Professional Documents
Culture Documents
خود فریبی
خود فریبی
خود فریبی
می گویند بد شانسی هر آن می تواند برای هر کسی پیش بیاید .گوئی زندگی مانند رود خروشانی از بد شانسی ها و ناکامی هاست
که می خواهد تندرستی ما را در کام خود کشد و با خود ببرد .آدمها ما را از خود می رانند ٬ما َگند می زنیم و بند را آب می
دهیم ٬تصمیماتی می گیریم که پس از مدتی به خود می گوئیم کاش آنها را نمی گرفتیم .از خودمان نا امید می شویم ٬در گوشه
گوشه جهان پیرامون خود رنجها و بدبختی های کوچک و بزرگ را می بینیم.
ب
اگر شما نمی بینید ٬باید به اتان تبریک گفت! چون به نظر می رسد ارزیاب درونی شما خوب کار می کند .به یمن کار خو ِ
همین ارزیاب است که ما خودمان را خوشبخت احساس می کنیم؛ اگر چه از کاستی های جهان و خودمان تصویر کاملی دریافت
نمی کنیم ٬اما می توانیم پس از شکست ها و نامرادی ها باز خودمان را باال بکشیم و چون به پشت سر نگاه می کنیم ٬از آن باال
می بینیم خیلی هم بد نشد.
همچنانکه به یمن داشتن سیستم ایمنی بدنی می توانیم از تندرستی مان لذت ببریم ٬بهمان سان یک سیستم ایمنی روانشناختی داریم
که از تندرستی روحی-روانی ما محافظت می کند.
یکی از جنبه های بیشمار تندرستی ما ٬که ارزیاب درونی مان از آن پاسداری می کند ٬خود ( ایگو) مان ٬ارزشمند دانستن خویش
می باشد -اگر در آنجا اوضاع خوب پیش برود ٬خودمان را خوب و خوشبخت احساس خواهیم کرد .همه با این پرسش ’ آیا به
اندازه کافی خوب هستم؟ آیا مرا هم در شمار می آورند؟‘ آشنا هستند .از این دیدگاه همه ما خویشتن کوچک و حساسی در درون
خود داریم ٬که نگران است آیا ما آدم ارزشمندی می باشیم ٬به اندازه ای که باید خوب هستیم ٬آیا شایستگی عشق ٬احترام و تحسین
دیگران را داریم.
در فرهنگ های خاوری نیز -که اغلب آنها را به سبب جمعی بودن و تنها به باال نکشیدن خود ٬باال باال می برند -خود ( ایگو)
را می توان به روشنی دید .تفاوت آنها با فرهنگ باختری در این است که در سرزمین های خاوری مردم خویشتن را با باال
کشیدن گروه خود خشنود می سازند ٬در حالی که در باختر زمین آدم ها به کیفیات شخصی خود می نازند.
این مساله را که چگونه است خود (ایگو) را در همه فرهنگ ها می توان دید ٬برخی از کارشناسان از چشم انداز تاریخ تکاملی
تبیین می کنند .آنان می گویند ٬آدمی به طور طبیعی حیوانی گروهی می باشد که تعلق داشتن برایش اهمیت داشته است :برای
اینکه بتواند خوراکی ها را مبادله کند ٬از آن بیشتر همسری بیابد تا نسل خود را تداوم بخشد و به آینده برساند .اگر در گذشته
مردمی می بودند که به گروه خود می گفتند ’ ٬من راه خود را در پیش می گیرم و با شما کاری ندارم‘ ٬می باید در تنهائی زندگی
می کردند -که سر آخر هم در تنهایی خود می مردند .معنی آن گفته این است که ما ٬همه بازماندگان نیاکانی هستیم که راه خود
را نرفتند و در گروه و جمع ماندند .مارک لیری و ُروی باومِ یستر ٬روانشناسان امریکائی مقاله ای کالسیک نوشته اند که در آن
ثابت می کنند ’٬نیاز به تعلق داشتن‘ از دیدگاه تکاملی در ژن ماست .از طریق انتخاب طبیعی آن آدمهایی زنده مانده اند که نیاز
داشتند با هم نوعان خود پیوند داشته باشند و پیش آنها بمانند.
