ ،‬و وضعيتي‌ ساختاري‌ كه‌ در آن‌ قدرت‌‬
‫اعتراض‌كنندگان‌‪ ،‬قدرت‌ دولت‌ حاكم‌ را درهم‌ بكوبد‪ ،‬بستگي‌ دارد‪ .‬در صورتي‌ كه‌ اعتراض‌كنندگان‌ بتوانند از‬
‫منابع‌ خود براي‌ بسيج‌ حمايت‌كنندگان‌ با مهارت‌ استفاده‌ كنند‪ ،‬فعاليت‌ها را در بين‌ گروههاي‌ مختلف‌ هماهنگ‌‬
‫نمايند‪ ،‬و بر مقاومت‌ مخالفان‌ غلبه‌ كنند‪ ،‬آنگاه‌ چشم‌ انداز دستيابي‌ به‌ هدف‌ روشن‌ به‌ نظر خواهد رسيد‪ .‬برخي‌‬
‫شرايط‌ ساختاري‌ اميد به‌ موفقيت‌ را افزايش‌ مي‌دهند‪ .‬جنبش‌ اعتراض‌آميز بايد مخالفان‌ را از تحرك‌ بياندازد‪ ،‬از‬
‫كنترل‌ دولتي‌ استقلل‌ يابد‪ ،‬انسجام‌ دروني‌ را تقويت‌ كند‪ ،‬و با گروههاي‌ مدني‌‪ ،‬احزاب‌ سياسي‌ و مؤسسات‌ ملي‌‬
‫دست‌ به‌ ائتلف‌ بزند‪.‬‬
‫تبيين‌ فرايند گذار از اقتدارگرايي‌ به‌ دموكراسي‌ متضمن‌ توجه‌ به‌ عوامل‌ ساختاري‌ و كنش‌ انساني‌ است‌‪.‬‬
‫تبيين‌هاي‌ ساختاري‌ بر نقش‌ علي‌ روابط‌ اجتماعي‌ تأكيد دارند و تبيين‌هاي‌ اراده‌ گرايانه‌ بر انتخاب‌هاي‌ احتمالي‌‬
‫كنشگران‌ نخبه‌ طي‌ فرآيندهاي‌ دگرگوني‌ نظام‌ تأكيد مي‌ورزند‪ .‬در تبيين‌ دگرگوني‌ نظام‌ها بايد كنش‌ سياسي‌ را‬
‫با محدويت‌هاي‌ ساختاري‌ همراه‌ نمود‪ .‬فاعلن‌ در چارچوب‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ خاصي‌ عمل‌ مي‌كنند و به‌ دنبال‌‬
‫هدفهاي‌ خود مي‌روند‪ ،‬و اين‌ چارچوبها تنگناهايي‌ براي‌ انتخاب‌ و فراخناهايي‌ براي‌ عمل‌ آنان‌ فراهم‌ مي‌آورند‪.‬‬
‫كنشگران‌ مرتبط‌ با گذار از نظام‌هاي‌ اقتدارگرا به‌ نظام‌هاي‌ دموكراتيك‌‪ ،‬نه‌ تنها مواضع‌ استراتژيك‌ را تغيير‬
‫مي‌دهند بلكه‌ از حاشيه‌هاي‌ مانورپذيري‌ در چارچوب‌ محدوديت‌هاي‌ ساختاري‌ سود مي‌جويند‪ .‬مرزهاي‌‬
‫مانورپذيري‌ با تحليل‌ سه‌ رابطة‌ بسيار مهم‌ مشخص‌ مي‌شوند‪ :‬روابط‌ فرمانروا با نهادهاي‌ دولتي‌ (به‌ ويژه‌‬
‫رابطه‌ فرمانروا با نيروهاي‌ نظامي‌ ـ انتظامي‌)‪ ،‬روابط‌ فرمانروا با جامعه‌ (نخبگان‌ اجتماعي‌ داخلي‌) و رابطه‌‬
‫قدرت‌ خارجي‌ با كنشگران‌ داخلي‌‪ .‬اين‌ روابط‌ زمينه‌هاي‌ ساختاري‌ گذار را تعريف‌ مي‌كنند‪.‬‬
‫فرمانروا در نظام‌هاي‌ اقتدارگرا استقلل‌ و آزادي‌ عمل‌ نهادهاي‌ دولتي‌ را از آنها مي‌گيرد‪ .‬حاميان‌ خود را به‌‬
‫تمامي‌ نهادها نفوذ مي‌دهد و همه‌ را گوش‌ به‌ فرمان‌ خود مي‌كند‪ .‬تمامي‌ اركان‌ حكومت‌ منتظر فرامين‌ حاكم‌اند‬
‫تا مطابق‌ ميل‌ او عمل‌ كنند‪ .‬فرمانروا بقاي‌ نظاميان‌ را متكي‌ به‌ بقاي‌ خود مي‌كند تا نظاميان‌ هيچگاه‌ از حمايت‌‬
‫او دست‌ برندارند‪ .‬چنان‌ القاء مي‌كند كه‌ اگر من‌ نباشم‌‪ ،‬شما هم‌ نيستيد‪ .‬سركوب‌ جامعه‌ مدني‌ توسط‌ نظاميان‌ را‬
‫تشويق‌ مي‌كند و بدين‌ ترتيب‌ مشروعيت‌ آنها را در نظر مردم‌ تضعيف‌ مي‌كند‪ .‬دستگاه‌ قضايي‌ را مطيع‌‬
‫فرمايشات‌ خود مي‌كند تا به‌ وسيله‌ دادگاههاي‌ فرمايشي‌ مخالفان‌ را در زندان‌ حبس‌ كند‪ .‬تمام‌ دستگاه‌ دولت‌ به‌‬
‫ثناگويان‌ و دعاگويان‌ اين‌ خدايگان‌ زميني‌ (فرمانروا) تقليل‌ مي‌يابند‪ .‬نظام‌هاي‌ اقتدارگرا نظام‌هاي‌ طردكننده‌اند‪.‬‬
‫فرمانروا نخبگان‌ و روشنفكران‌ را از عرصه‌ سياسي‌ طرد و منزوي‌ مي‌نمايد و بر شكاف‌ ملت‌ ـ دولت‌‬
‫مي‌افزايد‪ .‬عاملن‌ بين‌المللي‌ (قدرت‌هاي‌ خارجي‌) با حمايت‌ از نظام‌ حاكم‌ و تقويت‌ توانايي‌هاي‌ آن‌‪ ،‬يا عدم‌‬
‫حمايت‌‪ ،‬قابليت‌ مانور كنشگران‌ اجتماعي‌ را كاهش‌ يا افزايش‌ مي‌دهند‪.‬‬
‫كنشگران‌ به‌ چهار گروه‌ تقسيم‌ مي‌شوند‪ :‬محافظه‌كاران‌ و اصلح‌طلبان‌ حاكم‌‪ ،‬ميانه‌روها (مشروطه‌خواهان‌) و‬
‫دموكرات‌هاي‌ (جمهوري‌خواهان‌) مخالف‌‪ .‬محافظه‌كاران‌ نظام‌‪ ،‬بدون‌ هيچ‌ قيد و شرطي‌ به‌ دائمي‌ كردن‌‬
‫حكومت‌ فرمانروا متعهدند‪ .‬استراتژي‌ آن‌ها حفظ‌ قدرت‌ به‌ هر شكل‌ ممكن‌ است‌‪ .‬اصلح‌طلبان‌ حكومت‌‪ ،‬بقاي‌‬
‫خود را منوط‌ به‌ بقاي‌ فرمانروا نمي‌دانند‪ .‬آنها به‌ دنبال‌ آنند كه‌ با اصلحاتي‌ محدود نظام‌ را حفظ‌ و آن‌ را تقويت‌‬
‫و كارآمد كنند‪ .‬در شرايط‌ بحراني‌ كه‌ مخالفان‌ در حال‌ پيشرفت‌ باشند‪ ،‬اصلح‌ طلبان‌ نظام‌‪ ،‬درصدد قطع‌ ارتباط‌‬
‫خود با فرمانروا برمي‌آيند و شايد به‌ رويارويي‌ با او برخيزند تا قدرت‌ را به‌طور كامل‌ به‌ چنگ‌ آورند‪.‬‬
‫هدف‌ مخالفان‌ ميانه‌رو محدود به‌ بركناري‌ فرمانروا و هيأت‌ حاكمه‌ در چارچوب‌ نظام‌ است‌‪ .‬مخالفان‌‬
‫دموكرات‌ به‌ دنبال‌ تحولت‌ ساختاري‌اند و از تحول‌ بنيادين‌ نظام‌ به‌ يك‌ نظام‌ كامل دموكراتيك‌ دفاع‌ مي‌كنند‪.‬‬
‫تركيب‌ زمينه‌هاي‌ ساختاري‌ گذار و پاسخ‌ فاعلن‌ به‌ فرصتهاي‌ مانور استراتژيك‌ در اين‌ زمينه‌ها‪ ،‬مسيرهاي‌‬
‫توسعه‌ سياسي‌ نظام‌ را معين‌ خواهد كرد‪ .‬به‌ عنوان‌ مثال‌ اگر نفوذ شبكه‌ حمايت‌ فرمانروا در دولت‌ «زياد»‬
‫باشد‪ ،‬به‌ دليل‌ طرد گسترده‌ نخبگان‌ و روشنفكران‌‪ ،‬نفوذ شبكه‌هاي‌ حمايت‌ فرمانروا در جامعه‌ «كم‌» باشد‪،‬‬
‫قدرتهاي‌ خارجي‌ از او حمايت‌ نكنند يا «كم‌» حمايت‌ كنند‪ ،‬نيروهاي‌ اصلح‌طلب‌ نظام‌ «زياد» باشند‪ ،‬نيروي‌‬
‫مخالف‌ ميانه‌رو «زياد» باشد و نيروي‌ مخالف‌ دموكرات‌ هم‌ «زياد» باشد؛ امكان‌ گذار از اقتدارگرايي‌ به‌‬
‫دموكراسي‌‪ ،‬در صورت‌ ائتلف‌ مخالفان‌ و بهره‌برداري‌ از فرصتها و شجاعت‌ و جسارت‌ داشتن‌‪ ،‬فراهم‌‬
‫مي‌گردد‪.‬‬
‫مقام‌ رهبري‌ اركان‌ دولت‌ را در كنترل‌ خود دارد و همة‌ حركات‌ با اشارات‌ ايشان‌ انجام‌ مي‌شود‪ .‬هيچ‌ مخالفتي‌‪،‬‬
‫حتي‌ محرمانه‌‪ ،‬پذيرفته‌ نمي‌شود‪ .‬وقتي‌ تعدادي‌ از اعضاي‌ قوة‌ مجريه‌ و نمايندگان‌ مجلس‌ طي‌ نامه‌اي‌‬
‫خصوصي‌ نسبت‌ به‌ انتصاب‌ اعضاي‌ مجمع‌ تشخيص‌ مصلحت‌ نظام‌ از يك‌ جناح‌ خاص‌ انتقاد كردند‪ ،‬تعدادي‌ از‬
‫آنها به‌ بيت‌ رهبري‌ احضار و بدانها گفته‌ شد كه‌ مقام‌ رهبري‌ فرموده‌اند نوشتن‌ آن‌ نامه‌ «فعل‌ حرام‌» بوده‌ است‌‪.‬‬
‫تمام‌ بازداشتهاي‌ سياسي‌ـ مطبوعاتي‌ با دستور مستقيم‌ ايشان‌ صورت‌ مي‌پذيرد‪ .‬لذا طي‌ يك‌ سخنراني‌ اعلم‌‬
‫كردند كه‌ دست‌ قضات‌ مذكور (قضات‌ فرمايشي‌) را بايد بوسيد‪ .‬انتشار متن‌ حاضر نيز واكنش‌ ايشان‌ را‬
‫برخواهد انگيخت‌ و به‌ دستور مستقيم‌ ايشان‌ با نويسنده‌ برخورد شديد خواهد شد و بر محدوديتهايش‌ خواهند‬
‫افزود‪ .‬چرا كه‌ آقاي‌ خامنه‌اي‌ خود را از مشاوران‌‪ ،‬هواداران‌ و پيروان‌ اهل‌ نظر و منطق‌ محروم‌ كرده‌ و لذا‬
‫چاره‌اي‌ جز برخورد قضايي‌ و حبس‌ و زندان‌ و تنبيه‌ فيزيكي‌ ندارند‪ .‬اگر اين‌ مدعا نادرست‌ است‌ و ايشان‌ مدافع‌‬
‫خردورزي‌ و آزادي‌ بيانند‪ ،‬بهتر است‌ اجازه‌ دهند متن‌ حاضر منتشر و به‌ پيروانشان‌ دستور فرمايند كل‌‬
‫مدعيات‌ مكتوب‌ حاضر را با منطق‌ و عقلنيت‌‪ ،‬بيرحمانه‌ نقد نمايند‪ .‬هر گونه‌ برخورد با نويسنده‌‪ ،‬مثبِت‌ اين‌‬
‫مدعاست‌ كه‌ ايشان‌ نقدناپذيرند‪ ،‬خود را در مقام‌ خدايي‌ مي‌بينند و چون‌ حاكمان‌ انتقادناپذير‪ ،‬به‌ دستگاه‌ قضايي‌‬
‫تحت‌ امر خود دستور مي‌دهند كه‌ مخالفان‌ را با مجازات‌ سنگين‌ از عرصه‌ حذف‌ كنند‪ .‬آيا در آن‌ همه‌ پيروان‌ و‬
‫اطرافيان‌‪ ،‬حتي‌ يك‌ تن‌ يافت‌ نمي‌شود كه‌ با سلح‌ منطق‌ و عقلنيت‌ با مخالفان‌ روياروي‌ شود و لذا جز تنبيه‌ و‬
‫مجازات‌ ابزاري‌ براي‌ رويارويي‌ با مخالفان‌ وجود ندارد‪ ،‬آن‌ هم‌ به دستور مستقيم‌ مقام‌ رهبري‌؟‬
‫تا آزادي‌ و دموكراسي‌ پيروز شود‬ ‫خوش‌ بود گر محك‌ تجربه‌ آيد به‌ ميان‌‬

‫فصل‌ ششم‌‬
‫«پريشان‌ آغاز كرديم‌ و پريشان‌تر به‌ پايان‌ رسيديم‌»‬
‫حافظ‌ آن‌ ساعت‌ كه‌ اين‌ نظم‌ پريشان‌ مي‌نوشت‌ طاير فكرش‌ به‌ دام‌ اشتياق‌ افتاده‌ بود‬
‫اين‌ مكتوب‌ به‌ عنوان‌ يك‌ مصداق‌ از نظم‌ پريشان‌‪ ،‬محصول‌ دغدغه‌هايي‌ است‌ كه‌ نويسنده‌ را در دام‌ خودگرفتار‬
‫كرده‌اند‪ .‬هميشه‌ از خود مي‌پرسم‌ چرا در «كوي‌ نيكنامي‌» جاي‌ نداريم‌‪ .‬چرا دولت‌ دموكراتيك‌ توسعه‌گرا در‬
‫جامعة‌ ما متولد نمي‌شود؟ چرا مومنان‌ نبايد در جامعه‌اي‌ متساهل‌‪ ،‬متسامح‌‪ ،‬مداراگر‪ ،‬آزاد و دموكراتيك‌ زندگي‌‬
‫كنند؟ آيا «استبداد ديني‌» يا «استبداد ضدديني‌» سرنوشت‌ محتوم‌ ما است‌؟‬
‫به‌ گمان‌ من‌ مي‌توان‌ مومنانه‌ و آزاد زيست‌ و عقلنيت‌ و معنويت‌ تعارضي‌ با يكديگر ندارند‪ .‬اگر در سيماي‌‬
‫مشايخ‌ شهر‪ ،‬نشاني‌ از «مرد خدا» ديده‌ نمي‌شود‪ ،‬يكي‌ از علل‌ عمده‌اش‌ استبدادپيشگي‌ آنان‌ است‌‪ ،‬نه‌‬
‫ايمان‌ورزي‌ بدون‌ اكراه‌‪ .‬ايمان‌‪ ،‬شان‌ آزادگان‌ (احرار) و دليران‌ است‌‪ ،‬نه‌ وصف‌ بردگان‌ و سفلگان‌‪ .‬دفاع‌ از‬
‫ايمان‌ و تجربه‌ ديني‌ در جهان‌ جديد‪ ،‬بدون‌ دفاع‌ از عقلنيت‌‪ ،‬آزادي‌ و دموكراسي‌ و حقوق‌ بشر‪ ،‬اگر ناممكن‌‬
‫نباشد بسيار دشوار است‌‪ .‬دينداري‌ در جامعه‌ باز و بدون‌ اكراه‌‪ ،‬سهل‌تر از جوامع‌ بسته‌ (توتاليتر‪ ،‬شبه‌ توتاليتر‪،‬‬
‫اقتدارگرا‪ ،‬سلطاني‌) امكان‌ تحقق‌ دارد‪ .‬و اگر ايمان‌ از جانب‌ انسان‌ محق‌ و از سر آگاهي‌ و انتخاب‌ و متكي‌ بر‬
‫تجربه‌ امر قدسي‌ نباشد‪ ،‬چه‌ ارزشي‌ دارد؟ و اگر مدعيان‌ دفاع‌ از حريم‌ ديانت‌‪ ،‬جز تكفير نوانديشان‌ كاري‌‬
‫ندانند‪ ،‬چه‌ كسي‌ دينداري‌ پيشه‌ خواهد كرد؟‬
‫در همين‌ راستا و بر مبناي‌ رويكرد «حق‌ محور» دو سخن‌ مهم‌ از آيت‌ال خميني‌ نقل‌ كرديم‌ كه‌ به‌ درستي‌‬
‫استدلل‌ مي‌كرد‪ ،‬هيچ‌ نسلي‌ نمي‌تواند شكل‌ و نوع‌ حكومت‌ را براي‌ نسل‌ بعدي‌ تعيين‌ كند‪ .‬هر نسلي‌ حق‌ دارد‬
‫شكل‌ و نوع‌ حكومت‌ مطلوبش‌ را خود تعيين‌ نمايد‪ .‬اين‌ مدعاي‌ خردمندانه‌ در سالهاي‌ ‪ 56‬و ‪ 57‬به‌ انحاي‌‬
‫مختلف‌ از سوي‌ ايشان‌ تكرار مي‌شد‪ .‬اين‌ حق‌ عقليي‌ وقتي‌ از سوي‌ يك‌ مرجع‌ تقليد مورد تأكيد قرار مي‌گيرد‪،‬‬
‫حداقل‌ براي‌ مقلدان‌ ايشان‌‪ ،‬مدعيان‌ پيروي‌ از راه‌ ايشان‌ و آنها كه‌ دائماً تكرار مي‌كنند تبعيت‌ از امام‌ يكي‌ از‬
‫اصول‌ انقلب‌‪ ،‬جمهوري‌ اسلمي‌ و وفاق‌ ملي‌ است‌؛ بايد به‌ عنوان‌ يك‌ عمل‌ عقليي‌ ـ شرعي‌ پذيرفته‌ شود‪ .‬اگر‬
‫فرد‪ ،‬گروه‌ يا جمع‌ كثيري‌ از نسل‌ حاضر با استفاده‌ از اين‌ حق‌‪ ،‬نظر خود را دربارة‌ نوع‌ حكومت‌ مطلوبش‌‬
‫ابراز كرد‪ ،‬بايد به‌ عنوان‌ عمل‌ به‌ بخشي‌ از آراء آيت‌ال خميني‌ از آن‌ استقبال‌ شود‪.‬‬
‫دو نحوة‌ تقرير ايشان‌ از حق‌ تعيين‌ سرنوشت‌ را قبلً نقل‌ كرديم‌‪ .‬با نقل‌ نوع‌ ديگري‌ از تقرير مدعا‪ ،‬به‌ تحكيم‌‬
‫آن‌ پرداخته‌ و از مدعيان‌ پيروي‌ از ايشان‌ درخواست‌ داريم‌ تا تكليف‌ خود را با اين‌ مدعيات‌ روشن‌ كنند‪ .‬از‬
‫مدعيان‌ پيروي‌ انتظار مي‌ رود كه‌ صداقت‌ ايشان‌ را انكار نكرده‌ و اين‌ سخنان‌ را «دروغ‌ هاي‌ لزم‌» تلقي‌‬
‫نكنند‪ .‬اگر صداقت‌ ايشان‌ مفروض‌ باشد‪ ،‬آن‌ وقت‌ ارائه‌ تفسيري‌ سازگار مهم‌ خواهد بود و ديگر به‌ هيچ‌وجه‌‬
‫نمي‌توان‌ درخواست‌ برگزاري‌ رفراندوم‌ را‪ ،‬براندازي‌ تلقي‌ كرد‪ .‬آيت‌ال خميني‌ مي‌گويد‪« :‬ملت‌ يك‌ جمعيتي‌‬
‫هستند كه‌ بالفعل‌ و در حال‌ حاضر اين‌ جمعيت‌ در اين‌ مملكت‌ ساكن‌ هستند و از اهالي‌ اين‌ مملكت‌ هستند‪ ،‬و يك‌‬
‫وحدت‌ عقيده‌اي‌ يا وحدت‌ جهات‌ ديگر دارند؛ اينكه‌ ملت‌ است‌‪ :‬اين‌ طبقة‌ موجود ملت‌ هستند‪ ...‬اگر گفتند ملت‌‬
‫ايران‌ اعطا مي‌كند يك‌ چيز را‪ ...‬عبارت‌ از آن‌ ملتي‌ كه‌ بعدها وجود پيدا مي‌كنند نيست‌‪ ،‬هر ملت‌ آن‌ وقت‌ ملت‌‬
‫است‌ كه‌ موجود است‌ بالفعل‌‪ ،‬اينهايي‌ كه‌ الن‌ موجودند بالفعل‌‪ ...‬آنهايي‌ كه‌ پانصد سال‌ پيش‌ از اين‌ موجود‬
‫بوده‌اند و حال موجود نيستند‪ ،‬اينها علماي‌ ايران‌ يك‌ وقتي‌ بوده‌اند اما حال ديگر نيستند‪ ،‬تمام‌ شد‪ ...‬آنها ملت‌‬
‫ايران‌ نبودند؛ ملت‌ ايران‌ در زمان‌ خودشان‌ بودند‪ .‬الن‌ بايد ملت‌ ايران‌ اعطا كند يك‌ چيز را به‌ او‪ .‬الن‌ ملت‌‬
‫ايران‌ عبارت‌ از اينهاست‌ كه‌ موجود هستند‪ ،‬اينها ملت‌ ايرانند‪ ...‬آن‌ اشخاصي‌ كه‌ در آن‌ وقت‌ بودند نسبت‌ به‌ اين‌‬
‫آدمي‌ كه‌ حال است‌ كه‌ رأي‌ ندادند‪ .‬به‌ فرض‌ اينكه‌ رأي‌ داده‌ بودند‪ ،‬حال ملت‌ ايران‌ نيستند‪ .‬رأيي‌ داده‌ بودند‪،‬‬
‫خودشان‌ پوسيدند و رأي‌هايشان‌ هم‌ پوسيد‪ ،‬تمام‌ شد رفت‌ سراغ‌ كارش‌ ‪ .‬نه‌ خودشان‌ الن‌ هستند نه‌ رأيي‌ آنها‬
‫دارند‪ ...‬آنها ديگر حال ملت‌ ايران‌ نيستند‪ ،‬يعني‌ آنهايي‌ كه‌ رفتند و فوت‌ شدند ملت‌ ايران‌ نيستند‪ ،‬پدران‌ ما ملت‌‬
‫ايران‌ نيستند‪ ،‬ملت‌ ايران‌ الن‌ ماها هستيم‌ كه‌ موجود هستيم‌ »‪« .‬ماهايي‌ كه‌‪ ،‬شماهايي‌ كه‌ در آن‌ وقت‌ نبوديد‪،‬‬
‫رفراندوم‌ آن‌ وقت‌ و مجلس‌ مؤسسانِ آن‌ وقت‌ هيچ‌ دخالت‌ نمي‌تواند داشته‌ باشد در سرنوشت‌ شما »‪.‬‬
‫مدل‌ «جمهوري‌ تمام‌عيار» با توجه‌ به‌ ظهور نسل‌ جديد ارائه‌ شده‌ است‌‪ .‬سالها پيش‌‪ ،‬در همين‌ چارچوب‌‬
‫نوشتيم‌‪« :‬آيا نسل‌ بعدي‌ مي‌تواند براساس‌ حق‌ تعيين‌ سرنوشت‌‪ ،‬نظامي‌ متفاوت‌ از نظام‌ وليت‌ فقيه‌ را برگزيند؟‬
‫سخن‌ بر سر حسن‌ و قبح‌ يا حق‌ و باطل‌ بودن‌ حكومتها نيست‌‪ .‬سخن‌ بر سر حق‌ تعيين‌ سرنوشت‌ است‌‪ .‬آيا يك‌‬
‫نسل‌ حق‌ دارد بگويد يك‌ نظام‌ خوب‌ (نظام‌ وليت‌ فقيه‌) را نمي‌خواهيم‌‪ ،‬زيرا نظام‌ خوب‌ ديگري‌ (جمهوري‌) را‬
‫مي‌خواهيم‌؟ آيا همانطور كه‌ انسانها حق‌ انتخاب‌ ميوه‌هاي‌ مختلف‌ (هلو‪ ،‬سيب‌‪ ،‬انار‪ ،‬انگور‪ ،‬خيار و‪ )...‬را‬
‫دارند‪ ،‬حق‌ انتخاب‌ اشكال‌ مختلف‌ حكومتي‌ را ندارند؟ آيا كسي‌ مجاز است‌ به‌ انسانها بگويد بايد فقط‌ هلو‬
‫بخوريد؟ اگر انساني‌ نخواهد هلو بخورد‪ ،‬تكليفش‌ چيست‌؟» ‪.‬‬
‫در رفراندوم‌ جمهوري‌ اسلمي‌ (فروردين‌ ماه‌ ‪ ،)58‬كه‌ قرار بود مثل‌ همه‌ جمهوري‌ها باشد‪908،439،20 ،‬‬
‫تن‌ شركت‌ نمودند‪ .‬هشت‌ ماه‌ بعد‪ ،‬پس‌ از تصويب‌ قانون‌ اساسي‌ توسط‌ مجلس‌ خبرگان‌ و روشن‌ شدن‌ اينكه‌‬
‫جمهوري‌ اسلمي‌ به‌ همان‌ معنايي‌ كه‌ در همه‌ جا جمهوري‌ است‌‪ ،‬نخواهد بود‪ ،‬همه‌پرسي‌ دربارة‌ قانون‌ اساسي‌‬
‫جمهوري‌ اسلمي‌ برگزار گرديد و اينبار با پنج‌ ميليون‌ (‪ 25‬درصد) كاهش‌‪ 142،690،15 ،‬تن‌ در انتخاب‌‬
‫شركت‌ كردند‪ .‬اينك‌ ‪ 23‬سال‌ از تأييد قانون‌ اساسي‌ توسط‌ مردم‌ گذشته‌ و در اين‌ مدت‌ چند تحول‌ اساسي‌ اتفاق‌‬
‫افتاده‌ است‌‪:‬‬
‫اولً‪ :‬بسياري‌ از شركت‌كنندگان‌ در همه‌پرسي‌ قانون‌ اساسي‌ به‌ ديار حق‌ شتافته‌اند‪ .‬حدود پنج‌ ميليون‌ نفر در‬
‫سال‌هاي‌ پس‌ از انقلب‌ درگذشته‌اند‪.‬‬
‫ثانياً‪ :‬بيش‌ از دو دهه‌ از اجراي‌ قانون‌ اساسي‌ مي‌گذرد و لذا مردم‌ اينك‌ تصور دقيق‌ و روشنتري‌ درباره‌ قانون‌‬
‫اساسي‌ و نظام‌ مبتني‌ بر آن‌ دارند‪ .‬داوري‌ درباره‌ قانون‌ اساسي‌ حق‌ شهروندان‌ است‌‪.‬‬
‫ثالثاً‪ :‬معلوم‌ نيست‌ چه‌ تعداد از آنهايي‌ كه‌ در سال‌ ‪ 58‬به‌ قانون‌ اساسي‌ رأي‌ دادند و اينك‌ در قيد حياتند‪ ،‬هنوز به‌‬
‫رأي‌ خود اعتقاد و التزام‌ دارند‪.‬‬
‫رابعاً‪ :‬اينك‌ حدود چهل‌ و سه‌ ميليون‌ نفر حق‌ رأي‌ دارند رأي‌ نسلي‌ كه‌ در آن‌ رفراندوم‌ شركت‌ نداشته‌‪،‬‬
‫مشخص‌ نيست‌‪ .‬اعلم‌ موافقت‌ يا مخالفت‌ «حق‌» مسلم‌ اين‌ نسل‌ است‌‪ .‬به‌ تعبير آيت‌ال خميني‌ رأي‌ درگذشتگان‌‬
‫سال‌ ‪ ،58‬براي‌ ملت‌ بالفعل‌ كنوني‌‪ ،‬كه‌ اكثريت‌ آنها بعدًا به‌ دنيا آمدند‪ ،‬فاقد وجاهت‌ و اعتبار است‌‪.‬‬
‫برگزاري‌ رفراندوم‌ جديد نشان‌ خواهند داد كه‌ چند درصد از مردم‌ به‌ قانون‌ اساسي‌ جمهوري‌ اسلمي‌ رأي‌‬
‫مثبت‌ و چند درصد رأي‌ منفي‌ خواهند داد‪ .‬اگر «ميزان‌ رأي‌ مردم‌ است‌»‪ ،‬اگر «رأي‌ ملت‌ بالفعل‌ معتبر است‌»‪،‬‬
‫اگر «تعيين‌ سرنوشت‌ حق‌ مردم‌ است‌»‪ ،‬اگر «مردم‌ به‌ قيم‌ نياز ندارند» و‪ ...‬بايد رفراندوم‌ دربارة‌ نوع‌ نظام‌ را‬
‫پذيرفت‌ و به‌ آن‌ خوشامد گفت‌‪ .‬شايد مردم‌ در رفراندوم‌ به‌ جمهوري‌ تمام‌عيار رأي‌ ندهند و به‌ جاي‌ آن‌‬
‫جمهوري‌ اسلمي‌‪ ،‬يا نوع‌ ديگري‌ از نظام‌ حكومتي‌ را انتخاب‌ كنند‪ .‬در آن‌ صورت‌‪ ،‬رأي‌ اكثريت‌‪ ،‬ضمن‌‬
‫رعايت‌ حقوق‌ اقليت‌‪ ،‬براي‌ نسل‌ حاضر معتبر است‌‪ .‬اگر مشكلت‌ و مسائل‌ و بحران‌ها واقعي‌ است‌‪ ،‬اگر‬
‫عقب‌ماندگي‌ و جاي‌ نداشتن‌ در كوي‌ نيكناميِ جامعة‌ باز و حكومت‌ دموكراتيك‌ صحت‌ دارد‪ ،‬بايد كاري‌ كرد و‬
‫تمام‌ توجيهاتي‌ كه‌ بافته‌ مي‌شوند تا سكوت‌‪ ،‬فرار از مسئوليت‌ مدني‌‪ ،‬ترس‌ و رعب‌ و وحشت‌ را تئوريزه‌ نمايند‪،‬‬
‫ت مدنيِ» ناشي‌ از «بصيرت‌ در نظر»‪ ،‬جايگزين‌ آنها شود‪ .‬اسپينوزا‪ ،‬حكيم‌‬ ‫بايد كنار نهاده‌ شوند‪ ،‬و «شجاع ِ‬
‫بزرگ‌ مي‌گفت‌ كه‌ همواره‌ شريفترين‌ چيزها دشوارياب‌ترين‌ آنها است‌‪ .‬چگونه‌ مي‌توان‌ دموكراسي‌ و آزادي‌ را‬
‫شريفترين‌ چيز و‪ ،‬در عين‌ حال‌‪ ،‬آسان‌ياب‌ترين‌ چيز دانست‌؟‬

