Gozares H

You might also like

Download as docx, pdf, or txt
Download as docx, pdf, or txt
You are on page 1of 2

‫گزارشی از کتاب تجربه های ماندگار در گزارش نویسی‬

‫به قلم ؛ جان کری‬

‫ترجمه؛ علی اکبر قاضی زاده‬

‫زنی که با چشم باز مرگ را پذیرفت‬


‫هنری ولز (‪ ۱۸‬اکتبر ‪)۱۹۱۷‬‬

‫تیرباران ماتا هاری (‪ )Mata Hari‬به جرم جاسوسی در دهه های نخستین قرن بیستم هیجان ف‪00‬راوانی در اروپ‪00‬ا پدی‪00‬د آورد؛ ب‪00‬ه خص‪00‬وص اینک‪00‬ه‬
‫جرم او هرگز به اثبات نرسید‪ .‬هنری ولز‪ ،‬در گزارش این اعدام‪ ،‬بدون اینکه اعالم نظر کن‪00‬د‪ ،‬م‪00‬ؤثرترین وص‪00‬ف را از ص‪00‬حنه اع‪00‬دام و حالته‪00‬ای‬
‫محکوم عرضه کرده است‪.‬‬

‫ماتا هاری ( در زبان جاوه ای به معنای چشم صبح) مرده است‪ .‬او را در پادگان ونسان (‪ )Vincennes‬به جرم جاسوس‪00‬ی در براب‪00‬ر ی‪00‬ک جوخ‪00‬ه‬
‫اعدام گذاشتند‪ .‬شجاعانه و با چشم باز مرگ را پذیرفت‪ .‬زیرا اجازه نداد چشمهای‪ 0‬او را ببندند‪.‬‬

‫گرت‪00‬رود مارگ‪00‬ارت زلی ( ‪ )Gertrud Margarete Zelle‬زن زیب‪00‬ای هنرمن‪00‬د دورگه هلن‪00‬دی ‪ -‬ج‪00‬اوه ای ب‪00‬ود‪ .‬او از رئیس جمه‪00‬وری پوانک‪00‬اره‬
‫خواست برای او تقاضای مهلت کند‪ ،‬اما پوانکاره دخالت نکرد‪.‬‬

‫رد تقاضای او از پوانکاره نخستین خبری ب‪0‬ود ک‪00‬ه آن بام‪00‬داد ب‪00‬ه او رس‪00‬ید‪ .‬درس‪00‬ت بی‪00‬ان هنگ‪00‬ام او در س‪00‬لول خ‪0‬ود در زن‪00‬دان س‪00‬نت الزار (‪Saint‬‬
‫‪ ) Lazare‬بر روی تخت خوابیده بود و خودرویی در حیاط زندان انتظار او را می کشید تا فوری او را به پادگان نظامی و در برابر جوخه اع‪00‬دام‬
‫برساند‪.‬‬

‫کشیشی به نام آربو (‪ ) Arbaux‬به همراه دو راهبه‪ ،‬افسر زندان و وکیل مدافع وارد سلول شدند‪ .‬هنوز دراز کش‪00‬یده ب‪00‬ود‪ .‬آرامش او در این ح‪00‬ال و‬
‫هوا از اعتماد به نفس او نشان داشت؛ چنان که زندانبانان و شاهدان گفتند‪.‬‬

‫دو راهبه او را به نرمی بیدار کردند‪ .‬چشم باز کرد‪ .‬به او گفتند ساعت اعدام رسیده است‪ .‬اول پرسید‪« :‬امکان دارد در نام‪0‬ه بنویس‪0‬م؟» فق‪0‬ط همین‬
‫تقاضا را داشت‪ .‬سرهنگ زندانبانان موافقت کرد و به او قلم‪ ،‬کاغذ‪ ،‬دوات و پاکت دادند‪.‬‬

‫روی گوشه تخت نشست و با شوری تب آلود نامه ها را نوشت و به وکیل ‪ :‬خود س‪0‬پرد‪ .‬س‪00‬پس لب‪0‬اس پوش‪0‬ید؛ لباس‪00‬هایی ف‪00‬اخر و خوش‪0‬رنگ ک‪00‬ه ب‪0‬ا‬
‫وضع اکنون او‬

