تاریخ طبری ابن اثیر و معاصر کشور

You might also like

Download as docx, pdf, or txt
Download as docx, pdf, or txt
You are on page 1of 144

‫گزیده هایی از‪( :‬از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت)‬

‫‪:‬پتاح حوتپ پنجهزار سال پیش ازین چنین نوشته است‬

‫فکر کن که ممکن است در مجلسی که سخن میگویی کار شناسی در میان حاضران مجلس باشد و به معارضه با تو برخیزد؛ به همین جهت (‬
‫)‪.‬است که نباید در هر مجلس از هر دری سخن گفته شود؛ که این عین دیوانگی است‬

‫‪.‬مدنیت در کلبه برزگر آغاز میکند ولی در شهر به گل مینشیند و بار میدهد‬

‫و در آن هنگام خدایان به من که حموربی و خدمتگزاری هستم ( ‪ ۲۰۸۱ -۲۱۲۳‬ق م) که کارهایم مایه خرسندی ایشان {{‬
‫است ‪ ....‬و هنگام نیازمندی یار و مددگار ملت خویشم و آنانرا به ثروت و فراوانی رسانده ام ‪ ....‬فرمان دادند که از تعدی و ستم‬
‫}}‪.‬کردن قوی بر ضعیف جلوگیرم ‪ ...‬و روشنی را بر زمین بگسترم و آسایش مردم را فراهم آورم‬

‫مقدمه ای قانون نامه حمورابی‬

‫حمورابی (پیامبرشاه معروف بابل باستان متوفی حدود ‪ ۱۷۵۰‬ق م) در نقشی که در حال کالم با خدایش شمش نشان داده که چگونه‬
‫شمش از آسمان آمده و مجموعه احکام مکتوب خویش را به شکل الواحی بدو میسپارد تا به مردم جهان ابالغ کند (داستان بعدی‬
‫موسی در کوه طور و آوردن فرقان توسط جبراییل تکرار همان اسطوره)‪ .‬درین نقش به وضوح دیده میشود که حمورابی پیامبر‬
‫برگزیده مردوخ (خدای بابل) برای تنظیم زندگی اجتماعی انسانهای روی زمین است و احکام مکتوب آسمانی را از دست شمش‬
‫(خدای قانون و عدالت) میگیرد‪ .‬نام این حمو‪-‬رابی که بخش دومش {{ رابی }} القا کننده مفهوم خدا ( رب ) است و بخش اولش‬
‫نیز حمایت است یعنی کسی که همیشه مورد حمایت هللا یا رب قرار دارد‪ .‬نامهای که ( نبو ) به همراه دارد درمیان شاهان بابل‬
‫بسیار به چشم میخورد‪ .‬نبوپل نصر‪ -‬نبوخد نصر – نبونید و غیره که نشاندهنده اعطای خداوندی است که به نبوت و نبی مبدل شده‬
‫‪.‬است‬
‫شاهان مصر که پسران خدای آسمانی بودند ( روح خدا از آسمان آمده به زهدان مادرشان رفته و آنها ازان روح در زهدان مادرشان پدید آمده‬
‫بودند)‪ .‬و آفریدگار جهان همه گیتی را بخاطر‪ L‬وجود او آفریده است ( دید مسلمانان‪ L‬در مورد پیامبر ؛؛ لوالک لما خلقت االفالک ؛؛ اگر نه به خاطر‪L‬‬
‫‪.‬تو بود جهان را نمی آفریدم)‪ .‬یادآور همان عقاید‪ L‬دیرینه پیرامون پیامبرشاه‪ ( L‬حجت خدا در روی زمین ) است‬
‫رهنمودی به مومنان در یکی از پندنامه بازمانده‪ L‬از میان رودان کهن {{ هر روز خدا را با خضوع و خشوع نیایش کن – به درگاهش نماز بگزار‬
‫و قربانی‪ L‬از روی خوش دلی به او تقدیم کن‪ .‬نماز گزاردن مایه زدوده شدن گناهان است‪ .‬آدم مومن به قضا و قدر الهی راضی است}}‪ .‬در‬
‫تصاویر نقوش مصر باستان دیده میشود پس ازانکه مرده در گورش نهاده شد روحش به حضور اوزیریس ( داور اخروی) برده شده ترازویی‬
‫در پیشگاه وی است که اعمال خوب و بد را میزان نموده که جایگاه اخروی شکنجه ابدی است و یا هم خوشی ابدی‪ ( .‬از کتاب چرا تاریخ‬
‫‪.‬میخوانیم)‬

‫از کتاب افسانه گیلگمش‪ :‬درآن هنگام که تمدن سومری ها به قدر کفایت قدمت پیدا کرده بود ( در حدود ‪ ۲۳۰۰‬ق م ) شاعران و دانشمندان‬
‫ایشان در صدد تدوین تاریخ قدیم خود برآمدند‪( .‬این همه در الواح ‪ ۱۳‬گانه ای که به خط میخی نوشته شده و در موزه لندن نگهداری میشود)‪.‬‬
‫شاعران داستانی در باره آفرینش آدم از گل و بهشت و نخستین طوفان‪ L‬سهمناکی ( داستان طوفان نوح به تفصیل ذکر شده) که در نتیجه‬
‫گنهکاری یکی از پادشاهان‪ L‬قدیم پدید آمد و آن بهشت را در خود غرق کرد تالیف کردند‪ .‬این داستان را بابلیان‪ L‬وعبریان‪ L‬گرفتند‪ L‬و بعدها بصورت‬
‫پاره ای از معتقدات دینی مسیحی و اسالمی درآمد‪ .‬کاهنان در فن کتابت تخصص داشتند‪ .‬به داستان های حماسی و سحر و جادو سروده های‬
‫مذهبی و اخترشناسی پرداختند‪ L‬که ازان میان داستان شگفت انگیز گیلگمش را نیز بر الواح پخته نقر کردند‪ .‬منظومه گیلگمش نیز به زبان بابلی‪L‬‬
‫زمان حمورابی تنظیم و مدون گردیده است‪ .‬این بیانگر آنست که تمامی تفکرات و ادیان و تمدن های بعدی از این داستان آفرینش و طوفان‪ L‬به‬
‫نحوی متاثر شده باشند‪ .‬طوفانی که در الواح سومری و بابلی‪ L‬ازان ذکر شده در سال ‪ ۱۹۲۶‬در خرابه های اور بعد از کاوش معلوم گردید که‬
‫سطح آب دریای‪ L‬فرات به ضخامت دو و نیم متر رسیده و گل رسوبی ازان باقی مانده که در ذهن های بعدی اسطوره طوفان را ایجاد کرده و این‬
‫‪.‬مصادف است با حادثه باران های سیل آسا و طغیان ها در اواخر عهد چهارم زمین شناسی‬

‫‪--------------------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬

‫محیط‪  ‬اجتماعی‪  ‬والیت کابل‬


‫کابل‪  ‬امروز که در عصر قدیم " کاروا" یا "کابورا" یاد میگردید از حوزه های مسطح و مرتفع جنوب هندوکش قرار داشته ونظر به تحقیقتات‬
‫جیولوجیکی< بعمل آمده‪ ،‬به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد‪   .‬کابلستان «ویکرتا< » در دور دوم مهاجرتهای< آریایی ‪ ،‬مشبوع از مهاجران وسکنه‬
‫محلی وانمود گردیده است‪ .‬قرار معلومات این دور نهاجرتهای آریایی که در هزاره یکم‪ ‬پیش ازمیال رخ داده است‪ .‬اگر این تخمین را بر اساس‬
‫‪.         ‬شواهد باستان شناسی قرین واقعیت بدانیم ‪ ،‬در مورد تاریخ کابل میتوان در حدود سه هزار سال سخن گفت‬

‫کابل‪ ‬درطول تاریخ توسط امراتورای های بزرگ‪  ‬زمان خودش حکومت می شده است‪ .‬حدود پنچ قرن قبل ازمیالدی‪  ‬توسط‪  ‬هخامنشیان سلوکیان ‪،‬‬
‫موریا‪ ،‬کوشانیان‪  ،‬ساسانیان< ‪ ،‬سامانیان< ‪ ،‬صفاریان‪ ،‬سلسله مغوالن‪ ،‬صفویه ‪ ،‬غزنویان‪ ،‬غوریان ‪ ،‬گورکانیان< ‪ ،‬افشاریان< و درانی‪  ‬ادره وکنترل‬
‫‪. ‬شده است‬

‫کابل از حیث قدامت با قدیمی ترین شهرهای بلخ ‪،‬بامیان‪ ،‬غزنی و هرات همسری داشته ودرکتاب ریگودا‪ ،‬نام « کیسبها » برای کابل استمال شده‪ ‬‬
‫‪. ‬است‬

‫به گزارش خبرنگار دفتر منطقهای< خبر گزاری فارس کابل نامی است که از زمان اسکندر مقدونی بر شهری که اکنون پایتخت افغانستان< اطالق‪  ‬‬
‫‪.‬شده است‬

‫در زمان کوشانیهان< کابل عالوه بر پیشرفت خود قابل توجهی که در زمینه های اجتماعی و اقتصادی<‪  ‬در منطقه داشت به یک مرکز مذهبی نیز‪ ‬‬
‫‪.‬تبدیل شد و میان کابل و شهر های همجوار آن مثل بلخ و بامیان‪  ‬یک نوع رابط مذهبی بر قرارشد‬

‫کابل نظر به موقعیت مکانی اش بمثابه مرکز تجارتی< بین دو بخشی از قارۀ< اسیا یعنی هندوستان وترکستان نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده‬
‫‪.‬است‬

‫بقول هیرودت مورخ یونانی‪ ،‬مال التجارۀ< کابل در تمامی بازار های یونان و روم مشتری داشته وممکن است الجورد افغانستان< که برای ئنات‪ ‬‬
‫‪.‬ونقش ونگار سازی کاخ ها قصور سلطنتی فراعۀ مصرف بکار رفته‪ ،‬بعضا از تجارتگاه کابل از طریق کار و آنها به آن منتقل گردیده باشد‬

‫باالحصار کابل نام قلعه ای باستانی< در دامنه جنوب شرق کوه شیر دروازه شهر کابل ساخته شده است‪ ،‬تاریخ ساخت این قلعه به حدود قرن ‪5‬‬
‫‪. ‬میالدی می رسد‬

‫این دژ حصاردرحدود< سه قرن «ازقرن دوم تا پنجم میالدی» آبادی روی پشته ساخته شده است که اولین قلعه جنگی درهمین زمان بدست یکی‪ ‬‬
‫ازشاهان «هون» طبق نوشته غالم محمدغبار بوده باشد‪ ،‬قلعه است که بر فرازتپه ای دردامنه کوه شیرداروازه به دلیل اهمیت آن واستراتژیک‬
‫‪.‬وقدمت تاریخی< اش یک مکان دارای ارزش تاریخی< افغانستان است‬

‫در زمان قدیم « کابلستان»< در گرداگرد شهر کابل دیوارهای استواری موجودبود که ارتباط شهر با نواحی آن با هفت در وازه صورت می گرفت‪ ،‬‬
‫‪.‬امروز هم آثار دیوارهای شهر بر کوه اسمایی وشیردروازه شاهد استحکام سابقه آن است‬

‫قلعه گلی اسفندیاردرغرب کابل درمنطقه گلباع وقلعه بلند شهرآرا با دیوارها گلی پخته شامل چندین مهره مربوط‪  ‬ساخت معماری دوره ساسانیان‪  ‬‬
‫‪.‬است‪ .‬معماری ساسانی ادامه معماری اشکانی است ‪ ،‬مصالح‪  ‬قصر های ساسانی سنگ های عظیم ‪ ،‬قلوسنگ ها‪ ،‬خشت و گل پخته و آجر بود‬

‫دوره ساسانیان از بسیار جهات به نهایت شکوفایی ورونق خود رسید ه بود‪ .‬یکی از سیاست های دولت ساسانیان< برای مبارزه با پایین رفتن‪ ‬‬
‫سفره های آب زیر زمینی کشیدن آب بوسیله کاریز< که این هنر آبیاری< در کهدامن زمین‪ ،‬پغمان و‪  ‬کابل در دامنه های‪  ‬صخره‪  ‬برای ایجاد یک‬
‫‪.‬محیط سالم در شمالی شهود است‬

‫‪.‬قلمرو تحت فرمانروایی آنها در کابلستان< عالوه برشهر کابل‪ ،‬ده هات و روستا ها در این عصر توسعه بسیار یافته است ‪   ‬‬

‫جامعه ساسانی به گونه طبقاتی< اداره می شد‪ ،‬به چهار طبقه موبدان ‪ ،‬جنگاوران‪ ،‬دبیران و پیشه وران تقسیم می شد‪ .‬طبقه دهقان درآن زمان از‪ ‬‬
‫‪. ‬دیگاه دارای ساکنان ملک زمین کابل درجه دوم زمین داران بزرگ شکل میدادند‬

‫مهراب شاه کابلی یعنی شاه کابلستان< جد مادری رستم او از نوادگان ضحاک است‪ ,‬رودابه مادر رستم دختر مهراب شاه کابل زن زال‪  ‬پدر رستم‪ ‬‬
‫‪.‬بود است‬
‫کابلبستان برای چندین قرن پیش وپس از دورهی مسیح از بامیان وقندها در غرب تا کوتل بوالن و تمام جنوب را در بر می گرفت‪ ،‬که این خطه‪ ‬‬
‫وسیع به ده‪  ‬عالقه داری تقسیم بوده وشهر های کابل ‪ ،‬کاپیسا ‪ ،‬بامیان ‪ ،‬غزنی‪،‬ننگرهار‪  ‬سوات‪ ،‬پشاور‪ ،‬ابوکین ‪،‬بنو و بولر در بر می گرفته‬
‫‪.‬است‬

‫تحت رستم کابل که زادگاه ما در رستم داستان می باشد ودیکر نامها ی اسطوره های باستانی< آریایی زمین با نام گذاری های مجدد در زمان ‪  ‬‬
‫‪.‬حاکمان اجناد عوض شدند‬

‫علی احمد کهزاد در پیوند به این‪  ‬کاخ‪  ‬از کاله فرنگی< به شکل رستم‪  ‬داستان خیابان< نهال های سبز می نویسد‪ .‬در باغ تحت رستم‪  ‬از قدیم‪ ‬‬
‫‪. ‬جشنهای باستانی< ویویژه نوروزتجلیل< می شد و این باغ کهن امروز بنام باغ چهلستون مسماشد‬

‫قصر چهل ستون تا سال ‪ 1796‬میالد‪  ‬بنام‪  ‬کاخ با شکوه کابل‪  ‬شمرده می شد‪ .‬این قصر چهلستون « کاخ باشکوه کابل » چار پیشنه دارد که‪  ‬بعد‪ ‬‬
‫‪.‬از سال ‪ 1797‬میالد برابر سال ‪ 1175‬خورشیدی< به نام های کونا گون به او قصر جها نما ‪ ،‬قصر هندکی و سپس به قصرچهلستون<‪  ‬یاد می شد‬

‫‪.‬این قصر دارای دو باغ داخلی و خارجی< می باشد‪ .‬مساحت اش « باغ خارجی»‪  ‬تقریبا< به ‪ 30‬هکتار گفته شده است‪ ‬‬

‫مسلمانان عرب به کابل حمله کردن شاه کابل« رتبیل »‪  ‬به قصر باال حصار کردیز رفت و دژ قلعه های کابل ازاثر مقاومت مردم کابل‪  ‬بدست عراب‪ ‬‬
‫‪.‬ویران شد‬

‫‪.‬شهر کابل‪  ‬پس از ظهور اسالم نیز‪ ،‬مسلمانان حکومت های‪  ‬محلی اداره میشد و این وضع تازمان حکومت صفاریان ادامه داشت‪ ‬‬

‫یعقوب لیث صفاری< در قرن نهم‪  ‬بعد ازمیالدی زابلستان‪،‬غزنی‪ <،‬بلخ ‪ ،‬کابل را ضمیمه مملکت اسالمی ساخت از پاد شاه گردیز« نواده گان ‪ ‬‬
‫‪.‬کوشانی» خراج گرفت‬

‫عمرولیث در جنگ با امیر اسماعیل سامانی شکت خورد‪  ‬به باال جبار فرار کرد و کابل « رتبیل حاکم کابل » از مرکز خراسان ازماواء النهر «‪ ‬‬
‫‪.   ‬فرارود » اداره می شد‬

‫سله در نهایت منجر به برآمد اندیشمندانی مانند ابن سینا‪ ،‬رودکی‪ ،‬فردوسی شد ‪  ‬‬
‫‪.‬سامانیان به دانش وهنرعالقه زیاد نشان دادند که این م َ‬

‫امیران سامانی خود را وارثان ساسانیان پیروان رستاخیزادبی< آن را برگرفته ودر دولت فرهنگ آریایی<‪  ‬منجر به ظهور مجدد زبان پارسی شد‪ ،‬در‪ ‬‬
‫‪.‬سرزمین کابل‪ ،‬کابلستان< پهناوری< گسترشداداند‬

‫سامان که در شرقی آریانا زندگی میکد از طبقه اشراف زمین دار او با چهار< برادر اش « نوح ‪ ،‬الیاس‪ ,‬احمد‪ ،‬یحیی» هر کدام بخش از سرزمین‪ ‬‬
‫‪.‬خراسان را زیر کنترول خود داشتند‬

‫دولت سامان‪  ‬در سرزمین خراسان‪ 130  ‬سال «‪ 1004 -870  ‬میالدی » دوره کمال پیشرفت وعظمت خوش را چه از علم‪ ،‬ادبی و عمرانی چه از‪ ‬‬
‫‪.‬پهلوی اداره ملک داری گذراندند‬

‫یکی از ارکان اداری دولت سامانیان دیوان ساالری بود که به ‪ 10‬بخش تقسیم می شد‪ :‬دیوان حسبه وظیفه ای دینی و اجتماعی و اقتصادی< داشت‪ ‬‬
‫ودرزمینه امر به معروف ونهی از منکر برکار اصناف و بازاریان نظارت داشت‪  .‬شاه اسمعیل سامانی مرد شجاع بود محبوب‪ ،‬طول عمرو دولت‬
‫‪.  .                ‬در سرزمین خراسان برمحبوبیت او افزود‬

‫در زمان شاه اسماعیل سامانی اقتصاد و مدنیت کابل روبه عروج وترقی گذاشته ‪ ،‬مال‪  ‬التجاره<‪  ‬از تجارتگاه< کابل از راه زرنج به هندستان و بین‪ ‬‬
‫النهرین و از طریق کار وانها از راه کوتل خاواک پنچهر به‪  ‬مرکز خراسان ماواء النهر منقل می گردید‪ .‬دهقانان مهم ترین طبقه اجتماعی است و‬
‫دوره سامانیان< به وجود آوردنه این این سلسله است و توجه خاص آنها عالوبه گسترش زمین زراعتی و طرزآبیاری در این زمان تحول یافت‪،‬‬
‫‪.‬کشیدن نهر وساخت کانال ها ساده ترین روشها برای حفاظت< از محیط زیست داشتند‬

‫کابل‪ ،‬کابلستان<‪  ‬سرزمین اریایی ها مهد علم و دانش زبان فارسی و نوآوری آن زمان به زبان فارسی ‪ ،‬زبان فارسی زبان رسمی خود‪  ‬تمام مناطق‪ ‬‬
‫‪.‬کابلستان مبدل گردید ه اند‬

‫ظهیر الدین بابر حکمران اندجان شهر کابل را برای آب و هوای مطبوع وتپه های ارغونیش و اهمیت بارندگی وسوق جیشی آت از ‪ 1502‬الی‪ ‬‬
‫‪ 1518.‬میالدی ‪ 2‬سال بعد از کاکایش الغ بیک‪  ‬لشکر کشی به قصد هند اقامت گاه خود بر گزید‬
‫بابر بعد از فتح هند به دلیل ناهنجاری< اجتماعی‪  ‬کابلستان< دیگر هیچگاه به کابل زیبا برنگشت و در سن ‪ 49‬درنور افشان هند در گذشت پس از‪ ‬‬
‫حدود ده سال یعنی ‪ 1544‬میالدی اسخوان هاش‪  ‬به کابل منقل گردید و درباغ‪  ‬نوروزی< کابل براساس وصیت خودش دفن کردند ومقبری را بنام‪ ‬‬
‫‪.‬بابر نواسه او اکبرشاه‪  ‬ساختند‬

‫الغ عم بابر از بیانات او در تزک چنین مینمایند که باغ کالن در استالف بود که الخ بیک به عنف وزور از مردم مجل گرفته وغصب کرده بود و بابر‬
‫‪.‬بها زمین آن را گویا به صاحبان آن داده باشد‬

‫الغ بیک در سال ‪ 1449‬میالدی‪  ‬به امر پدر بحیث حکمران‪  ‬کابلستان« غزنی‪ ،‬ساحت جنوبی و شرقی در شمال تابدخشان< » حدود سیاسی‪ ‬‬
‫‪.‬کابلستان آنوقت را تشکیل میداد‪ ،‬حکمرانی مینمود‬

‫در لشکر کشی چنگز نواسه او درکابلستان بقتل رساندند موردغصب وخشم دیوانه وارچنگیز< واقع مگردند که کابل مهد و دانش‪  ‬علم و زبان ‪ ‬‬
‫‪.‬فارسی ونوآوری زمان بود نیز دست خوش چور چپاول< گردید‬

‫باید خاط نشان ساختکه کابل از قدیم االیام نسبت موقعیت جیوپلولیتک آن ‪ ،‬پیوسته در مرکز تهاجم وجهان کشایی قدرتهای< بزرگ آزمنده ‪ ‬‬
‫‪.‬قرارگرفته وبنابر این همین اهمیت استراتیژیکی< اش حیثیت معبر را در این راه گشایی ها‪ ،‬دارا بوده است‬

‫کابل‪ ،‬کابلستان< هجوم بیگانگانی چون اعراب از غرب ‪ ،‬مغل ها از شمال سحیون به جنوب جیحون به هندستان وهمچنان نفوذ غلجایی< ها وبه‪ ‬‬
‫‪.‬همکاری انگلیسها از جنوب به کشور های همجوار دوردست خود عزیمت داده است‬

‫مردم کابل ‪ ،‬کابلستان< هجوم پایمال نعل اسب ها و سپل فیلها< وشترها همچو افراد ظالم وخون آشام چپاوالگر< را هیچ گاهی فراموش نخواهد نمود‪ .‬‬
‫تمدن چند صد ساله‪  ‬آریاییان< این مرز و بوم‪ ،‬در اثر تهاجم جنگیز و‪  ‬امیر تیمور آتش سوزی و غارت فرمان روایان سالطین خود کامه‪ ،‬خون‪ ‬‬
‫آشام وبر بر منش بیگانه‪ ،‬بیر حمانه نابود و بخاک یکسان گردیده که در نتجه آن سوابق درخشان وگنجینه های پر باروغنامند مادی ومعنوی‬
‫‪. ‬گذشته مان نیز از میان بر داشته شده و تاریخ آن الی تکوین وبرپایی یک تمدن جدید درفواصل زمانی بعدی دوباره از نو آغاز گردیده است‬

‫بدبختانه باردیگر< والیت کابل در سال ‪  2001 – 1992‬در ناهنجاری های تنظیم ها برای تحکیم موقعیت و تصرف پایتخت وارد نبرد شدند بر‪ ‬‬
‫اساس تخمین سازمان ملل متحد ‪ 90‬در صد شهر کابل وجوی و بارآن تخریب و خانه ها به ویرانه مبدل کشت‪ .‬دنیا می داند که خانه وباغ ها نهر و‬
‫‪.    ‬جوی ها و کاریز تخریب و تاکستان زمین شمالی بوسیله اجناد آتش زدند‬

‫‪:‬محیط مصنوعی کابل‬

‫محیط مصنوعی کابل اسناد وشواهد بدست آمده ازتحقیات< و مطالعات باستان شناسی‪ ،‬جامعه شناسی‪ ،‬زبان شناسسی وانتروپولوجیکی‪ ،‬سوابق و‬
‫‪. ‬مدنیت کابل باستان< را باالتر از دو هزار سال قبل از میالدی نشان داده است‬

‫عال مه غبار در مجله کابل منتشره سال ‪ 1310‬هجری شمسی می نویسد که شهر کابل در سال ‪ 770‬قبل از میالد از طرف پادشاه< آثور « سال‪ ‬‬
‫‪. ‬ماناسار دوم » بنا گردیده است‬

‫قلعه باالحصار< کابل درحدود< سه قرن «ازقرن دوم تا پنجم میالدی» آبادی روی پشته ساخته شده است که اولین قلعه جنگی< درهمین زمان بدست‪ ‬‬
‫یکی ازشاهان «هون» طبق نوشته غالم محمدغبار بوده باشد‪ ،‬قلعه است که بر فرازتپه ای دردامنه کوه شیرداروازه به دلیل اهمیت آن‬
‫‪. ‬واستراتژیک وقدمت تاریخی< اش یک مکان دارای ارزش تاریخی< افغانستان است‬

‫قلعه گلی اسفندیاردرغرب کابل درمنطقه گلباع وقلعه بلند شهرآرا با دیوارها گلی پخته شامل چندین مهره مربوط‪  ‬ساخت معماری دوره ساسانیان‪ ‬‬
‫‪.   ‬است‬

‫معماری ساسانی ادامه معماری اشکانی است‪ ،‬مصالح‪  ‬قصر های ساسانی< سنگ های عظیم ‪ ،‬قلوسنگ ها‪ ،‬خشت و گل پخته و آجر بود‪ .‬از همه‪ ‬‬
‫مهتر باغسازی و باغداری< بقسم یک عنعنه در میان شا هان ساسانانی ‪،‬سامانی ‪ ،‬صفاری و غوری رایج بود که هر کدام در زمان حیات خود‬
‫چندین باغ‪  ‬زینتی‪  ‬احداث نمودند که مشهورترین آنها در کابلستان<‪  ‬باغ نورزی< « باغ بابر» ‪ ،‬باغ باشوه کابل« باغ چهلستون» و باغ کالن استالف‬
‫‪. ‬و خواجه سرایان در چهارکار میباشند‬

‫خصوصیات آبیاری‪  ‬در ساحات مختلف والیت‪  ‬وجود ‪ 321‬کاریز ‪ 177‬نهرو جویها که از تاریخ باستانی این سرزمین است که ازاندیشه هنر ‪   ‬‬
‫‪.‬طرز آبیاری دوره هخامنشی‪ ،‬کوشانیان‪ ،‬ساسنانی< وارثان سامانیان ‪  ،‬صفاریا وغیوریان میباشند‬
‫مورخ شهیر کشور میرغالم محمد غبار در اثر خویش افغانستان در مسیر تاریخ چنین نگاشته اند کانون‪  ‬پنجم جهان فالت آریانا دوطرف هندو‪ ‬‬
‫‪.‬کش است‬

‫کابلستان از دو تا سه هزار سال قبل از میالد دارای زراعت وطرز آبیاری پیشرفته و شهر رستاهای‪  ‬توانگر و پرنفوس بوده‪ .‬موجودیت ‪ 2081‬‬
‫‪.‬نهرو کانال و ‪ 1415‬کاریز برای آبیاری< باغ ها وزمین های زراعت کابل‪ ،‬کابلستان< شهود است‬

‫تحت رستم کابل در ساحه چهلستون کابل‪  ‬که زادگاه ما در رستم داستان می باشد ودیکر نامها ی اسطوره های باستانی< آریایی زمین با نام گذاری‬
‫‪.‬های مجدد در زمان حاکمان اجناد عوض شدند‬

‫علی احمد کهزاد در پیوند به این‪  ‬کاخ چهلستون‪  ‬باشکوه « کاخ‪  ‬باشکوه کابل » از کاله فرنگی به شکل رستم‪  ‬داستان خیابان نهال های سبز می‪ ‬‬
‫‪.‬نویسد‪ .‬در باغ تحت رستم‪  ‬از قدیم جشنهای باستانی< ویویژه نوروزتجلیل< می شد و این باغ کهن امروز بنام باغ چهلستون مسماشد‬

‫قصر چهل ستون تا سال ‪ 1796‬میالد‪  ‬بنام‪  ‬کاخ با شکوه کابل‪  ‬شمرده می شد‪ .‬این قصر چهلستون « کاخ باشکوه کابل » چار پیشنه دارد که‪  ‬بعد‪  ‬‬
‫‪.‬از سال ‪ 1797‬میالد برابر سال ‪ 1175‬خورشیدی< به نام های کونا گون به او قصر جها نما ‪ ،‬قصر هندکی و سپس به قصرچهلستون<‪  ‬یاد می شود‬

‫‪. ‬این قصر دارای دو باغ داخلی و خارجی< می باشد‪ .‬مساحت اش « باغ خارجی»‪  ‬تقریبا< به ‪ 30‬هکتار گفته شده است‪ ‬‬

‫مشهور ترین جوی آب کابل قدیم برای نخستین بار مردم‪  ‬به شهر کهنه کابل‪  ‬آمده و اساس مدنیت را در کابل گذاشته اند که جوی کشیده شده ‪ ،‬‬
‫بنام باال جوی نام داشت که هنوز بخشی از آن پابر جاست ‪ ،‬آب‪  ‬آن از آب دریا کابل از تنگی للندرکشیدند که از دامنه های‪  ‬سلسله کوه‪  ‬شیردروازه‬
‫اغاز شده ‪،‬سلسله باغ های دامنه کوه شیر دروازه‪  ‬را‪  ‬تا باالحصار را آبیاری می کرد‪ .‬اشخاص با نفوذ آن وقت بخاطر< زیست بهترین باغ تفریگاه‪ ‬‬
‫را اعمار کردند که مشهو ترین آن بنام باغ نوروزی هنوز باقی< مانده است که این باغ کهن آثار باقی مانده‪  ‬آریاییها توسط اکبرشاه نواسه بابر بنام‬
‫‪.‬باغ بابر مسماشده است‬

‫عالوه از باال جوی‪ ،‬جوی ها و کاریز< های متعدد دیگرینیز پیش از اسالم به شهر کهنه کابل آورده شده بود که همه اب دریا کابل و لوگر را به‪ ‬‬
‫داخل‪  ‬شهر کابل میرسانید‪.‬است‪  .‬یکی از‪  ‬این جوی ها که در امتداد خط زیرین باال جوی در سطح هموار زمین کشیدن شده بود و از حصه «‬
‫چندوال »‪  ‬امروز و « باغ شهرای »‪  ‬وقت مگذشت بنام پایین جوی مسمی بود که از غرب بطرف شرق به امتداد خط زیرین باال جوی جاری< و در‬
‫‪.‬برابر اسم باال جوی به پایین جوی شهرت یافته بود‬

‫جوی شیر نیز قبل از اسالم در نیزدیک دهمزنگ کشیده شده بود که از دامنه کو آسمایی‪  ‬را عبور به سمت ده افغان وحوض مرغابی ها و پس از‪ ‬‬
‫‪. ‬آبیاری باغ های منطقه سبز لیسه استقال را آبیاری تا کشتزارهای دشت قلعه حاجی امتداد داشت‬

‫علی احمد کهزاد در پیوند باغ بابرو باالجوی در کتاب عصر مغل های بزرگ یا دوره بابر و احفاد او‪  ‬و همچنان او کتبیه را در کتاب باال حصار‪ ‬‬
‫کابل ‪ ‬رویدادهای<‪  ‬تاریخی< آورده است که ما آنرا در این جای< نقل می کنیم که چهارصد سال قبل درعصر بابر و بعد در دوره کلمه او باغ های زیبا‬
‫‪. ‬وقشنگی در کابل احداث شده بود‬

‫زمانیکه‪  ‬بابر از اندجان‪  ‬به قصد گرفتن هند به کابل آمد دردامنه‪  ‬سلسله کوه‪  ‬شیر در واز ه یک سلسله باغها قشنگ زیبا‪  ‬افتاده< بود که قشنگ‪ ‬‬
‫ترین ودلرباترین< وارغوان زار باصفا باغ نوروزی بود به گفته گلبدین بیگم« دختر بابر » که همه از آ ب جوی باال جوی‪  ‬آبیاری< میشد و یگانه‬
‫‪.‬وسیله آب راسانی به باال حصار به شمار می رفت‬

‫کهزاد کتبیه را در کتاب باال حصار کابل رویدادهای‪  ‬تاریخی آورده است که‪  ‬باغ نوروزی<‪  ‬در گذر زمان تغییر زیادی کرده است به دفعات درزمان‪ ‬‬
‫هرحکمران‪  ‬تا عصصر بابر ترمیم انکشاف و اباد و اعمار گردیده است در ابتداد‪  ‬این باغ نوروزی<‪  ‬پیش از اسالم‪  ‬تنها محلی کوچک برای‬
‫‪.‬استراحت پادشاهان بوده است‬

‫مرحم احمد علی کهزاد مورخ شهیرکشورما «باالحصار رویداد های تاریخی »‪  ‬باغ نوروزی پیش از عصر الغ بیک احداث شده است‪ ،‬قرار‪  ‬‬
‫وصیت بابر همایون پسرارشد او ده سال بعد از مرگ بابر استخوانهای< او را به کابل فرستاد و در باغ نوروزی< بخاک سپرده است ‪ ،‬زمانیکه‪ ‬‬
‫‪. ‬نواسه‪  ‬بابر اکبرشاه درسال‪ 1589‬به کابل آمده و این باغ نوروز بعد ها به باغ‪  ‬بابر شهریافت‬

‫دژ قلعه باال حصارکابل< را‪  ‬طی ‪ 16‬سال‪  ‬اقامت بابر ترمیم و آرایش شد وهمچنان قلعه بلند شهرآرا ازساخت معماری های ساسانیان< است‪ ،‬در‪ ‬‬
‫‪.‬زمان حکمرانی الغ بیک« ‪   » 1499-1468‬به دفعات ترمیم و آرایش شده است‬
‫در چهار اطراف کابل همانطورکه سمت شمالی امروزهم از طرز آبیاری شهرت خویشرا درحراست محیط زیست سالم از تجربه وارثان «‬
‫‪.‬ساسانیان‪ ،‬سامانیان ‪ ،‬صفاریان< وغوریان » خود حفظ کرده است‬

‫بابر میگوید عم « کاکایش» او که الخ بیک استالف و اترغچ را ازبابت سایه های سبزه دار پرصفا آن خراسان حقیقی وسمرقند لقب داده بوده او‬
‫درباب استالف این است که ‪ ":‬مثل آن در خیلی جا ها نیست‪ ".‬ازبیانات او درتزک چنین مینمایند که باغ کالنی در آنجا بود که الخ بیک به عنف‬
‫‪.‬وزور از مردم محل گرفته وغصب کرده بود وقتکه‪  ‬بابر ‪  2‬سال بعد از مرگ کاکایش الخ بیک‪  ‬به کابل آمد بهای زمین آنرا به صاحبان< آن داد‬

‫در دند شمالی< حاکمان دوره هخامنشی ‪ ،‬ساسانیان‪ ،‬سامانیان به ساخت کاریز‪ ،‬جویها در دامان کوهستان ‪ ،‬کشیدن نهر های آب رسانی از دریا ‪  ‬‬
‫‪.‬غوربند به ساحات مختلف بگرام باستان بخاطر جلوگیری از مهاجرت دهقان< آریایی دقت بسیارمبذول داشته اند‬

‫‪. ‬دندشمالی از قدیم االیام زمینداری وباغداری< شغل عنعنوی مردم آن است در انگور و کشمش شهرت بسزایی دارد‪ ‬‬

‫‪.‬شهرستان استالف کابل از قدیم صناعی دستی مانند ساخت اسلحه قدیم ‪ ،‬نساجی محلی ‪  ،‬پستین دوزی ‪ ،‬سفالگری< از رونق خوبی برخوردار است‪ ‬‬

‫کابل‪ ،‬کابلستان< دوره عصر طالی ساسانیان ‪ 425‬سال « ‪ 651 -224‬میالدی » ‪ ،‬سامانیان<‪ 130  ‬سال «‪ 1004 -874  ‬میالدی » و صفاریان ‪ 37‬‬
‫سال « ‪ 904 -867‬میالدی» طرز بیشرفت آبیاری نظر به ساختار‪  ‬اراضی دشتی و دامنه کوهی برای بهبود زراعت باغها رایج داشت‪ .‬اما بعد از‬
‫این دو زعامت ها آریاییان اصلی در میان دره های تنگ کابلستان< از پیشرفت علم دانش صناعت زراعتی بطرف شرق شمال‪  ‬بد دلیل زبا ن ستیزی‬
‫‪.‬تا امروز متوقف شده است‬

‫نکته قابل ذکر این است که بند قرغه‪  ‬و کول حشمت خان‪  ‬در کاهش آلودگی هوا و ایجاد محیط زیست سالم‪  ‬درشهر کابل ‪ ،‬تاثیر گذار است‪ .‬این بند‬
‫‪.  ‬در زمان سطنت محمد ظاهر شاه در سال ‪ 1330‬به حیث یک مکان تفریحی< ساخت شده است‬

‫باغ چهلستون‪ ،‬باغ بابر و باغ شهرآرا از جمله باغ های‪  ‬تاریخی< کهن کابل هستند که احداث آنها پیش از‪  ‬اسالم صورت گرفته اند وتنها بنای داخل‪ ‬‬
‫‪.  ‬باغ بابر« باغ نورزی » در وقت زعامت سامانیان و یعقب لیث صفار به سبک ساخت معماری اسالمی مرمت‪  ‬کاری و دست کاری شده است‬

‫طبق نوشتار مورخان‪  ‬مانند ‪ ،‬میرغالم محمد غبار‪ ،‬محمد صدیق فرهنگ وسید مهدی فرخ‪   ‬شهر قدیم کابل در موقعیت فعلی آن یعنی دو کنار دریا‬
‫کابل ‪ ،‬در دامنه های کوه شهر دروازه‪  ‬وآسمایی‪ ،‬از اعصار قبیل از میالد با همرای سه باغ مشهور و کاخ‪  ‬های آن بدین سو آباد بوده ابتداد بحیث‬
‫محل مناسبی برای متوطن شدن انسانهای بدوی وبعد ها یک هسته تجارتی و‪  ‬احداث یک سلسله باغ های‪  ‬تفریحی< در مسیر راه های کاروان و‬
‫‪.‬تجارتی< ‪ ،‬میتوان با پیشرفت تمدن های بشری منطقه‪ ،‬سیر انکشاف تدریجی< خود را پیموده است‬

‫بند قرغه‪  ‬در‪ 5‬کیلومتری شمال شهر کابل موقعیت دارد و یکی از نزدیک ترین تفریگاه< به شهر کابل است که در ابتدا هدف عمده بنیادی< بند‬
‫برعالوه از ساحه تفریحی‪  ‬بهبود آب های زیرزمینی آبیاری زمین های‪  ‬زراعتی در شهر کابل و حفاظت از آب هایی که از سلسله کوهای دره پغمان‬
‫‪. ‬در این بندسرازیر می شود‪ ،‬بود که منحیث یک پروژه تنظیم آب به خاطر ذخایر آب های زیر زمینی و نوشیدنی در نظر گرفته شده بود‬

‫در تپه پغمان در سال ‪ 1392‬قصر مرمری بزرگ‪  ‬بنام قصر چشن نوروز در مت کوتاهی بربلندی< آن تپه زیبا بنا شد تا چشن نورزی سال ‪ 1393‬با‪ ‬‬
‫همرای کشور های حوزه نوروزدرآن< برگزارشود اما به دالیل امنیتی درداخل ریاست جمهوری چشن نوروز برگزارشد‪  .‬قصر‪    ‬محوطه اطراف‬
‫قصر‪ ‬دارای فضای< باز دل انگیز وآب وهوایی ییالقی< است و مساحت آن بیش از ‪ 30‬هکتاراست که پر از درختان< وگل های زیبا‪  ‬است مورد استفاده‬
‫‪.‬شهروندان برای سیل تماشایی< هواخوری قرار می گیرد‬

‫ضمنا ً بابدیاد< آور شد که کابل باردیگر< در سال ‪ 1992‬الی ‪  2001‬در ناهنجاری< های اجتماعی تظیم‪  ‬ها برای تحکیم موقعیت و تصرف پایتخت وارد‬
‫نبرد شدند براساس تخمین سازمان ملل متحد ‪ 90‬در صد شهر کابل ویرانه مبدل کشت‪  ‬دنیا می داندکه اجناد به همکاری گروه های داخلی جهت‬
‫‪. ‬اشغال از مرز دیورند آمدنده خانه وباغ های و زمین تاکستان شمالی را به آتش زده اند‬

‫‪. ‬شوربختانه به اثرسعه وتالش خود مردم شجاع والیت کابل شهر کابل و باغ ها و تاکستان ها و زمین زراعت شمالی دوباره< بازسازی گردید‪ ‬‬

‫باید خاطر نشان ساخت‪ ‬دهقان امروز کابل و کابلستان وارث تمدان هنر نهر کشی ساخت کاریز و جوهای عنعنوی‪  ‬تمدن هخامنشیان‪  ‬کوشانیان‪ ،‬‬
‫ساسانیان ‪ ،‬سامانیان ‪ ،‬صفاریان< و غوریان‪  ‬است‪ ،‬وارثان هخامنشیان در ساخت آب گردان وآبگیر کشیدن نهر ه و جوی های آبرسانی در دل یا بغل‬
‫دامنه های صخرهیی و ساخت کانال< های آبیاری< نیز دقت بسیار مبذول داشته ودارند‪ .‬در رواج دادن حفر چاه ها آب‪ ،‬آب انبار ها‪ ،‬کاریزها‪،‬‬
‫نهرکشی‪ ،‬بند آبگیر یا بندهای< انحراف وسدها‪ ،‬چاه های معمولی که صورت قایم یا آبزارهای دستی حفر می شد و آب آن را وسیله دوله باکمک‬
‫‪. . ‬انسان با چهار پایان بیرون می کشدند‬
‫منابع و ماخذ‪:‬‬
‫‪ ‬‬
‫– هنگ ‪ ،‬محمد آصف ‪ )1388 ( ،‬یادداشتها و بر ذاشتها از کابل قدیم ‪ ،‬انتشارات میوند‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪ --‬ترجمه از ویکی‌پدیای انگلیسی؛ و تعداد مطالب از ویکی‌پدیای فارسی< نیز گرفته شده‌است‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪ --‬عصر مغل های بزرگ یا دوره بابر و احفاد او کتاب ‪ :‬باال حصار کابل وپش آمد های تاریخی جلداول ‪ 1336‬احمد علی کهزاد‬
‫‪ ‬‬
‫‪ -‬گذشتۀ باغ های قدیم کابل‪ ،‬محقق محمد اکبر امینی‪ ،‬مجلۀ باستانشناسی افغانستان‪ <،‬شمارۀ اول و دوم سال ‪1368‬ش‪.‬‬

‫‪ - ‬تاریخ افغانستان‪ ،‬احمد علی کهزاد‪ ،‬جلد اول‪ ،‬دوم و سوم‪ ،‬طبع دوم‪ ،‬کابل‪ ،‬سال ‪ 1384‬هجری شمسی‪،‬‬

‫» اکتر یارمحمد «حیدر زاده‬


‫داکتتر علوم در بخش محیط زیست‬

‫محیط‪  ‬زیست والیت کابل باستان‬

‫استرابو جغرافیا نگار مؤرخ‪  ‬یونانی براساس گفتار< اراتوتینس وهمین گونه بطلیوس< وبیلو کابل « پارو پامیزاس »‪  ‬را از جمله هفت والیت «‬
‫ساتراپایی»‪  ‬سرزمین آریانا<‪  ‬مشص ساخته است‪ .‬کابل اهمیت استراتیشیک زیاد داشتو موقعیت تاریخی< وجغرافیایی<‪  ‬سرزمین جنوب هندوکش در‬
‫‪.‬کتاب اوستا ذکر به عمل آمده است‬

‫محیط طبیعی کابل‪ ‬‬

‫کابل‪  ‬امروز که در عصر قدیم " کاروا" یا "کابورا" یاد میگردید از حوزه های مسطح و مرتفع جنوب هندوکش قرار داشته ونظر به تحقیقتات‬
‫‪ .‬جیولوجیکی< بعمل آمده‪ ،‬به سلسله جبال هندوکش تعلق دارد‬

‫به اساس همین مطالعات زمین شناسی‪ ،‬معلوم گردیده که سلسله کوه ها و تپه های که باالتر ذوب یخچال سوم در شهر کابل بو جود آمده است‪ ،‬‬
‫کوههای آسمایی وشیر دروازه میباشد تبه مرنجان ‪ ،‬تپه زمرد« »‪  ‬باال حصار» تپه قلعه بلند‪ ،‬تپه بی بی‪  ‬مهر و تپه کلوله پشته تمامی در عهد سوم‬
‫جیولوجیکی< بمیان آمده است‪  .‬بعد از دوره یخچال‪ ،‬کابل به تدریج به فالت وساحات زراعتی مبدل گردیده و ترسبات مواد عضوی ‪ ،‬مساعت های را‬
‫برای ایجاد معادن سودمند‪ ،‬منحیث ذخایر< با ارش مادی در نواحی آن موجب گردیده است‪  .‬کابل در ‪ 1800‬متری بالی سطح دریا‪  ‬و دره ای باریک‬
‫‪.‬بین کوه های هندوکش واقع است وکابل در حدود ‪ 4250‬کیلومتر مربع‪  ‬مساحت دارد‬

‫آب هوای کابل ‪ :‬ساحه والیت کابل باداشتن چهار فصل هوای خشک دارد وسطح ساالنه باران در ما های حمل و ثور ‪ 400‬ملی متر میباشد و در‪ ‬‬
‫زمستان درجه حرارت بین – ‪ 15‬و ‪ 20-‬درجه سانتی گراد میباشد در حالیکه در تابستان بین ‪ 15+‬و ‪ 38+‬در سانتیگراد میرسد ‪ .‬در جریان<‪  ‬ماه‬
‫جدی سردترین ماه به حساب میرود که درجه اوسط حرارت ‪ 12-‬درجه میباشد‪ ،‬همچنان گرمترین آن ماه اسد مبیاشد که در جه اوسط حرارت به ‪+‬‬
‫‪ 35.‬درجه میرسد‬

‫دریا کابل که از عمق دل کوه های دره اونی پغمان کابل سرچشمه می گیرد و سپس‪  ‬زمین و باغات چهارده‪  ‬را آبیاری نمود وارد شهر کابل ‪ ‬‬
‫میشود‪                                                                                .‬و در ساحه چهل ستون به دریا پغمان ملحق می شود و مسیر خود را از‬
‫‪.‬نقطه مرکزی شهر زیبای کابل طی می‪  ‬کند ودر شینه یکجا< با رود لوگر و در سروبی با دریا پنجشیر ملحق شده به جالل آباد می ریزد‬

‫کوه های والیت کابل ‪  :‬سلسله کوه های‪  ‬صخرهای‪  ‬خشک که در میان‪  ‬شهر و والیت کابل وجودارد و به والیت کابل و شهر کابل‪  ‬مناظر زیبای< ‪ ‬‬
‫‪.‬طبیعی و دفاعی< را بخشیده از این قرار اند‬

‫کوه آسمایی‪ ،‬شیر در وازه ‪ ،‬قروع ‪ ،‬صافی وسلسه های لته بند‪ ،‬چکری‪ <،‬سروبی‪ ،‬وتنگ غارو ‪ ،‬خواجه رواش ‪ ،‬بابه قشقار< ‪ ،‬خواجه چاشت‪ ،‬‬
‫سلسله کو کوتل خیر خانه ‪ ،‬رادار‪ ،‬سلسله کوه پغمان‪  ‬گلدره ‪ ،‬شکردره‪  ‬استالف‪ ،‬کوتل تخت دارالمان و افشار‪ ،‬کوتل تخت جایی و دره للنذر<‬
‫‪ .   ‬موقعیت دارد‬

‫کوه آسمائی کوهی است در مرکز شهر کابل‪  ‬واقع شده است که از لحاظ زمین شناسی یک کوهاند که توسط دریا کابل چیر شده است‪ .‬این کوه به ‪  ‬‬
‫‪.‬سبب ارتفاع نسبی این کوه به سایر قسمت شهر کابل فرستنده< های مخابراتی< ‪ ،‬رادیویی و تلویزیونی بروی این قراردارند<‬
‫کوشیر در وازه در ‪ 300‬متری مقابل کو آسمایی واقع است که نوادگان کوشانیان کابل شاهان در قرن پنجم میالدی دیوار حصار مستحکمی بنا‪ ‬‬
‫‪.‬نموده تا کابل در برابر هجم های بزرگ دشمن محفوظ گردد‬

‫سلسله‪  ‬کوتل خیر خانه محله‪  ‬در شمال غرب کابل است که عمدتا ً منطقه مسکونی شده است‪  .‬در سفر نامه ها‪ ،‬کتابهای قدیمی و اشعار فارسی< از‪ ‬‬
‫‪. ‬کابل وتپه های ارغوانی اش یادشده است‪ .‬تپه های که از گل و درخت وگیاه بوده‬

‫‪:‬تپه های کابل‬

‫کابل تپه های بسیار را در دل خود جا داده است مانند تپه بی مهرو‪ ،‬مرنجان‪  ،‬تپه زمرد « باالحصار»< تپه‪  ‬قلعه بلند تمامی درعهد سوم‪ ‬‬
‫‪.   ‬جیولوجیکی‪ <،‬بمیان آمده است که‪  ‬تپه مرانجان از نظر ساحه وسعت از همه بزرگ است‬

‫کول حشمت خان‪  ‬حدود ‪ 50‬هکتار زمین در حومهء شهر کابل موقعیت دارد‪ ،‬زمانی شکار گاه سلطنتی< در افغانستان< محسوب میشد وهرنوع‪ ‬‬
‫‪. ‬عملکرد در آن منطقه به شکل قابل تحمل برای محیط زیست‪ ،‬صورت می گرفت‬

‫» داکتر یارمحمد «حیدر زاده‬


‫داکتتر علوم در بخش محیط زیست‬
‫‪:‬منابع و ماخذ‬

‫‪.  ‬هنگ ‪ ،‬محمد آصف ‪ )1388 ( ،‬یادداشتها و بر ذاشتها از کابل قدیم ‪ ،‬انتشارات میوند – ‪  ‬‬

‫‪».‬ــ یادداشت های ارزیابی هوا شناسی ارقام عناصر مهم اقلیمی اففانستان از دوره داکتری من طی سالهای< ‪ ۱۹۹۱‬الی ‪۱۹۹۵‬‬

‫‪.‬ترجمه از ویکی‌پدیای< انگلیسی؛ و تعداد مطالب از ویکی‌پدیای< فارسی نیز گرفته شده‌است ‪-- ‬‬

‫‪----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬

‫محمدعوض نبی زاده‬

‫‪ ‬نگریشی کوتاه برمنشاء‪ ‬تاریخی‪ ‬هزاره های افغانستان‬

‫هویت ملی ‪ ،‬از دوکلمه "هویت "و"ملت" تشکیل شده که انسانها در درازنای تاریخ ‪ ،‬به نام‪ :‬طایفه ‪ ،‬قوم‪  , ‬قبیله‪ , ‬ملیت ویا ملت ‪  ،‬یاد میشوند‪ ,،‬که‬
‫هویت ملی تبارز دهنده ‪ ،‬هویت‪ ‬گروه های قومی دریک سرزمین که‪  ‬به نام"ملت" تشکیل یافته اند‪ ،‬میباشد‪  .‬هگل ومنتسیکو‪" ,‬هویت ملی را روح‬
‫ملت " ‪ ‬معرفی نمودند که دولت ـ ملت " را تشکیل داده وهویت ملی در ان‪  ‬بازتاب میابد ‪ .‬ملت سازی‪ ،‬یکی از پروسه ها در شکل گیری دولت ها‬
‫است کهمفاهيم‪  ‬چون‪ :‬ملت‪ ،‬شهروند‪ ،‬جمهوریت‪ ,،‬دولت ملی‪ ،‬آرای مردماز مزايای دموكراسی محسوب می گردد ‪ ،‬از انجاییکه افغانستان سرزمین‬
‫اقلیت های قومی‪   ‬است که هیچ قومی به تنهایی اکثریت‪ ,‬نفوس کشور را تشکیل داده نمیتواند‪ ‬ولی‪ ‬تاریخ افغانستان مملو از تحریفها و تبعیضات‬
‫نظامهای تمامیت‪ ,‬خواه بوده تااستبداد حاکم هویت خود را بنام"‪ ‬پژوهش های تاریخی"‪ ‬برای سرکوب دیگران "با خاطرآرام بسازند‪.‬چنانچه درباره‬
‫منشای تاریخی وهویت قومی هزاره ها نیزدر طی‪  ‬مدت یک سده اخیر‪, ‬تحریف و کتمان ‪ ‬هویت تاریخی از جانب قبیله ی حاکم ‪ ‬وبرخی از حلقات‬
‫برتری خواه قومی‪  ‬در تبانی با منابع خارجیانجام شده تا هزاره ها را هویت زدایی نمایند که از جمله تخریب بودای بامیان‪  ‬بخاطر نابودی قدامت‪ ‬‬
‫هویت تاریخی هزاره ها و از طریق نسل کشی های دوامدار مانند قتل عام امیر عبدالرحمن وتداوم ان توسط طالبان در یکاولنگ‪ ,  ,‬مزار‬
‫شریف‪ ,  ‬بامیان‪  ‬و کشتار جمعی هزاره ها در مسیر‪  ‬شاهراه ها و قتل عام افشار وغیره‪  ‬را میتوان ‪ ‬بجرم هزاره بودن درین زمینه تذکر داد‪.‬‬

‫در حالیکه‪  ‬هزاره های افغانستان از قدیمی ترین اقوام کشور بوده ودرگذشتهها‪ ,‬ی دورسرزمین وجغرافیائی هزارستان کنونی ‪ ,‬بنام‪(  ‬بلیو )غر مارث‬
‫و بربرستان وبعدآ بنام های غرجستان‪ ‬و هزارستان یاد شده که دوره ی بربرستان از‪ 300‬سال قبل ازمیال د تا سال‪ ,724 ‬میالدی را دربرمیگیرد ‪.‬در‬
‫کتاب جامع التواريخ مردم هزاره را از‪,‬سال‪ ,1500 ‬قبل از ميالد مسيح‪ ،‬از اوالدهءاوغوزخان فاتح کبير مغل و فرزندان‪ 24 ‬گانه ء او‬
‫میدانندودرکتاب‪ ,,‬جامع التواريخ و در تعدادی زیادی از کتاب های معتبر خارجی و داخلی‪  ‬و در ده ها مقاله‪  ‬های تحقیقی‪  ‬هزاره ها رادانشمندان‬
‫خارجی و داخلی ترکيبي از نژاد ترک و مغل وازساکنان بومي هزارستان بشمار میاورند‪.‬دربرخی ازین کتب‪ ,‬تاریخی‪  ‬امده است که‪ ‬تاریخ وفرهنګ‬
‫هزاره ها ازمتن تمدنهای‪ ,‬کهن چندین هزارساله برخاسته و نیاکان شان‪" ‬ساکایی ها" دردامنه ای کوههای اورال تا کرانه های دریای "‬
‫خزر‪" " ‬برخاسته‪  ‬ونام این دریا حضور‪  ‬تاریخی هزاره ها را ثبت کتیبه های کهن خود می نما ید‪.‬زیرا هزاره ها یکی از قدیمی ترین ساکنان این‬
‫منطقه هستند و نیاکان هزاره ها به ساکنان ترک آسیای مرکزی و شرقی که‪  ‬سالها قبل از شمال و جنوب هندوکش به نواحی موسوم به هزاره جات‬
‫کنونی مهاجرت کرده بودند ‪ ،‬باز می گردد که ورود ساکنان ترک اسیای مرکزی از شمال و جنوب هندوکش به هزاره جات امروزی سیصد سال قبل‬
‫از میالد بوده است‪.‬چنانچه برخی از مورخان نیزشهر های مشهور قبل از اسالم در هزاره جات را‪ ,‬بشین‪ ,‬افشین وشورمین یاسورمین معرفی‬
‫نمودند ‪ ،‬که از شهربشین‪،‬برنج و از شهرشورمین یا سورمین ‪،‬جوار به مناطق دیگر صادر می شدوبعدا ‪ ‬غرجستان اسالمی‪  ‬به سرزمین اطالق میشد‬
‫که امروز بنام هزاره جات یا هزارستان یاد میشود‪.‬‬

‫بنابرین‪ ‬هزاره‌ها از جمله اقوام بومیافغانستان اند‪ ،‬که پدران و نیاکان< شان از زمانههای خیلی< ها‪  ‬دور درین سرزمین زندگی میکرده واز تندیسها و‬
‫صورتگریهای< باستانی< معلوم میشود که این مردم‪  ‬چهره و اندامی مشابه مردم چین و آسیای شرقی داشته‪ ‬ومردم هزاره از نژاد ترک و مغول به‬
‫مفهوم امروزی‪  ‬است ‪  .‬با توجه به سکه های پیدا شده ‪ ،‬نقاشی های روی دیوارهای معبد و اطراف تندیس های بودا ‪ ،‬نقاشی های به جا مانده از زمان‬
‫آخرین شاهان کوشانی شکل فیزیکی تندیس ها در بامیان می توان چنین نتیجه گرفت که ساکنان این منطقه تا حدود ‪ 2300‬سال پیش دارای همان‬
‫ترکیب فیزیکی چهره و صورت بوده اند که هزاره های امروز هستند‪ .‬هزاره ها صورت بت های بامیان را از قیافه ی اجداد شان تراشیدند وبا میا ن‬
‫رابه مرکز تبا دل بزرگترین فرهنگ های بشری آنزمان تبدیل کردند‪ .‬هزاره ها از تباری برخاسته اندکه امپراطوری های کوشانیان‪ ،‬زاولشاهان‪،‬‬
‫غوریان ‪، ،‬خوارزم شاهیان ‪ ،‬غزنویان ‪ ،‬کابلشاهان‪ ،‬مغولیان هندوستان و تیموریان را رقم زدند که هرکدام در دوران خود‪ ،‬فرهنگ های غنامندی را‬
‫به میراث گذاشتند‪ .‬چهره مغولی ساکنان هزاره جات را میتوان مدت ها پیش از حمله چنگیز و امیر تیمور‪ ، ,‬جستجو کرد‪ .‬البیرونی رد پای یفتلی ها را‬
‫تا ترک های تبت‪ ,‬می رساندو اولین فرمانروای این سلسله را بنام" برهاتگین‪ " ,‬یا "بره تگین" می شناسند‪.‬بنابراین‪ ,‬مدتها پیش از ظهور مغول ها‪،‬‬
‫ساکنان هزاره جات امروز در معرض تاثیرات اقوام قدیمی تر و ترک زبان با ویژگی های فیزیکی شبیه مغول ها قرار گرفتند‪ ".‬ژرفیریر" محقق‬
‫فرانسوی نظریه اش این است که هزاره ها ساکنین اصلی این سرزمین می باشند و در زمان اسکندر مقدونی در ین محل زندگی می نمودند‪.‬‬

‫برخی از مورخین وجه تسمه ی هزاره را ‪ ،‬به نام خزاره‪ ،‬یا خزر یاد نموده که شاید با دریای خزر نیز بی ربط نباشد و هم چنین هزاره ها به این‬
‫جهت به این نام مسمی شده اند که و جه تسمیه هزاره بخاطر داشتن هزار نهر و رود و هزار دره و هزار کوه مرتفع‪  ‬نیز بکار رفته اند و میگویند که‬
‫از هزاره جات هزار چشمه‪  ‬ی‪  ‬خوشگوار بیرون می آید‪ .  ‬هزاره ها در سراسر افغانستان پراکنده اند‪ ،‬هزاره ها پیروان مذاهب شیعه دوازده امامی‪،‬‬
‫شیعۀ اسماعیلی و اهل سنت و جماعت در افغانستان میباشند‪.‬اکثریت اقوام هزار از رهگذر ساختار قومی ‪ ‬زیر عنوان دای قرار می گیرندکه دای‬
‫بیانگر شکل ویژه ای‪  ‬از پیوندقوم شناختی است‪  . ‬دای که در لهجه هزار ه گی به معنی توده ای علوفه ای زمستانی یا بوته ای سو خت و به عبارت‬
‫دیگر چیزهای که جمع آوری‪  ‬و در کنار هم قرارداده شده است ‪ .‬دای بشکل‪  ‬پیشوند‪  ,‬در اسمای‪  ‬دا یزنگی‪ ،‬دایکندی‪ ،‬دایدهقان‪ ،‬دای چوپان‪ ،‬دای‬
‫میرداد ‪ ،‬دای ختای‪ ،‬دای میر کشه ‪ ،‬دای کالن ‪ ،‬دای میر ک ‪ ،‬دای قوزی ‪ ،‬دای فوالد و دای ز نییات اتصال یافته است‪.‬درکتاب‪ ,‬تاریخ ملی‬
‫هزاره”دای” به معنی “قدرتمند”‪ ,‬و “قوی” آمده است که مغولها آنرا از چینی ها گرفته اند‪ .‬واژه ی “دای ” به صورت ” تای ” نیز آمده است‪ .‬مثال ”‬
‫تایمنی ” که اصل آن ” دای منی ” است یا تایبوغه و تایتمور که اصل آنها دایبوغه و دایتمور است ‪.‬و در زبان ترکی سابقه ی زیاد دارد ‪.‬دای” در‬
‫بعضی منابع به معنی بزرگ و قوم بزرگ و پر قدرت‪ ،‬تفسیر شده است‪.‬قابل یاد آوریست که اسم های بعضی از اقوام هزاره با واژه “زی” نیز آغاز‬
‫میشوند ‪.‬مانند زی نظر ‪ ،‬زی شادی ‪ ،‬زی جانی‪ ،‬زی سوار‪ ،‬زی والت‪ ،‬زی منی و غیره ‪ .‬البته واژ ی “زی” با “زای” که به معنی زاده است ‪،‬یک‬
‫سان نیست‪“ . ,‬زای” در اول نام طوایف هزاره به کار میرود مانند خردک زایی‪ ،‬کلو زایی‪ ،‬لکزایی و غیره‪ .‬بدین ترتیب‪ ,‬کلمات دای زنگی‪  ‬بمعنی‬
‫سرزمین زنگی بای‪, ‬دای کندی سر زمین کندی بای‪ -‬دای میر داد سرزمین میر داد بای‪, ‬دای دیغو سر زمین دهقان بای همه‪  ‬از همان کلمه دهیو اخذ‬
‫شده‌اند که از زمان بسیارقدیم باستان تا کنون بر جا مانده است‪ .‬کلمات بیو‪ -‬بایو بیگ و دای بصورت بسیط و مرکب در اسمای مختلف و جود دارند‪.‬‬

‫از انجاییکه تاریخ خون بار افغانستان مشحون از عملکرد خشن حکومتهای استبدادی و خود کامه است که حکمرانان مستبد‪ ،‬قتل عامها‪ ،‬کله منارها‪،‬‬
‫سیاه چالها‪ ،‬زمین سوخته‪ ،‬کوچ اجباری‪ ،‬پاک سازی قومی و سیاست ژینوسید و غصب سرزمین آبائی و پدری را باالی مردم هزاره بصورت‪ ‬بی‬
‫رحمانه و ظالمانه آن تطبیق نموده اند‪ .‬عمدتا ً مردم هزاره پس از تصفیه قومی‪ ،‬مذهبی و غصب زمین و امالک پدری شان از ساحات هزاره نشین‬
‫قندهار‪ ،‬ارزگان‪ ،‬هلمند و زابل توسط رژیم خون آشام امیر عبدالرحمن خان به‪  ‬کوجهای اجباری وگروه های تبعیدی در نقاط مختلف افغانستان مجبور‬
‫به مسکن گزینی گردیدند‪ .‬درعین حال بیش از یک سده قبل مردم هزاره در ساحات جنوب و داغستان روسیه کنونی‪ ،‬ازبکستان‪ ،‬منطقه مرو‬
‫ترکمنستان‪ ،‬قزاقستان ‪ ،‬سکونت‪ ,‬اختیار کردند‪ ،‬که به مرور زمان هویت قومی‪ ،‬اتنیکی و لهجه و گویش هزاره گی خود ها را از دست داده و در میان‬
‫مردم این محالت حل و جذب شدند‪ ،‬اما تبعیدیهای اجباری مردم هزاره ی افغانستان که در ایران بنام اقوام بربری و خاوری مشهورند‪ ,‬در قریه های‬
‫اطراف شهر مشهد ایران ساکن شدند ولی‪ ،‬آنان تا هنوز هویت قومی‪ ،‬لهجه و گویش هزاره گی خود ها را حفظ نموده اند‪ .‬بخشی دیگری از هزاره‬
‫های فراری در نیم قاره هند در شالکوت ویا شهر کویته پاکستان امروزنیز‪ ‬ساکن شدند که تا هنوز هویت قومی‪ ،‬لهجه و گویش هزاره گی را با‬
‫اصالت قدیمی آن با تداخل برخی از لغات انگلیسی حفظ کرده است که بنام مردم هزاره کویته پاکستان یاد میشوند‪ .‬هم چنان سایر گروه های تبعیدی و‬
‫فراری مردم هزاره به کشورهای سوریه‪ ،‬عراق و هندوستان کنونی به نام اقوام خزاره مسکون شده و هویت قومی و لهجه مروج هزاره گی خودها‬
‫را حفظ نموده اند‪ ،‬چون از لحاظ ساختمان فیزیکی و نژادی نتوانسته اند با مردم این ساحات مخلوط و جذب شوند‪ .‬جامعه هزاره مانند دیگر جوامع‬
‫قومی افغانستان دارای خصوصیات زبانی و گویش خاص لسانی خود است‪ .‬مردم هزاره از گذشته های دور به لهجه مروج‪ ،‬دری هزاره گی مکالمه‬
‫میکرده است و لهجه هزاره گی روی مشتقات‪ ،‬نحوه گویش و لهجه‪ ،‬به کار برد اصطالحات و عبارات مغولی و ترکی و ویژه گیهای ارتباطی‬
‫جمالت‪ ،‬عبارات و نحوه تولید زبان و لهجه تکیه دارند‪.‬‬

‫سوم ‪-‬نوامبر ‪ -2019-‬میالدی‬

‫‪ ‬‬

‫‪------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬
‫‪-------------------‬‬
‫‪ ‬‬

‫از {یادداشتهای علم} اسدهلل علم وزیر دربار و نخست وزیر زمان شهنشاه آریامهر محمد رضا شاه‬

‫جلد دوم‪ -‬صفحه ‪ - ۲۲۰‬مورخ ‪۲۴‬حمل ‪ ۱۳۵۱‬مطابق اپریل ‪۱۹۷۲‬‬

‫گردش چرخ گردون؟‬

‫سفیر پاکستان یازده هزار تفنگ و دوهزار مسلسل میخواهد‪ .‬عرض کردم‪ .‬فرمودند (شهنشاه آریامهر) اوآل برای چه؟ ثانیآ‬
‫نداریم که بدهیم‪ .‬همین پاکستانی است که یکدهه بعد صاحب ملیونها میل تفنگ و مسلسل و مهمات رایگان میشود و به سالح‬
‫‪.‬هستوی دسترسی می یابد‬

‫نامه تضرع آمیز ظاهرشاه از روم به دربار شهنشاه آریامهر‪ -‬صفحات ‪ ۱۹۹‬تا ‪ ۲۱۱‬جلد سوم که با ارسال ده هزار دالر‬
‫جیره ماهانه قناعتش فراهم شد‪ .‬به تاریخ ‪ ۱۸/۱۲/۵۲‬فرمودند تا هزار دالر به ماهیانه ده هزار ‪ ۱۰۰۰۰‬دالری پادشاه‬
‫افغانستان برای مخارج تحصیل بچه های او افزوده و بعد هم یک منزل به شاه و یکی به دخترش در روم بخرید که به‬
‫قیمت ‪ ۲۵۰۰۰۰‬دالر خریده شد‪ .‬شهزاده داود بحیث خلبان در شرکت ملی هوایی مقرر و در مهمانی های هفتگی سلطنتی‬
‫اشتراک میکرد‪ .‬به دو فرزند پادشاه که در امریکا و کانادا (هدف شهزاده مصطفی نواسه شاه) مصروف تحصیل بودند‬
‫ماهانه برای هریک ‪ ۹۵۰‬دالر ارسال میشد‪ .‬ضمنآ سفارت ایران در ایتالیا سیگار و مشروب مورد نیاز خانواده شاه را‬
‫تامین میکرد‪ .‬مکاتیب متعدد پیرامون رهایی و یا فرار دادن سردار ولی از طرف شاه در روم و سفارت ایران در کابل و‬
‫ارتباط شان با جاسوسان حرفوی گیالنی ها درینمورد در صفحات ‪ ۲۳‬تا ‪ ۳۳‬جلد چهارم‪ .‬از قول سفیر افغانستان دولت کابل‬
‫نیز ماهانه هفت هزار دالر به شاه و دوهزار به ملکه و به هر اوالد یکهزار دالر فرستاده میشود‪ .‬صفحه ‪ ۳۴۱‬جلد ‪۵‬‬
‫‪.‬ترتیب خرید منزلی به پرنس داود را تصویب فرمودند‬

‫سه شنبه ‪ : ۵۴ /۲۸/۱۱‬سفیر افغانستان از وضع کشور نگران بود‪ .‬تقاضا داشت به خواهرش که از پسر پادشاه طالق‬
‫‪.‬میگیرد کار بدهیم‪ .‬از وضع ملکه در روم که پادشاه را ناراحت و دایمآ قهر و از منزل فرار میکند حکایت میکرد‬

‫نامه سفیرایران دربغداد پیرامون مالقات استاد خلیلی باوی و نگرانی وی در مورد سقوط دولت داود بدست کمونستان و‬
‫‪.‬تقاضای همکاری شاه ایران برای احیای سلطنت ‪ ۲۷/۱۱/۵۴‬صفحات ‪ ۴۶۱‬تا ‪ ۴۶۲‬جلد پنجم‬

‫صفحه ‪ ۲۷۸‬جلد چهارم‪ :‬سفیرافغانستان که داماد داود نیزهم هست از وضع بد نظام شکایت داشت‪ .‬ازو پرسیدم‪ :‬میخواهید‬
‫اروپا بروید؟ گفتم هرچه پول بخواهید من به شما چک سفید میدهم‪ .‬خیلی خوشحال شد‪ .‬شهنشاه مطالب را به دقت گوش‬
‫‪.‬کردند‪ .‬فرمودند‪ :‬بعد هم اینها کم کم باید بدانند که نوکر ما هستند‬

‫صفحه ‪ ۳۲۵‬جلد چهارم‪ :‬سفیر پاکستان هم خیلی صریح و پوست کنده تقاضای الحاق پاکستان به ایران را داشت‪ .‬خیلی‬
‫‪.‬جای تعجب غالم (نویسنده) شد‪ .‬البته میگفت نظر شخصی وی است‬

‫سپیرو اگنیو معاون نکسون از یهودها دل خوشی نداشت‪ .‬تمام قضایای واترگیت را دسیسه آنها میدانست‪ .‬از نفوذ آنها در‬
‫‪.‬دستگاه حکومتی امریکا حکایت ها میگفت‪ .‬از من میخواهد وقت بگیرد نمیتوانم وقت بدهم‬

‫غالم ‪ -‬در مکاتیب خویش بعد امضا مینوشت )غالم خانه زاد علم(‬

‫‪--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬
‫در کتابی بنام (بیست مقاله قزوینی) به نقل از (تاریخ بلخ) آمده است که‪ :‬قتیبه بن مسلم باهلی سردار معروف حجاج‬
‫چندین هزار نفر از آریاییان را در خراسان و ماوراالنهر کشتار کرد و در یکی از جنگ ها به سبب سوگندی که خورده بود‬
‫اینقدر از آریاییان بکشت که به تمام معنی کلمه از خون آنها آسیاب روان گردانید و گندم آرد کرد و ازان آرد نان پخته و‬
‫تناول نمود ‪ .‬زن ها و دختران آنان را در حضور آنها به لشکر عرب قسمت کرد‪ .‬و اضافه شده است‪ {{ :‬آنگاه قبر این‬
‫شقی ازل و ابد پس از کشته شدنش زیارتگاه قرار داده شد و برای تقرب به خدا و قضای حاجات تربت آن شهید! را‬
‫زیارت میکردند‪}}.‬‬

‫‪:‬نتوان بارا (دانشمند مسيحي سوري)‬


‫اگر بگويم حسين (ع) چراغ اسالم است کم گفته ام‪ ،‬اگر بگويم که او زره اسالم است کم گفته ام‪ ،‬بهترين‬
‫‪ .‬جمله اي که مي توانم بگويم اين است که او وجدان تمام اديان در تمام تاريخ است‬

‫رفسور ادوارد براون (شرق شناس انگليسي)‬


‫آيا قلبي پيدا مي شود که وقتي درباره کربال سخن مي شنود آغشته به حزن و اندوه نگردد؟‬
‫حتي غير مسلمانان نيز نمي توانند پاکي روحي را که اين جنگ اسالمي در تحت‪ B‬لواي آن انجام گرفت انکار‬
‫‪.‬کنند… هر کس اندکي حس در نهاد خود داشته باشد نمي تواند از اين غصه غم انگيز متاثر نشود‬

‫‪:‬وماس مان‪ ،‬متفکر آلماني‬


‫اگر بين فداکاري مسيح و حسين(ع) مقايسه شود حتماً فداکاري حسين پرمغزتر و باارزش تر جلوه خواهد‬
‫نمود‪ .‬زيرا مسيح روزي که آماده براي فدا شدن گرديد زن و فرزند نداشت و در فکر آنان نبوده که بعد از او به چه‬
‫سرنوشتي دچار خواهند آمد‪ .‬امام حسين(ع) زن و فرزند داشت و بعضي از آنها کودک خردسال بودند و احتياج‬
‫‪.‬به پدر داشتند‬

‫‪:‬جرجي زيدان‪ ،‬نويسنده‪ B‬لبناني‬


‫پس از رحلت پيامبر(ص)‪ ،‬حب جاه و مال بر فضايل اخالقي فائق آمد و افکار و آراي آل علي(ع) در ميان چنان‬
‫مردمي بي اثر ماند‪ .‬چنانکه مردم کوفه به خاطر جاه و مال بيعتي را که با امام حسين(ع) بسته بودند‪ ،‬در هم‬
‫‪.‬شکستند و به اين نيز اکتفا نکرده و او را کشتند‬

‫‪:‬گاندي‬
‫‪.‬من نهضتم را مديون حسين بن علي (ع) هستم و من چيز تازه اي براي مردم هندوستان به ارمغان نياورده ام‬

‫‪:‬چارلز ديکنز (نويسنده‪ B‬انگليسي)‬


‫اگر منظور امام حسين(ع) جنگ در راه خواسته‌هاي دنيايي خود بود‪ ،‬من نمي‌فهمم چرا خواهران و زنان و‬
‫‪.‬اطفالش به همراه او بودند‪ .‬پس عقل چنين حکم مي کند که او فقط به خاطر اسالم فداکاري کرد‬

‫هندی ها کشتار دوران«نادر» را فراموش نکرده اند‬

‫‪ ‬‬
‫با شکست و فرار افغان‌ها به آن سوی مرزهای هند و بی‌توجهی محمدشاه گورکانی به هشدارهای شاه جدید ایران‪ ،‬دو کشور در نهایت وارد جنگی شدند که عواقب‬
‫بسیار تلخی برای هندیان داشت‪ .‬اما نادر با همه رشادت و حقی که به گردن ایرانیان دارد‪ ،‬فرماندهی بسیار قسی القلب و خونریز بود و بویژه هندیان هنوز هم‬
‫خاطرات کشتارها و سطوت بی‌رحمانه< او را از خاطر نبرده‌اند‪ .‬شکست در جنگ کرنال و اشغال دهلی‪ ،‬عالوه بر فروریختن هیمنه< «امپراتوری مغول»‪ ،‬کشتار و‬
‫‪.‬غارت گسترده هندیان را در پی داشت که در اینجا به گوشه‌هایی از آن پرداخته می‌شود‬

‫زمینه‌های جنگ‬
‫پس از استقرار نادر بر اریکه سلطنت‪ ،‬این احساس برای دربار و مردم وجود داشت که با وجود گوشمالی سرکشان‪ ،‬هنوز ریشه‌های خطر پابرجاست و عوامل‬
‫طغیان و خرابی‌های بی‌شمار به مجازات اعمال زشت خود نرسیده‌اند‪ .‬از این‌رو سفیری به هند فرستاده شد تا حامل نامه‌ای مبنی بر گزارش درخشش نادر در قلع و‬
‫قمع یاغیان و تصمیم او بر نابودی آنان برای همیشه باشد‪ .‬اما هندیان توجه شایسته‌ای به سفیر و پیغام< نادر نکردند و تنها با دادن وعده‌هایی مبنی بر همکاری او‬
‫!را بازگرداندند‪ .‬ارسال سفیر برای بار دوم و سوم هم تکرار شد اما ظاهراً دولت هند بنای بر تغییر رویه نداشت‬

‫نادر در نامه‌هایش< همواره از شاه هندوستان درخواست داشت که یا فراریان را تحویل دهد یا خود در مجازات شان پیش قدم باشد‪ .‬برخی از مورخان ارسال سفرا و‬
‫پیغام< دادن‌های نادر را نشانه توجه و تسلط او به اصول دیپلماسی دانسته‌اند ولی گویی طرف هندی تمایلی< به حرف شنوی از یک سرباز تازه به دوران رسیده‬
‫نداشت‪ .‬از این‌رو اگرچه در پاسخ به نامه‌ها‪ <،‬قول‌های مبهم همکاری داده می‌شد؛ اما در عمل بی‌میلی آنها به همکاری به وضوح مشهود بود‪ .‬بی‌توجهی هندیان‬
‫نادر را که در شرایط ممتد جنگی به سر می‌برد خشمگین می‌ساخت تا آنکه در آخرین مورد سفیر او را که حاوی نامه اعتراضی علیه آن‌همه تعلل دولت هند بود به‬
‫قتل رساندند و نادر این حرکت را در حکم اعالن جنگ دانست و به هند لشکر کشید‪ {{ .‬تکرار تاریخ‪ :‬همان حماقت تاریخی را که سلطان محمد‬
‫خوارزمشاه در مقابل سفرای چنگیزخان کرد و نتیجه آن شد که تاریخ تراژیک بشریرا رقم زد‪}}.‬‬
‫معطل کردن سفرای نادر و بی‌توجهی شاه هندوستان در انجام اقدامات اعتماد بخش‪ ،‬صرفنظر< از تجسم بی‌لیاقتی< و کودنی امپراتور و وزیران او‪ ،‬مغوالن حاکم بر‬
‫هند را از لحاظ سیاسی و آداب سفارتی دچار خطای بزرگی کرد‪ .‬به عقیده یک مورخ هندی‪ :‬نادر استاد سیاست و سیاستمداری برای اعالم جنگ به هند حالت‬
‫مناسبی ایجاد کرد‪ .‬او به راهی قدم گذاشت که مطمئنا ً هیچ یک از ملل بیطرف و دوستدار قوانین بین‌المللی‪ ،‬هجوم وی به هندوستان را نمی‌توانند به‌عنوان یک اقدام‬
‫‪.‬تجاوزگرانه بی‌دلیل‪ ،‬محکوم کنند‬

‫علل حمله‬
‫در این باره که مقصود اصلی نادر از تهاجم به هندوستان‪ ،‬براستی قطع تجاوزات شورشیان افغان بوده یا غارت آن کشور؛ میان تاریخ‌نگاران اختالف نظر وجود‪ ‬‬
‫دارد‪ .‬قریب به اتفاق مورخان معتقدند حمایت ضمنی< دولت هند از شورشیان علت حمله نادر به هند بوده است در حالی که عده دیگری به صراحت اقدامات‬
‫دیپلماتیک< نادر را بهانه جویی‌هایی برای حمله به هند و تاراج ثروت‌های افسانه‌ای آن سرزمین می‌دانند‪ .‬البته این احتمال دور از ذهنی هم نیست‪ ،‬بررسی منابع‬
‫تاریخی نشان می‌دهد که نادر از مدت‌ها پیش در فکر حمله به هندوستان بوده است‪ .‬سال‌ها آشوب‪ ،‬ناامنی و جنگ بنیه< اقتصادی کشور را به کلی نابود کرده بود و‬
‫نادر که اراده جدی بر برطرف کردن ناامنی‌های داخلی و تهدیدهای خارجی داشت می‌دانست برای تداوم لشکرکشی‌ها و جنگ‌های ناگزیر خود در آینده نیازمند منبع‬
‫مالی بزرگی است که تأمین آن از داخل کشور ناممکن است‪ .‬از این‌رو خود را ناچار دید برای تأمین احتیاجات ارتش‪ ،‬مناطقی را به تصرف درآورد و با توجه به‬
‫‪.‬اوضاع همسایگان در آن زمان‪ ،‬هیچ نقطه‌ای مناسب‌تر از هندوستان وجود نداشت‬

‫وی به سبب نیاز بسیار به منابع مالی فرمان‌های سخت گیرانه‌ای به حاکمان ایاالت و شهرها مبنی بر اخذ مالیات< داده بود‪ .‬مثالً پیش از جنگ در قندهار دستوری‬
‫مبنی بر دریافت ‪18000‬تومان به حکمران اصفهان داد‪ .‬همزمان در گمبرون‪ ،‬مأموران اقدام به مصادره گسترده اموال کردند و چنان شدت عملی به خرج دادند که‬
‫تقریبا ً همه مردم آنجا به افالس دچار شدند‪ .‬کرمانیان را هم چنان لخت و همه چیزشان را مصادره کردند که به مدت چندین سال مردم با قحطی روبه رو شدند‪ .‬آنچه<‬
‫‪.‬در اصفهان‪ ،‬گمبرون و کرمان انجام گرفت‪ ،‬بالشک در سایر مناطق ایران هم با همان بی‌رحمی صورت گرفته< بود‬

‫جنگ و اشغال دهلی‬


‫اگرچه به لحاظ تاریخی حاکمیت< بر قندهار با حکام ایرانی بود اما بر سر این مسأله اختالفاتی میان ایران و هند وجود داشت‪ .‬هندیان در دوران آشوب بعد از شورش‬
‫افغان‌ها این منطقه را تصرف کردند و نادر که تاب طغیان و دست‌اندازی از هیچ دشمن داخلی و خارجی را نداشت با هجوم به این شهر و بعد از جنگی سخت آن را‬
‫فتح کرد‪ .‬در همین حال نامه‌ای به دربار هند فرستاد که در آن امپراتور را به عهدشکنی در بستن مرز روی افاغنه و زندانی کردن سفیرش متهم کرد‪ .‬اما چنین‬
‫نامه‌ای هرگز به دهلی نرسید چرا که سفیر او را در جالل آباد کشتند و خبر قتل او باعث شد که نادر به صورت رسمی به دولت هند اعالن جنگ بدهد و در فاصله‬
‫کوتاهی کابل‪ ،‬غزنین و پیشاور را تسخیر کند‪ .‬این نامه آخرین فرصتی بود که نادر به امپراتور داده بود با این حال محمدشاه به جای توجه به نگرانی‌های دولت‬
‫ایران مشغول جمع‌آوری ِعدّه و ُعدّه و تجهیز لشکریان برای جنگ با مردی شد که قریب به اتفاق مورخان او را از جمله نوابغ جنگی در طول تاریخ می‌دانند‪.‬‬
‫بسیاری از مورخان غربی او را با فاتحان بزرگی چون اسکندر مقدونی‪ ،‬ناپلئون یا تیمور مقایسه< کرده‌اند‪ .‬هانوی که نادر را از نزدیک دیده او را در زیرکی همچون‬
‫«هانیبال» در دلیری همچون «سیپیون» و در عالقه به لشکر کشی و نام‌آوری همسنگ «اسکندر» معرفی می‌کند و دیگر هموطن او فریزر می‌نویسد«شنیده‌ام در‬
‫وقت جنگ‪ ،‬هنر او عجیب است‪ .‬باور نمی‌توان کرد که به چه زودی طرف غالب و مغلوب را تشخیص می‌دهد و به چه اهتمام به قشون خود مدد می‌رساند‪ ».‬یکی‬
‫از جلوه‌های نبوغ او را در جنگ کرنال می‌بینیم< که چگونه سپاه پرشمار هند که به وسیله تعداد زیادی فیل جنگی هم همراهی می‌شد را شکست داد و پراکنده‬
‫ساخت! نگاهی گذرا به اوضاع و استعداد جنگی دو طرف در صحرای کرنال‪ ،‬شکست ایرانیان را قطعی نشان می‌داد‪ .‬سپاه ‪90‬هزار نفری ایرانیان که در طول مسیر‬
‫صدمات بسیاری هم خورده بود‪ ،‬در سرزمینی بیگانه با ارتشی شامل ‪250‬هزار جنگجو‪ ،‬سه هزار توپخانه< و دوهزار فیل جنگی روبه‌رو شده بود‪ .‬به خرطوم‬
‫فیل‌های آموزش دیده که در خط اول سپاه قرار داده شده بودند‪ ،‬شمشیرهای عظیمی بسته شده بود تا در موقع حرکت و به هنگام جنباندن سر‪ ،‬هر موجود زنده‌ای‬
‫را با شمشیرهایشان بدرند یا زیرپا له کنند‪ .‬نادر برای مقابله با این سالح دستور داد شتران بارکش را در خط دوم و به دور از انظار نگه دارند و به دم و پاالن آنها‬
‫هیمه آغشته به روغن ببندند< و وقتی که جنگ آغاز شد با آتش زدن هیمه‌ها< به ناگاه این هیوالهای آتشین را با صدای غرش توپ‌ها به سمت فیل‌ها برانند‪ .‬تدبیر‬
‫نادر کارگر افتاد و فیل‌ها با دیدن این منظره غریب و موحش‪ ،‬رم کردند و به صفوف خودی‌ها زدند و عده زیادی از نظامیان هندی را زیر لگدها و ضرب شمشیرها‬
‫قتل عام کردند‪ .‬شیرازه سپاه هند به کلی از هم پاشید و ایرانیان نیز با هجوم بی‌امان به صفوف باقی مانده مدافعان تعداد بسیاری را کشته و در نهایت شاه هند را‬
‫‪.‬اسیر کردند‬
‫در پاسخ به این پرسش که چرا نادر هندوستان را رها کرد و به ایران بازگشت اعتقاد بر این است که واقعه «شاه جهان آباد» به او فهماند حفظ و نگهداری شبه ‬
‫قاره هند کاری است بس مشکل که از عهده او خارج است‪ .‬لذا سیاست عاقالنه‌ای در پیش گرفت و در عهدنامه صلحی که با محمدشاه امضا کرد با ضمیمه< کردن‬
‫‪.‬بخش‌هایی به ایران و گرفتن غرامتی بسیار سنگین‪ ،‬او را کماکان به‌عنوان امپراتور هند ابقا کرد و خود راه وطن را در پیش گرفت‬

‫واقعه شاه جهان آباد‬


‫به هنگام ورود نادر به دهلی‪ ،‬شهر را آذین بسته و جشنی بزرگ برپا کرده بودند‪ .‬از شاه فاتح< با نهایت جالل استقبال شد‪ .‬نادر طبق وعده محمدشاه را در مقام خود‬
‫خزاین اجدادی را نثار نادر کرد‪ .‬پرواضح است که چنین بذل و بخشش عظیمی نمی‌توانسته با میل و اختیار‬ ‫ِ‬ ‫ابقا و شاه گورکانی نیز در همان مجلس جمیع نفایس‬
‫صورت گرفته باشد‪.‬اما سه روز پس از آن‪ ،‬اتفاقی بس ناگوار روی داد‪ .‬در شهر شایع شد محمدشاه در مجلس میهمانی< نادر را مسموم و مقتول کرده است‪ .‬این‬
‫خبر به هندیان جسارتی داد و آنها در قسمت‌های مختلف شهر بر سر سربازان ایرانی ریختند و عده زیادی را کشته و مجروح کردند‪ .‬خبر به نادر رسید که بلوای‬
‫بزرگی در شهر به راه افتاده و مردم خشمگین کمر به قتل سپاهیان ایرانی بسته‌اند‪ .‬نادر سعی کرد با دادن پیغام و حتی حضور در میان مردم‪ ،‬بلوا را بخواباند اما از‬
‫میان جمعیت تیری به سوی او شلیک شد و این اقدام باعث شد کاسه صبر نادر لبریز شود‪ .‬یک تاریخ‌نگار ایرانی که از نزدیک شاهد آن اتفاقات بوده‪ ،‬ماجرای‬
‫کشتار را چنین شرح می‌دهد‪« :‬موافق حکم واال [سربازان] در کوچه‌ها و راسته‌ها منتشر شدند و در تمام ضلع‌ها قتل عام را شروع کردند و از زن و مرد و جوان و‬
‫پیر و تندرست و بیمار< و بچه و معصوم هیچ‌کس را زنده نگذاشتند‪ .‬هرکس به مقابل آنان می‌رسید فی الفور از ضرب شمشیر وتیر و تبر بر خاک نیستی می‌غلتید‪.‬‬
‫شمار مقتوالن قریب نیم< لک (پنجاه هزار) نفر رسید و نقد و جنس و زر و زیور بسیار از طال و نقره و جواهر و ظروف مسی و برنجی و پارچه‌های زری و‬
‫»کرورها از غنی و مفلس به غارت بردند‬
‫نادر دانست که بیش از هفتصد نفر از همراهان او در این شورش به قتل آمده و احدی از امرای هند در کار خواباندن انقالب کوششی نکرده‌اند بنابراین حکم قتل‬
‫عام دهلی را صادر کرد و لشکریان او از سپیده صبح تا نزدیک غروب آفتاب به این عمل زشت مشغول بودند که در نتیجه< آن کثیری از مردم شهر قتل عام شد‪.‬‬
‫شدت کشتار تا بدان حد بود که آن را تنها می‌توان با ایلغار و کشتار لشکریان تیمور در این شهر مقایسه کرد‪ .‬با این همه تاکنون کسی از مورخان ایرانیان را متهم‬
‫نکرده که به عمد شورش و بلوای مذکور را برای غارت شهر به وجود آورده باشند‪ .‬بویژه آنکه نادر با شنیدن خبر اولیه شورش نه تنها آن را باور نکرد بلکه‬
‫فریاد کشید که «این توطئه‌ای از جانب برخی سربازان برای غارت شهر است‪ ».‬اما پس از اطالع از واقعی بودن شورش و بی‌تفاوتی و حتی همدستی چندنفر از‬
‫امرای هندی با شورشیان‪ ،‬فرمان کشتار و غارت را صادر کرد‪ .‬با وجود این زمانی که بزرگان هندی خود را به پای نادر افکنده‪ ،‬التماس کردند که جان هموطنان‬
‫شان بخشیده شود؛ فرمان پایان کشتار صادر شد‪ .‬در منابع آمارهای متفاوتی از میزان مقتوالن این فاجعه< آمده است؛ اما صرف نظر از صحت میزان خسارات و‬
‫حجم غارت‌ها‪ ،‬نفس این اقدام و شدت وحشیگری به کار گرفته< شده‪ ،‬اهالی هندوستان را به عمق بی‌پناهی< و ناتوانی خود در مقابل ارتشی جرار آگاه کرد و نشان‬
‫‪.‬داد حتی از سران آنها هم در حوادث اینچنینی بجز عجز و البه و التماس برای اتمام کشتار کاری بر نمی‌آید‬

‫غرامت و تاراج‬
‫نادر پس از وارد کردن تلفاتی سنگین بر هندیان به دریافت غرامت از آنان پرداخت‪ .‬غرامتی که نادر از هند ستاند افسانه‌ای بود‪( .‬این غرامت عالوه بر ضبط جمیع‬
‫مخازن اجدادی شاه مغلوب بود) سیل هدایا و مالیات‌ها< از هر سو سرازیر شد و مبلغ ‪ 15‬کرور روپیه به نادر رسید‪ .‬مرگ سعادت خان‪ ،‬سردار محمد شاه گورکانی‬
‫(کسی که اشغال دهلی را به نادر پیشنهاد کرده بود) هم باعث شد که یک کرور از دارایی‌های او هم به نادر برسد! تاراج دهلی در پی واقعه شاه جهان را هم باید بر‬
‫موارد فوق افزود‪ .‬فهرست کامل تاراج در کتاب‌های< مربوطه آمده است اما خالصه‌اش را می‌توان در این سطور از کتاب< «جهانگشای نادری» از مورخ رسمی‬
‫دربار نادر دید‪« :‬الحاصل در عرض چند روز که ضابطان خزائن و بیوتات< از انجام شغل مقرر فارغ شدند‪ ،‬حاصل بحروکان و ظروف زرین و سیمین و اوانی و‬
‫اسباب مرصع به جواهر ثمین و اجناس نفیسه چندان به قلم آمد که محاسبان اوهام و دفتر نویسان افهام از حصر و احصای آن عاجز آمدند‪ .‬امرا و خوانین دولت و‬
‫اعیان دارالخالفه نیز کرورها و لک‌ها از نقود و جواهر و مرصع‌آالت و نفایس اسباب به رسم پیشکش هدیه بارگاه حضور ساختند‪ ».‬مشهورترین این غنایم یکی‬
‫الماس گران بهای «دریای نور» و دیگری تخت معروف «طاووس» بود که بواقع خود گنجی بود غیر قابل قیمت گذاری! این تخت مخصوص جلوس پادشاهان هند‬
‫بود و به روایت استرآبادی «از جمله غنایم تخت طاووسی بود که در ایام سالطین سابقه هندوستان دو کرور جواهر که به اصطالح اهل هندوستان هر کروری صد‬
‫لک و هر لک عبارت از صد هزار روپیه است صرف ترصیع آن شده بود و همچنین اللی غلتان و الماس رخشان‪ ،‬که نظیر آن در خزاین هیچ یک از ملوک سلف و‬
‫سبق وجود نداشت» اکنون به مخزن دولت نادریه منتقل می‌شد‪.‬اما جریمه< دهلی هنوز پایان نیافته بود‪ ،‬امر شد که نیمی< از مردم موظف به پرداخت مالیات هستند‪.‬‬
‫برآوردها نشان می‌دهند مبالغ دریافتی< از اجرای این فرمان در حدود ‪ 70‬کرور (‪ 700‬میلیون روپیه) شده است‪ .‬زمانی که گزارش حسابرسان به نادر تکمیل شد و‬
‫حجم غیرقابل تصور اموالی که به دست آمده بود به نظر او رسید‪ ،‬فرمان داد که ایاالت ایران برای مدت سه سال از پرداخت مالیات معاف خواهند بود‪ .‬او‬
‫دستمزدهای عقب افتاده سربازان را پرداخت ومعادل ‪ 6‬ماه (به قولی یک سال) به آنها انعام داد‪ .‬همچنین< یکی از شاهزادگان هندی را برای پسرش نصرهللا‬
‫خواستگاری کرد‪ ،‬البته جهیزیه عروس از قبل وجود داشت!نادر سه ماه در دهلی ماند و به تکمیل باج و خراج پرداخت‪ .‬سپس عهدنامه‌ای موسوم به شالیمار با‬
‫شاه هند امضا کرد که براساس آن مناطق وسیعی از شرق هند به ایران ضمیمه شدند‪ .‬موقع حرکت به سمت ایران نیز با جمع کردن درباریان هند بار دیگر بر ابقای‬
‫محمدشاه بر مقام خود و لزوم اطاعت سایرین از او و تنبیه متمردین تأکید کرد‪ .‬محمد شاه هم در تشکر از این عنایت! بخش‌های دیگری از مناطق غربی سند را به‬
‫ایران بخشید‪ .‬به قول نویسنده‌ای نادر دوباره محمدشاه را بر تخت کشور فقیر و تحقیر شده خود نشانید‪ ،‬هرچند ترس از نادر و بازگشت او تا زمان رسیدن خبر‬
‫‪.‬قتلش همواره در دل هندیان باقی ماند‬
‫‪ ‬‬
‫‪:‬سخن پایانی‬
‫اگرچه حمله نادر به هند را نمی‌توان نامشروع دانست اما تاراج این سرزمین در کنار کشتار عظیمی که در دهلی صورت داد او را به یکی از منفورترین چهره‌ها در‬
‫تاریخ هند تبدیل کرده است‪ .‬نفرت هندیان از نادر و زشت کرداری‌های او‪ ،‬بی‌شباهت به نفرت ایرانیان از چنگیز و وحشیگری‌های مغوالن نیست‪ .‬وحشت و ترسی‬
‫که از نادر و اشغالگران ایرانی در دل هندیان افتاده بود بدان حد بود که بسیاری از آنان نادر را «بالی آسمانی» می‌نامیدند‪ .‬نه تنها در آن زمان مثلی میان هندیان‬
‫رواج داشت که اگر شخص هراسانی را می‌دیدند از او می‌پرسیدند‪« :‬چرا ترسیده ای؟ مگر نادر به دنبال توست؟!» بلکه تا به همین امروز هم یکی از تندترین<‬
‫شعارهای آنها در تظاهرات اعتراضی شعار «نادر شاهی مرده باد!» است‪ .‬به هرروی نادر با این حمله و تاراج ستانی گسترده توانست ارتش خود را به مراتب‬
‫نیرومندتر از پیش سازد و منبع مالی الزم برای لشگرکشی‌های آتی خود فراهم سازد‪ ،‬هرچند ارتش مزدور او به فرمانده‌اش وفایی نداشت و به محض قتل او بر‬
‫‪./‬سر همین گنج‪ ،‬دست اندازی‌ها و خون‌ریزی‌های بسیاری درگرفت<‬

‫روزنامه ایران‬

‫دوکتور ذبیح هللا صفا مؤلف تاریخ ادبیات در ایران که نوشته بود‪ :‬اگرزبان فارسی حمایت سالطین تیموری و بابری ونیز حمایت‬
‫‪.‬عثمانیان را نمیداشت‪ ،‬در آستانه انقراض قرار گرفته بود‬

‫یادداشت هایی از کتاب انسان خردمند‬

‫یکی از رویدادهای< عجیب تاریخ اینست که تنها در پایان قرن پانزدهم بود که اروپا به محیط مناسبی برای پیشرفت های نظامی و سیاسی و {{{‬
‫اقتصادی و فرهنگی< بدل شد‪ .‬تا جندی قبل از سفر اکتشافی جیمز کوک جزایر بریتانیا< و بطور کلی اروپای غربی صرفآ مناطق پرت و دورافتاده< ای‬
‫در دنیای< مدیترانه بودند‪ .‬هرگز واقعه مهمی درین نقاط روی نمیداد‪ .‬حتی امپراطوری روم تنها امپراطوری< پیشامدرن اروپا بخش اعظم ثروت‬
‫خودرا از افریقای شمالی و بالکان و والیاتی در خاورمیانه به دست آورد‪ .‬ایاالت روم در اروپای< غربی صرفآ< سرزمین های وحشی فقیری< بودند که‬
‫سهم شان درین ثروت چیزی جز برده و معدن نبود‪ .‬اروپای شمالی چنان متروک و وحشی بود که حتی ارزش تسخیر هم نداشت‪ .‬دوران اولیه‬
‫عصر مدرن دوران طالیی برای امپراتوری عثمانی در مدیترانه و صفوی در ایران و مغل در هند و سلسله های مینگ و چینگ در چین بود‪ .‬در‬
‫سال ‪ ۱۷۷۵‬آسیا ‪ ۸۰‬درصد اقتصاد جهان را داشت‪ .‬اقتصاد< هند و چین دوسوم تولیدات جهان را داشت و اروپا به مقایسه اینها یک کوتوله‬
‫‪.‬اقتصادی بیش نبود‬
‫بومی های تازمانی بعد از ده هزار سال بقا در انزوای پرشکوه در طی یک قرن بعد از سفر جیمز کوک بطور کامل تا آخرین نفر از جمله زنان و‬
‫بچه ها نابود شدند‪ .‬باالخره در سال ‪ ۱۹۷۶‬موزیم سلطنتی< تازمانیایی< بریتانیا< رضایت داد تا اسکلیت تروگانینی آخرین زن بومی تازمنیانی که‬
‫صدسال قبل مرده بود از چنگال دانشمندان کالج سلطنتی< جراحان انگلیس بیرون و به خاک سپرده شود‪ .‬البته نمونه هایی از پوست و موی وی را‬
‫هنوز تا سال ‪ ۲۰۰۲‬نگهمیداشتند‪ .‬البته جنایات< اروپایی ها درانجا ختم نمیشود‪ .‬اضافه تر از ده ملیون بردگانی< که از قاره< افریقا روانه ینگی دنیا‬
‫میشد نیم ایشان یا در راه تلف میشدند یا اینکه زیر شکنجه مالکان شان در مزارع از بین میرفتند‪ <.‬جنایات هسپانوی ها در مقابل مردمان بومی‬
‫‪.‬قاره در امپراتوری های انکا و ازدیک داستان تراژیدی دیگری است که قلم از بیان آن عاجز است‬
‫کلمبوس تا آخر عمر باور نداشت که قاره جدید را کشف کرده تا آنکه دریانورد< ایتالوی بنام امریگو وسپوچی در سفرهای سالهای< ‪ ۱۴۹۹‬تا‬
‫‪ ۱۵۰۴‬خود متقاعد شد که این جزایر بیرون از سواحل شرق آسیا نبوده بلکه قاره< جدیدیست‪ .‬در سال ‪ ۱۵۰۷‬نقشه نگاری< بنام مارتین والدسی‬
‫مولر با ترسیم نقشه جدید به گمان غلط که امریگو آنرا کشف کرده نام قاره را به افتخار او امریکا گذاشت‪ .‬صفحات ‪ ۳۸۷‬تا ‪ .۳۸۸‬بخش ‪ ۱۶‬کیش‬
‫‪.‬سرمایه داری و پول شروع از ص ‪ ۴۲۱‬روشنترین تشریحات پیرامون پول و بانکداری و سرمایه گذاری‬
‫ملت های سوریه – عراق – اردن – لیبی – ‪ ........‬حاصل مرزبندی های اند که دپلومات های فرانسوی و انگلیسی که تاریخ و جغرافیا و اقتصاد محلی را نادیده‬
‫گرفته روی شن ترسیم کردند‪ .‬این دپلومات ها در ‪ ۱۹۱۸‬تصمیم گرفتند که مردم کردستان و بغداد و بصره ازان پس عراقی باشند‪ .‬و چه کسانی سوری و چه‬
‫کسانی لبنانی باشند‪ .‬این سرنوشت اکثریت به نام ملت ها بوده است‪ .‬ازینرو آگاهی ملی کشورهای ساخته دست انگلیس و فرانسه با نطق های پر طمطراق رهبران‬
‫‪.‬بنام< ملی در باره ملت های به اصطالح جاودانی عراق و سوریه و افغانستان و غیره و غیره طبلی تو خالی بیش نیست‬
‫خوشنود بودن به آنچه داریم بسیار مهمتر از رسیدن به بسیاری از خواسته ها است‪ .‬خوش دلی ما همانند دیگر وضعیت های ذهنی نه توسط معیارهای بیرونی مثل‬
‫درآمد یا روابط اجتماعی و یا حقوق سیاسی بلکه توسط سیستم پیچیده ای ازاعصاب و یاخته< های عصبی و سیناپس ها و مواد بیوشیمیایی< گوناگون مثل سروتونین‬
‫و دوپامین و اکزیتوسین تعین میشود‪ .‬کسی هرگز با برنده شدن در بخت آزمایی یا خرید خانه یا ترفیع< گرفتن یا یافتن عشق حقیقی خوشبخت نشده است‪ .‬مردم فقط‬
‫}}} ‪.‬و فقط با یک چیز خوشبخت میشوند و آن احساسات دلپذیر در جسم شان است‪ .‬پس به این نتیجه میرسیم که کلید خوشبختی در دست سیستم بیوشیمی ماست‬

‫‪The Boers are descended from Dutch settlers who in the middle of the seventeenth century were stationed at the Cape to‬‬
‫‪provide fresh vegetables and meat for ships on their voyage to India. A small group of French Huguenots was all that‬‬
‫‪followed them in the course of the next century, so that it was only with the help of a high birthrate that the little Dutch‬‬
‫‪splinter grew into a small people. Completely isolated from the current of European history, they set out on a path such‬‬
‫"‪"as few nations have trod before them, and scarcely one trod with success.‬‬

‫‪Race was the Boers' answer to the overwhelming monstrosity of Africa—a whole continent populated and overpopulated‬‬
‫‪by savages—an explanation of the madness which grasped and illuminated them like "a flash of lightning in a serene sky:‬‬
‫'‪'Exterminate all the brutes.' " This answer resulted in the most terrible massacres in recent history, the Boers‬‬
‫‪extermination of Hottentot tribes, the wild murdering by Carl Peters in German Southeast Africa, the decimation of the‬‬
‫‪peaceful Congo population —from 20 to 40 million reduced to 8 million people; and finally, perhaps worst of all, it‬‬
‫‪resulted in the triumphant introduction of such means of pacification into ordinary, respectable foreign policies.‬‬

‫)‪The Origins of Totalitarianism by Hannah Arendt (pp. 200---‬‬

‫آسوری ها ‪۱.‬‬

‫خاور نزدیک منظور ما تمام جنوب باختری آسیا ( جنوب روسیه‪ -‬دریای سیاه – مغرب هندوستان و افغانستان شاید هم مصر) با یکدیگر شبکه پیچ درپیچ تمدن و فرهنگ خاوری را‬
‫ساخته اند‪ .‬کشاورزی – بازرگانی – اهلی کردن حیوانات – ساختن ارابه و سکه زدن – سند نوشتن – پیشه ها و صنایع – قانونگذاری و حکمرانی – ریاضیات و پزشکی –‬
‫استعمال مسهل و زهکشی زمین – هندسه و نجوم – تقویم و ساعت و منطقه البروج – الفبا و خط نویسی – کاغذ و مرکب – کتاب و کتابخانه و مدرسه – ادبیات و موسیقی –‬
‫حجاری و معماری – سفال لعابدار و اسپ های تجملی– یکتا پرستی و تکگانی – آرایه ها و جواهرات – نرد و شطرنج – مالیات بر درآمد – استفاده از دایه و شرابخواری و‬
‫چیزهای فراوان دیگری برای نخستین بار پیدا و رشد کرده و فرهنگ اروپایی و امریکایی ما درطی قرون از راه جزیره کرت و یونان و روم از فرهنگ همین خاورنزدیک گرفته شده‬
‫‪.‬است‬

‫خود واضع و مبدع تمدن نبوده بلکه آنرا از بابل و مصربه عاریت گرفته اند‪ .‬یونانیان نیز سازنده کاخ تمدن به شمار نمیروند؛ زیرا آنچه از دیگران گرفته اند به مراتب )آریاییان(‬
‫بیش ازآنست که از خود برجای گذاشته اند‪ .‬یونان درواقع همچون وارثی است که ذخایر سه هزارساله علم و هنررا که با غنایم جنگ و بازرگانی از خاورزمین به آن سرزمین رسیده‬
‫به ناحق تصاحب کرده است‪ .‬با مطالعه مطالب تاریخی مربوط به خاور نزدیک و احترام گذاشتن به آن درحقیقت وامی را که نسبت به موسسان واقعی تمدن اروپا وامریکا داریم ادا‬
‫‪.‬کرده ایم‬

‫داستان آفرینش و بهشت و طوفان نوح (واقعا شهری در اثر کاوشهاس باستانی درعمق ‪ ۲۰‬متری در بین النهرین پیدا شد) و تولد موسی تا آنجا که میگوید‪( :‬مادر حقیر و بیچاره‬
‫درپنهانی زایید و در سبدی از نی به روی آب گذاشت و کارگری اورا نجات داد و بعدها ساقی شاه شد و آنگاه برخواجه خویش شورید و به تخت نشست وقس) به تفصیل به ‪۳۵۰۰‬‬
‫‪.‬تا ‪ ۴۵۰۰‬سال ق م از سومری ها برمیگردد که اوال به تورات یهودان و بعدها ازان به قرآن داستانش به آب و تاب نقل میشود‬

‫کهن ترین وسیله نقلیه چرخدار جهان در کیش (جنوبغرب ایران) در مجاورت عراق کشف شده است‪ .‬تقویم سال به دوازده ماه قمری منقسم میشد و بعد از هر سه یا چهار سال ماهی‬
‫برآن می افزودند تا با فصول سال و گردش خورشید توافق پیدا کند‪ .‬دستورات دینی را کاهنان که نقش پادشاه (پاتسی) را نیز بازی میکردند‪ -‬بره را جانشین وفدیه آدمی ساختند و‬
‫برینصورت به اموال شان افزوده گشت‪ .‬افسانه دیگر چون خدایان آدمی را خوشبخت آفریدند و وی با اراده آزاد خود مرتکب گناه شد با فرستادن طوفان اورا تنبیه کرده (طوفان‬
‫نوح) و ازین طوفان تنها جوالیی به نام تگتوگ نجات یافت و چون این تگتوگ میوه حرام شده ای را خورد زندگی جاویدانی را ازدست داد ( راندن آدم از بهشت)‪ .‬کاهنان در مدرسه‬
‫هایی به پسران ودختران خط نویسی و حساب را میآموختاندند‪ .‬ریاضی و هندسه پیشرفته ای جدولهای ضرب وتقسیم و جذر وکعب و مسایلی ازهندسه (‪ ۴۰۰۰‬ق م)‪ .‬دختران به‬
‫وقف به معابد برای کاهنان افتخار به خود و پدران را کمایی میکردند‪ .‬کیفر زنا به زن مرگ بود‪ .‬که به یهودیت و باالخره به اسالم میراث ماند‪ .‬گردنبند ملکه که ازگور وی بدست‬
‫‪.‬آمده از طال و الجورد ساخته شده‬

‫بابلیان نخستین کسانی بودند که از راست به چپ مینوشتند‪ .‬همچنان سومری ها که به شکل بسیار پیشرفته تمامی اسناد از قبیل قباله اسناد ملکیت احکام قانون و خرید وفروش را‬
‫‪.‬که بدینصورت پیدایش خط میخی و تطور و تکامل آن بزرگترین منتی است که سومریان برتمدن جهان دارند‬

‫‪۲.‬‬ ‫‪:‬مصریان‬
‫درین سرزمین نخستین حکومت و امپراطوری – نخستین سازمان آبیاری – نخستین بار استفاده از سیم و زر برای ارزیابی کاالها – نخستین قراردادهای بازرگانی – نخستین‬
‫سازمان اعتبار معامالتی – نخستین کتاب قانون – نخستین بار استفاده وسیع از خطنویسی – نخستین بار گفتگوی از داستان آفرینش و طوفان – نخستین مدرسه ها و کتابخانه ها‬
‫– نخستین ادبیات و شعر– نخستین آرایه ها و جواهر آالت – نخستین حجاری و نقش برجسته – نخستین کاخها و معابد – نخستین بار استفاده از فلزات درتزیین – ونخستین طاقها‬
‫و قوس ها و گنبدهای ساختمانی درجهان پیدا شده است‪ .‬و هکذا پایه هزاران اختالف تاریخ بشری چون بردگی – استبداد – چیرگی کاهنان برمردم و جنگهای استعماری برای‬
‫‪.‬نخستین بار دیده شده است‪ .‬به گمان اغلب اختراع شیشه‪ -‬بافتن پارچه کتانی‪ -‬ساختن کاغذ و مرکب و ساعت و علم هندسه و حروف الفبا کار مصریان است‬

‫معابد دوقلوی ابو سمبل از کوهستان و در زمان پادشاهی فرعون رامسس بزرگ در سده‌ی سیزدهم قبل از میالد ساخته شد‪ .‬این بنا به عنوان یادبودی از پادشاه و ملکه‬
‫ساخته شده بود‪ .‬در سال ‪ ۱۹۶۰‬دولت مصر به دلیل انجام کارهای عمرانی مجبور به جا به جایی این معبد شد‪ .‬زیرا در صورت جابه جا نشدن ممکن بود معبد در زیر آب فرو رود‪.‬‬
‫‪ .‬اگرچه اینکار کمی وقت گیر و طاقت فرسا بود ولی به خوبی تکمیل شد‪.‬هنوز هم معبد ابوسمبل به عنوان یک مقصد توریستی خوب شناخته شده است‬

‫‪:‬هرودوت به نقل ازکاهنان درمورد ساختن اهرام مصر‬

‫خیوپس به مصریان دستور داد تا ازکوهای عربستان سنگ بکنند و به دره نیل بیاورند‪ .‬گروهی سنگهارا با کشتی بر روی رودخانه جابجا کنند‪.‬‬
‫درهرنوبت صدهزارنفر ناچار بودند برای مدت سه ماه بیگاری‪ L‬کنند‪ .‬مدت ده سال طول کشید تا مردم راه را ساختند‪ L‬و سنگهارا به پای هرم‬
‫‪.‬رسانیدند‬

‫هرم خوفو دارای دوملیون ونیم پاره سنگ است که وزن بعضی ازانها به یکصدو پنجاه تن میرسد ولی وزن متوسط پاره سنگها دوتن و نیم است‪ .‬این هرم به‬
‫وسعت چهل و شش هزارمترمربع و صدو چهل وشش متر ارتفاع بوده‪ .‬سنگها همه درست به هم پیوسته بجز راهی در سی متر ارتفاع ازقاعده هرم برای داخل‬
‫‪.‬کردن تابوت شاه با چهاردست و پا که تابوت را داخل هرم نمایند‪ L.‬مصریان بدون شک درتمام‪ L‬تاریخ بزرگترین بنایان و سازندگان بوده اند‬

‫مصر و بابل تقریبا دریک زمان قدیمیترین سازمان تعلیم‪ L‬وتربیتی را که تاریخ ازان آگاهی دارد برقرار ساخته اند‪ .‬تنها درقرن نوزدهم میالدی که سازمان تعلیم و‬
‫تربیت ترقی کرد و دوباره به درجه کمالی رسید که در نزد مصریان به آن درجه رسیده بود‪ .‬وقتی دانش آموز به آخرین کالسهای مدرسه میرسید حق داشت که‬
‫برای نوشتن از کاغذ ازساقه بردی (پاپیروس) استفاده کند؛ این کاغذ یکی از مهمترین کاالی بازرگانی مصر دران زمان و یکی از بزرگترین عطایایی است که‬
‫این کشور به جهان بخشیده است‪ .‬گواه برساختمان خوب این نوع کاغذ اینست که نوشته های پنجهزار سال پیش خطوط آن هنوز هم به آسانی خوانده میشود‪.‬‬
‫رنگ فساد ناپذیر دوده با کمی آب و صمغ گیاهی وقلم نوک تراشیده از نی‪ .‬از صورت نگاری ‪ ۵۰۰‬عالمت هیروگلیفی (شاید زیباترین خطی که تا کنون شناخته‬
‫شده) بعدها الفبای ‪ ۲۴‬حرفی بوجود آمد که این بزرگترین میراثی به فرهنگ ومدنیت بشری به حساب میآید‪ .‬مصریان تقویم را وضع کردند که بعدها این تقویم‬
‫‪.‬عنوان بزرگترین هدیه مصر به بشریت پیدا کرد‬

‫درپاپیروس ابرس چنین میخوانیم‪ « :‬رگهای قلب به همه اندامهای بدن میرود و طبیب هرگاه دست درپا وسر و پشت بگذارد همه جا با قلب‬
‫روبرو میشود‪ .‬میان این گفتار‪ L‬و آنچه لیوناردو‪ L‬و هاروی گفته اند گامی بیش نیست؛ اما برای برداشتن این گام سه هزار سال زمان الزم بوده‬
‫‪.‬است‪ .‬از چهل و هشت حالت جراحی تا نام هفتصد دارو برای درمان بیماری ها برای ما به یادگار‪ L‬گذاشته اند‬

‫مورخان فلسفه را عادت برآنست که تاریخ این علم را ازیونان آغاز کنند؛ این مایه ریشخند هندیان و چینیان است که اولی خودرا مخترع فلسفه و دومی خودرا‬
‫تکمیل کننده آن مینامند‪ .‬ولی احتمال دارد ما همه در اشتباه باشیم چه کهنترین اثر فلسفی که میشناسیم‪ L‬تعالیم پتاح‪-‬حوتپ است که مربوط میشود به ‪ ۲۸۸۰‬ق م‬
‫یعنی ‪ ۲۳۰۰‬سایل پیش از زمان کنفوسیوس و سقراط و بودا‪ .‬که به فرزند خود چنین پند میدهد؛ «به آنچه آموخته ای مغرور مباش‪ -‬ازان بترس که به زبان‬
‫خویش به خود دشمنان بتراشی‪-‬پاس حق را نگاهدار‪ -‬هیچگاه کالمی را که شاهی یا گدایی هنگام گشودن در صندوقچه دل خویش به تو گفته به دیگران‬
‫بازمگوی که این خشم ونفرت نفس را برانگیزد‪ .‬فضیلت‪ L‬پسرگرانبهاترین چیز برای پدر اوست‪ -‬و نیکی اخالق امریست که هرگزفراموش نخواهد شد‪ .‬بدان که‬
‫خاموشی برای تو ازکثرت کالم سودمندتر است‪ .‬فکر کن که ممکن است درمجلسی که سخن میگویی کارشناسی درمیان حاضران مجلس باشد و‬
‫به معارضه باتو برخیزد‪ L.‬به همین جهت است که نباید درهر مجلس ازهردری سخن گفته شود که این عین دیوانگی است‪ ».‬گرقدرتی داری درآن‬
‫بکوش تا از راه دانشمندی ونیکخواهی افتخار یابی‪ .‬ازین بپرهیز که سخن دیگران را ببری و باحرارت فراوان پاسخ گویی ‪ .‬اینرا ازخود دورکن و برنفس خویش‬
‫‪.‬مسلط باش‪ .‬هیچیک‪ L‬ازکلماتی که درینجا ذکرکرده ام تا ابدالدهرمحو نخواهد شد‬

‫هرودوت پدر تاریخ یونانی مینویسد‪ :‬داریوش بزرگ میخواست بداند رود سند در کجا به دریا میریزد‪ .‬پس اسکیالکس دریا ساالر‬
‫یونانی را به دریای عمان و سند روانه کرد‪ .‬آنها سپس از طریق رودها به سوی مشرق حرکت کردند و در ماه سی ام به جایی‬
‫رسیدند که فنیقی ها به فرمان پادشاه مصر قبال ازانجا برای گردش به دور افریقا به راه افتاده بودند‪ .‬پس ازین اکتشاف داریوش‬
‫هندیها را به اطاعت خود درآورد و ازین دریا استفاده کرد‪ .‬باری این هیهات از رود سند سرازیر شده سواحل بلوچستان و مکران‬
‫امروزی را پیموده بعد به سواحل عربستان گذشته از باب المندب داخل بحیره احمر گردیدند و پس از گذشتن از ترعه ای که به‬
‫فرمان داریوش به دنباله شعبه ای از رود نیل ساخته شده بود به مصر وارد شده و ازانجا به دریای مدیترانه رفتند‪ .‬این اکتشاف در‬
‫دنیای قدیم اهمیت فراوان یافت‪ .‬چنانچه اسکوالکس شرح این مسافرت را در رساله ای بنوشت و بعد ها آن رساله بدست فیلسوف‬
‫‪.‬قدیم یونانی ارسطو افتاد و آن حکیم در کتاب هفتم سیاست نامه خویش به این گزارش اشاره کرده است‬

‫درست ‪ ۱۸۴‬سال پس از لشکرکشی داریوش به هند اسکندر مقدونی به سال ‪ ۳۲۸‬ق م به هندوستان درآمد و تا همان حدود متصرفات‪ L‬داریوش‬
‫‪.‬را به تصرف خود درآورد‬

‫زردشت از کتاب نامه باستان مجموعه مقاالت دکتر محمد جواد مشکور صفحات ‪ ۳۰۳‬تا ‪۳۶۳‬‬
‫ظهور زردشت‪ :‬به اعتقاد اکثر دانشمندان اوستاشناس دین زردشت در مشرق ایران یعنی خراسان یا ماوراالنهر یا سیستان و خوارزم پدید آمده‬
‫بخصوص این قسمت اوستا که دران سال بدو قسمت یعنی زمستان ده ماهه و تابستان‪ L‬دو ماهه بوده (زعقرب تا به جوزا زیر برفیم‪ L-‬بهار و‬
‫تیرماهی نیست مارا از شاعر راغستانی)‪ .‬آیین او و همه اعتقاداتی‪ L‬که پسانها درادیان ابراهیمی چون خلفت آدم و حوا‪ -‬وحی توسط فرشته های‬
‫مقرب ‪ -‬مالیک مقرب – خلقت کاینات – نوراالنوار – عمر دنیا (‪ ۱۲۰۰۰‬سال) – ظهور سه موعود آخرالزمان ( شاید موسی و عیسی و محمد‬
‫خویشتن را آن سه موعود پنداشته باشند‪ .‬چه اکثری دانشمندان ظهور وی را ‪ ۱۰۰۰‬سال قبل از میالد در شرق ایران دانسته که هرسه‬
‫پیامبرابراهیمی بعد ازان مبعوث شدند‪ ).‬واینکه درهنگام زادن آخرین منجی جنگ قطعی بین خیر و شر درگرفته و ستاره دنباله داری به زمین‬
‫اصابت و زمین شعله ور گردیده و همه چیز ذوب و قیامت برپا شده و همه مردگان برمیخیزند و بعد هم میعاد ( جدایی روح از تن ‪ -‬فردوس و‬
‫‪.‬برزخ و اهریمن< شیطان> ‪ -‬عبور ازپل چینوت < پل صراط> از تیغ تیز تر و موی باریکتر – قضاوت اعمال خیر و شر در ترازوی اعمال)‬

‫بهشت بهترین جایی‪ L‬است که دران آفتاب غروب نمیکند (البته درانجا نه داستان از شراب انطهوراست و نه از حور و غلمان) در دوزخ زردشتی‪L‬‬
‫از شعله های آتش فروزان خبری نیست‪ .‬چه آتش مقدس است و نباید به لوث وجود گنهکاران آلوده گردد ‪ .‬آنچه دوزخیان‪ L‬را شکنجه میدهد‬
‫وجود سرمای سخت و ظلمانی و سوزنده است‪ .‬البته کسانی که کارهای نیک و بد شان برابر است در برزخ یا اعراف خواهد ماند‪ .‬روان و روح‬
‫آدمی پیوسته صعود میکند تا به عرش معالی خداوند (اهورا مزدا) برسد‪ .‬البته سنجش تمامی اعمال روی همان سه اصل پندار نیک – گفتار‬
‫‪.‬نیک ‪ -‬کردار نیک استوار است‬
‫‪.‬زردشتیان آتش را نمی پرستند بلکه آنرا نشانی از فروغ ایزدی میدانند‬

‫زردشتیان مردگان خودرا در اطاق کوچکی که از سیمان ساخته شده میگذارند و آلودن خاک را که از عناصر چهارگانه (آب و آتش و خاک و‬
‫باد) است جایز نمیدانند‪ .‬اعتقادات ایشان عبارت است از‪ – ۱ :‬پرستش اهورا مزدا خداوند یکتا‪ -۲ -‬آشویی ( پاکیزگی و پارسایی)‪ -۳ L-‬سدره‬
‫بستن (جامه دینی از نه پارچه سفید که به هرکسی که به سن بلوغ ‪ ۱۵‬سالگی رسیده باشد واجب است و کشتی یا کستی کمربند باریکی که از‬
‫پشم گوسفند از ‪ ۷۲‬نخ بافته شده که نشانه پاکی و بی آزاری و نشانه پیمان بندگی به خداوند یکتاست‪ – ۴ .‬برگزاری آیین گذشتگان و مردگان‪.‬‬
‫‪ – ۵‬دستگیری از نیازمندان و تنگدستان‪ – ۶ .‬برگزاری جشنهای مذهبی‪ -۷ .‬بجای‪ L‬آوردن نمازهای‪ L‬پنجگانه مانند مسلمانان یا اینکه مسلمانان‬
‫!ازایشان تقلید نمودند‬
‫نمازهای‪ L‬پنجگانه شباروزی‪ L‬رکوع و سجود ندارند‪ -‬برخالف دین یهود و اسالم روزه وجود نداشته و بجای آوردنش حرام شمرده میشود‪.‬‬
‫نمازهای‪ L‬پنجگانه‪ -۱ :‬هاونگاه از برآمدن خورشید الی نیمروز‪ -۲ -‬گاه رپتوین از نیمروز تا سه ساعت بعد از ظهر‪ – ۳ -‬گاه اوزیرین از سه‬
‫ساعت بعد از ظهر تا شام – ‪ – ۴‬گاه ایوی سرو تریم از شام تا نیمشب – ‪ – ۵‬گاه اشهین از نیمشب تا دمیدن خورشید‪ .‬جشنهای ایشان از‬
‫‪.‬نوروز شروع تامهرگان و خرداد و تیرگان و جشن پنجه و جشن پیدایش آتش و جشن گاه انبار (برداشت حاصالت) میرسد‬

‫زردشتیان اهل کتابند و از دین زردشت به نام مجوس در قرآن کریم در سوره حج آیه ‪ ۱۶‬به دنبال ملت های اهل کتاب آمده و‬
‫میفرماید‪ :‬ان الذین آمنو والذین هادو والصابیین والنصاری والمجوس والذین اشرکو ان هللا یفصل بینهم یوم القیامه‪ .‬هکذا از کتاب‬
‫بحاراالنوار احادیثی نقل میگردد که علی رض بر منبر فرمود‪ :‬پیش ازانکه مرا نیابید از من بپرسید‪ .‬پس اشعث بن قیس پرسید یا‬
‫امیرالمومنین چگونه از مجوس جزیه میگیرند؟ (یعنی رفتار اهل کتاب را با ایشان میکنند)‪ .‬درحالیکه کتابی به ایشان نازل نشده و‬
‫پیغمبری به ایشان مبعوث نشده؟ علی رض جواب داد که ای اشعث بدان که برایشان کتاب نازل شده و برآنان پیغمبری مبعوث‬
‫گردیده است‪ .‬هکذا یکی از اصحاب از اباعبدهللا راجع به مجوس پرسید که آیا ایشانرا پیغمبری بوده است؟ گفت آری‪ .‬مگر نشنیده‬
‫ای که پیغمبر ص گفت که مجوس را پیغمبری بوده است که اورا بکشتند و کتابی آورد که اورا بسوازانیدند و بر دوازده هزار‬
‫‪.‬پوست گاو نوشته شده بود‬

‫درانجیل متی مجوسان به هدایت ستاره ای درمشرق به والدت مسیح آگاهی یافته به زیارت طفل نوزاد با مخازن طال و کندر و‬
‫مر( صمغی از درخت خار داری با دانه های سفید و زرد و خوشبو با طعم تلخ برای ساخت عطریات زنانه) به طوریکه زردشت‬
‫پیغمبر ایشان فرموده بود هدایای خودرا تقدیم نمودند‪ .‬آنچنانیکه مسلمانان ادعا میکردند که بعثت پیغمبر آخرالزمان نیز در کتاب‬
‫‪.‬انجیل گزارش داده شده بود‬

‫مانویه‪ :‬مانی پسر پاتک از نجیب زادگان ایران در همدان بود‪ .‬پدرش در بابل اقامت گزید و پسری پیدا کرد و به نیت آنکه بماند‬
‫اورا مانی خواند‪ .‬تحصیالت مانی در بابل در کنار فرات در نزدیکی کربالی امروز که مرکز علم و معرفت دنیای قدیم به شمار میرفت‬
‫قرار داشت‪ .‬وی دران شهر به ادیان و فلسفه های مختلف آشنایی پیدا کرد‪ .‬وی با پدرش در امل پیرو دین مغتسله که شاخه ای از‬
‫گنوسی بشمار میرفت بودند‪ .‬بعدها در سال ‪ ۲۲۸‬م مغتسله را ترک و خودرا مامور هدایت بشر و رسول روشنایی خواند‪ .‬شاپور‬
‫اول ساسانی را در تیسفون به دین خود دعوت کرد و مورد تفقد وی قرار گرفت‪ .‬تاریخ این ابالغ رسالت را نهم اپریل ‪ ۲۴۳‬میالدی‬
‫نوشته اند‪ .‬مانویان پیش از نماز با آب جاری وضو گرفته و بدن خودرا مسح میکردند و درصورت نبودن آب با خاک یا شن تیمم‬
‫میکردند‪ .‬درنماز دوازده بار به سجده میافتادند و نماز را رو به آفتاب و مهتاب میگذاردند‪ .‬هفت روز در هر ماه روزه میگرفتند و‬
‫روزه روز یکشنبه از همه مهمتر بود‪ .‬آیین مانوی از اسپانیا تا چین گسترش یافت‪ .‬درسده دهم میالدی ریاست مانویه از بابل به‬
‫سمرقند منتقل شد‪ .‬در سال ‪ ۷۶۳‬م مبلغان مانوی خاقان اویغور را به این دین دعوت کردند که سرانجام دین رسمی اویغورها شد‪ .‬و‬
‫‪.‬این دین تا بعد از مغل در تاتارستان و مغولستان رواج یافت‬
‫مسلمانان پیروان مانی و مزدک را زندیق میخواندند و زندیق معرب زندیک به پهلوی‪ L‬است (کسیکه قایل به تفسیر کتاب اوستا باشد)‪ .‬اولین‬
‫مجرم محکوم به مرگ زندیقه جعد بن درهم پیشوای معتزله درسال ‪ ۱۱۸‬هجری بود که بعدها روشنفکران کثیری به این جرم بدست خفای‪ L‬بنی‬
‫امیه و بنی عباس و عمال ایشان کشته شدند‪ .‬مانی شش کتاب نوشت و به پیروان خود فرستاد‪ L.‬درکتاب الفهرست به عنوان ‪ ۷۲‬رساله مانی‬
‫‪.‬ازانها یاد شده است (جنگ هفتاد و دوملت حافظ؟)‪ .‬فلسفه مانی باالی دو اصل خیر و شر و نور و ظلمت استوار است‬