‫باشد كه‌ باز ببينيم‌ ديدار آشنا را‬ ‫كشتي‌ شكستگانيم‌‪ ،‬اي‌ باد شرطه‌ برخيز‬
‫با دوستان‌ مروت‌‪ ،‬با دشمنان‌ مدارا‬ ‫آسايش‌ دو گيتي‌ تفسير اين‌ دو حرف‌ است‌‬
‫گر تو نمي‌پسندي‌ تغيير ده‌ قضا را‬ ‫در كوي‌ نيكنامي‌ ما را گذر ندادند‬

‫پايان‬

‫اكبر گنجي‌‬
‫زندان‌ اوين‌‬
‫فروردين‌ ‪1381‬‬
‫مانيفست‌ جمهوری‌خواهی‌‬
‫دفتر دوم‌‬
‫تحريم‌ انتخابات‌ رياست‌ جمهوری‪ ،‬گامی به‌ سوی دموكراسی و جامعه‌ باز‬
‫اكبر گنجی‬

‫زندان اوين‬
‫ارديبهشت ‪١٣٨٤‬‬

‫مقدمه‌‬
‫‪ .١‬مانيفست‌ جمهوری‌خواهی‪ ،‬از يك‌سو‪ ،‬مدلی برای گذار به‌ دموكراسی ارائه‌ می‌كرد‪ ،‬و از سوی ديگر‪ ،‬آراء‬
‫و عقايد يك‌ دگرانديش‌ زندانی را بيان‌ می‌داشت‌‪ .‬دليل‌ سكوت‌ بعدی نويسنده‌ آن‌ بود كه‌ احساس‌ می‌كرد سخن‬
‫ديگری برای طرح‌ مكتوب‌ ندارد و آنچه‌ را دربارة‌ رژيم‌ مستقر می‌بايست‌ بگويد‪ ،‬گفته‌ بود‪ .‬در مانيفست‌‬
‫جمهوری‌خواهی آمده‌ بود كه‌ تمامی انتخاباتی كه‌ از آن‌ به‌ بعد در جمهوری اسلمی برگزار خواهد شد‪ ،‬بايد‬
‫تحريم‌ شود‪ .‬اينك‌‪ ،‬ضمن‌ تأكيد بر تحريم‌ انتخابات‌ رياست‌ جمهوری‪ ،‬در ادامه‌ دفتر اول‌ مانيفست‌‬
‫جمهوری‌خواهی‪ ،‬برخی پيشنهادات‌ برای گذار ايران‌ به‌ دموكراسی‪ ،‬بيان‌ می‌گردد‪ .‬دفتر دوم‌ كوتاهتر از دفتر‬
‫اول‌ است‌‪ .‬برای اينكه‌ ادله‌ برخی مدعيات‌ و پاسخ‌ برخی پرسش‌ها در دفتر اول‌ آمده‌ است‌‪.‬‬
‫‪ .٢‬نقدهای بسياری‪ ،‬خصوصاً در خارج‌ از كشور‪ ،‬بر مانيفست‌ جمهوری‌خواهی وارد شد‪ .‬نويسنده‌ نه‌تنها بايد‬
‫شادمان‌ باشد كه‌ آرائش‌ خوانده‌ و نقد شد‪ ‌،‬بلكه‌ بايد ممنون‌ باشد از اينكه‌ از نقدها بهره‌ فراوان‌ برده‌ است‌‪ .‬در هر‬
‫حال‌ يادآوری يك‌ نكته‌ مهم‌ است‌‪ .‬جدی‌ترين‌ رقيب‌ مدل‌ جمهوری‌خواهی‪ ،‬مدل‌ مشروطه‌خواهی دوست‌ عزيز‬
‫آقای سعيد حجاريان‌ است‌‪ .‬او به‌ مناسبت‌ هزار و پانصدمين‌ روز بازداشت‌ نويسنده‌‪ ،‬طی يك‌ گفتگو‪ ،‬ضمن‌ دفاع‌‬
‫از آرمان‌ جمهوری‌خواهی‪ ،‬با توجه‌ به‌ امكانات‌ و مقدورات‌ طرفين‌‪ ،‬جمهوری‌خواهی به‌ عنوان‌ يك‌ استراتژی‬
‫را رد كرد‪ .‬نويسنده‌ نوشتار حاضر همچنان‌ جمهوری‌خواه‌ است‌ و در نوشتار حاضر سعی كرده‌ است‌ مواضع‌‬
‫خود را روشن‌تر نمايد‪.‬‬
‫‪ .٣‬نويسنده‌ پس‌ از سخنرانی در دانشگاه‌ شيراز دربارة‌ مبانی نظری فاشيسم‌‪( ،‬خرداد ‪ )١٣٧٦‬بازداشت‌ و مدت‌‬
‫‪ ٩٠‬روز (در زمستان‌ ‪ )١٣٧٦‬در اوين‌ محبوس‌ شد‪( .‬از آن‌ محكوميت‌ ‪ ٩‬ماه‌ باقی مانده‪ .‬كه‌ پس‌ از حبس‌ فعلی‬
‫بايد نقد شود)‪ .‬اينك‌‪ ،‬در دومين‌ محكوميت‌‪ ١٨٥٥ ،‬روز است‌ كه‌ در اوين‌ زندانی است‌‪ .‬مجازات‌ زندان‌ (سلب‌‬
‫آزادی‌)‪ ،‬ممنوعيت‌ تماس‌ تلفنی‪ ،‬بيماری‌های مختلف‌ ناشی از حبس‌ بلندمدت‌‪ ،‬فشارهای روحی روانی وارد آمده‌‬
‫بر خانواده‌‪ ،‬انواع‌ و اقسام‌ دروغ‌ها و شايعاتی كه‌ ساخته‌ و پخش‌ شد؛ همه‌ بخشی از هزينه‌ای است‌ كه‌ يك‌‬
‫دگرانديش‌ برای طرح‌ نظراتش‌ بايد در نظام‌ سلطانی ج‌‪ .‬ا‪ .‬ا‪ .‬بپردازد‪.‬‬
‫روشن‌ است‌ كه‌ انتشار دفتر دوم‌ مانيفست‌ جمهوری‌خواهی‪ ،‬هزينه‌های جديدی برای نويسنده‌ به‌ ارمغان‌ خواهد‬
‫آورد‪ .‬مسأله‌ روشن‌ است‌‪ .‬مقام‌ رهبری تحمل‌ كوچكترين‌ انتقادی را ندارد‪ .‬رهبری خدايگانی است‌ كه‌ صرفاً‬
‫بايد پرستيده‌ شود‪ .‬فقط‌ رابطه‌ خدايگان‌ و بنده‌ را می‌فهمد‪ .‬در زندان‌ اوين‌ بازداشتگاه‌های اختصاصی مدرنی‬
‫برای خود تدارك‌ ديده‌ است‪ :‬بند دو الف‌ (‪ ٢‬الف‌) (بازداشتگاه‌ حفاظت‌ اطلعات‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلب‌‬
‫اسلمي)‪ ،‬طبقة‌ اول‌ بند ‪( ٢٤٠‬بازداشتگاه‌ حفاظت‌ اطلعات‌ قوة‌ قضائيه‌)‪ ،‬و بخش‌ ديگری از بند ‪ ٢٤٠‬كه‌‬
‫بعضاً در اختيار حفاظت‌ اطلعات‌ نيروی انتظامی قرار می‌گيرد‪.‬‬
‫در سلول‌های انفرادی اين‌ بازداشتگاه‌ها از انواع‌ و اقسام‌ شكنجه‌های جسمی روحی برای «توبه‌نامه‌نويسی‌»‬
‫زندانی استفاده‌ می‌شوند (پروندة‌ وبلگ‌نويسان‌‪ ،‬پروندة‌ زهرا كاظمی و پروندة‌ نظرسنجی چند نمونه‌ از به‌‬
‫كارگيری اين‌ روش‌ها هستند)‪ .‬به‌ طور طبيعی‪ ،‬هر نوع‌ محدوديت‌ جديد‪ ،‬يا حادثه‌ای جانی‪ ،‬برای نويسنده‌‪ ،‬فقط‌‬
‫با دستور مستقيم‌ مقام‌ رهبری امكان‌پذير خواهد بود‪ .‬بدين‌ ترتيب‌ مسؤوليت‌ مستقيم‌ كلية‌ اقدامات‌ با شخص‌ آقای‬
‫خامنه‌ای است‌‪ .‬اعترافات‌ و پشيمانی سلول‌ انفرادی هيچ‌ ارزشی ندارد و فقط‌ بر بی‌حيثيتی كسانی خواهد افزود‬
‫كه‌ از روش‌های استالينيستی برای حذف‌ دگرانديشان‌ استفاده‌ می‌نمايند‪.‬‬
‫حبس‌ طولنی نويسنده‌‪ ،‬يكی از مواردی است‌ كه‌ نشان‌ می‌دهد «مردم‌سالری دينی‌» مورد ادعای رهبر‪ ،‬در‬
‫مقام‌ عمل‌ چه‌ در انبان‌ دارد‪ .‬نه‌تنها پروژه‌ قتل‌های زنجيره‌ای‪ ،‬بلكه‌ شكنجه‌ متهمان‌ آن‌ پرونده‌ و قتل‌ زهرا‬
‫كاظمی نشان‌ داد كه‌ مردم‌سالری دينی مورد ادعا اگر امكان‌ و فرصت‌ تحقق‌ بيابد‪ ،‬چه‌ بهشتی خواهد آفريد!‬
‫نمايش‌های تلويزيونی وبلگ‌نويسان‌‪ ،‬گوشة‌ كوچكی از تمنای رسيدن‌ به‌ هدف‌ از طريق‌ روش‌های استالينی‬
‫بود‪.‬‬
‫شايد سر به‌ نيست‌ كردن‌ نويسنده ‪ ‌،‬رهبر را خشنود سازد‪ ،‬اما چه‌ باك‌ از مرگی كه‌ در راه‌ آزادی و رعايت‌‬
‫حقوق‌ بشر باشد‪« .‬بازی با مرگ‌» بسيار زودتر از اين‌ ايام‌ آغاز شد‪ .‬با جنايت‌ نمی‌توان‌ جلوی سيل‌ آزادی را‬
‫گرفت‌‪ .‬مطمئن‌ باشيد كه‌ افق‌ آزادی گشوده‌ خواهد شد و فرزندان‌ ايران‌زمين‌ در آينده‌ای نه‌چندان‌ دور شاهد‬
‫نظامی ملتزم‌ به‌ حقوق‌ بشر خواهند بود‬

‫چـون‌ داد عـادلن‌ بـه‌ جـهـان‌ در بـقا نكرد‬


‫بــيــداد ظـالـمـان شـمــا نـيــز بـگـذرد‬
‫در مملكت‌ چو غرش‌ شيران‌ گذشت‌ و رفت‌‬
‫ايـن عـوعـو سـگـان شـمـا نـيــز بـگـذرد‬
‫ايـن‌ نـوبت‌ از كـسان‌ به‌ شما ناكسان‌ رسيد‬
‫نـوبـت ز نـاكـسـان شـمـا نـيـز بــگــذرد‬
‫ای تـو رمـه‌ سـپـرده‌ بـه‌ چوپان‌ گرگْ‌طبعْ‬
‫ايـن گـرگـی شـبـان شـمـا نـيـز بـگـذرد‬
‫پـيـل‌ فـنـا كـه‌ شـاه‌ بـقا مات‌ حكم‌ اوست‌‬
‫هــم بــر پـيـادگــان شـمـا نـيـز بـگذرد‬
‫اكبر گنجی‌‬
‫زندان‌ اوين‌‬
‫ارديبهشت‌ ‪١٣٨٤‬‬

‫‪ .١‬مبارزه‌ سياسی و نقد نظام‌ حاكم‌ مهم‌ است‌‪:‬‬

‫روشنفكران‌ اخلقاً وظيفه‌ دارند از درد و رنج‌ و آلم‌ انسانها بكاهند (پوپر‪ ،‬رورتی‌)‪ .‬نظامهای ديكتاتور و‬
‫خودكامه‌ به‌ روشهای گوناگون‌ موجب‌ درد و رنج‌ مردم‌ می‌شوند‪ .‬تلش‌ جهت‌ خلص‌ كردن‌ مردم‌ از شر نظام‌‬
‫اقتدارگرا و جايگزين‌ نمودن‌ نظام‌ آزاد و دموكراتيك‌ فی‌نفسه‌ ارزشمند است‌‪ .‬در جهان‌ كنونی ديكتاتوری آنچنا ‌‬
‫ن‬
‫مذموم‌ و دموكراسی آنچنان‌ ممدوح‌ شده‌ است‌ كه‌ حتی خودكامگان‌ سعی می‌كنند نظام‌ خود را نوعی‬
‫مردم‌سالری (مردم‌سالری بومی‪ ،‬مردم‌سالری دينی‪ ،‬مردم‌سالری آسيايی‪ ،‬مردم‌سالری آفريقايی‪،‬‬
‫دموكراسی‌های خلقی‌) بنامند‪.‬‬
‫روشنفكران‌ و نخبگان‌ نبايد از مسئوليت‌ اخلقی خود شانه‌ خالی كنند‪ .‬نخبگان‌ در طول‌ سالهای گذشته‌ يأس‌ و‬
‫سرخوردگی‪ ،‬نااميدی‪ ،‬انفعال‌ و بی‌تفاوتی را به‌ جامعه‌ تزريق‌ كرده‌اند‪ .‬در حالی كه‌ بايد اُميد آفريد‪ ،‬بايد شور و‬
‫نشاط‌ را به‌ جامعه‌ تزريق‌ كرد‪ .‬اينها نيازمند ازخودگذشتگی و ايثار‪ ،‬شجاعت‌ و جسارتند‪ .‬تاريخ‌ نشان‌ می‌دهد‬
‫كه‌ گامهای بلند را آدمهای جسور‪ ،‬آرمانگرا و فداكار برداشته‌اند‪.‬‬
‫می‌گويند دوره‌ قهرمان‌گرايی و انتظار نجات‌دهنده‌ داشتن‌ گذشته‌ است‌ و بر اين‌ مبنا زيرآب‌ مبارزه‌ برای‬
‫عدالت‌ و آزادی را می‌زنند‪ .‬غافل‌ از آنكه‌ به‌ هيچ‌وجه‌ نمی‌توان‌ از «دوره‌ قهرمان‌گرايی گذشته‌ است‌» عدم‌‬
‫مبارزه‌ با خودكامگان‌ را نتيجه‌ گرفت‌‪ ،‬مبارزه‌ در راه‌ آزادی فی‌نفسه‌ ارزشمند است‌‪ .‬جوامع‌ دموكراتيك‌ هم‌ فاقد‬
‫قهرمان‌ نيستند‪ .‬در اين‌ نوع‌ جوامع‌ با كثرت‌ قهرمان‌ روبرو هستيم‌‪ .‬در حالی كه‌ در جوامع‌ خودكامه‌ رهبر‬
‫خدايی می‌كند و مخالفين‌ ازخودگذشته‌اش‌ قهرمان‌ می‌شوند‪ .‬در اين‌ نوع‌ جوامع‌ عوام‌ الناس‌ انتظار دارند كه‌‬
‫قهرمان‌ تمام‌ مشكلت‌ و مسائل‌ تاريخی‌‪-‬اجتماعی آنان‌ را رفع‌ و حل‌ كند‪ .‬اما نه‌ هيچ‌ انسانی قادر به‌ چنان‌ كاری‬
‫است‌‪ .‬و نه‌ دموكراسی حلل‌ تمام‌ مشكلت‌ ابناء بشر است‌‪.‬‬
‫آری از طريق‌ سياست‌ و از راه‌ دموكراسی نمی‌توان‌ تمام‌ مشكلت‌ و مسائل‌ را رفع‌ و حل‌ كرد‪ .‬بزرگترين‌‬
‫مشكل‌ يا يگانه‌ مشكل‌ جامعه‌ هم‌‪ ،‬نظام‌ سياسی حاكم‌ نيست‌‪ ،‬تا با تغيير نظام‌ سياسی‪ ،‬همه‌ مشكلت‌ حل‌ شوند‪.‬‬
‫مسائل‌ فرهنگی‪ ،‬راه‌ حل‌ فرهنگی می‌طلبند‪ .‬مسائل‌ اقتصادی راه‌ حل‌ اقتصادی دارند‪ .‬مسائل‌ اجتماعی راه‌ حل‌‬
‫اجتماعی دارند‪ .‬روشن‌ است‌ كه‌ مردم‌ و روشنفكران‌ هم‌ دموكرات‌ نيستند‪ ]١[.‬ولی از هيچيك‌ از اين‌ مقدمات‌‬
‫صادق‌ نمی‌توان‌ اين‌ نتيجه‌ كاذب‌ را استنتاج‌ كرد كه‌ پس‌ فعاليت‌ سياسی بيهوده‌ است‌‪ ،‬پس‌ مبارزه‌ با ديكتاتوری‬
‫وقت‌ تلف‌ كردن‌ است‌‪ .‬پس‌ تلش‌ در راه‌ استقرار نظام‌ دموكراتيك‌ آب‌ در هاون‌ كوبيدن‌ است‌‪ .‬يا اگر هم‌ نظام‌‬
‫دموكراتيك‌ بيايد‪ ،‬كار چندانی از آن‌ برنمی‌آيد‪ ،‬چرا كه‌ همه‌ مسائل‌‪ ،‬كه‌ مسائل‌ سياسی نيست‌‪ .‬سنت‌ فرهنگی‌ای‬
‫(نظام‌ فرهنگی‌) كه‌ ما را در بر گرفته‌‪ ،‬اُم‌ المسائل‌ است‌‪ .‬پس‌ بايد اجزاء و مؤلفه‌های فاسد و نادرست‌ فرهنگ‌‬
‫عمومی را تغيير داد و اصلح‌ كرد‪.‬‬
‫آدمی وقتی نااميد و سرخورده‌ می‌شود‪ ،‬برای انفعال‌ خود «دليل‌تراشی‌» می‌كند‪ .‬كار تا بدانجا پيش‌ می‌رود كه‌‬
‫مبارزات‌ آزاديخواهانه‌ گذشتگان‌ را خيال‌پروری می‌خوانند‪ .‬هر كس‌ كليّت‌ نظام‌ حاكم‌ را بپذيرد و در انتخابات‌‬
‫رياست‌ جمهوری شركت‌ نمايد‪ ،‬با خيال‌پروری وداع‌ گفته‌ است‌ ولی پيگيری اهداف‌ راديكال‌ به‌ روشهای غير‬
‫خشونت‌آميز‪ ،‬گام‌ در هوا برداشتن‌ است‌‪ .‬بدين‌ ترتيب‌ اگر كسی انتخابات‌ نهمين‌ دوره‌ رياست‌ جمهوری را‬
‫تحريم‌ كند‪ ،‬خيال‌پرور است‌‪]٢[.‬‬
‫برخی ديگر بر اين‌ باورند كه‌ مردم‌ از سياست‌ بريده‌اند و ديگر اهميتی به‌ نزاعهای سياسی ميان‌ زمامداران‌ با‬
‫مخالفان‌ داخلی و خارجيشان‌ نمی‌دهند‪ .‬مردم‌ می‌خواهند زندگی كنند‪ ،‬خوش‌ بگذرانند‪ ،‬راحت‌ باشند‪ .‬كسی به‌‬
‫كارشان‌ كاری نداشته‌ باشد‪ ،‬برای آن‌ها مهم‌ نيست‌‪ ،‬چه‌ نوع‌ نظامی و چه‌ افرادی حاكم‌ باشند‪.‬‬
‫به‌ فرض‌ آنكه‌ اين‌ توصيف‌ از وضعيت‌ اجتماعی ايران‌ درست‌ باشد‪ ،‬از آن‌ چه‌ نتيجه‌ای می‌توان‌ گرفت‌؟ آيا‬
‫وظيفه‌ روشنفكر‪ ،‬دگرانديش‌ و فعال‌ سياسی تبعيت‌ از عوام‌ الناس‌ است‌؟ آيا اين‌ رويكرد آنان‌ را عوام‌زده‌ (قبول‌‬
‫مشهودات‌‪ ،‬مقبولت‌‪ ،‬مسلمات‌‪ ،‬مظنونات‌‪ ،‬موهومات‌ و مخيلت‌ مردم‌) نمی‌كند؟ چه‌ برهانی اقامه‌ شده‌ است‌ كه‌‬
‫تمام‌ افكار و رفتار مردم‌ درست‌ است‌؟ مگر همه‌ آدميان‌ سراپا «خرقه‌ تردامن‌ و سجاده‌ شراب‌آلوده‌» نيستند؟‬
‫پس‌ چرا مردم‌ را معصوم‌ و بی‌گناه‌ فرض‌ می‌كنيم‌‪ .‬بايد رفتار مردم‌ را‪ ،‬مثل‌ نظام‌ سياسی‪ ،‬به‌ نقد كشيد‪ .‬همه‌‬
‫مشكلت‌ ناشی از نظام‌ سياسی نيست‌‪ .‬بايد به‌ نقد و داوری مردم‌ (روشنفكر هم‌ يكی از آحاد مردم‌ است‌)‬
‫پرداخت‌‪ .‬نبايد به‌ دنبال‌ خوشايند و بدآيند مردم‌ بود بايد به‌ خاطر مصالح‌ مردم‌ به‌ دفاع‌ از آزادی و دموكراسی و‬
‫عدالت‌ پرداخت‌‪ .‬بدين‌ معنا بايد آرمانگرا بود‪ ،‬نه‌ عوام‌گرا‪ .‬اگر پوپوليسم‌ محكوم‌ است‌‪ ،‬كه‌ هست‌‪ ،‬پرچم‌ مبارزه‌‬
‫سياسی را نمی‌توان‌ به‌ دست‌ توده‌هايی سپرد كه‌ در شرايط‌ بحرانی سودايی جز تخريب‌ و انتقام‌ ندارند و فقط‌ به‌‬
‫فكر مجازات‌ حاكمان‌ پيشين‌اند تا استقرار و تحكيم‌ نظامی دموكراتيك‌‪.‬‬
‫اگر سخن‌ حقی وجود دارد‪ ،‬بايد آن‌ را با مردم‌ در ميان‌ نهاد‪ .‬اگر مبارزه‌ با نظامهای اقتدارگرا جهت‌ تأسيس‌‬
‫جامعه‌ باز و نظام‌ دموكراتيك‌ حق‌ است‌‪ ،‬حتی اگر تمام‌ مردم‌ يك‌ كشور مدافع‌ نظام‌ خودكامه‌ باشند‪ ،‬يا بودن‌ و‬
‫نبودن‌ آن‌ برايشان‌ بی‌تفاوت‌ باشد‪ ،‬دموكرات‌ آزاديخواه‌ حق‌ (و بلكه‌ وظيفه‌) دارد يك‌تنه‌ در مقابل‌ آن‌ نظام‌ بايستد‪.‬‬
‫مبارزات‌ آزاديخواهانه‌ را هميشه‌ افراد اندكی آغاز می‌كنند‪ ،‬اما رفته‌رفته‌ ديگران‌ بدان‌ می‌پيوندند‪ .‬بازيگر‬
‫سياسی نمی‌تواند به‌ بهانه‌ سياسی نبودن‌ مردم‌ يا عدم‌ همراهی مردم‌ از حق‌طلبی و آزاديخواهی دست‌ بشويد‪.‬‬
‫دگرانديشان‌ در نيمه‌ پايانی قرن‌ گذشته‌ در تمامی جوامع‌ غير دموكراتيك‌‪ ،‬اقليتی انگشت‌شمار را تشكيل‌‬
‫می‌دادند‪ .‬ولی همان‌ اقليت‌ با ايستادگی و شجاعت‌ و تحمل‌ رنج‌‪ ،‬مسير دشوار دموكراسی را گشودند‪.‬‬
‫از سوی ديگر‪ ،‬به‌ شرط‌ آنكه‌ مطالبات‌ مردم‌ همانها باشد كه‌ مدعيان‌ ذكر می‌كنند‪ ،‬چه‌ كسی گفته‌ است‌ كه‌ مردم‌‬
‫برای رسيدن‌ به‌ آن‌ اهداف‌ راه‌ درستی را انتخاب‌ كرده‌اند و در چارچوب‌ نظام‌ موجود می‌توانند به‌ اهداف‌ خود‬
‫برسند؟ به‌ تعبير فنی‌تر‪ ،‬چه‌ كسی گفته‌ است‌ بهترين‌ تبيين‌ از رفتار جمعی آدميان‌‪ ،‬تبيينی است‌ كه‌ كُنشگران‌ از‬
‫رفتار خود دارند‪ ،‬نه‌ تبيينی كه‌ ناظران‌ از رفتار آن‌ها دارند‪ .‬مگر عقلنيت‌ عملی به‌ معنای تناسب‌ روش‌ و‬
‫وسائل‌ با اهداف‌ نيست‌؟ بايد به‌ مردم‌ نشان‌ داد كه‌ با اين‌ روشها و وسائل‌‪ ،‬به‌ اهداف‌ خود نمی‌رسند‪ .‬بايد مردم‌‬
‫را به‌ صحنه‌ آورد‪ .‬بايد به‌ آن‌ها نشان‌ داد كه‌ «سياست‌گريزی‌» چاره‌ بيچارگی آنان‌ نيست‌‪ .‬عرصه‌ عمومی‬
‫بسيار مهم‌ است‌ و سياست‌ورزی به‌ معنای توليد و توزيع‌ قدرت‌ سياسی‪ ،‬نقد قدرت‌ حاكم‌‪ ،‬مشاركت‌ در حوزه‌‬
‫عمومی‪ ،‬داوری درباره‌ نظام‌ حاكم‌ و زمامداران‌‪ ،‬امری شريف‌ است‌ كه‌ بايد همه‌ مردم‌ بدان‌ بپردازند‪ .‬بازيگر‬
‫سياسی و روشنفكر می‌داند نبايد تلقی شتابزده‌ از حوزه‌ عمومی داشته‌ باشد و فكر كند كه‌ به‌ سرعت‌ می‌تواند بر‬
‫خودكامگی غلبه‌ كند‪ .‬دموكراسی فرآيندی است‌ كه‌ هم‌ محتاج‌ انسانهای دموكرات‌ است‌ و هم‌ دموكرات‌پرور‬
‫است‌‪.‬‬
‫آری انسانهای دموكرات‌‪ ،‬دموكراسيها را بنا می‌نهند‪ .‬ولی تجربه‌ تاريخی نشان‌ می‌دهد كه‌ نظامهای دموكراتيك‌‬
‫محصول‌ جوامعی نبوده‌اند كه‌ تمام‌ ساكنان‌ آن‌ دموكرات‌ بوده‌اند‪« .‬تحمل‌ ديگری‌» و «اعتماد» شرط‌ لزم‌ بنای‬
‫نظام‌ دموكراتيك‌ است‌‪ .‬اما انسانها در طول‌ تاريخ‌ پس‌ از نزاع‌ و جنگ‌های فراوان‌ به‌ ضرورت‌ دريافته‌اند كه‌‬
‫بايد يكديگر را تحمل‌ كنند‪ ،‬فرهنگ‌های متفاوت‌ را به‌ رسميت‌ بشناسند و در مقابل‌ آن‌ها روادار باشند‪ ،‬آدميت‌‬
‫آدميان‌ را منوط‌ به‌ عقايدشان‌ ندانند‪ .‬پس‌ نبايد خيال‌ كرد كه‌ تا تمامی مردم‌ دموكرات‌ نشوند‪ ،‬دموكراسی ايجاد‬
‫نمی‌شود‪ .‬گفته‌اند كارل‌ پوپر با اينكه‌ انديشه‌ای دمكرات‌ داشت‌‪ ،‬ولی خود دموكرات‌ نبود‪ .‬يعنی مخالفان‌ خود را‬
‫تحمل‌ نمی‌كرد‪ .‬اما همين‌ شخص‌ غير دموكرات‌ در قرن‌ بيستم‌ كمك‌ زيادی به‌ بسط‌ و گسترش‌ دموكراسی كرد‪.‬‬
‫فرهنگ‌ سياسی دمكراتيك‌‪ ،‬شرط‌ لزم‌ ايجاد و تثبيت‌ و تحكيم‌ نظام‌ دموكراتيك‌ است‌‪ .‬حاصل‌ جمع‌ ارزشها‪،‬‬
‫عقايد و معارف‌ بنيادينی كه‌ به‌ فرآيندهای سياسی شكل‌ و ساختار می‌دهند‪ ،‬فرهنگ‌ سياسی نام‌ دارد‪ .‬فرهنگ‌‬
‫سياسی‪ ،‬قواعد بنيادين‌ را برای به‌ اجرا درآمدن‌ سياست‌ وضع‌ می‌كند و تصورات‌ و اعتقادات‌ مشتركی را كه‌‬
‫بنيادهای اصلی زندگی سياسی يك‌ كشورند تعيين‌ می‌كند‪ .‬اينكه‌ فرهنگ‌ سياسی تمام‌ مردم‌ دموكراتيك‌ باشد‪،‬‬
‫امری ناممكن‌ است‌‪ .‬ولی فرهنگ‌ نخبگان‌ سياسی كه‌ فرآيند دموكراسی را پيش‌ می‌برند‪ ،‬بايد حتمًا دموكراتيك‌‬
‫باشد‪ .‬فرهنگ‌ سياسی متكی بر اعتماد متقابل‌‪ ،‬مدارا در برابر تنوع‌ و اختلف‌‪ ،‬و آمادگی برای مصالحه‌ و‬
‫سازش‌‪ ،‬شرط‌ قبلی دموكراسی پايدار است‌‪ .‬به‌ نظر انديشمندان‌ مجموعه‌ای از تحولت‌ تاريخی و اقتصادی‬
‫تصادفی (ناخواسته‌) موجب‌ پيدايش‌ چنين‌ فرهنگی در مغرب‌ زمين‌ شدند و دموكراسی بر مبنای همين‌ فرهنگ‌‬
‫توانست‌ در كشورهای غربی ظهور كند‪ .‬نخبگان‌ سياسی و روشنفكران‌ ما‪ ،‬اينك‌ بيش‌ از هر زمان‌ ديگری بر‬
‫سر دموكراسی و آزادی اجماع‌ و وفاق‌ دارند‪ .‬همة‌ آنها خواهان‌ يك‌ نظام‌ دموكراتيك‌اند‪ .‬اما نكته‌ مهمتر اين‌‬
‫است‌ كه‌ تمام‌ نخبگان‌ سياسی بپذيرند كه‌ منازعات‌ سياسی را از طريق‌ قواعد و روشهای دموكراتيك‌ حل‌ و‬
‫فصل‌ كنند و بيش‌ از آنكه‌ دل‌ در گرو نتيجه‌ اين‌ فرآيند داشته‌ باشند‪ ،‬برای خو ِد فرآيندِ دموكراتيكِ حلِ منازعات‌‬
‫ارزش‌ قائل‌ باشند‪ .‬به‌ گفته‌ مارتين‌ ليپست‌‪« :‬در فرهنگ‌ سياسی دموكراتيك‌‪ ،‬فرآيندها و نهادها به‌ آثار حاصل‌ از‬
‫خود مشروعيت‌ می‌بخشند‪ ،‬اگرچه‌ آن‌ آثار ناخوشايند باشند»‪ .‬البته‌ پر واضح‌ است‌ كه‌ فرآيند كنار زدن‌ نظام‌‬
‫خودكامه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ به‌ شخصيت‌ دموكراتيك‌ و فرهنگ‌ سياسی دموكراتيك‌ نيازمند نيست‌‪ .‬اما تأسيس‌ و تحكيم‌‬
‫و تثبيت‌ دموكراسی واقعی‪ ،‬نيازمند اجماع‌ نخبگان‌ سياسی بر سر دموكراسی است‌‪ .‬بسياری از محققان‌‬
‫دموكراسی تصديق‌ می‌كنند كه‌ وجود وفاق‌ ميان‌ نخبگان‌ بر سر نهادهای دموكراتيك‌ و قواعد رسمی سياست‌‬
‫شرط‌ اصلی دموكراسی پايدار است‌‪ .‬نخبگان‌ سياسی بايد آزادی بيان‌‪ ،‬آزادی اجتماعات‌‪ ،‬آزادی مذهب‌ و آزادی‬
‫مطبوعات‌ را بپذيرند‪.‬‬
‫فرآيند ايجاد نظام‌ دموكراتيك‌‪ ،‬نيازمند برنامه‌ايست‌ كه‌ گام‌های مهم‌ آن‌ روشن‌ باشد‪ .‬به‌ گمان‌ ما در شرايط‌ كنونی‬
‫تحريم‌ انتخابات‌ رياست‌ جمهوری‪ ،‬توسط‌ نخبگان‌ سياسی و مردم‌‪ ،‬اولين‌ گام‌ ضروری برنامه‌ايست‌ كه‌ به‌ نظام‌‬
‫دموكراتيك‌ ختم‌ می‌شود‪.‬‬

