‎⁨رهبری تحول آفرین کتاب کامل Autosaved docx⁩ PDF

You might also like

Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 131

‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫رهبری تحوّلآفرین‬

‫توسعۀ وجه پنهان‬

‫اِلوی آنلو ‪ /‬جوآن هرناندز ‪ /‬می خادم‬


‫(پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست)‬

‫این کتاب را در کمال فروتنی به دکتر رحمتاهلل مهاجر تقدیم میکنیم که نمونۀ زندهای از رهبری تحوّلآفرین را برای جمیع‬
‫نفوسی که در تماس با او قرار گرفتند عرضه کرد‪ ،‬و ما را در درک عناصر اساسی رهبری واقعی الهام بخشید‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫دیباچه‬
‫رویکرد به رهبری که در این کتاب عرضه شده در طیّ چندین دهه تکامل یافته است‪ .‬ابتدا در دهۀ ‪ 0491‬دکتر الوی‬
‫آنلو که در بهداشت عمومی در بولیوی فعّالیت داشت با اندیشههای مرتبط با رهبری کلنجار میرفت‪ .‬در آن زمان او دریافت که‬
‫واداشتن سازمانهای جامعه به عملکرد صحیح بدون تقویت قابلیتهای رهبری اعضاء آن غیر ممکن است‪ .‬او هم چنین متوجّه‬
‫شد که شیوه های متداول رهبری که از باال به پایین است‪ ،‬از سازمانهای جامعه توان زدائی میکند‪ .‬او در جستجویش برای یافتن‬
‫شیوههای جایگزین رهبری از توصیف حضرت عبدالبهاء در رسالۀ مدنیّه راجع به نقش علما به عنوان خمیرمایۀ جامعه و چهار شرط‬
‫علما الهام گرفت ‪ 0.‬به این ترتیب‪ ،‬او به اهمّیت تحوّل فردی ‪ ،‬خود‪ -‬انضباطی ‪ ،‬پیروی از حقیقت‪ ،‬و تعلیم و تربیت مبتنی بر دانش‬
‫جامع و تمام عیار به عنوان عناصر ضروری رهبری پی برد‪.‬‬
‫در سال ‪ 0411‬سازمان بهداشت جهانی برای اوّلین بار اصطالح رهبری اخالقی را در اشاره به نوعی رهبری که برای کلّیه‬
‫سطوح جامعه جهت وصول به هدف بهداشت برای همه تا سال ‪ 0111‬ضروری است‪ ،‬به کار برد‪ .‬قبل از آن‪ ،‬بُعد اخالقی رهبری‬
‫غالباً در گفتگوهای مربوط به توسعۀ اجتماعی و اقتصادی ندیده گرفته میشد‪ .‬استفاده از این اصطالح توسّط یک سازمان برجستۀ‬
‫بینالمللی اوّلین قدم در سعۀ صدر فزاینده برای گنجاندن مواضیع اخالقی و روحانی در گفتگوی مربوط به توسعه بود‪ ،‬و اصطالح‬
‫مزبور برای توصیف نوع رهبری که دکتر آنلو و همکارانش در دانشگاه نور تدریجاً در دست تدوین داشتند‪ ،‬برگزیده شد‪.‬‬
‫با باز شدن درهای اتّحاد شوروی‪ ،‬روز به روز نیاز به چارچوبی جایگزین برای تعلیم و تربیت اخالقی برای مربّیان آن کشور‬
‫واضحتر شد‪ .‬کار دکتر فرزام ارباب در دانشگاه روستایی در کلمبیا‪ ،‬با تمرکزش بر توسعۀ قابلیتها و تلفیق مواضیع اخالقی با‬
‫عناوین علمی‪ ،‬نظر دانشگاه هرزن (‪ )Herzen‬در سن پترزبورگ روسیه را جلب کرد‪ .‬در سال ‪ 0440‬این دانشگاه از تعدادی از‬
‫مربّیان از نقاط مختلف جهان‪ ،‬از جمله دکتر ارباب و دکتر آنلو‪ ،‬دعوت کرد که در سن پترزبورگ گرد آیند؛ در آنجا تفکّرات آنها در‬
‫تدوین ‪ 9‬عنصر چارچوب مفهومی و ‪ 01‬قابلیت رهبری اخالقی با هم یکپارچه شد‪.‬‬
‫دکتر آنلو‪ ،‬در بازگشت به بولیوی‪ ،‬این نظریههای رهبری اخالقی را در سمینارها و کارگاههای خود دربارۀ "رهبری‬
‫جامعه" که برای سازمانهای غیردولتی تحت نظارت دانشگاه نور برگزار مینمود‪ ،‬تلفیق کرد‪ .‬امّا او عشقی خاصّ به معلّمان مدارس‬
‫روستایی داشت‪ .‬در نظر او آنها منابع انسانی کلیدی بودند که آنطور که باید و شاید از آنها استفاده نشده بود‪ .‬باالخره‪ ،‬رؤیای او‬
‫برای عرضۀ آموزش هایش در زمینۀ توسعۀ جامعه به معلّمین مدارس روستایی زمانی تحقّق یافت که دانشگاه نور بودجه الزم را‬
‫برای راه اندازی طرح آزمایشی سه ترمی جهت عرضۀ تعلیمات تخصّصی در این زمینه به آنها تأمین کرد‪ .‬شالودۀ فلسفی دورۀ مزبور‬
‫چارچوب مفهومی و قابلیتهای رهبری اخالقی بود‪ .‬خوآن بارستو هرناندز‪ ،‬که در آن زمان مدیریت طرح سوادآموزی در دانشگاه‬
‫نور را به عهده داشت و قبالً چندین کتاب به رشتۀ تحریر در آورده بود‪ ،0‬به عنوان هماهنگکنندۀ طرح برگزیده شد‪.‬‬
‫دکتر آنلو و خانم هرناندز‪ ،‬با هم کار کرده درسی ‪ 00‬واحدی تدوین کردند‪ .‬واکنش مثبت ‪ 111‬معلّم مدرسه‪ ،‬که در‬
‫مرحلۀ اوّل این درس را انتخاب کردند چنان دلگرمکننده بود که به تدوین مطالب دیگری مرتبط با آن منجر شد‪ .‬برنامۀ سه ترمی‪،‬‬
‫نه تنها در بولیوی‪ ،‬بلکه در اکوادر با ‪ 0111‬شرکت کننده‪ ،‬در آرژانتین با ‪ 011‬شرکت کننده‪ ،‬و در مقیاسی کوچک تر در کشورهای‬

‫‪ 0‬رسالۀ مدنیّه‪ ،‬طبع ‪ 0004‬هجری‪ ،‬مطبعه کردستان علمیه‪ ،‬ص‪ 90‬به بعد‪.‬‬
‫‪0‬‬
‫کتابهایی که توسّط خانم هرناندز یا با همکاری ایشان تألیف شده در نشانی ‪ www.gemas.discernir.com‬یافت میشود‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫آمریکای التین و حوزۀ کارائیب‪ ،‬تکرار شد‪ .‬بهعالوه‪ ،‬کارگاههای متعدّدی دربارۀ رهبری اخالقی و قابلیتهای رهبری اخالقی‪ ،‬که‬
‫مدّت زمان آنها از ‪ 0‬تا ‪ 01‬روز متغیّر بود‪ ،‬در سراسر عالم از جمله در آمریکای التین‪ ،‬آمریکای شمالی‪ ،‬اروپا‪ ،‬آفریقا و آسیا برگزار‬
‫شده است‪..‬‬
‫بر اساس تجارب آموزشی متعدد واحد درسی رهبری اخالقی مورد اصالحات و شرح و بسط قرار گرفت تا مفاهیم جدید‬
‫یادگیری را انتقال دهد‪ .‬هم چنین جهت آسان کردن استفاده از آن در کشورهای مختلف‪ ،‬راهنمای آموزش آن به انگلیسی‬
‫ترجمه شد‪.‬‬
‫در این ضمن‪ ،‬دکتر می خادم‪ ،‬یکی از بانیان و مدیر اجرایی بهداشت برای عالم انسانی‪ ،‬سازمان غیرانتفاعی توسعۀ‬
‫بهداشت‪ ،‬از لزوم تلفیق جزء اخالقی به برنامۀ آموزشی سازمان مزبور آگاهی یافته بود‪ .‬ارزیابی یکی از طرحهای درازمدّت آشکار‬
‫ساخت که آموزش فنّی‪ ،‬نقطۀ تمرکز اوّلیۀ سازمان تا آن مقطع از زمان‪ ،‬منابع انسانی کامالً تعلیمدیده و معیار بهتری برای مراقبت‬
‫بهداشتی در طرحهایی که سازمان مزبور بدان مبادرت کرده بود‪ ،‬ایجاد کرده است‪ .‬امّا‪ ،‬فقرا و کسانی که بیشترین نیاز را داشتند‬
‫هنوز دسترسی به مراقبت مزبور نداشتند‪.‬‬
‫دکتر خادم از دکتر آنلو یاری جُست تا در وارد ساختن آموزش رهبری نور در ابتکارات توسعۀ بهداشتی سازمان مزبور او‬
‫را مساعدت نماید‪ .‬تسهیل کنندگان تعلیم دیده توسّط نور به "بهداشت برای عالم انسانی" جهت ایجاد قابلیت برای تلفیق برنامۀ‬
‫آموزش رهبری همراه با آموزش فنّی آن کمک کردند‪ .‬در طیّ یک دورۀ شش ساله‪ ،‬آموزش رهبری اخالقی برای بخش بهداشت‬
‫سازگاری یافت و راهنمای آن به زبانهای گوناگون ترجمه شد‪ .‬به این ترتیب‪ ،‬آموزش رهبری بخش جدایی ناپذیر آموزش بهداشت‬
‫برای عالم انسانی‪ ،‬بخصوص در فعالیت برای جلوگیری از نابینایی‪ ،‬تبدیل شد‪ .‬همه جا از آن استقبال به عمل آمد و چارچوب‬
‫اخالقی که جایش خالی بود برای هدایت کسانی که مهارتهای فنّی دکترها را تازه کسب کرده بودند‪ ،‬فراهم آورد‪ .‬ترکیب پزشکی‬
‫مبتنی بر شواهد در رهنمودهای چارچوب اخالقی وضوح الزم برای توسعه و تصمیمگیری نهادی و فردی را فراهم آورد‪.‬‬
‫در سالهای ‪ 0111‬و ‪ 0114‬دکتر خادم با دکتر آنلو همکاری کردند تا عناصر این آموزش را به نمایندگان وزارتخانههای‬
‫بهداشت در برنامۀ حکمروایی مطلوب در پزشکی مربوط به سازمان بهداشت جهانی عرضه کنند‪ .‬در طیّ این مدّت‪ ،‬تحت نظارت‬
‫‪ SecondMuse‬راهنمای مطالعه بهروز شد و برای متخصّصان بهداشتی دوبارهنویسی شد‪.‬‬
‫دکتر آنلو‪ ،‬پیش از آن که وفات کند‪ ،‬به نوشتن کتابی ابراز عالقه کرد که جوهر و آموزشی را که او با خانم هرناندز در‬
‫طول سال ها دربارۀ رهبری اخالقی تدوین کرده و با کاری که او با دکتر خادم انجام داده بود پربارش کرده بودند‪ ،‬در آن منعکس‬
‫گردد و شرح و بسط داده شود‪ .‬او مشتاق بود آن را در دسترس افراد و مؤسّساتی قرار دهد که سعی داشتند معضالتی را بیان‬
‫کنند که در زندگی شخصی و مؤسّساتی که در آن خدمت میکردند وجود دارد و به حلّ آنها بپردازند‪ .‬در سال ‪ ،0111‬او از دکتر‬
‫خادم دعوت کرد به بولیوی برود و با او و خانم هرناندز کار کند تا آن را انجام دهند‪ .‬متأسّفانه‪ ،‬وضعیت تندرستی دکتر آنلو اجازۀ‬
‫این کار را نداد‪ .‬امّا‪ ،‬به احترام تمایل قلبی او‪ ،‬از زمان وفاتش‪ ،‬خانم هرناندز و دکتر خادم همکاری کردهاند تا این کتاب را به‬
‫انگلیسی فراهم آورند‪ .‬عنوان آن‪ ،‬رهبری تحوّلآفرین‪ :‬توسعۀ وجه پنهان‪ ،‬بر اهمّیت تحوّل به عنوان هدف رهبری تأکید دارد‪.‬‬
‫مضافاً‪ ،‬بر اهمّیت خطیر ایجاد آن صفات درونی و ارزشهای باطنی که مهارتهای ظاهری رهبری بر پایۀ آن استوار میگردد‪ ،‬صحّه‬
‫میگذارد و آن را تصدیق مینماید‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫سپاسگزاری‬

‫از بسیاری از کسانی که به انحاء مختلف در تدوین این کتاب مشارکت نمودهاند و بدون آنچه که آنها در این زمینه انجام‬
‫دادند تحقّق آن به دشواری میسّر میشد‪ ،‬قرین امتنان هستیم‪.‬‬
‫اوّل از همه‪ ،‬باید مراتب امتنان قلبی خود را به دکتر فرزام ارباب‪ ،‬جناب پل لمپل‪ ،‬خانم لوری مکالولین نوگوچی‪ ،‬و دیگر‬
‫شرکتکنندگان از گروه تعلیم و تربیت بینالمللی اخالقی که در سال ‪ 0440‬در دانشگاه تعلیم و تربیت هرتزن در سن پترزبورگ‪،‬‬
‫روسیه‪ ،‬حضور یافتند‪ ،‬تقدیم نماییم‪ .‬آنها در آنجا ‪ 01‬قابلیت رهبری اخالقی را شناسایی نمودند و زمینه را برای توصیف چارچوب‬
‫مفهومی در این کتاب فراهم آوردند‪.‬‬
‫تقدی ر عمیق خود را به همکاران در دانشگاه نور ابراز میداریم‪ .‬بدون دیدگاهی که آنها ابراز داشتند که دانشگاه چه نقشی‬
‫می تواند در این فرآیند تحوّل فردی و اجتماعی ایفا نماید و تعهّدشان به برنامههایی که به سوی این هدف عمل میکند‪ ،‬نه کتابی‬
‫به وجود میآمد و نه برنامههای بسیاری که از آن به مرحلۀ تدوین رسید موجودیت مییافت‪.‬‬
‫تقدیری دیگر تقدیم صدها معلّم مدرسۀ بولیویایی‪ ،‬شرکت کنندگان در اوّلین برنامۀ "توسعۀ جامعه مبتنی بر رهبری‬
‫اخالقی" میشود‪ ،‬که چشم ما را نسبت به تأثیرات تحوّلآفرین نیرومندی گشودند که مفاهیم رهبری اخالقی میتواند روی کسانی‬
‫داشته باشد که آنها را مطالعه می کنند و صادقانه تالش می کنند که آنها را به مرحلۀ اجرا در آورند و عملی سازند‪ .‬هم چنین‪ ،‬از‬
‫هزاران شرکت کننده در نقاط مختلف جهان تقدیر می کنیم که سؤاالت‪ ،‬نظرات و پیشنهادهای آنها به پربار کردن درک خود ما از‬
‫رهبری تحوّلآفرین و پدید آوردن کاملتر بسیاری از نظریههایی منجر شد که در این کتاب جای گرفت‪.‬‬
‫در نوشتن این کتاب‪ ،‬از پیتر نیوتون‪ ،‬یکی از مربّیان در برنامۀ رهبری آموزشی در اکوادور‪ ،‬باید قدردانی عمیق نماییم‪ ،‬که‬
‫کریمانه در پژوهش و نگارش فصلی دربارۀ "الگوهای ذهنی ماهیت بشری و اجتماع " سهیم شد‪.‬‬
‫از آقای جان کپنر و آقای چارلز هاوارد سپاسگزاریم که در مساعدت به "بهداشت برای عالم انسانی" برای ایجاد قابلیت‬
‫جهت سازگار و تلفیق کردن برنامۀ آموزش رهبری برای طرحهای بهداشتی آن نقشی مهمّ داشتند‪.‬‬
‫سپاس ویژه از آنِ صندوق سرمایهگذاری اجتماعی بولیوی و طرح بینالملل برای حمایت مالی از نوشتن نسخههای اوّلیۀ‬
‫کتاب راهنما به زبان اسپآنیولی‪ ،‬به یواساید (‪ )USAID‬برای حمایت مالی از برنامه با هزاران معلّم در اکوادر‪ ،‬و به سکندمیوز‬
‫(‪ )secondmuse.com‬برای فرصتی که جهت بازنویسی کتاب راهنما برای متخصّصان بهداشتی فراهم آورد‪ ،‬به گیتل ثابتی‬
‫(‪ )Guitelle Sabeti‬برای دعوت جهت تعلیم به نمایندگان وزارتخانههای بهداشت در برنامۀ حکمروایی مطلوب در پزشکی‪ ،‬و به‬
‫جف پارکر و گروه دیدگاه در عمل در چین برای وارد کردن این مطالب در آموزش جهت چشمپزشکان و کارکنان بیمارستان چشم‬
‫است‪.‬‬
‫باالخره‪ ،‬امتنان عظیم ما به موژان خادم برای بازنگری دقیق نقّادانۀ نسخۀ پیشنویش‪ ،‬به ریچارد چرنیهیفسکی برای‬
‫مساعدت ویراستارانه اش و آریا بدیعیان برای طرّاحی روی جلد‪ ،‬مساعدت ویراستارانه‪ ،‬و تکمیل مرحلۀ نهایی انتشار و توزیع تقدیم‬
‫میشود‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫تکریم خاطرۀ دکتر الوی آنلو (‪)0114-0491‬‬

‫الوی ‪ ...‬اوایل دهۀ ‪ 0491‬ایاالت متّحده را ترک کرد و در بولیوی سکونت گزید و آن را خانۀ خویش ساخت و‬
‫خود را وقف تقویت روحیۀ آنها نمود‪ .‬نبود کسی که بر سر راه او قرار گیرد و تحت تأثیر نیروی نامحدود او و محبّت‬
‫صادقانه اش به عالم انسانی قرار نگیرد؛ یعنی آنچه که او در هر اقدام خطیری که بدان مبادرت میکرد‪ ،‬وارد میساخت‪...‬‬
‫چه بسیار جوانانی که در اثر مجهودات او به نیازهای مبرم عالم انسانی پی بردند ‪ ...‬چه بسیاری از کسانی که برانگیخته‬
‫شدند که قیام کرده کمر همّت به خدمت محکم ببندند ‪ ...‬او آن چنان نسبت به پرورش اذهان جوانان مصمّم و جازم بود‬
‫که در تأسیس دانشگاه نور در سانتا کروز (بولیوی) – مؤسّسهای در تالش ‪ ...‬برای پیشبرد جمعیتهای بومی – مشارکت‬
‫‪0‬‬
‫جُست‪.‬‬

‫مایلم از این فرصت استفاده کرده مراتب تقدیر و امتنان خویش را برای تمامی آنچه که الوی در زندگی من منظور‬
‫داشت‪ ،‬به حضورش تقدیم کنم‪ .‬همکاری نزدیک با او در طیّ سالهای ‪ 0440‬و ‪ 0449‬برای تدوین دوازده واحد برای برنامۀ‬
‫"رهبری اخالقی برای عوامل توسعۀ جامعه"‪ ،‬و تسهیل گری کارگاههائی همراه با هم در برنامۀ مزبور‪ ،‬زندگی مرا از لحاظ حرفهای‬
‫دستخوش تحوّل ساخت‪ .‬گاهی اوقات احساسی داشتم که گ ویی در برنامۀ انفرادی کارشناسی ارشد حضور دارم‪ ،‬که در آن‬
‫میخواندم‪ ،‬نظریههایم را با پربار کردن گفتگوها با الوی وسعت میبخشیدم‪ ،‬مینوشتم‪ ،‬و نوشتهام را برای مالحظه و بررسی به او‬
‫میدادم‪ ،‬و سپس نتایج را با شرکتکنندگان در کارگاه در میان میگذاشتم‪.‬‬
‫بهعالوه‪ ،‬منش متواضعانه و مساواتطلبانۀ الوی عمیقاً در من تأثیر گذاشت‪ .‬وقتی با هم شروع به ارائۀ کارگاهها‬
‫می کردیم‪ ،‬علیرغم آن که او ده ها سال تجربه داشت و تجربۀ من به مراتب کمتر بود‪ ،‬همیشه با من در سطحی یکسان رفتار‬
‫میکرد‪ .‬عمل او واقعاً نمونۀ "تواندهی با مساعدت" بود که به سرعت به "تواندهی دوجانبه" منتهی میشد‪.‬‬
‫چند سال بعد‪ ،‬در مراسم اختتامیۀ برنامۀ فوقالعاده موفّقیتآمیز رهبری آموزشی در اکوادر‪ ،‬به دالیل خانوادگی نتوانستم‬
‫حضور پیدا کنم‪ .‬دوستان بعداً مرا مطّلع ساختند که وقتی شرکت کنندگان به تحسین الوی برای این برنامه و تشکّر از او مبادرت‬
‫کردند‪ ،‬او پاسخ داد‪" ،‬من واحدها را به تنهایی آماده نکردم‪ .‬همکار من که در این کار با هم عمل کردیم‪ ،‬اکنون در جمع ما حضور‬
‫ندارد‪ ".‬این امکان وجود داشت که من هرگز این اظهار نظر را نشنوم‪ ،‬امّا آن حالت طبیعی که او تشویق و تحسینی را که نصیب او‬
‫میشد‪ ،‬به شراکت می گذاشت صرفاً نمونۀ دیگری از شیوهای است که الوی رهبری خدمتمحور را در زندگی خودش مجسّم‬
‫میساخت‪.‬‬
‫جوآن بارستو اهرناندز‬

‫یکی از اعظم مواهب زندگی من فرصتی برای همکاری با الوی آنلو و برخورداری از تجربۀ دست اوّل رهبری تحوّلآفرین‬
‫بود‪ .‬تشویق او‪ ،‬اعتماد او به قابلیت کسانی که اطراف او بودند‪ ،‬سبک معاضدتی او‪ ،‬ایمان مطلق او به قوّۀ مشورت‪ ،‬تمسّک تامّ او به‬

‫‪0‬‬
‫پیام شش اکتبر ‪ 0114‬بیت العدل اعظم که به مناسبت صعود جناب الوی آنلو صادر شد‪ .‬متن کامل انگلیسی پیام را در نشانی زیر بیابید‪:‬‬
‫‪.http://exploringsense.blogspot.de/2009_10_01_archive.html‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫عدالت و وحدت‪ ،‬همراه با محبّت و فروتنی واقعی که نشان میداد‪ ،‬برای من الگو و سرمشقی نیرومند بود‪ .‬من از این افتخار‬
‫برخوردار بوده ام که در نوشتن این کتاب با راهنمایی الوی مشارکت داشته باشم‪ .‬امیدوارم کاری که‪ ،‬با کسب الهام از او‪ ،‬انجام‬
‫دادهام از لحاظ کیفیت و روح از نظر او قابل قبول باشد‪.‬‬
‫می خادم‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫مقدّمه‬

‫جهان طالب الگوی جدیدی برای رهبری است که به نحوی مؤثّر به معضالت امروز بپردازد‪ .‬دستورالعملها‪ ،‬شعارهای‬
‫پوچ‪ ،‬و جوابهای آسان منعکس کنندۀ ورشکستگی آنها است‪ .‬تنها ندای پایداری که در گذشتۀ نزدیک ما طنینانداز شده و‬
‫حقیقتی را بیان میکند کالم ماهاتما گاندی است که گفت‪" ،‬همان تغییری باشید که مایلید در جهان مشاهده کنید‪ ".‬امّا چگونه‬
‫میتوان این کار را انجام داد؟ مقصود از این کتاب کمک به افراد و سازمانها است که همان تغییر باشند – آن سبکهای رهبری را‬
‫اتّخاذ کنند که برای افراد و نیز برای مؤسّسات و جوامعی که در آن حضور دارند‪ ،‬تحوّلآفرین باشد‪.‬‬
‫در فصلهایی که مبتنی بر جدیدترین اندیشهها در یادگیری بزرگساالن است‪ ،‬توالی منطقی وجود دارد‪ .‬محتواها در‬
‫محیط یادگیری تعاملی از قبیل کارگاه‪ ،‬همگون شده است؛ کارگاهی که شرکت کنندگان در آن در تقویت درک و برداشت یک‬
‫دیگر همکاری دارند‪ .‬امّا کتاب می تواند به عنوان راهنمای شخصی برای تواندهی به خویشتن نیز استفاده شود‪.‬‬
‫فصلهای کتاب خوانندگان را در فرایند یادگیری عمیقی هدایت میکند که میتواند زندگی آنها را دستخوش تحوّل‬
‫سازد‪ .‬برخالف بیشتر انواع یادگیری‪ ،‬هدف ما فراهم آوردن اطّالعات بیشتر یا نظریههای نوین نیست‪ .‬مقصود ما تغییر دادن نحوۀ‬
‫تفکّر مردم است‪ .‬بینش در فرایند یادگیری بزرگساالن‪ ،‬بخصوص آن نوع که در تعلیم رهبری تحوّلآفرین به کار میگیریم‪ ،‬به درک‬
‫مراحل اساسی‪ ،‬که در طیّ تحقیق مشهود میگردد‪ ،‬کمک می کند و اگر ما بخواهیم این نوع یادگیری متحوّل کنندۀ درزندگی مان‬
‫رخ دهد‪ ،‬باید آن را طیّ کنیم‪.‬‬
‫برخالف کودکان‪ ،‬بزرگساالن با تاریخچۀ پرباری از آموزشهای پیشین قدم به میدان فعّالیتهای آموزشی مینهند‪.‬‬
‫پی شینه و تجربۀ فرهنگی آنها به هم آمیخته تا جهانبینیهای منحصر به فرد آنها را به وجود آورد‪ .‬مؤلّفان گوناگون از اسامی‬
‫مختلف برای اشاره به شیوههایی استفاده میکنند که ما جهان را مشاهده میکنیم‪ .‬جهانبینی‪ ،‬مبانی سنجش‪ ،‬طرز تفکّر‪ ،‬عادات‬
‫ذهنی‪ ،‬سرمشقها‪ ،‬و الگوهای ذهنی‪ ،‬تماماً به یک چیز اشاره دارد‪ -‬مجموعۀ فرضیاتی دربارۀ جهان و نحوۀ کار کردن آن که به طور‬
‫خودکار اتّخاذ شده است‪ .‬معموالً اینها ناخودآگاه است و حتّی متوجّه وجود آنها نیستیم‪ .‬امّا‪ ،‬بر هر آنچه که مشاهده میکنیم سایه‬
‫میافکنند و با آن تعامل دارند‪ .‬الگوهای ذهنی گریزناپذیرند و به ما کمک می کنند که دنیای خود را تحت نظم در آوریم و آن را‬
‫بفهمیم‪ .‬اما آنها میتوانند مفید‪ ،‬مضرّ یا خنثی باشند‪.‬‬
‫دو نوع یادگیری وجود دارد که به آن میپردازیم‪ :‬آموزنده و تحوّلآفرین‪ .‬اکثر آموزشها آموزنده هستند‪ .‬واقعیات‪،‬‬
‫نظریهها‪ ،‬و مفاهیم را به صندوقچۀ دانش خود میافزاییم‪ .‬اطّالعات جدید به شیوههای نگرش ما به جهان عمق و وسعت میبخشد‪،‬‬
‫امّا نحوۀ نگاه ما به جهان را تغییر نمیدهد‪ .‬ممکن است محتوای تفکّر ما را تغییر دهد‪ ،‬امّا ساختار اندیشۀ ما را متحوّل نمیسازد‪.‬‬
‫عموماً اطّالعات جدید را در الگوهای ذهنی موجود خود بایگانی میکنیم‪ .‬اگر با الگوی ذهنی ما انطباق داشته باشد‪ ،‬اطّالعات را‬
‫صحیح تلقّی میکنیم‪ .‬اگر اطّالعات با الگوهای ذهنی ما در تضادّ واقع شود‪ ،‬عموماً اطّالعات مزبور را نادرست فرض کرده نادیده‬
‫میگیریم‪ .‬یا آن که‪ ،‬ممکن است آن را معقول جلوه داده به عنوان امری غیرعادّی بایگانی کنیم‪.‬‬
‫یادگیری آموزنده برای آن که در حرفۀ خویش استاد شویم اهمّیت حیاتی دارد؛ دانش تفصیلی و عمیقی راکه برای اجرای‬
‫کارهای با مهارت باال با تخصّص تام ضروری است به ما میبخشد‪ .‬مثالً‪ ،‬درک این نکته که چرا جرّاحان‪ ،‬خلبانان‪ ،‬مهندسان‪،‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫معماران‪ ،‬یا دیگر تخصّص های دارای مهارت باال که مستلزم تخصّص و دانش دقیق فنّی است‪ ،‬به عمق بسیار پیچیدهای از اطّالعات‬
‫و مهارت نیازدارند تا کارشان را انجام دهند‪ ،‬آسان است‪.‬‬
‫امّا‪ ،‬رویکرد به رهبری تحوّلآفرین مستلزم نوع متفاوتی از یادگیری است که یادگیری تحوّلآفرین نامیده میشود‪.‬این‬
‫اصطالح در دهۀ ‪ 0491‬توسّط جک مزیروف‪ 9‬ابداع شد؛ او مشغول مطالعۀ یادگیری زنانی بود که بعد از وقفهای چند ساله به‬
‫آموزش عالی و نیروی کار باز میگردند؛ این زنان نه تنها اطّالعات جدیدی کسب میکردند بلکه راههای جدید تفکّر برای حصول‬
‫موفّقیت را نیز یاد میگرفتند‪ .‬یادگیری تحوّلآفرین شیوههای تفکّر ما را زیر سؤال میبرد و به ما کمک میکند که به نحوی‬
‫موشکافانه به بررسی فرضیات بنیادی زیربنای جهانبینی یا الگوهای ذهنی خود بپردازیم که به بینشهای تغییر دهندۀ زندگی‬
‫منجر میشود‪.‬‬
‫این نوع یا دگیری فراتر از انباشت مطالب و اطّالعات است؛ ما را وادار میکند که رفتار خود را روزآمد سازیم تا با درک‬
‫جدیدی از واقعیت انطباق یابد‪ .‬ما دیگر نمیتوانیم اطّالعات جدید را در چارچوبهای قدیم معیارها قرار دهیم‪ .‬یادگیری‬
‫تحوّلآفرین مستلزم آن است که نسبت به فرضی ات بررسی نشدۀ خودمان و دیگران وقوف حاصل کنیم و آنها را در معرض تحلیل و‬
‫موشکافی قرار دهیم تا بتوانیم به نحوی عینی تأثیر آنها بر حقیقت اوضاع را مشاهده نماییم‪ .‬و‪ ،‬در صورت لزوم‪ ،‬باید چارچوب‬
‫معیارهای خود‪ ،‬یا الگوی ذهنی خویش‪ ،‬را برای انطباق با اطّالعات جدید تغییر دهیم‪ .‬این مبیّن تغییری بنیادی در نحوۀ تفکّر ما‬
‫است‪.‬‬
‫درک روشنی از این فرایند برای به عهده گرفتن زمام یادگیری خودمان به نحوی که از لحاظ اجتماعی مسئوالنه باشد و‬
‫هم چنین کمک به دیگران برای انجام دادن همان کار اهمّیت زیادی دارد‪ .‬وقتی ساختار الگوهای ذهنی را که محدود کننده‬
‫هستند به هم زده باشیم‪ ،‬در موقعیتی قرار داریم که چارچوب مفهومی را طوری بسازیم که با واقعیت سازگارتر باشد‪ .‬یادگیری‬
‫تحوّلآفرین به ما کمک میکند "مالک" ارزش ها‪ ،‬احساسات‪ ،‬باورها‪ ،‬و تفکّر خویش باشیم‪ ،‬نه آن که به طور خودکار آنها را از‬
‫دیگران کسب کنیم‪ .‬شاخص آن‪ ،‬جستجوی مستقلّ و بی قید و شرط جهت رسیدن به حقیقت و پی بردن به این نکته است که‬
‫مسئولیت اخالقی ما تعهّد به چنین فرایندی است‪.‬‬
‫مربّیان فرایند معیّنی را که برای روی دادن یادگیری تحوّلآفرین الزم است توصیف میکنند‪ .‬چهار قدم اوّل که ذیالً‬
‫فهرست شده از اثر جک مزیروف اخذ شده است‪ .‬آنها به سعۀ صدر و پذیرش ما نسبت به تغییرات مربوط میشوند‪ .‬دو قدم نهایی‬
‫عبارت از اضافات جدید به فرایند است که از دیگر پژوهشگران در این زمینه و تجربۀ خود ما نشأت گرفته است‪ .‬این فرایند شش‬
‫مرحلهای عبارت است از‪ :‬فراهم آوردن زمینه ‪ ،‬زیر سؤال بردن الگوهای ذهنی‪ ،‬متحوّل ساختن درک و برداشت ما از طریق تحلیل‬
‫موشکافانه‪ ،‬اتّخاذ چارچوب مفهومی جدید‪ ،‬مشارکت در جامعۀ یادگیری و مبادرت به اقدام‪ .‬ما این آخرین مرحلۀ مهمّ‪ ،‬یعنی‬
‫مبادرت به اقدام‪ ،‬را با تشریح ‪ 01‬قابلیت شرح و بسط دادهایم که ابزار مورد نیاز را که برای آوردن برداشتهای جدید به حیّز عمل‬
‫الزم داریم‪،‬به ما می دهد‪.‬‬
‫با مروری بر این مراحل‪ ،‬آنها را منطبق با فصلهای مربوطه در کتاب به محتوا ربط میدهیم‪.‬‬

‫‪9‬‬
‫جک مزیروف و همکاران‪ ،Learning as Transformation .‬نشر ‪.Jossey Bass; John Wiley and Sons, 2000‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫فراهم آوردن زمینه‬

‫درک زمینه برای تمامی آموزش بزرگساالن اهمّیت زیاد دارد‪ ،‬امّا برای یادگیری تحوّلآفرین اجتنابناپذیر است‪ .‬تمامی‬
‫آنچه که میدانیم و باور داریم‪ ،‬از جمله ارزشها و احساسات ما‪ ،‬بر پایۀ زمینۀ فرهنگی و تاریخی خاصّ ما استوار است‪ .‬تمامی‬
‫فرضیه های بررسی نشدۀ ما به نحوی ناخودآگاه از مجموعۀ منحصر به فرد تجربیات اقتباس شده است‪ .‬یادگیری تحوّلآفرین‬
‫متضمّن قرار دادن باورهایی که به طور ناخودآگاه اقتباس شده در پرتو بررسی موشکافانه با استفاده از زمینههای بزرگ تر و‬
‫جامعالشّمولتر تاریخی و بینفرهنگی است‪ .‬بدون زمینه نمیتوانیم حقیقت ادراک خود را تعیین کنیم‪ .‬وقتی زمینۀ وسیعتر و‬
‫جامعالشّمولتر با جاذبۀ منطقی بر درک و برداشت ما تأثیر میگذارد‪ ،‬بیش از پیش مایل میشویم که نقطه نظرهای محدودکنندۀ‬
‫پیشین خود را رها کنیم‪ .‬بررسی معضل خاصّ ما در پرتو تاریخ گذشته‪ ،‬وضعیت فعلی‪ ،‬و آیندۀ مطلوب ما تأمین کنندۀ زمینه‬
‫است‪ .‬این موضوع به ما کمک میکند دریابیم شیوههای خاصّ خود در نگاه به جهان را چگونه کسب کردهایم‪ ،‬اینها چگونه بر‬
‫معضالت تأثیر می گذارند‪ ،‬و چگونه ممکن است آنچه را که امیدواریم کسب کنیم محدود سازند‪ .‬به طریقی‪ ،‬به ما مساعدت میکند‬
‫که "از خویشتن خود قدم برون گذاریم‪ "،‬به نحوی که بتوانیم به تصویری بزرگتر نظر اندازیم‪ .‬بررسی چشمانداز تاریخی ما برای‬
‫درک نیاز به تحلیل موشکافانۀ الگوهای بررسی نشدۀ ذهنی مهم است‪.‬‬
‫برای فراهم آوردن این زمینه‪ ،‬فصل یک را با تحلیل "بحران زمان ما" شروع میکنیم‪ .‬در این فصل فرایندهای دوگانه‬
‫ترکیب و تحلیل که خصیصۀ عصر و زمان ما است بررسی می شود و در زمینۀ بزرگ تر تحوّل جمعی اجتماعی عالم انسانی قرار‬
‫میگیرد‪ .‬در این فصل سعی میشود یک چشمانداز مستحکم تاریخی برای آنچه که بحرانهای اتّفاقی و بیمعنی محیط بر ما به‬
‫نظر میرسد‪ ،‬ایجاد شود‪.‬‬
‫در حالی که درک میکنیم که بسیاری از مؤسّ سات مورد اعتماد ما به نحو وخیمی دارای نقاط ضعف هستند‪ ،‬امّا تصدیق‬
‫میکنیم که مؤسّسات و نظام های جدیدی هم هستند که برای حمایت از وابستگی متقابل جمعی جدید ما در حال ظهورند‪ .‬این به‬
‫ما کمک می کند آنچه را که قوای به ظاهر متناقض مشغول فعالیت در تمام جهان هستند درک کنیم و به آنچه که ممکن است‪ ،‬در‬
‫نگاه اوّل‪ ،‬رویدادهای اتّفاقی و گیج کننده به نظر برسد پی ببریم‪.‬‬
‫باالخره‪ ،‬در فصل مزبور نبود رهبری اخالقی در کلّیه سطوح جامعه به عنوان بزرگ ترین معضل ما در پرداختن به‬
‫بحرانهای عدیدۀ جهانی پیشِ رو شناخته میشود‪ .‬متوجّه این مطلب میشویم که فقدان رهبری اخالقی صرفاً یکی از مظاهر‬
‫بیشمار سقوط عمومی ارزشهای اخالقی مشهود در جامعه است‪ .‬بررسی "لحظۀ یادگیری" فعلی ما در تاریخ‪ ،‬معضالت اخالقی ما‬
‫را در چارچوب رشد و توسعه قرار میدهد؛ و وضعیت فعلی ما را به تاریخ گذشته پیوند داده پرتوی بر آیندۀ سالمتر در حال ظهور‬
‫میافکند‪.‬‬

‫زیر سؤال بردن الگوهای ذهنی‬

‫حصول آگاهی نسبت به توقّعات و فرضیات تلویحی خود و دیگران برای فرایند یادگیری تحوّلآفرین اهمّیت خطیر دارد‪.‬‬
‫اینها مواردی هستند که ما صحیح بودن آنها را ناآگاهانه میپذیریم‪ ،‬فرض مسلّم میگیریم‪ ،‬و ممکن است "حکمت متداول" بنامیم‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫وقتی این فرضیات بررسی نشده جمع شوند‪ ،‬به واکنشهایی خود به خودی منجر میشود که مزیروف آنها را "عادات ذهن" مینامد‬
‫که با هم چارچوب عملی معیارها را به ما میدهد که به اشتباه آن را حقیقت فرض میگیریم‪ .‬آنها الگوهای ذهنی ما میشوند‪،‬‬
‫یعنی نقطه نظرهای منحصر به فرد ما که با آن به تعبیر تمامی تجارب میپردازیم‪ .‬سپس آنها به ما حکم میکنند که آیا ما از نقطه‬
‫نظر محافظهکارانه یا آزاداندیشانه به موضوع میپردازیم‪ ،‬آیا با بدگمانی یا سعۀ صدر با دیگران روبرو میشویم‪ ،‬آیا هراسان یا با‬
‫اعتماد تمام هستیم‪ ،‬و امثال آن‪ .‬آنها عینکهایی هستند که با آن جهان را میبینیم‪ ،‬آنچه را که میبینیم و چگونگی دیدنمان را‬
‫فیلتر میکنیم‪ ،‬و سیر عملی خودکاری را که دنبال خواهیم کرد تعیین مینماییم‪.‬‬
‫یادگیری تحوّل آفرین مستلزم آن است که تصدیق نماییم که همۀ ما دارای این فرضیات بررسی نشده و الگوهای ذهنی‬
‫هستیم که بر جهانبینی ما سایه می افکنند و این که اگر آنها را با نگرشی منتقدانه و غیراحساسی مورد موشکافی قرار ندهیم و‬
‫هدفمان چنان نباشد که نقائص را در تفکّرات مان بیابیم نمی توانیم یادگیری را به جهشی به سطح جدید و عمیقتری از ادراک‬
‫تبدیل کنیم‪.‬‬
‫البتّه‪ ،‬تمامی الگوهای ذهنی بد نیستند‪ .‬الگوهای ذهنی ضرورتاً برای آن است که راه خود را در جهان پیش ببریم و‬
‫کمکی برای ما باشد تا نظم و زمینهای برای تجارب خود ایجاد نماییم‪ .‬بعضی از آنها با حقیقت سازگار و بسیار سودمند است؛ برخی‬
‫خنثی هستند؛ نه مفیدند و نه مضرّ‪ .‬امّا‪ ،‬سایر موارد محدود کننده اند و ما را از رسیدن به استعدادهای بالقوّه و قوای مکنون خویش‬
‫باز میدارند‪ .‬مثالً‪ ،‬بعضی الگوهای ذهنی هستند که به جنسیت و نژاد مربوط میشوند و ممکن است سبب شوند ما علیه دیگر‬
‫مردمان به علّت تعصّبات خویش تبعیض قائل شویم‪ .‬این الگوهای ذهنی کژکار و دارای اختالل هستند که مایلیم در معرض‬
‫موشکافی قرار گیرند تا بتوانیم خود را از نفوذ محدود کنندۀ آنها رها سازیم و برداشتهای جدیدی داشته باشیم که با حقیقت‬
‫سازگار باشد‪.‬‬
‫درک الگوهای ذهنی زمانی از اهمّیت خاصّ برخوردار است که در صدد یافتن راهحل برای مسائل دشوار هستیم‪ .‬نحوۀ‬
‫تفکّر ما دربارۀ مسأله و راه حلّهایی که میجوییم باید خلّاقانه‪ ،‬شجاعانه و منطبق با حقیقت باشد‪ .‬وقتی طریق جدیدی را طرح‬
‫میکنیم‪ ،‬از اهمّیت خاصّ برخوردار میشود‪ ،‬زیرا باید به وضوح مشاهده کنیم و با وقوفی آگاهانه تصمیم بگیریم‪ .‬الگوهای معیوب‬
‫ذهنی دربارۀ ماهیت بشری‪ ،‬جامعه و رهبری موانعی هستند که ما را از ایجاد آن نوع رهبری که دنیای امروز خواهان آن است باز‬
‫میدارد‪ .‬آنها باید موشکافانه بررسی شوند و چارچوبهای مفهومی که با واقعیت بستگی محکمتری دارند جای آنها را بگیرند‪.‬‬

‫متحوّل ساختن درک‬

‫پرداختن به فرایند یادگیری تحوّلآفرین آسان نیست‪ .‬افراد بشر زمینۀ اجتماعی را ایجاد میکنند‪ .‬آگاهی و برداشت ما‬
‫از جهان و هر آنچه که دربارۀ آن است ضرورتاً مبتنی بر روابط با دیگران است‪ .‬هویتهای ما درون شبکههایی از تعامل اجتماعی و‬
‫حیات فرهنگی مشترک شکل میگیرد‪ .‬تمامی آنچه که تجربه میکنیم‪ ،‬از جمله تاریخ و زبان ما‪ ،‬و نفس شیوۀ بیان ژرفترین‬
‫اندیشهها و احساسات عمیقاً در میراث فرهنگی ما نقش بسته است‪ .‬قدم گذاشتن به بیرون از زمینۀ مزبور و زیر سؤال بردن‬
‫بنیادیترین فرضیات پذیرف ته شده کار آسانی نیست و در واقع ممکن است تالطم عاطفی عمیقاً ناراحت کننده یا بحرانی‬
‫هستیشناختی را ایجاد کند‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫به چالش کشیدن باورهای گرامی داشتۀ ما جهشی به درون مجهوالت است و احتمال دارد که تهدید کننده‪ ،‬یا حتّی‬
‫هولناک باشد‪ .‬ما به ندرت امکان دارد بدون برانگیخته شدن به اختیار خود قدم به راهی چنین اضطرابآور بگذاریم‪ .‬این زمانی‬
‫است که بامسائل و معضالتی روبرو میشویم که در مقابل "عادات ذهنی" ما مقاومت میکنند به نحوی که مجبور میشویم‬
‫فرضیات بنیادی خود را مورد بررسی مجدّد قرار دهیم‪ .‬معموالً در هنگام بروز بحران‪ ،‬یعنی زمانی که آنچه انجام میدهیم دیگر اثر‬
‫ندارد‪ ،‬مجبور میشویم راههای جدیدی پیدا کنیم‪ .‬در واقع‪ ،‬اکنون ما به طور جمعی در چنین زمان بحرانی در تاریخ بشری زندگی‬
‫میکنیم‪.‬‬
‫بنیادی ترین فرضیات پذیرفته شده در این باره که ما فرداً و جمعاً چه کسانی هستیم‪ ،‬مؤسّسات و جوامعی که تأسیس‬
‫کردهایم و روشهایی که با یکدیگر و کرۀ زمین مرتبط میشویم‪ ،‬تماماً اکنون تحت بررسی موشکافانه قرار دارند‪ .‬این موضوع اگر‬
‫چه ناراحت کننده است‪ ،‬ولی صحنهای است که برای تحوّل آماده شده است‪ .‬یادگیری تحوّلآفرین غالباً با بحران شروع میشود‪.‬‬
‫عموماً‪ ،‬ما به نحوی خطیر منعکس کنندۀ آن دسته از باورهایی میشویم که مسألهساز میشود؛ آنچه که مزیروف به عنوان‬
‫"تنگناهای گیج کننده" از آن یاد میکند‪ .‬از آنجا که آنچه میدانیم دیگر اثر ندارد‪ ،‬مجبور میشویم قلمرو مجهوالت را بررسی‬
‫کنیم‪ .‬الزمه این موضوع نه تنها شهامت‪ ،‬بلکه خلّاقیت و تخیّل است‪ .‬باید بتوانیم‪ ،‬با "امتحان کردن" دیگر نقطهنظرها و مشاهدۀ‬
‫این که تا چه حد متناسب و صحیح هستند‪ ،‬تعابیر دیگری را بر تجربه بررسی کنیم‪ .‬با منعکس کردن موشکافانۀ محتوا و‪/‬یا‬
‫فرایند حل مسأله و زیر سؤال بردن فرضیات زیربنایی‪ ،‬نقطهنظرات خود را متحوّل میسازیم‪ .‬با درگیر شدن در این فرایند‪ ،‬آگاهی‬
‫تام پیدا می کنیم که فرضیاتی که در تمام عمر حفظ کرده بودیم‪ ،‬ناقص و معیوب هستند‪ .‬مانند آن است که آینهای کثیف و‬
‫زنگاری را در اختیار بگیریم و آن را صیقل دهیم به نحوی که بتوانیم انعکاس واقعی حقیقت را در آن مشاهده کنیم‪ .‬هر قدر که به‬
‫فرضیاتی که از قبل داشتیم وابسته باشیم ‪ ،‬وقتی نقاط ضعف آنها را مشاهده کنیم‪ ،‬دیگر نمی توانیم با همان دید به جهان نگاه‬
‫کنیم‪ .‬این تحوّل ادراک ما در پرتو حقیقت است‪.‬‬
‫در فصل های دو و سه‪ ،‬تدریجاً فرایند زیر سؤال بردن الگوهای ذهنی و متحوّل ساختن درک و برداشت خویش در سه‬
‫زمینۀ مرتبط به هم را‪ ،‬که موردعالقۀ ما در این کتاب است‪ ،‬شروع میکنیم و آن سه زمینه عبارت است از‪ :‬طبیعت نوع بشر؛‬
‫جامعه و رهبری‪.‬‬
‫در فصل دو‪" ،‬الگوهای ذهنی و طبیعت بشر و جامعه"‪ ،‬چندین نظریۀ شبه علمی راجع به طبیعت بشر و نظم اجتماعی را‬
‫به عنوان الگوهای ذهنی معیوب به نظر شما خواهیم رساند‪ .‬مشروعیت آنها را در توجیه پرخاشگری‪ ،‬خودخواهی‪ ،‬اختالف و رقابت‬
‫به عنوان خصیصههای "طبیعی" و "تغییرناپذیر" افراد بشر و جامعه مورد تردید قرار خواهیم داد‪ .‬فرضیات نادرستی را که این‬
‫الگوها بر پایۀ آنها استوار است برمال خواهیم ساخت و شواهد قاطع عرضه خواهیم کرد که نشان میدهد مشارکت و تعاون‬
‫خصیصههای متمایز افراد بشر است‪ ،‬و خواننده را به سوی تحوّلی در برداشتها سوق خواهیم داد‪.‬‬
‫در فصل سه‪" ،‬الگوهای غالب رهبری" را بررسی میکنیم و ویژگیهای متمایز کنندۀ چهار الگوی ذهنی رهبری را‬
‫شناسایی مینماییم‪ :‬خودکامه‪ ،‬پدرمآبانه‪ ،‬همه چیز دان ‪ ،‬و عوام فریبانه‪ .‬ما تأثیرات مختل کنندۀ هر الگو و این که هر یک از آنها‬
‫چگونه قدرت را در دستهای رهبر متمرکز میکنند‪ ،‬مشاهده خواهیم کرد‪ .‬هم چنین رهبری مردمساالری را از لحاظ‬
‫محدودیتهایش‪ ،‬آنگونه که اکنون در دنیا اِعمال میشود‪ ،‬تحلیل خواهیم نمود‪ .‬پیامد این تحلیل ما را به این وقوف نگران کننده‪ ،‬و‬
‫حتّی ناراحت کننده‪ ،‬میرس اند که هیچ شکلی از رهبری وجود ندارد که در دنیا به کار رود و هدایتی را در اختیار ما بگذارد که برای‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫پرداختن به مسائل گسترده ای که عالم انسانی با آن مواجه است بدان نیاز داریم‪ .‬بعد تصدیق میکنیم که این دوران بحران‪ ،‬در‬
‫واقع‪ ،‬فرصتی برای ما جهت متحوّل شدن است‪.‬‬

‫اتّخاذ یک چارچوب مفهومی جدید‬

‫وقتی ما به محدودیت های الگوهای ذهنی خود پی ببریم‪ ،‬برای ساخت یا اقتباس چارچوب مفهومی جدیدی مبتنی بر اصول و‬
‫ارزشهایی که بر سر آن توافق میکنیم‪ ،‬در وضعیت بهتری قرار میگیریم‪ .‬هدف از مشورت گروهی‪ ،‬یا آنچه مزیروف "گفتمان‬
‫انعکاسی" مینامد‪ ،‬جستجو برای رسیدن به تفاهم مشترک‪ ،‬مشاهدۀ چشماندازی وسیعتر و نقطه نظری جامعالشّمولتر است‪ .‬این‬
‫بهترین ابزار ما برای دسترسی به حقیقت بزرگ تر است‪.‬‬
‫عموماً سه منبع دانش وجود دارد که میتوانیم برای ساخت چارچوب مفهومی جدید از آنها بهره ببریم‪ :‬شواهد علمی ‪،‬‬
‫اصول اخالقی که در سطح جهانی پذیرفته شده باشد‪ ،‬و تجربه‪ .‬ما باید کلّیه واقعیات و شواهد موجود را بررسی کنیم‪ ،‬اطّالعات در‬
‫دسترس را از زوایای متعدّد تعبیر و تفسیر کنیم‪ ،‬اطّالعات نشأت گرفته از اصول اخالقی را ارزیابی کنیم‪ ،‬تجربیات فردی و جمعی‬
‫خود را مورد تأمّل قرار دهیم‪ ،‬و با توجّه به مجموعۀ خاصّی از اوضاع و شرایط‪ ،‬به منطقیترین برداشت دست یابیم‪ .‬وقتی شواهد را‬
‫در پرتو تجربۀ خاصّ خود می سنجیم‪ ،‬باید متوجّه باشیم که برخالف رویکرد متداول به مسائل در بسیاری از فرهنگها‪ ،‬بیش از دو‬
‫جنبه برای هر مسأله وجود دارد‪ .‬در واقع‪ ،‬هرچه جنبههای بیشتری را بررسی کنیم‪ ،‬بیشتر مطّلع خواهیم شد‪ .‬ما باید از گرایش‬
‫فرهنگی مان به "مشاهدۀ دو‪ ،‬و فقط دو‪ ،‬جنبه" (مانند بحث دوجانبه) یا مشاهده همه چیز به صورت جرّ و بحثی بین دو طرف‬
‫مخالف یا رفع اختالفات با اقامۀ دعوا فراتر رویم‪ .‬در واقع ‪ ،‬باید در مقابل همه احتماالت برای هر مسأله قوّۀ پذیرش داشته باشیم‪.‬‬
‫مشارکت مؤثّر در مشاورات گروهی مستلزم قابلیتها و مهارتهای جدیدی است که باید آنها را آموخت و تقویت کرد‪.‬‬
‫این قابلیت ها و مهارت ها شامل اعتماد‪ ،‬یک پارچگی و همدلی و موارد دیگر است‪ .‬ما باید بیاموزیم چگونه به طور جدّی و فعّال‬
‫گوش دهیم‪ ،‬همکاری کنیم‪ ،‬رعایت ادب نماییم‪ ،‬موضع فروتنی اتّخاذ کنیم‪ ،‬و از قضاوت خودداری نماییم‪ .‬از همه مهمتر‪ ،‬باید نور‬
‫ارزشهای اخالقی را بر هر آنچه که میپذیریم صحیح است‪ ،‬متمرکز سازیم و اطمینان حاصل کنیم که از آزمون اخالقیات سربلند‬
‫بیرون میآید‪ .‬در این صورت رهبری‪ ،‬الگویی ذهنی که نوعاً متضمّن "فرمانده" بودن است‪ ،‬به الگوی جدیدی از "خدمت برای خیر‬
‫عموم" متحوّل میگردد‪.‬‬
‫در فصل پنجم‪" ،‬عناصر چارچوب مفهومی رهبری تحوّلآفرین"‪ ،‬ما چارچوب جدیدی برای مالحظه را عرضه میکنیم که‬
‫شامل شش عنصراست ‪ :‬رهبری خدمت محور‪ ،‬تحوّل فردی و اجتماعی‪ ،‬جستجو و کاربرد حقیقت‪،‬شرافت ذاتی نوع بشر‪ ،‬استعالء‪،‬‬
‫و توسعۀ قابلیتهای رهبری‪.‬‬
‫عناصر این چارچوب مبتنی بر اصول جهانی اخالقی و سازگار با آن چیزی است که از تفکّر فعلی دربارۀ علوم اجتماعی‬
‫میدانیم‪ .‬تمامی فرهنگ های جهان در اصل بنیادی روحانی سهیم هستند؛ این اصل به ارزشهای اخالقی و اصول معنوی‪ ،‬که از‬
‫لحاظ زمان و مکان مطلق و نه نسبی هستند‪ ،‬میدان میدهد‪ .‬ارزشهای صداقت‪ ،‬عدالت‪ ،‬درستی‪ ،‬امانت‪ ،‬شفقت‪ ،‬محبّت‪ ،‬سخاوت‪،‬‬
‫ادب و غیره منحصر به هیچ جامعۀ خاصّی نیست‪ ،‬بلکه تمامی جوامع آنها را گرامی میدارند و در کلّیه فرهنگها عمیقاً ریشه دارند‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫بنابراین‪ ،‬چارچوب مفهومی که ما پیشنهاد میکنیم در تمام جوامع قابلیت کاربرد دارد‪ .‬جمیع نفوس در کلّیه نقاط در آن‬
‫خاطرهای از آنچه که قبالً در ارزشهای اصلی خودشان داشتهاند مییابند‪ .‬دقیقاً این – میراث روحانی جمعی ما – است که ما را‬
‫در جامعهای جهانی و عائلۀ واحد متّحد میسازد‪.‬‬

‫تشکیل جامعۀ یادگیری‬

‫البتّه‪ ،‬اقبال به یک چارچوب مفهومی جدید کافی نیست‪ .‬تحوّل واقعی در رفتارِ تغییر یافته ظهور میکند‪ .‬امّا ترجمان‬
‫بینشهای جدید در رفتارهای جدید و پیامدهای قابل سنجش آسان نیست‪ .‬و انجام دادن تمام اینها به تنهایی بسیار دلهره آور‬
‫است‪ .‬به این علّت‪ ،‬عضویت در جامعهای هم فکر با بینشی یکسان و میلی مشابه برای تغییر به سه دلیل اهمّیت دارد‪ :‬چنین‬
‫جامعهای حمایتی ارزشمند را فراهم میآورد‪ ،‬آهنگ یادگیری را سرعت میبخشد‪ ،‬و تأثیری بیشتر بر جامعه دارد‪.‬‬
‫قدرتی خارقالعاده در تقویت روابط داخل این جامعه وجود دارد که چارچوب مفهومی جدیدی را که اتّخاذ میکند‪،‬‬
‫پرورش میدهد‪ .‬چنین گروه کوچکی از مردمان میتوانند نظریههای جدید تحوّلآفرین را پرورش داده به کار ببرند تا زمانی که‬
‫تحوّل به حجمی خطیر برسد که تغییر در مؤسّسۀ بزرگ تر یا اجتماع را شتاب بخشد‪ .‬ما این نظریهها را در عمق بیشتری در فصل‬
‫چهارم در زمان توضیح مفصل مفهوم تحوّل بررسی خواهیم کرد‪.‬‬
‫در حالی که بخش عمده ای از کتاب بر تحلیل موشکافانۀ الگوهای ذهنی و اتّخاذ چارچوب مفهومی جدیدی متمرکز‬
‫است‪ ،‬نباید هدفمان را از نظر دور بداریم – مقصود ما فقط تحوّل فردی خودمان نیست‪ ،‬بلکه تحوّل جمعی است‪ .‬اگر بخواهیم با‬
‫موفّقیت به معضالتی که پیش روی ما است بپردازیم‪ ،‬یادگیری تحوّلآفرین در سطحی جمعی نه تنها میتواند بلکه باید رخ دهد‪.‬‬
‫در آموزش بزرگساالن‪ ،‬فرایند یادگیری تحوّلآفرین در محیط گروهی یا سازمانی "تحقیق جمعی" نامیده میشود‪ .‬این‬
‫اصطالح‪ ،‬در محیط گروهی‪ ،‬به فرایند فعّالیتهای فوقالعاده مشارکتی گفته میشود که برای تقویت یادگیری از تجربه با چرخههای‬
‫مکرّر اقدام و تأمّل بر آن اقدام طرّاحی میشود‪ .‬ما به این فرایند "مشاورۀ گروهی" با استفاده از "چرخۀ یادگیری" میگوییم که در‬
‫بخش دوم‪ ،‬که به تشریح قابلیتهای الزم برای رهبری تحوّلآفرین میپردازیم‪ ،‬آن را عمیقاً بررسی خواهیم کرد‪.‬‬

‫رساندن درک جدید به حیّز اقدام‬

‫همان طور که قبالً گفتیم‪ ،‬گسترش آگاهی‪ ،‬اتّخاذ درکی جامعتر‪ ،‬و فهم عمیقتر آنچه که صحیح و واقعی است به تنهایی‬
‫کافی نیست‪ .‬اگر این در عمل آشکار نشود‪ ،‬ما فقط به کارهای جالب روشنفکرانه بدون نتایج پایدار پرداختهایم‪ .‬تحوّل واقعی ما را‬
‫به اقدام وا میدارد‪ ،‬زیرا درک واقعاً توسعه یافته مستلزم آن است که ما نحوۀ عمل خود را با آنچه که میدانیم منطبق سازیم‪ ،‬واالّ به‬
‫ارتکاب گناه ریاکاری دست یازیدهایم‪.‬‬
‫آنچه ضرورت دارد نه تنها ارادۀ تغییر یافتن است‪ ،‬بلکه قوّۀ عمل نیز هست‪ .‬تحوّل نه تنها به مشاهدۀ زندگی از منظری‬
‫جدید‪ ،‬بلکه به زیستن از آن چشمانداز جدید اشارتی تلویحی دارد‪ .‬اگر مبادرت به اقدام مبتنی بر درک توسعه یافتۀ ما باشد‪ ،‬به‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫تجربیات جدید منجر میشود‪ .‬بعد‪ ،‬این تجربیات جدید به تأمّل موشکافانۀ بیشتر نیاز دارد که بینشها و مفاهیم جدیدی فراهم‬
‫آورد‪ .‬ما به ابزارهایی نیاز داریم که در ایجاد تغییر به ما کمک کند و ما آن تغییر را در رفتار خود‪ ،‬فردی و جمعی ‪ ،‬ظاهر سازیم‪.‬‬
‫در بخش دوم‪ ،‬به تشریح ‪ 01‬قابلیتی می پردازیم که برای ترجمان درک جدید خود به تغییر‪ ،‬به آنها نیاز داریم ‪ ،‬تغییری که به‬
‫تحوّل فردی خود ما و نیز تحوّل جمعی مان منجر می شود‪ .‬این قابلیتها به چهار مقوله تقسیم میشوند‪ :‬قابلیتهایی که در‬
‫تحوّل فردی اثر دارند؛ قابلیتهایی که در بهتر ساختن روابط بین فردی مؤثّرند؛ قابلیتهایی که در تحوّل اجتماعی اثر میگذارند؛‬
‫و یک قابلیت ترکیبی و جمعی که بر فرایند یادگیری متمرکز است و در مورد کلّیه قابلیتها مصداق دارد‪.‬‬
‫در کالم پایانی‪ ،‬ما با "کالمی دربارۀ جاهطلبی"‪ ،‬سخن را به پایان میبریم و آن عبارت از تحلیل برخی از شیوههایی است‬
‫که جاهطلبی خودمحور میتواند کلّ فرایند را زهرآگین سازد‪ ،‬و رهبری تحوّلآفرین را دستخوش اختالل نماید‪ .‬البتّه‪ ،‬بلندپروازی‬
‫در محبّت ورزیدن به دیگران و خدمت به آنها در رفاه همگانو برای ایجاد جهانی بهتر مؤثّر است‪ .‬امّا باید در مقابل اثرات مخرّب‬
‫تمایالت خودخواهانه هوشیار و مراقب باشیم‪ .‬بنابراین‪ ،‬برخی افکار دربارۀ صفاتی که میتوانند ما را از تأثیرات زیانآور جاهطلبی‬
‫افسارگسیخته محفوظ دارد در اینجا عرضه خواهد شد‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫بخش اوّل‬

‫تحوّل‬
‫در درک‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫فصل اوّل‬
‫بحران زمان ما‬

‫درس تاریخ این است که بدان حدّ که مردم و مدنیتها با اصولی صحیح‪ ،‬هماهنگ با هم عمل کردهاند‪ ،‬سعادت را از آنِ‬
‫‪1‬‬
‫خویش ساختهاند‪ .‬در ریشۀ انحطاط اجتماعی اقدامات احمقانهای قرار دارد که مبیّن نقض اصول صحیح است‪ .‬استفن کاوی‬

‫نظری اجمالی به عصر ما‬

‫ما در عصری زندگی می کنیم که جهان در آن شاهد تغییرات شگرفی است که ماهیت جامعه را بالمرّه دگرگون ساخته و‬
‫آن را در حالتی از اضطراب و آشفتگی بیسابقه فرو برده است – عصری که در آن میتوانیم فروپاشی ساختارهای خود تمدّن را‬
‫شاهد باشیم‪ .‬یافتن مثالهای فراوان بحران در جهان ما چندان دشوار نیست‪ .‬در هر روزی که بخواهید فقط کافی است روزنامهای‬
‫را باز کنید و نگاهی بیاندازید‪ .‬بحرانها آنقدر زیادند و آنقدر متنوّع که احساس بدبینی نداشتن و منفیبافی نکردن سخت دشوار‬
‫است‪ .‬نه تنها مسائلی توان کاه را پیش روی خود میبینیم‪ ،‬بلکه به نظر میرسد که همۀ آنها یک پارچه میشوند و یکدیگر را‬
‫تقویت کرده اثرات زیان بارشان را شدّت میبخشند‪.‬‬
‫بحران در نظام جهانی به اندازۀ کافی نامطلوب است‪ ،‬امّا بسیاری از آنها به طور همزمان به اوج خود میرسند – شتاب‬
‫گرفتن مصائب طبیعی که به گرم شدن هوای کرۀ زمین و تخریب محیط زیست نسبت داده میشود؛ اثرات فرسایندۀ حرص و عدم‬
‫صداقت بر تضعیف مالی نظامهای مالی جهانی؛ اعتقادات شکست خوردۀ کمونیستی و سرمایهداری لجامگسیخته؛ رشد سرطانی‬
‫مادّیت که به دورترین نقاط جهان دست میاندازد و کارایی سنّتهای فرهنگی و طرق زندگی را تهدید به اختناق مینماید؛ اختالل‬
‫در روابط سالم انسانی با پیامدهای مالزم آن در دسته های تبهکاران‪ ،‬سوء استفاده از زنان و کودکان‪ ،‬خشونت فراگیر‪ ،‬و تاخت و تاز‬
‫ترور و سوء قصد به این و آن‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫استفن کاوی آر‪ ،Principle-Centered Leadership ،‬سایمون اند شوستر‪ ،‬نیویورک‪ ،0441 ،‬ص‪.4‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫امّا‪ ،‬همه چیز منفی نیست‪ .‬این عصر را میتوان با تابلوفرشی مقایسه کرد ک ه تار و پودهای تاریک و روشن‪ ،‬وعد و وعید‪،‬‬
‫یأس و نوید‪ ،‬در هم تنیده شدهاند‪ .‬احدی معضالت شگرفی را که در عالم با آن مواجه هستیم محلّ جدل قرار نمیدهد‪ ،‬امّا‬
‫نشانههای امیدبخش را نیز میتوان مشاهده نمود‪.‬‬

‫با تحوّل همزمان ارتباطات که به سرعت نور صورت میگیرد و حمل و نقل که به سرعت حرکت صوت انجام‬
‫میشود‪ ،‬عالم در حدّ محلّه ای کوچک منقبض شده که مردم در آن بالفاصله از امور یکدیگر آگاه میشوند و فوراً به‬
‫یکدیگر دسترسی مییابند‪ .‬و معهذا‪ ،‬حتّی با چنین ترقّیات معجزهآسایی‪ ،‬با ظهور سازمانهای بینالمللی‪ ،‬و با مساعی‬
‫شجاعانه و موفّقیتهای درخشان در همکاری بینالمللی‪ ،‬ملل عالم به نحوی تأسّفآور با یکدیگر اختالف دارند‪ ،‬نفوس در‬
‫اثر اغتشاشات اقتصادی بی تاب و قرار گشتهاند‪ ،‬اقلّیت ها بیش از هر زمانی احساس بیگانگی کرده قلوب آنها مشحون از‬
‫بیاعتمادی‪ ،‬حقارت و خوف گشته است‪.‬‬
‫مرتبط با این تغییرات‪ ،‬اختالل در مؤسّسات‪ ،‬اعم از مذهبی و سیاسی‪ ،‬است که بنا به سنّت به عنوان راهنمایی‬
‫جهت ثبات جامعه عمل کردهاند‪ .‬حتّی مقاومترینِ اینها به نظر میرسد اعتبار خود را از دست میدهد زیرا مشغولیت‬
‫ذهنی آنها بینظمی درونی خود آنها شده است‪ .‬اینها مستلزم بذل توجّه به خأل چشمانداز اخالقی و احساس بیهودگی‬
‫است که حیات شخصی را نابسامان میسازد‪...‬‬
‫گرۀ کار اختالف و نفاق است که چنین شدید کرۀ ارض را مبتال ساخته است‪ .‬این اختالف در نگرشها در‬
‫جمیع قسمتهای زندگی نفوذ و رسوخ مینماید؛ و در قلب تمامی منازعات عمدۀ بین ملل و امم عالم قرار‬
‫دارد‪["...‬ترجمه – پیام ‪ 01‬نوامبر ‪ 0440‬بیتالعدل اعظم به کنگرۀ جهانی]‬

‫اختالف به انحطاط اخالقیات ارتباط دارد‪ .‬وقتی افراد بشر تعهّد خود به اصول اخالقی را فراموش میکنند فرایند‬
‫فروپاشی شروع میشود که در آن "نظم و ضبط قانون از میان برخیزد و ندای وجدان مسکوت مانَد و پردۀ حیا دریده شود و حسّ‬
‫مسئولیت و هم بستگی و وفا و رعایت یکدیگر خاموش گردد و نعمت آرامش و شادمانی وامید به تدریج فراموش شود‪[ ".‬بیان‬
‫حضرت ولی امراهلل منقول در پیام صلح جهانی بیتالعدل اعظم] شواهد آن را میتوان در جمیع سطوح جامعه‪ ،‬بخصوص در رخوت‬
‫و فساد اخالقی در میان مقامات و مسئولین در مؤسّسات دولتی و خصوصی مشاهده کرد‪.‬‬
‫بدون تعهّد به اصول اخالقی‪ ،‬بسیار آسان است که خیر عموم در صورت تداخل با منافع فردی نادیده گرفته شود‪ .‬در این‬
‫صورت عدالت به حاشیه رانده میشود‪ .‬بدون عدالت‪ ،‬حصول اتّحاد حقیقی میسّر نیست‪ .‬بدون عدالت و وحدت‪ ،‬اجرای راهحلهای‬
‫پایدار امکانپذیر نخواهد بود؛ چه این مسائل بزرگ باشد چه کوچک‪.‬‬
‫برخی از این ارزشهای جهانی اخالقی که باید به آنها بیشتر توجّه کنیم چه میتواند باشد؟ بسیاری از آنها در بیانیههای‬
‫گوناگون سازمان ملل متّحد‪ ،‬بخصوص در اعالمیۀ جهانی حقوق بشر‪ ،‬با فصاحت بیان شده است‪ .‬بنیادیترینِ اینها ارزشهای‬
‫مشترکی است که در میراث فرهنگی و روحانی مردم سراسر جهان یافت میشود‪ .‬ارزش هائی که به صداقت‪ ،‬شرافت‪ ،‬درستی‪،‬‬
‫عدالت‪ ،‬انصاف‪ ،‬و امانت مربوط میشوند‪.‬‬
‫بیاعتنایی شرمآور به این ارزشها است که به فساد و حتّی شوم تر از آن‪ ،‬به سقوط مبانی مؤسّساتی که از قدیم مورد‬
‫احترام بوده اند و نظامهای فعلی که قبالً غیر قابل تجاوز و تخطّی تلقّی میشد‪ ،‬منجر میگردد – نظامهایی که ما را خام کرده به‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫احساس امنیت کاذبی دچار ساختهاند که مادا م که آهنگ رو به افزایش اختالالت پرده از رخوت نهفتۀ جهانی برنداشته ادامه خواهد‬
‫داشت‪ .‬نظام های مالی جهانی‪ ،‬حکمروایی‪ ،‬محیط زیست‪ ،‬و حتّی غذایی که می خوریم – که معدودی از بسیار است – تماماً دچار‬
‫انحطاط شدهاند‪ .‬با شتاب گرفتن سرعت‪ ،‬اکنون شاهد تغییر جایپاهایی هستیم که تا همین اواخر خالی از خطر به نظر میرسید‪.‬‬

‫تغییر الگو‬

‫این شوک بین دیروزی که مناسبت خود را از دست میدهد امّا هم چنان طالب بقا است‪ ،‬و فردایی که اهمّیت‬
‫و استحکام مییابد‪ ،‬خصیصۀ مرحلۀ انتقال به عنوان زمان اعالم و زمان تصمیم است‪[ .‬پائولو فریره در ‪Education for‬‬
‫‪]Critical Consciousness, Seabury Press, New York, 1973, p. 7‬‬

‫آنچه که سبب چنین بیاعتنایی شایع به ارزشهایی میشود که مردم در همه جا پذیرفته و محترم شمردهاند‪ ،‬چیست؟‬
‫جواب‪ ،‬تا حدّی‪ ،‬به این واقعیت مربوط میشود که ما در زمانی زندگی میکنیم که مستلزم تغییر الگو است‪ .‬شیوه هایی که ما‬
‫عادت داریم جامعه و خویش را مشاهده کنیم با جهانی که در حدّ محلّهای کوچک شده سازگاری ندارد‪ .‬فرضیات ما دربارۀ "نحوۀ‬
‫وجودی اشیاء" منشأ در کودکی و نوجوانی دارد‪ .‬آنها مبتنی بر درک ما از واقعیتی است که در زمینۀ فرهنگی ما متداول است و‪،‬‬
‫عمدتاً‪ ،‬بدون تحلیل یا سؤال اتّخاذ شده است‪ .‬وقتی تعداد کافی از مردم دیدگاههای محدود یکسانی نسبت به واقعیت داشته باشند‪،‬‬
‫تمایل داریم که به نحوی انفعالی آنها را به عنوان حقیقت بپذیریم حتّی اگر شواهد‪ ،‬عکس آن را ثابت نماید‪ .‬از آنجا که این‬
‫دیدگاهها در گسترۀ بسیار وسیعی پذیرفته میشود‪ ،‬اکثریت فرض را بر این قرار میدهند که آنها به نحوی صحیح مبیّن واقعیت‬
‫است و کسانی که نیاز به بررسی موشکافانۀ آنها را مشاهده کرده‪ ،‬نقاط ضعف را برمال میکنند چندان زیاد نیستند‪.‬‬
‫پیتر سنج‪ ،‬در کتاب دورانسازش دربارۀ تحوّل سازمانی به نام اصل پنجم (یا پنجمین فرمان) دربارۀ این پدیده به تفکّر‬
‫می پردازد و به فرضیات بررسی نشده ای از این دست به عنوان الگوهای ذهنی اشاره دارد‪ 1.‬توماس کوهن‪ ،‬دانشمند و فیلسوف‬
‫‪9‬‬
‫صاحب نفوذ‪ ،‬به جهان بینی که بر الگوهای ذهنی دارای ارتباط متقابل تأکید دارد به عنوان نمونه یا الگو (‪ )paradigm‬اشاره دارد‪.‬‬
‫اینها شیوه های نگریستن به جهان مبتنی بر درک محدود ما است وتا بدان حدّ سودمند هستند که چارچوب و زمینهای اجتماعی به‬
‫درک ما بدهند‪ ،‬امّا میتوانند فیلترهایی آن چنان انعطاف ناپذیر شوند که از طریق آنها جهان را ببینیم‪ ،‬و فقط به ما اجازه دهند که‬
‫بعضی اطّالعات را پردازش نماییم‪ .‬وقتی اطّالعاتی مشهود گردد که با الگوی ذهنی منطبق نگردد‪ ،‬ما یا متوجّه آن نمیشویم یا‬
‫بدون تالش جهت آزمایش یا تحلیل حقیقت یا اعتبار آن‪ ،‬بیدرنگ آن را مردود میشماریم‪ .‬نمونۀ خوبی از جهانبینی خشک که در‬
‫مقابل حقیقت مقاومت کرد‪ ،‬مفهوم بطلمیوسی بود که زمین را مرکز عالم میدانست‪ .‬کپرنیک این دیدگاه را محلّ تردید قرار داد‪ ،‬و‬
‫گالیله‪ ،‬وقتی که در واقع خورشید و نه زمین را مرکز قرار داد‪ ،‬درک و برداشت جدید را بیشتر تشریح کرد‪ .‬این مفهوم آنقدر برای‬
‫جهانبینی متداول تهدیدکننده و افراطی بود که گالیله آخرین سال های زندگیاش را تحت بازداشت خانگی به سر برد‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫پیتر سنگه عبارت "الگوی ذهنی" را در کتابش اصل پنجم عمومیت بخشید‪ ،‬امّا این عبارت در اصل توسّط کِنِت کریک (‪ )Kenneth Craik‬در کتابش‬
‫ماهیت توضیح (‪ ،)The Nature of Explanation‬طبع ‪ ،0490‬ابداع کرد‪.‬‬
‫‪ 9‬توماس کوهن (‪( The Structure of Scientific Revolutions ،)Thomas Kuhn‬ساختار انقالبات علمی)‪.0410 ،‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫انتقال از جهانبینی منسوخ یا فاقد کارآیی مناسب که دیگر در جهت حصول حقیقت و پیشرفت کاری انجام نمیدهد‪ ،‬به‬
‫جهانبینی که بیشتر با شواهد جدید منطبق و کلّینگرانهتر است‪ ،‬در اصطالح کوهن انتقال یا تغییر الگو (‪)paradigm shift‬‬
‫خوانده میشود‪ .‬فرایند هماهنگی با برداشت جامعتر از واقعیت مستلزم آن است که ما شیوههایی را که با آنها جهان را مشاهده‬
‫میکنیم و فرضیاتی را که بر پایۀ آنها استوار میسازیم و در معرض بررسی موشکافانه قرار میدهیم‪ ،‬مورد مطالعه قرار دهیم‪ .‬ما‬
‫باید الگوهای ذهنی خود را شناسایی نماییم‪ ،‬آنها را موشکافانه تحلیل کنیم‪ ،‬آنها را در معرض شواهد علمی قرار دهیم‪ ،‬و در صورتی‬
‫که آنچه را ما به عنوان حقیقت میشناسیم به نحوی صحیح بیان نکنند‪ ،‬بالکلّ آنها را کنار بگذاریم‪.‬‬
‫امّا‪ ،‬باید دقّت کنیم وسیلۀ سنجشی که به کار میبریم تا مشخّص نماییم که آیا جهانبینی ما صحیح است یا غلط‪،‬‬
‫مبتنی بر فرضیاتی نباشد که خودشان تأیید نشده هستند‪ .‬گاهی اوقات حتّی به نام علم‪ ،‬ما حقیقت را بدون موشکافی دقیق کنار‬
‫میگذاریم‪ .‬روپرت شلدریک‪ ،‬زیستشناس‪ ،‬تصریح میکند که رویکرد مادّیگرایانۀ فعلی علم بر پایۀ بسیاری از فرضیات اثبات نشده‬
‫استوار است‪ .‬این فرضیات عبارتند از‪ :‬همه چیز ماشینی است؛ برای زندگی یا تکامل هیچ هدف یا جهتی وجود ندارد؛ تمامی‬
‫وراثت مادّی است؛ خاطرات به صورت ردّ و اثر مادّی ذخیره میشود؛ اذهان محدود به مغزها هستند؛ و غیره‪ .‬بسیاری از این‬
‫‪1‬‬
‫اظهارات مبتنی بر شواهد نیست و بینشهای امروزی یک به یک را محلّ تردید قرار میدهد‪.‬‬
‫فرایند موشکافی دقیق فرضیات ما آسان نیست و ممکن است باعث بحرانی هستیشناختی برای کسانی بشود که زندگی‬
‫آنها بر پایۀ الگوهای ذهنی بنا شده که بی اساس بودن آنها معلوم میشود‪ .‬امّا‪ ،‬در درازمدّت‪ ،‬اگر مبانی نادرست باشند‪ ،‬دیر یا زود‬
‫ساختار فرو خواهد ریخت‪ .‬این همان چیزی است که با فرو ریختن بسیاری از نهادهای جامعهمان‪ ،‬که تا چند سال قبل در مقابل‬
‫تغییرات مقاوم و نفوذناپذیر به نظر میرسید‪ ،‬مشاهده میکنیم‪.‬‬
‫برای آن که خود را با جهانبینیای هم تراز کنیم که با واقعیت سازگارتر است‪ ،‬باید تصدیق کنیم که‪ ،‬مانند مقاماتی که‬
‫گالیله را محکوم کردند و به جهانبینیهای منسوخ متشبّث ماندند‪ ،‬شاید ما‪ ،‬نیز‪ ،‬در چارچوب الگویی واهی عمل میکنیم که‬
‫منسوخ شده و کارآیی خود را از دست داده است‪ .‬ما‪ ،‬نیز‪ ،‬در خصوص بنیادیترین فرضیاتی که داریم که ما که هستیم و بر چه‬
‫اساسی جوامع خویش را ساختهایم‪ ،‬باید دقّت و موشکافی پژوهش واقعی علمی را به کار ببریم‪.‬‬
‫فساد و نزاعی که اکنون پیرامون خویش شاهد آن هستیم فقط تظاهرات مسألۀ رایجی است که بر کلّ ساختارهای جامعه‪،‬‬
‫از جمله نحوۀ زندگی فردی ما‪ ،‬تأثیر میگذارد‪ .‬به راستی اگر مسأله رایج باشد و اینقدر ریشهدار‪ ،‬ممکن است منطقاً بپرسیم‪" ،‬آیا‬
‫امیدی به تغییر آن هست؟" مانند گالیله‪ ،‬که نتوانست نتایج گستردۀ وفاداری خویش به حقیقت را پیشبینی کند‪ ،‬ما ملزم هستیم‬
‫به دقّت و موشکافانه شواهد را بسنجیم و با این اطمینان که الگو‪ ،‬در واقع‪ ،‬از قبل در حال تغییر است سطح آگاهی را ارتقاء بخشیم‪.‬‬
‫عنصر مهمّ این الگوی جدید در حال بروز‪ ،‬تشخیص روابط و پیوند متقابل کلّ اجزاء زندگی است‪ .‬تحولّات در علم از‬
‫فیزیک کوآنتوم تا فیزیک نجوم‪ ،‬از زیستشناسی و بومشناسی تا جامعهشناسی‪ ،‬همه مؤیّد این الگوی جدید است‪ ،‬و شواهدی را به‬
‫دست می دهد که همه چیز مرتبط و دارای ارتباط متقابل است‪ .‬پیشرفتها در فیزیک هستهای ثابت کرده است که رویدادها در‬
‫سطح زیراتمی ممکن است تأثیری آنی بر رویدادهایی داشته باشد که در فضای دوردست‪ ،‬بسیار دور از منشأ رویداد مزبور‪ ،‬قرار‬
‫دارد؛ پدیدهای که آن را "کنش شبحوار از راه دور" (‪ non-locality‬یا ‪ )action at a distance‬مینامند‪ .‬در سال ‪ ،0419‬جان‬

