Professional Documents
Culture Documents
Barthes, Eiffel Tower
Barthes, Eiffel Tower
برج در تمامى جهانا نيز حضور دارد .نخست بگگه عنگگوانا نمگگاد كلگگى
پاريس ،و در هر جايى از كره ارض كه پاريس بايد به عنگگوانا ايمگگاژ
بيانا شود حاضر است :از غرب ميانه تا اسگگتراليا هيگگچ سگگفرى بگگه
فرانسه انجام نمىشود مگگگر بگگه طريقگگى بگگه نگگام بگگرج؛ هيگگچ كتگگاب
درسى ،پوستر يا فيلمى در فرانسه وجود ندارد كه آنا را به عنوانا
نشانه عمده مردم و كشور فرانسه ندانگگد .بگگرج بگگه زبگگانا همگگگانى
سفر تعلق دارد .فزونگگتر؛ بگگرج وراى تجلگگى صگگرفا ا پاريسگگىاش بگگر
كليترين خزانه ايماژ بشرى تأثير مىگذارد .شكل سگگاده و بگگدوى آنا
ر رمگگز و رازى بىپايگگانا را بگگر دوش آنا مىنهگگد .بگگرج ،فىنفسگگه و بگگا م
برحسب آنچه تخيل ما را مجذوب مىسازد ،نمگگامد پگگاريس ،مگگدرنيته،
ارتباطات ،علم يا قرنا نوزدهم ،موشك ،ساقه ،دكل حفارى ،ذكگگر،
برقگير يا حشره است و با مسگيرهاى بگزرگ روءياهگاى مگا تلقگى
مىكند .برج نشانهاى ناگزير است .همانطور كه هيچ نگاه پاريسگگى
وجود ندارد كه مجبور نباشد بگگا آنا مگگواجه شگگود ،هيگگچ تخيلگگى نيگگز
نيست كه دير يا زود شكل برج را پذيرا نشگگود و از آنا مگگايه نگيگگرد.
مدادى بردار و بگذار دستت يا به عبارت ديگگگر انديشگگههايت پرسگگه
زند؛ اغلب اوقات برج است كگه ظ اهر مىشگود ،فروكاهيگده بگه آنا
خگگط مسگگتقيمى كگگه كگگاركرد رمزآلگگوده يگانه اش ،همگگانطور كگگه
شگگاعرانا مىگوينگگد ،پيونگگد دادنا حضگگيض و اوج يگگا زميگگن و آسگگمانا
ب ذاتا ا تهى گزيرناپذير است ،زيرا كه به معناى است .اين نشانه نا م
همهچيز است .براى نفى برج ايفل )هرچند چنين وسوسهاى نادر
است زيرا كه اين نماد ،به هيچ چيز در ما لطمه نمىزنگگد( بايگگد مثگگل
موپاسانا بر بالى آنا شوى و ،به اصطلحا ،خود را با او يكگگى كنگگى.
برج همچگگونا خگگود آدمگگى كگگه يگگگانه كسگگى اسگگت كگگه نگگگاه خگگود را
نمىشناسد ،يگانه نقطه كور نظامى بصرى است كه خود مركگگز آنا
است و پاريس محيط آنا .اما در اين آهنگى كه به نظر مىرسد برج
را محدود كند او قدرتى تازه كسب مىكند :چيزى كگگه هگگر زمگگانا بگگه
آنا ديده مىدوزيم ،هر زمانا از آنا بازديد مىكنيم ،خگگود بگگه ديگگدهبانا
بدلا مىشود و اينك پاريسى را كه در عين حالا زير پايش گسترده و
گرد آمده است و هماكنونا به او مىنگرد به عنوانا چيزى برمىسازد.