‫‪ .٢‬انتخابات‌ نهمين‌ دوره‌ رياست‌ جمهوری به‌ دليل‌ زير بايد تحريم‌ شود‪:‬‬
‫‪١‬ـ ‪٢‬ـ فرآيند ناعادلنه‌ و غير آزاد‪ :‬مطابق‌ قانون‌ اساسی (به‌ تعبير درست‌تر تفسير شورای نگهبان‌ از قانون‌‬
‫اساسی‌) زنها و سنی‌ها نمی‌توانند رئيس‌ جمهور شوند‪ .‬پس‌ از آن‌ مهمترين‌ مشكل‌ انتخابات‌ نظارت‌ استصوابی‬
‫شورای نگهبان‌ است‌‪ .‬در مرحلة‌ اول‌ كلية‌ شهروندان‌ به‌ دو دسته‌ تقسيم‌ می‌شوند‪ .‬آن‌ها كه‌ به‌ قانون‌ اساسی‬
‫اعتقاد دارند و آن‌ها كه‌ به‌ قانون‌ اساسی اعتقاد ندارند‪ .‬افرادی كه‌ به‌ قانون‌ اساسی اعتقاد ندارند از حقوق‌‬
‫شهروندی محرومند و طبعاً حق‌ كانديداتوری برای بسياری از مشاغل‌ و مناصب‌ را ندارند‪ .‬يعنی ايران‌ متعلق‌‬
‫به‌ همه‌ ايرانيان‌ نيست‌‪ ،‬بلكه‌ فقط‌ خوديها شهروند محسوب‌ می‌شوند‪.‬‬
‫در مرحله‌ بعد تكليف‌ معتقدين‌ به‌ قانون‌ اساسی روشن‌ می‌شود‪ .‬صرف‌ التزام‌ عملی به‌ قانون‌ اساسی و وليت‌‬
‫فقيه‌ كفايت‌ ندارد‪ ،‬بلكه‌ بايد به‌ نظريه‌ وليت‌ فقيه‌ و مصداقش‌ اعتقاد داشت‌‪ .‬يعنی افرادی كه‌ اسلم‌ و قانون‌‬
‫اساسی را قبول‌ دارند‪ ،‬ولی نظريه‌ وليت‌ فقيه‌ يا مصداقش‌ را قبول‌ ندارند‪ ،‬رد صلحيت‌ می‌شوند‪.‬‬
‫در گام‌ بعد‪ ،‬شورای نگهبان‌ افراد بسياری را به‌ روشهای غير قانونی‪ ،‬به‌ دليل‌ عدم‌ التزام‌ عملی به‌ اسلم‌‪،‬‬
‫قانون‌ اساسی‪ ،‬وليت‌ فقيه‌‪ ،‬آيت‌ال خمينی و‪ ...‬رد صلحيت‌ می‌نمايد‪ .‬در همين‌ مرحله‌ شورای نگهبان‌ رقبای‬
‫جدی جناح‌ اقتدارگرا را حذف‌ می‌نمايد‪.‬‬
‫تبعيض‌ در استفاده‌ از امكانات‌ رسانه‌ای كشور‪ ،‬مشكل‌ بعدی است‌‪ .‬كانديدای رقيب‌ نه‌تنها حق‌ استفاده‌ از‬
‫بسياری از رسانه‌ها را ندارد‪ ،‬بلكه‌ بخش‌ مهمی از اركان‌ نظام‌ به‌ نفع‌ كانديدای مورد نظر رهبری وارد عمل‌‬
‫شده‌ و امكان‌ رقابت‌ عادلنه‌ را از كانديدای رقيب‌ سلب‌ می‌نمايند‪.‬‬
‫تقلب‌ عامل‌ ديگری است‌ كه‌ فرآيند انتخابات‌ را ناعادلنه‌ می‌كند‪ .‬سه‌ نوع‌ تقلب‌ سازماندهی‌شده‌ در انتخابات‌‬
‫ايران‌ به‌ صورت‌ عرف‌ درآمده‌ است‌‪.‬‬
‫اولً‪ :‬برگزاری انتخابات‌ در اماكنی صورت‌ می‌گيرد كه‌ محافظه‌كاران‌ بتوانند آراء تقلبی به‌ صندوق‌ها بريزند‪.‬‬
‫ل چند ميليون‌ رأی تقلبی در اين‌ مرحله‌ به‌ صندوق‌ها ريخته‌ می‌شود‪ .‬ثانياً‪ :‬در زمان‌ شمارش‌‬ ‫گفته‌ می‌شود معمو ً‬
‫آراء‪ ،‬معمولً تقلب‌ گسترده‌ای به‌ نفع‌ نمايندة‌ محافظه‌كاران‌ صورت‌ می‌گيرد‪ .‬آرای رقبا به‌ نام‌ كانديدای‬
‫محافظه‌كاران‌ شمارش‌ می‌شود‪ ]٣[.‬ثالثاً‪ :‬از «بال» دستور داده‌ می‌شود‪ ،‬به‌ خاطر مصلحت‌ نظام‌‪ ،‬درصدی بر‬
‫كل‌ آراء شركت‌كنندگان‌ افزوده‌ شود تا ميزان‌ كل‌ آراء افزايش‌ يابد و از اين‌ طريق‌ مشروعيت‌ نظام‌ تأمين‌ گردد‪.‬‬
‫ممكن‌ است‌ گفته‌ شود اين‌ مسائل‌ مشكلت‌ اجرايی است‌‪ .‬آری انتخابات‌ يك‌ امر اجرايی است‌‪ .‬اگر در اجرا‬
‫(برگزاری‌) تقلب‌ صورت‌ گيرد‪ ،‬فرآيند و نتيجه‌ آن‌ غير عادلنه‌ و غير دموكراتيك‌ است‌‪.‬‬
‫يكی ديگر از مسائل‌ فرآيند ناعادلنه‌ اين‌ است‌ كه‌ اگر محافظه‌كاران‌ با استفاده‌ از تمامی اين‌ روش‌ها موفق‌ به‌‬
‫پيروزی در انتخابات‌ نشوند‪ ،‬انتخابات‌ توسط‌ شورای نگهبان‌ ابطال‌ می‌شود تا به‌ طريق‌ غير معمول‌ كانديدای‬
‫مورد نظر صعود كند‪ .‬از سوی ديگر بنا بر تفسير شورای نگهبان‌ از قانون‌ اساسی رهبر می‌تواند حكم‌ رئيس‌‬
‫جمهور را تنفيذ نكند‪.‬‬
‫اصلح‌طلبان‌ برای حل‌ اين‌ مسأله‌ دو راهكار پيشنهاد كرده‌اند‪ .‬اول‌‪ :‬تغيير اعضای شورای نگهبان‌ و تعيين‌‬
‫افراد جديدی كه‌ عادلن ‌ه عمل‌ نمايند‪ .‬دوم‌‪ :‬برگزاری انتخابات‌ آزاد تحت‌ نظارت‌ نهادهای بين‌المللی (مثل‌‬
‫سازمان‌ ملل‌ متحد)‪.‬‬
‫اگر بتوان‌ اين‌ نكته‌ را ناديده‌ گرفت‌ كه‌ رژيم‌ جمهوری اسلمی اين‌ دو راهكار را نمی‌پذيرد‪ ،‬ولی اين‌ نكته‌ را‬
‫نمی‌توان‌ فراموش‌ كرد كه‌ قانون‌ انتخابات‌ شورای نگهبان‌ را موظف‌ می‌نمايد كه‌ بسياری افراد را به‌ طور‬
‫قانونی رد صلحيت‌ نمايد‪ .‬البته‌ بايد تأكيد كرد كه‌ هر آماری دربارة‌ ميزان‌ مشاركت‌ در انتخابات‌‪ ،‬بدون‌‬
‫نظارت‌ نهادهای مستقل‌ بين‌المللی‪ ،‬قابل‌ پذيرش‌ نمی‌باشد‪.‬‬

‫‪٢‬ـ ‪٢‬ـ فرآوردة‌ فاقد اختيارات‌‪ :‬به‌ فرض‌ آنكه‌ مشكل‌ فرآيند غير دموكراتيك‌ رفع‌ گردد‪ ،‬مسأله‌ مهمتری وجود‬
‫دارد كه‌ تحريم‌ انتخابات‌ را ضروری می‌سازد‪ .‬مسأله‌ اين‌ است‌‪ :‬فرآوردة‌ فرآيند دموكراتيك‌ فاقد اختيارات‌ لزم‌‬
‫برای تغييرات‌ ساختاری و اصلحات‌ بنيادين‌ است‌‪ .‬علوه‌ بر اين‌‪ ،‬اصلی‌ترين‌ اركان‌ نظام‌ در مقابل‌ يك‌‬
‫رئيس‌جمهور منتخب‌ واقعی خواهند ايستاد‪ .‬مگر قرار نيست‌ رئيس‌جمهور منتخب‌ در چارچوب‌ همين‌ قانون‌‬
‫اساسی‌؛ با همين‌ رهبر‪ ،‬همين‌ مجلس‌‪ ،‬همين‌ شورای نگهبان‌‪ ،‬همين‌ مجمع‌ تشخيص‌ مصلحت‌ نظام‌‪ ،‬شورای‬
‫شهر و شهردار‪ ،‬صدا و سيما‪ ،‬بسيج‌ و سپاه‌ و نيروی انتظامی و‪ ...‬كار كند؟ مگر قرار نيست‌ رئيس‌جمهور‬
‫مجری برنامة‌ پنج‌سالة‌ چهارمی باشد كه‌ به‌ تصويب‌ مجلس‌ هفتم‌ رسيده‌ است‌؟ مگر نبايد در چارچوب‌ برنامه‌‬
‫چشم‌انداز بيست‌ساله‌ مورد نظر رهبر عمل‌ كند؟ مگر نبايد در چهارچوب‌ سياستهای كلی نظام‌ كه‌ از سوی‬
‫رهبر تعيين‌ می‌شود‪ ،‬كار كند؟[‪]٤‬‬

‫پرسش‌ اين‌ است‌‪ :‬دموكراسی پيشكش‌‪ ،‬چه‌ نوع‌ اصلحاتی در اين‌ چارچوب‌ امكان‌پذير است‌؟‬
‫برخی برای حل‌ اين‌ مسائل‌ پيشنهاد می‌كنند فردی چون‌ دكتر محمد مصدق‌ را كانديدا نماييد تا در مقابل‌ رهبر‬
‫ل در ميان‌ كانديداهای اعلم‌شده‌ فردی كه‌ كوچكترين‌ شباهتی به‌ دكتر مصدق‌‬ ‫و نهادهای تابع‌ او بايستد‪ .‬او ً‬
‫داشته‌ باشد يافت‌ نمی‌شود‪ .‬گروه‌های اصلح‌طلب‌ دائمًا گوشزد می‌كنند بايد انتظارات‌ را محدود كرد‪ ،‬كار‬
‫زيادی نمی‌توان‌ صورت‌ داد‪ .‬ثانياً‪ :‬صلحيت‌ فردی مصدق‌گونه‌ مورد تأييد قرار نخواهد گرفت‌‪.‬‬
‫برخی ديگر بر اين‌ نكته‌ تأكيد دارند كه‌ در كشورهايی كه‌ انقلب‌ صورتی تحقق‌ يافت‌ مردم‌‪ ،‬به‌ جای تحريم‌‪،‬‬
‫در انتخابات‌ شركت‌ نمودند‪ .‬اما بايد به‌ اين‌ نكته‌ توجه‌ داشت‌ كه‌ در آنجا فرآيند انتخابات‌ عادلنه‌ زير نظر‬
‫مجامع‌ بين‌المللی برگزار می‌شود و رهبر مخالفان‌ حذف‌ نمی‌شود‪ .‬اگر نظام‌ حاكم‌ در شمارش‌ آراء تقلب‌ نمايد‪،‬‬
‫انقلب‌ مخملی با حمايت‌ خارجی به‌ وقوع‌ می‌پيوندد‪ .‬از سوی ديگر مبارزه‌ بر سر قدرت‌ اصلی در كشور‬
‫است‌‪ .‬اما در اينجا قدرت‌ اصلی در دست‌ رهبر مادام‌العمر است‌ و او همه‌كاره‌ است‌‪ .‬كلية‌ نهادهای انتصابی يك‌‬
‫رئيس‌جمهور آزاديخواه‌ را به‌ تداركاتچی تبديل‌ خواهند كرد‪ .‬در آنجا كانديدای مخالفان‌ در مقابل‌ رهبر نظام‌‬
‫مستقر می‌ايستد و خودكامگی و فساد او را به‌ طور علنی برمل می‌سازد‪ .‬ولی در اينجا كليه‌ كانديداها می‌بايست‌‬
‫التزام‌ نظری و عملی و ارادت‌ خود به‌ رهبری را به‌ اثبات‌ برسانند‪ .‬قوه‌ قضائيه‌ نه‌ تنها بی‌طرف‌ و مستق ‌‬
‫ل‬
‫نيست‌‪ ،‬بلكه‌ تابع‌ فرمايشات‌ رهبر است‌‪ .‬اصلح‌طلبان‌ وقتی دولت‌ و مجلس‌ ششم‌ را با آراء اكثريت‌ مردم‌ در‬
‫اختيار داشتند‪ ،‬برای دموكراسی كاری از دستشان‌ برنيامد‪ ،‬اينك‌ با اين‌ كانديداها و مردمی كه‌ به‌ آن‌ها اعتماد‬
‫ندارند‪ ،‬چه‌ خواهند كرد؟ فرض‌ كنيم‌ اصلح‌طلبان‌ در انتخابات‌ رياست‌ جمهوری پيروز شوند و سه‌ سال‌ بعد‪،‬‬
‫دوباره‌ مجلس‌ را در اختيار بگيرند‪ .‬در آن‌ صورت‌ بايد پروژه‌ تقويت‌ جامعه‌ مدنی را دنبال‌ نمايند‪ .‬اولين‌ اقدام‌‬
‫آنها بايد تغيير قانون‌ اصناف‌ باشد‪ .‬ولی شورای نگهبان‌ آن‌ را رد می‌كند‪ .‬مگر استقلل‌ وكل كه‌ در برنامه‌‬
‫چهارم‌ بود را شورای نگهبان‌ رد نكرد و مجلس‌ هفتم‌ آن‌ را از برنامه‌ حذف‌ نكرد؟ قانون‌ نظام‌ پزشكی به‌‬
‫صورتی است‌ كه‌ صلحيت‌ پزشكان‌ كانديدا را نظام‌ سياسی بايد تأييد نمايد‪ .‬تغيير قانون‌ برای افزايش‌ قدرت‌‬
‫اصناف‌ و انجمن‌ها و سازمان‌های غير دولتی‪ ،‬مقبول‌ رهبری و شورای نگهبان‌ منصوب‌ او نخواهد بود‪.‬‬
‫شورای نگهبان‌ اصلح‌ قانون‌ مطبوعات‌ را خلف‌ شرع‌ اعلم‌ كرد‪ ،‬برای آنكه‌ رهبری مخالف‌ اصلح‌ قانون‌‬
‫مطبوعات‌ بود‪ .‬مسأله‌ هيأت‌ منصفه‌‪ ،‬تعريف‌ جرم‌ سياسی و‪ ...‬نيز بر همگان‌ روشن‌ است‌ كه‌ چه‌ شد‪ .‬آنها فقط‌‬
‫انجمنهای دولتی را به‌ رسميت‌ می‌شناسند‪.‬‬
‫دموكراسی از وجود جامعه‌ مدنی قدرتمند خبر می‌دهد كه‌ بر اساس‌ مجموعه‌ گوناگونی از گروههای متوسط‌‪،‬‬
‫از انجمنهای زنان‌ و اتحاديه‌های كارگری گرفته‌ تا تعاونيها و اتاقهای بازرگانی‪ ،‬بنا شده‌ است‌‪ .‬چنين‌ گروههايی‬
‫ل به‌ عنوان‌ موثرترين‌ وسيله‌ در خدمت‌ انتقال‌ مطالبات‌ اجتماعی به‌ تصميم‌گيرندگان‌ قرار می‌گيرند‪.‬‬ ‫احتما ً‬
‫همچنين‌ می‌توانند با توضيح‌ معنای دموكراسی برای كسانی كه‌ با آنها سر و كار دارند نقش‌ آموزش‌ مهمی ايفا‬
‫كنند‪ .‬نظرية‌ دموكراتيك‌ آزادی‌خواهانه‌ از آغاز انجمنهايی را كه‌ داوطلبانه‌ شكل‌ گرفته‌اند مكمل‌ اساسی نهادهای‬
‫سياسی رسمی در دموكراسی مبتنی بر نمايندگی‪ ،‬از قبيل‌ احزاب‌ سياسی‪ ،‬مجالس‌ قانونگذاری‪ ،‬و مسؤولن‌‬
‫اجرايی منتخب‌ مردم‌‪ ،‬تلقی كرده‌ است‌‪ .‬آزادی شهروندان‌ در سازمان‌ دادن‌ جامعه‌ مدنی پايه‌ و اساسی را برای‬
‫تعدد منافع‌ و عقايد مردم‌ فراهم‌ می‌آورد و دموكراسی چندحزبی را امكان‌پذير و محقق‌ می‌سازد‪ .‬جامعه‌ای‬
‫متشكل‌ از شهروندان‌ فعال‌‪ ،‬مستقل‌‪ ،‬و سازمان‌يافته‌ نيز ضامنی است‌ برای آن‌ كه‌ دولت‌ پا را از محدوده‌های‬
‫خاص‌ خود فراتر نگذارد و برای اختيارات‌ و آزاديهايی كه‌ افراد بايد بدون‌ دخالت‌ دولت‌ از آنها برخوردار‬
‫باشند مزاحمتی ايجاد نكند‪.‬‬
‫اين‌ همان‌ چيزی است‌ كه‌ نظام‌ مستقر راه‌ بدان‌ نمی‌دهد و از طريق‌ قانونی نمی‌توان‌ بدان‌ دست‌ يافت‌ مگر آنكه‌‬
‫از طريق‌ نافرمانی مدنی اقدام‌ به‌ تأسيس‌ انجمن‌های واقعی مستقل‌ از دولت‌ شود كه‌ آنهم‌ با شعار قانون‌گرايی‬
‫اصلح‌طلبان‌ حاكم‌ سازگار نيست‌‪ .‬يعنی راه‌اندازی اتحاديه‌ كارگری مستقل‌ از دولت‌‪ ،‬انجمن‌ پزشكان‌ مستقل‌ از‬
‫دولت‌‪ ،‬انجمن‌های دانشجويی مستقل‌ از دولت‌ و‪...‬‬

‫‪٣‬ـ ‪٢‬ـ گذار به‌ دموكراسی‌‪ :‬جاده‌ای كه‌ اصلح‌طلبان‌ در آن‌ گام‌ می‌زنند‪ ،‬مسيری نيست‌ كه‌ به‌ نظام‌ دموكراتيك‌‬
‫منتهی شود‪ .‬گذار از سلطانيسم‌ به‌ دموكراسی نيازمند «مشروعيت‌زدايی‌» از نظام‌ حاكم‌ و «عدم‌ همكاری‌» با‬
‫حاكم‌ شخصی است‌‪ .‬ولی اصلح‌طلبان‌ از طريق‌ همكاری با حاكم‌ خودكامه‌‪ ،‬مشروعيت‌ داخلی و بين‌المللی‬
‫برای او توليد می‌كنند‪ .‬نظام‌ خودكامه‌ و ستمگر‪ ،‬در اثر «عدم‌ همكاری مستمر» مردم‌‪ ،‬ضعيف‌ و ناتوان‌‬
‫می‌شود و بدين‌ ترتيب‌ شرايط‌ برای گذار به‌ دموكراسی مهيا می‌گردد‪ .‬نيروها و گروه‌های دموكرات‌ بايد‬
‫آگاهانه‌ و عامدانه‌ انديشه‌ عدم‌ همكاری را در جامعه‌ گسترش‌ داده‌ و آن‌ را در بين‌ كلية‌ اقشار مردم‌ فراگير كنند‪.‬‬
‫كلية‌ نخبگان‌ بايد از همكاری با نظام‌ خودكامه‌ خودداری ورزند‪ .‬هزاران‌ گونه‌ مختلف‌ از روش‌های عدم‌‬
‫همكاری وجود دارد كه‌ در عمل‌ می‌توان‌ به‌ نحو احسن‌ از آن‌ها استفاده‌ كرد‪« .‬منابع‌ انسانی‌» يكی از منابع‌ مهم‌‬
‫قدرت‌ سياسی است‌‪ .‬تعداد افراد و گروه‌هايی كه‌ از حاكمان‌ خودكامه‌ اطاعت‌ و با آنان‌ همكاری می‌نمايند‪،‬‬
‫اهميت‌ مهمی در تثبيت‌ نظام‌ خودكامه‌ دارد‪ .‬اگر عدم‌ همكاری توسط‌ بخش‌ وسيعی از مردم‌ به‌ كار گرفته‌ شود‪،‬‬
‫نظام‌ خودكامه‌ گرفتار مشكلت‌ اساسی خواهد شد‪ .‬بازپس‌گيری «حمايت‌» و «پشتيبانی‌»‪ ،‬مهمترين‌ اقدام‌ جهت‌‬
‫محو ديكتاتوری است‌‪.‬‬
‫از سوی ديگر مشروعيت‌ اخلقی و سياسی رژيم‌ بايد مورد مناقشه‌ قرار گيرد‪ .‬هر نظامی به‌ ميزان‌‬
‫مشروعيت‌ (حق‌ فرمانروايی‌) خود فرمانبرداری و همكاری دريافت‌ می‌نمايد‪ .‬هر چه‌ مشروعيت‌ افزايش‌ يابد‪،‬‬
‫فرمانبرداری (اطاعت‌ از قوانين‌ و فرامين‌) و همكاری قابل‌ اتكاتر خواهد بود‪ .‬حق‌ حاكميت‌ (سلطه‌)‬
‫فرمانروايان‌ و وظيفه‌ فرمانبرداری شهروندان‌ يكی از مسائل‌ اصلی مشروعيت‌ نظام‌های سياسی است‌‪.‬‬
‫مشروعيت‌زدايی از حاكم‌ خودكامه‌ بايد در عمل‌ خود را به‌ نمايش‌ بگذارد‪.‬‬
‫كسب‌ مشروعيت‌ بر اصول‌ يا اهداف‌ رسمی رژيم‌‪ ،‬نحوه‌ سياست‌گذاری و حتی ساختار سياسی رژيم‌ها‬
‫تأثيرگذار است‌‪ .‬فقدان‌ مشروعيت‌‪ ،‬رژيم‌های خودكامه‌ را ملزم‌ می‌نمايد تا از ابزارهای نسبتاً پرهزينه‌ برای‬
‫مطيع‌ كردن‌ دولت‌ و جامعه‌ در حد گسترده‌ای بهره‌ گيرند‪ .‬رژيم‌های غير دموكراتيك‌ از دو شيوة‌ ابزار‬
‫ايدئولوژيك‌ و انتخابات‌ دموكراتيك‌ برای كسب‌ مشروعيت‌ استفاده‌ می‌كنند‪ .‬مشروعيت‌ ايدئولوژيكی متضمن‌‬
‫مشروعيت‌ غير مستقيم‌ رژيم‌ برحسب‌ اهداف‌ و اصولی است‌ كه‌ در ايدئولوژی مربوطه‌ پاس‌ داشته‌ شده‌اند‪.‬‬
‫تفوق‌ دموكراسی در عصر كنونی منجر به‌ آن‌ شده‌ تا هر حكومت‌ مشروعی مبتنی بر گزينش‌ مردم‌‪ ،‬اراده‌‬
‫عمومی يا ساير شالوده‌های دموكراتيك‌ باشد‪ .‬انتخابات‌ نيمه‌رقابتی (‪،)semi-competitive election‬‬
‫معروفترين‌ شيوه‌ای است‌ كه‌ يك‌ ديكتاتوری بر اساس‌ آن‌ می‌تواند مدعی مشروعيت‌ انتخاباتی‌‪/‬دموكراتيك‌ شود‪.‬‬
‫ديكتاتوری‌های دموكراتيك‌مآب‌ (‪ ،)democratically disguised dictatorships‬يعنی ديكتاتوری‌هايی كه‌‬
‫سيمای خود را با نقاب‌ دموكراسی پوشانده‌اند‪ ،‬از انتخابات‌ نيمه‌ رقابتی بين‌ مقامات‌ دولتی منتخب‌ كه‌ قدرتشان‌‬
‫بسيار محدود است‌ و همگی مورد تأييد رژيم‌اند‪ ،‬برای مشروعيت‌بخشی استفاده‌ می‌كنند‪ .‬انتخابات‌ نيمه‌رقابتی‬
‫همراه‌ با تقلب‌ ويترين‌ مشروعيت‌بخش‌ نظام‌های خودكامه‌ است‌‪ .‬ديكتاتوری‌هايی كه‌ نقابی دموكراتيك‌ به‌ چهره‌‬
‫می‌زنند‪ ،‬از منابع‌ و فرصت‌های حمايتی دولت‌ برای كاهش‌ رقابت‌ در انتخابات‌ سود می‌جويند‪ .‬در واقع‌‬
‫انتخابات‌ در اين‌ رژيم‌ها با يك‌ تاس‌ دست‌كاری شده‌ يا متقلبانه‌ بازی می‌شود‪ .‬فقدان‌ آزادی‪ ،‬انصاف‌ و بی‌طرفی‬
‫در هدايت‌ و اجرای انتخابات‌ ويژگيهای اصلی انتخابات‌ آنهاست‌‪.‬‬
‫اين‌ گمان‌ باطل‌ اصلح‌طلبان‌ كه‌ فقط‌ با حضور فعال‌ در حاكميت‌ می‌توان‌ كاری انجام‌ داد‪ ،‬در عمل‌ فقط‌ منتهی‬
‫به‌ اين‌ شد كه‌ آن‌ها به‌ عنوان‌ ويترين‌ نظام‌ در داخل‌ و خارج‌ از كشور عمل‌ كنند‪ .‬همكاری گسترده‌ اصلح‌طلبان‌‬
‫طی ‪ ٨‬سال‌ گذشته‌ از طريق‌ حضور در قوه‌ مجريه‌ و قوه‌ مقننه‌‪ ،‬اگر برای دموكراسی ايرانی دستاوردی در پی‬
‫نداشت‌‪ ،‬اما برای خودكامگان‌ مشروعيت‌آفرين‌ بود‪ .‬رفتار آيت‌ال منتظری طی سالهای گذشته‌ بهترين‌ نمونه‌‬
‫عدم‌ همكاری و مشروعيت‌زدايی از خودكامگی است‌‪ .‬آيت‌ال صانعی هم‌ به‌ دليل‌ عدم‌ همكاری با رژيم‌ ( =‬
‫ولی فقيه‌) مغضوب‌ است‌‪.‬‬
‫چرا زمانی كه‌ محمدرضا شجريان‌ طی نامه‌ای اعلم‌ كرد ديگر اجازه‌ نمی‌دهد صدا و سيما صدايش‌ را پخش‌‬
‫كند‪ ،‬اين‌ اقدام‌ مهم‌ تلقی شد؟ برای آنكه‌ آن‌ اقدام‌ يكی از مصاديق‌ «عدم‌ همكاری‌» و «مشروعيت‌زدا» بود‪ .‬چرا‬
‫استعفای آيت‌ال طاهری از امامت‌ جمعه‌ شهر اصفهان‌ مهم‌ بود؟ برای آنكه‌ اين‌ اقدام‌ مصداق‌ مهمی از «عدم‌‬
‫همكاری‌» بود كه‌ به‌ مشروعيت‌زدايی منتهی می‌شد‪ .‬وقتی همسر فرهاد اعلم‌ می‌نمايد فرهاد هرگز اجازه‌ نداد‬
‫كه‌ صدايش‌ از صدا و سيما پخش‌ شود‪ ،‬اين‌ اقدام‌ خودداری از همكاری است‌‪.‬‬
‫معلوم‌ نيست‌ سكوت‌ آقايان‌ موسوی اردبيلی‪ ،‬موسوی خوئينی‌ها‪ ،‬مهندس‌ موسوی‪ ،‬عبدال نوری‪ ،‬غلمحسين‌‬
‫كرباسچی‪ ،‬عطاءال مهاجرانی و‪ ...‬را چگونه‌ بايد تفسير كرد‪ .‬اگر آن‌ها آگاهانه‌ و عامدانه‌ از همكاری با نظام‌‬
‫خودداری كرده‌اند‪ ،‬عمل‌ آن‌ها‪ ،‬به‌ ميزان‌ اعتباری كه‌ دارند‪ ،‬مشروعيت‌زداست‌‪.‬‬
‫شركت‌ در انتخابات‌ (كانديداتوری و رأی دادن‌) بهترين‌ نمونه‌ همكاری و مشروعيت‌بخشی به‌ نظام‌ است‌‪ .‬در‬
‫صورتی كه‌ تحريم‌ انتخابات‌ يكی از مصاديق‌ مهم‌ عدم‌ همكاری و مشروعيت‌زدايی از خودكامگی است‌‪ .‬تحريم‌‬
‫انتخابات‌ گام‌ اول‌ در عدم‌ همكاری است‌‪ .‬تحريم‌ مسؤوليت‌ها و مشاغل‌ دولتی‪ ،‬تحريم‌ اداره‌ها‪ ،‬مؤسسه‌ها و ساير‬
‫عناصر دولتی‪ ،‬خودداری از قبول‌ (و همكاری با) مأموران‌ انتصابی حاكميت‌‪ ،‬خودداری از انحلل‌ سازمانها و‬
‫مؤسسه‌های مستقل‌ و‪ ...‬برخی ديگر از وجوه‌ عدم‌ همكاری‌اند كه‌ بايد مد نظر قرار گيرند‪ .‬روش‌های عدم‌‬
‫همكاری اجتماعی و عدم‌ همكاری اقتصادی نيز وجود دارند كه‌ بايد بدانها عمل‌ شود‪.‬‬
‫اصلح‌طلبان‌ با گرم‌ كردن‌ تنور انتخابات‌ نهمين‌ دوره‌ رياست‌ جمهوری‪ ،‬كمكی به‌ فرآيند دموكراسی نمی‌كنند‪.‬‬
‫همانطور كه‌ در انتخابات‌ شوراهای شهر و مجلس‌ هفتم‌ نكردند‪ .‬تنها دستاورد اقدام‌ آن‌ها استفاده‌ای است‌ كه‌‬
‫محافظه‌كاران‌ پس‌ از انتخابات‌ برای مشروع‌ جلوه‌ دادن‌ خود و نظام‌ مستقر از آن‌ می‌كنند‪]٥[.‬‬