‫تضاد داشت‪ .‬دمپایی های پاشنه بلندی به پا کرد و بندهای ابریشمی آن را در پشت پا محکم بست‪ .‬بعد بلند ش‪00‬د و ی‪00‬ک ب‪00‬االپوش مش‪00‬کی و سوس‪00‬نی‬
‫بلند را از رخت آویز باالی تخت برداشت‪ .‬این باالپوش حاشیه ای خزدار داشت و یک پارچه خز بزرگ مربع ش‪00‬کل هم در پش‪00‬ت يق‪00‬ه آن آویخت‪00‬ه‬
‫بود‪ .‬او این باالپوش را روی یک کیمونوی ابریشمی ژاپنی که شبها می پوشید در بر کرد‪ .‬یک کاله لبه دار بزرگ مشکی با روبان مشکی و یک‬
‫پر خوشرنگ بر سر‬

‫ت‪ .‬آنگاه با حالتی بی تفاوت و خونسرد دستکشهای ظریف و سبکی را به دست کرد‪ .‬سپس به آرامی و زیر لب گفت‪" :‬حاضرم"‬

‫گروه‪ ،‬از سلول او بیرون آمد و به سوی خودروی منتظر رفت‪ .‬خودرو با سرعت از دل شهر خفت‪00‬ه عب‪00‬ور ک‪00‬رد‪ .‬در پ‪00‬اریس س‪00‬اعت کم‪00‬تر از پنج‬
‫صبح بود‪ .‬خورشید هنوز شهر را روشن نکرده بود‪.‬‬

‫بیرون از شهر خودرو به سوی پادگان قدیمی ونسان پیچید؛ این همان پادگانی است که ارتش آلم‪0‬ان در س‪00‬ال ‪ ۱۸۷۰‬ب‪0‬ه آن حمل‪0‬ه ب‪0‬رد و فتح ک‪0‬رد‪.‬‬
‫سربازان از هم اکنون برای اجرای تیرباران آمادگی داشتند‪ .‬دوازده تفنگدار که جوخه اعدام را تشکیل می دادند با تفنگهای حمای‪00‬ل ش‪00‬ده ب‪00‬ه ص‪00‬ف‬
‫ایستاده بودند‪ .‬یک افس فرمانده‪ ،‬پشت سر آنان با شمشیر غالف کرده انتظار می کشید‪.‬‬

‫خودرو ایستاد و گروه از آن پیاده شد؛ ماتا هاری آخر از همه بیرون آمد‪ .‬همه به سمت نقطه ای رفتند‪ .‬پشت این نقط‪00‬ه ی‪0‬ک تپ‪00‬ه خ‪00‬اکی ب‪00‬ه ارتف‪00‬اع‬
‫حدود سه تا چهار متر درست کرده بودند تا اگر تیری به خطا رفت به این تپه اصابت کند‪.‬‬

‫‪Page | 1‬‬
‫کشیش آربو با زن محکوم حرف زد‪ .‬سپس یک افسر با یک پارچه سفید پیش آمد‪ .‬گفت‪« :‬برای بستن چشم‪ )...‬و پارچه را به دس‪00‬ت دو زن راهب‪00‬ه‬
‫داد‪ .‬ماتا هاری به وکیل خود رو کرد و پرسید‪ « :‬مجبورم این را ببندم؟» وكیل به افسر رو کرد‪ .‬نیاز نبود پرس‪00‬ش را تک‪00‬رار کن‪00‬د‪ .‬او گفت‪« :‬اگ‪00‬ر‬
‫خانم مایل نیستند‪ ،‬مشکلی نیست‪ ».‬چشم بند را از دست راهبگان گرفت و دور شد‪.‬‬

‫چنین بود که ما تا هاری را نبستند؛ نه دستهای او را و نه چشمهای‪ 0‬او را‪ .‬گفته ب‪00‬ود نی‪00‬ازی نیس‪00‬ت‪ .‬وق‪00‬تی کش‪00‬یش‪ ،‬راهبگ‪00‬ان و وکی‪00‬ل از او فاص‪00‬له‬
‫گرفتند؛ چشم در چشم جوخه اعدام ایستاد‪.‬‬