مارک لیری و همکاران پژوهشگر او این ایده را بسط دادند تا روشن سازند آدمی نیازی پایدار به ارزیابی و ارزشمند شمردن
خود دارد .این چنین بود که نظریه جامعه سنج رشد داده شد .طبق این نظریه ارزشمند دانستن خود مانند عقربه ایست که نشان می
دهد ما خویشتن را تا چه حد از سوی دیگران پذیرفته شده می دانیم .هنگامی که دیگران شما را بزرگ می دارند ٬یا از خود می
رانند ٬آن انعکاس خود را به طور مستقیم روی ارزشمند دانستن تان نشان می دهد .پس می توان گفت ارزشمند دانستن خود
دستگاه سنجش ( متر) درونی است که نشان می دهد آیا دوستان و آشنایان شما را بزرگ می دارند ٬یا به شما ارزش قائل هستند و
( به جمع) تعلق دارید؟ همچنانکه عقربه بنزین در ماشین نشان می دهد چه قدر سوخت در باک بنزین دارید ٬بهمان سان ارزیابی
از خویشتن ( ارزشمند دانستن خود) مشخص می کند جای شما در گروه و جمع کجاست.
هنگامی که آدمها کار بیهوده و سبکی می کنند یا چیزی می گویند که دیگرن بد شان می آید ٬ارزیابی آنها از خودشان پائین می
افتد .زمانی که آن پیش می آید ٬به ویژه هنگامی که آدم ها احساس می کنند دیگران رفتار آنان را ناپسند می یابند ٬تنیشی در آنها
پدید می آید .بررسی هائی که بکمک اسکن مغزی انجام شده است ٬نشان می دهد آن را ( تنش) در مغز می شود دید .آن احساس
2
ناخوشایند آدمها را وامیدارد عقربه پذیرفته شدن شانرا باال ببرند ٬برای مثال با تالش بیشتر .بدین ترتیب آنان باک یا مخزن
اجتماعی خود را پر می سازند .اگر آن اتفاق بیافتد ٬آنرا در واکنش های دیگران می شود دید؛ پس از آن عقربه اندازه گیر شما
باال می رود و تنش از میان رخت بر می بندد .این را که چرا آن بدین صورت کار می کند ٬می باید از دیدگاه تکاملی گفت آن
رفتاری تطبیقی می باشد ٬از همانروست که ما همه شهروندان ارزشمند خودمان را با جمع اجتماعی خوب تطبیق داده ایم .بدان
سبب است که جامعه اجتماعی به وظایف خود خوب عمل میکند ٬چون همه آنهای دیگر را رعایت می کنند و خود را با
هنجارهای گروه ها تطبیق می دهند.
ارزیاب ما تنها زمانی سر بر میاورد که جائی برای جایگزینی نمی ماند و می باید با
آن بسازید .درست هنگامی که شرایط برای مان غیر قابل تغییر می گردد ٬در صدد
بر می آئیم تا راهی بیابیم و در آن شرایطی که بسر می بریم ٬خودمان را خوشبخت
احساس کنیم .پس اگر می خواهید آدم خشنود و خرسندی شوید ٬انتخاب هایی را بکنید
که دیگر نشود آنها را عوض کرد .بقیه چیز ها خود روبراه می شود.
طبق نظریه جامعه سنج مساله بر سر نیاز به تعلق داشتن می باشد؛ آن نیازی غریزی می باشد؛ که اساس و پی را تشکیل می
دهد .ارزشمند دانستن خویش سنجه و متری است که نشان می دهد وضعیت تعلق داشتن تو ٬میزان ’در شمار آورده شدن ‘ تو٬
در چه وضعیتی است .اگر عقربه ارزشمند یافتن خود پائین برود ٬آدمی احساس خوبی از خود نخواهد داشت و این انگیزه ای می
شود تا او درآن باره کاری بکند .بنا براین مساله بر سر باک بنزین است نه اندازه گیر بنزین.