برج چيزى است كه مىبينگد ،نگ اهى اسگت كگه ديگده مىشگود ،فعگل
كاملى است ،لزم و متعدى ،كگگه در آنا هيگگچ كگگاركردى ،هيگگچ بنگگاى
فعلى )همانطور كه در دستور با ابهگگامى بگگامزه مىگگگوييم( نگگاقص
نيست .اين ديالكتيك به هيچ وجه پيش پا افتاده نيست و برج را بگگه
يادمانى يگانه مبدلا مىكند؛ زيرا كه جهانا معمول ا يا ارگانيسگگمهاى
ى خالص )دوربين يا چشم( براى ديدنا چيزهگگا توليگگد مىكنگگد كاركرد م
كه خگگود هيگگچ منظگگرى را نمىتواننگگد مهيگگا كننگگد و آنچگگه مىبيننگگد بگگه
شكلى اسطورهاى به آنچه پنهانا باقى مىماند پيوند مىخگورد )ايگگن
د پنهانا( ،يا مناظرى تماشايى توليد مىكنگگد كگگه است مضمونا شاه م
ض امر تماشايى فرو افتگگاده اسگگت. خود كور است و به انفعالا مح م
برج ،از اين تفكيك ،از اين جدايى عادى ديدنا و ديده شدنا ،تخطگگى
مىكنگگد )و ايگگن اسگگت يكگگى از نيروهگگاى اسگگطورهاى آنا(؛ بگگرج بگگه
دورانى قاهر ميانا اين دو كاركرد دست مىيابد؛ بگگرج چيگگزى كامگگل د
ا
است كه درباره اش اصطلحا مىتگگوانا گفگگت هگگر دو نگگوع جنسگگيت
بينگگايى را داراسگگت .در نظگگم ادراك ،ايگگن حگگالت مشعشگگع ] بگگرج [
قابليتى عظيم براى معنا داشتن بدانا مىبخشد .برج معنگگا را جگگذب
نا
مىكند ،به همانا شيوه كه برقگيگگر بگگرق را؛ بگگراى تمگگامى عاشگگقا م
دللت ،برج نقشى پپرشكوه ايفگگا مىكنگگد ،نقگگش دالا نگگاب را ،يعنگگى
نقش شكلى كگگه آدمگگى بى وقفه در آنا معنگگا مىريگگزد )و مگگردم ايگگن
معناهگگگا را بنگگگا بگگگه اراده خگگگود از معرفتشگگگانا و روءياهايشگگگانا و
تاريخشانا بيرونا مىكشگگند( .بگگدونا چنيگگن معنگگايى بگگرج متنگگاهى و
ساكن است .چه كسى مىتواند بگويد كه برج بگگراى بشگگر فگگردا چگگه
خواهد بود ،اما ترديدى نيسگگت كگگه او همگگواره چيگگزى خواهگگد بگگود،
چيگگزى از خگگود بشگگر .نگگگاه ،چيگگز ،نمگگاد ،ايگگن اسگگت مگگدار گگگردش
نامتناهى كاركردهايى كه به برج مجالا مىدهد همواره چيزى ديگگگر
و چيزى بس بيشتر از برج ايفل باشد.
بگگرج بگگراى بگگرآوردنا ايگگن كگگاركرد روءيگگايى عظيگگم ،كگگه آنا را بگگه
يادمانى تام بگگدلا مىسگگازد ،بايگد از عقگگل بگريگگزد .نخسگگتين شگگرط
فرار پيروزمندانه اين است كه برج يادمانى كگگامل ا بىفايگگده باشگگد.
بىفايدگى برج به شيوهاى مبهم ،رسوايى تلقى شده است ،يعنگگى
نوعى حقيقت ،حقيقتى ساختگى و نپذيرفتنى .برج حگگتى قبگگل از
ب بىفايدگىاش ،شماتت شد ،صفتى كه در آنكه ساخته شود ،به سب م
آنا زمانا براى محكوم كگگردنا آنا كگگافى بگگود .روحا آنا دوره ،روحگگى
كه وقف عقلنيت و تجربهگرايى اقگگدامات بگگزرگ بگگورژوايى بگگود،
تحمل مفهوم شىء بىفايده را نداشت ،مگگگر اينكگگه آشگگكارا شگگيئى
هنرى باشد و به فكر كسگگى هگگم نمىرسگگيد كگگه بگگرج شگگيئى هنگگرى
باشگگد .بگگه هميگگن سگگبب ،گوسگگتاو ايفگگل ،در پاسگگخ بگگه شگگكواييه
هنرمندانا و در دفاع از طرحا خود ،با وسگگواس ،تمگگامى فايگگدههاى
آينگگده بگگرج را فهرسگگت كگگرد .همگگانطور كگگه از مهندسگگى انتظگگار
مى رود ،جملگگگى آنهگگا فايگگدههاى عملگگى بودنگگد :انگگدازهگيريهاى
آيروديناميكى ،مطالعه مقاومت مصالح ،كالبدشناسى صعودكننده،