‫‪ 1‬روپرت شلدریک (‪( The Science Delusion: Freeing the Spirit of Enquiry ،)Rupert Sheldrake‬توهّم علم‪ :‬رها کردن روح پژوهش)‪،‬‬
‫طبع ‪.0100 ،Coronet, Great Britain‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫استوارت بل نشان داد که وقتی ذرّات جفتی زیراتمی حتّی با فواصل عظیم جدا میشوند‪ ،‬تغییر در هر یک از آنها میتواند بالفاصله‬
‫در جفتش اثر بگذارد‪ ،‬نوع حیرتآوری از رابطه است‪ ،‬حتّی سریعتر از سرعت نور‪ ،‬که اکنون به عنوان نظریۀ بل به آن اشاره‬
‫‪4‬‬
‫میشود‪.‬‬
‫وقتی وجوه غیرذرّهبینی زندگی را مالحظه میکنیم‪ ،‬شواهد مشابه پیوند متقابل را میبینیم‪ .‬در میان اقلیمشناسان روز‬
‫به روز اتّفاق نظر بیشتری به وجود میآید که تناوب شتابگیرندۀ دو حدّ غیرمتعادل وضعیت آب و هوایی و مصیبتهای طبیعی را‬
‫مستقیما میت وان به گرم شدن هوای کرۀ زمین ربط داد‪ 01.‬اکنون شواهد متقاعد کنندهای وجود دارد که فعالیت بشری به تولید‬
‫گازهای گلخانه ای منجر شده که در افزایش دمای کرۀ ارض با تغییرات ناشی از آن در جوّ زمین و پدیدههای هواشناختی مؤثّر‬
‫است‪ .‬نحوۀ زندگی ما دارای تأثیر غیرذرّهبینی است که خود کرۀ زمین را مبتال میکند‪.‬‬
‫همین طور‪ ،‬در زیستشناسی ما بینشهای جدیدی دربارۀ پیوند متقابل کلّ اجزاء حیات مشاهده میکنیم‪ .‬طبق نظریۀ‬
‫گایا (‪ ،)Gaia‬که ابتدا توسّط زیست شناس جیمز الوالک مطرح شد‪ ،‬زمین عبارت از سامانۀ پیچیده و خودگردانی است که کلّ‬
‫زندگی‪ ،‬از جمله مجموعۀ خاک‪ ،‬آب‪ ،‬هوا‪ ،‬و موجودات زنده‪ ،‬را در بر میگیرد؛ عبارت از یک کلّ زنده‪ ،‬در حال تکامل و دارای‬
‫وابستگی متقابل فوقالعاده باالیی است‪ .‬تغییرات‪ ،‬اعم از کوچک و بزرگ‪ ،‬در هر بخشی‪ ،‬بر کلّ آن تأثیر میگذارد‪ 00.‬فرضیۀ گایا‪،‬‬
‫وقتی ابتدا در دهۀ ‪ 0491‬م طرح شد‪ ،‬با مخالفت شدید و حتّی تمسخر از سوی جامعۀ علمی روبرو شد‪ .‬امّا‪ ،‬الوالک‪ ،‬در رسالۀ‬
‫اثرگذار خود که در سال ‪ 0441‬در نشریۀ نیچر(‪ ) Nature‬درج گردید‪ ،‬شواهد فراوانی در اثبات نظریۀ گایا عرضه کرد‪ ،‬و به این‬
‫‪00‬‬
‫وسیله از سوی جریان اصلی جامعۀ علمی پشتیبانی روزافزونی کسب نمود‪.‬‬
‫در طیّ چند دهۀ گذشته‪ ،‬این درک جدید هم چنان از سوی انواع گستردهای از رشتههای علوم اساسی و نیز علوم‬
‫اجتماعی حمایت شده‪ ،‬و سبب شده که تعدادی از متفکّران پیامدهایی را برای تکامل اجتماعی جمعی عالم انسانی ترسیم نمایند‪.‬‬
‫زیستشناس تکاملی‪ ،‬الیزابت ساتوریس‪ ،‬اظهار میدارد‪ " :‬جهانی آگاه‪ ،‬زنده و خودآفرین عبارت از دنیایی است که زندگی در آن‬
‫مقدّس است‪ ،‬اخالقیات در فرایندهای بلوغ تکاملی ذاتی است و خود عالم انسانی میتواند گونههای بیشمار دیگر را از حالت‬
‫ستیزهجویی رقابتی نوجوانی خارج کرده به همکاری بالغانه برسا ند‪ ،‬فرایندی که به باور من در تالش ما برای حرکت به فراسوی‬
‫‪00‬‬
‫اقتصاد برد‪/‬باخت نفتی و رسیدن به تأسیس خانوادۀ حقیقی جهانی آشکار و نمایان است‪".‬‬
‫این پیشرفتهای علمی به ما نشان میدهد که تجزیه‪ ،‬خیال باطل و توهّم است‪ .‬با این همه فرهنگهای ما و سبک‬
‫زندگی ما بر پایۀ دیدگاهی ناقص و تجزیه شده از زندگی در هر حوزه – هویتهای فرهنگی ما‪ ،‬زندگی روزانۀ ما‪ ،‬حتّی نفس ذات و‬

‫‪ 4‬جی اس بل‪ ،On the Einstein – Poldolsky – Rosen Paradox, Physics 1 ،‬صفحات ‪ .)0419) 011-041‬این کتاب دلیلی برای تناقض‬
‫اینشتین‪ ،‬پولدوفسکی‪ ،‬روزن فراهم آورده است‪ ،‬تجربۀ فکری که در سال ‪ 0401‬اینشتن‪ ،‬روزن و پولدوفسکی به عنوان نقدی بر مکانیک کوآنتوم تشریح‬
‫کردند‪.‬‬
‫‪01‬‬
‫سی بی فیلد و همکاران‪Managing the Risks of Extreme Events and Disasters to Advance Climate Change Adaptation ،‬‬
‫(مهار خطرات ناشی از رویدادهای غیرمتعادل و مصیبت های طبیعی برای پیشبرد انطباق با تغییرات آب و هوایی)‪،‬گزارش ویژۀ میزکرد بینالدولی دربارۀ‬
‫تغییرات اقلیمی‪ ،‬انتشارات دانشگاه کمبریج‪ ،‬ژوئن ‪.0100‬‬
‫‪00‬‬
‫جیمز الوالک‪( The Vanishing Face of Gaia ،‬سیمای رو به نابودی گایا)‪.0114 ،Basic Books ،‬‬
‫‪00‬‬
‫جیمز الوالک‪( Hands Up for the Gaia Hypothesis ،‬تسلیم در مقابل فرضیۀ گایا)‪ ،0441 ،)1010( 099 ،Nature ،‬صفحات ‪.010-011‬‬
‫‪00‬‬
‫الیزابت ساتوریس (‪( “Prologue to a New Model of a Living Universe” .)Elisabet Sahtouris‬مقدّمهای بر الگوی جدید جهان زنده)‬
‫مندرج در ‪ ،Mind Before Matter: Vision of a New Science of Consciousness‬ویراستاری تریش فایفر‪ ،‬جان مازک‪ ،‬پل دِوِرو‪.0119 ،‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫طبیعت ما – استوار است‪ .‬ما به هویتهای مجزّای خود – اعم از ملّی‪ ،‬قومی‪ ،‬دینی‪ ،‬نژادی‪ ،‬یا سیاسی – چسبیدهایم و از منافع‬
‫شخصی خود به ضرر منافع عالم انسانی دفاع میکنیم‪ .‬ما بر سبکهای زندگی که برای دستاورد کوتاهمدّت‪ ،‬محیط زیست را‬
‫مسموم‪ ،‬رفاه و حتّی بقای نسلهای آینده را تهدید ومنابع ارزشمند را نابود میکند اصرار مینماییم و به وسائل کامالً مادّی برای‬
‫سنجش موفّقیت تشبّث میکنیم‪ .‬ما سعادت را با شرایط اقتصادی تعریف میکنیم و برای یافتن رضایت در زندگی‪ ،‬بی اعتنا به‬
‫نیازهای روح خویش‪ ،‬کاالهای مصرفی را به عنوان طریق طبیعی و منطقی دنبال میکنیم‪ .‬امّا‪ ،‬حال جامعۀ بنا شده بر پایۀ این‬
‫جهانبینی در مقابل دیدگان ما در حال متالشی شدن است‪ .‬ما در تحوّالت جمعی خود به نقطهای رسیدهایم که حاکمیت نامحدود‬
‫ملّی و منافع شخصی به نحوی خطرناک بر رفاه کرۀ ارض و کلّیه افراد بشر تأثیر سوء میگذارد‪ .‬منطقی آن است که ما باید از‬
‫دیدی فراگیرتر نسبت به خانوادۀ نوع بشر و مکان ما در آن برخوردار شویم‪.‬‬
‫الگوی ی جدید‪ ،‬که شواهد علمی فراوان مؤیّد آن است‪ ،‬در حال رشد است و تدریجاً سُلطۀ بیشتری مییابد‪ .‬الگوی مزبور‬
‫تشکّل یافته‪ ،‬مصدّق وحدت‪ ،‬تمامیت و وابستگی متقابل کلّیه موجودات است؛ مبتنی بر تعاون و تعاضد‪ ،‬هم زیستی ‪ ،‬و تشریک‬
‫مساعی است‪ .‬این حقیقت را در ب ر دارد که رفاه فردی ما پیوندی نزدیک و جداناشدنی با رفاه عالم انسانی دارد‪ .‬تصدیق میکند که‬
‫عالم انسانی با جهان تشکّل می یابد‪ ،‬و این که زندگی افراد بشر را نمیتوان از محیط زیست جدا کرد بلکه‪ ،‬بر پایۀ تعامل متقابل‬
‫استوار است‪ .‬این الگو تصریح دارد که رفاه مادّی عالم انسانی را نمیتوان از سایر حوزههای زندگی جدا ساخت؛ بلکه‪ ،‬پیوندی‬
‫نزدیک با رفاه فکری‪ ،‬اجتماعی‪ ،‬اخالقی و روحانیاش دارد‪ .‬در واقع‪ ،‬رفاه مادّی عالم انسانی بدون توجّه به مالحظات اخالقی و‬
‫معنوی غیرممکن است‪ .‬این الگوی کلّنگرانه طالب رویکردی جدید به شیوۀ سازماندهی جامعه است – طریقی که مبانی آن بر پایۀ‬
‫اصول اخالقی‪ ،‬و نه مادّهگرایانه‪ ،‬استوار باشد‪.‬‬

‫فراتر از چنین دیدگاهی [تجزیه] ‪ ،‬علم به یگانگی عالم وجود اشاره دارد که نه تنها محیط زیست طبیعی ما بلکه‬
‫دیگر افراد بشر را نیز شامل میشود‪ .‬معتقدم که جهانبینی که فیزیک مدرن بدان اشارتی تلویحی دارد با جامعۀ امروز ما‪،‬‬
‫که منعکس کنندۀ ارتباط متقابل و هماهنگی است که در طبیعت مشاهده میکنیم‪ ،‬سازگار نیست‪ .‬برای وصول به چنین‬
‫حالتی از توازن پویا‪ ،‬ساختار اجتماعی و اقتصادی بالمرّه متفاوتی مورد نیاز خواهد بود‪ :‬انقالبی فرهنگی به معنای واقعی‬
‫کلمه‪ .‬بقای کلّ مدنیت ما ممکن است مبتنی بر آن باشد که آیا میتوانیم چنین تغییری را به وجود آوریم یا خیر‪.‬‬
‫‪09‬‬
‫– فریتیوف کاپرا‬

‫درست همان طور که یک فرد در مراحل مختلف تحوّل پیدا میکند و از طفولیت به نوجوانی و بزرگسالی میرسد‪ ،‬عالم‬
‫انسانی نیز از مراحل جمعی طفولیت و نوجوانی عبور کرده‪ ،‬و اکنون در آستانۀ بلوغ جمعی قرار گرفته است‪ .‬عصیان و ناآرامیهایی‬
‫که در جامعۀ امروز اینقدر متداول است از خصا یص دوران نوجوانی عالم انسانی است که به زودی باید جای خود را به ثبات و خرد‬
‫دوران بلوغ بدهد‪.‬‬
‫این بالغ شدن تدریجی عالم انسانی در این هزاره با توسعۀ سازمان اجتماعی که روز به روز پیچیدهتر میشود‪ ،‬وتعداد‬
‫بیشتر و متنوّعتری از مردمان را یک پارچه میسازد‪ ،‬توصیف میگردد‪ .‬به این ترتیب‪ ،‬سازمان اجتماعی از واحدهای سادهای چون‬

‫‪Capra, Fritjof. The Tao of Physics, Bantam Books, New York, 1977, p. 298 09‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫خانواده و قبیله‪ ،‬ترقّی کرده و به واحدهای پیچیدهتری از قبیل دولتشهرها و ملّتها تبدیل شده است و اکنون به آهنگی سریع به‬
‫سوی جامعۀ واقعاً جهانی در حال حرکت هستیم‪.‬‬
‫همانند زندگ ی افراد بشر‪ ،‬این مرحلۀ بلوغ معضالت و مقتضیاتی جدید‪ ،‬و نیز امکانات تازهای را به همراه میآورد‪ .‬کشورها‬
‫و گروه های داخلی آنها باید یاد بگیرند که گسترۀ دید خودشان را وسعت ببخشند و وابستگی متقابل خود و حقیقت مالزم آن را به‬
‫طور کامل تصدیق نمایند که رفاه هر کسی منوط به رفاه همه است‪ .‬آنها باید بیاموزند که مساعی را هماهنگ کنند‪ ،‬از عالئق و‬
‫منافع محدود فراتر بروند‪ ،‬و برای حلّ مسائلی که هیچ کشوری به تنهایی قادر به حلّ آنها نیست – مسائلی از قبیل تخریب محیط‬
‫زیست‪ ،‬بیثباتی مالی‪ ،‬قاچاق موادّ مخدّر‪ ،‬تروریسم‪ ،‬فقر و غیره – به نحوی مؤثّر عمل نمایند‪.‬‬
‫اگرچه در مقابل تغییراتی که از ما خواسته شده مقاومت کردهایم‪ ،‬امّا در مقطعی تغییر اجتنابناپذیر میشود‪ .‬رشد‬
‫جمعیت‪ ،‬به تنهایی‪ ،‬مسائل کمبود منابع‪ ،‬افراط و تفریط در ثروت و فقر‪ ،‬و تنشهای بینفرهنگی را تشدید خواهد کرد‪ .‬طبق‬
‫گزارش سال ‪ 0100‬سازمان ملل متّحد‪ ،‬پیشبینی میشود که جمعیت جهان تا سال ‪ 0111‬به قریب ده میلیارد خواهد رسید که‬
‫ارقام افزوده شده از بخشهای کمتر توسعه یافته جهان است‪ .‬چنین دنیایی‪ ،‬با جمعیتهایی که دیگر مجزّا از یکدیگر نیستند‪ ،‬بلکه‬
‫وسایل ارتباطی فوری‪،‬با وسایل سفری که به نحوی فزاینده کارآمد و پیشرفته میشود‪ ،‬و مهاجرت رو به تزاید‪ ،‬با الگوهای منسوخۀ‬
‫رهبری که هماکنون در تضادّ اسف باری با نیازهای عصر ما است‪ ،‬نمیتواند بقا یابد‪ ،‬چه رسد به آن که رونق و شکوفایی یابد‪ .‬بدون‬
‫تغییر چشمگیر‪ ،‬جوامع بشری در معرض ظلم و ستم رهبرانی قرار خواهند داشت که توجّه و تمرکز دقیقی به منافع فردی‪ ،‬فرهنگی‬
‫و ملّی خود دارند‪.‬‬
‫بحرانهایی که با آن روبرو هستیم آنقدر بزرگ است که تغییری تحولّآفرین در آگاهی فردی و جمعی ما گریزناپذیر‬
‫است‪ .‬بدیهی است‪ ،‬به طریقی پایدارتر به سوی آینده نیاز داریم‪ .‬ما به عنوان افراد و جوامع دارای حق انتخابی هستیم – که یا‬
‫عامل و رهبران این تغییر شویم یا با هرج و مرج قریبالوقوعی که جمیع ما را احاطه خواهد کرد مواجه شویم‪.‬‬

‫دو جریان سازنده و مخرّب‬

‫این زمان انتقال آکنده از آشوب و بلوا است‪ .‬با توجّه به عظمت تغییراتی که صورت گرفته‪ ،‬اینها تا حدّی طبیعی و‬
‫گریزناپذیر است‪ .‬امّا شدّت آشوبها و رنجهایی که آنها ایجاد میکنند تا حدّ چشمگیری به ما نیز مربوط میشود‪ .‬اگر تغییرات‬
‫الزم را بپذیریم و برای اجرای آنها فعّالیت کنیم‪ ،‬می توانیم این دورۀ انتقال را تسهیل نماییم‪ ،‬یا این که سرسختانه به طرز تفکّر و‬
‫عمل منسوخی متشبّث شویم که در جهانی که در حدّ محلّهای کوچک شده کاربردی ندارد‪ ،‬و به این ترتیب بر درد و رنج بیفزاییم‪.‬‬
‫احتجاج و استدالل بر سر پذیرش این تغییرات بیسابقه یا مقاومت در مقابل آنها دو جریان موازی را پدید میآورد که‬
‫سرنوشت عالم انسانی را به میزان شگرفی رقم میزنند و سیر تاریخ را تغییر میدهند‪ .‬یکی از آنها اساساً جریانی سازنده و دیگری از‬
‫بنیاد مخرّب است‪ .‬منشأ جریان سازنده عبارت از اقدامات و فلسفههایی است که به عنوان تجلّی آگاهی فزاینده که نوع بشر یک کلّ‬
‫طبیعی و منسجم است – آگاهیای که همگام و سازگار با روح عصر است ‪ -‬در صدد ترویج تعاون و تعاضد و وحدت در جمیع‬
‫سطوح جامعه هستند‪ .‬از طرف دیگر‪ ،‬جریان مخرّب ناشی از شکست نظام ها و ساختارهای کهن اجتماعی اندیشه جهت پاسخگویی‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫به آهنگ شتابگیرندۀ تغییر و بحرانهای مبرم جهانی است که خصیصۀ سدۀ بیستم بوده و اکنون وجه مشخّصۀ سدۀ بیست و یکم‬
‫است‪.‬‬
‫فعالیت مشترک این دو جریان‪ ،‬که آشکارا مخالف یکدیگرند‪ ،‬قوایی را آزاد میکند که عالم انسانی را به یک هدف غایی‪،‬‬
‫که تأسیس جامعهای جهانی است‪ ،‬سوق میدهد‪ .‬با شتاب گرفتن و گسترش دامنۀ تأثیر قوایی که هر دو جریان آزاد میکنند‪ ،‬آنها‬
‫تغییراتی عمیق در زندگی سازمان یافته و منظّم نوع بشر ایجاد میکنند و در عین حال خوف از آینده و به طور همزمان امید به آن‬
‫را دامن میزنند‪.‬‬
‫ما با مسائلی که موجد یا نتیجۀ جریان مخرّب هستند و تعصّب‪ ،‬ظلم نسبت به اقلّیتها‪ ،‬افراط در ثروت و فقر‪ ،‬تخریب‬
‫محیط زیس ت‪ ،‬بزهکاری و ارتکاب جرم‪ ،‬فساد و سوء اخالق‪ ،‬احساس نومیدی و بیهدفی فقط معدودی از نمونههای آن است –‬
‫آشنایی کامل داریم‪ .‬امّا‪ ،‬مسائل ناشی از جریان مخرّب‪ ،‬با شدّت و حدّتی که دارند‪ ،‬تأثیرات مشخّص مثبتی را نیز دارا هستند‪ .‬آنها‬
‫دیوارهایی را که از لحاظ تاریخی امّتها و اقوام را جدا میکرد‪ ،‬خراب میکنند‪ .‬آنها بر آگاهی ما می افزایند که کلّ خانوادۀ بشری‬
‫باید در تالش برای یافتن راه حلّ جهت مسائل جهانی که موجب نگرانی و مؤثّر بر کلّ است‪ ،‬به مشورت و همکاری بپردازند‪ .‬در‬
‫نتیجه‪ ،‬نفس رنج و درد عالم انسانی به نظرمیرسد آگاهی ما را نسبت به دروس جدیدی که باید آموخته شود باال میبرد‪ .‬به این‬
‫ترتیب‪ ،‬جریان تخریب در جهت شخم زدن خاک قلوب و اذهان ما‪ ،‬و آماده کردن آنها برای دریافت بذرهای الگوی جدید‪ ،‬عمل‬
‫میکند‪.‬‬
‫در حالی که جریان تخریبی در حال زدودن زمین از هر آن چه که شایسته نیست‪ ،‬بوده شواهد جریان سازنده به طور‬
‫همزمان در حال ظهور و بروز است‪ .‬مثال های قابل توجّه عبارت از تأسیس و توسعه سازمان ملل متّحد و نهادهای متعدّد آن و نیز‬
‫هیأت های متعدّد فراملّی جهانی است که در پرداختن به بحرانهای گوناگون مقابل روی بشر‪ ،‬اعم از بهداشتی‪ ،‬زیستمحیطی‪،‬‬
‫انرژی‪ ،‬مالی‪ ،‬فقر‪ ،‬یا توسعه‪ ،‬در حال فعّالیت هستند‪ .‬برخی از این ابتکارات از قبل به وضوح نشان دادهاند که پرداختن به بحرانهای‬
‫جهانی از طریق تشریک مساعی جهانی میسّر است‪ .‬نمونههای عالی آن را میتوان در مبارزۀ موفّقیتآمیز علیه بیماریهای عفونی‪،‬‬
‫بخصوص در ریشهکنی مصیبت آبله از روی زمین و پیرو زی تقریبی بر فلج اطفال‪ ،‬سرخک‪ ،‬بیماری تب گینه یا پیوک‪ ،‬و کوری‬
‫رودخانه‪ ،‬مشاهده کرد‪.‬‬
‫مثال دیگر از مساعی در جهت صحیح را میتوان در همایشی یافت که در ژوئن ‪ 0114‬در مجمع عمومی سازمان ملل‬
‫متّحد در رابطه با بحران مالی جهانی برگزار شد‪ .‬مقصود از آن حفظ عالم انسانی از مصیبتهایی از نوع فراز و نشیب مالی آینده‬
‫است که در سالهای اخیر ثروت بسیاری از کشورها را به نابودی کشیده است‪ .‬رئیس مجمع عمومی در نظرات خویش علیه‬
‫آسودگی خیال هشدار داد و تأیید کرد که معتقد است‪ " ،‬مجمع در شرف برداشتن قدمی جدید به سوی خانواده بشری است که بر‬
‫عدالت اقتصادی و بومشناختی متمرکز است و «در درون خود‪ ،‬طبیعت و زمین که مادر همه است متّحد می باشد»‪ 01".‬اگرچه هنوز‬
‫از آن مرحله بسیار دوریم که به نحوی مؤثّر به بیشتر بحرانهای جهانی بپردازیم‪ ،‬زیرا اوضاع و شرایط هم چنان رو به وخامت بیشتر‬
‫است‪ ،‬امّا به همان میزان آگاهی نسبت به یگانگی نوع بشر و نیاز به عدالت اجتماعی در حال ازدیاد است‪ .‬این واقعیت در ازدیاد‬
‫تقاضاهای اضطراری بر ای معاضدت و اتّحاد انعکاس یافته است؛ تقاضاهائی که از سوی سازمانهای فراملّی و میزگردهای جهانی که‬

‫‪01‬‬
‫همایش دربارۀ بحران جهانی مالی و اقتصادی ( ‪" ،)Conference on World Financial and Economic Crisis‬پیشنهادهایی با دامنۀ گسترده‬
‫برای کاهش بحران مالی جهانی اتّخاذ شده با اجماع عام همایش سازمان ملل متّحد در نیویورک‪ 01 "،‬ژوئن ‪.0114‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫برای بحث و مذاکره دربارۀ معضالتی که رفاه آیندۀ عالم انسانی را تهدید میکند‪ ،‬مطرح شده است‪ .‬تغییر در زبان منعکس کنندۀ‬
‫آگاهی فزاینده نسبت به یگانگی نوع بشر است‪.‬‬
‫بررسی سریع اعالمیه ها و انتشارات راجع به مجهودات گوناگون جهانی آشکار خواهد ساخت که همۀ آنها‪ ،‬به نحوی از‬
‫انحاء‪ ،‬طالب تحوّل‪ ،‬معاضدت و نوع جدیدی از رهبری هستند‪ .‬پیر گدونکس‪ ،‬رئیس شورای جهانی انرژی در سال ‪ ،0114‬در‬
‫سخنرانی خطاب به مجمع اجرایی این شورا اظهار داشت‪ " :‬در سراسر جهان‪ ،‬مردم باید رفتارشان را تغییر دهند که انجام دادن آن‬
‫کار آسانی نیست‪ .‬بین موافقت با اصلی و قرار دادن آن به صورت بخشی از زندگی روزمرّۀ خود تفاوت وجود دارد‪ .‬برای آن که‬
‫سیاست های جدید با موفّقیت اجرا شود‪ ،‬باید یاد بگیریم که گوش بدهیم‪ ،‬و در مقابل آموزش داده و توضیح دهیم‪ ،‬حسّ مسئولیت‬
‫جمعی را توسعه داده وتفاهم را تقویت کنیم‪ 01"...‬اینها و ابتکارات مشابه در کلّیه حوزههای مجهودات بشری می تواند به خوبی‬
‫مبیّن مقدّمهای ضروری بر طرحهای جامعتر و شجاعانهتر برای تضمین سیاستهای عادالنه و مؤثّر در مقیاسی جهانی باشد‪.‬‬
‫مقارن این احوال‪ ،‬نهضت های اجتماعی در سطح عامّۀ مردم که برای ترویج صلح‪ ،‬حقوق بشر‪ ،‬برابری جنسیتی‪ ،‬توسعۀ‬
‫پایدار‪ ،‬تعلیم و تربیت عمومی و دیگر ابتکارات مورد نیاز اجتماعی و اقتصادی فعّالیت میکنند‪ ،‬در کلّیه نقاط عالم قوّت میگیرد و‬
‫نافذ میشود‪ .‬این نهضت ها به وجود آورنده تعداد دائماً در حال افزایشی از سازمانهای غیردولتی توسعه شده که برای ترویج‬
‫جریانات مثبت سازنده در سطوح محلّی‪ ،‬منطقهای‪ ،‬ملّی و بینالمللی به بذل مساعی میپردازند‪ .‬این نهضتها و سازمانها‬
‫شاخصهای بارزی دالّ بر ظرفیت رو به تزاید مردم عادّی برای جمع شدن‪ ،‬ایجاد‪ ،‬و هدایت ساختارهای نوآورانۀ اجتماعی است که‬
‫در تحوّل فردی و اجتماعی مؤثّر است‪.‬‬
‫هر یک از ما در مقابل این دو جریان سازنده و مخرّب‪ ،‬سه واکنش احتمالی داریم‪:‬‬
‫‪ )0‬میتوانیم بخشی از مسأله باشیم‪ ،‬و اجازه دهیم که موج فساد‪ ،‬واقعگریزی‪ ،‬و ملّیگرایی مفرط ما را نیز در بر گیرد‪.‬‬
‫میتوانیم اقدامات خود را توجیه کرده تصریح کنیم که‪" ،‬همه چنین میکنند" و آنچه که ما انجام میدهیم تأثیری‬
‫"بسیار اندک" دارد‪.‬‬
‫‪ )0‬میتوانیم تماشاچی باشیم‪ ،‬خبرها را ببینیم و بشن ویم و بر وضعیت عالم اشک حسرت و اسف بباریم‪ ،‬امّا برای ایجاد تغییر‬
‫دست به هیچ کاری نزنیم زیرا احساس میکنیم "کاری نمیتوانیم انجام دهیم‪".‬‬
‫‪ )0‬میتوانیمعوامل تحوّل باشیم که بخشی از راه حلّ هستند و آگاهانه در جریان سازندگی مشارکت میجویند‪.‬‬

‫در واقع‪ ،‬اکثر ما به احتمال قوی تا حدّی در هر یک از این سه موضع مشارکت داریم‪ .‬اگر‪ ،‬تا به امروز‪ ،‬کاری نکردهایم که‬
‫بیشتر در زمرۀ عوامل تحوّل باشیم‪ ،‬شاید بدان علّت باشد که اطمینان نداریم که چه باید بکنیم و از کجا باید شروع کنیم‪ .‬امّا‪،‬‬
‫شدّت بحران زمان ما اقتضا میکند که تعداد دائم التّزایدی از مردمان تالشی آگاهانه در مشارکت در جریان سازنده داشته باشند‪.‬‬
‫رهبری تحوّلآفرین یک طریقۀ مبادرت به این کار را مطرح میسازد‪.‬‬

‫‪01‬‬
‫پیر گدونکس (‪ ،)Pierre Gadonneix‬رئیس شورای جهانی انرژی‪ :‬خطابه خطاب به مجمع اجرای‪ ،‬ریکیاویک‪.0114 ،‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫اگر مایلیم در زمرۀ عوامل تحوّل باشیم‪ ،‬باید واقف باشیم که مساعی ما‪ ،‬هر قدر که ناچیز به نظر برسد‪ ،‬قطعاً تأثیری در بر‬
‫دارند‪ .‬آرنولد توینبی‪ ،09‬در مطالعه ای که دربارۀ ظهور و سقوط تمدّنها انجام داده‪ ،‬بر نقش اساسی اقلّیت خلّاق در طیّ دوران‬
‫انتقال‪ ،‬دورانی که مدنیتی که زمانی استیال داشته در فرایند اضمحالل شتابزده فرو میرود‪ ،‬تأکید میکند‪ .‬در آن زمانها‪ ،‬اقلّیتی‬
‫خلّاق با دیدی روشن نسبت به اصولی که مدنیت جدید باید بر اساس آن بنا شود‪ ،‬میتواند تأثیری به مراتب وسیعتر از تعداد معدود‬
‫خود باقی گذارد‪ .‬در واقع‪ ،‬مطالعات دربارۀ جِرم بحرانی (‪ )critical mass‬گویای آن است که وقتی تعدادی کافی از مردم در نظام‬
‫‪01‬‬
‫با گذشت زمان نقطۀ‬ ‫اجتماعی دست به ابتکار و نوآوری بزنند‪ ،‬میزان پذیرش آهنگ پایداری یافته‪ ،‬موجد رشد بیشتر میشود‪.‬‬
‫تحوّل فرا میرسد که تغییری ناگهانی صورت میگیرد و اکثریت وسیعی از جمعیت ابتکاری سودمند را پذیرفته به آن مبادرت‬
‫‪04‬‬
‫میکند‪.‬‬
‫روپرت شلدریک‪ ،‬زیستشناس‪ ،‬توضیح میدهد که این تغییر چگونه ممکن است رخ دهد‪ .‬او چنین مطرح میکند که‬
‫نوعی "حافظۀ جمعی" وجود دارد که در مغز ذخیره نمیشود‪ .‬وقتی افکار و اقدامات مشابه تکرار میشود‪ ،‬به ساختارها و‬
‫فعّالیتهای ویژه دامن میزنند – "حوزههای شکلشناختی" (‪ – )morphic fields‬که از طریق "خاطرۀ شکلشناختی"‬
‫‪01‬‬
‫وقتی تعداد‬ ‫(‪ )morphic resonance‬در دسترس دیگران قرار گرفته تبدیل دانش گذشته به دانش حال را میسّر میسازند‪.‬‬
‫کافی از افراد رفتار معیّنی را در پیش بگیرند‪ ،‬حافظۀ آن رفتار بیش از پیش برای افراد بعدی قابل حصول میشود و احتمال اقتباس‬
‫آن توسّط آنها بیشتر میشود‪.‬‬
‫با توجّه به بینش های علمی اخیر‪ ،‬به جای آن که قلّت تعداد ما سبب نومیدی گردد‪ ،‬باید تمام آنچه را که از عهدۀ ما بر‬
‫می آید انجام دهیم تا در جریان سازنده سهیم شویم‪ ،‬و اطمینان کامل داشته باشیم که مجهودات ما نه تنها ارزشمند است بلکه‬
‫تأثیری فزاینده در ساخت جامعۀ در حال ظهور جهانی خواهد شد و در تکامل جمعی عالم انسانی سهمی به سزا ایفا خواهد کرد‪.‬‬

‫نیاز به رهبری اخالقی‬

‫زیباترین خانه در جهان‬


‫زمانی مردی میزیست که مشغول ساخت خانهای از برای خویش بود‪ .‬او میخواست بهترین‪،‬‬
‫گرمترین‪ ،‬راحتترین خانه در جهان را داشته باشد‪.‬‬
‫کسی نزد او آمد تا‪ ،‬چون جهان دستخوش آتشسوزی شده بود‪،‬از او درخواست کمک نماید‪ .‬امّا او به‬
‫خانۀ خویش عالقمند بود و اعتنایی به جهان نداشت‪.‬‬

‫‪09‬‬
‫نقل قول از آرنولد توینبی توسّط پتیریم ای سوروکین در ‪( The Social Philosophies of Our Epoch of Crisis‬فلسفههای اجتماعی عصر‬
‫بحران ما)‪ ،Editorial Aguilar: Madrid, 1960 .‬صفحات ‪.011-4‬‬
‫‪01‬‬
‫اِوِرِت راجرز (‪ )Everett M. Rogers‬اشاعۀ نوآوریها (‪ ،)Diffusion of Innovations‬نیویورک‪.0110 ،Simons & Schuster ،‬‬
‫‪04‬‬
‫کِن کیس (‪ ،)Ken Keyes‬صدمین میمون (‪.0419 ،Camarillo: DeVorss & Co. ،)The Hundredth Monkey‬‬
‫‪01‬‬
‫روپرت شلدریک (‪ .)Sheldrake, Rupert‬خاطرۀ شکلشناختی‪ :‬ماهیت علّیت تکوینی ( ‪Morphic Resonance: the Nature of Formative‬‬
‫‪ ،Park Street Press ،)Causation‬روچستر‪ ،‬ورمونت‪ ،‬تورونتو‪ ،‬کانادا‪.0114 ،‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫‪00‬‬
‫وقتی نهایتاً خانهاش را ساخت‪ ،‬دریافت که دیگر سیّارهای ندارد که خانه اش را بر آن قرار دهد‪.‬‬

‫سازمان هایی که برای حلّ مجموعه مسائلی که عالم انسانی را مبتال ساخته به بذل مساعی میپردازند دریافتهاند که‬
‫وسائل علمی‪ ،‬فنّی‪ ،‬و سیاسی به تنهایی برای ایجاد تغییر کافی نیستند‪ .‬در قلب بحران جهانی که عالم انسانی را مبتال ساخته‬
‫بحران نهفتۀ ارزشها قرار دارد‪ .‬این بحران ایجاد خألئی در رهبری اخالقی میکند که کلّیه سطوح جامعه را در بر میگیرد‪.‬‬
‫در سال ‪ ،0419‬سازمان بهداشت جهانی به ارزیابی اوّلین دهۀ طرح جهانی خود برای تأمین بهداشت برای همه تا سال‬
‫‪ 0111‬پرداخت‪ .‬ارزیابی مزبور نشان داد که اوّلین دهۀ طرح مزبور از آن لحاظ گویای شکست بود که‪ ،‬در طول مدّت زمان مزبور‪،‬‬
‫هیچ کشوری در جهان نظام مراقبتهای اوّلیۀ بهداشتی برای کلّیه سکنۀ خود را برقرار نساخته بود‪.‬‬

‫راهبرد برای رسیدن به بهداشت برای همه (تلویحاً بر) ایجاد رهبری اخالقی‪ ،‬که عموماً در بسیاری از جوامع وجود ندارد‬
‫(داللت دارد)‪.‬‬
‫‪00‬‬
‫– سازمان بهداشت جهانی‬

‫نتیجه گیری ارزیابی مزبور حاکی از آن بود که شکست مزبور به علّت فقدان دانش علمی نبود‪ ،‬زیرا خدمات اوّلیۀ بهداشتی‬
‫مستلزم دانش بسیار ابتدایی است‪ .‬نبود الگوهای مناسب اداری یا نبود منابع مالی نیز مسبّب این شکست نبود‪ .‬هیچ یک از اینها‬
‫سبب شکست اوّلین دهۀ طرح نشد‪ .‬بلکه‪ ،‬مسألۀ عمده نبود رهبری اخالقی در کلّیه سطوح در وزارتخانههای بهداشت سراسر‬
‫جهان بود – رهبری اخالقی به ارزشهای زیربنایی طرح‪ ،‬از قبیل عدالت اجتماعی‪ ،‬انصاف‪ ،‬و مشارکت‪ ،‬متعهّد بود‪ .‬آنچه که وجود‬
‫نداشت رهبری به اندازۀ کافی متعهّد به این ارزشها بود که بتواند الهامبخش مجهودات پایدار برای تأثیر گذاشتن بر تغییرات‬
‫بودجهای و ساختاری الزم برای برقراری نظامهای مراقبت اوّلیه بهداشتی برای اکثر نیازمندان باشد؛ رهبری اخالقی که مایل باشد‬
‫با خطرات شخصی که ذاتاً در برخورد با مقاومت در برابرتغییر وجود دارد‪ ،‬روبرو شود‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬بدیهی است که ما نیاز به تعریفی روشن از مقصود از "رهبری اخالقی" داریم‪ .‬ما با عرضۀ برخی معیارهای‬
‫اساسی‪ ،‬بر پایۀ نظریاتی که تا به حال بیان شده‪ ،‬راجع به بعضی وجوه رهبری اخالقی آغاز میکنیم‪:‬‬
‫‪ )0‬آگاهی ژرف نسبت به جریانات مخرب وسازنده ای که عالم انسانی را به سوی جامعهای جهانی و هماهنگی آگاهانه با‬
‫جریان سازنده هدایت نماید؛‬
‫‪ )0‬چشم اندازی روشن نسبت به نهاد یا جامعهای عادالنه و قابلیتهای الزم برای تحقّق بخشیدن به چشم انداز مزبور؛‬

‫‪ 00‬آنتونی دو ملو (‪ .)de Mello, Anthony‬نیایش قورباغه (‪،0414 ،Gujarat Sahitya Pakash, Anand, India ،)The Prayer of the Frog‬‬
‫جلد ‪ ،0‬ص‪.010‬‬
‫‪00‬‬
‫سازمان بهداشت جهانی‪ ،‬گزارش دربارۀ مباحث فنّی‪ :‬توصیهها و استنتاجهای اصلی ( ‪Report on Technical Discussions:‬‬
‫‪ ،)Recommendations and Main Conclusions‬چهل و یکمین اجالس مجمع دربارۀ بهداشت جهانی‪ ،‬ژنو‪ ،‬مه ‪ ،0411‬ص‪.9‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫‪ )0‬تعهّد به هر دو تحوّل فردی و جمعی‪ ،‬تالش برای توسعۀ قابلیتهای مرتبط و به اجرا گذاشتن اصول اخالقی در روابط‬
‫اجتماعی و نیز حرفهای‪.‬‬

‫آن نوع رهبری اخالقی که مایلیم ترویج دهیم نه تنها با ارزشهای اخالقی و اصول معنوی هماهنگ است‪ ،‬بلکه به متحوَل‬
‫ساختن الگوهای معمول همیشگی به اقدامات تواندهی و پیشگیرانه هماهنگ با شواهد و اخالقیات‪ ،‬متعهّد است‪ .‬این نوع رهبری‬
‫را که تلویحاً گویای دگرگونی بنیادی در جهانبینی و تعهّد به یادگیری و خدمت به خیر عمومی است رهبری تحوّلآفرین خواهیم‬
‫نامید‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫فصل دوم‬
‫الگوهای ذهنی درباره طبیعت‬
‫انسان و اجتماع‬
‫بسیاری از ما باور داریم که مسائل امروزی بشر هرگز حلّ نخواهد شد‪ ،‬آنها آنقدر بزرگ شدهاند که‬
‫هیچ راه حلی قادر به حلّ آنها نخواهد بود یا این که‪ ،‬حتّی اگر آنها را موقّتاً حلّ کنیم ‪ ،‬خود طبیعت بشری‬
‫قابل تغییر نیست و بنابراین دیگربار دچار همان آشفتگی خواهیم شد‪...‬‬
‫بدبینی نومیدانه غالباً از نبود چشمانداز نشأت میگیرد‪ .‬اگر ما – از درون وضعیتی دشوار – نگاهی‬
‫دقیق به همه چیز بیاندازیم‪ ،‬کامالً امکان دارد یأسبرانگیز به نظر برسد‪ ،‬امّا اگر از عهده بر آییم که از حفرۀ‬
‫تاریک خود بیرون آییم تا‪ ،‬به اصطالح‪ ،‬چشماندازی درون آن نسبت به خود بیابیم‪ ،‬ممکن است راه خروج را‬
‫تدریجاً مشاهده کنیم‪.‬‬
‫چه چیزی میتواند جالبتر و مهیّج تر از زندگی در عصری باشد که ما به عنوان یکی از گونهها‬
‫فرصتی داریم تا به بلوغ رسیم و مسائل نوجوانی را که خود و دیگران بانی آن بودهایم حلّ نماییم؟ ‪ -‬الیزابت‬
‫‪00‬‬
‫ساتوریس‬

‫در فصل پیشین‪ ،‬نیاز به تحلیل و زیر سؤال بردن الگوهای ذهنی خود را مورد بحث قرار دادیم تا بتوانیم آنها را از کور‬
‫کردن ما نسبت به الگوی در حال ظهوری که نشانۀ زمان ما است‪ ،‬باز داریم‪ ،‬بنیادیترینِ این الگوهای ذهنی نحوۀ نگریستن ما به‬
‫خویشتن و جوامعی است که در آن زندگی میکنیم‪ .‬ما انواع فرضیات بررسی نشده را در این باره که چه کسی هستیم‪ ،‬در چه نوع‬
‫دنیایی زندگی می کنیم‪ ،‬و چه امکاناتی به طور فردی یا جمعی در اختیار ما است‪ ،‬داریم‪ .‬رابطهای پویا بین الگوی ذهنی ما نسبت‬
‫به طبیعت نوع بشر و الگوی ذهنی ما دربارۀ جامعه وجود دارد‪ .‬آن ویژگیهایی که تعریف کنندۀ ما به عنوان افراد بشر است‬
‫ضرورتاً تعریف کنن دۀ ما به طور جمعی نیز هست‪ ،‬و گویای تأثیرات متقابلی است که بر یک دیگر داریم‪ .‬بنابراین‪ ،‬نقطۀ آغازین ما‬

‫‪00‬‬
‫الیزابت ساتوریس (‪ .)Sahtouris, Elisabet‬گایا‪ :‬سفر بشر از آشفتگی به کیهان ( ‪،)Gaia: The Human Journey From Chaos to Cosmos‬‬
‫نیویورک‪ ،0414 ،Pocket Books ،‬صفحات ‪.019-1‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫باید زیر سؤال بردن الگوهای ذهنی خود در این خصوص باشد که ما افراد بشر که هستیم و این موضوع با جوامعی که ایجاد‬
‫کردهایم چه رابطهای دارد‪.‬‬
‫بسیاری از نفوس‪ ،‬افراد بشر را دارای ماهیتی پرخاشگر و خودخواه میدانند‪ .‬این نگاه به طبیعت بشری با الگوهای ذهنی‬
‫جامعه که خودپرستی و رقابت را به عنوان هنجار عادّی میپذیرند کامل می شوند و شواهدی را که ثابت میکند ترقّی مدنیت در‬
‫طول تاریخ بر پایۀ تعاون و تعاضد بود نادیده می گیرند‪ .‬این الگوهای ذهنی نسبت به طبیعت بشری و جامعه به نگرشها و‬
‫رفتارهایی دامن زده است که دیگر در جامعۀ جهانی امروزی که اجزاء آن به یکدیگر وابسته هستند‪ ،‬محلّی از اِعراب ندارد‪ .‬بنابراین‪،‬‬
‫قبل از بررسی بیشتر‪ ،‬بر قوّۀ الگوهای ذهنی تأمّلی خواهیم کرد تا پی ببریم که محلّ تردید قرار دادن عمیق و متحوّل ساختن آنها‬
‫وقتی نقاط ضعف آنها مشهود شده است‪ ،‬چقدر اهمّیت دارد‪.‬‬
‫داگالس مک گرگور در اثری دربارۀ مدیریت‪ ،‬بر قدرت الگوهای ذهنی و این که چقدر آنها تمایل دارند همان واقعیتهایی‬
‫را که پیشبینی میکنند خلق نمایند‪ ،‬تأکید مینماید‪ .‬مکگرگور اظهار می کند که فرضیات مدیران (الگوهای ذهنی) دربارۀ‬
‫طبیعت بشر بر رویکرد آنها به مدیریت منابع انسانی در محلّ کار اثر میگذارد‪ .‬او معتقد است که کلیّه مدیران دارای چنین‬
‫فرضیاتی هستند‪ ،‬حتّی اگر بر آنها وقوف نداشته باشند‪ .‬او دو گروه از فرضیات را شناسایی میکند که آنها را تحت عنوان نظریۀ ‪X‬‬
‫و نظریۀ ‪Y‬نامگذاری کرده است‪.‬‬
‫نظریۀ ‪ ، X‬که رویکرد مرسوم مدیریتی است‪ ،‬گویای آن است که " کارگران را باید از طریق فشار مستقیم از سوی‬
‫مدیریت برانگیخته و کنترل کرد‪.‬زیرا آنها تنبل‪ ،‬فاقد آرمان‪ ،‬وبیعالقه به مسئولیت هستند و ترجیح میدهند به آنها گفته شود که‬
‫‪09‬‬
‫چه باید بکنند‪ ،‬و در حالتی انفعالی در مقابل وصول به اهداف سازمان مقاومت مینمایند‪ .‬پول تنها راه ایجاد انگیزه در آنها است‪".‬‬
‫نظریۀ ‪ Y‬از مجموعۀ دیگری از فرضیات مدیریتی در رابطه با کارگران حمایت میکند‪ .‬این نظریه گویای آن است که‪،‬‬
‫" وقتی فرصتی داده شود‪ ،‬افراد دارای انگیزۀ درونی هستند که در عین فعّالیت در جهت رشد و توسعۀ شخصی برای تحقّق اهداف‬
‫سازمان نیز اقدام نمایند‪ .‬ویژگیهای آنها نقطۀ عکس مواردی است که در نظریۀ ‪ X‬فرض میشود‪ .‬نظریۀ ‪ Y‬بر این باور هم هست‬
‫که اگر اف راد به نظر برسد که طبق خصوصیات مطرح شده در نظریۀ ‪ X‬عمل میکنند‪ ،‬صرفاً بدان علّت است که سازمانی که در آن‬
‫کار میکنند از آنها میخواهد آن گونه عمل کنند‪ .‬بر اساس این نقطه نظر‪ ،‬وظیفۀ مدیریت این است که امور را به ترتیبی انتظام‬
‫بخشد که افرد بتوانند برای اثبات و جود خویشتن و حصول موفّقیت در جریان تأمین اهداف سازمان نیازهای خود را تأمین‬
‫‪01‬‬
‫کنند‪".‬‬
‫نکته ای که مایلیم بر آن تأکید کنیم این است که فرضیات ما دربارۀ طبیعت بشری تأثیر عظیمی در شیوهای دارد که‬
‫دیگران را میبینیم و با آنها رفتار میکنیم‪ .‬مضافاً‪ ،‬این تصوّرات غالباً پیشگوییهای تحقّق خویشتن است‪ .‬در قضیۀ کارگران‪ ،‬آنها با‬
‫نشان دادن خصوصیاتی که از آنها انتظار میرود به فرضیات مدیران واکنش نشان میدهند‪ .‬به این علّت است که اشاره به رفتار‬
‫واقعی جهت اثبات اعتبار الگوی ذهنی دربارۀ طبیعت بشر‪ ،‬اعم از مثبت یا منفی‪ ،‬فایدهای ندارد زیرا هر الگویی همان نتایجی را‬
‫پدید میآورد که به نظر میرسد به آن اعتبار میبخشد‪ .‬در عوض آن میتوانیم‪ )0 :‬دربارۀ پیامدهای هر الگو و تأثیرات مثبت یا‬

‫‪09‬‬
‫داگالس مکگرگور‪ ،‬نقل شده توسّط فرِد لوتانز در رفتار سازمانی (‪ .)Organizational Behavior‬نیویورک‪ :‬مکگرا هیل‪ ،0499 ،‬ص‪.01‬‬
‫‪ 01‬همان مأخذ‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫منفی آن بر جامعه به تأمّل بپردازیم و (‪ )0‬شواهد علمی را بررسی کنیم که مشخص می کند الگو تا چه حدّی با دادهها انطباق‬
‫دارد‪ .‬سپس می توانیم آگاهانه چارچوب مفهومی مبتنی بر شواهد را جایگزین الگوهای ذهنی ناقص خویش نماییم‪.‬‬
‫در بخشهای بعدی‪ ،‬به تحلیلی موشکافانه دربارۀ الگوهای ذهنی متداول دربارۀ طبیعت بشر میپردازیم که برشیوههای‬
‫تفکّر و اقدام ما اثر گذاشته و به جوامعی که در آن زندگی میکنیم منجر شده است‪.‬‬

‫الگوهای ذهنی درباره طبیعت بشر‬

‫◄ انسان‪ ،‬حیوانی ناطق‬


‫در اکثر جوامع غربی‪ ،‬الگوی ذهنی از انسان به عنوان حیوان ناطق غالب است‪ .‬برخی از طرفداران این الگو بر آنچه که ما‬
‫در آن با حیوانات سهیم هستیم‪ ،‬تأکید دارند‪ .‬دیگران بر منطقی بودن به عنوان خصیصۀ متمایز انسان که ما را از لحاظ کیفی از‬
‫حیوانات متمایز میسازد‪ ،‬تأکید دارند‪ .‬در هر دو صورت‪ ،‬انسان از منظری کامالً مادّی مطالعه میشود‪ ،‬بی آن که وجود نفس یا روح‬
‫انسانی محلّ توجّه باشد‪ ،‬یا وجود هدفی اساسی غیر از بقا و تولید نسل برای انسان مدّ نظر قرار گیرد‪.‬‬
‫ما شکلهای معدودی از این رویکرد را مطالعه میکنیم‪ ،‬برخی از نظریههای حاصله را موشکافانه تحلیل مینماییم‪ ،‬و‬
‫برخی از تفکّرات نادرست مرتبط با آن را تحت بررسی قرار خواهیم داد‪.‬‬
‫◄◄ بقای اصلح‬
‫چارلز داروین‪ ،‬در مطالعهای که در اواسط سدۀ نوزدهم دربارۀ منشأ انواع انجام داد‪ ،‬این نکته را مطرح کرد که موجوداتی‬
‫که دارای برخی ویژگیها بودند احتمال بقا و تولید مثل را بیشتر از سایرین داشتند‪ ،‬ونهایتاً این امر به "انتخاب طبیعی " آن‬
‫‪01‬‬
‫خصیصههای موروثی و تعمیم آن در آن گونه منجر شد‪ .‬اندکی بعد‪ ،‬هربرت اسپنسر مطرح کرد که این فرایند در تنازع برای بقا‬
‫به "بقای اصلح " منجر شد‪ ،‬و آن را به حیطههای جامعهشناسی و اخالقیات نیز گسترش داد‪.‬‬
‫علیرغم مخالفتهای داروین‪ ،‬این مفاهیم در جامعۀ بشری تحت نام "داروینیسم اجتماعی" به کار گرفته شد‪ ،‬که گویای‬
‫آن بود که فرایندهای انتخاب طبیعی و بقای اصلح نظری مساعد نسبت به افراد متجاوز‪ ،‬خشن ‪ ،‬جاهطلب و حریص دارد‪ ،‬که به‬
‫استیالی این ویژگیها در میان افراد بشر منجر میشود‪ .‬این موضوع تصویری از غارنشینان خشن را تداعی میکند که با چماق به‬
‫جان یکدیگر می افتادند تا وقتی که فرد پیروز رئیس قبیله می شود و زنان را با خود میبرد تا غارنشینان ستیزهجوی بیشتری برای‬
‫ادامه دادن به نبرد تولید کنند‪ .‬در نتیجه‪ ،‬این خصوصیات‪ ،‬به نظر می رسد ‪ ،‬عمیقاً در "طبیعت بشری" جایگیر شد‪.‬‬
‫در واقع‪ ،‬قابلیت ما برای تعاون و تعاضد است که امکان ادامۀ حیات انسان را فراهم آورده است‪ ،‬زیرا تنها از طریق همکاری‬
‫متقابل است که غلبه بر گرسنگی و سختیها و مصائب طبیعت میسّر شده است‪ .‬در واقع‪ ،‬اصطالح "بقای اصلح "‪ ،‬آنطور که‬
‫بسیاری اعتقاد دارند‪ ،‬به قویترین و ستیزه جوترین داللت ندارد‪ ،‬بلکه به توانایی برای منطبق ساختن خود با مقتضیات طبیعت‬

‫‪01‬‬
‫اشلی مونتاگو‪ ،‬داروین‪ ،‬رقابت و تعاون‪ .‬تجدید چاپ‪ ،‬وستپورت‪ ،‬کانکتیکات‪ ،‬گرینوود پرس‪ ،0490 ،‬ص‪.90‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫اشاره دارد‪ .‬در نتیجه‪ ،‬منطقی نیست که ادعا کنیم تنازع‪ ،‬ستیزهجویی و خودخواهی نقشی در بقای نوع بشر داشته‪ ،‬یا در تکامل ما‬
‫غلبه داشته است‪ .‬درست همان طور که توانایی تعاون و تعاضد و یاری و یاوری متقابل الزم بوده تا به این نقطه از تاریخ برسیم‪،‬‬
‫آیندۀ عالم انسانی نیز به نفوذ و برتری این خصوصیات‪ ،‬اعم از فردی یا جمعی‪ ،‬منوط خواهد بود‪.‬‬
‫درسال ‪ ،0411‬بیست دانشمند از رشتههای مختلف از جمله زیستشناسی‪ ،‬جامعهشناسی‪ ،‬روان شناسی‪ ،‬روان پزشکی‪،‬‬
‫فیزیولوژی اعصاب‪ ،‬و علم وراثت از اطراف و اکناف عالم جمع شدند و بیانیۀ سِویل دربارۀ خشونت را صادر کرده‪ ،‬نتیجهگیری کردند‬
‫که هیچ سند و مدرک علمی در تأیید این نکته وجود ندارد که خشونت سازمان یافتۀ بشری از لحاظ زیستشناسی قطعی و تأیید‬
‫شده است‪ .‬در ‪ ،0414‬یونسکو رسماً این سند را تصویب کرد‪ .‬این سند چنین پایان مییابد‪" ،‬درست همان طور که جنگها در‬
‫ذهن انسانها آغاز میشوند‪ ،‬شروع صلح نیز در اذهان صورت میگیرد‪ .‬همان گونه که نوع انسان جنگ را ابداع کرد قادر است صلح‬
‫‪09‬‬
‫را نیز ابداع نماید‪ .‬مسئولیت به عهدۀ هر یک از ما است‪".‬‬

‫بیان این مطلب که در طیّ دوران تکامل بشر انتخاب رفتار ستیزهجویانه بیشتر از سایر انواع رفتارها بوده است ‪ ،‬از لحاظ علمی‬
‫نادرست است‪ .‬در کلّیه گونههایی که کامالً تحت مطالعه قرار گرفتهاند‪ ،‬موقف درون گروه با توانایی تعاون و تعاضد و تحقّق عملکرد‬
‫اجتماعی متناسب با ساختار آن گروه حاصل شده است‪ .‬وقتی ‪ ...‬حیوانات بیش از حد ستیزهجو در گروهی اجتماعی حضور داشته‬
‫باشند‪ ،‬آنها یا ساختار اجتماعی را مختل میسازند یا اخراج میشوند‪ .‬خشونت نه در میراث تکاملی ما وجود دارد نه در ژنهای ما‬
‫‪01‬‬
‫اثری از آن هست‪.‬‬
‫– بیانیۀ سِویل دربارۀ خشونت‬

‫◄◄ جبر ژنتیکی‬


‫علم ژنتیک اواخر سدۀ نوزدهم و اوایل سدۀ بیستم با مطالعات گرگور مندل و ویلیام باتسون پدید آمد و بعد از آن در سال‬
‫‪ 0410‬واتسون و کریک کروموزومها و ساختار ‪ DNA‬را کشف کردند‪ .‬این تحوّالت با تئوری انتخاب طبیعی کامالً تناسب داشت‪،‬‬
‫زیرا با هم ساز و کاری را فراهم آوردند که خصیصههای فیزیولوژیک بدان وسیله به ارث می رسید‪.‬‬
‫همان طور که باید انتظار میرفت‪ ،‬طولی نکشید که گمانهزنیها دربارۀ آنچه که برنامهریزی ژنتیکی برخی وجوه رفتار‬
‫بشری خوانده میشد‪ ،‬بخصوص خودخواهی‪ ،‬ستیزهجویی‪ ،‬و ارباب رعیتی‪ 04‬شروع شد‪ .‬در طیّ دهۀ ‪ ،0491‬حتّی تالشی صورت‬
‫گرفت که این نظریهها را به مقام علمی ارتقاء دهند و آن را "بیولوژی اجتماعی" (‪ )Sociobiology‬نامیدند‪ .‬از آنجا که فرض بر‬
‫آن بود که کلّیه خصیصهها از طریق مواد ژنتیکی منتقل می شود‪ ،‬دانشمندان انتظار داشتند که بیش از صد هزار ژن حامل رمزهای‬

‫‪09‬‬
‫یونسکو‪ ،Seville Statement on Violence ،‬ابتدا نوشته و امضاء شده توسّط ‪ 01‬برندۀ جایژ نوبل برای سال بینالمللی صلح در سویل‪ ،‬اسپانیا‪ 01 ،‬مه‬
‫‪ ،0411‬که رسماً در ‪ 0414‬به تصویب یونسکو رسید‪.‬‬
‫‪ 01‬همان‬
‫‪04‬‬
‫اصطالح ‪ territorialism‬دارای معانی متعدّدی است‪ .‬غیر از سیستم مالکیت اربابی یا ارباب و رعیتی‪ ،‬به قانون سال ‪ 0111‬کلیسای کاتولیک نیز اطالق‬
‫میشود که طبق آن تمام سکنۀ یک منطقه باید هم کیش فرمانروا یا سلطان خود باشند؛ معنای سوم آن مربوط به نهضت تمرکز قوم یهود در فلسطین یا هر‬
‫نقطۀ دی گری از جهان است؛ معنای چهارم آن تفویض اختیارات کامل به فرمانروایان منطقهای است ‪ -‬م‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫انواع خصیصهها باشند‪ .‬امّا‪ ،‬پروژۀ ژنوم انسان‪ ،‬که در سال ‪ 0110‬انجام شد‪ ،‬فقط ‪111‬ر‪ 01‬تا ‪111‬ر‪ 01‬ژن را یافت که به مراتب‬
‫کمتر از آن بود که انتظار میرفت‪ .‬بدیهی است‪ ،‬ژنها توضیحی کافی برای تمامی خصیصههای انسان نبودند‪ .‬پیشرفت وراژنتیک‬
‫(‪" – )epigenetics‬مطالعۀ تغییرات ارثی در عملکرد ژن که بدون تغییر در زنجیرۀ ‪ DNA‬رخ میدهد"‪ – 01‬گویای آن است که‬
‫برخی از خصیصهها و رفتارها که حتّی از تجارب والدین نشأت میگیرند نیز ممکن است به صورت پدیدههای وراژنتیکی‪ ،‬به‬
‫نسلهای آینده انتقال پیدا کنند‪ 00.‬تعداد محدود ژنها و نیز کشف وراژنتیک‪ ،‬که انتقال خصیصههای فوق کروموزومی را میسّر‬
‫میسازد‪ ،‬استدالل جبر ژنتیکی یا موروثی را تضعیف میکند‪.‬‬

‫◄◄ جبرگرایی و تقدیرگرایی‬


‫این موضوع ما را به دو الگوی ذهنی که دارای ارتباط دقیقی هستند میرساند‪ :‬جبرگرایی و تقدیرگرایی‪ .‬برداشت نادرست‬
‫از مفاهیم ضمنی "بقای اصلح " و تأثیرات ژنتیکی بر رفتار‪ ،‬برخی افراد را به این نتیجهگیری سوق داده است که اعمال ما در اثر‬
‫شرایطی خارج از سُلطه و اختیار ما از قبل تعیینشده است‪ .‬اعتقاد به برنامهریزی ژنتیک‪ ،‬ستیزهجویی موروثی‪ ،‬یا خودخواهی ذاتی‬
‫این موارد را عوامل تعیینکنندۀ درونی رفتار ما تلقّی میکند‪ .‬بعضی دیگر بر عوامل خارجی تعیین کننده از قبیل قوای غیرشخصی‬
‫محیط فرهنگی اجتماعی ما تأکید دارند‪ .‬گروه دیگری هم هستند که بر این باورند که هر آنچه در زندگی برای ما رخ میدهد از‬
‫قبل توسّط سرنوشت تعیین ش ده است و به این طریق ارادۀ آزاد یا اختیار انسان را نفی میکنند‪ .‬تقدیرگرایی و جبرگرایی دارای‬
‫تأثیرات زیان بار مشترکی هستند‪ ،‬زیرا تقدیر را به عنوان آنچه که اجتناب ناپذیر است و باید تسلیم آن شد به تصویر میکشند‪.‬‬
‫این باور ما را به موجوداتی منفعل و قربانیان بیچارۀ قوایی خارج از اختیار و سُلطۀ ما تبدیل میکند‪.‬‬
‫کسانی که دارای الگوهای ذهنی جبرگرایانه یا تقدیرگرایانه هستند‪ ،‬به جای آن که خود را افرادی مسئول اعمال خود‬
‫مشاهده نمایند‪ ،‬غالباً سرنوشت یا محیط را به عنوان علّت رفتار خویش‪ ،‬مقصّر جلوه میدهند‪ .‬در نتیجه‪ ،‬این الگوها به سلب‬
‫مسئولیت منجر میشود‪ .‬وقتی افراد بشر خود را قربانی شرایط مشاهده کنند و سُلطهای بر زندگی و اعمال خود نداشته باشند‪،‬‬
‫غالباً دیگران را به خاطر مسائل مقصّر می دانند‪ ،‬اعم از آن که این عوامل دولت‪ ،‬اقتصاد‪ ،‬محیط نامساعد‪ ،‬یا فقدان محبّت والدین‬
‫باشد‪ .‬آنها دلیل چندان زیادی برای اِعمال قوّۀ اراده و قبول مسئولیت برای اعمال خود و پیامدهای ناشی از آن ندارند‪ .‬البته این به‬
‫منزلۀ نفی تأثیر وراثت یا محیط بر تحوّل و پیشرفت ما نیست‪ .‬آنچه که در خصوص جبرگرایی نادرست است تمایل آن به این‬
‫موضوع است که تأکید را از نیاز و استعداد بالقوّۀ برای تحوّل فردی سلب می کند و مسئولیت تغییر اجتماعی را به دیگران در‬
‫خارج از محیط اطراف می سپارد‪ .‬همین طور‪ ،‬به جای موضع تقدیرگرایانۀ "رها کردن خود به دست تقدیر"‪ ،‬میتوانیم دیدگاهی‬
‫سالمتر اتّخاذ نماییم که هر آن چه که در زندگی برای ما روی میدهد – اعم از آن که مطلوب ما باشد یا نباشد – نهایتاً میتواند در‬
‫رشد و به بلوغ رسیدن ما تأثیر بگذارد‪ .‬با چنین دیدگاهی‪ ،‬می توانیم به اختیار خویش تجارب منفی زندگی را صرفاً به عنوان باری‬
‫سنگین تحمّل نکنیم بلکه از آنها درس بگیریم و مطلبی بیاموزیم‪.‬‬

‫‪01‬‬
‫بهداشت‪،‬‬ ‫ملّی‬ ‫مؤسّسات‬ ‫به‬ ‫وابسته‬ ‫عمومی‬ ‫پزشکی‬ ‫علوم‬ ‫ملّی‬ ‫مؤسّسۀ‬‫تعریف بیان شده توسّط‬
‫‪.http://publications.nigms.nig.gov/thenewgenetics.html‬‬
‫‪00‬‬
‫روپرت شلدریک‪ ،The Presence of the Past: Morphic Resonance and the Memory of Nature ،‬انتشارات پارک ستریت‪ ،‬روچستر‪،‬‬
‫ورمونت‪ ،‬تورونتو‪ ،‬کانادا‪.0100 ،‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫◄◄ مفاهیم ضمنی الگوی ذهنی حیوان ناطق‬


‫الگوی ذهنی انسان به عنوان حیوانی ناطق انسانها را اساساً موجوداتی خودمحور‪ ،‬آزمند‪ ،‬و رقابتجو میبیند که اگر‬
‫منافع شخصی آنها تهدید شود به ستیزه و حتّی خشونت متوسّل خواهند شد‪ .‬متأسّفانه این دیدگاه کامالً مادّی از افراد بشر به‬
‫سرعت در سراسر عالم انتشار یافته و بر تحوّل کلّیه ملّتها اثر گذاشته‪ ،‬و کمتر جامعهای است که از آن متأثّر نشده باشد‪ .‬این الگو‬
‫آنقدر بر دستور کار نهادهای چندوجهی و سازمان های خیریه نفوذ کرده که کارایی فرهنگی جوامع سنّتی را فرسوده ساخته است‪.‬‬
‫جهانبینی مادّی نه تنها از برطرف کردن فقر مردم‪ ،‬ایجاد رفاه و خوشبختی‪ ،‬یا پیشبرد سعادت بشر عاجز مانده‪ ،‬بلکه شواهد‬
‫بسیاری وجود دارد که‪ ،‬در واقع‪ ،‬این جهان بینی مسئول کاهش رفاه عمومی بوده و سبب نارضایتی بیشتر شخصی از زندگی هم‬
‫‪00‬‬
‫شده است‪.‬‬
‫بهعالوه‪ ،‬این فرضیات دربارۀ طبیعت بشر در جامعه مطالعات متعدّدی که تمایل ما به کمک به دیگران را تأیید میکند‬
‫به حساب نمی آورند‪ .‬تحقیقات در روان شناسی ثابت کرده است که افراد بشر از نوزادی دارای تمایالت همدالنۀ طبیعی هستند‪.‬‬
‫مثالً‪ ،‬کودکان در یک سالگی وقتی کس دیگری آسیب بیند یا غمگین باشد‪ ،‬توجّه نشان میدهند‪ .‬در سن دو سالگی‪ ،‬آنها میتوانند‬
‫احساسات خود را از احساسات دیگران تشخیص دهند‪ ،‬امّا باز هم تالش می کنند کسانی را که عالئم درد را از خود نشان‬
‫میدهند تسلّی دهند‪ ،‬و عواطف همدالنۀ آنها پیچیدهتر است‪ 00.‬همدلی را میتوان بخشی از خصیصۀ شخصیت جامعالشّمولتر میل‬
‫‪09‬‬
‫به یاری به دیگران تلقّی کرد که در کودکان پرورش مییابد و رفتارهای کمک به دیگران را در جوانان برمیانگیزد‪.‬‬
‫برخی از نظریهپردازان این نکته را مطرح کرده اند که مشاهدۀ حالت عاطفی در دیگران به طور خودکار ارتباط شخصی ما‬
‫با آن حالت را فعّال کرده‪ ،‬سبب میشود نسبت به تج ربۀ دیگری درست همان گونه واکنش نشان دهیم که درباره تجربۀ خودمان‬
‫عمل می کنیم ‪ 01.‬در این مطالعات چنین نتیجهگیری می شود که تمایل به نگران شدن برای دیگران در افراد بشر درست مانند‬
‫نگرانی برای خویشتن امری طبیعی است‪ .‬این بدان معنی نیست که مردم قادر نیستند نگرشهای خودمحورانه‪ ،‬آزمندانه‪ ،‬یا حتّی‬
‫اجتماعستیزانه داشته باشند‪ .‬افراد بشر قادرند دامنۀ وسیعی از رفتارها را‪ ،‬از خودخواهانهترین تا ایثارگرانهترین آنها‪ ،‬را که نمایانگر‬
‫ماهیت فرهنگی و آموزشی غلبۀ این خصیصهها است‪ ،‬به نمایش گذارند‪ .‬در واقع‪ ،‬عوامل بسیاری وجود دارد که در تحوّل این قبیل‬
‫ویژگیها در شخص تأثیر دارد‪ .‬نیرومندترین این تأثیرات از سرمشقها و اظهار نظرهای والدین و دیگر الگوهای چشمگیر نشأت‬
‫میگیرد‪ .‬رسانههای گروهی نیز‪ ،‬به علّت فراگیر بودنشان‪ ،‬دارای نفوذی قوی هستند‪.‬‬
‫خالصۀ کالم آن که‪ ،‬هیچ دلیل علمی در پشتیبانی از این نظریه وجود ندارد که افراد بشر ماهیت خودخواهانه دارند‪.‬‬
‫اگرچه مسلّماً می توانیم به آن طریق عمل کنیم‪ ،‬امّا کامالً قادریم نسبت به رفاه و آسایش دیگران توجّه و عالقهای صادقانه و‬

‫‪00‬‬
‫نواچوکو ای‪Critiquing Economic Frameworks in Sustainable Development: Health Equity, Resource Management ،‬‬
‫‪ .and Materialism‬تز دکترای دانشگاه کلمبیا‪.0100 ،‬‬
‫‪00‬‬
‫نافو ای‪ ،‬سی شان واکسلر‪ ،‬سی وان هوله‪ ،‬جی ال رابینسون‪ ،‬و اس اچ ری‪The developmental origins of a disposition toward " .‬‬
‫‪ "empathy: Genetic and environmental contributions.‬مندرج در ‪.Emotions, 2008, 8:737-752‬‬
‫‪09‬‬
‫آیزنبرگ‪ ،‬ان‪ ،‬آی کی گوتری‪ ،‬إ سی مورفی‪ ،‬اس ای شپارد‪ ،‬ای کامبرلند‪ ،‬و چی کارلو‪Consistency and development of prosocial " .‬‬
‫‪ "dispositions: A longitudinal study‬مندرج در ‪.Child Development, 1999, 70:1360-1372‬‬
‫‪01‬‬
‫پرستون‪ ،‬اس دی‪ ،‬و اف بی ام دو وال‪ "Empathy: Its ultimate and proximate bases" .‬مندرج در ‪Behavioral and Brain Sciences,‬‬
‫‪.2002, 25:1-72‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫ایثارگرانه داشته باشیم‪ .‬این که این راه را در پیش بگیریم یا آن راه را از سوئی به شیوۀ پرورش یافتن ما و از سوئی به تصمیمات‬
‫خود ما وابسته است‪.‬‬

‫◄ ماهیت متافیزیکی انسان‬


‫مشاهده کرده ایم که الگوی ذهنی انسان به عنوان حیوانی ناطق که انسان را دارای طبیعتی خودخواهانه می بیند‪ ،‬نه تنها‬
‫فاقد مبنایی علمی است‪ ،‬بلکه به صورت یک پیشگویی کامبخش نیزعمل میکند که مؤیّد فرهنگ آزمندی و خشونت است‪ .‬دربارۀ‬
‫طبیعت انسان نظریههای متافیزیکی نیز وجود دارد که آنها را میتوان در سه مقوله دستهبندی کرد‪ :‬شرّ ذاتی‪ ،‬خیر جبلّی و‬
‫طبیعت دوگانه‪.‬‬

‫◄◄ شرّ ذاتی‬


‫طبق مفهومی که‪ ،‬بخصوص در جوامع غربی‪ ،‬عمیقاً جایگیر شده‪ ،‬افراد بشر ذاتاً "بد" هستند‪ .‬گاهی اوقات توضیحات‬
‫گوناگونی در تأیید این نقطه نظر داده میشود‪ .‬برخی انسان را فرشتۀ هبوط کردهای میدانند که باید سعی کند دیگربار به شرایط‬
‫اصلی خود در آسمان باز گردد‪ .‬دیگران بر این باورند که انسان وارث گناهی است که اجداد مشترک کلّیه افراد بشرمرتکب شدهاند‪.‬‬
‫گروه دیگری هم هستند که معتقدند به "شیطانی" اجازه داده شده که در عالم بشری برای مدّت زمان معیّنی حکومت کند‪.‬‬
‫باالخره‪ ،‬گروه دیگری هم هستند که‪ ،‬با مالحظۀ وضعیت جهان‪ ،‬نتیجهگیری میکنند که نقصی در نفس انسانی است که افراد بشر‬
‫را وادار به شرارت میکند‪.‬‬
‫این پنداره ها‪ ،‬علیرغم تنوّع و منشأ گستردۀ آنها‪ ،‬در تصدیق این نکته مشترک هستند که افراد بشر مرتکب اعمالی‬
‫میشوند که با رفاه فردی و جمعی ما مغایرت دارد‪ .‬این تصدیق میتواند به حقارتی منجر شود که اجازه میدهد ضعف‪ ،‬نقص‪ ،‬و‬
‫نیاز به حمایت را در خویش بپذیریم‪ .‬هم چنین به طرز تلقّی ناسالمی از مدارا‪ ،‬تفاهم و شفقت نسبت به اشتباهات دیگران منجر‬
‫خواهد شد‪.‬‬
‫امّا‪ ،‬اعتقاد به این که روح انسانی ما ماهیتاً "بد" باشد ممکن است به احساس شرمندگی و نومیدی نیز منتهی شود‪.‬‬
‫احساس اینکه هر قدر سخت تالش کنیم‪ ،‬هیچ گریزی از شرّ ذاتی وجود ندارد‪ . .‬بهعالوه‪ ،‬اعتقاد به شرارت ذاتی انسان را میتوان‬
‫به عنوان بهانه ای برای گریز از مسئولیت جهت ترقّی و تعالی به کار برد؛ یعنی با این دستاویز که ما "فقط بشریم"‪ ،‬یا "شیطان" را‬
‫مالمت کنیم که"در جلدم رفت‪ ".‬در مجموع‪ ،‬این تمرکز غالباً بر نیاز به کنترل یا ریشهکن کردن خطاها یا مسائل تأکید دارد‪ ،‬نه‬
‫پرورش خیر بالقوّه و راههای بهتر تعامل‪.‬‬

‫◄◄ خیر جبلّی‬


‫مفهوم دوم‪ ،‬که بیشتر در فرهنگهای شرقی معمول است‪ ،‬اعتقاد به این است که افراد بشر اساساً "خیر" هستند‪ .‬این‬
‫مقوله نیز شامل گسترۀ وسیعی از نظریهها است‪ .‬برخی صرفاً می گویند که از لحاظ تعریف‪ ،‬چون خداوند خیر محض است پس‬
‫خلقت او نیز ضرورتاً باید خیر باشد‪ .‬بنابراین‪ ،‬عالم انسانی نمیتواند بد باشد‪ .‬دیگران بر این باورند که نفس انسانی میتواند از لحاظ‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫روحانی آنقدر ترقّی کند تا به خدا برسد‪ ،‬یا آن که انسانها از قبل بخشی از خدا هستند (که خدا را مجموع کلّ آنچه که موجود‬
‫است میدانند)‪ .‬در توضیح وجود شرّ در عالم‪ ،‬برخی جواب میدهند که اگرچه انسانها خیر آفریده شدهاند‪ ،‬امّا جامعه تأثیر فاسد‬
‫کننده دارد‪.‬‬
‫این پندارهها در برخی مفاهیم مثبت نیز مشترکند‪ .‬آنها ممکن است به پذیرش این نکته منجر شوند که همۀ ما این‬
‫استعداد بالقوّه را داریم که از لحاظ اخالقی به نحوی رفتار کنیم که برای همه مفید باشد‪ .‬آنها هم چنین بر ترویج تصویر مثبتی از‬
‫خویشتن تأثیر دارند‪ .‬آنها بر ای ن موضوع تأکید دارند که در همه ما بذرهای نیکویی وجود دارد که در هر شخصی رشد کرده به‬
‫ایجاد صفات مثبت منجر میشوند‪ .‬باالخره‪ ،‬آنها غالباً ابتکاراتی را برای بهبود شرایط بشر تقویت و تأیید میکنند و تمرکز آنها‬
‫بیشتر بر مجهوداتی است که به پرورش فضائل و نه حمله بر نقائص میپردازند‪.‬‬
‫امّا‪ ،‬مفهوم خیر جبلّی انسان ممکن است به خطا هم منجر شود‪ .‬مثالً‪ ،‬برخی از مربّیانی که پیرو این فلسفه بودند باور‬
‫داشتند که خیر جبلّی کودکان را باید گذاشت تا به طور طبیعی بدون دخالت بزرگساالن شکوفا گردد‪ .‬امّا‪ ،‬در واقع‪ ،‬کودکان نیاز به‬
‫کمک دارند تا خصیصهها و قابلیتهای طبیعی خود را هدایت کرده تحت انضباط در آورند‪ ،‬و از نگرشها و رفتارهای منفی پرهیز‬
‫نمایند‪ .‬مضافاً‪ ،‬در مقیاسی بزرگ تر‪ ،‬اگر بعضی بر این تصوّر باشند که خیریت جبلّی انسان بدان معنی باشد که این مسائل خود به‬
‫خود به مرور زمان حلّ خواهند شد‪ ،‬ممکن است این فرضیات آنها را از مبارزه با شرارتها در جامعه منصرف نماید‪.‬‬

‫◄◄ طبیعت دوگانه‬


‫مفهوم سوم دربارۀ طبیعت بشری این است که انسان دارای طبیعت دوگانه است‪ .‬از طرفی‪ ،‬استعدادی بالقوّه در نفس‬
‫انسانی برای کلّ فضائل‪ ،‬از قبیل محبّت‪ ،‬حکمت‪ ،‬عدالت‪ ،‬رحمت‪ ،‬شفقت‪ ،‬و غیره نهفته است‪ .‬این وجه افراد بشر‪ ،‬که میتوان آن را‬
‫ماهیت برتر یا عصارۀ شرافت نامید‪ ،‬توضیح دهندۀ این عبارت است که انسان "به صورت و مثال الهی خلق شده" – یعنی‪ ،‬در قلب‬
‫بشر بذرهای صفات قدسیه که انعکاسی از صفات الهیّه است‪ ،‬مکنون است‪.‬‬
‫از طرف دیگر‪ ،‬ما افراد بشر دارای نفس امّارهای هستیم که ما را به اتّخاذ نگرشهای خودخواهانه و داشتن رفتارهای زیان‬
‫بار تحریک میکند‪ .‬این جنبه از وجود ما‪ ،‬که میتوان آن را طبیعت پستتر نامید‪ ،‬همان است که ما را تنزّل داده به سوی نفرت‪،‬‬
‫تفرقه‪ ،‬ستم‪ ،‬بیداد‪ ،‬نابهنجاری‪ ،‬و فساد میکشاند‪ .‬نفس‪ ،‬هم چون آینهای‪ ،‬میتواند زشتیهای طبیعت پستتر را بنمایاند‪ ،‬یا به سوی‬
‫طبیعت برتر توجّه کند و صفات عالیه را به نحوی فزاینده منعکس سازد‪.‬‬
‫این دو وجه انسان‪ ،‬که همیشه در حال مبارزه با یکدیگرند‪ ،‬زمینههایی را برای ادبیات و اشعار عالی در سراسر قرون و‬
‫اعصار فراهم آورده است‪ .‬گویی طبیعت برتر یا شرافت ذاتی ما انگیزه و انرژی برای ارتقاء ما را تأمین میکند و طبیعت‬
‫پستترمان در جهت مخالف فعّالیت دارد‪ ،‬و ما را تنزّل داده ترقّی ما را کُند میسازد‪.‬‬
‫مفاهیم شرّ ذاتی و خیر جبلّی ضرورتاً ما را برنمی انگیزد که به نحوی جدّی و فعّال به پرورش فضائل بپردازیم‪ ،‬زیرا در‬
‫واکنش به تأثیر اوّلی‪ ،‬ممکن است حمله به آنچه که "بد" است محلّ تأکید واقع شود یا تحت تأثیر دومی‪ ،‬صبر کنیم خیر به نحوی‬
‫طبیعی شکوفا گردد‪ .‬برعکس‪ ،‬در ک طبیعت دوگانه در افراد بشر مستلزم آن است که ما صفات مثبتی را که سبب عزّت و ارتقاء‬
‫منزلت ما است پرورش دهیم‪ ،‬در عین حال صفاتی را که سبب هبوط و ذلّت ما میشود تحت سُلطه در آوریم‪ .‬درست همان طور که‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫چراغی را روشن میکنیم تا شب را روشنایی بخشد‪ ،‬میتوانیم با پرورش فضائل بر زشتیهای خویش فائق آییم و فضیلت را‬
‫جایگزین رذیلت کنیم‪.‬‬
‫اگر ما به طور بالقوّه دارای جمیع فضائل باشیم‪ ،‬در این صورت سرنوشت حقیقی ما عبارت از پرورش صفات مزبور خواهد‬
‫بود که در درون ما نهفته است‪ ،‬درست مانند سرنوشت بذری که قرار است به درختی تنومند‪ ،‬پر از برگ‪ ،‬گل و میوه تبدیل شود‪.‬‬
‫می دانیم که بذر نیاز دارد که به دقت کاشته شود و صبورانه تحت پرورش و مراقبت قرار گیرد تا تمامی استعداد های مکنون و‬
‫بالقوّه اش به ظهور و بروز رسد و سرنوشت ذاتی آن تحقّق یابد‪ .‬به همین صورت‪ ،‬باید به بذل مساعی پرداخت تا تمامی صفات‬
‫شگفتانگیزی که درون افراد بشر مکنون است ظاهر و بارز شود‪.‬‬
‫آن بخش از طبیعت ما که پرورش میدهیم همان است که رشد خواهد کرد‪ .‬آیا آن ماهیت برتر ما خواهد بودیا طبیعت‬
‫پستتر؟ انتخاب به خود ما بستگی دارد‪.‬‬