‫گرچه بعضی محققان مانی هارا از نگاه نژادی تورانی میدانند اما کلمات مشترک بین ایشان و پارسیان بیانگر آنست که این نظریه اشتباه باشد‪.‬‬
‫هرودت مینویسد که چون سگ در ایران قدیم از احترام خاصی برخوردار بوده زنان محترم اسپاکو (سگ ماده) و سرداران مرد سگ نر(اسپاکا)‪L‬‬
‫خوانده میشدند‪ .‬کلمه سگ (سپاک) در بسیاری‪ L‬زبانهای ایرانی مروج است‪ .‬در لهجه تاتی که از لهجه های قدیم آذری است به سگ اسپا گویند‪.‬‬
‫در زبان روسی که نزدیک به زبان ایرانی سگ را سباکا گویند‪ .‬در زبان پشتو سپی گفته میشود‪ .‬یاقوت حموی در معجم البلدان در کلمه اصفهان‬
‫از قول حمزه اصفهانی نقل قول میکند که مشتق از سپاه است و آن در پارسی اسپاهان بوده است که جمع سپاه است و سپاه به معنی لشکری و‬
‫سگ است‪ .‬و چون هردو یعنی سپاهی و سگ مامور پاسبانی‪ L‬هستند ازینرو این نام بین هردو مشترک است‪ .‬دیگر کلمه پاییری‪ L‬دایزه که در اوستا‬
‫و پارسی باستان‪ L‬بکار رفته که بقول خاورشناس فرانسوی اصال واژه مادی است به معنی حصار مدور و مجازآ به معنی باغ و بوستان است و‬
‫لفظ پاردوس یا پاردیز به معنی پالیز‪ L‬پارسی که به معنی باغ است ازان کلمه آمده است‪ .‬این کلمه در زبانهای‪ L‬اروپایی پارادی یا پاردایز‪ L‬و در‬
‫عربی فرودس به معنی بهشت است‪ .‬دیگر کلمه سپا که اصال مادی است به معنی اسپ و میترا به معنی مهر و خورشید‪ .‬دیگر کلمات مادی چون‬
‫‪.‬خشایه ثیه (شاه)‪ L-‬زرگا (بزرگ)‪ L-‬باختریش‪( L‬باختر)‪ L-‬زرنکا (زرنج)‪ -‬و اسن (سنگ) و غیره‬

‫کلمه بغ در پارسی به معنی خداست که در پارسی دوره اسالمی بصورت فغ گردیده که ایرانیان عنوان پادشاهان چین را فغفور(بغ‪ L‬پور) و پسر‬
‫‪.‬خدا دانستند و کلمه بغداد نیز مرکب از (بغ‪-‬داد) است که به معنی خداداد است‬

‫خط آرامی از انواع خطوط سامی است که از الفبای فنیقی اقتباس شده که این خط دارای ‪ ۲۲‬حروف ذیل با ارزش عددی اند‪ :‬ابجد (‪-)۴-۳-۲-۱‬‬
‫هوز (‪ -)۷-۶-۵‬حطی (‪ -)۱۰-۹-۸‬کلمن (‪ -)۵۰-۴۰-۳۰-۲۰‬سعفص (‪ -)۹۰-۸۰-۷۰-۶۰‬قرشت (‪ .)۴۰۰-۳۰۰-۲۰۰-۱۰۰‬باید دانست که ‪۶‬‬
‫‪.‬حرف ثخذ و صظغ را عربها به این حروف افزودند‬

‫زبان پارسی دری ‪ :‬از اواسط قرن سوم هجری گسترش یافت‪ .‬نخستین ظهور ادبی آن درمشرق ایران تحت تاثیر لغوی و صرفی‪ L‬و نحوی لهجه‬
‫های متداول شرقی درآمد‪ .‬المقدسی و ابن حوقل مورخان قرن ‪ ۴‬هجری نوشته اند که این زبان از نیشاپور تا سرزمین های نزدیک والیت سغد‬
‫گفتگو میشده است‪ .‬این دو دانشمند زبان مردم نیشاپور‪ -‬سرخس – ابیورد – هرات – جوزجان و بخارا را مشابه دانسته و آنرا لسان دری‬
‫خوانده و زبانهای خوارزمی و تخاری و سغدی را زبانهای‪ L‬جداگانه دانسته اند‪ .‬نخستین گویندگانی‪ L‬که بدین زبان شعر گفته و یا نثر سروده اند‬
‫آنرا پارسی دری و یا تنها دری و یا تنها پارسی و یا فارسی‪ L‬خوانده اند‪ .‬و آنرا در برابر پهلوی (پهلوانی) و تازی (عربی)‪ L‬قرار داده اند‪ .‬بنابر‪L‬‬
‫نوشته محمد بن اسحاق الندیم صاحب کتاب الفرست از قول ابن مقفع این زبان را به آن جهت دری خوانده اند که در دربار و درگاه پادشاه معمول‬
‫‪.‬بود‪ .‬و یکی از معانی (در) در زبان پهلوی و پارسی به معنی دربار و درگاه پادشاه است‪ .‬که درحقیقت‪ L‬زبان رسمی کشور بوده است‬
‫طبق اسناد موجود زبانهای ادبی رایچ ایران درقرون مقارن اسالم درآسیای‪ L‬میانه یکی سغدی در مشرق و دیگری‪ L‬خوارزمی در مغرب است‪.‬‬
‫درناحیه فرهنگی بلخ و کابل نیز زبان کوشانی باختری‪ L‬معمول بود‪ .‬در سراسر مغرب فالت ایران از تیسفون تا مرو زبان پهلوی ساسانی یا‬
‫پارسیک بود‪ .‬در عصر ساسانی پیش از آمدن اعراب یک زبان رسمی درباری نوشتاری یعنی پارسی دری یا درباری‪ L‬یا دری معمول بود‪ .‬پس از‬
‫حمله اعراب یزدگر سوم ناچار‪ L‬پایتخت را از تیسفون با همه درباریان بالغ برچندین‪ L‬هزار نفر به مشرق برد‪ .‬وی با چنین دم و دستگاه به مرو‬
‫رسید و مرو مرکز زبان دری شد‪ .‬این زبان در خراسان رواج یافت و جایگزین‪ L‬زبانهای محلی مانند خوارزمی – سغدی و بلخی‪ L‬و هروی گردید‪.‬‬
‫زبان پهلوی‪ L‬که زبان دینی دوره ساسانیان بود اختصاص به زردشتیان‪ L‬یافت‪ .‬بعضی رواج زبان پارسی‪ L‬دری را در مشرق از زمان سقوط دولت‬
‫‪.‬هپاطله (یفتلی ها) به دست انوشیروان دانسته اند‬
‫چون زبان پارسی دری توسط تازیان‪ L‬و ایرانیان نومسلمان در مشرق ایران گسترش یافت ازین جهت از طرف بومیان به لغت تازیک (تاجیک)‬
‫لقب گرفت‪ .‬ازینرو در بعضی نقاط زبان پارسی دری را تاجیک یا تازیک خوانده اند‪ .‬و خط عربی جای خط پهلوی را گرفت‪ .‬عبدهللا بن مقفع‬
‫گوید‪ :‬اما پهلوی زبانی بوده که پادشاهان در مجالس به آن سخن میگفتند و آن زبان منسوب به پهله است‪ .‬وپهله نان پنچ والیت اصفهان و ری‬
‫و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان‪ L‬میباشد‪ .‬اما پارسی زبان موبدان و کسان ایشان بود و در والیت پارس رواج داشت‪ .‬اما دری زبان شهرهای‬
‫مداین است و درباریان شاه با آن زبان گفتگو میکردند‪ .‬و منسوب به درگاه شاه یعنی مردم پایتخت است و از میان زبانهای مردم مشرق غالب‬
‫‪.‬اهل بلخ به آن سخن میگویند‬

‫فقیه بزرگی چون امام ابوحنیفه رح (وفات ‪۱۵۰‬هجری)‪ L‬نخستین فقیه اگرادای نماز و ترجمه و تفسیر قرآن را به زبان پارسی دری روا نمیدانست‬
‫هرگز زبان پارسی دری در مقابل تاجم زبان عربی نمیتوانست پایدار بماند و چون اکثری بالد مفتوحه توسط اعراب چون شام و مصر و شمال‬
‫افریقا زبان ملی از بین رفته و عربی جایش را میگرفت‪ .‬زبان پارسی در دوره عثمانی دراسیای صغیر رواج یافته و از مرزهای آن گذشته تا‬
‫‪.‬یونان و یوگوسالویا و بلغارستان‪ L‬رواج یافت‬

‫هنگامیکه کورش بزرگ در سال ‪ ۵۳۹‬ق م امپراطوری بابل را از پای درآورد زبان آرامی همچون دوره آشور و بابل در امپراطوری ایران رواج‬
‫داشت‪ .‬در زمان داریوش بزرگ هخامنشی (‪ ۴۸۵-۵۲۱‬ق م) که این شهنشاهی از نیل تا سند وسعت داشت و پایتخت آن درشهر شوش خوزستان‬
‫موقعیت داشت وی برای برقراری و ارتباط بین مردم امپراطوری عظیم خویش خط و زبان آرامی را درحالیکه خود به این زبان آشنایی نداشت به‬
‫عنوان زبان واسط چون انگلیسی درجهان امروز پذیرفت‪ .‬وی عده ای از دبیران و کاتبان‪ L‬آرامی را استخدام کرد که عالوه بر زبان مادری زبان‬
‫پارسی را بخوبی میدانستند‪ .‬وی توسط این دبیران که در تمامی قلمرو بودند بخشنامه ها یا فرامین را به توسط عمال خویش به اجرا میگذاشت‪.‬‬
‫‪.‬آرامی ها پس از فنیقیها‪ L‬یگاه قوم سامی نژاد بودند که از طریق بازرگانی‪ L‬به همه جا راه یافتند‪L‬‬

‫پادشاه آشوری نصیراپال دوم (‪ ۸۸۴-۸۵۹‬ق م ) درسال ‪ ۸۸۱‬ق م به آذربایجان حمله کرد و تا کوه نسیر که آشوریان آنرا قرارگاه‪ L‬کشتی {‬
‫نوح میدانستند به پیش راند‪ .‬غنایم بسیاری از اسپ و شترهای دوکوهانه و سیم و زر بدست آورد و ازانجا به سرزمین مسی قسمت علیای‪ L‬رود‬
‫‪. }.‬جغتو که دران عهد به اتحاد قبایل ماد بود رهسپار شد‬

‫مزدک و کیش او‪ :‬مزدکیان از فرقه های مانویه هستند که منسوب به مزدک نامی پسر بامداد از مردم استخر فارس میباشد‪ .‬وی از مانویان‬
‫و پیروان زرتشت خورگان بشمار میرفت‪ .‬استاد او زرتشت خورگان‪ L‬از اهل شهر فسا و سالها در بیزانس (روم شرقی)‪ L‬زیست و درانجا با فلسفه‬
‫یونانی از جمله جمهوریت افالطون آشنایی‪ L‬پیدا کرد و تحت تاثیر مدینه فاضله افالطون قرارگرفت‪ .‬افکار اجتماعی واقتصادی‪ L‬وی توسط شاگردش‬
‫مزدک درایران معرفی و رواج پیدا کرد‪ .‬خشکسالی های ‪ ۴۸۴ – ۴۵۹‬م اواخر پادشاهی فیروز و ‪ ۵۳۱ – ۴۸۸‬م اوایل سلطنت قباد ساسانی‬
‫مردم قحطی زده توسط مزدک که مرد سخنور بود درخواست های خودرا به قباد ساسانی عرضه داشتند اما وی که طالب اصالحات بود اما از بیم‬
‫موبدان و اشراف کشور جرات اقدام به این کار را نمیکرد و توسط این دو طایفه از سلطنت خلع اما دوباره‪ L‬به یاری پادشاه هیاطله (یفتلی ها) بر‬
‫تخت نشست‪ .‬اما این بار از مزدکیان طرفداری‪ L‬نکرد و در اواخر سلطنت او مزدکیان بدست پسرش خسرو انوشیروان ( ‪ ۵۷۹ -۵۳۱‬م) قلع و‬
‫قمع شده با پیشوای خود مزدک از بین رفتند‪ .‬نهضت مزدکی واکنشی علیه مظالم زمینداران و اشراف به جهت مانوی بودن از موبدان زردشتی‬
‫خواستار حکومت اشتراکی و یا شیوعی شدند و مذهب اشترای بوجود آوردند‪ .‬مزدک میگفت زمین و آب ازان خداست و باید بین همه مردم‬
‫مشترک باشد‪ .‬دیگر اینکه زن و مال باید بین مردم مانند زمین و آب و هوا مشترک باشد‪ .‬مزدک هدایت طبقات‪ L‬کارگر و کشاورز را بر اساس‬
‫عقیده گنوسی مانوی بر عهده گرفت و درحقیقت‪ L‬این جنبش شورش بزرگ بینوایان و کشاورزان خاور نزدیک در آغاز قرون وسطی بود که‬
‫منتهی به نهضت های ازین قبیل درکشورهای‪ L‬دیگر شد‪ .‬عقیده مزدک راجع به اشتراک زن و مال عینا با عقیده افالطون درباره تعدیل نظام‬
‫‪.‬اقتصادی و اشتراکی بودن زن مطابقت دارد‬

‫گیوماتا هزار سال قبل از مزدک هردو از روحانیون دین به شمار رفته و برنامه اصالحات انقالبی شان بدون شک به عقاید مذهبی شان بستگی‬
‫داشت‪ .‬داریوش در‪ ۲۹‬سپتامبر ‪ ۵۲۲‬ق م به یاری چند تن از بزرگان پارس با حیله موفق شد به زندگی و اصالحات گیوماتا خاتمه دهد‪ .‬کشتار‬
‫مهیبی از مغان پس از کشته شدن وی روی داد که هرودوت آنرا مگوفونی‪ L‬معادل پارسی‪ L‬مگوزتی یعنی کشتار مغان خوانده است‪ .‬هرودوت‬
‫مینویسد که پس از کشته شدن گیوماتای‪ L‬مغ همه مردم آسیا به جز پارسیان از مرگ او متاثر بودند و برای او گریه میکردند‪ .‬باید تذکر داد که‬
‫عقیده اشتراک زنان در آیین مزدک جز اتهام چیز بیش نیست‪ .‬چه وی مرد زاهد و پرهیزکار بود و چون از برگزیدگان‪ L‬مانوی بود از خوردن‬
‫گوشت و گرفتن زن امتناع داشت و این دو کار را برخود حرام میدانست‪ .‬این تهمتی است که توسط موبدان زردشتی ساسانی‪ L‬که توسط مورخین‬
‫اسالمی نقل شده است‪ .‬همین جنبه بشردوستی وی است که اقبال الهوری وی را پیغمبر مردم گرای ایران باستان نامیده است‪ .‬از نظر مزدک‬
‫آدمی را پنج نوع بدی از راستی باز میدارد‪ :‬تعصب – خشم – انتقام – احتیاج و مالکیت که آخرین از همه باالتر است‪ .‬و کسی که ازین بدی ها‬
‫‪.‬بپرهیزد به خداوند میپیوندد‪ .‬خداوند بزرگ درعالم‪ L‬باال توسط حروفی حکمروایی میکند که مجموع آنها اسم اعظم است‬

‫آیین بودایی‪ :‬در دامنه کوه همالیا‪ L‬درشمال والیت بهار نزدیک به نیپال در شهری بنام کاپی الواستو شاهی میزیست که سودهدانا نام داشت‪ .‬از‬
‫پشت وی و بطن زنی بنام مهامایا در‪ ۵۶۳‬ق م پسری زاده شد به نام سیدهاراتا و پس از چند سال بنام خانوادگی گوتاما مشهورشد‪ .‬مادرش به‬
‫زودی درگذشت‪ .‬در‪ ۲۹‬سالگی علوم متداول فراگرفت و درجوانی صاحب همسر و فرزندی شد‪ .‬زندگانی را در قصر پدربه خوشی و شادکامی می‬
‫گذرانید تا اینکه حسب تصادف سه بدبختی‪ L‬بزرگ انسانی یعنی بیماری و پیری و مرگ را شناخت‪ .‬در ‪ ۲۹‬سالگی در یکشب مهتابی زن و فرزند‬
‫و جاه و جالل را ترک و برای طلب حقیقت‪ L‬راه بیابان‪ L‬درپیش گرفت‪ .‬شش سال در بیابانها آواره میگشت تاروزی‪ L‬در زیر یک درخت انجیر هندی‬
‫که به آن پنیان گویند در ناحیه گایا نزدیک بنارس به حالت تباه افتاد و عهد کرد تا راز حقیقت را درنیابد از زیر درخت برنخیزد‪ .‬مدت هفت هفته‬
‫درحال مراقبه بود روزی ناگهان نور دانش و فروغ حقیقت بردلش تابید‪ L‬و برخاست و آنچه یافته بود به مردم بازگفت‪ .‬از آنروز به بعد به نام آن‬
‫شجر معرفت که (بودهی)‪ L‬نام داشت به بودا ملقب شد‪ .‬سرانجام در ‪ ۴۸۳‬ق م در سن هشتاد سالگی چشم از جهان فروبست‪ .‬آنانندا شاگرد مقرب‬
‫او جسدش را سوزاند و خاکسترش را برده در ده نقاط‪ L‬مختلف هند درخاک مدفون ساخت و اکنون بر سر هریک ازانها معبدی به سبک بودایی‬
‫‪.‬موسوم به ستوپا برپاست‬

‫وی از فضیلت اعتدال و میانه روی سخن میگفت‪ .‬افراط و تفریط یعنی عیش و نوش و تن پروری و همچنین ریاضت های شاق و زهد بیفایده‪ L‬را‬
‫‪:‬نکوهش میکرد‪ .‬هشت قاعده‪ L‬اخالق را وضع کرد که سرانجام به سرمنزل کمال یعنی مرحله فنا که ازآن به نیروانا خواهد رسید‬
‫جانوران را میازارید ‪---‬‬
‫دزدی مکنید دی ‪---‬‬
‫بی عفتی مکنید ‪---‬‬
‫دروغ مگویید ‪---‬‬
‫غیبت مکنید ‪---‬‬
‫خودخواهی از دل برانید ‪---‬‬
‫از کینه بپرهیزید ‪---‬‬
‫دل خودرا از زنگ جهل و نادانی پاک کنید و نفس خودرا به زیور معرفت بیارایید‪--- L‬‬
‫بودا برخالف تعلیم برهمنان به نفس ناطقه که به سانسکرین آتمن گویند قایل نیست اما با تناسخ با ایشان هم عقیده است‪ .‬آشوکا مشهورترین‬
‫شاهنشاه خاندان موریا ( ‪ ۲۳۲ -۲۷۳‬ق م) نخستین مبلغ دین بودا برخالف دین برهمایی رسم طبقاتی را از بین برد‪ .‬آیین بودایی را در سراسر‬
‫قلمرو امپراتوری خویش از سیلون تا بلخ و بخارا و قندهار‪ L‬و سیستان گسترش داد‪ .‬در دین بودا چون از پرستش خدای متعال سخنی نرفته است‬
‫ازینرو بوداییان بجای خدا هیکل بودا را بصورت بت مجسم کرده و می پرستیده اند‪ .‬حتی کلمه بت که در پارسی به معنی صنم آمده است ظاهرا‬
‫‪.‬ماخوذ از لفظ بودا است‬
‫دومین امپراطوری که در گسترش دین بودایی نقش کلیدی داشت کنشکای کبیر در بین سالهای‪ ۱۲۳-۱۲۰ L‬میالدی بود که برتخت شاهنشاهی‬
‫کوشان نشست‪ .‬دین بودایی را تا رود تاریم ترکستان چینی توسعه داد‪ .‬بلخ یا باکتریا‪( L‬باختر) زیرفرمان‪ L‬وی به لقب راجاگریهای کوچک نامیده شد‬
‫که پس از زادگاه بودا مقدم شمرده میشد‪ .‬و زیارتگاها‪ L‬و معابد در بلخ افزایشت یافت‪ .‬در دربار‪ L‬کنشکا حجارانی بودند که هنرشان افزون با‬
‫سفرای بودایی فرستاده شده به چین تا جاپان‪ L‬انتقال یافت‪ .‬که تاکنون بوداییان چین و جاپان‪ L‬خودرا رهین منت ایشان در اشاعه دین شان میدانند‪.‬‬
‫هیوین تسنگ درسفرنامه خود از سال ‪ ۶۲۹‬تا ‪ ۶۴۵‬میالدی در دیدار از بلخ گفته است که درینجا اضافه تر از صد معبد (دیر) سه هزار شمن‬
‫یعنی راهب بودایی عالوه بر معبد بزرگ نوبهار(نو ویهاره)‪ L‬یعنی معبد نو که به غلط آتشکده زردشت تلقی‪ L‬میشود‪ -‬دران بقایای آثار مقدس از‬
‫قبیل دندان – طشت شست و شوی بودا (از یک پارچه سنگ و فلز)و جاروب بودا و کشکول بودا و مجسمه بودا از احجار گرانبها برای زیارت‬
‫زایرین حفظ میشد وجود داشته است‪ .‬به همین تعداد دیر و شمن در بامیان و کاپیسا و هده و آثار نیز توسط وی تذکر داده شده است‪ .‬کاهن‬
‫بزرگ و متولی میراثی نوبهار پرمک (برمک) بود‪ .‬که بنام برمکیان در دوره های اسالمی مشهور است‪ .‬که در سانسکریت به معنی رییس و‬
‫سرپرست بوده و بارتولد‪ L‬علت تبدیلی نوبهار را به آتشکده در دوره اسالمی ازین میدانند که ایرانیان خواسته اند برمکیان را به ساسانیان‬
‫منسوب سازند زیرا برمکیان را جانشین وزرای ساسانیان میدانسته اند‪ .‬طبری مینویسد که چون شیرویه پسر خسرو پرویز به شاهی نشست‬
‫‪.‬برمک را که جد برمکیان بود به وزارت گماشت‪ .‬نسب برمک در تواریخ اسالمی چنین آمده‪ :‬برمک بن جاماسب بن یشتاسب‬

‫بامیان‪ :‬نام بامیان درکتاب پهلوی بندهش و جغرافی موسی خورن بصورت بامیکان و بلخ وامیک (بلخ بامیک) بلخ بامی؟ یعنی بلخ روشن و در‬
‫چینایی فان یانگ و بانگ ین آمده است‪ .‬هیوین تسونگ در ‪ ۶۳۱‬م ازینجا دیده و مینویسد‪ :‬پایتخت به دیوار طبیعی از سنگ محدود و طول شهر‬
‫از شش تا هفت لی و هوای آن خیلی‪ L‬سرد و آداب و رسوم مردم آن شبیه به مردم تو‪-‬هو‪-‬لو (یعنی طخارستان) است‪ .‬درین دره هزار‬
‫مغاره (اطاق کنده شده درکوه) و چندین هزار راهب بودایی وجود دارد‪ .‬مجسمه ای به بلندی ‪ ۱۴۰‬تا ‪ ۱۵۰‬قدم با رنگ طالیی و زیورو االت‬
‫گران بهای آن از دور میدرخشد‪ .‬در طرف شرق این مجسمه معبدی در کوه کنده اند که از بناهای‪ L‬یکی از پادشاهان قدیم این دره است‪ .‬درطرف‬
‫شرق مجسمه نامبرده مجسمه دیگری‪ L‬از بودا به ارتفاع ‪ ۱۰۰‬قدم است‪ .‬باید دانست که این مجسمه را نخست قطعه قطعه ریخته و سپس تکه ها‬
‫وصل شده‪ .‬به فاصله ‪ ۲‬یا ‪ ۳‬لی بطرف شرق شهر شاهی در مجاورت یک معبد مجمسمه بودا در نیروانا (یعنی‪ L‬قبر)‪ L‬گذاشته شده که طول آن‬
‫تقریبا ‪( ۱۰۰۰‬هزار) قدم است‪ .‬پادشاه‪ L‬به پیشواز وی آمده و پنج روز مهمان وی بوده‪ .‬آخرین زایر چینایی‪ L‬به نام هوی تچه او که اصال از‬
‫کوریا بوده در ‪ ۷۲۷‬م از بامیان دیدن کرده و شاه آنجا به نام هو که مرد نیرومند و مستقل است‪ .‬وی از سی یو (دره کابل) بعد از هفت روز به‬
‫بامیان (فان‪ L‬ین) میرسد‪ .‬در پنچ کیلومتری دره دیگری بنام ککرک مجسمه ‪ ۱۰‬متری درکوه تراشیده شده و غارهایی با تصاویر رنگین دیده می‬
‫شود‪ .‬در ایبک نیز ستوپه ای بودایی از سنگ تراشیده شده میباشد که به نام تخت رستم مشهور است‪ .‬معابد دیگری به نام شاه بهار (شاه‬
‫‪.‬ویهار) یعنی معبد شاه در کابل و غزنی وجود داشته که بعد از فتح مناطق توسط اعراب به غنیمت رفته است‬

‫زهد بودایی از مبانی تصوف اسالم است‪ .‬زهد و ترک دنیای بودایی سرمشق صوفیان اسالم گردید از جمله داستان امیر بلخ ابو اسحاق ابراهیم‬
‫بن ادهم سالهای‪ ۱۵۹ L‬و ‪ . ۱۶۶‬و شاید این داستان نیز ساخته و پرداخته از شرح حال بودا باشد‪ .‬ازجمله شباهت ها بین کیش بودایی و تصوف‬
‫اسالمی همان مراقبه و ترتیب مقامات است که از یک مقام به مقام دیگری رسیده و فنا فی هللا میشود‪ .‬یعنی به نیروانا میرسد‪ .‬تصوف هم ریشه‬
‫‪.‬در خراسان قدیمی یعنی بلخ دارد که قبال مرکز نفوذ دین بودایی شمرده میشد‬

‫‪۳.‬‬ ‫‪:‬بابل‬

‫و در آن هنگام خدایان به من که حموربی و خدمتگزاری هستم ( ‪ ۲۰۸۱ -۲۱۲۳‬ق م) که کارهایم مایه خرسندی ایشان {{‬
‫است ‪ ....‬و هنگام نیازمندی یار و مددگار ملت خویشم و آنانرا به ثروت و فراوانی رسانده ام ‪ ....‬فرمان دادند که از تعدی و ستم‬
‫}}‪.‬کردن قوی بر ضعیف جلوگیرم ‪ ...‬و روشنی را بر زمین بگسترم و آسایش مردم را فراهم آورم‬

‫مقدمه ای قانون نامه حموربی‬


‫قانون نامه حموربی به روی ستونی ازسنگ به زیبایی نوشته شده که در ‪ ۱۹۰۲‬ازمیان کاوشهایی درشوش که به‬
‫عنوان غنیمت جنگی از بابل آورده شده بود کشف شد که میگویند مانند شریعت موسی از آسمان نازل شده و بطورکلی‬
‫به ‪ ۲۸۵‬ماده ماده قانون بصورت عالمانه زیرعناوین مختلفه حقوقی نوشته شده که شاید قوانین بسیاری از کشورها‬
‫‪.‬درقرن ‪ ۲۱‬به آن برابری نکند‪ .‬واز پاره ای ازجهات به اندازه قانون یک کشور جدید اروپایی خوب است‬

‫قوانین عادالنه ای که میگوید‪ [ :‬من حاکمی هستم که نگهبانان آنم‪ ...‬ساکنان سرزمینهای سومر واکد را درقلب خود حمل‬
‫کردم‪ ...‬و به حکمت خود آنان را مقید ساختم تا توانا برناتوان ستم نکند‪ .‬و دادگری به یتیم و بیوه زن برسد‪ .‬پس هرکس‬
‫دعوایی دارد من رهنمای مرافعه وی باشم! تا وی بتواند دعوای خودرا فهم کند و قلبش آرام گیرد‪ .‬و چنین گوید که به‬
‫راستی برای ملت خویش چون پدر حقیقی ام‪ ].‬وی برای ابد اسباب آسایش و راحت و پیشرفت ملت خویش را فراهم‬
‫ساخته بود‪ .‬مجازات درابتدای کار {قصاص به مثل} بود و بعدها توان مالی جای آنرا گرفت‪ .‬اگرشخصی از طبقه اشراف‬
‫جرمی را مرتکب میشد مجازاتش شدیدتر ازمجازاتی بود که برای همین جرم درحق یکی از مردم عادی روامیداشتند‪.‬‬
‫(اگر کسی حین دزدی دستگیر شود مجازات وی اعدام خواهد بود‪ .‬اگر دزد دستگیر نشود شهری که دران دزدی صورت‬
‫گرفته و یا منجر به کشته شدن صاحب مال شود شهر و حاکم باید خسارات را بپردازد‪).‬‬
‫در روزهایی که پس ازین درهمه زمانهای آینده خواهد آمد! باشد که شاهی که بر این سرزمین حکومت میکند جانب‬
‫‪.‬کلمات عدالتی را که من براثر این یادبود خویش نقش کرده ام نگاه دارد‬
‫روح این قانون بزرگ برای مدت پانزده قرن با همه تغییراتی که درکشور پیش آمد نافذ بود‪ .‬درهرحال بابل دولت دینی و‬
‫پیوسته در زیر فرمان کاهنان بود‪ .‬توانگر و درویش باید سهم معابد را میپرداخت ازینرو زر وسیم و الجورد و گوهرهای‪L‬‬
‫گرانبها همیشه درمعابد انباشته بود‪ .‬بدین ترتیب امور کشاورزی و صنعتی و مالی تمام مملکت درقبضه کاهنان بود‪.‬‬
‫‪.‬ازینرو کاهنان با داشتن غالمان متعدد و سرمایه بزرگترین بازرگانان و مالداران بابل شمرده میشدند‬

‫آنچه که مسیحیان پسانترها اعتقادی به مریم مقدس داشتند چنین چیزی به نام دوشیزه پاکیزه و مادر پاکیزه که به وی‬
‫نیایش چون [ جلوه تو مردگان را به زندگی برمیگرداند‪ -‬بیمار برمیخیزد و براه میافتد وچون بیمار به رویت نظر کند‬
‫روی وی شفا می پذیرد‪ ].‬نیز درزمان بابلی ها وجود داشت‪ .‬همینگونه گروه کروبیان و فرشتگان یهودی شاید از خدای‬
‫خانگی و فرشته نگهبان که درهرخانواده بابلی وجود داشت اقتباس شده باشد‪ .‬روایتهای بابلی درجزییات آفرینش‬
‫بایکدیگر اختالف دارند ولی همه درین مطلب یک کالمند که خدا انسان را از تکه گل رس ساخت‪---.‬‬
‫ولی شمش نپیشتیم کشتیی ساخته و ازطوفان نجات یافته بود‪ .‬کشتی وی برباالی کوه نیسیر جای‬
‫داشت‪ .‬هکذا داستان کشته شدن فرزند آدم و همسری با خواهر و دخول به دوزخ به شکل عریان خیلی‬
‫ها شباهت به داستان آدم ما دارد‪ .‬شگفت انگیزتر اینکه که دریکی از اوراد بابلی بدست آمده چنین‬
‫نوشته شده است که‪[ :‬گوسفند جایگزین وفدیه آدمی است و جان خودرا به جای او تقدیم میکند‪ ].‬سنتی‬
‫‪.‬که قربانی مرسوم هرسه ادیان آسمانی یهودی و مسیحی و اسالم بدان استوار است‬

‫داستان معراج پیغمبر نیز درکتاب جینیسس ازقول پیغمبر یهودی ایناک به تفصیل بیان شده که چگونه{‬
‫}دو فرشته نورانی وی را باخود به آسمانها تا آخرین مرز برده بودند‬

‫گرچه درزیر شالوده هرتمدنی خواه قدیم وخواه جدید دریایی ازسحر وخرافه پرستی و جادوگری جریان‬
‫داشته و هنوزهم درجریان است‪ .‬اما هیچ تمدنی از لحاظ پایبندبودن به اوهام وخرافات به پای تمدن‬
‫‪.‬بابلی نمیرسد‬
‫ازینکه ماه خودرا به چهارهفته وصفحه ساعت خودرا به دوازده قسمت (به جای بیست وچهارقسمت)‬
‫وساعت را به شصت دقیقه ودقیقه را به شصت ثانیه تقسیم میکنیم بی شک ازآثاربابلی است که ازان‬
‫‪.‬زمان تا روزگارما بجای مانده است‬

‫تمدن بابلی باوجود آنکه ثمربخشی تمدن مصری‪ -‬تنوع وعمق تمدن هندی و یا دقت وپختگی تمدن‬
‫چینی را نداشت؛ معهذا با میانجیگری و ذوق ادبی یهودیان هم اکنون پاره ای از داستان دینی اروپاییان‬
‫را تشکیل میدهد ونیزاز همین بابلیان یونانیان جهانگرد بیش از مصر اصول ریاضیات‪ -‬نجوم‪ -‬پزشکی‪-‬‬
‫صرف ونحو وتاریخ وفلسفه را به کشور وشهرهای خویش انتقال دادند‪ .‬وهمین میراث هاست که ازانجا‬
‫‪.‬به روم واز روم به ما رسیده است‬

‫‪:‬آشور ‪۴.‬‬

‫تفاوت زندگی آشوری ها با بابلی تنها درین بود که بابلی ازطریق بازرگانی اما آشوری ها از طریق کشاورزی اقتصاد‬
‫خویش را به پیش میبردند‪ .‬درحوالی سال ‪ ۷۰۰‬ق م آهن بجای مفرغ درصنعت سازوبرگ جنگی بکارمیرفت‪ .‬گداختن‬
‫فلزات و ساختن شیشه و رنگ کرده پارچه و لعاب دادن سفال رایج بود‪ .‬آبراهه هایی بر روی پایه هایی ساختند که آب‬
‫را از پنجاه کیلومتری به شهر نینوا (پایتخت) میرساند‪ .‬این ازقدیمیترین آبراهه پایه داری ایست که تا کنون شناخته شده‬
‫است‪ .‬بانکهای خصوصی به بازرگانان و صنایع به سودی معادل ‪ ٪ .۲۵‬وام میدادند‪ .‬سرب و مس و طال عنوان پول و‬
‫وسیله مبادله اجناس را داشت‪ .‬سناخریب در حوالی ‪ ۷۰۰‬ق م سکه هایی از نقره ضرب زد که این از قدیمیترین سکه‬
‫‪.‬رسمی ایست که تاریخ به ما آگاهی داده است‬

‫چنان تصور میکردند که عالم پراز شیاطین است و باید با طلسمهایی در گردن آویخته شده و یا اوراد خاصی تالوت شده‬
‫از شر ایشان خودرا رهانید‪ .‬علم نجوم همانا پیشگویی و خبرگرفتن از غیب بوده است‪ .‬علمای لغت فهرستی از گیاهان‬
‫مرتب کرده اند که شامل تقریبآ هرچه روی زمین بوده است که مورد استفاده علمای علوم طبیعی یونان قرار گرفته است‪.‬‬
‫بسیاری آنان از طریق زبان یونانی وارد زبانهای اروپایی شده که اکنون وجود دارند از قبیل هنگر (انبار سقف بی‬
‫‪.‬دیوار) ‪ -‬روز (گل سرخ) ‪ -‬کیمل (شتر) ‪ -‬امونیا – چیری (گیالس) – نفثه (نفت) – سیسمی (کنجد) جپسم (گچ) و غیره‬

‫مهمترین چیزی که نام آشور را درتاریخ تمدن جاودانی ساخته کتابخانه های آن است‪ .‬کتابخانه آسوربانی پال سه هزار‬
‫لوحه طبقه بندی شده وفهرست دار دارد‪ .‬بربسیاری این لوحها این عبارت دیده میشود‪( :‬هرکس این لوح را ازجای خود‬
‫نقل مکان دهد به لعنت آشور وبلیت گرفتارشود‪ ...‬و نام او وفرزندانش را از صحنه روزگار محو کنند‪ ).‬آنچه درمیان‬
‫نقش برجسته های آشوری حس تحسین را برمیانگیزد نقشهای جانوران است که هیچ مجسمه ساز قدیم وجدید نتوانسته‬
‫‪.‬است به اندازه ایشان موفقیت پیدا کند‬
‫آسوربانی پال در‪ ۶۲۶‬ق م از دنیا رفت‪ .‬چهارده سال پس ازان سپاهی بابلی با متحد خویش قبیله ای از سکاهای قفقاز‬
‫برآشور تاخت و نینوا به همان صورت خراب و ویران شد که شاهان آن پیش ازین شهرهای شوش و بابل را ویران‬
‫ساخته بودند شهر را آتش زدند و مردم را یا کشتند ویا به اسیری بردند و با یک حمله آشور ازصفحه تاریخ محو شد‪ .‬و‬
‫یادگاری جز روشهای جنگی و سرستونهای مارپیجی نیم (یونی) واسلوب اداره کردن شهرها برجای نماند که همین‬
‫اسلوب اداره است که ازانجا به پاریس و مقدونیه و روم انتقال یافت‪ .‬بعد ازمدت کوتاهی جز نامهای شاهان بسیار مقتدر‬
‫همه فراموش شد‪ .‬کاخهایشان به صورت ویران در زیر شنهای روان مدفون گشت‪ .‬دویست سال بعد پس از تسخیر و‬
‫ویرانی نینوا ده هزارنفر همراهان گزنوفون بر روی تلهای خاکی که روزی نینوا نام داشت گذشتند بی آنکه برخاطر آنان‬
‫بگذرد که پا بر روی پایتختی دارند که روزی برنیمی از جهان فرمانروایی داشته است‪ .‬ازان همه معابد که شاهان‬
‫جنگاور دیندار برای زیبا ساختن پایتخت خود برپا کرده بودند یک پاره سنگ هم به چشم آن رهگذران نرسید‪ .‬حتی آشور‬
‫‪.‬خدای ابدی آن شهر نیز مرده بود‬

‫‪:‬اختالط نژادها‬

‫خاورنزدیک درزمان بختنصر همچون اوقیانوسی از دسته های آدمی مانند گردابی پیوسته بایدیگر مخلوط و سپس ازهم‬
‫پراگنده میشدند؛ اسیر میشدند و یا اسیر میکردند‪ -‬میخوردند و یا خورده میشدند‪ -‬میکشتند و یا به قتل میرسیدند و‬
‫اینگونه کارها پایانی نداشت‪ .‬درپشت سر و گرداگرد امپراطوری های بزرگ مصر و بابل و آشور و پارس مخلوطی‬
‫ازقبایل نیم بیابانگرد و نیم پابند نشوونما میکرد که اسامی ایشان چنین است‪ :‬کیمریان – کیلیکیاییان – کاپادوکیاییان –‬
‫بیتینیاییان – اشکانیان – موسیان – میونیان – کاریاییها – اوکیاییان – پامفولیاییان – پیسیدیاییان – اوکایوییان –‬
‫‪.‬فلسطیان – عموریان – کنعانیان – ارومیان – بنوعمون – موآبیان و صدها قوم دیگر‬

‫میتانیها نخستین اقوام هند واروپایی درآسیا هستند که خدایانی بنام میترا و ایندرا و ورونه را پرستش کرده اند و انتقال‬
‫این خدایان به پارس وهند راه برای ما هموارمیسازد تا خط سیر تکامل وتطور نژادی را که به نام نژاد آریایی نامیده‬
‫میشود رسم کنیم‪ .‬حتیها نیرومندترین و متمدترین اقوام هند و اروپایی باستانی بودند که ظاهرا از راه بوسفوریا از راه‬
‫قفقازبه آسیای صغیر تسلط یافته و درحوالی ‪ ۱۸۰۰‬ق م اثر ایشان را در نزدیکی سرچشمه های دجله و فرات می یابیم‬
‫که ازهمین جا نفوذ خودر ا برسوریه گسترده و مایه پریشانی امپراطوری مصرشدند‪ .‬چنانکه رامسس دوم ناچار شد تا با‬
‫حتیها پیمان صلحی ببندد‪ .‬پایتخت دولت ایشان بوغازکوی نام دارد زبان ایشان با زبانهای هند واروپایی نزدیک فراوان‬
‫دارد‪ .‬خط نگاری خاصی داشتند بدین معنا که یک سطر را از راست به چپ و سطر دیگر را از چپ به راست مینوشتند‪.‬‬
‫از بابلیان خط میخی را گرفتند و خطنویسی به لوح گلی را به مردم جزیره کریت آموختند‪ .‬با عبریان سخت مخلوط شدند‬
‫‪.‬تا آن حد که بینی منقاری خودرا به عبریان دادند‬

‫‪:‬اقوام سامی‬

‫فنیقی ها در واقع نخستین مردمی هستند که اروپا را ازچنگال توحش بیرون کشیده اند‪ .‬درحدود دوهزارسال قبل از‬
‫واسکو دگاماث پرتگالی ایشان توانستند دماغه امید نیک (جزیره مدغاسکر) را کشف کنند‪ .‬ایشان مدنیت وفرهنگ شرق‬
‫‪.‬را به غرب و از غرب را به شرق تا آخرین مرزها از طریق بازرگانی انتقال میدادند‬

‫فنیقی ها مانند هر قوم دیگرازخود خدایان متعددی داشتند ازجمله یکی هم مولک (یعنی شاه) خدای سهمگینی بود که‬
‫مردم فرزندان خودرا زنده زنده در برابر ضریح او به عنوان قربانی میسوزانیدند‪ .‬یکبار که شهر کارتاژ‪ ۳۰۷‬ق م در‬
‫‪.‬حصار فنیقیان بود برقربانگاه این خدای خشمناک دویست پسر از بهترین خانواده های شهر را به آتش انداختند‬
‫کار ابراهیم پیغمبر که نزدیک بود فرزند خود اسحاق را قربانی کند همه دردنبال ان عادت قدیمی بود که میخواستند با‬
‫ریختن خون آدمی خدایان را خرسند سازند‪ .‬مشا پادشاه موآب پسر ارشد خودرا قربانی کرد تا شهر را که درمحاصره‬
‫دشمنان بود از محاصره بیرون آورد و چون مسول وی اجابت وقربانی فرزندش پذیرفته شد هفت هزار از بنی اسراییل‬
‫را به عنوان شکرگزاری از دم شمشیر گذراند‪ .‬درین سرزمین ازان زمان که به روزگار سومریان و عموریان که درجلگه‬
‫های عمور بیابانگردی میکردند (‪ ۲۸۰۰‬ق م) تا زمانیکه یهودیان باخشم مقدس و آسمانی خویش برسرکنعانیان ریختند‬
‫و آنزمان که سارگن شاه آشور برسامره و بختنصر بر اورشلیم (‪ ۵۹۷‬ق م) مسلط شد پیوسته دره نهر اردن باخون‬
‫‪.‬فرزندان آدم سیراب میشده واین خونریزی مایه مسرت بسیاری از خدایان جنگ بوده است‬

‫‪:‬قوم یهود‬

‫داستان سرگردان چهل سال بنی اسراییل دربیابان و باالخره تسخیرکنعان توسط این قوم بدوی وبیابان‬
‫گرد و قتل عام کنعانیان به فرمان خدا ‪ ۱۲۰۰۰۰‬مردان (به قول کتاب مقدس)‪ .‬تاریخ یهود است که‬
‫سازنده این قوم به شمارمیرود نه اینکه یهودیان تاریخ خودرا ساخته باشند‪ .‬یهودیان درآغاز ظهور‬
‫خود آمیخته ای از نژادهای گوناگون بودند و حق این است که وجود نژاد خالص درمیان صدها جریان‬
‫اختالط نژادی خاورنزدیک امریست به معجزه شباهت دارد‪ .‬و تصور آن برای عقل غیرممکن است‪.‬‬
‫یهودیان تا مدت زیادی به صورت دوازده قبیله (اسباط دوازده گانه) برپایه ریاست و فرمانروایی‬
‫پدرخانواده (مسن ترین) تکیه داشت‪ .‬که همین سران قبیله مرجع قانونگذاری یا دادگستری بشمار‬
‫میرفت‪ .‬سلیمان پیغمبر ثروتهای بی پایان را به مصرف خوشگذرانی های خویش میکرد در قصرهای‬
‫خویش اضافه از هفتصد زن و سیصد کنیز را به همخوابگی داشت‪ .‬سلیمان نقره را به اندازه ای جمع‬
‫آوری کرده بود که حکم سنگ کوچه را داشت و درآخرکار با ساختن هیکل تازه ای برای یهوه و کاخ‬
‫‪.‬جدیدی برای خویش برزینت وتجمل شهر بیفزود که دران ‪ ۱۵۰۰۰۰‬نفر به بیگاری مشغول بودند‬
‫دران زمان که یهودیان امید آقایی و سلطنت دراین زمین را ازدست دادند به فکر جاودانی روح افتادند و‬
‫احتمال دارد که این اندیشه را از پارسیها یا مصریان گرفته باشند‪ .‬ازهمین تطور وتکامل روحی است‬
‫که دین مسیحیت بیرون آمده است‪ .‬ممکن بود ازگناه وعواقب سو با نماز و دعا وقربانی جلوگیری‬
‫شود‪ .‬درمیان ملتهای سامی مانند ملتهای آریایی در ابتدای کار قربانی آدمی را قربانی میکردند که‬
‫بعدها حیوان جای آدمیزاد را گرفت‪ .‬درآغاز کار رسم چنان بود که گوشت هیچ حیوانی خورده نشود‬
‫مگرکاهنی ذبح کرده و لحظه ای به خدا تقدیم نموده باشد‪ .‬ختنه کردن خود نوع قربانی بود‪ .‬حیض‬
‫وزایمان مایه ناپاکی وگناه محسوب میشد که با تسبیح ودعا توسط کاهنای باید پاک میشد وهرگناهی‬
‫‪.‬کفاره ای داشت که عبارت از دادن صدقه ای بود‬

‫عاموس چوپان ساده ای که این همه عیاشی و میگساری تجمل وفساد اخالقی دوران سلیمان را مشاهده‬
‫کرد به دیدار خانه خدا (بیت ایل) رفت و ایستاد و مانند مارتین لوتر نعره برآورد و آنهمه ناروایی هایی‬
‫را که به نام دین رخ میداد گفت‪ :‬خدا میگوید من از عیدهای شما نفرت دارم هدایای تانرا نمی پذیرم‬
‫آهنگ سرودهای تانرا از من دورکنید و به نغمه هایتان گوش نخواهم کرد تا اینکه انصاف مثل آب و‬
‫عدالت مثل نهر دایمی جاری بشود‪ .‬همان بود که آشوریان بر اورشلیم تاختند وبا غنایم فراوان و‬
‫‪ ۲۰۰۰۰۰‬اسیریهودی به نینوا بازگشتند‪ .‬بعدها بختنصر براورشلیم تاخت و اسیران زیادی به بابل آورد‬
‫‪.‬و آنچه درانجا مانده بود ویران کرد‬

‫ارمیا پیامبر ایشان این همه مصیبت ها را ناشی از خطاهای قوم یهود درمقابل خدای شان یهوه‬
‫میپنداشت چنانچه یوغ چوبی درگردن داشت وهمه را به اطاعت از بابلیان دعوت میکرد زیرا ایشان را‬
‫تازیانه یهوه برای تنبیه قوم خود میپنداشت‪ .‬اما اشعیا دوم (معاصر بودا و کنفوسیوس) اصول‬
‫یکتاپرستی را برای تبعیدی بیان نموده ومیگفت که یهوه خدای جنگ وانتقام نیست‪ .‬سپس از مسیح و‬
‫نجات دهنده یاد میکند وپیشگویی میکند که وسیله آزادی قوم یهود سرزمین پارس است او اظهار‬
‫میکند که کوروش شکست ناپذیر است و بربابل مسلط خواهد شد وقوم یهود را از اسارت نجات و به‬
‫اورشلیم بازخواهد گشتاند‪ .‬شاید محرک اشعیای دوم درتوجه به خدای واحد جهانی جنبشی بوده است‬
‫‪.‬که درپارس پیدا شد ونیرومندی آن تمام دولتهای خاور نزدیک را زیر فرمان این کشور درآورد‬

‫کوروش آنهمه ثروتی را که بختنصر از معبد اورشلیم به غارت آورده بود به ایشان مسترد و محترمانه‬
‫ایشان را گسیل کرد‪ .‬بازگشت قوم یهود به اورشلیم پیروزی عظیم به شمار میرود که تنها پیروزی زمان‬
‫‪.‬حاضر که ما خود شاهد آن هستیم برآن می چربد‬

‫اهل کتاب‪ :‬کتاب تورات یا اسفار پنجگانه که کاهنان یهودی ازان استفاده میکنند داستانهای آفرینش‪-‬‬
‫فریب خوردن آدم‪ -‬طوفان نوح که از سرچشمه افسانه های بین النهرین گرفته شده وشاید هم یهودان‬
‫درزمان اسارت شان آنرا شنیده باشند که ریشه آن به ‪ ۳۰۰۰‬ق م میرسد‪ -‬قصه بهشت تقریبا درتمام‬
‫فولکلور های جهان در مصروهند و تبت و بابل و پارس و یونان و پولینیزی و مکزیک و غیره آمده‬
‫است‪ .‬دربیشتر این بهشتها سخن از درختانی است که نزدیک شدن به آنها حرام است‪ .‬دربیشتر این‬
‫داستانها زن وسیله ایست که مار یا شیطان به وسیله آن آدمی را به طرف شر میکشاند‪ .‬این زن در‬
‫یکجا به صورت حوا است و درجای دیگر به صورت پاندورا یا بصورت پوسی در اساطیر چینی‪ .‬شی‪-‬‬
‫چینگ میگوید‪ ( :‬همه چیز درآغاز کار به فرمان مرد بود ولی زنی اورا به بندگی واداشت‪ .‬بدبختی ما‬
‫‪.‬از آسمان نیست بلکه از زن است‬
‫داستان طوفان حتی بیشتر از داستان آفرینش درمیان تمام مردم جهان انتشار دارد و درمیان اقوام‬
‫قدیمی کمترقومی را میتوان یافت که آنرا ندانسته باشد و درآسیا کمترکوهی است که روزی کشتی نوح‬
‫‪.‬یا شمش‪ -‬نپیشتیم برآن لنگر نینداخته باشد‬

‫رنان میگوید‪( :‬شریعت موسی ««« ده فرمان»»» موحش ترین وسیله شکنجه ایست که تا کنون‬
‫اختراع شده که در همه عرصه های زندگی قانون وضع میکند)‪ .‬همین تعصب دینی است که فکر برتری‬
‫نژادی یهودیان را بوجود آورد و بعدها تفتیش عقاید قرون وسطایی را سبب شد {مجازات اعدام کفر و‬
‫زندیقه}‪ .‬فرمان هفتم ازدواج را اساس خانواده شناخته و در روز ازدواج دوشیزگی دختر باید ثابت‬
‫میشد وگرنه اورا سنگسار میکردند تا بمیرد اما روسپیگری بطورگسترده شایع بود‪ .‬تا بجایی رسید که‬
‫خود هیکل اورشلیم به صورت فاحشه خانه ای درآمد چنانچه کعبه قبل از ظهوراسالم‪ .‬همسران باید با‬
‫پرداخت مهری باید خریده میشدند وازینرو نام عبری همسر بلهه بود (مملوک)‪ .‬اگر مرد توانگربود می‬
‫توانست چند همسر انتخاب کند‪ .‬اگربرادری میمرد بر برادر دیگر واجب بود ولو هراندازه زن داشته‬
‫باشد بیوه برادر را به زنی اختیارکند‪ -‬اگر برادری وجود نداشت این کار به خویشاوندان نزدیک واجب‬
‫‪.‬میشد‬
‫زن ومرد زناکار هردو به اعدام محکوم میشدند‪ .‬مرد میتوانست زن خودرا طالق گوید‪ .‬یهوه به پولداری‬
‫نظرمرحمتی داشته‪( :‬به امت های بسیار قرض خواهی داد ولی تومدیون نخواهی شد‪.‬شریعت موسی که‬
‫الاقل پانزده قرن پس از قانون حموربی تدوین شده ازلحاظ جنایی مزیتی برآن ندارد وازجنبه قضایی باید‬
‫گفت که رنگ ازتجاع وبازگشت به تسلط ابتدایی کهنه دارد‪ .‬اگر کتاب غزل های سلیمان را درکنار‬
‫مزامیر داوود قراردهیم چنین استنباط میگردد که تورات به تمامی توسط انبیا وکاهنان نوشته شده‪ .‬ما‬
‫نمیدانیم چگونه علمای دین غافل مانده واجازه داده اند که این غزلها با آنهمه عواطف شهوانی در آن‬
‫کتاب درج شود و میان صحیفه اشعیا وکتاب جامعه قرارگیرد؟‬
‫دل من حکمت ومعرفت را بسیار دریافت نمود ودل خودرا بردانستن حکمت ودانستن حماقت و جهالت{‬
‫مشغول ساختم‪ .‬پس فهمیدم که این نیز در پی بار زحمت کشیدن است‪ .‬زیرا که درکثرت حکمت کثرت‬
‫‪}.‬غم است و هرکه را علم بیفزاید حزن می افزاید‬

‫‪:‬پارس ‪۵.‬‬

‫مادها از سواحل دریای خزر بیرون آمدند پارس و نینوا پایتخت آشور را اشغال وامپراطوری مستعجل را بنیان نهادند‪.‬‬
‫اما آنچه سهمی قابل توجهی درتمدن منطقه ازخود بجا گذاشتند همانا زبان آریایی و الفبای سی وشش حرفی وکاغذ‬
‫پوستی بجای لوح گلی وقلم برای نوشتن واستعمال فراوان دربناها به پارسیان بود‪ .‬نخستین شاهان و بنیانگذاران مادها‬
‫شاهان عادل بودند‪ .‬اما پس ازمرگ هوخوشتره پسرش ایشتوویگو به عیاشی وخودکامگی پرداخت‪ .‬چنانچه وی روزی‬
‫نسبت به هارپاگ خشمگین شده بود امر کرد تا از تن بی سر و دست پسر خوراکی تهیه کند و پدر را مجبور کردند که‬
‫گوشت تن فرزند را بخورد‪ .‬هارپاگ فرمان اجرا کرد و گفت هرچه شاه امر فرماید مایه خرسندی وی است‪ .‬ولی کینه را‬
‫در دل نگه داشت‪ .‬بعدها به کمک کوروش برخاست‪.‬مادها ازبس ازین شاه ظالم به ستوه آمده بودند بدون جنگ به‬
‫‪.‬کوروش پیوستند‪ .‬پس ازان کار دولت پارس بجایی رسید که تمام خاورنزدیک را زیرسلطه داشت‬

‫کوروش یکی از کسانی بود که گویا برای فرمانروایی آفریده شده بود‪ .‬باشکست خوردگان به بزرگواری رفتار میکرد‪.‬‬
‫وی موسس سلسله هخامنشی (شاهان بزرگ) است‪ .‬فرمانروایی اقوام سامی را برباختر آسیا چنان پایان داد که تا‬
‫هزارسال پس ازان دیگر نتوانستند حکومت ودولتی بسازند‪ .‬تمام کشورهایی را که قبل ازان تحت تسلط آشور و بابل و‬
‫لیدیا و آسیاس صغیر بود ضمیمه پارس ساخت و از مجموع آنها دولت شاهنشاهی و امپراطوری ایجاد کرد که بزرگترین‬
‫سازمان سیاسی قبل از دولت روم قدیم ویکی از خوش اداره ترین دولتهای همه دوره های تاریخی به حساب میآید‪ .‬هرگز‬
‫شهرهارا غارت نمیکرد و معابد را ویران نمیکرد‪ .‬دران زمانیکه به بزرگی خویش رسیده بود درمقابل جنگ با قبایل‬
‫ماساگت که از قبایل گمنام سواحل دریای خزر کشته شد‪ .‬پس ازوی پسرش کبوجیه بجای پدر نشست اما گذشت و‬
‫بردباری پدر را به ارث نبرده بود‪ .‬اولین کارش کشتن برادر بود‪ .‬بعد از فتوحات در مصر درگرفتن کارتاژ دچار شکست‬
‫شد گاو مقدس مصریان را از پای درآورد‪ .‬نعش های مومیایی شده شاهان را ازگور برآورد‪ -‬معابد را به پلیدی آلود و‬
‫بت هارا بسوزاند به امید اینکه مصریها از عقاید خرافاتی بیرون آیند اما برعکس وقتی دچار حمله بیماریی شد مصریان‬
‫به راستی پنداشتند که به کیفرخدایان گرفتار آمده است‪ .‬زشتی های حکومت مطلقه را هرروز آشکارتر میکرد‪ .‬خواهر و‬
‫همسر خود رکسانه را کشت‪ .‬پسر خود را به تیر زد‪ .‬و دوازده نفر از بزرگان پارسی را زنده بگور کرد‪ .‬به کشتن‬
‫کرزوس که پدرش وی را از آتش که بخاطر خودکشی با تمامی اعضای سلطنتی خودرا به آن انداخته بود فرمان داد و‬
‫پس ازان پشیمان شد وقتی دید دستورش اجرا نشده خوشحال شد اما آنانیکه دستورش را اجرا نکرده بودند کیفر داد‪.‬‬
‫وقتی به پارس بازگشت خبریافت که غاصبی به تخت وی نشسته ومردم ازوحمایت میکنند‪ .‬نظر به بعضی روایات با‬
‫شنیدن خبر خودکشی کرد‪ .‬سلطنت غاصب دیری نپایید که هفت تن از بزرگان شوریدند و داریوش پسر هشتاسپ را به‬
‫‪.‬سلطنت برگزیدند‬

‫ممالک مفتوحه شوریدند وی دربابل سه هزار از بزرگان را بدار آویخت تا مایه عبرت دیگران شود‪ .‬بعدها بصورت یکی‬
‫از مدبرترین وفرزانه ترین فرمانروایان تاریخ درآمد‪ .‬که تا سقوط امپراطوری روم پیوسته به عنوان نمونه عالی ازان‬
‫پیروی کردند‪ .‬بانظم و سامانی که داریوش مقرر کرده بود آسیای باختری به چنان نعمت و آسایش و آرامش خاطری‬
‫رسید که تا آنزمان کسی بخاطر نداشت‪ .‬درهنگامیکه ایالت یونیا سر به شورش برداشت و اسپارت و آتن به کمکش‬
‫رسید داریوش ناچار متوسل به جنگ شد و درگذشتن از دریای یونان درماروتان شکست خورد‪ .‬باردیگر وقتی حمله‬
‫اماده به یونان شد ناگهان دچاربیماری شد و چشم ازجهان فروبست‪ .‬شهنشاهی پارس درزمان وی شامل بیست ایالت‬
‫خشثرپاون یا به یونانی ساتراپ بود که شامل مصر وسوریه وفنیقیه و فلسطین و لیدیا و فریگیا ویونیا و کاپادوکیا و‬
‫کیلیکیا تا ارمنستان و آشور و قفقاز و بابل و ماد و پارس و آنچه امروز بنام افغانستان و بلوچستان معروف است و‬
‫باختر رود سند درهندوستان و سغدیانا و باکتریا و جایگاه ماساگاتها و قبایل دیگری از آسیای میانه جزو این امپراطوری‬
‫‪.‬بزرگ بود که تا آنزمان هرگز دولتی به این بزرگی و پهناوری در زیر فرمان یک نفر باشد درتاریخ پیدا نشده بود‬

‫پارسیان درتاریخ دراز خود به زبانهای گوناگون سخن میگفته اند‪ .‬فارسی باستانی زبان دربار وبزرکان با زبان‬
‫سانسکریت پیوند نزدیکی دارد‪ .‬که هردو لهجه ازخویشان انگلیسی به شمارمیروند‪ .‬از لغت فرس قدیم دوشاخه زند یعنی‬
‫زبان زند اوستا و شاخه پهلوی بیرون آمد‪ .‬ازهمین شاخه است که زبان فارسی کنونی بیرون آمد‪.‬برای نوشتن اسناد خود‬
‫ازخط میخی والفبای ارامی استفاده وهجاهای‪ L‬سنگین و دشوار بابلی را آسانتر کردند‪ .‬عدد عالمات الفبایی را از سیصد‬
‫به سی وشش رسانیدند‪ .‬کتاب مقدس اوستا کشاورزی را واالترین کار بشری دانسته وآنرا ستوده وبرای شخم زمین‬
‫گاوآهن چوبی که به نوک آن آهنی بسته بودند باگاو میکشیدند‪ .‬آب را به وسیله قنات به مزارع میآوردند‪ .‬شاهراها به‬
‫طول هزاران کیلومتر امتداد داست و درهر چهار فرسخ منزلگاه شاهی و مهمانخانه های باشکوه وجود داشت‪ .‬سرعت‬
‫برید ایشان مانند سرعت اتوموبیل امروز بود طول راهی که دریک هفته می پیمودند مسافران عادی در روز میپیمود‪.‬‬
‫عالوه برتبادله کاالی تجارتی تبادله فرهنگ ها و اساطیرو افسانه ها و خرافات هم ناگزیر تبادله میشد‪ .‬ازجمله فرشتگان‬
‫وشیاطین ازهمین طریق ازافسانه های پارسی به افسانه های یهودی و مسیحی راه یافت‪ .‬دریانوردی آنقدرها درمیان‬
‫شان رونق نیافته بود اما دریانوردان وناوگان فنیقی ها را که درین عرصه ازهمه پیشرفته تر بودند به اجاره میگرفتند‪.‬‬
‫داریوش اول ترعه ای بزرگی را میان رودنیل و دریای سرخ حفرکرد تا ازین راه رود نیل و خلیج فارس را با دریای‬
‫مدیترانه اتصال دهد‪ (.‬امری که بعد از گذشت دوهزاروچند صدسال توسط فرانسوی ها در قرن نوزدهم‬
‫‪.‬تکرارشد)‬

‫کاربازرگانی اکثرا در دست غیرپارسیان چون بابلیان و فنیقی ها و یهودی ها بود چه ایشان این کاررا‬
‫پست میشمردند و بازار را کانون دروغ و فریب میدانستند‪ .‬داریوش باضرب سکه <دریک> سیم و زر‬
‫‪.‬نقش خود را در آن گذاشت‪ .‬نسبتی که تاهنوز بکارمیرود‬
‫شاه غالبا قضاوت را به یکی از دانشمندان سالخورده وامیگذاشت‪ .‬پس ازان محکمه عالی بود که‬
‫متشکل از هفت قاضی بود‪ .‬پایین تر ازان محاکم محلی که درسرتاسر کشور وجود داشت‪ .‬کوشش میشد‬
‫تا نزاع بصورت مسالمت آمیز نزد داوران حل وفصل شود‪ .‬رشوه دادن و رشوه گرفتن ازجرم های‬
‫بزرگ شمرده میشد‪ .‬هردو رشوه دهنده و رشوه گیرنده به حکم اعدام مجازات میشدند‪ .‬کبوجیه فرمان‬
‫داد تا زنده زنده پوست یک قاضی فاسدی را کندند و برجای نشستن قاضی درمحکمه گستردند‪ .‬آنگاه‬
‫فرزند همان قاضی را برمسند قضا نشانیدند‪ .‬تاپیوسته داستان پدر را بخاطر داشته و از راه راست‬
‫‪.‬منحرف نشود‪ .‬خیانت به وطن و هتک ناموس مجازات مرگ را باخود داشت‬

‫زردشت‪ :‬بنا برداستانهای ایرانی چند قبل از میالد مسیح پیامبری درایران‪ -‬ویجه (وطن آریاییها)‬
‫ظهورکرد که مردم اورا زره توشتره (زردشت) نامیدند‪ .‬مطابق روایات شعاعی ازجالل آسمانی به سینه‬
‫دختری فرودآمد که نسب عالی وشریف داشت‪ .‬کاهنی که قربانی مقدس داشت باوی تزویج کرد وازیشان‬
‫زردشت بوجود آمد‪ .‬درهمان روزی که متولد شد به صدای بلند خندید؛ ارواح پلید که برگرد هرموجود‬
‫زنده جمع بود ترسناک وپریشان ازکناروی گریختند‪ .‬چون سخت دوستدار حکمت وعدالت بود خودرا‬
‫ازاجتماع بیرون کشید ودرتنهایی کوهستان زندگی کرد‪ .‬شیطان خواست تا اورا بفریبد ولی کامیاب نشد‪.‬‬
‫سینه اش را به ضرب خنجر دریدند و اندرونه وی رابا سرب گداخته پرکردند‪ .‬ولی لب به شکایت‬
‫نکشود واز ایمان به اهورامزدا پروردگار نور و خدای بزرگ دست برنداشت‪ .‬اهورامزدا بروی ظاهرشد‬
‫وکتاب اوستا یا (کتاب معرفت وحکمت) را بدست وی گذاشت‪ .‬فرمان داد مردم را به آن بخواند و پند‬
‫دهد‪ .‬مدت درازی همه اورا ریشخند کردند و آزارش میدادند‪ .‬تا اینکه شهزاده ایرانی به نام ویشتاسب‬
‫سخنان وی را شنید و دین تازه را میان مردم پراگنده ساخت‪ .‬به این ترتیب بود که دین زردشتی‬
‫درجهان پیدا شد‪ .‬وی مدت درازی بزیست تا اینکه برقی ازآسمان براو زد وآن پیغمبر به آسمان صعود‬
‫کرد‪( .‬ترکیبی ازداستان مشابه بعثت محمد وعیسی)‪ .‬دراوستا فقراتی دیده میشود که ریشه بابلی دارد‬
‫مانند فقراتی ازآفرینش جهان درشش مرحله (آسمانها‪ -‬آبها‪ -‬زمین‪ -‬گیاهان‪ -‬جانوران‪ -‬انسان) پیدایش‬
‫همه افراد ازیک پدر ومادر‪-‬خشم خدا برانسان وطوفان‪ .‬پارسیان به فرشته نگهبان و شیطان که همیشه‬
‫برای اغواگری انسان است عقیده داشتند‪.‬واینکه درآغاز آفرینش باعث رانده شدن پدر ومادر انسانها از‬
‫بهشت گردید‪ .‬درآخرهم نکوکاران به بهشت اهورامزدا میروندو بدکاران بیرون بهشت درتاریک‬
‫‪.‬وخوراک جاودانه شان سم مهلکی خواهد بود‬

‫بنا به عقیده زردشتیان پایان جهان نزدیک است و ظهور زردشت آغاز دوره سه هزارساله اخیر‬
‫جهان است پس ازانکه در زمانهای مختلف سه پیغمبر از صلب زردشت ظهود کنند روز بازپسین‬
‫فرامیرسد‪ .‬در ماورای مرگ روز رستاخیز مردگان برانگیخته میشوند وجان به تن های مرده میآید‬
‫ونفس به سینه ها باز میگردد‪ .‬از دید دین زردشت دوزخی و تطهیرگاهی (اعراف) و بهشتی وجود‬
‫داشت‪ .‬همه ارواح ناچار باید ازپلی بگذرند که پلید و پاکیزه از یکدیگر را جدا میگرد‪ .‬ارواح پاکیزه‬
‫دران طرف پل به سرزمین سرود فرود میآمدند و { دوشیزه زیبا و نیرومند با سینه و پستان برآمده} به‬
‫آنان خوش آمد میگفت ودرانجا جاودانه با اهورامزدا درنعمت وخوشبختی به سر میبردند‪ .‬ولی ارواح‬
‫‪.‬پلید نمیتوانستند ازین پل بگذرند و درگودالهای دوزخ سرازیر میشدند‪ .‬هرچه گناه بیشتر گودال ژرفتر‬
‫حق اینست که بگوییم برای رسیدن ازتخت جمشید (پرسپولس) به آتن ازلحاظ معماری یک گام‬
‫بیشترفاصله نبود‪ .‬تمام سرزمینهای خاور نزدیک که درشرف خواب مرگ آلود هزارساله بودند خودرا‬
‫‪.‬آماده آن کردند که میراث باستانی خویش را درپای یونان بریزند‬

‫چگونه ملتی میمیرد؟ شهنشاهی که داریوش تاسیس کرد یکقرن بیشترنپایید‪ .‬شهنشاهان کارجنگ را‬
‫کنارگذاشته درشهوات غوطه ورشدند وملت به سراشیب فساد افتاد‪ .‬انقراض شهنشاهی پارس نمونه ای‬
‫بود که بعدها سقوط امپراطوری روم مطابق آن صورت گرفت‪ .‬درهردومورد انحطاط اخالقی ملت با‬
‫قساوت شهنشاهان وغفلت ایشان ازاحوال مردم توام بود‪ .‬به پارسیان همان رسید که پیش ازان به‬
‫مادیان رسیده بود‪ .‬چه پس ازگذشتن دوسه نسل از زندگی آمیخته به سختی به خوشگذرانی مطلق‬
‫پرداختند‪.‬کارطبقه اشراف آن بود که شکم خودرا باخوراکهای لذید پرکنند وتفنن فراوان به خرچ دهند و‬
‫میخوارگی ومستی میان همه اقشار رواج پیدا کند‪ .‬بطورخالصه کوروش و داریوش پارس را تاسیس‬
‫‪.‬کردند و خشایارشاه آنرا به میراث برد و جانشینان وی آنرا نابود ساختند‬

‫‪:‬هند و همسایگان ‪۶.‬‬

‫واالترین حقیقت این است که خدا درهمه موجودات حاضر است‪ .‬اینها شکلهای گوناگون اوهستند‪ .‬جزاین دیگر خدایی نیست که{‬
‫بجوییمش‪ .‬دینی که میخواهیم دین انسانساز است‪...‬دیگرخدایان همه از دلهای ما محو شوند‪ ....‬تنها آنکس خادم خداوند است که‬
‫‪}.‬خدمتگزار همه موجودات باشد‬ ‫سوآمی‬
‫ویویکاننده‬
‫هیچ چیز تا این حد دانش پژوه امروزی را شرمسار نمیکند که تاچندی پیش آنهم بطور دست و پاشکسته با هند آشنا نبوده است‪ .‬به‬
‫وسعت دوسوم ایاالت متحده وبیست برابر اربابش بریتانیای کبیر با جمعیت ‪ ۳۲۰‬ملیونی بیشتر از مجموع جمعیت امریکای شمالی‬
‫و جنوبی (یک پنجم جمعیت کره زمین) استمراری از تحول و تمدن از موهنجو‪ -‬دارو در ‪ ۲۹۰۰‬ق م تا گاندی وتاگور‪ .‬ایمانهایی از‬
‫مراحل بت پرستی خام وابتدایی تا معنویترین همه خدایی را شامل میشود‪ .‬از اوپانیشادها درهشت قرن ق م تا شنکره هشت قرن پس‬
‫از مسیح‪ .‬دانشمندانی که سه هزارسال پیش علم نجوم را تحول بخشیدند‪ .‬در روستاها نهاد مردمانه ای داشتند که نشان قدمتش پیدا‬
‫نیست و درپایتخت ها هم فرمانروایانی فرزانه و نیکخواهی چ ون آشوکا و اکبر‪ .‬رامشگرانی با حماسه های بزرگ به قدمت آثار‬
‫‪.‬هومی و هنرمندانی از تبت تا سیالن واز کامبوج تا جاوا با ساخت معابد عظیم و کاخها‬

‫کشفیات تازه در سند از چندین شهر از زیر خاک برآمده بیانگر وجود یک زندگی شهری بسیار تکامل یافته در هزاره چهارم و سوم‬
‫ق م خانه دارای چاه حمام و شبکه دقیق فاضالب پیکره های سفالین و مهره های شطرنچ سکه هایی کهنتر ازانچه تا حال شناخته‬
‫شده و جواهراتی چنانی که گویی ازیکی جواهر فروشیهای امروزی درنیویورک و لندن بدست آمده نه از یک خانه ماقبل تاریخی‬
‫‪ ۵۰۰۰‬سال قبل‪ .‬از همین مردم متمدن بومی (دراویدی) بود که آریاییهای مهاجم تازه وارد جامعه روستایی و نظامهای زمینداری و‬
‫مالیات بندی را آموختند‪.‬هرچند وقت یکبار شمال باخشونت بر سر جنوب اسکان یافته و آرام فرومیریخت‪ .‬این یکی ازجریانهای‬
‫مهم تاریخ بوده است که درآن تمدن ها چون تموجات دورانساز برآمده و ازمیان رفته اند‪ .‬آریاییها برسر دراویدیها فروریختند ‪.‬‬
‫آخایاییها و دوریها بر سر کرتیها و اژه ایها‪ -‬ژرمنها برسر رومیها‪ -‬لومباردها برسر ایتالیاییها و انگلیسها برسر همه جهان‪.‬شمال‬
‫همیشه فرمانروایان وچنگاوران را پدید میآورد و جنوب هنرمندان وقدیسان را و بردباران وارث بهشت خواهند بود‪ .‬آین آریاییهای‬
‫چپاولگر که بودند؟ این آریایی به معنای نچیب و شریف شاید ازاندیشه های بعدی باشد که برعلم زبانشناسی رنگ بدنام کننده طنز‬
‫میزند‪ .‬خیلی احتمال دارد که ازمنطقه دریای خزر آمده باشند که اقوام ایرانی آنرا ایران‪-‬ونجه (سرزمین آریانی ها) مینامیدند‪.‬‬
‫درحدود همان زمان که کاسیهای آریایی به سرزمین بابل غلبه یافتند آریاییهای ودایی ورود را به هند آغاز کردند‪ .‬این آریاییها هم‬
‫مثل ژرمنهایی که به ایتالیا هجوم بردند بیشتر مهاجر بودند تا فاتح‪ .‬ولی با تن نیرومند و اشتهای زیاد و خشونت وافر و مهارت‬
‫‪.‬جنگی و جستجوی چراگاه به مواشی‬

‫یکی از اوپانیشادها جهانرا به فراآفریدگار سرکشی نسبت میداد‪( .‬براستی اوهیچ خوشیی نداشت؛ پس مردی که تنهای تنهاست‬
‫آرزوی جفت کرد‪ .‬او این خودرا دوپاره کرد واز این شوهر <پتی> همسر <پتنی>برخاست)‪ .‬اومرد با او همبستر شد‪ .‬او زن باخود‬
‫اندیشید ( اگرچه او مرا ازخودش پدید آورده چگونه است که با من جفت میشود؟)‬
‫شوپنهاور گفته است‪ { :‬درتمام جهان هیچ مظالعه ای چون اوپانیشادها تا این حد سودمند و تعالی بخش نبوده است‪ .‬تسالی‬
‫زندگانی من بوده و تسالی مرگ من هم خواهد بود‪ }.‬اینجا سوای اخالقی پتاح‪ -‬حوتپ کهنترین فلسفه و روانشناسی موجود نژاد‬
‫مارا میتوان یافت‪ .‬اوپانیشادها کوشش لطیف و صبورانه حیرت آور انسان است برای فهمیدن جان و جهان و بستگی میان آن دو به‬
‫همان دیرینگی هومر وبه همان نویی کانت‪ .‬واژه اوپانیشاد در واقع اوپه نشد‪ -‬اوپه به معنای پیش و نزدیک و کنار و شد به معنای‬
‫نشستن‪ .‬که تعلیم پنهان و یا تعلیم درونیان را بخود میگیرد که استاد آنرا درنهان به بهترین ومحبوبترین شاگردانش می سپارد‪.‬‬
‫موضوع اوپانیشادها همه راز این جهان فهم ناپذیر است ‪ ( :‬از کجا آمده ایم ؛ کجا زندگی میکنیم و به کجا میرویم؟) اولین درس‬
‫‪.‬آنها که به شاگردان برگزیده میدهند چوبین پایی عقل است‪ .‬پای استداللیان چوبین بود‬
‫چگونه این مغز ناتوان که با مختصر عمل حساب درد میگیرد همیشه امیدوار است که عظمت تو درتوی چیزی را دریابد که خود‬
‫جزه بسیار ناپایداری از آن است؟ این به آن معنا نیست که عقل بیحاصل است‪ .‬عقل هم برای خود جایی دارد و هنگامی که به‬
‫نسبتها و اشیا میپردازد خوب به کارمان میاید اما چگون در برابر ابدیت بینهایت یا حقیقت بنیادین درمیماند؟ ما درحضور آن حقیقت‬
‫خاموش که نگهدانده همه نمودهاست و درهر دانستگس برمیجوشد سوای این حس و این عقل نیاز به عضو ادراک یا فهم دیگری‬
‫داریم که همانا آتمن است؛ و آتمن یا روح جهان نه باعلم یافته میشود و نه با هوش سرشار و نه با دانشی که ار کتاب بدست آید‪....‬‬
‫باشد که برهمن دانش را رها کند و چون کودک شود‪ ....‬باشد که جویای کلمات بسیار نباشد‪ .‬زیرا که این خستگی محض زبان‬
‫است‪ .‬برترین فهم چنانکه اسپینوزا گفت؛ ادراک مستقیم و بینش بیواسطه است و چنانکه برگوسن متذکر شده شهود است‪.‬نگرش‬
‫‪.‬درونی جان است که درهای حس بیرونی را تا آنجا که می توانسته بدقت بسته است‬

‫( مولینا)‬ ‫ما درون را بنگریم و حال را‬

‫مرگ منشا تمام دینهاست و شاید اگرمرگ نمیبود خدایانی هم نمیبودند‪ .‬تعلیمات بودا چنین خالصه میشوند‪{ :‬زندگی رنج‬
‫است و رنج از آرزوی نفس پیدا میشود و فرزانگی همانا درفرونشاندن هرگون آرزوی نفس است}‬

‫(بیدل)‬ ‫ترک آرزو کردم رنج هستی آسان شد‬


‫ای رهروان اینست حقیقت عالی رنج‪ :‬زاییده شدن براستی رنج است و بیماری رنج است و پیری رنج است و مرگ‬
‫رنج است و به آرزو نرسیدن رنچ است‪ .‬ای رهروان این است حقیقت عالی راهی که به رهایی از رنج می انجامد که‬
‫همانا ؛ {شناخت درست – اندیشه درست – گفتار درست – کردار درست < معلوم نیست که وی از‬
‫زردشت گرفته یا زردشت ازوی چون هردو به اساس روایات معاصر هم اند > ‪ -‬معیشت درست –‬
‫کوشش درست – حال درست و خلسه درست }‪ .‬بودا معتقد بود که در زندگی انسان کفه رنج چنان سنگینتر از‬
‫‪.‬شادی است که بهتر آن میبود که هرگز زاده نمیشد‬

‫درتاریخ دین هیچ چیز عجیبتر از دین بودا نیست دینی که به کشیده شدن به هرگونه بحثی درباره ابدیت و خلود و خدا‬
‫پرهیز دارد و میگوید بی نهایت افسانه است و خیالبافی فیلسوفانی است که این فروتنی را نداشته اند که اعتراف کنند؛‬
‫{ پشه کی داند که این باغ از کی است}‪ ( .‬اینکه دیگری بتواند سبب خوشبختی یا بدبختی ما بشود فرض ابلهانه ایست –‬
‫اینها همه حاصل رفتار و آرزوهای خود ماست)‪ .‬او ازین روگردان است که دستور اخالقی خودرا برپایه هرگونه احکام‬
‫فراتر از طبیعی بگذارد‪ .‬نه بهشتی میاورد و نه برزخی و نه دوزخی‪ .‬آخرین سخنانش این بود؛ { چه اکنون و چه پس از‬
‫مرگم هرکس چراغ خود باشد و پناه خود باشد و به پناه بیرونی پناه نبرد بلکه سخت به حقیقت بیاویزد‪ L....‬جز درخود‬
‫پناه دیگری نجوید‪ -‬اینان هستند که به برترین بلندی خواهند رسید‪ .‬اما آنان باید مشتاق آموختن باشند!}‬

‫آشوکا به آیین بودایی گروید و رسمیت بخشید تا آنجا که میلغین بودایی تا مصر و یونان رسیدند‪ .‬ازمرگ آشوکای بزرگ‬
‫تا امپراطوری سلسله گوپته مدت ششصدسال اسناد اندک اند‪ .‬کوشانیها درین زمان کابل را پایتخت خویش ساخته و‬
‫کنشکای کبیر هنر و علوم وپیکرتراشی یونانی‪-‬بودایی زیباترین شهکاریهایش را درپیشاور و تکسیال و متهورا بوجود‬
‫آورد‪ .‬خدایان گوناگون را آزمود و سرانجام آیین بودایی را پذیرفت و درگسترش آن کمابیش آشوکای دوم شد چنانچه‬
‫‪ ۳۰۰۰۰۰‬سوتره یا گفتار را ساخت وبه رسیدن بودایی تاچین و جاپان یاری کرد اما در برابر دینهای دگر بردبار بود‪.‬‬
‫چندره گوپته اول درسلطنت پنچاه ساله اش از برجسته ترین شاهان تاریخ هند شد‪ .‬تمامی عواید مالیات را صرف اعتالی‬
‫ادب وعلم ودین و هنر میکرد‪ .‬درتختگاهش محفل درخشانی از شاعران و فیلسوفان و هنرمندان و دانشمندان و محققان‬
‫را گرد خود جمع کرد‪ .‬به چنان وحدت سیاسیی دست یافت که فقط عصر آشوکا و اکبرشاه با آن برابری میکنند‪ .‬سیاح‬
‫بودایی مشهور چینایی بنام فاهین درسفری که شش سال را دربرگرفت تا به هند برسد و شش سال درآنجا سپری کرد از‬
‫آبادانی و سعادت و آزادی اجتماعی وسعت و جمعیت شهرهای بزرگ و بیمارستانها و سایر موسسات خیریه و از تعداد‬
‫دانش پژوهان و دانشگاها و دیر ها و از عظمتت و شکوه کوشک های شاهی در شگفت بود و صفش تماما از مدینه‬
‫‪.‬فاضله است‬

‫یوان چوانگ مشهورترین بودایی و بزرگ زاده چینایی که ازهند دیدن کرده مینویسد‪ :‬هرپنج سال یکبار جشن نیکوکاری‬
‫بزرگی برپا میشود که سران کلیه ادیان و جمیع بینوایان و نیازمندان قلمرو خودرا فرا میخواند و درین اجتماع رسم برین‬
‫است که تمام مازاد آنچه را از آخرین جشن پنجساله پیشین تا آنزمان به خزانه دولت آورده بودند به عموم خیرات کند‪.‬‬
‫وی از دیدن مقادیر هنگفت طال‪ -‬نقره‪ -‬سکه‪ -‬جواهر‪ -‬پارچه های زربفت و مرغوب که در میدان انباشته بودند به حیرت‬
‫می افتد‪ .‬دور تا دور این میدان صد چادر برافراشته بودند که درهریک یکهزار نفر می نشستند‪ .‬سه روز به عبادت‬
‫میگذشت و روز چهارم آن اجناس را میان مردم قسمت میکردند‪ .‬گاهی توزیع این عطایا و بخششها سه یا چهار ماه طول‬
‫‪.‬میکشید در پایان کار خود هر شاه جامه های گرانبها و گوهرهایش را در می آورد و روی آن خیرات میگذاشت‬

‫راجپوت ها‪ :‬به معنای شاهزاده که سرزمین خویش را راجستان (خانه شاهی) نامند و این سرداران همانند شهسواران‬
‫غربی به همه گونه فضایل آراسته و درکماالت معنوی از آنان برتر بودند و زنانشان چندان زیبا بودند که مردان درمردن‬
‫برای آنان هیچ درنگ نمیکردند؛ برای زنانشان تنها مورد احترام و ادب بود که همراه با شوهر خود به رسم ساتی در‬
‫گور میرفتند‪ .‬روح سلحشوری ایشان بود که از خود در برابر مسلمانان دفاغ کنند‪ .‬بنابر روایتی مهاجم مسلمان عاله‬
‫الدین چیتور (بکی از پایتخت راجپوتها) را نمیخواست بلکه شاهدخت پودمینی ( لقبی به زیباترین زن) را میخواست‪ .‬اما‬
‫ایشان ازین تقاضا سرباز زدند تا اینکه زنان چیتور در دفاع از شهر به مردان پیوستند و چون راجپوتها دیدند که زنان و‬
‫دختران شان درکنارشان میمیرند چندان جنگیدند که هیچ مردی از آنان زنده نماند‪ .‬وقتی عاله الدین به پایتخت وارد شد‬
‫در داخل دروازه های شهر هیج نشانی از آدمیزاد ندید؛ مردها همه درنبرد مرده بودند و زنان هم بنا به رسم هراس‬
‫‪.‬انگیز جوهر خودرا سوزانده بودند‬

‫ویجیه نگر جنوبی ترین شهری که تا ‪ ۱۵۲۲‬درزمان بازدید مبلغ مذهبی پرتغالی دومینگوش پایش از دست هماجمین‬
‫مسلمان جان به سالمت برده بود‪ .‬درسال ‪ ۱۳۲۶‬میالدی بنا شد احتماال غنی ترین شهری بود که هند تا آنزمان به خود‬
‫دیده بود‪ .‬از قول پایش {به بزرگی روم وبسیار زیباتراز آن}‪ .‬عبدالرزاق سمرقندی که در ‪ ۱۴۴۳‬این شهر را دیده چنین‬
‫توصیف میکند‪{ :‬نه چشم دیده و نه گوش شنیده که درتمام زمین جایی بدان ماند‪ }.‬تعداد خانه ها ازصدهزار بیشتراست‪.‬‬
‫از قصری به حیرت می افتد که یکی از اطاقهایش را تماما از عاج ساخته بودند‪ .‬وقتی فیروزشاه سلطان دهلی با دختر‬
‫‪.‬پادشاه ویجیه نگرازدواج میکند راه را به طول یک فرسنگ ونیم با مخمل وحریر و پارچه های زربفت پوشانیده بودند‬

‫تمام این قدرت و تجمل یکشبه برباد شد‪ .‬درسال ‪ ۱۵۶۵‬میالدی مطابق ‪ ۹۷۲‬ه ق سپاه نیم ملیونی شاه شکست خورد و‬
‫رامه راجا اسیر و درمقابل پیروان گردن زده شد‪ .‬صدهزار تن به هنگام گریز کشته شدند و تمام نهرها به خونشان‬
‫رنگین شد‪ .‬سپاهیان فاتح شهر را غارت کردند‪ .‬غنیمت چندان فراوان بود که هرسپاهی از زر و جواهر و اسباب و خیمه‬
‫و سالح واسب و برده توانگر شد‪ .‬این غارت پنج ماه ادامه یافت‪ .‬فاتحان ساکنان بیدفاع را از دم تیغ گذراندند‪ .‬انبارها و‬
‫دکانها غارت و معابد و قصور با خاک یکسان وهمه مجسمه ها و نقاشیهای شهر را نابود و بعد با مشعلهای افروخته‬
‫در شهر به راه افتادند و هرچه را سوختنی بود به آتش کشیدند‪ .‬و سرانجام چون ازانجا رفتند ویجیه نگر بتمامی ویرانه‬
‫بود‪ .‬گویی که دجار زلزله ویرانگر شده باشد‪ .‬سنگ برسنگ نمانده بود‪ .‬این ویرانگری و درنده خویی مطلق نمونه ای‬
‫از فتح وحشتناک مسلمانان را درهند نشان میداد که هزار سال پیش آغاز شده و اکنون کامل شده بود‪ .‬کشورکشایی‬
‫‪.‬مسلمین درهند احتماال خونین ترین داستان تاریخ است‬

‫سلطان محمود به شوق دینی هندوان را قتل عام و شهرهایشان را غارت و معابد شانرا ویران و ذخایر خزاین قرنهارا به‬
‫یغما برد‪ .‬چون به غزنه بازگشت به نمایش < گوهر ها و درهای ناسفته و یاقوتهایی که چون اخگر میدرخشیدند و‬
‫زمردهای چون شاخه های نورسته و الماسهایی هریک یه وزن و اندازه انار> سفرای قدرتهای خارجی را به حیرا‬
‫انداخت‪ .‬درمتورا (کنار جمنا) از معبد آن شهر مجسمه های جواهر نشان گرفت و معماری معبد بزرگ را بسیار ستود و‬
‫گفت که لنگه آن صدملیون دینار می ارزد و ساختنش دویست سال کار میبرد‪ .‬سپس فرمان داد که آنرا به نفت آغشتند و‬
‫آتش کشیدند‪.‬شش سال بعد به سومنان حمله کرد و تمام پنجاه هزار نفری را که ساکن آن شهر بودند از دم تیغ گذراند‪.‬‬
‫درپایان کار سلطان محمود ثروتمندترین شاهی شد که تاریخ تاکنو دیده است‪ .‬در ‪ ۱۱۸۶‬میالدی غوریان که طایفه ای‬
‫ترک نژاد افغانی بودند شهر دهلی را گرفتند و معابدش را ویران وثروتش را ضبط کردند‪ .‬قطب الدین ایبک که خود غالم‬
‫بود پنچاه هزارتن را دریک پیروزی به بردگی درآورد‪ .‬سلطان دیگر غیاث الدین بلبن شورشیان و راهزنان را زیر پای‬
‫‪.‬فیالن میانداخت و یا دستور میداد پوست شانرا کنده و ازکاه پرکنند‬

‫وقتی برخی ساکنان مغولی مسلمان در دهلی سر به شورش برداشتند؛ سلطان عاله الدین (فاتح چیتور) همه مرد هارا که‬
‫‪ ۱۵۰۰۰‬تا ‪ ۳۰۰۰۰‬نفر میشد در یک روز کشت‪ .‬سلطان محمد بن تغلق با کشتن پدرش برتخت نشست دانشمند بزرگ و‬
‫نویسنده برجسته ای بود گوشت یک خواهرزاده شورشی را به همسر و فرزندان اوخوراند‪ .‬کشور را ویرانه کرد و باقتل‬
‫و غارت چنان به تباهی کشید که ساکنانش به جنگل گریختند‪ .‬او آنقدر هندو کشت که به قول یک مورخ مسلمان‬
‫( همیشه پیش خرگاه شاهی تلی از جنازه و توده ای از اجساد بود که رفتگران و دژخیمان از کشیدن انبوه قربانیان و‬
‫کشتن آنان خسته شده بودند‪ ).‬او برای آنکه تختگاه جدیدی در دولت آباد بنا کند همه ساکنان دهلی را از آنجا کشید و به‬
‫برهوت تبدیل کرد‪ .‬چون شنید مرد کوری در دهلی مانده دستور داد که اورا از پایتتخت کهنه به نو بکشانند‪ .‬وقتی بینوا‬
‫به آخر سفر رسید ازوی محض یک پای باقی ماند بود‪ .‬جانشینش فیروزشاه به بنگال حمله کرد و به هندوان جایزه تعین‬
‫کرده بود که برای ‪ ۱۸۰۰۰۰‬سر جایزه داد‪ .‬هرگاه تعداد کشتگان هندوان بیدفاع دردوران سلطان احمدشاه روزانه به‬
‫‪ ۲۰۰۰۰.‬نفر میرسید سه روز جشن میگرفت‬

‫تیمور در ‪ ۱۳۹۸‬م از سند گذشت نیروهای سلطان محمود تغلق را شکست داد دهلی را گرفت صدهزار اسیر را با‬
‫‪.‬خونسردی کشت تمام ثروت را غارت کرد و به دنبال خود آشوب و قحط و طاعون به جا نهاد‬

‫بابر مردی به تمامی همجون اسکندر دلیر و افسون کننده هم از اعقاب تیمور بود و هم چنگیز‪ .‬تمام کاردانی این دو بالی‬
‫آسیارا سوای درنده خویی شاشن به ارث برده بود‪ .‬از مازاد نیروی تن و جانش در عذاب بود‪.‬دو روزه سوار بر اسپ‬
‫چهل و سه فرسنگ طی طریق کرد و دوبار از گنگ به شنا گذشت و در اواخر عمر یادآورشد که از یازدهسالگی دیگر‬
‫نشد که دو ماه رمضان را دریک محل روزه بگیرد‪ .‬در پانزده سالگی سمرقند را محاصره و تصرف و دوباره از دست‬
‫داد‪ .‬در بیست و دوسالگی کابل را متصرف شد و با ‪ ۱۲۰۰۰‬سرباز و چند اسپ اصیل در پانی پت بر یکصدهزار سپاهی‬
‫سلطان ابراهیم پیروزشد‪ .‬در آنجا بزرگترین و خیرخواه ترین سلسله های بیگانه را که برهند حکومت کردند بنیاد نهاد‪.‬‬
‫از چهارسال صلح و آرامش برخوردار شد و شعرهای عالی سرود و خاطرات خودرا نوشت و درچهل و هفت سالگی‬
‫‪.‬چشم از جهان فروبست حال آنکه درعمل وتجربه به اندازه یک قرن عمر کرده بود‬

‫پسرش همایون از شیرشاه افاغنه شکست خورد بعد از دوازده سال سختی و آوارگی در ایران به هند بازگشت اما هشت‬
‫ماه بعد از مهتابی کتابخانه اش به زیر افتاد و مرد‪ .‬درمدت تبعید صاحب پسری شد که وی را محمد نامید اما بعدها ویرا‬
‫درهند اکبر نامیدند‪ .‬وی درهجده سالگی اداره امور را تحویل گرفت ‪ .‬قلمروش یک هشتم گستره خاک هند بود‪ .‬به‬
‫گسترش قلمروش کوشید‪ .‬و با یک سلسله جنگهای خونین فرمانروای هندوستان به استثنای موار (قلمرو کوچک‬
‫راجپوتها) شد‪ .‬وی از فرزانه ترین و با فرهنگ ترین همه شاهانی باشد که تاریخ تاکنون شناخته است‪ .‬چون درگذشت‬
‫نقدینه خزانه اش معادل یک ملیارد دالر و امپراطوریش نیرومندترین امپراطوری روی زمین بود‪ .‬امپراطور قانونگذار‪-‬‬
‫مجری و قاضی بود‪ .‬او ساعتها در مقام دیوان عالی وقتش را صرف شنیدن حرفهای دادخواهان میکرد‪ .‬بنابر قانون او‬
‫ازدواج در صغر سن و ساتی اجباری ممنوع و ازدواج مجدد بیوگان مجاز شد‪ .‬رسم بردگی و کشتار حیوانات را برای‬
‫قربانی برانداخت و به همه ادیان آزادی داد‪ .‬رسم گزیت (جزیه) را که حکام افغان از هندوان می ستاندند برچید‪ .‬پوشاک‬
‫ساده ای به تن و پای برهنه راه میرفت‪ .‬چندان به فکرخوردن گوشت نبود و دراواخر عمر تقریبا یکسره رها کرده بود؛‬
‫میگفت‪( :‬درست نیست که انسان شکمش را مقبره حیوانات بکند)‪ .‬از نظر رفتار منصفانه که صفت شاهان شرقی نیست‪.‬‬
‫از زمانه خود بسیار فراتر بود‪ .‬عطوفتش حد و حصری نداشت‪ .‬بخشنده بود و مال بسیار صرف امور خیریه میکرد‪ .‬با‬
‫همه مهربان بود خاصه به فرودستان‪ .‬یکی از راجپوتها سپهساالرش بود و یک راجه به صدارتش رسید وی رویای یک‬
‫هند متحد را درسرداشت‪ .‬مانند هارون الرشید شبها با لباس مبدل درشهر وحومه گردش میکرد‪ .‬کتابخانه بزرگش تماما‬
‫از کتابهای خطی خوش خط بود‪ .‬از چاپ بدش می آمد‪ .‬تعداد نسخ خطی کتابخانه اش را ‪ ۲۴۰۰۰‬رقم زده اند‪ .‬موسیقی‬
‫و نقاشی و معماری (بنای مشهوری مشتمل از پانصد بنا درداخل آن درآکره) از شمار زیباترین بناهیا جهان که شاه‬
‫‪.‬جهان بی پروا آنهارا فروریخت‬

‫درعصری که درفرانسه و انگلستان کاتولیک هارا به قتل میرساندند و دراسپانیا دادگاه تفتیش عقاید (انکیزیسیون)‬
‫یهودی هارا میکشت و غارت میکرد و درایتالیا برونو را زنده زنده میسوزاندند؛ اکبر از نمایندگا همه ادیان دعوت کرد‬
‫که در امپراطوری وی گرد آیند‪ .‬فرمانهایی درباره هر آیین و عقیده صادر کرد و از هندو و بودای و مسلمان زن گرفت‬
‫تا شاهدی بربیطرفی او باشد‪ .‬پیشوایان فرق گوناگون را گرد هم جمع و با آنها از شامگاه پنج شنبه تاظهر جمعه برسر‬
‫دین بحث میکرد‪ .‬اکبر که از دسته بندی های دینی قلمروش به ستوه آمده بود سرانجام برآن شد که دین نوی را ترویج‬
‫کند‪ .‬مسجدساز و روزه ماه رمضان و زیارت مکه و سایر رسوم مسلمانان ممنوع شد‪ .‬خیلی از مسلمانانی که در برابر‬
‫‪.‬این فرمان ایستادند تبعید شدند‪ .‬در وسط دیوان صلح فتحپور سیکری معبد دین متحد ساخته شد که هنوز در آنجا هست‬
‫شهزاده جهانگیررا مسلمانان ناراض به اساس دسیسه برضد پدر برانگیختند‪ .‬وی سپاهی سه هزار ترتیب و ابوالفضل‬
‫دکنی مورخ درگاه و دوست اکبر را کشت‪ .‬اکبر وی را ترغیب به تسلیم و سپس اورا بخشود‪ .‬درآخرین روزهای عمر‬
‫مالیان به بالینش آمدند تا به اسالم بازگردانند اما ناکام‪ .‬شاه درگذشت بی آنکه از دعای هیچ یک از فرقه های مذهبی‬
‫نصیبی برده باشد‪ .‬تشییع جنازه به سادگی برگزار شد؛ جمعیتی دران شرکت نداشت وارثان شادمانی ها کردند؛ برای‬
‫‪.‬دادگرترین و فرزانه ترین فرمانروایی که آسیا تاکنون به خود دیده است مرگ تلخی بود‬

‫با مرگ اکبر جهانگیر به قدرت رسید وی شخص فاسد و عیاش بود وقتی خسرو پسرش برضد وی قیام کرد قیام کنندکان‬
‫را درطول یک خط در خیابانهای الهور به میخ کشید‪ .‬در حرمسرایش شش هزار زن موجود بود‪ .‬وقتی شاه جهان‬
‫پسرش بعد از مرگش به قدرت رسید تمامی برادران را کشت‪ .‬به دین اسالم رو اورد و به آزار و اذیت مسیحیان پرداخت‪.‬‬
‫بیست و یک ساله بود که با ممتاز محل ازدواج کرد‪ .‬دارای چهارده فرزند از وی شد‪ .‬درسی و نه سالگی هنگام زایمان‬
‫آخرین فرزند بمرد‪ .‬شه جهان تاج محل را بنا کرد که آرامگاه هردو باشد‪ .‬اعمار شهکاری چون تاج محل و زیورات‬
‫گرانبهای تخت طاوس هردو فشار مالی زیادی بارآورد‪ .‬گرجه یکی از سخت ترین قحطی در زمان وی بوجود آمد‪ .‬معهذا‬
‫دوران سی سال سلطنت وی باعث شگوفایی و رونق درهند شد‪ .‬شاه جهان که سلطنت را با کشتار برادران آغاز کرده‬
‫بود غافل ازان بود که چاره پسران را بکند‪ .‬و مقدر چنان بود که یکی از انها سرنگونش کند‪ .‬درسال ‪۱۶۵۷‬‬
‫قدرتمندترین ایشان اورنگزیب از دکن قیام کرد و پدر را اسیر و خود شاید یکی از بزرگترین امپراطوری در حاکمیت‬
‫طوالنی نیم قرنه را بوجود آورد‪ .‬شاه معزول نه سال در قلعه آگره زندانی بود و یگانه یار و یاور وی دختر محبوب و‬
‫مهربانش جهان آرا مالزم وی بود و از برج یاسمن زندان به آنسوی جمنا جایی که ممتاز محل درمقبره گوهر نشان خفته‬
‫‪.‬بود نگاه میکرد‪ .‬اما اورنگزیب هیجگاهی بدیدار پدر نیامد‬

‫اورنگزیب یک مسلمان کامال عیار همه روزه روزه دار و پایبند عبادت و تمامی معابد مسیحیان و هندوان را به خاک‬
‫یکسان نمود‪ .‬ظاهرا هیچ جیزی را هزینه نمیکرد مگر اینکه دستمزد خودش از عرق جبینش باشد‪ .‬قدیس اگوستینس‬
‫دیگری بود برتخت نشسته‪ .‬در آخرین سالهای عمرش کم کم فهمید که باتنگ نظری زاهدانه اش میراث پدران را نابود‬
‫کرده‪ .‬وصیت کرده بود که تشییع جنازه اش ساده انجام گیرد هیج پولی برای کفن او خرچ نکنند‪ .‬مگر با چهار روپیه ای‬
‫که با کاله دوزی بدست آورده بود‪ .‬گفت روی تابوتش را با یک تکه کربای ساده بپوشانند‪ .‬برای فقرا سیصد روپیه‬
‫گذاشته بود‪ .‬و این دستمزدی بود که از استنساخ قرآن بدست آورده بود‪ .‬درهشتادو نه سالگی درگذشت‪ .‬درظرف هفده‬
‫سال پس از مرگش امپراطورسلسله تیموریان تجزیه شد‪ .‬اکبر عاقالنه حمایت مردم را جلب کرده بوده‪ .‬این حمایت با ظلم‬
‫جهانگیر و ولخرچی شاه جهان و تعصب اورنگزیب ازدست رفته بود‪ .‬اقلیت مسلمان که قبال از گرمای هندوستان سست‬
‫شده بودند‪ .‬حمیت نظامی و نیروی جسمانی را از دست داده و هیچ سرباز تازه نفسی نیز از شمال نمی آمد که از فرو‬
‫ریختن کاخ عظمت ایشان جلوگیری کند‪ .‬درین میان ازنقاط دوردست مغرب زمین از جزیره کوچکی بازرگانانی فرستاده‬
‫شدند تا ثروت هند را دستچین کنند‪ .‬چیزی نگذشت که نوبت تفنگها رسید‪ .‬و همان جزیره کوچک امپراطوری‬
‫عظیمی را تصرف کرد‪ .‬که در آن روزگار هندو و مسلمان دست بدست هم داده یکی از تمدن های بزرگ تاریخ را ساخته‬
‫‪.‬بودند‬

‫قدرت برهمنا متکی به انحصار دانش بود‪ .‬اگر فردی از طبقه سودره به قراأت کتب مقدس گوش میداد‬
‫می بایست گوشش را با سرب گداخته پر کرد‪ .‬اگر آنرا زمزمه کند باید زبانش را برید‪ .‬اگر آنرا به یاد‬
‫بسپارد باید اورا دو پاره کرد‪ .‬در واقع هرجه درین گیتی است مال برهمن است‪ .‬پذیرایی و مهمانی‬
‫کردن از یک برهمن از واالترین تکالیف دینی محسوب میشد‪ .‬برهمنی که از صاحبخانه مهمان نوازی‬
‫‪.‬نمیدید میتوانست تمامی اندوخته ثواب اعمال نیک صاحبخانه را بردارد و با خود ببرد‬

‫رسم حجاب و انزوای زنان شوهردار با ایرانیان و مسلمانان به هند آمد‪ .‬شوهران هندو برای حفظ زنان از دست‬
‫مسلمانان نظام پرده نشینی را چنان گسترده ساختند که یک زن نجیب و محترم میتوانست روی خودرا فقط به شوهر و‬
‫‪.‬پسرانش نشان دهد‪ .‬و در ماله عام باید با روبند سنگینی آمد و شد کند که صورتش را پوشیده دارد‬

‫مردم تبت هنوز عقیده دارند که داالیی الما یا { روحانی دربردارنده همه} که در دیر بزرگ پوتله مشرف‬
‫به شهر لهاسا از نظرها پنهان است تجسم زنده بودا است ( همان عقیده شیعه های جعفری در مورد‬
‫امام زمان غایب)‪ .‬آیین بودا مثل مسیحیت بزرگترین کشورکشایی هایش را خارج از زادگاه خود کرد و‬
‫‪.‬بی آنکه فطره خونی بریزد‬

‫در حدود ‪ ۴۲۵‬ق م آریبهظ بزرگترین منجم و ریاضیدان هندو کرویت زمین و گردش شباروزی آنرا حول محور بیان‬
‫داشت تقویمی مرکب از دوازده ماه و هرماه سی روز و هر روز سی ساعت ساختند و هر پنج سال یک ماه کبیسه به آن‬
‫افزودند و بادقت قطر دایره < پای> قطر ماه و گرفتگی های ماه و خورشید و ضع قطبین و وضع و حرکات ستارگان‬
‫بزرگ را محاسبه کرده و نوشتند که‪ ( :‬زمین به سبب ثقلش همه چیز را به خود میکشد‪ ).‬که پسانها به نام قوه جاذبه‬
‫معروف شد‪ .‬اساسی ترین میراث شرقی ما همانا ارقام به غلط عربی و سلسله اعشاری است که هردو از هند به واسطه‬
‫اعراب به ما رسید‪ .‬فرمانهای سنگ نبشته آشوکا (حدود ‪ ۲۵۶‬ق م ) که تاریخ یکهزار سال قیل از اعراب را نشان‬
‫میدهد‪ .‬سوشروته در قرن پنجم ق م استاد طب دانشگاه ینارس در باره تشخیص و درمان کتابی نوشت و اولین کسی بود‬
‫که پوست بدن را به گوش پاره شده ای پیوند زد و بسیاری اعمال جراحی را به استثنای بستن شریانها انجام میدادند‪.‬‬
‫سوشروته ‪ ۱۱۲۰‬بیماری را برمیشمارد و برای کشف آنها تشخیص از طریق مشاهده و لمس بادست و گوش دادن به‬
‫صدای بیمار را توصیه میکند‪ .‬مایه کوبی که پیش از قرن هجدهم در اروپا ناشناخته بود در ‪ ۵۵۰‬میالدی در هند شناخته‬
‫شده بود‪ .‬دنونتری یک از اطبای هندی میگوید‪ { :‬مایع آبله را با نوک نشتر از روی پستان گاو بگیرید و با آن بازوهارا‬
‫در قسمت بین شانه و آرنج نشتر بزنید تا خون بیاید‪ .‬بعد آن مایع را با خون بیامیزید تب آبله ایجاد میشود‪ }.‬احتمال‬
‫میرود که هپنوتیسم نیز به عنوان درمان در میان هندیان پدید آمده باشد‪ .‬برخی از دانش پژوهان بر این عقیده اند که‬
‫‪.‬حتی ارسطو هم مدیون هندوها بوده است‬

‫درهند تقدم فلسفه روشنتر از طب است‪ .‬هرگز هیچ کشور دیگری اینهمه مکاتب فکری نداشته است‪.‬در‬
‫یکی از گفتارهای بودا میخوانیم‪ L‬که درباره روان شصت و دو نظریه متمایز در میان فیلسوفان او رایج‬
‫بو‪ .‬کنت کایسرلینگ میگوید‪ ( :‬این ملتی که که به اعال درجه فیلسوف است بیش ازمجموع زبانهای‬
‫التین و یونانی وآلمانی برای افکار فلسفی و دینی واژه های سانسکریت دارد‪).‬‬

‫تهاجمات مسلمانان و بعدها هم مسیحیان به عصربزرگ فلسفه هندی پایان داد و سبب شد که ایمان‬
‫بومی هند در دفاع از خود به وحدتی آمیخته با بیم و ترس کشانیده شده و هرگونه مناظره ای را خیانت‬
‫شمرد‪ { .‬آنکس که همه آفریدگان را در نفس خویش و نفس خویش را درهمه آفریدگان باز شناسد‬
‫دیگرهیچ ناآرامی ندارد‪ .‬دیگر چه فریبی و چه اندوهی میتواند با او باشد؟} من عرف نفسه فقد عرف‬
‫ربه؟‬

‫شاید نظامهای غربی ما که آنقدر اعتماد به نفس دارند که میگویند (دانش توانایی است) آوای کسی‬
‫باشد که روزگاری جوان پرشروشوری بوده و درباره توانایی و استعداد‪ L‬انسانی گزافه گوید‪ .‬اما هنگامی‬
‫که یونان با مرگ دست به گریبان بود نوافالطونیان و گنوستیکها از چشمه های هندی سیراب میشدند‪.‬‬
‫شوپنهاور تقریبا آیین بودا و اوپانیشادها و ویدانته را با فلسفه خود تلقین کرد و شلینگ در روزگار‬
‫پیری اوپانیشادها را پخته ترین بشریت خواند‪ .‬نیچه خیلی پیش از آن با بیسمارک و یونانیها به سر‬
‫برده بود که به فکر هند باشد ولی سرانجام آن اندیشه ای را که همواره در ذهنش خلجان میکرد‬
‫‪.‬براندیشه ای دیگرش برتری داد و آن اینکه اندیشه دور ابدی صورت دیگری است از تناسخ‬

‫مسلمانان در ‪ ۱۰۰۰‬میالدی کاغذ را به هند بردند‪ ,‬اما تا آخر قرن هفدهم جای پوست درختان را نگرفت‪.‬‬
‫ظاهرا درصد باسوادها‪ ,‬در زمان آشوکا بیشتر از هند امروز‪ ,‬بود‪ .‬شاگرد‪ ,‬در حدود‪ ,‬شانزده سالگی به‬
‫دانشگاهای بزرگ میرفت که هرکدام مایه سرافرازی هند باستان و قرون وسطایی‪ ,‬این سرزمین‪ ,‬بود‪ .‬از‬
‫قبیل دانشگاهای بنارس و تکسیله و ویدربه و آجانتا و اجین و نالنده‪ .‬در روزگار بودا دانشگاه بنارس دژ‬
‫علم پندار برهمنان بود‪ .‬دانشگاه تکسیله در زمان حمله سکندر در تمام آسیا به کانون برجسته دانش پژوهی‬
‫هندی معروف و بیش از همه به مدرسه طبش مشهور‪ ,‬بود‪ .‬دانشگاه اجین به علم نجوم و دانشگاه آجانتا به‬
‫هنر و دانشگاه نالنده به تعلیمات بودایی که ده هزار شاگرد داشت و دارای صد اطاق درس و کتابخانه های‬
‫‪.‬بزرگ و شش خوابگاه عظیم دارای چهار طبقه‬

‫یوانگ چوانگ زایر چینایی میگوید که رصد خانه هایآن در بخار و مه صبحگاهی از دیده پنهان میشد و‬
‫اطاقهای‪ ,‬باالیی آن سر به آسمانها میسود‪ .‬دانشجویان اجازه نداشتند زنان را ببینند‪ .‬حتی آرزوی تماشای‪ ,‬زن‬
‫از معاصی‪ ,‬کبیره بشمار میرفت‪ .‬اگر دانشجویی‪ ,‬با زنی نزدیک میکرد می بایست یکسال تمام درپوست خر‬
‫برود و دمش رو به باال با دریوزگی‪ ,‬روزگار‪ ,‬بگذراند و به گناهش اعتراف کند‪ .‬هر صبح تمام دانشجویان‬
‫در ده استخر شنای بزرگ دانشگاه شستشو کنند‪ .‬دوره تحصیل دوازده سال برخی هم سی سال و برخی نیز‬
‫‪.‬تا آخرعمر در آنجا می ماندند‬

‫مسلمانان پس از هجوم تقریبا تمام دیرهای شمال هند چه بودایی و چه برهمنی‪ ,‬را ویران کردند‪ .‬نالنده را‬
‫‪.‬درسال ‪ ۱۱۹۷‬م با خاک یکسان کردند‪ ,‬و تمام رهروانش را از دم تیغ گذراندند‪,‬‬

‫‪:‬پاسخ اورنگزیب به معلم سابقش که از وی وظیفه ای میخواست‬

‫این فقیه چه حاجتی داری؟ طالب آنی که ترا در سلک امیران عالیمقام درگاه خود درآورم؟‪ ,‬برایت بگویم‪{{ ,‬‬
‫که اگر تو حق تعلیم را چنانکه باید بجا آورده بودی چیزی ازین منصفانه ترنبود؛ زیرا چون طفل خوب‬
‫مهذب و آموخته باشد ال اقل همان قدر دربرابر‪ ,‬معلمش مکلف است که در برابر پدرش‪ .‬اما کو آن اسناد‬
‫(تعلیمات) خوبی که به من داده ای؟ نخست به من چنین آموختی که همه فرنگستان چیزی جز جزیره‬
‫کوچکی نیست که بزرگترین پادشاه آن پادشاه پرتغال است و بعد ازاو پادشاه هلند و سپس پادشاه انگلستان‪.‬‬
‫همچنین درباره شاهان دیگر مثل شاهان فرانسه و اندلس‪ .‬تو آنانرا مثل راجه های کوچک خودمان به من‬
‫نموده ای به من گفته ای که شاهان هندوستان ازآنها خیلی بزرگترند‪ ,‬و آنها شاهان بزرگ جهانگیر و جهان‬
‫پادشاه بودند؛ وشاهان ایران و ازبک و کاشغر‪ ,‬و تاتارستان‪ ,‬و ختا و یگو و چین و ماچین با شنیدن نام‬
‫!شاهان هندوستان برخود میلرزند‪ ,.‬الحق چه جغرافیای‪ ,‬عالی‬

‫تو بهتر بود دقیقا به من می آموختی که آن ممالک جهان را از هم تمیز بدهم و قدرت آنها و راه و رسم‬
‫جنگیدن شان و رسوم شان و دین ها شان و حکومتهاشان و عالیق شان را خوب و درست بفهمم؛ و‬
‫پژوهش در تاریخهای موثق‪ ,‬و ظهور‪ ,‬و پیشرفت و انحطاط آنهارا مورد‪ ,‬توجه قراردهم‪ ,‬و دریابم‪ ,‬که آن‬
‫تغییرات بزرگ و انقالبات درامپراطوری ها و مملکت های پادشاهی از کجا و چگونه و براثر کدام خطاها‬
‫‪.‬و اشتباهات اتفاق افتاده است‬

‫ازتو به ندرت نام اجدادم را که بنیانگذاران مشهور‪ ,‬این امپراطوری‪ ,‬بودند آموخته ام؛ تو از یاد دادن تاریخ‬
‫حیات آنها و اینکه چه راهی را درپیش گرفتند‪ ,‬که چنین فتح عظیمی کردند کامال غافل بوده ای‪ .‬تو فقط فکر‬
‫و ذکرت این بود که زبان عربی و خواند و نوشتن یادم بدهی‪ .‬الحق که بسیار ممنونم‪ ,‬که مرا واداشتی اینهمه‬
‫وقتم را برسر زبانی تلف کنم که به ده یا دوازده سال وقت نیاز دارد تا کمالش حاصل آید‪.‬؛ پنداشته بودی که‬
‫شهزاده ای باید درین فکر باشد که عالم نحو یا مجتهد شود و به آموختن زبانهای به جز زبان همسایگانش‬
‫افتخار کند؛ حال آنکه بی آن اطالعات هم میتواند پادشاه خوبی باشد‪ .‬وقت او بسیار‪ ,‬گرانبهاست‪ .‬چون خیلی‬
‫کارهای سنگین هست که باید دایما آنهارا بیاموزد‪ .‬آیا ذیروحی‪ ,‬هست که جز با اکراه و حتی با نوعی‬
‫حقارت به چنین تمرین غم انگیز و خشک و مالل انگیز آموختن لغت تن در داده باشد؟‬

‫نمیدانی که دوران طفولیت حالتی است که معموال با خاطره خوش همراه است واگر خوب ازان نگهداری‪,‬‬
‫شود مستعد فراگرفتن هزاران احکام و تعلیمات خوب است که عمیقا درتمام‪ ,‬باقیمانده عمر آدمی اثر‬
‫میگذارد و همیشه ذهن را برای کارهای بزرگ آماده نگهمیدارد؟‪ ,‬آیا فقه و عبادات و علوم را همان طور‪,‬‬
‫که به عربی می آموزند‪ ,‬نمیتوانیم به زبان مادری‪ ,‬مان بیاموزیم؟‪,‬‬

‫به پدرم‪ ,‬شاه جهان گفتی که به من فلسفه یاد خواهی داد‪ .‬راست است خوب یادم هست که سالهای‪ ,‬مرا به‬
‫مسایل بیهوده درباره چیزهایی‪ ,‬مشغول کردی که به هیچ وجه مایه رضای‪ ,‬روح آدمی نیست و سودی در‬
‫جامعه انسانی ندارد؛ پندارهای توخالی‪ ,‬و خیاالت محضی هستند که فقط این خصوصیت‪ ,‬در آنهاست که‬
‫دشوار فهمند‪ ,‬و خاطرگریز‪....‬هنوز به یاد دارم که پس ازانکه نمیدانم چه مدت با آن فلسفه خوبت به این‬
‫طریق مشغولم‪ ,‬داشتی تمام آنچه به یادم مانده بود عبارت از مشتی الفاظ مبهم و ناهنجار‪ ,‬بود که فقط به کار‬
‫گیچ کردن و مشوش ساختن و خسته کردن افراد با استعداد میخورد و ابداع آنها فقط این مزیت را دارد که‬
‫بر بطالت و جهل مردانی مثل خودت سرپوش بگذارد‪ ,‬و مارا معتقد کند که امثال تو همه چیز میدانند و‬
‫‪.‬درپس آن الفاظ گنگ و مبهم اسرار بزرگی نهفته است که فقط تو و امثال تو الیق دانستنش هستید‬

‫اگر تو مرا به فلسفه ای آشنا کرده بودی که ذهن را با استدالل منطقی همسازمیکند‪ ,‬و آهسته آهسته آن را‬
‫چنان عادت میدهد که جز به ادله محکم عقلی راضی نشود؛ اگرتو به من آن احکام و تعلیمات عالی را‬
‫آموخته بودی‪ ,‬که روح را از دسترس تهاجمات بخت و اقبال فراتر‪ ,‬میبرد و موجبات استواری آنرا فراهم‬
‫می آورد و همیشه آنرا دریک حال نگهمیدارد و اجازه نمیدهد که نه از بهروزی‪ ,‬مغرور شود و نه از ادبار‬
‫خوار؛ اگر دقت کرده بودی که به من علم خویشتن شناسی‪ ,‬و درک اصول نخستین اشیا را بیاموزی‪ ,‬و مرا‬
‫یاری کرده بودی که تصور‪ ,‬شایسته ای از عظمت و نظم قابل تحسین عالم و حرکت اجزای آن در اندیشه ام‬
‫پیدا شود؛ میگویم‪ ,‬اگر تو تدریجا چنین فلسفه ای به من القا کرده بودی‪ ,‬من اکنون خودرا بیشتراز‪ ,‬آنچه‬
‫اسکندر مدیون ارسطو بود مدیون تو میدانستم و هم وظیفه خود میشمردم که بهتر از اسکندر درمقام جبران‬
‫‪.‬حق استاد برآیم‬

‫آیا نمی بایست به جای آنهمه چاپلوسی چیزی‪ ,‬از نکاتی که برای هرسلطان بسیارمهم است به من می‬
‫آموختی؟ مقصودم‪ ,‬تکالیف متقابل سلطان به رعایا و رعایا به سلطان است؛ و آیا نمی بایست درنظر‬
‫میگرفتی‪ ,‬که روزی‪ ,‬من باید ناگزیر‪ ,‬با شمشیر‪ ,‬برای زندگی و تخت و تاجم با برادرانم به جدال برخیزم؟‪ ,‬آیا‬
‫هیچ به صرافت این بودی که به من بیاموزی که محاصره کردن شهر و یا آراستن سپاه یعنی چه؟ من این‬
‫چیزهارا مدیون دیگرانم و هیچ دینی به تو ندارم ‪ ....‬برو ‪...‬به همان دهی که از آن آمدی برگرد و نگذار‬
‫}}‪.‬کسی بفهمد که تو کیستی و چه برسرت آمده است‬

‫سراسر تاریخ ادبیات هند منظوم است‪ .‬معروفترین کتاب هند پنچتنترا‪( ,‬پنج کتاب یا پنج باب ) حدود ‪ ۵۰۰‬م‬
‫دستوراتی‪ ,‬درسیاست و اخالق ( پنج گنج و پنج کتاب اخالقی ما نیزشاید‪ ,‬ازین اقتباس شده باشد)‪ .‬نخستین‬
‫شاعربزرگی‪ ,‬که درسروده هایش زبان محاوره ای مردم را به کارگرفت چندبردایی‪ ,‬بود که منظومه تاریخی‪,‬‬
‫عظیمی درشصت‪ ,‬دفتر به زبان هندی سرود‪ .‬سورداس‪ ,‬شاعر نابینای‪ ,‬آگره ‪ ۶۰۰۰۰‬بیت درباره زندگی‬
‫کریشنا سرود‪ ,.‬واال ترین شاعر ادبیات هندی تولسی داس است معاصر‪ ,‬شکسپیر که چون قران او نحس بود‬
‫پدر ومادرش اورا سرراه گذاشتند و عارف جنگل نشینی‪ ,‬اورا به فرزندی برداشت‪ .‬وی دربنارس‪ ,‬حماسه‬
‫دینی خود به نام راما‪-‬چریته‪-‬مانسه (دریاچه کردارهای‪ ,‬راما) را نوشت‪ .‬دران راما را برترین خدا و خدای‬
‫یگانه به هند عرضه میکند‪ .‬وی میگوید؛ { یک خدا هست و او راما است آفریگار‪ ,‬آسمان و زمین و رهاننده‬
‫انسانها}‪ .‬یکی از اروپاییان تولسی‪ ,‬داس را برجسته ترین چهره تمام ادبیات هند میداند‪ .‬شعر وی به ساکنان‬
‫هند انجیل االهیات و اخالق است‪ .‬گاندی میگوید؛ ( من رامایانای تولسی‪ ,‬داس را بزرگترین کتاب تمام‬
‫ادبیات عاشقانه میدانم‪ ).‬و اما بزرگ ترین اثرحماسی جنگ میان کوروها و پاندوها عبارت ازمهاربهاراتا‪,‬‬
‫میباشد که از قول سرچارلز‪ ,‬الیت (منظومه عظیمتر از ایلیاد) دارای ‪ ۱۰۷۰۰۰‬بیت است یعنی هفت برابر‬
‫ایلیاد و اودیسه که صد شاعر آنرا سروده‪( .‬مگراین شهکار ادبی الهام بخش سرودن شاهنامه فردوسی‬
‫طوسی و سوژه جنگ ایران و توران بوده میتواند؟) خاصتا که همزمان با لشکرکشی‪ ,‬های سلطان محمود‬
‫)درهند بود و شاید هم حکیم طوس همرکاب وی درین سفرها؟‬

‫هندیان درتاریخ نگاری غفلت ورزیدند‪ ,‬و به این خرسند بودند که حماسه هارا تاریخ موثق‪ ,‬و افسانه هارا‬
‫زندگی نامه بدانند‪ .‬احتماال فقط یک نویسنده هندی است که رسالت تاریخی را ادا نموده و آن کلهنه مولف‬
‫راجه ترنگینی ( رود شاهان) است‪ .‬اما مسلمانان درین زمینه بسیاردقیق‪ ,‬بودند‪ .‬کتاب تحقیق ماللهند‬
‫ابوریحان بیرونی‪ ,‬درباره تحقیقات نژاد شناسی‪ ,‬و بابرنامه ظهیرالدین محمد بابر و محمد قاسم‪ ,‬فرشته مورخ‬
‫عالیقدر و معاصر اکبرشاه که تاریخ فرشته اثر وی موثق‪ ,‬ترین راهنما درباره وقایع اسالمی درهند است‪.‬‬
‫مورخ دیگری که در بیغرضی به پای فرشته نمیرسد‪ ,‬همانا ابوالفضل (مبارک عالمی دکنی) است که‬
‫صدراعظم اکبرشاه که روشهای‪ ,‬ملکداری مخدوم خود را درکتاب (آیین اکبری) برای آیندگان نوشته است‪.‬‬
‫وقتی خبرآوردند‪ ,‬که جهانگیر‪ ,‬پسراکبر این وزیر‪ ,‬را کشته است‪ .‬غم گرانی بروی‪ ,‬چیره شد و فریاد‪ ,‬زد؛‬
‫{اگ سلیم (جهانگیر) میخواست امپراطورشود می بایست مرا میکشت و برابوالفضل‪ ,‬رحمت می آورد‪}.‬‬
‫کبیر ازبزرگترین شاعرغنایی قرون وسطای هند بود‪ .‬وی از بنارس بافنده ای بود پدرش مسلمان و مادرش‬
‫‪.‬از طبقه براهمه‪.‬وی وظیفه خود میدانست که اسالم وآیین هندو را باهم یکی کند‬

‫نظرش این بود که آیین نوینی عرضه کند که دران نه معبدی هست و نه مسجدی و نه بتی و نه طبقه ای و‬
‫نه فتنه ای؛ تنها یک خدا درآن هست و او میگوید‪ :‬کبیر فرزند‪ ,‬رام و هللا است و سرسپرده همه گروها و‬
‫پیران‪ { .‬خدایا خواه هللا باشی وخواه راما‪ .‬من به نام تو زنده ام‪ .‬بتهای همه خدایان بیجان است؛ سخن نمی‬
‫یارند گفت؛ من این را میدانم و ازینرو‪ ,‬آنان را به بانگ بلند خوانده ام‪ .‬ازدهن شستن و سبحه گرداندن‬
‫وغسل در رودهای مقدس کردن ونمازدرمعابد بردن چه حاصل اگرآنگاه که نماز میخوانید‪ ,‬یا به زیارت‬
‫میروید دردلهایتان ریا باشد؟} نه آنست که شنیده اید یا گفته اند‪ .‬آنجا نه صورت است و نه جسم و نه طول‬
‫و نه عرض؛ چگونه وصف آن توانم گفت؟ کبیرمیگوید‪ ( ,:‬نه باسخن وصفش توان کرد و نه برکاغذش توان‬
‫نوشت؛ بدان ماند که بی زبانی چیزی‪ ,‬بچشد – آنرا چگونه وصف‪ ,‬تواند کرد؟) بنا برافسانه ای پس ازمرگش‬
‫هندوان و مسلمانان برسر جنازه او به نزاع ایستادند‪ ,‬که آیا باید اورا بسوزانند یا به خاک بسپارند‪ .‬اما آنان‬
‫گرم نزاع بودند‪ ,‬که یکی کفن را به کناری زد و جز خرمنی گل چیزی درمیان آن نیافتند‪ ,.‬هندوان بخشی‬
‫ازان گلهارا دربنارس سوزاندند و مسلمانان مابقی را به خاک سپردند‪ ,.‬غزلهایش پس از مرگش درمیان‬
‫مردم دهان به دهان گشت و نانک که از سیخها بود ازسروده های وی الهام گرفت و فرقه نیرومندش را‬
‫بنیاد گذارد‪ .‬دیگران این بافنده را به مقام الوهیت رسانیدند‪ ,.‬امروز دوفرقه کوچک حسودانه از یکدیگر‬
‫جدایند واز اصول و تعالیم وی پیروی‪ ,‬میکنند و نام این شاعررا می ستایند‪ .‬این دوفرقه یکی هندوست و‬
‫‪.‬دیگری مسلمان‬

‫معماری ها ونقاشی های غارهای اجاناتا ازعجایب دوران است که درسنگ خارا کنده شده که درهیچ‬
‫جای جهان با آن برابری نمیکند چه مصرباستان و یا یونان باستان‪ .‬درمعبد هیلیبید ‪ ۵۴۸‬متر کتیبه را‬
‫حجاری کرده و دوهزار فیل دران نقش کنده شده که هریک با دیگری متفاوت که انسان را به حیرت‬
‫میاندازد‪ .‬که چگونه یک معبد کامل در دل سنگ خارا بوجود آورده اند‪ .‬عالیترین نمونه این معابد که نام‬
‫بهشت اساطیری شیوا را در سلسله جبال هماالیا به آن داده اند درینجا سازندگان خستگی ناپذیر سی متر‬
‫در دل سنگ فروفتند تا تخته سنگی را به ابعاد ‪ ۴۹‬در ‪ ۷۶‬متر که می بایست معبد باشد از بقیه جدا کنند‬
‫و آنگاه دیوارهارا حجاری کردند و از آنها ستونهای محکم و مجسمه هها و نقوش نیم برجسته‬
‫دراوردند و سپس درون معبد را با قلم تراشیدند و باز درانجا حیرت آورترین هنر را با گشاده دستی به‬
‫‪.‬کار گرفتند که برخی آنرا بزرگترین دستاوردهای تاریخ هنر میدانند‬
‫پای اروپاییان در ‪ ۱۴۹۸‬توسط واسکو دا گاما پرتگالی به هند کشانده شد‪ .‬تااینکه کمپنی هند شرقی‬
‫تمامی نیم قاره را تصاحب کرد‪ .‬تااینکه سی ملیون انسان به خاک سیاه افتادند و تا سال ‪ ۱۸۷۵‬جنایات‬
‫کمپنی به حدی رسید که مردم به قیام نومیدانه برخاستند‪ .‬حکومت بریتانیا دخالت کرد وشورش را درهم‬
‫شکست‪ .‬سرزمینهای متصرف کمپانی را به عنوان مستعمره سلطنتی تحویل گرفت و سخاوت مندانه‬
‫پول خرید و هم بدهی عمومی را به هندیان افزود‪ .‬فتح ساده ای بود که باید آنرا به اصطالحات و‬
‫مفهومات ذهنی داروین و نیچه فهمید‪ .‬به این معنا که‪ { :‬ملتی که توانایی حکومت برخود یا توسعه‬
‫منابع طبیعی خویش را ازدست داده باشد ناگزیرطعمه ملتهای خواهد شد که ازفرط قدرت و حرص رنج‬
‫‪.‬میبرند‪ }.‬انگلیسها با پول و سربازان هندی صد و یازده بار درهند جنگیدند تا فتح هند را کامل کنند‬

