Professional Documents
Culture Documents
اصطلاح سوسیالیسم
اصطلاح سوسیالیسم
اصطالح سوسیالیسم در متون سیاسی بسیار به کار رفته است ،اما مانند دموکراسی و آزادی تعریف جامع و مانعی ندارد؛ برخی سوسیالیسم را به معنای برابری ،دادگری ،پایان استثمار
فقرا از سوی اغنیا مطرح می کنند و بعضی مانند بسیاری از آمریکاییها ،سوسیالیسم را به معنای مصادره اموال خصوصی و کنترل شدید زندگی خصوصی افراد از سوی دولت ،و
چیزهای بد دیگر قلمداد می کنند.
فرهنگ انگلیسی آکسفورد سوسیالیسم را این گونه تعریف کرده است « :نظریه یا سیاستی که مالکیت یا نظرات کل اجتماع بر ابزار تولید ـ سرمایه ،زمین ،داریی و غیره ـ و اداره آنها در
جهت تأمین منافع همگانی را هدف خود قرار می دهد ،یا از آن حمایت می کند».
آستین رنی می گوید « :سوسیالیسم نظامی است که در آن ابزار تولید ،توزیع و مبادله کاال در مالکیت دولت است و از سوی دولت اداره می شود .پس به معنای دقیق ،نقطه مقابل
سوسیالیسم ،سرمایه داری است؛ یعنی نظامی که در آن ابزار تولید ،توزیع و مبادله کاال در جامعه ،در مالکیت خصوصی است و توسط مالکان خصوصی اداره می شود».
از میان تعاریف فراوانی که برای سوسیالیسم مطرح شده است ،می توان تعریف زیر را به عنوان جامع ترین تعریف قلمداد کرد:
« سوسیالیسم به معنای ساده خود ،نظامی سیاسی ـ اقتصادی است که در آن دولت از راه برنامه ریزی یا به شکلی مستقیم تر ابزارهای اساسی تولید را کنترل می کند یا مالک قانونی آن
است .هدف از اعمال چنین کنترلی بر داراییهای صنعتی و گاه کشاورزی ،تولید کاالها و خدمات مورد نیاز جامعه است ،نه تولید آنچه سودآور باشد.
در عین حال ،همه اشکال سوسیالیسم امیدوارند که جامعه ای مساوات طلب ایجاد کنند؛ جامعه ای که همه اعضا را زیربال حمایت خود بگیرد و برای ریشه کن ساختن فقر یا کاهش آثار
آن به مؤسسات خیریه خصوصی نیازی نباشد».
این همان تفکر اصلی نظام سوسیالیستی است که در قرن چهارم « سوسیالیسم به معنای ساده خود ،نظامی سیاسی ـ اقتصادی است که در آن دولت از راه برنامه ریزی یا به شکلی مستقیم
تر ابزارهای اساسی تولید را کنترل می کند یا مالک قانونی آن است.
این تفکر کم و بیش در قرون مختلف بین فالسفه و علمای سیاسی و اجتماعی مطرح بوده است ،و عاقبت در قرن 19و 20به اوج خود رسید .در قرن « 18جان استوارت میل» از
فیلسوفان بنام انگلیسی رسما خود را سوسیالیست نامید؛ اما دیگران او را سوسیالیست ایده آلیست (خیالپرست) می شمردند ،در برابر «کارل مارکس» که او را سوسیالیست ماتریالیست
(مادی) قلمداد می کردند.
در قرن « 19رابرت اون» ( 1771ـ 1858م) مؤسس سوسیالیسم نوین در انگلیس شناخته می شود که برای اولین بار واژه سوسیالیسم را در این کشور به کار برد و در سال 1841م
رساله ای را تحت عنوان «سوسیالیسم چیست؟» منتشر ساخت و با انتشار این رساله ،اصطالح سوسیالیسم معروف و مشهور گردید.
در فرانسه نیز طرفداران «سن سیمون» ( 1760ـ 1825م) مانند «پیری الرو» برای نخستین بار این اصطالح را با تعریف دقیق به کار بردند .این مکتب سپس در آلمان و آمریکا نیز
رواج یافت.
کارل مارکس ( 1818ـ 1883م) واضع فلسفه سوسیالیسم جدید کمونیسم است که این فلسفه را متشکل نموده و به صورت یک ایدئولوژی مدون در آورد .و «لنین» پیشوای انقالب
روسیه در اکتبر 1917م و پس از وی «استالین» از سوسیالیسم مارکسی حمایت کردند و آن را در اتحاد جماهیر شوروی سابق عمالً به اجرا در آوردند و یک نظام کامالً سوسیالیسم
مادی گرا به وجود آوردند .این تفکر همچنان ادامه دارد و برخی از کشورهای جهان بر اساس همین نظام اداره می شوند.