‫داستان دو سگ‬
‫پسری از پدربزرگ خردمند کهنسالش پرسید‪" ،‬چگونه است که ما گاهی کار نیک انجام دهیم و گاهی کار بد ؟"‬
‫پدربزرگش در پاسخ او گفت‪" ،‬درون هر یک از ما‪ ،‬دو سگ نهفته است – سگی خوب و سگی بد – که همواره در جنگ با‬
‫یکدیگرند‪ .‬آنگاه که سگ خوب چیره شود ما به کارهای نیکو روی آوریم و هنگامی که سگ بد پیروز شود آنچه که انجام دهیم‬
‫شرمآور است‪".‬‬
‫پسر اندکی اندیشید و سپس گفت‪" ،‬پیروزی از آنِ کدامین سگ است؟"‬
‫پدربزرگ پاسخ داد‪" ،‬به خود ما بستگی دارد که کدام سگ را خوراک دهیم و بپروریم‪".‬‬

‫الگوهای ذهنی اجتماع‬


‫◄ رقابتجویی‬
‫درست همانطور که الگوهایی ذهنی دربارۀ طبیعت بشری هست‪ ،‬دربارۀ فرهنگ و اجتماع بشری نیز الگوهای ذهنی‬
‫وجود دارد‪ .‬درغرب‪ ،‬زمینۀ فرهنگی متداول عبارت از رقابتجویی و مبارزه است‪ .‬در واقع‪ ،‬رقابت مفهوم غالب در بنیاد بازار آزاد‬
‫سرمایهداری است‪ .‬مایکل کارلبرگ‪ ،‬از جمله منتقدین طراز اوّل فرهنگهای رقابتجویانه‪ ،‬در کتابش به نام ‪Beyond the‬‬
‫‪( Culture of Contest‬فراسوی فرهنگ رقابت ) به بررسی شالودۀ اساساً خصمانۀ مردمساالریهای آزاداندیشانۀ غربی میپردازد‪.‬‬
‫او توضیح میدهد که این پویاییها در سراسر حیطۀ زندگی – اقتصاد‪ ،‬سیاست‪ ،‬نظام حقوقی‪ ،‬نظام آموزشی‪ ،‬رسانههای گروهی‪،‬‬
‫‪01‬‬
‫رویدادهای ورزشی‪ ،‬حتّی هنرها و تعامالت اجتماعی – ازدیاد مییابند و "فرهنگ مبارزۀ" فراگیر را توصیف میکنند‪.‬‬

‫مایکل کالبرگ‪ ،‬فراسوی فرهنگ رقابت – از خصومتگرایی تا تقابلگرایی در عصر وابستگی متقابل‪ .‬آکسفورد‪ .‬انتشارات جرج رونالد‪.0119 ،‬‬
‫‪01‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫افراد و مؤسّسات‪ ،‬تحت هدایت این الگو‪ ،‬از طریق مبارزهای‪ ،‬که آن کس که دارای بیشترین قدرت‪ ،‬منابع یا نفوذ است در‬
‫آن "پیروز میشود"‪ ،‬به پیگیری عالئق خود میپردازند‪ .‬این نظامهای مبتنی بر رقابتجویی غالباً سبب نابرابریها و بیعدالتیها‬
‫می شوند‪ ،‬زیرا عموماً به نفع کسانی است که از قبل پیروزند‪ ،‬در حالی که نفوسی که بیشتر نیاز به پشتیبانی دارند بیش از پیش رها‬
‫میشوند‪ .‬مثالً‪ ،‬در نظام اقتصادی امروز‪ ،‬هرچه بیشتر پول داشته باشیم‪ ،‬راحتتر می توانیم پول بیشتری را به دست آوریم‪ ،‬ولی‬
‫هرچه منابع کمتری داشته باشیم‪ ،‬گریز از فقر برای ما دشوارتر میشود‪ .‬نتیجه وضعیت فعلی است که ده درصد جمعیت جهان‬
‫‪ 11‬درصد ثروت دنیا را در اختیار دارند‪ ،‬در حالی که ‪ 0‬درصدی که ثروتمندترین افراد هستند به تنهایی ‪ 91‬درصد داراییهای‬
‫جهان را در تملّک دارند‪ .‬در مقام مقایسه‪ 11 ،‬درصد مردم که فقیرترین جمعیت عالم هستند‪ ،‬به زحمت ‪ 0‬درصد ثروت جهان را‬
‫مالک هستند‪ 09.‬این افراط و تفریط در ثروت و فقر نه تنها از بنیاد غیرعادالنه است بلکه در جنایات‪ ،‬تروریسم و بیثباتی اقتصادی‬
‫نیز تأثیر دارد‪.‬‬
‫علیرغم مسائل جدّی ناشی از رقابت جویی‪ ،‬بسیاری بر این باورند که رقابت گریزناپذیر است و آن را ویژگی اساسی حیات‬
‫بشری می دانند‪ .‬یک استدالل معمول در دفاع از رقابتجویی به عنوان اصل سازمان دهندۀ جامعه این است که تصوّر میشود‬
‫رقابت فعالیت و عملکرد را تزاید میبخشد‪ .‬امّا واقعیت این است که این عامل فقط در ‪ 1‬درصد رأس جامعه ایجاد انگیزه میکند در‬
‫حالی که ‪ 41‬درصد بقیه را که بخت چندان زیادی برای پیروز شدن ندارند‪ ،‬مأیوس میسازد‪ .‬مطالعات متعدّد نشان داده است که‬
‫ثمربخش ترین شیوه برای کار کردن‪ ،‬همکاری تیمی همراه با فعالیت مستقل است‪ ،‬در حالی که کمثمرترین شیوه رقابت علیه‬
‫یکدیگر است‪ 01.‬فشار عصبی ناشی از تالش برای شکست دادن دیگری سبب اتالف نیرو شده مساعی را از اصالح و بهبود منحرف‬
‫میسازد‪ ،‬در حالی که کار کردن در گروههای تعاونی تولید همیاری میکند‪ .‬گروههای تشکیل شده بر مبنای تشریک مساعی و‬
‫رابطۀ متقابل به مراتب سریع تر از مساعی مشترک همان تعداد افراد که به تنهایی کار کنند سبب ترقّی و تقدّم میگردد‪ .‬در واقع‪،‬‬
‫کلّ بزرگتر از مجموعه اجزاء است‪.‬‬
‫مردم غالباً به اشتباه رقابتجویی را با تعالی اشتباه میگیرند‪ .‬امّا‪ ،‬مطالعات نشان داده است که استفاده از انگیزههای‬
‫‪04‬‬
‫درونی (میل به خدمت‪ ،‬عشق به تعالی)‪ ،‬بهتر از انگیزههای بیرونی (پول‪ ،‬جایزه‪ ،‬حیثیت) سبب ارتقاء صفات عالیه شده است‪.‬‬
‫رقابتجویی‪ ،‬که انگیزهای بیرونی (و پاداشش برنده شدن) است‪ ،‬نه تنها تأثیری محدود دارد‪ ،‬بلکه انگیزۀ درونی را نیز آسیب میزند‪.‬‬
‫برعکس‪ ،‬تعاون و تعاضد تولید چندین انگیزۀ درونی میکند‪ ،‬از جمله لذّت بردن از موفّقیت مشترک‪ ،‬رضایت از پرورش روابط مثبت‬
‫با دیگران‪ ،‬و احساس مسئولیت نسبت به دیگر اعضاء گروهی که دارای وابستگی متقابلند‪ .‬تعالی واقعی از طریق تعاون و تعاضد‬
‫حاصل میشود و رقابتجویی به آن آسیب وارد میکند‪.‬‬
‫با توجّه به بیهودگی و ناکامی رقابت جویی به عنوان هنجاری اجتماعی‪ ،‬پیشنهادهای متعدّد جایگزین بر مبنای روابط‬
‫برنده – برنده عرضه شده که در آن هر یک از دستاوردهای شخص سبب تضعیف امکانات برای دیگران نمیشود‪ ،‬بلکه بخت آنها‬
‫برای حصول موفّقیت را بیشتر میکند‪ .‬این نظامها شامل رویکردهای مبتکرانۀ اقتصادی و سیاسی‪ ،‬شکلهای افقی رهبری‪ ،‬کار‬

‫‪09‬‬
‫جیمز بی دیویس و همکاران‪" ،‬توزیع جهانی ثروت خانوادگی" (‪ ،)The World Distribution of Household Wealth‬مندرج در ‪United‬‬
‫‪ ،Nations University, World Institute for Development Economics Research‬فوریه ‪.0111‬‬
‫‪01‬‬
‫آلفی کُهن‪( No Contest: The Case Against Competition ،‬بدون مبارزه‪ :‬قضیه علیه رقابتجویی)‪ .‬بوستون‪،Houghton Mifflin ،‬‬
‫‪ ،0440/0411‬فصل ‪.0‬‬
‫‪04‬‬
‫همان‪ ،‬صفحات ‪.090 ،001 ،001-01 ،009-01 ،011 ،14-11‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫گروهی‪ ،‬یادگیری تعاونی‪ ،‬بازیهای مبتنی بر همکاری‪ ،‬وحدتگرایی دینی‪ ،‬و بسیاری مواضیع دیگر میشود‪ .‬برنامۀ رهبری‬
‫تحوّلآفرین که در این کتاب شرح و بسط یافته در صدد است تمرکز بیشتری بر روابط تعاونی بین اشخاص و نیز ساختارهای‬
‫اجتماعی ببخشد‪.‬‬

‫◄ اجتماع خصمانه‬
‫مایکل کالبرگ توضیح میدهد که در فرهنگ رقابت ‪ ،‬پیامدها به ندرت عادالنه است‪ .‬برای پرداختن به بیعدالتی که‬
‫مسلّماً پیش میآید‪ ،‬فرهنگ رقابت به وسیله فرهنگ اعتراض احاطه شده است‪ .‬در این صورت بیعدالتی مورد اعتراض قرار گرفته‬
‫محور مبارزۀ دیگری میشود‪ ،‬که‪ ،‬این نیز به اعتراض مضاعفی منجر میشود‪ .‬در این الگوی ذهنی عالم از پشت عینک کمیابی دیده‬
‫می شود‪ ،‬که فرض بر این است که آنچه وجود دارد برای همه کفایت نمیکند‪ .‬گفتگوی درونی چیزی شبیه این است‪" :‬بهتر است‬
‫تا آنجا که میتوانم بیشتر و حتّیالمقدور سریعتر به دست بیاورم‪ .‬اگر سهم خود را به دست نیاورم‪ ،‬دیگران آن را خواهند گرفت و‬
‫چیزی برای من باقی نخواهد ماند‪ .‬من از حقوق خود حراست میکنم و حتّی برای آنچه که به حقّ متعلّق به من است میجنگم‪.‬‬
‫همیشه برنده و بازنده وجود خواهد داشت و من هر کاری که الزم است برای برنده شدن انجام خواهم داد‪ ،‬حتّی اگر مجبور باشم پا‬
‫روی دیگران بگذارم‪ .‬من نمیخواهم بازنده باشم‪".‬‬
‫امّا‪ ،‬شیوۀ جایگزینی برای نگریستن به جهان وجود دارد که هرگز در ذهنیت خصمانه ملحوظ نمیگردد – یعنی دیدن از‬
‫پشت عینک فراوانی – که همه چیز برای همه به وفور وجود دارد‪ ،‬مشروط بر آن که به آن صورت ببینیم و به آن شیوه زندگی‬
‫کنیم‪.‬‬
‫جهانبینی خصمانه بیش از پیش این الگوی ذهنی را تقویت میکند که انسان یا حیوان ناطق یا قربانی نیروهای اجتماعی‬
‫خارج از کنترل خود است‪ .‬این الگوهای ذهنی از طبیعت انسان ساختارهایی اجتماعی را پدید میآورد که به نوبه خود مؤیّد و‬
‫تقویت کنندۀ همان رفتارهایی است که آنها را پیشبینی میکنند و به تأثیر متقابل پویایی بین فرد و جامعه منجر میشود که نمی‬
‫توان آنها را با علّت و معلول تشریح کرد‪ .‬امروزه الگوی خصمانۀ مبتنی بر پیگیری منافع شخصی آن چنان در اعماق فرهنگ‬
‫جایگیر شده که طبیعی‪ ،‬گریزناپذیر‪ ،‬و مسلّم به نظر میرسد‪ .‬در واقع‪ ،‬برای کسانی که تجربۀ روزانۀ آنها این چنین عمیق در این‬
‫محیط مستغرق شده‪ ،‬الگوی دیگری از تعامل اجتماعی و انسانی ممکن است غیرواقعبینانه و مدینۀ فاضلهای‪ ،‬حتّی غیرطبیعی‬
‫مالحظه شود‪.‬‬
‫امّا‪ ،‬نمونههای فراوانی در تاریخ بشر از اقدامات فرهنگی پذیرفته شده وجود دارد که تدریجاً منسوخ شده و به کلّی‬
‫ریشهکن گشته است‪ .‬نمونههای مطلوبی از اینها عبارت از لغو برده داری و دستیابی به حقّ رأی عمومی است‪ .‬اگرچه محروم کردن‬
‫بخشی از جمعیت از حقوق بشری در مقطعی از زمان طبیعی و اجتنابناپذیر به نظر میرسید‪ ،‬ولی اکنون عمالً کلّیه کشورهای‬
‫جهان در مجموعه ای از حقوق اساسی کلّیه مردمان‪ ،‬حتّی اگر خود آنها به آن عامل نباشند‪ ،‬توافق دارند‪ .‬مضافاً‪ ،‬با تغییر تدریجی‬
‫الگوی قدیم‪ ،‬الگوها‪ ،‬ساختارها و مؤسّسات جدید در حمایت از تفاهم جدید پدید آمده ریشه میگیرند‪ .‬اگر در جامعۀ معاصر در‬
‫جستجوی این عالئم بر آئیم‪ ،‬نمونه هایی از ابتکاراتی مبتنی بر منافع و روابط متقابل را خواهیم دید که از لحاظ ابعاد و شمارش رو‬
‫به ازدیاد است‪ .‬مثالهایی از این دست را میتوان در نهضتهای جهانی در حمایت از محیط زیست‪ ،‬سیر معکوس بخشیدن به گرم‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫شدن هوای زمین‪ ،‬توسعه روش های ز ندگی پایدارتر‪ ،‬طرفداری از حقوق بشر‪ ،‬ارتقاء بهداشت‪ ،‬غلبه بر فقر‪ ،‬و مبارزه با فساد مشاهده‬
‫کرد‪.‬‬

‫◄ نژادپرستی‬
‫نژادپرستی نمونۀ مخرّب و زیان آوری از الگوی ذهنی خصمانه است که جهان را به "ما" و "آنها" تقسیم میکند‪ .‬البتّه‪،‬‬
‫نمونههای دیگری از تعصّبات نیز وجود دارد که آنها هم مخرّب هستند‪ ،‬امّا نژادپرستی بسیار تفرقهانگیز است‪ .‬بالیی است که در‬
‫طول تاریخ عالم انسانی را مبتال کرده و هنوز روابط بشری را آلوده میکند‪ .‬دیدگاه نژادپرستانه نسبت به نوع بشر گویای آن است‬
‫که شخصیت مردم‪ ،‬قابلیت و ارزش آنها با توجّه به نژاد تعیین میگردد‪ .‬دارندۀ این دیدگاه مدّعی است که تفاوتهای نژادی در اثر‬
‫تکامل متفاوت ایجاد شده‪ ،‬و به برخی از نژادها مواهب فکری و فیزیکی بیشتر از دیگران داده است‪ ،‬که این موضوع به برتری ذاتی‪،‬‬
‫ناشی از شرایط غیر قابل تغییر والدت منجر میشود‪.‬‬
‫غالباً کسانی که باور دارند که برترند فرض را بر این قرار میدهند که اعضاء نژاد "حقیرتر" برای خدمت به آنها و از بین‬
‫بردن مسائل و مشکالت آنها وجود دارند‪ .‬این تصوّر ایجاد نگرش احترام و خدمت به اعضاء نژاد مزبور را برایشان دشوار میسازد‪ .‬از‬
‫آنجا که آنها بر این باورند که "حقارت" به صورت توارثی تعیین میشود‪ ،‬داشتن اعتقاد به استعداد ذاتی اعضاء "نژاد" مزبور نیز‬
‫برایشان سخت است‪ .‬حتی وقتی قطعاً به آنها کمک کنند که قابلیتهای خود را توسعه بخشند‪ ،‬غالباً با قدری فخرفروشی صورت‬
‫میگیرد‪ .‬وقتی افراد "نژاد پستتر" قابلیتهای خویش را به تنهایی پرورش میدهند‪ ،‬نژادپرستان ممکن است احساس کنند که‬
‫آنها "جایگاه خویش" یا این که "که هستند" را فراموش کردهاند‪ ،‬و با ترس‪ ،‬بیزاری یا نفرت واکنش نشان میدهند‪ .‬برای‬
‫نژادپرستان آسان است که اعطاء امتیازات ویژه به نفوسی که از نظر آنها برترند‪ ،‬و دریغ داشتن آنها از کسانی را که حقیر و ناالیق‬
‫میدانند توجیه نمایند‪ .‬آنها ممکن است حتّی آنها را از حقوق بنیادی بشری محروم کنند‪ .‬به این طریق‪ ،‬نژادپرستی ارزشهای‬
‫بنیادی عدالت و وحدت را از بین میبرد‪.‬‬
‫وقتی مردم مفاهیم مربوط به حقارت خویش را درونی کنند‪ ،‬ممکن است در استعدادها و قابلیتهای خود شک کنند و‬
‫پرورش آنها را دشوار یابند‪ .‬از آنجا که آنها غالباً خدمت را با خادم بودن و حقارت مرتبط میدانند‪ ،‬ممکن است در کسب روح‬
‫خدمت که انگیزهاش عشق باشد‪ ،‬اوقات سختی را بگذرانند‪ .‬آنها غالباً احساسات بیاعتمادی‪ ،‬بیزاری و‪/‬یا نفرت نسبت به گروه‬
‫سُلطهجو را در دل دارند‪ .‬هر قدر هم این احساسات منفی موجّه باشد‪ ،‬در پرورش نگرشهای سالمتر و جلوگیری از پیشرفت به‬
‫سوی جامعهای مبتنی بر عدالت تأثیر میگذارد‪.‬‬
‫به طور کلّی تأثیرات مخرّب پیامدهای نژادپرستی بر جامعه بیشتر از تأثیراتش بر افراد است‪ .‬این موضوع علّت اصلی‬
‫بردگی‪ ،‬جنگهای بیشمار‪ ،‬و نسلکشیهای سازمان یافته بوده است‪ .‬حتّی وقتی که بدان درجه از افراط نرسیده باشد‪ ،‬غالباً علّت‬
‫تبعیض ساختاری سازمان یافته بوده است‪ .‬در بعضی از کشورها‪ ،‬الگوی نژادپرستی به شکلی ریاکارانه از طریق ساخت طبقات‬
‫اجتماعی تداوم یافته است‪ .‬اگرچه جامعه ممکن است اذعان نکند که نگرش نژادپرستانه دارد‪ ،‬امّا نسبتهای نژادی در هر طبقۀ‬
‫اجتماعی برمال میکند که توزیع ثروت ارتباطی نیرومند با رنگ یا کاست (طبقه اجتماعی‪ .‬م) دارد‪ .‬کسانی که دارای الگوی ذهنی‬
‫نژادپرستی هستند – هرچند که ناآگاهانه باشد – غالباً انتظار رفتاری ترجیحی نسبت به نژاد برتر و رفتاری تبعیضآمیز را علیه‬
‫گروهی که حقیرتر محسوب میشوند‪ ،‬دارند‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫نژادپرستی تناقضی آشکار و مستقیم با یگانگی نوع بشر دارد‪ ،‬که اصلی بنیادی در عصری است که در آن زندگی‬
‫میکنیم‪ ،‬و حقیقتی است که کلّیه علوم مؤیّد آن است‪ .‬علوم بنیادی و نیز علوم اجتماعی همه یک گونۀ واحد بشری را تصدیق‬
‫میکنند‪ ،‬گو این که تنوّعی بینهایت در وجوه ثانویۀ زندگی وجود دارد‪.‬‬

‫◄ طبیعی شدن نظم اجتماعی‬


‫آیا داشتن این لکّهها طبیعی نیست؟‬
‫روزی روزگاری‪ ،‬روستایی بود که هر کسی در آن زندگی میکرد به بیماریای دچار بود که سبب‬
‫میشد روی پوستش لکّههایی نمایان شود‪ .‬چون همه به این بیماری مبتال بودند‪ ،‬تصوّر میکردند که این‬
‫ویژگی طبیعی همۀ انسان ها است‪.‬‬
‫یک روز پزشکی به روستا آمد‪ .‬او هیچ لکّهای روی پوستش نداشت‪ ،‬بنابراین روستائیان تصوّر کردند او‬
‫آدمی غیرعادّی است‪ .‬پزشک به آنها گفت که مبتال به مرضی هستند که برای آن درمانی وجود دارد‪.‬‬
‫روستاییان سخن او را باور نکردند تا آن که یکی از آنها را درمان کرد و لکّهها ناپدید شد‪ .‬وقتی روستاییان‬
‫متوجّه شدند که بیمارند‪ ،‬درمان را پذیرفتند و همه معالجه شدند‪.‬‬

‫الگوهای ذهنی به اذهان ما محدود نمی شود‪ ،‬بلکه در شیوۀ عمل ما‪ ،‬اقدامات هنجاری ما‪ ،‬ساختارهای سیاسی‪ ،‬اقتصادی‬
‫و اجتماعی ما نیز تجلّی میکند‪ .‬اگر بر این باور باشیم که طبیعت انسانی ناگزیر ستیزهجویانه و خودخواهانه است‪ ،‬این باور در‬
‫ساختار روابط اجتماعی به شکل جنگ قدرت جهت کسب منافع طبیعی‪ ،‬آن گونه که در بسیاری از جوامع غربی مشاهده میشود‪،‬‬
‫جلوه خواهد کرد‪ ،‬در نتیجه‪ ،‬در شهر نیویورک‪ ،‬که مردم باور دارند که خشم را نمیتوان کنترل کرد‪ ،‬بیش از توکیو‪ ،‬که جهانبینی‬
‫متداول نه تنها امکانپذیری بلکه لزوم پرهیز از ستیزهجویی است‪ ،‬خشونت وجود دارد‪ .‬به این طریق‪ ،‬باورهای ما دربارۀ طبیعت‬
‫انسان و جامعه از جمله پیشگوییهای کامبخش است‪ .‬این فرضیه که ستیزهجویی و خودخواهی گریزناپذیرند‪ ،‬مردمان را تشویق‬
‫میکند که به شیوههایی آمیخته به خشونت و آزمندی رفتار کنند‪ .‬به همین ترتیب‪ ،‬نفوذ و غلبه ساختارهای اجتماعی که‬
‫خودخواهی‪ ،‬آزمندی‪ ،‬رقابتجویی‪ ،‬و ستیزهجویی را نهادینه میکند‪ ،‬آنها را تا بدان حدّ عمومیت بخشیده که پیشنهادهای جایگزین‬
‫مبتنی بر دیگر مفاهیم طبیعت بشری بدون هیچ گونه تجزیه و تحلیلی بالفاصله مردود میشود‪.‬‬
‫این طبیعی شدن محیط اجتماعی – فرهنگی ما بخشی عادّی از پرورش ما است‪ .‬از لحظۀ تولّد‪ ،‬نوزادان نه تنها الگوهای‬
‫ذهنی متداول را در محیط اجتماعی – فرهنگی خود درک میکنند‪ ،‬بلکه نمونههای ملموس بیشماری از نحوۀ عملی شدن‬
‫الگوهای ذهنی مزبور را مشاهده میکنند‪ .‬کودکان‪ ،‬در حین بزرگ شدن نظریههایی را فرا میگیرند که مؤیّد الگوهای ذهنی مزبور‬
‫است‪ ،‬آنها مشاهده می کنند که این نظریه ها در اقدامات معمول و در مؤسّسات مورد احترام‪ ،‬سرمشق افراد است‪ ،‬و در هنرها و‬
‫رسانههای گروهی به طور مداوم در معرض نمایش آنها قرار میگیرند‪ .‬این پیامها مکرّراً شیوۀ خاصّی از برداشت از جهان و مبادرت‬
‫به عمل در آن را تقویت می کند‪ ،‬تا آن که مردمان به این باور برسند که این تنها یک شیوه نیست‪ ،‬بلکه تنها شیوۀ اندیشیدن و‬
‫عمل کردن است‪ .‬آنها متقاعد می شوند که جهان قطعاً همین است‪ ،‬نه آن که صرفاً نمایندۀ آن باشد‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫ما این پیکر بندی و وضعیت اجتماعی را تا بدان حدّ درونی میکنیم که در نظر ما طبیعی وحسّ مشترک گریزناپذیری‬
‫میشود ‪ ،‬که تغییرش غیر ممکن میگردد‪ .‬با این همه‪ ،‬فرهنگی که در آن آز و مبارزه متداول باشد از نوعی بیماری روحانی رنج‬
‫می برد که با آموزش مجدّد اعضاء آن و بازسازی نهادهایش قابل درمان است‪ .‬اوّلین قدم در متحوّل ساختن فرهنگ خصمانه غیر‬
‫طبیعی دانستن ساختارهایی است که آز و مبارزه را نهادینه میکنند‪ .‬در گذشته‪ ،‬غیر طبیعی ساختن نهادهایی از قبیل بردگی و‬
‫تعصّب مردانه به این برداشت منجر میشد که آنها ویژگیهای طبیعی و گریزناپذیر جامعه نیستند‪ ،‬بلکه ساختهای فرهنگیاند‪.‬‬
‫این برداشت‪ ،‬ترویج فرهنگی را میسّر ساخت که در آن به اشخاص رنگینپوست و جنس مؤنّث همان حقوق و امتیازاتی اعطاء‬
‫گردید که مردان داشتند‪.‬‬
‫برای آن که اقدامات فرهنگی ناکارآمد غیر طبیعی دانسته شوند‪ ،‬ابتدا باید آنها را به دقت بررسی کنیم تا بتوانیم ارتباط‬
‫خود را با آنها قطع نماییم‪ .‬الزم است پی ببریم که ما اقدامات معیّنی را فرا گرفتهایم‪ ،‬امّا گسترهای از شیوههای جایگزین برای عمل‬
‫در وضعیتهای مورد نظر وجود دارد که بسیاری از آنها در دیگر فرهنگها به کار می روند‪ .‬تنها زمانی که به سطحی از عینیت‬
‫برسیم که ما را قادر سازد برخی ساختهای اجتماعی را مشروط و تغییرپذیر مشاهده کنیم‪ ،‬میتوانیم بگوییم که آنها در اذهان ما از‬
‫طبیعی بودن خارج شده اند‪ .‬پس از آن با سعۀ صدر به مطالعه و آزمایش اقدامات جایگزین میپردازیم و آگاه خواهیم شد که‬
‫جامعۀ ما م حصول اقدامات جمعی ما است‪ ،‬که آن نیز نتیجۀ مستقیم فرضیات و باورهای ما است‪ .‬متوجّه خواهیم شد که جهان‬
‫همیشه به شیوۀ امروز نبوده است‪ ،‬بلکه در یک صد سال گذشته بیش از بقیۀ دوران تاریخ بشر تغییر یافته است‪ ،‬و میتواند هم‬
‫چنان تغییر کند و تغییر خواهد کرد‪ .‬درک خواهیم کرد حتّی درون متشتّتترین و خودمحورانهترین فرهنگها‪ ،‬انسان های زیادی‬
‫هستند که روابط متقابل و تعاون و تعاضد را به نمایش میگذارند‪.‬‬

‫فرایند های وابستگی متقابل‬

‫مشاهده کرده ایم که الگوهای ذهنی ما دربارۀ طبیعت بشر غالباً با الگوهای ما دربارۀ فرهنگ و جامعه سازگاری دارد‪ .‬هم‬
‫چنین میدانیم که الگوهای ذهنی ما رفتار ما را تعیین می کند‪ ،‬و این که تأثیرات اعمال ما همان چیزی است که دنیا را شکل‬
‫میدهد‪ .‬بنابراین‪ ،‬حرکت به سوی دنیایی که بیشتر حول اصول باشد‪ ،‬مستلزم آن است که ما دو فرایند متفاوت را در هم ادغام‬
‫کنیم‪ .‬از طرفی‪ ،‬باید الگوهای ذهنی خود راجع به طبیعت بشر را تغییر دهیم و منطبق با آن رفتارهای فردی خود را تعدیل‬
‫نماییم‪ .‬از طرف دیگر‪ ،‬باید الگوهای ذهنی خود دربارۀ جامعه را تغییر دهیم تا شکلهای جدیدی از سازمان اجتماعی‪ ،‬سیاسی و‬
‫اقتصادی به وجود آوریم‪.‬‬
‫به این دو فرایند تحت عنوان تحوّل فردی و تحوّل اجتماعی اشاره میکنیم‪ .‬هیچ یک از آن دو بدون دیگری کافی نیست‪.‬‬
‫بلکه‪ ،‬الزم است که تمامی تالش ها در جهت تغییر در این دو جبهه به طور همزمان کار کنند‪ .‬رویکرد از باال به پایین‪ ،‬که طالب‬
‫تحوّل فردی به وسیلۀ تغییر ساختارهای اجتماعی است‪ ،‬به ندرت در درازمدّت مؤثّر میافتد زیرا غالباً به عنوان تحمیل تلقّی‬
‫میشود و با مقاومت روبرو میگردد‪ .‬در مقابل آن رویکرد پایین به باال وجود دارد‪ ،‬که اصالحات سازمانی را صرفاً از طریق تحوّل‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫فردی پی میگیرد‪ ،‬که نوعاً به سرخوردگی منتهی می گردد‪ ،‬زیرا اراده برای تغییر را به وجود می آورد‪ ،‬امّا ترتیبات نهادی الزم‬
‫برای هدایت آن اراده به سوی نتایج مطلوب را تأسیس نمیکند‪.‬‬
‫مثالً‪ ،‬در مبارزه علیه فساد‪ ،‬فعالیت ها غالباً در صدد تحمیل فرهنگ جدید سازمانی از باال به وسیلۀ تأسیس مقرّرات‪ ،‬احکام‬
‫و سیاستهای جدید در زمینۀ شفّافیت‪ ،‬اجرا و مجازات است‪ .‬سپس این اصول رفتاری در تالشی برای انتشار فرهنگ جدید به‬
‫خدمت اجتماع در آورده میشود‪ .‬نتایج معموالً چندان بهینه نیست‪ .‬اگرچه اقدامات بسیار ضروری هستند‪ ،‬امّا کافی نیستند‪.‬‬
‫تغییراتی که تنها در باال صورت میگیرد غالباً در ردههای پایین به "دور زدن مسأله" منجر میشود که منافع مورد انتظار از مقرّرات‬
‫جدید را متزلزل میسازد‪ .‬در عوض‪ ،‬برای پشتیبانی از فرهنگ اعتماد و شفّافیت‪ ،‬باید تغییری در شیوۀ تفکّر و عمل افراد ایجاد‬
‫شود‪.‬‬
‫مثالی از رویکرد منحصراً از پایین به باال طالب صلح و آرامش با تغییر شیوۀ تفکّر و عمل افراد بدون دگرگونی در‬
‫ساختارهای اجتماعی خواهد بود که مبارزه در داخل کشورها و میان ممالک را تداوم میبخشد‪ .‬این نیز مؤثّر واقع نمیشود‪ .‬اگرچه‬
‫توده های نوع بشر اساساً متین‪ ،‬و طالب آرامش و صلح هستند‪ ،‬امّا این موضوع نه ساختارها را که مروّج مبارزۀ سیاسی و اقتصادی‬
‫هستند تغییر می دهد و نه الگوهای نهادی را که این قبیل منازعات بر پایۀ آن استوار است دگرگون میسازد‪.‬‬
‫امّا‪ ،‬اگر چارچوبی مفهومی را که بر پایۀ توانائی بالقوه شرافت انسانی استوار است جایگزین الگوهای ذهنی تفرقهانگیز‬
‫نماییم‪ ،‬متوجّه تأثیرات بیمثیلی خواهیم شد که هر شخصی میتواند در رفاه و سعادت کلّ داشته باشد‪ .‬رابطهای کلّنگرانه بین‬
‫شخص و جامعه و تعامل متقابل بین رفاه هر فرد و تأثیر او بر خیر کلّ مشاهده خواهیم کرد و متوجّه خواهیم شد که تغییر پایدار‬
‫مستلزم آن است که به طور همزمان در هر دو جبهه فعّالیت کنیم‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫فصل سوم‬
‫الگوهای غالب رهبری‬

‫افزایش تعداد کتب و مقاالت مرتبط با رهبری همراه با برنامهها و نهادهایی که به تعلیم رهبران قابل و توانا تخصیص‬
‫یافته‪ ،‬گواهی صادق بر میل به رهبری بهتر است‪ .‬هر زمان که بحرانی با تبعات جهانی وجود دارد‪ ،‬ندای جدیدی در طلب رهبری‬
‫مؤثّر و کارآمد طنین میاندازد و با این همه‪ ،‬رویکردهای جدید معموالً قربانی روشهای قدیم تفکّر و عمل میگردد‪ .‬برای کسب‬
‫درکی عمیق تر نسبت به آنچه که نبودش معلوم است‪ ،‬موشکافانه الگوهای ذهنی متداول رهبری را برای درک بهتر از محدودیتهای‬
‫آنها بررسی خواهیم کرد‪.‬‬
‫رهبری در خأل وجود ندارد؛ در متن گروه وجود دارد‪ .‬بنابراین‪ ،‬هر بحثی دربارۀ رهبری در صورتی متناسب و مرتبط‬
‫خواهد بود که آن را به پویایی گروهی ربط دهیم‪ ،‬و تأثیری را که رهبر بر عملکرد گروه میگذارد تجزیه و تحلیل کنیم‪ .‬یک گروه‬
‫دارای سه عملکرد عمده است که آن را برای رسیدن به هدفش کمک میکند‪ .‬این عملکردها عبارتند از‪:‬‬
‫‪ )0‬انجام دادن وظایف و رسیدن به اهدافی که برای آن ایجاد شده؛‬
‫‪ )0‬ایجاد و تقویت وحدت در میان اعضاء؛‬
‫‪ )0‬پرورش قابلیتهای اعضاء خود‪.‬‬

‫اگرچه همه افراد متوجّه اهمیت ا وّلین مورد هستند امّا همه نسبت به موارد دوم و سوم آگاهانه عمل نمیکنند‪ .‬اهمّیت‬
‫مورد دوم‪ ،‬یعنی وحدت‪ ،‬زمانی واضح میشود که عملکردها و دستاوردهای گروه متّحدی را که در آن شرکت داشتیم به خاطر‬
‫آوریم و آن را با گروهی که اعضاء آن متّحد نیستند مقایسه نماییم‪ .‬و امّا مورد سوم‪ ،‬هرچه اعضاء گروه قابلیتهای بیشتری را‬
‫پرورش دهند‪ ،‬بهتر میتوانند در اهداف سازمانی مؤثّر واقع شوند‪.‬‬
‫اثربخشی گروه منوط به آن است که تا چه حدّ این عملکردها به خوبی انجام شود‪ .‬سازمانی که به هر سه مورد توجّه‬
‫داشته باشد بیش از سازمانی که فقط بر مورد اوّل تمرکز نماید پیشرفت خواهد داشت‪ .‬بنابراین‪ ،‬هر عضوی که در تحقّق هر یک از‬
‫این وظایف سهمی ادا کند می توان گفت در حال اجرای رهبری است‪ ،‬اعم از آن که در گروه دارای منصب و اختیاراتی باشد یا‬
‫نباشد‪ .‬وقتی رهبری مشترک تشویق شود‪ ،‬استعدادها و قابلیتهای کلّیه اعضاء گروه به نحو اکمل بهرهبرداری میشود و گروه با‬
‫اثربخشی و وحدت بیشتر عمل میکند‪ .‬مضافاً‪ ،‬رهبری مشترک از رقابتجویی میکاهد و جنگ قدرت را زائل میسازد‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫امّا‪ ،‬کلّیه سبک های رهبری مروّج رهبری مشترک نیستند‪ ،‬و همۀ آنها به طور یکسان در عملی ساختن هر سه وظیفه‬
‫اصلی مؤثّر نیستند‪ .‬بنابراین‪ ،‬می توانیم الگوهای متفاوت رهبری را با توجّه به میزان سهمی که هر یک از آنها در اجرای این‬
‫عملکردها ایفا میکنند‪ ،‬ارزیابی نماییم‪ .‬در اینجا الگوهای ذهنی متداول رهبری را به پنج مقولۀ عمده‪ ،‬یعنی خودکامه‪ ،‬پدرمآبانه‪،‬‬
‫عقلکلّمآبانه‪ ،‬عوامفریبانه‪ ،‬و مردمساالرانه طبقهبندی می کنیم‪ .‬در بخشهایی که از پی میآید‪ ،‬به اختصار هر الگوی رهبری را بر‬
‫اساس ویژگیهای مربوط به آن‪ ،‬واکنشهای نوعی اعضاء گروه‪ ،‬و این که با چه میزان از تأثیرگذاری به سه گروه وظائف میپردازد‪،‬‬
‫مورد بحث قرار خواهیم داد‪.‬‬

‫رهبری خودکامه‬

‫مقرّرات‬
‫گروهبانی از گروه سربازان جدید پرسید که چرا برای ساختن قنداق تفنگ از چوب گردو استفاده میشود‪.‬‬
‫یکی از سربازان جواب داد‪" ،‬زیرا از دیگر چوبها محکمتر است‪".‬‬
‫گروهبان گفت‪" ،‬غلط گفتی‪".‬‬
‫"چون انعطاف بیشتری دارد‪".‬‬
‫"باز هم غلط گفتی‪".‬‬
‫"چون بهتر برق میافتد‪".‬‬
‫"شما پسرها مسلّماً خیلی چیزها باید یاد بگیرید‪ .‬تنها به یک دلیل ساده از چوب گردو استفاده میشود؛ و آن هم این‬
‫است که در مقرّرات اینطور ذکر شده است‪".‬‬

‫رهبران خودکامه دستور میدهند‪ .‬آنها انتظار دارند که از اقتدارشان بدون هیچ قید و شرطی‪ ،‬بالفاصله به طور دقیق‬
‫اطاعت شود‪ .‬آنها از گفتگو پرهیز می کنند و هیچ کس اجازه ندارد درباره دستورات شان از آنها سؤالی بپرسد‪ .‬الگوی نمونۀ رهبر‬
‫خودکامه در سازمانهای نظامی دیده می شود‪ ،‬گو این که این نوع رهبری به طور معمول در روابط سنّتی بین مدیران و کارکنان نیز‬
‫وجود دارد‪.‬‬
‫زیردستان رهبر خودکامه معموالً احساس خشم و آزردگی میکنند که ممکن است آشکارا یا پنهانی ابراز شود‪ .‬آزردگی و‬
‫خشمی که آشکارا اظهار شود ممکن است نهایتاً به سرکشی یا شورش منجر گردد‪ .‬رنجش و خشمی که سرکوب شود ممکن است‬
‫سبب تسلیم و اطاعت ظاهری گردد‪ .‬اطاعتی که در آن کارگر جواب دهد‪" ،‬بله‪ ،‬قربان‪ "،‬و این جواب شبیه "بله‪ ،‬ارباب" گفتنهای‬
‫دوران بردهداری است‪ .‬در حالی که این سر فرود آوردن ظاهری می تواند مقاومت منفعالنهای را پنهان کند که کاری را که در‬
‫دست انجام است‪ ،‬تضعیف می نماید‪ .‬معموالً‪ ،‬در این مواقع کارشکنیهای "مرموز" صورت میگیرد که احدی مسئولیت آن را‬
‫نمیپذیرد‪ .‬در غیاب رهبر‪ ،‬وظائف غالباً به کُندی اجرا میشود وابتکار عمالً ناشناخته است‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫از آنجا که سبک خودکامۀ رهبری محرّک خشم و رنجش و سرکشی و عصیان است‪ ،‬ابداً پرورش دهندۀ وحدت گروه‬
‫نیست‪ .‬رهبر خودکامه هیچ تالشی برای پرورش قابلیتهای اعضاء گروه نمی کند و گروه به طور کلّی نمی تواند اثربخشی خود را‬
‫بهبود بخشد‪ .‬اگرچه رهبر خودکامه ممکن است گروه را به حرکت جهت تکمیل کار روزانه و تحقّق اهداف کوتاهمدّت وادار کند‪ ،‬امّا‬
‫نبود تعهّد از سوی اعضاء گروه وصول به اهداف درازمدّت‪ ،‬یا اهدافی را که مستلزم کار با کیفیت خوب‪ ،‬خلّاقیت یا نوآوری است‪،‬‬
‫دشوار خواهد ساخت‪.‬‬
‫در حال حاضر رهبری خودکامه بیاعتبار شده و تعداد کسانی که مایل باشند به عنوان رهبر خودکامه توصیف شوند‬
‫چندان زیاد نیست‪ .‬امّا‪ ،‬بسیاری هم چنان صفات و خصوصیات رهبری خودکامه را از خود ظاهر میسازند‪ .‬این خصیصهها در کلّیه‬
‫سطوح جامعه‪ ،‬حتّی در رهبری در واحد خانواده‪" ،‬کارگاهی" که ابتدا باید تغییرات درآنجا صورت پذیرد‪ ،‬رسوخ میکند‪ .‬این‬
‫خصیصههای مانای رهبری خودکامه می تواند در زمرۀ جدّیترین موانع توسعۀ رهبری مشترک باشد‪ .‬بهعالوه‪ ،‬بین برخورداری از‬
‫جایگاه مشروع صاحب اقتدار و عمل به شیوۀ خودکامه تفاوت وجود دارد‪ .‬جایگاه هایی وجود دارد که فرد در آنها صاحب اقتدار‬
‫است و وجود آنها ضروری است و باید مورد احترام واقع شود‪ .‬امّا‪ ،‬کسانی که در چنین منصبی قرار دارند مجبور نیستند به شیوۀ‬
‫خودکامه عمل کنند‪ .‬در واقع‪ ،‬آنها در صورتی مؤثّرتر هستند که یاد بگیرند از اختیارات خود در چارچوب رهبری مشترک استفاده‬
‫نمایند‪.‬‬

‫رهبری پدرمآبانه‬

‫چرا آمار مرگ و میر کودکان زیاد است؟‬


‫یکی از دوستان‪ ،‬در بازدید از جامعهای روستایی‪ ،‬ازتعداد صلیبهای کوچکی که در قبرستان روستا وجود داشت و گویای‬
‫تعداد زیاد مرگ و میر کودکان بود‪ ،‬سخت مبهوت ماند‪ .‬وقتی از روستاییان در این باره سؤال کرد‪ ،‬آنها با اندوه صحّت آن را تأیید‬
‫کردند و اظهار داشتند بسیاری از کودکان از بیماری میمیرند‪.‬‬
‫بازدید کننده پرسید‪" ،‬روستا برای جلوگیری از مرگ و میر زیاد چه میکند؟"‬
‫جواب چنین بود‪" ،‬منتظریم دولت بیاید و بیمارستانی بسازد‪".‬‬
‫به ذهن هیچ کس خطور نکرده بود که خود آنها میتوانند دست به ابتکاراتی بزنند‪.‬‬

‫کسانی که شیوۀ پدرمآبانۀ رهبری را اِعمال میکنند ممکن است صادقانه طالب رفاه اعضاء گروه باشند و احساسات واقعی‬
‫محبّت و شفقت و اهمّیت دادن به آنها‪ ،‬انگیزۀ اعمالشان باشد‪ .‬امّا‪ ،‬سلوک آنها با اعضاء گروه مانند رفتار والدین بیش از حدّ حمایت‬
‫آنها از اعضاء گروه مراقبت میکنند‪ ،‬از آنها حمایت میکنند‪ ،‬تمامی موانع را از سر راه شان بر‬ ‫کننده با کودکان شان است‪.‬‬
‫می دارند‪ ،‬بر تمامی جزئیات وظائف آنها نظارت دارند‪ ،‬و به آنها می گویند که نگران نباشند‪ ،‬زیرا قبالً همه چیز را در نظر گرفته اند‪.‬‬
‫آنها ممکن است از اعضاء گروه نظرات شان را سؤال کنند و ظاهراً نشان دهند که دارای سعۀ صدر و پذیرای نظراتند‪ ،‬امّا در تحلیل‬
‫نهایی‪ ،‬تصمیمات را خودشان اتّخاذ میکنند‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫رهبران پدرمآب به اعضاء گروه کمک نمیکنند که قابلیت های خود را پرورش دهند؛ در واقع‪ ،‬آنها احساس نمی کنند که‬
‫اعضاء دارای قابلیتهای بسیار هستند‪ .‬بلکه‪ ،‬آنها از وقوف بر این که چقدر اعضاء گروه نیازمند هستند احساس رضایت میکنند‪.‬‬
‫این الگوی رهبری عموماً در سازمانهای مذهبی و خیریه‪ ،‬در برنامههای دولتی‪ ،‬و در برخی سازمانهای غیردولتی توسعه‬
‫مشاهده میشود‪ .‬رهبران ممکن است حتّی دربارۀ ترویج حسّ مشارکت صحبت کنند‪ ،‬امّا سُلطۀ خود را حفظ میکنند زیرا به‬
‫قابلیت های اعضاء ایمان ندارند و هراس دارند که اگر اعضاء ابتکاری از خود به خرج دهند‪ ،‬زمام امور از دست برود‪.‬‬
‫رهبری پدرمآبانه نگرش وابستگی و بیچارگی را پرورش داده‪ ،‬ابتکار خلّاق و مسئولیت شخصی را فلج میسازد‪ .‬اعضاء‬
‫بدون آن که تالشی برای خودکفایی مبذول دارند یا قابلیت های خود را توسعه بخشند‪ ،‬برای حلّ کلّیه مسائل خود به رهبر روی‬
‫میآورند‪.‬‬
‫مادام که رهبران پدرمآب به طور جدّی و فعّال نیازهای سایر اعضاء گروه را رفع نمایند‪ ،‬ممکن است وحدت و اجرای‬
‫ماهرانۀ وظائف به ظاهر وجود داشته باشد‪ .‬امّا‪ ،‬در واقع‪ ،‬گروه کار را انجام نمیدهد‪ .‬همه چیز به رهبر بزرگ پدرمآب بستگی دارد‪.‬‬
‫در نتیجه‪ ،‬وقتی رهبر پدرمآب گروه را ترک کند‪ ،‬آن گروه غالباً متالشی میشود زیرا هیچ کس دیگری در گروه قابلیتها‪ ،‬دانش‪،‬‬
‫تجربه یا ابتکار الزم برای ادامۀ کار را فرا نگرفته است‪.‬‬
‫ممکن است عضویت گروهی با رهبر پدرمآب بسیار راحت باشد‪ .‬از اعضاء گروه مراقبت میشود و ممکن است بخشی از‬
‫اعتبار دستاوردهای گروه نیز به آنها داده شود‪ .‬اعضاء گروه به مراقبتهای رهبر عادت میکنند و حتّی ممکن است آن را به عنوان‬
‫حقّی برای خود توقّع داشته باشند‪ .‬بنابراین‪ ،‬اعضاء گروهی با رهبری پدرمآب‪ ،‬گاهی اوقات در مقابل تغییراتی که مستلزم قبول‬
‫مسئولیت از سوی آنها است مقاومت میکنند‪ .‬اگر این شیوۀ رهبری ناگهان متوقّف شود‪ ،‬ممکن است شاکی شوند‪ ،‬اعتراض کنند‪،‬‬
‫یا حتّی رهبر پدرمآب دیگری را طلب نمایند‪ .‬حتّی ممکن است آنها غالباً نتوانند کاری را انجام دهند که برایشان مفید باشد‪.‬‬
‫آنها مایلند در مقابل این نظریه‪،‬حتّی وقتی بیان میشود‪ ،‬مقاومت نمایند‪ .‬اگر آنها این حق را دارند که از آنها مراقبت شود چرا باید‬
‫از خویشتن تالشی نشان دهند؟‬
‫وقتی به جامعه ای که متکی به مداخالت پدر مآبانه است طرحی جدید از سوی سازمانی با حسُن نیت عرضه میشود ‪،‬‬
‫اوّلین پرسشی که اعضاء جامعه غالباً مطرح میکنند این است که‪" ،‬چه منافعی عاید ما میشود؟" اگر سازمان جدید منافع مادّی‬
‫فوری و مستمرّی را برای آنها تأمین ننماید‪ ،‬جامعه ممکن است عالقهای برای کار کردن جهت بهبود وضعیت خویش نداشته باشد‪.‬‬
‫گروههایی که به رهبری پدرمآبانه عادت دارند نمیتوانند یک شبه متحوّل شده به سازمانهایی مبتنی بر مشارکت افراد‬
‫تبدیل شوند که همه در اتّخاذ تصمیمات و تعهّد مسئولیتها سهیم هستند‪ .‬غالباً اعضاء دارای قابلیتهای الزم یا اعتماد به نفس‬
‫نیستند‪ .‬اگر تغییری قرار است رخ دهد‪ ،‬همه باید چارچوب مفهومی جدید رهبری را بپذیرند‪ .‬برای آن که شکل رهبری واقعاً‬
‫مشارکتی پدید آید‪ ،‬رهبر باید تشویق کند‪ ،‬تدریجاً به اعضاء کمک نماید تا قابلیتهای خود را بروز دهند و توسعه بخشند‪ ،‬و به آنها‬
‫فرصتهای تدریجاً بزرگ تری بدهد تا مسئولیت بیشتری به عهده گیرند‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫رهبری عقلکلّمآبانه‬

‫رهبری عقل کلّمآبانه غالباً زمانی رخ می دهد که تفاوت بارزی بین رهبر و اعضاء گروه از لحاظ دانش و تجربه وجود‬
‫داشته باشد‪ .‬در نتیجه‪ ،‬رهبر سعی میکند بر مبنای برتری دانش خود بر گروه سُلطه پیدا کند‪ .‬این شیوۀ رهبری غالباً در‬
‫حلقه های علمی‪ ،‬در میان معلّمان‪ ،‬مشاوران و راهنمایان فنّی‪ ،‬و سایر کسانی که با عرضۀ دانش خود امرار معاش مینمایند‪ ،‬مشاهده‬
‫میشود‪.‬‬
‫رهبران عقلکلمآب‪ ،‬در رابطۀ خود با دیگر اعضاء گ روه‪ ،‬غالباً از هر فرصتی برای فخر فروختن به علّت دانش‪ ،‬مدارک‬
‫تحصیلی‪ ،‬یا تجارب پیشین خویش استفاده میکنند‪ .‬آنها مایلند آنچه را که دارند به نمایش بگذارند‪ .‬غالباً سعی میکنند اعتبار‬
‫دیگر اعضاء گروه را از بین ببرند و این کار را با به تمسخر گرفتن زیرکانۀ نظریات و پیشنهادهای آنها و لطیفه ساختن دربارۀ آنها یا‬
‫آنچه که با دیگران در میان میگذارند‪،‬انجام می دهند‪ .‬صرفاً با نحوۀ عمل خود‪ ،‬رهبران عقل کلّمآب سعی میکنند کاری کنند که‬
‫همه بدانند که آنها دربارۀ موضوع واقعاً بیش از همه دارای معلومات هستند‪.‬‬
‫تمام رهبران عقل کلّمآب اینقدر آشکارا عمل نمیکنند‪ .‬برخی به طور غیرمستقیم عمل میکنند‪ ،‬گو این که باز هم این‬
‫یقین را به دیگران منتقل می کنند که آنها دربارۀ موضوع مورد بحث بیشتر از هر کسی دانش دارند‪ ،‬و‪ ،‬بنابراین‪ ،‬عقاید دیگران آنقدر‬
‫محلّ اعتناء و توجّه نیست‪.‬‬
‫این نگرش برتریطل بانه‪ ،‬اعم از آن که به نحوی پرهیاهو یا ظریف فهمانده شود‪ ،‬غالباً احساس حقارتی را در میان اعضاء‬
‫گروه پدید میآورد‪ .‬در نتیجه‪ ،‬حتّی اگر رهبر عقاید اعضاء را بپرسد‪ ،‬اعضاء به ندرت نظری ابراز میدارند زیرا از آن می ترسند که‬
‫نظرات آنها در مقایسه با دانش برتر فرد متخصّص نتیجۀ زیادی در بر نداشته باشد‪ .‬به این ترتیب‪ ،‬انبوه دانش تجربی که گروه‬
‫ممکن است داشته باشد از بین میرود‪ .‬در نتیجه‪ ،‬رهبران عقل کلّمآب ممکن است بر مبنای نظریههایی که برای وضعیت محلّی‬
‫متناسب نباشد‪ ،‬تصمیمگیری نمایند و این تصمیم گیری به پیامدهایی بیاثر یا حتّی منفی منجر شود‪ .‬بهعالوه‪ ،‬آنها غالباً مأیوس‬
‫میشوند و گله میکنند که هیچ کس در هیچ کاری مشارکت ندارد و سهم خود را ایفا نمیکند‪.‬‬
‫نبود هماهنگی بین رهبر و دیگر اعضاء گروه بر وحدت گروه و نیز اجرای وظایف‪ ،‬هر دو‪ ،‬تأثیر میگذارد‪ ،‬در حالی که‬
‫احساس حقارت درون گروه‪ ،‬اعضاء را از پرورش استعدادهای بالقوّۀ خود نیز باز میدارد‪.‬‬

‫رهبری عوامفریبانه‬

‫برخی از کسانی که شیوه های پیشین رهبری را به کار می برند‪ ،‬ممکن است در میل خود برای کمک به گروه یا تسهیل‬
‫مشارکت آنها صادق باشند‪ ،‬بی آن که متوجّه باشند که نگرش برتری جویانۀ آنها چگونه توانایی گروه برای سهیم شدن در امور را‬
‫تضعیف میکند‪ .‬برعکس‪ ،‬رهبران عوامفریب برای اینکه انگیزه های واقعی و عالئق شخصی خویش را پنهان نمایند‪ ،‬فقط وانمود‬
‫میکنند که طالب رفاه دیگران هستند ‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫مردم عموماً به این نحوه رهبری‪ ،‬که بخصوص در سیاست معمول است‪ ،‬با دلسردی و بیاعتمادی واکنش نشان میدهند‬
‫و وقتی درمییابند که آنها را فریب دادهاند‪ ،‬بدبین و شکّاک میشوند‪ .‬خاطرۀ باقیمانده از خیانت‪ ،‬روح همکاری را آسیب میزند و‬
‫برای هر سازمان یا طرحی‪ ،‬به دست آوردن دوباره اعتماد بسیار دشوار خواهد شد‪.‬‬
‫خالصۀ کالم آن که‪ ،‬رهبری عوامفریبانه با هر سه عملکرد گروه ناسازگار است زیرا اعتماد را از بین میبرد‪ ،‬مانع از وحدت‬
‫می شود‪ ،‬و به جای آن که به دیگران کمک کند که استعدادهای بالقوّۀ خود را به ظهور و بروز رسانند‪ ،‬در صدد استفاده از آنها بر‬
‫میآید‪ .‬در حالی که اعضاء گروه مادام که به رهبر باور داشته باشند ممکن است برای ایفای وظایف همکاری نمایند‪ ،‬به محض این‬
‫که متوجّه شوند که از آنها سوء استفاده شده‪ ،‬دست از کار خواهند کشید‪.‬‬

‫نقاط ضعف و اشکاالت عمومی‬

‫اگرچه ظاهراً تفاوت های بسیاری بین این چهار شیوۀ رهبری وجود دارد‪ ،‬امّا هر چهار رهبر سعی میکنند با در اختیار‬
‫گرفتن زمام امور تصمیم گیری‪ ،‬چه از طریق اِعمال قدرت مطلقه‪ ،‬مراقبت محبّانه‪ ،‬دانش‪ ،‬یا فریبکاری‪ ،‬بر گروه سُلطه پیدا کنند‪ .‬در‬
‫تحلیلی نهایی‪ ،‬مقصود از حفظ زمام اختیار از طریق سُلطه‪ ،‬نیاز خودخواهانه به قدرت است‪ .‬در نتیجه‪ ،‬هیچ یک از این سبکهای‬
‫رهبری وسیلهای مؤثّر برای ایفای سه وظیفۀ اوّلیۀ گروه نیست‪.‬‬
‫هر چهار سبک فوق وظیفۀ پرورش قابلیتهای اعضاء گروه را نادیده میگیرند‪ .‬بهعالوه‪ ،‬واکنشی که هر یک از این‬
‫شیوههای رهبری در گروه ایجاد میکند غالباً باور گروه به استعداد بالقوه خود را نابود میکند‪ .‬بیزاری و عصیان مانع از تالشهای‬
‫مثبت شده میل به اعتالء را فرو مینشاند‪ .‬وابستگی مانع از یادگیری‪ ،‬مسئولیت و ابتکار خلّاق میشود‪ .‬احساس حقارت‪ ،‬اعتماد به‬
‫تواناییها و دانش خود اعضاء را تضعیف مینماید‪ .‬بیاعتمادی اساس مجهودات تعاونی را از بین میبرد‪.‬‬
‫بدون وحدت اندیشه‪ ،‬دیدگاه مشترک‪ ،‬و حمایت متقابل‪ ،‬برای گروه بسیار دشوار است که به صورت گروهی مؤثّر و کارآمد‬
‫عمل کند‪ .‬رهبران خودکامه و عقلکلّمآب خود را از اعضاء گروه دور میکنندو به این ترتیب سبب تفرقه میشوند‪ ،‬حتّی اگر اعضاء‬
‫تا حدی در مخالفت با رهبر در میان خود متحد شوند‪ .‬رهبران عوامفریب‪ ،‬به علّت عدم اعتمادی که ایجاد میکنند‪ ،‬نه تنها بین‬
‫گروه و رهبر تفرقه پدید میآورند‪ ،‬بلکه اعضاء گروه را از یکدیگر دور میسازند‪ .‬رهبران پدرمآب میتوانند وحدتی سطحی را پرورش‬
‫دهند‪ ،‬که ممکن است شامل احساسات مثبت بین اعضاء گروه و رهبر‪ -‬پدر گروه بشود‪ .‬با این همه‪ ،‬رابطۀ وابستگی و نبود نسبی‬
‫مسئولیت در میان اعضاء‪ ،‬این شیوۀ رهبری را از تأثیر توانمند سازی که از خصائص وحدت واقعی در میان اعضاء برابر است محروم‬
‫میسازد‪.‬‬
‫تمامی این شیوههای رهبری معموالً تا حدّی از عهدۀ انجام دادن وظایف گروه برمیآیند‪ .‬در واقع‪ ،‬این دستاوردها ممکن‬
‫است حتّی به راهنمایی قوی رهبر نسبت داده شود‪ .‬امّا‪ ،‬این قدرت آشکار در واقع‪ ،‬ضعف است‪ .‬رهبری با سُلطه یافتن‪ ،‬به هر شکلی‬
‫که باشد‪ ،‬بهرهوری را محدود میکند و کیفیت دستاوردهای گروه را تنزّل میدهد زیرا کامیابیهایش فقط نقاط ضعف و قوّت رهبر‬
‫را میتواند نشان دهد‪ .‬گروه نمیتواند از رهبر فراتر برود‪ .‬همیاری که مشارکتها و استعدادهای بالقوّۀ کلّیۀ اعضاء را تلفیق نماید‬
‫مبتنی بر تعامل سازنده در میان اعضاء برابر است‪ .‬وقتی یک شخص بر دیگران سُلطه داشته باشد چنین وضعیتی هرگز به ظهور‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫نمیرسد‪ .‬همچنین‪ ،‬پیوستگی هدف و استقامت برای تحقّق مقاصد درازمدّت غیر محتمل است ‪ ،‬زیرا اعضاء آنقدر پرورش‬
‫نمییابند که در صورت لزوم به نحوی مؤثّر وظائف رهبر را انجام دهند‪.‬‬
‫برعکس‪ ،‬وقتی رهبران اعضاء گروه را به بیان نظرات‪ ،‬مشارکت در فرایند تصمیمگیری‪ ،‬مبادرت به ابتکارات و قبول‬
‫مسئولیت تشویق نمایند‪ ،‬نقاط قوّت و بینشهای هر یک از اعضاء به جبران نقاط ضعف و برداشتهای نادرست دیگران کمک‬
‫میکند‪ .‬تأثیر همیاری‪ ،‬گروه را به دستاوردهایی به مراتب بیشتر از آنچه که گروه تحت سُلطۀ رهبر میتوانست امیدوار به وصولش‬
‫باشد‪ ،‬موفّق میکند‪.‬‬
‫علیرغم تمامی نقائص در شیوههای متداول رهبری‪ ،‬برخی افراد استدالل خواهند کرد که هر یک از آنها در وضعیتهای‬
‫خاصّ‪ ،‬مناسب هستند‪ .‬آنها موردی مانند نیاز به رهبری خودکامه در احیان اضطرار‪ ،‬از قبیل حریق را ذکر میکنند‪ .‬امّا‪ ،‬در زندگی‬
‫روزمرّه وضعیتهایی که این شیوۀ رهبری را توجیه نماید بسیار نادر است‪ .‬اما میتوان گفت هر یک از این سبکهای رهبری‬
‫دارای خصیصههای در خور اعتنایی است که می توان آن را حفظ کرد و در شیوۀ رهبری که از اختیاردهی بیشتر برخوردار است‬
‫تلفیق نمود‪ .‬رهبران خودکامه غالباً از سازمان دهی مطلوبی برخوردارند وقوّۀ پیش برنده نیرومندی برای انجام شدن کارها دارند‪.‬‬
‫رهبران پدرمآب اغلب واقعاً مراقب اعضاء گروه هستند‪ .‬رهبران عقلکلّمآب معموالً دارای دانش فنّی ارزشمندی هستند که در‬
‫اختیار دیگران بگذارند‪ .‬رهبران عوامفریب‪ ،‬دست کم‪ ،‬راجع به اهدافی که دنبال میکنند نظریۀ واضحی دارند و غالباً دربارۀ نحوۀ‬
‫وصول به اهداف مزبور تفکّری راهبردی دارند‪.‬‬
‫امّا‪ ،‬این قبیل ویژگیها این شیوههای رهبری را توجیه نمی کند‪ .‬بلکه‪ ،‬برای آن که صفات یا دانش آنها فعالیت گروه را‬
‫تقویت نماید‪ ،‬این رهبران ب اید دستخوش تحوّلی اساسی در الگوی ذهنی رهبری خود بشوند و مجموعهای از مفاهیم‪ ،‬مهارتها‪،‬‬
‫نگرشها‪ ،‬و صفات دیگر را در خود به وجود آورند‪.‬‬
‫هم چنین باید تصدیق کنیم که همۀ ما ممکن است در زندگی روزمرّۀ خود به یک یا چند مورد از این شیوههای رهبری‬
‫تسلیم شویم‪ ،‬و بین یک شیوه و شیوۀ دیگر‪ ،‬بسته به شرایط و اوضاع‪ ،‬تردّد داشته باشیم‪ .‬به این ترتیب‪ ،‬ممکن است نسبت به‬
‫زیردستان خود شیوۀ خودکامه را در پیش بگیریم‪ ،‬با فرزندان خویش پدرمآب باشیم‪ ،‬و با بعضی از همکاران نقش عقل کلّ را ایفا‬
‫نماییم‪ .‬وقتی از این تمایالت در خود و شرایطی که در آنها هر یک از این شیوههای رهبری را در پیش میگیریم آگاهی پیدا کنیم‪،‬‬
‫میتوانیم تالشی آگاهانه در تعدیل اعمال خود مبذول داریم‪.‬‬

‫رهبری مردمساالرانه‬

‫کسانی که نیاز به تحوّل در چهار شیوۀ رهبری پیشین را تصدیق میکنند غالباً در خصوص رهبری مردمساالرانه‬
‫(دموکراتیک) به عنوان راه حلّ مبالغه میکنند‪ .‬بنابراین‪ ،‬ما به اختصار محاسن و معایب رهبری مردمساالرانه را‪ ،‬آن چنان که‬
‫معموالً اجرا میشود‪ ،‬بررسی میکنیم تا ببینیم آیا آنطور که شاید و باید جوابگوی معضالت عصر ما هست‪.‬‬
‫دو خصیصۀ متمایز رهبری مردمساالرانه عبارتند از‪:‬‬
‫‪ )0‬تعهّد به فرایند انتخابات (دموکراسی نمایندگی )؛ و‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫‪ )0‬تأکید بر فرایندهای مبتنی بر مشارکت افراد در اتّخاذ تصمیمات (دموکراسی مبتنی بر مشارکت افراد)‪.‬‬

‫رهبران دموکراتیک انتخاب میشوند‪ .‬آنها به طور دلبخواه توسّط کسانی که در رأس قدرت هستند برگزیده نمیشوند‪ ،‬و‬
‫خود را بر ارادۀ مردم تحمیل نمینمایند‪ ،‬و یا قدرت را به زور اسلحه به دست نمیآورند‪ .‬این‪ ،‬فی نفسه‪ ،‬دستاوردی چشمگیر است‪.‬‬
‫در وضعیت مطلوب‪ ،‬رهبری مردمساالراین موضوع را تشویق میکند که تصمیمگیری مبتنی بر مشارکت و تبادل آزادانۀ‬
‫اندیشهها باشد‪ .‬امّا‪ ،‬تمرکز مشارکت ممکن است تفاوت داشته باشد‪ .‬الگوی خصمانۀ مردمساالری مبتنی بر مخالفت‪ ،‬دیگران را به‬
‫صورت دشمن میبیند و به جدل و مقابله منجر میشود‪ .‬برعکس‪ ،‬خصیصۀ مردمساالری مبتنی بر مشارکت‪ ،‬عبارت از گفتمان و‬
‫اتفاق نظر است‪.‬‬
‫در سناریوی مطلوب – یعنی مردمساالری مبتنی بر مشارکت – رهبران در طیّ جلسات نقش خود را به صورت تسهیل‬
‫کننده‪ ،‬تشویق کنندۀ تحرّی حقیقت و تقدیرکننده نظرات و اندیشههای دیگران مشاهده میکنند‪ ،‬و گروه را به سوی اتّفاق نظر‬
‫واقعی هدایت مینمایند‪ .‬این روش به تلفیق سازندۀ نظرات برای نتایجی با پیامدهایی مؤثّرتر از آنچه که هر فردی میتوانست به‬
‫تنهایی به بار آورد‪ ،‬منجر خواهد شد‪.‬‬
‫برای رسیدن به این نتایج‪ ،‬مهم است که رهبر موارد زیر را انجام دهد‪:‬‬
‫‪ )0‬مقصود از جلسه و فرایند تصمیمگیری را به اطّالع گروه برساند‪ :‬رهبر الزم است در این باره که آیا گروه قدرت تصمیم‬
‫گیری نهائی را دارد یا اینکه او در صدد دریافت نظرات برای پربار کردن تفکّر خویش است و تصمیم نهایی را خودش‬
‫خواهد گرفت به نحوی شفّاف عمل کند‪ .‬این توضیح از هر گونه اشتباه و آزردگی جلوگیری میکند‪.‬‬
‫‪ )0‬فرایند کشف حقیقت و تضمین عدالت از طریق مشورت را توضیح دهد‪ :‬اگر اعضاء گروه دریابند که هر نقطه نظری برای‬
‫مشاهدۀ کلّ بزرگتر‪ ،‬ضروری و نتایج منصفانه مبتنی بر آن است‪ ،‬به جای آن که دربارۀ منافع شخصی به مبارزه بپردازند‪،‬‬
‫در صدد یافتن راهحلهایی بر خواهند آمد که که مفید به حال همۀ طرفهای بحث خواهد بود‪.‬‬
‫‪ )0‬نقش تسهیل کننده را به خود بگیرد‪ :‬رهبر خوب از کلّیه اعضاء نظرخواهی میکند‪ ،‬به دقّت به سخن آنها گوش فرا‬
‫میدهد‪ ،‬و در کمال تواضع‪ ،‬نظرات خود را در کلّ جریان مشورت ابراز میدارد‪.‬‬
‫‪ )9‬تلخیص‪ :‬رهبر هر از گاهی می تواند چکیدۀ راه های گوناگونی که بیان شده و امکاناتی را که برای رسیدن به اتّفاق نظر‬
‫رخ گشوده است بیان کند و از این طریق به فرایند رسیدن به اتّفاق نظر کمک کند‪ ،‬تا آن که به راهحلّی برسند که‬
‫متقابالً برای همه قابل قبول باشد‪.‬‬
‫‪ )1‬تصدیق نظرات و تأثیر آنها‪ :‬روح وحدت در گروه زمانی تقویت می شود که رهبر از دیگر اعضاء گروه برای بیان نظرات‬
‫شان تقدیر کند و برای دستاوردهای گروه ارزش قائل گردد و در کمال فروتنی از نسبت دادن نتیجۀ حاصله به خود‬
‫پرهیز کند‪.‬‬
‫‪ )1‬مشارکت عمومی را تشویق کند‪ :‬با مشارکت دادن همه در کاری که باید انجام شود‪ ،‬فرصتها برای کسب دانش جدید‪،‬‬
‫تجارب و قابلیتها افزایش مییابد‪ ،‬وحدت تقویت میشود‪ ،‬و آهنگ یادگیری شتاب بیشتری به خود میگیرد‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫وقتی رهبران این نگرشها و مهارت ها را ایجاد کرده عملی سازند‪ ،‬اعضاء گروه از کار کردن با یکدیگر لذّت میبرند زیرا‬
‫نظرات آنها مورد توجّه قرار گرفته و برای تأثیراتی که در پیشبرد مشورت داشتهاند ارزش قائل شدهاند‪ .‬در این قبیل گروهها‪ ،‬اعضاء‬
‫متوجّه میشوند که توسعۀ قابلیتهای آنها‪ ،‬تقویت وحدت گروه و انجام شدن وظائف‪ ،‬اهداف خصمانه نیستند‪ ،‬بلکه مکمّل یکدیگر و‬
‫غالباً تقویت کنندۀ هم هستند‪ .‬تصمیماتی که از طریق این فرایند گرفته میشود از پشتیبانی صمیمانه و قلبی برخوردار میشود و‬
‫ابداً محتمل نیست که تضعیف گردند و یا مخفیانه با آنها مخالف شود‪.‬‬
‫متأسّفانه‪ ،‬مثالهایی از مردمساالری مبتنی بر مشارکت واقعی فوقالعاده نادر است‪.‬‬

‫مسائل مردمساالری که عموماً معمول است‬

‫اگر نظرخواهی شود‪ ،‬به احتمال قوی در خواهیم یافت که اکثر رهبران در تقریباً هر نوع سازمانی رهبری خود را‬
‫دموکراتیک میدانند‪ .‬اگرچه رَوَند مثبتی به سوی رهبری دموکراتیک وجود دارد‪ ،‬امّا مسائلی چند در معمول داشتن آن در جهان‬
‫امروز مشاهده میشود‪ .‬عمدتاً‪ ،‬الگوی ذهنی دموکراسی خصمانه منشأ این مشکالت است‪ .‬اگر ما دموکراسی استوار بر پایۀ‬
‫مشارکت را که نسبت به رفاه جمعی متعهّد است‪ ،‬معمول میداشتیم‪ ،‬بسیاری از مسائل از میان میرفت‪.‬‬
‫برخی از دردسرسازترین مسائل عبارتند از‪:‬‬
‫‪ )0‬نظام انتخابات‪ ،‬کارزارها‪ ،‬و نام بردن افراد داوطلب به نبود نامزد مناسب منجر میشود‪.‬‬
‫‪ )0‬مفهوم دموکراسی با تعصّب تعبیر میشود و بر دموکراسی انتخاباتی و فرایند انتخابات تمرکز دارد‪ ،‬در حالی که بُعد‬
‫مشارکتی دموکراسی ندیده گرفته میشود‪.‬‬
‫‪ )0‬مشارکت کاذب معمول است؛ یعنی‪ ،‬رهبران از اعضاء گروه دعوت میکنند که عقاید خود را ابراز دارند‪ ،‬امّا به تحمیل‬
‫نظرات خود ادامه میدهند‪.‬‬
‫‪ )9‬فرایند تصمیمگیری غالباً بر پایۀ تالش برای حفظ منافع حزبی‪ ،‬مذاکره و ایجاد ائتالف است – یعنی اقداماتی که در‬
‫خالف جهت خیر عمومی است‪.‬‬
‫‪ )1‬بر دیگر قابلیتهای الزم برای اِعمال رهبری مؤثّر تأکید چندان زیادی نمیشود‪.‬‬

‫این که رهبران انتخاب شده به صورت دمکراتیک تا چه اندازه واقعاً نمایندۀ ارادۀ مردم‪ ،‬یا سازمان‪ ،‬هستند‪ ،‬غالباً مورد‬
‫تردید بسیار است‪ .‬اگرچه کلّیه اعضاء سازمان‪ ،‬شهرستان‪ ،‬یا کشور ممکن است فرصتی برای دادن رأی در انتخابات داشته باشند‪،‬‬
‫این سؤال به قوّت خود باقی است‪" ،‬چه کسی نامزدها را انتخاب میکند؟ چگونه انتخاب میشوند؟ چه معیارهایی در موقع نامزد‬
‫کردن آنها حاکم است؟"‬
‫در فهرست نامزدهای رسمی‪ ،‬اغلب‪ ،‬فقط یک شخص نیست که مناسب باشد‪ .‬نظام تعیین اسامی‪ ،‬تبلیغات‪ ،‬و کارزارها‬
‫عموماً هوادار نامزدهای صادقی نیست که روح خدمت انگیزۀ آنها است‪ .‬در عوض‪ ،‬نامزدهای خودمحور را که میل به قدرت محرّک‬
‫آنها بوده جذب میکند‪ .‬معموالً‪ ،‬این قبیل نامزدها با صراحت و هیاهو اعالم میکنند‪" ،‬من بهترین هستم"‪ ،‬از صاحبان منافع پول‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫جمع میکنند و وامدار آنها می شوند‪ ،‬و مایل هستند هر کاری را که منجر به پیروزی آنها میشود انجام دهند یا هر حرفی را بزنند‪.‬‬
‫اینها دارای خصوصی اتی نیستند که امروزه برای رهبر الزم است تا بتواند به مسائل مبرم جهانی بپردازد و آنها را حلّ و فصل کند‪.‬‬
‫تعداد اندک رأیدهندگان در انتخابات و تعداد آراء سفیدی که به صندوق ها ریخته میشود نشانههای این مسأله است‪.‬‬

‫طرز فکر جانبداری از دستههای متخاصم ‪ ...‬ک ه همه جا با گستاخی نام دموکراسی را به خود اختصاص داده ‪ ...‬امروز در چنگال‬
‫مشکالتی چون بدبینی‪ ،‬القیدی و فسادی گرفتار شده که خود موجد و مسبّب آن بوده است‪ .‬جامعه برای انتخاب افرادی که از‬
‫جانب آن به تصمیمگیری گروهی پردازد نیازی به صحنهسازی سیاسیِ تعیین و معرفی نامزدهای انتخاباتی‪ ،‬اعالن داوطلبی برای‬
‫‪91‬‬
‫انتخاب شدن‪ ،‬فعّالیتهای انتخاباتی‪ ،‬و دعوت مردم به رأی دادن به نامزدهای مورد نظر ندارد‪.‬‬

‫راه حلّ در این نیست که بساط انتخابات برچیده شود‪ ،‬بلکه به جای آن انواع جدید انتخابات از قبیل "انتخابات بدون‬
‫وجود نامزدها" آزموده شود‪ .‬در این الگو‪ ،‬رأی دهندگان قابلیت ها و صفات الزم برای منصب مورد نظر را شناسایی میکنند‪ .‬سپس‪،‬‬
‫بدون بحث دربارۀ هیچ نامزدی‪ ،‬با رأی مخفی به افرادی رأی می دهند که شخصاً باور دارند بهتر از همه دارای شرایط مزبور هستند‬
‫و روح خدمت و تعهّد نسبت به خیر عموم را به ظهور و بروز میرسانند‪ .‬کلّیه اعضاء سازمان‪ ،‬از آن نظر که هر یک از آنها ممکن‬
‫است انتخاب شود‪ ،‬نامزد انتخابات هستند‪ .‬نه قبل از انتخابات و نه در طیّ آن یا بعد از آن‪ ،‬اعضاء نزد یکدیگر دربارۀ کسی که قصد‬
‫دارند به او رأی بدهند هیچ اظهار نظری نمیکنند و آنان که میل به انتخاب شدن دارند ابداً نباید به نفع یا علیه کسی سخنی بر‬
‫زبان آورند‪.‬‬
‫در عمل‪ ،‬این نوع سیستم غالباً به انتخاب قابلترین افرادی که محور فعّالیت آنها خدمت است منجر می شود‪ .‬بهعالوه‪،‬‬
‫این کار به حفظ وحدت سازمان کمک میکند‪ .‬وقتی هیچ نامزدی وجود نداشته باشد‪ ،‬هیچ کس از انتخاب نشدن رنجیده نمیشود‪.‬‬
‫این کار سبب تسهیل اتّحاد در پشتیبانی از فرد انتخاب شده‪ ،‬هر کس که باشد‪ ،‬خواهد شد‪ .‬اگرچه اجرای انتخابات بدون نامزدها‬
‫در سازمان یا جامعهای نسبتاً کوچک که همه یکدیگر را میشناسند آسانتر است‪ ،‬امّا این روش در سازمانهای ملّی و بینالمللی‬
‫نیز‪ ،‬با سیستم وکالی منتخَب و با استفاده از همان روش انتخابات بدون نامزد‪ ،‬عملی است‪.‬‬
‫تا کنون‪ ،‬ما با "دموکراسی انتخابی نمایندگان" سر و کار داشتهایم که سیستمهای متفاوت انتخاباتی را برای برگزیدن‬
‫رهبر یا هیأتی برای نمایندگی گروهی بزرگتر مدّ نظر دارند‪ .‬حال توجّه خود را به طریقۀ رهبری که بعد از انتخابات معمول‬
‫میگردد معطوف میسازیم‪ ،‬تا ببینیم که آیا آنچه که اکنون معمول است موافق مردمساالری مبتنی بر مشارکت است یا خیر‪.‬‬
‫در دموکراسی صرفاً انتخابی نمایندگان به نحوی خشک‪ ،‬دموکراسی به معنی "طبق موازین انتخاب شده" تعبیر میشود‪.‬‬
‫امّا‪ ،‬رهبران وقتی انتخاب شدند میتوانند خودکامه‪ ،‬پدرمآب‪ ،‬عقل کلّ‪ ،‬یا عوامفریب باشند‪ .‬آنها ممکن است احساس برتری نسبت‬
‫به دیگران داشته باشند و به همان ترتیب هم عمل کنند؛ تمام قدرت تصمیمگیری را در دست خود بگیرند‪ ،‬و حتّی اگر به دیگران‬
‫فرصت ابراز عقیده بدهند به ندرت عقاید دیگران را مدّ نظر قرار دهند‪ .،‬در واقع‪ ،‬غیرمعمول نیست که کسانی که برای منصب‬

