۲۱ درس - برای - قرن - ۲۱

You might also like

Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 350

1

‫‪2‬‬

‫فهرست مطالب‬

‫آغاز‬

‫بخش اول‪ :‬چالش فنی‬

‫‪ .۱‬سر‌خوردگی‬

‫پايان‌تاريخ‌به‌تعويق‌افتاده‌است‬

‫‪ .۲‬کار‬

‫وقتی‌بزرگ‌شدی‌احتمال‌بيکار‌خواهی‌بود‬

‫‪ .۳‬آزادی‬

‫دادة‌کلن‌تو‌را‌می‌پايد‬

‫‪ .۴‬برابری‬

‫صاحبين‌اطلعات‌مالکين‌آينده‌اند‬

‫بخش دوم‪ :‬چالش سياسی‬

‫‪ .۵‬جامعه‌‬

‫انسان‌ها‌دارای‌بدن‌هستند‬
‫‪3‬‬

‫‪ .۶‬تمدن‬

‫فقط‌يک‌تمدن‌در‌دنيا‌وجود‌دارد‬

‫‪ .۷‬ناسيوناليسم‬

‫معضلت‌جهانی‌پاسخ‌های‌جهانی‌می‌طلبند‬

‫‪ ..۸‬دين‬

‫خدا‌اکنون‌به‌ملت‌خدمت‌می‌کند‬

‫‪ .۹‬مهاجرت‬

‫بعضی‌از‌فرهنگ‌ها‌می‌توانند‌بهتر‌از‌ديگر‌فرهنگ‌ها‌باشند‬

‫بخش سوم‪ :‬نااميدی و اميد‬

‫‪ .۱۰‬تروريسم‬

‫وحشت‌نکن‬

‫‪ .۱۱‬جنگ‬

‫حماقت‌بشري‌را‌هرگز‌دست‌کم‌نگيريد‬

‫‪ .۱۲‬تواضع‬

‫شما‌محور‌دنيا‌نيستيد‬

‫‪ .۱۳‬خدا‬
‫‪4‬‬

‫از‌نام‌خدا‌بيهوده‌استفاده‌نکن‬

‫‪ .۱۴‬بی‌خدايی‬

‫به‌سايه‌ات‌اعتراف‌کن‬

‫بخش چهارم‪ :‬حقيقت‬

‫‪ .۱۵‬نادانی‬

‫تو‌کمتر‌از‌آنچه‌که‌فکر‌می‌کنی‌می‌‌دانی‬

‫‪ .۱۶‬عدالت‬

‫ممکن‌است‌درک‌ما‌از‌عدالت‌منسوخ‌شده‌باشد‬

‫‪ .۱۷‬پساحقيقت‬

‫برخی‌از‌اخبار‌جعلی‌تا‌ابد‌باقی‌می‌مانند‬

‫‪ .۱۸‬علمی‌‐‌تخيلی‬

‫آينده‌آن‌چيزی‌نيست‌که‌در‌فيلم‌ها‌می‌بينيم‬
‫‪5‬‬

‫بخش پنجم‪ :‬ارتجاع‬

‫‪ .۱۹‬آموزش‬

‫تغيير‌تنها‌چيز‌پايدار‌است‬

‫‪‌۲۰‬معنا‬

‫زندگی‌داستان‌نيست‬

‫‪ .۲۱‬مراقبه‬

‫فقط‌مشاهده‌کن‬

‫يادداشت‌ها‬
‫‪6‬‬

‫آغاز‬

‫در‌جهانی‌مملو‌از‌اطلعات‌بی‌ربط‪‌،‬وضوح‌در‌بينش‌يک‌توانايی‌اس^^ت‪‌.‬ه^^ر‌کس^^ی‌در‬

‫عالم‌نظر‌می‌تواند‌در‌بحث‌آيندة‌بشريت‌شرکت‌کند‪‌،‬اما‌ارائة‌يک‌بين^^ش‌واض^^ح‌ک^^ار‬

‫آسانی‌نيست‪‌.‬ما‌حتی‌غالبا‌متوجه‌نمی‌شويم‌که‌بحثی‌در‌جريان‌است‪‌‌،‬يا‌از‌تشخيص‬

‫سؤالت‌کليدی‌باز‌می‌مانيم‪‌.‬ميليارها‌نفر‌از‌مردم‌استطاعت‌کار‌»تجمل^^ی«‌تحقي^^ق‌و‬

‫بررسی‌را‌ندارند‪‌‌،‬زيرا‌تحت‌فشار‌انواع‌اشتغال‌ها‌و‌وظايف‌هستند‪‌:‬باي^^د‌ک^^ار‌کنن^^د‪‌،‬از‬

‫خردسالن‌سرپرستی‌کنند‪‌‌،‬يا‌مراقب‌والدين‌سالخورده‌باشند‪‌.‬متأس^^فانه‌تاري^^خ‌هي^^چ‬

‫ملحظه‌ای‌نسبت‌به‌اين‌ها‌ندارد‪‌.‬اگر‌آيندة‌بشريت‌در‌غيبت‌اين‌افراد‌رقم‌می‌خ^^ورد‪،‬‬

‫زيرا‌اين‌ها‌گرفتار‌مشغله‌های‌زيادی‌برای‌تهي^^ة‌خ^^وراک‌و‌لب^^اس‌ب^^رای‌کودکان‌ش^^ان‬

‫هستند‪‌،‬نه‌آن‌ها‌و‌نه‌فرزندان‌شان‌از‌پيامدها‌معاف‌نخواهند‌شد‪‌.‬اين‌منصفانه‌نيس^^ت؛‬

‫اما‌چه‌کسی‌گفته‌که‌تاريخ‌منصفانه‌است؟‬

‫من‌يک‌مورخ‌هستم‌و‌نمی‌توانم‌برای‌کسی‌خوراک‌و‌لباس‌فراهم‌کنم‌^‌اما‌سعی‬

‫می‌کنم‌در‌بينش‌ها‌وضوحی‌به‌وجود‌آورم‪‌،‬و‌به‌اين‌شکل‌در‌خلق‌فضايی‌روشن‌ب^^رای‬

‫عرصة‌عمل‌جهانی‌مفيد‌باشم‪‌.‬اگر‌اين‌حتی‌به‌معدودی‌از‌افراد‌کمک‌کند‌تا‌در‌بحث‬

‫سرنوشت‌انسان‌خردمند‌شرکت‌کنند‪‌،‬وظيفه‌ام‌را‌انجام‌داده‌ام‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫کتاب‌اول‌من‪‌،‬انسان‌خردمند‪‌،‬گذشتة‌بشر‌را‌بررسی‌کرد‌و‌نشان‌داد‌ک^^ه‌چط^^ور‬

‫يک‌ميمون‌ناچيز‌بر‌سيارة‌زمين‌حاکم‌شد‪.‬‬

‫کتاب‌بعدی‪‌،‬انسان‌خداگونه‪‌،‬آيندة‌بلندمدت‌زندگی‌را‌کاويد‌و‌تحول‌انسان‌ها‌ب^^ه‬

‫خدايان‌و‌معضل‌سرنوشت‌نهايی‌هوش‌و‌هشياری‌را‌مورد‌بحث‌قرار‌داد‪.‬‬

‫در‌اين‌کتاب‪‌،‬در‌زمان‌و‌مکان‌کنونی‌تعمق‌می‌کن^^م‌و‌معض^^لت‌ج^^اری‌و‌آين^^دة‬

‫نزديک‌جوامع‌انسانی‌را‌در‌مرکز‌توجه‌قرار‌می‌دهم‪‌.‬چه‌اتفاقی‌در‌شرف‌وقوع‌است؟‬

‫بزرگ‌ترين‌چالش‌ها‌و‌گزينه‌های‌کنونی‌کدامند؟‌ب^^ه‌چ^^ه‌چي^^زی‌باي^^د‌ت^^وجه‌داش^^ته‬

‫باشيم؟‌چه‌بايد‌به‌فرزندان‌خود‌بياموزيم؟‬

‫البته‌هفت‌ميليارد‌انسان‪‌،‬هفت‌ميليارد‌دستور‌کار‌خاص‌خود‌را‌دارند‌و‌همان‌طور‌که‬

‫اشاره‌رفت‪‌،‬فکر‌کردن‌به‌نمای‌کلی‌غير‌ضروری‌قلمداد‌می‌شود‌و‌ب^^ه‌ن^^درت‌ص^^ورت‬

‫می‌گيرد‪‌.‬يک‌مادر‌تنهای‌زاغه‌نشين‌بمبئی‌که‌ب^^رای‌پ^^رورش‌دو‌ک^^ودک‌خ^^ود‌تلش‬

‫می‌کند‪‌،‬نگران‌وعدة‌خوراک‌بعدی‌اس^^ت؛‌پناهن^^ده‌ای‌ک^^ه‌در‌مي^^ان‌آب‌ه^^ای‌بيک^^ران‬

‫مديترانه‌سرگردان‌است‪‌،‬افق‌را‌برای‌ي^^افتن‌اث^^ری‌از‌خش^کی‌می‌ک^^اود؛‌و‌م^^رد‌رو‌ب^^ه‬

‫مرگی‌که‌در‌يک‌بيمارستان‌شلوغ‌لندن‌بستری‌است‪‌،‬تمام‌نيرويش‌را‌جم^^ع‌می‌کن^^د‬

‫تا‌يک‌نفس‌ديگر‌بکشد‪‌.‬مشکل‌همة‌اين‌ها‌بسيار‌حادتر‌از‌گرمايش‌زمي^^ن‌ي^^ا‌بح^^ران‬

‫دمکراسی‌ليبرال‌است‪‌.‬هيچ‌کتابی‌نمی‌تواند‌شرايط‌اين‌اف^^راد‌را‌ع^^ادلنه‌کن^^د‌و‌م^^ن‬

‫درسی‌ندارم‌تا‌به‌آن‌ها‌بياموزم‪‌.‬فقط‌می‌توانم‌اميدوار‌باشم‌که‌از‌آن‌ها‌بياموزم‪.‬‬
‫‪8‬‬

‫دستور‌کار‌من‌اينجا‌بععدی‌جهانی‌دارد‪‌.‬من‌به‌آن‌قدرت‌های‌بزرگی‌نظر‌دارم‌ک^^ه‬

‫شکل‌تمام‌جوامع‌دنيا‌را‌تعيين‌می‌کنند‌و‌احتمال‌بر‌آيندة‌تماميت‌سياره‌ه^^م‌ت^^أثير‬

‫می‌گذارند‪‌.‬برای‌کسانی‌ک^ه‌در‌معض^^ل‌ف^وری‌م^^رگ‌و‌زن^^دگی‌دس^ت‌و‌پ^ا‌می‌زنن^^د‪،‬‬

‫تغييرات‌اقليمی‌شايد‌دغدغه‌ای‌بسيار‌دور‌از‌ذهن‌باشد‪‌،‬اما‌اي^^ن‌تغيي^^رات‌در‌نه^^ايت‬

‫می‌توانند‌زاغه‌های‌بمبئی‌را‌غير‌قابل‌س^^کونت‌کنن^^د‌و‌م^^وجب‌هج^^وم‌ام^^واج‌عظي^^م‬

‫جديدی‌از‌پناهندگان‌از‌سوی‌مديترانه‌ش^^وند‌و‌بهزيس^^تی‌را‌ب^^ا‌ي^^ک‌بح^^ران‌جه^^انی‬

‫مواجه‌کنند‪.‬‬

‫تهديدهای‌بسياری‌در‌واقعيت‌مستتر‌است‌و‌اين‌کتاب‪‌،‬بدون‌آن‌که‌داعي^^ة‌ج^^امع‬

‫بودن‌داشته‌باشد‪‌،‬تلش‌می‌کند‌تا‌به‌جنبه‌های‌گوناگون‌اين‌وضعيت‌ن^^اگوار‌بپ^^ردازد‪.‬‬

‫اين‌کتاب‪‌،‬در‌تفاوت‌با‌انسان خردمند‌و‌انسان خ داگونه‪‌،‬ب^^ه‌ش^^رح‌روايت‌ه^^ای‬

‫تاريخی‌نمی‌پردازد‪‌،‬بلکه‌گزينه‌ای‌از‌درس‌‌ها‌است‪‌.‬اين‌درس‌ها‌پاسخ‌های‌ساده‌ای‌ارائه‬

‫نميدهند‪‌،‬اما‌می‌خواهند‌افکار‌را‌به‌آينده‌معطوف‌کنند‌و‌به‌خواننده‌کمک‌کنند‌تا‌در‬

‫برخی‌از‌گفتگوهای‌مهم‌زمان‌خود‌حضور‌داشته‌باشند‪.‬‬

‫اين‌کتاب‌در‌حقيقت‌حاصل‌گفتگو‌با‌مردم‌است‪‌.‬بسياری‌از‌فص ^ل‌های‌کت^^اب‌در‬

‫پاسخ‌به‌سؤالت‌خوانندگان‪‌،‬خبرنگاران‌و‌همکاران‌تدوين‌شدند‪‌.‬نسخه‌های‌اوليه‌ای‌از‬

‫برخی‌از‌قسمت‌های‌اين‌کتاب‌قبل‌به‌صورت‌های‌مختلف‌منتشر‌شده‌اند‪‌،‬و‌اين‌ب^^رای‬

‫من‌امکان‌دريافت‌بازخورد‌را‌فراه^^م‌آورد‌ت^^ا‌ب^^ه‌بحث‌ه^^ايم‌پ^^اليش‌ده^^م‪‌.‬بعض^^ی‌از‬

‫قسمت‌ها‌روی‌فن‌آوری‌تمرکز‌می‌کنند‪‌،‬برخی‌ديگر‌ب^ر‌سياس^ت‪‌،‬پ^اره‌ای‌ب^ه‌دي^^ن‪‌،‬و‬
‫‪9‬‬

‫شمار‌ديگری‌هم‌به‌هنر‌می‌پردازند‪‌.‬فصل‌های‌خاص^^ی‌خ^^رد‌انس^^انی‌را‌می‌س^^تايند‪‌،‬و‬

‫فصل‌های‌ديگری‌هم‌بر‌نقش‌تعيين‌کنندة‌حماقت‌بشری‌تأکيد‌می‌کنن^^د‪‌.‬ام^^ا‌س^^ؤال‬

‫کلی‌همان‌است‪‌:‬امروز‌چه‌اتفاقی‌در‌دنيا‌می‌افتد‌و‌حوادث‌در‌عمق‌خود‌چه‌مفهومی‬

‫دارند؟‬

‫ظهور‌دونالد‌ترامپ‌چه‌چيزی‌را‌نشان‌می‌دهد؟‌چ^ه‌ک^اری‌در‌م^واجهه‌ب^ا‌اخب^^ار‬

‫جعلی‌از‌دست‌مان‌برمی‌آيد؟‌چرا‌دمکراسی‌ليبرال‌در‌بحران‌است؟‌آيا‌خ^^دا‌بازگش^^ته‬

‫است؟‌آيا‌جنگ‌جديدی‌در‌راه‌است؟‌چه‌تمدنی‌بر‌دنيا‌تسلط‌دارد؟‌غرب‌ي^^ا‌چي^^ن‌و‬

‫يا‌اسلم؟‌آيا‌اروپا‌بايد‌مرزهايش‌را‌به‌روی‌مهاجرين‌ب^^از‌نگ^^ه‌دارد؟‌آي^^ا‌ناسيوناليس^^م‬

‫می‌تواند‌مشکلت‌نابرابری‌و‌تغييرات‌اقليمی‌را‌حل‌کند؟‌در‌رابط^^ه‌ب^^ا‌تروريس^^م‌چ^^ه‬

‫بايد‌کرد؟‬

‫اين‌کتاب‌اگرچه‌رويکردی‌جهانی‌دارد‪‌،‬اما‌از‌ابعاد‌فردی‌غافل‌نمی‌ماند‪‌.‬از‌اين‌رو‬

‫قصد‌من‌اين‌است‌که‌بر‌پيوند‌ميان‌انقلبات‌بزرگ‌عص^^ر‌کن^^ونی‌و‌زن^^دگی‌شخص^^ی‪،‬‬

‫درونی‌افراد‌انگشت‌بگذارم‪‌.‬برای‌مثال‪‌،‬تروريسم‌هم‌يک‌معضل‌سياسی‌جهانی‌و‌ه^^م‬

‫يک‌فرآيند‌روان‌شناختی‌درونی‌است‪‌.‬تروريسم‌از‌طريق‌تحريک‌عميق‌ترين‌ترس‌های‬

‫ما‌و‌دست‌اندازی‌بر‌تخيلت‌شخصی‌ميليون‌ها‌نفر‌عم^^ل‌می‌کن^^د‪‌.‬ب^^ه‌همي^^ن‌ش^^کل‪،‬‬

‫بحران‌دمکراسی‌ليبرال‌فقط‌در‌مجالس‌شورا‌و‌مراکز‌اخذ‌رأی‌خ^^ود‌را‌نش^^ان‌ن^^داده‪،‬‬

‫بلکه‌همچنين‌در‌رشته‌ها‌و‌پيوندهای‌عصبی‌در‌بدن‌افراد‌هم‌بازتاب‌داشته‌است‪‌.‬يک‬

‫عبارت‌کليشه‌ای‌می‌گويد‪‌:‬آنچه‌که‌شخصی‌است‪‌،‬سياسی‌هم‌هست‪‌.‬اما‌در‌عصری‌که‬
‫‪10‬‬

‫دانشمندان‪‌،‬شرکت‌های‌تجاری‌و‌دولت‌ه^^ا‌ب^^ه‌راه‌ه^^ای‌نف^^وذ‌در‌کن^^ه‌مغ^^ز‌اف^^راد‌پ^^ی‬

‫می‌برند‪‌،‬اين‌توضيح‌‌واضحات‌بيش‌از‌هر‌زمانی‌ديگ^^ری‌بدش^^گون‌می‌نماي^^د‪‌.‬ب^^ر‌اي^^ن‬

‫اساس‪‌،‬اين‌کتاب‌مشاهداتی‌را‌در‌بارة‌رفتار‌افراد‌و‌جوامع‌در‌تماميتش‌بازگو‌می‌کند‪.‬‬

‫يک‌جامعة‌جه^^انی‌فش^^ار‌بی‌س^^ابقه‌ای‌را‌ب^^ر‌رفت^^ار‌و‌اخلق‌شخص^ی‌م^^ا‌تحمي^^ل‬

‫می‌کند‪‌.‬هر‌کدام‌از‌ما‌در‌لبه‌لی‌شبکة‌درهم‌تنيدة‌گسترده‌ای‌گرفتاريم‌ک^^ه‌از‌ي^^ک‬

‫طرف‌دامنة‌عمل‌ما‌را‌محدود‌می‌کند‪‌،‬اما‌همزمان‌پرده‌از‌جزيی‌تري^^ن‌مقاص^^د‌م^^ا‌در‬

‫دوردست‌ها‌برميدارد‪‌.‬عادات‌روزمرة‌ما‌بر‌زندگی‌انسان‌ها‌و‌حيوان^^ات‌در‌سراس^^ر‌دني^^ا‬

‫تأثير‌می‌گذارند‌و‌برخی‌حرکات‌شخصی‌می‌توانند‌به‌گونه‌ای‌غي^^ر‌قاب^^ل‌انتظ^^ار‌ب^^رای‬

‫تمامی‌جهان‌الهام‌بخش‌باشند‪‌،‬آن‌طور‌که‌خودسوزی‌محمد‌بوعزيزی‌در‌تونس‌چنين‬

‫کرد‪‌،‬و‌جنبش‌»بهار‌عرب«]‪‌[1‬را‌ملهم‌از‌خود‌کرد‪‌.‬در‌کنار‌اين‌ها‌می‌توان‌ب^^ه‌جنب^^ش‬

‫زنانی‌اشاره‌کرد‌که‌از‌معضل‌اذيت‌و‌آزار‌جنسی‌زنان‌پ^^رده‌برداش^^تند‌و‌جنب^^ش‌»‪‌#‬‬

‫من‌هم‌همينطور«]‪‌[2‬را‌برپا‌کردند‪.‬‬

‫بععد‌جهانی‌زندگی‌شخصی‌ما‌به‌اين‌معنی‌است‌که‌پی‌بردن‌به‌تعص^^بات‌دين^^ی‌و‬

‫سياسی‪‌،‬امتيازات‌نژادی‌و‌جنسی‌و‌وقوف‌يافتن‌بر‌نقش‌ناآگاهانة‌سرکوب‌گر‌م^^ا‪‌،‬ک^^ه‬

‫در‌وجود‌ما‌نهادينه‌شده‪‌،‬بيش‌از‌هر‌زم^^ان‌ديگ^ری‌اهمي^ت‌می‌ياب^^د‪‌.‬ام^^ا‌آي^ا‌چني^^ن‬

‫وظيفه‌ای‌واقع‌گرايانه‌و‌عملی‌است؟‌من‌چطور‌می‌توانم‌در‌دنيايی‌که‌بسيار‌گسترده‌تر‬

‫از‌افق‌های‌من‌است‌و‌کامل‌خارج‌از‌کنترل‌انسانی‌در‌گردش‌است‌و‌نسبت‌ب^^ه‌تم^^ام‬

‫خدايان‌و‌ايدئولوژی‌ها‌ترديد‌دارد‪‌،‬بنيان‌اخلقی‌پايداری‌بيابم؟‬
‫‪11‬‬

‫اين‌کتاب‌با‌بررسی‌وضعيت‌دشوار‌سياسی‌و‌فنی‌جاری‌آغاز‌می‌شود‪‌.‬در‌پاي^^ان‌ق^^رن‬

‫بيستم‌به‌نظر‌می‌رسيد‌که‌ن^^برد‌اي^^دئولوژی‌های‌ب^^زرگ‌مي^^ان‌فاشيس^^م‪‌،‬کمونيس^^م‌و‬

‫ليبراليسم‌با‌پيروزی‌آشکار‌ليبراليسم‌به‌پاي^^ان‌رس^^يده‌باش^^د‌و‌سياس^^ت‌دمکراتي^^ک‪،‬‬

‫حقوق‌بشر‌و‌بازار‌آزاد‌سرمايه‌بر‌تمام‌دنيا‌حاکم‌شده‌باشند‪‌.‬اما‌تاريخ‪‌،‬طبق‌معم^^ول‪،‬‬

‫چرخش‌غير‌منتظره‌ای‌کرد‌و‌ليبراليسم‌اکنون‪‌،‬پس‌از‌فروپاشی‌فاشيسم‌و‌کمونيسم‪،‬‬

‫در‌وضعيت‌بغرنجی‌قرار‌گرفته‌است‪‌.‬پس‪‌،‬به‌کجا‌رهسپاريم؟‬

‫اين‌سؤال‌به‌ويژه‌تأسف‌بار‌است‪‌،‬زيرا‌ليبراليسم‌دقيقا‌زم^^انی‌اعتب^^ار‌خ^^ود‌را‌از‌دس^^ت‬

‫ميدهد‌که‌انقلبات‌دوگانة‌داده‌فن‌آوری‌‪‌information technology‬و‌زيس^ت‌فن‌آوری‬

‫‪‌biotechnology‬با‌بزرگ‌ترين‌چالش‌هايی‌که‌گون^ة‌انس^ان‌خردمن^^د‌ت^^ا‌کن^^ون‌ب^ا‌آن‬

‫مواجه‌بوده‪‌،‬دست‌و‌پنجه‌نرم‌می‌کند‪‌.‬درهم‌آميخته‌شدن‌اي^^ن‌دو‌فن‌آوری‌می‌توان^^د‬

‫به‌زودی‌ميليون‌ها‌انسان‌را‌از‌بازار‌کار‌به‌بيرون‌پرتاب‌کند‌و‌بنيان‌آزادی‌و‌برابری‌را‬

‫در‌هم‌ريزد‪‌.‬الگوريتم‌های‌دادة‌کلن‌می‌توانند‌ديکتاتوری‌های‌ارقام‌را‌برپا‌کنن^^د‌و‌در‬

‫ادامه‪‌،‬تمام‌قدرت‌در‌دستان‌معدوی‌از‌حاکمان‌متمرکز‌شود‪‌‌،‬در‌حالی‌که‌اغلب‌مردم‬

‫نه‌تنها‌از‌اس^^تثمار‪‌‌،‬بلک^^ه‌از‌چي^^زی‌بس^^يار‌ب^^دتر‌از‌اس^^تثمار‪‌،‬يعن^^ی‌بی‌رب^^ط‌ب^^ودن‌و‬

‫غيرضروری‌بودن‌رنج‌ببرند‪.‬‬

‫م^^ن‌دره^^م‌آميختگ^^ی‌داده‌فن‌آوری‌و‌زيس^ت‌فن‌آوری‌را‌مفص^^ل‌در‌کت^^اب‌قبل^^ی‪،‬‬

‫انسان خداگونه‪‌،‬به‌بحث‌گذاشتم‪‌.‬اما‌آنجا‌که‌آن‌کتاب‌بر‌چشم‌اندازهای‌بلندمدت‌^‬
‫‪12‬‬

‫سده‌ها‌و‌حتی‌هزاره‌ها‌^‌تمرکز‌داشت‪‌،‬کتاب‌حاضر‌بحران‌ه^^ای‌اجتم^^اعی‪‌،‬اقتص^^ادی‬

‫حادتر‌را‌بررسی‌می‌کند‪‌.‬اينجا‌علقة‌کم‌تری‌به‌خلق‌احتمالی‌اشکال‌زندگی‌غيرزن^^ده‬

‫دارم‌و‌بيشتر‌مايلم‌به‌تهديداتی‌که‌متوجه‌دولت‌رفاه‌و‌مؤسسات‌خاصی‪‌،‬مث^^ل‌اتح^^اد‬

‫اروپا‌است‪‌،‬بپردازم‪.‬‬

‫اين‌کتاب‌تمام‌تأثيرات‌فن‌آوری‌های‌جدي^^د‌را‌بررس^^ی‌نمی‌کن^^د‪‌.‬اگرچ^^ه‌فن‌آوری‬

‫وعده‌های‌بسيار‌شگفت‌انگيزی‌ميدهد‪‌،‬قصد‌من‌اينجا‌عمدتا‌برجسته‌کردن‌تهدي^^دات‬

‫و‌خط^^رات‌آن‌اس^^ت‪‌.‬آنج^^ا‌ک^^ه‌ش^^رکت‌ها‌و‌کارآفرين^^انی‌ک^^ه‌انقلب‌فن^^ی‌را‌ره^^بری‬

‫می‌کنن^^د‪‌،‬طبع^^ا‌مايلن^^د‌در‌س^^تايش‌آفري^^ده‌های‌خ^^ود‌نغمه‌س^^رايی‌کنن^^د‪‌،‬وظيف^^ة‬

‫جامعه‌شناسان‪‌،‬فيلسوفان‌و‌مورخينی‌مثل‌من‌می‌تواند‌به‌صدا‌درآوردن‌زنگ‌خطرها‌و‬

‫بررسی‌تمام‌آن‌راه‌هايی‌باشد‌که‌می‌تواند‌به‌اشتباهات‌وحشتناکی‌بيانجامد‪.‬‬

‫در‌بخش‌دوم‪‌،‬پس‌از‌طرح‌چالش‌هايی‌ک^^ه‌ب^^ا‌آن‌ه^^ا‌م^^واجهيم‪‌،‬پهن^^ة‌وس^^يعی‌از‬

‫پاسخ‌های‌بالقوه‌را‌بررسی‌خ^^واهيم‌ک^^رد‪‌.‬آي^^ا‌مهندس^^ين‌فيس‌ب^^وک‌می‌توانس^^تند‌ب^^ا‬

‫استفاده‌از‌هوش‌مصنوعی‌يک‌جامعة‌جهانی‌بيافرينن^^د‪‌‌،‬ک^^ه‌بتوان^^د‌آزادی‌انس^^انی‌را‬

‫تضمين‌کند؟‌شايد‌پاسخ‌در‌معکوس‌کردن‌روند‌جه^^انی‌ش^^دن‌و‌توان‌بخش^^ی‌مج^^دد‬

‫دولت‌های‌ملی‌باشد؟‌شايد‌ناچار‌باشيم‌ت^^ا‌ب^از‌ه^^م‌بيش^^تر‌ب^ه‌عق^ب‌ب^ازگرديم‌و‌ب^ه‬

‫سرچشمة‌سنت‌های‌باستانی‌مذهبی‌اميد‌ببنديم‌و‌از‌آن‌الهام‌بگيريم؟‬

‫در‌بخش‌سوم‌خواهيم‌ديد‌که‌اگرچه‌چالش‌های‌فن^^ی‌بی‌س^^ابقه‌ای‌در‌مقاب^^ل‌م^^ا‬

‫گسترده‌است‌و‌اختلفات‌سياسی‌شديدی‌حاکم‌است‪‌،‬اما‌اگر‌بشر‌بتواند‌بر‌ترس‌های‬
‫‪13‬‬

‫خود‌فائل‌آيد‌و‌موضع‌متواضعانه‌تری‌نس^^بت‌ب^^ه‌نظرات^^ش‌اختي^^ار‌کن^^د‪‌،‬فرص ^ت‌های‬

‫بيشتری‌به‌دست‌خواهد‌آورد‪‌.‬در‌اي^^ن‌بخ^^ش‌خط^^رات‌جن^^گ‌جه^^انی‪‌،‬اق^^داماتی‌ک^^ه‬

‫می‌توانند‌در‌رويارويی‌با‌تهديدات‌تروريسم‌به‌عمل‌آيند‌و‌تعصبات‌و‌نفرت‌هايی‌که‌به‬

‫چنين‌تخاصماتی‌دامن‌می‌زنند‪‌،‬مورد‌بحث‌قرار‌می‌گيرند‪.‬‬

‫بخش‌چهارم‌به‌انديشة‌»پساحقيقی«‌می‌پردازد‌و‌اين‌سؤال‌را‌مطرح‌می‌کند‌ک^^ه‬

‫ما‌تا‌چه‌حد‌می‌توانيم‌تحولت‌جهانی‌را‌درک‌کنيم‌و‌درست‌را‌از‌نادرست‌تش^^خيص‬

‫دهيم‪‌.‬آيا‌انسان‌خردمند‌قادر‌است‌تا‌به‌جهانی‌که‌آفريده‪‌،‬معنا‌بخشد؟‌آيا‌هنوز‌م^^رز‬

‫روشنی‌وجود‌دارد‌که‌بتواند‌واقعيت‌را‌از‌افسانه‌تفکيک‌کند؟‬

‫در‌بخش‌پنجم‌و‌آخر‪‌،‬موض^^وعات‌متف^^اوت‌را‌مط^^رح‌می‌کن^^م‌و‌نگ^^اهی‌کل^ی‌ب^ه‬

‫زندگی‌در‌يک‌عصر‌آشفته‌می‌ان^^دازم‪‌،‬ک^^ه‌داس^^تان‌های‌ق^^ديمی‌در‌آن‌ف^^رو‌ريخت^^ه‌و‬

‫داستان‌های‌جديدی‌ظهور‌يافته‌تا‌جانشين‌قديمی‌ها‌شوند‪‌.‬ما‌که‌هستيم؟‌در‌زندگی‬

‫چه‌بايد‌بکنيم؟‌به‌کدام‌مهارت‌ها‌نيازمنديم؟‌با‌توجه‌ب^ه‌ه^^ر‌آنچ^ه‌ک^ه‌در‌ب^ارة‌عل^^م‬

‫ميدانيم‌و‌نميدانيم‪‌،‬و‌با‌توجه‌به‌دانشی‌که‌در‌بارة‌خدا‪‌،‬سياس^^ت‌و‌دي^^ن‌داري^^م‪‌،‬چ^^ه‬

‫چيزی‌در‌بارة‌معنای‌زندگی‌امروز‌می‌توانيم‌بگوييم؟‬

‫اين‌شايد‌بسيار‌بلندپروازانه‌به‌نظر‌آيد‪‌،‬اما‌انس^^ان‌خردمن^^د‌نمی‌توان^^د‌ص^^بر‌کن^^د‪.‬‬

‫فرصت‌ها‌برای‌فلسفه‪‌،‬دين‌و‌علم‌از‌دست‌می‌روند‪‌.‬انسان‌ها‌طی‌هزاران‌س^^ال‌در‌ب^^ارة‬

‫معنای‌زندگی‌بحث‌کرده‌اند‪‌.‬ما‌نمی‌توانيم‌ت^^ا‌اب^د‌ب^ه‌اي^ن‌بح^ث‌ادام^ه‌دهي^م‪‌.‬س^اية‬

‫تهديدآميز‌بحران‌زيست‌محيطی‪‌،‬پررنگ‌تر‌شدن‌تهدي^^د‌س^^لح‌های‌کش^^تار‌جمع^^ی‌و‬
‫‪14‬‬

‫ظهور‌نوين‌سازی‌های‌فنی‌جديد‌اجازه‌نخواهند‌داد‌تا‌اين‌بحث‌بيش‌از‌اين‌ادامه‌يابد‪.‬‬

‫از‌همه‌مهم‌تر‪‌،‬شايد‌هوش‌مصنوعی‌و‌زيس^ت‌فن‌آوری‌هم‌اکن^^ون‌ت^دارک‌ب^ازآفرينی‌و‬

‫بازمهندسی‌زندگی‌را‌برای‌بشريت‌فراهم‌می‌آورد‪‌.‬به‌زودی‌کسی‌ب^^ه‌ن^^اگزير‌در‌م^^ورد‬

‫استفاده‌از‌اين‌فن‌آوری‌‌ها‌تصميم‌خواهد‌گرفت‌^‌که‌بر‌پاية‌يک‌داس^^تان‌تل^^ويحی‌ي^^ا‬

‫روشن‌در‌بارة‌معنای‌زندگی‌استوار‌است‪‌.‬فيلسوفان‌افراد‌بسيار‌شکيبايی‌هس^^تند‪‌‌،‬ام^^ا‬

‫مهندسين‌تا‌به‌آن‌حد‌شکيبا‌نيستند‌و‌سرمايه‌گذاران‌از‌همه‌بی‌طاقت‌ترند‪‌.‬اگر‌ش^^ما‬

‫نميدانيد‌که‌با‌نيروی‌مهندسی‌کردن‌زندگی‌چه‌بايد‌کرد‪‌،‬نیروهای‌بازار‌ه^^زار‌س^^ال‬

‫وقت‌ندارند‌تا‌شما‌جوابی‌به‌آن‌ها‌بدهيد‪‌.‬دستان‌نامرئی‌بازار‌پاسخ‌کور‌خود‌را‌بر‌شما‬

‫تحميل‌خواهند‌کرد‪‌.‬اگر‌نمی‌خواهيد‌بگذاريد‌که‌درآمد‌های‌فص^^لی‌آين^^دة‌زن^^دگی‌را‬

‫تعيين‌کنند‪‌،‬پس‌ناگزير‌از‌اين‌هستيد‌که‌نظر‌روشنی‌از‌مفهوم‌زندگی‌ارائه‌دهيد‪.‬‬

‫در‌فصل‌آخر‪‌،‬با‌تکيه‌بر‌معدودی‌اظهارات‌شخصی‪‌،‬و‌درست‌قبل‌از‌اين‌ک^^ه‌پ^^ردة‬

‫نمايش‌انسان‌خردمند‌فرو‌افتد‌و‌نمايش‌کامل‌متف^^اوتی‌ش^^روع‌ش^^ود‪‌،‬همچ^^ون‌ي^^ک‬

‫انسان‌خردمند‌صحبت‌می‌کنم‪.‬‬

‫قبل‌از‌پيوستن‌به‌اين‌سفر‌روشنفکرانه‪‌،‬مايلم‌به‌ي^ک‌نکت^ة‌اساس^ی‌اش^اره‌کن^م‪.‬‬

‫بخش‌زيادی‌از‌کتاب‌به‌کاستی‌های‌جهان‌بينی‌ليبرال‌و‌نظام‌دمکراسی‌می‌پردازد‪‌.‬اما‬

‫منظور‌من‌اين‌نيست‌که‌دمکراسی‌ليبرال‌تماما‌دچار‌اشکال‌است‪‌،‬بلکه‌گمان‌می‌کنم‬

‫که‌اين‌نظام‌موفق‌ترين‌و‌انطباق‌پذيرترين‌شکل‌سياسی‌اس^^ت‌ک^^ه‌انس^^ان‌ها‌ت^^اکنون‬

‫به‌وجود‌آورده‌اند‪‌،‬تا‌بتوانند‌به‌کمک‌آن‌در‌چالش‌های‌دنيای‌نوين‌سهيم‌شوند‪‌.‬اگرچه‬
‫‪15‬‬

‫دمکراسی‌ليبرال‌شايد‌با‌هر‌جامعه‌ای‌در‌هر‌مرحله‌از‌تکامل‌انطباق‌پذير‌نبوده‌اس^^ت‪،‬‬

‫اما‌ارزش‌خود‌را‌در‌جوامع‌و‌در‌موقعيت‌های‌بيشتری‪‌،‬در‌مقايسه‌با‌هر‌گزينة‌ديگری‪،‬‬

‫اثبات‌کرده‌است‪‌.‬بنابر‌اين‌وقتی‌چالش‌های‌جدي^^دی‌را‌ک^^ه‌در‌پي^^ش‌روی‌م^^ان‌ق^^رار‬

‫دارد‪‌،‬بررسی‌می‌کنيم‪‌،‬ضروری‌است‌تا‌محدوديت‌های‌دمکراسی‌ليبرال‌را‌بشناس^^يم‌و‬

‫دريابيم‌که‌چگونه‌می‌توانيم‌با‌نهادهای‌کنونی‌آن‌تطابق‌ايجاد‌کنيم‌و‌آن‌ها‌را‌متحول‬

‫سازيم‪.‬‬

‫متأسفانه‪‌،‬در‌فضای‌سياسی‌کنونی‪‌،‬هر‌تفک^^ر‌انتق^^ادی‌از‌ليبراليس^^م‌و‌دمکراس^^ی‬

‫توس^^ط‌مس^^تبدان‌و‌جنبش‌ه^^ای‌غيرلي^^برال‪‌،‬ک^^ه‌مصلحت‌ش^^ان‌در‌بی‌اعتب^^ار‌ک^^ردن‬

‫دمکراسی‌ليبرال‌است‪‌،‬عقيم‌مانده‌است‌و‌هر‌بحث‌آزادی‌در‌ب^^ارة‌آين^^دة‌بش^^ريت‌ب^^ه‬

‫حاشيه‌رانده‌شده‌است‪‌.‬آن‌ها‌در‌حالی‌که‌با‌رغبت‌زياد‌مشکلت‌دمکراس^^ی‌لي^^برال‌را‬

‫پيش‌می‌کشند‪‌،‬تقريبا‌هيچ‌تحملی‌نسبت‌به‌هر‌انتق^^اد‌ممکن^^ی‌ک^^ه‌ب^^ه‌خ^^ود‌آن‌ه^^ا‬

‫می‌شود‪‌،‬ندارند‪.‬‬

‫من‪‌،‬به‌عنوان‌يک‌نويسنده‪‌،‬ملزم‌به‌يک‌انتخاب‌دشوار‌بودم‪‌.‬آيا‌بايد‌آزادانه‌عقاي^^د‬

‫خود‌را‌بيان‌کنم‌و‌با‌اين‌خطر‌مواجه‌شوم‌که‌جملتم‌از‌ارتباط‌کلی‌شان‌خارج‌ش^^وند‬

‫تا‌به‌منظور‌محق‌جلوه‌دادن‌استبدادهای‌رو‌به‌رشد‌م^^ورد‌اس^^تفاده‌ق^^رار‌گيرن^^د؟‌ي^^ا‬

‫شايد‌بايد‌خود‌را‌سانسور‌کنم؟‌اين‌ويژگی‌رژيم‌های‌غير‌ليبرال‌است‌که‌آزادی‌بي^^ان‬

‫را‌ح^^تی‌در‌خ^^ارج‌از‌مرزه^^ای‌خ^^ود‌دش^^وارتر‌می‌کنن^^د‪‌.‬ب^^ه‌دلي^^ل‌گس^^ترش‌چني^^ن‬
‫‪16‬‬

‫رژيم‌هايی‪‌،‬تفکر‌انتقادی‌در‌بارة‌آيندة‌گونة‌انسان‌خردمن^^د‌بي^^ش‌از‌پي^^ش‌خطرن^^اک‬

‫می‌شود‪.‬‬

‫بعد‌از‌يک‌کاوش‌در‌روان‌خود‪‌،‬بحث‌آزاد‌را‌بر‌خودسانسوری‌ترجيح‌دادم‪‌.‬ب^^دون‬

‫انتقاد‌از‌شيوة‌ليبرال‌نمی‌توانيم‌کاستی‌های‌آن‌را‌اصلح‌کنيم‌يا‌از‌آن‌فراتر‌رويم‪‌.‬ام^^ا‬

‫لطفا‌توجه‌داشته‌باشيد‌که‌اين‌کتاب‌فقط‌زمانی‌می‌توانست‌نوش^^ته‌ش^^ود‌ک^^ه‌م^^ردم‬

‫هنوز‌دارای‌يک‌آزادی‌نسبی‌هستند‌تا‌از‌علئق‌خود‌بگويند‌و‌نظر‌خود‌را‪‌،‬آن‌طور‌که‬

‫می‌خواهند‪‌،‬بيان‌کنند‪‌.‬اگر‌شما‌بر‌اين‌کتاب‌ارج‌می‌نهيد‪‌،‬پس‌بايد‌آزادی‌بيان‌را‌ه^^م‬

‫پاس‌بداريد‪.‬‬
‫‪17‬‬

‫بخش اول‬

‫چالش فنی‬

‫بشر‌اعتقاد‌خود‌به‌داستان‌ليبرال‌را‪‌،‬که‌ط^^ی‌دهه‌ه^^ای‬

‫اخير‌بر‌سياست‌جهانی‌ح^^اکم‌ب^^وده‪‌،‬از‌دس^^ت‌ميده^^د‪،‬‬

‫يعنی‌دقيقا‌در‌زمانی‌که‌درهم‌آميختگی‌زيست‌فن‌آوری‬

‫و‌داده‌فن‌آوری‌م^^ا‌را‌در‌مقاب^^ل‌بزرگ‌تري^^ن‌چالش‌ه^^ای‬

‫بشری‌تاکنونی‌قرار‌داده‌است‪.‬‬
‫‪18‬‬

‫‪۱‬‬

‫سر‌خوردگی‬

‫پايان تاريخ به تعويق افتاده است‬

‫انسان‌ها‌در‌قالب‌داستان‌ها‌فکر‌می‌کنند‪‌،‬ن^^ه‌حق^^ايق‪‌،‬ارق^^ام‌ي^^ا‌مع^^ادلت‪‌،‬و‌ه^^ر‌چ^^ه‬

‫داستان‌ساده‌تر‌باشد‪‌‌،‬بهتر‌است‪‌.‬هر‌فرد‪‌،‬گروه‌و‌ملتی‌حکايات‌و‌اسطوره‌های‌خ^^ود‌را‬

‫دارد‪‌.‬اما‌طی‌قرن‌بيستم‌حاکم^ان‌جه^انی‌در‌نيوي^^ورک‪‌،‬لن^دن‪‌،‬برلي^ن‌و‌مس^کو‌س^ه‬

‫داستان‌بزرگ‌تدوين‌کردند‌که‌مدعی‌بود‌که‌تمامی‌گذشته‌را‌توضيح‌ميدهد‌و‌آيندة‬

‫تمامی‌دنيا‌را‌هم‌پيش‌بينی‌می‌کند‪‌:‬داستان‌فاشيست‪‌،‬داستان‌کمونيس^^ت‌و‌داس^^تان‬

‫ليبرال‪‌.‬جنگ‌جهانی‌دوم‌داستان‌فاشيست‌را‌از‌ميان‌به‌در‌برد‌و‌از‌اواخر‌ده^^ة‌‪۱۹۴۰‬‬

‫تا‌اواخر‌دهة‌‪‌۱۹۸۰‬دنيا‌عرصة‌کارزار‌تنه^^ا‌دو‌داس^^تان‌ش^^د‪‌:‬کمونيس^^م‌و‌ليبراليس^^م‪.‬‬

‫سپس‌داستان‌کمونيست‌فرو‌ريخ^^ت‌و‌داس^^تان‌لي^^برال‪‌،‬همچ^^ون‌راهنم^^ای‌گذش^^تة‬

‫انسانی‌و‌دستورالعملی‌لزم‌الجرا‌برای‌آيندة‌جه^^ان‪‌،‬برج^^ا‌مان^^د‌^‌ي^^ا‌اين‌ک^^ه‌در‌نظ^^ر‬

‫حاکمان‌جهانی‌چنين‌می‌نمود‪.‬‬
‫‪19‬‬

‫داستان‌ليبرال‌قدر‌و‌قدرت‌آزادی‌را‌ارج‌می‌نهد‌و‌می‌گويد‪‌:‬بشر‌طی‌هزاران‌س^^ال‬

‫زير‌يوغ‌حکومت‌های‌سرکوب‌گری‌زندگی‌کرده‌که‌حقوق‌سياسی‪‌،‬امکان^^ات‌اقتص^^ادی‬

‫يا‌آزادی‌های‌فردی‌کمی‌برايش‌قائل‌می‌شدند‌و‌عرصة‌عم^^ل‌را‌ب^^رای‌اف^^راد‪‌،‬افک^^ار‌و‬

‫کالها‌به‌شدت‌تنگ‌می‌کردند‪‌.‬اما‌انسان‌ها‌برای‌آزادی‌جنگيدند‌و‌آزادی‌گام‌ب^^ه‌گ^^ام‬

‫سنگرهايی‌را‌تسخير‌ک^رد‪‌.‬حکومت‌ه^ای‌دمکراتي^^ک‌ج^^ای‌ديکتاتوری‌ه^ای‌خش^ن‌را‬

‫گرفتند‪‌.‬ابتکار‌عمل‌آزادانه‌بر‌محدوديت‌های‌اقتصادی‌فايق‌آم^^د‪‌.‬م^^ردم‌آموختن^^د‌ب^^ه‬

‫خ^^ود‌فک^^ر‌کنن^^د‪‌،‬و‌به‌ج^^ای‌اط^^اعت‌کورک^^ورانه‌از‌کشيش^^ان‌متعص^^ب‌و‌س^^نت‌های‬

‫تنگ‌نظرانه‪‌،‬از‌دل‌خود‌پيروی‌کنند‪‌،‬شاهراه‌ها‪‌،‬پل‌های‌تنومند‌و‌فرودگاه‌های‌پرجوش‬

‫و‌خروش‌جای‌ديوارها‪‌‌،‬خندق‌ها‪‌،‬حصارها‌و‌سيم‌های‌خاردار‌را‌گرفتند‪.‬‬

‫داستان‌ليبرال‌می‌آموزد‌که‌همه‌چيز‌در‌دنيا‌خوب‌نيست‌و‌هنوز‌موان^^ع‌بس^^ياری‬

‫وجود‌دارد‌که‌بايد‌از‌آن‌ها‌گذشت‪‌.‬قسمت‌های‌زيادی‌از‌س^^ياره‌در‌تس^^لط‌س^^تمگران‬

‫است‌و‌حتی‌در‌آزادترين‌کشورهای‌دنيا‌شهروندان‌زي^^ادی‌وج^^ود‌دارن^^د‌ک^^ه‌از‌فق^^ر‪،‬‬

‫خشونت‌و‌سرکوب‌در‌رنج‌هس^تند‪‌.‬ام^ا‌ح^داقل‌مي^دانيم‌ب^رای‌ف^ايق‌آم^دن‌ب^ر‌اي^ن‬

‫مشکلت‌چه‌بايد‌بکنيم‪‌:‬آزادی‌بيشتر‌برای‌مردم‪‌.‬ما‌بايد‌از‌حقوق‌بشر‌دفاع‌کنيم‪‌،‬ب^^ه‬

‫همة‌مردم‌حق‌رأی‌دهيم‪‌،‬بازارهای‌آزاد‌برپا‌کنيم‪‌،‬و‌بگذاريم‌افراد‪‌،‬عقايد‌و‌کالها‌ب^^ه‬

‫ساده‌ترين‌شکل‌ممکن‌در‌سراسر‌دنيا‌در‌حرکت‌باش^^ند‪‌.‬ب^^ر‌اس^^اس‌اي^^ن‌ن^^وش‌داروی‬

‫ليبرال‌^‌‌که‌با‌تفاوت‌کمی‌توسط‌جرج‌دبليو‌بوش‌و‌بارک‌اوباما‌پذيرفته‌شده‌‌اس^^ت‌^‬
‫‪20‬‬

‫اگر‌فقط‌به‌ليبراليزه‌کردن‌و‌جهانی‌کردن‌نظام‌های‌سياسی‌و‌اقتصادی‌ادام^^ه‌دهي^^م‪،‬‬
‫)‪(1‬‬
‫صلح‌و‌کاميابی‌را‌برای‌همه‌فراهم‌خواهيم‌آورد‪.‬‬

‫کشورهايی‌که‌به‌اي^ن‌حرک^ت‌ناايس^تای‌پيش^رفت‌می‌پيوندن^د‪‌،‬زودت^ر‌از‌ص^لح‌و‬

‫کاميابی‌بهره‌مند‌می‌شوند‪‌.‬کشورهايی‌که‌در‌مقابل‌اين‌تحول‌اجتناب‌ناپ^^ذير‌مق^^اومت‬

‫کنند‪‌،‬از‌پيامدهای‌آن‌رنج‌خواهند‌ب^^رد‪‌،‬ت^^ا‌اين‌ک^^ه‌آن‌ه^^ا‌ه^^م‌روش^^نايی‌را‌ببينن^^د‌و‬

‫مرزهاشان‌را‌باز‌کنند‌و‌جوامع‪‌،‬سياست‌‌و‌بازارهاشان‌را‌ليبراليزه‌کنند‪‌.‬اين‌شايد‌طول‬

‫بکشد‪‌،‬اما‌سرانجام‌حتی‌کرة‌شمالی‪‌،‬عراق‌و‌ال‌سالوادور‌هم‌مث^^ل‌دانم^^ارک‌ي^^ا‌آي^^ووا‬

‫خواهند‌شد‪.‬‬

‫اي^^ن‌داس^^تان‌در‌دهه‌ه^^ای‌‪‌۱۹۹۰‬و‌‪‌۲۰۰۰‬ب^^ه‌ي^^ک‌ش^^عار‌جه^^انی‌ب^^دل‌ش^^د‪.‬‬

‫حکومت‌های‌بسياری‪‌‌،‬از‌برزيل‌تا‌هند‪‌،‬اين‌دس^^تورالعمل‌لي^^برال‌را‌پذيرفتن^^د‌و‌تلش‬

‫کردند‌تا‌به‌اين‌حرکت‌اجتناب‌ناپذير‌تاريخی‌بپيوندند‪‌.‬آن‌ه^^ايی‌ک^^ه‌چني^^ن‌نکردن^^د‪،‬‬

‫همچون‌فسيل‌های‌دوران‌ديرين‌به‌نظر‌می‌آمدند‪‌.‬بيل‌کلينتون‪‌،‬رئيس‌جمهور‌آمريک^^ا‬

‫در‌سال‌‪‌۱۹۹۷‬به‌ط^ور‌محرم^انه‌حک^ومت‌چي^ن‌را‪‌،‬ب^رای‌امتن^اع‌از‌لي^براليزه‌ک^ردن‬
‫)‪(2‬‬
‫سياست‌چين‌و‌هدايت‌آن‌»در‌خلف‌مسير‌تاريخ«‌سرزنش‌کرد‪.‬‬

‫با‌اين‌وجود‪‌،‬مردم‌سراسر‌دنيا‌پس‌از‌بحران‌مالی‌جهانی‌‪‌۲۰۰۸‬به‌طور‌فزاين^^ده‌از‬

‫داستان‌ليبرال‌سرخورده‌می‌شوند‪‌.‬س^^نگرها‌به‌ص^^ورت‌م^^وج‌وار‌يکی‌يک^ی‌ب^ازپس‌داده‬

‫می‌شوند‪ ‌.‬مخالف‌با‌مهاجرت‌و‌با‌توافقات‌تجاری‌ب^^ال‌می‌گي^^رد‪‌.‬حکومت‌ه^^ای‌به‌ظ^^اهر‬

‫دمکراتيک‌استقلل‌دستگاه‌قضايی‌را‌زير‌سؤال‌می‌برن^^د‪‌،‬آزادی‌مطبوع^^ات‌را‌مح^^دود‬
‫‪21‬‬

‫می‌کنند‌و‌هر‌مخالفی‌را‌»خائن‌به‌وطن«‌معرفی‌می‌کنند‪‌.‬قدرتمداران‌در‌کش^^ورهايی‬

‫مثل‌ترکيه‌و‌روسيه‌انواع‌جديدی‌از‌دمکراسی‌های‌غيرليبرال‌و‌ديکتاتوری‌های‌آشکار‬

‫را‌اعمال‌می‌کنند‪‌.‬امروز‌افراد‌معدودی‌می‌توانن^^د‌محرم^^انه‌اعلم‌می‌کنن^^د‌ک^^ه‌ح^^زب‬

‫کمونيست‌چين‌»در‌خلف‌مسير‌تاريخ«‌گام‌برميدارد‪.‬‬

‫سال‌‪‌^‌۲۰۱۶‬که‌با‌برکسيت‌‪)‌Brexit‬رأی‌دادن‌بريتانيا‌به‌خروج‌از‌پيمان‌اروپا(‌و‬

‫ظهور‌دونالد‌ترامپ‌در‌ايالت‌متحده‌تداعی‌شده‪‌،‬ب^ه‌دوره‌ای‌تص^وير‌ش^ده‌ک^ه‌در‌آن‬

‫اين‌موج‌نوسانی‌سر‌خوردگی‌ب^^ه‌عم^^ق‌دولت‌ه^^ای‌لي^^برال‌اروپ^^ای‌غرب^^ی‌و‌آمريک^^ای‬

‫شمالی‌نفوذ‌کرده‌است‪‌.‬در‌حالی‌که‌همين‌چند‌سال‌پي^^ش‌آمريکايی‌ه^^ا‌و‌اروپايی‌ه^^ا‬

‫هنوز‌تلش‌می‌کردند‌عراق‌و‌ليبی‌را‌به‌زور‌تفنگ‌ليبراليزه‌کنند‪‌،‬گروه‌های‌زي^^ادی‌از‬

‫مردم‌در‌کنتاکی‌و‌يورک‌شاير‌اکنون‌چشم‌انداز‌ليبرال‌را‌نامطلوب‌ي^^ا‌غيرقاب^^ل‌تحق^^ق‬

‫ميدانند‪‌.‬گروه‌هايی‌از‌مردم‌هم‌به‌دنيای‌سلسله‌مراتبی‌قديمی‌تعل^^ق‌خ^^اطر‌يافتن^^د‌و‬

‫اکنون‌نمی‌خواهند‌به‌سادگی‌دست‌از‌امتيارات‌نژادی‪‌،‬ملی‌ي^^ا‌جنس^^ی‌خ^^ود‌بردارن^^د‪.‬‬

‫کسان‌ديگری‌هم‌)ب^^ه‌درس^^ت‌ي^^ا‌غل^^ط(‌چني^^ن‌جمع‌بن^^دی‌کردن^^د‌ک^^ه‌لي^^براليزه‌و‬

‫جهانی‌سازی‌نمايش‌گسترده‌ای‌است‌برای‌قدرتمندتر‌کردن‌معدود‌حاکم^^ان‌در‌رأس‬

‫قدرت‪‌،‬در‌حالی‌که‌اين‌توده‌ها‌هستند‌که‌بهای‌آن‌را‌می‌پردازند‪.‬‬

‫در‌سال‌‪‌۱۹۳۸‬سه‌داستان‌جهانی‌در‌مقابل‌ما‌گذاش^^ته‌ش^^د‌ت^^ا‌يک^^ی‌را‌انتخ^^اب‬

‫کنيم‪‌.‬اما‌اين‌انتخاب‌در‌سال‌‪‌۱۹۶۸‬به‌دو‌داستان‌تقليل‌پيدا‌ک^^رد‌و‌نهايت^^ا‌در‌س^^ال‬

‫‪‌۱۹۹۸‬به‌نظر‌می‌رسيد‌که‌يک‌داستان‌واحد‌چي^^ره‌ش^^ده‌باش^^د‪‌.‬ام^^ا‌اکن^^ون‪‌،‬در‌س^^ال‬
‫‪22‬‬

‫‪‌۲۰۱۸‬تعداد‌داستان‌ها‌به‌صفر‌تنزل‌يافت‌است‪‌.‬تعجبی‌هم‌ندارد‌که‌حاکمان‌ليبرال‪،‬‬

‫که‌طی‌دهه‌های‌اخير‌بر‌بخش‌عظيمی‌از‌جهان‌حکومت‌می‌کردند‪‌،‬در‌ي^^ک‌م^^وقعيت‬

‫شوک‌و‌آشفتگی‌قرار‌گيرند‪‌.‬باور‌بر‌يک‌داستان‪‌‌،‬که‌در‌آن‌همه‌چيز‌به‌طرز‌مطل^^وبی‬

‫روشن‌است‪‌،‬از‌هر‌وضعيت‌ديگری‌اطمينان‌بخش‌تر‌است‪‌.‬ام^^ا‌از‌دس^^ت‌دادن‌ناگه^^انی‬

‫تمام‌داستان‌ها‪‌،‬که‌در‌آن‌همه‌چيز‌معنای‌خود‌را‌از‌دست‌ميدهد‪‌،‬وحشت‌انگيز‌است‪.‬‬

‫ليبرال‌ها‌هم‪‌،‬همانند‌حاکمان‌اتحاد‌شوروی‌در‌سال‌های‌ده^^ة‌‪‌،۱۹۸۰‬اکن^^ون‌از‌درک‬

‫اين‌حقيقت‌عاجزند‪‌،‬که‌چطور‌تاريخ‌از‌مسير‌تعيين‌شدة‌خود‌منحرف‌شد‌و‌گ^^زينه‌ای‬

‫هم‌وجود‌ندارد‌تا‌آن‌ها‌ب^ه‌کم^ک‌آن‌بتوانن^د‌واقعي^ت‌را‌تفس^^ير‌کنن^د‪‌.‬آش^فتگی‌در‬

‫هدف‌يابی‌آن‌ها‌را‌واداشته‌تا‌در‌قالب‌مفاهيم‌آخرالزمانی‌بينديشند‪‌،‬گويی‌که‌انح^^راف‬

‫تاريخ‌از‌مسيرخوش‌فرجام‌خود‌تنها‌به‌اين‌معنی‌می‌تواند‌باشد‌که‌ما‌اکنون‌با‌ش^^تاب‬

‫به‌سمت‌»آرماگه‌دون«‌)نبرد‌نهايی‌ميان‌خير‌و‌شر‪‌،‬قبل‌از‌قيامت(‌در‌حرکتيم‪‌.‬وقتی‬

‫توان‌خود‌را‌در‌رويارويی‌با‌واقعي^ت‌از‌دس^ت‌ب^^دهيم‪‌،‬ذه^^ن‌م^^ا‌ب^ر‌روی‌س^ناريوهای‬

‫فاجعه‌بار‌ميخکوب‌می‌شود‪‌.‬همان‌گونه‌که‌شخصی‌بعد‌از‌تجربة‌ي^^ک‌س^^ردرد‌ب^^دخيم‬

‫دچار‌توهم‌ابتل‌به‌يک‌غدة‌مغزی‌سرطانی‌می‌شود‪‌،‬بسياری‌از‌ليبرال‌ه^^ا‌ه^^م‌از‌اي^^ن‬

‫می‌ترسند‌که‌برکسيت‌و‌ظهور‌دونالد‌ترامپ‌خبر‌از‌سقوط‌تمدن‌انسانی‌ميدهد‪.‬‬
‫‪23‬‬

‫از‌کشتن‌پشه‌تا‌کشتن‌افکار‬

‫حس‌آشفتگی‌و‌نگرانی‌از‌سرانجام‌شوم‌قريب‌الوقوع‪‌،‬با‌شتاب‌در‌سرعت‌»نوين‌س^^ازی‬

‫فنی«‌]زمانی‌که‌فن‌آوری‌بسيار‌پيش^رفته‌ج^ای‌ص^نايع‌کن^ونی‌را‌می‌گي^رد[‌تش^ديد‬

‫می‌شود‪‌.‬نظام‌سياسی‌ليبرال‌در‌عصر‌صنعت‌شکل‌گرفت‌تا‌جهانی‌از‌موتورهای‌بخار‪،‬‬

‫پاليشگاه‌های‌نفتی‌و‌دستگاه‌تلويزيون‌را‌هدايت‌کند‪‌،‬اما‌برای‌درگير‌شدن‌با‌انقلبات‬

‫جاری‌داده‌فن‌آوری‌و‌زيست‌فن‌آوری‌ساخته‌نشده‌است‪.‬‬

‫سياست‌مداران‌و‌رأی‌دهن^^دگان‌از‌درک‌اين‌دو‌فن‌آوری‌‌جدي^^د‌عاجزن^^د‪‌،‬ح^^ال‌در‬

‫مورد‌هدايت‌قابليت‌های‌انفجاری‌آن‌ها‌چيزی‌نمی‌گوييم‪‌.‬اينترنت‌^‌شايد‌بيش‌از‌ه^^ر‬

‫عامل‌ديگری‌^‌از‌دهة‌‪‌۱۹۹۰‬دنيا‌را‌تغيير‌داد‪‌،‬اما‌انقلب‌اينترنت‌بيش‌از‌آن‌ک^^ه‌ب^^ه‬

‫ابتکار‌احزاب‌سياسی‌رهبری‌شده‌باشد‪‌،‬توسط‌مهندسين‌هدايت‌شد‪‌.‬آيا‌شما‌تاکنون‬

‫در‌مورد‌اينترنت‌رأی‌داده‌ايد؟‌نظام‌دمکراتيک‌هنوز‌برای‌فهم‌ض^^ربه‌ای‌ک^^ه‌دري^^افت‬

‫کرده‪‌،‬گيج‌است‌و‌آمادگی‌دريافت‌ضربه‌های‌بع^^دی‪‌،‬مث^^ل‌ظه^^ور‌ه^^وش‌مص^^نوعی‌و‬

‫انقلب‌توده‌زنجيری]‪‌[3‬را‌ندارد‪.‬‬

‫امروزه‌کامپيوترها‌نظامی‌مالی‌ايج^^اد‌کرده‌ان^^د‪‌،‬ک^^ه‌به‌ق^^دری‌پيچي^^ده‌اس^^ت‌ک^^ه‬

‫انسان‌های‌مع^^دودی‌می‌توانن^^د‌آن‌را‌درک‌کنن^^د‪‌.‬ب^^ه‌م^^وازات‌متح^^ول‌ش^^دن‌ه^^وش‬

‫مصنوعی‌‪‌،‌AI‬ما‌به‌زودی‌به‌نقطه‌ای‌می‌رسيم‌که‌هيچ‌انسانی‌ديگر‌قادر‌نخواه^^د‌ب^^ود‬

‫تا‌نظام‌مالی‌را‌درک‌کند‪‌.‬اما‌اين‌روند‌چ^^ه‌ت^^أثيری‌ب^^ر‌فرآين^^دهای‌سياس^^ی‌خواه^^د‬
‫‪24‬‬

‫گذاشت؟‌آيا‌می‌توانيد‌تصورش‌را‌بکنيد‌که‌حکوم^^تی‌فروتن^^انه‌منتظ^^ر‌ش^^ود‌ت^^ا‌ي^^ک‬

‫الگوريتم‌برايش‌بودجه‌‌يا‌اصلحات‌مالياتی‌اش‌را‌تصويب‌کند؟‌در‌عي^^ن‌ح^^ال‌ش^^بکة‬

‫‪‌[peer-to-peer‬و‌ارز‌ه^^ای‌رمزنگ^^اری‌ش^^ده‪‌،‬مث^^ل‬ ‫‪[4‬‬
‫توده‌زنجير‌»پی‌ير‌‐‌تو‌‐‌پی‌ير«‬

‫بيت‌کوين‪‌،‬می‌توانند‌نظام‌پولی‌را‌کامل‌دگرگون‌کنند‪‌،‬به‌گونه‌ای‌که‌اصلحات‌مالياتی‬

‫افراطی‌اجتناب‌ناپذير‌خواهد‌شد‪‌.‬به‌عنوان‌مثال‪‌،‬ماليات‌بس^^تن‌ب^^ه‌دلر‌می‌توان^^د‌ک^^ار‬

‫غيرممکن‌يا‌نامربوطی‌شود‪‌،‬زيرا‌اکثر‌معاملت‌ارز‌ملی‪‌،‬يا‌هي^چ‌ارز‌ديگ^ری‌را‌به‌ط^ور‬

‫صريح‌تبديل‌نمی‌کنند‪‌.‬از‌اي^^ن‌رو‌ش^^ايد‌حکومت‌ه^^ا‌مل^^زم‌ش^^وند‌ماليات‌ه^^ای‌ک^^امل‬

‫جديدی‌وضع‌کنند‌^‌مثل‌ماليات‌بر‌اطلعات‌)که‌می‌تواند‌مهم‌ترين‌منبع‌اقتص^^ادی‌و‬

‫تنها‌قابل‌منبع‌تبديل‌در‌خيل‌عظيم‌معاملت‌باشد(‪‌.‬آيا‌نظام‌سياسی‌قب^^ل‌از‌اين‌ک^^ه‬

‫به‌ورشکستگی‌مالی‌برسد‌بحران‌خود‌را‌برطرف‌خواهد‌کرد؟‬

‫حتی‌باز‌هم‌مهم‌تر‌اين‌است‌که‌انقلب‌های‌دوگانة‌داده‌فن‌آوری‌و‌زيس ^ت‌فن‌آوری‬

‫شايد‌بتوانند‌نه‌فقط‌اقتصادها‌و‌جوامع‪‌،‬بلکه‌خ^^ود‌ان^^دام‌و‌ذهن‌‌م^^ا‌را‌ه^^م‌بازس^^ازی‬

‫کنند‪‌.‬ما‌انسان‌ها‌در‌گذشته‌آموخته‌ايم‌تا‌دنيای‌بيرونی‌را‌تحت‌کنترل‌خود‌درآوريم‪،‬‬

‫اما‌کنترل‌بسيار‌ناچيزی‌بر‌دنيای‌درونی‌خود‌داري^^م‪‌.‬م^^ا‌می‌دانس^^تيم‌چگ^^ونه‌س^^دی‬

‫بسازيم‌تا‌از‌سيل‌رودی‌جلوگيری‌کنيم‪‌،‬اما‌نميدانيم‌چگونه‌پير‌شدن‌بدن‌را‌متوق^^ف‬

‫کنيم‪‌.‬ما‌ميدانستيم‌چطور‌يک‌نظام‌آبياری‌را‌طراحی‌کنيم‪‌،‬اما‌هي^چ‌چي^ز‌راج^ع‌ب^ه‬

‫طراحی‌مغز‌نميدانيم‪‌.‬اگ^ر‌پش^ه‌ها‌در‌گ^وش‌م^ا‌وزوز‌می‌کردن^د‌و‌مزاح^م‌خ^واب‌م^ا‬
‫‪25‬‬

‫می‌شدند‪‌،‬ما‌می‌دانستيم‌چطور‌پش^ه‌ها‌را‌بکش^^يم‪‌،‬ام^^ا‌اگ^^ر‌فک^^ری‌در‌ذهن‌م^^ان‌وزوز‬

‫می‌کرد‌و‌ما‌را‌تمام‌شب‌بيدار‌نگه‌ميداشت‪‌،‬نميدانستيم‌چطور‌آن‌فکر‌را‌بکشيم‪.‬‬

‫انقلب^^ات‌زيس ^ت‌فن‌آوری‌و‌داده‌فن‌آوری‌امک^^ان‌کن^^ترل‌دني^^ای‌درون^^ی‌را‌ب^^ه‌م^^ا‬

‫می‌دهند‌و‌ما‌را‌قادر‌می‌سازند‌تا‌زندگی‌را‌مهندسی‌و‌تکثير‌کنيم‪‌.‬ما‌می‌آموزيم‌مغ^^ز‬

‫را‌طراحی‌کنيم‌و‌زندگی‌را‌طولنی‌کنيم‪‌،‬و‌افکار‌را‌در‌درون‌خود‌بکشيم‪‌.‬ام^^ا‌کس^^ی‬

‫نمی‌داند‌چه‌پيامدهايی‌در‌انتظار‌است‪‌.‬انسان‌ها‌همواره‌ماهرانه‌ابزار‌ابداع‌کرده‌اند‪‌،‬اما‬

‫در‌استفادة‌خردمندانه‌از‌آن‌‌چندان‌اقبالی‌نداشته‌اند‪‌.‬اح^^داث‌ي^^ک‌س^^د‌ب^^رای‌تغيي^^ر‬

‫جريان‌آسان‌تر‌از‌پيش‌بينی‌تمامی‌پيامدهای‌پيچي^^دة‌اي^^ن‌س^^د‌ب^^ر‌نظ^^ام‌گس^^ترده‌تر‬

‫زيست‌محيطی‌اس^ت‪‌.‬ب^ه‌همي^ن‌ش^کل‪‌،‬انح^راف‌ام^واج‌ذه^ن‌س^اده‌تر‌از‌پيش‌گ^ويی‬

‫پيامدهای‌آن‌بر‌روان‌شناختی‌فردی‌يا‌نظام‌های‌اجتماعی‌است‪.‬‬

‫ما‌در‌گذشته‌توان‌آن‌را‌يافتيم‌تا‌دنيای‌اطراف‌را‌دگرگون‌کنيم‌و‌تمامی‌سياره‌را‬

‫تغيير‌شکل‌دهيم‪‌،‬اما‌از‌آنجا‌که‌درکی‌از‌پيچيدگی‌محيط‌زيس^^ت‌جه^^انی‌نداش^^تيم‪،‬‬

‫ناآگاهانه‌نظام‌زيست‌محيطی‌را‌در‌تماميتش‌مختل‌کردي^^م‌و‌اکن^^ون‌در‌آس^^تانة‌ي^^ک‬

‫فروپاشی‌زيست‌محيطی‌هستيم‪‌.‬زيست‌فن‌آوری‌و‌داده‌فن‌آوری‌در‌قرن‌ج^^اری‌امک^^ان‬

‫دستکاری‌در‌دنيای‌درونی‌ما‌را‌به‌ما‌خواهد‌داد‪‌،‬اما‌از‌آن‌جا‌که‌درک^^ی‌از‌پيچي^^دگی‬

‫ذهن‌خود‌نداريم‪‌،‬اين‌دستکاری‌ها‌ممکن‌است‌نظام‌ذهنی‌را‌تا‌حدی‌مختل‌کنند‌که‬

‫تمامی‌دستگاه‌درونی‌ما‌درهم‌ريزد‪.‬‬
‫‪26‬‬

‫انقلبات‌زيست‌فن‌آوری‌و‌داده‌فن‌آوری‌توسط‌مهندسين‪‌،‬کارآفرينان‌و‌دانشمندانی‬

‫انجام‌می‌شوند‌که‌چندان‌از‌پيامدهای‌سياسی‌تصميمات‌شان‌آگ^^اه‌نيس^^تند‌و‌به‌ط^^ور‬

‫قطع‌کسی‌را‌هم‌نمايندگی‌نمی‌کنند‪‌.‬آيا‌مجالس‌شورا‌و‌اح^^زاب‌اختي^^اری‌ب^^ه‌آن‌ه^^ا‬

‫خواهند‌داد؟‌در‌حال‌حاضر‌چنين‌به‌نظر‌نمی‌آيد‪.‬‬

‫پرداختن‌به‌نوين‌سازی‌فنی‌حتی‌هيچ‌اولويتی‌در‌دستور‌کار‌سياسی‌ن^^دارد‪‌.‬ط^^ی‬

‫دورة‌رياست‌جمهوری‌آمريکا‌در‌سال‌‪‌۲۰۱۶‬پرداختن‌به‌نوين‌س^^ازی‌فن^^ی‌]‪‌[5‬عم^^دتا‬

‫به‌دنبال‌ايمي^^ل‌رس^^وای‌هيله‌ری‌کلينت^^ون‌ب^^ود‪ ( 3)،‬و‌عليرغ^^م‌تم^^ام‌بحث‌ه^^ا‌در‌ب^^ارة‬

‫بيکاري‌ها‪‌،‬هيچ‌کدام‌از‌نمايندگان‌اشاره‌ای‌به‌تأثيرات‌بالقوة‌توليد‌خودکار‌)اتوماسيون(‬

‫نکردن^^د‪‌.‬دونال^^د‌ترام^^پ‌ب^^ه‌رأی‌دهن^^دگان‌هش^^دار‌داد‌ک^^ه‌مکزيکی‌ه^^ا‌و‌چينی‌ه^^ا‬

‫موقعيت‌های‌کاری‌آن‌ها‌را‌می‌ربايند‌و‌به‌اين‌دلي^^ل‌آن‌ه^^ا‌باي^^د‌دي^^واری‌در‌مرزه^^ای‬

‫مکزيک‌بکشند‪‌(4).‬او‌هيچگاه‌هشداری‌در‌باره‌ربوده‌شدن‌موقعيت‌های‌ک^^اری‌توس^^ط‬

‫الگوريتم‌ها‌به‌رأی‌دهندگان‌نداد‌و‌پيشنهادی‌هم‌برای‌کش^^يدن‌دي^^وار‌امني^^تی‌به‌دور‬

‫مرزهای‌کاليفرنيا‌ارائه‌نداد‪.‬‬

‫اين‌می‌تواند‌يکی‌از‌دليل‌)نه‌تنها‌دليل(‌از‌دست‌دادن‌اعتقاد‌حتی‌رأی‌دهندگان‬

‫به‌داستان‌ليبرال‌و‌فرآيندهای‌دمکراتيک‪‌،‬در‌قلب‌غرب‌ليبرال‌باشد‪‌.‬م^^ردم‌معم^^ولی‬

‫شايد‌درکی‌از‌هوش‌مصنوعی‌و‌زيست‌فن‌آوری‌نداشته‌باشند‪‌،‬اما‌می‌توانند‌حس‌کنند‬

‫که‌آينده‌از‌مقابل‌شان‌می‌گذرد‪‌.‬ش^^ايد‌م^^وقعيت‌ي^^ک‌ف^^رد‌در‌س^^ال‌‪‌۱۹۳۸‬در‌اتح^^اد‬

‫شوروی‪‌،‬آلمان‌يا‌ايالت‌متحده‌ناروشن‌بوده‌باشد‪‌،‬اما‌مداوما‌به‌او‌گفته‌می‌شد‌ک^^ه‌او‬
‫‪27‬‬

‫مهم‌ترين‌وجود‌در‌دنيا‌است‌و‌آينده‌به‌او‌تعلق‌دارد‌)البته‌در‌صورتی‌که‌او‌يک‌»فرد‬

‫معمولی«‌باشد‪‌،‬نه‌يک‌يهودی‌يا‌آفريقايی(‪‌.‬او‌به‌پوسترهای‌تبليغاتی‌نگ^^اه‌می‌ک^^رد‌‐‬

‫که‌معمول‌کارگران‌معدن‪‌،‬صنايع‌فولد‌و‌زنان‌خانه‌دار‌را‌به‌تصوير‌می‌کشيدند‌‐‌و‌ب^^ه‬
‫)‪(5‬‬
‫خود‌می‌گفت‪»‌:‬من‌در‌آن‌پوستر‌هستم!‌من‌قهرمان‌آينده‌ام!«‬

‫در‌سال‌ ‪‌۲۰۱۸‬يک‌فرد‌معمولی‌بيش‌از‌پيش‌احساس‌بی‌ربط‌بودن‌و‌غيرضروری‬

‫بودن‌می‌کند‪‌.‬حجم‌عظيمی‌از‌بحث‌های‌مبهمی‌که‌با‌هيجان‌مي^^ان‌ش^^رکت‌کنندگان‬

‫در‌برنامة‌گفتگ^^وی‌‪‌TED‬و‌در‌برنامه‌ه^^ای‌گفتگوه^^ای‌دول^^تی‌و‌ي^^ا‌در‌کنفرانس‌ه^^ای‬

‫»فن‌آوری‌پيشرفته« در‌جريان‌بوده‪‌،‬به‌موضوعاتی‌مث^^ل‌جهانی‌س^^ازی‌ ‪globalisation‬‬

‫توده‌زنجير‪‌،‬مهندسی‌ژنتيک‪‌،‬هوش‌مصنوعی‪‌،‬آموزش‌از‌طريق‌دستگاه‌پرداخته‌ش^^ده‬

‫است‌و‌مردم‌معمولی‌شايد‌فکر‌کنند‌که‌هيچ‌کدام‌از‌اين‌ها‌به‌آن‌ها‌مربوط‌نمی‌ش^^وند‪.‬‬

‫داستان‌ليبرال‌داستان‌مردم‌معمولی‌است‪‌.‬پس‌بنابر‌اين‌چطور‌اين‌داس^^تان‌می‌توان^^د‬

‫با‌جهانی‌از‌سايبورگ‌ها‌و‌الگوريتم‌های‌شبکه‌ای‌تناسب‌داشته‌باشد؟‬

‫در‌قرن‌بيستم‌توده‌ها‌بر‌عليه‌استثمار‌شورش‌می‌کردند‌و‌در‌پ^^ی‌ي^^افتن‌جايگ^^اه‬

‫حياتی‌خود‌در‌اقتصاد‌و‌در‌قدرت‌سياسی‌بودند‪‌.‬اکنون‌توده‌ه^^ا‌از‌بی‌ربط^^ی‌خ^^ود‌در‬

‫هراس‌هستند‌‐‌و‌قبل‌از‌اينکه‌خيلی‌دير‌ش^^ود‌‐‌ب^^ا‌بی‌ق^^راری‌می‌خواهن^^د‌از‌ق^^درت‬

‫سياسی‌باقی‌مان^^دة‌خ^^ود‌اس^^تفاده‌کنن^^د‪‌.‬پ^^س‌بن^^ابر‌اي^^ن‌برکس^^يت‌و‌ظه^^ور‌ترام^^پ‬

‫می‌توانست‌نشانگر‌مس^^يری‌مخ^^الف‌ب^^ا‌مس^^ير‌انقلب^^ات‌س^^نتی‌سوسياليس^^تی‌باش^^د‪.‬‬

‫انقلبات‌روسی‪‌،‬چينی‌و‌کوبايی‌توسط‌مردمی‌برپا‌شدند‌که‌نقش‌حي^^اتی‌در‌اقتص^^اد‬
‫‪28‬‬

‫داشتند‪‌،‬اما‌فاقد‌قدرت‌سياسی‌بودند‪‌.‬برکسيت‌و‌ترامپ‌در‌سال‌ ‪‌۲۰۱۶‬از‌طرف‌مردم‬

‫بسياری‌حمايت‌می‌شد‌که‌هنوز‌از‌قدرت‌سياسی‌برخوردار‌بودند‪‌،‬اما‌در‌هراس‌بودن^^د‬

‫که‌ارزش‌اقتصادی‌خود‌را‌از‌دست‌بدهند‪‌.‬شايد‌در‌قرن‌بيس^^ت‌و‌يک^^م‌خيزش‌ه^^ايی‬

‫مردمی‌برپا‌شوند‌که‌نوک‌تيز‌حملة‌خود‌را‌متوجه‌يک‌حاکميت‌اقتص^^ادی‌می‌‌کنن^^د‬

‫که‌ديگر‌به‌مردم‌نيازی‌ندارد‪‌،‬نه‌حاکميتی‌که‌مردم‌را‌استثمار‌می‌کند‪‌(6).‬اي^^ن‌ش^^ايد‬

‫نبردی‌محکوم‌به‌شکست‌باش^د‪‌.‬ن^برد‌علي^ه‌بی‌ربط^ی‌بس^يار‌دش^وارتر‌از‌ن^برد‌علي^ه‬

‫استثمار‌است‪.‬‬

‫ققنوس‌ليبرال‬

‫اين‌اولين‌باری‌نيست‌ک^^ه‌داس^^تان‌لي^^برال‌ب^^ا‌بح^^ران‌از‌دس^^ت‌دادن‌اعتم^^اد‌م^^واجه‬

‫می‌شود‪‌.‬حتی‌اگر‌اين‌داستان‌در‌نيمة‌دوم‌قرن‌ن^وزدهم‌از‌نف^وذی‌جه^انی‌برخ^وردار‬

‫بود‪‌،‬متحمل‌بحران‌های‌دوره‌ای‌بوده‌است‪‌.‬اولين‌دورة‌جهانی‌سازی‌و‌ليبراليزه‌ک^^ردن‬

‫در‌حمام‌خون‌جن^^گ‌جه^^انی‌اول‌خف^^ه‌ش^^د‪‌،‬و‌آن‌زم^^انی‌ب^^ود‌ک^^ه‌سياس^^ت‌اقت^^دار‬

‫امپرياليستی‌حرکت‌جهانی‌به‌سوی‌پيشرفت‌را‌قط^^ع‌ک^^رد‪‌.‬در‌روزه^^ای‌بع^^د‌از‌قت^^ل‬

‫آرچدوک‌فرانز‌فرديناند‌در‌سارايه‌وو‌معلوم‌شد‌که‌قدرت‌های‌بزرگ‌بسيار‌بيشتر‌از‌آن‬

‫که‌به‌ليبراليسم‌اعتقاد‌داشته‌باشند‌به‌امپرياليسم‌باور‌داشتند‌و‌به‌جای‌متحد‌ک^^ردن‬

‫دنيا‌از‌طريق‌تجارت‌آزاد‌و‌صلح‌آميز‪‌،‬بر‌رقابت‌خشونت‌بار‌بر‌سر‌تکه‌ای‌بزرگ‌تر‌تأکيد‬

‫داشتند‪‌.‬اما‌ليبراليسم‌از‌ماجرای‌قتل‌فرانز‌فرديناند‌جان‌س^^الم‌به‌در‌ب^^رد‌و‌ق^^وی‌تر‌از‬
‫‪29‬‬

‫گذشته‌از‌آن‌گرداب‌سر‌برآورد‌و‌عهد‌کرد‌که‌اين‌»جنگی‌برای‌پايان‌دادن‌ب^^ه‌تم^^ام‬

‫جنگ‌ها«‌باشد‪‌.‬بهای‌هولناک‌اين‌درس‌برای‌انس^^ان‌ها‪‌،‬قص^^ابی‌بی‌س^^ابقه‌ای‌ب^^ود‌ک^^ه‬

‫به‌دنبال‌ظهور‌امپرياليسم‌رخ‌داد‌و‌اکنون‌بشريت‌بالخره‌آماده‌بود‌تا‌يک‌نظ^^م‌ن^^وين‬

‫جهانی‌بر‌پاية‌اصول‌صلح‌و‌آزادی‌بيافريند‪.‬‬

‫سپس‌دورة‌هيتلر‌فرا‌رسيد‪‌،‬و‌آن‌وقتی‌بود‌که‌فاشيسم‪‌،‬در‌سال‌های‌ده^^ة‌‪۱۹۳۰‬‬

‫و‌اوايل‌دهة‌‪‌۱۹۴۰‬برای‌مدتی‌شکست‌ناپذير‌به‌نظر‌می‌رسيد‪‌.‬پيروزی‌ب^^ر‌اي^^ن‌تهدي^^د‬

‫تنها‌بعدها‌ممکن‌گرديد‪‌.‬طی‌دورة‌چه‌گوارا‪‌،‬بين‌سال‌های‌‪‌۱۹۵۰‬و‌‪‌،۱۹۷۰‬باز‌چني^^ن‬

‫به‌نظر‌می‌رسيد‌که‌ليبراليسم‌در‌مراحل‌نهايی‌خود‌قرار‌دارد‌و‌آينده‌از‌آن‌کمونيس^^م‬

‫است‪‌.‬اما‌در‌آخر‌اين‌کمونيسم‌بود‌که‌فرو‌ريخت‪‌.‬فروشگاه‌های‌ب^^زرگ‌برت^^ری‌آش^^کار‬

‫خود‌را‌نسبت‌به‌گولگ‌ها]‪‌[6‬نشان‌دادند‪‌.‬مهم‌تر‌اين‌بود‌که‌داستان‌ليبرال‌نش^^ان‌داد‬

‫که‌انعطاف‌پذيرتر‌و‌پوياتر‌از‌داستان‌حريفان‌خود‌بوده‌و‌توانست‪‌،‬ب^^ا‌اله^^ام‌و‌پ^^ذيرش‬

‫برخی‌از‌بهترين‌انديشه‌ها‌و‌عمل‌کردهای‌امپرياليسم‪‌،‬فاشيسم‌و‌کمونيسم‪‌،‬ب^^ر‌آن‌ه^^ا‬

‫چيره‌شود‪‌.‬داستان‌ليبرال‌عمل‌از‌کمونيسم‌آموخت‌تا‌حس‌شفقت‌خ^^ود‌را‌گس^^ترش‬

‫دهد‌و‌برابری‌را‌همسان‌با‌آزادی‌ارج‌نهد‪.‬‬

‫داستان‌ليبرال‌در‌آغاز‌عمدتا‌به‌آزادی‌و‌حقوق‌ويژة‌مردان‌طبقة‌متوسط‌اروپ^^ايی‬

‫اهميت‌ميداد‌و‌نسبت‌ب^^ه‌درد‌و‌رن^^ج‌طبق^^ة‌ک^^ارگر‪‌،‬زن^^ان‪‌،‬اقليت‌ه^^ا‌و‌غي^^ر‌غربی‌ه^^ا‬

‫بی‌تفاوت‌بود‪‌.‬در‌سال‌‪‌،۱۹۱۸‬زمانی‌که‌بريتانيا‌و‌فرانسة‌پيروزمند‌به‌گرم^^ی‌از‌آزادی‬

‫سخن‌می‌گفتند‪‌،‬به‌توده‌های‌تحت‌سلطة‌خ^^ود‌در‌سراس^^ر‌امپراتوری‌ه^^ای‌خ^^ود‌فک^^ر‬
‫‪30‬‬

‫نمی‌کردند‪‌.‬مثل‌خواست‌هند‌برای‌خودمختاری‌با‌قتل‌عام‌آمريتس^^ار‌در‌س^^ال‌‪۱۹۱۹‬‬

‫پاسخ‌گرفت‌و‌ارتش‌بريتانيا‌صدها‌تظاهرکنندة‌غير‌مسلح‌را‌]در‌آن‌شهر[‌کشت‪.‬‬

‫حتی‌در‌طليعة‌جنگ‌جهانی‌دوم‌ليبرال‌های‌غربی‌هنوز‌با‌مشکلت‌زي^^ادی‌ب^^رای‬

‫اشاعة‌ارزش‌های‌جهانی‌فرضی‌خود‌در‌ميان‌توده‌های‌غير‌غربی‌مواجه‌بودن^^د‪‌.‬ب^^دين‬

‫گونه‌بود‌که‌وقتی‌هلندی‌ها‌بعد‌از‌پنج‌سال‌اشغال‌وحش^^يانة‌ن^^ازی‪‌،‬در‌س^^ال‌‪،۱۹۴۵‬‬

‫سر‌برآوردند‪‌،‬تقريبا‌اولين‌کاری‌که‌کردند‌اين‌بود‌که‌ارتشی‌تشکيل‌دهند‌و‌آن‌را‌در‬

‫نيم‌راه‌آن‌سوی‌کرة‌زمين‌روانه‌کنند‌تا‌اندونزی‌را‪‌،‬که‌مستعمرة‌قبلی‌شان‌بود‪‌،‬اشغال‬

‫کند‪‌.‬در‌حالی‌که‌هلندی‌ها‪‌،‬در‌سال‌‪‌،۱۹۴۰‬تنها‌بعد‌از‌چهار‌روز‌نبرد‪‌،‬از‌استقلل‌خود‬

‫دست‌کشيدند‪‌،‬جنگی‌طولنی‌و‌سخت‌را‌به‌مدت‌بيش‌از‌چهار‌سال‌به‌پيش‌بردند‌تا‬

‫استقلل‌اندونزی‌را‌درهم‌کوبند‪‌.‬پس‌تعجبی‌نداشت‌که‌بسياری‌از‌جنبش‌ه^^ای‌مل^^ی‬

‫آزادی‌بخش‌در‌سراسر‌دنيا‌اميد‌خود‌را‌به‌مسکو‌و‌پک^^ن‌بس^^تند‪‌،‬ن^^ه‌ب^^ه‌س^^ردمداران‬

‫مدعی‌آزادی‌در‌غرب‪.‬‬

‫با‌اين‌وجود‪‌،‬داستان‌ليبرال‌سرانجام‌افق‌های‌خ^^ود‌را‌گس^^ترش‌داد‌و‌ح^^داقل‌ب^^ه‬

‫صورت‌نظری‪‌،‬آزادی‌ها‌و‌حقوق‌تمام‌انسان‌ها‌را‪‌،‬بدون‌استثنا‪‌،‬به‌رسميت‌شناخت‪‌.‬ب^^ه‬

‫موازات‌گسترده‌تر‌شدن‌حلقة‌آزادی‌ليبرال‪‌،‬داستان‌ليبرال‌شروع‌به‌پ^^ذيرش‌اهمي^^ت‬

‫برنامه‌های‌رفاهی‌سبک‌کمونيستی‌کرد‪‌.‬آزادی‌بدون‌وجود‌اشش^^کالی‌از‌ش^^بکة‌امني^^ت‬

‫اجتماعی‌ارزش‌زيادی‌ندارد‪‌.‬دولت‌های‌رفاه‌سوسيال‌دمکراتيک‪‌،‬دمکراس^^ی‌و‌حق^^وق‬

‫بشر‌را‌با‌آموزش‌و‌خدمات‌بهداشت‌مجانی‌دولتی‌تلفيق‌کردند‪‌.‬حتی‌جبه^^ة‌افراط^^ی‬
‫‪31‬‬

‫نظام‌سرمايه‌در‌آمريکا‌پی‌برد‌که‌دفاع‌از‌آزادی‌نيازمن^د‌ح^داقلی‌از‌خ^دمات‌رف^^اهی‬

‫دولتی‌است‪‌.‬کودکان‌قحطی‌کشيده‌فاقد‌آزادی‌هستند‪.‬‬

‫در‌ابت^^دای‌ده^^ة‌‪‌۱۹۹۰‬برخ^^ی‌از‌متفکري^^ن‌و‌سياس ^ت‌مداران‌»پاي^^ان‌تاري^^خ«‌را‬

‫ستودند‌و‌با‌اطمينان‌ادعا‌کردند‌که‌تمام‌معضلت‌ب^^زرگ‌سياس^^ی‌و‌اقتص^^ادی‌دوران‬

‫گذشته‌هم‌اکنون‌حل‌و‌فصل‌شده‌اس^^ت‌و‌منظوم^^ة‌مرم^^ت‌ش^^دة‌لي^^برال‪‌،‬مرک^^ب‌از‬

‫دمکراسی‪‌،‬حقوق‌بشر‪‌،‬بازار‌آزاد‌و‌خدمات‌رفاهی‌دولتی‌به‌عنوان‌تنه^^ا‌ب^^ازی‌در‌ش^^هر‬

‫باقی‌مانده‌است‪‌.‬به‌نظر‌می‌رسيد‌که‌اين‌منظومه‌مصمم‌اس^^ت‌در‌سراس^^ر‌دني^^ا‌اش^^اعه‬

‫يابد‪‌،‬از‌تمامی‌موانع‌عبور‌کند‪‌،‬تمامی‌مرزهای‌ملی‌را‌از‌ميان‌ب^^ردارد‌و‌بش^^ريت‌را‌در‬
‫)‪(7‬‬
‫يک‌جامعة‌واحد‌و‌آزاد‌جهانی‌متحد‌کند‪.‬‬

‫اما‌تاريخ‌هنوز‌به‌پايان‌نرسيده‌است‌و‌بعد‌از‌دورة‌فران^^ز‌فردينان^^د‪‌،‬دورة‌هيتل^^ر‌و‬

‫دورة‌چه‌گوارا‪‌،‬ما‌خود‌را‌اکنون‌در‌دورة‌ترامپ‌می‌ي^^ابيم‪‌.‬در‌ه^^ر‌ح^^ال‪‌،‬در‌اي^^ن‌زم^^ان‬

‫داستان‌ليبرال‌حريف‌ايدئولوژيک‌منسجمی‪‌،‬مثل‌امپرياليسم‪‌،‬فاشيسم‌يا‌کمونيس^^م‌را‬

‫در‌مقابل‌خود‌ندارد‪‌.‬دورة‌ترامپ‌بسيار‌پوچ‌گرايانه‌تر‌است‪.‬‬

‫در‌حالی‌که‌همة‌جنبش‌های‌عمدة‌قرن‌بيستم‪‌،‬چشم‌اندازی‌برای‌تمامی‌گروه‌های‬

‫انسانی‌داشتند‌‐‌خواه‌تسلط‌بر‌جهان‪‌،‬انقلب‌ي^^ا‌آزادس^^ازی‌‐‌دونال^^د‌ترام^^پ‌چني^^ن‬

‫چشم‌اندازهايی‌ارائه‌نمی‌دهد‪‌.‬بلکه‌برعکس‪‌.‬پيام‌اصلی‌او‌اي^^ن‌اس^^ت‌ک^^ه‌اي^^ن‌وظيف^^ة‬

‫آمريکا‌نيست‌که‌چشم‌اندازی‌جهانی‌تدوين‌و‌ترويج‌کند‪‌.‬به‌همين‌شکل‪‌،‬نماين^^دگان‬

‫برکسيت‌هم‌برنامه‌ای‌برای‌آيندة‌اين‌پادشاهی‌نامتحد‌ندارند‌^‌آين^^دة‌اروپ^^ا‌و‌جه^^ان‬
‫‪32‬‬

‫بسيار‌فراتر‌از‌چشم‌انداز‌آن‌ها‌قرار‌دارد‪‌.‬اکثر‌کس^^انی‌ک^^ه‌ب^^ه‌ترام^^پ‌و‌برکس^^يت‌رأی‬

‫دادند‪‌،‬منظومة‌ليبرال‌را‌در‌تماميتش‌رد‌نکرده‌اند‪‌،‬بلکه‌عم^^دتا‌ب^^اور‌خ^^ود‌را‌ب^^ه‌بعع^^د‬

‫جهانی‌آن‌از‌دست‌داده‌اند‪‌.‬آن‌ها‌هنوز‌به‌دمکراس^^ی‪‌،‬ب^^ازار‌آزاد‪‌،‬حق^^وق‌بش^^ر‌و‌تعه^^د‬

‫اجتماعی‌باور‌دارند‪‌،‬اما‌فکر‌می‌کنند‌ک^^ه‌اي^^ن‌انديش^ه‌های‌خ^^وب‌می‌توانن^^د‌در‌درون‬

‫مرزها‌باقی‌بمانند‪‌.‬آن‌ها‌در‌حقيقت‌گمان‌می‌کنند‌که‌برای‌حفظ‌آزادی‌و‌کاميابی‌در‬

‫يورک‌شاير‌يا‌کنتاکی‪‌،‬بهترين‌کار‌اين‌است‌که‌ديواری‌دور‌مرزها‌بکش^^ند‌و‌در‌م^^ورد‬

‫بيگانگان‌سياست‌های‌غيرليبرال‌اعمال‌کنند‪.‬‬

‫ابرقدرت‌روبه‌رشد‌چين‌تقريبا‌آينة‌چنين‌تصويری‌اس^^ت‌و‌نس^^بت‌ب^^ه‌لي^^براليزه‬

‫شدن‌سياست‌داخلی‌اش‌محتاط‌است‪‌،‬اما‌رو‌به‌بيرون‪‌،‬در‌قبال‌بقية‌دنيا‌رويکرده^^ای‬

‫ليبرالی‌بسيار‌بيشتری‌را‌اتخاذ‌کرده‌اس^ت‪‌.‬در‌حقيق^ت‌آن‌ج^^ا‌ک^ه‌ب^ه‌تج^ارت‌آزاد‌و‬

‫همکاری‌بين‌المللی‌مربوط‌می‌شود‪»‌،‬زی‌يين‌پينگ«‌به‌ترامپ‪‌،‬جانشين‌واقع^^ی‌اوبام^^ا‬

‫شباهت‌دارد‪‌.‬چنين‌می‌نمايد‌که‌چين‌با‌معوق‌کردن‌مارکسيسم‌^‌‌لنينيس^^م‪‌‌،‬از‌نظ^^م‬

‫بين‌المللی‌ليبرال‌خوشنود‌باشد‪.‬‬

‫روسية‌تازه‌فعال‌کنونی‌خود‌را‌رقيب‌بسيار‌قدرتمن^^دتری‌از‌نظ^^م‌جه^^انی‌لي^^برال‬

‫می‌داند‪‌،‬اما‌اگرچه‌قدرت‌نظ^^امی‌خ^ود‌را‌بازس^^ازی‌ک^رده‌اس^^ت‪‌،‬از‌نظ^^ر‌اي^دئولوژيک‬

‫ورشکسته‌است‪‌.‬ولديمير‌پوتين‌قطعا‌در‌روس^^يه‌و‌در‌ن^^زد‌جنبش‌ه^^ای‌دست‌راس^^تی‬

‫گوناگون‌در‌سراسر‌دنيا‌محبوب‌است‪‌،‬ام^^ا‌فاق^^د‌آن‌بين^^ش‌جه^^انی‌اس^^ت‌ک^^ه‌بتوان^^د‬

‫بيکاران‌اسپانيايی‪‌،‬برزيلی‌های‌ناراضی‌يا‌دانشجويان‌رؤياباف‌کمبريج‌را‌جذب‌کند‪.‬‬
‫‪33‬‬

‫روسيه‌يک‌الگوی‌جايگزين‌در‌مقابل‌دمکراسی‌ليبرال‌عرضه‌می‌کند‪‌،‬اما‌اين‌الگ^^و‬

‫يک‌ايدئولوژی‌منسجم‌سياسی‌نيست‪‌،‬بلکه‌ي^ک‌عمل‌ک^^رد‌سياس^ی‌اس^ت‌ک^ه‌در‌آن‬

‫شماری‌از‌قدرتمداران‌‪‌oligarchs‬بخش‌عظيمی‌از‌ثروت‌و‌قدرت‌کشور‌را‌در‌انحص^^ار‬

‫خود‌دارند‌و‌از‌کنترل‌خود‌بر‌رسانه‌ها‌استفاده‌می‌کنند‌تا‌فعاليت‌های‌خ^^ود‌را‌پنه^^ان‬

‫کنند‌و‌حاکميت‌خود‌را‌تحکيم‌سازند‪‌.‬دمکراس^^ی‌ب^^ر‌اس^^اس‌اص^^ول‌آبراه^^ام‌لينکل^^ن‬

‫استوار‌است‪‌،‬که‌می‌گويد‌»می‌توان‌تمام‌مردم‌را‌گاهی‌تحميق‌کرد‌و‌بعضی‌از‌مردم‌را‬

‫هميشه‌تحميق‌کرد‪‌،‬اما‌نمی‌توان‌هم^^ة‌م^^ردم‌را‌ب^^رای‌هميش^^ه‌تحمي^^ق‌ک^^رد«‪‌.‬اگ^^ر‬

‫حکومتی‌فاسد‌باشد‌و‌از‌بهبود‌زندگی‌مردم‌روی‌گرداند‪‌،‬بخشی‌از‌شهروندان‌به‌اي^^ن‬

‫پی‌خواهند‌برد‌و‌همين‌ها‌سرانجام‌حکومت‌را‌عوض‌خواهند‌کرد‪‌.‬اما‌کنترل‌رس^^انه‌ها‬

‫توسط‌حک^^ومت‪‌،‬منط^^ق‌لينکل^^ن‌را‌بی‌اس^^اس‌می‌کن^^د‪‌،‬زي^^را‌م^^انع‌از‌آن‌می‌ش^^ود‌ت^^ا‬

‫شهروندان‌به‌حقيقت‌پی‌ببرند‪‌.‬اليگارشی‌حاکم‌از‌طريق‌انحصار‌بر‌رس^^انه‌ها‌می‌توان^^د‬

‫مکررا‌اشتباهات‌را‌به‌گردن‌ديگران‌بيندازد‌و‌توجهات‌را‌به‌سمت‌تهديدات‌خارجی‌‐‬

‫خواه‌واقعی‪‌،‬خواه‌خيالی‌‐‌منحرف‌کند‪.‬‬

‫وقتی‌تحت‌حاکميت‌يک‌چنين‌اليگارشی‌زندگی‌می‌کنيد‪‌،‬هميشه‌يک‌بحران‌ي^^ا‬

‫موضوعی‌را‌به‌پيش‌می‌کشند‌که‌بر‌معضلت‌ناخوشايندی‪‌،‬مثل‌خدمات‌بهزيستی‌ي^^ا‬

‫آلودگی‌محيط‌زيست‪‌،‬سايه‌می‌اندازد‪‌.‬وقتی‌ملت‌با‌خطر‌هجوم‌بيگانه‌ي^^ا‌خط^^ر‌ي^^ک‬

‫سرنگونی‌اهريمنی‌مواجه‌می‌شود‪‌،‬چه‌کسی‌مجال‌نگران‌شدن‌در‌بارة‌بيمارستان‌های‬
‫‪34‬‬

‫شلوغ‌و‌آلودگی‌رودها‌را‌پيدا‌می‌کند؟‌يک‌اليگارشی‌فاسد‌می‌تواند‌با‌ايجاد‌م^^وجی‌از‬
‫)‪(8‬‬
‫بحران‌های‌پايان‌ناپذير‌دورة‌حاکميتش‌را‌به‌مدت‌نامحدودی‌طولنی‌کند‪.‬‬

‫اما‌اين‌الگوی‌اليگارشی‌برای‌پايداری‌عملی‌خود‌تقاض^^ايی‌از‌کس^^ی‌نمی‌کن^^د‪‌.‬در‬

‫تفاوت‌با‌ايدئولوژی‌های‌ديگ^^ر‪‌،‬ک^^ه‌مغروران^^ه‌از‌دي^^دگاه‌های‌خ^^ود‌س^^خن‌می‌گوين^^د‪،‬‬

‫اليگارشی‌های‌حاکم‌نسبت‌به‌اعمال‌خود‌مغرور‌نيستند‌و‌از‌ايدئولوژی‌های‌ديگر‌برای‬

‫ايجاد‌ابهام‌‌در‌صحنة‌سياسی‌استفاده‌می‌کنند‪‌.‬بدين‌ترتيب‌روسيه‌داعي^^ة‌دمکراس^^ی‬

‫دارد‌و‌رهبری‌آن‌به‌ارزش‌های‌ناسيوناليسم‌روسی‌و‌مسيحيت‌ارتدکس‌اعلم‌وفاداری‬

‫می‌کند‪‌،‬نه‌به‌اليگارشی‪‌.‬دست‌راستی‌های‌افراطی‌در‌فرانسه‌و‌بريتانيا‌شايد‌ب^^ه‌کم^^ک‬

‫روسيه‌اتکا‌کنند‌و‌پوتين‌را‌ستايش‌کنند‪‌،‬اما‌حتی‌رأی‌دهن^^دگان‌آن‌ه^^ا‌ه^^م‌تم^^ايلی‬

‫نخواهند‌داشت‌تا‌در‌کشوری‌زندگی‌کنند‌که‌عمل‌از‌الگوه^^ای‌روس^^ی‌نس^^خه‌برداری‬

‫می‌کند‪‌:‬کشوری‌با‌فساد‌بيمارگونه‪‌،‬خدمات‌اجتماعی‌ناکارآمد‪‌،‬فقدان‌حاکميت‌ق^^انون‬

‫و‌نابرابری‌متناوب‪‌.‬روسيه‪‌،‬بر‌اساس‌برخی‌معيارها‪‌،‬يکی‌از‌نابرابرترين‌کشورهای‌دني^^ا‬

‫است‪‌،‬که‌در‌آن‌‪‌۸۷‬درصد‌از‌ثروت‌کشور‌در‌دستان‌‪‌۱۰‬درصد‌از‌ثروتمن^^دترين‌اف^^راد‬

‫متمرکز‌است‪‌(9).‬چه‌تعداد‌از‌حاميان‌طبقه‌کارگر‌»جبهة‌ملی«‌در‌فرانسه‌حاض^^رند‌از‬

‫اين‌الگوی‌توزيع‌ثروت‌برای‌فرانسه‌نسخه‌برداری‌کنند؟‬

‫انسان‌ها‌با‌پای‌خود‌رأی‌می‌دهند‪‌.‬من‌در‌سفرهايم‌به‌دور‌دنيا‌با‌افراد‌بی‌ش^^ماری‬

‫در‌کشورهای‌بسياری‌ملقات‌کرده‌ام‌که‌آرزو‌دارند‌به‌آمريکا‪‌،‬آلمان‪‌،‬کانادا‌يا‌اس^^تراليا‬
‫‪35‬‬

‫مهاجرت‌کنند‪‌،‬ولی‌با‌افراد‌کمی‌روبه‌رو‌شده‌ام‌که‌بخواهند‌در‌چين‌ي^^ا‌ژاپ^^ن‌زن^^دگی‬

‫کنند‪‌،‬و‌فقط‌با‌يک‌نفر‌برخورد‌داشته‌ام‌که‌آرزو‌می‌کرد‌به‌روسيه‌مهاجرت‌کند‪.‬‬

‫اين‌پديده‌به‌»اسلم‌جهانی«‌شباهت‌دارد‪‌،‬که‌عمدتا‌افرادی‌را‌جذب‌می‌کند‌ک^^ه‬

‫در‌دامان‌خودش‌متولد‌شده‌اند‪‌.‬در‌حالی‌که‌اسلم‌به‌مردم‌در‌سوريه‌و‌ع^^راق‌و‌ح^^تی‬

‫به‌جوانان‌مسلمانان‌بيگانه‌در‌آلمان‌و‌بريتانيا‌فراخوان‌ميدهد‪‌،‬اما‌برای‌جذب‌مردم‌در‬

‫يونان‌يا‌آفريق^^ای‌جن^^وبی‌‐‌ب^^رای‌پيوس^^تن‌ب^^ه‌خلف^^ت‌جه^^انی‌و‌چ^^اره‌جويی‌ب^^رای‬

‫نابسامانی‌ها‌‐‌با‌مشکل‌مواجه‌می‌شود‌)ح^ال‌ب^ه‌ج^^ذب‌م^^ردم‌کان^^ادا‌و‌ک^رة‌جن^وبی‬

‫اشاره‌ای‌نمی‌‌کنيم(‪‌.‬در‌اين‌مورد‌هم‌مردم‌با‌پاهای‌خ^^ود‌رأی‌ميدهن^^د‪‌.‬در‌ازای‌ي^^ک‬

‫جوان‌مسلمان‌آلمانی‌که‌به‌خاور‌ميانه‌سفر‌می‌کن^^د‌ت^^ا‌در‌ل^^وای‌ح^^اکميت‌اس^^لمی‬

‫زندگی‌کند‪‌،‬شايد‌صد‌جوان‌خاور‌ميانه‌ای‌وجود‌داشته‌باشد‌که‌مايلند‌سفر‌معکوسی‬

‫داشته‌باشند‌و‌زندگی‌جديدی‌را‌در‌آلمان‌ليبرال‌آغاز‌کنند‪.‬‬

‫اين‌شايد‌به‌اين‌معنی‌باشد‌که‌بحران‌اعتقادی‌کنونی‪‌،‬ش^^دت‌و‌غلظ^^ت‌کم^^تری‬

‫نسبت‌به‌بحران‌های‌قبلی‌اش‌پيدا‌ک^^رده‌باش^^د‪‌.‬ه^^ر‌لي^^برالی‌ک^^ه‌ب^^ه‌دنب^^ال‌ح^^وادث‬

‫سال‌های‌اخير‌دچار‌سر‌خوردگی‌شده‪‌،‬فقط‌لزم‌است‌به‌خاطر‌بياورد‌که‌همه‌چي^^ز‌در‬

‫‪‌۱۹۱۸‬و‌‪‌۱۹۳۸‬يا‌‪‌۱۹۶۸‬بسيار‌بدتر‌بود‪‌.‬بشر‌در‌نهايت‌داستان‌ليبرال‌را‌رها‌نخواه^^د‬

‫کرد‪‌،‬زيرا‌گزينة‌ديگری‌ندارد‪‌.‬اين‌ممکن‌است‌احساس‌ناخوشايندی‌را‌نسبت‌به‌نظام‬

‫در‌مردم‌ايجاد‌کند‪‌،‬اما‌وقتی‌جايی‌برای‌رفتن‌نداشته‌باش^^ند‪‌،‬س^^رانجام‌ب^^ه‌همان‌ج^^ا‬

‫برمی‌گردند‪.‬‬
‫‪36‬‬

‫از‌سوی‌ديگر‪‌،‬شايد‌مردم‌تماما‌از‌هر‌داستان‌جهانی‌دس^^ت‌بردارن^^د‌و‌به‌ج^^ای‌آن‬

‫به‌دنبال‌گريزگاه‌هايی‌مثل‌ناسيوناليسم‌محلی‌يا‌حکايات‌دينی‌بگردند‪‌.‬در‌قرن‌بيستم‪،‬‬

‫جنبش‌های‌ناسيوناليستی‌بازيگران‌سياسی‌بسيار‌مهمی‌بودند‪‌،‬اما‌فاقد‌يک‌چشم‌انداز‬

‫منسجم‌برای‌آيندة‌جهان‌بودند‪‌،‬و‌فقط‌از‌تقسيم‌دنيا‌به‌دولت‌های‌مستقل‌ملی‌دف^^اع‬

‫می‌کردند‪‌.‬در‌حالی‌که‌ناسيوناليست‌های‌اندونزی‌بر‌عليه‌سلطة‌هلندی‌ها‌می‌جنگيدند‬

‫و‌ناسيوناليست‌های‌ويتنامی‌خواهان‌يک‌ويتنام‌آزاد‌بودند‪‌،‬اما‌هيچ‌داستان‌اندونزيايی‬

‫يا‌ويتنامی‌برای‌تماميت‌بشريت‌نداشتند‪‌.‬وقتی‌زمان‌آن‌فرا‌رسد‌که‌توضيح‌دهيم‌که‬

‫اندونزی‪‌،‬ويتنام‌و‌تمام‌ملت‌های‌آزاد‌ديگر‌چطور‌با‌هم‌رابطه‌برقرار‌کنند‌و‌چگونه‌ب^^ا‬

‫مشکلت‌جهانی‪‌،‬مثل‌تهديد‌جنگ‌هسته‌ای‪‌،‬دست‌و‌پنجه‌نرم‌کنند‪‌،‬ناسيوناليس^ت‌ها‬

‫به‌طور‌اجتناب‌ناپذيری‌يا‌به‌عقايد‌ليبرالی‌بازمی‌گردند‌و‌يا‌به‌انديشه‌های‌کمونيستی‪.‬‬

‫اما‌اگر‌ليبراليسم‌و‌کمونيسم‌اکنون‌بی‌اعتبار‌شده‌اند‪‌،‬آيا‌ش^^ايد‌به^^تر‌نيس^^ت‌ک^^ه‬

‫انسان‌ها‌خود‌انديشة‌»يک‌داستان‌جهانی‌واحد«‌را‌رها‌کنن^^د؟‌ب^^ا‌اين‌هم^^ه‪‌،‬آي^^ا‌اي^^ن‬

‫داستان‌های‌جهانی‌‐‌حتی‌کمونيسم‌‐‌محصول‌امپرياليسم‌غرب^ی‌نب^^وده‌اس^ت؟‌چ^^را‬

‫ويتنامی‌های‌روستايی‌بايد‌به‌انديشة‌يک‌آلمانی‌ساکن‌تری‌ير‌و‌يک‌سرمايه‌دار‌ساکن‬

‫منچستر‌ايمان‌بياورند؟‌شايد‌هر‌کشوری‌بايد‌آرمان‌خاص‌متفاوتی‌را‌بپذيرد‪‌،‬و‌آن‌را‬

‫با‌سنت‌های‌کهن‌خودش‌بازتعريف‌کند؟‌شايد‌لزم‌باشد‌تا‌غربی‌ه^^ا‌لحظه‌ای‌از‌تلش‬

‫خود‌برای‌هدايت‌دنيا‌دست‌بردارند‌و‌برای‌ايجاد‌تغيير‌در‌امور‌خودشان‌تمرکز‌کنند؟‬
‫‪37‬‬

‫با‌توجه‌به‌خل‌ناشی‌از‌سقوط‌ليبراليسم‌و‌پر‌شدن‌آن‌با‌هوس‌های‌دلتنگی‌ب^^رای‬

‫گذشتة‌طليی‌محلی‪‌،‬اين‌قطعا‌همان‌چيزی‌است‌که‌در‌سراسر‌دني^^ا‌در‌ح^^ال‌وق^^وع‬

‫است‪‌.‬دونالد‌ترامپ‌فراخوان‌خود‌به‌آمريک^^ايی‌انزواطل^^ب‌را‌ب^^ا‌وع^^دة‌»ش^^کوه‌دوب^^ارة‬

‫آمريکا«‪‌،‬همچون‌دوره‌های‌‪‌۱۹۸۰‬يا‌‪‌،۱۹۵۰‬مرتبط‌می‌کند‪‌،‬که‌در‌آن‌آمريک^^ا‌جامع^^ة‬

‫مطلوبی‌بود‪‌،‬که‌بايد‌در‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌هم‌ب^^ازآفرينی‌ش^^ود‪‌.‬نماين^^دگان‌برکس^^يت‬

‫آرزوی‌تبديل‌بريتانيا‌به‌يک‌قدرت‌مستقل‌را‌در‌سر‌دارند‪‌،‬گويی‌ک^^ه‌هن^^وز‌در‌دوران‬

‫ملکه‌ويکتوريا‌زندگی‌می‌کنند‌و‌گويی‌ک^ه‌»ان^^زوای‌ش^کوهمند«‌در‌عص^ر‌اين^ترنت‌و‬

‫گرمايش‌زمين‪‌،‬يک‌سياست‌ممکن‌اس^^ت‪‌.‬حاکم^^ان‌چين^^ی‌ميراث‌ه^^ای‌امپرات^^وری‌و‬

‫کنفوسيوسی‌بومی‌خود‌را‌بازيافته‌اند‪‌،‬که‌به‌عنوان‌مکمل‌يا‌حتی‌ج^^ايگزينی‌ب^^رای‌آن‬

‫ايدئولوژی‌مارکسيستی‌مشکوکی‌که‌از‌غرب‌وارد‌کرده‌اند‪‌،‬عم^^ل‌می‌کن^^د‪‌.‬در‌روس^^يه‪،‬‬

‫چشم‌انداز‌رسمی‌پوتين‌نه‌برپايی‌يک‌اليگارشی‌فاسد‪‌،‬بلکه‌احيای‌امپراتوری‌ق^^ديمی‬

‫تزار‌است‪‌.‬صد‌سال‌بعد‌از‌انقلب‌بلشويکی‪‌،‬اکنون‌پوتين‌عهد‌ک^^رده‌ت^^ا‌ش^^کوه‌ق^^ديم‬

‫تزاری‌را‌بازگرداند‌‐‌جامعه‌ای‌که‌ب^ر‌پاي^ة‌ي^ک‌حک^ومت‌اس^تبدادی‪‌،‬و‌ب^ر‌ش^انه‌های‬

‫ناسيوناليسم‌و‌پارسايی‌ارتدکس‌س^^وار‌اس^^ت‌‐‌و‌پهن^^ة‌ق^^درتش‌از‌بالتي^^ک‌ت^^ا‌قفق^^از‬

‫گسترده‌است‪.‬‬

‫آرزوهای‌دلتنگ‌مشابهی‪‌،‬که‌تمايلت‌ناسيوناليستی‌را‌با‌سنت‌های‌دين^^ی‌تلفي^^ق‬

‫می‌کند‪‌،‬اله^^ام‌بخش‌رژيم‌ه^^ايی‌در‌هن^^د‪‌،‬لهس^^تان‪‌،‬ترکي^^ه‌و‌ديگ^^ر‌کش^^ورها‌هس^^تند‪.‬‬

‫افراطی‌تري^^ن‌ش^^کل‌چني^^ن‌هوس‌ه^^ايی‌را‌می‌ت^^وان‌در‌خ^^اور‌مي^^انه‌س^^راغ‌گرف^^ت‪.‬‬
‫‪38‬‬

‫اسلم‌گرايان‌می‌خواهند‌از‌نظ^^امی‌ک^ه‌محم^^د‌پي^^امبر‪‌۱۴۰۰‌،‬س^^ال‌پي^^ش‌در‌م^^دينه‬

‫پايه‌ريزی‌کرده‌بود‪‌،‬نسخه‌برداری‌کنند‌و‌بنيادگرايان‌يهودی‌در‌اسرائيل‌حتی‌از‌آن‌ها‬

‫هم‌عقب‌تر‌می‌روند‌و‌خيال‌بازگشت‌به‌ ‪‌۲۵۰۰‬سال‌قبل‪‌،‬يعنی‌دوران‌کتاب‌مقدس‌را‬

‫در‌سر‌می‌پرورانند‪‌.‬اعضای‌حکومت‌ائتلفی‌حاکم‌بر‌اسرائيل‌آشکارا‌از‌امي^^د‌گس^^ترش‬

‫مرزهای‌اسرائيل‌جديد‪‌،‬تقريبا‌تا‌سرحد‌مرزهای‌اسرائيل‌دوران‌کت^^اب‌مق^^دس‪‌،‬وض^^ع‬

‫قوانين‌کتاب‌مقدس‌و‌حتی‌ساختن‌مجدد‌معابد‌باس^^تان‌يه^^ووا‌در‌اورش^^ليم‪‌،‬به‌ج^^ای‬
‫)‪(10‬‬
‫مسجد‌القصی‪‌،‬سخن‌می‌گويند‪.‬‬

‫حاکمان‌ليبرال‌با‌وحشت‌به‌چنين‌تحولتی‌می‌نگرند‌و‌اميدوارند‌بشريت‌به‌موق^^ع‬

‫به‌مسير‌ليبرال‌بازگردد‌تا‌از‌فاجعه‌جلوگيری‌شود‪‌.‬رئيس‌جمهور‌اوباما‌در‌گفتار‌پايانی‬

‫خ^^ود‌در‌س^^ازمان‌مل^^ل‌در‌س^^پتامبر‌ ‪‌۲۰۱۶‬در‌م^^ورد‌عقب‌نش^^ينی‌»ب^^ه‌دني^^ايی‌ب^^ا‬

‫دسته‌بندی‌های‌آشکار‌و‌تخاصمات‌پايان‌ناپذير‌بر‌سر‌تقس^^يم‌بندی‌‌های‌ق^^ديمی‌مل^^ی‪،‬‬

‫قبيله‌ای‪‌،‬ن^^ژادی‌و‌دين^^ی«‌ب^^ه‌مخ^^اطبين‌هش^^دار‌داد‪‌.‬او‌ادام^^ه‌داد‌»اص^^ل‌ب^^ازار‌ب^^از‪،‬‬

‫حکومت‌ه^^ای‌پاس^خ‌گو‪‌،‬دمکراس^^ی‪‌،‬حق^^وق‌بش^ر‌و‌ق^وانين‌بين‌الملل^ی‌‪‌...‬محکم‌تري^^ن‬
‫)‪(11‬‬
‫پايه‌های‌پيشرفت‌انسانی‌در‌اين‌قرن‌است«‪.‬‬

‫اوباما‌به‌درستی‌اشاره‌کرد‌که‌مجموعة‌ليبرال‪‌،‬عليرغم‌کاستی‌های‌بی‌ش^^مار‌خ^^ود‪،‬‬

‫پيشينة‌بسيار‌بهتری‌از‌گزينه‌های‌ديگر‌دارد‪‌.‬اکثر‌انسان‌ها‌آن‌صلح‌و‌کاميابی‌ک^^ه‌در‬

‫ابتدای‌قرن‌بيست‌و‌يکم‪‌،‬تحت‌پوشش‌نظم‌لي^^برال‪‌،‬از‌آن‌بهره‌من^^د‌ش^^دند‪‌،‬را‌هرگ^^ز‬

‫قبل‌تجربه‌نکرده‌بودند‪‌.‬برای‌اولين‌بار‌در‌تاريخ‪‌،‬بيماری‌های‌عف^ونی‌اف^راد‌کم^تری‌را‬
‫‪39‬‬

‫در‌مقايسه‌با‌کهولت‌می‌کشد؛‌انسان‌ها‌بيشتر‌در‌اث^^ر‌چ^^اقی‌می‌ميرن^^د‪‌،‬ت^^ا‌قحط^^ی‪‌،‬و‬

‫شمار‌قربانيان‌خشونت‌کمتر‌از‌قربانيان‌تصادفات‌است‪.‬‬

‫اما‌ليبراليسم‌هيچ‌جواب‌مشخصی‌برای‌بزرگ‌ترين‌مشکلتی‌که‌ب^^ا‌آن‌روبروئي^^م‪،‬‬

‫ندارد‪‌:‬فروپاشی‌زيست‌محيطی‌و‌نوين‌سازی‌فنی‪‌.‬ليبراليسم‪‌،‬بر‌حسب‌سنت‪‌،‬برای‌حل‬

‫سحرآميز‌تخاصمات‌سياسی‌و‌اجتماعی‌پيچيده‌بر‌رشد‌اقتصادی‌تکي^^ه‌می‌ک^^رد‌و‌ب^^ا‬

‫وعدة‌سهم‌بيشتری‌از‌کيک‌به‌همه‪‌،‬پروله‌تاريا‌را‌با‌بورژوا‪‌،‬مؤمن‌را‌با‌بی‌خدا‪‌،‬ب^^ومی‌را‬

‫با‌مهاجر‌و‌اروپايی‌را‌با‌آسيايی‌آشتی‌ميداد‪‌.‬و‌اين‌وعده‌با‌کيکی‌که‌بی‌وقفه‌بزرگ‌ت^^ر‬

‫می‌شد‪‌،‬قابل‌تحقق‌بود‪‌.‬با‌اين‌وجود‌رشد‌اقتصادی‪‌،‬محي^^ط‌زيس^^ت‌جه^^انی‌را‌نج^^ات‬

‫نخواهد‌داد‪‌،‬بلکه‌برعکس‪‌،‬باعث‌ايجاد‌بحران‌زيست‌محيطی‌می‌شود‪‌.‬و‌رشد‌اقتصادی‪،‬‬

‫نوين‌سازی‌های‌فنی‌را‌هم‌چاره‌جويی‌نخواهد‌کرد‌‐‌رشد‌اقتصادی‌نوين‌سازی‌فن^^ی‌را‬

‫به‌طور‌روزافزونی‌بازآفرينی‌می‌کند‪.‬‬

‫داستان‌ليبرال‌و‌منطق‌بازار‌آزاد‌سرمايه‌توقعات‌مردم‌را‌ب^^ال‌می‌بر^^رد‪‌.‬ط^^ی‌نيم^^ة‬

‫دوم‌قرن‌بيستم‌هر‌نسلی‌‐‌چه‌در‌هوستون‪‌،‬شانگهای‪‌،‬استانبول‪‌،‬و‌چه‌در‌س^^ائوپائولو‬

‫‐‌از‌آموزش‌و‌خدمات‌بهزيستی‌برتر‌و‌درآمد‌بيشتری‌نسبت‌ب^ه‌نس^ل‌پي^ش‌از‌خ^^ود‬

‫برخ^^وردار‌ب^^ود‪‌.‬ام^^ا‌ط^^ی‌دهه‌ه^^ای‌آت^^ی‌تلفيق^^ی‌از‌نوين‌س^^ازی‌فن^^ی‌و‌فروپاش^^ی‬

‫زيست‌محيطی‌باعث‌خواهد‌شد‌تا‌نسل‌جوان‌تر‌خوشحال‌باشد‌که‌هنوز‌از‌پهنة‌زمين‬

‫نابود‌نشده‌است‪.‬‬
‫‪40‬‬

‫در‌نتيجه‪‌،‬ما‌در‌مقابل‌وظيفة‌آفريدن‌يک‌داستان‌تازه‌ي^^ابی‌ش^^ده‌ب^^رای‌جهاني^^ان‬

‫قرار‌داريم‪‌.‬درست‌همان‌طور‌که‌انقلب‌صنعتی‌باعث‌ظهور‌ايدئولوژی‌های‌قرن‌بيستم‬

‫ش^^د‪‌،‬ب^^ه‌همي^^ن‌ش^^کل‪‌،‬انقلب‌بع^^دی‌در‌زيس^^ت‌فن‌آوری‌و‌داده‌فن‌آوری‌نيازمن^^د‬

‫چشم‌اندازهای‌تازه‌تری‌است‪‌.‬بنابر‌اين‪‌،‬شاخص^^ة‌دهه‌ه^^ای‌بع^^دی‌باي^^د‌جس ^ت‌وجوی‬

‫فشرده‌در‌روان‌و‌تدوين‌الگوه^^ای‌اجتم^^اعی‌و‌سياس^^ی‌جدي^^د‌باش^^د‪‌.‬آي^^ا‌ليبراليس^^م‬

‫می‌تواند‌خود‌را‌دوباره‌بازسازی‌کند‪‌،‬درست‌همان‌طور‌که‌خ^^ود‌را‌از‌بحران‌ه^^ای‌اوان‬

‫دهه‌های‌‪‌۱۹۳۰‬و‌‪‌۱۹۶۰‬رهانيد؟‌و‌جذاب‌تر‌از‌هر‌زمان‌ديگری‌ظهور‌يابد؟‌آيا‌دي^^ن‌و‬

‫ناسيوناليسم‌سنتی‌می‌توانند‌پاسخ‌هايی‌را‌که‌از‌منظر‌ليبرال‌ها‌می‌گريختن^^د‪‌،‬در‌روی‬

‫پيش‌ما‌بگذارند‌و‌با‌استفاده‌از‌خرد‌که^^ن‪‌،‬ي^^ک‌جه^^ان‌بينی‌تازه‌ي^^ابی‌ش^^ده‌را‌ش^^کل‬

‫دهند؟‌يا‌شايد‌زمان‌آن‌رسيده‌که‌به‌طور‌کامل‌از‌گذش^^ته‌بگس^^ليم‌و‌داس^^تان‌ک^^امل‬

‫جديدی‌بسازيم‌که‌نه‌تنه^^ا‌از‌خ^^دايان‌و‌ملت‌ه^^ای‌ق^^ديم‪‌،‬بلک^^ه‌ح^^تی‌از‌ارزش‌ه^^ای‬

‫محوری‌نوين‌آزادی‌و‌برابری‌فراتر‌رود؟‬

‫بشر‌در‌حال‌حاضر‌فاصلة‌بسيار‌زيادی‌با‌رسيدن‌به‌هر‌توافقی‌حول‌اي^^ن‌س^^ؤالت‬

‫دارد‪‌.‬مردم‌قبل‌از‌آن‌که‌داستان‌جدي^^دی‌را‌بپذيرن^^د‪‌،‬ب^^اور‌خ^^ود‌را‌ب^^ه‌داس^^تان‌های‬

‫ق^^ديمی‌از‌دس^^ت‌داده‌ان^^د‪‌،‬و‌اي^^ن‌آن‌ه^^ا‌را‌ب^^ه‌دوره‌ای‌از‌پ^^وچ‌گرايی‪‌،‬س ^ر‌خوردگی‌و‬

‫عصبانيت‌کشانيده‌است‪‌.‬بعد‌چه‌می‌شود؟‌قب^^ل‌از‌ه^^ر‌چي^^ز‌باي^^د‌در‌پيش‌گويی‌ه^^ای‬

‫آخرالزمانی‌احتياط‌کنيم‌و‌از‌حالت‌وحشت‌به‌حالت‌سردرگمی‌تغيير‌موض^^ع‌دهي^^م‪.‬‬

‫حالت‌وحشت‌صورتی‌از‌اعتم^^اد‌به‌نف^^س‌افراط^^ی‌اس^ت‌و‌از‌احساس^^ات‌خودبين^^انه‌ای‬
‫‪41‬‬

‫نشأت‌می‌گيرد‌که‌می‌گويد‪‌:‬م^^ن‌دقيق^^ا‌مي^^دانم‌دني^^ا‌به‌س^^وی‌نيس^^تی‌خواه^^د‌رف^^ت‪.‬‬

‫سر‌درگمی‌فروتنانه‌تر‪‌،‬و‌از‌اي^^ن‌رو‌روش ^ن‌بينانه‌تر‌اس^^ت‪‌.‬اگ^^ر‌احس^^اس‌می‌کني^^د‌ک^^ه‬

‫می‌خواهيد‌به‌خيابان‌بدويد‌و‌فرياد‌بزنيد‪»‌:‬روز‌قيامت‌فرا‌رس^^يده!«‪‌،‬س^^عی‌کني^^د‌ب^^ه‬

‫خود‌بگوييد‌»نه‪‌،‬اين‌طور‌نيست‪‌.‬واقعيت‌اين‌اس^^ت‌ک^^ه‌م^^ن‌نمی‌دان^^م‌دني^^ا‌ب^^ه‌کج^^ا‬

‫می‌رود«‪.‬‬

‫در‌فصل‌های‌بعدی‌تلش‌می‌کنم‌تا‌بعضی‌از‌احتمالت‌سردرگم‌کنن^^دة‌جدي^^د‌را‬

‫که‌در‌مقابل‌ما‌قرار‌دارد‪‌،‬توضيح‌دهم‌و‌نيز‌برون‌رفت‌از‌اين‌موقعيت‌را‌بررس^ی‌کن^^م‪.‬‬

‫اما‌برای‌بررسی‌برون‌رفت‌های‌بالقوه‌از‌مخمصه‌های‌بش^^ريت‪‌،‬نيازمن^د‌درک‌به^تری‌از‬

‫چالش‌هايی‌هستيم‌ک^^ه‌فن‌آوری‌‌در‌براب^^ر‌م^^ا‌ق^^رار‌می‌ده^^د‪‌.‬انقلب^^ات‌داده‌فن‌آوری‌و‬

‫زيست‌فن‌آوری‌هنوز‌در‌مراحل‌ابتدايی‌خود‌هستند‌و‌اين‌که‌اين‌انقلبات‌عمل‌تا‌چ^^ه‬

‫اندازه‌در‌بحران‌کنونی‌ليبراليسم‌نقش‌دارد‪‌،‬جای‌بحث‌است‪‌.‬حتی‌اگر‌اکثر‌م^^ردم‌در‬

‫بيرمنگام‪‌،‬استانبول‪‌،‬س^^نت‌پ^^ترزپورگ‌و‌بم^^بئی‪‌،‬در‌م^^ورد‌ظه^^ور‌ه^^وش‌مص^^نوعی‌و‬

‫تأثيرات‌بالقوة‌آن‌بر‌زندگی‌شان‌آگاه‌باشند‪‌،‬اين‌آگاهی‌ناچيز‌است‪‌.‬بن^^ابر‌اي^^ن‌ش^^کی‬

‫نيست‌که‌انقلبات‌فنی‌در‌چند‌دهة‌آتی‌شتاب‌خواهند‌گرفت‌و‌بش^^ريت‌را‌در‌مقاب^^ل‬

‫سخت‌ترين‌آزمون‌هايی‌که‌تا‌کنون‌با‌آن‌مواجه‌بوده‪‌،‬قرار‌خواهند‌داد‪‌.‬هر‌داستانی‌که‬

‫بخواهد‌اعتماد‌انسان‌ها‌را‌به‌خود‌جلب‌کند‪‌،‬قب^^ل‌از‌ه^^ر‌چي^^ز‌ب^^رای‌ق^^ابليت‌خ^^ود‌در‬

‫همراهی‌با‌اين‌انقلب‌های‌دوگان^^ة‌داده‌فن‌آوری‌و‌زيس ^ت‌فن‌آوری‌م^^ورد‌آزم^^ون‌ق^^رار‬

‫خواهد‌گرفت‪‌.‬اگر‌ليبراليسم‪‌‌،‬ناسيوناليسم‪‌،‬اسلم‌يا‌آئين‌جديدی‌بخواه^^د‌ب^^ه‌دني^^ای‬
‫‪42‬‬

‫سال‌‪‌۲۰۵۰‬شکل‌دهد‪‌،‬بايد‌از‌هوش‌مص^^نوعی‪‌،‬دادة‌کلن‌‪‌،‌Big Data‬الگوريتم‌ه^^ا‌و‬

‫زيست‌مهندسی‌‪‌bioengineering‬سر‌درآورد‌^‌و‌نيز‌ملزم‌است‌ت^^ا‌ب^^رای‌هم^^ة‌اين‌ه^^ا‬