1.جامعه گرایی (جامعه باوری) :مهم ترین اصل مشترک تمامی نظریه های سوسیالیستی ،اهتمام آنها به ترجیح جامعه بر فرد ،و فراتر نهادن سود همگانی بر سود فردی است .از این
رو ،لبه تیز انتقاد سوسیالیستها به سوی «مالکیت خصوصی» (اساسی ترین مؤلفه سرمایه داری) بوده است .سوسیالیسم معاصر بسان سوسیالیسم سابق ،فردگرایی اقتصادی ،صنعتی و
سرمایه ساالری مدرنیسم را رد می کند .این مکتب با فردیت انسان و آزادیهای اقتصادی لیبرالی و سرمایه داری موافق نیست و فرد را عضوی از پیکره جامعه می نگرد؛ البته این
نگرش ،با آزادیهای فردی که در برخی از نحله های سوسالیستی به ویژه در اروپای غربی بر آن اهتمام می شود ،منافاتی ندارد.
سوسیالیسم در واقع ،بر ضد لیبرالیسم اقتصادی و کاپیتالیسم است؛ زیرا از نظر لیبرالیسم و کاپیتالیسم دخالت دولت در اقتصاد موجب اخالل و عدم شکوفایی سیستم اقتصادی است؛ اما
سوسیالیستها معتقدند مالکیت خصوصی ،رژیم اقتصادی آزاد و مناسبات تولیدی ما لکیت خصوصی و اقتصاد آزاد و مبارزه با نابرابری از مسائل بسیار مهم نظام اقتصادی و سیاسی اسالم
است
ناشی از آن و اصل ارزش اضافی ،عامل اساسی نابرابریها و ناهنجاریهای اجتماعی و حتی فرهنگی بوده و هست ،و اعتقاد دارند که دخالت و نظارت دولت در مقام نماینده اجتماع یا
اکثریت ،می تواند نفع عمومی را از دستبرد فرد در امان دارد.
2.برابری :یکی دیگر از مؤلفه های سوسیالیسم ،اصل «برابری» است .سوسیالیستها مالکیت خصوصی ابزار تولید را سرچشمه تمامی مفاسد و بیدادگریها و نابرابریهای زیان خیز
اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی می دانند .به همین جهت ،بر اصل برابری تأکید دارند.
3.فراملیّتی (انترناسیونالیستی = Internationalistic):از جمله اصول و عناصر سوسیالیسم ،تفکرات فراملیتی و گونه هایی از تمایالت انسان گرایانه و امانیستی بودن است (امانیسم
جمع گرا) .سوسیالیستها داعیه کوشش و مبارزه برای آزاد ساختن کل بشریت را دارند.
و از طرف دیگر ،اسالم قوانین ثابتی را وضع کرده که زمینه تراکم ثروت و جمع شدن اموال در نزد گروهی خاص را از بین ببرد؛ مثالً در اسالم ربا حرام شده و نیز احتکار اموال و
بهره کشی از افراد و غش در اموال و ضرر رساندن به اموال دیگران شدیدا نهی شده است.
از نظر اسالم ،دولت موظف است کنترل بازار را به دست گیرد و جلوی گران فروشی ،اجحاف و غش در معامالت را بگیرد و از تجار و صاحبان پول مالیات اخذ کند و بر هر فرد
مسلمان واجب است که هنگامی که اموالش از حد مقدار تعیین شده باال برود و رشد داشته باشد ،خمس و زکات آن را بپردازد تا برای فقرای جامعه خرج شود .اینها از جمله قوانینی است
که تا حدودی باعث جلوگیری از تراکم ثروت می گردد.
بنابراین ،اقتصاد اسالمی به هیچ وجه با نظامهای اقتصادی مورد نظر سوسیالیسم که با روح عدالت بیگانه است و مردم را به سوی فقر و بدبختی سوق می دهد ،هماهنگی و سازگاری
ندارد.
https://hawzah.net
سوسیالیسم انواع بسیار زیادی دارد ،بنابراین هیچ یک از تعاریف نمی تواند برای همه آنها به کار رود .اما در همه انواع تعریف ها یک نکته مشترک وجود دارد و آن این که کارگران
مالک ابزار تولید اند .تفاوت های عمده بین تعریف های مختلف به خاطر نقشی است که هر یک از آنها برای بازار آزاد و یا برنامه ریزی ،شیوه مالکیت ابزار تولید ،نقش مدیریتی کارگران
و نقش دولت در اقتصاد قائل اند.
