Download as doc, pdf, or txt
Download as doc, pdf, or txt
You are on page 1of 14

‫برج ايفل‬

‫نوشته رولنا بارت‬

‫ترجمه يوسف اباذرى‬

‫گگى دو موپاسگانا اغلگب در رسگتورانا بگرج نه ار مىخ ورد‪ ،‬هرچنگد‬


‫اعتنايى به غذا نداشگگت‪ .‬او مىگفگگت اينجگگا يگگگانه جگگايى در پگگاريس‬
‫است كه مجبور نيستم برج را بگگبينم‪ .‬و ايگگن امگگر حقيقگگت دارد كگگه‬
‫بايد در پاريس احتياطهايى بىاندازه به عمل آورى تگگا بگگرج ايفگگل را‬
‫مه و ابگگر‪ ،‬در روزهگگاى ابگگرى و‬ ‫نبينى؛ هر فصلى كه باشد‪ ،‬از خللا م‬
‫آفتابى‪ ،‬در بارانا‪ ،‬هگگر جگگا كگگه باشگگى‪ ،‬هگگر چشگگماندازى از بامهگگا و‬
‫گنبدها يا شاخههاى درختگگانا باشگگد كگگه تگگو را از آنا جگگدا كنگگد‪ :‬بگگرج‬
‫حضور دارد؛ ادغامشده در زندگى روزمره‪ ،‬تا زمانى كه ديگر صفت‬
‫خاصى بگگه آنا نسگگبت نگگدهى و تصگگميم بگيگگرى كگگه موءك كگگدانه آنا را‬
‫همچونا صخرهاى يگگا رودخانه اى بگگه عنگگوانا پديگگدهاى طگگبيعى بگگه‬
‫معناى حقيقى كلمه در نظرگيگگرى‪ ،‬كگگه تگا ابگگد مىتگوانا پرسگگيد چگه‬
‫معنايى دارد اما وجودش مسكلم و بىچونا و چراست‪ .‬در عمل‪ ،‬نگاه‬
‫هر پاريسى در زمانى از روز نمىتواند به برج نيفتگگد‪ .‬از زمگگانى كگگه‬
‫نوشتن اين سطور را آغاز كرده ام بگگرج پيگگش رويگگم حضگگور دارد‪،‬‬
‫درونا قاب پنجره ام و درست در لحظه اى كگگه شگگب ژانگگويه آنا را‬
‫تيره و تار مىسازد و به ظگگاهر مىكوشگگد تگگا از نظگگر پنهگگانش كنگگد و‬
‫حضورش را انكار كند‪ .‬دو شعاع باريك نور كه دور سگگرش در حگگالا‬
‫چرخشاند به نرمى چشمك مىزنند و به بيرونا مىتراوند‪ ،‬در تمگگامى‬
‫طولا اين شب نيز آنجا خواهند بود و مرا از فراز پاريس به يك يگگك‬
‫دوستانم كه مىدانم در حالا ديدنا آنند پيوند خواهند زد‪.‬‬

‫ما در قياس با برج پيكرهايى چرخانا هستيم كگگه او مركگگز اسگگتوار‬


‫آنا است؛ برج رفيق است‪.‬‬

‫برج در تمامى جهانا نيز حضور دارد‪ .‬نخست بگگه عنگگوانا نمگگاد كلگگى‬
‫پاريس‪ ،‬و در هر جايى از كره ارض كه پاريس بايد به عنگگوانا ايمگگاژ‬
‫بيانا شود حاضر است‪ :‬از غرب ميانه تا اسگگتراليا هيگگچ سگگفرى بگگه‬
‫فرانسه انجام نمىشود مگگگر بگگه طريقگگى بگگه نگگام بگگرج؛ هيگگچ كتگگاب‬
‫درسى‪ ،‬پوستر يا فيلمى در فرانسه وجود ندارد كه آنا را به عنوانا‬
‫نشانه عمده مردم و كشور فرانسه ندانگگد‪ .‬بگگرج بگگه زبگگانا همگگگانى‬
‫سفر تعلق دارد‪ .‬فزونگگتر؛ بگگرج وراى تجلگگى صگگرفا ا پاريسگگىاش بگگر‬
‫كليترين خزانه ايماژ بشرى تأثير مىگذارد‪ .‬شكل سگگاده و بگگدوى آنا‬
‫ر رمگگز و رازى بىپايگگانا را بگگر دوش آنا مىنهگگد‪ .‬بگگرج‪ ،‬فىنفسگگه و‬ ‫بگگا م‬
‫برحسب آنچه تخيل ما را مجذوب مىسازد‪ ،‬نمگگامد پگگاريس‪ ،‬مگگدرنيته‪،‬‬
‫ارتباطات‪ ،‬علم يا قرنا نوزدهم‪ ،‬موشك‪ ،‬ساقه‪ ،‬دكل حفارى‪ ،‬ذكگگر‪،‬‬
‫برقگير يا حشره است و با مسگيرهاى بگزرگ روءياهگاى مگا تلقگى‬
‫مىكند‪ .‬برج نشانهاى ناگزير است‪ .‬همانطور كه هيچ نگاه پاريسگگى‬
‫وجود ندارد كه مجبور نباشد بگگا آنا مگگواجه شگگود‪ ،‬هيگگچ تخيلگگى نيگگز‬
‫نيست كه دير يا زود شكل برج را پذيرا نشگگود و از آنا مگگايه نگيگگرد‪.‬‬
‫مدادى بردار و بگذار دستت يا به عبارت ديگگگر انديشگگههايت پرسگگه‬
‫زند؛ اغلب اوقات برج است كگه ظ اهر مىشگود‪ ،‬فروكاهيگده بگه آنا‬
‫خگگط مسگگتقيمى كگگه كگگاركرد رمزآلگگوده يگانه اش‪ ،‬همگگانطور كگگه‬
‫شگگاعرانا مىگوينگگد‪ ،‬پيونگگد دادنا حضگگيض و اوج يگگا زميگگن و آسگگمانا‬
‫ب ذاتا ا تهى گزيرناپذير است‪ ،‬زيرا كه به معناى‬ ‫است‪ .‬اين نشانه نا م‬
‫همهچيز است‪ .‬براى نفى برج ايفل )هرچند چنين وسوسهاى نادر‬
‫است زيرا كه اين نماد‪ ،‬به هيچ چيز در ما لطمه نمىزنگگد( بايگگد مثگگل‬
‫موپاسانا بر بالى آنا شوى و‪ ،‬به اصطلحا‪ ،‬خود را با او يكگگى كنگگى‪.‬‬
‫برج همچگگونا خگگود آدمگگى كگگه يگگگانه كسگگى اسگگت كگگه نگگگاه خگگود را‬
‫نمىشناسد‪ ،‬يگانه نقطه كور نظامى بصرى است كه خود مركگگز آنا‬
‫است و پاريس محيط آنا‪ .‬اما در اين آهنگى كه به نظر مىرسد برج‬
‫را محدود كند او قدرتى تازه كسب مىكند‪ :‬چيزى كگگه هگگر زمگگانا بگگه‬
‫آنا ديده مىدوزيم‪ ،‬هر زمانا از آنا بازديد مىكنيم‪ ،‬خگگود بگگه ديگگدهبانا‬
‫بدلا مىشود و اينك پاريسى را كه در عين حالا زير پايش گسترده و‬
‫گرد آمده است و هماكنونا به او مىنگرد به عنوانا چيزى برمىسازد‪.‬‬
‫برج چيزى است كه مىبينگد‪ ،‬نگ اهى اسگت كگه ديگده مىشگود‪ ،‬فعگل‬
‫كاملى است‪ ،‬لزم و متعدى‪ ،‬كگگه در آنا هيگگچ كگگاركردى‪ ،‬هيگگچ بنگگاى‬
‫فعلى )همانطور كه در دستور با ابهگگامى بگگامزه مىگگگوييم( نگگاقص‬
‫نيست‪ .‬اين ديالكتيك به هيچ وجه پيش پا افتاده نيست و برج را بگگه‬
‫يادمانى يگانه مبدلا مىكند؛ زيرا كه جهانا معمول ا يا ارگانيسگگمهاى‬
‫ى خالص )دوربين يا چشم( براى ديدنا چيزهگگا توليگگد مىكنگگد‬ ‫كاركرد م‬
‫كه خگگود هيگگچ منظگگرى را نمىتواننگگد مهيگگا كننگگد و آنچگگه مىبيننگگد بگگه‬
‫شكلى اسطورهاى به آنچه پنهانا باقى مىماند پيوند مىخگورد )ايگگن‬
‫د پنهانا(‪ ،‬يا مناظرى تماشايى توليد مىكنگگد كگگه‬ ‫است مضمونا شاه م‬
‫ض امر تماشايى فرو افتگگاده اسگگت‪.‬‬ ‫خود كور است و به انفعالا مح م‬
‫برج‪ ،‬از اين تفكيك‪ ،‬از اين جدايى عادى ديدنا و ديده شدنا‪ ،‬تخطگگى‬
‫مىكنگگد )و ايگگن اسگگت يكگگى از نيروهگگاى اسگگطورهاى آنا(؛ بگگرج بگگه‬
‫دورانى قاهر ميانا اين دو كاركرد دست مىيابد؛ بگگرج چيگگزى كامگگل‬ ‫د‬
‫ا‬
‫است كه درباره اش اصطلحا مىتگگوانا گفگگت هگگر دو نگگوع جنسگگيت‬
‫بينگگايى را داراسگگت‪ .‬در نظگگم ادراك‪ ،‬ايگگن حگگالت مشعشگگع ] بگگرج [‬
‫قابليتى عظيم براى معنا داشتن بدانا مىبخشد‪ .‬برج معنگگا را جگگذب‬
‫نا‬
‫مىكند‪ ،‬به همانا شيوه كه برقگيگگر بگگرق را؛ بگگراى تمگگامى عاشگگقا م‬
‫دللت‪ ،‬برج نقشى پپرشكوه ايفگگا مىكنگگد‪ ،‬نقگگش دالا نگگاب را‪ ،‬يعنگگى‬
‫نقش شكلى كگگه آدمگگى بى وقفه در آنا معنگگا مىريگگزد )و مگگردم ايگگن‬
‫معناهگگگا را بنگگگا بگگگه اراده خگگگود از معرفتشگگگانا و روءياهايشگگگانا و‬
‫تاريخشانا بيرونا مىكشگگند(‪ .‬بگگدونا چنيگگن معنگگايى بگگرج متنگگاهى و‬
‫ساكن است‪ .‬چه كسى مىتواند بگويد كه برج بگگراى بشگگر فگگردا چگگه‬
‫خواهد بود‪ ،‬اما ترديدى نيسگگت كگگه او همگگواره چيگگزى خواهگگد بگگود‪،‬‬
‫چيگگزى از خگگود بشگگر‪ .‬نگگگاه‪ ،‬چيگگز‪ ،‬نمگگاد‪ ،‬ايگگن اسگگت مگگدار گگگردش‬
‫نامتناهى كاركردهايى كه به برج مجالا مىدهد همواره چيزى ديگگگر‬
‫و چيزى بس بيشتر از برج ايفل باشد‪.‬‬