‫معنايی‌در‌حکايت‌خود‌بيابد‪.‬‬

‫برای‌درک‌ماهيت‌اين‌چالش‌فنی‪‌،‬شايد‌بهترين‌کار‌اي^^ن‌باش^^د‌ک^^ه‌از‌ب^^ازار‌ک^^ار‬

‫شروع‌کنيم‪‌.‬من‌از‌سال‌ ‪‌۲۰۱۵‬به‌سراسر‌دنيا‌سفر‌کرده‌ام‌و‌با‌مقامات‌دولتی‪‌،‬عاملين‬

‫اقتصاد‌و‌تجارت‪‌،‬فعالين‌اجتماعی‌و‌محصلين‌مدارس‌در‌بارة‌مخمصة‌انسانی‌گفت‌وگو‬

‫کرده‌ام‪‌.‬هر‌بار‌که‌آن‌ها‌از‌صحبت‌در‌بارة‌ه^^وش‌مص^^نوعی‪‌،‬دادة‌کلن‪‌،‬الگوريتم‌ه^^ا‌و‬

‫زيست‌مهندسی‌کسل‌و‌کلفه‌شدند‪‌،‬کافی‌بود‌تا‌فقط‌يک‌واژة‌سحرآميز‌را‌برای‌ش^^ان‬

‫تکرار‌کنم‌تا‌توجه‌آن‌ها‌را‌دوباره‌جلب‌کنم‪‌:‬کار‪‌.‬ممک^^ن‌اس^^ت‌انقلب‌فن^^ی‌به‌زودی‬

‫ميلياردها‌نفر‌را‌از‌بازار‌کار‌به‌بيرون‌پرتاب‌کند‌و‌يک‌طبقة‌عظيم‌بی‌مصرف‌بيافرين^^د‬

‫و‌سرمنشأ‌آن‌چنان‌تنش‌های‌اجتماعی‌و‌سياسی‌ش^^ود‌ک^^ه‌هي^^چ‌اي^^دئولوژی‌ای‌ت^^وان‬

‫کنترل‌آن‌را‌نداشته‌باشد‪‌.‬آن‌گاه‌تمام‌بحث‌ها‌در‌بارة‌فن‌آوری‌‌و‌ايدئولوژی‪‌،‬بحث‌هايی‬

‫انتراعی‌و‌بعيد‌جلوه‌خواهد‌کرد‪‌.‬اما‌دورنمای‌واقعی‌خيل‌بيکاری‌ها‌^‌ي^^ا‌بيکاری‌ه^^ای‬

‫فردی‌^‌دامان‌همه‌را‌خواهد‌گرفت‪.‬‬
‫‪43‬‬

‫‪۲‬‬

‫کار‬

‫وقتی‌بزرگ‌شدی‪‌،‬احتمال‌بيکار‌خواهی‌بود‬

‫ما‌نمی‌دانيم‌که‌وضعيت‌بازار‌کار‌در‌سال‌‪‌۲۰۵۰‬به‌چ^^ه‌ص^^ورت‌خواه^^د‌ب^^ود‪‌.‬تواف^^ق‬

‫عمومی‌بر‌اين‌است‌که‌تمامی‌عرصه‌های‌خط‌تولي^^د‌توس^^ط‌ف^^ن‌»آم^^وزش‌از‌طري^^ق‬

‫دستگاه«‌‪‌machine learning‬و‌فن‌»رباتيک«]‪‌[7‬دگرگ^^ون‌خواهن^^د‌ش^^د‌^‌از‌تولي^^د‬

‫ماست‌گرفته‌تا‌آموزش‌يوگا‪‌.‬اما‌در‌مورد‌زمان‌ف^را‌رس^يدن‌و‌م^اهيت‌اي^ن‌دگرگ^ونی‬

‫اختلف‌نظر‌وجود‌دارد‪‌.‬گروهی‌گمان‌می‌کنند‌که‌فقط‌تا‌همين‌يکی‌دو‌ده^^ة‌آين^^ده‬

‫ميلياردها‌نفر‌از‌نظر‌اقتصادی‌زائد‌و‌بی‌مصرف‌خواهن^^د‌ش^^د‪‌.‬گروه^^ی‌ديگ^^ر‌ب^^ر‌اي^^ن‬

‫عقيده‌اند‌که‌اتوماسيون‌)فرآيند‌توليد‌خودکار(‌در‌درازمدت‌حتی‌موقعيت‌های‌ش^^غلی‬

‫جديد‌و‌کاميابی‌بيشتر‌برای‌همه‌ايجاد‌خواهد‌کرد‪.‬‬

‫پس‪‌،‬آيا‌در‌آستانة‌يک‌دگرگونی‌هولناک‌هستيم‪‌،‬يا‌اينک^^ه‌اي^^ن‌پيش‌بينی‌ه^^ا‌ب^^از‬
‫]‪[8‬‬
‫نمونه‌های‌جديدی‌از‌همان‌هيجانات‌توهم‌آميز‌لوديت‌کارگران‌قرن‌هفدهم‌اس^^ت؟‬

‫نمی‌توان‌چنين‌گفت‪‌.‬ترس‌از‌اتوماسيون‌که‌باعث‌ايجاد‌بيکاری‌های‌گسترده‌می‌شود‪،‬‬
‫‪44‬‬

‫به‌قرن‌نوزدهم‌برمی‌گردد‪‌،‬اما‌ت^^اکنون‌متحق^^ق‌نش^^ده‌اس^^ت‪‌.‬از‌آغ^^از‌انقلب‌ص^^نعتی‬

‫تاکنون‪‌،‬در‌ازای‌هر‌موقعيت‌کاری‌از‌دست‌رفته‪‌،‬به‌دنبال‌توليد‌صنعتی‪‌،‬ح^^داقل‌ي^^ک‬

‫موقعيت‌کاری‌جديد‌ايجاد‌شده‌است‌و‌سطح‌متوسط‌طول‌عمر‌به‌ط^^ور‌چش^^مگيری‬

‫افزايش‌يافته‌است‪‌(1).‬اما‌ما‌دليل‌خوبی‌در‌دست‌داريم‌که‌فکر‌کنيم‌که‌عصر‌حاض^^ر‬

‫متفاوت‌است‌و‌هر‌مورد‌از‌آموزش‌از‌طريق‌دستگاه‌به‌ط^ور‌ج^دی‌سرنوش^ت‌ب^ازی‌را‬

‫تغيير‌خواهد‌داد‪.‬‬

‫انسان‌ها‌دارای‌دو‌نوع‌توانايی‌هستند‪‌:‬جسمی‌و‌شناختی‪‌.‬دستگاه‌های‌ص^^نعتی‌در‬

‫گذشته‌عمدتا‌از‌طريق‌توانايی‌های‌ص^^رفا‌جس^^می‌ب^^ا‌انس^^ان‌ها‌رق^^ابت‌می‌کردن^^د‪‌،‬در‬

‫حالی‌که‌انسان‌ها‌از‌نظر‌شناختی‌برت^ری‌عظيم^^ی‌نس^^بت‌ب^ه‌دس^^تگاه‌ها‌داش^تند‪‌.‬ب^ه‬

‫موازات‌اين‌که‌کارهای‌دس^تی‌در‌کش^اورزی‌و‌ص^نعت‌اتوم^اتيزه‌می‌ش^^دند‪‌،‬کاره^ای‬

‫خدماتی‌جديدی‌ظهور‌می‌يافت‌که‌مستلزم‌انواعی‌از‌مهارت‌ه^^ای‌ش^^ناختی‌ب^^ود‪‌،‬ک^^ه‬

‫فقط‌انسان‌ها‌از‌آن‌ها‌برخوردار‌بودند‪‌:‬آموزش‪‌،‬تحليل‪‌،‬ارتباطات‌متقابل‌و‌بيش‌از‌ه^^ر‬

‫چيز‌درک‌احساسات‌انسانی‪‌.‬از‌اين‌رو‌هوش‌مصنوعی‌در‌حال‌حاضر‌در‌عرصه‌های‌ه^^ر‬

‫چه‌بيشتری‌از‌اين‌مهارت‌ها‌از‌انسان‌ها‌پيشی‌می‌گيرد‪‌،‬از‌جمل^^ه‌در‌درک‌احساس^^ات‬

‫انسانی‪‌(2).‬ما‌نمی‌دانيم‌که‌آيا‌در‌ورای‌عرصة‌توانايی‌های‌جس^^می‌و‌ش^^ناختی‪‌،‬عرص^^ة‬

‫سومی‌از‌توانايی‌هم‌وجود‌دارد‌که‌بتواند‌همچون‌حريم^^ی‌مطمئن‌ب^^رای‌هميش^^ه‌در‬

‫انحصار‌خود‌انسان‌ها‌باشد؟‬
‫‪45‬‬

‫ضروری‌است‌که‌بدانيم‌که‌انقلب‌هوش‌مصنوعی‌فقط‌به‌س^^ريع‌تر‌و‌هوش^^مندتر‬

‫کردن‌کامپيوترها‌مربوط‌نمی‌شود‪‌،‬بلکه‌ملهم‌از‌پيش^^رفت‌های‌عل^^وم‌زيس^^تی‌و‌عل^^وم‬

‫اجتماعی‌نيز‌هم‌هست‪‌.‬هر‌چ^^ه‌درک‌به^^تری‌از‌فرآين^^دهای‌زيست‌ش^^يميايی‌داش^^ته‬

‫باشيم‌‐‌که‌بنيان‌احساسات‪‌،‬اميال‌و‌انتخاب‌های‌انس^^انی‌هس^^تند‌‐‌کامپيوتره^^ا‌ه^^م‬

‫بهتر‌می‌توانند‌رفتار‌انسانی‌را‌تحليل‌کنند‪‌،‬تصميمات‌آن‌ها‌را‌پيش‌بينی‌کنند‌و‌جای‬

‫راننده‌ها‪‌،‬کارمندان‌بانک‌و‌وکل‌را‌بگيرند‪.‬‬

‫تحقيقات‌در‌زمينه‌های‌علوم‌اعصاب‌و‌علم‌اقتصاد‌رفتاری‌طی‌دهه‌های‌اخي^^ر‪‌،‬ب^^ه‬

‫محققين‌امکان‌داد‌تا‌انسان‌ها‌را‌هک‌کنن^^د‌و‌به‌وي^^ژه‌درک‌بس^^يار‌به^^تری‌از‌فرآين^^د‬

‫تصميم‌گيری‌در‌مغز‌انسان‌به‌دست‌آورند‪‌.‬معلوم‌ش^^د‌ک^^ه‌ه^^ر‌انتخ^^ابی‌ک^^ه‌انس^^ان‌ها‬

‫می‌کنند‪‌،‬از‌انتخاب‌غذا‌گرفته‌تا‌انتخاب‌جفت‪‌،‬نه‌ناشی‌از‌يک‌ارادة‌آزاد‌مرموز‪‌،‬بلک^^ه‬

‫حاص^^ل‌محاس^^بة‌احتم^^الت‌در‌ميليارده^^ا‌س^^لول‌عص^^بی‌در‌کس^^ری‌از‌ث^^انيه‌اس^^ت‪.‬‬
‫)‪(3‬‬
‫گزافه‌گويی‌در‌مورد‌»بصيرت‌درونی«‌در‌واقعيت‌همان‌»بازشناس^^ی‌الگوه^^ا«‌اس^^ت‪.‬‬

‫رانندگان‪‌،‬کارمندان‌بانک‌و‌وکلی‌خوب‌افرادی‌نيستند‌که‌از‌بصيرت‌های‌جادويی‌در‬

‫زمين^^ة‌ترافي^^ک‪‌،‬س^^رمايه‌گذاری‌ي^^ا‌م^^ذاکره‌برخ^^وردار‌باش^^ند‪‌،‬بلک^^ه‌دارای‌الگوه^^ای‬

‫تکرارشوندة‌بازشناسی‌هستند‪‌،‬که‌آن‌ها‌به‌کمک‌آن‌ها‌سعی‌می‌کنن^^د‌ع^^ابرين‌پي^^ادة‬

‫غير‌محتاط‪‌،‬وام‌گيرندگان‌نامناسب‌و‌کلهبردارهای‌نابکار‌را‌متوقف‌کنند‪‌.‬حاصل‌اي^^ن‬

‫تحقيقات‌همچنين‌نشان‌داد‌که‌الگوريتم‌های‌زيست‌شيميايی‌مغز‌انسان‪‌،‬بسيار‌دور‌از‬

‫کمال‌عمل‌می‌کنند‌و‌بر‌روی‌يافته‌ها‪‌،‬ميان‌بعرها‌و‌تجربياتی‌بس^^يار‌که^^ن‪‌،‬برگرفت^^ه‌از‬
‫‪46‬‬

‫دشت‌های‌آفريقا‪‌،‬که‌اکنون‌منسوخ‌شده‪‌،‬تکيه‌می‌کنند‪‌،‬نه‌بر‌جنگ^^ل‌م^^دنی‌کن^^ونی‪.‬‬

‫پس‌تعجبی‌هم‌ن^^دارد‌ک^^ه‌رانن^^دگان‪‌،‬کارمن^^دان‌بان^^ک‌و‌وکلی‌مج^^رب‌ه^^م‌گ^^اهی‬

‫اشتباهات‌فاحشی‌می‌کنند‪.‬‬

‫اين‌بدين‌معنی‌است‌که‌هوش‌مصنوعی‌می‌تواند‌انسان‌هايی‌بيافرين^^د‌ک^^ه‌ح^^تی‬

‫برای‌وظايفی‌که‌نيازمند‌»بصيرت«‌است‪‌،‬مناسب‌باشند‪‌.‬اگر‌فکر‌می‌کنيد‌ک^^ه‌ه^^وش‬

‫مصنوعی‌می‌تواند‌در‌قالب‌مفاهيم‌بصيرت‌های‌عرف^^انی‌ب^ا‌روح‌انس^^انی‌رق^^ابت‌کنن^^د‪،‬‬

‫ناممن‌است‪‌.‬اما‌اگر‌هوش‌مصنوعی‌به‌واقع‌بخواهد‌ب^^ا‌ش^^بکه‌های‌عص^^بی‌در‌محاس^^بة‬

‫احتمالت‌و‌بازشناسی‌الگوها‌رقابت‌کند‪‌،‬عملی‌تر‌به‌نظر‌می‌رسد‪.‬‬

‫هوش‌مصنوعی‌می‌تواند‌به‌ط^^ور‌خ^^اص‌در‌وظ^ايفی‌ک^ه‌نيازمن^د‌بص^يرت‌درب^ارة‬

‫ديگران‌باشد‌بهتر‌عمل‌کند‪‌.‬بسياری‌از‌عرصه‌های‌شغلی‪‌،‬مثل‌رانندگی‌وسايل‌نقلي^^ه‬

‫در‌خيابانی‌پر‌از‌عابرين‌پياده‪‌،‬وام‌دادن‌به‌اف^^راد‌ناش^^ناس‌و‌م^^ذاکره‌در‌ي^^ک‌معامل^^ة‬

‫تجاری‪‌،‬نيازمن^د‌توان^ايی‌ارزي^ابی‌احساس^ات‌و‌امي^ال‌ديگ^ران‌اس^ت‪‌.‬آي^ا‌آن‌ک^ودک‬

‫می‌خواهد‌به‌وسط‌خيابان‌بدود؟‌آيا‌آن‌م^^ردی‌ک^^ه‌ک^^ت‌و‌ش^^لوار‌ش^^يک‌به‌ت^^ن‌دارد‪،‬‬

‫می‌خواهد‌مرا‌تلکه‌کن^د‌و‌ناپدي^د‌ش^ود؟‌ت^ا‌زم^انی‌ک^ه‌م^ردم‌گم^ان‌می‌کردن^د‌ک^ه‬

‫احساساس^^ت‌و‌امي^^ال‌توس^^ط‌روح‌معن^^وی‌به‌وج^^ود‌می‌آين^^د‪‌،‬ب^^ديهی‌می‌نم^^ود‌ک^^ه‬

‫کامپيوترها‌هرگز‌نتوانند‌جای‌راننده‌ها‪‌،‬کارمندان‌بانک‌و‌وکل‌را‌بگيرن^^د‪‌.‬چط^^ور‌ي^^ک‬

‫کامپيوتر‌می‌تواند‌روح‌انسانی‌آفريده‌ش^^ده‌توس^^ط‌خ^^دا‌را‌درک‌کن^^د؟‌ام^^ا‌اگ^^ر‌اي^^ن‬

‫احساسات‌و‌اميال‌به‌واقع‌چيزی‌بيش‌از‌الگوريتم‌های‌زيست‌ش^^يميايی‌نيس^^تند‪‌،‬پ^^س‬
‫‪47‬‬

‫دليلی‌وجود‌ندارد‌تا‌فکر‌کنيم‌که‌کامپيوترها‌نتوانن^^د‌اي^^ن‌الگوريتم‌ه^^ا‌را‌رمزگش^^ايی‬

‫کنند‌‐‌و‌از‌هم‌اکنون‌اين‌وظايف‌را‌بهتر‌از‌انسان‌خردمند‌انجام‌ندهند‪.‬‬

‫يک‌راننده‌که‌قصد‌يک‌عابر‌پياده‌را‌پيش‌بينی‌می‌کند‪‌،‬يک‌بانکدار‌که‌اعتبار‌يک‬

‫وام‌گيرندة‌بالقوه‌را‌ارزيابی‌می‌کند‪‌،‬و‌يک‌وکيل‌که‌موقعيت‌را‌در‌پش^^ت‌مي^^ز‌م^^ذاکره‬

‫برآورد‌می‌کند‪‌،‬به‌جادوگری‌تکيه‌نمی‌کند‪‌.‬مغز‌همة‌اين‌افراد‪‌،‬بدون‌آن‌ک^^ه‌خودش^^ان‬

‫مطلع‌باشند‌‐‌از‌طريق‌تحليل‌حالت‌های‌چهره‪‌،‬لحن‌صدا‪‌،‬حرک^^ات‌دس ^ت‌ها‌و‌ح^^تی‬

‫بوی‌بدن‌^‌الگوهای‌زيست‌شيميايی‌را‌بازشناسی‌می‌کند‪‌.‬ه^^وش‌مص^^نوعی‌ب^^ا‌کم^^ک‬

‫گيرنده‌های‌حسی‌‪‌sensors‬قادر‌است‌تمام‌اين‌فعاليت‌ه^^ا‌را‌بس^^يار‌دقيق‌ت^^ر‌و‌قاب^^ل‬

‫اعتمادتر‌از‌انسان‌ها‌انجام‌دهد‪.‬‬

‫بنابر‌اين‪‌،‬تهديد‌بيکاری‌تنها‌عارضة‌ظهور‌داده‌فن‌آوری‌نيست‪‌،‬بلکه‌حاصل‌تلق^^ی‬

‫داده‌فن‌آوری‌با‌زيست‌فن‌آوری‌است‪‌.‬از‌تصويربرداری‌»اف‌ام‌آر‌آی«‌تا‌بازار‌کار‌راه‌پ^^ر‬

‫پيج‌و‌خمی‌وجود‌دارد‪‌،‬اما‌می‌تواند‌تا‌چن^^د‌ده^^ة‌آت^^ی‌پيم^^وده‌ش^^ود‪‌.‬اطلع^^اتی‌ک^^ه‬

‫محققين‌مغز‌در‌مورد‌»آميگدال«]‪‌[9‬و‌مخچه‌به‌دست‌می‌آورند‪‌،‬می‌تواند‌تا‌سال‌ ‪۲۰۵۰‬‬

‫اين‌امکان‌را‌برای‌کامپيوترها‌فراهم‌آورد‌تا‌محافظين‌شخصی‌و‌روان‌پزش^^کان‌انس^^انی‬

‫خلق‌کنند‪.‬‬

‫هوش‌مصنوعی‌نه‌تنها‌آماده‌است‌تا‌انس^^ان‌ها‌را‌ه^^ک‌کن^^د‌و‌آن‌ه^^ا‌را‌به‌گ^^ونه‌ای‬

‫بازآفرينی‌کند‌که‌تاکنون‌در‌حيطة‌مهارت‌های‌منحصر‌به‌فرد‌انسانی‌ب^^ود‪‌،‬بلک^^ه‌علوه‬

‫بر‌آن‌از‌قابليت‌های‌منحصربه‌فرد‌غيرانسانی‌هم‌برخوردار‌است‪‌،‬که‌هوش‌مص^^نوعی‌را‬
‫‪48‬‬

‫از‌يک‌انسان‌کارگر‌متمايز‌می‌کند‪‌،‬و‌اين‌يک‌تفاوت‌کيفی‌است‌و‌نه‌فق^^ط‌کمی^^ی‪‌.‬دو‬

‫توانايی‌به‌ويژه‌مهم‌غيرانسانی‌هوش‌مصنوعی‌قابليت‌ارتباطی‌و‌قابليت‌تازه‌يابی‌ش^^دن‬

‫آن‌است‪.‬‬

‫از‌آنجا‌که‌انسان‌‌ها‌فرد‌هستند‪‌،‬ايجاد‌ارتباط‌ميان‌آن‌ها‌و‌اطمينان‌از‌اين‌که‌تم^^ام‬

‫آن‌ها‌تازه‌يابی‌شده‌اند‪‌،‬دشوار‌است‪‌.‬اما‌کامپيوترها‌فرد‌نيستند‌و‌يکپارچه‌کردن‌آن‌ه^^ا‬

‫در‌يک‌شبکة‌واحد‌قابل‌انعطاف‌آسان‌اس^^ت‪‌.‬بن^^ابر‌اي^^ن‪‌،‬آنچ^^ه‌ک^^ه‌م^^ا‌ب^^ا‌آن‌روبه‌رو‬

‫هستيم‪‌،‬جایگزينی‌ميليون‌ها‌ربات‌و‌کامپيوتر‌با‌ميليون‌ه^ا‌نف^ر‌از‌انس^ان‌های‌ک^ارگر‬

‫نيست‪‌،‬بلکه‌احتمال‌شبکه‌ای‌از‌کامپيوترها‌جايگزين‌افراد‌انسانی‌می‌ش^^ود‪‌.‬بن^^ابر‌اي^^ن‬

‫وقتی‌به‌اتوماسيون‌فکر‌می‌کنيم‪‌،‬اشتباه‌است‌اگر‌توانايی‌های‌يک‌رانندة‌انس^انی‌را‌ب^ا‬

‫توانايی‌های‌يک‌دستگاه‌خودروی‌بدون‌راننده‌مقايس^^ه‌کني^^م‪‌،‬ي^^ا‌اين‌ک^^ه‌ي^^ک‌دک^^تر‬

‫انسانی‌را‌با‌يک‌دکتر‌هوش‌مصنوعی‌مقايسه‌کنيم‪‌.‬بلکه‌بايد‌توانايی‌های‌مجم^^وعی‌از‬

‫افراد‌انسانی‌را‌با‌توانايی‌های‌يک‌شبکة‌يکپارچه‌مقايسه‌کنيم‪.‬‬

‫برای‌مثال‪‌،‬بسياری‌از‌رانن^^دگان‌در‌جري^^ان‌تم^^ام‌تغيي^^رات‌مق^^ررات‌راهنم^^ايی‌و‬

‫رانندگی‌نيستند‌و‌اغلب‌از‌آن‌ها‌تخطی‌می‌کنند‪‌.‬از‌جمله‪‌،‬از‌آنجا‌که‌هر‌وسيلة‌نقلي^^ه‬

‫يک‌واحد‌مستقل‌است‪‌،‬وقتی‌دو‌وسيلة‌نقليه‌در‌زمان‌واحد‌به‌ي^^ک‌تق^^اطع‌مش^^ترک‬

‫می‌رسند‪‌،‬ممکن‌است‌راننده‌ها‌در‌ارزي^^ابی‌از‌مقاص^^د‌يک^^ديگر‌دچ^^ار‌اش^^تباه‌ش^^وند‌و‬

‫تصادف‌کنند‪‌.‬اما‌تمام‌خودروهای‌مستقل‌ب^دون‌رانن^ده‌می‌توانن^د‌ب^ا‌ه^^م‌در‌ارتب^^اط‬

‫باشند‪‌.‬وقتی‌دو‌خودروی‌مستقل‌به‌يک‌تقاطع‌مشترک‌می‌رس^^ند‪‌،‬در‌واق^ع‌دو‌واح^^د‬
‫‪49‬‬

‫جدا‌از‌هم‌نيستند‪‌،‬بلکه‌بخشی‌از‌يک‌الگوريتم‌واحد‌هس^^تند‪‌.‬ب^^ه‌اي^^ن‌دلي^^ل‌امک^^ان‬

‫محاسبة‌اشتباه‌و‌تصادف‌بسيار‌کمتر‌خواهد‌بود‪‌.‬و‌اگ^^ر‌وزي^^ر‌تراب^^ری‌تص^^ميم‌بگي^^رد‬

‫ماده‌ای‌در‌مقررات‌را‌تغيير‌دهد‪‌،‬تمام‌وس^ايل‌نقلي^ة‌مس^تقل‌به‌س^^ادگی‌در‌آن‌واح^^د‬

‫تازه‌يابی‌می‌شوند‌و‌اختللی‌که‌در‌برنامه‌به‌وجود‌آم^^ده‌در‌آن‌ه^^ا‌برداش^^ته‌می‌ش^^ود‌و‬
‫)‪(4‬‬
‫همة‌آن‌ها‌دقيقا‌از‌قاعدة‌جديد‌پيروی‌می‌کنند‪.‬‬

‫به‌همين‌شکل‪‌،‬اگر‌سازمان‌جهانی‌بهداشت‌بيماری‌جديدی‌را‌شناسايی‌کند‪‌،‬ي^^ا‬

‫اگر‌يک‌آزمايشگاه‌داروی‌جدي^^دی‌تولي^^د‌کن^^د‪‌،‬غي^^ر‌ممک^^ن‌خواه^^د‌ب^^ود‌ک^^ه‌تم^^ام‬

‫دکترهای‌انسانی‌در‌دنيا‌در‌بارة‌چنين‌تحولی‌تازه‌يابی‌شوند‪‌.‬اما‌اگر‌ده‌ميليارد‌دک^^تر‬

‫هوش‌مصنوعی‌در‌دنيا‌وجود‌داشته‌باشد‪‌،‬و‌هر‌کدام‌فقط‌به‌درمان‌يک‌ف^^رد‌انس^^انی‬

‫بپردازد‪‌،‬شما‌می‌توانيد‌تمام‌آن‌ها‌را‌در‌کسری‌از‌ث^^انيه‌تازه‌ي^^ابی‌کني^^د‌و‌هم^^ة‌آن‌ه^^ا‬

‫می‌توانند‌در‌مورد‌بيماری‌يا‌داروی‌جديد‌با‌هم‌تبادل‌اطلعات‌کنن^^د‪‌.‬اي^^ن‌امتي^^ازات‬

‫بالقوة‌ارتباط‌متقابل‌و‌قابليت‌تازه‌يابی‌به‌قدری‌بزرگ‌هس^^تند‌ک^^ه‌ح^^داقل‌در‌برخ^^ی‬

‫عرصه‌های‌شغلی‌عاقلنه‌تر‌خواهد‌بود‌که‌تمامی‌انسان‌ها‌جای‌خود‌را‌ب^^ه‌کامپيوتره^^ا‬

‫بدهند‪‌،‬حتی‌اگر‌در‌سطح‌فردی‌انس^^ان‌ها‌هن^^وز‌آن‌ک^^ار‌را‌به^^تر‌از‌دس^^تگاه‌ها‌انج^^ام‬

‫ميدهند‪.‬‬

‫ممکن‌است‌شما‌اعتراض‌کنيد‌که‌ما‌با‌جايگزين‌کردن‌يک‌شبکة‌رايانه‌‌ای‌با‌افراد‬

‫انسانی‪‌،‬از‌امتيازات‌فرديت‌محروم‌می‌شويم‪‌.‬به‌عنوان‌مثال‪‌،‬اگر‌يک‌دکتر‌انس^انی‌ي^ک‬

‫قضاوت‌اشتباه‌کند‪‌،‬تمام‌بيماران‌در‌دنيا‌نمی‌ميرند‪‌،‬و‌اين‌تح^^ولت‌داروي^^ی‌جدي^^د‌را‬
‫‪50‬‬

‫متوقف‌نمی‌کند‪‌.‬اما‌اگر‌تمام‌دکترها‌عمل‌فقط‌تابع‌يک‌نظام‌باشند‪‌،‬و‌آن‌نظام‌اشتباه‬

‫کند‪‌،‬نتيجه‌می‌تواند‌فاجعه‌بار‌باش^د‪‌.‬حقيق^ت‌اي^ن‌اس^ت‌ک^ه‌ي^ک‌نظ^^ام‌ک^^امپيوتری‬

‫يکپارچه‌می‌تواند‌امتيازات‌ارتباط‌متقابل‌را‌بدون‌از‌دس^^ت‌دادن‌مزاي^^ای‌فردي^^تی‌ب^^ه‬

‫حداکثر‌برساند‪‌.‬شما‌می‌توانيد‌گزينه‌های‌الگوريتمی‌بسياری‌را‌در‌ي^^ک‌ش^^بکة‌واح^^د‬

‫به‌کار‌اندازيد‪‌،‬به‌طوری‌که‌يک‌بيمار‌در‌يک‌روستای‌جنگلی‌دورافتاده‌بتواند‌از‌طري^^ق‬

‫تلفن‌هوشمند‌خود‪‌،‬نه‌فقط‌به‌يک‪‌،‬بلکه‌به‌صد‌دکتر‌معتبر‌هوش‌مص^^نوعی‌متف^^اوت‬

‫دسترسی‌داشته‌باشد‪‌،‬و‌او‌در‌اين‌صورت‌می‌تواند‌پيوسته‌کارايی‌نسبی‌آن‌ها‌را‌با‌هم‬

‫مقايسه‌کند‪‌.‬آيا‌از‌آنچه‌که‌دکتر‌»آی‌بی‌ام«‌به‌ش^^ما‌گفت^^ه‌راض^^ی‌نيس^^تيد‪‌،‬اش^^کالی‬

‫ندارد‪‌.‬حتی‌اگر‌شما‌از‌دامنه‌های‌کليمانجارو‌سر‌درآورده‌ايد‪‌،‬می‌توانيد‌به‌سادگی‪‌،‬برای‬

‫اطلع‌از‌نظر‌يک‌دکتر‌ديگر‪‌،‬با‌دکتر‌»بای‌دو«‌هم‌تماس‌بگيريد‪.‬‬

‫شايد‌چنين‌مزايايی‌برای‌جامعة‌انسانی‌بس^يار‌گرانق^در‌باش^ند‪‌.‬دکتره^ای‌ه^وش‬

‫مصنوعی‌می‌توانند‌خدمات‌درمانی‌بسيار‌ارزان‌تری‌را‌ب^^رای‌ميليادره^^ا‌انس^^ان‌فراه^^م‬

‫کنند‪‌،‬به‌ويژه‌برای‌کسانی‌که‌هم‌اکنون‌فاقد‌چنين‌خدماتی‌هستند‪‌.‬يک‌روس^^تايی‌در‬

‫يک‌کشور‌عقب‌مانده‌می‌تواند‌با‌به^ره‌گي^^ری‌از‌الگوريتم‌ه^^ای‌آموزن^ده‌و‌گيرن^ده‌های‬

‫حسی‪‌،‬و‌از‌طريق‌تلفن‌هوشمند‌خود‪‌،‬از‌آن‌چنان‌خدمات‌درمانی‌برخوردار‌ش^^ود‌ک^^ه‬

‫بسيار‌بهتر‌از‌آن‌خدماتی‌اس^^ت‌ک^^ه‌ثروتمن^^دترين‌ف^^رد‌از‌پيش^^رفته‌ترين‌بيمارس^^تان‬
‫)‪(5‬‬
‫شهری‌امروزی‌دنيا‌دريافت‌می‌کند‪.‬‬
‫‪51‬‬

‫به‌همين‌شکل‌وسايل‌نقلية‌مستقل‌می‌توانن^^د‌م^^ردم‌را‌از‌خ^^دمات‌حم^^ل‌و‌نق^^ل‬

‫خيلی‌بهتر‌بهره‌مند‌کنند‌و‌به‌خصوص‌ميزان‌م^^رگ‌و‌مي^^ر‌در‌س^^وانح‌رانن^^دگی‌را‌ب^^ه‬

‫حداقل‌برسانند‪‌.‬در‌ح^^ال‌حاض^^ر‌س^^النه‌‪‌۱،۲۵‬ميلي^^ون‌نف^^ر‌ج^^ان‌خ^^ود‌را‌در‌س^^وانح‬

‫رانندگی‌از‌دست‌می‌دهند‌)اي^^ن‌مي^^زان‌دوبراب^^ر‌مي^^زان‌م^^رگ‌و‌ميره^^ايی‌اس^^ت‌ک^^ه‬

‫مجموعا‌در‌جنگ‌‪‌،‬جرائم‌و‌تروريسم‌رخ‌می‌دهد(‪‌(6).‬بيش‌از‌‪‌۹۰‬درصد‌از‌اي^^ن‌س^^وانح‬

‫به‌دنبال‌اشتباهات‌انسانی‌رخ‌می‌دهد‪‌:‬کسی‌در‌حال‌مست‌رانندگی‌می‌کند‪‌،‬کسی‌در‬

‫حال‌رانندگی‌پيام‌تلفنی‌رد‌و‌بدل‌می‌کند‪‌،‬ديگری‌پشت‌فرمان‌خوابش‌می‌برد‪‌،‬فردی‬

‫به‌جای‌تمرکز‌بر‌رانندگی‌خيال‌بافی‌می‌کند‪»‌.‬ادارة‌امني^^ت‌تراب^^ری‌مل^^ی‌ش^^اهراه‌های‬

‫آمريکا«‌در‌سال‌‪‌۲۰۱۲‬دليل‌‪‌۳۱‬درصد‌از‌تصادفات‌مرگبار‌در‌آمريکا‌را‌مصرف‌الک^^ل‪،‬‬
‫)‪(7‬‬
‫‪‌۳۰‬درصد‌برای‌سرعت‌غيرمجاز‪‌۲۱ ‌،‬درصد‌برای‌پريشانی‌و‌عدم‌تمرکز‌برآورد‌کرد‪.‬‬

‫وسايل‌نقلية‌مستقل‌هرگز‌چنين‌اشتباهاتی‌نمی‌کنند‪‌.‬اما‌مش^کلت‌و‌مح^دوديت‌های‬

‫خاص‌خود‌را‌دارند‌و‌بنابر‌اين‌برخی‌سوانح‌اجتناب‌ناپذير‌است‪‌.‬با‌اي^^ن‌وج^^ود‌انتظ^^ار‬

‫می‌رود‌که‌جايگزين‌کردن‌کامپيوتره^^ا‌ب^^ه‌ج^^ای‌رانن^^ده‌های‌انس^^انی‌تلف^^ات‌م^^رگ‌و‬

‫آسيب‌ها‌در‌جاده‌ها‌را‌تا‌‪‌۹۰‬درصد‌پايين‌بياورد‪‌(8).‬به‌عبارت‌ديگر‌اس^^تفاده‌از‌وس^^ايل‬

‫نقلية‌مستقل‌احتمال‌سالنه‌جان‌يک‌ميليون‌نفر‌را‌نجات‌می‌دهد‪.‬‬

‫به‌اين‌ترتيب‪‌،‬متوقف‌ک^ردن‌اتوماس^يون‌در‌زمينه‌ه^ايی‌مث^ل‌تراب^ری‌و‌خ^دمات‬

‫درمانی‪‌،‬فقط‌به‌دليل‌حفظ‌موقعيت‌های‌شغلی‌انسانی‪‌،‬می‌تواند‌ديوانگی‌باشد‪‌.‬با‌اي^^ن‬
‫‪52‬‬

‫همه‪‌،‬آنچه‌که‌در‌نهايت‌بايد‌حفاظت‌شود‪‌،‬انسان‌ها‌هستند‪‌،‬ن^^ه‌موقعيت‌ه^^ای‌ش^^غلی‪.‬‬

‫راننده‌ها‌و‌دکترهای‌زائد‌بايد‌کار‌ديگری‌برای‌خود‌دست‌و‌پا‌کنند‪.‬‬

‫موتسارت‌در‌دستگاه‬

‫بعيد‌به‌نظر‌می‌رسد‌که‌حداقل‌در‌کوتاه‌مدت‌هوش‌مصنوعی‌و‌ربات‌ها‌به‌ط^^ور‌کام^^ل‬

‫جايگزين‌تمام‌صنايع‌شوند‪‌.‬مشاغل‌در‌عرصه‌های‌محدودی‌از‌فعاليت‌های‌منظم‪‌،‬ک^^ه‬

‫نياز‌به‌تخصصی‌شدن‌دارند‪‌،‬اتوماتيزه‌خواهند‌شد‪‌.‬اما‌جايگزين‌ک^^ردن‌دس^^تگاه‌ها‌ب^^ه‬

‫جای‌انسان‌ها‌در‌مشاغلی‌که‌چندان‌روال‌منظم‌ندارند‌و‌مستلزم‌استفادة‌همزم^^ان‌از‬

‫مجموع‌گسترده‌ای‌از‌مهارت‌ها‌هستند‌‐‌که‌روبه‌رويی‌با‌احتمالت‌غيرقابل‌پيش‌بينی‬

‫را‌طلب‌می‌کند‌^‌بسيار‌دشوارتر‌خواهد‌بود‪‌.‬مورد‌خدمات‌درمانی‌را‌مث^^ال‌می‌آوري^^م‪.‬‬

‫بسياری‌از‌دکترها‌تقريبا‌فقط‌بر‌پردازش‌اطلعات‌تمرکز‌می‌کنند‪‌:‬داده‌های‌پزشکی‌را‬

‫دريافت‌و‌تحليل‌می‌کنند‌و‌به‌ي^^ک‌»تش^^خيص«‌‪‌diagnosis‬می‌رس^^ند‪‌.‬ام^^ا‌برعک^^س‪،‬‬

‫پرستاران‌از‌جمل^^ه‌نيازمن^^د‌تح^^رک‌خ^^وب‌و‌مهارت‌ه^^ای‌حس^^ی‌هس^^تند‌ت^^ا‌آمپ^^ول‬

‫آرامش‌بخش‌تزريق‌کنند‪‌،‬نوار‌زخم‌بيمار‌را‌عوض‌کنند‌يا‌بيمار‌عاصی‌را‌مه^^ار‌کنن^^د‪.‬‬

‫بنابر‌اين‌شايد‌لزم‌باشد‌تا‌قب^^ل‌از‌در‌اختي^^ار‌گرفت^^ن‌»رب^^ات‌^‌‌پرس^^تار«ه^^ای‌قاب^^ل‬

‫اعتماد‪‌،‬يک‌کادر‌پزشکی‌هوش‌مصنوعی‌در‌تلفن‌هوشمند‌خود‌داشته‌باشيم‪‌(9).‬شايد‬

‫لزم‌است‌تا‌صنعت‌مراقبت‌های‌انسانی‌‐‌ک^ه‌از‌بيم^^اران‪‌،‬خردس^^الن‌و‌س^^الخوردگان‬

‫مراقب‌می‌کند‌‐‌مدت‌زمانی‌طولنی‪‌،‬همچون‌ي^^ک‌دژ‌فع^^اليت‌انس^^انی‪‌،‬ب^^اقی‌بمان^^د‪.‬‬
‫‪53‬‬

‫حقيقت‌اين‌است‌که‪‌،‬از‌آنجا‌که‌مردم‌عمر‌طولنی‌تری‌يافته‌اند‪‌،‬فرزندان‌کمتر‌تولي^^د‬

‫می‌کنند‪‌،‬از‌سالخوردگان‌مراقبت‌می‌کنند‪‌،‬شايد‌صنعت‌مراقبت‌ه^^ای‌انس^^انی‌يک^^ی‌از‬

‫رشديابنده‌ترين‌صنف‌ها‌در‌بازار‌کار‌انسانی‌باشد‪.‬‬

‫خلقيت‌هم‪‌،‬همپای‌مراقبت‪‌،‬موانع‌خاص‌دشواری‌در‌مقابل‌اتوماسيون‌می‌گذارد‪.‬‬

‫ما‌اکنون‌برای‌فروش‌موسيقی‌ديگر‌نيازی‌به‌انسان‌ها‌نداريم‪‌،‬و‌می‌توانيم‌مس^^تقيما‌از‬

‫فروشگاه‌»آی‌تيون«‌بارگيری‌کني^^م‪‌.‬ام^^ا‌آهنگ‌س^^ازان‪‌،‬موس^^يقی‌دانان‪‌،‬خوانن^^دگان‌و‬

‫نوازندگان‌هنوز‌از‌گوشت‌و‌خون‌هستند‪‌.‬اتکا‌به‌خلقيت‌آن‌ها‪‌،‬ن^^ه‌فق^^ط‌ب^^رای‌خل^^ق‬

‫موسيقی‌کامل‌جديد‪‌،‬بلکه‌همچنين‌برای‌داشتن‌امکان‌انتخاب‌از‌ميان‌عرص^^ة‌بس^^يار‬

‫گسترده‌ای‌از‌موقعيت‌های‌قابل‌دسترس‌است‪.‬‬

‫با‌اين‌وجود‪‌،‬هيچ‌موقعيت‌شغلی‌در‌درازم^^دت‌و‌به‌ط^^ور‌مطل^^ق‌از‌اتوماس^^يون‌در‬

‫امان‌نخواهد‌ماند‪‌.‬حتی‌هنرمندان‌هم‌بايد‌به‌اين‌توجه‌داشته‌باشند‪‌.‬هن^^ر‌در‌دني^^ای‬

‫نوين‌با‌عواطف‌انس^انی‌ت^^داعی‌می‌ش^^ود‪‌.‬م^ا‌دوس^ت‌داري^^م‌اين‌ط^ور‌فک^ر‌کني^^م‌ک^^ه‬

‫هنرمندان‌نيروهای‌روحی‌درون‌مان‌را‌به‌چالش‌می‌کشند‌و‌اين‌ک^^ه‌تم^^ام‌ه^^دف‌هن^^ر‬

‫تماس‌ما‌با‌عواطف‌مان‌يا‌الهام‌گيری‌برای‌دري^^افت‌احساس^^ات‌جدي^^دی‌در‌درون‌م^^ان‬

‫است‪‌.‬در‌نتيجه‪‌،‬وقتی‌هنر‌را‌ارزيابی‌می‌کنيم‪‌،‬مايليم‌بر‌اس^^اس‌ت^^أثير‌ع^^اطفی‌آن‌ب^^ر‬

‫مخاطبان‌در‌مورد‌آن‌قضاوت‌کنيم‪‌.‬اما‌اگر‌هنر‌با‌عواطف‌انسانی‌تعريف‌می‌شود‪‌،‬چ^^ه‬

‫اتفاقی‌خواهد‌افتاد‌اگر‌روزی‌الگوريتم‌های‌خارجی‌بتوانند‌عواط^^ف‌انس^^انی‌را‌به^^تر‌از‬

‫شکسپی‌ير‪‌،‬فريدا‌کاهلو‌يا‌بيونسه‌درک‌و‌جرح‌و‌تعديل‌کنند؟‬
‫‪54‬‬

‫ب^^ا‌اي^^ن‌هم^^ه‪‌،‬عواط^^ف‌پدي^^ده‌هايی‌رازآل^^ود‌نيس^^تند‪‌،‬بلک^^ه‌حاص^^ل‌فرآين^^دهای‬

‫زيست‌شيميايی‌هستند‪‌.‬در‌هر‌صورت‌الگوريتم‌های‌يادگيرنده‌می‌توانند‌در‌آينده‌ای‌نه‬

‫چندان‌دور‪‌،‬به‌کمک‌گيرنده‌های‌حس^^ی‌نه^^اده‌ش^^ده‌ب^^ر‌روی‌و‌در‌درون‌ب^^دن‌ش^^ما‪،‬‬

‫جريان‌داده‌های‌زيست‌آماری‌‪‌biometric‬را‌تحليل‌کنند‪‌،‬نوع‌شخصيت‌و‌تغيي^^رات‌در‬

‫خلق‌شما‌را‌مشخص‌کنند‌و‌احتمال‌تأثير‌عاطفی‌يک‌آواز‌خاص‌‐‌و‌حتی‌تأثير‌ي^^ک‬
‫)‪(10‬‬
‫کليد‌موسيقايی‌خاص‌را‌‐‌محاسبه‌کنند‪.‬‬

‫از‌تمام‌اشکال‌هنری‌شايد‌موسيقی‌بيش‌از‌همة‌عرصه‌ها‌برای‌تحلي^^ل‌دادة‌کلن‬

‫قابل‌محاسبه‌باشد‪‌،‬زيرا‌هم‌ورودی‌ها‌و‌ه^^م‌خروجی‌ه^^ا‌می‌توانن^^د‌ب^^ا‌عب^^ارات‌دقي^^ق‬

‫رياض^^ی‌ترس^^يم‌ش^^وند‪‌.‬ورودی‌ه^^ا‌الگوه^^ای‌رياض^^ی‌ام^^واج‌ص^^دايی‌هس^^تند‌]ام^^واج‬

‫موسيقايی[‌و‌خروجی‌ها‌الگوهای‌الکتروشيميايی‌طوفان‌های‌عصبی‌]تأثيرات‌روحی‌بر‬

‫روان‌انسان‌ها[‌هستند‪‌.‬طی‌دهه‌های‌آت^^ی‌ي^^ک‌الگ^^وريتم‪‌،‬بع^^د‌از‌دري^^افت‌ميليون‌ه^^ا‬

‫تجربة‌موسيقايی‪‌،‬قادر‌خواهد‌بود‌تا‌خروجی‌ها‌)يا‌ت^^أثيرات‌روح^^ی‌انس^^انی(‌را‌بع^^د‌از‬
‫)‪(11‬‬
‫دريافت‌ورودی‌ها‌)يا‌شنيدن‌امواج‌صوتی‌خاصی(‌پيش‌بينی‌کند‪.‬‬

‫فرض‌کنيد‌که‌با‌همسر‌خود‌دعوای‌سختی‌داشته‌ايد‪‌.‬الگوريتم‌مربوط‌به‌دس^^تگاه‬

‫صدايی‌شما‌بلفاصله‌آشفتگی‌عاطفی‌درونی‌شما‌را‌تشخيص‌می‌دهد‌و‌بر‌اس^^اس‌آن‬

‫اطلعات‌شخصی‌که‌به‌طور‌کلی‌از‌روان‌انسانی‌شما‌دارد‪‌،‬صدايی‌را‌به‌وجود‌بياورد‌ت^^ا‬

‫مللت‌شما‌را‌طنين‌انداز‌کند‌و‌پريشانی‌تان‌را‌انعک^^اس‌ده^د‪‌.‬اي^ن‌آوای‌خ^اص‌ش^ايد‬

‫برای‌فرد‌ديگری‌چندان‌مناسب‌نباشد‪‌،‬اما‌با‌نوع‌شخصيتی‌شما‌کامل‌همس^^از‌اس^^ت‪.‬‬
‫‪55‬‬

‫بعد‌از‌اين‌که‌الگوريتم‌به‌عمق‌اندوه‌شما‌راه‌می‌يابد‪‌،‬صدايی‌در‌جهان‌می‌پراکن^^د‌ک^^ه‬

‫احتمال‌شوق‌شما‌را‌برمی‌انگيزد‌^‌شايد‌برای‌اين‌که‌ناخودآگاه‌شما‌با‌خاطرة‌شاد‌شما‬

‫از‌کودکی‌رابطه‌برقرار‌می‌کند‪‌،‬که‌حتی‌خودتان‌هم‌از‌آن‌آگاه‌نيستيد‪‌.‬هيچ‌خوانن^^دة‬

‫آواز‌انسانی‌هرگز‌نمی‌تواند‌آرزو‌کند‌که‌با‌مهارت‌های‌چنين‌هوش‌مص^^نوعی‌مس^^ابقه‬

‫بدهد‪.‬‬

‫شايد‌شما‌اعتراض‌کنيد‌که‌هوش‌مصنوعی‌به‌اين‌شکل‌کاميابی‌را‌نابود‌می‌کند‌و‬

‫م^^ا‌را‌در‌ي^^ک‌پيل^^ة‌تن^^گ‌موس^^يقايی‌محص^^ور‌می‌کن^^د‪‌،‬ک^^ه‌توس^^ط‌خوش^^ايندها‌و‬

‫ناخوشايند‌های‌قبلی‌ما‌تنيده‌شده‌است‪‌.‬خب‪‌،‬پس‌در‌بارة‌کاويدن‌به‌دنبال‌يک‌سبک‬

‫و‌سليقة‌موسيقايی‌جديد‌چه‌می‌گوييد؟‌مشکلی‌نيست‪‌.‬می‌توان‌به‌راحتی‌الگ^^وريتم‌را‬

‫طوری‌تنظيم‌کرد‌که‌پنج‌درصد‌از‌گزينه‌هايش‌را‌به‌شکل‌کامل‌تصادفی‌انجام‌دهد‌و‬

‫به‌طور‌غير‌منتظره‌آوايی‌از‌يک‌مجموعة‌»گامه‌لن«‌اندونزيايی‪‌،‬يک‌اپرای‌»روسينی«‬

‫يا‌جديدترين‌آواز‌»کی‌پاپ«‌در‌شما‌بگذارد‪‌.‬هوش‌مصنوعی‌به‌مرور‌زمان‪‌،‬ب^^ا‌نظ^^ارت‬

‫بر‌واکنش‌های‌شما‪‌،‬می‌تواند‌حتی‌به‌يک‌درجة‌مطلوب‌از‌گزينه‌های‌تص^^ادفی‌برس^^د‪،‬‬

‫تا‌بتواند‌کاويدن‌خود‌برای‌اجتناب‌از‌رنجش‌را‌پاليش‌دهد‪‌،‬مثل‌سطح‌کاميابی‌را‌به‬

‫سه‌درصد‌کاهش‌دهد‌يا‌آن‌را‌به‌هشت‌درصد‌افزايش‌دهد‪.‬‬

‫يک‌مخالفت‌احتمالی‌ديگر‌می‌تواند‌اين‌باش^^د‌ک^^ه‌ب^^رای‌ي^^ک‌الگ^^وريتم‌ناروش^^ن‬

‫خواهد‌بود‌تا‌اهداف‌عاطفی‌خود‌را‌تعيين‌کند‪‌.‬اگر‌شما‌با‌همسر‌خود‌دعوا‌کنيد‪‌،‬آي^^ا‬

‫هدف‌الگوريتم‌بايد‌غمگين‌ک^^ردن‌ش^^ما‌باش^^د‌ي^^ا‌خوش^^حال‌ک^^ردن‌ش^^ما؟‌آي^^ا‌باي^^د‬
‫‪56‬‬

‫کورکورانه‌از‌يک‌مقياس‌عواطف‌»خوب«‌و‌عواطف‌»بد«‌پيروی‌کند؟‌شايد‌اوقاتی‌در‬

‫زندگی‌وجود‌داشته‌باشند‌که‌غمگين‌بودن‌خوب‌است‪‌.‬البته‌سؤال‌مشابهی‌می‌توان^^د‬

‫از‌موسيقی‌دانان‌و‌خوانندگان‌انسانی‌پرسيده‌شود‪‌.‬وجود‌الگوريتم‌راه‌حل‌ه^^ای‌ج^^الب‬

‫بسياری‌برای‌اين‌معما‌در‌پيش‌روی‌ما‌قرار‌می‌دهد‪.‬‬

‫يک‌راه‌اين‌است‌که‌انتخاب‌را‌به‌عهدة‌مشتری‌بگذاريم‪‌.‬ش^^ما‌می‌تواني^^د‌عواط^^ف‬

‫خود‌را‌آن‌طور‌که‌می‌خواهيد‌ارزيابی‌کنيد‌و‌الگ^^وريتم‌ه^^م‌ب^^ه‌تص^^ميم‌ش^^ما‌گ^^ردن‬

‫می‌نهد‪‌.‬اگر‌می‌خواهيد‌در‌حس‌ترحم‌به‌خود‌غرق‌شويد‪‌،‬ي^^ا‌اين‌ک^^ه‌ش^^اد‌و‌خرس^^ند‬

‫باشيد‪‌،‬الگوريتم‌برده‌وار‌از‌شما‌پيروی‌می‌کند‪‌.‬الگوريتم‌می‌تواند‌در‌حقيقت‌ياد‌بگيرد‬

‫که‌خواسته‌های‌شما‌را‌بازشناسی‌کند‪‌،‬حتی‌اگر‌خود‌ش^^ما‌به‌ط^^ور‌مش^^خص‌از‌آن‌ه^^ا‬

‫آگاه‌نباشيد‪.‬‬

‫يک‌راه‌ديگر‌اين‌است‌که‌اگر‌شما‌به‌خود‌اعتماد‌نداري^^د‪‌‌،‬می‌تواني^^د‌الگ^^وريتم‌را‬

‫طوری‌تنظيم‌کنيد‌تا‌از‌توصية‌هر‌روان‌شناس‌برجسته‌ای‌که‌شما‌به‌آن‌اعتماد‌داريد‪،‬‬

‫پيروی‌کند‪‌.‬اگر‌همسرتان‌سرانجام‌شما‌را‌ترک‌کرد‪‌،‬الگ^^وريتم‌ش^^ما‌را‌از‌ي^^ک‌مس^^ير‬

‫رسمی‌پنج‌مرحله‌ای‌اندوه‌می‌گذارند‪‌.‬ابتدا‌به‌شما‌کمک‌می‌کند‌تا‌آنچه‌را‌که‌هنگ^^ام‬

‫پخش‌ترانة‌بابی‌مک‌فرين‪‌،‬به‌اسم‌»نگران‌نباش‪‌،‬خوشحال‌باش«‌اتف^^اق‌افت^^اده‪‌،‬انک^^ار‬

‫کنيد‪‌.‬سپس‌الگوريتم‌عصبانيت‌تان‌را‌با‌پخش‌کردن‌ترانة‌آلنيس‌موريس^^ت‌ب^^ه‌اس^^م‬

‫»تو‌بايد‌بدانی«‌مهار‌می‌کند‌و‌شما‌را‌تشويق‌می‌کند‌ت^^ا‌ب^^ا‌تران^ة‌ژاک‌ب^^رل‌ب^^ه‌اس^^م‬

‫»ترکم‌نکن«‌و‌ترانة‌پل‌يانگ‌به‌اسم‌»برگرد‌و‌بمان«‌سر‌و‌کله‌بزنيد‌و‌در‌نه^^ايت‌ب^^ه‬
‫‪57‬‬

‫شما‌کمک‌می‌کند‌تا‌با‌گوش‌کردن‌به‌ترانة‌گلوريا‌گينور‌ب^^ه‌اس^^م‌»می‌خ^^واهم‌ب^^اقی‬

‫بمانم«‌شرايط‌را‌بپذيريد‪.‬‬

‫گام‌بعدی‌برای‌الگوريتم‌اين‌است‌که‌راه‌جويی‌را‌با‌خود‌ترانه‌ها‌و‌آهنگ‌ه^^ا‌آغ^^از‬

‫کند‌و‌مضمون‌آن‌ها‌را‌کمی‌تغيير‌دهد‌تا‌با‌شرايط‌شما‌تطبق‌يابد‪‌.‬شايد‌شما‌قسمت‬

‫خاصی‌از‌يک‌ترانة‌خوب‌را‌دوست‌نداشته‌باشيد‪‌.‬الگوريتم‌اين‌را‌می‌داند‪‌،‬زي^^را‌وق^^تی‬

‫شما‌آن‌قسمت‌آزار‌دهنده‌را‌می‌شنويد‪‌،‬قلب‌ش^^ما‌ي^^ک‌لحظ^^ه‌بازمی‌ايس^^تد‌و‌س^^طح‬

‫اکسيژن‌شما‌کمی‌کاهش‌می‌يابد‪‌.‬الگوريتم‌می‌تواند‌آن‌قسمت‌آزار‌دهنده‌را‌بازنويسی‬

‫کند‌و‌تغيير‌دهد‪.‬‬

‫شايد‌الگوريتم‌ها‌در‌درازمدت‌ياد‌بگيرند‌ترانه‌های‌کاملی‌تصنيف‌کنند‌که‌بر‌روی‬

‫تارهای‌حسی‌انسانی‌نواخته‌شوند‪‌،‬گويی‌که‌دکمه‌ه^^ای‌پي^^انو‌باش^^ند‪‌.‬الگوريتم‌ه^^ا‌ب^^ا‬

‫به‌ک^^ارگيری‌داده‌ه^^ای‌زيس^ت‌آماری‌ش^^ما‌می‌توانن^^د‌ح^^تی‌آهنگ‌ه^^ايی‌متناس^^ب‌ب^^ا‬

‫شخصيت‌شما‌بيافرينند‪‌،‬که‌تنها‌خود‌شما‌در‌تمام‌دنيا‌از‌آن‌ها‌قدردانی‌می‌کنيد‪.‬‬

‫اغلب‌گفته‌می‌شود‌که‌مردم‌به‌اين‌دليل‌با‌هنر‌رابطه‌برقرار‌می‌کنند‌ک^^ه‌خ^^ود‌را‬

‫در‌آن‌می‌يابند‪‌.‬اين‌شايد‌به‌نتايج‌غافلگير‌کننده‌و‌تا‌حدودی‌بدشگون‌بينجام^^د‪‌،‬مثل‬

‫وقتی‌فيس‌بوک‌بخواهد‌‐‌بر‌پاية‌تمام‌اطلعاتی‌که‌از‌شما‌دارد‌‐‌هنری‌شخصی‌خلق‬

‫کند‪‌.‬اگر‌همسرتان‌شما‌را‌ترک‌کند‪‌،‬فيس‌بوک‌شما‌را‌ب^^ه‌ي^^ک‌تران^^ة‌خ^^اص‌ه^^دايت‬

‫می‌کند‌که‌مضمون‌آن‌در‌بارة‌يک‌همسر‌ايکبيری‌است‪‌،‬نه‌ف^^رد‌ن^^امعلومی‌ک^^ه‌قل^^ب‬

‫»آدل«‌يا‌آلنيس‌موريست‌را‌شکست‪‌.‬اين‌ترانه‌حتی‌شما‌را‌به‌ياد‌حوادثی‌واقعی‪‌،‬که‬
‫‪58‬‬

‫در‌رابطة‌ميان‌شما‌و‌همسرتان‌رخ‌داده‪‌،‬می‌اندازد‪‌،‬که‌هيچ‌کس‌ديگری‌در‌دنيا‌از‌آن‬

‫چيزی‌نمی‌داند‪.‬‬

‫البته‌هنر‌شخص^ی‌هيچگ^اه‌محب^وبيت‌پي^دا‌نخواه^د‌ک^^رد‪‌،‬زي^را‌م^ردم‌در‌ادام^ه‬

‫ترانه‌هايی‌را‌ترجيح‌می‌دهند‌که‌هر‌کس^^ی‌آن‌ه^^ا‌را‌دوس^^ت‌دارد‪‌.‬چط^^ور‌می‌ت^^وان‌ب^^ا‬

‫آهنگ^^ی‌رقص^^يد‌ي^ا‌آواز‌خوان^د‌ک^ه‌هي^^چ‌کس^^ی‌از‌اطرافي^^ان‌آن‌را‌نمی‌شناس^^د؟‌ام^ا‬

‫الگوريتم‌ها‌می‌توانند‌حتی‌مهارت‌بيشتر‌از‌خود‌نشان‌دهند‌و‌ترانه‌هايی‌جهانی‌تولي^^د‬

‫کنند‌که‌شخصی‌و‌نادر‌نباشد‪‌.‬الگوريتم‌‪‌،‬ب^^ا‌اس^^تفاده‌از‌پايگاه‌ه^^ای‌دادة‌‪databases‬‬

‫زيست‌آماری‪‌،‬مربوط‌به‌ميليون‌ها‌نفر‪‌،‬می‌داند‌که‌روی‌کدام‌دکمه‌ه^^ای‌زيس^^ت‌آماری‬

‫فشار‌دهد‌تا‌ترانه‌ای‌جهانی‌توليد‌کند‪‌،‬که‌هر‌کس‌ب^^ا‌ش^^نيدن‌آن‌مث^^ل‌احمق‌ه^^ا‌در‬

‫سالن‌رقص‌قر‌در‌کمر‌اندازد‪‌.‬اگر‌هنر‌به‌واقع‌ب^^ه‌معن^^ای‌اله^^ام‌)ي^^ا‌ه^^دايت(‌عواط^^ف‬

‫انسانی‌اس^ت‪‌،‬موس^يقی‌دانان‌مع^دودی‌وج^ود‌خواهن^^د‌داش^ت‌ت^^ا‌بتوانن^د‌ب^ا‌چني^^ن‬

‫الگوريتمی‌رقابت‌کنند‪‌،‬زيرا‌نمی‌توانند‌در‌درک‌ساز‌اصلی‪‌،‬يعن^^ی‌نظ^^ام‌زيس ^ت‌آماری‬

‫انسانی‌با‌الگوريتم‌مسابقه‌دهند‪.‬‬

‫آيا‌تمام‌اين‌ها‌به‌يک‌هنر‌بزرگ‌منتهی‌می‌شود؟‌اين‌بستگی‌به‌تعريف^^ی‌دارد‌ک^^ه‬

‫از‌هنر‌می‌شود‪‌.‬اگر‌زيبايی‌در‌شنوايی‌شنونده‌اس^ت‌و‌اگ^^ر‌هميش^^ه‌ح^ق‌ب^ا‌مش^تری‬

‫است‪‌،‬پس‌الگوريتم‌های‌زيست‌آماری‌امکان‌توليد‌بهترين‌هنر‌تاريخ‌را‌دارند‪‌.‬اگر‌هن^^ر‬

‫به‌چيزی‌عميق‌تر‌از‌عواطف‌انسانی‌ارجاع‌دارد‪‌‌،‬و‌باي^^د‌حقيق^^تی‌در‌ورای‌لرزش‌ه^^ای‬

‫زيست‌آماری‌ما‌را‌بيان‌کند‪‌،‬پ^^س‌الگوريتم‌ه^^ای‌زيس ^ت‌آماری‌نمی‌توانن^^د‌هنرمن^^دان‬
‫‪59‬‬

‫بسيار‌خوبی‌باشند‪‌.‬اما‌اکثر‌انسان‌‌هم‌اين‌چنين‌نيستند‪‌.‬برای‌وارد‌شدن‌در‌بازار‌هن^^ر‬

‫و‌گرفت^^ن‌ج^^ای‌آهنگ‌س^^ازان‌انس^^انی‌و‌ب^^ازيگران‪‌،‬الگوريتم‌ه^^ا‌نباي^^د‌بلفاصله‌از‬

‫چايکوفسکی‌پيشی‌بگيرند‪‌.‬کافی‌است‌که‌برت^^ر‌از‌خوانن^^دة‌پ^^اپ‌آمريک^^ايی‌»بريتن^^ی‬

‫اسپی‌ير«‌باشند‪.‬‬

‫کار‌جديد؟‬

‫از‌بين‌رفتن‌مشاغل‌سنتی‌در‌هر‌زمينه‌ای‪‌،‬از‌هنر‌تا‌خ^^دمات‌درم^^انی‪‌،‬ت^^ا‌ح^^دی‌ب^^ه‬

‫دنبال‌به‌وجود‌آمدن‌کارهای‌انسانی‌جديد‌جبران‌می‌ش^^ود‪‌.‬پزش^^کان‌عم^^ومی‌ک^^ه‌ب^^ر‬

‫تشخيص‌بيماری‌های‌شناخته‌شده‌تمرکز‌می‌کنند‌و‌به‌عنوان‌پزشک‌خانوادگی‌فعاليت‬

‫می‌کنند‌شايد‌جای‌خود‌را‌به‌هوش‌مصنوعی‌بدهند‪‌.‬اما‌درست‌به‌اي^^ن‌دلي^^ل‪‌،‬من^^ابع‬

‫مالی‌بيشتری‌خواهيم‌داشت‌ت^^ا‌ب^^ر‌روی‌دکتره^^ای‌انس^^انی‌و‌مع^^اونين‌آزمايش^^گاه‌ها‬

‫سرمايه‌گذاری‌کنيم‌تا‌تحقيقات‌پيشگامانه‌انجام‌دهند‌و‌داروها‌يا‌روش‌ه^^ای‌جراح^^ی‬
‫)‪(12‬‬
‫جديدی‌را‌به‌وجود‌آورند‪.‬‬

‫هوش‌مصنوعی‌می‌تواند‌در‌ايجاد‌مشاغل‌انسانی‌به‌شکل‌های‌ديگ^^ر‌کم^^ک‌کن^^د‪.‬‬

‫انسان‌ها‌به‌جای‌رقابت‌با‌هوش‌مصنوعی‌می‌توانند‌به‌نگه‌داری‌و‌ه^^دايت‌آن‌بپردازن^^د‪.‬‬

‫برای‌مثال‪‌،‬جايگزينی‌هواپيماهای‌بدون‌خلبان‌به‌جای‌خلبان^^ان‌انس^^انی‌ت^^ا‌ح^^دودی‬

‫باعث‌از‌بي^^ن‌رفت^^ن‌موقعيت‌ه^^ای‌ک^^اری‌ش^^د‪‌،‬ام^^ا‌موقعيت‌ه^^ای‌جدي^^د‌بس^^ياری‌در‬

‫زمينه‌های‌مراقبت‪‌،‬کنترل‌از‌راه‌دور‪‌،‬تحليل‌داده‌ها‌و‌امنيت‌س^^ايبری]‪‌[10‬فراه^^م‌آورد‪.‬‬
‫‪60‬‬

‫نيروهای‌مسلح‌آمريکا‌برای‌انجام‌عمليات‌هر‌هواپيمای‌بدون‌خلب^ان‌ش^کاری‌ک^ه‌ب^ر‬

‫فراز‌سوريه‌پرواز‌می‌کرد‪‌،‬احتياج‌به‌سی‌نفر‌داشت‪‌،‬در‌حالی‌که‌تحليل‌نتيجة‌اطلعات‬

‫بدست‌آمده‌حداقل‌هشتاد‌نفر‌ديگر‌را‌مشغول‌می‌کرد‪‌.‬در‌سال‌‪‌۲۰۱۵‬ني^^روی‌ه^^وايی‬

‫آمريکا‌فاقد‌نيروهای‌انسانی‌آموزش‌ديدة‌کافی‌ب^^رای‌اش^^غال‌تم^^ام‌اي^^ن‌موقعيت‌ه^^ای‬

‫کاری‌بود‌و‌از‌اين‌رو‌با‌يک‌بحران‌عجيب‌در‌ادارة‌هواپيماهای‌بدون‌خلبان‌مواجه‌شد‪.‬‬
‫)‪(13‬‬

‫اگر‌چنين‌باشد‪‌،‬بازار‌کار‌سال‌‪‌۲۰۵۰‬باي^^د‌ب^ا‌شاخص^^ة‌همک^اری‌انس^ان‌و‌ه^^وش‬

‫مصنوعی‌شناخته‌شود‪‌،‬نه‌رقابت‌ميان‌اين‌دو‪‌.‬در‌برخ^^ی‌زمينه‌ه^^ا‪‌‌،‬از‌خ^^دمات‌پلي^^س‬

‫گرفته‌تا‌بانکداری‪‌،‬گروه‌های‌»انسان‌‪‌+‬هوش‌مصنوعی«‌می‌تواند‌ب^^ر‌گ^^روه‌انس^^ان‌ها‌و‬

‫گروه‌کامپيوترها‌پيشی‌گیرد‪‌.‬بعد‌از‌آن‌که‌برنامة‌شطرنج‌»آی‌بی‌ام«‌ب^^ه‌ن^^ام‌»دي^^پ‬

‫بلو«‌گری‌کاسپاروف‌را‌در‌مسابقة‌سال‌‪‌۱۹۹۷‬شکست‌داد‪‌،‬انسان‌ها‌ب^^ازی‌ش^^طرنج‌را‬

‫متوقف‌نکردند‪‌،‬بلکه‌به‌لطف‌وجود‌مربيان‌هوش‌مصنوعی‪‌،‬قهرمان^ان‌انس^انی‌ش^^طرنج‬

‫بسيار‌ماهرتر‌از‌گذشته‌شدند‌و‌حداقل‌برای‌مدتی‌گروه‌»هوش‌مصنوعی‌‐‌انسان«‌به‬

‫نام‌سنتورز‌در‌شطرنج‌از‌انسان‌ها‌و‌از‌کامپيوترها‌پيشی‌گرفتند‪‌.‬به‌همين‌شکل‌هوش‬

‫مصنوعی‌می‌تواند‌در‌تمرين‌دادن‌بهترين‌کارآگاه‌ها‪‌،‬کارمندان‌بانک‌و‌س^^ربازان‌تاري^^خ‬
‫)‪(14‬‬
‫نقشی‌کمکی‌ايفا‌کند‪.‬‬

‫اما‌مشکل‌اين‌است‌که‌چنين‌مشاغلی‌احتمال‌سطح‌ب^^اليی‌از‌تخص^^ص‌را‌طل^^ب‬

‫می‌کنند‌و‌به‌اين‌دليل‌مشکل‌بيکاران‌فاقد‌مهارت‌را‌حل‌نخواهند‌کرد‪‌.‬ايجاد‌مشاغل‬
‫‪61‬‬

‫انسانی‌جديد‌می‌تواند‌ساده‌تر‌از‌بازآموزی‌افرادی‌باشد‌که‌به‌اين‌مش^^اغل‌می‌پردازن^^د‪.‬‬

‫طی‌موج‌اتوماسيون‌قبلی‪‌،‬مردم‌معمول‌می‌توانستند‌از‌يک‌کار‌تکراری‌و‌س^^ادة‌قبل^^ی‬

‫به‌کار‌مشابهی‌در‌فضای‌جديد‌بروند‪‌.‬يک‌کارگر‌مزرعه‌در‌سال‌ ‪‌۱۹۲۰‬که‌کار‌خود‌را‬

‫به‌دليل‌اتوماتيزه‌شدن‌کشاورزی‌از‌دست‌می‌داد‪‌،‬می‌توانست‌کاری‌در‌ي^^ک‌کارخان^^ة‬

‫تراکتورسازی‌بيابد‪‌.‬در‌سال‌‪‌۱۹۸۰‬ي^^ک‌ک^^ارگر‌بيک^^ار‌کارخ^^انه‌می‌توانس^^ت‌به‌عن^^وان‬

‫صندوق‌دار‌در‌يک‌س^^وپرمارکت‌ش^^روع‌ب^^ه‌ک^^ار‌کن^^د‪‌.‬چني^^ن‌جابه‌جايی‌ه^^ای‌ش^^غلی‬

‫امکان‌پذير‌ب^ود‪‌،‬زي^را‌انتق^ال‌از‌ي^ک‌مزرع^ه‌ب^ه‌ي^ک‌کارخ^انه‌و‌از‌ي^ک‌کارخ^انه‌ب^ه‬

‫سوپرمارکت‌مستلزم‌يک‌تجديد‌آموزش‌بسيار‌ساده‌بود‪.‬‬

‫اما‌در‌سال‌‪‌،۲۰۵۰‬اگر‌يک‌صندوق‌دار‌يا‌کارگر‌نساجی‌کار‌خود‌را‌در‌مقابل‌ي^^ک‬

‫ربات‌از‌دست‌بدهد‪‌،‬به‌سختی‌می‌تواند‌به‌عنوان‌يک‌محق^^ق‌س^^رطان‪‌،‬ي^^ک‌گردانن^^دة‬

‫هواپيمای‌بدون‌خلبان‌يا‌به‌عنوان‌عضوی‌از‌يک‌گروه‌»امور‌ب^^انکی‌انس^^ان‌ها‌و‌ه^^وش‬

‫مصنوعی«‌شروع‌به‌کار‌کند‪‌.‬اين‌ها‌فاقد‌مهارت‌های‌لزم‌هستند‪‌.‬در‌جنگ‌جهانی‌اول‬

‫معقول‌بود‌تا‌ميليون‌ها‌سرباز‌دون‌پايه‌را‌در‌پشت‌مسلسل‌ها‌گذاشت‌و‌در‌ابعاد‌ص^^دها‬

‫هزار‌به‌کشتن‌داد‪‌.‬مهارت‌فردی‌آن‌ها‌اهميتی‌نداشت‪‌.‬ام^^روز‌ني^^روی‌ه^^وايی‌آمريک^^ا‪،‬‬

‫عليرغم‌کمبود‌گردانندة‌هواپيمای‌بدون‌خلبان‌و‌تحليل‌گر‌داده‌ها‪‌،‬تمايلی‌ندارد‌تا‌اين‬

‫کمبود‌را‌با‌افراد‌بدون‌ص^^لحيت‌پ^^ر‌کن^^د‪‌.‬آن‌ه^^ا‌نمی‌خواهن^^د‌ک^^ه‌آن‌کارمن^^د‌ت^^ازه‬

‫استخدام‌شدة‌بی‌تجربه‌يک‌جشن‌عروسی‌افغ^انی‌را‌ب^ا‌ي^ک‌کنفران^^س‌س^^طح‌ب^الی‬

‫طالبان‌اشتباه‌بگيرد‪.‬‬
‫‪62‬‬

‫در‌نتيجه‪‌،‬ما‌عليرغم‌ظهور‌موقعيت‌های‌شغلی‌انسانی‌بس^^يار‪‌،‬ش^^اهد‌ظه^^ور‌ي^^ک‬

‫طبقة‌»بی‌مصرف«‌جديد‌هستيم‪‌.‬ما‌در‌واقع‌می‌توانيم‌شاهد‌بدترين‌حالت‌در‌هر‌دوی‬

‫اين‌موارد‌باشيم‌و‌همزمان‌گرفتار‌بيکاری‌گس^^ترده‌و‌کمب^^ود‌ک^^ارگران‌م^^اهر‌باش^^يم‪.‬‬

‫شايد‌آيندة‌افراد‌زيادی‌^‌همانند‌رانندگان‌ارابه‌‌در‌قرن‌نوزدهم‪‌،‬که‌بعدها‌به‌رانندگان‬

‫تاکسی‌بدل‌شدند‌^‌نشود‪‌،‬بلکه‌به‌سرنوشت‌اسب‌های‌قرن‌نوزدهم‌گرفتار‌ش^^وند‌ک^^ه‬
‫)‪(15‬‬
‫به‌طور‌فزاينده‌تماما‌از‌بازار‌کار‌کنار‌گذاشته‌شدند‪.‬‬

‫به‌علوه‪‌،‬هيچ‌کدام‌از‌مشاغل‌انسانی‌موجود‌هرگ^ز‌از‌تهدي^د‌اتوماس^يون‌آين^ده‌در‬

‫امان‌نخواهد‌بود‪‌.‬يک‌صندوق‌دار‌بيکار‌چهل‌سالة‌با‌مهارت‌پايين‪‌،‬ک^ه‌ب^ا‌توانايی‌ه^^ای‬

‫ابرانسانی‌خود‌موفق‌شده‌خود‌را‌به‌عنوان‌يک‌هدايت‌کنندة‌هواپيم^^ای‌ب^^دون‌خلب^^ان‬

‫بازآفرينی‌کند‪‌،‬ناگزير‌است‌ده‌سال‌بعد‌هم‌خود‌را‌دوباره‌بازآفرينی‌کن^^د‪‌،‬زي^^را‌در‌آن‬

‫زمان‌پرواز‌اين‌هواپيماها‌هم‌اتوماتيزه‌شده‌است‪‌.‬اين‌وض^^عيت‌غي^^ر‌قاب^^ل‌پيش‌بين^^ی‬

‫امکان‌سازماندهی‌اتحاديه‌ها‌و‌حقوق‌امنيت‌شغلی‌را‌هم‌با‌اشکال‌مواجه‌خواهد‌ک^^رد‪.‬‬

‫همين‌امروز‌بس^^ياری‌از‌مش^^اغل‌در‌اقتص^^ادهای‌پيش^^رفته‪‌،‬مش^^اغل‌م^^وقت‌بی‌آين^^ده‌‬

‫هستند‪‌،‬که‌غير‌ثابت‌و‌مقطع^^ی‌هس^^تند‪‌(16).‬چط^^ور‌می‌ت^^وان‌حرفه‌ه^^ايی‌ک^^ه‌به‌ط^^ور‬

‫لحظه‌ای‌ظهور‌می‌کنند‌و‌طی‌يک‌دهه‌ناپديد‌می‌شوند‌را‌اتحاديه‌ای‌کرد؟‬

‫به‌همين‌شکل‪‌،‬مناسبات‌ميان‌گروه‌های‌سنتور‌»انسان‌‐‌ک^^امپيوتر«‌احتم^^ال‌ب^^ه‬

‫جای‌يک‌مشارکت‌درازمدت‌به‌کشمکش‌های‌پيوس^^ته‌مي^^ان‌انس^^ان‌ها‌و‌کامپيوتره^^ا‬

‫شاخص‌خواهد‌شد‪‌.‬گروه‌هايی‌مثل‌شرلوک‌هولمز‌و‌دکتر‌واتسون‪‌،‬که‌منحصرا‌توسط‬
‫‪63‬‬

‫انسان‌ها‌تشکيل‌شده‌اند‪‌،‬معمول‌سلسله‌مراتبی‌ها‌و‌عادات‌پايداری‌به‌وج^^ود‌می‌آورن^^د‬

‫که‌تا‌دهه‌ها‌دوام‌می‌آورد‪‌.‬اما‌يک‌کارآگاه‌انس^^انی‌ک^^ه‌ب^^ا‌نظ^^ام‌ک^^امپيوتری‌واتس^^ون‬

‫آی‌بی‌ام]‪‌[11‬گروه‌تشکيل‌می‌دهد‪‌،‬در‌می‌يابد‌که‌هر‌عادتی‌دعوتی‌اس^^ت‌ب^^ه‌تلش^^ی‌و‬

‫هر‌سلسله‌مراتبی‌هم‌دعوتی‌است‌به‌انقلب‪‌.‬معاون‌ديروزی‌می‌تواند‌ب^^ه‌رئي^^س‌ف^^ردا‬
‫)‪(17‬‬
‫تبديل‌شود‌و‌تمام‌توافقنامه‌ها‌و‌دستورالعمل‌ها‌بايد‌هر‌ساله‌بازنويسی‌شوند‪.‬‬

‫نگاهی‌نزديک‌تر‌به‌دنيای‌شطرنج‌می‌تواند‌نشان‌ده^^د‌ک^^ه‌در‌درازم^^دت‌ب^^ه‌کج^^ا‬

‫رهسپاريم‪‌.‬درست‌است‌که‌سال‌ها‌بعد‌از‌آن‌که‌ديپ‌بل^^و‌کاس^^پاروف‌را‌شکس^^ت‌داد‪،‬‬

‫همکاری‌انسان‌^‌کامپيوتر‌در‌شطرنج‌شکوفا‌شد‪‌.‬اما‌طی‌سال‌های‌اخير‌کامپيوترها‌در‬

‫بازی‌شطرنج‌به‌قدری‌پيشرفت‌کرده‌اند‌ک^^ه‌همک^^اران‌انس^^انی‌آن‌ه^^ا‌ارزش‌خ^^ود‌را‌از‬

‫دست‌داده‌اند‌و‌احتمال‌به‌زودی‌کامل‌غيرضروری‌خواهند‌شد‪.‬‬

‫در‌تاريخ‌هفتم‌دسامبر‌‪‌۲۰۱۷‬يک‌نقطه‌عطف‌حياتی‌به‌وجود‌آمد‪‌.‬منظور‌زم^^انی‬

‫نيست‌که‌يک‌کامپيوتر‪‌،‬انسانی‌را‌در‌شطرنج‌شکست‌داد‌‐‌اين‌خبری‌قديمی‌است‌‐‬

‫بلکه‌زمانی‌بود‌که‌برنامة‌»آلفا‌زرو«ی‌گوگل‌برنامة‌»استاک‌فيش‌‪‌«‌۸‬را‌شکس^^ت‌داد‪.‬‬

‫استاک‌فيش‌‪‌۸‬قهرمان‌جهانی‌شطرنج‌کامپيوتری‌در‌س^^ال‌‪‌۲۰۱۶‬ب^^ود‪‌،‬ک^^ه‌تجربي^^ات‬

‫چند‌صد‌سالة‌انسانی‌و‌دهه‌ها‌تجربة‌کامپيوتری‌در‌شطرنج‌را‌در‌خود‌اندوخته‌بود‪‌.‬و‬

‫همچنين‌می‌توانست‌‪‌۷۰‬ميليون‌حرکت‌شطرنج‌را‌ظرف‌يک‌ثانيه‌محاسبه‌کند‪‌.‬اما‌از‬

‫طرف‌ديگر‌آلفا‌زرو‌فقط‌ ‪‌۸۰‬هزار‌محاسبة‌مشابه‌را‌در‌هر‌ثانيه‌انجام‌می‌داد‌و‌سازندة‬

‫انسانی‌آن‌هرگز‌هيچ‌استراتژی‌شطرنجی‌را‌ياد‌نگرفت‌^‌حتی‌استراتژهای‌آغاز‌را‪‌.‬ام^^ا‬
‫‪64‬‬

‫آلفا‌زرو‌از‌تازه‌ترين‌اصول‌آموختن‌دستگاهی‌استفاده‌می‌ک^^رد‌ت^^ا‌ب^^ا‌ب^^ازی‌ک^^ردن‌ب^^ا‬

‫خودش‪‌،‬شطرنج‌بياموزد‪‌.‬با‌اين‌وجود‌آلف^^ا‌زروی‌نوآم^^وز‌پ^^س‌از‌ص^^د‌ب^^ار‌تمري^^ن‪‌،‬در‬

‫مقابل‌استاک‌فيش‌ايستاد‌و‌‪‌۲۸‬بار‌از‌او‌برد‌و‌‪‌۷۲‬بار‌هم‌با‌او‌مساوی‌شد‌و‌حتی‌ي^^ک‬

‫بار‌هم‌نباخت‪‌.‬از‌آنجا‌که‌آلفا‌زرو‌هيچ‌چيز‌از‌انسان‌ها‌نياموخت‪‌،‬بس^^ياری‌از‌حرک^^ات‬

‫پيروزمندانه‌و‌استراتژهايش‌از‌ديد‌انسانی‌غير‌متع^ارف‌می‌نم^ود‪‌.‬ش^ايد‌اي^ن‌حرک^^ات‬

‫خلقانه‌تلقی‌می‌شدند‪‌،‬نه‌دقيقا‌نبوغ‌آميز‪.‬‬

‫آيا‌می‌توانيد‌حدس‌بزنيد‌که‌برای‌آلفا‌زرو‌چقدر‌طول‌کشيد‌ت^^ا‌ش^^طرنج‌را‌از‌اول‬

‫ياد‌بگيرد‪‌،‬خود‌را‌برای‌مسابقه‌با‌استاک‌فيش‌آم^^اده‌کن^^د‌و‌غراي^^ز‌نب^^وغ‌آميز‌خ^^ود‌را‬

‫متحول‌کند؟‌چهار‌س^اعت‪‌.‬ن^^ه‪‌،‬اش^تباه‌نخوانده‌اي^د!‌م^^ردم‌ط^ی‌ص^^دها‌س^^ال‌چني^ن‬

‫می‌پنداشتند‌که‌شطرنج‌يکی‌از‌سمبل‌های‌شکوهند‌خرد‌انسانی‌است‪‌.‬آلفا‌زرو‌مس^^ير‬

‫نادانی‌محض‌تا‌کمال‌خلقيت‌را‌ط^^ی‌چه^^ار‌س^^اعت‌پيم^^ود‪‌،‬ب^^دون‌هي^^چ‌به^^ره‌ای‌از‬
‫)‪(18‬‬
‫راهنمايی‌انسانی‪.‬‬

‫آلفا‌زرو‌تنها‌نرم‌افزار‌تخيل^ی‌موج^ود‌نيس^ت‪‌.‬برنامه‌ه^^ای‌بس^ياری‌اکن^ون‌به‌ط^ور‬

‫روزمره‌از‌بازيکنان‌انسانی‌شطرنج‌پيشی‌می‌گيرند‪‌،‬نه‌فقط‌در‌محاس^^بة‌مح^^ض‪‌،‬بلک^ه‬

‫حتی‌در‌»خلقيت«‪‌.‬در‌مسابقات‌شطرنج‌ميان‌انسان‌ها‌داوران‌همواره‌مراقب‌هس^^تند‬

‫تا‌بازيکنان‌سعی‌نکنند‌مخفيانه‌از‌کامپيوترها‌کمک‌بگيرن^^د‪‌.‬يک^^ی‌از‌راه‌ه^^ای‌کش^^ف‬

‫تقلب‌نظارت‌بر‌سطح‌خلقيت‌بازيکنان‌است‪‌.‬اگرآن‌ها‌يک‌حرکت‌خلقان^^ة‌اس^^تثنايی‬

‫انجام‌دهند‪‌،‬مظنون‌می‌شوند‌که‌حرکت‌بايد‌توس^^ط‌ک^^امپيوتر‌ص^^ورت‌گرفت^^ه‌باش^^د‪.‬‬
‫‪65‬‬

‫حداقل‌در‌شطرنج‪‌،‬خلقيت‌از‌هم‌اکنون‌نشان‌تجاری‌کامپيوترها‌اس^^ت‪‌،‬ن^^ه‌انس^^ان‌ها!‬

‫بنابر‌اين‌اگر‌شطرنج‌علمت‌هشدار‌دهنده‌است‪‌،‬پ^^س‌م^^ا‌ب^^ه‌درس^^تی‌اي^^ن‌اخط^^ار‌را‬

‫دريافت‌کرده‌ايم‌که‌در‌حال‌نابودی‌هستيم‪‌.‬آنچه‌ک^^ه‌ام^^روز‌در‌م^^ورد‌گ^^روه‌ش^^طرنج‬

‫»انسان‌^‌‌هوش‌مصنوعی«‌اتفاق‌می‌افتد‪‌،‬می‌تواند‌در‌ادامة‌راه‌برای‌گروه‌های‌انس^^ان‌^‬
‫)‪(19‬‬
‫هوش‌مصنوعی‌در‌خدمات‌پليس‪‌،‬پزشکی‌و‌بانکداری‌هم‌اتفاق‌بيفتد‪.‬‬

‫در‌نتيجه‪‌،‬ايجاد‌موقعيت‌های‌شغلی‌جديد‌و‌بازآموزی‌مردم‌برای‌ادارة‌آن‌مشاغل‪،‬‬

‫يک‌راه‌کار‌يکباره‌نيست‪‌.‬انقلب‌هوش‌مصنوعی‌يک‌حادثة‌يکباره‌نيست‌تا‌ب^^ازار‌ک^^ار‬

‫بر‌آن‌اساس‌تعادل‌جديد‌خود‌را‌برقرار‌سازد‪‌،‬بلکه‌فوران‌های‌باز‌هم‌بيشتری‌خواه^^د‬

‫داشت‪‌.‬از‌هم‌اکنون‌کارکنان‌کمی‌هستند‌که‌توقع‌داشته‌باشد‌تا‌آخر‌عم^^ر‌در‌هم^^ان‬

‫کار‌باقی‌بمانند‪‌(20).‬در‌سال‌‪‌۲۰۵۰‬نه‌فقط‌انديشة‌»يک‌استخدام‌ب^^رای‌تم^^ام‌عم^^ر«‪،‬‬

‫بلکه‌حتی‌انديشة‌»يک‌حرفه‌برای‌تمام‌عمر«‌می‌تواند‌انديشه‌ای‌منسوخ‌باشد‪.‬‬

‫حتی‌اگر‌بتوانيم‌به‌طور‌پيوسته‌موقعيت‌های‌شغلی‌جديدی‌ابداع‌کني^^م‌و‌ني^^روی‬

‫کار‌را‌بازآموزی‌کنيم‪‌،‬شايد‌بد‌نباشد‌از‌خود‌سؤال‌کنيم‌که‌آيا‌ي^^ک‌انس^^ان‌معم^^ولی‬

‫بنية‌عاطفی‌لزم‌برای‌زندگی‌بر‌بستر‌چنين‌تحولت‌بی‌پايانی‌را‌خواهد‌داشت‪‌.‬تغيي^ر‬

‫هميشه‌دغدغه‌آفرين‌بوده‌و‌دنيای‌تب‌آلود‌ابت^^دای‌ق^^رن‌بيس^^ت‌و‌يک^^م‌ي^^ک‌اپي^^دمی‬

‫جهانی‌استرس‌ايجاد‌کرده‌است‪‌(21).‬آيا‌مردم‌توانايی‌آن‌را‌دارند‌تا‌از‌عهدة‌نابس^^امانی‬

‫گسترش‌يابندة‌بازار‌کار‌و‌موقعيت‌های‌حرفه‌ای‌فردی‌فزاين^ده‌برآين^د؟‌م^ا‌ش^ايد‌ب^ه‬

‫فنون‌استرس‌کاهندة‌مؤثرتر‌نياز‌داشته‌باشيم‌^‌از‌دارو‌گرفت^^ه‌ت^^ا‌ب^^ازخورد‌عص^^بی‌و‬
‫‪66‬‬

‫مراقبه‌‪‌^‌meditation‬تا‌بتوانيم‌از‌تلشی‌ذهن‌انسان‌خردمند‌جلوگيری‌کنيم‪‌.‬ظه^^ور‬

‫يک‌طبقة‌»بی‌مصرف«‌در‌سال‌‪‌۲۰۵۰‬فقط‌به‌اين‌دليل‌نيست‌که‌موقعيت‌های‌شغلی‬

‫به‌طور‌مطلق‌از‌بين‌خواهند‌رفت‪‌،‬ي^^ا‌آم^^وزش‌مناس^^ب‌وج^^ود‌نخواه^^د‌داش^^ت‪‌،‬بلک^^ه‬

‫همچنين‌به‌اين‌دليل‌است‌که‌بنية‌ذهنی‌کافی‌وجود‌نخواهد‌داشت‪.‬‬

‫طبعا‌اکثر‌اين‌بحث‌ها‌حدس‌و‌گمان‌هستند‪‌.‬در‌مقطع‌نگارش‌اين‌کتاب‌‐‌ابتدای‬

‫سال‌‪‌‐‌۲۰۱۸‬اتوماسيون‌ص^نايع‌بس^^ياری‌را‌از‌دور‌خ^^ارج‌ک^^رده‪‌،‬ام^ا‌اي^ن‌منج^^ر‌ب^ه‬

‫بيکاری‌های‌گسترده‌نشده‌است‪‌.‬بيکاری‌در‌بسياری‌از‌کشورها‪‌،‬مثل‌آمريکا‪‌،‬به‌واقع‌در‬

‫پايين‌ترين‌سطح‌تاريخی‌خود‌است‪‌.‬هيچ‌کس‌به‌درستی‌نمی‌داند‌که‌آموزش‌از‌طريق‬

‫دستگاه‌و‌اتوماسيون‌چه‌ت^^أثيری‌در‌آين^^ده‌ب^^ر‌حرفه‌ه^^ای‌مختل^^ف‌خواه^^د‌داش^^ت‌و‬

‫تخمين‌يک‌جدول‌زمانی‌برای‌تحولت‌مناسب‌بسيار‌دشوار‌است‪‌،‬به‌خصوص‌ب^^ه‌اي^^ن‬

‫دليل‌که‌اين‌به‌همان‌اندازه‌که‌به‌تصميمات‌سياس^^ی‌و‌س^^نت‌های‌فرهنگ^^ی‌بس^^تگی‬

‫دارد‪‌،‬به‌پيشرفت‌های‌فنی‌هم‌مربوط‌است‪‌.‬بنابر‌اين‌حتی‌بعد‌از‌اين‌که‌وسايل‌نقلي^^ة‬

‫مستقل‌نشان‌دهند‌که‌مطمئن‌تر‌و‌ارزان‌تر‌از‌رانندگان‌انسانی‌هستند‪‌،‬ب^^ا‌اي^^ن‌وج^^ود‬

‫سياستمداران‌و‌مصرف‌کنندگان‌بايد‌برای‌س^^ال‌ها‪‌،‬ي^^ا‌ش^^ايد‌دهه‌ه^^ا‌اي^^ن‌تح^^ولت‌را‬

‫متوقف‌کنند‪.‬‬

‫ما‌نمی‌توانيم‌به‌خود‌اجازه‌دهيم‌که‌از‌خود‌راض^^ی‌باش^^يم‪‌.‬خطرن^^اک‌اس^^ت‌اگ^^ر‬

‫فرض‌کنيم‌که‌به‌اندازة‌کافی‌مشاغل‌جديد‌به‌وجود‌خواهد‌آمد‌ت^^ا‌ج^^ای‌مش^^اغل‌از‬

‫دست‌رفته‌را‌بگيرد‪‌.‬اين‌حقيقت‌که‌چنين‌چيزی‌طی‌امواج‌قبل^^ی‌اتوماس^^يون‌اتف^^اق‬
‫‪67‬‬

‫افتاد‪‌،‬مطلقا‌تضمينی‌بر‌اين‌نيست‌که‌تحت‌شرايط‌بسيار‌متفاوت‌قرن‌بيس^^ت‌و‌يک^^م‬

‫هم‌دوباره‌اتفاق‌مشابهی‌بيفتد‪‌.‬نابسامانی‌بالقوة‌اجتماعی‌و‌سياس^^ی‌به‌ق^^دری‌هش^^دار‬

‫دهنده‌است‌که‌حتی‌اگر‌احتمال‌بيکاری‌ه^^ای‌گس^ترده‌پ^^ايين‌باش^د‪‌،‬ب^از‌باي^د‌آن‌را‬

‫بسيار‌جدی‌بگیريم‪.‬‬

‫انقلب‌صنعتی‌در‌قرن‌نوزدهم‌مش^کلت‌و‌ش^رايط‌جدي^دی‌را‌به‌وج^ود‌آورد‌ک^ه‬

‫هيچ‌کدام‌از‌الگوهای‌موجود‌اجتماعی‪‌،‬اقتصادی‌و‌سياس^ی‌نمی‌توانس^تند‌از‌عه^دة‌آن‬

‫برآيند‪‌.‬نه‌فئوداليسم‪‌،‬نه‌نظام‌سلطنتی‌و‌ن^^ه‌ادي^^ان‌س^^نتی‪‌‌،‬هيچ‌ک^^دام‌ب^^رای‌ه^^دايت‬

‫کلن‌شهرهای‌صنعتی‪‌،‬ميليون‌ها‌کارگر‌بی‌ريشه‌و‌اقتص^^اد‌ن^^وينی‌ک^^ه‌هم^^واره‌تغيي^^ر‬

‫ماهيت‌می‌داد‌آمادگی‌نداشتند‪‌.‬در‌نتيجه‪‌،‬بشر‌ناگزير‌بود‌تا‌الگوه^^ای‌ک^^امل‌جدي^^دی‬

‫به‌وجود‌آورد‌^‌مثل‌دمکراسی‌های‌لي^^برالی‪‌،‬ديکتاتوری‌ه^^ای‌کمونيس^^تی‌و‌رژيم‌ه^^ای‬

‫فاشيستی‌^‌و‌بيش‌از‌يک‌قرن‌جنگ‌‌و‌انقلبات‌هولناک‌لزم‌بود‌تا‌اي^^ن‌الگوه^^ا‌را‌ب^ه‬

‫آزمايش‌بگذارند‪‌،‬گندم‌را‌از‌پوسته‌جدا‌کنن^^د‌و‌به^^ترين‌راه‌ه^^ا‌را‌به‌ک^^ار‌گيرن^^د‪‌.‬ک^^ار‬

‫کودکان‌در‌فضای‌ديکن^زی‌مع^ادن‌زغال‌س^نگ‪‌،‬جن^گ‌جه^انی‌اول‌و‌قحط^ی‌ب^زرگ‬

‫اوکرائين‌در‌سال‌های‌ ‪‌۱۹۳۲ ‌^‌۱۹۳۳‬فقط‌بخش‌کوچکی‌از‌بهايی‌بود‌که‌بشر‌در‌اين‬

‫قرن‌پرداخت‪.‬‬

‫چالش‌هايی‌که‌داده‌فن‌آوری‌و‌زيست‌فن‌آوری‌در‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌در‌مقابل‌بش^^ر‬

‫قرار‌می‌دهد‪‌،‬مسلما‌بسيار‌بزرگ‌تر‌از‌چالش‌هايی‌هستند‌ک^^ه‌موت^^ور‌‌بخ^^ار‪‌،‬راه‌آه^^ن‌و‬

‫الکتريسيته‌در‌قرن‌پيشين‌در‌برابر‌انسان‌ها‌قرار‌دادند‪‌.‬و‌ب^^ا‌ت^^وجه‌ب^^ه‌ني^^روی‌عظي^^م‬
‫‪68‬‬

‫تخريبی‌تمدن‌بشری‪‌،‬ما‌ديگر‌استطاعت‌الگوهای‌ناموفق‪‌،‬جنگ‌های‌جهانی‌و‌انقلبات‬

‫خونين‌بيشتری‌را‌نداريم‪‌.‬الگوهای‌ناموفق‌در‌اين‌زمان‌می‌توانند‌منجر‌ب^^ه‌جنگ‌ه^^ای‬

‫هسته‌ای‪‌،‬مهندسی‌ژنتيک‌هيولها‪‌،‬و‌تلشی‌کامل‌کرة‌زيستی‌ش^^وند‪‌.‬در‌ن^^تيجه‪‌،‬م^^ا‬

‫ناچار‌از‌اين‌هستيم‌تا‌بهتر‌از‌آنچه‌که‌در‌برابر‌انقلب‌ص^^نعتی‌از‌خ^^ود‌نش^^ان‌دادي^^م‪،‬‬

‫عمل‌کنيم‪.‬‬

‫از‌بی‌ربطی‌تا‌استثمار‬

‫راه‌حل‌های‌بالقوه‌در‌سه‌مقولة‌اصلی‌مورد‌بررسی‌ق^^رار‌می‌گي^^رد‪‌:‬ب^^رای‌جل^^وگيری‌از‬

‫ناپديد‌شدن‌موقعيت‌های‌شغلی‌چه‌بايد‌کرد؛‌برای‌ايجاد‌موقعيت‌ه^^ای‌ش^^غلی‌جدي^^د‬

‫چه‌بايد‌کرد؛‌و‌چنانچه‪‌،‬عليرغم‌تمام‌تلش‌ها‪‌،‬موقعيت‌های‌شغلی‌از‌دست‌رفته‌بسيار‬

‫بيشتر‌از‌مشاغل‌ايجاد‌شده‌باشد‪‌،‬چه‌بايد‌کرد‪.‬‬

‫جلوگيری‌از‌ناپديد‌شدن‌موقعيت‌های‌شغلی‌تماما‌ي^^ک‌اس^^تراتژی‌غي^^ر‌ج^^ذاب‌و‬

‫شايد‌غير‌قابل‌وصول‌باشد‪‌،‬زيرا‌بدين‌معنی‌خواهد‌بود‌که‌از‌قابليت‌های‌مثبت‌عظيم‬

‫هوش‌مصنوعی‌و‌فن‌آوری‌‌ربات‌ها‌صرف‌نظر‌کنيم‪‌.‬با‌اين‌حال‪‌،‬دولت‌ها‌باي^^د‌تص^^ميم‬

‫بگيرند‌آگاهانه‌سرعت‌اتوماسيون‌را‌پايين‌بياورند‪‌،‬تا‌دامن^^ة‌تش^^نجات‌حاص^^ل‌از‌آن‌را‬

‫کاهش‌دهند‌و‌اجازه‌دهند‌تا‌زمان‌اين‌روند‌را‌دوباره‌تنظي^^م‌کن^^د‪‌.‬فن‌آوری‌‌هيچگ^^اه‬

‫امری‌جبری‌نبوده‌است‌و‌اين‌حقيقت‌که‌کاری‌می‌تواند‌انج^^ام‌ش^^ود‌ب^^ه‌اي^^ن‌معن^^ی‬

‫نيست‌که‌بايد‌انجام‌شود‪‌.‬مديريت‌دولتی‌می‌‌تواند‌فن‌آوری‌‌های‌جدي^^د‌را‌ب^^ا‌م^^وفقيت‬
‫‪69‬‬

‫متوقف‌کند‪‌.‬برای‌مثال‪‌،‬ما‌در‌کشورهای‌عقب‌مانده‌طی‌دهه‌ه^^ا‌فن‌آوری‌‌ايج^^اد‌ب^^ازار‬

‫برای‌اندام‌های‌بدن‌انسانی‌^‌در‌»مزارع‌اندام‌«‌^‌را‌داشته‌ايم‌که‌جوابگ^^وی‌تقاض^^اهای‬

‫سيری‌ناپذير‌خريداران‌درماندة‌ثروتمند‌ب^^وده‌اس^^ت‪‌.‬چني^^ن‌م^^زارع‌ان^^دامی‌می‌توان^^د‬

‫ارزشی‌برابر‌با‌صدها‌ميليارد‌دلر‌داشته‌باشد‪‌.‬اما‌م^^ديريت‌دول^^تی‌از‌تج^^ارت‌آزادان^^ة‬

‫اندام‌های‌انسانی‌جلوگيری‌کرد‌و‌اگرچه‌يک‌بازار‌سياه‌برای‌ان^^دام‌های‌انس^^انی‌وج^^ود‬
‫)‪(22‬‬
‫دارد‪‌،‬اما‌بسيار‌کوچکتر‌و‌محدودتر‌از‌سطح‌توقع‌است‪‌.‬‬

‫کاهش‌سرعت‌تحولت‌می‌تواند‌به‌ما‌زمان‌بدهد‌ت^^ا‌ب^^ه‌ح^^د‌ک^^افی‌موقعيت‌ه^^ای‬

‫شغلی‌جديدی‌ايجاد‌کنيم‪‌،‬تا‌جای‌موقعيت‌های‌شغلی‌از‌دس^^ت‌رفت^^ه‌را‌بگيرن^^د‪‌.‬ام^^ا‬

‫چنانچه‌اشاره‌رفت‪‌،‬کارآفرينی‌اقتصادی‌بايد‌با‌يک‌انقلب‌در‌آم^^وزش‌و‌روان‌شناس^^ی‬

‫همراه‌شود‪‌.‬اگر‌فرض‌کنيم‌که‌موقعيت‌های‌شغلی‌جديد‌فقط‌مش^^اغل‌ک^اذب‌دول^^تی‬

‫نباشند‪‌،‬احتمال‌نيازمند‌سطح‌باليی‌از‌تخصص‌هس^^تيم‌و‌ب^^ه‌م^^وازات‌اين‌ک^^ه‌ه^^وش‬

‫مصنوعی‌به‌پيشرفت‌خود‌ادامه‌می‌دهد‪‌،‬کارمندان‌انسانی‌هم‌مل^^زم‌ب^^ه‌تغيي^^ر‌حرف^^ة‬

‫خود‌و‌آموختن‌سريع‌مهارت‌های‌جديد‌می‌شوند‪‌.‬در‌اينجا‌دولت‌ها‌بايد‌دخالت‌کنن^^د‪،‬‬

‫هم‌با‌کمک‌مالی‌به‌يک‌بخش‌آموزشی‌مادام‌العمر‌و‌هم‌با‌فراه^^م‌آوردن‌ي^^ک‌ش^^بکة‬

‫تأمين‌اجتماعی‌برای‌دوره‌های‌اجتناب‌ناپذير‌اين‌گذار‪‌.‬اگر‌يک‌فرد‌چه^^ل‌س^^اله‪‌،‬ک^^ه‬

‫شغل‌خود‌را‌به‌عنوان‌گردانندة‌هواپيمای‌بدون‌خلبان‌از‌دست‌داده‪‌،‬ب^^رای‌ب^^ازآفرينی‬

‫خود‌نياز‌به‌يک‌دورة‌سه‌سالة‌آموزشی‌در‌زمينة‌طراحی‌دنيای‌سايبری‌داشته‌باش^^د‪،‬‬

‫احتمال‌احتياج‌زيادی‌به‌کمک‌دولتی‌خواهد‌داشت‌تا‌بتواند‌خ^^ود‌و‌خ^^انواده‌اش‌را‌از‬
‫‪70‬‬

‫نظر‌اقتصادی‌تأمين‌کند‌)چني^^ن‌برن^^امه‌ای‌هم‌اکن^^ون‌توس^^ط‌دولت‌ه^^ای‌کش^^ورهای‬

‫اسکانديناوی‪‌،‬با‌شعار‌»حمايت‌از‌کارگران‪‌،‬نه‌از‌کار«‌شروع‌شده‌است(‪.‬‬

‫اما‌حتی‌اگر‌کمک‌های‌دولتی‌به‌حد‌کفايت‌ادامه‌يابند‪‌،‬چندان‌معلوم‌نيس^^ت‌ک^^ه‬

‫ميلياردها‌نفر‪‌،‬بدون‌اين‌که‌تعادل‌ذهنی‌خود‌را‌از‌دست‌بدهند‪‌،‬بتوانند‌مکررا‌خ^^ود‌را‬

‫بازآفرينی‌کنند‪‌.‬بنابر‌اين‌اگر‌عليرغم‌تمام‌تلش‌ها‪‌،‬شمار‌قابل‌ت^^وجهی‌از‌انس^^ان‌ها‌از‬

‫بازار‌کار‌خارج‌شوند‪‌،‬ناچار‌خواهيم‌ب^ود‌ت^^ا‌ب^ر‌روی‌الگوه^ای‌جدي^^دی‌ب^رای‌جوام^ع‬

‫پساشغلی‪‌،‬اقتصادهای‌پساشغلی‌و‌سياست‌های‌پساشغلی‌تحقيق‌کنيم‪‌.‬اولين‌گام‌اين‬

‫است‌که‌صادقانه‌اعتراف‌کنيم‌که‌آن‌الگوهای‌اجتم^^اعی‪‌،‬اقتص^^ادی‌و‌سياس^^ی‌ک^^ه‌از‬

‫گذشته‌به‌ارث‌برده‌ايم‪‌،‬برای‌مقابله‌با‌چنين‌چالش‌هايی‌نامناسب‌هستند‪.‬‬

‫مورد‌کمونيسم‌را‌مثال‌می‌آوريم‪‌.‬وقتی‌اتوماسيون‌پايه‌های‌نظام‌سرمايه‌را‌به‌لرزه‬

‫در‌می‌آورد‪‌،‬می‌توان‌چنين‌فرض‌کرد‌که‌زمان‌بازگشت‌کمونيسم‌فرا‌رسيده‌است‪‌.‬اما‬

‫کمونيسم‌برای‌بهره‌برداری‌از‌چنين‌بحرانی‌ساخته‌نشده‌است‪‌.‬کمونيسم‌قرن‌بيس^^تم‬

‫گمان‌می‌کرد‌که‌طبقة‌کارگر‌نقش‌حياتی‌در‌اقتصاد‌دارد‌و‌متفکرين‌کمونيست‌سعی‬

‫کردند‌تا‌به‌پروله‌تاريا‌بياموزند‌تا‌چگونه‌نيروی‌عظيم‌اقتصادی‌خود‌را‌به‌نفوذ‌سياسی‬

‫تبديل‌کنند‪‌.‬برنامة‌سياسی‌کمونيستی‌به‌طبقة‌کارگر‌فراخوان‌انقلب‌داد‪‌.‬اگر‌توده‌ها‬

‫ارزش‌اقتصادی‌خود‌را‌از‌دست‌بدهند‪‌،‬و‌ناگزير‌باشند‌تا‌به‌ج^^ای‌مب^^ارزه‌ب^^ا‌اس^^تثمار‬

‫عليه‌بی‌ربطی‌بجنگند‪‌،‬آنگاه‌چنين‌آموزه‌هايی‌به‌چه‌کار‌خواهند‌آمد؟‌چطور‌می‌ت^وان‬

‫بدون‌وجود‌يک‌طبقة‌کارگر‌يک‌انقلب‌کارگری‌برپا‌کرد؟‬
‫‪71‬‬

‫بعضی‌ها‌می‌توانند‌استدلل‌کنن^^د‌ک^^ه‌انس^^ان‌ها‌هرگ^^ز‌از‌نظ^^ر‌اقتص^^ادی‌بی‌رب^^ط‬

‫نخواهند‌شد‪‌،‬زيرا‌حتی‌اگر‌نتوانند‌در‌محيط‌کار‌با‌هوش‌مصنوعی‌رق^^ابت‌کنن^^د‪‌،‬ب^^از‬

‫همواره‌به‌عنوان‌مصرف‌کننده‌مورد‌نياز‌هستند‪‌.‬اما‌بسيار‌ناروش^^ن‌اس^^ت‌ک^^ه‌اقتص^^اد‬

‫آينده‌حتی‌به‌عنوان‌مصرف‌کننده‌به‌ما‌نياز‌داشته‌باشد‪‌.‬دستگاه‌ها‌و‌کامپيوتره^^ا‌ه^^م‬

‫می‌توانند‌مصرف‌کنند‪‌.‬در‌عالم‌نظر‪‌،‬اقتصادی‌می‌تواند‌وجود‌داش^^ته‌باش^^د‌ک^^ه‌در‌آن‬

‫يک‌شرکت‌معدن‌فلزات‪‌،‬آهن‌توليد‌می‌کند‌و‌آن‌را‌به‌ي^ک‌ش^^رکت‌فن‌آوری‌‌ربات‌ه^^ا‬

‫می‌فروشد‪‌.‬شرکت‌فن‌آوری‌‌ربات‌ها‌هم‌ربات‌توليد‌می‌کند‌و‌به‌ش^^رکت‌مع^^دن‌فل^^زات‬

‫می‌فروشد‪‌،‬که‌می‌تواند‌با‌استفاده‌از‌ربات‌ها‌آهن‌بيشتر‌استخراج‌کن^^د‪‌،‬و‌اي^^ن‌آهن‌ه^^ا‬

‫برای‌توليد‌ربات‌های‌بيشتر‌بکار‌می‌روند‪‌.‬و‌الی‌آخر‪‌.‬اين‌شرکت‌ها‌می‌توانند‌رشد‌کنند‬

‫و‌تا‌پهن^^ای‌کهکش^^ان‌گس^^ترش‌يابن^^د‪‌،‬و‌تم^^ام‌آن‌چي^^زی‌ک^^ه‌ني^^از‌دارن^^د‌ربات‌ه^^ا‌و‬

‫کامپيوترها‌است‪‌.‬آن‌ها‪‌،‬حتی‌برای‌فروش‌محصولت‌شان‪‌،‬به‌وج^^ود‌انس^^ان‌ها‌احتي^^اج‬

‫ندارند‪.‬‬

‫در‌واقع‪‌،‬کامپيوترها‌و‌الگوريتم‌ها‌از‌هم‌اکنون‪‌،‬علوه‌بر‌ايفای‌نقش‌تولي^^د‌کنن^^ده‪،‬‬

‫به‌عنوان‌مشتری‌هم‌عمل‌می‌کنند‪‌.‬برای‌مثال‪‌،‬الگوريتم‌ه^^ا‌ب^^ه‌مهم‌تري^^ن‌خري^^داران‬

‫سهام‪‌،‬اوراق‌قرضه‌و‌کالها‌بدل‌شده‌اند‌‪‌.‬به‌همين‌شکل‪‌،‬در‌عرصة‌تبليغات‪‌،‬مهم‌تري^^ن‬

‫مشتری‌يک‌الگوريتم‌است‪‌،‬و‌آن‌همان‌الگوريتم‌جس^ت‌وجوهای‌گوگ^ل‌اس^ت‪‌.‬وق^تی‬

‫کسانی‌صفحات‌وب‌را‌طراحی‌می‌کنند‪‌،‬اغلب‌به‌سليقة‌الگوريتم‌جست‌وجوی‌گوگ^^ل‬

‫پاسخ‌می‌دهند‪‌،‬نه‌به‌سليقة‌هر‌انسان‌ديگری‪.‬‬
‫‪72‬‬

‫طبعا‌الگوريتم‌ها‌فاقد‌هش^^ياری‌هس^^تند]‪‌[12‬و‌ب^^ر‌خلف‌مص^^رف‌کنندگان‌انس^^انی‪،‬‬

‫نمی‌توانند‌از‌آنچه‌می‌خرند‌لذت‌ببرند‌و‌تصميمات‌ش^ان‌توس^ط‌احساس^^ات‌و‌ع^^واطف‌‬

‫شکل‌نگرفته‌است‪‌.‬الگوريتم‌جست‌وجوی‌گوگل‌نمی‌تواند‌بستنی‌را‌بچشد‪‌.‬الگوريتم‌ها‬

‫چيزها‌را‌بر‌اساس‌محاسبات‌درون^^ی‌و‌اولويت‌ه^^ای‌ازقب^^ل‌نه^^اد‌ش^^ده‌در‌برنامه‌ش^^ان‬

‫انتخاب‌می‌کنند‌و‌اين‌اولويت‌ها‌دنيا‌را‌به‌گونه‌ای‌فزاين^^ده‌ش^^کل‌می‌دهن^^د‪‌.‬الگ^^وريتم‬

‫جست‌وجوی‌گوگل‌در‌مورد‌رده‌بندی‌کردن‌صفحات‌وب‌فروشندگان‌بس^^تنی‌س^^ليقة‬

‫بسيار‌ظريف‌و‌پيچيده‌ای‌دارد‌و‌موفق‌ترين‌فروش^^ندگان‌بس^^تنی‌در‌دني^^ا‌همان‌ه^^ايی‬

‫هستند‌که‌در‌رده‌بندی‌الگوريتم‌جست‌وجوی‌گوگل‌اولويت‌می‌يابند‌^‌نه‌آن‌هايی‌ک^^ه‬

‫خوشمزه‌ترين‌بستنی‌را‌توليد‌می‌کنند‪.‬‬

‫من‌اينجا‌به‌موردی‌از‌تجربة‌خودم‌اش^^اره‌می‌کن^^م‪‌.‬م^^ن‌وق^^تی‌کت^^ابی‌را‌منتش^^ر‬

‫می‌کنم‪‌،‬ناشرين‌از‌من‌می‌خواهند‌تا‌توضيح‌مختصری‌بنويسم‌تا‌آن‌ها‌بتوانند‌در‌نش^^ر‬

‫آنلين‌خود‌از‌آن‌استفاده‌کنند‪‌.‬اما‌آن‌ها‌يک‌متخصص‌ويژه‌دارند‌ک^ه‌نوش^تة‌م^را‌ب^ا‬

‫سليقة‌الگوريتم‌گوگل‌سازگار‌می‌کند‪‌.‬فرد‌متخصص‌متن‌مرا‌مرور‌می‌کند‌و‌می‌گويد‪:‬‬

‫»از‌اين‌واژه‌استفاده‌نکن‌^‌آن‌واژه‌را‌به‌جايش‌به‌کار‌ببر‪‌.‬آنگاه‌م^^ا‌از‌الگ^^وريتم‌گوگ^^ل‬

‫توجه‌بيشتری‌می‌گيريم«‪‌.‬ما‌می‌دانيم‌که‌اگر‌فقط‌بت^^وانيم‌ت^^وجه‌الگ^^وريتم‌گوگ^^ل‌را‬

‫جلب‌کنيم‪‌‌،‬مردم‌را‌در‌مشت‌خود‌خواهيم‌داشت‪.‬‬

‫پس‌اگر‌انسان‌ها‪‌،‬هم‌به‌عنوان‌توليد‌کننده‌و‌ه^^م‌مص^^رف‌کنن^^ده‪‌،‬غي^^ر‌ض^^روری‬

‫می‌شوند‪‌،‬چه‌چيزی‌بقای‌جس^^می‌و‌س^^لمت‌روح^^ی‌آن‌ه^^ا‌را‌تض^^مين‌می‌کن^^د؟‌م^^ا‬
‫‪73‬‬

‫نمی‌توانيم‌منتظر‌بحران‌شويم‌و‌قبل‌از‌آن‌که‌به‌دنبال‌پاسخ‌ها‌بگردي^^م‪‌،‬ب^^ا‌تم^^ام‌ق^^وا‬

‫فوران‌کنيم‪‌.‬آنگاه‌ديگر‌خيلی‌دير‌است‪‌.‬برای‌برآمدن‌از‌عهدة‌نابسامانی‌های‌بی‌س^^ابقة‬

‫فنی‌و‌اقتصادی‌قرن‌بيست‌و‌يکم‪‌،‬بايد‌به‌ناگزير‌در‌اسرع‌وق^ت‌الگوه^^ای‌اجتم^اعی‌و‬

‫اقتصادی‌جديدی‌ايجاد‌کنيم‪‌.‬اين‌الگوه^^ا‌باي^د‌ب^ر‌اي^ن‌اس^اس‌ه^دايت‌ش^وند‌ک^ه‌از‬

‫انسان‌ها‌حمايت‌کنند‪‌،‬نه‌از‌موقعيت‌های‌شغلی‪‌.‬بسياری‌از‌مشاغل‌از‌نظ^^ر‌جس^^می‌و‬

‫روحی‌جانکاه‌هستند‌و‌ارزش‌آن‌را‌ندارند‌تا‌حفظ‌شوند‪‌.‬هيچ‌کس‌آرزو‌نمی‌کن^^د‌ک^^ه‬

‫صندوق‌دار‌شود‪‌.‬آنچه‌که‌بايد‌بر‌آن‌تأکيد‌کني^^م‌ب^^رآوردن‌نيازه^^ای‌پ^^ايه‌ای‌م^^ردم‌و‬

‫حفاظت‌از‌جايگاه‌اجتماعی‌و‌کرامت‌انسانی‌آن‌ها‌است‪.‬‬
‫]‪[13‬‬
‫يک‌الگوی‌جديد‌که‌بيش‌از‌پيش‌جلب‌توجه‌می‌کند‪»‌،‬درآمد‌همگانی‌پ^^ايه‌«‬

‫است‪‌.‬اين‌الگو‌پيشنهاد‌می‌کند‌که‌دولت‌ها‌می‌توانند‌با‌ماليات‌بس^^تن‌ب^^ر‌ش^^رکت‌ها‌و‬

‫ميلياردره^^ا‌و‌نظ^^ارت‌ب^^ر‌الگوريتم‌ه^^ا‌و‌ربات‌ه^^ا‪‌،‬هزين^^ة‌لزم‌ب^^رای‌ي^^ک‌مس^^تمری‬

‫سخاوتمندانه‌برای‌برطرف‌کردن‌نيازهای‌پايه‌ای‌همة‌مردم‌را‌به‌دست‌آورند‪‌.‬اين‌اقدام‬

‫فشارهای‌ناشی‌از‌بيکاری‌و‌نابسامانی‌اقتصادی‌برای‌افراد‌فقي^^ر‌را‌ک^^اهش‌می‌ده^^د‌و‬

‫همزمان‌از‌ثروتمندان‌در‌مقابل‌طغيان‌های‌عمومی‌حف^^اظت‌می‌کن^^د‪‌(23).‬ي^^ک‌نظري^^ة‬

‫ديگر‌در‌اين‌ارتباط‌پيش^^نهاد‌می‌کن^^د‌ک^^ه‌دامن^^ة‌آن‌فعاليت‌ه^^ای‌انس^^انی‌را‌ک^^ه‌ب^^ر‬

‫»مش^^اغل«‌تمرک^^ز‌می‌کنن^^د‪‌،‬گس^^ترش‌دهي^^م‪‌.‬هم‌اکن^^ون‌ميليارده^^ا‌پ^^در‌و‌م^^ادر‌از‬

‫فرزندان‌ش^^ان‌مراقب^^ت‌می‌کنن^^د‪‌،‬همس^^ايه‌ها‌ب^^ه‌ه^^م‌کم^^ک‌می‌کنن^^د‪‌،‬و‌ش^^هروندان‬

‫انجمن‌هايی‌را‌سازمان‌می‌دهند‪‌،‬بدون‌آن‌که‌چنين‌فعاليت‌های‌ارزشمندی‌به‌عن^^وان‬
‫‪74‬‬

‫»کار«‌به‌رسميت‌شناخته‌شوند‪‌.‬شايد‌لزم‌باشد‌تا‌ما‌ذهنيت‌خ^ود‌را‌ع^^وض‌کني^^م‌و‬

‫چنين‌فکر‌کنيم‌که‌مراقبت‌از‌يک‌کودک‌قطعا‌مهم‌ترين‌و‌پرچالش‌ترين‌کار‌در‌دني^^ا‬

‫است‪‌.‬در‌اين‌صورت‌با‌مشکل‌بيکاری‌روبه‌رو‌نخ^^واهيم‌ب^ود‪‌،‬ح^تی‌اگ^^ر‌کامپيوتره^^ا‌و‬

‫ربات‌ها‌جای‌تمام‌راننده‌ها‪‌،‬کارمندان‌بانک‌و‌وکل‌را‌بگيرن^^د‪‌.‬البت^^ه‌آنگ^^اه‌اي^^ن‌س^^ؤال‬

‫پيش‌می‌آيد‌که‌چه‌کسی‌کم‌و‌کيف‌اين‌‌کاره^^ای‌ت^^ازه‌به‌رس^^ميت‌ش^^ناخته‌ش^^ده‌را‬

‫تعيين‌کند‌و‌پولی‌برای‌آن‌ها‌بپردازد؟‌نظر‌به‌اينکه‌نوزادان‌شش‌ماهه‌مزدی‌به‌م^^ادر‬

‫خود‌نمی‌پردازند‪‌،‬شايد‌دولت‌بايد‌چنين‌مسئوليتی‌را‌به‌عهده‌گيرد‪‌.‬و‌از‌آنجا‌ک^^ه‌م^^ا‬

‫می‌خواهيم‌که‌اين‌مزدها‌پاسخگوی‌تمام‌مخارج‌پ^^ايه‌ای‌ي^^ک‌خ^^انواده‌باش^^د‪‌،‬نتيج^^ة‬

‫نهايی‌کمابيش‌همان‌چيزی‌است‌که‌»درآمد‌همگانی‌پايه«‌مطرح‌می‌کند‪.‬‬

‫يک‌گزينة‌ديگر‌اين‌است‌که‌دولت‌ها‌به‌جای‌حم^^ايت‌از‌ط^^رح‌»درآم^^د‌همگ^^انی‬

‫پايه«‌از‌»خدمات‌همگانی‌پايه«‌پشتيبانی‌مالی‌کنند‪‌.‬دولت‌به‌جای‌اينک^^ه‌پ^^ولی‌ب^^ه‬

‫مردم‌بپردازد‌)که‌مردم‌با‌آن‌می‌توانند‌همه‌چيزی‌که‌می‌خواهند‌بخرند(‪‌،‬از‌آم^^وزش‬

‫رايگان‪‌،‬خدمات‌درمانی‌رايگان‪‌،‬حمل‌و‌نقل‌رايگ^^ان‌و‌غي^^ره‌پش^^تيبانی‌کن^^د‪‌.‬اي^^ن‌در‬

‫حقيقت‌چشم‌انداز‌آرمانی‌کمونيسم‌است‪‌.‬اما‌از‌آنجا‌که‌برنامة‌کمونيس^^تی‌در‌برپ^^ايی‬

‫انقلب‌طبقة‌کارگر‌می‌تواند‌منسوخ‌ش^^ده‌باش^^د‪‌،‬ش^^ايد‌کماک^^ان‌بت^^وانيم‌اي^^ن‌ه^^دف‬

‫کمونيستی‌را‌به‌صورت‌های‌ديگری‌متحقق‌کنيم‪.‬‬

‫در‌اين‌که‌آيا‌درآمد‌همگانی‌پايه‌)که‌يک‌آرم^^ان‌نظ^^ام‌کاپيتاليس^^م‌اس^^ت(‪‌،‬به^^تر‬

‫است‪‌،‬يا‌خدمات‌همگانی‌پايه‪)‌،‬که‌آرمان‌کمونيستی‌است(‪‌،‬جای‌بحث‌اس^^ت‪‌.‬ه^^ر‌دو‬
‫‪75‬‬

‫گزينه‌مزايا‌و‌معایبی‌دارند‪‌.‬اما‌فرقی‌نمی‌کند‌که‌کدام‌آرمان‌را‌انتخاب‌کنيم‪‌،‬مشکل‬

‫اصلی‌تشخيص‌واقعی‌مفهوم‌»همگانی«‌و‌»پايه«‌است‪.‬‬

‫همگانی‌چيست؟‬

‫وقتی‌صحبت‌از‌حمايت‌همگانی‌پايه‌به‌ميان‌می‌آيد‌^‌حال‌به‌شکل‌درآمد‌يا‌خدمات‬

‫^‌منظور‌معمول‌حمايت‌ملی‌پايه‌است‪‌.‬تمام‌ابتکارات‌»درآمد‌همگانی‌پايه«‌ت^^اکنون‬

‫مؤکدا‌ملی‌يا‌منطقه‌ای‌بوده‌اند‪‌.‬در‌ژانوية‌ ‪‌۲۰۱۷‬فنلند‌يک‌تجربة‌دو‌ساله‌را‌آغاز‌کرد‬

‫و‌دو‌هزار‌بيکار‌فنلندی‌را‌با‌مبلغی‌معادل‌‪‌۵۶۰‬يورو‌در‌ماه‌تح^^ت‌پوش^^ش‌ق^^رار‌داد‪،‬‬

‫صرف‌نظر‌از‌اينکه‌آن‌ها‌کاری‌پيدا‌کنند‌يا‌نه‪‌.‬تجربي^^ات‌مش^^ابهی‌در‌اي^^الت‌کان^^ادايی‬

‫انتاريو‪‌،‬در‌شهر‌ايتاليايی‌ليوورنو‌و‌چندين‌شهر‌هلندی‌در‌جريان‌اس^^ت‪)‌(24).‬س^^وئيس‬

‫در‌سال‌‪‌۲۰۱۶‬به‌منظور‌تدوين‌برنامه‌ای‌برای‌»درآمد‌ملی‌پايه«‌يک‌همه‌پرس^^ی‌برپ^^ا‬

‫کرد‪‌،‬اما‌رأی‌دهندگان‌آن‌را‌رد‌کردند)‪.( (25‬‬

‫مشکل‌چنين‌برنامه‌های‌مل^^ی‌و‌منطقه‌ای‌اي^^ن‌اس^^ت‌ک^^ه‌ش^^ايد‌قرباني^^ان‌اص^^لی‬

‫اتوماسيون‌در‌فنلند‪‌،‬انتاريو‪‌،‬ليوورنو‌يا‌آمستردام‌زندگی‌نمی‌کنند‪‌.‬جهانی‌سازی‌مردم‬

‫يک‌کشور‌را‌کامل‌وابسته‌به‌بازارهای‌کشورهای‌ديگر‌کرده‌است‪‌،‬اما‌اتوماسيون‌باي^^د‬

‫معضل‌ارتباط‌بخش‌های‌گسترده‌ای‌از‌شبکة‌تجاری‌جهانی‌را‌با‌پيام^^دهای‌فاجعه‌ب^^ار‬

‫در‌ضعيف‌ترين‌حلقه‌های‌زنجير‌بررسی‌کند‪‌.‬در‌قرن‌بيستم‌کشورهای‌در‌ح^ال‌رش^^د‪،‬‬

‫به‌دليل‌نداشتن‌منابع‌طبيعی‪‌،‬برای‌پيشرفت‌اقتصادی‌خود‪‌،‬عمدتا‌به‌ف^^روش‌ني^^روی‬
‫‪76‬‬

‫کار‌ارزان‌کارگران‌ساده‌تکيه‌می‌کردند‪‌.‬امروزه‌ميليون‌ها‌بنگلدشی‌زندگی‌خ^^ود‌را‌از‬

‫راه‌توليد‌پيراهن‌و‌فروش‌آن‌به‌مشتريان‌در‌آمريک^^ا‌می‌گذرانن^^د‪‌،‬در‌ح^^الی‌که‌م^^ردم‬

‫بنگالور‌معاش‌خود‌را‌به‌عنوان‌تلفن‌چی‌در‌ي^^ک‌مرک^^ز‌تلفن^^ی‌ب^^رای‌پاس^^خگويی‌ب^^ه‬
‫)‪(26‬‬
‫شکايات‌مشتريان‌آمريکايی‌تأمين‌می‌کنند‪.‬‬

‫با‌ظهور‌هوش‌مصنوعی‪‌،‬ربات‌ها‌و‌چاپگرهای‌سه‌بععدی‪‌،‬ک^^ار‌ارزان‌غي^^ر‌تخصص^^ی‬

‫اهميت‌خود‌را‌از‌دست‌می‌دهد‪‌.‬به‌جای‌توليد‌پيراهن‌در‌داکا‌و‌انتقال‌طولنی‌دري^ايی‬

‫آن‌به‌آمريکا‌می‌توان‌بارکد‌پيراهن‌را‌به‌صورت‌آنلين‌از‌»آمازون‪.‬کام«‌بخريد‌و‌آن‌را‬

‫در‌نيويورک‌توليد‌کنيد‪‌.‬مرکز‌چاپگره^^ای‌س^ه‌بعدی‌در‌بروکلي^^ن‌می‌توان^^د‌ج^^ايگزين‬

‫مغازه‌های‌زارا‌و‌پرادا‌در‌خيابان‌پنجم‌شود‪‌،‬و‌کسانی‌هم‌هستند‌که‌حتی‌يک‌چ^^اپگر‬

‫در‌خانه‌دارند‪‌.‬همزمان‪‌،‬مشتری‌می‌تواند‌به‌جای‌تماس‌گرفتن‌با‌خ^^دمات‌مش^^تری‌در‬

‫بنگالور‌و‌طرح‌شکايت‌خود‌در‌مورد‌چاپگر‌خري^^داری‌ش^^ده‪‌،‬ب^^ا‌ي^^ک‌نماين^^دة‌ه^^وش‬

‫مصنوعی‌در‌پايگاه‌اينترنتی‌گوگل‌تماس‌بگيرد‌)که‌کلم‌و‌آهنگ‌صدايش‌متناسب‌با‬

‫مقتضيات‌مشتری‌است(‪‌.‬کارگران‌جديدا‌بيکار‌شده‌و‌تلفن‌چی‌ها‌در‌مرک^^ز‌تلفن^^ی‌در‬

‫داکا‌و‌بنگالور‌فاقد‌آموزش‌لزم‌در‌سازگاری‌برای‌طراحی‌م^^د‌روز‪‌،‬ي^^ا‌نوش^^تن‌برنام^^ة‬

‫کامپيوتری‌هستند‌^‌پس‌چطور‌به‌بقای‌خود‌ادامه‌خواهند‌داد؟‬

‫اگر‌هوش‌مصنوعی‌و‌چاپگرهای‌س ^ه‌بعدی‌در‌حقيق^^ت‌ج^^ايگزين‌بنگلدش ^ی‌ها‌و‬

‫بنگالورها‌شوند‪‌،‬آنگاه‌درآمدی‌که‌قبل‌به‌جنوب‌آسيا‌روانه‌می‌شد‪‌،‬اکنون‌صندوق‌های‬

‫غول‌های‌فن‌آوری‌معدود‌در‌کاليفرني^^ا‌را‌پ^^ر‌می‌کن^^د‪‌.‬به‌ج^^ای‌اينک^^ه‌رش^^د‌اقتص^^ادی‬
‫‪77‬‬

‫شرايط‌را‌در‌تمام‌دنيا‌بهبود‌دهد‪‌،‬ما‌شاهد‌انباشت‌ثروت‌عظيم‌جديدی‌توسط‌مراک^ز‬

‫فن‌آوری‌‌پيشرفته‪‌،‬مثل‌سيليکون‌والی‌هستيم‪‌،‬همزمان‌که‌کش^^ورهای‌در‌ح^^ال‌رش^^د‬

‫بسياری‌سقوط‌می‌کنند‪.‬‬

‫طبعا‌پيشرفت‌شماری‌از‌اقتصادهای‌در‌حال‌رشد‌^‌مثل‌هن^^د‌و‌بنگلدش‌^‌باي^^د‬

‫به‌قدر‌کافی‌سريع‌باشد‌تا‌بتوانند‌به‌گ^^روه‌برن^^ده‌ملح^^ق‌ش^^وند‪‌.‬بع^^د‌از‌م^^دت‌زم^^انی‬

‫فرزن^^دان‌ي^^ا‌نوادگ^^ان‌ک^^ارگران‌نس^^اجی‌و‌تلفن‌چی‌ه^^ای‌مرک^^ز‌تلفن^^ی‌می‌توانن^^د‌ب^^ه‬

‫مهندسين‌و‌کارآفرينانی‌تبديل‌شوند‌ک^^ه‌س^^ازنده‌و‌مال^^ک‌کامپيوتره^^ا‌و‌چاپگره^^ای‬

‫سه‌بععدی‌می‌شوند‪‌.‬اما‌زمان‌برای‌چنين‌گذاری‌در‌حال‌اتمام‌است‪‌.‬در‌گذشته‌ني^^روی‬