چنان که گفتیم سوسیالیسم یک نظام اقتصادی و حکومتی است که در آن کارگران مالک و اداره کننده شرکت ها هستند .هدف از سوسیالیسم این است که صنایعی وجود داشته باشد که پولی
بسازند که می تواند به نفع همه مورد استفاده قرار گیرد .این سیستم می خواهد کارگران کنترل محل کارشان را در دست داشته باشند.
سوسیال دموکراسی شکلی از سوسیالیسم است که تالش می کند تکه هایی از کمونیسم را با سرمایه داری ترکیب کند .سیستم سوسیال دموکراسی مانند یک دولت کمونیستی ثروت را از
ثروتمندان می گیرد و بین فقرا توزیع می کند اما در عین حال مردم می توانند مانند حکومت های سرمایه داری کسب و کار و مالکیت خصوصی خود را داشته باشند .در سیستم سوسیال
دموکراسی این پول که مصرف عامه دارد از مالیات ها به دست می آید و بین فقرا تقسیم می شود به جای این که مانند سیستم های کمونیستی به عنوان مثال تمام وجوه بیش از 1میلیون
دالر تصرف شود و به همه داده می شود .سیستم سوسیال دموکراسی از اصالحات تدریجی بیش از انقالب پشتیبانی می کند.
در سیستم سوسیالیستی جمیع مردم در بذل پول و یا ک االهای دیگر به نفع کل جامعه مشارکت دارند .نمونه اش سازمان های آتش نشانی است .این سازمان ها که به نفع جامعه کار می کنند
برای حفظ تجهیزات و کارکنان شان به مالیات های پرداخت شده توسط مردم تکیه دارند.
برخی از کشورهای سوسیال دموکراسی از نوعی سیستم مالیاتی مترقی بهره مند اند ،که در آن افراد ثروتمندتر بیش از افراد فقیر مشمول مالیات می شوند .این مالیات ها و اقداماتی دیگر
به کاهش نابرابری بین فقیر و غنی کمک می کند.
در بسیاری از کشورهایی که سوسیال دموکراسی اند ،خدماتی خاص و نیز برخی از صنایع یارانه می گیرند و یا تا اندازه ای به وسیله دولت کنترل می شوند .به عنوان مثال ،آموزش و
پرورش ،بهداشت و درمان ،مسکن ،شرکت های با خدمات دهی همگانی یا حمل و نقل عمومی از جمله صنایعی اند که ممکن است در یک نظام سوسیالیستی متعلق به دولت باشند یا به
وسیله دولت نگهداری شوند .در بیشتر موارد ،حقوق افراد مشغول به کار در این صنایع به وسیله دولت پرداخت می شود آن هم با پولی که به صورت مالیات به وسیله مردم پرداخت می
شود .سوسیالیسم رفاه مردم را در نظر دارد.
نوع دیگر سوسیالیسم «اشتراکی» است .در این سیستم ،پول و کاال به صورت برابرتر و با کنترل دولتی میان مردم به اشتراک گذاشته می شود .از نظر تئوریک در این سیستم شکاف بین
طبقات در حال کوچک تر شدن است و فقیرترین افراد بیشتر مورد توجه و مراقبت قرار می گیرند در حالی که افراد ثروتمندتر نیز پرداخت مالیات باالتر و مقررات اقتصادی را می پذیرند.
البته سوسیالیسم معموالً از نظر بسیاری از رویکردها با کمونیسم تفاوت دارد.
امروزه بسیاری از سوسیال دموکرات ها ،به خصوص در کشورهای اروپای غربی می خواهند صنایع به طور مشترک به وسیله نمایندگان سهامداران و همچنین کارگرانی که در آنها کار
می کنند اداره شوند چراکه منافع هر دو گروه در موفقیت شرکت است .به این شیوه اداره صنایع ،دموکراسی صنعتی گفته می شود .این شیوه اداره صنایع در مقایسه با شیوه کنترل صنایع
به وسیله دولت مرکزی ،راه دموکراتیک تری برای اداره و سازماندهی صنایع است .در این شیوه اتحادیه های کارگری و یا شوراهای کارگری منافع کارکنان را نمایندگی می کنند.
سوسیال دموکراسی ،شکل دموکراتیک سوسیالیسم و رایج ترین شکل حکومت در جهان است.
احتماالً با اصطالح «انترناسیونال سوسیالیست» نیز مواجه شده اید .انترناسیونال سوسیالیست سازمانی است که خود را وقف ترویج آرمان های سوسیالیستی کرده است و روابطی با بسیاری
از احزاب سوسیالیست ،به خصوص سوسیال دموکرات ها دارد.