‫از قول راما کریشنا‪{ :‬ازین دین به آن دین گرویدن از ابلهی است و انسان باید فقط راه خود را ادامه‬
‫دهد و به جوهر دین خویش برسد‪ .‬همه رودها به اوقیانوس میریزند‪ .‬جاری شو و دیگران را هم جاری‬
‫کن‪ .‬خدا روحی است مجسم درهمه انسانها و تنها پرستش حقیقی خدا خدمت عاشقانه به بشریت است‪}.‬‬

‫عبادت به جز خدمت خلق نیست *** به تسبیح و سجاده و دلق نیست‬


‫در آخر شاید هند درپاسخ کشورگشایی و خودبینی و تاراج وغارت های بی پایان‪ -‬تساهل ومالیمت‬
‫مردان پخته و خرسندی و رضای روح وارسته و آرامی روانی روشن بین و عشق الفت پذیر و‬
‫‪.‬صفابخش نسبت به همه موجودات زنده را به ما بیاموزد‬

‫خاور دور ‪۷.‬‬


‫فغفوری فن حکومت کردن میداند که در زمانش سخن سرایان به آزادی شعر سرایند و مردم به بازی و نمایش پردازند و‬
‫تاریخ گذاران حقیقت را برگویند و وزیران از اندرز باز نایستند و تهیدستان از خراج شکوه کنند و دانشجویان به آواز‬
‫بلند درس خوانند و کارگران مهارت خودرا ستایند و کار خواهند و همگان درهرباره دم زنند و سالخوردگان بر همه چیز‬
‫‪.‬خرده گیرند‬
‫شاءو به فغفور لی وانگ در حدود ‪ ۸۴۵‬ق م‬ ‫پیام امیر ٰ‬

‫‪:‬داوری در باره چینیان‬

‫دیدرو گوید‪ :‬این اقوام از لحاظ قدمت تاریخی وهنر وهوش و خرد و سیاست و فلسفه دوستی از سایر اقوام آسیایی‬
‫برترند که با منورترین اقوام اروپا برابری میکنند‪ .‬ولتر گوید‪ :‬سازمان این شاهنشاهی براستی بهترین سازمانی است که‬
‫جهان به خود دید است که بدون تغییری چهار هزار سال دوام آورده است‪ .‬کایسرلینگ گوید‪ :‬کاملترین قوم انسانی درچین‬
‫باستان به بار آمده است ‪ ....‬واالترین فرهنگ جهانی که تا کنون شناخته شده از چین برخاسته است‪ ....‬مقام فرهنگی‬
‫بزرگمردان نمونه هایی از انسان اند که بر پایگاه فوق العاده رفیع قرار دارند‪ .‬شاید انسان چینی عمیق ترین انسانها‬
‫باشد‪ .‬پیش از سال ‪ ۱۸۶۰‬م مرسوم بود که در اسناد رسمی به جای کلمه بیگانه واژه بربری را به ساکنان اروپا و‬
‫امریکا بکار برند‪ .‬شکل حکومت تا زمانی که انقالب نابود کرد همواره کمال مطلوب فیلسوفان بود‪ .‬جامعه آنان از فراز‬
‫ونشیب های بابل و آشور و ایران و یهودستان و آتن و روم و ونیز و اسپانیا گذشته و درعصری که یونانیان درتوحش‬
‫‪.‬به سر می بردند متمدن بوده اند و شاید پس از آنکه اروپای آشفته به ظلمت و توحش بازگردد همچنان پایدار ماند‬

‫کنفوسیوس یا کونگ چی یو به سال ‪ ۵۵۱‬ق م در چوفو زاده شد‪ .‬نظر به افسانه ها اشباح تولد طفل نامشروعی را به‬
‫مادر جوان خبر میدهند که وی کنفوسیوس را درغاری بدنیا میآورد (تولد عیسی؟)‬
‫دربیست سالگی به تدریس شروع کرد وی میگفت‪ ( :‬سخت است وضع کسی که سراسر روز خود را باخوراک انباشته‬
‫میکند بی آنکه ذهن خویش را کاری گمارد‪ ...‬درجوانی چنانکه درخور نونهال است فروتن نیست؛ درکمال عمر دست به‬
‫کاری نتیجه بخش نمیزند و عمری دراز میکند – چنین کسی در حکم آفت است‪ ).‬فلسفه کنفوسیوس میخواهد انسان کامل‬
‫به بار آورد و آنهم بنیاد جامعه فردی است منظم درخانواده منظم که با گویته همداستان است که تکامل نفس بنیاد تکامل‬
‫جامعه است‪ .‬فضیلت کامل نزد وی همان است که عیسی پنج قرن بعد میگوید؛ ( آنچه به خود نمی پسندی به دیگران‬
‫مپسند‪ ).‬کنفوسیوس مشخصات انسان برتر را که به < انسان بزرگ اندیشه > ارسطو می ماند چنین خالصه میکند؛‬
‫انسان برتر نه چیز دارد درخور تامل‪ .‬هنگام بکاربردن چشم میکوشد تا درست ببیند – مشتاق است که رافت درسیمایش‬
‫جلوه کند – ددرمعاشرت میکوشد تا پاس حرمت دیگران بدارد – درتکلم میکوشد تا صدیق باشد – درکارش میکوشد تا‬
‫دقتی مودبانه مبذول دارد – درمورد آنچه شک دارد میکوشد تا از دیگران بپرسد – وقتی خشمگین است به عواقب خشم‬
‫‪.‬خود می اندیشد – وقتی که منفعتی در پیش دارد از تقورا غافل نمی شود‬

‫وی درمورد حکومتداری گوید؛ { کانون مسلم و واقعی حاکمیت سیاسی مردمند‪ .‬زیرا هرحکومتی که از اعتماد آنان بی‬
‫بهره شود دیر یا زود سقوط میکند‪ }.‬گوید که؛ لوازم حکومت سه چیز اند‪ :‬باید خوراک و وسایل جنگی کافی باشد و‬
‫مردم به حاکم خود اعتماد داشته باشند‪ .‬اگر ترک یکی ازین سه ضرورت یابد کدام را باید در ابتدا رها کرد؟ گوید‪ :‬وسایل‬
‫جنگی را‪ .‬اگر ترک ازان دو ضرورت افتد درانصورت خوراک را کنار گذارد‪ .‬زیرا از دیرگاه مرگ نصیب آدمیان بوده‬
‫‪.‬است اما اگر مردم به حکام خود ایمان نداشته باشند دولت را قوامی نیست‬

‫حکمران نیکو سرمشقی است برای مردم و حاکم باید نمونه عالی سلوک باشد تا مردم نیز از راه تقلید به رفتار صواب‬
‫کشانیده شوند‪ .‬در راندن امورحکومت چرا باید دست به کشتن زنی؟ هوسهای خودرا به آنچه خیر است مختص کن تا‬
‫مردم نیکو گردند‪ .‬باید نیکان را برتری بخشد و ناالیقان را تعلیم دهد‪ .‬آنگاه با اشتیاق در پی فضیلت خواهند رفت‪ .‬ایجاد‬
‫سرمشق خوب اولین ضرورت حکومت است و انتصاب خوب دومین ضرورت‪ ( .‬تمرکز ثروت عامل پراکندن مردم است‬
‫ولی پراکندن ثروت درمیان مردم عامل گرد آمدن آنان است‪ ).‬برروی هم نظریه کنفوسیوس از زمان فرا آمدن دودمان‬
‫‪.‬هان تا زمان فرو افتادن سلسله منچو مدت دوهزار سال ذهن های چینیان را قالب ریزی و مسخر کرد‬
‫گزارشات پولوها (مارکوپولو و پدر و کاکایش) به ونیزیان آنقدر باورناکردنی بود که فکر میکردند همه را در رویا دیده‬
‫ایشان بعد از گذشت بیست و شش سال که درین مدت حتی به حیث شهردار یکی از شهرهای زمان قبالی خان گزیده شده‬
‫بود { خانبالغ پایتخت قبالی خان ازقول مارکوپولو بعدها پکن و یا بیجنگ و مغل به معنی دلیر} به وینز برگشتند‪.‬‬

‫چنگیزیان پیکار را با خشونت و وحشت تام در چین آغازیدند اما در آخر درفرهنگ عالی چین جذب شدند که گزارشات‬
‫پولوها از دربار قبالی خان بیانگر آن است‪ .‬مقاومت چینیان البته نیز بینظیر بوده است‪ .‬چنانچه نینگ فو حاکم شهر جویی‬
‫چندان مقاوت کرد که همه سالمندان و ناتوانان کشته وخوراک محصورین شدند و سپس جنگجویان از پا درآمدند و زنان‬
‫حراست دیوارهارا به عهده گرفتند‪ .‬آنگاه حاکم شهررا آتش زد و خودرا در قصرش زنده سوزانید‪ .‬قبالی خان به آخرین‬
‫مامن دودمان سونگ یعنی کانتون رسید‪ .‬لوشی یوفو سردار چینی چون ایستادگی را میسر ندید فغفور خردسال را به دوش‬
‫گرفت و به دریا جست و خود و اورا غرق کرد‪ .‬آورده اند که یکصد هزار چینی خودرا به شیوه او غرق کردند تا به اسارت‬
‫درنیایند‪ .‬قبالی خان دستور داد تا پیکر فغفور را به احترام تمام به خاک سپارند و خود دودمان یوان (اصیل) را که کمتراز‬
‫یکصد سال برچین حکم راند بنیاد نهاد‪.‬‬

‫پول کاغذی در ‪ ۹۳۵‬میالدی در ایالت نیم مستقل سچوان و در ‪ ۹۷۰‬م حکومت مرکزی در چانگان پول کاغذی صادر کرد‪.‬‬
‫مارکوپولو ساختن کاغذ پوست از درخت توت را شرح داده و میگوید که چگونه مردم آنرا به جای طال قبول میکردند‪.‬‬

‫باروت درعصر دودمان تانگ اختراع اما به آتش بازی ازان استفاده میشد‪ .‬درعصر دودمان سونگ ‪ ۱۱۶۱‬م ازان‬
‫نارنجک ساخته وبه جنگ استفاده کردند‪ .‬اعراب در تجارت با آنها شوره را که عنصر اصلی باروت است شناختند و آنرا‬
‫برف چینی خوانده و سپس ازان استفاده نظامی نموده و رمز آنرا به غرب رسانیدند که باروت نامیده شد‪ .‬به قول مورخان‬
‫چینایی قطب نما در عصر سلطنت فغفور چنگ وانگ ( ‪ ۱۰۷۸-۱۱۱۵‬ق م ) اختراع گردید‪ .‬چینی ها اولین اقوامی بودند‬
‫که ذغال سنگ را به سوخت به کاربردند‪.‬‬

‫از الأوتزه خدایی ساختند و گفتند که مادرش به صورت ملکوتی آبستن شده است‪ .‬دین پیشگان را عقیده برین بود که وی‬
‫مدت هشتاد سال در زهدان مادرماند و ازینرو سالخورده و خردمند پا به جهان گذاشت‪ .‬تا آنکه در اول سده میالدی آیین‬
‫بودایی جای وی را گرفت‪.‬‬

‫درقدیم رسم چنین بود که شوهرمردگان برای اثبات وفاداری خود نسبت به شوهران مرده دست به خودکشی زنند و این‬
‫حتی تا پایان سده نزدهم روی میداد (رسم ساتی هندوستان‪-‬مگر بودیزم درینمورد تاثیری داشته؟)‬

‫امتحان کارگزاری دولتی مدت ها طول میکشید تا بهترین ها انتخاب شوند‪ .‬امتحان نهایی درتاالر امتحانی پکن که دارای ده‬
‫هزار حجره حفره مانند بود صورت میگرفت‪ .‬هریک از داوطلبان با لوازم نوشتن و وسایل استراحت و خوراک کافی‬
‫دریکی از حجره ها محبوس میشد و مدت سه روز به نوشتن میپرداخت‪ .‬قدرت قضاوت و قوت شخصیت درین امتحان‬
‫درنظربود تا برحق اشغال شامخترین مشاغل دیوانی دست می یافتند و این برای هزار سال دوام داشت‪ .‬بدینصورت انتصاب‬
‫فرمایشی در استخدام دولتی راه نداشت‪ .‬و کسی نمیتوانست با کسب شهرت روسپی وار از نردبان مقامات باال رود‪.‬‬
‫حکومت گذشته چین را باید دیموکراسی به معنی حقیقی دانست‪ .‬زیرا همگان در مسابقه حصول مقام امکانات یکسان‬
‫داشتند که مردان توانایی به طریق دیموکراتیک ازمیان همه طبقات برگزیده میشدند‪ .‬چنین بود راز گراییدن چینیان به‬
‫مردان دانش و فرهنگ تا به جای خداوندان مکنت‪ .‬و چه غم انگیز است که جامعه ای با این سابقه تمدنی که در اثر‬
‫فشارهای تاریخ و تکامل و استعمار غرب درهم شکست و نابود شد‪ .‬الشخوران امپریاست پرتغالی و هسپانوی و هالندی و‬
‫آلمانی و انگلیسی و فرانسوی وامریکایی و روسی و باالخره جاپانی به جان چین افتادند‪ .‬جنگ تریاک درگرفته بود و قصر‬
‫تابستانی فغفور چپاول و به آتش میسوخت و زمان آن رسیده بود که دانشجویان چینایی درخیابانها به خواری وطن خویش‬
‫میگریستند و دست به خودکشی میزدند‪.‬‬

‫بسیار محتمل است که چین تولید ثروت را به حدی که حتی امریکا هم به یاد ندارد برساند و درپرتو آن بار دیگر مانند‬
‫گذشته درعرصه تجمل و هنر زیستن رهبر جهان شود‪ .‬چنین ملتی را با این روح قوی و آن منابع غنی نمیتوان دیرگاهی‬
‫به زور سالح یا تهاجم سرمایه بیگانه سرکوب کرد‪ .‬چین درجریان یک قرن فاتحان خودرا به خود جذب خواهد کرد و تمدن‬
‫خودرا به ایشان ارزانی خواهد داشت و همه فنونی را که امروز موقتا {صنعت جدید} خوانده میشود خواهد آموخت‪ .‬راه ها‬
‫و وسایل حمل و نقل به جین وحدت خواهد بخشید و حکومت نیرومند آنرا از نظم و آرامش بهره مند خواهد ساخت‪.‬‬
‫آشفتگی برزخ تحول است‪ .‬بی سامانی سرانجام با دکتاتوری تعدیل و تصحیح میشود وراه تکامل تازه کشوده میشود‪.‬‬
‫انقالب همانند مرگ و مقراض جز برای رفع پلیدی ها و جراحی زواید نیست و فقط هنگامی فرامیرسد که چیزهای بسیار‬
‫آماده مردن باشند‪ .‬چین پیش ازین بارها مرده است و بارها از نو زاده شده است‪ ( .‬پیشگویی که به واقعیت پیوست) ‪.‬‬

‫ب‪ .‬ژاپن‪:‬‬

‫ساموتو (ژاپن) بزرگ کشور آسمانی است‪ .‬تنها سرزمین ماست که بدست نیای آسمانی بنیاد گزاری شده است‪ .‬تنها آنست‬
‫که ازجانب الهه خورشید به سلسله طوالنی اخالف او انتقال یافته است‪ .‬چیزی ازین گونه درکشورهای بیگانه وجود ندارد‪.‬‬
‫ازینرو سرزمین آسمانی نام گرفته است‪ .‬ایزاناگی و ایزانامی خالق به هنگام آفرینش زمین سرود میخواندند‪ .‬ازینرو‬
‫موسیقی درحیات جاپانی نقش سازنده ای دارد‪.‬‬

‫اگر ازتاریخ افسانوی چشم بپوشیم به سه دوره اکتفا نماییم دوره اول دوره بودایی ‪ ۱۶۰۳-۵۲۲‬که ناگهان بوسیله چین و‬
‫کره به تمدن میگراید و درپرتو دین تلطیف میشود و شاهکارهای< تاریخی و ادب و هنر می آفریند‪ .‬دوره دوم ملوک‬
‫الطوایفی و آرامش ‪ ۱۸۶۸ – ۱۶۰۳‬عصر حکومت شوگونهای خاندان توکوگاواست‪ .‬از همسایگان دوری گزیده و نظری‬
‫به خاک بیگانه و بازرگانی خارجی ندارد‪ .‬دوره جدید ‪ ۱۸۵۳‬که با ورود ناوگان ایاالت متحده امریکای آغاز میشود‪.‬‬
‫عوامل داخلی و خارجی وی را به تجارت و صنعت وامیدارد و سپس به منظور گسترش خاک خود به جنگ میرود‪.‬‬

‫افراد سامورای گذشته از هنر اصلی که عمر محدود آدمیان را به ابدیت تبدیل میکردند هنر دیگری یعنی فرمانبردار قوانین‬
‫شرافت آمیزی که فضیلت محور این قانون بود نیز بودند‪ .‬اینان به ندرت پیمان میشکستند‪ .‬جان خودرا برای هرکسی که از‬
‫آنان یاری میجست به خطر می انداختند و با ریاضت میزیستند‪ .‬روزی یک وعده غذا میخوردند‪ .‬جز وفاداری به مخدوم‬
‫وضیفه ای نمی شناختند‪ .‬بسیاری پس از مرگ مخدوم خودرا میکشتند تا در دنیای دیگر هم کمر به خدمت او ببندند‪ .‬چون‬
‫امپراطور موتسوهیتو در ‪ ۱۹۱۲‬به نیاکان خود واصل شد سردار نوگی وهمسرش به نام وفاداری خودرا کشتند‪ .‬این‬
‫خودکشی را هاراکیری گویند که ازطریق درین شکم از چپ به راست و از باال به پایان صورت میگیرد‪ .‬ژاپونی ها درعصر‬
‫ملوک الطوایفی به چهار صنف طبقه بندی میشدند که صنف سامورای و صنعتگر و کشاورز و طبقه بازرگان که پست تر‬
‫از سه طبقه دیگر به شمار میرفت‪ .‬عالوتا طبقه منفصلی بنام اتا نیز وجود داشت که دربرگیرنده دباغان و قصابان و‬
‫رفتگران بودند که نسبت شغل شان پلید محسوب میشدند‪ .‬غیر ازین طبقات کثیر برده از اسیران جنگی و کودکانی که‬
‫اختطاف و به فروش رسیده بودند را نیز دربرمیگرفت‪.‬‬

‫بزرگر موظف بود تا درسال سی روز را برای حکومت بیگاری نماید و اگر در مدت بیگار سستی و تعلل میورزید با ضرب‬
‫نیزه به حیاتش خاتمه میدادند‪ .‬حکومت در قرن هفتم ‪ ۶‬درصد و درقرن دوازدهم ‪ ۷۲‬درصد و در قرن نوزدهم ‪ ۴۰‬درصد‬
‫محصول بزرگران را به باجهای مختلف از آنان میگرفت‪.‬‬

‫کاموچومی درکتاب هوجوکی یکی از مشهورترین آثار ادبی ژاپن مینویسد که درهشت سال مصیبت های گوناگون زلزله و‬
‫قحطی و حریق که کیوتو پایتخت را تقریبا به نابودی کشاند شرح قحطی سال ‪ ۱۱۸۱‬را که خود شاهد بود چنین بیان‬
‫میکند‪ {{ :‬درهمه والیات مردم زمین های خودر رها کردند‪ .‬یا خانه های خودرا از یاد بردند و رفتند تا در کوه ها بسر‬
‫برند‪ .‬هیچ نوع دعا و مراسم دینی سودی نبخشید‪ .‬اهالی پایتخت تمامی اشیای گرانبهای خودرا برای نان فدا کردند ولی‬
‫کسی خریدار نبود‪ .‬گدایان در راهها انبود میشدند و مویه آنان درگوشها طنین میافگند‪....‬همه از گرسنگی بجان آمده بودند‪.‬‬
‫حتی مردم به ظاهر آراسته خانه به خانه میرفتند و با ابرام گدایی میکردند‪ .‬کسان بیشمار از قحطی میمردند و اجساد آنان‬
‫جهانرا از بوی بد می آگند‪ .‬سپس مناظر دگرگونی اجساد تحمل دیدن را نداشت‪ .‬مردم خانه های خودرا فرومیکوبیدند و‬
‫ساز و برگ آنرا دربازار میفروختند‪ .‬گفته اند که این حتی کفایت معیشت یکروز ایشان را نمیکرد‪ .‬مشاهده قطعات مزین و‬
‫یا ورقه های سیم و زر درمیان هیمه ها عجیب به نظر مینمود‪ .‬نوزادانی دیده میشدند که به پستانهای مادران مرده خود‬
‫آویخته بودند بی آنکه از مرگ آنان آگاه باشند‪ .‬شمار کسانی که تنها درماهای چهارم و پنجم در مرکز کیوتو درگذشتند بالغ‬
‫به ‪ ۴۲۳۰۰‬بود‪ }}.‬این فاجعه را با کیوتوی ‪ ۱۶۹۱‬که کمپفر نقل میکند بسنجید‪ {{ :‬کیوتو خزانه بزرگ همه فرآورده ها‬
‫و کاالهای ژاپن و مهمترین شهر تجارتی امپراطوری است‪ .‬درین شهر به ندرت خانه ای میبینم که دران چیزی ساخته و یا‬
‫فروخته نشود‪ .‬درینجا مس را تصفیه میکنند و پول را سکه میزنند و به چاپ کتاب می پردازند و برگرانبهاترین پارچه ها‬
‫گلهایی از زر و سیم میبافند‪ .‬فراوانند بهترین و کم یاب ترین رنگمایه ها و هنرمندانه ترین حکاکی ها‪ .‬همه نوع ابزار‬
‫موسیقی تصویر ها و گنجه های صیقلی و اشیای گوناگون از طال و سایر فلزات – آبدیده ترین تیغ ها و سالح های دیگر‪-‬‬
‫با شکوهترین و خوشنمایه ترین جامه و عروسکها که سر خودرا به حرکت درمی آورند و هزاران چیزهای دیگر‪ ....‬اما‬
‫سرانجام به مدد عطیه های امریکا و توپهای اروپا باعث انفجار ژاپن قدیم شد}}‪.‬‬

‫نخستین بار چای در ‪ ۸۰۵‬میالدی از چین راه یافت اما تا ‪ ۱۱۹۱‬پا نگرفت‪ .‬چای نوشی وضع کاردینی را پسانترها بخود‬
‫گرفت‪ .‬گل پرستی نیز آیین ایشان است‪ .‬هیچ قومی مانند ژاپونیان به طبیعت مهر نورزیده است‪ .‬فن باغ پروری همراه آیین‬
‫بودایی و چای کاری از چین به جاپان آمد اما با نیروی خالق خویش دگرگون ساختند‪.‬‬

‫همانطوری که آیین بودا ششصد سال پس از ورود به چین راه ژاپن را پیمود‪ -‬فلسفه کنفوسیوس نیز چهارصد س<<ال بع<<د از‬
‫شروع دور دوم درچین با هیهتی که عصر سونگ به آن داد به جاپان وارد شد‪ .‬کایبارا اک کن درمیان نخستین اندیش<<مندان‬
‫کنفوسیوسی بود که با وجود مشاغل گوناگون اجتماعی توانست بزرگترین دانشمند زمان خ<ود ش<<ود‪ .‬کتابه<ای او از یکص<<د‬
‫می گذشت‪ .‬برخالف فیلسوفان معاصر خود که به چینی کتاب مینوشتند به ژاپنی مینگاشت‪ .‬در مورد رد اندیشه های بودایی‬
‫مینویسد‪ ( :‬نمیتوان محبت را ازخود دور راند‪...‬جستجوی سعادت اخروی همانا خ<<ود پرس<<تی اس<<ت‪ ...‬خ<<دارا چ<<یزی دور از‬
‫خود مپندار‪ ...‬بلکه اورا درقلب خود بجوی‪ -‬زیرا دل جای خداست‪).‬‬

‫درسال ‪ ۵۹۴‬ملکه سوی کو آیین بودایی را پذیرفت و به ساختن معابد روحانیان و معماران و پیکرتراش<<ان و ریختگ<ران و‬
‫قالبگران و آجرسازان و بافندگان را از کوریا فراخواند و آمدن این گروه به مثابه آغاز ه<<نر جاپ<<انی اس<<ت‪ .‬چ<ه آیین ش<ینتو‬
‫که تا آنزمان یکه تاز بود به پیکرتراش<ی و س<اختن معاب<د مجل<ل نمی گرایی<د‪ .‬هنگامیک<ه دین از ح<رارت و ن<یرو خ<الی ش<د‬
‫مجسمه سازی نیز که وابسته آن بود نیرو و حرارت خودرا از دست داد‪ .‬ب<دان س<<ان ک<<ه در مص<<ر اتف<<اق افت<<اد‪ -‬براث<<ر زوال‬
‫فضیلت و تقوا آنچه از دین ماند فقط تشریفات خشکی بود که هنر مجسمه ساز را خفه کرد‪.‬‬

‫خاک آتشفشانی ژاپن برای معماری عالی مناسب نیس<ت‪ -‬ب<<ا این وص<ف از لح<<اظ زیب<ایی شناس<ی ک<<املترین خان<ه ه<<ایی ک<<ه‬
‫تاکنون دیده شده است خانه های ژاپنی است‪ .‬درعصر جدید هیچ کشوری درتهیه لباس زنان و بادبزن و چترآفتابی و فنجان‬
‫و بازیجه و کاالهای زیبای دیگر به گرد آنان نرسیده و درالک کاری و حکاکی چوب و تزیینات ظروف و هنردوستی سرآمد‬
‫همه کشورهاست‪.‬‬

‫مرگ تمدن یک جامعه به ندرت معلول علل بیرون مرزی است‪ .‬پیش ازانکه نفوذ یا حمله خارجی بتواند جامع<ه را دگرگ<ون‬
‫و یا منهدم کند باید انحطاط داخلی تاروپود جامعه را از هم گسیخته باشد‪ .‬درتاریخ جدید پدیده ای شگفت تر و م<<وثرتر ازین‬
‫نیست که ژاپن خواب آلوده ناگهان از غرش توپهای مغرب زمین بیدارشد‪-‬درس عبرت گرفت‪-‬همت ورزی<<د‪-‬علم و ص<<نعت و‬
‫جنگ را پذیرفت‪-‬با خونریزی و سوداگری برحریفان خود غ<<الب آم<د ودرظ<<رف دونس<ل پرخاش<جوترین مل<<ل دنی<<ای معاص<ر‬
‫گردید‪.‬‬

‫در ‪ ۱۸۵۳‬اولین ناوگ<<ان امریک<<ایی ب<<ا ه<<دایای وس<<یکی و عط<<ر و س<<اعت و بخ<<اری داخ<<ل خلیج اوراگ<<ا ش<<د‪ .‬در ‪۱۸۶۸‬‬
‫عصرجدیدی بنام عصر میجی کشور را بطرف صنعتی شدن کشاند‪ .‬در ‪ ۱۸۸۹‬اولین ق<<انون اساس<<ی ت<<دوین ش<<د‪ .‬در ‪۱۸۹۴‬‬
‫چین بر کره که آنرا جزو قلمرو خویش میشمرد تاخت و درمقابل جاپان شکست خورد و غرامت جنگی پرداخت‪ .‬در ‪۱۹۰۴‬‬
‫جنگ با روسیه درگرفت که دران روسها ناوگانی مرکب از بیست ونه کشتی را از طریق افریقای جنوبی فرس<<تاده بودن<<د ب<<ا‬
‫شکست فضیحانه روبرو شدند که ‪ ۴۰۰۰‬روسی به هالکت رسید و ‪ ۷۰۰۰‬به اسارت درآمد و به استثنای سه کشتی تمامی‬
‫غرق شد‪ .‬درعوض جاپانی ها ‪ ۱۱۶‬کشته دادند‪ .‬پرداخت غرامت چینیان در ‪ ۱۸۹۴‬به صنعتی ش<<دن چاپ<<ان کم<<ک ک<<رد ک<<ه‬
‫درواقع انقالب صنعتی بوجود آمد‪.‬‬

‫همانطوریکه غرامت فرانسوی ها در ‪ ۱۸۷۱‬به صنعتی شدن آلمان کمک کرده بود‪ .‬از ‪ ۵‬ملیارد متر پارچه پنب<<ه ای ک<<ه در‬
‫سال ‪ ۱۹۳۳‬درجهان به مصرف رسید تقریب<<ا ‪ ۲‬ملی<<ارد آن در جاپ<<ان تولی<<د ش<<ده ب<<ود ک<<ه بدینوس<<یله این کش<<ور بزرگ<<ترین‬
‫تولیدکننده بحساب میآمد‪ .‬تماس جاپانی بامغرب ت<اثیراخالقی چ<ون نش<اط ونخ<وت فرانس<وی‪ -‬ش<هامت و احتی<اط انگلیس<ی‪-‬‬
‫گرمی و هنردوستی ایتالوی‪ -‬پشتکار و کاسب مآبی امریکایی و حساسیت و زیرکی یهودی را بارآورده است‪.‬‬
‫پایان سخن‬

‫میراث شرقی ما‬

‫تاریخ چهارهزارساله و جریان پرمایه ترین تمدنهای قاره اعظم را با شتاب نگریسته و بیگمان نه به فهم این تمدنها نایل‬
‫آمده و نه حق آنهارا ادا کرده ایم‪ .‬ازینجاست که اروپا وامریکا این فرزند و نواده خوخواه آسیا هرگز به ارزش میراث کهن‬
‫پدران خود پی نبرده اند‪ .‬اگر هنرها و فنونی را که از شرق به غرب رفته اند و مطابق دانش محدود کنونی ما برشمریم‬
‫درمی یابیم که به عمد و جهد پیکره ای از تمام تمدن بشری درمیان نهاده ایم‪.‬‬

‫نخستین عنصر تمدن کار است – کشت کاری و حمل و نقل و صنعت کاری و داد و ستد‪ .‬درمصر به قدیمیترین شیوه قبل از‬
‫موسی نیز در مدارج کمال بودند‪ .‬تاریخ کهن عمارات آجری‪ -‬اول بار چرخ کوزه گری و چرخ عرابه در عیالم و پارچه‬
‫کتانی و شیشه درمصر‪ .‬ابریشم و باروت درچین و طرز استفاده از اسپ از آسیای میانه به بین النهرین و مصر و بعدا به‬
‫اروپا انتقال داده شد‪ .‬کشتی های فنیقی افریقا را دور زدند‪ .‬قطب نما از چین برخاست‪ .‬قراردادهای بازرگانی و مقدمات‬
‫بانکداری و معامله با طال و نقره اول بار در سومر پدید آمد‪ .‬و چین قبل از کشورهای دیگر دست به تبدیل طال و نقره به‬
‫پول کاغذی زد‪.‬‬

‫دومین عنصر تمدن حکومت است که نخستین اجتماعات روستایی درهند و نخستین حکومت های شهری در سومر و‬
‫آشور برپا شدند‪ .‬مصر به سرشماری و وصول مالیات متوصل شد‪ .‬اورانگور و حموربی قانون نامه هایی بزرگ تدوین‬
‫کردند و داریوش یکی از منظم ترین شاهنشاهی های جهان را برپا داشت‪.‬‬

‫سومین عنصر تمدن اخالق است‪ -‬آداب مردمداری از دربارهای قدیم مصر و بین النهرین و ایران فرا آمدند‪ .‬حتی امروز هم‬
‫خاور دور میتواند آداب شایسته ای به غرب تند و بی شکیب بیاموزد‪.‬‬

‫چهارمین عنصر تمدن دین است – اعتقاد به عواملی در ورای طبیعت برای تخفیف رنجها و اعتالی شخصیت و تقویت‬
‫غرایز اجتماعی و نظم جامعه – گرامی ترین اساطیر دینی اروپاییان در سومر و بابل و یهودستان ظهور کرد‪ .‬داستانهایی‬
‫مربوط به آفرینش و طوفان عالمگیر و هبوط آدم و رستگاری نهایی بشر درمشرق زمین پرورده شد‪.‬‬

‫پنجمین عنصر تمدن علم است – روشن دیدن به دقت ثبت کردن و بیغرضانه سنجیدن‪ .‬مصر حساب و هندسه و گاهشماری‬
‫را بنیاد نهاد‪ .‬کاهنان و پزشکان مصری طبابت کردند‪ .‬بیماری هارا شناختند‪ .‬به صدها گونه عمل جراحی دست زدند‪ .‬و‬
‫برخی از آرای بقراط پدر طبابت یونانی پیش از او به میان نهادند‪ .‬بابل اختران را مورد تحقیق قرار داد‪ .‬برای منطقته‬
‫البروج تقسیماتی را شناخت‪ .‬و ماه را به چهار هفته و روز را به دوازده ساعت و ساعت را به شصت دقیقه و دقیقه را به‬
‫شصت ثانیه بخش کرد‪ .‬هند اعداد ساده و ارقام اعشاری خودرا به اعراب رسانید و لطایف خوابگونه ( هپنوتزم) و فن‬
‫مایه کوبی را به اروپا آموخت‪.‬‬

‫ششمین عنصر تمدن فلسفه است – تالش برای تحصیل جهان بینی‪ -‬اما در لحظات فروتنی نیک درمی یابد که جهان بینی‬
‫به راستی تنها یک موجود الیتناهی را دست میدهد‪ .‬بنابرین فلسفه تجسسی است دلیرانه ولی بی نتیجه درباره علل نخستین‬
‫و معنی نهایی موجودات‪ .‬تاملی است درباره حقیقت و جمال و فضیلت و عدالت و انسان کامل‪ .‬این تدقیق ها پیش ازانکه‬
‫دراروپا روی دهد درمشرق زمین رخ نمود‪ .‬هنگامیکه اروپا هنوز درتوحش به سرمیبرد مصریان و بابلیان به طبع و‬
‫سرنوشت بشری اندیشیدند‪ .‬و یهودیان در پیرامون مرگ و حیات رساالت جاویدان نوشتند‪ .‬هندوان حداقل درعصر‬
‫پارمنیدس و زنون یونانی با منطق شناسی بازی کردند‪ .‬قرنها پیش از زادن سقراط یونانی فلسفه اوالی اوپانیشاد پیدایش‬
‫یافت و بودا نظریاتی درشمار روانشناسی جدید آورد‪ .‬ا گر هند فلسفه را در دین غرق کرد‪ -‬چین فلسفه را از دین دور‬
‫داشت وقبل از عصر سقراط متفکری پرورد که هنوز هم آرای متین اورا بدون تغییرهادی مردم و کشورداران شریف‬
‫دانست‪.‬‬
‫هفتمین عنصر تمدن ادب است – انتقال زبان‪ -‬تربیت جوانان‪ -‬ظهور و تکامل خط‪ -‬آفرینش شعر و نمایش‪ -‬تحریک خیال‬
‫پروری و ثبت کردن و یادآوردن گذشته‪ .‬کهنه ترین آموزگاه هایی که برما معلومند به مصر و بین النهرین تعلق داشت‪.‬‬
‫ظاهرا کتابت در آسیا پدید آمد و الفبا وکاغذ و مرکب درمصر و چاپ درچین‪ .‬بابلیان درکهنترین روزگاران دستور زبان و‬
‫کتاب لغت نوشتند وکتابخانه ساختند‪ .‬پیش از پیدایش اکادمی افالطون دریونان هندیان به تاسیس دانشگاه پرداختند‪.‬‬
‫آشوریان گزارشنویسی را به صورت تاریخ نویسی درآوردند‪ .‬و مصریان تاریخ را به حماسه تبدیل کردند‪ .‬خاور دور لطیف‬
‫ترین شعر را به دنیای جدید عرضه داشت‪.‬‬

‫هشتمین عنصرتمدن هنر است – آراستن حیات بارنگ و وزن وصورتهای خوش آیند‪ .‬ساده ترین هنرها تن آرایی است‪.‬‬
‫حتی درمرحله های آغازین تمدن های مصری و سومری وهندی به جامه های ظریف و آرایش هایی برمیخوریم‪ .‬مقابر‬
‫مصری از سازوبرگ فاخر‪-‬ظرفهای سفالین زیبا و نقشهای هنرمندانه ای که روی عاج یا چوب کنده شده اند ماالمالند‪.‬‬
‫مسلمآ یونانیان درپیکرتراشی و پیکرنگاری و معماری نه تنها از آسیا و کرت چیزهایی آموختند که شاهکارهایی آنان‬
‫دررود نیل نیز درسی از مصر و بین النهرین بحساب میآید‪ .‬درسده نزدهم نقاشی چینی و نقاشی جاپانی وضع و هنر اروپا‬
‫را دگرگون کرد و چین و اروپا را به صنعت چینی سازی آشنا ساخت‪.‬‬

‫چنین است برخی از عناصر تمدن و بخشی از میراث شرقی مغرب زمین‪ .‬ولی میراث فرهنگی مغرب زمین منحصر به‬
‫میراث شرقی آن نیست‪ .‬بخشی بزرگ آن مرده ریگ دنیای کالسیک روم ویونان است‪ .‬کرت تمدنی تقریبا به قدمت تمدن‬
‫مصر دارد‪ .‬یونان معماری و مجسمه سازی خشن و مردانه مصر را با لطافت و ظرافت زنانه میآمیزد و بزرگترین تاریخ‬
‫عصر هنر را به بار می آورد‪ .‬حماسه های پیچیده و تراژیدی های عمیق و کمیدی های شاداب و تاریخ های گیرا به خزانه‬
‫ادب اروپا عرضه میدارد‪ .‬دانشگاه میسازد و دریک دوره درخشان کوتاه آزادی فکر را تحقق میبخشد‪ .‬ریاضیات و نجوم و‬
‫فزیک پزشکی را که از مصر و مشرق زمین به ارث برده است با شدتی بیسابقه به پیش میراند‪ .‬و فلسفه را به خود می‬
‫آورد و سامان میدهد‪ .‬آزاد اندیشان را از نفوذ دین پیشگان دور و از خرافات آزاد میگرداند و برای تنظیم اخالقی مستقل از‬
‫مابعدالطبیعه تالش میورزد‪ .‬انسان را از صورت رعیت امیران و شاهان بیرون می آورد‪ .‬و عضو جامعه ( دولت وند –‬
‫شهروند) میخواند‪ .‬به او آزادی سیاسی وحقوق مدنی و حریت فکری و اخالق بینظیری ارزانی میدارد‪ .‬مدت پانصدسال‬
‫درمقابل هجوم بربریان ازان پاسداری میکند و سپس با ادب رومی و زبان التین به اروپای شمالی میرساند‪ .‬زنان را به‬
‫قدرت و شکوه بیسابقه ای فکری میرساند‪ .‬گاه شماری اروپا را تغییر میدهد و حقوق فردی را تامین میکند‪.‬‬

‫مقارن همین ادوار خاورنزدیک و مصر بار دگر به مدد تجارت و افکار یونان و روم میشگفد‪ .‬در اسکندریه علم و فلسفه‬
‫رونق میگیرد‪ .‬از آمیختن فرهنگ های شرقی و اروپایی دینی که رسالت آن تخریب قسمتی از تمدن یونان و روم و حفظ و‬
‫تکمیل قسمت دیگر آنست ظهور می یابد‪ .‬آنگاه برای ظهورشامخ ترین جامعه های دوره باستان آنم پریکلس‪ -‬روم آگستس‬
‫و اوریشلم هرودس همه مقدمات فراهم می آید و صحنه برای درام سه جانبه افالطون و قیصر و مسیح آماده میشود‪.‬‬

‫یونان باستان‬
‫کتاب اول‬

‫فصل اول ‪ :‬کرت‬

‫از قرن هفتم به بعد یونانیان مشهوری چون فیثاغورث – افالطون – سولون – ذیمقراطیس ( دیموکریتوس) از مصر دیدن‬
‫کردند و سخت مجذوب کمال و قدمت فرهنگ آن شدند‪ .‬مصر دوهزار سال پیش از سقوط تروا تمدن پخته و فرهنگ‬
‫پیشرفته داشت‪ .‬کاهنی مصری به سولون چنین گفته است‪ ( :‬شما یونانیان کودکانی بیش نیستید پرگوی و بیهوده کارید و‬
‫از گذشته چیزی نمیدانید‪ ).‬چون هیکاتایوس جغرافیا دان میلتوسی درحضور کاهنان مصری به خود بالید که نسب او به‬
‫وساطت پانزده نسل به یک خدا میرسد‪ .‬کاهنان اورا به خاموشی به محراب های خود بردند و مجسمه سیصدو چهل و پنج‬
‫کاهن اعظم را که به ترتیب از صلب یکدیگر بودند به او نمودند و متذکر شدند که از زمانی که خدایان بر زمین فرمان‬
‫رانده اند بیش از سیصدو چهل و پنج نسل نگذشته است‪ .‬اعتقاد به رستاخیز از مراسم مصریان به حساب می آمد‪ .‬محتمال‬
‫طالس ملطی هندسه را از مصریان آموخت‪ .‬فن ریخته گری مفرغ مجوف – سفالگری – بافندگی – فلزکاری و عاج کاری‬
‫را یونانیان نیز از مصریان آموختند‪ .‬یونان همچنان در آوان شباب با فروتنی از مصر درس گرفت‪ .‬هنگامی هم که از شور‬
‫حیات خالی شد در آغوش مصر جان داد‪ .‬فلسفه ها و شعایر و خدایان یونانی در اسکندریه با فلسفه ها و شعایر و خدایان‬
‫مصری و یهودی آمیختند و بر اثر این آمیزش بود که بعدآ فرهنگ یونانی در روم و عالم مسیحی حیات دوباره یافت‪.‬‬

‫پس از مصر فنیقیه در یونان نفوذ عظیمی داشت ‪ .‬وسیله انتقال فرهنگها شدند‪ .‬کشتی سازی را ممکن به یونانیان‬
‫آموختند‪ .‬شیوه های مناسب تری فلزکاری و پارچه بافی و رنگسازی را به آنها یاد دادند‪ .‬به کمک کرت و آسیای صغیر‬
‫الفبای سامیان را که در مصر و کرت و سوریه پدید آمده بود به یونان رسانیدند‪ .‬از بابل اوزان و مقیاسات و ساعت آبی و‬
‫آفتابی و واحد های پول را به یونانیان انتقال دادند‪ .‬در نزدیک دریا شهر پودنا بود که رومیان بر مقدونیان فاتح پیروز‬
‫شدند و حق انتقال تمدن یونانی به دنیای غرب را به خود اختصاص دادند و زمانی فرا میرسد که برسر تصاحب جسم و‬
‫جان یونانی جدال بزرگ بین دوجهان بینی یکی رازوری مشرق زمین و دیگری خردگرایی مغرب زمین درمیگیرد‪ .‬در‬
‫عصر پریکلس و قیصر و لویی دهم و فریدریک اول خردگرایی پیروز میشود اما رازوری نیز گاهگاهی روی مینماید‪.‬‬
‫سرگذشت اساسی تمدن غربی را باید در استیالی متناوب این دو فلسفه که مکمل یکدیگر اند و بنوبت در عرصه تاریخ‬
‫نویسان کرده اند جست‪.‬‬

‫یکی از قوانین سپارت ها نوعی اصالح نژاد بیرحمانه بود‪ .‬بدین معنی که اطفال ضعیف و معیوب و ناقص را از روی‬
‫صخره ها پرتاب میکردند‪ .‬و یا آنانرا درمعرض خطرات و حوادث نامالیم و پرخطر قرار میدادند‪ .‬شوهران ضعیف و مریض‬
‫را تشویق میکردند تا زنان شان را به مردان قوی به عاریه دهند تا فرزندان تنومند بوجود آورند‪ .‬کودکان را از هفت‬
‫سالگی از خانواده جدا میکردند و دولت عهده دار پرورش آنها میشد‪ .‬کودکان وارد آموزشگاهای میشدند که هم آموزش‬
‫نظامی بود و هم آموزشی‪ .‬تواناترین و دلیرترین کودک به عنوان رهبر برگزیده میشد‪ .‬نوجوان اسپارتی زمستان و‬
‫تابستان درفضای باز میخوابید‪ .‬بسترش از شاخه های درختان بود و تا سی سالگی با همساالن خود در لشکرگاه بسر‬
‫میبرد و از آسایش خانگی برکنار بود‪ .‬مناسب ترین سن ازدواج برای مردان سی سالگی و دختران بیست سالگی بود و‬
‫مجرد زیستن جرم پنداشته میشد‪.‬‬

‫اگر پیروی از قانون را فضیلت بدانیم مردمان اسپارت به فضیلت ترین مردمان بودند‪ .‬دماراتوس درین باره به خشایارشاه‬
‫میگوید‪ { :‬مردم الکدایمون هرچند که آزاد به شمار میآیند اما درهمه چیز آزاد نیستند‪ .‬زیرا قانون بر ایشان سیادت دارد و‬
‫بیش از آنچه ملت تو از تو میترسند اینان از قانون خود میهراسند‪ }.‬افالطون از ستودن روش زیستن اسپارت باز نمی‬
‫ایستاد‪ .‬وی طرح مدینه فاضله یا جمهوری خودرا از اسپارت گرفت و فقط نظریه مثل را برآن افزود و روی کاغذ آورد‪.‬‬
‫بسیاری از متفکران یونان پس ازانکه از ابتذال و آشفتگی نظام دیموکراسی ملول و بیمناک شدند به قوانین و تشکیالت‬
‫اسپارت پناه بردند‪.‬‬

‫آسکلپیوس خدای پزشکی درجزیره آرگولس به سر میبرد‪ .‬شماره بیمارانی که توسط وی درمان میشد و یا از مرگ نجات‬
‫می یافت چندان زیاد بود که پلوتون خدای زیرزمین به زیوس شکایت کرد که کمتر آدمیزاده راه مرگ میسپارد و زیوس‬
‫هم که جز وسیله مرگ نمیتوانست آدمیزاد را تحت سلطه خود نگهدارد ناچار آسکلپیوس را توسط صاعقه هایی هالک‬
‫کرد‪ .‬مردم اپیداوروس برای او معبد بسیار بزرگی ساختند‪ .‬درین معبد پزشکان کاهن آسایشگاهی بوجود آوردند که آوازه‬
‫توفیق آن در درمان بیماری در سراسر یونان پیچید و مردم همه شهرهای منطقه مدیترانه برای اعاده تندرستی به آنجا‬
‫روی می آوردند‪ .‬آنجا میخوابیدند و نذرها میکردند‪ .‬از اموال هدیه و نذورات آن عمارت مدور عظیمی ساخته شد که‬
‫مرمرهای منقش آن در موزیم کوچکی نگهداری میشود که از زیباترین آثار مرمرین یونان هستند‪ .‬امروز بسیاری از‬
‫بیماران به اینجا آمده از کشیشان کلیسای یونانی شفا میجویند‪ .‬همانگونه که یونانیان باستان مدت ‪ ۲۵۰۰‬سال به وسیله‬
‫کاهنان اسکلپیوس معالجه شدند‪ .‬وقله تیره کوهی که سابقا قربانگاه زیوس و هرا بود اکنون کوه الیاس قدیس نامیده‬
‫میشود‪ .‬آری خدایان می میرند اما خدا ترسی جاودان می ماند‪.‬‬

‫در آتن همان پدیده طبیعی ( رشد نابرابری و باالخره فقر عمومی که برابری و حریت قرین همدیگر نیستند و دشمن‬
‫یکدیگر‪ .‬انباشت سرمایه در آغاز امر ضروری است ولی در پایان امری مهلک میشود) پلوتارک در باره مینویسد‪:‬‬
‫( اختالف ثروت میان غنی و فقیر به اوج خود رسیده بود و به نظر میرسید که شهر در اوضاع خطرناکی بسر میبرد)‪ .‬در‬
‫بحبوحه چنین نابسامانی و نگرانی از قیام توده ای حادثه عجیب و باورناکردنی روی میدهد‪ .‬مردی به نام سولون به پا‬
‫خاست و بدون جبر و حتی سخنانی شدیدی ثروتمندان و فقرا را به نحوی یکسان قانع کرد که اختالفات موجود را فیصله‬
‫دهند و با یکدیگر سازش کنند‪ .‬این سازش در آتن بطوری صورت گرفت که نه تنها جلو هرج و مرج و انقالب را گرفت‬
‫بلکه نظم سیاسی و اقتصادی نوینی به جای نظام پیشین نشانید‪ .‬به راستی نهضت سولون یکی از معجزات امید بخش‬
‫تاریخ بود‪ .‬وی خود از طبقه اشراف و نامدارترین خانواده ها بود‪ .‬اندرزهای نیکو کرد و اعالم داشت‪ { :‬بسیاری از مردم‬
‫ناشایست ثروتمندند و درعین حال کسانیکه از ایشان بهترند در تنگدستی بسر میبرند‪ .‬با این وصف ما حاضر نیستیم که‬
‫آنچه داریم به آنان دهیم و ثروت آنان را بستانیم زیرا ازین دو یکی ماندنی است و دیگر رفتنی‪ }.‬از قول پلوتارک پدر‬
‫سولون ثروتش را به سبب سخاوت خود از دست داد‪ .‬خود وی به تجارت پرداخت و به درستکاری شهره شد‪ .‬کردارش با‬
‫گفتارش همنوا بود‪ .‬در سال ‪ ۵۹۴‬به سن جوانی ‪ ۴۵‬نمایندگان طبقات متوسط نزد وی آمدند و از او خواستند تا منصب‬
‫حکومت را بپذیرد و به او اختیار تام دادند که آتش جنگ طبقاتی را فرونشاند و قانون اساسی جدیدی برای کشور وضع‬
‫کند و ثبات دولت را بازگرداند‪ .‬طبقات باال هم با این عقیده که ثروتمندی چون او الزاما مردی محافظه کار خواهد بود با بی‬
‫میلی به حکومت و اصالحات او تن دادند‪.‬‬

‫نخستین مساعی او همانطور که ارسطو میگوید‪ :‬همه وام هایی را که مردم به یکدیگر و یا به دولت داشتند از اعتبار‬
‫انداخت‪ .‬همه اراضی را از گرو درآورد‪ .‬کسانی که به سبب عجز پرداخت وام برده شده بودند آزاد کرد و حتی افرادی را که‬
‫به عنوان برده فروخته شده و به خارج برده شده بودند دوباره خرید و آزاد کرد‪ .‬و ازان پس اینگونه برده سازی را‬
‫ممنوع کرد‪ .‬پس از ده سال صدور این قوانین آتنیان اصالحات سولون را وسیله ای پیشگیری از انقالب خونین خواندند‪.‬‬
‫قوانین عفو عمومی و قوانین مالیات برعواید وی نیز اصالحات اجتماعی گسترده ای را بوجود آورد‪ .‬مجلس سنای سابق‬
‫را ابقا اما از انحصار متنفذان بیرون آورد‪ .‬مجلس سنا شورای مرکب از چهارصد عضو یعنی صد عضو از هر چهار قبیله‬
‫انتخاب میشدند‪ .‬تمام موارد اختالف نزد قضات برده میشد‪ .‬درخواست تجدید نظر از دادگاه های مردمی قدرتی بود که بعدها‬
‫به صورت ابزار ساختمان دیموکراسی در آتن درآمد‪ .‬مرد می بایست اموالش را قبل از مرگ بین فرزندان تقسیم نماید‪.‬‬
‫صنعتگری خود از شرف و افتخار واالی برخوردار بود و به قصد رونق دادن صنعت و تجارت همه خارجیانی را که با‬
‫خانواده به آتن می آمدند و دارای مهارتی بودند را از حق تابعیت برخوردار نمود‪ .‬بیکاری مستمر را جرم شمرد‪ .‬زانیان‬
‫را حکم کشتن میداد‪ .‬جهیز عروسان را به خاطر سهولت در تشکیل خانواده محدود کرد‪ .‬به کسی که به هرزگی میزیست‬
‫اجازه نمیداد که در مجلس آتن سخن گوید‪ .‬از مصارف گزاف جلوگیری کرد و دولت را مکلف ساخت تا فرزندان شهدای‬
‫جنگهارا به هزینه خویش پرورش دهد‪ .‬شعار ( درهیچ کار افراط مکن) که بر معبد آپولون در دلفی نقش شده است‬
‫ازوست‪ .‬همه یونانیان سولون را یکی از حکمای هفتگانه خود میشمارند‪ .‬چون ازو سوال شد که حکومت چه موقعی‬
‫استوار میشود؟ پاسخ داد‪{ :‬موقعی که مردم از فرمانروایان اطاعت کنند و فرمانروایان هم از قانون‪}.‬‬

‫سولون درسال ‪ ۵۷۲‬به سن شصت و شش سالگی بعد از بیست و دو سال از مقام خود دست کشید و به مصر رفت‪ .‬تاریخ‬
‫مصر را نزد کاهنان مصری فرا گرفت‪ .‬او داستان قاره گمشده اتالنتیس را از کاهنان مصری شنید‪ .‬بدینوسیله دویست سال‬
‫بعد افالطون خیالپرداز را مجذوب خود کرد‪ .‬پس ازانکه به آتن بازگشت درآخرین روزهای زندگی خود شاهد الغای قوانین‬
‫و تاسیس حکومت استبدادی و امحای مساعی خویش بود‪.‬‬

‫طالس در حدود ‪ ۶۴۰‬ق م زاده شد‪ .‬تبار فنیقی داشت و تعلیم و تربیت وی در مصر و خاور میانه صورت گرفت‪ .‬بنابر‬
‫روایات یونانیان را به علوم ستاره شناسی و ریاضی آشنا ساخت‪ .‬آنقدر شیفته کار خود بود که شبی چنان سرگرم ستارگان‬
‫شد که در گودالی افتاد‪ .‬کسوف ‪ ۲۸‬ماه می ‪ ۵۸۵‬ق م را پیش بینی کرد که درست درآمد‪ .‬مطابق نظر وی آب اصل ابتدایی‬
‫همه چیز ها و نخستین هیهت و واپسین صورت عالم است‪ .‬وی نخستین نظام یک گرایی تاریخ مدون فلسفه را به بار‬
‫آورد‪ .‬طالس معتقد بود که همه ذرات جهان جاندار اند و ماده و حیات یگانه و جدایی ناپذیر اند‪ .‬در هریک از گیاهان و‬
‫فلزات و نیز جانوران و آدمها روح جاویدان وجود دارد و نیروی حیات با وجود آنکه هیهت های گوناگون می پذیرد‬
‫هیچگاه نمی میرد‪ .‬وی از نخستین هفت خردمند یونانیان محسوب میشد‪ .‬ازو پرسیدند چه کاری بسیار دشوار است‪ .‬پاسخ‬
‫داد خود شناختن‪ .‬پرسیدند چه کاری سخت آسان است‪ .‬جواب داد اندرز دادن‪ .‬پرسیدند خدا چیست؟ گفت آنچه نه آغاز دارد‬
‫نه انجام‪ .‬پرسیدند که کمال عدالت و تقوا درچیست؟ گفت در آنست که هیچگاه که آنچه را که در دیگران عیب می شماریم‬
‫خود نکنیم‪ .‬وی هنگامیکه یک مسابقه ورزشی را تماشا میکرد و بسیار پیر بود از گرما و تشنگی و ناتوانی درگذشت‪.‬‬
‫فیثاغورس در حدود ‪ ۵۸۰‬در ساموس تولد شد‪ .‬گفته اند وی تا بالد عرب و کلده و فنیقیه وسوریه و هند و مصر برای‬
‫آموختن سفر کرد‪ .‬وی ‪ ۲۰۰‬سال قبل از افالطون اصول تساوی زن و مرد را اعالم داشت و عمال رعایت کرد‪ .‬ازینرو به‬
‫شاگردان زن عالوه بر فلسفه و آداب فنون خانه داری و مادری را میآموخت‪ .‬مردم آنزمان زنان فیثاغورسی را عالیترین‬
‫نمونه زنان تاریخ یونان دانسته اند‪ .‬مطابق روایات تاریخی وی پیروانش را در مدرسه از خوردن گوشت و لوبیا و تخم‬
‫مرغ منع مینمود و به آشامیدن آب توصیه مینمود‪ .‬یکی دیگر از مواد نظامنامه وی تحریم کشتن حیوانات بی آزار و‬
‫انهدام درختان بود‪ .‬طالب باید لباس ساده بپوشند و از جالل و تبختر رو گردانند‪ .‬سوگند خوردن جایز نبود و قربانی کردن‬
‫برای خدایان را کار ناروا میدانست‪ .‬هرفرد وظیفه داشت درپایان روز یکایک کارهای را که درجریان روز انجام داده است‬
‫مورد داوری قرار دهد و به محاسبه نفس بپردازد‪ .‬قوت غالب او نان و عسل و سبزی بود و ردای سفید و پاکیزه میپوشید‬
‫و عالوه بر تطهیر جسمانی دستیابی برطهارت روحی از راه تحصیل معارف را توصیه میکرد‪ .‬شاگردان تازه وارد‬
‫میبایست که سکوت فیثاغورسی را مدت پنج سال اکیدا مراعات کنند‪ .‬گویا تمکین بی چون و چرا به اوامر انجمن قبل از‬
‫مشرف شدن به عضویت‪ .‬برنامه تدریس وی مرکب از هندسه و حساب و نجوم و موسیقی بود‪.‬‬

‫به قول دیوجانس فیثاغورس نخستین دانشمندی است که قایل به کرویت زمین شد و جهانرا به اعتبار نظمش کوزموس‬
‫نامید‪ .‬کار وی فقط کار علمی نیست وی به فلسفه نیز میپردازد‪ .‬ظاهرآ نام فلسفه ازوست‪ .‬دوست دار دانش را فیلسوف‬
‫میخواند‪ .‬در عصر او کلمه فیلسوف و فیثاغورس مترادف شدند‪ .‬وی به تناسخ روح اعتقاد داشت و مدعی بود جنگ تروا‬
‫و محاصره آنرا به یاد میآورد‪ .‬پیروان وی با شور فراوان وارد سیاست شدند و به قدری از نوع حکومت اشتراکی اشراف‬
‫پشتیبانی کردند که افراد حزب مردمی علیه ایشان برخاستند و ایشان را آتش زدند و گروهی را کشتند و گروهی را از‬
‫شهر بیرون راندند‪ .‬مطابق روایتی حتی خود وی را نیز کشتند‪.‬‬

‫درجزیره سیسیل در ‪ ۵۷۰‬ق م خارونداس قوانینی برای نظم عمومی و اخالق خانواده وضع کرد و از جمله قوانین یکی‬
‫آنکه مقرر داشت که کسی با اسلحه داخل مچلس شهر نشود‪ .‬اما روزی خود ندانسته با شمشیر به مجلس رفت و چون با‬
‫سرزنش مردم روبرو شده وعده داد تا جبران کند و آنگاه خودرا کشت‪.‬‬

‫انبوه خدایان یونانی را میتوان به هفت گروه تقسیم کرد‪ :‬خدایان آسمان‪ -‬خدایان زمین‪ -‬خدایان حاصلخیزی‪ -‬خدایان‬
‫حیوانات‪ -‬خدایان زیرزمین‪ -‬خدایان گذشتگان یا قهرمانان و خدایان اولمپی‪ .‬برای خدایان باران هرساله چهاراسپ و یک‬
‫ارابه به دریا میافگندند تا این خدا ازانها استفاده کند‪ .‬به نظر محققان چون کشاورزی توسط زنان ابداع شد خدای‬
‫کشاورزی دمترمهمترین خدای ماده است‪ .‬پرستش مادرخدای آتنی با افسانه های ایسیس مصری وتموز و عشتربابلی و‬
‫آستارته و آدونیس سریانی و کوبله و آتیس فروگیایی که از لحاظ مفهوم یکسان است (پرستش مادرخدا) که در یونان‬
‫کالسیک باقی ماند و سرانجام به صورت نیایش مریم مادرخدا احیا شد‪ .‬آرتمیس عالیترین نمونه دختران جوان با بدن‬
‫نیرومند به زیور عفت و تقوا آراسته است به این ترتیب هنگام نیایش او مفهوم باکره ومادر درهم آمیخته و کلیسای‬
‫مسیحی درقرن پنجم خصایص اورا به مریم نسبت داد و عید درو را که در تابستان به نام آرتمیس برپا میشد به عید صعود‬
‫مریم تبدیل کرد‪ .‬آنچنانی که بعدآ آپولون هم با همه سجایای عالی خود میدان را برای عیسی مسیح خالی کرد‪ .‬مناسک‬
‫اسرار آمیز دیگری را که کاهنان در یونان باستان به نمایش میگذاشتند آن بود که پیروان را به غارهای تاریکی برده و‬
‫از عقبی و دوزخ میترساندند و بعدا به محالت زیبا و روشنی که بهشت شباهت داشت ایشانرا میبردند‪ .‬بدینصورت زندگی‬
‫بعد از مرگ را برایشان به نمایش میگذاشتند‪ .‬این پیام تسلی بخش در اسکندریه با معتقدات کهن مصری درآمیخت و به‬
‫هنگام خود به مسیحیت انتقال یافت و اروپا را فراگرفت‪ .‬از چنین طریقی است که کهنه درنو محفوظ میماند و همه چیز‬
‫عوض میشود مگر جوهر اصلی‪ .‬تاریخ مثل زندگی یا باید سیری مداوم داشته باشد یا بمیرد‪.‬‬

‫یونانیان حریم معابد را مقدس میشمردند و بدان تجاوز نمیکردند‪ .‬درانجا مومنان گرد می آمدند و تمام فراریان حتی اگر‬
‫مرتکب جنایت خطیر هم شده بودند میتوانستند درامان باشند‪ .‬یونانیان معبد را خانه خدایان میشمردند‪ .‬تندیس خدایان‬
‫درمعبد قرارداشت و دربرابراین تندیس ها آتش جاویدان شعله میکشید‪ .‬مراسم عبادت شامل سرود و موسیقی و دعا و‬
‫قربانی و گاهی هم غذای مقدس بود‪ .‬قربانی انسان به خاطر خشنودی خدایان در اوایل مروج بود که بعدها حیوانات جای‬
‫انسان را گرفتند‪ .‬گاو و گوسفند و خوک اکثری برای قربانی به کار میرفتند‪ .‬گاو به دلیل زورمندی مانند هند و مصر و‬
‫سایر دیار نیز نزد یونانیان مرتبه نیمه خدایی داشت‪ .‬مار نیز جانور مقدس محسوب میشد‪ .‬درنظر یونانیان مار خدای‬
‫نگهبان معبدها و خانه ها بود و چون ماران در گورستان ها فراوان بودند یونانیان آنهارا ارواح مردگان می انگاشتند‪ .‬ایام‬
‫را به سعد و نحس میکردند‪ .‬در ایام نحس به هیچ کار مهمی دست نمیزدند‪ .‬موهوم پرستی و جادوگری رواج داشت و‬
‫جادوگران میتوانستند نیروی تناسل را بیفزایند و یا برعکس مرد یا زنی را کامال عقیم نمایند‪ .‬این میرساند که خرافات و‬
‫موهوم پرستی یکی از نیرومندترین پدیده های تاریخ بشری است و درهمه مراحل تمدن بدون اندک تغییری دوام آورده‬
‫است‪ .‬همچنان وخشها یا غیب گویان که بازار پر رونقی در میان مردم و معابد و درباریان داشتند‪.‬‬

‫براستی دین جامعه را در برابر خودخواهی و سودجویی فرد چون سدی دفاعی درآورد‪ .‬در آغاز دین از ادب و هنر و‬
‫فلسفه نیرو گرفت‪ .‬ولی بعدآ از آنها زیان دید‪ .‬هنر فیدیاس به خدایان جلوه های زیبا و شکوهمندی داد‪ .‬و شعرهای‬
‫پنداروس و سوفوکل و اشیل به نوامیس دینی عمق اخالقی بخشید‪ .‬همچنین افالطون و فیثاغورث فلسفه را با دین آمیختند‬
‫و با طرح مفهوم خلود در پیشرفت اخالق انسانی موثر افتادند‪ .‬اما در برابر اینان پروتاگوراس دین را با دیده تردید‬
‫نگریست‪ .‬ذیمقراطیس فایده دین را انکار کرد‪ .‬اوریپید خدایان را به ریشخند گرفت‪ .‬وبر روی هم فلسفه یونانی دین را که‬
‫مبنای اخالق بود به نابودی کشانید‪ .‬ارسطو دولت را اجتماعی از آزادگان میدانست که از یک حکومت اطاعت کنند و‬
‫بتوانند در یک مجلس با یکدیگر به مشورت بپردازند‪ .‬عقیده داشت اگر دولتی بیش از ده هزار شهروند داشته باشد اداره‬
‫دولت غیرعملی میشود‪ .‬بدین سبب در یونان شهر و دولت را به یک نام یعنی پولیس میخواندند‪ .‬موجودیت یونان بستگی‬
‫تام به این کشور شهرهای متفرق داشت و به برکت استقالل و غرور و رقابت شهرها و تنوع فرهنگی آنها بود که یونان‬
‫قدرت خالق عظیمی یافت‪ .‬چنین خالقیتی در جهان کهن هیچ نظیری نداشت‪.‬‬

‫ازانجا که ورزش یکی از ضرورت های جنگ به شمار میآمد یونانیان برای ترغیب جوانان به ورزش مسابقات کشوری‬
‫دامنه داری در اولمپیا ترتیب دادند‪ .‬این مسابقات در سال ‪ ۷۷۶‬ق م که نخستین تاریخ مشخص یونان است آغاز و ازان‬
‫پس هر چهار سال یکبار تکرار شد‪ .‬در جریان مسابقات اگر در حال جنگ بودند تن به متارکه میدادند‪ .‬پنج ورزشی که از‬
‫یونان باستان تا امروز به میراث مانده اند عبارت اند از پرش – پرتاب دیسک – پرتاب نیزه – دویدن و کشتی گیری‪ .‬مشت‬
‫زنی هم یکی دیگر از ورزش آن زمان بود‪ .‬جایزه قهرمانی نواری بود به سر میبستند و داوران تاجی بر از برگ زیتون‬
‫وحشی برآن نوار میگذاشتند و منادیان نام قهرمان و شهر اورا اعالم میداشتند‪.‬مسابقات اولمپیا به قدری اهمیت داشت که‬
‫حتی اردوکشی ایرانیان توسط خشایارشا مانع اجرای آن نشد‪ .‬بدین ترتیب ورزش با همکاری دین هنر عالی یونانی را‬
‫بوجود آورد‪.‬‬

‫افالطون میگوید که همه کودکان ناتوان و نیز اطفالی که از پدر و مادر منحط یا پیر بوجود میآیند باید نابود شوند‪ .‬ارسطو‬
‫نیز سقط جنین را از فرزند کشی برتر میشمارد‪ .‬قانون نامه طبی بقراط سقط جنین را بر طبیبان جایز نمیداند اما قابله های‬
‫یونانی درین کار دست توانا دارند و هیچ قانونی مانع شان نیست‪ .‬دولت برای کسانی که در جنگها زخمی و ناقص شده‬
‫است حقوق معین میپردازد‪ .‬تربیت کودکان بی پدر را به عهده دارد‪ .‬به کارگرانی که پیر و از کار افتاده اند وجوه معینی‬
‫میپردازد‪ .‬موسسات بسیاری برای پذیرایی حفظ پیران و فقیران و معالجه بیماران برپاست‪.‬‬

‫جهیز مانند هند از طریق دختر تهیه میشود که یک انگیزه ازدواج محسوب میشود‪ .‬تمتع یافتن از کنیزکان مباح است‬
‫(انچنانیکه پسانترها در اسالم جز سنت گردید)‪ .‬و قانون مجازات زنا برای مردان و زنان متاهل مرگ است اما به ندرت‬
‫قابل تطبیق‪.‬‬

‫سوگندنامه بقراط پدر طب یونانی از صفحات ‪ ۹۲۴‬تا ‪. ۹۲۵‬‬

‫در جغرافیا دکایرخوس مسانی نویسنده زندگی نامه یونان ارتفاع کوه هارا اندازه گرفت و قطر کره زمین را به ‪۴۸۰۰۰‬‬
‫کیلومتر تعین کرد‪ .‬اثر خورشید را روی جذر و مد متذکر شد‪ .‬آسپاسیای دگری طبیب قرن چهارم آتن در علوم مختلفه‬
‫امراض زنان و جراحی نامور شد‪.‬‬

‫دیو جانس بانکدار ورشکسته ای بود کیف و قبا و عصای گدایی برگرفت‪ .‬روی زمین میخوابید و هرچه هرجا می یافت‬
‫میخورد‪ .‬گاهی مشعل یا شمعی بدست میگرفت و میگردید و میگفت به دنبال آدم میگردم ( دی شیخ با چراغ همی گشت‬
‫گرد شهر *** کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست)‪ .‬سفر میکرد ‪ .‬در یکی از سفرهایش به دست دزدان دریایی اسیر شد‬
‫او را فروختند‪ .‬اربابش پرسید چه کاری از وی ساخته است‪ .‬جواب داد‪( :‬حکومت بر مردان)‪ .‬اربابش اورا معلم فرزندان‬
‫خود کرد و اداره منزلش را به او سپرد‪ .‬دیو جانس درین سمت چنان خوب انجام وضیفه نمود که اربابش اورا نابغه خوب‬
‫نامید‪ .‬و در بسیاری امور پند اورا میپذیرفت‪ .‬وی کماکان به زندگی ساده خود ادامه داد و چندان درین راه مداومت کرد که‬
‫بعد از اسکندر مشهورترین شخص یونان گردید‪ .‬داستان مشهور مواجه شدن وی با اسکندر‪ :‬هنگامی که دیو جانس زیر‬
‫آفتاب دراز کشیده بود اسکندر به سراغ او رفت‪ .‬حکمرا گفت‪ (( :‬من اسکندر پادشاه بزرگم))‪ .‬فیلسوف جواب داد‪ (( :‬من‬
‫دیوجانس سگم))‪ .‬پادشاه گفت‪ (( :‬هرچه میخواهی از من بخواه))‪ .‬دیوجانس جواب داد‪ ( :‬از جلو من کنار رو تا آفتاب‬
‫بتابد‪ ).‬جنگاور جوان جواب داد‪( :‬اگر اسکندر نمیبودم میخواستم دیوجانس باشم‪ ).‬میگویند که هردو نامور در یک روز در‬
‫سال ‪ ۳۲۳‬دنیا را بدرود گفتند‪ .‬اسکندر در بابل در سن سی و سه سالگی و دیوجانس در کورنت در سن نود و اند سالگی‪.‬‬
‫دیوجانس پیرو فلسفه کلبیون (جنبش بازگشت به سوی طبیعت) بود‪ .‬به نظر او تمدن یک اشتباه محض است‪ .‬وی‬
‫میکوشید تا گوشت خام بخورد زیرا پختن را غیرطبیعی میدانست‪ .‬وی میگفت بهترین اجتماع آنست که خالی از تصنع و‬
‫قانون باشد‪ .‬کلبیون فقر را قاعده کلی زندگی ساخته با اعانه زندگی میگذرانیدند و مدارس فلسفه باز نموده و در کوچه ها‬
‫یا معابد میخفتند‪ .‬پسانترها فلسفه کلبییون مبنای مکتب رواقیون گردید‪.‬‬

‫افالطون نیز تا حدی تحت تاثیر مفکوره کلبیون بود زمانیکه مدینه فاضله اشتراکی را طرح میکند و از دیموکراسی‬
‫روگردان میشود‪ .‬وی با اسم اریستوکلس رشد کرد اما بخاطر هیکل ورزیده و درشتش لقب پالتون (چهارشانه) گرفت‪ .‬بعد‬
‫آشنایی با سقراط اشعارش را سوزانید‪ .‬ورزش و زن را فراموش کرد و همچون کسی که گرفتار طلسم شده باشد به دنبال‬
‫استاد به راه افتاد‪ .‬بعد از محاکمه و قتل سقراط از آتن گریخت و به مصر رفت و در سال ‪ ۳۹۵‬به آتن برگشت‪ .‬در سال‬
‫‪ ۳۸۷‬دوباره عزم سفر کرد سپس به بردگی فروخته شد‪ .‬در سال ‪ ۳۸۶‬صحیح و سالم به آتن بازگشت و باغی را که محل‬
‫تفریح اطراف شهر و به نام خدای محلی به اکادموس مشهور بود خرید و درانجا دانشگاهی تاسیس کرد که نهصدسال‬
‫مرکز علم و فرهنگ یونان بود‪ .‬لباس شاگردان اکادمی در اروپای معاصر بحیث ردای مخصوص دانشگاهیان گردید‪ .‬زنان‬
‫نیز به اکادمی پذیرفتنه میشدند و فلسفه و ریاضیات درس های اساسی بود و بر در مدرسه نوشته شده بود‪ ( :‬هرکس‬
‫هندسه نداند اینجا داخل نشود‪).‬‬

‫ارسطو‪ :‬چون افالطون مرد ‪ . ۳۴۷‬ارسطو پرستشگاهی برای او بنا کرد‪ .‬پدر ارسطو طبیب پدر فیلیپ بود پسانها فیلیپ در‬
‫سال ‪ ۳۴۰‬از وی خواست تا تربیت پسر ‪ ۱۳‬ساله اش اسکندر را به عهده بگیرد‪ .‬ارسطو به شیوه خاص خود همه چیز را‬
‫به ده مقوله (مقوالت عشر) طبقه بندی میکند‪ :‬کم – کیف – نسبت – مکان – زمان – وضع – ملک – فعل و انفعال ‪ .‬وی‬
‫حواس را به عنوان منبع تمامی دانش قبول میکند‪ .‬به عقیده او قضایا کلی ذاتی نیستند‪ .‬بلکه اندیشه های تعمیم یافته یعنی‬
‫حاصل ادراک ما از اشیای مشابه میباشد‪ .‬در واقع همه چیز درک است نه شی واقعی‪ .‬متقدمان را مورد انتقاد قرار میدهد‬
‫که بجای اینکه برای درک چهان و فرضیه های مربوط به آن به مشاهده و تجربه دست زنند خیالپردازی میکنند‪ .‬روش‬
‫مورد عالقه او قیاس است‪ .‬وی میگوید اجرام سماوی و زمین کروی شکل اند‪ .‬وی اولین مجموعه علمی گیاهان و‬
‫حیوانات را بوجود آورده و مطالعات و تحقیقات مفصلی پیرامون توالد و تکاثر و سیستم های داخلی ایشان نمود که تا آن‬
‫زمان در مورد زیست شناسی چنین چیزی بعمل نیامده بود‪ .‬زیست شناسی ارسطو بیست قرن بدون رقیب ماند‪ .‬از دید‬
‫ارسطو نسبت روح به جسم چون نسبت بینایی است به چشم‪ .‬روح سه مرتبه دارد تغذیه کننده و حساس و منطقی‪ .‬گیاهان‬
‫در داشتن روح تغذیه کننده با حیوانات و انسان شریک اند‪ .‬یعنی قابلیت تغذیه و نمو داردند‪ .‬حیوانات و انسان عالوه برآن‬
‫حساسیت یعنی قابلیت درک و احساس دارند‪ .‬حیوانات عالیتر و انسان دارای منطق انفعالی یعنی هوش ساده و ابتدایی‬
‫هستند‪ ( .‬از جمادی مردم و نامی شدم ‪ ----‬وزنما مردم به حیوان سرزدم ‪ ----‬بعد حیوانی ‪---‬آدم شدم –موالنا) اما فقط‬
‫انسان هست که منطق فعال دارد‪ .‬یعنی میتواند هر موضوعی را تعمیم دهد و از خود ابتکار کند‪ .‬این قسمت آخر جز یا‬
‫تجلی آن نیروی خالقه عقالیی جهان است که همان خداست‪ .‬لذا جاودانی است‪ .‬خدا خالق دنیای مادی نیست بلکه نیرو‬
‫دهنده آن است‪ .‬این نیرو برای به حرکت درآوردن دنیا از خارج به آن وارد نمیشود بلکه از داخل مانند جذبه معشوق که‬
‫عاشق را به سوی خود میکشاند در کار است‪ .‬خدا اندیشه محض و روح عقالیی است و خودرا به صورت های ابدی جلوه‬
‫گر میسازد و این صور در عین حال جوهر عالم و خود خدا را تشکیل میدهند‪ .‬از دید ارسطو خوش بخت ترین مرد کسی‬
‫است که کامیابی را به بینش و تحقیق و اندیشه ترکیب کند‪ .‬زندگی چنین شخصی به زندگی خدایان نزدیک میگردد‪.‬‬

‫(بهتر است که قانون حکمرانی کند تا فرد‪ .‬تفویض اختیارات فراوان به یک شخص مانند آن است که این اختیارات را به‬
‫حیوان درنده ای داده باشیم‪ .‬زیرا طمع و شهوات گاهی مرد را حیوان درنده میسازد‪ .‬امیال نفسانی بر کسانی که بر سریر‬
‫قدرت اند حتی در بهترین اشخاص غلبه خواهد کرد‪ .‬لیکن قانون خردی است از همه هوس ها پیراسته‪ ).‬بسیاری از لغات‬
‫و اصطالحات علمی و فلسفی را که به صورت التینی هنوز استعمال میشود و ارتباط دانش و ادراک را آسان نموده است‬
‫مدیون او هستیم‪ .‬بدین لحاظ ارستو را معلم اول خوانند‪ .‬رساالت او در اخالق و سیاست بی همتاست‪ .‬هنوز وی استاد‬
‫مردان دانش و بهترین دلیل امید بخش وسعت ذهن بشر و الهام دهنده کسانی است که میکوشند معرفت پراگنده بشر را‬
‫قابل رویت و فهم سازند‪.‬‬

‫اسکندر میگفت‪( :‬خواب و عمل جنسی همیشه مرا به یاد فناپذیری خود میاندازد)‪ .‬از زیاد خوردن و زیاد نوشیدن دوری‬
‫میکرد‪ .‬ریش تراشی را او در اروپا معمول کرد‪ .‬زیرا میگفت ریش دستاویز مناسبی برای دشمن در جنگ تن به تن است‪.‬‬
‫اسکندر تشنه دانش بود‪ .‬چنان به سرعت به قصر داریوش (تخت جمشید) رسید که ایرانیها وقت نداشتند تا خزانه اورا‬
‫پنهان کنند‪ .‬آن شهر زیبای عظیم را سوزاند و به خاک یکسان کرد‪ .‬سربازانش به خانه ها ریختند اموال مردم را غارت و‬
‫به زنها تجاوز نموده مردان را کشتند‪ .‬شاید آنها هنگام ورود به شهر از دیدن هشتصد یونانی که به علل مختلف‬
‫اعضایشان توسط ایرانیها قطع شده بود به خشم آمده مرتکب آن اعمال شدند‪ .‬اسکندر از دیدن دست ها و پاهای بریده و‬
‫گوشها و چشم های دریده این یونانیان چنان متاثر شد که به گریه افتاد ( داستان چنگیز و سلطان محمد خوارزمشاه‬
‫‪ ۱۵۰۰‬سال بعد تکرار میشود)‪ .‬و بدیشان زمین بخشید و غالمان داد که برایشان کار کنند‪ .‬در ورود به سغدیانا به دیهی‬
‫وارد شد که نوادگان برانخیدای که در سال ‪ ۴۸۰‬خزاین معبد میلتوس را به خشیارشا تسلیم کرده بود در آن میزیستند‪.‬‬
‫برانگیخته ازین اندیشه که انتقام خدای غارت شده را میگیرد فرمان داد که کلیه ساکنین را از مرد و زن و بچه به قتل‬
‫برسانند‪( .‬بدینترتیب جزای گناه پدران را نوادگان نسل پنجم متحمل شدند‪ .).‬بدین ترتیب کشکرکشیهای او به سغد و آریانا‬
‫و باکتریانا خونین و بدون غنیمت بود‪ .‬نزدیک بخارا مردانش بسوس قاتل داریوش را دستگیر کردند‪ .‬اسکندر ناگهان‬
‫انتقامجوی شاه شاهان شد‪ .‬دستور داد شالقش بزنند و گوش و دماغش را ببرند و بعدا یک پا و یک دست در یکدرخت و‬
‫دست و پای دیگر در دیگر درخت بسته درختهارا رها و شقه اش کردند‪ .‬در گذشتن از صحرای بلوچستان ده هزار نفر را‬
‫در اثر گرما و تشنگی از دست داد‪ .‬اندک آبی یافتند و نزد اسکندر آوردند ولی وی عمدآ آنرا به زمین ریخت‪.‬‬

‫اسکندر ‪ ۹‬سال در آسیا بود‪ .‬ارسطو به او گفته بود که با یونانی ها چون آزادگان و با بربرها چون بردگان رفتار کند‪ .‬اما‬
‫وی در جوامع ارستوکراسی ایران چنان درجه ادب و فرهنگ و اصالت مشاهده کرد که کمتر در یونان به چشم میخورد‪.‬‬
‫وی به اعجاب و تحسین تشکیالت شاهان بزرگ هخامنشی نگریسته و نمیدانست که چگونه مقدونی های خشن و بدوی‬
‫میتوانند به جای آن حکمرانان بنشینند‪ .‬به این نتیجه رسید که یگانه راه دوام فتوحات استفاده از نجیب زادگان ایران در‬
‫اداره امور است‪ .‬هرچه بیشتر مجذوب اتباع خود شده به حدی که کم کم اندیشه حکومت مقدونی بر ایرانی را از سر بدر‬
‫کرده و خواست با ایشان آمیزش فرهنگی و اجتماعی در صلح و صفا داشته و امیدوار بود که منازعه طوالنی آسیا و اروپا‬
‫بدین ترتیب به جشن و سرور به پایان برسد‪ .‬بدین ترتیب در ضیافتی که در شوش در ‪ ۳۲۴‬برپا شد برعالوه ازدواج با‬
‫رکسانا (رخشانه) شهزاده ای از باکتریانا اسکندر استاتیرا دختر داریوش سوم و پاروساتیس دختر اردشیر سوم را نیز به‬
‫زنی گرفت تا با دو شاخه از دودمان سلطنتی ایران پیوند داده و هشتاد نفر افسرانش نیز زن ایرانی گرفتند‪ .‬در سال ‪۳۲۴‬‬
‫وی ادعای خدایی نموده و اعالم کرد که ازین ببعد اورا پسر زیوس و آمون بشناسند‪ .‬بعد از توطیه های گوناگون‬
‫کالیستنس برادرزاده ارسطو مورخش را که به این اتهام زندان ساخت وی هفت ماه بعد درانجا بمرد و این واقعه روابط‬
‫دراز مدت اسکندر و ارسطو را برهم زد‪ .‬اسکندر بعد از بغاوت های لشکر و اعدام ها و میخواری های ناشی از آن در‬
‫سال ‪ ۳۲۳‬درگذشت‪ .‬چون خبر مرگ اسکندر به آتن رسید گروهای ضد مقدونی سرور و شادی برپا کردند‪ .‬ارسطو از آتن‬
‫فرار کرد و بعد از چند ماه در سن شصت و سه سالگی در اثر خوردن سم و یا عارضه ی وفات کرد‪.‬‬

‫در سال ‪ ۲۷۹‬یکدسته از سلتها یا گلها به فرماندهی برنوس از مقدونیه گذشته وارد یونان شدند‪ .‬از طرف سربازان یونانی‬
‫شکست خورده برنوس سرافگنده خودرا کشت‪ .‬بقیه گلها به آسیای صغیر رفتند‪ .‬آنها کلیه مردها و پیرزنان را قتل عام‬
‫کردند و کودکان شیرخوار را از زیر پستان کشتند‪ .‬خون قبانیان را میخوردند و با گوشت آنها میهمانی میکردند‪ .‬زنها و‬
‫دوشیزگان نوجوان خود کشی میکردند تا حدی که خودرا روی شمشیر گلها میانداختند و از مرگ استقبال میکردند‪ .‬در سال‬
‫‪ ۲۲۱‬فلیپ پنچم در سن هفده سالگی به قدرت رسید وی در سال ‪ ۲۱۵‬هراسناک از قدرت روز افزون روم با هانیبال و‬
‫کارتاژ متحد گردید‪ .‬این اشتباهی بود که یکسال بعد روم به مقدونیه اعالن جنگ داد و شروع به فتح یونان کرد‪.‬‬

‫کودک سر راهی زیاد بود‪ .‬فقط یک درصد از خانواده ها در شهرهای یونان قدیم بیش از یک فرزند دختر پرورش میدادند‪.‬‬
‫حتی مردان ثروتمند نیز کودک دختر خود را سر راه میگذاشتند‪.‬‬

‫سلوکیان‪ :‬سلوکوس بین سرداران اسکندر به شجاعت و قدرت تصور و سخاوت مشهور بود‪ .‬وی بطلیموس اول را در‬
‫غزه در سال ‪ ۳۱۲‬شکست داد‪ .‬ازان لحظه که خاندان سلوکوس تاریخ امپراطوری سلوکیان را رقم زد عصر جدید و نحوه‬
‫تفکری بوجود آمد که در قلوب مردم آسیا تا زمان پیامبر اسالم دوام یافت‪ .‬وی کشورها و فرهنگ های چون ایالم – سومر‬
‫– پارس – آشور – فنیقیه و سوریه و گاهی هم آسیای صغیر و فلسطین را زیر سلطه آورد‪ .‬در سلوکیه و انطاکیه پایتخت‬
‫های ساخت غنی تر از هر پایتختی در گذشته در یونان‪ .‬سلوکیه را در محلی تقاطع رود دجله و فرات نزدیک بابل باستان و‬
‫بغداد آینده انتخاب کرد‪ .‬یونانیان به آسانی خدایان شرق را که اساسآ شبیه خدایان خودشان بودند پذیرفتند‪ .‬منتها چون‬
‫یونانی ایمان درستی نداشت در حالیکه اعتقاد آسیایی محکم بود‪ .‬خدای شرقی ماند و خدای یونانی فراموش شد‪ .‬آرتیمس‬
‫افسوسی با دوازده پستان دوباره رب النوع مادری شرقیها شد‪ .‬آیین بابلیها و فنیقیها و سوری ها روح بسیاری از‬
‫مهاجمان یونانی را تسخیر کرد‪ .‬یونان به شرق فلسفه داد و شرق به یونان مذهب‪ .‬مذهب درین میان فاتح شد‪ .‬زیرا فلسفه‬
‫تجملی بود برای عده ای محدود‪ .‬در حالیکه مذهب تسالی خاطر عده ای فراوان بود‪ .‬نامنتظرترین و عمیق ترین اثر فتح‬
‫اسکندر شرق گرایی روح اروپا بود‪.‬‬

‫مصر و وارثان اسکندر‪ :‬کوچکترین ولی غنی ترین والیت به تواناترین سردار او تعلق گرفت‪ .‬بطلیموس جسد اسکندر را‬
‫به ممفیس آورد و در آنجا با تابوت طالیی دفت کرد و با معشوقه اسکندر ازدواج کرد‪ .‬وی به مصر جالل و عظمت و دانش‬
‫و پیشرفت در همه عرصه ها آورد‪ .‬موزه ها و کتابخانه هارا (تعداد طومار ها به ‪ ۵۳۲‬هزار به معنای امروزی یکصدهزار‬
‫جلد) تهداب گذاشت ( قسمتی ازین کتابخانه در ‪ ۴۸‬ق م در شورش مردم مصر علیه قیصر سوخته بود‪ .‬اولین دانشگاه را‬
‫به مفهوم آن تاسیس و دانشمندان و محققین را درانجا به کار گماشت‪ .‬دانشمندان اسکندریه در اواخر قرن سوم این شهر‬
‫را درتمام عرصه ها به جز فلسفه به صورت پایتخت دنیای فرهنگی دنیای یونانی درآورده بودند‪ .‬بطلیموس با عمر طوالنی‬
‫و پر ثمرش مصر ابادان کرد‪ .‬در ‪ ۸۲‬سالگی پسر را جانشین نموده و بعد ازدوسال وفات نمود‪ .‬بطلیموس دوم نقش پای‬
‫پدر را تعقیب میکرد‪ .‬اما رفته رفته مانند همه دودمانهای تاریخی شاهان بعدی به عیش و نوش غرق شدند تا اینکه در‬
‫زمان پادشاهی بطلیموس پنجم (‪ )۱۸۱-۲۰۳‬و بطلیموس ششم (‪ )۱۴۵ – ۱۸۱‬نزاع های خانوادگی خانواده سلطنتی را‬
‫مشغول داشته کشاورزی و صنایع رو به اضمحالل گردیده و نظم و آرامش ازهم پاشیده تا اینکه قیصربه عنوان حادثه‬
‫کامآل اتفاقی در حیات نظامی و سیاسیش بدون زحمت آنرا تصرف و در زمان آگوستوس در (‪ ۳۰‬ق م) تبدیل به استانی از‬
‫روم شد‪.‬‬

‫کتاب اصول هندسه اقلیدس بعد از انجیل پرخواننده ترین بود‪ .‬ارشمیدس شاگرد شاگردان وی پدرعلم میکانیک که نوشته‬
‫های وی تا ‪ ۱۵۰۰‬بعد میالد دست ناخورده ماند در زمان فتح سیراکیوس زادگاهش توسط سردار رومی مارکلوس هنوزهم‬
‫مصروف مطالعه بود‪ .‬مارکلوس امر کرده بود تا آزاری به ارشمیدس نرسد (همان داستان فتح اترار خوارزم توسط چنگیز‬
‫و امر به ضرر نرساندن به شیخ نجم الدین کبرا)‪ .‬هنگام غارت سرباز رومی به سر پیرمرد سیراکیوسی رسید که مجذوبانه‬
‫بر ماسه اعدادی مینوشت‪ .‬سرباز امر کرد تا مرد خودرا معرفی کند‪ .‬ارشمیدس از اطاعت خود داری کرد تا معمای خودرا‬
‫حل کند‪ .‬پلوتارک میگوید‪ (( :‬از روی خلوص از سرباز خواهش کرد کمی صبر کند تا قضیه ای را که شروع کرده ناقص و‬
‫بدون جواب باقی نگذارد‪ .‬ولی سرباز ازین تمنا چیزی درک نمیکرد و تمنای او کوچکترین اثری در وی نکرده درجا به‬
‫قتلش رساند‪ )).‬وقتی مارکلوس ماجرا را شنید عزادار شد و هرچه درتوان داشت برای دلداری خویشانش پرداخت‪ .‬به‬
‫یادبود وی مقبره زیبایی ساخت و بنا به وصیت ارشمیدس کره ای در داخل استوانه بر آن حجاری کرد‪ .‬زیرا ارشمیدس‬
‫عقیده مند بود که بزرگترین موفقیت او در زندگی کشف راه اندازه گیری سطح و حجم این شکلها بوده است‪ .‬البته در‬
‫ارزش آن کشف هم اشتباه نکرده بود‪ .‬ارشمیدس را باید با نیوتن همطراز دانست‪ .‬ارشمیدس در حدود ‪ ۱۵۰‬ق م ماشین‬
‫های جنگی و سایر ماشین های را اختراع کرد که چرخ هایشان بادی بود‪.‬‬

‫هیپارخوس در ‪ ۱۴۰‬ق م با دقت طول سالهای شمسی و قمری و نجومی را با استفاده از منابع میخی بابلی تعین کرد‪ .‬سال‬
‫شمسی را ‪ ۳۶۵‬روز و منهای ‪ ۴‬دقیقه و ‪ ۳۸‬ثانیه که با محاسبات امروز ‪ ۶‬دقیقه تفاوت دارد و حد متوسط طول ماه‬
‫قمری را ‪ ۲۹‬روز و ‪ ۱۲‬ساعت و ‪ ۲۴‬دقیقه و ‪ ۲۱۲‬ثانیه که تنها یک ثانیه با ارقام امروزی تفاوت دارد محاسبه کرد‪.‬‬
‫فاصله ماه تا زمین را ‪ ۴۰۰۰۰۰‬کیلومتر تخمین زد که ‪ ۵‬درصد اشتباه محاسبه دارد‪ .‬بزرگترین دستاورد او محسبه محیط‬
‫زمین بود که به ‪ ۳۹۶۸۰‬کیلومتر برآورد میکرد‪ .‬امروزه آنرا ‪ ۴۰۰۰۰‬کیلومتر محاسبه میکنند‪.‬‬

‫تیوفراستوس جزییات مربوط به ‪ ۵۰۰‬نوع گیاه را با دقت در عصری که میکروسکوپ نبود به نحو شگفت انگیزی مطالعه‬
‫نموده و تمام گیاهان را به درختان و بوته ها و گلبن ها و سبزیجات تقسیم بندی کرد‪ .‬قسمت های هرگیاه را به ساقه و‬
‫ریشه و تنه و شاخه و برگ و گل و میوه مشخص نمود‪ .‬این طبقه بندی تا سال ‪ ۱۵۱۶‬هیچ تغیری نکرد‪ .‬وی مینویسد‪:‬‬
‫((هر گیاهای در هریک از اعضای خود نیروی روییدن دارد‪ .‬زیرا در تمام قسمت های خود زنده است‪ ....‬تولید مثل گیاهان‬
‫قرار ذیل است‪ :‬به طور خودرو ‪ -‬به وسیله دانه – قلمه زدن – خواباندن – پیوند زدن‪ )).‬سارتن میگوید‪( :‬اگر ارسطویی‬
‫نبود این دوره را به نام تیوفراستوس میشناختند‪ ).‬وی کلیه خواص گیاهان طبی را جمع آوری و خالصه کرد‪ .‬دران زمان‬
‫تشریح حیوانات و نعش مجاز حتی محکومان به مرگ را نیز تشریح نموده که این خود کالبدشناسی را به مرحله علمی‬
‫رساند‪.‬‬

‫هروفیلوس در ‪ ۲۸۵‬در اسکندریه چشم و اعصاب و مغز را تشریح کرد‪ .‬رگهای قلب و زهدان و تخمدان و غده پروستات‬
‫و کبد و لوزالمعده و اثنی عشر را مورد مطالعه قرار داد‪.‬‬

‫اپیکور در ‪ ۳۴۱‬متولد شد‪ .‬شعارش این بود که (مزاحم کسی نباید شد)‪ .‬در فواصل درسهایش سیصد جلد کتاب نوشت‪.‬‬
‫هدف فلسفه را آزاد کردن بشر از ترس بخصوص ترس از خدایان تبین کرد‪ .‬وی از مذهب بیزار است‪ .‬به عقیده او مذهب‬
‫در جهل پیشرفت میکند و آنرا ترویج مینماید‪ .‬و زندگی را از وحشت جاسوسان آسمانی و خشم و غضب بیرحمانه و‬
‫مکافات های بی انتها تیره و تار میسازد‪ .‬اپیکور میگوید که خدایان موجود اند در فضاهای الیتناهی و بی پایان میان‬
‫ستارگان از زندگی آرام و جاودانی برخوردار اند‪ .‬ولی عاقلتر از آنند که نگران امور موجودات کوچک و پستی چون نوع‬
‫انسان باشند‪ .‬دنیا را نه خدایان ساخته اند و نه رهبری آن با ایشان است‪ .‬چطور آنها دنیایی آمیخته از نظم و بی نظمی و‬
‫زیبایی و رنج بسازند‪ .‬خود تانرا به این فکر تسلی دهید که خدایان دورتر از آنند که به انسان بیش از خوبی بدی کنند‪ .‬آنها‬
‫نه میتوانند نظاره گر شما باشند ‪ .‬نه میتوانند کارتانرا قضاوت کنند‪ .‬و نه میتوانند به دوزختان بیندازند‪ .‬اما خدایان شیطانی‬
‫این موجودات بدبخت زاییده کابوسهای ما هستند‪ .‬با رد مذهب و مابعدالطبیعه وی میگوید‪ :‬ما نمیتوانیم از دنیای ماورای‬
‫احساس چیزی بفهمیم‪ .‬عقل باید خودرا با تجریه حواس راضی کند‪ .‬و باید این تجربیات را به عنوا ن آزمایش نهایی‬
‫حقیقت بپذیرد‪ .‬بهتر است که برده خدایان مردم باشیم تا برده الهه گان سرنوشت فیلسوفان‪ .‬هدف اپیکور زندگی از‬
‫هرگونه ناآرامی و اضطراب است‪ .‬که درین فلسفه فضیلت به خودی خود هدف نیست بلکه وسیله الزمی است برای رسیدن‬
‫به خوشبختی‪ .‬بر مدخل باغ اپیکور این جمله از واردان استقبال میکند‪( :‬ای مهمان به تو درینجا خوش خواهد گذشت‪.‬‬
‫زیرا درینجا خوشی واالترین نیکی ها دانسته میشود‪ .‬ممکن نیست بتوان زندگی خوشی داشت بدون اینکه جنبه حزم و‬
‫شرافت وعدالت را در نظر نگرفت‪ .‬و ممکن نیست که با حزم و شرافت وعدالت زندگی کرد بدون اینکه خوش بود)‪ .‬وقتی‬
‫میگوییم لذت بزرگترین خوبی هاست از لذات آدمی هرزه و عیاش یا لذات نفسانی گفتگو نمیکنیم‪ .‬بلکه قصدمان آزادی‬
‫بدن از رنج و خالصی روح از اضطراب است‪ .‬مرد عاقل به آتش جاه طلبی خودرا نمیسوزاند وخودرا به شهوت شهرت‬
‫طلبی دچار نمی سازد‪ .‬آرامش روحی بزرگترین خوشی های زندگی وی است‪.‬‬

‫زنون بنیانگذار فلسفه رواقیون (زیر رواقی درس میداد) زاده قبرس بعضی وی را فنیقی و هم مصری خوانده اند‪ .‬در‬
‫‪ ۳۱۴‬بعد از غرق شدن کشتی مال التجاره اش در سن سی سالگی وارد آتن شد‪ .‬با فقر و مسکنت و پرهیزگاری میزیست‪.‬‬
‫چهل سال زیر همان رواق تدریس کرد و درنود سالگی وفات کرد‪ .‬نظریات وی تقریبا تهداب مسحیت را در قرنهای بعد‬
‫بنیان گذاشت‪ .‬رواقی به کم قانع است و تقوا و پاکدامنی را حکم قطعی میداند‪ .‬با اینهمه مخالف معاشرت و شرکت در‬
‫اجتماع نبوده و مانند کلبیون از فقر به خود نمی بالند و در گوشه گیری و انزوا چون اپیکوریان مبالغه نمیکنند‪ .‬زنون و‬
‫شاگردش خروسیپوس مشتاق بودند که باالخره تمام جنگها و اختالفات طبقاتی جای به اجتماعی خواهد داد که دران نه‬
‫ملیت – نه طبقه – نه غنی و فقیر – نه ارباب و رعیت خواهد بود و فیلسوفان بدون فشار حکومت خواهند کرد‪ .‬و مردم‬
‫چون برادر و اطفال یک خدا با هم خواهند زیست‪.‬‬

‫هلنیسم بعد از فتح یونان به وسیله روم همانطور که مشرق زمین را در واقع تسخیر کرد روم را مسخر ساخت‪ .‬به هرجا‬
‫که روم قدرت خود را بسط میداد انوار تمدن هلنی منتشر میشد‪ .‬امپراطوری بیزانس فرهنگ یونانی را با فرهنگ آسیایی‬
‫پیوند داد‪ .‬مسیحیان سوریه مشعل آن تمدن را به دست گرفتند و به اعراب سپردند و آنها نیز آنرا به افریقا و هسپانیا‬
‫بردند‪ .‬دانشمندان بیزانسی و مسلمان و یهود شهکارهای یونان را عینآ یا از طریق ترجمه به ایتالیا بردند‪ .‬فکر حکومت‬
‫مسوول در مقابل مردم و محاکمه توسط هییت منصفه و آزادی فکر و بیان و اعتقادات مذهبی و االهیات مسیحی و‬
‫تشریفات آن به شمول خرافات(جادو و لعنت و فال و روزهای بدیمن و غیره) دوزخ و شیاطین و اعراف و توبه و بهشت و‬
‫مدارس و دانشگاها و جمنازیوم و ستودیوم و بازی المپیا و دستور زبان و معانیو علوم گیاه شناسی و ریاضی و هندسه‬
‫اندازه گیری زمین و طبابت و اشعار و موسیقی و معماری و مجسمه سازی و مقاله و خطابه و درامه و زندگینامه نویسی‬
‫و تاریخ همه به یونان برمیگردد‪.‬‬
‫شهر کارتاژ بعد از سه سال مقاومت در مقابل محاصره زمینی و دریایی باالخره در سال ‪ ۱۴۷‬سنای روم سکیپیو را به‬
‫کارتاژ فرستاد وی از دیوارهای شهر باال رفت‪ .‬در ظرف شش روز کشتار بی امان سرانجام جمعیت شهر از پانصدهزار به‬
‫پنجاه هزار کاهش یافت‪ .‬هاسدروبال فرزند هنیبال نامدار که قهرمانی هایش در قلمرو امپراطوری روم سالها خواب را از‬
‫چشمان کنسل و سناتوران رومی ربوده بود ناگریز تسلیم اختیار کرد و زینهار خواست و سکیپیو اورا بخشید‪ :‬اما زنش‬
‫جبن اورا نکوهید و با پسرانش خودرا به کام شعله ها افگند‪ .‬سکیپیو که نمیخواست شهر یکسره ویران شود از روم‬
‫دستور نهایی خواست‪ :‬سنا پاسخ داد که نه همان کارتاژ بلکه همه توابع آن باید یکسره ویران شود و خاکشان را آب بسته‬
‫و نمکسود کنند‪ .‬شهر هفده روز تمام میسوخت‪ .‬از حکومت کارتاژ دیگر نشانی نماند‪ .‬و مانده سرزمین کارتاژ ایالت‬
‫افریقیه نام گرفت‪ .‬نابودی کارتاز و کونت را در سال ‪ ۱۴۶‬باید از کشور گشاییهای ددمنشانه تاریخ برشمرد‪ .‬روم در همه‬
‫جنگها پیروز شد مگر در جنگ طبقاتی‪ :‬و نابودی کارتاژ آخرین مانع نفاق و ستیزه درونی را از میان برداشت‪ .‬اکنون روم‬
‫می بایست در عرض صدسال تلخ انقالب کفاره جهانگشایی خودرا باز دهد‪.‬‬

‫در سال ‪ ۵۳‬یکی از سرداران قیصر دوتماشاخانه ی چوبین به شکل نیم دایره یکی در پشت دیگری ساخت که صبح ها‬
‫دران بازیگران هنرنمایی میکردند و سپس در حالی که تماشاگران هنوز برجای خود بودند دو ساختمان روی محورها و‬
‫چرخهای خود میگشت و نیم دایره ای امفی تیاتری پدید میآورد که عرصه نمایشهای گالدیاتوران میشد‪ .‬این نمایش ها‬
‫هیچگاهی تا این اندازه پرهزینه و پی درپی نبوده است‪ .‬تنها در یکروز دریکی ازین نمایشها که از جانب قیصر برگزار‬
‫شده ده هزار گالدیاتور شرکت کردند که بسیاری از آنان کشته شدند‪ .‬سوال (فرمانده) صد شیر و قیصر چهارصد و‬
‫پومپیوس (رییس سنا) ششصد شیر را در نمایشهای خود به جان آدمیان انداختند‪ .‬ددان با آدمیان و آدمیان با ددان می‬
‫ستیزیدند و تماشاگران بیشمار نیز چشم به راه دیدار مرگ بودند‪ .‬سپارتاکوس پس از مدت ها نبرد در سال ‪ ۷۱‬ق م پس از‬
‫آنکه ضربتی خورد و برخاستن نتوانست همچنان به روی زانوان به پیکار ادامه داد‪ .‬سرانجام چنان پاره پاره شد که‬
‫بدنش بازشناختنی نبود‪ .‬اکثریت عظیم پیروانش با او به خاک هالک افتادند و برخی گریختند‪ .‬شش هزار تن اسیر در آپیاویا‬
‫از کاپوا تا روم به صلیب کشیده شدند و الشه های شان ماه ها آویزان ماند‪.‬‬

‫لوکرتیوس میگوید‪ :‬روان بی بدن از احساس و معنی تهی است‪ .‬مرگ به خودی خود هراست انگیز نیست‪ .‬فقط بیم از‬
‫آخرت است که مرگ را چنین هراس انگیز مینماید‪ .‬اما آخرتی در کار نیست‪ .‬دوزخ همینجا و در رنجهایی است که از‬
‫نادانی و شهوت و پرخاشجویی و آز برمیخیزد‪ .‬بهشت نیز همینجا در پرستشگاه های خردمندان است‪ .‬فضیلت نه در ترس‬
‫از خدایان و نه در گریز جبن آمیز از لذت بلکه در فعالیت هم آهنگ حواس و قوای ذهنی به رهبری خرد است‪ .‬برخی از‬
‫آدمیان زندگی خویش را در هوای یک تندیس یا ناموری تباه میکنند‪ .‬اما ثروت راستین مرد در ساده زیستن با روان آرام‬
‫است‪ .‬بهتر از زیستن به تکلف در تاالرهای مجلل‪.‬‬

‫شامگاهان چهاردهم مارس قیصر در انجمن دوستان در خانه پیشنهاد کرد تا به عنوان مباحثه درین باره که « بهترین‬
‫مرگ کدام است» گغتگو کند و خود پاسخش را داد مرگ ناگهانی‪ .‬بامداد روز بعد زن قیصر از او خواست تا به سنا نرود‬
‫زیرا وی را در خواب اغشته به خون دیده است‪ .‬خادمی نیز مانند زنش بیمناک بود تصویر نیای قیصر به بدشگونی از‬
‫دیوار به زیر افگند تا اورا از رفتن باز دارد‪ .‬اما دکیموس بروتوس که یکی از نزدیکترین دوستان وی ونیز از جمله‬
‫توطةه گران بود ازو خواست به سنا برود‪ .‬دوستی که از توطةه آگاه شده بود آمد تا اورا زنهار دهد اما قیصر از خانه‬
‫بیرون رفته بود‪ .‬قیصر در سر راه به طالع بین خود مواجه شد که یکبار آهسته در گوشش گفته بود‪( :‬از روزهای سیزدهم‬
‫و پانزدهم مارس بر حذر باش‪ ).‬قیصر لبخند زنان گفت‪« :‬آن روزها فرا رسیده و کارهای همه روبراه است» طالع بین‬
‫پاسخ داد‪ :‬اما آن روزها به سر نرسیده است‪ .‬هنگامیکه قیصر پیش از جلسه سنا قربانی ای را به حکم سنت در برابر‬
‫تماشا خانه ای پومپیوس نیاز میکرد لوحی به دستش دادند که اورا از توطةه خبر داده بودند‪ .‬قیصر اعتنایی به لوح نکرد‪.‬‬
‫روایت است که پس از مرگش لوح را در دستش یافتند‪.‬‬

‫تربونیوس یکی از سرداران محبوب قیصر و نیز شریک جرم با سرگرم کردن انتونیوس وی را از رفتن به سنا بازداشت‪.‬‬
‫چون قیصر به تاالر آمد و به کرسی خود جا گرفت‪ .‬آزادی بخشان بیدرنگ بر سرش ریختند‪ .‬چون مارکس بروتوس قصد‬
‫جانش کرد‪ .‬قیصر به یونانی به او گفت‪ :‬کای سوتکنون « یعنی فرزندم تو هم؟» چون بروتوس بر قیصر زخم زد – قیصر‬
‫یکسره دست ازمقاومت بداشت و ردای خودرا به روی سر و چهره کشید و تن به ضربتها داد و درپای تندیس پومپیوس‬
‫به زمین افتاد‪ .‬بدینگونه آرزوی کاملترین مردی که روزگار باستان در دامن خود پروریده بود روا شد‪ .‬باالخره فرزند‬
‫خوانده او پسر برادرش اوکتاویانوس انتونیوس و کلیوپاترا را تا سرحد مرگ دنبال کرد به اوگوستس شهرت یافت روم را‬
‫متحد ساحت و بزرگترین امپراطوری را بمیان آورد‪ .‬وی در هجده سالگی وارث قیصر و در سی و یک سالگی سرور‬
‫جهان و مدت نیم قرن فرمانروای روم و معمار بزرگترین امپراطوری در تاریخ باستان بود‪ .‬وی مرد مالل آور و فریبنده‬
‫بود‪ .‬معمولی تر ازو هیج کسی نبود‪ .‬با این وصف نیمی از مردم جهان اورا می پرستیدند‪ .‬بدن ضعیف داشت و فاقد‬
‫شجاعت خاصی بود‪ .‬قلمرو وسیع او مدت دو قرن ادامه داشت‪.‬‬

‫در حقیقت قدیس سازی ارثی است که از خداسازی روم قدیم به عیسویان رسیده است و نماز گزاردن به بشری که بدان‬
‫نحو خدا شده بود در آن زمان هیچ بیهوده تر از نمازگزاردن به قدیسان در زمان ما نمی نمود‪.‬‬

‫هنگامی که اوگوستوس در ‪ ۲۱‬ق م به آسیای یونانی رفت دید که کیش پرستش او به سرعت دران خطه راه یافته است‪.‬‬
‫در موقوفات و خطابات اورا «منجی» و «مژده بخش» و «خدای پسر خدا» میخواندند‪ .‬برخی میگفتند آن مسیحی که مدتها‬
‫انتظارش را داشتند به صورت اوگوستوس ظهور کرده است‪ .‬اوگوستوس با دیدن این اوضاع ابروان درهم کشید اما عاقبت‬
‫به عنوان کعبه مشترک و جامع عقاید پذیرفت و به قبول مقام الوهیت تن در داد‪ .‬اتنودوروس فیلسوف اندرزی به وی داده‬
‫بود «وقتی خشمگین میشوی پیش ازانکه بیست و چهار حرف الفبا را تکرار کنی چیزی مگو و کاری مکن‪ ».‬اوگوستوس‬
‫ازین پند چنان سپاسگزار شد که گفت‪« :‬پاداشی که سکوت به همراه میآورد هیچ مخاطره ای ندارد‪ ».‬اوگوستوس دو‬
‫کتابخانه عمومی تاسیس کرد‪ .‬تا قرن چهارم در شهر روم بیست و هشت کتابخانه دایر شده بود‪.‬‬

‫اوگوستوس در سن هفتاد و شش سالگی (‪ ۱۴‬میالدی) زن خودرا در آغوش گرفت و جان سپرد‪ .‬جسدش بدوش سناتورها‬
‫یه میدان مارس برده شد در حالیکه کودکان طراز اول آواز مردگان را سر داده بودند سوزانده شد‪.‬‬

‫حق شبان خوب آنست که پشم گوسفندان خودرا بچیند – نه اینکه پوست آنهارا بکند‪( .‬تیبریوس امپراطور)‪.‬‬

‫نرون جوان در اوایل کارهای نیکی انجام داد اما بعدها حس خودخواهی ویرا آنقدر بیچاره ساخت که مادر را کشت‪ .‬وقتی‬
‫شهر روم روز ‪ ۱۸‬ژوییه ‪ ۶۴‬حریق شد به تماشا نشست‪ .‬هواخواهان مسیح را به اتهام آتش زدن شهر شکنجه میکرد‪.‬‬
‫بعضی ایشانرا به شکل فجیعانه ای کشت و در پوست ددان جا داد تا طعمه سگان گردند‪ .‬بعضی با میخ به صلیب کوبید‪.‬‬
‫گروهی را زنده سوختاند‪ .‬بسیاری از ایشان را با مواد محترقه آغشته آتش زدند تا شب هنگام مشعل باشند‪ .‬عاقبت این‬
‫توحش سبب شد تا رحم بشریت به شفقت مسیحیان آید‪ .‬سال ‪ ۶۸‬درحالیکه بعد از فرار خودکشی کرد بسیاری از مرگش‬
‫شاد شدند اما عده بیشتری عزای اورا گرفتند‪ .‬چون همانقدر که وی به بزرگان ظلم میکرد نسبت به بینوایان بخشنده و‬
‫کریم بود‪.‬‬

‫مورخان چینی از ایلچیانی سخن میگویند که در سال ‪ ۱۶۶‬از راه دریا از طرف امپراطور « آن–تون» مارکوس‬
‫انتونینوس نزد امپراطور هوان‪-‬تی آمده اند‪ .‬رومیان ابریشم را محصول گیاهی می پنداشتند که از درخت گرفته میشد و هم‬
‫وزن آن طال میدادند‪ .‬فقط از یک بندر مصری هرسال ‪ ۱۲۰۰‬کشتی به هند و سیالن میرفت‪ .‬لوله کشی را رومیان به حد بی‬
‫سابقه ای گسترش داده بودند که تا قرن بیستم نظیر نداشت‪ .‬لوله های سربی آب را از آبراهه ها و انشعابات عمده به‬
‫تمامی خانه ها میرسانیدند‪.‬بند و بست ها همه برنز با تزیینات بود‪ .‬آبریزهای سربی آب باران را از بام های کاشی سرخ به‬
‫پایین میبردند‪ .‬کاخها و تمامی حمامهای عمومی دستگاه حرارت مرکزی داشتند‪.‬‬

‫بلوخ جمعیت روم را در اوایل امپراطوری از ‪ ۸۰۰۰۰۰‬تا ‪ ۱۲۰۰۰۰۰‬و جمعیت امپراطوری را از ‪ ۵۴۰۰۰۰۰۰‬تا‬
‫‪ ۱۲۰۰۰۰۰۰۰‬نفر محاسبه کرده و تعداد یهودان را در پایتخت ‪ ۲۰۰۰۰‬تخمین نموده و در قرن سوم حکومت به صورت‬
‫حکومت سلطنتی شرقی در می آمد و در قرن چهارم مذهب کیش شرقی میشد و سروران جهان در برابر خدای بردگان به‬
‫زانو در می آمدند‪ .‬و مغلوبان پر زاد و ولد ارباب خانه ارباب عقیم شدند‪ .‬و در قلب مغرب زمین نهال مذاهب مشرق زمین‬
‫را غرس کردند‪ .‬میان کیشان فاتحان و ایمان شکست خوردگان جنگی صورت گرفت که دران اسلحه سربازان اثری نداشت‬
‫بلکه حوایج قلب فاتح را تعیین میکرد‪ .‬و عاقبت یکتن کاهن جوان بعل سوری به عنوان االگابالوس یا پرستنده خدای آفتاب‬
‫برتخت نشست‪ .‬از پارت دشمن روم کیش خدای آفتاب دیگری بنام میتر (مهر) آمد‪ .‬در میان یهودیان رومی که به یهود‬
‫نماز میبردند عده ای بودند که هنوز به نحو مبهم پسر جسم دار و زنده شده اورا می پرستیدند‪.‬‬
‫همچنان که یونان فلسفه و دیموکراسی را به عنوان اساس آزادی فردی به میراث گذاشت روم نیز قوانین و سنن مدیریت‬
‫را به عنوان دوپایه نظم اجتماع به جا گذارده است‪ .‬حقوق جوهر تاریخ روم به حساب میآید‪ .‬هادریانوس ‪ ۱۷‬م منشور‬
‫دایمی بجا گذاشت‪ .‬مجرم بودن متهم تا اثبات گناه وی بیگناه است اصل عالی قوانین دنیای متمدن ازان زمان است‪.‬‬

‫ددر سیزده سالگی شاگرد زرنگ دختر و پسر از دبستان تصدیق گرفته به دبیرستان میرفت‪ .‬در سال ‪ ۱۳۰‬میالدی ‪۱۰‬‬
‫دبیرستان در روم بود‪ .‬در دبیرستان دستور زبان و زبان یونانی و ادبیات التینی و موسیقی و نجوم و تاریخ و اساطیر و‬
‫فلسفه میخواندند‪ .‬آنان که طالب تحصیل بیشتر بودند به دنبال فلسفه به آتن – دنبال طب به اسکندریه و دنبال ظریف کاری‬
‫های معانی بیان به رودس میرفتند‪.‬‬

‫رومیان دوره امپراطوری استحمام را مانند ژاپنیان بیشتر از عبادت خدایان با عالقه مذهبی انجام میدادند‪ .‬در پاکیزگی هیچ‬
‫ملتی در دنیای باستان به پای ایشان نمیرسید مگر مصریان‪ .‬جالینوس میگوید‪ :‬حتی روستاییان هر روز استحمام میکردند‪.‬‬
‫در سال ‪ ۲۳‬ق م ‪ ۱۷۰‬حمام عمومی در روم بود‪ .‬در قرن چهارم میالدی ‪ ۸۵۶‬حمام به اضافه ‪ ۱۳۵۲‬استخر شنای‬
‫عمومی‪ .‬حمامهای نرون ‪ ۱۶۰۰‬نشیمن مرمری داشت و ‪ ۱۶۰۰‬میتوانستند در آن واحد در آنها استحمام کنند‪ .‬اما حمام‬
‫های کاراکاال هریک ‪ ۳۰۰۰‬نفر را راه میانداخت‪ .‬حمام ها برای زنان از آغاز صبح تا یک بعد از ظهر و مردان از دو بعد‬
‫از ظهر تا هشت باز بود‪ .‬اما غالب امپراطوران استحمام زن و مرد را در آن واحد اجازه میدادند‪ .‬مشتریان اوال به‬
‫ورزشگاه رفته به ورزش های مختلف میپرداختند و بعدآ به حمام ( اطاقهای سونا مانند و بخار و گرم و سپس به سرد)‬
‫میرفتند که درین جریان با روغن های مخصوص مالش داده میشدند‪ .‬این تنها حمام نبود بلکه محل سرگرمی و تفریح و‬
‫ساعت تیری‪ .‬هم کتابخانه و هم نمایشگاه رسامی و تابلوها و هم محل بازی های نرد و شطرنج و محل رامشگری و شعر‬
‫و فلسفه و نقطه تالقی و محل غذاخوری‪.‬‬

‫قانون مقرر کرده بود در صورتیکه غالمی مالکش را بکشد تمامی غالمان مرد مقتول کشته شوند‪ .‬هنگامیکه شحنه شهر‬
‫کشته شد بدین نحو ‪ ۴۰۰‬غالم او محکوم به مرگ شدند‪ .‬تا اینکه در قرن سوم میالدی یکتن حقوقدان بزرگ اولپیانوس‬
‫جرات اعالم این را داشت که بگوید‪ « :‬به حکم قانون طبیعت تمامی افراد برابرند‪ ».‬و حقوقدانان دیگر این نکته را شعار‬
‫خود ساختند‪ .‬انقیاد قانونی غالمان بدترین داغ ننگ برحقوق روم است‪ .‬در دوره جمهوری هر آزاده ای که به مرگ‬
‫محکوم میشد میتوانست با رفتن از روم یا ایتالیا از مجازات برهد‪ .‬اما دیگران چنین چانسی نداشتند‪.‬‬

‫هادریانوس پرکارترین و عادلترین و با فضیلت ترین امپراطوری است که روم در قرن دوم مسیحی دارد‪ .‬وی تمامی قلمرو‬
‫امپراطوری را چندین بار بازدید از بریتانیا تا عربستان و اسکندریه و آسیای صغیر و غیره دیدن کرد و در هر جایی که‬
‫رسید از خود عمارات بینظیر و رواقها و کتابخانه ها و حمام ها و معابد و تاالر های موسیقی و جاده های سنگی و غیره‬
‫آنهم به طراحی خودش به یادگار گذاشت‪ .‬جانشینانش نیز تا دو نسل از وی پیروی کردند‪ .‬درسالهای آخر عمرش (‪ ۱۳۵‬م)‬
‫مریضی اش به حدی شدت گرفت که امپراطور تقاضای زهر و یا شمشیر را برای خودکشی میکرد اما هیچیک از مالزمان‬
‫حاضر نبود تقاضای اور برآورد‪ .‬به غالم خود فرمان داد تا اورا با دشنه بزند اما غالم گریخت‪ .‬به پزشک خود امر کرد تا‬
‫اورا مسموم کند اما پزشک در عوض انتحار کرد‪ .‬خنجری بدست آورد تا خودرا بکشد اما خنجر را از وی گرفتند‪ .‬می نالید‬
‫با آنکه قدرت آنرا دارد تا هرکه را بخواهد اعدام کند اما خود اجازه مردن ندارد‪ .‬عاقبت پس از شصت و دو سال عمر و‬
‫بیست سال حکومت در حالیکه از فرط درد فرسوده و دیوانه شده بود مرد‪.‬‬

‫بزرگترین و عالیترین مرده ریگ دنیای غرب از جهانی باستان عبارت است از علم و فلسفه یونانی و مسیحیت یهودی و‬
‫یونانی و دیموکراسی یونانی و رومی و حقوق رومی‪.‬‬

‫ص ‪ ۱۵۱۹‬فصل بیست و یکم ایتالیا‬


‫‪.‬‬ ‫گزیده های از‪( :‬از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت)‪.‬‬

‫محمد عالم افتخارر‬

‫فاشیزم قبیلوی؛ مانع ملت شدن افغان ها»‬ ‫«‬


‫‪(                                           ‬در باره یک رساله)‬

‫یک و نیم دهه پیش؛ زیر این سرنامه؛ رساله ای نوشته و بنابر احترام و اعتنا و احتسابی که نسبت به شاد روان محمد اسماعیل اکبر‬
‫داشتم؛ خدمت ایشان فرستادم تا نقد و نظری در مورد ارائه نماید‪.‬‬

‫در پیشانی این رساله قید شده بود که‪:‬‬

‫«‪ ‬له قبیلوی فاشیزم‪ ‬څخه د راتلونکی جمهور رئیس پاکوالی د افغان ملت د ژوندانه مسئله ده‬

‫‪        ‬برائت رئیس جمهور آینده از فاشیزم قبیلوی مسئله حیاتی ملت افغان است‪».‬‬

‫از ناحیه جناب اسماعیل اکبر؛‪ ‬انتظارم به درازا کشید و به ناگزیر تلیفونی استفسار کردم؛ با مکثی گفتند‪:‬‬

‫(نقل به تلخیص معنایی) "‪...‬چندان به مورد و مؤثر نیست‪ .‬البته کاربر واژه هایی مانند «فاشیسم» خیلی درشت و سنگین‬
‫میباشد؛ ولی با تعدیل آنها هم مشکل رفع نمیشود‪ .‬خلص نه آثاری مانند «دویمه سقاوی» جایگاه و بیز امثال مانفیست هیتلر و نازی‬
‫ها را دارد که ارزش اینگونه مقابله تحلیلی و تفصیلی را داشته باشد و نه نخبگانی که شانس در مقاماتی مانند ریاست جمهوری می‬
‫یابند؛ آنقدر بیخرد خواهند شد که افکار و اخالق امتحان شده و به افتضاح کشیده جهانشمول را مشی و برنامه خود سازند‪".‬‬

‫از آنجا که خودم نیز تردید هایی داشتم؛ این رساله را قید کردم و آرزو داشتم که فرموده های استاد اسماعیل اکبر با گام های تاریخ‬
‫تائید و تحکیم شود‪.‬‬

‫به هر حال؛ تحت ریاست جمهوری نیم کله سه ساله جناب اشرف غنی احمد زی؛ کار به جایی رسیده است که حاال بنده از جهت دیگر‬
‫نگرانیهای چند برابر دارم که به خاطر واژه «ملت شدن افغان ها» مورد خشم و شماتت و مذمت مضاعف قرار نگیرم‪.‬‬

‫شاید بهترین برهان را برای این نگرانی های من؛ هنرمند و شخصیت فرهنگی نامدار پشتون محترم فرهاد دریا به دست داده است‪.‬‬

‫به گزارش شبکه اطالع رسانی افغانستان (افغان پیپر) ایشان در تارنمای فیسبوک خویش چنین نوشته اند‪:‬‬

‫"ما از دامن فرهنگی پارسی دری با سواد شدیم‪...‬‬


‫حتی رهبران قوم محترم من (پشتون) انسانیت آداب فرهنگ معاشرت و زیست باهمی را از متمدن ترین قوم کشور شیرینم یعنی‬
‫تاجکان آموختند‪ .‬اشعار ناب فارسی بود که عشق را در وجود من سبزنمود و در رگ رگ شاخ برگم خون موسیقی و محبت را روان‬
‫ساخت‪ .‬‬
‫از هردو جناح خواست عاجزانه ام این است تا در مقابل یکدیگر از گذشت کار گیرند چی فرق می کند در شرایطی که همه اراکین‬
‫کشور و نشان های دولتی به زبان یک قوم است از نوشتن کلمه افغان در شناسنامه خود داری کنند‪ ‬تا باشد مثل همیشه افغانستان‬
‫آیینه ی تمام نمای همه مردم دوستداشتنی ما باشد‪.‬‬

‫مخلص تک تک هموطنان‬
‫دریا"‬

‫شاید کسانی پیدا شوند که این سند فرهنگی و تاریخی را هم انکار و تخطئه نمایند؛ لذا بهتر تر خواهد بود تا یک نمونه و‬
‫نماد خیلی توده ای را خدمت عزیزان ارائه بدارم‪ .‬لطف کرده به این لینک در یوتیوب سربزنید و فرمایشات جناب پاچا ځدران را در‬
‫مورد سیما ها و ثمرات و برکات «مغز متفکر دوم جهان» و ایادی و همسویان و همخویانشان خوب گوش دهید‪.‬‬

‫دغدغه همین ده پانزده ساله ال اقل در حدود مورد بحث و نظر و اثر بنده این بود؛ که نوعی افکار شوونیستی تا مرز‬
‫فاشیزم قبیلوی؛ مخل و مانع این گردد که باشندگان سرزمین افغانستان به عنوان «ملت افغان» تکامل و انتگراسیون بدارند و تشکیل‬
‫نشلیتی و دولت ـ ملت واحد دهند‪.‬‬

‫ولی با بلند نمودن دست جناب اشرف غنی به ریاست جمهوری افغانستان توسط اوباما و جان کیری امریکایی؛ همه دیدند و‬
‫دیدیم که «دویمه سقوی» به جایگاه مانفیست "رهبر" باال آمد و نویسندگان و رزمندگان این مانفیست تمام مقامات دولت و ارتش و‬
‫دیپلوماسی و فرهنگ کشور را متصرف گردیدند و منجمله کثیف ترین بازی ها و وقت کشی ها را در مورد قانون و پروسه «تذکره‬
‫های الکترونیکی» باالخص طی سه سال و اندی انجام دادند و حتی آخرین حالت قانون ثبت احوال نفوس و تذکره را که مراحل‬
‫تصویب آن مطلقا ً نهایی گشته و حتی به وسیله همین «رهبر» توشیح و تنفیذ شده بود؛ جراحی «فرمان تقنینی ریاست جمهوری»‬
‫کردند‪ .‬و به خالف سنن حقوق و قانونی معمول و مرسوم در سراسر جهان پیشرفته؛ منجمله درج ملیت همه و هرکس با واژه‬
‫«افغان» را یکجانبه و بدون اقناع و اجماع سراسری؛ وحی منزل گردانیدند‪.‬‬

‫بدینگونه؛ واژه افغان که در نام پول ملی؛ اغلب نماد های سرزمینی و نام کشور؛ نام عمالً و از مدت ها پذیرفته شده و فاقد‬
‫حساسیت و شک و تشویش و نگرانی بود؛ تو گویی به پوشش بمب و واسکت انتحاری و همانند ها مبدل شد و با اعالم های مکرر‬
‫علنی و تلویزیونی تیم فاشیستی که‪« ‬افغان ـ مانا پشتون‪ .‬افغانستان مانا پشتونستان ‪ .‬فاریاب هم پشتونستان‪ .‬مزار هم پشتونستان‪....‬‬
‫ما ددی ملک مشر؛ مالک او بادار‪ »...‬به منشاء و مایه شر و فتنه و فاجعه منجر گردید‪.‬‬

‫چنین چیزی گویا «ملت سازی» متفکر دوم جهان میباشد که بنابر نالش خودشان؛ مردمان کم کم به ایشان لقب دیوانه را‬
‫عطا کرده اند! البته نه مردمان امریکا و انگلیس و غرب که «بچه های خر» استند با دو پای؛ بلکه مردمان رعیت خود‬
‫اعلیحضرت‪. SS ‬‬

‫لذا بنده طاقت کرده نتوانستم تا درین گیرو دار شورانده و توراند ِه «مغز متفکر!!» باری یاد رساله قدیم و دفن شده خود را نکنم‪.‬‬