در اینجا دوباره سخنگوی درونی سر بر میاورد .چون آن اندازه گیر چنان اهمیتی برای مان یافته است که در آن اتصال پیش آمده
است .آدمها می توانند ارزیابی از خویشتن شان را باال ببرند .برای آن کار آنان ناپسند شمرده شدن رفتار ٬کردار و گفتار شان را
به پیشداوری ها و بی خردی دیگران می گذارند .آدمها این استراتژی را زیاد بکار می برند .زمانی که کسی در آزمونی نمره
پائینی می آورد ٬خیلی زود کشف می کند که آن امتحان زیاد هم مهم نبود ٬زمانی که از آنان انتقاد می شود ٬واکنش شان تدافعی
می شود ٬یا حتی پرخاشگرانه ’ ٬تو اصالً هیچ چی نمی دانی‘ ٬یا ’خودت چی ٬بهتره اول به خودت نگاهی بیاندازی‘ .
3
اگر به طرد شدن از سوی دیگران یا بازخورد منفی از سوی آنان با چنین واکنشی پاسخ دادید ٬در واقع ٬از ’بنزین‘ اجتماعی تان
مصرف نمی شود -خرده گیری دیگران را به دل نمی گیرید .این بشما کمک می کند احساس خوبی از خود داشته باشید .می
توان آنرا ’دستکاری در اندازه گیر‘ نامید :با بی پایه خواندن یا بی خودی دانستن بازخورد منفی ٬از خود ( ایگو) تان در برابر آن
محافظت می کنید .در چنین مواردی بدون بنزین زدن ٬جامعه سنج خود را باال می برید .در اینجا رابطه با آنچه که در باک بنزین
دارید -میزان پذیرفته شدن یا ازرشمند یافته شدن از سوی دیگران -بهم می ریزد .از باره ای نمی توان آن را ساده گرفت ٬با این
همه ٬پدیده یاد شده را در همه جا می توان دید .پیوند میان ارزشمند دانستن خود و کیفیاتی که شما از دید دیگران یا طبق معیار
های عینی دارید ٬در کل سست می باشد .برای نمونه آدمهایی که خود را باهوش می دانند ٬لزوما ً دارای ضریب هوشی باال
نیستند .اما بیگمان ارزیابی آنان از خویشتن باالست.
در موارد بسیار حاد این چنینی رابطه میان باک و اندازه گیر بنزین گم می شود :که از آن با خودشیفتگی ( نارسیسم) یاد می شود.
آدمهایی از این دست از خود بسیار راضی هستند .در حالی که رضایت آنان ربطی به پذیرفته شدن شان از سوی دیگران ندارد.
در آنسر این حالت افراطی ٬آدم هایی را می بینیم که عالقه ای به ور رفتن با اندازه گیر ندارند -آنها حداکثر آنرا بیشتر در جهت
منفی بودن تنظیم می کنند :آدم هائی که ارزیابی از خوشتن آنها پائین می باشد ٬مانند آنست که چراغ کوچک اندازه گیر بنزین آنها
مدام چشمک می زند و آنها پیوسته دور و بر را نگاه می کنند تا ببینند کجا می شود بنزین زد ٬از کجا می توانند تائید اجتماعی
بگیرند .این ها اگر سخن نسنجیده ای بگویند یا از آنان خرده گیری شود ٬همه تالش خود را می کنند تا دل آزردگی ها از میان
برود و دوباره مردم بگویند آدم های خوب و مهربانی هستند .با کمترین و کوچکترین بی محلی از سوی دیگران ٬دنبال پمپ
بنزین می گردند .در برابر آدمهایی که ارزیابی شان از خود باال می باشد ٬همه دوست دارند ٬در متر و اندازه گیر شان دستکاری
کنند .پژوهشگران این را اگر از مقدار مشخصی بیشتر نشود ٬ساز و کار روانشناختی سالم به حساب می آورند :آن سبب اعتماد
به خویشتن می شود ٬زود و با هر پیشامدی دست و پای مان را گم نمی کنیم ٬دل و جرأت پیدا می کنیم تا پاره ای کار ها را انجام
دهیم ٬حتی اگر در کوتاه مدت به نتیجه مطلوب نرسیم.