بسیاری از افراد غیر کمونیست« ،کمونیسم» را مترادف ایده های مارکسیستی و لنینیستی حزب بلشویک روسیه قرار می دهند .مارکس معتقد بود سرمایه داری به دنبال ایجاد سیستم
اقتصادی و سیاسی فئودالیسم است .همچنین معتقد بود که سرمایه داری به بسیاری از مردم ستم می کند و این مردم در نهایت شورش می کنند و از سوسیالیسم استفاده می کنند .سپس فکر
کرد سوسیالیسم می تواند پل دیگری باشد اما به سوی کمونیسم.
با این حال ،بسیاری از افراد به اشتباه واژه «کمونیست» را به دولت های سوسیالیستی اطالق می کنند .برخی هم این دولت ها را سوسیالیسم دولتی می نامند تا آنها را از کمونیست ها که
می گویند به یک دولت و یا هر شکلی از حکومت نیاز ندارند متمایز کنند.
در سیاست های ایاالت متحده آمریکا «سوسیالیسم» به صورت اتهامی به لیبرال ها از سوی محافظه کاران استفاده می شود.
تاریخچه
یک فرد اهل ولز به نام رابرت اون ( ،)Robert Owenبه عنوان اولین سوسیالیست شناخته می شود .پیروان او در سال 1841خود را سوسیالیست نامیدند .اون هنوز هم به عنوان یکی
از پیشگامان نهضت تعاون در بریتانیا محسوب می شود .او می گفت کارگران باید مالک شرکت هایی که برای آنها کار می کنند باشند و سود را میان خودشان تقسیم کنند .اون کارخانه ای
به سبک جدید در اسکاتلند راه اندازی کرد.
کارل مارکس از اون معروف تر است و به عنوان معمار تئوری سوسیالیسم و کمونیسم شناخته می شود .مارکس کتاب جامعی درباره سرمایه داری ،سوسیالیسم و کمونیسم ،به نام «مانیفست
کمونیست» نوشت.
بسیاری از احزاب سیاسی سوسیالیستی در قرن 19و اوایل قرن 20تشکیل شدند .احزاب سیاسی چپ به طور کلی جدیدتر از احزاب جناح راست اند.
http://www.020.ir
.از «دانشنامهی فشردهی علم اقتصاد» به قلم رابرت هالبرانر است »متن زیر ترجمهی مدخل «سوسیالیسم :یادداشت سردبیر
اثرگذار به نگارش درآورد ،از جملهی آنها هالبرانر یک اقتصاددان و تاریخنگار برجستهی اندیشه اقتصادی و یک نویسندهی موفق و پرکار بود که بیش از بیست کتاب
).که بیش از ۴میلیون نسخه به فروش رسیده (کتاب توسط آقای احمد شهسا به فارسی برگردانده شده »فیلسوفان اینجهانی« و احتماالً مهمترینشان »سرمایهداری در قرن بیستویکم«
،.معتبرترین کانون علمی سوسیالیستها در ایاالت متحده ،صاحب کرسی استادی بودThe New Schoolهالبرانر ،جزء برجستهترین سوسیالیستهای آکادمی در قرن بیستم ،در
.را به نام او نامگذاری کرده مرکز خود برای مطالعهی سرمایهداری The New School
.را ایراد کرده است در ضمن ،نه چندان بیربط اینکه دیردره مککالسکی ،که نام بورژوا را از او الهام گرفتهایم ،سخنرانی ساالنهی رابرت هالبرانر در ۲۰۱۲
***
سوسیالیسم—منظور یک اقتصاد مطابق برنامه ریزی مرکزی است که در آن حکومت تمام ابزارهای تولید را در ید کنترل خود میگیرد—ناکامی تراژیکی در قرن بیستم داشت.