‫عجالتا ً اجازه دهید بنده کم از کم اینجا قسمت نسبتا ً برجسته متن «دویمه سقوی» از برگردان دری آن را که در رساله یاد‬
‫شده به تحلیل گرفته شده بوده اینجا به محضر شما و از جمله به حضور انور خواهران و برادران پشتونم بگذارم؛ شاید جریانات‬
‫پسین به حدی به آن برجستگی بخشیده که دیگر چندان نیازی به رساله پرطول و تفصیل نیست‪:‬‬
‫‪... «          ‬بازهم باوجود این همه قهرمانیها‪ ،‬موجودیت فزیکی وفکری اقلیتها ‪ ،‬همیش خطری خواهد بود‪ ،‬برای اتحا د‬
‫ویکپارچگی وتمامیت ارضی کشور ‪ ،‬از یکسووشیرازهء رشد اقتصادی کشور ‪ ،‬از سوی دیگر وبرای جلوگیری از تمام حاالت ‪،‬‬
‫خطرها وپیش آمد های احتمالی وبالفعل وبالقوه وازمیان برداشتن کلی ودایمی خطر ها‪ ،‬این چند پیشنهاد تقدیم میگردد‪:‬‬

‫‪ 1‬ـ دین مقدس اسالم برای تمام اقوام افغانستان حیثیت حلقه ء وصل را دارد‪ .‬تمام مردم‪  ‬واقوام بر عقیده ء اسالمی جمع‬
‫میشوند ‪،‬‬

‫پس استحکام عقیده اسالمی در افغانستان با عث استحکام وانسجام وحدت ملی افغانستان میگردد ‪ .‬برای استحکام وحدت‬
‫ملی افغانستان‪ ،  ‬تبلیغ وترویج واستحکام دین مبین اسالم ضرورت اساسی به شمار میرود ‪ .‬به این اصل نه تنها باید به مثابه فریضه‬
‫دینی مردم ما نگریسته شود ‪ ،‬بلکه به عنوان عامل اساسی وحدت ملی کشور نیز به شمار رود ‪.‬‬

‫‪ 2‬ـ از آنجاکه اکثریت قاطع نفوس مردم افغانستان مسلمان وباز اکثریت شان پیروان مذهب حنفی هستند ‪ ،‬لذا بادرنظر داشت‬
‫حقوق اکثریت پذیرفتن مذهب حنفی به عنوان مذهب رسمی مردم افغانستان حتمی به شمار آید وسود آن این است که میان تعداد‬
‫زیادی از نفوس‪ ‬افغانستان یعنی پشتونها واقلیتها (تاجیکها ‪ ،‬ازبکها ‪ ،‬ترکمنها‪ ،‬بلوچها ‪ ،‬یکعده هزاره ها ودیگر اقلیتها) ‪ ،‬حیثیت‬
‫حلقه وصل را دارد‪ .‬رسمی کردن مذهب دیگر در پهلوی مذهب حنفی ‪ ،‬اختالفات مذهبی وقومی را درکشور ازدیاد بخشیده وبه وحدت‬
‫ملی کشور زیان میرساند ‪.‬البته اقلیتهای دیگر میتوانند‪ ،‬درچارچوب مذهب خود ‪ ،‬ازمراسم مذهبی شان بهره مند باشند ‪.‬‬

‫‪ 3‬ـ درپهلوی وحدت دینی ومذهبی« افغان » و« افغانیت » برای کشور ومردم کشور ‪ ،‬چنان الفاظ وظروف مناسب هستند‬
‫که هم زمینه تاریخی داشته وهم دارای پس منظر قوی میباشند ونیزنام کشور با‪ ‬همین ترکیب ‪ ،‬معمول گردیده آن عده از کشور‬
‫هاییکه به نام قوم‪ ‬نامگذاری شده اند ‪ ،‬همبستگی روحی مردم راباکشور شان از نگاه روانی وسیاسی بامحبتی تمام جلوه داده برای‬
‫وحدت ملی کشور مفید تمام میشوند‪ .‬پس آوردن تمام اقوام‪  ‬افغانستان رادر چارچوب ملت « افغان » وتبلیع وترویج روحیه واندیشه‬
‫« افغانیت » هم برای کشور وهم برای تمام اقوام کشور سودمند واقع خواهد شد ‪ .‬یعنی اندیشه افغانیت باید‪  ‬درروح وروان وذهن‬
‫وفکر هر انسان تزریق ‪ ،‬تبلیغ وترویج شود ‪ .‬دربی ثباتی هاییکه قبالًبرشمردیم ‪ ،‬علیه اندیشه ملی « افغانیت » آگاهانه وناآگاهانه‬
‫کوششهایی صورت گرفته واین روند تا همیندم جریان دارد ‪ .‬لذا به خاطر اتحاد وهمبستگی تمام اقوام افغانستان تبلیغ وترویج اندیشه‬
‫های اسالمیت وافغانیت بسیار ضروری واهم بشمار میروند‪.‬‬

‫دربخش عقاید ومذاهب ‪ ،‬همانگونه که معمول است ‪ ،‬رأی اکثریت مدنظر میباشد ‪ ،‬درمورد بخش زبانی هم ‪ ،‬همین روش در‬
‫تمام جهان معمول ومروج است ‪ .‬نمونه خوب آن کشور ایران میباشد که خود از‪  ‬مد عیان به اصطالح حقوق اقلیت ها درافغانستان به‬
‫شمار میرود ‪ .‬درایران شمار زیادی از اقوام ومذاهب وجود دارند وحتی تناسب قومی ومذهبی درسطحیست که شماری ازآنها یکی به‬
‫دیگر نزدیکی وبرابری دارند ‪ ،‬ودیگر قومی هم آنجا موجود نیست ‪ ،‬آنگونه که پشتون ها درافغانستان ‪ ،‬زیرا پشتون ها در افغانستان‬
‫بیشتر از دو برابر مجموع نفوس تمام اقلیت ها ی دیگر هستند ‪،‬آنهاییکه مدعیان وجود اکثریت در ایران میباشند ‪ ،‬قوم آنها با اندک‬
‫تفاوت از اقوام دیگر بیشتر بوده و مجموعه تمام اقوام دیگر ‪  ،‬به مراتب ازرقم‪  ‬قوم اکثریت درایران فزونی میگیرد وهمین اکثریت‬
‫ناچیز برکرسی حاکمیت تکیه زده وداد ازاکثریت میزند وباز این اکثریت نا چیز درتمام ایران مذهب شیعه وزبان فارسی را رسمیت‬
‫داده وهمه اختیار ساخته است ‪.‬‬

‫طرفداران ایران بدین باور اند که رسمیت دا دن ومعمول ساختن وبه عنعنه درآوردن مذهب شیعه وزبان فارسی است که‬
‫زنده گی وبقای ایران راتضمین کرده ‪ ،‬آ نها میگویند ‪ ،‬هرگاهیکه حاکمان ایران مسأله مذهب وزبان راازنظر بیندازند ‪ ،‬آنجاست که‬
‫موج اقلیتهاوامواج اقلیت ها درجریان میافتند وایران از نگاه زبانی وقومی تجزیه خواهد شد‪ .‬اما درافغانستان که تاهنوز ملتخواهی‪ ‬‬
‫بربنیاد ومبنای افراطی آن استوارنیست که درایران ‪ ،‬اینجا پشتونها ازدو چند مجموع تمام‪  ‬اقلیتهای دیگر بیشتر هستند لذا رسمیت‬
‫بخشیدن به این زبان یک ضرورت وحق قانونی ملت افغان به شمار میرود وبه سود اقوام دیگر خواهد بود که درتفاهم بااکثریت به‬
‫خاطر ایجاد یک زنده گی سالم ‪ ،‬زبان ملی کشور خود رابیاموزند ودررشد آن بکوشند ‪.‬‬
‫کار بردن ‪ ،‬معمول ساختن ‪ ،‬به عنعنه درآوردن ورسمیت بخشیدن یک زبان ‪ ،‬یعنی پشتو‪ ،‬درحفظ وحدت ملی وتمامیت ا‬
‫رضی افغانستان کمک شایانی کرده‪  ‬ودرپهلوی مذهب ‪ ،‬عنصر اساسی ایجاد یگانگی ملت به شمار میرود‪  ،‬تجربه ها نشان داده‬
‫ونشان میدهند ‪ ،‬آنعده اقلیتهاییکه درحوزه فرهنگی درپهلوی زبان خود پشتورا هم فراگرفته اند نه با‪  ‬پشتونها کینه میورزند ‪ ،‬نه از‬
‫تجزیه کشور سخن میزنند ونه ازفدرالیزم ونه از جدایی ‪ .‬برعکس آنعده از اقلیت ها که بربنیاد برخی شرایط وبه طور خاص درزیر‬
‫نفوذ زبانی ‪ ،‬فرهنگی وسیاسی بیگانه ونیز باتأثیر ومداخله آنها از زبان پشتو دور نگهداشته شده اند ‪ ،‬درمیان آنها آنچنان اشخاص‬
‫وافراد ودسته ها وگروپها رشد کرده اند که نه تنها کینه شانراباپشتوابراز میدارند ‪ ،‬بلکه افغان ‪  ،‬افغانیت وافغانستان راهم نمیخواهند‬
‫ودرجستجوی راه تجزیه وازهم پاشیده گی وجدایی هستند ‪.‬‬

‫عام شدن پشتوودفتری ساختن آن معنای محوزبان اقلیت ها را ندارد ‪ ،‬واقلیتها حق دارند زبان شانرا به عنوان وسیله افهام‬
‫وتفهیم ‪ ،‬درمیان خود شان به کار ببرند وبه وسیله آن آموزش بیابند واما آنگاه که موضوع درسطح کشور باشد ‪ ،‬آنها مجبور هستند‬
‫به حیثیت حقوقی اکثریت گردن بنهند وآن قانونی را بپذیرند که درسطح جهانی برای حل دشواریهای زبانی پذیرفته شده است ‪.‬‬

‫‪ 4‬ـ دفتری ساختن ودولتی کردن زبان پشتو ‪ ،‬از آن بیروکراسی یی جلوگیری میکند که با‪ ‬گذشت ایام ‪ ،‬یکعده زیاد اکثریت‬
‫کشور که در اثر ستم‪ ‬زبانی اقلیت ‪ ،‬شامل این جریان گرد یده وباز چنان افرادی ازآنان ساخته میشد که اندیشه وزبان شان بیگانه‪ ‬شده‬
‫وبه مثابه آله دستی دردست بیگانه ها درضدیت وخالف کشور شان ‪ ،‬قرار میگرفتند‪.‬‬

‫عام شدن ودفتری کردن زبان پشتو عامل بزرگ واساسی در ساختن ملت افغان ‪ ،‬به شمار میرود واگر عملی شود‪ ،  ‬پس از‬
‫چند ایامی ملت واحدی از آن تشکیل وجلودشواریهای زبانی ودیگر پرابلم ها ی قومی راخواهد گرفت ‪.‬‬

‫‪  5‬ـ برای آنکه درشمال افغانستان ‪ ،‬امید ها از ستراتیژی دراز مدت‪  ‬روسها وکشور های تازه ایجاد شده آله دست آن‬
‫درآسیای میانه ‪ ،‬برای ابد به ناکامی روبه روشود ‪ ،‬شمار زیادی از مردم شرق ‪ ،‬جنوب شرق وجنوب کشور به طور جمعی یابه طور‬
‫انفرادی‪ ،  ‬به شمال افغانستان ‪ ،‬انتقال ومسکن گزین شده‪ ،‬برایشان درآن مناطق زمین های المزروع داده شود وازهمان مناطق یاد‬
‫شده‪  ‬مردمان بی زمین وکم زمین که هم اکنون به خاطر نداشتن‪  ‬زمین وسر پناه کوچیده ودرپاکستان وایران به خاطر زنده ماندن‬
‫خانواده ‪ ،‬پشت کار ‪ ،‬سرگردان میگردند ‪ ،‬تشخیص گردد‪ .‬نفع این کار درآن نهفته است که نخست یک باور واندیشه اسالمی وملی‬
‫وزبانی ‪ ،‬چون کمربندی به دور کشور گسترده شده وازحمله احتمالی فکری ونظامی روسها وکشور های دست نشانده شان در آسیای‬
‫میانه ‪ ،‬به کشور ما‪ ،‬جلوگیری میشود ‪ .‬دوم اینکه ‪ ،‬این مردم از فقر وغربت وبیچاره گی رهایی یافته ودر کشور های بیگانه ‪ ،‬برای‬
‫یافتن کاری سرگردان نشده ومراجعه نمیکند ودرشمال کشور ‪ ،‬مالک وصاحب یک قطعه زمین گردیده ‪ ،‬زنده گی شان را آرام وبا‬
‫آبادی زمین های غیرقابل استفاده ‪ ،‬سهم بزرگی دررشد اقتصاد‪  ‬ملی کشور میگیرند ونفع دیگرآن دراینست که این کار کمکی خواهد‬
‫بود درجلوگیری ازخطر احتمالی تجزیه کشور درآینده ‪.‬‬

‫با این کار ‪ ،‬تناسب وتوازن قومی درشمال کشور استحکام گرفته وپشتونها چون دیواری دربرابر روسها ‪ ،‬قرار میگیرند ‪.‬‬

‫حاکمان گذشته کشور که هفتاد ‪ ،‬هشتاد ویاهم صد سال پیش ازامروزمردمانی رااز شر ق ‪ ،‬جنوب وغرب کشور به شمال‬
‫مناطق کندوز ‪ ،‬بغالن ‪ ،‬جوزجان ‪ ،‬بلخ وجاهای دیگری انتقال داده اند‪ ،‬نه تنها که درآن مناطق ساحات بزرگی از زمینهای خشک‬
‫والمزروع را آبادان کرده واقتصاد کشور را تقویت بخشیدند ‪ ،‬بلکه درعقب زدن حمله روسها نیز سهم ارزنده یی گرفتند ونیز‬
‫درجلوگیری از تجزیه کشور نقش اساسی وعمده را بازی کردند ‪ .‬اگر موجودیت پشتون ها‪  ‬درکندز ‪ ،‬بغالن ‪ ،‬بلخ ودیگر مناطق شمال‬
‫کشور نمیبود ‪ ،‬امکان آن میرفت که آرزوی دیرین دشمنان داخلی وخارجی درتجزیه کشور ما‪ ،‬تا حدی به پیروزی هایی میرسید‪.‬‬

‫‪ 6‬ـ درشمال شهر کابل دشتی افتاده بانام « دشت چمتله »‪ .‬به خاطر امنیت دایمی شهر کابل‪ ،‬این منطقه بایدبرای مردمان بی‬
‫سرپناه‪  ‬جنوب‪ ،‬غرب وشرق کشور ویا خانواده های آنعده مردمان‪  ‬مناطق یاد شده که درجریان مبارزه ونبرد علیه روسها یکی از‬
‫اعضای خانواده شان به مقام شهادت رسیده ‪ ،‬توزیع گردد‪ .‬سود آن دراین است که نخست خانواده های بی سرپناه ووارثین شهیدان ‪،‬‬
‫صاحب پناهگاهها میشوند ودیگر اینکه به اطراف کابل کمربندی از عقیده ملی‪ ،  ‬گسترده میگردد‪.‬‬

‫‪ 7‬ـ ازدامنه ها واطراف میدان هوایی« بگرام » تامیدان هوایی« خواجه رواش » زمین ها ودشت های بزرگ ودامنه داری‬
‫افتاده است ‪ ،‬این دشتها باید به مردمان مناطق شرق‪ ،‬جنوب وغرب که بی زمین ویاکم زمین اند ‪ ،‬به گونه دسته جمعی ویا هم انفرادی‬
‫‪ ،‬توزیع گردد‪ .‬نفع آن اینست که هم این مناطق آباد میشوند وهم امنیت دایمی به کابل بازگردانده میشود وازتکرار آن عملی‪  ‬جلوگیری‬
‫میگردد که درجریان صد سال ‪ ،‬دو بار تمدن ساخته شده درکابل ؛به وسیله یاغیان شمال وشمالی ودرنتیجه حمله آنهابه غارت رفت‬
‫وتباه گردید ‪.‬‬

‫‪ 8‬ـ تمام زمین های المزروع دولتی ازشمال کابل تا سالنگ ‪ ،‬به طور جمعی به خیل هایی از شرق ‪ ،‬جنوب وجنوب غرب‬
‫توزیع گردد ‪ ،‬فایده آن اینست که درین مناطق تناسب وتوازن قومی مراعات وامکان بغاوت دربرابردولت مرکزی از میان برداشته‬
‫میشود‪ { .‬نویسنده خود کلمه خیل راکار برده } ‪.‬‬

‫‪ 9‬ـ از آنجاییکه بیگانه ها ومزدوران شان درافغانستان ‪ ،‬برای باشنده گان مردم پنجشیر ‪ ،‬اندیشه وکینه یی دربرابر مردمان‬
‫دیگر ساکن کشور داده اند ونیزبرای آنکه دیگر این مردم‪ ‬وسیله دست توطئه های بیگانه وخارجی نشده وازموقعیت جغرافیایی‬
‫ونظامی این منطقه علیه تمام کشور بهره برداری نگردد‪ ،‬پس باید این منطقه از مردمان ساکن فعلی آن تصفیه گردیده وبرای باشنده‬
‫گان آن درمناطق شرق وجنوب غرب کشور به اندازه زمین شان ویااز آن زیاد تر ‪ ،‬زمین داده شود‪.‬‬

‫حکومت های ملی حق دارند که به خاطر تأمین وحدت ملی وتضمین منافع ملی کشور ‪ ،‬مردمانی رااز یک جای به جای‬
‫دیگر ‪ ،‬به طور دایمی ویا هم مؤ قتی ‪ ،‬انتقال بدهند ‪ ،‬وقتیکه ازسوی یکعده کمی از مردم یک منطقه خطری متوجه ساختار تمام‬
‫کشور باشد ‪ ،‬پس دولت ملی مجبور است که آن منطقه رابه طور مؤقتی یا دایمی از مردمان ساکن ( وبومی ) آن تصفیه وپاکسازی‬
‫کند ‪.‬‬

‫اگر کدام منطقه یی‪ ،‬ولسوالیی ویا جای دیگری که آنجا پشتون ها به سر برده وموجودیت شان درین مناطق خطری‬
‫رامتوجه وحدت ملی وتمامیت ارضی افغانستان سازد‪ ،‬دولت ملی حق دارد که آنها را نیز ازیک منطقه به منطقه دیگر انتقال بدهد ‪.‬‬

‫‪ 10‬ـ‪ ‬به خاطر آنکه دست ایران به کلی از افغانستان کوتاه شود ‪ ،‬باید‪ ‬درآن ساحه هایی ازبامیان که ملکیت دولت محسوب‬
‫میگردد‪ ،‬اقوامی را از شرق ‪ ،‬جنوب وجنوب غرب جابه جا ومسکن گزین ساخت وآن مناطق علفچر که قبالً دراختیار کوچیها بود ‪،‬‬
‫باید دوباه به آن ها سپرده شود وهم برای‪ ‬ساختن علفچر ها ومراتع دیگر همراه شان کمک صورت بگیرد ‪ ،‬این کار برای امور‬
‫مالـداری درافغانستان بسیار سود مند ومفید ثابت خواهد شد‪  .‬‬

‫‪ 11‬ـ درسرحدات مشترک باایران ‪ ،‬باید خیل هایی از جنوب وجنوب غرب جابه جا شوند ومفیدیت آن دراین است که مردم‬
‫این مناطق با ایران پیوند های مذهبی وزبانی جداگانه دارند وبه این گونه هر نوع زمینه وامکان دست درازی ومداخله ایران درکشور‬
‫ما ازبین میرود‪.‬‬

‫‪ 12‬ـ تمام آن آثار فرهنگی ‪ ،‬علمی ‪ ،‬تاریخی ‪ ،‬مذهبی وغیره که از ایران به افغانستان می آید ‪ ،‬باید ازسوی کمیسیونی به‬
‫دقت دیده شود وآن کتابها‪ ‬ونشرات که مسا‪ ‬یل وموا د وموضوع های‪ ‬ضـد مذهـــب حـنـفِـی (و‪ ‬عمدتا ً‪ ‬ضد‪ ‬فاشیزم قبیلوی) راداشته‬
‫باشند ‪ ،‬گذاشته نشوند ‪ ،‬که به داخل کشور ‪،‬آورده شوند‪( .‬این برنامه عمال درزمان کریم خرم وزیر اطالعات‬
‫وفرهنگ باسوزاندن و غرق کردن کتابها دربندر ایران عملی گردید)‪.‬‬
‫‪ 13‬ـ به شمال کشور به خصوص به مناطق کندز وبغالن ‪ ،‬راه دیگری غیرازشاهراه سالنگ ‪ ،‬تدارک وآماده گردد یعنی‬
‫راهیکه از مسیر شرق به آنجا ها برسد وآنگاهیکه شاهراه سالنگ از اثر عوامل گوناگون ازاستفاده بازماند‪ .‬باید ازاین راه بهره‬
‫برداری گردد‪».‬‬

‫‪ ‬‬

‫‪ ‬‬
‫قانون اساسی جعلی‬

‫ی قانون‬
‫به اساس اظهارات مستند محترم زکریا اصولی تحلیلگر و نویسنده نسخه توشیح شده قانون اساسی توسط رییس جمهور کرز ُ‬
‫تصویب شده لویه جرگه قانون اساسی نبوده (که قبال صدها هزار جلد به طبع رسیده بود به شمول هزاران نسخه اوزبیکی) بلکه‬
‫نسخه دست خورده ایست که توسط شش تن دوباره ویراستاری شده‪ .‬به گفته موصوف وقتی سرور دانش نزد نعمت هللا شهرانی‬
‫(رییس تدوین قانون) برای اظهار سپاس وخداحافظی در مورد نهایی شدن قانون می آید از قول شهرانی می شنود که کرزی قانون‬
‫تصویب شده ای لویه جرگه را که باید توشیح میکرد توشیح نکرده بلکه برای تصحیح به این کمیته شش نفری ارسال کرده است‪.‬‬
‫ایشان نیز خالف تمام اصول و طرزالعمل تدوین قانون اساسی دست به تاراج آن زده و درماده های ‪– ۱۶ – ۱۵ – ۱۳ -۹ – ۴ – ۳‬‬
‫‪ – ۵۰- ۴۰ -۳۸ -۳۴ -۳۲ -۲۷ – ۱۷‬و ‪ ۱۶۲‬در‪ ۷۲‬مورد کاهش و زاید به میل خویش البته به دستور کرزی بوجود میآورند؛ که‬
‫درین مورد درنشریه کمیسون حقوق بشر نیزتذکر رفته است‪ .‬اعضای کمیته شش نفری به اصطالح تصحیح عالوه بر نعمت هللا‬
‫شهرانی کسانی چون صبغت هللا مجددی – زلمی هیوادمل – فاروق وردک – کاوون کاکر و عنایت هللا قاسمی نیز شریک‬
‫‪.‬بوده اند‬

‫در همین راستا‪ ،‬ساختار نظام و قانون اساسی کنونی به گونه یی تنظیم یافته که ب<ه به<ترین وجه<ه ت<امین کنن<ده من<افع پشنونیس<ت ه<ا‬
‫باشد‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫روشن است که متن قانون اساسی از سوی باند پشتونیست های ارگ نشین دستکاری و تحریف و جعل ش<ده اس<ت‪ .‬مت<ون انگلیس<ی و‬
‫آلمانی قانون اساسی که از سوی خارجی ها به گونه مستقیم در خیمه لویه جرگه تهیه شده است‪ ،‬با متون پارسی و پشتوی آن تف<<اوت‬
‫دارد‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫همین گونه‪ ،‬متن تصویب شده و توشیح شده قانون در ‪ 52‬مورد تفاوت هایی دارد‪ .‬متن پشتوی ق<<انون اساس<<ی ب<<ا متن دری آن در ‪29‬‬
‫مورد تفاوت دارد‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫بسیاری از بندهای قانون اساسی بر اساس دستور کتبی رییس جمهور تدوین شده است مانند تدوین سرود ملی به زب<<ان پش<<تو‪ .‬ب<<رخی‬
‫از بندها هم بعدا افزود شده اند مانند بند مربوط به «مصطلحات ملی؟» (چیز بی معنایی که در هیچ کشوری مروج نیست)‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫حتا همین قانون هم بیش از بیست بار از سوی رییس جمهور زیر پا گذاشته شده است‪.‬‬
‫عزیز آریافر‪ -‬اولترا ناسیونالیسم لگام گسیخته و افراط گرایی مذهبی‪ ،‬ریشه های فتنه در کشور‬
‫‪ ١٢‬حوت (اسفند) ‪١٣٩١‬‬
‫جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه‬
‫چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند‬

‫مادامی که ما تعریف روشنی از منافع ملی در چهارچوب‪ ‬مرزهای کنونی‪ ‬افغانستان نداشته باشیم‪ ،‬ره به جایی نمی بریم‪ .‬یعنی در‬
‫صورت داشتن ادعای ارضی بر پاکستان‪ ،‬همواره در گیر بدبختی و بحران پایان ناپذیر خواهیم بود‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫تهدیدها و فرصت ها بر اساس کانسپت امنیت ملی تعریف می شود‪ .‬ما نه تعریف روشنی از منافع ملی داریم و نه می توانیم منافع ملی‬
‫خود را بیرون از چهارچوب مرزهای کنونی کشور تعریف نماییم‪ .‬زیرا منافع ملی در چهارچوب تمامیت ارضی و ح<<اکمیت ملی تعری<<ف‬
‫می گردد‪ .‬مادامی که ما تعریف دقیقی از‪ ‬قلمرو ملی‪ ‬خود نداشته باشیم‪ ،‬چگونه می توانیم منافع ملی را تعریف نماییم؟ ما باید راه ه<<ای‬
‫بلند بردن ضریب امنتی کشور را جستجو نماییم‪ .‬تصمیم گیری ها در تراز ملی باید بر اساس فرصت ها یا چ<الش ه<ا ص<ورت گ<یرد‪ .‬ب<ا‬
‫ادعای ارضی بر پاکستان یا مداخله در امور آن کشور‪ ،‬ما بر عکس امنیت ملی خود را با خطر فاجعه باری رو به رو می گردانیم‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫به هر رو‪ ،‬به گونه یی که دیده می شود‪ ،‬پشتونیسم از یک سو‪ ،‬در دورن کشور‪ ،‬نه تنها با همه اقوام باشنده آن در افت<<اده ان<<د‪ ،‬ب<<ل در‬
‫گ<ام نخس<<ت‪ ،‬م<وجب تب<اهی و برب<<ادی خ<ود پش<<تون ه<ا گردی<ده اس<ت‪ .‬از س<<وی دیگ<ر‪ ،‬این ای<دئولوژی س<خیف رواب<ط م<ا را ب<ه هم<ه‬
‫همسایگان بالاستثناء تیره گردانیده است‪ .‬همچین آزادی‪ ،‬استقالل‪ ،‬آبرو‪ ،‬امنیت و آسایش ما را از ما گرفته است‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫دامن زدن به تنش های تباری و زبانی از سوی پشتونیست ها موجب گردیده است که از یک سو پاکستان برای حف<<ظ ام<<نیت ملی خ<<ود‬
‫به گونه بی سابقه یی به تقویت بینادگرایی و تندروی اسالمی در نوار مرزی دست بیازد‪  ‬و از سوی دیگر در درون کشور زمین<<ه س<<از‬
‫پدیدآیی تاجیکسیم‪ ،‬ازبیکیسم و هزاره ایسم افراطی گردد‪ .‬در یک سخن پشتونیسم کشور ما را به گروگان گرفته است‪    .‬‬
‫‪ ‬‬
‫عدم شناخت دقیقی امریکایی ها از پیچیدگی بحران افغانستان موجب گردید که امریکا به ج<<ای روی ک<<ار آوردن ی<<ک رژیم فراگ<<یر ملی‬
‫در افغانستان‪ ،‬یک رژیم اولتراناسیونالیست پشتون دشمن پاکستان و ایران را روی کار بیاورد‪ .‬کنون این رژیم ب<<ه بزرگ<<ترین درد س<<ر‬
‫برای امریکا مبدل گردیده است‪ .‬زیرا در صورت نزدیک شدن امریکا به ایران‪ ،‬یا حتا احساس خطر از ناحیه پشت کردن امریکا به این‬
‫رژیم‪ ،‬خطر روگردانی آن به سوی روسیه که پشتیبان سنتی و آفریدگار اولتراناسیونالیسم پشتون در افغانستان است‪ ،‬بسیار می رود‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫همچنین به همین پیمانه افتادن قدرت به دست طالبان یا حزب اس<<المی ب<<زرگ‪  ‬اس<<ت‪ .‬پشتونیزاس<<یون لگ<<ام گس<<یخته رژیم از ی<<ک س<<و‬
‫زمینه را برای پاکستان فراهم آورده است تا به سرعت عناصر وابسته به خود را در س<<اختارهای دول<<تی از جمل<<ه نظ<<امی‪ ،‬انتظ<<امی و‬
‫امنیتی افغانستان رخنه دهند که نتیجه هم روشن است‪ ،‬پایین آمدن و افت کامل ضریب امنیتی در کشور‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫از سوی دیگر‪ ،‬روشن است که روسیه هم بیکار نخوابیده اس<ت و ب<ا به<ره گ<یری از راه<برد پشتونیزاس<یونی دولت ت<ا توانس<ته اس<ت‬
‫عناصر تندرو چپی رژیم های گذشته را در ساختارهای مسلح جا بدهد و با این کار‪ ،‬زمینه برای سازماندهی ی<<ک کودت<<ای نظ<<امی زی<<ر‬
‫چتر پشتونیسم در افغانستان با گذشت هر روز بیشتر فراهم می گردد‪ .‬فراموش نباید کرد که روسیه و عناصر تن<<درو چ<<پی وابس<<ته ب<<ه‬
‫آن‪ ،‬تجارب بزرگی در زمینه از گذشته ها دارند‪ .‬روشن است روسیه هیچ شتابی برای این کار ندارد‪ .‬راهبرد کنونی روسیه یک راهبرد‬
‫بس<<یار روش<<ن و مش<<خص‪ ،‬مبت<<نی ب<<ر تج<<ارب ب<<زرگ ‪  ‬سیاس<<ی و نظ<<امی از‪  ‬س<<ده گذش<<ته افغانس<<تان اس<<ت‪ -‬کن<<ترل افغانس<<تان از راه‬
‫پشتونیسم‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫در سده بیستم‪ ،‬شوروی ها چندین دهه آزگار با شکیبایی کار بزرگی را در این راستا انجام دادند تا سرانجام توانستند با بهره گ<<یری از‬
‫برگ اولتراناسیونالیسم پشتون و کارچاق کنی در باره مساله نامنهاد کذایی پشتونستان و خط دیورند افغانستان را به دام بیندازن<<د‪ .‬این‬
‫بار نیز آگاهانه تر از گذشته می توانند از این شانس بهره بگیرند‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪ ... ‬و نیشخند تاریخ هم در همین است که امریکا با هزینه خود برای منافع راهبردی پاکستان و روسیه در افغانستان پ<<ول و خ<<ون می‬
‫دهد‪ .‬چیزی که برخی از کارشناسان امریکایی هر چند هم بسیار پسان به آن پی بردند‪ -‬به گونه یی که سناتور دانا روهر ب<<اکر در نام<<ه‬
‫تاریخی خود به داکتر زلمی خلیلزاد با آن پرداخته است‪]1[.‬‬
‫‪ ‬‬
‫در یک سخن‪ ،‬برای خشکانیدن ریشه فتنه‪ ،‬باید دست به دست هم بدهیم و نگذاریم فتنه انگیزان با زهرپاشی هستی ما را برباد دهند‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫این نام<<ه را آق<<ای پروفیس<<ور لعل<<زاد ب<<ه پارس<<ی دری ترجم<<ه نم<<وده ان<<د‪ .‬نگ<<اه ش<<ود ب<<ه لین<<ک زی<<ر در تارنماه<<ای خراس<<ان ‪ [1].‬‬
‫‪:http://www.khorasanzameen.net/php/read.php?&id=1577‬زمین‬
‫‪ ‬‬
‫متن انگلیسی آن را می توانید در لینک زیر بخوانید‪:‬‬
‫‪http://rohrabacher.house.gov/sites/rohrabacher.house.gov/files/documents/zal_letter.pdf‬‬
‫‪ ‬‬

‫مداخله گری در سوریه‪ ،‬فشار بر لبنان‪ ،‬جنگ دریمن‪ ‬‬

‫بن بست سیاست راهبردی عربستان سعودی در خاورمیانه‬


‫لوموند دیپلوماتیک ‪ :‬عربستان سعودی قصد دارد مانع از شکوفائی جنبش دموکراتیک درمنطقه شده وبا نفوذ حریف ایرانیش به‬
‫مقابله برخیزد‪ .‬قدرت جدید‪ ،‬ابتکارعمل های متعددی در پیش میگیرد که اغلب آنها با شکست مواجه میشوند‪ .‬ناتوان ازدامن زدن به‬
‫شکست نظامی بشراالسد در سوریه‪ ،‬ریاض درکشمکش یمن درگل فرورفته است واز تحمیل اراده خویش برقطر عاجز مانده است‪.‬‬

‫‪ ‬کلید ویژگی خاورمیانه اسالم نیست بلکه نفت است‪ .‬ثروت موجود در حول خلیج (فارس) امپراتوری بریتانیا را به سوی ایجاد یا‬
‫استحکام بخشیدن نهادهای کم وبیش ساختگی در کرانه عرب آن سوق داد‪ .‬کی از مشخصات منحصر به فرد کشورهای عضو شورای‬
‫همکاری خلیج آنست که اکثریت نیروی کار آنها را خارجیان تشکیل میدهند‪ .‬در بسیاری موارد عمده جمعیت این کشورها همین‬
‫خارجی ها هستند( عربستان سعودی‪ ،‬عمان‪ ،‬کویت‪ ،‬بحرین‪ ،‬امارات متحده عربی وقطر)‪ .‬در کشورهائی چون قطر وایاالت متحده‬
‫عربی سهم این افراد در جمعیت کل کشور حتی به نود درصد نزدیک میشود‪! ‬‬

‫ثروت نفتی کشورهای منطقه خلیج (فارس) مشوق امپراتوری بریتانیا برای تشکیل ویا تقویت عقب مانده ترین ساختارهای پادشاهی‬
‫در جهان امروز شد‪ .‬بریتانیا‪ ،‬با امید بازماندن به مثابه قدرت حامی تا اتمام تمامی ذخایرسوختی‪ ،‬با اتکاء به بقایای قبیله نشینی وبا‬
‫حیات جدید بخشیدن به آن‪ ،‬گروه های قبیله ای را به « خاندان های سلطنتی» تبدیل کرده و قدرت های مطلقه موروثی را برسر کار‬
‫گذاشت‪ .‬همین ثروت‪ ،‬انگیزه عملکرد مشابه ایاالت متحده در رابطه با تحت الحمایه بالفعلشان درمنطقه یعنی عربستان سعودی بود‪.‬‬
‫رهبر«جهان آزاد»‪ ،‬ضد دموکرات ترین‪ ،‬زن ستیزترین و بنیادگراترین حکومت جهان‪ ،‬تنها کشوری که قرآن وشریعت در آن بعنوان‬
‫قانون اساسی بحساب میایند‪ ،‬را زیرحمایت خویش گرفت‪.‬‬

‫خودکفائی بی نهایت حکومت‪ ،‬که ناشی از درآمدهای نفت وگاز است‪ ،‬تداوم ساختارهای ارتجاعی‪ ،‬که بر نهادهای دولتی واقتصاد‬
‫سرمایه داری معاصرپیوند زده شده اند‪ ،‬را امکان پذیر میسازد‪ .‬قدرت سیاسی‪ ،‬از آنجا که دردست عده معدودی متمرکز شده است‪،‬‬
‫نسبت به عقالنیت اقتصادی – اجتماعی معمول‪ ،‬آن چیزی که درساختارهای سیاسی متکی بر منافع یک طبقه سرمایه دار یا قشری‬
‫دیوان ساالرگزینش های ممکن را محدود میسازد‪ ،‬توجه چندانی معطوف نمی کند ‪ :‬محدودیت هرچه بیشتر محفل رهبران‪ ،‬به موازات‬
‫دراختیار داشتن گنجینه طبیعی برای تامین مالی حکومتی که آنرا ملک خصوصی خویش می انگارند‪ ،‬باعث نادیده گرفته شدن نسبی‬
‫محدودیت های ساختاری وافزایش آزادی عمل رهبران میشود‪ .‬در چنین شرایطی‪ ،‬تصمیمات آنها میتوانند شاهد تغییر مسیرهای‬
‫ناگهانی بوده و شبهه تغییرات سردرگم وهوس بازانه را ایجاد کنند‪ .‬درمقایسه با دستگاه های اداری کشور های بزرگ‪ ،‬که همچون‬
‫کشتی های غول پیکر‪ ،‬به آرامی تغییر مسیر میدهند‪ ،‬قدرت های دولتی شدیدا متمرکز‪ ،‬به مثابه قایق های تند رو‪ ،‬میتوانند ویراژهای‬
‫تندی را تجربه کنند‪.‬‬

‫دو حکومت حاشیه خلیج (فارس) به دام چنین شکل بندی اجتماعی – سیاسی که دیگران دربند آنند نیفتادند ‪ :‬عراق وایران‪ ،‬چرا که‬
‫هر دوی آنان حاصل تمدن هائی بسیار قدیمی ترند و جمعیتی فراوان تر وجامعه ای توسعه یافته تر دارند‪ .‬آنها تنها دوکشور منطقه‬
‫هستند که درآن حکومت سلطنتی سرنگون شده است‪ .‬در عراق‪ ،‬سرنگونی حکومت سلطنتی سرانجام به تشکیل یک رژیم پدر‬
‫ساالرانه « جمهوری» منجر شد که گرفتار در پنجه آهنین یک خانواده مسلط ‪ ،‬تا زمان واژگونیش بدنبال تهاجمی به سرکردگی ایاالت‬
‫متحده در سال ‪ ،٢٠٠٣‬همان نارسائی های حکومت های سلطنتی را بازتولید میکرد‪.‬‬

‫در ایران‪ ،‬نقطه پایان چنین روندی ایجاد تنها حاکمیت منحصرا دینی ( بجز واتیکان) بود‪ .‬ایران‪ ،‬برخالف همسایه های شیخ نشینش‪،‬‬
‫وعلی رغم قدرت مفرط (‪ )١‬رهبر‪ ،‬بر اساس قوانین ونهادهای متکی برآنها ونه خواسته یک خانواده اداره میشود‪ .‬از اینرو‪ ،‬ایران‬
‫تنها کشور منطقه است که دارای یک سیاست راهبردی منسجم ومشخص میباشد ‪ :‬توسعه طلبی پاسداران انقالب و تشدید تنش های‬
‫منطقه ای حاصل از آن‪ ،‬حقانیت قدرت آنها را قوت می بخشد (‪.)٢‬‬

‫چهارچوب تحرک جغراسیاسی کنونی منطقه حاصل استقرار جمهوری اسالمی ایران در سال ‪ ١٩٧٩‬است‪ .‬انقالب ایران‪ ،‬حکومت‬
‫های سلطنتی همسایه عرب را شدیدا به وحشت انداخت‪ ،‬مخصوصا به خاطر اینکه ایاالت متحده در ژرفای نزول پسا ویتنامی شان‬
‫بودند ودر برابر چالش های متعدد فرا رو در همان سال‪ ،‬انقالب نیکاراگوئه واشغال افغانستان توسط شوروی‪ ،‬فلج بنظر میرسیدند‪.‬‬
‫تهاجم عراق به ایران در سال ‪ ،١٩٨٠‬به واشینگتن ومتحدان منطقه ای آن فرصتی اهدا کرد تا گلیم شان را از آب بیرون کشند ‪:‬‬
‫وانهدام متقابل دو حکومت آشوبگر را تسهیل کنند‪.‬‬

‫این جنگ‪ ،‬پس از هشت سال کشتاردیوانه وار( نزدیک به یک میلیون کشته بر اساس تخمین های متداول)‪ ،‬سرانجام به « بازی‬
‫مساوی» منجر شد‪ .‬صدام‪ ،‬که تقاضایش برای بخشودگی بدهی های انباشته شده اش در قبال وام دهندگان سلطنتی بی نتیجه مانده‬
‫بود‪ ،‬تصمیم گرفت که با اشغال کویت درماه اوت ‪ ١٩٩٠‬این مسئله را خودش حل کند‪ .‬با چنین حرکتی او فرصتی عالی تقدیم‬
‫واشینگتن کرد تا با یک تیر دو نشانه را هدف گیرد ‪ :‬بازگشت نیرومندانه به حوزه خلیج فارس وآنهم برای اولین بار از سال ‪١٩٦٢‬‬
‫به بعد – تاریخ تخلیه قرارگاه آمریکائی دهران در منطقه نفت خیزعربستان سعودی و زیر فشارمصر در دوران ناصر‪ -‬؛ و به نمایش‬
‫گذاشتن برتری ( « ضروری» یا غیرقابل اجتناب) ایاالت متحده درپیش روی متحدین‪ ،‬رقبا و دشمنانش در عرصه جهانی ودردوره‬
‫پسا جنگ سرد وفروپاشی شوروی‪.‬‬

‫مداخله نظامی ‪ ١٩٩١‬آمریکا درعراق‪ ،‬با توجه به اینکه عراق بعثی را هدف قرارمی داد‪ ،‬برداشتهای ناهمگونی در میان رهبران‬
‫ایرانی به بار آورد‪ .‬اما این نمایش قدرت باعث اطمینان خاطر خاندان سعودی شد که ازاین پس خود را در برابریک تهاجم ایرانی در‬
‫امان میدیدند‪ .‬ریاض چگونگی واکنش نسبت به جنگ واشینگتن بر علیه بغداد را به زیربنای روابط منطقه ای خویش تبدیل کرد‪.‬‬
‫عربستان تمامی آنهائی را که از حمله به کویت استقبال کرده ومخالفت خویش با مداخله آمریکا را ابرازکرده بودند تنبیه کرد ‪ :‬اخراج‬
‫نزدیک به یک میلیون کارگرمهاجر یمنی؛ قطع کمک مالی به سازمان آزادی بخش فلسطین یاسرعرفات ؛ قطع روابط با اخوان‬
‫المسلمین‪.‬‬

‫پادشاهی عربستان تا آن زمان یکی از اصلی ترین حامیان این فرقه تاسیس شده در سال ‪ ١٩٢٨‬درمصر بود‪ .‬آنها به همراه‬
‫واشینگتن به مبارزه برعلیه حکومت ملی گرای جمال عبد الناصر(‪ ،)١٩۵٤ – ١٩٧٠‬مورد حمایت مسکو‪ ،‬پرداخته بودند وحکومت‬
‫به سهم خویش آنان را به شدت سرکوب کرده بود‪ .‬اما اخوان المسلمین بهنگام جنگ خلیج فارس‪ ،‬اگر نمی خواست تعداد قابل توجهی‬
‫از اعضایش را از دست بدهد‪ ،‬نمی توانست با ریاض همصدا شود‪ .‬ریاض‪ ،‬با قطع کمک های مالی وتدارکاتی از آنها میخواست که‬
‫همچون سازمان آزادی بخش فلسطین پوزش خواهی کنند‪.‬‬

‫با به قدرت رسیدن حماد بن خلیفه آل تهانی در قطر‪ ،‬پس از کنار گذاشتن پدرش در سال ‪ ،١٩٩۵‬دیری نپائید تا شرایط تغییر کند‪ .‬امیر‬
‫جدید احتماال داستان « قورباغه ای که میخواهد ازگاو بزرگتر بنظر برسد» الفونتن را نخوانده بود‪ .‬مشتاق داشتن نقشی مهم تری‬
‫دربازی سیاست منطقه‪ ،‬او تصمیم گرفت که کمک مالی به اخوان المسلمین را بعهده بگیرد‪ ،‬اندکی شبیه ثروتمندانی که یک تیم فوتبال‬
‫می خرند‪ .‬او همچنین مبلغ گزافی وقف ایجاد یک شبکه تلویزیونی ماهواره ای‪ ،‬الجزیره‪ ،‬کرد که اخوان المسلمین شیرازه آن به‬
‫حساب میامدند‪ .‬با فراهم کردن امکان اظهار نظر برای مخالفین درجهان عرب‪ ،‬به استثنای همسایه سعودی وخود قطر‪ ،‬که مخالفت با‬
‫رژیم میتواند به حبس ابد منجر شود‪ ،‬این شبکه تلویزیونی درمدت کوتاهی تماشاچیان بسیاری بدست آورد‪.‬‬

‫دو گزینه ضد انقالبی‬

‫برای مواجه با خشم برادر بزرگ سعودی و با تکیه بر این دو ابزارسیاسی‪ ،‬امیریک سیاست بگیروبستان « پیش بینی خطر»‬
‫بکارگرفته‪ ‬و « تنوع اموال» را در دستور کار قرار میدهد‪ .‬بعبارت دیگر‪ ،‬او با تمام نیروهائی که در منطقه به حساب میایند روابط‬
‫برقرار میکند‪ .‬اوبا ساختن محرمانه وبه خرج قطر یک پایگاه هوائی برای ایاالت متحده (در العدید نزدیک دوحه) شاهکار میکند‪ ،‬با‬
‫اسرائیل روابط تجاری ایجاد میکند وهمزمان روابط حسنه خویش با ایران را به نمایش میگذارد واز حزب هللا لبنان وحماس فلسطینی‬
‫حمایت میکند‪.‬‬

‫اما تهاجم سال ‪ ٢٠٠٣‬به عراق داده ها را درتمام منطقه عمیقا تغییر می دهد‪ .‬ازنقطه نظر منافع راهبردی‪ ،‬این مداخله نظامی بی‬
‫تردید سنگین ترین شکست سیاست امپریالیستی تمام تاریخ آمریکاست ‪ :‬آنها ناچار شدند در سال ‪ ،٢٠١١‬بدون دست یابی به حتی‬
‫یکی از اهداف بنیادی خود‪ ،‬عراق را ترک کنند‪ .‬بدتر از آن اینکه‪ ،‬آنها این کشور را تحت تسلط دشمن بزرگ منطقه ای یعنی ایران‬
‫رها کردند‪ .‬در همان سال‪ ،‬واشینگتن شاهد ازهم پاشیدگی دولت های متعددی‪ ،‬که تسلط منطقه ایش برآنها استوار بود‪ ،‬میباشد‪.‬‬
‫درمواجه با « بهارعربی» در درون دژ ارتجاعی شورای همکاری خلیج (‪ )٣‬دو گزینه ضد انقالبی رقیب پدیدار میشوند ‪ :‬یکی از‬
‫گزینه ها مورد حمایت پادشاهی سعودی‪ ‬است ودیگری از سوی امیر نشین قطر دنبال می شود‪.‬‬

‫سعودی ها‪ ،‬بطور سنتی شدیدا محافظه کار‪ ،‬طرفداربرپا نگاه داشتن حکومت های موجود بودند‪ ،‬خواه با سرکوب شورشیان‪ ،‬به همان‬
‫گونه ای که با دخالت نظامیشان درمارس ‪ ٢٠١١‬در منامه‪ ،‬پایتخت بحرین درآن شرکت کردند‪ ،‬خواه با مذاکره برای دست یافتن به‬
‫سازش‪ ،‬آنجائی که سعودی ها روابط خوبی با مخالفین رژیم داشتند‪ ،‬همچون یمن‪ .‬قطر به نوبه خویش خود را حامی قیام منطقه ای‬
‫وانمود میکرد واستدالل میکرد که به لطف نفوذ تعیین کننده اش برروی اخوان المسلمین قادراست که آنرا درچهارچوبی دلخواه نگاه‬
‫دارد‪ .‬اخوان المسلمین ازاین شرایط بهره جسته وبا کمک مالی وتلویزیونی قیم خود نقش درجه اولی یافتند‪ .‬بهترین نشانه تقابل دو‬
‫دیدگاه‪ ،‬کشوری است که همه چیز از آنجا شروع شد ‪ :‬تونس‪ .‬امیرنشین قطر‪ ،‬با حمایت ازشریک تونسی اخوان المسلمین یعنی‬
‫النهضه قیام را همراهی کرد در حالیکه پادشاهی وهابیون به دیکتاتور سرنگون شده‪ ،‬زین العابدین بن علی‪ ،‬پناهندگی داد‪.‬‬

‫دولت آقای باراک اوباما میان این دوگزینه مردد بود‪ .‬آمریکا سرکوب قیام در بحرین را پذیرفت اما دریمن از سازش پشتیبانی کرد‪.‬‬
‫آمریکا درجائی که قیام به مرحله حادی رسیده بود‪ ،‬نظیرمصر‪ ،‬تالش کرد تا با کمک اخوان المسلمین‪ ،‬پیش از اینکه آنها برنده‬
‫انتخابات ریاست جمهوری مه – ژوئن ‪ ٢٠١٢‬شوند (‪ ،)۴‬اوضاع را به نفع خویش تغییر دهد‪ .‬درلیبی‪ ،‬واشینگتن توسط متحدین‬
‫اروپائیش‪ ،‬بویژه فرانسه و بریتانیا‪ ،‬قانع شد تا نیروهای معمر قذافی را بمباران کنند‪ .‬قطر فعاالنه دراین کارزار شرکت کرد اما‬
‫عربستان پیوستن به آنرا رد کرد‪ .‬همگی نتیجه را شاهدیم ‪ :‬هرج ومرج حاکم بر لیبی آقای اوباما را از شرکت درفروپاشی هررژیمی‬
‫در منطقه منصرف کرد‪ .‬درسوریه‪ ،‬رئیس جمهورآمریکا ازدادن ابزارالزم برای خنثی کردن برتری نظامی مهم رژیم‪ ،‬یعنی دراختیار‬
‫داشتن منحصربه فرد امکانات هوائی‪ ،‬به مخالفین سرباز زد ‪ :‬او نه تنها از ایجاد منطقه پروازممنوع‪ ،‬نظیرآنچه که در لیبی صورت‬
‫گرفت‪ ،‬خوداری کرد بلکه مانع تحویل هرگونه سالح ضد هوائی به مخالفین رژیم شد‪ .‬به این ترتیب‪ ،‬حکومت بشراالسد کنترل پهنه‬
‫هوائی را ازآن خود کرد واز آن از جمله برای انداختن بمب های بشکه ای مرگبار توسط بالگردها بهره برداری کرد‪ .‬همزمان‪ ،‬آقای‬
‫اوباما وظیفه پشتیبانی از مخالفین دولت سوریه را به عهده متحدینش در خلیج فارس وترکیه میگذاشت‪.‬‬

‫سعودی ها نمی توانستند از آقای اسد به خاطراتحادش با ایران دفاع کنند‪ .‬اما آنها‪ ،‬همچون قطر‪ ،‬نمی توانند با یک انقالب دموکراتیک‬
‫والئیک در همسایگی شان کنار بیایند‪ .‬بنابراین‪ ،‬آنها تصمیم گرفتند مخالفین سوریه ای را تقویت کنند تا آنها را با ذات ارتجاعی‬
‫حکومت خودشان همسان سازند‪ .‬آنها برای کمک مالی به گروه های مسلح بنیادگرای اسالمی ( سلفی – جهادی) وسنی وارد رقابت‬
‫شدیدی با محور دوهه – آنکارا شدند‪ .‬انقالب ‪ ٢٠١١‬سوریه‪ ،‬گرفتارمیان پتک وسندان‪ ،‬در هم شکست ‪ :‬از یک سو حکومت‪ ،‬شبه‬
‫نظامیان بنیادگرای شیعه هدایت شده توسط تهران وسپس از ‪ ٢٠١۵‬به بعد نیروی هوائی وموشک های مسکو؛ واز سوی‬
‫دیگرگروهای مسلح بنیادگرای مورد پشتیبانی آنکارا‪ ،‬دوحه وریاض‪.‬‬

‫حتی افزایش قدرت داعش‪ ،‬تصرف موصل درعراق واعالم خالفت نتوانستند آقای اوباما را وادار کنند تا برنیروهای مسلح عرب سنی‬
‫معتبردراین دو کشور اتکاء کند واین علی رغم آنکه بسیاری او را به این کار تشویق میکردند‪ .‬آنها استدالل میکردند که‪ ،‬ازآنجا که‬
‫اشغال عراق توسط نیروهای آمریکائی نتوانسته بود از پس نسخه پیشین‪ ،‬یعنی دولت اسالمی عراق‪ ،‬برآید‪ ،‬بنابراین‪ ‬تنها با حمایت‬
‫مالی از شبه نظامیان قبیله ای اعراب سنی ومسلح کردن آنهاست که میشود زیر پای داعش را بطور همیشگی جارو کرد‪ .‬واشینگتن‬
‫برخالف این توصیه ها‪ ،‬بهنگام دخالتش درعراق وبرغم افسوس ریاض‪ ،‬برنیروهای ارتشی وشبه نظامیان اکثرا شیعی ودر سوریه‪،‬‬
‫برغم افسوس آنکارا‪ ،‬به نیروهای ملی گرای کرد اتکاء کرد‪.‬‬

‫کارکرد آقای اوباما به گونه ای منسجم در چهار چوب سیاست تنش زدائی او با تهران و امیدواریش به جناح معتدل‪ ،‬به اصطالح‬
‫اصالح طلب‪ ،‬حکومت ایران جای میگیرد؛ سیاستی که‪ ،‬توافق در باره فعالیت هسته ای ایران زیربنای آنرا تشکیل میدهد‪ .‬این توافق‬
‫برای رئیس جمهور آمریکا اولویت داشت وسرانجام پس از مذاکراتی طوالنی با مشارکت روسیه‪ ،‬چین‪ ،‬بریتانیا‪ ،‬فرانسه‪ ،‬آلمان‬
‫واتحادیه اروپا‪ ،‬در ژوئیه ‪ ٢٠١۵‬به امضاء رسید‪ .‬او‪،‬علی رغم گسترش منطقه ای تهران‪ ،‬که پس ازدردست گرفتن کنترل دولت‬
‫درعراق‪ ،‬با اتکاء به خدمه های منطقه ایش‪ ،‬از سال ‪ ٢٠١٣‬به بعد به گونه ای فزاینده در سوریه دخالت میکند‪ ،‬این مسیر را ادامه‬
‫داد‪ .‬سهل انگاری واشینگتن خشم دو دشمن منطقه ای ایران‪ ،‬یعنی اسرائیل وعربستان سعودی را به دنبال داشت‪.‬‬

‫هراس سعودی ها‪ ،‬بهنگامی که حوثی ها‪ ،‬دوستان ایران و همسویان ایدئولوژیک آن ومتحدین رئیس جمهور قبلی علی عبدهللا صالح‬
‫(‪ ،)۵‬پایتخت یمن‪ ،‬صنعا را به تصرف در آوردند‪ ،‬به اوج رسید‪ .‬بر پهنه چنین شرایط نگران کننده برای رهبران سعودیست که آقای‬
‫سلمان بن عبدالعزیزآل سعود‪ ،‬جانشین برادر ناتنی اش‪ ،‬که ‪ ٢٣‬ژانویه ‪ ٢٠١۵‬مرده است‪ ،‬میشود‪.‬‬

‫او به هنگام به قدرت رسیدن ‪ ٧٩‬ساله است وهدف اساسیش‪ ،‬قرار دادن پسرمحبوبش محمد‪ ،‬که درآنزمان هنوز سی سال نداشت‪،‬‬
‫درموقعیتی است که بتواند جانشین او شود‪ .‬در وحله اول‪ ،‬او را به سمت وزیر دفاع منصوب میکند‪ ،‬دو سال بعد درماه ژوئن ‪،٢٠١٧‬‬
‫محمد بن سلمان‪ ،‬ولیعهد موروثی میشود(‪ .)٦‬پادشاه جدید وپسر جوانش برآنند که در برابر خطر ایران واکنشی نیرومند نشان دهند ‪:‬‬
‫آنها تصمیم میگیرند که مستقیما دریمن وارد عمل شده و با بهبود بخشیدن به روابط با دوحه و نرمش بیشتر درمقابل اخوان‬
‫المسلمین جبهه متحد سنی منطقه را برپا سازند‪.‬‬

‫دخالت نظامی ریاض در یمن از ماه مارس ‪ ٢٠١۵‬به بعد و زیر نظارت شاهزاده محمد‪ ،‬منجر به ایجاد ائتالفی شد که قطر را نیز در بر‬
‫می گرفت‪ .‬هدف ائتالف‪ ،‬حمایت از دولت « قانونی» یمن بود که خود آن نیز حاصل ائتالفی بود که شامل اخوان المسلمین یمنی هم‬
‫میشد‪ .‬آنها یکی از اجزاء بنیادی حزب االصالح میباشند که پادشاه جدید با آنها ارتباط برقرار کرد وآنهم در حالیکه پادشاه قبلی آنان‬
‫را طرد کرده بود‪.‬‬

‫اما خط مشی جدید ریاض بدون ایجاد تنش هائی با مصر مارشال عبدالفتاح السیسی‪ ،‬مدافع برخوردی خشن با این فرقه وعامل‬
‫سرکوب شدید آنان در کشورش‪ ،‬پیش نرفت‪ .‬این موضع انعطاف ناپذیرمیان قاهره وامارات متحده عربی‪ ،‬جائی که شاهزاده وارث‬
‫ابوظبی ومرد پرقدرت اتحادیه‪ ،‬محمد بن زیاد آل نهیان‪ ،‬خصومتی شدید برعلیه اخوان المسلمین را موعظه میکند‪ ،‬مشترک است (‪.)٧‬‬

‫انتخاب آقای دونالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا‪ ،‬یک بار دیگرهمه چیز را بهم ریخت‪ .‬رئیس جمهورجدید آمریکا بالفاصله‬
‫مشاوران اسالم ستیزی برگزید که خواهان برخوردی سخت با اخوان المسلمین بوده و حتی جای دادن فرقه در لیست سازمان های «‬
‫تروریستی» را پیشنهاد میکنند‪ .‬امارات وسفیربسیار فعالش درواشینگتن مشاوران مذکور را برای عملی کردن چنین پیشنهادی‬
‫ترغیب میکنند‪ .‬آنها دست در دست‪ ،‬خواهان مجبور کردن قطر برای قطع حمایت ازاخوان المسلمین شدند‪.‬‬

‫آقای ترامپ‪ ،‬که برای اولین سفر خارجیش بعنوان رئیس جمهور‪ ،‬در ماه مه ‪ ٢٠١٧‬بگونه ای پر زرق وبرق مورد استقبال خانواده‬
‫سلطنتی سعودی قرارگرفت‪ ،‬برمیزبانانش فشارآورد تا دوحه را وادار به قطع همکاری با اخوان المسلمین کرده و آنها را از استفاده‬
‫از شبکه الجزیره محروم سازند‪ .‬کمتراز پانزده روز بعد از این سفر‪ ،‬پادشاهی سعودی‪ ،‬امارات‪ ،‬بحرین و سپس مصر وچند دولت‬
‫دست نشانده دیگر روابط دیپلوماتیک خود با قطر را قطع کردند‪ .‬سه عضو شورای همکاری خلیج (فارس) حتی تا متوقف کردن‬
‫ترابری ومبادله تجاری با عضو دیگراین شورا پیش رفتند‪ .‬این ماجرا‪ ،‬که هیاهوی بسیاری به بارآورد‪ ،‬تاکنون با شکستی مفتضحانه‬
‫روبرو شده است‪ .‬قطر‪ ،‬بیرون شده از ائتالف مداخله کننده دریمن‪ ،‬به فرمان برداری تن نداد‪ .‬قطر‪ ،‬با تکیه بر منابع مالی عظیمش‬
‫وکمک تجاری ونظامی ترکیه‪ ،‬متحدش و پدرخوانده دیگر اخوان المسلمین ازآغاز « بهار عربی» تاکنون‪ ،‬خود را با شرایط انطباق‬
‫داد‪.‬‬

‫حکومت ترامپ‪ ،‬برخالف ادعایش‪ ،‬قادراست خود را با سرکار ماندن آقای اسد تحت قیمومت روسیه سازگارکند به شرطی که مسکو‬
‫به عقب راندن ایران ومتحدینش از این کشور مساعدت کند‪ .‬هردوی این جهت گیری ها‪ ،‬از زمان بازدید رئیس جمهور آمریکا تاکنون‪،‬‬
‫توسط ریاض دنبال شده اند‪ .‬در آغاز اکتبر ‪ ،٢٠١٧‬امیر سلمان اولین دیدار یک پادشاه سعودی از پایتخت روسیه را انجام داد‪ .‬هدف‬
‫این کارزار دلربائی‪ ،‬با توجه به نمایندگی عالی رتبه ای که پادشاه را همراهی میکرد وقراردادهای مذاکره شده‪ ،‬قانع کردن رئیس‬
‫جمهور پوتین به تغییر روش در برابر تهران بود‪ .‬یک ماه بعد‪ ،‬آقایان ترامپ وپوتین‪ ،‬بهنگام حضور در گرد هم آئی همکاری‬
‫اقتصادی آسیا – اقیانوس آرام در دا نانگ ویتنام‪ ،‬بیانیه مشترکی را امضاء کردند ‪ :‬حمایت از روند بین المللی کنفرانس ژنو وتضمین‬
‫ضمنی برسرکار ماندن آقای اسد تا تصویب یک قانون اساسی جدید و برگزاری انتخابات‪.‬‬

‫در این فاصله‪ ،‬ریاض نخست وزیر لبنان‪ ،‬که خانوده اش شدیدا به سعودی ها وابسته اند (‪ ،)٨‬را احضار کرد تا براو خواندن متن‬
‫استعفایش به گونه ای مضحک در‪ ۴‬نوامبر ‪ ٢٠١٧‬وآنهم در عربستان را تحمیل کند‪ .‬این اعالمیه‪ ،‬با انتقاد شدید الحن از ایران‬
‫ووابسته لبنانیش حزب هللا‪ ،‬که آقای حریری در دسامبر ‪ ٢٠١٦‬یک دولت وحدت ملی با آن تشکیل داده بود‪ ،‬به هرگونه همکاری با‬
‫حزب شیعه پایان میداد‪ .‬این عملیات از جنس همان سخنانی است که آقای ترامپ‪ ،‬وقتی که آقای حریری بهنگام سفرش به واشینگتن‬
‫در ماه ژوئیه درکنارش ایستاده بود‪ ،‬در روی چمن کاخ سفید ایراد میکرد ‪ :‬پس از حمله ای طوالنی به حزب هللا وتشبیه آن‬
‫بعنوان‪ « ‬خطری برای دولت ومردم لبنان وتمامی منطقه»‪ ،‬بی توجه به اینکه حزب خدا در دولتی مشارکت دارد که خود‪ ‬آقای حریری‬
‫آنرا هدایت میکند‪ ،‬او آنرا همسان داعش والقاعده معرفی میکرد‪.‬‬

‫تمامی این عملیات نیز با شکستی افتضاح آمیز به پایان رسید ‪ :‬در بازگشت به لبنان‪ ،‬وپس ازآنکه امانوئل ماکرون رئیس جمهور‬
‫فرانسه او را ازچنگال سعودی ها بیرون کشید‪ ،‬آقای حریری استعفایش را پس گرفت‪ .‬اما ائتالف دولتی لبنان بسیار شکننده باقی‬
‫مانده ودر معرض بحران های پیاپی است‪ .‬اضافه براین نشانه های تنش میان مسکو وریاض بر سرسوریه ظاهر شده اند ‪ :‬پس از‬
‫همسوئی اولیه با روش روسیه که گفتگو میان رژیم ومخالفین را ترغیب میکرد‪ ،‬بنظر میرسد که ریاض مواضع خود را سخت ترکرده‬
‫ومخالفین رژیم را به رد ابتکار مسکو تشویق میکند‪ .‬سرنوشت سوریه‪ ،‬در تحلیل نهائی‪ ،‬در گروی تحول روابط میان روس ها‬
‫وآمریکائی است‪ .‬درحال حاضر‪ ،‬رفتار واشینگتن در رابطه با مسکو سخت تر شده است ‪ :‬کارزار برعلیه دخالت روسیه در انتخابات‪،‬‬
‫تحریم های جدید‪ ،‬ارسال اسلحه به اوکراین وغیره وغیره‪ .‬وتمامی اینها برخالف خواست دونالد ترامپ که آشکارا ازاین جریان‬
‫ناخرسند است‪.‬‬
‫در برابرهرج ومرج باورنکردنی سیاست آمریکا‪ ،‬سعودی ها پا در گل مانده اند‪ .‬از همه مهم تر اینکه‪ ،‬تهاجم آنان در یمن به درازا‬
‫کشیده وسبب یکی از بدترین فجایع انسانی عصر حاضر‪ ،‬حتی وخیم تراز مصیبت سوریه‪ ،‬شده است‪ .‬امید آنان به تغییر شرایط با‬
‫همراه کردن آقای صالح‪ ،‬مشهور به چرخش های سیاسی فرصت طلبانه‪ ،‬با خودشان‪ ،‬با کشته شدن او توسط آنانی که به آنها خیانت‬
‫کرده بود‪ ،‬نقش بر آب شد‪ .‬از آن پس‪ ،‬معضل دیگری نیز رو نموده است ‪ :‬درگیری میان نیروهای ائتالف به سرکردگی عربستان‬
‫سعودی‪ ،‬ازآنرو مشکل آفرین است که برخی از آنان از حمایت ابوظبی ودیگران از پشتیبانی ریاض برخوردارند‪ .‬قطر‪ ،‬لبنان‪ ،‬سوریه‪،‬‬
‫روسیه ‪ :‬تمامی ترفند های رهبران سعودی به تحریک آقای ترامپ دوام نیاورده اند‪ .‬از همه بدتر‪ ،‬شناسائی اورشلیم بعنوان پایتخت‬
‫اسرائیل از سوی ترامپ است که آنان را درتنگنا گذاشته است‪ .‬آنها‪ ،‬بر اساس تمایل ترامپ‪ ،‬فشار بررهبرحکومت خودگردان‬
‫فلسطین‪ ،‬آقای محمود عباس را آغاز کرده بودند تا او اوامر اسرائیل را بپذیرد اما ناچار شدند از این کار صرف نظر کنند‪ .‬ومنزوی‬
‫شدن رئیس جمهور آمریکا در رابطه با پرونده هسته ای ایران درعرصه بین المللی عامل دیگری برای تشدید بد خوئی آنان است‪.‬‬
‫رقص شمشیر آقای ترامپ با میزبانان سعودیش در ماه مه گذشته دیگرخیلی دور بنظر میرسد‪...‬‬

‫‪ – ١‬مراجعه کنید به ‪ :‬فیلیپ دکام و سسیل مارن‪ « ،‬یک حکومت مالئی با قانون اساسی» لوموند دیپلوماتیک‪ ،‬مه ‪٢٠١٦ ‬‬
‫‪ – ٢‬مراجعه کنید به ‪ :‬برنارد هورکاد‪ « ،‬ایران در کسوت قدرتی منطقه ای سربر میدارد»‪ ،‬لوموند دیپلوماتیک فارسی‪ ،‬فوریه ‪٢٠١٨‬‬
‫‪...http://ir.mondediplo.com/article292‬‬

‫‪ – ٣‬اززمان قطع روابط دیپلوماتیک میان قطر وهمسایگانش‪ ،‬فعالیت شورای همکاری خلیج (فارس) عمال به تعویق درآمده است‪۴ .‬‬
‫‪ -‬مراجعه کنید به ‪ « :‬اخوان المسلمین‪ ‬خواهان " انتقالی مهارشده " اند »‪ ،‬لوموند دیپلوماتیک فارسی‪ ،‬مارس ‪٢٠١١ http://ir.m‬‬
‫‪...ondediplo.com/article167‬‬

‫‪ - ۵‬مراجعه کنید به ‪ :‬لوران بونفوا‪ « ،‬در گل فرورفتن سعودی ها در یمن»‪ ،‬لوموند دیپلوماتیک فارسی‪ ،‬دسامبر‬
‫‪...http://ir.mondediplo.com/article288 ٢٠١٧‬‬

‫‪ - ٦‬مراجعه کنید به ‪ :‬نبیل مولین‪ « ،‬سازش های کوچک با وهابیگری»‪ ،‬لوموند دیپلوماتیک فارسی‪ ،‬ژانویه‬
‫‪...http://ir.mondediplo.com/article289 ٢٠١٨‬‬

‫‪ – ٧‬مشهور است که آقای محمد بن زاید‪ ،‬متولد ‪ ،١٩٦١‬فرمانده دستگاه امنیتی امارات در سالهای ‪ ،١٩٩٠‬توسط افسران مصری‬
‫مهاجر‪ ،‬که اعضای اخوان المسلمین در کشورزادگاهشان هدف اصلی به شمار میآمدند‪ ،‬آموزش دیده است‪ .‬با متهم کردن اخوان‬
‫المسلمین به توطئه برای در دست گرفتن قدرت‪ ،‬او سرکوب آنان وطرفدارانشان را هدایت کرد‪.‬‬

‫‪ – ٨‬پدر آقای سعد حریری‪ ،‬نخست وزیر پیشین لبنان رفیق حریری که در سال ‪ ٢٠٠۵‬به قتل رسید‪ ،‬ثروت انبوهی درعربستان به‬
‫لطف امیر فهد بن عبدالعزیز آل سعود بدست آورده بود‪.‬‬

‫‪----------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬

‫یکی از هزاران کارنامۀ سلطان ویرانگری؛ محمد گل مهمند‬


‫تارنمای توران ‪ :‬تودیقل میمنگی ‪ :‬محمد گل مهمند بعداز تعین شدنش به حیث رئیس تنظمیۀ تورکستان وقطغن‪ ،‬ضمن سر‬
‫کوب های وحشیانه ای که بر علیه مردم بی دفاع بغالن‪ ،‬قندوز‪ ،‬تخار‪ ،‬بدخشان‪ ،‬بلخ‪ ،‬سمنگان‪ ،‬جوزجان وسرپل به عمل‬
‫آورد وتوضیح هر یکی از آن عملکرد های فاجعه آفرین وغیر انسانی در نوشته های بعدی منعکس خواهد گردید‪ ،‬میمنه‬
‫وباشندگان آن دیار‪ ،‬منحیث منسجم ترین کتلۀ تورکان ازبیک در افغانستان آماج حمالت ددمنشانۀ او قرارگرفته وبه‬
‫مصائبی گرفتار آمدند که‪ ،‬تاریخ هر گز نمیتواند آنهارا فراموش کند‪.‬‬

‫بزرگترین جفای او بر علیه مردم میمنه‪ ،‬جمع آوری کتب تورکی از مدارس دینی‪ ،‬مکاتب‪ ،‬کتاب فروشی ها وخانه های‬
‫مردم با حیل مختلف وبه آتش کشیدن آنهاست که‪ ،‬اصل فاجعه به تر تیب ذیل صورت میگیرد‪.‬‬

‫محمد گل مهمند یکی از تحصیل یافتگان کشور تورکیه بود وزبان تورکی استانبولی را نیک میدانست‪ ،‬با استفاده از زبان‬
‫تورکی استانبولی که قرابت های فراوانی با زبان تورکی ازبیکی دارد‪ ،‬تکلم به زبان ازبیکی را به سرعت فرا گرفت‪ ،‬از‬
‫روی نیرنگ با مردم به زبان خود آنها صحبت نموده‪ ،‬آن هارا تشویق نمود که کتب تورکی موجود در خانه ها وهر جای‬
‫دیگر را به اوبسپارند که در ایجاد یک کتابخانۀ عامه برای مردم شهر مورد استفاده قرار دهد‪ ،‬وبعضی از نسخ کم یاب‬
‫راهم تجدید چاپ نموده‪ ،‬از نابودی نجات بخشد!‬

‫مردم مظلوم میمنه که از نیت شوم او آگاهی نداشتند‪ ،‬واز سوابق جنایتکارانۀ اوهم اطالع چندانی در اختیار ایشان قرار‬
‫نگرفته بود‪ ،‬با خوش قلبی وخلوص نیت هرآن کتابی را که در هر جا یافتند تقدیم او نموده ومنتظر آن بودند که‪ ،‬آن‬
‫فاشیست محیل به وعدۀ خود عمل نموده وکتابخانۀ مورد نیاز مردم را در شهر میمنه افتتاح نماید‪.‬‬

‫او با مهارت تمام آخرین کتب باز مانده در خانه های مردم را هم با پیش کش نمودن پول واعطای جوایزبه آورندگان آن‬
‫ها‪ ،‬وگاهی هم تهدید‪،‬جمع آوری نموده‪ ،‬وروزی راهم جهت افتتاح این کتابخانۀ منحوس تعین ومردم را دعوت به اشتراک‬
‫در مراسم افتتاحیه کتابخانه می نماید‪ .‬تا روز موعود مقدار کافی چپن را هم از دکان ها جمع آوری وبا کتاب ها یکجا قرار‬
‫میدهد‪.‬‬

‫بنابه گفتۀ شاهدان عینی همچون مرحوم عبدالروف نفیر‪ ،‬شادروان ابوالخیرخیری‪ ،‬شاد روان نظر محمد نوا وعدۀ دیگری‬
‫مجموعا ً سه هزار چهار صد جلد کتب مختلفۀ دینی وتاریخی‪ ،‬یکجا با همان مقدار چپن جمع آوری شده‪ ،‬در روز بازار‬
‫پنجشنبه که همه مردم جهت خرید وفروش مواد دست داشته ویا مورد نیاز خود به شهر می آیند‪ ،‬بعداز گردآوری جبری‬
‫مردم توسط جارچی ها‪ ،‬در بازار سر پوشیدۀ (تی تم ) که یکی از مراکزتجارتی مهم وباز مانده از زمانه های دور بود‪ ،‬به‬
‫آتش میکشد‪.‬‬

‫جریان آتش زنی کتب را مردمی که عدۀ ازآن ها هنوز زنده اند چنین بیان میدارند‪:‬‬

‫مردم با کمال تعجب می بینند که در مرکز آن بازار سر پوشیده کتب جمع آوری شده به یک حالت اهانت بار سر هم افتاده‬
‫وپهره داران از آنها محافظت مینمایند وبه شکل یک دایره چپن های جمع آوری شده نیز در اطراف کتابها قرار داده شده‬
‫است‪.‬‬

‫محمد گل مهمند‪ ،‬قبالً دستور داده بود که میز خطابۀ اورا در باالی تودۀ کتابها ترتیب داده ومقدار الزم تیل پطرول نیز آماده‬
‫سازند‪ .‬همه چیز طبق دستور او آماده گردیده بود‪ ،‬واو با قرار گرفتن در جای معینه‪ ،‬از مردم متحیر وبهت زده می پرسد‬
‫که‪:‬‬

‫در زیر پا های او چه چیزی قرار دارد؟‬

‫مردم یک صدا جواب میدهند که‪ ،‬کتاب!!‬

‫او تکرار از مردم می پرسد که کدام کتاب؟‬

‫مردم با پریشان حالی جواب میدهند که کتاب های تورکی!‬

‫بعداً او به طرف چپن ها اشاره نموده ومی پرسد که آن ها چه هستند؟‬

‫مردم که از نیت او واقف نیستند با خنده جواب میدهند که صاحب چپن!‬

‫او باز میپرسد که‪:‬‬

‫کی به این زبان تورکی تکلم میکند؟‬

‫مردم میگویند که تورک ها!‬


‫وکی این چپن هارا میپوشد؟‬

‫تورکها!‬

‫با گرفتن قیافۀ موقر خطاب به مردم میمنه که اکثریت مطلق ایشان تورکان اند‪ ،‬می گوید که‪:‬‬

‫ماهمه افغان هستیم واینجا هم سرزمین افغانستان است‪ ،‬ودر افغانستان همه باید به زبان افغانی درس بخوانند ‪ ،‬کتاب‪،‬‬
‫عریضه‪ ،‬نامه وهر آن چیزدیگری که الزم باشد به زبان افغانی یعنی پشتو نوشته کنند‪ ،‬وتمامی مراجعات خودرا به دوایر‬
‫دولتی به زبان پشتو ترتیب اثر داده وبه زبان ملی که زبان پشتو است احترام بگذارند!‬

‫زبان تورکی زبان مغول ها واوالدۀ چنگیز است که خاک مارا ویران‪ ،‬وشهر های افغانستان را آتش زده است‪ .‬وچپن هم‬
‫البسۀ مغولی است وما افغان هستیم‪ ،‬نباید که لباس مغول ها را استفاده وقدر نماییم‪ .‬از این به بعد نه کسی از این زبان‬
‫مغولی استفاده کرده میتواند ونه هم حق پوشیدن این کاالی< لعنتی مغول ها را دارد‪.‬‬

‫این کتابها به زبان مغولی نوشته شده باید است طبق دستورمبارکۀ اعلیحضرت معظم همایونی به آتش کشیده شود‪.‬‬

‫حال شما مردم کمک کنید که ما این کتابهای لعنتی را یکجا با این لباسهای لعنتی آتش بزنیم‪.‬‬

‫بعدازین هیچ کسی حق نوشتن به این زبان را ندارد‪ ،‬واگر کسی مرتکب این جرم غیر قابل بخشش شود جزای سخت‬
‫خواهد دید‪.‬‬

‫چپن راهم باید است اصالح نمود‪.‬‬

‫آستین های آن کوتاه ودامن آنهم کوتاه شود!‬

‫جهت رهنمایی مردم یکی دو تن از حاضرین را هم در نزد خود احضار وآستین های چپن ایشان را یکجا با دامن آن قیچی‬
‫مینماید‪ .‬بعداً باالی کتب تیل پاشی نموده وآتش میزند وبه این ترتیب بزرگترین فاجعۀ کتاب سوزی را به شیوۀ کتاب سوزی‬
‫های هتلری انجام داده‪ ،‬و تورکی زبانانرا از داشتن زبان تحریر وتدریس به زبان مادری محروم میسازد‪.‬‬

‫‪----------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬
‫‪------‬‬

‫و اینهم از گیاهان هرزه ای که آن جنایتکار تخم آنرا بذر کرد و یک نسل بعد سرکشید‪:‬‬

‫دوشنبه ‪ 13‬حمل ‪ ۱۳۹۷‬خورشیدی‪  ‬برابر با ‪ 2‬اپریل ‪ ۲۰۱۸‬میالدی‬

‫یون؛ فاشیستی در قبای ملی‌گرا‬

‫‌آشنای آلمانی که مرارت‌های زیادی از نازی‌ها دید و سرانجام با شرکت در محکمۀ‬ ‫ِ‬ ‫سیاسی نام‬
‫ِ‬ ‫ماندگار ‪ :‬زمانی هانا آرنت اندیشمند‬
‫ادولف آیشمان دیدگاه‌های خود را دربارۀ فاشیسم و توتالیتریزم در قالب یک جزوه ارایه کرد‪ ،‬می‌گوید‪ :‬آدم مستبد و دیکتاتور می‌داند‬
‫ت ظالمانه دارد؛ اما توتالیتریزم یک وضعیت است که در آن انسان‌ها از‬ ‫که چه می‌کند؛ او انسان باقی می‌ماند‪ ،‬انسانی که خصل ِ‬
‫معروف خود «توتالیتاریسم» را که به بررسی این پدیده اختصاص یافته‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ت خود تهی می‌شوند‪ .‬به همین دلیل‪ ،‬آرنت بعداً کتا ِ‬
‫ب‬ ‫انسانی ِ‬
‫‪.‬می‌نویسد‬
‫زمان خود غوغایی برپا کرد و به یکی از آثار دست او ِل سیاسی جهان مبدل شد که هنوز این جایگاه را برایش«‬ ‫ِ‬ ‫توتالیتاریسم» در‬
‫ب گرانسنگ مراجعه می‌کنند‪.‬‬ ‫حفظ کرده است‪ .‬هنوز هم کسانی که می‌خواهند ماهیت عملکر ِد دولت‌های فاشیستی را بدانند‪ ،‬به این کتا ِ‬
‫وقتی یادداشت‌های اسماعیل یون استاد دانشگاه و یا پوهنتون را که اخیراً منتشر شده مطالعه کنیم‪ ،‬یک با ِر دیگر ناچار به مرو ِر کتاب‬
‫‪.‬توتالیتاریسم هاناآرنت می‌شویم‬
‫ِ‬
‫ایدیولوژی‌ها در مجموع مستعد گرایش به توتالیتاریسم هستند‪ .‬آن‌ها جهان را به دسته‌های مختلف تقسم می‌کنند و از این منظر در‬
‫انسان خوب و بد وجود ندارد‪ ،‬بل دوست و دشمن وجود دارد‪ .‬آنانی که با ما همراه اند ـ‬ ‫ِ‬ ‫مورد آن‌ها قضاوت می‌کنند‪ .‬در ایدیولوژی‌ها‬
‫ت‬
‫چه از نظر عقیدتی‪ ،‬چه از نظر نژادی و زبانی ـ دوست اند و همۀ آنانی که چنین ویژه‌گی‌هایی را نداشته باشند‪ ،‬به صور ِ‬
‫خودبه‌خودی به دشمن تبدیل می‌شوند‪ .‬هیتلر با توجه به همین دیدگاه‪ ،‬خود را نژاد برتر می‌دانست و معتقد بود که باید آلمان‌های‬
‫مرام خود اعتراف کند و آن را زیر‬ ‫ِ‬ ‫ت وطنی است؛ فاشیستی که نمی‌تواند به‬ ‫پاک‌نژاد بر جهان حکومت کننـد‪ .‬آقای یون نیز یک فاشیس ِ‬
‫لفافه‌هایی چون تاریخ و جغرافیا می‌پوشاند‪ .‬برای آقای یون نیز پشتون و غیرپشتون مطرح است‪ ،‬پشتون‌ها از دید ایشان‪ ،‬مالک‬
‫کشوری به نام افغانستان هستند و دیگرانی که در این سرزمین زنده‌گی می‌کنند‪ ،‬مهاجر و غیربومی اند‪ .‬این یعنی مغالطه و تاریخ را‬
‫!به نفع خود و اندیشه‌های خود مصادره کردن‬
‫ت‬
‫آقای یون در یک گفت‌وگو مدعی شده بود که او ملی‌گرای مسلمان است‪ .‬اما چنین نیست‪ ،‬او هیچ نسبتی با ملی‌گرایی به معنای مثب ِ‬
‫آن ندارد‪ .‬ملی‌گرایی نیز از جمله اصطالحات به اصطالح ایشان وارداتی است که هیچ سنخیتی نمی‌تواند با ارزش‌های او داشته باشد‪.‬‬
‫آقای یون یک فاشیست وطنی است که با لقلقۀ پشتونیسم می‌خواهد فضای کشور را از نظرات خصمانه‌اش مسموم سازد‪ .‬شاید‬
‫برخی‌ها به چنین نظراتی توجه داشته باشند و آن‌ را حقیقت مطلق بدانند‪ ،‬ولی بدون شک آنانی که تاریخ و شکل‌گیری جوامع بشری‬
‫‪.‬را پیگیری می‌کنند‪ ،‬فقط به چنین دیدگاه‌هایی می‌توانند بخندند‬
‫ت مردم افغانستان باشد و پشتون‌ها در آن اکثریت را داشته باشند‪ ،‬چنین‬ ‫به فرض‪ ،‬آن‌گونه که آقای یون می‌پندارد‪ ،‬پشتو زبان اکثری ِ‬
‫دیدگاهی چه گرهی از مشکالت امرو ِز ما باز می‌کند؟ آیا با پشتونیسم و زبان پشتو می‌توان به مشکالت جامعه راه‌حلی پیدا کرد‪ .‬در‬
‫جهانی که زبان فارسی با آن‌همه عظمت و بزرگی خود دیگر حرفی برای گفتن ندارد و در برابر زبان‌های علم و فناوری هر روز کم‬
‫می‌آورد‪ ،‬مطرح کردن چنین بحث‌هایی چه دردی را درمان می‌کند‪ .‬اگر قرار باشد که کسی بر این کشور دعوای مالکیت داشته باشد‪،‬‬
‫یکی می‌تواند ترک‌ها و دومی تاجیک‌ها باشند‪ .‬مگر سال‌های سال ترک‌ها بر این جغرافیا حکومت نکرده‌اند؟ سلطان محمود و سلطان‬
‫مسعود که در دربارهای خود چهارصد شاعر زبان فارسی را با اکرام تمام نگه می‌داشتند‪ ،‬مگر ترک نبودند؟ مگر تیموری‌های هرات‬
‫زرین این کشور را به خود اختصاص داده اند‪ ،‬ترک نبودند؟ اگر غزنی پایتخت چهارصد شاعر زبان فارسی‬ ‫ِ‬ ‫که امروز بخشی از تاریخ‬
‫بوده‪ ،‬به معنای این نیست که زبان متداول و رسمی آن زمان‪ ،‬زبان فارسی بوده است؟ مگر سمنگان تخت رستم یکی از اساطیر‬
‫بی‌بدیل جهان را به خود اختصاص نداده است؟ در بلخ مگر رابعه و موالنا نمی‌زیستند؟ در هرات و بادغیس مگر حنظله نخستین‬
‫شاعر پارسی‌گوی‪ ،‬خواجه عبدهللا انصاری‪ ،‬فخر رازی‪ ،‬جامی و هاتفی زنده‌گی نمی‌کردند؟ ابن سینا‪ ،‬فارابی‪ ،‬ابوریحان بیرونی‪ ،‬ناصر‬
‫خسرو و ده‌ها و ده‌ها شاعر و نویسندۀ دیگر کجایی بوده‌اند؟‬
‫زبان مشخص فرو کاستن و از آن‬ ‫ِ‬ ‫و‬ ‫قوم‬ ‫یک‬ ‫به‬ ‫را‬ ‫افغانستان‬ ‫است؟‬ ‫کرده‬ ‫آقای یون آیا این تاریخ را یک بار در زنده‌گی‌اش تورق‬
‫جایگاه آب را گل‌آلود کردن و به نفع برنامه‌های سیاسی خود ماهی گرفتن‪ ،‬چه سودی به حال این کشور در به در و خاک بر سر‬
‫زبانی خود را محترم بشماریم و از آن به سود منافع ملی خود استفاده کنیم‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫خواهد داشت؟ ما به جای این‌که بیاییم و تنوع قومی و‬
‫چرا از آن حربه‌یی علیه یکدیگر می‌تراشیم؟‬
‫در پشت همین نوشته‌های آقای یون چنین می‌خوانیم‪« :‬حرف‌های ناگفتۀ ارگ»‪ « ،‬اسماعیل یون رییس پیشین امور فرهنگی شورای‬
‫امنیت ملی»‪ .‬این «فرهنگی» را آقای یون از کجا آورده است؟ ایشان که با واژه‌گان فارسی مخالف اند‪ ،‬چرا به جای واژۀ فرهنگ از‬
‫واژۀ کلتور که به مزاج فرهنگی‌شان خوش‌تر می‌نشیند‪ ،‬استفاده نکرده‌اند؟‬
‫روزگاری جالل‌الدین کزازی که به سره‌نویسی فارسی شهره است و می‌خواهد که هیچ واژۀ غیرفارسی را در نوشته‌ها و‬
‫سخنرانی‌هایش به کار نبرد‪ ،‬در جمعی چلنج داد که از میان سخنانش واژه‌های غیرفارسی را بیابند‪ .‬عبدالکریم تمنا از شاعران و‬
‫‌گان کشو ِر ما که در این نشست حضور داشت‪ ،‬چهار واژۀ غیرفارسی را در سخنرانی آقای کزازی تشخیص و به ایشان‬ ‫فرزانه ِ‬
‫یادآوری کرد که مورد توجه بسیار قرار گرفت‪ .‬منظور اما این‌که‪ :‬نمی‌توان تاریخ و زبان را آن‌گونه که ما می‌خواهیم‪ ،‬بسازیم‪ .‬آن‌وقت‬
‫حاصل کار چیزی می‌شود در حد رمان‪ُ  ۱۹۸۴ ‬جرج اورول که از آقای یون می‌خواهم حداقل آن را بخوانند و اگر به زبان فارسی تسلط‬
‫!ندارند‪ ،‬از رهبر عزیزشان مدد بگیرند تا آن را به زبا ِن دری برگردان فرمایند‪ .‬والسالم‬

‫‪---------------------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬

‫البته تحلیل های دانشمندانه و بیرون داد ها و پیشنهادات خردمندانه ذواتی پیش کسوت مانند جناب عزیز آریانفر که به‬
‫دالیل از امریکا می طلبد تا به «کنترل داشتن دارالمجانینی به نام ارگ‪) ‬کابل) دل خوش» نکند؛ صالحیت و صالبت‬
‫میخواهد‪:‬‬

‫‪ ‬امریکا باید هر چه زودتر راهبرد خود را در قبال افغانستان و منطقه ویرایش نماید‪.‬‬

‫‪  ‬اگر گزافه گویی نشود‪ ،‬این کمترین نخستین کسی بودم که سخن از شکست امریکا در افغانستان هنوز پیش از آن که به‬
‫افغانستان لشکرکشی کند‪ ،‬به زبان آورده بودم ‪ .‬در این پیوند من با شاد روان استاد داکتر جاوید و شادروان عزیز نعیم‬
‫کنفرانس مشترکی در اواخر‪  ۲۰۰۱ ‬لندن داشتیم‪ .‬گزارش کامل این کنفرانس در کتاب افغانستان به کجا می رود؟‬
‫(سال‪ ،۲۰۰۳ ‬بنگاه انتشارات میوند‪ ،‬کابل)‪ ‬آمده است‪ .‬سپس به سال‪ ۲۰۰۹ ‬در سخنرانی اختصاصی یی که در دفتر‬
‫مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت خارجه ایران برای گردانندگان و کارشناسان ارشد وزارت خارجه ایران داشتم‬
‫سخن از بن بست رسیدن راهبرد امریکا در قبال افغانستان بر زبان آوردم‪.‬‬
‫بی گفتگو آن چه که امریکا امروز در افغانستان با آن رو به رو است‪ ،‬بن بست استراتیژیک است‪.‬‬

‫من اکنون نوشته تحلیلی‪ ،‬جامع و همه جانبه یی در پیوند با استراتیژی های متفاوت امریکا و چین و تا حدودی هم‬
‫روسیه در گستره افپاک و ترانس کاسپین‪ ( ‬قفقاز و آسیای مرکزی) روی دست دارم که در آن می کوشم دالیل عینی باخت‬
‫استراتیژیک امریکا و برد استراتیژیک چین را در هر دو گستره بررسی و ارزیابی کنم‪.‬‬
‫برای کسانی که بردباری خواندن نوشته های تحلیلی دراز و خسته کن را ندارند‪ ،‬بسیار فشرده می نویسم که اصلی ترین‬
‫دلیل باخت امریکا داشتن نگاه ابزاری محض ویرانگر و بیهوده جیوپولیتیک و جیواستراتیژیک و سطحی گرایانه با‬
‫مسایل منطقه و دلیل اصلی برد چین در داشتن نگاه دور اندیشانه جیواکونومیک در منطقه است‪.‬‬
‫چینی ها در برنامه دارند تا سال‪ ۲۰۳۰ ‬نزدیک به‪ ۵۰ ‬میلیارد دالر پاکستان‪ ،‬شاید به همین پیمانه در ایران‪ ،‬در‬
‫حدود‪  ۲۰۰ ‬میلیارد دالر در کشورهای آسیای مرکزی در بخش های زیرساختی سرمایه مایه گذاری کنند‪.‬‬

‫برعکس امریکایی ها در عراق و افغانستان نزدیک به دو تریلیون دالر را بیهوده برباد هوا دادند‪ .‬دستاورد شان هم در‬
‫عراق و سوریه بربادی و تباهی این دو کشور و به خاک و خون کشیدن مردم این دو کشور است‪ .‬ان چه در افغانستان‬
‫به دست آوردند‪ ،‬بیشتر به یک مضحکه همانند است‪ :‬دولت های فاسد‪ ،‬بیمار‪ ،‬ناتوان و مسخره حامد کرزی و غنی احمد‬
‫زی! و آینده نامعلوم بازی با کارت طالب و داعش و ناسیونالیسم بیمار‪.‬‬

‫بسنده است برای یک لحظه تصور کنیم که هرگاه امریکا تنها‪ ۱ ‬درصد این دو تریلیون دالر را به جای برباد دادن در‬
‫بازی کوبایی بوش پسر در اقتصاد افغانستان و پاکستان سرمایه گذاری می کرد و از کوشکا (تورغندی) تا چمن راه آهن‬
‫می کشید و سپس آن را تا کراچی ادامه می داد‪ .‬در پهلوی آن پروژه تاپی را هم عملی می کرد‪ .‬با‪ ۸۰ ‬میلیارد دالر دیگر‬
‫در افغانستان و پاکستان دموکراسی واقعی را پیاده می ساخت و دولت های مردمساالر را روی کار می آرود‪ .‬با‬
‫بقیه‪  ۱۹۰۰ ‬میلیارد دالر دیگر می توانست بخش بزرگی از گنجینه های کانی آسیای مرکزی را بخرد و به بازارهای‬
‫جهانی بفروشد‪ .‬سود آن چند برابر هزینه می شد‪ .‬یعنی هم خرما می شد و هم ثواب‪.‬‬

‫اما آوخ! امریکا به بیراهه رفت و فریب چند ناسیونالیست بیمار هم میهن ما را خورد که تنها به خورجین خود و منافع‬
‫آزمندانه شخصی خود می اندیشیدند‪ .‬این گونه هم کشور خود و هم امریکا را تباه و برباد کردند‪ .‬روزی یک کارشناس‬
‫روس به شوخی گفت‪ :‬شاید زمانی برسد که ما تندیس های خلیلزاد‪ ،‬کرزی و غنی را در مرکز مسکو برپا داریم‪ .‬زیرا‬
‫زیان جبران ناپذیری را که این ها به امریکا رساندند‪ ،‬در تصور ما هم نمی گنجید‪.‬‬

‫اکنون چین با دست باال روز تا روز در سراسر منطقه نفوذ خود را گسترش می دهد و امریکا به داشتن چند پایگاه در‬
‫افغانستان و در کنترل داشتن دارالمجانینی به نام ارگ دل خوش کرده است‪ .‬غافل از این که همپیمان راهبردی مهمی‬
‫چون پاکستان را عمال از دست داده است‪ .‬اگر از دست رفتن همپیمانان دیگر امریکا در منطقه یعنی ایران و ترکیه را در‬
‫پهلوی پاکستان بگذاریم‪ ،‬منظره بسیار ترسناکی برای کاخ سفید پرداز می گردد‪.‬‬
‫آری! امریکا باید هر چه زودتر راهبرد خود را در قبال افغانستان و منطقه ویرایش نماید‪.‬‬

‫‪-----------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬

‫‪ ‬قدرت‪ :‬يک ديد اقراطي ستيفن لوکيس استاد جامعه شنايس و سياست در کالج باليول‪ ،‬آکسفورد‪.‬‬

‫انجمن جامعه شناسی بریتانیا ‪ ۱۹۷۴‬همه ی حقوق حفوظ اند‪ .‬هیچنوع تولید مجدد‪ ،‬نسخه برداری این نرشیه بدون اجازه‬
‫کگتبی مجاز نیست‪ .‬هیچ پرهگراف آن منیتواند بدون اجازه کتبی یا کاپی رایت نسخه برداری‪،‬دوبار ه اولید‪ ،‬دیزاین و ‪. . .‬‬
‫گردد‪ .‬چاپ اول سال ‪ ۱۹۷۴‬مکمیاللن پریس ملیتد‪.‬‬
‫پیشگفتار مترجم‪:‬‬

‫قدرت‪ :‬یک دید افراطی‪ ،‬خواننده را با دیدهای متداول علمی در مورد قدرت آشنا میسازد‪ .‬ترجمه این اثر با حواشی ویک‬
‫مقدمه مفصل ر ا مطبعه میوندچند سال قبل طبع منود‪ .‬این نسخه ترجمه اثر ستیفن لوکیس ر ا بدون حواشی عرضه‬
‫مینامید ‪.‬گرچه اثر هذا توسط دوتن ایرانی چند دهه قبل به فارسی ترجمه شده بود‪ .‬تبرصه و حواشی بر ترجمه ی دری این‬
‫اثر به منظور توضیح و سهل سازی مطالب انجام شده بود‪ .‬هرچند این اثر بوسیله مرتجامن ایرانی نیز ترجمه و چاپ‬
‫گردیده‪ ،‬به دالیل موجه به زبان دری نیز ترجمه گردید‪ .‬برای تعداد زیاد خوانندگان‪ ،‬خواندن یک اثر به زبان مادری سهلرت‬
‫است در حالیکه ممکن است بتوانند این اثر را به زبان اصلی انگلیسی آن نیز مطالعه منایند‪ .‬تالش برای معادل سازی دلیل‬
‫و ماموریت مهمی برای علمی سازی زبان و ترجمه این اثر به زبان دری به شامر میرود‪ .‬امیدوارم از این طریق خدمتی‬
‫در جهت انتقال دانش و معادلسازی زبان انجام داده باشم‪ .‬کار انسانی منیتواند بدون کاستی باشد یا در حد کامل قرار داشته‬
‫باشد‪ .‬بنابرآن امیدوارم به کمک خوانندگان محرتم اصالحات الزمی در منت های بعدی وارد آیند‪ .‬بر ای ابراز نظر به آدرس‬
‫زیرین بنویسید‪ n.m.heikal@gmail.com ,:‬نبی هیکل‬

‫‪-----------------------------------------------------------‬‬
‫چک‪ :‬یعنی سند برات حواله که فارسی است و عربی آن صک است برگرفته از فارسی که بعدها به انگلیسی و فرانسوی‬
‫راه یافته است‬
‫زهپتال تا پیش رود ترک ‪ ---‬به بهرام بخشید و بنوشت چک‬
‫به کیسر سپارم همه یک به یک ‪ ---‬ازاین پس نوشته فرستیم و چک‬
‫فستق ‪ :‬یعنی درخت پسته از تاریخ بیهقی‬
‫‪------------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬

‫پروفیسور راجام بها گوات ‪ ،‬دکتر ویلیامز و دکتر میلز بر پایه دانش زبان شناسی از کهن بودن گات ها یعنی همان زبان اوستایی به «‬
‫»عنوان مادر زبان آریایی ها یادمی کنند‪ ».‬برداشتی از کتاب مرز مزدایی نوشته‪ ،‬امید عطایی فر‪ ،‬ص ‪90 -89‬‬

‫حال برگردیم که اساتید ادبیات و زبان پارسی دری چون ملک الشعرا محمد تقی بهار ‪ ،‬پرویز نایل خانلری ‪ ،‬دهخدا ‪ ،‬سعیدنفیسی ‪،‬‬
‫رشید یاسمی ‪ ،‬صادق هدایت ‪ ،‬مجتبی مینوی ‪ ،‬بزرگ علوی ‪ ،‬ذبیح هللا صفا ‪ ،‬آل احمد و دیگران ‪ .‬دکتر تقی بهار در زمینه آثار زیادی‬
‫دارد که منجمله سه جلد کتاب بنام « سبک شناسی »‪  ‬از آثار وی است که در جلد اول بحث های مفصلی دارد راجع به زبان فارسی که‬
‫واضح و روشن نگاشته که « زبان کنونی ما ‪ ،‬زبان فارسی دری است » همچنان خانلری و سعید نفیسی و دیگران با صراحت روشن‬
‫اعالم فرموده اند که زبان کنونی ما زبان فارسی دری می باشد‪     .‬در حال حاضر یکی از اداره فرهنگی با صالحیت ورسمی در ایران‬
‫« بنیاد سعدی » است که در راستای زبان و ا دب فارسی فعال می باشد ‪ .‬در این قسمت مستقیما می رویم روی خالصه اعالم نتایج‬
‫پژوهش این نهاد ‪ .‬عنوان ‪ – 8 « :‬آغاز ادبیات جدید فارسی » ‪ « :‬زبان امروز ایران آخرین صورت تکامل یافته دری است » به‬
‫ادامه چنین توضح میدارد ‪ « :‬زبان فارسی امروز یعنی دری در طی دوره اسالمی در شرق ایران پرورش یافت ‪ .‬مرکز های مهم این‬
‫زبان ماورالنهر وخراسان یعنی‪  ‬سمرقند ‪ ،‬بخارا ‪ ،‬بلخ ‪ ،‬مرو ‪ ،‬هرات ‪ ،‬توس و نیشابور وسیستان بوده است ‪ » ...‬این چند پروگراف‬
‫‪ :‬اختصار یک بحث و توضیحات مفصل است که در آخر این عنوان آمده است که در این نگارش از منابع ذیل استناد شده است‬

‫ملک الشعرا بهار نگاشته است ‪ « :‬زبان فارسی دری زبانی است که از خراسان به دربار ساسانیان رفته است ‪ . . .‬گروهی گویند که‬
‫در زمان بهمن اسفندیار چون مردم از اطراف عالم به درگاه او می آمدند و زبان یکدیگر را نمی فهمیدند ‪ ،‬بهمند فرمود تا دانشمندان‬
‫گرد آیند و بهترین لهجه ای زبان فارسی را برای گویش عام و دربار وضع نمایند ‪ .‬سرانجام کویش مردمان شرقی را تعیین کردند که‬
‫‪.‬به زبان دربار یا در و دری گفتند ‪   ».‬بدین صورت « دری » صفت زبان فارسی است‬

‫بطور فشرده و کوتاه باید گفت که هم بر اساس بیان واقعیت ها از جانب اساتید زبان پارسی چون ملک الشعرا بهار ‪ ،‬خانلری ‪ ،‬دهخدا‪ ‬‬
‫‪ ،‬سعید نفیسی و دیگران و هم واصف باختری ‪ ،‬رهنورد زریاب ‪ ،‬عبداالحد جاوید ‪ ،‬اسدهللا حبیب ‪ ،‬اکرم عثمان ‪ ،‬محمد حسین یمین و‬
‫دیگر اساتید زبان کنونی حوزه فرهنگی ما زبان فارسی دری می باشد ‪ .‬همچنان بنیاد سعدی که در زمینه صالحیت دار فرهنگی است‬
‫با صراحت اعالم فرمودند که زبان ما « فارسی دری » است ‪ .‬و همچنان مرکز مطالعات خلیج فارس‪.‬سرانجام به این نتیجه رسیدیم که‬
‫زبان ما پارسی یا فارسی می باشد و واژه دری صفت این زبان است ‪ .‬که بنام های فرس قدیم ‪ ،‬پارسی میانه و پارسی پهلوی و اکنون‬
‫‪ .‬بنام فارسی دری یاد می گردد‬
‫تاریخ جهانکشای جوینی‬

‫بخارا ‪ :‬اشتقاق< از بخار است که به لغت مغان مجمع علم باشد و این لفظ به لغت بت پرستان ایغور و ختای تزدیک است که معابد ایشان که موضع‬
‫بتان است بخار گویند‪ .‬در وقت وضع نام شهر بمجکث بوده است‪ .‬بفرمود تا اهالی بلخ از صغیر و کبیر و قلیل و کثیر را از مرد تا زن به صحرا‬
‫راندند و بر عادت مالوف بر میین و الوف قسمت کردند تا ایشان را بر شمشیر گذرانیدند و از تر و خشک اثر نگذاشتند‪ .‬از مدت ها وحوش از لحوم‬
‫ایشان خوش عیشی میراندند و سباع بی نزاع با ذآب درساختند< و نسور بی نشور با عقال همخوان گشتند‪ .‬و یکی از بخارا پس از واقعه گریخته‬
‫بود و بخراسان آمده حال بخارا ازو پرسیدند گفت‪ {{{ :‬امدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند }}}‪.‬‬

‫طالقان< را قهرآ و قسرآ بگشادند و از جانور در او هیچ چیزی نگذاشتند و حصار و باره و سرای و خانه را خراب کردند‪ .‬در گرزوان همان شربتی‬
‫را که امثال آن چشیده بودند در کام ایشان ریخت‪ .‬ازانجا کوچ کردند و به بامیان رسیدند‪ .‬ناگاه از شست قضا تیری رها و به یک پسر چغتای که‬
‫محبوب ترین احفاد< چنگیرخان بود رسید‪ .‬یاسا داد تا هر جانوری< که باشد از اصناف بنی آدم تا انواع بهایم تمامت را بکشند و از ایشان کسی را‬
‫اسیر نگیرند‪ .‬و تا بچه در شکم مادر نگذارند و بعد ازین هیچ آفریده درانجا ساکن نگردد و عمارت نکند‪ .‬و آنرا ماووبالیغ نام نهاد – فارسی< آن دیه‬
‫بد باشد‪ .‬و تا این غایت هیچ آفریده درانجا ساکن نشده است‪۶۱۸( .‬ه ق)‪.‬‬

‫تمامت خلق را با زنان و فرزندان ایشان بکشتند و بر از زن و مرد ابقا نکردند‪ <.‬آنچه مجمل میگویند نفری< را از لشکری< سیصد چهارصد نفر‬
‫رسیده بود که بکشتند‪ .‬و سید عزالدین نسابه از سادات کبار بود درین حالت با جمعی سیزده شبانروز< شمار کشتگان شهر مرو کرد‪ .‬آنچه ظاهر‬
‫بودست و معین بیرون مقتوالن در نقبها و سوراخها و رساتیق و بیابانها هزار هزار و سیصدهزار (‪ )۱۳۰۰۰۰۰‬و کسری در احصا آمده است‪ .‬بار‬
‫دیگر ازحدود طالقان< قراچه نوین با یک هزار سوار و پیاده ناگاه به مرو آمد و دیگر باره< بر سوخته نمک نهاد و هرکه را یافت بکشت‪ .‬درعقب او‬
‫قوتقو نوین با صدهزار خلق برسید و عقوبت و شکنجه آغاز نهادند و خلجان< غزنوی و افغانیان که به حشر رانده بودند دست به عقوبت و مثله که‬
‫مثل آن کس ندیده بود بگشادند تا چهل روز بدین نمط که در شهر و روستا کس نمانده بود ‪ .‬نقبها و سوراخها میجستند و اگر ضعیفی را می یافتند<‬
‫و میکشتند مگر دوازده هندو که از ده سال درانجا< بودند که بیرون از ایشان دیار نبود‪.‬‬

‫تمامت خلق نیشاور را به صحرا راندند و به کینه تغاجار شوهر دختر چنگیز فرمان شده بود تا شهر را چنان خراب کنند که درانجا زراعت توان‬
‫کرد‪ .‬و تا سگ و گربه آنرا به قصاص< زنده نگذارند‪.‬‬

‫بابتدا شهر بلغار را که در آفاق مشهور بود به قهر بگرفتند و بامثالها خلق آنرا بکشتند و اسیر راندند و از آنجا متوجه بالد روس گشتند تا شهر‬
‫مکس که خلق آن به عدد مور و ملخ بود در مدت چند روز در آن شهر جز هم نام آن نگذاشتند و غنایم بسیار یافتند‪ .‬و فرمان رسانیدند< تا گوش‬
‫های راست مردم باز کردند‪ .‬دویست و هفتاد هزار گوش در شمار آمد‪.‬‬

‫بعد مواصلت ترکان خاتون به مازندران سلطان محمد مادر را با تمامی اعضای فامیل و خزاین به قلعه ایالل فرستاد‪ .‬سبتای که به تعقیب سلطان‬
‫محمد به آنجا رسیده و ایشان را دستگیر و به نزد چنگیز خان در طالقان فرستاد‪ <.‬وی تمامی نرینه را به شمول کودکاه بکشت و عورتان را به‬
‫قراقرم گسیل داشت‪ .‬ترکان خاتون جند سالی< به حسرت زیست و دختران را به شمول دختر و عیال جالل الدین که در سند گرفتار شده بودند‬
‫شاهزادگان مغل نصیب شدند‪.‬‬

‫در حالیکه قشون شکست خورده مغل در پروان در حال گریز و فرار بودند میان دو فرمانده< سلطان جالل الدین امین الدین ملک و سیف الدین‬
‫اغراق باالی مال غنیمتی آنهم یک راس اسپ منازعت افتاد‪ .‬امین الدین با تازیاانه به سر سیف الدین زد وهمان بود جدا شدن وی از اردو و‬
‫شکست اردوی غالب‪ .‬چنگیز با شنیدن خبر شکست قشون مغل یکراست خودرا از تالفان به تعقیب وی رسایند‪ .‬بعد از مقاومت های در غزنی الی‬
‫رود سندعقب نشینی کرد و بعد از رشادت های بینظیر به قول شاعر ‪:‬‬

‫به گیتی کسی مرد ازینسان ندید *** نه از نامداران پیشین شنید‬

‫فرمود تا جنیبت درکشیدند چون برآن سوار شد کرتی دیگر در دریای بال نهنگ آسا جوالنی کرد و چون لشکر را باز پس نشاند و عنان برتافت‬
‫جوشن از پشت باز انداخت و اسپ را تازیانه زد و از کنار آب تا رودخانه مقدار ده گز بود یا زیادت که اسپ در آب انداخت‪:‬‬

‫چنگیزخان< جون حالت عبور او مشاهده کرد بکنار آب دوانید‪ .‬مغوالن نیز خواستند تا خودرا در آب اندازند چنگیزخان< ایشان را منع کرد‪ .‬دست به‬
‫تیر بگشادند‪ <.‬جماعتی< که معاینه کرده بودند حکایت گفتند که از پس کشتگان که در آب بکشتند از رودخانه آن مقدار که تیر میرسید از خون سرخ‬
‫گشته بود‪ .‬سلطان با یک شمشیر و نیزه و سپری از آب بگذشت‪.‬‬

‫چنگیزخان< و تمامت مغوالن از شگفت دست بر دهان نهادند و چنگیزخان جون آن حال مشاهدت کرد روی به پسران آورد و گفت‪ :‬از پدر پسری‬
‫مثل او باید‪ .‬چون از دو غرقاب آب و آتش به ساحل خالص رسید ازو کارهای< بسیار و فتنه های بی شمار تولد کند از کار او مرد عاقل غافل چگونه‬
‫تواند بود‪.‬‬
‫خبر رسید که از لشکرهای< هند دوسه هزار مرد دران حدود اند‪ .‬سلطان با صدوبیست مرد برایشان دوانید و بسیار را با شمشیر هندی گذرانید و‬
‫مرمت افواج خود ازان غنیمت ساخت‪.‬‬

‫بعد از وفات سلطان محمد خوارزمشاه در جزیره آبسکون و دفن وی درانجا پسرش سلطان جالل الدین عظام وی را به قلعه اردهین (ناحیه دماوند‬
‫و مازندران)آورده و دفن مجدد کرد‪ .‬بعد از کشته شدن سلطان جالل الدین مغول عظام محمد خوارزمشاه را بدر آورده به نزد خاقان (اوکتای قاآن)<‬
‫فرستادند< و او آنهارا بسوخت‪.‬‬

‫جعفر صادق را چهار پسر بود (اسماعیل – موسی – دیبااج و عبدهللا مشهور به بافطح)< همین اسماعیل است که پیروانی بنام اسماعلیه ازوی بجا‬
‫ماند از پشت او فرزندان ظاهر شدند و جماعت اسماعیلیان را عقیده برآنست که هرگز عالم بی امامی نبوده است و (تا امروز آغا خانی بنام امام‬
‫ایشان عرض اندام کرده) ‪ .‬اتفاق نظر ایشان اینست که روزگار< از امام خالی< نبود که خدای را با او توان شناخت‪ .‬و بی معرفت او خدای شناس‬
‫نتوان بود‪ .‬و سایر پیروان پیرو پدر جعفری‪ .‬بعد از وفات جعفر جمهور شیعه متابعت از پسر دومس موسی کردند‪ .‬پسر او علی بن موسی الرضا را‬
‫مامون به خراسان برد تا توجیه امامت را کرده باشد‪ .‬وی آنجا وفات کرد و پروانش گفتند امام را مسموم کردند و قس ‪ ......‬داستان رافضی و‬
‫تشییع از صفحات ‪ ۱۰۵‬به تفصیل شرح شده است‪.‬‬

‫در روزگار< معتمد خلیفه قرامطه ظهور کرد ( حمدان قرمط بنیانگذار) در سواد کوفه ظهور کرد جمعی بروی گرو آمدند و دست به قتل مسلمانان زد‬
‫و بر بحرین مستولی شدند‪ .‬بعد از رفتن به مکه چاه زمزم را از کشتگان حجاج انباشتند و حجر اسود را پاره و باخود< بردند و بعد از بیست و پنچ‬
‫سال به کوفه آورده و در جامع کوفه انداختن با خطی که ما اینرا به فرمانی< برده بودیم و به فرمانی دوباره< آوردیم‪.‬‬

‫حسن صباح‪ :‬نسبت او به قبیله حمیر انتما کرده است‪ .‬پدر او از یمن به کوفه آمد و از کوفه به قم و از قم به ری‪ .‬حسن صباح در آنجا بوجود آمد‪.‬‬
‫چنان بود اساس مذهب خودرا بر تاویل تنزیل آیات متساله و استخراج غریب از معانی نهاده و امثال این میگفت هر تنزیلی را تاویلی< باشد و هر‬
‫ظاهری را باطنی‪ <.‬و گفت خداشناسی به عقل و نظر نیست به تعلیم امام است‪ .‬ملکشاه سلجوقی< برای دفع فتنه و رعب و وحشت مالحده حسن صباح‬
‫به مشوره وزیر دانشمند خواجه نظام الملک به مبارزه می پردازد‪ .‬اما از فداییان< الموت شخصی به نام بوطاهر ارانی به لقب خسرالدنیا< واالخره در‬
‫لباس صوفی در شب آدینه دوازدهم رمضان بعد افطار زمانیکه وزیر دانشمند از بارگاه< به خرگاه< حرم میشد کاردی برو زد شهید شد‪ .‬وی اولین‬
‫قربانی< فداییان بود‪ .‬ملکشاه چهل روز بعد از وزیرش وفات و در پادشاهی ای که از مصر تا کاشغر زیر سکه و خطبه او بود امور مملکت مختل و‬
‫هرج و مرج پدید آمد‪ .‬قلعه الموت ‪ ۱۷۰‬سال بعد از عهد حسن صباح توسط هالکو تسخیز و تخریب و آخرین حکمران یا اصطالح اسماعیلیان داعی‬
‫آن رکن الدین خورشاه تسلیم و از طرفداران وی در قهستان ‪ ۱۲۰۰۰‬را به بهانه حشر بیرون راندند و آن خلق را کشتند‪ .‬و همچنین تمامی نسل‬
‫خورشاه را از دم تیغ گذرانیدند تا از نسل ایشان کسی باقی< نماند و خود وی را که روانه دربار پادشاه عالم منکوقاآن (قبالی< خان) به قراقورم< بود‬
‫قبالی خان فرمود که آوردن او چندین راه زیادتی< بوده است یاسای ما معلومست رکن الدین را زیر لگد خرد کرده و از او و نسل او اثری نماند‪ .‬و‬
‫عالم از خبث ایشان ملوث بود پاک شد‪ ..‬ختم تاریخ جهانکشای جوینی‬

‫نسخه جهانکشای خواجه نصیرالدین طوسی‪:‬‬

‫شش شبانروز حرب کردند سخت و پادشاه فرمود که این مثال نوشتند که جماعت سادات و دانشمندان و ارکون (کشیشان )‬
‫و مشایخ و کسانی که با ما جنگ نکنند ایشانرا از ما امان است و مثال بر تیر بسته به شهر انداختند از شش طرف‪ .‬فی‬
‫الجمله حرب سخت کردند به روز و شب تا روز بیست و هشتم محرم وقت طلوع آفتاب لشکر بر دیوار رفت‪ .‬مردم شهر‬
‫شرف الدین مراغی و شهاب الدین زنگانی را بفرستادند و امان خواستند‪.‬‬

‫بعد ازان خلیفه چون دید که رونق کاری نماند اجازت خواست که بیرون آید و پادشاه را بدید با پسر و خواص خود از ایمه‬
‫و سادات و مشایخ ‪ .‬اورا به دروازه کلواز فرود آوردند و بعد از آن فرمود تا شهر را غارت کردند‪ .‬و پادشاه به مطالعه‬
‫خانه خلیفه رفت و به همه روی بگردید‪.‬‬

‫خلیفه را حاضر کردند ‪ .‬خلیفه فرمود تا پیشکش ها کردند‪ .‬آنجه آورد پادشاه هم در حال به خواص و امرا‬
‫و لشکریان و حاضران ایثار کرد و طبقی زر پیش خلیفه بنهاد که بخور‪ .‬گفت نمیتوان خورد‪ .‬گفت پس‬
‫چرا نگاه داشتی و به لشکریان ندادی؟ و این درهای آهنین چرا پیکان نساختی و بکنار جیحون نیامدی تا‬
‫من ازان نتوانستمی گذشت؟ خلیفه گفت‪ :‬تقدیر خدای جنین بود‪ .‬پادشاه گفت‪ :‬آنچه برتو خواهد رفت هم‬
‫تقدیر خدایست و شب را بازگشت‪ .‬آنگاه خلیفه را فرمود که زنانی که با او و پسران او پیوسته اند بیرون‬
‫آورد‪ .‬به سرای خلیفه رفتند هفت صد زن و هزارو سیصد خادم بودند و دیگران را متفرق کردند‪.‬‬
‫چون از غارت فارغ شدند بعد از یک هفته اهل شهر را امان دادند و غنیمت ها جمع کردند‪ .‬و چهاردهم‬
‫صفر پادشاه از در شهر کوچ کرد وخلیفه را طلب فرمود‪ .‬اورا آنجا آوردند و پسر میانین را برعقب او‬
‫بیاوردند با پنج شش خادم آن روز در آن دیه کار او به آخر رسی با پسر میانین‪ .‬و دیگر روز پسر مهین‬
‫را و کسانی که با او بودند به دروازه کلواذ کار به آخر رسید‪ .‬و زنان و خادمان را متفرق کردند و پادشاه‬
‫از آنجا بدیگر روز کوچ فرمود و بفرمود تا بغداد را به عمارت آورند و کشتگان و چهارپایان مرده را‬
‫برداشتند و بازارها معمور کردند‪ .‬چون به واسط شد یکهفته قتل و تاراج کرد‪ .‬کوفه و بصره لشکر نرفته‬
‫ایل شدند‪.‬‬

‫رشیدالدین گوید‪( :‬و از قوم تنکقوت امرای بسیار بوده اند از آن جمله جغان نویان که چون پانزده ساله بود چنگیزخان‬
‫اورا آورده و برای فرزندی پرورده چنانکه اورا پسر پنجم خوانده و هزاره بزرگ چنگیزخان او دانسته و در‬
‫روزگار اوکتا ی قاآن (قبالی خان) این جغان نویان را بر سر تمامت لشکرها که به سرحد ختای میبودند نصب فرمود‪).....‬‬
‫ص ‪۸۲۰‬‬

‫از تاریخ جهانکشای جوینی<‬

‫‪---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬
‫‪-------------------------------------------------‬‬

‫‪:‬آموزه هایی از تاریخ بیهقی‬

‫زادگاه بیهقی بیهق سبزوار است (سال ‪385‬ق) پس از ‪ 85‬سال زنده گی پر بار‪ ،‬در سال‪ 470‬در هنگام فرمانروایی سلطان ابراهیم‬
‫غزنوی در غزنه چشم از جهان بست ‪.‬نمیدانم گور نامی این مرد تاریخساز‪،‬در غزنه شناخته شده و منار یاد بودی از او درجایی از‬
‫غزنه برپاست یا نه؟ به تلخی می اندیشم که همانند گور بزرگترین دانشمند سده ها و همروزگار بزرگمردش‪ ،‬البیرونی‪ ،‬شاید درجایی‬
‫از خاک غزنه‪ ،‬به گمنامی ‪ ‬شکسته و ناشناخته فرو مانده و ‪ ‬مرد فررهنگپروری در غزنه پیدا نشد تا بر سر گور این ابر مردان‬
‫خراسان دستی از سخاوتمندی میکشید و کم از کم‪  ‬سایه بانی بر سر این ناموران تاریخ کشور برپا میکرد ‪.‬تا دینی از سوی ما‬
‫‪.‬معاصران ادا کرده میشد‪ .‬نفرین بر ما‬

‫در دربار غزنویان‪ ،‬زبان دری دنبالۀ زبان رسمی سامانیان بودکه در زمان سلطان محمود در وزارت ابوالعباس اسفراینی در گسترش‬
‫آن ‪ ‬توجه فراوان به کارگرفته شد‪(..‬مولف تاریخ یمینی اسفراینی را به بیدانشی اتهام می بندد به این معنا که عربی نمیدانست و‬
‫رسایل دیوان رسالت را به پارسی (غیر عربی ) گردانده بود‪ .‬پیش از این ‪ ‬نیز مولف تاریخ سیستان یعقوب لیث صفاری‪ ،‬این‬
‫پاسدارندۀ‪  ‬زبان دری را سر زنش کرد که چون دانش نداشت پارسی را به جای عربی برتری داد‪ ) .‬تا آنکه ابوالحسن میمندی‪  ‬دستور‬
‫ابطال فرمان اسفراینی و رسمیت یافتن‪  ‬زبان عربی را داد‪ .‬این محافظه کاری میمندی البته تاثیرمهمی نداشت‪ ،‬چون عامه مردم زبان‬
‫عربی نمیدانست و دربار بایستی‪  ‬این موضوع را جدی نمیگرفت‪ ( .‬کاری را که قبیله گرایان از شمار هاشم خان و وزیر محمد گل‬
‫‪.‬مهمند دراواخر حکومت‪  ‬نادر خان و اوایل ظاهر شاه‪  ،‬در حق زبان دری انجام دادند)‬

‫‪ ‬از بد روزگار‪ ‬تاریخ بیهقی‪ ‬از سی جلدی که بیهقی نوشته بود‪ ،‬تنها از نیمه جلد پنجم تا نیمه جلد دهم‪ ‬در دست است و بسته به دوره‬
‫امارت مسعود غزنوی که در سالهای ‪450‬و ‪ 451‬نوشته شده است ‪ .‬دیگر بخشهایعنی زمان سبکتگین تا اغاز روزگار سلطان ابراهیم‬
‫را یعنی زمان ‪ 84‬سال از ‪ 367‬تا ‪ 451‬را در بر میگرفته است ‪ .‬که آن برگهای زیبا و خواندنی‪ ،‬بازی دست روزگار شده‪  ‬واز دست‬
‫رفته است و این بازمانده ها‪ ،‬نخستین بار به همت دانشمند انگلیسی‪ ،‬دبلیو اچ مورلی‪ ‬در سال‪1862‬م براساس شش نسخه هندی در‬
‫کلکته منتشر شد‪ .‬این نخستین چاپ بدون حاشیه نویسی و بدون فهرست اعالم بود ‪ ‬که با چاپ سنگی ولی به خط زیبایی منتشر شد‪.‬‬
‫البته از چاپهای پسینتر در تهران چاپ علی اکبر فیاض ودکتر غنی دقیقتر است که بر‪  ‬بنیاد کار مورلی و کار ادیب پشاوری سر‬
‫وسامان یافته است ‪ .‬ایکاش دولت و حکومتهای گذشته کشور ما این هوشمندی و دلسوزی را میداشتند که یک چنین گنجینۀ بی‬
‫همتای تاریخ کشور را با ویرایشها و پیرایشهای مطمینتری در دسترس ما قرار میدادند ‪ .‬شخصیتهای بزرگواری بودند وهنوز‪  ‬هم‬
‫هستند که میتوانستند با پشتیبانی مادی دولت‪ ،‬چاپ آن را با رسالتمندی‪ ،‬به پایۀ فرجام برسانند ‪.‬استاد خلیل هللا خلیل‪ ،‬استاد حبیبی‪،‬‬
‫استاد علی اصغر بشیر‪ ،‬استاد سرور همایون ‪،‬استاد مایل هروی‪ ،‬استاد جاوید‪ .‬استاد عبدالواحد یعقوبی‪ ،‬استادشهرستانی‪،‬استاد عنایت‬
‫شهرانی‪ ،‬دکتور محی الدین مهدی‪ ،‬استاد نجیب مایل‪، ، ،‬استاد آصف فکرت‪،‬دکتور مرادی‪ ،‬دکتور رهین‪ ،‬دکتور اسدهللا حبیب وبرخی‬
‫دیگر که هم با جغرافیای کشور آشنا بودند و هستند و هم آزموده گی کهن پژوهی بایسته را داشته و دارند ‪ .‬ولی انجام چنین کار‬
‫هایی‪ ،‬هم یک مرکز پژوهشی توانمند و دارا میخواهد و هم دلسوزی و آگاهی یک دولت مسوول و دلسوزکه از دولتهای قبیله پرور‬
‫وفاسد تصور آن نمیرفت و هنوز هم نمیرود‪ .‬اینکه به همت ‪ ‬استاد عبدالحی حبیبی واستاد مایل هروی و یا چند کس دیگر کتابهایی‬
‫چون ‪ :‬طبقات ناصری ‪،‬طبقات صوفیه‪،‬زین االخبار گردیزی‪ ،‬فضایل بلخ‪،‬جغرافیای حافظ ابرو‪،‬رساله حی ابن یقظان‪ ،‬اخبار ال برمک‬
‫وشمارکتابهای ارزشمند دیگر از این گونه ‪ ،‬به چاپ رسیده است‪.‬کارهاییست مناسبتی نه پیگیر ونه بسنده‪ .‬این نکته هم ارزش گفتن‬
‫دارد که این بیکاره گیهای ما از بی دانشی ما نبوده است‪ .‬بل که از تنبلی و بی انگیزه گی ما سر چشمه گرفته است‪ .‬زیرا دیده ایم که‬
‫کشور ایران و هند‪  ،‬بخش بزرگ این مسوولیتها را آنها انجام داده اند‪  ‬وما فکر کرده ایم‪.‬دیگر نیازی نیست تا ما دست به کار شویم‪.‬‬
‫در حالی که برعکس ضرورت بود تا ما خود کار خویش را به سر مبردیم نه دیگران ‪.‬به همین علت است که بیشترینه جوانان‪  ،‬ما را‬
‫سر زنش میکنند که ایران چنین کرده و چنان ولی شما که دعوای زبان وفرهنگ دارید چی کرده اید؟ راست میگویند‪.‬ما نباید بار‬
‫مسوولیتهای خود را به دوش دیگران بیاندازیم که دیده ایم چه بسا حقایق بسته به تاریخ و فرهنگ ما‪ ،‬از سوی برخی از مغرضان‬
‫همسایه وارونه ساخته شده است‪ .‬به‪  ‬هر تیره ‪            .‬‬

‫بیهقی تاریخش را نه یک روایت تاریخی ‪ ،‬بل که انرا همانند یک پارچه زربفت که همروزگار شاعرش فرخی سیستانی که شعرش‬
‫راحله« بافته زجان » دانسته بود‪ ،‬او نیز سخنش را ‪ ‬دیبای خسروانی بافته از تار زر میداند که به درستی چنین است ‪ « : ‬من که‬
‫بوالفضلم اگر در این دنیای فریبنده مردمخوارچندانی بمانم که کارنامه این خاندان برانم و روزگار همایون این پادشاه که سالهای‬
‫بسیار بزیاد چون آنجا رسم بهره از نبشتن و این‪  ‬دیبای خسروانی که پیش گرفته ام بنامش زربفت گردانم‪ )25،2 (» .‬این نامه‬
‫بزرگوار‪،‬آیینه یی است از رخداده های سیاسی سده پنجم مهتابی گسترۀ خراسان‪ ،‬فرا رود‪  ،‬وسرزمین هند وفارس که زیرفرمان‬
‫شاهنشاهی غزنویان ‪ ‬بود واین گستره ها از سوی کارگزاریهای دولتمردان نیرومند آن زمان همانند محمود زابلی‪ ،‬مسعود‪ ،‬ممدود‪،‬‬
‫مسعود فرخزاد‪ ،‬سلطان عبدالرشیدوسلطان ابراهیم که همه از همین خانواده برخاسته بودند‪ ،‬ساز و برگی یافته بود‪ .‬با نگاهداشت‬
‫نامگذاری آن سر زمینها‪ ،‬برابر با برگهای این تاریخنامه‪ ،‬میتوان این بخشها را یادکرد ‪:‬خراسان‪،‬سیستان‪،‬خوارزم‪،‬زابلستان‪،‬هند‪،‬‬
‫سند‪،‬چغانیان‪،‬ختالن‪،‬قبادیان‪،‬ترمذ‪،‬قصدار(شهری ازسند)‪،‬مکران‪،‬والشتان(بلوچستان)‪،‬کیکانان‪،‬ری‪ ،‬جبال(بخش مرکزی ایران‬
‫‪ ‬امروز)عقبه حلوان‪،‬گرگان ‪ ،‬طبرستان‪،‬غرجستان(جنوب هرات وغرب غزنین)‪ ،‬گوزگانان‪ ،‬غور و تخارستان‬