‫بگگرج بگگراى بگگرآوردنا ايگگن كگگاركرد روءيگگايى عظيگگم‪ ،‬كگگه آنا را بگگه‬
‫يادمانى تام بگگدلا مىسگگازد‪ ،‬بايگد از عقگگل بگريگگزد‪ .‬نخسگگتين شگگرط‬
‫فرار پيروزمندانه اين است كه برج يادمانى كگگامل ا بىفايگگده باشگگد‪.‬‬
‫بىفايدگى برج به شيوهاى مبهم‪ ،‬رسوايى تلقى شده است‪ ،‬يعنگگى‬
‫نوعى حقيقت‪ ،‬حقيقتى ساختگى و نپذيرفتنى‪ .‬برج حگگتى قبگگل از‬
‫ب بىفايدگىاش‪ ،‬شماتت شد‪ ،‬صفتى كه در‬ ‫آنكه ساخته شود‪ ،‬به سب م‬
‫آنا زمانا براى محكوم كگگردنا آنا كگگافى بگگود‪ .‬روحا آنا دوره‪ ،‬روحگگى‬
‫كه وقف عقلنيت و تجربهگرايى اقگگدامات بگگزرگ بگگورژوايى بگگود‪،‬‬
‫تحمل مفهوم شىء بىفايده را نداشت‪ ،‬مگگگر اينكگگه آشگگكارا شگگيئى‬
‫هنرى باشد و به فكر كسگگى هگگم نمىرسگگيد كگگه بگگرج شگگيئى هنگگرى‬
‫باشگگد‪ .‬بگگه هميگگن سگگبب‪ ،‬گوسگگتاو ايفگگل‪ ،‬در پاسگگخ بگگه شگگكواييه‬
‫هنرمندانا و در دفاع از طرحا خود‪ ،‬با وسگگواس‪ ،‬تمگگامى فايگگدههاى‬
‫آينگگده بگگرج را فهرسگگت كگگرد‪ .‬همگگانطور كگگه از مهندسگگى انتظگگار‬
‫مى رود‪ ،‬جملگگگى آنهگگا فايگگدههاى عملگگى بودنگگد‪ :‬انگگدازهگيريهاى‬
‫آيروديناميكى‪ ،‬مطالعه مقاومت مصالح‪ ،‬كالبدشناسى صعودكننده‪،‬‬
‫تحقيق راديو گ الكتريگگك‪ ،‬مسگگائل ارتباطگگات از راه دور‪ ،‬مشگگاهدات‬
‫هواشناسى و جز آنها‪ .‬اين فايدهها بىچونا و چرا و مسكلم هسگگتند‪،‬‬
‫اما در قياس با اسطوره عظيم برج و با معنايى انسگگانى كگگه او در‬
‫سراسر جهانا كسب كرده است‪ ،‬مضگگحكهاى بيگگش نيسگگتند‪ .‬سگگبب‬
‫ايگگن اسگگت كگگه دليلتراشگگيهاى فايگگدهگرايانه هگگر انگگدازه كگگه نگگزد‬
‫اسطوره علم‪ ،‬وال و بلندمرتبه باشند‪ ،‬در قياس با كگگاركرد تخيلگگى‬
‫عظيمى كه آدميانا را قادر مىسازد تگا انسگگانا كامگگل باشگگند چيگگزى‬
‫نيستند‪ .‬با اين همه‪ ،‬اين بار نيز مثل هگگر بگگار‪ ،‬معنگگاى كگگار در عيگگن‬
‫عبگگث بگگودنا آنا مسگگتقيما ا ابگگراز نشگگد‪ ،‬بلكگگه تحگگت عنگگوانا فايگگده‪،‬‬
‫دى‪ ،‬عقلنگگى و‬ ‫عقلنى گرديد‪ .‬ايفل برج خود را در هيأت چيگگزى جگگ ك‬
‫مفيد مىديد؛ آدميانا اين برج را در هيأت روءياى باروك عظيمى بگگه‬
‫او بازگرداندنگگد كگگه بگگه شگگيوهاى كگگامل ا طگگبيعى تگگا مرزهگگاى امگگر‬
‫غيرعقلنى پيش رفت‪.‬‬