سوسیالیسم ،از تعهدی برای درمان معضالت اقتصادی و اخالقی سرمایه داری سر برآورد ،ولی در عمل هم در خرابکاری اقتصادی و هم در قساوت اخالقی گوی سبقت را از
ً
سرمایه داری ربود .با این همه ،هم انگاره و هم آرمان سوسیالیسم هنوز پابرجا هستند .این که آیا سوسیالیسم به یکی از اشکالش ،در قامت یک نیروی سازمانبخش عظیم ،نهایتا دوباره
.عرضاندام خواهدکرد یا نه ،معلوم نیست ،ولی هیچکس بدون درنظرداشتن روایت دراماتیک ظهور و افول سوسیالیسم نمیتواند چشماندازهای آن را با دقت رصد کند
آنچه در واقع رخ داد ،این بود که زندگی اقتصادیای که تحت لوای این چهار عمل اصلی از پی آمد ،بهسرعت چنان دچار اختالل شد که در چهارسالهی نخست انقالب ،۱۹۱۷
بازاری سرمایهداری
ِ تولید شوروی نسبت به دورهی پیش از انقالب ۱۴ ،درصد سقوط کرد .در سال ۱۹۲۱لنین مجبور به اتخاذ «سیاست اقتصادی جدید» شد ،که نیمنگاهی به رانههای
داشت .این امتزاج بسیار کوتاهزمان سوسیالیسم و سرمایهداری ،در سال ۱۹۲۷پس از آنکه استالین تعاونیهای اجباری را برای بسیج منابع روسی بهمنظور جهش این کشور بهسوی
.قدرت صنعتی کلید زد ،به نقطهی پایان خود رسید
نظامی که زیر نظر استالین و جانشیناناش تکامل یافت ،شک ِل یک هرم از فرمانها را بهخود گرفت .در رأس این هرم ،گاسپلن ،باالدستترین آژانس برنامهریزی دولتی،
اختصاص منابع به محصوالت نظامی در مقابل محصوالت
ِ میزان
ِ قرارداشت که جهتگیریهای کلی اقتصاد را مشخص میکرد؛ اموری از قبیل نرخ رشد هدفگذاریشده و تعیین
غیرنظامی ،صنایع سنگین در مقابل صنایع سبک و مناطق مختلف در مقابل یکدیگر .گاسپلن جهتگیریهای کلی را به سازمانهای مربوطه برنامهریزی صنعتی و منطقهای ابالغ
ب مأموریتهایی به کارخانجات خاص ،مراکز قدرت صنعتی ،شرکتهای تعاونی و ،...انتقال میدادند .این هزاران میکرد و کارشناسان فنی این سازمانها ،برنامهی جامع ملی را در قال ِ
زیر-برنامهی منفرد ،نهایتا ً به مدیران کارخانهها و مهندسان ختم میشد که در واپسین منزل باید آن برنامهها را عملیاتی میساختند .سپس ،نقشهی راه تولید به همراه پیشنهادها ،اصالحیهها
و تقاضاهایی از سوی کسانی که آن را دیده بودند ،این بار هرم را رو به باال طی میکرد .باالخره ،برنامهی تکمیلشده در شورای عالی به بحث و رأی گذاشته میشد و به صورت قانون
.درمیآمد
بنابراین ،طرح نهایی به یک دفتر سفارشهای قطور میمانست که حجم تولید آجیل ،تیرآالت فوالدی ،غالت ،ماشینآالت کشاورزی ،پنبه ،مقوا ،زغالسنگ و ...را تعیین میکرد و
کل اینها در تمامیتشان تولید ملی را تشکیل میدادند .در عالم نظر ،چنین دفتر سفارشهایی باید میتوانست برنامهریزان را قادر سازد تا کل جریان اقتصادی را هر سال از نو بچینند؛
البته مشروط بر اینکه نخو ِد آجیل متناسب با کشمش آن میبود ،تیرآالت ابعاد درستی میداشتند ،محصوالت غله به روش صحیحی ذخیره و انبار میشدند ،ماشینآالت کشاورزی قابل
.استفاده میبودند ،و پنبه ،مقوا و زغالسنگ واجد کیفیتی متناسب با موارد استفادهی متنوع آنها میبودند .ولی شکاف بزرگ و فزایندهای بین نظر و عمل وجود داشت
مشکالت سربرمیآورند
ی این منظر خودش را نشان نمیدهد .ولی با ورانداز کردن دوبارهی آن ،میتوانیم مشاهده کنیم که راهی که لنین و استالین در سالهای نخست در پیش
در نگاه اول ،نقطهی کرمزده ِ
گرفته بودند ،بیشتر از آنکه اقتصادی بوده باشد ،کموبیش نظامی بود؛ بسیج گستردهی دهقانان بهعنوان نیروی کار برای ساختن جاده ،خطآهن ،سد ،تیر چراغبرق و مجتمعهای
فوالدسازی و تراکتورسازی .این مأموریتی خوفآور بود ،ولی در قیاس با چیزی که سوسیالیسم ۵۰ ،سال بعد با آن مواجه شد ،هراسناکیاش کمتر بود؛ زمانی که مسأله بیشتر از آنکه
.ایجاد پروژههای بیشمار نسبتا ً خودکفا و مستقل از هم باشد ،چیدن آن قطعات مجزا در درون یک کلیت یکپارچه و باچفتوبست بود
با اینکه در سراسر دههی ۱۹۶۰اقتصاد شوروی مداوما ً یک رشد نیرومند را گزارش میداد—حدوداً دوبرابر رشد آمریکا—ولی در همان زمان ناظران عالیم بحران
قریبالوقوعی را در شوروی میدیدند .یکی از این عالیم ،مسالهی تعیین تولید نه در ارتباط با بیشینهسازی رفاه همگانی ،بلکه بیشتر مرتبط با اعطای پاداش به مدیران کارخانهای بود که
وظایف محولهشان را «زیادی خوب انجام میدادند» .مشکل این بود که طرح و برنامه ،محصوالت تولیدی را صرفا ً در کمیتشان مورد نظر قرار میداد .نتیجه این میشد که مدیران،
کاریکاتور مشهوری در مجلهی طنز «کروکودیل» ،مدیر کارخانهای را نشان میداد که با افتخار در حال به
ِ حجم و اندازهی محصوالت را به حداکثر میرساندند ،و نه کیفیتشان را.