‫افسر فرمانده جوخه اعدام که با چشمانی جغد مانند همه را زیر نظر داشت وقتی دریافت نظامیان زیر فرمان او با امتح‪00‬ان تفنگه‪00‬ا در وقت مق‪00‬رر‬
‫آماده تیراندازی هستند‪ ،‬با خود اندیشید کار به زودی پایان خواهد گرفت و از این نتیجه گیری خرسند شد‪.‬‬

‫فرمانده فرمانی قاطع و بریده داد و دوازده سرباز در جای خود خبردار ایستادند‪ .‬فرمانی دیگر داد ت‪00‬ا هم‪00‬ه تفنگه‪00‬ا را ب‪0‬ر ش‪0‬انه بگیرن‪00‬د‪ .‬ه‪0‬ر ک‪00‬دام‬
‫خیره بر پیکر زن‪ ،‬تن او را هدف گرفتند‪ .‬حتی یک عضله زن محکوم حرکتی نمی کرد‪ .‬افسر معاون فرمانی داد که فریاد او س‪00‬کوت محوط‪00‬ه را‬
‫برهم زد و فضا را فرا گرفت‪ .‬او به گوشه ای خزید تا بتواند حرکات افسر مافوق را ببیند‪ .‬شمشیر فرمان‪00‬ده اکن‪00‬ون ب‪00‬ر روی دس‪00‬ت او ‪ ،‬دل ه‪00‬وای‬
‫محیط را می درید‬

‫ناگهان تیغه را پایین آورد‪ .‬خورشید که اکنون به محوطه سرک کشیده بود‪ ،‬بر روی تیغه برهنه و براق تابید و بازتاب آن در پایین آمدن‪ ،‬بر ف‪0‬راز‬
‫سرفرمانده حلقه ای نورانی ساخت‪ .‬این درخشش با انفجار صدا همراه شد‪ .‬شعله ای خفیف‪ ،‬همراه با دو دی خاکستری از لول‪00‬ه ه‪00‬ر تفن‪00‬گ ب‪00‬یرون‬
‫زد‪ .‬گروه سربازان خودکار بازوها را فرود آوردند‪.‬‬

‫پیکر ماتا هاری فرو افتاد‪ .‬اما مثل هنرپیشگان سینما یا نمایش که هنرپیشه به محض تیرخوردن‪ ،‬جان می دهد‪ ،‬او فوری جان نداد‪ .‬یع‪00‬نی دس‪00‬تهای‬
‫او بی حرکت رها نشدند و به رو یا پشت درنغلتید‪ .‬بر عکس از درون و آرام گویا شکست و بر زانو افتاد‪ .‬سر را اما افراشته نگاه داشته ب‪00‬ود‪ .‬در‬
‫صورت او کمترین اثری از تغییر دیده نشد‪ .‬در عرض چشم برهم زدنی‪ ،‬دو سه قدم پیش رفت‪ ،‬به زانو در آمد و مستقیم به چشم تیران‪00‬دازان ی‪00‬ک‬
‫به یک خیره شد؛ به آنان که جان او را گرفتند‪ .‬سپس به عقب برگشت‪ 0‬و بر روی کمر نقش زمین شد‪ .‬پاهای او روی ش‪00‬کم خم ماندن‪00‬د‪ ،‬ب‪00‬دن او بی‬
‫حرکت بر جای ماند و صورت او‪ ،‬به سوی آسمان باز قرار ‪ :‬گرفت ‪ .‬یک افسر دیگ‪00‬ر ب‪00‬ه هم‪00‬راه ی‪00‬ک درج‪00‬ه دار راه افت‪00‬اد‪ .‬اس‪00‬لحه کم‪00‬ری را از‬
‫غالف مشکی به در آورد و به سوی جسد رفت‪ .‬اسلحه را روی شقیقه چپ زن گذاشت‪ ،‬ا نه انکه بچسباند ‪ -‬نزدیک کرد‪ .‬ماشه‪ 0‬را چکان‪00‬د و گلول‪00‬ه‬
‫در مغز زن جاگیر شد‪.‬‬

‫پایان‬ ‫حاال می شد به يقين گفت ماتا هاری کشته شده است‪.‬‬

‫****************‬

‫بی طرفی در روایت و وصف دقیق از ویژگی های این گزارش است‪.‬‬

‫@‪GolestanJournalism‬‬

‫‪Page | 2‬‬

You might also like