‫نثر بیهقی نثر ساده یا مرسل است هرچند بیهقی در پی آن نیست که زبانش را از ساختار های عربی بپیراید ولی از آن جا که بیشتر به‬
‫زبان روان وگفتاری مردمش می گراید‪ ،‬شیرین ترین نمونه های نثر دری را از خود به یادگار میگذارد‪ .‬واژه ها و ساخته هایی را از‬
‫زبان مردم می آرد که تا هنوز در میان مردم خراسان گفته میشود‪  ‬وهنوز زنده است ‪.‬به نمونه هایی چند ببینیم‪ « :‬بد بودن » به‬
‫معنای دشمن بودن با کسی ‪ « :‬و دیگر که خواجه‪ ،‬با بوالحسن علی بد بود‪ ».‬یا « با ابوسهل سخت بد بود‪«  ،».‬غور کار‬
‫میدانستند»= عاقبت کار را میدانستند‪« .‬گور کردن» = دفن کردن‪ « .‬وی را دران رباط گور کردند‪ « ،».‬نان خوردن» = به جای غذا‬
‫خوردن یا طعام خوردن‪ « :‬بر این جانب سرای‪ ،‬سرهنگان و خیلتاشان(سرکرده گان خیل و قوم ر)و اصناف لشکر را برآن خوان‬
‫نشاندند و نان خوردن گرفتند‪ ».‬ویا « نان دادن»‪ ،‬طعام دادن ‪ «.‬از نان دادن و زب ِر همگان نشاندن و به مجلس شراب خواندن و عزیز‬
‫ت فاخر باز گردانیدن‪( »،‬ص‪ « ،) 136‬بیچاره گک» ترکیب دلسوزانه گی‪ « .‬و این بیچارگک می امد و می نالید‪« ،».‬‬ ‫کردن و با خلع ِ‬
‫روی شناسان» امروز سرشناسان « و اعیان و روی شناسان‪ ،‬چون ندیمان و جز ایشان بیشتر بنه یله کردند تا حاجب آید ‪« ، ».‬‬
‫قومی اند نا به کار ( بیکاره) و بی مایه (نادار و بی دم و دستگاه) و دم کنده (بی پشتیبان ) و دولت برگشته ( بد بخت و شکست‬
‫خورده )» ‪  «،‬حق نان ونمک را نگاه باید ‪ ‬داشت» که امروز هم به همین معنا به کار میرود‪« .‬بالشت »= بالش‪« .‬شور بایی ساختن»‬
‫‪ ،‬شوربایی پختن‪« .‬مانده شدن‪ ».‬خسته شدن‪:‬گفتند ‪ «:‬بیا تا برویم » گفتم ‪ «:‬بسی مانده ام » (‪ 533.‬ص)« بازی کردن» رقص کردن‪.‬‬
‫« زنان پای کوب و طبل زن دیدم که پای می کوفتند و‪ ‬بازی‪ ‬می کردند‪ ».‬واژه های پگاه‪ ،‬چاشت‪ ،‬پیشین ‪ ،‬دیگر وخفتن‪ ،‬واژه هایی اند‬
‫که در تاریخ بیهقی باربار آمده اند که هرچند امروزه هم بر زبان مردم ما جاریست ولی بد بختانه در نوشتار بیشتر جایشان را به واژه‬
‫‪ .‬های عربی چون صبح‪ ،‬ظهر وعصر داده است‪ « .‬سرای و سرایچه» خانه‪ ،‬خانه کوچک‬

‫در دیگرتواریخ چنین طول و عرض نیست که احوال را آسانتر گرفته اند و شمه یی بیش یاد نکرده اند‪ ،‬اما من چون این کارپیش‬
‫گرفتم میخواهم که داد این تاریخ بتمامی بدهم و گرد زوایا وخبایا برگردم تا هیچ چیز از احوال پوشیده نماند‪ .‬و اگر این کتاب دراز‬
‫شود و خوانند گان را از خواندن ماللت افزاید‪ ،‬طمع دارم بفضل ایشان که مرا از مبرمان نشمرند‪ ،‬که هیچ چیز نیست که بخواندن‬
‫نیرزد که اخر هیچ حکایت از نکته یی که بکار آید‪  ‬خالی نباشد ‪ ».‬و در جای دیگر میگوید ‪ « :‬غرض من آنست که تاریخ پایه یی‬
‫بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم چنانکه ذکر آن تا آخر روزگار بماند‪ ‬و به راستی که چنان کرد و بماند‬

‫نوبت درشتی از روزگار دررسید و من به جوانی به قفس افتادم و خطا ها رفت‪ ،‬تا افتادم و خاستم وبسیار نرم و درشت دیدم‪ .‬وبیست‬
‫سال برآمد و هنوز در تبعت آنم‪ .‬وهمه گذشت‪ .‬و مردی بزرگ بود این استادم ( بو نصر مشکان‪.‬ر ) سخنی نا هموار نگویم‪ .‬و چه‪ ‬‬
‫چاره بود از باز نمودن این احوال درتاریخ ؟» (‪.1‬ص‪  .)508‬یکی از نیک بختیهای بیهقی آنست که این مرد دور اندیش و ادیب‪ ،‬از‬
‫آوانی که به کار دبیری در دستگاه محمود می آغازد از همان آوان درپی گرد آوری اسناد و ضبط حوادث بر میآید تا روزی آنهمه را‬
‫به گونه یک کتاب زنده به آینده گانش بسپارد که باور بر این دارد که ‪ « :‬غرض من از آوردن نام این مردمان‪  ‬دو چیز است ‪:‬یکی ان‬
‫حال هر‬
‫که با این قوم صحبت و ممالحت ( نان ونمک شدن )بوده است‪ ،‬اندک مایه یی از ا ِن هرکسی باز نمایم‪ ،‬و دیگر تا مقرر شود ِ‬
‫وخوانندگان این تاریخ را تجربتی و عبرتی حاصل شود‪( .».‬ص‪ )206‬و برای اطمینان خواننده‬
‫ِ‬ ‫شغلی که به روزگا ِر گذشته بوده است‪.‬‬
‫گانش میگوید ‪ « :‬ومن که این تاریخ پیش گرفته ام ‪ ،‬التزام این قدر بکرده ام تا آن چه نویسم‪  ‬یا از معاینه من است‪  ‬یا ازسماع‬
‫درست از مردی ثقه‪-»  .‬وبا افسوس و درد مینویسد ‪ « :‬وسخت عجب است کا ِر گروهی از فرزندان آدم که یکدیگر را برخیره می‬
‫کشند و میخورند‪ ،‬از بهر حطام عاریت را و آنگاه‪  ‬خود میگذارند و میروند تنها به زیر زمین‪ ،‬با وبا ِل بسیار‪ .‬و در این چه فایده است‬
‫یا کدام خردمند این اختیار کند؟ » (‪.1‬ص‪)176‬‬

‫‪ ‬او هنگامی به نوشتن کتابش می آغازد که دیگر در کار دیوانی نیست ودر گوشه یی از غزنه شهر دوستداشتنی اش در پر تو‬
‫چراغکی ‪ ،‬به تنظیم یادداشتها و نقل حوادث چشمدیدش میپردازد‪(. .‬دوره فرخزاد‪-‬پسر مسعود) یعنی دیگر سایه دست‪  ‬قدرتی بر‬
‫برگهای کتابش سایه نمی افگند که چی را بنویسد و چی را نه‪ .‬شاید یکی از راز های ماندگاری این تاریخ بزرگ‪ ،‬همین باشد ‪.‬‬

‫اگربخواهیم ویژه گیهای این برگهای زرین تاریخ مان را از نگاه دستور وآرایه های ادبی بررسی کنیم‪ ،‬هفت من کاغذ خواهد شد‪.‬‬
‫خواست من ‪ ‬این است که فرزندان بیهقی و ادب شناسان گرامی از رفتن به پیشواز این اثر زیبا و آگهی افزا‪ ،‬دریغ نورزند که همه‬
‫سرمایۀ سود است‪  ،‬ونه زیان‪.‬‬

‫اسد بودا‬

‫ایازی» که در «سلطان‌حامد» ذوب شد‬

‫ت یک شاهد‬
‫در افادا ِ‬

‫توضیح مفصل‬
‫ِ‬ ‫امیری منتقد زَ بردست است‪ .‬نقدهایش کتاب‌نوشتن را سخت و دشوار می‌کنند‪ .‬در هر صورت‪ ،‬گذشته از‬
‫امیری‪ ،‬نوشتنْ پرده‌برداشتن از صورت خویش است‪ .‬نشان‌دادن دنیای درون کسی که خودش را می‌نویسد‪ .‬ما نمی‌دانستیم‬
‫ب روشنفکری‬ ‫ت فکری‌ای اسپنتا بلند است یا کوتاه؟ سرانجام با نشر کتابش «ایازوارگی»‌ای را که سال‌ها در حجا ِ‬‫که قام ِ‬
‫پنهان کرده بود افشا کرد‪  .‬حاال بهتر می‌فهمیم که او روشنفکر نیست‪« ،‬ایازی» است که در «سلطان‌حامد» ذوب شده و‬
‫ص اتن می‌کند و شباهنگام وقتی مردم شهر در‬ ‫«شاهد»( به همان معنای تاریخ ًی‪-‬ادبی)ی است که با ساز سلطان رق ِ‬
‫عشق بی‌حد و‬
‫ِ‬ ‫ت ایاز و‬
‫خواب‌اند و چراغ‌ها خاموش بستر سلطان را گرم نگه می‌دارد‪ .‬اسپنتا با نوشت ِن کتابش‪ ،‬خاطرا ِ‬
‫حصر او به سلطان‌محمود را در یادها احیا کرد‪ .‬وقتی به اسپنتا می‌اندیشیم تصویر ایاز خوش‌نمایی در برابر چشمان ما‬
‫س سلطان‌حامد است و‌ نرمک‌نرمک می‌سوزد و دود و‬ ‫ش چر ِ‬ ‫مجسم می‌شود که این‌بار نه در «غزنه»‪ ،‬بلکه در «کابل» آت ِ‬
‫خاکستر می‌شود‪.‬‬

‫اسطورهٔ لوی‬

‫س حکمت‌یار نیز آ ِه‬ ‫لوی‪ ،‬اسطوره‌ای است که واقعیت نداشته است و هرگز واقعیت پیدا نخواهد کرد‪ .‬ناله‌هایی از جن ِ‬
‫مناطق‬
‫ِ‬ ‫در‬ ‫خانه‬ ‫‌ای است که عینی‌ترین پی‌آین ِد آن بیش از همه جنگِ خانه‌ به‌‬
‫ت لوی‌های تخیلی ِ‬‫جگرخراشی شکس ِ‬
‫‌های اجتماعی است‪ .‬اکثریت وجود ندارد‪ .‬اکثریتْ نیز مثل لوی‪ ،‬ابداع‬ ‫پشتون‌نشین است‪ .‬افغانستان‪ ،‬مجموعه‌ای از مینیمال ِ‬
‫و خیالی بیش نیست‪ .‬بهتر است که حکمت‌یار یا هر کسی اگر می‌خواهد در شهر متنوع و متکثری چون کابل زندگی کند و‬
‫«لولیتای سیاسی» نسازند‬
‫ِ‬ ‫‪.‬دوباره به غار و‌ دشت پناه نبرد‪ ،‬خیال لوی‌بازی را از سر به‌در کنند و ار لوی‪،‬‬

‫ت خرد و حقیری چون حکمت‌یار هم در آن‌ها جایی ندارند و‬ ‫در کوچک‌ بودن این لوی‌های خیالی همین بس که موجودا ِ‬
‫نمی‌گنجند‪ .‬اگر ننگرهار و پکتیا و قندهار را نما ِد لوی‌ها بدانیم‪ ،‬لوی‌گرایانی چون حکمت‌یار و یون و امثا ِل آن‌ها بدون‬
‫ت گشت و گذار در آن‌ها را ندارند‪ .‬کافی است لوی‌نشینان‬ ‫ک زرهی‪ ،‬به مدت یک ساعت هم شجاع ِ‬ ‫محافظ و موتر و تان ِ‬
‫مسیر دقیق را خبر شوند‪ .‬با ترقاندن خود هم اگر شده حکمت‌یار و لوی‌پرستان مانند او را برای ابداالباد پیش «لوی‌خدا» و‬
‫‪.‬به «لوی‌جنت» خواهند فرستاد‬
‫مالصاحب های انترنتی‬

‫روزگار ما کسانی‌اند که پشت انترنت پر سرعت در کشورهای غربی نشسته‌اند و از طریق‌های‬ ‫ِ‬ ‫یکی از جالب‌ترین پدیده‌های‬
‫ت الیف به هم‌وطنان خود در افغانستان راهنمایی می‌کنند که چه کار باید بکنند و چه کار باید‬‫رسانه‌های اجتماعی به صور ِ‬
‫نکنند‪ .‬این گروه که اغلب خود را فعاالن سیاسی‪ -‬مدنی‌ می‌پندارند‪ ,‬مالهای نسخه‌ جدیدی‌اند که از طریق منبرهای انترنتی به‬
‫صورت الیف مردم را موعظه و نصیحت و امر به‌معروف و نهی از منکر می‌کنند‪ ,.‬اکثرن مجمع‌الفضایل‌اند‪ .‬در باره‬
‫همه‌چیز می‌دانند‪ ,.‬کلید رازهای شرق و غرب به‌دست آن‌هاست‪ .‬از سبک آرایش و مسایل خانوادگی و شخصی تا ادبیات و‬
‫ت‬
‫ت ملی‪ .‬هیچ فرقی میان این‌ مالهای دور و‌ زمانه و مالهای مساجد وجود ندارد‪ .‬تنها تفاو ِ‬ ‫هنر و سیاست و امنیت و وحد ِ‬
‫شان با مالهای وطنی این است که آن‌ها به صورت رو در رو و مستقیم با مخاطبان عینی حرف می‌زنند‪ ،‬مالهای جدید ما‬
‫خسته و تنها و پریشان در باره موضوع فرضی و‌ غیر ضروری با مخاطبان فرضی حرف می‌زنند‪‌ ,‬و به شک ِل‌ ترحم‌برانگیزی‬
‫فضل‌فروشی می‌کنند‪ .‬سخن‌های شان به‌طرز مضحک هوایی‪ ،‬پریشان و بی‌ربط به وضعیت واقعی افغانستان است‪ .‬تصور‬
‫می‌کند نفس اقامت در غرب‪ ،‬به معنای این است که بیش‌تر از مردم آن‌جا می‌فهمند‪ .‬به این‌ها باید گفت که افغانستان دچار‬
‫کمبود مال نیست ولی اگر این‌قدر شوق سخنرانی و منبر و امر به‌معروف و نهی‌از منکر دارید بروید مستقیم در وطن مطالب‬
‫گهربار تان را افاضه بفرمایید و مسایل آرایشی و خانوادگی و ملی و امنیتی را حل کنید‪ .‬عجب مالهایی هستند مالهای این‬
‫!دور زمانه‬

‫خنجر زنی خانه سامان مکتب فرانکفورت به شهدای شعله جاوید‪ -‬دکترفیض و اکرم یاری‬

‫دکترصبورهللا «سیاهسنگ» ‪ :‬بر کتاب دارای هزار برگ‪ ،‬نمیتوان و نباید کمتر از ‪ 500‬صفحه نقد نوشت؛ ولی برداشت‬
‫خواننده ‪ -‬از هر پدیده‪ ,‬نوشتاری ‪ -‬میتواند در یک سطر نیز فشرده شود‪ .‬به دنبال تکه‌های زیرین‪ ،‬سطر کوتاهم را خواهم‬
‫آورد‪.‬‬

‫‪" )1( ‬روایتی از درون" در دو هفته هرگز نمیتوانست اینهمه زود به انبوه خوانندگان درونمرزی و برونمرزها برسد‪ .‬کسی‬
‫که کنار ماشین سکنر نشست و ‪ 976‬رویه ‪ -‬از پشتی نخست تا پشتی چهارم ‪ -‬را رایگان به مردم دسترس ساخت‪ ،‬مهربانی‬
‫خودجوش نکرده‌است‪ .‬کتاب باید هرچه زودتر به همین گستردگی در دسمبر ‪ 2017‬رایگان پخش میشد‪ .‬چنان شد‪ .‬درین کار‬
‫ماموریت میبینم‪ ،‬خیانت نمیبینم‪.‬‬

‫‪ )2( ‬جلد یکم "روایتی از درون" فوران ستایش حامد کرزی است‪ .‬نامبرده آمیزه بایزید بسطامی‪ ،‬مهاتما گاندهی‪ ،‬منصور‬
‫حالج‪ ،‬ژاندارک اورلیان‪ ،‬چه‌گوارا‪ ،‬نلسن ماندال‪ ،‬ابومسلم خراسانی و سکندر مقدونی با حسن یوسف‪ ،‬دم عیسا‪ ،‬ید بیضا‪،‬‬
‫هوش افالتون‪ ،‬خرد کانت و زبان چامسکی نمایانده شده‌است‪ .‬اگر گهگاه یگان داغ کوچک خانزادگی بر رخسارش دیده‬
‫میشود‪ ،‬چه باک؟ مگر لکه‌گکهای پای طاووس در برابر نگارینه‌های پر طاووس سزاوار فروگذاشت نیست؟‬

‫سراسر ‪ 555‬برگ جلد نخست را بیدرنگ باور میکردم اگر با این پاراگراف پایان مییافت‪" :‬کرزی سوگند خورده‌بود که در‬
‫سالیان فرمانروایی و پس از آن‪ ،‬دانش و شایستگی خود را از چشم همگان پنهان نگهدارد و همواره هنرمندانه‪ ,‬در نقش‬
‫دلقک ابله نمایان شود‪ ".‬به سخن دیگر‪ ،‬حامدی که از "بن" میشناسیم و کرزی که در کتاب میخوانیم‪ ،‬نه تنها دو تن ناهمگون‬
‫و بیگانه‪ ،‬بلکه ناسازه و وارونه یکدیگر اند‪.‬‬

‫در جلد نخست‪ ،‬جاهایی که مدح و مناجات نیاز به "وقف الزم" دارند‪ ،‬کنایه‌هایی میخوانیم به نشانی مردگان و زندگان‬
‫جریان شعله جاوید‪ ،‬وابستگی رهبران خلق و پرچم به آستان کرملین‪ ،‬یورش ارتش سرخ شوروی بر افغانستان‪ ،‬گردگیری‬
‫از شیشه‌های درز برداشته هنگام سخنرانی بر آرامگاه غالم‌محمد غبار و برگردان ماجراجویانه آن گفتار [از سوی محب‬
‫بارش] برای آشوباندن فداییان شورای نظار در برابر یگانه نمودگار دموکراسی ناب‪.‬‬

‫اینجاهای کتاب نیز نشانی از پرداختن به اندیشه نیست‪ ،‬تاختن به نامهاست‪ ،‬زیرا روندها بررسی نمیشوند‪ .‬اکرم یاری‪ ،‬دکتور‬
‫فیض‌احمد‪ ،‬امین میوند و چند سیمای دیگر از پشت خنجر میخورند؛ نورمحمد تره‌کی‪ ،‬حفیظ هللا امین‪ ،‬ببرک کارمل و‬
‫نجیب‌هللا در مقایسه با شاه‌شجاع آفرین و نفرین میبینند و کارنامه‌های امیران جهاد با چگونگی زبان‪ ،‬دستار‪ ،‬ریش و مذهب‬
‫شان شماره میگیرند‪ .‬پیش و پس از آنها‪ ،‬تنها منم و آزادگی من‪ ،‬عدالتخواهی من‪ ،‬صراحت من‪ ،‬بشردوستی من‪ ،‬دکترای من‪،‬‬
‫دانش من‪ ،‬جایگاه اکادمیک من‪ ،‬سخنرانی من‪ ،‬پالیسی من و ‪ ...‬اگر در جهان تنها یک آدم دیگر مانند من باشد‪ ،‬خودم هستم‪.‬‬

‫زنجیره "روایتی از درون" نمیگوید‪ ,‬که ناهمگونی یورش قشون سرخ (دسمبر ‪ )1979‬با پذیراندن مهره‌های دست‌نشانده و‬
‫هجوم ارتش ایاالت متحده (اکتوبر ‪ )2001‬با نشاندن مهره‌های دست‌نشانده بر سرنوشت مردم افغانستان چیست‪ .‬اگر نمونه‬
‫نخست "زورگویی قدرت بیگانه متجاوز" باشد و وزارتهای دستگاه رسوایش "مزدگیران شوروی"؛ نمونه دوم چه‬
‫سرافرازی دارد؟ حامد کرزی چگونه پدید آمد؟ حکومت انتقالی از کجا تمویل‪ ،‬تغذیه و تعصیب میشد؟ به ویژه‪ ،‬مزد ماهانه‬
‫وزارتهای کابینه از کجا می‌آمد (و می‌آید)؟ گیریم کر و کور باشم و بگویم امریکا در آرایش کابینه دست نداشت‪ ،‬زیرا دستکم‬
‫وزیرها با آرا برگزیده میشدند‪ ،‬کدامیک دردناکتر است‪ :‬آوردن رای پیروزی از پارلمان متهم به بنیادگرایی یا نیاوردن آن؟‬

‫‪ )3( ‬جلد دوم "روایتی از درون" را تا نیمه‪ ،‬دنباله جلد یکم یافتم و پس از آن را فرافگنی آنچه در نگاه گوینده "رازهای‬
‫خطرناک استخباراتی" می‌آیند‪ ,،‬وانهم چه رازهایی‪« :‬امریکا پاکستان را ارزشمندتر از افغانستان میدانست‪ .‬ایاالت متحده در‬
‫کابل به جای ما تصمیم میگرفت‪ .‬صبغت‌هللا مجددی آسان خرید و فروش میشد‪ .‬عبدالرسول سیاف و چند برادر مجاهد دیگر‬
‫چپگرایان را نمیپسندند‪ .‬ایران به ارگ ریاست جمهوری افغنستان پول نقد میفرستاد‪ .‬اشرف غنی مهره امریکاست‪.‬‬
‫"حکومت وحدت ملی" را میتوان دست‌نشانده جان کری نامید‪ .‬فالن بزرگ امریکایی خشم گرفت‪ ،‬نان شب ریاست جمهوری‬
‫را نخورد و ما احساس حقارت کردیم‪ .‬بارک اوباما آب ارگ را ننوشید‪ .‬کرزی بر برخی آدمها بیهوده بدگمانی میکرد‪ .‬برای‬
‫دست داشتن برادران کرزی در مافیای مالی چند ملیون دالری سند نیافتیم‪ .‬عمر داوودزی‪ <،‬فاروق وردک و کریم خرم به‬
‫ولسمشر نزدیک بودند‪ .‬زلمی خلیلزاد زیاد میدانست‪ .‬عبدهللا عبدهللا برنده انتخابات بود‪ ،‬ولی به ما گفته شد خاموش باشیم‪.‬‬
‫کمیپوترهای ماروین پترسن و مایکل سمپل در هلمند فایلهای مشکوک داشتند‪ .‬حامد کرزی نمازخوان میهن‌پرست است‪».‬‬
‫والتمت بالخیر‬

‫‪ )4( ‬میپذیرم که دوست برای دوست میتواند از جان بگذرد چه رسد به نگاشتن شهنامه‌ منثوری که رستمش حامد کرزی‬
‫باشد؛ ولی چرا لینز دیدگان سیمرغ "روایتی از درون" تنها و تنها بر زیبایی چهره "کرزی" زوووم مانده‌است و نیم سانتی‬
‫اینسو و آنسو نمیرود؟ آیا وزیر خارجه‪ /‬مشاور امنیت ملی ‪ -‬هر کشور ‪ -‬سالهای کار رسمی خود را در ساختاری به نام‬
‫"حکومت" سپری میکند یا در چاک یخن پیراهن رییس جمهور؟‬

‫دمی پذیرفتم که حامد کرزی نماد آزادیخواهی‪ ،‬الگوی میهندوستی‪ ،‬تافته خوشبافت‪ ،‬پرند پاکیزگی‪ ،‬کیمیای هستی‪ ،‬شیر ژیان‬
‫و نازنین‌ترین فرزند حوا و آدم است؛ دو دوره سیاست تباهکن با کابینه ناکامش چه میشود؟ آیا برهنگی ننگین دست‌نشانده‬
‫بودن او و یارانش را میتوان با ‪ 976‬صفحه کاغذ پوشاند؟ این الشه پوسیده با ‪ 976‬متر کتان کفن نمیشود‪ .‬پیاده کردن آیین‬
‫آزادگی‪ ،‬دادخواهی و مردمگرایی در وزارت خارجه و دفتر مشاور امنیت ملی مستعمره زیر نگین امریکا؟ در سرزمینی‬
‫که شاه نتواند بدون نگهبانان بیگانه به زادگاه خودش گام گذارد و به داروغه خواب‌آلود پایتخت بگوید‪" :‬باالی چشمت‬
‫ابروست"‪ ،‬آیا صالحیت وزیرها‪ ،‬فیلها و اسپهایش میتواند‪ ,‬بیشتر از رفتار "پیاده" باشد؟‬

‫رژیمی که تهدابش نهادینه‪ ,‬ساختن قاچاق تریاک‪ ،‬اختالس بانکی و هزاره‌ستیزی بود؛ دستگاهی که بیشتر از دو دهه‪ ،‬هر‬
‫روز‪ ،‬بر سر یکایک سوگمندان افغانستان کاله گشاد "کمیسیون کاغذی" گذاشت و آنان را در رهگذار تندباد فراموشی رها‬
‫کرد؛ حکومتی که باشندگان کشورش را در دریای تیزاب ته‌نشین ساخت و حاکمیتی که ریکارد فسادپیشه‌ترین کشورهای‬
‫جهان را شکست؛ وزارتخانه‌هایش چه وظیفه برتر ازین میتوانستند داشته باشند‪ :‬فرودگاه رفتن برای پذیرایی‪ ،‬نان و چای‬
‫گذاشتن روی میز و چارج کردن موبایل مهمانان بیرونی؟‬

‫جلد دوم هم در سپیدی میان دو فصل‪ ،‬چاشنیهایی برای شگوفاندن لبخند دارد‪ :‬از بزرگنمایی سینماسکوپ خویشتن تا‬
‫برجسته‌سازی کمبود آگاهی در باالخانه دپلوماتهای پاکستان‪ ،‬هند‪ ،‬ایران و عرب؛ از کهنگی پالس سه مهمانخانه ایاالت‬
‫متحده تا تازگی زالل برکه پیشروی هوتل پنج‌ستاره در روسیه؛ از روبوسی دیپلوماتیک با هیالری کلینتن‪ ,‬تا دستبوسی ثوابی‬
‫در روستاها و ‪( ...‬شاید افسانه توجیه بوسه زدن بر دست مجددی در جلد سوم نگاشته شود‪).‬‬

‫‪ )5( ‬در نزدیک به هزار برگ "روایتی از درون"‪ ،‬کمتر از پنج لغزش تایپی دیدم و فراوان نارسایی دستور زبان‪ ،‬به ویژه‬
‫کاربرد نادرست چند ضمیر‪ ،‬واژه‌ و ساختار‪ :‬زیادتر از پنجاه مرتبه به جای "مبادله" یا "تبادل" آمده‌است‪" :‬تبادله"‪ ،‬بارها‬
‫ "ما برای آنان گفتیم" و "آنها‬،"‫ او برای من گفت‬،"‫ "من برایش گفتم‬:‫ جا‬200 ‫جای "علیه" نگاشته شده "برعلیه" و شاید‬
‫برای ما گفتند"! چگونه میتوان "برای" کسی گفت؟‬

،‫گرچه ندانستن گرامر سویه تازه‌کاران را آسیب چشمگیر نخواهد رساند؛ کسی که پیوسته از آشنایی با فرزانگان روس‬
‫ باید‬،‫ به ویژه نویسندگان و سرودپردازان آگاه افغانستان و ایران دم میزند‬،... ‫ عرب و‬،‫ ترکیه‬،‫ انگلستان‬،‫ امریکا‬،‫جرمنی‬
‫ و من در رکابش‬- ‫ "افغانستان بدون رهبری حامد کرزی‬:‫ در پایان خواهم آورد‬،‫) آنچه در آغاز گفتم‬6(  .‫کمی بهتر بنویسد‬
".‫ آینده ندارد‬-

Letter from Ahmad Shah Masoud

To: The Soviet Chief Military Adviser, 26 December 1988

”Source: Boris Gromov, “Ogranichennyy Kontingent[

.pp ,)Moscow: Progress, 1994( )”Limited Contingent“(

:p. 327, A.A. Lyakhovskiy, Plamya Afgana (Moscow

].Iskon, 1999, pp. 499-500

!Mister Adviser

I already wanted to go to the place to meet the Soviet representatives when I received your latest letter. I should

say for the sake of clarity: we have endured war and your presence of 10 years. God willing, we will endure it a few more

days. But if you begin combat operations then we will give you a fitting rebuff. That’s all. From this day we will assign

.our detachments and groups the mission of being in full combat readiness

,With respect

Ahmad Shah Masoud

December 1988 26

Najibullah Assessment of the “Ahmad Shah

Problem,” January 198921 (Excerpt)

Source: A. A. Lyakhovskiy, Plamya Afgana (Flame of[

the Afghanistan Veteran) (Moscow: Iskon, 1999), pp. 500

].Translated for CWIHP by Gary Goldberg .501-


Switching to more important and urgent problems, I would like to especially stress the following. At the present time no

one has any doubt that the priority area should be the implementation of peaceful, political measures in the name of

achieving a settlement. But at the same time it appears evident that in conditions of continuing interference in the affairs

of Afghanistan by Pakistan, the US, and other countries and the opposition’s rejection of a cease-fire, it is also impossible

,to forget military means. As it appears that right now it is exceptionally important as before to launch powerful missile

artillery, and air strikes on the bases, storehouses, and gatherings of enemy personnel in order to preempt his attempts

to unleash a large-scale offensive after the withdrawal of Soviet troops. In this context the issue of fighting the group of

Ahmad Shah Masoud, who belongs to the Islamic Society of Afghanistan, holds special importance. Considering that his

forces are capable of cutting the strategic Hairaton-Kabul highway in the area south of Salang right after the withdrawal

of [Soviet] troops, blockading Kabul, and thereby creating a catastrophic situation for the capital, Ahmad Shah

.should be viewed as the main enemy of the government at the present stage

The problem of Ahmad Shah has been around a long time but, in spite of measures taken, it is a very critical one, as

before. In our view it is unwarranted to delay its resolution. […] For the last four years practically no large operations

have been conducted against him with the exception of small individual strikes. As a result, he has managed to create

a powerful grouping totaling about 11,000 men and 2,500 [of them] right in the Panjshir. It needs to be recognized that

Ahmad Shah is also skillfully using the advantages arising as a result of our passivity. At the present time a joint

operation of Soviet and Afghan forces against Ahmad Shah has been planned, but it will be of a local nature, essentially

limited to a cleaning out of adjoining road sectors and the replacement of Soviet posts with Afghan ones. We say that

.]…[ such an operation cannot inflict notable damage on the enemy and change the fundamental nature of the situation

:Letter from Ahmad Shah Masoud

To: Soviet First Deputy Foreign Minister and Special Afghanistan Envoy

Yuli A. A. Lyakhovskiy

Vorontsov, 2 September 1989 (Excerpt) [Source:, Plamya Afgana (Flame of

.the Afghanistan Veteran) (Moscow: Iskon, 1999), p

].Translated for CWIHP by Gary Goldberg .523


!Mister Vorontsov

In reply to your letter of 31 July 1989 I want to say that the past support of the PDPA [People’s Democratic Party of

.Afghanistan] by your government has been the reason for the deaths of more than 1,500,000 citizens of our country

About 5,000,000 people have left their homes, become refugees in neighboring and other countries, and Afghanista has

been turned into ruins. In exchange for this support you have received only shame and thousands of young Russian

men have been killed in the mountains and deserts. As a result, you have suffered a military defeat and considerable

economic loss. With the ascension of a new leadership in the Soviet Union and the admission of past mistakes it was

expected that the USSR would pay attention to the incorrect policy and reject a continuation of a similar policy in regard

.to Afghanistan, as a result of which peace and quiet would be restored in a country exhausted by war

However, an analysis of the actions of the Soviet Union during the last six months forces us to conclude with regret

,that it has not changed its position in regard to the Afghan conflict and intends to attain its goals only by another means

that is, by using Afghans to murder Afghans. Recognizing the Soviet Union as the chief culprit in the continuation of the

war and the bloodshed in Afghanistan we would like to again stress the fact that in the first stage of the revolution a

majority were thinking as though the Afghan people were in no condition to resist in the face of the tanks and aircraft of

the Soviet superpower and that the Red Army would resolve all the issues in several days. However, with the passage of

time it has turned out that it was impossible to break the will of the people by force of arms. And before still more blood

is shed, before the burden of responsibility on the Soviet leadership before God and history grows even more, and the

fissure which has arisen between the Muslim people of Afghanistan and the Soviet people becomes wider, we would like

to again remind you that the war in Afghanistan will not fade out until Soviet interference in Afghan affairs ends

completely and the PDPA, which is impeding the implementation of the just aspirations of our Muslim people, leaves the

political arena. As I believe, you and all the peoples of the world are again witnesses to the intensification of the fire of

war on this Earth, which is not in accord with the interests of either the freedom-loving Muslim people of Afghanistan

.or the Soviet people

,Respectfully

Ahmad Shah Masoud

September 1989 2
‫سلیمان کبیر نوری‬

‫‪ ‬ستار مراد و «ستاری» بر مراد پاکستان‬

‫‪(                                     ‬تاریخچه و اسناد!)‬

‫درین جا می خوانید‪:‬‬

‫‪  -‬تذکر الزمی‬

‫‪ -‬تناقض در اظهارات دو عضو هیاات مذاکره کننده جمعیت با ارگ‬

‫‪  -‬مانور های دیپلوماتیک و استخباراتی پاکستان‬

‫‪ -‬سیاست انگریزمابانه< ی‪  ‬پاکستان با افغانستان‬

‫‪ -‬همسویی وخدمت گزاری آقای عبدالستار مراد با پاکستانی ها در تسلیمی سفارت بریتانیا به جمهوری اسالمی پاکستان در جریان غیابت وزیر دولت در امور‬

‫خارجه‪ ،‬در روز های تشدید جنگ های تنظیمی< و راکتباران شهر کابل‬

‫‪  -‬اموال منقول سفارت هند بریتانوی در کابل‬

‫‪ -‬تالش مدیریت چهارم منطقه ای ‪ -‬سیاسی وزارت امور خارجه در خنثا نمودن و براندازی مانور و توطیه ی شبکه استخباراتی" آی ایس آی"‬

‫‪ -‬کمیشنر< عالی دولت شاهی بریتانیا کی بود؟‬

‫‪ -‬ستار مراد کاردار ارشد وزارت امور خارجه در نقش مدافع پاکستان!‬

‫‪ -‬اشتراک این جانب به نمایندگی< از دولت اسالمی افغانستان درضیافت<‪  ‬رسمی سفارت بریتانیا در کابل؛ پس از گذشت یک ماه از بحث و چگونگی در مورد تسلیمی‬

‫سفارت بریتانیا< به پاکستان به وسیله ی آقای مراد‬


‫سمت والیت کاپیسا!‬
‫‪ -‬سبکدوشی آقای مراد به ظن همکاری با دشمنان از ِ‬

‫***‬

‫‪  ‬تذکر الزمی‬

‫انگیزه ی اصلی این نبشتار دقیقن پیگیری تقابل و پیامد مذاکرات هیأت مذاکره کننده ی جمیعت< با ارگ است‪.‬‬

‫‪ ‬من شخصن بمثابه شاگرد مکتب دیپلوماسی از روند تقابل میان مردم با ارگ سخت نگران هستم‪.‬‬

‫چه این نگرانی بر مبنای درک از تقابل ‪ ‬سیاسی‪ -‬دیپلوماسی و پیامد منفی آن به تقابل و رویارویی منطقه ای و جهانی می انجامد‪ .‬و برای مردم کشور مان روز‬
‫های سخت دشوار و خونینی را در پی خواهد داشت‪.‬‬

‫‪ ‬باخت غرب در سوریه‪ ،‬تقابل را در افغانستان( میان روسیه‪ ،‬چین و ایران با غرب) هرچه بیشتر تشدید می بخشد‪ .‬که باز هم تباهی و باخت بیشتر‪ ،‬مثل همیشه‬
‫متوجه مردم مظلوم افغانستان خواهد بود‪.‬‬

‫‪ ‬من امیدوار بودم تا پس از ده دوره مذاکره میان هیاات های نمایندگی< از نام‪"  ‬بلخ‪  ‬و ارگ"‪ ،‬دو جانب‪ ،‬توانسته باشند ‪ ‬تا به این بن بست بس خطیر و تاریخی‬
‫نقطه ی پایان داده کشور را از آغاز یک جنگ مجدد داخلی و فرسایشی برهانند‪ .‬تشویش و نگرانی عامه ی مردم مان که غم هم کم ندارند نیز پایان یابد‪.‬‬
‫اما آنچه من را شگفتزده ساخت‪ ،‬اظهارات آقای عبدالستار مراد عضو هیاات مذاکره کننده از جانب جمعیت بود که یک تکانه ی جدی بر ذهنم وارد آورد‪ .‬زیرا من‪،‬‬
‫از زمان ماموریت در وزارت امور خارجه افغانستان( سال های جنگ میان تنظیم های جهادی) این آقا را خوب و خوب می شناسم‪.‬‬

‫‪ ‬گزارش نشست دور دهم در رسانه ها چنین به دست نشر سپرده شد‪ " :‬حزب جمعیت< اسالمی افغانستان اعالم کرد که در مذاکرات با ارگ ریاست جمهوری از ‪2‬‬
‫خواسته خود صرف نظر کرده‪ ،‬گویا جمعیت< از دو موضوعبسیار عمده و اساسی‪ ‬از خواسته های خویش عقب نشینی ‪ ‬نموده است‪.‬‬

‫عبدالستار مراد‪ ،‬عضو رهبری جمعیت اسالمی اظهار داشت که این حزب موضوع شناسنامه های الکترونیکی و برگزاری لویه جرگه را از فهرست خواسته‬
‫هایشان بیرون کشیده اند‪.‬‬

‫به گفته مراد‪ ،‬بسیاری از خواسته های حزب جمعیت اسالمی از سوی دولت پذیرفته شده اند‪.‬‬

‫عضو رهبری جمعیت< اسالمی تاکید کرد که حزب جمعیت< اسالمی و دولت در آینده ای نزدیک به توافق نهایی خواهند رسید‪.‬‬

‫با خواندن این گزارش من واقعن شوکه شدم‪ .‬زیر این جانب آقای مراد را در زمان کار ایشان در وزارت امور خارجه‪ ،‬به مثابه< یکی از مهره های نزدیک به دستگاه‬
‫استخباراتی پاکستان دریافته بودم‪.‬‬

‫‪ ‬اما پس از اظهارات آقای مراد‪ ،‬اظهارات آقای عبدالحفیظ منصور عضو شورای رهبری حزب جمعیت‪ ،‬نماینده< مردم در مجلس نمایندگان و یکی از اعضای مذاکره‬
‫کننده در جنب هیات جمعیت با ارگ‪ ،‬آقای ستار مراد را نیز به حیث یک شخصیت مشکوک و سوال برانگیز به معرفی می گیرد‪ " .‬عبدالحفیظ منصور عضو‬
‫شورای رهبری حزب جمعیت< اسالمی افغانستان و نماینده مردم در مجلس نمایندگان به خبرگزاری جمهور گفت که هیات مذاکره کننده حزب جمعیت< از هیچ خواسته‬
‫خود در مذاکرات با حکومت وحدت ملی عقب نشینی نکرده است‪.‬‬

‫آقای منصور در واکنش به اظهارات برخی از اعضای حزب جمعیت مبنی بر عقب نشینی این حزب از دو خواسته خود در مذاکرات با حکومت‪ ،‬گفت‪" :‬هیچ کس‬
‫صالحیت آوردن تغییر< در بسته پیشنهادی حزب جمعیت< اسالمی در برابر حکومت وحدت ملی را ندارد و هرگونه اظهار نظر که مغایر با خواسته‌های حزب باشد‪،‬‬
‫نظر شخصی است و به هیچ عنوان نمایندگی از حزب جمعیت اسالمی نمی‌کند"‪.‬‬

‫اظهارات آقای مراد در واقع عقب نشینی جمعیت از دو خواست مبرم از جمله شامل ‪ 12‬خواسته مختلف در راستای آوردن اصالحات در حکومت داری می‌باشند‪ .‬که‬
‫چنین عقب نشینی شلیک تیر زهری ی مهلکی بر گلوی نیرو های داد خواه و عدالت پسند تلقی می شود‪ .‬هرگاه چنین عقب نشینی ای تحمیل و تعمیل گردد‪ ،‬بازنده‬
‫مردم افغانستان خواهد بود‪.‬‬

‫نقش مراد درین تعامالت< سخت پیچیده‪ ،‬مرا به یاد یکی از نبشته هایم انداخت که در آرشیف شخصی‪  ‬من نقد و آماده و تیار برای به دست نشر سپردن قرار دارد‪.‬‬
‫این نبشته بیشتر از ده سال قبل تهیه شده بود که امروز بسیار به موقع است تا آن را به نشر دهم تا مردم مان توانسته باشند شخصیت ها را شناسایی و با‪ ‬دریافت‬
‫سوابق چنین چهره های مشکوک و مرموز آگاه و بیدار باشند‪ .‬‬

‫‪  ‬مظنون به مهره ی پاکستان بودن در هیاات نمایندگی< جمعیت< در مذاکرات با ارگ‬


‫مانور های دیپلوماتیک و استخباراتی پاکستان‬

‫انکشافات نامساعد و وضع رقت بار وطن عزیزمان افغانستان هر افغان صدیق و وطنپرست و با احساس را به سرنوشت حال و آینده مردم و وطنش نگران ساخته‬
‫به تعمق و تفکر هرچه بیشتر وامیدارد؛ تا منشأ پیدایش حوادث را در مقاطع مختلف زمانی جستجو کند‪ ،‬که من یکی از آن دالیل عمده را دردست درازی های‬
‫بیگانه گان و بخصوص همسایه ها با مهره های شان در درون دستگاه دولت کشور خود میدانم‪.‬‬

‫‪ ‬چنانچه< همه شاهد اند‪ ،‬در جریان حدود چهار دهه جنگ و ویرانی و بخصوص پس از حضور بالفعل حاکمیت< مجاهدین در کشور‪ ،‬شدید ترین جنگها و درگیری ها‬
‫میان تنظیم< ها آغاز گردیده و حدود چهار سال به صورت متداوم دوام کرد‪ .‬در پیامد آن همه سرمایه های مادی‪ ،‬معـنوی و فرهنگی کشور نابود شده و هزاران تن‬
‫از اهالی ملکی و بی دفاع میهن به خاک وخون و آتش و خاکستر کشانیده شد‪ .‬ویرانی شهر کابل؛ دگر ویرانی شهر های آلمان پس از جنگ دوم جهانی دوم را در‬
‫ذهن تداعی می کرد‪.‬‬

‫از آنجا ییکه میدانیم‪ ،‬در جریان جنگ ها میان گروپ های مجاهدین‪ ،‬جنراالن اردو و استخبارات پاکستان(" آی‪.‬اس‪.‬آی‪ )".‬بخاطر راه اندازی و شعله ورنگهداشتن‬

‫آتش جنگ ها‪ ،‬نقش عمده ای را ایفا مینمودند‪ .‬ایشان‪ ،‬آشکارا و مستقیم< در تعمیل توطئه های پنهانی به ویژه به آتش کشیدن‪ ،‬کشتار و به خاک و خون کشانیدن‬

‫شهریان کابل و ویرانی این شهر به دست جناب گلبدین حکمتیار( گ ِل سر سبد آی ایس آی)‪  ،‬نقش داشته و همچنان از مهره هایی که در پُست هایی مهم دولتی در‬

‫حکومت دولت اسالمی افغانستان جابجا شده بودند‪ ،‬استفاده و سود می بردند‪ .‬چنانچه< آقای عبدالجبار ثابت لوی سارنوال افغانستان‪ ،‬طی سخنرانی در یکی از محافل‬

‫در لندن‪ ،‬بصورت غیر مستقیم‪ ،‬آقای عبدالرحیم وردک وزیر دفاع فعلی (هنگام نوشتن) افغانستان را یکی از موءظفین تخریب کاری دستگاه های تولید برق نغلو و‬

‫ماهیپر( که دران زمان این طرح و نقشه ی مخرب از جانب دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان‪  ‬بموقع آن خنثی گردیده بود )‪ ،‬دانست که به قول آقای " ثابت< "‬

‫دستور تخریب آنرا استخبارات "پاکستان " آی‪.‬اس‪.‬آی"‪ .‬داده بود‪ ،‬معرفی نموده اند‪.‬‬

‫‪  ‬جنرال پرویز مشرف رییس جمهمور پیشین پاکستان برمبنای< اتهامات حکومت کرزی‪ ،‬که پاکستان را متهم به مداخله در امور داخلی افغانستان نموده بود؛ آقای‬

‫حامد جان کرزی را به پرنده نول دراز یا مرغی تشبیه کرده بود که گویا‪  ‬نمیتواند پیش پایش را ببیند‪ .‬و آنچه در وطنش افغانستان اتفاق می افتد‪ ،‬با موجودیت نول‬

‫درازش‪ ،‬نتوانسته است این اتفاقات را ببیند‪.‬‬

‫(چنین اظهارات مشرف‪  ،‬یک اهانت آشکار نسبت به یک رهبر کشوری به نام افغانستان بود‪ .‬کرزی ای که همه روزه خود را شیر می خواند؛ اما در واقعیتش< به‬

‫همه خدمت گذاری های پیشین جناب کرزی به پاکستان‪ ،‬مشرف گویا جدن میدانست که او یک مرغ است‪ .‬مرغی که برای بیگانگانگان تخم میدهد‪.‬‬

‫‪ ‬اینکه مقامات< پاکستانی< به کرات و مرات ‪ ‬بصورت آشکارا و بیشرمانه< اعتراف و اظهار میدارند که‪ :‬مهره هایشان را در تمام موسسات دولتی و غیر دولتی‬

‫حکومت آقای کرزی دارند؛ یکبار دیگر به گفته های آقای" ثابت" مهر تائید میگذارد‪.‬‬

‫‪ ‬این گونه اظهارات و اعترافات بخشی از فشار های دیپلوماتیک پاکستان بر دولت افغانستان ‪ ‬مبنی بر نیرومندی و حضور اجنت های استخبارات آن کشور به‬

‫صورت بسیار گسترده در تمامی موسسات دولتی‪ ،‬بمنظور حصول منافع پاکستان بر قضایای< افغانستان چیزی دیگری تعبیر شده نمیتواند‪.‬‬

‫سیاست انگریزمابانه ی‪  ‬پاکستان با افغانستان‬

‫‪  ‬دولت پاکستان( در واقع نظامیان آن کشور) همانطوریکه به اصطالح یکی از متحدین امریــــــــکا برضد تروریزم محسوب گردیده‪ ،‬با انسیاتیف< و مانورهای‬

‫دیپلوماتیک‪ ،‬توانسته متـــحد ین خود را بفریبد و خود را از جملهء متحدین فعـــال در عرصهء‪ ‬مبارزه بر ضد تروریزم جا زند‪.‬‬

‫‪ ‬بدون شک جابجایی حدود ‪ 83‬هـزار از نیرو های نظامی اردوی پاکستان درنزدیکی مرز‬

‫افغانستان زیر نام به اصطالح‪ ‬جلوگیری از نفوذ تروریست های القاعده و طالبان به داخل خاک افغانستان‪  ‬جزء مانور های دیپلوماتیک< پاکستان محسوب می‬

‫گردد‪  .‬‬
‫هرآنگاهی که اتهامات بر علیه پاکستان بخاطر حمایت از تروریزم بــــــیشترمیشود‪ ،‬اسالم آباد با یک حرکت و مانورفریبنده (( آغاز عملیات در سرحدات شمالی‪،‬‬

‫حــــمله بــه گـــروپ هـــــــای مظنون تروریستی‪ ،‬دستگیری تعداد از افراد (رهبری) طالبان و القاعده ‪ ))...‬همه سروصدا ها را خاموش ساخــــــته که با چنین‬

‫سیاست دوگانه نه تنها به اقناع هم پیمانان «مبارزه بر ضد ترریزم» پرداخته‪ ،‬بل حکومت آقای کرزی را به بی کفایتی و ناتوانی متهم میسازد‪.‬‬

‫متأسفانه حامیان پاکستان پیوسته به تقدیس و عملکرد پاکستان مهر تائید گذاشته و افغانستان را از عینک پاکستان مینگرند‪ .‬در حالیکه پاکستان با سیاست دوگانهء<‬

‫خود از یک جانب تروریست ها و جنگجویان را پشتیبانی و کمک نموده بداخل خاک افغانستان میفرستد و از سوی دیگر زیر نام متحدین مبارزه بر ضد تروریزم‬

‫خود را پوشانیده و توانسته است در تبانی با سیاست انگریزی‪ ،‬در جنب متحدین غرب اهداف رذیالنه ی خود را بصورت بسیار هوشمندانه و موفقانه< بر ضد‬

‫افغانستان تعمیل و به ثمر برساند‪.‬‬

‫در حالیکه اینگونه دپلوماسی پاکستان بمثابهء یک دپلوماسی ماکیاولستی‪ ،‬علیه‪ ‬کلیه< کنوانسیونها‪ ،‬نورمها و قواعد پذیرفته شدهء بین المللی(حقوق بین الدول‪،‬‬

‫حقوق بشر‪ ،‬حسن همجواری و همسایگی نیک ‪ )...‬بوده و به حیث یک کشور اسالمی نورمهای اسالمی و اخالقی را نیز پامال نموده و مینماید‪.‬همسو وهم آهنگ با‬

‫فعالیت< های دیپلوماتیک< سری وآشـــــــکار پاکستان‪ ،‬استخبارات آن کشور نیز توانسته است طی سالهای متمادی در بین تنظیم< های مجاهدین‪ ،‬موفقانه کار نموده و‬

‫صد ها تن از ایـــشان را بـــــرای تعمیل و دست یابی به اهداف جاسوسی خود استخدام و بگمارد‪.‬‬

‫بدون شک مهره های که در داخل حکومت اسالمی افغانستان پُـــــــست های مهمی را احراز نموده اند‪ ،‬اوشان منافع پاکستان را باالتر از منافع ملی افغانســتان می‬

‫پندارند‪ .‬و هرازگاهی مطابق دستور سرویس جاسوسی پاکستان نقش فعا لــــی را در بروز و ایجاد چالشها‪ ،‬اختالفات و جنگ های تنظیمی و در نتیجه< ویرانـــی‬

‫وطن عزیزمان افغانستان ایفا نموده اند و می نمایند‪ .‬این تعداد افرادی از مجاهــد ین بــــــعد از سپری نمودن حدود ‪ 14‬سال در پاکستان‪ ،‬خود را به اصطالح منت‬

‫گذار پاکستـــان میدانند‪ .‬با عالقمندی در خدمتگذاری به ادارهء پاکستان قرار میگیرند‪ .‬ولی آنها نمیدانند و یا نمیخواهند بدانند که یکی ازعوامل اصلی بربادی‬

‫سرزمین افغانستان‪ ،‬پا کـــستان بوده است که به اثر توطـئه و دسیسه استعمار انگلیس از بطن کشور هند بزرگ ‪ ‬بوجود آمده و پیوسته برای افغانستان و‬

‫هندوستان به زخم ناسور تبدیل گردیده است‪.‬‬

‫‪ ‬بر عالوه این تعداد افراد شاید برخــورد حکومت و پولیس پا کستان را با پناه جویان افغان کامال" فراموش کرده اند که اکنــون پای بند «منتباری» پاکستان‬

‫میباشند‪ .‬این چهره ها که اکنون پکول‪ ،‬لنگی و پیراهن و تنبان را به دریشی و نکتایی تبدیل کرده اند‪ ،‬بی تردید با حضـور نیروهای ائتالف‪ ،‬ناتو و ایساف‬

‫درافغانستان‪ ،‬اکثریت< ایشان بدستور با داران و یـــا ابتکار خودی تغییر لباس داده اند‪.‬‬

‫به هر رنگی که خواهی جامه میپوش ***** من از طرز خرامت میشنا ســـــــــــم‬

‫همسویی و خدمت گذاری آقای ستار مراد به پاکستان در روز های تشدید جنگ های تنظیمی< و راکتباران‬

‫قبل ازینکه در مورد یکی از مانور مهره های سرویس جاسوسی پاکستان بطور مستدل بنگارم‪ ،‬الزم پنداشته میشود تا بصورت فشرده و مختصر برگردیم به‬

‫پیشینه< ی موضوع مورد نظر‪:‬‬

‫دولت پادشاهی بریتانیای کبیراز سالیان متمادی سفارتی داشت در شهر کابل واقع حصهء دوم کارته پروان که ساحه ی بس وسیعی را احتوا میکرد‪.‬‬

‫‪ ‬در مطابقت بـــــه مواد حقوق بین الدول‪ ،‬در رابطه با ملکیت های کشور های متحابه< در ممالک یکدیگر‪ ،‬هر قرار دادی با گذشت ‪ 80‬سال از اعتبار ساقط گردیده و‬

‫اعتبار حقوقـــــی خود را از دست میدهد‪.‬‬


‫براساس پروتوکول منعقده سال ‪1973‬میالدی فی مابین جمهوری اسـالمی پاکستان و دولت شاهی بریتانیا که به امضاء رسیده بود‪ ،‬یاد داشت تفاهمی عنوانی‬

‫وزارت امور خارجه دولت پادشاهی افغانستان گسیل و قرار ذیل نگاشته اند‪ (:‬ازینکه متن اصلی دقیق در حافظه ام نیست به بیان محتوای آن اکتفا مینمایم)< ‪:‬‬

‫ـ [[ دولت شاهی بریتانیای< کبیر اموال منقول وغیر منقول سفارت بریتانیا ی کبیر مقیم کابل را(که شامل اموال منقول و غیر منقول سفارت هند برتانوی مقیم< کابل‬

‫نیز میشد) به حکومت اسالمی پاکستان واگذار میشود‪]].‬‬

‫ـ به جواب یادداشت فوق الذکر دولت شاهی بریتانیا‪ ،‬وزارت امور خارجه دولت پادشاهی افغانستان طی یاداشتی‪ ،‬چنین نگاشته است‪:‬‬

‫ـ [[ واگذاری اموال منقول وغیر منقول سفارت دولت شاهی بریتانیا< مقیم< کابل به جانب دولت اسالمی پاکستان‪ ،‬بدون موافقه ی جانب افغانی میسر شده نمیتواند‪]].‬‬

‫ـ جانب بریتانیا< نیز به جواب یادداشت وزارت امور خارجه دولت شاهی افغانستان پرداخته و نگاشته اند که ‪ {{:‬ما به نقاط نظر جانب دولت شاهی افغانستان مندرج‬

‫در یادداشت ایشان احترام میگذاریم}} ‪.‬‬

‫اموال منقول سفارت هند بریتانوی در کابل‬

‫قابل تذکر میدانم که در جمع اموال منقول سفارت هند برتانوی‪ ،‬چوکـــــــی شاه " امیر عبدالرحمن خان " که نهایت ظریفانه‪ ،‬مطال و با مهره هایی از صدف و‬

‫سنگ های قیمتی< مزین گردیده بود‪ ،‬نیزدر سفارت بریتانیا< موجود بود‪.‬‬

‫استخباراتی آی ایس آی"‪.‬‬


‫"‬ ‫تالش مدیریت< چهارم سیاسی وزارت امور خارجه در خنثا نمودن و براندازی مانور شبکه‬

‫‪  ‬در زمان ریاست جمهوری آقای پروفیسور برهان الدین ربانی و همزمان صدارت آقای گلبدین حکمتیار‪ ،‬باز هم نامه ‪ ‬یا ‪ ‬یادداشتی ازجانب کمیشنری عالی دولت‬

‫شاهی بریتانیا مقیم اسالم آباد در مورد واگذاری ملکیت هـــای منـقول وغیر منـقول سـفارت هند بریتانوی‪ ،‬به جانب پاکستان؛ به وزارت امور خارجه دولت اسالمی‬

‫افغانســــــــتان‪ ‬مواصلت ورزید‪ .‬که در همین زمان‪ ‬با حصول آن‪ ،‬نامه های تائیدی به امضا هــــای آقایان پروفیسور برهان الدین ربانی رئیـــس جمـــهور و‬

‫انجیــــنیر گلبدین حکمتیار نخست وزیر اسبق‪ ،‬عنوانی وزارت امور خارجه ارسال شد‪.‬‬

‫مدیریت چهارم سیاسی منطقه ای وزارت امور خارجه که در آن زمـان مسئولیت پیشبرد امور کشور های اروپایی را عهده دار بــود‪ (،‬دران زمان کلیه کارمندان این‬

‫مدیریت را دیپلومات های حاکمیت< پیشین تشکیل میداد‪ .‬مسولیت امور یا دسک لندن را نیز اینجانب< عهده دار بودم) با در نظر داشت مــــبرمیت< و حساسیت‬

‫موضوع و موجودیت یادداشت های تفاهمی فی مابین دولــــت شاهی افغانستان و دولت شاهی بریتانیا در سال ‪1973‬میالدی داخل اقدام شده ومقامات وزارت امور‬

‫خارجه را آگاه و متقاعد به آن ساخت تا از واگـذاری ملکــیت هـــای منقول وغیر منقول سفارت بریتانیا مقیم کابل به جانب پاکستان‪ ،‬جلوگیری بعمـل آورده و عدم‬

‫موافقه خود را در مورد ابراز بدارند‪.‬‬

‫نماینده ی مدیریت چهارم سیاسی ـ منطقوی طی صحبتی که با آقای جنـرال فهیم‪ ،‬که درآن زمان سمت ریاست امنیت را عهده دار بودند‪ ،‬در زمینه< از موضع‬

‫مدیریــــت چهارم سیاسی و موجودیت اسناد و مدارک محکم در رابطه‪ ،‬دفاع کرده و در مقابل آقـــای جنرال فهیم نه تنها جانب داری خویش را از تصمیم مدیریت‬

‫چهارم سیاسی مبنی بر عدم واگذاری ملکیت های ذکر شده اعالم کردند‪ ،‬بل تذکار دادند که « شما به همین موضع تان ایستاده باشید‪ ،‬ما هم از شما دفاع میکنیم< و‬

‫فکر کنید که پشت تان به کوه است»‪  .‬‬

‫بار دیگر دوکتور نجیب< هللا لفرانی وزیر دولت در امور خارجه یکجا بـــــا نماینده ی مدیریت چهارم سیاسی ـ منطقوی( جناب نسیم عزیزی معاون مدیریت< چهارم‬

‫سیاسی) طی مالقاتی با آقای پروفیسور برهان الدین ربانی رئیس جمهور سابق دولت اسالمی افغانستان در رابطه به موضوع‪ ،‬از موجودیت اسناد و یاد داشت های‬
‫تفاهمی متذکر شدند که بعد از ارایه دالیل مقنع و مستند نمایندهء مدیر یت چهارم سیاسی‪ ،‬آقای برهان الدین ربانی بـا پیشنهاد مدیریت چهارم سیاسی موافقه ی‬

‫خویش را اعالم داشتند‪.‬‬

‫مدیریت چهارم سیاسی و منطقوی ذریعهء یاد داشتی که کاپی جوابیه یادداشـــت کمیشنری< عالی دولت شاهی بریتانیا در سال ‪ 1973‬مبنی براینکه «آن کشور بــــه‬

‫نقاط نظر جانب افغانی احترام میگذارد» را در ضمیمه‪ ،‬به کمیشنری عالی دولت شاهی بریتانیا< مقیم اسالم آباد گسیل داشت‪ .‬اما جانب بریتانیا هیچگونه واکنش و‬

‫پاسخی به جواب یاد داشت جانب افغانی ارائه نکردند‪.‬‬

‫بعدا" یادداشت کمیشنری عالی دولت بریتانیا مقیم اسالم آباد عنوانی وزارت امور خارجه افغانستان با محتوای ذیل واصل گردید‪ «:‬دولت شـــاهـــــــی بریتانیا‬

‫مصمم است تا سفارت خویش در کابل را مسدود ساخته و آقای نیــــکوالس بارینگتون کمشنرعالی دولت شاهی بریتانیا< مقیم< اسالم آباد‪ ،‬مسئولیت اتباع بریتانیــــا‬

‫را در افغانستان بصورت غیر مستقیم از طریق کمیشنری عالی‪ ‬دولت شاهی بریتانیا< مقیم< اسالم آباد عهده دار خواهند شوند‪.‬‬

‫کمیشنر عالی دولت شاهی بریتانیا< کی بود؟‬

‫حاال الزم است در مورد شخص کمیشنرعالی دولت شاهی بریتانیـــــا آقای نیکوالس بارینگتون مقیم< اسالم آباد کمی معلومات ارائه گردد‪.‬‬

‫‪ ‬موصوف پژوهشگر و دیپلومات تیزهوشـــی درامور کشور های منطقه< و به ویژه افغانستان بود‪ .‬گفته می شد که ایشان حتا میدانستند که در کابل کدام مال در کدام‬

‫محله تعویذ دندان دردی می نویسد‪« .‬زمانیکه دولت مجاهدین به خواسته های غرب گوش نداده و برنامه<‪ ‬های خود‪ ‬شان را در اولیت قرار دادند‪ ،‬منابع اطالعاتی‬

‫می رسانیدند که مسئولیت مســــــتقیم ایجاد و پیشبرد پروژهء طالبان در پاکستان به عهدهء نیکوالس بارینگتون گذاشته شد»‪.‬‬

‫یاد داشت کمیشنری عالی دولت شاهی بریتانیا< که هدف آن جز اعمال فشار دیپلوماتیک بر دولت اسالمی افغانستان چیزی دیگری تعبیر< شده نمیتوانست‪ ،‬بناا وزارت‬

‫امور خارجه یاد داشت جوابیه را به وزارت خارجه بریتانیا ارسال داشته و عدم موافقه خویش را در زمینه مسدود نمودن سفارت بریتانیا< در کابل ابراز داشت‪.‬‬

‫‪ ‬چنین به نظر میرسید که این حرکت دیپلوماتیک بریتانیــــــا بخشی از فعالیت< های دیپلوماتیک< پاکستان بوده است‪.‬‬

‫پروژهء ایجاد پاکستان از پیکره ی هندوستان بزرگ و افغانستان در ماه اگست سال‪1947‬م یک امر تصادفی نه بوده‪ ،‬بل در عقب پرده اهداف خاص تقابل ها در‬

‫دراز مدت نـــــهفته بود‪ .‬توجه به خاطر ایجاد کشوری بنام< پاکستان در سالهای ‪ 1950‬میالدی بخاطر اهداف جیو استراتیژیــــــک در دستور کار ایا الت متحده‬

‫امریکا و انگلستان قرار داشت(در زمان ریاست جمهوری ایزن هاور)‪.‬‬

‫‪ ‬پاکستان از بدو تأسیس تا امروز نقش های مغرضانه را در سیاست های منطقوی ایفا نموده است‪ .‬به ویژه سیاست ویرانگرانه پاکستان در ارتباط به افغانستان در‬

‫طول تاریخ موجودیت اش به همگان آشکار گردیده که این مانور های دپلوماتیک اکثرأ به ضرر افغانستان و به نفع پاکستان منتج گردیده است‪.‬‬

‫پاکستان و ما نورهای استخباراتی آن در افغانستان‪:‬‬

‫ستار مراد کاردار ارشد وزارت امور خارجه در نقش مدافع پاکستان‬

‫زمانیکه تالش های رسمی و دیپلوماتیک< پاکستان برای تصاحب< ملکیت های منقول وغیر منقول سفارت بریتانیا< به نتیجه< ی مطلوب نرسید‪ ،‬پاکستان به توظیف‬

‫یکی از دوستان و یا مهره های خویش در داخل وزارت امور خارجه افغانستان‪ ،‬بخاطر به منصهُ< اجرا قرار دادن این مأمول متوصل شد که بصورت فشرده و‬

‫مختصر آنرا مینگارم‪<:‬‬


‫روز هایی بود که شهر کابل در عصیان راکت های طرفداران گلبدین حکمتیار به منظور اخذ مقام ریاست جمهوری و بدست اوردن " ارگ " میسوخت‪ .‬راکت باران‬

‫شهروندان مظلوم و بی دفاع شهر کابل را در آتش هوس جناب حکمتیار بریان میکرد‪ .‬یکروزی که کوچه ها و بازار های شهر کابل خاموش و فاقد رهگذران بود‪،‬‬

‫اکثریت قاطع مؤسسات دولتی تعطیل بودند‪ .‬اما نیروهای امنیتی مثل همیشه فعال و در وزارت امور خارجه همچنان اکثر مسوبین حاضر و کار جریان داشت‪.‬‬

‫به دفاتر اطالع دادند کــــــــــه « گلبدین حوالی ساعت ‪ 11‬پیش از چاشت راکت باران را از وزارت خارجه آغــــاز میـــــــکند»‪ .‬اطالعیه دقیق بود‪ .‬راکت باران آغاز‬

‫شـــــد و مـــا در دهــلیز دفتر که آنرا مصوون احساس میکردیم‪ ،‬با سایرهمکاران به انتظار دور شدن اصــــابت راکــــت هـــا از وزارت خارجه و ارگ ریاست‬

‫جمهوری بودیم‪ .‬پس از نیم ساعت‪ ،‬فیر راکت هــــــا به سائر مناطق مسکونی شهر کابل تغیر و نشانه گرفته< شد‪..‬‬

‫با دور شدن صدای انفجارات به دفتر رفته مصروف کار شدم‪ .‬حوالی ساعت ‪ 12‬ظهربود که زنگ تیلفون دفتر بصدا آمد‪ .‬گوشی را برداشتم‪  .‬مخطاب با من‬

‫سرپرست وزارت امور خارجه آقای عبدالستار مراد مدیر مدیریت اول سیاسی و منطقوی بودند‪ .‬ازینکه آقای دوکتور نجیب هللا لفرایی وزیر دولت در امور خارجه‬

‫در سفر بودند‪ ،‬کفالت وزارت امور خارجه را در طول مدت غیابت به عهدهء آقای عبدالستار مراد گذاشته بودند‪ .‬موصوف طی صحبت تلفونی برایم گفت‪ :‬یکبار‬

‫دوسیهء ملکیت های سفــــارت بریتانیا< را با خود گرفته< نزد من بیاورید‪.‬‬

‫چنین اسناد که زیاد محرم بودند در جای مصون‪ ،‬قفل شده‪ ،‬نگهداری میشد‪ .‬دوسیه را برداشته پائین به زیر زمینی رفتم‪ .‬جناب ستار مراد برای مصوون بودن جان‬

‫خود محلی از خطر اصابت راکت ها به دور‪ ،‬یک اطاق کوچک حدود ‪ 3‬در‪ 4‬را درتهکوی( زیر زمینی) قصر مرمرین وزارت امور خارجه برای خود اختـصاص‬

‫داده‪ ،‬دفتر کار روزمره تعین نموده بودند‪ .‬داخل دفتر مؤقت وی شدم‪ .‬دیدم که یک نفر دیگر که من ایشان را نمی شناختم با همچو آقای مراد با پکول و پیراهن و‬

‫تنبان( لباس غیر متعارف و غیر معیاری برای منسوبین وزارت امور خارجه‪ ،‬یا به عباره ی متقن‪ ،‬لباس جهادی ی اسالم آبادی) وی نشسته است‪.‬‬

‫‪ ‬من دوسیه مورد نظر را برایش دادم‪ .‬آقای مراد برایم چنین گفت ‪«:‬ما امروز سفارت انگلستان را بــه جانب دولت پا کستان تسلیم میکنیم»‪.‬‬

‫با شنیدن این جمله ذهن و حواسم به یک بارگی منقلب< شد‪ .‬حالتم برهم خورد‪ .‬پرسیدم‪ ،‬آقای مراد چرا این کار را میکنید؟ مگر قرار چنین نبود که این کار را انجام‬

‫ندهیم‪ .‬ما اسناد کافی هم در دسترس داریم‪ .‬او مرا مخاطب قرار داده چنین گفت‪ ":‬چرا رنگت سرخ و زرد شده؟ نمیدانی که برادران پاکستانی ما‪ ،‬مارا طی ‪ 14‬سال‬

‫چقدر کمک کردند؟‪ .‬دوسیه را بگذار و دیگر حرفی با خودت ندارم‪ .".‬دوسیه را گذاشتم و از دفتر وی بیرون شدم‪.‬‬

‫به دفتر خود آمدم حالم دگر گون شده بود‪ .‬وقتی داخل دفتر شدم باالی کوچ نشستم‪ .‬یکی از همکارانم‪ ،‬و دوست خوبم که همیشه به سالمت باشند‪ ،‬جناب آقای‬

‫شمشیرخان نازیانی< که قبال" شارژدافیر افغانستان در کشور های اتریش و ایتالیا بودند‪ ،‬متوجه حالت من شده پرسیدند‪ :‬چرا چه شده؟ حالت خوب نیست‪ ،‬مریض‬

‫هستی؟ گفتم نه مریض نیستم‪ .‬جریان موضوع و صحبتم< را با آقای عبدالستار مراد با او در میان گذاشتم‪ .‬حالت اقای شمشیر نازیانی نیز بشدت برهم خورد‪ .‬بدون‬

‫اینکه حرفی بمیان آورد با مشت های گره کرده به سویم نگاه میکرد و سرش را میجنباند‪ .‬من نگاه اورا میخواندم و میدیدم که فقط با نگاه های خویش با من‬

‫احساس همدردی میکنند‪.‬‬

‫بطرف کلکین رفتم وبه سیمای شهر نگاه میکردم که از هر طرف صـــــدای انفجار شنیده میشد‪ .‬به هر طرف که میدیدی شعله های آتش فروزان بود و هستــــی‬

‫شهر زیبای کابل باستان را به نیستی میکشانید‪ .‬دود و خاکستر فضای شهر را انباشته بود‪ .‬در چنین شرایطی هر انسان با احساس در مورد این تـراژیـدی‪ ،‬وحشت‬

‫و جنایت انسان های بی مسئولیت که به خاطر برآورده شدن اهداف شخصی و خدمت به دشمنان میهن به چنین اعمال ناروا و ضد انسانی دست می زنــند فکر‬

‫میکرد‪ .‬ولی من به دوسیه فکر میکردم‪.‬‬

‫حضور این جانب به نمایندگی دولت اسالمی افغانستان در دعوت رسمی سفارت بریتانیا در کابل بعد از یک ماه از بحث در مورد تسلیمی سفارت بریتانیا به پاکستان‬
‫حدود یک ماه ازین رویداد گذشته بود کـــه سفارت بریتانیا بخاطر رهایی چند تن از اتباع خویش از دست گروپ های رقیـــــــب تنظیم< ها‪ ،‬دعوتی را در سفارت‬

‫بریتانیا< سازماندهی کرده بود‪ .‬از وزیر دولت در امور خارجه نیز بخاطر اشتراک درین محفل دعوت بعمل آورده بودند‪ .‬آقای لفرایی از اینجانب تقاضا کرد که در‬

‫دعوت شام از جانب وزارت امور خارجه اشتراک نمایم‪.‬‬

‫حوالی ساعت ‪ 6‬شام که دونفر از ریاست تشریفات مرا همراهی میکردنـد‪ ،‬رهسپار سفارت بریتانیا شدیم‪ .‬در مسیر راه از خود سوال میکردم که به همان سفارت‬

‫قبلی خواهم رفت؟ بلی به همان سفارت قبلی رسیدیم< ( واقع حصهء دوم کارتـه پروان)‪.‬‬

‫‪ ‬مقابل دروازه سفارت از موتر پائین شده و داخل سفارت گردیدم‪ .‬اتفاقأ با داخل شدن به سفارت‪ ،‬آقای طارق عزیز سفیر پاکستان مقیم< کابل را دیدم که بیدرنگ یاد‬

‫دوسیهء ملکیت های کشور بریتانیا< را در ذهنم تداعی کرد‪.‬‬

‫بعدا فهمیدم که آقای محترم عبدالستارمراد وظیفهء خود را به وجه احسن انجام داده و در آن روز های خونین‪ ،‬سفارت را به پاکستان تسلیم نموده بود‪ .‬تعمیریکه‬

‫دعوت درآن سازمان داده شده بود یک بخش بسیار کوچکی از ساحه وسیع سفارت پیشین بریتانیا< بود که دارای چند اطاق محدود بوده و بریتانیا< بخاطر فعالیت‬

‫های سیاسی و دیپلوماتیک< خویش تاهنوز آنرا در اختیار داشت‪.‬‬

‫سبکدوشی آقای مراد به ظن همکاری با دشمنان از سمت والیت کاپیسا!‬

‫آقای عبدالستار مراد اکنون بحیث والی والیت کاپیسا مصروف پیشبرد امور و وظایف محوله شان میباشند‪.‬‬

‫طبق گزارشاتی که اخیرا از طریق وسا‪ ‬یل اطالعات جمعی به نشر سپرده شد‪ ،‬آقای مراد که قبال به حیث والی والیت کاپیسا< ایفای وظیفه مینمودند‪ ،‬به نسبت مظنون‬

‫بودن‪،‬عدم وفاداری به دولت افغانستان و بی کفایتی در وظیفه‪ ،‬از پست مقام والیت کاپیسا سبکدوش شده اند‪.‬‬

‫در بحث بعدی در مورد چگونگی سرقت نافرجام نقشه ی بزرگ خط دیورند و سند و امضای موافقتنامه< میان دولت پادشاهی امیر عبدالرحمن خان و نماینده ی‬

‫بریتانیای< کبیر< که با سوراخ کردن دیوار عقبی تعمیر< آرشیف وزارت امور خارجه‪ ،‬ازآن آرشیف بیرون شد؛ با اغتنام از فرصت اسنادی را منتشر خواهم کرد‪  .‬‬

‫‪-- - - - - - - - - - - - - -‬‬

‫*‪ ‬ـ ماكياوليسم‪) Machiavelisme ( ‬‬

‫اين واژه از نام «ماكياول» نويسنده و سياستمدار ايتاليايي كه در اواخر قرن پانزدهم و اوايل قرن شانزدهم مي زيسته مشتق شده است‪ .‬وي به زمامداران ايتاليا‬
‫توضيح مي كرد كه براي رسيدن به هدف خود به هر وسيله هر چند مذموم و ناشايست متوسل شوند و ترسي از انتخاب وسيله نداشته باشند‪ .‬او مي گفت هدف‬
‫توجيه كننده وسيله است‪ .‬واژه ماكياوليسم< به معناي< آن سياست و روشي است كه از هيچ وسيله اي براي رسيدن به هدف رويگردان نيست و در اين راه موازين‬

‫اخالقي‪ ،‬انساني‪ ،‬شرف و فضيلت< را زير پا مي گذارد‪ .‬به عبارت ديگر ماكياوليسم< يعني روا داشتن هر گونه شيوه اي ولو منافي اخالق و وجدان و مباين حقيقت و‬

‫عدالت‪ ،‬براي نيل به هدف سياسي خود‪.‬‬

‫‪------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬

‫از تاریخ ابوهشام سیرت رسول هللا ص ‪۲۴۴‬‬


‫محمد ابن اسحاق گوید‪ :‬بعد از ستحکام اسالم در مدینه تعین پنج وقت نماز و زکوات و روزه حضرت محمد چون مالحظه نمود که‬
‫یهودان برای دعوت بوق میزنند و نصارا نیز از ناقوس بهره میبرند‪ .‬حضرت اندیشید تا از شیوه ایشان استفاده کند تااینکه یکی از‬
‫انصار به نام عبدهللا ابن زید ابن ثعلبه گفت یا پیغمبر من درخواب مرد سبزپوشی دیدم ناقوسی در دست‪ .‬گفتم اگر وی آن ناقوس را به‬
‫من بفروشد‪ .‬پرسید چرا؟ گفتم بهر نماز میخرم‪ .‬گفت من بهتر ازان برایت عرضه میکنم‪ .‬که همین آذان موجود را برایم گفت و من‬
‫خواب را به پیغمبر گفتم ومورد قبول واقع گردید و به بالل گفت که برخیز و بانگ آذان در ده‪ .‬وقتی عمر صدای آذان بشنید و بیامد و‬
‫بگفت که وی نیز دوش چنین خوابی را دیده‪ .‬روایت دیگر اینکه جبراییل آمد و حضرت رسول را عوض ناقوس فرمود تا آذان بدهند‪.‬‬

‫ص ‪۳۸۱‬‬

‫عبدالرحمان بن عوف پس از پیروزی اسالم صاحب ‪ ۳۰‬هزار برده میشود‪( .‬پتروشفسکی‪ -‬اسالم در ایران)‬

‫چون وی این سخن بگفت! سید گفت‪ :‬ای سعد (حکمی که تو در بنی قریظه کردی؛ چنان است که حکم در باالی هفت آسمان بکرده اند) پس بفرمود تا در بازار‬
‫مدینه خندقی فروبردند و جهودان بنی قریظه را یک یک می اوردند و گردن میزدند و درآن خندق می انداختند تا نهصد مرد ازیشان گردن بزدند‪ .‬چون مردان همه‬
‫گردن زده شدند‪ .‬سید بفرمود تا زن وفرزند ایشان غارت کردند و به بندگی فراگرفتند و مال ایشان بعد ازینکه سید خمس خودرا گرفت ازان جمله ریحانه< بنت عمرو‬
‫را به خود گرفت بین مسلمانان تقسیم شد که ازان روز به بعد خمس الغنایم و خراج آن سنتی گشت درمیان لشکر اسالم‪.‬‬

‫ص ‪۴۰۷‬‬

‫اگر وضویی می ساخت آب وضوی وی برمیگرفتند و می آشامیدند و اگر آبی ازدهان میانداخت چون توتیا درچشم میکشیدند و اگر مویی از سر و محاسن وی‬
‫بیفتادی از بهر آن یکدیگر را مشت زدندی و برگرفتندی‪.‬‬

‫ص ‪ ۴۱۶‬تا ‪۴۲۲‬‬

‫غزو ‪ ۲۳‬غزو خیبر‪ :‬چون سید روی به خیبر افگند گفت‪( :‬خراب شد خیبر؛ و چون ما به ساحتی قومی از کفار فروذ آییم< وای بر ایشان)‪ .‬مسلمانان برده های بسیار‬
‫گرفتند و از جمله صفیه که سید اورا به خاص خود گرفت زن کنانه رییس یهود بود و همان روزی که شوهر و پدر صفیه کشته شد؛ شب را سید با وی خلوت کرد‪.‬‬
‫سید آنروز مسلمانان را از چهارچیز منع کرد؛ از کنیزکی< که آبستن بود نزدیکی نشاید‪ .‬از گوشت خر نهی کرد که پیش ازان حالل بود‪ .‬و از گوشت دده ها که گزنده‬
‫باشند و از بیع غنیمت< پیش از قسمت کردن‪ .‬علی مرتضی در جنگ خیبر سپر از دست داد و به در قلعه دوید و در را از جای برکند و آنرا سپر ساخت و تافتح قلعه‬
‫در دستش بود‪ .‬آنگاه ازدست افگند که هشت صحابه آنرا نتوانستند بجنبانند‪.‬؟‬

‫محمد به اسحاق گوید؛ سید بیست وهشت غزو به نفس خود بکرد و سی و هشت گروه از لشکر اسالم در عهد خود از بهر غزو به اطراف بالد فرستاد‪ .‬که آخرین‬
‫لشکر به سرکردگی اسامه ابن زید به فلسطین و شام و زمین بلقا و داروم بود‪.‬‬

‫غزوه سی و دوم؛ ابو عبیده بن جراح با لشکری به کشتن قومی از کفار کناره دریا چون خرمای شان تمام شد ماهی بزرگ از میانه دریا برون جهید؛ بیست روز‬
‫تمام ازان ماهی میخوردند چنان بزرگ بود که یک پهلوی آن برافراشتند شخص درازترین ایشان سوار دراشتر از زیر پهلوی آن بگذشت‪ .‬چون داستان به سید‬
‫گفتند سید فرمود‪( :‬آن روزی را حق تعالی به شما فرستاده بود‪).‬‬

‫غزوه سی و ششم‪ :‬عصما دختر مروان زن فصیحه< ای بود و شاعر و هجو مسلمانان زیاد بکردی؛ عمیر ابن عدی را بفرستاد تا وی را به قتل آورد؛ عمیر قبال‬
‫شوهرش را نیز به قتل رسانده بود‪ .‬بعد از شنیدن خبر قتل سید گفت؛ ای عمیر (نصرت خدای و پیغامبر< کردی به کشتن عصما)‪.‬‬
‫غزوه سی و هفتم‪ :‬قومی از قبیله< بجیله به مدینه آمدند و اسالم آوردند‪ .‬بعد ازچندی هوای مدینه< به ایشان سازگاری نکرد و سید بفرمود‪ ( :‬شما درصحرا پرورده‬
‫اید و هوای مدینه شمارا نشاید؛ چند روز به صحرا روید آنجا که شتران ما چرانند‪ .‬شیر و بول شتران خورید تا تندرست شوید‪ .‬بعد از مدتی تندرست شدند و گله ای‬
‫اشتر ببردند‪ .‬سید ایشان را بگرفت و به مدینه آورد‪ .‬بعد ازان بفرمود؛ تا هرچهار دست و پای ایشان ببریدند و چشم های ایشان برکندند تا آنوقت که بمردند‪.‬‬

‫چون یمامه رییس قبیله ای اسالم آورد در طعام روزانه اش صحابه دیدند تغیرفاحشی رونما شده؛ آنگاه سید گفت‪( :‬چرا چندین تعجب کنید؟ بدانید که کافر با هفت‬
‫رودگانی طعام میخورد و مسلمان به یک معده‪).‬‬

‫سید باالخره ازان لقمه زهرآلودی بزعاله ای که توسط دختر حارث که پدر و شوهرش در خیبر کشته شده بودند خورانده شده بود از رنچ آن به قول خودش هالک‬
‫شد‪.‬‬

‫ص ‪ ۵۴۰‬تا ‪۵۴۷‬‬

‫وفات پیغامبراز قول غالمش ابومویهبه؛ دران شب مرا بیدارکرد وبگفت (مرا به گورستان بقیع فرموده اند تا بروم و آمرزش اهل گورستان خواهم) باوی رفتم بعد‬
‫از سالم به اهل گورستان گفته< بود که؛ { فتنه آخرالزمان روی بنموده است یکی از پی یکی؛ هریکی که پیدا شود بترباشد از اول که آن گذشته باشد‪ }.‬روی با من‬
‫کرد و گفت؛ ( یا ابومویهبه مرا مخیرکرده اند میان ملک دنیا وزندگانی دراز و بعد ازان بهشت و میان مرگ و دیدن حق تعالی و یافتن بهشت‪ ).‬من گفتم< اولی را‬
‫انتخاب کن گفت ال وهللا؛ چون این بگفت و آمرزش خواست و خانه آمد و رنجورشد‪.‬‬

‫عایشه گوید از گورستان برگشت و من سردرد بودم سید گفت؛ { یا عایشه من نیز سردرد هستم و گفت یا عایشه ترا چه زیان داشتی اگر پیش ازمن بمردی و من‬
‫ترا دفن کردمی و برتو نماز گزاردمی؟} من گفتم ؛ (یا رسول هللا کاشکی چنین بودی لیکن من یقین میدانم که چون من مرده باشم وتو از گور من باز گردیده باشی‬
‫هم در روز دیگرعروسی باز جای من نشانی‪).‬‬

‫زنان پیغامبر ص ‪ ۵۴۹‬تا‬

‫محمد ابن اسحاق گوید چون سید وفات کرد نه زن درخانه وی بودند‪ .‬و دیگر جمله زنان که سید درهمه عمر خود بخواسته بود سیزده بودند‪ .‬عایشه را درمکه‬
‫بخواسته بود؛ چون نکاح کرد هفت ساله بود و چون بخانه برد نه ساله بود‪.‬‬

‫دکتر سید موسی صمیمی‬

‫پرخاشگری دینی ‪ -‬در گسترۀ امپراتوری اعراب – بخش دهم‬

‫‪  ‬معضل جانشینی پیامبر اسالم‪ :‬جدال چند بعدی بر سر‪  ‬زعامت ‪ ۱۰.  ‬‬
‫در "دولت‪-‬شهر مدینه"‪ ,‬محمد به مثابه پیام آور هللا هم قاضی بود‪ ،‬هم قانون گذار و هم دادستان؛ محمد هم رییس دولت نو بنیاد‬
‫‪".‬بود و هم سپاه ساالر قوای رزمی اسالم و هم قافله ساالر تبلیغ "حاکمیت الهی‬
‫با در نظر داشت انباشت این همه وظایف در وجود محمد‪ ،‬و هم چنان نظر به این که "جامعه نو تاسیس اسالمی" هنوز هم‪ ‬‬
‫از پختگی سیاسی‪ ،‬نضج ساختاری و قوام اجتماعی ‪ ‬الزم برخوردار نبود‪ ،‬پس از رحلت پیامبر نخستین پرسش در مورد‬
‫جانشین پیامبر به مثابه اولیای امور بی درنگ ‪ ‬طرح گردید‪ ,.‬عالوه بر آن‪ ،‬از یک سو چون محمد ساختار "شیخ نشینی‬
‫عرب" را فرو ریخته بود‪ ،‬و از سوی دیگر امر جانشینی پیامبر هم "گنگ" بود‪ ،‬در واقع سرنوشت "امت اسالم" با خطرات‬
‫‪.‬جدی مواجه دیده میشد‬
‫منازعه برای احراز کرسی اولیای امور از یک طرف بین انصار و مهاجر‪ ،‬و از سوی دیگر در درون انصار بین قبایل‬
‫خزرج و اوس و همچنان بین سران مهاجر به مثابه وا بستگان قبیله قریش اجتناب ناپذیر بود‪ .‬همین اختالف نظر در مورد‬
‫جانشین پیامبر یکی از نکات کلیدی مناقشه بین "شیعه و سنی" نیز خوانده میشود‪ .‬بنا بر اعتقاد شیعیان‪ ،‬محمد در راه‬
‫بازگشت از آخرین سفر در کنار چاهی به نام "غدیر خم" ضمن خواندن خطبه ای علی‪ ،‬داماد و پسر عمویش را جانشین خود‬
‫تعیین کرده است‪ .‬در این خطبه پیامبر‪  ‬چنین گفته است‪" :‬هر کس که من موالی اویم‪ ،‬زین پس علی موالی او است‪ ".‬به تایید‬
‫همین قول گفته می شود که‪  ‬پس از این ابالغ "آیت سوم سوره مائده" نازل گردیده است که در آن خداوند‪" ‬دین اسالم‪ ‬را در‬
‫این روز و پس از ابالغ والیت علی کامل شده دانسته است‪ ]۷۱[ ".‬اما برخالف‪ ،‬اهل سنت معتقد است ‪ ‬که محمد‪  ‬برای خود‬
‫جانشینی انتخاب نکرد‪ ،‬بلکه بعد از مرگ وی جمعی از یاران او با تشکیل "شورا"‪ ‬ابوبکر را به عنوان جانشین انتخاب کرده‌‬
‫اند‪ .‬اضافه بر آن گفته میشود که ابوبکر قبل از رحلت پیامبر در مسجد نبوی در نقش "امام" گویا از پیامبر نمایندگی کرده‬
‫‪.‬است‬
‫محمد چند ماه پس از بازگشت از "حجة الوداع" که در مدینه به سن شصت و سه سالگی درگذشت‪ ،‬عده ای از مسلمانان در ‪ ‬‬
‫دور خانه پیامبر گرد آمده و می خواستند مطمئن شوند که پیامبر فوت کرده است‪ .‬این امر تا زمانی پنهان گردید‪ ,‬تا این که‬
‫ابوبکر در مسجد اعالم کرد‪" :‬اگر کسی از میان شما محمد را می‌ پرستیده‌است‪ ،‬محمد درگذشته است و هر کس خدا را می‬
‫"‪‌.‬پرستیده او هیچگاه نمی‌میرد‬
‫پس از آنکه مسلمانان از این سردرگمی خارج شدند‪ ،‬علی همراه طلحه و زبیر و جمعی دیگر از صحابه مشغول خاک‬
‫سپاری پیامبر گردیدند‪ .‬عمر با گروه از انصار موقع را غنیمت شمرده و در سقیفه با هم گرد آمدند‪ ,،‬تا در مورد جانشینی‬
‫پیامبر گفتگو کنند‪ .‬در حالی که گروه "خاک سپاری پیامبر"‪ ،‬از جمله طلحه‪ ،‬زبیر‪ ،‬عباس ابن مطلب‪ ،‬مقداد‪ ،‬سلمان فارسی‪،‬‬
‫ابوذر غفاری و عمار ابن یاسر‪ ،‬علی را وارث مشروع محمد میدانستند‪  ,،‬در همایش سقیفه‪ ،‬گروه انصار – در غیاب گروه‬
‫خاک سپاری – به این نظر بودند‪ ,‬که آنها‪ ،‬نظر به خدمات که در مورد آیین اسالم در زمان پیامبر انجام داده اند‪ ،‬مستحق‬
‫رهبری امت اسالم میباشند‪ .‬در این راستا آنها می خواستند تا سعد ابن عباده‪ ،‬یک تن از صحابه ای پر نفوذ از جمع انصار‬
‫این سمت را بر دوش گیرد‪ .‬در این نشست سعد در خطاب به انصار چنین گفت‪" :‬آن فضیلت و سابقه ای که شما در اسالم‬
‫دارید؛ هیچ یک از قبایل عرب ندارد‪ ".‬به گفته سعد‪ ،‬محمد که چندین سال در بین قوم خود در مکه بود‪ ،‬اندکی به او پیوستند‪،‬‬
‫ولی اعراب در سایه شمشیر انصار به اسالم گرویدند‪ .‬پس به گفته سعد‪ ،‬امارت حق انصار است‪ ،‬و رهبری را نباید به‬
‫دیگران وا گذارند‪]۷۲[ .‬‬
‫در مورد این که اگر مهاجرین قریش به این امر تن در ندهند و بگویند که آنها "یاران قدیم‪ ,‬خویشاوندان و دوستان پیامبر‬
‫بوده اند"‪  ،‬عده ای از انصار گفتند پس میگوییم یک امیر از شما و یک امیر از ما‪ .‬ولی عمر با این امر مخالفت کرده و‬
‫چنین گفت‪» :‬هرگز دو کس در یک شاخ جای نگیرد‪ .‬بخدا عرب رضایت ندهد‪ ,‬که امارت به شما دهد که پیامبر از غیر‬
‫شماست‪ ".‬در این جا دیده میشود که عمر غیر از قریش کسی دیگر را شایسته امارت نمی بیند‪ .‬اضافه بر آن عمر گویا ‪ ‬به‬
‫"نمایندگی" اعراب سخن میگوید‪ .‬در این جا حتی هویت عربی انصار را تحت پرسش میبرد‪ .‬نکته مهمتر اینکه ابوبکر‬
‫نخست در سقیفه حضور نداشت‪ .‬طوری که طبری گزارش میدهد‪ ,،‬ابوبکر در کنار طلحه‪ ،‬زبیر و علی‪  ‬عضو گروه "خاک‬
‫سپاری" پیامبر بود‪ .‬ولی عمر چون دید‪ ,‬که در نشست سقیفه خودش فاقد پشتیبانی‪ ،‬حتی مهاجر قریش می باشد‪ ،‬ابوبکر را ار‬
‫‪. ‬مراسم خاک سپاری به نشست سقیفه کشانده و نقش "پادشاه ساز" را با در نظر داشت آینده برای خودش بازی کرد‬
‫در نتیجه گویا از یک طرف حسادت‪  ‬بین اوس و خزرج‪ ،‬دو قبیله مهم انصار و از سوی دیگر در غیاب بزرگان قبیله هاشم‬
‫در همایش سقیفه‪ ،‬منجر به انتقال رهبری قدرت سیاسی به گروه عمر و ابوبکر و همراهانشان گردید‪ ,.‬به این ترتیب‪  ‬در‬
‫تاریخ پر جوش و خروش اسالم‪ ،‬در نخستین آزمون سرنوشت ساز در ازای مشخصات دقیق در مورد گزینش دولت مداری‪ ‬‬
‫صحنه سازی های سیاسی‪ ،‬وفا داری های قومی و نیرنگ های اجتماعی حاکم گردیده و در بستر همین‪  ‬فراکسیون سازی ها‬
‫و‪  ‬وفا داری های بدور از ضابطه های حکومت داری که خواست گروه بزرگ امت اسالم باشد‪ ،‬نخستین خشت بنای پرسش‬
‫زای خالفت در‪  ‬امپراتوری اسالم گذاشته شد‪ ]۷۳[  .‬نظر به نقش تعیین‪ ,‬کننده عمر در جانشینی ابوبکر و هم چنان نظر به‪ ‬‬
‫نفوذ سیاسی‪-‬نظامی که عمر پس از ان‪ ،‬به ویژه در زمان خالفت ابوبکر برخوردار گردیده بود‪ ،‬ابوبکر‪ ،‬خلیفه اول عمر را‬
‫خلیفه دوم انتصاب کرد‪ .‬ابوبکر در آخرین روز زندگی اش افسوس می خورد که چرا از پیامبر در این مورد سوال نکرده‬
‫است که خالفت حق کیست؟ به گفته واقدی؛ یکی از صحابه‪ ،‬ابوبکر‪ ،‬عثمان را نزد خود طلبید و به او گفت که بنویس که او‪،‬‬
‫یعنی ابوبکر در خطاب به مسلمانان "عمر ابن خطاب را خلیفه شما کردم و در نیک خواهی شما کوشیدم"‪ ]۷۴[ .‬البته تعداد‬
‫زیادی از صحابه با این تصمیم ابوبکر موافق نبودند‪ .‬از جمله طلحه ابن عبید هللا به ابوبکر گفت که "عمر را خلیفه مردم‬
‫کردی‪ .‬می بینی که با حضور تو مردم از دست او چه میکشند؟ وقتی کار بدست او باشد‪ ،‬چه خواهد کرد؟" [‪ ]۷۵‬عمر در‬
‫مورد اعراب چنین میگوید‪" ,:‬مثال عرب‪ ،‬چون شتر سرکش است که بدنبال کشنده خویش رود‪....‬به خدای کعبه سوگند که من‬
‫آن ها را به راه می برم"‪ ]۷۶[  .‬ولی عمر‪ ،‬پس از ده سال خالفت‪ ،‬زمانی که زخم برداشت برای گزینش جانشینی یک‬
‫شورای شش نفری متشکل از صحابه‪  ‬تعیین نمود‪ :‬علی بن ابی طالب‪ ،‬عثمان بن عفان‪ ،‬عبدالرحمن بن عوف‪ ،‬سعد بن ابی‬
‫‪.‬اقاس‪ ،‬زبیر بن عوّام و طلحه بن عبدهللا‬
‫به نظر عمر‪ ،‬عثمان مرد "سست رای" و علی مرد "شوخ طبع" بوده و لی هر دوی آنها دارای شایستگی خالفت می باشند‪.‬‬
‫عمر بعد ار آن به صهیب‪ ،‬یکی از صحابه معتبر هدایت داد که پس از مرگ او‪ ،‬سه روز در مسجد با مردم نماز بکند و این‬
‫شش نفر را به شمول عبدهللا ابن عمر (اما بدون حق خالفت)‪  ‬به مشورت بخواند‪  .‬در این حلقه اگر پنج نفر هم نظر شدند و‬
‫یک نفر مخالفت کرد‪ ،،‬سر نفر ششم‪ ‬به شمشیر زده شود؛ اگر چهار تن به کسی رضایت دادند‪ ,‬و دو تن نپذیرفتند‪ ،‬سر هر دو‬
‫زده شود‪ .‬اگر سه نفر به یکی و سه نفر دیگر به دیگری رای دادند‪ ,،‬در این جا عبدهللا ابن عمر به هرکه رای داد‪ ،‬همان‬
‫شخص خلیفه است‪ .‬اگر حکم عبدهللا این عمر پذیرفته نشد‪ ،‬به هر کسی که عبدالرحمن رای داده باشد‪ ،‬همان شخص خلیفه‬
‫است‪  .‬در همین شورا یک نفر (سعد) از‪  ‬علی و سه نفر (زبیر‪ ،‬عبدالرحمن و طلحه)‪  ‬از عثمان طرفداری کردند‪]۷۷[ .‬‬
‫در نتیجه سرنوشت امت اسالم به عثمان این عفان سپرده شد که از طریق او برای کسب قدرت اموی ها زمینه سازی‪ ‬‬
‫گردید‪ .‬معاویه‪ ،‬حکمران شام‪  ‬زمانی به عثمان گفته بود‪" :‬از آن پیش که کسانی به تو هجوم آورند که تاب مقاومت نیاری‪ ،‬با‬
‫من به شام بیا که مردم شام از اطاعت بیرون نرفته اند‪ ]۷۸[ ".‬نظر به امتیازات مادی و همچنان دادن مقام و منصب بلند به‬
‫خویشان خود‪ ،‬مردمان سرزمین های مختلف از عثمان ناراضی بودند‪ .‬مردم مصر علی را می خواستند‪ ،‬مردم بصره طلحه‬
‫را می خواستند و مردم کوفه زبیر را‪ .‬بعد از عثمان – نظر به ذهنیت حاکم همان زمان – تعداد زیاد صحابه به علی مراجعه‬
‫‪.‬کردند و علی به مثابه خلیفه چهارم‪  ‬ثبت تاریخ گردید‬
‫از سوی دیگر‪ ،‬در گفتمان جانشینی پیامبر دو نظر متفاوت "وصایت و خالفت" با هم تصادم کردند‪ .‬اهل بنی هاشم‪ ،‬قشر‬
‫کمتر مرفه ولی پر نفوذ علی را – بر مبنای احادیث و آیات ‪ -‬وصی پیامبر دانسته و توام با این مسئله بر ادعای‬
‫"معصومیت" دوازده امام شیعه صحه میگذارند‪  .‬ولی نمایندگان قشر مرفه قبیله قریش به کمک انصار – به نوبت سه خلیفه‬
‫اول را ‪ -‬تعیین‪ ،‬انتصاب و انتخاب کردند‪ ,.‬اگر به وابستگی های تباری و محیط اجتماعی خلفای راشدین نظر باندازیم‪ ،‬دیده‬
‫میشود که هر چهار خلیفه اسالم از قبیله قریش بودند‪ ,.‬افزون بر آن ابوبکر و عمر‪ ،‬دو خلیفه اول پدر زن های پیامبر‪ ،‬عثمان‬
‫و علی‪  ،‬خلفای سوم و چهارم داماد های پیامبر بوده اند؛ این امر بیانگر آن است که با وجود دیگرگونی جامعه نیمه بدوی‬
‫عرب و بنیادگذاری "دولت‪-‬شهر مدینه"‪ ,‬در معضل "رهبری جامعه" از اهمیت مناسبات خونی و ذهنیت های بدوی تباری‬
‫‪.  ‬کاسته نشد‬
‫معضل جانشینی پیامبر از بدو امر پیچیده و تنش زا بود‪ .‬با وجود خواست مشترک در جهت گسترش زیر ساخت امپراتوری‬
‫اسالم از سرزمین بدوی عرب‪ ،‬در راستای گزینش خلیفه به مثابه جانشین دنیوی و مرجع دینی در بین‪  ‬مسلمانان پر نفوذ‬
‫اختالفات ویژه ای حکم فرما بود؛ چند دسته گی که بر‪  ‬تاریخ امپراتوری عرب و چگونگی ساختار آن حتی تا امروز هم با‬
‫‪:‬قوت خود باقی است‬
‫اختالفات بین انصار و مهاجر ار یکسو‪ ،‬تفاوت های فکری ناشی از "شهرنشینی" اهالی مکه و مسلمانان خانه بدوش و‬
‫صحرا رو از سوی دیگر‪ ،‬و در اخیر‪  ‬مبارزه قشری بین خانواده مرفه و تاجر پیشه قریش (امیه) در وجود اوالد‪  ‬ابو سفیان‬
‫‪.‬و خانواده کمتر مرفه و متولیان چشمه زمزم‪  ‬قریش (هاشم) در وجود اوالد عبدالمطلب‬
‫ولی در اخیر با استفاده ابزاری‪  ‬از آیین اسالم‪  ،‬هوشمندی های سیاسی‪ ،‬توانایی های جنگی و کفایت های توطئه گری و‬
‫نیرنگ های اجتماعی به مثابه شاخص های تعیین کننده‪ ,‬نقش بازی کرده و سرنوشت "امت" اسالم را‪  ‬در جامعه جهانی‬
‫تعیین کرده اند‪ .‬به این ترتیب ادعای بنیاد گرایان در مورد تعیین‪ ,‬خلفای راشدین توسط شورا یک "اسطوره ای تاریخی" بوده‬
‫‪.      ‬و در واقع این امر ساخته و بافته علمای دینی پسا خلفا خوانده شده میتواند‬
‫اگر در مورد رویداد‪ ,‬های دینی و دنیوی‪  ‬در زمان حیات پیامبر اسالم اختالف نظر بروز میکرد‪ ،‬پیامبر به مثابه قاضی و‬
‫آراسته با رسالت خدایی و بعضا ً با آوردن آیت تازه‪  ‬گویا "حق ویتو" داشت و معضل حل میگردید‪ ,.‬ولی‪  ‬این معضل پس از‬
‫رحلت پیامبر در مورد "اولیای امر" با دشواری مواجه دیده‪ ,‬میشود‪ .‬اطاعت پذیری بال قید و شرط از "اولیای امر – خلیفه‪،‬‬
‫امام و امیرالمومنین –" منجر میگردد به آن که هر نوع اعتراض و قیام علیه اولیای امر به مثابه عدم فرمانبرداری از اوامر‬
‫خدا و رسول و گویا "کفر"‪  ‬تلقی میگردد‪ .‬در نتیجه قیام علیه اولیای امر بایست توجیه میگردید به اینکه خلیفه اسالم گویا از‬
‫راه کار آیین اسالم عدول کرده است‪ .‬از آنجایی که در آیین اسالم در مورد امارت قرائت های گوناگون وجود دارد‪ ،‬در این‬
‫معضل نطفه اختالفات‪ ،‬مبارزات و زد و خورد های گروه ها و مذاهب اسالمی گذاشته شده است‪  .‬در دوران "خلفای‬
‫راشدین"‪ ،‬با وجود توافقات کم و زیاد صاحبان نفوذ‪ ،‬تاریخ شاهد قتل سه خلیفه – عمر‪ ،‬عثمان و علی‪ ،-‬ناشی از تصادم های‬
‫‪.‬گروهی می باشد‬
‫‪ ‬‬
‫ولی پس از این دور نخست در جهان گشایی اسالم‪ ،‬در عین هم سویی در راستای گسترش اسالم‪ ،‬ما در کنار انحصار طلبی‬
‫قبیله قریش در مورد امارت‪ ،‬شاهد یک مبارزه طبقاتی در بین وابستگان همین قبیله نیز می باشیم‪ .‬اهل امیه به مثابه قشر‬
‫اشراف و ستون مهم ارستوکراسی شهر مکه نخست در رقابت با اهل هاشم‪ ،‬متولیان چشمه زمزم و قشر کمتر مرفه آن زمان‬
‫در رقابت های رهبری قرار گرفته و پس از اضمحالل حکمرانی اموی ها دوباره کشمکش های سیاسی در درون خاندان‬
‫‪.‬هاشم‪ ،‬بین خاندان ابو طالب و‪  ‬عباس شعله ور گردید‪,‬‬
‫این روند سیاسی‪-‬نظامی منجر به آن گردید تا از اهمیت "دولت‪-‬شهر مدینه" نخست به نفع "دمشق‪ ،‬پایتخت اموی ها" و پس‬
‫از آن به نفع "بغداد‪ ،‬پایتخت عباسی ها" به شکل چشمگیر کاسته شود‪  .‬در ظهور‪ ،‬تداوم و سقوط امپراتوری های اموی و‬
‫عباسی شاخص های مذهبی در مورد گزینش خلیفه به مثابه اولیای امر کم ترین نقش را بازی کرده‪ ،‬برخالف ظرفیت های‬
‫جنگی‪ ،‬راهکارهای پر نیرنگ سیاسی و اتحاد های زود گذر بزرگان قوم تعیین‪ ,‬کننده تلقی میگردند‪ .‬پس از مدتی که حمالت‬
‫تاریخی مغول ها منجر به سقوط امپراتوری عباسی ها گردید‪ ,،‬با ظهور امپراتوری عثمانی در خاور و امپراتوری صفوی ها‬
‫در باختر شبه جزیره عرب‪ ،‬برای نخستین بار در تاریخ امپراتوری اسالم‪ ،‬اعراب بادیه نشین دوباره قدرت سیاسی را از‬
‫‪.‬دست داده‪ ،‬خانه و کاشانه تاریخی شان دوباره به‪  ‬سرزمین پیرامونی امپراتوری ها مبدل گردید‬

‫‪--------------------------------------------------------------------------------------‬‬

‫گزیده هایی از تاریخ طبری‪ :‬و ابن اثیر‬

‫فتح مداین (تخت جمشید)و یا کاخ سپیدو غنیمت های گردآمده و جگونگی بخش کردن آن جلد چهارم این اثیر ص ‪۴۳‬‬

‫در مداین خانه های گنبدوار از گونه ترکی و انباشته از سبدهادیدند که با مس برآن مهر نهاده شده بود آنرا خوراک پنداشتند اینک دیدند که انباشته از آوندهای‬
‫زرین و سیمین است‪ .‬اندازه فراوانی کافور دیدند و آنرانمک انگاشتند و با آن خمیر ساختند و نان پختند< و آنرا تلخ یافتند<‪ .‬در چمدانی که در پشت استری یافتند‬
‫که دران شمشیر وزره های خود خسرو (یزدگرد) زره هراکلیوس وزره خاقان پادشاه ترکان وزره داهر پارشاه هندوستان وزره بهرام چوبین وزره سیاوخش‬
‫‪.‬وزره نعمان‬

‫سعد فاتح عرب نخست پنج یک را به عمر خلیفه کنار گذاشت که از جمله یکی بخش پذیر نبود و به تفاهم< غنیمت گیران آنرا به خلیفه گسیل کرد که از جمله غنایم‬
‫بی حساب یکی هم (بهارستان خسرو) بود که این فرشی بود با درازای‪ ۶۰‬گز و پهنای ‪ ۶۰‬گز ( ‪ ۳۶۰۰‬متر مربع)‪ .‬خسرواین این فرش گرانبهارا برای‬
‫زمستان خویش که دیگر گل و سبزی نبود نگهداری و روی آن باده می نوشیدند‪ .‬گویی ایشان دربوستان به سر میبردند‪ .‬دران راهایی به سان رود و رشته‬
‫گوهرهایی به سان جویبار و زمینه< آن زربفت و در البالی آن دانه های درشتی از مرواید‪ .‬کناره های آن به زمین کشت شده می مانست و پهنه ای را فرامینمود‬
‫که آراسته به گل و گیاه و سبزی بهاری باشد‪ .‬برگها ابریشمین و شاخه های زرین داشتند‪ .‬گلهای آن زرین و سیمین و میوه های آن گوهر و مانند آن که‬
‫‪.‬عربان آنرا (قطف) میخواندند‬

‫چون پنج یک ها به نزد عمر رسیدند آنگاه گفت‪ :‬درباره این فرش گرانبها مرا رهنمایی کنید‪.‬برخی گفتند به خود بگیر ‪........‬برخی گفتند کار آنرا به‬
‫خودت وامیگذاریم‪ .‬علی علیه السالم به وی گفت‪ :‬خدا دانش ترا نادانی نکرده است و یقین ترا به گمان نگردانده است‪ .‬ازین سرا تورا همان میرسد که‬
‫بخشیده و فرمان درباره آن دادی یا پوشیدی و کهنه کردی یا خوردی و از میان بردی‪ .‬اگر این بهارستان را به گونه امروزی اش پایدار نداری و اندوخته کنی‬
‫فردا کسانی نابود نخواهند شد که چیزی را ازان خود سازند که سزاوارش نیند‪ .‬عمر گفت‪ :‬راست گفتی و خوبی مرا خواستی‪ .‬او آن فرش گرانبهارا تکه تکه‬
‫ساخت و درمیان ایشان بخش کرد‪ .‬علی را تکه ای رسید که آنرا به بیست هزار بفروخت و این بهترین تکه اش نبود‪ .‬تقریبآ به عین متن در تاریخ طبری ذکر‬
‫‪.‬شده‬

‫سعد از مداین رهسپار بابل شد و در مهرود با دهبان آن بااین پایه پیمان آشتی بست که گریت (جریب) زمین را برای او با درم فرش کند‪ .‬او پذیرفت و پیمان را‬
‫‪.‬به پایان برد‪ .‬آنگاه روان گشت تا به جلوال رسید که درین جنگ مقاومت از ایرانیان در یکروز یکصد هزار تن کشته شدند‬
‫درین سال عثمان عبدهللا بن عامر را به کابل فرستاد که از شارسان های سیستان است‪ .‬به گفته برخی او بدانجا رسید‪ .‬کابل بزرگتر از خراسان از کار‬
‫برآمد‪ .‬چنین بود تا معاویه درگذشت و مردم آن به پایداری برخاستند‪ .‬هم درین سال یزید بن معاویه بزاد‪ .‬نیز درین سال نخستین پیکار با شاپور پیس آمد برخی‬
‫‪.‬گویند به سال ‪ ۲۶‬یا ‪ ۶۴۷‬میالدی‪ ,‬رخ داد‬

‫عمر به ابوبکر گفت‪ :‬درجنگ یمامه بسیاری از خوانندگان قرآن کشته شده میترسم< تا از یادها برود‪ .‬ابوبکر به زید بن ثابت< فرمان داد که قران را از روی‬
‫برگها و سینه های مردم گرد آورد‪ .‬نبشته< ها در نزد ابوبکر سپس عمر بعدآ نزد دخترش حفصه (زن پیامبر) نگهداری میشد تا عثمان از روی آن نسخه‬
‫خویش را ترتیب< و دوباره به حفصه برگرداند‪.‬عثمان بعد از جمع آوری قرآن جز آن همه را سوزاند‪ .‬چون قرآن به کوفیان رسید عبدهللا بن مسعود و همراهان‬
‫‪.‬ایشان از پذیرفتن آن سر برتافتند و آنرا مایه کاستی شمردند‬

‫ابن مسعود در میان ایشان برخاست و گفت‪ :‬نه همه آنچه< شنیده اید درست است‪ :‬همانا به گونه آشکار برشما پیشی گرفته اند‪.‬چون علی به کوفه آمد مردی در‬
‫نزد او برخاست و بر عثمان خرده گرفت که قرآن هار گرد آورده است‪ .‬علی برسر او فریاد کشید‪ :‬خفه شو! همانا عثمان این کار را بادید و آگاهی ما انجام‬
‫‪.‬داد‬

‫قیس بی هیثم سلمی فرماندار خراسان نوبهار بلخ را ویران کرد‬

‫چون سراسر خراسان آرام شد ابن خازم سلمی پسرش محمد را به هرات گماشت و نگاشت که اینان را از هرات براند اما ازینکه بنی تمیم نیز عالقه ماندن به خراسان‬
‫‪.‬را داشتند محمد را که به شکار رفته بود گرفتند و بستند سراسر شب مینوشیدند و همی براو شاشیدند تا با شکنجه کشته شد‬

‫گویند مصعب بن زبیر ( پسر زبیر و طلحه که از یاران پیامبر< بودند که هردو با عایشه مادر مومنان به ادعای خون عثمان علیه علی رض جنگیدند که درآن ده‬
‫هزار تن مردم بیگناه بصره به طرفداری از گروه متخاصم کشته شدند) را با عبدهللا بن عمر رض دیدار افتاد به وی گفت من برادرزاده ات مصعبم!‪ ,‬پسر عمر گفت‪:‬‬
‫تو آنی که دریک تامداد تنها هفت هزار جان پاک برباد دادی و هفت هزار مسلمان را سربریدی و این جز از آنان بود که در پهنه های نبرد تو کشته شدند‪ :‬مصعب‪,‬‬
‫‪.‬گفت‪ :‬گروهی ناباور و تبهکار بودند‪ .‬ابن عمر گفت‪ :‬اگر به شمار ایشان از گوسپندان پدرت سر می بریدی کارت اسراف خوانده میشد‬
‫خارجیانی که در اهواز بودند زبیر بن ماحوز و مصعب برسر ایشان تاختند زنان و مردان و کودکان را کشتند و شکم های آبستنان را دریدند‪ .‬تا توانستند سربریدند و‬
‫خون ریختند و کشتند و سوختند و ویرانی به بار آوردند و همه آنرا زیر نام خدا کردند‪ .‬هنگامی که مصعب‪ ,‬بن زبیر توسط عبدالملک بن مروان در جنگ عراق کشته‬
‫‪.‬شد سی وشش سال داشت‬

‫چون حجاج عبدهللا ابن زبیر را درمکه درمیان گرفت کشکنجیرها ( منجنیق ها) برکوه ابوقبیس نشاند و با آن سنگ و آتش برکعبه باراند‪ .‬بعد از کشته شدن وی حجاج‬
‫‪.‬سر وی را به عبدالملک به شام فرستاد و پیکرش را به دار آوبخت‪ .‬حجاج بخاطر زدودن بوی خوش از پیکر وی سگ مرده‪ ,‬یا گربه ای را نیز پهلوی وی بر دار زد‬

‫‪.‬گویند کسانی را که حجاج با شکنجه کشت شمردند و شمارشان به یک صد و بیست هزار کس برآمد‬

‫خراسان حتی برای آشپزخانه من بس نیست‪( :‬از قول امیه بن عبدهللا بن خالد فرماندارخراسان سیستان دوران خالفت عبدالملک بن مروان)‬

‫مردان بعد از تاراج و چپاول سرزمین رتبیل گرانبار گشتند و چنان وعده گذاشتند که درسال آینده به خواست خدا دوباره فراز آیند و گنج ها – زنان – کودکان‪ -‬‬
‫‪.‬فرزندان – ستوران و دام های ایشان را تا ژرفای سرزمین شان بدست آوریم‬

‫حجاج در روز جنگ زااویه ئس از شکست یازده هزار کس را به بهانه زینهار کشت‪ .‬رتبیل ئادشاه ترکان عبدالرحمان را بعد از شکست در مقابل حجاج در بست‬
‫‪.‬حمایت< کرد و گرامی داشت‬

‫قتیبه‪ L‬بعد از فتح طالقان و شکست نیزک بادغیسی که هم داستان شاه تخارستان بود کشتاری سخت و هراسناک به راه انداخت و شمار فراوانی را بردار کرد که‬
‫در دو رده ای برابر تا چهار فرسنگ به درازا کشید‪ .‬نیزک را در تنگی خلم (تاشقرغان) در محلی بنام کرز قتیبه را به حیله ای ازقرارگاهش بیرون آورد با دست‬
‫خود سر وی را با ‪ ۷۰۰‬تن یارانش یا به قولی ‪ ۱۲۰۰۰‬کس را سر برید و سرش را به نزد حجاج فرستاد‪ .‬بعدا قتیبه روانه فاریاب گردیدازینکه این شهر در‬
‫مقابلش مقاومت کرده بود به آتش کشید که ازان بعد شهر سوخته نام گرفت‪ .‬قتیبه‪ L‬در سرزمین خوارزمشاه برادرش عبدالرحمان را به جنگ خام جرد فرستاد که‬
‫‪.‬اورا کشت و چهارهزار اسیر نزد قتیبه فرستاد که همگی را کشت‬

‫قتیبه‪ L‬بعد از کشودن سمرقند به نیرنگ و قتل و کشتار زیاد بت هارا به آتش کشید که از میان بقایای آنها میخ هایی بدست آمد که ‪ 50000‬مثقال زر که اگر‬
‫هرمثقال را چهارونیم گرام بگیریم‪ :‬برابر به ‪ 10440000‬گرام و یا ‪ 10440‬کیلوگرام که به بهای امروزی ( ‪ 250560000000 )1373‬لایر میشود‪ .‬آنهم‬
‫‪.‬تاراج تنها از بقایای بت های سوخته‬

‫رویدادهای سال نود و دوم هجری (‪ 711‬میالدی زمان ولید بن عبدالملک)‪ :‬درین سال طارق بن زیاد برده موسی بن نصیر< با دوازده هزار مرد جنگی به جنگ‬
‫‪.‬اندلس رفت و با بادشاه آن ینام آذرینوگ از مردم اصفهان از بادشاهان عجم اندلس دیدار کرد‪ .‬جنگی بسیار سخت کردند و آذرینوگ را کشتند و آندلس کشوده شد‬

‫طارق به شهری به نام شهرخوان (مدینه المایده) خوان سلیمان بن داوود را دید که لبه های آن اززبرجد سبز و یایه های آن از گوهر و مروارید و مرجاه و یاقوت‬
‫که شصت و هشت یایه داشت که شهر را با آن خوان به تاراج برد و به سال ‪ 712‬م به تولیدو بازگشت‪ .‬موسی بن نصیر موالی طارق بعد از فتوحات و کشتار زیاد‬
‫‪.‬روانه شام گشت ودارایی های بی حدوحصر به شمول خوان سلیمان را همراه سی هزار دوشیزه از شاهزادگان گوت و مهتران ایشان‬

‫موسی چندان گوهرهای گرانبها و کاالهای گوناگون به چنگ آورد که از شمار بیرون بود‪ .‬هنگامی به شام رسید که ولید مرده و سلیمان برادرش خلیفه بود که‬
‫‪.‬موسی را زندانی کرد چونکه ادعا داشت خوان را وی بدست آورده نه طارق و طارق دروغش را ثابت کرده بود‬

‫جنایات یزید دوم‬


‫چون سلیمان اورا برخراسان گمارد‪ ٬‬او با صد هزارسپاهی ازمردم شام وعراق وخراسان آهنگ‪ L‬آن سرزمین کرد‪ .‬این صدهزار افزون بر وابستگان و موال و‬
‫‪.‬داوخواهان بودند‬

‫او آغاز به کهستان (قهستان) کرد و مردم آن از ترکان بودند‪ .‬مردم از دژ بیرون آمده و کارزار میکردند‪ .‬صول دهبان کهستان کس به نزد یزید فرستاد و‬
‫‪ .‬خواستار آشتی شد‪ .‬یزید با آو آشتی کرد و درون شهر شد و دارایی ها و گنج های بیشمار و اسیران بسیار ازان برگرفت‬

‫بعد از گشودن دژ ایشان چهارده هزار ترک را شکنجه کش کرد‪ .‬به نحوی که زنان و کودکان را به اسیری گرفت ودارایی چپاول شده به ششصد هزار هزار دینار‬
‫(ششصد ملیون) باشد رسید‪ .‬صدهزار دینارمعادل ‪ 490000‬گرام زر برابر به بهای (‪ ) 12000000000‬لایر‪ .‬اینست ابعاد چپاولگری‬

‫سپس بیرون آمد و رهسپار جرجان شد‪ .‬پیشتر مردم آن با سعید بن عاص پیمان آشتی بسته بودند و باژ میپرداختند‪ .‬کار جرجانیان همچنان ماند تایزید برخراسان‬
‫فرمانروا شد و جرجانیان آشتی کنا به پیشواز او آمدند و باژ او برافزودند‪ .‬او این کار ازیشان پذیرفت و با ایشان پیمان آشتی بست‪ .‬چون کهستان و جرجان‬
‫گشوده شد چشم آزمندی به طبرستان بست‪ .‬خداوند آن اسپهبد کس نزد وی فرستاد و خواستار آشتی شد‪ .‬همین سعید بن عاص در پیکار طبرستان که مردم‬
‫خواهان زینهار شدند به ایشان زینهار داد که یک مرد را نکشد‪ .‬دروازه را کشودند و اوهمه ایشان را کشتار کرد و تنها یک مرد را زنده نگهداشت و همه انچه‬
‫‪.‬را در دژ بود به تاراج برد‬
‫گشودن دوباره جرجان و کهستان‪ :‬چون یزید بن مهلب با اسپهبد طبرستان آشتی کرد روانه جرجان شد و با خدای خود پیمان بست که اگر خدا اورا بر {{{‬
‫جرجانیان پیروز گرداند شمشیر ازیشان باز ندارد تا با خون شان گندم< آرد کند ونان پزد وازان بخورد‪ .‬او بدانجا شد و مردم آنرا در دژ فجاه درمیان گرفت‪ .‬او زنان‬
‫و کودکان را به اسیری گرفت و رزمندگان شان را کشتار کرد و تا دوفرسنگ بردارها آویخت و راست و چپ راه را از آویزه های ایشان پرساخت و به دارشدگان به‬
‫چهار فرسنگ رسیدند‪ .‬و درازده هزار از ایشان را به دشت جرجان کشاند و گفت‪ :‬هرکه خونخواه است و میخواهد کینه کشد دل خنک سازد‪ .‬مردان وی چهار چهار‬
‫و پنچ پنج< میکشتند‪ .‬او برآن خون ها آب بست و درآسیاها افگند تا با خون ایشان گندم آرد کند و نان پزد و بخورد و سوگند خود به پایان برد‪ .‬گندم آرد کرد ونان‬
‫‪---‬جلد هفتم ابن اثیر صفحه ‪.}}} ۲۷‬پخت و خورد‪ .‬گویند درین واقعه چهل هزار تن از ایشان را کشت‬

‫‪.‬آنانیکه‪ L‬جنایت کربالی یزید بن معاویه را درتاریخ‪ L‬اسالم واقعه تلخ جاویدانی ساخته اند هیچگاهی از جنایات‪ L‬یزید بن مهلب یادی نمیکنند‪L‬‬

‫این جنایتکار‪ L‬واقعی تاریخ اسالم باالخره در زمان عمر بن عبدالعزیر که وی را در عدالت خاندان اموی عمر ثانی (از طرف مادر به عمرخطاب پیوند داشت)‬
‫‪.‬مسمی ساخته بودند زندانی شد‬

‫سغدیان که جنگ افزار تداشتند با چوب دربرابر تازیان به پایداری درایستادند و تا واپسین کس کشته شدند‪ .‬ایشان سه هزار یا هفت هزار تن بودند‪ .‬او(حرشی)‬
‫‪.‬زنان و کودکان و دارایی های ایشان راگرفت‬
‫وسبغری پادشاه کش و نسف را که با حیله که کشودن دژ ایشان سخت دشوار بود به وی زینهار داده بود بعد ازانکه دژ را بدون کارزار برویش کشود کشت و‬
‫‪.‬بر دار کرد‬

‫درین سال صدوهفتم هجری (‪ 725‬میالدی) اسد بن عبدهللا به جنگ نمرون پادشاه کوهستان های غرچه (غرشستان) غرجستان یا هزارجات موجود؟ درنزدیکی‬
‫‪.‬طالقان شد‪ .‬نمرون بردست اواسالم آورد‪ .‬اکنون ایشان بریمن فرمان می رانند؟ و هم اسد درین سال به جنگ غور (کوهستان های هرات) شد‬

‫بنگرید که عاید یک تازی بیابان گرد گرسنه سوسمار خوار درسایه دولت اموی به نام خالد بن عبدهللا قسری چه درآمد سرسام آورسیزده هزار هزار دینار بوده و‬
‫‪.‬روزانه به ‪ 4188493151‬میرسید‪( .‬برآورد بها‪ :‬روز یکشنبه‪ .) 17/7/1373 L‬ص ‪ 3066‬جلد هفتم ابن اثیر‬

‫‪.‬طارق جانشین خالد برکوفه‪ L‬پسرش را ختنه کرده بود و او افزون بردارایی ها و جامه های گرانبها هزارکنیرک و برده برایش به ارمغان برده بود‬

‫‪.‬سلیمان و فرزندان هشام در روستای خساف در ساحه قنسرین لشکرگاه زد‪ .‬مروان در برابر ایشان ایستاد و دران روز بیش از سی هزار آمار کشتگان رسید‬

‫فرمان ابراهیم رهبر به ابومسلم خراسانی (عبدرحمان بن مسلم)‪ :‬هرکه را نپسندی بکش و اگر بتوانی همه تازی زبانان را از دم تیغ بیدریغ بگذرانی دمی درنگ‬
‫‪.‬مکن‪ .‬هرپسری که به پنج بدست رسد و مایه گمان مندی تو گردد اورا سر ببر‬

‫عباسیان‬
‫ابوعباس دژخیم (سفاح) عباسی اولین فرمانروا بعد از کشته شدن مروان آخرین فرمانروای اموی فرمود که بزرگان اموی را با گزرها کوفتند و کشتند و بر زبر‬
‫ایشان خوان های چرمین گستردند و درحالیکه ناله ایشان را همی شنید و با این هنجار برفراز پیکرها ناهار خورد‪ .‬عبدهللا بن علی را دستور داد تا گورهای‬
‫امویان بکاود که از گورها جز مشت خاکستری نیافتند‪ L‬مگر هشام بن عبد ملک مروان که درست بود و اورا تازیانه‪ L‬زد و بر دارش کرد و سوخت و خاکسترش‬
‫‪.‬برباد داد‪ .‬به پیگرد امویان و خلیفه زادگان برخاست و ایشان را یکایک فروگرفت جز شیرخواره یا گریخته ای به اندلس وایشان را برکنار رود ابوفطرس کشت‬

‫سفاح خونریز برادرش یحیی بن محمد را برموصل بادوازده هزار مردجنگی گماشت مردم رمیدند وی گفت هرکس به مزگت‪ L‬هنگانی (مسجد جامع) فرود آید‬
‫زینهار یابد مردم همه سراسیمه روی آوردند‪ .‬یحیی مردان را گماشت و هی میکشت چنانکه مزکت را از دریای خون شناور کردند‪ .‬گویند او دران یازده هزار تن‬
‫را کشت‪ .‬چون شب فرارسید یحیت آواز شیون و ناله زنانی را که مردان شان را سر بریده بود شنید‪ .‬انگیزه زاری و شیون را پرسید و به او گزارش دادند‪.‬‬
‫‪.‬گفت‪ :‬چون فردا خورشید برآید زنان و کودکان را کشتار کنید‪ .‬آنان چنان کردند و سه روز را درکشتار کودکان و زنان گذراندند‬

‫درین سال داود بن علی هرکه را از امویان در مکه و مدینه یافت کشت‪ .‬و هم درین سال ابومسلم در محالغت اخشید پادشاه فرغانه با وی پنجاه هزارتن را کشت‬
‫‪.‬و بیست هزار را به اسیری گرفت‪ .‬جوییه‪ 751 L‬میالدی‪ .‬ابومسلم پس از کشتار مردمان سغ و بخارا و فرغانه به مرو بازگشت‬

‫درین سال ابو عباس ( عبدهللا بن محمد بن علی بن عبدهللا بن عباس) ملفب به سفاح در ‪ 8‬جون ‪ 754‬درگذشت‪ 33 .‬یا ‪ 28‬سال داشت‪ .‬بعد از مرگ سفاح‬
‫عمویش عبدهللا بن علی در مقابل جانشینی ابوجعفر منصور نیم دانگی (دوپولی) شورش کرد‪ .‬ابومسلم با سرسپردگی تام به منصور روانه کارزار به آن دیار شد‪.‬‬
‫‪.‬عبدهللا از بیم اینکه اکثری از رزمندگانش خراسانی بودند مبادا طرف ابومسلم روند ازینروهفده هزار تن را کشت‬

‫کشتن ابومسلم‪ :‬درامه ایست که سیزده قرن بعد تر به فرزند فرزانه دیگر خراسانی حبیب هللا کلکانی رخ داد‪ .‬دوستان و فرماندهان بومسلم وی را مانع رفتن‬
‫میشدند اما با تفنن زیار منصور که نادر دیره دونی بکار برد وی را باالخره به پای خودش به کشتارگاه میاورد‪ .‬منصور چهارتن از پاسداران را فرمود چون‬
‫دست برهم زنم به درون تازید و خون ابومسلم بریزید‪ .‬ایشان را درپس پرده بداشت‪ .‬کس به نزد ابومسلم فرستاد و اورا فراخواند‪ .‬عیسی بن موسی با وی بود و‬
‫نهار میخورد‪ .‬برمنصور درآمد‪ .‬منصور به وی گفت‪ :‬آن دو پیکان که از عبدهللا بن علی یافتی به من گرزارش ده که انهارا چه کردی؟ گفت این یکی ازان دو‪.‬‬
‫‪.‬گفت نشانم ده‬

‫ابومسلم دست به استین برد و آنرا بیرون کشید و به او داد که منصور زیر بالش خود نهاد‪ .‬و رو به وی آورد و همی نکوهش کرد و به او گفت‪ :‬درباره نامه ات‬
‫به سفاح به من گزارش ده‪ .‬به من گزارش ده که چرا در راه مکه به من پیشی گرفتی‪ .‬کنیزک عبدهللا که میخواستی به خود برگیری‪ L.‬تو نبودی که برایم نامه‬
‫نوشتی و عمه ام آمنه دخت علی را خواستگاری کردی و چنین فرانمودی که پسر سلیط بن عبدهللا بن عباسی؟ ای بی مادر برپایگاه سخت ناهموار برامدی‪ .‬جون‬
‫سرزنش منصور به درازا کشید ابومسلم دست اورا گرفت و بوسه همی داد و پوزش همی خواست‪ .‬منصور برآشفت و دشنام گفت و دست ها برهم کوفت‪.‬‬
‫پاسداران براو درآمدند‪ .‬عثمان بن نهیک اورا زد و بند شمشیرش را برید ‪ .‬ابومسلم گفت‪ :‬ای سرور خداگرایان مرا برای دشمنانت‪ L‬نگهدار‪ .‬منصور گفت‪ :‬کدام‬
‫دشمن از تو گزندناک تر است؟ پاسداران اورا با شمشیر فرو گرفتند‪ .‬او فریاد همی کشید‪ .‬مرا ببخش‪ .‬منصور گفت‪ :‬ای زاده زن گندناک از کدام بخشش سخن‬
‫‪:‬میگویی؟ که شمشیرها پاره پاره ات کرده اند‪ .‬اورا درماه شعبان ‪ 12‬فبروری ‪ 755‬از پای درآوردند‪ .‬منصور سرود‬
‫‪.‬گمان بردی که وام را از تو خواستار نگردند‪ .‬تورا ازان جام نوشاندند که خود به دیگران مینوشاندی‪ .‬جامی تلختر از باده ای آمیخته با سیمآهنگ‬
‫‪.‬ابومسلم درجنگهای خود ششصدهزار کس را به سختی بکشته بود‬