‫‪ 91‬دفتر روابط عمومی جامعۀ بین المللی بهائی‪ ،‬بیانیۀ رفاه عالم انسانی‪ ،‬متن انگلیسی‪ ،‬ص‪ / 01‬ترجمه فارسی‪ ،‬بخش ششم‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫رهبری در سازمانی انتخاب میشوند ناگهان طریقۀ عمل خود را تغییر دهند و روش رهبری سُلطهجویانه را در پیش بگیرند‪ ،‬و علّت‬
‫صرفاً آن است که این روش رهبری سلطه جویانه‪ ،‬الگوی ذهنی آنها از روش عملکرد رهبران است‪.‬‬
‫حتّی اگر رهبران باور داشته باشند که مشارکت باید اصلی اساسی از دموکراسی باشد‪ ،‬ممکن است فقط به دیگر اعضاء‬
‫اجازۀ مشارکت کاذب بدهند و به آنها فرصتی داده شود که به بیان نظرات خود بپردازند‪ ،‬امّا موقعی که زمان اتّخاذ تصمیم فرا‬
‫میرسد به نظرات آنها ادنی توجّهی نکنند‪ .‬در واقع‪ ،‬رهبران ممکن است حتّی بعد از آن که تصمیم گرفتهاند که چه خواهند کرد‪،‬‬
‫بی آن که دربارۀ آن با اعضاء گروه مشورت کرده باشند‪ ،‬در جلسات شرکت کنند‪.‬‬
‫در بهترین حاالت‪ ،‬رهبرانی که فقط صورت ظاهر مشارکت را مجاز میشمارند ممکن است این کار را از روی غفلت انجام‬
‫دهند‪ ،‬و فرایندهای مشارکتی واقعی را درک نکنند و مهارت الزم برای تسهیل مشارکت را نداشته باشند‪ .‬در بدترین حاالت‪ ،‬آنها‬
‫آگاهانه سعی در فریب دادن دیگران میکنند‪ ،‬و در صدد بر میآیند که ظاهر مشارکت را حفظ کنند‪ ،‬امّا هیچ تعهّد واقعی به این‬
‫فرایند نداشته باشند‪.‬‬
‫مسألۀ دیگر زمانی پدید میآید که مشارکت به عنوان مبارزه ای در میان منصبهای سازشناپذیر برداشت میشود‪ .‬در‬
‫این قضیه‪ ،‬بحث غالباً در جدال در میان جناحهای متخالف‪ ،‬بخصوص وقتی بعضی از اعضاء تحت تأثیر منافع شخصی‪ ،‬حزبی یا‬
‫جناحی باشند‪ ،‬و به خیر عمومی تعهّدی نداشته باشند‪ ،‬به بنبست میرسد‪ .‬در نتیجه‪ ،‬گروه فلج میشود و دستاوردی نخواهد‬
‫داشت‪ .‬این مسأله بخصوص زمانی معمول است که سیاست حزبی‪ ،‬جنگ قدرت‪ ،‬و گروههایی با تضادّ منافع به عنوان عناصر‬
‫ضروری اقدام دموکراتیک مشاهده میشوند‪ .‬در این الگوی دموکراسی خصمانه‪ ،‬رهبران نه تنها باید با جناحهای متخالف سر و کار‬
‫داشته باشند‪ ،‬بلکه خود آنها در زمرۀ اعضاء یکی از جناحها هستند و انتظار میرود نمایندۀ منافع کسانی باشند که آنها را انتخاب‬
‫کردهاند‪ .‬در واکنش به این توقّعات‪ ،‬رهبران غالباً به هر قیمتی که باشد‪ ،‬حتّی وقتی که رفاه کلّ به خطر میافتد‪ ،‬به ترویج منافع‬
‫محدود و کوتهبینانۀ حزبی‪ ،‬مبادرت میکنند‪.‬‬
‫امّا‪ ،‬واقعیت این است که ما در جامعهای با وابستگی متقابل زندگی میکنیم که در آن رفاه هر بخشی در آسایش و رفاه‬
‫کلّ اثر میگذارد‪ ،‬و رفاه کلّ در آسایش هر بخش مؤثّر است‪ .‬در درازمدّت‪ ،‬بیاعتنایی به این وابستگی متقابل‪ ،‬به تصمیمات‬
‫کوتهبینانه و خودخواهانهای منجر می شود که بر جمیع کسانی که درگیر هستند‪ ،‬حتی گروهی که در صدد است از تصمیمات‬
‫مزبور منفعتی عاید خود کند‪ ،‬تأثیر نامطلوب به جا میگذارد‪.‬‬
‫با توجّه به این مالحظات‪ ،‬میتوانیم نتیجه گیری کنیم که میزان تأثیر رهبری دموکراتیک در این سه دسته اقدامات‬
‫بستگی به درک و برداشت رهبر از دموکراسی دارد‪ .‬اگر رهبران درک خود از دموکراسی را به انتخابات و دموکراسی انتخاب‬
‫نمایندگان محدود کنند‪ ،‬و به بُعد مشارکت همگانی اعتنایی نداشته باشند‪ ،‬یا اگر فقط مشارکت کاذب را مجاز بشمارند‪ ،‬در این‬
‫صورت تأثیر آنها بر فعّالیت گروهی همان تأثیر رهبران خودکامه‪ ،‬پدرمآب و عقل کلّ یا عوامفریب است که به الگویی بستگی دارد‬
‫که وقتی بر مسند قدرت قرار میگیرند آن را اجرا میکنند‪ .‬از طرف دیگر‪ ،‬اگر مفهوم دموکراسی از نظر آنها شامل مشارکت واقعی‬
‫گروهی در تصمیم گیری باشد‪ ،‬در این صورت میزان موفّقیت گروهی در اجرای تکالیف و وظائف و تحقّق اهدافش عمدتاً به موفّقیت‬
‫آن در ایجاد وحدت گروهی منوط خواهد بود‪ .‬میزان وحدت به احتمال قوی نسبت معکوس با نفوذ زیانآور و مخرّب جناحگرایی‬
‫دارد‪ .‬یعنی‪ ،‬دستاورد دموکراسی استوار بر پایۀ مشارکت به مراتب بیشتر از دموکراسی خصمانه خواهد بود‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫در رابطه با سومین عملکرد گروه – یعنی توسعۀ استعدادهای بالقوّه اعضاء گروه – الگوی دموکراسی خصمانه رهبران را‬
‫برای تشویق اعضاء به توسعۀ قابلیتهای خود برنمیانگیزد‪ .‬از طرف دیگر‪ ،‬دموکراسی بر مبنای مشارکت در صدد تسهیل شرکت‬
‫همۀ اعضاء است و توجّه دارد که این موضوع به نفع خیر عموم تمام خواهد شد‪ .‬وقتی اعضاء نیرومندتر یا دانشمندتر به پرورش‬
‫قابلیتهای کلّیه اعضاء کمک کنند‪ ،‬برای همه مفید خواهد بود‪.‬‬
‫در خاتمه‪ ،‬اگر چه الگوی رهبری دموکراتیک مراحلی را در جهت صحیح میپیماید‪ ،‬امّا باز هم ناقص است و در معرض‬
‫سوء استفاده و فریب است‪ .‬جا بجائی الگوی ذهنی دموکراسی خصمانه با چارچوب مفهومی دموکراسی مشارکتی قدمی عمده به‬
‫سوی تقویت وظائف دموکراتیک است‪ .‬حتّی در این صورت هم‪" ،‬دموکراسی" به عنوان یک الگو محدود به کسانی است که مناصب‬
‫رسمی رهبری را به عهده دارند و اکثریت عظیمی از مردمانی را که مناصب رسمی ندارند نادیده میگیرد‪ ،‬اگر چه همه آنها قابلیت‬
‫تصدّی امور رهبری در جامعه را دارند‪ ،‬و در یکی از وظائف گروهی به ادای سهم خود میپردازند‪.‬‬
‫به عالوه‪ ،‬حتّی اگر رهبران دموکراتیک در پی تحقّق خیر عمومی باشند‪ ،‬گفتمان و اتّفاق نظر را تشویق کنند‪ ،‬وحدت را‬
‫ترویج دهند‪ ،‬و سعی در توسعۀ قابلیت های اعضاء گروه نمایند‪ ،‬برخی مسائل نهایی وجود دارد که باید مدّ نظر قرار گیرد‪ .‬آیا تعهّد‬
‫به انتخابات و مشارکت کافی است که نوع رهبری مورد نیاز دنیای امروز را تضمین کند؟ آیا دیگر قابلیتها برای رهبری مؤثّر‪ ،‬از‬
‫قبیل ابتکار‪ ،‬استقامت‪ ،‬عدالت‪ ،‬خودارزیابی‪ ،‬بینش‪ ،‬روح خدمت‪ ،‬یادگیری از طریق تأمّل بر اقدام‪ ،‬اقدام با صداقت‪ ،‬و حتّی آکندن‬
‫اعمال با محبّت ضروری نیست؟‬
‫بنابراین ما چارچوب مفهومی جدیدی را پیشنهاد میکنیم که فراتر از رهبری دموکراتیک است و میتواند به معضالت‬
‫جهان امروزی بپردازد – رهبری تحوّلآفرین – رویکردی تأثیر گرفته از شواهد و اصول اخالقی و مبتنی بر توسعۀ قابلیتها‪ .‬این‬
‫الگوی یکپارچه بر پایۀ ارزشهای مشترک اخالقی‪ ،‬اصول معنوی‪ ،‬و شواهد علمی است و در صدد ایجاد فرهنگ تعاون و تعاضد است‬
‫که محرّک آن تحرّی حقیقت و راهحلهایی است که برای هر دو طرف سودمند باشد‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫فصل چهارم‬
‫چارچوب مفهومی رهبری تحوّلآفرین‬
‫"بذر اندیشه بیفشان‪ ،‬عمل درو کن؛‬
‫بذر عمل بیفشان‪ ،‬عادتی درو کن؛‬
‫بذر عادت بیفشان‪ ،‬خصیصهای درو کن؛‬
‫بذر خصیصهای بیفشان‪ ،‬سرنوشتی درو کن‪".‬‬
‫نویسنده ناشناس‬

‫نیاز به چارچوب مفهومی جدیدی از رهبری‬

‫در فصل اوّل به زمینهای نگاه کردیم که در آن زندگی می کنیم و درک بهتری از فرایندهای تاریخی و اجتماعی فعّال‬
‫کسب نمودیم‪ .‬در فصول دوم و سوم برخی از الگوهای معمول ذهنی را شناسایی و موشکافانه تحلیل کردیم تا محدودیتها و‬
‫نقائص آنها را دریابیم‪ .‬مشاهده کردهایم که فهم رایج از طبیعت بشر‪ ،‬جامعه و رهبری دارای محدودیتهایی است و ممکن است‬
‫حتّی به شدّت نادرست باشد‪ .‬در واقع‪ ،‬باید از نقائص زیربنایی که اکنون در فرضیاتی مشاهده میکنیم که در تمامی طول عمر خود‬
‫دربارۀ نحوۀ عملکرد دنیا به آنها معتقد بودهایم‪ ،‬احساس ناراحتی نماییم‪.‬‬
‫به راستی‪ ،‬بررسی موشکافانۀ عقاید دیرین ممکن است دردناک باشد‪ .‬پی بردن به ناقص و نادرست بودن آنها ممکن است‬
‫احساسات ناراحت کنندۀ سردرگمی و تشویش را در ما برانگیزد‪ .‬این را باید انتظار داشت و بخش اساسی فرایند تحوّل شخصی‬
‫است‪ .‬این احساسات سردرگمی است که‪ ،‬در واقع‪ ،‬ممکن است پذیرش الزم برای مالحظۀ چارچوب مفهومی جدید رهبری را پدید‬
‫آورد ‪ ،‬چارچوبی که بتواند جایگزین الگوهای ذهنی بشود که آنها را ناقص یافتهایم‪..‬‬
‫نارضایتی از الگوهای ذهنی‪ ،‬ذهن را برای مالحظۀ چشماندازهای جایگزین باز میکند‪ .‬اگر مایل باشیم رفتار خود را تغییر‬
‫دهیم یا متحوّل سازیم‪ ،‬نه تنها باید الگو های ذهنی معیوب خود را مورد تردید قرار دهیم‪ ،‬بلکه باید چارچوب مفهومی جدیدی را‬
‫جایگزین آن سازیم‪ .‬اگر چارچوبی مفهومی را که مؤیّد تحوّل مطلوب است اتّخاذ ننماییم‪ ،‬کلّیه تغییرات رفتاری از عمری کوتاه‬
‫برخوردار خواهند بود‪ ،‬زیرا نهایتاً‪ ،‬رفتار ما با نحوۀ تفکّر ما منطبق خواهد شد‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫قدم بعدی‪ ،‬شامل کشف عناصر چهارچوب مفهومی در محیطی یاریبخش است تا آنها را در الگوهای تفکّر ما با هم تلفیق‬
‫نماید و به میزان فزایندهای از عواقب آنها بر رفتار خودمان آگاه شویم‪ .‬حمایت و تعامل اجتماعی همراهی مورد نیاز ما را برای‬
‫"آزمودن" رفتارهای جدید و مشاهدۀ اثرات آنها‪ ،‬فراهم میآورد‪.‬‬
‫در این فصل‪ ،‬چارچوب مفهومی رهبری تحوّلآفرین را عرضه میکنیم‪ .‬در بخش دوم‪ ،‬نگاهی به قدم نهایی خواهیم داشت‬
‫که به ما ابزارهای مورد نیاز برای تحقّق بخشیدن به درک جدید مان را می دهد یعنی قابلیتهای الزم برای ایجاد تحوّل مؤثر‪.‬‬
‫بعضیها ممکن است به پیشنهاد چارچوب مفهومی مبتنی بر ارزشها معترض شوند و سؤال کنند‪" ،‬ارزشهای چه کسی‬
‫را ارتقاء میدهید؟" یا "آیا ارزشهای خود را بر دیگر فرهنگها تحمیل نمیکنید؟ در این مقطع‪ ،‬تأکید بر این نکته حائز اهمّیت‬
‫است که اصول و ارزشهایی که چارچوب مفهومی بر پایۀ آن قرار دارد منحصراً به هیچ فرهنگی تعلّق ندارد‪ .‬احدی "مالک" آنها‬
‫نیست‪ .‬اینها ارزشهای عمومی است‪ ،‬که جمیع مردم در همه جا به آن روی میآورند‪ .‬آنها نه شرقی هستند نه غربی؛ نه شمالی‬
‫هستند نه جنوبی؛ نه توسعه یافته هستند نه در حال توسعه‪ .‬موانع مصنوعی که ما برای تقسیم مردم خلق میکنیم محصول اذهان‬
‫خود ما هستند؛ حاصل طرق ناقص و پراکندۀ تفکّر و الگوهای منسوخ ذهنی ما است‪ .‬اگر ما در میراث فرهنگی هر فرهنگ جهان‬
‫کند و کاو کنیم‪ ،‬ارزشهای بنیادی یکسانی را مشاهده خواهیم کرد‪ .‬در سال ‪ ،0440‬پارلمان ادیان جهان سندی را با عنوان "بیانیه‬
‫ای به سوی اخالق جهانی" انتشار داد که بیش از صد تن از رهبران ادیان و گروههای روحانی جهان از آن حمایت کردند‪ .‬در آن‬
‫آمده است‪:‬‬

‫ما تأکید میکنیم‪ :‬مجموعهای عام از ارزشهای بنیادین بر مبنای آموزههای ادیان وجود دارد که میتوانند اساس اخالق‬
‫جهانی را شکل دهند‪...‬‬
‫تأکید میکنیم که هنجاری غیرقابل تغییر و نامشروط برای همۀ عرصه های زندگی‪ ،‬برای خانوادهها و جوامع‪ ،‬نژادها‪،‬‬
‫ملتها و ادیان وجود دارد‪ .‬سرمشقهایی قدیمی برای رفتار آدمی وجود دارد که بر آموزههای ادیان جهان استوارند و آنها شرط‬
‫نظم پایدار جهانند‪.‬‬
‫اعالم میکنیم‪ :‬ما به هم وابستهایم و خوشبختی هر یک در گرو خوشبختی همه است‪ ...‬ما به سبب آنچه در برابر‬
‫همگان انجام میدهیم‪ ،‬شخصاً مسئولیم‪ :‬همۀ تصمیمها‪ ،‬رفتارها و حتی آنچه نمیتوانیم انجام دهیم‪ ،‬با پیامد همراه است‪.‬‬
‫ما باید با دیگران همانگونه رفتار کنیم که دوست داریم با ما نیز همانگونه رفتار شود‪ ...‬ما بشریت را خانوادۀ خود‬
‫میانگاریم‪ .‬ما باید درجهت مهربانی و بخشندگی بکوشیم‪ ...‬باید برای نظم عادالنۀ اجتماعی و اقتصادی بکوشیم‪ ،‬که در آن‪ ،‬هرکس‬
‫از فرصت یکسانی برای دستیابی به همۀ استعداد انسانی خود برخوردار شود‪ .‬باید با صداقت و مهربانی سخن بگوییم و رفتار کنیم‪.‬‬
‫منصفانه با یکدیگر برخورد و از نفرت و تبعیض پرهیز کنیم‪ ...‬برای ساختن جهان برخوردار از صلح و اعتدال باید از حیطۀ طمع‬
‫برای قدرت‪ ،‬خودنمایی‪ ،‬پول و مصرف فراتر رویم‪...‬‬
‫‪90‬‬
‫زمین بهتر از این نخواهد شد‪ ،‬مگر آن که نخست بینش افراد تغییر یابد‪.‬‬

‫‪ 90‬پارلمان ادیان جهان‪ .‬بیانیه به سوی اخالق جهانی‪ 9 ،‬سپتامبر ‪ ،0440‬شیکاگو‪ ،‬ایاالت متّحده‪( .‬نقل ترجمه از "پرتال جامع علوم انسانی"‪ ،‬وابسته به‬
‫پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی – م)‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫جمیع مردمان در همه جا در این ارزشها – محبّت‪ ،‬عدالت‪ ،‬شفقت‪ ،‬سخاوت‪ ،‬اعمال خیریّه‪ ،‬شرافت‪ ،‬صداقت – مشترکند‬
‫و آنها با کلّ عالم انسانی در ارتباط هستند‪ .‬این ارزشها است که رهبری تحوّلآفرین را هدایت میکند‪.‬‬
‫از آنجا که عناصری که ما پیشنهاد می کنیم به نحوی سیستماتیک با هم مرتبط هستند‪ ،‬سخن گفتن از یکی بدون اشاره‬
‫به عناصر دیگر دشوار است‪ .‬بنابراین با فهرست کردن هر شش عنصر چارچوب مفهومی شروع میکنیم‪ .‬سپس اهمّیت و پیامدهای‬
‫هر یک را بررسی خواهیم کرد‪.‬‬
‫‪ -0‬رهبری خدمت گرا‬
‫‪ -0‬هدف از رهبری‪ :‬تحوّل فردی و اجتماعی‬
‫‪ -0‬مسئولیت اخالقی برای تحرّی حقیقت و به کارگیری آن‬
‫‪ -9‬شرافت و اصالت ذاتی افراد بشر‬
‫‪ -1‬استعالء‬
‫‪ -1‬توسعۀ قابلیتها‬

‫رهبری خدمت گرا‬

‫بهترین راه یافتن خویشتن گم کردن خود در خدمت به دیگران است – مهاتما گاندی‬
‫وقتی از مردم سؤال شود که معنای اِعمال رهبری چیست‪ ،‬غالباً جواب میدهند‪" ،‬مسئول کاری بودن‪ ،‬فرمان دادن‪ ،‬سُلطه‬
‫داشتن‪ ،‬فرد شماره یک بوده‪ ،‬تصمیمگیر بودن‪ ".‬این جوابها نشان میدهد که شیوههای خودمحورانۀ رهبری که غالباً بر صفحات‬
‫تاریخ سیطره دارد متأسّفانه هنوز در امور جهان امروز متداول است‪.‬‬
‫متأسّفانه‪ ،‬شیوههای رهبری خودکامه‪ ،‬پدرمآبانه‪ ،‬عوامفریبانه‪ ،‬عقل کلّ‪ ،‬و دموکراتیک خصمانه هم چنان متداول است و‬
‫خود همان گروهی را که اینان مدّعی خدمت به آن هستند‪ ،‬فلج میکند‪ .‬در تمامی آنها‪ ،‬رهبران با تثبیت قدرت تصمیمگیری در‬
‫دست خویش سُلطه بر گروه را حفظ میکنند‪ .‬در مبادرت به این کار‪ ،‬آنها میتوانند ارادۀ خود را تحمیل کنند و اطمینان حاصل‬
‫نمایند که گروه در خدمت آنها است‪ .‬از آنجا که این ذهنیت رهبری مبتنی بر جاهطلبی خودخواهانه برای داشتن برتری نسبت به‬
‫دیگران است‪ ،‬این الگوهای ذهنی را باید زیر سؤال برد و چارچوبی مفهومی را جایگزین آن ساخت که بتواند این گرایش خدمت به‬
‫خویشتن را به رویکردی متحوّل سازد که خدمت به دیگران را ارج نهد‪ .‬رهبری تحوّلآفرین دقیقاً همین کار را میکند؛ خصیصۀ‬
‫بنیادی آن عبارت از روح خدمت به خیر عمومی است‪ .‬رهبری واقعی را کسانی اِعمال میکنند که بیشتر به جامعه خدمت کنند ‪ ،‬نه‬
‫کسانی که بیشتر بر آن سُلطه دارند‪ .‬رهبری تحوّلآفرین قدرت را از فرد رهبر به گروه منتقل میکند‪ .‬این نوع رهبری زمانی اجرا‬
‫می شود که اعضاء گروه صادقانه در خدمت خیر عمومی هستند؛ بر خالف رهبری اِعمال شده توسّط معدودی افراد ممتاز که فقط‬
‫برای منافع شخصی عمل میکنند‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫رهبری خدمت گرا چندین خصیصۀ متمایز کننده دارد‪ .‬اگر مایلیم آن را اجرا کنیم‪ ،‬اعم از این که از موضع اقتدار‬
‫رسمی باشد یا صرفاً به عنوان عضوی از گروه‪ ،‬الزم است کارهای زیر را انجام دهیم‪:‬‬

‫رهبری قدرت ‪ -‬محور‬ ‫‪ )0‬رهبری را به عنوان فرصتی برای خدمت به دیگران در نظر بگیریم‪ ،‬نه برای‬
‫رهبری خدمت‪ -‬محور‬
‫خودبزرگنمایی؛به دیگران کمک کنیم تا قابلیتهای خود را توسعه دهند‪ ،‬تا آنها‬
‫نیز بتوانند اِعمال رهبری کنند؛‬
‫‪ )0‬عشق به کسانی که به آنها خدمت میکنیم یا تعلّق به آرمانی که به آن متعهّد‬
‫هستیم انگیزۀ ما باشد؛‬
‫‪ )0‬با اِعمال "رهبری ناپیدا" ‪ ،‬یا به آرامی خدمت کردن به خیر عمومی‪ ،‬بدون آن که‬
‫بخواهیم شناخته شویم‪ ،‬تواضع و فروتنی خود را نشان دهیم؛ و در نتیجه‬
‫‪ )9‬مسرّت اِعمال رهبری خدمت گرا را کشف کنیم‪.‬‬
‫شیوههای رایج رهبری بر پایۀ سیطره یافتن با استفاده از شکلهای گوناگون قدرت است‪ .‬در این شیوهها‪ ،‬رهبران خود را‬
‫برتر از دیگران در گروه تلقّی میکنند‪ .‬آنها مایلند بر دیگران سیطره داشته باشند تا گروه به آنها خدمت کند‪ .‬برعکس‪ ،‬وقتی ما‬
‫رهبری تحوّلآفرین را اِعمال میکنیم از قابلیتخود در خدمت به دیگران استفاده میکنیم و به آنها مدد میرسانیم تا ترقّی کنند‪.‬‬
‫به جای آن که خود را ارتقا دهیم‪ ،‬گفتار و کردار خود را از ویژگی فروتنی برخوردار میکنیم‪.‬‬
‫باید دقّت کنیم که بین روح خدمت که خصیصۀ رهبری تحوّلآفرین است و شبه خدمت رهبر پدرمآب‪ ،‬که برای دیگران‬
‫کاری را انجام می دهد که خود می توانند یاد بگیرند انجام دهند‪ ،‬تمایز قائل شویم‪ .‬خدمت واقعی از ویژگی خردمندی برخوردار‬
‫است و ایجاد وابستگی نمیکند‪ ،‬بلکه مردم را از قید آن رهایی میبخشد‪ .‬مقصود از آن مقیّد ساختن نیست‪ ،‬بلکه رهایی بخشیدن‬
‫است‪ .‬به منزلت هر شخصی احترام میگذارد‪ .‬مقصود از آن توان بخشیدن به کسانی است که به آنها خدمت میشود‪ .‬بنابراین‪ ،‬فقط‬
‫به ارضاء نیازهای فوری اعضاء سازمان یا جامعه نمی پردازد‪ ،‬بلکه به کلّیه اعضاء برای توسعۀ قابلیتهایی مدد می رساند که برای‬
‫ادای سهم خود در رفاه مادّی‪ ،‬فکری و روحانی خویش به آن نیاز دارند‪ .‬اثرات موجگونۀ آن بعداً به خانوادهها‪ ،‬سازمانها و جوامع‬
‫آنها انتقال خواهد یافت‪.‬‬
‫تعهّدی به توان بخشیدن به دیگران تلویحاً به حسّاسیت نسبت به قابلیتها‪ ،‬عالئق‪ ،‬و استعدادهای بالقوّۀ هر شخصی اشاره‬
‫دارد و دالّ بر آن است که باید به دیگران فرصتی داد تا ب یاموزند‪ ،‬آنها را دعوت کرد تا در ایفای وظائفی که ممکن است با دشواری‬
‫همراه باشد شریک شوند‪ ،‬امّا نه آنقدر طاقتفرسا باشد که به نومیدی آنها منجر گردد‪ .‬گاهی اوقات‪ ،‬متضمّن حمایت از دیگران در‬
‫حین اجرای وظائف است‪ ،‬حتّی اگر میتوانیم خودمان آن کار را سریعتر و با کارآیی بهتر انجام دهیم‪ .‬تلویحاً به فرا خواندن آنها‬
‫به شرکت در فعالیتها در مقام "مبتدی و کارآموز" اشاره دارد‪ ،‬تا از طریق مشارکت فرا بگیرند که چگونه خودشان فعّالیت خاصّی‬
‫را انجام دهند‪ .‬شامل تشویق دیگران است که ابتکار عمل را به دست گیرند و بعد موقعی که تالش میکنند قابلیتهای جدیدی را‬
‫کسب کنند که الزمۀ رسیدن به هدفشان است‪ ،‬آنها را همراهی کنیم‪.‬‬

‫ساخت کلیسای جامع‬


‫در قرون وسطی‪ ،‬دو کارگر مشغول حمل سنگ به باالی تپهای بودند؛ سرباالیی تندی بود و کار بس دشوار‪ .‬هرچه پیشتر‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫میرفتند‪ ،‬سنگینی سنگی را که بر شانه داشتند بیشتر احساس می کردند‪.‬‬


‫کارگر نخست زیر لب غُر میزد و شکایت میکرد که آخر این چه وضعی است و این زندگی چقدر شاقّ و غیر قابل تحمّل‬
‫است‪ .‬رهگذری او را پرسید که چه میکنی؛ او با لحنی خشک و تند پاسخ داد‪" ،‬مگر تو را چشم نیست تا ببینی که چه میکنم؟‬
‫باید این سنگهای وزین را به باالی این تپّه بکشانم تا به محلّ ساختمان برسانم‪".‬‬
‫سنگی که کارگر دوم حمل میکرد به مراتب سنگینتر بود و کمرش زیر سنگینی آن خم شده بود؛ امّا شادمان بود و‬
‫لبخند بر لب؛ نه کالمی از شکایت بر لب میآورد و نه گالیهای از سرنوشت مینمود‪ .‬رهگذر سوی او رفت و از او پرسید که چه‬
‫میکنی‪ .‬کارگر با لحنی گرم و مهربار پاسخش داد‪ " ،‬اینک مددی میرسانم مر ساختن کلیسایی را تا بندگان خدا به عبادت پردازند‬
‫و به ستایش خدای مشغول شوند‪ .‬من نیز در ساخت آن سهیم هستم و سهم خویش ادا کنم‪".‬‬

‫منشأ روح خدمت که الهامبخش رهبری تحوّل آفرین است تصدیق و پذیرش بدون قید و شرط و با تمام وجود این نکته‬
‫است که جایگاه واقعی ما در زندگی مقام خدمت به عالم انسانی است تا با استفاده از استعدادهای منحصر به فردمان در هرچه بهتر‬
‫شدن جهان سهیم گردیم‪ .‬بعد‪ ،‬با یافتن امری که واقعاً ار زش آن را داشته باشد که خود را وقف آن کنیم‪ ،‬خدمت به آن به قوّۀ‬
‫برانگیزاننده در زندگی ما تبدیل میشود‪.‬‬

‫وقتی به کسی عشق می ورزید‪ ،‬دوست دارید کاری برایش انجام دهید‪ ،‬مایلید برایش فداکاری کنید؛ آرزو دارید که به او خدمتی‬
‫کنید‬
‫‪90‬‬
‫– ارنِست همینگوی‬

‫وقتی ما از روح خدمت مملو شویم‪ ،‬از روی میل به دستاوردهای شخصی‪ ،‬ترس از مجازات‪ ،‬یا حتّی با حسّ اجبار عمل‬
‫نخواهیم کرد‪ .‬بلکه‪ ،‬عشق محرّک ما است‪ :‬عشق به حقیقت‪ ،‬عشق به نوع بشر‪ ،‬عشق به خدا‪ ،‬یا ملموستر‪ ،‬عشق به جامعه‪ ،‬عشق به‬
‫خانواده‪ ،‬یا عشق به هر کسی که به خدمتش میپردازیم‪ .‬وقتی انگیزۀ خدمت عشق باشد‪ ،‬به نیرویی قوی تبدیل میگردد که‬
‫میتواند دارای اثرات متحوّلکننده بر دیگران و نیز بر خود ما باشد‪.‬‬
‫وقتی ما سرشار از روح خدمت باشیم‪ ،‬نمیپرسیم که‪" ،‬جامعه چه کاری میتواند برای من انجام دهد؟" بلکه سؤال‬
‫میکنیم‪" ،‬چطور میتوانم بهتر به جامعهام خدمت کنم؟" یا حتّی بهتر از آن‪" ،‬جامعۀ من به چه کاری نیاز دارد که بتوانم انجام‬
‫دهم؟" گاهی اوقات‪ ،‬ضروریترین خدمات هیجانانگیزترین‪ ،‬جالبترین و دارای بهترین وجهه نیست‪ .‬آنها ممکن است کارهای‬
‫ماللآوری باشند که کس دیگری مایل به انجام دادنش نباشد‪ .‬با این همه‪ ،‬وقتی ما متوجّه رابطۀ بین نیازها و آرمان شریف خدمت‬
‫کردن بشویم‪ ،‬هیچ خدمتی را دون شأن خود نمیدانیم‪ .‬بلکه‪ ،‬بدون آن که صبر کنیم از ما خواسته شود اجابت میکنیم‪.‬‬

‫‪90‬‬
‫ارنست همینگوی‪ ،‬نقل در سو جانسون‪ ،Hold Me Tight ،‬نشر ‪ ،Little, Brown and Company‬نیویورک‪ ،0111 ،‬ص‪.011‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫پرستار‬
‫در طیّ جنگی‪ ،‬پرستاری در بیمارستانی نظامی کار میکرد و از سربازان مجروح در نبرد پرستاری مینمود‪ .‬یک روز‪ ،‬ژنرالی از‬
‫بیمارستان بازدید کرد تا اوضاع و احوال را بسنجد و از شرایط وحشتناک و بوی تعفّن تهوّعآور مات و مبهوت ماند‪ .‬فریاد زد‪" :‬من‬
‫در مقابل صد هزار دالر هم این کار را انجام نمیدادم‪".‬‬
‫پرستار نگاهی به او انداخت و گفت‪" ،‬من هم در مقابل پول این کار را انجام نمیدادم‪".‬‬

‫تمثیلی برای رهبری خدمت گرا را می توان در رابطۀ بین باد و قایق بادبانی که باد آن را به جلو میراند یافت‪ .‬باد‪ ،‬اگرچه‬
‫ناپیدا است‪ ،‬امّا قوّه ای است که قایق بادبانی را هم چنان در حال حرکت به سوی مقصدش نگه میدارد‪ .‬رهبری تحوّلآفرین راضی‬
‫است که ناپیدا بماند‪ ،‬در حالی که به طور فعّال و جدّی به طرقی عمل کند که اطمینان حاصل نماید تحوّل فردی و جمعی به طور‬
‫مرتّب و متوالی به پیش میروند‪ .‬کلمات الئوتسه هدف رهبری ناپیدا را بیان میکند‪" :‬رهبری بهترین است که مردم به ندرت‬
‫‪90‬‬
‫بدانند اصالً وجود دارد؛ وقتی کار او انجام شده‪ ،‬هدفش تحقّق یافته باشد‪ ،‬آنها خواهند گفت‪ :‬ما این کار را خودمان انجام دادیم‪".‬‬
‫امّا باید دقّت کنیم که مبادا این گفته را سوء تعبیر کنیم‪ .‬این بدان معنی نیست که وظیفۀ رهبر آن است که به مردم‬
‫بقبوالند کاری را انجام دادهاند در حالی که‪ ،‬در واقع‪ ،‬آنها انجام ندادهاند‪ .‬چنین تعبیری ممکن است به شکل ظریفی از عوامفریبی‬
‫منجر شود‪ .‬بلکه‪ ،‬گفتۀ فوق تلویحاً بدان داللت دارد که رهبری واقعی به افراد توانایی میدهد تا قابلیتهای خود را توسعه داده‬
‫مورد استفاده قرار دهند تا به این طریق بتوانند اهداف شان را برای خویش تحقّق بخشند ودوش به دوش رهبر کار کنند‪ .‬رهبری‬
‫ناپیدا تلویحاً بدان داللت دارد که ما خود را از توقّع شناخته شدن و پاداش گرفتن برای خدمات وارسته سازیم و در مقابل وسوسۀ‬
‫بزرگ نمایی سهم خویش در خدمات و جلب توجّه دیگران به نقش ما به عنوان رهبر مقاومت کنیم‪ .‬رهبری ناپیدا مستلزم اعتبار‬
‫زیاد دادن به کل گروه یا کسانی است که در کار سهیم هستند‪.‬‬

‫اگر برای شما مهم نباشد کاری که انجام میدهید به اسم چه کسی تمام میشود و افتخارش نصیب چه کسی میشود‪ ،‬کارهایی که‬
‫میتوانید انجام دهید حیرتانگیز است‬
‫– منسوب به هَری ترومَن‬

‫اگر سعی کنیم در خدمت خیر عمومی باشیم‪ ،‬طولی نمیکشد که در این خدمت منبعی از رضایت دائمی را کشف‬
‫خواهیم کرد‪ .‬اگرچه در صدد رسیدن به شهرت یا دستاورد شخصی نیستیم‪ ،‬امّا میل به خدمت ما را بر خواهد انگیخت که‬
‫قابلیتهای جدیدی را که در حیطههای گوناگون زندگی برای ما مفید است پرورش دهیم‪ .‬به این طریق‪ ،‬خدمت در تحوّل شخصی‬
‫ما مؤثّر واقع میشود‪ .‬یادگیری نحوۀ محدود کردن نفس و پرورش طبیعت برتر در ما احساس شأن و منزلت و استیالی بر زندگی‬

‫‪ 90‬مارک رابرت پولل‪ ،Leadership: Fifty Great Leaders and the Worlds They Made ،‬انتشارات گرینوود‪ :‬وستپورت‪ ،‬کانکتیکات‪،0111 ،‬‬
‫ص چهارده (‪.)xiv‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫خودمان ایجاد میکند‪ .‬وقتی قابلیتهایی را مشاهده می کنیم که دیگران در حال توسعه آن هستند و ترقّیاتی که نصیب شان‬
‫میشود را می بینیم‪ ،‬احساس خشنودی و مسرّت مضاعف میکنیم‪ ،‬و متوجّه میشویم که به طریقی در رفاه و سعادت آنها مؤثّر‬
‫بودهایم‪ .‬احساس وصول به اهداف معنادار در خدمت به مقصدی شریف زندگی ما را با رضایتی در اعماق وجودمان‪ ،‬پربار میسازد‪.‬‬

‫‪99‬‬
‫خدمت زنی سالمند‬

‫با زن سالمند هشتاد و پنج سالهای در روز تولّدش مصاحبه میکردند‪ .‬گزارش گر پرسید‪" ،‬چه توصیهای برای افراد‬
‫هم سنّ و سال خود دارید؟"‬
‫بانوی سالمند جواب داد‪" ،‬در سنّ و سال ما خیلی مهمّ است که از کلّیه استعدادهای بالقوّۀ خود استفاده کنید وگرنه‬
‫به هدر میروند‪ .‬خیلی اهمّیت دارد که با مردم باشید و‪ ،‬اگر امکان داشته باشد با انجام دادن خدمتی کسب معاش کنید‪.‬‬
‫این کار است که ما را زنده و سر پا نگه میدارد‪".‬‬
‫"میتوانم بپرسم که شما در این سنّ و سال دقیقاً چه کاری برای امرار معاش انجام میدهید؟"‬
‫جواب غیرمنتظره و شادمانۀ او این بود‪" ،‬من از زن سالمندی در همسایگی خود نگه داری میکنم‪".‬‬

‫مقصود از رهبری‪ :‬تحوّل فردی و اجتماعی‬


‫‪91‬‬
‫"شرافت و مفخرت انسان در آن است که بین مأل امکان منشأ خیری گردد – حضرت عبدالبهاء‬
‫موقع ایجاد چارچوب برای رهبری تحوّلآفرین‪ ،‬سؤاالت دربارۀ مقصود‬
‫از وجود انسان از اهمّیتی بنیادی برخوردار است‪ .‬چارچوب مفهومی رهبری‬
‫به ما‬ ‫تحول فردی‬ ‫ما را‬ ‫تحوّل آفرین بر پایۀ این اعتقاد استوار است که افراد بشر در زندگی دارای هدفی‬
‫برای‬ ‫برای‬
‫توسعه‬ ‫دوگانه هستند که به موجودیت آنها جهت و معنا میبخشد‪ .‬اوّل‪ ،‬وارد شدن در‬
‫ارائه‬
‫قابلیت‬
‫خدمات‬ ‫فرایند تحوّل فردی ‪ ،‬که پرورش خصوصیات و صفات و توسعۀ قابلیاتی است که‬
‫های‬ ‫بزرگتر‬
‫جدید‬ ‫ما را به عنوان افراد بشر کمال میبخشد‪ .‬دوم‪ ،‬وارد کردن خودمان در فرایند‬
‫آماده‬
‫انگیزه‬ ‫تحول اجتماعی‬ ‫میکند‬ ‫تحوّل اجتماعی‪ ،‬که سهیم شدن در پیشرفت مدنیت است‪ .‬شناخت و پذیرش‬
‫میدهد‬
‫این هدف دوگانه برای موجودیت سبب میشود به سوی زندگی هدفمندی‬
‫جهتگیری کنیم‪.‬‬
‫هدف از تحوّل فردی متحوّل کردن استعدادهای نهفتۀ بالقوّۀ ما و تبدیل آن به واقعیتی زنده است که ابعاد فیزیکی‪،‬‬
‫فکری و روحانی ما در آن به سطوح دائماً باالتری از تجلّی واصل شوند‪ .‬این تحوّل زمانی اتّفاق میافتد که ما صفات و قابلیتهایی‬
‫را که منعکس کنندۀ اصالت و شرافت ذاتی ما است پرورش دهیم‪ .‬برخی از اینها قابلیتهای عامّ است‪ ،‬از قبیل قابلیتهای رهبری‬
‫تحوّلآفرین که به مساعی ما در کلّیه حیطههای تالش مان توان میبخشد‪ .‬دیگر موارد عبارتند از قابلیتهای فنّی‪ ،‬مرتبط با‬
‫استعدادهای منحصر به فرد یا حرفۀ ما‪ .‬توسعۀ هر دو نوع قابلیت به ما حسّ رضایت خاطر میبخشد و ما را قادر میسازد که‬
‫تأثیراتی بر جامعه بگذاریم که به میزان فزایندهای چشمگیر میشود‪.‬‬

‫‪99‬‬
‫آنتونی دوملو‪ ،The Prayer of the Frog ،‬ج‪ ،0‬آناند‪ ،‬هندوستان‪ ،0414 ،‬ص‪.040‬‬
‫‪91‬‬
‫رسالۀ مدنیه‪ ،‬طبع ‪ 0019‬شمسی‪ 010 ،‬بدیع‪ ،‬آلمان‪ ،‬ص‪.09‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫هدف از فرایند پیچیدۀ تحوّل اجتماعی ایجاد مدنیتی دائماً در حال پیشرفت بر پایۀ اصول عدالت‪ ،‬وحدت و محبّت است‪.‬‬
‫نظامی اجتماعی که "در عین حال مترقّی و صلحآمیز و متحرّک و همآهنگ باشد ‪ ...‬نظامی که هم ابتکار و خلّاقیت افراد انسانی را‬
‫آزاد گذارد و هم مبتنی بر تعاون و تعاضد و تفاهم متقابل باشد"‪ 91‬ایجاد چنین نظامی کاری بسیار بغرنج و دشوار است‪.‬‬
‫تحوّل فردی و تعهّد به تحوّل اجتماعی متقابالً یکدیگر را تقویت میکنند‪ .‬وقتی انگیزۀ تحوّل فردی میل به سهیم شدن‬
‫در تحوّل اجتماعی نباشد‪ ،‬ما در خطر خودمحوری قرار میگیریم و قابلیتهای خویش را فقط برای منافع شخصی خود پرورش و‬
‫توسعه دهیم‪ .‬حتّی بدتر از آن‪ ،‬اگر فقط بر توسعۀ قابلیتهای فنّی تمرکز داشته باشیم‪ ،‬ممکن است به استثمار دیگران یا آسیب‬
‫رساندن به دیگران مبادرت کنیم‪.‬‬
‫هم چنین‪ ،‬تعهّد به تحوّل اجتماعی به تنهایی اشکاالت مخصوص به خود را دارد‪ .‬یکی از وظائف بنیادی در فرایند تحول‬
‫اجتماعی در کلّیه سطوح جامعه تبدیل کردن روابط عمودی بر پایۀ سیطره‪ ،‬به روابط افقی است که متقابالً پشتیبان یکدیگر باشند‪.‬‬
‫اگر تالشها در تحوّل اجتماعی همراه با تحوّل فردی نباشد‪ ،‬بهترین نتیجهای که میتواند عاید شود تغییر ساختاری محدود است ‪.‬‬
‫امّا‪ ،‬در صورتی که هواداران تغییر خودشان در زندگی روزمرۀ خویش از طریق اِعمال رهبری صحیح به اجرای عدالت نپردازند و‬
‫وحدت را ترویج ندهند‪ ،‬این تغییرات نمیتوانند به جامعهای منصفانه و متّحد منجر گردند‪ .‬بدون تحوّل شخصی‪ ،‬امراضی که‬
‫ساختارهای کهن اجتماعی را مبتال ساخته‪ ،‬از قبیل فساد‪ ،‬تبارگماری‬
‫تحول فردی و اجتماعی‬ ‫[انتصاب خویشان به مناصب مهمّ]‪ ،‬تفرقه‪ ،‬تعصّب‪ ،‬و تبعیض‪ ،‬ساختار جدید را‬
‫اقلیت خالق‬
‫نیز در بر خواهد گرفت‪ ،‬زیرا این امراض از نقائص کسانی که درون این‬
‫جامعه‬ ‫ساختارها کار میکنند نشأت میگیرد‪.‬‬

‫فرد‬

‫کار کردن هم زمان برای هر دو تحوّل فردی و اجتماعی اثراتی همیارانه [پدید آوردن تأثیری به مراتب بزرگتر] دارد‪ .‬هر‬
‫نوع تحوّلی پرورش تحوّل دیگر را بیش از پیش تسهیل میسازد‪ .‬در خأل اجتماعی نمیتوان به تحوّل فردی رسید‪ .‬همۀ ما بخشی‬
‫از جهانی هستیم که خصیصۀ آن وابستگی فزایندۀ متقابل است‪ .‬بنابراین‪ ،‬راهی را که به تحوّل فردی میرسد‪ ،‬نباید در زندگی در‬
‫انزوا و جدا از بقیۀ دنیا یافت‪ ،‬بلکه وصول به آن از طریق تعامل با سایرین میسّر است‪ .‬در حالی که میل ما به سهیم شدن در‬
‫جهانی بهتر انگیزۀ ما برای این کار است‪ ،‬معضلی که در حین تالش برای تحوّل اجتماعی در مقابل ما قرار میگیرد مستلزم پرورش‬
‫قابلیتهای جدید است‪ .‬پس‪ ،‬همزمان با پرورش قابلیت های جدید و اِعمال آنها به نحوی مؤثّرتر‪ ،‬از توانایی الزم برخوردار میشویم‬
‫تا مشارکتی به مراتب چشمگیرتر در تحوّل اجتماعی داشته باشیم‪ .‬به این ترتیب‪ ،‬تالشهای ما در جهت تحوّل فردی و تحوّل‬
‫اجتماعی به چرخه ای مطلوب تبدیل میشود که هر یک در دیگری مؤثّر است‪.‬‬
‫تحوّل فردی و اجتماعی هر دو از طریق دوستی و رفاقت در یک جامعه تغذیه میشوند‪ .‬بنابراین‪ ،‬سازمانی‪ ،‬یا حتّی‬
‫گروهی غیررسمی از دوستان‪ ،‬که متعهّد به این فرایند دوگانه باشد محیطی ایجاد میکند که ما را در تالشهایمان انگیزه میبخشد‬
‫و ثابت و پایدار نگه میدارد‪ .‬عادات و ارزشهای موجود جامعه طبیعتاً تحت نفوذ شخصیت و رفتار ما است‪ .‬بنابراین‪ ،‬در جامعهای‬
‫که فساد به هنجار تبدیل شده‪ ،‬نسبت به جامعهای که در آن عدالت و شرافت به عنوان هنجار پذیرفته شده‪ ،‬تالشی به مراتب بیشتر‬
‫الزم است تا عدالت و صداقت اِعمال گردد‪ .‬عضویت در گروهی که به تحوّل متعهّد است – خُرده جامعهای با آرمانهای مشترک –‬

‫‪91‬‬
‫بیتالعدل اعظم‪ ،‬بیانیۀ وعدۀ صلح جهانی خطاب به اهل عالم‪ ،‬ترجمه فارسی‪ ،‬ص‪.1‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫به ما قوّت میبخشد تا در مجهودات شخصی خود جهت پرورش قابلیتهای خویش استقامت نماییم و عزم ما را برای پیگیری‬
‫اهداف متعالی قوی میسازد‪.‬‬
‫چنین گروه یا سازمانی این مدد را نیز به ما می رساند که قوا و تعهّد مان برای ترویج تغییر در جامعۀ بزرگ تر تجدید‬
‫شود‪ .‬به عالوه‪ ،‬خود گروه‪ ،‬نسبت به مجموع تک تک اعضاء آن‪ ،‬دارای امکان بالقوّه عظیمتری برای تأثیر گذاشتن در تعیین جهت‬
‫تغییر است‪ ،‬زیرا میتواند دست به اجرای طرح هایی بزند که به مراتب بیش از مواردی که افراد به تنهایی و به طور مجزّا اجرا‬
‫میکنند‪ ،‬بر جامعه تأثیر بگذارد‪ .‬خالصۀ کالم آن که‪ ،‬هر دو نوع تحوّل به احتمال زیاد زمانی واقع میشود که گروهی از مردمان‪ ،‬هر‬
‫قدر کوچک ‪ ،‬به سوی حصول این اهداف فعّالیت کند‪.‬‬
‫در عصری مثل زمان ما‪ ،‬به تشکیل چنین "گروههای خلّاق" نیاز بسیار است‪ .‬اگر احساس کنیم که هماکنون بخشی از‬
‫گروهی خلّاق هستیم‪ ،‬میتوانیم با شناساندن چارچوب مفهومی رهبری تحوّلآفرین به اعضاء آن و آگاهانه متعهّد کردن خویش به‬
‫هر دو تحوّل فردی و اجتماعی‪ ،‬آن را تقویت نماییم‪ .‬اگر به چنین گروهی تعلّق نداریم‪ ،‬میتوانیم با بیان این ایدهها با دوستان یا‬
‫همکارانی که ممکن است از امکانات آن کسب الهام نمایند‪ ،‬چنین گروهی را تأسیس کنیم ‪.‬‬
‫کار تحوّل فردی و اجتماعی زمانی تسهیل میشود که ما دو شرط اساسی را مدّ نظر قرار دهیم‪ .‬اوّل اینکه نیاز به چشم‬
‫اندازی از یک آرمان داریم که برای رسیدن به آن تالش می کنیم تا جهت و نقطۀ تمرکز را برای ما فراهم آورد‪ .‬داشتن چشم‬
‫اندازی از یک "فرد بشر آرمانی"‪ ،‬با فراهم آوردن معیاری که به سوی آن رهسپار شویم‪ ،‬راهنمای ما در حصول تحوّل فردی‬
‫خواهد بود‪ .‬داشتن چشم انداز نسبت به جامعهای آرمانی حسّ تعهّد ما را بیدار میکند تا اصولی را به کار بریم که چنین جامعهای‬
‫بر پایۀ آن استوار میشود‪ ،‬و شیوههایی را که میتوانیم ق وای خاصّ خود را برای کمک به ایجاد جهانی بهتر به کار ببریم‪ ،‬به ما نشان‬
‫میدهد‪ .‬ما‪ ،‬با هدایت بینش مزبور‪ ،‬میتوانیم قدمهای ملموسی برای ایجاد محیطی منصفانهتر‪ ،‬و متّحدتر برداریم‪ ،‬که نقطۀ آغاز آن‬
‫خانواده و جامعۀ خودمان است‪ .‬بینش مشترک ‪ ،‬که پیششرطی برای وحدت عمل است‪ ،‬در وحدت فکر گروه نیز مؤثّر است‪.‬‬
‫بدون بینش و چشم انداز‪ ،‬فرایند پیچیدۀ تحوّل اجتماعی اغلب به سادگی به عنوان اعتراض یا انقالب علیه مفاسد جامعۀ‬
‫امروز برداشت میشود‪ .‬برعکس‪ ،‬بینش جایگزینی واضح فراهم میآورد که بتوان آن را به جای مفاسد موجود گذاشت‪ .‬امّا‪ ،‬داشتن‬
‫دیدگاهی عالی بر پایۀ آرمانهای مورد عالقهمان و ایراد سخنرانی بر مبنای دیدگاه مزبور کافی نیست‪ .‬باید قابلیتهای الزم برای‬
‫اجرای آرمانهای مزبور را نیز کسب کرد تا دیدگاه به واقعیت تبدیل شود‪ .‬همیشه صحبت کردن دربارۀ دیدگاه آسانتر از زیستن‬
‫مطابق آن است‪ .‬مثالً‪ ،‬تأکید بر اهمّیت صداقت و درستی رفتار آسان است‪ .‬پرورش قابلیت ادارۀ امور با شرافت و درستی کار‬
‫دشوارتری است‪.‬‬
‫با مطالعۀ عناصر و قابلیتهای رهبری تحوّلآفرین و تالش برای اجرای آنها‪ ،‬راههای جدیدی برای تفکّر و تعامل ایجاد‬
‫میکنیم‪ .‬تأمل فردی و مشورت گروهی سبب عمیقتر شدن درک ما نسبت به چارچوب مفهومی میشود‪ .‬در نتیجه‪ ،‬وقتی تالش‬
‫میکنیم با سهیم شدن آنچه که یاد گرفتهایم و با پرورش و به کار گیری قابلیتهای رهبری تحوّلآفرین‪ ،‬به دیگران خدمت کنیم‬
‫اقدامات ما مؤثّرتر میشود‪.‬‬
‫فرایند تحوّل مانند باال رفتن از پلۀ مارپیچ بیانتهی است‪ .‬هر قدر هر شخص‪ ،‬مؤسّسه یا جامعهای پیشرفت کند‪ ،‬همیشه‬
‫جا برای بهتر شدن و ترقّی وجود دارد‪ .‬بنابراین‪ ،‬تصدیق تحوّل فردی و اجتماعی به عنوان هدف اصلی زندگی به ما الهام می‬
‫بخشد که برای اهداف شریف تالش کنیم و شهامت استقامت و پایداری را به ما اعطاء میکند‪.‬‬

‫مسئولیت اخالقی برای جستجوی حقیقت و به کارگیری آن‬

‫وقتی مشغول تدوین چارچوب مفهومی برای رهبری تحوّلآفرین بودیم‪ ،‬این سؤال مطرح شد‪ :‬مبنای بُعد معنوی‪/‬اخالقی‬
‫رهبری چیست؟ به نظر ما رهبری تحوّلآفرین ریشه در تحقّق دو مسئولیت مکمّل دارد‪:‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫‪ )0‬جستجوی بدون قید و محدودیت حقیقت و پذیرش حقایق مزبور که از طریق تحقیق مستقلّ تأیید شده باشد‪ ،‬و‬
‫‪ )0‬کاربرد منسجم حقیقتی که پذیرفتهایم در کلّیه وجوه زندگی‪.‬‬

‫در رهبری تحوّلآفرین‪ ،‬این دو مسئولیت تفکیکناپذیرند‪ .‬تحوّل‪ ،‬بنا به تعریف‪ ،‬مستلزم عمل است‪ ،‬نه آن که گفتگویی‬
‫عالی باشد‪ .‬کالم ما باید با اقدامات مناسب تأیید شود تا قابل پذیرش باشند‪ .‬امّا‪ ،‬تمام اعمال دارای تأثیر یکسان نیستند‪ .‬هر قدر‬
‫واقعیت (حقیقتِ) وضعیتی را‪ ،‬با تمام تفاوتهای ظریف و اصول مرتبط با آن‪ ،‬کاملتر درک کنیم‪ ،‬امکان اقدام مؤثّر برای ما بیشتر‬
‫است‪ .‬وقتی ما صادقانه سعی کنیم این دو مسئولیت اخالقی را ایفا کنیم‪ ،‬نور حقیقت راهنمای مساعی ما میشود و به صورت‬
‫جهتیاب برای تحوّل فردی و اجتماعی ما عمل میکند‪.‬‬

‫پس مسألۀ قدیمی و گیج کنندهای مطرح میشود‪ :‬حقیقت چیست؟ به جای آن که جواب دادن به این سؤال دشوار را‬
‫مسلّم فرض کنیم‪ ،‬ما معتقدیم که هر شخصی خود دارای مسئولیت اخالقی است که در جستجوی جواب بر آید و به نحوی مناسب‬
‫طبق استنتاجهایی که در اثر تحرّی مستقل حقیقت به آن میرسد زندگی کند‪ .‬آنچه که قطعاً تأیید میکنیم این است که حقیقت‬
‫وجود دارد‪ ،‬زیرا واقعیت عینی وجود دارد‪ .‬به همین دلیل‪ ،‬حقیقت یکی است و متعدّد نیست‪ .‬آنچه که محدود و نسبی است درک‬
‫ما از حقیقت یا واقعیت است‪ .‬به علّت محدودیتهای بشری ‪ ،‬ما هرگز نمیتوانیم به درک کاملی از حقیقت واصل شویم‪ .‬امّا‪ ،‬با‬
‫تحقیق‪ ،‬میتوانیم درک خویش از حقیقت مرتبط با وجوه معیّنی از حیات را وسعت و عمق بخشیم‪ ،‬و باید سعی کنیم این کار را با‬
‫منتهای توانایی خود انجام دهیم‪.‬‬

‫◄حقیقت نسبی و حقیقت آرمانی‬

‫همه ّ شیوههای متفاوت تفکّر ما باید به عنوان شیوههای متفاوت نگرش به یک واقعیت تلقّی شود‪ ،‬که هر یک‬
‫دارای حیطه ای روشن و کافی است‪ .‬در واقع هر فرد می تواند نظریهای را با دیدگاه خاصّی راجع به یک موضوع‬
‫مقایسه کند‪ .‬هر دیدگاه فقط ظاهری ازآن موضوع را از بعضی وجوه به دست میدهد‪ .‬کلّ موضوع در هیچ دیدگاه‬
‫واحدی درک نمی شود‪ ،‬بلکه فقط تلویحاً به صورت آن واقعیت منفردی درک میگردد که در کلّ این دیدگاهها نشان‬
‫‪99‬‬
‫داده شده است ‪.‬‬
‫– دیوید بوهم‬

‫گفتمان فلسفی در سراسر اعصار گواهی است بر این که برای تفکّر دربارۀ حقیقت راههای زیادی وجود دارد‪ .‬در تالش‬
‫های مان برای اجرای رهبری تحوّل آفرین دو مقولۀ حقیقت توجه ما را عمیقاً به خود جلب می کند‪ .‬اوّلی – حقیقت نسبی – که‬
‫به واقعیات‪ ،‬دادهها و روابط علّی "آنچنان که" در زمان و مکان خاصّی "وجود دارند" ارتباط دارد‪ .‬پیتر سنج از اصطالح "واقعیت‬
‫‪91‬‬
‫جاری" برای اشاره به این مقولۀ حقیقت استفاده میکند‪.‬‬
‫درک حقیقت نسبی کار سادهای نیست‪ ،‬زیرا پیشینهها‪ ،‬عادات و الگوهای ذهنی فردی برداشتها و درک ما از واقعیات را‬
‫محدود میسازد‪ .‬بنابراین‪ ،‬ما باید درک خود را با برداشتها و درک دیگران تکمیل کنیم‪ .‬وقتی دانش خود نسبت به موضوع یا‬
‫وضعیت خاصّی را وسعت میبخشیم‪ ،‬درمییابیم که آنچه را که در زمانی "حقیقت" میپنداشتیم فقط برداشتی ناقص یا حتّی‬
‫نادرست از حقیقت بوده است‪ .‬در نتیجه‪ ،‬تحقیق دربارۀ حقیقت نسبی تلویحاً بدان اشاره دارد که قبل از هر گونه قضاوت یا‬

‫‪99‬‬
‫دیوید بوهم‪ ،Wholeness and the Implicate Order ،‬نشر ‪ ،Ark Paperbacks‬لندن و نیویورک‪ ،0410 ،‬ص‪.1‬‬
‫‪91‬‬
‫پیتر سنج‪ ،The Fifth Discipline ،‬نشر ‪ ،Currency Doubleday‬نیویورک‪.0111 ،‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫تصمیم گیری برای مبادرت به هر عملی‪ ،‬باید تا حد معقول و ممکن از منابع متنوّع و کثیر اطّالعات زیادی دربارۀ وضعیت مورد نظر‬
‫کسب کنیم‪.‬‬
‫در موقعیت های روزمرّه‪ ،‬تحرّی حقیقت نسبی معموالً به یافتن چشماندازهای متمایزی از افراد مختلف ذینفع اشاره‬
‫دارد که به عنوان وسیله ای برای وسعت بخشیدن به دیدگاه ما و مشاهدۀ فراسوی مرزهای برداشتهای اوّلیه مان به کار می رود‪.‬‬
‫این موضوع بهویژه زمانی اهمّیت دارد که بخواهیم تصمیماتی اتخاذ کنیم که به تغییرات چشمگیر مؤثّر بر دیگران منجر میشود‪.‬‬
‫اقدامات مهمّ علمی به عنوان ابراز نهادینۀ تحرّی حقیقت نسبی عمل میکنند‪ .‬درک ما از قوانین حاکم بر جهان‬
‫فیزیکی‪ ،‬از قبیل قانون جاذبه‪ ،‬غالباً با تجربۀ هر روزه آغاز میشود‪ .‬امّا‪ ،‬تجربه‪ ،‬به تنهایی‪ ،‬در مقایسه با دانش علمی‪ ،‬به درک بسیار‬
‫محدودی از این قوانین منجر میگردد‪ .‬بنابراین‪ ،‬برای کسب درکی عمیقتر نسبت به حقیقت دربارۀ موضوعی خاص‪ ،‬برای توسعۀ‬
‫مرزهای دانش خود‪ ،‬باید دست به تحقیق در شواهد علمی بزنیم که از قبل موجود است یا از روشهای علمی استفاده کنیم‪ .‬حتّی‬
‫اگر علم روشهایی برا ی جستجوی منظّم و سنجیده در حقیقت نسبی عرضه کند‪ ،‬دانشمندان اوّلین کسانی هستند که تصدیق‬
‫میکنند آنچه از حقیقت میدانند نسبی است و مطلق نیست‪ .‬این تصدیق متواضعانه همان چیزی است که سبب پیشرفت دانش‬
‫میشود‪ .‬به همین ترتیب‪ ،‬وقتی ما دربارۀ نیاز به تحرّی حقیقت صحبت میکنیم‪ ،‬منظورمان درک مطلق نیست‪ ،‬بلکه هدف درکی‬
‫نسبی امّا دائماً در حال عمیقتر شدن است که برای وصول آن در حال تحقیق هستیم‪.‬‬
‫مقولۀ دوم حقیقت – حقیقت آرمانی – به "آنچه که باید باشد" مربوط است‪ .‬حقیقت آرمانی به اصول مربوط میشود‪.‬‬
‫استفن کاوی‪ ،‬در کتاب هفت عادت افراد بسیار مؤثّر‪ ،‬این نکته را مطرح میکند که اصول تغییرناپذیر اخالقی وجود دارد که حاکم‬
‫بر رفتار بشری است‪ ،‬درست همانند قوانین فیزیکی که حاکم بر جهان طبیعی است‪ .‬این پیام در گسترهای چنان وسیع طنین‬
‫انداخته که کتاب در سراسر جهان به چهل زبان بیش از ‪ 01‬میلیون نسخه فروش داشته است‪ .‬کاوی این موضوع را در متنی‬
‫تجاری در کتاب رهبری اصولمحور مورد بررسی قرار داده تأکید میکند که رهبری مؤثّر تحت هدایت اصولی ازاین قبیل است‪:‬‬
‫"اثربخشی ما مبتنی بر بعضی اصول تخطّیناپذیر است – قوانین طبیعی در بُعد انسانی درست مثل قوانینی مانند گرانش در بُعد‬
‫فیزیکی‪ ،‬واقعی و تغییرناپذیر است‪ .‬این اصول در بافت هر جامعۀ متمدّنی تنیده میشود و ریشههای هر خانواده و مؤسّسهای را که‬
‫‪94‬‬
‫دوام آورده و رونق یافته است‪ ،‬شامل می شوند‪".‬‬
‫این اصول تغییرناپذیر بر پایۀ واقعیت قرار دارند و کنش آنها در حیطۀ بینشخصی و اجتماعی همان اندازه قابل‬
‫پیشبینی است که قوانین فیزیکی در عالم طبیعی عمل میکنند‪ .‬از آنجا که این اصول بخش جداییناپذیر واقعیت هستند‪ ،‬تحقیق‬
‫بدون تعصّب و با سعۀ صدر میتواند به کشف آنها منجر شود‪ .‬بنابراین‪ ،‬ما دارای مسئولیت اخالقی هستیم که حقیقت آرمانی را‬
‫تحرّی کنیم و سعی کنیم خودمان آن اصول عمومی را که توسّط آن میتوانیم اعمال خود را در فرایند تحوّل فردی و اجتماعی‬
‫هدایت کنیم شناسایی کنیم – اصولی که‪ ،‬بنا به تعریف‪ ،‬در خیر عمومی مؤثّر هستند‪..‬‬
‫درست همان طوری که تأمّل بر تجربۀ روزانه میتواند به ما کمک کند تا‪ ،‬در حدّ محدودی‪ ،‬برخی از قوانین بنیادی‬
‫علمی را کشف کنیم‪ ،‬می تواند این کمک را هم به ما بنماید که از برخی اصول روحانی و اجتماعی حاکم بر زندگی و روابط بشری‬
‫آگاه شویم‪ .‬به عالوه‪ ،‬درست همان طور که علم تجلّی نهادینه شدۀ تحرّی حقیقت نسبی را تجسّم میبخشد‪ ،‬ادیان عالم و سنن‬
‫روحانی جهان به صورت تجلّی نهادینه شدۀ عالقۀ بشر به حقیقت آرمانی عمل میکنند‪ .‬به عبارت دقیقتر‪ ،‬آثار مقدّسه در قلب کلّ‬
‫فرهنگهای جهان دانشی از اصول روحانی واجتماعی به دست میدهد که به صورت مبانی اخالقی مدنیت عمل میکند؛ این اصول‬
‫به مراتب جامعتر از آن است که خود بتوانیم استنباط کنیم‪ .‬اصول ضروری که این آثار بر آن تأکید دارند مشابه اند و در طول‬
‫تاریخ دیدگاه جهانی مسالمتجو‪ ،‬دادگر و متّحد را پرورش میدهند‪.‬‬

‫‪94‬‬
‫استفن کاوی‪ ،Principle-Centered Leadership ،‬نشر ‪ ،Simon & Schuster‬نیویورک‪ ،‬ص‪.01‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫از آنجا که اصول اخالقی باید راهنمای نه تنها تحوّل فردی ‪ ،‬بلکه تحوّل اجتماعی نیز باشند‪ ،‬معضلی که رهبری‬
‫تحوّل آفرین در این مقطع حسّاس با آن مواجه است پدید آوردن اجماع عمومی در خصوص مجموعهای از اصولی است که بتوانند به‬
‫صورت مجموعه قواعد اخالقی برای ساخت جامعهای جهانی عمل کنند‪ .‬هم اعالمیۀ حقوق بشر سازمان ملل متّحد و هم بیانیۀ به‬
‫سوی اخالق جهانی صادره از پارلمان ادیان جهان نمونههایی از اسنادی است که سعی دارند‪ ،‬با مطرح کردن اصول مشترک‬
‫اجتماعی که مبنای تقویت و پرورش منزلت انسانی و رفاه جمعی نوع بشر در سراسر عالم باشد‪ ،‬با این معضل مقابله کنند‪ .‬دیگر‬
‫اسنادی که از گفتمان جهانی حاصل شده و بسیاری از ملل عالم آن را امضاء کردهاند تجسّمبخش حرکتی به سوی اجماع جهانی‬
‫دربارۀ اصول زیربنایی است که‪ ،‬در جهانی که روز به روز از وابستگی متقابل بیشتر برخوردار میشود‪ ،‬بر امور بشری حاکم است‪.‬‬
‫خالصۀ کالم آن که‪ ،‬در جریان تحوّل‪ ،‬برای تحرّی حقیقت نسبی (امور در حال حاضر در چه وضعیتی قرار دارند) و‬
‫حقیقت آرمانی (اصولی که بر پایۀ آن دیدگاه خود را میسازیم و اقدامات ما تحت هدایت آن هستند) باید اهمّیتی یکسان قائل‬
‫شویم‪ .‬از آنجا که حقیقت نسبی و حقیقت آرمانی مکمّل یکدیگرند‪ ،‬بدون درک کافی از یکی یا دیگری‪ ،‬برداشت ما از واقعیت ناقص‬
‫است‪.‬‬

‫◄فرایند جستجوی حقیقت‬

‫این آگاهی که ما همیشه میتوانیم درک عمیقتری از حقیقت داشته باشیم به ما کمک میکند نسبت به دانش اکتسابی‬
‫خویش طرز تلقّی فروتنانه ای را حفظ کنیم‪ .‬این تمایل در کنجکاوی‪ ،‬عالقه به نظرات دیگران‪ ،‬و تالش صادقانه برای درک نقطه‬
‫نظرهایی متفاوت با دیدگاه خودمان‪ ،‬منشأ آن هرچه که باشد‪ ،‬بروز میکند‪.‬‬
‫وقتی در زمینهای خود را "خبره" بدانیم‪ ،‬یا صرفاً تحصیلکردهتر از دیگران بپنداریم‪ ،‬غالباً میل به رد کردن نظرات‬
‫دیگران در ما بروز میکند بدون آن که آن چنان که باید و شاید آنها را مورد بررسی قرار دهیم‪ .‬امّا‪ ،‬اگر به تحرّی حقیقت متعهّد‬
‫باشیم‪ ،‬نسبت به یادگیری از هر کسی سعۀ صدر خواهیم داشت‪ .‬غالباً اظهار نظرهای کودکی‪ ،‬یا کسی با تحصیالت رسمی نه‬
‫چندان زیاد‪ ،‬یا شخصی عامی‪ ،‬ممکن است نقطه نظری جدید را عرضه کند که به درکی بیشتر منجر گردد‪ .‬این بدان معنی نیست‬
‫که ما کلّ نظریههای آن شخص را اقتباس کنیم‪ ،‬بلکه تعامل نظریهها ما را به بینشهای جدیدی رهنمون میسازد‪ .‬در نتیجه‪ ،‬ما نه‬
‫کورکورانه نظریههای دیگران را‪ ،‬هر قدر که با صالحیت تامّ آنها را تشریح نماید‪ ،‬میپذیریم‪ ،‬و نه بدون اندیشه آنها را ردّ میکنیم‪.‬‬

‫حضرت بودا فرماید‪" ،‬کاهنان و پژوهشگران نباید آنچه را من میگویم به پاس من بپذیرند؛ بلکه باید آنها را همانند زرگری که زر را‬
‫‪11‬‬
‫با بریدن‪ ،‬آب کردن‪ ،‬خراشیدن و مالش دادن میآزماید‪ ،‬بیازمایند"‬
‫– آنتونی دو ملو‬

‫مسئولیت تحرّی حقیقت تلویحاً بدان اشاره دارد که ما خود را از حقایق دست دوم‪ ،‬که از دیگران دریافت میکنیم‪،‬‬
‫منقطع سازیم‪ .‬به جای آن‪ ،‬با تجزیه و تحلیل و ارزیابی اطّالعات واصله در پرتو شواهد علمی و اصول اخالقی و معنوی که‬
‫پذیرفتهایم‪ ،‬سعی کنیم به چشم خود ببینیم و به معرفت خویش بشناسیم‪ .‬سپس‪ ،‬اعم از آن که نظریۀ جدید را به طور کامل‪ ،‬یا‬

‫‪ 11‬آنتونی دو ملو‪ ،Prayer of the Frog ،‬ج‪ ،0‬آناند‪ ،‬هندوستان‪ ،0414 ،‬ص‪.01‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫بخشی از آن را‪ ،‬بپذیریم‪ ،‬قضاوت را به تعویق بیاندازیم‪ ،‬یا آن را رد کنیم‪ ،‬قادر خواهیم بود که توضیحی منطقی و روشن در تأیید‬
‫اقدام خویش عرضه کنیم‪.‬‬
‫مشورت گروهی‪ ،‬که در آن کلّیه شرکت کنندگان آنچه را که دریافتهاند به همراه دالیل مؤیّد دیدگاههای خود بیان‬
‫کنند‪ ،‬فرایند تجزیه وتحلیل و ارزیابی ایدهها را تسهیل میکند‪ .‬این کار به ما اجازه میدهد که فرایند تحلیل و ارزیابی خود را با‬
‫فرایند دیگران مقایسه کنیم‪ ،‬و نوع استداللی را که ممکن است قبالً به ذهن مان خطور نکرده باشد مدّ نظر قرار دهیم‪ .‬امّا‪ ،‬در‬
‫تحلیل نهایی‪ ،‬هر یک از ما مسئولیت اخالقی داریم که استنتاجهای خود را به عمل آوریم‪.‬‬
‫تحقیق صادقانه برای رسیدن به حقیقت هم چنین مستلزم آن است که ما آگاهانه تالش کنیم اذهان و قلوب خود را از‬
‫هر تعصّبی رها نماییم‪ .‬تعصّب سدّ راه درک حقیقت است زیرا ما را مستعدّ میسازد به طور خودکار برخی نظرات را‪ ،‬بدون آن که‬
‫مورد تحلیل عینی قرار دهیم‪ ،‬بپذیریم یا رد کنیم‪ .‬امّا‪ ،‬حقیقت را تنها از طریق ارزیابی بیطرفانه میتوان شناخت‪.‬‬
‫عالوه بر تحرّی حقیقت دربارۀ واقعیت عینی از طریق تحلیل موشکافانۀ نظریههای به دست آمده از طریق کتابها‪،‬‬
‫همایشها‪ ،‬برنامه های دانشگاهی‪ ،‬یا مکالمات شخصی‪ ،‬باید حقیقت مرتبط با واقعیت ذهنی خویش را‪ ،‬با توجّه کردن به واکنشهای‬
‫عاطفی خود نیز جستجو کنیم ‪ .‬احساس رنجش‪ ،‬واکنش افراطی‪ ،‬متوقّف ساختن‪ ،‬و اتّخاذ موضع دفاعی تماماً شاخصهایی هستد‬
‫که به زمینههای حسّاس اشاره دارند – زمینه هایی که برای ما دشوار است در آنها خود و اقدامات مان را به طور عینی مشاهده‬
‫کنیم‪.‬‬
‫اوّل‪ ،‬باید تصدیق کنیم که واکنشهای عاطفی دارای معنایی است و باید تحلیل شود‪ .‬وقتی آرامش یابیم‪ ،‬میتوانیم سعی‬
‫کنیم دریابیم که چرا در بعضی شرای ط‪ ،‬با بعضی از افراد‪ ،‬یا نسبت به بعضی موضوعات‪ ،‬واکنشی عاطفی نشان میدهیم‪ .‬سپس‬
‫میتوانیم ارزیابی کنیم که آیا واکنش های ما مناسب است و‪ ،‬اگر نیست‪ ،‬در خصوص روش مؤثّرتری از اقدامات تصمیم بگیریم‪ .‬این‬
‫روش به شناخت بهتری از خویشتن و پیشرفت در تحوّل فردی منجر خواهد شد‪.‬‬
‫آسان نیست که مسائل زندگی و عواطف منفی ناشی از آنها را به صورت فرصتهایی جهت یادگیری تعبیر کنیم‪ .‬معموالً‬
‫ما با تمهید ترمیم های سریع که به طور موقّت ناراحتی ما را برطرف می کنند و ادامۀ زندگی به طور معمول را میسّر میسازند‪ ،‬به‬
‫مسائل واکنش نشان میدهیم‪ .‬امّا‪ ،‬وقتی علل بنیادی را‪ ،‬که غالباً درون خود ما وجود دارد‪ ،‬کشف نکرده و به آنها نپرداختهایم‪،‬‬
‫مسائل بعداً‪ ،‬اغلب به شکلهای وخیمتری‪ ،‬مجدّداً رخ میگشاید‪.‬‬
‫پرداختن به بررسی خویشتن و کلنجار رفتن با مسأله ای در طول زمان‪ ،‬متضمّن آن است که در زندگی با میزانی از تنش‬
‫همراه شویم که فراتر از راحتی و آسایش ما است‪ .‬امّا‪ ،‬وقتی در نظر بگیریم که مسألۀ مزبور چه چیزی را دربارۀ خود ما آشکار‬
‫می سازد‪ ،‬و کمک می کند رویکردها و اقدامات خود را تعدیل کنیم‪ ،‬و تغییراتی پدید آوریم که درکی عمیقتر از نقش مؤثّرمان را‬
‫منعکس سازد‪ ،‬بیشتر احتمال دارد که راهحلهای پایدارتری را به کار ببریم؛ راه حل هائی که به علل ریشهای مشکل میپردازند نه‬
‫آن که صرفاً عالمت های ظاهری آن را از بین ببرند‪.‬‬

‫◄فرایند به کارگیری حقیقت‬

‫از آنجا که هر یک از ما دارای مسئولیت اخالقی تحرّی حقیقت هستیم‪ ،‬هیچ کس حق ندارد به ما بگوید که چه باوری‬
‫باید داشته باشیم یا چه اصلی را باید بپذیریم ‪ ،‬گو این که دیگران میتوانند مؤدّبانه نقطه نظرات خود را توضیح دهند و از ما‬
‫بخواهند آنها را مدّ نظر قرار دهیم‪ .‬پیامد قهری این اصل آن است که هر یک از ما دارای مسئولیت اخالقی هستیم که با تمام وجود‬
‫و از صمیم قلب تالش کنیم اصول مزبور را که آزادانه پذیرفتهایم به مورد اجرا گذاریم‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫اگر ناسازگاری های شدیدی بین گفتارها و رفتارهای خود کشف کنیم‪ ،‬مسئولیت داریم سعی کنیم دالئل آن را دریابیم‪.‬‬
‫ممکن است در اثر نقائصی که در اجرای اوّلین مسئولیت اخالقی‪ ،‬یعنی تحرّی حقیقت‪ ،‬وجود داشته‪ ،‬نسبت به برخی حقایق اساسی‬
‫غافل بمانیم‪ .‬راه دیگر آن که‪ ،‬ممکن اس ت در اجرای مسئولیت اخالقی دوم کوتاهی کنیم و حقایقی را که از لحاظ نظری تصدیق‬
‫کردهایم به مورد اجرا نگذاریم‪ .‬اگر کشف کنیم که کامالً نسبت به حقیقت مزبور و منافع به کارگیری اصلی که ترویج میکنیم‪،‬‬
‫متقاعد نشدهایم‪ ،‬باید تردیدهای معیّن خود را شناسایی کرده و به ف رایند تحرّی حقیقت باز گردیم تا اندیشۀ ما روشن و واضح‬
‫گردد‪ .‬امّا‪ ،‬اگر نتیجه گیری کنیم که اصل مورد بحث صحیح است‪ ،‬باید سعی کنیم رفتار خویش و دالئلی را که چرا "آنچه را‬
‫موعظه میکنیم عمل نمیکنیم" دریابیم‪ .‬سپس‪ ،‬میتوانیم دست به اقدام بزنیم – اقداماتی از قبیل تفکّر بر مطالب خواندنی مرتبط‬
‫با اصل مزبور‪ ،‬شناخت وضعیتهای ملموسی که می توانیم اصل مزبور را عملی سازیم‪ ،‬تعیین اهداف برای خودمان‪ ،‬و ارزیابی روزانۀ‬
‫پیشرفت خویش – تا آن که روز به روز گفتار ما با اعمال مان منطبقتر گردد‪.‬‬
‫علّت هر چه که باشد‪ ،‬خودداری از زیستن منطبق با حقیقت آرمانی موجب مسائلی در زندگی ما میشود‪ ،‬حتّی اگر‬
‫دیگران را در مسائل مقصّر بدانیم یا آن مسائل را به بدبختی یا سرنوشت نامیمون خود نسبت بدهیم‪ .‬درست همان طور که قوانین‬
‫طبیعی حاکم بر دنیای فیزیکی عمل میکنند‪ ،‬قوانین اخالقی و اصول اجتماعی نیز روابط علّت و معلولی را در عرصه حقیقت‬
‫آرمانی ایجاد میکنند‪ .،‬اگر کودکی خردسال که هنوز آگاه بر قانون گرانش نیست به پشت بام خانهاش برود و در تالشی برای پرواز‬
‫پایین بپرد‪ ،‬آسیب خواهد دید‪ .‬غفلت او از قانون‪ ،‬او را از پیامدهای آن حفظ نمیکند‪ .‬به همین ترتیب‪ ،‬اگر ما از قوانین بنیادی‬
‫روحانی و اصول اجتماعی بی خبر باشیم‪ ،‬غالباً احساس ناخشنودی از زندگی خواهیم داشت و در روابط خود با دیگران بدون پی‬
‫بردن به علّت آن‪ ،‬آسیب خواهیم دید‪.‬‬
‫الزم نیست به تمامی عواقب یک اصل پی ببریم تا شروع به عملی کردن آن نماییم‪ .‬بر مبنای برداشتی که بدان‬
‫رسیده ایم‪ ،‬مسئولیت داریم که به بهترین وجه ممکن در زندگی فردی و اجتماعی خود آن اصل را به کار ببریم‪ ،‬و در عین حال به‬
‫تحقیق برای رسیدن به درکی کاملتر از آن ادامه دهیم ‪ .‬تالش مداوم برای به کار گیری اصل مزبور ما را نسبت به سایر پیامدها‬
‫حسّاس کرده‪ ،‬راه را برای تأمّل و تحقیق بیشتر هموار میسازد‪ .‬در نتیجه‪ ،‬تحقیق و کاربرد حقیقت نقشهایی مکمّل هم را در‬
‫فرایند جاری یادگیری ایفا میکنند‪.‬‬
‫وقتی ما تدریجاً اصولی را که پذیرفته ایم در زندگی خویش به کار گیریم‪ ،‬زندگی ما به میزانی فزاینده منسجم میشود‪.‬‬
‫اقدامات ما تجسّمبخش گفتار ما میگردد و ما قادریم توضیح دهیم چرا ما این گونه میاندیشیم و این گونه عمل میکنیم‪ .‬نتیجه‬
‫عبارت از آرامش و شناخت خویشتن به میزانی هر چه بیشتر است‪ .‬این نکته که گفتار ما و رفتار ما‪ ،‬هر دو‪ ،‬بر واقعیت (تا بدان حد‬
‫که قادر به شناختش بودهایم) مبتنی است‪ ،‬احساس تسلّط بر خویشتن را تقویت می کند و در روابط صحیح ما با دیگران تأثیر‬
‫میگذارد‪.‬‬