‫اين جنبش دوگانه‪ ،‬جنبشى عميق است‪ .‬معمارى همگگواره روءيگگا و‬


‫كاركرد بوده است‪ ،‬تجلى تخيل و ابزار آسايش‪ .‬حتى قبگگل از تولگگد‬
‫برج‪ ،‬قرنا نوزدهم )خاصه در آمريكا و انگلستانا( اغلب در روءيگگاى‬
‫بناهايى فرو مىرفت كه بلنديشانا شگفتآور باشد زيرا كه اين قرنا‬
‫وقف معجزات تكنولوژيك شده بود و فتح آسمانا بار ديگگگر بشگگر را‬
‫به دام انداخته بود‪ .‬در سالا ‪ ،1881‬انگگدكى قبگگل از سگگاختن بگگرج‪،‬‬
‫معمارى فرانسوى طرحا برجى آفتابى را ريخته بود‪ .‬اين طگگرحا كگگه‬
‫از نظر تكنيكى جنونآميز به شمار مىرفت گگ زيرا كه بگگر ] مصگگالح [‬
‫بكنايى مكتكى بود و نه بر آهن گگ كامل ا به سگگبب فايدهمنگگدى عملگگى‪،‬‬
‫توجيه مىشد‪ .‬از يك سو بنا بود آتشگگى كگگه بگگر قلگگه بنگگا برافروختگگه‬
‫مىشد از طريق تنظيم آينهها )تنظيمى كه بدونا شك پيچيگگده بگگود(‬
‫هر گوشه و كنار تاريك پاريس را روشنايى بخشگگد‪ ،‬از سگگوى ديگگگر‬
‫ج آفتاب )كه همچونا برج ايفل هزار پگگا بلنگگدى‬ ‫آخرين مرتبه اين بر م‬
‫داشگگت( مىبايسگگت بگگه عنگگوانا نگگوعى محگگوطه آفتگگابگيرى مگگورد‬
‫اسگگتفاده معلگگولنا قگگرار گيگگرد و آنگگانا از هگگواى آنا‪» ،‬هگگوايى پگگاك‬
‫همچونا هواى كوهستانا«‪ ،‬استفاده كننگگد‪ .‬امگگا در ايگگن مگگورد نيگگز‪،‬‬
‫مثگل مگورد بگرج‪ ،‬فايگدهگرايى سگادهلوحانه ايگن طگگرحا از كگگاركرد‬
‫روءيايى و بىنهايت نيرومنگگدى كگگه عمل ا الهگگامبخش ايجگگاد آنا بگگود‪،‬‬
‫جداشدنى نبود؛ فايده هيچ كارى نمىكنگگد مگگگر پنهگگانا كگگردنا معنگگا‪.‬‬
‫بنابراين مىتگگوانيم از عقگگده بگگامبلى ‪ Complex) (Babel‬حقيق ى در‬
‫آدميانا سخن بگوييم‪ :‬گمانا مىرفت كه برج بابل در خدمت ارتبگگاط‬
‫با خدا قرار گيرد‪ ،‬با اين همه بابل روءيگايى ب ود كگه بگه ژرفاهگايى‬
‫بگگس عظيمگگتر از طرحگگى الگگوهى مىرسگگيد؛ و بگگه مجگگرد آنكگگه ايگگن‬
‫روءياى عروجگگى عظيگگم از تكيهگگگاه فايگگدهگرايانه خگگود رهگگا شگگد‪،‬‬
‫دسگگتآخر آنچگگه بگگاقى مانگگد بابلهگگاى بىشگگمارى بگگود كگگه نقاشگگانا‬
‫ن بىفايگگدگى‬ ‫ترسيمش كردند؛ گويى كه كاركرد هنگگر آشگگكار سگگاخت م‬
‫ژرف چيزهاست‪ .‬بر همين سياق هنگامى كه برج نيگگز بلفاصگگله از‬
‫ملحظاتى علمى كه سبب تولدش شگگده بودنگگد آزاد شگگد )در اينجگگا‬
‫كوچكترين اهميتى ندارد كه برج در واقع مىبايست مفيد باشگگد( از‬
‫ى‬‫ى عظيمگگى قگگد برافراشگگت كگگه در آنا معگگان م‬ ‫ميانا روءيگگاى انسگگان م‬
‫جاندار و بىپايانا در هم آميخته بودند‪ :‬او بر بىفايدگى بنيادى كه آنا‬
‫را در تخيل بشرى زنده نگه مىداشت باز چيره شد‪ .‬در ابتگگدا در پگگى‬
‫آنا برآمدند گگ چه تناقضى است مفهوم يادمانى تهى گگ كه آنا را به‬
‫»معبد علم« بدلا سازند‪ ،‬كه استعارهاى بيش نيست‪ .‬در واقع بگگرج‬
‫هيچ چيز نيست؛ نوعى يادمانا از نگگوع درجگگه صگگفر اسگگت؛ در هيگگچ‬
‫مناسكى شركت نمىكند گگ نه در كيشى نه حتى در هنرى؛ نمىتوانى‬
‫از برج به عنوانا موزه بازديد كنى؛ هيگگچ چيگگز بگگراى ديگگدنا در درونا‬
‫برج وجود ندارد‪ .‬با اين همه ايگگن يادمگگانا تهگگى‪ ،‬همهسگگاله پگگذيراى‬
‫نا لگگوور و بسگگى‬
‫بازديدكننگگدگانى اسگگت كگگه دو برابگگر بازديدكننگگدگا م‬
‫بيشتر از تماشاگرانا بزرگترين خانه سينما در پاريس است‪.‬‬

‫پس چرا به بازديد برج ايفل مىرويم؟ شكى نيست براى شركت در‬
‫روءيايى كگه )و ايگن اسگت اصگالت آنا( بگرج بيشگتر شگكلدهنده آنا‬
‫است تا موضوع حقيقى آنا‪ .‬برج تماشاگاه)‪ (2‬معمولى نيست؛ وارد‬
‫شدنا به برج‪ ،‬بال رفتن از آنا‪ ،‬گشتن دور آنا‪ ،‬به شگگيوهاى كگگه هگگم‬
‫ابتدايى و هم ژرف است‪ ،‬بگگه چشگگماندازى دسگگت يگگافتن و كگگاوش‬
‫درونا آنا )هرچند كه بنايى بى در و پيكر اسگگت( يعنگگى تبگگديل آداب‬
‫توريستى به مخاطرهجوييى بصرى و هوشمندانه‪ .‬پيش از آنكگگه در‬
‫نتيجهگيرى به كاركرد نمادين عمده برج كه معنگاى غگايى آنا اسگت‬
‫بپردازم مىخواهم به ايجاز از همين كاركرد دوگانه سخن بگويم‪.‬‬