!نمایش گذاشتن محصول منحصربهفردش بود :میخ بسیار بزرگی که از یک جرثقیل آویزان بود
به موازات اینکه خون رگ اقتصاد غلظت بیشتری مییافت و لخته میشد ،تولید بیشتر صورت «توفانهای» پایان فصول و یا آخر سال را به خود میگرفت؛ تمامی منابع به سمت
مدیران گرفتاری بود که نیاز »تولکاچیها« تحقق اهداف از پیش تعیینشده سوق داده میشدند .در چنین نظام متصلبی خیلی زود «کارچاقکنها» یا ِ به وجود آمدند که کارشان کمک به
ً
داشتند به لطایفالحیل گزارش موفقیت را برای ارسال به مقامات سرهمبندی کنند ،در حالی که قاعدتا قادر نبودند مواد اولیهای مورد نیاز برای رسیدن به اهداف تولید را خارج از برنامه
ابالغشده تهیه کنند .بدتر از این ،چون مدیران اجازهی خرید لوازم مورد نیازشان و استخدام یا اخراج کارگران شان را هم نداشتند ،کارخانجات شروع کردند به حسابسازی کردنهای
.قالبی ،اول مراکز خرید قالبی ،بعد کمیسرهای قالبی ،و بعد خانههای سازمانی قالبی تا اینگونه کنترل خود را بر تنها چیزی که در کنترلشان بود ،افزایش دهند
خیلی جای تعجب ندارد که این نظام رفتهرفته بیزانسیتر [پیچیدهتر و آمرانهتر] شد—دچار اختالالتی جدی در زیر پوشش آمارهای سرهمبندیشدهی رشد .در طول دههی ،۱۹۶۰
اتحاد شوروی تبدیل به اولین قدرت صنعتی در تاریخ شد که در یک دورهی طوالنی صلح ،در نتیجهی فاجعهی تخصیص نامناسب منابع در آن شاخص امید به زندگی (متوسط طول عمر)
سقوط کرد .تحقیقات نظامی بهسهولت هرآنچه نیاز داشتند را بهدست میآوردند ،ولی بیمارستانها چندان در اولویت قرار نداشتند .در دههی ،۱۹۷۰آمار و ارقام بهوضوح از کاهش
شتاب تولید ملی خبر میدادند .در دههی ،۱۹۸۰اتحاد شوروی رسما ً اعالم کرد که رشد سابقا ً موجود بهزودی به نقطه پایان خود میرسد؛ معنای حقیقی و ناگفتهی این اعتراف رسمی
قانون مجموعهی پرسترویکا—تجدید ساختار— ابالغ شد .میخائیل گورباچف اعالم کرد که قصد دارد دستی بر سر و روی سرتاپای اقتصاد
ِ زوال و فروپاشی بود .در سال ،۱۹۸۷اولین
.بکشد؛ رواج سازوکارهای بازار ،تقویت مالکیت خصوصی و باز کردن دروازههای نظام بهسوی مبادالت اقتصادی آزاد با غرب .آفتاب هفتادسالهی سوسیالیسم داشت غروب میکرد
ت آن
خیلی طول کشید تا معضالت برنامهریزی مرکزی فهمیده شود .در میانهی دههی ۱۹۳۰که صنعتیسازی روسیه با سرعت تمام به پیش میتاخت ،کمتر کسی از معضال ِ
خوی متفکرانهی بیشتری داشت و بعداً
میگفت .یکی از این جمعِ اندک ل وودویگ فن میزس ،اقتصاددان بلیغ و پرسروصدای طرفدار بازار آزاد بود ،و دیگری فردریش هایک ،که خلقو ِ
کنار هم ،انتقادات گستردهای را علیه امکانپذیری سوسیالیسم ترتیب دادند که استداللهایش در
بهواسطهی کارش در نظریهی اقتصادی ،برندهی جایزهی نوبل شد .میزس و هایک ،در ِ
مورد معضالت کارکردی اقتصاد برنامهریزی شده ،آنروزها به نظر غیرقابل قبول میآمد .بهویژه ،میزس مدعی بود که یک نظام سوسیالیستی امر غیرممکنی است ،از آن رو که برای
برنامهریزان راهی برای کسب اطالعات به منظور «تولید این محصول ،نه آن یکی» وجود ندارد .هایک تاکید میکرد که این اطالعات در نظام بازار به طور خودکار ،خود را در سقوط
.و صعود قیمتها آشکار میکنند .نظام برنامهریزیشده دقیقا ً به خاطر فقدان چنین سازوکار عالمتدهندهای محکوم به شکست است
درخشان اسکار النگ صورت گرفت ،اقتصاددان جوانی که بعدها اولین سفیر لهستان در ایاالت متحده پس از جنگِ سختترین ضدحمله بر حمالت هایک و میزس ،در دو مقالهی
جهانی دوم شد .النگ قصد داشت نشان دهد که برنامهریزان مرکزی ،بهواقع به همان اطالعاتی که اقتصاد بازار را هدایت میکنند دسترسی دارند .اطالعات ،میتوانند [به جای اینکه از
طریق صعود و نزول قیمتها آشکار شوند] به واسطهی صعود و نزول موجودی انبارها آشکار شوند—عالمتی گویای اینکه تقاضا بر عرضه پیشی گرفته و یا عرضه بر تقاضا.