تحقيق راديو گ الكتريگگك ،مسگگائل ارتباطگگات از راه دور ،مشگگاهدات
هواشناسى و جز آنها .اين فايدهها بىچونا و چرا و مسكلم هسگگتند،
اما در قياس با اسطوره عظيم برج و با معنايى انسگگانى كگگه او در
سراسر جهانا كسب كرده است ،مضگگحكهاى بيگگش نيسگگتند .سگگبب
ايگگن اسگگت كگگه دليلتراشگگيهاى فايگگدهگرايانه هگگر انگگدازه كگگه نگگزد
اسطوره علم ،وال و بلندمرتبه باشند ،در قياس با كگگاركرد تخيلگگى
عظيمى كه آدميانا را قادر مىسازد تگا انسگگانا كامگگل باشگگند چيگگزى
نيستند .با اين همه ،اين بار نيز مثل هگگر بگگار ،معنگگاى كگگار در عيگگن
عبگگث بگگودنا آنا مسگگتقيما ا ابگگراز نشگگد ،بلكگگه تحگگت عنگگوانا فايگگده،
دى ،عقلنگگى و عقلنى گرديد .ايفل برج خود را در هيأت چيگگزى جگگ ك
مفيد مىديد؛ آدميانا اين برج را در هيأت روءياى باروك عظيمى بگگه
او بازگرداندنگگد كگگه بگگه شگگيوهاى كگگامل ا طگگبيعى تگگا مرزهگگاى امگگر
غيرعقلنى پيش رفت.
پس چرا به بازديد برج ايفل مىرويم؟ شكى نيست براى شركت در
روءيايى كگه )و ايگن اسگت اصگالت آنا( بگرج بيشگتر شگكلدهنده آنا
است تا موضوع حقيقى آنا .برج تماشاگاه) (2معمولى نيست؛ وارد
شدنا به برج ،بال رفتن از آنا ،گشتن دور آنا ،به شگگيوهاى كگگه هگگم
ابتدايى و هم ژرف است ،بگگه چشگگماندازى دسگگت يگگافتن و كگگاوش
درونا آنا )هرچند كه بنايى بى در و پيكر اسگگت( يعنگگى تبگگديل آداب
توريستى به مخاطرهجوييى بصرى و هوشمندانه .پيش از آنكگگه در
نتيجهگيرى به كاركرد نمادين عمده برج كه معنگاى غگايى آنا اسگت
بپردازم مىخواهم به ايجاز از همين كاركرد دوگانه سخن بگويم.
برج به پاريس مىنگرد .بازديد از بگگرج بگگه معنگگاى رفتگگن بگگه بلنگگديى
است تا به نوعى جگگوهر پگگاريس را درك كگگرد ،فهميگگد و چشگگيد .در
اينجا نيز برج باز يادمانى اصگگيل اسگگت .بنگگا بگگه عگگادت ،مهتابيهگگا و
كلهفرنگيها ،تماشاگاههايى هستند بر فراز طبيعت كه عناصگگر آنا
گگ آبهگگا ،دكرههگگا ،جنگلهگگا گگگگ را در زيگگر پگگاى خگگود گگگرد مىآورنگگد ،بگگه
گونهاى كه توريسم ،كه در پگگى دسگگتيابى بگگه »منظره اى خگگوش«
است ،به يقين متضمن اسطورهشناسيى طبيعتگراست .امگگا بگگرج
نه بر طبيعت كه بر شهر مشرف است؛ با اين همه ،برج درست بگگه
سبب جايگاهش ،كه عبارت از تماشگگاگاهى اسگگت كگگه از آنا بازديگگد
مىشود شهر را به نوعى طبيعت بدلا مىكند؛ او انبوه آدميگگانا را بگگه
منظره بدلا مىسگگازد و بگگه اسگگطوره شگگهرى غالبگگا ا عبگگوس ،ب پعگگدى
رمانتيك ،نوعى هماهنگى و نوعى تسكين مىافزايد .به دسگگت بگگرج
و با آغاز كردنا از آنا ،شهر پهلو به پهلوى مضامين طبيعى بزرگى
مىزند كگگه در معگگرض كنجكگگاوى آدمگگى اسگگت :اقيگگانوس ،طوفگگانا،
كوهها ،برف ،رودخانهها .بنابراين بازديگگد از بگرج ،ماننگگد بازديگگد از
بيشتر يادمانها ،تماس گرفتن با چيزى نيست كه از لحگگاظ تگگاريخى
مقدس باشد بلكگگه تمگگاس گرفتگگن بگگا طبيعگگتى جديگد اسگگت ،يعنگگى
طبيعتى ساخته از فضاى انسانى :بگگرج ،جگاى پگا نيسگگت ،يادگگگارى
ى
نيست؛ سخن كوتاه ،چيزى از فرهنگ نيسگگت؛ بلكگگه محصگگولا آنگگ م
امرى انسانى است كه بر اثر نگاهى كه آنا را به فضا بدلا مىكند به
امرى طبيعى تبديل شده است.