‫◄رابطۀ بین حقیقت نسبی و حقیقت آرمانی‬


‫بنابراین‪ ،‬اقدام خطیر نوع بشر عبارت از تحقیق پایان ناپذیر برای رسیدن به واقعیت‪ ،‬تحرّی حقیقت‪ ،‬طلب‬
‫‪10‬‬
‫معرفت‪ ،‬و در همان سطح از اهمّیت‪ ،‬کاربرد دانش برای حصول پیشرفت‪ ،‬اصالح عالم‪ ،‬و سعادت امم است‬

‫– پل لمپل‬

‫‪10‬‬
‫پل لمپل‪ ،Revelation and Social Reality ،‬انتشارات پاالبرا‪ ،‬وست پام بیچ‪ ،‬فلوریدا‪ ،0114 ،‬ص‪.090‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫قوانین فیزیکی که در اثر جستجوی حقیقت نسبی به منصّۀ ظهور رسیده و فوانین روحانی و اصول اجتماعی که در اثر‬
‫تحرّی حقیقت آرمانی کشف شده وجوه مکمّل واقعیت هستند‪ .‬تحرّی حقیقت مستلزم بذل مساعی جهت کشف حقیقتی است که‬
‫در هر دو حیطۀ معرفت یافت میشود‪ ،‬زیرا بدون یکی یا دیگری‪ ،‬برداشت ما از واقعیت ناقص است‪.‬‬
‫تحوّل اجتماعی و پیشرفت مدنیت منوط به کاربرد هر دو نوع حقیقت است‪ .‬حقیقت علمی تأمین کنندۀ وسائل عملی‬
‫است که به واسطۀ آنها مدنیت موفّق مادی را میتوان ایجاد کرد‪ .‬حقیقت روحانی چارچوب اصول الزم برای ایجاد جامعۀ عادل و‬
‫مسالمتجو را تعیین میکند – جامعه ای که در آن ترقّی مادی به طور یکسان توزیع گردد و امکانات نامحدود بالقوّۀ مکنون در‬
‫ضمیر انسانی پرورش یابد‪ ،‬نه جامعهای که در آن تنها خود شکوفایی مادّی هدف قرار گیرد‪.‬‬
‫نیاز به شناخت هر دو حقیقت نسبی و حقیقت آرمانی برای تحوّل‪ ،‬حتّی در مقیاس کوچک‪ ،‬نیز الزم است‪ .‬از لحاظ‬
‫عملی‪ ،‬اگر می خواهیم تعیین کنیم که برای هر مسأله ای چه باید بکنیم یا چه راه حلّی می توانیم بیابیم‪ ،‬ضروری است دادهها و‬
‫اطّالعات را محقّق سازیم‪ ،‬تا بتوانیم وضعیت موجود را از کلّیه چشم اندازهای مرتبط‪ ،‬تا آنجا که ممکن باشد بیطرفانه‪ ،‬دریابیم‪ .‬هم‬
‫چنین الزم است اصولی را شناسایی کنیم که ما را به ر اه حلّی منصفانه رهنمون سازند و دیدگاهی اصولی را تدوین کنیم که برای‬
‫رسیدن به آن تالش نماییم‪.‬‬
‫وقتی داده ها و اطّالعات را مورد تحقیق قرار دادیم‪ ،‬اصول مرتبط را شناسایی کردیم‪ ،‬و دیدگاه خویش را تدوین نمودیم‪،‬‬
‫میتوانیم دربارۀ قدمهای ملموسی که باید برای حرکت از و اقعیت موجود به سوی دیدگاه مزبور برداریم به تأمّل بپردازیم‪ .‬داشتن‬
‫نظریهای روشن نسبت به هدف غایی به ما معیاری عینی میدهد که با آن انواع عملکردهای پیشنهادی را ارزیابی کنیم‪ .‬درک‬
‫واقعیت وضعیت موجود میتواند ما را از تقلید کورکورانۀ تدابیری که در جای دیگر موفّق بودهاند حفظ کند‪ .‬برای آن که یادگیری‬
‫را با وضعیت خویش وفق دهیم‪ ،‬میتوانیم از موفّقیت دیگر مردمان و نیز تأمّل خویش بیاموزیم‪.‬‬
‫در وضعیتهای ساده‪ ،‬گاهی اوقات میتوانیم کلّ جریانی را پیش بینی کنیم که ما را از واقعیت فعلی ‪ ،‬با تمامی مراحل‬
‫واسطه‪ ،‬به واقعیت آرمانی میبرد‪ .‬در وضعیتهای پیچیده تر‪ ،‬فهم رابطه بین نسبی و آرمانی می تواند فقط ایدۀ جهتی را که باید‬
‫در پیش بگیریم و مراحل اوّلیۀ سفر را به ما بدهد‪ .‬در جمیع موارد‪ ،‬ارتقاء‬
‫فرایند حلّ مسأله به سطح اصولی موجد تعهّد الزم برای اجرای تصمیمات‬
‫حقیقت‬ ‫اتّخاذ شده است‪.‬‬
‫ایده آل‬
‫اگرچه میتوانیم این فرایند را به عنوان افراد به کار بگیریم‪ ،‬ولی‬
‫وقتی گروهی یا سازمانی از آن برای تدوین نقشهها یا حلّ مسائل استفاده‬
‫اعمالی که منجر به تحول حقیقت نسبی‬ ‫میکند بیش از پیش ثمربخش میگردد‪ .‬در این قضایا‪ ،‬ایدههای بیان‬
‫میشود‬
‫شده توسّط اعضاء گوناگون معموالً شامل چشماندازهای مختلفی خواهد‬
‫شد که میتواند درک گروه نسبت به هر دو حقیقت نسبی و آرمانی‬
‫وضعیت را گسترش دهد‪ .‬وقتی گروه در اصول مرتبط تر به اتفاق نظر‬
‫برسد‪ ،‬دیدگاهی را مبتنی بر اصول مزبور تدوین کرده و درکی از وضعیت‬
‫موجود به دست آورده باشد‪ ،‬مشورت دربارۀ نوع عملکرد ممکن موجد انواع پرباری از ایدهها خواهد شد‪ .‬سپس این ایده ها را‬
‫میتوان در هم تلفیق کرده نقشهای پدید آورد که کاملتر و مؤثّرتر از هر نقشهای است که فرد به تنهایی میتوانست ترسیم نماید‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫تعریف مسئولیت اخالقی به عنوان جستجو و کاربرد حقیقت‬


‫وقتی مردم به اخالقیات می اندیشند غالباً به فهرستی از صفاتی فکر میکنند که شخص اخالقی باید به آنها متّصف باشد‪:‬‬
‫صداقت‪ ،‬درستی‪ ،‬ادب‪ ،‬بخشش‪ ،‬و بسیاری دیگر‪ .‬چرا ما مسئولیت اخالقی را به شیوهای چنین متفاوت تعریف میکنیم؟ به جای‬
‫اشاره به فهرستی بلند باال از صفات اخالقی‪ ،‬شناسایی تعداد اندکی از اصولی که عمیقاً به آنها باور داریم به ما کمک میکند تا‬
‫نسبت به اصول مزبور و تعهّدمان به کاربرد آنها آگاه باقی بمانیم‪ .‬مالحظۀ تعهّد به حقیقت به عنوان مسئولیت اوّلیۀ اخالقی ما‬
‫وجوه قضاوتی واژۀ "اخالقیات" را حذف میکند – این واژه به حدی بحث برانگیز است که احتمال دارد بعضی از نفوس واکنشی‬
‫دفاعی نسبت به آن داشته باشند‪ .‬وقتی هر یک از ما اصولی هدایت کننده را برای خود تعیین کنیم‪ ،‬انگیزۀ ما برای به کارگیری‬
‫آنها به مراتب بیشتر از زمانی است که مرجع اقتداری بیرونی همان اصول را بر ما تحمیل کند‪ .‬این کار راه را برای انضباط اختیاری‬
‫و نه انضباط تحمیلی بیرونی‪ ،‬هموار میکند‪.‬‬
‫در نهایت ‪ ،‬هر یک از ما اصولی را آن طور که درک میکنیم به کار میگیریم‪ .‬موقعی که اصولی را که به آن متعهّد‬
‫هستیم اجرایی میکنیم‪ ،‬درک ما از آنها عمیق می شود و آنها را تدریجاً با انسجام بیشتر در وجوه گوناگون زندگی خود به کار‬
‫میبریم‪ .‬کشف می کنیم که چگونه عملی ساختن اصلی به عملی ساختن دیگر اصول مرتبط منجر میشود‪ .‬به این طریق‪ ،‬فرایند‬
‫مستمرّ یادگیری که بر پایۀ تحقیق و کاربرد حقیقت آرمانی استوار میشود به هر فردی کمک میکند که رشتۀ هدفمند و‬
‫دائماالتّساعی از صفات و قابلیت ها را در خود به وجود آورد تا بتواند با معضالت زندگی مقابله کند‪ .‬نتیجه عبارت از انطباق صحیح‬
‫اعمال با حقیقت است‪ .‬این تعریف اخالقیات ظهور فعّال بیرونی پیشرفتهای درونی را تلویحاً با خود همراه دارد‪.‬‬

‫شرافت ذاتی نوع بشر‬


‫منسیوس گفت‪" ،‬ابتدا بخش شریفتر ماهیت خویش را بساز‪ ،‬پس آنگاه بخش پست تر نمیتواند بر آن غالب‬
‫آید‪ ".‬بدان علّت که مردمان بخش شریفتر ماهیت خویش را نمیسازند بخش پستتر بر آن غلبه مییابد‪ .‬در نتیجه آنها‬
‫‪10‬‬
‫این اصل را نقض میکنند‪...‬‬

‫– لو هسیانگ شان‬

‫ما تنها در صورتی برانگیخته می شویم که برای ساختن دنیایی بهتر تالش یا حتّی فداکاری کنیم که باور داشته باشیم‬
‫ایجاد چنین جهانی‪ ،‬هر چند به طور تدریجی‪ ،‬میسّر است‪ .‬این یقین در اثر فرایند تحلیل موشکافانۀ الگوهای ناقص ذهنی جامعه و‬
‫طبیعت بشری شروع میشود و در درکی جدید از شرافت ذاتی نوع بشر به اوج خود میرسد‪ .‬اعتقاد به خیر محض بودن انسان که‬
‫مظالم و ستمگریهای واقعی را که او در طول تاریخ مرتکب شده است نادیده میگیرد‪ ،‬ابداً سادهلوحانه نیست‪ .‬بلکه‪ ،‬در حقیقت‬
‫اعتقاد به استعداد بالقوّه و مکنون نوع بشر است‪ ،‬که با تصدیق این نکته همراه است که صفات و قابلیتها تدریجاً‪ ،‬از طریق‬
‫فرایندهای صحیح یادگیری و تحوّل‪ ،‬به وجود میآیند‪ .‬در علوم اجتماعی و در تعالیم روحانی نیز تأییدی بر این چشمانداز پیدا‬
‫میکنیم‪.‬‬
‫روان شناسی انسانگرایانه و درمانهایی که از آن نشأت گرفته‪ ،‬از قبیل درمان مُراجِعمداری که توسّط کارل راجرز تکوین‬
‫یافت‪ 10‬بر تمایل فطری به سوی رشد در ذات هر فرد بشر تأکید دارد‪ .‬رشد را میتوان از طریق رابطهای که با ویژگی پذیرش‬

‫‪10‬‬
‫یانگ مینگ چه‪( Principle or mind? .‬ابتدا در سال ‪ 0414‬انتشار یافت) ‪ ،‬وزارت امور خارجه‪ ،‬جمهوری چین (تایوان)‪،0100 ،‬‬
‫‪http://taiwantoday.tw/ct.asp?xItem=140526&CtNode=124 .‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫بالقید و شرط‪ ،‬همدلی‪ ،‬و سازگاری (صحّت) از قیود مشخص می شود‪ ،‬رهایی بخشید‪ .‬این پرورش روابط موجد محیطی امن برای‬
‫جستجوی حقیقت دربارۀ زندگی خود است که به بینشهایی دربارۀ االگوهای ناسالم عمل منجر شده‪ ،‬و به تصمیمات آگاهانه برای‬
‫تغییر منتج گردد – فرایندی که در تحوّل فردی مؤثّر است‪.‬‬
‫در سال های اخیر‪ ،‬روانشناسی مثبت که مارتین سلیگمن پیشرو آن است‪ ،‬به عنوان وسیلۀ تقویت رفاه محبوبیتی فزاینده‬
‫یافته است‪ ،‬روشی که نقاط قوّت فرد و قابلیت های مکنون او را پرورش می دهد و بر نقاط ضعف و رفتارهای ناسازگار او تمرکز‬
‫ندارد‪ .‬هدف آن آزاد ساختن قوای مکنون انسان با پرورش فضیلتها برای وصول به شادمانی واقعی است‪.‬‬
‫‪19‬‬
‫درمان رفتاری شناختی (‪ )CBT‬اثربخشی خود را در آزمایش کنترل شدۀ تصادفی نشان داده است ‪ .‬اکنون معلوم‬
‫شده است که این درمان روشی نیرومند برای کمک به بیماران جهت مقابله با بیماری به وسیله بهرهبرداری از فرایند یادگیری‬
‫تحوّلآفرین است که ما رؤوس آن را بیان کردهایم – بررسی باورهای نادرست از طریق جستجوی منظّم و سنجیدۀ حقیقت‪،‬‬
‫جایگزین کردن آنها با برداشتهایی که با واقعیت انطباق بیشتر دارد‪ ،‬و اقدام متمرکز برای تدوین الگوهای سالمتر رفتاری‪ .‬چنین‬
‫تغییری در فهم ‪ ،‬که با اقدام همراه شود‪ ،‬بیماران را در فرایندی از شفا و تحوّل وارد میسازد که شرافت ذاتی آنها را تقویت‬
‫میکند‪.‬‬
‫آثار مذهبی تعلیم میدهند که ما "به صورت و مثال الهی" خلق شدهایم – یعنی ما دارای استعداد بالقوّه برای اتّصاف به‬
‫صفاتی هستیم که منعکس کنندۀ صفات الهی باشد‪ .‬پس‪ ،‬یک هدف اصلی زندگی عبارت از پرورش صفاتی از قبیل محبّت‪ ،‬عفو‪،‬‬
‫صداقت‪ ،‬درستی‪ ،‬و عدالت است که به هر یک از افراد بشر به طور بالقوّه اعطا شده است‪.‬‬
‫رویکردهای مذهبی و نیز روان شناختی‪ ،‬هر دو‪ ،‬بر اِعمال اختیار‪ ،‬یعنی توانایی ما افراد بشر برای انتخاب اعمال خویش‪،‬‬
‫خصوصیتی که انسان را از بقیه عالم خلقت متمایز میسازد‪ ،‬تأکید دارند‪ ..‬از آنجا که ما دارای طبیعت پستتر (یعنی امکان بالقوّه‬
‫برای ارتکاب شرّ)‪ ،‬و نیز طبیعت برتر (امکان بالقوّه برای اتّصاف به صفات شریف) هستیم‪ ،‬باید آگاهانه افکار و اعمالی را انتخاب‬
‫کنیم که طبیعت برتر ما را تقویت میکند و از آنچه که راه را برای طبیعت پستتر ما هموار میسازد پرهیز نماییم‪ .‬با تمرکز بر‬
‫طبیعت برتر‪ ،‬ما بر پرورش و توسعۀ صفات عالی‪ ،‬از قبیل وحدت‪ ،‬تأکید میکنیم نه آن که صرفاً نقایص‪ ،‬از قبیل تفرقه و تشتّت‪ ،‬را‬
‫کنترل کنیم یا از آن پرهیز نماییم‪ .‬درست همان طور که نور سبب نابودی ظلمت میشود‪ ،‬اتّصاف به صفات مثبت تدریجاً نقایص را‬
‫از بین میبرد‪.‬‬
‫اعتقاد به شرافت ذاتی ما تلویحاً گویای آن است که ما تالش می کنیم تا صفات خود را پرورش دهیم و به شرافت بالقوّۀ‬
‫دیگران ایمان داشته باشیم‪ .‬ما طالب درکی عمیقتر هستیم که از طریق جستجوی حقایق روحانی‪ ،‬کشف استعداد بالقوّۀ انسانی‪ ،‬و‬
‫پرورش آگاهی عمیقتر نسبت به خودمان‪ ،‬بتوانیم به آن موفّق گردیم‪ .‬ما به طور جدّی و فعّال سعی میکنیم صفات عالیۀ دیگران را‬
‫‪ ،‬هر قدر که پنهان باشد‪ ،‬دریابیم و اطمینان داشته باشیم که آنها میتوانند قابلیتهای خود را پرورش دهند‪ ،‬حقیقت اصول روحانیه‬
‫را تصدیق نمایند و به دیدگاهی که بر پایۀ آرمانهای عالی و شریف است واکنش نشان دهند‪ .‬با دوستی و رفاقت اصیل و واقعی‪،‬‬
‫سرمشقی الهامبخش و دیدگاهی که به وضوح بیان شده باشد‪ ،‬تالش میکنیم یکدیگر را در مجهودات خود برای یادگیری و اصالح‬
‫خویشتن متقابالً پشتیبانی نماییم‪.‬‬
‫هر دو رویکرد مذهبی و غیرمذهبی به شرافت ذاتی نوع بشر بر فرایند تحوّل فردی و کمک به دیگران در این فرایند‬
‫تأکید دارند‪ .‬رویکرد مذهبی‪ ،‬وقتی که به تأسیس وحدت‪ ،‬عدالت‪ ،‬و صلح در جامعه متعهّد باشد‪ ،‬در فرایند تحوّل اجتماعی نیز مؤثّر‬
‫و سهیم است‪ .‬امّا‪ ،‬برای آن که به نحوی صحیح این عنصر رهبری تحوّلآفرین عملی گردد‪ ،‬باید از برخی تعبیرات نادرست پرهیز‬

‫‪10‬‬
‫کارل راجرز‪ ،Client-Centered Therapy: Its Current Practice, Implications and Theory ،‬لندن‪ :‬کانستبل‪.0410 ،‬‬
‫‪19‬‬
‫نیکوال وایلز و همکاران‪Cognitive behavioural therapy as an adjunct to pharmacotherapy for primary care based " .‬‬
‫”‪ patients with treatment resistant depression: results of the CoBalT randomized controlled trial,‬منتشر شده به طور آنالین‬
‫در ‪ 9 ،www.thelancet.com‬دسامبر ‪.0100‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫کنیم‪ .‬خطری که در رویکرد غیرمذهبی وجود دارد عبارت از تمایل به دل باختگی به رشد فردی و نادیده گرفتن ترقّی و رفاه‬
‫دیگران است‪ .‬خطری که در رویکرد مذهبی وجود دارد عبارت از سقوط در تصدیق کامل ماهیت دوگانۀ ما‪ ،‬یا نادیده گرفتن نقاط‬
‫ضعف و آسیبپذیری ما در مقابل خطا‪ ،‬یا سقوط در تحسین قابلیت ذاتی ما برای شریف بودن است‪.‬‬
‫اگر ما وقتی مرتکب خطا میشویم‪ ،‬بخصوص از نوع معصیت کبیره‪ ،‬قدرت طبیعت پستتر خویش را دست کم بگیریم‪،‬‬
‫ممکن است احساس عمیق بی ارزشی را تجربه کنیم که‪ ،‬به جای آن که ازاین وضعیت به عنوان فرصتی جهت یادگیری استفاده‬
‫کنیم که ما را به استمرار تالش برانگیزد‪ ،‬از خویش نومید شویم و دست از تالش برداریم‪ .‬از آن باز هم بدتر آن که‪ ،‬اگر افرادی که‬
‫اطراف ما هستند فرض مسلّم بدانند که ما باید قدرت اجتناب از ارتکاب خطا را میداشتیم‪ ،‬محتمل است که خطاهای خود را‬
‫توجیه کرده از دیگران پنهان کنیم‪ .‬اگر این کار امکانپذیر نباشد‪ ،‬ممکن است به هر شیوهای متوسّل شویم تا از کسانی که‬
‫احساس میکنیم ما را محلّ قضاوت خود قرار خواهند داد پرهیز کنیم‪ .‬امّا‪ ،‬ما نمیتوانیم بر نقائص و نقاط ضعف خود نائل آییم مگر‬
‫آن که آنها را تصدیق کرده وبا آنها روبرو شویم‪ .‬در نتیجه‪ ،‬انکار کردن یا کوچک شمردن نقائص و خطاها منجر به رکود در فرایند‬
‫تحوّل میگردد‪.‬‬
‫برعکس‪ ،‬اگر ما تا حدی قادر باشیم طبق آرمانهای خود زندگی کنیم و خطاهای عمدهای مرتکب نشویم‪ ،‬با خطر‬
‫دیگری روبرو میشویم که خودمحقّبینی است‪ .‬ممکن است در این دام بیفتیم که خود را نسبتاً کامل تلقّی کنیم و نگرشی قضاوتی‬
‫نسبت به کسانی داشته باشیم که طبق معیارهای ما نمیتوانند زندگی کنند‪ .‬این طرز تلقّی نه تنها مانع از رشد دیگران خواهد شد‪،‬‬
‫بلکه رشد ما را نیز متوقّف خواهد کرد‪ .‬به جای آن‪ ،‬باید متواضعانه نقائص خود را بپذیریم‪ ،‬بر صفاتی تمرکز داشته باشیم که مایلیم‬
‫بدان متّصف شویم‪ ،‬و به خاطر داشته باشیم که همۀ ما در نقاط گوناگون در یک مسیر به سوی تحقّق شرافت و اصالت بالقوّۀ‬
‫خویش هستیم‪.‬‬
‫پذیرفت ن اعتقاد به اصالت و شرافت ذاتی نوع بشر به ما صبر و بردباری و دیدگاهی دربارۀ توسعۀ جمعیمان نیز میبخشد‪.‬‬
‫به ما قوّهای می دهد که فراتر از مسائلی که در حال حاضر جامعه را مبتال ساخته و نقائص کسانی که موجد آنها هستند‪ ،‬را بتوانیم‬
‫ببینیم‪ .‬به ما الهام میبخشد که رهبری تحوّلآفرین را عملی سازیم‪ ،‬و تالش کنیم که وقتی برای تأسیس جامعهای منصفانه و‬
‫متّحد فعّالیت میکنیم‪ ،‬صفات و قابلیتهای خود را پرورش دهیم‪.‬‬

‫استعالء‬

‫به کارگیری چارچوب مفهومی رهبری تحوّلآفرین آسان نیست‪ .‬ما با این چالش روبرو هستیم که خود را در تحرّی‬
‫مداوم حقیقت‪ ،‬پرورش و عملی ساختن خود‪ -‬انضباطی ‪ ،‬شرکت در فرایند مداوم یادگیری‪ ،‬جستجو و پرورش استعدادهای مکنون‬
‫و صفات رشد نیافته در دیگران‪ ،‬متمایز ساختن خویش با رویکرد خدمت‪ ،‬خدمت کردن به خیر عمومی‪ ،‬و تالش برای متحوّل‬
‫ساختن جامعه متعهد کنیم‪ .‬کار شاقّی است! با این همه‪ ،‬هر چیزی کمتر از آن ارزش آن را ندارد که رهبری تحوّلآفرین خوانده‬
‫شود‪.‬‬
‫الهام برای استقامت مصمّمانه در این مسیر دشوار ازاستعالء نشأت میگیرد‪ .‬وقتی در مسیر خود با موانعی روبرو‬
‫میشویم‪ ،‬استعالء به ما قوّت میدهد که راه را ادامه دهیم‪ .‬ما زمانی استعالء را تجربه میکنیم که خود را از محدودیتهای‬
‫واقعیت فعلی رهایی بخشیم و با قوّۀ باالتری مرتبط گردیم‪ ،‬یا با ارزشها و اصول جاودانی که به آن متعهّد هستیم ارتباط یابیم‪.‬‬
‫تمایل به رسیدن به واقعیتی عالیتر از وجوه فطری طبیعت انسان است‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫◄منافع استعالء‬

‫استعالء نقشی کلیدی در فرایند تحوّل ایفا می کند؛ وقتی مسائل و مشکالت ما را تهدید میکند که از پای در آورد‪،‬‬
‫استعالء ما را از غرق شدن در صرفاً لیوانی آب حفظ میکند‪ .‬وقتی ما سرخورده و در جنگلی از جزئیات سردرگم هستیم‪ ،‬استعالء‬
‫ما را قادر میسازد از مسألۀ فوری منقطع گردیم و‪ ،‬با دیدگاه مان به ما الهام می بخشد تا کلّ تصویر را از موضع مسلّط عینیتر‬
‫وسیعتری مشاهده کنیم‪ ،‬که به درک عمیقتر پویایی وضعیت منجر میشود‪ .‬درست همان طور که تماشاچی آگاه مستقر در‬
‫جایگاه غالباً پویایی پیچیدۀ آنچه را که در زمین بازی رخ میدهد بهتر از بازیکنانی که غرق در عمل هستند درک میکند‪ ،‬استعالء‬
‫چشماندازی جامعتر به ما عرضه میکند‪.‬‬
‫پذیرش مسئولیت اخالقی برای جستجوی حقیقت و کاربرد آن تلویحاً بدان اشارت دارد که ما سعی کنیم طبق اصولی‬
‫زندگی کنیم که آنها را صحیح دانسته پذیرفته ایم‪ ،‬حتّی وقتی که آن اقدامات در خالف جهت عالئقی باشند که به حال ما مفید‬
‫هستند‪ .‬استعالء با مرتبط ساختن ما با بُعدی عالیتر‪ ،‬توانایی ایفای این مسئولیت اخالقی‪ ،‬مخالفت با نفس امّاره‪ ،‬و استقامت در‬
‫مجهودات برای زیستن طبق اصول خویش را به ما میبخشد‪.‬‬
‫استعالء به ما کمک میکند تا در طیّ فرایند تصمیم گیری با اصول مزبور در تماس باشیم و از آنها به صورت منبع بینش‬
‫و هدایت استفاده کنیم‪ .‬این وجه استعالء در مشاورۀ گروهی از اهمّیت خاصّ برخوردار است‪ .‬ارتقاء مشورت به سطح اصول به ما‬
‫کمک می کند منافع و رفاه شخصی خویش را ترک گوییم و در عوض تدابیر مزبور و نوع اقداماتی را که با اصول وحدت‪ ،‬عدالت و‬
‫خدمت به خیر عمومی سازگاری دارد مدّ نظر قرار دهیم‪.‬‬
‫به طور خالصه‪ ،‬استعالء اثر تجدید و تقویت کننده تعهّدات ما را دارد به نحوی که بتوانیم با چشماندازی وسیعتر‪ ،‬شور و‬
‫حرارتی جدید ‪ ،‬و قوّتی اخالقی که ما را به ادامۀ کارمان توانا سازد‪ ،‬به وضعیت مسألهدار باز گردیم‪ .‬در این صورت قادر خواهیم بود‬
‫با هدایت اصل مورد نظر تصمیماتی اتّخاذ کنیم و دست به اقداماتی بزنیم‪.‬‬

‫◄روشهایی برای وصول به استعالء‬

‫چگونه به این حالت ارزش مند استعالء واصل شویم؟ یک راه از طریق تعهّد محکم بر مبتنی ساختن تصمیمات و‬
‫اقدامات بر اصول و ارزشهایی است که به عنوان حقایق پایدار پذیرفتهایم‪ .‬این تعهّد ما را به اصول عمومی مرتبط ساخته به ما‬
‫توانایی الزم را میبخشد که بر این وسوسۀ فائق آییم که به فعالیتهایی مبادرت کنیم که در جهت تأمین منافع خودمان است ‪.‬‬
‫وسیلۀ دیگر وصول به استعالء از طریق تعهّد به چشم انداز است‪ .‬چشم انداز مبتنی بر اصول و ارزشهایی که ما با آنها زندگی‬
‫میکنیم به عنوان منبع الهام برای کارهای روزمرّۀ ما عمل میکند‪ .‬اهمّیت چشم انداز را هزاران سال پیش حضرت سلیمان‪ ،‬پادشاه‬
‫یهود‪ ،‬دریافت وقتی که اظهار داشت‪" ،‬جایی که رؤیا نیست‪ ،‬مردم تباه میشوند‪ 11".‬چشم انداز در برگیرندۀ این امید است که‬
‫زندگی میتواند بهتر باشد و بهترخواهد شد؛ چشم انداز هدفی را تأمین میکند که الهامبخش مجهودات و فداکاری است‪ .‬وقتی‬
‫مشاهده میکنیم که چگونه زحمات روزانۀ ما منطبق با چشم اندازی بزرگ تر است‪ ،‬کار ما معنای بزرگ تری را در بر میگیرد‪.‬‬

‫‪11‬‬
‫کتاب مقدّس‪ ،‬امثال سلیمان‪ ،‬باب ‪ ،04‬آیۀ ‪[ .01‬توضیح مترجم‪ :‬در متن فارسی کتاب مقدّس‪ ،‬عبارت مزبور اینگونه ترجمه شده است‪" :‬جایی که رؤیا‬
‫نیست‪ ،‬قوم گردنکش میشوند‪ ".‬در حالی که متن انگلیسی جز این است‪]Where there is no vision, the people perish. :‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫وقتی اصول و ارزشهایی که به عنوان حقایق پایدار پذیرفتهایم به شکل چشم اندازی – یعنی تصویری از آیندۀ مطلوب‬
‫– تجسّم مییابد‪ ،‬چشم انداز مزبور به طور اخصّ الهامبخش میگردد و میتواند ما را یاری رساند که در بحبوحۀ شرایط دشوار پیش‬
‫برویم‪ .‬مثالً‪ ،‬تعهّدی به چارچوب مفهومی رهبری تحوّلآفرین را میتوان در چشم انداز سازمان یا جامعهای که هماهنگ‪ ،‬سازگار‪،‬‬
‫منصف‪ ،‬و سعادت مند است تجسّم بخشید‪ .‬در این صورت‪ ،‬چشم انداز مزبور به عنوان نور راهنما در مجهودات ما برای متحوّل‬
‫ساختن سازمان یا جامعه عمل میکند‪.‬‬
‫در مقیاسی وسیعتر‪ ،‬جامعۀ پیچیده و فوق العاده به هم پیوسته جهانی که ما در آن سکونت داریم به چشم اندازی‬
‫مبتنی بر اصول نیاز دارد تا ما را در توسعۀ جامعۀ جهانی راهنمایی کند‪ .‬بنا به گفتۀ جان دابلیو گاردنر‪ ،‬وزیر سابق بهداشت‪ ،‬آموزش‬
‫و رفاه ایاالت متّحده‪ ،‬و مشاور آموزشی چندین رئیس جمهور‪" ،‬چشم اندازی که امروز با ما مرتبط باشد بر مبنای ارزشهایی‬
‫خواهد بود که عمیقاً در تاریخ بشریت و در سنّت خود ما جایگیر شده است‪ .‬موادّی که در ایجاد چشم انداز به کار میگیریم عبارت‬
‫‪11‬‬
‫از مجهودات اخالقی نوع بشر‪ ،‬در حال حاضر و در گذشتۀ دور‪ ،‬است‪".‬‬
‫چشم انداز مشترکی که همۀ مردم بتوانند آن را بپذیرند باید اصول جدید جهانی را نیز در خود جای دهد‪ .‬با چنین‬
‫چشم انداز مشترکی‪ ،‬عالم انسانی می تواند‪ ،‬از نقطه نظر اصل اخالقی‪ ،‬به مسائل کنونی که کرۀ ارض را مبتال ساخته بپردازد‪ .‬همان‬
‫طور که پیتر راسل بیان کرده‪ ،‬چشم اندازی که به آن نیاز است "چشم اندازی کلّنگرانه‪ ،‬غیراستثمارگرانه‪ ،‬از لحاظ بومشناختی‬
‫سالم‪ ،‬درازمدّت‪ ،‬جهانی‪ ،‬مسالمتآمیز‪ ،‬انسانی‪ ،‬و تعاونی" است‪ .‬این به معنی تغییری به سوی چشماندازی واقعاً جهانی است‪،‬‬
‫‪19‬‬
‫چشماندازی که در آن فرد‪ ،‬جامعه و کرۀ ارض به طور کامل به رسمیت شناخته شوند‪".‬‬

‫نگاهی ژرف به طبیعت افکن؛ پس آنگاه همه چیز را بهتر خواهی فهمید‬
‫– آلبرت اینشتین‬

‫وقتی ما در مورد اصول خود صادق باشیم و چشم اندازی را پی بگیریم‪ ،‬اینها به عنوان موقعیتهایی عمل میکنند که ما‬
‫را در جهت صحیح نگه میدارند‪ .‬امّا‪ ،‬در لحظات اختالف‪ ،‬گیجی و ناآرامی عاطفی ممکن است احساس نیاز کنیم که کاری‬
‫ملموس تر انجام دهیم که به ما کمک کند از وضعیت آنی منفصل شویم و به اصول و چشم انداز خود متّصل گردیم‪ .‬اگر دارای‬
‫اعتقادات مذهبی باشیم‪ ،‬دعا‪ ،‬تأمّل و تفکّر‪ ،‬و خواندن آثار مقدّسۀ دیانت خودمان غالباً وسایل مؤثّری هستند‪ .‬دیگر روشها شامل‬
‫موارد زیر است‪ :‬پناه بردن به دامن طبیعت‪ ،‬اقدامات آرامشبخش‪ ،‬گوش دادن به موسیقی‪ ،‬خواندن شعر یا متون الهامبخش‪ ،‬تماشا‬
‫کردن آثار هنری که بیان کنندۀ ارزشها و اصولی مشابه ارزشها و اصول ما هستند‪ ،‬یا مشاوره با شخصی که دارای چشم اندازی‬
‫بزرگ تر یا خردمندی بیشتر از ما است‪.‬‬
‫استعالء‪ ،‬وقتی که به آن واصل شویم ‪ ،‬به ما اجازه میدهد وضعیت آنی را در پرتو چشم انداز و اصول خود مشاهده کنیم‪.‬‬
‫رغبت به اقدام بی مقدّمه تضعیف میشود‪ ،‬و ما توانایی الزم را برای اقدام هماهنگ با اعتقادات خود را پیدا میکنیم‪.‬‬
‫خالصه‪ ،‬استعالء عبارت از عنصری مهمّ و حیاتی در چارچوب رهبری تحوّلآفرین است و اقدامی الزم در ایجاد جهانی‬
‫مسالمتآمیز به شمار میآید‪ ، .‬مادام که گروهها و افراد مرتبط هم چنان منافع خودخواهانه و عالئق شخصی خود را پی میگیرند‪،‬‬
‫مسائلی که مبانی جامعه را تضعیف میکند ضرورتاً باید رو به وخامت هر چه بیشتر بگذارد‪ .‬بنابراین‪ ،‬در تالش برای حلّ این‬

‫‪11‬‬
‫جان گاردنر‪ ،On Leadership ،‬نشر فری پرس‪ ،‬نیویورک‪ ،0440 ،‬صفحه یازده (‪.)xi‬‬
‫‪19‬‬
‫پیتر راسل‪ ،The Global Brain ،‬نشر ‪ ،J. P. TAcher‬لوس آنجلس‪ ،0410 ،‬ص‪.001‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫مسائل‪ ،‬باید لزوم تمسّک به اصولی که مروّج خیر عمومی هستند‪ ،‬را در کلّیه امور تصدیق کنیم‪ .‬سپس‪ ،‬با تمرین استعالء‪ ،‬قوای‬
‫الزم برای ارتقاء یافتن به سطحی باالتر از عالئق شخصی و تعهّد تامّ به کشف و کاربرد اصولی که مرتبط با مسائل موجود و متناسب‬
‫با چشم انداز ما از جهانی بهتر هستند‪ ،‬را به دست میآوریم‪ .‬تنها در این صورت است که میتوان به ترقّی واقعی دست یافت‪.‬‬
‫تسهیل این فرایند و تشویق دیگران به شرکت در آن از وظایف دشوار رهبری تحوّلآفرین است‪.‬‬

‫پرورش قابلیتها‬
‫اعتماد بر پایۀ شخصیت است؛ آنچه به عنوان یک شخص و فردی با کفایت هستید‪ ،‬و آنچه که میتوانید انجام‬
‫دهید‪ .‬اگر شما به شخصیت من ایمان داشته باشید‪ ،‬امّا به کفایت من ایمان نداشته باشید‪ ،‬هنوز به من اعتماد نیافتهاید ‪...‬‬
‫بدون شخصیت و کفایت‪ ،‬فردی قابل اعتماد تلقّی نخواهیم شد‪ ،‬و در انتخابها و تصمیمات خود نیز حکمت و خردمندی‬
‫– استفن کاوی‬ ‫‪11‬‬
‫زیادی نشان نخواهیم داد‬

‫پرورش قابلیتهای رهبری تحوّلآفرین آن چیزی است که ابزارهایی را برای ما فراهم میآورد که دیدگاه متحوّل شدۀ‬
‫خود را به حیّز عمل در آوریم‪ .‬اکنون جهان را به نحوی متفاوت مشاهده میکنیم‪ .‬در حالی که نقائص را در اندیشۀ خود و‬
‫الگوهای ذهنی دارای اختالل خویش متوجّه شدهایم‪ ،‬دیگر نمیتوانیم جهان و مکان خویش را به همان نحو ببینیم‪ .‬وظیفهای‬
‫هولناک را پیش روی خود میبینیم و به ابزارهای جدیدی نیاز داریم تا برداشت جدید خود را جامۀ عمل بپوشانیم و تحقّق بخشیم‪.‬‬
‫متوجّه هستیم که رهبری تحوّل آفرین نه تنها تلویحاً به مفهوم جدیدی از رهبری اشاره دارد‪ ،‬بلکه مستلزم تعریف‬
‫جدیدی از آن چیزی است که به معنای شخصی معنوی یا اخالقی باشد‪ .‬از لحاظ تاریخی‪ ،‬شخص اخالقی با اصطالحات انفعالی به‬
‫عنوان شهروند مطلوبی تعریف شده است که ارزشهای سنّتی را پذیرفته رعایت میکند‪ ،‬و از ایجاد امواج جدید ناشی از زیر سؤال‬
‫بردن نظام یا سعی در تغییر اوضاع امتناع مینماید‪ .‬کسانی که از تغییر اجتماعی‪ ،‬از قبیل‪ ،‬مثالً‪ ،‬دادن حقّ رأی به زنان‪ ،‬حمایت‬
‫میکردند غیراخالقی و تهدیدی برای وضعیت موجود به حساب میآمدند‪.‬‬
‫تعریف انفعالی از اخالقیات دیگر نیازهای عصر ما را تأمین نمیکند؛ بلکه بحران این زمان‪ ،‬ما را ملزم میکند که در قالبی‬
‫فعّال‪ ،‬و نه انفعالی‪ ،‬تعریفی مجدّد ازاخالقیات داشته باشیم تا از آنچه که شخص اخالقی هست‪ ،‬به آنچه که شخص اخالقی انجام‬
‫میدهد منتقل شویم ‪ .‬در دنیای امروز‪ ،‬شخص اخالقی بودن عبارت از نقشآفرین اجتماعی بودن است؛ کسی که آگاهانه و به‬
‫نحوی فعّال به خدمات مشغول باشد‪ .‬برای آن که رهبری تحوّلآفرین به نحوی مؤثّر عملی گردد‪ ،‬باید قابلیتهایی را پرورش دهیم‬
‫که ما را قادر و توانمند سازد که در خیر عمومی مشارکت داشته باشیم‪.‬‬
‫قبل از آن که به قابلیتهای معیّنی نگاهی بیاندازیم‪ ،‬باید ساخت "قابلیت" را دریابیم‪ .‬در طیّ دورۀ پرورش و توسعۀ‬
‫نظریههای مان‪ ،‬وقتی که زندگی افرادی را مطالعه میکردیم که مثالها و نمونههایی از رهبری تحوّلآفرین در جامعه را عرضه‬
‫کردهاند‪ ،‬متوجّه شدیم که بعضی اقدامات و فعّالیتهای معمولی سبب شد رهبری آنها مؤثّر باشد‪ .‬وقتی با نگاهی عمیقتر‬
‫نگریستیم‪ ،‬متوجّه شدیم که این اقدامات و فعّالیت ها از آن رو میسّر است که کسانی که آنها را انجام میدهند دارای تعدادی‬
‫قابلیتهای بنیادی هستند‪ .‬تا این تاریخ‪ ،‬ما ‪ 01‬قابلیت رهبری تحوّلآفرین را شناسایی کردهایم‪ .‬در حالی که متوجّه هستیم که‬
‫این فهرست قطعی و نهایی نیست‪ ،‬امّا بر این باوریم که این قابلیتهای اوّلیۀ ‪ 01‬گانه با عصری که در آن زندگی میکنیم بسیار‬
‫مرتبط هستند‪.‬‬

‫‪11‬‬
‫استفن کاوی‪ ،Principle-Centered Leadership ،‬نشر سایمون اند شوستر‪ ،‬نیویورک‪ ،‬ص‪.09‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫وقتی این قابلیت ها را بررسی کردیم‪ ،‬دریافتیم که هر یک از آنها شامل تلفیقی از چهار جزء تشکیل دهنده هستند –‬
‫مفاهیم‪ ،‬مهارتها‪ ،‬نگرشها‪ ،‬و صفات‪ .‬موقعی که تدریجاً در مفاهیم‪ ،‬مهارتها‪ ،‬نگرشها و صفاتی که قابلیتی خاصّ را تشکیل‬
‫میدهند تسلّط یافته آن را ارتقاء میبخشیم‪ ،‬از توانایی الزم برخوردار میشویم تا اقدامات و فعّالیتهایی را انجام دهیم که در اثر‬
‫قابلیت معیّن مزبور ایجاد شده‪ ،‬استمرار مییابد‪ .‬تا زمانی که اجزاء متشکّلۀ قابلیتی معیّن به نحوی صحیح پرورش نیافته و تلفیق‬
‫نشدهاند‪ ،‬ما دارای توانایی الزم برای اِعمال مؤثّر قابلیت مزبور نخواهیم بود‪.‬‬
‫هرفعّالیت هدفمند بر پایۀ پویایی متوالی دانش‪ ،‬اراده و عمل استوار است‪ .‬از آنجا که دانش اوّلین قدم در این پویایی‬
‫است‪ ،‬ما با درک مفاهیم مرتبط و تدوین تصویری از آنچه که قابلیت در عمل بدان میماند‪ ،‬پرورش یک قابلیت را شروع میکنیم‪.‬‬
‫این درک و فهم معیار‪ ،‬یا میزانی‪ ،‬را به دست میدهد که‪ ،‬وقتی متدرّجاً مهارتها‪ ،‬نگرشها و صفات الزم را پرورش میدهیم‪ ،‬به‬
‫وسیلۀ آن پیشرفت خود را ارزیابی میکنیم‪.‬‬

‫‪14‬‬
‫حصول هر شیء مشروط به سه چیز است‪ :‬اوّل دانستن؛ دوم اراده؛ سوم عمل‪ ...‬مجرّد علم به شیء کفایت نمیکند‬
‫– حضرت عبدالبهآء‬

‫آنچه که در ادامه می آید عبارت از توصیفی مختصر از هر یک از چهار جزء متشکّلۀ قابلیت است‪ .‬هم چنین با مثالهای‬
‫برگرفته از قابلیت "مشورت مؤثّر گروهی" در تصمیمگیری این توصیف تکمیل می شود‪.‬‬
‫مفاهیم‪ :‬برای عملی کردن قابلیت‪ ،‬باید مفاهیم کلیدی آن را درک کنیم‪ .‬مثالً‪ ،‬قابلیت "مشورت مؤثّر گروهی" موارد زیر‬
‫را در بر میگیرد‪ :‬مقصود از مشورت‪ ،‬نیاز به دیدگاههای مختلف در یافتن حقیقت‪ ،‬رابطه بین مشورت و عدالت‪ ،‬اصول زیربنایی‬
‫مشورت مؤثّر‪ ،‬نیاز به وحدت‪ ،‬صفات الزم‪ ،‬و مراحل تصمیمگیری مؤثّر‪ .‬بهعالوه‪ ،‬به میزان معیّنی از درک و فهم از مفاهیم اساسی‬
‫مرتبط با موضوع مورد مشورت نیاز داریم‪.‬‬
‫مهارتها‪ :‬مهارتها عبارت از تواناییهای مکانیکی یا عملی هستند که برای اجرای قابلیت به آن نیاز است‪ .‬مثالً‪ ،‬گوش‬
‫دادن با همدلی‪ ،‬بیرون کشیدن دیدگاه های مختلف‪ ،‬ایجاد محیطی امن برای افراد جهت بیان کامل افکارشان‪ ،‬و خالصه کردن‬
‫نظرات ‪ ،‬برخی از مهارتهایی است که در اجرای مؤثّر مشورت اثر دارد‪.‬‬
‫نگرشها‪ :‬نگرشها به وجه انفعالی قابلیتها اشاره دارد‪ .‬آنها را میتوان الگوهای عادّی واکنش عاطفی دانست‪ .‬مثالهای‬
‫مرتبط با مشورت شامل کنجکاوی‪ ،‬تحسین‪ ،‬تحمل ابهام‪ ،‬و داشتن سعۀ صدر در برابر نظرات جدید است‪.‬‬
‫صفات‪ :‬به فضیلتهایی که در رفتار انسان آرمانی منعکس میشود میتوان صفات اطالق کرد‪ .‬مثالهایی از صفات شامل‬
‫درستکاری‪ ،‬بردباری‪ ،‬مهربانی‪ ،‬پایداری‪ ،‬پاکی‪ ،‬راستگویی‪ ،‬ادب و قابلیت اعتماد است‪ .‬صفات در عین حال مبنای شخصیت بشری و‬
‫آرمانهایی است که راهنمای مجهودات ما است‪ .‬امّا‪ ،‬باور داشتن این صفات کافی نیست؛ باید آنها را در زندگی خویش نیز اجرا‬
‫کنیم‪ .‬ما تنها در صورتی مثال و الگوی صفتی هستیم که آن صفت در الگوهای عملی ما منعکس گردد‪ ،‬اعم از آن که این انعکاس‬
‫به صورت عادات روزمرّه و یا مجهوداتی باشد که به دقّت درباره به کارگیری آنها فکر می کنیم‪ .‬اگر قرار باشد قابلیتی را به نحوی‬
‫مؤثّر اجرایی سازیم‪ ،‬هر قدر اهمّیت عملی ساختن صفات مناسب بیان شود مبالغه نخواهد بود‪ .‬برای مثال‪ ،‬عملی ساختن قابلیت‬
‫مشورت به نحوی مؤثّر بدون صفات راستگویی و ادب غیر ممکن است‪.‬‬

‫‪14‬‬
‫خطابات مبارکه‪ ،‬ج‪ ،0‬ص‪ 011‬و ‪.44‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫تمیز دادن بین نگرش ها و صفات گاهی اوقات دشوار است زیرا این دو ارتباط بسیار نزدیکی با یکدیگر دارند‪ .‬در نظر‬
‫بگیرید چگونه ممکن است بعضی ها احترام به دیگران و تواضع را نگرش تلقّی و تعریف کنند‪ ،‬در حالی دیگران ممکن است آنها را‬
‫صفات تعریف نمایند‪ .‬هدف ما موشکافی در طبقهبندی نیست بلکه برانگیختن توسعه و عملی کردن اجزاء گوناگونی است که‬
‫قابلیت را پدید میآورند‪.‬‬
‫وقتی مفاهیم مرتبط را دریابیم و تصویری از نمود قابلیت در عمل به دست آوریم‪ ،‬میتوانیم آن را در سطحی ابتدایی‬
‫عملی سازیم‪ .‬به مرور زمان که تدریجاً اجزاء باقیمانده – مهارتها‪ ،‬نگرشها و صفات – را کسب میکنیم‪ ،‬میزان خبرگی ما فزونی‬
‫خواهد یافت‪ .‬وقتی ما بر مش کالتی که الزمه عملی ساختن مؤثّر این اجزاء است با موفّقیت فائق آییم‪ ، ،‬آنها به میزانی فزاینده‬
‫برای کسب سایر قابلیتها‪ ،‬در اختیار ما خواهند بود‪.‬‬
‫در حالی که مفاهیم اساسی جای گرفته در قابلیتی را می توان نسبتاً سریع یاد گرفت‪ ،‬امّا تسلّط یافتن در مهارتها‪،‬‬
‫نگرشها و صفات الزم مستلزم صرف وقت و تمرین است‪ .‬در واقع‪ ،‬این اجزاء قابلیت را همیشه میتوان در درجات باالیی از کمال‬
‫پرورش داد‪ .‬مدّ نظر قرار دادن این نکته به ما کمک می کند تا از غرور و آسودگی خیال دربارۀ تسلّط یافتن بر قابلیت‪ ،‬صرفاً به این‬
‫دلیل که میتوانیم آگاهانه دربارۀ آن صحبت کنیم و تا حدّی به آن عمل کنیم‪ ،‬پرهیز نماییم‪ .‬در عوض‪ ،‬متواضعانه از نقائص موجود‬
‫در مهارتها‪ ،‬نگرش ها و صفات خود آگاه خواهیم ماند‪ ،‬در مقابل درک عمیقتر مفاهیم مرتبط سعۀ صدر خواهیم داشت‪ ،‬و در حالی‬
‫که برای پیشرفت و اصالح نقائص در حال تالش هستیم‪ ،‬پذیرای بازخورد خواهیم بود‪.‬‬
‫توسعۀ قابلیتها رابطهای نزدیک با پنج عنصر دیگر چارچوب مفهومیِ رهبری تحوّلآفرین دارد‪:‬‬
‫‪ )0‬تعهّد به تحوّل فردی و اجتماعی برای کسب قابلیتها و به کار بردن آنها انگیزه ایجاد میکند‪ .‬بالعکس‪ ،‬نفس عمل‬
‫توسعۀ قابلیت در تحوّل فردی تأثیر میگذارد‪.‬‬
‫‪ )0‬وقتی ما تعداد فزایندهای از قابلیتها را توسعه بخشیده در عمل نقائص آنها را اصالح نماییم‪ ،‬توانایی ما برای خدمت و‬
‫مشارکت در تحوّل اجتماعی فزونی مییابد‪.‬‬
‫‪ )0‬وقتی ما تصمیم بگیریم چگونه از قابلیتهای خود استفاده کنیم‪ ،‬تحقیق و کاربرد حقیقت معیاری برای انجام دادن‬
‫گزینشهای اخالقی به دست ما میدهد‪.‬‬
‫‪ )9‬اعتقاد به شرافت ذاتی به ما اعتمادی به استعداد مکنون مان میبخشد‪ ،‬که تدریجاً با توسعۀ قابلیتها به ظهور میرسد‪.‬‬
‫‪ )1‬استعالء ما را قادر می سازد که‪ ،‬همراه با پیشرفت و ارتقاء‪ ،‬تمایالت نفسپرستانۀ خود را کنار بگذاریم و نگرشی متواضعانه‬
‫در پیش گیریم‪ .‬هم چنین به ما کمک میکند‪ ،‬موقعی که از قابلیتهای خود برای روبرو شدن با معضالت استفاده‬
‫میکنیم‪ ،‬وضوح دید و بینش کسب کنیم‪.‬‬

‫هجده قابلیت رهبری تحوّلآفرین تا به امروز شناسایی شده که در فهرست زیر مشاهده میشود‪ .‬در بخش دوم‪ ،‬به بررسی‬
‫مختصر هر یک خواهیم پرداخت‪ .‬قابلیتها دارای روابط متقابل بسیار نزدیک هستند‪ .‬در نتیجه‪ ،‬فهرست بیانگر هیچ ردیف اولویتی‬
‫خاصّی نیست که قرار باشد به آن ترتیب بر آنها تسلّط حاصل شود‪ .‬امّا‪ ،‬قابلیتها را به چهار گروه تقسیم کردهایم‪ :‬قابلیتهایی که‬
‫در تحوّل فردی مؤثّرند‪ ،‬قابلیتهایی که روابط بین افراد را بهبود میبخشند‪ ،‬قابلیتهایی که در تحوّل اجتماعی مؤثّرند و نیز قابلیت‬
‫یک پارچه ‪ .‬قابلیت های مربوط به تحوّل فردی و بهبود روابط بین افراد تا حدی مبنایی برای قابلیتهایی هستند که به تحوّل‬
‫اجتماعی مربوط میشوند‪ .‬امّا‪ ،‬بسیاری از قابلیتها بر بیش از یک فرایند تأثیر میگذارند‪.‬‬
‫ما "رهبری تحوّلآفرین در خانواده" را به عنوان قابلیت یک پارچه طبقهبندی کردهایم‪ .‬این قابلیت تمامی سایر موارد را‬
‫به یکدیگر پیوند میدهد‪ ،‬زیرا در پناهگاه امن خانواده است که فرصتی ارزش مند داریم تا کلّیه قابلیتهای رهبری تحوّلآفرین را‬
‫توسعه داده به مرحلۀ عمل در آوریم‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫◄ قابلیتها برای تحوّل فردی‬


‫خود ارزیابی‬ ‫‪-0‬‬
‫یادگیری از تأمّل برعمل‬ ‫‪-0‬‬
‫تفکّر سیستمی‬ ‫‪-0‬‬
‫ابتکار عمل خلّاقانه‬ ‫‪-9‬‬
‫استقامت و ثبات قدم‬ ‫‪-1‬‬
‫خود انضباطی‬ ‫‪-1‬‬
‫حسن سلوک‬ ‫‪-9‬‬

‫◄ قابلیتها برای تحوّل روابط بین فردی‬


‫القاء افکار و اعمال با محبّت‬ ‫‪-0‬‬
‫تشویق‬ ‫‪-0‬‬
‫مشورت مؤثّر گروهی‬ ‫‪-0‬‬
‫ترویج وحدت در کثرت‬ ‫‪-9‬‬

‫◄ قابلیتها برای تحوّل اجتماعی‬


‫استقرار عدالت‬ ‫‪-0‬‬
‫تحوّل روابط سُلطهجویانه‬ ‫‪-0‬‬
‫تعلیم و تربیت توان افزا‬ ‫‪-0‬‬
‫شرح و بسط چشم انداز مشترک مبتنی بر اصول‬ ‫‪-9‬‬
‫متحوّل کردن مؤسّسات‬ ‫‪-1‬‬
‫درک چشمانداز تاریخی‬ ‫‪-1‬‬

‫◄ یک پارچه کردن قابلیتها‬


‫رهبری تحوّلآفرین در خانواده‬

‫چارچوب مفهومی رهبری تحوّلآفرین نه نهایی است و نه قطعی‪ ،‬بلکه سیر تکاملی را طیّ میکند‪ .‬این رکن نهایی‬
‫چارچوب – توسعۀ قابلیتها – است که فرایند مستمر یادگیری مکرر مبتنی بر مشورت – عمل – بررسی و تأمّل را شروع میکند‪.‬‬
‫وقتی تعداد فزایندهای از مردم و گروهها به مشورت دربارۀ عناصر چارچوب میپردازند‪ ،‬تالش میکنند عناصر مزبور را به طور فردی‬
‫و جمعی به کار بگیرند‪ ،‬و سپس دستاوردها و دشواری های خود را با یکدیگر در میان بگذارند‪ ،‬در این صورت درک مشترک ما از‬
‫چارچوب بسط یافته‪ ،‬تکامل مییابد‪.‬‬
‫فرایند مشورت – عمل – بررسی و تأمّل دارای سه خصیصه است که آن را برای کار ما در تدوین چارچوبی مفهومی‬
‫رهبری تحوّلآفرین که برای جهان امروز مناسب باشد‪ ،‬از مناسبت مطلوبی برخوردار میکند‪ :‬بر عمل متمرکز است‪ ،‬تکامل مییابد‪،‬‬
‫و بر مبنای مشارکت است‪ .‬به سوی عمل و یادگیری متوجّه است و آن را با هدف دوگانۀ تحوّل فردی و اجتماعی سازگار میسازد‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫فرایند مشورت – عمل – بررسی و تأمّل‪ ،‬نه تنها حقایق پیچیدۀ اجتماعی را در ساختهای نظری محدود به عرصۀ الفاظ و‬
‫بحثهای روشنفکرانه ساده نمی کند‪ ،‬بلکه هدف آن تولید دانش و دانایی مرتبط با وضعیتهای خاصّی است که در تحوّل فردی و‬
‫جمعی تأثیر میگذارد‪.‬‬
‫اگرچه چارچوب مفهومی رهبری تحوّل آفرین هم دارای انسجام درونی است و هم با تجربیات زندگی ما سازگار است‪ ،‬ولی‬
‫متوجّه هستیم که باید سیر تکاملی را طیّ کند‪ .‬پویایی مشورت – عمل – بررسی و تأمّل تلویحاً بدان اشاره دارد که شرکت‬
‫کنندگان در رهبری تحوّل آفرین در بارها تکرار این فرایند یادگیری مشارکت دارند و با الحاق یادگیری‪ ،‬اصالح و بهبود به طور‬
‫طبیعی رخ میدهد‪ .‬این تغییرات‪ ،‬به نوبۀ خود‪ ،‬سؤاالت‪ ،‬نظریهها‪ ،‬و جایگزینهای جدیدی را مطرح میکند که در مشاوره و کاربرد‬
‫بیشتر مدّ نظر قرار خواهد گرفت‪.‬‬
‫به تجربه دریافتهایم که رهبری تحوّلآفرین دارای اعتبار جهانی است و در محیطهای گوناگون فرهنگی و ملّی با موفّقیت‬
‫به عرصۀ عمل در میآید‪ .‬این تجربیات متنوّع طبیعتاً در درک فزایندۀ مفاهیمی که تلویحاً در هر عنصر و قابلیت رهبری‬
‫تحوّلآفرین وجود دارد و بهبود مستمرّ روشها و مواد آموزشی‪ ،‬تأثیر میگذارد‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫بخش دوم‬

‫توسعۀ‬
‫قابلیتهـــــــــا‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫فصل پنجم‬
‫قابلیتها برای تحوّل فردی‬

‫خودارزیابی‬

‫معرفت نفس و تعهّد به تحوّل فردی در مساعی ما در بهتر ساختن جهان اجتنابناپذیرند‪ .‬بدون این تعهّد فردی ‪،‬‬
‫مجهودات ما برای حصول تغییرات ساختاری که بتواند نظامهای فعلی را متحوّل ساخته به نظامهایی بدل سازد که عادالنه و شفّاف‬
‫باشند‪ ،‬موفّق نخواهند بود‪ .‬تحوّل فردی و اجتماعی به طور همزمان اتّفاق میافتند‪ .‬بنابراین‪ ،‬سفر ما با تعهّد به تحوّل فردی آغاز‬
‫میشود‪.‬‬
‫خودارزیابی برای تحوّل فردی گریزناپذیر است زیرا به ما کمک می کند به نقاط قوّت و ضعف خود پی ببریم و در تالش‬
‫برای تعالی یافتن فعّال گردیم‪ .‬بر پایۀ این شناخت است که میتوانیم زمینههایی از خدمت را انتخاب کنیم تا بتوانیم به بهترین‬
‫وجه از استعدادهای خود در خدمت به دیگ ران استفاده کرده‪ ،‬یادگیری خویش را به حدّ اکثر برسانیم‪ .‬هم چنین میتوانیم‬
‫راهبردهایی را برای تقویت زمینههایی که در آن ضعیف هستیم تدوین کنیم‪ .‬علم ما نسبت به نقاط ضعف مان برانگیزانندۀ کار‬
‫گروهی است و ما را به همکاری با کسانی که نقاط قوّت آنها مکمّل ما است رهنمون میسازد‪ .‬با مبادرت به این کار‪ ،‬مانع از آن‬
‫میشویم که نقاط ضعف مان از پیشرفت ما جلوگیری کنند‪.‬‬
‫خودارزیابی میتواند سبب شود که احساس آسیبپذیری نماییم‪ .‬تصدیق نقاط ضعف ناخوشایند است و برای تالش‬
‫سخت جهت توسعۀ نقاط قوّت الزم است که بر عیوب و نقائص خویش فائق آییم‪ .‬در نتیجه‪ ،‬غالباً از خودارزیابی پرهیز میکنیم‪ .‬در‬
‫این صورت است که نفس امّاره – آن بخش از ما که با عزم راسخ منافع شخصی را دنبال میکند – غالباً قوّۀ بینایی را از ما سلب‬
‫میکند‪ .‬نفس ما اشتباهات مان را توجیه کرده به ما اطمینان مجدّد میبخشد که دالیلی منطقی و موجّه وجود دارد که همان‬
‫باشیم که هستیم‪ ،‬ما را با این تفکّر آسودگی میبخشد که "در مقایسه با دیگران خیلی خوب عمل میکنیم‪ "،‬و معموالً ما را قانع‬
‫میکند که نیازی به تغییر نداریم‪ .‬امّا‪ ،‬دیگران نیستند که باید خود را با آنها مقایسه کنیم‪ ،‬بلکه الزم است با عالیترین معیارهای‬
‫تعالی که بتوانیم در نظر مجسّم کنیم این قیاس را انجام دهیم‪ .‬وقتی که این معیارها با استفاده از الگوی انسانی برجسته تجسّم و‬
‫تشخّص یابد یا در ساختاری منسجم از آرمانها سامان گیرد‪ ،‬میتواند راهنمایی نیرومند برای رشد شود‪ .‬رهبری تحوّلآفرین یکی‬
‫از این قبیل چارچوب ها است که به نحوی منسجم معیارها را ساماندهی کرده و به عنوان آرمانی که میتوانیم برای حصول آن‬
‫تالش کنیم عمل میکند‪.‬‬
‫خودارزیابی ما را ملزم میسازد که خود را برای آنچه که انجام میدهیم مسئول بدانیم‪ .‬امّا‪ ،‬مقایسۀ مداوم خویش با معیار‬
‫کمال در همه چیز ممکن است طاقتفرسا باشد‪ .‬رسیدن به رشد با تمرکز بر یک یا دو قابلیت رهبری تحوّلآفرین در یک زمان‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫کمتر دلهرهآور است‪ .‬حتّی میتوانیم تصمیم بگیریم به طور مجزّا بر مهارتها‪ ،‬نگرشها یا صفاتی تمرکز داشته باشیم که در ترکیب‬
‫با دیگر موارد‪ ،‬قابلیتی را به وجود میآورند‪.‬‬

‫◄ رویکرد منظّم به ارزیابی قابلیت‬

‫‪ )0‬شناخت هر دو بُعد آشکار و پنهان آن‪ :‬باید مفاهیم‪ ،‬مهارتها‪ ،‬نگرشها و صفاتی را که قابلیتی را به وجود میآورند کامالً‬
‫بشناسیم و درک کنیم‪ .‬مثالً‪ ،‬اگر مایلیم روابطی ایجاد کنیم که هماهنگتر و دارای پشتیبانی متقابل باشد‪ ،‬باید‬
‫تبعات هم زیستی ‪ ،‬تعاون‪ ،‬همکاری‪ ،‬خدمت و عدالت را درک کنیم؛‬ ‫‪‬‬
‫در گوش کردن همدالنه‪ ،‬تفویض اختیار و تلفیق نظریههای گوناگون مهارت حاصل کنیم؛‬ ‫‪‬‬
‫نگرش فروتنی‪ ،‬قدرشناسی ‪ ،‬و محبّت را نشان دهیم؛ و‬ ‫‪‬‬
‫صفات صداقت‪ ،‬قابلیت اعتماد‪ ،‬از خود گذشتگی‪ ،‬و مهربانی را به ظهور و بروز رسانیم‪.‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ )0‬تأمّل بر اعمال خویش جهت ارزیابی این که تا چه حدّ هر یک از اجزاء را پرورش دادهایم‪ :‬وقتی در مورد اعمال خود به‬
‫تأمّل بپردازیم‪ ،‬غالباً بر نقاط ضعف و خطاها تمرکز میکنیم‪ .‬این موضوع منجر به احساس بیارزشی و نومیدی میشود‪.‬‬
‫در عوض آن میتوانیم در موارد زیر به تمرین مثبت بپردازیم‪:‬‬
‫یادگیری‪ :‬هدف از تأمل بر خود درگیر شدن در خودآزاری و انتقاد از خویشتن نیست‪ :‬مقصود یادگیری است‪.‬‬ ‫‪‬‬
‫میخواهیم میزان پیشرفت را بسنجیم‪ .‬لزومی ندارد تمرینی نومید کننده باشد‪ .‬بلکه‪ ،‬باید مسرّتبخش باشد که‬
‫مشاهده کنیم روز به روز بیشتر پیشرفت میکنیم‪.‬‬
‫سنجش پیشرفت‪ :‬مستند کردن وضعیت جاری و پررنگ کردن و تأکید کردن بر نقاط عطف مفید است‪ ،‬به نحوی که‬ ‫‪‬‬
‫بتوانیم پیشرفت خود را تجسّم بخشیم‪ .‬رشد و پیشرفت خویش را شاهد بودن‪ ،‬به خودی خود‪ ،‬انگیزهای نیرومند‬
‫است‪.‬‬
‫جلوگیری از سُلطۀ نفس‪ :‬اگر رویکرد ما به ارزیابی خودمان به صورت فعالیت یادگیری نباشد‪ ،‬یا ممکن است در اثر‬ ‫‪‬‬
‫شکست ناامید شویم یا موقع بررسی موفّقیتهای مان مغرور گردیم‪ .‬برای پرهیز از این دامها‪ ،‬بسیار حیاتی است که‬
‫نفس مان را از این میدان دور نگه داریم‪ .‬برای انجام دادن این کار ما به این فرایند نه به عنوان حکم کردن به خوبی‬
‫یا بدی‪ ،‬بلکه به عنوان ابزاری برای دنبال کردن یادگیری خود نگاه میکنیم‪.‬‬
‫‪ )0‬ایجاد تصویری از این که اگر قابلیتی را به مرحلۀ عمل در میآوردیم‪ ،‬چگونه به نظر میرسیدیم و چه احساسی داشتیم و‬
‫چه امری را تجربه میکردیم‪ :‬تجسّم کردن پیامدی مطلوب طریقی نیرومند برای حرکت به سوی هدف مزبور است‪ .‬ما‬
‫میتوانیم مثالهای الهام بخشی را به کار ببریم تا بدانیم صفات‪ ،‬مهارتها یا قابلیتهای خاصّی وقتی در زندگی شخص‬
‫نمود پیدا میکنند چگونه به نظر میرسند‪ .‬سپس میتوانیم از این قبیل مثالها به عنوان الگوهایی جهت رشد استفاده‬
‫کنیم‪ .‬هم چنین میتوانیم زندگی از آینده را تمرین کنیم‪ ،‬خودمان را در حال عملی ساختن قابلیت مجسّم ساخته‪،‬‬
‫احساساتی را تجربه کنیم که در صورت انجام دادن چنین کاری خواهیم داشت‪.‬‬
‫‪ )9‬تعیین اهداف معیّن‪ ،‬مشخّص کردن قدمهای بینابین و مبادرت به اقدام جهت حصول آنها‪ :‬معموالً تجزیه کردن صفت یا‬
‫مهارتی که مایلیم کسب کنیم به مراحل کوچکتر‪ ،‬به نحوی که تحت تأثیر عظمت کار قرار نگیریم‪ ،‬میتواند مفید باشد‪.‬‬
‫مثالً‪ ،‬اگر مایلیم طوفان خشم را بهتر کنترل کنیم و در اوضاع دشوار آرام بمانیم‪ ،‬میتوانیم وضعیت خاصّی را که در آن‬
‫خشم را به نمایش میگذاشتیم در نظر بگیریم و رشته ای از اقدامات را پی بگیریم که به از کوره در رفتن ما منجر میشد‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫درست همان طور که الگویی ذهنی ممکن است به واکنشهای خودکار از پیش تعیین شده منتج شود‪ ،‬بعضی رشته‬
‫رویدادها نیز میتواند ما را به فوران خشم رهنمون نماید‪ .‬میتوانیم با استفاده از همان مجموعه روشهایی که در فصول‬
‫‪ 0‬و ‪ 0‬انجام دادیم‪ ،‬یعنی با کسب بینش نسبت به افکار و رفتارها‪ ،‬تحلیل اثرات رفتارمان بر دیگران‪ ،‬و درک تأثیرات‬
‫متعاقب آن بر روابطمان‪ ،‬ساختار "الگوی ذهنی" خشم را در هم شکنیم‪ .‬سپس‪ ،‬موقعی که یاد میگیریم که محرّکها را‬
‫شناسایی کنیم‪ ،‬میتوانیم احساس خشم را مهار کرده‪ ،‬به جای آن که بدون تفکّر عکسالعمل نشان دهیم‪ ،‬آگاهانه تصمیم‬
‫بگیریم که چگونه واکنش داشته باشیم‪.‬‬

‫◄ صفات و نگرشهای ضروری‬

‫خودارزیابی و تالشهای متعاقب آن که به تحوّل منجر شود مستلزم عزم جزم‪ ،‬فروتنی‪ ،‬و پایداری است‪ .‬هنگامی که روح‬
‫خدمت‪ ،‬و نه میل نفسانی برتری جویی‪ ،‬انگیزۀ این تالش باشد‪ ،‬در توسعۀ رهبری تحوّلآفرین مؤثّر خواهد بود‪.‬‬
‫خودارزیابی‪ ،‬وقتی مبنای آن حالت یادگیری باشد‪ ،‬وسیلهای برای رشد و پیشرفت است‪ .‬بدون آن‪ ،‬ارزیابی خویشتن‬
‫ممکن است به فساد گراییده به صورت انتقاد مخرّب از خویشتن در آید‪ ،‬یا اگر خیلی سطحی انجام شود‪ ،‬تأثیری نخواهد داشت‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬برای آن که قابلیت خودارزیابی به نحوی مؤثّر پرورش یابد‪ ،‬ما متوجّه هستیم که به سفری به طول عمر خویش برای‬
‫یادگیری دست زدهایم‪ ،‬که در طیّ آن دشواریها‪ ،‬موانع‪ ،‬و معضالت را نه تنها باید انتظار داشت‪ ،‬بلکه برای اینکه استعدادهای‬
‫بالقوّۀ ما به طور کاملّ تحقق یابند‪ ،‬ضروری هستند‪.‬‬

‫یادگیری از تأمّل بر عمل‬

‫تجربه‬
‫یادگیری محصول تعامل پویا با دانش است‪ .‬دانش را میتوانیم از‬
‫تجربه یا از متخصّصان‪ ،‬کتاب ها‪ ،‬یا سایر منابعی که معتبر و قابل اعتماد‬
‫میدانیم به دست آوریم ‪ .‬امّا‪ ،‬یادگیری تنها زمانی رخ میدهد که با دانش‬
‫چرخه یادگیری‬
‫کاربرد‬ ‫تأمل‬ ‫تعامل داشته باشیم‪ .‬دو وسیلۀ اوّلیۀ تعامل تأمّل و عمل است‪ .‬چهار وجه‬
‫یادگیری – تجربه‪ ،‬مفهوم سازی‪ ،‬تأمّل و عمل – را میتوان به شکل چرخۀ‬
‫یادگیری در نموداری نشان داد‪.‬تمام زندگی تجربه است‪ .‬تأمّل خود به خود‬
‫مفهومسازی‬
‫دربارۀ تجربههای زندگی واقعی اوّلین قدم در ساختن مفهوم است‪ .‬با تأمّل‬
‫مکرّر‪ ،‬میتوانیم مفاهیم را بسط دهیم‪ ،‬شرح دهیم‪ ،‬و آنها را بهبود بخشیم‪ .‬امّا‪ ،‬اگر قرار باشد از مفهومی فایده بریم‪ ،‬باید با آن کار‬
‫کنیم و آن را به کار ببریم‪ .‬این مرحله مستلزم عمل است‪ ،‬یعنی عملی ساختن نتایجی که در اثر مفهومسازی به آن رسیدهایم‪.‬‬
‫این فرایند تکرارشونده است‪ ،‬زیرا عملی که انجام میشود تجربههای جدیدی میآفریند‪ ،‬و میتواند به تأمّل بیشتر منجر شود و به‬
‫مفهومسازی کاملتری که بهتر درک میشود منتهی گردد‪ .‬این چرخۀ یادگیری با کسب مفهومی جدید نیز شروع میشود‪ .‬بعد از‬
‫تالش برای کاربرد مفهوم از طریق عمل‪ ،‬بر تجربۀ حاصله تأمّل میکنیم و سپس درک خویش از مفهوم را بهبود میبخشیم‪.‬‬
‫بدون تأمّل کافی‪ ،‬توانایی ما برای یادگیری تضعیف میشود‪ .‬وقتی کارها به نحوی مطلوب پیش نرود‪ ،‬ما معموالً این اظهار‬
‫نظر را میشنویم‪" ،‬این را به حساب کسب تجربه بگذارید‪ "،‬که تلویحاً اشاره دارد که تجربۀ حاصله حدّاقلّ در آموزش ما که چه‬
‫کاری را نباید انجام دهیم مفید بوده است‪ .‬امّا‪ ،‬معموالً از تجربه درس نمیگیریم‪ ،‬زیرا وقت برای تأمّل دربارۀ آنچه که واقع شده‪،‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫چرا واقع شده و چه کار متفاوتی را میتوانستیم انجام دهیم صرف نمیکنیم‪ .‬در نتیجه‪ ،‬دفعۀ بعد غالباً واکنش ما مانند دفعۀ قبل‬
‫خواهد بود و تجربۀ مشابهی حاصل خواهد شد‪ .‬بدون تأمّل‪ ،‬درس زیادی از تجربه نمیگیریم و اندوختۀ ما صفر است‪ .‬امّا‪ ،‬وقتی بر‬
‫تجارب خود تأمّل کنیم و در صدد بر آئیم درسهایی را که برای ما به ارمغان میآورند درک کنیم‪ ،‬این تجارب وسیلۀ درک عمیقتر‬
‫زندگی میشوند‪ .‬بنابراین‪ ،‬تأمّل وجهی ضروری از یادگیری تحوّلآفرین است‪ .‬بدون آن‪ ،‬ممکن است اطّالعاتی کسب کنیم‪ ،‬امّا‬
‫اطّالعات مزبور به راههای جدید تفکّر و عمل منجر نخواهد شد‪.‬‬
‫تأمّل غالباً عملی خودجوش و ناقص است‪ .‬بنابراین‪ ،‬فرایند یادگیری ما در صورتی سریعتر و مفیدتر خواهد بود که به‬
‫نحوی سنجیده و مدوّن باشد و فهرستی از سؤاالت راهنمای تأمّل ما قرار گیرد‪ ،‬مانند‪" :‬انتظار داشتم چه اتّفاقی بیفتد؟ واقعا چه‬
‫اتّفاقی افتاد؟ چرا این اتّفاق افتاد؟ وجوه مثبت و منفی این وضعیت چه بود؟ از این چه میتوانم بیاموزم؟ اگر فرصتی برای مرور‬
‫مجدّد این وضعیت میداشتم چه کار متفاوتی انجام میدادم؟"‬
‫گروهها و سازمانها نیز میتوانند از تأمّل سنجیده و مدوّن بر تجارب خود سود ببرند‪ .‬بدون تشخیص آگاهانۀ فرصتهای‬
‫یادگیری که تجربه به بار میآورد‪ ،‬این خطر وجود دارد که واکنشهای خود به خود را حتّی وقتی که نتایج مطلوبی به بار‬
‫نمی آورند تکرار کنیم‪ ،‬صرفاً به این علّت که الگوهایی ذهنی برای خود به وجود آوردهایم که به طور خودکار واکنشهای از قبل‬
‫برنامهریزی شده ای را بر میانگیزند‪.‬‬
‫ممکن است خواندن یا مطالعه ما بدون تأمّل باشد ودر این صورت صرفاً به دانشی که از قبل در حافظه ما اندوخته شده‬
‫بود‪ ،‬محتوائی افزوده می شود‪ .‬پیتر سنج (‪ )Peter Senge‬و همکاران این نوع یادگیری را یادگیری واکنشی مینامند‪ 11.‬ما‬
‫یادگیری آگاه کننده (واکنشی)؛ اقتباس از پیتر سنج‬ ‫اصطالح مزیروف‪ ،‬یعنی یادگیری آگاه کننده‪ 10‬را ترجیح‬
‫میدهیم‪ ،‬زیرا در واقع ما میتوانیم دربارۀ موضوعی معیّن آگاهی‬
‫بهتری به دست آوریم‪ .‬امّا‪ ،‬این فقط زمانی میسّر است که‬
‫فرضیات زیربنایی الگوهای ذهنی خود را زیر سؤال ببریم و از‬
‫فکر کردن‬ ‫عمل دوباره‬ ‫موضع یادگیری دربارۀ اعمال خود عمیقاً تأمّل کنیم ودر این‬
‫"دریافت‬ ‫وضع کردن‬ ‫صورت است که می توانیم انتظار تغییر رفتارمان را داشته باشیم‪.‬‬
‫کردن" الگوهای‬ ‫عادت‬ ‫الگوهای‬
‫با این انتخاب که در یادگیری خود فعّال و در تأمّل‬
‫ذهنی‬ ‫شده‬
‫خویش هدفمند باشیم تا آنچه را که اثرگذار است و آنچه را که‬
‫نیست‪ ،‬آنچه که کارامد است و آنچه که نیست‪ ،‬آنچه که بر پایۀ‬
‫حقیقت است و آنچه که اشتباه است را درک کنیم‪ ،‬در حقیقت‬
‫در یادگیری واکنشی وارد شدهایم‪ ،‬که بیش از آن که آگاه کننده‬
‫باشد تحوّلآفرین است‪ .‬میتوانیم این فرایند را به عنوان جریانی "تخلیه کنندۀ" ببینیم که از نظریههای پیشپنداشته خود تخلیه‬
‫می شویم و اجازه میدهیم نقطه نظرهای ما از میان برود تا حقیقت رخ بگشاید‪ .‬وقتی از این حقیقت بیشتر آگاه میشویم و‬
‫میگذاریم وارد آگاهی ما گردد‪ ،‬چارچوب مفهومی جدیدی ریشه میگیرد‪ ،‬و یادگیری جدید و کسب قابلیتهای تازه میسّر‬
‫میشود‪.‬‬

‫‪60‬‬
‫‪Senge, Peter, et. Al. Presence: Human Purpose and the Field of the Future, Doubleday, New York, 2004.‬‬
‫‪61‬‬
‫‪Mezirow, Jack & Associates. Learning as Transformation, Jossey Bass; John Wiley and Sons, 2000.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫اوتو شارمر‪ ،‬نظریهپرداز نوآور انستیتو‬


‫یادگیری متحول کننده (بازتابی و تأملی)‬ ‫تکنولوژی ماساچوست‪ ،‬در کتابش ‪،Theory U‬‬
‫(دید کلی از فرآیند یادگیری‪ ،‬اقتباس از اُ‪ .‬شارمر)‬ ‫توضیح میدهد که بسیاری از تالشهای شکست‬
‫خورده برای پرداختن به معضالت متداول زمان ما از‬
‫نابینایی بنیادی نسبت به ابعاد عمیقتر تحوّل مؤثّر‬
‫آگاهی از الگوهای‬ ‫نشأت میگیرد‪ .‬دسترسی به آن ابعاد عمیقتر "نقاط‬
‫ذهنی‬ ‫رفتارهای جدید‬
‫کور"ی را روشن میکند که از طریق فرایندی به نام‬
‫‪ presencing‬یا "یادگیری از آیندۀ دراز الگو‬
‫حال‬
‫قابلیتهای جدید‬
‫درک کاملتر از‬
‫ظهور" تسهیل میشود‪ .‬این فرایند شکل نعل اسب‬
‫واقعیت‬ ‫است و آن نوع یادگیری را که به تحوّل منتج میشود‬
‫یادگیری جدید‬
‫بیرون کردن‬ ‫خالصه میکند‪ 10.‬این فرایندی است که در آن شیب‬
‫چارچوب مفهومی جدید‬
‫(ایدههای قبلی)‬ ‫نزول مبیّن تأمّل عمیق و انقطاع از درک محدود ما‬
‫وارد شدن (حقیقت)‬ ‫است‪ ،‬در حالی که شیب صعودی مظهر درک جدید‬
‫مبتنی بر حقیقت و مظاهر آن در عمل است‪.‬‬
‫هر بینش جدید فرضیات بررسی نشدۀ ما‬
‫را به چالش میکشد و به ما الهام میبخشد که اعمال خود را تعدیل کنیم‪ ،‬و به این وسیله تجربیات جدیدی را پدید آوریم‪ .‬اینها‬
‫سپس به تأمّل و یادگیری بیشتر منجر خواهد شد‪ .‬این فرایند تکراری درکی نسبت به حقیقت وضعیت و این که چگونه میتوانیم‬
‫به اهداف مان نائل گردیم فراهم میآورد که به میزان فزایندهای عمیقتر میشود‪ .‬این نوع یادگی ری‪ ،‬از آنجا که نحوۀ تفکّر ما را‬
‫تغییر میدهد‪ ،‬دارای تأثیری ژرف بر اعمال ما است‪ .‬ما دیگر بدون تفکّر واکنش نشان نمیدهیم زیرا ساختار تفکّر ما عمیقاً تغییر‬
‫کرده است‪ .‬فرایند تأمّل فرضیات غلط را نفی کرده و الگوهای ذهنی ما را متالشی کرده است‪ .‬در نتیجه‪ ،‬واکنشهای خود به خود‬
‫ما جای خود را به پاسخهای اندیش مندانه داده که مبتنی بر درکی جدید و زائیده بینشهای نو است‪ .‬بنابراین‪ ،‬یادگیری‬
‫تحوّلآفرین متضمّن تحوّل الگوهای ذهنی ناخودآگاه به چارچوب مفهومی آگاهانه است که به نحوی اندیش مندانه شرح و بسط‬
‫یافته است‪.‬‬