بنابراین برنامهریزان مرکزی با رصد کردن وضعیت موجودی کاالها در انبارها میتوانند پی ببرند که کدامیک از قیمتهای «وضعشده» (دیکتهشده توسط دولت) ،زیاده باال هستند و
کدامشان زیاده پایین .النگ استدالل میکرد که از این رو ،تنها مسألهای که باقی میماند این است که قیمتها را چگونه باال-پایین نمایند تا عرضه و تقاضا متوازن شود ،دقیقا ً همانطور که
.در بازار روی میدهد
پاسخ النگ چنان بیپیرایه و روشن بود که خیلی ها متقاعد شدند که خط بطالنی بر استدالل هایک و میزس کشیده شده .ولی واقعیت این است که اکنون میدانیم که استداللهای ایشان
تا چه پایه دوراندیشانه بوده .از قضای روزگار ،اگرچه میزس و هایک برحق بودند ،ولی دلیل این برحقبودن ایشان را النگ روشنتر از خود ایشان میدید .النگ با حروف مورب
کردن زندگی اقتصادی است» ،ولی در ادامه ی آن گزاره خود از اهمیت آن بصیرت حیاتی کاست ،وقتی نوشت« :متأسفانه ،نمیتوان تصور
ِ نوشت« :خطر واقعی سوسیالیسم بوروکراتیزه
.» (Lange and Taylorکرد که نظام سرمایهداری انحصارگرایانه هم دچار همین خطر بوروکراتیزهشدن ،بلکه حتی خطری بزرگتر ،نباشد ،و قادر باشد از وقوع آن اجتناب کند
1938, pp. 109–۱۱۰).
پررنگ شدهاند .این کتاب ،اثر مشترک دو اقتصاددان اهل شوروی» (The Turning Point) ،نقطهی عطف«اثرات «بروکراتیزه کردن زندگی اقتصادی» در اثری با عنوان
نیکوالیی اسملِف و والدیمیر پوپوف است که حاوی حملهای سرسختانه به واقعیات برنامهریزی اقتصادی سوسیالیستی و نمونههایی از طرز کار واقعی فرآیند برنامهریزی است .در سال
برای هر ورق
ِ ،۱۹۸۲برای رونق بخشیدن به تولید دستکش خز [ساخته شده از پوست موش کور] ،برنامهریزان حکومت شوروی قیمت دستوری برای پوست خز را از ۲۰کوپک
:پوست به ۵۰کوپک افزایش دادند .اسملف و پوپوف مینویسند
خریدهای دولتی افزایش یافت ،و هماکنون تمام مراکز پخش پر از این پوستهای خز خام هستند .صنعت قادر به استفاده از همهی آنها نیست و اینها اغلب قبل از آنکه مورد «
استفاده قرار گیرند در انباریها میپوسند .وزارت صنایع سبک تا به همین جای کار دو بار از گاسکومتسن (کمیتهی قیمتگذاری دولتی) درخواست کرده که قیمتها را پایین بیاورد ،ولی
هنوز «در مورد این درخواست تصمیمی گرفته نشده» .این مسأله خیلی جای تعجب ندارد .اعضای این کمیته سرشان خیلی شلوغتر از آن است که بتوانند تصمیم بگیرند .آنها وقت سر
خاراندن ندارند :در کنار تعیین قیمت برای این پوستهای خام ،آنها باید حساب قیمت ۲۴میلیون قلم دیگر را نیز داشته باشند ،پس چهطور ممکن است که ایشان بدانند امروز قیمت را
».چهقدر پایین بیاورند که فردا مجبور نشوند همانقدر باال ببرندش؟
نظام از مرکز برنامهریزی شده را فریاد میزند .حلقهی مفقودهی حیاتی ،بیشتر از آنکه طبق گفتهی هایک و میزس« ،اطالعات» باشد ،انگیزهی کار بر
ِ این روایت ،معضل یک
روی اطالعات است .علیرغم اینکه موجودی پوست خز در بازار به برنامهریزان میگفت که حجم تولید ایشان در ابتدا بسیار پایین ،و سپس زیادهازحد باال بوده ،آنچه که جایش خالی