‫کار‌غير‌تخصصی‌ارزان‌به‌عنوان‌پلی‌مطمئن‌مي^^ان‌بخش‌ه^^ای‌اقتص^^اد‌جه^^ان‌عم^^ل‬

‫می‌کرد‌و‌حتی‌اگر‌کشوری‌به‌کندی‌پيش‌می‌رفت‪‌،‬می‌توانست‌انتظار‌داشته‌باشد‌که‬

‫سرانجام‌به‌امنيت‌دست‌خواهد‌يافت‪‌.‬برداشتن‌گام‌های‌درست‌از‌پيشرفت‌های‌س^^ريع‬

‫مهم‌تر‌است‪‌.‬اما‌اکنون‌اين‌پل‌به‌ل^^رزه‌درآم^^ده‌اس^^ت‌و‌به‌زودی‌ف^^رو‌خواه^^د‌ريخ^^ت‪.‬‬

‫آن‌هايی‌که‌تا‌کنون‌از‌اين‌پل‌گذر‌کرده‌اند‌^‌و‌از‌نيروی‌کار‌ارزان‌به‌صنايع‌پيش^^رفته‬

‫تحول‌يافته‌اند‌^‌شايد‌از‌مهلکه‌سالم‌به‌در‌آيند‪‌.‬اما‌آن‌هايی‌که‌عقب‌مانده‌اند‪‌،‬احتم^^ال‬

‫در‌آن‌سوی‌اين‌شکاف‌عظيم‌باقی‌مانده‌اند‪‌،‬ب^دون‌آن‌ک^ه‌امک^انی‌ب^رای‌عب^ور‌از‌پ^ل‬

‫داشته‌باشند‪‌.‬اگر‌ببينيد‌که‌کسی‌نيروی‌کار‌ارزان‌و‌سادة‌شما‌را‌نمی‌خواه^^د‌و‌ش^^ما‬

‫هم‌منابع‌لزم‌برای‌ايجاد‌يک‌نظام‌آموزشی‌خوب‌و‌امکان‌آموزش‌مهارت‌های‌جدي^^د‬
‫)‪(27‬‬
‫به‌آن‌ها‌را‌نداريد‪‌،‬چه‌خواهيد‌کرد؟‬
‫‪78‬‬

‫پس‌آنگاه‌سرنوشت‌ولگرده^^ا‌چ^^ه‌خواه^^د‌ش^^د؟‌رأی‌دهن^^دگان‌آمريک^^ايی‌می‌توانن^^د‬

‫بپذيرند‌که‌ماليات‌هايی‌که‌توسط‌ش^^رکت‌های‌آمريک^^ايی‌آم^^ازون‌و‌گوگ^^ل‌پرداخ^^ت‬

‫می‌شود‌می‌تواند‌به‌عنوان‌کمک‌مالی‌يا‌خدمات‌رايگان‌ب^رای‌ک^ارگران‌بيک^ار‌مع^ادن‬

‫پن‌سيل‌وانيا‌و‌رانندگان‌تاکسی‌بيکار‌در‌نيويورک‌استفاده‌شود‪‌.‬اما‌آيا‌رأی‌دهن^^دگان‬

‫آمريکايی‌می‌توانند‌بپذيرند‌که‌اين‌ماليات‌ها‌برای‌حمايت‌از‌بيکاران‌در‌من^^اطقی‌ک^^ه‬

‫رئيس‌جمهور‌ترامپ‌»کشورهای‌گ^وه‌دون^ی« ‪‌shithole countries‬خوان^ده‪‌،‬اس^تفاده‬

‫شود؟)‪‌(28‬اگر‌شما‌باور‌می‌کنيد‌که‌رأی‌دهندگان‌اين‌را‌بپذيرند‪‌،‬پ^س‌می‌تواني^د‌ب^اور‬

‫داشته‌باشيد‌که‌سانتا‌کلوس‌در‌ايستر‌بنی‌مشکل‌را‌حل‌خواهد‌کرد‪.‬‬

‫منظور‌از‌پايه‌چيست؟‬

‫»حمايت‌همگانی‌پايه«‌به‌معنی‌اهميت‌دادن‌به‌نيازهای‌پايه‌ای‌انس^^ان‌ها‌اس^^ت‪‌،‬ام^^ا‬

‫هيچ‌تعريف‌پذيرفته‌شده‌ای‌برای‌آن‌وجود‌ن^^دارد‪‌.‬از‌ي^^ک‌چش^م‌انداز‌زيست‌ش^^ناختی‬

‫محض‪‌،‬يک‌انسان‌خردمند‌نياز‌به‌‪‌۱۵۰۰‬تا‌‪‌۲۵۰۰‬کالری‌در‌روز‌دارد‌تا‌زن^^ده‌بمان^^د‪.‬‬

‫بيش‌از‌اين‌زائد‌است‪‌.‬اما‌تم^ام‌فرهنگ‌ه^^ا‌در‌تاري^^خ‪‌،‬نيازه^ايی‌را‌ب^ه‌عن^وان‌»پ^ايه«‬

‫ترسيم‌کرده‌اند‌که‌بي^ش‌از‌اي^ن‌خ^ط‌فق^ر‌زيس^تی‌اس^ت‪‌.‬در‌اروپ^ای‌ق^رون‌وس^^طی‬

‫دسترسی‌به‌خدماتی‌کليسايی‌حتی‌مهم‌ت^^ر‌از‌غ^^ذا‌ب^^ود‪‌،‬زي^^را‌از‌روح‌ج^^اودانی‌اف^^راد‬

‫مراقبت‌می‌کرد‪‌،‬که‌برتر‌از‌جسم‌زودگذر‌آن‌ها‌بود‪‌.‬در‌اروپای‌امروزی‌آموزش‌عم^ومی‬

‫و‌خدمات‌درمانی‌به‌عنوان‌نيازهای‌پايه‌پذيرفته‌شده‌است‌و‌حتی‌کسانی‌ه^^م‌اظه^^ار‬
‫‪79‬‬

‫می‌کنند‌که‌دسترسی‌به‌اينترنت‌اکنون‌برای‌هر‌مرد‪‌،‬زن‌و‌کودکی‌حياتی‌است‪‌.‬اگ^^ر‬

‫در‌سال‌‪‌۲۰۵۰‬دولت‌متحد‌جهانی‌بپذيرد‌که‌برای‌فراهم‌آوردن‌حمايت‌پايه‌برای‌هر‬

‫انسانی‌بر‌روی‌زمين‌^‌در‌داکا‌همچون‌ديترويت‌^‌بر‌گوگل‪‌،‬آمازون‪‌،‬باي^^دو‌و‌تنس^^نت‬

‫ماليات‌ببندد‪‌،‬چگونه‌بايد‌»پايه«‌را‌تعريف‌کند؟‬

‫برای‌مثال‪‌،‬آموزش‌پايه‌چيست؟‌خواندن‌و‌نوشتن؟‌يا‌نوش^^تن‌برنام^^ة‌ک^^امپيوتر‌و‬

‫نواختن‌ويولون؟‌آيا‌فقط‌دورة‌ش^^ش‌س^^الة‌ابت^^دايی‌دبس^^تانی‌ک^^افی‌اس^^ت؟‌ي^^ا‌تم^^ام‬

‫آموزش‌ها‌تا‌دورة‌دکترا؟‌و‌در‌بارة‌خدمات‌درمانی‌چگ^^ونه‌خواه^^د‌ب^^ود؟‌آي^^ا‌در‌س^^ال‬

‫‪‌۲۰۵۰‬پيشرفت‌های‌پزشکی‌امکان‌کند‌کردن‌فرآيند‌پي^ری‌را‌ممک^^ن‌خواه^^د‌ک^رد‌و‬

‫طول‌عمر‌انسان‌ها‌را‌در‌حد‌چشم‌گيری‌افزاي^ش‌خواه^د‌داد؟‌آي^ا‌روش‌ه^ای‌درم^انی‬

‫جديد‌برای‌تمام‌‪‌۱۰‬ميليارد‌جمعيت‌سياره‌در‌دسترس‌خواه^^د‌ب^^ود‪‌،‬ي^^ا‌فق^^ط‌ب^^رای‬

‫معدودی‌ميلياردر؟‌آيا‌زيست‌فن‌آوری‌والدين‌را‌قادر‌ب^^ه‌متح^^ول‌ک^^ردن‌کودکان‌ش^^ان‬

‫خواهد‌کرد؟‌آيا‌اين‌به‌عنوان‌نياز‌پايه‌به‌حساب‌خواهد‌آمد؟‌يا‌آيا‌بشر‌به‌کاستت‌های‬

‫زيستی‌متفاوتی‌تجزيه‌خواهد‌شد‌که‌در‌آن‌ابرانسان‌های‌ثروتمند‌از‌توانايی‌های‌خود‬

‫استفاده‌می‌کنند‌تا‌بر‌انسان‌های‌خردمند‌فقير‌تفوق‌يابند؟‬

‫هر‌گزينه‌ای‌را‌که‌برای‌توصيف‌»نيازهای‌انسانی‌پايه«‌بپذيريم‪‌،‬وقتی‌آن‌نيازها‌را‬

‫به‌طور‌رايگان‌برای‌آن‌ها‌برآورده‌می‌کنيم‪‌،‬آن‌تسهيلت‌بديهی‌قلمداد‌خواهند‌ش^^د‌و‬

‫سپس‌رقابت‌های‌اجتماعی‌خشونت‌آميز‌و‌درگيری‌های‌سياسی‌ب^^ر‌روی‌تجملت‌غي^^ر‬

‫ضروی‌متمرکز‌خواهند‌شد‪‌،‬که‌می‌تواند‌خودروهای‌مستقل‌تفنن^^ی‌ي^^ا‌دسترس^^ی‌ب^^ه‬
‫‪80‬‬

‫پارک‌های‌سايبری‌واقعی‪‌،‬و‌يا‌اندام‌های‌زيست‌مهندسی‌شدة‌تحول‌يافته‌باشد‪‌.‬اما‌اگ^^ر‬

‫توده‌های‌بيکار‌فاقد‌دارايی‌اقتصادی‌باشند‪‌،‬ديگر‌نمی‌توانند‌اميدوار‌باشند‌که‌روزی‌به‬

‫چنين‌تجملتی‌دسترسی‌يابند‪‌.‬در‌نتيجه‪‌،‬شکاف‌ميان‌ثروتمن^^د‌)م^^ديران‌تنس^^نت‌و‬

‫سهام‌داران‌گوگل(‌و‌فقرا‌)افراد‌وابسته‌به‌درآمد‌همگانی‌پايه(‌می‌تواند‌نه‌تنها‌بزرگ‌تر‬

‫شود‪‌،‬بلکه‌حتی‌غير‌قابل‌عبور‌شود‪.‬‬

‫بنابر‌اين‌حتی‌اگر‌نوعی‌برنامة‌حمايت‌همگانی‌برای‌م^^ردم‌فقي^^ر‌در‌س^^ال‌‪۲۰۵۰‬‬

‫خدمات‌درمانی‌و‌آموزش‌بسيار‌بهتری‌از‌امروز‌فراهم‌کند‪‌،‬باز‌ممکن‌است‌نس^^بت‌ب^^ه‬

‫نابرابری‌های‌جهانی‌و‌فقدان‌تحرک‌اجتماعی‌کماکان‌بس^^يار‌ناخوش^^نود‌باش^^ند‪‌،‬زي^^را‬

‫احساس‌خواهند‌کرد‌که‌نظام‌آن‌ها‌را‌مورد‌تبعي^^ض‌ق^رار‌می‌ده^د‌و‌دول^ت‌فق^ط‌ب^ه‬
‫)‬
‫ثروتمندان‌خدمت‌می‌کند‌و‌آينده‌برای‌آن‌ها‌و‌فرزندان‌شان‌باز‌هم‌بدتر‌خواهد‌ش^^د‪.‬‬
‫‪(29‬‬

‫انسان‌خردمند‌فقط‌برای‌رضايت‌ساخته‌نش^^ده‌اس^^ت‪‌.‬کامي^^ابی‌انس^^ان‌کم^^تر‌ب^^ه‬

‫شرايط‌عينی‌و‌بيشتر‌به‌انتظارات‌ما‌بستگی‌دارد‪‌.‬در‌عين‌حال‌انتظارات‌گرايش‌دارند‬

‫تا‌با‌شرايط‌سازگار‌شوند‪‌،‬از‌جمله‌سازگاری‌با‌شرايط‌افراد‌ديگر‪‌.‬وق^^تی‌ش^^رايط‌به^^تر‬

‫می‌شود‪‌،‬انتظارات‌هم‌بال‌می‌روند‌و‌در‌نتيجه‌ما‌حتی‌می‌توانيم‌عليرغم‌بهبودی‌ه^^ای‬

‫اساسی‌در‌شرايط‌همچنان‌ناخوشنود‌بم^^انيم‪‌.‬اگ^^ر‌حم^^ايت‌همگ^^انی‌پ^^ايه‌قص^^د‌دارد‬

‫شرايط‌عينی‌يک‌فرد‌معمولی‌در‌سال‌‪‌۲۰۵۰‬را‌بهتر‌کند‪‌،‬پ^^س‌امک^^ان‌خ^^وبی‌ب^^رای‬

‫موفقيت‌دارد‪‌.‬اما‌اگر‌هدف‌اين‌باشد‌که‌مردم‌را‌از‌نظر‌ذهنی‌نسبت‌به‌سرنوشت‌ش^^ان‬
‫‪81‬‬

‫خوشنود‌کنند‌و‌از‌نارضايتی‌اجتماعی‌آن‌ها‌جلوگيری‌کنند‪‌،‬احتمال‌شکست‌خواهن^^د‬

‫خورد‪.‬‬

‫برای‌اينکه‌حمايت‌همگانی‌پايه‌بتواند‌واقعا‌به‌هدف‌برسد‪‌،‬باي^^د‌ب^^ا‌انگيزش‌ه^^ای‬

‫با‌معنا‪‌،‬از‌ورزش‌گرفته‌تا‌دين‪‌،‬تکميل‌شود‪‌.‬شايد‌موفق‌ترين‌تجربه‌برای‌ي^^ک‌زن^^دگی‬

‫کامياب‌تاکنون‌در‌يک‌دنيای‌پساش^غلی‪‌،‬در‌اس^رائيل‌به‌ک^ار‌رفت^ه‌باش^د‪‌.‬در‌آنج^ا‌در‬

‫حدود‌‪‌۵۰‬درصد‌از‌مردان‌يهودی‌ارتدکس‌افراطی‌هرگز‌کار‌نکرده‌ان^^د‪‌.‬آن‌ه^^ا‌زن^^دگی‬

‫خود‌را‌به‌مطالعة‌متون‌مقدس‌و‌به‌جا‌آوردن‌مراسم‌دينی‌اختصاص‌می‌دهند‪‌.‬آن‌ها‌و‬

‫خانواده‌هاشان‌هرگز‌گرسنگی‌نمی‌کشند‪‌،‬از‌يک‌طرف‌ب^^ه‌دلي^^ل‌اينک^^ه‌همسران‌ش^^ان‬

‫اغلب‌کار‌می‌کنند‌و‌از‌طرف‌ديگر‌به‌اين‌دليل‌که‌دولت‌آن‌ها‌را‌مشمول‌حمايت‌ه^^ای‬

‫مالی‌و‌خدماتی‌سخاوتمندانه‌می‌کند‪‌،‬تا‌مطمئن‌شود‌ک^^ه‌آن‌ه^^ا‌از‌ض^^روريات‌پ^^ايه‌ای‬
‫)‪(30‬‬
‫زندگی‌محروم‌نمانند‪‌.‬اين‌يک‌حمايت‌همگانی‌پايه‌قبل‌از‌کلم‌است‪.‬‬

‫اگرچه‌اين‌مردان‌يهودی‌ارتدکس‌افراطی‌فقير‌و‌بيکارن^^د‪‌،‬ام^^ا‌بررس^ی‌های‌مک^^رر‬

‫نشان‌دادند‌که‌آن‌ها‪‌،‬در‌مقايسه‌با‌هر‌گروه‌اجتماعی‌ديگ^^ری‌در‌اس^^رائيل‪‌،‬از‌س^^طوح‬

‫بالتری‌از‌کاميابی‌در‌زندگی‌برخوردارند‪‌.‬اين‌به‌دليل‌نيرومندی‌پيوندهای‌گروه^^ی‪‌،‬و‬

‫همچنين‌به‌دليل‌وجود‌معنای‌عميقی‌است‌که‌آن‌ها‌در‌مطالعة‌متون‌مقدس‌و‌به‌ج^^ا‬

‫آوردن‌تشريفات‌دينی‌می‌يابند‪‌.‬يک‌جمع‌کوچک‌از‌مردان‌يهودی‌که‌در‌ب^^ارة‌ت^^المود‬

‫بحث‌می‌کنند‪‌،‬در‌مقايسه‌با‌تجمعی‌از‌کارگران‌سخت‌کوش‌در‌يک‌کارخانة‌نس^^اجی‪،‬‬

‫می‌تواند‌خرسندی‪‌،‬اشتياق‌و‌بصيرت‌بيشتری‌به‌وج^^ود‌آورد‪‌.‬اس^^رائيل‌در‌بررس ^ی‌های‬
‫‪82‬‬

‫بين‌المللی‌برای‌خوشبختی‌معمول‌تقريبا‌در‌رأس‌قرار‌می‌گيرد‪‌،‬و‌اين‌تا‌ح^^دودی‌ب^^ه‬
‫)‪(31‬‬
‫دليل‌حضور‌اين‌انسان‌های‌فقير‌بيکار‌است‪.‬‬

‫اسرائيلی‌های‌غير‌مذهبی‌اغل^^ب‌ارت^^دکس‌‌های‌افراط^^ی‌را‌ب^^ه‌دلي^^ل‌ع^^دم‌حض^^ور‬

‫اجتماعی‌و‌عدم‌مشارکت‌در‌کارهای‌مشقت‌بار‌انسان‌های‌ديگر‌و‌به‌دليل‌انتخاب‌يک‬

‫شيوة‌زندگی‌ناپاي^^دار‌و‌خانواده‌ه^^ای‌پرجمعيت‌ش^^ان‪‌،‬ب^ه‌تلخ^ی‌م^ورد‌س^^رزنش‌ق^رار‬

‫می‌دهند‪‌32‌.‬دير‌يا‌زود‌دولت‌قادر‌نخواهد‌بود‌از‌چني^^ن‌تع^^داد‌ک^^ثيری‌از‌انس^^ان‌های‬

‫بيکار‌حمايت‌کند‌و‌ارتدکس‌‌های‌افراطی‌به‌ناگزير‌مجبور‌به‌کار‌کردن‌خواهن^^د‌ش^^د‪.‬‬

‫اما‌می‌تواند‌عکس‌اين‌اتفاق‌بيفتد‪‌.‬به‌موازات‌اينکه‌هوش‌مصنوعی‌و‌ربات‌ها‌انس^^ان‌ها‬

‫را‌از‌بازار‌کار‌به‌بيرون‌می‌رانند‪‌،‬ارتدکس‌‌های‌افراطی‌يهودی‌ممکن‌اس^^ت‌ب^^ه‌عن^^وان‬

‫الگويی‌برای‌آينده‌مورد‌توجه‌قرار‌گيرند‪‌،‬نه‌به‌عنوان‌فسيل‌هايی‌از‌گذش^^ته‌ها‪‌.‬ن^^ه‌از‬

‫اين‌رو‌که‌هر‌کسی‌يهودی‌ارتدکس‌شود‌و‌به‌دخمه‌های‌يش^يوا‌پن^^اه‌بر^ررد‌ت^^ا‌ت^^المود‬

‫قرائت‌کند‪‌،‬بلکه‌در‌انتخاب‌نوعی‌از‌زندگی‪‌،‬برای‌کسب‌معنا‌و‌وفاق‌اجتم^^اعی‪‌.‬و‌اي^^ن‬

‫می‌تواند‌بر‌تلش‌جهت‌يافتن‌شغل‌سايه‌اندازد‪.‬‬

‫اگر‌بتوانيم‌شبکة‌امنيت‌اقتصادی‌همگانی‌را‌با‌وفاق‌جمعی‌و‌يافتن‌معن^^ا‌ترکي^ب‬

‫کنيم‪‌،‬سپردن‌موقعيت‌‌شغلی‌به‌الگوريتم‌ها‌می‌تواند‌به‌واقع‌يک‌نعمت‌محسوب‌ش^^ود‪.‬‬

‫اما‌از‌دست‌دادن‌کنترل‌بر‌زندگی‌خود‪‌،‬سناريوی‌بسيار‌ترسناک‌تری‌اس^^ت‪‌.‬علوه‌ب^^ر‬

‫خطر‌بيکاری‌های‌گسترده‪‌،‬عامل‌باز‌هم‌نگران‌کنن^^ده‌‌تر‌انتق^^ال‌ق^^درت‌از‌انس^^ان‌ها‌ب^^ه‬
‫‪83‬‬

‫الگوريتم‌ها‌است‪‌،‬و‌اين‌می‌تواند‌هر‌ايمان‌باقی‌مانده‌ای‌بر‌داستان‌ليبرال‌را‌از‌بين‌ببرد‬

‫و‌راه‌را‌برای‌ظهور‌ديکتاتوری‌ارقام‌باز‌کند‪.‬‬
‫‪84‬‬

‫‪۳‬‬

‫آزادی‬

‫دادة کلن تو را می‌پايد‬

‫داستان‌ليبرال‌آزادی‌انسانی‌را‌به‌عنوان‌ارزش‌شماره‌يک‌می‌ستايد‌و‌معتقد‌است‌که‬

‫تمام‌اقتدارها‌نهايتا‌از‌ارادة‌آزاد‌افراد‌انسانی‌ريشه‌می‌گيرند‌و‌در‌احساس^^ات‪‌،‬امي^^ال‌و‬

‫انتخاب‌های‌آن‌ه^^ا‌متبل^^ور‌می‌ش^وند‪‌.‬ليبراليس^^م‌در‌ع^^الم‌سياس^ت‌معتق^د‌اس^ت‌ک^^ه‬

‫رأی‌دهنده‌بهتر‌از‌هر‌کسی‌می‌فهم^د‌و‌ب^ه‌اي^ن‌دلي^ل‌اس^ت‌ک^ه‌انتخاب^ات‌آزاد‌برپ^ا‬

‫می‌کند‪‌.‬باور‌ليبراليسم‌در‌عرصة‌اقتصاد‌اين‌است‌که‌حق‌هميشه‌با‌مشتری‌است‌و‌بر‬

‫اساس‌آن‌به‌اصول‌بازار‌آزاد‌خوش‌آمد‌می‌گويد‪‌.‬در‌امور‌شخصی‪‌،‬ليبراليس^^م‌م^^ردم‌را‬

‫ترغيب‌می‌کند‌تا‌به‌ندای‌درون‌خودشان‌گوش‌دهند‪‌،‬با‌خ^^ود‌ص^^ادق‌باش^^ند‌و‌از‌دل‬

‫خود‌پيروی‌کنند‌‐‌تا‌زمانی‌که‌به‌آزادی‌های‌ديگران‌تجاوز‌نکنند‪‌.‬اي^^ن‌آزادی‌ف^^ردی‬

‫در‌حقوق‌بشر‌ثبت‌شده‌است‪.‬‬
‫‪85‬‬

‫امروزه‌عبارت‌»ليبرال«‌در‌گفتمان‌سياسی‌غربی‌گاهی‌در‌يک‌مفهوم‌متعصبانه‌و‬

‫بسيار‌محدودتر‌استفاده‌می‌ش^^ود‪‌،‬مثل‌زم^^انی‌ک^^ه‌حامي^^ان‌ازدواج‌همجنس‌گراي^^ان‌و‬

‫آزادی‌سقط‌جنين‌و‌يا‌مدافعين‌محدوديت‌در‌استفاده‌از‌اسلحه‌را‌مورد‌خط^^اب‌ق^^رار‬

‫می‌دهند‪‌.‬اما‌اکثر‌محافظه‌کاران‌جهان‌بينی‌وسيع‌ليبرال‌را‌می‌پذيرن^^د‪‌.‬به‌خص^^وص‌در‬

‫آمريکا‌لزم‌می‌آيد‌تا‌جمهوری‌خواهان‌و‌دمکرات‌ها‌گ^^اهی‌از‌دعواه^^ای‌تب‌آل^^ود‌خ^^ود‬

‫فاصله‌بگيرند‌به‌ياد‌بياورند‌که‌همگ^^ی‌در‌اس^^اس‪‌،‬مث^^ل‌انتخاب^^ات‌آزاد‪‌،‬اس^^تقلل‌ق^^وة‬

‫قضائيه‌و‌حقوق‌بشر‌با‌هم‌توافق‌دارند‪‌.‬‬

‫به‌ويژه‪‌،‬لزم‌است‌به‌ياد‌آوري^^م‌ک^^ه‌حاکم^^ان‌دست‌راس^^تی‪‌،‬مث^^ل‌رونال^^د‌ريگ^^ان‌و‬

‫مارگارت‌تاچر‌نه‌تنها‌مدافعين‌آزادی‌های‌اقتصادی‌بودند‪‌،‬بلکه‌همچني^^ن‌آزادی‌ه^^ای‬

‫فردی‌را‌می‌س^تودند‪‌.‬ت^^اچر‌در‌ي^ک‌مص^احبة‌مع^روف‌در‌س^ال‌‪‌۱۹۸۷‬چني^ن‌گف^ت‪:‬‬

‫»چيزی‌به‌اسم‌جامعه‌وجود‌ندارد‪‌.‬آنچه‌که‌وجود‌دارد‌يک‌پردة‌نقاشی‌زنده‌از‌مردان‬

‫و‌زنان‌است‌‪‌...‬و‌کيفيت‌زندگی‌ما‌بستگی‌به‌اين‌دارد‌که‌هر‌کدام‌از‌م^^ا‌ت^^ا‌چ^^ه‌ح^^د‬
‫)‪(1‬‬
‫آمادگی‌احساس‌مسئوليت‌در‌قبال‌خود‌را‌دارد«‪.‬‬

‫وارثين‌تاچر‌در‌حزب‌محافظه‌کار‌با‌حزب‌کارگر‌ک^^امل‌در‌اي^^ن‌تواف^^ق‌دارن^^د‌ک^^ه‬

‫اقتدار‌سياسی‌ريشه‌در‌احساس^^ات‪‌،‬انتخاب‌ه^^ا‌و‌ارادة‌آزاد‌ف^^ردی‌رأی‌دهن^^دگان‌دارد‪.‬‬

‫بن^^ابر‌اي^^ن‌وق^^تی‌بريتاني^^ا‌می‌خواس^^ت‌ب^^رای‌خ^^روج‌از‌پيم^^ان‌اروپ^^ا‌تص^^ميم‌بگي^^رد‪،‬‬

‫نخست‌وزير‪‌،‬ديويد‌کامرون‪‌،‬برای‌حل‌اين‌معضل‌از‌ملک^^ة‌اليزاب^^ت‌دوم‪‌،‬اس^^قف‌اعظ^^م‬

‫کانتن‌بری‌يا‌نجيب‌زاده‌های‌آکسفورد‌و‌کمبريج‌سؤال‌نکرد‪‌.‬او‌حتی‌از‌اعضای‌مجل^^س‬
‫‪86‬‬

‫نمايندگان‌هم‌سؤال‌نکرد‪‌،‬بلکه‌يک‌همه‌پرسی‌برپا‌کرد‌و‌در‌آن‌از‌هم^^ه‌س^^ؤال‌ک^^رد‪:‬‬

‫»چه‌احساسی‌در‌اين‌باره‌داريد؟«‬

‫ممکن‌است‌شما‌بخواهيد‌مرا‌تصحيح‌کنيد‌و‌بگوييد‌سؤال‌اين‌بوده‪»‌:‬چه‌فک^^ری‬

‫در‌اين‌باره‌داريد؟«‪‌،‬ن^ه‌اينک^ه‌»چ^ه‌احساس^ی‌در‌اي^^ن‌ب^اره‌داري^^د؟«‌ام^^ا‌اي^ن‌ي^ک‬

‫سوءتفاهم‌عمومی‌است‪‌.‬همه‌پرسی‌ها‌و‌انتخابات‌هميشه‌در‌بارة‌احساسات‌است‪‌،‬ن^^ه‬

‫در‌بارة‌عقلنيت‪‌.‬اگر‌دمکراسی‌موضوعی‌در‌بارة‌تصميم‌گيری‌عقلنی‌می‌ب^^ود‪‌،‬در‌اي^^ن‬

‫صورت‌مطلقا‌هيچ‌دليلی‌وجود‌نمی‌داشت‌تا‌به‌همة‌مردم‌حق‌رأی‌برابر‌داده‌ش^^ود‌‐‬

‫يا‌شايد‌اساسا‌حق‌رأی‌داده‌شود‪‌.‬آنجا‌که‌به‌برخی‌مسائل‌خاص‌اقتصادی‌و‌سياس^^ی‬

‫برمی‌گردد‪‌،‬شواهد‌فراوانی‌بر‌اين‌حقيقت‌وجود‌دارد‌که‌برخی‌از‌انس^^ان‌ها‌ب^^اهوش‌تر‪،‬‬

‫آگاه‌تر‌و‌منطقی‌تر‌از‌ديگران‌هس^تند‪‌(2).‬در‌آس^تانة‌انتخاب^^ات‌برکس^يت‌زيست‌ش^ناس‬

‫برجسته‪‌،‬ريچارد‌داوکينز‪‌،‬اعتراض‌کرد‌و‌گفت‌اکثريت‌عظيم‌مردم‌بريتانيا‌^‌از‌جمل^^ه‬

‫خود‌او‌^‌هرگز‌نمی‌بايست‌در‌اين‌همه‌پرسی‌مورد‌سؤال‌قرار‌می‌گرفتن^^د‪‌،‬زي^^را‌آن‌ه^^ا‬

‫فاقد‌پيشينة‌لزم‌در‌علم‌اقتصاد‌و‌علم‌سياست‌دارند‪»‌.‬شما‌می‌توانستيد‌به‌جای‌اين‪،‬‬

‫يک‌همه‌پرسی‌ملی‌برپا‌کنيد‌تا‌تعيين‌کنند‌که‌آيا‌جبر‌آين‌شتاين‌صحيح‌بود‌يا‌نه‪‌،‬و‬
‫)‪(3‬‬
‫يا‌اينکه‌بگذاريم‌مسافرين‌رأی‌بدهند‌که‌خلبان‌در‌کدام‌باند‌فرودگاه‌فرود‌بيايد«‪.‬‬

‫بنابر‌اين‪‌،‬خوب‌يا‌بد‪‌،‬انتخاب^^ات‌و‌همه‌پرس^ی‌ها‌ربط^^ی‌ب^^ه‌اينک^^ه‌م^^ا‌چ^^ه‌فک^^ری‬

‫می‌کنيم‪‌،‬ندارند‪‌،‬بلکه‌به‌اينکه‌ما‌چه‌احساسی‌داريم‪‌‌،‬مربوط‌می‌شوند‪‌.‬و‌آنج^^ا‌ک^^ه‌ب^^ه‬

‫احساسات‌برمی‌گردد‪‌،‬آين‌شتاين‌و‌داوکينز‌بهتر‌از‌ديگران‌نيس^^تند‪‌.‬ف^^رض‌دمکراس^^ی‬
‫‪87‬‬

‫اين‌است‌که‌احساسات‌انسانی‌بازتاب‌يک‌»ارادة‌آزاد«‌اسرارآميز‌و‌عميق‌است‪‌،‬و‌اي^ن‬

‫»ارادة‌آزاد«‌سرمنشأ‌نهايی‌اقتدار‌است‌و‌اگرچه‌برخی‌از‌انسان‌ها‌باهوش‌تر‌از‌ديگ^^ران‬

‫هستند‪‌،‬اما‌تمام‌انسان‌ها‌ب^ه‌ي^ک‌ان^دازه‌آزادن^د‪‌.‬ي^ک‌خ^دمتکار‌بی‌س^واد‌ه^^م‪‌،‬مث^ل‬

‫آين‌شتاين‌و‌داوکينز‪‌،‬ارادة‌آزاد‌دارد‪‌،‬بن^^ابر‌اي^^ن‌احساس^^ات‌او‌در‌روز‌انتخاب^^ات‌^‌ک^^ه‬

‫توسط‌رأی‌او‌نمايندگی‌می‌شود‌^‌درست‌به‌اندازة‌رأی‌هر‌کس‌ديگ^^ری‌دارای‌اعتب^^ار‬

‫است‪.‬‬

‫احساس^^ات‌ن^^ه‌تنه^^ا‌رأی‌دهن^^دگان‪‌،‬بلک^^ه‌ره^^بران‌را‌ه^^م‌ه^^دايت‌می‌کن^^د‪‌.‬ط^^ی‬

‫همه‌پرسی‌برکسيت‌در‌سال‌‪‌،۲۰۱۶‬کمپين^ی‌ب^ه‌ن^ام‌»لي^و«‌)ت^رک(‌توس^ط‌ب^وريس‬

‫جانسون‌و‌مايکل‌گوو‌‪‌Gove‬راه‌اندازی‌شد‪‌.‬گوو‪‌،‬پس‌از‌استعفای‌ديوي^^د‌ک^^امرون‪‌،‬در‬

‫ابتدا‌از‌جانسون‌برای‌جانشينی‌مقام‌نخست‌وزيری‌پشتيبانی‌کرد‪‌،‬اما‌در‌آخرين‌لحظه‬

‫اعلم‌کرد‌که‌جانسون‌برای‌اين‌مقام‌مناسب‌نيست‌و‌در‌عوض‌خود‌را‌برای‌احراز‌اين‬

‫مقام‌معرفی‌کرد‪‌.‬اين‌حرکت‌گوو‪‌،‬که‌موقعيت‌جانسون‌را‌خراب‌کرد‪‌،‬ب^ه‌عن^وان‌ي^ک‬

‫ترور‌سياسی‌ماکياوليستی‌توصيف‌شد‪‌(4).‬اما‌گوو‌ب^^ا‌مراجع^^ه‌ب^^ه‌احساس^^اتش‌از‌اي^^ن‬

‫حرکت‌خود‌دفاع‌کرد‌و‌توضيح‌داد‌که‌»من‌در‌هر‌مرحله‌از‌زندگی‌سياسی‌ام‌از‌خ^^ود‬

‫يک‌سؤال‌کرده‌ام‪‌:‬چه‌کاری‌درست‌است؟‌دلت‌چه‌می‌گويد‪:‬؟«‪ (5).‬به‌اين‌دليل‌بود‌که‬

‫گوو‌مجبور‌شد‌به‌متحد‌قبلی‌خود‪‌،‬بوريس‌جانسون‪‌،‬از‌پش^ت‌خنج^^ر‌بزن^د‌و‌خ^ود‌را‬

‫برای‌مقام‌سگ‌آلفا‌پيشنهاد‌کند‌^‌زيرا‌دلش‌به‌او‌گفت‌چنين‌کند‪.‬‬
‫‪88‬‬

‫اين‌اتکا‌به‌دل‌می‌تواند‌پاشنة‌آشيل‌دمکراسی‌ليبرال‌باشد‪‌.‬اگر‌زمانی‌کسی‌‐‌چه‬

‫در‌پکن‌يا‌در‌سان‌فرانسيسکو‌^‌توانايی‌فنی‌هک‌ک^^ردن‌و‌تح^^ت‌کن^^ترل‌درآوردن‌دل‬

‫انسانی‌را‌به‌دست‌آورد‪‌،‬سياست‌دمکراتيک‌ب^^ه‌ي^^ک‌نم^^ايش‌عروس^^کی‌ع^^اطفی‌ب^^دل‬

‫می‌شود‪.‬‬

‫به‌الگوريتم‌گوش‌کن‬

‫باور‌ليبرال‌بر‌احساسات‌و‌انتخاب‌آزاد‌فردی‌ن^ه‌ط^بيعی‌اس^ت‌و‌ن^ه‌خيل^ی‌ق^ديمی‪.‬‬

‫انسان‌ها‌طی‌هزاران‌سال‌گمان‌می‌کردند‌که‌اقتدار‌از‌قوانين‌الهی‌نشأت‌می‌گيرد‪‌،‬ن^^ه‬

‫از‌دل‌انسان‌و‌اينکه‌ما‌بايد‌کلم‌خدا‌را‌تقديس‌کنيم‪‌،‬نه‌آزادی‌انسانی‌را‪‌.‬منبع‌اقتدار‬

‫تنها‌در‌همين‌چند‌سدة‌اخير‌از‌خدايان‌آسمانی‌به‌انسان‌های‌گوشت‌و‌خ^^ون‌منتق^ل‬

‫شده‌است‪.‬‬

‫اقتدار‌ممکن‌است‌به‌زودی‌دوباره‌از‌انسان‌ها‌به‌الگوريتم‌ه^^ا‌انتق^^ال‌ياب^^د‪‌.‬درس^^ت‬

‫همان‌طور‌که‌اقتدار‌الهی‌در‌اسطوره‌های‌دينی‌مشروعيت‌می‌يافت‌و‌اقتدار‌انس^^انی‌در‬

‫داستان‌های‌ليبرال‌حقانيت‌پيدا‌می‌کرد‪‌،‬پ^^س‌انقلب‌فن^^ی‪‌،‬ک^^ه‌در‌مقاب^^ل‌م^^ا‌اس^^ت‪،‬‬

‫می‌تواند‌اقتدار‌الگوريتم‌های‌دادة‌کلن‌ ‪ Big Data‬را‌برپا‌سازد‪‌،‬در‌حالی‌که‌خود‌انديشة‬

‫آزادی‌فردی‌را‌مضمحل‌می‌کند‪.‬‬

‫هم^^ان‌طور‌ک^^ه‌در‌فص^^ل‌قبل^^ی‌اش^^اره‌ش^^د‪‌،‬ش^^ناخت‌عل^^م‌از‌رخنه‌ه^^ای‌مغ^^ز‌و‬

‫کارکردهای‌بدنی‌انسان‌می‌گويد‌که‌احساسات‌ما‌کيفيت‌های‌معن^^وی‌منحص^^ر‌به‌ف^^رد‬
‫‪89‬‬

‫انسانی‌نيستند‌و‌بازتاب‌نوعی‌»ارادة‌آزاد«‌هم‌نيستند‪‌،‬بلکه‌کارکردهايی‌هس^^تند‌ک^^ه‬

‫در‌تمامی‌پستان‌داران‌و‌پرندگان‌وجود‌دارد‌تا‌سريعا‌احتم^^الت‌بق^^ا‌و‌تولي^^د‌مث^^ل‌را‬

‫محاسبه‌کند‪‌.‬احساسات‌بر‌پاية‌بصيرت‪‌،‬الهام‌يا‌آزادی‌نيست‪‌،‬بلکه‌ب^^ر‌پاي^^ة‌محاس^^به‬

‫عمل‌می‌کند‪.‬‬

‫وقتی‌يک‌ميمون‪‌،‬موش‌يا‌انس^ان‌م^اری‌می‌بين^د‪‌،‬احس^اس‌ت^رس‌می‌کن^د‪‌،‬زي^را‬

‫ميليون‌ها‌نورون‌در‌مغز‌به‌سرعت‌داده‌های‌مربوط‌را‌محاسبه‌می‌کنن^^د‌و‌ن^^تيجه‌گيری‬

‫می‌کنند‌که‌احتمال‌مرگ‌زياد‌است‪‌.‬احساسات‌جاذبة‌جنسی‌برآمد‌احتمال‌بال‌ب^^رای‬

‫جفت‌گيری‪‌،‬پيوند‌اجتماعی‌يا‌هر‌هدف‌خواستنی‌ديگر‌است‪‌.‬احساسات‌اخلقی‌مث^^ل‬

‫خشم‪‌،‬حس‌گناه‌يا‌بخشش‪‌،‬از‌کارکردهای‌عصبی‌نشأت‌می‌گيرد‌تا‌همکاری‌گروه^^ی‬

‫را‌ممکن‌سازد‪‌.‬تمام‌اين‌الگوريتم‌های‌زيست‌ش^^يميايی‌ط^^ی‌ميليون‌ه^^ا‌س^^ال‌تکام^^ل‬

‫پرداخت‌شده‌اند‪‌.‬اگر‌احساسات‌يکی‌از‌اجداد‌کهن‌ما‌اشتباهی‌می‌ک^^رد‪‌،‬ژن‌ه^^ايی‌ک^ه‬

‫اين‌احساسات‌را‌به‌وجود‌آورده‌بودند‪‌،‬به‌نس^^ل‌بع^^دی‌منتق^^ل‌نمی‌ش^^دند‪‌.‬بن^^ابر‌اي^^ن‬

‫احساسات‌متضاد‌از‌عقلنيت‌نيستند‪‌،‬بلکه‌تجسم‌عقلنيت‌تکاملی‌هستند‪.‬‬

‫ما‌معمول‌از‌درک‌اين‌حقيقت‌ک^^ه‌احساس^^ات‌محاس^^بات‌هس^^تند‪‌،‬ع^^اجزيم‌زي^^را‬

‫فرآيند‌سريع‌ميليون‌ها‌محاسبه‌بسيار‌پايين‌تر‌از‌مرزهای‌هشياری‌انجام‌می‌‌شوند‪‌.‬م^^ا‬

‫ميليون‌ها‌نورونی‌را‌که‌در‌مغز‌مشغول‌محاس^^بة‌احتم^^الت‌بق^ا‌و‌تولي^^دمثل‌هس^^تند‪،‬‬

‫احساس‌نمی‌کنيم‪‌.‬بنابر‌اين‌به‌اشتباه‌گمان‌می‌کنيم‌ترس‌م^^ا‌از‌م^^ار‪‌،‬انتخ^^اب‌جف^^ت‬

‫جنسی‌يا‌عقايدمان‌در‌بارة‌پيمان‌اروپا‌نتيجة‌نوعی‌»ارادة‌آزاد«‌مرموز‌است‪.‬‬
‫‪90‬‬

‫با‌اين‌وجود‪‌،‬اگرچه‌ليبراليسم‌در‌تفکر‌خود‪‌،‬ک^^ه‌احساس^^ات‌م^^ا‌بازت^^اب‌ارادة‌آزاد‬

‫است‪‌،‬در‌اشتباه‌است‪‌،‬اما‌تا‌به‌امروز‌تکيه‌کردن‌بر‌احساسات‌هنوز‌عمل‌حس‌خ^^وبی‬

‫به‌ما‌می‌دهد‪‌.‬با‌وجود‌اينکه‌احساس^^ات‌م^^ا‌ت^^ابع‌هي^^چ‌چي^^ز‌ج^^ادويی‌و‌ي^^ا‌ارادة‌آزاد‬

‫نبوده‌‌اند‪‌،‬اما‌برای‌ما‌بهترين‌روش‌ها‌در‌دنيا‌بودند‌تا‌تصميم‌بگیريم‌در‌چ^^ه‌زمينه‌ای‬

‫تحصيل‌کنيم‪‌،‬با‌چه‌کسی‌ازدواج‌کنيم‌و‌به‌کدام‌ح^^زب‌رأی‌ب^^دهيم‪‌.‬و‌هيچ‌کس^^ی‌از‬

‫بيرون‌نمی‌تواند‌احساسات‌مرا‌بهتر‌از‌خودم‌درک‌کند‪‌.‬حتی‌اگ^^ر‌م^^ن‌م^^ورد‌تق^^تيش‬

‫عقايد‌اسپانيايی‌قرار‌می‌گرفتم‌يا‌مورد‌تعقيب‌هر‌روزة‌س^^ازمان‌جاسوس^^ی‌کی‌جی‌ب^^ی‬

‫اتحاد‌ش^^وروی‌ق^^رار‌می‌گرفت^^م‪‌،‬ب^^از‌آن‌ه^^ا‌فاق^^د‌اطلع^^ات‌زيست‌ش^^يميايی‌و‌ني^^روی‬

‫محاسباتی‌لزم‌بودند‌تا‌آن‌فرآيندهای‌زيست‌شيميايی‌ک^^ه‌امي^^ال‌و‌انتخاب‌ه^^ای‌م^^را‬

‫شکل‌می‌دهند‪‌،‬را‌هک‌کنند‪‌.‬با‌توجه‌به‌تمام‌نتايج‌عملی‪‌،‬معقول‌بود‌ت^^ا‌ب^^اور‌داش^^ته‬

‫باشيم‌که‌همة‌ما‌دارای‌ارادة‌آزاد‌هس^^تيم‪‌،‬زي^^را‌ارادة‌م^^ا‌عم^^دتا‌ط^^ی‌عم^^ل‌متقاب^^ل‬

‫نيروهای‌درونی‌ما‌شکل‌گرفته‌اند‪‌،‬که‌هيچ‌کس‌از‌بيرون‌قادر‌به‌دي^^دن‌آن‌ه^^ا‌نيس^^ت‪.‬‬

‫من‌می‌توانم‌از‌اين‌توهم‌خوشنود‌باشم‌که‌ب^^ر‌اس^^رار‌درون^^ی‌خ^^ودم‌کن^^ترل‌دارم‪‌،‬در‬

‫حالی‌که‌ديگران‌بيرون‌از‌من‌هرگز‌نمی‌توانند‌به‌درستی‌درک‌کنند‌که‌چه‌چيزی‌در‬

‫درون‌من‌می‌گذرد‌و‌من‌چگونه‌تصميماتم‌را‌می‌گيرم‪.‬‬

‫بر‌اين‌اساس‪‌،‬ليبراليسم‌در‌توصيه‌هايش‌به‌مردم‌^‌که‌به‌جای‌تبعيت‌از‌دستورات‬

‫کشيشان‌يا‌اعضای‌حزب‪‌،‬از‌دل‌خود‌پي^^روی‌کنن^^د‌^‌برح^^ق‌ب^^ود‪‌.‬ام^^ا‌ممک^^ن‌اس^^ت‬

‫الگوريتم‌های‌کامپيوتری‌به‌زودی‌توصيه‌های‌بهتری‌از‌احساس^^ات‌انس^^انی‌بکنن^^د‪‌.‬ب^^ه‬
‫‪91‬‬

‫موازات‌اين‌که‌تفتيش‌عقايد‌اسپانيايی‌و‌کی‌جی‌بی‌ج^^ای‌خ^^ود‌را‌ب^^ه‌گوگ^^ل‌و‌باي^^دو‬

‫می‌دهند‪»‌،‬ارادة‌آزاد«‌به‌عنوان‌اسطوره‌احتمال‌افشا‌می‌شود‌و‌ممکن‌است‌ليبراليسم‬

‫امتياز‌عملی‌خود‌را‌از‌دست‌بدهد‪.‬‬

‫ما‌اکنون‌در‌مرز‌تلقی‌دو‌انقلب‌عظيم‌هستيم‪‌.‬از‌طرفی‌زيست‌شناسان‌در‌ح^^ال‬

‫رمزگشايی‌اسرار‌بدن‌و‌به‌ويژه‌مغز‌و‌احساسات‌انسان‌هستند‪‌،‬و‌از‌طرف‌ديگر‌همزمان‬

‫متخصصين‌کامپيوتر‌ما‌را‌از‌توان‌بی‌سابقة‌پردازش‌داده‌ها‌برخ^^وردار‌می‌کنن^^د‪‌.‬وق^^تی‬

‫انقلب‌زيست‌فن‌آوری‌با‌انقلب‌داده‌فن‌آوری‌می‌آميزد‪‌،‬آنگ^^اه‌الگوريتم‌ه^^ای‌دادة‌کلن‬

‫به‌وجود‌خواهند‌آمد‪‌،‬که‌می‌توانند‌بر‌احساسات‌من‌نظارت‌داشته‌باشند‌و‌م^^را‌خيل^^ی‬

‫بهتر‌از‌خودم‌درک‌کنند‌و‌در‌آن‌زمان‌اقتدار‌احتمال‌از‌انسان‌ها‌به‌کامپيوترها‌منتقل‬

‫خواهد‌شد‪‌.‬به‌موازات‌اينکه‌من‌به‌طور‌روزمره‌با‌مؤسسات‪‌،‬شرکت‌ها‌و‌مأمورين‌دولتی‬

‫مواجه‌می‌شوم‌^‌که‌هر‌آنچه‌را‌که‌تاکنون‌فضای‌غير‌قابل‌دسترس‌م^^ن‌ب^^ود‪‌،‬درک‌و‬

‫دگرگون‌می‌کنند‌^‌توهم‌من‌هم‌نسبت‌به‌ارادة‌آزاد‌احتمال‌از‌بين‌می‌رود‪.‬‬

‫اي^^ن‌تح^^ولت‌هم‌اکن^^ون‌در‌عرص^^ة‌پزش^^کی‌در‌ح^^ال‌وق^^وع‌هس^^تند‪‌.‬مهم‌تري^^ن‬

‫تصميمات‌پزشکی‌زندگی‌ما‌نه‌بر‌پاية‌احساسات‌خوب‌يا‌بد‌ما‪‌،‬ي^^ا‌ح^^تی‌ب^^ر‌مبن^^ای‬

‫پيش‌بينی‌های‌دکتر‪‌،‬بلکه‌بر‌اساس‌آن‌محاسبات‌کامپيوتری‌قرار‌دارند‌که‌ب^^دن‌م^^ا‌را‬

‫خيلی‌بهتر‌از‌خود‌ما‌می‌شناسند‪‌.‬طی‌چن^^د‌ده^^ة‌آت^^ی‌الگوريتم‌ه^^ای‌دادة‌کلن‌ک^^ه‬

‫به‌طور‌پيوسته‌از‌جريان‌داده‌های‌زيست‌آماری‌کسب‌اطلع‌می‌کنند‌می‌توانند‌به‌ط^^ور‬

‫شبانه‌روزی‌بر‌وضعيت‌سلمتی‌ما‌نظارت‌داشته‌باشند‪‌.‬آن‌ه^^ا‌می‌توانن^^د‌بيماری‌ه^^ای‬
‫‪92‬‬

‫آنفلوآنزا‪‌،‬سرطان‌يا‌آلزايمر‌را‌در‌ابتدايی‌ترين‌مراح^^ل‌تش^^خيص‌دهن^^د‪‌،‬يعن^^ی‌بس^^يار‬

‫زودتر‌از‌آن‌که‌ما‌اختللی‌را‌در‌خود‌حس‌کنيم‪‌.‬سپس‌می‌توانند‌خوراک‪‌،‬پرهيزه^^ای‬

‫غذايی‌و‌مداواهای‌مناسبی‌را‌توصيه‌کنند‌که‌متناسب‌با‌جسم‪‌،‬دی‌ان‌آ‌و‌شخصيت‌ما‬

‫باشد‪.‬‬

‫مردم‌شايد‌از‌بهترين‌خدمات‌درمانی‌در‌تاريخ‌برخ^^وردار‌باش^^ند‪‌،‬ام^^ا‌درس^^ت‌ب^^ه‬

‫همين‌دليل‌ممکن‌است‌هميشه‌بيمار‌باشند‪‌.‬هميشه‪‌،‬جايی‌در‌ب^^دن‌اختلل^^ی‌وج^^ود‬

‫دارد‌و‌هميشه‌موردی‌يافت‌می‌شود‌که‌می‌تواند‌بهتر‌شود‪‌.‬در‌گذش^^ته‪‌،‬ت^ا‌وق^تی‌ک^ه‬

‫مردم‌احساس‌درد‌نمی‌کردند‌يا‌از‌يک‌معلوليت‌آشکار‪‌،‬مثل‌ش^^ليدن‌رن^^ج‌نمی‌بردن^^د‪،‬‬

‫احساس‌سلمت‌کامل‌می‌کردند‪‌.‬در‌نتيجه‌مردم‌هميشه‌خود‌را‌در‌اثر‌نوعی‌»وضعيت‬

‫پزشکی«‌در‌رنج‌می‌يابند‌و‌از‌اين‌يا‌آن‌توصية‌الگوريتمی‌پيروی‌می‌کنند‪‌.‬اگر‌از‌اي^^ن‬

‫توصيه‌ها‌سر‌باز‌زنيد‪‌،‬ممکن‌است‌بيمة‌درمانی‌شما‌لغو‌شود‪‌،‬يا‌اينکه‌رئيس‌اخراج‌تان‬

‫کند‌^‌چرا‌آن‌ها‌بايد‌بهای‌لجاجت‌شما‌را‌بپردازند؟‬

‫اينکه‌کسی‪‌،‬عليرغم‌آمار‌کلی‌مبنی‌بر‌رابطة‌بين‌سيگار‌و‌سرطان‌ريه‪‌،‬ب^ه‌س^^يگار‬

‫کشيدن‌ادامه‌دهد‪‌،‬يک‌چيز‌است‪‌.‬و‌اينکه‌کسی‪‌،‬عليرغم‌وجود‌يک‌اخطار‌مشخص‌از‬

‫يک‌گيرندة‌حسی‌زيست‌آماری‌و‌مشاهدة‌هفده‌سلول‌سرطانی‌در‌قسمت‌ب^^الی‌ري^^ة‬

‫چپ‌او‪‌،‬به‌سيگار‌کشيدن‌ادامه‌دهد‪‌،‬چيز‌ديگری‌است‪‌.‬و‌اگر‌آن‌فرد‌بخواهد‌از‌حمل‬

‫گيرندة‌حسی‌با‪‌،‬و‌يا‌در‌بدن‌خود‌سر‌باز‌زند‪‌،‬آنگاه‌اخطاری‌به‌شرکت‌بيمة‌درمانی‌يا‬

‫مباشر‌و‌يا‌مادرش‌فرستاده‌خواهد‌شد‪.‬‬
‫‪93‬‬

‫چه‌کسی‌وقت‌و‌توان‌درگیر‌شدن‌با‌تمام‌اين‌بيماری‌ه^^ا‌را‌خواه^^د‌داش^^ت؟‌ب^^ه‬

‫احتمال‌يقين‪‌،‬هر‌کس‌می‌تواند‌الگوريتم‌سلمتی‌خود‌را‌طوری‌تنظيم‌کند‌که‌اک^^ثرا‬

‫با‌همان‌مشکلتی‌درگیر‌شود‌که‌خود‌او‌صلح‌می‌داند‪‌.‬الگوريتم‌اغلب‌تازه‌يابی‌ه^^ای‬

‫دوره‌ای‌را‌برای‌تلفن‌هوشمند‌فرد‌می‌فرستد‌و‌به‌او‌می‌گويد‌»هفده‌س^^لول‌س^^رطانی‬

‫کشف‌و‌تخريب‌شد«‪‌.‬ممکن‌است‌افراد‌مبتل‌به‌وسواس‌اي^^ن‌تازه‌يابی‌ه^^ا‌را‌ب^^ه‌دق^^ت‬

‫بخوانند‪‌،‬اما‌اکثر‌مردم‌آن‌ها‌را‌نادي^^ده‌می‌گيرن^^د‪‌،‬درس^^ت‌هم^^ان‌طور‌ک^^ه‌اخطاره^^ای‬

‫آزارندة‌آنتی‌ويروس‌های‌کامپيوترها‌را‌ناديده‌می‌گيرند‪.‬‬

‫نمايش‌تصميم‌گيری‬

‫آنچ^ه‌ک^ه‌از‌هم‌اکن^ون‌در‌پزش^کی‌اتف^اق‌می‌افت^د‌احتم^ال‌در‌عرص^ه‌های‌بيش‌ت^ر‌و‬

‫بيش‌تری‌روی‌خواهد‌داد‪‌.‬ابداع‌کليدی‌گیرندة‌زيست‌آماری‌است‪‌،‬که‌مردم‌می‌توانند‬

‫آن‌را‌در‌بدن‌خود‌جاسازی‌کنن^^د‌و‌فرآين^^دهای‌زيس^^تی‌ب^^دن‌خ^^ود‌را‌ب^^ه‌اطلع^^ات‬

‫زيست‌آماری‌تبديل‌کنند‪‌،‬که‌بعد‌در‌کامپيوترها‌ذخيره‌و‌مورد‌تحليل‌ق^^رار‌می‌گي^^رد‪.‬‬

‫چنانچه‌داده‌های‌زيست‌آماری‌و‌نيروی‌کامپيوتری‌کافی‌در‌دسترس‌باش^^د‪‌،‬نظام‌ه^^ای‬

‫بيرونی‌پردازش‌داده‌ها‌می‌توانند‌اميال‪‌،‬تصميمات‌و‌انتخاب‌های‌افراد‌را‌ه^^ک‌کنن^^د‌و‬

‫شناخت‌دقيق‌از‌آن‌ها‌داشته‌باشند‪.‬‬

‫اکثر‌مردم‌به‌خوبی‌خود‌را‌نمی‌شناسند‪‌.‬وقتی‌من‌بيست‌و‌يکساله‌ب^^ودم‪‌،‬ب^^الخره‬

‫پس‌از‌سال‌ها‌تکذيب‌و‌انکار‪‌،‬متوجه‌شدم‌ک^^ه‌همجنس‌گ^^را‌هس^^تم‪‌.‬اي^^ن‌ي^^ک‌م^^ورد‬
‫‪94‬‬

‫استثنايی‌نيست‪‌.‬بسياری‌از‌مردان‌همجنس‌گرا‌تمام‌دورة‌نوجوانی‌خ^^ود‌را‌در‌تردي^^د‬

‫نسبت‌به‌هويت‌جنسی‌خود‌می‌گذرانند‪‌.‬حال‌شرايط‌را‌در‌سال‌‪‌۲۰۵۰‬تص^^ور‌کني^^د‪،‬‬

‫وقتی‌که‌يک‌الگوريتم‌می‌تواند‌جايگاه‌هر‌نوجوانی‌را‌ب^^ر‌روی‌طي^^ف‌»همجنس‌گ^^را‌‪/‬‬

‫ديگرجنس‌گرا«‌دقيقا‌مشخص‌کند‌و‌حتی‌حد‌و‌ميزان‌آن‌را‌هم‌تعيين‌کند‪‌.‬الگوريتم‬

‫شايد‌ب^^ا‌ثب^^ت‌نگاه‌ه^^ای‌ش^^ما‪‌،‬و‌فش^^ار‌خ^^ون‌و‌فعاليت‌ه^^ای‌مغ^^زی‌ش^^ما‪‌،‬تص^^اوير‌و‬

‫ويديوهايی‌از‌مردها‌و‌زن‌های‌جذاب‌را‌برای‌شما‌تدوين‌کند‌و‌بعد‌از‌پن^^ج‌دقيق^^ه‌ب^^ا‬

‫ارائة‌ي^^ک‌ع^^دد‌جايگ^^اه‌دقي^^ق‌ش^^ما‌را‌روی‌ج^^دول‌کينس^^ی‌نش^^ان‌ده^^د‪‌(6).‬چني^^ن‬

‫دستاوردی‌می‌توانست‌مرا‌از‌سال‌ها‌پريشانی‌برهاند‪‌.‬شايد‌خود‌شما‌مايل‌نباشيد‌خود‬

‫را‌به‌آزمون‌بگذاريد‪‌،‬اما‌بعدا‌ممکن‌است‌همراه‌با‌جمعی‌از‌دوستان‌خود‌را‌در‌جش^^ن‬

‫تولد‌کسالت‌آور‌ميشل‌بيابيد‌و‌در‌آنجا‌کسی‌پيش^^نهاد‌کن^^د‌ک^^ه‌هم^^ة‌حض^^ار‌چني^^ن‬

‫آزمونی‌را‌از‌طريق‌اين‌الگوريتم‌جالب‌انجام‌دهند‌و‌راجع‌به‌آن‌اظهار‌نظر‌کنن^^د‪‌.‬آي^^ا‬

‫شما‌جشن‌را‌ترک‌خواهيد‌کرد؟‬

‫حتی‌اگر‌اين‌کار‌را‌بکنيد‌و‌حتی‌اگر‌همچن^^ان‌آن‌را‌از‌خ^^ود‌و‌همش^^اگردی‌های‬

‫خود‌پنهان‌نگه‌داريد‪‌،‬اما‌نمی‌توانيد‌از‌شرکت‌های‌اينترنتی‌آمازون‌و‌علی‌باب^^ا‪‌،‬و‌ي^^ا‌از‬

‫پليس‌مخفی‌پنهان‌کني^^د‪‌.‬وق^^تی‌روی‌وب‌گش^^ت‌و‌گ^^ذار‌می‌کني^^د‪‌،‬يوتي^^وب‌تماش^^ا‬

‫می‌کنيد‌يا‌مطالب‌رسانه‌های‌سايبری‌خود‌را‌می‌خوانيد‪‌،‬الگوريتم‌ها‌محتاطانه‌ش^^ما‌را‬

‫نظاره‌و‌تحليل‌می‌کنند‌و‌به‌کوکاکول‌می‌گويند‌ک^ه‌اگ^ر‌می‌خواه^د‌ب^ه‌ش^ما‌نوش^ابة‬

‫گازدار‌بفروشد‪‌،‬بهتر‌است‌در‌تبليغات‌خ^^ود‌از‌تص^^اوير‌پس^^ران‌همجنس‌گ^^رای‌ب^^دون‬
‫‪95‬‬

‫پيراهن‌استفاده‌کند‪‌،‬نه‌دختران‌بدون‌پيراهن‪‌.‬ش^^ما‌ب^^ه‌اي^^ن‌پ^^ی‌نخواهي^^د‌ب^^رد‪‌.‬ام^^ا‬

‫الگوريتم‌ها‌به‌آن‌پی‌می‌برند‌و‌چنين‌اطلعاتی‌ميلياردها‌ارزش‌خواهد‌داشت‪.‬‬

‫و‌باز‌دوباره‪‌،‬شايد‌هم^^ه‌چي^^ز‌در‌فض^^ای‌عم^^ومی‌آش^^کار‌ش^^ود‌و‌م^^ردم‌ش^^ادمانه‬

‫اطلعات‌مربوط‌به‌خودشان‌را‌با‌ديگران‌به‌اش^^تراک‌بگذارن^^د‌ت^^ا‌توص^^يه‌های‌به^^تری‬

‫دريافت‌کنند‌‐‌و‌بالخره‌به‌الگوريتم‌ها‌اجازه‌دهند‌تا‌برای‌شان‌تص^^ميم‌بگيرن^^د‪‌.‬اي^^ن‬

‫روند‌با‌چيزهای‌ساده‌شروع‌می‌شود‪‌،‬مثل‌تماشا‌کردن‌يک‌فيلم‪‌.‬وقتی‌شما‌به‌هم^^راه‬

‫جمعی‌از‌دوستان‌مقابل‌تلويزيون‌می‌نشينيد‌تا‌شب‌خوبی‌را‌با‌هم‌بگذرانيد‪‌،‬اول‌بايد‬

‫فيلمی‌را‌برای‌ديدن‌انتخاب‌کنيد‪‌.‬پنجاه‌سال‌پيش‌شما‌هيچ‌انتخ^^ابی‌نداش^^تيد‪‌.‬ام^^ا‬

‫امروز‌با‌عرضة‌»نمايش‌بر‌حسب‌تقاضا«‌می‌توانيد‌از‌ميان‌هزاران‌عنوان‌انتخاب‌کنيد‪.‬‬

‫ممکن‌است‌رسيدن‌به‌توافق‌کامل‌دشوار‌باشد‪‌،‬زيرا‌وقتی‌شما‌شخصا‌فيلم‌های‌علمی‬

‫‐‌تخيلی‌را‌دوست‌داريد‪‌،‬جک‌فيلم‌های‌کمدی‌رمانتيک‌را‌ترجيح‌می‌دهد‌و‌جيل‌ب^^ه‬

‫فيلم‌های‌فرانسوی‌شبه‌هنری‌رأی‌می‌دهد‪‌.‬شايد‌شما‌قضيه‌را‌با‌يک‌مصالحه‌ب^^ر‌روی‬

‫يک‌فيلم‌متوسط‌فيصله‌دهيد‌و‌همه‌را‌دلگير‌کنيد‪.‬‬

‫شايد‌الگوريتم‌بتواند‌به‌ش^^ما‌کم^^ک‌کن^^د‪‌.‬ش^^ما‌می‌تواني^^د‌فيلم‌ه^^ايی‌را‌ک^^ه‌ه^^ر‬

‫کدام‌تان‌قبل‌ديده‌ايد‪‌،‬با‌الگوريتم‌در‌جري^^ان‌بگذاري^^د‌و‌آن‌ه^^م‌ب^^ا‌رج^^وع‌ب^^ه‌پايگ^^اه‬

‫داده‌های‌آماری‌گسترده‌ای‌که‌دارد‪‌،‬گزينة‌مطلوبی‌را‌برای‌همة‌گ^^روه‌پي^^دا‌می‌کن^^د‪.‬‬

‫متأسفانه‌يک‌چنين‌الگوريتم‌خامی‌می‌تواند‌به‌سادگی‌به‌اشتباه‌بيفتد‪‌،‬به‌خصوص‌ب^^ه‬

‫اين‌دليل‌که‌اطلعاتی‌که‌مردم‌از‌خود‌به‌الگوريتم‌می‌دهند‪‌‌،‬معيار‌غير‌قابل‌اعتمادی‬
‫‪96‬‬

‫برای‌اولويت‌های‌واقعی‌مردم‌است‪‌.‬اغلب‌می‌شنويم‌که‌افراد‌زيادی‌از‌فيلمی‌به‌عنوان‬

‫شاهکار‌تقدير‌می‌کنند‪‌،‬اما‌به‌زور‌به‌آن‌نگاه‌می‌کنند‌و‌حتی‌در‌وسط‌فيلم‌خواب‌ش^^ان‬

‫می‌برد‪‌،‬اما‌برای‌اينکه‌ديگران‌آن‌ها‌را‌عقب‌مانده‌نينگارند‪‌،‬ب^^ه‌ديگ^^ران‌می‌گوين^^د‌ک^^ه‬
‫)‪(7‬‬
‫فيلم‌بسيار‌خوبی‌بود‪.‬‬

‫چنين‌مشکلتی‌می‌توانند‌زمانی‌حل‌شوند‌که‌به‌الگوريتم‌اج^^ازه‌دهي^^م‌ت^^ا‌‐‌ب^^ه‬

‫جای‌انباشت‌ک^ردن‌گزارش‌ه^ای‌مش^کوکی‌ک^ه‌خودم^ان‌ب^ه‌آن‌می‌دهي^^م‌‐‌هنگ^ام‬

‫تماشای‌فيلم‌شروع‌به‌جمع‌آوری‌اطلعات‌از‌ما‌کند‪‌.‬برای‌شروع‪‌،‬الگوريتم‌می‌تواند‌ما‬

‫را‌هنگام‌تماشای‌فيلم‌ها‌نظاره‌کند‪‌،‬تا‌بداند‌کدام‌فيلم‌ها‌را‌تا‌به‌آخر‌ديده‌ايم‌و‌ک^^دام‬

‫را‌در‌نيمه‌رها‌کرده‌ايم‪‌.‬حتی‌اگر‌به‌همه‌بگوييم‌که‌فيلم‌»برباد‌رفته«‌به^^ترين‌فيل^^م‬

‫است‪‌،‬اما‌الگوريتم‌می‌داند‌که‌ما‌بيش‌از‌نيم‌ساعت‌آن‌را‌نديده‌ايم‌و‌قسمت‌در‌آت^^ش‬

‫سوختن‌آتلنتا‌را‌نديده‌ايم‪.‬‬

‫اما‌الگوريتم‌می‌تواند‌بسيار‌از‌اين‌فراتر‌رود‪‌.‬مهندس^^ين‌هم‌اکن^^ون‌در‌ح^^ال‌ايج^^اد‬

‫نرم‌افزاری‌هستند‌که‌می‌تواند‌احساسات‌انسانی‌را‌بر‌اساس‌حرکات‌چشم‌ها‌و‌ح^^الت‬

‫چهره‌بازشناسی‌کند‪‌(8).‬ک^^افی‌اس^^ت‌ت^^ا‌دوربين^^ی‌را‌هم^^راه‌ب^^ا‌چني^^ن‌نرم‌اف^^زاری‌در‬

‫تلويزيون‌نصب‌کنيم‌تا‌با‌خواندن‌حالت‌چهرة‌ما‌پی‌ببرد‌که‌چ^^ه‌ص^^حنه‌هايی‌م^^ا‌را‬

‫می‌خنداند‌يا‌غمگين‌و‌يا‌کس^^ل‌می‌کن^^د‪‌.‬بع^^د‌می‌ت^^وان‌الگ^^وريتم‌را‌ب^^ه‌گيرن^^ده‌های‬

‫زيست‌آماری‌متصل‌کرد‌و‌آنگاه‌الگوريتم‌مورد‌نظر‌پی‌می‌برد‌که‌چطور‌ه^^ر‌ص^^حنه‌‌و‬

‫تصويری‌بر‌ضربان‌قلب‪‌،‬فشار‌خون‌و‌فعاليت‌مغ^^زی‌م^^ا‌ت^^أثير‌می‌گ^^ذارد‪‌.‬مثل‌وق^^تی‬
‫‪97‬‬

‫»افسانة‌طنز‌تارانتينو«‌را‌تماشا‌می‌کنيم‪‌،‬الگوريتم‌می‌تواند‌عکس‌العمل‌های‌ما‌را‌ثبت‬

‫کند‪‌،‬مثل‌وقتی‌که‌به‌دنبال‌ديدن‌يک‌صحنة‌تجاور‌دچار‌تحريک‌جنسی‌می‌شويم‪‌،‬يا‬

‫اينکه‌با‌ديدن‌صحنه‌ای‌که‌در‌آن‌وينسنت‌تصادفا‌به‌چهرة‌م^^اروين‌ش^^ليک‌می‌کن^^د‪،‬‬

‫بخنديم‌و‌يا‌اينکه‌بدون‌اينکه‌صحنة‌خنده‌دار‌کاهونا‌برگر‌بزرگ‌را‌درک‌کرده‌باش^^يم‬

‫به‌آن‌بخنديم‪‌،‬فقط‌به‌دليل‌اين‌که‌ديگران‌ما‌را‌احمق‌فرض‌نکنند‪‌.‬وق^تی‌م^ا‌ب^ه‌زور‬

‫می‌خنديم‪‌،‬مدارهای‌مغزی‌و‌عضلت‌معينی‌به‌کار‌می‌افتند‪‌،‬که‌متف^^اوت‌از‌م^^دارهای‬

‫مغزی‌و‌عضلتی‌هستند‌که‌هنگام‌يک‌خندة‌طبيعی‌فع^ال‌می‌ش^وند‪‌.‬انس^ان‌معم^ول‬

‫نمی‌تواند‌اين‌تفاوت‌را‌تشخيص‌دهد‪‌،‬اما‌گيرندة‌زيس ^ت‌آماری‌اي^^ن‌ق^^وة‌تش^^خيص‌را‬
‫)‪(9‬‬
‫دارد‪.‬‬

‫واژة‌»تلويزيون«‌از‌کلمة‌يونانی‌»تله«‌می‌آيد‪‌،‬به‌معنی‌»دور«‌و‌کلمة‌»ويزيو«‌ب^^ه‬

‫معنی‌»ديدن«‌است‪‌.‬واژة‌تلويزيون‌بدوا‌به‌وسيله‌ای‌ارجاع‌می‌شود‌ک^^ه‌ب^^ه‌م^^ا‌امک^^ان‬

‫می‌دهد‌تا‌از‌راه‌دور‌ببينيم‪‌.‬اما‌همين‌تلويزيون‌به‌زودی‌به‌ما‌امکان‌می‌ده^^د‌ت^^ا‌از‌راه‬

‫دور‌دي^ده‌ش^ويم‪‌.‬هم^ان‌طور‌ک^ه‌ج^رج‌اورول‌در‌رم^ان‌»‪‌«۱۹۸۴‬ب^ه‌تص^وير‌درآورد‪،‬‬

‫هنگامی‌که‌ما‌تلويزيون‌تماشا‌می‌کنيم‪‌،‬تلويزيون‌هم‌ما‌را‌تماشا‌می‌کند‪‌.‬بعد‌از‌ديدن‬

‫تمامی‌فيلم‌تارانتينو‪‌،‬احتمال‌بيشتر‌آن‌را‌فراموش‌کرده‌ايم‪‌.‬اما‌نت‌فليکس‌يا‌آمازون‌يا‬

‫هرکسی‌که‌الگوريتم‌تی‌وی‌داشته‌باشد‪‌،‬شخصيت‌ما‌را‌می‌شناس^^د‌و‌می‌دان^^د‌چط^^ور‬

‫روی‌دکمه‌های‌عاطفی‌ما‌فشار‌دهد‪‌.‬چنين‌داده‌هايی‌می‌توانند‌نت‌فليکس‌و‌آمازون‌را‬

‫قادر‌سازند‌تا‌با‌دقت‌شگفت‌انگيزی‌برای‌م^^ا‌فيل^^م‌انتخ^^اب‌کنن^^د‪‌،‬و‌ح^^تی‌ب^^رای‌م^^ا‬
‫‪98‬‬

‫مهم‌ترين‌تصميمات‌زندگی‌را‌بگيرند‌‐‌مثل‌انتخاب‌رشتة‌تحصيلی‪‌،‬انتخاب‌محل‌کار‬

‫و‌انتخاب‌همسر‪.‬‬

‫آمازون‌طبعا‌هميش^ه‌تص^^ميم‌درس^تی‌نخواه^د‌گرف^ت‪‌،‬و‌اي^ن‌غيرممک^ن‌اس^ت‪.‬‬

‫الگوريتم‌ها‌به‌دليل‌دسترسی‌به‌داده‌های‌ناکافی‪‌،‬برنامه‌ريزی‌ن^^اقص‪‌،‬تش^^خيص‌مبه^^م‬

‫هدف‌و‌ماهيت‌بی‌نظم‌زندگی‌به‌کراات‌دچار‌اشتباه‌خواهند‌شد‪‌(10).‬اما‌قرار‌هم‌نيست‬

‫که‌آمازون‌کامل‌و‌بی‌نقص‌باشد‪‌.‬فقط‌کافی‌است‌تا‌به‌طور‌متوسط‌بهتر‌از‌ما‌انسان‌ها‬

‫باشد‪‌.‬و‌اين‌چندان‌مشکل‌نيست‪‌،‬زيرا‌اغلب‌مردم‌خود‌را‌به‌خوبی‌نمی‌شناسند‌و‌اغلب‬

‫در‌مهم‌ترين‌تصميمات‌زندگی‌خود‌اشتباهات‌فاحشی‌می‌کنن^^د‪‌.‬انس^^ان‌ها‌از‌نداش^^تن‬

‫اطلعات‌ک^^افی‪‌،‬از‌برن^^امه‌ريزی‌ن^^اقص‌)ژنتي^^ک‌و‌فرهنگ^^ی(‪‌،‬از‌تش^^خيص‌مبه^^م‌و‌از‬

‫بی‌نظمی‌زندگی‌در‌رنجند‪‌،‬حتی‌بيشتر‌از‌الگوريتم‌ها‪.‬‬

‫ممکن‌است‌شما‌ليس^^تی‌ط^^ولنی‌از‌مش^^کلت‌الگوريتم‌ه^^ا‌تهي^^ه‌کني^^د‌و‌چني^^ن‬

‫نتيجه‌گيری‌کنيد‌که‌مردم‌هرگز‌به‌آن‌ها‌اعتماد‌نخواهند‌ک^^رد‪‌.‬ام^^ا‌اي^^ن‌ت^^ا‌ح^^دودی‬

‫شبيه‌به‌طبقه‌بندی‌کردن‌تمام‌نقائص‌دمکراسی‌و‌ارائة‌اين‌نتيجه‌گيری‌باشد‌که‌هيچ‬

‫فرد‌عاقلی‌نبايد‌از‌چنين‌نظامی‌دفاع‌کند‪‌.‬وينستون‌چرچي^^ل‌کلم‌معروف^^ی‌دارد‌ک^^ه‬

‫می‌گويد‪‌:‬صرف‌نظر‌از‌تمام‌نظام‌های‌موجود‪‌،‬دمکراسی‌بدترين‌نظام‌سياسی‌دنيا‌است‪.‬‬

‫به‌درست‌يا‌به‌غلط‪‌،‬مردم‌بايد‌ب^^ه‌ن^^تيجه‌گيری‌مش^^ابهی‌در‌ب^^ارة‌الگوريتم‌ه^^ای‌دادة‬

‫کلن‌برسند‪‌:‬آن‌ها‌اشکالت‌زيادی‌دارند‪‌،‬اما‌ما‌گزينة‌بهتری‌نداريم‪.‬‬
‫‪99‬‬

‫به‌موازات‌اينک^^ه‌محققي^^ن‌درک‌عميق‌ت^^ری‌از‌ش^^يوة‌تص^^ميم‌گيری‌بش^^ر‌بدس^ت‬

‫می‌آورند‪‌،‬احتمال‌وسوسة‌تکيه‌کردن‌به‌الگوريتم‌ها‌افزايش‌می‌يابد‪‌.‬هک‌کردن‌ش^^يوة‬

‫تصميم‌گيری‌انسان‌ها‌نه‌تنها‌الگوريتم‌های‌دادة‌کلن‌را‌بيشتر‌قابل‌اتکاء‌می‌کند‪‌،‬بلکه‬

‫همزمان‌اعتماد‌به‌احساسات‌انسانی‌را‌کمتر‌می‌کند‪‌.‬و‌ب^^ه‌م^^وازات‌اينک^^ه‌دولت‌ه^^ا‌و‬

‫شرکت‌ها‌در‌هک‌کردن‌نرم‌افزار‌پايه‌ای‌انس^انی‌موف^^ق‌می‌ش^وند‪‌،‬م^ا‌در‌مع^^رض‌ي^ک‬

‫بمباران‌کنترل‌و‌هدايت‌دقيق‌تر‪‌،‬و‌نفوذ‌آگهی‌های‌تجارتی‌و‌تبليغات‌ق^رار‌می‌گيري^^م‪.‬‬

‫دخالت‌و‌کنترل‌نظرات‌و‌عواطف‌ما‌می‌تواند‌به‌قدری‌آسان‌شود‌که‌ما‌ناچار‌خ^^واهيم‬

‫شد‌تا‌به‌الگوريتم‌ها‌تکيه‌کنيم‪‌،‬به‌همان‌شکل‌که‌خلبانی‌که‌از‌سرگيجه‌رنج‌می‌‌ب^^رد‬

‫بايد‌هر‌آنچه‌که‌احساساتش‌به‌او‌می‌گويد‌را‌ناديده‌بگيرد‌و‌تماما‌به‌دس^^تگاه‌اعتم^^اد‬

‫کند‪.‬‬

‫ممکن‌است‌در‌بعضی‌از‌کشورها‌و‌در‌برخی‌از‌شرايط‌مردم‌از‌هر‌انتخابی‌مح^^روم‬

‫ش^وند‌و‌مجب^ور‌باش^ند‌ت^^ا‌از‌تص^^ميمات‌الگوريتم‌ه^ای‌دادة‌کلن‌پي^روی‌کنن^د‪‌.‬ام^ا‬

‫الگوريتم‌ها‌حتی‌در‌جوامع‌آزاد‌ادعايی‌می‌توانند‌اقتدار‌گيرند‪‌،‬زي^^را‌م^^ا‌ب^^ه‌تجرب^^ه‌در‬

‫می‌يابيم‌که‌در‌امور‌ه^^ر‌چ^^ه‌بيش^^تری‌ب^^ه‌آن‌ه^^ا‌تکي^^ه‌کني^^م‌ت^^ا‌اينک^^ه‌روزی‌ت^^وان‬

‫تصميم‌گيری‌با‌اتکا‌به‌ارادة‌خود‌را‌از‌دست‌بدهيم‪‌.‬فقط‌به‌اين‌فکر‌کنيد‌که‌تنها‌طی‬

‫دو‌دهه‌ميلياردها‌نفر‌در‌مهم‌ترين‌وظايف‪‌،‬يعنی‌جست‌وجو‌برای‌اطلع^^ات‌مناس^^ب‌و‬

‫مطمئن‪‌،‬به‌الگوريتم‌جست‌‌وجوی‌گوگل‌اعتماد‌کرده‌اند‪‌.‬ما‌ديگر‌ب^^ه‌دنب^^ال‌اطلع^^ات‬

‫نمی‌گرديم‪‌،‬بلکه‌در‌گوگل‌جست‌‌وجو‌می‌کنيم‪‌.‬و‌به‌م^^وازات‌اينک^^ه‌به‌ط^^ور‌روزافزون^^ی‬
‫‪100‬‬

‫برای‌يافتن‌پاسخ‌‌به‌گوگل‌اعتماد‌می‌کنيم‪‌،‬توانايی‌م^^ان‌ب^رای‌جس^ت‌‌وجوی‌اطلع^^ات‬
‫)‪(11‬‬
‫به‌طور‌مستقل‌کاهش‌می‌يابد‪.‬‬

‫چنين‌چيزی‌در‌ابعاد‌عملی‌هم‌در‌جريان‌بوده‌است‪‌،‬مث^^ل‌جس ^ت‌‌وجو‌و‌ه^^دايت‬

‫مسيرها‪‌.‬مردم‌برای‌يافتن‌مسير‌خود‌از‌گوگل‌راهنمايی‌می‌خواهند‪‌.‬وقتی‌به‌تق^^اطعی‬

‫می‌رسند‪‌،‬احساس‌درونی‌شان‌شايد‌بگويد‌»بپيچ‌به‌چپ«‪‌،‬اما‌نقش^^ة‌گوگ^^ل‌می‌گوي^^د‬

‫»بپيچ‌به‌راست«‪‌.‬مردم‌ابتدا‌به‌احساس‌درونی‌شان‌تکيه‌می‌کنند‌و‌به‌چپ‌می‌پيچند‬

‫و‌درست‌سر‌از‌يک‌ترافيک‌ش^^لوغ‌س^^ر‌در‌می‌آورن^^د‌و‌ي^^ک‌جلس^^ة‌مه^^م‌را‌از‌دس^^ت‬

‫می‌دهند‪‌.‬اما‌دفعة‌بعد‌به‌گوگل‌گوش‌می‌کنند‌و‌به‌سمت‌راست‌می‌پيچند‌و‌به‌موق^^ع‬

‫می‌رسند‪‌.‬آن‌ها‌طی‌تجربه‌می‌آموزند‌که‌به‌گوگل‌اعتماد‌کنند‌و‌بعد‌از‌يکی‌دو‌س^^ال‬

‫چشم‌بسته‌به‌هر‌آنچه‌که‌گوگل‌به‌آن‌ها‌بگويد‌تکيه‌می‌کنند‌و‌اگر‌مشکلی‌برای‌تلفن‬

‫هوشمندشان‌به‌وجود‌آيد‪‌،‬کامل‌احساس‌درماندگی‌می‌کنند‪‌.‬س^^ه‌توريس^^ت‌ژاپن^^ی‌در‬

‫مارس‌‪‌۲۰۱۲‬تصميم‌گرفتند‌سفری‌به‌يک‌جزيرة‌دورافتاده‌در‌استراليا‌داشته‌باش^^ند‬

‫و‌خودرو‌خود‌را‌مستقيما‌به‌طرف‌اقيانوس‌آرام‌راندند‪‌.‬رانندة‌ ‪‌۲۱‬ساله‌بعدها‌گفت‌که‬

‫او‌فقط‌راهنمايی‌های‌جی‌پی‌اس‌را‌دنبال‌می‌کرد‌و‌او‌هم‌به‌ما‌گفت‌ک^^ه‌مس^^تقيم‌ب^^ه‬
‫)‬
‫طرف‌پايين‌برويم‪‌.‬او‌می‌توانست‌ما‌را‌به‌يک‌جاده‌هدايت‌کند‌و‌ما‌در‌راه‌گير‌کرديم‪.‬‬

‫‪‌ (12‬مردم‌در‌موارد‌مشابهی‪‌،‬با‌پي^^روی‌از‌راهنمايی‌ه^^ای‌جی‌پی‌اس‪‌،‬از‌دري^^اچه‌س^^ر‌در‬

‫آوردند‌يا‌از‌يک‌پل‌ويران‌سقوط‌کرده‌اند‪‌(13).‬توانايی‌پيدا‌کردن‌مسير‌يک‌عضله‌است‬
‫‪101‬‬

‫^‌يا‌از‌آن‌استفاده‌می‌کنيد‌و‌يا‌آن‌را‌از‌دست‌می‌دهيد‪‌(14) .‬همين‌امر‌در‌مورد‌توانايی‬

‫انتخاب‌همسر‌يا‌شغل‌صدق‌می‌کند‪.‬‬

‫هرساله‌ميليون‌ها‌جوان‌باي^^د‌در‌م^^ورد‌رش^^تة‌تحص^^يلی‌آين^^دة‌خ^^ود‌در‌دانش^^گاه‬

‫تصميم‌بگيرند‪‌.‬اين‌تصميم‌مهم‌و‌دش^^واری‌اس^^ت‪‌.‬ف^^رد‌از‌ط^^رف‌وال^^دين‪‌،‬دوس^^تان‌و‬

‫معلمان‌خود‪‌،‬که‌هر‌کدام‌علئق‌متفاوتی‌دارند‪‌،‬تحت‌فش^ار‌ق^رار‌می‌گي^رد‪‌.‬او‌ه^م‌ب^ا‬

‫خيالت‌و‌ترس‌های‌خود‌درگير‌است‪‌.‬قضاوت‌او‌آلوده‌و‌متأثر‌از‌فيلم‌ه^ای‌ه^^اليوودی‪،‬‬

‫رمان‌های‌مزخرف‌و‌کمپين‌های‌تبليغاتی‌ظري^^ف‌اس^^ت‪‌.‬اتخ^^اذ‌ي^^ک‌تص^^ميم‌ع^^اقلنه‬

‫خصوصا‌وقتی‌دشوار‌می‌شود‌که‌او‌به‌درستی‌نمی‌داند‌که‌برای‌موفقيت‌در‌حرفه‌های‬

‫مختلف‌چه‌تلش‌هايی‌لزم‌است‌و‌او‌ضرورتا‌تصوری‌واقعی‌از‌محدوديت‌ها‌و‌ضعف‌و‬

‫قوت‌های‌خود‌ندارد‪‌.‬برای‌موفق‌شدن‌در‌رشتة‌وک^^الت‌چ^^ه‌چي^^ز‌لزم‌اس^^ت؟‌چط^^ور‬

‫می‌توان‌تحت‌فشار‌از‌پس‌آن‌برآمد؟‌آيا‌او‌می‌تواند‌به‌خوبی‌در‌گروه‌کار‌کند؟‬

‫ممکن‌است‌دانشجويی‌در‌دانش^^کدة‌حق^^وق‌آغ^^از‌ب^^ه‌تحص^^يل‌کن^^د‪‌،‬زي^^را‌تص^^ور‬

‫نامناسبی‌از‌توانايی‌های‌خود‌و‌حتی‌تصور‌باز‌هم‌ب^^دتری‌از‌وظ^^ايف‌ي^^ک‌وکي^^ل‌دارد‬

‫)کار‌وکيل‌اين‌نيست‌که‌در‌دادگاه‌سخنرانی‌های‌آتشين‌کن^د‌و‌فري^اد‌زن^د‪‌:‬اع^^تراض‬

‫دارم‪‌،‬جناب‌قاضی!(‪‌.‬در‌همين‌اثنا‌دوست‌او‌می‌خواهد‌آرزوی‌کودکی‌خود‌را‌ب^^رآورده‬

‫کند‌و‌رشتة‌رقص‌بالة‌حرفه‌ای‌را‌انتخ^^اب‌می‌کن^^د‪‌،‬ح^^تی‌اگ^^ر‌پاه^^ايش‌ب^^رای‌رق^^ص‬

‫مناسب‌نيست‌و‌او‌فاقد‌يک‌انضباط‌لزم‌برای‌تمرينات‌است‪‌.‬بعد‌از‌چند‌سال‌ه^^ر‌دو‬

‫از‌انتخاب‌خود‌پشيمان‌می‌شوند‌و‌به‌خود‌می‌گويند‪‌:‬در‌آينده‌می‌توانيم‌ب^^رای‌چني^^ن‬
‫‪102‬‬

‫تصميماتی‌به‌گوگل‌اتکا‌کنيم‪‌.‬گوگل‌می‌تواند‌بگويد‌که‌تحصيل‌در‌دانشکدة‌حقوق‌يا‬

‫آموزشگاه‌رقص‌وقت‌تلف‌کردن‌اس^ت‪‌،‬و‌ش^^ايد‌م^ن‌ب^ه‌ج^ای‌اين‌ه^^ا‌در‌آين^^ده‌ي^ک‬
‫)‪(15‬‬
‫روان‌شناس‌يا‌لوله‌کش‌بسيار‌راضی‌و‌موفقی‌بشوم‪.‬‬

‫وقتی‌هوش‌مصنوعی‌در‌م^^ورد‌حرف^^ه‌و‌ش^^ايد‌رواب^^ط‌انتخاب‌ه^^ای‌به^^تری‌از‌م^^ا‬

‫می‌کند‪‌،‬درک‌ما‌از‌انسانيت‌و‌زندگی‌بايد‌تغيير‌کند‪‌.‬انسان‌ها‌عادت‌دارند‌تا‌به‌زندگی‬

‫به‌عنوان‌يک‌نمايش‌تصميم‌گيری‌بنگرند‪‌.‬دمکراسی‌لي^^برالی‌و‌ب^^ازار‌آزاد‌س^^رمايه‌ب^ه‬

‫فرد‌به‌عنوان‌عاملی‌می‌نگرد‌که‌همواره‌انتخاب‌هايی‌در‌باره‌دنيا‌می‌کند‪‌.‬آثار‌هنری‌‐‬

‫خواه‌نمايش‌نامه‌های‌شکس^پی‌ير‌باش^^د‪‌،‬ي^ا‌رمان‌ه^ای‌جي^ن‌آس^تن‌و‌ي^ا‌کم^دی‌های‬

‫نخ‌نمای‌هاليوود‌‐‌معمول‌در‌بارة‌قهرمانی‌است‌که‌بايد‌يک‌تصميم‌مهم‌خاص‌بگيرد‪.‬‬

‫بودن‌يا‌نبودن؟‌گوش‌کردن‌به‌همسرم‌و‌کش^^تن‌ش^^اه‌دونک^^ان‪‌،‬ي^^ا‌گ^وش‌ک^ردن‌ب^ه‬

‫وجدانم‌و‌او‌را‌به‌حال‌خود‌گذاشتن؟‌ازدواج‌با‌آقای‌کالينز‌يا‌آقای‌دارسی؟‌به‌همي^^ن‬

‫شکل‌خداشناسی‌مسيحی‌و‌اسلمی‌با‌اين‌اس^^تدلل‌ک^^ه‌رس^^تگاری‌ي^^ا‌لعن^^ت‌اب^^دی‬

‫بستگی‌به‌انتخاب‌درست‌ما‌دارد‪‌،‬بر‌نمايش‌تصميم‌گيری‌تمرکز‌می‌کند‪.‬‬

‫چه‌بر‌سر‌اين‌جهان‌بينی‌خواهد‌آمد‪‌،‬اگر‌ما‌برای‌تصميم‌گيری‌به‌ط^^ور‌روزافزون^^ی‬

‫به‌هوش‌مصنوعی‌تکيه‌کنيم؟‌ما‌در‌حال‌حاضر‌ب^^رای‌انتخ^^اب‌فيل^^م‌ب^^ه‌توص^^يه‌های‬

‫نت‌فليکس‌گوش‌می‌کنيم‌و‌برای‌پيچيدن‌به‌چپ‌يا‌راس^ت‌ب^ه‌نقش^ة‌گوگ^ل‌اعتم^اد‬

‫می‌کنيم‪‌.‬اما‌وقتی‌برای‌انتخاب‌رشتة‌تحصيلی‪‌،‬انتخاب‌محل‌کار‌و‌انتخاب‌همس^ر‌ب^ه‬

‫هوش‌مصنوعی‌مراجعه‌کنيم‪‌،‬آنگاه‌زندگی‌انس^^انی‌ديگ^^ر‌ي^^ک‌نم^^ايش‌تص^^ميم‌گيری‬
‫‪103‬‬

‫نخواهد‌بود‪‌.‬انتخاب^^ات‌دمکراتي^ک‌و‌ب^ازار‌آزاد‌معن^ای‌خ^ود‌را‌از‌دس^ت‌خواهن^د‌داد‪.‬‬

‫همين‌طور‌اکثر‌اديان‌و‌آثار‌هنری‪‌.‬تصور‌کنيد‌که‌آنا‌کارنين^ا‌تلف^^ن‌هوش^^مند‌خ^ود‌را‬

‫بردارد‌و‌از‌الگوريتم‌فيس‌بوک‌سؤال‌کند‌که‌آيا‌بايد‌در‌ازدواج‌خ^ود‌ب^^ا‌ک^ارنين‌ب^اقی‬

‫بمان^^د‌و‌ي^^ا‌ب^^ا‌دون‌ژوان‌کن^^ت‌ورونس^^کی‌ف^^رار‌کن^^د‪‌.‬ي^^ا‌تص^^ور‌کني^^د‌ک^^ه‌تم^^ام‬

‫تصميم‌گيری‌های‌مهم‌در‌فلن‌نمايش‌محب^^وب‌شکس^^پی‌ير‌توس^^ط‌الگ^^وريتم‌گوگ^^ل‬

‫گرفته‌شود‪‌.‬هاملت‌و‌مکبث‌زندگی‌بسيار‌راحت‌تری‌خواهند‌داش^ت‪‌،‬ام^ا‌ي^ک‌چني^ن‬

‫زندگی‌راحتی‌دقيقا‌چگونه‌خواهد‌بود؟‌آيا‌ما‌الگوهايی‌داريم‌تا‌يک‌چني^ن‌زن^دگی‌را‬

‫با‌معنا‌کند؟‬

‫وقتی‌قدرت‌از‌انسان‌ها‌به‌الگوريتم‌ها‌منتقل‌می‌شود‪‌،‬ديگر‌ما‌نمی‌توانيم‌به‌دنيا‌به‬

‫عنوان‌مکانی‌برای‌نبرد‌انسان‌های‌مستقل‌برای‌انتخاب‌های‌درست‌نگاه‌کنيم‪‌.‬ما‌باي^^د‬

‫به‌جای‌اين‪‌،‬تمامی‌جهان‌را‌چون‌امواج‌داده‌ها‌درک‌کنيم‪‌،‬به‌موجودات‌زنده‌به‌عنوان‬

‫چيزی‌بيش‌از‌الگوريتم‌های‌زيست‌شيميايی‌نگاه‌کنيم‌و‌چنين‌باور‌کنيم‌که‌فراخوان‬

‫کيهانی‌بشريت‌برپايی‌يک‌نظام‌تمام‌عي^^ار‌پ^^ردازش‌داده‌ه^^ا‌اس^^ت‌‐‌و‌س^^پس‌در‌آن‬

‫غوطه‌ور‌شويم‪‌.‬ما‌از‌هم‌اکنون‌به‌چيپ‌های‌کوچکی‌در‌درون‌نظام‌ه^^ای‌پ^^ردازش‌دادة‬

‫عظيمی‌بدل‌شده‌ايم‌که‌هيچ‌ک^^س‌ب^ه‌درس^تی‌آن‌را‌نمی‌فهم^د‪‌.‬م^ن‌ه^رروزه‌تع^داد‬

‫بی‌شماری‌اطلعات‪‌،‬از‌طريق‌ايميل‪‌،‬توئيت‌و‌مقاله‌دريافت‌می‌کنم‌و‌آن‌ها‌را‌پردازش‬

‫می‌کنم‌و‌بيت‌های‌الکترونيکی‌باز‌هم‌بيشتری‌را‌از‌طريق‌ايميل‌ها‪‌،‬توئيت‌ها‌و‌مقالت‬

‫بازپس‌می‌فرستم‪‌.‬من‌به‌درستی‌نمی‌دانم‌که‌جايگاه‌من‌در‌اي^^ن‌برنام^^ة‌عظي^^م‌کج^^ا‬
‫‪104‬‬

‫است‌و‌دانشی‌هم‌از‌اين‌که‌بيت‌های‌اطلعاتی‌من‌چگونه‌با‌ميلياردها‌بيت‌‌توليد‌شده‬

‫توسط‌انسان‌ها‌و‌کامپيوترهای‌ديگر‌رابطه‌برقرار‌می‌کنند‪‌،‬ندارم‪‌.‬من‌وقت‌آن‌را‌ندارم‬

‫تا‌به‌اين‌موضوع‌پی‌ببرم‪‌،‬زيرا‌کامل‌با‌جواب‌هايی‌ک^^ه‌باي^^د‌ب^^ه‌اي^^ن‌ايميل‌ه^^ا‌ب^^دهم‬

‫مشغولم‪.‬‬

‫خودرو‌فلسفی‬

‫شايد‌مردم‌گله‌کنند‌که‌الگوريتم‌ها‌هرگز‌نمی‌توانند‌برای‌ما‌تصميمات‌مهم‌را‌بگيرند‪،‬‬

‫زيرا‌تصميمات‌مهم‌معمول‌يک‌بع^د‌اخلق^ی‌ه^^م‌دارد‌و‌الگوريتم‌ه^^ا‌درک^^ی‌از‌اخلق‬

‫ندارند‪‌.‬اما‌دليلی‌وج^ود‌ن^دارد‌ک^ه‌ف^رض‌کني^م‌الگوريتم‌ه^^ا‌نتوانن^د‌ح^تی‌در‌اخلق‬

‫همچون‌يک‌انسانی‌معمولی‌عمل‌کنند‪‌.‬به‌همان‌صورت‌که‌دستگاه‌هايی‌مث^^ل‌تلف^^ن‬

‫هوشمند‌و‌خودروهای‌مستقل‌وظايفی‌را‌به‌عه^^ده‌گرفته‌ان^^د‌ک^^ه‌معم^^ول‌در‌انحص^^ار‬

‫انسان‌بوده‪‌،‬از‌هم‌اکنون‌شروع‌به‌دست‌اندازی‌در‌همان‌معضلت‌اخلقی‌کرده‌اند‌ک^^ه‬

‫انسان‌ها‌را‌طی‌هزاران‌سال‌آزار‌می‌‌داده‌است‪.‬‬

‫برای‌مثال‪‌،‬فرض‌کنيد‌که‌دو‌خردسال‌به‌دنبال‌توپی‌که‌درست‌در‌مقابل‌يک‌خودرو‬

‫مستقل‌افتاده‪‌،‬روانند‪‌.‬الگوريتمی‌که‌خودرو‌را‌هدايت‌می‌کند‌بر‌اساس‌ي^^ک‌محاس^^بة‬

‫برق‌آسا‌نتيجه‌گيری‌می‌کن^^د‌ک^^ه‌تنه^^ا‌راه‌ب^^رای‌جل^^وگيری‌از‌تص^^ادم‌ب^^ا‌خردس^^الن‬

‫پيچيدن‌به‌طرف‌مسير‌متقابل‪‌،‬و‌پذيرفتن‌خطر‌تصادف‌با‌کاميونی‌است‌که‌از‌ط^^رف‬

‫مقابل‌می‌آيد‪‌.‬الگوريتم‌محاسبه‌می‌کند‌که‌در‌چنين‌وضعيتی‌مالک‌خ^^ودرو‌ک^^ه‌روی‬
‫‪105‬‬

‫صندلی‌عقب‌به‌خواب‌رفته‌است‪‌،‬ب^^ه‌احتم^^ال‌‪‌۷۰‬درص^^د‌کش^^ته‌خواه^^د‌ش^^د‪‌.‬ح^^ال‬
‫)‪(16‬‬
‫الگوريتم‌چه‌بايد‌بکند؟‬

‫فيلسوفان‌در‌باره‌چنين‌»مشکل‌واگنی«‌هزاران‌سال‌بحث‌کرده‌اند‌)اين‌مشکلت‬

‫»مشکلت‌واگنی«‌لقب‌گرفته‪‌،‬زيرا‌در‌کتاب‌های‌درسی‌بحث‌ه^^ای‌فلس^^فی‌ن^^وين‌ب^^ه‬

‫يک‌خودرو‌در‌حال‌فرار‌رجوع‌می‌کند‌که‌به‌موازات‌خط‌آهن‌ب^^ا‌ي^^ک‌قط^^ار‌مس^^ابقه‬

‫می‌دهد‪‌،‬به‌جای‌اينکه‌با‌يک‌خودرو‌مستقل‌مس^^ابقه‌ده^^د(‪‌(17).‬اي^^ن‌بحث‌ه^^ا‌ت^^اکنون‬

‫تأثيرات‌بسيار‌کمی‌بر‌رفتار‌کنونی‌گذاشته‌است‪‌،‬زیرا‌در‌دوران‌بحران‌تمام‌انسان‌ها‬

‫اغلب‌نظرات‌فلسفی‌خود‌را‌فراموش‌می‌کنند‌و‌به‌جای‌آن‌از‌عواط^^ف‌و‌غ^^رائز‌درون^^ی‬

‫خود‌پيروی‌می‌کنند‪.‬‬

‫يکی‌از‌ناخوشايندترين‌آزمايشات‌در‌تاريخ‌علوم‌اجتم^^اعی‌در‌دس^^امبر‌‪‌۱۹۷۰‬ب^^ر‬

‫روی‌گروهی‌از‌دانشجويان‌در‌سمينار‌خداشناسی‌پرينستون‌انجام‌ش^^د‪‌،‬ک^^ه‌در‌ح^^ال‬

‫تمرين‌برای‌گرفتن‌مقام‌وزارت‌کليسای‌پروتستان‌بودند‪‌.‬از‌هر‌دانشجو‌خواسته‌شد‌تا‬

‫به‌يک‌سالن‌سخنرانی‌در‌دانشگاه‌بشتابد‌و‌درآنجا‌داستان‌خوبی‌از‌انجي^^ل‌س^^امری‌را‬

‫بازگو‌کند‪‌،‬که‌در‌آن‌نقل‌می‌کند‌که‌چطور‌يک‌يهودی‌که‌از‌اورشليم‌به‌اريح^^ا‌س^^فر‬

‫می‌کرد‪‌،‬توسط‌بزهکاران‌غارت‌شد‌و‌مورد‌ضرب‌و‌جرح‌قرار‌گرفت‌و‌س^^پس‌در‌کن^^ار‬

‫جاده‌ای‌رها‌شد‌تا‌بميرد‪‌.‬سپس‌يک‌کشيش‌و‌معاون‌عبری‌او‌از‌آنج^^ا‌گذش^^تند‪‌،‬ام^^ا‬

‫فرد‌مجروح‌را‌ناديده‌گرفتند‪‌.‬ولی‌بر‌خلف‌آن‌ها‪‌،‬يک‌س^^امری‌^‌ک^ه‌عض^^وی‌از‌فرق^^ة‬

‫مورد‌تنفر‌يهوديان‌بود‌^‌با‌ديدن‌قربانی‌توقف‌کرد‪‌،‬از‌او‌مراقبت‌ک^^رد‌و‌زن^^دگی‌اش‌را‬
‫‪106‬‬

‫نجات‌داد‪‌.‬درس‌اخلقی‌اين‌حکايت‌اين‌است‌که‌شايستگی‌هر‌کسی‌بايد‌ب^^ر‌اس^^اس‬

‫رفتار‌واقعی‌اش‌مورد‌قضاوت‌قرار‌گيرد‪‌،‬نه‌وابستگی‌دينی‌او‪.‬‬

‫دانشجويان‌مشتاق‌سمينار‌به‌سالن‌سخنرانی‌هجوم‌بردند‌و‌در‌راه‌به‌اينکه‌چطور‬

‫به‌بهترين‌شکل‌اخلق‌خوب‌سامری‌را‌توصيف‌کنند‪‌،‬فکر‌می‌کردن^^د‪‌.‬ام^^ا‌ب^^ر‌س^^ر‌راه‬

‫آزمايش‌کننده‌ها‌مرد‌ژنده‌پوشی‌را‌گذاشته‌بودند‪‌،‬که‌با‌سری‌افتاده‌و‌چش^^مان‌بس^^ته‬

‫در‌کنار‌دری‌نشسته‌بود‌و‌هنگام‌رد‌شدن‌دانشجويان‌از‌همه‌جا‌بی‌خبر‌از‌مقابلش‌از‬

‫درد‌ناله‌می‌کرد‪‌.‬اکثر‌دانشجويان‌حتی‌توقفی‌هم‌نکردند‌تا‌از‌آن‌مرد‌بپرسند‌که‌چ^^ه‬

‫مشکلی‌دارد‌و‌بدون‌اينکه‌کمکی‌به‌او‌بکنند‌از‌او‌دور‌ش^^دند‪‌.‬هيج^^ان‌ع^^اطفی‌ب^^رای‬

‫شتافتن‌به‌سالن‌سخنرانی‌بر‌وظيفة‌اخلقی‌آن‌ها‌برای‌کمک‌به‌فرد‌دردمند‌ناش^^ناس‬
‫)‪(18‬‬
‫فايق‌آمده‌بود‪.‬‬

‫عواطف‌انسانی‌در‌شرايط‌بی‌شمار‌ديگری‌هم‌بر‌نظريات‌فلسفی‌چي^^ره‌می‌ش^^وند‪.‬‬

‫اين‌امر‌تاريخ‌اخلقی‌و‌فلسفی‌دنيا‌را‌تا‌حدودی‌به‌حک^ايت‌غم‌انگي^^زی‌از‌آرمان‌ه^ای‬

‫شگفت‌انگيز‌بدل‌می‌کند‪‌،‬ام^^ا‌در‌رفت^^ار‌آرم^^انی‌چني^^ن‌ت^^أثيری‌ن^^دارد‪‌.‬چ^^ه‌تع^^داد‌از‬

‫مسيحيان‌به‌واقع‌گونة‌ديگرشان‌را‌می‌گردانند‪‌،‬چه‌تعداد‌از‌پي^^روان‌ب^^ودا‌ب^^ه‌واق^^ع‌از‬

‫دلبس^^تگی‌های‌خودخواه^^انه‌فرات^^ر‌می‌رون^^د‪‌،‬و‌چ^^ه‌تع^^داد‌از‌يهودي^^ان‌ب^^ه‌واق^^ع‬

‫همسايگان‌شان‌را‌به‌اندازة‌خودشان‌دوست‌دارند؟‌انتخاب‌طبيعی‌انسان‌خردمند‌را‌به‬

‫همين‌شکل‌به‌وجود‌آورده‌است‪‌.‬انسان‌خردمند‌هم‌مث^ل‌تم^^ام‌پس^^تان‌داران‌ديگ^ر‌از‬

‫احساسات‌برای‌تصميمات‌سريع‌مرگ‌و‌زندگی‌استفاده‌می‌کند‪‌.‬م^^ا‌خش^^م‌و‌ت^^رس‌و‬
‫‪107‬‬

‫هوس‌خود‌را‌از‌ميليون‌ها‌تن‌از‌آن‌اجدادی‌به‌ارث‌برده‌ايم‪‌،‬که‌دقيق‌ترين‌آزمون‌های‬

‫انتخاب‌طبيعی‌را‌از‌سر‌گذرانده‌اند‪.‬‬

‫آنچه‌که‌در‌يک‌ميليون‌سال‌پيش‌برای‌بقا‌و‌بازتوليد‌در‌صحاری‌آفريق^^ا‌ض^^روری‬

‫بود‪‌،‬متأسفانه‌پاسخ‌گوی‌رفتار‌ما‌در‌شاهراه‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌نيست‪‌.‬رانندگان‌انسانی‬

‫هواس‌پرت‪‌،‬عصبانی‌و‌پريشان‌سالنه‌بيش‌از‌يک‌ميليون‌نف^^ر‌را‌در‌ح^^وادث‌رانن^^دگی‬

‫می‌کشند‪‌.‬ما‌می‌توانيم‌تمام‌فيلسوفان‪‌،‬پيامبران‌و‌کشيشان‌خود‌را‌روانه‌کنيم‌تا‌برای‬

‫اين‌رانندگان‌موعظه‌های‌اخلقی‌کنند‌^‌اما‌در‌جاده‌کماکان‌اين‌عواطف‌پستانداری‌و‬

‫غرائز‌صحرايی‌اس^^ت‌ک^^ه‌اعم^^ال‌کن^^ترل‌می‌کن^^د‪‌.‬در‌ن^^تيجه‪‌،‬دانش^^جويان‌س^^ميناری‬

‫شتاب‌زده‌افراد‌دردمند‌را‌ناديده‌می‌گيرند‌و‌رانندگان‌در‌يک‌شرايط‌بحران^^ی‌ع^^ابرين‬

‫پيادة‌بی‌دفاع‌را‌زير‌می‌گيرند‪.‬‬

‫اين‌اختلف‌ميان‌سمينار‌و‌جاده‌يک^^ی‌از‌بزرگ‌تري^^ن‌مش^^کلت‌عمل^^ی‌در‌اخلق‬

‫است‪‌.‬امانوئل‌کانت‪‌،‬جان‌استورات‌ميل‌و‌جان‌راول‌می‌توانند‌در‌س^^الن‌دن^ج‌و‌راح^ت‬

‫دانشگاه‌بنشينند‌و‌طی‌روزها‌در‌بارة‌مشکلت‌نظری‌در‌اخلق‌بح^^ث‌کنن^^د‪‌.‬ام^^ا‌آي^^ا‬

‫نتيجه‌گيری‌آن‌ها‌می‌تواند‌عمل‌توسط‌رانندگان‌پريشان‌که‌در‌يک‌لحظة‌کوتاه‌فوری‬

‫گرفتار‌آمده‌اند‪‌،‬به‌کار‌گرفته‌شود؟‌شايد‌مايکل‌شوماخر‌^‌قهرمان‌»فرم^^ول‌ي^^ک«‌ک^^ه‬

‫گاهی‌به‌عنوان‌بهترين‌رانندة‌تاريخ‌مورد‌تقدير‌قرار‌می‌گيرد‌^‌بتواند‌هنگام‌ران^دن‌در‬

‫مسابقه‌در‌بارة‌فلسفه‌فکر‌کند‪‌،‬ولی‌اکثر‌ما‌نمی‌توانيم‌شوماخر‌باشيم‪.‬‬
‫‪108‬‬

‫اما‌الگوريتم‌های‌کامپيوتری‌توسط‌انتخاب‌طبيعی‌شکل‌نگرفته‌اند‌و‌ن^^ه‌ع^^واطفی‬

‫دارند‌و‌نه‌غرائزی‪‌.‬بنابر‌اين‌می‌توانند‌در‌لحظ^^ات‌بحران^^ی‌بس^^يار‌به^^تر‌از‌انس^^ان‌ها‌از‬

‫دستورالعمل‌های‌اخلقی‌پيروی‌کنند‌^‌البته‌اگر‌بتوانيم‌راهی‌بيابيم‌که‌اخلقيات‌را‌با‬

‫زبان‌ارقام‌و‌آمار‌کدنويسی‌کنيم‪‌.‬اگر‌ب^^ه‌ک^^انت‪‌،‬مي^^ل‌و‌راول‌کدنويس^^ی‌را‌بي^^اموزيم‪،‬‬

‫خواهند‌توانست‌خودرو‌مستقل‌را‌در‌آزمايشگاه‌دنج‌خود‌برنامه‌ريزی‌کنن^^د‌و‌مطمئن‬

‫باشند‌که‌خودرو‌در‌شاهراه‌از‌فرمان‌های‌آن‌ها‌پيروی‌خواه^^د‌ک^^رد‪‌.‬در‌حقيق^^ت‪‌،‬ه^^ر‬

‫خودروئی‌همزمان‌توسط‌مايکل‌شوماخر‌و‌مانوئل‌کانت‌رانده‌خواهد‌شد‪.‬‬

‫بنابر‌اين‪‌،‬اگر‌شما‌يک‌خودرو‌مستقل‌را‌برنامه‌ريزی‌کنيد‌تا‌در‌شرايط‌جهنم^^ی‌و‬

‫طغيان‌سيل‌بايستد‌و‌به‌افراد‌ناآشنا‌در‌پريشانی‌کمک‌کند‌)البته‌اگر‌ش^^ما‌تبص^^ره‌ای‬

‫در‌برنامه‌نگذاشته‌‌باشيد‌که‌فلن‌اتفاق‌ب^د‌ي^ا‌س^يل‌را‌مس^تثنی‌کن^د(‪‌.‬اگ^ر‌خ^ودرو‬

‫مستقل‌شما‌طوری‌برنامه‌ريزی‌شده‌تا‌به‌مسير‌متضاد‌جاده‌بپيچد‌تا‌آن‌دو‌خردسال‬

‫را‌نجات‌دهد‪‌،‬در‌اين‌صورت‌شما‌روی‌زندگی‌خود‌شرط‌بندی‌کرده‌ايد‪‌،‬زيرا‌اين‌دقيقا‬

‫همان‌کاری‌است‌که‌خودرو‌انجام‌خواهد‌داد‪‌.‬و‌اين‌بدين‌مفهوم‌اس^ت‌ک^ه‌تويوت^^ا‌ي^ا‬

‫تسل‌با‌طراحی‌خودروهای‌مستقل‌خود‪‌،‬ي^^ک‌معض^^ل‌فک^^ری‌در‌فلس^^فة‌اخلق‌را‌ب^^ه‬

‫عرصة‌عملی‌در‌مهندسی‌انتقال‌داده‌اند‪.‬‬

‫با‌چنين‌فرضی‪‌،‬الگوريتم‌های‌فلسفی‌هيچگ^^اه‌بی‌نق^^ص‌نخواه^^د‌ب^^ود‪‌.‬اش^^تباهات‬

‫کماکان‌رخ‌می‌دهند‪‌،‬که‌منج^^ر‌ب^^ه‌ج^^راحت‌‪‌،‬م^^رگ‌و‌مي^^ر‌و‌دادخواس^ت‌های‌بس^^يار‬

‫پيچيده‌خواهد‌شد‪)‌.‬آنگاه‌شما‌برای‌اولين‌بار‌در‌تاريخ‌می‌توانيد‌ي^^ک‌فيلس^^وف‌را‌ب^^ه‬
‫‪109‬‬

‫دليل‌پيامدهای‌تأسف‌بار‌نظرياتش‌به‌دادگاه‌بکشيد‪‌،‬زيرا‌برای‌اولين‌بار‌در‌تاريخ‌شما‬

‫می‌توانيد‌ارتباط‌مستقيم‌ميان‌عقاي^^د‌فلس^فی‌و‌رخ^^دادهای‌ج^^اری‌زن^دگی‌را‌نش^^ان‬

‫دهيد(‪‌.‬بنابر‌اين‌لزم‌نيست‌که‌الگوريتم‌ها‌^‌که‌قرار‌است‌جای‌رانن^^ده‌های‌انس^^انی‌را‬

‫بگيرند‌^‌بی‌نقص‌باشند‪‌.‬فقط‌کافی‌است‌که‌از‌انسان‌ها‌بهتر‌باشند‪‌.‬با‌توجه‌به‌اين‌ک^^ه‬

‫راننده‌های‌انسانی‌سالنه‌بيش‌از‌يک‌ميليون‌نفر‌را‌می‌کشند‪‌،‬اين‌يک‌مطالب^^ة‌ب^اليی‬

‫نيست‪‌.‬با‌اين‌همه‪‌،‬آيا‌ترجيح‌می‌دهيد‌که‌خودرو‌مج^^اور‌ش^^ما‌توس^^ط‌ي^^ک‌نوج^^وان‬
‫)‪(19‬‬
‫مست‌رانده‌شود‌يا‌توسط‌گروه‌شوماخر‌^‌کانت؟‬

‫همين‌منطق‌برای‌شرايط‌گون^اگون‌ديگ^^ری‌ه^^م‌مص^داق‌دارن^^د‪‌،‬ن^ه‌فق^ط‌ب^رای‬

‫رانندگی‪‌.‬برای‌مثال‌به‌مورد‌تقاضای‌کار‌توجه‌کني^د‪‌.‬در‌ق^رن‌بيس^ت‌و‌يک^^م‌وظيف^^ة‬

‫استخدام‌افراد‌برای‌مشاغل‌مختلف‌به‌طور‌روزافزون^^ی‌ب^^ه‌عه^^دة‌الگوريتم‌ه^^ا‌گذاش^^ته‬

‫خواهد‌شد‪‌.‬ما‌برای‌رعايت‌معيارهای‌اخلقی‌نمی‌توانيم‌به‌دستگاه‌اعتماد‌کني^^م‪‌.‬اي^^ن‬

‫کار‌را‌انسان‌ها‌بايد‌انجام‌دهند‪‌.‬اما‌وقتی‌در‌مورد‌يک‌معيار‌اخلق^ی‌در‌ب^ازار‌ک^^ار‌ب^ه‬

‫توافق‌رسيديم‌^‌که‌مثل‌تبعيض‌قائل‌شدن‌عليه‌سياهان‌و‌زنان‌اشتباه‌اس^^ت‌^‌آنگ^^اه‬

‫برای‌به‌کار‌بردن‌و‌حفظ‌اين‌معيارها‌می‌توان‌به‌دستگاه‌ها‌بيش^^تر‌از‌انس^^ان‌ها‌اعتم^^اد‬
‫)‪(20‬‬
‫کرد‪.‬‬

‫يک‌مدير‌انسانی‌شايد‌بداند‌و‌حتی‌موافق‌باشد‌که‌تبعيض‌عليه‌س^^ياهان‌و‌زن^^ان‬

‫غيراخلقی‌است‪‌،‬اما‌وقتی‌يک‌زن‌سياه‌پوست‌تقاضای‌کار‌می‌کند‪‌،‬مدير‌ناخودآگ^^اه‌او‬

‫را‌مورد‌تبعيض‌قرار‌می‌دهد‌و‌از‌اس^^تخدام‌او‌خ^^ودداری‌می‌کن^^د‪‌.‬اگ^^ر‌بگ^^ذاريم‌ي^^ک‬
‫‪110‬‬

‫کامپيوتر‌به‌تقاضاهای‌کاری‌رسيدگی‌کند‌و‌آن‌را‌طوری‌برنامه‌ريزی‌کنيم‌که‌عوام^^ل‬

‫نژادی‌و‌جنسی‌را‌کامل‌ناديده‌بگيرد‪‌،‬آنگ^^اه‌می‌ت^^وانيم‌مطمئن‌باش^^يم‌ک^^ه‌ک^^امپيوتر‬

‫چنين‌مواردی‌را‌ناديده‌خواهد‌گرفت‪‌،‬زير‌کامپيوترها‌فاقد‌ناخودآگاه‌هس^^تند‪‌.‬نوش^^ت‬

‫کد‌برای‌ارزيابی‌تقاضای‌کار‌البته‌آسان‌نيست‌و‌هميش^^ه‌اي^^ن‌خط^^ر‌وج^^ود‌دارد‌ک^^ه‬

‫مهندسين‌تا‌حدودی‌بخواهند‌تعصبات‌ناخودآگاه‌شان‌را‌در‌برن^^امه‌بگنجانن^^د‪‌(21).‬ام^^ا‬

‫وقتی‌چنين‌اشتباهاتی‌تصحيح‌شوند‪‌‌،‬شايد‌بسيار‌ساده‌تر‌از‌آنکه‌بتوانيم‌انسان‌ها‌را‌از‬

‫تعصبات‌نژادپرستانه‌و‌زن‌ستيزانه‌برهانيم‪‌،‬برنامه‌را‌تصحيح‌کنيم‪.‬‬

‫گفتيم‌که‌ظهور‌هوش‌مصنوعی‌می‌تواند‌اکثر‌انسان‌ها‌را‌از‌بازار‌کار‌بيرون‌راند‪‌،‬از‬

‫جمله‌راننده‌ها‌و‌پليس‌راهنمايی‌و‌رانندگی‪‌،‬و‌الگوريتم‌های‌مطيع‌جای‌افراد‌س^^رکش‬

‫را‌می‌گيرند‪‌.‬بنابر‌اين‪‌،‬برای‌فيلسوفان‌می‌تواند‌گشايشی‌در‌بازار‌کار‌فراهم‌شود‪‌،‬زي^^را‬

‫ناگهان‌تقاضا‌برای‌مهارت‌های‌آن‌ها‌^‌که‌تاکنون‌ب^^ا‌ارزش‌ه^^ای‌ب^^ازار‌س^^ازگار‌نب^^ود‌^‬

‫بسيار‌بال‌خواهد‌رفت‪‌.‬پس‌اگر‌می‌خواهيد‌در‌رشته‌ای‌تحصيل‌کنيد‌ک^^ه‌ي^^ک‌ش^^غل‬

‫خوب‌را‌در‌آينده‌برای‌تان‌تضمين‌کند‪‌،‬شايد‌فلسفه‌انتخاب‌بدی‌نباشد‪.‬‬

‫طبعا‌فلسفه‌به‌ندرت‌در‌مورد‌آنچه‌که‌درست‌است‌با‌هم‌توافق‌دارن^^د‪‌.‬مش^^کلتی‬

‫از‌نوع‌»مشکلت‌واگن^^ی«‌در‌م^^وارد‌ن^^ادری‌ب^^ا‌رض^^ايت‌فلس^^فه‌ح^^ل‌ش^^ده‌اس^^ت‪‌،‬و‬

‫متفکرين‌پيامدنگری‌مثل‌جان‌استوارت‌ميل‌)که‌اعمال‌افراد‌را‌ب^^ه‌اعتب^^ار‌پيام^^دهای‬

‫آن‌ها‌می‌سنجد(‌نظرات‌کامل‌متفاوتی‌از‌دنتولوژيست‌هايی‌مثل‌ام^^انوئل‌ک^^انت‌دارن^^د‬
‫‪111‬‬

‫)که‌اعمال‌را‌توسط‌قواعد‌مطلق‌می‌سنجد(‪‌.‬آيا‌تس^^ل‌باي^د‌ب^رای‌تولي^د‌ي^ک‌خ^ودرو‬

‫نسبت‌به‌چنين‌موضوعات‌پيچيده‌ای‌موضع‌گيری‌کند؟‬

‫خب‪‌،‬ش^^ايد‌تس^^ل‌می‌خواه^^د‌اي^^ن‌را‌ب^^ه‌عه^^دة‌ب^^ازار‌بگ^^ذارد‪‌.‬تس^^ل‌دو‌نم^^ونه‌از‬

‫خودروهای‌مستقل‌توليد‌می‌کند‪‌:‬مدل‌»تسل‌آلتروئيست«‌)از‌خ^^ود‌گذش^^ته(‌و‌م^^دل‬

‫»تسل‌اگوئيست«‌)خودخواه(‪‌.‬مدل‌تس^^ل‌آلتروئيس^^ت‌ص^^احب‌خ^^ود‌را‌ب^^رای‌چي^^زی‬

‫بزرگ‌تر‌و‌ارزشمندتر‌قربانی‌می‌کند‪‌،‬در‌حالی‌که‌مدل‌اگوئيست‌هر‌چه‌در‌ت^^وان‌دارد‬

‫انجام‌می‌دهد‌تا‌صاحبش‌را‌نجات‌دهد‪‌،‬حتی‌اگر‌ب^^ه‌قيم^^ت‌کش^^تن‌آن‌دو‌خردس^^ال‬

‫باشد‪‌.‬مشتريان‌می‌خواهند‌خودرويی‌بخرند‌که‌به‌بهترين‌ش^کلی‌متناس^ب‌ب^ا‌نگ^رش‬

‫فلسفی‌دلخواه‌شان‌باشد‪‌.‬اگر‌اف^^راد‌بيش^تری‌م^^دل‌تس^ل‌اگوئيس^^ت‌را‌بخرن^^د‪‌،‬کس^ی‬

‫نمی‌تواند‌تسل‌را‌به‌خاطر‌آن‌سرزنش‌کند‪‌.‬بالخره‌هميشه‌اين‌مشتريان‌هس^^تند‌ک^^ه‬

‫حق‌دارند‪.‬‬

‫اين‌يک‌شوخی‌نيست‪‌.‬در‌يک‌بررسی‌پيشگامانه‌در‌س^^ال‌‪‌۲۰۱۵‬ي^^ک‌س^^ناريوی‬

‫فرضی‌برای‌مردم‌ارائه‌شد‌که‌در‌آن‌يک‌خ^^ودرو‌مس^^تقل‌می‌خواس^^ت‌چن^^دين‌ع^^ابر‬

‫پياده‌را‌زير‌بگيرد‪‌.‬اکثر‌مردم‌گفتند‌که‌در‌چنين‌شرايطی‌خودرو‌باي^^د‌ج^^ان‌ع^^ابرين‬

‫پياده‌را‪‌،‬به‌قيمت‌کشته‌شدن‌صاحبش‪‌،‬نجات‌دهد‪‌.‬اما‌بعد‪‌،‬وقتی‌از‌آن‌ها‌سؤال‌ش^^د‬

‫که‌آيا‌خودشان‌مايلند‌خودرويی‌بخرند‌که‌طوری‌برنامه‌ريزی‌شده‌باشد‌که‌ص^^احبش‬

‫را‌قربانی‌چيز‌با‌ارزش‌تری‌بکند‪‌،‬اکثرا‌گفتند‌نه‪‌.‬ت^^ا‌ج^^ايی‌ک^^ه‌ب^^ه‌خودش^^ان‌مرب^^وط‬
‫)‪(22‬‬
‫می‌شود‪‌،‬آن‌ها‌مدل‌تسل‌اگوئيست‌را‌ترجيح‌می‌دهند‪.‬‬
‫‪112‬‬

‫تصور‌کنيد‌که‌خودرو‌جديدی‌خريده‌ايد‪‌.‬اما‌قبل‌از‌اس^^تفاده‌از‌آن‌باي^^د‌فهرس^^ت‬

‫تنظيمات‌را‌باز‌کنيد‌و‌چند‌چيز‌را‌تنظيم‌کنيد‪‌.‬در‌مورد‌»تصادفات«‪‌،‬آيا‌می‌خواهي^^د‬

‫که‌خودرو‌شما‌زندگی‌شما‌را‌قربانی‌خانواده‌ای‌کند‌که‌در‌خودرو‌مج^^اور‌اس^^ت؟‌آي^^ا‬

‫خودرو‌را‌روی‌اين‌انتخاب‌تنظيم‌خواهيد‌ک^^رد؟‌پ^^س‌در‌اي^^ن‌ص^^ورت‌خ^^ود‌را‌ب^^رای‬

‫توضيحی‌که‌بايد‌به‌همسرتان‌بدهيد‌آماده‌کنيد‪.‬‬

‫شايد‌دولت‌بايد‌دخالت‌کند‌و‌تنظيماتی‌در‌بازار‌اعمال‌کند‌و‌يک‌کد‌اخلق^^ی‌در‬

‫تمامی‌خودروهای‌مستقل‌وارد‌کند‪‌.‬قطعا‌قانونگذارانی‌موقعيتی‌را‌فراهم‌خواهند‌آورد‬

‫تا‌نهايتا‌قوانينی‌تنظيم‌کنند‌که‌همواره و‌به‌طور‌دقيق‌از‌آن‌پيروی‌شود‪‌.‬قانونگذاران‬

‫ديگر‌شايد‌در‌مورد‌يک‌چنين‌موضع‌بی‌سابقه‌و‌مستبدانه‌ای‌زنگ‌‌خطرها‌را‌ب^^ه‌ص^^دا‬

‫درآورند‪‌.‬با‌اين‌همه‪‌،‬در‌طول‌تاريخ‌محدوده‌های‌نظام‌ق^^انونی‌ليس^^تی‌جه^^ت‌کن^^ترل‬

‫قانونگذاران‌فراهم‌کرده‪‌،‬که‌تعصبات‪‌،‬اشتباهات‌و‌تخطی‌های‌آن‌ها‌را‌مورد‌توجه‌ق^^رار‬

‫می‌دهد‪‌.‬بسيار‌جای‌خوش^^حالی‌دارد‌ک^^ه‌ق^وانين‌علي^^ه‌همجنس‌گراي^^ی‌و‌ت^^وهين‌ب^^ه‬

‫مقدسات‌فقط‌تا‌ح^دی‌ب^^ه‌اج^^را‌درآمدن^^د‪‌.‬آي^^ا‌واقع^^ا‌نظ^^امی‌می‌خ^^واهيم‌ک^^ه‌در‌آن‬

‫تصميمات‌اشتباه‌سياست‌مداران‌مثل‌قانون‌جاذبه‌تخطی‌ناپذير‌اعلم‌شود؟‬

‫ديکتاتوری‌های‌ارقام‬

‫مردم‌از‌هوش‌مصنوعی‌می‌ترسند‪‌،‬زيرا‌نمی‌توانن^د‌مطمئن‌باش^ند‌ک^ه‌ب^رای‌هميش^ه‬

‫مطيع‌بماند‪‌.‬ما‌فيلم‌های‌علمی‌^‌تخيلی‌زيادی‌در‌بارة‌ربات‌ها‌ديده‌ايم‪‌،‬ک^^ه‌ب^^ر‌علي^^ه‬
‫‪113‬‬

‫اربابان‌انسانی‌خود‌طغيان‌کرده‌اند‪‌،‬ديوانه‌وار‌به‌خيابان‌ها‌ريخته‌و‌م^^ردم‌را‌قت^^ل‌ع^^ام‬

‫کرده‌اند‪‌.‬اما‌مشکل‌واقعی‌ربات‌ها‌دقيقا‌بر‌خلف‌اين‌است‪‌.‬م^^ا‌باي^^د‌ب^^ه‌اي^^ن‌دلي^^ل‌از‬

‫آن‌ها‌بترسيم‌که‌احتمال‌برای‌هميشه‌از‌اربابان‌خود‌تبعيت‌می‌کنند‌و‌هرگ^^ز‌طغي^^ان‬

‫نمی‌کنند‪.‬‬

‫‌هيچ‌چيز‌اشتباهی‌در‌تبعيت‌کورکورانه‌نيست‪‌،‬البته‌تا‌وقتی‌ک^^ه‌ربات‌ه^^ا‪‌،‬خ^^ود‪‌،‬ب^^ه‬

‫اربابان‌بدل‌نشده‌اند‪‌.‬اعتماد‌به‌ربات‌های‌قاتل‪‌،‬حتی‌در‌جنگ‪‌،‬می‌تواند‌تض^^مين‌کن^^د‬

‫که‌برای‌اولين‌بار‌در‌تاريخ‌از‌قوانين‌جنگ^^ی‌به‌ط^^ور‌حقيق^^ی‌پي^^روی‌ش^^ود‪‌.‬س^^ربازان‬

‫انسانی‪‌،‬با‌زير‌پا‌گذاشتن‌قوانين‌جنگی‪‌،‬گاهی‌به‌تبعيت‌از‌احساسات‌خود‌به‌کش^^تن‪،‬‬

‫غارت‌و‌تجاوز‌روی‌می‌آورند‪‌.‬ما‌معمول‌احساسات‌را‌با‌شفقت‪‌،‬عشق‌و‌همدلی‌ت^^داعی‬

‫می‌کنيم‪‌،‬ام^^ا‌در‌زم^ان‌جن^^گ‪‌،‬وق^تی‌احساس^^ات‌کن^ترل‌را‌ب^ه‌دس^ت‌می‌گيرن^^د‪‌،‬در‬

‫بيشترين‌مواد‌به‌صورت‌نف^^رت‌و‌قس^^اوت‌نم^^ود‌می‌کنن^^د‪‌.‬از‌آنج^^ا‌ک^^ه‌ربات‌ه^^ا‌فاق^^د‬

‫احساسات‌هستند‪‌،‬می‌توانند‌همواره‌مورد‌اعتماد‌قرار‌بگيرند‌تا‌دقيقا‌به‌کدهای‌نظامی‬
‫)‪(23‬‬
‫پايبند‌باشند‌و‌هرگز‌به‌ترس‌و‌نفرت‌شخصی‌آلوده‌نشوند‪.‬‬

‫در‌مارس‌‪‌۱۹۶۸‬جمعی‌از‌سربازا‌آمريکايی‌از‌روی‌خشم‌به‌ي^^ک‌روس^^تای‌ويتن^^ام‬

‫جنوبی‪‌،‬به‌اسم‌می‌لی‌يورش‌بردند‌و‌حدود‌‪‌۴۰۰‬غيرنظامی‌را‌قتل‌ع^^ام‌کردن^^د‪‌.‬اي^^ن‬

‫جنايت‌جنگی‌حاصل‌ابتکار‌عمل‌محلی‌مردانی‌بود‌که‌ط^^ی‌ماه‌ه^^ا‌در‌جنگ^^ل‌جن^^گ‬

‫پارتيزانی‌گرفتار‌آمده‌بودند‪‌.‬اين‌قتل‌عام‌کمکی‌به‌هيچ‌هدف‌استراتژيکی‌نمی‌ک^^رد‌و‬

‫يک‌تخلف‌از‌مصوبات‌قانونی‌و‌سياست‌نظامی‌آمريکا‌بود‪‌.‬اين‌حاصل‌عواط^^ف‌انس^^انی‬
‫‪114‬‬