به همين سبب مىتوانا گفت كه برج خيگگالى را تحقگگق مىبخشگگد كگگه
براى نخستينبار در ادبيات متجلى شده بود) .غالبا ا كاركرد كتابهاى
بزرگ آنا است كه از قبل پيشرفتى را مجسم سازند كه تكنولوژى
بعدا ا آنها را صرفا ا به عمل درمىآورد (.قرنا نوزدهم 50 ،سالا قبل
لا
از احداث برج ،به واقگگع دو اثگگر ادبگگى خلگگق كگگرد كگگه در آنهگگا خيگگا م
ش سراسگگر نمگگا panoramic) (visionاز )شگگايد بسگگيار كهگگن( بينگگ م
تضمين نوشتار شگگعرى بگگزرگ بهرهمنگگد شگگد :ايگگن دو اثگگر عبگگارت
بودند از بخشى از گوژپشت نتردام كه بگگا نظگگرى كلگگى بگگه پگگاريس
مىنگريست و همچنين لوحا گاهشمارى Tableau) (Chronologique
اثر ميشله .اينك آنچه در ايگگن دو بينگگش كلگگى بگگزرگ ،يكگگى دربگگاره
پاريس و ديگرى درباره فرانسه ،ستودنى است اين است كه هوگو
و ميشله به روشنى فهميدند كه بينش سراسرنما ،نيگگروى بىنظيگگر
انديشگگهورزى را بگگه آرامگگش زيبگگايى كگگه در ارتفگگاع نهفتگگه اسگگت
افزود؛ نظر كلى كه هر بازديدكننده برج مىتواند بلدرنگ براى خود
ى خوانگگدنا اسگگت و نگگه بيابد ،جهانى را به ما اعطا مىكند كه از بگگرا م
فقط از براى ديدنا .به همين سبب است كه اين امر بگگا حساسگگيت
جديد درباره بينايى مطابق است .در گذشته ،سفر )مىتوانا برخگگى
از گردشهاى ستودنى روسو را بگگه يگگاد آورد( بگگه معنگگاى رفتگگن بگگه
ش امواج چيزها بود؛ اما ميانا احساسها و ديدنا فقط نوعى از خيز م
برعكس اتخاذ نظر كلى كه نويسندگانا رمانتيك آنا را به ما عرضگگه
كردند گگ چنانكه گويى هم ساختن برج و هم پيگگدايش هوانگگوردى را
پيشگويى كرده باشند گگ به ما مجالا مىدهد كه از احساسگگها فراتگگر
برويم و چيزها را در سگگاختار خودشگگانا مشگگاهده كنيگگم .بنگگابراين،
هميگگن آثگگار ادبگگى و معمگگارى سگاخته خيگگالا )كگگه در همگگانا قگگرنا و
احتمال ا از همانا تاريخ زاده شده بودند( ظهور ايگگن بينگگش جديگگد و
ايگگن حگگالا و هگگواى انديشگگهورزانه را ميسگگر سگگاختند :پگگاريس و
فرانسه در زير قلم هوگو و ميشله )و زير نگاه برج( بگگه چيزهگگايى
مفهوم بدلا شدند ،بدونا اينكگگه چيگگزى از مگگاديت خگگود را از دسگگت
بدهند كه تازگى آنها در همين است؛ مقوله جديدى پديد آمد يعنگگى
انتزاع انضمامى .افزونا بر اين ،اين همانا معنايى است كه امروز
مگگا مىتگگوانيم بگگه واژه سگگاختار بگگدهيم؛ پيكرههگگايى از شگگكلهاى
فهميدنى.