‫برج به پاريس مىنگرد‪ .‬بازديد از بگگرج بگگه معنگگاى رفتگگن بگگه بلنگگديى‬
‫است تا به نوعى جگگوهر پگگاريس را درك كگگرد‪ ،‬فهميگگد و چشگگيد‪ .‬در‬
‫اينجا نيز برج باز يادمانى اصگگيل اسگگت‪ .‬بنگگا بگگه عگگادت‪ ،‬مهتابيهگگا و‬
‫كلهفرنگيها‪ ،‬تماشاگاههايى هستند بر فراز طبيعت كه عناصگگر آنا‬
‫گگ آبهگگا‪ ،‬دكرههگگا‪ ،‬جنگلهگگا گگگگ را در زيگگر پگگاى خگگود گگگرد مىآورنگگد‪ ،‬بگگه‬
‫گونهاى كه توريسم‪ ،‬كه در پگگى دسگگتيابى بگگه »منظره اى خگگوش«‬
‫است‪ ،‬به يقين متضمن اسطورهشناسيى طبيعتگراست‪ .‬امگگا بگگرج‬
‫نه بر طبيعت كه بر شهر مشرف است؛ با اين همه‪ ،‬برج درست بگگه‬
‫سبب جايگاهش‪ ،‬كه عبارت از تماشگگاگاهى اسگگت كگگه از آنا بازديگگد‬
‫مىشود شهر را به نوعى طبيعت بدلا مىكند؛ او انبوه آدميگگانا را بگگه‬
‫منظره بدلا مىسگگازد و بگگه اسگگطوره شگگهرى غالبگگا ا عبگگوس‪ ،‬ب پعگگدى‬
‫رمانتيك‪ ،‬نوعى هماهنگى و نوعى تسكين مىافزايد‪ .‬به دسگگت بگگرج‬
‫و با آغاز كردنا از آنا‪ ،‬شهر پهلو به پهلوى مضامين طبيعى بزرگى‬
‫مىزند كگگه در معگگرض كنجكگگاوى آدمگگى اسگگت‪ :‬اقيگگانوس‪ ،‬طوفگگانا‪،‬‬
‫كوهها‪ ،‬برف‪ ،‬رودخانهها‪ .‬بنابراين بازديگگد از بگرج‪ ،‬ماننگگد بازديگگد از‬
‫بيشتر يادمانها‪ ،‬تماس گرفتن با چيزى نيست كه از لحگگاظ تگگاريخى‬
‫مقدس باشد بلكگگه تمگگاس گرفتگگن بگگا طبيعگگتى جديگد اسگگت‪ ،‬يعنگگى‬
‫طبيعتى ساخته از فضاى انسانى‪ :‬بگگرج‪ ،‬جگاى پگا نيسگگت‪ ،‬يادگگگارى‬
‫ى‬
‫نيست؛ سخن كوتاه‪ ،‬چيزى از فرهنگ نيسگگت؛ بلكگگه محصگگولا آنگگ م‬
‫امرى انسانى است كه بر اثر نگاهى كه آنا را به فضا بدلا مىكند به‬
‫امرى طبيعى تبديل شده است‪.‬‬
‫به همين سبب مىتوانا گفت كه برج خيگگالى را تحقگگق مىبخشگگد كگگه‬
‫براى نخستينبار در ادبيات متجلى شده بود‪) .‬غالبا ا كاركرد كتابهاى‬
‫بزرگ آنا است كه از قبل پيشرفتى را مجسم سازند كه تكنولوژى‬
‫بعدا ا آنها را صرفا ا به عمل درمىآورد‪ (.‬قرنا نوزدهم‪ 50 ،‬سالا قبل‬
‫لا‬
‫از احداث برج‪ ،‬به واقگگع دو اثگگر ادبگگى خلگگق كگگرد كگگه در آنهگگا خيگگا م‬
‫ش سراسگگر نمگگا ‪ panoramic) (vision‬از‬ ‫)شگگايد بسگگيار كهگگن( بينگگ م‬
‫تضمين نوشتار شگگعرى بگگزرگ بهرهمنگگد شگگد‪ :‬ايگگن دو اثگگر عبگگارت‬
‫بودند از بخشى از گوژپشت نتردام كه بگگا نظگگرى كلگگى بگگه پگگاريس‬
‫مىنگريست و همچنين لوحا گاهشمارى ‪Tableau) (Chronologique‬‬
‫اثر ميشله‪ .‬اينك آنچه در ايگگن دو بينگگش كلگگى بگگزرگ‪ ،‬يكگگى دربگگاره‬
‫پاريس و ديگرى درباره فرانسه‪ ،‬ستودنى است اين است كه هوگو‬
‫و ميشله به روشنى فهميدند كه بينش سراسرنما‪ ،‬نيگگروى بىنظيگگر‬
‫انديشگگهورزى را بگگه آرامگگش زيبگگايى كگگه در ارتفگگاع نهفتگگه اسگگت‬
‫افزود؛ نظر كلى كه هر بازديدكننده برج مىتواند بلدرنگ براى خود‬
‫ى خوانگگدنا اسگگت و نگگه‬ ‫بيابد‪ ،‬جهانى را به ما اعطا مىكند كه از بگگرا م‬
‫فقط از براى ديدنا‪ .‬به همين سبب است كه اين امر بگگا حساسگگيت‬
‫جديد درباره بينايى مطابق است‪ .‬در گذشته‪ ،‬سفر )مىتوانا برخگگى‬
‫از گردشهاى ستودنى روسو را بگگه يگگاد آورد( بگگه معنگگاى رفتگگن بگگه‬
‫ش امواج چيزها بود؛ اما‬ ‫ميانا احساسها و ديدنا فقط نوعى از خيز م‬
‫برعكس اتخاذ نظر كلى كه نويسندگانا رمانتيك آنا را به ما عرضگگه‬
‫كردند گگ چنانكه گويى هم ساختن برج و هم پيگگدايش هوانگگوردى را‬
‫پيشگويى كرده باشند گگ به ما مجالا مىدهد كه از احساسگگها فراتگگر‬
‫برويم و چيزها را در سگگاختار خودشگگانا مشگگاهده كنيگگم‪ .‬بنگگابراين‪،‬‬
‫هميگگن آثگگار ادبگگى و معمگگارى سگاخته خيگگالا )كگگه در همگگانا قگگرنا و‬
‫احتمال ا از همانا تاريخ زاده شده بودند( ظهور ايگگن بينگگش جديگگد و‬
‫ايگگن حگگالا و هگگواى انديشگگهورزانه را ميسگگر سگگاختند‪ :‬پگگاريس و‬
‫فرانسه در زير قلم هوگو و ميشله )و زير نگاه برج( بگگه چيزهگگايى‬
‫مفهوم بدلا شدند‪ ،‬بدونا اينكگگه چيگگزى از مگگاديت خگگود را از دسگگت‬
‫بدهند كه تازگى آنها در همين است؛ مقوله جديدى پديد آمد يعنگگى‬
‫انتزاع انضمامى‪ .‬افزونا بر اين‪ ،‬اين همانا معنايى است كه امروز‬
‫مگگا مىتگگوانيم بگگه واژه سگگاختار بگگدهيم؛ پيكرههگگايى از شگگكلهاى‬
‫فهميدنى‪.‬‬

‫مسيو ژوردنا)‪ (3‬با نثر‪ ،‬هر بازديدكننده بگگرج‪ ،‬بگگدونا‬ ‫همانند مواجهه پ‬
‫اينكه بداند‪ ،‬ساختگرايى را عمل مىكند )عملى كه نگگثر و سگگاخت را‬
‫از آنچه هستند بازنمىدارد(‪ .‬بازديدكننده در پاريسى كه زير پگگاى او‬
‫گسترده است‪ ،‬به شكلى خگگودانگيخته‪ ،‬نقگگاطى را از آنا جهگگت كگگه‬
‫شناخته شگگدهاند‪ ،‬جگگدا مىسگگازد‪ ،‬بگگا ايگگن همگگه نمىتوانگگد آنهگگا را بگه‬
‫يكديگر پيوند نزند‪ ،‬يعنى آنها را در درونا فضاى كاركردى عظيمگگى‬
‫درك مىكند؛ سخن كوتاه‪ ،‬او جدا مىكند و پيوند مىزند‪ .‬پگگاريس خگگود‬
‫را به او به عنوانا چيزى مىنماياند كه ذاتا ا آماده اسگگت و در معگگرض‬
‫انديشهورزى است‪ ،‬بگگا ايگگن همگگه مشگگاهدهگر بايگگد آنا را بگگا كنگگش‬
‫غايى ذهن خود برسازد‪ :‬هيچ چيز از منظرى سراسرى كه بگگرج بگگه‬
‫ش ذهگگن كگگه نگگگاه‬
‫پگگاريس عطگگا مىكنگگد منفعلگگتر نيسگگت‪ .‬ايگگن كنگگ م‬
‫فروتنگگانه توريسگگت آنا را بيگگدار و خودآگگگاه مىسگگازد‪ ،‬نگگامى دارد‪:‬‬
‫رمزگشايى‪.‬‬

‫سراسر نما در واقع چيست؟ ايماژى است كه ما تلش مىكنيم رمز‬


‫آنا را بگشگگاييم؛ ايمگگاژى كگگه از طريگگق آنا مىكوشگگيم تگگا مكانهگگاى‬
‫شناختهشده را بازشناسيم و نقگگاط عطگگف را تشگگخيص دهيگگم‪ .‬در‬
‫بگگرج ايفگگل بايسگگتيد و منظگگرى را انتخگگاب كنيگگد؛ تمگگامى تپه اى را‬
‫خواهيد ديد كه از شايو تا به پايين امتداد مىيابد‪ ،‬آنجگگايى كگگه بيشگگه‬
‫بولونى واقگگع اسگگت؛ امگگا طاقنصگگرت كجاسگگت؟ آنا را نمى بينى‪ ،‬و‬
‫همين غيبت وادارت مىكند تا سراسر نما را يگگك بگگار ديگگگر وارسگگى‬
‫ن اين نقطهاى كه از ساختار تو غايب است‪ .‬دانش‬ ‫كنى‪ ،‬براى يافت م‬
‫تو )دانشى كه ممكن است از نقشه پاريس داشته باشى( بگگا آنچگگه‬
‫مىبينى به مبارزه برمىخيزد‪ ،‬و به معنگگايى انديشگگهورزى چيگگزى بگگه‬
‫جز اين نيست‪ :‬باز برساختن‪ ،‬وادار كردنا خگگاطره و احساسگگها بگگه‬
‫همكارى با يكديگر تا در ذهن تو مشابهى از پگگاريس سگگاخته شگگود‪،‬‬
‫مشگابهى كگه عناصگگرش روبه روى تگو هسگتند‪ ،‬واقعگى‪ ،‬نياكگانى‪،‬‬
‫مى كگگه در آنا‪ ،‬آنا‬ ‫معهگگذا جهتگمكگگرده بگگه دسگگت همگگانا فضگگاى تگگا ك‬
‫عناصر به تو داده شدهاند‪ ،‬زيرا كه اين فضا از بگگراى تگگو ناشگگناخته‬
‫است‪ .‬از اين رو‪ ،‬ما به سرشت پيچيده و ديگگالكتيكى تمگگامى منظگگر‬
‫سراسر نما نزديك مىشويم‪ .‬اين منظر از يك سو منظرى وجگدآميز‬
‫است زيرا كه مىتواند به آهستگى و نرمگگى در تمگگامى طگگولا ايمگگاژ‬
‫پيوسته پاريس بلغزد و ابتدائا ا هيگگچ »رخگگدادى« نمىتوانگگد ايگگن ليگگه‬
‫ت ارتفگگاع‬ ‫عظيم قشر معدنى و گيگگاهى را كگگه از دور در پرتگگو نعمگگ م‬
‫درك شگگده اسگگت برآشگگوبد و بگسگگلد؛ امگگا از سگگوى ديگگگر‪ ،‬هميگگن‬
‫اسگتمرار‪ ،‬ذهگن را ب ه مبارزه اى خ اص درمىافكنگد‪ ،‬زيگرا كگه ايگن‬
‫نا‬
‫پيوستار در انتظار آنا است كه رمزش گشوده شود گگ ما بايد درو م‬
‫نا نشانهها را بيابيم‪ ،‬نوعى روند آشنايى كه از تاريگگخ و اسگگطوره‬ ‫آ ن‬
‫نشأت مىگيرد؛ به همين سبب است كه سراسر نمگگا را نمىتگگوانا بگگه‬
‫عنوانا اثرى هنرى مصرف كرد‪ .‬علقگگه زيبايىشگگناختى بگگه نقاشگگى‬
‫زمانى قطع مىشود كه ما تلش مىكنيم در آنا نكگگات خاصگگى را كگگه‬
‫از دانش خود بيرونا كشگگيدهايم بازشناسگگيم‪ .‬گفتگگن ايگگن امگگر كگگه‬
‫پاريس زيباييى دارد كه در پاى بگرج گسگگترده اسگگت‪ ،‬بىهيگگچ ترديگگد‪،‬‬
‫اعتراف به لذت بينشى هوايى است كگگه بگگه جگگز فضگگاهايى كگگه بگگه‬
‫زيبايى بگگه يكگگديگر مربگگوط نشگگدهاند چيگگزى را بازنمىشناسگگد؛ امگگا‬
‫گفتگگن ايگگن امگگر همچنيگگن بگگه معنگگاى فگگرو پوشگگاندنا تلش صگگرفا ا‬
‫انديشهورزانه چشم در برابر چيزى است كه نيازمند تقسيم شگگدنا‬
‫و مشخص شدنا و به خاطره سپرده شگگدنا اسگگت‪ ،‬زيگگرا كگگه نعمگگت‬
‫احساس )هيچ چيز خوشتر از تماشاگاهى رفيع نيست( براى گريگگز‬
‫از سرشت پرسنده ذهن در برابر ايماژ بسنده نيست‪.‬‬