فرایند ناخودآگاه
به احتمال زیاد آدمهای دیگر را بارها هنگام’دستکاری اندازه گیر‘ دیده اید ٬اما خود تان را خیلی کمتر .آن بخش از ما که این کار
هوشمندانه را انجام می دهد ٬ناخودآگاه می باشد؛ در نهان و در پشت پرده .آن بخشی از سیستم دفاعی روانشناختی ما می باشد که
مانند سیستم دفاعی بدن ٬کارش را با چشم نمی توان دید .برای نمونه هنگامی که ویروسی به بدن شما سرایت می کند ٬پس از
سپری شدن مدتی می بینید ریزش آب دماغ دارید ٬عطسه می کنید یا تب تان باالست .اینها نتایج کارکرد سیستم دفاعی می باشد٬
فرایندی را که منجر به آن نتایج می گردد ٬نمی شود دید .همچنین نمی توانید آنرا آگاهانه و به خواست خود روشن و خاموش
کنید :شما تصمیم نمی گیرید که تب داشته باشید ٬بدن شما به طور خود کار آنرا تنضیم می کند.
ارزیاب درونی ما نیز بهمان سان عمل می کند .فرض کنید در یک مصاحبه کاریابی شما را ارزیابی می کنند تا ببینند برای آن
کار مناسب هستید یا نه .شما در بخش یافتن راه حل های آفرینشگر نمره پا ئینی می گیرید .از چشم انداز روانشناسی این ویروسی
است که بشما سرایت می کند ٬پس در صدد پیشگیری از پیامدهای آن برمیائید ٬چرا که آن احساس بدی بشما می دهد .بنابر این
ارزیاب درونی شما برای برون رفت از آن وضعیت دنبال راهی می گردد .آن فرایند ناپیدا می باشد ٬اما این تنها نتیجه آنست که
سر آخر به صورت اندیشه ای به آگاهی شما راه می یابد ٬مانند’ :چه امتحان بی خودی بود؛ آن نشاندهنده هیچ چیزی از
آفرینشگری شما در حل مسائل واقعی نیست ‘ یا ‘ :ها ها ٬آفرینشگری که بدرد نمی خورد ٬مهم اینه که تیز بین باشی ٬با دید
انتقادی بنگری‘ ٬یا’ :این هم یکی از مراکز ارزیابی غیر حرفه ایست ٬چه چیز شان درست است که نمره دهی شان درست باشد‘.
کار ارزیاب درونی از این هم فراتر می رود .فرض کنید آن کار را بشما ندهند .طبیعی است که احساس بدی از آن بشما دست
می دهد .در این جا ارزیاب بداد شما می رسد و سعی می کند جلو آن احساس بد را بگرد .در گام نخست ٬چون شما را نپذیرفته
اند ( رانده شده اید) احساس ناخوشایندی دارید .نه تنها به این دلیل که عقربه جامعه سنج شما کمی پائین افتاده ٬بلکه همچنین به این
علت که خیلی دل تان می خواست آن کار را بگیرید و نتوانستید .با این همه پس از گذشت زمانی نگاه تان به آن عوض می شود (
می توانید از داروخانه روحی-روانی مان ( )۲را ببینید) .اینک کشف می کنید که آن کار زیاد هم مناسب شما نبود ٬روحیه شما با
کارکنان آن بخش جور در نمی آمد ٬یا در کار فعلی خود نکات مثبت و امیدوار کننده ای می بینید -پس از آنکه ارزیاب شما می
بیند ٬هنوز می باید مدتی سر همان کار بمانید ٬سعی می کند آنرا برای تات تحمل پذیر سازد .شاید هم پس از گذشت چندی گمان
کنید’ :خوب شد سر آن کار نرفتید ٬چون اصوالً مناسب شما نبود .اگر این کار را از دست می دادید ٬نمی توانستید خودتان را به
جائی که االن هستید ٬برسانید‘ .