‫بود‪‌(24).‬اگر‌آمريکا‌ربات‌های‌قاتل‌در‌ويتنام‌مستقر‌می‌ک^^رد‪‌،‬قت^^ل‌ع^^ام‌می‌لی‌هرگ^^ز‬

‫اتفاق‌نمی‌افتاد‪.‬‬

‫با‌اين‌وجود‪‌،‬قبل‌از‌اين‌که‌برای‌ايجاد‌و‌مستقر‌ک^^ردن‌ربات‌ه^^ای‌قات^^ل‌بش^^تابيم‪،‬‬

‫ناگزيريم‌تا‌به‌ياد‌آوريم‌که‌رفتار‌ربات‌ها‌هميشه‌بازت^^اب‌کدهای‌ش^^ان‌اس^^ت‪‌.‬اگ^^ر‌اي^^ن‬

‫کدها‌کنترل‌شده‌و‌مهربان‌باشند‪‌،‬ربات‌ها‌احتمال‌ک^^ارايی‌بس^^يار‌به^^تری‌از‌س^^ربازان‬

‫انسانی‌معمولی‌خواهند‌داشت‪‌.‬اما‌اگر‌اي^^ن‌ک^^دها‌بی‌رح^^م‌و‌ظالم^^انه‌باش^^ند‪‌،‬ن^^تيجه‬

‫فاجعه‌بار‌خواهد‌بود‪‌.‬مشکل‌واقعی‌ربات‌ها‌هوش‌مصنوعی‌آن‌ها‌نيست‪‌،‬بلک^^ه‌حم^^اقت‬

‫طبيعی‌و‌قساوت‌اربابان‌انسانی‌آن‌ها‌است‪.‬‬

‫در‌ژوئية‌‪‌۱۹۹۵‬نيروهای‌صرب‌بوسنی‌بيش‌از‌هشت‌هزار‌مس^^لمان‌بوس^^نی‌را‌در‬

‫حوالی‌شهرک‌سره‌بره‌نيکا‌قتل‌عام‌کردند‪‌.‬اين‌قتل‌عام‪‌،‬در‌تفاوت‌با‌قتل‌عام‌تص^^ادفی‬

‫می‌لی‌يک‌عمليات‌طولنی‌مدت‌و‌به‌خوبی‌سازمان‌يافته‌بود‌که‌بازتاب‌سياست‌صرب‬

‫بوسنی‌بود‌که‌بوسنی‌را‌با‌يک‌»تصفية‌قومی«‌از‌وجود‌مسلمانان‌پ^^اک‌کن^^د‪‌(25).‬اگ^^ر‬

‫صربی‌های‌بوسنی‌در‌سال‌‪‌۱۹۹۵‬ربات‌های‌قاتل‌در‌اختيار‌می‌داشت‪‌،‬احتم^^ال‌دامن^^ة‬

‫قساوت‌باز‌هم‌از‌اين‌فراتر‌می‌ٰرفت‪‌.‬حتی‌يک‌ربات‌ه^^م‪‌،‬ب^^ه‌دنب^^ال‌دري^^افت‌دس^^تور‪،‬‬

‫لحظه‌ای‌درنگ‌نمی‌کرد‌تا‌به‌دور‌از‌هر‌احساس‌شفقت‪‌،‬نفرت‌يا‌بی‌تفاوتی‌حتی‌ي^^ک‬

‫کودک‌مسلمان‌را‌زنده‌نگذارد‪.‬‬

‫يک‌ديکتاتور‌بی‌رحم‪‌،‬مجهز‌به‌چنين‌ربات‌های‌قاتلی‌می‌توانست‌مطمئن‌باشد‌که‬

‫سربازانش‌هرگز‌عليه‌او‌قد‌علم‌نخواهند‌کرد‪‌،‬هر‌قدر‌ه^^م‌ک^^ه‌دس^^توراتش‌دي^^وانه‌وار‬
‫‪115‬‬

‫می‌بود‪‌.‬يک‌ارتش‌از‌ربات‌ها‌در‌سال‌‪‌۱۷۸۹‬احتم^^ال‌می‌توانس^^ت‌انقلب‌فرانس^^ه‌را‌در‬

‫نطفه‌خفه‌کند‪‌،‬و‌اگر‌حسنی‌مب^^ارک‌در‌س^^ال‌‪‌۲۰۱۱‬گروه^^ی‌از‌ربات‌ه^^ای‌قات^^ل‌در‬

‫اختيار‌می‌داشت‪‌،‬می‌توانست‌آن‌ها‌را‌به‌ج^^ان‌م^^ردم‌بين^^دازد‌و‌مطمئن‌باش^^د‌ک^^ه‌در‬

‫قدرت‌باقی‌خواهد‌ماند‪‌.‬به‌همين‌شکل‪‌،‬يک‌حکومت‌امپرياليست‌می‌توانست‌با‌اتکا‌به‬

‫ارتش‌ربات‌ها‌جنگ‌های‌نفرت‌برانگيزی‌را‌برپا‌کن^^د‪‌،‬ب^^دون‌آن‌ک^^ه‌نگ^^ران‌باش^^د‌ک^^ه‬

‫ربات‌هايش‌انگيزة‌خود‌را‌از‌دست‌بدهند‪‌،‬يا‌خانواده‌هاشان‌اعتراض‌کنند‪‌.‬اگ^^ر‌آمريک^^ا‬

‫در‌جنگ‌ويتنام‌از‌ربات‌های‌قات^^ل‌اس^^تفاده‌می‌ک^^رد‪‌،‬از‌قت^^ل‌ع^^ام‌می‌لی‌جل^^وگيری‬

‫می‌شد‪‌،‬اما‌خود‌جنگ‌می‌توانست‌برای‌سال‌های‌زيادی‌ادامه‌يابد‪‌،‬زيرا‌دول^^ت‌آمريک^^ا‬

‫نگرانی‌کمتری‌نسبت‌به‌سربازان‌بی‌روحيه‪‌،‬تظاهرات‌عظيم‌ض^^دجنگ‪‌،‬و‌ي^^ا‌اع^^تراض‬

‫»ربات‌های‌قديمی‌عليه‌جنگ«‌می‌داشت‪‌.‬برخی‌از‌شهروندان‌آمريک^^ايی‌می‌توانس^^تند‬

‫کماکان‌نسبت‌به‌جنگ‌اعتراض‌کنند‪‌،‬اما‌بدون‌ترس‌از‌درگي^^ر‌ش^^دن‪‌،‬ي^^ا‌خ^^اطرة‌از‬
‫)‪(26‬‬
‫دست‌دادن‌عزيزی‪‌.‬اعتراض‌کنندگان‌احتمال‌معدودتر‌و‌کم‌انگيزه‌تر‌می‌بودند‪.‬‬

‫چنين‌مشکلتی‌زمينة‌وجودی‌بسيار‌کمتری‌در‌وسايل‌نقلية‌مس^^تقل‌دارد‪‌،‬زي^^را‬

‫هيچ‌توليدکننده‌ای‌با‌انگيزه‌های‌بدخواهانه‌خودروهايش‌را‌برنامه‌ريزی‌نمی‌کند‌ت^^ا‌ب^^ه‬

‫جان‌مردم‌بيفتند‪‌.‬اما‌ممکن‌است‌نظام‌های‌تسليحاتی‌مستقل‌پيام^^دهای‌فاجعه‌ب^^اری‬

‫به‌دنبال‌داشته‌باشند‪‌،‬زيرا‌دولت‌های‌بسياری‌مايلند‌از‌نظر‌اخلق^^ی‌^‌اگ^^ر‌ن^^ه‌ک^^امل‬

‫شيطانی‌^‌فاسد‌باشند‪.‬‬
‫‪116‬‬

‫خطر‌به‌دستگاه‌های‌کشتار‌محدود‌نمی‌شود‪‌.‬نظام‌های‌نظ^^ارت‌ه^^م‌می‌توانن^^د‌ب^^ه‬

‫همان‌اندازه‌پرمخاطره‌باشند‪‌.‬استفاده‌از‌الگوريتم‌های‌نظارت‌تحت‌فرم^^ان‌دولت‌ه^^ای‬

‫خيرخواه‌می‌تواند‌بهترين‌چيزی‌باشد‌که‌برای‌بشريت‌اتفاق‌افتاده‌‌اس^^ت‪‌.‬ام^^ا‌ممک^^ن‬

‫است‌همين‌الگوريتم‌های‌دادة‌کلن‌مولد‌يک‌جامعة‌کنترل‌در‌آينده‌باش^^ند‪‌،‬ک^^ه‌ب^^ه‬
‫)‪(27‬‬
‫يک‌رژيم‌نظارت‌گر‌»اورولی«‌منتهی‌خواهد‌شد‌که‌هر‌ثانيه‌مردم‌را‌می‌پايد‪.‬‬

‫اين‌در‌حقيقت‌می‌تواند‌به‌چيزی‌منتهی‌شود‌ک^^ه‌ح^^تی‌اورول‌ه^^م‌نمی‌توانس^^ت‬

‫تصورش‌را‌بکند‪‌:‬رژيم‌تجسس‌گری‌که‌نه‌تنها‌تمام‌اعمال‌و‌حرف‌ه^^ای‌بيرون^^ی‌م^^ا‌را‬

‫تحت‌نظر‌دارد‪‌،‬بلکه‌حتی‌به‌زير‌پوست‌ما‌رسوخ‌می‌کند‌تا‌بر‌تجارب‌درون^^ی‌م^^ا‌ه^^م‬

‫نظارت‌داشته‌باشد‪‌.‬برای‌مثال‪‌،‬رژيم‌کيم‌در‌کرة‌شمالی‌با‌فن‌آوری‌جديد‌چه‌خواه^^د‬

‫کرد؟‌هر‌شهروند‌کرة‌شمالی‌در‌آينده‌موظف‌خواهد‌بود‌تا‌يک‌دست‌بند‌زيست‌آماری‬

‫به‌دست‌کند‪‌،‬که‌بر‌تمام‌رفتار‌و‌گفتار‌او‌نظارت‌داشته‌باشد‪‌،‬از‌جمل^^ه‌فش^^ار‌خ^^ون‌و‬

‫فعاليت‌های‌مغزی‪‌.‬کرة‌شمالی‌می‌تواند‪‌،‬با‌استفاده‌از‌دانش‌فزاين^^ده‌از‌مغ^^ز‌انس^^انی‌و‬

‫استفاده‌از‌نيروی‌عظيم‌آموزش‌توسط‌دستگاه‪‌،‬برای‌اولين‌بار‌در‌تاريخ‌پ^ی‌ب^برد‌ک^ه‬

‫تک‌تک‌شهروندان‌در‌هر‌لحظه‌چه‌فکری‌می‌کنند‪‌.‬اگ^^ر‌ش^^ما‌ب^^ه‌تص^^ويری‌از‌»کي^^م‬

‫يونگ‌اون«‌نگاه‌کنيد‪‌،‬آنگاه‌گيرنده‌های‌زيست‌آماری‌شروع‌به‌ثبت‌علئم‌و‌حالت‌های‬

‫عصبی‌شما‌می‌کنند‌)افزايش‌فشار‌خون‪‌،‬افزايش‌فعاليت‌در‌آميگدالی‌مغ^^ز(‌^‌آنگ^^اه‬

‫شما‌فردا‌در‌گولگ‌خواهيد‌بود‪.‬‬
‫‪117‬‬

‫فرض‌کنيد‌که‌رژيم‌کرة‌شمالی‌به‌دليل‌انزوای‌جهانی‌برای‌توسعه‌دادن‌فن‌آوری‬

‫مورد‌نياز‌با‌مشکل‌روبرو‌باشد‪‌.‬بنابر‌اين‌فن‌آوری‌لزم‌توسط‌ملت‌های‌پيشرفته‌تکامل‬

‫می‌يابد‌و‌توسط‌کرة‌شمالی‌و‌ديگ^^ر‌کش^^ورهای‌عقب‌مان^دة‌ديکت^^اتور‌نس^خه‌برداری‌و‬

‫خريداری‌می‌شود‪‌.‬چين‌و‌روسيه‌^‌همانند‌شماری‌از‌کشورهای‌دمکراتيک‪‌،‬از‌آمريک^^ا‬

‫گرفته‌تا‌همين‌کشور‌خود‌من‪‌،‬اسرائيل‌^‌در‌ح^ال‌توس^عة‌بی‌وقف^ة‌ابزاره^^ای‌کن^ترل‬

‫هستند‪‌.‬اسرائيل‪‌،‬با‌نام‌مستعار‌»کشور‌آغازگر«‌دارای‌ي^^ک‌بخ^^ش‌پرتح^^رک‌فن‌آوری‬

‫پيشرفته‌و‌يک‌صنعت‌امنيت‌سايبری‌نوآفرين‌است‪‌.‬اسرائيل‌همزمان‌در‌ي^^ک‌جن^^گ‬

‫ويرانگر‌با‌فلسطينی‌ها‌گرفتار‌است‌و‌حداقل‌شماری‌از‌رهبران‪‌،‬ژنرال‌ه^^ا‌و‌ش^^هروندان‬

‫مايلند‌تا‪‌،‬به‌محض‌اينکه‌فن‌آوری‌لزم‌را‌به‌دست‌آوردند‪‌،‬يک‌رژيم‌کنترل‌تمام‌عي^^ار‬

‫در‌ساحل‌غربی‌رود‌اردن‌ايجاد‌کنند‪.‬‬

‫در‌حال‌حاضر‪‌،‬وقتی‌فلسطينی‌ها‌تماس‌تلفن^ی‌می‌گيرن^^د‪‌،‬مطل^بی‌در‌فيس‌ب^وک‬

‫منتشر‌می‌کنند‌يا‌از‌شهری‌به‌شهر‌ديگر‌سفر‌می‌کنند‪‌،‬احتمال‌توسط‌میکروفون‌ه^^ا‪،‬‬

‫دوربين‌ها‪‌،‬وسايل‌استراق‌سمع‌سيال‌ ‪‌drones‬يا‌نرم‌افزارهای‌جاسوسی‌تحت‌نظر‌قرار‬

‫می‌گيرند‪‌.‬سپس‌اطلعات‌جمع‌آوری‌ش^^ده‌ب^^ه‌کم^^ک‌الگوريتم‌ه^^ای‌دادة‌کلن‌م^^ورد‬

‫تحليل‌قرار‌می‌گيرد‪‌.‬اين‌اق^^دامات‌ب^^ه‌نيروه^^ای‌امني^^تی‌اس^^رائيل‌کم^^ک‌می‌کن^^د‌ت^^ا‬

‫تهديدات‌بالقوه‌را‪‌،‬بدون‌مقدار‌زيادی‌کابل‌مخابراتی‌در‌زير‌زمين‪‌،‬شناسايی‌و‌خن^^ثی‬

‫کنند‪‌.‬فلسطينی‌ها‌ش^^ايد‌ش^^هرک‌ها‌و‌روس^^تاهايی‌را‌در‌س^^احل‌غرب^^ی‌رود‌اردن‌اداره‬

‫می‌کنند‪‌،‬اما‌اسرائيلی‌ها‌آسمان‪‌،‬امواج‌راديويی‌و‌فضای‌س^^ايبری‌را‌کن^^ترل‌می‌کنن^^د‪.‬‬
‫‪118‬‬

‫بنابر‌اين‌تعداد‌بسيار‌معدودی‌سرباز‌اسرائيلی‌کافی‌خواهد‌بود‌تا‌ح^^دود‌‪‌۲،۵‬ميلي^^ون‬
‫)‪(28‬‬
‫فلسطينی‌در‌ساحل‌غربی‌رود‌اردن‌را‌کنترل‌کند‪.‬‬

‫در‌ي^^ک‌حادث^^ة‌مض^^حک‌و‌غم‌انگي^^ز‌در‌اکت^^بر‌‪‌۲۰۱۷‬ي^^ک‌ک^^ارگر‌فلس^^طينی‌در‬

‫فيس‌بوک‌شخصی‌خود‌عکسی‌از‌خود‌در‌کنار‌يک‌بولدوزر‪‌،‬در‌مح^^ل‌ک^^ارش‌منتش^^ر‬

‫کرد‌و‌در‌کنار‌عکس‌نوشت‌»صبح‌بخير!«‌يک‌الگوريتم‌خودکار‌هنگام‌ترجم^^ة‌ح^^رف‬

‫به‌حرف‌اين‌واژه‌عربی‌اشتباه‌کوچکی‌کرد‌و‌»صبح‌بخي^^ر!«‌را‌ب^^ه‌»آن‌ه^^ا‌را‌بک^^ش!«‬

‫ترجمه‌کرد‪‌.‬نيروهای‌امنيتی‌اسرائيل‪‌،‬که‌مشکوک‌شده‌بودند‌که‌شايد‌اين‌م^^رد‌ي^^ک‬

‫تروريست‌است‌و‌قصد‌دارد‌با‌استفاده‌از‌بولدوزر‌مردم‌را‌زير‌بگي^^رد‪‌،‬دس^تگير‌کردن^د‪.‬‬
‫)‪(29‬‬
‫نمی‌توان‌بيش‌از‌حد‌محتاط‌بود‪.‬‬

‫آنچه‌که‌فلسطينی‌ها‌امروز‌در‌ساحل‌غربی‌رود‌اردن‌تجربه‌می‌کنند‪‌،‬می‌تواند‌تنها‬

‫پيش‌درآمدی‌از‌آنچيزی‌باشد‌که‌ميلياردها‌نفر‌در‌سراسر‌دنيا‌س^^رانجام‌ب^^ا‌آن‌روبه‌رو‬

‫خواهند‌شد‪.‬‬

‫نظام‌های‌دمکراتيک‌در‌اواخر‌ق^^رن‌بيس^^تم‌ب^ه‌م^دد‌پ^^ردازش‌به^تر‌اطلع^^ات‌ب^ر‬

‫ديکتاتوری‌ها‌پيشی‌گرفتند‪‌.‬دمکراسی‌اقتدار‌برای‌پردازش‌اطلعات‌و‌تصميم‌گيری‌را‬

‫از‌تمرکز‌خارج‌می‌کند‌و‌آن‌را‌در‌ميان‌اف^^راد‌و‌نهاده^^ای‌زي^^ادی‌توزي^^ع‌می‌کن^^د‪‌،‬در‬

‫حالی‌که‌ديکتاتوری‌‌اطلعات‌و‌قدرت‌را‌در‌يک‌نقطه‌متمرک^^ز‌می‌کن^^د‪‌.‬ب^^ا‌ت^^وجه‌ب^^ه‬

‫کارکرد‌فن‌آوری‌قرن‌بيستم‪‌،‬متمرک^^ز‌ک^^ردن‌حج^^م‌عظي^^م‌اطلع^^ات‌در‌ي^^ک‌مرک^^ز‬

‫ناکارآمد‌بود‪‌.‬هيچ‌کس‌توان^^ايی‌پ^^ردازش‌س^^ريع‌آن‌حج^^م‌عظي^^م‌اطلع^^ات‪‌،‬و‌اتخ^^اذ‬
‫‪119‬‬

‫تصميمات‌درست‌را‌نداشت‪‌.‬اين‌يکی‌از‌دليلی‌بود‌که‌اتحاد‌شوروی‌تصميمات‌بسيار‬

‫بدتری‌از‌آمريکا‌می‌گرفت‌و‌اقتصاد‌شوروی‌بسيار‌عقب‌تر‌از‌اقتصاد‌آمريکا‌قرار‌گرفت‪.‬‬

‫با‌اين‌حال‪‌،‬هوش‌مص^^نوعی‌می‌توان^^د‌پان^دول‌را‌ب^ه‌مس^ير‌متض^اد‌بران^^د‪‌.‬ه^^وش‬

‫مصنوعی‌امکان‌پ^ردازش‌متمرک^ز‌حج^^م‌عظي^^م‌اطلع^^ات‌را‌ممک^ن‌می‌کن^د‪‌.‬ه^وش‬

‫مصنوعی‌در‌حقيقت‌می‌تواند‌نظام‌های‌متمرکز‌را‌بسيار‌کارآمدتر‌از‌نظام‌های‌پراکن^^ده‬

‫سازد‪‌،‬زيرا‌هر‌چه‌اطلعات‌بيشتری‌برای‌تحليل‌موجود‌باشد‪‌،‬آموزش‌توسط‌دس^^تگاه‬

‫بهتر‌عمل‌می‌کند‪‌.‬اگر‌شما‌تمام‌اطلعات‌مربوط‌به‌ميلياردها‌نفر‌را‌^‌بدون‌ت^^وجه‌ب^^ه‬

‫رعايت‌حريم‌خصوصی‌آن‌ها‌^‌در‌يک‌پايگاه‌داده‌متمرکز‌کنيد‪‌،‬می‌توانيد‌الگوريتم‌ه^^ا‬

‫را‌بسيار‌بهتر‌آموزش‌دهيد‪‌،‬اما‌احترام‌به‌حريم‌خصوصی‌افراد‌و‌به‌کار‌بردن‌اطلعات‬

‫مربوط‌به‌مثل‌يک‌ميليون‌نفر‌اين‌کارآيی‌را‌بسيار‌تنزل‌می‌دهد‪‌.‬برای‌مثال‪‌،‬اگر‌ي^^ک‬

‫دولت‌استبدادی‌به‌تمام‌شهروندانش‌دستور‌دهد‌ت^^ا‌مشخص^^ات‌دی‌ان‌ای‌خ^^ود‌را‌ب^^ه‬

‫همراه‌تمام‌اطلعات‌پروندة‌پزشکی‌شان‌در‌يک‌کانون‌قدرت‌به‌اشتراک‌بگذارن^^د‌‐‌در‬

‫مقايسه‌با‌جوامعی‌که‌اطلعات‌پزشکی‌در‌آن‌مؤک^دا‌مه^ر‌خصوص^ی‌ب^ر‌خ^ود‌دارد‌‐‬

‫امتيازات‌عظيمی‌برای‌علم‌ژنتيک‌و‌تحقيقات‌پزشکی‌به‌همراه‌خواهد‌داش^^ت‪‌.‬نق^^ص‬

‫عمدة‌رژيم‌های‌استبدادی‌در‌قرن‌بيستم‌‐‌تلش‌برای‌تمرکز‌تمام‌اطلع^^ات‌در‌ي^^ک‬

‫جا‌‐‌می‌تواند‌به‌يک‌امتياز‌تعيين‌کننده‌‌در‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌تبديل‌شود‪.‬‬

‫وقتی‌الگوريتم‌ها‌به‌خوبی‌راجع‌به‌ما‌بدانن^د‪‌،‬دولت‌ه^^ای‌اس^تبدادی‌می‌توانن^^د‌ب^ر‬

‫شهروندان‌خود‌کنترل‌مطلق‌داشته‌باشند‪‌،‬حتی‌بيش‌از‌آلم^^ان‌ن^^ازی‪‌.‬و‌مق^^اومت‌در‬
‫‪120‬‬

‫برابر‌چنين‌رژيم‌هايی‌می‌تواند‌کامل‌غيرممکن‌باش^^د‪‌.‬اي^^ن‌رژيم‌ه^^ا‌ن^^ه‌تنه^^ا‌دقيق^^ا‌از‬

‫احساسات‌شما‌خبر‌دارند‪‌،‬بلکه‌می‌توانند‌احساسات‌شما‌را‌ب^^ر‌اس^^اس‌خواس^^تة‌خ^^ود‬

‫تغيير‌دهند‪‌.‬ممکن‌اس^ت‌ديکت^^اتور‌ق^ادر‌ب^ه‌ارائة‌خ^دمات‌درم^انی‌ي^ا‌براب^ری‌ب^رای‬

‫شهروندان‌نباشد‪‌،‬اما‌می‌تواند‌آن‌ه^ا‌را‌وادارد‌ت^^ا‌ب^ه‌او‌عش^^ق‌بورزن^د‌و‌از‌مخ^^الفين‌او‬

‫متنفر‌باش^ند‪‌.‬دمکراس^^ی‌در‌ش^کل‌کن^^ونی‌خ^^ود‌نمی‌توان^^د‌بع^د‌از‌دره^^م‌آميختگ^^ی‬

‫زيست‌فن‌آوری‌و‌داده‌فن‌آوری‌جان‌سالم‌به‌در‌برد‪‌.‬يا‌دمکراسی‌موفق‌خواهد‌شد‌خ^^ود‬

‫را‌در‌قالب‌اساسا‌متفاوتی‌بازسازی‌کن^^د‪‌،‬و‌ي^^ا‌اين‌ک^^ه‌انس^^ان‌ها‌در‌ي^^ک‌»ديکت^^اتوری‬

‫ارقام«‌زندگی‌خواهند‌کرد‪.‬‬

‫اين‌بازگشتی‌به‌دوران‌هيتلر‌و‌استالين‌نخواهد‌بود‪‌.‬ديکت^^اتوری‌ارق^^ام‌متف^^اوت‌از‬

‫آلمان‌نازی‌خواهد‌بود‪‌،‬همان‌طور‌که‌آلمان‌نازی‌متفاوت‌از‌رژيم‌قديمی‌فرانس^^ه‌ب^^ود‪.‬‬

‫لوئی‌چهاردهم‌يک‌قدرت‌مرکزی‌خودکامه‌بود‪‌،‬ام^ا‌فاق^د‌فن‌آوری‌‌لزم‌ب^رای‌برپ^ايی‬

‫يک‌دولت‌استبدادی‌نوين‌بود‪‌.‬او‌مخالفينی‌در‌برابر‌خود‌نداشت‪‌،‬اما‌در‌فقدان‌رادي^^و‪،‬‬

‫تلفن‌و‌قطار‌کنترل‌کمی‌بر‌زندگی‌روزمرة‌کشاورزان‌در‌روستاهای‌دورافتادة‌بره‌ت^^ون‪،‬‬

‫يا‌حتی‌بر‌زندگی‌شهروندان‌در‌قلب‌پاريس‌داشت‪‌.‬او‌نه‌می‌خواست‌و‌ن^^ه‌می‌توانس^^ت‬
‫)‬
‫يک‌حزب‌فراگير‪‌،‬يک‌جنبش‌جوانان‌سراسری‌يا‌يک‌نظام‌آموزشی‌ملی‌ايجاد‌کن^^د‪.‬‬

‫‪ (30‬اين‌فن‌آوری‌‌های‌جديد‌قرن‌بيستم‌بودند‌که‌به‌هيتلر‌هم‌انگيزه‌و‌هم‌قدرت‌چنان‬

‫کارهايی‌را‌دادند‪‌.‬ما‌نمی‌توانيم‌انگيزه‌ها‌و‌ق^^درت‌های‌ديکتاتوری‌ه^^ای‌ارق^^ام‌در‌س^^ال‬

‫‪‌۲۰۸۴‬را‌پيش‌بينی‌کنيم‪‌،‬اما‌احتمال‌بسيار‌زيادی‌وج^^ود‌دارد‌ک^^ه‌آن‌ه^^ا‌از‌هيتل^^ر‌و‬
‫‪121‬‬

‫استالين‌نسخه‌برداری‌کنند‪‌.‬کسانی‌که‌خود‌را‌برای‌بازآفرينی‌تخاص^^مات‌ده^^ة‌‪۱۹۳۰‬‬

‫مجهز‌می‌کنند‪‌،‬ممکن‌است‌با‌حمله‌از‌سويی‌کامل‌متفاوت‪‌،‬توس^^ط‌گ^^ارد‌خودش^^ان‪،‬‬

‫مواجه‌شوند‪.‬‬

‫حتی‌اگر‌دمکراسی‌بتواند‌خود‌را‌تطبيق‌دهد‌و‌باقی‌بمان^^د‪‌،‬ممک^^ن‌اس^^ت‌م^^ردم‬

‫قربانی‌نوع‌جدي^^دی‌از‌س^^رکوب‌و‌تبعي^^ض‌ش^^وند‪‌.‬بانک‌ه^^ا‪‌،‬ش^^رکت‌ها‌و‌مؤسس^^ات‌از‬

‫هم‌اکنون‌برای‌تحلي^^ل‌اطلع^^ات‌و‌تص^^ميم‌گيری‌در‌ب^^ارة‌م^^ا‌از‌الگوريتم‌ه^^ا‌اس^^تفاده‬

‫می‌کنند‪‌.‬وقتی‌شما‌از‌بانک‌خود‌تقاضای‌وام‌می‌کنيد‪‌،‬به‌نظر‌می‌رسد‌که‌درخواس^^ت‬

‫شما‌توسط‌يک‌الگوريتم‌بررسی‌شده‪‌،‬نه‌توسط‌يک‌انس^^ان‪‌.‬الگ^^وريتم‌ب^^رای‌تص^^ميم‌‬

‫خود‌جهت‌تشخيص‌قابل‌اعتماد‌بودن‌شما‌و‌پرداخت‌وام‌به‌شما‪‌،‬اطلعات‌بسياری‌را‬

‫در‌مورد‌شما‌و‌آمار‌مربوط‌به‌ميليون‌ها‌نفر‌ديگر‌را‌تجزيه‌و‌تحليل‌می‌کند‪‌.‬الگوريتم‪،‬‬

‫در‌مقايسه‌با‌کارمندان‌بانک‪‌،‬اغلب‌کار‌خود‌را‌بهتر‌انجام‌می‌ده^^د‪‌.‬ام^^ا‌اگ^^ر‌الگ^^وريتم‬

‫افرادی‌را‌ناعادلنه‌مورد‌تبعيض‌قرار‌دهد‪‌،‬به‌سختی‌می‌توان‌به‌آن‌پی‌برد‪‌.‬اگر‌بان^^ک‬

‫تقاضای‌درخواست‌وام‌شما‌را‌رد‌کند‌و‌اگر‌شما‌دليل‌آن‌را‌سؤال‌کنيد‪‌،‬جواب‌بان^^ک‬

‫اين‌خواهد‌بود‌که‌»الگوريتم‌گفت‪‌،‬نه«‪‌.‬شما‌سؤال‌می‌کنيد‌»چرا‌الگوريتم‌گف^^ت‌ن^^ه؟‬

‫مشکل‌من‌چيست؟«‌جواب‌خواهيد‌گرفت‌که‪»‌:‬م^^ا‌نمی‌داني^^م‪‌.‬هي^^چ‌انس^^انی‌چني^^ن‬

‫الگوريتمی‌را‌درک‌نمی‌کند‪‌،‬زيرا‌کارکرد‌آن‌بر‌اساس‌آموزش‌دس^^تگاهی‌پيش^^رفته‌ای‬

‫تنظيم‌شده‌است‪‌.‬با‌اين‌وجود‌ما‌به‌الگوريتم‌خود‌اعتم^اد‌می‌کني^م‌و‌وام^ی‌ب^ه‌ش^ما‬
‫)‪(31‬‬
‫نمی‌دهيم«‪.‬‬
‫‪122‬‬

‫وقتی‌تبعيض‌عليه‌کل‌گروه‌اعمال‌می‌شود‪‌،‬مثل‌زن^^ان‌ي^^ا‌س^^ياهان‪‌،‬اي^^ن‌گروه‌ه^^ا‬

‫می‌توانند‌اعتراضاتی‌را‌بر‌عليه‌آن‌تبعيض‌گروهی‌صورت‌دهند‪‌.‬ام^^ا‌ام^^روزه‌الگ^^وريتم‬

‫می‌تواند‌شخص‌معينی‌را‌مورد‌تبعيض‌قرار‌دهد‌و‌فرد‌مورد‌تبعيض‌نمی‌تواند‌به‌دليل‬

‫آن‌پی‌ببرد‪‌.‬شايد‌الگوريتم‌چيزی‌در‌دی‌ان‌ای‌شما‪‌،‬ي^^ا‌در‌پيش^^ينة‌شخص^^ی‌و‌ي^^ا‌در‬

‫مطالب‌فيس‌بوک‌شما‌بيابد‌که‌برايش‌ناخوش^^ايند‌باش^^د‪‌.‬الگ^^وريتم‌ش^^ما‌را‌ب^^ه‌دلي^^ل‬

‫ويژگی‌های‌گروهی‪‌،‬مثل‌زن‌بودن‌تان‪‌،‬و‌يا‌آفريقايی‌‐‌آمريکايی‌بودن‌تان‌مورد‌تبعيض‬

‫قرار‌نمی‌دهد‪‌،‬بلکه‌شما‌را‌به‌خاطر‌ويژگی‌های‌شخصی‌تان‌مورد‌تبعيض‌قرار‌می‌دهد‪.‬‬

‫چيز‌خاصی‌در‌شما‌هست‌که‌الگ^^وريتم‌آن‌را‌دوس^^ت‌ن^^دارد‌و‌ش^^ما‌ه^^م‌دلي^^ل‌آن‌را‬

‫نمی‌دانيد‪‌.‬اگر‌هم‌بدانيد‪‌،‬نمی‌توانيد‌همراه‌با‌ديگ^^ران‌اعتراض^^ی‌ب^^ر‌علي^^ه‌آن‌س^^ازمان‬

‫دهيد‪‌،‬زيرا‌هيچ‌کس‌ديگری‪‌،‬به‌جز‌خود‌شما‪‌،‬دقيقا‌از‌آن‌تبعيض‌خاص‌رنج‌نمی‌ب^^رد‪.‬‬

‫ممکن‌است‌ما‌در‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌به‌جای‌تبعيض‌گروهی‪‌،‬ب^^ا‌مش^^کل‌رش^^د‌يابن^^دة‬
‫)‪(32‬‬
‫تبعيض‌فردی‌مواجه‌شويم‪.‬‬

‫ما‌شايد‌در‌بالترين‌مدارج‌اقتدار‪‌،‬رهبرانی‌را‌برای‌خود‌نگه‌داريم‌که‌اين‌ت^^وهم‌را‬

‫به‌ما‌بدهند‌که‌الگوريتم‌ها‌فقط‌نقش‌مشاور‌را‌دارند‌و‌اقتدار‌نه^ايی‌هن^^وز‌در‌دس^تان‬

‫انسان‌ها‌است‪‌.‬ما‌برای‌انتساب‌صدر‌اعظم‌آلمان‌يا‌مدير‌عامل‌گوگل‪‌،‬هوش‌مص^^نوعی‬

‫را‌انتخاب‌نخواهيم‌کرد‪‌.‬اما‌با‌وجود‌اين‪‌،‬تصميمات‌صدر‌اعظم‌و‌م^^دير‌عام^^ل‌توس^^ط‬

‫هوش‌مصنوعی‌اتخاذ‌خواهد‌شد‪‌.‬صدر‌اعظم‌هنوز‌می‌تواند‌از‌ميان‌چند‌گزينه‌انتخاب‬
‫‪123‬‬

‫کند‪‌،‬اما‌تم^ام‌آن‌ه^^ا‌حاص^^ل‌تجزي^ه‌و‌تحلي^ل‌دادة‌کلن‌هس^^تند‌و‌منعک^^س‌کنن^^دة‬

‫روش‌هايی‌هستند‌که‌هوش‌مصنوعی‌به‌دنيا‌نگاه‌می‌کند‪‌،‬نه‌انسان‪.‬‬

‫يک‌مثال‌مشابه‌مورد‌سياست‌مداران‌امروزی‌سراسر‌دنيا‌است‪‌،‬که‌از‌مي^^ان‌چن^^د‬

‫سياست‌اقتصادی‌مختلف‌انتخاب‌می‌کنند‪‌،‬اما‌تقريبا‌تمام‌آن‌سياست‌ها‪‌،‬عرضه‌کنندة‬

‫ديدگاه‌نظام‌سرمايه‌در‌اقتصاد‌هستند‪‌.‬سياست‌مداران‌در‌اين‌توهم‌هستند‌که‌ق^^درت‬

‫انتخاب‌دارند‪‌،‬اما‌تصميمات‌واقعا‌مهم‌خيلی‌پيش‌از‌آن‌توس^^ط‌متخصص^^ين‌اقتص^^اد‪،‬‬

‫بانک‌داران‌و‌عاملين‌تجارت‌گرفته‌شده‪‌،‬و‌اين‌ها‌گزينه‌های‌مختلفی‌هستند‌که‌از‌قبل‬

‫در‌فهرست‌گنجانده‌شده‌اند‪‌.‬ممکن‌است‌سياست‌مداران‌طی‌چند‌دهه‌دريابند‌ک^^ه‌از‬

‫ميان‌ليستی‌انتخاب‌می‌کنند‌که‌توسط‌هوش‌مصنوعی‌تدوين‌شده‌است‪.‬‬

‫هوش‌مصنوعی‌و‌حماقت‌ذاتی‬

‫بخشی‌از‌خبر‌خوب‌اين‌است‌که‌ما‌حداقل‌در‌چن^د‌ده^ة‌آت^ی‌ب^ا‌ک^ابوس‌س^اخته‌و‬

‫پرداختة‌علمی‌^‌تخيلی‌روبه‌رو‌نخواهيم‌شد‪‌،‬که‌در‌آن‌هوش‌مصنوعی‌دارای‌هشياری‬

‫شده‌و‌تصميم‌می‌گيرد‌که‌بشريت‌را‌به‌بردگی‌کشد‌و‌نابود‌کند‪‌.‬ما‌به‌طور‌فزاين^^ده‌ای‬

‫به‌الگوريتم‌ها‌تکيه‌می‌کنيم‌تا‌برای‌ما‌تصميم‌بگيرند‪‌،‬اما‌بعيد‌اس^^ت‌ک^^ه‌الگوريتم‌ه^^ا‬

‫آگاهانه‌شروع‌به‌دگرگون‌کردن‌ما‌کنند‪‌.‬آن‌ها‌فاقد‌هر‌گونه‌هشياری‌هستند‪.‬‬

‫انديشه‌های‌علمی‌^‌تخيلی‌می‌خواهند‌م^رز‌مي^^ان‌ه^^وش‌و‌هش^ياری‌را‌مغش^وش‬

‫کنند‌و‌فرض‌کنند‌که‌کامپيوترها‌بايد‌ب^رای‌تط^ابق‌ي^افتن‌ي^ا‌فرات^^ر‌رفت^ن‌از‌ه^^وش‬
‫‪124‬‬

‫انسانی‌در‌خودشان‌هشياری‌ايجاد‌کنند‪‌.‬تقريبا‌در‌تمام‌فيلم‌ها‌و‌رمان‌ها‌تفکر‌پ^^ايه‌ای‬

‫در‌بارة‌هوش‌مصنوعی‌حول‌آن‌لحظة‌جادويی‌می‌گردد‌که‌ک^^امپيوتر‌ي^^ا‌رب^^ات‌دارای‬

‫هشياری‌می‌شود‪‌.‬وقتی‌اين‌اتفاق‌بيفتد‪‌،‬يا‌قهرمان‌انسانی‌عاش^^ق‌رب^^ات‌می‌ش^^ود‪‌،‬ي^^ا‬

‫ربات‌سعی‌می‌کند‌تمام‌انسان‌ها‌را‌بکشد‪‌،‬و‌يا‌هر‌دو‌همزمان‌اتفاق‌می‌افتد‪.‬‬

‫اما‌به‌واقع‌دليلی‌وجود‌ندارد‌تا‌فرض‌کنيم‌که‌هوش‌مص^^نوعی‌هش^^ياری‌به‌دس^^ت‬

‫بياورد‪‌،‬زيرا‌هوش‌و‌هشياری‌دو‌چيز‌کامل‌متفاوت‌هستند‪‌.‬هوش‌توانايی‌حل‌مش^^کل‬

‫است‪‌.‬هشياری‌توانايی‌حس‌کردن‌است‪‌،‬مثل‌درد‪‌،‬شادی‪‌،‬عشق‌و‌عصبانيت‪‌.‬ما‌مايليم‬

‫اين‌دو‌را‌با‌هم‌اشتباه‌بگيريم‪‌،‬زيرا‌هوش‌و‌هشياری‌در‌انسان‌ها‌و‌ديگر‌پستان‌داران‌با‬

‫هم‌پيوند‌خورده‌اند‪‌.‬پستان‌داران‌اکثر‌مشکلت‌را‌با‌ح^^س‌ک^^ردن‌ح^^ل‌می‌کنن^^د‪‌.‬ام^^ا‬

‫کامپيوترها‌مشکلت‌را‌به‌گونه‌ای‌کامل‌متفاوت‌ح^^ل‌می‌کنن^^د‪‌.‬در‌واق^^ع‌چن^^دين‌راه‬

‫متفاوت‌وجود‌دارد‌که‌منجر‌به‌هوش‌بال‌می‌شود‪‌،‬و‌ش^^مار‌کم^^تری‌از‌اي^^ن‌راه‌ه^^ا‌ب^^ه‬

‫هشياری‌می‌رسند‪‌.‬درست‌همان‌طور‌که‌هواپيماها‪‌،‬بدون‌اينک^^ه‌در‌خ^^ود‌پر^^ر‌به‌وج^^ود‬

‫آورده‌باشند‪‌،‬سريع‌تر‌از‌پرنده‌ها‌پرواز‌می‌کنند‪‌،‬کامپيوترها‌هم‌ممک^^ن‌اس^^ت‌بتوانن^^د‪،‬‬

‫بدون‌اينکه‌احساساتی‌را‌در‌خود‌به‌وجود‌آورده‌باشند‪‌،‬بسيار‌به^تر‌از‌پس^تان‌داران‌ب^ه‬

‫حل‌مشکل‌بپردازند‪‌.‬بله‪‌،‬هوش‌مصنوعی‌بايد‌به‌درستی‌احساسات‌انس^^انی‌را‌تجزي^^ه‌و‬

‫تحليل‌کند‪‌،‬تا‌بتوان^د‌بيماری‌ه^^ای‌انس^^ان‌ها‌را‌م^^داوا‌کن^^د‪‌،‬تروريس^ت‌های‌انس^^انی‌را‬

‫شناسايی‌کند‪‌،‬برای‌انسان‌ها‌جفت‌‌انتخاب‌کند‌و‌در‌خيابان‌های‌شلوغ‌پر‌از‌عابر‌پياده‬

‫راه‌خود‌را‌بپيمايد‪‌.‬اما‌هوش‌مصنوعی‌می‌تواند‌همة‌اين‌کاره^^ا‌را‌انج^^ام‌ده^^د‪‌،‬ب^^دون‬
‫‪125‬‬

‫اين‌که‌خودش‌هيچ‌گونه‌احساسی‌داشته‌باشد‪‌.‬يک‌الگوريتم‌نيازی‌ب^^ه‌ح^^س‌ش^^ادی‪،‬‬

‫عصبانيت‌يا‌ترس‌ندارد‌تا‌بتواند‌الگوهای‌مختلف‌زيست‌شيميايی‌شادی‌و‌عصبانيت‌را‬

‫شناسايی‌کند‌و‌يا‌ترس‌را‌در‌ميمون‌های‌وحشت‌زده‌تشخيص‌دهد‪‌.‬‬

‫طبعا‌غيرممکن‌نخواهد‌بود‌که‌ه^^وش‌مص^^نوعی‌احساس^^اتی‌را‌به‌وج^^ود‌آورد‌ک^^ه‬

‫متعلق‌به‌خودش‌باشد‪‌.‬ما‌هنوز‌شناخت‌کافی‌از‌هش^^ياری‌ن^^داريم‌ت^^ا‌از‌اي^^ن‌مطمئن‬

‫باشيم‪‌.‬به‌طور‌کلی‌لزم‌است‌تا‌ما‌سه‌امکان‌را‌در‌نظر‌بگيريم‪:‬‬

‫‪‌.۱‬هشياری‌به‌نحوی‌با‌زيست‌شيمی‌موجود‌زنده‌مربوط‌می‌شود‪‌،‬به‌طوری‌که‬

‫هيچ‌گاه‌امکان‌اين‌وجود‌نخواهد‌داشت‌که‌هشياری‌در‌دس^^تگاه‌های‌غيرزن^^ده‬

‫به‌وجود‌آيد‪.‬‬

‫‪‌.۲‬هشياری‌ربطی‌با‌زيست‌شيمی‌موجود‌زنده‌ندارد‪‌،‬اما‌با‌هوش‌ربط‌دارد‪‌،‬به‬

‫صورتی‌که‌کامپيوترها‌می‌توانند‌هشياری‌به‌وجود‌آورند‌و‌چنانچه‌کامپيوتره^^ا‬

‫از‌مرز‌معينی‌از‌سطح‌هوشی‌عبور‌کنند‪‌،‬به‌ناگزير‌هشياری‌به‌وجود‌می‌آورند‪.‬‬

‫‪‌.۳‬هيچ‌ربط‌اساسی‪‌،‬نه‌ميان‌هشياری‌و‌زيست‌شيمی‌موجود‌زنده‌و‌نه‌مي^^ان‬

‫هشياری‌و‌هوش‌بال‌وجود‌ندارد‪‌.‬بن^^ابر‌اي^^ن‌کامپيوتره^^ا‌می‌توانن^^د‌هش^^ياری‬

‫به‌وجود‌آورند‌^‌اما‌نه‌ضرورتا‪‌.‬آن‌ها‌می‌توانند‌فوق‌هوشمند‌شوند‪‌،‬در‌حالی‌که‬

‫کماکان‌فاقد‌هشياری‌هستند‪.‬‬
‫‪126‬‬

‫با‌توجه‌سطح‌دانش‌کنونی‪‌،‬ما‌نمی‌ت^^وانيم‌هيچ‌ک^^دام‌از‌اي^^ن‌گزينه‌ه^^ا‌را‌ن^^اممکن‬

‫فرض‌کنيم‪‌.‬اما‌درست‌به‌اين‌دليل‌که‌دانش‌ما‌در‌بارة‌هشياری‌بس^^يار‌ن^^اچيز‌اس^^ت‪،‬‬

‫بعيد‌به‌نظر‌می‌رسد‌که‌بتوانيم‌در‌آيندة‌نزديک‌کامپيوترهای‌هشيار‌طراحی‌کنيم‪‌.‬از‬

‫اين‌رو‪‌،‬استفاده‌از‌هوش‌مصنوعی‪‌،‬عليرغم‌نيروی‌عظيمش‪‌،‬طی‌يک‌مدت‌زمان‌غیر‬

‫قابل‌پيش‌بينی‌کمابيش‌وابسته‌به‌هشياری‌انسانی‌خواهد‌بود‪.‬‬

‫خطر‌آنجا‌است‌که‌اگر‌نيروی‌بسيار‌عظيمی‌روی‌متحول‌کردن‌ه^^وش‌مص^^نوعی‬

‫بگذاريم‌و‌تلش‌نسبتا‌کمی‌برای‌تکامل‌هشياری‌انسانی‌کني^^م‪‌،‬ممک^^ن‌اس^^ت‌ه^^وش‬

‫مصنوعی‌بسيار‌پيچيدة‌کامپيوترها‌تنها‌در‌خدمت‌تقويت‌حماقت‌ذاتی‌انس^^ان‌ها‌ق^^رار‬

‫گيرد‪.‬‬

‫بعيد‌است‌که‌طی‌دهه‌های‌آتی‌با‌طغيان‌ربات‌ها‌مواجه‌شويم‪‌،‬ام^ا‌ش^ايد‌باي^د‌ب^ا‬

‫گروه‌هايی‌از‌ربات‌ها‌همراه‌شويم‌که‌می‌دانند‌که‌چطور‌باي^^د‌دکمه‌ه^^ای‌احساس^^ات‌و‬

‫عواطف‌ما‌را‌^‌حتی‌بهتر‌از‌مادرمان‌^‌فشار‌دهند‪‌،‬تا‌با‌استفاده‌از‌اين‌توان^^ايی‌غري^^ب‬

‫چيزی‌به‌ما‌بفروشند‌^‌حال‌می‌خواهد‌يک‌خودرو‌باشد‪‌،‬يا‌يک‌سياستمدار‪‌،‬و‌يا‌ي^^ک‬

‫ايدئولوژی‌کامل‪‌.‬ربات‌ها‌می‌توانند‌عميق‌ترين‌ترس‌ها‪‌،‬نفرت‌ها‌و‌اميال‌ما‌را‌شناس^^ايی‬

‫کنند‌و‌از‌اين‌اهرم‌های‌درونی‌ب^ر‌علي^ه‌خودم^ان‌اس^تفاده‌کنن^د‪‌.‬م^ا‌ت^اکنون‌ش^^اهد‬

‫پيش‌درآمدی‌از‌اين‪‌،‬در‌انتخابات‌و‌همه‌پرسی‌های‌اخير‌در‌سراسر‌دني^^ا‌ب^^وده‌ايم‪‌،‬مثل‬

‫زمانی‌که‌هکرها‌آموختند‌چطور‌افراد‌رأی‌دهنده‌را‌به‌کمک‌تجزيه‌و‌تحليل‌داده‌های‬

‫مربوط‌به‌خودش^ان‌مس^خ‌کنن^د‌و‌از‌تعص^بات‌موجودش^ان‌سوء‌اس^تفاده‌کنن^د‪‌33.‬در‬
‫‪127‬‬

‫حالی‌که‌فيلم‌ها‌و‌داستان‌های‌هيجان‌انگيز‌علمی‌‐‌تخیلی‌ب^^ه‌نمايش^^ات‌آخرالزم^^انی‬

‫آتش‌و‌دود‌منتهی‌می‌شوند‪‌،‬ممکن‌است‌ما‌در‌واقعيت‌با‌کلي^^ک‌ک^^ردن‪‌،‬قيامت‌ه^^ای‬

‫پيش‌پا‌افتاده‌ای‌را‌در‌پيش‌رو‌داشته‌باشيم‪.‬‬

‫برای‌اجتناب‌از‌چنين‌پيامدی‪‌،‬عاقلنه‌تر‌اين‌خواهد‌بود‌که‌به‌ازای‌هر‌دلر‌و‌ه^^ر‬

‫دقيقه‌ای‌که‌صرف‌بهبود‌هوش‌مص^^نوعی‌می‌کني^^م‪‌،‬ي^^ک‌دلر‌و‌ي^ک‌دقيق^^ه‌ه^^م‌ب^ه‬

‫پيشبرد‌هشياری‌انسانی‌اختصاص‌دهيم‪‌.‬متأسفانه‌در‌حال‌حاضر‌تلش‌چندانی‌ب^^رای‬

‫تحقيق‌و‌تکامل‌آگاهی‌انسانی‌نمی‌کني^^م‪‌.‬تحقيق^^ات‌و‌بهبودس^^ازی‌ها‌در‌قابليت‌ه^^ای‬

‫انسانی‌عمدتا‌با‌نيازهای‌فوری‌نظام‌سياسی‌و‌اقتصادی‌تناسب‌دارند‪‌،‬ن^^ه‌ب^^ا‌نيازه^^ای‬

‫درازمدت‌ما‌به‌عنوان‌موجوداتی‌هشيار‪‌.‬رئيس‌من‌توقع‌دارد‌تا‌من‌در‌اسرع‌وق^^ت‌ب^^ه‬

‫ايميل‌ها‌جواب‌بدهم‪‌،‬اما‌علقة‌چندانی‌ب^ه‌قابليت‌ه^ای‌م^ن‌در‌ش^ناخت‌و‌ارزي^ابی‌از‬

‫غذايی‌که‌می‌خورم‪‌،‬ندارد‪‌.‬در‌نتيجه‪‌،‬هنگ^^ام‌غ^^ذا‌خ^^وردن‌ب^^ه‌ايميل‌ه^^ا‌می‌پ^^ردازم‌و‬

‫قابليت‌هايم‌را‌در‌توجه‌به‌احساساتم‌از‌دست‌می‌دهم‪‌.‬نظام‌اقتصادی‌مرا‌وامی‌دارد‌ت^^ا‬

‫سوابق‌حرفه‌ای‌ام‌را‌گسترده‌تر‌و‌متنوع‌تر‌کنم‪‌،‬اما‌مرا‌ترغيب‌نمی‌کند‌تا‌حس‌ش^^فقت‬

‫خود‌را‌گسترده‌تر‌و‌متنوع‌تر‌کنم‪‌.‬بنابر‌اين‌من‌سعی‌می‌کنم‌به‌اسرار‌بازار‌س^^هام‌پ^^ی‬

‫ببرم‪‌،‬ولی‌تلش‌ناچيزی‌می‌کنم‌تا‌دليل‌ريشه‌ای‌رنج‌را‌درک‌کنم‪.‬‬

‫بدين‌ترتيب‌انسان‌ها‌مثل‌ديگر‌حيوانات‌اهلی‌شده‌هستند‪‌.‬ما‌گاوهايی‌را‌پ^^رورش‬

‫داده‌ايم‌که‌مقدار‌عظيمی‌ش^^ير‌تولي^^د‌می‌کنن^^د‪‌،‬ام^^ا‌ب^^ه‌ج^^ز‌اي^^ن‌بس^^يار‌پس^ت‌تر‌از‬

‫پيشينيان‌خود‌هستند‌و‌چابکی‪‌،‬کنجکاوی‌و‌انطباق‌پذيری‌زيست‌محيطی‌آن‌ها‌کمتر‬
‫‪128‬‬

‫است‪‌34.‬ما‌اکنون‌انسان‌های‌رامی‌را‌به‌وجود‌می‌آوريم‌ک^^ه‌مق^^ادير‌عظيم^^ی‌اطلع^^ات‬

‫توليد‌می‌کنند‌و‌در‌يک‌نظام‌گس^^تردة‌پ^^ردازش‌داده‌ه^^ا‌همچ^^ون‌ي^^ک‌چي^^پ‌بس^^يار‬

‫کارآمد‌عمل‌می‌کنند‪‌،‬اما‌اين‌گاوهای‌اطلعاتی‌در‌فزون‌سازی‌قابليت‌های‌انسانی‌خود‬

‫چندان‌فعال‌نيستند‪‌.‬ما‌در‌حقيقت‌هيچ‌چيز‌راجع‌به‌کمال‌قابليت‌انسانی‌نمی‌داني^^م‪،‬‬

‫زيرا‌شناخت‌اندکی‌از‌مغز‌انسان‌داريم‪‌.‬و‌تلش‌چندانی‌برای‌ک^^اوش‌در‌مغ^^ز‌انس^^انی‬

‫نمی‌کنيم‪‌،‬ولی‌به‌جای‌آن‌بر‌افزودن‌سرعت‌ارتباطات‌اينترنتی‌و‌کارايی‌الگوريتم‌های‬

‫دادة‌کلن‌خود‌تمرکز‌می‌کنيم‪‌.‬اگر‌محتاط‌نباشيم‌به‌انس^^ان‌های‌تنزل‌ي^^افته‌ای‌ب^^دل‬

‫می‌شويم‌که‌توسط‌کامپيوترهای‌تحول‌يافته‌مورد‌سوء‌استفاده‌قرار‌خواهند‌گرفت‪‌،‬ت^^ا‬

‫خود‌و‌دنيا‌را‌به‌ويرانی‌بکشانند‪.‬‬

‫ديکتاتوری‌های‌ارقام‌تنها‌خطراتی‌نيستند‌که‌در‌کمين‌نشسته‌اند‪‌.‬نظم‌ليبرال‌ب^^ه‬

‫کمک‌ارزش‌های‌برابری‌طلبانه‪‌،‬گنجينة‌بزرگی‌را‪‌،‬به‌موازات‌آزادی‌فراهم‌آورده‌اس^^ت‪.‬‬

‫ليبراليسم‌هميشه‌برابری‌سياسی‌را‌ارج‌نهاده‌است‌و‌به‌تدري^^ج‌پ^^ی‌ب^^رده‌اس^^ت‌ک^^ه‬

‫برابری‌اقتصادی‌تقريبا‌به‌همان‌اندازه‌اهميت‌دارد‪‌،‬زيرا‌آزادی‌بدون‌يک‌شبکة‌تأمين‬

‫اجتماعی‌و‌حداقلی‌از‌برابری‌اجتماعی‌بی‌معنا‌است‪‌.‬اما‌به‌موازات‌اين‌که‌الگوريتم‌های‬

‫دادة‌کلن‌آزادی‌را‌تضعيف‌می‌کنند‪‌،‬می‌توانند‌همزم^^ان‌ن^^ابرابرترين‌جوام^^ع‌در‌تم^^ام‬

‫طول‌تاريخ‌را‌خلق‌کنند‪‌.‬ثروت‌‌و‌قدرت‌به‌تمامی‌در‌دستان‌قشر‌ک^^وچکی‌از‌حاکم^^ان‬

‫انباشت‌خواهد‌شد‪‌،‬در‌حالی‌که‌اکثر‌مردم‌نه‌از‌استثمار‪‌،‬بلکه‌از‌چيزی‌بسيار‌بدتر‌رنج‬

‫خواهند‌برد‪‌،‬و‌آن‌بی‌ربطی‌است‪.‬‬
‫‪129‬‬

‫‪۴‬‬

‫برابری‌‬

‫صاحبين اطلعات مالکين آينده‌اند‬

‫طی‌دهه‌های‌اخير‌به‌مردم‌تمام‌دنيا‌گفته‌اند‌که‌بشريت‌مسير‌برابری‌را‌می‌پيماي^^د‌و‬

‫جهانی‌سازی‌و‌فن‌آوری‌‌های‌نوين‌ما‌را‌زودتر‌به‌آنجا‌می‌رساند‪‌.‬اما‌ممک^^ن‌اس^^ت‌ق^^رن‬

‫بيست‌و‌يکم‌در‌حقيقت‌عصر‌نابرابرترين‌جوامع‌در‌تم^^ام‌ط^^ول‌تاري^^خ‌باش^^د‪‌.‬اگرچ^^ه‬

‫جهانی‌سازی‌و‌اينترنت‌شکاف‌ميان‌کشورها‌را‌هموار‌می‌کنند‪‌،‬اما‌ش^^کاف‌طبق^^اتی‌را‬

‫هم‌عميق‌تر‌می‌کنند‌و‌درست‌زمانی‌که‌به‌نظ^^ر‌می‌رس^د‌بش^ريت‌ب^ه‌وح^دت‌جه^انی‬

‫دست‌يافته‪‌،‬گونة‌انسانی‌در‌درون‌خود‌به‌کاست‌های‌زيستی‌متفاوت‌تقسيم‌می‌شود‪.‬‬

‫به‌دنبال‌انقلب‌کشاورزی‌دارايی‌ها‪‌،‬و‌همراه‌با‌آن‪‌،‬نابرابری‌ها‌چندين‌براب^^ر‌ش^^دند‪.‬‬

‫به‌موازات‌اين‌که‌انسان‌ها‌بر‌زمي^^ن‌و‌حيوان^^ات‌و‌نبات^^ات‌و‌ابزاره^^ا‌تمل^^ک‌می‌کردن^^د‪،‬‬

‫سلسله‌مراتبی‌های‌اجتماعی‌خشکی‌سر‌برمی‌آوردند‪‌،‬که‌در‌آن‌ه^^ا‌اقلي^^ت‌ح^^اکم‌ط^^ی‬

‫نسل‌های‌طولنی‌اکثريت‌عظيم‌ثروت‌‌و‌قدرت‌را‌در‌انحصار‌خود‌در‌می‌آورد‪‌.‬انس^^ان‌ها‬

‫به‌مرور‌زمان‌چنين‌نظمی‌را‌طبيعی‌و‌حتی‌ملکوتی‌پنداشتند‪‌.‬نظام‌سلسله‌مراتبی‌ن^^ه‬
‫‪130‬‬

‫تنها‌قاعده‪‌،‬بلکه‌همچنين‌آرمان‌بود‪‌.‬چطور‌می‌تواند‌نظمی‌وجود‌داشته‌باش^^د‪‌،‬ب^^دون‬

‫يک‌سلسله‌مراتبی‌روشن‌ميان‌اشراف‌و‌عوام‪‌،‬مردان‌و‌زنان‪‌،‬و‌ي^^ا‌وال^^دين‌و‌فرزن^^دان؟‬

‫کشيشان‪‌،‬فلسفه‌و‌شاعران‌سراسر‌دنيا‌صبورانه‌توضيح‌می‌دادند‌که‌درست‌همان‌طور‬

‫که‌هيچ‌کدام‌از‌اعضای‌بدن‌انسان‌با‌هم‌برابر‌نيستند‌^‌و‌همان‌طور‌که‌پاها‌بايد‌از‌سر‬

‫تبعيت‌کنند‌^‌پس‌برابری‌در‌جامعة‌بشری‌هم‌هيچ‌چيز‌ب^^ه‌ج^^ز‌آش^^تفگی‌و‌ه^^رج‌و‬

‫مرج‌به‌همراه‌نخواهد‌داشت‪.‬‬

‫اما‌در‌اواخر‌عصر‌نوين‪‌،‬برابری‌تقريبا‌در‌تمام‌جوامع‌بشری‌به‌يک‌آرمان‌بدل‌شد‪.‬‬

‫و‌اين‌از‌طرفی‌به‌لطف‌ظهور‌ايدئولوژی‌ها‌جدي^^د‌کمونيس^^م‌و‌ليبراليس^^م‪‌،‬و‌از‌ط^^رف‬

‫ديگر‌به‌برکت‌ظهور‌انقلب‌صنعتی‌بود‪‌،‬که‌بيش‌از‌ه^^ر‌زم^^ان‌ديگ^^ری‌ب^^رای‌توده‌ه^^ا‬

‫اهميت‌قائل‌می‌شد‪‌.‬اقتصادهای‌ص^^نعتی‌ب^^ر‌توده‌ه^^ای‌معم^^ولی‌ک^^ارگر‪‌،‬و‌ارتش‌ه^^ای‬

‫صنعتی‌بر‌توده‌های‌معمولی‌سرباز‌تکيه‌می‌کردند‪‌.‬دولت‌ها‪‌،‬در‌کشورهای‌دمکراتيک‌و‬

‫ديکتاتوری‌به‌طور‌گسترده‌بر‌بهداشت‪‌،‬آموزش‌و‌رفاه‌سرمايه‌گذاری‌می‌کردند‪‌،‬زيرا‌به‬

‫ميليون‌ها‌کارگر‌سالم‌نياز‌داشتند‌تا‌چرخ‌توليد‌را‌بگردانند‌و‌به‌ميليون‌ها‌سرباز‌وفادر‬

‫نياز‌داشتند‌تا‌در‌سنگر‌ها‌بجنگند‪.‬‬

‫در‌نتيجه‪‌،‬تاريخ‌قرن‌بيستم‌در‌ابعاد‌گسترده‌حول‌کاهش‌نابرابری‌‌ميان‌طبق^^ات‪،‬‬

‫نژادها‌و‌جنس^^يت‌ها‌می‌گش^^ت‪‌.‬جه^^ان‌س^^ال‌ ‪‌۲۰۰۰‬اگرچ^ه‌هن^^وز‌در‌سلسله‌مراتبی‌ها‬

‫سهيم‌بود‪‌،‬اما‌با‌اين‌وجود‌مکان‌بسيار‌برابرتری‌از‌جهان‌س^^ال‌‪‌۱۹۰۰‬ب^^ود‪‌.‬م^^ردم‌در‬

‫اولين‌سال‌های‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌انتظار‌داشتند‌که‌رون^^د‌براب^ری‌ادام^^ه‌ياب^^د‌و‌ح^تی‬
‫‪131‬‬

‫شتاب‌گيرد‪‌.‬آن‌ها‌به‌خصوص‌اميدوار‌بودند‌که‌جهانی‌س^^ازی‌کامي^^ابی‌اقتص^^ادی‌را‌در‬

‫سراسر‌جهان‌گسترش‌دهد‌و‌در‌نتيجه‌مردم‌هن^^د‌و‌مص^^ر‌از‌موقعيت‌ه^^ا‌و‌امتي^^ازات‬

‫مشابهی‌با‌مردم‌فنلند‌و‌کانادا‌برخوردار‌شوند‪‌.‬يک‌نسل‌کامل‌با‌چنين‌وعده‌ای‌نشو‌و‬

‫نما‌کرد‪.‬‬

‫اکنون‌چنين‌می‌نمايد‌که‌اين‌وعده‌متحقق‌نخواهد‌شد‪‌.‬بخش‌های‌عظيمی‌از‌بشر‬

‫به‌طور‌قطع‌از‌جهانی‌سازی‌بهره‌مند‌شدند‪‌،‬اما‌نشانه‌های‌نابرابری‌فزاينده‌ميان‌جوام^^ع‬

‫و‌در‌درون‌جوامع‌خودنمايی‌می‌کنند‪‌.‬گروه‌هايی‌از‌م^^ردم‌به‌ط^^ور‌فزاين^^ده‌ب^^ر‌ثم^^رات‬

‫جهانی‌سازی‌انحصار‌می‌يابند‌و‌ميلياردها‌نفر‌را‌پشت‌س^^ر‌می‌گذارن^^د‪‌.‬هم‌اکن^^ون‌ي^^ک‬

‫درصد‌از‌ثروتمندان‌نيمی‌از‌ثروت‌جهان‌را‌در‌مالکيت‌خود‌دارند‪‌.‬حتی‌باز‌هم‌هشدار‬

‫دهنده‌تر‌اين‌است‌که‌مالکيت‌صد‌نفر‌از‌ثروتمندترين‌مردم‌به‌طور‌مشترک‌فزون‌تر‌از‬
‫)‪(1‬‬
‫مالکيت‌بيش‌از‌چهار‌ميليارد‌فقيرترين‌مردم‌است‪.‬‬

‫اين‌وضع‌می‌تواند‌به‌مراتب‌بدتر‌شود‪‌.‬به‌طوری‌که‌در‌فصل‌های‌قبلی‌آمد‪‌،‬ممک^^ن‬

‫است‌ظهور‌هوش‌مصنوعی‌ارزش‌اقتصادی‌و‌قدرت‌سياس^ی‌اک^ثر‌انس^ان‌ها‌را‌از‌بي^ن‬

‫ببرد‪‌.‬همزمان‪‌،‬پيشرفت‌ها‌در‌زيست‌فن‌آوری‌می‌توانند‌نابرابری‌اقتص^ادی‌را‌ب^ه‌عرص^ة‬

‫زيستی‌هم‌منتقل‌کنند‪‌.‬فوق‌ثروتمندان‌بالخره‌می‌توانند‌کار‌ارزشمندی‌با‌ثروت‌ه^^ای‬

‫حيرت‌انگيز‌خود‌بکنند‪‌.‬آن‌ها‌از‌اين‌پس‌می‌توانند‌خود‌زندگی‌را‌خريداری‌کنن^^د‪‌،‬در‬

‫حالی‌که‌تا‌پيش‌از‌اين‌تنها‌می‌توانستند‌موقعيت‌های‌اجتماعی‌را‌ب^^رای‌خ^^ود‌بخرن^^د‪.‬‬

‫اگر‌دستاوردهای‌طولنی‌تر‌کردن‌عمر‌و‌متحول‌کردن‌جس^^م‌و‌قابليت‌ه^^ای‌ش^^ناختی‬
‫‪132‬‬

‫نياز‌به‌سرمايه‌های‌هنگفت‌داشته‌باشد‪‌،‬پس‌بشر‌ممکن‌است‌به‌کاس^^ت‌های‌زيس^^تی‬

‫تجزيه‌شود‪.‬‬

‫ثروتمند‌و‌اشراف‌در‌طول‌تاريخ‌هميشه‌گمان‌می‌کردند‌که‌توانايی‌های‌برت^^ری‌از‬

‫ديگران‌دارند‪‌‌،‬و‌به‌اين‌دليل‌بود‌که‌ابزارهای‌کنترل‌را‌در‌دست‌داشته‌اند‪‌.‬تا‌جايی‌که‬

‫ما‌می‌توانيم‌بگوييم‪‌،‬حقيقت‌چنين‌نبوده‌است‪‌.‬يک‌دوک‌معمولی‌با‌استعدادتر‌از‌يک‬

‫رعيت‌معمولی‌نبود‌^‌او‌برتری‌خ^^ود‌را‌م^^ديون‌تبعي^^ض‌ق^^انونی‌و‌اقتص^^ادی‌ب^^ود‪‌.‬در‬

‫حالی‌که‌در‌سال‌‪‌۲۱۰۰‬ثروتمند‌می‌تواند‌واقعا‌با‌استعدادتر‪‌،‬خلق‌ت^^ر‌و‌هوش^^مندتر‌از‬

‫زاغه‌نشين‌باشد‪‌.‬وقتی‌ميان‌ثروتمند‌و‌فقير‌يک‌ش^^کاف‌واقع^^ی‌در‌قابليت‌ه^^ا‌س^^ر‌ب^^از‬

‫کند‪‌،‬ديگر‌هموار‌ساختن‌آن‌ش^کاف‌تقريب^ا‌غيرممک^ن‌خواه^د‌ب^ود‪‌.‬اگ^^ر‌ثروتمن^د‌از‬

‫توانايی‌های‌برتر‌خود‌برای‌افزايش‌ثروتش‌استفاده‌کند‪‌،‬و‌اگر‌بتواند‌با‌پول‌بيشتر‌بدن‬

‫و‌مغز‌تحول‌يافته‌بخرد‪‌،‬اين‌شکاف‌به‌مرور‌زمان‌بيشتر‌و‌بيشتر‌خواهد‌ش^^د‪‌.‬آن‌ي^^ک‬

‫درصد‌ثروتمند‌سال‌‪‌۲۱۰۰‬ممکن‌است‌نه‌تنها‌ثروتمن ^د‌ترين‌باش^^د‪‌،‬بلک^^ه‌همچني^^ن‬

‫می‌تواند‌زيباترين‪‌،‬خلق‌ترين‌و‌سالم‌ترين‌در‌دنيا‌باشد‪.‬‬

‫اين‌دو‌روند‌زيست‌مهندسی‌همراه‌با‌ظهور‌هوش‌مصنوعی‌^‌ممکن‌است‌منجر‌به‬

‫تفکيک‌بش^^ر‌ب^^ه‌طبقه‌ای‌از‌ابرانس^^ان‌ها‌و‌طبقه‌ای‌از‌توده‌ه^^ای‌بی‌مص^^رف‪‌،‬مرک^^ب‌از‬

‫انسان‌های‌خردمند‌شود‪‌.‬به‌موازات‌اين‌که‌توده‌ها‌اهميت‌اقتصادی‌و‌ق^^درت‌سياس^^ی‬

‫خود‌را‌از‌دست‌می‌دهند‪‌،‬شرايط‌نامطلوب‌باز‌هم‌وخيم‌‌تر‌خواهد‌شد‌و‌دول^^ت‌ممک^^ن‬

‫است‌حداقل‌بخشی‌از‌انگيزة‌خود‌را‌در‌سرمايه‌گذاری‌بر‌روی‌بهداشت‪‌،‬آموزش‌و‌رفاه‬
‫‪133‬‬

‫از‌دست‌بدهد‪‌.‬زائد‌شدن‌بسيار‌خطرناک‌است‪‌.‬آنگاه‌آيندة‌توده‌ها‌وابس^^ته‌ب^^ه‌حس^^ن‬

‫نيت‌اقليت‌حاکم‌می‌شود‪‌.‬شايد‌حسن‌نيت‌ب^^رای‌چن^^د‌ده^^ه‌دوام‌آورد‪‌.‬ام^^ا‌در‌دوران‬

‫بحران‌^‌مثل‌فجايع‌اقليمی‌^‌بسيار‌اغواکننده‌و‌راحت‌خواهد‌بود‌تا‌گريبان‌خود‌را‌از‬

‫چنگال‌مردم‌زائد‌آزاد‌کنند‪.‬‬

‫در‌کشورهايی‌با‌سنت‌طولنی‌باوره^^ای‌لي^^برالی‌و‌ش^^يوه‌های‌رف^^اه‌دول^^تی‪‌،‬مث^^ل‬

‫فرانسه‌و‌نيوزيلند‪‌،‬شايد‌حاکمان‌توده‌ها‌را‌در‌زير‌چتر‌حمايتی‌خود‌قرار‌دهند‪‌،‬ح^^تی‬

‫وقتی‌نيازی‌به‌آن‌ها‌ندارند‪‌.‬اما‌حاکمان‌در‌کشورهايی‌که‌بيشتر‌بر‌پاية‌نظ^^ام‌س^رمايه‬

‫بنا‌شده‌اند‪‌،‬مثل‌آمريکا‪‌،‬ممکن‌است‌از‌اولين‌فرصت‌استفاده‌کنن^د‌ت^ا‌آنچ^ه‌را‌ک^ه‌از‬

‫دولت‌رفاه‌باقی‌مانده‪‌،‬از‌بين‌ببرند‪‌.‬يک‌مشکل‌باز‌هم‌بزرگ‌تر‌خ^^ود‌را‌در‌کش^^ورهای‬

‫بزرگ‌در‌حال‌رشد‪‌،‬مثل‌هند‪‌،‬چين‪‌،‬آفريقای‌جنوبی‌و‌نشان‌می‌دهد‪‌.‬اگر‌مردم‌عادی‬

‫در‌آنجا‌ارزش‌اقتصادی‌خود‌را‌از‌دست‌بدهن^^د‪‌،‬ممک^ن‌اس^ت‌ن^ابرابری‌ب^ه‌اوج‌خ^ود‬

‫برسد‪.‬‬

‫در‌نتيجه‪‌،‬به‌جای‌اين‌که‌جهانی‌سازی‌منج^^ر‌ب^^ه‌وح^^دت‌جه^^انی‌ش^^ود‪‌،‬می‌توان^^د‬

‫در‌واقع‌به‌گونه‌های‌تفکيک‌شده‌‪‌speciation‬منته^^ی‌ش^^ود‪‌،‬يعن^^ی‌انش^^عاب‌بش^^ر‌ب^^ه‬

‫کاست‌های‌زيستی‌مختلف‌يا‌حتی‌گونه‌های‌انسانی‌مختلف‪‌.‬جهانی‌س^ازی‌ب^ا‌از‌مي^^ان‬

‫برداشتن‌مرزهای‌ملی‌دنيا‌را‌به‌شکل‌افق^ی‌متح^^د‌می‌کن^^د‪‌،‬ام^^ا‌بش^^ر‌را‌ب^^ه‌گ^^ونه‌ای‬

‫عمودی‌)باليی‌ها‌و‌پايينی‌ها(‌تقسيم‌بندی‌می‌کن^^د‪‌.‬اليگارش^ی‌های‌ح^^اکم‌کش^^ورهای‬

‫مختلف‪‌،‬با‌همان‌تنوعاتی‌که‌در‌ايالت‌متحده‌و‌روسيه‌شاهدش‌هستيم‪‌،‬ممکن‌است‬
‫‪134‬‬

‫درهم‌ادغام‌شوند‌و‌نهضت‌مشترکی‌را‌در‌مقابل‌توده‌ه^^ای‌معم^^ولی‌انس^^ان‌خردمن^^د‬

‫به‌وجود‌آورند‪‌.‬از‌چنين‌چشم‌اندازی‌خش^^م‌عم^^ومی‌ج^^اری‌»حاکم^^ان«‌ب^^ر‌پايه‌ه^^ای‬

‫محکمی‌استوار‌خواهد‌بود‪‌.‬اگر‌مواظب‌نباشيم‪‌،‬نوه‌های‌ثروتمن^^دان‌س^^يليکون‌وال^^ی‌و‬

‫ميلياردرهای‌مسکو‌می‌توانند‌به‌يک‌گونة‌برت^^ر‌از‌نوه‌ه^^ای‌م^^ردم‌تپه‌ه^ای‌آپ^^الچی‌و‬

‫روستائيان‌سيبری‌بدل‌شوند‪.‬‬

‫يک‌چنين‌سناريويی‌در‌درازمدت‌می‌تواند‌حتی‌جهان‌را‌تجزي^^ه‌کنن^^د‪‌،‬به‌ط^^وری‬

‫که‌شهروندان‌کاست‌بالدستی‌در‌درون‪‌،‬خود‌را‌به‌عنوان‌يک‌»تمدن«‌معرفی‌کنند‌و‬

‫ديوارها‌و‌خندق‌ها‌به‌دور‌خود‌بکشند‌تا‌تمدن‌خود‌را‌از‌ايل‌و‌تبار‌»بربرهای«‌بيرونی‬

‫جدا‌کنند‪‌.‬تمدن‌صنعتی‌در‌قرن‌بيستم‪‌،‬به‌خاطر‌نيروی‌کار‌ارزان‪‌،‬مواد‌خام‌و‌بازارها‪،‬‬

‫به‌»بربرها«‌وابسته‌بود‪‌.‬اما‌يک‌تمدن‌پساصنعتی‌در‌قرن‌بيست‌و‌يکم‪‌،‬که‌ب^^ر‌ه^^وش‬

‫مصنوعی‪‌،‬زيست‌مهندسی‌و‌نانوتکنولوژی‌اس^^توار‌اس^^ت‪‌،‬می‌توان^^د‌بس^^يار‌مس^^تقل‌تر‌و‬

‫خودپوياتر‌باشد‪‌.‬نه‌فقط‌طبقات‌در‌تماميت‌خود‪‌،‬بلک^^ه‌تم^^امی‌تقس^^يمات‌کش^^وری‌و‬

‫قاره‌ای‌می‌توانند‌بی‌ربط‌شوند‪‌.‬آنجا‌که‌سايبورگ‌ها‌توسط‌بمب‌های‌منطقی‌با‌يکديگر‬

‫می‌جنگند‪‌،‬و‌انسان‌های‌وحشی‌در‌سرزمين‌های‌بربرها‌همديگر‌را‌با‌قمه‌و‌کلشينکف‬

‫از‌پا‌در‌می‌آورند‪‌،‬استحکاماتی‌که‌توسط‌هوانورد‌های‌ب^^دون‌سرنش^^ين‌و‌ربات‌ه^^ا‌برپ^^ا‬

‫می‌شوند‪‌،‬می‌توانند‌منطقة‌تمدن‌»خود‌^‌ادعايی«‌را‌از‌جهان‌خارج‌تفکيک‌کنند‪.‬‬
‫‪135‬‬

‫من‌در‌سراسر‌اين‌کتاب‌برای‌بحث‌در‌بارة‌آيندة‌بش^^ر‌اغل^^ب‌ض^^مير‌اول‌ش^^خص‬

‫جمع‌را‌به‌کار‌می‌برم‪‌.‬من‌از‌»آنچه‌که‌"ما"‌به‌آن‌نياز‌داريم‌تا‌ب^^ا‌مش^^کلت‌"خودم^^ان"‬

‫روبه‌رو‌شويم«‌صحبت‌خواهم‌کرد‪‌.‬اما‌شايد‌هيچ‌»ما«يی‌وجود‌ن^^دارد‪‌.‬ش^^ايد‌يک^^ی‌از‬

‫بزرگترين‌مشکلت‌»ما«‌متفاوت‌از‌مشکلت‌آن‌گروه‌های‌انسانی‌اس^^ت‌ک^^ه‌آين^^ده‌ای‬

‫کامل‌متفاوت‌دارند‪‌.‬شايد‌شما‌در‌بخشی‌از‌دنيا‌باي^^د‌ب^^ه‌فرزن^^دان‌خ^^ود‌بياموزي^^د‌ت^^ا‬

‫کد‌های‌کامپيوتری‌بنويسند‪‌،‬در‌حالی‌که‌در‌بخش‌های‌ديگر‌بهتر‌است‌ب^^ه‌آن‌ه^^ا‌ي^^اد‬

‫بدهيد‌تا‌اسلحه‌را‌سريع‌بيرون‌کشند‌و‌شليک‌کنند‪.‬‬

‫چه‌کسی‌مالک‌اطلعات‌است؟‬

‫اگر‌بخواهيم‌از‌تمرکز‌ثروت‌‌و‌قدرت‌در‌دستان‌معدودی‌از‌حاکمان‌جل^^وگيری‌کني^^م‪،‬‬

‫راه‌حل‌در‌اعمال‌کنترل‌بر‌مالکيت‌اطلعات‌است‪‌.‬در‌دوران‌باستان‌زمي^^ن‌مهم‌تري^^ن‬

‫منبع‌در‌جهان‌به‌شمار‌می‌رفت‌و‌معضل‌سياسی‌کنترل‌بر‌زمين‌بود‪‌،‬و‌اگر‌زمين‌ه^^ای‬

‫وسيعی‌در‌دستان‌معدودی‌متمرکز‌می‌شد‪‌،‬جامعه‌را‌به‌اشراف‌و‌عوام‌تجزيه‌می‌ک^^رد‪.‬‬

‫در‌عصر‌نوين‌ابزار‌توليد‌و‌کارخانجات‌اهميت‌بيشتری‌از‌زمين‌يافت‪‌،‬و‌مبارزة‌سياسی‬

‫بر‌روی‌کنترل‌بر‌اين‌ابزارهای‌حياتی‌توليد‌تمرکز‌يافت‪‌.‬اگر‌ابزار‌توليد‌هر‌چه‌بيش^^تر‬

‫در‌دستان‌معدودی‌متمرک^^ز‌می‌ش^^د‪‌،‬ج^^امعه‌ب^^ه‌کاپيتاليس^ت‌ها‌و‌پروله‌تاري^^ا‌تجري^^ه‬

‫می‌شد‪‌.‬اما‌در‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌اين‌اطلعات‌است‌که‌به‌عن^^وان‌مهم‌تري^^ن‌منب^^ع‌ب^^ر‬

‫زمين‌و‌ابزار‌توليد‌سايه‌خواهد‌افکند‌و‌معضل‌سياست‌کنترل‌بر‌جريان‌داده‌ها‌خواهد‬
‫‪136‬‬

‫شد‪‌.‬اگر‌اطلعات‌در‌دستان‌معدودی‌تمرکز‌يابد‪‌،‬بشريت‌به‌گونه‌های‌متفاوتی‌تجزي^^ه‬

‫خواهد‌شد‪.‬‬

‫مسابقه‌بر‌سر‌تصاحب‌اطلعات‌از‌هم‌اکنون‌آغاز‌شده‌است‌و‌غول‌ه^^ای‌اطلع^^اتی‬

‫مثل‌گوگل‪‌،‬فيس‌بوک‪‌،‬بايدو‌و‌تنسنت‌در‌رأس‌قرار‌دارند‪‌.‬به‌نظر‌می‌رسد‌که‌بس^^ياری‬

‫از‌اين‌غول‌ها‌الگوی‌»تاجران‌ت^^وجه«)‪‌(2‬را‌پذيرفته‌ان^^د‪‌.‬آن‌ه^^ا‌در‌کن^^ار‌ارائة‌اطلع^^ات‪،‬‬

‫خدمات‌و‌سرگرمی‌مجانی‪‌،‬توجه‌ما‌را‌جلب‌می‌کنند‌و‌آن‌را‌به‌شرکت‌های‌تبليغ^^اتی‬

‫بازمی‌فروشند‪‌.‬اما‌شايد‌غول‌های‌اطلعاتی‌هدف‌های‌بسيار‌بالتری‌از‌هر‌»تاجر‌توجه«‬

‫تاکنونی‌دارند‪‌.‬تجارت‌واقعی‌آن‌ها‌اصل‌فروش‌تبليغات‌نيست‪‌،‬بلکه‌آن‌ها‌ت^^وجه‌م^^ا‌را‬

‫جلب‌می‌کنند‌و‌آن‌را‌بر‌روی‌حجم‌اطلع^^ات‌مرب^^وط‌ب^^ه‌م^^ا‌انباش^^ت‌می‌کنن^^د‪‌،‬ک^^ه‬

‫ارزشمندتر‌از‌هر‌درآمد‌تبليغ^^اتی‌اس^^ت‪‌.‬م^^ا‌مش^^تری‌آن‌ه^^ا‌نيس^^تيم‪‌،‬بلک^^ه‌محص^^ول‬

‫آن‌هائيم‪.‬‬

‫اين‌انباشت‌اطلعات‪‌،‬در‌ميان‌مدت‪‌،‬راهی‌می‌گشايد‌ک^^ه‌اساس^^ا‌متف^^اوت‌اس^^ت‌از‬

‫الگوهای‌تجاری‪‌،‬که‌اولين‌قربانی‌اش‌خود‌صنعت‌تبليغات‌است‪‌.‬الگوی‌جديد‌بر‌اساس‬

‫انتقال‌قدرت‌از‌انسان‌ها‌به‌الگوريتم‌ها‌است‪‌،‬از‌جمله‌قدرت‌انتخ^^اب‌و‌خري^^د‌چيزه^^ا‪.‬‬

‫وقتی‌الگوريتم‌ها‌برای‌ما‌چيزهای‌مختلفی‌را‌انتخاب‌کنند‌و‌ب^^ه‌م^^ا‌بفروش^^ند‪‌،‬آنگ^^اه‬

‫صنعت‌سنتی‌تبليغات‌ورشکست‌خواهد‌ش^^د‪‌.‬ب^^ه‌مث^^ال‌گوگ^^ل‌ت^^وجه‌کني^^د‪‌.‬گوگ^^ل‬

‫می‌خواهد‌به‌جايی‌برسد‌که‌بهترين‌پاسخ‌های‌ممکن‌را‌در‌اختيارمان‌قرار‌ده^^د‪‌.‬چ^^ه‬

‫اتفاقی‌خواهد‌افتاد‌اگر‌ما‌از‌گوگل‌سؤال‌کنيم‪»‌:‬سلم‌گوگل‪‌،‬بر‌اساس‌تمام‌اطلعاتی‬
‫‪137‬‬

‫که‌از‌خودروها‌داری‪‌،‬و‌بر‌اساس‌آنچه‌که‌در‌بارة‌من‌می‌دانی‌)از‌جمله‌نيازه^^ای‌م^^ن‪،‬‬

‫عادت‌های‌من‪‌،‬نظرات‌م^^ن‌راج^^ع‌ب^ه‌گرم^^ايش‌جه^^انی‌و‌ح^^تی‌موض^^ع‌م^ن‌در‌ب^^ارة‬

‫سياست‌های‌خاور‌ميانه(‪‌،‬چه‌خودروئی‌برای‌من‌مناسب‌اس^^ت؟«‌اگ^^ر‌گوگ^^ل‌ج^^واب‬

‫خوبی‌به‌ما‌بدهد‪‌،‬و‌اگر‌ما‌هم‌بي^^اموزيم‌ت^^ا‌ب^^ر‌حس^^ب‌تجرب^^ه‌‐‌ب^^ه‌ج^^ای‌تکي^^ه‌ب^^ر‬

‫احساسات‌ساده‌لوحانه‌و‌مسخ‌شدة‌خود‌^‌بر‌خرد‌گوگل‌اعتم^^اد‌کني^^م‪‌،‬آنگ^^اه‌تبلي^^غ‬
‫)‪(3‬‬
‫خودرو‌چه‌ثمر‌احتمالی‌خواهد‌داشت؟‬

‫در‌درازمدت‪‌،‬غول‌های‌اطلعاتی‌^‌با‌تلفيق‌اطلع^^ات‌ک^^افی‌و‌ني^^روی‌محاس^^باتی‬

‫کافی‌^‌می‌توانند‌عميق‌ترين‌اسرار‌زندگی‌ما‌را‌ه^^ک‌کنن^^د‪‌،‬و‌س^^پس‌ب^ه‌کم^ک‌اي^^ن‬

‫دانسته‌ها‪‌،‬نه‌تنها‌به‌جای‌ما‌انتخاب‌کنند‌يا‌بر‌ما‌اعمال‌کنترل‌کنند‪‌،‬بلک^^ه‌همچني^^ن‬

‫زندگی‌موجود‌زنده‌را‌بازمهندسی‌کنند‌و‌اشکال‌غير‌زنده‌بيافرينند‪‌.‬فروش‌آگهی‌های‬

‫تجاری‌می‌تواند‌در‌کوتاه‌مدت‌برای‌بقای‌غول‌ها‌ضروری‌باشد‪‌،‬اما‌آن‌ها‌اغلب‌برنامه‌ها‪،‬‬

‫محصولت‌و‌شرکت‌های‌خود‌را‌بر‌پاية‌اطلعاتی‌که‌به‌دست‌می‌آورند‌می‌س^^نجند‪‌،‬ن^^ه‬

‫بر‌اساس‌پولی‌که‌از‌آن‌ها‌درمی‌آورند‪‌.‬ي^ک‌برنام^^ة‌شايس^^ته‌ش^^ايد‌فاق^^د‌ي^ک‌الگ^^وی‬

‫تجاری‌باشد‌و‌يا‌حتی‌در‌کوتاه‌مدت‌پول‌از‌دست‌بدهد‪‌،‬ام^^ا‌ت^^ا‌زم^^انی‌ک^^ه‌اطلع^^ات‬

‫جمع‌آوری‌می‌کند‪‌،‬می‌تواند‌ميلياردها‌ارزش‌داشته‌باشد‪‌(4).‬حتی‌اگر‌نمی‌دانيد‌ام^^روز‬

‫از‌اين‌اطلعات‌بهره‌برداری‌کنيد‪‌،‬به‌صرفه‌خواهد‌بود‌تا‌آن‌را‌برای‌کنترل‌و‌شکل‌دهی‬

‫زندگی‌در‌آينده‌حفظ‌کنيد‪‌.‬من‌به‌درستی‌نمی‌دانم‌که‌غول‌های‌اطلع^^اتی‌ب^^ه‌ط^^ور‬
‫‪138‬‬

‫مشخص‌در‌قالب‌چنين‌عباراتی‌فکر‌می‌کنند‪‌،‬اما‌فعاليت‌های‌آن‌ها‌نشان‌می‌دهد‌ک^^ه‬

‫انباشت‌اطلعات‌را‌ارزشمندتر‌از‌کسب‌درآمد‌می‌دانند‪.‬‬

‫مردم‌عادی‌به‌سختی‌می‌توانند‌در‌برابر‌چنين‌تحولتی‌مق^^اومت‌کنن^^د‪‌.‬در‌ح^^ال‬

‫حاضر‌مردم‌کامل‌خوشنود‌می‌شوند‌تا‌در‌مقابل‌خدمات‌ايمي^^ل‌مج^^انی‌و‌وي^^ديوهای‬

‫سرگرم‌کننده‌در‌بارة‌گربه‌ها‌ارزشمندترين‌دارايی‌خود‪‌،‬يعنی‌اطلعات‌شخصی‌ش^^ان‌را‬

‫با‌آن‌ها‌معاوضه‌کنند‪‌.‬اين‌روند‌تا‌حدودی‌شبيه‌به‌م^^ورد‌آفريقايی‌ه^^ا‌و‌قباي^^ل‌ب^^ومی‬

‫آمريکايی‌‌است‪‌.‬آن‌ها‌بدون‌اي^^ن‌ک^^ه‌مت^^وجه‌باش^^ند‪‌،‬تم^^ام‌س^^رزمين‌های‌خ^^ود‌را‌ب^^ه‬

‫امپرياليست‌های‌اروپايی‌در‌مقابل‌مهره‌های‌رنگارنگ‌و‌چيزهای‌تزئينی‌فروختند‪‌.‬اگ^^ر‬

‫مردم‌عادی‌در‌آينده‌تصميم‌بگيرند‌و‌تلش‌کنند‌تا‌جريان‌اطلعات‌را‌متوقف‌کنن^^د‪،‬‬

‫با‌مشکل‌مواجه‌خواهند‌شد‪‌‌،‬زيرا‌با‌‌گذشت‌زمان‌برای‌تمام‌تصميم‌گيری‌های‌خ^^ود‪‌،‬و‬

‫حتی‌برای‌بقای‌جسمی‌و‌بهداشتی‌شان‌ب^^ه‌ط^^ور‌فزاين^^ده‌ای‌ب^^ه‌اي^^ن‌ش^^بکه‌وابس^^ته‬

‫می‌شوند‪.‬‬

‫ممکن‌است‌دستگاه‌ها‌در‌چنان‌ابعاد‌گسترده‌ای‌با‌انسان‌ها‌بياميزند‌که‌اگر‌ارتباط‌‬

‫انسان‌ها‌با‌شبکه‌قطع‌گردد‪‌،‬ديگر‌قادر‌به‌ادامة‌بقای‌خود‌نباشند‪‌.‬انس^^ان‌ها‌از‌مرحل^^ة‬

‫جنينی‌به‌شبکه‌متصل‌می‌شوند‪‌،‬و‌اگر‌بعدها‌در‌زندگی‌تص^^ميم‌بگيرن^^د‌ت^^ا‌از‌ش^^بکه‬

‫بگسلند‪‌،‬ممکن‌است‌شرکت‌های‌بيمه‌از‌بيمه‌کردن‌آنها‌س^^ر‌ب^^از‌زنن^^د‪‌،‬کارفرماه^^ا‌از‬

‫استخدام‌آن‌ها‌صرف‌نظر‌کنند‪‌،‬و‌خدمات‌بهداشتی‌مراقبت‌های‌خود‌را‌از‌آن‌ها‌دري^^غ‬
‫‪139‬‬

‫کنند‪‌.‬در‌نبرد‌بزرگ‌ميان‌بهداشت‌و‌حريم‌خصوصی‪‌،‬احتمال‌بهداشت‌سرفراز‌بي^^رون‬

‫خواهد‌آمد‪.‬‬

‫هرچ^^ه‌جري^^ان‌اطلع^^ات‌بيش^^تری‌از‌ب^^دن‌و‌مغ^^ز‌ش^^ما‪‌،‬از‌طري^^ق‌گيرن^^ده‌های‬

‫زيست‌آماری‪‌،‬به‌دستگاه‌های‌هوشمند‌منتقل‌شوند‪‌،‬برای‌شرکت‌ها‌و‌دولت‌ه^^ا‌آس^^انتر‬

‫خواهد‌شد‌تا‌شما‌را‌کنترل‌کنند‌و‌به‌ج^^ای‌ش^^ما‌برای‌ت^^ان‌تص^^ميم‌بگيرن^^د‪‌.‬و‌ح^^تی‬

‫مهم‌ت^^ر‌از‌اين‌ه^^ا‪‌،‬آن‌ه^^ا‌ممک^^ن‌اس^ت‌عميق‌تري^^ن‌کارکرده^ای‌تم^ام‌ب^دن‌و‌مغ^^ز‌را‬

‫رمزگشايی‌کنند‌و‌به‌دنبال‌آن‌توان‌مهندسی‌ک^^ردن‌زن^^دگی‌را‌به‌دس^^ت‌آورن^^د‪‌.‬اگ^^ر‬

‫می‌خواهيم‌مانع‌اقليت‌حاکم‌شويم‌تا‌بر‌چنين‌توانايی‌های‌خداگونه‌ای‌انحصار‌يابند‪‌،‬و‬

‫اگر‌مايليم‌مانع‌از‌آن‌شويم‌که‌بشر‌به‌کاست‌های‌زيستی‌تجزيه‌ش^^ود‪‌،‬باي^^د‌پاس^^خی‬

‫برای‌يک‌سؤال‌کليدی‌بيابيم‪‌:‬چه‌کسی‌مالک‌اطلعات‌است؟‌آيا‌اطلعات‌مرب^وط‌ب^ه‬

‫دی‌ان‌ای‌من‪‌،‬مغز‌من‌و‌زندگی‌من‌متعل^^ق‌ب^^ه‌م^^ن‌اس^^ت‪‌،‬ي^^ا‌متعل^^ق‌ب^^ه‌دول^^ت‪‌،‬ي^^ا‬

‫شرکت‌ها‪‌،‬و‌يا‌متعلق‌به‌اجتماع‌انسانی؟‬

‫نظارت‌دولت‌ها‌برای‌ملی‌کردن‌اطلعات‌شايد‌قدرت‌شرکت‌های‌بزرگ‌را‌محدود‬

‫کند‪‌،‬اما‌اي^^ن‌نظ^^ارت‌ممک^^ن‌اس^^ت‌منج^^ر‌ب^^ه‌ي^^ک‌ديکت^^اتوری‌خزن^^دة‌ارق^^ام‌ش^^ود‪.‬‬

‫سياست‌مداران‌تا‌حدودی‌شبيه‌به‌نوازندگان‌موسيقی‌هستند‌و‌سازهايی‌که‌می‌نوازند‬

‫همان‌عواطف‌و‌نظام‌های‌زيست‌شيميايی‌انسانی‌است‪‌.‬آن‌ها‌يک‌سخنرانی‌می‌کنن^^د‌و‬

‫موجی‌از‌ترس‌کشور‌را‌فرا‌می‌گيرد‪‌.‬آن‌ها‌پيامی‌در‌رسانه‌های‌اجتماعی‌می‌فرس^^تند‌و‬
‫‪140‬‬

‫طوفانی‌از‌نفرت‌به‌پا‌می‌شود‪‌.‬من‌فکر‌نمی‌کنم‌لزم‌باشد‌تا‌به‌اين‌نوازندگان‌س^^ازهای‬

‫ظريف‌تری‌بدهيم‌تا‌بنوازند‪‌.‬وقتی‌سياس^ت‌مداران‌می‌توانن^د‌مس^^تقيما‌ب^ر‌دکمه‌ه^^ای‬

‫عاطفی‌ما‌فشار‌دهند‪‌،‬و‌مطابق‌ميل‌خ^^ود‌اض^^طراب‪‌،‬نف^^رت‪‌،‬ش^^ادی‌و‌کس^^الت‌م^^ا‌را‬

‫برانگيزند‪‌،‬سياست‌به‌يک‌سيرک‌عاطفی‌بدل‌می‌شود‪‌.‬ب^^ه‌ش^^هادت‌تاري^^خ‪‌،‬ش^^ايد‌ب^^ه‬

‫همان‌اندازه‌ک^^ه‌م^ا‌باي^د‌از‌ق^^درت‌ش^^رکت‌های‌ب^^زرگ‌بترس^يم‌لزم‌اس^ت‌از‌اقت^دار‬

‫دولت‌های‌قدرتمند‌هم‌در‌هراس‌باشيم‪‌.‬من‌اکنون‌در‌مارس‌‪‌۲۰۱۸‬ترجي^^ح‌می‌ده^^م‬

‫اطلعات‌خود‌را‪‌،‬به‌جای‌ولديمير‌پوتين‪‌،‬در‌اختيار‌م^ارک‌زاکرب^رگ‌ق^رار‌ده^^م‌)ب^ه‬

‫صورتی‌که‌آناليتيکا‪‌،‬مؤسسة‌نظرسنجی‌کمبريج‌در‌بريتانيا‌نشان‌داد‪‌،‬هر‌اطلعاتی‌که‬

‫به‌زاکربرگ‌سپرده‌می‌شود‪‌،‬می‌تواند‌راه‌خود‌را‌به‌پوتين‌بيابد‪‌.‬پ^^س‌در‌اينج^^ا‌امک^^ان‬

‫انتخاب‌زيادی‌وجود‌ندارد(‪.‬‬

‫حق‌مالکيت‌بر‌اطلعات‌خصوصی‌شايد‌جذاب‌تر‌از‌دو‌گزينة‌بال‌باشد‪‌،‬ام^^ا‌معن^^ی‬

‫حقيقی‌آن‌روشن‌نيست‪‌.‬ما‌در‌مورد‌تعيين‌ح^^د‌و‌ح^^دود‌م^^الکيت‌ب^^ر‌زمي^^ن‌تجرب^^ة‬

‫هزاران‌ساله‌داريم‪‌.‬ما‌می‌دانيم‌چطور‌حصاری‌به‌دور‌يک‌زمين‌بکشيم‪‌،‬نگهبانی‌برای‬

‫يک‌دروازه‌بگذاريم‌و‌رفت‌و‌آمد‌از‌آن‌را‌کنترل‌کنيم‪‌.‬ما‌طی‌بيش‌از‌دو‌س^^ده‌ب^^رای‬

‫تعيين‌مالکيت‌صنعتی‌ظرافت‌و‌پيچيدگی‌بسياری‌يافته‌ايم‌^‌مثل‌هر‌کدام‌از‌ما‌امروز‬

‫می‌تواند‌با‌خريد‌سهام‪‌،‬مالک‌سهمی‌از‌جنرال‌موت^^ورز‌و‌س^^همی‌از‌تويوت^^ا‌ش^^ود‪‌،‬ام^^ا‬

‫تجربة‌چندانی‌برای‌تعيين‌حد‌و‌حدود‌مالکيت‌بر‌اطلعات‌نداريم‪‌،‬که‌اساس^^ا‌وظيف^^ة‬

‫بسيار‌دشوارتری‌است‪‌.‬زيرا‌اطلعات‪‌،‬در‌تفاوت‌با‌زمين‌و‌دس^^تگاه‌ها‪‌،‬در‌آن‌واح^^د‌در‬
‫‪141‬‬

‫همه‌جا‌هست‌و‌هيچ‌جا‌نيست‌و‌می‌توان^^د‌ب^^ا‌س^^رعت‌ن^^ور‌در‌حرک^^ت‌باش^^د‌و‌ش^^ما‬

‫می‌توانيد‌هر‌چند‌نسخه‌که‌بخواهيد‌از‌آن‌به‌وجود‌آوريد‪.‬‬

‫پس‌بهتر‌است‌گوشی‌را‌برداريم‌و‌زنگی‌به‌وکل‪‌،‬سياست‌مداران‪‌،‬فيلسوفان‌و‌حتی‬

‫شاعران‌بزنيم‌تا‌توجه‌آن‌ها‌را‌به‌اين‌معما‌جلب‌کنيم‪‌:‬چط^^ور‌می‌ت^^وان‌ح^^د‌و‌ح^^دود‬

‫مالکيت‌بر‌اطلعات‌را‌تعيين‌کرد؟‌شايد‌اين‌مهم‌ترين‌سؤال‌سياسی‌در‌عصر‌ما‌باشد‪.‬‬

‫اگر‌نتوانيم‌به‌زودی‌پاسخی‌برای‌اي^^ن‌س^^ؤال‌بي^^ابيم‪‌،‬ممک^^ن‌اس^^ت‌نظ^^ام‌سياس^^ی‌^‬

‫اجتماعی‌ما‌فرو‌ريزد‪‌.‬مردم‌از‌هم‌اکنون‌فاجعه‌ای‌ک^ه‌در‌راه‌اس^ت‌را‌ح^^س‌می‌کنن^^د‪.‬‬

‫شايد‌به‌اين‌دليل‌است‌که‌اکنون‌شهروندان‌سراسر‌دني^^ا‌ايم^^ان‌خ^^ود‌را‌ب^^ه‌داس^^تان‬

‫ليبرال‌از‌دست‌می‌دهند‪‌،‬که‌تا‌همين‌دهة‌پيش‌خدشه‌ناپذير‌می‌نمود‪.‬‬

‫پس‌چطور‌راه‌خود‌را‌از‌اينج^^ا‌ب^^از‌کني^^م‪‌،‬و‌چط^^ور‌از‌عه^^دة‌چالش‌ه^^ای‌عظي^^م‬

‫انقلب‌های‌زيست‌فن‌آوری‌و‌داده‌فن‌آوری‌برآييم؟‌شايد‌قبل‌از‌همه‌همان‌محققي^^ن‌و‬

‫کارآفرينانی‌که‌جهان‌را‌مختل‌کردند‌بتوانند‌نوعی‌راه‌حل‌فنی‌را‌مهندسی‌کنند؟‌به‬

‫عنوان‌مثال‪‌،‬آيا‌ممکن‌است‌که‌الگوريتم‌ه^^ای‌ش^^بکه‌ای‌داربس^^تی‌ب^^رای‌ي^ک‌جامع^^ة‬

‫انسانی‌جهانی‌ايجاد‌کنند‌که‌تمامی‌اطلعات‌را‌در‌تملک‌مشترک‌خود‌داشته‌باشد‌و‬

‫بر‌تحولت‌زندگی‌آينده‌نظارت‌کند؟‌با‌توجه‌به‌اين‌که‌نابرابری‌ه^^ای‌جه^^انی‌افزاي^^ش‬

‫می‌يابد‌و‌تنش‌های‌اجتماعی‌در‌سراسر‌جهان‌بيشتر‌می‌شود‪‌،‬ش^^ايد‌م^^ارک‌زاکرب^^رگ‬

‫بتواند‌فراخوانی‌خطاب‌به‌دو‌ميليارد‌از‌دوستانش‌بدهد‌تا‌به‌هم‌بپيوندن^^د‌و‌مش^^ترکا‬

‫کاری‌انجام‌دهند‪.‬‬
‫‪142‬‬

‫بخش‌دوم‬

‫چالش‌سياسی‬

‫ادغام‌داده‌فن‌آوری‌و‌زيست‌فن‌آوری‌محور‌ارزش‌های‌آزادی‌و‌برابری‬

‫را‌تهديد‌می‌کند‪‌.‬هر‌راه‌حلی‌در‌مقابل‌چالش‌های‌فنی‌بايد‬

‫همکاری‌جهانی‌را‌شامل‌شود‪‌.‬اما‌ناسيوناليسم‪‌،‬دين‌و‌فرهنگ‌بشر‬

‫را‌به‌اردوگاه‌های‌خصمانه‌تقسيم‌می‌کنند‌و‌امکان‌همکاری‌در‬

‫بعدی‌جهانی‌را‌دشوار‌می‌سازند‪.‬‬
‫‪143‬‬

‫‪۵‬‬

‫اجتماع‬

‫انسان‌ها‌دارای‌بدن‌هستند‬

‫کاليفرنيا‌به‌زمين‌لرزه‌عادت‌دارد‪‌،‬اما‌لرزش‌های‌انتخابات‌‪‌۲۰۱۶‬آمريکا‌مث^^ل‌گذش^^ته‬

‫همچون‌شوکی‌ناخوشايند‌دامان‌سيليکون‌والی‌را‌گرفت‪‌.‬راهنماهای‌ک^^امپيوتری‌اي^^ن‬

‫شوک‌را‌به‌عنوان‌بخشی‌از‌مشکل‌تلق^ی‌کردن^د‌و‌هم^^ان‌ک^اری‌را‌انج^^ام‌دادن^د‌ک^^ه‬

‫مهندسين‌به‌بهترين‌نحوی‌انجام‌می‌دهند‪‌،‬يعنی‌به‌جست‌وجوی‌ي^^ک‌راه‌ح^^ل‌فن^^ی‬

‫پرداختند‪‌.‬واکنش‌در‌هيچ‌جای‌ديگری‌به‌اندازة‌مقر‌اص^^لی‌فيس‌ب^^وک‌در‌منلوپ^^ارک‬

‫تند‌نبود‪‌.‬اين‌قابل‌فهم‌است‪‌.‬از‌آنجا‌که‌دامنة‌عمل‌فيس‌بوک‌شبکة‌اجتم^^اعی‌اس^^ت‪،‬‬

‫بيش‌از‌همه‌با‌اختللت‌اجتماعی‌سازگار‌است‪.‬‬
‫‪144‬‬

‫مارک‌زاکربرگ‪‌،‬پس‌از‌سه‌ماه‌درون‌کاوی‪‌،‬در‌‪‌۱۶‬مارس‌‪‌۲۰۱۷‬بيانية‌جسورانه‌ای‬
‫)‬
‫در‌مورد‌ضرورت‌ايجاد‌يک‌جامعة‌جهانی‌و‌نقش‌فيس‌بوک‌در‌اين‌پروژه‪‌،‬منتشر‌کرد‪.‬‬

‫‪‌(1‬او‌در‌يک‌سخنرانی‌زنجيره‌ای‌در‌افتتاحية‌کنفرانس‌ه^^ای‌ع^^الی‌در‌‪‌۲۲‬ژوئن‌‪۲۰۱۷‬‬

‫توضيح‌داد‌که‌آشفتگی‌های‌زمانة‌ما‌^‌از‌رشد‌بی‌روية‌اعتياد‌به‌مواد‌مخ^^در‌ت^^ا‌ظه^^ور‬

‫فزايندة‌رژيم‌های‌مرگبار‌^‌تا‌حد‌زيادی‌منجر‌به‌تجزية‌اجتماعات‌انسانی‌شده‌اس^^ت‪.‬‬

‫او‌اظهار‌تأسف‌کرد‌که‌»عضويت‌در‌انواع‌گروه‌ها‌طی‌چن^^د‌ده^^ة‌اخي^^ر‌ت^^ا‌ح^^د‌ي^^ک‬

‫چهارم‌فروکش‌کرده‌است‌و‌افراد‌زيادی‌الن‌در‌جست‌وجوی‌نوعی‌حس‌هدفمندی‌و‬

‫حمايت‌در‌ورای‌اين‌گروه‌ها‌هس^^تند«‪‌(2).‬او‌ق^^ول‌داد‌ک^^ه‌فيس‌ب^^وک‌وظيف^^ة‌ه^^دايت‬

‫بازسازی‌اين‌اجتماعات‌را‌به‌عهده‌گيرد‌و‌مهندسين‌او‌ب^^ار‌اي^^ن‌مس^^ئوليت‌را‪‌،‬ک^^ه‌از‬

‫طرف‌کشيشان‌منطقه‌ای‌انکار‌می‌ش^^ود‪‌،‬ب^^ه‌دوش‌کش^^ند‪‌.‬او‌ادام^^ه‌داد‌»م^^ا‌در‌ح^^ال‬

‫به‌کارگيری‌ابزارهايی‌هستيم‌که‌برپايی‌اجتماعات‌را‌آسانتر‌می‌کند«‪.‬‬

‫او‌در‌ادامه‌توضيح‌داد‌که‌»ما‌پروژه‌ای‌را‌آغاز‌کرديم‌تا‌ببينيم‌آيا‌می‌ت^^وانيم‌به^^تر‬

‫عمل‌کنيم‌و‌گروه‌هايی‌را‌پيشنهاد‌کنيم‌که‌معنايی‌برای‌کاربران‌شان‌داش^^ته‌باش^^ند؟‬

‫برای‌اين‌منظور‌شروع‌به‌ساختن‌هوش‌مصنوعی‌کرديم‪‌.‬و‌اين‌کارايی‌خ^^وبی‌داش^^ت‪.‬‬

‫ما‌ظرف‌شش‌ماه‌کمک‌کرديم‌تا‌به‌ميزان ‪‌۵۰‬درصد‪‌،‬م^^ردم‌بيش^^تری‌ب^^ه‌اجتماع^^ات‬

‫با‌معنا‌ملحق‌شوند«‪‌.‬هدف‌نهايی‌زاکربرگ‌اين‌است‌که‌»به‌ي^^ک‌ميلي^^ارد‌نف^^ر‌کم^^ک‬

‫کنيم‌تا‌به‌اجتماعات‌با‌معنا‌ملحق‌شوند‌‪‌...‬اگر‌بتوانيم‌به‌اين‌ه^^دف‌برس^^يم‪‌،‬ن^^ه‌تنه^^ا‬

‫روند‌کم‌شدن‌تعداد‌اعضای‌اجتماعات‌معک^وس‌می‌ش^^ود‪‌،‬بلک^ه‌ب^افت‌اجتم^اعی‌ه^^م‬
‫‪145‬‬

‫تقويت‌می‌شود‌و‌در‌ادامه‪‌،‬مردم‌دنيا‌به‌هم‌نزديک‌‌تر‌خواهند‌شد«‪‌.‬اين‌ه^^دف‌مهم^^ی‬

‫است‌که‌زاکربرگ‌وعده‌داد‌»تا‌رسالت‌فيس‌بوک‌را‌به‌کلی‌عوض‌کند‪‌،‬تا‌به‌اين‌هدف‬
‫)‪(3‬‬
‫برسد«‪.‬‬

‫زاکربرگ‌قطعا‌محق‌است‌که‌برای‌درهم‌شکسته‌‌شدن‌اجتماعات‌انسانی‌متأس^^ف‬

‫باشد‪‌.‬اما‌چند‌ماه‌بعد‌از‌اينکه‌زاکربرگ‌اين‌سوگند‌را‌ادا‌کرد‪‌،‬و‌درست‌در‌زمانی‌ک^^ه‬

‫اين‌کتاب‌برای‌چاپ‌آماده‌می‌شد‪‌،‬رسوايی‌کمبريج‌آناليتيکا‌فاش‌کرد‌ک^^ه‌اطلع^^اتی‬

‫که‌به‌فيس‌بوک‌سپرده‌شده‌بود‌توسط‌عاملين‌»طرف‌سومی«‌بهره‌برداری‌می‌شده‪‌،‬و‬

‫آن‌ها‌از‌اين‌اطلعات‌برای‌دستکاری‌و‌اعمال‌نفوذ‌در‌انتخابات‌در‌سراسر‌دنيا‌استفاده‬

‫می‌کرده‌اند‪‌.‬اين‌رسوايی‌بر‌وعده‌های‌رفيع‌زاکربرگ‌سايه‌افکند‌و‌اعتم^^اد‌عم^^ومی‌ب^^ه‬

‫فيس‌بوک‌را‌از‌بين‌برد‪‌.‬می‌توان‌فقط‌اميدوار‌بود‌که‌قبل‌از‌اين‌که‌فيس‌ب^^وک‌متعه^^د‬

‫شود‌که‌اجتماعات‌انسانی‌جديد‌را‌برپا‌کند‪‌،‬تعهد‌کند‌که‌از‌حريم‌خصوصی‌و‌امنيت‬

‫اجتماعات‌موجود‌حفاظت‌کند‪.‬‬

‫با‌اين‌وجود‌جا‌دارد‌تا‌چشم‌انداز‌مش^^ترک‌فيس‌ب^^وک‌را‌عميق^^ا‌بررس^^ی‌کني^^م‌و‬

‫برآورد‌کنيم‌که‌عليرغم‌اينکه‌معضل‌امنيت‌يک‌بار‌زي^^ر‌س^ؤال‌رفت^^ه‪‌،‬آي^ا‌ش^بکه‌های‬

‫اجتماعی‌آنلين‌می‌توانند‌برای‌ساختن‌اجتماعات‌انسانی‌جهانی‌کمک‌کنند؟‌اگرچ^^ه‬

‫ما‌در‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌بايد‌به‌خدايان‌تح^ول‌ي^^ابيم‪‌،‬ام^ا‌اکن^ون‌در‌‪‌۲۰۱۸‬م^ا‌هن^^وز‬

‫حيوانات‌عصر‌سنگی‌هستيم‌و‌برای‌ش^^کوفا‌ش^^دن‌هن^^وز‌نيازمن^^د‌ارتباط^^ات‌نزدي^^ک‬

‫هستيم‪‌.‬انسان‌ها‌طی‌ميليون‌ها‌سال‌با‌زندگی‌در‌گروه‌های‌کوچک‌نه‌بيش^^تر‌از‌ده‌ه^^ا‬
‫‪146‬‬

‫نفر‌سازگار‌بوده‌اند‪‌.‬حتی‌امروز‪‌،‬برای‌اکثر‌ما‌واقعا‌غيرممکن‌است‌که‌بيش‌از ‪‌۱۵۰‬نفر‬
‫)‪(4‬‬
‫را‌از‌نزديک‌بشناسيم‪‌،‬البته‌اگر‌نخواهيم‌دوستان‌فيس‌بوک‌خود‌را‌ب^^ه‌رخ‌بکش^^يم‪.‬‬

‫انسان‌بدون‌وجود‌اين‌گروه‌ها‌احساس‌تنهايی‌و‌از‌خود‌بيگانگی‌می‌کند‪.‬‬

‫متأسفانه‌طی‌دو‌سدة‌اخير‌جوامع‌تنگاتنگ‌عمل‌رو‌به‌اض^^محلل‌رفته‌ان^^د‪‌.‬تلش‬

‫ب^^رای‌ج^^ايگزين‌ک^^ردن‌گروه‌ه^^ای‌کوچ^^ک‌مردم^^ی‌ک^^ه‌عمل‌يک^^ديگر‌را‌از‌نزدي^^ک‬

‫می‌شناسند‪‌،‬با‌جوامع‌خيالی‌مثل‌ملت‌ها‌و‌احزاب‌سياسی‌هرگز‌به‌طور‌کامل‌متحق^^ق‬

‫نخواهد‌شد‪‌.‬ميليون‌ها‌برادر‌در‌خانوادة‌ملی‌کشور‌شما‌و‌ميليون‌ها‌رفيق‌حزب^^ی‌ش^^ما‬

‫در‌حزب‌کمونيست‌نمی‌توانند‌وجود‌شما‌را‌از‌آن‌صميميتی‌که‌فقط‌ي^^ک‌خ^^واهر‌ي^^ا‬

‫برادر‌و‌يا‌دوست‌نزديک‌به‌شما‌می‌دهد‪‌،‬سرشار‌کنند‪‌.‬در‌ن^^تيجه‪‌،‬انس^^ان‌هايی‌ک^^ه‌در‬

‫جهان‌ارتباطات‌کنونی‌زندگی‌می‌کنند‪‌،‬زندگی‌تنه ^ا‌تری‌دارن^^د‪‌.‬بس^^ياری‌از‌اختللت‬
‫)‪(5‬‬
‫اجتماعی‌و‌سياسی‌در‌زمان‌ما‌می‌تواند‌ريشه‌در‌اين‌ناخوشی‌داشته‌باشد‪.‬‬

‫از‌اين‌رو‌چشم‌انداز‌زاکربرگ‌در‌مورد‌ايجاد‌پيوند‌ميان‌انس^^ان‌ها‌به‌ج^^ا‌و‌به‌موق^^ع‬

‫است‪‌.‬اما‌کلم‌قدر‌کم‌تری‌در‌مقابل‌عمل‌دارد‌و‌فيس‌بوک‌برای‌متحق^^ق‌ک^^ردن‌اي^^ن‬

‫چشم‌انداز‌بايد‌الگوی‌تجاری‌خود‌را‌تماما‌تغيي^ر‌ده^د‪‌.‬ش^ما‌نمی‌تواني^د‌ي^ک‌جامع^ة‬

‫جهانی‌بسازيد‪‌،‬وقتی‌درآمد‌خود‌را‌از‌جلب‌توجه‌مردم‌و‌فروش‌آن‌به‌تبليغات‌چی‌ه^^ا‬

‫کسب‌می‌کنيد‪‌.‬اما‌عليرغم‌اين‪‌،‬اشتياق‌زاکربرگ‌حتی‌برای‌تدوين‌چنين‌چشم‌اندازی‬

‫شايستة‌تقدير‌است‪‌.‬اکثر‌شرکت‌ها‌بر‌اين‌باورند‌ک^^ه‌خودش^^ان‌باي^^د‌برکس^^ب‌درآم^^د‬

‫تمرکز‌کنند‌و‌دولت‌ها‌فعاليت‌های‌تجاری‌را‌به‌حداقل‌ممکن‌برس^انند‌و‌بش^ريت‌ه^^م‬
‫‪147‬‬
‫)‪(6‬‬
‫کافی‌است‌تا‌به‌نيروهای‌بازار‌اعتماد‌کند‌تا‌مهم‌ترين‌تصميمات‌را‌براي^^ش‌بگيرن^^د‪.‬‬

‫بنابر‌اين‌قصد‌فيس‌بوک‌برای‌اقدام‌های‌اي^^دئولوژيک‌ج^^دی‌جه^^ت‌ايج^^اد‌اجتماع^^ات‬

‫انسانی‪‌،‬نبايد‌ما‌را‌به‌هراس‌اندازد‌و‌فيس‌بوک‌را‌با‌فرياد‌اتهام‌آميز‌»برادر‌ب^^زرگ«‌ب^^ه‬

‫پيلة‌تجاری‌اش‌برگرداند‪‌.‬به‌جای‌اين‪‌،‬ما‌بايد‌ديگر‌شرکت‌ها‪‌،‬مؤسس^^ات‌و‌دولت‌ه^^ا‌را‬

‫ترغيب‌کنيم‌تا‌در‌ايجاد‌اقدامات‌ايدئولوژيک‌خودشان‌با‌فيس‌بوک‌مسابقه‌دهند‪.‬‬

‫طبعا‌جای‌سازمان‌هايی‌که‌برای‌اضمحلل‌اجتماعات‌انس^^انی‌تأس^^ف‌می‌خورن^^د‌و‬

‫تلش‌می‌کنند‌تا‌آن‌ها‌را‌بازسازی‌کنن^^د‪‌،‬خ^^الی‌نيس^ت‪‌.‬هم^^ه‪‌،‬از‌فع^^الين‌فمينيس^ت‬

‫گرفته‌تا‌بنيادگرايان‌اسلمی‪‌‌،‬برای‌ايجاد‌اجتماعات‌در‌تلشند‌و‌ما‌در‌فصل‌های‌بعدی‬

‫شماری‌از‌آن‌ها‌را‌مورد‌بررسی‌قرار‌خواهيم‌داد‪‌.‬آنچه‌که‌حرکت‌فيس‌بوک‌را‌بی‌همتا‬

‫می‌کند‪‌،‬دامنة‌جهانی‌آن‪‌،‬حمايت‌شرکت‌ها‌از‌آن‪‌،‬و‌باور‌عميق‌آن‌ب^^ه‌فن‌آوری‌‌اس^^ت‪.‬‬

‫به‌نظر‌می‌آيد‌که‌زاکربرگ‌اطمينان‌دارد‌که‌هوش‌مصنوعی‌جديد‌فيس‌بوک‌نه‌تنه^^ا‬

‫می‌تواند‌»اجتماعات‌بامعنا«‌را‌شناسايی‌کند‪‌،‬بلکه‌همچنين‌»پيون^^دهای‌اجتم^^اعی‌را‬

‫تقويت‌کند‌و‌مردم‌دنيا‌را‌به‌هم‌نزديک‌ت^^ر‌س^^ازد«‪‌.‬اي^^ن‌بلن^^دپروازانه‌تر‌از‌اس^^تفاده‌از‬

‫هوش‌مصنوعی‌برای‌راندن‌خودرو‌يا‌تشخيص‌سرطان‌است‪.‬‬

‫چشم‌انداز‌اجتماعاتی‌فيس‌بوک‌شايد‌اولين‌تلش‌مش^^خص‌‌در‌اس^^تفاده‌از‌ه^^وش‬

‫مصنوعی‪‌،‬برای‌مهندسی‌اجتماعی‌با‌يک‌برنامه‌ريزی‌مرکزی‌در‌بعد‌جهانی‌باشد‪‌.‬اي^^ن‬

‫يک‌آزمون‌بسيار‌مهم‌است‪‌.‬اگ^^ر‌موف^^ق‌ش^^ود‪‌،‬م^^ا‌احتم^^ال‌ش^^اهد‌تلش‌ه^^ای‌مش^^ابه‬

‫بسياری‌خواهيم‌بود‌و‌الگوريتم‌ها‌را‌ب^^ه‌عن^^وان‌م^^ديران‌جدي^^د‌ش^^بکه‌های‌اجتم^^اعی‬
‫‪148‬‬

‫انسانی‌آموزش‌می‌دهند‪‌.‬اما‌اگر‌شکست‌بخورد‪‌،‬محدودیت‌های‌فن‌آوری‌‌ه^^ای‌جدي^^د‬

‫آشکار‌می‌شوند‌^‌الگوريتم‌ها‌شايد‌ب^^رای‌ه^^دايت‌وس^^ايل‌نقلي^^ه‌و‌م^^داوای‌بيماری‌ه^^ا‬

‫کارايی‌داشته‌باشند‪‌،‬اما‌آنجا‌که‌به‌حل‌مسائل‌اجتماعی‌برمی‌گردد‪‌،‬بايد‌کماک^^ان‌ب^^ه‬

‫سياست‌مداران‌و‌کشيشان‌تکيه‌کنيم‪.‬‬

‫آنلين‌در‌مقابل‌آفلين‬

‫فيس‌بوک‌طی‌سال‌های‌اخير‌موفقيت‌های‌حيرت‌انگيزی‌کسب‌کرده‌اس^^ت‌و‌در‌ح^^ال‬

‫حاضر‌بيش‌از‌دو‌ميليارد‌کاربر‌فعال‌آنلين‌دارد‪‌.‬اما‌اگر‌بخواهد‌چشم‌انداز‌جديد‌خود‬

‫را‌متحقق‌کند‪‌،‬بايد‌شکاف‌عميق‌ميان‌آنلين‌و‌آفلي^^ن‌را‌هم^^وار‌کن^^د‪‌.‬ي^^ک‌ج^^امعه‬

‫شايد‌همچون‌يک‌جمع‌آنلين‌شروع‌کند‪‌،‬اما‌برای‌شکوفايی‌حقيقی‌باي^^د‌در‌دني^^ای‬

‫آفلين‌نيز‌ريشه‌بدواند‪‌.‬اگر‌روزی‌ديکتاتوری‌درکشورش‌بخواهد‌مانع‌از‌دسترسی‌ب^^ه‬

‫فيس‌بوک‌شود‪‌،‬يا‌به‌طور‌کامل‌اينترنت‌را‌قطع‌کند‪‌،‬آيا‌اجتماعات‌از‌بين‌می‌رون^^د‪‌،‬ي^^ا‬

‫اين‌که‌باز‌تشکيل‌گروه‌می‌دهند‌و‌مقابله‌می‌کنند؟‌آيا‌آن‌ها‌قادر‌خواهند‌بود‌تا‌ب^^دون‬

‫ارتباطات‌آنلين‌تظاهراتی‌را‌سازمان‌دهند؟‬

‫زاکربرگ‌در‌بيانية‌فورية‌‪‌۲۰۱۷‬خود‌توضيح‌داد‌که‌جوامع‌آنلين‌جوام^^ع‌آفلي^^ن‬

‫را‌می‌پرورانند‪‌.‬اين‌گاهی‌صحت‌دارد‪‌.‬اما‌در‌موارد‌بس^^ياری‌آنلي^^ن‌ب^^ه‌به^^ای‌آفلي^^ن‬

‫عملی‌می‌شود‌)بدين‌معنی‌که‌ارتباطات‌س^^ايبری‌)مج^^ازی(‌ج^^ای‌رواب^^ط‌نزدي^^ک‌را‬

‫می‌گيرند(‌و‌اين‌دو‌تفاوت‌اساسی‌با‌هم‌دارند‪‌.‬جوامع‌حقيقی‌عمقی‌دارند‌ک^^ه‌جوام^^ع‬
‫‪149‬‬

‫سايبری‪‌،‬حداقل‌در‌آيندة‌نزدي^ک‪‌،‬فاق^د‌آنن^د‪‌.‬اگ^ر‌م^ن‌بيم^ار‌ش^وم‌و‌در‌خ^انه‌ام‌در‬

‫اسرائيل‌روی‌تخت‌خواب‌باشم‪‌،‬دوس^^تان‌آنلي^^ن‌م^^ن‌در‌کاليفرني^^ا‌می‌توانن^^د‌ب^^ا‌م^^ن‬

‫صحبت‌کنند‪‌،‬اما‌نمی‌توانند‌برايم‌سوپ‌يا‌چای‌بياورند‪.‬‬

‫انسان‌دارای‌بدن‌است‪‌.‬فن‌آوری‌‌طی‌سدة‌اخير‌بين‌ما‌و‌بدن‌ما‌فاصله‌ايجاد‌کرده‬

‫است‪‌.‬ما‌قابليت‌های‌حسی‌بوئيدن‌و‌چشيدن‌را‌از‌دست‌داده‌ايم‪‌،‬ولی‌ب^^ه‌ج^^ای‌آن‌ه^^ا‬

‫جذب‌تلفن‌های‌هوشمند‌و‌کامپيوتر‌خود‌شده‌ايم‪‌.‬ما‌بيشتر‌از‌آن‌که‌بخواهيم‌ب^^دانيم‬

‫که‌در‌خيابان‌چه‌اتفاقی‌می‌افتد‪‌،‬مايليم‌بدانيم‌که‌در‌فضای‌س^^ايبری‌چ^^ه‌می‌گ^^ذرد‪.‬‬

‫صحبت‌کردن‌با‌پسر‌عمويم‌در‌سوئيس‌برايم‌راحت‌تر‌از‌صحبت‌کردن‌با‌همس^^رم‌در‬

‫کنار‌ميز‌صبحانه‌است‪‌،‬زيرا‌او‌به‌جای‌اين‌که‌به‌من‌نگاه‌کن^^د‪‌،‬ب^^دون‌وقف^^ه‌در‌تلف^^ن‬
‫)‪(7‬‬
‫هوشمند‌خود‌فرو‌رفته‌است‪.‬‬

‫انسان‌های‌گذشته‌با‌يک‌چنين‌بی‌توجهی‌قادر‌ب^^ه‌ادام^^ة‌بق^^ای‌خ^^ود‌نمی‌بودن^^د‪.‬‬

‫خوراک‌جويان‌باستان‌هميشه‌هشيار‌و‌مراقب‌بودند‪‌.‬وقتی‌در‌جنگل‌ب^^ه‌دنب^^ال‌ق^^ارچ‬

‫می‌گشتند‪‌،‬همه‌چيز‌را‌در‌سر‌راه‌خود‌زي^^ر‌نظ^^ر‌می‌گرفتن^^د‪‌.‬آن‌ه^^ا‌ب^^ه‌ک^^وچک‌ترين‬

‫حرکت‌ها‌در‌علفزار‌گوش‌می‌کردند‌تا‌متوجه‌شوند‌که‌آيا‌ماری‌در‌کمين‌نشس^^ته‌ي^^ا‬

‫نه‪‌.‬وقتی‌قارچی‌خوراکی‌می‌يافتند‪‌،‬آن‌را‌با‌نهایت‌توجه‌می‌خوردند‌تا‌بتوانند‌تفاوت‬

‫آن‌را‌از‌همتايان‌سمی‌آن‌ها‌تشخيص‌دهند‪‌.‬اعضای‌جوام^^ع‌رف^^اه‌ام^^روزی‌ني^^ازی‌ب^^ه‬

‫چنين‌هشياری‌های‌ظريفی‌ندارند‪‌.‬ما‌می‌توانيم‌ميان‌راهروهای‌فروشگاه‌های‌بزرگ‌راه‬

‫برويم‌و‌همزمان‌پيام‌بفرستيم‌و‌از‌ميان‌هزار‌غذای‌موجود‌انتخاب‌کنيم‪‌،‬ک^^ه‌همگ^^ی‬
‫‪150‬‬

‫تحت‌نظارت‌نهادهای‌بهداشتی‌هستند‪‌.‬اما‌صرف‌نظر‌از‌آنچه‌که‌انتخاب‌می‌کنيم‪‌،‬آن‬

‫را‌به‌سرعت‌در‌مقابل‌کامپيوتر‌می‌خوريم‌و‌همزمان‌ايميل‌ها‌را‌از‌نظر‌می‌گذرانيم‪‌،‬ي^^ا‬

‫تلويزيون‌تماشا‌می‌کنيم‪‌،‬در‌حالی‌که‌هي^^چ‌ت^^وجهی‌ب^^ه‌م^^زة‌چي^^زی‌ک^^ه‌می‌خ^^وريم‪،‬‬

‫نمی‌کنيم‪.‬‬

‫زاکربرگ‌می‌گويد‌که‌فيس‌بوک‌تعهد‌می‌کند‌»به‌بهسازی‌ابزاره^^ا‌ادام^^ه‌ده^^د‌ت^^ا‬

‫شما‌بتوانيد‌تجربيات‌خود‌با‌ديگران‌به‌اشتراک‌بگذاري^د«‪‌(8).‬ام^ا‌آنچ^ه‌م^ردم‌ممک^^ن‬

‫است‌به‌واقع‌نياز‌داشته‌باشند‌ابزارهايی‌هستند‌تا‌بتوانند‌توسط‌آن‌ها‌تجربيات‌ش^^ان‌را‬

‫به‌اشتراک‌بگذارند‪‌.‬تحت‌نام‌»به‌اشتراک‌گذاشتن‌تجربيات«‌مردم‌را‌ترغيب‌می‌کنند‬

‫تا‌آنچه‌را‌که‌بر‌آن‌ها‌می‌گذرد‪‌،‬از‌نگاه‌ديگران‌درک‌کنن^^د‪‌.‬اگ^^ر‌چي^^ز‌هيج^^ان‌انگيزی‬

‫اتفاق‌می‌افتد‪‌،‬حس‌غريزی‌کاربران‌فيس‌بوک‌آن‌ها‌را‌وامی‌دارد‌تا‌تلفن‌های‌هوش^^مند‬

‫خود‌را‌بيرون‌بياورند‪‌،‬عکسی‌بگيرن^^د‌و‌آن‌را‌روی‌ن^^ت‌بفرس^^تند‪‌،‬و‌منتظ^^ر‌»لي^^ک«‬

‫بمانند‪‌.‬آن‌ها‌در‌اين‌اثنا‌به‌ندرت‌توجهی‌به‌آنچه‌که‌خودشان‌ح^^س‌می‌کنن^^د‪‌،‬نش^^ان‬

‫می‌دهند‪‌.‬در‌حقيقت‪‌،‬آنچه‌که‌آن‌ها‌ح^^س‌می‌کنن^^د‌به‌ط^^ور‌فزاين^^ده‌ب^^ا‌واکنش‌ه^^ای‬

‫آنلين‌مشخص‌می‌شود‪.‬‬

‫مردم‪‌،‬بيگانه‌با‌بدن‪‌،‬احساسات‌و‌محيط‌بيرون^^ی‌خ^^ود‌احتم^^ال‌ح^^س‌بيگ^^انگی‌و‬