‫اینست وفاداری سوسمارخواران‪ -‬چنانکه نبیره وفادار متمدن و بافرهنگش همان کاری را در مقابل فداکاری خراسان زادگانی کرد که منصور نموده بود – آن‬
‫ترازیدی قتل جعفر توسط هارون الرشید و تارومارکردن دودمان برمکیان بلخ‪ .‬درنیمه شب وی سرش را زد و بامداد روزبعد رشید پیکر بی جان جعفر به بغداد‬
‫فرستاد و فرمود تاسرش را بر پلی بیاویزند‪ .‬پیکر اورا نیز دوپاره کردند و هر پاره بر سر پلی بیاویختند‪ .‬جعفر درشب شنبه ژانویه ‪ ۸۰۲‬م کشته شد سالیان‬
‫زندگی او سی و هفت و گاه وزارت وی نیز هفده سال بود‪ .‬رشید بعد از بازگشت سفر ری ( زادگاهش) در اکتوبر ‪ ۸۰۴‬م و حین گذشتن از پل بغداد فرمان داد که‬
‫‪.‬نعش جعفر بن یحیی را بعد از گذشت دوسال و چهارماه بسوزانند‬
‫‪:‬انگیزه نگونساری برمکیان از قول عرود بن عبدالعزیز انصاری به پرسش واثق نواده هارون رشید‬
‫هارون الرشید آهنگ خریدن کنیز عدول خیاط کرد و آنرا به صدهزار دینار بخرید وپیک در پی یحیی بن خالید برمکی (وزیر) فرستاد و اورا فرمود تا صدهزار‬
‫دینار برای او بفرستد‪ .‬یحیی گفت‪ :‬این کلید زشت کاری است اگر یارای آنرا داشته باشد که کنیزکی< را به صدهزار دینار بخرد باید هم هزینه زندگی اش چنین شود‪.‬‬
‫‪.‬یحیی به هارون پیغام< فرستاد که من نمیتوانم این پول را بپردازم رشید خشمگین شد و کرد آنچه< بعدها در حق این دودمان خردمند خراسانی کرد‬

‫رشید هرثمه بن اعین را درسال ‪ ۸۰۷‬م پنهانی به فرمانروایی خراسان به عوض علی بن عیسی بن ماهان گسیل کرد‪ .‬وی علی را بازداشت و دارایی هایش که به‬
‫هشتاد هزار هزار (‪ ۶۴۰۰۰۰۰۰۰۰‬درهم) میرسید فروستاند‪ .‬گنجها و زیست افزار او بر هزار وپانصد شتر بارشد و علی را برشتری بدون پاالن نشاند و سوی‬
‫‪.‬رشید فرستاد و رشید اینها همه بستاند‬

‫رشید درتوس مرد و امپراطوری بزرگی را میان در پسر که محمد امین دربغداد و عبدهللا مامون که همرایش درخراسان بود به میراث گذاشت‪ .‬مامون که مادرش‬
‫‪.‬مراجل دختر استاذ سیس بادغیسی بود خویشتن را به این دیار پیوند میداد‬

‫استاد سیس ‪ : 768 – 767‬در میان مردم هرات و بادغیس و سیستان سر به شورش برداشت‪ .‬بیشتر از سیصد هزار پیکارمند زیر فرمان داشت‪ .‬منصور خازم بن‬
‫خزیمه را درمقابل وی فرستاد‪ .‬استاذ سیس با فزار جنگی ابتایی بیل و کلند و داس درمقابل قشون سراسر مجهز امپراطوری شکست خورد که شمار کشته شدگان‬
‫‪.‬وی به هفتادهزار تن رسید و چهارده هزار اسیر که همه چهارده هزار بندی را سربریدند‬

‫‪.‬درین سال ‪ 152‬هجری ( ‪ 769‬میالدی) حمید بن قحطبه< به جنگ کابل شد‪ .‬منصور به سال ‪ 768‬م وی را بر خراسان گمارده بود‬

‫در سال ‪ 787‬جعفر بن محمد بن اشعث را هارون الرشید به فرمانداری خراسا گماشت و عباس نیز راه کابل در پیش گرفت و او بامردم کابل چندان ستیزید که آنرا‬
‫‪.‬بکشود وزا پس سانهار بگرفت و هرچه را دران بود غنیمت گرفت‬

‫ابن ابی عوجا را وقتی محمد بن سلیمان ( کارگزار منصور) سر میبرید وی اظهار داشت که‪ :‬به خدا سوگند که درمیان شما مسلمانان چهار هزار حدیث و روایت‬
‫‪.‬دروغین پراگندم که هر ناروایی را روا و هر روایی را ناورا میساخت‪ .‬منصور بخاطر کشتن وی محمد را تنبیه کرد‬

‫‪.‬وقتی منصور مرد برای او صد گور کندند تا گور او برمردم پنهان بماند و در گور جای دیگری به خاک سپرده شد‬

‫ناتوا ترین مردم آنست که به کسی ستم کند که زیردست اوست‪ .‬و درگزینش دوستت کار و دانش اورا بسنج‪ .‬خردمند آن نیست که درکاری اندیشه کند که گرفتار آن‬
‫‪.‬شده بل خردمند کسی است که پیش از گرفتار شدن درآن بیندیشد‪( .‬منصور)‬

‫‪:‬درس تاریخی از سرسپردگی خراسانیان و جنایات اعراب (همانند سرسپردگی احفاد ایشان به پشتون ها)‬

‫ابومسلم‪ :‬تولد ‪ ۷۲۰‬در قریه سفیدنج مضافات< شهر انبار (سرپل کنونی) در ‪ ۷۴۶‬پرچم سیاه برافراشت و در ‪ ۷۵۰‬داخل کوفه شد و طبق فرمان برادران ابراهیم‬
‫امام عباسی عبدهللا سفاح و منصور دوانیقی را از پناگاه مخفی شان کشیده و اولی را به خالفت برداشت (دولت اموی قبال سر ابراهیم را در توبره چونه فروبرده و‬
‫اورا کشته بود)‪ .‬در چهارشنبه ‪ ۲۵‬شعبان ‪ ۷۵۲( ۱۳۷‬ع) جالدان خلیفه منصور ابومسلم را ریز ریز نمود و سرش را در طبق های پر از دینار و درهم به معسکر‬
‫‪.‬خراسانیان فروریخت‬

‫خاندان برمکی‪ :‬خانواده برمکی از برمک بن جاماس بن ویشتاسب از زردشتیان بلخ که یکی ازیشان بنام جعفر در قرن هشتم به اسالم روی آورد و بدربار‬
‫سلیمان اموی به دمشق قبول شد و همانجا بمرد‪ .‬مرد دیگر ازین خاندان بنام< ابوخالد برمک از طرف اسد والی عرب خراسان در ‪ ۷۲۶‬به حکومت محلی بلخ مقرر‬
‫شد و ابومسلم وی را به بغداد در ترکیب افسران خویش به بغداد فرستاد‪ .‬ابوسفاح عباسی وی را به وزارت گماشت اما بعد از کشته شدن ابومسلم توسط منصور‬
‫معزول و در ‪ ۷۸۱‬در بغداد درگذشت‪ .‬پسر وی یحیی برمکی که هارون الرشید وی را پدر میخواند به وزارت گماشت‪ .‬بعدها پسران وی جعفر به وزارت و فضل‬
‫والی خراسان شد‪ .‬این خاندان مدت هفده سال زمام خالفت بغداد را در دست داشتند و از علم ومعارف و فن پشتیبانی< و آثار هندی و پهلوی را به عربی ترجمه‬
‫کردند‪ .‬هارون الرشید در ‪ ۸۰۲‬جعفر وزیر را بکشت و نعشش را بر سر جسر بغداد بیاویخت و شش سال بماند تا بپوسد آنگاه فرو کرد و بسوخت و خاکسترش را‬
‫‪.‬به باد داد‪ .‬فضل برادرش و یحیی پدر پیرش در زندان بغداد جان سپردند اموال شان مصادره و زنان شان به عوام مباح گردید‬

‫فضل بن سهل سرخسی‪ :‬بعد از قتل ابومسلم و قیام های سندباد و استاد سیس بادغیسی و حکیم مقنع بادغیسی و حمزه سیستانی و نابودی برمکیان و‬
‫مقاومت رتبیل شاهان کابل برای دوصدو پنجاه سال (فتح کابل توسط یعقوب صفاری در ‪ ۸۷۱‬بعدها برادرش عمرلیث در ‪ ۸۸۹‬کابلشاه که مرکزش بعد از شکست‬
‫در کابل در اتک بود در لوگر بشکست و معبد سگاوند تخریب و اصنام گرانبها بحیث تحفه به دربار خالفت ارسال شد‪ .‬عمرولیث بعد از دستگیری توسط امیر‬
‫سامانی در بلخ در ‪ ۹۰۰‬به بغداد فرستاده شد که در زندان کشته شد) – هارون الرشید شخصا برای خاموش ساختن قیام ها رهسپار خراسان که در عرض راه با‬
‫قافله والی معزولش که کاروان یکهزارو پنجصد شتر خزاین علی بار بود مواجه شده و خود خلیف درین سفر در ‪ ۸۰۸‬وفات و درطوس دفن گردید پسرش امین در‬
‫بغداد به خالفت میرسد و مامون درخراسان مرو را به پیشنهاد وزیرش فضل بن سهل مرکز خالفت اعالن و برای حصول تاج و تخت طاهر‬
‫پوشنگی را روانه بغداد مینماید‪ .‬امین شبانه درحال گریز توسط سپاهیان طاهر در حال ناشناسی کشته شده و فردایش در ‪ ۸۱۳‬بغداد فتح گردید‪ .‬مامون عزم بغداد‬
‫را نموده در سرخس فضل مشغول استحمام بود غالب بن حکم مامای مامون به حکم خلیفه در حمام توسط جالدان فضل را همانند ابومسلم بکشت‪ .‬تارسیدن مامون‬
‫‪.‬به بغداد طاهر تمام امنیت< خالفت را تامین نموده بود‬

‫طاهر پوشنگی (فوشنجی)‪ :‬یگانه مرد زیرک خراسانی که از قید شان خود را رهانید‪ .‬اما علیرغم فداکاری ها وقتی متوجه میشود که چگونه منصور عباسی‬
‫ابومسلم را به خدعه بکشت و هارون برمکیان را چگونه ناجوانمردانه از بین برد و نواده این جانیان مامون عباسی فضل را با همه فداکاری با چه تزویری ازمیان‬
‫برداشت‪ .‬میتوانست آینده را برای خویش حدس زند‪ .‬ازینرو خواست دیر ناشده به خراسان برگردد‪ .‬وی در سال ‪ ۸۲۰‬والی خراسان گردید و در ‪ ۸۲۱‬نام خلیفه را‬
‫‪.‬از خطبه افگند و اعالم استقالل نمود‬

‫جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه ***** چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند‬

‫جنگ شیعه و سنی و طالب و داعش همان افسانه حضرت حافظ است‪ .‬چه حتی میان مذاهب تسنن نیز کشتارهایی‬
‫بدتر ازین را تاریخ به یاد دارد‪ .‬غبار در صفحه ‪ )۲۱۹( ۲۰۸‬افغانستان در مسیر تاریخ مینگارد‪ {{ :‬قاضی شمس‬
‫الدین قزوینی از ایران به دربار منگوقاآن مغل رفت و اورا دعوت نمود که لشکر بفرستد و حکومت اسماعلیه را در الموت‬
‫براندازد ‪ .....‬که چنین شد‪ .‬فقهای حنفی مذهب و شافعی مذهب در آستانه حمالت چنگیز به مرو بجان هم افتاده و به بهانه‬
‫اینکه مقصوره مسجد جامع به رسم یکی ازان فرقه ساخته شده بود بسوختند‪ .‬و وقتی هم که سپاه مغل در داخل شهر مرو‬
‫به تخریب و تاراج می پرداخت طرفداران قاضی مذکور به قتل و تاراج مردم بیشتر از سپاه مغل شوق و شطارت نشان داده‬
‫و از کشته ها پشته ها ساختند‪ .‬در سال ‪ ۱۲۳۵‬پیروان و رهبران مذهب شافعی برخاستند و از مغل خواهش فتح اصفهان را‬
‫نمودند و وعده دادند که دروازه های شهر را به رخ سپاه مغل بکشایند به شرطیکه قشون دشمن پیروان مذهب حنفی را‬
‫یکسره از دم تیغ بگذرانند‪ .‬البته سپاه مغل رسید و اصفهان را گرفت ولی پیشروان هردو فرقه را یکجا از بین برد‪}}.‬‬

‫به قول جوینی بعد از کشتار و غارت تولی و همیاران مروی (طرفداران قاضی سرخسی و شیخ االسالم مرو) سید عزالدین با جمعی‬
‫در شمارش کشته شدگان مرو و حوالی سیزده روز زحمت کشیدند و معلوم شد که یک ملیون و سیصد هزار نفر بوده اند‪.‬‬
‫در بلخ اعیان و اشراف با هدایا به استقبال دشمن شتافته و دروازه های شهر را به رخ ایشان کشودند‪ .‬در مقابل همه‬
‫ساکنان را بیرون شهر برده و کشتند و برج و باروی شهر را به خاک یکسان نمودند چنانکه ازان قصور و عمارات و بناها‬
‫و کتابخانه ها و مدارس بازارها و کاروان سراها و خانقاها جز تل خاکی به جا نماند‪ .‬پنجاه سال بعد مارکوپولو و پنجاه سال‬
‫‪.‬بعدتر از وی ابن بطوطه گذر شان به بلخ افتاد که هنوز جز تل خاک چیزی وجود نداشت‬

‫مقاومت ساکنان دلیر تالقان< در مرو الرود‪ -‬مردم قلعه گرزیوان – بامیان (شهر غلغله) و قتل عام ایشان سرنوشت غم انگیز‬
‫مشابه دارد‪ .‬مردم حصار کالیون در ‪ ۲۰‬فرسنگی هرات یکسال و چهارماه ‪ -‬قلعه اشیار در غرجستان یکسال و سه ماه –‬
‫حصار تولک هشت ماه – مردم حصار سیفرود غور برای بیش از چهارماه و سایر قالع و حصارها و قهرمانی های سلطان‬
‫جالل الدین خوارزمشاهی شاهد مبارزات افسانوی مردمان در مقابل وحشت چنگیزیان است‪ .‬سپاه مغل نفوس شهر سبزوار‬
‫را که هفتادهزار نفر میشد کشتار دستجمعی نمود‪ .‬در نیشاپور داماد چنگیز کشته شد‪ .‬دخترش به انتقام شوهر بعد از اشغال‬
‫شهر امر کرد تا زنده جانی باقی نماند به شمول حیوانات‪ .‬و چنان شد که بعد از ویران کردن شهر فریدالدین عطار‪ -‬باالی‬
‫‪.‬ویرانه هایش آب بستند و قلبه راندند تا از اراضی مزروعی فرقی نداشته باشد‬

‫بعد از ویرانی سه شهرآبادان و مشهور خراسان (بلخ و مرو و نیشاپور) حاال نوبت به چهارمی یعنی هرات میرسید‪ .‬روز هفتم محاصره‬
‫ملک شمس الدین فرمانروای< شهر زخمی و کشته میشود‪ .‬روحانیون و اشراف بنام مصالحه شهر را تسلیم تولی خان میکنند‪ .‬وی با‬
‫کشتن دوازده هزار مدافعین شهر اکتفا کرده با عجله به کمک پدر به مروالرود که از فتح آن عاجز آمده بود میشتابد‪ .‬مردم هرات دوباره‬
‫قیام میکنند‪ .‬چنگیز پسر را تنبیه میکند که چرا از یاسای او (قتل عام و تخریب) انحراف کرد‪ .‬این بار بعد از شش ماه و هفت روز‬
‫مقاومت دلیرانه دشمن داخل شهر شده بعد از هفت شبانه روز همه قتل عام میشوند (حسب معمول اهالی به دشت رانده شده به خاطر‬
‫کشته شدن به افراد سپاه تقسیم میشوند)‪ .‬بعد از چپاول شهر به آتش کشیده شده و اردوی دشمن به اوبه جابجا شده و دوهزار سوار‬
‫دوباره به هرات فرستاده میشوند تا اگر کسی جان به سالمت برده باشد از تیغ بکشند‪ .‬رساله های مغل وقتی به هرات رسیدند سه هزار‬
‫را زنده یافتند که از مخفیگاها برآمده بودند‪ .‬پس همه را سر بریده و دوباره< برگشتند‪ .‬مدت ها بعدتر معلوم شد که از تمام نفوس هرات‬
‫شانزده تن جان سالم بدر برده بودند‪ .‬از قول قاضی منهاج السراج جوزجانی< در شهر هرات ششصد هزار نفر و اطراف هرات دوملیون‬
‫و چهارصد هزار نفر کشته شدند‪ .‬و در سیستان از قول جوزجانی< زن و مرد و خورد و بزرگ یکسال و هفت ماه جنگ کردند تا همه‬
‫‪.‬کشته شدند و تمامی آبادی های آنجا ویران گردید‬

‫هالکو در ‪ ۱۲۵۸‬در راس سپاهی که در رکاب وی رجال مشهور ممالک اسالمی چون خواجه نصیرالدین طوسی‪ -‬عطاملک‬
‫جوینی‪ -‬اتابک فارسی‪ -‬ابوبکر بن سعد و عالالدین لولو فرمان فرمای موصل بود بطرف بغداد حرکت میکرد تاشاهد انهدام‬
‫پایتخت یک مدنیت بزرگ جهان و اسالم باشند‪ .‬وی در نزدیکی بغداد با شصت هزار سپاهی مدافع مواجه شد که بعد ازدادن‬
‫‪ ۱۲۰۰۰‬کشته باقی پشت به جنگ داده و بعد از سیزده روز محاصره خلیفه طبق پیشنهاد هالکو رعایا را از جهاد در مقابل‬
‫دشمن منع کرد و خودش با خلیفه زادگان و سه هزار اشراف و روحانیون و اغنیا به حضور دشمن رفت‪ .‬هالکو امر کرد تا‬
‫همه ساکنین شهر را به نام سرشماری بیرون راندند‪ .‬آنگاه شهر بغداد پنج شبانه روز تاراج و خزاین پنجصد ساله دودمان‬
‫عباسی اغتنام (تکرارتاریخ – داستان تاراج پایتخت ساسانی) و تقریبا هشتصد هزار نفر از دم تیغ گذشت و اینک نوبت‬
‫خلیفه رسید که با دوپسر وتمامی اقارب کشته شدند‪ .‬به این ترتیب یک شهر تاریخی از صحنه گیتی حذف و باالی ویرانه‬
‫های آن شحنه ای از مغل مقرر گردید‪ .‬هالکو بعد ازین فتح بزرگ در راه ایران در واسط که از خود دفاع کرد چهل هزار نفر‬
‫‪.‬را از دم تیغ کشید‬

‫آشوب دمشق‬

‫در زمانیکه هارون رشید به باغها‪-‬بوستانها‪-‬کاخهای افسانوی‪-‬ده ها هزار کنیزار مه رو و مه پیکر و خزانه بیشمار گرداوری شده از چارگوشه امپراطوری فرمان‬
‫میراند‪ .‬در شام‪ -‬شهر همجوار بغداد افسانوی مردی از بنی قین گندم برای آرد به آسیا میبرده و در راه از باغی خربزه و خیاری دزدیده و مالک باغ بااو گالویز‬
‫شده و حین بازگشتش از آسیاب گروهی از قبیله یمانی ها که مالک باغ ازان قبیله بوده مرد قینی< را میزنند‪ .‬درین زمان گروهی از قبیله ای سارق به یاری وی می‬
‫‪.‬شتابد‪ .‬تا اینکه این جنگ به جنگ بزرگ قبیلوی مبدل شده که مدت ها به طول کشیده و از طرفین هزاران تن به خاک و خون غوطه ور میشوند‬

‫بعد از مرگ هارون رشید مامون درخراسان و امین دربغداد هردو لوای خالفت برافراشتند وطاهر سپه ساالر مامون هر شهر و دیاردر قلمرو امین را یکی پی دیگر‬
‫اشغال کرد تا به بغداد رسید‪ .‬وی به بغداد افسانوی آن کرد که هالکوی مغل قرنها بعد آنرا تکرار نمود‪( .‬طاهر شب چهارشنبه هشتم محرم‪/‬هشتم< دسامبر سال ‪۸۱۳‬‬
‫بر بغداد چیره شد‪ ).‬امین مادر و فرزندان خویش را به شهر منصور (بغداد کهنه) برد و در راه سربازان‪ -‬خواجگان و کنیزکانش ازو بریدند‪ .‬طاهر اورا شهربندان‬
‫کرد‪ .‬محمد امین شب یکشنبه ‪ ۲۵‬محرم سال ‪ ۱۹۸/۲۵‬دسامبر ‪ ۸۱۳‬در حالیکه سوار برقایقی درحال گریز بود دستگیرو به زندان انداخته شد و درهمان شب‬
‫سرش توسط میرغضبان غیرتازی طاهر بریده شد‪ .‬چون بامداد بشد پیکر او را درجوالی افگندند و بردند و سرش را طاهر بر برجی برای تماشای مردم بغداد‬
‫‪.‬بیاویخت< و بعدآ تحفه را به مامون فرستاد‬

‫دراین سال ‪ ۸۱۵‬فرزندان عباس را آماریدند< شمار آنها از زن و مرد به ‪ ۳۳۰۰۰‬تن رسید (شاید هم بخاطر پرداخت مستمری برای این محمد زایی های تازی –‬
‫کاری که در زمان عبدالرحمان خان قصاب به محمد زایی های پشتون صورت صورت گرفت‪).‬‬

‫بغا ابوعباس وارثی مسیحی را سوی تازیان وغیرتازیان ارمنستان گسیل داشت‪ .‬ابوعباس از دروازه مرفص به تفلیس درآمد‪ .‬درین هنگام اسحاق بن اسماعیل‬
‫وابسته بنی امیه سوی درمیدان تفلیس سوی ایشان بتاخت‪ .‬بغا نفت اندازان را بخواند و آنها شهر را آتشباران کردند و تفلیس را که بیشتر از چوب صنوبر ساخته‬
‫شده بود بسوختند‪ .‬اسحاق بن اسماعیل به شهر درآمد و کاخ و کنیزکان خودرا دید که خوراک آتش شده اند و اونیز تا به خود آمد آتش در میانش گرفت‪ .‬در آتش‬
‫سوزی این شهر نزدیک به پنجاه هزار کس بسوختند و هرکه از آتش رهایی یافت اسیر شد و مردگان را جامه برگرفتند‪ .‬کسان اسحاق دارایی او به شهر صغدبیل‬
‫‪.‬که کسری انوشیروان آنرا برپا کرده بود بردند‪( .‬سال ‪ ۸۵۲‬مطابق دوصدو سی و هشتم هجری زمان خالفت المتوکل)‬

‫سال بعد متوکل دستور داد غیرمسلمانان پیراهن عسلی رنگ روی قبا و جامه هاشان بپوشند و تنها بر استر و خر بنشینند و پروانه نشستن بر اسپ و یابو ندارند‪.‬‬
‫و دستور داد معابد یهود و نصاری که به روزگار اسالم برپا شده بود درهم کوبند‪ .‬و هم درین سال عید شعانین مسیحیان و نوروز مسلمانان یه یک روز افتاد که آن‬
‫یکشنبه بیستم< ذیقعده دوشنبه< بیست و سوم آوریل بود‪ .‬نیز درین سال محمود بن غیالن مروزی ابواحمد که از آموزگاران بخاری و مسلم و ترمذی بود بدان سرای‬
‫شتافت‪ ( .‬دیده میشود که ازنوروز حتی در زمان متعصب ترین خلیفه نیز تجلیل به عمل میآمد‪ ).‬درینسال ‪ ۸۵۹‬متوکل نوروز را که با دیرپرداخت خراج پردازان‬
‫‪:‬همراه بود (باید در نوروز خراج را می پرداختند) در یازدهم ربیع االول‪ -‬هفدهم ژوین یا بیست و هشتم اردیبهشت برگزار کرد‪ .‬بحتری درباره چنین سرود‬

‫ان یوم النیروز عاد الی العهد ‪ ---‬دالذی کان سنه اردشیر‬

‫‪.‬یعنی‪ :‬جشن نوروز به روزگاری بازگشت که اردشیر آن را نهاده بود‬

‫‪.‬درین سال ‪ ۸۶۴‬محمد بن عبدهللا بن طاهر از خراسان دوفیل و بت هایی که از فتح کابل بدو رسیده بود به خلیفه ارمغان کرد‬

‫دینار واحد زرین پول برگرفته< از دناریوس ( رومی) ودرهم از دراخمه ( رومی) واحد سیمین که هر دینار از ده تا پنجاه درهم در زمانهای مختلف ارزش داشته‬
‫‪.‬است‬

‫سال ‪ ۸۶۶‬چون معتز خواست خون مستعین خلیفه (برادرزاده اش) را بریزد فرمود وی را به سیمای خادم بسپرد‪ -‬وی اورا به سرای خود برد و چندان تازیانه‬
‫بزدش تا مرد‪ .‬سر اورا هنگامی نزد معتز< آوردند که شطرنج بازی میکرد‪ .‬گفتند‪ :‬این سرخلیفه برکنارشده است‪ .‬معتز گفت‪ :‬آنرا به کناری نهید تا این دست پایان‬
‫‪.‬پذیرد‪ .‬پس چون از شطرنج آسوده شد نگاهی بدان کرد و فرمود تا به خاکش سپرند و گفت تا پنجاه هزار درهم به قاتل بپردازند و نیابت حکومت بصره نیز‬

‫هم درین سال عبدالرحمان بن حکم بن هشام بن عبدالرحامن بن معاویه بن هشام اموی در سپتامبر خداوندگار اندلس بمرد‪ .‬تولد او در ‪ ۷۹۲‬م بود وی سی ویکسال‬
‫و سه ماه فرمان راند‪ .‬بسیاری اثار کوردوبا ( مساجد – کاخها – گردشگاها – راها –آبهای شیرین تصفیه شده ) در زمان وی ساخته شد‪ .‬چهل و پنج پسر ازو ماند‪.‬‬
‫‪.‬ادب مند و سخنسرا و عاشق کنیزکان‬
‫یعقوب لیث صفار در سال ‪ ۲۵۷‬مطابق ‪ ۸۷۱‬م توسط معتمد خلیفه بعد از فتوحاتش در فارس به فرمانروایی بلخ‪ -‬تخارستان‪ -‬سیستان و سند گماشت‪ .‬یعقوب از بلخ‬
‫راهی کابل شد و برآن چیرگی یافت و زنبیل (کابل شاه) را بگرفت و پیکی با ارمغانهای گرانسنگ سوی خلیفه فرستاد که درمیان آنها بت هایی بود که از کابل و‬
‫دیگر شهرها فروستانده بود‪ .‬پس ازان به هرات رفت و شهر کروخ را چندان درمیان گرفت تا انرا فروستاند‪.‬اندکی پس سوی بوشنج روان شد و حسین بن طاهر بن‬
‫حسین بن کبیر را گرفتار< کرد‪ .‬محمد بن طاهر بن عبدهللا (فرماندار خراسان) کس نزد یعقوب فرستاد و آزادی حسین را که عموی پدرش بود خواستار شد ولی‬
‫یعقوب نپذیرفت و حسین همچنان گرفتار< دردست او بماند‪ .‬یعقوب بن لیث در سال ‪ ۲۶۵‬هجری ‪ ۸۷۹‬م درگذشت و برادرش عمرو جانشین اوشد‪ .‬در سال ‪ ۸۸۷‬م‬
‫‪.‬حسین بن طاهر از نیشابود به مرو که زیر فرمان خوارزمشاه بود گریخت<‬

‫درسال ‪ ۸۳۳‬م ماه بگرفت تا آنجا که خورشید برآمد و یکبار دیگر خورشید بگرفت تا آنجا که ماه برآمد پس در محرم‪/‬جوالی این سال دوبار< ماه‬
‫‪.‬گرفتگی و خورشید گرفتگی< پدید آمد‬

‫‪.‬مامون علی بن هشام و برادرش را خون بریخت< و سرش را در عراق و خراسان و شام و مصر گرداند وزان پس به دریایش افگند‬

‫درینسال ‪ ۸۳۴‬م معنصم برادر و جانشین مامون امام احمد بن حنبل را در مورد آفریده بودن قرآن بیازمود و وی به آن تسلیم نشد وی را چندان زدند که خرد‬
‫خویش را از دست بداد و پوستش پاره پاره شد و کت بسته در زندانش افگند‪ .‬و در همین سال اسحاق بن ابراهیم به بغداد بیامد و باخود اسیران خرم دینان بیاورد‪.‬‬
‫گفته اند که شمار این گروه جز زنان و کودکان صد هزار تن بوده است‪ .‬درین سال عجیف بیست و هفت هزار تن اسیراز برزطیان به بغداد فرستاد و معتصم< ایشان‬
‫‪.‬را به سرزمین های مرزی زربه ببرد که در آنجا رومیان برآنها یورش بردند و چنان ریشه کن شان کردند که حتی یک تن جان به سالمت نبرد‬

‫سرور دانش میگوید‪ :‬آمدیم که با اظهار سپاس از همکاری داراالنشا باختم شدن پروسه خداحافظی< کنم‪ .‬درانحال شهرانی میگوید که یک {{{{{‬
‫‪.‬سلسله تغییرات و تصحیحات< الزم بکار است‬

‫‪ :‬کمیتّه بنام تصحیح قانون اساسی که قانون تصویب شده لویه جرگه را در ‪ ۷۲‬موارد جعل کردند‬

‫نعمت هللا شهرانی (رییس کمیسیون) – فاروق وردک – صبغت هللا مجددی – زلمی هیوادمل – فاروق< وردک – کاوون کاکر – عنایت هللا قاسمی‬

‫‪.‬متن اوزبیکی قانون< تصویب شده که به توشیح رییس جمهور رسیده از قانون اساسی بعدی تفاوت دارد‬

‫}}}}}!به اساس گزارش کمیسیون حقوق بشر( گفتمان تلویزیون نور‪ -‬زکریا اصولی هاشمی (برادر یون‬

‫شیوه دولتداری ومدیریت‬

‫نامه طاهر ذوالمیمنین به پسرش عبدهللا بعد از انتصابش به فرمانبرداری مصر توسط مامون در سال ‪ ۸۲۱‬میالدی که شاید یکی از بهترین رهنمود و نمونه‬
‫‪.‬دولتداری درهر عصر وزمان باشد‬

‫جلد هشتم ابن اثیر صفحات< ‪۳۹۰۸ - ۳۸۹۸‬‬

‫هجوم عربها به خراسان‪:‬‬


‫‪۶۵۱ ‬م‪ ۳۰/‬هجری به خراسان هجوم کردند و یزدگرد به مرو گرریخت‪.‬اما فرمانروای مرو بنام ماهوی به او خیانت کرد ‪ ،‬دروازه ه‪,,‬ای‬
‫شهر را بر روی او بست و به عربها اظهار وفاداری کرد ‪ .‬یزدگرد که تنها مانده بود به آسیابی در نزدیکی رود خانه مرغاب پن‪,,‬اه ب‪,,‬رد ‪.‬‬
‫آسیا بان به طمع‪  ‬ربودن جواهرات ‪ ،‬شاه را در حین خواب کشت‪ ,‬و جسدش را به رود خانه‪  ‬انداخت ‪.‬‬
‫در آغاز سده هشتم شهزاده ساسانی ‪ ،‬فیروز که در تخارستان بسر می برد‪  ‬خ‪,,‬ود را شهنش‪,,‬اه (ای‪,,‬ران) خوان‪,,‬د و ب‪,,‬ر آن ش‪,,‬د از چین کم‪,,‬ک‬
‫بگیرد ؛ او را از تخارستان بیرون راندند و به سال ‪ ۶۷۴‬به چین گریخت ‪ .‬پس از او‪  ‬پسرش نرسی در تخارستان ب‪,,‬ه فع‪,,‬الیت پ‪,,‬رداخت ‪.‬‬
‫او هم پس از تالش مذبوحانۀ ناگزیر شد به چین پن‪,‬اه ب‪,‬برد‪ .‬کابلس‪,,‬تان در س‪,,‬ده نهم ‪ ،‬طبرس‪,‬تان در نیم‪,‬ه دوم س‪,‬ده هش‪,,‬تم ب‪,,‬ه قلم‪,,‬رو خالفت‬
‫اسالمی‪  ‬پیوستتند‪.‬اما استان های‪  ‬غور در قسمت‪ ,‬های علیای رود خانه هریرود ‪ ،‬دیلم در کوهستان های البرزو گیالن به تصرف عربه‪,,‬ا‬
‫در نیامدند‪.‬‬
‫آسیای میانه (بخارا) در فاصله سالهای ‪ ۷۱۵-۷۰۵‬به دست عربها افتاد‪.‬‬

‫فرمانروایی نصر بن احمد سامانی بر ماورالنهر‬


‫درین سال ‪ ۲۶۱‬هجری نصر بن احمد بن اسد بن سامان خداه بن جثمان بن طمغاث بن نوشرد بن بهرام چوبین بن بهرام خشنش فرمانروایی یافت‪ .‬بهرام خشنش‬
‫در ری بود که خسرو هرمز بن انوشیروان اورا مرزبان آذربایجان کرد‪ .‬چون مامون به فرمانروایی خراسان رسید فرزندان اسد بن سامان را که نوح و احمد و‬
‫یحیی و الیاس بودند به خدمت گرفت‪ .‬چون مامون به عراق بازگشت غسان بن عباد را به جای خویش به خراسان گماشت و غسان هم در ‪ ۸۱۹‬م (‪ ۲۰۴‬ه) سمرقند‬
‫‪.‬را به نوح و فرغانه را به احمد و شاش (چچن) و اشرونه را به یحیی و هرات را به الیاس بن اسد سپرد‬

‫هنگامی که طاهر بن حسین بر خراسان فرمان یافت< ایشان را براین کرانه ها بداشت‪ .‬احمد بن اسد پاکدامن بود و رفتار پسندیده داشت رشوه نمی ستد و درباره وی‬
‫پسرش نصر سروده‪ :‬سی سال در سرزمین خود زیست و روزی که به خاک سپرده شد چاکران او گرسنه ماندند‪ .‬احمد بن اسد هفت پسر داشت که بعد از مرگ‬
‫‪.‬فرزند خود نصر سمرقند و حومه را به دست گرفت و تا پایان روزگار طاهریان و پس ازان حاکم آنجا بماند<‬

‫هم درین سال ‪ ۲۸۰‬هجری اسماعیل بن احمد سامانی آهنگ غزا و جهاد کرد به سرزمین ترکان روی آورد و پایتخت< شهریار ترکان را گشود و پدر و بانوی او‬
‫خاتون را اسیر و ده هزار تن را بگرفتند و بسیاری را خون بریختند و چندان چارپا فروفرستادند که به شمار در نمی امد و هرسوار هزار درهم غنیمت به دست‬
‫‪.‬آورد‬

‫درینسال شوال‪ /‬دسامبر در ری و طبرستان خشکسالی شد‪ .‬خورشید گرفت و دبیل را تاریکی گرفت و این تاریکی پیوستگی یافت< و پس از نیم روز بادی سیاه‬
‫وزیدن گرفت و تا سه یکم شت همچنان ببود و چون این پاره شب سپری شد زمین لرزه ای شهر را به ویرانی کشید و تنها صد سرای بی گزند ماند و درپی آن پنج‬
‫‪.‬پس لرزه پدید آمد و شمار کسانی که از زیر آوار برون کشیده شدند صدوپنجاه هزار تن بودند‪ .‬که هیچ یک جان در بدن نداشتند‬

‫درین سال ‪ ۲۸۲‬هجری (‪ ۸۹۵‬م) معتضد بفرمود تا به همه کرانه ها و شارسان ها نامه< نویسند که ستاندن باژ را از نوروز پارسیان آغاز نکنند‪ .‬خواست وی ازین‬
‫‪.‬کار آسایش مردم و مهرورزی بدیشان بود‪ .‬او این روز را نوروز معتضدی نام نهاد‬

‫درین سال ‪ ۹۰۱( ۲۸۸‬م)عمرو بن لیث فرمان فرمانروایی ماوراالنهر را از خلیفه گرفت< و اسماعیل بن احمد سامانی وی را در بلخ بدون رویارویی گریزان کرد و‬
‫دستگیر بدون تلفات‪ .‬یاران اسماعیل اورا به سمرقند فرستادند‪ .‬اسماعیل وی را دربدل بیست بار هزارهزار درهم رهایی میداد که کسان عمرو از سیستان این مبلغ‬
‫را نفرستادند اسماعیل وی را به خلیفه فرستاد که خلیفه وی رابه زندانش افگند‪ .‬معتضد با ارسال خلعت هر کجا را که زیر فرمان عمرو بود بدو سپرد و بدین سان‬
‫اسماعیل برخراسان فرمان یافت‪ .‬عمرو قبآل پیشکشی از نیشابور برای معتضد فرستاده بود که بهای آن چهار هزار هزار درهم بود‪ .‬معتضد زمانی که در پی‬
‫‪.‬بیماری از سخن بازماند با اشاره فرمود تا عمرو را خون ریزند‪ .‬با مرگ وی و جانشینی پسرش مکتفی عمرورا وزیرش قاسم بن عبیدهللا خون بریخت‬

‫درین سال زردبادی درکوفه بوزید وزان پس سیاه باد و درپی آن بارانی سخت با آذرخش هی پیاپی باریدن گرفت و پس از ساعتی در روستای آحمدآباد و حومه آن‬
‫‪.‬سنگهای سپید و سیاه و رنگ رنگ از آسمان فرو می افتاد که در میانه< آنها فرورفتگی بود‬

‫درین سال ‪ ۹۰۱( ۲۸۸‬م) وبا به آذربایجان درآمد و مردمان بسیاری جان باختند< چندان که دیگر مرگجامه برای مردگان نمی یافتند< و مرده هارا به هیچ مرگجامه< و‬
‫‪.‬بر آنکه به خاک بسپارند برسر راه وامینهادند‬

‫درین سال ‪ ۹۰۲‬مردمان حمص و بغداد در تابستان نماز وحشت بگزاردند و آن هنگام عصر بود که از سوی شمال تندبادی وزید و هوا چندان سرد شد که آب یخ‬
‫‪.‬بست‪ .‬هم درین سال تندبادی در بصره بسیاری درختان خرما را بکند و جایی از همین شهر فرو رفت که شش هزار تن را جان بگرفت و بغداد نیز پیاپی< بلرزید‬

‫درسال ‪ ۲۹۴‬هجری (‪ ۹۰۷‬میالدی) حاجیان خراسان که بعد از مراسم حج راهی دیار خویش بودند زکرویه رهبرقرمطیان با کاروانهای ایشان میتازند< که بعد از‬
‫کشتار و تاراج و چپاول شمار کشته شدگان به بیست هزار تن رسید‪ .‬بعد ها مکتفی خلیفه با قرمطیان پیکار و زکرویه را دستگیر و سرش را به خراسان فرستاد تا‬
‫‪.‬حاجیان در آینده از رفتن به خانه خدا بیم نکنند‬

‫‪.‬اسماعیل بن احمد سامانی به در نیمه صفر‪ ۲۶ /‬نومبرسال ‪ ۲۹۵‬هجری ( ‪ ۹۰۸‬م ) در بخارا درگذشت و پسرش ابونصر بر اورنگ پدر نشست‬

‫کشته شدن حسین بن منصور حالج‬

‫سال ‪ ۳۰۹‬هجری ( ‪ ۹۲۲‬میالدی) درین سال حسین بن منصور حالج صوفی کشته و سوخته شد‪ .‬ابوعبدهللا حسین بن منصور عارف و صوفی بنام اسالم در حدود‬
‫‪ ۲۴۴‬ق در بیضا نزدیک استخر فارس دیده به جهان گشود‪ .‬در کودکی (‪ ۱۶‬سالگی ) همراه پدر به واسط رفت و به حلقه شاگردی نخستین پیر و مرشد خویش‬
‫سهل بن عبدهللا تستری (م ‪ ۲۸۳‬ق) درآمد‪ .‬او درسال درخدمت سهل بود و پس از تبعید او به بصره حالج نیز باوی برفت‪ .‬حالج در ‪ ۲۶۲‬از بصره به بغداد رفت و‬
‫‪ ۱۸‬ماه در محضر عمرو مکی و درین شهر بود که با ام حسین دختر یکی از متصوفان به نام ابویعقوب ازدواج کرد که صاحب سه پسر و یک دختر شد‪ .‬ازدواج به‬
‫‪.‬مذاق استاد وی عمرو مکی خوش نیامد ازینروحالج اورا ترک و به شاگردی ابوقاسم جنید بغدادی درآمد‬

‫بعد از چند سال باردیگر به شوشتر رفت‪ .‬بعد از گذاردن حج در ‪ ۲۷۰‬ق به اهواز باز گشت و به ارشاد روی آورد ‪ .‬خود برای اعتراض به رفتار ناپسند عمرو‬
‫مکی و تبلیغات< سو او علیه وی خرقه از ت درآورد و به خراسان و طالقان و بصره و بغداد سفر کرد‪ .‬دومین سفر خویش را به چهارصد مرید به طرف کعبه< آغازید‬
‫‪.‬و پس از بازگشت به قصد ارشاد به هندوستان و ترکستان و غرجستان و افغانستان و کشمیر و چین سفر کرد و بت پرستان را به اسالم دعوت کرد‬

‫سومین سفرش به حج ‪ ۲۹۴‬ق که دوسال به درازا کشید به بغداد بازگشت و به تبلیغ< پرداخت‪ .‬درین سالها بود که با شورش برکناری مقتدر و بیعت< به ابن معتز‬
‫بغداد گرفتار آشوب شد و گروهی به این باور بودند که حالج دران دخیل است‪ .‬لذا وی به شوش گریخت و زمانی روی نهانید لیک به سبب خیانت< یکی از شاگردان‬
‫نهانگاه وی را دریافتند< و دستگیر و سوار شتری به بغداد بردند‪ .‬نخستین محاکمه< وی را به شکنجه و هشت سال زندان انجامید‪ .‬پس از آزادی نسبت نزدیکی به‬
‫مادر خلیفه< اندک اندک به کاخ خلیفه راه جست‪ .‬ام کراماتش را به سحر و جادو تعبیر و خلیفه را از خطرش بیمناک ساختند (راسپوتین دربار؟) ازینرو حامد بن‬
‫عباس وزیر محاکمه مجدد وی را خواستار شد‪ .‬در ‪ ۳۰۹‬ق دومین محاکمه< به مدت هفت ماه درحضور وزیر طول کشید و سرانجام به تحریک شریک وزیر و‬
‫همپالکی های وی گواهان بر بیهودگی گفتار و باورهای حالج گواهی داده و بدین ترتیب< در روز سه شنبه ‪ ۲۴‬ذی قعده ‪ ۳۰۹‬ق حالج را برای اعدام بیاوردند‪.‬‬
‫دژخیم نخست هزارتازیانه براو زد – آنگاه دست و پایش را بریدند و پیکر نیم جانش را بر دار آویختند و فردای همانروز به فرمان خلیفه سر از تنش جدا ساختند و‬
‫‪.‬جسدش را به آتش کشیدند و خاکسترش را به دجله سپردندد‬

‫سر او را در بغداد برافراشتند وانگاه به خراسان فرستادند زیرا در آنجا پیروانی داشت‪ .‬پاره ای از یارانش میگفتند او کشته نشده است و بر چارپایی دیده شده {‬
‫وچهل روز پس خواهد آمد‪ .‬گروهی نیز میگفتند‪ :‬در راه نهروان او را سوار بر دراز گوشی دیده اند و حالج بدیشان گفته‪ :‬همچون این گاوان نباشید که گمان میبرند‬
‫)ازقول مولف( }‪.‬مرا زدند و کشتند‬

‫انالحق گفتن وی همان گفتار حافظ که‪ :‬میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست – توخود حجاب خودی حافظ ازمیان برخیز خواجه نصیر< طوسی به دفاع از وی‬
‫‪.‬گوید‪ :‬هرچه جز اوست از اوست پس همه یکی است‬

‫حالج سخنان غریب گفت و کتاب های عجیب نگاشت چون‪ :‬طاسین االزل – قرآن القرآن – الکبریت الحمر و اشعاری چند‪ .‬گولدزیهر و لویی ماسینیون نیز در باب‬
‫او رساله ها و کتاب< هایی دارند‪ ( .‬از قول مترجم )‬

‫تا پایان این سال ‪ ۹۱۵ /۳۰۲‬میالدی زمان خالفت مقتدر تاریخ ابوجعفر طبری – آمرزش ایزدی بر او باد به فرجام میرسد‪ .‬درگذشت محمد بن جریر طبری در سال‬
‫سیصدو دهم هجری ( ‪ ۹۲۳‬م ) دربغداد جان به خدای یکتا داد‪ .‬سالزاد او ‪ ۸۳۸ / ۲۲۴‬م بود و شبانه در سرایش به خاک سپرده شد زیرا مردم گرد آمدند و نخست‬
‫اورا امامی وزان پس خداناباورش بخواندند و در روز از خاکسپاری او جلو گرفتند‪ .‬علی بن عیسی میگفت‪ :‬به خدا اگر ازین گروه پیرامون الحاد و امامیه پرسیده‬
‫‪.‬شود هیچ آگاهی ازان ندارند‪ .‬این سخن را ابن مسکویه نگارنده تجارب االمم میگوید و این پیشوا از چنین بربافته هایی دور است‬

‫اینکه گفته اند عوام بر او تعصب< ورزیدند سخنی نادرست است و تنها گروهی از حنبلی ها بر او ستیزیدند و اورا بدکیش خواندند و دیگران نیز ازین گروه دنباله‬
‫روی کردند‪ .‬این کار شان انگیزه ویژه داشت‪ .‬برای آنکه طبری کتابی پیرامون اختالف فقها نوشت و دران نامی از احمد بن حنبل نبرده بود وقتی این کاستی را بدو‬
‫یاد آورشدند در پاسخ گفت‪ :‬احمد بن حنبل محدث بوده نه فقیه‪ .‬این بر حنبلیان گران آمد‪ .‬حنبلیان بغداد که از فرط فراوانی شمرده نمی شدند بر او شوریدند و گفتند<‬
‫‪.‬آنچه< خواستند‬

‫گزیده هایی از تاریخ ابن اثیر‬

‫‪.‬درین سال ‪ ۹۱۹ / ۳۰۶‬م مقتدر فرمود تا بیمارستانی برپا کنند‪ .‬این بیمارستان به هزینه بسیار برپا شد و بیمارستان مقتدری نام گرفت‬

‫درین سال ‪ ۹۲۶ / ۳۱۳‬به هنگام فروشدن آفتاب< ستاره ای بزرگ ( شهاب سنگ) بیفتاد‪ .‬صدای این ستاره همچون آذرخش پربانگ< بود و پرتوی چنان پرگستره‬
‫‪.‬داشت که به همه جا پرتو افشاند‬

‫‪.‬هم درین سال ‪ ۹۲۸ /۳۱۵‬می ستاره ای (شهاب سنگ) بزرگ فرو در افتاد و هنوز دو ساعت به پایان روز مانده بود که بانگ دهشتناکی ازان شنیده شد‬

‫شورش ابوزکریا و برادران او درخراسان‬

‫درین سال ‪ ۹۳۱ /۳۱۸‬ابوزکریا یحیی – ابوصالح منصور و ابواسحاق ابراهیم فرزندان احمد بن اسماعیل سامانی که همه در زندان بودند به همکاری شخصی به‬
‫نام ابوبکر خباز اصفهانی از زندان رهایی یافتند و بر برادرشان سعید نصر دور از بخارا به نیشابور بود شوریدند‪ .‬سعید بعد از دستگیری خباز وی را در تنوری‬
‫افکند که دران نان می پخت و او بسوخت‪ .‬برادران هرطرف پراگنده شدند به طرف سمرقند و بلخ که زیر فرمان قراتگین ( جد الپتگین ؟ )بود رو آوردند‪ .‬لیک در‬
‫برادر به بغداد گریخت و مقیم< موصل شد‪ .‬قراتگین در بست بمرد و پیکرش را به اسبیجاب بردند و در رباطی بنام قراتگین به خاک سپرده شد‪ .‬او هرگز زمینی‬
‫‪.‬نداشت‪ .‬او میگفت‪ :‬یک سرباز باید هرچه را دارد با خود همراه داشته باشد تا هیچ چیز اورا پایبند< نکند‬

‫درین سال ‪ ۹۳۲‬رومیان با سپاه سترگ راهی بزکری و سامان خالط و حومه آنرا ویران کردند و بسیاری از مسلمانان را کشتند‪ .‬این گزارش به مفلح غالم یوسف‬
‫بن ابی ساج والی آذربایجان رسید او با لشکری سوی ارمنستان شد این سپاه در سپتامبر< به آنجا رسید‪ .‬سپاه مفلح در خونریزی ارمنیان زیاده رفتند تا جایی که‬
‫‪.‬گفته< میشد شمار کشتگان ایشان به صدهزار تن رسید و خدا داناتر است‬

‫شورش حنبلیان در بغداد سال سیصد و بیست و سوم هجری ( ‪ ۹۳۵‬میالدی)‪ :‬درین سال حنبلیان به خانه ها یورش میبردند اگر باده ای میدیدند به زمین میریختند و اگر‬
‫خنیاگری می یافتند اورا میزدند و ابزارش را میشکستند‪ .‬درخرید وفروش دخالت میکردند و اگر مرد و زن کودکی با یکدیگر میرفتند از حالشان جویا و اگر خویش‬
‫بودند که هیچ و اال مرد را میزدند و نزد شرطه برده گواه بدکاری او میدادند‪ .‬پس بغداد درهم ریخت‪ .‬درین هنگام راضی باهللا ابوعباس احمد بن مقتدر خلیفه برآنها‬
‫خوانده شد و رفتارآنهارا نکوهید در نامه آمده بود‪ :‬گاهی شما چنین میپندارید که چهره زشت و پلیدتان به سان خدای جهانیان است و هنجار پست تان به هنجار کبریایی‬
‫او می ماند و برای خدا پنجه و انگشت و پای و پای افزار زرین و موی پیچ در پیچ کوتاه می انگارید و یکبار اورا به آسمان فراز میبرید ودیگر بار به این جهان فرود‬
‫می آورید‪ .‬خدا از آنچه ستمگران و منکران میگویند بسیار واالتر است‪ .‬شما زیارت آرامگاه امامان را برنمی تابید و زایران آنرا به اتهام نوآوری زشت می شمارید و‬
‫با این در زیارت گور مردی ( احمد حنبل ) عامی که نه شرفی دارد و نه نسبی و نه تبار او به پیامبر اکرم میرسد همداستانید و همه را به زیارت او فرا میخوانید و‬
‫!معجزه پیامبران و کرامت اولیا را برای او ادعا میکنید‪ .‬نفرین خدا برشیطانی که این کارهای زشت را درنگاه شما آراست و چه فریبکار است او‬
‫‪.‬ابوعلی بر ری چیره شد و سرماکان را با همان تیر فروشده د رآن به بخارا فرستاد‪ .‬او این سر را تا کشته شدن بجکم به بغداد نفرستاد‬

‫سال ‪ ۳۳۰/۹۴۲‬درین سال ابوعبدهللا بریدی وزیر متقی هلل شد‪ .‬ابن رایق به بغداد بازگشت و سپاه براو شوریدند و همه جارا به آتش کشیدند و به تاراج بردند و شب و‪ ‬‬
‫روز مردم را میگرفتند و یاران بریدی کاخ خلیفه را ستاندند و هرکه را از یاران خلیفه درکاخ یافتند جانش ستاندند و کاخ و خانه پیرامونیان را به یغما بردند‪.‬‬
‫یغماگری های بغداد در شب و روز فزونی گرفت‪ .‬قاهرباهلل خلیفه از زندان بیرون آمد ( چشمانش را قبال به میل کشیده بودند‪ .‬درتجارب االمم آمده است که درآن‬
‫آشوب از خانه بیرون رفت و گدایی کرد و میگفت‪ :‬رحم کیند برکسی که دیروز خلیفه شما بود‪ ( .‬قرنها قبل ازهالکو)‬

‫‪.‬درسال ‪ ۹۴۴‬توزون برچشم خلیفه متقی هلل میل کشید ومستکفی باهلل را بجایش نشاند‬

‫خالفت مستکفی یکسال و چهارماه پایید روزی درتن از ساالران معزالدوله آل بویه وی را از تخت به زیر کشیدند و دست مطیع هلل را به بیعت فشردند و مستکفی را‬
‫بدو سپردند که او چشمان وی را درآورد‪ .‬مستکفی تا ‪/۳۳۸‬آگست ‪ ۹۴۹‬درزندان بود تا بمرد‪ .‬معزالدوله همه کاره بود و هیچ چیز دردست خلیفه دست نشانده باقی‬
‫نماند بود مگر اندکی زمین از معزالدوله که با درآمد آن نیازهای خودرا برمیآورد‪ .‬حتی یکبار تصمیم برآن داشت تاخالفت از دودمان عباسی را به علویان شیعی‬
‫انتقال دهد که اطارافیانش ازدید سیسی مشوره ندادند‪ .‬درین سال در بغداد چنان گران شد که مردمان مرده‪ ,‬و سگ و گربه میخوردند ‪ .‬گاهی کسانی دیده میشدند که‬
‫‪.‬کودکی را بریان کرده اند تا بخورند‬

‫درین سال ‪ ۹۴۲‬ستاره دنباله دار سترگ درآغاز برج قوس و پایان عقرب میان باختر و شمال پدیدار شد‪ .‬سر این در باختر و پایان آن در خاور بود و دنباله بس‬
‫بزرگ داشت و سیزده روز پدیدار ببود و آنگاه به قوس و جدی رفت و ازهم بپاشید‪ .‬هم درین سال به ویژه درعراق گرانی بسیار پدید آمد و ناداران مرده میخوردند‪.‬‬
‫‪.‬وبا و مرگ بسیار فزون شد‪ .‬در دسامبر این سال رومیان به نزدیکی حلب رسیدند و شهرهارا به یغما بردند و نزدیک به پانزده هزارتن اسیرکردند‬

‫سال ‪ ۳۳۲‬هجری مطابق ‪ ۹۴۳‬میالدی‪ :‬برای اولین بار روس ها برشهر بردعه آذربایجان از طریق رود بزرگ کر تاختند‪ .‬بعد از زدوخوردها و تلفات زیاد جانبین‬
‫‪.‬دوباره بازگشتند‬

‫شخصی بنام ابویزید برعلیه قایم مهدی در افریقیه قیام کرد شهرهارا یکی پی دیگر میگشود و در دسامبر ‪ ۹۴۴‬او گردانی به سوسه گسیل کرد و این شهر را گشودند و‬
‫مردان را کشتند وزنان را اسیر کردند و شهررا بسوختند و میان دوپای زنان دریدند و شکم ها شکافتند چندان که درافریقیه هیچ جای آباد وسرایی برپای نماند و هرکه‬
‫مانده بود پای برهنه خودرا به قیروان رساند وهرکه از اسارت رهایی یافت از گرسنگی و تشنگی جان باخت‪ .‬ابویزید چندین بار به شهر مهدیه بدون نتیجه بتاخت‪ .‬در‬
‫‪ ۱۴‬اکتوبر به شهر تونس درآمد و هرچه بود ربود وهر زن و کودکی را دید به بند کشید و هرمردی را یافت کار بساخت و به هرمسجدی رسید به ویرانیش کشید و‬
‫زیاد مردم‪ ,‬برای رهیی خویش به آب زدند لیک دریا همه ایشان ببلعید‪ .‬ابویزید در جنگ قیروان شکست فاحشی خورد و گریخت‪ .‬شمار سرهای بریده سپاه او که به‬
‫دست کودکان قیروان افتاد ده هزار بود‪.‬منصور فرزند قایم (خلیفه فاطمی)بعد‪ ,‬از تعقیب طوالنی در بیابانها و کوه ها و دل صحراها در مناطق سودا برابویزید چیره‬
‫گشت وی را به مهدیه باخود آورد که بعد ازمدتی درپی زخمی که برداشته بود بمرد وی را درقفسی با در میمون‪ ,‬جا نهادند و بعدآ پوست وی را از کاه آکندند و مژده‬
‫‪.‬پیروزی به همه جا نوشتند‬

‫درین سال ‪ ۹۵۰‬قرمطیان حجراالسود را به مکه بازگرداندند‪ .‬نخست آنرابه کوفه بردند و در مسجد آدینه آن شهر آویختند وانگاه به مکه بردند‪ .‬ایشان سنگ را درسال‬
‫‪ ۳۱۷/۹۲۹.‬ازگوشه خانه خدا برستانده بودند‬

‫هم درینسال اپریل ‪ ۹۶۲‬امیر منصور بن نوح فروانروای خراسان و ماورالنهر یکی از ساالران خویش را که الفتکین (الپتگین؟) نامیدن میشد به درگاه فراخواند و‬
‫‪.‬اوازآمدن سرباز زد‪ .‬منصور سپاهی به رویارویی اوفرستاد واو این سپاه را درهم شکست وسپاهساالران آنرا اسیر کرد که یکی ازانها نیز دایی منصوربود‬

‫‪.‬درهمین سال ‪ ۳۶۰/۹۷۱‬ابو تغلب بن حمدان دختر دختر عزالدوله بختیار فرمانده کل بغداد را با کابین صدهزار دینار به زنی ستاند‪ .‬دختر تنها سه سال داشت‬

‫درسال ‪ ۳۶۴/۹۷۴‬خلف بن حسین در دژی رخ ینمود‪ .‬یوسف سوی او بتاخت دژ بکشود خلف را بگرفت وی را درشتری گرداندش وزان پس بکشت سرش را به‬
‫‪.‬مصر روان کرد و سران اضافه ازکشتگان هفت هزارتن را به قیروان فرستاد‬

‫آغاز فرمانروایی خاندان سبکتگین ‪ ۳۶۶‬ه ‪ ۹۷۷‬م‬

‫درین سال سبکتگین شهرغزنه و حومه آنرا زیر فرمان گرفت‪ .‬وی از غالمان ابواسحاق البتگین فرماند سامانی سپاه غزنه بود‪ .‬سبکتگین به روزگار امیرمنصوربن‬
‫نوح همراه ابو اسحاق به بخارا رفت و کارگردانان آن حکومت وی را خردمند‪ ,‬و پاکدامن‪ ,‬و نیکورای ونیرومند یافتند‪ .‬بعد از مرگ ابواسحاق که کسی را ازنزدیکان‬
‫شایسته پیشوایی باشد نشناساند‪ .‬پس سپاهیان بر فرمانروایی سبکتگین که خرد و دینداری و رادی و سرشت های نیکو وی هم سخن شدند و کار خود بدو سپردند‪.‬‬
‫قصدار و بست را بگشود وزان پس سپاه را برای جهاد راهی هند کرد‪ .‬دریکی از جنگها توشه پایان یافت و هندوان مقاومت میکردند‪ ,‬گالیه نزد وی بردند‪ .‬او بدیشان‬
‫گفت‪ :‬من باخود قدری گندم‪ ,‬و جو به پشتوانه آورده ام که آنرا میان شما به دار می پخشانم باشد که خدای با گشایشی برما سپاسه نهد‪ .‬او به هریک ازسربازان کاسه ای‬
‫‪.‬پرازان میداد و همان اندازه برای خویش برمیگرفت‪ .‬به همین هنجار ستیزیدند تا به دشمن پیروز شدند‬

‫سبکتگین برای رویارویی با جیپال روانه هند شد آهنگ< لمغان کرد که از استوارترین دژهای ایشان بود‪ .‬سبکتگین آنرا به تیغ گشود و بتکده هارا ویران کرد‪.‬‬
‫سبکتگین با صدهزار رزمنده جیپال روبرو شد وی را شکست داد‪ .‬چون سبکتگین پس ازین رویداد نیرو یافت افغانیان و خلج نیز سر به فرمان او فرود آوردند‪.‬‬
‫جلد ‪۱۲‬‬
‫درین سال ‪ ۹۹۵ / ۳۸۴‬امیرنوح محمود بن سبکتگین را به فرمانروایی برخراسان گماشت‪ .‬سبکتگین همراه فرزندش محمود ازغزنه سوی خراسان روان شد و‬
‫نوح و سبکتکین به کنارهم< رسیدند و آهنگ ابوعلی و فایق کردند و درکرانه های هرات باهم پیکار کردند‪ .‬نوح بر نیشابور چیره شد ومحمود را برآن سامان و‬
‫‪.‬سپاه خراسان فرمانروایی داد وبدو لقب سیف الدوله و به پدرش لقب ناصرالدوله داد‪ .‬نوح به بخارا وسبکتگین به هرات بازگشتند‪ .‬محمود درنیشابود مانگارشد‬

‫درسال ‪/۳۸۷‬جوالی ‪ ۹۹۷‬امیررضی نوح بن منصور سامانی درگذشت وبا مرگ او فرمانروایی سامانیان گسلید وپس ازاندکی فروپاشید‪ .‬چون امیرنوح بمرد‬
‫پسرش ابوحرث منصور فرمانروایی یافت‪ .‬با شنیدن مرگ نوح ایلک خان به بخارا روی آورد‪ .‬دران هنگام محمود بابرادرش اسماعیل سرگرم جنگ بود‪ .‬درآگست‬
‫همین سال سبکتگین درگذشت‪ .‬اودربلخ ماندگاربود‪ .‬بیمارشد وبرای بهره مندی از هوای غزنه ازبلخ بدانجا رفت و در راه آه پایانی< کشید و پیکرش به غزنی‬
‫بردند‪ .‬اونزدیک به بیست سال فرمان راند‪ .‬سبکتگین مرد دادگر‪-‬نیکخواه‪-‬مجاهد‪-‬خداباور‪-‬پاک‪-‬جوانمرد و پیمان داربود‪ .‬پسراو نخستین کس بود که لقب سلطان‬
‫یافت و کس پیش ازو این لقب نیافته< بود‪ .‬سبکتگین پسرش اسماعیل را جانشین کرد‪ .‬وی از محمود جوانتربود‪ .‬چندان درپخش روزیانه< زیاده روی کرد که گنجینه<‬
‫‪.‬های مانده ازپدر تهی شد‬

‫گزارش مرگ به پسرش یمین الدوله محمود درنیشابور رسید به هرات نزد عمویش بغراجق آمد که وی را بر برادرش یاری رساند‪ .‬سوی بست روان شد که‬
‫زیرفرمان برادرش نصربود‪ .‬نصر نیز باوی طرف غزنه آمد‪ .‬گزارش به اسماعیل رسید که دربلخ بود‪ .‬با شتاب راه غزنه پویید‪ .‬به غزنه قبل ازمحمود رسید اما‬
‫فرماندهانش به محمود نامه نوشته و اورا سوی خود خواندند‪ .‬بعد از درگیری شدید محمود وی را نواخت و دوباره به بلخ گماشت‪ .‬اسماعیل هفت ماه فرمانروایی‬
‫‪.‬کرد‪ .‬اومردی فرزانه ودانا بود و شعر میسرود‬

‫سال ‪ ۳۸۹/۹۹۸‬امیر منصور بن نوح توسط کارگزارانش فایق و بکتوزن دستگیر و به چشمان میل کشیده شده وبرادر کودک خرسالش عبدالملک برتخت نشانده‬
‫شد که بدین سان دودمان سامانیان به روزگار او پایان یافت‪ .‬گرچه درسال ‪ ۳۹۰/۱۰۰۰‬میالدی ابوابراهیم اسماعیل بن نوع درزندان ایلک خان هنگام گرفتن بخارا‬
‫از زندان وی بالباس زنانه گریخت وخودرا منتصر خواند اما بعد از ماجراجویی های چندی باهمکاری ترکان غز و طرفدارانش درسمرقند تاخت وتازهای نمود اما‬
‫درسال ‪ ۱۰۰۴‬هنگام شب زمانیکه همه هواخواهان ویرا رها کرده بودند تازیان به وی یورش برده وجانش ستاندند‪( .‬تقریبا سرنوشتی چون جالل الدین‬
‫خوارزمشاه)‬

‫محمود قلمرو ازهم پاشیده سامانیان را زیرسیطره آورد وبرای اولین بار به نام قادرباهلل بجای طایع هلل خطبه خواند‪ .‬و بلخ را پایتخت< خود گزید و سران کرانه های‬
‫خراسان چون خاندان فریغون وجوزجان وشارشاه غرشستان (شار لقب شهریاران غرشستان مانند کسری برای ایرانیان و قیصر< برای رومیان ونجاشی برای‬
‫‪.‬حبشیان بود درسال ‪ ۱۰۷‬ه اسد بن عبدهللا قسری فرمانروای خراسان فرمانروای محلی آنجارا به پذیرش اسالم واداشت) سربه فرمان او فرودآوردند‬

‫درین سال محمود یمین الدوله ‪ ۳۹۲/۱۰۰۲‬با جیبال پادشاه هند جنگید و گوهرهای گرانبهایی بدست افتیداز جمل گردنبند< گوهر نشان بیمانند دشمن خدا که دویست‬
‫هزار دینار برآن نرخ نهادند‪.‬عالوه برکشته های بی شمار مسلمانان پانصدهزار برده گرفتند< وشهرهای بسیارگشوند‪ .‬آیین هندیان این بود چون کسی بدست‬
‫مسلمانان اسیرمیشد ساالری و سرداری را ازدست میداد‪ .‬ازینرو جیبال پس از رهایی سرخود تراشید و سپس خودرا درآتش انداخت و پیش از آتش آن سرای به‬
‫‪.‬آتش این سرای سوخت‬

‫شکست ایلک خان ‪ ۱۰۰۷ /۳۹۷‬ایلک خان وقدرخان به بلخ رسید محمود ترکان غز‪ -‬مردم خلج‪-‬هند‪-‬افغان و غزنوی را بسیجید و دردوفرسنگی بلخ پیکارکرد‪.‬‬
‫یمین الدوله برفراز تپه ای جنگ را مینگریست‪ .‬از اسبش فرود آمد و از بهرفروتنی چهره خاک آلود کرد‪ .‬آنگاه برپیل خود نشست و به دل سپاه ایلک خان تاخت و‬
‫‪.‬ازجایش براند وشکست درسپاه افتاد‪ .‬تا راه گریز را گرفته< از رود جیحون گذشتند‬

‫غزوه یمین الدوله با هندیان و افغانیان رویدادهای سال ‪ ۴۰۹‬هجری (‪ ۱۰۱۹‬میالدی) ص ‪ ۵۵۵۳‬جلد ‪۱۳‬‬

‫درین سال یمین الدوله له غزا با هندیان رفت‪ .‬وی قنوج را کشود و پادشاه آن بالقب رای قنوج گریخت‪ .‬رای لقبی همچون قیصر و کسری بون‪ .‬بیدا یکی از شاهان‬
‫از بهررسیدن زمستان و فروانی بارش از تاختن سوی یمین الدوله پوزش خواست‪ .‬گزارش ها به یمین الدوله رسید و اورا پریشان کرد و برای یورش سپاه آمود‪.‬‬
‫او از غزنه راهی شد ودر راه خودرا با افغانان بیاغازید که درکوه ها ماندگار بودند وتباهی به پا میکردند و راهای میان خود و غزنه را میزدند‪ .‬یمین الدوله آهنگ‬
‫ماندگاه ایشان کرد و ازتنگه ها گذشت و راهای دشوار رو را بگشود و آبادانی های آن را به ویرانی کشاند و دارایی هاشان به غنیمت ستاند و تا توانست کشت‬
‫‪.‬واسیرکرد و مسلمانان غنیمت< های بسیار ازانها به چنگ آوردند‬

‫گشایش سومنات سال ‪ ۱۰۲۶ / ۴۱۶‬میالدی‪ :‬این بزرگترین بت هند بود‪ .‬هرگاه ماه میگرفت بیش از صدهزار نزد آن میشتافتند‪ .‬هندیان هرکاالی گرانبهارا نزدآن‬
‫میبردند‪ .‬بیش از ده هزار روستا وقف این بت بود‪ .‬دربتکده چندان گوهربود که ازگرانسنگی بهایی برای آنها نبود‪ .‬همه روزه آب از رود گنگ مقدس که دویست‬
‫فرسنگ دوربود به سومنات میبردند تا آنرا با این آب بشویند‪ .‬همه روزه هزار برهما پرستش این بت میکردند‪ .‬ارمغانها نزد آن میبردند و سیصد مرد سر و ریش‬
‫‪.‬زایران را می تراشیدند و سیصد مرد و پنجاه کنیز بردرگاه بت خنیاگری میکردند و پای میکوبیدند‬

‫محمود هرگاه بخشی ازهند را میگشود و بتی را میشکست هندیان میگفتند‪ :‬سومنات براین بتها خشم گرفته است و اگر سومنات ازانها خشنود بود کسن را که‬
‫اندیشه بد درسرداشت ازپای در می آورد‪ .‬یمین الدوله دردهم شعبان‪ /‬هشتم اکتوبر با سی هزار سوار و نیروهای داوطلب راه ملتان شد و یازدهم نوامبر بدانجا‬
‫رسید‪ .‬پنجشنبه< نهم ژانویه به شهر سومنان رسید و دژی استوار بدید‪ .‬فردای آنروز جنگ درگرفت‪ .‬سومنا بر پنجاه وشش ستون ساجی قرارداشت که سرب اندود‬
‫شده بود و بت از سنگی بود به درازای پنج< ذرع که سه ذرع آن دایروی نقش مشخصی نداشت‪ .‬محمود بت را درهم شکست بخشی بسوخت و بخشی را به غزنه‬
‫برد و آنرا درآستانه مسجد نهاد‪ .‬به زنجیری از زر بسته بود که سنگینی آن به دویست من میرسید‪ .‬بهای آنچه< درین بتکده ها بود به بیست هزارهزار دینار‬
‫‪.‬میرسید‪ .‬شمار کشتگان هندیان به پنجاه هزارتن رسید‬

‫هم درینسال محمود خلعت هایی را که ظاهر العزاز دین هللا علوی خداوندگار مصر به او فرستاده بود به قادرباهلل فرستاد‪ .‬این خلعت ها درکنار دروازه نوبی سوخته‬
‫شد و ازمیان آن زر بسیار بجاماند< که خلیفه آنهارا به کم توشگان بنی هاشم بخشید‪ .‬درهمین سال شاپور بن اردشیر وزیر بهاالدوله بمرد اوکتابخانه< بغداد را به‬
‫سال ‪ ۳۸۱/۹۹۱‬سامان داد وبیش ازده هزار کتاب دران نهاد‪ .‬این کتابخانه همچنان ببود تا سرانجام هنگام آمدن طغرل بیک به بغداد در سال ‪ ۴۵۰/۱۰۵۸‬میالدی‬
‫‪.‬بسوخت‬

‫غزها (سلجوقیان اولی) سالهای ‪ ۱۰۴۴ /۴۳۵‬بعد ازینکه درمقابل حمالت محمود و پسرش مسعود در مارواالنهر تاب مقاومت نیاوردند بطرف سرزمین های غرب‬
‫چون ری‪ -‬اصفهان‪ -‬موصل‪-‬آذربایجان‪-‬کردستان سرازیر وبه هرجا تاختند جز ویرانی و چپاول چیزی به میراث نگذاشتند که هنوز هم پیگرد توسط محمود و مسعود‬
‫میشدند‪ .‬غزها به ارمنستان یورش بردند و هرکه یافتند< اسیر کردند چندانکه بهای یک کنیز زیبا به پنج دینار و نوجوانانی که پسند شان نبود رسیده بود‪ .‬بعد از قتل‬
‫عام تقریبی< شان درموصل سلطان جالل الدوله بن بویه و نصرالدوله بن مروان از موصل نامه ای به طغرل بیک نوشت وویرا بیاگاهانید< و از غزها گالیه گذارد ‪.‬‬
‫طغرل بیک درپاسخ گفت‪ :‬آگاه شدم که بندگان ما آهنگ سرزمین شما کرده‪ .‬این ترکمن ها بردگان وچاکران ورعایای ما بودند که فرمان میبردند و دردرگاه ما به‬
‫چاکری ایستاده بودند ‪ .‬چون ما برای چاره گری ستم خاندان محمود بن سبکتگین به پا خاستیم< و برای یکسره کردن کارخوارزمیان نیرو طلبیدیم< آنها رو به راه ری‬
‫‪.‬نهادند‬

‫محمود درسال ‪ ۱۰۳۱ /۴۲۱‬بمرد (سالزاد او ‪ ۱۴ /۳۶۰‬نوامبر ‪ )۹۷۰‬وپسرش محمد را به جانیشی گماشت‪ .‬محمد دربلخ بود واز مسعود جوانتر‪ .‬محمد چهل روز‬
‫پس از مرگ پدر به غزنه رسید‪ .‬مسعود دراصفهان بود باگزارش مرگ پدر سوی خراسان تازید‪ .‬بارفتن مسعود از اصفهان باشندگان شوریدند وجان نماینده را‬
‫ستانیدند‪ .‬مسعود به اصفهان بازگشت و تا توانست بکشت و شهررا بگشود و نماینده ای گماشت وراهی ری و نیشابورشد‪ .‬محمود به جنگ برادر تاخت و سپاه‬
‫براو شورید ووی را به بند کشید‪ .‬چون مسعود به هرات رسید سپاهیان به دیدار اوشتافتند‪ .‬مسعود در ‪ /۴۲۲‬پنجم جون ‪ ۱۰۳۱‬به غزنه رسید وفرمانروایی‬
‫‪.‬خراسان‪-‬غزنه‪-‬سرزمین هندوسند‪-‬سیستان‪-‬کرمان‪-‬مکران‪-‬اصفهان‪-‬جبل و دیگرجایها بدورسید‬

‫گشودن دژسرستی ودیگر دژهای سرزمین هند سال ‪ ۱۰۳۴ / ۴۲۵‬م‪ :‬این دژازبلندترین< و استوارترین دژ های هند بود که محمود نتوانسته بود آنرا بگشاید‪ .‬درین‬
‫دژ شماری بازارگانان مسلمان میزیستند‪ .‬دژبان خواست تا دارایی های ایشان فروستاند وبرپایه پیمانی< که با ساطان مسعدو داشت به وی بفرستد‪ .‬بازارگانان نامه‬
‫ای برای سلطان نوشته و توسط تیری سوی مسعود پرتاب کردند ودران از تاتوانی هندیان سخن بمیان آوردند‪ .‬مسعود کنده دژ را با درختان و نیشکر و دیگر‬
‫‪.‬چیزها پرکرد و دژ را کشود‪ .‬اما با گزارش از غزها ازخراسان باگزید به خراسان بازگشت‬

‫مسعود در ربیع االول ‪/۴۳۲‬نومبر ‪ ۱۰۴۰‬م با برادرکورشده خود محمد وگنجینه خویش رهسپارهند شد تادر پیکار با سلجوقیان ازهندیان یاری جوید‪ .‬اوچون‬
‫ازسیحون (دریای سند؟) گذشت بخشی از گنجینه< را گذرداد انوشتگین بلخی و شماری بندگان گرد آمدند و باقیمانده گنجینه را به یغما بردند و در ‪ ۲۲‬دسامبر‬
‫برادرش محمد را به جای او گماشتند‪ .‬محمد نپذیرفت اما اورا واداشتند‪ .‬سپاه مسعود درهم شکست‪ .‬محمد وی را به دژکیکی با پاسبانان فرستاد‪ .‬مسعود به برادرش‬
‫پیغام< فرستاد وپولی خواست و محمد پانصد درهم برایش فرستاد‪ .‬مسعود گریست وگفت‪ :‬دیروز فرمان من برسه هزاربارگنج بود وامروز دریغ ازیک درهم‪ .‬پیک‬
‫‪.‬هزار دینار ازخود بداد که همین مایه نیکبختی وی هنگام سرکارآمدن مودود گشت‪ .‬محمد فرمانروایی را به احمد پسر نابخردش واگذارد که مسعود را کشت‬

‫مودود در‪ ۲۳‬شعبان ‪ ۴۳۲/۲۹‬اپریل ‪ ۱۰۴۱‬ازخراسان به غزنه بازگشت وهرکه را در دستگیری پدرش دستی داشت بکشت وشیوه رفتار نیکوی پدر و پدرکالن را‬
‫‪.‬فراروی خود نهاد‪ .‬مودود پس از نه سال و ده ماه فرمانروایی در بیست ونه سالگی بمرد وعمویش عبد رشید سرکارآمد‬

‫سال ‪۴۵۱/۱۰۵۹‬م مارچ این سال سلطان فرخ زاد بن مسعود بن محمود بن سبکتگین فرمانروای غزنه بمرد‪ .‬در سال ‪ ۴۵۰‬بندگانش< براو شوریدند و درگرمابه<‬
‫براو یورش بردند وی با شمشیر به پیکار برخاست وایشانرا براند و یارانش رسیذتذ پ جانش رهاندند‪ .‬بعد ازان دراثر قولنج مرد برادرش ابراهیم برسرکارآمد‪ .‬وی‬
‫‪.‬دژ هایی را درهند گشود که گشودن آنها برپدر و نیایش< گران بود‪ .‬اورجب و شعبان ورمضان را روزه میگرفت‬

‫درین سال ‪ ۱۰۷۵ ۴۴۹‬م وبا دربخارا چندان گسترش یافت< که گفته میشد دریک روز هژده هزار نفر درحومه بخارا بمردند و درهنگام گسترش این بیماری درین‬
‫قلمروهزارهزار وششصدو پنجاه هزارنفر جان دادند و درسمرقند نیز به همین اندازه گویند‪ .‬درربیع االول‪/‬می اینسال ایاز بن ایماق ابونجم غالم محمود بن‬
‫‪.‬سبکتگین دیده برهم نهاد‬

‫طغرل بیک ( سلجوقیان)‬

‫ق که دردربار پادشاه‬‫درین سال ‪ ۴۲۹/۱۰۳۸‬م رکن الدین ابوطالب طغرل بیک محمد بن میکاییل بن سلجوق (تقاق به معنای کمان تازه رهبر ترکهای غز پدرسلجو ُ‬
‫ترکان بیغو ماندگارشد و سلجوق پسرش دیده به جهان کشود‪ .‬چون در سلجوق نشانه های رادی هویدا گشت پادشاه به وی لقب سباشی یعنی سپاهساالر بدو داد اما‬
‫همسروی ازوی میهراسید پادشاه را به کشتن وی می آغالید وسلجوق با آگاهی ازان ازنزد شاه باهمراهان برفت< ) نیشابور را فروستاند‪ .‬با یغماگری< غزها‬
‫درخراسان ولشکرکشی مسعود غزها همراه طغرل بیک و برادرش داود ( پدرآلپ< ارسالن) به نیشابور تاختند‪ .‬داود میخواست نیشابور را به غارت برد اما طغرل‬
‫‪.‬بیک مانع آن شد‪ .‬تا آنکه تمامی شهرهای خراسان را بجز بلخ زیر سلطه درآورده ورابطه با خلیفه را قایم کردند‬

‫هارون بن ایلک خان وقتی به قلمرو سامانی تاخت پادشاه سامانی از سلجوق یاری جست و سلجوق پسرش ارسالن را به یاری فرستاد و هارون شکست خورد‪.‬‬
‫سلجوق سه پسر داشد ( ارسالن‪-‬میکاییل و موسی) میکاییل به سرزمین ترکان به جهاد رفت و شهید شد که اونیز سه پسر داشت ( بیغو‪ -‬طغرل بیک محمد و‬
‫چغری بیک داود)‪ .‬آنها در بیست فرسنگی بخارا ماندگاربودند و امیربخارا ازیشان می هراسید‪ .‬آنها به بغراخان پادشاه ترکستان پناه بردند‪ .‬چون فرمانروایی‬
‫‪.‬سامانیان فروپاشید وایلک خان بربخارا چیره شد جایگاه ارسالن بن سلجوق عموی داود وطعرل بیک واالیی یافت‬

‫‪.‬درین سال ‪۴۳۴/۱۰۴۲‬م قزل ارسالن امیر غزهای عراق در ری بمرد و درانجا به خاک سپرده شد‬

‫درسال ‪ ۴۴۰‬ه ‪ ۱۰۴۸‬میالدی سپاه ابراهیم ینال برادر طغرل بیک با رومیان جنگید وپیروزی یافت‪ .‬مسلمانان برسرزمین های آنان چیره شدند بیش از صدهزار تن‬
‫اسیر گرفتند غنیمت را بر ده هزار کالسکه بارکرده بودند و درشمار آن نوزده هزار زره بود‪ .‬غزها پیش ازین نیز به سرکردگی طغرل بیک به روم آمده بودند اما‬
‫‪.‬نشان چندانی از خود ننهادند‬
‫آلپ ارسالن برادرزاده طغرل بیک در ‪ ۴۵۶‬هجری دزهای زیادی در آذربایجان و قلمرو روم گشود و دربازگشت به مرو دخت خاقان پادشاه فرارود را به زنی‬
‫پسرش ملکشاه و دختر پادشاه غزنه را به همسری پسر دیگرش ارسالنشاه درآورد وبدین سان دوخاندان سلجوقی و محمودی (غزنوی) یکی شدند و سخن شان‬
‫‪.‬همسان شد‬

‫ازچگونگی گزارشات ابن اثیر چنین برداشت میشود که دران زمانها اثرات زلزله و تکرارآن از مصر تا موصل و بغداد و سقوط سیارات (شهاب ثاقب)< به مراتب‬
‫‪.‬زیادتر به مقایسه امروز بوده است‬

‫سال ‪ : ۳۶۹/۹۸۰‬آبادانی بغداد به دست عضدالدوله فرزند رکن الدوله آل بویه‪ :‬بغداد درپی شورش ها و زلزله ها وآتش سوزی و چوروچپاول رو به ویرانی نهاده‬
‫بود مسجدها وبازارهای آنرا آباد کرد وبرای علما وقاریان ودانشمندان و مهندسان وپزشکان ومفسران بیکسان وناتوانان و مستمندان روزیانه نامزد کرد‪ .‬نهرها‬
‫وزمین های ویران شده را آباد کرد‪ .‬راه عراق و مکه را که همه ساله مورد تاخت و تاز و غارتگری قرارمیگرفت ‪ .‬وجان ومال حاجیان به تاراج میرفت< مصون‬
‫‪.‬ساخت‪ .‬به وزیر مسیحی خویش نصر بن هارون امرکرد تا به مسیحیان پروانه داد تا کنشت های خویش آباد کنند و به ناداران مسیحس پول بخشاید‬

‫شورش درمکه سال ‪ ۴۱۴‬هجری ‪ ۱۰۲۴‬میالدی بعد از نمازآدینه مردی از مصریان بادستی شمشیر و دست دیگر گرزی آهنگ حجراالسود کرد و باگرز سه ضربه‬
‫به سنگ نواخت وگفت‪ :‬تاکی میخواهید این سنگ سیاه و محمد و علی را بپرستید؟ اگر کسی میتواند مراجلوگیرد که میخواهم همه این خانه را درهم کوبم‪ .‬مردم‬
‫‪.‬هراسیدند و مردی با خنجر بدو یورش برد و خونش بریخت‪ .‬درین شورش دهها تن کشته شد‬

‫‪.‬درین سال ‪ ۹۸۲/ ۳۷۱‬بیمارستان عضدی درخاوربغداد گشایش یافت و همه داروهای بایسته بدان جابرده شد‬

‫سال ‪ ۳۸۰/۹۹۲‬چون بهاالدوله از بغداد برفت عیاران دردوسوی بغداد گردن فرازیدند و میان سنیان و شیعیان آشوب اوفتاد و بسیاری ازیکدیگر را خون بریختند‬
‫و دیگرکس فرمان نمی برد‪ .‬چندین برزن خوراک آتش شد و دارایی ها به تاراج رفت وسرایها ویران گشت واین هنجارتا بازگشت بهاالدوله به بغداد چندین ماه‬
‫بپایید‪ .‬درین سال بهاالدوله خلیفه طایع هلل را دستگیرکرد‪ .‬مادران اکثریت مطلق خلفای عباسی ازهاورن الرشید تا آخرین ایشان ام ولدی ( کنیزکان)< رومی –‬
‫‪.‬خراسانی – ارمنی یا آذری بودند‬

‫مرگ قادرباهلل‪ :‬در ذیحجه ‪/۴۲۲‬نوامبر سال‪ ۱۰۳۱‬در سن هشتادوشش سال وده ماهگی (از نادرات خلفای آن دوران است‪.‬چه اکثرا در سنین بیست تا پیش از‬
‫چهل سالگی پدرود حیات میگفتند)< اوچهل و یک سال و سه ماه و بیست روز خالف کرد‪ .‬یکی از نیکوکارترین خلفا بود‪ .‬وی در ‪ ۱۰۳۰ /۴۲۱‬پسرش قایم< بامرهللا‬
‫‪.‬ابوجعفرعبدهللا را جانشین خویش تعیین کرده بود‪ .‬درین سال فتنه< میان شیعییان و سنیان دوباره درگرفت وویرانی ها و غارت هایی زیادی درقبال داشت‬

‫درین سال وبای درهمه شهرهای عراق وموصل تاخراسان وغزنه وهند را دربرگرفت< ومرگ ومیر فزونی یافت< درجندروزدراصفهان چهل هزارمرده به خاک‬
‫‪.‬سپرده شد‪ .‬واز اثر آبله تنها درموصل چهارهزارکودک بمردند‬

‫سال ‪ ۱۰۳۴ / ۴۲۶‬م درین سال رشته خالفت و سلطنت دربغداد چندان گسسته شد که تازیان دشت نشین به یغماگری برخاستند وراه ها میزدند تا به حومه بغداد‬
‫‪.‬رسیدند و خودرا به مسجد منصور رساندند و زنان را در گورستان ها لخت میکردند‬

‫درین سال ‪ ۴۴۱/۱۰۵۰‬شورش میان شیعییان و سنیان بغداد دوباره اوج گرفت و زیادی مردم کشته شد تا به قالیین پروانه داده شد درگفتن حی علی خیرالعمل‬
‫درآذان آزاد باشند چنانکه به کرخیان پروانه دادند الصالت خیرمن النوم گویند واغتشاش بدین وسیله خاموش شد‪ .‬اما آشوب در ‪ ۴۴۳‬بدتراز همه بود که تمامی‬
‫‪.‬آرامگاهای بزرگان هردو طرف سنی و شیعه به خاک یکسان شد‬

‫درسال محرم ‪ ۴۴۵‬ه اپریل ‪ ۱۰۵۳‬م آشوب میان کرخیان و سنیان بازهم فزونی یافت‪ .‬گروهی ازترکان با هردو دسته درآمیختند‪ .‬آتش سوزی درشهرزبانه< میکشید‬
‫تااینکه خلیفه قایم بامرهللا این کارزشت شمرد وکارها یه سامان آورد‪ .‬درهمین سال ‪ ۴۴۶/۱۰۵۴‬ترکان بخاطرعدم پراخت پول جامگی هایشان که وزیر تعلل کرده‬
‫‪.‬بود آشوب برپاکردند<‬

‫به روز چهارشنبه< بیست ویکم جون پس از نیمروز ستارهای در بغداد آشکار شد که پرتوش برپرتو خورشید فزون آمد‪ .‬اودنباله ای به درازای دو ذرع داشت و‬
‫‪.‬آرام میرفت< تا درحالیکه مردم آنرا میدیدند متالشی شد‬

‫درینسال ‪ ۴۴۴‬هجری دربغداد صورت مجلسی نوشته شد که دران تبارعلویان طرفدارمصررا که ادعای انتساب شان به علی را دروغ پنداشته و ایشان را به‬
‫‪.‬دیصانیه مجوس وقداحیه یهود نسبت داده بودند‪ .‬علویان‪ -‬عباسسیان‪ -‬فقیهان‪ -‬قاضیان وگواهان این صورت مجلس را امضا کرده بودند‬

‫درسال ‪ ۱۰۵۵ / ۴۴۷‬طغرل بیک به بغداد آمد و خلیفه فرمان داد تا خطبه به نامش خواند شود اما دراثر برخوردهایی که صورت گرفت غارت های زیادی را درپی‬
‫داشت‪ .‬طغرل سیزده ماه و چند روز بی آنکه خلیفه را ببیند دربغداد ببود؟ وی درسال ‪۱۰۷۵/ ۴۴۹‬م به بغداد بازگشت وی ازقایق برون آمد و براسپی از خلیفه‬
‫نشست هنگامی نزد خلیفه< آمد که وی براورنگی نشسته بود که اززمین هفت ذرع بلندی داشت‪ .‬سلطان خلعت پوشید و به خلیفه ارمغان های زیاد ازجمله پنجاه‬
‫هزاردینار و پنجاه برده ترک نژاد وغیره فرستاد وخلیف اورا پادشاه خاوروباخترنامیدو رکن الدین خواند‪ .‬همچنین درینسال میان فقیهان شافعی وحنبلی بغداد آشوب‬
‫‪.‬اوفتاد‬

‫حسن بن صباح اسماعیلی‬


‫درسال ‪ ۱۰۸۶ /۴۷۹‬میالدی حسن صباح با جامه بازرگانی نزد مستنصر خلیفه مصرآمد و با او گفتگو کرد تا در خراسان وسرزمین عجم مردمان را به سوی او‬
‫خواند و او پروانه این کاررا بداد‪ .‬وی بازگشت و پنهانی مردم را به سوی او میخواند‪ .‬حسن صباح به مستنصر< گفت‪ :‬پس ازتو چه کسی پیشوای من خواهد بود؟‬
‫‪.‬مستنصرگفت< پسرم نزار‪ .‬اسماعیلیه به پیشوایی نزارباوردارند‬

‫درین سال شعبان ‪۴۲۸‬هجری می‪۱۰۳۷‬میالدی ابوعلی سینای فرزانه فیلسوف بنام ونگارنده نگارش ها درنگرش های فلسفی ازجهان رفتنی< به سرای سرمدی‬
‫‪.‬رفت‪ .‬اوعالالدوله ابوجعفربن کاکویه را خدمت میکرد و دراصفهان ازین جهان گریزان شد‬

‫سال ‪ ۴۳۶/۱۰۴۴‬بغراخان پادشاه فرارود (ماوراالنهر) گروهی از اسماعیلیه را که مردم را به فرمانبری ازمستنصرباهلل علوی خداونگارمصرمیخواندند‬
‫وشماربسیاری به ایشان گرویدند‪ .‬برآن شد تاکارشان بسازد‪ .‬اما هراسید که مبادا شماری ازدنباله< روان جان سالم بدربرند‪ .‬لذا چنین وانمود که بدیشان گراییده و‬
‫ایشانرا در نشست های خود می پذیرفت‪ .‬چندانکه همه گرویدگان را بشناخت وبدین سان هرکه را دردرگاه بودند کشت وفرمان داد هراسماعیلی که یافتند خون‬
‫‪.‬بریزند‪ .‬فرمان بجای شد وسرزمین از اسماعیلیها پاک شد‬

‫هم درینسال رجب ‪ / ۴۷۲‬دسامبر ‪ ۱۰۷۹‬ستاره ای سترگ سرنگو ن شد و پرتوآن چندان بسیار بود فزونتر ازپرتوماه بانگی بلند ازان بگوش رسید و آنگاه ناپدید‬
‫‪.‬شد‬

‫تمت بالخیر ساعت ‪ ۸‬شام ‪ ۲۱‬جنوری ‪ ۳۱( ۲۰۱۸‬جدی ‪ ) ۱۳۹۶‬سن همبرت کوبک‪.‬یکشب بعدتر ازحادثه جنایتکاران تروریست در هتل انترکانتننتال کابل‬

‫‪---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬

‫‪ :‬گزیده هایی اریخ روضه الصفا فی سیره االنبیا والملوک والخلفا‬

‫محمد بن خاوند شاه بن محمود ( میرخواند )‬

‫به یمن الطاف وزیر دانشمند و دانش پرور عصرتیموریان امیرعلی شیرنوایی‬

‫قسم اول (جلد اول)‪ :‬به روایت اشهرآدم بعد از رانده شدن ازبهشت با یک خریطه گندم< و سی نهال وحجراالسود ودوستانی که باعث این مصیبت< شده بودند وی‬
‫بکوه سراندیب و حوا به جده و ابلیس به سیستان ومار به اصفهان و طاوس به زمین کابل افتاد‪ .‬آدم وحوا بعدازمحنت< فراق سیصدسال باهم درکعبه< مالقات‬
‫‪.‬مینمایند‪ .‬قابیل بعد ازارتکاب قتل فراری یمن میگردد‬

‫ذکرنوح (آدم ثانی)‪ :‬باوی درکشتنی مجموعا هشتادنفر بودند اما قول های دیگری از هفت تا دوازده هم هست‪ .‬دارای سه فرزند با ازواجشان سام (پدرهمه ایرانی‬
‫واعراب) یافث جد همه ترکهاو تاتارها ومغلها وچینایی ها و روس وبلغاربه< شمول یاجوج وماجوج با قامت های صدوبیست گز وعرض بدن هم مثل آن و سدسکندر‬
‫ذوالقرنین برای جلوگیری آنها بطول صدوپنچاه فرسخ وعرض پنجاه میل وارتفاع ‪ ۲۸۰۰‬ارش و حام (پدرهرچه پدرسوخته سیاه چرده ازهندتا افریقا)‪ .‬ازقول‬
‫مورخین اززمان نوح تا ابراهیم به استثنایی< دو یا سه پیغمبردیگر فرستادگانی نبوده است‪ .‬هکذا از آدم تانوح طول عمرهریک از‪ ۹۰۰‬سال تا ‪ ۱۰۰۰‬سال یا‬
‫باالترازان بوده است معلوم این ‪ ۱۲۴۰۰۰‬پیغمبرچگونه< ودرکدام برهه زمانی بوده اند درصورتیکه تمامی ادیان سماوی حیات انسان را از ‪ ۶۰۰۰‬تا ‪ ۸۰۰۰‬سال‬
‫‪.‬میپندارند نه کم نه زیاد‬

‫ذکرابراهیم خلیل هللا‪ :‬سارا دخترعمویش بسیارزیبا بود شاه مصرشیفته وی شد اما ابراهیم وی را خواهر خواند هربار قصد نزدیکی به زن را کرد دستش خشک شد‬
‫تا که هاجر کنیزش را به سارا داد تا ازشرش خالص شود‪ .‬زن وشوهر به آرزوی داشتن فرزند سارا اجازه قرابت به هاجررا به شوهرش میدهد اما وقتی اسماعیل‬
‫(اشمویل) سارا حسادت ورزیده و سوگند یادمیکند< تا سه عضوهاجررا قطع نماید‪ .‬ابراهیم شفاعت کرده و التماس مینماید که نرمهای گوش او را سوراخ و ازاندم‬
‫‪.‬نهانی اوجزوی قطع نماید تا سوگند سارا راست شود (همان فتوای مذمومیست که تاحال میان اعراب متمدن امروزی چون مصریان هنوزهم پابرجاست)<‬

‫با وجود عملکرد این کار ناجایزخاطر< سارا تسکین نیافت وهاجررا با طفل معصومش روانه صحرای سوزان مکه میسازد و ابراهیم با همه مهر پدری و لطف‬
‫پیامبری ایشان را در محیط بی آب وعلف وسوزان رها میکند‪ .‬ایشان بطور معجزه آسا زنده میمانند و تا اینکه قبیله ای جرهم یمنی بمنظور استفاده از آب زمزم‬
‫ازیشان مواظبت نماید‪ .‬ابراهیم را خالف توقعش جبراییل خبرداد که هردو زنده اند و او هرسال یکبار بربراق سوارشده صباح ازشام حرکت و چاشتگاه بمکه رسیده‬
‫‪.‬و اهل و عیال را دیده وهمان لحظه مراجعت و هنگام پیشین به شام میرسید‬

‫درسن پانزده سالگی اسماعیل هاجر دیار فانی را ترک و واسماعیل بی سرپرست و تنها میماند< واین قبیله با احساس به تکفین وتجهیز هاجر پرداخته برای نجات‬
‫‪.‬پسرش ازوحشت حزن و اندوه وتنهایی و باالخره به اسماعیل دختری از اشراف قبیله< درسلک ازدواج اوکشیدند‬

‫روزی که اسماعیل به میل شکاربیرون میرود اتفاقا پدر دلسوز بدون آنکه بداند برسرزن وفرزند چه گذشته ازمنکوحه اسماعیل جویای احوال میشود‪ .‬دختر باعفت‬
‫درعالم ناشناسی ازینکه این پیرمرد ناشناسی که خودرا هم معرفی ننموده وی را به خانه نمیبرد< به وی میگوید که چون اسماعیل بیامد سالم من بدو برسان وبگو‬
‫که‪ ( :‬شخصی به این اوصاف آمده بود ووصیت نمود که عتبه خانه تونامناسب است باید که آنرا تغییر< دهی) نمازشام که اسماعیل به خانه آمد آن غافله صورت‬
‫واقعه را درمیان نهاد وی گفت آن پدرمن است وآستانه< خانه عبارت ازتو و تغییرش عبارت از طالق توست‪ .‬بعد ازان این پسر باپاس بموجب وصیت آن پدر با‬
‫‪.‬احساس زن را طالق داده وازان قبیله جمیله را درحباله نکاح آورد‬

‫چون نوبت دیگرپیامبرخدا احرام حرم بسته به مکه رسید به درخانه فرزند شد وازقضا اسماعیل باز در شکارگاه بود وعورت او درخدمت ابراهیم ناشناس همچتان‬
‫که باالی براق به تناول اشتغال داشت(پیاده نشدبخاطریکه ازجانب ساره اجاره نداشت چون به دیدن ساره آید نزول فرماید)موی سرحضرتش را بشست و بعدآ به‬
‫وی گفت‪ :‬چون اسماعیل بیاید که چنین کسی آمده بود و بگوی که آستانه< خانه تو بغایت مناسب است زنهار که ازمحافظت< آن غافل نباشی وتغییر وتبدیل بدان راه‬
‫‪.‬ندهی‪ .‬بعد عودت اسماعیل ومطلع شدن بروقایع به زن گفت بشارت بادترا که آن پیرپدرم است و به حفظ و حمایت< تو وصیت فرموده‬

‫ذکرتولد اسحاق‪ :‬جبرییل با فرشتگان بصورت جوانان صاحب جمال نزد ابراهیم میآید وی گوساله ای برای پذیرایی مهمانان میکند و نمیخورند و مژده پسررا‬
‫‪.‬برایشان میدهد (ابراهیم صدسال وسارا نودسال) بعدا رفتن این جوانان خوبصودت نزد لوط پیامبر< وداستان ایشان‬

‫ذکرقربان کردن اسماعیل‪ :‬خالف میان علما وفضالست درذبح اسماعیل واسحاق که ذبیح کدام یکی است‪ .‬علی بن ابی طالب و عمربن خطاب وتعدادی از تابعین‬
‫‪.‬برآنند< که ذبیح اسحاق بوده اماجمعی چون عبدهللا عباس وابوهریره وعمروعاص جعفرصادق برآنند که ذبیح اسماعیل است‬

‫عقل سلیم حکم میکند که چون سارا صاحب طفل شد بطوریقین شوهررا وادارکرد به خاطر حفظ میراث نبوت دیگر دلیلی باقی نمانده تا به کنیززاده ای انتقال یابد (‬
‫به مکه رفته و اسماعیل که هنوزطفل بود وسارا زنده دست به کشتاروی زد‪ .‬و شاید هم با پا درمیانی و مداخله قبیله جرهم برای جلوگیری ازین عمل شنیع گوسپند‬
‫چاق برایش پیشکش نمودند‪ .‬خواب مکه دروغ محض است زیرا وی ازترس سارا اجازه پیاده شدن ازبراق را نداشت چه رسد به اینکه یکشب نی بلکه سه شب را‬
‫)‪.‬درپهلوی هاجر درمکه سپری کند و آن خواب را هرشب ببیند‬

‫وقتی نسل اسماعیل افزونی یافت هریک سنگی را ازکعبه باخود برده دورآن طواف میکردند که اکثرا بت پرست شدند‪ .‬سبب ظهور بت پرستی درمیان ذریه اسماعیل‬
‫‪.‬اینست که اساف ونایله که مردی وزنی بودند ازقبیله< جرهم وقتی شهوت وبدنقسی چنان برایشان استیال یافت که درنفس خانه کعبه< باهم زناگردند‬

‫گفتار در عدد انبیا‬

‫درکمیت پیغمبران اخیالف کرده اند‪ .‬اکثر ارباب تاریخ گفته اند که از وقت آدم تازمان خاتم ‪ ۱۲۴۰۰۰‬مبعوث شده اند و ابن حنان درصحیح خود بدین قول اشاره‬
‫کرده وجمعی را عقیده آنست که عددایشان از ‪ ۸۰۰۰‬تجاوز نکرده وابوالعالی موصلی درجامع خود موافق این قول روایت میکند که حضرت رسالت محمد ص‬
‫چنین فرموده که باریتعالی مرا براثر هشت هزار پیغمبر مبعوث گردانید واین هشت هزار پیغمبر< چهارهزار به هدایت و ارشاد بنی اسراییل ماموربودند و چهارهزار‬
‫دیگر بامم مختلفه و فرق متباینه و عبدهللا بن خلیل درکتاب تعریف االنبیا بروایت یحیی بن سعید آورده است که حضرت محمد ص فرمود که من خاتم هزار پیغمبرم<‬
‫‪.‬یا بیشتر‪ .‬وفرقه اولی گویند که از جمله ‪ ۱۲۴۰۰۰‬سیصدوسیزده نفر مرسلند و باقی غیرمرسل‬

‫کیومرث لفظی است سریانی و معنی آن زنده گویا باشد‪ .‬جمعی گفته اند وی اسیم بن الودبن ارم بن سام بن سوح است که درمبدا سلطنت ملقب به کیومرث گشت و‬
‫مولف غنیه چنین گوید که یکی از پسران یافث این نوح که عرب اورا عامر گویند و عجم کیومرث‪ .‬چون برعالم مستولی گشت حکم فرمود که هرکه غیر لفظ آدم‬
‫اسمی بروی اطالق کند سرش را ازتن بردارند‪ .‬و این سخن مولف مخالف قول جمهور مورخان است چه زعم ایشان آنست که خانان ترکستان ازنسل یافث< اند نه‬
‫پادشاهان فارس زیرا که مجموع این طبقه از احفاد کیومرث اند و مجوس دعوی کنند که کیومرث عبارت از آدم ابوالبشر است و اورا گلشاه نیز خوانند‪ .‬و علی‬
‫‪.‬االختالف اقوال باتفاق< ایمه تاریخ کیومرث اول پادشاهی است که برمسند سلطنت بنشست و بساط معدلت درربع مسکون بگسترانید‬

‫چون جمشید برتخت فرماندهی بنشست طوایف جن و انس را مسخر گردانید و طایفه< ازجهال فرس را عقیده برانست که سلیمان عبارت ازوست‪ .‬اما این سخن باطل‬
‫است زیرا ازعهد جمشید تازمان سلیمان زیاده بر دوهزار سال بوده‪ .‬دوم اینکه جمشید در اواخر سلطنت خود کافر گشت‪ .‬سوم اینکه سلیمان را هیچ دشمنی غلبه‬
‫‪.‬حاصل نکرد اما ضحاک برجمشید غالب شد تا توسط کاوه آهنگر ازبین برده شد‬

‫)ارباب تواریخ آورده اند که هفتادهزارکس ازذریه یعقوب به مرتبه شریف نبوت فایزشدند‪ .‬جعل یهودیت(‬

‫‪------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬

‫‪:‬گارباچوف و نجیب‬

‫‪ .‬ف اقای » ریگان « موافقم‬

‫‪ .‬نجیب هلال ‪:‬یک مشکل اساسی که با امضای موافقتنامه جینوا ممکن است ظاهر شد فرمولبندی ) قاعده سازی( مرزی خواهد بود‬

‫میخایل سرگیویچ گرباچف ‪:‬من میدانم در مورد آنچه که شما صحبت میکنید ویا نگران آن هستید – این سیا ست استعما ری انگلیس ا ست که بگونه خا ص بین کشورها اختالفات‬
‫مرزی را بوجود می آورد‪ -‬ا ما این همه اکنون نیا ز دارد نگاه کرد که به آن عمیقا ‪ ً .‬ادوارد شوارد نازی ‪ :‬انگلیس این معضله مرزی را بخا ها عمدا طر بروز ً اختالفات الینحل باقی‬
‫مانده اند‪ .‬میخایل سرگیویچ گرباچف‪ :‬ما درحال تالش به انجام یک عمل خوب هستیم؛ اما آنها درحال تالش برای استفاده ازاین مسله در برابرما هستند ؛ اما بهتر ا ست تا خوب عمل‬
‫صورت گیرد تا که همه چیز بصورت طبعی بجلو رود ‪ .‬من کام ًال خط د یورند به نجیب هلال ‪ :‬مطمین هستم که این موضوع یعنی مسله پیش کشیده خواهد شد موضوع ومسله ای که‬
‫فوق العاده بغرنج وپیچیده است ‪ ،‬انگلیس ها این خط تحمیلی را بمنظور تقسیم وجدا سازی قبایل پشتون بوجود آورد وآنهم بخاطر ایجاد یک وضیعت متشنج دربین قبا یل پشتون وعبد‬
‫الرحمان بخاطر خان که در پایان قرن گذ شته این توافقنامه را امضا کرده بود صرفا ً دریافت ماهوارمبلغ )‪) 00111‬روپیه انگلیسی آن درآن زمان بود وبس‪ .‬میخایل سرگیویچ گرباچف‪:‬‬
‫بد نیست که از این روش در حقیقت‬

‫همین نوعی با فرعمل کنیم اکنون من میخواهم که درمورد ظاهرشاه صحبت کنم میخایل سرگیویچ گرباچف‪:‬آیا ظاهرشاه خود به ایجاد فاصله آغا ز کرد؟ یک شخص محا فظه کا ر‬
‫است ؛ ولی بهرصورت نجیب هلال ‪:‬ظاهرشاه سرشتا ً اوعالقمند به گرفتن موقف برای خود در روند مصا لحه ملی میبا شد ‪ .‬میخایل سرگیویچ گرباچف ‪ :‬این خوب است که توجه ویا‬
‫نگرش شما بسوی او نسبت به )اتحاد هفت گا نه( با شد ازاینکه آنها به او نوشته اند که خاموش باشد شما میتوانید که برخی از نکات را دراین موضوع درنظر گیرید‪ .‬نجیب هلال ‪:‬ما‬
‫این کاررا خواهیم کرد اما این وظیفه خود ظاهرشاه است که به پارچه کردن این )اتحاد هفتگانه( بپردازد بخصوص گروه های افراطی از این اتحاد هفتگا نه که با نامزدی ظاهر شاه‬
‫‪.‬درمقام شخص اول کشور موافق نیستند با وجود یکه برخی از این افراطیون درتالش به ایجا د تما س با ما هستند و نامزدی ظاهرشاه را رد میکنند‬
‫من میخواهم یک کمی بیشتر به تحلیل وتجزیه اوضاع کنونی بپردازم‪ :‬دشمن همچنان نیروهایش را تقویه میکند ‪ ،‬کاروان ها را با حمل سالح بداخل کشور رهبری میکند ودیپوها‬
‫وذخیره گاههای سالح ها رادرنقاط مختلف کشوریکی پی از دیگر ایجاد میکند ما اکنون درحال آماده گی به تهاجم وبه ازبین بردن این ذخیره گاهای سالحهای دشمن هستیم اما ما‬
‫درارتباط با نتایج مذاکرات جینوا عملیات های گسترده برعلیه ضد انقالب را باید انجام دهیم ودرارتباط به صحبت شما ازاینکه دشمن میخواهدکه یک دولت موازی را دریکی از نقاط‬
‫درتحت تصرف خود بوجود آورد این دولت از سوی ایاالت متحده که بعداً امریکا به رسمیت شناخته شود غا فل نیستیم‪ .‬میخایل سرگیویچ گرباچف‪ :‬ما قب ًال دریک زمان دریکی‬
‫ازگفتگوهای قبلی ما درمورد چگونگی عمل وفعالیت لینن درشرایط اضطراری صحبت کرد یم‬

‫پس من در اینجا درمورد سیاست لینینیستی میخواهم صحبت کنم وآن اینکه لینن توجه خودرا به دهقا نان متوسط الحال مبذول کرد ومطمین بود که این دهقا نان تغیر جهت خواهند کرد‬
‫وبه سوی بلشویکها روخواهند آورد ضد انقالب وکلچاک ها را مواجه به شکست وناامیدی خواهند ساخت پس بادرنظرداشت این یاد آوری درگیر ومصروف بودن با مشکالت نظا می‬
‫وساختاری وجستجو راه های تماس با مخالفین دراین برهه اززمان الزم وضرور میباشد مشروط براینکه نبا ید جنبه های مذهبی را فراموش کرد وقتی که گروهای قومی مالحظه‬
‫میکنند که شما برای آنها نگرانی دارید آنها دراین مورد نگرانی شما واکنش نشا ن خواهند داد وآن اینکه آنها نیز درفرجام خواهان صلح وآرامش دراین وطن میباشند این یک عا مل‬
‫تسکین دهنده است که با فرموده< های قران تضاد ومغا یر ت ندارد‪ .‬درکشورما کلیسای ارتد کس دربسیا ری از موارد دیده شده است که کلیسا با د یدگاهای پروسترویک ما با دیدگاه‬
‫های سازنده نگریسته اند بخصوص از وقتیکه ما به ازبین بردن اختالفات وپاکسازی ومبارزه علیه اعتیاد ) مواد مست کننده ونیشه آور( وخواستار احترام متقا بل از کلیسا بخاطر اقدام‬
‫کلیسا برای تامین صلح درجامعه شده ایم دریافته ایم که کلیسا دراین راستا ازما حما یت خودرا اعالن نموده اند ‪ ،‬لذا با پیروی ازسیا ست حزب خوددرنظرداریم که با )پاتریارچ( پیمن‬
‫ودیگر اعضای شورای همکاری درارتباط به هزاره یا »میلینیوم «مسیحت روسیه یک نشست را تدارک نما یم که این همه تالش های ما بخاطر اعمار یک سیا ست بیرونی بوده است‬

‫چونکه واقیعت ها قابل اعتماد نبوده محکوم به تغیرات وا نامیدی میشود ‪ .‬نجیب هلال ‪ :‬ما نه چندان دور با نمایند های حکمتیار از نزدیک یک جلسه داشتیم وما دراین جلسه با نحوه‬
‫بسیار آزاد گفتگو میکردیم آنها بمن گفتند که شما درمسایل اسالمی بسیا ر بجلو میروید تا جا یکه آنها میخواستند بمن یک کا رت عضویت در حزب خود بدهند یعنی درحزب اسالمی‬
‫افغانستان ‪ .‬ادوارد شوارد نازی ‪:‬اما آنها به ارتباط انتخاب شما به حیث ریس جمهور از خود چه نوع واکنش نشا ن دادند‪ <.‬؟ نجیب هلال‪:‬آنها بمن گفتند که شما به دوچیزضرورت دارید‬
‫که آنرا باید بپذ یرید؛ یکی قبول کارت عضویت از حز ب آنها )حزب اسالمی( ودیگر کنا ر رفتن ویا صرف نظر کردن ازمقا م ریاست جمهوری افغانستان‪ -.‬آنها گفتند که دراین اعالن‬
‫کنم که من آماده هرگونه قربانی هستم ومقام مورد من باید درمسکو علنا ً ریاست جمهوری را بخا طر تامین صلح رهها مینما یم ؛ من به آنها پاسخ دادم که درمورد شرط اول طرح شده‬
‫ازطرف شما میخواهم فکر کنم ؛ اما برای آنها وقت دیر شده بود ‪ .‬من به آنها گفتم ‪ :‬میگویند که درحدود )‪) 91‬فیصد از قلمرو افغانستا ن درتحت تصرف شما است ؟ پس دراینصورت‬
‫شما چرا درلویه جرگه بغرض تعین وانتخاب ریس جمهور اشتراک نه نمودید ؟چونکه شما باداشتن درحدود )‪) 91‬فیصد قلمروافغا نستا ن دست باال برای انتخاب ریس جمهوردارید که‬
‫با رای خود میتوانید کسی دیگری را به کرسی ریا ست جمهوری برگزینید وقتیکه من آماده گی خودرا نشان دادم که من بخا طر مصا لح و آرامی وطن از هر چیزی که دارم میگذرم‬
‫‪.‬وتنها بعنوان رهبر حزب دموکراتیک خلق افغانستان باقی می ما نم واز مقام ریاست جمهوری صرف نظر میکنم اما اکنون که من به عنوان ریس جمهور برگزیده شده ام نمیتوانم که‬
‫به اعتماد مردم لطمه زنم‪ .‬میخایل سرگی‪.‬یچ گرباچف ‪ :‬آنها شا ید که خویشتن را بیشر ریالست نشان داده< باشند وچنین وانمود کرده با شند که آنها ریا لیست هستند‪ .‬نجیب هلال‪ :‬ممکن‬
‫که سیا ست آشتی ملی در موقف آنها نیز تاثیر گذار بوده‪ .‬میخایل سرگیویچ گرباچف ‪ :‬مردم هرگز از بنیاد گرایا ن استقبا ل نخواهند کرد‪ .‬نجیب هلال ‪ :‬ما بنیا د گرایان خود ما ن را‬
‫‪ .‬داریم ویکی از آنها در حا ل حاضر درجینیوا ) منظور از وکیل ( است‬

‫بمن اجا زه دهید تا درمورد وضیعت کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ودفتر سیاسی وسکرتریت این حزب کمی مکث نموده و بشکل فشرده بعرض رسا نم‪ :‬عضویت این‬
‫اشخاص در همین مقام ها کام ًال شته است وما تالش تاید شده است وجای هیچ نگرانی را باقی نگذا بخرچ میدهیم که بطور فعاالنه برپایه واساس نظر واحد جمعی کارکنیم‪ .‬ا باید هر‬
‫ناگذیر با وضوح کامل در نظرداشته با شید چونکه هردو یعنی شما ورفقای تا ن در نظر و درنگاه های مردم قراردارید و آنها‬
‫ً‬ ‫رویداد را میخایل سرگیویچ گرباچف ‪ :‬شما ورفقای شما‬
‫سا یه وار شما ر ا د نبا ل میکنند ؛ همترازی از نیروها میتواند متفا وت با شد اما اگر شرایط اضطراری با شد ویا اگر شرایط بگونه اضطراری حکمفرما شود ما با ید از آن شرایط‬
‫خودرا نجات دهیم بگذار که همه دراین مورد بخود متوجه شوند وباهم بدانند‪ .‬نجیب هلال ‪ :‬من بسیار سپا س گذارم ‪ .‬میخایل سرگیویچ گرباچف ‪ :‬من فقط این را میگویم که ما مصون‬
‫‪.‬نیستیم ویا) ما دارای مصونیت قا نونی از برای شما نداریم ( درا ینصورت ا ست که دوستان افغا نی ما با ید با احسا س مسولیت وبا اطمینان کا مل عمل کنند‬

‫‪-------------------------------------------------------------------------------------‬‬

‫الحاج عبدالواحد سیدی‬

‫نقدی بر گزارش‪ ‬وال استریت ژورنال‪ ۱۶ ،‬جنوری‪۲۰۱۸ ‬‬

‫«والى جسور شمال افغانستان‪ ،‬غنی را می‌آزماید»‬

‫مقدمه‪:‬‬

‫تاریخ افغانستان را خون و تباهی رنگین و تماشائی کرده است‬

‫کسانیکه ‪ ‬با تاریخ ‪ ‬این خطه آشنایی داشته باشند می فهمند که در مسیر تاریخ کوه های پاروپامیزوس که اکنون بنام هندوکش یاد می گردد با آبهای آرام ‪ ‬آمو دریا‪ ،‬چه لشکر کشی‬
‫هایی در پهنای آن‪ ،‬بخاطر غلبه و قدرت صورت گرفته است‪.‬‬

‫گذشته دور را فراموش می کنیم از زمان چنگیز که حاال احفاد شان در دشت ‪ ‬های وسیع هر دو طرف دریای آمو زندگی دارند و از تیمور گورکان شروع می کنیم که چطور تمام‬
‫خراسان را واژگون کرد‪ ،‬ولی از سر بر آن ‪ ،‬بنیاد نو نهاد‪ .‬از تمدنهای احفاد تیمور که در هرات پایتخت خراسان (تیموریهای هرات) و از بابر که شهر کابل را آراست و از بابری های‬
‫هند که احفاد شان بزرگترین سلسله شاهی را در دهلی ریختند نیز می گذریم به جهان کشایی نادر پسر شمشیر (نادر خراسانی) که مشهد و نیشاپور ‪ ،‬هرات‪ ،‬قندهار و غزنی و کابل را‬
‫با دهلی در جنگ های مدهش ‪ ،‬بهم دوخت ‪ ‬نیز می گذریم و از ‪ ‬هشت مرتبه حمله احمد شاه سدوزایی که در آن حمالت ‪ ‬داروندار هند را به قندهار انتقال داد و بین سرداران درانی‬
‫بخاطر حفظ قدرت ‪ ‬تقسیم کرد با این اشاره ‪ ،‬از آن نیز می گذریم و در مدخل قرن هجده و نزده که کمترین تاریخی تاریکی های این دوره را به نمایش نه گذاشته پا می گذاریم و می‬
‫بینیم که بین خاندان درانی یعنی اوالد های تیمورشاه و بعدش هم پسران سردار پاینده محمد خان محمد زایی ‪ ،‬چه جانهایی از دست رفت و پست گردید ‪ ،‬و چقدر مردم از ماورای جنوبی‬
‫آمو دریا ‪ ،‬آواره و زنجیر پیچ ‪ ‬در کاروان های زنجیره ئی با پای پیاده‪ ،‬به زندانهای کابل به اسارت آورده‪  ‬شدند که سرنوشت آنها بجز عدهٔ معدودی از آنها که با معامله گری خود را‬
‫رهانیدند ‪ ،‬معلوم نگردید‪ .‬مخصوصا ً در زمان دوست محمد خان ‪ ‬معامله ای که با انگلیس ها بر سر ‪ ‬پشاور صورت گرفت‪ ،‬چه جانهای عزیزی در شمال هندوکش وجنوب آمو دریا از‬
‫بدخشان تا میمنه و [پنجده و مرو] که حاال در قلمرو ما نیست پامال و ‪ ‬در جنگهای قدرت از بین رفتند‪.‬‬

‫بلخ باستانی با چهار والیت همجوار و ‪ ‬پیوسته به آن در طول نیمه دوم قرن نزدهم (سالهای ‪ ۱۸۰۴‬تا ‪ ، )۱۸۸۲‬شاهد ‪ ‬خون ریزی های کوچه به کوچه و شهر به شهر از جانب کسانی‬
‫بود که شور بختانه در این روز ‪ ‬ها بنام قبیله حاکم ‪ ‬معروف گردیده اند‪ .‬آنها بخاطر بدست آوردن ‪ ‬پادشاهی در شمال که مسمی به ترکستان صغیر و بعداً در آخر این بازی خونین به‬
‫ترکستان افغانی مسما شد‪ ،‬بلخ لگد کوب هوا و هوس شاهان محمد زایی قرار گرفت و بهترین فرزندانش را از وی جدا کردند و بهترین زمین های شان را به ناقلینی دادند< که زبان و‬
‫فرهنگ بیگانه داشتند که از این دوره نیز به همین اشاره اکتفا می کنیم ‪ .‬شور بختانه این وضعیت تا نیمه اول از‪  ‬پادشاهی‪ ۴۰  ‬ساله محمد ظاهر شاه (‪/)۱۳۳۳‬هجری خورشیدی برابر‬
‫به (‪۱۹۵۴‬م)‪،‬این وضع ‪ ‬کم و بیش ادامه< داشت‪.‬‬

‫ولی کودتای ثور و بعدش اشغال روسیه که منجر به مداخالت ابر قدرت ها در منطقه شد از یک سو مظاهر سیاسی و اقتصادی و نیرو های بشری منطقه را کاست و از جانب دیگر‬
‫خوشبختانه‪ ،‬شعور سیاسی مردم را باال برد‪ .‬در جریان فعل و انفعاالت مجاهدین‪ ،‬آشکارا گردید که که تا کدام اندازه صادقانه در معامالت جهاد سهم ارزنده داشته اند که خوشبختانه تمام‬
‫مردم افغانستان از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب سهم مشترک داشتند که فرق کمی و کاستی ای در بین شان مشهود نبود و همه از هر مذهبی‪ ،‬قومی و زبانی تحت کلمه ‪ ‬الهللا هللا‬
‫محمد رسول هللا متحدانه بسیج شدند تا پایان کار زار ‪ .‬ولی زمانیکه مجاهدین قدرت را بدست گرفتند در داخل افغانستان حلقاتی با پخش نیات شوم شان ‪ ‬انقالب را به بیراهه کشیدند که‬
‫جنگ داخلی‪ ،‬در تمام افغانستان منتشر شد‪ .‬در تمام کابل یک نفر را نمی دیدید که در خانمان خود زندگی بدون دغدغه داشته باشد همه بیجای شدند‪ ،‬جمعی به مزار شریف و دیگر شهر‬
‫های شمال ‪ ،‬پراگنده شدند و جمعی در خارج از کشور مهاجر گردیدند و همسایه ما پاکستان مانند شروع جهاد‪ ،‬از این موقعیت مفاد بیشتری بدست آورد و در این گیر ودار با هم یاری‬
‫عناصر معامله گر شهر کابل را به راکت بستند و گروه های که با هم یکجای جهاد را به کامیابی رساندند ‪ ‬دشمن همدگر شدند و بجان هم افتادند تا که طالبان آمد و صحنه های غم‬
‫انگیزی از قتل و کشتار هم به جانب طلبان و هم بجانب مردم بمیان آمد و جان های عزیزی از بین رفتند‪.‬‬

‫سخن به درازا رفت و مقدمه از اصل موضوع ‪ ‬طوالنی ترشد‪ .‬بهمین خاطر از بست و طول این موضوع که در جریان سالهای حکومت طالبان و بعداً اداره امریکایی و جاوس حامد‬
‫کرزی در سه دوره (یکی حکومت موقت‪  ‬دو دیگر انتقالی و سوم دو دوره انتخابی ) می گذریم که به همه معلوم است که در این کشور کوچک و غریب برخاسته از یک جنگ تباه کن‬
‫در برابر ابر قدرت شوروی وقت در ظرف چهارده سال چه گذشت تلویحا ً مسئله انتخابات‪ ۲۰۱۴ ‬را که ‪ ‬بوی و گند و تقلب آن باعث شد که در شمارش آرای ریاست جمهوری دو ارباب‬
‫قدرت بوجود بیاید که جان کیری ملعبه گری کرد و با توافق نامه ای که خالف قانون اساسی افغانستان بود ‪ ،‬حکومت وحدت ملی را تأسیس گذاشت و در روز حلف وفا داری به قانون‬
‫اساسی افغانستان آقایون اشرف غنی و عبدهللا عبدهللا هر دو ‪ ‬در حالیکه پیش از پیش با قبول دو مقام بلند با دست گذاشتن‪ ،‬باالی قرآن عظیم الشان که در نزد مسلمانان از جایگاه بلند‬
‫و واال برخوردار است قانون اساسی را نغز کردند‪ ،‬زیرا این گونه حکومت در قانون اساسی افغانستان هرگز ‪ ‬پیش بینی نشده بود‪ .‬قدیمی ها می گفتند« یک زین و دو کون» در متون‬
‫فلسفی نیز آمده است که اگر نظام جهان و کائينات در دست دو خدا می بود نظم و شایستگی جهان بر هم میخورد و در افغانستان نیز همین کار شد‪ .‬باز یکی را رئیس جمهور نام نهادند‬
‫و دیگری را با عین سهم و قدرت رئیس اجرائیه نام گذاشتند‪ .‬این ها قبل از اینکه بغم ‪ ‬حل مشکالت کشوری باشند به فکر تقویه منزلت خود شدند و هر کدام‪ ،‬در [ارگ] و موازی به آن‬
‫در [ کاخ سپیدار] شروع به ساختن گروپ های قدرت کردند و آن یکی زور تر بر آمد و با وجودیکه در افغانستان نفوذ مردمی نداشت با لنگ کردن پای معاون اولش را که منحیث‬
‫بانک رای و مظهر قدرت گیری به آقای غنی بود در یک توطئه احمقانه و بویناک او را پیچاندند و از قدرت خارج کردند‪ ،‬که منجر به جال وطنی وی شد و دو دیگر ‪ ‬اقوام را مقابل هم‬
‫قرار داد و یک زنجیره بهم پیوسته امنیت شخصی پیرامونی برای خود ‪ ،‬در ارگ ایجاد کرد و قص علی هاذا‪.‬‬

‫به همین صورت یکسال از طول عمر پنج ساله حکومت غنی کذشته بود و دیده می شد که عبدهللا عبدهللا که از اثر ‪ ‬نفوذ حزب جمعیت اسالمی در انتخابات در هر دو دوره دست باال‬
‫داشت که از اثر تقلب گسترده در کمیسیون انتخابات روز ها و هفته ها مسئله انتخابات و نتیجه کلی این بازی به تعویق افتاد‪ .‬از سوی عطا محمد نور که از اثر نفوذ و مساعی حزب‬
‫جمعیت اسالمی و نفوذ و پایگاه مردمی اش عبدهللا را به قدرت رسانده بود هم باالی آقای اشرف غنی و هم باالی آقای عبدهللا فشار می آورد تا تقسیم قدرت عادالنه باشد‪ .‬اما این طور‬
‫نشد و عبدهللا در این حکومت که جایگاه قانونی در قانون اساسی نداشت خود بخود از صحنه سیاسی و اقتصادی کشور گوشه گردید به ترتیبی که حتی برای مصارف کاخ سپیدار در‬
‫قانون و بودجه مملکت چیزی وجود نداشت‪ .‬در سال دوم کشیدگی ها زیاد شد و عطا محمد نور مجبور شد با ریاست جمهوری و جناح مقابل آن گفتگو نماید‪ .‬بعداً مناسبات نور با عبدهللا‬
‫خیلی سرد و تنش زا شد که در این جریان نور مجبور شد با رياست جمهوري يعني با جناح مقابل خود گفتو گو بكند‪ .‬بعدش عبدهللا را از نظر انداخت‪ .‬قبل از اینکه ‪ ‬غنی و نور باهم‬
‫نزدیک شوند یک مقطع ایجاد شد که تیرگی بین ‪ ‬عبدهللا و نور کاسته شد و عبدهللا به والیت بلخ آمد و در اسدیوم ورزشی مزار شریف مورد استقبال گرم نور و مردم بلخ ‪ ‬قرار گرفت‪.‬‬
‫اما این مدت خیلی کوتاه بودش‪ .‬قبل از ان غنی به بلخ آمد فرمان تقرر نور را بحیث والی بلخ با خود آورد که مناسبات این دو خیلی بهتر شده بود ‪ ‬و مردم فکر می کردند همه چیز رو‬
‫به بهبود می رود ‪.‬اما اینطور نشد‪ .‬نور با ‪ ‬دوستم معاون اول ریاست جمهوری و محقق رئیس حزب وحدت اسالمی در ترکیه یک مثلث اپوزسیون را بر علیه دولت تشکیل دادند و‬
‫تصریح کردند ‪ ‬که هدف از تشکیل این ائتالف سیاسی‪ ،‬از پا افگندن دولت نبوده بلکه آنها میخواهند دولت به خواستهای آنها لبیک بگوید‪ ،‬ولی چنین نشد‪ .‬از همان روز تا امروز با‬
‫گذشت هر روز اوضاع عمیقا ً به بحران می رفت و قبل از این که استعفا نامه (خیلی مشهور شده) والی بلخ ‪ ‬از طرف رئیس جمهور منظور گردد افواهاتی مبنی بر ‪ ‬بي طرفی والی بلخ‬
‫در خبر های سر چوک شایع شد‪ .‬اما سخن گویان ريیس جمهور ‪ ‬این موضوع را انکار کردند‪ .‬در این جریان آقای عبدهللا ‪ ،‬رئیس اجرائیه به ایاالت متحد امریکا سفر رسمی داشت که‬
‫رسانه ها مقاالتی در مورد آقای عبدهللا نوشته بودند از آن جمله خبر گزاری جمهور ‪ ‬این گزارش را که در سایت آریایی برای افغانستان انتشارات دارد نوشت ‪ « :‬خبرگزاری جمهور ‪:‬‬
‫این روزها عبدهللا عبدهللا در محافل دیپلماتیک‪ ،‬برای عزل و برکناری آقای نور‪ ،‬کمپاین می کند‪ .‬داکتر عبدهللا در تازه‌ترین سفر خود به ایاالت متحده امریکا در تمام جلسات و نشست‌‬
‫ها با مقام‌های آن کشور از عطامحمد نور به نام "عنصر اخالل‌گر حکومت وحدت ملی" یاد نموده و برای عزل و برکناری وی البی کرده است‪.‬‬