مسيو ژوردنا) (3با نثر ،هر بازديدكننده بگگرج ،بگگدونا همانند مواجهه پ
اينكه بداند ،ساختگرايى را عمل مىكند )عملى كه نگگثر و سگگاخت را
از آنچه هستند بازنمىدارد( .بازديدكننده در پاريسى كه زير پگگاى او
گسترده است ،به شكلى خگگودانگيخته ،نقگگاطى را از آنا جهگگت كگگه
شناخته شگگدهاند ،جگگدا مىسگگازد ،بگگا ايگگن همگگه نمىتوانگگد آنهگگا را بگه
يكديگر پيوند نزند ،يعنى آنها را در درونا فضاى كاركردى عظيمگگى
درك مىكند؛ سخن كوتاه ،او جدا مىكند و پيوند مىزند .پگگاريس خگگود
را به او به عنوانا چيزى مىنماياند كه ذاتا ا آماده اسگگت و در معگگرض
انديشهورزى است ،بگگا ايگگن همگگه مشگگاهدهگر بايگگد آنا را بگگا كنگگش
غايى ذهن خود برسازد :هيچ چيز از منظرى سراسرى كه بگگرج بگگه
ش ذهگگن كگگه نگگگاه
پگگاريس عطگگا مىكنگگد منفعلگگتر نيسگگت .ايگگن كنگگ م
فروتنگگانه توريسگگت آنا را بيگگدار و خودآگگگاه مىسگگازد ،نگگامى دارد:
رمزگشايى.
زمانى كه از فراز برج ،چشم اين نقاط متعلق بگگه تاريگگخ و فضگگا را
معين كرد ،تخيل به پپر كردنا سراسرنماى پاريس ادامه مىدهد و به
آنا ساختار عطا مىكند؛ اما آنگاه چيزى كه مداخله مىكند ،برخگگى از
كاركردهاى انسانى است .بازديدكننگگده بگگرج ،زمگگانى كگگه بگگر فگگراز
همس اهريمگن) ،(4دچگار ايگن ت و ك پاريس ماستاد ،همچ ونا آسگموديو م
مىشود كه پوشش عظيمى را كه زندگى خصوصى ميليونها انسانا
را پنهانا كرده است به كنار زند؛ آنگاه شهر به روابط صگگميمانهاى
بدلا مىشود كه او كاركردهگگايش يعنگگى پيونگگدهايش را رمزگشگگايى
مىكند .در محور قطگگبى بگزرگ كگگه بگر خگگم م افقگى رودخگانه عمگگود
اسگگت ،سگگه نگگاحيه يكگگديگر را محصگگور كردهانگگد ،همگگانطور كگگه در
نا درازكشيده ،سه كگگاركرمد زنگگدگى بشگگرى در كنگگار بلنداى تن انسا م
ى مونمارت ،زندگى تجگگارى و هم قرار گرفتهاند :لذت در بال در پا م
مالى در مركز گرداگگگرمد اپگگرا ،معرفگگت و تحقيگگق در پگگايين در پگگاى
پگگانتئونا؛ و سگگپس در چگگپ و راسگگت كگگه ايگگن محگگور حيگگاتى را
فرومىپوشگگاند ،همچگگونا دو دسگگتپوش محگگافظ ،دو منطقگگه وسگگيع
سكونت وجود دارد ،يكى معمولى و ديگرى متعلگگق بگگه كگگارگرانا؛ و
كمى دورتر دو نوار پ پگگر درخگگت ،بولگگونى و ونسگگن .مشگگاهده شگگده
ن قگگديمى ،شگگهرها را برمى انگيزد تگگا در است كه نوعى قانونا كهگگ م
جهت غرب گسترش يابند ،در جهت غگگروب آفتگگاب؛ در ايگگن سگگمت
است كه بخگگش ثروتمندنشگگين امتگگداد مىيابگگد ،شگگرق جايگگگاه فقگگر
باقى مىماند .به نظر مىرسد كه برج با جايگيرىاش ،در نهانا از اين
