Professional Documents
Culture Documents
The Name of Rose
The Name of Rose
عنوان اصلیIl nome della rosa di Umberto Eco (Edito per la prima volta da Bompiani nel 1980) :
ترجمه ها
نام گل سرخ ترجمه ی شهرام طاهری نشر شباویز (چاپ نخست 1365از زبان انگلیسی)
آنک نام گل ترجمه ی رضا علیزاده نشر روزنه (چاپ نخست 1393از زبان انگلیسی)
جوایز
رتبه چهاردهم در میان 100کتاب قرن از دیدگاه نشریه لوموند ( )Le Mondeفرانسه
رتبه سی وچهارم در میان پرفروش ترین آثار جهان با بیش از 50میلیون نسخه
عنوان کتاب:
انتخاب این عنوان برای کتاب،چند موضوع را به ذهن میرساند .ابتدا اینکه اشارهای به کتاب از دست رفتهی ارسطو
در زمینه کمدی دارد و اینکه اگرچه فقط نامی از آن کتاب باقی مانده است اما اثر خودش را گذاشته است (در
استدالالت ویلیام برای اثبات منافع طنز و خنده و )...و ادسو در آخر روایتش و تردیدهایش در مورد اینکه اصالً
نوشتن این چیزها برای چیست ...به خودش این امیدواری را میدهد که این نشانهها روزی ،کسی را نسبت به اتفاقاتی
که پیش از این روی داده است آگاه کند کما اینکه استادش ویلیام قبل از مناظره به او توصیه کرد ":تمام این امور را
بنویس .ای ادسو بگذار که از حوادثی که رخ میدهد دستکم نشانهای باقی بماند" و کما اینکه خودش از میان
تکهپارههای باقیمانده از کتابها به دنبال نشانهها و پیام میگشت.
تا کنون توجهات زیادی به راز عنوان کتاب معطوف شده است .در حقیقت ،اکو گفته است که هدف او انتخاب یک
"عنوان کامال بیطرف" بوده است .در ابتدا اکو با شتاب ده نام برای کتاب خود پیشنهاد کرد و از چند نفر از دوستانش
خواست که یکی را انتخاب کنند .ولی خود او عنوان "آدسو اهل ملک" را انتخاب کرد ،اما ناشر کتاب این عنوان را
رد کرد ،و سپس عنوان "نام گل سرخ" به طور تقریبا اتفاقی به ذهنش رسید
آخرین خط ،کتاب "Stat rosa pristina nomine, nomina nuda tenemus " ،به این صورت ترجمه میشود:
" آنک گل به نام پیشین اش ماندگار است و مارا جز نامی چند چیزی به دست نیست" .در فهم کلی همان طور که اکو
اشاره دارد ،از زیبایی گذشته که اکنون محو شده ،تنها یک نام باقی مانده است .در این رمان "رز" گم شده می تواند
نماد کتاب ارسطو (که اکنون برای همیشه گم شده) ،کتابخانه نابود شده و یا دختر دهاتی زیبا باشد.
در سال ۱۹۵۹کتاب تکامل زیباییشناسی سدههای میانه را منتشر کرد .کتابی که در حکم تکامل رسالهٔ پیشین اوست.
کتاب سوم او در این مورد ،حدود سی سال بعد در سال ۱۹۸۷با عنوان «هنر و زیبایی در زیباییشناسی سدههای
میانه» است.
در سال ۱۹۶۱وی در دانشگاههای تورینو ،میالن و فلورانس و بولونیا فلسفه و نشانهشناسی تدریس کرد" .اثر گشوده"
کتابی که با موضوع هنر مدرن در سال ۱۹۶۲منتشر شد شهرت وی را آغاز نمود.
اکو در سپتامبر ۱۹۶۲با ِرناته رامگه ،یک معلم هنر آلمانی ،ازدواج کرد و از او یک پسر و یک دختر دارد .او در
آپارتمانی در میالن و یک خان ٔه ویالیی در ریمینی سکونت داشت؛ در اولی کتابخانهای با ۳۰هزار جلد کتاب و در
دومی کتابخانهای ۲۰هزار جلدی وجود دارد .اومبرتو اکو بیش از ۳۰دکترای افتخاری از دانشگاههای مختلف دنیا
دریافت کرد.