‫◄ابزارهائی برای کاوش الگوهای ذهنی‬

‫از آنجا که الگوهای ذهنی حاوی فقط بخشی از حقیقت و نه تمامی آن است‪ ،‬یادگیری را محدود میسازد‪ .‬برای غلبه بر‬
‫این محدودیت‪ ،‬از ابزارهایی استفاده میکنیم که به ما کمک می کند دریابیم که باورهای ما دربارۀ عالم و وجوه گوناگون زندگی‬
‫حقیقت مطلق نیست‪ ،‬بلکه محصول پیش زمینۀ منحصر به فرد فرهنگی و تجربیات زندگی ما است‪ .‬این تشخیص در درون ما‬
‫پذیرشی نسبت به کشف‪ ،‬قبول و تلفیق دانش جدید پدید میآورد‪ .‬یکی از این ابزارها نردبان استنباط است‪ ،‬که برای اوّلین بار‬
‫توسّط روانشناس سازمانی‪ ،‬کریس آرگیریس‪ ،‬توصیف شد و سپس توسّط پیتر سنج شرح و بسط بیشتر یافت‪ 10 .‬این اصطالح‬
‫مکشوف می سازد که ما چطور به نحوی روزمرّه‪ ،‬اگرچه ناآگاهانه‪ ،‬تجربیات خود را برای تقویت سوگیری های از قبل موجود‬
‫منحرف میسازیم‪ .‬ما در سراسر زندگی خویش در معرض انواع گستردهای از اطّالعات از دنیای پیرامون خود قرار میگیریم‪ .‬امّا‪،‬‬

‫‪62‬‬
‫‪Scharmer, C. Ott. Theory U: Leading from the Future as it Emerges, Society for Organizational Learning:‬‬
‫‪Cambridge, MA, 2007.‬‬
‫‪63‬‬
‫‪Senge, Peter, et. Al. The Fifth Disipline, Currency Doubleday, New York, 2006, p. 243.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫تمام اطّالعات را جذب نمیکنیم‪ .‬اطالعاتی را که به کار میبریم انتخاب میکنیم‪ .‬این انتخاب بر پایۀ فرهنگ‪ ،‬تاریخ و تجربیات‬
‫زندگی ما استوار است که به ما میگوید چه چیزی مرتبط و قابل قبول است و چه چیزی نیست‪ .‬ما به گزینشهای خود معنا‬
‫میدهیم و معنای اطّالعات را بر مبنای تجربیات گذشته و زمینۀ فرهنگی تعبیر و تفسیر میکنیم‪ .‬مبتنی بر معانی داده شده به‬
‫اطّالعات انتخابی فرضیات را میسازیم‪ .‬دربارۀ فرضیات دست به استنتاج میزنیم‪ .‬از آن‪ ،‬باورها را دربارۀ دنیا و نحوۀ عملکرد آن‬
‫اتّخاذ میکنیم‪ .‬سپس بر مبنای آن باورها اقدام میکنیم‪ .‬باورها و‬
‫نردبان استنباط ( اقتباس از پیتر سنج )‬ ‫اقدامات مزبور مبنایی میشود که روی آن دست به انتخاب و تعبیر‬
‫دادههای آینده میزنیم‪ ،‬که سپس فرضیات‪ ،‬استنتاجها‪ ،‬باورها و‬
‫اقدام‬
‫اقدامات ما را بیش از پیش تقویت میکند‪ .‬اینها با تغذیۀ مداوم به‬
‫تقویت الگویی ذهنی میپردازد که این فرایند را قبالً ایجاد کرده و‬
‫شکل دادن باورها‬
‫مکرّراً از توان بیشتر برخوردار کرده است‪.‬‬
‫نتیجه گیری کردن‬
‫برای بررسی موشکافانۀ الگوهای ذهنی درک این مراحل‬
‫ساختن فرضیات‬
‫مهم ناخودآگاه در پردازش اطّالعات توسّط ما ضروری است‪ ،‬زیرا در‬
‫تعبیر و تغسیر معانی‬
‫این صورت میتوانیم مشاهده کنیم که در کجا – در چه سطحی از‬
‫انتخاب اطالعات‬ ‫نردبان استنباط – ممکن است در ارزیابی دادهها مرتکب خطا شدهایم‪.‬‬
‫دیدن حقایق‬ ‫وقتی دیگران رویدادها را آنطور که ما میبینیم مشاهده نمیکنند‪،‬‬
‫عمالً میتوانیم آنها را از نردبان استنباط خود باال ببریم به نحوی که‬
‫دریابند که ما چگونه به باورها و اقدامات خود نائل گشتهایم‪ .‬آنها‬
‫همین کار را می توانند با ما انجام دهند و بگذارند تا ما فرایندهای‬
‫فکری آنها را مشاهده نماییم‪ .‬درک این نظام درونی به ما اجازه میدهد بپرسیم‪" ،‬بر مبنای چه دادههایی باورها و اقدامات خود را‬
‫استوار ساختهاید؟" سپس‪ ،‬در صورتی که اطّالعات نادرستی را برای تمرکز بر آنها انتخاب کردهایم یا اگر به معانی نادرستی متمسّک‬
‫شده و به فرضیات غلطی رسیدهایم‪ ،‬میتوانیم تعدیالت و اصالحاتی را انجام دهیم‪.‬‬
‫در بررسی هر موضوعی‪ ،‬باید از خویش بپرسیم‪:‬‬
‫‪ -0‬شواهد چه چیزی را نشان میدهد؟‬
‫‪ -0‬آیا به تمام شواهد نگاه میکنم یا منطبق با سوگیری خود دست به انتخاب میزنم؟‬
‫‪ -0‬این به چه معنی است؟‬
‫‪ -9‬فرضیاتی که ایجاد میکنم چیست و آنها را بر چه پایهای استوار میکنم؟‬
‫‪ -1‬آیا استنتاجهای من با شواهد عینی سازگار است؟‬
‫‪ -1‬آیا باورها و اقدامات من با شواهد عینی و اصول اخالقی سازگاری دارد؟‬

‫اگر ما صرفاً بدون انجام دادن این کنترل واقعیات بر اطالعات بیفزاییم‪ ،‬دانش جدید ما پایهای سست خواهد داشت‪ .‬امّا‪،‬‬
‫وقتی دارای ساز و کاری مدوّن برای کنترل منطق و سازگاری تفکّر خود باشیم‪ ،‬میتوانیم اطمینان داشته باشیم که تحصیالت ما‬
‫توان دهندۀ ما خواهد بود‪ .‬حال ما در مسیر یادگیری تحوّلآفرین قرار گرفتهایم‪.‬‬

‫ا ین فرایند بررسی موشکافانه ممکن است ساده و قابل فهم به نظر برسد‪ ،‬امّا به ندرت ما حتّی آگاهیم که بر مبنای‬
‫فرضیات بررسی نشده عمل میکنیم‪ .‬امّا‪ ،‬وقتی ناسازگاری و تناقضاتی در تفکّر ما وجود داشته باشد‪ ،‬معموالً میتوان آنها را تا‬
‫الگوهای ذهنی متعارض مرتبط با وجوه گوناگون زندگی ردیابی کرد‪ .‬مثالً‪ ،‬ممکن است دارای الگویی ذهنی باشیم که توصیف‬
‫میکند اقتصاد چگونه عمل میکند‪ ،‬دیگری مرتبط با دانش علمی باشد‪ ،‬و یکی دیگر به دیانت ربط پیدا کند‪ .‬الگوی ذهنی ما راجع‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫به اقتصاد ممکن است حاوی نظریاتی مرتبط با فردگرایی‪ ،‬فعالیت اقتصادی آزاد‪ ،‬و آزادی از مقرّرات باشد‪ .‬الگوی ذهنی مربوط به‬
‫علم به احتمال قوی شامل مفهوم تکامل است‪ .‬الگوی ذهنی دینی به احتمال غالب شامل این مفهوم است که خداوند انسان را‬
‫خلق کرده و به جهانی بهتر فارغ از فقر می توان امید داشت‪.‬‬

‫آیا در میان الگوهای ذهنی فوق ن اسازگاری وجود دارد؟ آیا اعتقاد به تکامل با اعتقاد به این که خداوند انسان را آفریده‬
‫سازگار است‪ .‬آیا نظریههای مرتبط با اقتصاد با از بین بردن فقر و آفرینش دنیایی عادالنهتر توافق دارد؟ فرضیات بررسی نشده‬
‫کدامند؟ نظریهها در هر الگو را چگونه باید فهمید‪ ،‬تع دیل یا تمرین کرد تا واقعاً با یکدیگر انسجام داشته باشند؟ اینها انواع‬
‫سؤاالتی است که هر یک از ما‪ ،‬وقتی شروع به بررسی الگوهای ذهنی مورد استفاده خود میکنیم باید از خویش بپرسیم تا درک‬
‫خود از حقیقت را سازماندهی نماییم و تصمیم بگیریم که بهترین طریقۀ رفتار چیست‪ .‬اگر الگوهای ذهنی خود را با یکدیگر‬
‫مقایسه نماییم‪ ،‬بر مفاهیم ضمنی فرضیات متفاوت تأمّل کنیم‪ ،‬و سعی نماییم آنها را به هم نزدیک سازیم‪ ،‬این تناقضات به‬
‫ناسازگاریهایی در افکار و اعمال ما منتهی خواهد شد‪ .‬با مواجهه و حلّ این قبیل تناقضات‪ ،‬به انسجامی در افکار و صحّت اعمال‬
‫خود دست مییابیم‪.‬‬

‫از آنجا که ما آگاهانه بر الگوهای ذهنی خود واقف نیستیم‪ ،‬هر قدم به سوی تغییر آنها مستلزم آن است که بر محتوای‬
‫ناسازگار آنها وقوف یابیم و از آن آزار ببینیم ‪ .‬غالباً بحرانی در زندگی‪ ،‬ما را ملزم میسازد در تفکّرات خود تجدید نظر کنیم‪ .‬امّا‪،‬‬
‫برای پرداختن به این فرایند لزومی ندارد منتظر بحران شویم‪ .‬ما می توانیم به اختیار خود فعّال و پویا باشیم و برای کمک به خود‬
‫در فرایند زیر سؤال بردن الگوهای ذهنی خویش از هر یک از رویکردهای زیر استفاده کنیم‪:‬‬

‫از نردبان استنباط استفاده کنیم تا دریابیم چگونه به باورهای خود رسیدهایم‪.‬‬ ‫‪-0‬‬
‫با شناسایی ناسازگاریهای درونی ‪ ،‬برمال ساختن اشتباهات منطقی‪ ،‬یا در تقابل قرار دادن الگوی ذهنی با شواهد علمی و‬ ‫‪-0‬‬
‫اصول اخالقی‪ ،‬که با الگوهای ذهنی مرتبط با طبیعت بشری و جامعه در فصل دوم انجام دادیم‪ ،‬میزان انطباق الگوی‬
‫ذهنی مان با واقعیت را تجزیه و تحلیل نماییم‪.‬‬
‫تأثیرات الگوی ذهنی را شناسایی کنیم‪ ،‬همان طور که با الگوهای ذهنی متداول رهبری در فصل سوم انجام دادیم‪.‬‬ ‫‪-0‬‬
‫چارچوب مفهومی جدید را با الگوی ذهنی در تقابل قرار داده نقاط قوّت تطبیقی آن را ارزیابی نماییم‪.‬‬ ‫‪-9‬‬

‫تحلیل نقّادانه اوّلین قدم در آزادسازی ما از نیروی الگوی ذهنی نادرست است‪ .‬امّا‪ ،‬ما نیاز به چیزی داریم که جایگزینش‬
‫سازیم‪ .‬چارچوب مفهومی که آگاهانه شرح و بسط یافته و با‬
‫الگوی ذهنی ‪ ‬چارچوب مفهومی‬ ‫ارزشهای اخالقی عمومی و شواهد علمی مستحکم گشته باشد‬
‫میتواند به میزان زیادی تحوّل الگوهای ذهنی را در راه های‬
‫آگاهانه‬ ‫جدید تفکّر و عمل تسهیل نماید؛ راه های جدیدی که مبتنی‬
‫ناآگاهانه‬
‫منطقی‬ ‫بر حقیقت هستند و منجر به تحوّل می گردند‪.‬‬
‫فکر در‬
‫متناقض‬
‫اعمال‬ ‫مستند و‬ ‫یک چارچوب مفهومی‪ ،‬از آن لحاظ که نحوۀ تفکّری‬
‫نفوذ‬ ‫اخالق –‬
‫واکنشی‬ ‫است که بر اعمال ما اثر میگذارد‪ ،‬شبیه الگوی ذهنی است‪.‬‬
‫میکند‬ ‫محور‬
‫ایستا‬ ‫امّا‪ ،‬ویژگیهای متعدّدی دارد که آن را از یک الگوی ذهنی‬
‫درحال‬
‫تحول‬
‫متمایز میسازد‪ .‬آگاهانه‪ ،‬منطقی‪ ،‬در حال رشد و تکامل است‬
‫و با شواهد و اصول اخالقی منسجم و مستحکم شده است‪.‬‬
‫وقتی میدانیم دربارۀ چه میاندیشیم و چرا‪ ،‬قادریم آن را به‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫نحوی واضح و موجز تدوین نمایم‪ .‬قادریم دربارۀ آن به تأمّل بپردازیم تا هرگونه ناسازگاری را از میان برداریم‪ .‬پذیرا بل مشتاق هر‬
‫گونه اطّالعات جدید هستیم تا درک خود را عمیق سازیم و تفکّر خود را زیر سؤال ببریم‪ .‬وقتی وجوه جدیدی از حقیقت را کشف‬
‫می کنیم‪ ،‬با کمال میل به تعدیل یا حتّی ایجاد تغییرات عمده در چارچوب مفهومی خود مبادرت میکنیم‪ .‬دیگر متمسّک به سنّت‬
‫یا راحتی طرق بررسی نشدۀ تفکّر نیستیم؛ بلکه به حقیقت متمسّکیم‪.‬‬

‫◄از یادگیری تحوّلآفرین تا رفتار تحوّلیافته‬


‫در یادگیری تحوّل آفرین‪ ،‬انتقالی بنیادین در مبنای سنجش ما رخ می دهد‪ ،‬که به اتّخاذ چارچوب مفهومی جدیدی منجر‬
‫میشود‪ .‬امّا‪ ،‬سازگار کردن عمل با این درک جدید و روشنبینانه نیز یک فرایند یادگیری است‪ .‬اگرچه بینش نسبت به راههای‬
‫جدید درک و فهم واقعیت ممکن است در یک آن رخ دهد‪ ،‬امّا سازگار کردن عمل با بینشهای مزبور معموالً سفری به درازای عمر‬
‫آدمی است‪.‬‬
‫فرایند ایجاد جامعهای عادل‪ ،‬متّحد و مسالمتجو – یا حتّی نهادی با این ویژگیها – ابتکاری بس بلندپروازانه و‬
‫تحوّلآفرین است‪ .‬مسیر دسترسی به آن ناشناخته و آزمایش نشده است‪ .‬اگرچه میدانیم که اصول عمومی معیّنی وجود دارد که‬
‫باید راهنمای اعمال ما باشد‪ ،‬امّا ما کسانی هستیم که خود باید دست به اکتشاف یا ابداع بزنیم‪ .‬حتّی اگر هولناک به نظر برسد‪،‬‬
‫وقتی دریابیم که فرایند یادگیری مستلزم قدم های کوتاهی در جهت صحیح است که‪ ،‬به مرور زمان‪ ،‬ما را به هدف نزدیکتر خواهد‬
‫ساخت‪ ،‬کمتر توانکاه خواهد بود‪.‬‬
‫در اثر نقش حیاتی یادگیری در فرایند تحوّل‪ ،‬ما با روی آوردن به موضع یادگیری‪ ،‬به نحوی پویا در صدد یافتن‬
‫فرصتهای یادگیری برمیآییم و نگرشهایی را پرورش میدهیم که به یادگیری منجر شود‪ .‬مایلیم نظریههای خود را زیر سؤال‬
‫ببریم‪ ،‬باورهای خود را تعدیل و اصالح کنیم‪ ،‬به نحوی بیامان به تحرّی حقیقت بپردازیم‪ ،‬و شجاعانه به حقایقی که کشف میکنیم‬
‫اقبال نماییم‪ ،‬حتّی اگر به قیمت منافع خود ما تمام شود‪.‬‬

‫تفکّر سیستمی‬
‫وقتی به تفکّر سیستمی بپردازیم‪ ،‬هدف مطالعه را بخشی از نظامی بزرگتر مییابیم‪ .‬روابط میان بخشهای سیستم ‪ ،‬بین‬
‫اجزاء و کلّ‪ ،‬و بین کلّ و سیستم های بزرگتری که این سیستم در آنها جای گرفته را به حساب میآوریم‪ .‬پیچیدگی و وابستگی‬
‫متقابل را تشخیص داده میپذیریم‪ .‬راهحلهای سادهانگارانه را صرفاً به خاطر حلّ سریع مسائل مبرم نمیپذیریم‪ .‬بلکه‪ ،‬تأثیر‬
‫درازمدّتی را که راه حلّ پیشنهادی بر کلّ نظام خواهد داشت مدّ نظر قرار میدهیم و متوجّه هستیم که هر‪ ،‬به اصطالح‪ ،‬راه حلّی که‬
‫صرفاً مسأله را به بخش دیگری از سیستم انتقال دهد واقعاً راه حلّ نیست‪ .‬مثالً‪ ،‬حلّ مسألۀ زبالههای رادیواکتیو با فروش آنها به‬
‫دیگر کشورها صرفاً مسأله را از یک بخش از جامعۀ جهانی به بخش دیگر منتقل میکند‪ .‬این کار مسأله را حلّ نمیکند‪.‬‬
‫تفکّر سیستمی را میتوان در مقابل تفکّر خطّی قرار داد‪ .‬تفکّر خطّی در صدد یافتن فقط یک علّت برای هر پدیده است‬
‫نه آن که عوامل متعدّدی را که تعامل دارند بیابد‪ .‬این تفکّر دانش را به رشتههای جدا از هم قطعه قطعه میکند نه آن که دانش را‬
‫در سراسر رشتهها با هم تلفیق کند‪ .‬قطعات سیستم را از هم جدا میسازد نه آن که در جستجوی نظمی باشد که تلویحاً در کلّ‬
‫سیستم وجود دارد‪ .‬به جای آن که با پرداختن به مسائل به طریقی منظّم به ریشۀ مسأله پی ببرد‪ ،‬راهحلهای ناقص و سادهانگارانه‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫برای مسأله پیشنهاد میکند که نهایتاً بر کلّ سیستم لطمه وارد میکند‪ .‬مثال مطلوب تفکّر سیستمی در علم بومشناسی یافت‬
‫میشود‪ ،‬که به روابط میان موجودات زنده و محیط پیچیدۀ آنها مربوط میشود‪.‬‬
‫تمایل ما به پرداختن به تفکّر سیستمی در مقابل تفکّر خطّی ممکن است وابسته به الگوهای ذهنی ما باشد‪ .‬اگر ما در‬
‫میان مردمانی بزرگ شده باشیم که تفکّر سیستمی را وجهۀ همّت خود ساخته باشند‪ ،‬ممکن است این نوع تفکًر برای ما طبیعی‬
‫به نظر برسد‪ .‬امّا اگر افراد پیرامون ما همیشه از تفکّر خطّی استفاده کرده باشند‪ ،‬ممکن است در ابتدا در مقابل نیاز به تفکّر‬
‫سیستمی مقاومت کنیم و اطّالعاتی را انتخاب کنیم که با الگوهای ذهنی ما سازگار باشد‪ .‬بهعالوه‪ ،‬قادر خواهیم بود مثالهای‬
‫بیشماری در تأیید گرایش خود به تفکّر خطّی پیدا کنیم‪ .‬امّا‪ ،‬اگر تالش کنیم به نحوی مدوّن و منظّم بیاندیشیم‪ ،‬تدریجاً‬
‫شبکههای روابطی را که به طور متقابل بر یکدیگر اثر میگذارند درک خواهیم کرد‪ .‬در نتیجه درک و برداشت ما در عرض و عمق‬
‫بهبود خواهد یافت‪.‬‬

‫کودکان در حال غرق شدن‬


‫مردی در کنارۀ رودخانه ای ایستاده بود‪ ،‬که ناگهان مشاهده کرد کودکی هر آن ممکن است غرق شود‪ .‬بیاعتناء به‬
‫امنیت جانی خویش‪ ،‬خود را در رود انداخت‪ ،‬و با تالش بسیار توانست کودک را نجات دهد‪.‬‬
‫تازه خود را به ساحل رسانده بود که در کمال تعجّب دید کودک دیگری دارد غرق میشود‪ .‬با آن که سخت خسته‬
‫بود‪ ،‬دیگربار خود را در رودخانه انداخت و توانست کودک دوم را نجات دهد‪.‬‬
‫بسیار احساس خستگی میکرد که کودک سوم را دید که روی آب رودخانه باال و پایین میرود‪ .‬شکّ داشت که‬
‫توانش را داشته باشد این یکی را نجات دهد‪ ،‬امّا تصمیم گرفت سعی خود را بکند‪ .‬با استفاده از آخرین بقایای توانش‪،‬‬
‫سومین کودک را نیز نجات داد‪.‬‬
‫امّا از خود پرسید‪ " ،‬چطور ممکن است که سه کودک یکی بعد از دیگری در آب رود بیفتند و خطر غرق شدن آنها را‬
‫تهدید کند؟ به نظر میرسد الگویی تکراری وجود دارد که باید توضیحی داشته باشد‪".‬‬
‫به باالی رودخانه نگاه کرد و مردی را دید که هر پنج دقیقه یک بار کودکی را در رود میانداخت‪ .‬باالخره فهمید که‬
‫چه باید بکند‪.‬‬

‫◄ الگوی اصلی سیستمها‬

‫وقتی به تفکّر سیستمی دست میزنیم‪ ،‬واقفیم که رویدادها را در سه سطح میتوان تعبیر و تفسیر کرد‪ .‬اوّل‪ ،‬رویدادها را‬
‫به صورت منفصل دریافت میکنیم‪ .‬دوم‪ ،‬در می یابیم که رویداد مزبور بخشی از الگویی است که دوباره باز می گردد‪ .‬مشاهدۀ‬
‫رویداد به عنوان بخشی از یک الگو ما را برمیانگیزد که سعی کنیم آن را در زمینهای بزرگتر مشاهده کنیم و برخی از تعامالت و‬
‫روابط متقابل بین آن رویداد خاصّ و دیگر موارد مرتبط را شناسایی نماییم‪ .‬ممکن است مجبور باشیم رویداد و زمینۀ پیرامون آن‬
‫را در طیّ مدت زمانی طوالنی قبل از آگاهی مان بر این روابط مدّ نظر قرار دهیم‪ .‬در طیّ این فرایند به سعۀ صدر‪ ،‬بردباری برای‬
‫ابهام‪ ،‬و صبر نیاز داریم‪ .‬این مرحله تدریجاً ما را به سومین‪ ،‬و عمیقترین سطح تحلیل میرساند‪ ،‬که در آن سعی میکنیم ساختار‬
‫سیستمی را که به وجود آورنده آن الگو است شناسایی کنیم‪.‬‬
‫متخصّصین سیستمها کشف کردهاند که ساختارهای معیّنی به نام نمونۀ سیستمها وجود دارد که در بسیاری از زمینههای‬
‫گوناگون مکرّراً باز می گردند‪ .‬پیتر سنج توضیح میدهد‪" ،‬نمونۀ سیستمها مشابه ‪ ...‬داستانهای سادهای است که بارها و بارها بیان‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫میشود‪ 19 ".‬وقتی ما ساختار سیستمی را که علّت وجود الگوی خاصّی است شناسایی می کنیم‪ ،‬راحت تر می توانیم نقاط ثقل‬
‫سیستم را ببینیم‪ ،‬نقاطی که تغییرات اندکی در آنها میتواند به تفاوتهای چشمگیری منجر شود‪ .‬پس از آن میتوانیم مداخالت‬
‫سیستمیکی را‪ ،‬که به نتایج پایدار منجر میشود‪ ،‬تمهید دیده به مرحلۀ اجرا در آوریم‪ .‬اگرچه تدوین و اجرای مداخالت در این‬
‫سطح ممکن است دشوار باشد‪ ،‬و ممکن است فقط نتایجی را در درازمدّت به دست دهد‪ ،‬امّا بسیار محتمل است که نتایجی پایدار‬
‫به بار آورند زیرا راه حلّ مبتنی بر درک سیستم و بر پایۀ تأثیراتی است که انواع گوناگون مداخالت ممکن است داشته باشند‪.‬‬
‫اگرچه پرداختن به مسألهای در سطح سیستمی بسیار مؤثّر است‪ ،‬امّا ممکن است ضروری باشد که رویکرد مزبور با مداخالت فوری‬
‫و موقّت که نشانههای منفی را کاهش دهند‪،‬تکمیل شود‪.‬‬
‫مثالً‪ ،‬اگر محصّلی در امتحان تاریخ مردود شود‪ ،‬والدین او ابتدا ممکن است به صورت رویدادی منفصل به آن واکنش‬
‫نشان دهند‪ .‬آنها ممکن است به سادگی توضیحات او را بپذیرند‬
‫درمان عالئم‬ ‫که معلّم به نحوی غافلگیرانه با سؤاالت دشوار امتحان گرفت زیرا‬
‫حل شدن‬
‫مشکل‬ ‫از شاگردان کالس دلخور بود‪ .‬یا ممکن است به صورت سرزنش او‬
‫مسأله‬ ‫انگیزه کمتر‬
‫و تشویقش به مطالعۀ بیشتر عکسالعمل نشان دهند‪ .‬امّا مادام که‬
‫تأخیر‬ ‫برای‬ ‫آنها وضعیت را به صورت رویدادی منفصل بفهمند‪ ،‬ممکن نیست‬
‫جستجوی‬
‫درمان علت‬ ‫راه حل های‬
‫که با نقشه ای مستمر برای اقدام کار را شروع کنند‪ .‬امّا‪ ،‬اگر در‬
‫پایدار و‬ ‫طیّ ماههای بعد پسر آنها در درسهای دیگر نیز مردود شود‪ ،‬به‬
‫تعهد به‬
‫کاربرد آنها‬
‫احتمال قوی آگاه میشوند که مردود شدن در امتحانات به الگویی‬
‫انتقال سنگینی بار (اقتباس از پیتر سنج )‬
‫عود کننده تبدیل میشود‪ ،‬و احتمال بیشتری دارد که برای حلّ‬
‫مسأله دست به اقدام بزنند‪ .‬ممکن است در قدم اوّل قبل از هر‬
‫امتحانی به مطالعه با پسرشان بپردازند تا اطمینان حاصل کنند که او کامالً برای امتحان آماده است‪ .‬این راه حلّ تا زمانی قرین‬
‫موفّقیت است که پدر و مادر وقت و انرژی خود را ص رف کنند که بدانند چه زمانی فرزندشان امتحان دارد و سپس همراه او به‬
‫مطالعه بپردازند‪ .‬امّا همین که چیزی آنها را از مطالعۀ با او باز دارد‪ ،‬ممکن است او دیگربار در امتحان مردود شود‪ .‬این موضوع‬
‫ممکن است بارها اتّفاق بیفتد زیرا آنها به نشانهها (یعنی نتیجۀ نامطلوب امتحانات) میپردازند و به اصل مسأله (که چه امری سبب‬
‫آن نتیجۀ نامطلوب میشود) نمیپردازند‪ .‬این نوع واکنش آنقدر معمول است که به انتقال سنگینی بار‪Shifting the ( 11‬‬
‫‪ )burden‬شهرت دارد‪.‬‬

‫◄◄ انتقال سنگینی بار‬


‫در نمونۀ سیستمهای انتقال سنگینی بار‪ ،‬اقدامات برای رفع نشانههای یک مسأله‪ ،‬نیاز درک شده برای مبادرت به اقدام‬
‫جهت درمان علّت مشکل را تقلیل می دهد‪ .‬در نتیجه‪ ،‬مسأله به طور ادواری عود میکند و توسّل به راهحل مربوط به رفع نشانهها‬
‫باید به طور مداوم صورت گیرد‪.‬‬
‫وقتی والدین آگاه شوند که مشغول انتقال سنگینی بار هستند‪ ،‬ممکن است از خود بپرسند‪" ،‬علّت مسأله چیست؟ چرا در‬
‫این درسهای خاصّ پسر ما توفیق حاصل نمیکند؟" این ممکن است آنها را به این آگاهی سوق دهد که کلّیه درسهایی که پسر‬
‫آنها در آن ضعیف عمل میکند مستلزم میزان باالیی از درک مطالب خواندنی است‪ .‬آنها ممکن است کشف کنند که پسرشان‬
‫مهارت های الزم را کسب نکرده است‪ ،‬مهارت هائی جهت شناسایی موضوع اصلی در آنچه که میخواند‪ ،‬مشاهدۀ رابطۀ بین موضوع‬
‫اصلی و جزئیات مؤیّد آن‪ ،‬تلخیص کردن‪ ،‬و سؤال کردن از خود در حین خواندن دربارۀ آنچه که میخواند‪ .‬آنها ممکن است متوجّه‬

‫‪64‬‬
‫‪Senge, Peter, et. Al. The Fifth Disipline, Currency Doubleday, New York, 2006, p. 293.‬‬
‫‪65‬‬
‫‪Senge, Peter, et. Al. The Fifth Disipline, Currency Doubleday, New York, 2006, p. 103-110.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫باشند که وقت زیادی را برای پسرشان صرف نمیکنند‪ .‬آنها فقط زمانی در کنار او هستند که برای درس خواندن به او کمک‬
‫می کنند‪ ،‬و آن نتایج نامطلوب امتحانی ممکن است راهی برای جلب توجّه و نیز اختصاص اوقات والدین باشد‪ .‬کمک به پسرشان‬
‫برای کسب مهارتهای درک مطالب خوانده شده و ب رخورداری از ساختار مجدّد در سبک زندگی شخصی و صرف اوقات مشترک‬
‫بیشتر با او در فعالیتهایی که از آنها لذّت میبرد به احتمال قوی سختتر و وقتگیرتر از صرفاً کمک به او برای آماده شدن جهت‬
‫امتحان است‪ .‬امّا این راه حلّ قطعی است زیرا به ریشۀ مسأله میپردازد‪ .‬والدین‪ ،‬هنگام به کار بردن این راه حلّ درازمدّت‪ ،‬احتماالً‬
‫مایل خواهند بود به کمک به پسرشان در آماده شدن برای امتحان ادامه دهند (مداخلۀ فوری و موقّت)و سپس‪ ،‬تدریجاً مسئولیتی‬
‫به مراتب بزرگتر و بزرگتر به او بدهند تا خودش این کار را انجام دهد‪.‬‬

‫◄◄ محدودیت رشد‬

‫یکی دیگر از نمونۀ سیستمها به محدودیت رشد‪ 11‬معروف است‪ .‬در این قضیه‪ ،‬فرایندی موفّقیتآمیز که در حال رشد‬
‫مداوم است‪ ،‬با مخالفتی روبرو میشود که رشد بیشتر را بسیار دشوار میسازد‪ .‬وقتی از این الگو آگاه شویم‪ ،‬باید دو دسته نیروها را‬
‫شناسایی کنیم؛ نیروهای مستقیمی که به سوی هدف مطلوب سوق میدهند و نیروهایی که سدّ راه میشوند‪ .‬سپس دست به‬
‫اقدام میزنیم تا نیروهای مخالف را کاهش دهیم‪ .‬پیتر سنج توضیح می دهد که کاهش نیروهای مخالف بیش از مبادرت به افزایش‬
‫نیروهای مستقیم به راهحلهای دائمی منجر میشود‪ ،‬زیرا دومی دارای اثرات نامطلوب ایجاد مخالفتی به مراتب بیشتر است‪.‬‬
‫مثالً‪ ،‬وقتی معلّمین روستا در آمریکای التین‪ ،‬که به عنوان عوامل توسعۀ جامعه تعلیم دیدهاند‪ ،‬شروع به تعلیم رهبری‬
‫تحوّل آفرین کردند‪ ،‬در برخی جوامع رهبران سنّتی احساس خطر کردند و برای تضعیف این برنامه دست به اقدام زدند‪ .‬مؤثّرترین‬
‫پاسخ برای معلّمین توضیح برنامه برای رهبران و اطمینان دادن به آنان بود که هیچ قصدی برای غصب مقام و موقعیت آنها ندارند‪،‬‬
‫و به آنها پیشنهاد کردند که در برنامۀ مزبور به طریقی آبرومند و معتبر داخل شوند‪ .‬این عمل سبب کاهش نگرانی رهبران شد و‬
‫اکثر نظرات و اقدامات منفی متوقّف شد‪ .‬امّا‪ ،‬اگر معلّمین صرفاً فعالیتهای خود با جامعه را شدّت میبخشیدند‪ ،‬بدون آن که در‬
‫صدد بر آیند که مخالفت رهبران را خنثی نمایند‪ ،‬اختالف افزایش مییافت‪.‬‬

‫◄ شرایط‬

‫‪ )0‬خود‪ -‬انضباطی ‪ :‬تفکّر سیستمی عبارت از قابلیتی است که باید صبورانه پرورش یابد و مستلزم خود‪ -‬انضباطی است‪ .‬به‬
‫جای آن که شتابزده و بی مقدّمه راه حلّی را انتخاب کنیم‪ ،‬قبل از مبادرت به عمل باید با صرف وقت به جستجو پرداخته‬
‫عوامل گوناگون و رابطۀ متقابل آنها را کامالً تجزیه و تحلیل نماییم‪.‬‬
‫‪ )0‬تعهّد به حقیقت‪ :‬ما به توانا یی مشاهدۀ یک مسأله یا رویداد از زوایای مختلف نیاز داریم تا آن را به طور کامل بفهمیم‪.‬‬
‫جستجوی نقطهنظرهای متنوع و استفاده از رویکرد فراانضباطی به حلّ مسأله این فرآیند را تسهیل می کند‪.‬‬
‫‪ )0‬مشورت‪ :‬توانایی مشورت کردن در گروهها با سعۀ صدر به ما کمک میکند تا حقیقتی را که در هر چشمانداز و نظریه‬
‫وجود دارد بیابیم‪ ،‬رابطۀ بین وجوه گوناگون حقیقت را درک کنیم‪ ،‬و مشاهده کنیم که چگونه حقایق کشف شده در اثر‬
‫فرایند مشاورۀ گروهی‪ ،‬مسأله و راه حلّ آن را روشنتر میسازد‪.‬‬

‫‪66‬‬
‫‪Senge, Peter, et. Al. The Fifth Disipline, Currency Doubleday, New York, 2006, p. 94-103.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫◄ نظم از دل آشفتگی‬

‫وجه دیگری از تفکّر سیستمی مربوط به سر در آوردن یا فهمیدن آشفتگی است‪ .‬اگر بتوانیم متغیّرها را در وضعیتی‬
‫شناسایی کنیم‪ ،‬الگوها نمایان می شوند‪ .‬اگر تعداد متغیّرهایی که در کار است اندک باشد‪ ،‬مانند مثال مردی که کودکان را در‬
‫رودخانه میانداخت‪ ،‬پیداکردن الگوها آسان است‪ .‬گاهی اوقات تعداد متغیّرهایی که به روابط پیچیدهتر منجر میشود بیشتر است‬
‫که در این حالت تحلیل دقیق که غالباً به مدد مشورت گروهی انجام می شود‪ ،‬آنها را بارز میسازد‪ .‬این را میتوان در مثالهایی‬
‫مشاهده کرد که در ارتباط با نمونههای سیستمهای انتقال سنگینی بار و محدودیت رشد ذکر شد‪ .‬مشاهدۀ الگوهای ساختارهای‬
‫سیستمی مستلزم تحقیق و تحلیل بیشتر است‪.‬‬
‫امّا‪ ،‬اوقاتی هست که متغیّرها آنقدر زیادند که همه را نمیتوان شناسایی کرد؛ برخی حتّی ممکن است معلوم نباشند‪ .‬در‬
‫واقع‪ ،‬در چنین سیستمهای غیرخطّی‪ ،‬پیامدها ممکن است آنقدر غیر قابل پیشبینی باشند که تصوّر شود سیستم تصادفی یا‬
‫آشفته است‪ .‬در این قبیل سیستم ها‪ ،‬تحت شرایط صحیح‪ ،‬تغییری بسیار اندک ممکن است به پیامدهای بسیار بزرگ‪ ،‬حتّی‬
‫مصیبتبار‪ ،‬منجر شود‪ .‬این پدیده به اثر پروانهای شهرت دارد‪ .‬ادوارد لورنز‪ ،‬هواشناس‪ ،‬در سال ‪ ،0411‬موقعی که مشغول مطالعۀ‬
‫الگو های آب و هوایی با استفاده از مدل کامپیوتری بود‪ ،‬این اصطالح را ابداع کرد‪ .‬او نتیجهگیری کرد که در چنین سیستمهای‬
‫غیرخطّی تحت شرایط صحیح‪ ،‬تغییر اندک‪ ،‬از قبیل "بال زدن پروانه"‪ ،‬ممکن است به گردباد سهمگینی (‪ )Hurricane‬هزاران‬
‫مایل آنسوتر منجر شود‪ .‬این منشأ نظریۀ آشفتگی‪ 19‬بود‪.‬‬
‫در چند دهۀ بعد‪ ،‬این رشته با کاربردهایی نه تنها در ریاضیات و رشتههای متعدّد علوم‪ ،‬بلکه هم چنین در علوم اجتماعی‪،‬‬
‫اقتصادی و فلسفه‪ ،‬رشد سریعی پیدا کرد‪ .‬در واقع‪ ،‬برای هر سیستمی که غیرخطّی با شرایط اوّلیه حسّاس تلقّی شود‪ ،‬مفاهیم‬
‫ضمنی را میتوان استخراج کرد‪ .‬یکی از مهیجترین پیشرفتها در رشتۀ مزبور از کار ایلیا پریگوژین‪ ،‬که در سال ‪ 0499‬جایزه نوبل‬
‫در شیمی فیزیکی نصیب او شد‪ ،‬نشأت میگیرد‪ .‬او توانست نشان دهد که سیستمی که بسیار دور از توازن است به "ساختارهای‬
‫پراکنده" میدان می دهد‪ ،‬که سرآغاز خودتنظیمی در سطوح باالتر نظم است‪ .‬یا‪ ،‬به بیان دیگر‪ ،‬وقتی سیستمی به حدّ معیّنی از‬
‫فعالیت آشفته رسیده باشد‪ ،‬ممکن است متحوّل شده به سطح باالتری از نظم نائل گردد‪ .‬او در کتابش‪ ،‬به نام ‪Order Out of‬‬
‫‪( Chaos‬نظم از دل آشفتگی) ‪ ،11‬توضیح میدهد که این در شیمی چگونه کار میکند‪ .‬امّا‪ ،‬متعاقباً‪ ،‬مفاهیم ضمنی را‪ ،‬همانند‬
‫دیگران‪ ،‬برای علوم اجتماعی نیز مطرح میکند‪ .‬آنطور که فریتیوف کاپرا توضیح میدهد‪" ،‬این ظهور خود به خود نظم در نقاط‬
‫خطیر بیثباتی یکی از مهمترین مفاهیم درک جدید از زندگی است‪ .‬از لحاظ فنّی به آن خودتنظیمی گویند و غالباً با واژۀ سادۀ‬
‫‪14‬‬
‫"پیدایش" (‪ )emergence‬از آن یاد میشود‪ .‬معلوم شده است که این منشأ پویای توسعه‪ ،‬یادگیری و تکامل است‪".‬‬
‫اگر دربارۀ بحران های جاری که جهان را در بر گرفته تأمّل کنیم‪ ،‬و رویدادهای به ظاهر تصادفی‪ ،‬حتّی آشفته‪ ،‬را مدّ نظر‬
‫قرار دهیم‪ ،‬چندان دشوار نخواهد بود که نتیجهگیری کنیم که داریم به نقطۀ عطفی نزدیک میشویم‪ .‬آیا این میتواند اثباتی بر‬
‫سرآغاز تحوّل جمعی و سطح باالتری از نظم باشد؟‬

‫‪67‬‬
‫‪Gleick, James. Chaaos: Making a New Science, Viking Penguin, 1987.‬‬
‫‪68‬‬
‫‪Pregogine, Illya and Isabelle Stengers. Order Out of Chaos: Man’s New Dialogue With Nature, Flamingo, 1984.‬‬
‫‪69‬‬
‫‪Capra, Fritjof. The Hidden Connections: A Science for Sustainable Living, Anchor Books, New York, 2002, p. 14.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫ابتکارعمل خلّاقانه‬
‫ابتکار داشتن تلویحاً به انجام دادن کاری به خودی خود بدون نیاز به تقاضا یا یادآوری اشاره دارد‪ .‬پشت این ابتکار نیت‬
‫و میلی آگاهانه برای انجام دادن کاری وجود دارد‪ ،‬حتّی وقتی که ابتدا دربارۀ آنچه که انجام خواهیم داد و نحوۀ انجام دادن آن‬
‫اندیشۀ روشنی نداشته باشیم‪.‬‬
‫انواع گوناگونی از ابتکارات وجود دارد‪ .‬ابتکارات روزمرّه به اقدامات یا فعّالیتهای آشنا مربوط میشود‪ .‬دامنۀ آنها می‬
‫تواند از امور ساده از قبیل شستن ظرفها تا فعّالیتهایی پیچیدهتر‪ ،‬مانند آموزش جرّاحی به اطبّاء گسترده باشد‪ .‬آنچه که ابتکار را‬
‫به صورت عادّی یا روزمرّه در می آورد این است که فعّالیتی عموماً شناخته شده با تشریفات معلوم و پذیرفته شده است‪ .‬ابتکار الزم‬
‫است زیرا انگیزۀ برخاستن و انجام دادن آن از درون انسان سرچشمه میگیرد‪ .‬ابتکارات عادّی و روزمرّه الزم و در خور ستایش‬
‫هستند و معموالً دیگران مقاومت چندانی در مقابل آنها ندارند‪.‬‬
‫ابتکارات خلّاق چیز جدیدی را میآفرینند که قبالً وجود نداشته است‪ .‬آثار موسیقی‪ ،‬رقص‪ ،‬و هنرها در این مقوله جای‬
‫میگیرند‪ .‬آنها حیات انسانی را پربار میسازند و زیبایی را میآفرینند‪ .‬در واقع‪ ،‬کلّیه اعمالی که تجلّی زیباییشناسی هستند‬
‫محرّکی برای خلق سرچشمه زیبایی از ابتکار عمل خلّاقانه هستند‪ .‬امّا‪ ،‬نوع دیگری از ابتکار خلّاق وجود دارد که برای حصول‬
‫تغییرات چشمگیر بدان مبادرت میشود‪ .‬این نوع ابتکار عمل خلّاقانه غالباً در کسانی که نیازی به انجام دادن متفاوت کارها‬
‫نمیبینند ایجاد مقاومت می کند و انجام دادن آنها تا پایان کار مستلزم شهامت و استقامت است‪ .‬این قبیل ابتکارات برای تغییر‬
‫دادن نقطۀ تمرکز‪ ،‬جلوگیری از رکود و تشویق به پیشرفت ضروری است‪.‬‬
‫کلّیه شکلهای ابتکار تلویحاً به فعالیتهایی اشاره دارد که به اختیار خود فرد انتخاب شده است‪ .‬بنابراین‪ ،‬همه آنها‬
‫تجلّیات اختیار انسانی یا اراده است‪ .‬از آنجا که اختیار امری درونی است‪ ،‬مراحل اوّلیۀابتکار برای همه‪ ،‬غیر از کسی که ابتکار در‬
‫دست او است‪ ،‬نامشهود است‪ .‬با کسب معرفت نسبت به مراحل هفت گانۀ ابتکار‪ ،‬میتوانیم تحلیل کنیم که در این فرایند در کدام‬
‫نقطه قرار داریم‪ .‬با وضوح بیشتر قدم بعدی را که باید برداریم ببینیم و در نتیجه ابتکارات بیشتری انجام دهیم تا تکمیل شود‪.‬‬
‫این مراحل عبارتند از‪:‬‬
‫‪ )0‬قصد و نیت‬
‫‪ )0‬هدف‬
‫‪ )0‬برنامهریزی ملموس‬
‫‪ )9‬تعهّد‬
‫‪ )1‬اجازه‬
‫‪ )1‬زمانبندی مناسب‬
‫‪ )9‬تحقّق در عالم فیزیکی‬

‫ابتکار با نیت صادقانۀ ما برای انجام دادن کاری در میدانی از عمل شروع میشود‪ .‬وقتی ما با تعریف هدفی مشخّص بر‬
‫نیت خود تمرکز میکنیم‪ ،‬ابتکار شکل و جهت میگیرد‪ .‬بعد‪ ،‬برنامهریزی ملموس الزم است تا اقدامات و منابع الزم تعریف شود‪.‬‬
‫اینها سه مرحله ای هستند که به روشنی اندیشه منجر شده عزم ما را جزم و تقویت میکند‪ .‬در مرحلۀ بعد برای اجرای این دیدگاه‬
‫در زمان و فرصت مناسب نیاز به تعهّدی محکم خواهیم داشت‪ .‬تعهّد از سه عنصر تشکیل شده است‪ :‬عزم اجرای نقشه‪ ،‬اعتماد به‬
‫نفس که هر آنچه را که برای انجام دادن کار الزم است کسب خواهیم کرد‪ ،‬و عملی در کمال اطمینان‪ ،‬قدرت و بهموقع‪ .‬در مرحلۀ‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫بعد به اجازه نیاز داریم تا ابتکار را عملی سازیم‪ .‬این اجازه ممکن است اجازۀ رسمی باشد که نهاد یا سازمانی آن را الزم می دانند‪،‬‬
‫و شرایطی را ایجاد می کند که اقدامات مورد نیاز را تسهیل مینماید‪ ،‬یا اجازۀ درونی‪ ،‬که صرفاً به معنای احساس اطمینان دربارۀ‬
‫آن چیزی است که در پیش روی قرار دارد‪ .‬اگر اجازۀ بیرونی الزم باشد و کسب آن وقت بگیرد‪ ،‬به جای ناشکیبایی‪ ،‬میتوانیم‬
‫تأخیر را به عنوان بخشی از فرایند بپذیریم‪ ،‬و در عین حال برای تسهیل دریافت اجازه دست به هر کار ممکنی بزنیم‪ .‬برای هر‬
‫ابتکاری وقت مناسبی و مدّت زمان درستی هست که غالباً در اثر اوضاع و احوال پیرامون ما تعیین میشوند‪ .‬ما باید از فرصتهای‬
‫مناسب برای اجرای ابتکار خود آگاه باشیم‪ .‬وقتی زمان مقتضی باشد‪ ،‬فعالیتهای برنامهریزی شده را اجرا میکنیم تا ابتکار در عالم‬
‫امکان ظاهر شود‪ .‬وقتی ابتکار به کمال خود رسید‪ ،‬آنچه که قبالً فقط در عالم اندیشه وجود داشته در عالم فیزیکی تحقّق مییابد‪.‬‬
‫یادگیری نحوۀ عمل کردن آگاهانه در طیّ این مراحل سبب تقویت قابلیت ما در اجرای ابتکارات خلّاق و منضبط میشود‪.‬‬
‫وقتی می دانیم در کدام مرحله قرار داریم و مرحلۀ بعدی کدام باید باشد‪ ،‬میتوانیم قدم بعدی را با روشنی بیشتر برداریم و برای‬
‫اجرای آن دست به عمل مناسب بزنیم‪ .‬این به ما اجازه میدهد که آگاهانه در مراحل مختلف پیشرفت کنیم تا ابتکار کامالً تحقّق‬
‫یابد‪ .‬گاهی اوقات ممکن است از این مراحل به سرعت عبور کنیم؛ امّا وقتی به مشکلی بر میخوریم یا با مانعی روبرو میشویم‪،‬‬
‫بینش نسبت به فرایند در حفظ ما و تسلیم نشدن قبل از وقت اهمّیت حیاتی پیدا میکند‪.‬‬
‫وقتی مشغول تحقّق بخشیدن به ابتکاری خلّاق می شویم‪ ،‬الزم است توجّه داشته باشیم که فرایند مستقلّ بسیار ظریف‬
‫دیگری هم در حال عمل است‪ :‬فرایند پیشرفت اجتماعی جمعی‪ .‬با تکامل یافتن سازمان اجتماعی بشری‪ ،‬نهادهای جدید‪،‬‬
‫اکتشافات‪ ،‬هنرها و سیستمهای نو برای خدمت به قابلیتهای تازه یافت شده به وجود میآید‪ .‬با ظهور اینها‪ ،‬افراد به عنوان‬
‫ابزارهای زیبایی و پیشرفت عمل میکنند‪ .‬ما کمک میکنیم تا آنچه که ظاهر میشود – از طریق چیزی که غالباً به عنوان الهام‬
‫نامیده می شود – واقعیت یابد ‪ .‬معرفت نسبت به مراحل ابتکار میتواند به ما کمک کند که ابزارهای مؤثّرتری برای پیشرفت‬
‫بشویم‪ .‬ما میتوانیم با رها ساختن نظریههای از پیش ساخته و پرداختۀ خویش (اجازۀ رفتن بدهیم) در فرایند تحوّلآفرین وارد‬
‫شویم به نحوی که بتوانیم حضور کامل داشته باشیم‪ ،‬اجازه دهیم الهام از طریق ما عمل کند و به صورت مجاری مؤثّر برای آنچه‬
‫که ظاهر میشود عمل کنیم (اجازۀ آمدن دهیم)‪ .‬آگاهی از این که ما به صورت ابزارهایی برای چیزی به مراتب بزرگ تر از خویش‬
‫عمل میکنیم می تواند شهامت و انگیزۀ الزم را به ما بدهد که در مراحل مختلف ابتکار پشتکار داشته و استقامت نماییم‪.‬‬

‫استقامت و ثبات قدم‬

‫اگرچه شروع یک طرح دستاوردی مهم است‪ ،‬امّا اجرای کامل آن تا انتهاء مستلزم تالش و استقامت است‪ .‬قابلیت‬
‫استقامت کردن در رسیدن به هدف به میزان یکی شدن ما با بینشی که هدف را الهام بخشیده بستگی دارد‪ .‬وقتی طرحی از بینش‬
‫و ارزشهای متعالی مشابه آنچه که در دل و جان میپروریم الهام می گیرد‪ ،‬تعهّد ما به طرح به مراتب بیش از زمانی است که از‬
‫چنین رابطهای آگاهی نداشته باشیم‪ .‬هماهنگی بین اهداف طرح و بینش شخصی خودمان به ما حسّ مالکیت میدهد و ما را الهام‬
‫میبخشد تا به هر تالش و فداکاری که طرح می طلبد‪ ،‬دست بزنیم‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫◄ برنامهریزی‬

‫وقتی تعهّد وجود داشته باشد‪ ،‬باید طرح را به ترتیبی برنامهریزی کنیم که کار مرحلهبندی و منظّم باشد‪ .‬برنامهریزی‬
‫دقیق با اطمینان بخشیدن به این که کار را می توان در طول زمان ادامه داد استقامت و پایداری را تسهیل می کند به نحوی که‬
‫خودمان را در مراحل اوّلیۀ طرح خسته نمیکنیم‪ ،‬و در نیمه راه تسلیم نمیشویم‪ .‬طرحی که خوب برنامهریزی شده باشد‪:‬‬
‫‪ )0‬نتایج مطلوب را به وضوح و صراحت اظهار میدارد‪،‬‬
‫‪ )0‬شاخصهایی را که نشان خواهد داد کی موفّقیت حاصل شده‪ ،‬در بر دارد‪،‬‬
‫‪ )0‬فعالیتهایی را که نقاط عطف تعیین شده به عنوان هدف را تأمین میکند‪ ،‬روشن می کند‪،‬‬
‫‪ )9‬موانعی را که ممکن است در طول راه ایجاد شود پیشبینی کرده‪ ،‬راهبردی برای آن تعیین می کند‪،‬‬
‫‪ )1‬منابع الزم را محاسبه و تهیّه می کند‪ ،‬و‬
‫‪ )1‬آهنگ پیشرفت کار را به نحوی مناسب مشخّص می کند‪.‬‬

‫سطح جزئیاتی که باید در برنامهریزی گنجانده شود به نوع طرح بستگی دارد‪ .‬برنامهریزی دقیق و استادانه‪ ،‬زمانی‬
‫سودمند است که نتایج و قدمهایی که برای حصول آن برداشته میشود هردوکام الً درک شود‪ ،‬همان طور که در ساخت یک بنا‬
‫برنامه ریزی می شود‪ .‬اما‪ ،‬برنامه ریزی دقیق ممکن است در ابتکار عمل خلّاقانه ای که هدفش نوآوری است‪ ،‬نتیجۀ معکوس داشته‬
‫باشد‪ .‬هرچه عوامل مؤثر در ابتکار کمتر قابل پیشبینی و قابل کنترل باشند‪ ،‬برنامهریزی باید دارای انعطافپذیری بیشتر باشد‪.‬‬

‫◄پیشبینی مسائل‬

‫پیش آمدن مسائل و موانع در هر طرحی امری عادّی است‪ .‬با پذیرش این واقعیت‪ ،‬و حتّی استقبال از مسائل به عنوان‬
‫فرصت یادگیری‪ ،‬میتوانیم از ناشکیبائی یا سرخوردگی در زمان بروز آنها پرهیز کنیم‪ .‬مقابلۀ موفّقیتآمیز با این قبیل معضالت‬
‫مستلزم آن است که در فرایند تکراری اقدام و تأمّل وارد شویم‪ .‬هر بار که این چرخه تکرار شود‪ ،‬نتیجه آن یادگیری جدید و عملی‬
‫خواهد بود که به میزان فزایندهای مؤثّر است‪ .‬گاهی اوقات آشفتگی حاکم میشود و در این حالت ما ممکن است خود را در حال‬
‫گام برداشتن در میان مه مشاهده کنیم که فقط چند مالک و معیار واضح باشد‪ .‬ما باید یاد بگیریم که همان طور که برای یافتن‬
‫راهحلهای مؤثّر برای موانع آزار دهنده تالش می کنیم‪ ،‬با این قبیل ابهامات نیز راحت باشیم‪.‬‬
‫مسائل‪ ،‬نه تنها سبب نومیدی و باز داشتن نیست‪ ،‬بلکه باید به عنوان فرصتهایی برای یادگیری تلقّی شود – رویاروئی با‬
‫امتحانات طبیعتاً باید وسیله ای برای پرورش قابلیتها و ظهور بهترین استعدادهای ما باشد‪ .‬وقتی تحت فشار مسألهای قرار‬
‫میگیریم‪ ،‬باید بتوانیم از وضعیتی که بالفاصله به وجود میآید فراتر برویم‪ ،‬مسأله را از دیدگاهی گستردهتر بنگریم و منابع قوّت را‬
‫از آن بیرون بکشیم که ما را قادر سازد مساعی خود را تجدید کرده از نیروی بیشتری برخوردار سازیم‪.‬‬
‫در سطحی عملی‪ ،‬باید مسائل را به طور منظّم مشاهده کنیم‪ .‬با بررسی روابط متقابل در میان عناصر گوناگونی که به‬
‫مسائل میدان میدهند و جستجوی الگوها‪ ،‬میتوانیم نسبت به معضالت بینش پیدا کنیم‪ .‬این به ما کمک میکند عالئم را از علل‬
‫تشخیص دهیم و از اقدامات سطحی که فقط عالئم را رفع میکند اجتناب کنیم‪ .‬آنچه که ما نیاز داریم تغییراتی به مراتب‬
‫گستردهتر و دشوارتر در ساختارها یا ارزشها است‪ .‬بهعالوه‪ ،‬میتوانیم نیروهایی را که سدّ راه نتایج میشود تحلیل کنیم و دست به‬
‫اقدامات معیّنی بزنیم تا نیروهای مزبور از میان برود‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫خالصۀ کالم آن که‪ ،‬هر طرحی‪ ،‬هر قدر به طور کامل ساخته و پرداخته شده باشد یا به نحوی خلّاق شروع شده باشد‪،‬‬
‫بدون استقامت و پایداری تامّ و تالش مداوم برای غلبه بر موانع از وصول موفّقیتآمیز به مقصود باز خواهد ماند‪ .‬استقامت مستلزم‬
‫عزم جزم است که از راهحلهای از پیش اندیشیده گسسته شویم و پذیرای امکانات غیرمنتظرهای گردیم که در جریان حلّ مسأله‬
‫رخ میگشاید‪ .‬از آنجا که این حالت پذیرا بودن تلویحاً به زیستن با بالتکلیفی و فشار عصبی ناشی از مسائل حل ناشده اشاره دارد‪،‬‬
‫استقامت مستلزم خود‪ -‬انضباطی است‪ .‬باالتر از همه‪ ،‬بخصوص زمانی که برای تغییر پیچیده تالش می شود‪ ،‬استقامت و ثبات قدم‬
‫به یادگیری مربوط میشود‪ .‬داشتن رویکرد یادگیری تفاوت بین تسلیم شدن زودهنگام و استقامت درازمدّت برای رسیدن به‬
‫پیروزی را به وجود میآورد‪.‬‬

‫خود‪ -‬انضباطی‬
‫هر دستاوردی در زندگی اعم از آن که در ورزش‪ ،‬تحصیل‪ ،‬کار حرفهای‪ ،‬یا رهبری تحوّلآفرین باشد مستلزم خود‪-‬‬
‫انضباطی است‪ .‬اگر مایلیم عملکرد ما بهبود یابد یا در زمینۀ تالش خود برجسته شویم‪ ،‬باید خود را منضبط سازیم تا بر آنچه که‬
‫ممکن است تأثیرات معکوس در مهارت و استادی ما داشته باشد غلبه نماییم‪ .‬ارادۀ آزادمان به ما اجازه میدهد افکار و اعمال خود‬
‫را به سوی اهدافی معیّن هدایت کنیم‪ .‬میتوانیم به سوی شرافت و پرورش اهداف متعالی و قابلیتهای مطلوب توجّه کنیم یا‬
‫میتوانیم د ر مقابل شهوات پست و امیال خودخواهانه تسلیم شویم و هرگز به مقصود واقعی نائل نگردیم‪.‬‬
‫در حالی که ارضاء خواستههای جسمانی به ما نوعی لذّت میبخشد‪ ،‬امّا این لذّت محدود و گذرا است‪ .‬نفوسی که بیش‬
‫از حدّ طالب لذّت جسمانی هستند غالباً متوجّه میشوند که لذّت مزبور به تلخی میگراید و ماللآور میشود‪ .‬از آن بدتر آن که‪،‬‬
‫نیاز به نوع خاصّی از شور و هیجان جسمانی ممکن است تدریجاً سیریناپذیر گردد و برای رسیدن به رضایتی که روز به روز‬
‫موقّتتر و گذراتر میشود به تکرار بیشتر و میزان افزونتر عامل ارضاء نیاز پیدا شود‪ .‬این برای موادّ اعتیادآور از قبیل موادّ مخدّر و‬
‫مسکرات مصداق دارد‪ ،‬امّا برای دیگر لذّات جسمانی مانند پرخوری نیز که در آن افراط شود صادق است‪.‬‬
‫برعکس‪ ،‬وقتی با پرهیز از لذّات کوتاهمدتّی که ممکن است به دیگران و خود ما آسیب برساند خود‪ -‬انضباطی را عملی‬
‫سازیم و آگاهانه گزینه هایی داشته باشیم که دارای اثرات مثبت درازمدّت بر زندگی ما داشته باشند از رضایت عمیق و تسلّط بر‬
‫خویشتن بهرهمند خواهیم بود‪ .‬اعمالی که به بهبود قابلیتهای ما کمک کند و دستاوردهای هدفمند به بار آورد در خودشکوفایی‬
‫مؤثّر است‪ .‬ما هرگز با این منابع تحقّق خود به حد سیری نمی رسیم‪ ،‬زیرا آنها فرصتهایی را برای رشد و توسعۀ بیپایان فراهم‬
‫میآورد‪ .‬وقتی تشخیص میدهیم که سعادت درازمدّت ما منوط به انضباط است‪ ،‬برانگیخته میشویم که آن را وجهۀ همّت خود‬
‫قرار دهیم‪ .‬در نتیجه‪ ،‬بیشتر مایلیم تالش روزانۀ خود را برای هدایت خواستههای خویش به سوی مقاصد متعالیتر و کسب معرفت‪،‬‬
‫مهارت‪ ،‬نگرش‪ ،‬و صفاتی سوق دهیم که به توسعۀ قابلیتهای مزبور منجر میشود‪.‬‬
‫سطوح متعدّدی وجود دارد که مستلزم در پیش گرفتن خود‪ -‬انضباطی است‪ .‬استفن کاوی سه سطح متمایز را بیان‬
‫میکند‪:‬‬
‫‪ )0‬کنترل و هدایت بروز مناسب شهوات جسمانی و داشتن انضباط مرتبط با وجوه دیگر رفاه مادّی خود؛‬
‫‪ )0‬سرکوب تمایالت معطوف به غرور و میل به تأثیر گذاشتن بر دیگران؛ و‬
‫‪ )0‬مقاومت در مقابل میل به کسب قدرت و استیالی بر دیگران‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫خود‪ -‬انضباطی باید از طریق ممارست روزانه پرورش یابد‪ .‬کاوی به ما توصیه میکند که هر روز ارّه را تیز کنیم‪ :‬این کار‬
‫از لحاظ جسمی ‪ ،‬با خوش فرم نگه داشتن بدن‪ ،‬از لحاظ فکری‪ ،‬با یادگیری مداوم‪ ،‬از لحاظ عاطفی‪ ،‬با پرورش شکیبایی‪ ،‬همدلی‪،‬‬
‫‪91‬‬
‫مسئولیت شخصی‪ ،‬و از لحاظ روحانی با دعا و تفکّر و تعمّق عملی میشود‪.‬‬
‫کلید به دست آوردن خود‪ -‬انضباطی وقف خود به بینشی است که متعالیترین ارزشهای ما را منعکس میسازد‪ .‬سپس‪،‬‬
‫از قدرت اراده و تالش مداوم بهره می گیریم تا چشم خود را بر بینش مزبور متمرکز سازیم و اقدامات خود را به آن معطوف نماییم‪.‬‬
‫باالخره‪ ،‬آگاهانه به پرورش فروتنی و روح خدمت میپردازیم تا‪ ،‬به جای آن که دربارۀ پیشرفت و دستاوردهای خود احساس غرور‬
‫کنیم‪ ،‬هم چنان بر هدف خود که تأثیر گذاشتن بر خیر عمومی است متمرکز بمانیم‪.‬‬

‫حسن سلوک‬
‫حسن سلوک را میتوان به عنوان رفتاری تعریف کرد که مسئولیت مناسب را میپذیرد‪ ،‬اصول اخالقی راهنمای آن است‪،‬‬
‫کردار را با گفتار هماهنگ ساخته‪ ،‬مسئولیت پیامدهایش را میپذیرد‪ .‬یک ویژگی که بزرگسال به بلوغ رسیده را از کودک متمایز‬
‫می سازد دقیقاً توانایی او در اتّخاذ و اجرای آگاهانۀ تصمیماتی بر مبنای اصول ‪ ،‬و در عین حال جوابگویی نتایج حاصله است‪ .‬مثالً‪،‬‬
‫وقتی با مسأله ای مواجه شویم به اختیار خود مسئولیت حلّ آن را میپذیریم یا رد میکنیم‪ ،‬نه آن که بی اراده واکنش نشان دهیم‪.‬‬
‫اگر تشخیص دهیم که مسأله ای داریم‪ ،‬مسئولیم که در حلّ آن مشارکت داشته باشیم نه آن که صرفاً به سرزنش دیگران بپردازیم‪.‬‬
‫اگر به این نتیجه برسیم که م سأله از آن ما نیست و مسئولیت آن را نپذیریم‪ ،‬باید از نتایج آن کناره بگیریم و به کسانی که مسئول‬
‫هستند‪ ،‬بی آن که آنها را مقصّر بدانیم‪ ،‬اجازه دهیم ادارۀ اوضاع را در دست گیرند زیرا آنها بهتر به آن رسیدگی خواهند کرد‪.‬‬
‫گاهی اوقات به اشتباه مسئولیت را برای کارها یا مسائلی که به دیگران مربوط است میپذیریم‪ .‬این در صورتی صحیح‬
‫است که بخواهیم پدرمآبانه عمل کنیم‪ .‬مثالً‪ ،‬اگر دو همکار نسبت به یکدیگر دلخوری داشته باشند‪ ،‬ممکن است سعی کنیم به آنها‬
‫کمک کنیم که اختالفات خود را حلّ و فصل نمایند و اگر موفّق نشویم احساس سرخوردگی می کنیم‪ .‬امّا‪ ،‬در این قضیۀ مسئولیت‬
‫حلّ مسأله به عهدۀ آنها است نه ما‪ .‬اگرچه ممکن است پیشنهادهایی به آنها بدهیم یا تشویق شان کنیم‪ ،‬ولی نمیتوانیم آنها را‬
‫مجبور به آشتی نماییم‪ .‬امّا‪ ،‬اگر مسألۀ آنها بر کار ما تأثیر گذارد‪ ،‬باید مسئولیت حلّ این جنبۀ مسأله را به عهده بگیریم‪.‬‬
‫امّا‪ ،‬غالباً به جای پذیرش مسئولیت زیاد‪ ،‬از قبول سهم خود از مسئولیت مسائل خودداری میکنیم‪ .‬مایلیم دیگران را‬
‫مقصّر بدانیم‪ ،‬با حالتی منفعالنه منتظر بمانیم که مسأله خودش حلّ شود‪ ،‬یا تقاضا کنیم دیگران آن را حلّ کنند‪ .‬مثالً‪ ،‬وقتی‬
‫کودکی در مدرسه مشکالتی دارد‪ ،‬معلّم غالباً والدین را مقصّرمیداند‪ ،‬والدین معلّم را به کوتاهی متّهم میکنند‪ ،‬و هر دو کودک را‬
‫سرزنش مینمایند‪ ،‬با این امید که تنبیه سبب تغییر رفتار او شود‪ .‬امّا‪ ،‬سرزنش دیگری فقط حالت دفاعی و بیگانگی ایجاد میکند؛‬
‫و به هیچ تغییری منجر نمیگردد‪ .‬والدین‪ ،‬معلّم و کودک به ندرت به مشورت میپردازند‪ ،‬به ندرت سعی میکنند علل ریشهای‬
‫مسأله را دریابند و تصمیم بگیرند که هر یک چه اقدامات مثبتی میتوانند انجام دهند تا به حلّ مشکل منجر شود‪.‬‬
‫خالصه‪ ،‬وقتی مسألهای رخ میدهد‪ ،‬مهم است که ‪ )0‬وضعیت حتّیالمقدور به وضوح و عینی مشاهده شود؛ ‪ )0‬تعیین‬
‫شود که مسأله متعلّق به چه کسی است؛ و ‪ )0‬مسئولیت برای حلّ سهم خود از مسأله پذیرفته شود‪ .‬بعد از قبول مسئولیت‪ ،‬قدم‬
‫بعدی این است که با اتّخاذ تصمیم که چه اقدامات معیّنی باید انجام شود‪ ،‬اجرای تصمیمات مزبور‪ ،‬و پذیرش پیامدها‪ ،‬مسئولیت‬
‫خود را ایفا کنیم‪ .‬اگر برخی از اقدامات الزم نیاز به قابلیت هایی داشته باشد که ما فاقد آن هستیم‪ ،‬یا باید آنها را در خود به وجود‬
‫آوریم یا از کمک دیگران استفاده نماییم‪.‬‬

‫‪70‬‬
‫‪Covey, Stephen R. Principle-Centered Leadership, Simon & Schuster, New York, 1990, p. 38.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫روی آوردن به اصول اخالقی برای کسب هدایت به ما کمک میکند دربارۀ اقداماتی که انجام میدهیم و نگرشهایی که‬
‫در روابط خود با دیگران اتّخاذ مینماییم تصمیماتی خردمندانه بگیریم‪ .‬اصول‪ ،‬مانند قطبنما‪ ،‬جهت کلّی را که باید عزیمت نمود‬
‫نشان می دهد‪ ،‬با این حال با بیان طریقۀ دقیقی که باید در پیش گرفت خالقیت را سرکوب نکنید‪ .‬بدون مراجعه به اصول‪،‬‬
‫گزینشهای ما غالباً بر پایۀ هوسها و خواستههای متغیّر ما‪ ،‬یا مبتنی بر عقاید و فاقد انسجام و خردمندی است‪ .‬امّا‪ ،‬وقتی‬
‫تصمیمات ما مبتنی بر اصولی باشد که از تحرّی صادقانۀ حقیقت نشأت گرفته است‪ ،‬بین باورها و اعمال ما انسجامی وجود دارد که‬
‫به صورت قابلیت جهت حسن سلوک و قابلیت اعتماد بروز میکند‪.‬‬
‫اصولی که اعمال خود را بر پایۀ آنها قرار میدهیم نباید اتّفاقی انتخاب شوند‪ ،‬بلکه باید نتیجه تحرّی حقیقت باشد‪ .‬در‬
‫این تحقیق‪ ،‬می توانیم سعی کنیم اصولی را شناسایی نماییم که مکرّراً مورد تأکید رهبران بزرگ روحانی در فرهنگها‪ ،‬مدنیتها و‬
‫ادوار مختلف تاریخی قرار گرفته است‪ .‬این جستجو همواره ما را به تصدیق این نکته رهنمون میسازد که بعضی اصول مرتبط با‬
‫محبّت و عدالت مکرّراً مورد تأکید قرار گرفته تا بدان حدّ که میتوانیم آنها را قوانین روحانی تلقّی کنیم – قوانینی که در شرایط‬
‫انسانی و رو ابط مثبت بین اشخاص ذاتی و فطری است و بر مبنای آنها جوامع‪ ،‬نهادها و سازمانهای مؤثّر و موفق و خوشبخت بنا‬
‫میشوند‪.‬‬
‫حسن سلوک هم چنین مستلزم آن است که اعمال ما منطبق با گفتار ما باشد‪ .‬هر قدر ما با شور و هیجان اهداف عالی‬
‫و اصول اخالقی خود را بیان کنیم‪ ،‬مادام که در اعمال خود آنها را نشان ندهیم نمیتوانیم عوامل مؤثّر تحوّل شویم‪ .‬البتّه‪ ،‬هیچ یک‬
‫از ما به طور کامل نمیتوانیم تجسّمبخش و مثل اعالی آرمانهایی عالی باشیم که به ما الهام میشود‪ .‬همۀ ما جایزالخطاییم و‬
‫اعمال ما همیشه کمتر از گفتار ما است‪ .‬امّا‪ ،‬بذل مداوم مساعی برای هماهنگ کردن این دو همان است که به پیشرفت منجر‬
‫میشود – هرقدر این هماهنگی بیشتر باشد‪ ،‬حسن سلوک ما بهتر صورت میگیرد‪.‬‬
‫حتّی اگر تالش کنیم که اعمال خود را تحت هدایت اصول قرار دهیم‪ ،‬باز هم هیچ تضمینی وجود ندارد که همیشه‬
‫بهترین تصمیم را اتّخاذ ک نیم‪ ،‬یا این که اعمال ما مسائل جدیدی را از نوعی دیگر پدید نیاورد‪ .‬به این ترتیب‪ ،‬ما هم چنین باید‬
‫مسئولیت عواقب اعمال خود را نیز بپذیریم‪ .‬اگر برخی از عواقب منفی باشند‪ ،‬ما باید آنقدر فروتن باشیم که اشتباهات خویش را‬
‫بپذیریم و نگرش یادگیری اتّخاذ کنیم تا به اقدامات جدید مناسبی دست بزنیم‪.‬‬
‫تالش برای معیار عالی حسن سلوک با شهامت و عزم جزم سازش ناپذیر‪ ،‬به خودی خود‪ ،‬مثالی الهامبخش از رهبری‬
‫تحوّلآفرین است که قدرت تغییر ما و بهبود محیط اجتماعی ما را دارا است‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫فصل ششم‬
‫قابلیتها برای تحوّل روابط بینفردی‬

‫القاء افکار و اعمال با محبّت‬


‫افراد بشر نمی توانند بدون محبّت زندگی کنند؛ نفس بقای ما منوط به آن است‪ .‬ما برای رشد کردن‪ ،‬برای پرورش‬
‫استعدادهای بالقوّۀ خویش و استفاده از بهترینهای خودمان‪ ،‬نیاز به محبّت داریم‪ .‬امّا‪ ،‬غالباً وقتی به محبّت میاندیشیم‪ ،‬در وهلۀ‬
‫اوّل به عشق شاعرانه‪ ،‬یا حتّی در زمینهای وسیعتر‪ ،‬به عواطفی میاندیشیم که نسبت به شخص دیگری احساس میکنیم یا‬
‫نمیکنیم ؛ عواطفی که هیچ سُلطهای بر آنها نداریم‪ .‬محبّت به عنوان چیزی دیده میشود که صرفاً رخ میدهد‪ ،‬نه آن که کیفیتی‬
‫باشد که میتوانیم به نحوی جدّی آن را پرورش دهیم‪ .‬در نتیجه‪ ،‬نمیتوانیم تأمّل کرده دربارۀ خصوصیات آن بیاندیشیم‪.‬‬
‫اریک فروم‪ ،‬روانشناس و فیلسوف‪ ،‬تعریفی مجدّد از محبّت به دست میدهد‪" :‬عالقۀ جدّی به حیات و رشد آنچه که به آن‬
‫عشق میورزیم‪ "،‬که با مراقبت‪ ،‬مسئولیت‪ ،‬احترام و دانش توصیف میشود‪ 90.‬میتوانیم به اختیار خود به نحوی جدّی و فعّال به‬
‫رفاه دیگران بپردازیم‪ ،‬تالش کنیم آنها را آنگونه که واقعاً هستند بشناسیم‪ ،‬برداشت خود را منتقل کنیم‪ ،‬دست به اقداماتی زنیم که‬
‫ابراز احترام و رعایت و اهمّیت دادن را انتقال دهد‪ ،‬و در روابط خود مسئوالنه عمل کنیم‪ .‬در نتیجه‪ ،‬این تعریف تلویحاً بدان داللت‬
‫دارد که می توانیم آگاهانه طریقی را اتّخاذ کنیم که توانایی ما را برای محبّت ورزیدن فزونی بخشد‪ .‬ما میتوانیم به طور جدّی و‬
‫فعّال محبّت خود به دیگر اشخاص را ابراز نماییم‪ ،‬اعم از این که در ابتدا احساسات مثبت نسبت به آنها داشته باشیم یا نداشته‬
‫باشیم‪ .‬امّا‪ ،‬در نتیجۀ این اقدام محبّت ما شروع به رشد میکند‪.‬‬
‫این تعریف هم چنین روشن میسازد که عشق ورزیدن به این معنا نیست که هر آنچه که مردمان میخواهند به آنها داده‬
‫شود‪ ،‬یا به طور مداوم کارهایی را که خودشان باید برای خود انجام دهند ما انجام دهیم‪ ،‬یا صرفاً با هر آنچه که تصمیم میگیرند‬
‫انجام دهند‪ ،‬کنار بیاییم‪ .‬بلکه‪ ،‬اگر افراد مورد عالقه ما مایلند کاری انجام دهند که برای رفاه و سعادت آنها زیان دارد‪ ،‬یعنی فاقد‬
‫احترام به خودشان یا دیگران است‪ ،‬یا خالف اصول اخالقی عمومی است‪ ،‬در این صورت محبّت حقیقی مستلزم آن است که ما‬
‫احساس خود را برای آنها بیان کنیم‪ .‬امّا‪ ،‬علیرغم نیاز گاه به گاه به مخالفت با امیال کسی که دوست داریم (آنچه که بعضی‬
‫"محبّت سرسختانه و خشن" مینامند) اکثر ما نیاز داریم که در وهلۀ اولی برای انتقال مؤثّرتر احساسات مثبتِ محبّت و تقدیر از‬
‫دیگران کار کنیم‪.‬‬

‫‪71‬‬
‫‪Fromm, Erich. The Art of Loving, Harper and Row, 1956, p. 24.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫اقدامات محبّتآمیز با افکار محبّتآمیز شروع میشود‪ .‬میتوانیم با بسیاری از کسانی که هر روزه در مسیر ما قرار‬
‫میگیرند ارتباط برقرار کنیم – اعضاء خانواده‪ ،‬همکالسان‪ ،‬همکاران‪ ،‬و حتّی غریبهها‪ .‬این میتواند با اقدامات کوچکی شروع شود‪:‬‬
‫لبخند زدن به آنها‪ ،‬سالم کردن با رفتاری شادمانه و صدایی دوستانه‪ ،‬سخن گفتن با مهر و محبّت بدون شکایت یا انتقاد‪ ،‬گوش‬
‫کردن با عالقه وقتی آنها سخن میگویند‪ ،‬بیان دانش و مطالبی که ممکن است آنها را مفید یابند‪ ،‬وارد کردن آنها در فعّالیتها‪،‬‬
‫پیشنهاد کمک به آنها در کارشان‪ ،‬و گذراندن وقت با آنها در انجام دادن کاری که دوست دارند‪ .‬از همه مهمتر‪ ،‬این به معنای‬
‫پذیرفتن و درک کردن آنها درست به همان صورتی که هستند‪ ،‬و بیان مسرّت در کشف تفاوتهای آنها با ما است‪.‬‬
‫اگر صادقانه و صمیمانه بخواهیم روابط مسألهساز را بهبود بخشیم‪ ،‬میتوانیم با تقویت محبت خود به شخص مورد نظر‬
‫شروع کنیم‪ .‬با وقت گذاشتن برای تعاملی هدفمند‪ ،‬گوش دادن با همدلی‪ ،‬و تمرکز بر صفات خوب‪ ،‬و نه تأمّل بر خصیصههای‬
‫منفی‪ ،‬میتوان به آن محبّت امکان بروز داد‪ .‬از جمله اجزاء ضروری محبّت این است که وقتی بر نیازهای خود تمرکز داریم در‬
‫خصوص دیگران قضاوت نکنیم‪.‬‬
‫تجلّی عشق در عالیترین درجۀ رشد یافته خود در عشق واقعاً ایثارگرانه مشاهده میشود؛ عشقی که در آن رفاه و سعادت‬
‫عزیزان مان را مقدّم بر راحتی خویش میشماریم‪ .‬هنگام وصول به این حدّ از خلوص‪ ،‬قدرت عشق بر منافع شخصی غلبه میکند و‬
‫موانع ناپدید میشوند‪ .‬ناگهان نیازهای ما در مرحلۀ دوم قرار میگیرند‪ .‬معمولترین نمایش آن را میتوان در فداکاریهای والدین‬
‫برای فرزندان مشاهده کرد‪ .‬این نوع عشق را در اقدامات قهرمانانه و زندگی برخی از بزرگ ترین رهبران نیز میتوان دید‪.‬‬
‫در عشق خالصانه چیزی تقریباً سحرانگیز وجود دارد که فارغ از نفعپرستی شخصی است‪ .‬دارای قدرتی برای جذب قلوب‬
‫است – کیفیتی مغناطیسی که حتّی سختترین دل ها را نرم میکند و نافذ است‪ .‬بنابراین‪ ،‬وقتی اعمال خود را مشحون از محبّت‬
‫سازیم‪ ،‬این محبت کیفیتی از جذّابیتی خاصّ به اعمال ما میبخشد‪ .‬در دیگران میلی پدید میآورد که واکنشی مثبت نشان دهند‬
‫و همکاری کنند‪ .‬به آنها اعتماد به نفسی بیشتر میبخشد و کمک میکند که قابلیتها و استعدادهای خود را پرورش دهند‪ .‬هم‬
‫چنین ظرفیت ما را برای محبّت ورزیدن فزونی میبخشد‪ .‬درست همان طور که عضلهای با ورزش کردن قویتر میشود‪ ،‬قابلیت‬
‫عشق ورزیدن نیز چنین است‪ .‬ما باید توجّه داشته باشیم که این قابلیت نامحدود است‪ .‬ابراز محبّت مسئوالنه به فرد دیگر سبب‬
‫کاهش میزان محبّتی که میتوانیم به دیگری ابراز نماییم نمیشود‪ .‬برعکس‪ ،‬هرچه بیشتر محبّت کنیم‪ ،‬ظرفیت عشق ورزیدن ما‬
‫بیشتر میشود‪.‬‬
‫تدریجاً می توانیم تعداد کسانی را که به آنها محبّت داریم افزون سازیم‪ .‬در کودکی با عشق ورزیدن به اعضاء خانوادۀ خود‬
‫شروع میکنیم‪ .‬وقتی بزرگ می شویم‪ ،‬تدریجاً محبّت و شفقت نسبت به دوستان و همکالسان‪ ،‬و جامعه‪ ،‬و نیز به کشورمان را در‬
‫خود میپرورانیم‪ .‬در جهان امروز از ما خواسته می شود که این چرخۀ محبّت را آنقدر گسترش دهیم که تمامی عالم انسانی را در بر‬
‫گیرد و جمیع نفوس را خواهران و برادران خود بدانیم و نسبت به رفاه و سعادت آنها واقعاً توجّه داشته باشیم‪ .‬اگر پی ببریم که در‬
‫این فرایند فقط تا حدّ معیّنی پیشرفت داشتهایم‪ ،‬می توانیم تالشی آگاهانه مبذول داریم تا حوزۀ این محبّت را گسترش دهیم‪ ،‬افکار‬
‫محبّتآمیز را به س وی آنها سوق دهیم‪ ،‬بعد با اقدامات دوستانه و خدمت این رَوَند را ادامه دهیم‪ .‬نیروی مغناطیسی این گسترش‬
‫حلقۀ نفوسی که مجذوب یکدیگر می شوند دارای تأثیر نیرومندی بر جهت تکامل جمعی ما و رسیدن به خانواده متّحد بشری‬
‫است‪.‬‬