بود ،میل به—یا به عبارت بهتر ،ضرورت—عکسالعمل در برابر عالمت باال-پایین شدن آن موجودی بود .این در حالی است که یک بنگاه سرمایهداری ،به باال-پایین شدن قیمتها
عکسالعمل نشان میدهد ،چرا که اگر نتواند اینگونه عمل کند ،ورشکسته میشود .یک سازمان سوسیالیستی به باال-پایین شدنها اعتنایی نمیکند ،چرا که کارمندان دریافتهاند که
روی دست گذاشتن منجر به نگونبختی کامل بشود
ِ .دستیازیدن به هر کاری بیشتر مستعد دردسرآفرینی است تا هیچ کاری نکردن ،مگر اینکه بهکل دست
در اواخر دههی ،۱۹۸۰فاجعهی تمامعیار اقتصادی به شوروی و اقمار سابق شرقیاش رسید و این کشورها هنوز در تقالی برساختن صورتی از ساختار اقتصادی به سر میبرند
که دیگر نمایانگر تنپروری و بیتفاوتی ممیزهی سوسیالیسم نباشد .هنوز خیلی زود است که بگوییم آیا این تالشها به موفقیت نائل خواهند آمد یا نه .بزرگترین مانع پرستروییکای واقعی
اساس محکم از مالکیت خصوصی ایجاد یک نظام بازار کارآمد غیرممکن است .و از طرف دیگر پرواضح است که بنانهادن چنین اساسی با مخالفت
ِ این است که بدون یک
بوروکراتهای سابق و خصومت مردم عامهای روبهرو خواهد شد که مدتها در گوششان خوانده شده که نسبت به می ِل ثروتاندوزی بدبین باشند .در مواجهه با چنین پیچیدگیهایی،
همهی پیشبینیها توخالیاند ،اال این یکی :هیچ گذار سریع و آسانی از سوسیالیسم به نوعی از غیرسوسیالیسم امکان ندارد .چنین گذارهای عظیمی ،خیزشهایی تاریخی اند ،نه صرف
.دستکاریهایی در سیاستها .عیار آنها باید در گذر دههها و نسلها سنجیده شود ،نه سالها
پیروزی سرمایهداری» را پیشبینی کرده بودند؟ حتی یکی از نویسندگان سنت مارکسیسم چنان پیشبینیای نکرد! در
ِ کدام یک از نویسندگان نسل حاضر ،فروپاشی سوسیالیسم و «
سیمور مارتین] [نیثن] گلِیزرها[ ،رابرت] سولوها[ ،پل] ساموئلسونها—[ ،مورد چپهای میانهگرا چه؟ به نظرم هیچکدامشان ،منجمله خودم .در مورد میانهگراهای واقعی
هم معتقدم که بسیاریشان برآن بودند که سرمایهداری مبتال به معضالت جدی و وخیمی—اگر نگوییم مهلکی—است و پیشبینی میکردند که گونهای از —دنیل] بِلها[و لیپسِتها
.سوسیالیسم نیروی حاکم و تعیینکنندهی آغاز قرن ۲۱خواهد بود
در این میان دستهای هستند که به سختی میتوان نادیدهشان گرفت .فریدمنها ،میزسها ،هایکها و عدهای دیگر برآن بودند که سرمایهداری شکوفا خواهد شد و سوسیالیسم …
دستخوش معضالت العالج میشود .میزس ،سوسیالیسم را «غیرممکن» خواند ،چون هیچ ابزاری برای برقرارساختن یک نظام قیمتگذاری معقول ندارد .هایک دالیل دیگری از جنس
دالیل جامعهشناختی به گفتههای میزس افزود («بدترینها بر صدر مینشینند») .هرسه نویسنده ،سرمایهداری را نظام «طبیعی» انسان آزاد میدانستند و اذعان میداشتند که اگر دست
.سرمایه داری را در استفاده از ابزارهایش باز بگذاریم ،در ایجاد رشد مادی بسیار موفقتر از هر نظام دیگری خواهد بود
https://bourgeois.ir