‫این مرجع ‪ ‬عالوه می کند‪ « :‬از کمپاین های عطامحمد نور والی مقتدر بلخ و رییس جمعیت اسالمی برای دکتر عبدهللا عبدهللا در دوره انتخابات ریاست جمهوری همه آگاهی داریم‪.‬‬
‫منظورم تالش‌های او در دوره انتخابات ریاست جمهوری است که نزدیک به ‪ ٣٠‬میلیون دالر را هزینه کرد و از همه پیشنهادها و امتیازهای جناح رقیب گذشت تا همسنگر پیشین خود‬
‫را بر کرسی ریاست جمهوری بنشاند‪».‬‬

‫«جامعه جهانی و کشورهای منطقه‪ ،‬با توجه به جایگاه مردمی و نفوذ والی بلخ در میان حوزه جهاد و مقاومت‪ ،‬وی را به عنوان "عنصر ثبات کشور" می‌شناسند‪ .‬هدف رییس اجراییه‬
‫از تعریف نور به عنوان "عنصر اخالل‌گر" این است که از والی بلخ تصویر وارونه‌ای در محافل تاثیرگذار بر مسایل افغانستان ترسیم کند و زمینه را برای برکناری وی فراهم نماید‪.‬‬

‫این در حالی است که عبدالحفیظ منصور‪ ،‬نماینده مردم کابل در مجلس نمایندگان و عضو شورای رهبری جمعیت‪ ،‬در گفتگو با رسانه‌ها نیز تایید کرده است که طرح برکناری والی بلخ‬
‫برخاسته از تمایل ریاست اجراییه به این امر است‪ ،‬نه از رییس جمهورغنی‪».‬‬

‫مساله برکناری احتمالی والی بلخ درست هنگامی به مطبوعات درز کرد که آقای نور در سفر یک‌روزه به کابل با عبدهللا مالقات نمود‪ .‬منابع ما می‌گوید که در این مالقات‪ ،‬رییس‬
‫اجراییه از والی بلخ خواسته بود که از مقامش کنار برود؛ پیشنهادی که با پاسخ تند نور مواجه شده و رد می‌شود‪».‬‬

‫وال استریت ژورنال در نامه‪ ۱۶ ‬جنوری‪ ۲۰۱۷ ‬خویش آورده است‪ «:‬با آنکه جاگزین‌اش که توسط غنی انتخاب شده و از دفتری به فاصله‪ ۲۶۰ ‬مایل(‪۴۲۵‬کیلومتر) دورتر از بلخ (در‬
‫کابل)کار می‌کند‪ ،‬آقای نور از چندین دفتر و قصری که در‪ ۱۳ ‬سال گذشته ساخته به اموراتش رسیدگی می‌کند‪» .‬این گزارش اگر حقیقت داشته باشد و بعید هم نیست که حقیقت دارد‬
‫خیلي مضحك است در کشوری که در یک کیلو متری پایتخت و قصر سپیدار مقر ریاست جمهوری و رئیس اجرائیه در هر ماه بطور میان گین یک مرتبه حمالت انتحاری انفجار داده‬
‫می شود و نمونه بارز آنرا میتوان حمله چارراهی زنبق که سفارت المان را واژگون کرد یاد نمود یا حمله ای که دوسه روز قبل در هوتل انتر کانتننتل رخ داد که منجر به حریق و حدود‬
‫تقریباْ‪ ۴۵ ‬نفر از مهمانان و کار مندان آن هوتل به شمول بیشتر از ده تن از خلبانان شرکت هوا پیمایی‪  ‬کامگار که منجبر به توقف طیارات و برنامه های پرواز گردید‪ .‬در کشوری که‬
‫هر روز یک شهرستان از بدنه والیات آن بدست طالبان و داعشیان از اثر سهل انگاری و بی پروایی والیان منطقه سقوط می کند چطور می شود که والی یک والیت درجه اول‬
‫در‪ ۴۰۰ ‬کیلو متر دور تر بر اوضاع و احوال آن والیت رسیدگی نماید؟ این مسئله در نفس خود منتفی است‪.‬‬

‫وال استریت ‪ ‬ژورنال می افزاید ‪ «:‬تقابل غنی با رهبر‪ ۵۴ ‬ساله از تبار تاجیک و رهبر حزب جمعیت آزمونی است برای غنی که گفته می‌خواهد فعالیت «جنگ‌ساالران‪ ،‬قدرتمندان‬
‫محلی» را پایان دهد‪ .‬کمی در این مسئله غور باید صورت ‪ ‬گیرد‪.‬آقای غنی از تاریخ این کشور خبر ندارد چرا که اگر خبر میداشت به آقای نور عنوان جنگ ساالر را نمی داد‪ .‬زمانیکه‬
‫آقای ‪ ‬نور در جبهات شمال به رهبری جمعیت اسالمی داخل کار زار جهاد بود امریکا در زمان ریگان این جنگاوران را از رهگذر تسلیحات و مناسبات مالی در برابرتجاور شوروی‪،‬‬
‫کمک می کرد‪ .‬درست کاری که اکنون دولت ترمپ با آقای غنی می کند‪ .‬زمانیکه آقای نور سالح ها و وسایل ثقیله خود را به دولت حامد کرزی در برنامه دی دی ار تسلیم نمود و به‬
‫حیث والی بلخ ‪ ‬تقرر یافت دگر عنوان جنگ ساالر برای وی بی مورد ‪ ‬است‪ .‬اگر به تعبیر آقای غنی‪ ،‬آقای نور جنگ ساالر باشد ‪ ‬پس می شود که تمام احزاب جهادی به شمول حزب‬
‫جمعیت اسالمی و حزب اسالمی را جنگ ساالر خطاب کرد‪ .‬معلوم می گردد که ادعای ‪ ‬آقای غنی ‪ ‬چیزی که وال ستریت نوشته است ‪ ‬باالتر از بر طرفی والی بلخ می باشد که اگر نظر‬
‫خود را تغییر ‪ ‬ندهد و از حزب جمعیت اسالمی ‪ ‬افغانستان عذر خواهی نکند جامعه افغانستان بطرف یک بحران عظیم و دامنگیر خواهد رفت‪.‬‬

‫چنانچه با درک اهمیت این موضوع وال استریت تصریح می کند که ‪ «:‬این کار می‌تواند میدان جدیدی را در مبارزه طوالنی مدت امریکا باز کرده و به مبارزه علیه طالبان و داعش و‬
‫ساختن یک ارتش افغان صدمه وارد کند‪.‬‬

‫وال استریت اذعان کرده است که ‪ «:‬هارون میر می‌گوید‪« :‬این دیگر یک مسله میان دو نفر نیست‪ .‬این در مورد بقای سیاسی است‪ ،‬هم برای جمعیت‌و هم برای حکومت غنی‪ ».‬این‬
‫حرفی است بجا باید ریس جمهور مطابق به قانون اساسی عمل کند و نگذارد آتش جنگ در کشور بیشتر مشتعل گردد‪.‬‬

‫وال استریت عالوه می کند که‪ « :‬هیچ کس نمی‌داند این تقابل چه مدتی دوام خواهد کرد‪ .‬در میان‪ ۱۲‬خواسته جمعیت‪ ،‬یکی تقرر رسمی آقای نور در پست والیت است و باید تا یک ماه‬
‫کمیسیونی برای تغییر قانون اساسی ایجاد شود‪ » .‬براستی هم مطابق به قانون دیالکتیک تا یک موضوع بدست خلق کنندگان آن حل و فصل نشود انجام آن به کسی معلوم شده نمیتواند‬
‫و هم اگر تقابل از بین نرود باز تشنج چهره می کشاید‪.‬‬

‫وال استریت آورده است‪ « :‬در یک تالش جداگانه در اوج این تنش‌ها‪ ،‬آقای غنی در جلسه‌ای با حضور مقامات ارشد امنیتی هفته گذشته از آنها خواست تا در صورت ناکام شدن‬
‫گفتگوها از اقدام نظامی علیه آقای نور کار بگیرند‪ .‬یک قانون‌دان أفغانستاني که از این جلسه آگاهی داشت گفت رییس ستاد ارتش که یک تاجیک است در اعتراض اتاق را ترک‬
‫می‌گوید‪ .‬یک همکار غنی اما این خبر را رد می‌کند»‪.‬‬

‫اگر این تصمیم آقای غنی واقعیت داشته باشد شاید بلخ و شمال به کوره ای از جهنم سوزان قسمیکه در سده نزدهم بود تبدیل خواهد شد‪ .‬اگر کسانی که به تاریخ افغانستان آشنایی‬
‫داشته باشند باید این خطر بزرگ را به ‪ ‬آگاهی آقای غنی برسانند تا جلو همچو تصمیمات بی مورد را بگیرد‪.‬‬

‫«جان نیکلسن‪ ،‬فرمانده نیروهای امریکایی در افغانستان چند روز قبل گفته است که فضای تنش خیلی باالست‪.‬‬

‫او گفته است‪« :‬اگر این مشکل حل شود‪ ،‬یک برد بزرگ خواهد بود و این نشان می‌دهد که تفاوت‌های سیاسی از طریق شیوه‌های غیر خشونت‌آمیز حل می‌شوند»‪.‬‬

‫ما چنین نتیجه می گیریم که قوای نظامی امریکا طرفدار حل این تنش است‪ .‬باز اگر غنی به تنش های موجود ادامه< دهد در آن صورت واضح است که ارتش ایاالت متحده امریکا از این‬
‫اقدام غنی در راستای تنش‪ ،‬حمایت نمی کند و در نتیجه بدون کمک نظامی امریکا‪ ،‬ریاست جمهوری او نیز در گیرودار جنگهای طالبان و داعشیان و صد ها گروه ‪ ‬هراس افگن دیگر‬
‫به عالوه جنگ داخلی منجر به سقوط خواهد شد‪ .‬پس رئیس جمهور مطابق به حلفی که در روز نخستین در کاخ ریاست جمهوری ادا کرد حرکت هایش را مطابق به ماده پنجم و ششم‬
‫از فصل اول وماده بیست دوم از فصل دوم قانون اساسی افغانستان ‪ ،‬تمام اتباع افغانستان را مطابق این ماده بدون تبعیض ‪ ،‬در نظر داشته باشد‪.‬‬

‫وال استریت جورنال در ادامه< از امکانات باال و توانایی های عالی آقای نور تبصره نموده او را یکی از قدرت مند ترین و ثروتمند ترین مرد در منطقه دانسته و خاطر نشان می سازد‬
‫که او از قدرت خود استفاده می کند‪ .‬ما نیز این تذکر وال استریت را تأیيد نموده و می گویم که آقای نور واقعاْ مرد تجار پیشه و ثروتمند بشمار ميرود و از همین محبوبیت و قدرتش‬
‫است که شهر مزار شریف را همچون عروس شهر های افغانستان‪ ،‬در نظم و امنیت پاسبانی نموده و حتی در مواردی بخاطر قلع و قم جنایتکاران و هراس افگنان خودش در‬
‫شهرستان های چمتال ‪ ،‬زاری و‪ ...‬برای دفاع از میهن اشتراک ‪ ‬کرده و با مساعی و تجاربش آن مناطق را از لوث هراس افگنان و اجانب ‪  ،‬پاک کرده است که اگر این را دلیل جنگ‬
‫ساالری او میدانند پس در دنیا همه کسانی که از میهن و آبروی خود دفاع می نمایند ‪ ‬جنگ ساالر خواهند بود‪ .‬سپس نویسنده گزارش در وال استریت از توانایی های آقای نور چنین‬
‫اذعان میدارد‪:‬‬

‫«‪ ‬هفته گذشته کاروانی از موترهای زرهی و دو هاموی قطار‪ ۶ ‬موتری آقای نور را در جاده‌های مزارشریف همراهی می‌کرد‪ .‬آقای نور فرمانده نظامی‪ ،‬آقای نور مربی صنعت و آقای‬
‫نور سازنده ایتالف‪.‬‬

‫در یکی از مهمان‌خانه‌های مجلل‌اش صدها بزرگ قومی‪ ،‬دانشجویان‪ ،‬تاجران و بازدیدکنندگانی که دنبال کمک او از ترفیع در وظیفه تا پول برای ساختن یک مسجد در روستایی و تا حل‬
‫منازعه زمین نزدش میایند‪ ،‬حضور دارند‪ » .‬واقعا ً در ظرف یک ماه که گذشت صدها هزار تن از حامیان و طرفداران ‪ ‬آقای نور از بدخشان تا فاریاب به شمول والیات شرق و جنوب و‬
‫غربی کشور برای تأیید همبستگی با عطا محمد نور به دفعات باوی تعاطی و اختالط داشتند‪.‬‬

‫آقای نور با اشاره به این جمعیت برایم می‌گوید(گزارشگر وال ‪ ‬استریت)‪« :‬این مردم من را دوست دارند»‪ .‬در مصاحبه‌ای او به قصر ریاست جمهوری به عنوان تنها آدرس جامعه‬
‫جهانی اشاره می‌کند‪ .‬از دید او سیاست امریکا محدود شده است به دید غنی و یک حلقه کوچک‪ ۴ ‬یا‪ ۵ ‬نفری‪(.‬وال استریت)‬

‫او می‌گوید‪« :‬آقای ترامپ و مشاورانش باید بدانند که سیاست آسیای جنوبی شان ناکام خواهد ماند مگر اینکه آنها با جمع بزرگ‌تری از سیاست‌ مداران افغانستاني مشورت کنند» (وال‬
‫استریت)‬

‫او درست می گوید‪ ،‬افغانستان در لبهٔ پرتگاهی مخوف در چار راه سیاست جهانی قرار دارد‪ .‬تجربه نشان داده< است که در ظرف چهارده سال ‪ ‬قوای ایاالت متحده امریکا‪ ،‬بازحدود‬
‫تقریباْ‪ ۳۹ ‬کشور دیگر که بخاطر ‪ ‬کمک به امنیت افغانستان در چوکات ناتو به این کشور آمده بودند بدون دست یابی به صلح در یک فضای پر از اختناق افغانستان را در سال‪، ۲۰۱۴ ‬‬
‫در حالی ترک گفتند و تنها گذاشتند که افغانستان از رهگذر روانی سخت به کمک‪  ‬آنها نیاز داشت ‪.‬قوای امریکایی در حین‪  ‬خروج سالحها و تسلیحات شان را که به درد اردوی‬
‫افغانستان میخورد ‪،‬تخریب و به پارجه های اهن تبدیل کردند و بعدش به تول آهن کهنه آنرا در بازار ها سودا کردند‪ .‬امید واریم این بار امریکا با قدم ‪ ‬های مطمئن و محکم قضایا را‬
‫دنبال کنند تا نشود که افغانستان بازی قدرت ‪ ‬های منطقوی ‪ ‬ایران ‪ ،‬روس و چین گردد‪ .‬امریکا و متحدانشان مانند جنگ ویتنام بازنده ‪ ‬گردند‪ .‬چرا که اگر جلو ‪ ‬تشنج فعلی گرفته نشود‬
‫افغانستان به دو حصه شمالی و جنوبی مانند ویتنام شمالی و جنوبی‪ ،‬کوریای شمالی و جنوبی و سایر مناطقی که در جهان ‪ ،‬از هسته مرکزی شان شق شده اند تبدیل گردد‪.‬‬

‫توقع این است که رئیس جمهورآقای غنی‪ ،‬مطابق به (فصل اول ماده چهارم) حاکمیت ملی را متعلق به ملت ‪ ‬بداند زیرا او ممثل اراده قدرت مردم است‪ .‬اگر مردم از او روگردانند همه‬
‫چیز خاتمه می یابد‪ .‬همچنان ‪ ‬ریاست جمهوری مکلف است تا مطابق به ماده (ششم ) قانون اساسی‪ ،‬برای ایجاد یک جامعه مرفه ومترقی که در آن دگر آهنگ جنگ و تهدید از جانب‬
‫دولت در برابر ملت نباشد ‪ ،‬بلکه لبهٔ تیز قدرتش به جانب دهشت افگنان متوجه گردانیده ودر برابر ملت و مردم ‪ ،‬تعهد ‪ ‬صادقانه و عملی داشته باشد‪.‬‬
‫وال استریت عالوه می کند‪« :‬پس از برکناری آقای نور حکومت هشدار داد که در برابر آقای نور از ارتش افغانستان که توسط نیروهای امریکایی آموزش دیده استفاده خواهد کرد‪.‬‬
‫آقای نور به قول یکی از مسووالن والیتی به طرفدارانش کالشینکوف توزیع کرد‪ .‬هر دو‌طرف اما آرامش پیشه کرده اند (زیرا آنها )‪ ،‬ترس از تکرار جنگ‌های داخلی دهه‪ ۹۰ ‬را‬
‫دارند‪».‬‬

‫وال استریت جورنال به نکته اساسی اشاره کرده است‪ .‬هرگز سپاهیان افغانستانی باالی هموطن و خانه خود حمله نمی کنند الی این که از طرف منابع بحران افروز سمت و سو و مغز‬
‫شویی نشده باشند‪ .‬در آن صورت باز آن قوا ‪ ‬بحیث هراس افگنانی که در کسوت دولتی ظاهر می گردند شناخته خواهند شد‪.‬‬

‫وال استریت ژورنال‪« :‬برای آقای غنی اما این به یک کار غیر قابل اجرا به هدف آنچه او خاتمه دادن< به جزایر قدرت می‌داند< تبدیل شده است‪ .‬از آنطرف حمایت از آقای نور در نقاط‬
‫مختلف کشور گسترش یافته است»‪.‬‬

‫باید اذعان داشت که در هر کشوری جزایر قدرت وجود میداشته باشد‪ .‬در کشور مرفه ایاالت متحده نیز جزایر پر قدرت در چوکات احزاب قانونی وگورنر های استان هایش وجود دارد‬
‫که نمونه مثال آن احزاب دیموکرات‪ ،‬جمهوری خواه و نهاد های ‪ ‬قانونگذاری از قبیل کانگره و مجلس سنای امریکا ‪ ،‬والی های ایالتی ‪ ،‬که هر کدام شان خط مش مستقالنه داشته‬
‫واهدافی را پیش می برند که دولت مرکزی درآن ظاهر ْا تأثیر گذار نمی باشد و روسای ایالتی در ایاالت متحده همه یک جزیره قدرت اندو نظیر آن در المان‪ ،‬انگلستان‪ ،‬فرانسه‪ ،‬ایتالیا‪،‬‬
‫اطریش‪ ،‬هند و سایر جا ها این جزایر قدرت وجود دارند که ملزمه و مستلزم دیموکراسی می باشد ‪.‬چرا که این جزایر قدرت وجود نداشته باشد باز‪  ‬دولت ها از حد خود خواهند گذشت‬
‫که آقای غنی این قدرت ‪ ‬های مثبت را که باعث تقویه نیروی کشور می گردد نباید نادیده گرفته و به آن پشت پا بزند که این عمل مغایر دیموکراسی در کشور خواهد بود که در ماده‬
‫(ششم فصل اول) قانون اساسی صراحت دارد‪.‬‬

‫وال استریت ژورنال در اخیر مقاله اش را این طورخاتمه میدهد‪ :‬او می‌گوید‪« :‬غنی خودش را مانند یک اصالح‌گرای رادیکال می‌داند< و قصد دارد ساختار بسازد‪ .‬او‌ این کار را برای‬
‫انتخاب مجدد می‌خواهد انجام بدهد‪ .‬اگر او فکر می‌کند وقتش برای اینکار رسیده‪ ،‬فکر کنم باید انجام بدهد»‪.‬‬

‫«هر گونه گزینه نظامی اما تاوان سنگین برای غنی از قوم پشتون در افغانستان و واشنگتن می‌تواند ببار بیاورد‪ .‬تقریبا‪ ۴۰ ‬درصد ارتش افغانستان تاجیک و از شمال غرب کشور‬
‫هستند‪ .‬آقای گویستوز‌و می‌گوید این افراد< ممکن است از جنگ دست بکشند و یا وارد نبرد شوند و ممکن است خونریزی و‌خسارات جبران ناپذیر به ارتشی وارد کند که امریکا از‬
‫سال‪ ۲۰۰۲ ‬در حال ساختن اش است»‪.‬‬

‫او می‌گوید‪« :‬اگر چال غنی خورد که خوب و اگر کنترل را از دست داد‪ ،‬حکومت از بین می‌رود و آن وقت منجر به تقویت نظام نمی‌شود»‪ .‬در مورد پاراگراف در مورد یک‪ :‬اصالح‬
‫گرای ریدیکال فکر کنم وقت آن نرسیده است و غنی نباید بخاطر رسیدن به دور دیگر همه چیز را واژگون کند که البته در آن صورت خودش نیز فرو می افتد‪ .‬امید وارم آقای غنی این‬
‫زهر به ظاهر شیرین را استفاده نکند که در آن صورت همه چیز پایان می یابد‪. ‬‬

‫و در مورد پاراگراف آخری‪ :‬من نیز نظر گزارشگر وال استریت را تأیید می کنم چرا که هم جامعه جهانی و هم ایاالت متحده‪ ،‬یارانش و هم مردم افغانستان اجازه نخواهند داد که از‬
‫فرزندان مردم در جنگ علیه پدر‪ ،‬برادر در مجموع نوامیس شان استفاده سوء شود‪ .‬چرا که تجربه جنگ در تمام دنیا نشان داده است که وقتی یک ارتش تحت نظام باشد آرام است و‬
‫زمانیکه این ارتش در حالت جنگ قرار بگیرد از کنترول خارج و فجایع و جنایات جنگی ای را بار می آورد که حتی تصورش نیز‪ ،‬مو خیز می باشد‪.‬‬

‫من منحیث ‪ ‬شخصی که هفتاد واندی سال زندگی ام را در میان سالهای صلح و جنگ‪ ،‬امنیت و نا آرامی از زمان ‪ ‬محمد ظاهر شاه‪ ،‬تا بحاال سپری کرده ام و به کوچه کوچه و شهر به‬
‫شهر سرزمینم افغانستان‪ ،‬در جوانی ‪ ‬کار کرده ام و به آن‪ ،‬آشنایی دارم و تاریخ کشور خود را نیک می شناسم و پانزده سال به این طرف مصروف نگارش تاریخ ‪ ‬کشورم افغانستان‬
‫هستم به هر دو طرف هم به جنابان رئیس جمهور غنی و عبدهللا و نیز به سران جمعیت اسالمی افغانستان مخصوصا ً آقای صالح الدین ربانی رئیس حزب جمعیت و آقای عطا محمد‬
‫نور‪ ،‬رئیس اجرائیه آن حزب تقاضا و تمنا می کنم که صرف نظر از سود جویی شخصی‪ ،‬حزبی و دولتی شان به ملت بیاندیشند و این ملتی را که از سال‪۱۳۵۲ ‬بعد از این که حقوق‬
‫پادشاهی در افغانستان که توسط قانون اساسی سال‪۱۳۴۴ ‬مسجل شده بود توسط سردار محمد داود در یک کودتای خونین ملغی قرار داده شد بعد این ملت هرگز روی خوشی و کشیدن‬
‫نفس راحت را ندیده اند التفات نمایید‪.‬‬
‫چهارشنبه‪ ۴ ‬دلو ‪ ۱۳۹۶‬خورشیدی برابر با ‪ ۲۴‬جنوری ‪ ۲۰۱۸‬میالدی‬

‫تهدید احمد سعیدی از سوی داکتر عبدهللا‬

‫افغان پیپر ‪ :‬نجیب بارور‪ ،‬کاظم کارمند اسبق دفتر نماینده خاص رییس جمهور در امور اصالحات و حکومتداری خوب و انجینیر علی رییس امنیت ملی والیت پنجشیر پیش از چاشت‬
‫‪.‬امروز به خانه احمد سعیدی کارشناس بی طرف رسانه های آزاد کشور هجوم برده او را تهدید به قتل نموده اند‬
‫به احمد سعیدی گفته شده است اگر یک بار دیگر در مورد فساد های مالی خانواده و نزدیکان داکتر عبدهللا رییس اجرايی و حادثه انترکانتینانتال که شرکت امنیتی خصوصی مربوط‬
‫حاجی قهار رییس دفتر داکتر عبدهللا و انجینیر علی رییس امنیت پنجشیر می شود که مسوولیت تامین امنیت انترکانتینانتال را داشتند و ماهانه مبلغ پنج لک دالر از طریق قرارداد آن به‬
‫‪.‬جیب ایشان می ریخت چیزی بگوید در سرش سی مرمی می زنند‬
‫گفته می شود شرکت خصوصی که بصورت غیر قانونی قرارداد تامین امنیت انترکانتینانتال را گرفته است مربوط انجینیر علی رییس امنیت ملی والیت پنجشیر و حاجی قهار رییس دفتر‬
‫داکتر عبدهللا می شود‪ ،‬به همین خاطر از احمد سعیدی خواسته شده است ضمن خاموشی در مورد داکتر عبدهللا در اینمورد هم در رسانه ها حرفی به زبان نیاورد‪ ،‬اگر حرفی زد دیگر‬
‫‪.‬روی آفتاب را نخواهد دید‬
‫‪.‬احمد سعیدی و فامیلش تهدید به قتل شده اند‬

‫از حاشیه های کانتینانتال بیشتر بدانید‬

‫پس از کشته شدن چندین تن از شهروندان اوکراینی در حمله بر هتل انترکانتینانتال‪ ،‬دولت اوکراین تمامی اتباع این کشور را که با شرکت هوایی کام ایر همکار ‪۱ :‬‬
‫‪.‬بودند‪ ،‬از افغانستان بیرون کرد‬
‫حین حمله به هتل انترکانتینانتال‪ ،‬در مجموع‪ ۴۲ ‬کارمند کام ایر داخلی و خارجی که شامل خلبان‪ ،‬انجنیر و ‪ ...‬آنجا حضور داشتند‪ ۱۸ .‬نفر تا اکنون ناپدید‬
‫‪.‬هستند‪ ۵ .‬تن ظاهرا در طبقه چهارم سوختانده شده و به خاکستر تبدیل شده‌اند‬
‫‪. ‬هوتل انترکانتینانتال کابل‪ ،‬یک هوتل دولتی است‪ .‬امنیت< این هوتل سه هفته قبل به یک شرکت خصوصی واگذار شده بود ‪۲ :‬‬
‫‪.‬ریاست هتل در تفاهم< با وزارت مالیه‪ ،‬بدون هماهنگی با وزارت داخله؛ مسوولیت تامین امنیت< هتل را با شرکت امنیتی خصوصی امضا کرد‬
‫‪.‬رییس هوتل کانتینانتال از نزدیکان اکلیل حکیمی وزیر مالیه< است‬
‫!كشتار به تفكيك واليات ‪۳ :‬‬
‫!یک منبع در هتل کانتینانتال می گوید که مهاجمان انتحاری كسانيكه< از قندهار‪ ،‬پكتيا و ننگرهار بوده اند را نكشتند بقيه را به شمول مهمانان خارجي كشتند‬

‫روایت‌های جدید در مورد حادثه کانتیننتال‬

‫صبح ‪ :‬حادثه دلخراش کانتیننتال بسیار تروریستی بود‪ .‬آن‌قدر تروریستی بود که طالبان با افتخار مسوولیت آن را بر عهده گرفتند‪ .‬معموالً طالبان هر حادثه‌ای که ‪۸‬‬
‫خیلی تروریستی نباشد را بر عهده نمی‌گیرند‪ .‬به هر حال برای مردم بسیار مبهم بود که این حادثه توسط کی‪ ،‬چگونه و با چی شیوه‌هایی صورت گرفته و این ابهام‬
‫آن‌قدر زیاد بود که ناگزیر وزیر صاحب داخله آمده و در یک کنفرانس مطبوعاتی بخشی از نتایج تحقیقات< محرم پولیس را افشاسازی کرد‪ .‬وزیر داخله گفت که ما‬
‫پس از تحقیقات فشرده به این نتیجه رسیدیم که افرادی که عامل این حادثه بودند مرتکب اعمال تروریستی شده‌اند‪ .‬او گفت تحقیقات< نشان می‌دهد که تروریستان از‬
‫اسلحه برای کشتن افراد ملکی استفاده می‌کردند‪ .‬او در جواب سوال یک خبرنگار که گفت در سابق هم تروریستان از اسلحه استفاده می‌کردند‪ ،‬جواب داد‪ :‬بلی! ولی‬
‫این اسلحه با ان اسلحه فرق دارد‪ .‬آن اسلحه مال آن حمله بود‪ ،‬این اسلحه مال این حمله است‪ .‬همچنان وزیر داخله گفت تحقیقات نشان می‌دهد که تروریستان اول‬
‫طرح حمله را ریخته‌اند و پس از آن حمله را صورت دادند‪ .‬او از خبرنگاران خواست تا شکر خدا را به‌جا بیاورند که طالبان اول حمله نمی‌کنند تا بعدا طرح را‬
‫بریزند‪ ،‬بعد از آن‌که خبرنگاران شکر به‌جا آوردند گفتند< خوب اگر طالبان اول حمله کنند‪ ،‬بعداً طرح بریزند چی می‌شود؟ وزیر خارجه با نگرانی گفت‪ :‬او وقت‬
‫هیچ‌کس نخواهد فهمید به کجا حمله می‌کنند‪ .‬خبرنگاران پرسیدند مگر حاال می‌فهمید که به کجا حمله می‌کنند؟< وزیر جواب داد نی ولی بعداً می‌فهمیم کجا حمله‬
‫کردند‪ .‬اما آن وقت همین را هم نخواهیم فهمید‪ .‬وزیر داخله همچنان گفت تحقیقات نشان می‌دهد که تروریستان در زمان حمله همه لباس بر تن داشتند و کفش‌های‬
‫شان هم به پای‌شان بود‪ .‬خبرنگاران پرسیدند‪ :‬خوب این چی دردی را دوا می‌کند؟ چی ارزش دارد؟ وزیر گفت‪ :‬چطور ارزش ندارد؟ همین که تروریستان لچ حمله‬
‫‪.‬نکرده‌اند و باعث آبروریزی نشده‌اند خیلی گپ مهمی است‬
‫وزیر داخله در آخر گفت‪ :‬این تحقیقات< برای ما این فرصت را میسر ساخته تا کسانی را که به هوتل کانتیننتال حمله کردند‪ ،‬دستگیر نموده و به پنجه عدالت بسپریم‪.‬‬
‫وقتی خبرنگاران گفتند‪ :‬حاجی تروریستان حمله‌کننده همه کشته شدند‪ ،‬وزیر با کمال تعجب< گفت‪ :‬ای راست میگین وال خبر نداشتم‪ .‬گفته می‌شود پس از این‬
‫‪.‬کنفرانس خبری هجده تن از خبرنگاران راهی شفاخانه عقلی و عصبی شده‌اند و یک خبرنگار هم ادعا می‌کند که بیل گیتس< کاکا خسرش می‌شود‬

‫‪-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬

‫یکشنبه‪ ۲۴ ‬جدی ‪ ۱۳۹۶‬خورشیدی برابر با ‪ ۱۴‬جنوری ‪ ۲۰۱۸‬میالدی‬

‫عبدهللا عبدهللا در نقش یک ترنس‌جندر‬

‫نوعیت لباس و عالیق مفرط به آرایش‬

‫(شهزاد آریاپور)‪ -‬جمهوری اعتماد‬

‫‪ ‬توجه به اصطالح ترنس‌جندر دراین نوشته بلحاظ دو شخصیتی‌بودن‪ ،‬مبهم بودن و دو رویی بودن داکتر عبدهللا است‪ ،‬و سعی برآن نیست که کرامت انسانی ترنس‌جندر( دوجنسه ) ها‬
‫آسیب پذیر شود؛ چون عبدهللا همان‌گونه از نظرهویتی در میان قندهار و پنجشیر قرار دارد و نمی‌تواند یکی آن را انتخاب کند‪ ،‬در موقف گیری های سیاسی نیز سرخورده و سردرگم‬
‫است‪ .‬افزون برآن عالیق مفرط او به نوعیت لباس و آرایش در جامعه سنتی و مرد ساالر چون افغانستان شان و شخصیت مردانگی او را همواره مورد پرسش قرار داده< است‪،‬‬
‫ازهمین‌روی است که من فکر می‌کنم او نقش یک ترنس‌جندر را در سیاست افغانستان بازی می‌کند‪ ،‬دوجنسه بودن او در زمینه‌های مختلف قابل تامل است‪.‬‬

‫هویت و قومیت‬

‫عبدهللا عبدهللا از نظر هویتی در میان والیت‌های قندهار و پنجشیر که هر دو نقش مهم سیاسی در افغانستان دارند قرار گرفته است‪ ،‬او تا هنوز نمی‌داند که خود را پنجشیری بگوید و یا‬
‫قندهاری‪ .‬به همین لحاظ گاهی در سخنرانی‌ها دیده شده که وی خود را متعلق به قندهار خوانده‪ ،‬درحالی‌که وابستگی سیاسی و مردمی با پنجشیر دارد‪ .‬بنابرین وی یک‌قندهاری‪-‬‬
‫پنجشیری است‪ .‬و این خاصیت هویتی برای او شرایط شبیه آدمیان نیمه مرد و نیمه زن را خلق کرده که در یک جنس تعریف نمی‌شوند‪ .‬به همین لحاظ است که در تصمیم‌گیرهای‬
‫سیاسی او یک آدم دلهره و دلواپس است‪ ،‬او نه از هویت تاجیک‌ها و تمدن فارسی زبانان دفاع می‌تواند و نه هم پشتون خالص شده می‌تواند‪ ،‬در میان این دو هویت قومی تلفیق شده‬
‫است‪.‬‬

‫نقش حکومتی‬
‫عبدهللا عبدهللا با اتکای به آرای و حمایت مردم پس از کشمکش‌های انتخاباتی سرانجام به ریاست اجراییه تن داد‪ ،‬هرچند او پیروز انتخابات پنداشته می‌شد‪ ،‬درحالی‌که نهاد ریاست‬
‫اجراییه در قانون اساسی افغانستان جایگاه‌ی حقوقی ندارد‪ .‬از همین‌روی نقش وی در ساختار دولتی تعریف نا شده باقی مانده است‪ ،‬او در سیاست و ساختار کشور نیز هم‌مانند یک‬
‫ترنس‌جندر است‪ ،‬نه اپوزسیون و مخالف دولتی است که با نقد نهادهای حکومتی طرح و برنامه ارایه بدهد و نه هم از صالحیت الزم برخودار است که اعمال قدرت نماید‪ .‬او در میان‬
‫طیف سیاستمداران افغانستان نمی‌داند که نقش او در کجا است‪ ،‬گاهی از خود نقش اپوزسیون را به نمایش می‌گذارد و گاهی هم اکت یک مقام صالحیت دار می‌نماید‪ .‬درحالی‌که با سپری‬
‫شدن سه سال حکومت وحدت ملی بوضوح دیده شده که او در میان اپوزسیون و مقام صالحیت قرار دارد‪.‬‬

‫نوعیت لباس و عالیق مفرط به آرایش‬

‫انتخاب لباس و عالیق افراطی عبدهللا به آرایش‪ ،‬او را در میان خاصیت‌های مردانه و زنانه قرار داده است که این نگرش در جامعه مرد ساالر هم‌رقم افغانستان معمول نیست که مردها‬
‫به پیمانه او دنبال آرایش و زیبایی ظاهری باشند‪ .‬عالقمندی به آرایش و زیبایی از نظر روانشاسان بیشتر جزء خصلت‌های زن‌ها پنداشته میشود تا مردها؛ چون زن‌ها موجود پر عاطفه‬
‫هستند که به زیبایی شان می‌بالند‪ .‬دیده می‌شود با همه انتقاد‌های که متوجه او است‪ ،‬او وابستگی عاطفی به آرایش دارد‪ ،‬بنابرین از نظر روانی در انتخاب لباس او با خاصیت‌های زنانه‬
‫و مردانه و یا بهتر بگویم همان ترنس‌جند می‌باشد‪.‬‬

‫نکته‌ی اخیر‬

‫در شرایطی که افغانستان به پارچه‌ها و قطب‌های متخلف تقسیم شده انتظار نمی‌رود که او به یکی از سمت‌ها لنگر کند‪ ،‬او شیبه یک ترنس‌جندر در میان همه جناح‌ها باقی می‌ماند‪ .‬از‬
‫نظرهویتی او نه از پشتون‌های قندهار می‌شود و نه هم از تاجیک‌های شمالی و پنجشیر‪ ،‬و از نظر سیاسی او نه مدافع سنگر و ارزش‌های احمدشاه مسعود شده می‌تواند و نه هم جرات‬
‫رفتن به پایگاه افغان ملتی‌ها را دارد‪ .‬عبدهللا مثل سالیان پیش شیبه یک ترنس‌جندر ( دو جنسه) در میان سیاستگران افغانستان باقی خواهد ماند؛ چون این خاصیت او ریشه در هویت‪،‬‬
‫روان و شخصیت او دارد‪ ،‬که او را به تمام معنی به یک ترنس‌جندر مبدل ساخته است‪.‬‬

‫تاریخچه افغان ‪ ،‬اهداف واستقرارحاکمیت سیاسی آنها نویسنده ‪ :‬دکتربصیر کامجو جنـــوری ‪ 2018‬میالدی‬

‫افغانستان کشوری است که درجغرافیایی سیاسی آن گروهای اقلیت قومی مانند ‪ :‬تاجیکان ‪ ،‬ازبکها ‪ ،‬هــزاره ها وافغانهـا ‪ ، ...‬پهلـوی همـدیگرزندگی می نمایند‪ .‬براساس احصائیـه‬
‫‪ 1979‬میالدی دولت جمهوری افغانستان ‪ ،‬نفوس مجموعی این کشور ‪ 16800000‬نفربوده است ‪ .‬وازآن جمله ‪ ،‬ترکیب نفوس قومی آن به کمیت های ذیل قرارداشته است ‪ :‬تاجیکهـا ‪:‬‬
‫‪ 38‬درصد ‪ ،‬افغانها ‪ 38 :‬درصد ‪ ،‬هزاره هـا ‪ 14 :‬درصد ‪ ،‬ازبکها وترکمنان ‪ 7‬در صد ‪ ،‬متفـرقه ‪ 3 :‬درصد ‪ ) 1) .‬چون ن ْفس نوشته ما را مسئله بازشناسی پنداره" تاریچه افغان ‪،‬‬
‫اهداف واستقرارحاکمیت سیاسی آنها " تشکیل می دهد‪.‬الزم می آید که نگرش کوتاِه برخاستگاه تاریخی افغانها وچگونگی پیدایی این قوم داشته باشیم‪.‬‬

‫بوریحان بیرونی )‪ 5‬دسامبر ‪ 973‬ــ ‪ 13‬دسامبر ‪ 1048‬میالدی ( دانشمند وهند شناس تاجیک تبارایرانی در کتاب " تحقیق ماللهند " خود مینویسد که ‪ " :‬قبایل افغان درغرب‬
‫هندوستان ‪ ،‬درکرانه های شرقی کوههای سلیمان واقع درپاکستان امروزی ‪ ،‬خانه بدوش می زیستند‪ ) 2) ".‬به قول تاریخ سلطان محمد خان بارکزای ‪ " :‬افغانها برای اولین بار به‬
‫اجازه معین الدین شاهرخ تیموری )‪ 1404‬ــ ‪ 1447‬میالدی( شاه ایران ‪ ،‬درمیانه آخرقرن ‪ 15‬میالدی ‪ ،‬ازکرانه های کوه سلیمان واقع در پاکستان امروزی رو برتافتند ودرحومه شهر‬
‫پشاورهندوستان غربی ساکن شدند‪ )3) ".‬ازآن پس افغانها درفرآیند زیاده ازدوصد سال آهسته آهسته ازکشورهندوستان کوچیدند وبه سوی سرزمین های پر برکت خراسان مهاجرت‬
‫کردند‪ .‬ودرساختارحاکمیت سیاسی ایران وقت به رهبری تیموری ها بخود جای وجایدادی پیدا کردند‪ .‬از جمله احمدخان افغان متولد ملتان پاکستان امروزی به صفت فرمانده گروه‬
‫نگهبانان شاه درخدمت نادرافشار‪ ،‬شاه وقت ایران قرارداشت‪.‬‬

‫با استفاده ازین جایگاه سیاسی ورزمی بتاریخ ‪ 1747‬میالدی به قیادت وی و به تحریک وتمویل کمپانی هــند شرقی بریتانیا ) انگلیسی ‪Company India East British :‬‬
‫‪ ) ، The‬به ایران شرقی یا خراسان یورش آوردند‪ .‬دراین یورش افغانها بکمک انگلیسها موفق شدند که جغرافیایی سیاسی کوچکی را ازبدنه شرقی سرزمین ایران بزرگ ببرند‬
‫واسمش را بنام تبارخویش کشورافغان یا افغانستان گذاشتند‪ .‬اول ــ توافقات خاکفروشانٔە رهبران افغان با انگلیسها قوم افغان به دستیاری وپیوند با کشورهای بیگانه ‪ ،‬بویژه با‬
‫امضا ‪ 12‬مقاوله وتوافقات خاکفروشانه زیرشده اند‪ : .‬اول ‪ :‬معاهده‬
‫ِ‬ ‫انگلیسها دردرازنای نزدیک به ‪ 280‬سال و اندی جهت استقرار وتداوم حاکمیت سیاسی افغانی خویش ‪ ،‬موفق به‬
‫مثلث الهور ‪ 1838‬میالدی میان افغانها و انگلیسها دوم ــ معاهدٔە جمرود ‪ 1855‬میالدی میان افغانها و انگلیسها سوم ــ معاهده گندمک ‪ 1879‬میالدی میان افغانها و انگلیسها چهارم ــ‬
‫معاهده دیورند ‪ 1893‬میالدی میان افغانها و انگلیسها پنجم ــ معاهده لوئی دین ــ حبیب هللا ‪ 1905‬میالدی میان افغانها و انگلیسها ششم ــ معاهده راولپندی ‪ 1919‬میالدی میان افغانها و‬
‫انگلیسها هفتم ــ معاهد صلح کابل ‪ 1921‬میالدی میان افغانها و انگلیسها هشتم ــ تصدیق نامه ‪1930‬میالدی نادرخان میان افغانها و انگلیسها نهم ــ پیمان دوستی میان تره کی وبرژنف‬
‫‪ 1978‬میالدی میان افغانها وروسها دهم ــ توافق نامه بن به تاریخ ‪ 22‬دسامبر‪ 2001‬میالدی حامد کرزی واوباما میان افغانها وآمریکا یازدهم ‪:‬موافقتنامه همکاری های درازمدت‬
‫راهبردی می ‪ 2012‬میالدی حامدکرزی واوباما میان افغانها وآمریکا دوازدهم ‪ :‬موافقتنامه امنیتی ‪ 21‬سپتامبر ‪ 2014‬میالدی میان اشرف غنی حنیف اتمر و جیمز کانینگهام افغانها‬
‫وآمریکا‬

‫دوم ــ تاریخچه پیدایی قوم افغان ِن قوم افغا سرزمین ما ‪ ،‬با استناد مدارک تاریخی و متون دست داشته ــ چنانیکه در فوق ذکرش رفت ‪ ،‬هیچگاه درکشوری ومکانی قایم مقام برزمین‬
‫نبوده اند ‪ .‬بلکه آنها درآنسوی کوههای سلیمان واقع درپاکستان امروزی همه بگونٔە خانه بدوش می زیستند ‪ .‬وازدید مسکن گزینی پیش از اواخر قرن پانزدهم میالدی حتا‬
‫درپشاورنیززندگی نمی کردند ‪.‬‬

‫این قوم از دوره ختم حکمروایی شاهرخ تیموری ‪ 1405‬ــ ‪ 1447‬میالدی به اینسو درحومه پشاورهمچو دهقانان اجیرمزد بگیر مشتغل وجاگزین شدند ‪ .‬وسپس زیرنام کوچیهای افغان‬
‫بگونه تدریجی بسمت خراسان زمین مهاجرت کردند ‪ .‬وبه قول مرحوم ظاهرشاه که در مصاحبٔە گفته بود ‪" :‬من از قبیلٔە بنیامین یهــودی هستم ‪ " ...‬وزارت خارجٔە اسرائیل تائید‬
‫نموده است که دولت اسرائیل تحقیقات گستردٔە را جهت شناسائی قبایل پشتونهای افغانستان و پاکستان که اصلیت یهـودی دارند آغاز نموده است‪ .‬سخنگوی وزارت خارجٔە اسرائیل به‬
‫روز جمعه ‪ 15‬جنوری ‪ 2010‬به روزنامٔە لوفیگاروی فرانسه گفته است ‪ " :‬دولت اسرائیل تحقیقات گستردٔە را جهت شناسائی قبایل پتان یا افغان درافغانستان و پاکستان که یکی رسما‬
‫آغاز نموده است‪ .‬ازده قبیلٔە گمشدٔە یهـودی اند ازطریق تمویل مرکز تحقیقات ملی ممبی درهند وی می افزاید ازاینکه درشرائط کنونی گشایش چنین مرکز تحقیقاتی درافغانستان و‬
‫پاکستان امکان اکثرا میزبان پشتونها می باشـــد راه نداشت ‪ ،‬ما تصمیم گرفتیم که این تحقیقات را درهندوستان که اندازی نمائیم " ‪ .‬روزنامٔە لوفیگارو در ادامٔە گزارش خود می افزاید‬
‫‪ " :‬از مدتها قبل واضح بود که قبایل پشتون که در جنوب و جنوب شرقی افغانستان و در غرب و شمال غربی پاکستان زندگی میکنند همه از یک نسل اند و مربوط به قبایل گمشدٔە‬
‫یهـودی میباشند‪.‬‬

‫این روزنامه می افزاید‪ :‬همنوایی کامل در رسوم و عنعنات ‪ ،‬نحؤە پوشیدن لباس‪ ،‬عادتهای خانوادگی و امورات فرهنگی وجود دارد که این همه بیانگراین است که پشتونها از اجداد<‬
‫یهـودی شان به ارث برده اند‪ ".‬ازحقایق تاریخی آشکار است که شهروندان قوم افغان سرزمین ما ‪ ،‬مهاجرویهـودی نژاد اند ‪ .‬وهمین پیوند خون یهــودی نژادی آنها سبب شده که‬
‫مالکان نهاد های سرمایه جهانی که اکثریت آنها هم خود یهـودی نژاد اند ‪ ،‬از استقراروتداوم حاکمیت سیاسی شؤونیزم قبیله افغان در منطقه حمایت همه جانبه می نمایند‪ .‬سوم ــ‬
‫اهداف مشترک نهادهای سرمایه با رهبران افغان درسرزمین ما چه است ؟ ــ همان قسمیکه انگلیسها براساس یک راهبرد سیاسی سنجیده شده درسال ‪ 1948‬میالدی کشور اسرائیل را‬
‫تأسیس نمودند ‪ .‬و پس از هفتاد سال اکنون بمثابه یک کشورنیرومند ودارایی جنگ افزارهای هستوی و پایگاه استوارنهاد های سرمایه جهانی در حوضه مدیترانه عرض وجود نموده‬
‫است ‪ .‬ــ راهبرد تشکیل حاکمیت سیاسی افغانها بربخشی ازایران شرقی یا خراسان زمین بتحریک وحمایت مستقیم انگلیسها در سال ‪ 1747‬میالدی نیز از این سلسله اهداف سنجیده‬
‫شدٔە استعمارکهنه ونو بوده واست‪ .‬استقرار‪ ،‬تقویه و تداوم بنا حاکمیت سیاسی قبیله افغان درمنطقه یکی از برنامه های اساسی نهاد های سرمایه جهانی را تشکیل می دهد‪.‬‬

‫تالش این نهاد ها براین است که تا ختم قرن بیست ویکم میالدی با استفاده ازهمه امکانات دست داشته رهبران وابسته ی پشتونها را کمک نمایند تا آنها بتوانند یک دولت نیرومند‬
‫مرکزی صد میلیونی تا دندان مسلح را در زیرسایه نهاد های سرمایه جهانی درشکل افغانی ودرونمایه آن یهـودی ایجاد وتأسیس نمایند‪ .‬ازینرو راهکار نابود سازی فزیکی وسیاسی‬
‫رهبران دست اول تاجیکان وسایرملیت های غیر افغان ــ ازساختارحاکمیت سیاسی قدرت وادارٔە دولتی ــ بوسیله رهبران حاکم افغان ‪ ،‬درصد سال اخیرهم جز برنامه های کالن سیاسی‬
‫فوق می باشد‪ .‬بگونه ای نمونه ‪ :‬ــ کشتن حبیب هللا کلکانی شاه افغانستان در ‪ 1929‬میالدی تاجیک تبار ــ کشتن نزدیک به شانزده وزیرکابینه حبیب هللا کلکانی ‪ 1929‬میالدی تاجیک‬
‫تبار( ــ ترور زنذه یاداحمد شاه مسعودوزیردفاع وفرمانده مقاومت ملی در ‪ 9‬سپتمبر‪ 2001‬میالدی تاجیکتبار ــ ترور پروفیسوربرهان الدین ربانی رئیس جمهوری اسالمی افغانستان در‬
‫‪ 2011‬میالدی تاجیکتبار ــ کشتن مرموزمارشال فهیم قسیم وزیردفاع ومعاون اول رئیس جمهوری افغانستان در ‪ 2014‬میالدی )تاجیکتبار( ــ ترور ژنرال داوود< فرمانده پولیس حوزه‬
‫شمال افغانستان در ‪ 2011‬میالدی )تاجیکتبار( ــ ترور ژنرال شاه جهان نوری فرمانده پولیس استان تخار در ‪ 2011‬میالدی )تاجیکتبار( ــ ترور ژنرال موالنا عبدالرحمن سیدخیل‬
‫قوماندان امنیه والیت کندز در ‪ 2012‬میالدی )تاجیکتبار( ــ کشتن عبدالعلی مزاری رهبر حزب وحدت اسالمی افغانستان ‪ 1995‬میالدی ) هزاره ( ــ ترور مصطفی کاظمی وزیرتجارت‬
‫ورئیس حزب اقتدار ملی افغانستان ‪ 2008‬میالدی )عرب تبار( وصدها رهبران ونخبگان با نام وبی نام تاجیکان وازبکها وهزاره ها وصدها هزار شهروندان بیگناه این سرزمین از‬
‫جانب رهبران حاکم افغان ‪ ،‬به اشکال مختلف سربه نیست ونابود گردیده اند ‪.‬‬

‫با اینهمه جفا وستم تاریخی رهبران افغان ! ما تاجیکان وسایر ملیت های غیر افغان درسرزمین مشترک مان با شهروندان عادی قوم افغان کدام مشکلی نداریم ‪ .‬وازرویکرد همبستگی‬
‫وزندگی مسالمت آمیزجمعی مبنی برتعادل حقوق شهروندی درجامعه ‪ ،‬پشتیبانی خردمندانه واخالقی می کنیم ‪.‬‬

‫اما سوال اینجاست ؟ چگونه می شود که ازمشکل استمرارحاکمیت سیاسی تک صدایی افغانی وابسته به بیگانگان که مولد انشقاق ملی ‪ ،‬جنگ وجنایت می باشد ‪ ،‬برای همیشه رهایی‬
‫یافت ‪.‬‬

‫چهارم ــ برای کنارزدن حاکمیت تک صدایی افغانی ‪ ،‬راهکارهای ذیل الزمی است‪:‬‬

‫یکم ــ تمام رهبران تاجیکان بایستی ازدنباله روی وپیشخدمتی رهبران افغان دست بردارند وخود ایستا وخود فرمان شوند‪ ،‬وبا کلمات مجرد ‪ ،‬خود ومردم خود را فریب ندهند ‪ .‬جای بسا‬
‫شرم است که درکشوراجدادی خود همیشه خویشتن را بچشم شهروند درجه دو م تخلق بمقام معاون شعبه قبول کرد ‪ ،‬وبه وظایف فاقد صالحیت درحاکمیت وقدرت دولتی گردن نهاد ‪.‬‬

‫دوم ــ باید تمام رهبران تاجیک همبسته شوند ‪ ،‬وبگونه مستقل یکدست ویکصدا ابراز وجود نمایند‪ ،‬وراهبردسیاسی زعامت تاجیکان رادراتحاد وهمبستگی با رهبران هزاره ها‬
‫وازبکها که باهم دارای مشترکات زبانی ‪ ،‬فرهنگی وسیاسی هستند ‪ ،‬شایسته بنمایش گذارند‪.‬‬

‫سه ــ به رهبران تاجیکان ‪ ،‬هزارها وازبکها واجب است که تحقق راهکارتغییر نظام سیاسی خودکامه افغانی به نظام پارلمانی را در کارزار مبارزات سیاسی وانتخاباتی خویش‬
‫قراردهند‪ .‬خود ومردم خود را ازشراین حاکمیت دوسره خون وخشونت برای همیشه نجات دهند ‪.‬‬

‫چهار ــ رهبران تاجیکها وهزاره ها وازبکها اگرمیخواهند زنده بمانند وشاهد استقرارنظام پارلمانی وایجاد حاکمیت مردمساالردرکشورباشند ‪ ،‬در پی این اهداف واالی مردمی عاقالنه ‪،‬‬
‫وجدانی وپاکیزه عمل نمایند ‪.‬‬

‫منابع ومآخذ ـــــــــــــــــــــ کتاب ‪ :‬مناسبات شوروی با افغانستان ازهمکاری تا اشغال ‪ ،‬نویسنده ‪ :‬پییرمیژ )‪) METGE PIERRE‬پاریس ‪ 1986‬میالدی ‪ ،‬ص ‪ . 28‬ترجمه‬
‫داکتراکبربریالی ‪ 2 .‬ــ ابوریحان البیرونی‪ ،‬تحقیق ماللهند‪ ،‬ترجمه زاخاو‪، 1910‬صص‪109، 21‬و‪ 3 .208‬ـ ‪ -‬سلطان محمد بارکزایی‪ ،‬تاریخ سلطانی‪ ،‬چاپ بمبئی‪ ،‬به نقل ازافغانستان‬
‫درپنج قرن اخیر‪ ،‬ج‪ ، 1‬ص‪.41‬‬

‫´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´‬

‫یادداشت مترجم برای فصل چهارم‪ ‬‬

‫اینک قسمت یکم فصل چهارم کتاب‪« ‬سیاست بریتانیای کبیر در هند و‪ ‬مرحلهء آغازین مناسبات‪ ‬پاکستان و افغانستان (سپتامبر ‪ -۱۹۴۵‬پایان ‪  »)۱۹۵۰‬خدمت خوانندگان عزیز‪ ‬‬
‫‪:‬پیشکش میشود‪ .‬نکات قابل توجه و نو که در این فصل مشاهده میشوند اینها اند‬

‫بیشترینه شهرها و سرزمینهایی که اکنون پشتونها ساکن اند در اول مربوط اقوام تاجیک و فارسی‪ -‬دری زبان بود‪ .‬پشتونها تا سدههای ‪ ۱۲‬و حتی پس از آن کوچی بوده و پس ازآن ‪-‬‬
‫دهنشین شدند‪ .‬چنانچه در متن فصل حاضر آمده ‪ ‬آمده است ‪« :‬در سدههای ‪ ۱۲‬و ‪ ۱۴‬پشتونها فالت غزنی‪ ،‬بخشی از وادی پیشاور‪ ،‬کوهات‪ ،‬بنو و نواحی جداگانه یی را در استان کابل‬
‫تسخیر کردند‪ .‬اسکان پشتونها ببرکت وجود زمینهای آزاد صورت گرفت‪ ،‬چون هنگام حمله چنگیز خان و اخالفش این زمینها خالی از سکنه شده و باشندگان ایرانی‪ -‬تاجیکی و هندو‪-‬‬
‫آریایی این مناطق به جاهای امن جابجا شده بودند‪ .‬پشتونها بتدریج اسالم را پذیرفتند»‪ « .‬رشد اجتماعات پشتونها باعث آن شد که آنها به روابط بازرگانی با همسایگان کشانده شوند‪.‬‬
‫مگر زمان درازی پشتونها فاقد شهرهای خود بودند‪ .‬مردمان همسایه تا اینزمان به سطح باالی رشد ارتقا کرده و تجارت و پیشه وری در دست غیر پشتونها بود‪ .‬حتی در قرن ‪ ۱۷‬و‬
‫»‪.‬آغاز سده ‪ ۱۹‬در پیشاور باشندگان اصلی آن نمایندگان مردمان گونه گون هندو‪ -‬آریایی و تاجیکها بودند‬

‫در سال ‪ ۱۷۹۹‬حادثه یی رخ داد که در سرنوشت بعدی پشتونهای خاوری تاثیر بسزایی داشت‪ .‬شاه زمان امر اداره الهور را به سردار جوان ولی پرنفوذ سیک رنجیت سنگ داد‪- «.‬‬
‫»‪.‬رنجیت سنگ با تسخیر بخش زیاد سرزمینهای افغانهای شمالغرب هند دولت مستحکمی (با مرکزیت پنجاب) را بنیاد گذاشت که تا سال ‪ ۱۸۴۹‬موجود بود‬

‫در این بخش کتاب همچنان به مسایل بین المللی و رقابتهای انگلیس و روسیه در آسیای مرکزی و بویژه پیرامون افغانستان نیز بحث شده و اطالعات بی نظیری در مورد نخستین ‪-‬‬
‫‪. ‬سفارت روسیه تزاری (ویتکویچ) و انگلیس (بر نس) بدبار کابل و از امیردوست محمد خان (حاجی حسین علی و مرزا محمد خان) به روسیه تزاری گذارش داده شده است‬
‫بروز ‪ ۲۱‬جون آشکار شد که ماونتبیتن تصمیم گرفته است تا رفراندوم از ‪ ۸‬تا ‪ ۲۰‬جون برگزار شود‪ ۱۸۶.‬البته نایب السلطنه از وارد نمودن سوال «آزاد پشتونستان» در پرسشنامه‬
‫خودداری کرد‪ ۲۴ .‬جون ‪ ۱۹۴۷‬عبدالغفار خان خطاب به باشندگان صوبه سرحد گفت که رای پرسی همگانی را تحریم کنند‪ .‬همزمان او اشاره کرد که مبارزه برای «پشتونستان آزاد»‬
‫ادامه خواهد داشت‪ .‬این اعالمیه واکنش سریع خان عبدالقیوم خان یکی از رهبران خدایی خدمتگاران و کسیکه سپس به مسلم لیگ پیوسته و مبارزه برضد کانگرس ملی هند در صوبه‬
‫سرحد را رهبری میکرد‪ ،‬را برانگیخت‪ .‬وی گفته بود که فریاد برای پشتونستان تالش ناصادقی< است که پشتونها را فریب داده و از بیراهه به شاهی هند میکشاند‪ .‬آنچه مربوط به فقیر‬
‫ایپی میشود‪ ،‬میتوان نوشت که او از فیصله اعضای کانگرس صوبه سرحد در راستای تحریم رای پرسی راضی بوده و از مردم خواست تا رفراندوم را هنگام تدویر آن بایکوت نمایند‪.‬‬
‫‪۱۸۷‬‬

‫رای پرسی در صوبه سرحد آغاز شد‪ .‬تا اینزمان بیشترینه باشندگان سیک و هندو این استان را ترک گفته بودند‪ .‬باقیمانده ها هم در ترس بسر میبردند‪ .‬در دو حوزه‪ -‬هزاره و دیره‬
‫اسماعیل خان نظر به اسناد رسمی و غیر رسمی دیده شد که هندوان و سیکها بکلی رای دهی را تحریم نموده بودند‪ .‬نتایج رای پرسی در هردو حوزه به نفع پاکستان بود‪ .‬مسلم لیگ‬
‫اعالم کرد که در شهرستان هزاره آنحزب ‪ ٪۹۸‬آرا را بدست آورده و و در دیره اسماعیل خان نیز نتیجه قناعت بخش است‪ .‬در چنین حالتی عبدالغفار خان موضعش را دگرگون ساخته‬
‫و بروز ‪ ۸‬جوالی ‪ ۱۹۴۷‬شاید زیر تاثیر نتایج رای پرسی در دو حوزه نخستین رای دهی‪ ،‬و شرایطی را که وی حاضر بود به مجلس موسسان پاکستان بپیوندد‪ ،‬به م‪.‬ع‪ .‬جناح و مسلم‬
‫‪: ‬لیگ تکرار کرد‪ .‬این شرطها عبارت بودند از‬

‫‪.‬والیت مرزی شمالغرب (صوبه سرحد) باید استان بکلی خودمختار باشد ‪۱.‬‬

‫‪.‬دستیابی به اتحاد پشتونها در هند برتانوی در ساحهء این والیت خودمختار ‪۲.‬‬

‫والیت مرزی شمالغرب (صوبه سرحد) باید حق امنیت از پاکستان در حالتی که پشتونها احساس کنند قانون اساسی مصوب مجلس موسسان پاکستان برای آنها خوب نیست‪ ،‬و یا اگر ‪۳.‬‬
‫احساس کنند که پاکستان پس از جون ‪۱۹۴۸‬همچنان بحیث دومینیون اتحادیه بریتانیا باقی میماند‪ ،‬را داشته باشد‪۱۸۸.‬‬

‫عبدالغفار خان تاکید کرد که‪  ‬با پذیرفتن این شرطها او مخالف این پیوستن به مجلس موسسان پاکستان نبوده و او خوشحال است که م‪.‬ع‪ .‬جناح شرایط نخستین آنرا پذیرفته‪ ،‬ولی دوتای‬
‫باقیمانده باید نیز پذیرفته شوند‪ .‬در شرایط نو این پیشنهادها به معنی توافق عبداغفار خان به پیوستن به پاکستان و همچنان تفاهم او با م‪ .‬ع‪ .‬جناح روی جایگاه جنبش وی در آینده‬
‫پاکستان بود‪ .‬مگر اینها ازسوی مسلم لیگ که سرمست بادهء پیروزی ‪ ‬در رفراندوم بود‪ ،‬قابل پذیرش نبودند‪ .‬درهمانروز در چهار حوزه باقیمانده‪ :‬پیشاور‪ ،‬مردان‪ ،‬کوهات و بنو نیز‬
‫رای دهی آغاز شد‪ .‬مسلم لیگ امیدوار بود در پیشاور ‪ ٪۵۹‬آرا را بدست آورد‪ .‬بسیاری از «سرخپوشان» از جریان رای دهی نظارت میکردند‪ ،‬تا از برخوردهای احتمالی جلوگیری‬
‫‪  ‬شود‪۱۸۹.‬‬

‫جوالی آخرین روز رای دهی بود‪ .‬کمتر کسی شک داشت که نتایج رای پرسی به نفع پاکستان نباشد‪ .‬نتایج این رای پرسی همگانی پس از چند روز رای گیری نشر شدند‪ .‬در ‪۱۷‬‬
‫‪:‬گذارش ‪ ۲۹‬جوالی ‪ ۱۹۴۷‬نایب السلطنه الرد ماونتبیتن آمده بود‬

‫‪:‬نتایج رای دهی در والیت مرزی شمالغرب چنین است‬

‫الف‪ .‬رایهای درست برای پاکستان ‪ ۲۸۹۲۴۴........................................................‬رای‬

‫ب‪ .‬رایهای درست برای هند‪ ۲۸۷۴................................................................‬رای‬

‫پ‪ .‬اکثریت ‪ ۲۸۶۳۷۰ ....................................................................................‬رای‬

‫‪ ٪‬ت‪ .‬درصدی تمام رایهای درست کسانیکه حق رای دارند‪ ۵۰ ............................‬اعشاریه ‪۴۹‬‬

‫ث‪ .‬رایهای درست انتخابات گذشته ‪ ۳۷۵۹۸۹ .......................................................‬رای‬

‫شمار مجموعی رای دهندگان که حق رای دهی دارند در رفراندوم به ‪ ۵۷۲۷۹۸‬میرسید‪ .‬بنابراین نتایج رای پرسی با ‪ ۵۰‬اعشاریه ‪ ٪۴۹‬بسود پاکستان بود‪ .‬به اینگونه‪ ،‬چنانکه انتظار‬
‫میرفت‪ ،‬رفراندوم به پیوستن صوبه سرحد به پاکستان رای داد‪ .‬برندهء این رای پرسی هواداران پاکستان با اکثریت بسیار ناچیز‪ ۵۰‬اعشاریه ‪ ٪۴۹‬بودند‪۱۹۰.‬‬

‫‪.‬شمار رایهای مخالف ناچیز بود‪ .‬تقریبا نیم کسانیکه واجد شرایط رایدهی بودند‪ ،‬به رای پرسی حاضر نشدند که نشانه آشکارای پذیرش تحریم آنها بود‬

‫بروز ‪ ۱۴‬اگست سال ‪ ۱۹۴۷‬استقالل پاکستان اعالم شد‪ .‬در هفته نخست‪  ‬موجودیت دولت نو محمد علی جناح بحیث گورنر جنرال آن فرمانی را مبنی بر انحالل حکومت کانگرسی‬
‫والیت مرزی شمالغرب (صوبه سرحد) امضا کرده و بروز ‪ ۲۲‬اگست حکومت خان صاحب و همکارانش منحل شد‪ .‬جای این حکومت را کابینه مسلم لیگ در راس عبدالقیوم خان‬
‫‪.‬گرفت‬

‫نایب السلطنه الرد ماونتبیتن هنگام بازدید از کشمیر خواست مهاراجه را به تدویر رفراندوم پیرامون تعلق شهزاده نشین تشویق کرد‪ .‬مگر مهاراجه و همچنان هیات حاکمه آنجا اینکار‬
‫را نمیخواستند‪ .‬برای آنها اشکارا بود که بیشترینه باشندگان به پیوستن به پاکستان رای میدهد‪ .‬در ماه سپتامبر ‪ ۱۹۴۷‬مهاتما گاندی به کشمیر آمده و باعث آزادی شیخ عبدهللا از‬
‫زندان و توافقی میان مهاراجه و کنفرانس ملی شد‪۲۰۱.‬‬

‫در پاکستان از پیوستن آینده کشمیر مطابق تاکتیک «بالکانیزاسیون» به هند اگهی حاصل کردند‪ .‬در پاسخ به فشار دهلی به شهزاده< نشین جواناگره (در ماه سپتامبر ‪ ۱۹۴۷‬ارتش هند‬
‫به آنجا داخل شد)‪ ،‬پاکستان دست به اقدامات زد‪ .‬تشدید این فعالیتها باعث ایجاد فضای کامال ناباوری متقابل و دشمنی شد که شمار زیادی از رهبران هند و پاکستان را دربر میگرفت‪.‬‬
‫تراژیدی انقسام کشور و آوازههای خشونت علیه مسلمانان برای زهرپاشی اذهان پشتونها در نوار قبایلی استفاده میشد‪ .‬باید گفت که یکی از نخستین تصمیمات حکومت پاکستان‬
‫دستور بیرون کردن واحدهای منظم ارتش از نوار قبایلی بود که در دهه های اخیر اداره استعماری در آنجا مستقر بودند‪ .‬این خبر نو باعث نیرومندی روحیه «میهن دوستی» ملیشه‬
‫های پشتون شد‪۲۰۲.‬‬
‫در پایان تابستان و آغاز پاییز ‪ ۱۹۴۷‬در جمو که در بخش جنوبغرب شهزاده نشین (جمو و کشمیر) ‪ ‬واقع بوده و بیشتر باشندگانش هندوان اند‪ ،‬سرکوب خشن مسلمانان صورت گرفت‪.‬‬
‫این امر باعث حمله ملیشه های پشتون به جمو و کشمیر شد‪ .‬رهبر حکومت والیت مرزی شمالغرب (صوبه سرحد) عبدالقیوم خان ترانسپورت و مواد سوخت را در اختیار شان گذاشت‪.‬‬
‫ویژه گی این تهاجم آن بود که در آن فقط ملیشه های پشتون شرکت داشتند و نه واحدهای منظم ارتش پاکستان‪ .‬حمله به جمو و کشمیر بروز ‪ ۲۲‬اکتوبر سال ‪ ۱۹۴۷‬هنگامیکه‬
‫برخوردهای خونین در پنجاب صورت گرفتند‪ ،‬آغاز شد‪ ۲۰۳ .‬رهبری این اقدام را جنرال ارتش پاکستان اکبر خان به عهده داشت‪ .‬جگرن (سرگرد) اردوی پاکستان خورشید انور بحیث‬
‫فرمانده بخش (سکتور) شمال انتصاب شد‪ .‬او با رفتن به پیشاور از خان عبدالقیوم خان کمکهای مادی و غیره بدست آورد‪ .‬دسته مسلح پشتونها که بیشترینه آنها افریدیها و همچنان‬
‫وزیریها بودند‪ ،‬از شهرستان هزاره صوبه سرحد به شهر مظفرآباد وارد شده و بتندی به سوی رودخانه اوری و سرینگر براه افتادند‪ .‬گروه دیگر از راه رودخانه اوری به مقصد پونچ‬
‫براه افتاد‪۲۰۴.‬‬

‫آنگونه که اس‪ .‬اولپیرت مینویسد‪ ،‬بروز ‪ ۲۳‬اکتوبر حدود ‪ ۵۰۰‬تن پشتون مسلح قبایل سرحدی طوایف افریدی‪ ،‬وزیری و مهسود با الریها و جیپهای ارتش پاکستان (ساخت انگلیس)‬
‫مرز کشمیر را درنوردیده و به سوی خاور از راه جاده موتر رو مظفر آباد‪ -‬بارموال به سرینگر روان شدند‪ .‬این «تجاوز» پاکستان را به کشمیر حاکمان کشور زمان درازی فقط اقدام‬
‫«داوطلبانه» و خودجوش «قبایل» مینامیدند که بکمک برادران مظلوم شان شتافته اند‪ .‬مگر رانندهها‪ ،‬مواد سوخت و موترهای مورد استفاده پدیدههای شیوهء زندگی قبایلی نبودند و‬
‫از سویی افسران انگلیسی همانند ماموران پاکستانی درجریان کارها قرار داشته و در درازنای راه‪ ،‬قطار موترها در شمال پاکستان را حمایت کرده و یا حد اقل از دربرابر این عملیات‬
‫اکتوبر کارشکنی نمیکردند‪ ،‬در نتیجه پاکستان که به الحاق کشمیر به خودش ‪( ،‬چه بسا که پیش از این حرف «ک» آنرا در میانهء نام دولت نو درج کرده بود)‪ ،‬امیدوار بود‪( .‬ازهمان‬
‫تکتیک درآوردن نادرخان به کابل استفاده شد‪).‬‬

‫شب ‪ ۲۴‬اکتوبر در دهلی نو خبری غیر رسمی اعالم شد مبنی بر اینکه حمله کنندگان شهر مظفرآباد را گرفته اند و پگاه آنروز فرماندهی ارتش پاکستان رسما به آگهی رهبری نظامی‬
‫دومینیون برادر رساند ‪« :‬داوطلبان قبایلی» به کشمیر «داخل شده» و دستهء پیشقراول آنها در ‪ ۴۰-۳۵‬میلی شهر سرینگر مستقرشده است»‪۲۰۵.‬‬

‫واحدهای دولتی شهزاده نشین بکلی بی مورال و فلج شده بودند‪ .‬وضعیت پیچیده درجنوبغرب شهزاده< نشین که قشر بانفوذ آنجا را پشتونها تشکیل داده< و برخی از آنها در ارتش هند‬
‫برتانوی خدمت میکردند‪ ،‬نیز نقش خودرا در رویارویی آغاز شده بازی کرد‪ .‬در ادامه تشدید برخوردهای جماعتی در درازنای مرزهای تازه بمیان آمدهء کشمیر‪ ،‬در ماه اکتوبر در شهر‬
‫پونچ شورشی زیر نام ایجاد «آزاد کشمیر» رخ داد‪ .‬ملیشه های پشتون که بیشرینه شان افریدیها بودند‪ ،‬از یگانه راه کوهی که در آنزمان وادی کشمیر را با پنجاب وصل میکرد (از‬
‫‪ ‬شهر رولپندی‪ ،‬پایتخت آیندهء گذرای پاکستان) از رودخانه اوری گذشته‪ ،‬شهر باراموال را گرفته و به شهر عمدهء شهزاده نشین سرینگر رسیدند‪۲۰۶.‬‬

‫مهاراجهء ترسیده با هواپیما به دهلی فرار کرده‪ ،‬از حکومت هند تقاضای کمک کرد‪ .‬جانب هند کمک اش را مشروط به پیوستن شهزاده< نشین به اتحاد هند ساخت‪ .‬یگانهای دیسانت‬
‫شدهء هندی ازهوا که یبشتر از سیکها تشکیل یافته بودند‪ ،‬ملیشه های پشتون را از شهر سرینگر به رودخانه اوری عقب راندند‪ .‬در کشمیر حکومتی بریاست شیخ عبدهللا که تازه از‬
‫زندان آزاد شده بود‪ ،‬تشکیل یافت‪ .‬مگر پشتونهای قبایل به ماندن شان در ساحهء کشمیر تا برقراری آتش بس بوسیلهء ملل متحد بتاریخ ‪ ۱‬جنوری ‪ ۱۹۴۹‬ادامه دادند‪۲۰۷<.‬‬

‫بذبختانه که ملیشه های مهاجم ترور واقعی را در برابر غیر مسلمانان براه انداختند‪ .‬آنان کاهن های بودایی را در عبادتگاههای شان نابود کرده خسارات هنگفتی را به نواحی شمالی‬
‫پنجاب وارد کردند‪ .‬یکی از گروههای مهاجم بروز ‪ ۱۳‬جنوری ‪ ۱۹۴۸‬در راه برگشت از راه گجرات پس از نبرد شش ساعته بیجا شدگان غیر مسلمان با واحدهای ارتش پاکستان‬
‫بسرکوب آنها سوق شدند‪۲۱۴.‬‬

‫البته حکومت پاکستان و شخص گورنر جنرال م‪ .‬ع‪ .‬جناح و وزیر اعظم لیاقت علی خان را نباید در این خشونتها مقصر دانست‪ .‬م‪ .‬ع‪ .‬جناح همواره طرفدار قانونیت بود‪ .‬ملیشه های‬
‫پشتون زیر «روحیه جهاد» دربرابر غیر مسلمانان و برای دفاع از همکیشان شان از ترور مهاراجه کشمیر‪ ،‬دست به ترور گسترده زدند‪« .‬پشتونها‪ ،‬آتش میزدند‪ ،‬میدزدیدند‪ ،‬تجاوز‬
‫جنسی میکردند‪ ،‬تیرباران میکردند همهء اینها در فاصلهء نزدیک به سرینگر جاییکه صدها هزار انسان بیدفاع متمرکز بودند‪ ،‬صورت میگرفت»‪ ۲۱۵.‬حتی در خزان سال ‪ ۱۹۴۷‬پس‬
‫از خلع زمامدار کشمیر جانشینش که ریاست دولت شهزاده نشین گذشته را داشت‪ ،‬موافقتنامه یی پیرامون پیوستن جمو و کشمیر به هند را امضا کرد‪ ،‬مگر خودمختاری ویژه والیت‬
‫جدید و همچنان مساله موقف خاص کشمیر همچنان ناحل باقیمانده بود‪ .‬گزینه «جهاد کشمیر» مردم قبایلی اما ‪ ‬در محلهء نخستین موجودیت پاکستان باعث شناسایی و آشکارا شدن‬
‫منافع این دولت شدند‪۲۱۶.‬‬

‫‪---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬

‫دوشنبه‪ ۲۵ ‬جدی ‪ ۱۳۹۶‬خورشیدی برابر با ‪ ۱۵‬جنوری ‪ ۲۰۱۸‬میالدی‬

‫کمپاین< انتقال ملیشه های قومی به کابل‪ /‬ارگ‪ ،‬اردو را دور می زند‬

‫درحالی که موازنه سیاسی و نظامی بین بلخ و کابل‪ ‬در جهت انزوای غنی‪ -‬عبدهللا درحال تغییر‪ ‬است خبر میرسد که‪ ‬دسته جات ایله جار ملیشیایی<‪ ‬به رهبری معصوم‬
‫استانکزی از والیات به کابل درحال انتقال است و در مهمان‪ ,‬خانه های سری امنیت ملی تجمعات بیشتر شده است‪.‬‬

‫بعد از آن که‪ ‬لوی درستیز جنرال شریف خان یفتلی‪  ‬از امر غنی‪ -‬عبدهللا جهت راه اندازی عملیات جنگی علیه مردم بلخ سرباز زد‪ ،‬برنامه اشتعال جنگ قومی‪ ‬از‬
‫سوی ارگ در شمال‪  ‬با سکته گی مواجه شده است‪ .‬حماقت غنی‪ -‬عبدهللا درین است که نمی دانند شریف یفتلی‪ ‬فرزند ارشد‪ ‬خود را درجنگ با تروریزم طالب‪ ‬از دست‬
‫داده است و هرگز به منظور گسترش تروریزم جان سربازان و افسران را به خطر نمی اندازد و بدنامی تاریخی را به نام خود ثبت نمی کند‪.‬‬

‫به گزارش شبکه اطالع رسانی‪ ،‬اکنون تصمیم گرفته شده است که شرکت دادن اردو به جنگ قومی خطرهای معکوس دارد‪ .‬فیصله شده است که بدون قطعات اردوی‬
‫ملی و پلیس‪ ،‬تحت مدیریت‪ ‬معصوم استانکزی‪ ‬با برباد دادن هزینه های بیت المال که از‪ ‬مردم تحت نام مالیه استحصال‪ ‬می شود‪ ،‬استفاده از قطعات ملیشه های قومی‬
‫روی دست گرفته شود‪.‬‬

‫مطابق همین طرح نفرات حزب اسالمی جهت اشتراک درین پروسه‪ ‬به سرعت از زندان‪  ‬آزاد شدند‪ .‬افزون برین دسته جاتی از طالبان که بخشی از مفرزه های امنیت‬
‫ملی اند همراه با داعشی های مرتبط با حزب اسالمی حکمتیاراز والیت های خوست‪ ،‬زابل‪ ،‬هلمند و غزنی‪ ‬به کابل آورده شده اند و در مهمانسرا های خاص ریاست‬
‫امنیت ملی‪ ‬در ‪ 13‬محل مخفی‪  ‬و مصئون مستقرشده اند‪ .‬مفرزه های ذخیره ای انتحاری ها به کابل منتقل شده و حسب لزوم به سوی بلخ و دیگراهداف مورد نیاز‬
‫حرکت داده می شوند‪.‬‬
‫انتقال مفرزه های قومی از راه زمین با خطرات سختی همراه است و با توجه به نظارت‪ ‬حساس نیروهای مقاومت‪ ‬در حوزه شمال‪ ،‬دیسانت مفرزه های قومی و طالب‬
‫بر نقاط حساس در بلخ‪ ‬یک قماری پر ریسک‪  ‬است که می تواند باعث قتل عام دسته جات دیسانتی شود‪.‬‬

‫‪.‬شاید وقوع قتل عام احتمالی ملیشه های بی خبراز جریانات عقب صحنه‪ ،‬منظور اصلی غنی‪ -‬عبدهللا باشد تا تصویر مالمت باری از عطا نور در ذهن خلق ترسیم‬
‫کنند‪.‬‬

‫‪----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬

‫دوشنبه ‪ ۱۱‬جدی ‪ ۱۳۹۶‬خورشیدی برابر با اول جنوری ‪ ۲۰۱۸‬میالدی‬

‫سالی خونین برای افغانستان ‪ 2017 ،‬‬

‫سال ‪ 2017‬سال خونینی را در تاریخ این کشور رقم زد که حمله به مراکز بزرگ نظامی و غیر نظامی تلفات سنگین برجای گذاشت و بخش بزرگ تلفات در حمله به مساجد‪ ،‬غیر‬
‫‪.‬نظامیان را گروه تروریستی داعش به عهده گرفت و افغانستان‪ ،‬با آخرین حمله به مرکز فرهنگی‪ -‬اجتماعی تبیان با ‪ 51‬کشته و ‪ 90‬زخمی امسال را به پایان رساند‬

‫به گزارش ایرنا‪ ،‬سال ‪ 2017‬برای افغانستان سال خونینی بود‪ ،‬عناصر طالبان اقدام به حمالت مرگ‌باری کردند‪ ،‬در حالی که گروه تروریستی داعش و شاخه خراسان نیز به مراتب‬
‫‪.‬قوی‌تر شده و بیشترین تلفات را به غیر نظامیان وارد کردند که ناشی از حمالت این گروه به مساجد و مراکز غیر نظامی بوده است‬

‫گروه طالبان طالبان روز گذشته (‪ 9‬دی ماه) با انتشار بیانیه ای تلفات نظامیان افغان و خارجی را در سال ‪ 2017‬بیش از ‪ 15‬هزار نفر اعالم کرد که از جمله ‪ 289‬نظامی خارجی کشته‬
‫و ‪ 124‬تن از آنان زخمی شدند‪« .‬قاری یوسف احمدی» که خود را یکی از سخنگویان طالبان می خواند‪ ،‬افزوده است که در این مدت ‪ 14‬هزار و ‪ 936‬تن از نیروهای افغان کشته و ‪9‬‬
‫‪.‬هزارو ‪ 430‬تن از آنان نیز زخمی شده اند‬

‫این سخنگوی طالبان نوشته است که در سال ‪ 2017‬نیروی آن ها ‪ 7‬هزار و ‪ 503‬حمله بزرگ و کوچک را علیه نظامیان خارجی و افغان انجام داده اند که از جمله ‪ 48‬حمله انتحاری‬
‫بوده است‪ .‬طالبان ادعا کرده که در این سال ‪ 41‬شهرستان را در کنترل خود گرفته و در تعدادی از شهرستان های دیگر نیز پیشروی کرده اما عالوه بر آن حمالتی با تلفات سنگین بر‬
‫‪.‬غیر نظامیان در کابل و برخی از استان های این کشور رخ داده که مسئولیت برخی از آن ها طالبان و تعداد دیگر را نیز داعش به عهده گرفته است‬

‫حمله به سفارت عراق در ‪ 9‬مرداد ماه در کابل که ‪ 2‬کشته و ‪ 3‬زخمی برجای گذاشت و مسئولیت آن را گروه تروریستی داعش بر عهده گرفت و این حمله در واکنش سریع نیروهای‬
‫‪.‬افغان مهار و مهاجمان از پای درآمدند ‪ .‬اما به علت حمله به سفارت یک کشور خارجی برای افغانستان هزینه زیادی در بر داشت‬

‫همچنین حمله انفجاری بر مهمان خانه استانداری «قندهار» که در ‪ 21‬دی ماه سال ‪ 1395‬رخ داد که در آن سفیر امارات متحده عربی با ‪ 5‬دیپلمات آن کشور که در ابتدا زخمی شده‬
‫بودند‪ ،‬جان خود را از دست دادند و آمار تلفات آن با چند تن از مردم عادی ‪ 14‬تن اعالم شد‪ .‬در این حمله استاندار قندهار نیز زخمی شد و پس از چندین ماه درمان به کار خود‬
‫‪.‬بازگشت‬
‫‪.‬اگر چه طالبان مسئولیت این حمله را نپذیرفت‪ ،‬اما تحقیقات مشترک کشور امارات با اداره امنیت ملی افغانستان گروه طالبان را مسئول این بمب گذاری معرفی کرد‬

‫همچنین مسئولیت حمله خونین به بیمارستان ‪ 400‬تخت خوابی ارتش در ‪ 18‬دی ماه که در منطقه دیپلماتیک کابل رخ داد و در آن بیش از ‪ 100‬کشته و یا زخمی بجا ماند را گروه‬
‫‪.‬تروریستی داعش به عهده گرفت‬

‫حمله دیگر در ‪ 3‬شهریور ماه به مسجد «امام زمان» «عج» در شمال شهر کابل در منطقه «خیرخانه» بوقوع پیوست که در آن ‪ 20‬تن کشته و ‪ 30‬نفر دیگر نیز زخمی شدند‪ .‬در ‪28‬‬
‫‪.‬مهر ماه همین سال حمله دیگر به مسجد «امام زمان» «عج» در غرب شهر کابل در منطقه «پل خشک» رخ داد که آمار رسمی کشته ها ‪ 60‬و ده ها تن دیگر زخمی اعالم شد‬
‫‪.‬همزمان با آن در مسجد شهرستان «دولینه» استان «غور» نیز حمله انتحاری رخ داد که تعداد کشته های آن ‪ 30‬تن گزارش داده< شد‬

‫همچنین در زمان های متفاوت حمالت مرگباری در ‪ 2‬مسجد در استان «هرات» در غرب افغانستان نیز بوقوع پیوست که بیش از یکصد کشته و زخمی برجای گذاشت‪ ،‬مسئویت تمام‬
‫‪.‬این حمالت را گروه تروریستی داعش به عهده گرفت‬
‫فردای آن روز در ‪ 29‬مهر ماه مهاجم انتحاری دانشجویان دانشگاه نظامی «مارشال فهیم» در غرب شهر کابل در منطقه «چهارراهی قمبر» را هدف قرار دادند که منابع دولتی‬
‫‪.‬افغانستان شمار تلفات آن را ‪ 15‬کشته و ‪ 4‬زخمی اعالم کرد‬
‫در ‪ 25‬مهر ماه همین سال مهاجمان انتحاری طالبان فرماندهی پلیس و مراکز نظامی در شهر «گردیز» مرکز استان «پکتیا» را هدف قرار دادند و همزمان با آن در استان های «فراه»‬
‫‪.‬و «غزنی» نیز حمله کردند که ‪ 100‬کشته برجای گذاشت‬

‫حمله مهاجمان انتحاری به مقر لشکر «‪ 209‬شاهین» در «مزارشریف» مرکز استان بلخ یکی از بزرگترین حمالت طالبان بود که در این حمله بیش از ‪ 300‬سرباز ارتش کشته و یا‬
‫زخمی شدند و طالبان آن را بزرگترین موفقیت خود دانست که با استفاده از افراد نفوذی خود انجام داده بودند‪ .‬اما بدتر از همه حمله تانکر آب در منطقه دیپلماتیک و بشدت حفاظت‬
‫شده پایتخت در نزدیکی سفارت المان رخ داد که در آن ‪ 10‬تن مواد در نزدیکی سفارت آلمان انفجار داده< شد که در آن بیش از ‪ 500‬تن کشته و یا زخمی شدند و اکثر کشته شدگان غیر‬
‫‪.‬نظامیان بودند‬

‫‪.‬این انفجار به حدی قوی بود که تا یک کیلومتری آن شیشه های ساختمان ها فرو ریخته و منازل مردم بشدت آسیب دید‬
‫در این انفجار ساختمان سفارت ایران نیز بشدت آسیب دید و شیشه های دفتر خبرگزاری ایرنا که با محل انفجار حدود ‪ 600‬متر فاصله داشت‪ ،‬فروریخت و آثار تخریب این انفجار هنوز‬
‫‪.‬هم در نزدیکی محل بوضوح قابل مشاهده است‬
‫آخرین حمله مهاجم انتحاری که مسئولیت آن را گروه تروریستی داعش پذیرفت روز پنجشنبه گذشته در منطقه «ششم» در غرب شهر کابل به مرکز «فرهنگی – اجتماعی» تبیان رخ‬
‫‪.‬داد که در ‪ 51‬تن کشته و ‪ 84‬تن دیگر زخمی شدند‬

‫امروز یکشنبه که سومین روز از حمله به مرکز فرهنگی‪ -‬اجتماعی تبیان می گذرد وزارت دادگستری افغانستان در این ارتباط با این حمله فعالیت سیاسی این نهاد را غیر قانونی اعالم‬
‫‪.‬کرده و گفته است که این نهاد حق فعالیت سیاسی را نداشته است‬
‫حمالت هفته آخر برج جنوری ‪ ۲۰۱۸‬در هتل انترکانتننتل کابل‪ ٬‬چارراهی صدارت‪ ٬‬حمله به فرقه ‪ ۱۱۱‬قرغه وموسسه حمایت از اطفال در شهر جالل آباد در جریان ده روز که بیشتر‬
‫‪.‬از دوصد کشته و بیشتر از ‪ ۵۰۰‬زخمی بجا گذاشت نیز بی سابقه بود‬

‫با پیشروی طالبان و شدت جنگ در افغانستان «دونالد ترامپ» رئیس جمهوری آمریکا پس از ماه ها بحث و گفت وگو در ‪ 21‬اگست امسال میالدی راهبر جدید خود را برای افغانستان‬
‫و کشورهای جنوب آسیا اعالم کرد‪ .‬وی در این راهبرد به هند رقیب اصلی پاکستان نقش بیشتر قایل شد و فشارهای دیپلماتیک بر پاکستان را شدت بخشید‪ ،‬اقدامی< که از طرف برخی از‬
‫‪.‬سیاستمداران افغان نمایشی خوانده می شود‬

‫با اعالم این راهبرد حضور نظامی آمریکا و «ناتو» در افغانستان بار دیگر گسترش یافته است و نظامیان آمریکایی پس از خروج در سال ‪ 2014‬به صحنه نبرد علیه طالبان و داعش‬
‫باز گشته اند‪ .‬اما کارشناسان افغان این حضور را دلیل مشروعیت جنگ مخالفان عنوان کرده و به این باور هستند که این راهبرد نیز کاری از پیش نمی برد‪ ،‬زیرا آمریکایی ها بدنبال‬
‫‪.‬مبارزه با تروریسم نه بلکه اهداف دیگر را تعقیب می کند‬

‫تالش دولت و شورای عالی صلح افغانستان در امر گفت وگو با طالبان و پیشرفت صلح هم دستاوردی نداشته است و گروه طالبان با وجود حضور دوباره آمریکا و هشدار آنان برای‬
‫‪.‬نابودی طالبان همچنان بر طبل جنگ علیه دولت می کوبند و هیچ چراغ سبزی برای گفت وگو نشان نداده اند‬

‫با رفتن به سال آینده میالدی‪ ،‬دولت وحدت ملی با وضعیت امنیتی چالش‌برانگیزی مواجه است از یک طرف با مشکالت داخلی مواجه بوده‪ ،‬از طرف دیگر حضور رو به گسترش گروه‬
‫‪.‬تروریستی داعش و شدت حمالت طالبان‪ ،‬دولت را تحت فشار قرار داده< است‬

‫انتخابات مجلس و آمادگی برای انتخابات ریاست جمهوری در سال ‪ ،2019‬سال ‪ 2018‬را دارای اهمیتی خاص برای دولت ساخته است که باید منتظر بود تا مشخص شود با برگشتن‬
‫‪.‬دوباره آمریکا به صحنه افغانستان وضعیت به سود چه کسی به پیش خواهد رفت‬

‫‪-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬

‫محمد عالم افتخار‬

‫‪ ‬نگرشی بر اصل «مشروعیت»؛ و بحرانها و مصایب< زعیم و رژیم نامشروع‬

‫‪ ‬وقتی یک واقعیت اجتماعی از دایرهء قرارداد اجتماعی معتبر موجود و مقبول و مسلط‪  ‬در ذهن و روان اجتماع علنا ً ـ و به ِویژه در کمال افتضاح و رسوایی ـ بیرون می‪ ‬گردد؛‬
‫مردود واقع می شود؛ این مردودیت را؛ در زبان حقوقی و قانونی توسط ترم یا واژهء «نامشروع» یا (‪ )Illegitimate‬افاده< میدارند‪.‬‬

‫واژهء (‪ )Illegitimate‬و «نامشروع» را در غالب فرهنگ های لغات چنین تعریف میکنند‪:‬‬

‫حرام‪ ،‬ناروا‪ ،‬ولد الزنا‪ ،‬زنا زاده‪ ،‬آنچه خالف شرع است‪ ،‬غیرقانونی‪ ،‬خوردنی ها و نوشیدنی ها و پوشیدنی های تحریم گشته ـ چون شراب و گوشت خنزیر در دین اسالم ـ‪،‬‬
‫اعمال و اخالق ممنوعه‪ ،‬کسب و کار غیر مجاز ـ‪  ‬مانند رباخواری‪ ،‬رشوت خواری‪ ،‬احتکار‪ ،‬دزدی‪ ،‬رهزنی ‪ ...‬در غالب شرایع بشری‪.‬‬

‫ترم یا واژهء نامشروع که معادل کامل همان ( ‪ )Illegitimate‬در انگلیسی است؛ چنانکه می بینیم از ریشهء «شرع» که لغت عربی میباشد؛ مشتق شده و لذا ضروری است که‬
‫معنای لغوی و اصطالحی «شرع» در حقوق‪) ‬از جمله فقه) و روانشناسی را هم از نظر بگذرانیم‪:‬‬

‫شرع به مفهوم لغوی حسب صرف و نحوی عربی؛ روش‪ ،‬راه‪ ،‬طریقه و آئین است‪.‬‬

‫‪ ‬این لغت نه تنها پیش از اسالم وجود داشته بلکه پیش از حضرت ابراهیم ـ بنیانگذار ادیان ابراهیمی اعم از یهودیت و مسیحیت و اسالم نیز؛ با تفاوت های کم و بیش از نظر‬
‫زبانشناسی ـ موجود بوده است؛ لذا قاطی کردن آن با ادیان ابراهیمی اساسا ً کار غیر علمی است‪.‬‬

‫‪ ‬ولی بار مفهومی «شرع» در روان مردمان مسلمان ـ مردمان ساده که حافظهء تاریخی شان به دالیل متعدد ضعیف است ـ و اساسا ً ضعیف شکل داده< شده و ضعیف نگهداشته‬
‫شده است!ـ از نظر پسیکولوژی؛ بیشتر عطف به باور های مذهبی و دینی آنها میشود‪.‬‬

‫‪ ‬لذا ترم «نامشروع» به اعتبار روانشناسی توده های مؤمن مسلمان و یهودی به معنای غیر اسالمی‪ :‬خالف اسالم‪ ،‬خالف دین اسالم و هکذا غیر یهودی‪ ،‬خالف یهودیت و ضد‬
‫شریعت یهود‪  ‬نیز هست‪.‬‬

‫البته نظر به علوم تجربی و حتی موازین رفتاری جوامع غربی‪ ،‬زیاد اهمیت ندارد که همچو تلقیات و باور ها به مثابهء احکام و حقایق اکادمیک و ساینتفیک مطرح گردد و یا‬
‫مد نظر گرفته شود؛ معهذا جان مطلب درینجاست که «مشروعیت» و «عدم مشروعیت» بیشتر امر زمان و مکان مشخص؛ مردم مشخص و روان و رغبت و تلقی و باور آنان است نه‬
‫یک امر اکادمیکی و تکنیکی و فنی‪...‬یکسان در همه جهان‪.‬‬

‫مثالً از نظر علمی و اکادمیک «ولدالزنا» یا کودک «حرامزاده»؛ موجو ِد معصوم و صدفیصد بیگناه و پاک است و از این رهگذر اینکه او محصول کدام نوع رابطهء جنسی به‬
‫ت حیات و حرمت‬ ‫لحاظ حقوقی و باور های اساطیری مردمان مشخصی میباشد؛ نه تنها بی تفاوت است بلکه علوم زیست شناسی‪ ،‬بشر شناسی‪  ،‬روانشناسی و حقوق ناشی از طبیع ِ‬
‫نفس موجود حیه؛ «ولد الزنا» و کودک «حرامزاده»< را جداً مورد حمایت و احترام کامل و خلل ناپذیر قرار داده< جامعهء مدنی را مکلف میسازد که او را همانند کودک «حالل زاده»‬
‫بزرگ کند‪ ،‬قدر و ارج دهد‪ ،‬تعلیم و تربیت کند و الی اخیر با وی به سان موجود کامل الحقوق و سزاوار همان احترام و امتیازات رفتار نماید که سایران از آن ها برخوردار میباشند‪ .‬‬

‫این علوم و موازین حقوق طبیعی مسلما ً کوچکترین بی توجهی‪ ،‬تبعیض‪ ،‬بی حرمتی‪ ،‬حق تلفی در مورد چنین آدمیزاده ای را جرم میداند و چه بسا در مقابل آن؛ تدابیر وقایوی‬
‫و مجازاتی را پیشبینی و اجرا میکند‪.‬‬
‫بر عالوه از دیدگاه علمی این کودک ممکن است به همان مدارج نبوغ و دها برسد که در امکانات سایران هست و منجمله ممکن است رهبر و پیشوا و «اولی االمر» اجتماع‬
‫خویش و رجل مهم علمی و سیاسی و تاریخی جهان گردد‪.‬‬

‫ولی به صرف همین طرز تفکر درست و پنداشت مبتنی برعلم و بر عینیت طبیعت؛ ممکن نیست آنا ً کلیه جوامع بشری را مجاب و مطیع آن ساخت که اصالً دیگر سخن و‬
‫مالحظه ای درمورد «ولد الزنا»‪ ،‬طفل «حرامزاده» ‪ ،‬فعل زنا و گسترهء اپدیمیک و پاندیمیک آن (فحشا) نداشته باشند و همه گان باور ها و رغبات و انگیزه های ذهنی و روانی‬
‫خویش را در قبال روابط جنسی درون ازدواج شرعی و بیرون از آن کنار بگذارند‪.‬‬

‫چنین تالش ها در عمل محکوم به شکست و فاجعه میباشد؛ به ویژه در جوامع سنتی تر و متدین تر از قبیل جوامع قبیلوی و عشیروی اسالمی نظیر افغانستان امروز!‬

‫حتی ممکن نیست اشارات و داللت های دور درین راستا به آسانی تحمل گردد‪.‬‬

‫درین سطح یکی از صد ها حقیقت متأخر را که روایت‪  ‬میکنند؛ مورد مالقات کارمندان خارجی ملل متحد با والی قندهار در زمان امارت اسالمی «طلبای کرام!» است که ارزش‬
‫جامعه شناسی و تاریخی کالنی را دارا میباشد‪.‬‬

‫واقعه طوری بوده که پس از نزدیک به اکمال شدن یک پروژهء عام المنفعهء ملل متحد در قندهار؛ فرستاده ای از ملل متحد یکجا با کارمندان ذیصالح محلی آن مؤسسه در‬
‫حوزهء جنوب به مالقات آخوند محترمی که والی قندهاربوده است؛ میروند‪.‬‬

‫فرستادهء ملل متحد با جناب آخوند احوالپرسی گرمی میکند و به خاطر اینکه به تیپ رایج در کشور های غربی؛ کم و کاستی دراین مصافحه باقی نماند؛ از جناب والی به دنبال‬
‫پرسیدن احوال خودش؛ احوال خانم محترمه اش را هم پرسان می نماید‪.‬‬

‫‪ ‬چون این پرسش را به والی طالب ترجمه میکنند چنان بر افروخته می شود که سنگ سر میزی یا گیالسی را که در دسترسش بوده بر روی مهمانان میکوبد؛ مالقات برهم‬
‫میخورد و حتی پروژهء مورد نظر نیمکاره رها میگردد‪.‬‬

‫ت برحق و دنیا‬
‫میتوان آخوند مذکور را نه فقط به مالحظات علمی و اکادمیک بلکه به مالحظات سیاسی و دپلوماتیک از این رهگذر به شدت محکوم کرد؛ ولی همهء این مدافعا ِ‬
‫پسند؛ سبب برائت نمایندهء ملل متحد و همانند هایش نیز نمیگردد‪.‬‬

‫‪ ‬چرا که آنان فاقد شناخت از واقعیت و حقیقت مشخص در زمان و مکان‪  ‬مشخصی که در آن قرار داشته اند؛ بوده با آخوند قبیلوی که روانش را صرفا ً روایات و باور های‬
‫بومی و «اسالم تقریری» و مسموع و حدسی ویژه تشکیل میداده است؛ همانند یک فرد مدرن و تحصیلکرده و دارای جهانبینی مغرب زمین رفتار نموده اند‪.‬‬

‫در مورد عدم مشروعیت زعیم و رژیم همین کشور سنتی و مذهبی هم تمامی این مالحظات جداً مدنظر است؛ به خصوص که او در جایگاه «ولی امر یا اولی االمر» مسلمانان‬
‫این سرزمین تکیه میزند‪ .‬معهذا مشروعیت و عدم مشروعیت اخیر الذکر؛ مفهومی محدود در حیطهء همین مالحظات نمی باشد‪.‬‬

‫‪ ‬اینکه در گذشته های تاریخی و حتی در همین نزدیکی ها در جهان و افغانستان چه کسانی چگونه برسر قدرت آمده اند؛ بحث دراز دامنی است که در حوصلهء این نوشته نمی‬
‫باشد‪ .‬واما همهء آنها بال استثنا روش ها و تخنیک هایی را برای اینکه «مشروع» جلوه کنند؛ ناگزیر به کار می برده اند‪ .‬‬

‫بر عالوه؛ فقر شدید شعور سیاسی و حقوقی عامهء مردم و متابعت سنتی (رعیتی= گوسفند وار) آنان از مشران عشیره و قبیله‪ُ ،‬مغان و کشیشان‪ ،‬مالیان و امامان؛ بستر‬
‫مساعد جهت دست و پا کردن مشروعیت به حکام و سالطینی فراهم میکرده است که اساسا ً قدرت نظامی‪ ،‬نفوذ قومی و غالبا ً حمایت پنهان نیرو های بیگانهء‪  ‬دارای سلطه و قیمومیت‬
‫نامرئی را با خود داشته اند‪.‬‬

‫حتی سوء استفادهء حاکمان جبار که مشروعیت انسانی و مردمی برای خود تأمین کرده نمی توانستند؛ از اوضاع و احوال یاد شده؛ به جایی رسید که آنان خود را فرزند و‬
‫فرستادهء خدا در روی زمین و کُل اختیار جان و مال و ناموس مردمان به نماینده گی از آفریدگار جا بزنند و قرن ها این خرافه را که لکهء ننگی بر پیشانی بشریت است؛ ریشه دار و‬
‫نهادینه کنند‪.‬‬

‫مواردی که چنین جباران و ساللهء شان خود یا مؤرث خود را خدای یگانه یا یکی از خدایان اعظم جهان ادعا کرده اند؛ نیز زیاد ثبت تاریخ شده است و اساطیر مردمان‬
‫گوناگون عمدتا ً به همان هاست که می پردازد‪.‬‬

‫چه ادعای خدایی و چه ادعای فرستاده و فرزند و قریب خدا بودن؛ همه و همه بدین معناست که حاکمان همیشه به «مشروعیت» نیازمند و وابسته و مشروط بوده اند‪.‬‬

‫‪ ‬به خاطر ‪ ...‬فهم کردن موضوع بایست تأکید نمود که بدون «مشروعیت» و دالیل مهیا کننده و بخشندهء «مشروعیت» حتی فردی صالحیت و حق و حقوق همبستر شدن با‬
‫همسر خود را ندارد و فقط «مشروعیت» است که همسری و رفاقت و شراکت و متابعت و اداره و قومانده و زعامت و پیشوایی ‪...‬فراهم می نماید‪.‬‬

‫جالب اینجاست که حتی مدعیان خدایی چون نمرود های بین النهرین‪ ،‬فراعنهء مصر؛ امپراتوران ایران و روم و چین قدیم هم به طور یک مطلق از «مشروعیت» مردمی و‬
‫اجتماعی نمی توانسته اند؛ بی نیاز باشند و برای حصول رضا و خموشی و پشتیبانی مردمان تحت قلمرو خود؛ پیوسته در تالش و تکاپو بوده و منجمله با هراس و اضطراب و وحشت؛‬
‫مراقب رشد آگاهی و بینایی مردم می بوده اند و معموالً این گونه موج ها را با قساوت زبونانه و جبونانه؛ به مجرد بروز و ظهور سرکوب می نموده اند‪.‬‬

‫چرا که اعتالی شناخت‪ ،‬آگاهی‪ ،‬بیداری و سازمانیابی مردم مستقیما ً همان «مشروعیت» را به مخاطره می انداخت که آنان در پناه تلقین و تبلیغ و تحمیل آن توانسته بودند به‬
‫قدرت برسند و در قدرت بمانند‪.‬‬
‫‪ ‬اما علی الوصف سرکوبی های وحشیانه هم؛ باالخره زمان زوال و بطالن «مشروعیت» های کذایی و قدرت های متکی بر اینگونه «مشروعیت» ها فرا میرسید‪ .‬تا جائیکه‬
‫دعوی خدایی و خدا داده گی قدرت و تخت و تاج؛ دیگر به کرسی نمی نشست و حتی در واپس مانده ترین سرزمین ها چون افغانستان؛ حکام به القاب «ظل هللا و المتوکل علی هللا!‪»...‬‬
‫دل خوش میکردند ولی عمدتا ً از ناحیه فالن و به همان اصل و نسب آبایی که گویا خدمتی به مردم و تاریخ و سرزمین انجام داده< بودند؛ تقالی کسب «مشروعیت» می نمودند‪.‬‬

‫به مرور و در اثر مقاومت های قهرمانانهء مردمان و مساعی روشنگرانه پیشروان اندیشه و سیاست و تاریخ؛ این ترفتد ها هم از نفس افتاد و چه بسا ادعای «مشروعیت» از‬
‫این استقامت ها حالت اعتراف و اقرار به جنایات‪ ،‬قطاع الطریقی ها‪ ،‬تجاوزات‪ ،‬اشغالگری ها و غارتگری ها را یافت‪ .‬مثالً ادعا ها و نازش های ساللهء چنگیز خان مغول بر میراث‬
‫جنایات او؛ سریش و پیوست ها به جهانگشایان یونانی و رومی و بربری و ترکی و عربی و المانی و روسی و انگلیسی ‪ ....‬‬

‫با رشد و تکامل عمومی بشریت و با ساقط شدن فزایندهء «مشروعیت» های کذایی و شیطانی؛ اصل «مشروعیت» مردمی و توده ای قدرت سیاسی ـ قضایی؛ نیرو گرفت و‬
‫باالخره در پنج شش قرن اخیر به نص مطاع و محتوم طریقهء به قدرت رسیدن و انتخاب زعما و حاکمان و قاضیان مبدل گردید و حتی مفهوم حاکم و حکمیت گر (قاضی) به «خادم و‬
‫مستخدم و نوکر مردم» تعویض گشت‪.‬‬

‫البته مسأله در سراسر جهان نه به همین ساده گی است و نه هنوز در حد کمال مطلوب؛ و اما روند مزبور به طور مقاومت ناپذیر انکشاف میکند؛ ژرفش و گسترش می یابد!‬

‫تقریبا ً همه آنچه را که جهان به خود دیده؛ افغانستان امروز و خراسان و آریا ویجهء باستان هم از سر گذشتانده است!‬

‫درین زمره مؤسس افغانستان کنونی ـ با اینکه نام افغانستان به او ربطی ندارد ـ یعنی احمدشاه ابدالی طئ جرگهء تاریخی «شیر سرخ» است که مشروعیت می یابد!‬

‫جرگه «شیر سرخ» در واقع جز گردهم آیی نه چندان مؤفق سران قبایل و عشایر و مساجد و زیارت گاه ها چیزی نبوده است و در فرجام هم نه فیصلهء جرگه بلکه جسارت پیر‬
‫صابر شاه کابلی؛ احمد خان ابدالی را که سر لشکری از اردوی نادرشاه افشار بود؛ «شهنشاه خراسان» و دیگران را وادار به سکوت و تسلیم و رضا میسازد‪.‬‬

‫مختصراً الزم به یاد آوری است که پس از قتل نادر شاه افشار پادشاه مقتدر فالت پهناور ایرانزمین؛ زعیمی که بتواند به حیث جانشین در تمام قلمرو؛ مشروعیت یابد و به‬
‫قدرت برسد؛ موجود نمیشود؛ و لذا تالش های جداگانه در بخش بخش آن سرزمین؛ برای ایجاد حکومت های کوچک و محلی آغاز میگردد که یکی از آنها همانا مساعی افغانها در‬
‫قندهار برای ایجاد حکومت منطقهء خراسان است که به پادشاهی احمدخان ابدالی می انجامد‪.‬‬

‫به دلیل میراثی بودن نظام سلطنت؛ آنچه که بعداز احمد شاه روی میدهد؛ جز همان خوشهء گندمی که پیرکابلی بر دستار احمد خان نشانده بود؛ اتکایی ندارد ولی هیچگاه تقال‬
‫برای دست و پا کردن «مشروعیت» توسط استخدام مزدوران مداح مذهبی‪ ،‬نمایشات عوامفریبانه‪ ،‬باجدهی و توسل به مراجع سنتی سلطه بر مردم؛ قطع شده نمیتواند‪.‬‬

‫این روند تا حدودی در مورد امیر شیرعلی خان دارای استثناءاتی بوده است‪.‬‬

‫‪ ‬اما برهنه ترین و ننگین ترین مورد «عدم مشروعیت» درین دوران همانا تحمیل «شاه شجاع ارمنی * خاک پای کمپنی» هند شرقی مربوط ابرقدرت استعماری زمان بریتانیای‬
‫کبیر است و مردم افغانستان در قبال این اهانت به غرور و شرافت ملی خود؛ واکنش تقریبا ً باور نکردنی حماسی از خود بروز میدهند و ثبت صفحات تاریخ بشر می نمایند!‬

‫اما در چوکات نظام سلطنت مطلقهء امیر عبدالرحمن خانی؛ مورد غازی امان هللا؛ حتی در سطح جهان استثنایی است‪ .‬این نادرهء شهزاده گان تاریخ؛ نه تنها بر تاج و تخت‬
‫میراثی نمی چسپد بلکه قبول زعامت کشور از طرف خود را به قیام ملی برضد استعمارگران بریتانیایی و کمک مردم افغانستان به حصول استقالل و اعتالی کشور مشروط میکند و‬
‫بدینگونه به مشروعترین و پُرافتخار ترین زمامدار در تاریخ افغانستان و جهان مبدل میگردد‪.‬‬

‫تا جائیکه حتی پس از سیاه ترین توطئهء انگلیس و مالیان مزدور و جاسوس استعمارکهن در جهت «مشروعیت زدایی» از امان هللا شاه که منجر به کناره گیری اجباری وئ‬
‫از سلطنت و کشور میشود؛ نیروی مشروعیت واقعی اش به حدی است که سپه ساالر محمد نادر تحت نام امان هللا غازی و با شعار برگرداندن سلطنت امانیه؛ بر امیر حبیب هللا کلکانی‬
‫می شورد و غالب میشود؛ ولی به مجرد اینکه دروغ و ریاکاری را کنار زده و خود بر سلطنت قبضه میکند؛ به حاکم نامشروع‪  ‬و منفور مبدل میگردد و در کمتر از چهار سال علی‬
‫الرغم استبداد وحشیانه به سزای «غدار»ی اش میرسد‪.‬‬

‫پس از آن؛ رژیم بازماندهء «نادر غدار» خالی مشروعیت خود را فقط با «استبداد هاشم خانی» گویا پُر میکند؛ ولی این چیز ها رژیمی را نمیتواند بی نیاز از مشروعیت‬
‫ت گریز ناپذیر؛ درواقع هم و غم سلطنت محمد ظاهر شاه در سی سال پس از هاشم خان؛ همه و همه برای کسب مشروعیت است؛ مخصوصا ً نرمش و‬ ‫مردمی سازد‪ .‬بنا بر همین ضرور ِ‬
‫اصالحات دورهء صدارت شاه محمود خان؛ پالن های رشد اقتصادی‪ ،‬اجتماعی و فرهنگی صدارت محمد داؤد خان و دههء «دموکراسی تاجدار» درین راستا کامالً برجسته می باشد‪.‬‬

‫اینجا به مثابه نقطه عطف تاریخی نیازمند مکث بیشتری هستیم‪:‬‬

‫افغانستان؛ صرف نظر از«بازی های بزرگ» که در گذشته تاریخی اش با آن روبه رو بوده؛ نیم قرن است که گرفتار یک «بازی بزرگ» دیگر میباشد‪.‬‬

‫در اوایل این «بازی بزرگ» مهره ها عبارت اند از محمد ظاهر پادشاه چهل سالهء افغانستان‪ ،‬سردار محمد داؤد< پسر عم محمد ظاهر شاه‪ ،‬گروهبندی های سیاسی ـ نظامی‬
‫خلق و پرچم و شعله جاوید‪ ،‬شعبات اخوان المسلمین افغانی ـ پاکستانی ـ عربی ‪...‬‬

‫جریان طوری پیش می رود که تحت فشار های مبارزات مردم و امواج «مدرنیته»؛ سلطنت ظاهر شاهی وادار میشود که اصالحاتی در نظام حکومتداری به وجود آورد‪ .‬ظاهر‬
‫مسأله این است که از دیکتاتوری خاندان شاهی کاسته شده‪ ،‬حقوق و آزادی هایی به مردم افغانستان واگذار گردد‪.‬‬

‫به هر حال ظاهر شاه و حلقه حاکمهء دورادور او؛ ضمن پاسخ نسبتا ً مثبت دادن به خواست های بین المللی و داخلی‪ ،‬فرصت را غنیمت شمرده و در پناه آن مانعی ِزبر و سفت‬
‫و سرسخت در برابر مطلق العنانی های خویش؛ یعنی سردار محمد داؤد صدراعظم استثنایی ده سالهء کشور را به بهانهء منع در دست داشتن مقامات عمدهء قدرت توسط خاندان‬
‫شاهی؛ طئ قانون اساسی سال ‪ 1343‬هـ ش وادار به استعفا و خانه نشینی می نمایند‪.‬‬
‫حکایاتی هم وجود دارد که در این گیر و دار؛ خود سردار محمد داؤد نیز راه را به همین سو طئ پیشنهاداتی به حضور همایونی هموار ساخته بوده است‪ .‬این مورد در بیانیهء‬
‫«خطاب به مردم» داوود< خان پس از کودتای ‪ 26‬سرطان ‪1352‬؛ نیز صراحتا ً ادعا شده است‪.‬‬

‫ت سیاست و آرایش های سیاسی جهانی؛ مسأله نه ظاهر شاه و خاندانش بوده و نه محمد داؤد و طرح و پیشنهاد و آرمانش‪ .‬مسأله «‪ ‬جنگ سرد‪ » ‬بوده که‬ ‫به هرحال در واقعی ِ‬
‫با اختتام جنگ جهانی دوم میان دو ابر قدرت قامت برافراشته از میان خاک و خاکستر این جنگ؛ یعنی ایاالت متحدهء امریکا و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی آغاز یافته بود و‬
‫روز تا روز حدت و شدت بیشتری به خود می گرفت‪.‬‬

‫درین میان زمانی که نوبت به صدارت سردار محمد داؤد رسید؛ وئ برخالف عموهایش سردار محمد هاشم خان و سردار شاه محمود خان صدراعظمان پیشین و متفاوت از او؛‬
‫دید دنیایی و معاصر از خود بروز داد و به عوض اینکه شاه را به مرغانچه ببرد و حاالت گرسنه بودن و بالنتیجه مطیع و دست نگر و چاپلوس بودن مرغان را‪  ‬و بر عکس هم حالت‬
‫سیر بودن و بی اعتنا و بی تفاوت و مستغنی بودن آنان را نسبت به ذات همایونی به نمایش گذارد؛ هئ کمر بدین بست که ملت و کشور را صاحب پیشرفت و اعتال و ارتقا و اقتدار و‬
‫بالنتیجه استقالل واقعی بسازد‪.‬‬

‫سردار «دیوانه!» برای دریافت کمک به جهت تحقق این اهداف پیش از همه و بیش از همه به ابرقدرت ایاالت متحدهء امریکا روی آورد و به حد کافی خواهش و عذر و تمنا‬
‫نمود؛ ولی زمامداران ایاالت متحده ظاهراً مغرور تر و متکبر تر از آن بودند که به خواست و پیشنهاد صدراعظم کشور بیچاره ای مانند افغانستان اعتنا کنند‪ .‬کما اینکه امروز گویا‬
‫مغرورتر و متکبر تر از آن اند که صدای رسای مردم افغانستان را در انتخابات مورد نظر خودشان؛ بشنوند و مورد اعتنا قرار دهند و در نتیجهء آن حتی پیش از همه و بیش از همه؛‬
‫منفعت خود و ابرقدرت خود را تأمین بدارند‪.‬‬

‫بدینگونه روی جبر یا روی دسیسهء طراحی شده؛ افغانستان ناگزیر به دامان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ـ قدرت اقتصادی و صنعتی دوم جهان که می توانست و‬
‫حاضر بود؛ به درد این کشور بخورد؛ متوسل شود ـ یا حسب اصطالحات امپریالیزم اطالعاتی در آغوش «کمونیزم جهانی» بیافتد‪.‬‬

‫حاصل ده سال همکاریهای اقتصادی و صنعتی افغانستان با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالستی ـ و نه ایاالت متحدهء کاپیتالیستی و امپریالیستی ـ بیش از ‪ 300‬پروژهء عظیم و‬
‫بنیادی صنعتی و اقتصادی و فرهنگی در افغانستان گردید‪ .‬این وقایع افغانستان عصر حجر را به آستانه های عصر صنعت و فرهنگ معاصر کشانید‪.‬‬

‫واقعیت مزبور به خودی خود برای بر اندازنده گان شخصیت های واقع در رأس حکومت های ملی چون دکتور مصدق در ایران‪ ،‬پاتریس لوممبا در افریقا ‪ ...‬و مرتکبان سیل‬
‫دیگر از جنایات سازمان یافته در جهان طبعا ً قابل تحمل نبود‪ .‬سردار داؤد<‪  ‬بانی اینهمه تحوالت و پیشرفت های دراماتیک که از طرف دیگر کریدت آن به شوروی ها می رسید؛ باید از‬
‫صحنه کنار زده میشد‪.‬‬

‫به دلیل نرمش و هدایت پذیری ظاهرشاه و اطرافیانش ـ که قضاوت نهایی در بارهء کان و کیف آنرا تاریخ حقیقی خواهد کرد ـ با راه اندازی درامهء دموکراسی تاجدار و منع‬
‫وابستگان سلطنت از اشتغال به مقامات عالیه دولتی چون صدارت؛ داؤد< خان از صدارت خلع و خانه نشین گردید‪.‬‬

‫این رخداد طئ یک دههء دیگر منجر به آن گشت که سردار محمد داؤد طئ کودتای سپیدی سلطنت ظاهر شاه را براندازد و نظام جمهوری را در افغانستان؛ عنوان کرده و خود‬
‫را در مقام ریاست جمهوری حاکم کشور گرداند‪ .‬این رویداد برای امپریالیست ها و ارتجاع قرون وسطایی مزدور آنها در منطقه علی القاعده‪  ‬قابل تحمل نبود‪ .‬ولی آنان با عین هدف؛ به‬
‫جای تکرار سناریو ها علیه پاتریس لوممبا و مصدق ‪ ...‬؛ مسیر پیچیده تر و غیر مرئی تر و مؤثر تری را انتخاب کردند‪.‬‬

‫این بالهت نفرت انگیز سیاسی است که سردار محمد داؤد را به دلیل آنچه ابزار های سیاست و قدرتش انتخاب نموده بود؛ مورد شماتت قرار دهیم؛ پیش از همه خود او فرصت‬
‫یافت که در مورد چون و چرای همکاران و همرزمان نامتجانس اش عمالً شانس قضاوت را فراهم نماید‪.‬‬

‫برخورد تاریخی رو در روی او با بریژنیف زعیم اتحاد شوروی بزرگ؛ گرچه به تحقق توطئه های پسین علیه افغانستان؛ علیه خود داؤد خان و اتحاد شوروی بسیار کمک‬
‫کرد؛ معهذا نشان داد< که داؤد خان آدم وابسته گی و حتی تحمل ناز و عشوهء بیگانه گان نیست‪.‬‬

‫بدینگونه مشروعیت داؤد خان؛ مشروعیت پراگماتیک بود و با اقدام< به انحالل سلطنت و تأسیس جمهوری به اوجی رسید که با مشروعیت و محبوبیت امان هللا خان قابل‬
‫مقایسه میباشد؛ اما حفظ مشروعیت و محبوبیت به مراتب از حصول آن دشوار تر است‪ .‬بدین دلیل داؤد< خان در پایان دوران پنجسالهء ریاست جمهوری اش تقریبا ً به طور کامل‬
‫مشروعیت و محبوبیت اول این دوران را از کف داد< و این واقعیت؛ امکان سرنگونی او را فراهم کرد‪.‬‬

‫به طور مسلم کشش اساسی جامعه پیش از کودتا و به ویژه پس از کودتای سردارمحمد داؤد به جهت چپ و مترقی و مدنی بود؛ نیرو ها و ایدئولوژی های دست راستی به‬
‫ویژه اکستریمیزم اسالمی هیچ شانس مشروعیت یابی برای نیل به قدرت سیاسی در آیندهء افغانستان نداشتند‪ .‬بدینجهت شبکه های جاسوسی غرب چوی سی آی ای؛ ام آی سیکس؛‬
‫استخبارات عربستان سعودی‪ ،‬ساواک ایران‪ ،‬موساد اسرائیل و به خصوص آی‪.‬اس‪.‬آی پاکستان دست در دست هم داده< به تقویت مصنوعی نیرو های راست افراطی پرداختند‪.‬‬

‫اما به منظور اینکه شعار ها و مدعیات راست افراطی دلیل و مبنا پیدا کند و مردم سادهء مسلمان را عصبانی کرده و به دنبال بکشاند؛ آنان به نفوذ در درون جنبش چپ نیاز‬
‫اشد داشتند و لهذا به این عملیه ارجحیت خارق العاده ای بخشیدند‪ .‬همدرین راستا بود که حفیظ هللا امین و چند همانندش عهدهء فوق العادهء ایفای نقش «ستون پنجم» و «اسپ تروا»‬
‫را در درون نهضت چپ به دوش گرفتند و مؤفقانه هم آنرا به سر انجام رسانیدند‪.‬‬

‫حفیظ هللا امین ـ چنانکه افغانی به نام لطیف هوتکی سال ها قبل افشا کرده بود ـ آن تیر ترکش سی آی ای و همردیفانش بود که با آن می شد و شد؛ دو هدف ـ و بلکه بیشتر ـ را‬
‫همزمان شکار نمود‪ .‬ایفای چنین نقش عظیم تاریخی محال است که مایهء مباهات هموطنان این «قهرمان» نادره نشود؛ صرف نظر از همه چیز؛ چنین لیاقت شگرف؛ خود‪  ‬خیلی ها‬
‫شکوهمند است!!‬

‫حفیظ هللا امین در همان حال که متهورانه تر و مؤفقانه تر از چومبه در مورد پاتریس لوممبا‪ ،‬کاشانی و همپالکی هایش در مورد مصدق؛ سردار محمد داؤد را یکشبه محو و‬
‫نابود ساخت؛ نهضت چپ افغانستان را در کمتر از یکسال به منفور ترین و پلید ترین وجهی آلوده و بدنام کرد و عالوه بر آن به شدید ترین نحوی توته و پارچه ساخت و مزیداً سرکوب‬
‫نمود‪.‬‬
‫‪ ‬چنین پاشان و بدنام و خون آلوده دامن کردن نهضت جوان چپ و ملی ـ دموکراتیک افغانستان ـ آنهم تحت برچسپ سوسیالیزم ـ و جامعهء کمونیستی یک میلیون نفری در‬
‫افغانستان قبایلی ‪ 12‬ملیونی ـ؛ در چنین زمان کوتاه و فضایی محدود و ناشناخته کاری نبود که حتی نوابغ سی آی ای‪ ،‬والیستریت‪ ،‬پنتاگون‪ ،‬قصر سفید‪ ،‬قصر ملکه الیزابت‪،‬‬
‫کمیتهء‪ ،300 ‬شرق شناسان‪ ،‬تاریخ شناسان و «پایان تاریخ» شناسان به آسانی می توانستند آنرا در خواب ببینند‪.‬‬

‫بدینجهت بدون چون و چرا ما منحیث هموطنان این نابغهء شیطان؛ خواهان اعطای چندین جایزهء نوبل و جوایز برتر از آن به نام نامی این قوماندان< انقالب کبیر ثور؛ درهم‬
‫شکننندهء جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان و در نهایت نابود کنندهء رهبر کبیرخلق افغانستان و رهبر و استاد کبیر خودش ـ یعنی‪  ‬نورمحمد تره کی‪ ،‬ستارهء تابان آسمان‬
‫افغانستان و آفتاب شرق!!! ـ می باشیم!‬

‫خیلی ابلهانه و حتی رذیالنه است که یک جایزهء نوبل مماثل؛ به میخائیل گرباچف رئیس چندین نسل بعد حکومت اتحاد جماهیر شوروی اعطا میگردد‪ .‬اگر حفیظ هللا امین نبود؛‬
‫گرباچف و یلتسین و دیگران کاره ای نبودند و کاره ای نمی توانستند بشوند!‬

‫حتی به قدرت رسیدن بارک حسین اوباما نخستین رئیس جمهور سیاه پوست در قلمرو سنتی سفید پوستان نژاد پرست‪ ،‬برده دار و برده خواه عالم و آدم یعنی ایاالت متحدهء‬
‫امریکا تا حد چشمگیری مرهون حفیظ هللا امین و نوعی از پیامد کارنامه های جداً تاریخی ـ جهانی اوست!!‬

‫ما وجدان بشری ـ اگر چنین چیزی در عالم واقع وجود داشته باشد ـ‪  ‬را به چالش می گیریم که هرگاه «قهرمانی» چون حفیظ هللا امین در عرصهء سیاست و نظامیگری اخیر‬
‫قرن ‪ 20‬وجود نداشت؛ آیا کسانی مانند گرباچف و یلتسین و زعمای کشور های مستقل پس از اتحاد شوروی می توانستند؛ اصالً‪  ‬پا به میدان بگذارند؛ آیا دیوار برلین در همان زمان و‬
‫به همان آسانی که‪  ‬فرو ریخت؛ می توانست فرو بریزد و باالخره آیا پریزیدنت حسین اوباما و پرنسیس میشل اوباما میتوانستند وارد کاخ سفید شوند؟؟!!‬

‫پاسخ این پرسش سراسر تاریخی و از بیخ و بنیاد علمی و ساینتفیک؛ مسلما ً جز «نه!» بوده نمیتواند؛ پس آیا درست است که ماحصل کشت و کار و حاصل کسی که ظاهراً و‬
‫عجالتا ً دلیل و ثبوت ارائه نمیکند؛‪  ‬به کسان دیگری تعلق بگیرد؟‬

‫متأسفانه بحث در حقایق تاریخ و قانون و شریعت زیاد است و وقت و حوصلهء خواننده گان عصر امروز بی نهایت کم‪ .‬لذا خالصه می کنیم که زوال مشروعیت و محبوبیت‬
‫محمد داؤد؛ نه تنها سقوط رژیم و مرگ خود او را پیش آورد بلکه به طور اتوماتیک براندازندگان او قبل از همه حفیظ هللا امین را مشروعیت داد‪.‬‬

‫استقبالی که مردم افغانستان از کودتای ثور کردند؛ اگر از استقبال و شور و شوق آنان در قبال تحول ‪ 26‬سرطان به رهبری سردار محمد داؤد؛ بیشتر نبود؛ کمتر هم نبود‪ .‬حتی‬
‫این شور و احساسات به کس فرصت نداد که به یاد اخطار و افشاگری لطیف هوتکی در بارهء قوماندان< سپیده دم انقالب ثور بیافتد و یا آنرا به یاد دیگران بدهد‪.‬‬

‫حفیظ هللا امین مخصوصا ً پس از بیرون انداختن خیلی هم عجوالنهء جناح پرچم از دولت؛ افغانستان را به کشتارگاه و پلیگون یکپارچه مبدل کرد؛ هدف ـ یعنی نه صرفا ً پیامد ـ‬
‫این واقعیت همانا فرو بردن جنبش جوان و آینده دار چپ و سپس جهان به بحران مشروعیت بود؛ امری که امپریالیزم اطالعاتی‪ ،‬رسانه ای و منبری با صرف میلیارد ها دالر طئ دهه‬
‫های جنگ سرد در پئ آن بود ولی توفیق چندانی حاصل نمیکرد‪.‬‬

‫از اینجا ـ و هکذا به دلیل جنایات استالینینستی در شوروی و پولپوتی در کامبوج ـ است که جنبش چپ افغانستان و جهان هنوز گرفتار بحران مشروعیت میباشد و عواقب‬
‫بحران مشروعیت هم ضایعات سنگین و جبران نشدنی از نقطه نظر های گوناگون است‪.‬‬

‫اما بحران مشروعیت چنانکه اینک در دم و دستگاه دست نشاندهء جان کیری در افغانستان پدیدار گردیده؛ غالبا ً پایان گرفتن بحران مشروعیت جنبش چپ و مشروعیت یابی‬
‫نیرو ها و شخصیت هایی را به دنبال خواهد آورد که با در دست گرفتن نبض مردم و زمان و جهان گام پیش میگذارند‪ .‬‬

‫‪ ‬از آنجا که قوای خارجی موجود در افغانستان فقط به تائید دولت قانونی و مشروع قابل تحمل و مماشات مردم افغانستان است؛ اُفت مشروعیت دولت؛ وجود قوای خارجی را‬
‫در کشور نامشروع میسازد و به مقاومت و خیزش علیه آن مشروعیت میدهد‪.‬‬