‫سردرگمی‌می‌کنند‪‌.‬متخصصين‌اغلب‌وجود‌چنين‌احساسات‌خود‌بيگ^^انه‌را‌ناش^^ی‌از‬

‫افول‌پيوندهای‌دينی‌و‌ملی‌می‌دانند‪‌،‬اما‌ش^^ايد‌از‌دس^^ت‌دادن‌ارتب^^اط‌ب^^ا‌ب^^دن‌خ^^ود‬

‫مهم‌تر‌باشد‪‌.‬انسان‌ها‌طی‌ميليون‌ها‌سال‌بدون‌ادي^^ان‌و‌ملت‌ه^^ا‌زن^^دگی‌کرده‌ان^^د‌‐‌و‬
‫‪151‬‬

‫شايد‌بتوانند‌در‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌هم‌بدون‌وجود‌آن‌ها‌در‌کاميابی‌زندگی‌کنن^^د‪‌.‬ام^^ا‬

‫نمی‌توانند‌با‌قطع‌ارتباط‌با‌بدن‌خود‌کامياب‌زندگی‌کنند‪‌.‬اگر‌ش^ما‌در‌کالب^د‌درون^ی‬

‫خود‌حس‌خوشايندی‌نداريد‪‌،‬پس‌هرگز‌نمی‌تواني^^د‌ح^^س‌خ^^وبی‌در‌دني^^ای‌بيرون^^ی‬

‫داشته‌باشيد‪.‬‬

‫الگوی‌فعاليت‌فيس‌بوک‌تاکنون‌مردم‌را‌ترغيب‌کرده‌تا‌وقت‌هر‌چ^^ه‌بيش^^تری‌را‬

‫صرف‌ارتباطات‌آنلين‌کنند‪‌،‬حتی‌اگر‌به‌اين‌معنی‌باشد‌که‌وقت‌و‌انرژی‌کم^^تری‌را‬

‫وقف‌فعاليت‌های‌آفلين‌کنند‪‌.‬آيا‌فيس‌بوک‌می‌تواند‌الگوی‌جدي^^دی‌اتخ^^اذ‌کن^^د‌ک^^ه‬

‫مردم‌را‌ترغيب‌کند‌تا‌فقط‌در‌مواقع‌واقعا‌ضروری‌آنلين‌باشند‌و‌توجه‌بيشتر‌را‌وقف‬

‫روابط‌محيطی‌حقيقی‌خود‌و‌بدن‌و‌احساسات‌خود‌کنند؟‌سهامداران‌فيس‌ب^^وک‌چ^^ه‬

‫فکری‌در‌بارة‌اين‌الگو‌خواهند‌کرد؟‌)طرح‌يک‌الگوی‌جانشين‌توسط‌تريستان‌هريس‬

‫ارائه‌شد‌^‌او‌يکی‌از‌گردانن^^دگان‌س^^ابق‌گوگ^^ل‌و‌فيلس^^وف‌فن‌آوری‌اس^^ت‌ک^^ه‌آم^^ار‬

‫جديدی‌از‌»صرف‌مفيد‌اوقات«‌را‌ابداع‌کرد)‪.((9‬‬

‫محدوديت‌های‌ارتباط^^ات‌آنلي^^ن‌راه‌ح^^ل‌زاکرب^^رگ‌ب^رای‌مش^^کل‌قط^^بی‌ش^^دن‬

‫اجتماعی‌را‌هم‌مضمحل‌می‌کند‪‌.‬او‌به‌درستی‌اشاره‌می‌کند‌ک^^ه‌فق^^ط‌ايج^^اد‌ارتب^^اط‬

‫بين‌مردم‌و‌نشان‌دادن‌نظرات‌مختلف‌به‌جدايی‌های‌اجتماعی‌پاي^^ان‌نمی‌ده^^د‪‌،‬زي^^را‬

‫»نشان‌دادن‌يک‌مقاله‌از‌يک‌چشم‌انداز‌مخ^^الف‌در‌واق^^ع‌قطب‌بن^^دی‌اجتم^^اعی‌را‪‌،‬ب^^ا‬

‫معرفی‌کردن‌نقطه‌نظرات‌ديگر‌به‌عنوان‌"بيگانه"‌عميق‌می‌کن^^د«‪‌.‬زاکرب^^رگ‌پيش^^نهاد‬

‫می‌کند‌که‌»بهترين‌راه‌حل‌ها‌برای‌ارتقای‌گفتمان‌ها‌ش^^ايد‌درگ^^رو‌ش^^ناخت‌متقاب^^ل‬
‫‪152‬‬

‫يکديگر‌در‌تماميت‌خود‌است‪‌،‬نه‌فقط‌شناخت‌از‌نقطه‌نظرات‌يک^^ديگر‌^‌چي^^زی‌ک^^ه‬

‫فيس‌بوک‌به‌گونه‌ای‌منحصربه‌فرد‌برای‌انجامش‌مناسب‌اس^^ت‪‌.‬اگ^^ر‌م^^ردم‌ب^^ه‌واس^^طة‬

‫نقاط‌مشترک‌شان‌با‌هم‌رابط^^ه‌برق^^رار‌کنن^^د‌^‌مث^^ل‌گروه‌ه^^ای‌ورزش^^ی‪‌،‬برنامه‌ه^^ای‬
‫)‪(10‬‬
‫تلويزيونی‪‌،‬علئق‌^‌ساده‌تر‌خواهد‌شد‌تا‌در‌بارة‌نقاط‌افتراق‌با‌هم‌گفت‌وگو‌کنند‪«.‬‬

‫اما‌شناخت‌از‌يکديگر‪‌،‬در‌»تماميت«‌خود‪‌،‬بس^^يار‌مش^کل‌اس^ت‌و‌ني^از‌ب^ه‌زم^^ان‬

‫زيادی‌دارد‌و‌مستلزم‌روابط‌متقابل‌مستقيم‌و‌زنده‌است‪‌.‬به‌طوری‌که‌پيش‌از‌اين‌ب^^ه‬

‫آن‌اشاره‌شد‪‌،‬انسان‌خردمند‌معمولی‌شايد‌توان‌رابطة‌نزديک‌در‌ابع^^اد‌بي^^ش‌از‌‪۱۵۰‬‬

‫نفر‌را‌نداشته‌باشد‪‌.‬تشکيل‌اجتماعات‌ترجيحا‌نبايد‌بی‌ثمر‌باش^^د‪‌.‬انس^^ان‌ها‌می‌توانن^^د‬

‫همزمان‌به‌چندين‌گروه‌وفادار‌باشند‪‌.‬متأس^^فانه‌رواب^^ط‌نزدي^^ک‌می‌توانن^^د‌بی‌حاص^^ل‬

‫باشند‪‌.‬صشرف‌وقت‌و‌انرژی‌برای‌آشنا‌شدن‌با‌دوستان‌‌آنلين‪‌،‬بعد‌از‌حد‌معينی‌^‌مثل‬

‫آشنايی‌با‌دوستانی‌از‌ايران‌يا‌نيجريه‌^‌به‌بهای‌از‌دس^^ت‌دادن‌ت^^وان‌‌م^^ا‌در‌ش^^ناخت‬

‫همسايه‌های‌نزديک‌‌تمام‌خواهد‌شد‪.‬‬

‫آزمون‌اساسی‌فيس‌بوک‌زمانی‌خواهد‌بود‌که‌يک‌مهندس‌ابزاری‌اب^داع‌کن^^د‌ک^^ه‬

‫باعث‌شود‌مردم‌زمان‌کمتری‌ص^^رف‌خري^^د‌آنلي^^ن‌کنن^^د‌و‌بيش^^تر‌ب^^ه‌فعاليت‌ه^^ای‬

‫بامعنای‌آفلين‌با‌دوستان‌بپردازند‪‌.‬آيا‌فيس‌بوک‌از‌چنين‌ابزاری‌حمايت‌می‌کند‌و‌ي^^ا‬

‫آن‌را‌منع‌می‌کند؟‌آيا‌در‌باورهای‌فيس‌بوک‌جهشی‌ايجاد‌خواهد‌شد‌و‌آيا‌فيس‌ب^^وک‬

‫ملحظات‌اجتماعی‌را‌ب^^ر‌من^^افع‌م^^الی‌ترجي^^ح‌خواه^^د‌داد؟‌اگ^^ر‌چني^^ن‌کن^^د‌^‌و‌از‬

‫ورشکستگی‌جان‌سالم‌به‌در‌برد‌^‌تحول‌عظيمی‌را‌پشت‌سر‌گذاشته‌است‪.‬‬
‫‪153‬‬

‫اگر‌فيس‌بوک‌^‌به‌جای‌گزارش‌های‌منظم‌چهارماهة‌مالياتی‌خود‌^‌اول^^ويت‌را‌ب^^ه‬

‫دنيای‌آفلين‌بدهد‪‌،‬تأثير‌خود‌را‌ب^^ر‌سياس^ت‌های‌مالي^^اتی‌اش‌ه^^م‌خواه^^د‌گذاش^^ت‪.‬‬

‫فيس‌بوک‪‌،‬همچون‌آمازون‪‌،‬گوگل‪‌،‬اپل‌و‌چند‌غول‌فن‌آوری‌‌ديگر‪‌،‬به‌کریات‌مته^^م‌ب^^ه‬

‫فرار‌از‌پرداخت‌ماليات‌شده‌است‪‌(11).‬مشکلت‌مربوط‌به‌ماليات‌بستن‌بر‌فعاليت‌ه^^ای‬

‫آنلين‌امکان‌ابداع‌انواع‌گزارش‌های‌مالياتی‌را‌برای‌اي^^ن‌ش^^رکت‌های‌جه^^انی‌آس^^انتر‬

‫می‌کند‪‌.‬اگر‌فکر‌می‌کنيد‌که‌بخش‌عم^^دة‌زن^^دگی‌م^^ردم‌ب^^ه‌ص^^ورت‌آنلي^^ن‌س^^پری‬

‫می‌شود‌و‌شما‌تمام‌ابزارهای‌لزم‌را‌برای‌حضور‌آنلين‌در‌اختيارشان‌ق^^رار‌می‌دهي^^د‪،‬‬

‫آنگاه‌می‌توانيد‌فعاليت‌خود‌را‌يک‌فعاليت‌خدماتی‌اجتماعی‌عام‌المنفعه‌قلمداد‌کنيد‪،‬‬

‫حتی‌وقتی‌که‌از‌پرداخت‌ماليات‌به‌دولت‌های‌آفلين‌سر‌باز‌می‌زني^^د‪‌.‬ام^^ا‌وق^^تی‌ب^^ه‬

‫خاطر‌می‌آوريد‌که‌دارای‌بدنی‌انسانی‌هستيد‪‌،‬و‌بدن‌شما‌به‌جاده‪‌،‬بيمارستان‌و‌نظ^^ام‬

‫فاضل‌آب‌شهری‌نياز‌دارد‪‌،‬آنگاه‌بس^^يار‌دش^^وارتر‌خواه^^د‌ب^^ود‌ت^^ا‌از‌مع^^افيت‌مالي^^اتی‬

‫صحبت‌کنيد‪‌.‬چطور‌می‌توان‌از‌مزايای‌اجتماعی‌قدردانی‌ک^^رد‌و‌همزم^^ان‌از‌حم^^ايت‬

‫مالی‌مهم‌ترين‌خدمات‌اجتماعی‌طفره‌رفت؟‬

‫ما‌می‌توانيم‌اميدوار‌باشيم‌که‌فيس‌بوک‌الگ^^وی‌فع^^اليت‌ح^^رفه‌ای‌خ^^ود‌را‌تغيي^^ر‬

‫دهد‪‌،‬يک‌سياست‌مالياتی‌متناسب‌با‌آفلين‌اتخاذ‌کند‪‌،‬برای‌اتحاد‌جهانی‌بکوشد‌^‌‌و‬

‫کماکان‌سودآور‌بماند‪‌.‬ما‌نبايد‌انتظارات‌غير‌واقعی‌از‌توانايی‌فيس‌ب^^وک‌بي^^افرينيم‌ت^^ا‬

‫چشم‌انداز‌جامعة‌جهانی‌او‌را‌به‌رسميت‌بشناسيم‪‌.‬شرکت‌های‌تجاری‌از‌نظر‌ت^^اريخی‬

‫وسيله‌ای‌آرمانی‌برای‌هدايت‌انقلبات‌سياسی‌و‌اجتماعی‌نبوده‌اند‪‌.‬يک‌انقلب‌واقع^^ی‬
‫‪154‬‬

‫دي^^ر‌ي^^ا‌زود‌ني^^از‌ب^^ه‌ايثاره^^ايی‌خواه^^د‌داش^^ت‌ک^^ه‌ش^^رکت‌ها‪‌،‬کارکن^^ان‌آن‌ه^^ا‌و‬

‫سهامداران‌شان‌حاضر‌به‌انجام‌شان‌نيستند‪‌.‬به‌اين‌دليل‌است‌که‌انقلبي^^ون‌کليس^^اها‪،‬‬

‫احزاب‌سياسی‌و‌ارتش‌ها‌برپا‌می‌کنند‪‌.‬در‌دنيای‌عرب‪‌،‬در‌جوامع‌آنلين‌مملو‌از‌امي^^د‬

‫»انقلبات‌فيس‌بوک‪‌،‬توئيتر«‌جوانه‌زدند‪‌،‬ام^^ا‌وق^^تی‌آن‌ه^^ا‌ب^^ا‌دني^^ای‌آش^^فتة‌آفلي^^ن‬

‫آميختند‪‌،‬تحت‌فرمان‌متعصبان‌دينی‌و‌کودتاچيان‌نظامی‌قرار‌گرفتند‪‌.‬اگر‌فيس‌بوک‬

‫تصميم‌دارد‌مبدع‌انقلبی‌جهانی‌باشد‪‌،‬بايد‌کاری‌بسيار‌به^^تر‌از‌اي^^ن‌انج^^ام‌ده^^د‌ت^^ا‬

‫شکاف‌ميان‌آنلين‌و‌آفلين‌را‌هموار‌کند‪‌.‬فيس‌بوک‌و‌ديگر‌غول‌ه^^ای‌آنلي^^ن‌تماي^^ل‬

‫دارند‌تا‌انسان‌ها‌را‌همچون‌حيوانات‌سمعی‪‌،‬بصری‌بنگرند‌^‌يک‌جف^^ت‌چش^^م‌و‌ي^ک‬

‫جفت‌گوش‪‌،‬مرتبط‌با‌ده‌انگشت‪‌،‬يک‌صفحة‌کامپيوتر‌و‌يک‌کارت‌اعتباری‪‌.‬يک‌گ^^ام‬

‫اساسی‌به‌سوی‌وحدت‌انسانی‌به‌رسميت‌شناختن‌انسان‌هايی‌است‌که‌بدن‌دارند‪.‬‬

‫البت^^ه‌اي^^ن‌ب^^رآورد‌ه^^م‌نق^^اط‌ض^^عف‌خ^^ود‌را‌دارد‪‌.‬آگ^^اهی‌از‌مح^^دوديت‌های‬

‫الگوريتم‌های‌آنلي^^ن‌ممک^^ن‌اس^^ت‌فق^^ط‌ب^^اعث‌ش^^ود‌ت^^ا‌غول‌ه^^ای‌فن‌آوری‌‌گس^^ترة‬

‫عملکردهای‌خود‌را‌بيشتر‌کنند‪‌.‬دستگاه‌هايی‌مثل‌»گوگل‌گلس«‌و‌بازی‌ه^^ايی‌مث^^ل‬

‫»پوکه‌مون‌گو«‌طوری‌طراحی‌شده‌اند‌‌تا‌فرق‌بين‌آنلين‌و‌آفلي^^ن‌را‌از‌بي^^ن‌ببرن^^د‌و‬

‫آن‌ها‌را‌در‌يک‌مجموعة‌تکميلی‌واحد‌بياميزند‪‌.‬گيرنده‌های‌زيست‌آماری‌و‌برنامه‌ه^^ای‬

‫مستقيم‌مغزی‌^‌کامپيوتری‌می‌خواهند‪‌،‬ح^^تی‌در‌س^^طحی‌عميق‌ت^^ر‪‌،‬مرزه^^ای‌مي^^ان‬

‫دستگاه‌های‌الکترونيک‌و‌بدن‌های‌زنده‌را‌از‌بين‌ببرند‪‌،‬و‌به‌معنای‌واقعی‌کلمه‌به‌زير‬

‫پوست‌ما‌رخنه‌کنند‪‌.‬وق^^تی‌غول‌ه^^ای‌فن‌آوری‌‌ب^^ا‌ب^^دن‌انس^^ان‌ها‌س^^ازگار‌می‌ش^^وند‪،‬‬
‫‪155‬‬

‫می‌توانند‪‌،‬به‌همان‌شکلی‌که‌اکنون‌چشم‌ها‪‌،‬انگشتان‌و‌کارت‌ه^^ای‌اعتب^^اری‌م^^ا‌را‌در‬

‫کنترل‌دارند‪‌،‬تمام‌بدن‌ما‌را‌هم‌تحت‌کنترل‌خود‌درآورند‪‌.‬شايد‌ما‌افسوس‌سال‌های‬

‫خوش‌گذشته‌را‌بخوريم‪‌،‬که‌آنلين‌از‌آفلين‌جدا‌بود‪.‬‬
‫‪156‬‬

‫‪۶‬‬

‫تمدن‬

‫فقط‌يک‌تمدن‌در‌دنيا‌وجود‌دارد‬

‫هنگامی‌که‌زاکربرگ‌آرزوی‌متحد‌کردن‌بشر‌روی‌اين^^ترنت‌را‌در‌س^^ر‌دارد‪‌،‬ب^^ه‌نظ^^ر‬

‫می‌رسد‌که‌حوادث‌اخير‌در‌دنيای‌آفلين‌جان‌ت^^ازه‌ای‌در‌نظري^^ة‌»تص^^ادم‌تم^^دن‌ها«‬

‫می‌دمد‪‌.‬متخصصين‪‌،‬سياست‌مداران‌و‌شهروندان‌بسياری‌معتقدند‌ک^^ه‌جن^^گ‌داخل^^ی‬

‫سوريه‪‌،‬ظهور‌دولت‌اسلمی‪‌،‬آشفتگی‌برکسيت‌و‌ناپايداری‌پيمان‌اروپ^^ا‪‌،‬هم^^ه‌نتيج^^ة‬

‫تصادم‌ميان‌»تمدن‌غرب«‌و‌»تمدن‌اسلمی«‌است‪‌.‬تلش‌ه^^ای‌غ^^رب‌ب^^رای‌تحمي^^ل‬

‫دمکراسی‌و‌حقوق‌بشر‌به‌ملت‌های‌اسلمی‌منجر‌ب^^ه‌واکن^^ش‌خش^^ونت‌بار‌اس^^لمی‌و‬

‫موج‌مهاجرت‌مسلمانان‌همراه‌با‌حملت‌تروريستی‌اسلمی‌شد‪‌،‬و‌اين‌ب^^اعث‌ش^^د‌ت^^ا‬

‫رأی‌دهندگان‌اروپايی‌آرزوهای‌تنوع‌فرهنگی‌را‌به‌نفع‌بيگانه‌ستيزی‌محلی‌رها‌کنند‪.‬‬
‫‪157‬‬

‫بر‌اساس‌اين‌نظريه‪‌،‬بشر‌همواره‌به‌تمدن‌های‌گوناگونی‌تقس^^يم‌ش^^ده‌اس^^ت‌ک^^ه‬

‫اعضايش‌جهان‌را‌به‌گونه‌های‌متفاوتی‌می‌نگريستند‪‌.‬اين‌بينش‌های‌نامتجانس‌به‌دنيا‬

‫سرمنشأ‌درگيری‌مي^^ان‌تم^^دن‌ها‌را‌اجتناب‌ناپ^^ذير‌ک^^رده‌اس^^ت‪‌.‬درس^^ت‌همچ^^ون‌در‬

‫طبيعت‌و‌بر‌اساس‌قوانين‌بی‌رحمانة‌انتخاب‌طبيعی‪‌،‬گونه‌ه^^ای‌مختل^^ف‌ب^^رای‌بق^^ای‬

‫خود‌می‌جنگند‪‌،‬پس‌بنابر‌اين‌تمدن‌ها‌در‌طول‌تاريخ‌به‌کریات‌با‌هم‌جنگيده‌اند‌و‌تنها‬

‫سازگارترين‌ها‌بوده‌اند‌که‌باقی‌مانده‌ان^^د‌و‌داس^^تان‌گفته‌ان^^د‪‌.‬آن‌ه^^ا‌ک^^ه‌اي^^ن‌حقيق^ت‬

‫ظالمانه‌را‌ناديده‌می‌گيرند‌^‌خواه‌سياست‌مداران‌ليبرال‌باشند‪‌،‬خواه‌مهندسين‌سر‌در‬
‫)‪(1‬‬
‫ابرها‌^‌فقط‌موقعيت‌خود‌را‌به‌خطر‌می‌اندازند‪.‬‬

‫نظریة‌»تصادم‌تمدن‌ها«‌عواقب‌سياسی‌بسيار‌گسترده‌ای‌داشته‌است‌و‌حامي^^ان‬

‫آن‌ادعا‌می‌کنند‌که‌آشتی‌دادن‌»غرب«‌با‌»جهان‌اسلم«‌محکوم‌به‌شکس^^ت‌اس^^ت‪.‬‬

‫کشورهای‌اسلمی‌هرگز‌ارزش‌های‌غربی‌را‌نخواهند‌پذيرفت‌و‌کش^^ورهای‌غرب^^ی‌ه^^م‬

‫هيچگاه‌به‌درستی‌اقليت‌های‌مسلمان‌را‌در‌ميان‌خ^^ود‌نخواهن^^د‌پ^^ذيرفت‪‌.‬از‌اي^^ن‌رو‬

‫آمريکا‌نبايد‌پذيرای‌مهاجرين‌سوری‌يا‌عراقی‌باشد‌و‌پيمان‌اروپا‌هم‌بايد‌از‌باوره^^ای‬

‫غلط‌در‌مورد‌تع^^دد‌فرهنگ^ی‌ب^ه‌نف^ع‌ه^ويت‌بی‌پ^^روای‌غرب^ی‌چشم‌پوش^ی‌کن^د‪‌.‬در‬

‫درازمدت‌فقط‌يک‌تمدن‌می‌تواند‌از‌پس‌آزمون‌های‌تخطی‌ناپذير‌انتخاب‌طبيعی‌جان‬

‫سالم‌به‌در‌برد‌و‌اگر‌ديوان‌سالرها‌در‌بروکسل‌از‌نجات‌غرب‌در‌برابر‌خطر‌اسلمی‌سر‬

‫باز‌زنند‪‌،‬آنگاه‌بهتر‌است‌که‌بريتانيا‪‌،‬دانمارک‌يا‌فرانسه‌به‌تنهايی‌عمل‌کنند‪.‬‬
‫‪158‬‬

‫اگر‌چ^ه‌اي^^ن‌نظ^^ر‌وس^^يعا‌پ^ذيرفته‌ش^^ده‪‌،‬ام^ا‌گمراه‌کنن^ده‌اس^ت‪‌.‬ممک^^ن‌اس^ت‬

‫بنيادگرايی‌اسلمی‌به‌واقع‌يک‌چالش‌اساسی‌باشد‪‌،‬اما‌آن‌»تمدنی«‌که‌مورد‌چ^^الش‬

‫قرار‌می‌دهد‌يک‌تمدن‌جهانی‌است‪‌،‬نه‌يک‌پديدة‌غربی‌خودويژه‪‌.‬بی‌دليل‌نيست‌ک^^ه‬

‫دولت‌اسلمی‌موفق‌شده‌است‌ایران‌و‌آمريکا‌را‌متحد‌کند‪‌.‬و‌حتی‌تم^^امی‌خي^^الت‬

‫قرون‌وسطايی‌بنيادگرايان‌اسلمی‪‌،‬بسيار‌بيش‌از‌آنکه‌ملهم‌از‌دوره‌قرن‌هفتم‌عرب^^ی‬

‫باشند‪‌،‬بر‌بستر‌فرهنگ‌جهانی‌امروزی‌شکل‌می‌گيرن^^د‪‌.‬آن‌ه^^ا‌از‌ترس‌ه^^ا‌و‌امي^^دهای‬

‫جوانان‌از‌خود‌بيگانة‌نوين‌تغذيه‌می‌کنند‪‌،‬نه‌از‌خيالت‌رعيت‌ه^^ا‌و‌ص^^نعتگران‌دوران‬

‫قرون‌وسطی‪‌.‬همان‌طور‌که‌»پانکای‌ميشرا‌و‌کريستفر‌دو‌به‌لگ«‌به‌شکلی‌قانع‌کننده‬

‫توضيح‌داده‌اند‪‌،‬اسلم‌گرايان‌راديکال‌به‌همان‌اندازه‌که‌از‌محمد‌الهام‌گرفته‌اند‪‌،‬تحت‬

‫نفوذ‌م^^ارکس‌و‌فوک^^و‌بوده‌ان^^د‌و‌مي^^راث‌آنارشيس^ت‌های‌ق^^رن‌ن^^وزدهم‌را‌ب^^ه‌ان^^دازة‬

‫خليفه‌های‌اموی‌و‌عباسی‌به‌ارث‌برده‌اند‪‌(2).‬از‌اين‌رو‌دقيق‌تر‌اين‌اس^^ت‌ک^^ه‌جنب^^ش‬

‫»دولت‌اسلمی«‌را‌حتی‌به‌عنوان‌شاخه‌ای‌انحرافی‌از‌همان‌فرهنگ‌جهانی‌بدانيم‌که‬

‫همة‌ما‌در‌آن‌سهيم‌هستيم‪‌،‬و‌نه‌همچون‌شاخه‌ای‌از‌يک‌درخت‌بيگانة‌مرموز‪.‬‬

‫مهم‌تر‌اين‌است‌که‌قياس‌بين‌تاريخ‌و‌زيست‌شناسی‪‌،‬ک^^ه‌بني^^ان‌نظري^^ة‌»تص^^ادم‬

‫تمدن‌ها«‌است‪‌،‬نادرست‌است‪‌.‬گروه‌های‌انسانی‌^‌از‌تمام‌انواع‌قبايل‌کوچک‌گرفته‌ت^^ا‬

‫تمدن‌های‌بزرگ‌^‌اساسا‌متفاوت‌از‌گونه‌های‌حيوانی‌هستند‌و‌تخاصمات‌تاريخی‌قويا‬

‫متف^^اوت‌از‌فرآين^^ده‌های‌انتخ^^اب‌ط^^بيعی‌عم^^ل‌می‌کنن^^د‪‌.‬گونه‌ه^^ای‌حي^^وانی‌دارای‬

‫هويت‌هايی‌عينی‌هستند‪‌،‬که‌طی‌هزاران‌هزار‌نسل‌دوام‌آورده‌اند‪‌.‬رفت^^ار‌آن‌ه^^ا‪‌،‬خ^^واه‬
‫‪159‬‬

‫شامپانزه‌باشند‌يا‌گوريل‪‌،‬بستگی‌به‌ژن‌ه^^ای‌آن‌ه^^ا‌دارد‪‌،‬ن^^ه‌باورهايش^^ان‪‌.‬و‌ژن‌ه^^ای‬

‫مختلف‌رفتارهای‌اجتماعی‌متمايزی‌را‌می‌س^^ازند‪‌.‬ش^^امپانزه‌ها‌در‌گروه‌ه^^ای‌مختل^^ط‬

‫متشکل‌از‌نرها‌و‌ماده‌ها‌زندگی‌می‌کنند‌و‌با‌ايجاد‌ائتلف‌هايی‌با‌حاميان‌خود‪‌،‬از‌ه^^ر‬

‫دو‌جنس‌برای‌قدرت‌با‌يکديگر‌رقابت‌می‌کنن^^د‪‌.‬در‌مي^^ان‌گوريل‌ه^^ا‌ي^^ک‌ن^^ر‌مس^^لط‬

‫حرمسرايی‌از‌ماده‌ها‌به‌وجود‌می‌آورد‌و‌معمول‌هر‌ن^^ر‌ب^^الغی‌را‌ک^^ه‌م^^وقعيت‌او‌را‌ب^^ه‬

‫چ^^الش‌بکش^^د‪‌،‬از‌گ^^روه‌خ^^ارج‌می‌کن^^د‪‌.‬ش^^امپانزه‌ها‌نمی‌توانن^^د‌نظم‌ه^^ای‌اجتم^^اعی‬

‫شبه‌گوريليی‌را‌بپذيرند‪‌.‬گوريلها‌هم‌نمی‌توانند‌خود‌را‌مانند‌شامپانزه‌ها‌س^^ازماندهی‬

‫کنند‪‌.‬و‌تا‌جايی‌ک^^ه‌می‌داني^^م‪‌،‬دقيق^^ا‌همي^^ن‌ص^^ورت‌های‌نظ^^ام‌اجتم^^اعی‪‌،‬ش^^اخص‬

‫شامپانزه‌ها‌و‌گوريل‌ها‌بوده‪‌،‬که‌نه‌فقط‌طی‌همين‌دهه‌های‌اخي^^ر‪‌،‬بلک^^ه‌ط^^ی‌ص^^دها‬

‫هزار‌سال‌دوام‌داشته‌است‪.‬‬

‫چنين‌شيوه‌هايی‌در‌ميان‌انسان‌ها‌نيست‪‌.‬در‌گروه‌های‌انسانی‌نظام‌های‌اجتم^^اعی‬

‫متفاوت‌وجود‌دارد‪‌،‬اما‌اين‌ها‌توسط‌عوامل‌ژنتيکی‌تعيين‌نشده‌اند‌و‌به‌ندرت‌می‌توانند‬

‫بيش‌از‌چند‌سده‌تداوم‌داشته‌باشند‪‌.‬مثل‌می‌توان‌به‌مورد‌آلمان‌قرن‌بيس^^تم‌اش^^اره‬

‫کرد‪‌.‬آلمانی‌ها‌ظرف‌کمتر‌از‌صد‌سال‌خ^^ود‌را‌در‌ش^^ش‌نظ^^ام‌بس^^يار‌متف^^اوت‌از‌ه^^م‬

‫سازماندهی‌کردند‪‌:‬امپرات^^وری‌هون‌س^^الن‪‌،‬جمه^^وری‌وايم^^ر‪‌،‬راي^^ش‌س^^وم‪‌،‬جمه^^وری‬

‫دمکراتيک‌آلمان‌)آلمانی‌شرقی‌کمونيستی(‌جمهوری‌فدرال‌آلمان‌)آلم^^ان‌غرب^^ی(‪‌،‬و‬

‫نهايتا‌آلمان‌بازمتحد‌دمکراتي^^ک‪‌.‬آلمانی‌ه^^ا‌البت^^ه‌زب^^ان‌مش^^ترک‪‌،‬عش^ق‌‌ب^^ه‌آبج^^و‌و‬

‫سوسيس‌خوک‌را‌حفظ‌کردند‪‌.‬اما‌آيا‌يک‌جوهر‌آلمانی‌يگ^^انه‪‌،‬ک^^ه‌آن‌ه^^ا‌را‌از‌ديگ^^ر‬
‫‪160‬‬

‫ملت‌ها‌متمايز‌کند‌و‌از‌ويلهلم‌دوم‌تا‌آنگل‌مرکل‌ثابت‌مانده‌باشد‪‌،‬وج^^ود‌دارد؟‌و‌آي^^ا‬

‫شما‌به‌موردی‌برخورد‌می‌کنيد‌که‌در‌هزار‌سال‌پيش‌يا‌پن^^ج‌ه^^زار‌س^^ال‌پي^^ش‌ه^^م‬

‫وجود‌داشته‌باشد؟‬

‫مقدمة‌تصويب‌نشدة‌قانون‌اساسی‌اروپا‌با‌اين‌عبارت‌شروع‌می‌شود‌که‌اين‌قانون‬

‫از‌ميراث‌اروپايی‌در‌زمينه‌های‌فرهنگ^^ی‪‌،‬دين^^ی‌و‌انس^^ان‌گرايانه‌‌اله^^ام‌می‌گي^^رد‪‌‌،‬ک^^ه‬

‫دمکراسی‪‌،‬برابری‪‌،‬آزادی‪‌،‬حاکميت‌قانون‌و‌ارزش‌های‌جه^^انی‌حق^^وق‌تخطی‌ناپ^^ذير‌و‬

‫غير‌قابل‌انکار‌آحاد‌انسانی‌را‌به‌وجود‌آورده‌اند‪‌(3).‬اين‌به‌سادگی‌چنين‌حسی‌را‌ايج^^اد‬

‫می‌کند‌که‌تمدن‌اروپايی‌بر‌اساس‌ارزش‌های‌حقوق‌بشر‪‌،‬دمکراس^^ی‪‌،‬براب^^ری‌و‌آزادی‬

‫تعريف‌شده‌است‪‌.‬گفتارها‌و‌اسناد‌بی‌شماری‌خط‌مستقيمی‌از‌دمکراسی‌باستانی‌آتن‬

‫تا‌پيمان‌اروپای‌کنونی‌می‌کشد‌و‌از‌‪‌۲۵۰۰‬س^^ال‌دمکراس^^ی‌و‌آزادی‌اروپ^^ايی‌تجلي^^ل‬

‫می‌کند‪‌.‬اين‌يادآور‌حکايتی‌است‌که‌در‌آن‌مرد‌ک^^وری‌دعم‌فيل^^ی‌را‌لم^^س‌می‌کن^^د‌و‬

‫چنين‌نتيجه‌گيری‌می‌کند‌که‌فيل‌نوعی‌قلم‌م^^و‌اس^^ت‪‌.‬بل^^ه‪‌،‬عقاي^^د‌دمکراتي^^ک‌ط^^ی‬

‫سده‌ها‌بخشی‌از‌فرهنگ‌اروپايی‌ب^^وده‌اس^^ت‪‌،‬ام^^ا‌اين‌ه^^ا‌هيچگ^^اه‌ي^ک‌ک^^ل‌پيوس^^ته‬

‫نبوده‌اند‪‌.‬دمکراسی‌آتن‌با‌وجود‌تمام‌شکوه‌و‌اهميتش‪‌،‬تجربه‌ای‌ترديد‌‌آميز‌ب^^ود‌ک^^ه‬

‫طی‌کمتر‌از‌‪‌۲۰۰‬سال‌در‌گوش^ة‌ک^وچکی‌از‌کوهس^تان‌های‌بالک^ان‌دوام‌ي^افت‪‌.‬اگ^ر‬

‫تمدن‌اروپايی‌طی‌بيست‌و‌پنج‌قرن‌گذشته‌با‌دمکراسی‌و‌حقوق‌بشر‌تعريف‌می‌شود‪،‬‬

‫پس‌در‌مورد‌اسپارتا‌و‌جوليوس‌سزار‌و‌جنگ‌جويان‌قرن‌ش^^انزدهم‪‌،‬تف^^تيش‌عقاي^^د‌و‬
‫‪161‬‬

‫تجارت‌برده‪‌،‬لوئی‌چهاردهم‌و‌ناپولئون‪‌،‬هيتلر‌و‌استالين‌چه‌باي^^د‌بگ^^ويم؟‌آي^^ا‌اين‌ه^^ا‬

‫همه‌اخلل‌گرانی‌از‌تمدنی‌بيگانه‌بوده‌اند؟‬

‫تمدن‌اروپايی‌در‌حقيقت‌تمام‌آن‌چيزهايی‌است‌که‌اروپائيان‌انجام‌دادند‪‌،‬درست‬

‫همان‌طور‌که‌مسيحيت‌هر‌آن‌چيزی‌است‌که‌مسيحيان‌انجام‌دادند‌و‌اس^^لم‌ه^^ر‌آن‬

‫چيزی‌است‌که‌مسلمانان‌با‌اعمال‌شان‌به‌جا‌گذاشتند‌و‌يهوديت‌هم‌آن‌چيزی‌اس^^ت‬

‫که‌يهوديان‌انجام‌دادند‪‌.‬و‌اينها‌همه‌طی‌قرن‌ها‌اعمال‌متفاوتی‌از‌خ^ود‌نش^ان‌دادن^د‪.‬‬

‫گروه‌های‌انسانی‌بيشتر‌با‌تغييراتی‌که‌از‌سر‌گذراندند‌مشخص‌می‌ش^^وند‪‌،‬ن^^ه‌ب^^ا‌دوام‬

‫خود‪‌،‬اما‌با‌اين‌وجود‌آن‌ها‪‌،‬به‌مدد‌مهارت‌ه^^ای‌داس^^تان‌بافی‌ب^^رای‌خ^^ود‌هويت‌ه^^ايی‬

‫باستانی‌می‌آفرينند‪‌.‬آن‌ها‌صرف‌نظر‌از‌اينکه‌چه‌انقلب^^اتی‌را‌از‌س^^ر‌گذران^^ده‌باش^^ند‪،‬‬

‫معمول‌می‌توانند‌نو‌و‌کهنه‌را‌در‌يک‌کلف‌واحد‌به‌هم‌ببافند‪.‬‬

‫حتی‌يک‌فرد‌می‌تواند‌تغييرات‌انقلبی‌شخصی‌را‌با‌يک‌داستان‌زندگی‌منسجم‌و‬

‫قوی‌به‌هم‌گ^^ره‌بزن^^د‪»‌:‬م^^ن‌کس^^ی‌هس^^تم‌ک^^ه‌زم^^انی‌سوسياليس^^ت‌ب^^ود‪‌،‬ام^^ا‌بع^^د‬

‫کاپيتاليست‌شد؛‌من‌در‌فرانسه‌متول^^د‌ش^^دم‌و‌الن‌در‌آمريک^^ا‌زن^دگی‌می‌کن^^م؛‌م^ن‬

‫متأهل‌بودم‌و‌بعد‌جدا‌شدم؛‌من‌سرطان‌داشتم‌و‌بعد‌شفا‌يافتم«‪‌.‬ب^^ه‌همي^^ن‌ش^^کل‪،‬‬

‫يک‌گروه‌انسانی‌مثل‌آلمانی‌ها‌می‌تواند‌خود‌را‌با‌تغييراتی‌که‌از‌سر‌گذران^^ده‌تعري^^ف‬

‫کند‪»‌:‬زمانی‌ما‌نازی‌بوديم‪‌،‬اما‌از‌اين‌درسی‌آموختيم‌و‌الن‌دمکرات‌های‌ص^^لح‌جويی‬

‫هستيم«‪‌.‬لزم‌نيست‌تا‌شما‌به‌دنبال‌نوعی‌ذات‌يگان^^ة‌آلم^^انی‌بگردي^^د‌ک^^ه‌ابت^^دا‌در‬

‫ويلهلم‌دوم‌نمايان‌شد‪‌،‬سپس‌در‌هيتلر‌و‌ب^^الخره‌در‌مرک^^ل‪‌.‬آلم^^انی‌ب^^ودن‌در‌س^^ال‬
‫‪162‬‬

‫‪‌۲۰۱۸‬به‌اين‌معنی‌است‌که‌به‌ميراث‌دشوار‌نازيسم‌چن^^گ‌بين^^دازيم‪‌،‬در‌ح^^اليکه‌از‬

‫ارزش‌های‌دمکراتيک‌و‌ليبرال‌حمايت‌می‌کنيم‪‌.‬چه‌کس^^ی‌می‌دان^^د‌آلم^^انی‌ب^^ودن‌در‬

‫سال‌‪‌۲۰۵۰‬به‌چه‌معنی‌خواهد‌بود؟‬

‫مردم‌اغلب‌نمی‌خواهند‌اين‌تغييرات‌را‌ببينند‪‌،‬خصوصا‌وقتی‌که‌پ^^ای‌ارزش‌ه^^ای‬

‫سياسی‌و‌دينی‌به‌ميان‌می‌آيد‪‌.‬ما‌تأکيد‌داريم‌که‌ارزش‌های‌ما‌مي^^راث‌گرانبه^^ايی‌از‬

‫نياکان‌گذشتة‌ما‌هستند‪‌.‬اما‌تنها‌چيزی‌که‌به‌ما‌اجازه‌می‌دهد‌تا‌اين‌را‌بگوييم‪‌،‬اي^^ن‬

‫است‌که‌نياکان‌ما‌مدت‌های‌طولنی‌اس^^ت‌ک^^ه‌مرده‌ان^^د‌و‌نمی‌توانن^^د‌از‌ط^^رف‌خ^^ود‬

‫صحبت‌کنند‪‌.‬به‌عنوان‌مثال‌به‌مورد‌نگرش‌يهودي^^ان‌ب^^ه‌زن^^ان‌ت^^وجه‌کني^^د‪‌.‬ام^^روزه‬

‫يهوديان‌ارتدکس‌‌افراطی‌تصوير‌زنان‌را‌در‌فضاهای‌عمومی‌من^^ع‌می‌کنن^^د‪‌.‬تابلوه^^ای‬

‫تبليغاتی‌و‌آگهی‌هايی‌که‌يهوديان‌ارتدکس‌افراطی‌را‌مورد‌خطاب‌قرار‌می‌دهند‌تنه^^ا‬

‫از‌تصاوير‌مردان‌و‌پسران‌استفاده‌می‌کنند‪‌،‬و‌هرگز‌از‌تصاوير‌زنان‌و‌دختران‌اس^^تفاده‬
‫)‪(4‬‬
‫نمی‌کنند‪.‬‬

‫در‌سال‌‪‌۲۰۱۱‬يک‌رسوايی‌توجهات‌را‌به‌خود‌جلب‌کرد‪‌،‬وقتی‌روزنامة‌ارت^^دکس‬

‫افراطی‌بروکلين‌به‌اسم‌»مجله«‌عکسی‌از‌يک‌مقام‌آمريکايی‌را‌منتش^^ر‌ک^^رد‌ک^^ه‌در‬

‫حال‌تماشای‌صحنة‌يورش‌به‌اسامه‌بن‌لدن‌بود‪‌،‬اما‌تص^^اوير‌تم^^ام‌زن^^ان‌پ^^اک‌ش^^ده‬

‫بودند‪‌،‬از‌جمله‌هيله‌ری‌کلينتون‪‌،‬وزير‌امور‌خارجه‪‌.‬روزنامه‌در‌اين‌باره‌توضيح‌داد‌که‬

‫با‌تبعيت‌از‌»قوانين‌عفت‌عمومی«‌ناچار‌به‌انجام‌اين‌کار‌شده‌بود‪‌.‬رس^^وايی‌مش^^ابهی‬

‫هنگامی‌خودنمايی‌کرد‌که‌روزنامة‌»ه^امه‌وازر«‌آنگل‌مرک^ل‌را‌از‌تص^^وير‌مرب^^وط‌ب^ه‬
‫‪163‬‬

‫تظاهرات‌بر‌عليه‌قتل‌عام‌کارکنان‌روزنامة‌»چارلی‌ابدو«‌ح^^ذف‌ک^^رده‌ب^^ود‪‌،‬ت^^ا‌مب^^ادا‬

‫عکس‌او‌هر‌گونه‌افکار‌شهوت‌انگيزی‌را‌در‌اذهان‌خوانندگان‌وفادارش‌بيدار‌کند‪‌.‬ناشر‬

‫يک‌روزنامة‌ارتدکس‌افراطی‌ديگر‌به‌نام‌»هموديا«‌از‌سياست‌خود‌با‌اين‌توضيح‌ک^^ه‬
‫)‪(5‬‬
‫»ما‌تحت‌حمايت‌هزاران‌سال‌سنت‌يهودی‌هستيم«‌دفاع‌کرد‪.‬‬

‫ممنوعيت‌ديدن‌زنان‌در‌هيچ‌جای‌ديگری‌به‌اندازة‌کنيسه‌جدی‌نيست‪‌.‬زن^^ان‌در‬

‫کنيسه‌های‌ارتدکس‌با‌دقت‌تمام‌از‌مردان‌تفکي^^ک‌می‌ش^^وند‌و‌باي^^د‌خ^^ود‌را‌در‌ي^^ک‬

‫منطقة‌محصور‪‌،‬در‌پشت‌يک‌پرده‌پنهان‌نگه‌دارند‪‌،‬تا‌هيچ‌مردی‌ب^^ر‌حس^^ب‌تص^^ادف‬

‫ترکيب‌اندام‌زنی‌را‌هنگام‌نماز‌خواندن‌يا‌خواندن‌متون‌مقدس‌نبين^د‪‌.‬ام^ا‌اگ^^ر‌تم^^ام‬

‫اين‌ها‌ريشه‌در‌هزاران‌سال‌سنت‌يهود‌و‌قوانين‌تخطی‌ناپذير‌اله^ی‌دارد‪‌‌،‬پ^^س‌چط^^ور‬

‫می‌توان‌توضيحی‌ب^ر‌اي^ن‌ي^افت‌ک^ه‌وق^تی‌باستان‌شناس^ان‌در‌اس^رائيل‌کنيس^ه‌های‬

‫باستانی‌دوران‌ميشنه‌و‌تالمود‌را‌از‌دل‌خاک‌بيرون‌می‌آوردند‪‌،‬نش^^ان‌هايی‌از‌ج^^دايی‬

‫بر‌اساس‌جنسيت‌در‌آنجا‌نيافتند‌و‌به‌جای‌آن‌زمين‌های‌زيبايی‪‌،‬پوشيده‌از‌موزائيک‬

‫و‌نقاشی‌های‌ديواری‌يافتند‌که‌زنان‌را‌به‌تصوير‌کشيده‌بودند‌و‌در‌بعضی‌از‌آن‌‌زن^^ان‬

‫لباس‌کمی‌به‌تن‌داشتند؟‌خاخام‌هايی‌که‌ميشنه‌و‌تالمود‌را‌می‌نوشتند‪‌،‬به‌طور‌منظ^^م‬

‫در‌چنين‌کنيس^ه‌هايی‌نم^^از‌می‌خواندن^^د‌و‌ت^^المود‌مط^^العه‌می‌کردن^^د‪‌،‬ام^^ا‌يهودي^^ان‬

‫ارتدکس‌امروزی‌اين‌ه^^ا‌را‌ت^^وهين‌کفرآمي^^ز‌ب^^ه‌س^^نت‌های‌مق^^دس‌باس^^تانی‌قلم^^داد‬
‫)‪(6‬‬
‫می‌کردند‪.‬‬
‫‪164‬‬

‫تحريفات‌مشابهی‌از‌سنت‌های‌باستانی‌شاخصة‌تمام‌اديان‌است‪»‌.‬دولت‌اسلمی«‬

‫به‌خود‌می‌بالد‌که‌نگرش‌اوليه‌و‌خالص‌اسلمی‌را‌بازگردان^^ده‌‌اس^^ت‪‌،‬ام^^ا‌در‌حقيق^^ت‬

‫برداشت‌آن‌ها‌از‌اسلم‌جديد‌است‪‌.‬بله‪‌،‬آن‌ها‌نقل‌‌قول‌های‌بس^^ياری‌از‌مت^^ون‌مق^^دس‬

‫می‌آورند‪‌،‬اما‌در‌انتخاب‌اين‌و‌يا‌ناديده‌‌گرفتن‌آن‌متن‌و‌نيز‌چگونگی‌تفسير‌متون‌ب^^ه‬

‫صلح‌ديد‌خود‌عمل‌می‌کنند‪‌.‬همين‌شيوة‌»انتخ^^اب‌ب^^ا‌ت^^و‌اس^^ت«‌در‌تفس^^ير‌مت^^ون‬

‫مقدس‪‌،‬خود‌يک‌پديدة‌بسيار‌نوين‌است‪‌.‬بر‌حسب‌سنت‪‌،‬تفسير‌در‌انحصار‌»علمای«‬

‫آموخته‌بود‌^‌علماء‌تحصيل‌کردگانی‌بودند‌که‌به‌فراگيری‌قانون‌و‌خداشناسی‌اسلمی‬

‫در‌مؤسسات‌معتبر‌می‌پرداختند‪‌،‬مثل‌الزهر‌در‌قاهره‪‌.‬اف^^راد‌کم^^ی‌در‌مي^^ان‌ره^^بران‬

‫دولت‌اسلمی‌دارای‌چنين‌اعتبارنامه‌ای‌هستند‌و‌معتبرترين‌علماء‌ابوبکر‌البغ^^دادی‌و‬
‫)‪(7‬‬
‫خانوادة‌او‌را‌به‌عنوان‌جنايتکاران‌نادان‌رد‌کرده‌اند‪.‬‬

‫اين‌بدين‌معنی‌نيست‌که‪‌،‬آن‌طور‌که‌بعضی‌از‌مردم‌می‌گوين^^د‪‌،‬دول^^ت‌اس^^لمی‬

‫»غیر‌اسلمی«‌يا‌»ضد‌اسلمی«‌بوده‌اس^^ت‪‌.‬ب^^ه‌وي^ژ‌ه‌وق^^تی‌طنز‌آمي^^ز‌می‌ش^^ود‌ک^^ه‬

‫رهبرانی‌مسيحی‪‌‌،‬مثل‌بارک‌اوباما‌جسارت‌کردند‌و‌ب^رای‌مس^لمانان‌خودس^^ری‌مث^^ل‬

‫ابوبکر‌البغدادی‌معنای‌مسلمان‌ب^^ودن‌را‌توض^^يح‌دادن^^د‪(8).‬بح^ث‌داغ‌در‌م^^ورد‌ج^^وهر‬

‫واقعی‌اسلم‌بی‌معنا‌است‪‌.‬اسلم‌دی‌ان‌ای‌ثابتی‌ندارد‪‌.‬اس^لم‌ه^ر‌آنچي^زی‌اس^ت‌ک^ه‬
‫)‪(9‬‬
‫مسلمانان‌انجام‌می‌دهند‪.‬‬
‫‪165‬‬

‫آلمانی‌ها‌و‌گوريل‌ها‬

‫تفاوت‌باز‌هم‌عميق‌تری‌گروه‌ه^^ای‌انس^^انی‌را‌از‌گونه‌ه^^ای‌حي^^وانی‌متم^^ايز‌می‌کن^^د‪.‬‬

‫گونه‌ها‌اغلب‌انشعاب‌می‌کنند‪‌،‬اما‌هرگز‌درهم‌نمی‌آميزند‪‌.‬حدود‌ ‪‌۷‬ميليون‌سال‌پيش‬

‫شامپانزه‌ها‌و‌گوريل‌ها‌نياکان‌مشترک‌داشتند‪‌.‬اين‌گونة‌نيای‌واحد‌به‌دو‌گروه‌تقسيم‬

‫شد‌که‌هر‌کدام‌سرانجام‌راه‌تکاملی‌خود‌را‌پيمود‪‌.‬وقتی‌چنين‌شد‪‌‌،‬ديگر‌راه‌برگشتی‬

‫نبود‪‌.‬اگر‌دو‌موجود‌متعلق‌به‌دو‌گونة‌متفاوت‌باشند‪‌،‬نمی‌توانند‌فرزندان‌باروری‌با‌هم‬

‫به‌وجود‌آورند‪‌،‬زيرا‌گونه‌ها‌نمی‌توانند‌باهم‌بياميزند‪‌.‬گوريل‌ها‌نمی‌توانند‌با‌ش^^امپانزه‌ها‬

‫بياميزند‪‌،‬زرافه‌ها‌نمی‌توانند‌با‌فيل‌ه^^ا‌بياميزن^^د‌و‌س^گ‌ها‌ه^^م‌نمی‌توانن^^د‌ب^^ا‌گربه‌ه^^ا‬

‫بياميزند‪.‬‬

‫اما‌قبايل‌انسانی‪‌،‬برعکس‪‌،‬تمايل‌دارند‌تا‌به‌م^^رور‌زم^^ان‌ب^^ا‌گروه‌ه^^ای‌گس^^ترده‌و‬

‫گسترده‌تری‌ائتلف‌کنند‪‌.‬آلمانی‌های‌جديد‌از‌آميزش‌ساکسون‌ها‪‌،‬پروس‌ها‪‌،‬س^^وابی‌ها‬

‫و‌باواری‌ها‌به‌وجود‌آمد‪‌.‬اين‌‌گروه‌ه^^ا‌م^^دتی‌قب^^ل‌از‌آن‌تماي^^ل‌چن^^دانی‌ب^^ه‌يک^^ديگر‬

‫نداشتند‪‌.‬اتو‌فون‌بيسمارک‌)بعد‌از‌خواندن‌اثر‌داروين‪‌،‬سخنی‌بر‌منشأ‌گونه‌ه^^ا(‌ادع^^ا‬

‫کرد‌که‌باواری‌ها‌حلقة‌گمشده‌مي^^ان‌اتريش ^ی‌ها‌و‌انس^^ان‌ها‌هس^^تند‪‌(10).‬فرانس^^وی‌از‬

‫آميزش‌فرانک‌ها‪‌،‬نورمان‌ها‪‌،‬بره‌تون‌ها‪‌،‬گاسون‌ها‌و‌پرونسال‌ها‌به‌وجود‌آمد‪‌.‬در‌همي^^ن‬

‫اثناء‌در‌سراسر‌کانال‪‌،‬اسکاتلندی‪‌،‬ويلز‌و‌ايرلندی‌)خواسته‌يا‌ناخواسته(‌به‌تدري^^ج‌ب^^ا‬
‫‪166‬‬

‫هم‌آميختند‌و‌انگليسی‌ها‌را‌به‌وجود‌آوردند‪‌.‬در‌آينده‌ای‌نه‌چندان‌دور‪‌،‬ممکن‌اس^^ت‬

‫آلمانی‌ها‪‌،‬فرانسوی‌ها‌و‌بريتون‌ها‌با‌هم‌بياميزند‌تا‌اروپائيان‌را‌به‌وجود‌آورند‪.‬‬

‫به‌طوری‌که‌امروزه‌مردم‌لندن‪‌،‬ادينبورگ‌و‌بروکسل‌ک^^امل‌می‌دانن^^د‪‌،‬آميزش‌ه^^ا‬

‫هميشه‌تداوم‌ندارند‪‌.‬ممکن‌است‌برکسيت‌همزمان‌گشايش^^ی‌ه^^م‌ب^^رای‌انگلس^^تان‌و‬

‫پيمان‌اروپا‌بيابد‪‌.‬اما‌مسير‌تاريخ‌در‌درازمدت‌روشن‌است‪‌.‬ده‌هزار‌سال‌پيش‌بشر‌ب^^ه‬

‫قبايل‌منزوی‌بی‌شماری‌تقس^^يم‌ش^^ده‌ب^^ود‌ک^^ه‌ب^^ا‌گذش^^ته‌ه^^ر‌ه^^زاره‌در‌گروه‌ه^^ای‬

‫گسترده‌تر‌و‌گسترده‌تری‌حل‌می‌شدند‌و‌تمدن‌های‌متف^^اوت‌کم^^تر‌و‌کم^^تری‌ايج^^اد‬

‫می‌کردند‪‌.‬معدود‌تمدن‌های‌باقی‌مانده‌از‌نسل‌های‌اخير‌در‌يک‌تم^^دن‌جه^^انی‌واح^^د‬

‫ادغام‌شده‌اند‪‌.‬تقسيم‌بندی‌های‌سياسی‪‌،‬قومی‪‌،‬فرهنگی‌و‌اقتصادی‌باقی‌می‌مانند‪‌،‬ام^^ا‬

‫وحدت‌بنيادين‌را‌در‌خود‌مضمحل‌نمی‌کنند‪‌.‬در‌حقيقت‌برخ^ی‌تقس^يم‌بندی‌ها‌تنه^^ا‬

‫تحت‌يک‌ساختار‌مشترک‌کلی‌ممکن‌می‌گردند‪‌.‬برای‌مثال‌در‌اقتص^^اد‪‌،‬تقس^^يم‌ک^^ار‬

‫بدون‌وجود‌يک‌بازار‌مشترک‌نمی‌تواند‌عملی‌گردد‪‌.‬ي^^ک‌کش^^ور‌نمی‌توان^^د‌در‌تولي^^د‬

‫خودرو‌يا‌نفت‌تخصص‌يابد‪‌،‬مگر‌اينکه‌غذای‌خود‌را‌از‌کشورهايی‌بخ^^رد‌ک^^ه‌گن^^دم‌و‬

‫برنج‌توليد‌می‌کنند‪.‬‬

‫روند‌اتحاد‌بشر‌از‌دو‌مسير‌متفاوت‌عبور‌کرده‌است‪‌:‬يکی‌ب^^ا‌اس^^تقرار‌پيون^^دهايی‬

‫ميان‌گروه‌های‌جدا‌از‌هم‪‌،‬و‌يک^ی‌ه^^م‌ب^ا‌همگ^^ن‌ش^^دن‌ش^^يوه‌ها‌در‌گروه‌ه^^ا‪‌.‬پيون^^د‬

‫می‌تواند‌حتی‌ميان‌گروه‌هايی‌ايج^^اد‌ش^^ود‌ک^^ه‌رفتاره^^ای‌بس^^يار‌متف^^اوتی‌دارن^^د‪‌.‬در‬

‫حقيقت‌حتی‌ميان‌دشمنان‌قسم‌خورده‌هم‌می‌تواند‌پيوند‌ايج^^اد‌ش^^ود‪‌.‬خ^^ود‌جن^^گ‬
‫‪167‬‬

‫می‌تواند‌قوی‌ترين‌پيوندهای‌انسانی‌را‌به‌وجود‌آورد‪‌.‬مورخين‌اغلب‌توض^يح‌می‌دهن^د‬

‫که‌جهانی‌سازی‌ابتدا‌در‌س^^ال‌‪‌۱۹۱۳‬ب^^ه‌اوج‌خ^^ود‌رس^^يد‪‌،‬و‌س^^پس‌ط^^ی‌دوره‌ه^^ای‬

‫جنگ‌های‌جهانی‌و‌جنگ‌سرد‌رو‌به‌افول‌نهاد‪‌،‬و‌بعد‌دوباره‌بعد‌از‌س^^ال‌‪‌۱۹۸۹‬ج^^ان‬

‫تازه‌ای‌گرفت‪‌ (11).‬اين‌توضيح‌شايد‌در‌م^^ورد‌جهانی‌س^^ازی‌اقتص^^ادی‌مص^^داق‌داش^^ته‬

‫باشد‪‌،‬اما‌پويايی‌جهانی‌سازی‌نظامی‌را‌‐‌که‌به‌همان‌اندازه‌مهم‪‌،‬ولی‌متفاوت‌است‌‐‬

‫ناديده‌می‌گيرد‪‌.‬جنگ‌عقايد‪‌،‬فن‌آوری‌‌ها‌و‌انسان‌ها‌را‌بسيار‌سريع‌تر‌از‌تج^^ارت‌رواج‌و‬

‫گسترش‌می‌دهد‪‌.‬پيوند‌ميان‌آمريکا‌و‌اروپا‌در‌س^^ال‌‪‌۱۹۱۸‬بس^^يار‌نزديک‌ت^^ر‌از‌س^^ال‬

‫‪‌۱۹۱۳‬بود‪‌.‬اين‌دو‌در‌سال‌های‌ميان‌دو‌جنگ‌از‌هم‌دور‌ش^^دند‪‌،‬ت^^ا‌اينک^^ه‌در‌جن^^گ‬

‫جهانی‌دوم‌و‌جنگ‌سرد‌سرنوشت‌شان‌به‌گونه‌ای‌جدايی‌ناپذیر‌به‌هم‌گره‌خورد‪.‬‬

‫بنابر‌اين‌جنگ‌مردم‌را‌بسيار‌بيشتر‌به‌هم‌علقمند‌می‌کند‪‌.‬آمريکا‌هرگز‌به‌اندازة‬

‫دوران‌جنگ‌سرد‌با‌روسيه‌در‌تماس‌نزديک‌نبوده‌است‪‌.‬در‌آن‌زمان‌ه^^ر‌س^^رفه‌ای‌در‬

‫راهروهای‌مسکو‌مردم‌را‌در‌پلکان‌ه^^ای‌واش^^ينگتن‌ب^^ه‌تک^^اپو‌می‌ان^^داخت‪‌.‬م^^ردم‌ب^^ه‬

‫دشمنان‌‌خود‌بسيار‌بيشتر‌از‌شرکای‌تجاری‌خود‌بها‌می‌دهند‪‌.‬شايد‌در‌ازای‌يک‌فيلم‬

‫آمريکايی‌در‌بارة‌تايوان‪‌،‬پنجاه‌فيلم‌در‌بارة‌ويتنام‌ساخته‌شده‌باشد‪.‬‬

‫بازی‌های‌المپيک‌قرون‌وسطی‬

‫دنيای‌ابتدای‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌از‌ايجاد‌پيوند‌ميان‌گروه‌های‌مختلف‌بسيار‌فراتر‌رفته‬

‫است‪‌.‬مردم‌سراسر‌دنيا‌نه‌تنها‌در‌ارتباط‌با‌يکديگر‌هستند‪‌،‬بلکه‌ب^ه‌ط^^ور‌فزاين^^ده‌در‬
‫‪168‬‬

‫شيوه‌ها‌و‌باورهای‌همسان‌با‌هم‌شريک‌می‌شوند‪‌.‬سيارة‌زمين‌در‌هزاران‌س^^ال‌پي^^ش‬

‫زمين‌حاص^^لخيزی‌ب^^رای‌ده‌ه^^ا‌الگ^^وی‌سياس^^ی‌مختل^^ف‌ب^^ود‪‌.‬در‌اروپ^^ا‌می‌توانس^^تيم‬

‫شاهزادگان‌فئودالی‌را‌بيابيم‌که‌با‌دولت‌شهرهای‌کوچک‌روح^انيون‌در‌رق^ابت‌بودن^د‪.‬‬

‫دنيای‌اسلم‌خلفای‌خود‌را‌داشت‌و‌مدعی‌اقتدار‌جهانی‌ب^^ود‪‌،‬ام^^ا‌آزمايش‌ه^^ايی‌ه^^م‬

‫روی‌حکومت‌های‌پادشاهی‌‪‌،‬سلطانی‌و‌اميری‌می‌کرد‪‌.‬امپراتوری‌ه^^ای‌چين^^ی‌خ^^ود‌را‬

‫تنها‌موجوديت‌سياسی‌مشروع‌می‌دانستند‪‌،‬در‌حاليکه‌متحدين‌ق^^بيله‌ای‌در‌ش^^مال‌و‬

‫غرب‌مغرورانه‌با‌يکديگر‌می‌جنگيدند‪‌.‬هند‌و‌آسيای‌جنوب‌شرقی‌طيفی‌از‌رژيم‌ه^^ا‌را‬

‫دربر‌می‌گرفت‪‌،‬در‌حاليکه‌آمريک^^ا‪‌،‬آفريق^^ا‌و‌اس^^تراليا‌طيف^^ی‌از‌گروه‌ه^^ای‌ش^^کارگر‌^‬

‫خوراک‌جو‪‌،‬تا‌امپراتوری‌های‌پراکنده‌را‌در‌خود‌جای‌می‌داد‪‌.‬پس‌تعجبی‌ه^^م‌نداش^ت‬

‫که‌حتی‌گروه‌های‌انسانی‌همجوار‌بر‌سر‌شيوه‌های‌ديپلماتيک‌مشترک‌با‌ه^^م‌تواف^^ق‬

‫نداشته‌باشند‪‌،‬حال‌توافق‌در‌م^^ورد‌ق^^وانين‌بين‌الملل^^ی‌بمان^^د‪‌.‬ه^^ر‌ج^^امعه‌ای‌الگ^^وی‬

‫سياسی‌خود‌را‌داشت‌و‌برای‌درک‌و‌احترام‌ب^^ه‌افک^^ار‌سياس^^ی‌بيگانگ^^ان‌ب^^ا‌مش^^کل‬

‫روبه‌رو‌بود‪.‬‬

‫اما‌امروزه‌يک‌الگوی‌سياسی‌واحد‌وجود‌دارد‌که‌مورد‌پذيرش‌هم^^ه‌ق^^رار‌گرفت^^ه‬

‫است‪‌.‬سياره‌ميان‌حدودا‌‪‌۲۰۰‬کشور‌مستقل‌تقسيم‌شده‌است‪‌،‬که‌به‌طور‌کلی‌بر‌سر‬

‫يک‌توافقنامة‌واحد‌و‌قوانين‌بين‌المللی‌مشترک‌با‌هم‌تواف^^ق‌دارن^^د‪‌.‬س^^وئد‪‌،‬نيجري^^ه‪،‬‬

‫تايلند‌و‌برزيل‌به‌عنوان‌اشکال‌رنگارنگ‌يک‌مجموعه‌بر‌روی‌نقشة‌جه^^انی‌مش^^خص‬

‫شده‌اند‌و‌همگی‌اعضای‌س^^ازمان‌مل^^ل‌هس^^تند‌و‌عليرغ^^م‌انب^^وه‌تفاوت‌ه^^ا‌ب^^ه‌عن^^وان‬
‫‪169‬‬

‫دولت‌ه^^ای‌مس^^تقل‌ب^^ه‌رس^^ميت‌ش^^ناخته‌ش^^ده‌اند‌و‌از‌حق^^وق‌و‌مزاي^^ای‌واح^^دی‬

‫برخوردارند‪‌.‬اين‌کشورها‌در‌حقيقت‌در‌عقايد‌سياسی‌و‌عملکردهای‌بسيار‌بيشتری‌ب^^ا‬

‫هم‌اشتراک‌دارند‪‌،‬حداقل‌از‌جمله‌حق‌نماين^^دگی‪‌،‬آزادی‌اح^زاب‌سياس^^ی‪‌،‬ح^ق‌رأی‬

‫همگانی‌و‌حقوق‌بشر‪‌.‬تقريبا‌در‌همه‌جا‌مجالس‌ش^ورا‌وج^ود‌دارد‪‌،‬از‌ته^^ران‪‌،‬مس^کو‪،‬‬

‫کيپ‌تاون‌و‌دهلی‌ن^و‌گرفت^ه‌ت^^ا‌لن^دن‌و‌پ^اريس‪‌.‬وق^تی‌اس^رائيلی‌ها‌و‌فلس^طينی‌ها‪،‬‬

‫روسی‌ها‌و‌اوکرائينی‌ها‪‌،‬کردها‌و‌ترک‌ها‌برای‌جلب‌افکار‌عمومی‌جهانی‌با‌هم‌مس^^ابقه‬

‫می‌دهند‪‌،‬همه‌از‌گفتمان‌مشابهی‌استفاده‌می‌کنند‪‌،‬مثل‌حقوق‌بشر‪‌،‬حاکميت‌دولتی‬

‫و‌قوانين‌بين‌المللی‪.‬‬

‫دنيا‌ممکن‌است‌مملو‌از‌انواع‌مختلف‌»دولت‌های‌ورشکسته«‌شود‪‌،‬اما‌ب^^رای‌ي^^ک‬

‫دولت‌موفق‌فقط‌يک‌الگو‌را‌می‌شناسد‪‌.‬بنابر‌اين‌سياست‌جهانی‌از‌اصول‌رم^^ان‌»آن^^ا‬

‫کاره‌نينا«‌پيروی‌می‌کند‪‌:‬تمام‌دولت‌های‌موفق‌مثل‌هم‌هستند‪‌،‬اما‌هر‌دولت‌ناموفقی‬

‫‐‌با‌از‌دست‌دادن‌اين‌يا‌آن‌قلم‌در‌مجموع^^ة‌ملزوم^^ات‌سياس^^ی‌مس^^لط‌‐‌ب^^ه‌ش^^يوة‬

‫خودش‌شکست‌می‌خورد‪‌.‬دولت‌اسلمی‌اخيرا‌با‌به‌پيش‌کشيدن‌نوع‌ک^^امل‌متف^^اوتی‬

‫از‌موجوديت‌سياسی‌^‌خليفة‌جهانی‌^‌به‌ط^^ور‌کام^^ل‌اي^^ن‌مجم^^وعه‌را‌رد‌ک^^رد‪‌.‬ام^^ا‬

‫درست‌به‌اين‌دليل‌شکست‌خورد‪‌.‬نيروها‌و‌سازمان‌های‌تروريس^^تی‌بی‌ش^^ماری‌تلش‬

‫کرده‌اند‌تا‌کشورهای‌جديدی‌ايجاد‌کنند‌يا‌کشورهای‌موجود‌معينی‌را‌تسخير‌کنن^^د‪.‬‬

‫اما‌آن‌ها‌اين‌کار‌را‌هميشه‌با‌پذيرش‌اصول‌پايه‌ای‌نظم‌سياسی‌جهانی‌انجام‌داده‌ان^^د‪.‬‬

‫حتی‌طالبان‌در‌پی‌به‌رسميت‌شناخته‌شدن‌بين‌المللی‌ب^^ه‌عن^^وان‌حک^^ومت‌مش^^روع‬
‫‪170‬‬

‫کشور‌مستقل‌افغانستان‌بود‪‌.‬تا‌کنون‌هيچ‌گروهی‪‌،‬که‌اصول‌جهانی‌سياس^^ت‌را‌انک^^ار‬

‫کرده‪‌،‬کنترل‌پايداری‌بر‌هيچ‌سرزمين‌قابل‌توجهی‌به‌دست‌نياورده‌است‪‌.‬‬

‫قدرت‌الگوی‌سياسی‌جهانی‌شايد‌به‌بهترين‌شکلی‌نه‌در‌سؤالت‌سياسی‌محوری‬

‫جنگ‌و‌ديپلماسی‪‌،‬بلکه‌در‌چيزی‌شبيه‌به‌بازی‌های‌المپيک‌ريو‌در‌سال‌ ‪‌۲۰۱۶‬خود‬

‫را‌نشان‌دهد‪‌.‬برای‌يک‌لحظه‌به‌اين‌فکر‌کنيد‌ک^^ه‌اي^^ن‌بازی‌ه^^ا‌چگ^^ونه‌س^^ازماندهی‬

‫شدند‪‌.‬يازده‌هزار‌ورزشکار‌در‌هيئت‌های‌نمايندگی‌‌مليتی‌گروه‌بندی‌شدند‪‌،‬نه‌دين^^ی‪،‬‬

‫طبقه‌ای‌ي^^ا‌زب^^انی‪‌.‬در‌آنج^^ا‌هي^^چ‌هيئت‌نماين^^دگی‌ب^^ودايی‪‌،‬ي^^ا‌پروله‌تاري^^ايی‌و‌ي^^ا‬

‫انگليسی‌زبان‌وجود‌نداشت‪‌.‬تعيين‌مليت‌ورزشکاران‌‐‌به‌ج^^ز‌م^^وارد‌مع^^دودی‪‌،‬مث^^ل‬

‫تايوان‌و‌فلسطين‌^‌امری‌بديهی‌بود‪.‬‬

‫در‌روز‌افتتاحيه‪‌۵‌،‬اوت‌‪‌،۲۰۱۶‬ورزشکاران‌در‌گروه‌ه^^ای‌خ^^اص‌خ^^ود‌پرچم‌ه^^ای‬

‫ملی‌خود‌را‌به‌اهتزاز‌در‌آوردند‪‌.‬هر‌گاه‌مايکل‌فلپ^^س‌م^^دال‌طلی‌جدي^^دی‌می‌ب^^رد‪،‬‬

‫پرچم‌آمريکا‌همراه‌با‌طنين‌سرود‌ملی‌آمريکا‌به‌اهتزاز‌در‌می‌آمد‪‌.‬وقتی‌اميلی‌اندئول‬

‫مدال‌طل‌در‌جودو‌را‌برد‪‌،‬پرچم‌سه‌رنگ‌فرانسه‌به‌همراه‌طنين‌سرود‌ملی‌فرانسه‌به‬

‫اهتزاز‌درآمد‪.‬‬

‫هر‌کشوری‌در‌دنيا‌به‌سادگی‌يک‌سرود‌ملی‌دارد‌که‌با‌الگ^^وی‌جه^^انی‌مط^^ابقت‬

‫دارد‪‌.‬تقريبا‌تمام‌سرودهای‌ملی‌قطعاتی‌ارکستری‌به‌طول‌چند‌دقيقه‌هستند‪‌،‬نه‌يک‬

‫آواز‌بيست‌و‌پنج‌دقيقه‌ای‌که‌می‌تواند‌فقط‌توسط‌ي^^ک‌کاس^^ت‌وي^^ژه‌از‌کش^^يش‌های‬

‫موروثی‌اجرا‌شود‪‌.‬حتی‌کشورهايی‌مثل‌عربس^^تان‌س^^عودی‪‌،‬پاکس^^تان‌و‌کنگ^^و‌ب^^رای‬
‫‪171‬‬

‫سرودهاشان‌از‌توافق‌های‌موسيقايی‌غربی‌پيروی‌می‌کنند‪‌.‬چنين‌به‌نظر‌می‌رس^^د‌ک^^ه‬

‫اکثر‌آن‌ها‌توسط‌بتهوون‌در‌يک‌روز‌کسالت‌آور‌تصنيف‌شده‌باشد‌)شما‌می‌توانيد‌يک‬

‫بعد‌از‌ظهر‌را‌همراه‌با‌دوستان‌تان‌برای‌شنيدن‌سرودهای‌ملی‌مختل^^ف‌روی‌يوتي^^وب‬

‫بگذارنيد‌و‌حدس‌بزنيد‌کدام‌کدام‌است(‪‌.‬حتی‌مت^^ون‌اي^^ن‌س^^رودها‌در‌سراس^^ر‌دني^^ا‬

‫شباهت‌تقريبی‌با‌هم‌دارند‌و‌بيان‌گر‌مفاهيم‌مشترک‌از‌سياس^^ت‌و‌وف^^اداری‌گروه^^ی‬

‫هستند‪‌.‬به‌عنوان‌مثال‌فکر‌می‌کنيد‌که‌سرود‌زير‌مربوط‌به‌کدام‌کش^^ور‌باش^^د؟‌)م^^ن‬

‫فقط‌اسم‌کشور‌را‌با‌عبارت‌کلی‌»کشور‌من«‌تغيير‌دادم(‪:‬‬

‫ای‌سرزمين‌من‪‌،‬وطن‌من‬

‫کشوری‌که‌از‌خون‌من‌رنگين‌است‪،‬‬

‫من‌در‌آنجا‌ايستاده‌‌ام‪،‬‬

‫تا‌حافظ‌سرزمين‌مادری‌ام‌باشم‪.‬‬

‫کشور‌من‪‌،‬ملت‌من‪،‬‬

‫مردم‌من‪‌،‬وطن‌من‪،‬‬

‫بگذار‌اعلم‌کنيم‬

‫»کشور‌من‌متحد‌شو!«‬

‫زنده‌باد‌کشور‌من‪‌،‬زنده‌باد‌دولت‌من‪،‬‬

‫ملت‌من‪‌،‬وطن‌من‪‌،‬در‌تماميت‌خود‪.‬‬
‫‪172‬‬

‫روحش‌را‌بيافرين‪‌،‬جسمش‌را‌بيدار‌کن‪،‬‬

‫برای‌کشور‌بزرگ‌من!‬

‫کشور‌بزرگ‌من‪‌،‬مستقل‌و‌آزاد‬

‫خانة‌من‌و‌کشور‌من‌که‌دوستش‌دارم‪.‬‬

‫کشور‌بزرگ‌من‪‌،‬مستقل‌و‌آزاد‪،‬‬

‫زنده‌باد‌کشور‌بزرگ‌من!‬

‫جواب‌اندونزی‌است‪‌.‬اما‌اگر‌به‌شما‌می‌گفتم‌که‌اين‌سرود‌کشور‌لهستان‪‌،‬نيجري^^ه‬

‫يا‌برزيل‌است‪‌،‬غافلگير‌می‌شديد؟‬

‫پرچم‌های‌ملی‌هم‪‌،‬تنها‌با‌يک‌فرق‪‌،‬هم^^ان‌يکنواخ^^تی‌کس^^الت‌آور‌را‌ب^^ه‌نم^^ايش‬

‫می‌گذارند‪‌.‬تمام‌پرچم‌ها‌يک‌پارچة‌مستطيل‌شکل‌هستند‌که‌معدودی‌رن^^گ‪‌،‬خ^^ط‌و‬

‫اشکال‌هندسی‌را‌بر‌خود‌دارند‪‌.‬نپال‌در‌اين‌ميان‌استثناء‌است‌و‌پرچ^^م‌آن‌دو‌مثل^^ث‬

‫است‌)اما‌نپال‌هرگز‌مدالی‌در‌المپيک‌نبرده‌است(‪‌.‬روی‌پرچم‌اندونزی‌يک‌نوار‌قرم^^ز‬

‫در‌بالی‌يک‌نوار‌سفيد‌کشيده‌شده‌است‪‌.‬پرچم‌لهستان‌يک‌نوار‌س^^فيد‌را‌روی‌ي^^ک‬

‫نوار‌قرمز‌نشان‌می‌دهد‪‌.‬پرچم‌موناکو‌مثل‌پرچم‌اندونزی‌اس^^ت‪‌.‬ي^^ک‌ف^^رد‌ب^^ا‌مش^^کل‬

‫کوررنگی‌به‌سختی‌می‌تواند‌تفاوت‌ميان‌پرچم‌های‌بلژيک‪‌،‬چاد‪‌،‬ساحل‌ع^^اج‪‌،‬فرانس^^ه‪،‬‬

‫گينه‪‌،‬ايرلند‪‌،‬ايتاليا‪‌،‬مالی‌و‌رمانی‌را‌تشخيص‌دهد‌^‌تمام‌اين‌ها‌سه‌نوار‌رنگی‌عمودی‬

‫)هر‌کدام‌با‌رنگی‌متفاوت(‌را‌بر‌خود‌دارند‪.‬‬
‫‪173‬‬

‫شماری‌از‌اين‌کشورها‌درگير‌در‌جنگی‌تل^^خ‌ب^^ا‌يک^^ديگر‌بوده‌ان^^د‪‌،‬ام^^ا‌ط^^ی‌ق^^رن‬

‫پرتلطم‌بيستم‌فقط‌سه‌دورة‌مسابقه‌به‌دلي^^ل‌جن^^گ‌متوق^^ف‌ش^^د‌)در‌س^^ال‌‪،۱۹۱۶‬‬

‫‪‌۱۹۴۰‬و‌‪‌.(۱۹۴۴‬در‌سال‌‪‌۱۹۸۰‬آمريک^^ا‌و‌تع^^دادی‌از‌متح^^دينش‌المپي^^ک‌مس^^کو‌را‬

‫تحريم‌کردند‪‌،‬در‌سال‌ ‪‌۱۹۸۴‬بلوک‌شوروی‌بازی‌های‌لوس‌آنجلس‌را‌تحريم‌کرد‌و‌در‬

‫چن^^د‌فرص^^ت‌ديگ^^ر‌بازی‌ه^^ای‌المپي^^ک‌در‌بط^^ن‌طوفان‌ه^^ای‌سياس^^ی‌افت^^اد‌)ک^^ه‬

‫برجسته‌ترين‌مورد‌آن‌در‌سال‌‪‌۱۹۳۶‬بود‪‌،‬زمانی‌که‌برلين‌نازی‌ميزبان‌بازی‌ها‌ب^^ود‪‌،‬و‬

‫در‌سال‌‪‌،۱۹۷۲‬که‌تروريست‌های‌فلسطينی‌هيئت‌نمايندگی‌اسرائيل‌را‌در‌بازی‌ه^^ای‬

‫المپيک‌مونيخ‌قتل‌عام‌کردند(‪‌.‬اما‌تضادهای‌سياسی‌پروژة‌المپي^^ک‌را‌در‌کليت^^ش‌از‬

‫مسير‌خارج‌نکرده‌‌است‪.‬‬

‫حال‪‌،‬اجازه‌دهيد‌هزار‌سال‌به‌عقب‌برگرديم‪‌.‬فرض‌کنيد‌که‌می‌خواهيد‌در‌»ريو«‬

‫در‌سال‌‪‌۱۰۱۶‬مسابقات‌المپيک‌قرون‌وسطی‌ترتيب‌دهي^^د‪‌.‬ب^^رای‌لحظه‌ای‌فرام^^وش‬

‫کنيد‌که‌ريو‌يک‌روستای‌کوچک‌سرخپوستی‌در‌»تيوپی«‌بود‪‌(12)،‬و‌اينکه‌آسيايی‌ها‪،‬‬

‫آفريقايی‌ها‌و‌اروپائيان‌هنوز‌چيزی‌راجع‌به‌وجود‌آمريکا‌نمی‌دانستند‪‌.‬مشکل‌رف^^ت‌و‬

‫آمد‌برای‌آوردن‌تمام‌ورزشکاران‌برجستة‌دني^^ا‌ب^^ه‌ري^^و‪‌‌،‬در‌فق^^دان‌هواپيماه^^ا‌را‌ه^^م‬

‫فراموش‌کنيد‪‌.‬همچنين‌فراموش‌کنيد‌که‌ورزش‌ه^^ای‌مع^^دودی‌در‌سراس^^ر‌دني^^ا‌ب^^ه‬

‫صورت‌مشترک‌رواج‌داشت‪‌،‬و‌اينکه‌اگر‌تمام‌انس^ان‌ها‌می‌توانس^تند‌بدون^د‪‌،‬ن^ه‌فق^ط‬

‫کسانی‌که‌با‌قوانين‌دوندگی‌مسابقه‌موافق‌بودند‪‌.‬فق^^ط‌از‌خ^^ود‌س^^ؤال‌کني^^د‌چط^^ور‬

‫می‌توان‌هيئت‌های‌نمايندگی‌مس^^ابقه‌را‌گروه‌بن^^دی‌ک^^رد‪‌.‬ام^^روزه‌کميت^^ة‌بين‌الملل^^ی‬
‫‪174‬‬

‫المپيک‌ساعات‌بی‌شماری‌را‌صرف‌بحث‌بر‌روی‌معضل‌ت^^ايوان‌و‌فلس^^طين‌می‌کنن^^د‪.‬‬

‫سپس‌اين‌را‌با‌ده‌هزار‌ضرب‌کنيد‌تا‌تعداد‌ساعاتی‌را‌به‌دست‌آوريد‌که‌باي^^د‌ص^^رف‬

‫برآورد‌کردن‌سياست‌های‌حاکم‌بر‌المپيک‌قرون‌وسطی‌شود‪.‬‬

‫در‌آغاز‪‌،‬امپراتوری‌چينی‌»سونگ«‌در‌سال‌ ‪‌۱۰۱۶‬هيچ‌موجوديت‌سياسی‌بر‌روی‬

‫زمين‌را‌به‌رسميت‌نمی‌شناخت‌که‌با‌خودش‌برابر‌باشد‪‌.‬از‌اين‌رو‌دادن‌ي^^ک‌جايگ^^اه‬

‫برابر‌به‌هيئت‌نمايندگی‌خود‌در‌المپيک‪‌،‬در‌کنار‌پادش^^اهی‌»کوروي^^وی«‌ک^^ره‌ای‌ي^^ا‬

‫پادشاهی‌»دای‌کو‌وی‌يت«‌ويتنامی‌يک‌تحقير‌غير‌قابل‌تصور‌پنداشته‌می‌شد‌^‌حال‬

‫در‌بارة‌نمايندگی‌های‌بدوی‌بربر‌آن‌سوی‌آب‌ها‌چيزی‌نمی‌گوييم‪.‬‬

‫خليفة‌بغداد‌هم‌داعية‌استيلی‌جه^^انی‌داش^^ت‌و‌اک^^ثر‌مس^^لمانان‌سع^^نی‌او‌را‌ب^^ه‬

‫عنوان‌رهبر‌والی‌خود‌به‌رسميت‌می‌شناختند‪‌.‬اما‌حاکميت‌خليفه‌عمل‌تمامی‌بغداد‬

‫را‌هم‌در‌بر‌نمی‌گرفت‪‌.‬پس‌آيا‌ورزشکاران‌سنی‌بايد‌بخشی‌از‌ي^^ک‌نماين^^دگی‌واح^^د‬

‫خلفت‌باشند‪‌،‬يا‌وابسته‌به‌ده‌ها‌امپراتوری‌‌و‌سلطانی‌‌پراکنده؟‌کوير‌عرب‌متشکل‌بود‬

‫از‌قبايل‌آزاد‌باديه‌نشين‪‌،‬که‌هيچ‌اربابی‌را‌به‌جز‌ال‌به‌رسميت‌نمی‌شناختند‪‌.‬آيا‌ه^^ر‬

‫کدام‌شايستة‌فرستادن‌يک‌نمايندگی‌مستقل‌برای‌مسابقة‌تير‌و‌کمان‌يا‌شتر‌سواری‬

‫بودند؟‌در‌اين‌صورت‪‌،‬اروپا‌هم‌می‌توانست‌يک‌چنين‌تعداد‌عظيمی‌را‌روانة‌مس^^ابقات‬

‫کند‪‌.‬آيا‌يک‌ورزشکار‌از‌شهرک‌نورمان‌ايوری‌می‌بايست‌تحت‌حاکميت‌محل^ی‌ارب^^اب‬

‫خود‪‌،‬دوک‌نورماندی‌مسابقه‌دهد‪‌‌،‬يا‌شايد‌تحت‌حاکميت‌شاه‌ضعيف‌فرانسه؟‬
‫‪175‬‬

‫بسياری‌از‌اين‌موجوديت‌های‌سياسی‌ظرف‌چند‌سال‌ظهور‌و‌س^^قوط‌می‌کردن^^د‪.‬‬

‫اگ^^ر‌ش^^ما‌می‌خواس^^تيد‌مق^^دمات‌آماده‌س^^ازی‌المپي^^ک‌‪‌۱۰۱۶‬را‌ت^^دارک‌ببيني^^د‪،‬‬

‫نمی‌توانستيد‌از‌قبل‌بدانيد‌که‌کدام‌نمايندگی‌ها‌قرار‌است‌در‌مسابقه‌ش^^رکت‌کنن^^د‪،‬‬

‫زيرا‌کسی‌نمی‌توانست‌اطمينان‌داشته‌باشد‌که‌کدام‌موجوديت‌سياسی‌تا‌سال‌آين^^ده‬

‫دوام‌خواه^^د‌آورد‪‌.‬اگ^^ر‌پادش^^اهی‌انگلس^^تان‌نماين^^دگی‌خ^^ود‌را‌ب^^ه‌المپي^^ک‌‪۱۰۱۶‬‬

‫می‌فرستاد‪‌،‬وقتی‌ورزشکاران‌با‌مدال‌های‌خود‌به‌وطن‌برمی‌گشتند‪‌،‬متوجه‌می‌ش^^دند‬

‫که‌دانمارکی‌ها‌لندن‌را‌تسخير‌کرده‌اند‌و‌لندن‪‌،‬به‌همراه‌دانم^^ارک‪‌،‬ن^^روژ‌و‌بخش^^ی‌از‬

‫سوئد‌جذب‌امپراتوری‌شاه‌کنوت‌کبير‌دريای‌شمال‌شده‌است‪‌.‬امپراتوری‌طی‌بيست‬

‫سال‌بعد‪‌،‬دچار‌تلشی‌می‌شد‪‌،‬اما‌طی‌سی‌سال‌پ^^س‌از‌آن‌انگلس^^تان‌دوب^^اره‌توس^^ط‬

‫دوک‌نورماندی‌تسخير‌می‌شد‪.‬‬

‫لزم‌به‌گفتن‌نيست‌که‌اکثريت‌عظيم‌اين‌موجوديت‌های‌سياسی‌کوتاه‌م^^دت‌ن^^ه‬

‫سرودی‌برای‌خواندن‌داشتند‌و‌نه‌پرچمی‌برای‌برافراشتن‪‌.‬البته‌س^^مبل‌های‌سياس^^ی‬

‫اهميت‌زيادی‌داشتند‪‌،‬ام^^ا‌زب^^ان‌س^^مبليک‌سياس ^ت‌های‌اروپ^^ايی‌بس^^يار‌متف^^اوت‌از‬

‫زبان‌های‌سمبليک‌اندونزيايی‪‌،‬چينی‌يا‌سياست‌های‌تيوپی‌ب^^ود‪‌.‬تواف^^ق‌ب^^ر‌س^^ر‌ي^^ک‬

‫توافقنامة‌مشترک‌جهت‌تعيين‌پيروزی‪‌،‬تقريبا‌غير‌ممکن‌می‌نمود‪‌.‬‬

‫پس‪‌،‬وقتی‌بازی‌های‌توکيوی‌سال‌‪‌۲۰۲۰‬را‌تماشا‌می‌کنيد‪‌،‬به‌خاطر‌بسپاريد‌ک^^ه‬

‫رقابت‌ظاهری‌ميان‌ملت‌ها‌در‌واقع‌نشا‌ن‌گر‌يک‌توافق‌جهانی‌شگفت‌انگيز‌است‪‌.‬تم^^ام‬

‫غرورهای‌ملی‌مردم‌برای‌اينک^^ه‌نمايندگی‌ش^^ان‌ي^^ک‌م^^دال‌طل‌می‌ب^^رد‌و‌ب^^ه‌اه^^تزاز‬
‫‪176‬‬

‫درآمدن‌پرچم‌شان‪‌،‬دليل‌گويايی‌بر‌اين‌است‌که‌بشر‌بايد‌افتخار‌کند‌ک^^ه‌ق^^ادر‌اس^^ت‬

‫چنين‌مسابقاتی‌را‌سازماندهی‌می‌کند‪.‬‬

‫يک‌دلر‌برای‌حاکميت‌بر‌تمام‌آن‌ها‬

‫انسان‌ها‌در‌دوران‌پيشانوين‌نه‌تنها‌نظام‌های‌سياسی‌گون^^اگونی‌را‌تجرب^^ه‌می‌کردن^^د‪،‬‬

‫بلکه‌همچنين‌الگوهای‌اقتصادی‌بسيار‌متنوعی‌را‌هم‌به‌آزم^^ون‌می‌گذاردن^^د‪‌.‬اش^^راف‬

‫روسی‪‌،‬شاهزادگان‌هندو‪‌،‬دولت‌مردان‌چينی‌و‌رئسای‌قبايل‌آمريک^^ايی‌نظ^^رات‌بس^^يار‬

‫متفاوتی‌در‌بارة‌پول‪‌،‬تجارت‪‌،‬ماليات‌و‌استخدام‌داشتند‪‌.‬اما‌امروزه‌تقريبا‌هم^^ة‌م^^ا‌در‬

‫باور‌خود‌به‌موضوع‌واحد‌سرمايه‌تنها‌با‌کمی‌اختلف‌نظ^^ر‪‌،‬کم^^ابيش‌ب^^ا‌ه^^م‌هم‌رأی‬

‫هستيم‌و‌چرخ‌دنده‌هايی‌در‌اين‌خط‌توليد‌جهانی‌هستيم‪‌.‬اگر‌ش^^ما‌در‌کنگ^^و‌زن^^دگی‬

‫می‌کنيد‪‌،‬يا‌در‌مغولستان‪‌،‬يا‌در‌نيوزيلند‌يا‌بولي^^وی‪‌،‬ع^^ادات‌روزم^^ره‌و‌بخ^^ت‌ش^^ما‌ب^^ا‬

‫نظريات‌اقتصادی‌واحد‪‌،‬عملکرد‌شرکت‌ها‌و‌بانک‌های‌واحد‌و‌جريان‌س^^رماية‌واح^^دی‬

‫گره‌خورده‌است‪‌.‬اگر‌وزرای‌مالی‌اسرائيل‌و‌ايران‌طی‌يک‌قرار‌ناه^^ار‌ب^^ا‌ه^^م‌ملق^^ات‬

‫می‌کردند‪‌،‬با‌زبان‌اقتصادی‌مشترکی‌با‌هم‌گفتگو‌می‌کردند‌و‌می‌توانستند‌به‌س^^ادگی‬

‫يکديگر‌را‌درک‌کنند‌و‌نسبت‌به‌دلواپسی‌های‌يکديگر‌همدلی‌کنند‪.‬‬

‫وقتی‌دولت‌اسلمی‌بخش‌های‌وسيعی‌از‌سوريه‌و‌عراق‌را‌تسخير‌کرد‪‌،‬ده‌ها‌ه^^زار‬

‫نفر‌از‌مردم‌را‌کشت‪‌،‬مکان‌های‌باستانی‌را‌ويران‌کرد‪‌،‬مجسمه‌ها‌را‌واژگون‌ک^^رد‌و‌ب^^ه‬
‫)‪(13‬‬
‫صورت‌منظم‌سمبل‌های‌رژيم‌های‌پيشين‌و‌تجليات‌فرهنگ‌غربی‌را‌تخريب‌ک^^رد‪.‬‬
‫‪177‬‬

‫اما‌وقتی‌جنگندگانش‌وارد‌بانک‌های‌محلی‌شدند‌و‌به‌خزانه‌های‌آن‌ها‌راه‌پيدا‌کردند‪،‬‬

‫دلرهای‌آمريکايی‪‌،‬مزين‌به‌چهره‌های‌رئيس‌جمهورهای‌آمريکايی‌و‌شعارهای‌آرم^^انی‬

‫سياسی‌و‌مذهبی‌آمريکايی‌را‌‐‌که‌سمبل‌امپرياليس^^م‌آمريک^^ايی‌بودن^^د‌‐‌ب^^ه‌آت^^ش‬

‫نکشيدند‪‌.‬زيرا‌اسکناس‌دلر‌مورد‌احترام‌جه^^انی‌تم^^ام‌فرقه‌ه^^ای‌سياس^^ی‌و‌م^^ذهبی‬

‫است‪‌.‬اما‌خود‌اسکناس‌فاقد‌هر‌ارزش‌ذاتی‌است‌و‌کس^^ی‌نمی‌توان^^د‌آن‌را‌بخ^^ورد‌ي^^ا‬

‫بياشامد‪‌.‬اعتماد‌به‌دلر‌و‌به‌خرد‌بانک‌فدرال‌آمريکا‌به‌قدری‌مستحکم‌است‌که‌ح^^تی‬

‫بنيادگرايان‌اسلمی‪‌،‬تاجران‌مواد‌مخدر‌مکزيکی‌و‌مستبدان‌ک^^رة‌ش^^مالی‌ه^^م‌در‌آن‬

‫سهيم‌هستند‪.‬‬

‫اما‌همگنی‌در‌انسانيت‌معاصر‌بيش‌از‌هر‌چيز‌با‌نگرش‌انسان‌ها‌از‌جهان‌ط^^بيعی‬

‫و‌بدن‌انسانی‌خود‌را‌نشان‌می‌دهد‪‌.‬اگر‌شما‌مري^^ض‌می‌ش^^ديد‪‌،‬در‌ه^^زار‌س^^ال‌پي^^ش‬

‫می‌توانست‌بسيار‌مهم‌باشد‌که‌کجا‌زندگی‌می‌کرديد‪‌.‬يک‌کشيش‌در‌اروپ^^ا‌ش^^ايد‌ب^^ه‬

‫شما‌می‌گفت‌که‌شما‌خدا‌را‌عصبانی‌کرده‌ايد‌و‌برای‌بازيابی‌سلمتی‌خود‌بايد‌مبلغی‬

‫به‌کليسا‌اهدا‌کنيد‪‌،‬به‌مکان‌‌مقدسی‌زيارت‌کني^^د‪‌،‬و‌خاض^^عانه‌از‌درگ^^اه‌خ^^دا‌طل^^ب‬

‫بخشش‌کنيد‪‌.‬يا‌اينکه‌ممکن‌بود‌جادوگر‌دهکده‌توضيح‌دهد‌که‌شيطانی‌وجود‌ش^^ما‬

‫را‌تسخير‌کرده‌است‌و‌شما‌بايد‌با‌استفاده‌از‌رقص‌و‌آواز‌و‌خ^ون‌ي^ک‌خ^روس‌س^ياه‬

‫شيطان‌را‌از‌خود‌برانيد‪.‬‬

‫دکترهای‌قرون‌وسطی‌با‌اشاره‌به‌سنت‌های‌باستانی‌توض^^يح‌می‌دادن^^د‌ک^^ه‌خل^^ق‬

‫چهارگانة‌شما‌از‌تعادل‌خارج‌شده‌است‌و‌شما‌بايد‌تع^^ادل‌مي^^ان‌آن‌ه^^ا‌را‌ب^^ا‌غ^^ذايی‬
‫‪178‬‬

‫مناسب‌و‌معجونی‌بدبو‌بازگردانيد‪‌.‬در‌هن^^د‌متخصص^^ين‌»آب^^ور‌ودا«‌می‌توانس^^تند‌ب^^ر‬

‫اساس‌نظريات‌خود‌به‌شما‌توصيه‌کنند‌که‌برای‌برقرار‌تع^ادل‌مي^ان‌عناص^^ر‌س^ه‌گانة‬

‫بدن‌تان‌)به‌نام‌دوشاس(‌خ^^ود‌را‌ب^^ا‌رس^^تنی‌ها‪‌،‬ماس^^اژ‌و‌حرک^^ات‌يوگ^^ا‌م^^داوا‌کني^^د‪.‬‬

‫پزش^^کان‌چين^^ی‪‌،‬ش^^امان‌های‌س^^يبريايی‪‌،‬دکتر‌ه^^ای‌ج^^ادوگر‌آفريق^^ايی‪‌،‬پزش^^کان‬

‫سرخپوست‌آمريکايی‪‌،‬و‌هر‌امپرات^^وری‪‌،‬پادش^^اهی‌و‌ق^^بيله‌ای‌س^^نت‌ها‌و‌متخصص^^ين‬

‫خاص‌خود‌را‌داشتند‌و‌نظرات‌متفاوتی‌در‌مورد‌ب^دن‌انس^انی‌و‌م^اهيت‌بيم^اری‌ارائه‬

‫می‌دادند‌و‌هر‌کدام‌ش^^عائر‌تش^^ريفاتی‌و‌معجون‌ه^^ا‌و‌درمان‌ه^^ای‌خ^^اص‌خودش^^ان‌را‬

‫پيشنهاد‌می‌کردند‪‌.‬برخی‌از‌اين‌درمان‌ها‌به‌طورشگفت‌انگيزی‌کارساز‌بودند‪‌‌،‬و‌برخ^^ی‬

‫ديگر‌کمابيش‌حکم‌مرگ‌بودند‪‌.‬تنها‌چيزی‌که‌درش^^يوه‌های‌درم^^ان‌اروپ^^ايی‪‌،‬چينی‌‪،‬‬

‫آفريقايی‌مشترک‌بود‌اين‌بود‌که‌اين‌مداواها‌باعث‌می‌ش^^د‌ک^^ه‌ح^^داقل‌ي^^ک‌س^^وم‌از‬

‫کودکان‌قبل‌از‌سن‌بلوغ‌ميمردند‌و‌طول‌عمر‌متوسط‌بسيار‌پ^^ايين‌تر‌از‌پنج^^اه‌س^^ال‬
‫)‪(14‬‬
‫بود‪.‬‬

‫اگر‌شما‌در‌اين‌عصر‌مريض‌شويد‪‌،‬محل‌زندگی‌شما‌اهميت‌بسيار‌کم^^تری‌پي^^دا‬

‫می‌کند‪‌.‬در‌تورونتو‪‌،‬توکيو‪‌،‬ته^ران‌ي^ا‌تل‌آوي^و‪‌،‬ش^ما‌ب^ه‌بيمارس^تان‌مش^ابهی‌منتق^ل‬

‫خواهيد‌شد‌و‌با‌پزشکان‌در‌روپوش‌های‌سفيد‌رنگ‌م^^واجه‌می‌ش^^ويد‌ک^^ه‌نظريه‌ه^^ای‬

‫پزش^^^کی‌مش^^^ابهی‌را‌در‌دانش^^^کده‌های‌پزش^^^کی‌مش^^^ابهی‌آموخته‌ان^^^د‪‌.‬آن‌ه^^^ا‌از‬

‫دستورالعمل‌های‌همسانی‌پيروی‌می‌کنند‌و‌از‌آزمايش‌های‌يکسانی‌استفاده‌می‌کنن^^د‬

‫تا‌به‌تشخيص‌های‌مشابهی‌برسند‪‌.‬آن‌ها‌سپس‌داروهای‌‌يکسانی‌را‌تجويز‌می‌کنند‌که‬
‫‪179‬‬

‫در‌شرکت‌های‌دارويی‌بين‌المللی‌مشابهی‌توليد‌شده‌اند‪‌.‬با‌اين‌وجود‌هنوز‌تفاوت‌ه^^ای‬

‫فرهنگی‌کوچک‌تری‌هم‌وجود‌دارد‪‌،‬اما‌پزشکان‌کان^^ادايی‪‌،‬ژاپن^^ی‪‌،‬ايران^^ی‌و‌اس^^رائيلی‬

‫نگرش‌های‌یکسانی‌در‌بارة‌بدن‌انسان‌و‌بيماری‌های‌انسانی‌دارند‪‌.‬بعد‌از‌آنکه‌دول^^ت‬

‫اسلمی‌»راقاع«‌و‌موصل‌را‌تسخير‌کرد‪‌،‬بيمارستان‌های‌محلی‌را‌خ^^راب‌نک^^رد‪‌،‬بلک^^ه‬

‫فراخوانی‌به‌دکتر‌ها‌و‌پرستاران‌مسلمان‌سراسر‌دنيا‌داد‌تا‌به‌عنوان‌داوطلب‌در‌آن‌ج^^ا‬

‫خدمت‌کنند‪‌(15).‬احتمال‌حتی‌دکترها‌و‌پرستاران‌اسلم‌گرا‌هم‌معتقدند‌که‌ب^^دن‌ها‌از‬

‫سلول‌هايی‌تشکيل‌شده‌که‌بيماری‌ها‌آن‌ها‌را‌به‌باکتری‌آلوده‌کرده‌اند‌و‌نيز‌معتقدن^^د‬

‫که‌آنتی‌بيوتيک‌ها‌باکتری‌ها‌را‌می‌کشند‪.‬‬

‫و‌اين‌سلول‌ها‌و‌باکتری‌ها‌از‌چه‌تشکيل‌شده‌اند‌؟‌تمام‌دنيا‌در‌واقع‌از‌چه‌تش^^کيل‬

‫شده‌است؟‌هزار‌سال‌پيش‌ه^^ر‌فرهنگ^^ی‌داس^^تان‌خ^^ود‌را‌در‌ب^^ارة‌جه^^ان‌و‌در‌ب^^ارة‬

‫جزئيات‌پايه‌ای‌اين‌ملغمة‌کيهانی‌داشت‪‌.‬امروزه‌م^^ردم‌آموزش‌دي^^ده‌در‌سراس^^ر‌دني^^ا‬

‫دقيقا‌نظرات‌يکسانی‌در‌بارة‌ماده‪‌،‬انرژی‪‌،‬زمان‌و‌مکان‌دارند‪‌.‬به‌عنوان‌مثال‌به‌م^^ورد‬

‫برنامه‌های‌هسته‌ای‌ايران‌و‌کرة‌شمالی‌توجه‌کنيد‪‌.‬تمام‌مشکل‌اين‌است‌ک^^ه‌نظ^^رات‬

‫ايران‌و‌کرة‌شمالی‌در‌بارة‌فيزيک‌دقيقا‌با‌نظ^^رت‌اس^^رائيلی‌ها‌و‌آمريکايی‌ه^^ا‌يکس^^ان‬

‫است‪‌.‬اگر‌ايرانی‌ها‌و‌کره‌ای‌ها‌معتقد‌می‌بودند‌که‌‪ E = mc4‬می‌شود‪‌،‬اسرائيل‌و‌آمريکا‬

‫ذره‌ای‌هم‌به‌برنامه‌های‌هسته‌ای‌آن‌ها‌اهميت‌نمی‌دادند‪.‬‬

‫مردم‌هنوز‌هويت‌های‌دينی‌و‌ملی‌متفاوتی‌دارند‪‌.‬اما‌وقتی‌ب^^ه‌عم^^ل‌می‌رس^^يم‌‐‬

‫اينکه‌چطور‌يک‌دولت‪‌،‬يک‌اقتصاد‪‌،‬يک‌بيمارستان‌و‌يا‌ي^^ک‌بم^^ب‌بس^^ازيم‌‐‌تقريب^^ا‬
‫‪180‬‬

‫همة‌ما‌در‌يک‌تمدن‌واحد‌با‌هم‌مشترک‌می‌شويم‪‌.‬شکی‌نيست‌که‌اختلف‌نظر‌بين‬

‫ما‌وجود‌دارد‪‌،‬اما‌تمامی‌تمدن‌ها‌مشاجرات‌درونی‌خود‌را‌دارند‪‌.‬آن‌ه^^ا‌در‌حقيق^ت‌ب^ا‬

‫همين‌مشاجرات‌هويت‌می‌يابند‪‌.‬وقتی‌سعی‌می‌کنيم‌ه^^ويت‌آن‌ه^^ا‌را‌تعيي^^ن‌کني^^م‪،‬‬

‫اغلب‌ليستی‌از‌ويژگی‌های‌مشترک‌شان‌تهي^^ه‌می‌کني^^م‪‌.‬اي^^ن‌ک^^ار‌اش^^تباه‌اس^^ت‪‌.‬م^^ا‬

‫می‌توانيم‌بسيار‌بهتر‌عمل‌کنيم‪‌،‬و‌ليستی‌از‌تخاصمات‌و‌معضلت‌مشترک‌شان‌فراهم‬

‫کنيم‪‌.‬برای‌مثال‪‌،‬اروپا‌در‌سال‌‪‌۱۶۱۸‬هيچ‌هويت‌واحد‌دينی‌نداشت‌^‌آنچه‌که‌وجود‬

‫داشت‌تخاصمات‌دينی‌بود‪‌.‬يک‌اروپايی‌سال‌‪‌۱۶۱۸‬سرش^^ار‌از‌وس^^واس‌در‌اختلف^^ات‬

‫نظری‌ناچيز‌ميان‌کاتوليک‌ها‌و‌پروتستان‌ها‌يا‌ميان‌کالوينيست‌ها‌و‌لوتريان‌ه^^ا‌ب^^ود‪‌،‬و‬

‫آماده‌بود‌تا‌برای‌چنين‌اختلفاتی‌بکشد‌و‌يا‌کشته‌شود‪‌.‬اگر‌يک‌انس^^ان‌س^^ال‌‪۱۶۱۸‬‬

‫توجهی‌به‌اين‌اختلفات‌نشان‌نمی‌داد‪‌،‬شايد‌يک‌ترک‌و‌يا‌يک‌هندو‌بوده‪‌،‬ولی‌به‌هر‬

‫حال‌به‌هيچ‌وجه‌نمی‌توانسته‌يک‌اروپايی‌باشد‪.‬‬

‫به‌همين‌شکل‪‌،‬بريتانيا‌و‌آلمان‌در‌سال‌‪‌۱۹۴۰‬ارزش‌های‌سياسی‌بسيار‌متف^^اوتی‬

‫داشتند‪‌،‬اما‌هر‌دو‌جزئی‌از‌»تمدن‌اروپايی«‌بودند‪‌.‬هيتل^^ر‌کم^^تر‌از‌چرچي^^ل‌اروپ^^ايی‬

‫نبود‪‌.‬در‌آن‌مقطع‌خاص‌از‌تاريخ‪‌،‬اصل‌مبارزه‌بر‌سر‌تعريف‌معنای‌»اروپايی«‌بود‪‌.‬ام^^ا‬

‫برعکس‪‌،‬يک‌شکارگر‌^‌خوراک‌جوی‌قبيلة‌»کونگ«‌در‌سال ‪‌۱۹۴۰‬اروپايی‌نبود‪‌،‬زي^^را‬

‫درگيری‌داخلی‌اروپا‌بر‌سر‌نژاد‌و‌امپراتوری‌می‌توانست‌اهميت‌کم^^ی‌براي^^ش‌داش^^ته‬

‫باشد‪.‬‬
‫‪181‬‬

‫ما‌بيش‌از‌هر‌کس‌با‌اعضای‌خانوادة‌خ^^ود‌می‌جنگي^^م‪‌.‬ه^^ويت‪‌،‬بي^^ش‌از‌آنک^^ه‌در‬

‫توافقات‌تعيين‌شود‪‌،‬در‌کشمکش‌ها‌و‌ترديدها‌مشخص‌می‌شود‪‌.‬اروپايی‌بودن‌در‌سال‬

‫‪‌۲۰۱۸‬چه‌معنايی‌دارد؟‌معنای‌آن‌داشتن‌پوست‌سفيد‪‌،‬اعتقاد‌به‌مسيحيت‌ي^^ا‌دف^^اع‬

‫از‌آزادی‌نيست‪‌،‬بلکه‌به‌معنای‌بحث‌کردن‌تب‌آلود‌در‌ب^^ارة‌مه^^اجرت‪‌،‬پيم^ان‌اروپ^^ا‌و‬

‫محدوديت‌های‌کاپيتاليسم‌است‪‌.‬و‌همچنين‌به‌اين‌معنا‌است‌که‌مرتبا‌از‌خ^^ود‌س^ؤال‬

‫کنيم‌که‌»چه‌چيزی‌هويت‌مرا‌تعيين‌می‌کند؟«‌و‌نگران‌بودن‌از‌جمعيتی‌اس^^ت‌ک^^ه‬

‫به‌سوی‌پيری‌می‌رود‪‌.‬اروپايی‌بودن‌به‌معنای‌مصرف‌گرايی‌فزاينده‌و‌گرمايش‌جهانی‬

‫است‪‌.‬اروپائيان‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌در‌کشمکش‌ها‌و‌ترديد‌های‌خود‌از‌پيش^^ينيان‌خ^^ود‬

‫در‌سال‌‪‌۱۶۱۸‬و‌‪‌۱۹۴۰‬متفاوتند‪‌،‬اما‌بيش‌از‌پيش‌به‌ش^^رکای‌چينی‌‌و‌هن^^دی‌خ^^ود‬

‫شباهت‌می‌يابند‪.‬‬

‫هر‌تغييری‌که‌در‌آينده‌در‌انتظار‌ما‌باش^^د‪‌،‬احتم^^ال‌کشمکش^^ی‌برادران^^ه‌در‌ي^^ک‬

‫تمدن‌واحد‌است‪‌،‬نه‌تصادمی‌ميان‌تمدن‌های‌بيگانه‪‌.‬چالش‌های‌ق^^رن‌بيس^^ت‌و‌يک^^م‬

‫ماهيتا‌جهانی‌هس^^تند‪‌.‬چ^^ه‌اتف^^اقی‌خواه^^د‌افت^^اد‌اگ^^ر‌تغيي^^رات‌اقليم^^ی‌ب^^ه‌فج^^ايع‬

‫زيست‌محيطی‌منتهی‌شوند؟‌چه‌اتفاقی‌خواهد‌افتاد‌اگر‌کامپيوترها‌در‌انج^^ام‌وظ^^ايف‬

‫بيشتر‌و‌بيش‌تری‌از‌انسان‌ها‌پيشی‌گيرند‌و‌جای‌آن‌ها‌را‌در‌مشاغل‌هر‌چه‌بيش^^تری‬

‫بگيرند؟‌چه‌اتفاقی‌خواهد‌افتاد‌اگ^ر‌زيس^ت‌فن‌آوری‌م^^ا‌را‌ق^ادر‌س^^ازد‌ت^^ا‌انس^ان‌ها‌را‬

‫متحول‌‌کنيم‌و‌طول‌عمر‌را‌افزايش‌دهيم؟‌شکی‌نيست‌ک^^ه‌بحث‌ه^^ای‌پايان‌ناپ^^ذير‌و‬

‫کشمکش‌های‌تلخی‌بر‌سر‌اين‌سؤالت‌در‌انتظار‌ماست‪‌.‬اما‌بعيد‌است‌که‌اين‌بحث‌ها‬
‫‪182‬‬

‫و‌کشمکش‌ها‌ما‌را‌از‌يکديگر‌جدا‌کند‪‌.‬بلکه‌برعکس‪‌،‬ما‌را‌حتی‌بيشتر‌به‌هم‌وابس^^ته‬

‫می‌کند‪‌.‬اگرچه‌بشر‌با‌ايجاد‌يک‌جامعة‌هماهنگ‌فاص^^لة‌بس^^ياری‌دارد‪‌،‬ام^^ا‌م^^ا‌هم^^ه‬

‫اعضای‌يک‌تمدن‌آشفتة‌واحد‌هستيم‪.‬‬

‫پس‌چطور‌می‌توانيم‌توضيحی‌برای‌موج‌ناسيوناليسمی‌که‌بخش‌ه^^ای‌وس^^يعی‌از‬

‫دنيا‌را‌به‌خود‌می‌آليد‌بيابيم؟‌و‌شايد‌در‌اشتياق‌خ^^ود‌ب^^رای‌جهانی‌س^^ازی‪‌،‬در‌انک^^ار‬

‫ملت‌های‌خوب‌گذشته‌شتاب‌کرده‌ايم؟‌آيا‌بازگشت‌به‌ناسيوناليسم‌سنتی‌می‌تواند‌راه‬

‫حلی‌ب^رای‌بحران‌ه^ای‌بی‌فرج^^ام‌جه^انی‌باش^د؟‌اگ^^ر‌جهانی‌س^ازی‌ت^^ا‌ب^ه‌اي^^ن‌ح^^د‬

‫مشکل‌آفرين‌است‪‌،‬پس‌چرا‌آن‌را‌رها‌نکنيم؟‬
‫‪183‬‬

‫‪۷‬‬

‫ناسيوناليسم‬

‫معضلت‌جهانی‌پاسخ‌های‌جهانی‌می‌طلبند‬

‫با‌توجه‌به‌اينکه‌تمامی‌بشر‌اکنون‌يک‌تمدن‌واحد‌را‌تشکيل‌می‌دهد‪‌،‬و‌نظر‌به‌اينکه‬

‫بش^^ر‌ب^^ا‌چالش‌ه^^ا‌و‌موقعيت‌ه^^ای‌مش^^ترکی‌روبه‌رو‌اس^^ت‪‌،‬پ^^س‌چ^^را‌بريتانيايی‌ه^^ا‪،‬‬

‫آمريکايی‌ها‪‌،‬روسی‌ها‌و‌گروه‌های‌بی‌شمار‌ديگر‌به‌سمت‌انزوای‌ناسيوناليستی‌چرخش‬

‫می‌کنند؟‌آيا‌يک‌چرخش‌به‌سوی‌ناسيوناليسم‌راه‌حل‌ه^^ايی‌واقع^^ی‌ب^^رای‌مش^^کلت‬

‫بی‌سابقة‌جهان‌به‌ما‌می‌دهد‪‌،‬يا‌يک‌آرزوی‌دل‌خوش‌کننده‌ای‌است‌که‌می‌تواند‌بش^^ر‬

‫و‌تمامی‌کرة‌زيستی‌را‌به‌نابودی‌بکشاند؟‬
‫‪184‬‬

‫برای‌پاسخ‌به‌اين‌سؤال‌بايد‌ابتدا‌يک‌اسطورة‌متداول‌را‌کنار‌بگ^^ذاريم‪‌.‬ب^^ر‌خلف‬

‫باورهای‌عم^^ومی‌ناسيوناليس^^م‌بخش^^ی‌ط^^بيعی‌و‌ج^^اودانی‌از‌روان‌انس^^انی‌نيس^^ت‌و‬

‫ريشه‌ای‌هم‌در‌زيست‌شناسی‌ندارد‪‌.‬درست‌است‌که‌انسان‌ها‌تماما‌حيواناتی‌اجتماعی‬

‫هستند‌و‌وفاداری‌گروهی‌در‌ژن‌هاشان‌نهاده‌شده‌است‪‌.‬با‌اين‌وجود‌انسان‌خردمند‌و‬

‫جنس‌پيشينيان‌او‌طی‌صدها‌هزار‌سال‌در‌اجتماعات‌تنگ^^اتنگی‌زن^^دگی‌می‌کرده‌ان^^د‬

‫که‌تعداد‌آن‌ها‌از‌ده‌ها‌نفر‌فراتر‌نمی‌رفت‪‌.‬انسان‌ها‌در‌گروه‌ها‌و‌روابط‌نزديک‪‌،‬مثل‌در‬

‫روابط‌قبيله‌ای‪‌،‬دسته‌های‌نظامی‌يا‌روابط‌خانوادگی‪‌،‬به‌سادگی‌حس‌وفاداری‌در‌خ^^ود‬

‫به‌وجود‌می‌آورند‪‌،‬اما‌برای‌انسان‌ها‌ط^^بيعی‌نيس^^ت‌ک^^ه‌نس^^بت‌ب^^ه‌ميليون‌ه^^ا‌بيگان^^ة‬

‫خارجی‌وفادار‌باشند‪‌.‬يک‌چنين‌وفاداری‌تنها‌در‌چند‌هزار‌سالة‌اخير‌ظهور‌يافته‌^‌در‬

‫عبارات‌تکاملی‪‌،‬يعنی‌همين‌ديروز‌صبح‪‌.‬انسان‌برای‌برپايی‌ساختارهای‌اجتماعی‌نياز‬

‫به‌تقلی‌بسيار‌زيادی‌دارد‪.‬‬

‫انسان‌ها‌به‌اين‌دليل‌خود‌را‌با‌مشقت‌های‌برپايی‌اجتماعات‌اشترکی‌مل^^ی‌درگي^^ر‬

‫کردند‌که‌قبيلة‌کوچک‌شان‌پاسخگوی‌چالش‌هايی‌که‌در‌مقابل‌شان‌قرار‌گرفت^^ه‌ب^^ود‪،‬‬

‫نبود‪‌.‬به‌نمونة‌قبايل‌باستانی‌توجه‌کنيد‌که‌هزاران‌سال‌پيش‌در‌امتداد‌رود‌نيل‌ق^^رار‬

‫داشتند‪‌.‬آن‌رود‌شاهرگ‌حياتی‌آن‌ها‌ب^^ود‪‌،‬مزارع‌ش^^ان‌را‌آبي^^اری‌می‌ک^^رد‌و‌کاله^^ای‬

‫تجاری‌شان‌را‌به‌اين‌سو‌و‌آن‌سو‌منتقل‌می‌کرد‪‌.‬اما‌رود‌ني^ل‌ي^ک‌ح^امی‌غي^^ر‌قاب^ل‬

‫پيش‌بينی‌بود‪‌.‬باران‌کم‌به‌معنی‌قحطی‌و‌مرگ‌بود‪‌،‬و‌باران‌زياد‌م^^ترادف‌ب^^ا‌طغي^^ان‬

‫رود‌و‌تخريب‌تمامی‌دهکده‌بود‪‌.‬هيچ‌قبيله‌ای‌نمی‌توانست‌به‌تنه^^ايی‌اي^^ن‌مش^^کل‌را‬
‫‪185‬‬

‫حل‌کند‪‌،‬زيرا‌هر‌قبيله‌ای‌تنها‌بر‌قسمت‌کوچکی‌از‌رود‌احاطه‌داشت‌و‌قادر‌به‌بسيج‬

‫بيش‌از‌چند‌صد‌کارگر‌نبود‪‌.‬فقط‌با‌يک‌تلش‌مشترک‌برای‌ايجاد‌س ^د‌های‌عظي^^م‌و‬

‫حفر‌صدها‌کيلومتر‌آبراه‌می‌توان‌اميدوار‌بود‌تا‌رود‌مقتدر‌رام‌و‌مهار‌شود‪‌.‬اين‌يکی‌از‬

‫دليلی‌بود‌که‌باعث‌شد‌تا‌قبايل‌به‌تدريج‌در‌يک‌ملت‌واحد‌ادغام‌شدند‪‌.‬چنين‌ملتی‬

‫توانايی‌ايجاد‌سدها‌و‌آبراه‌ها‌را‌داشت‌و‌قادر‌بود‌جريان‌رود‌را‌تحت‌کن^^ترل‌درآورد‌و‬

‫برای‌سال‌های‌بدون‌محصول‌انباره^^ای‌ذخي^^رة‌غلت‌بس^^ازد‌و‌ب^^رای‌حم^^ل‌و‌نق^^ل‌و‬

‫ارتباطات‪‌،‬نظامی‌به‌گستردگی‌يک‌کشور‌بيافريند‪.‬‬

‫عليرغم‌چنين‌امتيازاتی‌ادغام‌و‌تحول‌قبايل‌و‌طايفه‌ها‌به‌يک‌مل^^ت‌واح^^د‌هرگ^^ز‬

‫آسان‌نبوده‪‌،‬نه‌در‌دوران‌باستان‌و‌نه‌امروز‪‌.‬برای‌درک‌تعيي^^ن‌ه^^ويت‌خ^^ود‌از‌طري^^ق‬

‫وابستگی‌مليتی‌فق^ط‌ک^^افی‌اس^ت‌ت^^ا‌از‌خ^^ود‌س^ؤال‌کني^د‌»آي^ا‌م^ن‌اي^^ن‌م^ردم‌را‬

‫می‌شناسم؟«‌من‌می‌توانم‌به‌دو‌خواهر‌و‌يازده‌پسر‌و‌دختر‌عمو‪‌،‬خاله‪‌،‬دايی‌و‌عمه‌ای‬

‫که‌دارم‌مراجعه‌کنم‌و‌يک‌روز‌کامل‌را‌با‌آن‌ها‌بگذرانم‌و‌در‌ب^^ارة‌شخص^^يت‌‪‌،‬رفت^^ار‌و‬

‫روابط‌با‌آن‌ها‌صحبت‌کنم‪‌،‬اما‌نمی‌توانم‌به‌هش^^ت‌ميلي^^ون‌نف^^ری‌ک^^ه‌در‌ش^^هروندی‬

‫اسرائيلی‌با‌آن‌ها‌مشترک‌هستم‌مراجعه‌کنم‪‌.‬من‌اکثر‌آن‌ها‌را‌هرگز‌نديده‌ام‌و‌بس^^يار‬

‫بعيد‌است‌که‌در‌آينده‌با‌آن‌ها‌روبه‌رو‌شوم‪‌.‬با‌اين‌وجود‪‌،‬حس‌وف^^اداری‌م^^ن‌ب^^ه‌اي^^ن‬

‫تودة‌مبهم‪‌،‬ميراثی‌از‌پيشينيان‌شکارگر‌^‌خوراک‌جوی‌من‌نيست‪‌،‬بلک^^ه‌ي^^ک‌معج^^زة‬

‫تاريخ‌نوين‌است‪‌.‬يک‌زيست‌شناس‌مريخی‪‌،‬با‌اتکا‌به‌دانشی‌از‌ساختار‌بدنی‌و‌فرآين^^د‬

‫تکاملی‌انسان‌خردمند‪‌،‬هرگز‌نمی‌تواند‌ح^دس‌بزن^د‌ک^ه‌اي^ن‌ميمون‌ه^^ا‌ق^ادر‌باش^ند‬
‫‪186‬‬

‫گروه‌های‌مشترکی‪‌،‬متشکل‌از‌ميليون‌ها‌افراد‌ناآشنا‌را‌ايجاد‌کنند‪‌.‬برای‌متقاعد‌کردن‬

‫من‌به‌وفاداری‌به‌»اسرائيل«‌و‌جمعيت‌هش^^ت‌ميلي^^ونی‌آن‪‌،‬جنب^^ش‌صهيونيس^^تی‌و‬

‫دولت‌اسرائيل‌بايد‌يک‌دستگاه‌عظيم‌آموزشی‌^‌تبليغاتی‌و‌يک‌پرچم‌مویاج‪‌،‬همراه‌ب^^ا‬

‫يک‌نظام‌امنيت‌ملی‪‌،‬بهداشت‌و‌رفاه‌بيافريند‪.‬‬

‫اين‌بدين‌معنی‌نيست‌که‌گروه‌های‌مل^^ی‌چيزه^^ای‌اش^^تباهی‌هس^^تند‪‌.‬نظام‌ه^^ای‬

‫گسترده‌بدون‌وفاداری‌متقابل‌توده‌ای‌فاق^^د‌ک^^ارآيی‌هس^^تند‌و‌برپ^^ايی‌ک^^انونی‌ب^^رای‬

‫همنوايی‌انسانی‌قطعا‌مزاي^^ای‌خ^^ود‌را‌دارد‪‌.‬اش^^کال‌خفيف‌ت^^ر‌ميهن‌پرس^^تی‌در‌مي^^ان‬

‫خيرانديش‌ترين‌موجودات‌انسانی‌وجود‌داشته‌است‪‌.‬باور‌به‌اين‌که‌ملت‌م^^ن‌بی‌همت^^ا‬

‫است‌و‌شايستة‌وفاداری‌من‌است‪‌،‬و‌اين‌که‌من‌در‌برابر‌اعضايش‌الزام^^ات‌و‌تعه^^داتی‬

‫دارم‪‌،‬مرا‌وامی‌دارد‌تا‌به‌ديگران‌اهميت‌بدهم‌و‌برای‌شان‌ايثار‌کنم‪‌.‬اشتباه‌خطرن^^اکی‬

‫است‌اگر‌تصور‌کنيم‌که‌بدون‌ناسيوناليسم‌همة‌می‌توانستيم‌در‌ي^^ک‌بهش^^ت‌لي^^برالی‬

‫زندگی‌کنيم‪‌،‬بلکه‌بيشتر‌احتمال‌می‌رفت‌که‌در‌يک‌هرج‌و‌مرج‌قبيله‌ای‌به‌سر‌بري^^م‪.‬‬

‫کشورهای‌صلح‌آميز‪‌،‬کامياب‌و‌ليبرالی‌مثل‌سوئد‪‌،‬آلمان‌و‌سوئيس‪‌،‬همه‌از‌يک‌ح^^س‬

‫نيرومند‌ناسيوناليستی‌برخوردارند‪‌.‬در‌ليست‌کشورهايی‌که‌فاقد‌پيوندهای‌محکم‌ملی‬
‫)‪(1‬‬
‫هستند‪‌،‬می‌توان‌افغانستان‪‌،‬سومالی‪‌،‬کنگو‌و‌دولت‌های‌ورشکستة‌ديگری‌را‌يافت‪.‬‬

‫مشکل‌آنجا‌پديد‌می‌آيد‌که‌يک‌وطن‌پرستی‌مليم‌به‌ي^^ک‌ناسيوناليس^^م‌افراط^^ی‬

‫شووينيستی‌استحاله‌می‌يابد‪‌.‬ممکن‌است‌من‌به‌جای‌باور‌»ملت‌من‌بی‌همتا‌است«‌^‬

‫که‌در‌مورد‌تمام‌ملت‌ها‌صدق‌می‌کند‌^‌حس‌»ملت‌من‌برتر‌است«‌را‌در‌خود‌تقويت‬
‫‪187‬‬

‫کنم‌و‌تمام‌وفاداری‌خود‌را‌معطوف‌به‌ملتم‌کنم‌و‌هيچ‌تعهد‌خاصی‌نسبت‌به‌ديگران‬

‫در‌خود‌نبينم‪‌.‬من‌در‌اين‌صورت‌زمين‌حاصلخيزی‌را‌برای‌رشد‌تخاصمات‌خشونت‌بار‬

‫فراهم‌آورده‌ام‪‌.‬طی‌نسل‌ها‌اساسی‌ترين‌انتقاد‌از‌ناسيوناليسم‌جنگ‌افروزی‌اش‌بود‪‌.‬ام^^ا‬

‫انتقاد‌از‌ارتباط‌بين‌ناسيوناليسم‌و‌خش^^ونت‪‌،‬نتوانس^^ته‌افراطی‌گ^^ری‌ناسيوناليس^^تی‌را‬

‫مهار‌کند‪‌،‬به‌ويژه‌اينکه‌هر‌ملتی‌گسترش‌نظامی‌خود‌را‌با‌بهانة‌ضرورت‌دفاع‌از‌خود‬

‫در‌مقابل‌دسيسه‌های‌همسايگانش‌توجیه‌می‌کند‪‌.‬تا‌زمانی‌ک^^ه‌مل^^ت‌ب^^رای‌اک^^ثريت‬

‫شهروندانش‌امنيت‌و‌کامي^^ابی‌بی‌س^^ابقه‌ای‌فراه^^م‌می‌کن^^د‪‌،‬ش^^هروندان‌‌ه^^م‌مش^^تاق‬

‫می‌شوند‌تا‌بهای‌آن‌را‌با‌خون‌خود‌بپردازند‪‌.‬قرارداد‌ناسيوناليستی‌در‌ق^رن‌ن^^وزدهم‌و‬

‫ابتدای‌قرن‌بيس^تم‌کماک^ان‌بس^يار‌ج^ذاب‌می‌نم^ود‪‌.‬اگرچ^ه‌ناسيوناليس^^م‌س^ردمدار‬

‫تخاصمات‌هولناک‪‌،‬در‌ابعاد‌بی‌سابقه‌ای‌بود‪‌،‬دولت‌های‌ملی‌نوين‌نظام‌های‌گسترده‌ای‬

‫از‌خدمات‌درمانی‪‌،‬آموزشی‌و‌رفاهی‌را‌پايه‌ريزی‌کردند‪‌.‬خدمات‌بهداشتی‌باعث‌شد‌تا‬

‫»پاسچندال«‌و‌»وردون«]‪‌[14‬ارزشمند‌جلوه‌کنند‪.‬‬

‫در‌سال‌‪‌۱۹۴۵‬همه‌چيز‌ع^^وض‌ش^^د‪‌.‬اخ^^تراع‌س^^لح‌ها‌هس^^ته‌ای‌تع^^ادل‌ق^^رارداد‬

‫ناسيوناليستی‌را‌قويا‌بر‌هم‌زد‪‌.‬پس‌از‌حادثة‌هيروشيما‌مردم‌ديگر‌هراس‌نداشتند‌که‬

‫ناسيوناليسم‌جنگ‌های‌بيشتری‌به‌راه‌بيندازد‪‌،‬بلکه‌ترس‌جدي^^دی‌نس^^بت‌ب^^ه‌جن^^گ‬

‫هسته‌ای‌در‌آن‌ها‌پديدار‌شد‪‌.‬نابودسازی‌کامل‌روشی‌است‌برای‌هشيار‌ک^^ردن‌ذهن^^ی‬

‫مردم‪‌.‬آنچه‌که‌غیرممکن‌بود‌^‌به‌کمک‌بمب‌اتم‪‌،‬و‌نه‌هي^^چ‌چي^ز‌ک^وچک‌تر‌از‌آن‌^‬

‫متحقق‌شد‌و‌غول‌چراغ‌جادوی‌ناسيوناليسم‌)حداقل‌تا‌نيمه(‌ب^^ه‌درون‌چ^^راغ‌ران^^ده‬
‫‪188‬‬

‫شد‪‌.‬درست‌همان‌طور‌که‌روستائيان‌باس^^تانی‌حوض^^ة‌ني^^ل‪‌،‬وفاداری‌ش^^ان‌را‌از‌طايف^^ة‬

‫محلی‌خود‌به‌پادشاهی‌‌های‌بسيار‌گس^^ترده‌تر‌معط^^وف‌کردن^^د‪‌،‬و‌اي^^ن‌آن‌ه^^ا‌را‌ق^^ادر‬

‫ساخت‌تا‌خطرات‌رود‌را‌مهار‌کنند‪‌،‬در‌عصر‌هسته‌ای‌هم‌يک‌اجتماع‌جهانی‌ب^^ر‌ف^^راز‬

‫ملت‌های‌گوناگون‌به‌تدريج‌شکل‌گرفت‪‌،‬زيرا‌تنها‌چنين‌اجتماعی‌می‌توانست‌اهريمن‬

‫هسته‌ای‌را‌مهار‌کند‪.‬‬

‫در‌کمپين‌رياست‌جمهوری‌آمريکا‪‌،‬در‌سال‌‪‌،۱۹۶۴‬ليندون‌ب^^ی‌جانس^^ون‌آگه^^ی‬

‫تبليغاتی‌معروف‌»گلپ^^ر«‌را‌منتش^^ر‌ک^^رد‪‌،‬ک^^ه‌يک^^ی‌از‌م^^وفقيت‌آميزترين‌آگهی‌ه^^ای‬

‫تبليغاتی‌سالنة‌تلويزيونی‌بود‪‌.‬آگهی‌با‌دختر‌کوچکی‌آغاز‌می‌شود‌که‌در‌حال‌چي^^دن‬

‫و‌شمردن‌پرهای‌يک‌گل‌است‪‌،‬اما‌وقتی‌به‌پر‌دهم‌می‌رسد‪‌،‬ي^^ک‌ص^^دای‌دس^^تگاهی‬

‫مردانه‌صحنه‌را‌پر‌می‌کند‪‌،‬که‌از‌ده‌تا‌صفر‌می‌شمارد‪‌،‬آن‌طور‌ک^ه‌ش^مارش‌معک^وس‬

‫برای‌پرتاب‌يک‌موشک‌را‌اعلم‌می‌کنند‪‌.‬وقتی‌به‌ص^^فر‌می‌رس^^د‪‌،‬تشعش^^ع‌حاص^^ل‌از‬

‫انفجار‌هسته‌ای‌صحنه‌را‌نورانی‌می‌کند‌و‌جانسون‪‌،‬کاندي^^دای‌انتخاب^^اتی‪‌،‬خط^^اب‌ب^^ه‬