‫‪ .٣‬كارآيی تحريم‌‪:‬‬

‫تحريم‌ انتخابات‌ توسط‌ دموكرات‌های آزاديخواه‌ تا چه‌ حد مؤثر است‌ و چند درصد مردم‌ به‌ دنبال‌ نخبگان‌ و‬
‫روشنفكران‌ انتخابات‌ را تحريم‌ خواهند كرد؟‬
‫كل‌ واجدين‌ شرايط‌ شركت‌ در انتخابات‌ يك‌ طيف‌ را تشكيل‌ می‌دهند‪ .‬در يك‌ سر طيف‌ ‪ ٣٠‬درصد از واجدين‌‬
‫شرايط‌ قرار دارند كه‌ حتمًا در انتخابات‌ شركت‌ می‌كنند و در سوی مقابل‌ ‪ ٣٠‬درصد ديگر از واجدين‌ شرايط‌‬
‫قرار دارند كه‌ قطعاً در انتخابات‌ شركت‌ نمی‌كنند‪ .‬چهل‌ درصد باقی‌مانده‌ افراد مردد و بلتكليفی هستند كه‌ عمده‌‬
‫تبليغات‌ طرفين‌ برای شركت‌ يا عدم‌ شركت‌ در انتخابات‌ بر روی آن‌ها متمركز خواهد بود‪.‬‬
‫شركت می‌كنند ‪ ...........‬بلتكليف‌اند ‪ ..........‬شركت‌ نمی‌كنند‬
‫‪ ٣٠‬درصد ‪ ٤٠ ........................‬درصد ‪ ٣٠ ..............‬درصد‬

‫معمولً حدود ‪ ٢٠‬درصد كل‌ واجدين‌ شرايط‌ به‌ محافظه‌كاران‌ رأی می‌دهند‪ .‬تمام‌ كوشش‌ محافظه‌كاران‌ معطوف‌‬
‫به‌ آن‌ است‌ كه‌ آراءشان‌ را تا ‪ ٣٠‬درصد كل‌ واجدين‌ شرايط‌ افزايش‌ دهند‪( .‬در شهرهای بزرگ‌ چون‌ تهران‌‪،‬‬
‫شيراز‪ ،‬اصفهان‌‪ ،‬تبريز‪ ،‬مشهد و‪ ...‬آراء محافظه‌كاران‌ معمولً از ‪ ١٠‬درصد تجاوز نمی‌كند)‪.‬‬
‫اصلح‌طلبان‌‪ ،‬برای پيروزی‪ ،‬سعی می‌نمايند تا با ترغيب‌ مردم‌ به‌ شركت‌ فعال‌ و گسترده‌ در انتخابات‌‪ ،‬كل‌‬
‫آراء را به‌ حدود ‪ ٧٠‬درصد كل‌ واجدين‌ شرايط‌ برسانند‪( .‬به‌ دليل‌ ثبوت‌ نسبی آراء محافظه‌كاران‌‪ ،‬پيروزی‬
‫اصلح‌طلبان‌ منوط‌ به‌ شركت‌ گسترده‌ مردم‌ در انتخابات‌ است‌)‪.‬‬
‫از سوی ديگر تحريم‌كنندگان‌ انتخابات‌ می‌بايست‌ سعی نمايند با جذب‌ ‪ ٤٠‬درصد بلتكليف‌ها‪ ،‬ميزان‌ عدم‌‬
‫شركت‌ را از ‪ ٣٠‬درصد‪ ،‬تا ‪ ٧٠‬درصد افزايش‌ دهند‪.‬‬
‫جدول‌ زير انواع‌ تقسيم‌ آراء را در اين‌ چارچوب‌ به‌ تصوير می‌كشد‪ ]٦[.‬در اين‌ جدول‌ آراء تحريم‌كنندگان‌ از‬
‫‪ ٣٠‬درصد تا ‪ ٧٠‬درصد افزايش‌ می‌يابد و برمبنای آن‌‪ ،‬آراء محافظه‌كاران‌ و اصلح‌طلبان‌ محاسبه‌ شده‌ است‌‪.‬‬
‫آراء محافظه‌كاران‌ در اين‌ جدول‌ بين‌ ‪ ٢٠‬درصد تا ‪ ٣٠‬درصد كل‌ واجدين‌ شرايط‌ متغير است‌‪.‬‬

‫تحريم‌ گسترده‌ انتخابات‌ توسط‌ نخبگان‌ فرهنگی ـ سياسی می‌تواند به‌ عدم‌ شركت‌ مردم‌ در انتخابات‌ منجر شود‬
‫و عدم‌ مشروعيت‌ نظام‌ را برمل نمايد‪ .‬اگر اين‌ اقدام‌ صورت‌ پذيرد‪ ،‬ميزان‌ تحريم‌ از ‪ ٥٥‬درصد تا ‪ ٧٠‬درصد‬
‫خواهد بود‪.‬‬

‫شركت‌ كنندگان ‪‌ /‬تحريم‌كنندگا ‌‬


‫ن‬
‫‪%٥٥ = ٢٦ , ٤٠٠ , ٠٠٠ / %٤٥ = ٢١ , ٦٠٠ , ٠٠٠‬‬
‫‪%٦٠ = ٢٨ , ٨٠٠ , ٠٠٠ / %٤٠ = ١٩ , ٢٠٠ , ٠٠٠‬‬
‫‪%٦٥ = ٣١ , ٢٠٠ , ٠٠٠ / %٣٥ = ١٦ , ٨٠٠ , ٠٠٠‬‬
‫‪%٧٠ = ٣٣ , ٦٠٠ , ٠٠٠ / %٣٠ = ١٤ , ٤٠٠ , ٠٠٠‬‬

‫اشكال‌‪:‬‬

‫در برخی از جوامع‌ دموكراتيك‌ معمولً بين‌ ‪ ٣٥‬تا ‪ ٤٠‬درصد مردم‌ در انتخابات‌ شركت‌ می‌كنند‪ .‬تحري ‌م‬
‫انتخابات‌ در ايران‌ حتی اگر منجر به‌ عدم‌ شركت‌ ‪ ٦٠‬تا ‪ ٦٥‬درصد مردم‌ شود‪ ،‬هنوز ميزان‌ آراء با ميزان‌ آراء‬
‫برخی نظام‌های دموكراتيك‌ برابر است‌‪ .‬بدين‌ ترتيب‌ همانگونه‌ كه‌ عدم‌ شركت‌ ‪ ٦٠‬تا ‪ ٦٥‬درصد مردم‌ در‬
‫انتخابات‌ برخی از جوامع‌ دموكراتيك‌‪ ،‬نظامهای آن‌ها را از مشروعيت‌ ساقط‌ نمی‌كند‪ ،‬عدم‌ شركت‌ ‪ ٦٠‬تا ‪٦٥‬‬
‫درصد مردم‌ در انتخابات‌ نهمين‌ دوره‌ رياست‌ جمهوری هم‌ نظام‌ جمهوری اسلمی را نامشروع‌ نمی‌كند‪.‬‬
‫پاسخ‌‪ :‬چند تفاوت‌ در اينجا وجود دارد كه‌ بايد بدانها توجه‌ شود‪ .‬اولً در نظامهای دموكراتيك‌ مشروعيت‌ نظام‌‬
‫متمايز از مشروعيت‌ زمامداران‌ است‌‪ .‬ازينرو از مشروعيت‌ افتادن‌ حاكمان‌ به‌ زوال‌ مشروعيت‌ نظام‌ منجر‬
‫نمی‌شود‪ .‬در حاليكه‌ در نظام‌ های خودكامه‌ مشروعيت‌ نظام‌ عين‌ مشروعيت‌ زمامداران‌ است‌‪ .‬از مشروعيت‌‬
‫افتادن‌ زمامداران‌ همان‌ و از مشروعيت‌ افتادن‌ نظام‌ همان‌‪.‬‬
‫ثانياً‪ :‬برگزاری انتخابات‌ آزاد شرط‌ لزم‌ (اما نه‌ شرط‌ كافی‌) مشروعيت‌ نظامهای دموكراتيك‌ است‌‪ .‬نظامهای‬
‫دموكراتيك‌ به‌ دليل‌ پذيرش‌ داوری مردم‌ در عرصه‌ عمومی‪ ،‬آزادی بيان‌ و اجتماعات‌‪ ،‬رعايت‌ حقوق‌ بشر‪ ،‬به‌‬
‫رسميت‌ شناختن‌ حقوق‌ اقليتها‪ ،‬تفكيك‌ عرصه‌ عمومی از عرصه‌ خصوصی‪ ،‬برگزاری انتخابات‌ آزاد و‬
‫عادلنه‌‪ ،‬جامعه‌ مدنی گسترده‌‪ ،‬تساهل‌ و تسامح‌ و رواداری‪ ،‬مجازات‌ نكردن‌ افراد به‌ دليل‌ عقايد دگرانديشانه‌‬
‫و‪ ...‬مشروع‌اند‪ .‬در اين‌ نوع‌ جوامع‌‪ ،‬به‌ دليل‌ تثبيت‌ نهادهای دموكراتيك‌ و اطمينان‌ از رعايت‌ حقوق‌ شهروندی‪،‬‬
‫ممكن‌ است‌ اكثريت‌ مردم‌ در انتخابات‌ شركت‌ ننمايند‪ .‬اما نظامهای اقتدارگرا‪ ،‬نامشروع‌اند چرا كه‌ حقوق‌ بشر‬
‫را نقض‌ می‌كنند‪ ،‬جامعه‌ مدنی را سركوب‌ می‌كنند‪ ،‬آزادی بيان‌ و اجتماعات‌ را به‌ رسميت‌ نمی‌شناسند‪ ،‬حاكم‌‬
‫خودكامه‌ در آنجا خدايی می‌كند‪ ،‬دولت‌ پاسخگو وجود ندارد‪ ،‬مخالفان‌ را زندانی و شكنجه‌ می‌كنند‪ .‬اين‌ نوع‌‬
‫نظامها و حاكم‌ خودكامه‌ آن‌ به‌ آرای صوری اكثريت‌ مردم‌ نياز دارند تا رژيم‌ خود را مشروع‌ جلوه‌ دهند‪.‬‬
‫ازينرو در اين‌ نوع‌ جوامع‌ اعلم‌ می‌كنند كه‌ بيش‌ از ‪ ٩٠‬درصد مردم‌ در انتخابات‌ شركت‌ كرده‌ و به‌ نظام‌ حاكم‌‬
‫رأی داده‌اند‪ ]٧[.‬بدين‌ ترتيب‌ عدم‌ شركت‌ در انتخابات‌ در اين‌ نوع‌ جوامع‌‪ ،‬قطعًا به‌ معنای مخالفت‌ با نظام‌ حاكم‌‬
‫است‌‪.‬‬
‫اما آراء شركت‌ كنندگان‌ در انتخابات‌ را بايد به‌ صورت‌ زير تبيين‌ كرد‪ .‬برخی از شركت‌ كنندگان‌ از وابستگان‌‬
‫نظام‌اند و منافع‌ مستقيم‌ نظام‌ نصيب‌ آن‌ها می‌شود‪ .‬برخی ديگر به‌ دليل‌ ترس‌ و وحشت‌ در انتخابات‌ شركت‌‬
‫می‌كنند تا پيامدهای منفی عدم‌ شركت‌ گريبان‌ آن‌ها را نگيرد (مثلً ترس‌ از رد صلحيت‌ توسط‌ گزينش‌ كنكور‬
‫به‌ دليل‌ عدم‌ شركت‌ در انتخابات‌‪ ،‬ترس‌ سربازان‌ و نظاميان‌ و زندانيان‌ از مجازات‌‪ ،‬ترس‌ كارمندان‌ از اخراج‌‬
‫يا عدم‌ ترقی يا ترس‌ از ندادن‌ پاسپورت‌)‪ .‬علوه‌ بر اينها حجم‌ باليی از آراء محصول‌ تقلب‌ است‌‪ .‬يعنی نظام‌‬
‫حاكم‌ برای نشان‌ دادن‌ مشروعيت‌ خود‪ ،‬ميزان‌ آراء را بسيار بالتر از واقعيت‌ اعلم‌ می‌نمايد‪.‬‬
‫بدين‌ ترتيب‌ هر گونه‌ انتخابات‌ در نظام‌های اقتدارگرا‪ ،‬بدون‌ نظارت‌ نهادهای معتبر بين‌المللی‪ ،‬فاقد اعتبار و‬
‫مخدوش‌ است‌‪.‬‬
‫پس‌ مقايسه‌ آراء اين‌ نوع‌ جوامع‌ با جوامع‌ دموكراتيك‌ فاقد اعتبار علمی است‌‪.‬‬

‫‪ .٤‬احتمال‌ تجزيه‌ ايران‌‪:‬‬

‫برخی از آزاديخواهان‌ و اصلح‌طلبان‌ نگران‌ تجزيه‌ ايرانند و خطر آن‌ را دائماً گوشزد می‌نمايند‪ .‬به‌ نظر آن‌ها‪،‬‬
‫تحريم‌ انتخابات‌ و مشروعيت‌زدايی از نظام‌ می‌تواند به‌ تقويت‌ موضع‌ جدايی‌طلبان‌ و حمايت‌ خارجی از آن‌ها‬
‫بينجامد و اين‌ امر می‌تواند به‌ تجزيه‌ ايران‌ منجر شود‪.‬‬
‫حتی احتمال‌ اندك‌ اين‌ خطر‪ ،‬هر ايران‌دوستی را نگران‌ و انديشناك‌ می‌كند‪ .‬تماميت‌ ارضی ايران‌ يكی از‬
‫اصول‌ پذيرفته‌ شده‌ تمامی دموكراتهای جمهوريخواه‌ است‌‪ .‬برای برآورد ميزان‌ واقعی بودن‌ اين‌ احتمال‌‪ ،‬بايد آن‌‬
‫را از دو زاويه‌ مورد بررسی قرار داد‪:‬‬

‫‪١‬ـ ‪ :٤‬زمينه‌ داخلی‌‪ :‬تفاوت‌های قومی در ايران‌ و رفتارهای تبعيض‌آميز نظام‌ با آن‌ها‪ ،‬واقعيتی انكارناكردنی‬
‫است‌‪ .‬سنّی‌ها بسيار كمتر از شيعيان‌‪ ،‬كردها و اعراب‌ نيز بسيار كمتر از فارس‌ها در نظام‌ سياسی نقش‌ دارند‪.‬‬
‫مناصب‌ حكومتی به‌ نحو بسيار تبعيض‌آميز به‌ نفع‌ شيعيان‌ و فارس‌زبانها تقسيم‌ شده‌ است‌‪ .‬استانها از نظر‬
‫وضعيت‌ اقتصادی‪ ،‬تفاوت‌ چشمگيری با يكديگر دارند‪ .‬همه‌ اينها ناشی از سياستهای غلط‌ زمامداران‌‬
‫مركزنشين‌ است‌‪.‬‬
‫ولی هيچ‌ جنبش‌ مطرح‌ جدايی‌طلبانه‌ داخلی وجود ندارد كه‌ خواهان‌ جدايی مناطق‌ خاصی از ايران‌ باشد‪.‬‬
‫نخبگان‌ اقوام‌ مختلف‌‪ ،‬به‌ دنبال‌ رفع‌ تبعيض‌ و مشاركت‌ عادلنه‌ در نظام‌ سياسی‌اند‪ .‬فدراليسم‌ در چارچوب‌ يك‌‬
‫نظام‌ دموكراتيك‌‪ ،‬حداكثر درخواستی است‌ كه‌ امكان‌ تحقق‌ عملی دارد و دموكراتها از آن‌ حمايت‌ می‌كنند‪.‬‬
‫آنان‌ كه‌ خطر تجزيه‌ را جدی فرض‌ می‌كنند‪ ،‬چند استان‌ كشور را مستعد چنان‌ كاری می‌دانند‪ :‬استانهای‬
‫كردنشين‌‪ ،‬استانهای ترك‌نشين‌‪ ،‬سيستان‌ و بلوچستان‌ و خوزستان‌‪ .‬به‌ طور طبيعی مشاركت‌ مردم‌ استانهای‬
‫استقلل‌طلب‌ در انتخابات‌ بايد بسيار كمتر از ديگر استانها باشد‪ .‬با اين‌ حال‌‪ ،‬استانهای كردستان‌ (‪٨٣/١٢‬‬
‫درصد واجدين‌ شرايط‌) و سيستان‌ و بلوچستان‌ (‪ ٣٩/٣٤‬درصد واجدين‌ شرايط‌) كه‌ در ابتدای انقلب‌ با‬
‫مشاركت‌ كم‌ در اولين‌ دورة‌ انتخابات‌ رياست‌ جمهوری شركت‌ كردند‪ ،‬در هشتمين‌ دورة‌ رياست‌ جمهوری به‌‬
‫ترتيب‌ با ‪ ٤٥/٥٣‬و ‪ ١٣/٧٠‬درصد واجدين‌ شرايط‌ در انتخابات‌ شركت‌ كرده‌اند‪ .‬ميزان‌ مشاركت‌ مردم‌‬
‫خوزستان‌ (جز در سه‌ دوره‌) با اينكه‌ همواره‌ كمتر از متوسط‌ كل‌ كشور بوده‌‪ ،‬ولی همواره‌ نزديك‌ به‌ متوسط‌‬
‫كل‌ كشور بوده‌ است‌‪ .‬مشاركت‌ مردم‌ استان‌ آذربايجان‌ شرقی همواره‌ زير متوسط‌ كل‌ كشور بوده‌ و سير نزولی‬
‫داشته‌ است‌‪ .‬نكته‌ جالب‌ توجه‌ اينكه‌ وضع‌ اقتصادی استان‌ آذربايجان‌ شرقی بهتر از استانهای محروم‌ كشور‬
‫است‌ و از نظر سياسی نيز نسبت‌ به‌ استانهای ديگر سهم‌ مناسبی در حاكميت‌ دارند‪ .‬رهبر كشور ترك‌زبان‌‬
‫است‌‪ ،‬رئيس‌ مجلس‌ خبرگان‌ ترك‌زبان‌ است‌‪.‬‬
‫اطلعات‌ آماری انتخابات‌ سراسری رياست‌ جمهوری اسلمی ايران‌ به‌ تفكيك‌ استان‌ ـ اولين‌ دوره‌ الی هشتمين‌‬
‫دوره‌‬

‫‪٢‬ـ ‪ :٤‬زمينه‌ خارجی‌‪ :‬مهمترين‌ طرح‌ برای خاورميانه‌‪ ،‬طرح‌ خاورميانه‌ بزرگ‌ آمريكا و هم‌پيمانان‌ اوست‌‪.‬‬
‫پيش‌فرض‌ اساسی اين‌ طرح‌ اين‌ است‌ كه‌ حكومتهای خودكامه‌ از يك‌ سو و فقر اقتصادی از ديگر سو‪ ،‬منشاء‬
‫بنيادگرايی و تروريسم‌اند‪ .‬استبداد تروريسم‌پرور و فقرگستر است‌‪ .‬اگر منطقه‌ دموكراتيك‌ شود‪ ،‬تروريسم‌ و‬
‫بنيادگرايی محو‪ ،‬امنيت‌ برقرار و رونق‌ اقتصادی برای منطقه‌ به‌ دنبال‌ خواهد آورد‪.‬اين‌ امر به‌ نفع‌‬
‫سرمايه‌داری جهانی است‌ كه‌ به‌ دنبال‌ بازارهای امن‌ می‌گردد‪.‬‬
‫در اين‌ طرح‌ و طرحهای مشابه‌‪ ،‬مقوله‌ای به‌ نام‌ تجزيه‌ كشوری خاص‌ وجود ندارد‪ .‬ايران‌ و افغانستان‌ و عراق‌‬
‫و سوريه‌ و لبنان‌ و عربستان‌ و كويت‌ و ‪ ...‬بايد دموكراتيك‌ شوند‪ ،‬نه‌ تجزيه‌‪ .‬كما اينكه‌ در راديكالترين‌ مدلهای‬
‫دموكراتيك‌ كردن‌ منطقه‌‪ ،‬يعنی دموكراتيك‌ كردن‌ از طريق‌ حمله‌ نظامی و اشغال‌ كشورهای افغانستان‌ و عراق‌‪،‬‬
‫نه‌ تنها طرحی برای تجزيه‌ اين‌ دو كشور وجود نداشت‌‪ ،‬بلكه‌ تمام‌ كوشش‌ مصروف‌ آن‌ شد كه‌ با شركت‌ تمام‌‬
‫اقوام‌ و فِرَق‌ و گروهها‪ ،‬نوعی حكومت‌ دموكراتيك‌ تكثرگرا بر اين‌ دو كشور حاكم‌ شود‪ ]٨[.‬جورج‌ بوش‌ اخيراً‬
‫اعلم‌ كرده‌ است‌‪« ،‬موفقيت‌ دموكراسی در عراق‌ پيامی را برای سرزمين‌های ميان‌ بيروت‌ تا تهران‌ می‌فرستد‬
‫مبنی بر اينكه‌ آزادی می‌تواند آينده‌ هر ملتی باشد‪ ]٩[».‬اگر عراق‌ مدل‌ دموكراسی آمريكايی برای منطقه‌ باشد‪،‬‬
‫تجزيه‌ هيچ‌ كشوری مطرح‌ نخواهد بود‪ ]١٠[.‬از سوی ديگر از نظر تهديدهای قومی‪ ،‬عراق‌ بسيار مستعدتر از‬
‫ايران‌ برای تجزيه‌ بود ولی عراق‌ تجزيه‌ نشد و طرحی برای تجزيه‌ آن‌ كشور وجود نداشت‌‪ .‬سهل‌ است‌ يك‌ كرد‬
‫به‌ عنوان‌ رئيس‌ جمهور آن‌ كشور انتخاب‌ شد‪ .‬او (جلل‌ طالبانی‌) می‌گويد‪« :‬كردستان‌ مستقل‌ نمی‌تواند به‌‬
‫حيات‌ خود ادامه‌ دهد‪ .‬كُردها نيز مثل‌ هر مردم‌ ديگری دوست‌ دارند سرنوشت‌ خودشان‌ را تعيين‌ كنند‪ .‬اما آن‌ها‬
‫فهميده‌اند كه‌ اين‌ امر با واقعيت‌ نمی‌خواند و امكان‌پذير نيست‌‪ .‬زيرا هر چند همسايگانمان‌ به‌ ما حمله‌ نمی‌كنند‬
‫اما مرزهايشان‌ را خواهند بست‌ و يك‌ كردستان‌ مستقل‌ نخواهد توانست‌ به‌ حيات‌ خود ادامه‌ دهد‪ .‬رؤيا يك‌ چيز‬
‫است‌ و واقعيت‌ چيزی ديگر‪ .‬اكثر كردها به‌ فهرست‌ ما‪ ،‬جناح‌ كردها‪ ،‬رأی دادند‪ .‬جناحی كه‌ خواهان‌ نظام‌‬
‫فدرال‌ در عراق‌ است‌ نه‌ كسب‌ استقلل‌»[‪ ]١١‬اين‌ سخن‌ كسی است‌ كه‌ سالها برای استقلل‌ مبارزه‌ كرده‌ است‌ و‬
‫حدود ‪ ١٥‬سال‌ تجربه‌ حكومت‌ كردستان‌ مستقل‌ را در پشت‌ سر دارد‪.‬‬
‫كشور تركيه‌ در سال‌ ‪ ١٩٧٤‬با اشغال‌ قبرس‌ شمالی و تقسيم‌ آن‌ كشور به‌ دو بخش‌ ترك‌ و يونانی‌نشين‌ و اعلم‌‬
‫جمهوری ترك‌ قبرس‌ شمالی در سال‌ ‪ ،١٩٨٣‬سعی در استقلل‌ آن‌ داشت‌‪ .‬اما هيچ‌ كشوری قبرس‌ ترك‌نشين‌ را‬
‫به‌ رسميت‌ نشناخت‌ و جامعه‌ جهانی به‌ طور يكپارچه‌ خواهان‌ اتحاد دو بخش‌ قبرس‌ شد‪ .‬تركيه‌ و قبرس‌ شمالی‬
‫راهی جز عقب‌نشينی نداشتند‪ .‬در همه‌پرسی ‪ ٢٤‬آوريل‌ ‪ ٧٠ ،٢٠٠٤‬درصد مردم‌ ترك‌نشين‌‪ ،‬به‌ طرح‌ دبير كل‌‬
‫سازمان‌ ملل‌ رأی دادند تا برخی از تحريم‌های آمريكا و اتحاديه‌ اروپا لغو شود‪ .‬در انتخابات‌ ‪٢٨/١/٨٤‬‬
‫محمدعلی طلعت‌ جانشين‌ رئوف‌ دنكتاش‌ شد‪ .‬وی طرفدار اتحاد دو بخش‌ است‌‪ .‬اتحاديه‌ اروپا تا اكتبر ‪٢٠٠٥‬‬
‫ميلدی به‌ تركيه‌ مهلت‌ داده‌ است‌ تا بحران‌ قبرس‌ را حل‌ و فصل‌ كند‪ .‬اگر فشارهای گسترده‌ بين‌المللی و‬
‫خصوصاً آمريكا و اروپا وجود نداشت‌‪ ،‬تركيه‌ و قبرس‌ شمالی همچنان‌ از تجزيه‌ دفاع‌ می‌كردند‪ ،‬نه‌ از اتحاد‪.‬‬
‫آمريكا و اروپاييان‌‪ ،‬به‌ دليل‌ منافع‌ اقتصادی و تأمين‌ امنيت‌ ملی‌شان‌‪ ،‬به‌ دنبال‌ گسترش‌ دموكراسی در ديگر‬
‫كشورها و خصوصاً منطقه‌ خاورميانه‌اند‪ .‬تجزيه‌ كشورها هيچ‌ كمكی به‌ اين‌ فرآيند نمی‌كند‪ .‬نبايد فراموش‌ كرد‬
‫كه‌ دموكراسی‌ها با همديگر نمی‌جنگند‪.‬‬