‫اين خصوصيت انديشهورزانه عام م بينش سراسر بيگگن بگگا پديگگدهاى‬


‫كه در پى خواهد آمد بيشتر تصديق خواهد شد‪ ،‬پديدهاى كگگه هوگگگو‬
‫و ميشله به سرچشگگمه اصگگلى نظگگر كلگگى خگگود بگدلا كردنگگد‪ :‬ديگگدنا‬
‫پاريس از بال به طور مسكلم به معناى تصور نوعى تاريخ اسگگت؛ از‬
‫فگگراز بگگرج‪ ،‬ذهگگن خگگود را در حگگالا روءيگگا بگگافتن دربگگاره تغييگگرات‬
‫جهشگونا چشماندازى مىيابد كه در برابر چشمانش گسترده است؛‬
‫ذهگگن از خللا شگگگفتآميز بگگودنا فضگگا‪ ،‬بگگه درونا رمگگز و راز زمگگانا‬
‫مىجهد و بگگه خگگود رخصگگت مىدهگگد كگگه تحگگت تگگأثير نگگوعى تگگاريخچه‬
‫س استمرار زمانا است كگگه‬ ‫شخصى خودانگيخته قرار گيرد‪ :‬اين نف م‬
‫به سراسر نما بدلا مىشود‪ .‬بگذاريد به پس بازگرديم )كگگه تكليفگگى‬
‫شاق نيست( و در سطح معرفت متوسط قرار گيريگگم‪ ،‬و پرسشگگى‬
‫ن پگگاريس بپرسگگيم‪ .‬چهگگار لحظگگه بگگزرگ‪،‬‬ ‫معمگگولى از سراسگگربي م‬
‫بلواسطه در منظر ديد ما يعنى در معرض آگاهى ما قرار مىگيگگرد‪:‬‬
‫نا ماقبگگل تاريگگخ اسگگت؛ پگگاريس در آنا زمگگانا‬ ‫نخسگگتين لحظگگه از آ م‬
‫پوشيده از ليهاى از آب بود كه اندك نقاطى صگگلب و سگگخت از آنا‬
‫بيرونا زده بود‪ .‬بازديدكنندهاى كه در طبقه اولا برج قرار گيرد بگگه‬
‫محاذات بينى خود سطحى از امواج و جزايگگر كوچگگك پراكنگگدهاى را‬
‫خواهد ديد؛ ماتوالا‪ ،‬پگگانتئونا و جزيگگره پپردرخگگتى كگگه مونمگگارت نگگام‬
‫داشت و دو بلندى آبىرنگ در دوردست يعنى برجهاى نگگتردام‪ ،‬و در‬
‫سمت چپ او‪ ،‬در لبه اين درياچه عظيگگم‪ ،‬پسگگتى و بلنگگديهاى مگگونا‬
‫والريگن‪ .‬و برعكگس‪ ،‬مسگافرى كگه تصگميم مىگيگرد هگم امگروز در‬
‫مهآلوده بر بگگالى ايگگن دو بلنگگدى ] برجهگگاى نگگتردام [ بگگرود‪،‬‬ ‫هواى م‬
‫مىتواند دو طبقه ب اليى بگرج را ببينگد كگه از پگايه آبگگونش ظهگور‬
‫مىكند‪ .‬اين نسبت ماقبل تاريخى برج با آب‪ ،‬به اصگگطلحا‪ ،‬بگگه طگگور‬
‫نمادين تا روزگار ما حفظ شده است‪ ،‬زيرا كه برج‪ ،‬تا انگگدازهاى در‬
‫خم باريك رود سن سگگاخته شگگده و آنا را )تگگا خيابگگانا اونيورسگگيته(‬
‫كامگگل كگگرده اسگگت و هنگگوز بگگه نظگگر مىرسگگد كگگه بخشگگى از چهگگره‬
‫رودخانه و نگهبانا پلهاى آنا است‪ .‬دومين تاريخى كه زير نگاه برج‬
‫نا قرونا وسطى است‪ .‬كوكتو زمانى گفت كه برج‪،‬‬ ‫خفته است از آ م‬
‫نتردام ساحل چپ ] رود سن [ است؛ هرچند كليساى جامع پاريس‬
‫بلنگگدترين يادمگگانا شگگهر نيسگگت )سگگاختمانهاى انواليگگد‪ ،‬پگگانتئونا‪،‬‬
‫ساكره كور‪ ،‬بلندترند(‪ ،‬اما با برج‪ ،‬جفتى را تشكيل مىدهد‪ ،‬زوجگگى‬
‫نمادين‪ .‬فولكلور توريستى‪ ،‬به اصطلحا‪ ،‬اين زوجيت را بازشگگناخته‬
‫است‪ ،‬فولكلورى كه عمل ا پاريس را به برجش و كليسگگاى جگگامعش‬
‫ل‬
‫فرومىكاهگگد‪ :‬نمگگادى كگگه حگولا تقابگگل سگگاخته شگده اسگگت‪ ،‬تقابگگ م‬
‫گذشته )قرونا وسگگطى همگگواره مگگبكين زمگگانى فشگگرده و مگگتراكم‬
‫بوده است( با حالا‪ ،‬تقابل سنگ كه به قدمت جهانا اسگگت بگگا آهگگن‬
‫كه نشانه مدرنيته است‪ .‬سومين لحظگگه كگگه مىتگگوانا آنا را از فگگراز‬
‫برج قرائت كرد به تاريخ به معنگگاى وسگگيع كلمگگه تعلگگق دارد و وجگگه‬
‫مميزهاى ندارد زيرا كگگه از سگگلطنت تگگا امگگپراطورى‪ ،‬از انواليگگد تگگا‬
‫طاق نصرت امتداد داشته است‪ .‬اين تاريگگخ دقيقگگا ا تاريگگخ فرانسگگه‬
‫است يعنى همانا تگگاريخى كگگه كودكگگانا دبسگگتانى فرانسگگوى آنا را‬
‫مىآموزند‪ ،‬تاريخى كه بسيارى از دورههاى آنكه در خاطره كودكانا‬
‫دبستانى حاضر اسگگت بگگه پگگاريس مربگگوط مىشگگود‪ .‬دسگگتآخر‪ ،‬بگگرج‬
‫شاهد چهارمين تاريخ پاريس است‪ ،‬همگگانى كگگه هم اكنونا در حگگالا‬
‫ساخته شدنا است‪ ،‬برخى از يادمانهاى مدرنا )يونسكو‪ ،‬سگگاختمانا‬
‫نا نشگگانههاى آينگگده را در ايگگن‬ ‫راديو و تلويزيونا( بنگگا بگگه نشگگانا داد م‬
‫فضا كردهاند؛ و برج امكانا هماهنگ ساختن اين اجسام ناسگگازگار‬
‫)شيشه‪ ،‬فلز( را فراهم مىكند يعنى هماهنگى اشكالا جديدى كه از‬
‫شيشه و فلز ساخته شدهاند با سنگها و گنبدهاى گذشته‪ .‬پگگاريس‪،‬‬
‫ى ابسگگترهاى‬ ‫در طى زمانا‪ ،‬در زير نگاه برج‪ ،‬خود را همچونا نقاش م‬
‫ترسيم كرده است كه در آنا‪ ،‬مسگگتطيلهاى سگگياهى كگگه از گذشگگته‬
‫دور بر جاى ماندهاند‪ ،‬در جوار راسگگت گوشگگههاى سگگفيد معمگگارى‬
‫مدرنا آرميدهاند‪.‬‬