‫مردم‌آمريکا‌می‌گويد‪»‌:‬اين‌ها‌شروط‌ما‌هستند‪‌.‬تا‌جهانی‌برپا‌کنيم‌که‌تمام‌کودک^^ان‬

‫خدا‌بتوانند‌در‌آن‌زندگی‌کنند‪‌‌،‬يا‌به‌تاريکی‌فرو‌رويم‪‌.‬ما‌يا‌باي^^د‌هم^^ديگر‌را‌دوس^^ت‬

‫داشته‌باشيم‪‌،‬و‌يا‌اينکه‌بميريم«‪ (۲).‬ما‌می‌خواهيم‌شعار‌»نجنگيد‪‌،‬عشق‌بورزيد«‌را‌ب^^ا‬

‫جنبش‌فرافرهنگی‌اواخر‌دهة‌‪‌۱۹۶۰‬تداعی‌کنيم‪‌،‬اما‌در‌واقع‌اين‌در‌سال‌‪‌۱۹۶۴‬ب^^اور‬

‫پذيرفته‌شده‌ای‌بود‪‌،‬حتی‌در‌ميان‌سياست‌مداران‌جبرگرايی‌مثل‌جانسون‪.‬‬
‫‪189‬‬

‫در‌نتيجه‪‌،‬ناسيوناليسم‌در‌خلل‌جنگ‌سرد‌عقب‌نشينی‌ک^^رد‌و‌ب^^ه‌ي^^ک‌رويک^^رد‬

‫جهانی‌‌به‌سوی‌سياست‌بين‌المللی‌چرخي^^د‪‌،‬و‌وق^^تی‌جن^^گ‌س^^رد‌ب^^ه‌پاي^^ان‌رس^^يد‪،‬‬

‫جهانی‌سازی‌همچون‌يک‌موج‌اغواکننده‌برای‌آينده‌جلوه‌گر‌شد‪‌.‬انتظار‌می‌رف^^ت‌ک^^ه‬

‫بشر‌بايد‌سياست‌ناسيوناليستی‌را‌^‌به‌عنوان‌خاطره‌ای‌از‌گذشته‌های‌دور‪‌،‬که‌بيش^^تر‬

‫خواست‌ساکنين‌ناآگاه‌معدودی‌کشور‌عقب‌مانده‌است‌^‌پش^^ت‌س^^ر‌بگ^^ذارد‪‌.‬ب^^ا‌اي^^ن‬

‫وجود‪‌،‬حوادث‌سال‌های‌اخير‌نشان‌دادند‌که‌ناسيوناليسم‌هنوز‌نفوذ‌قدرتمندی‪‌،‬حتی‬

‫بر‌روی‌شهروندان‌اروپايی‌و‌آمريکايی‌دارد‌^‌حال‌روسيه‪‌،‬هند‌و‌چين‌جای‌خود‌دارد‪.‬‬

‫در‌سراسر‌دنيا‪‌،‬مردم‌بيگانه‌از‌خود‌^‌مقه^^ور‌نيروه^^ای‌بيگ^^انه‪‌،‬و‌نگ^^ران‌از‌سرنوش^^ت‬

‫دستاوردهای‌جامع^^ة‌رف^^اه‪‌،‬بهداش^ت‌و‌آم^^وزش‌^‌معن^^ا‌و‌آرام^^ش‌را‌در‌آغ^^وش‌مل^ت‬

‫جست‌وجو‌می‌کنند‪.‬‬

‫اما‌سؤالی‌که‌توسط‌جانسون‌در‌تبليغات‌گلپر‌مطرح‌شد‪‌،‬حتی‌امروز‌تازگی‌خ^^ود‬

‫را‪‌‌،‬بيش‌از‌سال‌‪‌۱۹۶۴‬حفظ‌کرده‌است‪‌.‬آيا‌دنيايی‌خواهيم‌ساخت‌که‌تم^^ام‌انس^^ان‌ها‬

‫بتوانند‌در‌کنار‌هم‌زندگی‌کنند‪‌،‬و‌يا‌اينکه‌به‌تاريکی‌خواهيم‌رفت؟‌آيا‌دونالد‌ترامپ‪،‬‬

‫تره‌زا‌می‪‌،‬ولديمير‌پوتين‪‌،‬نارندرا‌مودی‌و‌همکاران‌ش^^ان‌دني^^ا‌را‌ب^^ا‌ط^^راوت‌دادن‌ب^^ه‬

‫احساسات‌ملی‌نجات‌می‌دهند‪‌،‬يا‌اينکه‌طغيان‌ناسيوناليستی‌جاری‌ش^^کلی‌از‌ف^^رار‌از‬

‫مشکلت‌جهانی‌دشواری‌است‌که‌ما‌با‌آن‌ها‌روبه‌رو‌هستيم؟‬
‫‪190‬‬

‫چالش‌هسته‌ای‬

‫اجازه‌دهيد‌از‌تهديد‌آشنای‌بشر‌آغاز‌کنيم‪‌:‬جنگ‌هسته‌ای‪‌.‬وق^^تی‌آگه^^ی‌گل^^برگ‌در‬

‫سال‌‪‌۱۹۶۴‬از‌تلويزي^^ون‌پخ^^ش‌ش^^د‪‌،‬يعن^^ی‌دو‌س^^ال‌بع^^د‌از‌بح^^ران‌موش^^کی‌کوب^^ا‪،‬‬

‫نابودسازی‌هسته‌ای‌يک‌تهديد‌بالقوه‌بود‪‌.‬متخصصين‌و‌عوام‌به‌دليل‌اين‌که‌بشر‌فاقد‬

‫درايت‌کافی‌برای‌پيشگيری‌از‌اين‌ويرانی‌است‪‌‌،‬در‌وحش^^ت‌بودن^^د‌و‌تنه^^ا‌سؤال‌ش^^ان‬

‫اين‌بود‌که‌آن‌ويرانی‌نهايی‌دقيقا‌چه‌زمانی‌بعد‌از‌جنگ‌سرد‌فرا‌خواه^^د‌رس^^يد‪‌.‬ام^^ا‬

‫حقيقت‌اين‌بود‌که‌بشر‌از‌چالش‌هس^ته‌ای‌س^رفراز‌بي^رون‌آم^د‪‌.‬آمريکايی‌ه^^ا‪‌،‬اتح^اد‬

‫شوروی‪‌،‬اروپايی‌ها‌و‌چينی‌ها‌مسير‌جغرافيايی‌^‌سياسی‌جهان‌را‌که‌از‌ه^^زاران‌س^^ال‬

‫پيش‌تعيين‌شده‌بود‪‌،‬عوض‌کردند‪‌،‬به‌طوری‌که‌جنگ‌سرد‌با‌خ^^ون‌ريزی‌ان^دکی‌ب^^ه‬

‫پايان‌رسيد‌و‌نظم‌جهانی‌بين‌المللی‌جديد‌عصری‌از‌يک‌صلح‌بی‌سابقه‌را‌با‌خ^^ود‌ب^^ه‬

‫ارمغان‌آورد‪‌.‬نه‌تنها‌از‌جنگ‌هسته‌ای‌جلوگيری‌شد‪‌،‬بلکه‌تم^^ام‌ان^^واع‌جنگ‌ه^^ا‌اف^^ول‬

‫کردند‪‌.‬از‌سال‌‪‌۱۹۴۵‬به‌بعد‪‌،‬محدوده‌های‌مرزی‌به‌غايت‌ان^^دکی‌ب^^ه‌دنب^^ال‌خش^^ونت‬

‫آشکار‌بازترسيم‌شدند‌و‌اکثر‌کشورها‌ديگ^^ر‌از‌جن^^گ‌ب^^ه‌عن^^وان‌ي^^ک‌اب^^زار‌متع^^ارف‬

‫سياسی‌استفاده‌نمی‌کردند‪‌.‬عليرغ^^م‌جنگ‌ه^^ايی‌در‌س^^وريه‪‌،‬اوکرائي^^ن‌و‌چن^^د‌نقط^^ة‬

‫بحرانی‌ديگر‌در‌سال‌‪‌،۲۰۱۶‬عامل‌تلفات‌انس^^انی‌بيش^^تر‌چ^^اقی‪‌،‬س^^وانح‌رانن^^دگی‌ي^^ا‬

‫خودکشی‌بود‌و‌کمتر‌خشونت‌های‌انسانی‪‌(3).‬اين‌شايد‌بزرگ‌ترين‌دستاورد‌سياس^^ی‌و‬

‫اخلقی‌عصر‌بوده‌باشد‪.‬‬
‫‪191‬‬

‫ما‌متأسفانه‌از‌هم‌اکنون‌چنان‌به‌اين‌دستاوردها‌خو‌گرفته‌ايم‌که‌آن‌ه^^ا‌را‌ب^^ديهی‬

‫می‌پنداريم‌و‌از‌طرفی‌هم‌به‌اين‌دليل‌است‌که‌مردم‌به‌خود‌اج^^ازه‌می‌دهن^^د‌ک^^ه‌ب^^ا‬

‫آتش‌بازی‌کنند‪‌.‬روسيه‌و‌آمريکا‌اخيرا‌وارد‌يک‌مسابقة‌تس^^ليحاتی‌جدي^^د‌ش^^ده‌اند‌و‬

‫دستگاه‌های‌آخرالزمانی‌جديدی‌می‌سازند‪‌،‬که‌پيروزی‌های‌به‌سختی‌به‌دس^^ت‌آم^^ده‌را‬

‫زير‌سؤال‌می‌برد‌و‌ما‌را‌به‌آستانة‌نابودسازی‌هس^^ته‌ای‌بازمی‌گردان^^د‪‌(4).‬در‌اي^^ن‌اثن^^اء‬

‫مردم‌ياد‌گرفته‌اند‌که‌ديگر‌نگران‌نباشند‌و‌بمب‌را‌دوست‌داشته‌باشند‌)همانند‌دکتر‬

‫استرنج‌لو(‪‌،‬يا‌اينکه‌فقط‌وجود‌آن‌را‌فراموش‌کرده‌اند‪.‬‬

‫بنابر‌اين‌بحث‌برکسيت‌در‌بريتاني^^ا‌^‌ي^^ک‌ني^^روی‌هس^^ته‌ای‌عظي^^م‌^‌عم^^دتا‌ب^^ه‬

‫سؤالت‌اقتصادی‌و‌مهاجرت‌دامن‌زد‪‌،‬در‌حالی‌که‌دستاورد‌حياتی‌پيم^^ان‌اروپ^^ا‌ب^^رای‬

‫اروپايی‌ها‌و‌صلح‌جهانی‌عمدتا‌ناديده‌گرفته‌شد‪‌.‬فرانسوی‌ها‪‌،‬آلمانی‌ه^^ا‪‌،‬ايتاليايی‌ه^^ا‌و‬

‫بريتانيايی‌ها‌پس‌از‌صدها‌سال‌خون‌ريزی‌های‌وحش^^تناک‌ب^الخره‌نظم^^ی‌را‌به‌وج^^ود‬

‫آوردند‌که‌هماهنگی‌قاره‌ای‌را‌تضمين‌می‌کند‌^‌فقط‌اگر‌مردم‌بريتانيا‌دستی‌به‌روی‬

‫دستگاه‌معجزه‌بکشند‌)تا‌افکار‌را‌به‌واقعيت‌تبديل‌کند(‌‪.‬‬

‫ساختن‌يک‌رژيم‌بين‌المللی‌برای‌جل^وگيری‌از‌جن^گ‌هس^ته‌ای‌و‌تض^مين‌ص^لح‬

‫جهانی‌بسيار‌دشوار‌بود‪‌.‬شکی‌نيست‌که‌ما‌بايد‌اين‌رژيم‌را‌ب^^ا‌ش^^رايط‌تغيي^^ر‌يابن^^دة‬

‫دنيا‌سازگار‌کنيم‪‌،‬مثل‌با‌تکية‌کمتر‌به‌آمريکا‌و‌دادن‌نق^^ش‌بيش^^تری‌ب^^ه‌ق^^درت‌های‬

‫غير‌غربی‪‌،‬مثل‌چين‌و‌هند‪‌(5).‬اما‌رها‌کردن‌اي^^ن‌رژي^^م‌در‌تم^^اميتش‌و‌بازگش^^ت‌ب^^ه‬

‫سياست‌های‌ناسيوناليس^^تی‪‌،‬آزم^^ون‌غيرمس^ئولنه‌ای‌خواه^^د‌ب^ود‪‌.‬درس^ت‌اس^ت‌ک^ه‬
‫‪192‬‬

‫کشورهای‌قرن‌نوزدهم‌آزمون‌های‌ناسيوناليستی‌را‌به‌کار‌بس^^تند‪‌،‬ب^^دون‌آنک^^ه‌تم^^دن‬

‫بشری‌را‌وي^^ران‌کنن^^د‪‌.‬ام^^ا‌اي^^ن‌ب^^ه‌دورة‌قب^^ل‌از‌هيروش^^يما‌برمی‌گ^^ردد‪‌.‬از‌آن‌پ^^س‬

‫سلح‌های‌هسته‌ای‌توان‌خود‌را‌افزاي^^ش‌داده‌و‌م^^اهيت‌بني^^ادی‌جن^^گ‌و‌سياس^^ت‌را‬

‫عوض‌کرده‌اند‪‌.‬تا‌زمانی‌که‌انسان‌ها‌می‌دانند‌که‌چط^^ور‌اوراني^^وم‌و‌پلوتوني^^وم‌را‌غن^^ی‬

‫کنند‪‌،‬بقای‌شان‌بستگی‌به‌مسلط‌کردن‌نیروهای‌بازدارندة‌جنگ‌هسته‌ای‌ب^^ر‌من^^افع‬

‫ملی‌اين‌يا‌آن‌کشور‌است‪‌.‬ناسيوناليست‌های‌متعصبی‌که‌فرياد‌»اول‌ميه^^ن‌م^^ن!«‌را‬

‫سر‌می‌دهند‪‌،‬بايد‌از‌خود‌بپرسند‌که‌آيا‌کشورشان‌به‌تنهايی‌و‌بدون‌وجود‌يک‌نظ^^ام‬

‫استوار‌همکاری‌بين‌المللی‪‌،‬قادر‌به‌حفاظت‌از‌دنيا‌^‌يا‌حتی‌حفاظت‌از‌خودش^ان‌^‌در‬

‫مقابل‌ويران‌سازی‌هسته‌ای‌خواهد‌بود؟‬

‫چالش‌زيست‌محيطی‬

‫بشريت‌در‌دهه‌های‌آتی‌با‌تهديد‌جديدی‌برای‌بقای‌خود‌مواجه‌خواهد‌شد‪‌،‬که‌هنوز‬

‫بر‌روی‌رادارهای‌سياسی‌سال‌ ‪‌۱۹۶۴‬ثبت‌نشده‌بود‪‌،‬و‌اولويت‌بيشتری‌بر‌جنگ‌اتمی‬

‫دارد‪‌:‬فروپاشی‌زيست‌محيطی‪‌.‬انسان‌ها‌در‌جبهه‌ه^^ای‌مختل^^ف‌در‌ح^^ال‌از‌بي^^ن‌ب^ردن‬

‫تعادل‌همه‌جانبة‌کرة‌زيستی‌هستند‪‌.‬م^^ا‌من^^ابع‌ه^^ر‌چ^^ه‌بيش^^تری‌از‌محي^^ط‌زيس^^ت‬

‫می‌گيريم‌و‌در‌ازای‌آن‌مقادير‌هولناکی‌ضايعات‌و‌سموم‌را‌در‌محي^^ط‌زيس^^ت‌تخلي^^ه‬

‫می‌کنيم‪‌،‬و‌به‌اين‌شکل‌ترکيب‌خاک‪‌،‬آب‌و‌هوا‌را‌دگرگون‌می‌کنيم‪.‬‬
‫‪193‬‬

‫ما‌حتی‌به‌سختی‌از‌ابعاد‌ويران‌ساز‌روش‌ه^^ای‌خ^^ود‌ب^^رای‌دره^^م‌ريخت^^ن‌تع^^ادل‬

‫ظريف‌محيط‌زيست‌^‌که‌به‌ميليون‌ها‌سال‌زمان‌لزم‌داشت‌تا‌شکل‌بگيرد‌^‌آگاهيم‪.‬‬

‫برای‌مثال‌به‌مورد‌استفاده‌از‌فسفر‌به‌عنوان‌بارورکننده‪‌،‬توجه‌کنيد‪‌.‬فس^^فر‌در‌ابع^^اد‬

‫کم‌نقش‌حياتی‌برای‌رشد‌نباتات‌دارد‪‌.‬اما‌همين‌فسفر‌در‌ابعاد‌بيش‌از‌ان^^دازه‌س^^می‬

‫می‌شود‪‌.‬مزارع‌صنعتی‌نوين‪‌،‬بر‌پاية‌باروری‌مصنوعی‌مزارع‪‌،‬از‌طريق‌مقادير‌عظيم^^ی‬

‫از‌فسفر‌قرار‌دارد‪‌.‬اما‌زائدة‌آکن^^ده‌از‌فس^^فر‌اي^^ن‌م^^زارع‌متعاقب^^ا‌روده^^ا‪‌،‬درياچه‌ه^^ا‌و‬

‫اقيانوس‌ها‌را‌سمی‌می‌کند‪‌،‬که‌ت^^أثير‌ويرانگ^^ری‌ب^^ر‌زن^^دگی‌موج^^ودات‌دري^^ايی‌دارد‪.‬‬

‫کشاورزی‌که‌در‌آيووا‌ذرت‌می‌کارد‪‌،‬می‌تواند‌سهوا‌ماهی‌های‌خلي^^ج‌مکزي^^ک‌را‌ن^^ابود‬

‫کند‪.‬‬

‫زيستگاه‌های‌حيوانات‌به‌دنبال‌چنين‌فعاليت‌های‌کش^^اورزی‌تخري^ب‌می‌ش^وند‪‌،‬و‬

‫در‌نتيجه‌حيوانات‌و‌نباتات‌آن‌هم‌منقرض‌می‌ش^وند‪‌.‬و‌تم^اميت‌محيط‌ه^ای‌زيس^^تی‬

‫مناطقی‌مثل‌صخره‌های‌ساحلی‌گستردة‌استراليا‌و‌جنگل‌های‌بارانی‌آم^^ازون‌تخري^^ب‬

‫می‌شوند‪‌.‬انسان‌خردمند‌طی‌هزاران‌سال‌به‌عنوان‌يک‌قاتل‌زنجيره‌ای‌زيست‌محيطی‬

‫عمل‌کرده‌است‌و‌اکنون‌به‌عامل‌قتل‌عام‌گستردة‌زيست‌محيطی‌تبديل‌ش^^ده‌اس^^ت‪.‬‬

‫اگر‌همين‌شيوة‌کنونی‌ادامه‌يابد‪‌،‬ما‌نه‌تنها‌با‌نابودی‌اشکال‌گوناگون‌حيات‌در‌ابع^^اد‬
‫)‪(6‬‬
‫گسترده‌روبه‌رو‌خواهيم‌شد‪‌،‬بلکه‌همچنين‌بنيان‌تمدن‌انسانی‌هم‌نابود‌می‌شود‪.‬‬

‫تهديدآميزتر‌از‌همه‌تغييرات‌اقليمی‌اس^^ت‪‌.‬انس^^ان‌ها‌ط^^ی‌ص^^دها‌ه^^زار‌س^^ال‌در‬

‫مکان‌های‌مختلف‌بوده‌اند‌و‌از‌دوران‌های‌يخبن^^دان‌و‌گرم^^ايش‌بی‌ش^^ماری‌ج^^ان‌به‌در‬
‫‪194‬‬

‫برده‌اند‪‌.‬با‌اين‌وجود‪‌،‬کشاورزی‪‌،‬شهر‌ها‌و‌جوامع‌پيچيده‌بي^^ش‌از‌ده‌ه^^زار‌س^^ال‌دوام‬

‫نداشته‌اند‪‌.‬طی‌اين‌دوره‪‌،‬که‌به‌هالوسين‌معروف‌است‪‌،‬ش^^رايط‌اقليم^^ی‌زمي^^ن‌نس^^بتا‬

‫ثابت‌بوده‌است‪‌.‬هر‌انحراف^ی‌از‌معياره^^ای‌هالوس^^ين‌گوي^^ای‌نق^ش‌جوام^^ع‌انس^انی‌‌و‬

‫چالش‌های‌عظيم‌ساختة‌دست‌بشر‌است‌که‌هرگز‌با‌آن‌ه^^ا‌روبه‌رو‌نب^^وده‌‌اس^^ت‪‌.‬اي^^ن‬

‫شبيه‌انجام‌يک‌آزمايش‌پايان‌ناپذير‌بر‌ميلياردها‌خوک‌گينه‌ای‌است‪‌.‬حتی‌اگر‌تم^^دن‬

‫انسانی‌سرانجام‌خود‌را‌با‌اين‌شرايط‌جديد‌سازگار‌می‌کنند‪‌،‬باز‌کسی‌نمی‌داند‌ک^^ه‌در‬

‫اين‌روند‌سازگاری‌چه‌تعداد‌قرار‌است‌قربانی‌شوند‪‌.‬‬

‫اين‌آزمايش‌وحشتناک‌از‌هم‌اکنون‌آغاز‌شده‌اس^^ت‪‌.‬تغيي^^رات‌اقليم^^ی‪‌،‬ک^^ه‌ي^^ک‬

‫آيندة‌محتوم‌است‌^‌در‌تفاوت‌با‌جنگ‌هسته‌ای‌^‌واقعيتی‌ح^^ی‌و‌حاض^^ر‌اس^^ت‪‌.‬ي^^ک‬

‫توافق‌علمی‌وج^^ود‌دارد‌ک^^ه‌می‌گوي^^د‌فعاليت‌ه^^ای‌انس^^انی‪‌،‬به‌وي^^ژه‌انتش^^ار‌گازه^^ای‬

‫گلخانه‌ای‪‌،‬مثل‌دی‌اکسيدکربن‪‌،‬در‌حال‌ايجاد‌تغيي^^رات‌اقليم^^ی‌در‌ابع^^ادی‌ترس^^ناک‬

‫است‪‌ (7).‬هيچ‌کسی‌دقيقا‌نمی‌داند‌که‌چه‌مقدار‌دی‌اکسيدکربن‌در‌ادام^^ه‌می‌توان^^د‌در‬

‫فضا‌منتشر‌شود‪‌،‬بدون‌آن‌که‌موجب‌بروز‌يک‌فاجعة‌طبيعی‌برگشت‌ناپذير‌ش^^ود‪‌.‬ام^^ا‬

‫برآورد‌های‌علمی‌به‌دست‌آمده‌نشان‌می‌دهند‌که‌اگر‌ما‌انتشار‌گازه^^ای‌گلخ^^انه‌ای‌را‪،‬‬

‫طی‌بيست‌سال‌آينده‪‌،‬به‌ميزان‌چشم‌گيری‌پايين‌نياوريم‪‌،‬دمای‌متوسط‌کرة‌زمين‌تا‬

‫بيش‌از‌دو‌درجة‌سانتيگراد‌بال‌خواهد‌رفت‪‌(8)،‬که‌منجر‌به‌گسترش‌بيابان‌ها‪‌،‬ن^^ابودی‬

‫کوه‌های‌يخی‪‌،‬بال‌آمدن‌آب‌اقيانوس‌ها‌و‌حوادث‌پی‌درپی‌آب‌و‌ه^^وايی‌ش^^ديد‪‌،‬مث^^ل‬

‫طوفان‌ها‌و‌گردبادها‌خواهد‌شد‪‌.‬اين‌تغييرات‌به‌نوبة‌خود‌باعث‌متوقف‌شدن‌توليدات‬
‫‪195‬‬

‫کشاورزی‌خواهند‌شد‪‌،‬شهرها‌زير‌آب‌خواهند‌رفت‪‌،‬بخش‌های‌عظيمی‌از‌جه^ان‌غي^ر‬

‫قابل‌سکونت‌خواهند‌شد‪‌،‬و‌موجب‌مهاجرت‌صدها‌ميليون‌پناهن^^ده‌در‌جس^^ت‌وجوی‬
‫)‪(9‬‬
‫محلی‌برای‌سکونت‌خواهد‌شد‪.‬‬

‫علوه‌بر‌اين‪‌،‬ما‌به‌سرعت‌به‌تعدادی‌نقاط‌اوج‌نزديک‌می‌شويم‌که‌در‌ورای‌آن‌ها‬

‫حتی‌يک‌کاهش‌چشم‌گير‌در‌انتشار‌گازهای‌گلخانه‌ای‌هم‌برای‌معکوس‌کردن‌رون^^د‬

‫فجايع‌جهانی‌کفايت‌نخواهد‌کرد‪‌.‬برای‌مثال‪‌،‬اگر‌گرمايش‌جه^^انی‌ليه‌ه^^ای‌يخ‌ه^^ای‬

‫قطبی‌را‌ذوب‌کند‪‌،‬نور‌خورشيد‌کم‌تری‌از‌سيارة‌زمين‌به‌فضای‌بيرون‌خارج‌خواه^^د‬

‫شد‪‌.‬اين‌بدين‌معنا‌خواهد‌بود‌که‌سياره‌گرمای‌بيشتری‌را‌جذب‌می‌کند‪‌،‬دما‌باز‌ه^^م‬

‫بالتر‌می‌رود‪‌،‬و‌ذوب‌شدن‌يخ‌ها‌شدت‌بيشتری‌می‌گيرد‪‌.‬وقتی‌تداوم‌اي^^ن‌وض^^عيت‌از‬

‫يک‌مرز‌بحرانی‌عبور‌می‌کند‪‌،‬نيروی‌متراکم‌غيرقابل‌مقاومتی‌را‌به‌وجود‌خواه^^د‌آورد‬

‫که‌تمامی‌يخ‌های‌مناطق‌قطبی‌را‌ذوب‌خواهد‌کرد‪‌،‬حتی‌اگر‌ما‌سوخت‌زغال‌س^^نگ‪،‬‬

‫نفت‌و‌گاز‌را‌متوقف‌کنيم‪‌.‬بنابر‌اين‌کافی‌نيست‌که‌فقط‌به‌خطراتی‌ک^^ه‌در‌پي^^ش‌رو‬

‫داريم‌واقف‌باشيم‪‌.‬از‌اين‌رو‌بسيار‌حياتی‌است‌که‌ما‌حقيقت^^ا‌همين الن‌ک^^اری‌در‬

‫اين‌رابطه‌انجام‌دهيم‪.‬‬

‫ناسيوناليسم‌کجا‌با‌اي^ن‌تص^^وير‌هش^^داردهنده‌تط^^بيق‌ميياب^^د؟‌آي^^ا‌ناسيوناليس^^م‬

‫پاسخی‌برای‌تهديد‌زيست‌محيطی‌دارد؟‌آيا‌ملتی‌^‌حال‌هر‌چه‌قدرتمند‌^‌وجود‌دارد‬

‫که‌بتواند‌به‌تنهايی‌گرمايش‌جهانی‌را‌متوقف‌کند؟‌کشورها‪‌،‬هر‌کدام‌به‌س^^هم‌خ^^ود‪،‬‬

‫قطعا‌می‌توانند‌انواع‌گوناگونی‌از‌سياست‌های‌سبز‌اتخاذ‌کنن^^د‪‌،‬ک^^ه‌بس^^ياری‌از‌آن‌ه^^ا‬
‫‪196‬‬

‫می‌تواند‌دارای‌اهميت‌اقتصادی‌و‌زيست‌محيطی‌باشد‪‌.‬دولت‌ه^^ا‌می‌توانن^^د‌ب^^ر‌انتش^^ار‬

‫کربن‌ماليات‌وضع‌کنند‪‌،‬هزينه‌های‌جانبی‌به‌بهای‌نفت‌و‌گ^^از‌اض^^افه‌کنن^^د‪‌،‬ق^^وانين‬

‫زيست‌محيطی‌توانمندتری‌وضع‌کنند‪‌،‬حمایت‌های‌اقتصادی‌از‌صنايع‌آلوده‌کننده‌را‬

‫قطع‌کنند‌و‌انگيزه‌های‌انتخاب‌انرژی‌تجديدپذير‌را‌تقويت‌کنن^^د‪‌.‬دولت‌ه^^ا‌همچني^^ن‬

‫می‌توانن^^د‌س^^رمايه‌گذاری‌بيش^^تری‌ب^^ر‌تحقيق^^ات‌و‌تکام^^ل‌فن‌آوری‌‌ه^^ای‌انقلب^^ی‬

‫زيست‌محيطی‌بکنن^^د‪‌،‬مثل‌ن^^وعی‌»پ^^روژة‌مانهات^^ان«]‪‌[15‬زيس ^ت‌محيطی‪‌.‬می‌ت^^وان‌از‬

‫فن‌آوری‌‌موتور‌احتراق‌درونی‌برای‌بسياری‌از‌پيش^^رفت‌هايش‌ط^^ی‌‪‌۱۵۰‬س^^الة‌اخي^^ر‬

‫تشکر‌کرد‪‌.‬اگر‌ما‌بخواهيم‌يک‌محيط‌زيست‌مادی‌و‌اقتصادی‌استوار‌داش^^ته‌باش^^يم‪،‬‬

‫بايد‌اکنون‌موتور‌اح^تراق‌درون^ی‌را‌بازنشس^ته‌کني^^م‌و‌ج^ای‌آن‌را‌ب^ه‌فن‌آوری‌‌ه^ای‬
‫)‪(10‬‬
‫جديدی‌بدهيم‌که‌از‌سوخت‌های‌فسيلی‌استفاده‌نمی‌کنند‪.‬‬

‫در‌کنار‌منابع‌انرژی‌جايگزين‪‌،‬پيشرفت‌های‌فن^^ی‌می‌توانن^^د‌در‌عرص ^ه‌های‌ديگ^^ر‬

‫بسيار‌مفيد‌باشند‪‌.‬برای‌مثال‌می‌توان‌به‌متحول‌کردن‌بالقوة‌»گوش^^ت‌تمي^^ز«‌ت^^وجه‬

‫نشان‌داد‪‌.‬در‌حال‌حاضر‌ص^^نعت‌گوش^^ت‌ن^^ه‌تنه^^ا‌ب^^اعث‌رن^^ج‌و‌ش^^کنجة‌ميليارده^^ا‬

‫موجودی‌می‌شود‌که‌احساس‌دارند‌و‌درد‌را‌حس‌می‌کنن^^د‪‌،‬بلک^^ه‌همچني^^ن‌يک^^ی‌از‬

‫عوامل‌کليدی‌گرم^^ايش‌جه^^انی‌اس^^ت‪‌.‬اي^^ن‌ص^^نعت‌يک^ی‌از‌مص^^رف‌کنندگان‌اص^^لی‬

‫آنتی‌بيوتيک‌ها‌و‌سموم‌و‌يکی‌از‌بزرگ‌ترين‌آلوده‌کنندگان‌هوا‪‌،‬زمين‌و‌آب‌ها‌است‪‌.‬بر‬

‫اساس‌گزارش‌»مؤسسة‌مهندسين‌فنی«‪‌،‬توليد‌هر‌کيلوگرم‌گوش^^ت‌گ^^او‌ب^^ه‌‪۱۵۰۰۰‬‬
‫‪197‬‬

‫ليتر‌آب‌تازه‌نياز‌دارد‪‌،‬در‌حالی‌که‌توليد‌يک‌کيلوگرم‌سيب‌زمينی‌ب^^ه‌‪‌۲۸۷‬لي^^تر‌آب‬
‫)‪(11‬‬
‫نياز‌دارد‪.‬‬

‫فشار‌بر‌محيط‌زيست‌با‌افزايش‌سطح‌رفاهی‌برای‌کشورهايی‌مثل‌چين‌و‌برزي^^ل‬

‫باز‌هم‌بيشتر‌خواهد‌شد‪‌،‬زيرا‌امکانی‌را‌برای‌ميليون‌ها‌انسان‌ديگر‌فراهم‌می‌کن^^د‌ت^^ا‬

‫در‌وعده‌های‌منظم‌گوشت‌گاو‌را‌جايگزين‌سيب‌زمينی‌کنند‪‌.‬قانع‌ک^^ردن‌چينی‌ه^^ا‌و‬

‫برزيلی‌ها‌برای‌خودداری‌از‌خوردن‌کباب‪‌،‬همبرگر‌و‌سوسيس‌می‌تواند‌مشکل‌باش^^د‌^‬

‫حال‌اشاره‌ای‌به‌آمريکايی‌ها‌و‌آلمانی‌ها‌نمی‌کنيم‪‌.‬اما‌چه‌خواهد‌ش^^د‌اگ^^ر‌مهندس^^ين‬

‫راهی‌بيابند‌تا‌با‌کشت‌سلول‌‌گوشت‌توليد‌کنيم؟‌اگر‌همبرگر‌می‌خواهيد‪‌،‬فقط‌ک^^افی‬

‫است‌همبرگر‌کشت‌کنيد‌و‌از‌پرورش‌و‌کشتار‌يک‌گ^^او‌کام^^ل‌)و‌حم^^ل‌لش^^ة‌او‌ب^^ه‬

‫مسافت‌هزاران‌کيلومتر(‌صرف‌نظر‌کنيد‪.‬‬

‫اين‌ممکن‌است‌علمی‌^‌تخيلی‌جلوه‌کند‪‌،‬اما‌در‌سال‌‪‌۲۰۱۳‬اولين‌همبرگر‌تمي^^ز‬

‫از‌کشت‌سلول‌‌توليد‌شد‌و‌استفاده‌ش^^د‪‌.‬به^^ای‌آن‌‪‌۳۳۰‬ه^^زار‌دلر‌ب^^ود‪‌.‬چه^^ار‌س^^ال‬

‫تحقيق‌و‌توسعه‌اين‌قيمت‌را‌تا‌‪‌۱۱‬دلر‌برای‌هر‌همبرگر‌پايين‌آورد‌و‌انتظ^^ار‌می‌رود‬

‫که‌طی‌دهة‌آتی‌توليد‌صنعتی‌گوشت‌تميز‌ارزان‌تر‌از‌گوشت‌قصابی‌باشد‪‌.‬اين‌تح^^ول‬

‫فنی‌می‌تواند‌ميلياردها‌حي^^وان‌را‌از‌ي^ک‌زن^دگی‌نکبت‌ب^ار‌نج^^ات‌ده^^د‪‌،‬و‌همچني^^ن‬

‫می‌تواند‌ميليارها‌انسان‌را‌که‌از‌سوء‌تغذيه‌رنج‌می‌برند‪‌،‬از‌گرسنگی‌برهاند‪‌،‬و‌همزمان‬
‫)‪(12‬‬
‫می‌تواند‌از‌فروپاشی‌زيست‌محيطی‌جلوگيری‌کند‪.‬‬
‫‪198‬‬

‫بنابر‌اين‌کارهای‌زيادی‌وجود‌دارد‌که‌دولت‌ها‪‌‌،‬شرکت‌ها‌و‌افراد‌می‌توانن^^د‌انج^^ام‬

‫دهند‪‌،‬تا‌از‌تغييرات‌اقليمی‌جلوگيری‌کنن^د‪‌.‬ام^ا‌اق^دام‌م^ؤثر‌باي^د‌در‌س^طح‌جه^انی‬

‫صورت‌گيرد‪‌.‬تا‌جايی‌که‌به‌شرايط‌اقليمی‌مربوط‌می‌شود‪‌،‬کش^^ورها‌ب^^الترين‌مرج^^ع‬

‫اقتدار‌نيستند‪‌.‬آن‌ها‌نيازمند‌همکوشی‌از‌طرف‌تمامی‌م^^ردم‌دني^^ا‌هس^^تند‪‌.‬جمه^^وری‬

‫کی‌ريباتی‌^‌ملتی‌در‌جزيره‌ای‌در‌اقيانوس‌آرام‌^‌می‌تواند‌انتشار‌گاز‌گلخانه‌ای‌خود‌را‬

‫به‌صفر‌تقليل‌دهد‪‌،‬اما‌با‌اين‌وجود‌^‌چنانچه‌کش^^ورهای‌ديگ^^ر‌از‌اي^^ن‌اق^^دام‌پي^^روی‬

‫نکنند‌^‌در‌امواج‌فزايندة‌اين‌گازها‌غ^^رق‌ش^^ود‪‌.‬کش^^ور‌چ^^اد‌می‌توان^^د‌ب^^ر‌روی‌تم^^ام‬

‫پشت‌بام‌هايش‌سلول‌های‌خورشيدی‌نصب‌کند‪‌،‬اما‌با‌اين‌وجود‪‌،‬به‌دليل‌سياست‌های‬

‫غيرمسئولنة‌زيست‌محيطی‌کشورهای‌دور‪‌،‬به‌بيابان‌خشکی‌بدل‌شود‪‌.‬حتی‌ملت‌های‬

‫قدرت‌مندی‌مثل‌چين‌و‌ژاپن‌هم‌در‌عرصة‌زيست‌محيطی‌به‌تنهايی‌مقت^^در‌نيس^^تند‪.‬‬

‫چينی‌ها‌و‌ژاپنی‌ها‪‌،‬برای‌حفاظت‌از‌شانگهای‪‌،‬هنگ‌کنگ‌و‌توکيو‌در‌مقابل‌سيل‌های‬

‫ويرانگر‪‌،‬بايد‌دولت‌های‌روس^^يه‌و‌آمريک^^ا‌را‌ق^^انع‌کنن^^د‌ت^^ا‌از‌رويک^^رد‌»کس^^ب‌و‌ک^^ار‬

‫معمول«‌دوری‌کنند‪.‬‬

‫انزواطلبی‌ناسيوناليستی‌در‌زمينة‌تغييرات‌اقليمی‌شايد‌حتی‌خطرناک‌تر‌از‌زمينه‬

‫جنگ‌هسته‌ای‌باشد‪‌.‬در‌يک‌جنگ‌هسته‌ای‌تمام‌عيار‌تمام‌ملت‌ها‌محکوم‌به‌ن^^ابودی‬

‫می‌شوند‪‌،‬پس‌تمام‌ملت‌ها‌سهم‌برابری‌در‌جلوگيری‌از‌آن‌دارند‪‌.‬اما‌گرمايش‌جه^^انی‬

‫ممکن‌است‌تأثير‌متفاوتی‌بر‌ملت‌های‌مختلف‌داشته‌باشد‪‌.‬بعضی‌کشورها‪‌،‬به‌خصوص‬

‫روسيه‪‌،‬ممکن‌است‌در‌واقع‌از‌آن‌سود‌ببرند‪‌.‬روسيه‌سواحل‌معدودی‌دارد‪‌،‬بن^^ابر‌اي^^ن‬
‫‪199‬‬

‫برای‌بال‌آمدن‌س^^طح‌دريا‌ه^^ا‌نگران^^ی‌بس^^يار‌کم^^تری‌از‌چي^^ن‌و‌کی‌ريب^^اتی‌دارد‪‌.‬در‬

‫حالی‌که‌دمای‌بالتر‌ممکن‌است‌چاد‌را‌به‌بيابانی‌تبديل‌کند‪‌،‬همزمان‌س^^يبری‌را‌ب^^ه‬

‫منطقة‌حاصلخيزی‌بدل‌کند‪‌.‬به‌علوه‪‌،‬وقتی‌يخ‌ها‌در‌سيبری‌ذوب‌می‌شوند‪‌،‬درياهای‬

‫قطب‌شمال‪‌،‬تحت‌تسلط‌روسيه‪‌،‬ممکن‌است‌به‌شريان‌تجارت‌جهانی‌تبديل‌ش^^وند‌و‬
‫)‪(13‬‬
‫کامچاتکا‌ممکن‌است‌جای‌سنگاپور‌را‌به‌عنوان‌تقاطع‌جهانی‌بگيرد‪.‬‬

‫به‌همين‌شکل‪‌،‬برای‌جايگزينی‌منابع‌انرژی‌تجديدپذير‌به‌ج^^ای‌س^^وخت‌فس^^يل‬

‫ممکن‌است‌تقاضا‌از‌بعضی‌کشورها‌بيشتر‌از‌ديگر‌کشورها‌باشد‪‌.‬چي^^ن‪‌،‬ژاپ^^ن‌و‌ک^^رة‬

‫جنوبی‌وابسته‌به‌حجم‌عظيمی‌از‌واردات‌نفت‌و‌گاز‌هستند‪‌.‬آن‌ها‌برای‌خلص‌ش^^دن‬

‫از‌اين‌بار‌سنگين‌خوشنود‌خواهند‌شد‪‌.‬روسيه‪‌،‬ايران‌و‌عربستان‌س^^عودی‌وابس^^ته‌ب^^ه‬

‫صدور‌نفت‌و‌گاز‌هستند‪‌.‬پس‌اگر‌نفت‌و‌گاز‌ناگهان‌جای‌خود‌را‌به‌نور‌خورشيد‌و‌باد‬

‫بدهند‪‌،‬اقتصاد‌اين‌کشورها‌درهم‌خواهد‌ريخت‪.‬‬

‫در‌نتيجه‪‌،‬هنگامی‌که‌کشورهايی‌مثل‌چي^^ن‪‌،‬ژاپ^^ن‌و‌کی‌ريب^^اتی‌تلش‌می‌کنن^^د‬

‫انتشار‌جهانی‌کربن‌را‌هر‌چه‌سريع‌تر‌پايين‌بياورند‪‌،‬ملت‌های‌ديگ^^ری‌مث^^ل‌روس^^يه‌و‬

‫ايران‌ممکن‌است‌اشتياق‌بسيار‌کمتری‌برای‌اين‌کار‌داشته‌باشند‪‌.‬ناسيوناليس^^ت‌ها‌‐‬

‫حتی‌در‌کشورهايی‌مثل‌آمريکا‪‌،‬ک^^ه‌ب^^ه‌دنب^^ال‌گرم^^ايش‌جه^^انی‌متحم^^ل‌ض^^ررهای‬

‫بس^^ياری‌می‌ش^^وند‌‐‌در‌تش^^خيص‌و‌ب^^رآورد‌خطره^^ا‌می‌توانن^^د‌بس^^يار‌تنگ‌نظران^^ه‌و‬

‫خودمحور‌عمل‌کنند‪‌.‬يک‌مثال‌کوچک‪‌،‬اما‌گويا‌م^^وردی‌اس^^ت‌ک^^ه‌در‌آن‌آمريک^^ا‌در‬

‫ژانوية‌‪‌۲۰۱۸‬برای‌حمايت‌از‌توليدکنن^^دگان‌آمريک^^ايی‌س^^لول‌های‌خورش^^يدی‪‌،‬ي^^ک‬
‫‪200‬‬

‫تعرفة‌گمرکی‌‪‌۳۰‬درصدی‌بر‌سلول‌های‌خورشيدی‌خارجی‌تحمي^^ل‌ک^^رد‪‌،‬و‌اي^^ن‌ب^^ه‬
‫)‪(14‬‬
‫بهای‌کاهش‌سرعت‌چرخش‌به‌انرژی‌تجديدپذير‌تمام‌شد‪.‬‬

‫بمب‌اتم‌خطری‌آشکار‌و‌فوری‌جلوه‌می‌کند‪‌،‬که‌کسی‌نمی‌تواند‌آن‌را‌انکار‌کن^^د‪.‬‬

‫اما‌بر‌خلف‌اين‪‌،‬گرمايش‌جهانی‌تهديدی‌مبهم‌و‌غير‌فوری‌می‌نمايد‪‌.‬هر‌زم^^انی‌ک^^ه‬

‫ملحظات‌زيست‌محيطی‌درازمدت‌برخی‌ايثاره^^ای‌کوتاه‌م^^دت‌و‌ناخوش^^ايند‌را‌طل^^ب‬

‫می‌کنند‪‌،‬ممکن‌است‌ناسيوناليست‌ها‌ابتدا‌مجذوب‌مصالح‌ملی‌فوری‌شوند‌و‌به‌خ^^ود‬

‫اطمينان‌دهند‌که‌در‌آينده‌هم‌می‌توانند‌نسبت‌به‌محي^^ط‌زيس^^ت‌نگ^^ران‌باش^^ند‪‌،‬ي^^ا‬

‫اينکه‌آن‌را‌به‌عهدة‌ديگران‌بگذارند‪‌.‬گزينة‌ديگر‌اي^^ن‌اس^^ت‌ک^^ه‪‌،‬خيل^^ی‌س^^اده‪‌،‬اي^^ن‬

‫مشکل‌را‌انکار‌کنند‪‌.‬تصادفی‌نيست‌ک^^ه‌ش^^کاکيت‌ناسيوناليس^^تی‌در‌م^^ورد‌تغيي^^رات‬

‫اقليمی‌جايگاه‌خاصی‌در‌حقوق‌ناسيوناليستی‌می‌يابد‪‌.‬ش^^ما‌ب^^ه‌ن^^درت‌می‌بيني^^د‌ک^^ه‬

‫سوسياليست‌های‌چپ‌گرا‌ادعا‌کنند‌که‌»تغييرات‌اقليمی‌يک‌ترفند‌چين^^ی‌اس^^ت«‪‌.‬از‬

‫آنج^^ا‌ک^^ه‌هي^^چ‌پاس^^خ‌مل^^ی‌ب^^ه‌مش^^کل‌گرم^^ايش‌جه^^انی‌وج^^ود‌ن^^دارد‪‌،‬برخ^^ی‌از‬

‫سياست‌مداران‌ناسيوناليست‌ترجيح‌می‌دهند‌چنين‌باور‌کنند‌که‌چنين‌مشکلی‌اساسا‬
‫)‪(15‬‬
‫وجود‌ندارد‪.‬‬

‫چالش‌فنی‬

‫ممکن‌است‌چالش‌های‌مشابهی‌جای‌بهانه‌ه^^ای‌ناسيوناليس^^تی‌را‌بگيرن^^د‪‌،‬مث^^ل‌ي^^ک‬

‫تهديد‌وجودی‌سوم‌در‌قرن‌بيست‌و‌يکم‪‌:‬نوين‌سازی‌فنی‪‌.‬به‌طوری‌ک^^ه‌در‌فص ^ل‌های‬
‫‪201‬‬

‫پيشين‌ديديم‪‌،‬آميزش‌داده‌فن‌آوری‌و‌زيست‌فن‌آوری‌راه‌را‌برای‌انبوهی‌از‌سناريوهای‬

‫آخرالزمانی‌باز‌می‌کند‪‌،‬از‌ديکتاتوری‌های‌ارق^^ام‌گرفت^^ه‌ت^^ا‌ظه^^ور‌ي^^ک‌طبق^^ة‌جه^^انی‬

‫بی‌مصرف‪.‬‬

‫پاسخ‌ناسيوناليستی‌به‌اين‌تهديدات‌چيست؟‬

‫هيچ‌پاسخ‌ناسيوناليستی‌وج^^ود‌ن^دارد‪‌.‬دول^^ت‌مل^^ی‪‌،‬همچ^^ون‌در‌م^ورد‌تغيي^^رات‬

‫اقليمی‪‌،‬گزينة‌نامناسبی‌برای‌پرداختن‌به‌اين‌تهديد‌است‪‌.‬از‌آنجا‌که‌تحقيق‌و‌توسعه‬

‫در‌انحصار‌هيچ‌کشوری‌نيست‪‌،‬حتی‌ابرقدرت‌هايی‌مثل‌آمريکا‌ه^^م‌نمی‌توانن^^د‌آن‌را‬

‫در‌انحصار‌خود‌گيرند‪‌.‬اگر‌دولت‌آمريکا‌مهندسی‌جنين‌انس^انی‌را‌ممن^وع‌کن^د‪‌،‬اي^ن‬

‫مانع‌از‌آن‌نخواهد‌شد‌تا‌محققين‌چينی‌دست‌اندر‌ک^^ار‌اي^^ن‌تحقيق^^ات‌ش^^وند‪‌.‬و‌اگ^^ر‬

‫نتيجة‌اين‌تحقيقات‌برای‌چين‌نوعی‌برتری‌نظامی‌يا‌اقتصادی‌حياتی‌به‌دنبال‌داشته‬

‫باشد‪‌،‬آمريکا‌ترغيب‌می‌شود‌تا‌ممنوعيت‌خود‌را‌لغو‌کند‪‌.‬به‌خص^^وص‌در‌ي^^ک‌دني^^ای‬

‫رقابت‌جوی‌بيگانه‌ستيز‪‌،‬اگر‌حتی‌يک‌کشور‌واحد‌تصميم‌بگيرد‌ي^^ک‌راه‌»خط^^ر‌ب^^ال‪،‬‬

‫سود‌بال«‌را‌در‌پيش‌بگيرد‪‌،‬کشورهای‌ديگر‌هم‌ناچار‌می‌ش^^وند‌همي^^ن‌راه‌را‌برون^^د‪،‬‬

‫زيرا‌هيچ‌کس‌استطاعت‌آن‌را‌ندارد‌تا‌از‌ق^^افله‌عق^^ب‌بمان^^د‪‌.‬ب^رای‌جل^^وگيری‌از‌ي^^ک‬

‫چنين‌مسابقة‌تمام‌عياری‪‌،‬بشريت‌شايد‌احتياج‌به‌نوعی‌هويت‌و‌وفادار‌جهانی‌داشته‬

‫باشد‪.‬‬

‫به‌علوه‪‌،‬آنجا‌که‌جنگ‌هسته‌ای‌و‌تغييرات‌اقليمی‌تنها‌بقای‌مادی‌بشر‌را‌تهدي^^د‬

‫می‌کند‪‌،‬نوين‌سازی‌فنی‌ممکن‌است‌خود‌ماهيت‌انسانی‌را‌تغيير‌دهد‌و‌از‌اي^^ن‌رو‌در‬
‫‪202‬‬

‫عميق‌ترين‌باورهای‌اخلقی‌و‌دينی‌انسان‌ها‌تنيده‌ش^^ود‪‌.‬در‌ح^^الی‌که‌هم^^ه‌در‌م^^ورد‬

‫ضرورت‌جلوگيری‌از‌جنگ‌هسته‌ای‌و‌فروپاشی‌زيست‌محيطی‌با‌هم‌توافق‌دارند‪‌،‬ام^^ا‬

‫انسان‌ها‌در‌مورد‌چگونگی‌استفاده‌از‌زيست‌مهندسی‌و‌هوش‌مصنوعی‌ب^^رای‌متح^^ول‬

‫کردن‌انسان‌و‌به‌وجود‌آوردن‌اشکال‌جديدی‌از‌زندگی‪‌،‬آراء‌بسيار‌متفاوتی‌دارند‪‌.‬اگر‬

‫بشر‌درتدبير‌خود‌برای‌هدايت‌دستورالعمل‌های‌پذيرفته‌شدة‌اخلق^^ی‌جه^^انی‌موف^^ق‬

‫نشود‪‌،‬راه‌را‌برای‌دکتر‌فرانک‌شتاين‌باز‌خواهد‌کرد‪.‬‬

‫وقتی‌پای‌تدوين‌يک‌چنين‌راهنمای‌اخلقی‌به‌ميان‌می‌آيد‪‌،‬ناسيوناليسم‌بيش‌از‬

‫هر‌چيز‌از‌خي^^ال‌پردازی‌درمی‌مان^^د‪‌.‬ناسيوناليس ^ت‌ها‌ط^^ی‌قرن‌ه^^ا‌در‌ق^^الب‌مق^^ولت‬

‫تخاصمات‌ارضی‌انديشيده‌اند‪‌،‬در‌حالی‌که‌انقلبات‌فنی‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌به‌واقع‌بايد‬

‫در‌ابعاد‌کهکشانی‌درک‌شوند‪‌.‬پس‌از‌‪‌۴‬ميلي^^ارد‌س^^ال‌زن^^دگی‌موج^^ودات‌زن^^ده‪‌،‬ک^^ه‬

‫توسط‌انتخاب‌طبيعی‌به‌وجود‌آمده‪‌،‬اکنون‌علم‌به‌عصر‌زندگی‌موجودات‌غير‌زنده‌پ^^ا‬

‫می‌گذارد‪‌،‬که‌از‌راه‌طراحی‌هوشمند‌شکل‌می‌گيرد‪.‬‬

‫انسان‌خردمند‌احتمال‌در‌اين‌روند‌از‌بين‌خواهد‌رفت‪‌.‬امروزه‌ما‌هنوز‌ميمون‌های‬

‫وابسته‌به‌خانوادة‌انسان‌هستيم‪‌.‬ساختار‌بدنی‪‌،‬قابليت‌ه^^ای‌جس^^مانی‌و‌اس^^تعدادهای‬

‫ذهنی‌ما‌هنوز‌با‌نئاندرتال‌ها‌و‌شامپانزه‌ها‌مشترک‌است‪‌.‬ن^ه‌تنه^^ا‌دس^^تان‪‌،‬چش^م‌ها‌و‬

‫مغز‌ما‪‌،‬بلکه‌همچنين‌هوس‌ها‪‌،‬عش^^ق‪‌،‬عص^^بانيت‌و‌پيون^^دهای‌اجتم^^اعی‌م^^ا‌آش^^کارا‬

‫انسانی‌است‪‌.‬ترکيب‌زيست‌فن‌آوری‌و‌هوش‌مصنوعی‪‌،‬ط^^ی‌يک^^ی‌دو‌س^^ده‪‌،‬می‌توان^^د‬

‫منجر‌به‌رفتارهای‌جسمی‪‌،‬مادی‌و‌ذهنی‌شود‪‌،‬که‌تماما‌از‌کالبد‌انسانی‌رها‌خواهن^^د‬
‫‪203‬‬

‫شد‪‌.‬گروهی‌گمان‌می‌کنند‌که‌حتی‌هشياری‌هم‌می‌تواند‌از‌هر‌ساختار‌موج^ود‌زن^ده‬

‫جدا‌شود‌و‌آزاد‌از‌هر‌قالب‌مادی‌و‌زيستی‌در‌فضای‌سايبری‌سير‌کند‪‌.‬از‌طرف‌ديگ^^ر‬

‫ما‌بايد‌شاهد‌جداسازی‌تمام‌عيار‌هوش‌از‌هشياری‌باش^^يم‌و‌تح^^ول‌ه^^وش‌مص^^نوعی‬

‫می‌تواند‌منجر‌به‌دنيايی‌شود‌که‌تحت‌تسلط‌موجوديت‌های‌فوق‌هوشمند‪‌،‬ام^^ا‌تمام^^ا‬

‫فاقد‌هشياری‌باشد‪.‬‬

‫آيا‌ناسيوناليسم‌اسرائيلی‪‌،‬روسی‌يا‌فرانسوی‌چ^^ه‌چي^^زی‌ب^^رای‌گفت^^ن‌دارد؟‌اگ^^ر‬

‫بخواهيم‌انتخاب‌خردمندانه‌ای‌در‌بارة‌آيندة‌زن^^دگی‌بکني^^م‪‌،‬مل^^زم‌هس^^تيم‌از‌بين^^ش‬

‫ناسيوناليستی‌فراتر‌رويم‌و‌چيزها‌را‌از‌يک‌چشم‌انداز‌جهانی‌و‌حتی‌کهکشانی‌بنگريم‪.‬‬

‫کشتی‌فضايی‌زمين‬

‫هر‌کدام‌از‌اين‌سه‌تهديد‌^‌جنگ‌هسته‌ای‪‌،‬فروپاشی‌زيست‌محيطی‌و‌نوين‌سازی‌فنی‬

‫^‌به‌تنهايی‌برای‌تهديد‌آيندة‌تمدن‌انسانی‌کفايت‌می‌کند‪‌.‬اما‌ه^^ر‌س^^ه‌ب^^ا‌ه^^م‌ي^^ک‬

‫بحران‌بی‌سابقة‌وجودی‌را‌می‌آفرينند‪‌،‬به‌خصوص‌از‌اي^^ن‌رو‌ک^^ه‌می‌توانن^^د‌يک^^ديگر‌را‬

‫تقويت‌کنند‌و‌درهم‌آميزند‪.‬‬

‫اگرچه‌بحران‌زيست‌محيطی‪‌،‬همان‌طور‌که‌ديديم‪‌،‬بقای‌تم^^دن‌انس^^انی‌را‌تهدي^^د‬

‫می‌کند‪‌،‬اما‌احتمال‌نمی‌رود‌که‌بتواند‌پيشرفت‌ه^^وش‌مص^^نوعی‌و‌زيست‌مهندس^^ی‌را‬

‫متوقف‌کند‪‌.‬اگر‌شما‌می‌خواهيد‌توجه‌ما‌را‌^‌با‌اشاره‌ب^^ه‌ب^^ال‌آم^^دن‌آب‌اقيانوس‌ه^^ا‪،‬‬

‫کاهش‌منابع‌غذايی‌و‌مهاجرت‌های‌گسترده‌^‌از‌الگوريتم‌ه^^ا‌و‌ژن‌ه^^ا‌منح^^رف‌کني^^د‪،‬‬
‫‪204‬‬

‫تأملی‌دوباره‌کنيد‪‌.‬وقتی‌بحران‌های‌زيس^ت‌محيطی‌عم^^ق‌می‌يابن^^د‪‌،‬احتم^^ال‌توس^^عة‬

‫فن‌آوری‌‌های‌»خطر‌بال‌^‌سود‌بال«‌شتاب‌خواهد‌گرفت‪.‬‬

‫تغييرات‌اقليمی‌در‌واقع‌ممکن‌است‌همان‌پيامدی‌را‌به‌دنبال‌داشته‌باشد‌ک^^ه‌دو‬

‫جنگ‌جهانی‌داش^^تند‪‌.‬بي^^ن‌س^^ال‌های‌‪‌۱۹۱۴‬و‌‪‌۱۹۱۸‬و‌ب^^از‌بي^^ن‌س^^ال‌های‌‪‌۱۹۳۹‬و‬

‫‪‌،۱۹۴۵‬سرعت‌توسعة‌فن‌آوری‌‌بسيار‌بال‌رفت‪‌،‬زيرا‌ملت‌ه^^ای‌درگي^^ر‌در‌جن^^گ‌تم^^ام‬

‫عيار‌احتياط‌و‌اقتصاد‌را‌رها‌کردند‌و‌منابع‌عظيم^^ی‌را‌ص^^رف‌تم^^ام‌ان^^واع‌پروژه‌ه^^ای‬

‫متهورانه‌و‌غيرمعمول‌کردند‪‌.‬بسياری‌از‌اين‌پروژه‌ها‌شکس^^ت‌خوردن^^د‪‌،‬ام^^ا‌بعض ^ی‌ها‬

‫تانک‌ها‪‌،‬رادارها‪‌،‬گازهای‌سمی‪‌،‬جت‌ه^^ای‌فراص^^وتی‪‌،‬موش^ک‌ها‌قاره‌پيم^^ا‌و‌بمب‌ه^^ای‬

‫هسته‌ای‌را‌توليد‌کردند‪‌.‬به‌همين‌ش^^کل‪‌،‬ملت‌ه^^ايی‌ک^^ه‌ب^^ا‌ح^^وادث‌اقليم^^ی‌م^^واجه‬

‫می‌شوند‪‌،‬می‌توانند‌ترغيب‌شوند‌تا‌تمام‌اميدهای‌خود‌را‌به‌پروژه‌ه^^ای‌فن^^ی‌پرخط^^ر‬

‫ببندند‪‌.‬بشر‌نگرانی‌های‌بسياری‌در‌ب^ارة‌ه^وش‌مص^نوعی‌و‌زيست‌مهندس^ی‌دارد‌ک^ه‬

‫معقول‌هستند‪‌،‬اما‌مردم‌در‌دوران‌بحران‌خطر‌می‌کنند‪‌.‬هر‌فکری‌که‌در‌بارة‌تنظيم‌و‬

‫هدايت‌نوين‌سازی‌فنی‌داريد‪‌،‬از‌خود‌سؤال‌کني^د‌ک^ه‌اگ^ر‌تغيي^^رات‌اقليم^ی‌م^وجب‬

‫کمبود‌جهانی‌غذا‪‌،‬سيل‌زدگی‌شهرها‌در‌سراسر‌دنيا‌و‌هجوم‌صدها‌ميليون‌پناهنده‌به‬

‫ديگر‌مرزها‌بشود‪‌،‬آيا‌باز‌هم‌چنين‌تنظيماتی‌اعتبار‌خود‌را‌حفظ‌خواهند‌کرد؟‬

‫نوين‌سازی‌فنی‌در‌عوض‌می‌تواند‌خطرات‌آخرالزمانی‌جنگ‌را‌افزاي^^ش‌ده^^د‪‌،‬ن^^ه‬

‫فقط‌با‌دامن‌زدن‌به‌تنش‌های‌جهانی‪‌،‬بلکه‌همچنين‌ب^ا‌بره^^م‌زدن‌تع^ادل‌هس^ته‌ای‪.‬‬

‫ابرقدرت‌ها‌از‌دهة‌ ‪‌۱۹۵۰‬از‌درگيری‌با‌يکديگر‌خودداری‌کردند‪‌،‬زيرا‌همه‌می‌دانستند‬
‫‪205‬‬

‫که‌جنگ‌به‌طور‌قطع‌برای‌طرفين‌ويرانی‌به‌بار‌می‌آورد‪‌.‬اما‌ب^^ه‌م^^وازات‌اين‌ک^^ه‌ان^^واع‬

‫جدي^^دی‌از‌س^^لح‌های‌ته^^اجمی‌و‌ت^^دافعی‌س^^اخته‌می‌ش^^د‪‌،‬ابرق^^درت‌فن^^ی‌نوظه^^ور‬

‫می‌توانست‌چنين‌نتيجه‌گيری‌کند‌که‌قادر‌است‌دشمن‌خود‌را‌بدون‌متحم^^ل‌ش^^دن‬

‫عواقبی‌نابود‌کند‪‌.‬در‌نتيجه‪‌،‬ممکن‌است‌يک‌ق^^درت‌رو‌ب^^ه‌اف^^ول‌از‌اي^^ن‌بترس^^د‌ک^^ه‬

‫سلح‌های‌هسته‌ای‌سنتی‌اش‌به‌زودی‌قديمی‌خواهند‌شد‌و‌بهتر‌است‌ک^^ه‌ب^^ه‌ج^^ای‬

‫اين‌که‌آن‌ها‌را‌دور‌بيندازد‪‌،‬از‌آن‌ها‌استفاده‌کند‪‌.‬به‌طور‌سنتی‌تخاصمات‌هسته‌ای‌به‬

‫يک‌بازی‌شطرنج‌بسيار‌منطقی‌شبيه‌است‪‌.‬چه‌اتفاقی‌می‌توان^^د‌بيفت^د‌اگ^^ر‌بازيکن^ان‬

‫می‌توانستند‌با‌استفاده‌از‌حمله‌های‌سايبری‌کنترل‌را‌از‌مهره‌ه^^ای‌رقي^^ب‌بقاپن^^د‪‌،‬در‬

‫حالی‌که‌يک‌جناح‌سوم‌ناشناس‌می‌توانست‌يک‌پياده‌را‌حرکت‌ده^^د‪‌،‬ب^^دون‌اين‌ک^^ه‬

‫کسی‌متوجه‌شود‌که‌او‌چه‌کسی‌است‌^‌يا‌وقتی‌ک^^ه‌»آلف^^ازرو«‌از‌ش^^طرنج‌معم^^ولی‬

‫فراتر‌می‌رود‌تا‌به‌شطرنج‌هسته‌ای‌برسد؟‬

‫درست‌همان‌طور‌که‌چالش‌های‌مختلف‌می‌توانند‌با‌هم‌درآميزند‪‌،‬پس‌بن^^ابر‌اي^^ن‬

‫حسن‌نيت‌لزم‌برای‌رويارويی‌با‌يک‌چالش‌می‌تواند‌طی‌دست‌و‌پنجه‌نرم‌ک^^ردن‌ب^^ا‬

‫مشکلت‌در‌جبهة‌ديگر‌از‌بين‌برود‪‌.‬شايد‌کشورهايی‌که‌وارد‌رقابت‌نظامی‌ش^^ده‌اند‌‪،‬‬

‫محدود‌کردن‌توسعة‌هوش‌مصنوعی‌را‌نپذيرند‌و‌کش^^ورهايی‌ک^^ه‌تلش‌می‌کنن^^د‌در‬

‫پيشرفت‌های‌فنی‌از‌رقبای‌خود‌پيشی‌گيرند‪‌،‬به‌سختی‌بتوانن^^د‌ب^^ر‌س^^ر‌ي^^ک‌برنام^^ة‬

‫مشترک‌برای‌متوقف‌کردن‌تغييرات‌اقليمی‌با‌هم‌به‌توافق‌برسند‪‌.‬تا‌زمانی‌که‌دنيا‌ب^^ه‬
‫‪206‬‬

‫ملت‌های‌رقيب‌تقسيم‌شده‌است‪‌،‬بسيار‌دشوار‌خواهد‌بود‌تا‌بتوان‌همزمان‌بر‌هر‌س^^ه‬

‫چالش‌فايق‌آمد‌^‌و‌شکست‪‌،‬حتی‌فقط‌در‌يک‌جبهه‪‌،‬می‌تواند‌به‌فاجعه‌بينجامد‪.‬‬

‫جمع‌بندی‌می‌کنيم‪‌:‬موج‌ناسيوناليستی‌در‌سراسر‌دنيا‌نمی‌تواند‌زمان‌را‌ب^^ه‌عق^ب‬

‫برگرداند‌و‌به‌سال‌‪‌۱۹۳۹‬يا‌‪‌۱۹۱۴‬بازگردد‪‌.‬فن‌آوری‌‌با‌ايجاد‌مجم^وعی‌از‌تهدي^د‌های‬

‫وجودی‌جهانی‪‌،‬همه‌چيز‌را‌عوض‌کرده‌است‪‌،‬به‌طوری‌که‌هي^^چ‌مل^^تی‌نمی‌توان^^د‌ب^^ه‬

‫تنهايی‌با‌آن‌ها‌مواجه‌شود‪‌.‬يک‌دشمن‌مشترک‌به^^ترين‌عام^^ل‌تس^^ريع‌کنن^^ده‌ب^^رای‬

‫به‌دست‌آوردن‌يک‌هويت‌مشترک‌است‪‌،‬و‌بشر‌اکنون‌حداقل‌سه‌دش^^من‌اين‌چنين^^ی‬

‫دارد‌^‌جنگ‌هسته‌ای‪‌،‬تغييرات‌اقليمی‌و‌نوين‌س^^ازی‌فن^^ی‪‌.‬اگ^^ر‌انس^^ان‌عليرغ^^م‌اي^^ن‬

‫تهديدات‌مشترک‌تصميم‌بگيرد‌تا‌وفاداری‌های‌خاص‌ملی‌خود‌را‌بر‌هر‌چيز‌ديگ^^ری‬

‫ترجيح‌دهد‪‌،‬آنگاه‌نتيجه‌بسيار‌بدتر‌از‌‪۱۹۱۴‬و‌‪‌۱۹۳۹‬خواهد‌شد‪.‬‬

‫يک‌راه‌بسيار‌بهتر‌همانی‌بود‌که‌در‌قانون‌اساسی‌پيمان‌اروپ^^ا‌ترس^^يم‌ش^^د‪‌،‬ک^^ه‬

‫می‌گويد‌»مردم‌اروپا‪‌،‬همزمان‌با‌اين‌که‌غرور‌خ^^ود‌را‌ب^^رای‌تاري^^خ‌و‌هويت‌ه^^ای‌مل^^ی‬

‫خودی‌حفظ‌می‌کنند‪‌،‬مصمم‌هستند‌از‌تقسيمات‌فی‌مابين‌قبلی‌خود‌فراتر‌روند‌و‌باز‬

‫هم‌بيشتر‌به‌هم‌نزديک‌شوند‌تا‌يک‌سرنوست‌مشترک‌بيافرينند«‪‌(16).‬اين‌به‌معن^^ای‬

‫از‌ميان‌بردن‌تمام‌هويت‌های‌ملی‪‌،‬دست‌برداشتن‌از‌سنت‌های‌محل^^ی‪‌،‬و‌بازگردان^^دن‬

‫بشريت‌به‌ت^^ودة‌خاکس^^تری‌همگ^^ن‌نيس^^ت‪‌.‬اي^^ن‌ب^^ه‌معن^^ی‌تخطئة‌تم^^امی‌تجلي^^ات‬

‫وطن‌پرستی‌هم‌نيست‪‌.‬در‌حقيقت‪‌،‬پيمان‌اروپا‌مسلما‪‌،‬با‌تدارک‌يک‌پوستة‌حف^^اظتی‬

‫نظامی‌و‌اقتصادی‌قاره‌ای‪‌،‬يک‌وطن‌پرس^^تی‌محل^^ی‌را‌در‌مکان‌ه^^ايی‌مث^^ل‌فل^^ورانس‪،‬‬
‫‪207‬‬

‫لمباردی‪‌،‬کاتالونيا‌و‌استکاتلند‌پرورانيد‪‌.‬انديشة‌استقرار‌يک‌اس^^کاتلند‌ي^^ا‌کاتالوني^^ای‬

‫مستقل‌بيشتر‌آنجا‌جذابيت‌پيدا‌می‌کند‌که‌شما‌از‌يک‌اشغال‌آلمانی‌ه^^راس‌نداش^^ته‬

‫باشيد‌و‌بتوانيد‌روی‌جبهة‌مشترک‌اروپايی‌بر‌علي^^ه‌گرم^^ايش‌جه^^انی‌و‌ش^^رکت‌های‬

‫فرامليتی‌حساب‌کنيد‪.‬‬

‫از‌اين‌رو‌ناسيوناليست‌های‌اروپايی‌خيالی‌آسوده‌دارند‪‌.‬بعد‌از‌تم^^ام‌آنچ^^ه‌ک^^ه‌در‬

‫بارة‌بازگشت‌ناسيوناليسم‌می‌شنويم‪‌،‬اروپايی‌های‌کمی‌هستند‌که‌مايلند‌ب^^رای‌وط^^ن‬

‫بکشند‌و‌کشته‌شوند‪‌.‬وقتی‌اسکاتلندی‌ها‌در‌روزهای‌ويليام‌والس‌و‌رابرت‌ب^^روس‌در‬

‫پی‌رها‌شدن‌از‌چنگال‌لندن‌بودند‪‌،‬ناگزير‌بودند‌دست‌به‌اسلحه‌ببرن^^د‪‌.‬ام^^ا‌در‌خلل‬

‫همه‌پرسی‌اسکاتلندی‌سال‌‪‌۲۰۱۴‬حتی‌يک‌نفر‌هم‌کشته‌نش^^د‌و‌اگ^^ر‌اس^^کاتلندی‌ها‬

‫دفعة‌بعد‌برای‌استقلل‌رأی‌دهند‪‌،‬کامل‌بعي^^د‌خواه^^د‌ب^^ود‌ت^^ا‌ب^^ه‌ن^^برد‌ب^^انوک‌بورن‬

‫بازگردند‪‌.‬تلش‌کاتالن‌برای‌جدا‌شدن‌از‌اسپانيا‌منجر‌به‌خشونت‌های‌بسيار‌بيشتری‬

‫شد‪‌،‬اما‌اين‌هم‌بسيار‌دور‌از‌آن‌قتل‌عامی‌بود‌که‌بارسلون‌در‌‪‌۱۹۳۹‬يا‌‪‌۱۷۱۴‬تجرب^^ه‬

‫کرد‪.‬‬

‫اميدواريم‌که‌مردم‌ساير‌نقاط‌دنيا‌بتوانند‌از‌نمونة‌اروپايی‌درس‌بگيرند‪‌.‬ح^^تی‌در‬

‫يک‌سيارة‌متحد‌هم‌فضای‌زيادی‌برای‌آن‌نوع‌از‌وطن‌پرستی‌که‌يگانگی‌ملت‌م^^ن‌را‬

‫پاس‌می‌دارد‌و‌تعهدات‌خاص‌من‌به‌آن‌را‌بيان‌می‌کند‪‌،‬وجود‌دارد‪‌.‬ام^^ا‌اگ^^ر‌بش^^ريت‬

‫بخواهد‌زنده‌بماند‌و‌شکوفا‌شود‪‌،‬انتخاب‌زيادی‌نخواهد‌داشت‪‌،‬ب^^ه‌ج^^ز‌ب^^ا‌ب^^ه‌کم^^ال‬

‫رساندن‌چنين‌وفاداری‌های‌محلی‌از‌طريق‌تعهدات‌اساسی‌با‌جامعة‌جهانی‪‌.‬يک‌ف^^رد‬
‫‪208‬‬

‫می‌تواند‌و‌بايد‌همزمان‌نسبت‌به‌خانوادة‌خود‪‌،‬همسايگان‌خ^^ود‪‌،‬حرف^^ة‌خ^^ود‌و‌مل^^ت‬

‫خود‌وفادار‌باشد‌^‌اما‌چرا‌بشريت‌و‌سيارة‌زمين‌را‌به‌اين‌ليست‌اضافه‌نکنيم؟‌درست‬

‫است‌که‌اگر‌وفاداری‌های‌گون^^اگونی‌داش^^ته‌باش^^يم‪‌،‬گ^^اهی‌تخاص^^مات‌اجتناب‌ناپ^^ذير‬

‫می‌نمايند‪‌.‬اما‌چه‌کسی‌گفته‌که‌زندگی‌آسان‌است؟‌با‌آن‌درآميز‪.‬‬

‫در‌ق^^رون‌گذش^^ته‌هويت‌ه^^ای‌مل^^ی‌دره^^م‌آميختن^^د‪‌،‬زي^^را‌بش^^ر‌ب^^ا‌مش^^کلت‌و‬

‫موقعيت‌هايی‌مواجه‌شد‌که‌بسيار‌فراتر‌از‌ابعاد‌قبايل‌محلی‌بودند‌و‌تنها‌همک^^اری‌در‬

‫ابعاد‌کشوری‌می‌توانست‌راه‌جو‌باشد‪‌.‬ملت‌ها‌در‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌خ^^ود‌را‌در‌ش^^رايط‬

‫مشابهی‌با‌دوران‌قديمی‌قبيله‌ای‌می‌يابند‪‌:‬آن‌ها‌ديگر‌قالب‌مناسبی‌برای‌رويارويی‌ب^^ا‬

‫مهم‌ترين‌چالش‌های‌دوران‌نيستند‪‌.‬ما‌به‌يک‌هويت‌جديد‌جه^^انی‌ني^^از‌داري^^م‪‌،‬زي^^را‬

‫مؤسسات‌ملی‌قابليت‌ادارة‌مجموعی‌از‌مخمص ^ه‌های‌جه^^انی‌بی‌س^^ابقه‌را‌ندارن^^د‪‌.‬م^^ا‬

‫اکنون‌يک‌محيط‌زيست‌جهانی‪‌،‬يک‌اقتصاد‌جهانی‌و‌يک‌دانش‌جه^^انی‌داري^^م‌^‌ام^^ا‬

‫هنوز‌فقط‌به‌سياست‌های‌ملی‌چسبيده‌ايم‪‌.‬اين‌ناهم^^اهنگی‌م^^انع‌از‌آن‌می‌ش^^ود‌ک^^ه‬

‫نظام‌سياسی‌به‌گونه‌ای‌مؤثر‌با‌مش^^کلت‌اص^^لی‌کن^^ونی‌مق^^ابله‌کن^^د‪‌.‬ب^^رای‌داش^^تن‬

‫سياست‌مؤثر‌يا‌بايد‌محيط‌زيس^^ت‪‌،‬اقتص^^اد‌و‌پيش^^روی‌علم^^ی‌را‌تجزي^^ه‌و‌منطقه‌ای‬

‫کنيم‌^‌يا‌اين‌که‌بايد‌سياست‌خود‌را‌جهانی‌کنيم‪‌.‬با‌توجه‌ب^^ه‌اين‌ک^^ه‌تجزي^^ه‌ک^^ردن‬

‫محيط‌زيست‌و‌منطقه‌ای‌کردن‌پيشروی‌علم‌غيرممکن‌است‪‌،‬و‌ب^^ا‌ت^^وجه‌ب^^ه‌اين‌ک^^ه‬

‫بهای‌تجزية‌اقتصاد‌شايد‌بازدارنده‌باشد‪‌،‬تنها‌راه‌حل‌واقع^^ی‪‌،‬جه^^انی‌ک^^ردن‌سياس^^ت‬

‫است‪‌.‬اين‌به‌معنی‌تأسيس‌يک‌دولت‌جهانی‌نيست‌^‌که‌يک‌چشم‌انداز‌تردي^^دآميز‌و‬
‫‪209‬‬

‫غير‌واقعی‌است‪‌.‬جهانی‌کردن‌سياست‌به‌اين‌معنی‌است‌که‌پويايی‌ه^^ای‌سياس^^ی‌در‬

‫کشور‌ها‌و‌حتی‌شهرها‌اهميت‌بسيار‌بيشتری‌به‌مشکلت‌و‌مص^^الح‌جه^^انی‌خواهن^^د‬

‫داد‪.‬‬

‫بعيد‌است‌که‌احساسات‌ناسيوناليستی‌بتوانند‌کمک‌زيادی‌در‌اين‌رابط^^ه‌باش^^ند‪.‬‬

‫پس‌شايد‌بتوانيم‌بر‌سنت‌های‌دينی‌جهانی‌بشر‌تکيه‌کنيم‌ت^^ا‌دني^^ا‌را‌متح^^د‌کني^^م‪.‬‬

‫صدها‌سال‌پيش‌اديانی‌مثل‌مسيحيت‌و‌اسلم‌در‌ابع^^اد‌جه^^انی‌فک^^ر‌می‌کردن^^د‪‌،‬ن^^ه‬

‫محلی‪‌،‬و‌همواره‌علقمند‌به‌سؤالت‌بزرگ‌زندگی‌بوده‌اند‪‌،‬نه‌فقط‌تخاصمات‌سياس^^ی‬

‫اين‌يا‌آن‌ملت‪‌.‬آيا‌اديان‌سنتی‌هنوز‌با‌دنيای‌امروز‌سازگاری‌دارند؟‌آيا‌آن‌ها‌قدرت‌را‬

‫برای‌شکل‌دادن‌به‌دنيا‌حفظ‌می‌کنند‪‌،‬يا‌يادگارهای‌بی‌جانی‌هستند‌از‌گذشته‌ها‪‌،‬که‬

‫توسط‌نیروهای‌مقتدر‌دولت‌ها‪‌،‬اقتصادها‌و‌فن‌آوری‌‌های‌نوين‌ب^ه‌اي^ن‌س^و‌و‌آن‌س^و‬

‫پرتاب‌می‌شوند؟‬
‫‪210‬‬

‫‪۸‬‬

‫دين‬

‫خدا‌اکنون‌به‌ملت‌خدمت‌می‌کند‬

‫تاکنون‌اي^^دئولوژی‌های‌ن^^وين‪‌،‬متخصص^^ين‌علم^^ی‌و‌دولت‌ه^^ای‌مل^^ی‌در‌ايج^^اد‌ي^^ک‬

‫چشم‌انداز‌موفقيت‌آميز‌برای‌آيندة‌بشريت‌ناکام‌مانده‌اند‪‌.‬آيا‌يک‌چني^^ن‌چش^^م‌اندازی‬

‫می‌تواند‌از‌يک‌چشمة‌عميق‌سنت‌های‌دينی‌انس^انی‌بي^رون‌آي^د؟‌ش^ايد‌پاس^خ‌ها‌در‬

‫ميان‌صفحات‌کتاب‌مقدس‪‌،‬قرآن‌و‌ودا‌به‌انتظار‌ما‌نشسته‌اند‪.‬‬

‫افراد‌غير‌مذهبی‌احتمال‌در‌مقابل‌اين‌تفکر‌با‌تمسخر‌ي^^ا‌نگران^^ی‌واکن^^ش‌نش^^ان‬

‫می‌دهند‪‌.‬شايد‌متون‌مقدس‌در‌قرون‌وسطی‌مناسب‌بوده‌باشند‪‌،‬اما‌چطور‌می‌توانن^^د‬

‫در‌عصر‌هوش‌مصنوعی‪‌،‬زيست‌مهندس^^ی‪‌،‬گرم^^ايش‌جه^^انی‌و‌جن^^گ‌س^^ايبری‌م^^ا‌را‬

‫هدايت‌کنند؟‌اما‌مردم‌غيرمذهبی‌در‌اقليت‌هستند‪‌.‬هنوز‌ميليارده^^ا‌نف^^ر‌ب^^ه‌ق^^رآن‌و‬

‫کتاب‌مقدس‌ايمان‌دارند‪‌،‬نه‌ب^ه‌نظري^ة‌تکام^ل‪‌.‬جنبش‌ه^ای‌دين^ی‌ب^ه‌سياس^ت‌های‬
‫‪211‬‬

‫کشورهای‌مختلف‌شکل‌می‌دهن^^د‪‌،‬از‌هن^^د‌و‌ترکي^^ه‌گرفت^^ه‌ت^^ا‌آمريک^^ا‪‌،‬و‌تخاص^^مات‬

‫مذهبی‌آتش‌جنگ‌را‌شعله‌می‌کند‪‌،‬از‌نيجريه‌گرفته‌تا‌فيليپين‪.‬‬

‫پس‌اديانی‌مثل‌مسيحيت‪‌،‬اسلم‌و‌هندوئيسم‌تا‌چه‌حد‌با‌ش^^رايط‌م^^ا‌س^^ازگاری‬

‫دارند؟‌آيا‌می‌توانند‌در‌حل‌مشکلت‌بزرگی‌که‌با‌آن‌ها‌روبه‌رو‌هستيم‪‌،‬ب^^ه‌م^^ا‌کم^^ک‬

‫کنند؟‌برای‌درک‌نقش‌اديان‌سنتی‌در‌دنيای‌قرن‌بيست‌و‌يکم‪‌،‬لزم‌است‌تا‌سه‌نوع‬

‫مشکل‌را‌از‌هم‌تميز‌دهيم‪:‬‬

‫‪‌.۱‬مشکلت‌فنی‪‌.‬برای‌مثال‪‌،‬چطور‌کشاورزان‌در‌کشورهای‌خشکی‌زده‌باي^^د‌ب^^ا‬

‫خشکی‌ناشی‌از‌گرمايش‌جهانی‌دست‌و‌پنجه‌نرم‌کنند؟‬

‫‪‌.۲‬مشکلت‌اتخاذ‌سياست‪‌.‬مثل‌دولت‌ها‪‌،‬در‌درجة‌اول‪‌،‬باي^^د‌از‌چ^^ه‌معياره^^ايی‬

‫برای‌جلوگيری‌از‌گرمايش‌جهانی‌پيروی‌کنند؟‬

‫‪‌.۳‬مشکلت‌هويتی‪‌.‬مثل‌آيا‌من‌هم‌بايد‌به‌مشکلت‌کش^^اورزان‌آن‌س^^وی‌دني^^ا‬

‫اهميت‌بدهم‪‌،‬يا‌آيا‌کافی‌است‌تا‌خود‌را‌وق^^ف‌مش^^کلت‌م^^ردم‌ق^^بيله‌و‌کش^^ور‬

‫خودم‌کنم؟‬

‫به‌طوری‌که‌در‌زير‌خواهد‌آمد‪‌،‬اديان‌سنتی‌برای‌پاسخگويی‌به‌مش^^کلت‌فن^^ی‌و‬

‫تعيين‌خط‌مشی‌ها‌به‌غايت‌نامناسب‌هستند‪‌،‬ام^^ا‌برعک^^س‪‌،‬ک^^امل‌ب^^رای‌م^^واجهه‌ب^^ا‬

‫مشکلت‌هويتی‌کارآيی‌دارند‌^‌ام^^ا‌در‌بيش^^ترين‌م^^وارد‌ب^^ه‌ج^^ای‌اين‌ک^^ه‌پاس^خ‌های‬

‫بالقوه‌ای‌ارائه‌دهند‪‌،‬مشکلت‌عظيمی‌ايجاد‌می‌کنند‪.‬‬
‫‪212‬‬

‫مشکلت‌فنی‪‌:‬کشاورزی‌مسيحی‬

‫اديان‌در‌عصر‌پيشانوين‌مسئوليت‌حل‌شمار‌وسيعی‌از‌مش^^کلت‌فن^^ی‌در‌زمينه‌ه^^ای‬

‫عملی‌را‌بر‌عهده‌داشتند‪‌،‬مثل‌کشاورزی‪‌.‬تقويم‌الهی‌تعيين‌می‌کرد‌که‌چه‌زمانی‌بايد‬

‫بکارند‌و‌چه‌زمانی‌برداشت‌کنند‪‌،‬و‌همزمان‌شعائر‌دين^^ی‌آم^^دن‌ب^^اران‌و‌حف^^اظت‌در‬

‫مقابل‌آفات‌را‌تضمين‌می‌کردند‪‌.‬وقتی‌در‌اثر‌خشکی‌ي^^ا‌هج^^وم‌ملخ‌ه^^ا‪‌،‬ي^^ک‌بح^^ران‬

‫کشاورزی‌شيوع‌می‌يافت‪‌،‬کشاورزان‌به‌کشيشان‌مراجعه‌می‌کردند‪‌،‬که‌ميانجی‌‌مي^^ان‬

‫خود‌و‌خدايان‌بودند‪‌.‬پزشکی‌نيز‌در‌حيط^^ة‌دين^^ی‌ق^^رار‌داش^^ت‪‌.‬تقريب^^ا‌ه^^ر‌پيغم^^بر‪،‬‬

‫آموزگار‌روحانی‌و‌شامان‌نقش‌شفابخش‌را‌هم‌به‌عهده‌داشت‪‌.‬به‌اي^^ن‌ش^^کل‌عيس^^ی‬

‫اوقات‌بسياری‌را‌صرف‌می‌کرد‌تا‌بيمار‌را‌شفا‌دهد‪‌،‬کور‌را‌بينا‌کند‪‌،‬کر‌را‌شنوا‌کند‌و‬

‫ديوانه‌را‌عاقل‌کند‪‌.‬شما‌اگر‌در‌مصر‌باستان‌زن^^دگی‌می‌کردي^^د‪‌،‬ي^^ا‌در‌اروپ^^ای‌ق^^رون‬

‫وسطی‪‌،‬هنگام‌بيماری‌احتمال‌پيش‌طبيب‌ج^^ادوگر‌می‌رفتي^^د‪‌،‬ن^^ه‌ي^^ک‌دک^^تر‪‌،‬و‌ب^^ه‬

‫زيارت‌يک‌معبد‌مشهور‌می‌رفتيد‪‌،‬نه‌به‌بيمارستان‪.‬‬

‫ط^^ی‌دوران‌اخي^^ر‌زيست‌شناس^^ان‌و‌جراح^^ان‌ج^^ای‌کشيش^^ان‌و‌معجزه‌گ^^ران‌را‬

‫گرفته‌اند‪‌.‬اگر‌اکنون‌مصر‌در‌معرض‌هجوم‌ملخ‌ه^^ا‌ش^^ود‪‌،‬مص^ريان‌ش^ايد‌ب^رای‌طل^ب‬

‫کمک‌به‌ال‌پناه‌برند‌^‌چرا‌که‌ن^ه؟‌^‌ام^^ا‌فرام^^وش‌ه^^م‌نمی‌کنن^^د‌ک^^ه‌ش^^يمی‌دانان‪،‬‬

‫حشره‌شناسان‌و‌متخصصين‌ژنتيک‌را‌خبر‌کنند‌تا‌آفت‌کش‌ه^^ای‌ق^^وی‌تر‌و‌دانه‌ه^^ای‬

‫گندم‌مقاوم‌در‌مقابل‌آفت‌فراهم‌آورند‪‌.‬اگر‌فرزند‌يک‌هندوی‌م^^ؤمن‌از‌ي^^ک‌بيم^^اری‬
‫‪213‬‬

‫سرخک‌سخت‌رنج‌ببرد‪‌،‬پدرش‌در‌پيش^^گاه‌خ^^دای‌علج‌هن^^دو‌نم^^از‌می‌خوان^^د‌و‌در‬

‫معبد‌محلی‌گل‌و‌حلوا‌خيرات‌می‌کند‌^‌ام^^ا‌بلفاصله‌بع^^د‌ک^^ودک‌را‌ب^^ه‌بيمارس^^تان‬

‫می‌برد‌و‌او‌را‌برای‌مداوا‌به‌دست‌پزشکان‌می‌سپارد‪‌.‬حتی‌بيماری‌های‌روانی‌^‌آخرين‬

‫سنگر‌شفادهندگان‌دينی‌^‌به‌تدريج‌به‌دستان‌محققي^^ن‌افت^^اد‌و‌عصب‌شناس^^ی‌ج^^ای‬

‫شيطان‌شناسی‌را‌گرفت‌و‌قرص‌های‌ضدافسردگی‌جن‌گيرها‌را‌کنار‌زدند‪.‬‬

‫پيروزی‌علم‌چنان‌کامل‌بود‌که‌خود‌تلقی‌ما‌از‌دين‌تغيير‌ک^^رد‪‌.‬م^^ا‌از‌اي^^ن‌پ^^س‬

‫دين‌را‌با‌کشاورزی‌و‌پزشکی‌تداعی‌نمی‌کنيم‪‌.‬حتی‌بسياری‌از‌متعصبين‌دينی‌دچ^^ار‬

‫فراموشی‌جمعی‌شده‌اند‌و‌ترجيح‌می‌دهند‌تا‌فراموش‌کنند‌که‌ادي^^ان‌س^^نتی‌در‌اي^^ن‬

‫زمينه‌ها‌هميشه‌مدعی‌بوده‌اند‪‌.‬آن‌ها‌می‌گويند‪»‌:‬اين‌که‌م^^ا‌ب^^ه‌پزش^^کان‌و‌مهندس^^ين‬

‫مراجعه‌می‌کنيم‪‌،‬هيچ‌چيزی‌را‌ثابت‌نمی‌کند‪‌.‬دين‌در‌وهلة‌اول‌کاری‌با‌کشاورزی‌ي^^ا‬

‫پزشکی‌ندارد«‪.‬‬

‫اديان‌سنتی‌اعتبار‌زيادی‌از‌دس^ت‌داده‌ان^^د‪‌،‬زي^را‌چن^^دان‌ثم^^ری‌در‌کش^اورزی‌و‬

‫درمان‌نداشته‌اند‪‌.‬تخصص‌واقع^^ی‌کشيش^^ان‌و‌آموزگ^^اران‌روح^^انی‌هيچگ^^اه‌ب^^ه‌واق^^ع‬

‫باران‌سازی‪‌،‬سلمت‌بخشی‪‌،‬پيش‌گويی‌يا‌جادو‌نبوده‌است‪‌،‬بلکه‌هم^^واره‌تفس^^ير‌ب^^وده‬

‫است‪‌.‬کشيش‌کسی‌نيست‌که‌بداند‌چطور‌رقص‌باران‌انج^^ام‌می‌دهن^^د‌و‌ب^^ه‌خش^^کی‬

‫پايان‌می‌دهند‪‌.‬کشيش‌کسی‌است‌که‌می‌تواند‌ن^اموفق‌ب^ودن‌رق^ص‌ب^اران‌را‌ت^^وجيه‬

‫کند‪‌،‬و‌می‌داند‌که‌چرا‌بايد‌به‌اعتقادمان‌به‌خدا‌ادامه‌دهيم‪‌،‬حتی‌اگر‌به‌نظر‌می‌رس^^د‬

‫که‌گوش‌شنوا‌برای‌نيايش‌های‌ما‌ندارد‪.‬‬
‫‪214‬‬

‫اما‌درست‌همين‌دليل‌که‌اس^^تعداد‌آن‌ه^^ا‌در‌تفس^^ير‌اس^^ت‪‌،‬ره^^بران‌دين^^ی‌را‌در‬

‫موقعيت‌پايين‌تری‌در‌رقابت‌با‌دانش^^مندان‌ق^^رار‌می‌ده^^د‪‌.‬دانش^^مندان‌ه^^م‌می‌دانن^^د‬

‫چطور‌شواهد‌را‌سرهم‌کنند‪‌،‬اما‌در‌آخ^^ر‌زمي^^ن‌عل^^م‌آم^^ادة‌پ^^ذيرای‌خطاه^^ا‌اس^^ت‌و‬

‫راه‌های‌متفاوتی‌را‌امتحان‌می‌کند‪‌.‬ب^^ه‌اي^^ن‌دلي^^ل‌اس^^ت‌ک^^ه‌دانش^^مندان‌ب^^ه‌تدري^^ج‬

‫می‌آموزند‌چطور‌محصولت‌زراعی‌بهتری‌پرورش‌دهن^^د‌و‌داروی‌به^^تری‌بس^^ازند‪‌،‬در‬

‫حالی‌که‌کشيشان‌و‌آموزگاران‌روحانی‌می‌آموزند‌چطور‌عذر‌بهتری‌پي^^دا‌کنن^^د‪‌.‬ط^^ی‬

‫سده‌ها‌حتی‌مؤمنان‌واقعی‌هم‌به‌تفاوت‌ها‌واقف‌شده‌اند‪‌،‬و‌ب^^ه‌اي^^ن‌دلي^^ل‌اس^^ت‌ک^^ه‬

‫اقتدار‌دينی‌بيش‌از‌پيش‌در‌عرصه‌های‌فنی‌کاهش‌يافته‌است‪‌.‬و‌باز‌به‌همي^^ن‌دلي^^ل‬

‫است‌که‌تمامی‌دنيا‌به‌طور‌فزاينده‌ای‌به‌ي^^ک‌تم^^دن‌واح^^د‌ب^^دل‌ش^^ده‌اس^^ت‪‌.‬وق^^تی‬

‫چيزهايی‌به‌درستی‌کارآيی‌خود‌را‌می‌يابند‪‌،‬همه‌آن‌ها‌را‌می‌پذيرند‪.‬‬

‫مشکلت‌اتخاذ‌سياست‪‌:‬اقتصاد‌اسلمی‬

‫اگرچه‌علم‌برای‌سؤالت‌فنی‪‌،‬مثل‌درمان‌سرخک‪‌،‬ما‌را‌ب^^ه‌پاس^خ‌های‌روش^^ن‌مجه^^ز‬

‫می‌کند‪‌،‬اما‌در‌مورد‌انتخاب‌سياست‌بين‌دانشمندان‌اختلفات‌قابل‌توجهی‌ب^ه‌وج^^ود‬

‫می‌آيد‪‌.‬تقريبا‌تمام‌دانشمندان‌با‌هم‌توافق‌دارند‌ک^^ه‌گرم^^ايش‌جه^^انی‌ي^^ک‌واقعي^^ت‬

‫است‪‌،‬اما‌تفاهمی‌در‌مورد‌بهترين‌واکنش‌اقتصادی‌نسبت‌به‌اين‌تهديد‌وج^ود‌ن^دارد‪.‬‬

‫ولی‌اين‌بدين‌معنی‌نيست‌که‌اديان‌سنتی‌می‌توانند‌در‌حل‌اين‌مشکل‌به‌م^^ا‌کم^^ک‬

‫کنند‪‌.‬متون‌باستانی‌راهنمای‌خوبی‌برای‌اقتصاد‌ن^^وين‌نيس^^تند‌و‌خ^^ط‌فاص^^ل‌مي^^ان‬
‫‪215‬‬

‫درست‌و‌نادرست‌^‌مثل‌ميان‌کاپيتاليست‌ها‌و‌سوسياليست‌ها‌^‌شباهتی‌با‌تقس^^يمات‬

‫ميان‌اديان‌سنتی‌ندارد‪.‬‬

‫درست‌است‌که‌در‌کشورهايی‌مثل‌اسرائيل‌و‌ايران‌خاخام‌ها‌و‌آيت‌ال‌ها‌مستقيما‬

‫در‌اتخاذ‌سياست‌های‌اقتصادی‌دولت‌نقش‌دارند‌و‌حتی‌رهبران‌دين^^ی‌در‌کش^^ورهای‬

‫غير‌مذهبی‌تر‪‌،‬مثل‌آمريکا‌و‌برزيل‪‌،‬در‌امور‌مالياتی‌و‌زيست‌محيطی‌و‌غيره‪‌،‬ب^^ر‌افک^^ار‬

‫عمومی‌اعمال‌نفوذ‌می‌کنند‪‌.‬اما‌با‌نگاهی‌نزديک‌تر‌در‌می‌يابيم‌که‌در‌اکثر‌اي^^ن‌م^^وارد‬

‫اديان‌سنتی‌به‌واقع‌نقشی‌حاشيه‌ای‌در‌رابطه‌با‌نقطه‌نظرات‌علم‌نوين‌بازی‌می‌کنند‪.‬‬

‫وقتی‌آيت‌ال‌خامنه‌ای‌می‌خواهد‌تصميم‌مهمی‌در‌بارة‌اقتصاد‌ايران‌بگيرد‪‌،‬نمی‌توان^^د‬

‫پاسخ‌لزم‌را‌در‌قرآن‌بيابد‪‌،‬زي^^را‌عرب‌ه^^ای‌ق^^رن‌هفت^^م‌اطلع^^ات‌ن^^اچيزی‌در‌م^^ورد‬

‫مشکلت‌و‌موقعيت‌های‌اقتصادهای‌صنعتی‌نوين‌و‌بازارهای‌مالی‌جهانی‌داشتند‪‌.‬پس‬

‫او‌يا‌معاون^^انش‌ناگزيرن^^د‌ب^^ه‌ک^^ارل‌م^^ارکس‪‌،‬میلت^^ون‌فراي^^دمن‪‌،‬فردري^^ک‌هاي^^ک‌و‬

‫اقتصادهای‌علمی‌نوين‌به‌دنبال‌جواب‌بگردند‪‌.‬خامنه‌ای‌برای‌به‌دس^^ت‌آوردن‌درک^^ی‬

‫از‌نرخ‌بهره‪‌،‬ماليات‌های‌پايين‌تر‪‌،‬خصوصی‌ک^ردن‌انحص^ارات‌دول^تی‌ي^ا‌امض^ای‌ي^ک‬

‫توافق‌بين‌المللی‌برای‌تعرفة‌گمرکی‪‌،‬می‌تواند‌س^^پس‌از‌اقت^^دار‌و‌دان^^ش‌دين^^ی‌خ^^ود‬

‫استفاده‌کند‌تا‌يک‌پاسخ‌علمی‌را‌در‌خرقة‌اين‌يا‌آن‌سورة‌قرآن‌سرهم‌بندی‌کن^^د‌و‬

‫آن‌را‌به‌عنوان‌ارادة‌خداوندی‌به‌توده‌ها‌تحوي^^ل‌ده^^د‪‌.‬ام^^ا‌پوش^^ش‌اهمي^^ت‌چن^^دانی‬

‫ندارد‪‌.‬وقتی‌ش^ما‌سياس^ت‌های‌اقتص^ادی‌اي^ران‌ش^يعه‌و‌عربس^تان‌س^عودی‌س^نی‌و‬
‫‪216‬‬

‫اسرائيل‌يهودی‌و‌هند‌هندو‌و‌آمريکای‌مسيحی‌را‌ب^ا‌ه^^م‌مقايس^ه‌می‌کني^د‪‌،‬اختلف‬

‫زيادی‌بين‌آن‌ها‌نمی‌بينيد‪.‬‬

‫متفکرين‌مس^^لمان‪‌،‬يه^ودی‪‌،‬هن^دو‌و‌مس^^يحی‌در‌ط^^ی‌ق^رون‌ن^^وزدهم‌و‌بيس^^تم‬

‫حص^^اری‌در‌مقاب^^ل‌م^^ادی‌گرايی‌ن^^وين‪‌،‬کاپيتاليس^^م‌بی‌روح‪‌،‬و‌دس^ت‌اندازهای‌دول^^ت‬

‫ديوان‌سالر‌کشيدند‪‌.‬آن‌ها‌وعده‌دادند‌که‌اگر‌فقط‌امکان‌می‌يافتن^^د‪‌،‬تم^^ام‌مش^^کلت‬

‫مدرنيته‌را‌حل‌می‌کردند‌و‌يک‌نظام‌اجتماعی‌^‌اقتصادی‌کامل‌متفاوت‌را‌ب^^ر‌اس^^اس‬

‫ارزش‌های‌معنوی‌جاودانی‌آئين‌خودشان‌بنا‌می‌کردند‪‌.‬بسيار‌خب‪‌،‬به‌آن‌ه^^ا‌چن^^دين‬

‫فرصت‌داده‌شد‪‌،‬و‌تنها‌کار‌قابل‌توجهی‌که‌کردند‌اين‌بود‌که‌رنگ‌بناهای‌اقتصادهای‬

‫نوين‌را‌عوض‌کردند‌و‌يک‌هلل‌ماه‪‌،‬يا‌صليب‪‌،‬يا‌ستارة‌داوود‪‌،‬و‌يا‌يک‌ام‌بر‌پشت‌بام‬

‫آن‌ها‌نصب‌کردند‪.‬‬

‫درست‌مثل‌مورد‌باران‌سازی‪‌،‬وقتی‌نوبت‌به‌اقتصاد‌می‌رسد‪‌،‬يک‌تخصص‌ط^^ولنی‬

‫جليافتة‌متفکران‌دينی‌در‌بازتفسير‌متون‌دينی‌ناهماهنگ‌پشت‌آن‌است‪‌.‬خ^^امنه‌ای‪،‬‬

‫صرف‌نظر‌از‌اين‌که‌چه‌سياست‌اقتصادی‌را‌انتخاب‌کند‪‌،‬می‌تواند‌هميش^^ه‌آن‌ه^^ا‌را‌در‬

‫قالب‌قرآن‌بگنجاند‪‌.‬بدين‌ترتيب‌قرآن‌از‌يک‌منبع‌حقيقی‌دانش‌به‌يک‌منبع‌اقت^^دار‬

‫محض‌تنزل‌می‌کند‪‌.‬وقتی‌شما‌با‌يک‌ابهام‌اقتصادی‌پيچيده‌روبه‌رو‌می‌شويد‪‌،‬با‌دقت‬

‫مارکس‌و‌هايک‌را‌می‌خوانيد‌و‌اين‌به‌شما‌کمک‌می‌کند‌ت^^ا‌نظ^^ام‌اقتص^^ادی‌را‌به^^تر‬

‫بفهميد‪‌،‬پديده‌ها‌را‌از‌يک‌زاوية‌جديد‌ببينيد‌و‌به‌راه‌حل‌های‌بالقوه‌بينديشيد‪‌.‬بع^^د‌از‬

‫اينکه‌پاسخی‌ت^^دوين‌کردي^^د‪‌،‬س^^پس‌ب^^ه‌ق^^رآن‌مراجع^^ه‌می‌کني^^د‌و‌آن‌را‌ب^^ه‌دق^^ت‬
‫‪217‬‬

‫می‌خوانيد‌تا‌در‌آن‌سوره‌هايی‌بيابيد‌که‌اگر‌به‌حد‌کافی‌خي^^ال‌پردازانه‌تفس^^ير‌ش^^وند‬

‫می‌توانند‌آن‌راه‌حل^^ی‌ک^^ه‌از‌م^^ارکس‌و‌هاي^^ک‌گرفته‌اي^^د‌را‌ب^^ا‌آن‌ه^^ا‌ت^^وجيه‌کنن^^د‪.‬‬

‫صرف‌نظر‌از‌راه‌حلی‌که‌می‌يابيد‪‌،‬چنانچه‌يک‌متفکر‌قرآنی‌خوبی‌باشيد‌هميش^ه‌ق^ادر‬

‫خواهيد‌بود‌توجيهی‌برای‌آن‌بيابيد‪.‬‬

‫همين‌امر‌در‌مورد‌مسيحيت‌هم‌صدق‌می‌کند‪‌.‬ي^^ک‌مس^^يحی‌می‌توان^^د‌به‌آس^^انی‬

‫يک‌کاپيتاليست‌و‌يا‌يک‌سوسياليست‌باشد‪‌،‬و‌حتی‌اگر‌معدود‌چيزهايی‌ک^^ه‌عيس^^ی‬

‫گفته‌صريحا‌کمونيستی‌به‌نظر‌آيند‪‌،‬کاپيتاليست‌های‌خ^^وب‌آمريک^^ايی‌دوران‌جن^^گ‬

‫سرد‌آن‌خطبه‌را‌از‌بالی‌يک‌کوه‌می‌خواندند‌بدون‌آنکه‌چندان‌مت^^وجه‌مض^^مون‌آن‬

‫شده‌باشند‪‌.‬حقيقت‌اين‌است‌که‌»اقتصاد‌مسيحی«‪»‌،‬اقتصاد‌اسلمی«‌و‌ي^^ا‌»اقتص^^اد‬

‫هندو«‌وجود‌ندارد‪.‬‬

‫منظور‌اين‌نيست‌که‌هيچ‌انديشة‌اقتصادی‌در‌کت^^اب‌مق^^دس‪‌،‬ي^^ا‌ق^^رآن‌و‌ي^^ا‌ودا‬

‫وجود‌ندارد‪‌.‬اين‌انديشه‌ها‌قديمی‌هستند‪‌.‬ماهاتم^^ا‌گان^^دی‌ب^^ا‌مطالع^^ة‌ودا‌ي^^ک‌هن^^د‬

‫مستقل‌بر‌پاية‌مجموعی‌از‌جوامع‌خودکفای‌زراعی‌را‌تجسم‌کرد‪‌،‬که‌هر‌ک^^س‌در‌آن‬

‫لباس‌های‌»خ^دی«‌خ^ود‌را‌می‌ريس^^يد‪‌،‬ب^ا‌ص^^ادراتی‌ک^م‌و‌واردات^ی‌ب^از‌ه^م‌کم^تر‪.‬‬

‫معروفترين‌عکسش‪‌،‬او‌را‌هنگام‌ريسيدن‌پنبه‌نشان‌می‌دهد‌و‌او‌آن‌چ^^رخ‌ريس^^ندگی‬

‫کوتاه‌را‌سمبل‌جنبش‌ناسيوناليستی‌هند‌کرد‪ ( 1).‬اما‌اين‌چشم‌انداز‌آکادی‌غي^^ر‌قاب^^ل‬

‫انطباق‌با‌واقعيات‌اقتصاد‌نوين‌بود‌و‌بن^^ابر‌اي^^ن‌چي^^ز‌زي^^ادی‌از‌آن‌تص^^وير‌درخش^^ان‬

‫گاندی‌بر‌روی‌ميلياردها‌اسکناس‌روپية‌هندی‌باقی‌نمانده‌است‪.‬‬
‫‪218‬‬

‫نظريه‌های‌نوين‌اقتصادی‌بسيار‌سازگارتر‌از‌جذم‌های‌سنتی‌هستند‪‌،‬تا‌جايی‌ک^^ه‬

‫متداول‌شده‌ک^^ه‌ح^^تی‌درگيری‌ه^^ای‌آش^^کار‌دين^^ی‌را‌در‌عب^^ارات‌اقتص^^ادی‌تفس^^ير‬

‫می‌کنند‪‌.‬اما‌هيچ‌کس‌فکر‌آن‌را‌نمی‌کند‌ک^^ه‌عک^^س‌آن‌را‌انج^^ام‌ده^^د‪‌.‬ب^^رای‌مث^^ال‪،‬‬

‫بعض ^ی‌ها‌اس^^تدلل‌می‌کنن^^د‌ک^^ه‌مش^^کلت‌در‌ايرلن^^د‌ش^^مالی‌مي^^ان‌کاتوليک‌ه^^ا‌و‬

‫پروتستان‌ها‌وسيعا‌آغشته‌به‌تخاصمات‌طبقاتی‌هستند‪‌.‬به‌شهادت‌ح^^وادث‌گون^^اگون‬

‫تاريخی‪‌،‬طبقات‌بال‌در‌ايرلند‌شمالی‌غالبا‌پروتس^^تان‌بودن^^د‌و‌طبق^^ات‌پ^^ايينی‌اک^^ثرا‬

‫کاتوليک‌بودند‪‌.‬بنابر‌اين‌آنچه‌که‌در‌نظر‌اول‌يک‌درگيری‌خداشناسانه‌در‌بارة‌ماهيت‬

‫مسيح‌می‌نمايد‪‌،‬در‌حقيقت‌يک‌نبرد‌مرسوم‌ميان‌فقير‌و‌غنی‌ب^^وده‌اس^^ت‪‌.‬ام^^ا‌اف^^راد‬

‫کمی‌عکس‌اين‌ادعا‌را‌می‌کنن^^د‪‌،‬ک^^ه‌درگيری‌ه^^ای‌مي^^ان‌چريک‌ه^^ای‌کمونيس^^ت‌و‬

‫زمين‌داران‌کاپيتاليست‌در‌آمريکای‌جنوبی‌در‌دهة‌‪‌۱۹۷۰‬به‌واقع‌فقط‌پوششی‌ب^^رای‬

‫تخاصمات‌بسيار‌عميق‌تر‌در‌خداشناسی‌مسيحی‌بوده‌است‪.‬‬

‫پس‌در‌مواجهه‌با‌سؤالت‌بزرگ‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌چ^^ه‌ک^^اری‌از‌دي^^ن‌برمی‌آي^^د؟‬

‫برای‌مثال‌اين‌مورد‌را‌در‌نظر‌بگيريد‌که‌به‌هوش‌مصنوعی‌قدرت‌بدهيم‌ت^^ا‌در‌م^ورد‬

‫زندگی‌مردم‌تصميم‌بگيرد‌^‌در‌چه‌رشته‌ای‌تحصيل‌کنند‪‌،‬چه‌شغلی‌داشته‌باش^^ند‌و‬

‫با‌چه‌کسی‌ازدواج‌کنند‪‌.‬موضع‌يک‌مسلمان‌در‌اين‌رابط^^ه‌چيس^^ت؟‌موض^^ع‌يه^^ودی‬

‫چيست؟‌اينجا‌موضع‌»مسلمان«‌يا‌»يهودی«‌وجود‌ندارد‪‌.‬بشر‌احتم^^ال‌ب^^ه‌دو‌جن^^اح‬

‫تقسيم‌می‌شود‌^‌آن‌ها‌که‌موافق‌دادن‌قدرت‌قابل‌توجه‌به‌هوش‌مصنوعی‌هس^^تند‪‌‌،‬و‬

‫آن‌ها‌که‌با‌آن‌مخالفت‌می‌کنند‪‌.‬مس^^لمان‌ها‌و‌يهودی‌ه^^ا‌می‌توانن^^د‌در‌ه^^ر‌دو‌جن^^اح‬
‫‪219‬‬

‫وجود‌داشته‌باشند‪‌،‬و‌موقعيت‌خود‌را‌با‌تفاسير‌خيال‌پردازانه‌از‌قرآن‌و‌تالمود‌ت^^وجيه‬

‫کنند‪.‬‬

‫گروه‌ه^^ای‌دين^^ی‌می‌توانن^^د‌مس^^لما‌در‌نظ^^رات‌خ^^ود‌نس^^بت‌ب^^ه‌مس^^ائل‌خاص^^ی‬

‫سرسخت‌تر‌باشند‌و‌آن‌ها‌را‌متمايل‌به‌دگم‌های‌جاودانی‌و‌مقدس‌بگردانن^^د‪‌.‬در‌ده^^ة‬

‫‪‌۱۹۷۰‬خداشناسان‌آمريکای‌لتين‌به‌»خداشناسی‌آزادسازی«‌رسيدند‪‌،‬که‌عيس^^ی‌را‬

‫تا‌حدودی‌مثل‌چه‌گوارا‌می‌کرد‪‌.‬به‌همين‌شکل‌عيسی‌می‌تواند‌به‌سادگی‌به‌بحث‌در‬

‫بارة‌گرمايش‌جهانی‌فراخوانده‌شود‪‌،‬و‌کاری‌کند‌ک^^ه‌گ^^ويی‌مواض^^ع‌سياس^^ی‌ج^^اری‬

‫همان‌اصول‌دينی‌جاودانی‌هستند‪.‬‬

‫چنين‌چيزی‌در‌شرف‌وقوع‌است‪‌.‬مخالفت‌با‌تص^^ميمات‌زيس ^ت‌محيطی‌چاش^^نی‬

‫»خطبه‌های‌آتش‌و‌باروت«‌کشيشان‌پروتستان‌آمريکا‌ش^^ده‌اس^^ت‪‌،‬در‌ح^^الی‌که‌پ^^اپ‬

‫فرانسيس‌جنبشی‌را‌بر‌عليه‌گرمايش‌زمين‪‌،‬تحت‌نام‌مسيح‌رهبری‌می‌کن^^د‌)ک^^ه‌در‬

‫نامة‌دوم‌پاپ‌»لوداتو‌سی«‌تقرير‌شده(‪‌(2).‬پس‌شايد‌در‌سال‌‪‌۲۰۷۰‬تمام‌تغييرات‌در‬

‫جهان‌در‌مورد‌مسائل‌زيست‌محيطی‌انجام‌شود‪‌،‬صرف‌نظر‌از‌اين‌که‌پروتستان‌باش^^يد‬

‫يا‌کاتوليک‪‌.‬می‌تواند‌اين‌طور‌باشد‌که‌پروتستان‌ها‌با‌هر‌اعمال‌مح^^دوديتی‌ب^^ر‌انتش^^ار‬

‫کربن‌مخالف‌کنند‪‌،‬در‌حالی‌که‌کاتوليک‌ها‌بر‌باور‌بر‌نقل‌عيسی‪‌،‬ک^^ه‌م^^ا‌باي^^د‌ح^^افظ‬

‫محيط‌زيست‌باشيم‪‌،‬اصرار‌ورزند‪.‬‬

‫شما‌اين‌تفاوت‌را‌همچني^^ن‌در‌خودروه^^ای‌آن‌ه^^ا‌خواهي^^د‌دي^^د‪‌.‬پروتس^^تان‌ها‌از‬

‫خودروهای‌بنزينی‌پرمصرف‌اس‌يووی‌استفاده‌خواهند‌کرد‌و‌کاتوليک‌ها‌با‌خودروهای‬
‫‪220‬‬

‫الکتريکی‌آرام‌به‌اطراف‌می‌روند‌که‌بر‌سپر‌آن‌نوشته‌شده‌»س^^ياره‌را‌بس^^وزان‌^‌و‌در‬

‫جهنم‌بسوز!«‌حتی‌اگر‌بتوانند‌از‌قسمت‌های‌مختلف‌کتاب‌مقدس‌نقل‌هايی‌بيابند‌که‬

‫موضع‌آن‌ها‌را‌تقويت‌می‌کند‪‌،‬اما‌منبع‌واقعی‪‌،‬در‌تفاوت‌با‌اين‌نقل‌ها‪‌،‬هم^^ان‌نظ^^رات‬

‫علمی‌و‌جنبش‌های‌سياسی‌خواهند‌بود‪‌،‬نه‌کت^^اب‌مق^^دس‪‌.‬از‌اي^^ن‌چش ^م‌انداز‪‌،‬دي^^ن‬

‫به‌واقع‌نمی‌تواند‌کم^ک‌چن^دانی‌ب^ه‌بحث‌ه^ای‌سياس^ت‌های‌ب^زرگ‌زم^ان‌م^ا‌بکن^د‪.‬‬

‫همان‌طور‌که‌کارل‌مارکس‌گفت‪‌:‬دين‌تنها‌يک‌پوشش‌است‪.‬‬

‫مشکلت‌هويت‪‌:‬خطوطی‌بر‌ماسه‌‌ها‬

‫اما‌وقتی‌مارکس‌دين‌را‌روبنايی‌معرف^^ی‌می‌ک^^رد‌ک^^ه‌نيروه^^ای‌اقتص^^ادی‌و‌فن‌آوری‌‬

‫قدرتمند‌را‌در‌زير‌پوشش‌خود‌پنهان‌می‌کند‪‌،‬اغراق‌کرد‪‌.‬حتی‌اگر‌اسلم‪‌،‬هندوئيس^^م‬

‫يا‌مسيحيت‌تزئينات‌رنگارنگی‌بر‌روی‌ساختار‌اقتصادی‌نوين‌هستند‪‌،‬اما‌م^ردم‌اغل^ب‬

‫هويت‌خود‌را‌با‌همين‌تزئينات‌تعيين‌می‌کنند‪‌،‬و‌هويت‌م^^ردم‌ي^^ک‌ني^^روی‌ت^^اريخی‬

‫اساسی‌به‌شمار‌می‌رود‪‌.‬نيروی‌انس^^انی‌بس^^تگی‌ب^^ه‌همک^^اری‌ت^^وده‌ای‌دارد‪‌،‬همک^^اری‬

‫توده‌ای‌بستگی‌به‌خلق‌هويت‌های‌توده‌ای‌دارد‌^‌و‌تمام‌هویت‌های‌توده‌ای‌ب^^ر‌پاي^^ة‬

‫داستان‌های‌تخيلی‌استوارند‪‌،‬نه‌بر‌حقايق‌علمی‌يا‌حتی‌بر‌ضرورت‌های‌اقتص^^ادی‪‌.‬در‬

‫قرن‌بيست‌و‌يکم‌تقسيم‌بندی‌انسان‌ها‌به‌يهودی‌و‌مسلمان‌يا‌روسی‌و‌لهستانی‌هنوز‬

‫بستگی‌به‌اسطوره‌های‌دينی‌دارد‪‌.‬نشان‌داده‌ش^^د‌ک^^ه‌تلش‌نازی‌ه^^ا‌و‌کمونيس ^ت‌ها‬

‫برای‌تعيين‌علمی‌هويت‌های‌نژادی‌و‌طبقاتی‌انسانی‪‌،‬شبه‌علمی‌و‌خطرناک‌هستند‌و‬
‫‪221‬‬

‫از‌آن‌پس‌دانشمندان‌کامل‌ميل‌خود‌را‌برای‌کمک‌به‌تعريف‌ه^^ر‌ه^^ويت‌»ط^^بيعی«‬

‫برای‌انسان‌از‌دست‌داده‌اند‪.‬‬

‫بنابر‌اين‌اديان‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌باران‌نمی‌آورند‪‌،‬بيم^^اری‌علج‌نمی‌کنن^^د‪‌،‬بم^^ب‬

‫نمی‌سازند‪‌،‬اما‌تعيين‌می‌کنند‌که‌»ما«‌و‌»آن‌ه^^ا«‌کيس^^تند‪‌،‬چ^ه‌کس^ی‌را‌باي^^د‌ش^^فا‬

‫دهيم‪‌،‬به‌چه‌کسی‌بايد‌بمب‌پرتاب‌کنيم‪‌.‬چنانچه‌در‌بال‌آمد‪‌،‬ميان‌شيعة‌ايران‪‌،‬سنی‬

‫عربستان‌سعودی‌و‌يهوديت‌اسرائيلی‌عمل‌تفاوت‌های‌بسيار‌ناچيزی‌وجود‌دارد‪‌.‬هم^^ة‬

‫آن‌ها‌دولت‌های‌ملی‌ديوان‌سالر‌هستند‪‌،‬همة‌آن‌ها‌کمابيش‌از‌سياست‌نظام‌س^^رمايه‬

‫پيروی‌می‌کنند‪‌،‬همة‌آن‌ها‌کودکان‌را‌در‌مقابل‌فلج‌اطفال‌واکسينه‌می‌کنن^^د‪‌،‬و‌هم^^ة‬

‫آن‌ها‌برای‌ساختن‌بمب‌به‌شيمی‌دانان‌مراجعه‌می‌کنند‪‌.‬چيزی‌به‌اسم‌ديوان‌س^^الری‬

‫شيعه‪‌،‬کاپيتاليسم‌سنی‪‌،‬يا‌فيزيک‌يهودی‌وجود‌ندارد‪‌.‬پس‌چ^^ه‌باي^^د‌ک^^رد‌ت^^ا‌م^^ردم‬

‫احساس‌يگانگی‌داشته‌باشند‪‌،‬به‌يک‌قبيله‌وفادار‌باش^^ند‌و‌ب^^ه‌قبيل^^ة‌ديگ^^ر‌دش^^منی‬

‫بورزند؟‬

‫اديان‪‌‌،‬برای‌حک‌کردن‌خطوط‌استواری‌بر‌روی‌ماسه‌های‌متغير‌بش^^ريت‪‌،‬از‌آداب‬

‫و‌شعائر‌و‌مراسم‌استفاده‌می‌کنند‪‌.‬شيعيان‪‌،‬س^^نی‌ها‌و‌يهودي^^ان‌ارت^^دکس‌لباس‌ه^^ای‬

‫متفاوتی‌می‌پوشند‪‌،‬نيايش‌های‌متفاوتی‌دارند‪‌،‬و‌تابوهای‌متفاوتی‌دارند‪‌.‬اين‌سنت‌های‬

‫دينی‌گوناگون‌اغلب‌زندگی‌روزمره‌را‌آکن^^ده‌از‌زيب^^ايی‌می‌کنن^^د‪‌،‬و‌م^^ردم‌را‌ترغي^^ب‬

‫می‌کنند‌تا‌از‌روی‌مهربانی‌و‌شفقت‌با‌يک^^ديگر‌رفت^^ار‌کنن^^د‪‌.‬پن^^ج‌ب^^ار‌در‌روز‌ص^^دای‬

‫آهنگين‌مؤذن‌ه^^ا‌در‌بازاره^^ا‪‌،‬ادارات‌و‌کارخانه‌ه^^ا‌طنين‌ان^داز‌می‌ش^ود‌و‌مس^لمانان‌را‬
‫‪222‬‬

‫فرامی‌خواند‌تا‌از‌فشار‌و‌شلوغی‌مش^^غله‌های‌دني^^وی‌فاصله‌بگيرن^^د‌و‌س^^عی‌کنن^^د‌ب^^ا‬

‫حقيقت‌جاودانی‌رابطه‌برقرار‌کنند‪‌.‬همسايگان‌هندوی‌آن‌ها‌ممک^^ن‌اس^^ت‌ب^^ه‌کم^^ک‬

‫نيايش‌های‌روزانة‌خاص‌خود‌)پوجا(‌به‌اين‌هدف‌برسند‪‌.‬خانواده‌های‌يهودی‌شب‌های‬

‫جمعة‌هر‌هفته‌برای‌خوردن‌يک‌خوراک‌خاص‪‌،‬شادی‌و‌قدرشناسی‌کن^^ار‌ه^^م‌جم^^ع‬

‫می‌شوند‪‌.‬دو‌روز‌بعد‪‌،‬صبح‌يکشنبه‪‌،‬آوای‌کر‌انجيل‌مسيحی‌اميد‌را‌در‌ميليون‌ها‌نف^^ر‬

‫بيدار‌می‌کند‌و‌به‌آن‌ها‌کمک‌می‌کند‌تا‌پيوندهای‌اجتماعی‌اعتم^^اد‌و‌دوس^^تی‌ايج^^اد‬

‫کنند‪.‬‬

‫سنت‌های‌دينی‌ديگر‌دنيا‌را‌آکنده‌از‌زشتی‌می‌کند‌و‌مردم‌را‌وامی‌دارد‌تا‌از‌روی‬

‫پستی‌و‌قصاوت‌رفتار‌کنند‪‌.‬در‌ستايش‌از‌زن‌ستيزی‌ها‌يا‌تبعيض^^ات‌گروه^^ی‌مله^^م‌از‬

‫دين‌چيز‌زيادی‌برای‌گفتن‌وجود‌ندارد‪‌.‬اما‌تمام‌اين‌ادي^^ان‪‌،‬چ^^ه‌زيب^^ا‌و‌چ^^ه‌زش^^ت‪،‬‬

‫گروهی‌را‌پيوند‌می‌دهد‌و‌آن‌ها‌را‌از‌همسايگان‌شان‌جدا‌می‌کند‪‌.‬اگ^^ر‌از‌بي^^رون‌نگ^^اه‬

‫کنيم‪‌،‬آن‌سنت‌های‌دينی‌که‌در‌مردم‌تفرقه‌ايجاد‌می‌کند‪‌،‬اغل^^ب‌مح^^دود‌هس^^تند‪‌،‬و‬

‫فرويد‌وسواسی‌را‌که‌مردم‌نسبت‌به‌چنين‌موضوعاتی‌از‌خود‌نشان‌می‌دادن^^د‪‌،‬تح^^ت‬

‫عنوان‌»خودشيفتگی‌برای‌اختلفات‌کوچک«‌به‌تمسخر‌می‌گرفت‪‌(3).‬ام^^ا‌تفاوت‌ه^^ای‬

‫کوچک‌در‌تاريخ‌و‌سياست‌می‌توانند‌عواقب‌پردامنه‌ای‌داشته‌باشند‪‌.‬به‌طور‌مثال‌اگ^^ر‬

‫شما‌همجنس‌گرای‌مرد‌يا‌زن‌باشيد‪‌،‬برای‌شما‌تفاوت‌ميان‌مرگ‌و‌زندگی‌است‪‌،‬خواه‬

‫در‌اس^^رائيل‌زن^^دگی‌می‌کني^^د‌ي^^ا‌در‌اي^^ران‌و‌ي^^ا‌در‌عربس^^تان‌س^^عودی‪‌.‬در‌اس^^رائيل‬

‫ديگرجنس‌گرايان‌‪‌LGBTs‬از‌حمايت‌قانون‌برخوردارند‪‌،‬و‌حتی‌خاخام‌هايی‌وجود‌دارن^د‬
‫‪223‬‬

‫که‌ازدواج‌دو‌زن‌باهم‌را‌متبرک‌می‌دانند‪‌.‬همجنس‌گرايان‌در‌ايران‌به‌طور‌منظم‌مورد‬

‫اذي^^ت‌و‌آزار‌ق^^رار‌می‌گيرن^^د‌و‌ح^^تی‌اع^^دام‌می‌ش^^وند‪‌.‬در‌عربس^^تان‌س^^عودی‌ي^^ک‬

‫همجنس‌گرای‌زن‪‌،‬تا‌سال‌‪‌۲۰۱۸‬حتی‌اجازة‌راندن‌خودرو‌هم‌نداش^^ت‌^‌فق^^ط‌ک^^افی‬

‫است‌زن‌باشد‪‌،‬همجنس‌گرای‌زن‌بودن‌به‌جای‌خود‪.‬‬

‫شايد‌بهترين‌مثال‌برای‌تداوم‌قدرت‌و‌اهميت‌ادي^^ان‌س^^نتی‌در‌دني^^ای‌ن^^وين‌در‬

‫ژاپن‌باشد‪‌.‬در‌سال‌‪‌۱۹۵۳‬يک‌ناوگان‌آمريکايی‌ژاپن‌را‌مجبور‌کرد‌تا‌دروازه‌ه^^ايش‌را‬

‫به‌روی‌دنيای‌نوين‌باز‌کن^^د‪‌.‬دول^ت‌ژاپ^^ن‌در‌پاس^^خ‪‌،‬وارد‌ي^ک‌رون^^د‌س^ريع‌و‌بس^^يار‬

‫موفقيت‌آميز‌مدرنيزاسيون‌)نوين‌سازی(‌شد‌و‌طی‌چند‌دهه‌به‌يک‌دولت‌ديوان‌س^^الر‬

‫قدرتمند‌بدل‌شد‪‌،‬که‌بر‌علم‪‌،‬کاپيتاليسم‌و‌آخرين‌دستاوردهای‌فن‌آوری‌‌نظامی‌تکي^^ه‬

‫می‌کرد‌تا‌چين‪‌،‬روسيه‌را‌شکست‌دهد‪‌،‬تايوان‌و‌کره‌را‌اش^^غال‌کن^^د‌و‌نهايت^^ا‌ناوگ^^ان‬

‫آمريکايی‌را‌در‌بندر‌پرل‌هاربر‌غرق‌کن^د‌و‌امپرات^وری‌اروپ^ايی‌را‌در‌خ^اور‌دور‌وي^ران‬

‫کند‪‌.‬اما‌ژاپن‌کورکورانه‌از‌برنامة‌غربی‌نسخه‌برداری‌نکرد‪‌.‬ژاپن‌مغرورانه‌مصمم‌بود‌ت^^ا‬

‫از‌هويت‌يگانه‌اش‌حفاظت‌کند‌و‌مطمئن‌باشد‌که‌ژاپن‌نوين‌به‌ژاپن‌وفادار‌باش^^د‪‌،‬ن^^ه‬

‫به‌علم‪‌،‬مدرنيته‌يا‌نوعی‌جامعة‌جهانی‌مبهم‪.‬‬

‫به‌اين‌منظور‌ژاپن‌از‌دين‌بومی‌شينتو‌به‌عنوان‌سنگ‌بنای‌هويت‌ژاپن^^ی‌حم^^ايت‬

‫کرد‪‌.‬دولت‌ژاپن‌در‌حقيقت‌شينتو‌را‌بازآفرينی‌کرد‪‌.‬شينتوی‌س^^نتی‌ملغمه‌ای‌از‌ي^ک‬

‫اعتقاد‌روح‌باور‌بود‌که‌به‌خدايان‪‌،‬ارواح‌و‌اشباح‌مختلفی‌ب^اور‌داش^ت‌و‌ه^^ر‌دهک^ده‌و‬

‫معبدی‌ارواح‌و‌آداب‌محلی‌مورد‌علق^ة‌خ^ود‌را‌داش^ت‪‌.‬دول^ت‌ژاپ^ن‌در‌اواخ^ر‌ق^رن‬
‫‪224‬‬

‫نوزدهم‌و‌اوايل‌قرن‌بيستم‌ي^ک‌نس^خة‌رس^می‌از‌ش^^ينتو‌ب^^ه‌وج^ود‌آورد‌و‌همزم^^ان‬

‫بس^^ياری‌از‌س^^نت‌های‌محل^^ی‌را‌منس^^وخ‌ک^^رد‪‌.‬اي^^ن‌»ش^^ينتوی‌دول^^تی«‌از‌ترکي^^ب‬

‫انديش^^ه‌های‌بس^^يار‌ن^^وين‌ملي^^تی‌و‌ن^^ژادی‌ش^^کل‌گرف^^ت‪‌،‬ک^^ه‌حاکم^^ان‌ژاپن^^ی‌از‬

‫امپرياليس ^ت‌های‌اروپ^^ايی‌نس^^خه‌برداری‌ک^^رده‌بودن^^د‪‌.‬ه^^ر‌عنص^^ری‌در‌آئي^^ن‌ب^^ودا‪،‬‬

‫کنفوسيوس‌و‌اخلق‌سامورايی‌فئودال‌که‌می‌توانست‌در‌تحکي^^م‌وف^^اداری‌ب^^ه‌دول^^ت‬

‫مفيد‌باشد‌به‌اين‌مجموعه‌اضافه‌شد‪‌.‬ش^^ينتوی‌دول^^تی‪‌،‬بي^^ش‌از‌ه^^ر‌چي^^ز‪‌،‬پرس^^تش‬

‫امپراتوری‌ژاپنی‌را‌به‌عنوان‌اصل‌غايی‌خود‌تقديس‌می‌کرد‪‌،‬که‌تداومی‌ب^^ود‌از‌نس^^ل‬
‫)‪(4‬‬
‫مستقيم‌آماتراسو‪‌،‬الهة‌خورشيد‪‌،‬و‌خود‌دولت‌چيزی‌کمتر‌از‌يک‌خدای‌زنده‌نبود‪.‬‬

‫اين‌معجون‌عجيب‌قديم‌و‌جديد‌در‌نظر‌اول‌انتخاب‌بسيار‌نامناسبی‌برای‌دول^^تی‬

‫که‌به‌يک‌دورة‌سقوط‌نوين‌سازی‌پا‌می‌گذاشت‪‌،‬جلوه‌می‌کرد‪‌.‬يک‌خدای‌زنده؟‌ارواح‬

‫روح‌باور؟‌اخلق‌فئودالی؟‌اين‌به‌جای‌اين‌که‌يک‌قدرت‌صنعتی‌نوين‌باشد‪‌،‬بيشتر‌ب^^ه‬

‫يک‌رهبری‌نوسنگی‌شباهت‌داشت‪.‬‬

‫اما‌اين‌کارايی‌معجزه‌آسايی‌داشت‪‌.‬ژاپن‌در‌سرعتی‌نفس‌گير‌نوين‌شد‪‌،‬و‌همزمان‬

‫يک‌وفاداری‌متعصبانه‌نسبت‌به‌دولت‌پرورانده‌شد‪‌.‬بهترين‌سمبل‌شناخته‌شده‌ب^^رای‬

‫موفقيت‌شينتوی‌دولتی‌اين‌حقيقت‌است‌که‌ژاپن‌اولين‌قدرتی‌بود‌ک^^ه‌موش^^ک‌های‬

‫هدايت‌شوندة‌دقيق‌را‌ساخت‌و‌از‌آن‌استفاده‌کرد‪‌.‬دهه‌ها‌قبل‌از‌آنکه‌آمريکا‌بمب‌های‬