‫‪ .٥‬حمله‌ نظامی آمريكا به‌ ايران‌‪:‬‬

‫حمله‌ نظامی آمريكا به‌ ايران‌ مسأله‌ ديگری است‌ كه‌ اذهان‌ بسياری را به‌ خود مشغول‌ كرده‌ است‌‪ .‬عقل به‌‬
‫درستی تأكيد می‌كنند كه‌ نبايد كاری كرد كه‌ آمريكا ايران‌ را مورد تهاجم‌ نظامی قرار دهد‪ .‬به‌ گمان‌ برخی‪،‬‬
‫تحريم‌ انتخابات‌ و مشروعيت‌زدايی از نظام‌ می‌تواند زمينه‌ساز حمله‌ آمريكا به‌ ايران‌ باشد‪ .‬دموكراتهای‬
‫جمهوريخواه‌ به‌ هيچ‌وجه‌ موافق‌ تهاجم‌ نظامی آمريكا به‌ ايران‌ نيستند‪ .‬اما توجه‌ به‌ چند نكته‌ ضروريست‌‪:‬‬

‫‪١‬ــ ‪٥‬ــ كليه‌ پيش‌بينی‌ها در خصوص‌ احتمال‌ تهاجم‌ نظامی آمريكا به‌ ايران‌‪ ،‬مبتنی بر عملكرد دولت‌ آمريكا در‬
‫عراق‌ و افغانستان‌ از يك‌سو و تهديدهای لفظی مقامات‌ آن‌ كشور از ديگرسو است‌‪ .‬اما به‌ واقع‌ هيچ‌كس‌ نمی‌داند‬
‫در شورای امنيت‌ ملی آمريكا و ديگر نهادهای تصميم‌گير آن‌ كشور‪ ،‬چه‌ طرحی درباره‌ ايران‌ تدارك‌ ديده‌ شده‌‬
‫است‌‪ .‬و جزئيات‌ مراحل‌ آن‌ طرح‌ چيست‌؟ آن‌ طرح‌ بيش‌ از آنكه‌ به‌ عملكرد مخالفان‌ دولت‌ ايران‌ متكی باشد‪ ،‬به‌‬
‫نحوة‌ رفتار رژيم‌ ايران‌ وابسته‌ است‌‪ .‬زمامداران‌ آمريكا‪ ،‬با توجه‌ به‌ عملكرد جمهوری اسلمی در چهار زمينه‌‬
‫انرژی هسته‌ای و مسأله‌ تروريسم‌ و صلح‌ اعراب‌ و اسرائيل‌ و مسأله‌ حقوق‌ بشر‪ ،‬بر اين‌ باورند كه‌ اين‌ رژيم‌‬
‫بايد جای خود را به‌ يك‌ رژيم‌ دموكراتيك‌ بسپارد‪ .‬اما در خصوص‌ چگونگی گذار ايران‌ به‌ دموكراسی‪ ،‬در بين‌‬
‫زمامداران‌ آمريكا اختلف‌ نظر اساسی وجود دارد‪ .‬تغيير رژيم‌ از راه‌ فشارهای سياسی يكپارچه‌ جامعه‌‬
‫جهانی‪ ،‬ديدگاهی است‌ كه‌ می‌تواند اجماعی بين‌ آن‌ها به‌ وجود آورد‪ .‬ولی مطرح‌ شدن‌ حمله‌ نظامی‪ ،‬نه‌تنها بين‌‬
‫آمريكا و ديگر كشورها شكاف‌ ايجاد می‌نمايد‪ ،‬بلكه‌ بين‌ مقامات‌ آمريكايی و مردم‌ آن‌ كشور اختلف‌ ايجاد‬
‫خواهد كرد‪ ]١٢[.‬مستقل‌ از اين‌ مشكلت‌‪ ،‬بايد ديد كه‌ آيا در شرايط‌ كنونی آمريكا توان‌ حمله‌ نظامی به‌ ايران‌ را‬
‫دارد يا نه‌؟‬

‫‪٢‬ــ ‪٥‬ــ جنگ‌ واقعی متعارف‌ به‌ منظور اشغال‌ ايران‌‪ :‬حمله‌ نظامی آمريكا به‌ عراق‌ و اشغال‌ آن‌ كشور طی دو‬
‫سال‌ گذشته‌ ماهيانه‌ حدود چهار ميليارد دلر هزينه‌‪ ،‬روزی دو كشته‌ (حدود ‪ ١٥٠٠‬كشته‌ طی دو سال‌)‪ ،‬و‬
‫استقرار يكصد و پنجاه‌هزار نيروی نظامی به‌ دنبال‌ داشته‌ است‌‪ ]١٣[.‬با توجه‌ به‌ وسعت‌ خاك‌ و جمعيت‌ ايران‌‪،‬‬
‫آمريكا برای حمله‌ نظامی به‌ ايران‌ نيازمند حداقل‌ سيصدهزار نيروی نظامی است‌‪ .‬مهمترين‌ مشكل‌ جنگ‌‬
‫واقعی متعارف‌ اين‌ است‌ كه‌ آمريكا در شرايط‌ حاضر نيروی انسانی لزم‌ برای چنين‌ جنگ‌ گسترده‌ای را در‬
‫اختيار ندارد‪ .‬ضمن‌ آنكه‌ آمريكا برای چنين‌ حمله‌ای به‌ بودجه‌ و امكانات‌ نظامی تقريباً دوبرابر آنچه‌ در عراق‌‬
‫به‌ كار گرفت‌ نياز دارد‪ .‬آمريكا فعلً گرفتار عراق‌ و افغانستان‌ است‌ و بايد به‌ سرعت‌ اوضاع‌ سياسی ـ امنيتی‬
‫عراق‌ را سر و سامان‌ دهد‪.‬‬
‫‪٣‬ــ ‪٥‬ــ جنگ‌ محدود‪ :‬در جنگ‌ محدود فقط‌ به‌ اهداف‌ محدود استراتژيك‌ از راه‌ دور و هوا حمله‌ خواهد شد‪ .‬در‬
‫اين‌ حالت‌ توان‌ هسته‌ای ايران‌ نابود شده‌ و زرادخانه‌ موشكی و توان‌ دريايی و مراكز سپاه‌ پاسداران‌ مورد حمله‌‬
‫قرار خواهند گرفت‌‪ .‬به‌ فرض‌ آنكه‌ اين‌ حمله‌ كاملً موفقيت‌آميز باشد‪ ،‬دو تحليل‌ مختلف‌ دربارة‌ نتايج‌ آن‌ وجود‬
‫دارد‪:‬‬
‫الف‌‪ .‬به‌ گمان‌ محافظه‌كاران‌ تندرو آمريكايی‪ ،‬پس‌ از حمله‌‪ ،‬حكومت‌ كاملً تضعيف‌ می‌شود‪ ،‬ترس‌ و وحشت‌‬
‫مردم‌ ناپديد خواهد شد و مردم‌ به‌ خيابانها ريخته‌ و رژيم‌ را سرنگون‌ خواهند كرد‪.‬‬
‫ب‌‪ .‬به‌ گمان‌ دموكراتهای مخالف‌ جنگ‌‪ ،‬پس‌ از چنان‌ حمله‌ای‪ ،‬رژيم‌‪ ،‬مخالفان‌ را به‌ شدت‌ سركوب‌ و فضای‬
‫سياسی را كاملً مسدود خواهد كرد‪ .‬مردم‌ و روشنفكران‌ بيگانه‌ستيز ايرانی‪ ،‬در صورت‌ حمله‌ خارجی‪ ،‬به‌‬
‫پشتيبانی از رژيم‌ برخواهند خاست‌ و به‌ جای آنكه‌ رژيم‌ سرنگون‌ شود‪ ،‬تحكيم‌ خواهد شد‪.‬‬

‫‪٤‬ــ ‪٥‬ــ بهانه‌ حمله‌ نظامی‌‪ :‬دولت‌ آمريكا تنها به‌ بهانه‌ وجود سلح‌های هسته‌ای و عمليات‌ تروريستی می‌تواند‬
‫به‌ ايران‌ حمله‌ نمايد‪ .‬در مذاكرات‌ هسته‌ای ايران‌ تاكنون‌ به‌ نحو احسن‌ عقب‌نشينی كرده‌ است‌‪ .‬پروتكل‌ الحاقی‬
‫ل تعطيل‌ شده‌ است‌‪ .‬هنوز راه‌ برای عقب‌نشينی‌های بعدی‬ ‫در عمل‌ در حال‌ اجراست‌‪ .‬هرچه‌ را آن‌ها خواستند فع ً‬
‫باز است‌‪ .‬بدين‌ ترتيب‌ آمريكا نمی‌تواند پرونده‌ ايران‌ را به‌ شورای امنيت‌ سازمان‌ ملل‌ بسپارد‪ .‬درباره‌ عمليات‌‬
‫تروريستی نيز توجه‌ به‌ اين‌ نكته‌ ضروری است‌ كه‌ از خرداد ‪ ٧٦‬تاكنون‌ هيچيك‌ از مخالفان‌ دولت‌ ايران‌ در‬
‫اروپا ترور نشده‌اند‪ ]١٤[.‬مسأله‌ حمايت‌ از حزب‌ال‪ ،‬حماس‌ و جهاد اسلمی نيز با عقب‌نشينی ارتش‌ سوريه‌ از‬
‫لبنان‌ و سياستهای دولت‌ خودمختار محمود عباس‌ در خصوص‌ خلع‌ سلح‌ كليه‌ گروه‌های مسلح‌‪ ،‬رفته‌رفته‌‬
‫منتفی خواهد شد‪ .‬بدين‌ ترتيب‌ اگر بهانه‌ سلح‌های هسته‌ای و عمليات‌ تروريستی وجود نداشته‌ باشد‪ ،‬به‌ بهانه‌‬
‫نقض‌ حقوق‌ بشر‪ ،‬آمريكا نمی‌تواند ايران‌ را مورد تهاجم‌ نظامی قرار دهد‪ .‬البته‌ اگر ايران‌ به‌ عقب‌نشينی خود‬
‫ادامه‌ ندهد‪ ،‬امكان‌ ارسال‌ پرونده‌ به‌ شورای امنيت‌ سازمان‌ ملل‌ تقويت‌ خواهد شد‪.‬‬

‫‪٥‬ــ ‪٥‬ــ به‌ باور دموكراتهای جمهوريخواه‌ تنها راه‌ جلوگيری از رويارويی ايران‌ و آمريكا‪ ،‬استقرار يك‌ نظا ‌م‬
‫دموكراتيك‌ در ايران‌ است‌‪ .‬با وجود نظام‌ فعلی و ادامة‌ سياستهايش‌‪ ،‬امكان‌ رويارويی نظامی تقويت‌ خواهد شد‪.‬‬
‫ل مسالمت‌آميز است‌‪ ،‬دموكراتيزاسيون‌ ايران‌ را دنبال‌‬ ‫دموكراتها از طريق‌ تحريم‌ انتخابات‌‪ ،‬كه‌ اقدامی كام ً‬
‫می‌نمايند‪ .‬به‌ گمان‌ آن‌ها يك‌ جنبش‌ اجتماعی فراگير دموكرات‌‪ ،‬می‌تواند از حمله‌ نظامی آمريكا به‌ ايران‌ ممانعت‌‬
‫به‌ عمل‌ آورد‪ .‬در صورت‌ وجود چنان‌ جنبشی‪ ،‬مسأله‌ حمله‌ نظامی منتفی خواهد شد‪.‬‬
‫از سوی ديگر‪ ،‬آزاديخواهان‌ نمی‌توانند به‌ دليل‌ احتمال‌ حمله‌ آمريكا‪ ،‬از مبارزه‌ در راه‌ آزادی و دموكراسی‬
‫دست‌ بشويند (به‌ اصطلح‌ در مقابل‌ امپرياليسم‌ در پشت‌ استبداد بايستند)‪ .‬آيا مجاهدين‌ افغانی به‌ دليل‌ آنكه‌‬
‫آمريكا قرار بود به‌ افغانستان‌ حمله‌ كند‪ ،‬مبارزه‌ را كنار نهادند و به‌ طالبان‌ پيوستند؟ آيا مبارزين‌ عراقی به‌ دليل‌‬
‫آنكه‌ قرار بود آمريكا به‌ عراق‌ حمله‌ نمايد‪ ،‬مبارزه‌ با رژيم‌ صدام‌ را كنار گذاردند و به‌ رژيم‌ صدام‌ پيوستند؟‬
‫اگر چنان‌ می‌كردند از سوی آزاديخواهان‌ دنيا مورد ملمت‌ قرار نمی‌گرفتند؟ می‌توان‌ مخالف‌ تهاجم‌ نظامی‬
‫آمريكا به‌ ايران‌ بود و در عين‌ حال‌ به‌ مبارزات‌ آزاديخواهان ‌ه ادامه‌ داد‪.‬‬

‫‪٦‬ـ انواع‌ رژيم‌های غيردموكراتيك‌ و فرآيند گذار‪:‬‬

‫رژيمهای غيردموكراتيك‌ انواع‌ گوناگونی دارند‪ .‬از يك‌ منظر‪ ،‬اين‌ نوع‌ رژيمها‪ ،‬به‌ ديكتاتوريهای نظامی‪،‬‬
‫حزبی و شخصی تقسيم‌ می‌شوند‪ .‬در ديكتاتوری نظامی‪ ،‬ارتش‌ حكومت‌ می‌كند‪ .‬در ديكتاتوريهای حزبی‪ ،‬يك‌‬
‫حزب‌ مسلط‌ (كمونيستی‪ ،‬فاشيستی‪ ،‬ناسيوناليستی و‪ ). . .‬حكومت‌ می‌كند‪ .‬در حكومت‌ شخصی‪ ،‬حاكم‌ از ميزان‌‬
‫يا درجه‌ای از خودسرانگی برخوردار است‌ كه‌ به‌ خودكامگی می‌انجامد‪ .‬اين‌ وضعيت‌ را ماكس‌ وبر سلطانيسم‌‬
‫(‪ )Sultanism‬می‌نامد‪ .‬سلطانيسم‌ نظامی است‌ كه‌ در آن‌ حاكم‌ از حداكثر اختيارات‌ و قوة‌ صلحديد امور‬
‫برخوردار است‌‪ .‬لينتز (‪ )Linz‬چهار نوع‌ نظام‌ سياسی مبتنی بر سلطة‌ شخصی را مشخص‌ نموده‌ است‌ كه‌‬
‫عبارتند از‪ :‬سلطانيسم‌ مُدرن‌‪ ،‬دموكراسی اليگارشيك‌‪ ،‬پدرسالری نظامی و سيادت‌ متنفذين‌ محلی (حكومت‌ به‌‬
‫وسيلة‌ رؤسای سياسی محلی‌)‪ .‬او حاكميت‌ سلطانيسم‌ را متمركزترين‌ و خودسرانه‌ترين‌ شكل‌ سلطه‌ شخصی‬
‫می‌داند‪ .‬سلطانيسم‌ مدرن‌ مبتنی بر سازمانهای مُدرن‌ و رسماً يا علنًا مبتنی بر هنجارهای بوروكراتيك‌ است‌‪ .‬به‌‬
‫ق قدرت‌ و اقتدار شخصی می‌شود كه‌ تنها‬ ‫نظر برخی از انديشمندان‌‪ ،‬فقدان‌ نهادهای سياسی كارآمد منجر به‌ تفو ِ‬
‫يك‌ قدرت‌ تعديل‌كننده‌ می‌تواند آن‌را محدود گرداند تا نهادهای موجود‪ .‬به‌ اعتقاد آن‌ها سلطة‌ شخصی‪ ،‬نظامی از‬
‫مناسبات‌ فردی است‌ كه‌ بر پاية‌ روابط‌ حاكم‌ با همدستان‌‪ ،‬پيروان‌‪ ،‬حاميان‌ و رقبای خود‪ ،‬استوار می‌باشد‪ .‬در‬
‫حكومت‌ شخصی‪ ،‬مناصب‌ و اختيارات‌ دولتی «مايملك‌» شخصی رهبر مادام‌العمر است‌‪ .‬ب ‌ه تعبير ديگر‪ ،‬دولت‌‬
‫دارايی شخصی رهبر است‌‪ .‬ماكس‌ وبر سلطانيسم‌ را برای اشاره‌ به‌ وضعيتی به‌ كار می‌برد كه‌ در آن‌ سلطه‌ يا‬
‫اقتدار مطلق‌ به‌ حداكثر ميزان‌ خود می‌رسد‪ .‬معمولً ويژگيهای «ساختاری‌» باعث‌ می‌شود تا رهبر موقعي ‌‬
‫ت‬
‫شخصی‌اش‌ را در درون‌ رژيم‌ تحكيم‌ بخشد‪ .‬مثل‌ كنترل‌ اختيارات‌ دولتی كه‌ از نظر قانونی بسيار گسترده‌اند‪.‬‬
‫مثلً‪ ،‬خودكامگی قانونی‪ ،‬تضمين‌كنندة‌ موقعيت‌ رهبر در برابر شيوه‌های قانونی‌ای است‌ كه‌ می‌توانند موجبات‌‬
‫بركناری وی را فراهم‌ آورند (در ايران‌ رهبر اعضای شورای نگهبان‌ را برمی‌گزيند‪ ،‬اعضای شورای نگهبان‌‬
‫هم‌‪ ،‬اعضای مجلس‌ خبرگان‌ رهبری را برمی‌گزينند‪ .‬يعنی رهبر با واسطه‌ كسانی را برمی‌گزيند كه‌ قرار است‌‬
‫ناظر و عزل‌كنندة‌ او باشند)‪ .‬از سوی ديگر رهبر شخصی فرمانده‌ كل‌ نيروهای نظامی و انتظامی است‌‪ .‬بدين‌‬
‫ترتيب‌ تهديدی از سوی نظاميان‌ احساس‌ نمی‌كند‪.‬‬
‫نظام‌ حاكم‌ بر ايران‌‪ ،‬نظام‌ توتاليتر نيست‌‪ ،‬بلكه‌ نظام‌ سلطانی است‌‪ .‬لذا با توجه‌ به‌ اين‌ امر و تمايز انواع‌‬
‫رژيمها از يكديگر‪ ،‬بايد به‌ اين‌ پرسش‌ پاسخ‌ گفت‌‪ :‬چگونه‌ نوع‌ خاصی از رژيم‌‪ ،‬تسليم‌ فرآيند دموكراتيزاسيون‌‬
‫شده‌ است‌؟ روستو گذار به‌ دموكراسی را به‌ سه‌ مرحله‌ تقسيم‌ كرده‌ بود‪:‬‬

‫الف‌‪ :‬منازع ‌هی‌ بلندمدت‌ بين‌ نيروهای سياسی مخالفی كه‌ از قدرت‌ برابری برخوردارند‪.‬‬
‫ب‌‪ :‬مذاكره‌ برای دستيابی به‌ يك‌ قرارداد سازش‌ توسط‌ رهبران‌ نيروهای سياسی كه‌ به‌ نهادينه‌ كردن‌ رويه‌های‬
‫دموكراتيك‌ می‌انجامد و‬
‫ج‌‪ :‬عادت‌ كردن‌ به‌ رويه‌های دموكراتيك‌ كه‌ به‌ تدريج‌ باعث‌ افزايش‌ ميزان‌ و گسترة‌ اجماع‌ می‌گردد‪.‬‬
‫توافق‌نامه‌ سازش‌ از يك‌سو به‌ دنبال‌ بازتعريف‌ قواعد بازی سياسی است‌ و از سوی ديگر‪ ،‬مبتنی بر تعهدات‌ و‬
‫ضمانت‌نامه‌های متقابلی است‌ كه‌ حافظ‌ منافع‌ حياتی طرفين‌ قرارداد باشد‪ .‬در قرارداد رهاسازی قدرت‌‪ ،‬معمولً‬
‫رهبران‌ نظامی به‌ طرف‌ مقابل‌ تضمين‌ می‌دهند كه‌ حقوق‌ فردی شهروندان‌ اعاده‌ و انتخابات‌ آزاد برگزار شود‪.‬‬
‫در مقابل‌ غير نظاميان‌ به‌ نظاميان‌ تعهد می‌دهند كه‌ درصدد مجازات‌ زمامدارانی كه‌ مرتكب‌ تندرويهای‬
‫سركوبگرانه‌ شده‌اند‪ ،‬برنيايند (اصل‌ ببخش‌ و فراموش‌ نكن‌) و فرآيند دموكراسی را بدون‌ خشونت‌ و هرج‌ و‬
‫مرج‌ پيش‌ برند‪ .‬در واقع‌ ديكتاتورهای نظامی و حزبی پس‌ از فشار اجتماعی شديد‪ ،‬بر سر ميز مذاكره‌ حاضر‬
‫می‌شوند‪ .‬گذار توافقی حاصل‌ وضعيتی است‌ كه‌ از نظر قدرت‌ سياسی طرفين‌ كاملً برابر و متوازن‌ باشند‪.‬‬
‫گذارهای توافقی در رژيمهای اقتدارگرا محصول‌ اختلفات‌ عمده‌ تندروها (محافظه‌كاران‌) و ميانه‌روهای‬
‫(اصلح‌طلبان‌) درون‌ رژيم‌ از يك‌سو‪ ،‬و ائتلف‌ اصلح‌طلبان‌ حاكم‌ با دموكراتهای خارج‌ از حاكميت‌ جهت‌‬
‫كنار زدن‌ تندروهای رژيم‌ از سوی ديگر است‌‪ .‬ولی فرآيند گذار در ديكتاتوريهای شخصی بسيار متفاوت‌ است‌‪.‬‬
‫به‌ گفتة‌ هانتينگتون‌‪ :‬رهبران‌ ديكتاتوريهای شخصی در مقايسه‌ با رهبران‌ نظامی و تك‌حزبی احتمال‌ كمتری‬
‫دارد كه‌ قدرت‌ را به‌ صورت‌ داوطلبانه‌ واگذار كنند‪ .‬به‌ نظر اودانل‌ (‪ )O'Donnell‬و فيليپ‌ اشميتر (‬
‫‪ ،)Schmitter‬تنها راه‌ تغيير رژيم‌ و برقراری دموكراسی در ديكتاتوريهای سلطانی نظير رژيم‌ پيشين‌‬
‫سوموزا در نيكاراگوئه‌‪« ،‬شورش‌ مسلحانه‌ غير نظامی‌» است‌‪ .‬برای اينكه‌ حاكمان‌ شخصی نوعًا مايل‌ به‌‬
‫واگذاری قدرت‌ نيستند‪ .‬گرايش‌ كلی حاكمان‌ شخصی‪ ،‬امتناع‌ از واگذاری قدرت‌ است‌‪ .‬لذا به‌ نظر اشنايدر (‬
‫‪ ،)Snyder‬در صورتی كه‌ ارتش‌ فاقد استقلل‌ كافی برای از ميان‌ برداشتن‌ حاكم‌ شخصی (نظامی يا‬
‫غيرنظامی‌) باشد‪ ،‬آنگاه‌ تنها راه‌حل‌ برای سرنگونی وی شكل‌گيری يك‌ جنبش‌ انقلبی است‌‪.‬‬
‫رهبران‌ شخصی نه‌تنها تمايلی به‌ واگذاری قدرت‌ ندارند‪ ،‬بلكه‌ قدرت‌ را به‌ طور مادام‌العمر در اختيار گرفته‌ و‬
‫به‌ طور خودكامه‌ از آن‌ استفاده‌ می‌كنند‪ .‬مسألة‌ گذار به‌ دموكراسی در چنين‌ شرايطی‪ ،‬با گذار در رژيمهای‬
‫اقتدارگرای نظامی و حزبی تفاوتهای چشمگيری دارد‪ .‬در اينجا همكاری با حاكم‌ شخصی و مشروعيت‌بخشی‬
‫به‌ فرمانروايی او هيچ‌ كمكی به‌ فرآيند دموكراسی نمی‌كند‪ .‬برعكس‌‪ ،‬فرآيند دموكراسی در اين‌ شرايط‌ از راه‌‬
‫عدم‌ همكاری و مشروعيت‌زدايی تسهيل‌ خواهد شد‪ .‬بدين‌ ترتيب‌ آزادی‌خواهان‌ بايد روشن‌ نمايند كه‌ رژيم‌ ايران‌‬
‫به‌ كدام‌يك‌ از انواع‌ رژيمها تعلق‌ دارد؟ و گذار آن‌ نوع‌ رژيم‌ خاص‌ به‌ دموكراسی تابع‌ چه‌ فرآيندی است‌؟‬
‫جامعه‌شناسی سياسی‪ ،‬فرآيند دموكراتيزاسيون‌ انواع‌ رژيمها را بر اساس‌ تجربة‌ بشری‪ ،‬توصيف‌ و تبيين‌ كرده‌‬
‫است‌‪.‬‬
‫دوستان‌ سازمان‌ مجاهدين‌ انقلب‌ اسلمی و جبهة‌ مشاركت‌ اسلمی‪ ،‬به‌ دليل‌ يك‌ تحليل‌ خاص‌‪ ،‬با تحريم‌‬
‫انتخابات‌ مخالفند و از شركت‌ فعال‌ در انتخابات‌ دفاع‌ می‌كنند‪ .‬به‌ گفتة‌ نماينده‌ سازمان‌‪« :‬در كشورهای در حال‌‬
‫توسعه‌‪ ،‬گذار به‌ دموكراسی زمانی ممكن‌ می‌شود كه‌ هيچ‌يك‌ از دست‌ كم‌ دو جناح‌ سياسی در درون‌ قدرت‌ قادر‬
‫به‌ حذف‌ رقيب‌ خود نباشد‪] . . .‬يعنی‌[ جامعه‌ بايد به‌ مرحله‌ای برسد كه‌ نخبگان‌ آن‌ در درون‌ حكومت‌ (صرف‌‬
‫نظر از پايگاه‌ اجتماعی يكسان‌ يا متفاوت‌ اما با ديدگاه‌های متمايز ايدئولوژيك‌) نتوانند يكديگر را حذف‌ كنند‪ .‬در‬
‫اين‌ وضعيت‌ يك‌ جامعه‌ وارد عصر دموكراسی‌خواهی خواهد شد»[‪ ]١٥‬به‌ گفتة‌ نمايندة‌ مشاركت‌‪« :‬در‬
‫كشورهايی كه‌ گذار دموكراسی در آنها با موفقيت‌ صورت‌ گرفته‌ است‌‪ . . .‬دموكرات‌های حكومتی با رهبران‌‬
‫جنبش‌ها معامله‌ كرده‌اند و دموكراسی در حقيقت‌‪ ،‬محصول‌ نهايی اين‌ معامله‌ها بوده‌ است‌»‪]١٦[.‬‬
‫علوم‌ اجتماعی تجربی‪ ،‬مانند علوم‌ متافيزيكی‪ ،‬معرفتی پيشينی نيستند‪ ،‬بلكه‌ دانش‌های پسينی‌اند‪ .‬می‌توان‌ در‬
‫كنج‌ عزلت‌ نشست‌ و دربارة‌ وجود ماهيت‌ يا جوهر و عرض‌ فكر كرده‌ و سخن‌ گفت‌‪ ،‬ولی در خصوص‌ «گذار‬
‫به‌ دموكراسی‌»‪ ،‬بدون‌ توجه‌ به‌ گذارهايی كه‌ در سه‌ يا چهار موج‌ توسعه‌ دموكراسی صورت‌ گرفته‌ است‌‪،‬‬
‫نمی‌توان‌ يك‌ كلمه‌ سخن‌ گفت‌ يا حُكمی صادر كرد‪.‬‬
‫نگاه‌ پسينی به‌ كشورهايی كه‌ موج‌ سوم‌ را طی كرده‌اند‪ ،‬سه‌ سنخ‌ گذار و سه‌ نوع‌ رژيم‌ ديكتاتوری را نشان‌‬
‫می‌دهد‪ .‬ديكتاتوری‌ها سه‌ نوع‌اند‪ :‬ديكتاتوری‌های نظامی‪ ،‬ديكتاتوری‌های حزبی و ديكتاتوری‌های شخصی‌‪ .‬سه‌‬
‫سنخ‌ گذار از ديكتاتوری به‌ دموكراسی اتفاق‌ افتاده‌ است‌‪.‬‬
‫الف‌‪ :‬گذار تفويضی (‪ : )abdictated transition‬ديكتاتوری ضعيف‌ از سر اجبار قدرت‌ را به‌ ديگران‌ واگذار‬
‫می‌كند‪.‬‬
‫ب‌‪ :‬گذار تحميلی (‪ : )dictated transition‬در گذار تحميلی‪ ،‬رژيم‌ ديكتاتوری در موضع‌ قدرت‌ قرار دارد‪ ،‬با‬
‫اين‌ حال‌ تظاهرات‌ گسترده‌ مردمی رژيم‌ را به‌ فكر می‌اندازد تا آگاهانه‌ فرايند دموكراتيزسيون‌ ديكته‌شده‌ را‬
‫دنبال‌ نمايد‪ ٢٤ .‬رژيم‌ نظامی بين‌ سال‌های ‪٩٥‬ــ ‪ ١٩٩٠‬از طريق‌ برنامه‌ريزی به‌ دموكراسی رسيدند ولی‬
‫«پديده‌ توافق‌ نخبگان‌» بازتابی در آنها نداشت‌‪ .‬برزيل‌‪ ،‬تايوان‌‪ ،‬تايلند و‪ . . .‬مصاديق‌ اين‌ نوع‌ گذارند‪.‬‬
‫ج‌‪ :‬گذار توافقی يا قراردادی (‪ : )pactde transition‬گذار توافقی دو خصوصيت‌ مهم‌ دارد‪ .‬اولً رژيم‌ حاكم‌‬
‫به‌ دو بخش‌ تندرو (محافظه‌كار) و ميانه‌رو (اصلح‌طلب‌) تقسيم‌ می‌شود‪ .‬ثانيًا مخالفان‌ دموكرات‌ رژيم‌ كه‌‬
‫بيرون‌ از حاكميت‌ قرار دارند با قدرت‌ از طريق‌ تظاهرات‌ گستردة‌ مردمی‪ ،‬اعتصابات‌ و عدم‌ همكاری‪ ،‬بين‌‬
‫خود و رژيم‌ موازنة‌ قدرت‌ برقرار می‌نمايند‪ .‬اگر عمر منازعات‌ طولنی شود و منازعات‌ پرهزينه‌ و بی‌فايده‌‬
‫باشد‪ ،‬نخبگان‌ به‌ توافق‌ بر سر جدی‌ترين‌ اختلف‌هايشان‌ علقه‌مند می‌شوند‪ .‬در نهايت‌ از طريق‌ مذاكرات‌‬
‫ميزگرد‪ ،‬بين‌ دموكرات‌های خارج‌ از رژيم‌ و ميانه‌روهای حاكم‌‪ ،‬گذار توافقی صورت‌ می‌گيرد‪ .‬مهم‌ترين‌‬
‫مصداق‌ اين‌ نوع‌ گذار‪ ،‬گذار لهستان‌ به‌ دموكراسی در سال‌ ‪ ١٩٨٩‬بود‪.‬‬
‫در فرايند مذاكره‌ نخست‌‪ ،‬قدرتمندترين‌ و مجرب‌ترين‌ رهبران‌ مهم‌ترين‌ گروه‌ها بايد محرمانه‌ (يا علنی‌) و‬
‫سريعًا همكاری كنند تا به‌ نوعی تفاهم‌ دست‌ يابند كه‌ برای هر يك‌ از طرفين‌ قابل‌ قبول‌ باشد‪ .‬سپس‌ بايد‬
‫پيروانشان‌ را به‌ پذيرفتن‌ نتايج‌ عملی اين‌ توافق‌ متقاعد كنند‪ .‬و سرانجام‌ بايد‪ ،‬با پيشه‌ كردن‌ رفتارهای‬
‫خويشتن‌دارانه‌‪ ،‬اطمينان‌ خاطر دهند كه‌ اين‌ توافق‌ و آداب‌ سلوك‌ سياسی حاصل‌ از آن‌ جزئی از فرهنگ‌ نخبگان‌‬
‫است‌‪ .‬استقرار نظام‌ دموكراتيك‌ در مقابل‌ مصونيت‌ از برخوردهای تلفی‌جويانه‌ و مقابله‌ به‌ مثل‌ است‌‪.‬‬
‫بدين‌ ترتيب‌‪ ،‬اولً تمام‌ گذارها‪ ،‬گذار توافقی (مذاكرات‌ ميزگرد) نيست‌‪ .‬ثانيًا گذار توافقی‪ ،‬توافق‌ بين‌ دو جناح‌‬
‫رژيم‌ حاكم‌ نيست‌‪ ،‬بلكه‌ توافق‌ بين‌ جناح‌ ميانه‌رو حاكم‌ با مخالفان‌ دموكرات‌ رژيم‌ است‌‪ .‬ثالثاً انتخابات‌ آزاد و‬
‫عادلنه‌ توافقی برگزار می‌شود تا رژيم‌ حاكم‌ جای خود را به‌ مخالفان‌ دموكرات‌ بسپارد‪ ،‬نه‌ آنكه‌ يك‌ بازی‬
‫نمايشی در زيرمجموعه‌ قدرت‌ اصلی صورت‌ گيرد‪ .‬رابعاً وضع‌ در ديكتاتوری‌های شخصی‪ ،‬به‌ كلی با‬
‫ديكتاتوری‌های حزبی و نظامی متفاوت‌ است‌‪.‬‬
‫اصلح‌طلبان‌ حكومتی گمان‌ می‌برند تنها راه‌ گذار به‌ دموكراسی‪ ،‬رفتن‌ به‌ درون‌ حكومت‌‪ ،‬تبديل‌ حاكميت‌ به‌‬
‫حاكميت‌ دوگانه‌‪ ،‬ايجاد موازنة‌ قدرت‌ بين‌ دو طرف‌ و توافق‌ ضروری برای گذار به‌ دموكراسی است‌‪ .‬حتی اگر‬
‫چنين‌ باشد‪ ،‬می‌بايست‌ يك‌ جنبش‌ قدرتمند اجتماعی دموكرات‌ مخالف‌ رژيم‌ وجود داشته‌ باشد كه‌ از طريق‌‬
‫تظاهرات‌‪ ،‬اعتصابات‌‪ ،‬تحريم‌ انتخابات‌ و‪ . . .‬رژيم‌ را وادار به‌ مصالحه‌ و توافق‌ نمايد (فشار از پايين‌ و‬
‫چانه‌زنی از بال به‌ تعبير سعيد حجاريان‌)‪ .‬لذا بهتر است‌ اصلح‌طلبانی كه‌ می‌خواهند نقش‌ ميانه‌روهای رژيم‌‬
‫را بازی كنند‪ ،‬در انتخابات‌ شركت‌ و اگر محافظه‌كاران‌ اجازه‌ دادند‪ ،‬حاكميت‌ را دوگانه‌ كنند‪ .‬ولی به‌ ديگران‌‬
‫اجازه‌ دهند از طريق‌ عدم‌ همكاری‪ ،‬تحريم‌ و مشروعيت‌زدايی‪ ،‬جنبش‌ نيرومند دموكراسی‌خواهی را به‌ وجود‬
‫آورند تا امكان‌ توافق‌ و مصالحه‌ فراهم‌ شود‪ .‬بدون‌ فشار از پايين‌‪ ،‬چانه‌زنی در بال وجود نخواهد داشت‌‪]١٧[.‬‬
‫اما بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ رژيم‌ ايران‌ نه‌ ديكتاتوری نظامی است‌ نه‌ ديكتاتوری حزبی (كه‌ در آن‌ يك‌ حزب‌ مسلط‌‬
‫باشد)‪ .‬رژيم‌ حاكم‌ بر ايران‌ ديكتاتوری شخصی است‌‪ .‬فرايند گذار به‌ دموكراسی در چنين‌ نظامی‪ ،‬با دو نوع‌‬
‫ديگر تفاوت‌ دارد‪ .‬اين‌ نوع‌ گذار معمولً از سوی جامعه‌شناسان‌‪ ،‬نوع‌ ضد شخصی گذار (‪anti-Personalist‬‬
‫‪ )transition type‬ناميده‌ می‌شود‪ .‬اين‌ نوع‌ گذار معمولً مستلزم‌ سرنگونی حاكمان‌ شخصی است‌ (ماركوس‌‬
‫در فيليپين‌‪ ،‬چائوشسكو در رومانی‪ ،‬استروراسز در پاراگوئه‌‪ ،‬صدام‌ در عراق‌) يا مستلزم‌ مرگ‌ ديكتاتور‬
‫شخصی است‌ (فرانكو در اسپانيا)‪ .‬برای نمونه‌‪ ،‬در مصر اينك‌ ديكتاتور شخصی حاكم‌ است‌‪ .‬مخالفان‌‬
‫دموكرات‌‪ ،‬خواهان‌ بركناری مبارك‌ هستند‪ .‬انتخابات‌ آزاد‪ ،‬عادلنه‌ در رقابتی در مقابل‌ مبارك‌ و برای‬
‫بركناری اوست‌‪ ،‬نه‌ مشاركت‌ در قدرت‌ زير نظر او‪ .‬ظاهراً مبارك‌ حاضر به‌ عقب‌نشينی و برگزاری انتخابات‌‬
‫با حضور چند كانديدا شده‌ است‌‪ .‬اما در ايران‌‪ ،‬رهبری به‌ هيچ‌وجه‌ حاضر به‌ شركت‌ تك‌نفری در انتخابات‌‬
‫نيست‌‪ ،‬چه‌ رسد به‌ شركت‌ در انتخاباتی كه‌ چند كانديدای رقيب‌ در مقابل‌ او بايستند‪ .‬روشن‌ است‌ كه او‌ رأی‬
‫مردم‌ را ندارد‪ .‬برخی از حاكمان‌ شخصی با برگزاری انتخابات‌ تك‌نفره‌ مدعی به‌ دست‌ آوردن‌ بيش‌ از ‪٩٠‬‬
‫درصد آرای مردم‌ می‌شوند‪ ،‬ولی در اينجا رهبری به‌ هيچ‌وجه‌ حاضر به‌ ريسك‌ اخذ مشروعيت‌ از طريق‌ رأی‬
‫مردم‌ نيست‌‪.‬‬
‫‪٧‬ـ انقلبيگری يا اصلح‌گری‌‪:‬‬