‫زمانى كه از فراز برج‪ ،‬چشم اين نقاط متعلق بگگه تاريگگخ و فضگگا را‬
‫معين كرد‪ ،‬تخيل به پپر كردنا سراسرنماى پاريس ادامه مىدهد و به‬
‫آنا ساختار عطا مىكند؛ اما آنگاه چيزى كه مداخله مىكند‪ ،‬برخگگى از‬
‫كاركردهاى انسانى است‪ .‬بازديدكننگگده بگگرج‪ ،‬زمگگانى كگگه بگگر فگگراز‬
‫هم‬‫س اهريمگن)‪ ،(4‬دچگار ايگن ت و ك‬ ‫پاريس ماستاد‪ ،‬همچ ونا آسگموديو م‬
‫مىشود كه پوشش عظيمى را كه زندگى خصوصى ميليونها انسانا‬
‫را پنهانا كرده است به كنار زند؛ آنگاه شهر به روابط صگگميمانهاى‬
‫بدلا مىشود كه او كاركردهگگايش يعنگگى پيونگگدهايش را رمزگشگگايى‬
‫مىكند‪ .‬در محور قطگگبى بگزرگ كگگه بگر خگگم م افقگى رودخگانه عمگگود‬
‫اسگگت‪ ،‬سگگه نگگاحيه يكگگديگر را محصگگور كردهانگگد‪ ،‬همگگانطور كگگه در‬
‫نا درازكشيده‪ ،‬سه كگگاركرمد زنگگدگى بشگگرى در كنگگار‬ ‫بلنداى تن انسا م‬
‫ى مونمارت‪ ،‬زندگى تجگگارى و‬ ‫هم قرار گرفتهاند‪ :‬لذت در بال در پا م‬
‫مالى در مركز گرداگگگرمد اپگگرا‪ ،‬معرفگگت و تحقيگگق در پگگايين در پگگاى‬
‫پگگانتئونا؛ و سگگپس در چگگپ و راسگگت كگگه ايگگن محگگور حيگگاتى را‬
‫فرومىپوشگگاند‪ ،‬همچگگونا دو دسگگتپوش محگگافظ‪ ،‬دو منطقگگه وسگگيع‬
‫سكونت وجود دارد‪ ،‬يكى معمولى و ديگرى متعلگگق بگگه كگگارگرانا؛ و‬
‫كمى دورتر دو نوار پ پگگر درخگگت‪ ،‬بولگگونى و ونسگگن‪ .‬مشگگاهده شگگده‬
‫ن قگگديمى‪ ،‬شگگهرها را برمى انگيزد تگگا در‬ ‫است كه نوعى قانونا كهگگ م‬
‫جهت غرب گسترش يابند‪ ،‬در جهت غگگروب آفتگگاب؛ در ايگگن سگگمت‬
‫است كه بخگگش ثروتمندنشگگين امتگگداد مىيابگگد‪ ،‬شگگرق جايگگگاه فقگگر‬
‫باقى مىماند‪ .‬به نظر مىرسد كه برج با جايگيرىاش‪ ،‬در نهانا از اين‬
‫حركت پيروى مىكند؛ مىتوانا گفت كه در حركت به سگگوى غگگرب بگگا‬
‫پاريس همراه است‪ ،‬حركتى كه پايتخت ما را چارهاى از آنا نيسگگت‬
‫و حتى شهر را به سوى قطب تحولا خويش دعوت مىكند به سگگوى‬
‫جنوب و غرب‪ ،‬به جايى كه آفتاب گرمتر است‪ ،‬و بدينسگگانا در ايگگن‬
‫كاركرد رمزآلومد بگگزرگ كگگه هگگر شگگهرى را بگگه موجگگودى زنگگده بگگدلا‬
‫مىسازد شركت مىكند‪ :‬برج كگگه نگگه مغگگز شگگهر اسگگت‪ ،‬نگگه تگگن آنا و‬
‫اندكى دورتر از منطقه حياتى آنا قگگرار دارد‪ ،‬فقگگط شگگاهد اسگگت‪،‬‬
‫عدلم باريكش‪ ،‬كل ساختار جغرافيگگايى و‬ ‫نگاهى كه محتاطانه‪ ،‬با آنا د‬
‫تاريخى و اجتماعى فضاى پاريس را تثبيت مىكند‪ .‬اين رمزگشگگايى‬
‫از پگاريس كگگه نگگاه بگرج آنا را انجگام مىدهگگد فقگگط كنشگى ذهنگگى‬
‫نيست بلكه نوعى آغاز كردنا نيز هسگگت‪ .‬بگگال رفتگگن از بگگرج بگگراى‬
‫تأمل در پگگاريس از فگگراز آنا‪ ،‬مسگگاوى نخسگگتين سگگفرى اسگگت كگگه‬
‫مردى جوانا را از وليت به پاريس كشاند تا شهر را فتح كند‪ .‬ايفل‬
‫جوانا در ‪ 12‬سالگى به همراه مادر خود رنج سفر را از ديگگژونا بگگر‬
‫خود هموار كرد تا »جادوى« پاريس را كشف كند‪ .‬شهر‪ ،‬كه نگگوعى‬
‫ر لگگذتها‪،‬‬
‫پايتخت ممتاز است‪ ،‬تمامى حركت فرا رفتن به نظگگم برتگگ م‬
‫نا‬
‫ارزشگگها‪ ،‬هنرهگگا و تجملت را مگگوجب مىشگگود‪ .‬ايگگن جهگگانا‪ ،‬جهگگا م‬
‫گرانبهگگايى اسگگت كگگه شگگناخت آنا آدمگگى را مىسگگازد‪ ،‬بگگدينمعنا كگگه‬
‫نا ورود به زندگى حقيقى احساسها و مسئوليتهاسگگت‪ .‬هميگگن‬ ‫نشا م‬
‫اسطوره است گگ بىترديد اسطورهاى بسيار كهگگن گگگگ كگگه سگگفر بگگه‬
‫بگگرج بگگه مگگا امكگگانا مىدهگگد كگگه وجگگومد آنا را تصگگديق كنيگگم‪ .‬بگگراى‬
‫توريستى كه از برج بال مىرود‪ ،‬هر انگگدازه هگگم مليگگم طبگگع باشگگد‪،‬‬
‫پاريسى كه بر اثر تأمل فردى و عمگگدى او پيگگش چشگگمانش ظگگاهر‬
‫مىشود‪ ،‬هنوز چيزى از آنا پاريسى را داراست كگگه راسگگتينياك)‪ (5‬بگا‬
‫آنا مواجه شگگد‪ ،‬بگگه مبارزه اش طلبيگگد و مگگالكش شگگد‪ .‬بنگگابراين از‬
‫ميانا تمامى جاهايى كه فردى خارجى يا شهرسگتانى از آنا بازديگد‬
‫مىكند‪ ،‬برج يادمانى است كه بنا بگگه تكليگگف در صگگدر بازديگگدهاى او‬
‫قرار دارد‪ .‬برج مدخل است و نشگگانا دسگگتيابى بگگه معرفگگت اسگگت‪.‬‬
‫آدمى بايد قربانيى نثار برج كنگد كگه همگانا اجگراى مناسگك بازديگد‬
‫مسكلم از برج است‪ ،‬مناسكى كه فقط فردى پاريسگگى قگگادر اسگگت‬
‫از اجراى آنا سر باز زند‪ .‬برج حقيقتا ا جايى است كه اج ازه مىدهگد‬
‫هر كس عضوى از قومى گردد‪ .‬زمانى كه ب رج بگه پ اريس مرب وط‬
‫شود جوهره پايتخت را جمع مىكند و به بيگانهاى تقگگديم مىكنگگد كگگه‬
‫نخستين فديهاش را نثار او كرده است‪.‬‬