‫هوشمند‌را‌منفجر‌کرد‪‌،‬و‌در‌زمانی‌که‌آلمان‌نازی‌شروع‌به‌توزيع‌»راکت‌های‌وی‌تو«‬

‫بی‌صدا‌می‌کرد‪‌،‬ژاپن‌ده‌ها‌کشتی‌متفقين‌را‌با‌موشک‌های‌هدايت‌ش^^وندة‌دقي^^ق‌غ^^رق‬
‫‪225‬‬

‫کرد‪‌.‬ما‌اين‌‌موشک‌ها‌را‌به‌عنوان‌»کاميکاز«‌)خلبانان‌انتحاری(‌می‌شناسيم‪‌.‬آنج^^ا‌ک^^ه‬

‫در‌تسليحات‌امروزی‌هدايت‌شوندة‌دقيق‌هدف‌يابی‌توسط‌کامپيوترها‌انجام‌می‌ش^^ود‪،‬‬

‫کاميکازها‌هواپيماهای‌معمولی‪‌،‬مجهز‌به‌مواد‌انفجاری‌بودند‌و‌توسط‌خلبانان‌انس^^انی‬

‫هدايت‌می‌شدند‪‌،‬که‌در‌مأموريت‌های‌يک‌طرفه‌کشته‌می‌شدند‪‌.‬يک‌چني^^ن‌اش^^تياقی‬

‫محصول‌روح‌ايثارگر‌تحقير‌کنندة‌مرگ‌بود‌که‌توسط‌شينتوی‌دولتی‌پرورش‌ي^^افت‪.‬‬
‫‪5‬‬
‫بنابر‌اين‌کاميکاز‌بر‌ترکيبی‌از‌فن‌آوری‌‌فوق‌نوين‌با‌تلقين‌دينی‌فوق‌نوين‌استوار‌بود‪.‬‬

‫امروزه‪‌،‬کشورهای‌زيادی‪‌،‬دانسته‌يا‌ندانسته‪‌،‬از‌نمونة‌ژاپنی‌پيروی‌می‌کنند‪‌.‬آن‌ه^^ا‬

‫ابزارهای‌جهانی‌و‌ساختارهای‌مدرنيته‌را‌به‌کار‌می‌گيرند‌و‌همزمان‌ب^ر‌ادي^ان‌س^^نتی‬

‫تکيه‌می‌کنند‌تا‌يک‌هويت‌مل^^ی‌يگ^^انه‌ب^^ه‌وج^^ود‌آورن^^د‪‌.‬ارت^^دکس‌‌های‌مس^^يحی‌در‬

‫روسيه‪‌،‬کاتوليک‌ها‌در‌لهستان‪‌،‬ش^^يعه‌های‌اس^^لمی‌در‌اي^^ران‪‌،‬وه^^ابيون‌در‌عربس^^تان‬

‫سعودی‌و‌يهوديت‌در‌اسرائيل‌کمابيش‌نقش‌شينتوی‌دولتی‌ژاپن^^ی‌را‌ايف^^ا‌می‌کنن^^د‪.‬‬

‫اديان‪‌،‬صرف‌نظر‌از‌اين‌ک^ه‌چق^در‌ق^ديمی‌باش^ند‪‌،‬می‌توانن^د‌ب^ا‌کم^ی‌ق^وة‌تخي^ل‌و‬

‫بازتفسير‪‌،‬تقريب^^ا‌هميش^^ه‌ب^^ا‌آخري^^ن‌ابزاره^^ای‌فن^^ی‌و‌ظريف‌تري^^ن‌مؤسس^^ات‌ن^^وين‬

‫درآميزند‪.‬‬

‫در‌بعضی‌موارد‌دولت‌ها‌بايد‌يک‌دين‌کامل‌جديدی‌بيافرينن^^د‌ک^^ه‌ه^^ويت‌يگان^^ة‬

‫آن‌ها‌را‌تقويت‌کن^د‪‌.‬افراطی‌تري^ن‌نمون^ة‌ام^روزی‌می‌توان^د‌ک^رة‌ش^^مالی‪‌،‬ب^ه‌عن^وان‬

‫مستعمرة‌پيشين‌ژاپن‌باشد‪‌.‬رژيم‌کرة‌شمالی‌توده‌های‌خود‌را‌با‌يک‌دي^^ن‌متعص^^بانة‬

‫دولتی‌به‌نام‌»جوچه«‌مسخ‌می‌کند‪‌،‬که‌ترکيبی‌است‌از‌مارکسيسم‌^‌لنينيسم‪‌،‬برخی‬
‫‪226‬‬

‫سنت‌های‌باستانی‌کره‌ای‪‌،‬يک‌باور‌نژادپرستانه‌به‌خل^^وص‌يگان^^ة‌ن^^ژاد‌ک^^ره‌ای‌و‌ي^^ک‬

‫خداگونه‌سازی‌سلسلة‌خانوادگی‌کيم‌اي^^ل‌س^^ونگ‪‌.‬اگرچ^^ه‌کس^^ی‌ادع^^ا‌نمی‌کن^^د‌ک^^ه‬

‫خاندان‌کيم‌اخلف‌الهة‌خورشيد‌هستند‪‌،‬بلک^^ه‌تقريب^^ا‌ب^^ا‌اش^^تياقی‌آتش^^ين‌تر‌از‌ه^^ر‬

‫خدايی‌در‌تاريخ‌مورد‌ستايش‌قرار‌می‌گيرند‪‌.‬شايد‌با‌آگاهی‌از‌اين‌که‌چطور‌امپراتوری‬

‫ژاپنی‌نهايتا‌به‌زانو‌درآمد‪‌،‬دين‌کره‌ای‌جوچه‌به‌مدتی‌طولنی‌ب^^ر‌اف^^زودن‌س^^لح‌های‬

‫هسته‌ای‌به‌مجموعة‌خود‌تأکيد‌می‌کرد‌و‌تحول‌خود‌را‌به‌عنوان‌وظيفه‌ای‌مقدس‌که‬

‫شايستة‌بزرگترين‌ايثارها‌بوده‪‌،‬ترسيم‌می‌کرد‪.‬‬

‫دستيار‌ناسيوناليسم‬

‫ص^^رف‌نظ^^ر‌از‌اي^^ن‌ک^^ه‌فن‌آوری‌‌چگ^^ونه‌تح^^ول‌ياب^^د‪‌،‬انتظ^^ار‌می‌رود‌ک^^ه‌در‌تعيي^^ن‬

‫هويت‌های‌دينی‌بحث‌‌ها‌حول‌چگونگی‌اعمال‌نفوذ‌بر‌استفاده‌از‌فن‌آوری‌‌ه^^ای‌جدي^^د‬

‫ادامه‌يابند‪‌،‬تا‌شايد‌نيروی‌تسلط‌بر‌جهان‌را‌در‌خود‌بازيابند‪‌.‬جديدترين‌موش^^ک‌های‬

‫هسته‌ای‌و‌بمب‌های‌سايبری‌می‌توانند‌در‌به‌کرسی‌نش^^اندن‌هم^^ان‌بحث‌ه^^ای‌دين^^ی‬

‫دوران‌قرون‌وسطی‌مورد‌استفاده‌قرار‌گيرند‪‌.‬ادي^^ان‪‌،‬ش^^عائر‌و‌آئين‌ه^^ا‌ت^^ا‌زم^^انی‌ک^^ه‬

‫نيروی‌بشر‌بر‌همکاری‌توده‌ای‌استوار‌است‌و‌تا‌زمانی‌که‌همکاری‌توده‌ای‌بر‌پاية‌باور‬

‫بر‌افسانه‌های‌مشترک‌استوار‌است‪‌،‬باقی‌خواهند‌ماند‪.‬‬

‫متأسفانه‌تمام‌اين‌ها‪‌،‬اديان‌سنتی‌را‌به‌بخشی‌از‌مشکلت‌بشر‌تبديل‌می‌کند‪‌،‬ن^^ه‬

‫راهگشا‪‌.‬اديان‌هنوز‌قدرت‌سياسی‌زيادی‌دارند‪‌،‬تا‌جايی‌که‌می‌توانند‌هويت‌های‌مل^^ی‬
‫‪227‬‬

‫بيافرينند‌و‌حتی‌آتش‌جنگ‌جهانی‌سوم‌را‌شعله‌ور‌کنند‪‌.‬اما‌ت^^ا‌ج^^ايی‌ک^^ه‌ب^^ه‌ح^^ل‬

‫مشکلت‌جهانی‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌برمی‌گردد‪‌،‬به‌نظر‌نمی‌آي^^د‌ک^^ه‌چي^^زی‌ب^^رای‌ارائه‬

‫داشته‌باشند‌و‌بيشتر‌مشکل‌آفرين‌هستند‪‌.‬اگرچه‌بسياری‌از‌اديان‌س^^نتی‌ارزش‌ه^^ای‬

‫جهانی‌را‌می‌پذيرند‌و‌داعية‌اعتبار‌کهکشانی‌دارند‪‌،‬اما‌در‌حال‌حاضر‌عمدتا‌به‌عن^^وان‬

‫دستماية‌ناسيوناليسم‌نوين‌به‌کار‌گرفته‌می‌شوند‪‌،‬چه‌در‌کرة‌شمالی‪‌،‬روسيه‪‌،‬ايران‌يا‬

‫اسرائيل‪‌.‬از‌اين‌رو‌اديان‌مانعی‌برای‌فراگذشتن‌از‌اختلفات‌ملی‪‌،‬به‌منظور‌ي^^افتن‌راه‬

‫حل‌های‌جهانی‌برای‌مقابله‌با‌تهديدات‌جن^^گ‌هس^^ته‌ای‪‌،‬فروپاش^^ی‌زيس^ت‌محيطی‌و‬

‫نوين‌سازی‌فنی‌هستند‪.‬‬

‫بنابر‌اين‪‌،‬وقتی‌ما‌به‌بحث‌مرب^^وط‌ب^^ه‌گرم^^ايش‌جه^^انی‌ي^^ا‌گس^^ترش‌س^^لح‌های‬

‫هسته‌ای‌می‌پردازيم‪‌،‬رهبران‌شيعه‌ايرانيان‌را‌ترغيب‌می‌کنند‌تا‌ب^^ه‌اي^^ن‌مش^^کلت‌از‬

‫دريچة‌تنگ‌ايرانی‌بنگرند‪‌،‬خاخام‌های‌يهودی‌اسرائيلی‌ها‌را‌ترغيب‌می‌کنند‌تا‌عم^^دتا‬

‫به‌آنچه‌که‌به‌صلح‌اسرائيل‌است‌اهميت‌بدهن^^د‪‌،‬و‌کشيش^^ان‌ارت^^دکس‌از‌روس ^ی‌ها‬

‫می‌خواهند‌تا‌قبل‌از‌هر‌چيز‌به‌مصالح‌روسی‌بينديشند‪‌.‬خب‪‌،‬بالخره‌ما‌قوم‌منتخ^^ب‬

‫خداونديم‪‌،‬پس‌آنچه‌که‌برای‌قوم‌ما‌خوب‌است‪‌،‬خ^دا‌را‌ه^^م‌خوش^^نود‌خواه^^د‌ک^^رد‪.‬‬

‫قطعا‌برخی‌حکيمان‌دينی‌ه^^م‌هس^^تند‌ک^^ه‌خودبرزگ‌بينی‌ه^^ای‌ناسيوناليس^^تی‌را‌رد‬

‫می‌کنند‌و‌چشم‌اندازهای‌بسيار‌جهانی‌تری‌دارند‪‌.‬اما‌متأس^^فانه‌در‌اي^^ن‌زم^^ان‌چني^^ن‬

‫حاکمانی‌قدرت‌چندانی‌در‌دنيای‌سياست‌ندارند‪.‬‬
‫‪228‬‬

‫ما‌اکنون‌در‌جاي‌خود‌ميخکوب‌شده‌ايم‪‌.‬بشريت‌اکن^^ون‌ي^^ک‌تم^^دن‌واح^^د‌برپ^^ا‬

‫می‌کند‌و‌مشکلتی‌نظير‌جنگ‌هسته‌ای‪‌،‬فروپاشی‌زيست‌محيطی‌و‌نوين‌س^^ازی‌فن^^ی‬

‫تنها‌در‌بععد‌جهانی‌قابل‌حل‌هستند‪‌.‬از‌طرف‌ديگر‌ناسيوناليس^^م‌و‌دي^^ن‌هن^^وز‌تم^دن‬

‫انسانی‌را‌به‌اردوهای‌مختلف‌و‌اغلب‌متخاص^^م‌تقس^^يم‌می‌کنن^^د‪‌.‬اي^^ن‌تص^^ادم‌مي^^ان‬

‫مشکلت‌جهانی‌و‌هويت‌های‌محلی‌خود‌را‌در‌بحران‌هايی‌متبلور‌می‌کند‌ک^^ه‌اکن^^ون‬

‫گريبان‌پيمان‌اروپا‌را‌^‌به‌عنوان‌بزرگ^ترين‌جامع^^ة‌چن^دفرهنگی‌^‌گرفت^ه‌اس^ت‪‌.‬ب^ر‬

‫اساس‌وعده‌های‌جهانی‌ارزش‌های‌ليبرالی‪‌،‬پيمان‌اروپا‪‌،‬در‌معضلت‌حفظ‌يکپارچگی‪،‬‬

‫مهاجرت‌و‌تجزيه‌دست‌و‌پا‌می‌زند‪.‬‬
‫‪229‬‬

‫‪۹‬‬

‫مهاجرت‌ها‬

‫بعضی‌فرهنگ‌ها‌می‌توانند‌بهتر‌از‌برخی‌ديگر‌باشند‬

‫اگرچه‌جهانی‌س^^ازی‌وس^^يعا‌تفاوت‌ه^^ای‌فرهنگ^^ی‌در‌سراس^^ر‌س^^ياره‌را‌ک^^اهش‌داده‪،‬‬

‫همزمان‌رابطه‌با‌بيگانگان‌را‌بسيار‌آسانتر‌کرده‌است‌و‌نسبت‌ب^^ه‌ويژگی‌ه^^ای‌عجي^^ب‬

‫آن‌ها‌آشفته‌می‌شود‪‌.‬تفاوت‌بين‌آنگلوساکسون‌‌انگيس‌و‌پالی‌امپراتوری‌هن^^د‌بس^^يار‬

‫بيشتر‌از‌تفاوت‌بين‌بريتانيای‌نوين‌و‌هند‌نوين‌بود‌^‌اما‌بريتيش‌ايرويز‌در‌زمان‌ش^^اه‬

‫آلفرد‌کبير‌پرواز‌مستقيمی‌بين‌دهلی‌و‌لندن‌نداشت‪.‬‬

‫هرچه‌انسان‌های‌بيشتر‌و‌بيشتری‌مرزهای‌بيش^^تر‌و‌بيش^^تری‌را‌در‌جس ^ت‌وجوی‬

‫کار‪‌،‬امنيت‌و‌آيندة‌بهتر‌پشت‌سر‌می‌گذاشتند‪‌،‬چالش‌های‌رويارويی‪‌،‬ادغام‌ي^^ا‌اخ^^راج‬
‫‪230‬‬

‫خارجی‌ها‌موجب‌استهلک‌نظام‌سياسی‌و‌هويت‌های‌جمعی‌^‌که‌در‌دوران‌سيال‌تری‬

‫شکل‌گرفته‌بود‌^‌می‌شود‪‌.‬اين‌مشکل‌در‌هيچ‌جای‌ديگری‌به‌اندازة‌اروپا‌حاد‌نيست‪.‬‬

‫پيمان‌اروپا‌بر‌وعدة‌فراتر‌رفتن‌از‌تفاوت‌ه^^ای‌فرهنگ^^ی‌مي^^ان‌فرانس^^وی‌ها‪‌،‬آلمانی‌ه^^ا‪،‬‬

‫اسپانيايی‌ها‌و‌يونانی‌ها‌ساخته‌شد‪‌.‬اما‌ممکن‌اس^^ت‌ب^^ه‌دلي^^ل‌ن^^اتوانی‌اش‌در‌گرده^^م‬

‫آوردن‌ويژگی‌ه^^ای‌فرهنگ^^ی‌اروپائي^^ان‌و‌مه^^اجرين‌آفريق^^ايی‌و‌خ^^ارو‌مي^^انه‌ای‌در‬

‫چهارچوب‌مجموعة‌خود‌فرو‌ريزد‪‌.‬عجيب‌اين‌است‌که‌اروپا‌^‌عليرغم‌داش^^تن‌چني^^ن‬

‫تعداد‌کثيری‌از‌مهاجرين‌^‌موفقيت‌بزرگی‌در‌ساختن‌يک‌نظام‌چندفرهنگي‌کامياب‬

‫کسب‌کرد‪‌.‬سوری‌ها‌می‌خواهند‌به‌جای‌مهاجرت‌به‌عربستان‌سعودی‪‌،‬اي^^ران‪‌،‬روس^^يه‬

‫يا‌ژاپن‌به‌آلمان‌مهاجرت‌کنند‪‌،‬نه‌از‌اين‌جهت‌که‌آلمان‌ثروتمندتر‌و‌‌ي^^ا‌نزديک‌ت^^ر‌از‬

‫تمام‌مقاصد‌بالقوة‌ديگر‌است‪‌،‬بلکه‌به‌اين‌دليل‌ک^^ه‌آلم^^ان‌س^^ابقة‌بس^^يار‌به^^تری‌در‬

‫پذيرفتن‌مهاجرين‌دارد‪.‬‬

‫م^^وج‌رو‌ب^^ه‌افزاي^^ش‌پناهن^^دگان‌و‌مه^^اجرين‌واکنش‌ه^^ای‌مختلف^^ی‌را‌در‌مي^^ان‬

‫اروپائيان‌برمی‌انگيزد‪‌،‬و‌به‌بحث‌های‌ناخوشايندی‌در‌بارة‌هويت‌و‌آيندة‌اروپايی‌دام^^ن‬

‫می‌زند‪‌.‬بعضی‌از‌اروپائي^ان‌خواه^ان‌اي^ن‌هس^^تند‌ک^ه‌اروپ^ا‌دره^^ای‌خ^ود‌را‌ب^ه‌روی‬

‫مهاجرين‌ببندد‪‌:‬آيا‌اين‌ها‌به‌آرمان‌های‌مدارا‌و‌چندفرهنگی‌خيانت‌می‌کنند‪‌،‬يا‌فق^^ط‬

‫گام‌های‌محتاطانه‌‌ای‌برای‌جلوگيری‌از‌فاجعه‌برمی‌دارند؟‌برخی‌ديگر‌هم‌خواهان‌ب^^از‬

‫نگه‌داشتن‌بيشتر‌دروازه‌ها‌هستند‪‌:‬آيا‌آن‌ها‌به‌هستة‌ارزش‌های‌اروپايی‌وفادارن^^د‪‌،‬ي^^ا‬

‫اينکه‌قصد‌تحميل‌توقعات‌غيرممکن‌ب^^ر‌پ^^روژه‌اروپ^^ايی‌را‌دارن^^د؟‌بح^^ث‌مرب^^وط‌ب^^ه‬
‫‪231‬‬

‫مهاجرت‌اغلب‌به‌درگيری‌های‌پر‌سرو‌صدا‌تنزل‌می‌کند‌ک^^ه‌در‌آن‌هي^^چ‌طرف^^ی‌ب^^ه‬

‫ديگری‌گوش‌نمی‌کند‪‌.‬شايد‌بهتر‌باشد‌تا‌برای‌روشن‌شدن‌موض^^وع‪‌،‬مه^^اجرت‌را‌ب^^ه‬

‫عنوان‌يک‌قرارداد‌با‌سه‌شرط‌يا‌مقولة‌پايه‌ای‌بنگريم‪:‬‬

‫شرط اول‪‌:‬ميزبان‌به‌مهاجرين‌اجازة‌ورود‌می‌دهد‪.‬‬

‫شرط دوم‪‌:‬مهاجرين‌در‌پاسخ‌بايد‌حداقل‌هنجارها‌و‌ارزش‌های‌پايه‌ای‌کش^^ور‬

‫ميزبان‌را‌بپذيرند‪‌،‬حتی‌اگر‌اين‌به‌معنی‌دست‌کشيدن‌از‌برخی‌از‌هنجاره^^ا‌و‬

‫ارزش‌های‌سنتی‌شان‌باشد‪.‬‬

‫شرط سوم‪‌:‬اگر‌مهاجرين‌به‌حد‌کافی‌ادغام‌شوند‪‌،‬به‌مرور‌زم^^ان‌ب^^ه‌اعض^^ای‬

‫کشور‌ميزبان‪‌،‬با‌حقوق‌برابر‌بدل‌می‌شوند‪»‌.‬آن‌ها«‌»ما«‌می‌شوند‪.‬‬

‫اين‌سه‌شرط‪‌،‬به‌سه‌بحث‌مجزا‌برای‌روشن‌شدن‌دقيق‌تر‌موضوع‌دام^^ن‌می‌زن^^د‪.‬‬

‫سپس‌بحث‌چهارمی‌می‌تواند‌شکل‌گيرد‌تا‌اين‌سه‌بحث‌را‌به‌سرانجام‌برساند‪‌.‬وق^^تی‬

‫مردم‌در‌بارة‌مه^^اجرت‌گفت‌وگ^^و‌می‌کنن^^د‪‌،‬اغل^^ب‌در‌اي^^ن‌چه^^ار‌بح^^ث‌ابه^^ام‌ايج^^اد‬

‫می‌کنند‪‌،‬به‌طوری‌که‌کس^^ی‌ب^ه‌درس^تی‌درک‌نمی‌کن^^د‌ک^ه‌در‌واق^ع‌بح^ث‌در‌ب^ارة‬

‫چيست‪‌.‬از‌اين‌رو‌بهتر‌اين‌است‌که‌هر‌بحث‌را‌جداگانه‌دنبال‌کنيم‪.‬‬

‫بحث اول‪‌:‬اولين‌بند‌قرارداد‌مه^^اجرت‌می‌گوي^^د‌ک^^ه‌کش^^ور‌ميزب^^ان‌مه^^اجرين‌را‬

‫می‌پذيرد‪‌.‬اما‌آيا‌اين‌يک‌وظيفه‌است‌يا‌لطف؟‌آيا‌کشور‌ميزبان‌مجبور‌است‌مرزه^^ای‬
‫‪232‬‬

‫خود‌را‌به‌روی‌همه‌باز‌کند‪‌،‬يا‌آيا‌حق‌انتخاب‌و‌دس^ت‌چين‌ک^^ردن‪‌،‬و‌ح^^تی‌متوق^^ف‬

‫کردن‌کامل‌مهاجرت‌را‌هم‌دارد؟‌طرفداران‌مهاجرت‌فکرمی‌کنن^^د‌ک^^ه‌کش^^ورها‌ي^^ک‬

‫وظيفة‌اخلقی‌دارند‌تا‌نه‌فقط‌پناهن^^دگان‪‌،‬بلک^^ه‌همچني^^ن‌م^^ردم‌کش^^ورهای‌بس^^يار‬

‫فقيری‪‌،‬که‌در‌جست‌وجوی‌کار‌و‌آيندة‌بهتر‌هستند‪‌،‬را‌هم‌بپذيرند‪‌.‬به‌خصوص‌در‌يک‬

‫دنيای‌واحد‌تمام‌انسان‌ها‌تعهدات‌اخلقی‌در‌قبال‌يکديگر‌دارند‌و‌آن‌ه^^ايی‌ک^^ه‌فاق^^د‬

‫چنين‌حس‌مسئوليتی‌هستند‪‌،‬خودخواه‌و‌حتی‌نژادپرست‌هستند‪.‬‬

‫علوه‌بر‌اين‪‌،‬بس^^ياری‌از‌طرف^^داران‌مه^^اجرت‌معتقدن^^د‌ک^^ه‌جل^^وگيری‌کام^^ل‌از‬

‫مهاجرت‌غيرممکن‌است‪‌،‬صرف‌نظر‌از‌اين‌که‌کشورها‌چقدر‌ديوار‌و‌حصار‌به‌دور‌خود‬

‫بکشند‪‌،‬باز‌مردم‌درمانده‌راه‌خود‌را‌به‌داخل‌باز‌می‌کنند‪‌.‬پس‌بهتر‌است‌تا‪‌،‬ب^^ه‌ج^^ای‬

‫اين‌که‌يک‌دنيای‌عظيم‌زيرزمينی‌قاچاق‌انسان‌و‌کارگران‌غيرقانونی‌و‌کودکان‌ب^^دون‬

‫شناسنامه‌به‌وجود‌آوريم‪‌،‬مهاجرت‌را‌قانونی‌کنيم‌و‌به‌طور‌علنی‌با‌اين‌معض^^ل‌روبه‌رو‬

‫شويم‪.‬‬

‫مخالفين‌مهاجرت‌پاسخ‌می‌دهند‌ک^^ه‌می‌ت^^وان‌ب^^ا‌اعم^^ال‌ق^^درت‌ب^^ه‌ح^^د‌ک^^افی‬

‫مهاجرت‌را‌به‌ط^^ور‌کام^ل‌متوق^ف‌ک^رد‪‌،‬و‌ش^ايد‌ب^ه‌ج^^ز‌م^ورد‌پناهن^^دگانی‌ک^ه‌در‬

‫کشورهای‌همسايه‌از‌اذيت‌و‌آزار‌وحشيانه‌فرار‌می‌کنند‪‌،‬هيچگ^^اه‌اجب^^اری‌ب^^رای‌ب^^از‬

‫کردن‌مرزهای‌خود‌ندارن^^د‪‌.‬ش^^ايد‌ترکي^^ه‌ي^^ک‌وظيف^^ة‌اخلق^ی‌داش^^ته‌باش^^د‌ت^^ا‌ب^^ه‬

‫پناهندگان‌درماندة‌سوری‌اجازه‌دهد‌تا‌از‌مرزهايش‌عبور‌کنند‪‌.‬اما‌اگر‌اين‌پناهندگان‬

‫سعی‌کنند‌به‌سوئد‌مهاجرت‌کنند‪‌،‬سوئدی‌ها‌تعهدی‌ندارند‌ت^^ا‌آن‌ه^^ا‌را‌بپذيرن^^د‪‌.‬ت^^ا‬
‫‪233‬‬

‫جايی‌که‌به‌مهاجرينی‌که‌در‌جست‌وجوی‌کار‌و‌رف^اه‌هس^^تند‌مرب^وط‌می‌ش^^ود‪‌،‬اي^^ن‬

‫کامل‌به‌عهدة‌کشور‌ميزبان‌است‌که‌آيا‌می‌خواهد‌آن‌ها‌را‌بپ^^ذيرد‌و‌در‌اي^^ن‌ص^^ورت‬

‫تحت‌چه‌شرايطی‪.‬‬

‫مخالفين‌مهاجرت‌معتقدند‌که‌يکی‌از‌پايه‌ای‌ترين‌حقوق‌هر‌تجمع‌انسانی‪‌،‬چه‌به‬

‫شکل‌ارتش‌باشد‌و‌چه‌اجتماع‌مهاجرين‪‌،‬محافظت‌از‌خ^^ود‌در‌مقاب^^ل‌تع^^رض‌اس^^ت‪.‬‬

‫سوئدی‌ها‌با‌کار‌طاقت‌فرسا‌و‌ايثاره^^ای‌بی‌ش^^مار‌ي^^ک‌دمکراس^^ی‌لي^^برالی‌ب^^ه‌وج^^ود‬

‫آورده‌اند‌و‌اگر‌سوری‌ها‌در‌انجام‌چنين‌کاری‌ناموفق‌بوده‌اند‪‌،‬نبايد‌س^وئدی‌ها‌را‌ب^رای‬

‫آن‌مقص^^ر‌دانس^^ت‪‌.‬اگ^^ر‌رأی‌دهن^^دگان‌س^^وئدی‌ديگ^^ر‌مه^^اجرين‌س^^وری‌بيش^^تری‬

‫نمی‌خواهند‌^‌حال‌به‌هر‌دليل‌^‌پس‌اين‌حق‌آن‌ها‌است‌که‌از‌پذيرش‌آن‌ها‌س^^ر‌ب^^از‬

‫زنند‪‌.‬و‌اگر‌آن‌ها‌مهاجرينی‌را‌بپذيرند‪‌،‬بايد‌اين‌را‌مطلقا‌نشانة‌لطف‌‌آن‌ها‌دانست‪‌،‬ن^^ه‬

‫تعهدی‌که‌بايد‌به‌آن‌گردن‌بگذارند‪‌.‬اين‌بدين‌معنی‌است‌که‌مهاجرينی‌که‌به‌س^^وئد‬

‫پذيرفته‌می‌شوند‪‌،‬بايد‌برای‌آنچه‌ک^^ه‌گرفته‌ان^^د‌عميق^^ا‌قدرش^^ناس‌باش^^ند‪‌،‬ن^ه‌اينک^^ه‬

‫ليستی‌از‌شروط‌در‌پيش‌روی‌آن‌ها‌قرار‌دهند‪‌،‬گويی‌که‌کشور‌خودشان‌است‪.‬‬

‫مخالفين‌مهاجرين‌علوه‌بر‌اين‌معتقدند‌که‌کشور‌ميزبان‌می‌تواند‌برای‌مهاجرين‬

‫هر‌سياستی‌که‌صلح‌می‌داند‪‌،‬اعمال‌کند‌و‌آن‌ها‌را‌ن^^ه‌فق^^ط‌ب^رای‌س^^ابقة‌کيف^^ری‌و‬

‫توانايی‌های‌حرفه‌ای‪‌،‬بلکه‌حتی‌برای‌اموری‌مثل‌اعتقادات‌دينی‪‌،‬تحت‌نظارت‌داش^^ته‬

‫باشد‪‌.‬اگر‌کشوری‌مثل‌اسرائيل‌بخواهد‌تنها‌يهوديان‌را‌بپذيرد‌و‌کشوری‌مثل‌لهستان‬
‫‪234‬‬

‫هم‌پناهندگان‌خاور‌ميانه‌را‪‌،‬به‌اين‌شرط‌که‌مس^^يحی‌باش^^ند‪‌،‬بپ^^ذيرد‌ممک^^ن‌اس^^ت‬

‫ناخوشايند‌به‌نظر‌برسد‪‌،‬اما‌کامل‌با‌آرای‌اسرائيلی‌ها‌و‌لهستانی‌ها‌سازگاری‌دارد‪.‬‬

‫آنچه‌که‌موضوع‌را‌پيچيده‌می‌کند‌اين‌است‌که‌مردم‌در‌بسياری‌از‌موارد‌همزمان‬

‫می‌خواهند‌کيک‌را‌بخورند‌و‌آن‌را‌حفظ‌کنند‪‌.‬کشورهای‌فراوانی‌هستند‌که‌نسبت‌به‬

‫مهاجرين‌غيرقانونی‌حساسيتی‌نشان‌نمی‌دهند‌يا‌اين‌که‌حتی‌به‌طور‌موقت‌ک^^ارگران‬

‫خارجی‌را‌می‌پذيرند‪‌،‬اما‌آن‌ها‌می‌خواهند‌از‌نيروی‌کار‌ارزان‌و‌استعدادهای‌خارجی‌ها‬

‫بهره‌برداری‌کنند‪‌.‬با‌اين‌وجود‪‌،‬جايگاهی‌قانونی‌برای‌آن‌ها‌در‌نظر‌نمی‌گيرن^^د‌و‌اعلم‬

‫می‌کنند‌که‌مهاجرت‌نمی‌خواهند‪‌.‬اين‌در‌درازم^^دت‌می‌توان^^د‌م^^وجب‌ايج^^اد‌جوام^^ع‬

‫سلسله‌مراتبی‌شود‌که‌در‌آن‌طبقات‌بالی‌دارای‌حقوق‌کامل‌شهروندی‌خارجی‌ه^^ای‬

‫فاقد‌قدرت‌طبقة‌پايينی‌را‌استثمار‌می‌کنند‪‌،‬هم^^ان‌طور‌ک^^ه‌اکن^^ون‌در‌قط^^ر‌و‌چن^^د‬

‫کشور‌ديگر‌نواحی‌خليج‌وجود‌دارد‪.‬‬

‫تا‌وقتی‌که‌اين‌بحث‌به‌راه‌حلی‌نرسد‪‌،‬پيدا‌کردن‌پاسخی‌برای‌سؤالت‌بعدی‌در‬

‫مورد‌مهاجرت‌بسيار‌دشوار‌خواهد‌شد‪‌.‬از‌آنجا‌که‌طرفداران‌مهاجرت‌فکر‌می‌کنند‌که‬

‫انسان‌ها‌حق‌مهاجرت‌به‌هر‌کجا‌که‌مايل‌باشند‌را‌دارند‌و‌کشورهای‌ميزب^^ان‌وظيف^^ه‬

‫دارند‌تا‌آن‌ها‌را‌بپذيرند‪‌،‬وقتی‌حق‌مهاجرت‌زير‌س^^ؤال‌می‌رود‌و‌کش^^ورها‌از‌پ^^ذيرش‬

‫آن‌ها‌سر‌باز‌می‌زنند‪‌،‬از‌نظر‌اخلقی‌به‌خشم‌می‌آيند‪‌.‬ي^^ک‌چني^^ن‌بينش^^ی‌مخ^^الفين‬

‫مهاجرت‌را‌شگفت‌زده‌می‌کند‪‌.‬آن‌ها‌مهاجرت‌را‌يک‌امتياز‌و‌پذيرش‌مهاجرين‌را‌ي^ک‬
‫‪235‬‬

‫لطف‌می‌دانند‪‌.‬چرا‌مردم‌فقط‌به‌دليل‌نپذيرفتن‌مهاجرين‌به‌کشور‌خودشان‌باي^^د‌ب^^ه‬

‫نژادپرست‌بودن‌و‌فاشيست‌متهم‌شوند؟‬

‫بديهی‌است‌که‌حتی‌اگر‌پذيرش‌مهاجرين‌يک‌لطف‌است‪‌،‬نه‌وظيفه‪‌،‬وقتی‌آن‌ها‬

‫در‌کشور‌ميزب^^ان‌اس^^تقرار‌می‌يابن^^د‪‌،‬رفته‌رفت^^ه‌وظ^^ايف‌بی‌ش^^ماری‌در‌قب^^ال‌آن‌ه^^ا‌و‬

‫فرزندان‌شان‌شکل‌خواهد‌گرفت‪‌.‬بنابر‌اين‌نمی‌توان‌امروز‌يهودستيزی‌را‌در‌آمريکا‌ب^^ا‬

‫اين‌بهانه‌توجيه‌کرد‌که‌»ما‌با‌پذيرفتن‌مادر‌مادربزرگ‌شما‌ب^^ه‌اي^^ن‌کش^^ور‌در‌س^^ال‬

‫‪‌۱۹۱۰‬به‌او‌لطف‌کرديم‪‌،‬پس‌الن‌می‌توانيم‌با‌شما‌هر‌ط^^ور‌ک^^ه‌ماي^^ل‌باش^^يم‌رفت^^ار‬

‫کنيم«‪.‬‬

‫بحث دوم‪ :‬بن^^د‌دوم‌ق^^رارداد‌مه^^اجرت‌می‌گوي^^د‌ک^^ه‌اگ^^ر‌آن‌ه^^ا‌پ^^ذيرفته‌ش^^وند‪،‬‬

‫مهاجرين‌موظفند‌تا‌در‌فرهنگ‌محلی‌ادغام‌شوند‪‌.‬اما‌اين‌ادغ^^ام‌چ^^ه‌مرزه^^ايی‌دارد؟‬

‫اگر‌مه^اجرين‌از‌ي^ک‌جامع^ة‌پدرس^الر‌ب^ه‌ج^امعه‌ای‌لي^برال‌مه^اجرت‌کنن^د‪‌،‬باي^د‬

‫فمينيست‌شوند؟‌اگر‌از‌کشوری‌عميقا‌مذهبی‌بيايند‪‌،‬ملزم‌هستند‌تا‌يک‌جه^^ان‌بينی‬

‫غير‌مذهبی‌را‌بپذيرند؟‌آيا‌آن‌ها‌بايد‌از‌الگوهای‌سنتی‌پوشش‌و‌تابوهای‌غذايی‌خ^^ود‬

‫دست‌بردارند؟‌مخالفين‌مهاجرت‌مايلند‌اين‌سطح‌تطبيق‌پذيری‌را‌بال‌ببرند‪‌،‬در‌حالی‬

‫که‌طرفداران‌مهاجرت‌اين‌سطح‌را‌بسيار‌پايين‌تر‌می‌آورند‪.‬‬

‫طرفداران‌مهاجرت‌معتقدند‌که‌خود‌اروپائيان‌بس^^يار‌از‌ه^^م‌متفاوتن^^د‌و‌جمعي^^ت‬

‫بومی‌شان‌دارای‌طيف‌وسيعی‌از‌عقايد‪‌،‬عادات‌و‌ارزش‌ه^^ا‌هس^^تند‪‌.‬اي^ن‌دقيق^^ا‌هم^^ان‬

‫چيزی‌است‌که‌اروپا‌را‌پرطراوت‌و‌قوی‌می‌کند‪‌.‬چرا‌مهاجرين‌بايد‌ناچار‌باش^^ند‌خ^^ود‬
‫‪236‬‬

‫را‌با‌يک‌هويت‌اروپايی‌تخيلی‌منطبق‌کنند‌ک^^ه‌اروپائي^^ان‌مع^^دودی‌ب^^ه‌واق^^ع‌ب^^ه‌آن‬

‫پايبندند؟‌آيا‌می‌خواهي^د‌مس^لمانان‌بريتاني^ا‌را‌مجب^ور‌کني^د‌ت^^ا‌مس^يحی‌ش^وند‪‌،‬در‬

‫حالی‌که‌بسياری‌از‌شهروندان‌بريتانيايی‌به‌ندرت‌به‌کليسا‌می‌روند؟‌آي^^ا‌از‌مه^^اجرين‬

‫پنجاب‌انتظار‌داريد‌که‌از‌ادويه‌های‌کاری‌و‌ماسالی‌خ^^ود‌دس^^ت‌بردارن^^د‌و‌م^^اهی‌و‬

‫چيپس‌و‌پودينگ‌يورک‌شاير‌بخورند؟‌اگر‌اروپا‌يک‌هستة‌ارزشی‌واقع^^ی‌دارد‪‌،‬هم^^ان‬

‫ارزش‌های‌ليبرالی‌مدارا‌و‌آزادی‌هستند‪‌،‬و‌معنی‌آن‌اين‌است‌که‌اروپائيان‌بايد‌نسبت‬

‫به‌مهاجرين‌هم‌با‌مدارا‌رفتار‌کنند‪‌،‬و‌تا‌جايی‌که‌ممکن‌است‌آن‌ها‌را‌آزاد‌بگذارند‌ت^^ا‬

‫از‌سنت‌های‌خودشان‌پيروی‌کنن^^د‪‌.‬چني^^ن‌چي^^زی‌ص^^دمه‌ای‌ب^^ه‌آزادی‌ه^^ا‌و‌حق^^وق‬

‫انسان‌های‌ديگر‌نمی‌زند‪.‬‬

‫مخالفين‌مهاجرت‌می‌پذيرند‌که‌مدارا‌و‌آزادی‌جزء‌مهم‌ترين‌ارزش‌ه^^ای‌اروپ^^ايی‬

‫هس^^تند‪‌،‬و‌بس^^ياری‌از‌گروه‌ه^^ای‌مه^^اجر‌^‌به‌وي^^ژه‌از‌کش^^ورهای‌اس^^لمی‌^‌را‌مته^^م‬

‫می‌کنند‌که‌م^دارا‌نمی‌کنن^^د‪‌،‬زن‌س^^تيزند‪‌،‬از‌همجنس‌گراي^ی‌بيزارن^^د‌و‌يهودس^تيزند‪.‬‬

‫درست‌به‌اين‌دليل‌که‌اروپ^^ا‌م^دارا‌را‌می‌س^^تايد‪‌،‬نمی‌توان^^د‌اف^^راد‌بس^^يار‌زي^^ادی‌ک^^ه‬

‫مداراجو‌نيستند‌را‌بپذيرد‪‌.‬جامعة‌مداراجو‌می‌تواند‌با‌اقليت‌های‌غي^^ر‌لي^^برال‌کوچ^^ک‬

‫کنار‌آيد‪‌،‬اما‌اگر‌شمار‌چنين‌افراطيونی‌از‌مرز‌معينی‌فراتر‌رود‪‌،‬ماهيت‌تمامی‌ج^^امعه‬

‫عوض‌خواهد‌شد‪‌.‬اگر‌اروپا‌مهاجرين‌بسيار‌زيادی‌را‌از‌خاور‌ميانه‌بپ^^ذيرد‪‌،‬در‌ن^^تيجه‬

‫اروپا‌به‌خاور‌ميانه‌شبيه‌خواهد‌شد‪.‬‬
‫‪237‬‬

‫مخالفين‌مهاجرت‌ديگری‌هم‌هستند‌که‌بسيار‌فراتر‌از‌اين‌می‌روند‪‌.‬آن‌ه^^ا‌اش^^اره‬

‫می‌کنند‌که‌يک‌جامعة‌ملی‌بسيار‌بيشتر‌از‌اجتماعی‌از‌مردمی‌اس^ت‌ک^ه‌ب^ا‌يک^ديگر‬

‫مدارا‌می‌کنند‪‌.‬از‌اين‌رو‌کافی‌نيست‌که‌مهاجرين‌به‌معيارهای‌اروپايی‌م^^دارا‌پايبن^^د‬

‫باشند‪‌.‬آن‌ها‌بايد‌همچنين‌بسياری‌از‌شاخصه‌های‌يگانة‌فرهنگ‌بريتانيايی‪‌،‬آلمانی‌ي^^ا‬

‫سوئدی‌را‌^‌هر‌چه‌که‌باشند‌^‌بپذيرند‪‌.‬فرهنگ‌محل^^ی‌ب^^ا‌پ^^ذيرش‌آن‌ه^^ا‌در‌مع^^رض‬

‫خطر‌بسيار‌بزرگ‌اضمحلل‌قرار‌می‌گيرد‌و‌دليلی‌هم‌وج^^ود‌ن^^دارد‌ت^^ا‌چني^^ن‌به^^ای‬

‫سنگينی‌پرداخته‌شود‪‌.‬فرهنگ‌محلی‌تنها‌می‌تواند‌به‌طور‌مش^^روط‪‌،‬در‌مقاب^^ل‌ادغ^^ام‬

‫کامل‪‌،‬برابری‌کامل‌اهدا‌کند‪‌.‬اگر‌مهاجرين‌با‌برخی‌عادات‌رفت^^اری‌نام^^أنوس‌مش^^کل‬

‫دارند‪‌،‬می‌توانند‌به‌جای‌ديگری‌بروند‪.‬‬

‫دو‌مشکل‌کليدی‌در‌اين‌بحث‌عدم‌تواف^^ق‌ب^^ر‌س^^ر‌نام^^داراجو‌ب^^ودن‌مه^^اجرين‌و‬

‫اختلف‌بر‌سر‌هويت‌اروپايی‌وجود‌دارد‪‌.‬اگر‌مهاجرين‌به‌واقع‌ب^^رای‌نام^^داراجو‌ب^^ودن‬

‫علج‌ناپذير‌گناهکار‌شناخته‌می‌شوند‪‌،‬اروپائيان‌ليبرال‌بسياری‌هم‪‌،‬که‌در‌حال‌حاضر‬

‫از‌مهاجرت‌دفاع‌می‌کنند‪‌،‬دير‌يا‌زود‌تغيير‌موضع‌خواهن^^د‌داد‌و‌ب^^ا‌ش^^دت‌در‌مقاب^^ل‬

‫آن‌ها‌قرار‌خواهند‌گرفت‪‌.‬در‌نتيجه‪‌،‬اگر‌اکثر‌مهاجرين‌نشان‌دهند‌که‌در‌بينش‌خ^^ود‬

‫نسبت‌به‌دين‪‌،‬جنسيت‌و‌سياست‌ليبرال‌بلندنظر‌هستند‪‌،‬بعضی‌از‌مؤثرترين‌بحث‌ه^^ا‬

‫بر‌عليه‌مهاجرت‌را‌خنثی‌خواهند‌کرد‪.‬‬

‫اين‌هنوز‌بحث‌هويت‌های‌ملی‌يگانة‌اروپا‌را‌باز‌می‌گذارد‪‌.‬مدارا‌يک‌ارزش‌جه^^انی‬

‫است‪‌.‬آيا‌انواعی‌از‌هنجارها‌و‌ارزش‌های‌يگانة‌فرانسوی‌يا‌دانمارکی‌وجود‌دارد‌که‌بايد‬
‫‪238‬‬

‫توسط‌هر‌کسی‌که‌به‌فرانسه‌يا‌دانمارک‌مهاجرت‌می‌کند‪‌،‬پذيرفته‌ش^^وند؟‌ت^^ا‌زم^^انی‬

‫که‌اروپائيان‌در‌بارة‌اين‌سؤال‌آشکارا‌متفاوتند‪‌،‬به‌سختی‌می‌توانند‌سياس^^ت‌روش^^نی‬

‫در‌بارة‌مهاجرت‌داشته‌باشند‪‌.‬برعکس‪‌،‬وقتی‌اروپائيان‌آن‌ها‌را‌می‌شناسند‪‌،‬پ^^س‌‪۵۰۰‬‬

‫ميليون‌اروپايی‌نبايد‌مشکلی‌در‌پذيرفتن‌)ي^^ا‌اخ^^راج(‌ي^^ک‌ميلي^^ون‌پناهن^^ده‌داش^^ته‬

‫باشند‪.‬‬

‫بحث سوم‪ :‬بن^^د‌س^^وم‌در‌ق^^رارداد‌مه^^اجرت‌می‌گوي^^د‌ک^^ه‌اگ^^ر‌مه^^اجرين‌تلش‬

‫صادقانه‌ای‌برای‌ادغ^^ام‌انج^^ام‌دهن^^د‌^‌و‌به‌خص^^وص‌ارزش‌م^دارا‌را‌بپذيرن^^د‌^‌کش^^ور‬

‫ميزبان‌متعهد‌می‌شود‌آن‌ها‌را‌به‌عنوان‌شهروند‌درجة‌اول‌بپذيرد‪‌.‬اما‌دقيقا‌چه‌زمانی‬

‫لزم‌است‌تا‌مهاجرين‌به‌عنوان‌اعضای‌کامل‌جامعه‌شناخته‌شوند؟‌آيا‌مهاجرين‌نسل‬

‫اول‌الجزايری‌^‌چنانچه‌بعد‌از‌بيست‌سال‌زندگی‌در‌فرانسه‌به‌عنوان‌فرانسوی‌کام^^ل‬

‫به‌رسميت‌شناخته‌نشوند‌^‌بايد‌احساس‌ناخوشايندی‌داشته‌باشند؟‌مه^^اجرين‌نس^^ل‬

‫سومی‌که‌پدربزرگ‌هايشان‌در‌دهة‌‪‌۱۹۷۰‬به‌فرانسه‌آمدند‪‌،‬بايد‌چه‌احساسی‌داش^^ته‬

‫باشند؟‬

‫طرفداران‌مهاجرت‌توقع‌دارند‌تا‌مهاجرين‌سريعا‌به‌عنوان‌شهروند‌پذيرفته‌شوند‪،‬‬

‫در‌حالی‌که‌مخالفين‌مهاجرت‌خواهان‌يک‌دورة‌آزمايشی‌بسيار‌ط^^ولنی‌تری‌هس^^تند‪.‬‬

‫از‌نظر‌طرفداران‌مهاجرت‪‌،‬اگر‌با‌مهاجرين‌نسل‌سوم‌همچون‌ش^^هروندان‌براب^^ر‌رفت^^ار‬

‫نشود‪‌،‬به‌اين‌معنی‌خواهد‌بود‌که‌کشور‌ميزبان‌به‌تعهدات‌خود‌پايبند‌نب^^وده‌اس^^ت‌و‬

‫اگر‌اين‌به‌تنش‌‪‌،‬خصومت‌‌و‌حتی‌خشونت‌بينجامد‪‌،‬کشور‌ميزبان‌فقط‌بايد‌خود‌را‌به‬
‫‪239‬‬

‫دليل‌نامداراجو‌بودن‌خودش‌سرزنش‌کند‪‌.‬در‌نظر‌مخ^^الين‌مه^^اجرت‪‌،‬اي^^ن‌انتظ^^ارات‬

‫غلوآميز‌بخش‌عظيمی‌از‌مشکل‌است‪‌.‬مهاجرين‌بايد‌صبور‌باشند‪‌.‬اگر‌پدربزرگان‌شما‬

‫چهل‌سال‌قبل‌به‌اينجا‌آمدند‌و‌شما‌اکنون‌^‌به‌دليل‌اينکه‌با‌شما‌هم‌تراز‌با‌بومی‌ه^^ا‬

‫رفتار‌نشده‌^‌در‌خيابان‌ها‌شورش‌به‌پا‌می‌کنيد‪‌،‬نشان‌دهندة‌اين‌اس^^ت‌ک^^ه‌ش^^ما‌در‬

‫آزمون‌شکست‌خورده‌ايد‪.‬‬

‫مشکل‌اصلی‌در‌اين‌بحث‌شکاف‌ميان‌زمان‌بن^^دی‌شخص^ی‌و‌زمان‌بن^^دی‌جمع^^ی‬

‫است‪‌.‬چهل‌سال‌از‌زاوية‌نگرش‌جمعی‪‌،‬زمانی‌کوتاه‌است‪‌.‬پ^^ذيرفتن‌کام^^ل‌گروه‌ه^^ای‬

‫خارجی‌توسط‌جامعه‌ظرف‌چند‌دهه‌توقع‌نابه‌جايی‌اس^^ت‪‌.‬تم^^دن‌های‌پيش^^ينی‌ک^^ه‬

‫خارجی‌ها‌را‌به‌عنوان‌شهروندان‌براب^^ر‌در‌خ^^ود‌می‌پذيرفتن^^د‌^‌مث^^ل‌امپرات^^وری‌روم‪،‬‬

‫خلفت‌اسلمی‪‌،‬امپراتوری‌چين‌و‌ايالت‌متحده‌^‌همه‌به‌چند‌سده‌^‌نه‌چند‌ده^^ه‌^‬

‫وقت‌نياز‌داشتند‌تا‌اين‌تحول‌را‌به‌انجام‌رسانند‪.‬‬

‫اما‌چهل‌سال‌از‌زاوية‌نگرش‌فردی‌می‌تواند‌يک‌ابديت‌باشد‪‌.‬ب^^رای‌نوج^^وانی‌ک^^ه‬

‫بيست‌سال‌بعد‌از‌مهاجرت‌پدربزرگش‌به‌فرانسه‌متولد‌شده‌است‪‌،‬سفر‌از‌الجزاي^ر‌ب^ه‬

‫شهر‌مارسی‌فرانسه‌يک‌تاريخ‌طولنی‌احس^^اس‌می‌ش^^ود‪‌.‬او‌و‌تم^^ام‌دوس^^تانش‌اينج^ا‬

‫متولد‌شده‌اند‌و‌به‌ج^^ای‌عرب^^ی‌ب^^ه‌فرانس^^ه‌ص^^حبت‌می‌کنن^^د‌و‌هيچگ^^اه‌در‌الجزاي^^ر‬

‫نبوده‌اند‪‌.‬فرانسه‌تنها‌خانه‌ای‌است‌که‌او‌می‌شناسد‪‌.‬و‌اکنون‌مردم‌به‌او‌می‌گويند‌ک^^ه‬

‫اين‌خانة‌او‌نيست‌و‌او‌بايد‌به‌مکانی‌که‌هرگز‌در‌آن‌زندگی‌نکرده‌»برگردد«‪.‬‬
‫‪240‬‬

‫اين‪‌،‬شبيه‌به‌اين‌می‌ماند‌که‌شما‌بذر‌درخت‌اوکاليپتوس‌را‌از‌اس^^تراليا‌بياوري^^د‌و‬

‫در‌فرانسه‌بکاريد‪‌.‬از‌چشم‌انداز‌زيست‌محيطی‪‌،‬درخت‌اوکاليپتوس‌يک‌گون^ة‌ته^اجمی‬

‫است‌و‌نياز‌به‌گذشت‌نسل‌ها‌دارد‌تا‌گياه‌شناسان‌آن‌را‌به‌عنوان‌گياه‌ب^^ومی‌اروپ^^ايی‬

‫طبقه‌بندی‌کنند‪‌.‬اما‌از‌زاوية‌نگرش‌يک‌درخت‌معين‪‌،‬او‌يک‌درخت‌فرانس^^وی‌اس^^ت‪.‬‬

‫اگر‌شما‌آن‌را‌با‌آب‌فرانسوی‌آبياری‌نکنيد‪‌،‬پژمرده‌خواهد‌شد‪‌.‬اگر‌بخواهي^^د‌آن‌را‌از‬

‫ريشه‌درآوريد‪‌،‬متوجه‌خواهيد‌شد‌ک^^ه‌در‌عم^^ق‌خ^^اک‌فرانس^^ه‌ريش^^ه‌دوان^^ده‌اس^^ت‪،‬‬

‫درست‌مثل‌درختان‌کاج‌و‌بلوط‌محلی‪.‬‬

‫بحث چهارم‪ :‬در‌رأس‌تم^^ام‌اي^^ن‌اختلف^^ات‌در‌خص^^وص‌تعري^^ف‌دقي^^ق‌ق^^رارداد‬

‫مهاجرت‪‌،‬سؤال‌نهايی‌اين‌است‌که‌آيا‌قرارداد‌به‌واقع‌عمل‌می‌کند؟‌آيا‌ه^^ر‌دو‌جن^^اح‬

‫به‌تعهدات‌خود‌پايبندند؟‬

‫مخالفين‌مهاجرت‌استدلل‌می‌کنن^^د‌ک^^ه‌مه^^اجرين‌ش^^رايط‌بح^^ث‌دوم‌را‌عمل^^ی‬

‫نمی‌کنند‪‌.‬آن‌ها‌تلش‌ص^^ادقانه‌ای‌ب^^رای‌ادغ^^ام‌ش^^دن‌نمی‌کنن^^د‌و‌بس^^ياری‌از‌آن‌ه^^ا‬

‫تمايلت‌نامداراجو‌و‌نظريات‌متعصبانه‌دارند‪‌.‬بن^^ابر‌اي^^ن‌کش^^ور‌ميزب^^ان‌دليل^^ی‌ب^^رای‬

‫متحقق‌کردن‌بحث‌سوم‌)به‌رسميت‌شناختن‌آن‌ها‌به‌عنوان‌شهروندان‌برابر(‌ن^^دارد‪،‬‬

‫و‌دليل‌زيادی‌دارد‌تا‌بحث‌اول‌را‌مورد‌ب^^ازنگری‌ق^^رار‌ده^^د‌)آن‌ه^^ا‌را‌بپ^^ذيرد(‪‌.‬اگ^^ر‬

‫مهاجرينی‌از‌فرهنگ‌های‌خاصی‌همواره‌عدم‌تمايل‌خ^^ود‌را‌در‌پايبن^^دی‌ب^^ه‌ق^^رارداد‬

‫مهاجرت‌ثابت‌کرده‌اند‪‌،‬چرا‌افراد‌باز‌ه^^م‌بيش^تری‌را‌بپ^^ذیريم‪‌،‬و‌مش^کل‌را‌ب^از‌ه^^م‬

‫بزرگ‌تر‌از‌اين‌کنيم؟‬
‫‪241‬‬

‫طرفداران‌مهاجرت‌پاسخ‌می‌دهند‌که‌اين‌کشور‌ميزبان‌است‌ک^^ه‌در‌انج^^ام‌تعه^^د‬

‫خود‌به‌قرارداد‌قصور‌می‌کند‪‌.‬کشورهای‌ميزبان‪‌،‬عليرغم‌تلش‌ه^ای‌ص^ادقانة‌اک^ثريت‬

‫عظيم‌مهاجرين‪‌،‬شرايط‌را‌برای‌ادغام‌مهاجرين‌دشوار‌می‌کنند‪‌،‬و‌باز‌هم‌بدتر‌اين‌ک^^ه‬

‫با‌مهاجرينی‌که‌به‌گونه‌ای‌موفقيت‌آميز‌ادغام‌شده‌اند‪‌‌،‬حتی‌در‌نسل‌دوم‌و‌سوم‌هنوز‬

‫به‌عنوان‌شهروند‌درجة‌دوم‌رفتار‌می‌شود‪‌.‬طبعا‌ممکن‌است‌که‌هيچ‌يک‌از‌دو‌جن^^اح‬

‫نسبت‌به‌تعهدات‌خود‌پايبند‌نباشد‪‌،‬و‌به‌اين‌شکل‌يک‌دور‌باطل‌پرشتاب‌‌به‌رنج^^ش‬

‫و‌سوء‌ظن‌های‌دو‌جناح‌دامن‌می‌زند‪.‬‬

‫اين‌بحث‌چهارم‌بدون‌ايجاد‌شفافيت‌در‌تعيين‌دقيق‌سه‌بحث‌قبل^^ی‌خ^^ود‌قاب^^ل‬

‫حل‌نخواهد‌بود‪‌.‬تا‌زمانی‌که‌مشخص‌نشود‌که‌پذيرش‌مهاجرين‌ي^^ک‌لط^^ف‌اس^^ت‌ي^^ا‬

‫وظيفه؛‌چه‌سطحی‌از‌ادغام‌مهاجرين‌کافی‌است؛‌و‌بعد‌از‌چه‌م^^دت‌زمانی‌کش^^ورهای‬

‫ميزبان‌بايد‌مهاجرين‌را‌به‌عن^^وان‌ش^^هروندان‌براب^^ر‌ب^^ه‌رس^^ميت‌بشناس^^ند‪‌،‬م^^ا‌ق^^ادر‬

‫نخواهيم‌بود‌قضاوتی‌در‌بارة‌پايبندی‌طرفين‌به‌تعهدات‌خود‌بکنيم‪‌.‬يک‌مشکل‌ديگر‬

‫شيوة‌نگرش‌است‪‌.‬وقتی‌قرارداد‌مهاجرت‌را‌بررسی‌می‌کنيم‪‌،‬هر‌جناحی‌بسيار‌بيش^^تر‬

‫از‌آن‌که‌بر‌تفاهم‌تأکيد‌داشته‌باشد‪‌،‬ب^ر‌نق^ض‌ق^رارداد‌پافش^^اری‌می‌کن^^د‪‌.‬اگ^^ر‌ي^ک‬

‫ميليون‌مهاجر‌شهروندانی‌تابع‌قانون‌باش^^ند‪‌،‬ام^^ا‌ص^^د‌نف^^ر‌ب^^ه‌گروه‌ه^^ای‌تروريس^^تی‬

‫بپيوندند‌و‌به‌کشور‌ميزبان‌حمله‌کنند‪‌،‬آيا‌ب^ه‌اي^^ن‌معن^^ی‌خواه^^د‌ب^^ود‌ک^ه‌تم^^اميت‬

‫مهاجرين‌به‌قرارداد‌پايبند‌بوده‌اند‪‌‌،‬يا‌آن‌را‌نقض‌کرده‌اند؟‌اگر‌يک‌مهاجر‌نس^^ل‌س^^وم‬

‫هزار‌بار‌از‌خيابانی‌عبور‌کند‪‌،‬بدون‌اين‌که‌مورد‌اذيت‌و‌آزار‌ق^رار‌گي^^رد‪‌،‬ام^ا‌ي^ک‌ب^ار‬
‫‪242‬‬

‫توسط‌يک‌نژادپرست‌مورد‌تعرض‌قرار‌گيرد‪‌،‬آيا‌به‌اين‌معنی‌خواه^^د‌ب^^ود‌ک^^ه‌م^^ردم‬

‫بومی‌مهاجرين‌را‌پذيرفته‌اند‌يا‌نپذيرفته‌اند؟‬

‫اما‌زير‌تمام‌اين‌بحث‌ها‌يک‌سؤال‌بسيار‌اساسی‌تر‌پنهان‌شده‌است‪‌،‬ک^^ه‌ب^^ه‌درک‬

‫ما‌از‌فرهنگ‌انسانی‌مربوط‌می‌شود‪‌.‬آيا‌کسانی‌که‌در‌بحث‌مرب^^وط‌ب^^ه‌مه^^اجرت‌وارد‬

‫شده‌اند‌بر‌اين‌باورند‌که‌تمامی‌فرهنگ‌ها‌ذاتا‌با‌هم‌برابرن^^د‪‌،‬ي^^ا‌گم^^ان‌می‌کنن^^د‌ک^^ه‬

‫بعضی‌فرهنگ‌ها‌برتر‌از‌برخی‌ديگر‌هستند؟‌آيا‌امکان‌دارد‌که‌وقتی‌آلمانی‌ها‌ب^^ر‌س^^ر‬

‫پذيرش‌يک‌ميليون‌پناهندة‌سوری‌بحث‌می‌کنند‪‌،‬در‌تفکر‌خود‪‌،‬که‌فرهن^^گ‌آلم^^انی‬

‫به‌شکلی‌بهتر‌از‌فرهنگ‌سوری‌است‪‌،‬محق‌باشند؟‬

‫از‌نژادپرستی‌تا‌فرهنگ‌‌پرستی‬

‫صد‌سال‌پيش‌اروپائيان‌بديهی‌می‌پنداشتند‌که‌برخی‌نژادها‌^‌به‌ط^^ور‌مش^^خص‌ن^^ژاد‬

‫سفيد‌^‌ذاتا‌برتر‌از‌ديگر‌نژادها‌هستند‪‌.‬پس‌از‌‪‌۱۹۴۵‬چني^^ن‌نظرات^^ی‌بي^^ش‌از‌پي^^ش‬

‫مورد‌تکفير‌قرار‌گرفتند‪‌.‬از‌آن‌پس‌نژادپرستی‌نه‌فقط‌از‌نظر‌اخلقی‌بسيار‌وحشتناک‬

‫جلوه‌گر‌شد‪‌،‬بلک^ه‌همچني^^ن‌از‌نظ^ر‌علم^ی‌ورشکس^ته‌اعلم‌ش^د‪‌.‬دانش^مندان‌عل^وم‬

‫اجتماعی‌و‌به‌خصوص‌ژن‌شناسان‌شواهد‌بسيار‌نيرومندی‌يافتند‌که‌نشان‌می‌داد‌ک^^ه‬

‫تفاوت‌های‌زيستی‌بين‌اروپائيان‪‌،‬آفريقايی‌ه^^ا‪‌،‬چينی‌ه^^ا‌و‌آمريکايی‌ه^^ای‌ب^^ومی‌قاب^^ل‬

‫اغماض‌است‪.‬‬
‫‪243‬‬

‫با‌اين‌حال‪‌،‬همزمان‌انسان‌شناسان‪‌،‬جامعه‌شناسان‪‌،‬مورخين‪‌،‬اقتصاددانان‌رفت^^اری‬

‫و‌حتی‌محققين‌مغز‌ثروتی‌از‌اطلعات‌در‌خصوص‌وجود‌تفاوت‌های‌برجسته‌ای‌مي^^ان‬

‫فرهنگ‌های‌بشری‌به‌دست‌آورده‌اند‪‌.‬در‌حقيق^^ت‌اگ^^ر‌تم^^ام‌فرهنگ‌ه^^ای‌انس^^انی‌در‬

‫اساس‌يکی‌می‌بودند‪‌،‬پس‌چه‌نيازی‌به‌انسان‌شناسان‌و‌م^^ورخين‌می‌توانس^^ت‌باش^^د؟‬

‫چرا‌بايد‌منابع‌را‌صرف‌بررسی‌تفاوت‌ه^^ای‌پيش‌پ^^ا‌افت^^اده‌کني^^م؟‌ح^^داقل‌می‌ت^^وانيم‬

‫سرمايه‌گذاری‌پرخرج‌بر‌روی‌تم^ام‌س^فرهای‌من^اطق‌اقي^انوس‌آرام‌جن^وبی‌و‌بياب^ان‬

‫کالهاری‌را‌متوقف‌کنيم‌و‌به‌مطالعه‌مردم‌در‌آکسفورد‌و‌بوستون‌قناعت‌کني^^م‪‌.‬اگ^^ر‬

‫تفاوت‌های‌فرهنگی‌ناچيزند‪‌،‬پس‌هر‌آنچه‌که‌ما‌در‌ب^^ارة‌دانش^^جويان‌ه^^اروارد‌کش^^ف‬

‫می‌کنيم‪‌،‬می‌تواند‌در‌مورد‌شکارگر‌^‌خوراک‌جويان‌کالهاری‌هم‌مصداق‌داشته‌باشد‪.‬‬

‫بر‌اساس‌واکنش‌ها‪‌،‬اکثر‌مردم‌بر‌وجود‌حداقل‌برخ^^ی‌تفاوت‌ه^^ای‌فرهنگ^^ی‌قاب^^ل‬

‫توجه‌بين‌فرهنگ‌های‌انس^^انی‌اع^^تراف‌می‌کنن^^د‪‌،‬از‌آداب‌جنس^^ی‌گرفت^^ه‌ت^^ا‌ع^^ادات‬

‫سياسی‪‌.‬پس‌چه‌موضعی‌باي^^د‌در‌قب^^ال‌اي^^ن‌تفاوت‌ه^^ا‌بگيري^^م؟‌م^^دافعين‌»نس^^بيت‬

‫فرهنگی«‌استدلل‌می‌کنند‌که‌تفاوت‌دربر‌دارن^^دة‌سلسله‌مراتبی‌نيس^^ت‌و‌م^^ا‌هرگ^^ز‬

‫نبايد‌فرهنگی‌را‌بر‌فرهن^^گ‌ديگ^^ر‌ترجي^^ح‌دهي^^م‪‌.‬انس^^ان‌ها‌می‌توانن^^د‌ب^ه‌ش^^يوه‌های‬

‫گوناگونی‌فکر‌و‌رفتار‌کنند‪‌،‬اما‌بايد‌تمام‌اين‌تفاوت‌ها‌را‌ارج‌نهيم‌و‌ارزش‌براب^^ری‌ب^^ه‬

‫تمام‌باورها‌و‌روش‌ها‌بدهيم‪‌.‬متأسفانه‌چنين‌نگرش‌های‌روشن‌فکرانه‌ای‌نمی‌توانند‌ب^^ه‬

‫بهترين‌نحوی‌با‌واقعيت‌سازگار‌باش^^ند‪‌.‬گونه‌گ^^ونی‌انس^^انی‌می‌توان^^د‌در‌ام^^وری‌مث^^ل‬

‫آش^^پزی‌و‌ش^^عر‌ارزش^^مند‌باش^^د‪‌،‬ام^^ا‌اف^^راد‌کم^^ی‌هس^^تند‌ک^^ه‌س^^وزاندن‌س^^احره‌ها‪،‬‬
‫‪244‬‬

‫کودک‌کش^^ی‌و‌بردگ^^ی‌را‌ش^^يوه‌های‌انس^^انی‌اغواکنن^^ده‌ای‌می‌دانن^^د‪‌،‬ک^^ه‌باي^^د‌از‬

‫دست‌اندازهای‌کاپيتاليسم‌جهانی‌و‌استعمار‌کوکاکول‌در‌امان‌بمانند‪.‬‬

‫يا‌درنظر‌بگيريد‌که‌فرهنگ‌های‌مختلف‌به‌چ^^ه‌ش^^کل‌ب^^ا‌بيگانگ^^ان‪‌،‬مه^^اجرين‌و‬

‫پناهندگان‌رفتار‌می‌کنند‪‌.‬تمام‌فرهنگ‌ها‌دقيقا‌به‌يک‌اندازه‌خارجی‌ها‌را‌نمی‌پذيرند‪.‬‬

‫فرهنگ‌آلمانی‌در‌ابتدای‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌بيشتر‌با‌مدارای‌بيشتری‌با‌بيگانگان‌رفتار‬

‫می‌کند‌و‌بيشتر‌از‌فرهن^^گ‌عربس^^تان‌س^^عودی‌پ^^ذيرای‌مه^^اجرين‌اس^^ت‪‌.‬ب^^رای‌ي^^ک‬

‫مسلمان‌بسيار‌آسانتر‌است‌تا‌به‌آلمان‌مهاجرت‌کند‌تا‌برای‌يک‌مسيحی‌که‌بخواه^^د‬

‫به‌عربستان‌سعودی‌مهاجرت‌کند‪‌.‬در‌واقع‌حتی‌برای‌ي^^ک‌پناهن^^دة‌س^^وری‌مس^^لمان‬

‫شايد‌مهاجرت‌به‌آلمان‌ساده‌تر‌از‌عربس^^تان‌س^^عودی‌باش^^د‪‌،‬و‌از‌س^^ال‌ ‪‌۲۰۱۱‬آلم^^ان‬

‫پناهندة‌سوری‌بسيار‌بيشتری‌از‌عربستان‌سعودی‌گرفته‌اس^^ت‪‌(1).‬ب^^ه‌همي^^ن‌ش^^کل‪،‬‬

‫کثرت‌ش^^واهد‌نش^^ان‌می‌ده^^د‌ک^^ه‌فرهن^^گ‌کاليفرني^^ا‌در‌اواي^^ل‌ق^^رن‌بيس^^ت‌و‌يک^^م‬

‫مهاجرپذيرتر‌از‌فرهنگ‌ژاپن‌بوده‌است‪‌.‬بنابر‌اين‪‌،‬اگر‌فکر‌می‌کنيد‌که‌م^^دارا‌در‌قب^^ال‬

‫بيگانگان‌و‌پذيرش‌آن‌ها‌خوب‌است‪‌،‬آيا‌نبايد‌حداقل‌از‌اين‌نظر‌فکر‌کنيم‌که‌فرهنگ‬

‫آلمانی‌برتر‌از‌فرهنگ‌عربستان‌سعودی‌است‌و‌فرهنگ‌کاليفرني^^ايی‌به^^تر‌از‌فرهن^^گ‬

‫ژاپنی‌است؟‬

‫علوه‌بر‌اين‪‌،‬حتی‌زمانی‌که‌دو‌هنجار‌فرهنگی‌در‌عالم‌نظر‌به‌يک‌ان^^دازه‌اعتب^^ار‬

‫دارند‪‌،‬در‌رابطة‌عملی‌مهاجرت‌شايد‌هنوز‌معقول‌تر‌باشد‌که‌در‌قضاوت‌خود‌فرهن^^گ‬

‫ميزبان‌را‌بهتر‌بدانيم‪‌.‬هنجارها‌و‌ارزش‌هايی‌که‌در‌يک‌کشور‌مناسب‌هس^^تند‪‌،‬تح^^ت‬
‫‪245‬‬

‫شرايط‌متفاوت‌فاقد‌کارايی‌می‌شوند‪‌.‬بگذاريد‌يک‌مثال‌مشخص‌ملموس‌تری‌بي^^اوريم‪.‬‬

‫برای‌اينکه‌در‌دام‌تعصبات‌گذشته‌گرفتار‌نشويم‪‌،‬اجازه‌دهيد‌دو‌کشور‌فرضی‌را‌تصور‬

‫کنيم‪‌:‬سردزمين‌و‌گرم‌زمين‪‌.‬اين‌دو‌کشور‌تفاوت‌های‌فرهنگی‌بسياری‌دارند‪‌،‬از‌جمله‬

‫نگرش‌آن‌ها‌به‌روابط‌انس^^انی‌و‌تخاص^^مات‌بي^^ن‌اف^^راد‌اس^^ت‪‌.‬س^^ردزمينی‌ها‌از‌دوران‬

‫کودکی‌ياد‌گرفته‌اند‌که‌اگر‌در‌مدرسه‪‌،‬محيط‌کار‌يا‌حتی‌در‌خانواده‌با‌کسی‌درگي^^ر‬

‫می‌شوند‪‌،‬بهتر‌است‌که‌آن‌را‌در‌خود‌کنترل‌کنند‪‌.‬آن‌ها‌بايد‌از‌فرياد‌زدن‪‌،‬بروز‌خشم‬

‫يا‌مقابله‌با‌ديگران‌خودداری‌کنند‌^‌فوران‌عصبانيت‌فقط‌کار‌را‌خراب‌تر‌می‌کند‪‌.‬بهتر‬

‫اين‌است‌که‌بر‌احساسات‌خود‌چيره‌شوند‪‌،‬و‌بگذارند‌که‌همه‌چيز‌فروک^^ش‌کن^^د‪‌.‬در‬

‫همين‌لحظه‪‌،‬باي^^د‌تم^^اس‌خ^^ود‌را‌ب^^ا‌ف^^رد‌م^^ورد‌نظ^^ر‌مح^^دود‌کنن^^د‌و‌اگ^^ر‌تم^^اس‬

‫اجتناب‌ناپذير‌است‪‌،‬اختصار‌را‌رعايت‌کنن^^د‌و‌م^^ؤدب‌باش^^ند‌و‌از‌موض^^وعات‌حس^^اس‬

‫دوری‌کنند‪.‬‬

‫اما‌گرم‌زمينی‌ها‌برعکس‪‌،‬از‌کودکی‌ياد‌گرفته‌اند‌که‌تضادها‌را‌علنی‌کنند‪‌.‬اگ^^ر‌ب^^ا‬

‫کسی‌وارد‌درگيری‌می‌شوند‪‌،‬ناراحتی‌را‌در‌خود‌نريزند‌و‌خ^^ود‌را‌س^^رکوب‌نکنن^^د‪‌.‬از‬

‫اولين‌فرصت‌استفاده‌کنند‌تا‌احساسات‌خود‌را‌بروز‌دهند‪‌.‬عصبانی‌شدن‌و‌فرياد‌زدن‬

‫و‌صحبت‌کردن‌از‌احساسات‌درونی‌بد‌نيست‪‌.‬اگر‌طرفين‌با‌هم‌صادق‌و‌صريح‌باشند‬

‫رابطه‌بهتر‌پيش‌می‌رود‪‌.‬يک‌فرياد‌در‌يک‌روز‌می‌توان^^د‌ي^^ک‌درگي^^ری‌چن^^د‌س^^اله‌را‬

‫فيصله‌دهد‌و‌اگرچه‌تخاصمات‌رو‌در‌رو‌هيچ‌گاه‌خوشايند‌نب^^وده‪‌‌،‬ام^^ا‌ف^^رد‌بع^^د‌از‌آن‬

‫احساس‌بهتری‌خواهد‌داشت‪.‬‬
‫‪246‬‬

‫هر‌کدام‌از‌اين‌شيوه‌ها‌مزايا‌و‌معايب‌خود‌را‌دارند‌و‌مشکل‌بتوان‌گفت‌که‌ک^^دام‬

‫شيوه‌هميشه‌بهتر‌از‌ديگری‌است‪‌.‬چه‌اتفاقی‌خواه^^د‌افت^^اد‌اگ^^ر‌ي^^ک‌گرم‌زمين^ی‌ب^ه‬

‫سرزمين‌سرد‌مهاجرت‌کند‌و‌در‌يک‌شرکت‌سردزمينی‌استخدام‌شود؟‬

‫هرگاه‌گرم‌زمينی‌با‌همکاری‌درگير‌می‌شود‪‌‌،‬با‌مشت‌روی‌ميز‌می‌کوبد‌و‌با‌صدای‬

‫بلند‌فرياد‌می‌کشد‌و‌توقع‌دارد‌که‌با‌اين‌کار‌توجه‌را‌معطوف‌به‌مشکل‌کند‌تا‌زودت^^ر‬

‫به‌چاره‌جويی‌بپردازند‪‌.‬شرکت‌سال‌ها‌بعد‌به‌يک‌فرد‌ارشد‌نياز‌پيدا‌می‌کند‪‌.‬با‌وج^^ود‬

‫اين‌که‌گرم‌زمينی‌تمام‌کيفيت‌های‌لزم‌برای‌احراز‌آن‌ش^^غل‌را‌دارد‪‌،‬ام^^ا‌رئي^س‌ي^ک‬

‫سردزمينی‌را‌استخدام‌می‌کند‪‌.‬وقتی‌دليل‌آن‌پرسيده‌می‌شود‪‌،‬رئيس‌پاس^خ‌می‌ده^د‬

‫»بله‪‌،‬گرم‌زمينی‌استعدادهای‌فراوانی‌دارد‪‌،‬اما‌در‌روابطش‌با‌ديگران‌دارای‌يک‌ض^^عف‬

‫اساسی‌است‪‌.‬او‌تندخو‌است‌و‌تنش‌های‌غيرضروری‌در‌اطرافش‌به‌وجود‌می‌آورد‌و‌در‬

‫فرهنگ‌شرکت‌اختلل‌ايجاد‌می‌کن^^د«‪‌.‬سرنوش^^ت‌مش^^ابهی‌دامنگي^^ر‌گرم‌زمينی‌ه^^ای‬

‫مهاجر‌ديگر‌در‌سردزمين‌می‌شود‪‌.‬اکثر‌آن‌ها‌در‌موقعيت‌های‌پايين‌تر‌ب^^اقی‌می‌مانن^^د‪،‬‬

‫يا‌اصل‌موفق‌به‌يافتن‌شغلی‌نمی‌شوند‪‌،‬زيرا‌مديران‌چنين‌می‌پندارند‌که‌گرم‌زمينی‌ها‬

‫ممکن‌است‌کارمندانی‌تندخو‌و‌مش^^کل‌آفرين‌باش^^ند‪‌.‬ت^^ا‌زم^^انی‌که‌گرم‌زمينی‌ه^^ا‌ب^^ه‬

‫موقعيت‌هاي‌ش^^غلی‌ارش^^د‌دس^^ت‌ني^^افته‌باش^^ند‪‌،‬ب^^ه‌س^^ختی‌می‌توانن^^د‌ب^^ر‌فرهن^^گ‬

‫سردزمينی‌شرکت‌تأثير‌بگذارند‪.‬‬

‫س^^ردزمينی‌های‌مه^^اجر‌ه^^م‌ب^^ا‌سرنوش^^ت‌مش^^ابهی‌در‌کش^^ور‌گرم‌زمي^^ن‌روبه‌رو‬

‫می‌شوند‪‌.‬يک‌سردزمينی‌که‌در‌يک‌شرکت‌گرم‌زمي^ن‌اس^تخدام‌می‌ش^ود‪‌،‬س^ريعا‌ب^ه‬
‫‪247‬‬

‫نوکرمنش‌و‌بی‌احساس‌معروف‌می‌شود‌و‌دوستان‌زيادی‌پيدا‌نمی‌کن^^د‪‌.‬م^^ردم‌گم^^ان‬

‫می‌کنند‌که‌او‌صداقت‌ندارد‌يا‌قادر‌به‌تنظيم‌رابط^^ه‌ب^ا‌م^ردم‌نيس^ت‪‌.‬او‌هيچ‌گ^اه‌ب^ه‬

‫سمت‌های‌رهبری‌نمی‌رسد‌و‌هرگز‌موقعيتی‌پيدا‌نمی‌کند‌تا‌بر‌فرهنگ‌شرکت‌ت^^أثير‬

‫بگذارد‪‌.‬مديران‌گرم‌زمين‌به‌اين‌ن^^تيجه‌می‌رس^^ند‌ک^^ه‌س^^ردزمينی‌ها‌غيرص^^ميمی‌ي^^ا‬

‫خجالتی‌هستند‌و‌ترجيح‌می‌دهند‌که‌آن‌ها‌را‌در‌موقعيت‌هايی‌که‌مس^^تلزم‌رابط^^ه‌ب^^ا‬

‫مشتری‪‌،‬يا‌رابطة‌نزديک‌با‌کارمندان‌ديگر‌است‪‌،‬دخالت‌ندهند‪.‬‬

‫هردوی‌اين‌موارد‌ممکن‌است‌نژادپرستانه‌به‌نظر‌آيد‪‌.‬اما‌آن‌ها‌به‌واقع‌نژادپرس^^ت‬

‫نيستند‪‌.‬آن‌ها‌فرهنگ‌پرست‌هستند‪‌.‬مردم‌به‌مبارزة‌قهرمانانة‌خ^^ود‌علي^^ه‌نژادپرس^^تی‬

‫سنتی‌ادامه‌می‌دهند‪‌،‬بدون‌آنکه‌متوجه‌شوند‌که‌مي^^دان‌جن^^گ‌تغيي^^ر‌ک^^رده‌اس^^ت‪.‬‬

‫نژادپرس^^تی‌س^^نتی‌تقريب^^ا‌ب^^ه‌تس^^خير‌درآم^^ده‌اس^^ت‪‌،‬ام^^ا‌دني^^ا‌اکن^^ون‌آکن^^ده‌از‬

‫»فرهنگ‌پرستان«‌است‪.‬‬

‫نژادپرستی‌سنتی‌قويا‌بر‌پاي^^ة‌نظري^^ات‌زيست‌شناس^^ی‌اس^^توار‌ب^^ود‪‌.‬در‌دهه‌ه^^ای‬

‫‪‌۱۸۹۰‬و‌‪‌۱۹۳۰‬در‌کشورهايی‌مثل‌بريتانيا‪‌،‬استراليا‌و‌آمريکا‌چنين‌باوری‌رايج‌بود‌که‬

‫برخی‌ويژگی‌های‌زيستی‌موروثی‌در‌آفريقايی‌ها‌و‌چينی‌ها‌باعث‌می‌شود‌ک^ه‌آن‌ه^^ا‌از‬

‫ذکاوت‌و‌ابتکار‌عمل‌کمتر‌و‌صفات‌اخلقی‌پست‌تری‌از‌اروپائيان‌برخوردارند‪‌.‬مش^^کل‬

‫در‌خون‌آن‌ها‌بود‪‌.‬چنين‌نظري^^اتی‌از‌اعتب^^ار‌سياس^^ی‌و‌علم^^ی‌گس^^ترده‌ای‌برخ^^وردار‬

‫بودن^^د‪‌.‬ام^^ا‌ام^^روز‪‌،‬برعک^^س‪‌،‬عليرغ^^م‌اص^^رار‌بس^^ياری‌از‌م^^ردم‌ب^^ر‌چني^^ن‌ادعاه^^ای‬

‫نژادپرستانه‌ای‪‌،‬اعتبار‌علمی‌کامل‌و‌بيشترين‌اعتبار‌سياسی‌آن‌‌نظريات‌از‌بي^^ن‌رفت^^ه‬
‫‪248‬‬

‫است‌و‌مدعيان‌اين‌بار‌خود‌را‌در‌عبارات‌فرهنگی‌بازسازی‌می‌کنند‪‌.‬دوران‌اي^^ن‌ادع^^ا‪،‬‬

‫که‌سياه‌پوستان‌به‌دليل‌داشتن‌ژن‌ناقصی‌به‌جرائم‌روی‌می‌آورند‪‌،‬اکنون‌به‌سر‌آمده‬

‫است‌و‌به‌جای‌آن‌ادعا‌می‌شود‌که‌سياهان‌ب^ه‌دلي^ل‌وابس^تگی‌ب^ه‌پ^اره‌‌فرهنگ‌ه^ای‬

‫ناکارامد‌دست‌به‌جرائم‌می‌زنند‪.‬‬

‫برای‌مثال‌در‌آمريکا‌برخی‌از‌رهبران‌احزاب‌آشکارا‌از‌سياست‌های‌تبعيض‌گراي^^انه‬

‫حمايت‌می‌کنند‌و‌با‌اشارات‌تحقيرآميز‌آفريقايی‌^‌آمريکايی‌ها‪‌،‬آمريکايی‌‌^‌لتينی‌ها‌و‬

‫مسلمانان‌را‌مورد‌خطاب‌قرار‌می‌دهند‌^‌اما‌ديگر‌ب^ه‌ن^درت‌و‌ي^ا‌هرگ^ز‌ب^ه‌اختللت‬

‫دی‌ان‌اي‌آن‌ها‌اشاره‌نمی‌کنند‪‌.‬مشکل‌ادعايی‌در‌فرهنگ‌آن‌ه^^ا‌اس^^ت‪‌.‬ب^^دين‌ترتي^^ب‬

‫وقتی‌رئيس‌جمهور‌ترام^پ‌ه^^ائيتی‪‌،‬الس^الوادور‌و‌بخش‌ه^ايی‌از‌آفريق^ا‌را‌ب^ه‌عن^وان‬

‫»کشورهای‌گوه‌دونی«‌معرفی‌می‌کرد‪‌،‬آشکارا‌به‌تشبثات‌فرهنگی‌چني^^ن‌مکان‌ه^^ايی‬

‫متوسل‌می‌شد‪‌،‬نه‌به‌ترکيب‌ژنتيک‌آن‌ها‪‌(۲).‬ترامپ‌در‌فرصت‌ديگری‌در‌بارة‌مهاجرت‬

‫مکزيکی‌ه^^ا‌ب^^ه‌آمريک^^ا‌گف^^ت‪»‌،‬وق^^تی‌مکزي^^ک‌مردم^^ش‌را‌ب^^ه‌اينج^^ا‌می‌فرس^^تد‪،‬‬

‫بهترين‌هايش‌را‌نمی‌فرستد‪‌.‬اين‌ها‌مردمی‌هستند‌که‌مشکلت‌زيادی‌دارند‌که‌هم^^راه‬

‫خودشان‌می‌آورند‪‌.‬آن‌ها‌با‌خود‌مواد‌مخدر‌و‌جرائم‌می‌آورند‪‌.‬آن‌ها‌تج^^اوز‌می‌‌کنن^^د‌و‬

‫بعضی‌ها‌هم‌مردم‌خوبی‌هستند«‪‌.‬اين‌يک‌ادعای‌بسيار‌ته^اجمی‌اس^ت‪‌،‬ام^ا‌ن^ه‌ي^ک‬

‫تهاجم‌زيست‌شناختی‪‌،‬بلکه‌جامعه‌شناختی‌است‪‌.‬منظور‌ترامپ‌اين‌نيس^^ت‌ک^^ه‌خ^^ون‬

‫مکزيکی‌مانعی‌بر‌سر‌راه‌نيکی‌است‌^‌فقط‌اين‌که‌مکزيکی‌های‌خوب‌سعی‌می‌کنن^^د‬
‫)‪(3‬‬
‫در‌همان‌جنوب‌»ريوگراند«‌باقی‌بمانند‪.‬‬
‫‪249‬‬

‫بدن‌انسانی‌^‌بدن‌لتينی‪‌،‬بدن‌آفريقايی‪‌،‬بدن‌چين^^ی‌^‌کماک^^ان‌در‌مح^^ور‌بح^^ث‬

‫است‪‌.‬رنگ‌پوست‌اهميت‌زي^^ادی‌دارد‪‌.‬ق^^دم‌زدن‌در‌خياب^^ان‌نيوي^^ورک‌ب^^ا‌انب^^وهی‌از‬

‫رنگدانه‌های‌ملنين‌بر‌روی‌پوست‌به‌اين‌معنی‌است‌که‌هر‌کجا‌بروي^^د‌ممک^^ن‌اس^^ت‬

‫پليس‌در‌نهايت‌بدگمانی‌شما‌را‌زير‌نظر‌بگيرد‪‌.‬اما‌هم‌رئي^^س‌جمه^^ور‌ترام^^پ‌و‌ه^^م‬

‫رئيس‌جمهور‌اوباما‌اهمي^ت‌رن^گ‌پوس^ت‌را‌در‌عب^ارات‌فرهنگ^^ی‌و‌ت^اريخی‌توض^^يح‬

‫می‌دهند‪‌.‬پليس‌به‌رنگ‌پوست‌شما‌مظنون‌است‪‌،‬اما‌نه‌به‌دليل‌زيست‌شناسانه‪‌،‬بلکه‬

‫به‌دليل‌تاريخی‪‌.‬احتمال‌جبهة‌اوباما‌توضيح‌می‌دهد‌که‌تعصب‌پليس‌ميراث‌ش^^ومی‬

‫از‌جرائم‌تاريخی‪‌،‬مثل‌برده‌داری‌است‪‌،‬در‌حالی‌که‌جبهة‌ترامپ‌توضيح‌خواهد‌داد‌که‬

‫ج^^رائم‌س^^ياهان‌مي^^راث‌ش^^ومی‌از‌خطاه^^ای‌ت^^اريخی‌اس^^ت‌ک^^ه‌توس^^ط‌ليبرال‌ه^^ای‬

‫سفيدپوست‌و‌اجتماعات‌سياه‌به‌وجود‌آمده‌اس^^ت‪‌.‬در‌ه^^ر‌ص^^ورت‪‌،‬ح^^تی‌اگ^^ر‌ش^^ما‬

‫توريستی‌از‌دهلی‌هستيد‪‌،‬که‌چيزی‌در‌بارة‌تاريخ‌آمريکا‌نمی‌داند‪‌،‬ب^^ا‌وج^^ود‌اي^^ن‌در‬

‫پيامدهای‌آن‌تاريخ‌سهيم‌هستيد‪.‬‬

‫چرخش‌از‌زيست‌شناسی‌به‌فرهنگ‌فقط‌يک‌تغيير‌بی‌معنا‌در‌اصطلحات‌نيست‪،‬‬

‫بلکه‌چرخشی‌پايه‌ای‌با‌پيامدهای‌عملی‌بسيار‌دامنه‌دار‌است‪‌،‬بعضی‌ها‌خوب‌هستند‌و‬

‫بعضی‌ها‌هم‌بد‪‌.‬فرهنگ‌برای‌آغازکنن^^دگان‌مليم‌ت^^ر‌از‌زيست‌شناس^^ی‌اس^^ت‪‌.‬اي^^ن‌از‬

‫طرفی‌بدين‌معنی‌است‌که‌فرهنگ‌پرستان‌امروزی‌می‌توانند‌مداراجوتر‌از‌نژادپرس^^تان‬

‫سنتی‌باشند‌^‌فقط‌اگر‌»ديگران«‌فرهنگ‌ما‌را‌بپذيرند‪‌،‬ما‌هم‌در‌پاسخ‌فرهنگ‌آن‌ها‬

‫را‌هم‌تراز‌با‌خود‌می‌پذيريم‪‌.‬از‌طرف‌ديگر‌اين‌می‌تواند‌منجر‌به‌فشار‌بس^^يار‌بيش^^تری‬
‫‪250‬‬

‫بر‌»ديگران«‌شود‌تا‌ادغام‌شوند‌و‌در‌صورت‌عدم‌موفقيت‌در‌ادغام‌مورد‌انتقاد‌بس^^يار‬

‫شديدتری‌قرار‌گيرند‪.‬‬

‫نمی‌توان‌سياه‌پوستان‌را‌به‌اين‌دليل‌که‌پوست‌ش^^ان‌را‌س^^فيد‌نکرده‌ان^^د‌س^^رزنش‬

‫کرد‪‌،‬اما‌مردم‌می‌توانند‌آفريقايی‌ها‌ي^^ا‌مس^^لمان‌ها‌را‌ب^^رای‌ع^^دم‌پ^^ذيرش‌هنجاره^^ا‌و‬

‫ارزش‌های‌فرهنگ‌غربی‌متهم‌کنند‪‌،‬و‌اين‌کار‌را‌ه^^م‌می‌کنن^^د‪‌.‬و‌اي^^ن‌ب^^دين‌معن^^ی‬

‫نيست‌که‌چنين‌متهم‌کردنی‌ضرورتا‌محق‌است‪‌.‬در‌موارد‌بسياری‌دليل‌کم^^ی‌ب^^رای‬

‫پذيرش‌فرهنگ‌مسلط‌وجود‌دارد‌و‌در‌موارد‌بسيار‌ديگری‌وظيفه‌ای‌کامل‌غير‌ممکن‬

‫است‪‌.‬آفريقايی‌^‌آمريکايی‌های‌زاغه‌های‌فقيرنشينی‌که‌صادقانه‌تلش‌می‌کنن^^د‌خ^^ود‬

‫را‌با‌فرهنگ‌تسلط‌طلب‌آمريکايی‌تطبيق‌دهند‪‌،‬کافی‌است‌دريابند‌که‌راه‌شان‌توس^^ط‬

‫تبعيضات‌نهادی‌مسدود‌شده‌است‪‌،‬تا‌متهم‌شوند‌که‌به‌حد‌ک^^افی‌تلش‌نکرده‌ان^^د‪‌،‬و‬

‫آنگاه‌بايد‌نه‌هيچ‌کس‌ديگری‪‌،‬بلکه‌فقط‌خود‌را‌برای‌مشکلت‌شان‌سرزنش‌کنند‪‌.‬‬

‫يک‌تفاوت‌کليدی‌ديگر‌ميان‌ادعاهای‌زيست‌ش^^ناختی‌و‌ادعاه^^ای‌فرهنگ^^ی‌اي^^ن‬

‫است‌که‌استدللت‌فرهنگ‌پرست‌در‌تفاوت‌ب^^ا‌نام^^داراجو‌ب^^ودن‌نژادپرس^^تی‌س^^نتی‪،‬‬

‫می‌تواند‌موقتا‌توجيه‌خوبی‌در‌آستين‌داشته‌باشد‪‌،‬آن‌طور‌ک^^ه‌در‌مث^^ال‌گرم‌زمي^^ن‌و‬

‫سردزمين‌شاهدش‌بوديم‪‌.‬گرم‌زمينی‌ه^^ا‌و‌س^^ردزمينی‌ها‌واقع^^ا‌فرهنگ‌ه^^ای‌متف^^اوتی‬

‫دارند‪‌،‬که‌از‌روی‌شيوه‌های‌متفاوت‌روابط‌انسانی‌شان‌مشخص‌می‌شود‪‌.‬با‌توجه‌به‌اين‬

‫که‌روابط‌انسانی‌نقشی‌اساسی‌برای‌مشاغل‌بس^^ياری‌دارن^^د‪‌،‬آي^^ا‌ب^^رای‌ي^^ک‌ش^^رکت‬
‫‪251‬‬

‫گرم‌زمينی‌غيراخلقی‌خواهد‌بود‌که‌سردزمينی‌ها‌را‌^‌ب^^ه‌اي^^ن‌دلي^^ل‌ک^^ه‌مط^^ابق‌ب^^ا‬

‫ميراث‌فرهنگی‌خود‌رفتار‌می‌کنند‌^‌مجازات‌کنند؟‬

‫انسان‌شناسان‪‌،‬جامعه‌شناسان‌و‌مورخين‌در‌موضع‌گيری‌نسبت‌به‌اين‌مش^^کل‌در‬

‫موقعيت‌بسيار‌دشواری‌قرار‌می‌گيرند‪‌.‬بسياری‌از‌ادعاهای‌فرهنگ‌پرستی‌از‌س^^ه‌اي^^راد‬

‫عمومی‌رنج‌می‌برند‪‌.‬اول‪‌،‬فرهنگ‌پرستان‌اغلب‌برتری‌محلی‌را‌با‌برتری‌عين^^ی‌اش^^تباه‬

‫می‌گيرند‪‌.‬با‌توجه‌به‌اين‌که‌روش‌گرم‌زمينی‌برای‌حل‌اختلف^^ات‌در‌محي^^ط‌داخل^^ی‬

‫ممکن‌است‌برتر‌از‌روش‌سردزمينی‌باشد‪‌،‬پس‌يک‌شرکت‌گرم‌زمين‌در‌کش^^ور‌خ^^ود‬

‫دليل‌خوبی‌برای‌تبعيض‌قائل‌شدن‌عليه‌کارمندان‌درون‌گرا‌دارد‌)که‌در‌ابعاد‌وس^^يع‬

‫مهاجرين‌سردزمينی‌را‌تنبيه‌می‌کند(‪‌.‬با‌اين‌وجود‪‌،‬اين‌بدين‌معنی‌نيس^^ت‌ک^^ه‌روش‬

‫گرم‌زمين‌از‌نظر‌عينی‌برتر‌است‪‌.‬گرم‌زمينی‌ها‌شايد‌بتوانند‌چيزهايی‌از‌س^^ردزمينی‌ها‬

‫بياموزند‌و‌اگر‌شرايط‌تغيير‌کند‌^‌مثل‌شرکت‌گرم‌زمين‌بين‌المللی‌شود‌و‌ش^عبه‌هايی‬

‫در‌کشورهای‌مختلف‌زيادی‌ايجاد‌کند‌^‌تنوع‌ناگهان‌می‌تواند‌يک‌امتي^از‌ب^ه‌حس^^اب‬

‫آيد‪.‬‬

‫ثانيا‪‌،،‬وقتی‌شما‌يک‌معيار‪‌،‬يک‌زمان‌و‌ي^^ک‌مک^^ان‌مش^^خص‌را‌تعيي^^ن‌می‌کني^^د‪،‬‬

‫ممکن‌است‌ادعاهای‌فرهنگ‌پرست‌از‌نظر‌تجربی‌منطقی‌جلوه‌کند‪‌.‬اما‌بس^^يار‌اتف^^اق‬

‫می‌افتد‌که‌مردم‌ادعاهای‌بسيار‌کلی‌فرهنگ‌پرست‌را‌می‌پذيرند‪‌،‬که‌اهمي^ت‌چن^دانی‬

‫ندارد‪‌.‬پس‌اين‌گفته‌که‌»فرهنگ‌س^^ردزمينی‌^‌در‌مقايس^^ه‌ب^^ا‌فرهن^^گ‌گرم‌زمين^ی‌^‬

‫نسبت‌به‌مردم‌طغيان‌گر‌عصبانی‌کمتر‌مداراجو‌است«‌ادعای‌معقولی‌است‪‌،‬اما‌گفت^^ن‬
‫‪252‬‬

‫اين‌که‌»فرهنگ‌اسلمی‌بسيار‌خشن‌است«‌بار‌منطق‌بسيار‌کم^^تری‌در‌خ^^ود‌دارد‌و‬

‫بسيار‌مبهم‌است‪‌.‬منظور‌ما‌از‌»نامداراجو«‌چيست؟‌نامداراجو‌توسط‌چه‌کسی‪‌،‬يا‌چه‬

‫چيزی؟‌ي^^ک‌فرهن^^گ‌می‌توان^^د‌نس^^بت‌ب^^ه‌اقليت‌ه^^ای‌دين^^ی‌و‌نگرش‌ه^^ای‌سياس^^ی‬

‫غيرمتعارف‌نامداراجو‌باشد‪‌،‬در‌حالی‌که‌همزمان‌نسبت‌ب^ه‌اف^راد‌چ^اق‌ي^ا‌پي^ر‌بس^يار‬

‫مداراجوتر‌است‪‌.‬و‌منظور‌از‌»فرهنگ‌اسلمی«‌چيست؟‌آيا‌منظور‌شبه‌جزيرة‌عربی‌در‬

‫قرن‌هفتم‌است؟‌امپراتوری‌عثمانی‌در‌قرن‌شانزدهم؟‌پاکستان‌در‌ابتدای‌قرن‌بيس^^ت‬

‫و‌يکم؟‌نهايتا‌معيار‌چيست؟‌اگر‌ما‌به‌مداراجويی‌نسبت‌به‌اقليت‌ه^^ای‌دين^^ی‌اهمي^ت‬

‫بدهيم‌و‌امپراتوری‌عثمانی‌در‌قرن‌ش^^انزدهم‌را‌ب^^ا‌اروپ^^ای‌غرب^^ی‌در‌ق^^رن‌ش^^انزدهم‬

‫مقايسه‌کنيم‪‌،‬آنگاه‌بايد‌نتيجه‌گيری‌کنيم‌که‌فرهنگ‌اسلمی‌بس^^يار‌م^^داراجو‌اس^^ت‪.‬‬

‫اگر‌افغانستان‌در‌دورة‌طالبان‌را‌با‌دانمارک‌معاصر‌مقايسه‌می‌کني^^م‪‌،‬ب^ه‌ن^تيجه‌گيری‬

‫بسيار‌متفاوتی‌خواهيم‌رسيد‪.‬‬

‫اما‌بزرگترين‌مشکل‌ادعاهای‌فرهنگ‌پرستان‌اين‌است‌که‪‌،‬عليرغم‌ماهيت‌آم^^اری‬

‫خود‪‌،‬خيلی‌اوقات‌افراد‌را‌مورد‌پيش‌داوری‌‌قرار‌می‌دهند‪‌.‬وقتی‌يک‌بومی‌گرم‌زمين^^ی‬

‫و‌يک‌مهاجر‌سردزمينی‌برای‌م^^وقعيت‌ش^^غلی‌واح^^دی‌ب^^ه‌ي^^ک‌ش^^رکت‌گرم‌زمين^^ی‬

‫درخواس^^ت‌ک^^ار‌می‌فرس^^تند‪‌،‬م^^دير‌ممک^^ن‌اس^^ت‌گرم‌زمين^^ی‌را‌ترجي^^ح‌ده^^د‪‌،‬زي^^را‬

‫»سردزمينی‌ها‌سرد‌و‌غير‌معاشرتی‌هستند«‪‌.‬حتی‌اگر‌اين‌از‌نظر‌آماری‌صحت‌داشته‬

‫باشد‪‌،‬شايد‌اين‌سردزمينی‌خاص‌در‌واقع‌بسيار‌گرم‌تر‌و‌برون‌گراتر‌از‌اي^^ن‌گرم‌زمين^^ی‬

‫خاص‌باشد‪‌.‬اگرچه‌فرهنگ‌اهميت‌دارد‪‌،‬افراد‌هم‌توسط‌ژن‌ه^^ا‌و‌تاريخچ^^ة‌خ^^ودويژة‬
‫‪253‬‬

‫خود‌شکل‌می‌گيرند‪‌.‬افراد‌اغلب‌کليشه‌های‌آماری‌را‌به‌چالش‌می‌کش^^ند‪‌.‬ب^^رای‌ي^^ک‬

‫شرکت‌اهميت‌دارد‌که‌کارمندان‌معاشرتی‌را‌به‌کارمندان‌خش^^ک‌ترجي^^ح‌ده^^د‪‌،‬ام^^ا‬

‫سردزميني‌يا‌گرم‌زمينی‌بودن‌آن‌ها‌اهميتی‌ندارد‪.‬‬

‫با‌اين‌وجود‪‌،‬تمام‌اين‌ها‌ادعاهای‌فرهنگ‌پرستی‌خاصی‌را‌تع^ديل‌می‌کن^^د‪‌،‬ب^دون‬

‫آنکه‌آن‌را‌در‌تماميتش‌بی‌اعتبار‌سازد‪‌.‬عليرغم‌نژادپرستی‪‌،‬که‌يک‌تعص^^ب‌غيرعلم^^ی‬

‫است‪‌،‬استدللت‌فرهنگ‌پرست‌ممکن‌است‌گاهی‌کامل‌صحيح‌باشند‪‌.‬اگر‌با‌نگاهی‌به‬

‫آمار‌دريابيم‌که‌افراد‌کمی‌در‌شرکت‌های‌گرم‌زمينی‌در‌مقام‌های‌رهبری‌هستند‪‌،‬اين‬

‫شايد‌ناشی‌از‌تبعيض‌نژادپرستانه‌نباشد‪‌،‬بلکه‌حاصل‌يک‌قضاوت‌خوب‌بوده‌باشد‪‌.‬آيا‬

‫مهاجرين‌سردزمينی‌بايد‌از‌اين‌شرايط‌برنجن^^د‌و‌ادع^^ا‌کنن^^د‌ک^^ه‌گرم‌زمي^^ن‌ق^^رارداد‬

‫مهاجرت‌را‌زير‌پا‌می‌گذارد؟‌آيا‌بايد‌ش^^رکت‌های‌گرم‌زمين^^ی‌را‌وادار‌کني^^م‌ت^^ا‌تح^^ت‬

‫قانون‌»اقدامات‌مثبت«‌مديران‌سردزمينی‌را‌استخدام‌کنند‪‌،‬به‌اين‌اميد‌که‌فرهن^^گ‬

‫کسب‌وکار‌تندخوی‌گرم‌زمينی‌را‌خنک‌کنند؟‌يا‌شايد‌مش^^کل‌در‌ن^^اتوانی‌مه^^اجرين‬

‫سردزمينی‌در‌ادغام‌شدن‌در‌فرهنگ‌محلی‌است‪‌،‬و‌اين‌ک^^ه‌م^^ا‌باي^^د‌ب^^ه‌اي^^ن‌دلي^^ل‬

‫تلش‌های‌جدی‌تر‌و‌گسترده‌تری‌بکني^^م‌ت^^ا‌هنجاره^^ا‌و‌ارزش‌ه^^ای‌گرم‌زمين^^ی‌را‌ب^^ه‬

‫فرزندان‌سردزمينی‌بفهمانيم؟‬

‫با‌بازگشت‌از‌دنيای‌خيال‌به‌دنيای‌واقعيت‪‌،‬می‌بينيم‌که‌بحث‌اروپ^^ايی‌مه^^اجرت‬

‫بسيار‌از‌يک‌ن^برد‌آش^کار‌مي^ان‌خي^ر‌و‌ش^ر‌فاصله‌دارد‪‌.‬جل^وه‌دادن‌تم^ام‌مخ^الفين‬

‫مهاجرت‌به‌»فاشيست«‌می‌تواند‌نادرست‌باشد‪‌،‬و‌می‌تواند‌درست‌مثل‌اين‌باش^^د‌ک^^ه‬
‫‪254‬‬

‫بگوييم‌که‌طرفداران‌مهاجرت‌به‌»خودکشی‌فرهنگی«‌دست‌می‌زنند‪‌.‬از‌اين‌رو‌بح^^ث‬

‫مهاجرت‌نبايد‌همچون‌يک‌جنگ‌مصالحه‌ناپذير‌بر‌سر‌نوعی‌اخلق‌ضروری‌غير‌قابل‬

‫مذاکره‌تلقی‌شود‪‌.‬اين‌بحثی‌ميان‌دو‌موضع‌گيری‌سياس^^ی‌برح^^ق‌اس^^ت‌ک^^ه‌باي^^د‌از‬

‫طريق‌رويه‌های‌دمکراتيک‌متعارف‌به‌سرانجام‌رسد‪.‬‬

‫در‌حال‌حاضر‌بديهی‌به‌نظر‌نمی‌رسد‌که‌اروپا‌بتواند‌راه‌ميانبری‌بيابد‌ک^^ه‌ب^^ه‌آن‬

‫امکان‌دهد‌تا‌مرزهای‌خود‌را‌به‌روی‌خارجی‌ها‌باز‌نگه‌دارد‪‌،‬بدون‌اينکه‌با‌مش^^کلتی‬

‫روبه‌رو‌شود‌که‌می‌تواند‌توسط‌مردمی‌که‌در‌ارزش‌هايش‌سهيم‌نيستند‪‌‌،‬به‌وجود‌آيد‪.‬‬

‫اگر‌اروپا‌موفق‌به‌يافتن‌چنين‌راهی‌شود‪‌،‬شايد‌اين‌راه‌حل‌بتوان^^د‌در‌س^^طح‌جه^^انی‬

‫هم‌مورد‌استفاده‌قرار‌گيرد‪‌.‬اما‌اگر‌اين‌پروژه‌شکست‌بخورد‪‌،‬می‌توان^^د‌نش^^ان‌گر‌اي^^ن‬

‫حقيقت‌باشد‌که‌باور‌به‌ارزش‌های‌ليبرال‌آزادی‌و‌مدارا‌برای‌حل‌تخاصمات‌فرهنگ^^ی‬

‫جهانی‌و‌پيوند‌بش^^ر‌‐‌در‌روي^^ارويی‌ب^^ا‌جن^^گ‌هس^^ته‌ای‪‌،‬فروپاش^^ی‌زيس^ت‌محيطی‌و‬

‫نوين‌سازی‌فنی‌‐‌کفايت‌نمی‌کند‪‌.‬اگر‌يونانی‌ها‌و‌آلمانی‌ها‌نتوانند‌بر‌سر‌يک‌سرنوشت‬

‫مشترک‌با‌هم‌به‌توافق‌برسند‪‌،‬و‌اگر‌‪‌۵۰۰‬ميليون‌اروپايی‌مرفه‌نتوانند‌چن^^د‌ميلي^^ون‬

‫پناهندة‌فقرزده‌را‌در‌خود‌جذب‌کنند‪‌،‬آنگاه‌اقبال‌انسان‌ها‌در‌چيرگ^^ی‌ب^^ر‌تض^^ادهای‬

‫بسيار‌عميق‌تری‌که‌تمدن‌جهانی‌را‌فرا‌گرفته‪‌،‬چقدر‌می‌تواند‌باشد؟‬

‫يک‌چيز‌که‌می‌تواند‌به‌اروپا‌و‌به‌جهان‌در‌تماميت‌خود‪‌،‬کمک‌کند‌تا‌بهتر‌از‌اين‬

‫در‌پي‌ايجاد‌يکپارچگی‌باشد‌و‌مرزها‌و‌اذهان‌را‌باز‌نگه‌دارد‪‌،‬اين‌اس^^ت‌ک^^ه‌وحش^^ت‬

‫مواجهه‌با‌تروريسم‌را‌در‌خود‌کاهش‌دهد‪‌.‬جای‌تأسف‌بسيار‌دارد‪‌،‬اگر‌آزمون‌اروپ^^ايی‬
‫‪255‬‬

‫آزادی‌و‌مدارا‌به‌دليل‌وحشت‌شديد‌از‌تروريست‌ها‪‌،‬از‌حرکت‌باز‌ايستد‪‌.‬اين‌ن^^ه‌تنه^^ا‬

‫اهداف‌خود‌تروريست‌ها‌را‌متحقق‌خواهد‌کرد‪‌،‬بلکه‌امکانی‌بسيار‌بزرگ‌ب^^رای‌مش^^تی‬

‫متعصب‌فراهم‌می‌آورد‌تا‌مهر‌خود‌را‌بر‌آيندة‌بشريت‌بکوبند‪‌.‬تروريسم‌س^^لح‌بخ^^ش‬

‫حاشيه‌ای‌درماندة‌بشريت‌است‪‌.‬از‌کجا‌معلوم‌که‌تروريسم‌بر‌سياس^ت‌جه^انی‌تس^لط‬

‫يابد؟‬
‫‪256‬‬

‫بخش‌سوم‬

‫نااميدی‌و‌اميد‬

‫بشر‌با‌فايق‌آمدن‌بر‌ترس‌ها‌و‌فروتنی‌در‌نظرات‬

‫می‌تواند‌بر‌چالش‌های‌بی‌سابقه‌و‌اختلفات‌شديد‌چيره‌شود‌و‌موقعيتش‬

‫را‌بهتر‌سازد‬
‫‪257‬‬

‫‪۱۰‬‬

‫تروريسم‬

‫وحشت نکن‬

‫تروريست‌ها‌استادان‌کنترل‌بر‌اذهان‌هستند‪‌.‬آن‌ها‌افراد‌معدودی‌را‌می‌کشند‪‌،‬ام^^ا‌ب^^ا‬

‫اين‌حال‌بر‌وجود‌ميلياردها‌انسان‌وحش^^ت‌می‌اندازن^^د‌و‌س^^اختارهای‌عظيم^^ی‌چ^^ون‬

‫پيمان‌اروپا‌و‌ايالت‌متحده‌را‌به‌ل^^رزه‌درمی‌آورن^^د‪‌.‬تروريس ^ت‌ها‌از‌ي^^ازدهم‌س^^پتامبر‬

‫‪‌۲۰۰۱‬سالنه‌در‌حدود‌پنجاه‌نفر‌را‌در‌کشورهای‌پيمان‌اروپا‪‌،‬قريب‌ب^^ه‌ده‌نف^^ر‌را‌در‬

‫آمريکا‪‌،‬نزديک‌به‌هفت‌نفر‌را‌در‌چين‌و‌تا‌‪‌۲۵‬هزار‌نفر‌را‌در‌سراسر‌جهان‌)عم^^دتا‌در‬

‫عراق‪‌،‬افغانستان‪‌،‬پاکستان‪‌،‬نيجريه‌و‌سوريه(‌کش^^ته‌اند‪‌(۱).‬ام^^ا‌از‌ط^^رف‌ديگ^^ر‪‌،‬س^^وانح‬

‫رانندگی‌سالنه‌در‌حدود‌‪‌۸۰‬هزار‌اروپ^ايی‪‌۴۰‌،‬ه^زار‌آمريک^^ايی‪‌۲۷۰‌،‬ه^زار‌چين^ی‌و‬

‫‪‌۱،۲۵‬ميليون‌نفر‌را‌در‌سراسر‌جهان‌می‌کشد‪‌(۲).‬ديابت‌و‌سطح‌بالی‌قند‌خون‌سالنه‬
‫‪258‬‬

‫‪‌۳،۵‬ميليون‌نف^^ر‌را‌می‌کش^^د‪‌،‬در‌ح^^الی‌که‌آل^^ودگی‌ه^^وا‌در‌ح^^دود‌‪‌۷‬ميلي^^ون‌نف^^ر‌را‬

‫می‌کشد‪‌(۳).‬اما‌چرا‌ما‌از‌تروريسم‌بيشتر‌از‌شکر‌وحشت‌داريم‪‌،‬و‌چرا‌حکومت‌ها‌نه‌ب^^ه‬

‫دنبال‌عواقب‌آلودگی‌مزم^ن‌ه^^وا‪‌،‬بلک^ه‌ب^ه‌دلي^ل‌حمله‌ه^ای‌پراکن^دة‌تروريس^تی‌در‬

‫انتخابات‌شکست‌خوردند؟‬

‫تروريسم‌به‌معنای‌دقيق‌کلمه‌يک‌استراتژی‌نظامی‌اس^^ت‌ک^^ه‌امي^^دوار‌اس^^ت‌ت^^ا‬

‫وضعيت‌سياسی‌را‪‌،‬نه‌با‌ايجاد‌ويرانی‌های‌مادی‪‌،‬بلکه‌با‌ايجاد‌وحشت‌تغيير‌دهد‪‌.‬اين‬

‫استراتژی‌تقريبا‌هميشه‌توسط‌جناح‌های‌بسيار‌ضعيفی‌اتخاذ‌می‌شود‌ک^^ه‌نمی‌توانن^^د‬

‫زيان‌های‌مادی‌قابل‌توجهی‌برای‌دشمن‌خود‌به‌بار‌آورند‪‌.‬طبع^^ا‌ه^^ر‌عملي^^ات‌نظ^^امی‬

‫وحشت‌ايجاد‌می‌کند‪‌.‬اما‌در‌جنگ‌های‌معم^^ولی‌وحش^^ت‌فق^^ط‌ي^^ک‌عارض^^ة‌ج^^انبی‬

‫خسارت‌های‌مادی‌است‪‌،‬و‌معمول‌تأثيری‌نسبی‌در‌رابطه‌با‌ني^^روی‌تخري^^بی‌دارد‪‌.‬در‬

‫تروريسم‌وحشت‌موضوع‌اصلی‌است‌و‌ميان‌قدرت‌واقعی‌تروريست‌ها‌و‌وحش^^تی‌ک^^ه‬

‫ايجاد‌می‌کنند‪‌،‬در‌حد‌شگفت‌انگيزی‌عدم‌موازنه‌وجود‌دارد‪.‬‬

‫تغيير‌وضعيت‌سياسی‌از‌طريق‌خشونت‌هميشه‌ک^^ار‌س^^اده‌ای‌نيس^^ت‪‌.‬در‌روز‌اول‬

‫»نبرد‌سعم«‌در‌اول‌ژوئية‌‪‌،۱۹۱۶‬نوزده‌هزار‌سرباز‌بريتانيايی‌کشته‪‌،‬و‌چهل‌ه^^زار‌نف^^ر‬

‫ديگر‌هم‌مجروح‌شدند‪‌.‬جنگ‌به‌مرور‌زمان‌در‌نوامبر‌به‌پايان‌رس^^يد‌و‌ه^^ر‌دو‌جن^^اح‬

‫بهای‌آن‌را‌روی‌هم‌رفته‌با‌بيش‌از‌يک‌ميليون‌تلفات‌پرداختند‪‌،‬که‌‪‌۳۰۰‬ه^زار‌نف^ر‌از‬

‫آن‌ها‌آمار‌کشته‌شدگان‌بود‪‌(۴).‬اما‌اين‌کشتار‌جمعی‪‌،‬تعادل‌سياسی‌قدرت‌در‌اروپ^^ا‌را‬
‫‪259‬‬

‫چندان‌تغيير‌نداد‪‌.‬برای‌ضربة‌نهايی‌دو‌سال‌مصيبت‌جنگی‌ديگر‌و‌ميليون‌ه^^ا‌تلف^^ات‬

‫بيشتر‌لزم‌بود‪.‬‬

‫تروريسم‪‌،‬در‌مقايسه‌با‌حملة‌سعم‌يک‌حرکت‌بسيار‌ناچيز‌محسوب‌می‌شود‪‌.‬حملة‬

‫پاريس‌در‌نوامبر‌‪‌۲۰۱۵‬صد‌و‌سی‌کشته‌به‌جا‌گذاشت‪‌،‬انفج^^ار‌بمب‌‌در‌بروکس^^ل‪‌،‬در‬

‫مارس‌‪‌،۲۰۱۶‬سی‌و‌دو‌قربانی‌گرفت‌و‌در‌بمب‌گذاری‌سالن‌کنسرت‌منچستر‌در‌م^^اه‬

‫مه‌‪‌۲۰۱۷‬بيست‌و‌دو‌نفر‌کشته‌شدند‪‌.‬در‌اوج‌کمپين‌تروريس^^تی‌فلس^^طينی‌ب^ر‌ض^^د‬

‫اسرائيل‌در‌سال‌‪‌،۲۰۰۲‬در‌زم^^انی‌ک^^ه‌ب^^ه‌ط^^ور‌روزم^^ره‌در‌اتوبوس‌ه^^ا‌و‌رس^^توران‌ها‬

‫بمب‌گذاری‌می‌شد‪‌،‬تلفات‌سالنة‌اسرائيلی‌ها‌به‌‪‌۴۵۱‬کش^^ته‌رس^^يد‪ (۵).‬در‌هم^^ان‌س^^ال‬

‫‪‌۵۴۲‬اسرائيلی‌در‌سوانح‌رانندگی‌کشته‌شدند‪‌(۶).‬مع^^دودی‌حملت‌تروريس^^تی‪‌،‬مث^^ل‬

‫انفجار‌هواپيمای‌پان‌آم‌‪‌۱۰۳‬بر‌فراز‌لوکربی‌در‌سال‌ ‪‌۱۹۸۸‬صدها‌کشته‌به‌جا‌گذاشت‪.‬‬

‫)‪‌(۷‬حملة‌يازدهم‌سپتامبر‪‌،‬با‌سه‌هزار‌قربانی‪‌،‬رکورد‌جديدی‌به‌جا‌گذاشت‪‌(۸).‬ام^^ا‌اي^^ن‬

‫حملت‌به‌بهای‌برپايی‌جنگ‌های‌معمولی‌کاهش‌يافتند‪‌.‬اگر‌شما‌تمام‌تلفات‌کشته‌و‬

‫زخمی‌ناشی‌از‌حملت‌تروريستی‌در‌اروپا‪‌،‬از‌سال‌ ‪‌۱۹۴۵‬را‌به‌اين‌ها‌اضافه‌کنيد‌‐‌از‬

‫جمله‌قربانيان‌خشونت‌های‌ناسيوناليستی‪‌،‬دينی‪‌،‬چپ‌گرا‌و‌راست‌‌گرا‌و‌نظي^^ر‌اين‌ه^^ا‌‐‬

‫باز‌هم‌شمار‌کامل‌تلفات‌آن‌بسيار‌کمتر‌از‌تلفات‌هر‌تک‌جنگ^^ی‌از‌نبرده^^ای‌گمن^^ام‬

‫جنگ‌اول‌جهانی‌است‪‌.‬به‌عنوان‌مثال‌نبرد‌سوم‌»عين«‌يا‌نبرد‌ده^^م‌»آيس^^ونزو«‌ب^^ه‬
‫)‪(۹‬‬
‫ترتيب‌‪‌۲۵۰‬هزار‌و‌‪‌۲۲۵‬هزار‌تلفات‌از‌خود‌به‌جا‌گذاشتند‪.‬‬
‫‪260‬‬

‫پس‌تروريست‌ها‌هرگز‌نمی‌توانند‌اميدوار‌باشند‌تا‌از‌اين‌محدوده‌ها‌فراتر‌روند‪‌.‬ب^^ه‬

‫دنبال‌هر‌حرکت‌تروريستی‪‌،‬دشمن‌مثل‌گذشته‪‌،‬به‌بس^^يج‌هم^^ان‌تع^^داد‌از‌س^^ربازان‪،‬‬

‫تانک‌ها‌و‌کشتی‌ها‌قناعت‌می‌کند‪‌.‬شبکة‌ارتباطی‪‌،‬راه‌ها‌و‌راه‌آهن‌دشمن‌به‌طور‌کلی‬

‫همان‌است‪‌.‬کارخانجات‪‌،‬بندرها‌و‌پايگاه‌هايش‌هنوز‌مورد‌حمله‌قرار‌نگرفته‌اس^^ت‪‌.‬ب^^ا‬

‫اين‌وجود‪‌،‬اگرچه‌تروريست‌ها‌حتی‌نمی‌توانند‌خراشی‌هم‌ب^^ر‌بدن^^ة‌تجهي^^زات‌م^^ادی‬

‫دشمن‌وارد‌آورن^^د‪‌،‬ام^ا‌اميدوارن^^د‌ت^^ا‌ب^^ا‌ايج^اد‌رع^ب‌و‌وحش^ت‪‌،‬در‌ص^فوف‌دش^من‬

‫سردرگمی‌ايجاد‌کنند‌و‌آن‌را‌به‌واکنش‌های‌اغراق‌آمي^^ز‌وادارن^^د‌و‌م^^وجب‌ش^^وند‌ت^^ا‬

‫نيروهای‌تدارکاتی‌خود‌را‌به‌طور‌ناسنجيده‌به‌کار‌اندازد‪‌.‬تروريس^ت‌ها‌چني^^ن‌محاس^^به‬

‫می‌کنند‌که‌وقتی‌دشمن‌غضبناک‌شود‪‌،‬نيروهای‌عظيمی‌را‌برای‌مقابله‌با‌آن‌ها‌به‌کار‬

‫خواهد‌انداخت‌و‌عمل‌خشونت‌نظامی‌و‌طوفان‌های‌سياسی‌بس^^يار‌گس^^ترده‌تری‌به‌راه‬

‫خواهد‌انداخت‪‌،‬که‌خود‌تروريست‌ها‌هرگز‌ق^^ادر‌ب^^ه‌ايج^^اد‌آن‌نيس^^تند‪‌.‬در‌خلل‌ه^^ر‬

‫طوفانی‌اتفاقات‌غير‌قابل‌پيش‌بينی‌زيادی‌رخ‌می‌ده^^د‌و‌دش^^من‌مرتک^^ب‌اش^^تباهات‬

‫زيادی‌می‌شود‪‌،‬خشونت‌اعمال‌می‌کند‪‌،‬در‌افکار‌عمومی‌تزلزل‌ايج^^اد‌می‌ش^^ود‪‌،‬اف^^راد‬

‫خنثی‌موضع‌گيری‌می‌کنند‪‌،‬و‌تعادل‌در‌قدرت‌به‌هم‌می‌خورد‪.‬‬

‫بنابر‌اين‌می‌توان‌تروريست‌ها‌را‌به‌مگسی‌تشبيه‌کرد‌ک^^ه‌می‌خواه^^د‌ي^^ک‌مغ^^ازة‬

‫چينی‌را‌تخريب‌کند‪‌.‬مگس‌به‌قدری‌ضعيف‌است‌که‌حتی‌قادر‌نيست‌يک‌فنج^^ان‌را‬

‫تکان‌دهد‪‌،‬پس‌چطور‌بايد‌مغازه‌را‌تخريب‌کند؟‌مگس‌گاو‌نری‌را‌پيدا‌می‌کن^^د‪‌،‬وارد‬
‫‪261‬‬

‫گوش‌او‌می‌شود‌و‌شروع‌به‌وزوز‌کردن‌می‌کند‪‌.‬گاو‌از‌فرط‌ترس‌و‌عصبانيت‌وحشيانه‬

‫به‌اطراف‌می‌دود‌و‌مغازة‌چينی‌را‌ويران‌می‌کند‪.‬‬

‫اين‌همان‌چيزی‌بود‌که‌پس‌از‌يازدهم‌س^^پتامبر‌اتف^^اق‌افت^^اد‪‌،‬يعن^^ی‌زم^^انی‌ک^^ه‬

‫بنيادگرايان‌اسلمی‌گاو‌آمريکا‌را‌تحريک‌کردند‌تا‌مغازة‌چينی‌خاور‌ميانه‌را‌تخري^^ب‬

‫کند‪‌.‬اکنون‌تروريست‌ها‌بر‌روی‌ويرانه‌های‌آن‌شکوفا‌می‌‌شوند‪‌.‬و‌کمبودی‌در‌گاوه^^ای‬

‫عاصی‌در‌دنيا‌نيست‪.‬‬

‫برر‌زدن‌ورق‌های‌بازی‬

‫تروريسم‌يک‌استراتژی‌نظامی‌بسيار‌غير‌جذاب‌است‪‌،‬زيرا‌ابتکار‌تمام‌تصميمات‌مهم‬

‫را‌به‌دشمن‌می‌سپارد‪‌.‬از‌آنجا‌که‌دشمن‌قبل‌از‌حملة‌تروريستی‌تم^^ام‌گزينه‌ه^^ا‌را‌در‬

‫اختيار‌داشته‪‌،‬پس‌از‌آن‌هم‌کامل‌آزاد‌است‌تا‌يک^^ی‌را‌از‌مي^^ان‌آن‌ه^^ا‌انتخ^^اب‌کن^^د‪.‬‬

‫ارتش‌ها‌معمول‌سعی‌می‌کنند‌به‌هر‌قيمتی‌از‌چنين‌شرايط‌دوری‌کنند‪‌.‬وقتی‌آن‌ه^^ا‬

‫وارد‌حمله‌می‌شوند‪‌،‬مايل‌نيستند‌در‌ص^^حنة‌خوفن^^اکی‌ق^^دم‌بگذارن^^د‌ک^^ه‌دش^^من‌را‬

‫عصبانی‌کند‌و‌او‌را‌برای‌مقابل‌به‌مثل‌تحريک‌کند‪‌،‬بلک^^ه‌س^^عی‌می‌کنن^^د‌تجهي^^زات‬

‫مادی‌‌دشمن‌خود‌را‌در‌حد‌قابل‌توجهی‌تخريب‌کنند‌تا‌از‌توان‌او‌ب^^رای‌ض^^د‌حمل^^ه‬

‫بکاهند‪‌.‬آن‌ها‌به‌خصوص‌سعی‌می‌کنند‌خطرن^^اک‌ترين‌س^^لح‌ها‌و‌گزينه‌ه^^ای‌دش^^من‬

‫خود‌را‌از‌بين‌ببرند‪.‬‬
‫‪262‬‬

‫اين‌همان‌کاری‌بود‌که‪‌،‬به‌طور‌مثال‪‌،‬ژاپ^^ن‌در‌دس^^امبر‌‪‌۱۹۴۱‬انج^^ام‌داد‌و‌ط^^ی‬

‫حملة‌غافلگير‌کنن^^ده‌ای‌کش^^تی‌پاس^^يفيک‌آمريک^^ا‌را‌در‌پرل‌ه^^اربر‌غ^^رق‌ک^^رد‪‌.‬اي^^ن‬

‫تروريسم‌نبود‪‌،‬بلکه‌جنگ‌بود‪‌.‬ژاپنی‌ها‌نمی‌توانستند‪‌،‬به‌جز‌در‌ي^^ک‌م^^ورد‪‌،‬از‌امک^^ان‬

‫حملة‌متقابل‌آمريکا‌مطمئن‌باشند‪‌،‬و‌آن‌اين‌بود‌که‌برای‌ش^^ان‌اهمي^^تی‌نداش^^ت‌ک^^ه‬

‫آمريکايی‌ها‌چه‌تصميمی‌بگيرند‪‌،‬زيرا‌به‌هر‌ح^^ال‌ق^^ادر‌نبودن^^د‌در‌س^^ال‌‪‌۱۹۴۲‬ي^^ک‬

‫کشتی‌به‌فيليپين‌يا‌هنگ‌کنگ‌بفرستند‪.‬‬

‫تحريک‌دشمن‌به‌واکنش‪‌،‬که‌ب^^ه‌از‌بي^^ن‌رفت^^ن‌تس^^ليحات‌ي^^ا‌گزينه‌ه^^ايش‌ه^^م‬

‫نمی‌انجامد‪‌،‬حرکتی‌از‌روی‌درماندگی‌است‪‌،‬و‌فقط‌زمانی‌صورت‌می‌گيرد‌ک^^ه‌گزين^^ة‬

‫ديگری‌باقی‌نمانده‌باشد‪‌.‬هرگاه‌امکانی‌جدی‌برای‌تخري^^ب‌تجهي^^زات‌دش^^من‌وج^^ود‬

‫داشته‌باشد‪‌،‬کسی‌از‌آن‌امکان‌صرف‌نظر‌نمی‌کند‌تا‌در‌عوض‌فق^^ط‌در‌دش^^من‌خ^^ود‬

‫ترور‌و‌وحشت‌ايجاد‌کند‪‌.‬اگ^^ر‌ژاپ^^ن‌در‌دس^^امبر‌‪‌۱۹۴۱‬ب^^ه‌ج^^ای‌حمل^^ه‌ب^^ه‌کش^^تی‬

‫پاسيفيک‌آمريکا‌در‌پرل‌هاربر‌به‌يک‌کشتی‌مسافربری‌موشک‌پرتاب‌می‌کرد‌تا‌آمريکا‬

‫را‌تحريک‌کند‪‌،‬کار‌ديوانه‌واری‌کرده‌بود‪.‬‬

‫اما‌تروريست‌ها‌گزينة‌کمی‌دارند‪‌.‬آن‌ها‌به‌قدری‌ضعيف‌هستند‌که‌قادر‌به‌برپ^^ايی‬

‫جنگ‌نيستند‪‌.‬از‌اين‌رو‌ترجيح‌می‌دهند‌تا‌به‌جای‌جنگ‌يک‌نم^^ايش‌ترتي^^ب‌دهن^^د‬

‫که‌در‌صورت‌امکان‌دشمن‌را‌به‌واکنش‌افراطی‌تحريک‌کنند‪‌.‬تروريست‌ها‌پا‌به‌ي^^ک‬

‫صحنة‌نمايش‌رعب‌انگيز‌خشونت‌می‌گذارند‌تا‌قوة‌تخيل‌ما‌را‌جلب‌کنن^^د‌و‌از‌آن‌ب^^ر‬

‫عليه‌خود‌ما‌استفاده‌کنند‪‌.‬تروريست‌ها‌با‌کش^^تن‌مع^^دودی‌اف^^راد‪‌،‬در‌ميليون‌ه^^ا‌نف^^ر‬
‫‪263‬‬

‫وحشت‌مرگ‌می‌آفرينند‪‌.‬حکومت‌ه^^ا‌ب^رای‌بازگردان^دن‌آرام^^ش‌م^^ردم‪‌،‬در‌پاس^^خ‌ب^ه‬

‫نمايش‌ترور‪‌،‬نمايش‌های‌پرشکوه‌امنيت‌و‌قدرت‌تدارک‌می‌بينند‪‌،‬مثل‌اقدام‌به‌کشتار‬

‫جمعی‌گروهی‌از‌مردم‌می‌کنن^^د‪‌،‬ي^ا‌کش^^ورهای‌خ^^ارجی‌را‌اش^^غال‌می‌کنن^^د‪‌.‬چني^^ن‬

‫واکنش‌غلوآميزی‌نسبت‌ب^^ه‌تروريس^^م‌در‌اک^^ثر‌م^^وارد‌خط^^رات‌بس^^يار‌بزرگ‌ت^^ری‌از‬

‫خطرات‌تروريستی‌بر‌عليه‌امنيت‌عمومی‌به‌وجود‌می‌آورد‪.‬‬

‫تروريست‌ها‌مثل‌ژنرال‌های‌ارتش‌فکر‌نمی‌کنند‪‌،‬بلک^^ه‌مانن^^د‌نمايش^^نامه‌نويس^^ان‬

‫تئاتر‌فکر‌می‌کنند‪‌.‬حافظة‌عوام‌از‌حملة‌يازدهم‌سپتامبر‌گواه‌اين‌است‌که‌ه^^ر‌کس^^ی‬

‫اين‌را‌مستقيما‌درک‌می‌کند‪‌.‬اگر‌از‌م^^ردم‌س^^ؤال‌کني^^د‌ک^^ه‌چ^^ه‌اتف^^اقی‌در‌ي^^ازدهم‬

‫سپتامبر‌افتاد‪‌،‬احتمال‌پاسخ‌خواهند‌داد‌که‌القاعده‌برج‌ه^^ای‌دوقل^^وی‌مرک^^ز‌تج^^ارت‬

‫جهانی‌را‌خراب‌کرد‪‌.‬اما‌آن‌حمله‌فقط‌معطوف‌به‌برج‌ها‌نبود‪‌،‬بلکه‌دو‌عمليات‌ديگ^^ر‬