‫به‌ باور برخی تحريم‌ انتخابات‌‪ ،‬عدم‌ همكاری‪ ،‬مشروعيت‌زدايی و برگزاری رفراندوم‌؛ اقداماتی ساختارشكن‌ و‬
‫انقلبی‌اند و از اين‌رو با اصلح‌طلبی ناسازگارند‪ .‬بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ از يك‌ منظر می‌توان‌ انقلبی بود و از‬
‫منظری ديگر اصلح‌طلب‌‪ .‬مهم‌ تفكيك‌ اين‌ دو مقام‌ از يكديگر است‌‪.‬‬

‫الف‌ ـ اصلح‌طلبِ روشی‌‪ :‬آدميان‌ اهدافی دارند و برای رسيدن‌ به‌ آن‌ اهداف‌‪ ،‬روش‌ها و وسايل‌ خاصی را‬
‫برمی‌گزينند‪ .‬فرض‌ كنيم‌ هدف‌‪ ،‬تغيير ساختِ سياسی خودكامه‌ و جايگزينی ساختِ سياسی دمكراتيكی كه‌ آزادی‬
‫و حقوق‌ بشر را به‌ رسميت‌ می‌شناسد باشد‪ .‬برای رسيدن‌ به‌ اين‌ هدفِ اخلقًا مطلوب‌‪ ،‬از دو روش‌ متفاوت‌‬
‫می‌توان‌ استفاده‌ كرد‪ :‬اصلح‌طلبانه‌ و انقلبی‌‪.‬‬
‫ـ اصلح‌طلب‌ روشی به‌ كسی اطلق‌ می‌شود كه‌ از روش‌ها و وسايل‌ مسالمت‌آميز برای رسيدن‌ به‌ اهداف‌ و‬
‫غايات‌ بهره‌ می‌برد و اصلحات‌ اجتماعی تدريجی‪ ،‬موقتی‪ ،‬تجربی و جزءگرايانه‌ را تعقيب‌ می‌كند‪.‬‬
‫ـ انقلبی روشی به‌ كسی اطلق‌ می‌شود كه‌ از روش‌ها و وسايل‌ قهرآميز و خشونت‌بار برای رسيدن‌ به‌ اهداف‌‬
‫استفاده‌ می‌كند و به‌ دنبال‌ تغييرات‌ انفجاری و ناگهانی است‌‪ .‬توسل‌ به‌ روش‌های خونبار برای دستيابی به‌‬
‫اهداف‌ اخلقًا نامجاز و مذموم‌ است‌‪.‬‬
‫تمام‌ آنچه‌ تاكنون‌ درباره‌ انقلب‌ها و پيامدهای منفی آن‌ها گفته‌ شده‌‪ ،‬درخصوص‌ انقلب‌های كلسيك‌ صادق‌‬
‫است‌ كه‌ به‌ روش‌های خشونت‌بار تغييرات‌ كل‌گرايانه‌ يا يوتوپيايی را دنبال‌ می‌كردند‪ .‬انقلب‌ كلسيك‌ يك‌ قصه‌‬
‫تماماً تازه‌ بود كه‌ كل‌ آن‌‪ ،‬حتی كلماتش‌‪ ،‬تازه‌ و جديد بود‪ .‬هدف‌ انقلب‌ تغيير كل‌ ساختارهای سياسی‪ ،‬اقتصادی‪،‬‬
‫فرهنگی‪ ،‬اجتماعی و نظامی از طريق‌ تغييرات‌ سياسی بود‪ .‬يعنی كليه‌ مسائل‌ به‌ مسائل‌ سياسی تقليل‌ می‌يافت‌ و‬
‫به‌ روش‌های سياسی بنيان‌ جامعه‌ موجود بايد زير و رو می‌شد تا همه‌ مسائل‌ يك‌ جا حل‌ و فصل‌ شود‪.‬‬
‫اما در اواخر دهه‌ هشتاد‪ ،‬انقلب‌های آرام‌ بلوك‌ شرق‌ به‌ وقوع‌ پيوست‌ و يخ‌های رژيم‌های توتاليتر با تظاهراتِ‬
‫مردمِ شمع‌ در دست‌‪ ،‬ذوب‌ شدند و عصر آزادی فرا رسيد‪ .‬انقلب‌ مخملی چك‌اسلواكی نماد انقلب‌های بدون‌‬
‫خون‌ريزی جديد است‌‪ .‬پس‌ از آن‌ انقلب‌ آرام‌ مردم‌ بلگراد عليه‌ ميلوسويچ‌ و بعد هم‌ انقلب‌ گل‌های سرخ‌ تفليس‌‬
‫عليه‌ شواردنادزه‌ به‌ وقوع‌ پيوست‌‪ .‬پس‌ از آن‌ انقلب‌ نارنجی در اوكراين‌ و سپس‌ انقلب‌ زرد يا لله‌ای در‬
‫قرقيزستان‌ به‌ وقوع‌ پيوست‌‪.‬‬
‫دو تفاوت‌ عمده‌ اين‌ انقلب‌ها را از انقلب‌های كلسيك‌ متمايز می‌سازد‪ .‬يكی آنكه‌ خشونت‌ و خون‌ريزی و‬
‫انتقام‌گيري[‪ ]١٨‬در كار نبود و ديگر آنكه‌‪ ،‬خلص‌ شدن‌ از شرّ خودكامگی و ايجاد آزادی‪ ،‬هدف‌ انقلب‌های‬
‫جديد بود‪ ،‬نه‌ تغيير كل‌گرايانه‌ برمبنای يك‌ ايدئولوژی تمامت‌خواه‌‪ ،‬كه‌ كاری نشدنی (ناممكن‌)‪ ،‬پرهزينه‌ و‬
‫بی‌فايده‌ است‌‪ .‬انقلب‌های مسالمت‌آميز‪ ،‬معطوف‌ به‌ تأسيس‌ آزادی و مردم‌سالری‪ ،‬ممكن‌ و مطلوب‌اند و‬
‫نقدهايی كه‌ بر انقلب‌های كلسيك‌ و پيامدهای آن‌ها وارد است‌‪ ،‬بر اين‌ انقلب‌ها وارد نيست‌‪ .‬به‌عنوان‌ نمونه‌‪،‬‬
‫كارل‌ پوپر كه‌ با انقلب‌های كل‌گرايانه‌ كلسيك‌ مخالف‌ بود‪ ،‬از انقلب‌های آرام‌ بلوك‌ شرق‌ حمايت‌ و دفاع‌‬
‫می‌كرد‪]١٩[.‬‬
‫شايد گفته‌ شود انقلب‌ دو طرف‌ دارد‪ :‬رژيم‌ حاكم‌ و مردم‌ مخالف‌ آن‌‪ .‬انقلب‌های مسالمت‌آميز جديد از آن‌ رو‬
‫به‌ وقوع‌ نپيوست‌ كه‌ مردم‌ به‌ روش‌های مسالمت‌آميز توسل‌ جستند‪ ،‬بلكه‌ از آن‌ مهم‌تر‪ ،‬رژيم‌های حاكم‌ از خود‬
‫خويشتن‌داری نشان‌ داده‌ و از قوه‌ قهريه‌ برای سركوب‌ مردم‌ استفاده‌ نكردند‪ .‬ولی در ايران‌ رهبری نظام‌ اراده‌‬
‫و توان‌ و قصد استفاده‌ از ابزار سركوب‌ را دارد و لذا هر گونه‌ تظاهرات‌ گسترده‌ مسالمت‌آميز مردمی‪ ،‬توسط‌‬
‫رژيم‌ به‌ خاك‌ و خون‌ كشيده‌ خواهد شد‪.‬‬
‫اين‌ مدعا مبتنی بر دو پيش‌فرض‌ مهم‌ بل دليل‌ است‌‪ .‬مطابق‌ پيش‌فرض‌ اول‌‪ ،‬رژيم‌ حاكم‌ توان‌ سركوب‌ گسترده‌‬
‫را دارد و شرايط‌ جديد بين‌المللی و داخلی اجازه‌ و امكان‌ سركوب‌ را به‌ آن‌ها می‌دهد‪ .‬مطابق‌ پيش‌فرض‌ دوم‌‪،‬‬
‫نظام‌ حاكم‌ بر ايران‌ بدتر از نظام‌های حاكم‌ بر بلوك‌ شرق‌ سابق‌‪ ،‬يوگسلوی و گرجستان‌ است‌ و حاكمان‌ اين‌‬
‫نظام‌ از حاكمان‌ بلوك‌ شرق‌ سابق‌ و ميلوسويچ‌ خودكامه‌تر و سركوبگرترند‪]٢٠[.‬‬
‫اگر نظام‌ حاكم‌ آنقدر اصلح‌ناپذير است‌ كه‌ حتی تظاهرات‌ مسالمت‌آميز مخالفان‌ را تحمل‌ نمی‌كند و آن‌ را به‌‬
‫خاك‌ و خون‌ می‌كشاند‪ ،‬تا مخالفان‌ نتوانند نظراتشان‌ را بيان‌ دارند و رفته‌ رفته‌ همگان‌ را با خود همراه‌ نمايند؛‬
‫در آن‌ صورت‌ تكليف‌ قضيه‌ حتی از نظر فرد ليبرالی چون‌ كارل‌ پوپر هم‌ روشن‌ است‌‪:‬‬
‫«چنين‌ نيست‌ كه‌ من‌ در همه‌ احوال‌ و در كليه‌ شرايط‌‪ ،‬مخالف‌ انقلب‌ خشونت‌بار باشم‌‪ .‬من‌ هم‌ مانند برخی از‬
‫روشنفكران‌ مسيحی قرون‌ وسطی و دوران‌ رنسانس‌ كه‌ كشتن‌ حاكمان‌ جبار را جايز می‌دانستند‪ ،‬بر اين‌ باورم‌‬
‫كه‌ واقعًا ممكن‌ است‌ در يك‌ حكومت‌ جابر و زورگو چاره‌ای جز اين‌ نباشد و در چنين‌ احوال‌‪ ،‬انقلب‌‬
‫خشونت‌بار را بايد موجه‌ شمرد‪ .‬ولی همچنين‌ معتقدم‌ كه‌ يگانه‌ هدف‌ هر انقلبی از اين‌ قسم‌ بايد تأسيس‌‬
‫دموكراسی باشد‪ ...‬به‌ سخن‌ ديگر‪ ،‬خشونت‌گری فقط‌ تحت‌ حكومت‌های جابر و زورگو موجه‌ است‌ كه‌‬
‫اصلحات‌ بدون‌ خشونت‌گری را غيرممكن‌ می‌سازند و يگانه‌ هدف‌ آن‌ بايد ايجاد شرايطی باشد كه‌ اصلحات‌‬
‫مسالمت‌آميز در آن‌ ممكن‌ شود‪]٢١[».‬‬
‫با توجه‌ به‌ آنچه‌ ذكر آن‌ رفت‌‪ ،‬دموكراتها از روش‌های مسالمت‌آميز (تحريم‌ انتخابات‌‪ ،‬برگزاری رفراندوم‌)‬
‫جهت‌ تأسيس‌ جمهوری تمام‌عيار دفاع‌ می‌نمايند و معتقد به‌ استفاده‌ از خشونت‌ برای رسيدن‌ به‌ مقصود نيستند‪.‬‬
‫منتها چون‌ اقتدارگرايان‌ زير بار رفراندوم‌ نمی‌روند‪ ،‬نافرمانی مدنی كه‌ روشی مسالمت‌آميز است‌ برای اين‌‬
‫غايت‌ پيشنهاد می‌گردد‪ .‬پس‌ از پيروزی‪ ،‬بايد اصل‌ «ببخش‌ و فراموش‌ نكن‌» مبنای كار كميته‌های حقيقت‌ياب‌‬
‫قرار گيرد‪ .‬چرا كه‌ دموكراسی با انتقام‌گيری تثبيت‌ و تحكيم‌ نخواهد شد‪ ]٢٢[.‬مردم‌ ايران‌ زمين‌ اينك‌ بسيار‬
‫بيش‌ از سال‌ ‪ ١٣٥٧‬می‌دانند‪ .‬انقلب‌ ‪ ٥٧‬عليه‌ مدرنيته‌ بود‪ ،‬اما جنبش‌ كنونی مدرن‌ و دمكراتيك‌ است‌‪ .‬نبرد‬
‫برای آزادی و دموكراسی مشروع‌ و مطلوب‌ است‌ اما فدا كردن‌ آدميان‌ در پای ايدئولوژی‌های ناكجاآبادی و‬
‫ك آدميان‌‬ ‫نظام‌های اقتدارگرا كه‌ دستاوردی جز رعب‌ و وحشت‌ و خشونت‌ ندارند‪ ،‬ناروا و نامشروع‌ است‌‪ .‬تك‌ ت ِ‬
‫با پوست‌ و گوشت‌ و خون‌ و استخوان‌‪ ،‬غايت‌ با لذات‌اند و كوشش‌ و مبارزه‌ جهت‌ فراهم‌ كردن‌ شرايطی آزاد و‬
‫دموكراتيك‌ تا آدميان‌ از طريق‌ انتخابگری به‌ غايات‌ مطلوبشان‌ دست‌ يابند؛ اخلقاً مجاز و بلكه‌ واجب‌ است‌‪.‬‬

‫ب‌ ـ انقلبی در طرد آئين‌ها‪ :‬نظريه‌ها و مدل‌ها و ايدئولوژی‌ها‪ ،‬برای حلِ مسائل‌ نظری و رفع‌ مشكلت‌ عملی‬
‫ل مسائل‌ نظری يا رفع‌ مشكلت‌ عملی باشد‪ ،‬اما از پس‌‬ ‫ابداع‌ و ساخته‌ می‌شوند‪ .‬اگر نظريه‌ يا آئينی مدعی ح ِ‬
‫حل‌ و رفع‌ آن‌ها برنيايد‪ ،‬دو كار می‌توان‌ كرد‪ .‬يكی آنكه‌ جهان‌ و جامعه‌ و آدميان‌ را آنقدر تغيير دهيم‌ تا مصداق‌‬
‫نظريه‌ و آئين‌ شوند‪ ،‬و ديگر آنكه‌ نظريه‌ و آئين‌ را كنار بگذاريم‌‪ .‬نظريه‌ و آئين‌ در خدمت‌ آدمی است‌ و ساخته‌ و‬
‫ابداع‌ شده‌ تا مسائل‌ را حل‌ نمايد‪ ،‬نه‌ اينكه‌ آدمی خادم‌ نظريه‌ و آئين‌ باشد و موظف‌ باشد جان‌ خود را فدای آئين‌‬
‫بنمايد‪.‬‬
‫روش‌شناسی پوپر‪ ،‬كه‌ مقبول‌ نوشتار حاضر است‌‪ ،‬مبتنی بر «بهره‌گيری انقلبی از فراگرد آزمون‌ و حذف‌‬
‫خطا از طريق‌ نقادی‌» است‌‪« ]٢٣[.‬بدينسان‌ ما می‌توانيم‌ از دست‌ نظريه‌ای كه‌ با نتايج‌ تجربی به‌ خوبی‬
‫مطابقت‌ ندارد خلص‌ شويم‌‪ ،‬پيش‌ از آنكه‌ قبول‌ و پذيرش‌ نظريه‌ سبب‌ شود كه‌ شانس‌ بقای خود را از دست‌‬
‫بدهيم‌‪ .‬از رهگذر نقد كردن‌ نظريه‌های خود می‌توانيم‌ كاری كنيم‌ كه‌ نظريه‌ها فدای ما شوند و به‌ عوض‌ ما از‬
‫بين‌ بروند‪ .‬اين‌ امر البته‌ حائز نهايت‌ اهميت‌ است‌»‪]٢٤[.‬‬
‫ل مسائل‌ آدميان‌ و رفع‌ مشكلت‌ عملی آن‌ها‬ ‫طرد انقلبی نظريه‌ها‪ ،‬آئين‌ها و مكاتبی كه‌ در عمل‌ موفق‌ به‌ ح ِ‬
‫نمی‌شوند‪ ،‬بجای حذف‌ خشونت‌آميز آدميان‌‪ ،‬عين‌ عقلنيت‌ است‌‪ .‬پيشرفت‌ عقلنيت‌ در گرو سرنگون‌ شدن‌ قابل‌‬
‫تحسين‌ترين‌ و زيباترين‌ نظريه‌ها و آئين‌هاست‌‪« :‬به‌ اين‌ نحو به‌ يك‌ امكان‌ اساسی دست‌ می‌يابيم‌‪ :‬می‌توانيم‌‬
‫آزمون‌ها‪ ،‬و فرضيه‌های موقت‌ خود را از طريق‌ بحث‌ عقلنی به‌ نحو نقادانه‌ حذف‌ كنيم‌‪ ،‬بی‌آنكه‌ خود را حذف‌‬
‫نماييم‌‪ .‬اين‌ نكته‌ به‌ واقع‌ غرض‌ بحث‌ عقلنی نقادانه‌ است‌‪ ...‬اگر روش‌ بحث‌ عقلنی نقادانه‌ تثبيت‌ بشود‪ ،‬اين‌‬
‫امر كاربرد خشونت‌ را از ياد می‌برد‪ :‬زيرا خردِ نقاد تنها بديلی است‌ كه‌ تاكنون‌ برای خشونت‌ يافت‌ شده‌ است‌‪.‬‬
‫اين‌ وظيفة‌ روشن‌ همه‌ متفكران‌ است‌ كه‌ برای اين‌ انقلب‌ تلش‌ كنند‪ .‬برای جايگزين‌ كردن‌ كاركرد حذفی‬
‫نقادی عقلنی به‌ جای كاركرد حذفی خشونت‌‪]٢٥[».‬‬
‫نزديك‌ شدن‌ به‌ حقيقت‌ از طريق‌ اقدام‌ شجاعانه‌ و نبوغ‌آميز در نقادی انقلبی نظريه‌های قديمی و اقدام‌ شجاعانه‌‬
‫و نبوغ‌آميز در ابداع‌ خلقانه‌ نظريه‌های جديد است‌‪« :‬اين‌ نكته‌ تنها در مورد علم‌ تجربی صادق‌ نيست‌‪ ،‬بلكه‌ در‬
‫همه‌ حوزه‌های ]معرفتی‌[ چنين‌ است‌»‪]٢٦[.‬‬
‫از نظر پوپر پيشرفته‌ترين‌ صورت‌ فكری عقلنيت‌ عبارت‌ است‌ از آمادگی برای بحث‌ درباره‌ باورهای خود به‌‬
‫نحو نقادانه‌‪ ،‬تصحيح‌ آن‌ها در پرتو بحث‌ نقادانه‌ با ديگران‌ و حذف‌ انقلبی باورهايی كه‌ قادر به‌ حل‌ مسائل‌‬
‫نيستند‪]٢٧[.‬‬
‫انقلبی بودن‌ در اين‌ معنا پيامدهای مختلفی در عرصه‌ سياسی دارد كه‌ بايد بدانها توجه‌ شود‪.‬‬
‫در اين‌ سطح‌ ما با دو مساله‌‪ ،‬كه‌ يكی نظری و ديگری عملی است‌‪ ،‬روبرو هستيم‌‪:‬‬
‫ـ مساله‌ نظری‌‪ :‬آيا نظام‌ جمهوری اسلمی اصلح‌پذير است‌ يا اصلح‌ناپذير؟ (اگر مقصود از اصلحات‌‪،‬‬
‫تحول‌ نظام‌ سياسی مستقر به‌ يك‌ نظام‌ سياسی مردم‌سالر (دموكراتيك‌) باشد)‪ .‬نظام‌ اصلح‌ناپذير را بايد كنار‬
‫نهاد‪.‬‬
‫ـ مساله‌ عملی‌‪ :‬روش‌های گذار از نظام‌ مستقر به‌ نظام‌ دمكراتيك‌ كدامند؟ (تاكتيك‌ها و استراتژی كه‌ ما را به‌‬
‫هدف‌ می‌رسانند)‪.‬‬
‫نظريه‌ها و مدل‌هايی كه‌ تاكنون‌ از سوی اصلح‌طلبان‌ جهت‌ حل‌ مساله‌ خودكامگی و گذار به‌ ساخت‌ سياسی‬
‫دموكراتيك‌ ارائه‌ شده‌‪ ،‬از عهده‌ حل‌ مساله‌ برنيامده‌اند و لذا تجديد نظر و ابداع‌ مدل‌های جديد ضروری است‌‪.‬‬
‫بحث‌ تحريم‌ انتخابات‌‪ ،‬عدم‌ همكاری‪ ،‬نافرمانی مدنی و مشروعيت‌ زدايی‌؛ در اين‌ چارچوب‌ مطرح‌ شده‌ است‌‪.‬‬