4
ناهنجاری شناختی
هر دانشجوی سال اولی با نظریه ناهنجاری شناختی فستینگر آشنا می باشد .روانشناس امریکائی ٬لیون
فستینگر بیشتر از نیم قرن پیش به سراغ یک گروه مذهبی کوچک و تندرو رفت ٬که پایان جهان را در
تاریخ مشخصی پیش بینی کرده بود .چون آن تاریخ فرارسید و جهان به پایان نرسید ٬رهبر آن گروه
مذهبی در توجیح آن گفت ٬همه ما این را مدیون دعا هایمان هستیم .پس به روزنامه ها و رسانه ها زنگ
زدند تا اعالن کنند از خیر سر آن گروه مذهبی و دعا های آنان معجزه ای به وقوع پیوسته و جهان از
نابودی نجات یافته است.
اکثر مردم نمی گذارند کار تا به آنجا بکشد ٬به هر صورت ٬فستینگر معتقد بود اعضای آن گروه مذهبی
از چیزی رنج می بردند که وی آنرا ناهنجاری شناختی نامید :گیر کردن فرد در شرایط ناخوشایندی که
در آن دو فکر متضاد دارد .برای نمونه خیال کنید یک تلفن همراه تازه خریده اید ٬می بینید در جای
دیگری آنرا ارزانتر می فروشند؛ برای آنکه ترن را از دست ندهید صبحانه نخورده از خانه بیرون می
روید .وقتی به ایستگاه می رسید ٬می بینید ترن تاخیر دارد .آن احساس ناخوشایندی را که در آن حالت
به آدمی دست می دهد (’کالفه شدن ‘) ٬می توان با تغییر افکار یا افزودن بر آن ٬از خود دور کرد:
’مغازه ای که آن تلفن را از آنجا خریده ام ٬خدمات بیشتری می دهد‘؛’بهتر ٬حاال می روم رستواران
راهن و صبحانه را آنجا می خورم‘ .این به اصطالح ناهنجاری شناختی یکی از مشغله های بیشمار
سیستم ایمنی روانشناختی ما می باشد.
بی آنکه خود آگاهی داشته باشیم ٬همه چیزهایی را که سرمان می آید پاالیش می دهیم ٬نه تنها در مصاحبه های کاریابی و آزمون
هائی که نمی آوریم ٬بلکه در همه رویدادهایی را که از شانس خوب یا بد ٬در آنها گیر می کنیم؛ چه بی مهری یار و دلدار باشد٬
چه اخراج شدن از سر کار و چه ناکامی در دستیابی به خواست های خوب خود ٬مانند وزن کم کردن ’( ٬ول کن بابا ٬همان بهتر
که آدم کمی فربه باشد و از زندگیش لذت ببرد ٬تا یک تکه چوب خشک و دل آزار‘) .سیستم ایمنی روانشناختی ما نه تنها از ایگو
ما پاسداری می کند ٬که از تندرستی کلی مان نیز مراقبت می کند :در برابر هر چیزی که به تندرستی ما آسیب می رساند ٬آن
بمیدان می آید.