حركت پيروى مىكند؛ مىتوانا گفت كه در حركت به سگگوى غگگرب بگگا
پاريس همراه است ،حركتى كه پايتخت ما را چارهاى از آنا نيسگگت
و حتى شهر را به سوى قطب تحولا خويش دعوت مىكند به سگگوى
جنوب و غرب ،به جايى كه آفتاب گرمتر است ،و بدينسگگانا در ايگگن
كاركرد رمزآلومد بگگزرگ كگگه هگگر شگگهرى را بگگه موجگگودى زنگگده بگگدلا
مىسازد شركت مىكند :برج كگگه نگگه مغگگز شگگهر اسگگت ،نگگه تگگن آنا و
اندكى دورتر از منطقه حياتى آنا قگگرار دارد ،فقگگط شگگاهد اسگگت،
عدلم باريكش ،كل ساختار جغرافيگگايى و نگاهى كه محتاطانه ،با آنا د
تاريخى و اجتماعى فضاى پاريس را تثبيت مىكند .اين رمزگشگگايى
از پگاريس كگگه نگگاه بگرج آنا را انجگام مىدهگگد فقگگط كنشگى ذهنگگى
نيست بلكه نوعى آغاز كردنا نيز هسگگت .بگگال رفتگگن از بگگرج بگگراى
تأمل در پگگاريس از فگگراز آنا ،مسگگاوى نخسگگتين سگگفرى اسگگت كگگه
مردى جوانا را از وليت به پاريس كشاند تا شهر را فتح كند .ايفل
جوانا در 12سالگى به همراه مادر خود رنج سفر را از ديگگژونا بگگر
خود هموار كرد تا »جادوى« پاريس را كشف كند .شهر ،كه نگگوعى
ر لگگذتها،
پايتخت ممتاز است ،تمامى حركت فرا رفتن به نظگگم برتگگ م
نا
ارزشگگها ،هنرهگگا و تجملت را مگگوجب مىشگگود .ايگگن جهگگانا ،جهگگا م
گرانبهگگايى اسگگت كگگه شگگناخت آنا آدمگگى را مىسگگازد ،بگگدينمعنا كگگه
نا ورود به زندگى حقيقى احساسها و مسئوليتهاسگگت .هميگگن نشا م
اسطوره است گگ بىترديد اسطورهاى بسيار كهگگن گگگگ كگگه سگگفر بگگه
بگگرج بگگه مگگا امكگگانا مىدهگگد كگگه وجگگومد آنا را تصگگديق كنيگگم .بگگراى
توريستى كه از برج بال مىرود ،هر انگگدازه هگگم مليگگم طبگگع باشگگد،
پاريسى كه بر اثر تأمل فردى و عمگگدى او پيگگش چشگگمانش ظگگاهر
مىشود ،هنوز چيزى از آنا پاريسى را داراست كگگه راسگگتينياك) (5بگا
آنا مواجه شگگد ،بگگه مبارزه اش طلبيگگد و مگگالكش شگگد .بنگگابراين از
ميانا تمامى جاهايى كه فردى خارجى يا شهرسگتانى از آنا بازديگد
مىكند ،برج يادمانى است كه بنا بگگه تكليگگف در صگگدر بازديگگدهاى او
قرار دارد .برج مدخل است و نشگگانا دسگگتيابى بگگه معرفگگت اسگگت.
آدمى بايد قربانيى نثار برج كنگد كگه همگانا اجگراى مناسگك بازديگد
مسكلم از برج است ،مناسكى كه فقط فردى پاريسگگى قگگادر اسگگت
از اجراى آنا سر باز زند .برج حقيقتا ا جايى است كه اج ازه مىدهگد
هر كس عضوى از قومى گردد .زمانى كه ب رج بگه پ اريس مرب وط
شود جوهره پايتخت را جمع مىكند و به بيگانهاى تقگگديم مىكنگگد كگگه
نخستين فديهاش را نثار او كرده است.