‫‪ . ٨‬نافرمانی مدنی‌‪:‬‬
‫برخی بر اين‌ باورند كه‌ غلبه‌ گفتمان‌ دموكراسی و اصلح‌طلبی در ايران‌ جايی برای رويكرد انقلبی باقی‬
‫نمی‌گذارد‪ ،‬لذا‪«:‬همين‌ محذورات‌ است‌ كه‌ آنان‌ را واداشته‌ ناشيانه‌ از مشی «نافرمانی مدنی‌» كه‌ ويژه‌ جنبشهای‬
‫اجتماعی پس‌ از دموكراسی در غرب‌ است‌‪ ،‬دفاع‌ كنند»‪.‬‬
‫گزاره‌ كلی «نافرمانی مدنی ويژه‌ جنبش‌های اجتماعی پس‌ از دموكراسی در غرب‌ است‌»‪ ،‬حداقل‌ با نمونه‌های‬
‫نهضت‌ گاندی در هند دوران‌ استعمار انگليس‌ و جنبش‌ نلسون‌ ماندل در افريقای جنوبی رژيم‌ آپارتايد‪ ،‬ابطال‌‬
‫می‌شود‪ .‬در هر دو كشور‪ ،‬در دوران‌ ماقبل‌ دموكراسی‪ ،‬گاندی و ماندل برای مبارزه‌ از روش‌ نافرمانی مدنی‬
‫سود جستند‪ .‬از نظر تبارشناسی‪ ،‬يكی از مهمترين‌ تبارهای نافرمانی مدنی به‌ مبارزه‌ منفی و تز عدم‌ خشونت‌‬
‫گاندی بازمی‌گردد‪.‬‬
‫باورهای بنيادی هندويی‪ ،‬گاندی را به‌ نافرمانی مدنی سوق‌ می‌داد‪ .‬مطابق‌ باور نخست‌‪ ،‬هر يك‌ از ما در‬
‫ژرفنای طبيعت‌ خود با آتمن‌ كل‌ ( ‪ ) Atman‬يكی هستيم‌‪،‬كه‌ در عمق‌ وجود ما‪ ،‬در ميان‌ همه‌ ما مشترك‌ است‌‪،‬‬
‫اگر چه‌ در اين‌ حيات‌ در ابدان‌ و آگاهی‌های متفاوت‌ بی‌شمار تقسيم‌ شده‌ است‌‪ .‬خدا موجودی متشخص‌ نمی‌باشد‪،‬‬
‫بلكه‌ در بطن‌ همه‌ اشيا وجود دارد « خدا بدون‌ صورت‌ است‌ » اما چون‌ ما شخص‌ هستيم‌‪ ،‬به‌ آن‌ وجود‬
‫بی‌صورت‌ تشخص‌ می‌بخشيم‌‪ .‬گاندی از اين‌ باور‪ ،‬وحدت‌ ذاتی انسان‌ و به‌ طريق‌ اولی وحدت‌ همه‌ جلوه‌های‬
‫حيات‌ را استنتاج‌ می‌نمود‪ .‬مفهوم‌ سياسی وحدت‌ حيات‌ برای گاندی اين‌ بود كه‌ هيچ‌ كس‌ نمی‌تواند كاملً بيگانه‌‬
‫و به‌ طور جبران‌ناپذيری دشمن‌ باشد‪.‬‬
‫مطابق‌ باور دوم‌‪ ،‬عنصری الهی در هر يك‌ از ما وجود دارد‪( .‬آتمن‌ ‪ atman‬همان‌ برهمن‌ ‪ Brahman‬است‌)‪.‬‬
‫او از تز «حضور خداوند در هر انسانی‌»‪ ،‬نتيجه‌ می‌گرفت‌ «من‌ حتی در مخالفان‌ خود نشانه‌ای از وجود‬
‫ل و در نهايت‌ يك‌ دشمن‌ باشد زيرا هيچ‌ يك‌ بدون‌ آن‌ بارقه‌‬ ‫خداوند می‌بينم‌»‪ .‬از اينرو‪ ،‬هيچ‌ كس‌ نمی‌تواند كام ً‬
‫الهی در درون‌ خود نيستند‪.‬‬
‫باور سوم‌‪ ،‬آهيمسا‪ ،‬يعنی خودداری از قتل‌ و كشتن‌‪ ،‬و به‌طور عام‌تر عدم‌ خشونت‌ است‌‪ .‬آهيمسا آشكارا با اين‌‬
‫باور ربط‌ دارد كه‌ همه‌ جلوه‌های حيات‌ يكی هستند و اينكه‌ عنصری الهی در هر شخصی وجود دارد‪ .‬نتيجه‌‬
‫می‌گيريم‌ كه‌ در آسيب‌ رساندن‌ به‌ ديگران‌ ما به‌ كلی آسيب‌ می‌رسانيم‌ كه‌ خود ما جزيی از آن‌ هستيم‌‪ ،‬و به‌‬
‫حقيقت‌ غايی يا واقعيت‌ مطلق‌ آسيب‌ می‌رسانيم‌ كه‌ ما آن‌ را خدا می‌ناميم‌‪ .‬آهيمسا در عمل‌ به‌ اين‌ معناست‌ كه‌ در‬
‫هنگامه‌ ظلم‌ و بی‌عدالتی و خودكامگی‪ ،‬راه‌ درست‌ برخورد با خودكامگان‌‪ ،‬شورش‌ خشونت‌آميز نيست‌ بلكه‌‬
‫توسل‌ به‌ سرشت‌ درونی آن‌ها با استدلل‌ عقلی همراه‌ با نافرمانی مدنی از قوانين‌ ناعادلنه‌ است‌‪ ،‬حتی هنگامی‬
‫كه‌ نافرمانی مدنی برای قانون‌شكن‌ رنج‌‪ ،‬خشونت‌ و حبس‌ در پی داشته‌ باشد‪ .‬آمادگی برای تحمل‌ رنج‌ به‌ خاطر‬
‫عدالت‌‪ ،‬كه‌ انسانيت‌ مشترك‌ هم‌ ستمگر و هم‌ ستمديده‌ را به‌ داوری می‌خواند‪ ،‬آن‌ نيروی اخلقی‌ای است‌ كه‌‬
‫گاندی برای آن‌ كلمه‌ ساتياگراها‪ ،‬يا نيروی حقيقت‌ را وضع‌ نمود‪ .‬آمادگی برای تحمل‌ رنج‌ و آلم‌ جزء مهمی از‬
‫سياست‌ عدم‌ خشونت‌ و نافرمانی است‌‪ .‬گاندی می‌گفت‌‪« :‬من‌ می‌دانم‌ كه‌ برای ‪ ٩٠‬درصد مردم‌ هند‪ ،‬عدم‌‬
‫خشونت‌ به‌ معنای نافرمانی مدنی است‌ و نه‌ هيچ‌ چيز ديگر»‪ .‬سرپيچی آگاهانه‌ از قوانين‌ ناعادلنه‌‪ ،‬گوهر تز‬
‫عدم‌ خشونت‌ گاندی بود‪.‬‬
‫نخستين‌ نافرمانی مدنی در ‪ ١٩٢٠‬پيش‌ آمد‪ .‬دومين‌ جنبش‌ نافرمانی مدنی در اوايل‌ دهه‌ ‪ ١٩٣٠‬تأثير بيشتری‬
‫داشت‌‪ .‬اين‌ جنبش‌ انگليسيها را به‌ حيرت‌ انداخت‌‪ ،‬چون‌ ميليونها تن‌ كه‌ از قوانين‌ انگلستان‌ سر پيچيده‌ بودند‪،‬‬
‫ضرب‌ و شتم‌ را تحمل‌ كردند و به‌ زندان‌ رفتند‪ .‬گاندی استدلل‌ می‌كرد كه‌ راه‌ مبارزه‌ با حاكميت‌ انگلستان‌ در‬
‫هند خشونت‌ نيست‌‪ .‬برتری نيروی نظامی قدرت‌ استعماری هميشه‌ می‌تواند بر اقدامات‌ خشن‌ مخالفان‌ غلبه‌ كند‪،‬‬
‫حال‌ آن‌ كه‌ حاكميت‌ استعماری اگر عليه‌ مردمی زور به‌ كار برد كه‌‪ ،‬در عين‌ اعتراض‌‪ ،‬از خود واكنش‌ خشن‌‬
‫نشان‌ نمی‌دهند‪ ،‬ممكن‌ نيست‌ ديری بپايد‪ .‬عدم‌ خشونت‌‪ ،‬با تبديل‌ كردن‌ روش‌ استفاده‌ از زور به‌ چيزی اخلقاً‬
‫نفرت‌انگيز‪ ،‬حاكمان‌ را درمانده‌ می‌كند‪ .‬از اين‌رو‪ ،‬انگليسيها نمی‌بايست‌ كشته‌ شوند؛ می‌بايست‌ از لحاظ‌ سياسی‬
‫شكست‌ بخورند‪ .‬مقاومت‌ غير خشونت‌آميز در برابر قوانين‌ ناعادلنه‌ ــ نافرمانی مدنی ــ انگليسيها را مهار‬
‫می‌كند و از مردم‌ هند ملّتی قدرتمند می‌سازد‪.‬‬
‫ماندل و كنگره‌ ملی افريقا‪ ،‬نافرمانی مدنی را از گاندی فرا گرفتند و بدان‌ عمل‌ كردند‪ .‬ماندل می‌نويسد‪« :‬ما‬
‫گفتيم‌ رهبران‌ كنگره‌ ملی افريقا بايد سرانجام‌ قوانين‌ را نقض‌ كنند و اگر لزم‌ شد در راه‌ عقايد خود مثل‌ گاندی‬
‫به‌ زندان‌ بروند»‪« ]٢٨[.‬والتر سيسولو برای نخستين‌ بار ايده‌ انجام‌ عمليات‌ ملی نافرمانی و سرپيچی از قوانين‌‬
‫را نزد گروه‌ كوچكی از ما مطرح‌ كرد‪ .‬او طرحی را ارائه‌ داد كه‌ طبق‌ آن‌ افراد داوطلب‌ از تمامی گروه‌ها‬
‫عمداً با تخلف‌ از قوانين‌ خاص‌‪ ،‬خود را به‌ زندان‌ می‌اندازد»‪ ]٢٩[.‬كنفرانس‌ كنگره‌ ملی افريقا قطعنامه‌ای را‬
‫از تصويب‌ گذراند كه‌ در آن‌ از دولت‌ خواسته‌ شده‌ بود «قانون‌ سركوبی كمونيسم‌»‪« ،‬قانون‌ اسكان‌ گروهی‌»‪،‬‬
‫ن تعيين‌ مقامات‌ بانتو»‪« ،‬قانون‌ تردد» و قوانين‌ مربوط‌ به‌‬‫«قانون‌ نمايندگی جداگانه‌ رای‌دهندگان‌»‪« ،‬قانو ‌‬
‫مالكيت‌ احشام‌ را تا ‪ ٢٩‬فوريه‌ ‪ ١٩٥٢‬لغو كند‪ .‬شورای برنامه‌ريزی اعلم‌ كرد كنگره‌ ملی افريقا در روز ‪٢٦‬‬
‫آوريل‌ ‪ ١٩٥٢‬تظاهراتی برپا می‌كند كه‌ مقدمه‌ عمليات‌ تخلف‌ از قوانين‌ غيرعادلنه‌ خواهد بود»‪« ]٣٠[.‬در‬
‫اولين‌ روز عمليات‌ تخلف‌ از قوانين‌ غيرعادلنه‌ بيش‌ از ‪ ٢٥٠‬داوطلب‌ در گوشه‌ و كنار كشور اين‌ گونه‌ قوانين‌‬
‫را زير پا گذاشتند و زندانی شدند‪ .‬اين‌‪ ،‬سرآغازی خجسته‌ بود‪ .‬سربازان‌ ما منظم‌ و مرتب‌ و برخوردار از‬
‫اعتماد به‌ نفس‌ طی چند ماه‌ بعدی ‪ ٨٥٠٠‬نفر در يك‌ عمليات‌ شركت‌ كردند و افرادی از تمامی اقشار‪ :‬پزشكان‌‪،‬‬
‫كارگران‌ كارخانه‌‪ ،‬وكل‪ ،‬معلمان‌‪ ،‬دانشجويان‌ و دانش‌آموزان‌‪ ،‬كشيشان‌ و غيره‌ از قوانين‌ سرپيچی كرده‌ و به‌‬
‫زندان‌ رفتند‪ .‬آن‌ها اين‌ سرود را می‌خواندند «آهای آماندا درهای زندان‌ را باز كن‌‪ .‬ما می‌خواهيم‌ وارد شويم‌»‪[.‬‬
‫‪« ]٣١‬قبلً زندان‌ رفتن‌ نوعی ننگ‌ بود اما اين‌ طرز برخورد اكنون‌ تغيير يافته‌ بود و اين‌ دستاوردی بزرگ‌‬
‫بود‪ .‬زيرا ترس‌ از زندان‌ مانعی بزرگ‌ در راه‌ مبارزات‌ آزاديبخش‌ است‌‪ .‬از زمان‌ اجرای عمليات‌ تخلف‌ از‬
‫قانون‌ به‌ بعد‪ ،‬زندان‌ رفتن‌ به‌ نشان‌ افتخاری برای افريقاييها تبديل‌ شد»[‪]٣٢‬‬
‫بدين‌ ترتيب‌ نافرمانی مدنی‪ ،‬نه‌ روشی انقلبی است‌‪ ،‬نه‌ به‌ جوامع‌ پسادموكراسی تعلق‌ دارد‪ .‬آری‪ ،‬خشونت‌ خط‌‬
‫قرمز دموكراتهای جمهوريخواه‌ است‌‪ .‬آن‌ها هيچگاه‌ به‌ خشونت‌ توسل‌ نخواهند جُست‌‪ .‬اما نهايت‌ عدم‌ همكاری‪،‬‬
‫نافرمانی مدنی است‌‪ ،‬نه‌ خشونت‌ورزی‌‪ .‬نافرمانی مدنی‪ ،‬نقض‌ آگاهانه‌ و عامدانه‌ قوانين‌ ظالمانه‌ و ناحق‌ است‌‪.‬‬
‫فرد با نقض‌ قانون‌‪ ،‬آگاهانه‌ مجازات‌ (هزينه‌) را می‌پذيرد‪ .‬ناديده‌ گرفتن‌ عملی قوانين‌ غير عادلنه‌ و تحمل‌‬
‫مجازات‌‪ ،‬راهی است‌ كه‌ فرآيند دموكراتيزاسيون‌ را تسهيل‌ و تحكيم‌ می‌كند‪.‬‬
‫هزينه‌ نافرمانی مدنی به‌ دو امر بستگی دارد‪ .‬اول‌‪ ،‬قانون‌ خاصی كه‌ نقض‌ می‌شود‪ .‬دوم‌‪ ،‬گسترة‌ افرادی كه‌‬
‫قانون‌ را نقض‌ می‌كنند‪ .‬در دو نمونة‌ زير‪ ،‬اولً هزينه‌ قانون‌شكنی پائين‌ است‌‪ .‬ثانيًا به‌ دليل‌ گستردگی نقض‌‪،‬‬
‫نظام‌ در مقابل‌ مردم‌ عقب‌نشينی كرده‌ است‌‪.‬‬
‫مطابق‌ تبصرة‌ ماده‌ ‪ ٦٣٨‬قانون‌ مجازات‌ اسلمی‌‪« :‬زنانی كه‌ بدون‌ حجاب‌ شرعی در معابر و انظار عمومی‬
‫ظاهر شوند به‌ حبس‌ از ده‌ روز تا دو ماه‌ و يا از پنجاه‌ هزار تا پانصد هزار ريال‌ جزای نقدی محكوم‌ خواهند‬
‫شد‪ ».‬مجازات‌ ناچيز بدحجابی از يك‌ سو‪ ،‬و گسترش‌ آن‌ از سوی ديگر باعث‌ شد تا نظام‌ اين‌ مساله‌ را ناديده‌‬
‫گرفته‌ و با آن‌ مدارا كند‪]٣٣[.‬‬
‫مطابق‌ ماده‌ ‪ ٩‬قانون‌ ممنوعيت‌ بكارگيری تجهيزات‌ دريافت‌ از ماهواره‌ (مصوب‌ ‪« :)٢٣/١١/٧٣‬استفاده‌‬
‫كنندگان‌ از تجهيزات‌ دريافت‌ از ماهواره‌ علوه‌ بر ضبط‌ و مصادره‌ اموال‌ مكشوفه‌ به‌ مجازات‌ نقدی از يك‌‬
‫ميليون‌ تا سه‌ ميليون‌ ريال‌ محكوم‌ می‌گردند»‪ .‬در اين‌ خصوص‌ هم‌ هزينه‌ اندك‌ نقض‌ قانون‌ از يك‌ سو و جاذبه‌‬
‫برنامه‌های ماهواره‌ای از سوی ديگر باعث‌ گسترش‌ نقض‌ قانون‌ شده‌ و رژيم‌ مجبور به‌ قبول‌ اين‌ امر گرديده‌‬
‫است‌‪ .‬در زمانی كه‌ ويدئو ممنوع‌ بود‪ ،‬مردم‌ با نقض‌ گستردة‌ قانون‌‪ ،‬رژيم‌ را مجبور به‌ عقب‌نشينی كردند‪.‬‬
‫كوشش‌ كنونی رژيم‌ برای وضع‌ ممنوعيتهای قانونی به‌ منظور عدم‌ استفاده‌ از اينترنت‌‪ ،‬با نقض‌ گسترده‌‬
‫خواست‌ رژيم‌ توسط‌ مردم‌‪ ،‬در نهايت‌ چاره‌ای جز عقب‌نشينی برای رژيم‌ باقی نمی‌گذارد‪.‬‬
‫موارد ياد شده‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ نافرمانی مدنی به‌ هيچ‌ وجه‌ عملی خشونت‌آميز و انقلبی نيست‌ و به‌ شرط‌‬
‫گستردگی آن‌‪ ،‬بسيار مؤثر و نتيجه‌ بخش‌ است‌‪ .‬دموكراسيها‪ ،‬نافرمانی مدنی را از ماقبل‌ دموكراسيها آموختند‪،‬‬
‫نه‌ آنكه‌ جوامع‌ غير دموكراتيك‌آن‌را از جوامع‌ دموكراتيك‌ وام‌ گرفته‌ باشند‪ .‬عدم‌ توجه‌ فعالن‌ سياسی ـ‬
‫دانشجويی و روشنفكران‌ به‌ احضارهای قوة‌ قضائيه‌‪ ،‬به‌ دليل‌ آنكه‌ آن‌ قوه‌ مستقل‌ و بی‌طرف‌ نيست‌ و دادگاههای‬
‫سياسی فرمايشی است‌‪ ،‬مصداقی از نافرمانی مدنی است‌ كه‌ می‌تواند عدم‌ مشروعيت‌ رويه‌های سياسی را برمل‬
‫كند‪ .‬مادة‌ ‪ ٥٠٠‬قانون‌ مجازات‌ اسلمی يكی از قوانين‌ غيرعادلنه‌ و ناحقی است‌ كه‌ بايد نقض‌ شود‪ .‬مطابق‌ مادة‌‬
‫‪ ٥٠٠‬قانون‌ مجازات‌ اسلمی‌‪« :‬هر كس‌ عليه‌ نظام‌ جمهوری ايران‌ يا به‌ نفع‌ گروه‌ها و سازمانهای مخالف‌ نظام‌‬
‫به‌ هر نحو فعاليت‌ تبليغی نمايد به‌ حبس‌ از سه‌ ماه‌ تا يك‌ سال‌ محكوم‌ خواهد شد»‪ .‬مطابق‌ اعلمية‌ جهانی حقوق‌‬
‫بشر‪ ،‬انتخاب‌ نظام‌ سياسی يا مخالفت‌ با نظام‌ سياسی‪ ،‬حق كلية‌ ابناء بشر است‌‪ .‬هر فردی حق‌ دارد نظام‌‬
‫مطلوب‌ خود را برگزيند و اگر نظام‌ سياسی مستقر را نپسنديد‪ ،‬به‌ طور علنی با آن‌ مخالفت‌ كند و از اين‌ راه‌ با‬
‫جلب‌ ديگران‌ و به‌ روشهای مسالمت‌آميز نظام‌ مطلوب‌ خود را تأسيس‌ كند‪ .‬مگر آيت‌ال خمينی همين‌ كار را در‬
‫سخنرانی بهشت‌ زهرا در ‪ ١٢‬بهمن‌ ‪ ١٣٥٧‬انجام‌ نداد و آن‌را برای آيندگان‌ تئوريزه‌ نكرد؟ اين‌ قانون‌ ناحق‌ و‬
‫ناعادلنه‌ است‌ و زمامداران‌ كشور می‌خواهند به‌ هر نحو ممكن‌ مردم‌ را از حق‌ بشری‌شان‌ محروم‌ نمايند‪ .‬لذا‬
‫شهروندان‌ می‌بايست‌ با نقض‌ قانون‌‪ ،‬به‌ طور علنی به‌ مخالفت‌ با رژيم‌ برخيزند و بگويند چرا اين‌ نظام‌ را‬
‫نمی‌خواهند و نظام‌ مطلوب‌شان‌ دارای چه‌ اوصافی است‌‪ .‬نافرمانی مدنی در اين‌ زمينه‌‪ ،‬هزينة‌ زيادی ندارد‪ :‬سه‌‬
‫ماه‌ تا يك‌ سال‌ حبس‌‪ .‬ولی اگر نقض‌ قانون‌ گسترده‌ شود‪ ،‬رژيم‌ نخواهد توانست‌ افراد بسياری را به‌ دليل‌ مخالفت‌‬
‫با نظام‌ جمهوری اسلمی راهی زندان‌ كند‪.‬‬

‫‪ .٩‬گذار به‌ دموكراسی از طريق‌ فرآيندهای پخش‌ و اشاعه‌‪:‬‬

‫به‌ نظر ساموئل‌ هانتينگتون‌ توسعه‌ دموكراسی سه‌ موج‌ داشته‌ است‌‪ .‬به‌ نظر فيليپ‌ اشميتر توسعه‌ دموكراسی‬
‫چهار موج‌ بسيار فشرده‌ داشته‌ است‌‪ .‬موج‌ سوم‌ (يا چهارم‌ دموكراسی‌) در ‪ ٢٥‬آوريل‌ ‪ ١٩٧٤‬در پرتغال‌ با‬
‫ل بدون‌ خونريزی آغاز شد‪ .‬دامنه‌ موج‌ چهارم‌ از نظر جهانی بيشتر از موجهای قبلی بوده‌‬ ‫كودتای نظامی عم ً‬
‫است‌‪ .‬اين‌ موج‌‪ ،‬در كشورهای بيشتری تأثير گذاشت‌ و از حيث‌ تأثير منطقه‌ايش‌ از موجهای پيشين‌ بسيار‬
‫فراگيرتر بود‪ .‬كشورهايی كه‌ تاكنون‌ گرفتار موج‌ چهارم‌ شده‌اند بسيار كمتر از كشورهای گذشته‌ گرفتار‬
‫بازگشت‌ به‌ رژيمهای خودكامه‌ و استبدادی شده‌اند‪ .‬موج‌ سوم‌ (يا چهارم‌) دموكراسی چگونه‌ تبيين‌ شده‌ است‌؟‬
‫صريح‌ترين‌ فرضيه‌ اين‌ است‌ كه‌ امواج‌ توسعة‌ دموكراسی بر اثر فرآيندهای پخش‌ و اشاعه‌ به‌ وجود می‌آيند‪.‬‬
‫نمونة‌ موفق‌ گذار يك‌ كشور‪ ،‬آن‌ را به‌ عنوان‌ الگويی برای تقليد ديگر كشورها تثبيت‌ و تعيين‌ می‌كند؛ همين‌ كه‌‬
‫منطقه‌ای كاملً با رژيم‌های سياسی دموكراتيك‌ اشباع‌ شود‪ ،‬فشار اوج‌ خواهد گرفت‌ و كشورهای استبدادی‬
‫باقيمانده‌ را وادار به‌ سازگاری خود با هنجار نوبنياد خواهد كرد‪ .‬توسعه‌ نظامهای ارتباطی فراملی اين‌ اطمينان‌‬
‫بيش‌ از حد را فراهم‌ آورده‌اند كه‌ سازوكار (مكانيسم‌)های پخش‌ و اشاعه‌ كارسازند‪ .‬كشورهايی كه‌ ديرتر به‌‬
‫اين‌ موج‌ می‌پيوندند هر روز بيشتر تحت‌ تأثير كشورهايی قرار می‌گيرند كه‌ در اين‌ مسير جلوتر از آنها‬
‫بوده‌اند‪ .‬ديرآمدگان‌ می‌توانند روشها و ارزشهای پيشگامان‌ خود را در پيش‌ گيرند بی‌آنكه‌ ناگزير شوند برخی‬
‫از هزينه‌های كشف‌ و شروع‌ كار را بپردازند‪.‬‬
‫دموكراتهای ايرانی نبايد صرفًا تمام‌ نگاه‌ خود را به‌ عوامل‌ ساختاری معطوف‌ نمايند‪ .‬تئوری اشاعه‌‪ ،‬تصوير‬
‫ديگری را در مقابل‌ ديدگان‌ ما می‌گشايد‪ .‬تحولت‌ اخير جمهوری‌های آسيای ميانه‌ مؤيد اين‌ فرضيه‌اند‪ .‬كما‬
‫اينكه‌ حكمرانان‌ خاورميانه‌ به‌ طور زنجيره‌ای مجبور شده‌اند «اصلح‌ از بال و كنترل‌شده‌» را در پيش‌ گيرند تا‬
‫گرفتار موج‌ انقلبهای صورتی نشوند‪.‬‬