‫اكنونا به پاريسى كه از فگگراز بگگرج در آنا تأمگگل شگگده اسگگت پشگگت‬


‫مىكنيم و به سوى خومد بگگرج مىرويگگم؛ برجگگى كگگه )قبگگل از آنكگگه بگه‬
‫نا نمگگاد بسگگيج شگگود( بگگه عنگگوانا شگگىء زنگگدگى مىكنگگد‪ .‬بگگراى‬ ‫عنوا م‬
‫توريست معمول ا هر چيزى در وهله نخست نوعى انگگدرونى اسگگت‪،‬‬
‫زيرا كه هيچ بازديدى بدونا كاوش در مكانى سربسته‪ ،‬وجود ندارد‪:‬‬
‫بازديگگد از كليسگگا‪ ،‬مگگوزه‪ ،‬قصگگر‪ ،‬بيگگش از همهچيگگز محصگگور كگگردنا‬
‫خويش است‪» ،‬گردش كامل« در اندرونى است‪ ،‬آنا هم انگگدكى بگگه‬
‫شيوه مالكانه؛ هگگر كاوشگگى تصگگاحب اسگگت‪ .‬افگگزونا بگگر ايگگن‪ ،‬ايگگن‬
‫گگگردش در انگگدرونى مطگگابق اسگگت بگا پرسشگگى كگگه بگرونا مطگگرحا‬
‫مىكند‪ :‬يادمگگانا معماسگگت‪ ،‬ورود بگگه آنا حگگل آنا اسگگت‪ ،‬تصگگاحب آنا‬
‫است‪ .‬در اينجا مگا در بازديگد توريسگتى همگانا كگاركرد اوليه اى را‬
‫ص سگگفر بگگه بگگرج بگگدانا متوسگگل شگگديم‪.‬‬ ‫بازمىشناسيم كه در خصو م‬
‫ى يادمانى محصور شده است و‬ ‫گروه بازديدكنندگانى كه در اندرون م‬
‫قدم به قدم‪ ،‬پيچ و خمهاى درونى آنا را قبل از خارج شدنا تعقيب‬
‫مىكند كامل ا شبيه به تازهكارى است كه براى دسگتيابى بگه منزلگت‬
‫مخصوص تگگازهوارد‪ ،‬مجبگگور اسگگت از بنگگاى اوليگگه‪ ،‬راهگگى تاريگگك و‬
‫ناآشنا را بگشايد و از آنا عبور كنگگد‪ .‬بنگگابراين در تشگگريفات دينگگى‪،‬‬
‫همچونا در مراسم توريستى‪ ،‬حصر شدنا تابعى از مناسگگك اسگگت‪.‬‬
‫در اينجا نيز برج چيزى متناقض اسگگت‪ :‬نمىتگگوانا درونا آنا محصگگور‬
‫شد زيرا كه مشخصه برج‪ ،‬شكل طولى آنا و ساختار باز آنا اسگگت‪.‬‬
‫چگگگونه مىتگگوانا درونا چيگگزى بگگى در و پيكگگر محصگگور شگگد؟ چگگگونه‬
‫مىتوانا به بازديد خطى مسگگتقيم رفگگت؟ امگگا بگگه يقيگگن بگگرج مگگورد‬
‫بازديد قگگرار مىگيگگرد‪ :‬مگگا قبگگل از آنكگگه از آنا بگگه عنگگوانا رصگگدخانه‬
‫استفاده كنيم‪ ،‬درونا آنا درنگ مىكنيم‪ .‬چه پيش آمده است؟ چه بر‬
‫گ اندرونى مىآيد هنگامى كه آنا را بگگه‬ ‫سر آنا كاركرد اكتشافى بزر م‬
‫اين يادمانا خالى و بى در و پيكر به كگار بن ديم‪ ،‬بن ايى كگه مىتگوانا‬
‫گفت جوهره آنا بيرونى است؟‬

‫براى فهميدنا اين امر كه بازديدكننده مدرنا چگونه خگگود را بگگا ايگگن‬
‫يادمانا متنگگاقض تطگگبيق مىدهگگد‪ ،‬يادمگگانى كگگه بگگه تخيگگل او عرضگگه‬
‫مىشود‪ ،‬ما صرفا ا نيازمند مشاهده اين هسگگتيم كگگه بگگرج بگگه او چگگه‬
‫مىدهد‪ ،‬يعنى تا آنجا كه آدمى آنا را نه به منزله تماشاگاه‪ ،‬بلكگگه بگگه‬
‫منزله چيز مىبيند‪ .‬از اين ديدگاه‪ ،‬آنچه بگرج پيگش مىنهگگد از دو نگوع‬
‫اسگگت‪ :‬نگوع اولا‪ ،‬نظمگى تكنيكگى اسگگت؛ بگرج عرضگگهكننده شگمار‬
‫مشخصى از كنشها يا به عبارت بهتر تناقضهاست‪ ،‬به گونه اى كگگه‬
‫بازديدكننده به نايب مهندس بدلا مىشگگود‪ .‬اينهگگا در وهلگگه اولا )بگگا‬
‫توجه به اينكه جسيم بودنا تعجبى ندارد( چهار پايه برج است‪ ،‬و به‬
‫ن كامل ا مگگوكرب سگگتونهاى فلگگزى در مصگگالح معگگدنى‬ ‫ويژه فرو رفت م‬
‫است‪ .‬اين حالت مگگوكرب از آنا جهگگت خارقالعگگاده اسگگت كگگه موجگگد‬
‫شكلى قائم مىشود‪ ،‬به گونهاى كه عمود بودنا آنا نقطه شگگروع آنا‬
‫را كگگه شگگكلى مگگوكرب دارد محگگو مىكنگگد‪ ،‬و در اينجگگا نگگوعى تكگگاپوى‬
‫دلپذير براى بازديدكننده به وجود مىآيد‪ .‬بعد آسانسورها هستند كه‬
‫مگگوكرب بگگودنا آنهگگا بگگاعث كمگگالا شگگگفتى اسگگت‪ ،‬زيگگرا كگگه تصگگور‬
‫معمولى مستلزم آنا است كه هر آنچه به شكل مكانيكى بال مىرود‬
‫به شكلى عمودى حركت كند‪ .‬و براى كسى كه از پلهها بال مى رود‬
‫دو واقعه رخ مىدهد‪ :‬يكى گشوده شدنا منظرهاى است بس فگگراخ‬
‫از تمامى جزئيات‪ ،‬صگگفحهها‪ ،‬تيرهگگاى آهنگگى‪ ،‬پيچهگگا‪ ،‬كگگه سگگازنده‬
‫برجاند و ديگرى شگفتى روءيت اين امر است كه چگونه اين شگگكل‬
‫مستقيم كه از هگگر گوشگگه پگگاريس بگگه صگگورت خطگگى محگگض ديگگده‬
‫مىشود از قطعات‪ ،‬تكههاى بگگه هگگم پيوسگگته‪ ،‬بخشگگهاى متقگگاطع و‬
‫قسگگمتهاى متنگگوع بىشگگمار تشگگكيل شگگده اسگگت؛ يعنگگى رخگگداد‬
‫فروكاسگگتن نمگگودى )خگگط مسگگتقيم( بگگه واقعيگگت ضگگد آنا )يعنگگى‬
‫مجموعه اى از مصگگالح شكسگگته و كگگج(‪ ،‬نگگوعى از رمزگشگگايى كگگه‬
‫گسترش ساده سطح ادراك بصرى آنا را مهيا مىكند‪ ،‬درسگگت مثگگل‬
‫آنا عكسهايى كه در آنها انحناى صورت‪ ،‬اگر عكس را بگگزرگ كنيگگم‪،‬‬
‫معلوم خواهد شد كه از هزارانا مكعب كوچكى تشكيل شگگده اسگگت‬
‫كه از زواياى متفاوت به آنا نور تابيده شده اسگگت‪ .‬بنگگابراين‪ ،‬بگگرج‬
‫به عنوانا چيز براى مشاهدهگر‪ ،‬به شرط آنكه او دلا خگگود را بگگه او‬
‫بسپارد‪ ،‬مجموعه اى از تناقضها را فراهگگم مىكنگگد‪ ،‬يعنگگى انقبگگاض‬
‫مطبوع ظاهرى كه با باطنى كه با آنا متضاد است همراه است‪.‬‬