براى فهميدنا اين امر كه بازديدكننده مدرنا چگونه خگگود را بگگا ايگگن
يادمانا متنگگاقض تطگگبيق مىدهگگد ،يادمگگانى كگگه بگگه تخيگگل او عرضگگه
مىشود ،ما صرفا ا نيازمند مشاهده اين هسگگتيم كگگه بگگرج بگگه او چگگه
مىدهد ،يعنى تا آنجا كه آدمى آنا را نه به منزله تماشاگاه ،بلكگگه بگگه
منزله چيز مىبيند .از اين ديدگاه ،آنچه بگرج پيگش مىنهگگد از دو نگوع
اسگگت :نگوع اولا ،نظمگى تكنيكگى اسگگت؛ بگرج عرضگگهكننده شگمار
مشخصى از كنشها يا به عبارت بهتر تناقضهاست ،به گونه اى كگگه
بازديدكننده به نايب مهندس بدلا مىشگگود .اينهگگا در وهلگگه اولا )بگگا
توجه به اينكه جسيم بودنا تعجبى ندارد( چهار پايه برج است ،و به
ن كامل ا مگگوكرب سگگتونهاى فلگگزى در مصگگالح معگگدنى ويژه فرو رفت م
است .اين حالت مگگوكرب از آنا جهگگت خارقالعگگاده اسگگت كگگه موجگگد
شكلى قائم مىشود ،به گونهاى كه عمود بودنا آنا نقطه شگگروع آنا
را كگگه شگگكلى مگگوكرب دارد محگگو مىكنگگد ،و در اينجگگا نگگوعى تكگگاپوى
دلپذير براى بازديدكننده به وجود مىآيد .بعد آسانسورها هستند كه
مگگوكرب بگگودنا آنهگگا بگگاعث كمگگالا شگگگفتى اسگگت ،زيگگرا كگگه تصگگور
معمولى مستلزم آنا است كه هر آنچه به شكل مكانيكى بال مىرود
به شكلى عمودى حركت كند .و براى كسى كه از پلهها بال مى رود
دو واقعه رخ مىدهد :يكى گشوده شدنا منظرهاى است بس فگگراخ
از تمامى جزئيات ،صگگفحهها ،تيرهگگاى آهنگگى ،پيچهگگا ،كگگه سگگازنده
برجاند و ديگرى شگفتى روءيت اين امر است كه چگونه اين شگگكل
مستقيم كه از هگگر گوشگگه پگگاريس بگگه صگگورت خطگگى محگگض ديگگده
مىشود از قطعات ،تكههاى بگگه هگگم پيوسگگته ،بخشگگهاى متقگگاطع و
قسگگمتهاى متنگگوع بىشگگمار تشگگكيل شگگده اسگگت؛ يعنگگى رخگگداد
فروكاسگگتن نمگگودى )خگگط مسگگتقيم( بگگه واقعيگگت ضگگد آنا )يعنگگى
مجموعه اى از مصگگالح شكسگگته و كگگج( ،نگگوعى از رمزگشگگايى كگگه
گسترش ساده سطح ادراك بصرى آنا را مهيا مىكند ،درسگگت مثگگل
آنا عكسهايى كه در آنها انحناى صورت ،اگر عكس را بگگزرگ كنيگگم،
معلوم خواهد شد كه از هزارانا مكعب كوچكى تشكيل شگگده اسگگت
كه از زواياى متفاوت به آنا نور تابيده شده اسگگت .بنگگابراين ،بگگرج
به عنوانا چيز براى مشاهدهگر ،به شرط آنكه او دلا خگگود را بگگه او
بسپارد ،مجموعه اى از تناقضها را فراهگگم مىكنگگد ،يعنگگى انقبگگاض
مطبوع ظاهرى كه با باطنى كه با آنا متضاد است همراه است.