آنجه پیداست ٬نه تنها یک جامعه سنج برای ازرش خویشتن داریم؛ که آن به نظر می رسد بخشی از اندازه گیر خوشبختی و
تندرستی مان می باشد .هنگامی که احساس بدی داریم ٬آن انگیزه ای میشود تا خود را خوب احساس کنیم .برای رسیدن به
احساس خوب سعی می کنیم شرایطی را که بما احساس بد می دهد ٬تغییر دهیم ٬برای مثال دوباره تصمیم می گیریم وزن مان را
کم کنیم ٬یا بکوشییم و باز دل یار رنجیده را بدست آوریم .اما درست مانند جامعه سنج ٬می توان با اندازه گیر خوشبختی خود نیز
ور رفت؛ بویژه هنگامی که دگرگون کردن شرایط دشوار باشد -بدین سان اگر ‘ بنزین زدن’ درد سر داشته باشد -آن یک
استراتژی کارساز می باشد .بجای رفتن به دنبال یار و دوباره بدست آوردن دل او ٬می توان فکر کرد ٬چندان هم بر و روی
دلپسندی نداشت .در واقع این همان کاریست که زن و شوهر های بسیاری پس از جدا شدن و گذشت مدتی از روی آن ٬می کنند و
با خود می گویند’ :خوب شد که خودم را از دستش نجات دادم!‘ بیخود نیست که گفته اند’ :پیروزی رسیدن و دست یافتن به
چیزیست که می خواهیم ٬خوشبختی خواستن چیزیست که نصیب مان شده است‘ .یا’ :اگر سهم تو از زندگی لیمو ترش شد ٬آه و
ناله راه نیانداز که تو نارنگی می خواستی؛ با همان لیموترش به لیمو درست کن و لذت اش را ببر ‘.توانایی ساختن و کنار آمدن
5
با بدبختی ها کمک مان می کند در برابر آنها از پای درنیائیم -حتی زمانی که با اوضاعی روبر می شویم که پیشاپیش می گوئیم:
من مرد این میدان نیستم ( از داروخانه روحی-روانی ما ( )۳را ببینید).
ما میزان توانائی خود در برابر بدبختی و بیچارگی ها را دست کم می گیریم ٬دلیل آنهم
این استکه سخنگوی درونی خویش را در شمار نمی آوریم .چون آن ناخود آگاه صورت
می گیرد ٬روی آن درنگ نمی کنیم که ببینیم این مائیم که سر آخر به شکست ها و
ناکامی ها رنگ مثبت می زنیم .از پیامد های جالب این امر آست که معموالً بدبختی ها
و سیه بختی های خود را بیشتر از آنچه هست می بینیم .هنگامی که زناشوئی مان به
جدائی می کشد ٬یا کاری را که درخواست کرده ایم بما نمی دهند ٬گمان می بریم با
گذشت زمان ٬فشار آن کمر مان را خم خواهد کرد؛ اما میانگین آدم ها ٬در واقع پس از
گذشت یکی دو ماه به سطح قبلی از احساس خوشبختی بر می گردند .اکنون آنها فکر
می کنند آن یار یا آن کار ٬خیلی هم آش دهن سوزی نبود؛ آنان بار دیگر آمادگی
پذیرفتن یار یا کار دیگر را می یابند .حتی در برابر بدشانسی های دل آزار ٬مانند علیل
شدن پس از تصادف رانندگی ٬دیده می شود آدم ها کم کم خود را به سطح پیشین
احساس خوشبختی باال می کشند .حتی این در پاره ای موارد موجب احساس ٬بینش و
درک عمیق در آنان می گردد؛ پس از آنکه آدمی بحرانی را از سر می گذراند ٬کیفیات
و الیه های احساسی جدیدی در خود می بیند.
در اینجا یک تضاد یا همستیزی بچشم می خورد :هر گاه می توانستیم روی سیستم ایمنی خود دید و بینش (آگاهی) داشته باشیم ٬آن
نمی توانست کار خود را انجام دهد ٬چون آن موقع می فهمیدیم که سر خودمان کاله می گذاریم .آنهم انگیزه ما را از میان می
برد ٬چون پیشاپیش می دانستیم :اگر آن شغل را نتوانم بدست آورم ٬خواهم توانست دلیلی بر آن بتراشم که چرا از آن خوشم نمی
آمد .با این افکار روشن است که در مصاحبه کاریابی نیز تالش خود را نمی کردم .ما از دستکاری کردن در اندازه گیر
خوشبختی مان بی خبر می مانیم ( آگاه نمی شویم) که آن نیز برای مان بهتر است.