‫دومين چيزى كه برج به عنوانا چيز پيش مىنهد ايگگن اسگگت كگگه‪ ،‬بگگه‬
‫ك« آشگگنايى اسگگت؛‬ ‫وم »جهانا كوچ م‬ ‫رغم يگانه بودنا تكنيكى آنا‪ ،‬مق ك‬
‫از همانا طبقه همكف‪ ،‬مجموعهاى از كسب و كارهاى كوچك‪ ،‬فگگرا‬
‫نا كارتپستالا و يادگگگارى و‬ ‫رفتن آنا را همراهى مىكنند‪ :‬فروشندگا م‬
‫ر زندگى كاسگگبانهاى‬ ‫زلمزيمبو و بادكنك و اسباببازى و عينك‪ ،‬مب ك‬
‫ش م‬
‫هسگگتند كگگه مگگا مجگگددا ا آنا را در طبقگگه اولا‪ ،‬بگگه شگگكلى كگگامل ا‬
‫استقراريافته‪ ،‬از نو كشف مىكنيم‪ .‬يكگگى از كارهگگايى كگگه كاسگگبى‬
‫انجام مىدهد رام كردنا مكانا اسگگت؛ فروختگگن‪ ،‬خريگگدنا‪ ،‬معاوضگگه‪،‬‬
‫همگگانا رفتارهگگاى سگگادهاى هسگگتند كگگه آدميگگانا بگگه كمگگك آنهگگا بگگر‬
‫ن مكانها و بگگر مقدسگگترين بناهگگا حقيقتگگا ا تسگگلط مىيابنگگد‪.‬‬ ‫سبعتري م‬
‫اسطوره ربگگاخوارانى كگگه از معبگگد بيگگرونا رانگگده شگگدهاند‪ (6)،‬عمل ا‬
‫اسطورهاى مبهم است‪ ،‬زيرا كه چنگگانا كسگگب و كارهگگايى گگگواهى‬
‫است بر نوعى آشگنايى عگاطفى ب ا يادمگانى كگه يگانگى اش‪ ،‬ديگگر‬
‫تگگرس برنمى انگيزد و فقگگط بگگا احساسگگى مسگگيحى اسگگت )كگگه تگگا‬
‫درجهاى احساسى خاص است( كه امر معنوى و روحانى‪ ،‬امر آشنا‬
‫را طگگرد مىكنگگد‪ .‬در ايگگام كهگگن‪ ،‬جشگگنهاى دينگگى بگگزرگ و همچنيگگن‬
‫نمايشهاى تئاترى‪ ،‬كه مراسم مقدس تمامعيارى بودند‪ ،‬به هيگگچ رو‬
‫مانع بروز اين روزمره ترين اعمالا‪ ،‬از قبيگگل خگگوردنا و نوشگگيدنا‪،‬‬
‫نمىشدند؛ تمامى تفريحات همزمانا با يكديگر جريگگانا مىيافتنگگد‪ ،‬آنا‬
‫هم نه به سبب نوعى اباحهگرى بىاعتنگگا و بىتگگوجه‪ ،‬بلكگگه بگگه سگگبب‬
‫اينكه جشن و سرور هيچگاه افسارگسيخته نبگگود و يقينگگا ا بگگا امگگور‬
‫روزمره تضادى نداشت‪ .‬برج‪ ،‬يادمانى مقدس نيست و هيچ تابويى‬
‫نمىتواند بسط و گسترش زندگى معمولى را در آنجا قدغن كند‪ ،‬بگگا‬
‫اين همه ترديدى نيست كه پديدهاى پيش پگگا افتگگاده در آنجگگا وجگگود‬
‫ع‬‫دارد‪ .‬به عنوانا مثالا‪ ،‬باز كگگردنا رسگگتورانى در بگگرج )غگگذا موضگگو م‬
‫نماديترين تجارتهاست(‪ ،‬پديدهاى است كه بگگا كگگل معنگگاى فراغگگت‬
‫تناسگگب و مطگگابقت دارد‪ .‬بگگه نظگگر مىرسگگد كگگه آدمگگى همگگواره‬
‫علقهمند است گگ كه اگر تضييقات و موانعى بر سگگر راه او ظگگاهر‬
‫نشوند گگگگ در جسگگتجوى نقطگگه مقابگگل و مكمگگل تفريحگگات خگگويش‬
‫باشد‪ ،‬و اين همانا اسگگت كگگه آسگگايش نگام دارد‪ .‬بگگرج ايفگگل چيگگزى‬
‫راحت است و فزونتر‪ .‬از همين سبب است كه چيزى اسگگت كگگه يگگا‬
‫بسيار قديمى است )فىالمثل مشابه سگگيرك باسگگتانى(‪ ،‬يگگا بسگگيار‬
‫مدرنا )مشابه نهادهاى آمريكايى خاصى مثگگل اتوسگگينما كگگه در آنا‬
‫مىتوانا همزمانا از فيلم و اتومبيل و غذا و طگگراوت هگگواى شگگبانه‬
‫لذت برد(‪ .‬افزونا بر اين‪ ،‬برج با ارائه طيگگف متنگگوعى از تفريحگگات‬
‫به بازديدكننده‪ ،‬از شگفتيهاى تكنولوژيك گرفته تا غذاهاى عگگالى و‬
‫منجمله سراسر نما‪ ،‬در نهايت‪ ،‬تمامى جايگاههاى عمده بشگگرى را‬
‫متحد مىسازد‪ :‬خودكفايى‪ .‬برج مىتواند قگائم ب ه ذات زنگدگى كنگد‪:‬‬
‫مىتوانا در آنجا روءيا بگافت‪ ،‬در آنجگا غ ذا خگورد‪ ،‬در آنج ا مشگاهده‬
‫كرد‪ ،‬در آنجا فهميد‪ ،‬در آنجا پرسه زد‪ ،‬در آنجا خريگگد كگگرد؛ همچگگونا‬
‫مسافر كشتى اقيانوسپيما )چيز اسطورهاى ديگرى كه كودكانا را‬
‫به خيالبافى فرو مىبرد(‪ .‬آدمى مىتواند خود را بريده از جهانا و بگگا‬
‫اين همه مالك جهانا احساس كند‪.‬‬

‫اين مقاله ترجمهاى است از بخش اولا ‪:‬‬

‫‪Roland‬‬ ‫‪Barthes‬‬ ‫‪(1979): The Eiffel Tower and other‬‬


‫‪.Mythologies, New York, Hill and Wang‬‬
‫از جناب آقاى منوچهر بديعى‪ ،‬كه در ترجمه اين مقاله و نيز ترجمه‬
‫»اسطوره زمانا حاضگگر« ) ارغنگگونا ‪ (18‬نوشگگته رولنا بگگارت مگگرا‬
‫يارى كردند‪ ،‬سپاسگزارم‪.‬‬

‫‪2‬منظگگور جگگايى اسگگت كگگه مىايسگگتند و از آنجگگا منظره اى يگگا‬


‫چشماندازى را تماشا مىكنند‪.‬‬

‫‪3‬قهرمانا نمايشنامه مولير به نام بورژواى جنتلمن كه سالها پيش‬


‫به نام جنگگاب آقگگا بگگه فارسگگى ترجمگگه شگگده اسگگت‪ .‬مسگگيو ژوردنا‪،‬‬
‫فگردى ت ازهبه دورانا رسگيده اسگت كگه مىخواهگد سگرى از سگرها‬
‫درآورد و به همين سبب معلمانا چندى مىگيرد تگا از عل وم مختلگف‬
‫مطلگگع شگگود‪ .‬معلگگم ادبيگگات او كلم بشگگرى را بگگه دو نگگوع تقسگگيم‬
‫مىكنگگد‪ :‬شگگعر و نگگثر‪ .‬مسگگيو ژوردنا مىگويگگد كگگه مگگن مى دانم شگگعر‬
‫چيست‪ ،‬پس از نثر برايم بگو‪ .‬معلم پاسخ مىدهد كه نگگثر عبگگارت از‬
‫جملتى است كه خود او مىگويد و مسيو ژوردنا بگگا كمگگالا شگگگفتى‬
‫مىگويد‪ :‬پگگس مگگن سالهاسگگت كگگه دارم نگگثر مىگگگويم و خگگودم خگگبر‬
‫ندارم!‬

‫‪4‬يكى از اهريمنانا در اسطوره يهودى‪.‬‬

‫‪ ، 5Rastignac‬يكى از قهرمانانا رمانا باباگوريو اثر بالزاك‪.‬‬

‫‪6‬اشارهاى است بگگه قصگگهاى از انجيگگل كگگه بگگر مبنگگاى آنا‪ ،‬مسگگيح‪،‬‬
‫رباخوارانا را از معبد بيرونا مىراند‪.‬‬

You might also like