دومين چيزى كه برج به عنوانا چيز پيش مىنهد ايگگن اسگگت كگگه ،بگگه
ك« آشگگنايى اسگگت؛ وم »جهانا كوچ م رغم يگانه بودنا تكنيكى آنا ،مق ك
از همانا طبقه همكف ،مجموعهاى از كسب و كارهاى كوچك ،فگگرا
نا كارتپستالا و يادگگگارى و رفتن آنا را همراهى مىكنند :فروشندگا م
ر زندگى كاسگگبانهاى زلمزيمبو و بادكنك و اسباببازى و عينك ،مب ك
ش م
هسگگتند كگگه مگگا مجگگددا ا آنا را در طبقگگه اولا ،بگگه شگگكلى كگگامل ا
استقراريافته ،از نو كشف مىكنيم .يكگگى از كارهگگايى كگگه كاسگگبى
انجام مىدهد رام كردنا مكانا اسگگت؛ فروختگگن ،خريگگدنا ،معاوضگگه،
همگگانا رفتارهگگاى سگگادهاى هسگگتند كگگه آدميگگانا بگگه كمگگك آنهگگا بگگر
ن مكانها و بگگر مقدسگگترين بناهگگا حقيقتگگا ا تسگگلط مىيابنگگد. سبعتري م
اسطوره ربگگاخوارانى كگگه از معبگگد بيگگرونا رانگگده شگگدهاند (6)،عمل ا
اسطورهاى مبهم است ،زيرا كه چنگگانا كسگگب و كارهگگايى گگگواهى
است بر نوعى آشگنايى عگاطفى ب ا يادمگانى كگه يگانگى اش ،ديگگر
تگگرس برنمى انگيزد و فقگگط بگگا احساسگگى مسگگيحى اسگگت )كگگه تگگا
درجهاى احساسى خاص است( كه امر معنوى و روحانى ،امر آشنا
را طگگرد مىكنگگد .در ايگگام كهگگن ،جشگگنهاى دينگگى بگگزرگ و همچنيگگن
نمايشهاى تئاترى ،كه مراسم مقدس تمامعيارى بودند ،به هيگگچ رو
مانع بروز اين روزمره ترين اعمالا ،از قبيگگل خگگوردنا و نوشگگيدنا،
نمىشدند؛ تمامى تفريحات همزمانا با يكديگر جريگگانا مىيافتنگگد ،آنا
هم نه به سبب نوعى اباحهگرى بىاعتنگگا و بىتگگوجه ،بلكگگه بگگه سگگبب
اينكه جشن و سرور هيچگاه افسارگسيخته نبگگود و يقينگگا ا بگگا امگگور
روزمره تضادى نداشت .برج ،يادمانى مقدس نيست و هيچ تابويى
نمىتواند بسط و گسترش زندگى معمولى را در آنجا قدغن كند ،بگگا
اين همه ترديدى نيست كه پديدهاى پيش پگگا افتگگاده در آنجگگا وجگگود
عدارد .به عنوانا مثالا ،باز كگگردنا رسگگتورانى در بگگرج )غگگذا موضگگو م
نماديترين تجارتهاست( ،پديدهاى است كه بگگا كگگل معنگگاى فراغگگت
تناسگگب و مطگگابقت دارد .بگگه نظگگر مىرسگگد كگگه آدمگگى همگگواره
علقهمند است گگ كه اگر تضييقات و موانعى بر سگگر راه او ظگگاهر
نشوند گگگگ در جسگگتجوى نقطگگه مقابگگل و مكمگگل تفريحگگات خگگويش
باشد ،و اين همانا اسگگت كگگه آسگگايش نگام دارد .بگگرج ايفگگل چيگگزى
راحت است و فزونتر .از همين سبب است كه چيزى اسگگت كگگه يگگا
بسيار قديمى است )فىالمثل مشابه سگگيرك باسگگتانى( ،يگگا بسگگيار
مدرنا )مشابه نهادهاى آمريكايى خاصى مثگگل اتوسگگينما كگگه در آنا
مىتوانا همزمانا از فيلم و اتومبيل و غذا و طگگراوت هگگواى شگگبانه
لذت برد( .افزونا بر اين ،برج با ارائه طيگگف متنگگوعى از تفريحگگات
به بازديدكننده ،از شگفتيهاى تكنولوژيك گرفته تا غذاهاى عگگالى و
منجمله سراسر نما ،در نهايت ،تمامى جايگاههاى عمده بشگگرى را
متحد مىسازد :خودكفايى .برج مىتواند قگائم ب ه ذات زنگدگى كنگد:
مىتوانا در آنجا روءيا بگافت ،در آنجگا غ ذا خگورد ،در آنج ا مشگاهده
كرد ،در آنجا فهميد ،در آنجا پرسه زد ،در آنجا خريگگد كگگرد؛ همچگگونا
مسافر كشتى اقيانوسپيما )چيز اسطورهاى ديگرى كه كودكانا را
به خيالبافى فرو مىبرد( .آدمى مىتواند خود را بريده از جهانا و بگگا
اين همه مالك جهانا احساس كند.
6اشارهاى است بگگه قصگگهاى از انجيگگل كگگه بگگر مبنگگاى آنا ،مسگگيح،
رباخوارانا را از معبد بيرونا مىراند.