آنسوی این بی خبری ٬دست کم گرفتن نیروی پشتکار و پایداری خود است؛ تغافل از توانا بودن مان به تبدیل شرایط بد به شرایط
مطلوب .آن می تواند از داشتن دید و نگرش واقع گرا به خویشتن و جهان پیرامون جلوگیری کند .در نتیجه امکان دارد این
احساس به بعضی ها دست که براستی فرشته نگهبانی روی شانه های شان نشسته است [ از داروخانه روحی-روانی ما ( ] )۴را
ببینید که پس از بهم خوردن زناشوئی مان ٬از دست دادن آینده شغلی مان ٬پیروزی نمایندگان سیاسی حزب مخالف و همه بدبیاری
6
هایی که در زندگی به سراغ مان می آید ٬همه را برای مان راست و ریست می کند و هموار می سازد .دستکاری کننده ناخودآگاه
ما احتماالً در این باور بسیاری از مردم ٬که ’نیروهای آسمانی‘ زندگی آنها را می چرخاند ٬نقش دارد .به آنان این احساس دست
می دهد که ’می باید چنین میشد‘ .تو گوئی نیروئی آسمانی که خیر و صالح تو را می خواهد ٬تو را به آنجا فرستاده بود تا آن
چیزها را که خیر و مصلحت تو در آن بود ٬ببینی و بخود بیائی .هرچند این خود مائیم که برای باال نگهداشتن خویشتن ( ایگو) از
هیچ کوششی دریغ نمی کنیم ٬اما از آن باره براستی خودمان را دست کم می گیریم .آن نیروی آسمانی که همه چیز را برای مان
خوشایند و گوارا می سازد ٬تا همه چیز به خوبی و خوشی پایان پذیرد -آن خود ما هستیم.
فرشته نگهبان
از آنجا که ارزیاب درونی ما کار خود را در ناخودآگاه ما انجام می دهد ٬امکان دارد گمان کنیم سرنوشت ( بخت) با ما یار است یا حتی
گمان کنیم نیروهای آسمانی نگهدار ما هستند .در آزمایشی ٬شرکت کنندگان می توانستند برای انجام کاری ٬برای خود همکاری برگزینند.
پس از پایان آزمایش به آنها گفته شد که پژوهشگر می دانست چه کسی برای آنها بهترین همکار می باشد ٬چون وی از طریق ارسال یک
پیام کامپیوتری زیر-آگاهی ( که نمی شود آگاهانه آنرا دریافت کرد) روی آنها تاثیر گذاشته بود .با توجه به اینکه گزینش آزمایش شوندگان
از انتخابی که کرده بودند ٬خیلی راضی بودند ٬آن گفته را باور کردند.
در آزمایش دیگری شرکت کنندگان بخش های کوتاهی از چند ترانه را می شنیدند ٬پس از آن یکی از ترانه ها سه بار از گوشی آنها پخش
می شد .آنگاه در گوشی آنها اعالن می شد که یک رادیو هوشمند این ترانه را بر اساس یک آزمایش شخصیت شناسی خاص ٬برای آنها
انتخاب کرده است .به یمن سخنگوی درونی ٬آنها گمان می کردند ترانه ای که برای شان انتخاب شده بود ٬ترانه ’آنها‘خوب انتخاب شده
بود .پیام زیر-آگاهی و رادیو هوشمند ٬از ابداعات پژوهشگران برای جایگزینی به ’خواست خدا ‘ بود.
اگر آدمها صرفا ً با بهره گیری از توانائی های خود از آنچه برای شان پیش می آید ٬بهره برداری بهینه می کنند ٬اگر آنها خود آگاه نمی
شوند که آن کار را می کنند ٬پس می توان پی برد ٬چرا آنها چیزهائی را که خوب پیش می رود ٬به نیروئی ناپیدا ٬آسمانی و نگهدار خود
وصله می کنند .به گفته پژوهشگران ‘ :در این جهان پر رمز و راز ٬برخی از شگفتی های بزرگ را خودمان انجام می دهیم’.