‫تشویق‬
‫همۀ ما دارای این امکان بالقوّه هستیم که با زندگی خود کارهایی به مراتب بیشتر انجام دهیم و برای بهبود جهان‬
‫پیرامون خویش مشارکت بیشتری داشته باشیم‪ .‬تشویق به این که در خدمت خیر عموم باشیم در بهتر شدن جهان مؤثّر است و به‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫ما کمک میکند که به استعداد بالقوّۀ خود به عنوان فرد انسان پی ببریم‪ .‬کمک میکند ارزش خود را بیشتر بدانیم و به قابلیتها و‬
‫دستاوردهای خود اعتماد پیدا کنیم‪ ،‬و آرزومند سطوح باالتری از خدمت باشیم‪ .‬یک منبع نیرومند تشویق‪ ،‬تصدیق شرافت ذاتی ما‬
‫است‪ .‬پند زیر به ما کمک میکند تا نسبت به شرافت و اصالت خود و دیگران وقوف یابیم‪" :‬نظر به محسّنات کنید نه به سیّئات‪.‬‬
‫اگر نفسی دارای ده صفت حسنه باشد و یک صفت زشت؛ نظر به آن ده حسن نمایید نه به آن صفت زشت؛ و اگر شخص ده صفت‬
‫‪90‬‬
‫مذموم داشته باشد و یک صفت حمیده‪ ،‬به این یک صفت ناظر باشید و آن ده را فراموش کنید‪".‬‬
‫با تمرکز توجّه بر صفات مثبت مردم‪ ،‬یا حتّی بر یک صفت مثبت‪ ،‬میتوانیم آنها را تشویق کنیم که نقاط قوّت خود را بارز‬
‫سازند‪ ،‬استعداد بالقوّۀ خود را پرورش دهند و بر نقائصی که پیشرفت آنها را دستخوش توقّف و موانع میسازد غلبه کنند‪ .‬وقتی به‬
‫کارهای خوبی که دیگران انجام میدهند توجّه داشته باشیم‪ ،‬این توجَه آنها را به ادامۀ تالشهای مشابه برمیانگیزد‪ .‬از آنجا که‬
‫مردم غالباً به توقّعات ما واکنش نشان می دهند‪ ،‬بازخورد صادقانه و مثبت سبب مسرّت قلبی آنها میشود‪ ،‬به آنها کمک میکند به‬
‫استعداد بالقوّۀ خود باور داشته باشند و آنها را به توسعۀ قابلیتهای مکنون خود الهام میبخشد‪.‬‬

‫◄ تحسین واقعی و پذیرش‬

‫در حالی که باید در جستجوی صفات مثبت در دیگران و تقدیر آنها باشیم‪ ،‬تمجید بیش از اندازه ‪ ،‬تعمیم یافته‪ ،‬یا بدون‬
‫استحقاق تأثیر مثبت خود را از دست میدهد و حتّی ممکن است نتایج منفی مانند بیهوده بزرگ شدن نفس‪ ،‬یا خودخوشنودی به‬
‫بار آورد‪ .‬هم چنین ممکن است دیگران نسبت به صداقت و صمیمیت ما شکّ کنند‪ .‬در تمجید دیگران باید صادق و صریح باشیم‬
‫تا تشویق برای آنها مؤثّر واقع شود‪ .‬تحسین مؤثّر‪ ،‬اعمال مثبت معیّنی را که در دیگران مشاهده میکنیم و احساسات مثبتی را که‬
‫آن اعمال ایجاد کردهاند توصیف میکند و در عین حال از تعمیم آن پرهیز میشود‪ .‬مثالً‪ ،‬میگوییم‪" ،‬توضیح تو مرا تحت تأثیر‬
‫قرار داد‪ .‬بسیار روشن و کامالً با نظم و روی اسلوب بود؛" این عبارت به مراتب بیش از عبارت مبهمی مانند "تو سخنران خیلی‬
‫خوبی هستی" اثر مثبت میگذارد‪.‬‬
‫تحسین تنها راه تشویق و ایجاد انگیزه در دیگران نیست‪ .‬تشویق صحیح مردم را آن گونه که هستند میپذیرد‪ ،‬بی آن که‬
‫دربارۀ آنها قضاوت کند یا برای تغییر فشار بیاورد‪ .‬صرفاً آنها را مشمول محبّت قرار دادن و در عین حال اعتماد را به آنها القا کردن‬
‫تأثیری بس نیرومند دارد‪ .‬اگر مردم احساس کنند مورد قضاوت واقع شدهاند‪ ،‬حالت دفاعی به خود میگیرند و اعمال خود را بر‬
‫پرهیز و‪/‬یا ردّ انتقاد متمرکز میسازند‪ .‬نتیجۀ آن رفتارهای بیخطری است که مانع از رشد میشود‪ .‬برعکس‪ ،‬وقتی مردم احساس‬
‫کنند که پذیرفته شدهاند‪ ،‬آنقدر اعتماد می یابند که الگوهای ذهنی و رفتارهای خود را تجزیه و تحلیل کنند و آمادۀ تغییر شوند‪.‬‬
‫خالصۀ کالم آن که‪ ،‬اگر بر اصالت و شرافت ذاتی مردمان تمرکز کنیم‪ ،‬به ظرفیت آنها برای حلّ مسائل خود اعتماد داشته باشیم و‬
‫اظهارنظرهای خود را حول تقدیر اعمال و صفات م ثبت آنها متمرکز سازیم‪ ،‬در کمک به دیگران در پیشرفت و ترقّی میتوانیم‬
‫کارآمدتر و مؤثّرتر باشیم‪.‬‬

‫‪72‬‬
‫نقل ( ;‪Hofman, David quoting ‘Abdu’l-Baha, The Renewal of Civilization, George Ronald, London, 1972, p. 62‬‬
‫)ترجمه از صفحه ‪ 44‬کتاب بهاءاهلل و عصر جدید‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫◄ شمول‬

‫در محلّ کار‪ ،‬می توانیم اقدامات بیشتری را به عهده بگیریم تا سبب تشویق و برانگیختن دیگران شود‪ .‬وقتی عالقۀ‬
‫صادقانه به نظرات دیگران نشان دهیم و از آنها دعوت کنیم که در مشاورات یا فعّالیتهای مهمّ شرکت کنند‪ ،‬احساس ارزش مندی‬
‫میکنند‪ .‬وقتی به استعداد بالقوّۀ آنها پی ببریم و به آنها فرصت دهیم تا قابلیتهای خود را به کار گیرند‪ ،‬ممکن است به مدارج‬
‫بلندی برسند که حتّی خودشان حیرت کنند‪ .‬وقتی به آنها کمک میکنیم مشاهده کنند مشارکتهای آنها چطور میتواند به‬
‫تحقّق رؤیاهای الهام بخش نهادی کمک کند‪ ،‬در کار خود معنا و رضایت بیشتری میبینند‪ .‬وقتی مردم احساس ارزش مندی کنند‪،‬‬
‫ما به طور جدّی به توسعۀ قابلیتهای آنها و یافتن معنا در کار آنها پرداختهایم و در این حال آنها معموالً به سطحی از رضایت‬
‫میرسند که آنها را به تالش برای ارتقاء بیشتر برمیانگیزد‪.‬‬

‫◄ فراوانی‬

‫برای ایجاد شوق در دیگران‪ ،‬باید نگرشی مثبت و سخاوتمندانه نسبت به زندگی داشته باشیم‪ .‬در این صورت مسرّت و‬
‫اشتیاق ما مسری خواهد بود‪ .‬آنقدر به خویشتن و زندگی اعت ماد خواهیم داشت که که بتوانیم بدون ادنی حسّ حسادت یا ترس از‬
‫این که پیشرفت دیگران به ما صدمه بزند‪ ،‬طالب موفّقیت دیگران شده از حصول آن احساس رضایت و مسرّت نماییم‪ .‬اگر‬
‫جهانبینی ما فراوانی باشد – یعنی باوری نهفته که برای همه‪ ،‬همه چیز به فراوانی وجود دارد – احتمال بیشتری وجود دارد که‬
‫دیگران را تشویق کرده تحت حمایت قرار دهیم‪ .‬پی به این حقیقت میبریم که هرچه بیشتر ببخشیم‪ ،‬خودمان بیشتر دریافت‬
‫خواهیم کرد‪ .‬هم چنین از وقوف بر این نکته محظوظ خواهیم شد که هرچه همۀ ما در خدمت به خیر عموم موفّقتر باشیم عالم‬
‫در جریان تحوّل اجتماعی سریعتر پیشرفت خواهد کرد‪.‬‬
‫از طرف دیگر‪ ،‬اگر جهانبینی ما مبتنی بر کمبود باشد‪ ،‬هراس داریم که دستاوردهای دیگران سبب شود ما حقیر جلوه‬
‫کنیم‪ .‬موفّقیت آنها را تحسین نمی کنیم مگر آن که خودمان مستقیماً در آن دخیل بوده باشیم و به علّت آن محلّ اعتبار واقع‬
‫شویم‪ .‬به دشواری می توانیم به آنها تبریک بگوییم یا آنها را تشویق کنیم زیرا ترس داریم که جای ما را بگیرند‪ ،‬یا محلّ تأییدی واقع‬
‫شوند که ممکن است از آن ما باشد‪ .‬هم چنین این خطر را میپذیریم که تسلیم شایعات و غیبت شویم‪ ،‬یعنی دو عمل مخرّبی که‬
‫علل اصلی تفرقه‪ ،‬بیتفاوتی‪ ،‬بیعالقگی‪ ،‬احساس بیگانگی‪ ،‬و کنار کشیدن افراد از فعّالیتهای گروهی است‪.‬‬
‫برخی ممکن است بر این باور باشند که نگرش خوشبینانه یا بدبینانه نسبت به زندگی به عواملی خارج از کنترل ما‬
‫بستگی دارد‪ ،‬از قبیل شخصیت یا میزان تشویق یا انتقادی که در زندگی خود تجربه میکنیم‪ .‬بدون نادیده گرفتن تأثیر این عوامل‪،‬‬
‫اگر منش ما جبرگرایانه باشد‪ ،‬اصالت و شرافت ذاتی خود را انکار میکنیم و همراه با آن مسئولیتی را که نسبت به پرورش این‬
‫قابلیت مهمّ در رهبری تحوّلآفرین داریم نادیده میگیریم‪.‬‬

‫◄ تشویق خویشتن‬

‫اگر ما نسبت به خود احساس مطلوبی نداشته باشیم و تشویق دیگران را دشوار ببینیم‪ ،‬میتوانیم ابتدا با تشویق‬
‫محبّتآمیز خودمان شروع کنیم‪ .‬پرورش تعهّدی قوی نسبت به چشم اندازی الهامبخش مبتنی بر ارزشهای اخالقی عمومی‪ ،‬یا‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫استفاده از رابطۀ خود با قدرت متعالی در عالم وجود‪ ،‬می تواند به ما کمک کند مسرّت بیشتر داشته از تأثیرات محیط منفی که ما را‬
‫احاطه کرده در امان بمانیم‪ .‬این‪ ،‬فی نفسه‪ ،‬ما را از این که زیاد در مقابل قضاوت دیگران آسیبپذیر باشیم حفظ میکند‪ .‬تخصیص‬
‫وقت به خودمان – هر هفته به بعضی فعّالیتهایی بپردازیم که از آن لذّت میبریم – احساسی از مثبتتر بودن به ما میبخشد‪.‬‬
‫سپس می توانیم فعَاالنه چهار بُعد اصلی زندگی خود را پرورش دهیم ‪ :‬جسمانی‪ ،‬با تغذیۀ مناسب‪ ،‬ورزش و اعتدال در ارضاء اشتها؛‬
‫فکری‪ ،‬با یادگیری چیزی جدید که ما را جذب نماید؛ عاطفی و احساسی‪ ،‬با درگیر کردن خودمان در انجام فعالیت هائی با دوستان‬
‫و کسانی که دوست شان داریم؛ روحانی‪ ،‬با سپری کردن وقت در هر روز به فعالیتهای متفکّرانه‪ ،‬از قبیل خواندن مطالب‬
‫الهامبخش‪ ،‬تأمّل و تعمّق‪ ،‬یا دعا خواندن‪ .‬موقعی یاد بگیریم که عشق ب ورزیم و از خویشتن مراقبت نماییم‪ ،‬از بروز تدریجی رشد‬
‫خویش مسرور خواهیم شد و بهتر خواهیم توانست به دیگران محبّت کنیم و به آنها اهمّیت دهیم‪.‬‬
‫امّا‪ ،‬شگفت این که‪ ،‬قویترین راه تغذیۀ خویشتن با پرداختن به خدمت به دیگران است‪ .‬بنابراین‪ ،‬در حالی که‬
‫خودتواندهی اهمّیت دارد‪ ،‬امّا به تنهایی در آزاد ساختن امکانات بالقوّۀ ما جهت عرضۀ بهترین تالشهای مان برای خود و دیگران‬
‫کافی نیست‪.‬‬

‫مشاورۀ گروهی مؤثّر‬


‫‪90‬‬
‫" ال قوّۀٌ إلّا باإلتّحاد و ال خیرٌ و ال سالمۀٌ إلّا بالمشورۀ" – حضرت بهاءاهلل‬
‫مشورت‪ ،‬یا به عبارت دقیقتر‪ ،‬مشورت گروهی‪ ،‬شکلی از بحث است که تصمیمگیری جمعی را تقویت میکند‪ .‬وسیلهای‬
‫برای رسیدن به اتّفاق نظر بدون مشاجره و روشی برای اتّخاذ تصمیمات صحیح است که رفاه همه را‪ ،‬بر پایۀ تحرّی حقیقت در‬
‫جوّی آمیخته به محبّت و اتّحاد‪ ،‬در نظر بگیرد‪ .‬کسانی که سعی میکنند در تصمیمگیری جنبه انصاف و عدالت را رعایت کنند باید‬
‫رفاه جمیع افراد ذینفع را مدّ نظر قرار دهند و تصمیمات را بر پایۀ گستردهترین معلومات ممکن نسبت به حقایق مرتبط استوار‬
‫سازند‪ .‬بنابراین‪ ،‬تصمیمات صحیح عادالنه مستلزم تحقیق برای رسیدن به حقیقت است‪ .‬چنین تحقیقی به بررسی موضوع از‬
‫چشماندازهای گوناگون در محیطی اشاره دارد که در آن چشماندازهای مزبور شنیده میشود و درکی کاملتر میسّر میشود‪.‬‬

‫◄ تنوّع دیدگاهها‬
‫فرایند جستحوی حقیقت مستلزم مبادلۀ آزاد نقطه نظرات مرتبط با موضوع است‪ ،‬که در آن کلّیه شرکتکنندگان بدون‬
‫توجّه به مقام و موقعیت اجتماعی و حرفهای مورد احترام یکسان هستند‪ .‬موقعی که نظریههای گوناگون بدون حبّ و بغض بررسی‬
‫شوند‪ ،‬دربارۀ آنها بحث شود‪ ،‬کنار گذاشته شوند‪ ،‬اصالح شوند‪ ،‬تلفیق گردند‪ ،‬ومبنای تصمیمگیری قرار گیرند‪ ،‬تدریجاً درک بهتری‬
‫حاصل میشود که منعکس کنندۀ پرباری انواع رویکردها است‪.‬‬
‫عقیدۀ فردی که بسیار فصیح و زبانآور است‪ ،‬گاهی اوقات در مباحثه بر دیگران برتری مییابد زیرا ممکن است تصوّر‬
‫شود شخص مزبور هوشمندتر است‪ .‬امّا‪ ،‬طبق نظریۀ هوش های چندگانه جان گاردنر که در روانشناسی تربیتی و تکوینی مورد‬
‫توجّه واقع میشود‪ ،‬افراد بشر دارای انواع هوش ها هستند که آنها را میتوان برای انجام دادن حدّاقل هفت شکل تحلیل به کار‬
‫برد‪ )0 :‬زبانی (نویسنده‪ ،‬شاعر)‪ )0 ،‬منطقی – ریاضی (دانشمند)‪ )0 ،‬موسیقایی (آهنگساز)‪ )9 ،‬فضائی (معمار)‪ )1 ،‬بدنی (ورزشکار‪،‬‬

‫‪73‬‬
‫‪Baha’u’llah, quoted in Consultation: A Compilation, Baha’i Publishing Trust, Wilmette, IL, 1980, p.3‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫رقصنده)‪ )1 ،‬میان فردی (معلّم)‪ )9 ،‬درون فردی (خود آگاهی )‪ 99.‬بسته به این که کدام هوش در شخص برتری داشته باشد‪ ،‬آن‬
‫شخص جنبههای معیّنی از مسأله را با وضوحی بیشتر از دیگر جنبهها مشاهده میکند‪ .‬درک و تأیید تنوّع مواهب فکری در طی‬
‫مشورت به ما اجازه میدهد پذیرای کلّیه چشماندازها باشیم و به طور جدّی طالب مشارکت همه گردیم‪.‬‬
‫به عالوه‪ ،‬هر یک از ما دارای تجارب منحصر به فردی در زندگی و نیز فضیلتی برتر هستیم که در طریقۀ درک و تعبیر‬
‫رویدادهای پیرامون ما اثر میگذارد‪ .‬بعضی ممکن است هرموضوعی را با "عینک عدالت" مشاهده کنند و برای بعضی دیگر "عینک‬
‫رحمت" مناظر را رنگآمیزی نماید‪ .‬عبارتی مشهور به آبراهام مازلو‪ ،‬روانشناس‪ ،‬نسبت داده میشود که گفته است‪" ،‬وقتی تنها‬
‫ابزاری که شما در اختیار دارید چکش باشد‪ ،‬تمایل دارید هر مسألهای را به شکل میخ ببینید‪ ".‬اگر با دیگران‪ ،‬که نحوۀ مشاهده و‬
‫ادراک شان متفاوت است مشورت نکنیم‪ ،‬این تفکّر بسیار ساده خواهد بود که نقطه نظر ما در بر گیرندۀ کلّ حقیقت است‪ .‬امّا‪ ،‬با‬
‫گوش کردن دقیق به انواع دیدگاه ها و تالش برای درک نحوۀ مشاهده وضعیت توسّط دیگران‪ ،‬ابعاد ادراک خود را توسعه میبخشیم‬
‫و برداشت و فهم ما از واقعیت به مراتب کاملتر میشود‪.‬‬
‫اگر به خاطر داشته باشیم که نظرات گوناگون صرفاً منعکس کنندۀ جنبههای متفاوتی از حقیقتی بزرگ تر هستند‪،‬‬
‫تمامی شرکت کنندگان را تشویق خواهیم کرد که افکار خود را با آزادی تامّ بیان کنند و بنا به حکم وجدان خویش آنچه را که در‬
‫نظر دارند به طور کامل بگویند‪ .‬این نگرش به ما اجازه می دهد که به جستجوی حقیقتی که در هر نظریهای است بر آئیم‪ ،‬با‬
‫خلّاقیت آن را با حقیقتی که در دیگر چشم اندازها یافت شده در هم آمیزیم‪ ،‬و به تصمیم نهایی که به مراتب فراتر از هر یک از‬
‫نظرات فردی اوّلیه است‪ ،‬نائل گردیم‪.‬‬

‫◄گوش کردن مؤثّر‬


‫برای آن که دیدگاه های گوناگون به نحوی مؤثّر حقیقت در حال بروز را به آگاهی برسانند‪ ،‬باید محیطی ایجاد کنیم که از‬
‫عقاید متفاوت‪ ،‬هر قدر که با یکدیگر برخورد داشته باشند‪ ،‬استقبال شود‪ ،‬و تصدیق کنیم که برای فرایند مزبور وجود آنها الزم است‪.‬‬
‫این موضوع مستلزم مهارتهای خوب گوش کردن و میل صادقانه به درک دیدگاههای گوناگون است‪ .‬مستلزم فروتنی و نگرش‬
‫یادگیری است – نگرشی که تنها در جوّی آمیخته به محبّت و اتّحاد میسّر است‪ .‬وقتی چنین جوّی وجود داشته باشد و کلّیه‬
‫شرکت کنندگان نسبت به حقیقت و عدالت متعهّد باشند‪ ،‬گروه غالباً خالقّیتی حیرتآور از خود بروز میدهد که ایدههای‬
‫نوآورانهای را عرضه میکند که هرگز برای هیچ یک از شرکت کنندگانی که به تنهایی عمل میکردند رخ نمیداد‪ .‬در این جوّ‬
‫محدود‪ ،‬اعضاء غالباً اظهار نظر میکنند که تعامل صحیح گروه به بینشهایی شگرف و جهشهایی در درکی کامالً متمایز از‬
‫نظریههای اوّلیهای که به جلسه آورده شده‪ ،‬منجر شده است‪.‬‬
‫ظرفیت گوش کردن واقعی به نقطه نظرات شخص دیگر مهارتی است که میتوان آموزش داد و یاد گرفت‪ .‬این کار‬
‫مستلزم تمرین و بردباری است‪ .‬این کار تلویحاً به ساکت کردن نظرات درون در زمانی داللت دارد که کس دیگری مشغول صحبت‬
‫کردن است و خودداری از تسلیم شدن به وسوسه برای تدوین ردّیّه به نقطه نظرات مخالف است‪ .‬ساکت کردن "ورّاجی" درون‬
‫مستلزم تمرین است امّا برای گوش کردن واقعی به سخن فرد دیگر ضروری است‪ .‬مستلزم متمرکز کردن توجّه کامل بر درک‪،‬‬
‫احساس‪ ،‬و حتّی تجربه کردن مطلبی است که گفته می شود‪ ،‬نه آن که به احساساتی توجّه شود که در اثر کالم شخص دیگر در‬
‫درون ما برانگیخته میشود‪ .‬اگر ما بر واکنش های ذهنی خود تمرکز کنیم‪ ،‬به جای آن که به مسائل واقعی مورد بحث و کشف‬
‫حقیقت تمرکز داشته باشیم دل مشغولی ما آسیبپذیریهای خود ما خواهد شد‪ .‬برای آن که شنوندگان خوبی باشیم‪ ،‬باید کلّیه‬
‫قضاوتها را کنار بگذاریم‪ ،‬از سوگی ری پرهیز نماییم‪ ،‬و تصدیق کنیم که برداشت خود ما ناقص است و کامل نیست‪ .‬مهمتر از همه‪،‬‬

‫‪74‬‬
‫‪Gardner, John. Multiple Intelligences: The Theory in Practice, BasicBooks, Harper Collins Publishers, Inc., New‬‬
‫‪York, 1993‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫باید مراقب باشیم که با دقّت و صحّت به مسائل مورد بحث و نه به احساساتی که مسائل مزبور در ما برمیانگیزد واکنش نشان‬
‫دهیم‪ .‬این فرایند مستلزم فروتنی و ایمان به این مطلب است ک ه نتیجه عبارت از میزان بیشتری از عدالت برای همه است –‬
‫عدالتی که حقوق همه از جمله خود ما را محفوظ نگه خواهد داشت‪ .‬تمرینات برای عملی کردن این مهارت مهمّ میتواند به میزان‬
‫زیادی ظرفیت ما برای یادگیری از نقطه نظرات گوناگون را بهبود بخشد‪.‬‬

‫◄ جستجوی عدالت‬
‫اهمّیت این رویکرد به تصمیمگیری زمانی از قوّت بیشتر برخوردار میشود که فرایند مشورت را به عنوان "اجرای عدالت‬
‫در امور بشری"‪ 91‬تلقّی کنیم‪ .‬وقتی مشورت به ما در درک حقیقت وضعیتی کمک کرده باشد‪ ،‬خود را به حفظ عدالت به عنوان‬
‫اصل راهنمای ما در حین تالش برای تعیین خردمندانهترین شیوۀ عمل متعهّد میسازیم‪ .‬بهعالوه‪ ،‬توجّه داریم که خود فرایند‬
‫مشورت غالباً بیشتر از مواردی که به طرق دیگر عملی میگردد به اتّخاذ تصمیمات عادالنه منجر میشود‪ .‬وقتی تصمیمی توسّط‬
‫فقط یک نفر (یا حتّی گروهی از افراد همفکر فاقد تنوّع) گرفته میشود‪ ،‬به آسانی میتوان بعضی شیوههایی را که تصمیم مزبور بر‬
‫دیگران ممکن است تأثیر نامطلوب بگذارد ندیده گرفت‪ .‬امّا‪ ،‬وقتی مشورت گروه متنوّعی از افراد را در بر میگیرد‪ ،‬که ممکن است‬
‫به طرق مختلف تحت تأثیر تصمیم مزبور قرار گیرند‪ ،‬همۀ طرفها فرصت دارند که دیدگاه خود را بیان کنند‪ ،‬به نحوی که گروه‬
‫بتواند سعی در درک آنها نماید و آنها را به حساب آورد‪ .‬در نتیجه‪ ،‬کمتر احتمال دارد که تصمیمی به نحوی غیرعمدی‪ ،‬یا حتّی‬
‫آگاهانه‪ ،‬سبب بیعدالتی در حقّ شخص یا گروه خاصّی بشود‪.‬‬
‫عامل دیگری که در اتّخاذ تصمیمات صحیح و عادالنه مؤثّر است آگاهی از رابطۀ متقابلی است که بین رفاه کلّ خانواده‬
‫بشری و رفاه هر یک از افراد و گروههای داخل آن کلّ وجود دارد‪ .‬حلّ مسائلمان با رد کردن آن به گروهی دیگر نهایتاً سبب‬
‫مسائل بزرگ تری برای ما و برای گروه ما خواهد شد‪ ،‬در حالی که در نظر گرفتن رفاه دیگران‪ ،‬هر قدر هم دور به نظر برسد‪ ،‬به نفع‬
‫خود ما و حفظ رفاه خود ما منجر خواهد شد‪ .‬اگر یگانگی ارگانیک کلّ نوع بشر را در نظر بگیریم‪ ،‬اگر محبّتی جامع و فراگیر داشته‬
‫باشیم‪ ،‬باید تأثیرات تصیمات خود را‪ ،‬نه تنها بر خویشتن یا گروه ذینفع خود‪ ،‬بلکه دیگر گروهها‪ ،‬سازمانها‪ ،‬جوامع‪ ،‬کشورها‪ ،‬و‬
‫حتّی کلّ نوع بشر نیز در نظر بگیریم‪.‬‬

‫◄ صفات ضروری برای مشورت‬


‫وقتی که به صفات زیر متّصف باشیم‪ ،‬وسعت بخشیدن به درک خود از حقیقت و اتّخاذ تصمیمات خردمندانه و عادالنه از‬
‫طریق مشورت آسانتر خواهد بود‪:‬‬
‫‪ )0‬صداقت و خلوص نیت‪ .‬مایلیم راجع به حقیقت بیشتر درک کنیم نه آن که صرفاً نظریههای خود را تحمیل نماییم یا‬
‫منافع شخصی خود را در نظر بگیریم‪.‬‬
‫‪ )0‬نورانیت روح‪ .‬رفتاری دوستانه و با سعۀ صدر نشان میدهیم و خوشبین و پر شور و شوق هستیم‪ .‬به جستجوی عناصر‬
‫مثبت در هر نظریه میپردازیم‪.‬‬
‫‪ )0‬انقطاع‪ .‬وقتی نظری را مطرح کردیم‪ ،‬آن را متعلّق به گروه بدانیم و اگر دیگران آن را تغییر دادند یا نظرات مخالف مطرح‬
‫کردند مکدّر نشویم‪ .‬بلکه‪ ،‬هر گونه تعدیل الزم را پیگیری کنیم‪ ،‬حتّی رد شدن آن یا سوق یافتن آن در جهتی کامالً‬
‫متفاوت را بپذیریم‪.‬‬
‫‪ )9‬تعهّد به حقیقت‪ .‬نسبت به جستجو جهت یافتن حقیقت پر شور و حرارت هستیم و به کاربرد اصول‪ ،‬از قبیل وحدت‪،‬‬
‫صداقت و عدالت متعهّدیم‪.‬‬

‫‪75‬‬
‫‪Prosperity of Humankind, Baha’i International Community, Section 3, 1995.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫‪ )1‬تواضع و فروتنی‪ .‬مغرور نیستیم و سعی نمیکنیم خود را باالتر از دیگران قرار دهیم‪ .‬متوجّه هستیم که درک ما محدود‬
‫است‪.‬‬
‫‪ )1‬بردباری‪ .‬اگر رسیدن به تصمیم دشوار باشد‪ ،‬آرامش خود را حفظ میکنیم‪ .‬از دیگران شکایت نمیکنیم‪ .‬و به علّت‬
‫خستگی زیر بار قبول تصمیم ناصواب نمیرویم‪.‬‬
‫‪ )9‬روح خدمت‪ .‬ما همکار هستیم و با کمال میل برای انجام دادن هر کاری به دیگران پیشنهاد کمک میدهیم‪.‬‬

‫البتّه‪ ،‬مشورت فرایندی است که توسّط افراد واقعی در دنیای واقعی صورت میگیرد‪ .‬تعامالت به نحوی سحرآمیز فارغ از‬
‫تأثیر عواملی از قبیل احساسات‪ ،‬فریب‪ ،‬قدرتطلبی‪ ،‬نفسپرستی‪ ،‬تعصّب‪ ،‬ترجیح شخصی‪ ،‬و ادراک سُلطه به علّت شخصیت یا‬
‫جنسیت نیست‪ .‬این قبیل شرایط مدّتها در منازعات و مجادالت و بیعدالتی هایی که در جهان به ظهور رسیده تأثیر داشته است‪.‬‬
‫دقیقاً به این دلیل است که از کسانی که آرمان آنها به نمایش گذاشتن رهبری تحوّلآفرین است خواسته میشود به صفاتی متّصف‬
‫شوند که برای مشورت مؤثّر الزم است – حمایت از شیوههای جدید تحقیق جمعی و رسیدن به اتّفاق نظر در وضعیت عملی و در‬
‫عین حال حلّ مسائل و کمک به پیشرفت‪ ،‬علیرغم جایزالخطا بودن انسان‪.‬‬

‫◄ وحدت در مشورت‬
‫مشورت زمانی بسیار ثمربخش است که در عین فراهم آوردن امکان بحث کامل و صریح درباره نظرات‪ ،‬از جمله برخورد‬
‫آراء مختلف‪ ،‬روح وحدت حفظ شود‪ .‬بدون این روح فراگیر وحدت‪ ،‬مخالفت با نظرات ما ممکن است به عنوان حمالت شخصی‬
‫سوء تعبیر شود و در ما حالتی از بیزاری و موضع دفاعی ایجاد نماید‪ .‬وقتی نسبت به دیگر شرکت کنندگان احساس بیزاری و خشم‬
‫داشته باشیم‪ ،‬نمیتوانیم به نحوی بیطرفانه نظرات آنها را مورد توجه قرار دهیم و نسبت به چشماندازهای آنها دیدۀ بینا نخواهیم‬
‫داشت‪ .‬این موضوع باعث اختالل در تحرّی حقیقت شده‪ ،‬مقصود از مشورت را نقش بر آب میسازد‪ .‬بنابراین‪ ،‬باید مراقب باشیم که‬
‫ردّ نظرات خود توسّط دیگران را رنگ و لعاب شخصی ندهیم‪.‬‬
‫اگر در همان زمان مسأله ای با یکی دیگر از شرکت کنندگان داشته باشیم‪ ،‬باید احساسات نامطلوب یا سوء تفاهم خود را‬
‫خارج از جلسۀ مشورتی حلّ و فصل کنیم‪ .‬تنها آن موقع است که میتوانیم با روحی که برای حصول موفّقیت در مشورت الزم است‬
‫به این کار مبادرت ورزیم‪ .‬وحدت به موضوعی به مراتب ب االتر از نداشتن احساسات منفی اشاره دارد؛ متضمّن نگرشی مثبت‪ ،‬قلبی‪،‬‬
‫و توأم با قدردانی در میان اعضاء گروه است‪ .‬بهترین راه وصول به این حالت آن است که روابط نزدیکی با دیگر اعضاء‪ ،‬اعم از خارج‬
‫یا داخل جلسات‪ ،‬برقرار کنیم و به این وسیله روح قدردانی‪ ،‬خلوص و محبّت را در تعامالت خویش پرورش دهیم‪.‬‬
‫در طیّ جلسه‪ ،‬میتوانیم مراقب رفتار خویش باشیم تا شیوههایی که به بیان نظرات خود میپردازیم در تحرّی حقیقت و‬
‫روح وحدت‪ ،‬هر دو‪ ،‬مؤثّر باشد‪ .‬رهنمودهای زیر میتواند در این مورد به ما کمک کند‪:‬‬
‫‪ )0‬بیان نظرات خود با وضوح‪ ،‬ادب‪ ،‬وقار‪ ،‬و اعتدال؛‬
‫‪ )0‬بیان آنچه که وجدان ما حکم می کند‪ ،‬حتّی وقتی که هراس داریم هیچ کس دیگری آنچه را که میگوییم درک نکند و‬
‫نپذیرد؛‬
‫‪ )0‬نشان دادن انقطاع از نظرات‪ ،‬توضیح آنها در صورت لزوم‪ ،‬امّا پرهیز از اصرار سرسختانه که دیگران آن را بپذیرند؛‬
‫‪ )9‬با احترام رفتار کردن نسبت به نظر دیگران – گوش کردن با هم دلی و میل واقعی به یادگیری نقطه نظرات آنها‪ ،‬بدون‬
‫تمسخر‪ ،‬انتقاد‪ ،‬یا استهزاء شخص یا نظریه؛‬
‫‪ )1‬پرهیز از خشم یا ناراحتی وقتی دیگران نظرات مخالفی ابراز میکنند یا به نظر میرسد به آنچه ما گفتهایم اعتنایی ندارند‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫وحدت هم اساس مشورت و هم ثمرۀ آن است‪ .‬باید آن را قبل از مشورت‪ ،‬در طیّ آن و پس از اتمام آن پرورش داد‪.‬‬
‫اگرچه تالشهای مشورتی برای رسیدن به تصمیماتی مبتنی بر توافق یک پارچه است‪ ،‬امّا گاهی اوقات حلّ اختالف آراء میسّر‬
‫نمیشود پس الزم است که با رأیگیری تصمیم گرفته شود و تصمیم اکثریت مورد پذیرش همه قرار گیرد‪ .‬وقتی تصمیمی به‬
‫اتّفاق آراء نیست‪ ،‬در اجرای آن باید همکاری کرد و جدّاً از انتقاد پرهیز نمود‪ .‬با حمایت از تصمیم اتّخاذ شده‪ ،‬وحدت حفظ‬
‫میشود‪ .‬اگر تصمیمی معلوم شود که اشتباه است‪ ،‬به مرور زمان همه متوجّه خواهند شد که اشتباه بوده و با هم میتوانند آن را‬
‫تغییر دهند‪ .‬از طرف دیگر‪ ،‬اگر کسانی که با این تصمیم موافق نبودند دربارۀ آن شکایت کنند و از حمایت از آن امتناع نمایند‪ ،‬و‬
‫بعد تصمیم مزبور با شکست روبرو شود‪ ،‬سبب تفرقۀ بیشتر خواهد شد‪ .‬کسانی که با تصمیم مورد بحث مخالف بودند احساس‬
‫رضایت و خودپسندی خواهند کرد که حق با آنها بوده و کسانی که نظر مساعد با تصمیم داشتهاند گله خواهند کرد که به علّت‬
‫انتقاد و نبود حمایت آن تصمیم با شکست مواجه شده است‪ .‬حقیقت هرگز معلوم نخواهد شد‪ .‬تفرقۀ ناشی از مخالفت گروه را از‬
‫همکاری آینده مأیوس خواهد ساخت‪.‬‬
‫مشورت ابزاری ضروری برای افراد بشر ناقص در دنیایی ناقص است‪ .‬اگرچه قطعاً مستلزم میزانی از خویشتنداری و تالش‬
‫درونی است‪ ،‬امّا فرایندی است که در سراسر جهان در میان فرهنگها و ملل گوناگون‪ ،‬اعم از تحصیل کرده و بیسواد‪ ،‬غنی و فقیر‪،‬‬
‫قوی و مظلوم‪ ،‬با موفّقیت فرا گرفته شده و به مرحلۀ اجرا در آمده است‪.‬‬
‫قابلیت مشارکت مؤثّر در مشورت کلیدی برای فرایند تحوّل جمعی در کلّیه سطوح‪ ،‬از خانواده تا سازمانهای بینالمللی‪،‬‬
‫است‪ .‬هم چنین‪ ،‬پیششرطی برای تمرین بسیاری از سایر قابلیتهای رهبری تحوّلآفرین است‪ ،‬از قبیل‪ :‬ترویج وحدت در کثرت‪،‬‬
‫ایجاد بینش مشترک‪ ،‬متحوّل ساختن روابط سُلطهجویانه‪ ،‬تأسیس عدالت‪ ،‬و اِعمال رهبری تحوّلآفرین در خانواده‪.‬‬

‫ترویج وحدت در کثرت‬


‫میتوانیم دریابیم که چرا وحدت برای تصمیم گیری جمعی اهمّیت دارد‪ ،‬امّا موقع سخن گفتن از نیاز به وحدت نوع بشر‪،‬‬
‫اعتراض معمول این است که به علّت تنوّع مردمان جهان یگانگی و یک پارچگی امکان ندارد‪ .‬ایجاد وحدت در جمع کوچکی از‬
‫مردمان که برای حلّ مسألهای مشترک کار میکنند یک موضوع است‪ ،‬امّا وحدت در جهان ممکن است مدینۀ فاضله جلوه کند‪.‬‬
‫این اعتراض نتیجۀ الگوی ذهنی است که وحدت را با یکسانی‪ ،‬و تنوّع را با اختالف اشتباه میگیرد‪.‬‬
‫برای درک منشأ این خطا‪ ،‬تفاوت قائل شدن بین سه مرحله از تکامل اجتماعی عالم انسانی می تواند مفید باشد‪ .‬مرحلۀ‬
‫اوّل وحدت در یکسانی بود‪ ،‬که در آن از طریق تحمیل شیوۀ واحد تفکّر و عمل‪ ،‬آن گونه که درجوامع قبیلهای و سنّتی معمول‬
‫است‪ ،‬انسجام اجتماعی حاصل میشد‪ .‬دوم‪ ،‬اختالف در اثر کثرت و تنوّع‪ ،‬که در آن جناحها و اقلّیتهای مختلف برای فرار از‬
‫طریقۀ متعارف نگریستن به امور و دفاع از فردیت خود مبارزه میکردند‪ ،‬مرحلهای که خصیصۀ بخش عمدهای از جهان امروز است‪.‬‬
‫سومین مرحله‪ ،‬که هماکنون وارد آن میشویم‪ ،‬وحدت در کثرت است‪ ،‬که در آن پرباری تنوّع بشری با اصول متّحد کننده حفظ و‬
‫هماهنگ میشود‪.‬‬
‫در جهان امروز دو الگوی اوّل به نزاع و اختالف منجر میشود‪ .‬وقتی وحدت در یکسانی وجود داشته باشد‪ ،‬یکسانی از باال‬
‫تحمیل میشود و ایجاب میکند که اعضاء به شیوههای تفکّر و عمل گروه متمسّک باشند‪ .‬وقتی اختالف در اثر کثرت و تنوّع‬
‫وجود داشته باشد‪ ،‬تفاوت ها به جدایی مردمان در طبقات اجتماعی‪ ،‬احزاب سیاسی‪ ،‬فرقهها‪ ،‬و جناحها‪ ،‬و منازعه و مشاجرۀ مداوم‬
‫بین آنها منجر میگردد‪ .‬در نتیجه‪ ،‬جامعه با فرقهگرایی ضعیف میشود‪ .‬برعکس‪ ،‬در اثر تالش برای آن که شیوههای تفکّر‪ ،‬عمل‪ ،‬و‬
‫سازماندهی خود بر مبنای اصل وحدت در کثرت قرار گیرد‪ ،‬صلح و آرامش در میان گروهها‪ ،‬فرهنگها‪ ،‬ایدئولوژیها‪ ،‬و نظامهای‬
‫سیاسی و اقتصادی برقرار میشود‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫برخالف الگوهای پیشین که مروّج اختالف و منازعه هستند‪ ،‬جهان امروز باید به این مرحلۀ سوم توسعه ارتقاء پیدا کند‪.‬‬
‫توسعه طلبی فرهنگی‪ ،‬که در طلب یکسانی از طریق وادار کردن دیگران به کنار گذاشتن معیارهای خود است‪ ،‬و قومگرایی افراطی‪،‬‬
‫که در طلب تبدیل هر فرهنگ به کشوری جداگانه است‪ ،‬هیچ یک برای جهان امروز ما مناسب نیست؛ در این جهان سفر و مهاجرت‬
‫دائم التّزاید به طور مداوم ما را در تماس با انواع فرهنگهایی قرار میدهد که باید با آنها به نحوی ثمربخش تعامل داشته باشیم‪.‬‬
‫تنها با اجرای وحدت در کثرت است که به طور همزمان میتوانیم به هویت و منزلت هر گروه فرهنگی احترام گذاشته قدرشناسی‬
‫واقعی و روابط هماهنگ در میان آنها را ترویج دهیم‪.‬‬
‫امّا‪ ،‬نیاز به وحدت در کثرت به روابط بین مردمانی که فرهنگهای متفاوت دارند محدود نیست‪ .‬باید آن را در روابط خود‬
‫با کسانی که حرفههای متفاوتی دارند نیز عملی سازیم‪ ،‬زیرا ایجاد تخصّصها در حدّ افراط‪ ،‬برای جهان حرفهای دست و پا گیر شده‬
‫است‪ .‬رشتههای مختلف‪ ،‬غالباً در اثر زبان خاصّ حرفه ای که برای افراد ناآشنا به صورت زبان خارجی جلوه میکند‪ ،‬از یکدیگر جدا‬
‫و منزوی شدهاند‪ .‬امّا‪ ،‬هیچ یک از این تخصّصها‪ ،‬به تنهایی‪،‬به حلّ مسائل جدّی که امروزه جامعۀ انسانی را مبتال ساخته قادر‬
‫نیست‪ .‬ما تنها در صورتی می توانیم در حلّ بسیاری از این مسائل پیشرفت حاصل کنیم که با عملی ساختن وحدت در کثرت با‬
‫تمرکز میان رشتهای با یکدیگر همکاری داشته باشیم‪ .‬این ترکیب مساعی تنها در صورتی مؤثّر خواهد بود که تقدیر متقابل‪،‬‬
‫تالشهای صادقانه برای درک آنچه که هر رشته میتواند عرضه کند‪ ،‬و کار هماهنگ و تعاونی خصیصۀ آن باشد‪.‬‬
‫همچنین باید وحدت در کثرت را در خانواده‪ ،‬برای حفظ فردیت و خلّاقیت اعضاء آن معمول سازیم‪ .‬این تلویحاً بدان‬
‫اشارت دارد که زن و شوهر یکدیگر و فرزندان را تشویق کنند که خلّاقیت‪ ،‬عالئق و دوستان خود را پرورش دهند‪ .‬با انجام دادن این‬
‫کار‪ ،‬آنها بهتر میتوانند استعدادها و قابلیتهای خود را پرورش دهند‪ .‬آنها در زندگی خود از رضایت‪ ،‬سعادت‪ ،‬مسرّت و قابلیت‬
‫بیشتر برخوردار میشوند و میتوانند روابط خانوادگی را پربارتر سازند‪ .‬بدون احترام به تنوّع و کثرت و حمایت محبّتآمیز از فردیت‬
‫هر یک از اعضاء خانواده‪ ،‬وحدت ممکن است در یکسانی ایستا و خفه کننده انحطاط یابد‪ .‬در نتیجه‪ ،‬زن و شوهر ممکن است‬
‫نسبت به یکدیگر با بیاحترامی رفتار کنند و احساس ماللت نمایند و در همان حال فرزندان سرکش شوند‪.‬‬
‫برای جلوگیری از این که تنوّع و کثرت به بیتفاوتی و بیعالقگی و تفرقه تنزّل یابد‪ ،‬اعضاء خانواده باید دربارۀ نقشهها‪،‬‬
‫برنامهها‪ ،‬نیازها‪ ،‬احساسات و خواستهها بیشتر و شفّافتر به مشورت بپردازند‪ .‬وقتی آنها وحدت و اعتماد را به وجود آورند‪ ،‬خود به‬
‫خود زندگی را با دیگر اعضاء سهیم میشوند و آرمانهای خود را بیان میکنند و به این طریق است که محبّت خویش را ابراز‬
‫میدارند‪ .‬آنها با نشان دادن عالقه به آنچه که دیگران بیان کردهاند و حتّی با همراهی یکدیگر در فعالیتهای فردی وقتی از آنها‬
‫خواسته شود‪ ،‬محبّت خود را متقابالً نشان میدهند‪ .‬مشورت شفّاف و مکرّر و بیان آنچه که در ضمیر دارند کلیدی برای تقویت‬
‫وحدت در منزل و هرجای دیگر است‪.‬‬
‫جهان اطراف ما مثالهای فراوانی از وحدت در کثرت را به ما نشان میدهد‪ .‬هیکل انسان موجودی زیستشناختی است‬
‫که بیش از هر چیز دیگر در آن تفاوت و تخصّص وجود دارد‪ .‬علیرغم این تنوّع‪ ،‬تمامی اجزاء‪ ،‬اعضاء و نظامهای آن‪ ،‬وقتی که سالم‬
‫است‪ ،‬در کمال هماهنگی و اتّفاق کار میکنند‪ .‬باترکیب هماهنگ تعداد زیادی از آالت موسیقی‪ ،‬الحان‪ ،‬ریتمها‪ ،‬نتها‪ ،‬و توالی‬
‫آکوردها موسیقی زیبایی حاصل میشود‪ .‬در زیستبوم (اکوسیستم) وحدت در کثرت برای تضمین رفاه همۀ گونهها ضروری است‪.‬‬
‫در نظام اقتصادی حفظ ثبات بازار الزم است‪ .‬در دولت‪ ،‬نظام فدرال به خودمختاری محلّی احترام میگذارد و در عین حال روابط‬
‫در میان ایاالت و دیگر نهادها را تنظیم مینماید‪.‬‬
‫میتوانیم این مثالها را برای شناسایی اصولی که وحدت در کثرت تلویحاً بدان اشاره دارد استفاده کنیم‪:‬‬
‫‪ )0‬هر یک از عناصر متفاوت ضروری و مهمّ است‪ .‬تنوّع صرفاً مسألهای نیست که نسبت به آن بردبار باشیم‪ ،‬بلکه برای‬
‫عملکرد هماهنگ کلّ وجود اهمّیت حیاتی دارد‪.‬‬
‫‪ )0‬همکاری و هماهنگی به عنوان عوامل یک پارچه کننده در میان عناصر عمل میکنند‪.‬‬
‫‪ )0‬رفاه هر جزء و رفاه کلّ دارای رابطهای متقابل است که هر یک در دیگری اثر میگذارد‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫‪ )9‬کلّ یک پارچه دارای توانایی و قابلیتی بیشتر از مجموع اجزاء آن است‪.‬‬


‫‪ )1‬وقتی ایجاد وحدت در کثرت در میان مردمان را مدّ نظر داشته باشیم‪ ،‬دو اصل عملی دیگر وارد میدان میشود‪:‬‬
‫اساس وحدت عبارت از توافق بر اصول بنیادی اخالقی جهت هدایت عمل است‪.‬‬ ‫‪‬‬
‫بهترین راهحل ها از مشورت گروهی‪ ،‬و پیامدهای آن که تحرّی حقیقت و ترویج عدالت و رفاه برای همگان‬ ‫‪‬‬
‫است‪ ،‬نشأت میگیرد‪.‬‬

‫از آنجا که عملی ساختن وحدت در کثرت برای اکثر ما تازگی دارد‪ ،‬باید آگاهانه نگرشهایی را پرورش دهیم که در‬
‫تقویت آن مؤثّر باشد‪ ،‬تفاوتها را درک – و حتّی تحسین – نماییم‪ ،‬نسبت به نظریههای جدید سعۀ صدر و پذیرش داشته باشیم‪ ،‬و‬
‫ا بهام در طیّ فرایند رسیدن به درکی واحد را با مدارا تحمّل کنیم‪ .‬بهعالوه‪ ،‬باید در مقابل نگرشهایی که مانع از وحدت میشود‪ ،‬از‬
‫قبیل تعصّبات و تمسّک به نظرات خویشتن مقاومت کنیم‪ .‬وقتی به این نوع وحدت دست یابیم‪ ،‬دیگر هیچ چیز باقی نمیماند که‬
‫نتوانیم به آن واصل شویم یا بر آن غلبه کنیم‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫فصل هفتم‬
‫قابلیتها برای تحوّل اجتماعی‬

‫استقرار عدالت‬
‫اساس و بنیاد نظام اجتماعی عدالت است‪ .‬اقدام عادالنه داللت بر این دارد که به هر فرد یا نهادی آن چیزی اعطاء شود‬
‫که به حق مستحق آن است‪ .‬عدالت اقتصادی تلویحاً به آن اشاره دارد که همان طور که کیفیت و کمّیت کاری که انجام میشود‬
‫در نظر گرفته می شود نیازهای شخص نیز به حساب آورده شود‪ .‬در بعضی زمینهها این به برابری – یعنی رفتار یکسان با همه –‬
‫داللت دارد‪ ،‬مثل پرداخت دستمزد یکسان برای کار یکسان‪ .‬امّا‪ ،‬در سایر وضعیتها‪ ،‬عدالت به انصاف مربوط میشود – یعنی رفتار‬
‫متفاوت مبتنی بر نیازهای معیّن – مثالً‪ ،‬مساعدت خاصّ به ک سانی که مبتال به معلولیت هستند؛ که این کمک شامل حال دیگران‬
‫نمیشود‪.‬‬
‫عدالت اجتماعی گویای موارد زیر است‪:‬‬
‫‪ )0‬حذف استثمار و افراط و تفریط در ثروت و فقر؛‬
‫‪ )0‬توازن بین حقوق فردی و مصالح جمعی؛‬
‫‪ )0‬مقامات و ساختارهای عادالنۀ اجتماعی – انتخاب رهبران و مقامات دولتی مبتنی بر معیارهای قابلیت و لیاقت‪ ،‬فارغ از‬
‫نفوذ سیاست‪ ،‬رابطه یا پول؛ و‬
‫‪ )9‬تأسیس و کاربرد بیطرفانۀ نظامی از قوانین منطقی‪ ،‬که همه در تحت قانون باشند و کسی "باالتر از قانون" نباشد‪.‬‬

‫تأسیس عدالت اجتماعی هم چنین به آزاد کردن مردم از ظلم و ستم اشارتی تلویحی دارد‪ .‬ظلم و ستم از غفلت بهره‬
‫میگیرد‪ )0 :‬غفلت از اصول جهانی که عدالت بر پایۀ آن استوار است؛ ‪ )0‬غفلت از قوانین و نهادهایی که مردم در هنگام دچار شدن‬
‫به بیعدالتی به آن روی میآورند‪ ،‬و ‪ )0‬غفلت از مهارتهایی که میتواند گریز از وضعیت ظالمانه را میسّر سازد‪ .‬تعلیم و تربیتی که‬
‫بر رهایی مردم از این غفلتهای سهگانه متمرکز باشد ابزارهایی را برای آزادی آنها از ظلم و ستم فراهم میآورد‪.‬‬
‫در تالش برای تأسیس عدالت اجتماعی‪ ،‬باید نمونه ای از عدالت را در زندگی روزمرّۀ خود نشان دهیم و هم چنین‬
‫شیوههایی عادالنه را در مجهودات خود در پیش گیریم‪ .‬متأسّفانه‪ ،‬گاهی اوقات قهرمانان بزرگ عدالت اجتماعی را مشاهده میکنیم‬
‫که از منصب و مقام خود برای منافع شخصی استفاده میکنند‪ ،‬صادق نیستند‪ ،‬جانبگیری دارند‪ ،‬علیه زنان یا اقلّیتها تبعیض قائل‬
‫میشوند‪ ،‬یا کسانی را که با آنها مخالفند بد جلوه میدهند‪ .‬این نبود انسجام بین کالم و عمل مانع از دست یابی به هدفی میشود‬
‫که با صدای رسا اعالم مینمایند‪ .‬بلکه‪ ،‬ایجاد جامعهای عادالنه با اِعمال عدالت در سازمانها و زندگی فردی خودمان‪ ،‬با اتّخاذ‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫تصمیمات و مبادرت به اقداماتی مبتنی بر اصول شروع می شود نه آن که برای منافع شخصی یا بخش متبوعۀ خود عملی انجام‬
‫دهیم‪.‬‬
‫برای مبادرت به عمل عادالنه‪ ،‬باید ابتدا سعی کنیم هر گونه آثار تعصّب را از بین ببریم‪ ،‬زیرا تعصّب مانع از دید ما میشود‬
‫و قضاوت ما را منحرف میسازد‪ .‬برای غلبه بر تعصّب‪ ،‬باید بدون هیچ قید و شرطی به تحرّی حقیقت بپردازیم‪ .‬اگر مستمرّاً‬
‫تصمیمات خود را بر آنچه که با چشم خود دیده و با تحلیل و تأمّل خود دریافتهایم مبتنی سازیم‪ ،‬و متعالیترین اصولی را که‬
‫می دانیم به کار بگیریم‪ ،‬پی خواهیم برد که تعصّبات بر پایۀ گفتارهایی قالبی و کلیشه هائی بنا میشوند که عموماً در خصوص هیچ‬
‫گروهی کاربرد ندارند‪ .‬ما میتوانیم محاسن و مزایای هر وضعیتی را با بیطرفی بیشتر بسنجیم و تصمیمات خود را بر پایۀ شواهد‬
‫استوار نماییم‪ .‬در این صورت‪ ،‬اقدامات ما که از آن منتج میشود بیشتر احتمال دارد که دادگرانه باشد‪.‬‬
‫امّا‪ ،‬هر قدر که عمیقاً تأمّل کنیم‪ ،‬نقطه نظرات ما همیشه محدود است زیرا غالباً بر بعضی وجوه مسأله توجّه داریم و دیگر‬
‫موارد را نادیده میگیریم‪ .‬برای آن که برداشتی جامعتر داشته باشیم‪ ،‬میتوانیم به طور فعّال و جدّی دیدگاههای متنوّع را از طریق‬
‫مشورت گروهی به دست آوریم‪ .‬این سبب گسترده شدن درک ما از مسأله و تسهیل فهم وجوهی که برای دیگران مهم است‬
‫خواهد شد‪ .‬این نوع تحقیق جمعی برای اتّخاذ تصمیمات عادالنه‪ ،‬با این مشخّصه که توازنی واقعی بین رفاه کلّ و رفاه هر یک از‬
‫اجزاء برقرار شود‪ ،‬اهمّیت دارد‪.‬‬
‫تأمّل فردی و مشورت گروهی‪ ،‬هر دو‪ ،‬در تقسیم حقوق و مسئولیتهایی که در هر رابطهای تلویحاً وجود دارد‪ ،‬اهمّیت‬
‫بسیار دارد‪ .‬ما باید در مقابل تمرکز عمده بر حقوق خویش و مسئولیتهای دیگران مراقب باشیم و به حقوق آنها و مسئولیتهای‬
‫خویش بهای یکسان بدهیم‪.‬‬
‫در حالی که ضروری است که تا آنجا که می توانیم به نحوی گسترده تحرّی حقیقت کنیم‪ ،‬لحظاتی وجود دارد که باید‬
‫تصمیمی بگیریم و عمل کنیم‪ ،‬حتّی وقتی که اطمینان نداریم که تصمیم صحیح است‪ .‬این مستلزم شهامت و نیز تمایل به قبول‬
‫مسئولیت برای نتایج اعمال خویش است‪ .‬باید بپذیریم که ممکن است اشتباه کنیم و وقتی اشتباهی رخ میدهد برای اصالح آن‬
‫اقدام نماییم‪.‬‬
‫در صورتی که قربانی ظلم شویم‪ ،‬تشخیص بیعدالتی آسان است‪ .‬در مقابله علیه بیعدالتی و ظلمی که به ما رفته‪ ،‬اهمّیت‬
‫دارد که آرامش خود را حفظ کنیم‪ ،‬و در عین حال بر رفتار منصفانه تأکید و اصرار داشته باشیم‪ .‬وقتی در حقّ کس دیگری‬
‫بی عدالتی روا شود‪ ،‬گاهی اوقات تشخیص آن آسان نیست‪ .‬یا اگر آن را تشخیص دهیم‪ ،‬ممکن است برای مقابله با آن برانگیخته‬
‫نشویم‪ .‬گاهی اوقات آسان تر آن است که نحوۀ نگاه خود را تغییر دهیم‪ ،‬توجیه کنیم که‪" ،‬همیشه امور بر همین منوال بوده و‬
‫تغییری نخواهد کرد‪ ".‬امّا‪ ،‬اگر قرار است قهرمانان واقعی عدالت باشیم‪ ،‬هر جا که بیعدالتی روی دهد‪ ،‬باید صدای خود را بلند‬
‫کنیم‪ ،‬حتّی اگر به ضرر ما تمام شود‪ .‬اگر آرمان ما رهبری تحوّلآفرین است دفاع از عدالت اختیاری نیست‪ .‬بدون عدالت‪ ،‬وحدت‬
‫غیرممکن است‪ ،‬و بدون وحدت‪ ،‬نمیتوانیم به آنچه که دارای ارزشی جاودانی است دست یابیم‪.‬‬

‫متحوّل ساختن روابط سُلطهجویانه‬


‫با هر چه بیشتر مرتبط شدن متقابل تمدّن بشری‪ ،‬پویایی روابط سازمانی و بینفردی پیچیدهتر شده است‪ .‬مثالهای‬
‫بیشماری که بیتأثیری رقابت تهاجمی را در دنیای دارای وابستگی متقابل امروز نشان میدهد بررسی عمیقتر رویکردهای منجر‬
‫به همکاری را الزامآور میسازد‪ .‬یک طریقۀ درک پیامدهای همکاری و معاضدت‪ ،‬بررسی فرضیات فرهنگی سُلطهجویانهای است که‬
‫زیربنای روابط فردی و سازمانی است‪ .‬در فصل دوم‪ ،‬تأثیر متقابل پویا میان فرضیاتی که دربارۀ طبیعت بشری و دربارۀ جامعه و‬
‫نحوۀ تقویت این دو توسّط یکدیگر ساخته و پرداخته میشود را مورد بحث قرار دادیم‪ .‬اگر طبیعت بشری را صرفاً منفعتطلبانه و‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫جامعه را جنگلی از رقابت بدانیم‪ ،‬در این صورت تمامی روابط خویش را از ورای عینک مزبور مشاهده کرده منطبق با همان رفتار‬
‫میکنیم‪.‬‬

‫◄ قدرت‬
‫برای درک بهتر پیامدهای فرضیاتی که میسازیم‪ ،‬بررسی قدرت و پویایی آن میتواند سودمند واقع شود‪ .‬مایکل‬
‫کارلبرگ توضیح میدهد که شیوههای مختلفی برای مفهومسازی قدرت وجود دارد‪ .‬قدرت‪ ،‬در کلّیترین تعریفش‪ ،‬به عنوان قابلیت‬
‫رسیدن به برخی نتایج تعریف میشود‪ .‬روابط خصمانۀ قدرت از الگوی ذهنی رقابتی نشأت میگیرد در حالی که منشأ روابط تعاونی‬
‫‪91‬‬
‫قدرت تمرکز بر همکاری است‪.‬‬

‫کارلبرگ پویاییهای گوناگون قدرت را مورد تحلیل بیشتر قرار میدهد و آنچه را که در روابط رخ میدهد‪ ،‬بسته به این‬
‫که آیا قدرت برابر یا نابرابر بین طرفهای درگیر وجود دارد‪ ،‬مورد بررسی قرار میدهد‪ .‬در روابط خصمانه‪ ،‬که قدرت نابرابر حاکم‬
‫است‪ ،‬یک طرف بر دیگری اِعمال قدرت می کند‪ ،‬که در این حالت ارادۀ یک نفر مسلّط و تعیین کنندۀ جریان امور است‪ ،‬در حالی‬
‫که دیگری فاقد قدرت و اسیر در چنگال صاحب قدرت است‪ .‬ماحصل آن زورگویی‪ ،‬سُلطهطلبی و ستمگری است‪ .‬در این قضیه‬
‫طرفی که دارای قدرت بیشتر باشد برنده و دیگری بازنده است‪.‬‬
‫( از مایکل کارلبرگ)‬

‫روابط تعاونی‬ ‫روابط خصمانه‬


‫"قدرت با"‬ ‫"قدرت علیه "‬
‫همکاری‬ ‫رقابت‬

‫برابری‬ ‫نابرابری‬ ‫برابری‬ ‫نابرابری‬


‫"توازن قدرت"‬ ‫"قدرت بر"‬
‫"تواندهی متقابل"‬ ‫"تواندهی یاری رساننده"‬ ‫بن بست‬ ‫تهدید و اجبار‬
‫آموزش‬ ‫سازش‬ ‫سلطه‬
‫اشتراک مساعی‬ ‫محبت‬ ‫ناامیدی‬ ‫ظلم و ستم‬
‫همکاری‬ ‫مساعدت‬
‫هماهنگی‬
‫برنده ‪ /‬برنده‬ ‫برنده ‪ /‬برنده‬ ‫بازنده ‪ /‬بازنده‬ ‫برنده ‪ /‬بازنده‬

‫‪76‬‬
‫‪Karlberg, Michael. Beyond the Culture of Contest: From Adversarialism to Mutualism in an Age of‬‬
‫‪Interdependence, George Ronald Publisher, Oxford, 2004, pp. 28-30.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫اگر پویایی قدرت در رابطۀ خصمانه برابر باشد‪ ،‬توازن قدرت برقرار است‪ .‬هر طرف سعی دارد بر دیگری اعمال قدرت کند‪،‬‬
‫امّا چون مبارزۀ قدرت بین دو طرف با قدرت برابر است‪ ،‬هیچ یک کامیاب نیست‪ .‬در نتیجه‪ ،‬هر دو احساس ناکامی و درماندگی‬
‫میکنند و به بنبست میرسند زیرا هیچ یک از طرفین حاضر نیست تغییر موضع بدهد‪ .‬در نتیجه‪ ،‬رسیدن به توافق یا مبادرت به‬
‫اقدام غیرممکن است‪ .‬گاهی اوقات در اثر مذاکره هر دو طرف با اکراه از چیزی که برای آن ارزش قائلند برای رسیدن به توافق‬
‫چشمپوشی میکنند‪ ،‬امّا هیچ یک واقعاً راضی نیست‪ .‬در این حالت هر دو بازندهاند‪.‬‬
‫امّا‪ ،‬در روابط تعاونی‪ ،‬چه برابری در قدرت برقرار باشد چه نابرابری وجود داشته باشد‪ ،‬هر دو طرف برندهاند‪ .‬روابط تعاونی‬
‫با نابرابری قدرت‪ ،‬خصیصۀ روابط والد‪/‬فرزند یا محصّل‪/‬معلّم است‪ .‬در این موارد‪ ،‬طرفی که دارای قدرت بیشتر است به پیشرفت و‬
‫توسعۀ طرف با قدرت کمتر از طریق تعلیم‪ ،‬تشویق و همراهی او‪ ،‬کمک میکند تا به او در توسعۀ قابلیتهایش مساعدت کرده باشد‪.‬‬
‫کارلبرگ این را تواندهی یاری رساننده میخواند‪ .‬طرف قویتر با مشاهده ثمرات ظرفیتسازی منفعت میبرد‪ ،‬در حالی که آن که‬
‫دارای قدرت کمتر است قابلیتهایش را توسعه میبخشد تا آنها را برای آینده‪ ،‬جهت روابط با قوای برابر آماده سازد‪ .‬روابط تعاونی با‬
‫برابری قدرت – روابط بین برابرهای واقعی – دارای خصیصههای همکاری‪ ،‬هماهنگی و همیاری است‪ .‬هر دو طرف با کار کردن با‬
‫یکدیگر بیشتر از مجموع دستاوردهای فعّالیت انفرادی خود بهره میبرند‪ .‬نتیجه تواندهی متقابل است‪ ،‬که هر دو طرف برنده‬
‫هستند‪ .‬وقتی بنیاد رابطه تعاونی باشد‪ ،‬آنچه که به صورت تواندهی یاری رساننده شروع بشود ممکن است به سرعت به تواندهی‬
‫متقابل منجر شود‪ .‬رابطه ای ممکن است ابتدا نابرابر به نظر برسد و یک طرف دارای قدرت رسمی بیشتر باشد‪ ،‬همان طور که در‬
‫جایگاه اقتدار یا وقتی یک طرف دارای دانش یا تجربه بیشتر باشد‪ ،‬رخ میدهد‪ .‬امّا‪ ،‬اعتماد و تشویق ذاتی در چنین رابطهای به آن‬
‫که دارای قدرت کمتر است کمک میکند تا به سرعت قابلیتهای منحصر به فرد خود را توسعه بخشد تا در اندک زمانی‪ ،‬رابطهای‬
‫مکمل بین برابرها شکل بگیرد‪.‬‬
‫به ط ور خالصه‪ ،‬روابط قدرت متقابل و تعاونی مبنایی را برای همکاری ایجاد میکند و مردمان را از ظلم و ستم‬
‫سُلطهجویی رهایی میبخشد‪ .‬خانواده‪ ،‬سازمان‪ ،‬جامعه‪ ،‬ملّت‪ ،‬یا جهانی که خصیصۀ آن روابط تعاونی متقابل باشد به کلّیه شرکت‬
‫کنندگان در آن توان میبخشد‪ ،‬همیاری پدید میآورد و محیطی ایجاد میکند که همه بتوانند رشد کنند و شکوفا شوند‪.‬‬
‫امّا‪ ،‬انتقال از روابط قدرتی خصمانه که در جامعه رواج دارد به روابط تعاونی متقابل که برای خدمت به مصالح عمومی در‬
‫نظر گرفته شده تلویحاً به متحوّل ساختن الگوی ذهنی قدیمی سُلطهجویی به چارچوب مفهومی روابطی اشاره دارد که حمایت‬
‫متقابل در آن مشهود است‪ .‬این مستلزم آن است که نظریه های از پیش ساخته و پرداخته شده و توقّعات قدیمی کنار گذاشته‬
‫شود‪ ،‬فرضیات به دقّت بررسی شود‪ ،‬برای داشتن دیدگاه جامع تری از واقعیت سعۀ صدر وجود داشته باشد‪ ،‬و با ذهنی باز و قلبی‬
‫آزاد و پذیرا از چارچوب مفهومی جدید استقبال شود – چارچوبی که به ما اجازه میدهد به نحوی ثمربخش در مشاورات گروهی‬
‫شرکت کنیم‪ .‬چنین چارچوبی همکاری را تسهیل و پیشرفت را تسریع مینماید‪.‬‬

‫◄ ساخت یک چارچوب مفهومی جدید از تعاون‬


‫برای داشتن درکی روشن از آنچه که این تحوّل بدان اشارت دارد‪ ،‬ابتدا باید فرضیاتی را بشناسیم که زیربنای الگوی‬
‫ذهنی سُلطه جوئی و نیز اصولی قرار دارد که از چارچوب مفهومی روابط حمایتآمیز متقابل حمایت میکند‪ .‬روابط سُلطهجویانه‬
‫مبتنی بر الگوی ذهنی با فرضیات نادرستی از قبیل موارد زیر است‪:‬‬
‫‪ )0‬برخی برتر از دیگران هستند‪.‬‬
‫‪ )0‬استفاده از قدرت برای تحمیل ارادۀ خود بر دیگری جایز است‪.‬‬
‫‪ )0‬تفاوتهای ناسازگارهمیشه به اختالف منجر میشود‪ ،‬بخصوص وقتی که منابع محدود باشد‪.‬‬
‫‪ )9‬سُلطهجویی گریزناپذیر است‪ .‬آنچه که تغییر میکند این است که چه کسی مسلّط باشد و میزان و نوع سُلطه چه باشد‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫روابط متقابل و تعاونی بر چارچوب مفهومی با تمرکز سیستمی بر وابستگی متقابل مبتنی است‪ .‬اصول زیربنایی این‬
‫چارچوب عبارتند از‪:‬‬
‫‪ )0‬وحدت در کثرت منبع قدرت است و در رفاه و بهزیستی همه تأثیر میگذارد‪.‬‬
‫‪ )0‬دیدگاه مشترک و توافق دربارۀ اصول بنیادی اخالقی و معنوی وحدت را تقویت میکند‪.‬‬
‫‪ )0‬عدالت پیششرطی برای وحدت پایدار است‪.‬‬
‫‪ )9‬سهیم کردن دیگران و خدمت متقابل وحدت را به مراتب بیشتر از آن حدی که میتوان فقط با عدالت به دست آورد‪،‬‬
‫تقویت می کند‪.‬‬
‫‪ )1‬تفاوتهای ناشی از کثرت و تنوّع را میتوان با مشاورۀ گروهی حلّ و فصل کرد‪.‬‬

‫تحوّل به تغییری بازگشتناپذیر و کیفی به سوی چیزی بهتر اشاره دارد‪ .‬تحوّل الگوی ذهنی به یک چارچوب مفهومی‬
‫که از روابط تعاونی متقابل حمایت کند به تحوّلی در فرایندهای فکری ما – تغییری در نحوۀ برداشت و درک ما از جهان – اشاره‬
‫دارد‪ .‬این‪ ،‬به نوبۀ خود‪ ،‬در تحوّل نگرشها و رفتارهای ما نمود پیدا میکند‪.‬‬
‫یک کارگاه میتواند جایی مطلوب باشد که در آن الگوی ذهنی روابط سُلطهجویانه به دقّت بررسی شود و چارچوب‬
‫مفهومی روابطی که دارای حمایت متقابل است نیز مورد دقت قرار گیرد‪ .‬در چنین محیطی‪ ،‬شرکت کنندگان پذیرای یادگیری‬
‫هستند‪ ،‬مهارت تحلیل فرضیات بررسی نشده را توسعه میبخشند‪ ،‬و طرق جدید مشاهدۀ واقعیت را میپذیرند‪ .‬موقع بحث دربارۀ‬
‫قابلیت "تعلیم و تربیت توان افزا " در این خصوص که چگونه میتوان این کار را انجام داد با تفصیل بیشتر سخن خواهیم گفت‪ .‬امّا‪،‬‬
‫غالباً باید در اوضاع واقعی زندگی‪ ،‬که بنا به عادت بر بعضی مردمان سُلطه داریم یا تحت سُلطۀ آنها هستیم‪ ،‬به تنهایی این فرایند را‬
‫بگذرانیم‪ .‬در این قبیل موارد‪ ،‬ممکن است بخواهیم از نردبان استنباط به عنوان ابزاری استفاده کنیم که به ما کمک کند علل‬
‫ریشه ای الگوهای ذهنی خود و رفتارهای منتجّ از آن را که به تحوّل آنها منجر میشود‪ ،‬درک کنیم‪ .‬این ابزار به تفصیل در فصل‬
‫پنجم توضیح داده شد‪ .‬وقتی ما چارچوب مفهومی جدید را به وضوح دریابیم و نسبت به آن متعهّد شویم‪ ،‬با وظیفۀ دشوار کاربرد‬
‫آن در تمامی روابط خویش روبرو میشویم‪.‬‬
‫تأمّل صادقانه بر فرضیات خود که قبالً بررسی نشده بود ممکن است ما را به این اکتشاف رهنمون سازد که در برخی از‬
‫روابط خود سُلطهجویانه عمل می کنیم ‪ .‬اگر بعد از آن سعی کنیم رفتار خود را تعدیل کنیم تا رابطه را به آنچه که متقابالً حمایتی‬
‫است متحوّل سازیم‪ ،‬اگر ابتدا پذیرشی وجود نداشته باشد‪ ،‬نباید متعجّب شویم‪ .‬حالت انفعالی و بیاعتمادی‪ ،‬موارد دفاعی آموخته‬
‫شده است‪ .‬بنابراین‪ ،‬به احتمال قوی باید "قواعد جدید بازی" را توضیح دهیم‪ ،‬توسعۀ قابلیتهایی از قبیل مشاوره و ترویج وحدت‬
‫در کثرت را تسهیل نماییم‪ ،‬و به دیگران کمک کنیم که مسئولیتهای جدیدی را به عهده بگیرند‪ .‬هم چنین باید اطمینان حاصل‬
‫کنیم رفتارهایی را الگو قرار می دهیم که با روابط دارای حمایت متقابل سازگارند تا ایجاد اعتماد کرده تحوّل در رابطه را شتاب‬
‫ببخشیم‪.‬‬
‫اگر در رابطهای با شخصی خاصّ تحت سُلطه قرار گیریم‪ ،‬متحوّل ساختن رابطۀ مزبور حتّی دشوارتر خواهد شد‪ .‬برخی از‬
‫شیوههای مثبت عملی شامل این موارد است‪ :‬اقدامات خود را بر پایۀ اصول قرار دهیم‪ ،‬در مقابل شخص سُلطهجو بایستیم بی آن که‬
‫طرز تلقّی ما کینه توزانه باشد‪ ،‬به حقوق او احترام بگذاریم به نحوی که نقشها عوض نشود و ما سُلطهجو نشویم‪ ،‬و در صدد یافتن‬
‫راهحلهای مسالمتآمیز برای اختالفات باشیم‪ .‬ماهاتما گاندی و مارتین لوتر کینگ اثربخشی این شیوۀ مقابله با بیعدالتی اجتماعی‬
‫را به معرض شهود گذاشتهاند‪ .‬در سطح فردی‪ ،‬حلّ غیرستیزهجویانۀ اختالف بر همین اصول تأکید دارد‪.‬‬
‫پی بردن به این نکته حائز اهمّیت است که سُلطهجویی و انقیاد دو روی یک سکّه هستند‪ .‬غالباً فردی که در محلّ کار‬
‫تحت سُلطه باشد در مراجعت به منزل همسرش را تحت سُلطه قرار میدهد‪ .‬همسرش نیز فرزندان را تحت سُلطۀ خود قرار میدهد‪.‬‬
‫این بدان اشارت دارد که مقصّر شخصی نیست که در رابطهای خاصّ سُلطهجویی میکند (زیرا در سایر وضعیتها‪ ،‬همین شخص‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫تحت سُلطه است)؛ بلکه این الگوی ذهنی است که بر روابط حاکم و مسلّط است‪ .‬در نتیجه‪ ،‬متحوّل ساختن روابط سُلطهجویانه به‬
‫براندازی شخص مسلّط اشاره ندارد‪ ،‬زیرا این عمل فقط کسی را که سُلطه دارد تغییر میدهد‪ ،‬نه نوع رابطهای را که وجود دارد‪.‬‬

‫◄توسعه روابط معاضدتی‬


‫تنها شیوۀ صحیح برای غلبه بر سُلطهجویی یادگیری نحوۀ ترویج جدّی و فعّال روابط معاضدتی است‪ .‬میتوانیم با تغییر‬
‫رفتار خود در نقشی که بیش ترین کنترل را روی آن داریم – نقشی که در آن سُلطهجو هستیم – شروع کنیم‪ .‬بر پایۀ این تجربه‪،‬‬
‫متحوّل ساختن روابطی که در آنها تحت سُلطه قرار گرفتهایم آسانتر خواهد بود‪.‬‬
‫به کار گرفتن موفّقیت آمیز این قابلیت تلویحاً بدان اشارت دارد که ما وابستگی متقابل خود را به طور کامل تصدیق‬
‫میکنیم‪ .‬ک ار کردن به صورت کمک به کثیری از مردمان مستلزم میزانی از اعتماد و حُسن نیت است که با جهانبینی شایع در‬
‫جامعه ما سازگاری ندارد‪ .‬به این ترتیب‪ ،‬اگر مایلیم در مجهودات معاضدتی وارد شویم که در تحوّل اجتماعی مؤثّر باشد‪ ،‬باید به‬
‫جهانبینی مبتنی بر یگانگی ارگانیک و وابستگی متقابل نوع بشر روی آوریم‪ ،‬و تصدیق کنیم که نفس بقای ما منوط به مشاهده و‬
‫اقبال به الگوی جدیدی است – الگوئی که عالم انسانی را عبارت از یک عائلۀ بشری و یک نژاد با میراثی جمعی و سرنوشتی‬
‫مشترک می بیند‪ .‬رنج و بیعدالتی در هر جزئی که باشد بر کلّ اثر میگذارد‪ .‬ما‪ ،‬بیش از آن که هیکل بشری میتواند خود را از‬
‫جزء دردناک بدن دور نگه دارد‪ ،‬نمیتوانیم خود را از مسائلی که در جامعهمان و در عالم به طور کلّی وجود دارد جدا نگه داریم‪ .‬اگر‬
‫مایلیم خود را به معاضدت و همکاری به عنوان شیوهای از زندگی متعهّد سازیم‪ ،‬باید تصدیق کنیم که رفاه و بهزیستی فردی ما‬
‫پیوندی نزدیک با رفاه و بهزیستی جمعی مان دارد‪.‬‬
‫به طور اخصّ‪ ،‬باید آگاهی فزاینده نسبت به اهمّیت تنوّع و کثرت را بسط دهیم‪ .‬در اکثر نقاط جهان‪ ،‬تنوّع و کثرت یا‬
‫منشأ اختالف است یا با آن مدارا میشود – و شاید حتّی پذیرفته شود‪ .‬ما باید به مرحلهای فراتر از آن برویم و پرباری و غنایی را‬
‫که به درک ما میافزاید قدر بدانیم ‪ ،‬از آن استقبال کنیم‪ ،‬تشویق کنیم‪ ،‬ترویج دهیم‪ ،‬و به عنوان منبع ارزشمندی که درک‬
‫گستردهتری از واقعیت را به ما میدهد‪ ،‬تصدیق نماییم‪ .‬یکی از شیوههای استقبال از تنوّع و کثرت پرورش مهارتهای گوش کردن‬
‫مؤثّر است‪ .‬برای کسانی که نظرات ارزش مند خود را بیان میکنند هیچ چیز از توجّه کامل شخص دیگر و مشاهدۀ عالقۀ راستین‬
‫و واقعی او دلگرمکنندهتر نیست‪ .‬وقتی با سعۀ صدر و روی باز به انسان دیگری توجّه نشان میدهیم‪ ،‬جاذبهای قوی برای حصول‬
‫وحدت است‪ .‬این طرز تلقّی از درک متقابل به یادگیری جمعی منجر شده وحدت در کثرت را – که مبنای معاضدت مؤثّر است –‬
‫به وجود میآورد‪.‬‬