اومبرتو اکو در ۱۹فوریه ۲۰۱۶به علت سرطان لوزالمعده در منزلش در میالن درگذشت.
داستاننویسی
از میان پیشروان نشانهشناسی جدید و ساختارگرایی ادبی ،اکو و ژولیا کریستوا رماننویس نیز هستند .معروفترین اثر
اکو رمان نام گل سرخ است که در سال ۱۹۸۰آن را به چاپ رساند و در سراسر دنیا بیش از ۱۰میلیون نسخه
فروش داشتهاست .او در مورد موفقیت حیرتانگیز این کتاب میگوید:
" ناشر آمریکایی ام به من گفت با اینکه عاشق کتابم شده اما انتظار ندارد که بیش از سههزار نسخه فروش کند ،آن هم
در کشوری مثل آمریکا که هیچکس صومعه ندیده یا زبان التین نخواندهاست .برای همین به من پیشپرداختی برای
سه هزار نسخه داد .کتابم در نهایت در آمریکا دو تا سه میلیون نسخه فروش کرد .کتابهای زیادی پیش از این
دربار ٔه قرون وسطی نوشته شدهاند .من فکر میکنم موفقیت این کتاب ،یک راز است .هیچکس نمیتوانست موفقیتش را
پیشبینی کند ".
شش سال بعد ،رمان بعدی وی ،آونگ فوکو ،منتشر شد ،که موفقیتی نظیر رمان نخست وی داشت .این دو اثر ،وی را
به نویسندهای همهپسند تبدیل کرد .وی برخالف آدورنو ،هنر مردمی و هنر مدرن را واقعیتهای روزگار به حساب
میآورد.
رمانها
۱۹۸۰( Il nome della rosa؛ ترجم ٔه فارسی :نام گل سرخ)
۱۹۹۴( L'isola del giorno prima؛ ترجمهٔ فارسی :جزیره روز پیشین)
۲۰۰۰( Baudolino؛ ترجم ٔه فارسی :بائودولینو)۲۰۰۱ ،
۲۰۰۴( La misteriosa fiamma della regina Loana؛ ترجمهٔ فارسی :شعله ٔ مرموز ملکه لوئانا(
مقدمه اثر:
تمهیدات نویسنده برای شروع داستان جالب و الزم است .او در بخش کوتاه مقدمهمانند عنوان میکند که کتابی قدیمی
از یک دوست دریافت کرده که ترجمه ای فرانسوی متعلق به قرن هجدهم از یک کتاب التین قرن چهاردهمی است ،و
در آن ،راهبی به نام ادسو خبر از وقایع عجیبی که در نوجوانی دیده است میدهد .نویسنده جذب کتاب میشود و
شروع به ترجمهی آن میکند .او در پراگ است که ارتش سرخ روسیه وارد چک میشود ولذا به وین و دیدار
محبوبش میرود .میانهاش با محبوب شکرآب میشود و محبوب با کتاب میرود! ...بعدها در جستجوی کتاب و
منابعش به همهجا سر میزند اما چیزی نمییابد تا اینکه در بوئنسآیرس کتابی پیدا میکند با عنوانی کامالً بیربط
(شطرنج و آینه و )...که در آن کتاب ،نوشته های ادسو و یا بخش مهمی از آن نقل شده است ...او علیرغم همه
تردیدهایش ،داستان ادسو را ترجمه میکند .این دو سه صفحه ،خواننده را کمکم وارد فضای داستان میکند و خواننده
پس از آن بهراحتی با روایت ادسو همراه میشود .البته خوانندهی پیگیر بعدها متوجه خواهد شد که نویسنده در همین
ت ساده چه نشانههایی قرار داده است.
تمهیدا ِ
چیدمان فصلها:
اکو داستانش را در هفت بخش که هر بخش به یک روز اختصاص دارد روایت میکند(همانند آفرینش دنیا در هفت
روز) .هر بخش بر اساس تقسیمبندی ساعات روزانه بندیکتینها به فصلهایی تقسیم شده است.