‫هکذا قرارداد ها و مقاوالت دو جانبه و چند جانبه که با کشور ها و سازمان های گوناگون؛ توسط چنین دم و دستگاه منعقد و امضاء میگردد؛ به طور اتوماتیک نامشروع است‬
‫و مردم افغانستان مکلف به احترام و اجرای آنها و قبول عواقب آنها نیستند‪ .‬سایر موارد اوامر و احکام این دم و دستگاه ولو به حساب صالحیت های ‪ 21‬گانهء رئیس جمهور در‬
‫قانون اساسی؛ میتواند توسط افراد و مراجع داخلی و خارجی رد و کن لم یکن شود ‪.‬‬

‫چنین زعامت در مقام قوماندانی اعالی قوای مسلح؛ گرفتاری های وخیمی دارد ‪ .‬شخصیت حکمی مانند شخصیت حقیقی نامشروع؛ نیرو‪ ،‬غرور‪ ،‬اعتماد به نفس و اتوریتهء‬
‫ضروری ندارد؛ لذا طبعا ً به همه باج میدهد و آمادهء انجام معامالتی است که برای امروز و فردای کشور و مردم‪  ‬و حتی همسایگان و فراتر از آنان میتواند زیانبار و خطر ناک باشد‪.‬‬

‫‪ ‬دم و دستگاه نامشروع چنانکه در همین ماه های اخیر همه شاهد بوده ایم؛ مایهء سرافگندگی ملی ما در اذهان همسایه گان و جهانیان است‪ .‬زبانیکه؛ زمامداران‪ ،‬مطبوعات و‬
‫رسانه های همه گانی جهان با آن سخن میگویند؛ کامالً منافی شأن و شرف و غرور ملی ماست‪ .‬تنها به مورد احضار سران این دستگاه به میدان هوایی بگرام توسط وزیر خارجه‬
‫امریکا و قبالً به مرکز آی ایس آی در راولپندی دقت کنید‪.‬‬

‫با اینهمه؛ متاسفانه تمامی جهانیان امکان آنرا ندارند که با درک حد اکثر حقایق؛ حساب اینان را از حساب مردم افغانستان جدا کنند!!‬

‫تمکین واتکا و استناد به دم و دستگاه نامشروع توسط ایاالت متحدهء امریکا‪ ،‬کشور های فرانسه‪ ،‬آلمان‪ ،‬جاپان‪ ،‬چین‪ ،‬روسیه‪ ،‬انگلیس و دیگر اعضای پیمان نظامی اتالنتیک‬
‫شمالی (ناتو) آنهم پس از یک و نیم دهه دعوای دموکراسی‪ ،‬حقوق بشر‪ ،‬امنیت‪ ،‬بازسازی‪ ،‬آبادی و ترقی افغانستان؛ شکست فضیحت بار سیاسی و اخالقی برای آنان است و نشان‬
‫میدهد که کفایت و اهلیت و دانش و بینش و مسؤلیت پذیری تاریخی در زعامت های این کشور ها امروزه در کدام سطح قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬مؤسسه ملل متحد و شورای امنیت آن نیز؛ تا جائیکه شخصیت حقوقی مستقل از هرکدام از کشور های یاد شده در باال تصور میشوند؛ در این وامانده گی و شکست و عواقب‬
‫آن سهیم و شریک بوده حیثیت شان در جهان و قوت فیصله ها و تصامیم و نظریات شان در سایر نقاط به شدت اُفت کرده است و اُفت میکند‪ .‬خاصتا ً که ضمانت کننده توافق نامه به‬
‫اصطالح حکومت وحدت ملی بوده ولی به وسیله گزارشات اغلب ناقص خود همه وقته به بیکاره گی و ناکامی این دم و دستگاه و «حمایت قاطع» آن تأکیدات متواتر می ورزد‪.‬‬
‫کشور های اسالمی که اکثراً خود در وخیم ترین بحران های مشروعیت دولتی و حکومتی دست و پا میزنند؛ بخصوص ایران‪ ،‬پاکستان و عربستان سعودی با بی اعتنایی به‬
‫مسأله «مشروعیت» در افغانستان بیشتر خود را مفتضح و گرفتار خشم مردم افغانستان و مردمان خودشان می سازند‪.‬‬

‫اگر با اینهمه موارد کلیدی و اصولی فرمولبندی شده؛ اطالعات انبوه درز کرده و بیرون آمده از نهانخانه های اسرار پالنگذاری و دسیسه چینی های فرا مرزی قدیم و جدید پیرامون‬
‫این و آن فیگور را هم بیافزائیم؛ آدم خردمند چی که بوزینه و اورنگوتان هم خواهد گفت که سلطنت کابل اندکترین مجال برای مشروعیت زدایی بیشتر از خودش ندارد بلکه بایستی با‬
‫چنگ و دندان در پی آن باشد که امکانات افزاینده مشروعیت یا اقالً عقب اندازنده پیامد های بی مشروعیتی و منفور بودن را پیدا و کسب نماید‪.‬‬

‫به عنوان مشت نمونه خروار؛ لطفا ً یه اطالعات مندرج در این مقاله محترم دکتور یونس توجه و تأمل بفرمائید که ماه ها قبل از ختم انتخابات ریاست جمهوری سه سال پیش با امضا و‬
‫مسئولیت شخص شخیص شان به نشر داده< اند‪:‬‬

‫‪ ..... ‬یک اشتباه تاریخی‬

‫‪ ‬افغانستان شاهد عملی شدن برنامۀ ِهنری کیسینجر وزیر خارجۀ اسبق ایاالت متحده آمریکا (سپتامبر ‪ 1973‬الی جنوری ‪ )1977‬با روی کار آوردن آقای اشرف غنی به حیث‬
‫رئیس جمهور افغانستان است‪.‬‬

‫زمانیکه هنری کیسینجر به حیث وزیر خارجه تعین شد‪ ،‬در سال ‪ 1974‬سفری کوتاه به افغانستان داشت و یک حقیقت روشن را در مورد افغانستان می دانست و آن این بود که‬
‫اطراف سردار محمد داود را طرفداران اتحاد جماهیر شوروی سابق احاطه کرده بود‪ .‬کیسینجر که پیشتاز سیاست دیتانت (روش نرم گرائی و از بین بردن تشنج با اتحاد شوروی) از‬
‫اخیر سالهای ‪ 1960‬بود‪ ،‬یگانه را ه به هدف رسیدن را در جنگ سرد در مقابل شوروی در تربیه یک گروه «ایلیت» یعنی ممتاز برای دفع و مقابله با شوروی میدانست و همان بود که‬
‫(به تدبیر استراتیژیک او) یک عده شاگردان (از افغانستان) برای تحصیالت (هدفمندانه) عازم دانشگاه امریکائی در بیروت شدند‪.‬‬

‫هدف این بود که این گروه یعنی «گنگ بیروت» (دارۀ بیروت) مانند شاگردان رشتۀ اقتصاد در دانشگاه شیکاگو که مشهور به “پسران شیکاگو" هستند‪ ،‬و در بر انداختن‬
‫نظام‪) ‬مترقی و مردمی) چیلی در امریکای التین نقش بارز داشتند‪ ،‬اهداف آمریکا را در شرق میانه و آسیای میانه پیاده کنند‪ .‬شاگردان از طبقات مختلف قشر (باالیی) جامعۀ افغانستان‬
‫انتخاب و روانه بیروت شدند و تعداد شاگردان پشتون خواه مخواه درین دسته زیاد تر بودند‪ .‬شاگردان که جوانا ِن کم تجربه و از یک کشور عقب مانده بودند‪ ،‬این بورس تحصیلی برای‬
‫شان یک فرصت طالئی محسوب میشد‪ .‬دلیل بیروت این بود تا این شاگردان عربی بیاموزند و برای کشور های اسالمی تربیه شوند‪ .‬مانند عمل القاء که از سه صد میلیون تخمه(اسپرم)‬
‫تنها یک‪ ،‬دو و یا سه آن نطفه را بوجود می آورد‪ ،‬در بیروت هم سه نفر یعنی خلیل زاد‪،‬احدی و اشرف غنی القاء شده و برای آیندۀ افغانستان به تربیه گماشته شدند‪.‬‬

‫دو نفر یعنی خلیل زاد و اشرف غنی‪ ،‬در درجه اول با وفا و در درجه دوم‪،‬احدی بود‪ .‬خلیل زاد و اشرف غنی از مشاورین وزارت خارجۀ آمریکا در دوران مجاهدین بودند و این‬
‫مشاورت به نفع پاکستان و حزب اسالمی آقای حکمتیار پاداش بزرگ داشت‪( .‬به حیث همین پاداش) خلیل زاد شامل وزرات خارجۀ آمریکا شد که بعد ها سفیر عراق و افغانستان گردید‬
‫و اشرف غنی که در رشتۀ انتروپولوژی و اتنوگرافی قوم پشتون از آمریکا دکتورا دریافت کرده بود‪ ،‬شامل بانک جهانی شد که اساسا ً به رشتۀ تحصیلی او قطعا ً ارتباط نداشت‪( .‬قابل‬
‫یادآوری است که در ‪ ‬دوران ریاست جمهوری سردار محمد داود؛ شاگردانی که در غرب مصروف تحصیل بودند قصدآً به کابل خواسته شدند؛ در حالیکه شاگردان بیروت برای تکمیل‬
‫دکتورا در دانشگاه های معتبر امریکائی شامل درس شدند‪!!.‬؟؟)‬

‫ص که به سیاست های استعماری‬ ‫اما چون بانک جهانی نه تنها یک موسسۀ مالی نیست و سیاست های خارجی را هم در قبال قرضه های پولی تحت ادارۀ خود دارد به اشخا ِ‬
‫بانک جهانی لبیک گوید ضرورت دارد و اشرف غنی یک کاندید فوق العاده خوب بود‪ .‬قسمیکه دیدیم بعد ها بعد از بر انداختن گروه طالبان وزیر مالیه افغانستان شد‪ .‬این خود می رساند‬
‫که بر انداختن طالبان یک برنامۀ طرح شدۀ قبلی به نام مبارزه با دهشت افگنی توسط آمریکا بوده است‪.‬‬

‫(من صاحب قلم و فرزندان دیگر افغانستان) بعد از هجرت در آمریکا آموختیم که دولت آمریکا با مطبوعات این کشور‪ ‬همکاری های محرمانه‪ ‬دارد و وجهه مشترک دولت و‬
‫مطبوعات درین کشور این است که هر دو توسط سرمایه داران اداره میشود‪ .‬آزادی و نشر مطالب در آمریکا قسمی است که مطبوعات شدیداً زیر تأثیر افکار دست راستی سرمایه‬
‫داری که از جانب گروه عیسویان و یهودان حمایه و پشتیبانی می شود به نام آزادی مطبوعات مطرح است‪.‬‬

‫جراید و مجالت‪ ،‬رسانه های خبری‪ ،‬تلویزیون های بزرگ مانند سی بی اس‪ ،‬اِن بی سی و غیره نه تنها اداره میشود‪ ،‬بلکه (مطالب در آنها) به نام پالیسی نشراتی سانسور می‬
‫شود و همان مطالب را که به ذوق خود شان باشد‪ ،‬ضد اسالم باشد‪ ،‬از صهیونیزم و دموکراسی سرمایه داری جانبداری کند‪ ،‬به نشر می سپارند‪ .‬پوشش (دهنده) یا بهتر گوییم چتر همه‬
‫مطبوعات ( و رسانه ها)؛ البی (گروه منفعت جو) اسرائیل است که اداره اصلی را به دست دارد‪ .‬از همین لحاظ است که در منابع خبری آمریکا؛ اسرائیل ابداً به خاطر پالیسی های‬
‫ظالمانه اش در مقابل فلسطین انتقاد نه میشود‪.‬‬

‫البی اسرائیلی در آمریکا از قوی ترین و مشهور ترین گروه های منفعت جو است که نه تنها مطبوعات را بلکه حکومت و سیاست خارجی آمریکا را اداره میکند و موفقیت‬
‫یهود ها در سیاست بین المللی آمریکا همین است که‪ ‬نبض سیاست خارجی‪ ‬به دست یهودان است و مهمتر اینکه از زمان جان اف کندی به اینسو‪ ،‬یهودان آرزو (و تالش موفقانه)‬
‫دارند تا مشاور امنیت ملی یا وزیر خارجۀ آمریکا یهود باشد تا بتوانند سیاست خارجی را به نفع اسرائیل اداره کنند‪.‬‬

‫پس اگر کسی به سطح بین المللی (توسط مطبوعات و رسانه ها) در آمریکا مشهور (ساخته) می شود برای این است که او باید‪ُ  ‬مهر تائید‪ ‬را نه تنها از بانک جهانی برای پیاده‬
‫کردن اهداف سرمایه داری در جهان خورده باشد‪( ،‬بلکه)‪ ‬باید ُمهر تائید را از البی یهودی هم خورده باشد‪.‬‬

‫پس وقتیکه طور مثال مجله تایمز و یا نیویارک تایمز یک شخص را تعریف و توصیف کند تنها به خاطر دکتورا داشتن او و لیاقت او نیست بلکه به خاطر این است که موفق‬
‫شده که‪ُ  ‬مهر تائید‪ ‬را بگیرد‪( .‬به همین قاعده)‪ ‬آقای اشرف غنی ُمهر تائید را به حیث یک متفکر گرفته است‪.‬‬

‫چون آمریکا یک قدرت جهانی و از (جمله) کشور های بزرگ آزاد‪ ،‬شناخته شده است‪ ،‬وقتی که یک شخص (منجمله افغانستانی در آن و از طرف آن) به حیث متفکر معرفی‬
‫می شود‪ ،‬مردم ساده و دل پاک افغانستان و یا کشور های رو به انکشاف فقیر و بیچاره فکر میکنند حتی افتخار میکنند که یک شهروند شان به چنین مقام واال در سطح بین المللی‬
‫رسیده است و (غافالنه) به او اعتماد میکنند‪ .‬در حالیکه حریف؛ این مقام را (به اهلیت علمی و فکری) کمائی نکرده است بلکه او را (مثالً) برای افغانستان قالب ریزی (و شخصیت‬
‫سازی)کرده اند تا مقاصد خود را (توسطه او) در منطقه پیاده کنند‪.‬‬
‫(برعالوه) مشهور (ساخته) شدن آقای اشرف غنی ثبوت محکم تیوری اِن کودنگ و ِدی کودنگ (کُد گذاری و کُد گشائی) است که از استوارد هال مؤسس و بانی مطالعات‬
‫فرهنگی برای اولین بار؛ در دانشگاه آکسفورد‪( ،‬متوفی فبروری ‪ )2014‬می باشد‪ .‬وی چنین می گوید‪( :‬همه چیز منوط به آن است) آنان که در قدرت هستند چگونه پیغام های خود را‬
‫از طریق فرهنگ عامیانه و مردمی پخش میکنند و آنانیکه پیغام ها را دریافت میکنند آنها را چگونه تعبیر می کنند‪.‬‬

‫بلی؛ دولت و مطبوعات در امریکا در مشهور ساختن آقای اشرف غنی برای رسیدن بمقاصد شان در افغانستان نقش عمده بازی کرده اند و مردم (پاکدل) ما فکر میکنند که‬
‫براستی با یک شخص متفکر طرف هستند‪.‬‬
‫آقای اشرف غنی فقط یک کتاب به کمک یک امریکائی نوشته است که آن کتاب از به وجود آوردن یک نظام سالم دولتی (مطلوب سرمایه داران) بحث میکند؛ چیزی که از طرف بانک‬
‫جهانی امال و انشاء شده است‪.‬‬

‫قسمیکه همه می دانیم‪ ،‬آمریکا در دور اول انتخابات افغانستان برای آقای اشرف غنی توسط نماینده و مشاور خاص آمریکا در قضیۀ افغانستا ن و پاکستان ریچارد هالبوروک‬
‫(متوفی ‪ 13‬دسامبر ‪ )2010‬در داخل آمریکا و افغانستان مبارزات انتخاباتی کرد تا اشرف غنی رئیس جمهور شود‪ .‬درین انتخابات اشرف غنی برنده نشد‪ .‬این به خاطر این نبود که او‬
‫عمالً انتخابات را باخت‪ .‬این به خاطر این بود که آمریکا خواست تا (درین دور) اشرف غنی برنده نباشد و انتخابات را بی غرض نشان دهند تا مردم چنین تصور کنند که اگر نمایندۀ‬
‫آمریکا می بود پس چرا برنده نشد‪ .‬آن مبارزه انتخاباتی برای اشرف غنی یک نمایش بود تا مردم افغانستان را گول زنند که آمریکا در سرنوشت سیاسی افغانستان نقشی ندارد‪ .‬در‬
‫عین زمان اگر او را برنده میساختند‪ ،‬اشرف غنی تاپۀ امریکائی بودن را میخورد و یک شاه شجاع امریکائی در تاریخ افغانستان قلمداد< می گردید‪ .‬اما این بار اگر قوای مخالف از عقل‬
‫سلیم کار نگیرد و انتخابات را درست باال بینی نکنند موفقیت اشرف غنی حتمی است و پالیسی کیسینجر جامۀ عمل می پوشد و افغانستان در زیر شعاع سیاسی آمریکا و نمایندۀ آن؛‬
‫پاکستان قرار خواهد گرفت‪.‬‬

‫(جفت) نظامی و ستراتیژیک (کاربردی) پاکستان است و از پاکستان جدائی ندارد و اما سؤال‬
‫زیرا مطالعات نشان میدهد که آمریکا از روز اول به وجود آمدن پاکستان؛ پارتنر ُ‬
‫درین است که چرا آمریکا میخواهد تا اشرف غنی روی کار باشد؟ ‪ ‬آمریکا برای رسیدن برای اهداف اقتصادی و ستراتیژیک خود به اشخاصی ضرورت داشت و دارد که به او اعتماد‬
‫کند و برای همین هدف اشخاص را تربیه می کند‪ ،‬حمایه و پشتیبانی میکند‪ ،‬به قدرت می رساند و او را مشهور می سازد‪ .‬برای این منظور در روابط خارجی آمریکا مثال های زیاد‬
‫داریم‪ .‬طور مثال‪ ،‬در ایران رضاه شاه پهلوی؛ در چیلی‪ ،‬پینوشه؛ و در مصر‪ُ ،‬حسنی مبارک‪ .‬اشرف غنی در آمریکا برای همین هدف تربیه شده است‪.‬‬

‫مشاورین قصر سفید مانند خلیل زاد و اشرف غنی چند کار عمده به نفع قوم (به تعریف خود)‪ ،‬به نفع پاکستان و نفع آمریکا انجام داده اند‪ .‬ایاالت متحده باعث به وجود آوردن‬
‫طالبان شد‪ .‬چون افغانستان به سوی سیاست چند ملیتی بعد از سقوط شوروی (روان) بود و همه اقوام در سیاست باید سهیم می بودند و این یک زنگ خطر برای قوم گرایان پشتون‬
‫مانند اشرف غنی بود‪ .‬لهذا از پالیسی های پاکستانی آی اس آی مستقیم و غیر مستقیم جانب داری به عمل آمد و طالبان به قدرت رسانیده شدند‪.‬‬

‫(پس از این دوره) آقای اشرف غنی به حیث وزیر مالیه؛ پالیسی سرمایه داری نیو لیبرالیزم را در افغانستان پیاده کرد و (در نتیجه آن) هزاران نفر بیکار شدند‪ .‬نیو لیبرالیزم‬
‫حکم میکند که همه امور و سکتور های یک کشور از نگاه اقتصادی؛ خصوصی شود و این تنها به نفع سرمایه دار است نه مردم قشر متوسط و فقیر‪.‬‬

‫اسالم (که افغانستانی ها به آن باور و اتکا دارند) تشبث خصوصی را تشویق میکند و (اما) سرمایه دار را در رفاه مردم شریک؛ مسئول و سهیم میداند‪( .‬مگر برعکس) آقای‬
‫اشرف غنی باعث فقر و فالکت در افغانستان شده است‪.‬‬

‫این نویسنده (دکتور فرید یونس)؛ آقای اشرف غنی را زمانیکه در کشور دنمارک شاگرد انتروپولوژی بودم در سال اکادمیک ‪ 1976 -1975‬شناختم‪ .‬آقای اشرف غنی از یک‬
‫فیلوشپ یک ماهه استفاده کرده بود و برای آموزش و پرورش به دنمارک آمده بود‪ .‬خوب به یاد دارم که جزئی ترین عالقمندی به فرهنگ افغانستان و اسالم نداشت‪ .‬این را هم میدانم‬
‫که انسان ها در طول حیات تغییر میکنند و در دید و بینش شان در زندگی تفاوت‌ ها ُرخ میدهد‪ .‬اما قسمیکه در مضمون‪Afghanistan's Next First Lady could be a ‬‬
‫‪ Christian‬در‪ New America Strategic Study Group ‬مورخ دوم جنوری ‪ 2014‬خواندیم که اولین شاه بانوی افغانستان یک عیسوی خواهد بود‪ ،‬تعجب نکردم زیرا نه تنها‬
‫برنامۀ کیسینجر را می بینم که در حال بارور شدن است‪( ،‬بلکه) در عین زمان بعد از سی و پنج سال چیزی را که از آقای اشرف غنی در دنمارک شنیده بودم آهسته آهسته تحقق می‬
‫یابد‪.‬‬

‫در مقاله (فوق الذکر) میخوانیم که داکتر اشرف غنی اکثراً برای عبادت همرای همسرش به کلیسا می رود‪( .‬لهذا) به واقعیت می بینیم که (تشبث به) تسبیح و دستار و لنگی‬
‫( و دیگر نماد ها و حرکات مسلمانی در افغانستان و در روز های انتخابات توسط او؛ ) از همان تکتیک هایست که لورنس عربی؛ (جاسوس و همه کاره و پادشاه ساز و دولت ساز‬
‫مشهور و تاریخی انگلیس در عربستان و اردن و سایر کشور های عربی مسلمان غافل) به کار بسته و توده های مسلمان زیادی را تحمیق کرده بود‪.‬‬

‫آمریکا توسط دارۀ بیروت در پشت پرده در نوشتار قانون اساسی افغانستان به جانبداری از عیسویت در افغانستان نقش عمده بازی کرد تا غیر مستقیم دین و مذهب آزاد باشد‬
‫و در قانون تذکار نرفته است که همسر رئیس جمهور نه می تواند عیسوی و یا خارجی باشد‪ .‬آقای اشرف غنی از قوم شریف پشتون است و قرآن مجید قوم داشتن را به رسمیت‬
‫شناحته و تاجیک بودن و پشتون بودن و ازبک بودن از دید قرآن عیب نیست و اما اسالم تفوق یک قوم را بر قوم دیگر محکوم میکند‪.‬‬

‫در مناظرۀ تلویزیونی چهار کاندید ریاست جمهوری که از تلویزیون آریانا پخش گردید‪ ،‬به وضاحت دیدیم که آقای اشرف غنی با روحیۀ تعصب قومی بر خورد میکرد و در قرن‬
‫بیست و یکم از اصطالحات مانند “ولس پوهه” برای تأمین صلح کار گرفت‪ .‬از نگاه اتنولوژی استعمال این اصطالحات به جای اینکه ملت را وحدت بخشد‪ ،‬ملت را زیاد تر متفرق‬
‫میسازد؛ زیرا ازین اصطالحات بوی قومگرائی می آید‪ ،‬نه وحدت ملی‪ .‬این همان اصطالحات است که طالبان میخواهند بشنوند‪.‬‬

‫پشتیبانی و حمایۀ عبدالقیوم کوچی عموی اشرف غنی که یک قوم گرای درجه یک در آمریکا قلمداد شده است و در حال حاضر برای پشتیبانی اشرف غنی از آمریکا عازم‬
‫کابل گردیده‪،‬ثبوت دیگری است که این خانواده افغانستان را از مسیر سیاست چند ملیتی آن بیرون میکشند‪ .‬آقای کوچی مضمون دارد در سالنامۀ انجمن سالمندان افغان‪ ،‬سال سوم‪،‬‬
‫سال چاپ ‪ 2012‬میالدی در کلیفورنیا صفحه ‪ 246‬زیر عنوان «د ارواشاد محمد گل مومند بابا ارتیا»‪.‬‬

‫درین مقاله آقای کوچی عموی آقای اشرف غنی‪ ،‬از خاین فرهنگی کشور محمد گل مومند به بزرگی یاد میکند و پیشنهاد می کند که افغانستان به یک محمد گل مومند امروز‬
‫احتیاج دارد!!!‪ .‬در بین همه کاندیدان قوم پرست ترین و بی عالقه ترین به اسالم آقای اشرف غنی است‪ .‬حج عمره (توسط او) قبل از انتخابات از همان سیاست های لورنس عربی‬
‫است‪.‬‬

‫یک عده محدود از سرمایه داران در افغانستان و خارج افغانستان هم از اشرف غنی حمایت می کنند زیرا آن ها تصور میکنند که اهداف اقتصادی ایشان زیر چتر نماینده بانک‬
‫جهانی تحقق خواهد یافت چنانچه این در چیلی ثابت شد‪ .‬برای آمریکا مطرح این است تا اول مناسبات با پاکستان حسنه باشد و افغانستان مانند گذشته سپر باشد برای نفوذ روس در‬
‫گذشته و امروز ایران و روسیه‪.‬‬
‫همنوائی با اقوام سنی پشتون بر علیه ایران قابل غور و مداقه است که از جانب شیخ های عرب که همه در زیر یوغ سیاست خارجی آمریکا هستند‪.،‬تمویل میشود‪ .‬اشرف غنی‬
‫به هیچ صورت به مقام ریاست جمهوری افغانستان نه می‌تواند برسد مگر اینکه دو قطب شمال و جنوب در افغانستان با هم به یک تفاهم نرسد‪ .‬آقای رشید دوستم که در چهره های‬
‫مختلف نقش سیاسی خود را به خاطر مقام قومی ازبکی به نام دفاع از قوم بازی کرده است بهترین نامزد برای اشرف غنی بود و این پیشنهاد از جانب آمریکا صورت گرفته است که‬
‫دوستم باید شریک باشد‪ .‬زیرا دوستم و اشرف غنی چندین وجهه مشترک دارند‪ .‬اول هر دو به اسالم بی عالقه می باشند و این تسبیح و دستار یک فریب بزرگ است که مردم خواهند‬
‫خورد‪ .‬دوم دوستم و غنی هر دو قوم گرا هستند‪ .‬این ها از اقوام خود دفاع میکنند نه از ملت‪ .‬سوم هر دو عاشق قدرت استند و (چنانچه) دوستم به خاطر قدرت دست به کشتار پشتون‬
‫و غیر پشتون زد و اشرف غنی هم به خاطر قدرت منحیث مشاور قصر سفید در به میان آوردن طالبان نقش فعال داشت و هنوز با آی اس آی و طالبان که باعث بد نامی اسالم ؛‬
‫افغانستا ن و ریختن خون هزاران انسان بی گناه شده اند همکاری میکند‪.‬‬

‫اشرف غنی مهره کلیدی پاکستان و آمریکا برای منافع هر دو کشور در افغانستان است‪ .‬مردم شریف ازبک اگر به خاطر دوستم به این شخص اعتماد میکنند‪ ،‬این نویسنده‬
‫( دکتور یونس) پیش بینی می کند که بزرگترین اشتباه را در تاریخ افغانستان خواهند کرد‪ .‬زیرا اشرف غنی بردباری هیچ کس دیگر را ندارد و همیشه آرزو دارد تا یکه تاز میدان باشد‪.‬‬
‫خود خواه ترین‪ ،‬عصبی ترین‪ ،‬قوم پرست ترین‪ ،‬مغرور ترین و 'بی دانش ترین در اسالم' در میان کاندیدان ریاست جمهوری افغانستان است؛ و یک ُگدیگگ برای منافع امپریالیستی‬
‫آمریکا و کشور گشائی پاکستان می باشد و بس‪.‬‬

‫یکی از دالیل عمده< فقر و بد بختی در افغانستان بعد از آمدن امریکائیان پالیسی های غیر اسالمی‪ ،‬غیر انسانی و تبعیضی بانک جهانی در افغانستان است که توسط اشرف غنی‬
‫پیاده شد‪ .‬قوه های امپریالیزم و گماشتگان شان مانند آی اس آی به اشخاص فروخته شده نیازمند است‪ .‬قشر جوان افغانستان باید بداند که بازی های سیاسی افغانستان بغرنج تر از آن‬
‫است که به سخنان چرب و نرم یک تحصیل یافته با دکتورا بازی خورد‪ .‬برای اشرف غنی مطرح نیست که افغانستان دوباره زیر یوغ زن ستیزی‪ ،‬تبعیض و تنگ نظری رود زیرا او‬
‫دوست دارد تا رئیس جمهور شود‪ .‬زیرا او نمایندۀ افغانستان نیست‪ .‬آمریکا و پاکستان از او حمایه و پشتیبانی خواهند کرد چنانچه آمریکا از متعصبین کشور های خلیج حمایه میکند و‬
‫آنانیکه میخواهند یک نظام مردمی روی کار آید سرکوب می شوند‪.‬‬

‫با ختم این نوشتار من (دکتور یونس) به مردم شریف افغانستان خاطر نشان می کنم که با آمدن اشرف غنی شما روی خوش بختی را نخواهید دید و (روزگار تان) از امروز بد‬
‫تر خواهد شد زیرا پالیسی های بانک جهانی‪ ،‬چشم داشتن پاکستان به افغانستان و قوم گرائی و تعصب و حتی زندانی کردن مردم‪ ،‬شکنجه مردم مانند امریکای التین که توسط سران‬
‫امریکای التین از طریق‪« ،‬پسران شیکاگو » جامۀ عمل پوشید‪ ،‬در افغانستان به اوج آن خواهد رسید‪.‬‬

‫برای مطالعات< البی یهود در آمریکا لطفا ً یه کتاب< زیر مراجعه کنید‪:‬‬

‫‪They Dare to Speak out by Paul Findley, 1989‬‬

‫برای مطالعات< در مورد «پسران شیکاگو» لطفا ً به کتاب‪:‬‬


‫‪The Shock Doctrine: The Rise of Disaster‬‬
‫‪Capitalism by Naomi Klein, 2007‬‬

‫برای مطالعات< در نیو لیبرالیزم به کتاب‪<:‬‬


‫‪A brief Histroy of Neoliberalism by David Harvey,2007‬‬

‫برای مطالعات< در شناخت آمریکا از نگاه سوسیو پولیتیک< به کتاب‪<:‬‬


‫‪Democratic Imperialism: Democratization vs Islamization by Farid Younos. 2008‬‬

‫‪ ‬‬

‫محمد عالم افتخار‬

‫‪ ‬تصمیم «متفکر دوم» به زور جامعه جهانی تطبیق‪ L‬میشود!!‬

‫‪{                         ‬یک قابک مُربای مُـرچ}‬

‫اول خو؛ رای خدا نبود که یک چند تا از «طبقه سیاسی افغانستان» فغان معاون رئیس جمهور امریکا و سخنگویان قصر سفید و جاللتمأب سفیر کبیر امریکا را بلند کنند‪.‬‬
‫باید بی سر و صدا و به عزت و احترام تصمیم اعلیحضرت «مغز متفکر دوم جهان» که امریکا و جامعه جهانی برای کشف و ظهور شان از زمان حضرت هنری کسینجر تا عصر‬
‫فضایل همراه جان کیری؛ هزاران خون دل خورده است؛ را مثالً مانند امر و نهی خداوندی اجرا و با عرض شکران و نماز شکرانه همراهی میکردند‪.‬‬

‫خوب بشر؛ جایز الخطاست؛ یک اندازه سهو و خطا میشود؛ که شد!‬

‫مگر نگاه کنید که «مغز متفکر دوم جهان» چه حوصله مندی عظیم به خرچ داده تا کنون اخ نگفته اند؛ و اال میتوانند جهان را ُکن فیکن نمایند؛ برای اینکه جهان در‬
‫مشت و مخ شان همانند موم است‪.‬‬

‫ووی‪ ...‬به شما مردم زبان نفهم چه قسم بفهمانند که «مغز متفکر دوم جهان» کدام صولت و عظمت و مصداق را دارد‪ .‬خوب؛ خود که «متفکر» نیستید مثلیکه ایش و‬
‫هُش هم به گوش تان فرو نمی رود‪ .‬شخصا ً همین دو سه هفته پیش کفش ها را پیش پایتان مانده و به عرض تان رساندم که اگر نمیدانید و نمیفامید و از نادانی به «مغز متفکر دوم‬
‫جهان» که امریکا نصیب تان کرده قناعت ندارید و شکر نمیکنید؛ بروید «مغز متفکر اول جهان» را پیدا کنید! (لینک نمیدهم؛ کمی شور بخورید؛ سَ رش می غلتید!)‬
‫حاال هم شکر است که هنوز گپ به توفان نوح نرسیده و خاطر ده تا ـ پنج تا بیگناه و هیچ نی به خاطر کدام موجود پاکزاد مانند جناب زلمی خلیلزاد؛ حوصله و خویشتن‬
‫داری موجود هست!‬

‫مگر؛ این دیگر عقل زیاد کار ندارد که حوصله آخر نی آخر تمام میشود حتی حوصله «مغز متفکر دوم جهان» و لشکر های فرمانبر امریکایی و ناتویی و جامعه این‬
‫جهانی و آن جهانی شان‪ .‬وای از روزی که این حوصله ها به سر رسد!‬

‫واال جاه زلمی خلیلزاد عین از چه غایت ها که برای لر و بر وطن اول جانفشانی داشته اند!‬

‫همین است که غنیمت بزرگ ما و بشریت در جرگه اقتدار کاخ سفید؛ داکتر صاحب زلمی خلیلزاد سیاستمدار و دپلومات ارشد جهانی؛ برای غم خوریشی ما تشریف فرمای‬
‫اوغانستان شده و به زبان فارسی و کوردکی و عوامکی‪ L‬حقیقت ها را به میدان انداختند‪ .‬ما و شما و سرکشان و گردن فرازان را هوشدار سخت دادند که «حوصله ها سر می اید و‬
‫تصمیم ارگ «مغز متفکر دوم جهان» در مورد والیت بلخ نی که در تمامی موارد متصوره با زور قوای نظامی امریکا و متحدانش در جامعه جهانی؛ عملی کرده میشود‪.‬‬

‫خدا و راستی که بنده پس از شنیدن این حقایق؛ در بیداری کابوس می بینم و در کابوس؛ همه جا را تر میکنم‪ .‬خوب اینش بد هم نیست؛ درین خشکسالی بی مانند در نیم‬
‫قرن؛ خوبیت هم دارد!‬

‫کاشکی شما هم اندازهء من درک میکردید؛ حاال قطره قطره؛ دریا شده بودیم‪ .‬مثلیکه هنوز چند لحظه ای؛ شانس هست!‬

‫ها راستی؛ بیائیم سر اصل گپ!‬

‫خیال نکنید من خاطر مزخرفات خودم قلمفرسایی میکنم‪ .‬عرض بندگی این است که من یک اندازه به حساب و کتاب رسیدگی استم! حساب و کتاب که جناب زلمی خلیزاد‬
‫نشان دادند؛ بیخی ترک های سر آدم را واز میکند؛ ببینید‪ :‬خیلی از «طبقه سیاسی» ما حساب کردن شان غلطِ غلطِ غلط بوده است!‬

‫آنها دو با دو را؛ مثالً هفت یا ُن ه بر آورد کرده اند و مساوی گرفته اند؛ از این جمله معلوم میشود که عطا محمد نور؛ بیخی از غلط هم تیر کرده است؛ میخواهد دو با دو‬
‫‪ 15 -14‬شود‪   .‬شنیده باشید سر ازو که زیافتر از ‪ 13‬سال؛ والی بوده میگوید تا اخیر حکومت وحدت ملی؛ والی میمانم‪ .‬شما را به خدا؛ کجا معلوم است که حکومت وحدت ملی؛‬
‫آخری دارد؛ ندارد!؟‬

‫چند انتحاری که مانند انترکانتی ننتال و چهار راهی صدارت؛ اینسو و آنسو دوانده و کفانده شدند؛ انتخابات منتخابات نمیشود‪ .‬همین است حکومت وحدت ملی شاید ده‬
‫ساله شود؛ شاید صد ساله شود و شاید هم جاودانه بگردد!‬

‫ببنید؛ آفتو واری حساب غلط عطامحمد نور؛ بر می آید و از دیگر هایش هم؛ حالی میشه که یک والی نیز همراه حکومت «مغز متفکر دوم جهان» ده ساله و صد ساله و‬
‫یا جاودانه شود؟! ای حساب های غلطه؛ قوت های جامعه جهانی به هدایت «مغز متفکر دوم جهان» درست کردنی استند! هوشیار؛ خبر دار!‬

‫جناب خلیلزاد که زیافتر؛ دپلومات استند؛ بازهم سخن را زیاف برهنه نکردند‪ .‬همانگونه که خود ریاضیات؛ انتزاعی است؛ گپ را از (دو با دو) آورده انتزاع را مراعات‬
‫فرمودند‪ .‬صد البته که قسمت زیاد تمثیل (دو با دو) همان پنجاه ـ پنجاه سَ َپل حکومت وحدت ملی است‪ .‬صحیح است که در سپل؛ گپ پنجاه ـ پنجاه است؛ یعنی پنجاه فیصد از تیم‬
‫انتخاباتی اصالحات و همگرایی به کالنکاری عملی عطا محمد نور و پنجاه فیصد از تیم انتخاباتی «تداوم و تحول» به زعامت و سترتوپی جناب «مغز متفکر دوم جهان»‪.‬‬

‫این پنجاه ـ پنجاه به خاطری در بین آمد که سپل حکومت قوی آمده و مقاومت زلزله ها و نم و فرسایش‪ ...‬از هر قماش را داشته باشد‪.‬‬
‫جناب جان کیری در هنگام تهدابگذاری و سپل اندازی حکومت وحدت ملی؛ در این پنجاه ـ پنجاه به حدی صادق و جدی بودند که حتی فرمودند‪ :‬در هر دو دور انتخابات‬
‫هیچ یک از تیم ها برنده کامل نشده و لهذا این تقسیمات در آهن پیچی و سمنت و جغل و گادر اندازی ‪ ..‬حکومت آینده مصلحت دیده شده است‪.‬‬

‫باز ضرب المثل چینی است که «تا گذشتن از پُل؛ فِیله ماما بگو!»؛ حکومت سازی؛ کار سیاسی است و در سیاست؛ خیلی چیز ها نه فقط رواست که مقبول و مشابه‬
‫شطارت و مهارت و ورزیدگی است!‬

‫درینجا دو مهره ضعیف؛ مقابل دو مهره قوی انداخته شده‪.‬‬

‫مورد نخست «رئیس جهور» قبوالندن «مغز متفکر دوم جهان» در برابر «رئیس اجرائیه» قبوالندن حریف بود‪ .‬مانا اینکه «رئیس جمهور» که از تهداب «قانون‬
‫اساسی» آمده عد ِد یک نیست؛ عد ِد دو هم نیست؛ هرچه هست عدد بسیار ُگنده است!‬

‫و در مقابل «رئیس اجرائیه» که استناد «قانون اساسی» ندارد؛ هم عد ِد یک نیست؛ چیزی برابر اعشاریه یک است و اصال خدا میداند که چیست؟‬

‫این درست است که در موافقتنامه سیاسی؛ پیشبینی شده که انتخابات میشود و تعدیل قانون اساسی میگردد و باز «رئیس اجرائیه»؛ صدراعظم اجرایی میگردد‪ .‬حاال جز‬
‫خدا و «مغز متفکر دوم جهان» و جان کیری و لین و دین شان؛ کی میداند که در لویه جرگ ِه فرضا ً بالکُل آزاد و منصفانه؛ تصویب شود که مقام «مغز متفکر دوم جهان» پایین و از‬
‫دیگری با «صدر اعظم اجرایی» ساختن؛ باال برود؟‬

‫ب َُزک ب َُزک! نمیر که جوی لغمان میرسد!‬

‫حاال گور و گردنش حتی دکتور سپنتای مشاور امنیت ملی رئیس جمهور سابقه؛ در کتاب «از درون»ش شهادت داده است که کاندیدای استاد عطا و سرغنه تیم اصالحات‬
‫و همگرایی یعنی آرایش مآب عبدهللا عبدهللا؛ در همان دور اول انتخابات با سرجمع آرای ‪ 52‬فیصدی پیروز شده بوده ولی سفیر انگلیس و دیگر اراکین جامعه جهانی قبول نکرده و‬
‫فشار اورده اند که انتخابات به دور دوم برود تا مردم افغانستان منظور انگلیس و امریکا و جامعه جهانی را درک کرده درست رای پرتایی کنند و دیگر اکثریت آرا به «مغز متفکر‬
‫دوم جهان» تعلق گرفته رئیس جمهور منتخب اوغانستان ـ شریک استرتیژیک امریکا و ناتو و پاتو ـ گردد!‬

‫ببینید؛ سیاستمداران معین مذکور خود هم میداستند که حساب همین است و انگلیس و امریکا و جامعه جهانی؛ کاندیدایی که پیش کرده اند و میکنند؛ خود ایشان یا در‬
‫طرف ایشان نیست‪.‬‬

‫انگلیس و امریکا و جامعه جهانی؛ صد البته که میتوانستند در فاینل؛ «مغز متفکر دوم جهان» را با کثرت آرای ‪ 99‬در صدی و حتی ‪ 100‬درصدی و اتفاق آرا؛ رئیس‬
‫عریان تقلب و دست‬
‫ِ‬ ‫جمهور منتخب اوغانستان اعالن‪ L‬نمایند؛ ولی بیشتر احتمال میرود که خود «مغز متفکر دوم جهان» چنین صواب ندیدند و حتی با در نظر داشت فاکت های بسیار‬
‫درازی های داخلی و خارجی؛ فرمول ساختن «حکومت وحدت ملی» را با مدعی و حریف؛ ریالیستی تر و عوام پسندانه تر «تفکر» فرمودند و البته سیر بعدی انکشاف اوضاع را تا‬
‫اخیر آخر نیز پیشبین و پیشخوان گردیدند‪.‬‬

‫«مغز متفکر دوم جهان» که جاینشین همان خداوندان‪ L‬عقل قدیم هستند؛ در ‪ 24‬ساعت؛ کم از کم ‪ 16‬ساعت گریه میکنند که شما مردم نادان بعد از سر ایشان چه خواهید‬
‫کرد؟!‬

‫شما حتی یک مورد را نمیدانید ولی ایشان هزاران مورد مشابه قسی بن کالب جد اکبر پیامبر بزرگ اسالم را میدانند؛ همانکه اول با دختر دربان پیر کعبه از قبیله بنی‬
‫خزاعه ازدواج کرد تا پس از مرگ دربان؛ خود به طریق زنش که وارث بزرگ دربان پیر بود؛ کل اختیار خانه کعبه شود‪ .‬ولی وقتی زن قسی؛ از پذیرفتن این میرات امتناع کرده و‬
‫آنرا به برادر علیل خود واگذاشت؛ قسی در پی فریب این پسرک برآمد و با شطارت فقط در بدل یک مشک شراب؛ امتیاز عظیمترین دربانی کعبة هللا را از آن شخص خویش ساخت تا‬
‫آنکه خود هللا عالم نیز به پاس این خبرگی و خردمندی و توانایی؛ نواد ِه او؛ حضرت محمد مصطفی را سرور کونین گردانیده به پیامبری واپسین برگزید‪.‬‬

‫به همین ترتیب؛ «مغز متفکر دوم جهان» و همیاران جهانی دست و آستین برزدند تا جالیش مآب عبدهللا عبدهللا را؛ به آرایش و جالیش بیشتر و بیشترین معتاد ساخته‬
‫حتی موافقتنامه حکومت وحدت ملی را به وسیله او عمالً کن لم یکن بگردانند‪.‬‬

‫چون این مساعی به نتیجه رسید؛ آنگاه جناب آرایش مآب همرکاب «مغز متفکر دوم جهان» به امریکا دعوت گردیدند و باز در ضیافت های رسمی؛ دیدیم و شنیدم که‬
‫حضرت جان کیری قاطعانه فرمودند که دکتور غنی انتخابات افغانستان را برده و رئیس جمهور منتخب گردیده بودند ولی با بزرگواری که دارا اند؛ عبدهللا حریف خود را نیز به قدرت‬
‫شریک ساختند و جالیش مآب عبدهللا فی المجلس با کف زدن ها از این بروز رسانی؛ استقبال نمودند!‬

‫بدینترتیب «پنجاه ـ پنجاه» به پنجا ِه ُپر و نوترونی و پنجاه خالی و بیوزن و بی حجم مبدل گردید‪ .‬پنجاه پُر از سالح و دالر و اردو و پولیس و امنیت و حشری و منگلی و‬
‫طالب و حزب اسالمی و انگلیس و امریکا و جامعه جهانی و جامعه عربی و دیورندی و خدا میداند که دیگر چی!‬

‫آیا ممکن است چنین پنجاه به لحاظ حساب با هر پنجا ِه پچول و ُپ وک دیگر؛ یکسان ریاضی شود‪ .‬ای هزاران آفرین به فضایل همراه جناب خلیلزاد که هنوز نفرموده اند که‬
‫پنجاه کاه و خس و پشقل با پنجاه خشت طال و الماس قابل جمع نیستند؛ چرا که جمع؛ فقط در مورد اعداد همجنس و همذات و هم ارزش و هم خاصیت‪ ...‬میسر میباشد‪.‬‬

‫هنوز نفرموده اند که از سیر تا پیاز تان را امریکا و جامعه جهانی رسانده و میرساند؛ آنگاه «مغز متفکر دوم جهان» را که آنان از خود و بانک جهانی و سرمنشی گری‬
‫بدیل افزوده به شما ارزانی داشته اند؛ مورد سرپیچی و بی حرمتی قرار می دهید‪.‬‬
‫ملل متحد و نامتحد دریغ داشته به سان نعمت بی ِ‬

‫مردم اصال شما و اینهمه دار و ندار و ناز و نخره تان از کجا میشد؛ اگر امریکا از رونالد ریگان گرفته تا اوباما و تا حاال از شما حمایت و بر شما عنایت نمیکرد؟‬

‫جناب زلمای خلیلزاد خیلی با مالحظات و روا داری ها فرمایشات دادند و گر نه بسیاری ها حتی در قبر ها سخت بی عزت می گردیدند‪ .‬چرا که ایشان شاید حتی از زبیگنیو‬
‫بریژنسکی مشاور امنیت ملی کارتر در امور خبره تر و پیش قدم تر اند؛ ایشان بودند که حقانی بزرگ ـ آنوقت سرباز خدا و سرباز آزادی ـ و رونالد ریگان را در قصر سفید باهم‬
‫آشنا ساختند‪.‬‬
‫دور دسترخوان دیده استند؛ وطن اول خود را با اینکه با وطن دوم شان قابل قیاس نیست؛ بازهم حرمت می نهند!‬
‫هرچه نباشد؛ جناب خلیلزاد پدر کرده و ِ‬

‫ولی با تأسف که من هرچه در میدیا و انترنیت میگردم و به شهر و ده سر میزنم؛ سپاس و شکران از ایشان نه که یکسره طعن و لعن و تقبیح و دشنام نسبت به ایشان‬
‫می یابم تا جاییکه گویا همه بال های اول و آخر نازل شده بر این وطن و این کار این یک شخصیت بین المللی و گناه و خطای ایشان بوده باشد!‬

‫چطور که به حال ما روزانه ‪ 16‬ساعت گریه نکنند!!‬

‫ولی خوشبختانه هستند فرزندان شائیسته ای که هم حقیقت «مغز متفکر دوم جهان» را به درستی میدانند و فریاد میکنند و هم مقام و منزلت جناب زلمای خلیلزاد را‪ .‬فقط‬
‫مشت نمونه خروار‪:‬‬

‫«جناب جمهور رئیس د نړی لومړنی جمهور رئیس دی چه دخلکو په خوښه راغلی دی‪  .‬تاسو خبر یئ؟!‬

‫دا مانا چی لومړنئ جمهور رئیس دئ په جهان کی چی د خلکو په خوښه راغلی دی‪ .‬تاسو دهغه منشور کتلی دئ؟ دهغه منشور په اساس خلکو جاللتماب جمهور رئیس‬
‫ته هوتونه ورکړی‪ ...‬همی مثل اس که بگیریش که نگیریش!»‬

‫سخنان ویدیویی از معین جوانان وزارت اطالعات و فرهنگ حکومت وحدت ملی بود که نقل شد‪ .‬در عین حال نشان میدهد که «مغز متفکر دوم جهان» چگونه حکومت را‬
‫به طرف جوانگرایی هدایت میکند؛ و قراریکه به نیکی هیلی سفیر امریکا در ملل متحد گفته است؛ هم اکنون بنا دارد که حدود چهار هزار کادر پنجاه شصت ساله قوای نظامی و‬
‫انتظامی را خانه نشین کرده عوض شان جوانان شجاع و غیر فاسد از نمونه فوق را بگمارد‪.‬‬

‫مخصوصا ً با ایضاحات مؤکد تازه جناب خلیلزاد که صبر امریکا و جامعه جهانی لبریز میشود و در اجرای تصمیمات ارگِ «مغز متفکر دوم جهان» در درون کشور و‬
‫خاصتا ً بلخ و شمال افغانستان لشکر کشی ها و در هم کوبی ها صورت میگیرد؛ عده ای حتی پای مقایسه «شه شجاع ارمنی ـ خاک پای کمپنی» با این مورد را در میان میکشند؛‬
‫غافل از اینکه جناب خلیلزاد وضاحت دادند؛ که اکنون زمان دیگر و شرایط دیگر است و باز «شه شجاع ارمنی ـ خاک پای کمپنی» آدمک ساده و لولویی بود و همیاران لوده تر از‬
‫خود مانند سرویلیام کیوناری داشت‪ .‬اما امروز «مغز متفکر دوم جهان» با امریکا و جامعه جهانی مطرح میباشد که دانش و فن عظیم و مشروعیت ملل متحدی و انتخابات مردمی‬
‫ت حالل گردیده و نیز بر اساس پیمان‬ ‫دارند که حتی آرای تیم اصالحات و همگرایی نیز از دکتور عبدهللا به بدل چند ُتن دریشی و ابزار های آرایش و جالیش؛ خریداری و قند و قرو ِ‬
‫های استراتیژیک و پیمان های امنیتی دوجانبه میان کشور های مستقل؛ کار ها سامان میگیرد!‬

‫باز هم به قول شاعر شهید‪:‬‬

‫جوجه به بال میرسد؛ دیده شود چه میشود؟‬

‫ماه به سال میرسد؛ دیده شود چه میشود؟‬

‫‪------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬

‫‪ ‬محمد عالم افتخار‬

‫‪ ‬‬

‫ُمـژده که قلب «متفکر دوم جهان» از سنگ است!‬

‫ـ اگر امریکا میگوییم؛ منظور غنی است و اگر غنی میگوییم؛ مطلوب؛ امریکا!‬

‫در خبر ها آمد که بودیجه دولت جمهوری اسالمی افغانستان به زعامت استثنایی «مغز متفکر دوم جهان»؛ به روایتی در منطقه و به روایاتی در جهان! طی مقایسه ها و‬
‫معادله های ستیغ منیع «بانک جهانی» دومین مقام را به لحاظ «شفافیت» ـ و چرا نه از هر لحاظ!؟ ـ حایز گردیده است‪ .‬البته چنین استنتاج از بودیجه و هر چیز حکومت محترم و‬
‫خروج این نتیجه از مخرج محاسبات؛ این قدر هم به خود‬
‫ِ‬ ‫مطاع «مغز متفکر دوم جهان»؛ از بدیهیات اظهر من الشمس است؛ گویا «بانک جهانی» و نوابغ و نوادر دالرخوارش؛ حین‬
‫زحمت نداده< اند که ببینند؛ مگر متعلقات و منزالت «مغز متفکر دوم جهان»؛ میتواند؛ مقامی کمتر از «دوم» داشته باشد!‬

‫چنانکه برادر ترین برادر «مغز متفکر دوم جهان» عالیجناب زلمای خلیلزاد؛ همین روزها وضاحت بخشودند‪ :‬اصل مسلم ریاضی است که ‪ 2‬مساوی به ‪ 2‬بوده و ‪4 = 2 + 2‬‬
‫میشود نه ‪ 9‬ـ ‪ 12‬ـ ‪ 7‬وغیرو؛ که چه بسا «طبقه سیاسی» ما گمراهانه و غلط؛ خیال کرده اند‪.‬‬

‫ریاضی و انطباق معادله جمیع الکماالت واالحضرت زلمای خلیلزاد را در مورد عطامحمد نور والی برطرف شده بلخ؛ در نوشتار حسابی پیشتر بر اعال کردیم و هم از زبان‬
‫این سیاستدان و سیاستمدار و دپلومات و استراتیژیست امریکایی افغانی االصل؛ اعالن فرمودیم که " تصمیم «متفکر دوم» به زور جامعه جهانی تطبیق میشود"(‪)1‬‬

‫خوب اینکه عطامحمد نور در عالم واقعیت پُشت سر خود را خاریده و در ناکجا آباد تقدیر مقدرش رفته است یا نی؛ صحت ریاضی و حساب را که به "مجردات" تعلق دارد؛‬
‫منتفی و حتی متزلزل نمیکند؛ درین نوشتار خواهید دید؛ که به مراتب بیش از آنچه تاکنون گفته و شنفته شده ریاضیات؛ حقیقت محض دارد‪.‬‬

‫دوم‪ ‬شفافیت» ثابت شدن بودجه حکومت «مغز متفکر‪ ‬دوم‪ ‬جهان»؛ را نگاه کنید!‬


‫دم نقد همین درجه دوم یا در «مقام‪ِ  ‬‬
‫از آنجاییکه ‪1‬؛ ‪ 2‬نیست و «اول» دوم نمیباشد؛ چنانکه همه دیدیم و می بینیم اعلیحضرت «مغز متفکر دوم جهان»؛ معاون‪ ‬اول‪ ‬و حاشیه‪ ‬بی نمبر‪ ‬دیگر کناری خود را با‬
‫تدبر و خردمندی "درجه دوم" طی زمان الزم طرد و دفع کردند و صرف «معاون‪ ‬دوم» را برای خود نگهداشتند!‬

‫خوب‪ .‬اینکه نگهداشتن «معاون دوم» برای چه وقت و چه شرایط است؛ بازهم به ریاضیات؛ غرض ندارد‪....‬‬

‫ت بانک جهانی «مقام‪ ‬اول» گرفته به این معناست که «مغز متفکر‪ ‬اول‪ ‬جهان» آنجا حکومت‬
‫وووی ی ی‪ ...‬چه گفتید‪ :‬پس اینکه بودجه حکومت نیپال طی همین محاسبا ِ‬
‫میکند؟؟؟!‬

‫شاید!‪...‬شاید!‪...‬‬

‫به تحقیق و کاوش ما و شما نیاز است! من که عرض کرده بودم؛ "بروید «مغز متفکر اول جهان» را پیدا کنید!"(‪)2‬‬

‫اینکه به تازگی اعلیحضرت «مغز متفکر دوم جهان»؛ اعالم داشتند که قلب شان از سنگ است و آنهم پر از سوراخ های غیر مرئی به عوام الناس میباشد؛ این احتمال را‬
‫تقویت میکند؛ کس چه میداند شاید «مغز متفکر اول جهان» سراپا از سنگ باشد! و چنین ذاتی شاید و باید در ارتفاعات همالیا تشریف داشته و مقدرات جهان را «تفکر» فرماید و از‬
‫جمله به این علت و دلیل و قرینه؛ بودجه کشور کوچک منزوی در همالیا که به نظر ما خودپسند های بی فکر نمی آمد؛ درجه اول را از ستیغ منیع بانک جهانی دریافت داشته است!‬
‫حساب که چنین میگوید!‬

‫بر عالوه چند وقت پیش این بنده فقیر یک رسم عجیب مردمان نیپال را متوجه شده به شما عرض هم کرده بودم و آن اینکه ایشان کودکان خورد سالی را لباس خاص‬
‫پوشانیده آرایش مخصوص میکنند و بعد آنها را به وضعیت های خدایگونه در معابد قرار داده به پرستش و عبادت شان می پردازند‪ .‬گفته میشد که آنان؛ این کودکان را نایب معبود‬
‫خود قرار میدهند که در جای دیگر و دور و در حالت غیر قابل انتقال به این معابد قرار دارد‪.‬‬

‫‪ ‬مسلم است که این کودکان؛ نایب بگوان هایی از گونه هندوستانی؛ نمیتوانند باشند که توسط عرابه های جادویی و با تشریفات بلند باال هرطرف نقل و انتقال داده میشوند و‬
‫حتی در دکاکین و خانه ها و اتاق های نشیمن مردم ‪ ....‬به وفور در دسترس قرار دارند!(‪)3‬پس اینجا میتواند یک راز بسی بزرگ نهفته باشد؛ بگوان نیپالی که چنین نایب ها برایش‬
‫منظور میشود؛ شاید یک جسم سنگی عظیم و یا هم شاید همان خو ِد همالیاست که طبعا ً سوراخ های فراوان هم دارد!‬

‫اگر قلب و چه بسا خیلی اندام های داخلی دیگر اعلیحضرت «مغز متفکر دوم جهان»؛ از سنگ باشد که خود فرمودند هست؛ پس ذات همایونی اعلیحضرت «مغز متفکر اول‬
‫جهان»؛ با حساب و منطق؛ سنگ تر و سنگین تر خواهد بود! باز هم تحقیق در کار است و «وهللا اعلم» گفتن التزام!‬

‫ها‪ .‬راستی! جناب اعلیحضرت «مغز متفکر دوم جهان»؛ طی فرمایشات متذکره؛ این را هم فرمودند که «افغانستان؛ مهد دین مبین اسالم بوده و از اینجا اسالم به بیرون ها‬
‫پخش گردیده و به دیگر ها آموختانده شده است؛ لهذا آن دیگر ها حق ندارند که به ما اسالم را درس بدهند‪».‬‬

‫البته الیه سطح مقصد ایشان بعضی فضوالن همسایه بود که گویا برای این «مهد اسالم» جرئت «اسالم آموزی» و فتوا دهی و اصدار جهاد وغیره میکنند و به همه شان‬
‫چلینج «مناظره» کالن و غیر محدود و غیرمشروط نیز دادند؛ مناظره ایکه البد در آن افشا و رسوا و خوار و خزل میگردند!‬

‫مگر در الیه زیرتر این فرمایشات؛ قصه «مهد اسالم» بودن مکه و مدینه را مفت کردند و به برداشت این گنهکار به کعبه و سنگ های سیاه و غیر سیاهش نیز چیزی‬
‫نماند!‬

‫‪ ‬شاید اینجا راز کبیره دیگری نهفته باشد؛ علی الظاهر؛ دین اسالم در مکه و مدینه نزول یافته یعنی مهدش هم همانجاست که داعی این دین حنیف حضرت محمد مصطفی در‬
‫ث دارای‬
‫آن زاده شده‪ ،‬بزرگ گردیده و به رسول اللهی بعثت یافته است و همدران حوالی از دنیا رحلت فرموده یا هم به شهادت رسیده است! آنچه از حضرت محمد؛ به حیث میرا ِ‬
‫کمترین جنجال و اما و اگر؛ باقی مانده؛ قرآن مجید سند بنیادی دین مقدس اسالم است!‬

‫در قرآن مجید که مطابق به فهم و فرهنگ و شعور همانزمان مخاطبان عربی نازل گردیده «تفکر» هست و بسیار هم برآن تأکید گردیده و مقام بلند بخشوده شده است؛ ولی‬
‫این تفکر و همچنان تعقل و فهم و فراست؛ به «قلب» و «قلوب» نسبت داده< میشود؛ و اصالً در سراپای قرآن نمیتوان یافت که تفکر و تعقل و فهم و فراست‪ ...‬به «مغزـ دماغ ـ کله»‬
‫مرتبط ساخته شده باشد‪ .‬یعنی که مخاطبان آن وقته قرآن مجید؛ هنوز «مغزـ دماغ ـ کله» را به مثابه مرکز افکار و خیاالت و روانیات نمی شناخته اند و حتی از هنگام ضروری ایکه‬
‫چنین مفهومی به ایشان طرح شود؛ بسیار و بسیار فاصله داشته اند‪.‬‬

‫اینجا با قبول اینکه به نسبت هایی افغانستان در اسالم آوردن سابقه داشته و بعد در حدود معینی به تکثیر و نشر دین اسالم هم خاصتا در شبه جزیره هند از جمله پاکستان‬
‫امروزی؛ پرداخته باشد؛ این بیم کالن باقی می ماند که همان‪« ‬مغز متفکر»‪ ‬که در قرآن؛ مسکوت و حتی غایب است و اینکه قلب «مغزمتفکر دوم جهان» از سنگ میباشد و بدینگونه‬
‫از خواص «قلب» قرآنی عاری میگردد؛ در مناظره این چنین کالن و غیر محدود و غیرمشروط؛ کدام مشکل و تناقص و به سخن خارجی ها ـ پارادوکس ـ ایجاد ننماید!‬

‫ولی نگران نباشید؛ این را به لحاظ عقل ناقص خودم و شما آوردم و اال؛ میدانیم و میدانید که «مغزمتفکر دوم جهان»؛ همانا «مغزمتفکر دوم جهان» استند و حجت تمام‬
‫است!‬

‫در یک معادله ریاضی کالن دیگر‪:‬‬

‫درین روز ها؛ بسیاری اهل قلم و مطبوعاتچی و فیسبوک چلونکی و‪ Tv ‬واال و انترنیت کار و یوتیوب گردان‪ ...‬و کم عقل هایی مثل من زیاد حیران از این استند که چطور‬
‫جناب اعلیحضرت «مغز متفکر دوم جهان»؛ ناگهان در مورد طالبان تغییر سیاست داده اند‪ .‬البته در حد جناب اعلیحضرت «مغز متفکر دوم جهان»؛ تغییر سیاستی مصداق ندارد؛‬
‫بعضی گپ های کلی که فرموده بودند؛ با جزئییات در نشست «شورای عالی صلح!» تفسیر شد و باید همه پرسش ها جواب پیدا کرده باشد‪.‬‬

‫اما یک معادله دیگر هست که باید در نظر بگیریم‪:‬‬


‫میگویند‪ :‬تصادفا ً یک بند ترانه‪ ،‬تصنیف یا شعر گونه ماکسیم گورکی چنان بوده است که بعد ها توسط جنت مکان حفیظ هللا امین شاگرد وفادار خلد آشیان نورمحمد تره کی‬
‫رهبر کبیر خلق افغانستان؛ به معادله ریاضی مبدل گردانیده شده است‪.‬‬

‫گپ ماکسیم گورکی (نقل به معنی) چنین بوده‪(( :‬وقتی از حزب میگوئیم؛ سخن از لنین است و چون از لنین بگوئیم؛ سخن از حزب است))‬

‫در حاالت شاعرانه این ترکیب؛ تنها حامل احساسی و عاطفه ای است؛ ولی چنانکه شاگرد وفادار رهبر کبیر خلق افغانستان در ‪ 1357‬و ‪ 1358‬استفاده و استخدام نمود؛ از‬
‫شاعرانه گی تهی شده و به معادله مجرد ریاضی بدل گردید‪:‬‬

‫شاگرد وفادار در مورد استاد کبیرش چنین فرمود‪:‬‬

‫وقتی از حزب سخن میگوییم مقصد نور محمد تره کی است و وقتی از تره کی حرف میزنیم سخن از حزب است!‬

‫این یعنی اینکه حزب دموکراتیک خلق افغانستان (خلقی) بدون نورمحمد تره کی نابغه شرق و رهبر کبیر خلق افغانستان (در همان زمان)؛ معنا و مصداق ندارد و اوست که‬
‫حزبی هم موجودیت دارد!‬

‫عاطفی نبوده درین داعیه نیز با بالشتی که به دهن رهبر کبیر؛ فشرده شده و نفسش را بند آورد؛ با وضاحت عوامانه و گله وار نیز عیان‬
‫ِ‬ ‫البته صداقت و قوت احساسی ـ‬
‫گردید‪ .‬معهذا حقیقت ریاضی مربوط تا هنوز که هنوز است؛ پای برجاست؛ آنچه به نام حزب معینه وجود داشت؛ همراه با رهبر کبیرش ت ِه بالشت شد‪ُ ،‬مرد و به خاک رفت و دیگر نیز‬
‫نرست و سبز نکرد‪.‬‬

‫همه میدانیم و وای اگر ندانیم که چنین ریاضی در مورد اعلیحضرت «مغز متفکر دوم جهان»؛ نیز وجود دارد‪ .‬ایشان همینطور الکی از غژدی کوچی گری به این دولت و‬
‫صولت نرسیده اند‪ .‬ایاالت متحده امریکا شاید هم از جمله توسط اقمار فضایی کشف کرد که در افغانستان چنین اعجوبه بزرگ ـ مغـز و آتشفشان توانایی ها و استعداد< ها پیدا شده است؛‬
‫آنگاه عقب این اسوه مکشوف؛ هنری کسینجر وزیر خارجه خود را به افغانستان فرستاد‪ .‬همان بود که از دولت کدو؛ کرم هم آب خورد و تعداد قابل مالحظه از جوانان افغان را دستچین‬
‫کرده به پوهنتون امریکایی بیروت بردند و شامل ساختند و از آنها «گنگ (داره ـ دسته) بیروت» معادل دار و دسته «پسران شیکاگو» در امریکای التین؛ درست کردند‪.‬‬

‫ایاالت متحده که سرانجام به مراد رسید و صاحب «مغز متفکر دوم جهان» شد؛ مساعی عظیمی به خرچ داد تا ایشان را بر ناف زمین که همان زادگاهشان افغانستان باشد؛‬
‫«رئیس جمهور» سازد و‪...‬و‪)4(....‬‬

‫واضحا ً به نظر میرسد که نه تنها میلیارد ها دالر مصرف و به کارگیری هزاران سرباز و تدابیر و اقدامات عدیده دیگر به همین هدف بوده است؛ بلکه (وهللا اعلم بالصواب و‬
‫گور و گردن بچه خر ها چون تیری میسان فرانسوی!) اصالً سناریوی ‪ 11‬سپتامبر به چنین منظوری دایرکت و اجرا گردیده است!‬

‫البته تفصیالت بسیار و بی اندازه میباشد؛ و نیز همه گان شاهد استیم که به مقیاس جهان و به مقیاس تاریخ سیاست و دپلوماسی و جاسوسی ایاالت متحده؛ برای نخستین‬
‫بار است که ارگ ریاست جمهوری کشوری مستقلی به نام افغانستان و قوماندانی قوای امریکایی و ناتویی و سفارت های فخیمه انگلیس و اتازونی وغیره به تمامی با هم قاطی پاتی‬
‫شده است و حتی این اختالط اخیراً به نمایندگی سیاسی امریکا در ملل متحد به ریاست محترمه نیکی هیلی هم توسعه یافت و چه بسا باالتر هم رفت‪ .‬فراموش نکنیم ‪ :‬گپ از عالنیت‬
‫هاست واال «کور هم میداند که دلده شور است!»‬

‫فقط و فقط و تنها و تنها از همین عالنیت ها این معادله بر می آید که‪:‬‬

‫وقتی از «مغز متفکر دوم جهان» یا رئیس جمهور برگزیده اوباما و جان کیری برای افغانستان سخن میگوئیم؛ سخن از امریکاست و وقتی از ایاالت متحده امریکا حرف می‬
‫زنیم سخن از رئیس جمهور غنی با کنیت و فضیلت «مغز متفکر دوم جهان» است!‬

‫این را چند روز پیشتر خود ذات همایونی از جمله در مصاحبه با یک خانم ژورنالیست غربی؛ با صراحت و صداقت شگفتی آور و تحسین بر انگیز بیان فرمودند‪" :‬بدون مدد‬
‫های ایاالت متحده؛ اعلیحضرت شان؛ شش ماه هم در افغانستان حکومت فرموده نمیتوانند!"‬

‫با در نظر داشت برخ بیحد کوچک این معادله؛ که "سخن گفتن از غنی؛ سخن گفتن از امریکاست و گپ زدن از امریکا؛ گپ زدن از غنی" دیگر تعجبی ندارد که بلند و پست‬
‫سیاست و تبلیغات و جدال در امریکا؛ آنا ً در ادا و اطوار و سخن و نظر جناب «متفکر دوم جهان» متبلور شود‪.‬‬

‫البته «متفکر دوم جهان» طی سیل عظیم فرمایشات تاریخی و عملکرد های تاریخی تر شان؛ کامالً ثبوت فرموده اند؛ که منویات تباری و برادری ایشان با طالبان و حزب‬
‫اسالمی و داعش لر و بر و امثاالن و همسویان تا کدامین اندازه ها قوی است‪ .‬ایشان غالبا ً از برمال کردن اینکه قلب خودشان از سنگ میباشد؛ شاید به دونالد ترامپ رئیس جمهور‬
‫امریکا و یاران رزم و بزم دیگر؛ خواسته اند بدانانند که در سیاست کاری؛ قلب بسیار قوی باید داشته باشند؛ در برابر چیز هایی مانند فجایع کابل نلرزند و تأثر بر ندارند‪ .‬آخر ممکن‬
‫است؛ دوام سیاست به هلوکاست ها و کوره های آدمسوزی و چیز های دیگری که در تاریخ بشر تجربه شده یا هنوز تجربه نشده؛ بکشد‪.‬‬

‫با اینهمه هوش کنید که از سروده های بی پایان و پُرتوان بزرگان شعر و ادب فارسی دری؛ علی الحساب معادله های ریاضی درست نکنید که عالم هستی و حیات و بشر؛‬
‫پیچیده تر و پر ابعاد تر از آنند که مثالً چنین عواطفی را؛ مانند احکام مجرد پذیرا گردند‪:‬‬

‫در پس آئینه طوطی صفتم داشته اند‪    ‬آنچه‪  ‬استاد ازل گفت؛ بگو میگویم!‬

‫ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ‬

‫نمایه ها‪:‬‬
‫‪ 1‬ـ‪http://www.ariaye.com/dari14/siasi3/eftekhar3.html  ‬‬

‫‪ 2‬ـ‪http://www.ariaye.com/dari14/siasi2/eftekhar11.html  ‬‬

‫‪3‬ـ به این لینک بی بی گل در همین استقامت مراجعه فرمائید‪ .‬هرچه نباشد مرجع معتبر جهانی و جهانمداری است!‬

‫‪ 4‬ـ اگر «ناف زمین» بودن اوغانستان را باور ندارید؛ بگیرید گز و پل کنید!‬

‫‪-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------‬‬

‫محمدعوض نبی زاده‬

‫رقابت داخلی وانحصار طلبى قومی درافغانستان‬

‫درافغانستان قومگرایی‪ ‬و انحصار طلبی قومی‪ ‬مبتنی برنژاد تا اکنون نتوانسته خود را با نیازمندیهای جامعه مدرن مطابقت دهد‪.‬قوم گ<رایی‪ ‬و انحص<ار طل<بی ق<ومی‪ ‬درافغانس<تان را‬
‫می توان ناشی ازدست اندازی ‪ ،‬اش<غالگران ورقابته<ای درون ق<ومی مش<اهده نم<ود؛ ګرچ<ه م<ردم افغانس<تان درنیم ق<رن اخ<یر اندیش<ه ه<ای قبیل<ه س<االری وګ<رایش ه<ای اف<راطی‬
‫راست‪ ‬وچپ را به تجربه گرفته است ولی‪ ‬سياسيون پشتون غالبا حاكميت را منحصر به خود دانسته و ساير اقوام را ‪ ،‬شهروند درجه دو بشمار مى آورند وسال ها است ك<<ه‪ ‬جن<<گ‬
‫می<<<ان نخبګ<<<ان تکن<<<وکرات و م<<<ذهبیون پش<<<تون و رق<<<ابت ت<<<اريخى درون ق<<<ومى بین دراني ه<<<ا و غلج<<<ايي ه<<<ا ب<<<ر س<<<ر تص<<<احب ح<<<اكميت ‪ ‬انحص<<<ارى ادام<<<ه< دارن<<<د‪.‬از لح<<<اظ‬
‫ساختاری‪  ‬اقوام"باركزايى ‪ ،‬پوپلزايى ‪ ،‬نورزايى ‪ ،‬عليزايى ‪ ،‬اسحاق زايى ا‪ ،‬اچكزايى ‪ ،‬الكوزايى و سدوزايى ها از عمده ترين شاخه هاى قبيله درانى اند وعمدتا ً در مناطق جن<<وب‬
‫و جنوب غربى افغانستان كنونى زيست مي نمايند"و اقوام هوتك‪ ،‬توخى‪ ،‬ناصرى‪ ،‬اندر‪ ،‬تره كى‪ ،‬على خيل‪ ،‬سليمان خيل‪ ،‬بريج‪ ،‬جدران‪ ،‬جاجى‪ ،‬كاكر‪ ،‬خوستوال‪ ،‬خوگيانى‪ ،‬صافى‪،‬‬
‫احمدزى‪ ،‬وزير‪ ،‬اورمر‪ ،‬تورى‪ ،‬ترين‪ ،‬شلمانى‪ ،‬لوحانى‪ ،‬و كوندى از شاخه هاى عمده ی ‪ ‬قبيلۀ غلج<ايى‪ ،‬اس<تند ك<ه بيش<تر در س<احات جن<وب و جن<وب ش<رق كش<ور مس<كن گ<زين‬
‫میباشند‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫اولين هسته هاى حكومت قبيلوى پشتون ها‪ ،‬با شكل گيرى حكومت ختك ها‪ ،‬در قرن ‪ 16‬ودولت پشتون هاى درانى‪ ،‬در اواسط قرن ‪ ،18‬توسط احمد ش<<اه درانى پديد آم<<د‪ .‬در س<<ال‬
‫‪ 1729‬نادرافشار با استفاده از خصومت ميان قبايل درانى و غلجايى‪ ،‬اشرف هوتکی را شكست دادو ذوالفقار خ<ان و احم<<د ش<اه درانى را از زن<دان غلج<ايى ه<ا ره<ا و ب<<ه مناص<<ب‬
‫بزرگ ارتقاء دادند‪ .‬احمد خان بعد از قتل نادر افشار‪ ،‬توسط محمد قلى خان ‪ ،‬با گنجينه عظيم بشمول الماس كوه نور با ش<<ش ه<زار س<رباز راه قن<<دهار را در پيش گ<رفت و درس<<ال‬
‫‪ 1747‬خوانين ابدالى و غلجايى‪ ،‬در مزار شير سرخ قندهاراحمد خان ابدالی را به حيث پادشاه انتخاب نمودند‪ .‬بعد از مرگ احمد شاه‪ ،‬پسرش تيمور‪ ،‬با هراس از توطیه و دس<<ايس‬
‫خوانين درانى و غلجايى‪ ،‬نه تنها پايتخت را از قندهار به كابل منتقل کردبلکه در امور لشكرى و كشورى نیز بيشتر به اق<<وام غ<ير پش<تون اتك<ا نم<ود‪ .‬بع<<د از م<<رگ تيم<ور در س<ال‬
‫‪ ،1799‬دسيسۀ قتل شاه زمان و رويكار آمدن برادرش شاه شجاع توسط پاينده خان چيده شد كه قبل از اجرا‪ ،‬افشا وب<<اعث م<رگ پاين<ده خ<ان گرديد‪ .‬تالش ه<اى وزير فتح خ<ان و‬
‫برادرانش باعث تقويت پايه هاى دولت سدوزايى و قوم محمدزايى ګردید که او ‪ 21‬برادرش را در مناطق مختلف توظيف نمود که بعد از مرگ وى‪،‬برادرانش حاكميت س<دوزايى ه<ا‬
‫را ساقط ودوست محمد خان به سلطنت رسيد‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫در دوران زمامدارى داود خان‪, ‬جوانان غلجايى ‪ ،‬همراه باروشنفكران ساير اقوام به محور اح<<زاب چپگ<<راى خل<<ق و پ<<رچم‪ ،‬نهض<ت جوان<<ان مس<<لمان‪ ،‬ح<زب ق<<ومگراى افغ<<ان ملت‬
‫وساير جريانات سياسى جمع شده‪ ،‬عليه حاكميت محمد زايى ها‪ ،‬مبارزه ‪ ‬را آغاز نمودند‪ .‬كودتاى هفت ثور که منجر به فروپاشی درانی ها و ب<<ه ص<<حنه آم<<دن ره<<بران غلج<<ایی در‬
‫افغانستان گرديد‪ ،‬رقابت‪ ،‬ميان غلجایی ها و درانی ها نقش كليديى در اختالف<ات و انش<عابات درون ح<زبى جريان چپ ه<وادار ش<وروی در افغانس<تان إيف<ا نم<ود‪ .‬چ<ون جن<اح خل<ق‬
‫برهبری تره کی‪ ،‬که نمایندگی از غلجایی ها و شاخۀ پرچم برهبری ببرک کارمل‪ ،‬اغلب پشتونهای درانی را در ت<ركيب خ<ويش داش<ت وت<ا ح<دودی اين تقاب<ل را در ت<ركيب قبیل<ه ی‬
‫تنظيم هاى مجاهدين مثل حزب اسالمى و جمعيت اسالمى نيز نمي توان ناديده گرفت‪ .‬نورمحمد تره کی‪ ،‬حفیظ هللا امین‪ ،‬داکتر نجیب هللا در جناح چپ و گلب<<دین حکمتی<<ار‪ ،‬عب<<دالرب‬
‫رسول سیاف‪ ،‬مولوی محمد نبی محمدى ك<ه هم<ه ب<ه قبيل<ه غلج<ايى تعل<ق دارن<د‪  ،‬درض<من در ت<رکیب ش<ورای ره<برى س<ابق طالب<ان نیزاک<ثریت ش<ان ب<ه قبیل<ه ی غلج<ایی تعل<ق‬
‫داش<<تندوبدین ت<<رتیب مال محم<<د عم<<ر ره<<بر تحری<<ک طالب<<ان ‪ ‬هوت<<ک غلج<<ایی‪ ‬ومال ب<<رادر مع<<اون ره<<بر تحری<<ک طالب<<ان غلج<<ایی ‪ -‬مال دادهللا ک<<اکر قومان<<دان ع<<الی نظ<<امی ک<<اکر‬
‫ُغر ُغشت‪  -‬مال محمد حسن وزیر خارج<ه هوت<ک غلج<ایی و بع<د ازس<ال ‪ 1997 ‬نورال<<دین ت<رابی وزی<ر عدلی<ه هوت<<ک غلج<ایی‪,‬ا هلل داد< آخون<<د وزی<ر ارتباط<ات و مخ<ابرات هوت<<ک‬
‫غلجایی‪ , ‬محمد عیسی وزیر آب و برق هوتک غلجایی‪ , ‬وکیل احمد مسوول امنیت شخصی مال عمر کاکر ُغر ُغشت‪ , ‬صادق آخوند وزیر تجارت هوتک غلج<ایی‪,‬محم<<د رب<انی رئیس‬
‫شورای کابل کاکر ُغر ُغشت‪ ,‬مال عبیدهللا وزیر دفاع هوتک غلجایی همه از قبیله ی غلجایی بودند‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫ګرچه حاكميت سياسى در افغانستان‪ ،‬ازسال ‪ 1747‬به استثناى دو دوره بحرانى (امير حبيب هللا كلكانى و پروفيسور برهان الدين رب<<انى) هم<<واره در انحص<<ار پش<<تون ه<<ا ب<<وده ك<<ه‬
‫عمدتا توسط دراني ها و غلجايي ها تمثيل میگرديد ولی ‪ ‬درگيرى هاى خونين ميان قبايل درانى و غلجايى و رقابت درون قبيلوى شان در آغاز قرن ‪ ،17‬ميان خوانين هر دو قبيل<<ه‪،‬‬
‫برای تصرف اراضى بيشتر ودر شرايط كنونى ‪ ‬نیزميان نخبگان سياسى هر دوقبیله‪ ،‬روى زعامت مملكت ‪ ،‬ادامه< داشته و دارد‪  ‬و كماكان به قوت خود باقي اس<<ت‪ .‬قب<<ل از اين فق<<ط‬
‫سه بار غلجایی ها توانسته اند قدرت را از درانی ها بگیرند‪ .‬که اولين بار در سال ‪ ،1721‬تصاحب قدرت توسط میرویس هوتکی وبار دیگر درسال ‪ ،1978‬قدرت از محمد داود ب<<ه‬
‫رهبر حزب دموکراتیک خلق‪ ،‬نور محم<د ت<ره کی‪ ،‬تس<لیم و ب<ار آخ<ر در س<ال ‪ ،1996‬مال عم<ر‪ ،‬ره<بر طالب<ان‪ ،‬ب<ه ق<درت رس<ید‪ .‬تجرب<ه ت<اريخى نش<ان داده ك<ه ره<بران غلج<ايى‪،‬‬
‫دولتمردان مدبر‪ ،‬واقعبين و دور انديشى نبوده و در تمام دوره ها‪ ،‬حاكميت شان ‪ ،‬بحران زا و فاجعه آفرين بوده‪ ،‬بقا و دوامى نداشته ورهبران غلج<<ايى شخص<<يت ه<<اى خودخ<<واه‪،‬‬
‫جاه طلب‪ ،‬مستبد و اقتدارگرا اند‪.‬حاال نیز اين انحصار طلبى‪ ،‬غلجایی ها رقابت و كشمكش تاريخى‪ ،‬نه تنها زير ساخت ها و پايه هاى اساسى دولت س<<ازى را در افغانس<<تان م<<تزلزل‬
‫نموده‪ ،‬بلكه وفاق ملى را آسيب جدى زده و زمينه مداخله خارجى و استبداد داخلى را مساعد ساخته است‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫ولی برعکس رهبران درانى بدليل حضور طوالنى در قدرت عمدتا ً شخصيت های معتدل‪ ،‬راحت طلب‪ ،‬محيل و مصلحت انديش بوده‪ ،‬از سنت ه<<ا و تعص<<بات ق<<بيلوى فاص<<له گرفت<<ه‪،‬‬
‫تحت تأثير اخالق و خصلتهاى اجتماعى اقوام غیر پشتون رشد نم<وده ان<د ک<ه ب<ا س<اير اق<وام از در م<دارا‪ ،‬برخ<ورد میکن<د وغالب<ا ً ح<ل مش<كالت را در سياس<ت جس<تجو مي نماين<د‬
‫‪.‬درحاليكه درطی مدت یک ونیم دهه ی گذشته‪ ،‬درانی ها در فکر تداوم و تحکیم حاکمیت سیاسی ش<<ان در افغانس<تان بودن<<د‪ ،‬ام<<ا نخبگ<<ان سیاس<<ی غلج<<ایی از جمل<<ه زلمی خلیل<<زاد‪٬‬‬
‫اشرف غنی احمد زی‪ ٬‬انورالحق احدی‪ ٬‬حنيف اتمر‪ ،‬فاروق وردك‪ ،‬علی احمد جاللی ودیګران همواره در اندیش<<ه انتق<<ال و گ<<ذار مس<<المت آم<<یز ق<<درت از درانی ه<ا ب<<ه غلج<<ایی ه<ا‬
‫بودند‪ ،‬كه اخيرا حكمتيار نيز به اين اردوگاه پيوسته و بيرق سبز اخوانيت را به زمين گذاشته‪ ،‬پرچم قبيله ى غلجايى را بدست ګرفت<ه اس<<ت‪.‬چنانچ<ه انتخاب<ات س<ال ‪ ۱۳٩٣‬شمس<ی‬
‫سیاسی بخش بزرگی از مدعیان قدرت و ثروت در این کشور پرده برداشت ‪ .‬به‬ ‫ِ‬ ‫جفایی که به آرای مردم در این انتخابات صورت گرفت‪ ،‬تا حدو ِد زیادی از قومی بودن بینش و کنش‬
‫نظر می‌رسد که خاک انداختن به روی واقعیت‌های تلخ زیر خاکستر عصبیت‌های قومی و ایدئولوژیک در این کشور بیشتر از جنایت‌های طالبان‪ ،‬ح<<زب گلب<<دین و دیگ<<ر جریان‌ه<<ای‬
‫افراط‌گرا برای آیندۀ ثبات نیم‌بند سیاسی شکننده کشور بنیان‌برکن است‪ .‬از انجاییکه جنگ در افغانستان اس<اس ق<ومى دارد و اګرب<راى اين معض<ل راه حلى جس<تجو نش<ود‪ ،‬اميدى‬
‫براى بهبود اوضاع نخواهد بود‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫چون ‪ ‬در چهار دهه ى اخير نظام هاى مبتنى بر كمونيزم‪ ،‬اسالمګرا و دمكراسى نه تنها موفق به عبور از اين گردنه نشدند بلكه خود در تشديد آن كوشيدند و در ورط<<ه اين گ<رداب‬
‫غرق شدند‪ .‬بعد از رویداد یازدهم سپتامبر پشتون‌ های تکنوکرات ناگهان خود را یکی از طرف‌ های مهم قضیه ی بحران افغانستان یافتن<<د واز س<<ال ‪ 2001‬بدینس<<و ن<<ه تنه<<ا در این‬
‫وظیفه موفق نشدند بلکه افغانستان را بیشتر با بحران روبرو ساخته‌ اند‪ .‬در صورت توافق طالبان به یک آشتی ‪ ‬باید اشرف غنی‪ ،‬اکلیل حکیمی‪ ،‬حنیف اتمر و معص<<وم اس<<تانکزی‬
‫کنار روند تا جایی برای طالبان خالی کنند‪ . ‬زیرا بعد از شکست داعش در سوریه و عراق وانتقال داعش جهت تداوم جنګ نیابتی درافغانستان که بار ه<<ا مقام<<ات روس<<یه از انتق<<ال‬
‫داعش توس<<ط طی<<ارات مش<<کوک ب<<ه ش<<مال کش<<ورما س<<خن ګفت<<ه اس<<ت ام<<ا هیچ ج<<وابی را از س<<وی نیروه<<ای ن<<اتو و دولت افغانس<<تان درین ب<<اره ش<<نیده ‪  ‬نش<<ده اس<<ت ودر عین‬
‫حال‪ ‬حکمتیاردر پی سفر پنهانی به ترکیه و عربستان‪ ،‬تالش‌هایی را برای انتقال گروه‌های تکفیری جبهه النصره و جیش العدل ب<<ه افغانس<تان آغ<<از ک<<رده اس<<ت‪ .‬قبال ن<یز خبره<ایی‬
‫مبنی بر عقد قرارداد میان سران داعش و حکمتیار به نشر رسیده بود که افشای این موضوع در دستیگری فرد انتح<اری در حمل<<ه اخ<یر کاب<<ل مش<خص ش<<د ک<ه از جمل<ه زن<<دانیان‬
‫آزاده شده حزب اسالمی از پلچرخی کابل بوده است‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫راه اندازی جنګ نیابتی در افغانستان میان دو نیروی متخاصم ‪ ‬خارجی در جریان ‪ ‬است که دریکطرف امریک<<ا‪ , ‬ن<<اتو‪ , ‬ممال<<ک ع<<ربی ودیګ<<ران ‪ ‬در حم<<ایت پنه<<انی از داعش ‪ ‬ودر‬
‫طرف مقابل روسیه‪ , ‬چین‪ , ‬پاکستان‪ , ‬ایران و ترکیه درحمایت از ګروه طالبان وهمچنین در بعد داخلی تیم حاکم ارګ وجمعیت اس<المی و متح<دینش ق<رار ګرفت<ه ان<د البت<ه در این<ده‬
‫نیزاین جنګ خانمان بر اندازنیابتی شدت‪  ‬بیشتر پیدا خواهند نمود‪ .‬ب<ا< ت<ش<د<ی<د< ج<ن<ګ< ن<ی<ا<ب<ت<ی<‪<,‬ش<ه<ر<کابل به شهرارواح ومرکز نظام اشک وخون به میدان زور آزم<<ایی جه<<انی ومنطق<<ه‬
‫ی در آمده ونیروهای نیابتی درین بالد خون وآتش‪, ‬فرم<ان میرانن<د‪ .‬ګذش<ت زم<ان نش<ان خواه<د داد ک<ه درزورآزم<ایی داعش وض<د داعش درس<طح نیروه<ای داخلی و خ<ارجی در‬
‫افغانستان‪ ،‬کمرکدام حلقات داخلی و خارجی خواهند شکست؟ مأیوس ترین بخش این سناریو بی پ<روایی وبی کف<ایتی م<دیران دولت نامنه<اد موج<ود ب<رای مهارس<اختن این طوف<ان‬
‫است که فریاد های سوزناک وخسته جامع<ه میطلب<د ت<امردم متحدان<<ه بای<د در ب<اره حض<<ورارتش خ<ارجی‪،‬ایج<اد حک<<ومت م<<وقت‪،‬اص<الح ق<انون اساس<ی وت<دویر انتخاب<ات‪  ‬تص<<میم‬
‫بګیرند‪ .‬برای غلبه بربحران کنونی تنها اراده ملی ‪ ‬میتواند پاسخ ګو باشد چون ‪ ‬آرای مردم نادیده گرفته شده و هیچ راه حلی بدون اراده ملی مردم افغانستان وجود ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪ -‬چهارم ‪ -‬ماه‪ -‬فبروری–‪ ‬سا ل‪ ۲۰۱۸ -  ‬میالدی‬
‫‪ ‬‬
‫‪ ‬‬
‫بروکراسی شیطان"؛ موصل تحت حکومت داعش"‬

‫در موصل عراق بود که داعش با تبدیل خود از یک گروه شورشی به یک دولت‪ ،‬مشروعیت خود را اعالم کرد و در کنار ترورهای دسته‌جمعی و قتل‌ها‪ ،‬بروکراسی عملگرایانه‌ای را"‬
‫"‪.‬به اجرا گذاشت که از سیستم‌های نوین جمع‌آوری زباله تا نصب کنتورهای هوشمند برق را در بر می‌گرفت‬

‫به گزارش ایسنا‪ ،‬روزنامه گاردین در گزارشی دو قسمتی از موصل تحت حکومت داعش به نقل از یک دانشمند سابق موشکی عراق نوشته است‪« :‬داعشی‌ها که در ابتدا برخالف‬
‫سربازان عراقی چهره‌هایی مهربان داشتند‪ ،‬مودب بودند‪ ،‬از ساختمان‌های عمومی دفاع می‌کردند‪ ،‬مانع غارت می‌شدند و موانع سیمانی خیابان‌ها را برمی‌داشتند با استقبال مردمی در‬
‫‪.‬موصل روبرو شدند‬

‫در اوایل حکمرانی آنها بر شهر دیگر از انفجار خودروهای بمب‌گذاری شده‪ ،‬درگیری و انفجار مواد منفجره در شهر خبری نبود‪ ،‬موصل باالخره به صلح و آرامش رسیده بود‪ .‬آنها‬
‫‪.‬کنترل خیابان‌ها را در دست داشتند‪ ،‬اجازه می‌دادند< مردم شهر را ترک کنند و مدارس همان دستورالعمل‌های دولتی را به کار می‌بستند‬

‫اما تردیدهایی از هویت این افراد وجود داشت‪ .‬آیا انقالبی‌های اهل تسنن بودند یا از عشایر عراق؟ یا افسران بعثی صدام؟ یا تکفیری‌های عضو تشکالتی مانند القاعده؟ همه این گروه‌ها‬
‫بخشی از واقعیت زندگی عراق از زمان اشغال آمریکا در سال ‪ 2003‬بودند‪ .‬برای سال‌ها این گروه‌ها‪  ‬تشنه به قدرت رسیدن در موصل بودند؛ به دنبال مشروعیت بخشیدن به خود با‬
‫‪.‬ایجاد جنگ‌های چریکی در نواحی حومه‌ای‪ ،‬اول در برابر اشغالگری آمریکا و بعدتر دولت عراق‬

‫در واقع برخی از این گروه‌ها نظیر یک دولت سایه فعالیت می‌کردند؛ از شرکت‌ها مالیات‌هایی را می‌گرفتند و خواهان درصدی از هر معامله شهرداری می‌شدند؛ هر کسی که از پرداخت‬
‫‪.‬آن سر باز می‌زد ربوده می‌شد و یا به قتل می‌رسید‬

‫عظام‪ ،‬یکی از مهندسان اداره< برق می‌گوید‪ :‬برای دهه‌ها ما به آنها درصدی از هر قرارداد را می‌پرداختیم‪ ،‬هشت درصد‪ .‬قبل از هر معامله‌ای به رئیس اداره< تلفن می‌شد‪ .‬آنها انتخاب‬
‫می‌کردند کی برنده مناقصه یا معامله باشد و چه کسی در چه شغلی منصوب شود‪ .‬یک سوم پست‌های خالی مال آنها بود‪ .‬کسی جرات سرپیچی نداشت‪ .‬در همه نهادهای دولتی نفوذ‬
‫‪.‬داشتند حتی در پلیس‬

‫‪.‬وقتی موصل سقوط کرد همه آنها در زمین فرو رفتند‬

‫تمامی پیروزی‌های پیشین داعش در مقایسه با تسخیر موصل هیچ بود‪ ،‬سقوط موصل بزرگترین شکست در تاریخ عراق بود‪ ،‬سقوط دومین شهر عراق با ‪ 50‬هزار سرباز و پلیس و‬
‫‪.‬مصادره صدها تن سالح‪ ،‬تجهیزات و خودروهای زرهی‬

‫‪.‬و در موصل بود که داعش بزرگترین آرزوی خود را به اجرا گذاشت‪ ،‬کسب مشروعیت با تبدیل شدن از یک گروه شورشی به یک دولت‬

‫یک هفته پس از اشغال شهر‪ ،‬داعش اولین بیانیه خود را منتشر کرد‪" :‬سند مدینه" با ادبیاتی باستانی و نه چندان قابل فهم‪ .‬داعش به ساکنان موصل تحقق "نعمت پیروزی الهی" را‪ ‬‬
‫تبریک گفت و تعهد داد که طبق کالم خداوند حکومت کند‪ :‬مردم‪ ،‬شما همه نوع رژیم سکوالر را از پادشاهی گرفته تا جمهوری تا دولت شیعه آزمودید‪ ،‬از همه آنها خسته و در آتش‬
‫آنها سوختید‪ .‬و اکنون ما در منطقه حکومت اسالمی و حکومت امام ابوبکر (البغدادی) را اعالم می‌کنیم‪ .‬و شما شاهد اراده خداوند و تفاوت فاحش میان یک دولت سکوالر سرکوبگر‬
‫‪.‬که انرژی و اراده مردم را از آنها می‌گرفت و شرافت آنها را نابود می‌کرد‪ ،‬با حکومت ما که براساس حکم الهی اجرا می‌شود‪ ،‬خواهید بود‬

‫در این بیانیه به ممنوعیت استعمال سیگار و لزوم ماندن زنان در خانه اشاره شد‪ ،‬اما ساکنان موصل همچنان در خیابان‌ها سیگار می‌کشیدند‪ ،‬قهوه‌خانه‌ها با قلیان‌ها برپا بود و حتی‬
‫‪.‬بیشتر شد‪ ،‬زنان نیز بدون حجاب مورد تایید داعش از خانه خارج می‌شدند و بسیاری از کسانی که موصل را ترک کرده بودند به شهر بازگشتند‬

‫سند مدینه اولین گام بود‪ .‬به هر حال حکومت به اصطالح اسالمی داعش در یک روز تغییر چهره نداد‪ .‬آنها در دو ماه اول با یک سری اقدامات< و قوانین که هر کدام بر بخشی از جامعه‬
‫‪.‬اثر می‌گذاشت سعی در تقویت پایه‌های خود کردند‬

‫پروژه‌های داعش از بسیاری جات بسیار به دیگر تالش‌ها برای ایجاد حکومتی ایده‌آل در تاریخ شباهت داشت؛ از بلشویک‌ها گرفته تا طالبان‪ -‬یک نقشه راه از حکومت‌های خودکامه‪.‬‬
‫در مرحله اول تالش برای گسترش یک ایدئولوژی الهی بعد استفاده از آن برای محو مخالفان‪ ،‬استفاده حداکثری از‪  ‬خشونت برای سرکوب مقاومت‪ ،‬حفظ شبکه‌های اطالعاتی برای‬
‫‪.‬سرکوب و ارعاب‬
‫داعش به صورت تدریجی ساختار بوروکراتیک حکومت خود را بنا کرد و از عظمت و ادب به تندخویی و خشونت رسید‪ .‬تسویه حساب داعش با همپیمانان سابق خود همانند بعثی‌ها‪،‬‬
‫‪.‬موصل را به زندانی بزرگ تبدیل کرد‬

‫‪.‬اما رژیم‌های خودکامه هرگز نمی‌توانند با تمسک به ایدئولوژی هزار سال پیش و کشتارهای دسته جمعی پابرجا بمانند‪ .‬آنها به بروکراسی‌های عملگرا و دولتمردان توانمند نیاز دارند‬

‫داعش با یک سرشماری بسیار گسترده در شهر موصل کار خود را آغاز کرد‪ .‬نیروهای ارتش و پرسنل پلیس‪ ،‬پزشکان‪ ،‬پرستاران‪ ‌،‬مهندسان و معلمان به همراه خانواده‌هایشان ثبت‬
‫‪.‬نام شدند‪ .‬تمامی مغازه‌ها‪ ،‬کارخانجات و اموال تجاری براساس مذهب و قومیت دارندگان آنها دسته‌بندی شدند‬

‫یک کارمند اداره کشاورزی می‌گفت‪ ،‬آنها به اداره ما آمدند و تمامی دفاتر کل زمین‌های بزرگ را باز کرده و مطالعه کردند‪ .‬آنها می‌خواستند بدانند کدام زمین به چه کسی تعلق دارد و‬
‫صاحب کدام زمین مسیحی‪ ،‬اهل تسنن و یا شیعه است‪ .‬ما به آنها گفتیم که این اسناد به دوران عثمانی برمی‌گردد و ما فقط اسامی صاحبان زمین‌ها را داریم و به هیچ عنوان نمی‌توان‬
‫‪.‬مذهب آنها را تشخیص داد< چه برسد قوم و قبیله آنها‬

‫داعشی‌ها در اولین گام متحدان سابق خود را که شامل شورشیان سابق می‌شدند نابود کردند؛ مردان مسلح داعش کار دستگیری افسران سابق ارتش و بعثی‌ را آغاز کردند‪ .‬بسیاری از‬
‫‪.‬این افراد ناپدید شده‌اند و هیچ کدام تاکنون بازنگشته‌اند‬

‫یک هفته بعد حرف "ن" (به معنی نصاری) بر روی در خانه‌ها و مغازه‌هایی که صاحبان آنها مسیحی بودند هک شد‪ .‬قانونی اعالم شد که براساس آن از مسیحیان خواسته می‌شد یا‬
‫دین خود را تغییر دهند یا مالیات بپردازند یا بدون هیچ مکثی شهر را ترک کنند‪ .‬مسیحیان با محدودیت بسیار زیادی در این شهر روبرو شدند حتی برخی از آنها گروگان گرفته شده و‬
‫‪.‬به عنوان برده جنسی برده شدند‬

‫شبک‌ها و دیگر اقلیت‌های مسلمان نیز همچنین مجبور به فرار شده و یا کشته شدند‪ .‬چند هفته بعد دستور دیگری برای اجبار استفاده از نقاب اعالم شد و هرگونه تجمع مختلط زنان و‬
‫‪.‬مردان ممنوع اعالم شد‬

‫زمانی که موانع سیمانی که پیش از این از خیابان‌ها برداشته شده بود دوباره ظاهر شد‪ ،‬مردم این بار دیوارهای بسیار محکم و بلندی را در اطراف شهر شاهد شدند‪ .‬موصل تبدیل به‬
‫‪.‬یک زندان بزرگ با پرچم‌های برافراشته که بر روی آنها شعار جدید این حکومت نقش بسته بود‪ ،‬شدند‬

‫حکومت خودکامه داعش رو به گسترش بود‪ .‬داعشی‌ها اکنون انرژی خود را برای ایجاد نظام شهرداری معطوف کردند‪ .‬آنها تمامی نهادهای دولتی موجود را منحل و آنها را با‬
‫دیوان‌های مخصوص به خود جایگزین کردند‪ .‬دیوان‌ها با وزارتخانه‌ها شامل بهداشت‪ ،‬آموزش‪ ،‬خدمات‪ ،‬امور مالی‪ ،‬جنگ‪ ،‬قضائی‪ ،‬امنیتی‪ ،‬کشاورزی و دیگر وزارتخانه‌ها می‌شد‪ .‬هر‬
‫‪.‬دیوان یک امیر داشت که برخی از آنها خارجی بودند‪ .‬در راس همه اینها ابوبکر بغدادی‪ ،‬خلیفه‌ای با عمامه سیاه بود که همیشه در حلقه اعضای شورای نظامی بود‬

‫‪.‬دولت جدید یک دولت ترکیبی بود‪ :‬تالشی برای ایجاد یک حکومت به سبک امروزی با استفاده از عنوان‌ها و مدل لباس زمان‌ پیامبر اسالم‬

‫عظام مهندس برق می‌گوید‪" ،‬حکومت اسالمی" یک دولت تروریستی بود اما دولتی مدرن‪ .‬آنها همانند دوران‌های اولیه اسالمی لباس می‌پوشیدند و صحبت می‌کردند اما حکومتداری‬
‫آنها بسیار عالی و باقدرت و کارآمد بود‪ .‬وزارتخانه برق که عظام در آن مشغول به کار بود رئیس جدیدی پیدا کرد یک مراکشی فرانسوی؛ که اولین اقدام او تغییر شیوه جمع آوری‬
‫‪.‬قبوض برق بود‬

‫عظام می‌گوید‪ ،‬روند صدور قبض برق که معموال برای ما دو ماه طول می‌کشید در زمان داعش بسیار آسان و راحت شده بود‪ .‬تمام شرکت‌های بازرگانی‪ ،‬کارخانجات و مغازه‌ها یک‬
‫بهای ثابت می‌پرداختند‪ .‬در مناطق مسکونی نیز کنتورهای هوشمندی نصب شده بود که میزان برق مصرفی یک ماه را محاسبه می‌کرد‪ .‬هیچکس جرات نداشت که قبض برق پرداخت‬
‫‪.‬نکند چراکه در این صورت سرو کارش با پلیس مذهبی بود‪ .‬برق دزدی سرقت محسوب می‌شد و سارق دست خود را از دست می‌داد‬

‫روش مشابهی نیز برای جمع آوری زباله‌ها به کار گرفته می‌شد‪ .‬هر خیابان به یک جمع کننده زباله خاص سپرده می‌شد که حقوق وی توسط ساکنان آن خیابان پرداخت می‌شد‪.‬‬
‫داعشی‌ها کارت‌هایی را با مقادیر مشخصی که باید پرداخت می‌شد توزیع کرده بودند و بازرسانان به طور مرتب برای بررسی تمیزی و جمع آوری پول به این خیابان‌ها سرکشی‬
‫‪.‬می‌کردند تا مطمئن شوند که هر بخش سر موعد پول خود را پرداخت کرده است‬

‫آنها همچنین تکنیک‌های بسیار نوینی برای درآمدزایی داشتند‪ .‬تمامی زمین‌ها‪ ،‬اموال‪ ،‬کارخانجات مصادره شده‪ ،‬اموال غارت شده‪ ،‬چاه‌های نفت متعلق به دیوان مالی یا وزارت امور‬
‫مالی می‌شد‪ .‬از این پول‌ها برای درآمدزایی استفاده می‌شد‪ .‬زمین‌های کشاورزی مصادره شده از اقلیت‌های مذهبی نظیر شبک‌ها و ایزدی‌ها برای سرمایه گذاری به اعضای داعش‬
‫‪.‬سپرده می‌شد‪ .‬خانه‌ها‪ ،‬خودروها و اموال مسیحیان نیز میان اعضای داعش تقسیم می‌شد‪ .‬گاوهای مصادره شده می‌توانست گوشت مورد نیاز جنگجویان داعش را تامین کند‬

‫نفتی هم که از سوریه استخراج می‌شد به هرکسی که خواهان پاالیش آن بود فروخته می‌شد‪ .‬برخی از شهروندان می‌توانستند‪  ‬از سوخت‌های خانگی ارزان تری استفاده کنند و برخی‬
‫‪.‬نیز پاالیشگاه‌های خانگی در اختیار داشتند‪ .‬جاده‌های بیابانی میان عراق و سوریه نیز مملو از تانکرهای نفت بود‬

‫تجارت اسلحه‪ ،‬آثار هنری غارت شده و زنان و دختران اسیر گرفته شده نیز از دیگر منابع درآمد این گروه بود‪ .‬آنها باید از موادغذایی تولید شده و سوختی که از سوریه می‌رسید‬
‫مطمئن می‌شدند‪ .‬تجهیزات مدرن و داروهای مورد نیاز نیز از ترکیه قاچاق می‌شد‪ .‬و همانند هر حکومت سلطه گری اکثر شهروندان سر خود را پایین انداخته و به زندگی خود سرگرم‬
‫»‪.‬بودند‬

‫روزی که داعش به موصل حمله کرد‪" ،‬وسان" یک دکتر زن جوان در بیمارستان جمهوریت از بخش زنان و زایمان به بخش اورژانس منتقل شد‪ .‬سیل غیرنظامیان زخمی شده به«‬
‫سمت این بیمارستان سرازیر شدند‪ .‬وسان در آن زمان تازه از دانشکده< پزشکی فارغ التحصیل شده بود و هیچ تجربه‌ای در معالجه مجروحان جنگی نداشت‪ .‬با تداوم ورود زخمی‌ها به‬
‫‪.‬بیمارستان او تالش کرد کمبود دانش و اطالعاتش را جبران کند‬

‫به هنگام فرا رسیدن شب اتاق‌های بیمارستان پر شدند و انبوهی از بیماران در راهروها جمع شدند‪ .‬وسان کل شب را در بیمارستان خوابید و تماس‌های تلفنی بی‌وقفه پدرش را برای‬
‫آنکه به خانه بیاید جواب نداد‪ .‬صبح روز بعد هنگامی که خمپاره‌ها روی بیمارستان سقوط کردند دکترها و بیمارها در کنار هم در داخل آمبوالنس‌ها شروع به فرار به سمت بخش شرقی‬
‫‪.‬موصل کردند‬
‫آنها اخبار را شنیده بودند چون فرماندار و ژنرال‌های ارشد فرار کرده بودند و غرب شهر موصل سقوط کرده بود‪ .‬سه روز بعد از اولین درگیری‌ها مردانی که حامل مسلسل بودند و‬
‫‪.‬صورت‌هایشان پوشیده بود شروع به ورود به اتاق‌های بیمارستان کردند‬

‫‪.‬وسان و معدود دکترهای جوان دیگر که در آنجا مانده بودند یک زندگی جدید را شروع کردند‬

‫وزارت بهداشت داعش در موصل مثل دیگر وزارتخانه‌های این گروه در این شهر که قرار بود یک ساختار اداری کامال کارآمد را به وجود بیاورد نیز دارای یک نظام دو بخشی بود‪.‬‬
‫‪.‬یک مجموعه قوانین برای "برادران"< – کسانی که با داعش بیعت کردند‪ -‬و مجموعه قوانین دیگر برای عوام وجود داشت‬

‫وسان گفت‪ :‬ما در بیمارستان‌ها دو سیستم داشتیم‪ .‬اعضای داعش و خانواده‌هایشان بهترین معالجات را به همراه دسترسی کامل به داروها داشتند و افراد عادی یعنی عوام مجبور‬
‫‪.‬بودند داروهایشان را از بازار سیاه خریداری کنند‬

‫او اظهار داشت‪ :‬ما در حال متنفر شدن از کارمان بودیم‪ .‬من به عنوان یک پزشک قرار بود همه مردم را به طور برابر معالجه کنم اما آنها ما را مجبور کردند که تنها مریض‌های آنها‬
‫‪.‬را معالجه کنیم‪ .‬من در حال منزجر شدن از خودم بودم‬

‫به رغم همه ژست‌های داعش‪ ،‬دولتی که آنها درست کرده بودند نه کارآمد بود و نه نگران از عدالت‪ .‬در کنار ویژگی‌هایی مثل استفاده از اسامی قدیمی برای نهادهای داعش و یا تولید‬
‫لوازم التحریر با لوگوهای نهادهای این گروه‪ ،‬شهر موصل از طریق مجموعه‌ای از سیستم‌ها اعم از سیستم سرمایه داری بازار آزاد تا اقتصاد تحت فرماندهی تمامیت خواهان اداره‬
‫‪.‬می‌شد‪ .‬در زیر همه آنها همان بوروکراسی پوسیده مربوط به یک قرن پیش عراق در جریان بود‬

‫کارگزاران دولت به صدور یادداشت و نوشتن سیاهه‌ها در دفاتر کل ادامه می‌دادند< و درخواست صدور دستور کتبی از سوی مافوق‌ها پیش از دست زدن به هر اقدامی داشتند‪ .‬افرادی‬
‫مثل وسان در یک جهان سورئال زندگی می‌کردند که در آن همچنان کارمندان دولت عراقی که به پرداخت حقوق آنها ادامه< می‌داد‪ ،‬محسوب می‌شدند اما برای کارشان مجبور به جواب‬
‫‪.‬دادن مستقیم به روسای داعشی بودند‬

‫یکی از مدیران سابق گفت‪ :‬درخشانی کار داعش در آنجا است که توانست مجموعه‌ای از تناقض‌ها را همگی برای دستیابی به هدف اصلی گردهم بیاورد‪ .‬دیگر برای آنها مسائل جانبی‬
‫‪.‬مهم نبودند‬

‫‪.‬او اظهار داشت‪ :‬نخبگان حاکم جدید نیز همچون نظامی اداری خود یک مجموعه درهم و برهم بودند‬

‫او گفت‪ :‬آنها یک ترکیب نامنسجم از اجزائی مختلف بودند و هیچ اشتراکی با یکدیگر نداشتند‪ .‬در حقیقت آنها دو دسته بودند کسانی که آمده بودند تا سود ببرند و کسانی که از روی‬
‫اعتقادشان آمده بودند اما یکسری اعضای قبایل مربوط به حومه‌ها نیز به همراه اعضای خانواده‌های قدیمی مربوط به مرکز شهر‪ ،‬روحانیون مذهبی و راهزنان خیابانی‪ ،‬افراط گران‬
‫‪.‬خارجی و افسران سابق ارتش نیز همه در این ترکیب حضور داشتند‬

‫وی می‌افزاید‪ :‬گروه داعش خواسته‌های هر یک از این گروه‌ها را اجابت کرد‪ .‬آنهایی که از حومه آمده بودند خانه‌هایی در محله‌های ثروتمند موصل دریافت کردند که اصال سابقه‬
‫‪.‬نداشت‪ .‬خارجی‌ها نیز قدرت و زن به دست آوردند و افسران سابق نیز اختیاراتی را که از سال ‪ ۲۰۰۳‬به بعد از دست داده< بودند دوباره کسب کردند‬

‫وسان در می‌یافت که حکومت داعش چقدر با آنچه که قبال وجود داشت تفاوت دارد و بعد از آن تالش‌های او برای خارج شدن از شهر شروع شد اما او هنگامی این موضوع را فهمید‬
‫که خیلی دیر شده بود‪ .‬یک قاچاقچی که او وارد ارتباط با وی شده بود دستگیر شد و بعد از آن افراد زن پلیس شرعی داعش به خانه وسان حمله کرده و تلفن همراه او را توقیف کردند‬
‫‪.‬و به او اطالع دادند که او باید تحت نظر باشد‬

‫‪.‬او دیگر نمی‌توانست کارش را کنار بگذارد و اگر سه روز سر کار غیبت داشت به اتهام فرار دستگیر می‌شد‪ .‬او تصمیم گرفت از داخل شورش کند‬

‫‪.‬بیمارستان مخفی‪ :‬وسان توضیح داد‪ :‬شما در زندگی با هر شرایطی می‌توانید خو پیدا کنید و اینگونه بود که ما توانستیم حاکمیت داعش را تاب بیاوریم‬

‫او ادامه< می‌دهد‪ :‬ما همان زمان هم برای آن دسته از دوستانمان که ازدواج می‌کردند جشن می‌گرفتیم و جشن‌های نامزدی و تولد داشتیم و حتی برای جشن‌هایمان دی‌جی دعوت‬
‫می‌کردیم اما می‌گفتیم که صدایش را خیلی کم کنند‪ .‬ما تالش می‌کردیم تا همان سبک زندگی قبلی خودمان را بدون تغییر چندانی ادامه دهیم‪ .‬ما در بیمارستان دوربین‌هایی را که بر آن‬
‫‪.‬نظارت می‌کردند می‌پوشاندیم و شروع به برگزاری جشن در بخشی بستری کودکان سرطانی می‌کردیم‬

‫یک روز او دریافت یکی از معدود شیرینی فروشی‌های موصل هنوز باز است‪ .‬او به خاطر یکی از کودکانی که در مراحل پایانی بیماری سرطان قرار داشت سفارش کیک با طرح‬
‫شخصیت مورد عالقه او یعنی باب اسفنجی را داد< اما فروشنده قنادی عذرخواهی کرد و گفت‪ :‬درست کردن کیک با هرگونه طرح چهره روی آن ممنوع شده است اما او به جایش یک‬
‫!کیکی با یک مربع زرد رنگ به او داد‬

‫وسان به همین منظور عکس‌هایی را از این جشن‌ها در تلفن همراهش نگه داشت و می‌گوید که نصف کودکان این عکس‌ها به علت نبود دارو مرده‌اند‪ .‬او سپس در یک مقطع دریافت‬
‫‪.‬که باید از شورش خاموش به سمت مقاومت فعال برود‬

‫او اظهار داشت‪ :‬قبل از شروع عملیات‌های نظامی داروها رو به اتمام بودند‪ .‬من شروع به جمع آوری هرآنچه که دستم به آن می‌رسید در خانه‌ام کردم‪ .‬من یک شبکه با داروخانه‌هایی‬
‫که به آنها اعتماد داشتم برقرار کردم‪ .‬من شروع به جمع آوری تجهیزات دکترها و پرستارها کردم و سر آخر یک کیت کامل جراحی در خانه داشتم و حتی می‌توانستم در خانه‌ام یک‬
‫عمل جراحی با بیهوشی کامل داشته باشم‪ .‬بعد از آن برخی از مردم پی به بیمارستان پنهانی او بردند‪ .‬او گفت برخی از مردم از طرف دیگر موصل می‌آمدند< و داروهایی که داشتند نیز‬
‫‪.‬رو به اتمام بود‪ .‬من می‌دانستم که در بیمارستان ما انبوهی از دارو است اما اتاق‌های انبار دارو در کنترل ماموران داعش بود‬

‫او ادامه< داد‪ :‬من شروع به استفاده از بهانه معالجه بیماران آنها کرده و به همین بهانه داروها را از انبار آنها خارج می‌کردم‪ .‬فرضا اگر بیمار آنها یک دوز دارو احتیاج داشت من پنج‬
‫‪.‬تا برمی‌داشتم‪ ،‬بعد از یک مدت آنها فهمیدند چون دیگر به دکترها اجازه نمی‌دادند به انبار دارو بروند‬

‫مجازات دزدی از دست دادن< یک دست بود‪ .‬اداره یک بیمارستان آزاد در خانه وسان نیز اتهام فتنه گری و مجازات مرگ را می‌توانست برای او داشته باشد‪ .‬اگر داعش برای پاداش‬
‫‪.‬دادن به پیروانش متکی به توسعه طلبی بود‪ ،‬این دسیسه هنگامی که دولت عراق حقوق کارمندان دولتی در موصل را قطع کرد از بین رفت‬

‫اکثر کارمندان دست از رفتن به سرکار برداشتند‪( .‬معلمان مدارس را ترک کردند‪ ،‬در حالی که بعد از آن اکثر دانش آموزان نیز در پی تغییرات برنامه درسی از سوی رئیس جدید مصری‬
‫وزارت آموزش در خانه‌ها ماندند) آن دسته از کارمندانی که از نظر داعش ضروری بودند مثل وسان و مهندسان دستور الزامی دریافت کردند برای آنکه سرکار بیایند و حقوقشان نیز‬
‫‪.‬به یک دهم کاهش پیدا کرد‬

‫دولت داعش برای تداوم اداره یک شهر تالش‌های هوشمندانه‌تری برای پر کردن خزانه‌هایش به خرج داد‪ ،‬مالیات‌ها افزایش یافتند و جریمه‌های مالی و مجازات شالق اضافه شد‪.‬‬
‫همچنین آنها جریمه‌های مکارانه‌ای اعمال کردند نظیر آنکه جریمه حمل تسبیح براساس تعداد دانه‌های تسبیح افزایش پیدا می‌کرد! همچنین آنهایی که با سیگار دستگیر می‌شدند به‬
‫‪.‬زندان فرستاده می‌شدند و به میزان قیمت سیگارهای توقیف شده در بازار سیاه جریمه می‌شدند‬

‫‪.‬وزارت انرژی شروع به کم کردن برق مناطق مسکونی و اضافه کردن برق سه کارخانه سیمان که درآمد قابل اعتمادی داشت‪ ،‬کرد‪ .‬همه خودروهای دولتی هم توقیف شدند‬
‫در این میان آمریکا و هم‌پیمانانش شروع به هدف قرار دادن کامیون‌های سوختی که بین میادین نفت در عراق و سوریه سفر داشتند‪‌،‬کردند‪ .‬حمالت هوایی روی خود شهر تشدید شد‪.‬‬
‫‪.‬ساختمان با شکوه دانشکده پزشکی هدف بمباران قرار گرفت‬

‫هنگامی که بیمارستان وسان از سوی شبه‌نظامیان داعش در اختیار گرفته شد بیمارستان خانگی او اهمیت بیشتری پیدا کرد‪ .‬او در خانه‌اش بیش از ‪ ۱۲‬کودک روی میز غذاخوری به‬
‫‪.‬دنیا آورد و اتاق‌های برادرانش را تبدیل به اتاق‌های جراحی کرد و مادرش نیز که یک پرستار قدیمی بود دستیارش شد‬

‫سقوط موصل چندین ماه طول کشید‪ .‬هر چند هفته یکبار نیروهای عراقی یک محله جدید را در موصل آزاد می‌کردند اما در این میان بوروکراسی داعش همچنان ادامه داشت‪ .‬آنها‬
‫همچنان قبض‌ها را جمع آوری می‌کردند‪ ،‬محموله‌های غذایی< اساسی توزیع می‌کردند و قوانین شرعی سفت و سخت از جمله برای داشتن ریش را اعمال می‌کردند‪ .‬ماموران داعش در‬
‫!فاصله‌ کمی از پیشروی سربازان ارتش عراق همچنان به دنبال جمع آوری دیش ماهواره بودند‬

‫هنگامی که سربازان عراقی وارد محله او شدند‪ ،‬اولین کاری که وسان کرد این بود که به خانه یکی از بیمارانش که یک کودک هشت ساله مبتال به سرطان خون بود رفت و او را در‬
‫‪.‬یک خودرو گذاشته و به سمت اربیل برد تا جانش را نجات دهد‪ .‬او سه هفته بود که هیچ دارویی دریافت نکرده بود‪ .‬یک هفته بعد این کودک مرد‬

‫او به بیمارستان بازگشت و دید که دیوارها سوخته و فرو ریخته و هیچ دارویی وجود نداشت و اکثر تجهیزات از بین رفته بود اما دموکراسی زنده ماند‪ .‬امروز پرستاران همچنان‬
‫‪.‬اسامی را در دفاتر ثبت بزرگ مشابه کاری که در زمان داعش و قبل از آن می‌شد‪ ،‬درج می‌کنند‬

‫عظام‪ ،‬یک مهندس برق که شاهد آمدن و رفتن داعش بود‪ ،‬می‌گوید‪ :‬وحشتی که داعش اعمال کرد به آن قدرت داد نه تعداد< آنها‪ .‬در نهایت ما فهمیدیم تعداد< آنها خیلی کم بوده است و‬
‫‪.‬مردم از خود می‌پرسیدند تعداد آنها در خیابان‌های ما از ‪ ۱۲‬نفر بیشتر نبود پس چرا ما کاری نکردیم؟ من جواب دادم چون وحشت فلج می‌کند‬

‫برای وسان پایان حکومت داعش در موصل تلخی‌هایی نیز داشت‪ .‬او چند بار تالش کرد برای گذراندن امتحان‌های دانشکده پزشکی به بغداد برود اما به او گفته شد که کارش در‬
‫‪.‬بیمارستان موصل در سه سال گذشته به عنوان سابقه خدمت فعال او محسوب نمی‌شود و او از پذیرش جا ماند‬

‫او گفت‪ :‬وزارتخانه دولت بغداد به من گفت مجوز امنیتی به من نمی‌دهند‪ ،‬چون من در دولت داعش خدمت کردم‪ .‬من به خانه اول برگشتم و اگر می‌پرسید آیا مردم موصل عصبانی‬
‫!هستند باید بگویم که بله ما عصبانی هستیم‪ ،‬چون جوری با ما رفتار می‌شود که انگار ما هم داعشی بودیم‬

‫او ادامه< داد‪ :‬اکنون در این شهر یک جنگ داخلی متفاوت جدید وجود دارد بین آنهایی که ماندند و سه سال زجر کشیدند و آنهایی که فرار را بر قرار ترجیح دادند‪ <.‬آنها می‌گویند ما‬
‫همکاران داعش بودیم اما ما به آنها می‌گوییم شما هیچ زجری نکشیده‌اید‪ .‬همه می‌خواهند به سال ‪ ۲۰۱۴‬برگردند و زندگی‌شان را دوباره از آنجا شروع کنند‪ .‬آنها نمی‌توانند بپذیرند که‬
‫‪.‬سه سال گذشته سر هیچ و پوچ تلف شد‬

‫تکرار تاریخ؟‬

‫ازین نبشته‪ L‬چنین برمیآید که تاریخ به دست سازندگان آن تکرار میشود‪ .‬به سناریوی آمدن طالبان در سپتامبر ‪ ۱۹۹۶‬به کابل آنقدرها شباهت دارد که فکر‬
‫میکنی ساختن طالبان پیش فلمی بود به ساختن داعش‪ .‬به اصطالح فلم سازان هالیوودی‪ ٬‬آوردن طالبان به کابل و تحمیل ایشان بر گرده مردم وبعدآ تطبیق‬
‫برنامه های ناب اسالمی یک تمرین یا‬
‫‪: Rehearsal‬بود به منظور تهیه فلم واقعی که صیهونزم جهانی تحت زیرمجموعه هایی‬
‫به نام های کمیته‪ ٬ ۳۰۰ L‬اندیشکده امریکا‪ ٬‬صنایع تولید سالح های کشنده ( تاجران مرگ)‪ ٬‬استخبارات سیا و موساد‪ ٬‬پنتاگون‪ ٬‬گروهای البی اسراییل و‬
‫‪.‬کمپنی های بزرگ فلم سازی هالیوود‪ ٬‬که قبال برنامه‪ L‬قرن را برای بقای خویش بعد از سقوط اتحاد شوروی تدارک دیده بودند‬

‫به بهانه ای این که دشمن آینده برای دیموکراسی بعد از اضمحالل اتحاد شوروی همانا اسالم هست و آنهم با سالح دست داشته که پیامبر‪ L‬دروغین شان‬
‫سامویل هنتنگتن زیرنام (جنگ تمدن ها) در اختیارشان گذاشته بود‪ ٬‬تا از یکطرف از بی برنامه‪ L‬گی نجات یابند و از جانبی هم اقتصاد جنگی خویش را از‬
‫‪.‬ورطه هالکت برهانند‪ L.‬حادثه یازدهم سپتامبر‪ L‬و بن الدن وغیره افسانه ها دورهمین محورمیچرخد‬

‫سناریوی آمدن طالب با افسران خلقی‪ L‬درکابل و داعش با افسران بعثی درعراق و تطبیق تمامی برنامه های به اصطالح اسالمی بعد از قبضه‬
‫‪.‬قدرت آنقدرها‪ L‬با هم شباهت دارند تا تصور شود که تمامی نسخه این فلم به دست یک تن نوشته شده باشد‬

‫‪--------------------------------------------------------------------------------------‬‬
‫‪----------------------------------------------------------------------‬‬

‫پنجشنبه<‪ ۱۹ ‬دلو ‪ ۱۳۹۶‬خورشیدی برابر با ‪ ۸‬فبروری ‪ ۲۰۱۸‬میالدی‬

‫سفیر کابل در واشنگتن مصروف چه کاری است؟‬

‫افغان پیپر ‪  :‬حمدهللا محب که به عنوان مغز متفکر تقلب در دیتابیس رای دهندگان انتخابات ‪ 2014‬افغانستان عنوان می‌ شود به پاس تقلب در انتخابات به نفع اشرف غنی به عنوان‬
‫‪.‬سفیر کابل در واشنگتن گماشته شد‬
‫محب‪ ،‬شهروندی انگلیس را دارد و همسر دوم اش آمریکایی است‪ .‬او پس از آغاز کار بعنوان سفیر افغانستان در واشنگتن به مدد همسر اش تالش کرد که برای دم و دستگاه غنی و‬
‫همفکران خود جایگاهی دست و پا کند برای همین محب به گمان برد قطعی هیالری کلینتون در انتخابات ‪ 2016‬آمریکا به غنی مشورت داد تا به کمپین کلینتون پول نقد کمک کنند و بنا‬
‫بر همین برداشت گفته می‌ شود که ارگ و وزارت مالیه از طریق محب مبلغ بیست میلیون دالر را به ستاد کمپین کلینتون از پول مردم افغانستان هزینه کردند اما قصه برعکس شد و‬
‫ترامپ برنده انتخابات آمریکا شد و قصه‌ کمک نقدی سفارت افغانستان به کمپین کلینتون به اطالع اداره‌ ترامپ رسید از اینرو تاکنون طی سه سال و نیم کار سفارت محب در واشنگتن‬
‫‪.‬حتی او نتوانسته است که معاون وزیر خارجه را ببیند‬
‫در کنار این رسوایی محب از سوی همکاران اش بعنوان نماینده‌ افغانستان نه بلکه به عنوان نماینده‌ یک طرف فکر کوچک و فرد قومگرا و متعصب شناخته شده که تنها برای سلیقه‌‬
‫و یک گروه خاص کار می‌ کند که این مساله سبب تنش در میان دیپلماتان سفارت با سفیر شده است‪ .‬همین از مدیریت سوء و تبانی سفیر با همفکران اش در سفارت پول‌ های عواید‬
‫سفارت به یغما برده شده است‪ .‬از جمله حیف و میل شدن ‪ 250‬هزار دالر توسط شخصی به نام کتوازی است که او پس از ختم دوره‌ ماموریت اش در سفارت این پول را گرفته و‬
‫‪.‬دوباره به کشور برنگشت‬
‫به نقل از همراهان داکتر عبدهللا در سفری که عبدهللا به آمریکا داشت حین معرفی وی توسط حمدهللا محب سفیر داکتر عبدهللا را بگونه‌ ای اهانت آمیز گفته عبدهللا وزیر پیشین خارجه‬
‫که همه تان او را می‌ شناسید‪ .‬عبدهللا هم در پاسخ به محب با کنایه گفته است گاهی ما دیپلمات‌ هایی داشتیم که بیرق طالبان را در سفارت کابل در واشنگتن بلند کرده بودند همچنان در‬
‫‪. ‬اعالمیه‌ های سفارت کابل در واشنگتن همواره از ذکر نام طالبان خودداری می‌ شود‬
‫دیپلماتان می‌گویند که هم حمدهللا محب و هم مجید قرار اتشه‌ فرهنگی سفارت کابل به شدت قومگرا و با طالبان همسویی دارند‪ .‬حتی محب در میان دیپلماتان بین غلجایی و درانی فرق‬
‫قایل است و اکثر دیپلوماتان ورزیده را به کارهای خدماتی گماشته در عوض خانم سفیر که آمریکایی است اما هیچ سمت رسمی در سفارت ندارد با مقامات آمریکایی بجای دیپلماتان‬
‫‪.‬دیدار می‌ کند‬
‫همچنین لیل همسر سفیر با امکانات مالی سفارت و موترهای سفارت به نفع موسسه شخصی اش کار می‌ کند‪ .‬جالب این است که این سفیر همسر قبلی اش را با یک کودک بدون اینکه‬
‫‪. ‬از آن جدا شود در ننگرهار رها کرده است که این نشانگر ضعف اخالق و ظلم در حق یک زن و کودک است‬
‫بحث دیگر که سبب جنجال سفیر و همفکران اش با دیگر دیپلماتان سفارت شده است برگزاری برنامه‌ های خالف روحیه‌ جمعی و گاهی اهانت به قربانیان و بزرگان اقوام غیر پشتون‬
‫‪.‬است مثال در بزرگداشت از هفته‌ شهید سفر در ساختمان سفارت برنامه‌ رقص و محفل عیش را با حضور بانوان جوان برگزار کرده بود‬
‫اکنون از جدال و کشیدگی بین سفیر و دیپلماتان سفارت افغانستان در واشنگتن حتی وزارت خارجه‌ آمریکا هم آگاه شده است و به درخواست‌ های سفیر برای مالقات پاسخ منفی می‌‬
‫‪.‬دهند‬

You might also like