‫تعلیم و تربیت توان افزا‬


‫تعلیم و تربیت توان افزا افراد را برای متحوّل ساختن زندگی و جوامع خود آماده میسازد‪ .‬ما مراحلی را که چنین فرایند‬
‫آموزشی نیاز دارد در مقدّمۀ این کتاب مطرح کردیم‪ :‬فراهم آوردن زمینه‪ ،‬زیر سؤال بردن الگوهای ذهنی‪ ،‬متحوّل ساختن درک و‬
‫برداشت مان با تحلیل موشکافانه‪ ،‬اتّخاذ چارچوب مفهومی جدید‪ ،‬مشارکت در جامعۀ یادگیری و مبادرت به اقدام‪ .‬ما به آن به‬
‫عنوان یادگیری تحوّلآفرین در مقابل یادگیری آموزنده اشاره داشتیم‪ .‬این مراحل ضرورتاً به همین ترتیب و ردیف قرار نمیگیرند؛‬
‫حتّی گاهی اوقات ممکن است همزمان باشند‪ .‬امّا برای ما آنچه اهمّیت دارد این است که آگاه باشیم که آنها وجود دارند و‪ ،‬به عنوان‬
‫تعلیم دهنده‪ ،‬به آنها بپردازیم‪ .‬فراهم آوردن زمینه تضمین می کند که شرکت کنندگان در فعّالیتی آموزشی مناسب بودن اطّالعات‬
‫برای زندگی خود را مشاهده میکنند‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫زیر سؤال بردن الگوهای ذهنی‪ ،‬متحوّل ساختن درک و برداشت مان با تحلیل موشکافانه‪ ،‬اتّخاذ چارچوب مفهومی جدید‬
‫دارای ارتباط متقابل نزدیکی هستند‪ .‬فرایند ساختارشکنی الگوهای ذهنی‪ ،‬غالباً به "تنگناهای گیج کننده" منجر میشود‪ ،‬زیرا‬
‫شرکت کنندگان از خویش میپرسند‪" ،‬اگر آنچه که همیشه باور داشتهام درست یا سودمند نباشد‪ ،‬چه خواهد شد؟" این مرحلۀ‬
‫مهمّ مقدّمه ای بر تحوّل برداشت‪ ،‬باز شدن ذهن به روی سطحی عمیق جهت بررسی جایگزینهای جدید است‪ .‬به این ترتیب‪ ،‬باید‬
‫فعّالیتهایی را تمهید ببینیم که به اعضاء گروه کمک کند با وجوه مسألهساز موضوع دست و پنجه نرم کنند تا فرضیات صحیح را از‬
‫غیر صحیح جدا کنند و برداشتی درست به دست آورند که چگونه وجه معیّنی از زندگی عمل میکند‪ .‬این سبب می شود که آنها‬
‫موضوعی را از زوایای گوناگون مالحظه نمایند و آن را با دانشی که از قبل داشتهاند در هم بیامیزند تا بتوانند آنچه را که فرا‬
‫میگیرند در زندگی خود به کار بگیرند‪.‬‬

‫◄کارگاهها‬
‫تعلیم این فرایند در کارگاه مشارکتی به بهترین وجه حاصل میشود‪ .‬این نوع تعلیم و تربیت را از طریق کتاب یا در قالب‬
‫سخنرانی نمیتوان به طور کامل انجام داد‪ .‬شرکت کنندگان باید با اطّالعات کار کنند‪ ،‬آنها را بیازمایند‪ ،‬به کار ببرند‪ ،‬دربارۀ آن‬
‫مشورت کنند‪ ،‬نتایج را مالحظه نمایند‪ ،‬و سپس برای اقدام بیشتر برنامهریزی کنند‪.‬‬
‫تحول در فهم‬
‫یک عنصر که غالباً در فعالیتهای آموزشی‪ ،‬حتّی در‬
‫کارگاههای مشارکتی وجود ندارد‪ ،‬کمک به شرکت کنندگان در به‬
‫تشخیص دادن‬ ‫تحلیل انتقادی‪:‬‬
‫الگوهای ذهنی متداول‬ ‫سوال مفروضات‬ ‫دست آوردن ابزارهایی است که یادگیری خود را هموار و هدایت‬
‫کنند‪ .‬این ابزارها به ما کمک میکند بینشهایی نسبت به فرایندهای‬
‫فکری خود به دست آورده دریابیم که چرا آن گونه عمل میکنیم‪ .‬از‬
‫چارچوب مفهومی‬
‫اتخادچارچوب‬
‫اتخاذ‬ ‫تحکیم هر عنصر با‬
‫تحکیم هر عنصر با استفاده‬ ‫آنجا که تعلیم و تربیت توان افزا تلویحاً به تحوّلی در فهم از‬
‫منسجم‪6-9(1‬‬ ‫مفهومی‬ ‫استفاده از چرخه‬
‫عنصر)‬ ‫منسجم (‪-9‬‬
‫چرخه یادگیری‬
‫ازیادگیری‬
‫عنصر)‬ ‫شیوههای محدود کنندۀ تفکّر به دیدگاههای جامعتر اشاره دارد‪ ،‬از‬
‫جمله بهترین ابزارهایی که میتوانیم به محصّلین و دانشجویان عرضه‬
‫کنیم ابزارهایی برای تحلیل منتقدانهای است که الگوهای ذهنی را زیر‬
‫سؤال میبرد‪ .‬در ابتدا‪ ،‬باید آنها را در طیّ کردن فرایندی راهنمایی کنیم که بدون اغراق "آویزان کردن فرضیات شان" مانند‬
‫تصاویری در مقابل روی شان است که گویی در انتظار بررسی موشکافانه هستند‪ .‬سپس آنها باید یاد بگیرند که این کار را برای‬
‫خود انجام دهند‪.‬‬
‫در کارگاهها از فعّالیت های معیّنی برای هدایت شرکت کنندگان در عبور از فرایند الگوهای دشوار ذهنی‪ ،‬متحوّل کردن‬
‫درک آنها از طریق تحلیل منتقدانه‪ ،‬و اتّخاذ چارچوب مفهومی جدید استفاده میشود‪ .‬اوّل‪ ،‬به شرکت کنندگان کمک میکنیم که‬
‫الگوهای ذهنی متداولی را که به موضوع مرتبط است شناسایی کنند‪ .‬یک تمرین تعاملی‪ ،‬که در آن شرکت کنندگان "آنچه را که‬
‫معموالً" در وضعیتهای معیّنی "رخ میدهد" به تصویر یا نمایش در میآورند‪ ،‬شیوهای برای حصول این مقصود است‪ .‬راه دیگر‬
‫معموالً طرح این سؤال است‪" ،‬وقتی ما ‪ X‬را مطرح میکنیم اکثر مردمان دربارۀ آن چه فکر میکنند؟" و سپس جوابها را به‬
‫صورت متداول ترین الگوهای ذهنی طبقهبندی میکنیم‪.‬‬
‫بعد از آن به تمرینهایی میپردازیم که به شرکت کنندگان کمک میکند الگوهای ذهنی را که شناسایی کردهاند مورد‬
‫تحلیل منتقدانه قرار داده زیر سؤال ببرند‪ .‬در قابلیت "یادگیری از تأمّل بر عمل " ‪ ،‬برخی از ابزارهایی را ذکر کردیم که برای این‬
‫مقصود مفیدند‪ ،‬از قبیل استفاده از نردبان استنباط‪ ،‬تحلیل منتقدانۀ اثرات الگوی ذهنی برروی دیگران و جامعه‪ ،‬و شناسایی‬
‫ناسازگاریهای درونی و سفسطههای منطقی‪ ،‬بخصوص در پرتو شواهد علمی‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫وقتی شرکت کنندگان آگاهی خود را نسبت به سفسطههای مربوط به الگوهای ذهنی معمول باال برده و پذیرای‬
‫جایگزینها باشند‪ ،‬میتوانیم چارچوب مفهومی جدیدی را عر ضه کنیم که با شواهد علمی و اصول اخالقی انطباق داشته باشد‪ .‬این‬
‫چارچوب‪ ،‬وقتی در چهار یا شش عنصر ملموس تلخیص گردد‪ ،‬با سهولت بیشتر به خاطر میماند‪.‬‬
‫باالخره‪ ،‬از کاربرد متوالی چرخۀ یادگیری – با مراحل تجربه‪ ،‬تأمّل‪ ،‬مفهومسازی و کاربرد – برای تحکیم درک و فهم و به‬
‫کار گیری هر عنصر استفاده میکنیم‪ .‬ما یک کاربرد چرخۀ یادگیری را در فصل ‪" – 1‬یادگیری از تأمّل بر عمل " مورد بحث قرار‬
‫دادیم‪ .‬چرخه نیز ابزاری مؤثّر برای طرّاحی جلسات یادگیری تحوّلآفرین است‪ .‬جلسۀ یادگیری وقتی برای این مقصود به کار رَوَد‪:‬‬
‫‪ )0‬با سازماندهی تجربهای مرتبط با موضوع‪ ،‬به صورت قطعهای طنزآمیز‪ ،‬ویدیوی کوتاه‪ ،‬یا مالقاتی در محلّ آغاز میشود؛‬
‫‪ )0‬سؤاالت کلیدی برای شرکت کنندگان مطرح می کند تا دربارۀ آنچه که از تجربه آموختهاند و نحوۀ ارتباط آن با موضوع‬
‫مشورت کنند؛‬
‫‪ )0‬استنتاجهای آنها را با بیان مفاهیم کلیدی جهت کمک به درک عمیقتر نسبت به موضوع تکمیل میکند؛ و‬
‫‪ )9‬با مأمور کردن گروه به کار در جایی که آموختهها را از طریق شبیهسازی‪ ،‬حلّ مسائل‪ ،‬برنامهریزی طرح‪ ،‬یا به نمایش‬
‫گذاشتن فهم خود با استفاده از نقّاشیهای مرتبط‪ ،‬نمودارها‪ ،‬آوازها یا دیگر جلوههای هنری به کار برند‪ ،‬چر خه یادگیری‬
‫را به کمال میرساند‪.‬‬

‫هر مرحلۀ چرخۀ یادگیری نقش مهمّی دارد که باید آن را ایفا کند‪:‬‬
‫تجربه سبب بیداری عالئق و درگیر کردن شرکت کنندگان میشود‪.‬‬ ‫‪)0‬‬
‫تأمّل تجربۀ مزبور را با دانشِ موجود پیش از آن مرتبط میسازد‪.‬‬ ‫‪)0‬‬
‫مفهومسازی به شرکت کنندگان در عمیقتر ساختن دانش مزبور کمک میکند‪.‬‬ ‫‪)0‬‬
‫مرحلۀ بسیار مهمّ کاربرد فرصت عملی ساختن آنچه که آموخته شده را برای آنها فراهم میآورد‪.‬‬ ‫‪)9‬‬

‫سپس عمل به موجب آن مجموعۀ کامالً جدیدی از تجربیاتی را به بار میآورد که به چرخۀ دیگری از یادگیری منتهی‬
‫میشود‪ .‬تکرار چندبارۀ چرخۀ یادگیری به تغییر و رشدی مبتنی بر فهم عمیقتر شدۀ توأم با عمل منتج میگردد‪.‬‬
‫چرخۀ یادگیری نه تنها برای متحوّل ساختن الگوی ذهنی به چارچوب مفهومی ‪ ،‬بلکه برای حصول عمق بیشترِ فهم در‬
‫هر موضوعی نیز مفید است‪ .‬در واقع‪ ،‬فعّالیت های آموزشی مبتنی بر مراحل چهارگانۀ چرخۀ یادگیری آسانترین و مؤثّرترین‬
‫شیوههای تسهیل یادگیری تعاملی و شروع فرایند بهبود مستمر و مداوم است‪.‬‬

‫◄ جامعهای در حال یادگیری‬


‫وقتی قابلیتهای خود را توسعه میبخشیم و آنها را برای متحوّل ساختن زندگی و محیط خود به کار میگیریم‪ ،‬نیاز به‬
‫مردمانی داریم که با آنها مشورت کنیم‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬الزم است جامعهای در حال یادگیری پدید آوریم که در آن بتوانیم‬
‫قابلیتهای جدید خود را بیازماییم و تعدیل الزم را در آن به عمل آوریم‪ .‬این جامعه به بوتۀ آزمایش یادگیری تبدیل میشود که‬
‫هم پشتیبانی میکند و هم همراهی مینماید‪ .‬یک طریق ساختن این جامعه با اجرای فعّالیتهای مداوم آموزشی با همان گروه‬
‫شرکت کنندگان است‪ .‬در این صورت ‪ ،‬در حینی که شرکت کنندگان دانش جدید خود را در عرصههای واقعی حیات به کار‬
‫میگیرند‪ ،‬تسهیل کننده میتواند هم از آنها حمایت کند و هم بازخورد فراهم آورد‪ .‬با به بلوغ و کمال رسیدن گروه‪" ،‬تواندهی‬
‫یاری رساننده" به "تواندهی متقابل" تبدیل میشود زیرا کلّیه اعضاء یاد میگیرند برای یکدیگر بازخورد داشته باشند‪.‬‬
‫البتّه توسعۀ قابلیت ها برای تحوّل شخصی و اجتماعی فرایندی در تمام عمر است که باید روزانه مورد بررسی مجدّد قرار‬
‫گیرد‪ .‬پی بردن به این واقعیت که این اساساً تجربه ای یادگیری است که هرگز پایانی بر آن متصوّر نیست‪ ،‬به ما کمک میکند که با‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫پیشرفت در قدمهای کوتاه صبور باشیم‪ .‬توسعه بخشیدن عادت تأمّل فردی‪ ،‬و مشاوره جمعی‪ ،‬به ما کمک میکند که یادگیری‬
‫خود را تقویت نماییم و حرکت در جهت صحیح را‪ ،‬هر قدر کوچک باشد‪ ،‬ارج نهیم‪.‬‬
‫ملخّص کالم آن که‪ ،‬در طرّاحی یک تجربۀ آموزشی توان افزا‪ ،‬باید با درک فرایند یادگیری تحوّلآفرین شروع کنیم‪ .‬در این صورت‬
‫شرکت کنندگان باید سه ابزار مهمّ را کسب کنند‪ )0 :‬به چه نحو الگوهای ذهنی را مورد تحلیل منتقدانه قرار دهند؛ ‪ )0‬چگونه‬
‫فعّالیتهای آموزشی را که بر مبنای چرخۀ یادگیری تدوین شده طرّاحی کنند؛ و ‪ )0‬به چه ترتیب نگرش یادگیری را پایدار نگه‬
‫دارند تا در زمانی که پیشرفت کند می شود بتوانند استقامت و ثبات قدم داشته باشند‪.‬‬

‫بسط دادن چشم انداز مشترک مبتنی بر اصول‬


‫چشم انداز یا رؤیا عبارت از توصیف آینده ای مطلوب مبتنی بر اصول مشترک است‪ ،‬که اگرچه وصول به آن دشوار است‬
‫امّا غیرممکن نیست‪ .‬دید روشن نسبت به آنچه که – با وقوف به مقصد – مایلیم تحقّق یابد‪ ،‬در وحدت اندیشه مؤثّر است و در‬
‫اتّخاذ تصمیم و واضح ساختن طریقی که برای وصول به آن انتخاب می کنیم‪ ،‬ما را یاری میکند‪ .‬از طرف دیگر‪ ،‬همانطور که لوئیس‬
‫کارول به درستی بیان کرده‪ " ،‬اگر ندانید که به کجا رهسپار هستید‪ ،‬هر راهی ممکن است به آنجا منتهی شود‪ 99".‬چشم انداز و رؤیا‬
‫به وظایف روزمرّۀ ما نیز معنا می بخشد‪ ،‬زیرا این وظایف‪ ،‬هر قدر معمولی و پیش پا افتاده باشد‪ ،‬ما را به تحقّق رؤیای خود نزدیکتر‬
‫میسازد‪.‬‬
‫هر تعهّد مهمّی‪ ،‬از ساخت مرکز بهداشتی روستا گرفته تا تأسیس صلح جهانی‪ ،‬با یک چشم انداز شروع میشود‪ .‬هرچه‬
‫چشم انداز ما واضح تر باشد و ما بیشتر دربارۀ آن با دیگران مشورت کنیم‪ ،‬راهی که به حصول آن منتهی میشود‪ ،‬وضوح بیشتری‬
‫خواهد یافت‪.‬‬
‫عمالً‪ ،‬تمام مردم غالباً به رؤیاهایی که مبتنی بر اصول شریف باشند واکنش مثبت نشان میدهند‪ .‬در نتیجه‪ ،‬اوّلین قدم در‬
‫بسط رؤیا و چشم اندازی که قابلیت الهام بخشیدن به دیگران را دارد عبارت از شناسایی اصولی است که چشم انداز را هدایت‬
‫میکند‪ .‬بعد‪ ،‬با استفاده از اصول مزبور به عنوان چارچوب‪ ،‬میتوانیم خود چشم انداز را شرح و بسط دهیم‪ .‬چشم انداز باید آنقدر‬
‫ساده و واضح باشد که بتوان آن را به آسانی به خاطر سپرد و آنقدر ملموس باشد که راهنمایی برای مبادرت به عمل گردد‪ .‬چنین‬
‫چشم اندازی ‪ ،‬که با وضوح و مبتنی بر اصول شریف توضیح داده شود‪ ،‬مسلّماً افراد همفکر و همافق و منابعی برای حصول آن را‬
‫جذب میکند‪.‬‬
‫یک روش مدوّن که بتوان از آن برای شرح و بسط چشم اندازی برای یک گروه استفاده کرد استفاده از قالبی مانند آن‬
‫است که ذیالً ذکر میشود‪ .‬اگرچه مثال مزبور مرتبط با تعلیم و تربیت است‪ ،‬اما مرتبط با هر موضوع قالب مشابهی را میتوان‬
‫شرح و بسط داد‪ .‬این کار را با شناسایی اصولی که مرتبط با موضوع است‪ ،‬تلفیق ضمنی اصول مزبور در فهرست موضوعاتی در‬
‫ستون سمت راست‪ ،‬و افزودن دیگر موضوعات مرتبطی که شناسایی میشوند انجام میدهیم‪ .‬در مثال مورد استفاده برخی از‬
‫اصولی که تلویحاً به کار رفته عبارتند از‪:‬‬
‫‪ )0‬تأکیدی بر بُعد روحانی و نیز عقالنی نوع بشر (تعلیم و تربیت اخالقی)‪،‬‬
‫‪ )0‬تمرکز بر همکاری و نه رقابت (روح وحدت و همکاری ؛ فعّالیت های خدماتی)‪،‬‬
‫‪ )0‬حقوق و فرصتهای برابر برای پسران و دختران (برابری جنسیتی)‪ ،‬و‬

‫‪77‬‬
‫‪Attributed to Lewis Carroll. (English mathematichian and novelist, especially known for Alice’s Adventures in‬‬
‫‪Wonderland. 1832-1898).‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫‪ )9‬تأکیدی بر فرایند یادگیری محصّلین به جای عمل آموزش (سالمت جسمانی و عاطفی محصّلین؛ استفاده از مجموعه‬
‫روشهای مشارکتی)‪.‬‬

‫شرح و بسط چشم اندازی مرتبط با تعلیم و تربیت‬


‫آنچه که مایلیم ظرف ‪ 0‬سال حاصل شود‬ ‫آنچه که تا به حال حاصل شده‬ ‫موضوع‬
‫سالمت جسمی و عاطفی محصّلین‬
‫روح وحدت و همکاری‬
‫استفاده از روشهای مشارکتی‬
‫تعلیم و تربیت اخالقی‬
‫برابری جنسیتی‬
‫فعّالیتهای خدماتی‬
‫ارج نهادن به فرهنگ خویشتن و سعۀ‬
‫صدر نسبت به دیگر فرهنگ ها‬
‫استفاده از هنرها و موسیقی‬
‫آگاهی و عمل زیستمحیطی‬
‫اشتغال جامعۀ آموزشی‪ ،‬بخصوص والدین‬

‫اصول و موضوعات مرتبط را می توان یا در ابتدا با یک گروه مرکزی و یا با مشورت با کلّیه شرکتکنندگان شرح و بسط‬
‫داد‪ .‬برای مقاصد عملی‪ ،‬غالباً ثابت شده است که ترکیبی ا زاین رویکردها مؤثّر است‪ :‬ابتدا عرضۀ موضوعاتی که گروهی مرکزی‬
‫آنها را شرح و بسط داده اند ارائه می شود و سپس به شرکت کنندگان برای تعدیل آنها یا افزودن موضوعات بیشتر فرصت داده می‬
‫شود‪ .‬وقتی ستون اوّل کام الً تعریف شود‪ ،‬شرکت کنندگان بقیه جدول را پر میکنند‪ .‬سپس آنها سه تا پنج مورد را از ستون آخر‬
‫انتخاب میکنند تا اصل چشم انداز خود را شکل ببخشند‪ .‬باالخره‪ ،‬آنها پیشنویس چشم انداز خود را در چند بند کوتاه تنظیم‬
‫میکنند‪.‬‬
‫چشم اندازی که خوب شرح و بسط یافته باشد به صورت منبع هدایت عمل میکند‪ .‬این چشم انداز شمال یا "عالمت‬
‫قطبنما" را که اقدامات و تصمیمات باید به سوی آن متوجّه باشد‪ ،‬تعریف میکند‪ .‬در نتیجه‪ ،‬اولویتها را در استفاده از منابع‬
‫انسانی و مادّی مشخّص میکند‪ .‬امّا‪ ،‬از آن مهمتر آن که‪ ،‬چشم انداز مطلوب محرّک عمل است‪ .‬درک فاصلهای که بین چشم انداز‬
‫و واقعیت فعلی وجود دارد تنشی را ایجاد میکند که میتوان آن را به انرژی خلّاق متحوّل ساخت‪ .‬میتوانیم از این انرژی برای‬
‫برداشتن قدمهای ملموسی در جهت تحقّق چشم انداز مزبور استفاده کنیم‪ .‬پیشرفت حاصله انرژی بیشتری را آزاد خواهد ساخت و‬
‫به شعلۀ شور و شوق ما را بیش از پیش دامن خواهد زد‪ .‬میزان انرژی تولید شده در اثر چشم انداز مزبور تناسب مستقیم با تعهّد ما‬
‫نسبت به آن و ایمان نسبت به قابلیت حصول آن دارد‪ .‬اگر چشم انداز واقعاً ما را جلب نکند‪ ،‬یا اگر شانس چندان زیادی در تحقّق‬
‫عملی آن مشاهده نکنیم‪ ،‬نمیتواند به ما نیرویی ببخشد‪ .‬به عالوه‪ ،‬اگر تنش ایجاد شده در اثر فاصلۀ بین چشم انداز و واقعیت جاری‬
‫را به انرژی که ما را وادار به حرکت کند متحوّل ننماییم‪ ،‬همین تنش طاقتفرسا خواهد شد و ممکن است سبب گردد که چشم‬
‫انداز را به کلّی کنار بگذاریم‪ .‬این زمانی ممکن است اتّفاق افتد که به نظر برسد دسترسی به چشم انداز امکان پذیر نیست ‪ ،‬یا‬
‫زمانی که واضح نباشد که چگونه میتوان به آن دست یافت‪.‬‬
‫چشم انداز در هر دو سطح شخصی و سازمانی حائز اهمّیت است‪ .‬برای آن که چشم اندازی سازمانی در اعضاء آن اثر‬
‫بگذارد‪ ،‬باید آن را از آنِ خود سازند‪ .‬کسانی که در تدوین چشم اندازی همکاری دارند به احتمال زیاد باید خود را با آن یکی‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫سازند‪ .‬امّا ما باید اطمینان حاصل کنیم که کسانی که در تدوین آن مشارکت نداشتند آنقدر با آن آشنا شوند که نسبت به حصول‬
‫آن متعهّد گردند‪ .‬این به احتمال غالب زمانی رخ می دهد که چشم انداز در بُعد وسیعی بیان گردد و مکرّراً به آن اشاره شود‪.‬‬
‫حسّ تعلّق به چشم انداز زمانی تسهیل میگردد که اعضاء سازمان‪ ،‬هم برای مشورت دربارۀ آن و هم شرکت در‬
‫فعّالیتهایی که آن را منعکس میسازد‪ ،‬از فرصت الزم برخوردار باشند‪ .‬این فرآیند مشارکتی نه تنها به اعضاء کمک میکند چشم‬
‫انداز را بهتر بفهمند‪ ،‬بلکه سبب می شود آنها با سهولت بیشتر انسجام بین چشم اندازهای شخصی خویش و چشم اندازسازمانی را‬
‫نیز بیابند‪ .‬هرچه این انسجام و نزدیکی بیشتر باشد‪ ،‬تعهّد آنها افزونتر خواهد بود‪ .‬در واقع‪ ،‬از آنجا که بسیاری از مردم چشم‬
‫اندازی شخصی ندارند که با فصاحت و وضوح تشریح شده باشد‪ ،‬مادام که چشم انداز سازمانی با ارزشهای آنها هماهنگ باشد و با‬
‫وضوح بیشتر تعریف شده باشد‪ ،‬آنها رؤیاهای شخصی خود را در پرتو آن تدوین خواهند کرد‪ .‬امّا‪ ،‬قابلیت فردی برای تدوین چشم‬
‫انداز متفاوت است‪ .‬بنابراین‪ ،‬برای آن که چشم انداز به اعضاء سازمان الهام ببخشد‪ ،‬باید با اصطالحاتی متعالی‪ ،‬و در عین حال‬
‫ساده و قابل فهم بیان گردد‪.‬‬

‫متحول ساختن مؤسسات‬


‫اتّخاذ چارچوبی اخالقی برای سالمت سازمانی از حمایتی فزاینده در سطح جهانی برخوردار میشود‪ .‬لزوم تعهّد‬
‫مسئولیت اجتماعی توسّط عامّۀ مردم که روز به روز از اهمّیت و ابرام بیشتری برخوردار میشود‪ ،‬تأکیدی بر این نکته است که‬
‫سازمان ها دارای نقشی حیاتی هستند که باید در رفاه جمعی عالم انسانی ایفا کنند‪ .‬مؤسّسات تجاری موفّق دیگر نمیتوانند‬
‫نسبت به هزینههای زیستمحیطی و انسانی بیاعتنا باشند‪ .‬در واقع‪ ،‬تمرکز هرچه بیشتر نه تنها براین تقاضا است که مؤسّسات‬
‫تجاری از حقوق بشر و مبادرت به اقداماتی که در حفظ محیط زیست صورت میگیرد حمایت کنند‪ ،‬بلکه تأکید بر این مطلب است‬
‫که آنها در مشارکت در بهبود جوامعی که در آنها رو به ترقّی و شکوفایی میگذارند نقشی فعّال به عهده بگیرند‪.‬‬
‫در سال ‪ ،0444‬کوفی عنان‪ ،‬دبیرکلّ سازمان ملل متّحد‪" ،‬پیمان جهانی" (‪ )Global Compact‬سازمان ملل متّحد را‬
‫افتتاح کرد و آن عبارت از ابتکاری در دعوت از مؤسّسات تجاری بود که عملیات خود را با ده اصل اخالقی مورد تأیید و تصدیق‬
‫جهانی که در بر گیرندۀ حقوق بشر‪ ،‬کارهای زیستمحیطی‪ ،‬و اقدامات فسادستیزی است‪ ،‬منطبق سازند‪ .‬هدف آن پیشرفت‬
‫اقتصادی و اجتماعی به شیوه هایی است که منفعت آن نصیب همه شود و در جهت خیر و صالح عمومی حرکت کند‪ .‬حدود ‪1911‬‬
‫شرکت و دیگر سازمانهای ذینفع از بیش از ‪ 001‬کشور جهان از این تالش استقبال کردهاند‪ .‬به معنای دقیقتر‪ ،‬این بزرگترین‬
‫‪91‬‬
‫ابتکار در تعهّد مسئولیت اجتماعی جمعی در جهان است‪.‬‬
‫برخی از این نیز فراتر رفته و طالب توسعۀ این تالش شدهاند که دیگر سازمانهای چندملّیتی را نیز در بر گیرد‪ .‬ارنست‬
‫– اولریش پترزمان‪ ،‬استاد حقوق بین الملل در مؤسّسۀ دانشگاهی اروپایی در فلورانس‪ ،‬ایتالیا‪ ،‬تصویب "«پیمان جهانی» مضاعف بین‬
‫سازمان ملل متّحد و نهادهای تخصّصی این سازمان‪ ،‬و نیز با دیگر سازمانهای عمومی جهانی از قبیل سازمان تجارت جهانی‬
‫(‪ )WTO‬را پیشنهاد کرده‪ ،‬تا حقوق بشر مورد تأیید جهانی در قانون و اقدامات سازمانهای بین دولتی تلفیق شود ‪ ...‬و آنها در‬
‫‪94‬‬
‫گفتگوهای شفّاف دربارۀ مشارکت نهادهای تخصّصی در ترویج و حمایت از حقوق بشر وارد شوند‪".‬‬

‫‪78‬‬
‫‪UN Global Compact website: http://www.unglobalcompact.org/aboutthegc/index.html.‬‬
‫‪79‬‬
‫‪Petersmann, Ernst-Ulrich. “Time for a United Nations ‘Global Compact’ for Integrating Human Rights into the‬‬
‫‪Law of Worldwide Organizations: Lessons from European Integration,” European Journal of International Law,‬‬
‫‪Vol. 13 No. 3, 621-650, 2002.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫سابقۀ تاریخی "پیمان جهانی"‪ ،‬در حالی که تکامل مییابد‪ ،‬به ایجاد آگاهی جهانی نسبت به اهمّیت اتّخاذ چارچوب‬
‫اخالقی برای کلّیه مؤسّسات کمک میکند‪ .‬وقتی که تعداد هر چه بیشتری از سازمانها‪ ،‬اعم از تجاری یا غیردولتی‪ ،‬یا حتّی‬
‫سازمان های محلّی در سطح جامعه از قبیل مدرسه یا درمانگاه‪ ،‬چارچوبهای اخالقی برای عملیات خود اتّخاذ و تصویب نمایند‪ ،‬از‬
‫پیامدهای نامطلوب اقدامات فاسد مصون خواهند بود‪.‬‬

‫برای آن که سازمانی امکانات بالقوّۀ خود را به صورت نیرویی جهت پیشرفت و رونق واقعی به عرصۀ عمل در آورد‪ ،‬به‬
‫موارد زیر نیاز دارد‪:‬‬
‫‪ -0‬ارزشها‪ ،‬دید و رسالت به وضوح تعریف شده داشته باشد‪،‬‬
‫‪ -0‬در کلّیه ابتکارات خود هماهنگ باشد‪،‬‬
‫‪ -0‬برای کلّیه اعضاء خود ایجاد قابلیت نماید‪ ،‬و‬
‫‪ -9‬جهتگیری یادگیری داشته باشد‪.‬‬

‫◄ ارزشها‪ ،‬چشم انداز و رسالت‬


‫با اتّخاذ چارچوبی اخالقی‪ ،‬مؤسسه به تعریف دقیق ارزشهایی می پردازد که راهنمای کار و فعّالیت آن و پیامدهای نقض‬
‫این ارزشهای اصلی است‪ .‬این گونه بیان ارزشها باید در سطحی چنان گسترده اعالم و تخصیص داده شود که بخشی از فرهنگ‬
‫نهادی گردد‪ .‬در نتیجه‪ ،‬وقتی معضالتی رخ دهد‪ ،‬همه مراقب و هشیار خواهند بود که در جستجو برای یافتن راه حلّ از ارزشهای‬
‫اصلی عدول ننمایند‪ .‬چارچوب اخالقی مؤسسه را از مصالحۀ اخالقی در زمان دشواری باز میدارد و اعضاء آن را الهام میبخشد که‬
‫در ایفای نقش خود موازین اخالقی را رعایت کنند‪.‬‬
‫چشم انداز و رسالت باید الهامبخش و به آسانی قابل فهم باشند‪ .‬چشم انداز بیان کنندۀ آیندۀ مطلوب برای سازمان است‪.‬‬
‫رسالت محدودتر است و تعریف میکند که چگونه مؤسسه ‪ ،‬یا بخش درون آن‪ ،‬با توجّه به دید و چشم انداز‪ ،‬مقصود را مفهومسازی‬
‫میکند‪ .‬اعضاء سازمان در صورتی که از فرصتهایی برای مشارکت در تدوین چشم انداز و رسالت سازمان یا در اتّخاذ تصمیم در‬
‫مورد نحوۀ اجرای آن برخوردار باشند‪ ،‬بیشتر احتمال دارد به آن اقبال نمایند‪.‬‬

‫◄ هماهنگی‬
‫وقتی ارزش ها‪ ،‬چشم انداز‪ ،‬و رسالت واضح شوند و در گسترۀ وسیعی بیان گردند‪ ،‬معضلی که وجود دارد هماهنگ کردن‬
‫کلّیۀ ابتکاراتی است که این را منعکس سازد که کار سازمان منسجم و متمرکز است ‪ .‬قوّۀ تحقّق اهداف سازمان فقط وابسته به‬
‫صاحبان قدرت و اختیار نیست‪ ،‬بلکه به کلّیه اعضاء سازمان بستگی دارد‪ .‬اگرچه صاحبان اختیار هستند که جهت حرکت سازمان را‬
‫تعیین می کنند‪ ،‬امّا پیشرفت سازمان بستگی به آن دارد که هر یک از اعضاء تا چه حدّ با کمال میل چشم انداز سازمان را میپذیرد‬
‫و برای تحقّق آن در حدود و ثغور چارچوب اخالقی فعّالیت میکند‪ .‬سازمانهای موفّق امکان بروز استعدادهای اعضاء خود را‬
‫تسهیل میکنند و‪ ،‬در حدّ مقدور‪ ،‬خلّاقیت آنها را به سوی فعّالیتهای سازمانی که با آرمانهای هر شخص ارتباط نزدیک دارد‬
‫هدایت مینمایند‪ .‬این موجد تعهّدی در اعضاء میشود که به رضایت فردی و موفّقیت سازمانی منجر میگردد‪.‬‬

‫◄ایجاد قابلیت‬
‫سازمان موفّق به نظامی نیاز دارد که ایجاد قابلیت را‪ ،‬هم برای سازمان و هم برای هر یک از اعضاء‪ ،‬پرورش دهد‪ .‬هر کدام‬
‫از ما نقاط قوّت خود را داریم و زمانی که احساس لیاقت کنیم و از آنچه که انجام میدهیم لذّت ببریم‪ ،‬به مراتب بهتر عمل‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫میکنیم‪ .‬اگرچه مردم میتوانند خود را تطبیق دهند و توانایی یادگیری قابلیتهای جدید را دارند‪ ،‬امّا سازمان خردمند وظائفی را‬
‫که در خور استعدادهای هر شخصی است به او محول میکند و مشارکتهای آنها را قدر مینهد‪ .‬قدرشناسی محرّکی قوی برای‬
‫ارتقاء و اعتالء و شتاب دادن به یادگیری است‪ .‬صمیمانه تحسین کردن‪ ،‬با توجّه تام به نظرات گوش فرا دادن‪ ،‬و آنها را به دقّت مدّ‬
‫نظر قرار دادن‪ ،‬به اعضاء برای حلّ مسائل در محدودۀ تخصّص آنها قدری خودمختاری اعطاء کردن‪ ،‬فرصتهای یادگیری را بسط و‬
‫توسعه دادن‪ ،‬و وظائف جالب را احاله کردن‪ ،‬جمیع اینها شیوههایی برای انتقال مراتب تقدیر به اعضاء در سازمان و تقویت‬
‫یادگیری آنها است‪.‬‬
‫دیگر شیوههایی که مؤسّسهای میتواند قابلیت اعضاء خود را فزونی بخشد از طریق تعلیم مهارتها و محوّل کردن‬
‫مسئولیتها است‪ .‬تعلیم مهارتها را می توان به طور مستقیم از طریق آموزش شغلی‪ ،‬یا به طور غیرمستقیم با تأمین دسترسی به‬
‫آموزش مستمر انجام داد‪ .‬احالۀ مسئولیت فرصتی را فراهم میآورد تا مهارتهای جدید آزموده شوند و باید با قابلیتها و انگیزۀ هر‬
‫عضو متناسب باشد‪ .‬بنا به گفتۀ کِنِت بالنکارد‪ ،‬متخصّص مدیریت‪ ،‬مراحلی قابل پیشبینی برای پیشرفت افراد و گروههای درون‬
‫سازمان وجود دارد‪ .‬پیش بینی این مراحل به نحوی پویا و تسهیل فرایند توسعه میتواند یادگیری کلّی را شتاب بخشد‪ 11.‬با توسعۀ‬
‫مهارتهای اعضاء در وظیفهای خاصّ‪ ،‬آنها از مرحلۀ اوّل که نیاز به راهنمایی و شکل فوقالعاده هدایت کنندهای از نظارت دارند‪،‬‬
‫عبور میکنند و به مرحلۀ بعد وارد میشوند که نیاز به حمایت دارند‪ ،‬و میدانند که میتوانند در صورت لزوم از مشورت یا راهنمایی‬
‫دیگران سود جویند‪ .‬با افزایش قابلیتهای آنها‪ ،‬میتوانند تدریجاً در تصمیمگیری مشارکتی وارد شوند‪ ،‬تا آن که نهایتاً آنقدر‬
‫قابلیت داشته باشند که وظائف معیّنی به طور کامل به آنها احاله گردد‪ ،‬که در اینجا هم مسئولیت خواهند داشت و هم از اختیار‬
‫عمل برخوردار خواهند بود‪ .‬احالۀ مؤثّر مسئولیت بر پایۀ توافقهای بُرد – بُرد استوار است که به هر دو‪ ،‬یعنی عضو و سازمان ‪ ،‬سود‬
‫میرساند‪ .‬در صورتی که نتایج مطلوب‪ ،‬رهنمودها‪ ،‬منابع موجود‪ ،‬موازین ارزیابی‪ ،‬و پیامدهای عملکرد خوب یا بد پیشاپیش به‬
‫وضوح تعریف شده باشد‪ ،‬اینها بهتر کار میکنند‪.‬‬

‫◄ جهتگیری یادگیری‬
‫وقتی کلّیه اعضاء یک مؤسسه در آموزش‪ ،‬مشورت‪ ،‬و قبول مسئولیتهای جدید درگیر شوند‪ ،‬خود سازمان به سازمان‬
‫یادگیری تبدیل میشود‪ .‬در یک سازمان یادگیری‪ ،‬ارتباطات و پیشنهادها در کلّیه جهات جریان پیدا میکند؛ این جهت نه تنها از‬
‫باال به پایین‪ ،‬بلکه از پایین به باال و نیز به طور افقی حرکت دارد‪ .‬به این طریق‪ ،‬همه از یکدیگر یاد میگیرند‪ .‬در چنین سازمانی‪،‬‬
‫مردم از توان کافی برخوردار میشوند که بهترین برونداد خود را که در ضمن خلّاقانهترین نیز هست عرضه کنند‪ .‬هنگامی که‬
‫ابتکاری صورت گیرد‪ ،‬ارتکاب اشتباه اجتنابناپذیر است‪ .‬این قبیل اشتباهات به عنوان قصور یا شکست تلقّی نمیگردد‪ ،‬بلکه‬
‫فرصتهایی برای یادگیری محسوب میشود‪ .‬اشتباهی که در سازمانی سلسلهمراتبی ممکن است سبب ترس شود‪ ،‬در یک سازمان‬
‫یادگیری صرفاً به عنوان معضلی تلقّی میشود که رشد را شتاب میبخشد و به بهبود و ترقّی مداوم منتهی میشود‪ .‬وقتی این‬
‫اقدامات را به کار بگیریم‪ ،‬نه تنها استعدادهای کلّیه اعضاء سازمان را به ظهور و بروز میرسانیم و نوآوری را تسهیل مینماییم‪ ،‬بلکه‬
‫به خود سازمان نیز کمک میکنیم که رشد و کمال یابد‪.‬‬

‫‪80‬‬
‫‪Blanchard, Ken and Paul Hersey. Management of Organizational Behavior, Prentice Hall, Inc., New Jersey, 1982,‬‬
‫‪pp. 160-61.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫درک چشمانداز تاریخی‬


‫اطّالع از تاریخ کشور‪ ،‬فرهنگ یا دین خود و احساس مباهات کردن به دستاوردهای آن به ما حسّ هویّت میبخشد و‬
‫تشویق به همکاری و معاضدت مینماید‪ .‬تغذیۀ ارواح ما به وسیلۀ داستانهایی از اعمال شریف اجدادمان هویت ما را تقویت کرده و‬
‫درون ما میل به پیروی از آنها را پدید میآورد‪ .‬دانش تاریخی هم چنین در درک ما از زمان حال مؤثّر است‪ ،‬ما را قادر میسازد‬
‫بین وجوه ضروریه و تصادفی فرهنگ خود تمایز قائل شویم‪ ،‬و در درک پویاییهایی که اقدامات جاری را شکل بخشیده کمک‬
‫میکند‪ .‬دانش دربارۀ جایگاه فعلی ما از نقطه نظر تاریخی زمینهای جامعتر برای ما فراهم میکند که دریابیم که هستیم و به کدام‬
‫سوی روانیم‪.‬‬
‫وقتی دربارۀ مدّت زمانهای طوالنی در سیر تاریخی نفوس تأمّل میکنیم‪ ،‬چشماندازی واقعبینانهتر نسبت به آنچه که‬
‫انتظار داریم در طرح محدود دو یا سه ساله مان کسب کنیم‪ ،‬به دست میآوریم‪ .‬از نیاز به درک و بردباری در زمانی که مجهودات‬
‫ما نتایجی بس محدود به بار میآورد‪ ،‬آگاهی مییابیم‪ .‬نسبت به متوجّه ساختن مجهودات خویش در جهت صحیح هشیار‬
‫می شویم‪ ،‬تا در زمان ترکیب با بسیاری از مجهودات دیگری از این قبیل‪ ،‬تحوّلی رخ دهد‪ .‬بهعالوه‪ ،‬این چشمانداز به ما کمک‬
‫میکند اهمّیت کار کردن با کودکان و جوانانی را که رهبران آینده خواهند بود درک کنیم‪.‬‬
‫اوج‬
‫مطالعۀ تاریخ‪ ،‬کراراً‪ ،‬تحریف شده و برای ترویج وطنپرستی مبالغه شده که‬
‫اوج‬
‫رشد‬ ‫خصیصۀ آن نفرت نسبت به دیگر امّتها و ملّتها است‪ ،‬استفاده شده است‪ .‬بنابراین‪،‬‬
‫انحطاط‬
‫رشد‬ ‫انحطاط‬ ‫باید عمومیت و جهانشمولی را به عنوان عنصری مهمّ در چارچوب ادراکی تاریخی‬
‫مدّ نظر قرار دهیم‪ .‬یک آزمایش عمومیتِ هر رویکرد مورد نظر به تاریخ عبارت از‬
‫انتقال‬
‫پذیرش آن توسّط مورّخین از کشورها و فرهنگهای متفاوت است‪ .‬هم چنین‬
‫اقلیت خالق به عنوان یک تسریع کننده عمل می کند‬ ‫می توانیم ارزش رویکرد را از آن لحاظ بسنجیم که تا چه حدّ در درک الگوهایی در‬
‫تاریخ که از لحاظ عمومیت و جهانشمولی اهمّیت داشتهاند‪ ،‬مدد میرساند‪.‬‬
‫رشد و انحطاط تمدن ها (اقتباس از‬
‫توین بی)‬
‫◄رشد و انحطاط تمدّنها‬
‫رویکردهای جهان شمول تاریخی به ما در درک پویایی تاریخ و سر در آوردن از رویدادهای جاری امروز کمک میکند‪.‬‬
‫‪10‬‬
‫آرنولد توینبی‪ ،‬مورّخ بریتانیایی‪ ،‬به این درک فرایندهای تاریخی جهانشمول کمک کرده است‪ .‬کتاب او موسوم به مطالعۀ تاریخ‬
‫شامل ده جلد بررسی موشکافانۀ ‪ 00‬تمدّن است در آنها به تحلیل فرایندهایی میپردازد که در رشد و انحطاط آنها تأثیر داشتهاند‪.‬‬
‫او نتیجهگیری میکند که‪ ،‬هر زمان که رشته ای از معضالت وجود داشته باشد که جامعه به طور مؤثّر به آن واکنش نشان دهد و‬
‫چشم انداز و رؤیای اقلّیتی خلّاق که راهنمای جامعه در برخورد با معضالت است آن را الهام ببخشد‪ ،‬مدنیتی جدید ظهور کرده رشد‬
‫مینماید‪ .‬از طرف دیگر‪ ،‬وقتی چشم انداز از بین برود و اقلّیتی سُلطه جو سعی کند ارادۀ خود را به طور جبری بر دیگران تحمیل‬
‫کند‪ ،‬مدنیت تدریجاً رو به انحطاط میرود‪.‬‬

‫‪81‬‬
‫‪Toynbee, Arnold J. A Study of History. Abridgement by D.C. Somervell, Oxford University Press, Oxford,‬‬
‫‪December 1987.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫◄ تکامل اجتماعی‬
‫اکثر مردم تاریخ را به صورت رشتهای از رویدادهای تصادفی بدون هیچ ارتباط خاصّی با یکدیگر مشاهده میکنند‪ .‬در‬
‫سال ‪ ، 0490‬حضرت شوقی افندی‪ ،‬تحلیلی از رویدادهای تاریخی از نظر یادگیری جمعی عالم انسانی ارائه دادند‪ 10.‬هر نقطۀ عطف‬
‫موفّقیتآمیز یادگیری جمعی‪ ،‬سطوح هرچه پیچیدهتر سازماندهی اجتماعی از خانواده تا دولتشهر و ملّت و اکنون جامعهای‬
‫جهانی را میسّر ساخته است‪ .‬ایشان پیشرفت سازمان اجتماعی در طول تاریخ را با مراحلی از رشد انسان‪ ،‬که از نوزادی به کودکی‪،‬‬
‫سپس نوجوانی‪ ،‬و نهایتاً وصول به بلوغ را طیّ میکند‪ ،‬مقایسه کردند‪ .‬اخیراً‪ ،‬زیستشناس تکاملی‪ ،‬الیزابت ساتوریس‪ ،‬همین مقایسۀ‬
‫سازمان اجتماعی بشری با همان فرایند رسیدن به بلوغ را انجام داده است‪ 10.‬طبق این تشبیه‪ ،‬عالم انسانی اکنون در مرحلۀ‬
‫پرتالطم نوجوانی است که برای رسیدن به مرحلۀ بلوغ در حال تقلّا است؛ در مرحلۀ بلوغ به وجود وابستگی متقابل پی خواهد برد‪،‬‬
‫ساز و کارهایی برای همکاری ابداع خواهد کرد و وسایلی را فراهم خواهد آورد که به بحرانهای گوناگونی که در پیش روی دارد‬
‫بپردازد و از عهدۀ آنها بر آید‪ .‬نتیجه عبارت از جامعهای به وسعت کرۀ ارض خواهد بود که به میزانی فزاینده بر پایۀ عدالت‪ ،‬وحدت‬
‫و همکاری استوار خواهد شد‪.‬‬

‫ما با نگاهی به معضالت فعلی جهانی از این دو منظر میتوانیم مشاهده کنیم که چگونه اقلّیتی خلّاق با این درک تاریخی‬
‫و داشتن دیدی روشن نسبت به استعداد بالقوّۀ عالم انسانی در مرحلۀ بلوغ میتواند برای واکنش نشان دادن به معضالتی وخیم که‬
‫در این برهۀ خطیر و حسّاس پیش روی قرار دارد‪ ،‬رهبری مناسبی را تمهید ببیند‪ .‬رهبری تحوّلآفرین در صدد پرورش مردان و‬
‫زنانی است که بخشی از این اقلّیت خلّاق خواهند بود‪.‬‬

‫هرگز تردید نکنید که گروهی کوچک از شهروندان اندیشمند و متعهّد میتوانند جهان را تغییر دهند؛ در واقع‪،‬‬
‫‪19‬‬
‫این تنها چیزی است که تا کنون صورت گرفته است‪.‬‬
‫مارگرت مید‬

‫‪1‬‬
‫‪Toynbee, Arnold J. A Study of History. Abridgement by D.C. Somervell, Oxford University‬‬
‫‪Press, Oxford, December 1987.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪Shoghi Effendi, Promised Day is Come, Bahá’í Publishing Trust, Wilmette, 1943.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪Sahtouris, Elisabeth. Gaia: The Human Journey From Chaos to Cosmos, New York, Pocket‬‬
‫‪Books, 1989.‬‬
‫‪0‬‬
‫‪American anthropologist, 1901-1978‬‬

‫‪82‬‬
‫‪Shoghi Effendi, Promised Day is Come, Bahá’í Publishing Trust, Wilmette, 1943.‬‬
‫‪83‬‬
‫‪Sahtouris, Elisabeth. Gaia: The Human Journey From Chaos to Cosmos, New York, Pocket Books, 1989.‬‬
‫‪84‬‬
‫‪American anthropologist, 1901-1978.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫فصل هشتم‬
‫تلفیق قابلیتها‬

‫رهبری تحوّلآفرین در خانواده‬


‫خانواده‪ ،‬به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی‪ ،‬به صورت آزمایشگاهی مطلوب و جامعۀ یادگیری آرمانی عمل میکند که‬
‫در آن میتوانیم رهبری تحوّلآفرین را ایجاد کرده‪ ،‬عملی سازیم‪ .‬در خانواده‪ ،‬ما صمیمانهترین روابط را به طور مستمر داریم‪ .‬در‬
‫نتیجه‪ ،‬نقاط ضعفی که در روابط اجتماعی خود میتوانیم پنهان کنیم غالباً در زندگی خانوادگی ما مکشوف میشود‪ .‬این واقعیت‬
‫تلخ میتواند ما را در توسعۀ قابلیت هایی که نقاط ضعف ما را جبران می کند‪ ،‬الهام بخشد‪ ،‬مشروط بر آن که نسبت به تحوّل‬
‫شخصی خویش متعهّد باشیم‪ .‬بردباری که خانواده عموماً نسبت به اشتباهات و خصایص فردی ما نشان میدهد نیز به ما فرصتی‬
‫می بخشد تا با نگرانی کمتر دربارۀ نحوۀ انجام دادن کارهایمان‪ ،‬اشتباهاتی که مرتکب میشویم‪ ،‬یا ناشی گری اوّلیه هنگام آزمودن‬
‫چیز تازه‪ ،‬رفتارهای جدید را تجربه کنیم‪ .‬به این ترتیب خانواده به صورت بوتۀ آزمایش برای تجربه کردن عمل مینماید‪.‬‬

‫وصول به تساوی میان زن و مرد هر چند اهمّیّتش چنان که باید هنوز آشکار نباشد‪ ،‬یکی از مهمترین وسائل‬
‫حصول صلح جهانی محسوب است‪ .‬انکار تساوی بین زن و مرد نتیجهاش روا داشتن ظلم و ستم به نیمی از‬
‫جمعیّت جهان است و چنان عادت و رفتار ناهنجاری را در مردان به وجود میآورد که اثرات نامطلوبش از خانه‬
‫به محلّ کار و به حیات سیاسی و مآالً به روابط بینالمللی کشیده میشود‪( .‬پیام "وعدۀ صلح جهانی‪ ،‬بیتالعدل‬
‫اعظم‪ ،‬بخش دوم)‬

‫دلیل حتّی مهمتر برای ما جهت عملی ساختن قابلیتهای رهبری تحوّلآفرین در خانواده این است که پویایی روابط‬
‫خانواده عموماً به صورت الگویی عمل میکند که روابط ما را در کار‪ ،‬در جامعه‪ ،‬و حتّی در حیطۀ بینالمللی تکرار میکند‪ .‬مثالً‪ ،‬اگر‬
‫به سُلطه یافتن بر دیگر اعضاء خانواده یا تسلیم شدن به سُلطهجوئی آنان در خانه عادت داشته باشیم‪ ،‬در کار و در جامعه نیز غالباً‬
‫سُلطهجو‪/‬یا تسلیم سُلطهطلبی دیگران میشویم‪ .‬برعکس‪ ،‬اگر در منزل یاد بگیریم که مشورت را به مرحلۀ اجرا در آوریم‪ ،‬وحدت در‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫کثرت را ارج نهیم‪ ،‬و روابطی را ایجاد کنیم که از حمایت متقابل برخوردار باشد‪ ،‬بسیار محتمل است که این قابلیتها را در محلّ‬
‫کار و در جامعه نیز به کار بگیریم‪.‬‬

‫◄ کارگاه یادگیری‬
‫هر یک از اعضاء خانواده دارای فرصتهای فراوانی هستند که قابلیتهای رهبری تحوّلآفرین را پرورش میدهند‪ .‬وقتی‬
‫والدین به فرزندان خود در این فرایند یادگیری کمک میکنند‪ ،‬کودکان مسئولتر میشوند‪ ،‬روابط بینفردی خود را بهبود‬
‫میبخشند‪ ،‬مسئولیت یادگیری خود را به عهده میگیرند‪ ،‬و اعضاء بامحبّتتر خانواده میشوند‪ .‬هم چنین به والدین کمک میکند‬
‫که توجّه خود را بر این قابلیتها متمرکز سازند و در مجهودات خود برای عملی کردن آنها جدّیتر و دقیقتر باشند‪.‬‬
‫مبتنی ساختن زندگی خانوادگی بر اصولی از قبیل صداقت‪ ،‬همکاری ‪ ،‬مشورت‪ ،‬و عدالت به فرزندان کمک میکند یاد‬
‫بگیرند با حسن سلوک امور خود را اداره و مسئولیتهای خویش را ایفا نمایند‪ .‬این مستلزم آن است که والدین دربارۀ این اصول با‬
‫فرزندان خود با کالمی قابل درک گفتگو نمایند‪ .‬هم چنین مستلزم آن است که والدین خودشان سرمشقی مطلوب باشند تا‬
‫فرزندان یاد بگیرند که این اصول را چگونه عملی سازند‪ .‬شرح و بسط مشترک پیمان مسئولیت مشترک‪ ،‬که در آن مسئولیتهای‬
‫هر یک از اعضاء خانواده کتباً قید شده باشد‪ ،‬در آگاهی حقوق و مسئولیتهای گوناگون هر شخص مؤثّر است‪ .‬این کار به فرزندان‬
‫اجازه میدهد به نحوی ملموس بدانند چه انتظاری از آنها میرود و به آنها کمک میکند مسئولیت اعمال خود را بپذیرند‪ .‬این‬
‫پیمان هم چنین به صورت راهنمایی برای عدالت در روابط خانواده عمل می کند‪.‬‬
‫وقتی فرزندان دارای نظراتی سازنده باشند‪ ،‬والدین میتوانند به آنها کمک کنند قابلیت ابتکار عمل را پرورش دهند‪ .‬آنها‬
‫میتوانند فرزندان را قدم به قدم برای طیّ مراحل هفت گانۀ ابتکار هدایت کنند و اهمّیت هر مرحلهای را که وارد آن میشوند – از‬
‫نیت (قدم اوّل) تا به ثمر رساندن نظریه (قدم هفتم) – توضیح دهند‪ .‬موقعی که فرزندان در هر قدم راهنمایی میشوند‪ ،‬خودشان‬
‫یاد میگیرند برای ایفای وظیفهای بزرگ دست به چه کاری باید زد‪ .‬والدین نقش مهمّ همراهی فرزندان در طیّ این فرایند را به‬
‫عهده دارند و این که با تعریف مقصد ‪ ،‬شرح و بسط نقشه و جدول زمانی‪ ،‬ایجاد تعهّد‪ ،‬و استقامت در مقابل مشکالت برای آنها‬
‫الگویی باشند‪ ،‬تا نتایج مطلوب حاصل شود‪.‬‬
‫والدین‪ ،‬با مساعدت به فرزندان جهت پرورش قابلیت یادگیری از تأمّل بر عمل‪ ،‬میتوانند یادگیری را در هر زمینهای برای‬
‫فرزندان خود شتاب بخشند‪ .‬آنها‪ ،‬در نقش خود به عنوان راهنما‪ ،‬میتوانند سؤاالتی را مطرح کنند که به فرزندان کمک کند از‬
‫تجارب خود درس بگیرند و بیاموزند که چگونه ممکن است در دفعۀ بعد برای کسب موفّقیت تالشی مشابه نمایند‪ .‬آنها میتوانند به‬
‫وسیلۀ تهیّه نمودار با فرزندان خود که چگونه کاری بر کار دیگری تأثیر میگذارد‪ ،‬به فرزندان آموزش دهند که تفکری سیستمی‬
‫داشته باشند‪.‬‬
‫والدین می توانند زندگی خانوادگی را طوری بسازند که سبب پرورش قابلیتهای بینفردی باشد‪ .‬این مقصود با کمک به‬
‫فرزندان که بیش از پیش مهرورز باشند و با به وجود آوردن محیطی امن که آنها بتوانند به ایجاد جوّی هماهنگتر در خانه کمک‬
‫کنند‪ ،‬حاصل میشود‪.‬‬

‫به حیّز عمل در آوردن قابلیتها از طریق بازی و فعّالیت‬


‫بازیهای سنّتی مروّج رقابت هستند که به پیامدهای برد‪/‬باخت منجر میشود‪ ،‬در حالی که فعّالیتها و بازیهای‬
‫مشارکتی به شادی و احساس کسب موفّقیت برای همه منتج میگردند‪ .‬این بازیهای سادۀ مشارکتی یکی از وسائلی است که به‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫کلّیه اعضاء خانواده کمک میکند از فعّالیتهای جمعی لذّت ببرند و بر قابلیتهای القاء افکار و اعمال با محبّت و تشویق تمرکز‬
‫داشته باشند‪ .‬مثالً‪ ،‬در آغاز جلسۀ خانوادگی‪ ،‬هر عضو میتواند دربارۀ چیزی که دیگران در هفتۀ قبل انجام دادهاند و او بسیار‬
‫دوست داشته است اظهار نظر کند‪.‬‬
‫والدین میتوانند از مشورت در خانه به عنوان وسیلۀ اتّخاذ تصمیم و حلّ مسائل استفاده کنند‪ .‬در این جریان‪ ،‬آنها‬
‫میتوانند رهنمودها و صفاتی را که به مشاورۀ ثمربخشتر منجر میشود تدریجاً توضیح دهند‪ .‬آنها‪ ،‬با ارزش قائل شدن برای عالئق‬
‫و استعدادهای هر شخص‪ ،‬میتوانند ارج نهادن به وحدت در کثرت را در میان اعضاء مختلف خانواده‪ ،‬و نیز مهمانان و کارگرانی که‬
‫در خانه هستند‪ ،‬پرورش دهند‪ .‬آنها میتوانند قوّۀ تشویق برای ظهور و بروز استعدادها در خدمت به خانواده و جامعه را به نمایش‬
‫بگذارند‪ .‬این اقدامات‪ ،‬با هم‪ ،‬به متحوّل شدن روابط سُلطهجویانه درون خانواده و تبدیل آن به روابطی که از حمایت متقابل‬
‫برخوردار باشد کمک می کنند‪.‬‬
‫والدین می توانند آرمان مشارکت در تحوّل اجتماعی را به فرزندان الهام و القا نمایند‪ .‬مثالً‪ ،‬بیان داستانهایی برای‬
‫فرزندان دربارۀ قهرمانان فرهنگی هویت آنها را تقویت میکند و در کسب چشماندازی تاریخی به آنها مساعدت مینماید‪ .‬آنها هم‬
‫چنین میتوانند با هم کار کنند تا رسالت خانواده را تدوین کنند که همه بتوانند در جهت وصول به آن تالش کنند‪.‬‬
‫جلسات خانوادگی شیوهای طبیعی در تلفیق بسیاری از این قابلیتها در حیات عائله است‪ .‬در این جلسات کلّ خانواده‬
‫میتوانند به بحث دربارۀ مسائل و مسئولیتها بپردازند و فعّالیتهای مسرّتبخش خانواده را برنامهریزی کنند‪ .‬آنها هم چنین‬
‫میتوانند دربارۀ قابلیتهای خاصّ رهبری تحوّلآفرین و نحوۀ کاربرد بهتر آنها به مشورت بپردازند‪ .‬بهعالوه‪ ،‬والدین میتوانند‬
‫میزان معیّنی از اوقات فردی را با هر فرزند برنامه ریزی کرده‪ ،‬وقتی را به شنیدن‪ ،‬صحبت کردن و سهیم شدن در فعّالیتهایی که‬
‫فرزند از آن لذّت میبرد اختصاص دهند‪ .‬این وقت متمرکز هر فرزند را نسبت به محبّت والدین مطمئن میسازد‪ .‬هم چنین اعتماد‬
‫بیشتری به فرزند میبخشد و میل بیشتری در او به وجود میآورد که با پرورش قابلیتهایی که والدین مهمّ تلقّی میکنند رضایت‬
‫آنها را به دست آورد‪.‬‬
‫تبدیل منزل به کارگاهی که استعدادهای هر عضو را پرورش دهد و بروز قابلیتهای رهبری را شتاب بخشد‪ ،‬نه تنها به‬
‫افراد روشنفکر میدان میدهد‪ ،‬بلکه خانوادۀ متحوّلی را پدید آورده رشد میدهد‪ .‬این خانواده نیرویی اجتماعی را در جامعه و به‬
‫طور بالقوّه در جهان شکل می دهد که در خدمت مصالح عمومی است‪.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫کالم آخر‬
‫سخنی دربارۀ بلندپروازی‬
‫‪11‬‬
‫چه کسی برتر است؟‬
‫استادی از شنیدن صدای فریاد و نزاع در حیاط مدرسهاش حیرت کرد‪ .‬وقتی به او گفتند که یکی از شاگردانش در کانون‬
‫این منازعه قرار دارد‪ ،‬کسی را دنبال او فرستاد و از علّت جار و جنجال پرسید‪.‬‬
‫شاگرد گفت‪" ،‬گروهی از محقّقین به دیدار شما آمدهاند‪ .‬به آنها گفتم که استاد وقتشان را با کسانی که کلّۀ آنها از کتب و‬
‫افکار پر شده ولی فاقد خرد و فرزانگی است تلف نمیکنند‪ .‬اینها کسانی هستند که‪ ،‬از روی تکبّر و خودپسندی‪ ،‬همه جا در میان‬
‫مردمان ایجاد تعصّب و تفرقه میکنند‪".‬‬
‫استاد لبخندی زد و زمزمهکنان گفت‪" ،‬درست؛ صحیح‪ .‬امّا به من بگو‪ ،‬آیا غرور و تکبّر تو نیست که مدّعی هستی با‬
‫محقّقینی که علّت این اختالف و تفرقه هستند متفاوتی؟"‬

‫ابعاد پنهانی درونی رهبری تحوّلآفرین را بررسی کردهایم‪ ،‬و شاید برخی از ما شروع به کاربرد هدایت ها‪ ،‬تمرینات‪،‬‬
‫کارگاهها و تکنیکهای عرضه شده کرده باشند‪ .‬به این نکته پی برده ایم که رهبری واقعی به مراتب فراتر از کاربرد قدرت‪ ،‬یا داشتن‬
‫جاذبۀ جادویی‪ ،‬شیوایی کالم‪ ،‬سبک ترغیب کننده‪ ،‬یا شخصیت پرجذبه است‪ .‬تا آنجایی که این یادگیری را در زندگی خود به کار‬
‫ببریم‪ ،‬به سویی حرکت خواهیم کرد که مانند درختانی تنومند با ریشههای عمیق شویم که با توسعۀ قابلیتها و استعدادها و به‬
‫بلوغ و کمال رسیدن آنها‪ ،‬به شکوفه بنشینیم و بار و بری داشته باشیم‪ .‬این سفری واقعاً حماسی برای هر یک از ما است‪ ،‬زیرا در‬
‫تمامی ایّام حیات ما ادامه خواهد داشت‪.‬‬
‫این سفر مملو از معضالت‪ ،‬سرخوردگیها‪ ،‬و مشکالت و همین طور فرصتهایی بزرگ و تقویت کننده است که به توانایی‬
‫ما برای مقاومت در مقابل طوفان های سهمگین‪ ،‬که همه باید در زندگی با آن روبرو شویم‪ ،‬منجر خواهد شد‪ .‬در بسیاری از نقاط در‬
‫طول سفر‪ ،‬نتایجی ارزنده و شکوهمند را شاهد خواهیم بود و اشتیاقی به مراتب بیشتر خواهیم یافت که نقاط قوّت درونی خویش را‬
‫بهبود بخشیم و ثمرات متحوّل کنندۀ مغذّیتری را به بار آوریم‪ .‬امّا باید گوش به زنگ باشیم‪ ،‬زیرا بزرگترین و خطرناکترین‬
‫معضلی که هر یک از ما با آن مواجه هستیم نفس خود ما است‪ .‬و این مانعی است که امکان دارد ما را به زمین بزند و تمامی‬
‫دستاوردهای ما را نیست و نابود کند‪.‬‬
‫وقتی از نیاز به رهبری تحوّلآفرین در جهان امروز سخن به میان میآوریم وعناصری از چارچوب مفهومی را به دیگران‬
‫عرضه میکنیم و آنها را در فرایند پرورش قابلیتهای رهبری درگیر مینماییم‪ ،‬حائز اهمّیت است که مراقب این خطای اندیشه‬
‫باشیم که به رهبرانی تحوّل یافته بدل شدهایم ‪ .‬با فروتنی تامّ‪ ،‬باید تشخیص دهیم که تا چه حدّ باید پیش برویم تا در زندگی خود‬

‫‪85‬‬
‫‪De Mello, Anthony. The Prayer of the Frog, Gujarat Sahitya Pakash, Anand, India, 1989, Vol. 1, p. 91.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫تجسّم واقعی رهبری تحوّلآفرینی باشیم که جامعه به آن نیاز دارد ‪ .‬این نوع رهبری آرمانی است که راهنمای اعمال ما است؛ امّا‪،‬‬
‫همیشه موارد بیشتری برای یادگیری و جای بیشتری برای پیشرفت و بهبود وجود دارد‪.‬‬
‫این موضوع تناقضی عجیب را به وجود می آورد‪ .‬از طرفی‪ ،‬مقصود این کتاب تشویق به معمول ساختن رهبری‬
‫تحوّلآفرین در جامعه است‪ .‬از طرف دیگر‪ ،‬یکی از موانع اساسی برای اِعمال رهبری واقعی تحوّلآفرین بلندپروازی برای تصدّی‬
‫منصب رهبری است‪ .‬این یکی از مهمترین نقاط ضعف در الگوهای ذهنی متداول رهبری است که در فصل سوم توصیف شد‪ .‬وقتی‬
‫منشأ این بلندپروازی را مورد تحلیل عمیقتر قرار دهیم‪ ،‬مشاهده میکنیم که ارتباط نزدیکی با الگوی ذهنی رقابت در فرهنگی‬
‫خصمانه دارد‪ ،‬که عشق به قدرت را پرورش میدهد‪.‬‬
‫برخی استدالل خواهند کرد که بلندپروازی صفتی مثبت است که برای پیشرفت ضرورت دارد‪ .‬امّا‪ ،‬طبق تجزیه و تحلیلی‬
‫که صورت گرفته‪ ،‬می توانیم تشخیص دهیم که بلندپروازی به تنهایی نه خوب است و نه بد‪ .‬ابزاری است که از آن میتوان برای‬
‫انجام دادن کار خوب یا لطمه زدن استفاده کرد‪ .‬اگر برای توسعۀ دانش بیشتر‪ ،‬فضیلت یا قابلیت افزونتر جهت خدمت بهتر‬
‫بلندپرواز باشیم‪ ،‬از حسّ بلندپروازی خود استفاده بهینه کردهایم‪ .‬امّا‪ ،‬اگر مایل باشیم برجستهتر از دیگران جلوه کنیم‪ ،‬انگیزه ما‬
‫اشتیاق به خودبزرگبینی و میل به بزرگ و مهم جلوه دادن تواناییها و دستاوردهای خویش باشد‪ ،‬ما تسلیم خواستههای‬
‫نفسپرستانه شدهایم – و این دامی است که مسلّماً به تفرقه و اختالف منجر خواهد شد‪ .‬حتّی بلندپروازی نفسانی میتواند به‬
‫صورت نیروی محرّکه ای عمل کند که به اقدام ‪ ،‬کار جدّی و سخت و پیشرفت منجر شود‪ .‬از این لحاظ‪ ،‬میتواند نقشی مثبت در‬
‫مراحل اوّلیۀ بلوغ و کمال ایفا کند؛ امّا طولی نمیکشد که این نوع بلندپروازی به نهایت حدّ خود میرسد‪.‬‬
‫کسانی که انگیزۀ آنها بلندپروازی نفسانی باشد به ارتقاء خویشتن میپردازند‪ ،‬توجّه دیگران را به سوی آنچه که انجام‬
‫دادهاند جلب میکنند و بر مبنای عالئق و منافع شخصی عمل میکنند‪ .‬اگر آنها قادر نباشند از این نوع بلندپروازی عبور کنند و‬
‫خود را به ارزشها و آرمان هایی متعهّد سازند که موجد انگیزۀ غیرنفسانی و غیرخودخواهانه است‪ ،‬بلندپروازی نفسانی تدریجاً‬
‫گروهی را که با آن کار میکنند و خود ایشان را نابود خواهد کرد‪ .‬این نوع بلندپروازی میل به سُلطهجویی در لباس مبدّل است‪.‬‬
‫در نتیجه‪ ،‬اعمال رهبر نفس پرست‪ ،‬غالباً روح رقابت را در گروه بیدار میکند که به مبارزۀ قدرت منجر میشود‪.‬‬

‫‪11‬‬
‫به چه چیز وفادار هستید؟‬
‫در نمایشنامۀ مردی برای تمام فصول‪ ،‬ریچارد ریچ صداقت و درستی (توماس) مور را ستایش میکند و‬
‫مایل است به استخدام او در آید‪ .‬او ملتمسانه میگوید‪" ،‬مرا استخدام کنید‪".‬‬
‫مور جواب میدهد‪" ،‬خیر‪".‬‬
‫دیگربار ریچ استدعا میکند‪" ،‬مرا استخدام کنید!" و باز هم جواب منفی است‪.‬‬
‫سپس ریچ این قول رقّتانگیز امّا دلنشین را میدهد که‪" ،‬من ثابت قدم خواهم بود!"‬
‫سِر توماس‪ ،‬با وقوف بر این که چه چیزی ریچارد ریچ را مهار میکند‪ ،‬جواب داد‪" :‬ریچارد‪ ،‬تو حتّی تا‬
‫همین امشب به خودت هم نمیتوانی جواب بدهی‪ "،‬یعنی "ممکن است اکنون اذعان کنی که وفاداری‪ ،‬امّا‬
‫آنچه که رخ خواهد داد شرایطی متفاوت را پدید میآورد‪ ،‬یعنی رشوه یا فشار‪ ،‬و بلندپروازی و خواستههایت و‬
‫غرور چنان تو را تحت سُلطه میگیرد که دیگر به من وفادار نخواهی بود‪".‬‬
‫پیشبینی و تشخیص سر توماس مور همان شب درست از آب در آمد‪ ،‬زیرا ریچارد ریچ به او خیانت کرد!‬

‫‪86‬‬
‫‪Covey, Stephen R. Principle-Centered Leadership, Simon & Schuster, New York, 1990, p. 55.‬‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫◄ نفس‬
‫طبق افسانهها‪ ،‬شیطان فرشتهای با رتبهای عالی در آسمانها بود‪ .‬اگرچه او قبالً در اوج قرار داشت‪ ،‬امّا راضی به خدمت‬
‫خدا نبود‪ .‬او مایل بود قدرتی در حدّ خدا داشته باشد‪ .‬وقتی نتوانست این بلندپروازی نفسانی را تحقّق بخشد‪ ،‬ترجیح داد ارباب‬
‫جهنّم باشد و با خدا رقابت کند‪ .‬وقتی مردم به نفس خود اجازه دهند که بر آنها مسلّط گردد‪ ،‬ما نمیتوانیم به آنها اعتماد کنیم که‬
‫به کسی جز خود وفادار بمانند‪.‬‬
‫وقتی آرمان خدمت با عالئق و منافع شخصی اشتباه گرفته شود‪ ،‬یا حتّی بدتر از آن‪ ،‬وقتی عالئق شخصی روح خدمت را‬
‫در اتّخاذ تصمیمات یا مبادرت به عمل تحتالشّعاع قرار دهد‪ ،‬رهبری فاسد میشود‪ .‬در این صورت هر اقدام به ظاهر "خوب" به‬
‫فساد کشیده میشود‪ .‬کسانی که در رهبران خود میل به ابراز وجود و مهم جلوه دادن خویش را مشاهده نمایند‪ ،‬بدگمان و بی‬
‫اعتماد میشوند‪ .‬بدون اعتماد‪ ،‬همکاری غیرممکن میشود‪ ،‬زیرا همکاری مستلزم مبانی اعتماد و احترام متقابل است‪.‬‬

‫◄ بلندپروازی برای خدمت‬


‫برعکس‪ ،‬کسانی که سعی میکنند رهبری تحوّلآفرین را آگاهانه عملی سازند تالش میکنند تمایالت نفسانی خود را‬
‫مقهور سازند‪ .‬بلندپروازی آنها بر بهتر ساختن قابلیت های خود برای عشق ورزیدن‪ ،‬خدمت کردن‪ ،‬همکاری برای مصالح عمومی و‬
‫مشارکت در ساخت جهانی عادالنهتر‪ ،‬متّحدتر‪ ،‬و صلحآمیزتر متمرکز خواهد شد‪ .‬این نوع بلندپروازی موجد شور و اشتیاق است و‬
‫بیش از بلندپروازی نفسانی سبب بذل مساعی و مجهودات میگردد‪ .‬بهعالوه‪ ،‬بلندپروازی ایثارگرانه که از روح خدمت نشأت‬
‫میگیرد‪ ،‬نسبت به بلندپروازی نفسانی‪ ،‬ازخودگذشتگی بیشتر را الهام میبخشد و تأثیرات ارزشمندتری بر تحوّل جمعی میگذارد‪.‬‬
‫مضافاً‪ ،‬تأثیر بلندپروازی ایثارگرانه بر دیگران با تأثیر بلندپروازی نفسانی کامالً متفاوت است‪ .‬زیرا کسانی که تحت تأثیر بلندپروازی‬
‫ایثارگرانه باشند صمیمانه و صادقانه مشتاق حصول رفاه همه هستند‪ ،‬آنها تصمیماتی اتّخاذ میکنند و حتّیالمقدور بیطرفانه برای‬
‫ترویج مصالح عمومی عمل میکنند‪ .‬این رفتار شریف غالباً دیگران را به بذل مساعی مشابه الهام میبخشد‪.‬‬

‫◄ صفاتی که ما را حفظ میکند‬


‫اگرچه آرمانی را که در صدد رسیدن به آن هستیم کامالً بررسی کردهایم‪ ،‬امّا تصدیق میکنیم که تمایالت نفسانی بخشی‬
‫از طبیعت بشری هستند که هرگز نمیتوانیم خود را کامالً از آن خالصی بخشیم‪ .‬امّا‪ ،‬میتوانیم آگاهانه با این تمایالت مخالفت‬
‫کرده‪ ،‬صفاتی را پرورش دهیم که به صورت پادزهر عمل میکنند‪ ،‬از قبیل‪ :‬فروتنی‪ ،‬انقطاع‪ ،‬انصاف‪ ،‬و خلوص نیت‪ .‬فروتنی راستین‪،‬‬
‫صرف نظر از اینکه قابلیتهای ما چقدر متعالی باشد‪ ،‬از تصدیق نقائص متعدّد‪ ،‬محدودیتها و خطاهای زیاد‪ ،‬در مقایسه با‬
‫آرمان های متعالی که کلّیه رهبران بزرگ روحانی در طول تاریخ به عالم انسانی خاطرنشان کردهاند‪ ،‬نشأت میگیرد‪ .‬آگاهی از این‬
‫نقاط ضعف ما را به سوی آگاهی از بروزات ظری ف نفس و این که چگونه ممکن است ما را به اقدامات خودخواهانه وادارد‪ ،‬سوق‬
‫میدهد‪ .‬میتوانیم با تمرکز بر مقصدی متعالیتر‪ ،‬یعنی تالش برای این که به مجاری پاکتری تبدیل شویم که اقدامات الهام یافته‬
‫در آن جریان یابند‪ ،‬فراتر از این دام حرکت کنیم‪.‬‬
‫فروتنی راه را برای تمرین وارستگی و انقطاع میگشاید‪ .‬وقتی آگاه باشیم که فقط درکی نسبی از حقیقت داریم‪ ،‬نسبت‬
‫به نقطه نظرات گوناگون سعۀ صدر مییابیم و سعی می کنیم دریابیم که هر نقطه نظری چگونه درک و فهم ما را تکمیل میکند‪.‬‬
‫وقتی تصدیق کنیم که محدودیتهایی داریم و در معرض ارتکاب خطا هستیم‪ ،‬میتوانیم هر گونه پیشنهاد‪ ،‬تعدیل‪ ،‬یا حتّی انتقاد‬
‫نسبت به نظرات و اعمال خود را‪ ،‬بدون گرفتن حالت دفاعی‪ ،‬بپذیریم‪.‬‬
‫انصاف رابطۀ نزدیکی با این مسئولیت اخالقی دارد که حقایقی را که تصدیق کردهایم در اعمال خود به کار بگیریم‪.‬‬
‫مبادرت به عمل همراه با رعایت انصاف تلویحاً بدان اشارت دارد که به عالئق شخصی خود اجازه نمیدهیم در آنچه که میدانیم در‬
‫پاییز ‪ ،49‬ویرایش سوم‪ ،‬برای انتشار نیست‬

‫وضعیت مورد نظر مصداق دارد دخالت نماید‪ .‬این به ما کمک میکند که از قدرت اراده – مرحلۀ واسطهای ضروری بین دانش و‬
‫عمل‪ --‬برخوردار شده آن را به کار ببریم‪ .‬این ما را از خطر تظاهر به رعایت موازینی متعالی تر از آنچه که مایلیم با آن زندگی‬
‫کنیم‪ ،‬حفظ میکند‪.‬‬
‫فروتنی‪ ،‬انقطاع و انصاف پیششرطهایی برای خلوص نیت هستند‪ .‬وقتی اعمال ما ناشی از ترس از مجازات یا به امید‬
‫دریافت مکافات باشد‪ ،‬یا وقتی آگاهانه در صدد رسیدن به منافع خود هستیم‪ ،‬فاقد خلوص نیت میشویم‪ .‬در مقام مقایسه‪ ،‬اقدامات‬
‫خدمتی که انگیزۀ آن محبّت باشد‪ ،‬خلوص نیت را در برترین شکل خود منعکس میسازد‪ .‬محبّت‪ ،‬که موجد میل به خدمت به‬
‫دیگران و در نظر گرفتن نیازهای آنها قبل از احتیاجات خودمان است‪ ،‬بهترین پادزهر برای سمّ بلندپروازی بزرگ جلوه دادن خود‬
‫است‪.‬‬
‫هرچه قابلیت های ما بیشتر باشد‪ ،‬بیشتر باید مراقب باشیم و با تمایالت نفسانی خود مخالفت کنیم‪ .‬دانش‪ ،‬ثروت‪ ،‬یا‬
‫منصب ما می توانند درون ما احساس برتری ایجاد کنند و این باور را پدید آورند که ارزش ما بیش از دیگران است‪ .‬بنابراین‪ ،‬هرچه‬
‫قابلیت های بیشتری کسب کنیم‪ ،‬نیاز ما به اتّصاف به صفات فروتنی‪ ،‬وارستگی‪ ،‬انصاف و خلوص نیت در اعمال روزانه و ارزیابی‬
‫خویشتن از عمق بیشتری برخوردار میگردد‪.‬‬

‫در پیگیری جهت رسیدن به رهبری تحوّل آفرین‪ ،‬مشتاقیم به موازینی بسیار عالی برسیم که مستلزم یک عمر تعهّد در‬
‫قالب فردی است‪ .‬خوشبختانه ما شاهد مثالها و سرمشقهای الهامبخشی برای رهبری در تاریخ اخیر خود بودهایم – افرادی از‬
‫قبیل ماهاتما گاندی‪ ،‬مادر ترزا‪ ،‬مارتین لوتر کینگ‪ ،‬و نلسون ماندال‪ .‬امّا‪ ،‬در این برهۀ خطیر از زمان که بحرانها در حال شتاب‬
‫گرفتن هستند‪ ،‬از نعمت صبر کردن برای قیام رهبران ایثارگر با جذبۀ جادویی و نشان دادن راه برای آیندهای بهتر محرومیم‪.‬‬
‫نیازهای عصر ما مستلزم آن است که هر یک از ما در حیطۀ نفوذ خود معضلی را انتخاب کنیم و همان افرادی شویم که خود را‬
‫متعهّد میسازند تغییری "شوند" که آینده از ما میطل بد‪ ،‬و در این راه کامالً واقف باشیم که طلب قدرت و منافع شخصی فقط ظلم‬
‫و ستم گذشته را استمرار میبخشد‪ .‬این سفری پرمشقّت است که نمیتوانیم از آن چشمپوشی کنیم‪.‬‬
‫به سختی میتوان پیشبینی کرد که آینده آبستن چه وقایعی است‪ .‬امّا‪ ،‬نمیتوان انکار کرد که تغییر بارز عالمگیر‬
‫اجتنابناپذیر است‪ .‬با تبدیل خویشتن به وسایلی مشتاق به آیندۀ بهتر‪ ،‬و یادگیری مسیر موقعی که با هم همکاری میکنیم‪،‬‬
‫میتوانیم تحوّل مورد لزوم را تسهیل نماییم‪.‬‬

You might also like