این تقسیم بندی بر اساس این امر که در شمال ایتالیا در پایان نوامبر خورشید ساعت 7:30ق.ظ طلوع و در ساعت
4:40ب.ظ غروب می کند ،انجام گرفته است.
چکیده کتاب:
در سال ،1327ویلیام ازاهالی باسکرویل) ، (Baskervilleراهب فرقه فرانسیسکنیی ها و آدسو اهل ملک )، (Melk
یک پیرو تازه کار سنت بندیکت ،تحت حمایت ویلیام سفر می کردند ،آنها به صومعه فرقه بندیکتیان در شمال ایتالیا
رسیدند تا در یک مناظره مذهبی شرکت کنند .این کلیسا به عنوان سفارت خانه بین پاپ ژان بیست و دوم و راهبان
کهتر که مظنون به ارتداد بودند مورد استفاده قرار می گرفته است.
این صومعه به دلیل مرگ آدلمو ( ) Adelmoاز اهالی اترانتو ( )Otrantoکه نگارگری مورد احترام بود ،آشفته و
غمگین شده بود .آدلمو در کارهای هنری و نگارگری به ویژه در مورد مسائل مذهبی مهارت داشت .ویلیام ،توسط
دیرساالر صومعه ،آبو اهل فوسانوا ( )Fossanovaبرای تحقیق در مورد علت مرگ آدلمو مامور شده بود و با یکی
از قدیمیترین راهبان کلیسا ،خورخه اهل بورخس ( ،)Burgosدرباره مفهوم الهی خنده ،که خورخه از آن نفرت
داشت ،بحث و جدل میکرد.
روز بعد ،جسد یک دانشمند طرفدار ارسطو و مترجم یونانی و عربی ،به نام ونانتیوس از اهالی سالومک
( ،)Salvemecدر یک خمره خون خوک پیدا شد .پیش از این ،ویلیام و آدسو توسط مالکی اهل هیلدسهایم
( )Hildesheimمتصدی کتاب خانه ،از ورود به کتابخانه ،منع شده بودند ،با این حال آنها مخفیانه به درون هزارتو
نفوذ کردند ،درحالی که به دنبال یافتن اتاقی مخفی با نام"پایان آفریقا" " "finis Africaeبودند .بنو ( )Bennoاهل
آپساال ( ،)Uppsalaکه یک دانشمند علم بالغت بود ،برای ویلیام فاش کرد که مالکی و دستیارش،
برنگار( )Berengarاهل آروندل ()Arundelرابطه ای همجنس گرایانه دارند .ازبین کشیشان دیگر تنها خورخه و
ونانتیوس از این بی خردی آگاه بودند.
روز بعد ،برنگار ناپدید شده بود ،که این خود فشار را بر روی ویلیام افزایش داد .ویلیام فهمیده بود که ،دو پیشخدمت
راهبان ،به نام های سالواتوره اهل مونت فرات ( ،)Montferratو رمیجیو اهل واراجین (خوان ساالر) ،با بدعت
گذاران طرفدار دولچینو رابطه داشته اند .در همین حال ،آدسو توسط یک دختر روستایی اغوا شده و اولین رابطه ی
خود را با جنس مخالف تجربه می کند .پس از اعتراف ،ویلیام او را عفو میکند ،هر چند هنوز آدسو احساس گناه
میکند .سورینوس ( )Severinusگیاه شناس اهل سانکت ( ،) Sanktبه ویلیام میگوید که بدن ونانتیوس لکههای سیاه
روی زبان و انگشتان دارد که نشان دهنده وجود زهر داخل بدن اوست .ویلیام و آدسو یکبار دیگر مخفیانه وارد تاالر
استنساخ می شوند و متوجه می شوند که یکی از کتاب های ونانتیوس دزدیده شده است.
در روز چهارم ،جسد برنگار در یک حمام پیدا می شود،در حالی که همان لکه های سیاه شبیه به ونانتیوس را داشت.
برنارد گی ،یکی از اعضای دستگاه تفتیش عقاید مذهبی ،برای جست و جوی قاتل وارد عمل می شود .گی در اولین
اقدام خود ،دختر روستایی را که آدسو دوستش داشت و سالواتوره را به اتهام ارتداد دستگیر میکند.