‫‪ .١٠‬رهبری عدم‌ همكاری‌‪:‬‬

‫برخی بر اين‌ باورند كه‌ اقداماتی چون‌ تحريم‌‪ ،‬اعتصاب‌ غذا‪ ،‬رفراندوم‌ و‪ ...‬را نبايد بی جهت‌ سوزاند‪ .‬بايد آن‌ها‬
‫را برای روز مبادا نگاه‌ داشت‌‪ .‬اما بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ اگر هيچگاه‌ اعتصاب‌ غذايی صورت‌ نگيرد و فقط‌ به‌‬
‫صرف‌ تهديد اكتفا شود‪ ،‬نتيجه‌ای عايد نخواهد شد‪ .‬اگر هيچ‌ انتخاباتی (البته‌ غير عادلنه‌) تحريم‌ نشود و به‌ اميد‬
‫اينكه‌ در فرصتی مناسب‌ از اين‌ حربه‌ استفاده‌ شود‪ ،‬در انتخابات‌ شركت‌ شود‪ ،‬سلح‌ تحريم‌ هيچ‌ فايده‌ای نخواهد‬
‫داشت‌‪ .‬كسی كه‌ فوتبال‌ بازی نكند‪ ،‬فوتبال‌ را ياد نخواهد گرفت‌‪ .‬هر ورزشی با تمرين‌ و تكرار به‌ مهارت‌ تبديل‌‬
‫می‌شود‪ .‬اگر مردم‌ كشوری هيچگاه‌ فوتبال‌ آمريكايی بازی نكنند‪ ،‬هيچگاه‌ آن‌ را فرا نخواهند گرفت‌‪.‬‬
‫گذار به‌ دموكراسی مثل‌ بازی شطرنجی است‌ كه‌ در يك‌ سوی آن‌ ديكتاتورها و در سوی ديگر دموكراتها‬
‫نشسته‌اند‪ .‬بايد وارد بازی شد و از تمام‌ مهره‌ها جهت‌ كيش‌ و مات‌ حريف‌ استفاده‌ كرد‪ .‬اعتصاب‌ غذا‪ ،‬تحريم‌‬
‫انتخابات‌‪ ،‬برگزاری تجمعات‌ اعتراض‌ آميز‪ ،‬عدم‌ همكاری و‪ ...‬تاكتيك‌هايی برای رسيدن‌ به‌ اهداف‌اند‪ ،‬نه‌ اينكه‌‬
‫هيچگاه‌ از آن‌ها استفاده‌ نشود‪.‬‬
‫تحريم‌ انتخابات‌ در شرايط‌ فعلی عملی ضروری است‌‪ .‬تحريم‌ هيچ‌ هزينه‌ای برای مردم‌ تحريم‌كننده‌ ندارد‪،‬‬
‫چون‌ هيچ‌ قانونی همه‌ مردم‌ را ملزم‌ به‌ شركت‌ در انتخابات‌ نمی‌كند تا در اثر عدم‌ شركت‌ قانونی نقض‌ شود و‬
‫مجازات‌ در پی داشته‌ باشد‪ .‬تعداد كسانی كه‌ به‌ طور قطع‌ انتخابات‌ را تحريم‌ می‌كنند (ميليون‌ ‪%٣٠ = ١٥‬‬
‫حداقل‌) آنقدر بالست‌ كه‌ به‌ طور مطلق‌ امكان‌ تلفی منتفی است‌‪ .‬در حاليكه‌ اگر نيمی از مردم‌ در انتخابات‌‬
‫شركت‌ نكنند‪ ،‬اين‌ رقم‌ به‌ ‪ ٢٤‬ميليون‌ تن‌ خواهد رسيد‪ .‬برای آنكه‌ تحريم‌ مؤثر و كارا باشد‪ ،‬بايد چهره‌های‬
‫شاخص‌ سياسی ـ فرهنگی ـ اجتماعی سراسر كشور طی يك‌ اطلعيه‌ رسماً مردم‌ را به‌ تحريم‌ انتخابات‌ فرا‬
‫بخوانند‪.‬‬
‫اگر يك‌ هزار تن‌ از نخبگان‌ سراسر كشور چنان‌ اطلعيه‌ای را امضا كنند‪ ،‬نفس‌ يك‌ اطلعيه‌ مدلل‌‪ ،‬عين‌ عدم‌‬
‫همكاری و مشروعيت‌زداست‌‪ .‬علوه‌ بر آن‌‪ ،‬امضا كنندگان‌ می‌توانند از طريق‌ انتخاباتی دمكراتيك‌‪ ،‬شورايی از‬
‫ميان‌ خود برگزينند تا گام‌های بعدی را برنامه‌ريزی كرده‌ و به‌ عنوان‌ تشكل‌ جبهه‌يی دموكرات‌ها عمل‌ نمايد‪ .‬از‬
‫اين‌ راه‌ می‌توان‌ اميدوار شد كه‌ جنبش‌ دموكراسی خواهی بتواند به‌ طور دمكراتيك‌ برای خود رهبری ايجاد‬
‫نمايد‪ .‬اگر نافرمانی مدنی به‌ رهبری و برنامه‌ريزی احتياج‌ دارد‪ ،‬بايد به‌ دنبال‌ ايجاد تشكل‌ و رهبری رفت‌‪ ،‬نه‌‬
‫آنكه‌ به‌ بهانه‌ عدم‌ وجود رهبری‪ ،‬مبارزات‌ آزاديخواهانه‌ را تعطيل‌ كرد‪ .‬اين‌ اقدامات‌ زمينه‌ ظهور تشكيلت‌‬
‫رهبری جنبش‌ جمهوری خواهی را فراهم‌ می‌آورد‪ .‬تحريم‌ انتخابات‌ فرصتی فراهم‌ می‌آورد تا دموكراتهای‬
‫جمهوريخواه‌ از طريق‌ بيانيه‌ جمع‌ شوند و سپس‌ از طريق‌ انتخابات‌ دموكراتيك‌ شورای رهبری برای خود‬
‫برگزينند‪ .‬حداقل‌هايی كه‌ جمع‌ می‌تواند بر سر آنها توافق‌ نمايد به‌ صورت‌ پيش‌نويس‌ تهيه‌ و در اختيار كليه‌‬
‫امضاكنندگان‌ قرار گيرد تا پس‌ از اصلح‌ به‌ صورت‌ دستور كار منتشر شود‪ .‬جمع‌آوری يك‌هزار امضا برای‬
‫بيانية‌ تحريم‌ شايد فراتر از امكانات‌ دموكراتهای جمهوری‌خواه‌ باشد‪ .‬ولی بايد خيز برداشت‌‪ .‬برای رسيدن‌ به‌‬
‫هدف‌‪ ،‬بايد در مسير آن‌ گام‌ برداشت‌‪ .‬مهم‌ صدور اطلعية‌ تحريمی است‌ كه‌ چهره‌های شاخص‌ آزادی‌خواه‌ زير‬
‫آن‌را امضا كنند‪ .‬راه‌ ناهموار آزادی با تلش‌ و كوشش‌ گشوده‌ خواهد شد‪ .‬آزادی رايگان‌ نيست‪Freedom is .‬‬
‫‪not free‬‬
‫‪--------------‬‬
‫[‪ .]١‬به‌ گمان‌ برخی دموكراسی تنها در جوامعی استقرار و دوام‌ يافته‌ است‌ كه‌ مردم‌ آن‌ دموكرات‌ بوده‌ و‬
‫«تحمل‌ ديگری‌» را داشته‌اند‪ .‬در جامعه‌ ما دموكراسی هيچگاه‌ استقرار نيافت‌ برای اينكه‌ روشنفكران‌ به‌ اين‌‬
‫نكته‌ عنايت‌ نكردند كه‌ مردم‌ ما دموكرات‌ نيستند و ما تحمل‌ ديگری را نداريم‌‪ .‬به‌ تعبير ديگر‪ ،‬تساهل‌ يا‬
‫رواداری (تحمل‌ ديگری‪ ،‬تمايل‌ به‌ پذيرفتن‌ اظهار نظرهای مخالف‌) و اعتماد‪ ،‬دو ارزش‌ فرهنگی هستند كه‌‬
‫نقشی اساسی در دموكراسی پايدار دارند‪ .‬اعتماد به‌ معنای توانايی اعتماد كردن‌ به‌ ديگران‌ است‌‪.‬‬
‫[‪ .]٢‬يكی ديگر می‌گويد‪« :‬انسان‌ها موجوداتی هستند كه‌ مثل‌ حيوانات‌ مهمترين‌ وصفشان‌ لذت‌طلبی و‬
‫خواهشگری است‌ و عقل‌ آن‌ها ابزاری است‌ كه‌ اين‌ خواهش‌ها را با نتيجه‌ بيشتر و هزينه‌ كمتر تأمين‌ كند»‪ .‬عدم‌‬
‫درك‌ اين‌ نوع‌ انسان‌شناسی‪ ،‬باعث‌ «بسياری از تكاپوهای غالباً پرهزينه‌ و كم‌فايده‌ سياسی در طول‌ دو‪ ،‬سه‌ قرن‌‬
‫گذشته‌ بوده‌ است‌‪ ...‬چيزی كه‌ بحرانهای بسيار به‌ بار آورد و نتايج‌ منفی فراوانی داشت‌»‪.‬‬
‫[‪ .]٣‬به‌ همين‌ دليل‌ شورای نگهبان‌ از شمارش‌ رايانه‌ای انتخابات‌ ممانعت‌ به‌ عمل‌ می‌آورد‪ .‬شمارش‌ دستی‪،‬‬
‫توسط‌ خوديها‪ ،‬ابزار مطمئنی است‌ برای تضمين‌ پيروزی يا بال بردن‌ آراء محافظه‌كاران‌‪.‬‬
‫[‪ .]٤‬مهدی كروبی می‌گويد‪« :‬برنامه‌ بنده‌ كاملً مشخص‌ است‌‪ ،‬پياده‌ كردن‌ سياستها و چشم‌انداز بيست‌ساله‌ و‬
‫برنامه‌ چهارم‌ وظيفه‌ من‌ است‌» (ايران‌‪ ،١٧/٢/١٣٨٤ ،‬ص‌ ‪.)٨‬‬
‫[‪ .]٥‬به‌ گفته‌ وزير اطلعات‌ جمهوری اسلمی‌‪« :‬ما خواسته‌ يا ناخواسته‌ از ابتدای انقلب‌ انتخابات‌ را به‌‬
‫موضوعی حيثيتی و در واقع‌ تبديل‌ به‌ نوعی رفراندوم‌ كرده‌ايم‌‪ ...‬ما تبليغ‌ كرده‌ايم‌ كه‌ همه‌ چيز به‌ انتخابات‌ گره‌‬
‫خورده‌ و اين‌ را هم‌ مردم‌ و هم‌ دشمنان‌ ما پذيرفته‌اند‪ ،‬حال‌ كه‌ اينگونه‌ شده‌ بايد انتخابات‌ را در بهترين‌ شرايط‌‬
‫برگزار كنيم‌ تا هم‌ دولت‌ بتواند با قدرت‌ مسئوليت‌ اجرايی را در بر گيرد و هم‌ جمهوری اسلمی از مشاركت‌‬
‫حداكثری مردم‌ قوت‌ و قدرت‌ بيشتری بگيرد» (حمايت‌‪ ،١٨/٢/١٣٨٤ ،‬ص‌ ‪.)٢‬‬
‫جمهوری اسلمی برای مشروعيت‌ خود آنقدر به‌ آرای اين‌ انتخابات‌ احتياج‌ دارد كه‌ وزير اطلعات‌ دولت‌‬
‫اصلح‌طلبش‌‪ ،‬تحريم‌ انتخابات‌ را چندی پيش‌ «براندازی‌» خواند و اينك‌ آن‌ را معيار مسلمانی و نامسلمانی‬
‫اعلم‌ می‌نمايد‪ .‬تحريم‌كننده‌ نه‌ تنها «غير خودی‌» است‌‪ ،‬بلكه‌ «نامسلمان‌» است‌‪« :‬به‌ حضور حداكثری تن‌ دهيم‌‪،‬‬
‫حتی اگر شكست‌ بخوريم‌ و اين‌ گونه‌ ما مسلمان‌ هستيم‌‪ .‬اگر كسی اين‌ احساس‌ را نداشته‌ باشد بايد در مسلمانی‬
‫او شك‌ كرد‪ ،‬كسی كه‌ شكست‌ جمهوری اسلمی را به‌ قيمت‌ پيروزی حزب‌ خود بخواهد مسلمان‌ نيست‌»‬
‫(همشهری‪ ،١٨/٢/١٣٨٤ ،‬ص‌ ‪.)٢٦‬‬
‫حتماً پيامبر گرامی اسلم‌ می‌بايست‌ از وزير اطلعات‌ جمهوری اسلمی می‌آموخت‌ و به‌ عنوان‌ مؤسس‌ دين‌‬
‫اسلم‌‪ ،‬شركت‌ در نُهمين‌ دورة‌ انتخابات‌ رياست‌ جمهوری را ملك‌ مسلمانی قرار می‌داد‪ .‬مراجع‌ تقليد هم‌ از اين‌‬
‫پس‌ بايد در رساله‌های عمليه‌ خود اين‌ معيار را درج‌ نمايند‪.‬‬
‫نكتة‌ جالبتر اينكه‌ به نظر يونسی حداكثر ‪ %٥٠‬مردم‌ در انتخابات‌ شركت‌ خواهند كرد‪ .‬بدين‌ ترتيب‌ ‪ %٥٠‬بقية‌‬
‫مردم‌‪ ،‬مسلمان‌ نيستند‪.‬‬
‫[‪ .]٦‬آراء باطله‌ جزو آراء اصلح‌طلبان‌ محاسبه‌ شده‌ است‌‪.‬‬
‫[‪ .]٧‬ادعای حمايت‌ صد درصدی مردم‌ از پرزيدنت‌ سكوتوره‌‪ ،‬يا ادعای حضور صد درصدی مردم‌ و رأی‬
‫«آری‌» آن‌ها در انتخابات‌ پارلمانی در كرة‌ شمالی‪ ،‬دو نمونه‌ از اين‌ ترفند است‌‪.‬‬
‫[‪ .]٨‬به‌ گفته‌ وزير اطلعات‌ جمهوری اسلمی‪ ،‬حكومتی كه‌ در افغانستان‌ و عراق‌ حاكم‌ شد‪ ،‬در جهت‌ منافع‌‬
‫ملی ايران‌ است‌ و سير تحولت‌ اين‌ دو كشور به‌ نفع‌ جمهوری اسلمی است‌‪ .‬به‌ گفته‌ يونسی‌‪« :‬در انتخابات‌‬
‫عراق‌ ‪ ...‬چيزی اتفاق‌ افتاد كه‌ باب‌ ميل‌ آن‌ها (آمريكا) نبود‪ ...‬آنچه‌ در عراق‌ اتفاق‌ افتاده‌ به‌ نفع‌ جمهوری‬
‫اسلمی ايران‌ است‌» (شرق‌‪)٣٠/١/٨٤ ،‬‬
‫[‪ .]٩‬روزنامه‌ حمايت‌‪ ،٢٥/١/٨٤ ،‬ص‌ ‪.٣‬‬
‫[‪ .]١٠‬بحث‌ بر سر اين‌ نيست‌ كه‌ نظام‌ فعلی عراق‌ يك‌ نظام‌ دموكراتيك‌ است‌ و يا به‌ سرعت‌ و از طريق‌ اشغال‌‬
‫نظامی می‌توان‌ دموكراسی بنا كرد‪ .‬بلكه‌ بحث‌ بر سر آن‌ است‌ كه‌ آيا طرحی برای تجزيه‌ ايران‌ وجود دارد يا‬
‫نه‌‪ .‬بسيار روشن‌ است‌ كه‌ دموكراسی را نمی‌توان‌ به‌ انتخابات‌ رقابتی آزاد و عادلنه‌ تحويل‌ كرد‪ .‬هر گونه‌‬
‫قصور و ناتوانی در حفظ‌ حقوق‌ بشر ادعاهای دموكراتيك‌ بودن‌ يك‌ نظام‌ را تضعيف‌ می‌كند‪ .‬دموكراسی ــ يعنی‬
‫نظامی مبتنی بر حاكميت‌ اكثريت‌ از طريق‌ انتخابات‌ آزاد‪ ،‬كه‌ با تفكيك‌ قوا‪ ،‬حاكميت‌ قانون‌‪ ،‬و حمايتهای قانونی‬
‫از آزاديهای فردی وضعی متعادل‌ می‌يابد ــ تنها چارچوب‌ رسمی مطمئن‌ را برای تضمين‌ حقوق‌ بشر در جهان‌‬
‫معاصر به‌ كشورها عرضه‌ می‌دارد‪ .‬دموكراسی يعنی مردم‌ حق‌ دارند قانون‌ اساسی جديد خود را شكل‌ دهند يا‬
‫ط همگانی و‬ ‫بر شكل‌گيری آن‌ تأثير بگذارند‪ .‬مردم‌ حق‌ دارند قانون‌ اساسی خود را‪ ،‬پس‌ از بحثهای مبسو ِ‬
‫احتمالً جرح‌ و تعديل‌ پيشنويس‌ اوليه‌‪ ،‬تصويب‌ كنند‪ .‬مردم‌ حق‌ دارند كه‌ دربارة‌ تغيير يا اصلح‌ قانون‌ اساسی‬
‫طرف‌ مشورت‌ قرار گيرند‪ .‬اين‌ فرآيندها بايد در عراق‌ شكل‌ گيرند تا عراق‌ تبديل‌ به‌ يك‌ كشور دموكراتيك‌‬
‫شود‪ .‬آنگاه‌ اگر چنان‌ شود‪ ،‬الگو بودن‌ يا نبودن‌ عراق‌ واجد معناست‌‪.‬‬
‫[‪ .]١١‬روزنامه‌ همشهری‪ ،٢٥/١/٨٤ ،‬ص‌ ‪.١‬‬
‫[‪ .]١٢‬مطابق‌ نظرسنجی مؤسسة‌ گالوپ‌‪ ٦٦ ،‬درصد شهروندان‌ آمريكايی مخالف‌ حمله‌ نظامی آن‌ كشور به‌‬
‫ايرانند و تنها ‪ ٢٨‬درصد مردم‌ آن‌ كشور موافق‌ حمله‌ نظامی به‌ ايرانند‪ .‬از سوی ديگر ‪ ١٧‬درصد اعضای‬
‫حزب‌ دموكرات‌ موافق‌ حملة‌ نظامی به‌ ايرانند‪ ،‬در حالی كه‌ ‪ ٤٣‬درصد اعضای حزب‌ جمهوری‌خواه‌ موافق‌‬
‫حملة‌ نظامی به‌ ايرانند (همشهری‪ ،١٨/٢/١٣٨٤ ،‬ص ‪)١‬‬
‫[‪ .]١٣‬از آغاز جنگ‌ تا ‪ ٣٠‬آوريل‌ ‪ ،)١٠/٢/١٣٨٤( ٢٠٠٥‬آمريكا يكصد و شصت‌ و شش‌ ميليارد و نُهصد و‬
‫شصت‌ و هشت‌ ميليون‌ و دويست‌ و سی و پنج‌هزار و بيست‌ و نُه‌ دلر (‪ )٠٢٩/٢٣٥/٩٦٨/١٦٨‬هزينه‌ جنگ‌‬
‫عراق‌ كرده‌ است‌‪ .‬از آغاز جنگ‌ تا تاريخ‌ يادشده‌ ‪ ١٥٨٦‬آمريكايی در عراق‌ كشته‌ شده‌اند كه‌ ‪ ١٢٣٤‬نفر از‬
‫آن‌ها در نبردها و درگيريهای جنگی جان‌ باخته‌اند‪ .‬مطابق‌ آمار رسمی آمريكا‪ ،‬طی مدت‌ يادشده‌‪٦٦٤/١١ ،‬‬
‫آمريكايی مجروح‌ و زخمی شده‌اند ولی منابع‌ غير رسمی مجموع‌ مجروحين‌ را بين‌ ‪ ٠٠٠/١٥‬تا ‪ ٠٠٠/٣٨‬نفر‬
‫تخمين‌ می‌زنند‪.‬‬
‫[‪ .]١٤‬فضای بين‌المللی آنقدر تغيير كرده‌ است‌ كه‌ وزير خارجه‌ وقت‌ جمهوری اسلمی‪ ،‬دكتر وليتی‪ ،‬اينك‌ به‌‬
‫صراحت‌ می‌گويد‪« :‬حوادثی چون‌ قتل‌ بختيار و ميكونوس‌ به‌ مصلحت‌ كشور نبوده‌» ( شرق‌‪،١١/٢/١٣٨٤ ،‬‬
‫ص‌ ‪ )٤‬و در خصوص‌ ارسال‌ موشك‌ به‌ وسيلة‌ كشتی حامل‌ خيارشور می‌گويد‪« :‬بنده‌ واقعاً اطلع‌ نداشتم‌‪ .‬ما‬
‫ل در بلژيك‌ يك‌ موشك‌ پيدا كردند‪ ،‬داشتيم‌» ( ايران‌‪ ،١٨/٢/١٣٨٤ ،‬ص‌ ‪.)٨‬‬ ‫چه‌ اطلعی از اينكه‌ مث ً‬
‫[‪ .]١٥‬سيد مصطفی تاج‌زاده‌‪ ،‬دموكراسی و نخبگان‌‪ ،‬سالنامة‌ ‪ ١٣٨٣‬شرق‌‪ ،‬ص‌ ‪.١١‬‬
‫[‪ .]١٦‬حميدرضا جليی‌پور‪ ،‬شرق‌‪ ،٢٤/٢/١٣٨٤ ،‬ص‌ ‪.٦‬‬
‫[‪ .]١٧‬در اواخر دفتر اول‌ مانيفست‌ جمهوری‌خواهی دربارة‌ نظرية‌ گذار به‌ دموكراسی از طريق‌ توافق‌‬
‫دموكرات‌های خارج‌ حاكميت‌ با اصلح‌طلبان‌ داخل‌ حاكميت‌ به‌ طور مبسوط‌ سخن‌ گفته‌ شده‌ است‌‪.‬‬
‫[‪ .]١٨‬انقلب‌ ايران‌‪ ،‬آخرين‌ انقلب‌ كلسيك‌ قرن‌ بيستم‌ بود‪ .‬انتقام‌گيری از سران‌ رژيم‌ گذشته‌ در دادگاه‌های‬
‫آيت‌ ال‌ خلخالی و پس‌ از آن‌ حذف‌ و سركوب‌های اوائل‌ دهه‌ شصت‌‪ ،‬آنگاه‌ اعدام‌ هزاران‌ زندانی در تابستان‌‬
‫‪ ،١٣٦٧‬قتل‌های زنجيره‌ای و‪ ...‬برخی از نمونه‌های انتقام‌گيری و خشونت‌ورزی اين‌ انقلبند‪ .‬در اين‌ راستا و‬
‫به‌ منظور ايجاد نظامی مردم‌سالر اصل‌ راهبردی «ببخش‌ و فراموش‌ كن‌» يا «ببخش‌ و فراموش‌ نكن‌»‬
‫پيشنهاد گرديد‪.‬‬
‫اين‌ نكته‌ مهم‌ هيچگاه‌ نبايد فراموش‌ شود‪ ،‬هر كس‌ از پروژه‌ اعدام‌ گسترده‌ زندانيان‌ در تابستان‌ ‪ ١٣٦٧‬اطلع‌‬
‫داشت‌ و در مقابل‌ آن‌ سكوت‌ نمود‪ ،‬به‌ همان‌ ميزان‌ در آن‌ جنايت‌ وحشتناك‌ مشاركت‌ داشته‌ است‌‪ .‬تنها كسی كه‌‬
‫قاطعانه‌ در مقابل‌ آن‌ قتل‌ عام‌ ددمنشانه‌ ايستاد‪ ،‬آيت‌ال‌ منتظری بود‪« .‬نة‌» بزرگ‌ وی به‌ آن‌ كشتار‪ ،‬نماد يك‌‬
‫حركت‌ روشنفكرانه‌ بود‪ .‬در واقع‌ در آن‌ حال‌‪ ،‬ايشان‌ بيش‌ از هر روشنفكری‪ ،‬روشنفكر بود‪ .‬چون‌ به‌ كاری‬
‫دست‌ زد كه‌ بالذات‌ وظيفه‌ روشنفكران‌ بود‪ ،‬نه‌ فقيهان‌‪ .‬البته‌ به‌ گمان‌ برخی از روشنفكران‌‪ ،‬فقيهان‌ هم‌ می‌توانند‬
‫روشنفكر باشند‪ .‬اينان‌ كار و فعاليت‌ روشنفكرانه‌ را به‌ گفتمان‌ (سخن‌ = ‪ ) Discours‬وصل‌ می‌كنند و می‌گويند‬
‫كسی كه‌ در جهت‌ رشد و تدقيق‌ گفتمان‌ يا سخن‌ دينی كار می‌كند (فارغ‌ از محتوای درست‌ يا غلط‌ بحث‌ او) كار‬
‫روشنفكرانه‌ انجام‌ می‌دهد‪ .‬در ادبيات‌ سياسی ـ اجتماعی دهه‌ اخير (خاصه‌ در فرانسه‌ و در اروپای قاره‌ای‌)‬
‫مفاهيم‌ روشنفكر مسلمان‌‪ ،‬روشنفكر يهودی‪ ،‬و غيره‌ به‌ كار می‌روند‪ .‬همان‌ طور كه‌ در دهه‌های قبلی مفهوم‌‬
‫روشنفكر ماركسيست‌ به‌ كار می‌رفت‌ و اشكالی هم‌ نداشت‌‪ .‬برای نمونه‌ لوكاچ يا آلتوسر را روشنفكر‬
‫ماركسيست‌ می‌خواندند‪.‬‬
‫[‪ .]١٩‬شايد گفته‌ شود مفهوم‌ انقلب‌ در انقلب‌های كلسيك‌ و انقلب‌های مخملی‪ ،‬به‌ صورت‌ مشترك‌ لفظی‬
‫بكار رفته‌ و لذا تحولت‌ نوع‌ دوم‌ را نمی‌توان‌ انقلب‌ ناميد‪ .‬اين‌ اشكال‌ تفاوتی در اصل‌ مساله‌ ايجاد نمی‌نمايد‪.‬‬
‫تحولت‌ نوع‌ دوم‌‪ ،‬هر چه‌ خوانده‌ شوند‪ ،‬ممكن‌ و مطلوب‌اند و بايد به‌ استقبال‌ آن‌ها رفت‌‪ .‬ماركس‌ در مساله‌‬
‫يهود ميان‌ انقلب‌ سياسی و انقلب‌ اجتماعی تفكيك‌ قائل‌ می‌شود‪ .‬بر اين‌ مبنا شايد بتوان‌ حوادث‌ گرجستان‌ (و به‌‬
‫يك‌ معنا بالكان‌‪ :‬يوگسلوی‌) را انقلب‌ سياسی دانست‌‪ .‬اما انقلب‌های فرانسه‌‪ ،‬روسيه‌ و ايران‌ را انقلب‌‬
‫اجتماعی خواند‪ .‬ولی رويدادهای آفريقای جنوبی و به‌ قدرت‌ رسيدن‌ كنگره‌ ملی آفريقا به‌ رهبری ماندل چيست‌؟‬
‫انقلب‌ سياسی يا اجتماعی‌؟‬
‫[‪« .]٢٠‬نظام‌» همچون‌ «جامعه‌» كلی اعتباری است‌ نه‌ كلی حقيقی‌‪ .‬ذات‌ يا ماهيتی به‌ نام‌ ماهيت‌ جامعه‌ يا نظام‌‬
‫در خارج‌ محقق‌ نشده‌ است‌‪ ،‬بلكه‌ در جهان‌ خارج‌ فقط‌ افراد وجود دارند‪ .‬جامعه‌ و نظام‌ محصول‌ اعتبار و‬
‫قرارداد آدميانند‪ .‬نظام‌ به‌عنوان‌ يك‌ مفهوم‌ انتزاعی‪ ،‬برساخته‌ای اجتماعی است‌ كه‌ بالذات‌ فاقد هرگونه‌ ارزشی‬
‫است‌‪ .‬آنچه‌ بالذات‌ دارای ارزش‌ است‌ افرادی هستند كه‌ به‌عنوان‌ موجودات‌ با پوست‌ و گوشت‌ و خون‌ در جهان‌‬
‫خارج‌ زندگی می‌كنند‪ .‬نظام‌ مقدس‌ نيست‌‪ ،‬بلكه‌ اگر چيزی مقدس‌ باشد‪ ،‬همين‌ آدميانند كه‌ همه‌ چيز برای آن‌ها‬
‫ساخته‌ می‌شود‪ .‬نظام‌ بايد فدای مردم‌ شود‪ ،‬نه‌ اينكه‌ افراد فدای نظام‌ شوند‪ .‬نظام‌ مظلوم‌ نيست‌‪ .‬افراد تحتِ سلطه‌‬
‫خودكامه‌گان‌‪ ،‬مظلوم‌اند‪.‬‬
‫بر مبنای فردگرايی متدولوژيك‌ ( ‪ ) methodologic individualism‬نهاد و ساختارها واجد نيات‌ و اهدا ‌‬
‫ف‬
‫نيستند‪ ،‬بلكه‌ تنها افرادند كه‌ هدف‌‪ ،‬قصد‪ ،‬نياز و اراده‌ دارند و تصميم‌ می‌گيرند‪ .‬ازينرو سخن‌ گفتن‌ از «اهداف‌‬
‫نظام‌» فاقد معناست‌‪ .‬در واقع‌ اهداف‌ نظام‌ به‌ اهداف‌ زمامداران‌ فرو كاسته‌ می‌شود‪ .‬در نظام‌های خودكامه‌‪،‬‬
‫اهداف‌ نظام‌‪ ،‬به‌ اهداف‌ حاكم‌ خودكامه‌ تحويل‌ می‌شود‪.‬‬
‫[‪ .]٢١‬كارل‌ پوپر‪ ،‬جامعه‌ باز و دشمنان‌ آن‌‪ ،‬ترجمه‌ عزت‌ ال‌ فولدوند‪ ،‬انتشارات‌ خوارزمی‪ ،‬ص‌ ‪٩٥٧‬ـ ‪٩٥٨‬‬
‫[‪ .]٢٢‬می‌دانم‌ كه‌ عطش‌ انتقام‌ گريبان‌ بسياری را لحظه‌ای رها نمی‌سازد‪ .‬در تاكسی و اتوبوس‌ شنيده‌ می‌شود‬
‫كه‌ می‌شه‌ اوضاع‌ برگرده‌ تا ما حال‌ آخوندها و پاسدارها را بگيريم‌‪ .‬در زندان‌ از فلن‌ زندانی مالی می‌شنوی‬
‫كه‌ می‌گويد منتظر است‌ اوضاع‌ برگردد تا با تيربار همه‌ آخوندها را به‌ رگبار ببندد‪ .‬در خارج‌ از كشور هم‌‬
‫برخی منتظر فروپاشی‌اند تا حداقل‌ چند هزار نفر را قتل‌ عام‌ كنند‪ .‬اين‌ رويكرد به‌ هيچ‌ وجه‌ دموكراتيك‌ نيست‌ و‬
‫بجای دموكراسی‪ ،‬استبدادساز است‌‪ .‬خوشبختانه‌ روشنفكران‌‪ ،‬دگرانديشان‌ و فعالن‌ سياسی مطرح‌‪ ،‬چنان‌‬
‫سودايی را دنبال‌ نمی‌كنند‪ .‬دموكراسی‪ ،‬حقوق‌ بشر‪ ،‬زندگی صلح‌آميز‪ ،‬نفی خشونت‌ در تمامی چهره‌ها و اشكال‌‬
‫بايد شعار همگان‌ باشد‪ .‬جنايت‌ جنايت‌ است‌‪ .‬جنايت‌ مقدس‌ وجود ندارد‪ .‬آن‌ صحنه‌ باشكوه‌ را هرگز نبايد‬
‫فراموش‌ كرد كه‌ ماندل پس‌ از دهه‌ها جنگ‌ و كشتار اعلم‌ كرد‪ :‬آنچه‌ گذشته‌ است‌ گذشته‌ است‌‪.‬‬
‫[‪ .]٢٣‬كارل‌ پوپر‪ ،‬اسطوره‌ چارچوب‌‪ ،‬ترجمه‌ علی پايا‪ ،‬طرح‌ نو‪ ،‬ص‌ ‪٤٦‬‬
‫[‪ ]٢٤‬پيشين‌‪ ،‬ص‌ ‪٤٦‬‬
‫[‪ .]٢٥‬پيشين‌‪ ،‬ص‌ ‪١٤٣‬ـ ‪١٤٢‬‬
‫[‪ .]٢٦‬پيشين‌‪ ،‬ص‌ ‪١٠١‬‬
‫[‪ .]٢٧‬پيشين‌‪ ،‬ص‌ ‪٣٤٠‬‬
‫[‪ .]٢٨‬نلسون‌ ماندل‪ ،‬راه‌ دشوار آزادی‪ ،‬ترجمه‌ مهوش‌ غلمی‪ ،‬انتشارات‌ اطلعات‌‪ ،‬ص‌ ‪.١٤٨‬‬
‫[‪ .]٢٩‬پيشين‌‪ ،‬ص‌ ‪.١٦٠‬‬
‫[‪ .]٣٠‬پيشين‌‪ ،‬صص‌ ‪١٦٢‬ــ ‪.١٦١‬‬
‫[‪ .]٣١‬پيشين‌‪ ،‬ص‌ ‪.١٧٢‬‬
‫[‪ .]٣٢‬پيشين‌‪ ،‬ص‌ ‪.١٨١-١٨٢‬‬
‫[‪ .]٣٣‬مطابق‌ قانون‌‪ ،‬حبس‌ كمتر از ‪ ٩٠‬روز قابل‌ خريد است‌‪ .‬ازينرو با توجه‌ به‌ اينكه‌ حداكثر مجازات‌ قانون‌‬
‫شكنی در اين‌ خصوص‌‪ ،‬دو ماه‌ حبس‌ است‌‪ ،‬نقض‌ اين‌ مورد فقط‌ جريمه‌ مالی دارد‪ ،‬نه‌ حبس‌‪.‬‬

You might also like