گی از رمجیو بازجویی کرده و او را به فاش کردن ارتداد و اعتراف دروغین به جنایت های داخل کلیسا تهدید می
کند .پس از آن ،جسد سورینوس در اتاقش پیدا می شود ،که خورخه با اجرای موعظه ای درباره ظهور دشمن مسیح،
به آن واکنش نشان می دهد.
نیکوالس شیشه گر اهل موریموندو ،به ویلیام میگوید که هر کسی که کتابدار کتابخانه باشد ،پس از آن دیرساالر
خواهد شد ،و با این سرنخ جدید ،ویلیام به کتابخانه می رود تا به دنبال مدرک بگردد .دیرساالر از ناتوانی ویلیام در
شناسایی قاتل عصبانی شده ،و با زیرسوال برده شدن توانایی ویلیام توسط دستگاه تفتیش عقاید ،ویلیام را اخراج می
کند .آن شب ،ویلیام و آدسو بار دیگر به کتابخانه میروند تا "پایان آفریقا" finis Africaeرا پیدا کنند.
ویلیام و آدسو ،خورخه را می بینند که در اتاق ممنوعه کتابخانه منتظر آن هاست .او میگوید که چندین سال است که
کلیسا را به تسخیر خود درآورده و آخرین قربانی او ،خود دیرساالر است که در راهروی مخفی کتابخانه گیر
افتادهاست .کشیش در حال خفه شدن است ،و خورخه به آن ها میگوید که کتاب گم شده ونانتیوس ،کتاب دوم فن شعر
ارسطو (بوطیقا) است ،که از فضایل خنده (همان چیزی که خورخه از آن نفرت دارد) سخن میگوید .خورخه روی
صفحات کتاب سم می ریزد در حالی که می داند ،خواننده باید انگشتان خود برای ورق زدن کتاب با زبانش تر کند.
ونانتیوس در حال ترجمه کردن این کتاب می میرد .برنگار جسد را پیدا کرده و آن را از ترس آشکار شدن در داخل
خون خوک می اندازد و قبل از خواندن کتاب ،می میرد .خورخه ،مالکی را متقاعد کرده بود تا کتاب را که توسط
سورینوس پنهان شده بود ،پس بگیرد .بنابراین ،او سورینوس را می کشد و کتاب را از او پس می گیرد،و پس از آن
کنج کاو شده و با خواندن کتاب زهرآگین ،می میرد.
همه این قتلها بر اساس سر فصلهای کتاب مکاشفات یوحنا با هفت شیپور که از آسمان فرود می آمدند (آدلمو خود را
از یک برج پایین انداخت)( ،استخره خون)( ،خفگی در آب) ،کوبیده شدن ستارگان (سورینوس با کوبیده شدن سرش
روی یک گوی فلکی کشته شده بود) ،عقرب ها ،ملخ ها و آتش به پایان می رسد .خورخه صفحات سمی کتاب را می
خورد و فانوس آدسو را گرفته و کتابخانه را به آتش می کشد .وقتی آتش به بقیه کلیسا سرایت میکند ،ویلیام از سر
ناتوانی و شکست دست به گریه و زاری می زند .ویلیام و آدسو که گیج و سردرگم هستند از صومعه فرار می کنند.
سالها بعد ،آدسو ،که حاال پیر شده ،به خرابههای صومعه باز می گردد و کتابهایی که سالم مانده بودن را جمع آوری
کرده و یک کتابخانه کوچک تر می سازد.
نام گل سرخ به عنوان یک اثر پست مدرنیسم توصیف شده است .این نقلقول در رمان که " کتاب ها همیشه از
کتابهای دیگر سخن میگویند ،و هر داستان ،داستان دیگری را که قبال تعریف شده ،تعریف می کند" ،به یک ایده
پستمدرن اشاره می کند ،که همه متون به متون دیگر اشاره دارند و به جای واقعیت خارجی،استناد و نقلقول به
کتابهای دیگر اساسا برای نوشتن داستانهای جدید ضروری است .داستان با طنز پایان مییابد :همان طور که اکو
در ضمیمه کتاب توضیح میدهد" ،اطالعات بسیار کمی کشف شده ،و کارآگاه شکست خورده است " .پس از حل
معمای اصلی ویلیام با ناتوانی و رنج نتیجه گیری می کند که هیچ سرنخی وجود نداشته و نقشه کلی را تا حدودی نتیجه
تصادف و بی معنی قلمداد می کند.
خورخه از بورخس ( )Burgosکتابدار نابینا تشبیهی از خورخه لوئیس بورخس ،نویسنده آرژانتینی ،است که تاثیر
شگرفی بر اکو ( )Ecoگذاشت .بورخس در سالهای آخر عمر خود نابینا و همچنین مدیر کتابخانه ملی آرژانتین بود؛
داستان کوتاه او "کتابخانه بابل" الهامی از کتابخانه مخفی در کتاب اکو است .داستان دیگر بورخس" ،معجزه مخفی"،
کتابداری نابینا را نشان می دهد .به عالوه ،تعدادی از طرح های گرفته شده از چندین کار بورخس در سرتاسر اثر
اکو(پلکان مارپیچ ،آینه ها ،احزاب و دست نوشته ها و کتب پنهان) استفاده شده اند.
پایان داستان اکو نیز به داستان کوتاه "مرگ و قطب نما" اثر بورخس مدیون است که کارآگاهی فرضیه ای را بر
اساس رفتار قاتل پیشنهاد می کند .قاتل از فرضیه باخبر می شود و از آن برای به دام انداختن کارآگاه استفاده می کند.
در نام گل سرخ ،خورخه ی کتابدار از فرضیه ویلیام استفاده می کند (که قتلها بر اساس کتاب مکاشفات یوحنا هستند)
تا ویلیام را منحرف کند ،هرچند در داستان اکو ،کارآگاه موفق می شود جنایت را حل کند.
موضوع "صفحهات آغشته به سم" از رمان ملکه مارگو ( )1845اثر الکساندر دوما الهام گرفته شده است.
اکو همچنین از اثر مشهور الساندرو مانزونی ( )Alessandro Manzoniرمان نویس قرن نوزدهم با نام نامزد ها نیز
برای خلق اثر خود الهام گرفته.
سرتاسر کتاب را نقل قول های التین معتبر و جعلی فرا گرفته است .مباحثات فلسفه ارسطو و تنوعی از بدعت های
هزار ساله ،مخصوصا آنهایی که با انجمن های اخوت همراه شده اند .به چند فیلسوف دیگر در سرتاسر کتاب ،اغلب
به طور نابهنگام ،از جمله ویتگنشتاین ،نیز اشاره شده است.
به تازگی سریالی هشت قسمتی با همین عنوان از رمان ساخته شده که در 4مارچ 2019از شبکه ی رای ( )Raiبه
نمایش درآمد.
نقدها و نکات:
(برخی نقدها از روزنامه های معتبر آمریکایی و اروپایی در باب کتاب نام گل سرخ)
.1نوشتن داستانی با این مختصات البته از هر نویسندهای برنمیآید .کسی که به تاریخ اجتماعی و سیاسی و باالخص
فکری -فلسفی آن دوره احاطه دارد میتواند چنین اثری خلق کند .
.2حکایت و سرنوشت دستنوشتههای ادسو همان حکایت کتاب ارسطو است ...کتاب کمدی ارسطو در کتابخانه دیر
با دو کتاب بیربط دیگر بهصورت یکجا جلد شده بود تا کسی به آن دسترسی نداشته باشد .دستنوشتههای ادسو نیز در
کتابی درخصوص شطرنج آورده شده است .
.3ش روع نوشته ادسو با این کالم از انجیل است :در آغاز کالم بود و کالم با خدا بود و کالم خدا بود .در این شروع
یکجور وحدت فکری نهفته است ،چیزی که در انتهای کار نمیبینیم! در انتها خیلی از باورهای راوی عوض شده
است و نوعی اغتشاش ذهنی جای آن را گرفته است.
.4این داستان به ما یاد می دهد که چگونه عشق به توبه و اشتیاق به اصالح و مصفا نمودن جهان ممکن است موجب
خونریزی و قتلعام گردد.