‫را‌هم‌دربر‌داشت‪‌،‬به‌خصوص‌يک‌حملة‌موفق‌به‌پنتاگون‪‌.‬چرا‌فقط‌معدودی‌آن‌را‌ب^ه‬

‫ياد‌می‌آورند؟‬

‫اگر‌عمليات‌يازدهم‌سپتامبر‌يک‌کمپين‌نظامی‌معمولی‌می‌بود‪‌،‬حمله‌به‌پنتاگون‬

‫بيشترين‌توجه‌را‌به‌خود‌جلب‌می‌کرد‪‌.‬در‌اين‌حمله‌القاعده‌بخشی‌از‌قرارگاه‌مرکزی‬

‫دشمن‌را‌تخريب‌کرد‌و‌باعث‌کشته‌و‌مجروح‌شدن‌فرماندهان‌و‌تحليل‌گران‌ارش^^دی‬

‫شد‪‌.‬چرا‌حافظة‌عوام‌اهميت‌بسيار‌بيشتری‌ب^^ه‌تخري^^ب‌دو‌س^^اختمان‌غیرنظ^^امی‌و‬

‫کشته‌شدن‌دللن‪‌،‬حسابداران‌و‌منشی‌ها‌می‌دهد؟‌‬
‫‪264‬‬

‫دليل‌اين‌توجه‌اين‌است‌که‌پنتاگون‌ساختمان‌نسبتا‌تخت‌و‌س^^اده‌ای‌اس^^ت‪‌،‬ام^^ا‬

‫»مرکز‌تجارت‌جهانی«‌يک‌سمبل‌برای‌آلتی‌بلند‌بود‌ک^^ه‌ف^^رو‌ري^^زی‌آن‌ي^^ک‌ت^^أثير‬

‫عظيم‌سمعی‌بصری‌ايجاد‌کرد‪‌.‬هرکسی‌که‌تص^^اوير‌در‌ح^^ال‌ف^^رو‌ري^^زی‌آن‌را‌دي^^ده‬

‫باشد‪‌،‬هرگز‌نمی‌تواند‌آن‌را‌فراموش‌کند‪‌.‬از‌آنجا‌که‌ما‌درون^^ا‌می‌داني^^م‌ک^^ه‌تروريس^^م‬

‫يک‌نمايش‌است‪‌،‬نسبت‌ب^ه‌آن‌ب^ر‌اس^^اس‌ت^^أثيرات‌احساس^^ی‪‌،‬و‌ن^ه‌م^^ادی‪‌،‬قض^اوت‬

‫می‌کنيم‪.‬‬

‫آن‌ها‌هم‌که‌بر‌عليه‌تروريسم‌مبارزه‌می‌کنند‪‌،‬همانند‌خود‌تروريست‌ها‪‌،‬بايد‌مث^^ل‬

‫نمايش‌نامه‌نويس‌فکر‌کنند‪‌‌،‬نه‌ژنرال‌های‌ارتش^ی‪‌.‬اگ^ر‌بخ^^واهيم‌ب^ه‌ط^ور‌م^ؤثری‌ب^^ا‬

‫تروريسم‌مبارزه‌کنيم‪‌،‬بايد‌قبل‌از‌هر‌چيز‌به‌اين‌برسيم‌که‌هر‌کاری‌که‌تروريس ^ت‌ها‬

‫انجام‌دهند‌نمی‌تواند‌ما‌را‌به‌زانو‌در‌آورد‪‌.‬تنها‌کسانی‌که‌می‌توانند‌بر‌ما‌غلب^^ه‌کنن^^د‪،‬‬

‫خود‌ما‌هستيم‪‌،‬البته‌اگر‌به‌گونه‌ای‌انحرافی‌نسبت‌به‌تحريک^^ات‌تروريس^^تی‌واکن^^ش‬

‫افراطی‌نشان‌دهيم‪.‬‬

‫تروريست‌ها‌رسالت‌غيرممکنی‌بر‌عهده‌دارند‪‌،‬و‌آن‌تغيير‌تعادل‌سياسی‌ق^^درت‌از‬

‫طريق‌خشونت‌است‪‌،‬بدون‌آنکه‌ارتشی‌داشته‌باشند‪‌.‬آن‌ها‌برای‌رسيدن‌به‌هدف‌خود‬

‫دولت‌را‌با‌چالش‌غیر‌ممکن^ی‌‐‌ک^ه‌خ^ودش‌ب^رای‌خ^ود‌به‌وج^ود‌می‌آورد‌‐‌روبه‌رو‬

‫می‌کنند‪‌:‬اين‌که‌دولت‌به‌خود‌ثابت‌کند‌که‌می‌تواند‌از‌تم^^ام‌ش^^هروندانش‌در‌مقاب^^ل‬

‫خشونت‌سياسی‪‌،‬هر‌کجا‌و‌هر‌زمان‌محافظت‌کند‪‌.‬تروريست‌ها‌اميدوارن^^د‌ک^^ه‌وق^^تی‬
‫‪265‬‬

‫دولت‌برای‌متحقق‌کردن‌وظايف‌غیر‌ممکن‌خود‌تلش‌می‌کند‪‌،‬کارت‌ه^^ای‌سياس^^ی‬

‫را‌بعر‌بزنند‌و‌يک‌برگ‌برندة‌غير‌قابل‌پيش‌بينی‌بيرون‌بياورند‪.‬‬

‫بله‪‌،‬وقتی‌دولتی‌در‌مقابل‌چالشی‌قرار‌می‌گيرد‪‌،‬معمول‌موفق‌می‌شود‌تروريست‌ها‬

‫را‌درهم‌کوبد‪‌.‬طی‌همين‌چند‌دهة‌اخير‌صدها‌سازمان‌تروريستی‌توس^^ط‌دولت‌ه^^ای‬

‫مختلف‌ن^^ابود‌ش^^دند‪‌.‬ط^^ی‌س^^ال‌های‌‪‌۲۰۰۲ ‐ ۲۰۰۴‬اس^^رائيل‌نش^^ان‌داد‌ک^^ه‌ح^^تی‬
‫)‪(۱۰‬‬
‫وحشيانه‌ترين‌کمپين‌های‌ترور‌می‌تواند‌با‌اعمال‌خشونت‌بی‌رحمانه‌سرکوب‌ش^^ود‪.‬‬

‫تروريست‌ها‌خيلی‌خوب‌می‌دانند‌که‌همة‌عوامل‌در‌چنين‌رودررويی‌ب^^ر‌علي^^ه‌آن‌ه^^ا‬

‫است‪‌.‬اما‌از‌آنجا‌که‌آن‌ها‌بسيار‌ضعيف‌هستند‌و‌هيچ‌گزين^ة‌نظ^^امی‌ديگ^^ری‌ندارن^^د‪،‬‬

‫چيزی‌برای‌از‌دست‌دادن‌ندارند‪‌،‬اما‌می‌توانند‌چيزهای‌زيادی‌به‌دست‌آورن^^د‪‌.‬وق^^تی‬

‫بلفاصله‌توفانی‌سياسی‌از‌کمپين‌های‌ضد‌تروريستی‌به‌وجود‌آيد‪‌،‬تروريس ^ت‌ها‌از‌آن‬

‫سود‌می‌برند‪‌،‬و‌در‌اينجا‌است‌که‌اين‌شرط‌بندی‌اهميت‌می‌ياب^^د‪‌.‬ي^^ک‌تروريس^^ت‌ب^^ه‬

‫شرط‌بندی‌می‌ماند‌که‌کارت‌های‌بدی‌در‌دست‌دارد‪‌،‬ام^^ا‌س^^عی‌می‌کن^^د‌رقيب^^انش‌را‬

‫متقاعد‌کند‌که‌کارت‌ها‌را‌بعر‌بزنند‪‌.‬او‌در‌اين‌صورت‌چيزی‌برای‌از‌دست‌دادن‌ندارد‪،‬‬

‫اما‌می‌تواند‌همه‌چيز‌را‌ببرد‪.‬‬

‫يک‌سکة‌کوچک‌در‌يک‌سطل‌بزرگ‌خالی‬

‫چرا‌دولت‌بايد‌کارت‌ها‌را‌بعر‌بزند؟‌با‌توجه‌به‌اين‌که‌تخريب‌مادی‌ايجاد‌شده‌توس^^ط‬

‫تروريست‌ها‌قابل‌اغماض‌است‪‌،‬دولت‌منطقا‌می‌تواند‌آن‌را‌مسکوت‌بگذارد‪‌،‬ي^^ا‌اين‌ک^^ه‬
‫‪266‬‬

‫اقدامات‌قاطعانه‪‌،‬اما‌محتاطانه‪‌،‬پنهان‌از‌دوربين‌ها‌و‌ميکروفن‌ها‌انج^^ام‌ده^^د‪‌.‬دولت‌ه^^ا‬

‫در‌واقع‌اغلب‌دقيقا‌همين‌کار‌را‌می‌‌کنند‪‌،‬اما‌گاهی‌کنترل‌خود‌را‌از‌دست‌می‌دهند‌و‬

‫نمايش‌عمومی‌بسيار‌اغراق‌آميزی‌تدارک‌می‌بينند‌و‌به‌اين‌شکل‌خ^^ود‌را‌در‌دس^^تان‬

‫تروريست‌ها‌می‌اندازند‪‌.‬چرا‌دولت‌ها‌تا‌ب^^ه‌اي^^ن‌ح^د‌نس^^بت‌ب^^ه‌تحريک^^ات‌تروريس^^تی‬

‫حساس‌هستند؟‬

‫تحمل‌اين‌تحريکات‌برای‌دولت‌ها‌از‌اين‌رو‌مشکل‌است‌که‌اعتبار‌دولت‌نوين‌ب^^ر‬

‫پاية‌وعدة‌امنيت‌عمومی‌در‌مقابل‌خشونت‌های‌سياس^^ی‌بن^^ا‌ش^^ده‌اس^^ت‪‌.‬ي^^ک‌رژي^^م‬

‫می‌تواند‌فجايع‌وحشتناک‌را‌تحمل‌کند‪‌،‬و‌حتی‌آن‌ها‌را‌ناديده‌بگيرد‪‌،‬ب^^ه‌اي^^ن‌ش^^رط‬

‫که‌مشروعيت‌بر‌پاية‌متوقف‌کردن‌آن‌ها‌نباشد‪‌.‬از‌طرف‌ديگر‪‌،‬اگر‌رژيمی‌اعتبار‌خ^^ود‬

‫را‌در‌گرو‌نابودی‌ترور‌بداند‪‌،‬ممکن‌است‌به‌دنبال‌مشکلت‌کوچکی‌از‌پا‌درآيد‪‌.‬مرگ‬

‫سياه‌در‌قرن‌چهاردهم‌بين‌يک‌چهارم‌تا‌نيمی‌از‌جمعيت‌اروپا‌را‌کشت‪‌،‬اما‌اين‌باعث‬

‫نشد‌تا‌شاه‌تاج‌خود‌را‌از‌دست‌بدهد‪‌،‬و‌هي^^چ‌ش^^اهی‌تلش‌چن^^دانی‌ب^^رای‌غلب^^ه‌ب^^ر‬

‫طاعون‌نکرد‪‌.‬هيچ‌کس‌پس‌از‌آن‌فکر‌نکرد‌که‌جلوگيری‌از‌ط^^اعون‌ج^^زئی‌از‌وظيف^^ة‬

‫شاه‌است‪‌.‬از‌طرف‌ديگر‪‌،‬حاکمانی‌که‌اجازه‌دادند‌تا‌ارتداد‌دينی‌در‌قلمروشان‌اش^^اعه‬

‫يابد‌درمعرض‌خطر‌از‌دست‌دادن‌تاج‌و‌تخت‌و‌حتی‌سرشان‌قرار‌گرفتند‪.‬‬

‫امروزه‌دولت‌ممکن‌اس^ت‌موض^^ع‌مليم‌ت^^ری‌در‌قب^^ال‌خش^^ونت‌های‌خ^^انوادگی‌و‬

‫جنسی‌بگيرد‪‌،‬تا‌در‌قبال‌تروريسم‪‌،‬زيرا‌عليرغم‌تأثير‌آگاه‌گرانة‌جنبش‌هايی‌مث^^ل‌»‪#‬‬

‫من‌هم‌همين‌طور«‌بر‌عليه‌خشونت‌جنس^^ی‪‌،‬م^^وارد‌ارتک^^اب‌تج^^اوز‌از‌اعتب^^ار‌دول^^تی‬
‫‪267‬‬

‫نمی‌کاهد‪‌.‬برای‌مثال‌در‌فرانسه‪‌،‬سالنه‌بيش‌از‌ده‌ه^^زار‌م^^ورد‌تج^^اوز‌ب^^ه‌ارگان‌ه^^ای‬

‫دولتی‌گزارش‌می‌شود‪‌.‬به‌اين‌تعداد‌می‌توان‌ده‌ه^ا‌ه^زار‌م^ورد‌گ^زارش‌نش^ده‌را‌ه^^م‬

‫اضافه‌کرد‪‌ (۱۱).‬تجاوزگران‌و‌ش^^وهرانی‌ک^^ه‌همس^^ران‌خ^^ود‌را‌م^^ورد‌سوء‌اس^^تفاده‌ق^^رار‬

‫می‌دهند‪‌‌،‬تهديدی‌بر‌موقعيت‌وجودی‌دولت‌فرانسه‌محسوب‌نمی‌شوند‪‌،‬زيرا‌دولت‌در‬

‫روند‌تاريخی‪‌،‬بنيان‌وجودی‌خود‌را‌بر‌پاية‌وعدة‌از‌بين‌بردن‌خشونت‌جنسی‌نگذاشته‬

‫است‪‌.‬اما‌برعکس‪‌،‬موارد‌بسيار‌نادری‌از‌تروريس^^م‌ب^^ه‌عن^^وان‌تهدي^^دی‌کش^^نده‌ب^^رای‬

‫جمهوری‌فرانسه‌به‌حساب‌آمده‌است‪‌،‬زيرا‌دولت‌های‌نوين‌غربی‌طی‌دهه‌ه^^ای‌اخي^^ر‬

‫اعتبار‌خود‌را‌ت^دريجا‌ب^ر‌مبن^ای‌وع^دة‌مش^خص‌ع^دم‌تحم^ل‌خش^ونت‌سياس^ی‌در‬

‫چهارچوب‌مرزهای‌داخلی‌قرار‌داده‌اند‪.‬‬

‫در‌دوران‌قرون‌وسطی‌فضای‌عمومی‌آکنده‌از‌خشونت‌سياس^^ی‌ب^^ود‪‌.‬در‌حقيق^^ت‬

‫قابليت‌استفاده‌از‌خشونت‌يک‌بلي^^ط‌ورودی‌ب^^ه‌ب^^ازی‌سياس^^ی‌محس^^وب‌می‌ش^^د‪‌،‬و‬

‫کسانی‌که‌فاقد‌اين‌توانايی‌بودند‌فاقد‌رأی‌سياسی‌هم‌می‌بودند‪‌.‬خانواده‌های‌اش^^رافی‬

‫بی‌شماری‌حاکم‌بر‌نيروهای‌نظامی‪‌،‬شهرک‌ها‪‌،‬اص^^ناف‪‌،‬کليس^^اها‌و‌ص^^ومعه‌ها‌بودن^^د‪.‬‬

‫وقتی‌يک‌راهب‌اسبق‌بزرگی‌می‌مرد‌و‌ب^ر‌س^^ر‌نق^ش‌جانش^^ين‌ج^^دال‌در‌می‌گرف^^ت‪،‬‬

‫جناح‌های‌رقيب‌‐‌از‌جمله‌راهبان‪‌،‬مردان‌مقتدر‌محلی‌و‌همسايگان‌شان‌‐‌اغلب‌برای‬

‫تصميم‌گيری‌از‌نيروهای‌نظامی‌استفاده‌می‌کردند‪.‬‬

‫تروريسم‌در‌چنين‌دنيايی‌جا‌ندارد‪‌.‬کسی‌که‌به‌حد‌ک^^افی‌ق^^درت‌ايج^^اد‌چني^^ن‬

‫خسارت‌های‌مادی‌را‌نمی‌داشت‌فاقد‌اهميت‌بود‪‌.‬اگر‌در‌سال‌ ‪‌۱۱۵۰‬معدودی‌متعصب‬
‫‪268‬‬

‫مسلمان‌چند‌غيرنظامی‌در‌اورشليم‌را‌می‌کشتند‌و‌شرط‌می‌گذاشتند‌که‌جنگن^^دگان‬

‫صليبی‌سرزمين‌مقدس‌را‌ترک‌کنند‪‌،‬واکنش‌در‌قبال‌ترور‌می‌توانست‌فقط‌ريش^^خند‬

‫باشد‪‌.‬اگر‌می‌خواستيد‌که‌شما‌را‌جدی‌بگيرند‪‌،‬حداقل‌می‌بايست‌کنترل‌يک‌يا‌دو‌دژ‬

‫مستحکم‌را‌به‌دست‌بگيريد‪‌.‬تروريسم‌پيشينيان‌قرون‌وسطايی‌م^^ا‌را‌آزرده‌نمی‌ک^^رد‪،‬‬

‫زيرا‌آن‌ها‌با‌مشکلت‌بسيار‌بزرگ‌تری‌دست‌و‌پنجه‌نرم‌می‌کردند‪.‬‬

‫دولت‌های‌مرکزی‌در‌دوران‌نوين‌به‌تدريج‌سطح‌خشونت‌سياسی‌را‌پايين‌آوردند‬

‫و‌طی‌دهه‌های‌اخير‌کشورهای‌غربی‌تقريبا‌آن‌را‌ريشه‌کن‌کردند‪‌.‬شهروندان‌فرانس^^ه‪،‬‬

‫بريتانيا‌يا‌آمريکا‌می‌توانند‌بر‌سر‌کنترل‌شهرک‌ها‪‌،‬شرکت‌ها‪‌،‬سازمان‌ها‌و‌ح^^تی‌خ^^ود‬

‫دولت‌ها‌با‌هم‌مبارزه‌کنند‪‌،‬بدون‌آنکه‌نيازی‌به‌نيروهای‌نظامی‌داشته‌باشند‪‌.‬کن^^ترل‬

‫بر‌تريلياردها‌دلر‪‌،‬ميليون‌ها‌سرباز‌و‌هزاران‌کشتی‪‌،‬هواپيما‌و‌موش^^ک‌های‌هس^^ته‌ای‪،‬‬

‫حتی‌بدون‌شليک‌يک‌گلوله‪‌،‬از‌دست‌يک‌گروه‌سياسی‌به‌گروه‌ديگر‌می‌افتد‪‌.‬م^^ردم‬

‫به‌سرعت‌به‌اين‌عادت‌کردند‌و‌آن‌را‌به‌عنوان‌حق‌طبيعی‌خود‌می‌دانند‪‌.‬در‌ن^^تيجه‪،‬‬

‫حتی‌عمليات‌پراکندة‌خشونت‌های‌سياسی‌که‌باعث‌مرگ‌ده‌ها‌نف^^ر‌می‌ش^^ود‪‌،‬تهدي^^د‬

‫مرگباری‌عليه‌اعتبار‌و‌حتی‌بقای‌دولت‌قلمداد‌می‌شود‪‌.‬ي^^ک‌س^^کة‌کوچ^^ک‌در‌ي^^ک‬

‫سطل‌بزرگ‌خالی‌صدای‌زيادی‌به‌راه‌می‌اندازد‪‌.‬‬

‫اين‌همان‌چيزی‌است‌که‌نمايش‌تروريسم‌را‌تا‌به‌اين‌حد‌م^^وفقيت‌آميز‌می‌کن^^د‪.‬‬

‫دولت‌يک‌فضای‌خالی‌عظيم‌برای‌خشونت‌سياسی‌به‌وجود‌آورده‌است‪‌،‬که‌اکن^^ون‌‐‬

‫به‌عنوان‌يک‌بلندگوی‌هر‌چند‌کوچک‌‐‌تأثير‌هر‌حملة‌نظامی‌را‌طنين‌انداز‌می‌کن^^د‪.‬‬
‫‪269‬‬

‫هر‌چه‌خشونت‌سياسی‌در‌يک‌دولت‌خاص‌کمتر‌باش^^د‪‌،‬تروريس^^م‌وحش^^ت‌عم^^ومی‬

‫گسترده‌تری‌ايجاد‌می‌کند‪‌.‬کش^ته‌ش^^دن‌مع^^دودی‌از‌م^ردم‌در‌بلژي^ک‌ت^^وجه‌بس^^يار‬

‫بيشتری‌را‌نسبت‌به‌خود‌جلب‌می‌کند‌تا‌کشته‌شدن‌صدها‌نفر‌در‌نيجريه‌ي^^ا‌ع^^راق‪.‬‬

‫طنز‌اين‌حقيقت‌اين‌است‌که‌خود‌موفقيت‌دولت‌های‌نوين‌در‌جلوگيری‌از‌خش^^ونت‬

‫سياسی‪‌،‬آن‌ها‌را‌در‌مقابل‌تروريسم‌به‌ويژه‌ضربه‌پذيرتر‌می‌کند‪.‬‬

‫دولت‌به‌کریات‌اعلم‌می‌کند‌که‌خش^^ونت‌سياس^^ی‌را‌در‌درون‌مرزه^^ايش‌تحم^^ل‬

‫نمی‌کند‌و‌شهروندان‌به‌سهم‌خود‌به‌رسيدن‌خشونت‌سياسی‌به‌صفر‌عادت‌کرده‌ان^^د‪.‬‬

‫بنابر‌اين‌نمايش‌ترور‌ترس‌عميق‌و‌هرج‌و‌مرج‌ايجاد‌می‌کند‌و‌باعث‌می‌شود‌تا‌مردم‬

‫حس‌کنند‌که‌نظم‌اجتماعی‌در‌ح^^ال‌فروپاش^^ی‌اس^^ت‪‌.‬پ^^س‌از‌قرن‌ه^^ا‌درگيری‌ه^^ای‬

‫خونين‌ما‌از‌حفرة‌سياه‌خشونت‌به‌بيرون‌خزيده‌ايم‪‌،‬اما‌حس‌می‌کنيم‌که‌حفرة‌س^ياه‬

‫هنوز‌وجود‌دارد‌و‌آماده‌است‌تا‌دوباره‌ما‌را‌در‌خود‌ببلع^^د‪‌.‬مع^^دودی‌جن^^ايت‌فجي^^ع‬

‫کافی‌است‌تا‌ما‌تصور‌کنيم‌که‌در‌حال‌سقوط‌به‌حفره‌هستيم‪.‬‬

‫دولت‌برای‌تخفيف‌اين‌خطرها‌ترغيب‌می‌شود‌تا‌با‌يک‌نمايش‌امني^^ت‌در‌جه^^ت‬

‫نمايش‌ترور‌واکنش‌نشان‌دهد‪‌.‬مؤثرترين‌پاسخ‌به‌تروريسم‌می‌توان^^د‌هش^^ياری‌ب^^ال‌و‬

‫مقابلة‌غير‌علنی‌با‌شبکه‌های‌مالی‌تغذيه‌کنندة‌تروريسم‌باشد‪‌.‬اما‌اين‌چيزی‌نيس^^ت‬

‫که‌شهروندان‌بتوانند‌آن‌را‌در‌تلويزيون‌ببينند‪‌.‬ش^^هروندان‌نم^^ايش‌فروريخت^^ن‌مرک^^ز‬

‫تجاری‌جهان‌را‌ديده‌ان^د‪‌.‬دول^ت‌احس^اس‌می‌کن^د‌ک^ه‌ناچ^^ار‌اس^ت‌ب^ا‌ي^ک‌نم^ايش‬

‫مقابله‌جويانة‌برابر‌پا‌به‌صحنه‌بگذارد‪‌،‬حتی‌با‌دود‌و‌آتش‌بيشتر‪‌.‬بن^^ابر‌اي^^ن‌ب^^ه‌ج^^ای‬
‫‪270‬‬

‫يک‌حرکت‌آرام‌و‌حساب‌شده‌توفان‌مهيبی‌ب^^ه‌پ^^ا‌می‌کن^^د‌ک^^ه‌معم^^ول‌دلخ^^واه‌ترين‬

‫آرزوهای‌تروريست‌ها‌را‌برآورده‌می‌کند‪.‬‬

‫پس‌دولت‌چطور‌بايد‌با‌تروريسم‌مقابله‌کند؟‌يک‌نبرد‌موفق‌ضد‌تروريستی‌باي^^د‬

‫در‌سه‌جبهه‌جريان‌يابد‪‌.‬اول‪‌،‬دولت‌ها‌بايد‌بر‌عمليات‌غير‌علنی‌ب^^ر‌علي^^ه‌ش^^بکه‌های‬

‫تروريستی‌تمرکز‌کنند‪‌.‬ثانيا‪‌،‬رسانه‌ها‌بايد‌با‌چشم‌انداز‌عمل‌کنند‌و‌از‌ايج^^اد‌هيج^^ان‬

‫شديد‌دوری‌کنند‪‌.‬نمايش‌ترور‌بدون‌اشاعة‌مطبوعاتی‌نمی‌تواند‌موفق‌شود‪‌.‬متأس^^فانه‬

‫همة‌رسانه‌ها‌تقريبا‌هميشه‌اين‌فعاليت‌رسانه‌ای‌را‌ب^^ه‌ط^^ور‌مج^^انی‌ارائه‌می‌دهن^^د‌و‬

‫اجبارا‌حملت‌تروريستی‌را‌گزارش‌می‌دهند‌و‌خطرات‌آن‌را‌ب^^زرگ‌جل^^وه‌می‌دهن^^د‪،‬‬

‫زيرا‌گزارش‌ها‌در‌مورد‌تروريسم‌خيلی‌بهتر‌از‌گزارش‌های‌مربوط‌به‌ديابت‌و‌آل^^ودگی‬

‫هوا‌روزنامه‌های‌شان‌را‌می‌فروشد‪.‬‬

‫جبهة‌سوم‌تخيلت‌هر‌کدام‌از‌ما‌اس^^ت‪‌.‬تروريس ^ت‌ها‌تم^^ام‌تخي^^ل‌م^^ا‌را‌اح^^اطه‬

‫می‌کنند‌و‌از‌آن‌بر‌عليه‌خود‌ما‌استفاده‌می‌کنند‪‌.‬ما‌حملة‌تروريستی‌را‌بارها‌و‌باره^^ا‬

‫در‌صحنة‌ذهن‌خ^^ود‌م^^رور‌می‌کني^^م‪‌،‬مثل‌ي^^ازدهم‌س^^پتامبر‌ي^^ا‌آخري^^ن‌انفجاره^^ای‬

‫انتحاری‌را‌يادآوری‌می‌کنيم‪‌.‬تروريست‌ها‌صد‌نفر‌را‌می‌کشند‌‐‌و‌ب^^اعث‌می‌ش^^وند‌ت^^ا‬

‫صد‌میليون‌نفر‌تصور‌کنند‌که‌در‌پشت‌هر‌درختی‌يک‌قاتل‌به‌کمين‌نشسته‌اس^^ت‪.‬‬

‫اين‌وظيفة‌هر‌شهروند‌است‌که‌ذهن‌خود‌را‌از‌تروريست‌ها‌پاک‌کن^^د‌و‌ابع^^اد‌واقع^^ی‬

‫اين‌تهديد‌را‌به‌خود‌يادآوری‌کند‪‌.‬اين‌ترور‌درونی‌ما‌است‌که‌رسانه‌ها‌را‌وامی‌دارد‌تا‬

‫در‌تروريسم‌غرق‌شوند‌و‌دولت‌را‌به‌واکنش‌اغراق‌آميز‌بکشانند‪.‬‬
‫‪271‬‬

‫موفقيت‌يا‌شکست‌تروريسم‌به‌ما‌بستگی‌دارد‪‌.‬اگر‌به‌خود‌اجازه‌دهيم‌تا‌تخيلت‬

‫ما‌توسط‌تروريست‌ها‌احاطه‌شود‌و‌نسبت‌به‌ترس‌خود‌واکنش‌افراطی‌نش^^ان‌دهي^^م‪،‬‬

‫آنگاه‌تروريسم‌موف^ق‌خواه^د‌ش^د‪‌.‬اگ^ر‌تخيلت‌خ^ود‌را‌از‌تروريس^ت‌ها‌آزاد‌کني^^م‌و‬

‫برخوردی‌متعادل‌و‌خونسردانه‌داشته‌باشيم‪‌،‬تروريسم‌شکست‌خواهد‌خود‪.‬‬

‫ترور‌هسته‌ای‌می‌شود‬

‫تحليل‌بال‌از‌تروريسم‪‌،‬به‌طوری‌که‌طی‌دو‌دهة‌اخير‌ش^^اهدش‌ب^^وديم‌و‌آن‌ط^^ور‌ک^^ه‬

‫اکنون‌خود‌را‌در‌خيابان‌های‌نيويورک‪‌،‬لندن‪‌،‬پاريس‌و‌تل‌آويو‌نش^^ان‌می‌ده^^د‪‌،‬ص^^دق‬

‫می‌کند‪‌.‬به‌اين‌ترتيب‌اگر‌تروريست‌ها‌به‌سلح‌های‌کشتار‌جمعی‌دست‌يابند‪‌،‬محي^^ط‬

‫زيست‌در‌ابعادی‌بسيار‌گسترده‌تغيير‌خواهد‌کرد‪‌،‬ن^^ه‌فق^^ط‌توس^^ط‌تروريس^^م‪‌،‬بلک^^ه‬

‫همچنين‌توسط‌دولت‌و‌سياست‌جهانی‪‌.‬اگر‌سازمان‌های‌بسيار‌کوچکی‌که‌متعصبين‬

‫معدودی‌را‌نمايندگی‌می‌کنند‪‌،‬بتوانند‌تمام‌شهرها‌را‌تخريب‌کنند‌و‌ميليون‌ها‌نف^^ر‌را‬

‫به‌قتل‌برسانند‪‌،‬آنگاه‌ديگر‌هيچ‌فضای‌عمومی‌بری‌از‌خشونت‌سياسی‌وجود‌نخواه^^د‬

‫داشت‪.‬‬

‫بنابر‌اين‪‌،‬در‌حالی‌که‌تروريسم‌کنونی‌بيش‌از‌هر‌چيز‌يک‌نمايش‌است‪‌،‬تروريس^^م‬

‫هسته‌ای‌آينده‪‌،‬تروريسم‌سايبری‌يا‌تروريسم‌زيستی‌تهديدات‌بس^^يار‌گس^^ترده‌تری‌را‬

‫به‌وجود‌می‌آورند‌و‌مستلزم‌واکنش‌بسيار‌گسترده‌تری‌از‌جانب‌دولت‌ها‌خواهن^^د‌ب^^ود‪.‬‬

‫ما‌دقيقا‌به‌همين‌دليل‌بايد‌با‌احتياط‌کام^^ل‌چني^^ن‌س^^ناريوهای‌فرض^^ی‌آين^^ده‌را‌از‬
‫‪272‬‬

‫حملت‌تروريستی‌کنونی‌که‌تاکنون‌شاهدش‌بوده‌ايم‪‌،‬از‌هم‌تميز‌دهيم‪‌.‬وحشتی‌ک^^ه‬

‫تروريست‌ها‌ممکن‌است‌روزی‌با‌دست‌يافتن‌به‌بمب‌هسته‌ای‌و‌تخري^^ب‌نيوي^^ورک‌و‬

‫لندن‌ايجاد‌کنند‪‌،‬توجيه‌کنندة‌واکنش‌افراطی‌هيجانی‌نسبت‌ب^^ه‌تروريس^^تی‌ک^^ه‌ده‬

‫نفر‌را‌با‌يک‌مسلسل‌دستی‌و‌يا‌با‌زير‌گرفتن‌عابرين‌توسط‌کاميونی‌می‌کشد‪‌،‬نيست‪.‬‬

‫دولت‌ها‌بايد‌بسيار‌مراقب‌باشند‌تا‌شروع‌به‌اعدام‌تمام‌گروه‌های‌مخالف‌نکنند‪‌،‬به‌اين‬

‫بهانه‌که‌اين‌ها‌ممکن‌است‌روزی‌سعی‌در‌به‌دست‌آوردن‌سلح‌های‌هسته‌ای‌کنند‪‌،‬يا‬

‫خودروهای‌مستقل‌را‌هک‌کنند‌و‌آن‌ها‌را‌به‌ناوگانی‌از‌ربات‌های‌کشتار‌جمع^^ی‌ب^^دل‬

‫کنند‪.‬‬

‫دولت‌ها‌علوه‌بر‌اين‌که‌بايد‌طبعا‌بر‌گروه‌های‌بني^^ادگرا‌نظ^^ارت‌داش^^ته‌باش^^ند‌و‬

‫مانع‌از‌دست‌يابی‌آن‌ها‌به‌سلح‌های‌کشتار‌جمعی‌شوند‪‌،‬بلکه‌همچنين‌ملزم‌هس^^تند‬

‫تا‌ميان‌وحشت‌ناشی‌از‌تروريسم‌هسته‌ای‌و‌ديگر‌س^^ناريوهای‌تهدي^^د‌کنن^^ده‌تع^^ادل‬

‫ايجاد‌کنند‪‌.‬ايالت‌متحده‌تريليون‌ها‌دلر‌و‌يک‌توان‌عظي^^م‌سياس^^ی‌را‌ب^^رای‌پ^^روژة‬

‫»جنگ‌با‌ترور«‌خود‌به‌هدر‌داد‪‌.‬طی‌دو‌دهة‌اخير‌جرج‌دبليو‌بوش‪‌،‬تونی‌بل^^ر‪‌،‬ب^^ارک‬

‫اوباما‌و‌وزارتخانه‌های‌آن‌ها‌می‌توانند‌تا‌حدودی‌محقانه‌استدلل‌کنند‌که‌با‌تعقي^^ب‌و‬

‫آزار‌تروريست‌‌ها‪‌،‬آن‌ها‌را‌وادار‌می‌کنند‌تا‌به‌جای‌فکر‌کردن‌ب^^ه‌بمب‌ه^^ای‌هس^^ته‌ای‪،‬‬

‫بيشتر‌به‌حفظ‌بقای‌خود‌باشند‪‌.‬پس‌ممکن‌است‌ک^^ه‌آن‌ه^^ا‌دني^^ا‌را‌از‌ي^^ک‌ي^^ازدهم‬

‫سپتامبر‌هسته‌ای‌نجات‌داده‌باشند‪‌.‬اما‌از‌آنجا‌که‌اين‌يک‌ادعای‌کذب‌اس^^ت‌‐‌»اگ^^ر‬
‫‪273‬‬

‫ما‌پروژة‌جنگ‌با‌ترور‌را‌به‌راه‌نمی‌انداختيم‪‌،‬القاع^^ده‌ب^^ه‌س^^لح‌های‌هس^^ته‌ای‌مجه^^ز‬

‫می‌شد«‌‐‌پس‌قضاوت‌در‌مورد‌صحت‌و‌سقم‌آن‌هم‌مشکل‌خواهد‌بود‪.‬‬

‫ولی‌ما‌می‌توانيم‌مطمئن‌باشيم‌که‌آمريکا‌و‌متحدينش‌با‌اعمال‌پ^^روژة‌جن^^گ‌ب^^ا‬

‫ترور‌نه‌تنها‌مسبب‌خرابی‌های‌عظيمی‌در‌سراسر‌دنيا‌شدند‪‌،‬بلکه‌همچني^^ن‌متحم^^ل‬

‫آنچه‌ک^^ه‌اقتص^^اددانان‌»ض^^رر‌از‌دس^^ت‌دادن‌موقعيت‌ه^^ای‌ديگ^^ر«‌)‪opportunity‬‬

‫‪‌( costs‬می‌نامند‪‌،‬شدند‪‌.‬پول‪‌،‬زمان‌و‌توان‌سياسی‌به‌کار‌رفته‌در‌مبارزه‌با‌تروريسم‌بر‬

‫روی‌مقابله‌با‌گرمايش‌جهانی‪‌،‬ايدز‌و‌فقر‌و‌يا‌در‌اقدامات‌صلح‌جويانه‌و‌رفاه‌در‌جنوب‬

‫صحرای‌آفريقا‪‌،‬يا‌ايجاد‌پيوند‌به^^تر‌مي^^ان‌روس^^يه‌و‌چي^^ن‌س^^رمايه‌گذاری‌نش^^د‪‌.‬اگ^^ر‬

‫نيويورک‌يا‌لندن‌سرانجام‌به‌زير‌طغيان‌اقيانوس‌اطلس‌رود‪‌،‬يا‌اگر‌تنش‌‌با‌روسيه‌ب^^ه‬

‫بروز‌جنگ‌آشکار‌منجر‌شود‪‌،‬مردم‌می‌توانند‌بوش‪‌،‬بلر‌و‌اوباما‌را‌برای‌مبارزه‌در‌جبهة‬

‫اشتباه‌متهم‌کنند‪‌.‬‬

‫تعيين‌اولويت‌در‌زمان‌جاری‌مشکل‌است‪‌،‬اما‌بع^^د‌از‌آن‌ک^^ه‌اتف^^اق‌افت^^اد‌بس^^يار‬

‫آسان‌است‌که‌اولويت‌ها‌را‌حدس‌بزنيم‪‌.‬ما‌رهبران‌را‌متهم‌می‌کنيم‌ک^^ه‌نتوانس^^تند‌از‬

‫وقوع‌فجايع‌جلوگيری‌کنند‪‌،‬اما‌نسبت‌به‌ناآگاهی‌خود‌نسبت‌به‌فجايعی‌که‌هنوز‌ب^^ه‬

‫وقوع‌نپيوسته‌احساس‌رضايت‌داريم‪‌.‬ب^^دين‌گ^^ونه‌م^^ردم‌ب^^ه‌دوران‌گذش^^ته‌در‌زم^^ان‬

‫حاکميت‌کلينتون‌در‌دهة‌‪‌۱۹۹۰‬نظر‌می‌افکنن^د‌و‌او‌را‌ب^رای‌نادي^ده‌گرفت^^ن‌تهدي^د‬

‫القاعده‌در‌آن‌زمان‌سرزنش‌می‌کنن^^د‪‌.‬ام^^ا‌در‌ده^^ة‌‪‌۱۹۹۰‬اف^^راد‌مع^^دودی‌بودن^^د‌ک^^ه‬

‫می‌توانستند‌تصور‌کنند‌که‌تروريست‌های‌اس^لمی‌روزی‌ب^ا‌کوبي^دن‌ي^ک‌هواپيم^ای‬
‫‪274‬‬

‫مسافربری‌به‌آسمان‌خراش‌های‌نيويورک‌يک‌درگيری‌جهانی‌را‌مشتعل‌کنند‪‌.‬ولی‌به‬

‫جای‌اين‌ها‪‌،‬بسياری‌از‌مردم‌از‌اين‌می‌ترسيدند‌که‌روسيه‌ممکن‌است‌به‌ط^^ور‌کام^^ل‬

‫فرو‌ريزد‌و‌تسلط‌خود‌را‪‌،‬نه‌فقط‌بر‌تمام‌سرزمين‌وسيعش‪‌‌،‬بلکه‌همچنين‌بر‌ه^^زاران‬

‫بمب‌هسته‌ای‌و‌زيستی‌از‌دست‌بدهد‪‌.‬نگرانی‌ديگر‌اين‌ب^^ود‌ک^^ه‌جنگ‌ه^^ای‌خ^^ونين‬

‫يوگسلوی‌سابق‌به‌ديگر‌نقاط‌اروپای‌شرقی‌سرايت‌کند‌و‌منجر‌به‌ايجاد‌تخاص^^ماتی‬

‫ميان‌مجارستان‌و‌رمانی‪‌،‬بلغارستان‌و‌ترکيه‌يا‌لهستان‌و‌اوکرائين‌شود‪.‬‬

‫بسياری‌حتی‌احساس‌بدتری‌نسبت‌به‌پيوند‌مجدد‌آلمان‌داش^^تند‪‌.‬فق^ط‌چه^^ار‌و‬

‫نيم‌دهه‌بعد‌از‌سقوط‌رايش‌سوم‪‌،‬افراد‌زيادی‌هنوز‌در‌درون‌خود‌نس^^بت‌ب^^ه‌ق^^درت‬

‫آلمان‌ترس‌داشتند‪‌.‬آيا‌آلمان‪‌،‬بری‌از‌تهديد‌اتح^^اد‌ش^^وروی‌ب^^ه‌ي^^ک‌ابرق^^درت‌ب^^دل‬

‫خواهد‌شد‌و‌بر‌قارة‌اروپا‌تسلط‌خواهد‌ي^^افت؟‌و‌در‌م^^ورد‌چي^^ن‌چ^^ه‌اتف^^اقی‌خواه^^د‬

‫افتاد؟‌شايد‌چين‌به‌دنبال‌اخطار‌فروپاشی‌بلوک‌شوروی‪‌،‬اصلحاتش‌را‌متوقف‌کند‌و‬

‫به‌خط‌سياست‌خشک‌مائوئيستی‌بازگردد‌و‌سر‌از‌يک‌نسخة‌گسترده‌تر‌ک^^رة‌ش^^مالی‬

‫درآورد‪.‬‬

‫اين‌سناريوهای‌ترسناک‌امروز‌برای‌ما‌مسخره‌به‌نظر‌می‌رسند‪‌،‬زيرا‌می‌دانيم‌ک^^ه‬

‫تحقق‌نيافتند‪‌.‬وضعيت‌در‌روسيه‌تثبت‌شد؛‌اکثر‌کش^^ورهای‌اروپ^^ای‌ش^^رقی‌در‌رون^^د‬

‫صلح‌آميزی‌به‌پيمان‌اروپا‌پيوستند؛‌آلمان‌متحد‌امروز‌به‌عنوان‌نمايندة‌صلح‌جه^^انی‬

‫مورد‌تحسين‌قرار‌می‌گيرد‌و‌چين‌به‌موتور‌محرکة‌اقتصاد‌جهانی‌بدل‌شده‌است‪‌.‬اين‬

‫همه‌بخشا‌به‌لطف‌سياست‌های‌سازندة‌آمريکا‌و‌اروپا‌ميسر‌گرديد‪‌.‬آيا‌ع^^اقلنه‌تر‌اي^^ن‬
‫‪275‬‬

‫می‌بود‌که‌آمريکا‌و‌پيمان‌اروپا‪‌،‬به‌جای‌تمرکز‌بر‌شرايط‌بلوک‌شوروی‌سابق‌يا‌چين‪،‬‬

‫در‌دهة‌‪‌،۱۹۹۰‬به‌افراطيون‌اسلمی‌بپردازند؟‬

‫ما‌نمی‌توانيم‌خود‌را‌در‌مقابل‌احتمالت‌بسيار‌زيادی‌آم^^اده‌کني^^م‪‌.‬از‌اي^^ن‌رو‪‌،‬ب^^ا‬

‫اين‌که‌بايد‌طبعا‌از‌تروريسم‌هسته‌ای‌جلوگيری‌کنيم‪‌،‬اما‌نمی‌ت^وانيم‌آن‌را‌در‌دس^تور‬

‫کار‌بشری‌در‌اولويت‌شمارة‌يک‌قرار‌دهيم‪‌.‬و‌قطعا‌نباي^^د‌از‌تهدي^^د‌فرض^^ی‌تروريس^^م‬

‫هسته‌ای‌به‌عنوان‌ت^وجيهی‌ب^رای‌واکن^ش‌اغراق‌آمي^ز‌نس^^بت‌ب^ه‌تروريس^^م‌معم^^ولی‬

‫استفاده‌کنيم‪‌.‬اين‌ها‌مشکلت‌متفاوتی‌هستند‌که‌راه‌حل‌های‌خاص‌خود‌را‌می‌طلبند‪.‬‬

‫اگر‪‌،‬عليرغم‌تلش‌های‌ما‪‌،‬گروه‌ه^^ای‌تروريس^^تی‌س^^رانجام‌ب^^ه‌س^^لح‌های‌کش^^تار‬

‫جمعی‌دست‌يابند‪‌،‬به‌سختی‌می‌توانيم‌پی‌ببريم‌که‌نبرده^^ای‌سياس^^ی‌چط^^ور‌باي^^د‬

‫هدايت‌شوند‪‌،‬اما‌هر‌چه‌باشند‪‌،‬بسيار‌متفاوت‌از‌کمپين‌های‌ترور‌و‌ضد‌ت^^رور‌ابت^^دای‬

‫قرن‌بيست‌و‌يک^^م‌خواهن^^د‌ب^^ود‪‌.‬اگ^^ر‌دني^^ا‌در‌س^^ال‌‪‌۲۰۵۰‬آکن^^ده‌از‌تروريس^ت‌های‬

‫هسته‌ای‌و‌تروريست‌های‌زيستی‌شود‪‌،‬قربانی‌اين‌ترورها‌کنجکاوانه‌به‌دنيای‌گذش^^تة‬

‫‪‌۲۰۱۸‬نگاه‌خواهند‌کرد‌و‌با‌ته‌رنگی‌از‌ناباوری‌خواه^^د‌گف^^ت‪‌:‬چط^^ور‌مردم^^ی‌ک^^ه‌در‬

‫چنان‌امنيتی‌زندگی‌می‌کردند‪‌،‬تا‌به‌آن‌حد‌وحشت‌زده‌بودند؟‬

‫احساس‌خطر‌کن^^ونی‌م^^ا‌طبع^^ا‌فق^^ط‌ب^^ا‌تروريس^^م‌تغ^^ذيه‌نمی‌ش^^ود‪‌.‬بس^^ياری‌از‬

‫متخصصين‌و‌مردم‌عادی‌از‌اين‌می‌ترسند‌که‌جنگ‌جهانی‌‐‌مثل‌صد‌س^^ال‌پي^^ش‌‐‬

‫جايی‌در‌همين‌نزديکی‌ها‌است‪‌،‬يعنی‌ش^^بيه‌ب^^ه‌هم^^ان‌س^^ناريوهايی‌ک^^ه‌در‌فيلم‌ه^^ا‬

‫نمايش‌می‌دهند‪‌.‬به‌نظر‌می‌رسد‌که‌در‌سال‌ ‪‌۲۰۱۸‬تنش‌های‌فزاينده‌ميان‌قدرت‌های‬
‫‪276‬‬

‫بزرگ‪‌،‬به‌همراه‌مشکلت‌بغرنج‌جهانی‌‐‌آن‌طور‌که‌در‌سال‌‪‌۱۹۱۴‬شاهدش‌ب^^وديم‌‐‬

‫ما‌را‌به‌سمت‌يک‌جنگ‌جهانی‌بکشاند‪‌.‬آيا‌اين‌اضطراب‌موجه‌تر‌از‌وحشت‌اغراق‌آميز‬

‫ما‌از‌تروريسم‌است؟‬
‫‪277‬‬

‫‪۱۱‬‬

‫جنگ‬

‫حماقت‌بشری‌را‌هرگز‌دست‌کم‌نگيريد‬

‫دهه‌های‌اخير‌صلح‌آميزترين‌دوران‌در‌تاريخ‌بشری‌بوده‌است‪‌.‬امروز‌تنها‌يک‌درصد‌از‬

‫مردم‌در‌اثر‌خشونت‌انسانی‌ميميرند‪‌،‬در‌حالی‌که‌اين‌رقم‌در‌قرن‌بيس^^تم‌‪‌۵‬درص^^د‌و‬

‫در‌جوامع‌کشاورزی‌اوليه‌‪‌۱۵‬درصد‌بوده‌است‪‌(۱).‬اما‌پس‌از‌بحران‌مالی‌جه^^انی‌س^^ال‬

‫‪‌۲۰۰۸‬وض^^عيت‌بين‌الملل^^ی‌ب^^ه‌س^^رعت‌رو‌ب^^ه‌وخ^^امت‌می‌رود‪‌،‬جنگ‌طل^^بی‌م^^وج‌وار‬

‫بازمی‌گردد‌و‌مخارج‌نظامی‌سر‌به‌فلک‌می‌زند‪‌(۲).‬م^^ردم‌ع^^ادی‌و‌متخصص^^ين‌از‌اي^^ن‬

‫می‌ترسند‌که‪‌،‬همان‌طور‌که‌قتل‌وليعهد‌اتريشی‌در‌‪‌،۱۹۱۴‬آتش‌جنگ‌جه^^انی‌اول‌را‬

‫افروخت‪‌،‬در‌سال‌‪‌۲۰۱۸‬هم‌حادثه‌ای‌در‌بياب^^ان‌س^^وريه‌ي^^ا‌حرک^^ت‌ناس^^نجيده‌ای‌در‬

‫شبه‌جزيرة‌کره‌تخاصمات‌جهانی‌را‌شعله‌ور‌کند‪.‬‬
‫‪278‬‬

‫با‌توجه‌به‌تنش‌های‌رو‌ب^^ه‌رش^^د‌در‌جه^^ان‌و‌ويژگی‌ه^^ای‌شخص^^يتی‌ره^^بران‌در‬

‫واشينتگتن‪‌،‬پيونگ‌يانگ‌در‌کرة‌شمالی‌و‌چندين‌مک^^ان‌ديگ^^ر‪‌،‬قطع^^ا‌ج^^ای‌نگران^^ی‬

‫هست‪‌.‬اما‌چند‌تفاوت‌کليدی‌بين‌س^^ال‌های‌‪‌۲۰۱۸‬و‌‪‌۱۹۱۴‬وج^^ود‌دارد‪‌.‬خصوص^^ا‌در‬

‫سال‌‪‌،۱۹۱۴‬تمايل‌زيادی‌برای‌جنگ‌در‌ميان‌حاکمان‌سراسر‌دنيا‌وجود‌داشت‪‌،‬زي^^را‬

‫آن‌ها‌موارد‌مشخص‌زيادی‌را‌می‌شناختند‌که‌نشان‌می‌داد‌چطور‌جنگ‌ه^^ا‌ب^^ه‌رون^^ق‬

‫اقتصادی‌و‌افزايش‌قدرت‌سياسی‌کمک‌می‌کند‪‌.‬اما‌بر‌خلف‌آن‌زمان‪‌،‬در‌سال‌‪۲۰۱۸‬‬

‫به‌نظر‌می‌رسد‌که‌جنگ‌يک‌پديدة‌رو‌به‌انقراض‌باشد‪.‬‬

‫امپراتوری‌ه^^ای‌ب^^زرگ‪‌،‬از‌دوران‌آش^^وريان‌و‌سلس^^لة‌قي^^ن‪‌،‬ب^^ر‌پاي^^ة‌تس^^خيرهای‬

‫خشونت‌آميز‌برپا‌شده‌اند‪‌.‬در‌سال‌‪‌۱۹۱۴‬هم‌تمام‌قدرت‌های‌ب^^زرگ‌م^^وقعيت‌خ^^ود‌را‬

‫مديون‌موفقيت‌در‌جنگ‌ها‌بودند‪‌.‬برای‌مثال‪‌،‬امپراتوری‌ژاپن‌به‌لط^^ف‌پيروزی‌ه^^ايش‬

‫بر‌چين‌و‌روسيه‌به‌يک‌قدرت‌محلی‌بدل‌شد؛‌آلمان‌بعد‌از‌پيروزی‌هايش‌بر‌اتريش‌‐‬

‫مجارستان‌و‌فرانسه‌بهترين‌سگ‌اروپا‌شد؛‌و‌بريتانيا‌ه^^م‌گس^^ترده‌ترين‌و‌م^^وفق‌ترين‬

‫امپراتوری‌جهان‌را‌با‌يک‌سلسله‌جنگ‌های‌کوچک‌خيره‌کننده‌در‌سراسر‌جهان‌برپ^^ا‬

‫کرد‪‌.‬بريتانيا‌در‌سال‌‪‌۱۸۸۲‬مصر‌را‌اشغال‌کرد‌و‌در‌نبرد‌تعيين‌کنن^^دة‌»ت^^ل‌الک^^بير«‬

‫تنها‌‪‌۵۷‬سرباز‌از‌دست‌داد‪‌(۳).‬در‌حالی‌که‌اشغال‌ي^ک‌کش^ور‌مس^لمان‌در‌اي^^ن‌روزه^^ا‬

‫می‌تواند‌برای‌غرب‌يک‌کابوس‌باشد‪‌،‬بريتانيا‌در‌فتح‌تل‌الکبير‌با‌مقاومت‌کمی‌روبه‌رو‬

‫شد‌و‌برای‌بيش‌از‌شش‌دهه‌بر‌درة‌نيل‌و‌آبراه‌حياتی‌سوئز‌احاطه‌يافت‪‌.‬ق^^درت‌های‬

‫اروپايی‌ديگر‌از‌بريتانيا‌تقليد‌کردن^^د‌و‌دولت‌ه^^ا‌در‌پ^^اريس‪‌،‬روم‌و‌بروکس^^ل‌ب^^ه‌فک^^ر‬
‫‪279‬‬

‫درنورديدن‌خاک‌ويتنام‪‌،‬ليبی‌يا‌کنگو‌افتادند‪‌،‬و‌تنها‌ترس‌آن‌ها‌اين‌ب^^ود‌ک^^ه‌ني^^روی‬

‫ديگری‌قبل‌از‌آن‌ها‌آن‌مکان‌ها‌را‌تسخير‌کند‪.‬‬

‫حتی‌آمريکا‌هم‌قدرت‌عظيم‌خود‌را‌بيش‌از‌آنکه‌م^^ديون‌فعاليت‌ه^^ای‌اقتص^^ادی‬

‫صرف‌خود‌باشد‪‌،‬مرهون‌فعاليت‌های‌نظامی‌است‪‌.‬آمريک^^ا‌در‌س^^ال‌‪‌۱۸۴۶‬مکزي^^ک‌را‬

‫اشغال‌کرد‌و‌کاليفرنيا‪‌،‬نوادا‪‌،‬اوتا‪‌،‬آريزون^^ا‪‌،‬نيومکزيک^^و‌و‌بخش^^ی‌از‌کل^^ورادو‪‌،‬ک^^انزاس‪،‬‬

‫ويومينگ‌و‌اوکلهوما‌را‌تسخير‌کرد‪‌.‬معاهدة‌صلح‌نيز‌پيوست‌‌قبلی‌آمريکايی‌تگ^^زاس‬

‫را‌تأييد‌کرد‪‌.‬آمريکا‌بهای‌اين‌فتوحات‌را‪‌،‬که‌‪‌۲،۳‬ميليون‌کيلومتر‌مرب^^ع‌زمي^^ن‌را‌ب^^ه‬

‫خاک‌آمريکا‌اضافه‌می‌کرد‌با‌از‌دست‌دادن‌تقريبا‌‪‌۱۳‬هزار‌سرباز‌آمريک^^ايی‌پرداخ^^ت‬

‫)بيش‌از‌مجموع‌مساحت‌کشورهای‌فرانسه‪‌،‬بريتاني^^ا‪‌،‬آلم^^ان‪‌،‬اس^^پانيا‌و‌ايتالي^^ا(‪‌(۴).‬آن‬

‫هزاره‌به‌آن‌صورت‌به‌پايان‌رسيد‪.‬‬

‫در‌سال‌‪‌۱۹۱۴‬حاکمان‌واشينتگتن‪‌،‬لن^^دن‌و‌برلي^^ن‌دقيق^^ا‌می‌دانس^^تند‌ک^^ه‌ي^^ک‬

‫جنگ‌موفق‌چيست‌و‌تا‌چه‌حد‌می‌توان‌از‌آن‌سود‌برد‪‌.‬اما‌حاکمان‌جه^^انی‌در‌س^^ال‬

‫‪‌۲۰۱۸‬دليل‌خوبی‌برای‌اين‌ترديد‌خود‌دارند‌ک^^ه‌چني^^ن‌جنگ^^ی‌می‌توان^^د‌ب^^ه‌به^^ای‬

‫نابودی‌خود‌تمام‌شود‪‌.‬اگرچه‌شماری‌از‌ديکتاتورهای‌جهان‌سوم‌و‌فعالين‌غيردول^^تی‬

‫برای‌شکوفايی‌خود‌هنوز‌به‌جنگ‌تکيه‌می‌کنند‪‌،‬اما‌به‌نظر‌می‌رسد‌که‌بخ^^ش‌اعظ^^م‬

‫قدرت‌ها‌ديگر‌نمی‌دانند‌چطور‌می‌توان‌اين‌کار‌را‌کرد‪.‬‬
‫‪280‬‬

‫بزرگترين‌پيروزی‌در‌اذهان‌زنده‌‐‌پيروزی‌آمريکا‌بر‌اتحاد‌شوروی‌‐‌ب^^دون‌هي^^چ‬

‫درگيری‌وسيع‌نظامی‌به‌دست‌آمد‪‌.‬آمريکا‌سپس‌تجرب^^ة‌زودگ^^ذری‌از‌ش^^کوه‌نظ^^امی‬

‫سبک‌قديمی‌را‌در‌جنگ‌خليج‌از‌سر‌گذراند‪‌،‬ام^ا‌اي^^ن‌فق^ط‌آمريک^^ا‌را‌اغ^^وا‌ک^رد‌ت^^ا‬

‫ميلياردها‌بر‌شکست‌مفتضحانه‌و‌حقيرانة‌نظامی‌در‌عراق‌و‌افغانستان‌از‌دست‌بده^^د‪.‬‬

‫چين‌به‌عنوان‌قدرت‌شکوفای‌ابتدای‌قرن‌بيست‌و‌يکم‪‌،‬از‌دورة‌تسخير‌ناموفق‌ويتنام‬

‫در‌سال‌‪‌۱۹۷۹‬به‌بعد‪‌،‬محتاطانه‌از‌هر‌درگيری‌نظ^^امی‌خ^^ودداری‌ک^^رد‌و‌پيش^^رفتش‬

‫منحصرا‌مديون‌تلش‌های‌اقتصادی‌اش‌است‪‌.‬چين‌برای‌موفقيت‌خود‌از‌ژاپن‪‌،‬آلم^^ان‬

‫و‌ايتاليای‌قبل‌از‌دوران‌ ‪‌۱۹۱۴‬تقليد‌نکرد‪‌،‬بلکه‌از‌معجزه‌های‌اقتصادی‌ژاپن‪‌،‬آلمان‌و‬

‫ايتاليای‌بعد‌از‌دوران‌‪‌۱۹۴۵‬پيروی‌کرد‪‌.‬موفقيت‌اقتصادی‌و‌قدرت‌جغرافيای‌سياسی‬

‫اين‌کشورها‌در‌تمام‌اين‌موارد‌بدون‌شليک‌يک‌گلوله‌به‌دست‌آمد‪.‬‬

‫حتی‌در‌خاور‌ميانه‌‐‌کانون‌جنگ‌زدة‌دنيا‌‐‌نيروهای‌منطقه‌ای‌نمی‌دانن^^د‌چط^^ور‬

‫بايد‌يک‌جنگ‌موفق‌را‌به‌پيش‌ببرند‪‌.‬ايران‌هيچ‌ثمری‌از‌يک‌جنگ‌ط^^ولنی‌خ^^ونين‬

‫با‌عراق‌نبرد‌و‌در‌نتيجه‌از‌تمام‌درگيری‌ه^^ای‌نظ^^امی‌مس^^تقيم‌دوری‌ک^^رد‪‌.‬ايرانی‌ه^^ا‬

‫جنبش‌محلی‪‌،‬از‌عراق‌گرفته‌تا‌يمن‌را‌تأمين‌مالی‌و‌نظامی‌کردند‪‌،‬و‌سپاه‌پاس^^داران‬

‫خود‌را‌برای‌کمک‌به‌متحدين‌شان‌در‌سوريه‌و‌ليبی‌فرستادند‪‌،‬اما‌تاکنون‌نس^^بت‌ب^^ه‬

‫اشغال‌کشورها‌محتاط‌بوده‌اند‪‌.‬ايران‌اخيرا‌قاعدتا‌حاکم‌منطقه‌شده‌است‪‌،‬ام^^ا‌ن^^ه‌ب^^ه‬

‫واسطة‌پي^^روزی‌درخش^^انی‌در‌مي^^دان‌جن^گ‪‌.‬آمريک^^ا‌و‌ع^^راق‌ب^ه‌عن^^وان‌دو‌دش^من‬

‫اصلی‌اش‌در‌جنگی‌درگير‌شدند‌که‌هم‌عراق‌را‌ويران‌کرد‌و‌هم‌شوق‌آمريکا‌را‌ب^^رای‬
‫‪281‬‬

‫باتلق‌خاور‌ميانه‌از‌بين‌برد‪‌،‬و‌به‌اين‌شکل‌ايران‌را‌ب^رای‌بهره‌من^د‌ش^^دن‌از‌غنيم^ت‬

‫باقی‌مانده‌تنها‌گذاشت‪.‬‬

‫بس^^ياری‌از‌اين‌ه^^ا‌می‌توان^^د‌در‌م^^ورد‌اس^^رائيل‌ه^^م‌ص^^دق‌کن^^د‪‌.‬آخري^^ن‌جن^^گ‬

‫موفقيت‌آميز‌اسرائيل‌در‌سال‌‪‌۱۹۶۷‬رخ‌داد‪‌.‬اسرائيل‌پ^^س‌از‌آن‪‌،‬عليرغ^^م‌جنگ‌ه^^ای‬

‫متعددش‪‌،‬به‌رونق‌خود‌ادامه‌داد‪‌،‬ام^ا‌ن^ه‌ب^ه‌دلي^ل‌آن‌جنگ‌ه^^ا‪‌.‬اک^ثر‌س^رزمين‌های‬

‫اشغالی‌اش‌بار‌اقتصادی‌سنگينی‌بر‌دوش^^ش‌گذاش^^تند‌و‌کش^^ور‌را‌در‌قب^^ال‌تعه^^دات‬

‫سياسی‌اش‌ناتوان‌کرد‪‌.‬اسرائيل‪‌،‬تا‌حدود‌زي^^ادی‌مث^^ل‌اي^^ران‪‌،‬م^^وقعيت‌جغرافي^^ايی‌‐‬

‫سياسی‌اش‌را‌بهتر‌کرد‪‌،‬نه‌با‌جنگی‌م^^وفقيت‌آميز‪‌،‬بلک^^ه‌ب^^ا‌دوری‌از‌ماجراجويی‌ه^^ای‬

‫نظامی‪‌.‬هنگامی‌که‌جنگ‪‌،‬دشمنان‌سابق‌اسرائيل‌در‌ع^^راق‪‌،‬س^^وریه‌و‌لی^^بی‌را‌ب^^ه‬

‫ويرانی‌کشانيد‪‌،‬اسرائيل‌از‌درگيری‌ها‌برکنار‌مان^^د‪‌.‬درگي^^ر‌نش^^دن‌اس^^رائيل‌در‌جن^^گ‬

‫داخلی‌سوريه‌احتمال‌بزرگ‌ترين‌دستاورد‌سياسی‌نتان‌‌ي^^اهو‌)از‌م^^ارس‌‪‌(۲۰۱۸‬ب^^وده‬

‫است‪‌.‬اگر‌اسرائيل‌می‌خواست‌مداخله‌کند‪»‌،‬نيروهای‌دف^^اعی‌اس^^رائيل«‌می‌توانس^^تند‬

‫دمشق‌را‌ظرف‌يک‌هفته‌تسخير‌کنند‪‌،‬اما‌در‌اين‌صورت‌چه‌نصيبش‌می‌ش^^د؟‌ب^^رای‬

‫نيروهای‌دفاعی‌اسرائيل‌حتی‌آسانتر‌می‌توانست‌باشد‌که‌غزه‌را‌تسخير‌کن^^د‌و‌رژي^^م‬

‫حماس‌را‌سرنگون‌کند‪‌،‬اما‌مکررا‌از‌اين‌کار‌اجتناب‌کرده‌است‪‌.‬اسرائيل‌می‌دان^^د‌ک^^ه‪،‬‬

‫عليرغم‌تمام‌مهارت‌جنگی‌و‌لفاظی‌های‌نظامی‌سياست‌مدارانش‪‌،‬چيز‌زي^^ادی‌از‌اي^^ن‬

‫جنگ‌عايدش‌نمی‌شود‪‌.‬به‌نظر‌می‌رسد‌که‌اسرائيل‪‌،‬مثل‌آمريکا‪‌،‬چين‪‌،‬آلمان‪‌،‬ژاپ^^ن‌و‬
‫‪282‬‬

‫ايران‪‌،‬درک‌می‌کند‌که‌موفق‌ترين‌استراتژی‌در‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌اين‌است‌ک^^ه‌کن^^ار‬

‫بنشيند‌و‌بگذارد‌که‌ديگران‌برايش‌بجنگند‪.‬‬

‫چشم‌انداز‌کرملين‬

‫تا‌اينجا‪‌،‬تنها‌مورد‌اشغال‌موفقيت‌آميز‌با‌کمک‌يک‌ني^^روی‌عظي^^م‌در‌ق^^رن‌بيس^^ت‌و‬

‫يکم‪‌،‬تسخير‌کريمه‌توسط‌روسيه‌بوده‌است‪‌.‬نيروهای‌روس^^ی‌در‌فوري^^ة‌‪‌۲۰۱۴‬کش^ور‬

‫همساية‌خود‪‌،‬اوکرائين‌را‌تسخير‌کردند‌و‌شبه‌جزيرة‌کريمه‌را‌هم‌اشغال‌کردن^^د‪‌،‬ک^^ه‬

‫متعاقبا‌ضميمة‌روسيه‌شد‪‌.‬روس^^يه‌ب^^دون‌جن^^گ‌چن^^دانی‪‌،‬س^^رزمينی‌را‌ک^^ه‌از‌نظ^^ر‬

‫استراتژيک‌ارزشی‌حياتی‌برايش‌داشت‪‌،‬به‌دست‌آورد‪‌،‬در‌وجود‌همسايگانش‌وحش^^ت‬

‫انداخت‪‌،‬و‌خود‌را‌دوباره‌به‌عنوان‌يک‌قدرت‌جهانی‌استوار‌کرد‪‌.‬ام^^ا‌اي^^ن‌تس^^خير‌ب^^ه‬

‫لطف‌يک‌سلسله‌شرايط‌خارق‌العاده‌ميسر‌شد‪‌.‬نه‌ارتش‌اوکرائين‌و‌ن^^ه‌م^^ردم‌محل^^ی‪،‬‬

‫هيچکدام‌مقاومت‌چندانی‌در‌مقابل‌روسی‌ها‌از‌خود‌نشان‌ندادند‌و‌نيروه^^ای‌ديگ^^ر‌از‬

‫دخالت‌مستقيم‌در‌بحران‌خودداری‌کردند‪‌.‬تکرار‌چنين‌شرايطی‌در‌نقاط‌ديگ^^ر‌دني^^ا‬

‫چندان‌محتمل‌به‌نظر‌نمی‌رسد‪‌.‬اگر‌پيش‌شرط‌يک‌جنگ‌موفقيت‌آميز‌وجود‌دشمنی‬

‫است‌که‌مايل‌به‌مقاومت‌در‌مقابل‌مهاجمين‌نباش^^د‪‌،‬پ^^س‌اي^^ن‌پيش‌ش^^رط‌می‌توان^^د‬

‫به‌طور‌جدی‌موقعيت‌های‌موفقيت‌آميز‌را‌محدود‌می‌کند‪.‬‬
‫‪283‬‬

‫اما‌وقتی‌روسيه‌تلش‌کرد‌تا‌موفقيتش‌در‌کريمه‌را‌در‌ساير‌نقاط‌شرقی‌اوکرائين‬

‫تکرار‌کند‪‌،‬با‌مقاومت‌اساسا‌سخت‌تری‌مواجه‌شد‌و‌جنگ‌در‌اوکرائين‌شرقی‌در‌ي^^ک‬

‫باتلق‌کشنده‌ف^^رو‌رف^^ت‪‌.‬ب^^دتر‌اي^^ن‌ب^^ود‌ک^^ه‌)از‌چش^م‌انداز‌مس^^کو(‌جن^^گ‌م^^وجب‬

‫برانگيختن‌احساسات‌ضد‌روسی‌در‌اوکرائين‌ش^د‌و‌اي^ن‌کش^ور‌را‌از‌مق^ام‌متح^د‌ب^ه‬

‫دشمن‌قسم‌خورده‌تنزل‌داد‪‌.‬درست‌همان‌طور‌که‌موفقيت‌آمريکا‌در‌جنگ‌خلي^^ج‌آن‬

‫را‌وسوسه‌کرد‌تا‌نفوذ‌خود‌را‌در‌عراق‌گسترش‌دهد‪‌،‬پيروزی‌در‌کريمه‌روسيه‌را‌اغوا‬

‫کرد‌تا‌نفوذ‌خود‌را‌در‌اوکرائين‌وسعت‌دهد‪.‬‬

‫اگر‌همة‌جنگ‌های‌روسيه‌در‌قفقاز‌و‌اوکرائين‌در‌ابتدای‌قرن‌بيست‌و‌يک^^م‌را‌ب^^ه‬

‫حساب‌آوريم‪‌،‬به‌سختی‌می‌توانيم‌آن‌ها‌را‌موفقيت‌آميز‌توص^^يف‌کني^م‪‌.‬اي^ن‌جنگ‌ه^^ا‬

‫اگرچه‌منزلت‌روسيه‌را‌به‌عن^^وان‌ي^^ک‌ق^^درت‌ب^^زرگ‌تق^^ويت‌کردن^^د‪‌،‬ام^^ا‌همچني^^ن‬

‫بی‌اعتمادی‌و‌خصومت‌نسبت‌به‌اين‌کشور‌را‌افزاي^^ش‌دادن^^د‪‌.‬اي^^ن‌جنگ‌ه^^ا‌در‌ابع^^اد‬

‫اقتصادی‌اقدامات‌ناموفقی‌بودند‪‌.‬مناطق‌توريستی‌در‌کريمه‌و‌کارخانجات‌نفرت‌انگي^^ز‬

‫در‌لوهانسک‌و‌دونتسک‌به‌سختی‌بهای‌جنگ‌را‌می‌پردازد‪‌،‬و‌قطعا‌خسارت‌های‌ناشی‬

‫از‌ورشکستگی‌اقتصادی‌يا‌پيامد‌های‌بين‌المللی‌را‌ج^^بران‌ه^^م‌نمی‌کن^^د‪‌.‬ب^^رای‌درک‬

‫ضعف‌های‌سياست‌روسی‌فقط‌کافی‌است‌تا‌پيشرفت‌های‌عظيم‌صلح‌جويانة‌چي^^ن‌در‬
‫)‪(۵‬‬
‫بيست‌سالة‌اخير‌را‌با‌رکود‌»پيروزمندانة«‌روسيه‌طی‌همين‌دوره‌مقايسه‌کنيم‪.‬‬
‫‪284‬‬

‫با‌وجود‌اين‪‌،‬کلم‌جسورانة‌خود‌حاکمان‌روسی‌شايد‌معطوف‌به‌مخارج‌و‌مزايای‬

‫ماجراجويی‌های‌نظامی‌اين‌کشور‌است‪‌،‬که‌تا‌کنون‌باعث‌شده‌تا‌نسبت‌ب^^ه‌گس^^ترش‬

‫جنگ‌محتاط‌باشند‪‌.‬روسيه‌از‌اصل‌»قلدر‌محله«‌پيروی‌می‌کند‪»‌:‬ضعيف‌ترين‌بچه‌را‬

‫انتخاب‌کن‌و‌او‌را‌خيلی‌نزن‌تا‌آق^^ا‌معل^^م‌دخ^^الت‌کن^^ه«‪‌.‬اگ^^ر‌پ^^وتين‌جنگ^^ش‌را‌ب^^ا‬

‫انگيزه‌های‌استالينی‪‌،‬يا‌پتر‌کبير‌و‌يا‌چنگيزخ^^ان‌ب^ه‌پي^ش‌می‌ب^^رد‪‌،‬آنگ^^اه‌تانک‌ه^^ای‬

‫روسی‪‌،‬اگر‌نه‌تا‌ورشو‌و‌برلين‪‌،‬اما‌تا‌تلفيس‌و‌کی‌يف‌پيش‌می‌رفتن^^د‪‌.‬ام^^ا‌پ^^وتين‌ن^^ه‬

‫چنگيز‌است‌و‌نه‌استالين‪‌.‬به‌نظر‌می‌رسد‌که‌او‌از‌هر‌کس‌ديگری‌به^^تر‌می‌دان^^د‌ک^^ه‬

‫قشون‌کشی‌نظامی‌در‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌چندان‌راه‌بردی‌ن^^دارد‪‌،‬و‌ي^^ک‌جن^^گ‌موف^^ق‬

‫جنگی‌محدود‌است‪‌.‬پوتين‪‌،‬عليرغم‌بمباران‌های‌بی‌رحمانة‌ه^^وايی‌روس^^ی‌در‌س^^وريه‪،‬‬

‫مواظب‌بوده‌تا‌حضورش‌در‌جنگ‌را‌به‌حداقل‌برساند‪‌،‬تا‌تمام‌پروازهای‌ج^^دی‌را‌ب^^ه‬

‫عهدة‌ديگران‌بگذارد‪‌،‬و‌از‌گسترش‌جنگ‌به‌کشورهای‌همسايه‌جلوگيری‌کند‪.‬‬

‫در‌حقيقت‪‌،‬از‌نگاه‌روسيه‪‌،‬تمام‌اي^^ن‌حرکت‌ه^^ای‌به‌ظ^^اهر‌ته^^اجمی‌در‌س^^ال‌های‬

‫اخير‪‌،‬گشايشی‌برای‌يک‌جن^گ‌جه^انی‌جدي^د‌نبوده‌ان^^د‪‌،‬بلک^ه‌تلش‌ه^^ايی‌ب^وده‌‌ت^^ا‬

‫حرکت‌های‌تدافعی‌آينده‌اش‌را‌به‌عقب‌اندازد‪‌.‬روسی‌ها‌می‌توانند‌محق^^انه‌اعلم‌کنن^^د‬

‫که‌پس‌از‌عقب‌نشينی‌های‌صلح‌آميز‌خود‌در‌اواخر‌دهة‌‪‌۱۹۸۰‬و‌اوايل‌دهة‌‪‌،۱۹۹۰‬ب^^ا‬

‫آن‌ها‌به‌عنوان‌دشمن‌شکست‌خورده‌رفتار‌شده‌است‪‌.‬آمريکا‌و‌ن^^اتو‌از‌ض^^عف‌روس^^يه‬

‫استفاده‌کردند‌تا‪‌،‬بر‌خلف‌تعهدی‌که‌داده‌بودند‪‌،‬عرصة‌ن^^اتو‌را‌ب^^ه‌اروپ^^ای‌ش^^رقی‌و‬

‫حتی‌به‌جمهوری‌های‌شوروی‌سابق‌هم‌گسترش‌دهند‪‌.‬غرب‌مصالح‌روس^^ی‌در‌خ^^اور‬
‫‪285‬‬

‫ميانه‌را‌ناديده‌گرفت‪‌،‬صرب‌و‌عراق‌را‌به‌بهانه‌های‌واهی‌اشغال‌ک^رد‌و‌ب^ه‌ط^ور‌کل^ی‬

‫برای‌روسيه‌روشن‌ساخت‌که‌فقط‌می‌تواند‌بر‌نيروی‌نظ^^امی‌خ^^ود‌ب^^رای‌حف^^اظت‌از‬

‫مناطق‌تحت‌نفوذش‌در‌مقابل‌تهاجمات‌غربی‌تکي^ه‌کن^د‪‌.‬حرکت‌ه^ای‌نظ^امی‌اخي^ر‬

‫روسيه‪‌،‬از‌يک‌چنين‌چشم‌اندازی‪‌،‬می‌تواند‌به‌همان‌اندازه‌که‌ولديمير‌پ^^وتين‌را‌زي^^ر‬

‫سؤال‌می‌برد‪‌،‬بيل‌کلينتون‌و‌جرج‌دبليو‌بوش‌را‌نيز‌مورد‌سرزنش‌قرار‌دهد‪.‬‬

‫فعاليت‌های‌نظامی‌روسيه‌در‌گرجس^تان‪‌،‬اوکرائي^ن‌و‌س^وريه‌طبع^ا‌ممک^ن‌اس^ت‬

‫بهانه‌ای‌برای‌گشايش‌يک‌اقدام‌نيرومند‌امپراتوری‌باشد‪‌.‬حتی‌اگ^^ر‌پ^^وتين‌ت^^ا‌کن^^ون‬

‫نقشه‌ای‌جدی‌برای‌تسخير‌جهانی‌تدارک‌نديده‌است‪‌،‬اما‌موفقيت‌به‌جاه‌طلبی‌ه^^ايش‬

‫دامن‌می‌زند‪‌.‬با‌اين‌وجود‌بايد‌به‌خاطر‌آوريم‌که‌روسية‌دوران‌پوتين‌بسيار‌ض^^عيف‌تر‬

‫از‌اتحاد‌شوروی‌دوران‌استالين‌است‌و‌روسيه‌بدون‌پيوستن‌به‌کشورهای‌ديگر‪‌،‬مث^^ل‬

‫چين‪‌،‬نمی‌تواند‌جنگ‌سرد‌جديدی‌به‌پا‌کند‪‌،‬حال‌چيزی‌در‌مورد‌جنگ‌جهانی‌تمام‬

‫عيار‌نمی‌گوييم‪‌.‬روس^^يه‌‪‌۱۵۰‬ميلي^^ون‌جمعي^^ت‌دارد‌و‌تولي^^د‌ناخ^^الص‌ملی‌اش‌ب^^ه‌‪۴‬‬

‫تريليون‌دلر‌می‌رسد‌و‌چه‌به‌لحاظ‌جمعيت‌و‌چه‌تولي^^د‌در‌مقاب^^ل‌آمريک^^ا‌)ب^^ا‌‪۳۲۵‬‬

‫ميليون‌جمعيت‌و‌‪‌۱۹‬تريليون‌دلر‌توليد(‌و‌پيمان‌اروپا‌)ب^^ا‌‪‌۵۰۰‬ميلي^^ون‌جمعي^^ت‌و‬

‫‪‌۲۱‬تريليون‌دلر‌توليد(‌کم‌می‌آورد‪ (۶).‬جمعيت‌آمريکا‌و‌پيمان‌اروپا‌روی‌هم‌پنج‌برابر‬

‫بيشتر‌از‌روسيه‌است‌و‌درآمدش‌ده‌برابر‌بيشتر‪.‬‬
‫‪286‬‬

‫پيشرفت‌های‌فنی‌اخير‌اين‌شکاف‌را‌باز‌هم‌بيشتر‌از‌آنچ^^ه‌ک^^ه‌ب^^ه‌نظ^^ر‌می‌آي^^د‪،‬‬

‫می‌کند‪‌.‬در‌نيمة‌قرن‌بيستم‪‌،‬يعنی‌زمانی‌که‌ص^نايع‌س^نگين‌موت^^ور‌محرک^^ة‌اقتص^اد‬

‫جهانی‌بود‪‌،‬اتحاد‌شوروی‌در‌اوج‌خود‌قرار‌داشت‪‌،‬و‌نظام‌مرکزی‌شوروی‌برای‌تولي^^د‬

‫انبوه‌تراکتور‪‌،‬کاميون‪‌،‬تان^ک‌و‌موش^ک‌های‌قاره‌پيم^ا‌بس^يار‌مناس^ب‌ب^ود‪‌.‬ام^ا‌ام^روز‬

‫داده‌فن‌آوری‌‪‌IT‬و‌زيست‌فن‌آوری‌مهم‌ت^^ر‌از‌ص^^نايع‌س^^نگين‌هس^^تند‪‌،‬ام^^ا‌روس^^يه‌در‬

‫هيچ‌کدام‌برتری‌ندارد‪‌.‬اگرچه‌قابليت‌های‌جنگ‌سايبری‌قابل‌تحسينی‌دارد‪‌،‬اما‌فاق^^د‬

‫يک‌بخش‌داده‌فن‌آوری‌مدنی‌است‌و‌اقتص^^ادش‌به‌ط^^ور‌گس^^ترده‌ب^^ر‌من^^ابع‌ط^^بيعی‪،‬‬

‫به‌خصوص‌نفت‌و‌گاز‌استوار‌است‪‌.‬ممکن‌است‌اي^^ن‌ب^^رای‌ثروتمن^^د‌ک^^ردن‌مع^^دودی‬

‫حاکم‌اليگارشی‌و‌سر‌پا‌نگه‌داشتن‌پوتين‌کفايت‌کند‪‌،‬اما‌برای‌برن^^ده‌ش^^دن‌در‌ي^^ک‬

‫مسابقة‌تسليحاتی‌زيست‌فن‌آوری‌کافی‌نيست‪.‬‬

‫حتی‌مهم‌تر‌اين‌است‌که‌روسية‌پوتين‌فاقد‌يک‌اي^دئولوژی‌جه^^انی‌اس^ت‪‌.‬اتح^اد‬

‫شوروی‌طی‌دوران‌جنگ‌سرد‌بر‌مرجع‌جهانی‌کمونيسم‌و‌ب^^ه‌هم^^ان‌ان^^دازه‌ب^^ر‌ي^^ک‬

‫ارتش‌سرخ‌جهان‌گستر‌استوار‌بود‪‌.‬ام^^ا‌پوتينيس^^م‪‌،‬ب^^ر‌خلف‌آن‌دوران‪‌،‬چي^^ز‌زي^^ادی‬

‫ندارد‌تا‌به‌کوبايی‌ها‪‌،‬ويتنامی‌ها‌يا‌روشنفکران‌فرانسوی‌بدهد‪‌.‬در‌حقيقت‌ممکن‌است‬

‫ناسيوناليسم‌سلطه‌جو‌در‌دنيا‌اشاعه‌يابد‪‌،‬اما‌برای‌ايجاد‌يک‌بل^^وک‌بين‌الملل^^ی‌متح^^د‬

‫کارآيی‌ندارد‪‌.‬آنجا‌که‌کمونيسم‌لهستانی‌و‌کمونيسم‌روسی‌ه^^ر‌دو‪‌،‬ح^^داقل‌در‌ع^^الم‬

‫نظر‪‌،‬دارای‌مقاصد‌جهانی‌مشترک‪‌،‬يعنی‌مصالح‌مشترک‌طبقة‌کارگر‌جه^^انی‌بودن^^د‪.‬‬

‫اما‌ناسيوناليسم‌لهستانی‌و‌ناسيوناليسم‌روسی‌بر‌حسب‌تعري^^ف‌دارای‌مص^الح‌متض^اد‬
‫‪287‬‬

‫هستند‪‌.‬به‌همان‌اندازه‌که‌پوتين‌مهر‌خود‌را‌به‌ناسيوناليسم‌لهس^^تانی‌می‌کوب^^د‪‌،‬اي^^ن‬

‫لهستان‌را‌بيش‌از‌پيش‌ضد‌روسی‌می‌کند‪.‬‬

‫حتی‌اگر‌روسيه‌يک‌کمپين‌جهانی‌اطلعات‌نادرست‌و‌واژگونی‌ها‌به‌راه‌ان^^داخته‪،‬‬

‫که‌برای‌اعمال‌فشار‌به‌ناتو‌و‌پيمان‌اروپا‌بوده‪‌،‬چندان‌ممک^^ن‌ب^ه‌نظ^^ر‌نمی‌رس^^د‌ک^^ه‬

‫می‌خواهد‌يک‌کمپين‌جهانی‌برای‌تسخير‌عملی‌برپا‌کند‪‌.‬می‌توان‌‐‌ت^^ا‌ح^^دودی‌ب^^ه‬

‫حق‌‐‌اميدوار‌بود‌که‌تسخير‌کريمه‌و‌اشغال‌روسی‌گرجستان‌و‌شرق‌اوکرائين‌م^^وارد‬

‫منفردی‌هستند‪‌،‬نه‌گام‌های‌اوليه‌برای‌يک‌عصر‌جديد‌جنگی‪.‬‬

‫هنر‌ازدست‌رفتة‌پيروزی‌در‌جنگ‬

‫چرا‌برای‌قدرت‌های‌بزرگ‌برپايی‌جنگ‌های‌موفق‌در‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌تا‌به‌اين‌ح^^د‬

‫دشوار‌است؟‌يک‌دليل‌تغيير‌ماهيت‌اقتصاد‌اس^^ت‪‌.‬دارايی‌ه^^ای‌اقتص^^ادی‌در‌گذش^^ته‬

‫اغلب‌مادی‌بودند‪‌،‬بنابر‌اين‌ثروتمند‌شدن‌با‌تسخير‌امری‌نسبتا‌بديهی‌بود‪‌.‬اگر‌کسی‬

‫دشمن‌خود‌را‌در‌مي^^دان‌جن^^گ‌شکس^^ت‌می‌داد‪‌،‬می‌توانس^^ت‌ب^^ا‌غ^^ارت‌ش^^هرهايش‪،‬‬

‫فروختن‌مردمش‌در‌بازار‌ب^^رده‪‌،‬و‌تص^^رف‌م^^زارع‌ارزش^^مند‌گن^^دم‌و‌مع^^ادن‌طلي^^ش‬

‫ثروتمند‌شود‪‌.‬روميان‌با‌فروختن‌اسرای‌گل‌و‌يونانی‌شکوفا‌می‌شدند‌و‌آمريکايی‌ه^^ای‬

‫قرن‌نوزدهم‌با‌اشغال‌معادن‌طلی‌کاليفرنيا‌و‌دامداری‌های‌تگزاس‌رونق‌می‌يافتند‪.‬‬
‫‪288‬‬

‫اما‌چنين‌روشی‌در‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌فقط‌مقدار‌ناچيزی‌عايدی‌دارد‪‌.‬امروز‌منبع‬

‫اصلی‌اقتصادی‌دانش‌فنی‌و‌نهادی‌است‪‌،‬نه‌مزارع‌گندم‌ي^^ا‌ح^^تی‌چاه‌ه^^ای‌نف^^تی‪‌،‬و‬

‫تصرف‌دانش‌با‌جنگ‌ممکن‌نيست‪‌.‬سازمانی‌مثل‌دولت‌اسلمی‌شايد‌هنوز‌بتوان^^د‌ب^^ا‬

‫غارت‌شهرها‌و‌چاه‌های‌نفت‌در‌خاور‌ميانه‌ب^ه‌ش^کوفايی‌برس^د‌‐‌آن‌ه^^ا‌از‌بانک‌ه^^ای‬

‫عراق‌بيش‌از‌‪‌۵۰۰‬ميليون‌دلر‌سرقت‌کرده‌اند‌و‌در‌سال‌‪‌۲۰۱۵‬پانص^^د‌ميلي^^ون‌دلر‬

‫ديگر‌از‌طريق‌فروش‌نفت‌به‌دست‌آوردند)‪‌‐‌(۷‬اما‌اين‌مب^الغ‌ب^رای‌ق^درت‌های‌بزرگ^ی‬

‫مثل‌چين‌يا‌آمريکا‌مبالغ‌ناچيزی‌هستند‌و‌بعيد‌به‌نظر‌می‌رس^^د‌ک^^ه‌چي^^ن‪‌،‬ب^^ا‌ي^^ک‬

‫توليد‌ناخالص‌ملی‌سالنه‪‌،‬بالغ‌بر‌‪‌۲۰‬تريليون‌دلر‪‌،‬اقدام‌به‌برپايی‌ي^^ک‌جن^^گ‌ب^^رای‬

‫يک‌مبلغ‌ناچيز‌يک‌ميلياردی‌کند‪‌.‬چين‌چطور‌می‌تواند‌با‌صرف‌تريليون‌ها‌دلر‌برای‬

‫جنگ‌بر‌عليه‌آمريکا‪‌،‬هزينه‌های‌آن‌را‌بازپرداخت‌کن^^د‌و‌تم^^ام‌خرابی‌ه^^ای‌جنگ^^ی‌را‬

‫جبران‌کند‌و‌موقعيت‌های‌تجاری‌اش‌را‌از‌دست‌بده^^د؟‌آي^^ا‌م^^ردم‌پيروزمن^^د‌ارت^^ش‬

‫آزادی‌بخش‌ثروتمندان‌سيليکون‌والی‌را‌غارت‌خواهند‌ک^^رد؟‌بل^^ه‪‌،‬ش^^رکت‌هايی‌مث^^ل‬

‫اپل‪‌،‬فيس‌بوک‌و‌گوگ^^ل‌ص^^دها‌ميلي^^ارد‌دلر‌ارزش‌دارن^^د‪‌،‬ام^ا‌ش^ما‌نمی‌تواني^د‌اي^^ن‬

‫ثروت‌ها‌را‌با‌زور‌تصرف‌کنيد‪‌.‬در‌سيليکون‌والی‌معدن‌سيليکون‌وجود‌ندارد‪.‬‬

‫در‌عالم‌نظر‪‌،‬يک‌جنگ‌موفق‌هنوز‌می‌تواند‌سودهای‌کلنی‌برای‌طرف‌پيروزمن^^د‬

‫به‌ارمغان‌آورد‌و‌او‌را‌قادر‌سازد‌تا‌نظام‌تجارت‌جهانی‌را‌به‌نفع‌خ^^ود‌ب^^ازآرايی‌کن^^د‪،‬‬

‫همان‌طور‌که‌بريتانيا‌پس‌از‌غلبه‌بر‌ناپولئون‌و‌آمريکا‌با‌غلب^^ه‌ب^^ر‌هيتل^^ر‌اي^^ن‌ک^^ار‌را‬

‫کردند‪‌.‬اما‌تغييرات‌در‌فن‌آوری‌نظامی‌امکان‌تکرار‌چنين‌شاهکاری‌را‌در‌قرن‌بيس^^ت‬
‫‪289‬‬

‫و‌يکم‌دشوار‌می‌سازد‪‌.‬بمب‌اتم‌پيروزی‌در‌يک‌جن^^گ‌جه^^انی‌را‌ب^^ه‌ي^^ک‌خودکش^^ی‬

‫جمعی‌بدل‌کرد‪‌.‬تصادفی‌نيست‌که‌از‌زمان‌هيروشيما‪‌،‬ابرقدرت‌ها‌هرگز‌مس^^تقيما‌ب^^ا‬

‫هم‌نجنگيده‌اند‌و‌فقط‌)به‌قول‌خودشان(‌درگير‌در‌کشمکش‌های‌ارزانی‌ش^^ده‌اند‌ک^^ه‬

‫در‌آن‌اغوای‌استفاده‌از‌سلح‌های‌هسته‌ای‌برای‌پيش‌گيری‌از‌شکست‌اندک‌ب^^ود‪‌.‬در‬

‫حقيقت‌حتی‌حمله‌به‌يک‌قدرت‌هسته‌ای‌دست‌دوم‌مثل‌کرة‌شمالی‌هم‌يک‌اق^^دام‬

‫بسيار‌ناخوش‌آيند‌خواهد‌بود‪‌.‬فکر‌کردن‌به‌اين‌که‌خانوادة‌کيم‌بعد‌از‌مواجه‌شدن‌ب^^ا‬

‫شکست‌نظامی‌چه‌کار‌خواهد‌کرد‪‌،‬مو‌به‌تن‌راست‌می‌کند‪‌.‬‬

‫جنگ‌سايبری‌کار‌را‌برای‌امپرياليست‌های‌احتمالی‌باز‌هم‌بدتر‌می‌کند‪‌.‬در‌دوران‬

‫خوش‌قديمی‌ملکه‌ويکتوريا‌و‌ماکسيم‌گان‪‌،‬ارتش‌بريتانيا‌می‌توانست‌قبايل‌عرب^^ی‌در‬

‫بيابانی‌دورافتاده‌را‌قتل‌عام‌کند‪‌،‬بدون‌آنکه‌صلح‌در‌منچستر‌و‌بيرمنگام‌را‌ب^^ه‌خط^^ر‬

‫اندازد‪‌.‬حتی‌در‌روزهای‌جرج‌دبليو‌بوش‌آمريکا‌می‌توانست‌در‌بغداد‌و‌فل^^وجه‌ويران^^ی‬

‫به‌بار‌آورد‪‌،‬در‌حالی‌که‌عراقی‌ها‌به‌هيچ‌وجه‌نمی‌توانستند‌به‌عنوان‌انتقام‌حمله‌ای‌ب^^ر‬

‫عليه‌سان‌فرانسيسکو‌يا‌شيکاگو‌تدارک‌ببينند‪‌.‬اما‌اگر‌آمريکا‌اکنون‌به‌کشوری‌حمل^^ه‬

‫کند‌که‌دارای‌قابليت‌های‌جنگ‌سايبری‌قاب^^ل‌قب^^ولی‌باش^^د‪‌،‬جن^^گ‌می‌توان^^د‌ظ^^رف‬

‫دقايقی‌به‌کاليفرنيا‌ي^^ا‌ايلين^^وی‌کش^^يده‌ش^^ود‪‌.‬ويروس‌ه^^ای‌ک^^امپيوتری‌و‌بمب‌ه^^ای‬

‫منطقی‌می‌توانند‌ترافيک‌هوايی‌در‌دالس‌را‌متوقف‌کنن^^د‪‌،‬ب^^اعث‌تص^^ادم‌قطاره^^ا‌در‬

‫فيلدلفيا‌شوند‌و‌شبکة‌برق‌در‌ميشيگان‌را‌قطع‌کنند‪.‬‬
‫‪290‬‬

‫جنگ‌در‌دوران‌طليی‌فاتحين‌يک‌کسب‌پر‌رونق‌و‌کم‌ضرر‌بود‪‌.‬ويليام‌فات^^ح‌در‬

‫نبرد‌هاستينگز‪‌،‬در‌سال‌‪‌،۱۰۶۶‬تمام‌انگلستان‌را‌به‌به^^ای‌از‌دس^^ت‌دادن‌تنه^^ا‌چن^^د‬

‫هزار‌کشته‪‌،‬ظرف‌يک‌روز‌از‌آن‌خود‌کرد‪‌.‬اما‌ب^^ر‌خلف‌اي^^ن‪‌،‬س^^لح‌های‌هس^^ته‌ای‌و‬

‫جنگ‌سايبری‌صنعت‌پرخسارت‌و‌کم‌سودی‌هستند‪‌.‬شما‌می‌توانيد‌از‌اين‌اب^^زار‌ب^^رای‬

‫تخريب‌يک‌کشور‌کامل‌استفاده‌کنيد‪‌،‬اما‌نمی‌توانيد‌يک‌امپراتوری‌سودآور‌بنا‌کنيد‪.‬‬

‫در‌دنيايی‌مملو‌از‌نمايشات‌نظامی‌و‌فضاهای‌خشونت‌آميز‪‌،‬شايد‌بهترين‌تض^^مين‬

‫برای‌صلح‌اين‌است‌که‌قدرت‌های‌بزرگ‌با‌تجربه‌های‌جنگی‌موفق‌اخير‌خ^^و‌نگيرن^^د‪.‬‬

‫آنجا‌که‌چنگيزخان‌يا‌جوليوس‌سزار‌می‌خواستند‌يک‌کشور‌بيگانه‌را‌بی‌درنگ‌تسخير‬

‫کنند‪‌،‬رهبران‌امروزی‌ناسيوناليست‪‌،‬مثل‌اردوگان‪‌،‬مودی‌و‌نتان‌‌ياهو‌با‌صدای‌بلند‪‌،‬اما‬

‫بسيار‌محتاطانه‌از‌راه‌اندازی‌جنگ‌صحبت‌می‌کنند‪‌.‬طبعا‌اگر‌کسی‌راه^^ی‌ب^^رای‌ي^^ک‬

‫جنگ‌موفق‌در‌شرايط‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌بيابد‪‌،‬دروازه‌ه^^ای‌جهن^^م‌ب^^ا‌ي^^ک‌فش^^ار‌ب^^از‬

‫خواهند‌شد‪‌.‬اين‌چيزی‌است‌که‌موفقيت‌روسيه‌در‌کريمه‌را‌به‌يک‌علمت‌شوم‌بدل‬

‫می‌کند‪‌.‬بگذاريد‌اميدوار‌باشيم‌که‌اين‌فقط‌يک‌استثناء‌بود‪.‬‬

‫پيشروی‌حماقت‬

‫متأسفانه‌حتی‌اگر‌جنگ‌ها‌در‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌کس^^ب‌س^^ودآوری‌نباش^^ند‪‌،‬ب^^از‌اي^^ن‬

‫حقيقت‌هيچ‌تضمنی‌برای‌صلح‌به‌ما‌نمی‌دهد‪‌.‬ما‌هرگز‌نبايد‌حماقت‌بشری‌را‌دس^^ت‬
‫‪291‬‬

‫ک^^م‌بگيري^^م‪‌.‬انس^^ان‌ها‪‌،‬چ^^ه‌ب^^ه‌ص^^ورت‌ف^^ردی‌و‌چ^^ه‌در‌بعع^^د‌اجتم^^اعی‪‌،‬مايلن^^د‌در‬

‫فعاليت‌های‌»خود‌ويرانگر«‌درگير‌شوند‪.‬‬

‫جنگ‌در‌سال‌‪‌۱۹۳۹‬شايد‌يک‌حرکت‌ويرانگر‌برای‌جبهة‌هيتلر‐‌موسولينی‌ب^^ود‬

‫‐‌اما‌دنيا‌را‌نجات‌نداد‪‌.‬يکی‌از‌چيزهای‌شگفت‌انگيز‌در‌ب^^ارة‌جن^^گ‌جه^^انی‌دوم‌اي^^ن‬

‫است‌که‌نيروهای‌مغلوب‌به‌دنبال‌جن^^گ‌بي^^ش‌از‌ه^^ر‌زم^^ان‌ديگ^^ری‌ش^^کوفا‌ش^^دند‪.‬‬

‫آلمانی‌ها‪‌،‬ايتاليايی‌ها‌و‌ژاپنی‌ها‪‌،‬بيست‌س^^ال‌بع^^د‌از‌ن^^ابودی‌کام^^ل‌ارتش‌های‌ش^^ان‌و‬

‫درهم‌شکسته‌شدن‌تمام‌عيار‌امپراتوری‌شان‌از‌ي^ک‌س^^طح‌بی‌س^^ابقة‌رف^^اه‌برخ^^وردار‬

‫شدند‪‌.‬پس‌چرا‌آن‌ها‌جنگ‌را‌ب^^ه‌عن^^وان‌گزين^^ة‌اول‌انتخ^^اب‌کردن^^د؟‌چ^^را‌در‌ابع^^اد‬

‫ميليونی‌موجب‌مرگ‌و‌ويرانی‌شدند؟‌اين‌فقط‌يک‌محاسبة‌احمقانه‌بود‪‌.‬در‌سال‌های‬

‫دهة‌‪‌۱۹۳۰‬ژنرال‌ها‪‌،‬درياسالرها‪‌،‬اقتصاددانان‌و‌روزنامه‌نگ^^اران‌ژاپن^^ی‌ب^^ا‌ه^^م‌هم‌رأی‬

‫بودند‌که‌ژاپن‌بدون‌کنترل‌بر‌کره‪‌،‬منچوری‌و‌ساحل‌چين‪‌،‬محکوم‌به‌رک^^ود‌اقتص^^اد‬

‫خواهد‌بود‪‌(۸).‬اما‌همه‌در‌اشتباه‌بودند‪‌.‬در‌حقيقت‌معجزة‌معروف‌اقتص^^اد‌ژاپن^^ی‌تنه^^ا‬

‫وقتی‌آغاز‌شد‌که‌ژاپن‌تمام‌فتوحات‌خشکی‌خود‌را‌از‌دست‌داد‪.‬‬

‫حماقت‌بشری‌يکی‌از‌مهم‌ترين‌نيروها‌در‌تاريخ‌است‪‌،‬اما‌م^^ا‌اغل^^ب‌آن‌را‌در‌نظ^^ر‬

‫نمی‌گيريم‪‌.‬سياست‌مداران‪‌،‬ژنرال‌ها‌و‌پژوهشگران‪‌،‬دني^^ا‌را‌مانن^^د‌ي^^ک‌ب^^ازی‌ش^^طرنج‬

‫تصور‌می‌کنند‪‌،‬که‌در‌آن‌هر‌حرکتی‌به‌دنبال‌محاسبات‌منطقی‌محتاط^^انه‌ای‌ص^^ورت‬

‫می‌گيرد‪‌.‬اين‌تا‌حدی‌درست‌است‪‌.‬رهبران‌کمی‌در‌تاريخ‌به‌معنی‌دقيق‌کلمه‌ديوانه‬
‫‪292‬‬

‫شده‌اند‌و‌مهرة‌پياده‌يا‌اسبی‌را‌به‌صورت‌تصادفی‌جابه‌جا‌کرده‌اند‪‌.‬ژنرال‌‌توجو‪‌،‬صدام‬

‫حسين‌و‌کيم‌يونگ‌ايل‌برای‌هر‌حرکت‌خود‌در‌بازی‌دليل‌منطقی‌داشتند‪‌.‬مش^^کل‬

‫اين‌است‌که‌دنيا‌بسيار‌پيچيده‌تر‌از‌يک‌بازی‌شطرنج‌عمل‌می‌کند‪‌،‬و‌منط^^ق‌انس^^انی‬

‫در‌پی‌درک‌درست‌آن‌نيست‪‌.‬بنابر‌اي^^ن‌ح^^تی‌ره^^بران‌منطق^^ی‌ب^^ه‌ک ^ریات‌کاره^^ای‬

‫احمقانه‌ای‌انجام‌می‌دهند‪.‬‬

‫بنابر‌اين‌تا‌چه‌حد‌بايد‌از‌بروز‌يک‌جنگ‌جهانی‌هراس‌داشته‌باشيم؟‌بهتر‌از‌ه^^ر‬

‫چيز‌اين‌است‌که‌از‌دو‌موضع‌گيری‌افراطی‌پرهيز‌کنيم‪‌.‬از‌ي^^ک‌ط^^رف‌اينک^^ه‌به‌ط^^ور‬

‫قطع‌نمی‌تواند‌از‌وقوع‌جنگ‌جلوگيری‌ک^^رد‪‌.‬س^^رانجام‌ص^^لح‌آميز‌جن^گ‌س^^رد‌نش^^ان‬

‫می‌دهد‌که‌وقتی‌انسان‌ها‌تصميم‌درستی‌می‌گيرند‪‌،‬حتی‌درگيری‌های‌ابرقدرت‌ها‌هم‬

‫می‌توانند‌به‌صورت‌صلح‌آميز‌حل‌شوند‪‌.‬علوه‌بر‌اين‪‌،‬بسيار‌خطرناک‌است‌اگر‌ف^^رض‬

‫کنيم‌که‌يک‌جنگ‌جديد‌اجتناب‌ناپذير‌است‪‌.‬اين‌ي^^ک‌پيش‌بين^^ی‌خوداقن^^اء‌کنن^^ده‬

‫است‪‌.‬زمانی‌که‌کشورها‌بر‌اين‌فرض‌باشند‌که‌جن^^گ‌اجتناب‌ناپ^^ذير‌اس^^ت‪‌،‬ب^^ه‌فک^^ر‬

‫تجهيز‌ارتش‌های‌‌خود‌بر‌خواهند‌آمد‪‌،‬وارد‌مسابقات‌تس^^ليحاتی‌م^^داوما‌رش^^د‌يابن^^ده‬

‫خواهن^^د‌ش^^د‪‌،‬از‌مص^^الحه‌در‌ه^^ر‌درگي^^ری‌پرهي^^ز‌خواهن^^د‌ک^^رد‪‌،‬و‌ب^^ه‌ه^^ر‌حرک^^ت‬

‫خيرانديشانه‌ای‌با‌ترديد‌می‌نگرند‪‌.‬اين‌همه‌بروز‌جنگ‌را‌تضمين‌خواهند‌کرد‪.‬‬
‫‪293‬‬

‫از‌طرف‌ديگر‪‌،‬ساده‌لوحانه‌خواهد‌بود‌اگر‌فرض‌کنيم‌که‌بروز‌جنگ‌غي^^ر‌ممک^^ن‬

‫است‪‌.‬حتی‌اگر‌جنگ‌برای‌همة‌ما‌پيام‌هايی‌فاجعه‌بار‌دارد‪‌،‬اما‌با‌اين‌حال‌هيچ‌خدا‌و‬

‫قانون‌طبيعی‌وجود‌ندارد‌که‌از‌ما‌در‌مقابل‌حماقت‌انسانی‌حفاظت‌کند‪.‬‬

‫يک‌درمان‌بالقوه‌برای‌حماقت‌بشری‪‌،‬ميزانی‌از‌عقل‌سليم‌است‪‌.‬تنش‌های‌مل^^ی‪،‬‬

‫دينی‌و‌فرهنگی‌با‌احساس‌خودبزرگ‌بينی‌وضعيت‌را‌بسيار‌وخيم‌تر‌کرده‌است‪‌:‬ملت‬

‫من‪‌،‬دين‌من‌و‌فرهنگ‌من‌در‌دنيا‌مهم‌ترين‌است‪‌،‬پس‌مصلحت‌من‌باي^^د‌نس^^بت‌ب^^ه‬

‫مصلحت‌هر‌کس‌ديگری‪‌،‬و‌يا‌حتی‌نسبت‌به‌مصلحت‌تمامی‌بشريت‌در‌اول^^ويت‌ق^^رار‬

‫گيرد‪‌.‬چطور‌می‌توانيم‌ملت‌ه^^ا‪‌،‬ادي^^ان‌و‌فرهنگ‌ه^^ا‌را‌واداري^^م‌ت^^ا‌نس^^بت‌ب^^ه‌جايگ^^اه‬

‫واقعی‌شان‌در‌جهان‪‌،‬کمی‌واقع‌بينانه‌تر‌بينديشند؟‬
‫‪294‬‬

‫‪۱۲‬‬

‫تواضع‬

‫شما‌محور‌دنيا‌نيستيد‬

‫اکثر‌مردم‌مايلند‌فکر‌کنند‌که‌خودشان‌در‌مرکز‌جهان‌ق^^رار‌دارن^^د‌و‌فرهن^^گ‌آن‌ه^^ا‬

‫محور‌تاريخ‌بشری‌است‪‌.‬بس^^ياری‌از‌يونانی‌ه^^ا‌گم^^ان‌می‌کنن^^د‌ک^^ه‌تاري^^خ‌ب^^ا‌ه^^ومر‪،‬‬

‫سوفوکل‌و‌افلطون‌آغاز‌شده‌است‌و‌تمام‌ابداعات‌و‌انديشه‌های‌مهم‌در‌آتن‪‌،‬اس^^پارتا‪،‬‬

‫اسکندريه‌و‌قسطنطنيه‌متولد‌شده‌اند‪‌.‬ناسيوناليست‌های‌چينی‌متقابل‌پاسخ‌می‌دهن^^د‬

‫که‌تاريخ‌در‌حقيقت‌با‌امپراتور‌زرد‌و‌سلسله‌های‌زيا‌و‌شانگ‌شروع‌شده‌اس^^ت‌و‌ه^^ر‬

‫آنچه‌که‌غربی‌ها‪‌،‬مسلمانان‌و‌هندی‌ها‌به‌دست‌آورده‌اند‌فق^^ط‌ي^^ک‌نس^^خة‌کمرن^^گ‌از‬

‫دستاوردهای‌چين‌باستان‌است‪.‬‬

‫ناسيوناليست‌های‌هندو‌اين‌رجزخوانی‌های‌چين^ی‌را‌رد‌می‌کنن^د‌و‌معتقدن^د‌ک^ه‬

‫حتی‌هواپيماها‌و‌بمب‌های‌هسته‌ای‌مدت‌های‌بسيار‌طولنی‌قب^^ل‌از‌کنفوس^^يوس‌ي^^ا‬
‫‪295‬‬

‫افلطون‪‌،‬توس^^ط‌فرزانگ^^ان‌باس^^تانی‌در‌ش^^به‌قارة‌هن^^د‌اب^^داع‌ش^^دند‪‌،‬ح^^ال‌در‌م^^ورد‬

‫قدمت‌شان‌نسبت‌به‌آين‌شتاين‌و‌برادران‌رايت‌چيزی‌نمی‌گوييم‪‌.‬آيا‌می‌دانس^^تيد‌ک^^ه‬

‫اين‌»ماهاريشی‌بهاردوای«‌بوده‌که‌موشک‌‌و‌هواپيما‌را‌اختراع‌کرده‪‌،‬و‌»ويش^^واميترا«‬

‫نه‌تنها‌موشک‌ها‌را‌اختراع‪‌،‬بلکه‌از‌آن‌ها‌استفاده‌هم‌کرده‌است؟‌و‌اي^^ن‌ک^^ه‌»آچاري^^ا‬

‫کاناد«‌پدر‌علم‌اتم‌بوده‌اس^^ت‪‌،‬و‌همچني^^ن‌»ماه^^اب‌هارات^^ا«‌ب^^ه‌درس^^تی‌س^^لح‌های‬
‫)‪(۱‬‬
‫هسته‌ای‌را‌تشريح‌می‌کرد؟‬

‫زاهدين‌مسلمان‌تمامی‌تاري^^خ‌قب^^ل‌از‌زم^^ان‌محم^^د‌پي^^امبر‌را‌اساس^^ا‌بی‌اهمي^^ت‬

‫می‌شمارند‌و‌بر‌تاريخ‌بعد‌از‌انقلب‌قرآن‪‌،‬ک^ه‌ح^ول‌ام^ت‌اس^^لمی‌می‌گ^ردد‪‌،‬تمرک^ز‬

‫دارند‪‌.‬استثنای‌عمده‌ناسيوناليست‌های‌ترک‌‪‌،‬ايرانی‌‌و‌مصری‌هستند‪‌،‬که‌معتقدند‌ک^ه‬

‫ملت‌خاص‌خودشان‌حتی‌قبل‌از‌محمد‌هم‌سرچشمة‌تم^^ام‌ارزش‌ه^^ای‌تعيين‌کنن^^دة‬

‫بشری‌بوده‪‌،‬و‌اساسا‌اين‌ملت‌آن‌ها‌بوده‌که‌حتی‌بعد‌از‌انقلب‌قرآن‪‌،‬تعاليم‌اس^^لم‌را‬

‫برای‌جهانيان‌حفظ‌کرده‌و‌در‌ميان‌نسل‌های‌آينده‌اشاعه‌داده‌است‪.‬‬

‫نيازی‌نيست‌اشاره‌کنيم‌که‌بريتانيايی‌ها‪‌،‬فرانسوی‌ها‪‌،‬آلمانی‌ها‪‌،‬روسی‌ها‪‌،‬ژاپنی‌ها‬

‫و‌گروه‌های‌بی‌شمار‌ديگر‌نيز‌اعتقاد‌راسخ‌داشته‌اند‌که‌بدون‌دستاوردهای‌خيره‌کنندة‬

‫ملت‌آن‌ها‌بشريت‌کماکان‌در‌جهل‌و‌فساد‌اخلقی‌غوطه‌می‌خورد‪‌.‬برخی‌از‌گروه‌ها‌تا‬

‫به‌حدی‌پيش‌رفتند‌که‌وجود‌نهاده^^ای‌سياس^^ی‌و‌تع^^اليم‌دين^^ی‌خودش^^ان‌را‌ب^^رای‬
‫‪296‬‬

‫قوانين‌جهان‌حياتی‌می‌دانستند‪‌.‬برای‌مثال‌آزتک‌ها‌معتقد‌بودند‌که‌بدون‌قربانی‌های‬

‫سالنه‌ای‌که‌آن‌ها‌پيشکش‌کرده‌اند‪‌،‬خورشيد‌طلوع‌نمی‌کرد‌و‌هستی‌متلشی‌می‌شد‪.‬‬

‫تمام‌اين‌ادعاها‌کذب‌هستند‌و‌حاصل‌يک‌نادانی‌لجوج^^انه‌از‌تاري^^خ‪‌،‬آميخت^^ه‌ب^^ا‬

‫نژادپرستی‌هس^^تند‪‌.‬هيچ‌ک^^دام‌از‌ادي^^ان‌و‌ملت‌ه^^ای‌ام^^روزی‌قب^^ل‌از‌س^^کنی‌ک^^ردن‬

‫گروه‌های‌انسانی‌در‌مناطق‌مختلف‌جهان‪‌،‬اهلی‌ک^^ردن‌گياه^^ان‌و‌حيوان^^ات‪‌،‬س^^اختن‬

‫اولين‌شهرها‪‌،‬يا‌ابداع‌خط‌و‌پول‪‌،‬وج^^ود‌نداش^تند‪‌.‬اخلق‪‌،‬هن^^ر‪‌،‬معن^^ويت‌و‌خلقي^^ت‬

‫قابليت‌های‌فراگير‌انسانی‌هستند‌که‌توسط‌ط^^بيعت‌در‌دی‌ان‌ای‌م^^ا‌نه^^اد‌ش^^ده‌اند‌و‬

‫پيدايش‌آن‌ها‌به‌دوران‌س^^نگی‌در‌آفريق^^ا‌ب^^ازمی‌گردد‪‌.‬بن^^ابر‌اي^^ن‪‌،‬نس^^بت‌دادن‌اي^^ن‬

‫دستاوردها‌به‌خود‌ناشی‌از‌يک‌حماقت‌خودخواهانه‌است‪‌،‬خواه‌چين‌باش^^د‌ک^^ه‌اي^^ن‬

‫همه‌را‌به‌امپراتور‌زرد‌نسبت‌می‌دهد‪‌،‬يا‌يونان‌باشد‌که‌افلطون‌را‌بانی‌اين‌ها‌معرف^^ی‬

‫می‌کند‌يا‌عرب‌باشد‌که‌اين‌ها‌را‌به‌حساب‌محمد‌می‌گذارد‪.‬‬

‫من‌شخصا‌کامل‌با‌چنين‌حماقت‌های‌خودخواهانه‌ای‌آشنا‌هستم‪‌،‬زيرا‌مردم‌خ^^ود‬

‫من‪‌،‬يهوديان‌نيز‌گمان‌می‌کنند‌که‌مهم‌ترين‌مردم‌دنيا‌هس^تند‪‌.‬ک^افی‌اس^ت‌ب^ه‌ه^^ر‬

‫دستاورد‌يا‌ابداع‌اشاره‌کنيد‌تا‌آن‌ها‌آن‌را‌به‌اعتب^ار‌خ^ود‌ثب^ت‌کنن^د‪‌.‬و‌ب^ا‌ش^ناخت‬

‫نزديکی‌که‌از‌آن‌ها‌دارم‪‌،‬می‌دانم‌که‌آن‌ها‌واقعا‌به‌اي^^ن‌ادعاه^^ای‌خ^^ود‌يقي^^ن‌دارن^^د‪.‬‬

‫زمانی‌در‌اسرائيل‌به‌يک‌معلم‌يوگا‌مراجع^^ه‌ک^^ردم‪‌،‬ک^^ه‌در‌کلس‌مق^^دماتی‌خ^^ود‌در‬

‫کمال‌جديت‌ادعا‌کرد‌که‌يوگا‌توسط‌ابراهيم‌ابداع‌شده‌است‌و‌تمام‌حرک^^ات‌پ^^ايه‌ای‬
‫‪297‬‬

‫يوگا‌از‌شکل‌حروف‌الفبای‌عبری‌گرفته‌شده‌است!‌)بنابر‌اي^^ن‌ح^^الت‌تريکوناس^^انا‌ب^^ا‬

‫تقليد‌از‌شکل‌حروف‌الفبای‌عبری‌تعيين‌شده‌است‪‌.‬تولدانداسانا‌از‌حرف‌دالد‌تقلي^^د‬

‫می‌کند‌و‌الی‌آخر(‪‌.‬ابراهيم‌اين‌حرکات‌يوگا‌را‌به‌پسر‌يکی‌از‌معشوقه‌هايش‌آم^^وخت‪،‬‬

‫و‌او‌هم‌به‌هند‌رفت‌و‌يوگا‌را‌به‌هندی‌ها‌آموخت‪‌.‬وقتی‌از‌معلم‌يوگا‌سؤال‌کردم‌ک^^ه‬

‫چه‌شواهدی‌بر‌ادعايش‌دارد‪‌،‬او‌هم‌عبارتی‌را‌از‌کتاب‌مقدس‌نقل‌کرد‪»‌:‬و‌ابراهيم‌به‬

‫پسران‌معشوقه‌هايش‌هديه‌ای‌داد‌و‌در‌طول‌زندگی‌اش‌آن‌ها‌را‌از‌پسرش‌اسحاق‌راند‬

‫و‌به‌کشوری‌در‌مشرق‌زمين‌فرستاد«‌)کتاب‌پيدايش‌ ‪‌.(۲۵:۶‬حال‌حدس‌می‌زنيد‌که‬

‫اين‌هديه‌چه‌بوده‌است؟‌پس‌همان‌طور‌که‌می‌بينيد‪‌،‬يوگا‌توسط‌يهودی‌ها‌ابداع‌شده‬

‫است‪.‬‬

‫اين‌که‌ابراهيم‌يوگا‌را‌ابداع‌کرد‌يک‌ادع^^ای‌حاش^^يه‌ای‌اس^^ت‪‌.‬ام^^ا‌جري^^ان‌اص^^لی‬

‫يهوديت‌رسما‌ادعا‌می‌کند‌که‌تمامی‌کهکشان‌به‌اين‌منظ^^ور‌وج^ود‌دارد‌ک^ه‌خاخ^^ام‬

‫يهودی‌بتواند‌متون‌مقدس‌را‌بخواند‪‌،‬و‌اگر‌يهوديان‌از‌اين‌کار‌سر‌باز‌زنند‪‌،‬هستی‌ب^^ه‬

‫آخر‌می‌رسد‪‌.‬اگر‌خاخام‌ها‌در‌اورشليم‌و‌بروکلين‌بحث‌در‌بارة‌تالمود‌را‌متوقف‌کنن^^د‪،‬‬

‫چين‪‌،‬هند‪‌،‬استراليا‌و‌حتی‌کهکشان‌های‌دوردست‌نابود‌خواهند‌شد‪‌.‬اين‌هستة‌اصلی‬

‫اعتقادی‌يهوديت‌ارتدکس‌است‌و‌کسی‌که‌جرأت‌انکار‌اين‌را‌به‌خ^^ود‌راه‌ده^^د‪‌،‬ي^ک‬

‫احمق‌نادان‌است‪‌.‬ممکن‌است‌يهوديان‌غير‌روحانی‌کمی‌به‌اين‌ادعای‌اغراق‌آمي^^ز‌ب^^ا‬

‫کمی‌ترديد‌بنگرند‪‌،‬اما‌آن‌ه^^ا‌ه^^م‌معتقدن^^د‌ک^^ه‌ق^^وم‌يه^^ود‌قهرم^^ان‌اص^^لی‌تاري^^خ‌و‬

‫سرچشمة‌نهايی‌اخلق‌انسانی‪‌،‬معنويت‌و‌معرفت‌است‪.‬‬
‫‪298‬‬

‫مردم‌من‌هر‌آنچه‌را‌که‌ندارند‌با‌اغراق‌گويی‌و‌گستاخی‌به‌خود‌منتسب‌می‌کنند‪.‬‬

‫از‌آنجا‌که‌انتقاد‌از‌مردم‌خودی‌مؤدبانه‌تر‌از‌انتقاد‌از‌غيرخودی‌ها‌است‪‌،‬من‌به‌نمون^^ة‬

‫يهوديت‌اشاره‌می‌کنم‌تا‌نشان‌دهم‌که‌چنين‌ادعاه^^ای‌خودبزرگ‌بين^^انه‌ت^^ا‌چ^^ه‌ح^^د‬

‫مسخره‌هستند‌و‌اين‌را‌به‌عهدة‌خوانندگان‌اين‌کت^^اب‌در‌سراس^ر‌دني^^ا‌می‌گ^ذارم‌ت^^ا‬

‫بادکنک‌هايی‌که‌توسط‌قوم‌خودشان‌باد‌شده‌را‌با‌دست‌خود‌بترکانند‪.‬‬

‫مادر‌فرويد‬

‫من‌کتاب‌»انسان‌خردمند‪‌،‬تاريخ‌مختصر‌بشر«‌را‌ابتدا‌به‌زبان‌عبری‪‌،‬برای‌مخ^^اطبين‬

‫اسرائيلی‌نوشتم‪‌.‬پس‌از‌آنکه‌کتاب‌در‌سال‌‪‌۲۰۱۱‬منتشر‌شد‪‌،‬مرسوم‌ترين‌سؤالی‌ک^^ه‬

‫از‌خوانندگان‌اسرائيلی‌دريافت‌می‌کردم‌اين‌بود‌که‌چرا‌تا‌به‌اين‌حد‌مفصل‌راجع‌ب^^ه‬

‫مسيحيت‪‌،‬اسلم‌و‌آئين‌بودا‌نوشتم‪‌،‬اما‌فقط‌جملت‌کوت^^اهی‌را‌ب^^ه‌دي^^ن‌يه^^وديت‌و‬

‫مردم‌يهود‌اختصاص‌دادم؟‌آيا‌عمدا‌نقش‌عظيم‌آن‌ها‌در‌تاريخ‌بشر‌را‌ناديده‌گرفت^^م؟‬

‫آيا‌از‌يک‌برنامة‌سياسی‌شيطانی‌پيروی‌می‌کنم؟‬

‫چنين‌سؤالتی‌طبعا‌از‌طرف‌يهوديان‌اسرائيلی‌می‌آمد‪‌،‬که‌از‌دورة‌کودکستان‌ياد‬

‫گرفته‌اند‌که‌يهوديت‌ستارة‌درخشانی‌در‌تاريخ‌بشری‌است‪‌.‬کودکان‌اسرائيلی‌معم^^ول‬

‫دورة‌دوازده‌سالة‌تحصيلی‌را‌بدون‌دريافت‌هر‌تصوير‌روش^^نی‌از‌فرآين^^دهای‌ت^^اريخی‬

‫جهان‌به‌پايان‌می‌برند‪‌.‬آن‌ها‌تقريبا‌هيچ‌چي^^ز‌راج^^ع‌ب^^ه‌چي^^ن‪‌،‬هن^^د‌ي^^ا‌آفريق^^ا‌ي^^اد‬
‫‪299‬‬

‫نگرفته‌اند‪‌،‬و‌گرچه‌چيزهايی‌در‌بارة‌امپراتوری‌روم‪‌،‬انقلب‌فرانسه‌و‌جنگ‌جهانی‌دوم‬

‫آموخته‌اند‪‌،‬تنها‌تکه‌های‌مج^ردی‌هس^تند‌ک^ه‌در‌هي^چ‌تص^وير‌يکپ^ارچه‌ای‌گذاش^ته‬

‫نمی‌شوند‪‌.‬به‌جای‌اين‌ها‪‌،‬تنها‌تاريخ‌پيوسته‌ای‌که‌توسط‌نظام‌آموزشی‌اسرائيل‌عرضه‬

‫می‌شود‪‌،‬با‌وصيتنامة‌قديمی‌عبری‌شروع‌می‌شود‪‌،‬با‌دياسپورا‌ادامه‌می‌يابد‌و‌با‌ظه^^ور‬

‫صهيونيسم‪‌،‬هالوکاست‌و‌استقرار‌دولت‌اسرائيل‌به‌انتها‌می‌رسد‪‌.‬اکثر‌دانش‌آموزانی‌که‬

‫دبيرستان‌را‌تمام‌می‌کنند‌مطمئن‌هستند‌که‌اين‌آموزش‌بايد‌طرح‌کلی‌تمامی‌تاريخ‬

‫بشر‌باشد‪‌.‬حتی‌وقتی‌دانش‌آموزان‌در‌بارة‌امپراتوری‌روم‌يا‌انقلب‌فرانسه‌می‌ش^^نوند‪،‬‬

‫بحث‌در‌کلس‌درس‌بر‌روی‌شيوة‌رفتار‌امپراتوری‌روم‌با‌يهوديان‌يا‌جايگاه‌حقوقی‌و‬

‫سياسی‌يهوديان‌در‌جمهوری‌فرانسه‌تمرکز‌می‌ياب^^د‪‌.‬مردم^^ی‌ک^^ه‌ب^^ا‌چني^^ن‌ت^^اريخی‬

‫تغذيه‌شده‌اند‌به‌سختی‌می‌توانند‌با‌اين‌انديشه‌که‌يهوديت‌تأثير‌اندکی‌بر‌کليت‌دنيا‬

‫دارد‪‌،‬کنار‌آيند‪.‬‬

‫اما‌حقيقت‌اين‌است‌که‌يهوديت‌تنها‌نقش‌ناچيزی‌در‌تاريخ‌نوع‌بشر‌داشته‌است‪.‬‬

‫يهوديت‌در‌تفاوت‌با‌مسيحيت‪‌،‬اسلم‌و‌آئين‌بودا‌همواره‌يک‌آئين‌قبيله‌ای‌بوده‌است‬

‫و‌صرفا‌بر‌سرنوشت‌يک‌ملت‌کوچک‌و‌يک‌سرزمين‌کوچک‌تمرکز‌می‌کن^^د‪‌،‬و‌علق^^ة‬

‫کمی‌به‌سرنوشت‌تمام‌انسان‌ها‌و‌کشورهای‌ديگر‌دارد‪‌.‬به‌عنوان‌مثال‌اهميت‌چندانی‬

‫به‌وقايع‌در‌ژاپن‌يا‌مردم‌شبه‌قارة‌هند‌نمی‌دهد‪‌.‬پ^^س‌تعج^^بی‌ه^^م‌ن^^دارد‌ک^^ه‌نق^^ش‬

‫تاريخی‌اش‌محدود‌بوده‌است‪.‬‬
‫‪300‬‬

‫درست‌است‌که‌يهوديت‌بنياد‌مسيحيت‌را‌گذاشت‌و‌بر‌ش^^کل‌گيری‌اس^^لم‌ت^^أثير‬

‫گذاشت‌)‌و‌اين‌دو‌مهم‌ترين‌اديان‌تاريخ‌هستند(‪‌.‬اما‌اعتبار‌پيشرفت‌های‌مس^^يحيت‌و‬

‫اسلم‌‐‌همچون‌گناهان‌و‌جنايت‌هايی‌که‌اين‌اديان‌مرتکب‌ش^^دند‌‐‌ب^^ه‌خ^^ود‌آن‌ه^^ا‬

‫مربوط‌می‌شود‌نه‌به‌يهوديان‪‌.‬به‌همان‌صورت‌که‌سرزنش‌يهوديت‌برای‌قتل‌عام‌ه^^ای‬

‫جنگ‌های‌صليبی‌غيرمنصفانه‌است‌)مسيحيان‌صد‌در‌صد‌مقصرند(‪‌،‬منصفانه‌نخواهد‬

‫بود‌تا‌انديشة‌مهم‌مسيحی‌را‪‌،‬که‌بر‌اساس‌آن‌»تمام‌انسان‌ها‌در‌مقاب^^ل‌خ^^دا‌ب^^ا‌ه^^م‬

‫برابرند«‪‌،‬به‌حساب‌يهوديان‌گذاشت‌)انديشه‌ای‌که‌در‌نقطة‌مقابل‌يه^^وديت‌ارت^^دکس‬

‫قرار‌می‌گيرد‌و‌حتی‌در‌اين‌دوران‌معتقد‌است‌که‌يهوديان‌ذاتا‌برتر‌از‌تمامی‌انسان‌ها‬

‫هستند(‪.‬‬

‫نقش‌يهوديت‌در‌تاريخ‌بشر‌تا‌حدودی‌شبيه‌به‌نقش‌مادر‌فروي^^د‌در‌تاري^^خ‌ن^^وين‬

‫است‪‌.‬فرويد‪‌،‬خوب‌يا‌بد‪‌،‬تأثير‌عظيمی‌بر‌علم‪‌،‬فرهنگ‪‌،‬هنر‌و‌خرد‌عاميانة‌غرب‌نوين‬

‫گذاشت‪‌.‬درست‌است‌که‌بدون‌وجود‌مادر‌فرويد‪‌،‬ن^ه‌فروي^دی‌وج^ود‌می‌داش^ت‌و‌ن^ه‬

‫شخصيت‪‌،‬همت‌و‌نظراتی‌که‌احتمال‌در‌حد‌چشم‌گيری‌از‌رابطة‌او‌با‌م^^ادرش‌نش^^أت‬

‫می‌گرفت‌‐‌به‌طوری‌که‌خود‌او‌به‌عنوان‌اولي^^ن‌نف^^ر‌ب^^ه‌آن‌اع^^تراف‌ک^^رد‪‌.‬ام^^ا‌ب^^رای‬

‫نوشتن‌تاريخ‌نوين‌غرب‪‌،‬کسی‌انتظار‌ندارد‌تا‌يک‌فص^^ل‌کام^^ل‌در‌ب^^ارة‌م^^ادر‌فروي^^د‬

‫نوشته‌شود‪‌.‬به‌همين‌شکل‪‌،‬بدون‌وجود‌يهوديت‪‌،‬مسيحيتی‌هم‌وجود‌نمی‌داشت‪‌،‬اما‬

‫لزومی‌ندارد‌تا‌برای‌نوشتن‌تاريخ‌جهان‌اهميت‌زي^^ادی‌ب^^ه‌يه^^وديت‌ب^^دهيم‪‌.‬مس^^ئلة‬

‫حياتی‌اين‌است‌که‌مسيحيت‌با‌ميراث‌مادر‌يهودی‌اش‌چه‌کرد‪.‬‬
‫‪301‬‬

‫لزم‌به‌تذکر‌نيست‌که‌مردم‌يهود‌ق^^وم‌يگ^^انه‌ای‌اس^^ت‪‌،‬ب^^ا‌ت^^اريخی‌ش^^گفت‌انگيز‬

‫)گرچه‌اين‌در‌مورد‌تمام‌مردم‌و‌اقوام‌ديگر‌صدق‌می‌کند(‪‌.‬همچنين‌می‌توان‌گفت‌که‬

‫سنت‌يهود‌مملو‌از‌بصيرت‌های‌عميق‌و‌ارزش‌های‌اص^^يل‌اس^^ت‌)گرچ^^ه‌س^^نت‌يه^^ود‬

‫مملو‌از‌عقايد‌قابل‌ترديد‌و‌نگرش‌های‌نژادپرس^^تانه‪‌،‬زن‌س^^تيزانه‌و‌جنس‌س^^تيزانه‌ه^^م‬

‫هست(‪‌.‬و‌نيز‌درست‌است‌که‌يهوديان‪‌،‬به‌نسبت‌جمعيت‌نسبتا‌کم‌خود‪‌،‬تأثير‌بزرگی‬

‫در‌تاريخ‌دو‌هزار‌ساله‌داشته‌اند‪‌.‬اما‌اگر‌به‌تاريخ‌در‌بععد‌تاري^^خ‌گون^^ة‌انس^^انی‌و‌ظه^^ور‬

‫انسان‌خردمند‪‌،‬از‌بيش‌از‌صد‌هزار‌سال‌پيش‌به‌بعد‌بنگريم‪‌،‬بديهی‌اس^^ت‌ک^^ه‌س^^هم‬

‫يهوديان‌در‌تاريخ‌بسيار‌محدود‌بوده‌است‪‌.‬انسان‌ها‌هزاران‌سال‌قبل‌از‌ظهور‌يهوديت‬

‫در‌تمام‌سياره‌ساکن‌شدند‪‌،‬به‌کشاورزی‌پرداختند‪‌،‬شهرها‌بنا‌کردند‌و‌خط‌و‌پ^^ول‌را‬

‫ابداع‌کردند‪.‬‬

‫حتی‌اگر‌از‌چشم‌انداز‌چينی‌ها‌يا‌سرخ‌پوستان‌بومی‌آمريکايی‌طی‌دو‌ه^^زار‌س^^الة‬

‫اخير‌به‌تاريخ‌نگاه‌کنيد‪‌،‬نقش‌يهوديت‌‐‌به‌جز‌در‌مسيحيت‌و‌اسلم‌‐‌چن^^دان‌قاب^^ل‬

‫توجه‌نبوده‌است‪‌.‬بنابر‌اين‌وصيتنامة‌قديمی‌عبری‌سرانجام‌به‌س^^نگ‌بن^^ای‌فرهن^^گ‬

‫جهانی‌انسان‌بدل‌شد‪‌،‬زيرا‌از‌آن‌به‌گرمی‌توسط‌مسيحيت‌استقبال‌ش^^د‌و‌ب^^ا‌کت^^اب‬

‫مقدس‌عجين‌شد‪‌.‬اما‪‌،‬بر‌خلف‌اين‪‌،‬تالمود‌‐‌که‌اهميت‌آن‌برای‌فرهنگ‌يهودی‌ب^^ه‬

‫زمانی‌طولنی‌پيش‌از‌وصيتنامة‌قديمی‌برمی‌گردد‌‐‌از‌طرف‌مس^^يحيت‌رد‌ش^^د‌و‌در‬

‫نتيجه‌متنی‌ناشناخته‌باقی‌ماند‌که‌عرب‌ها‪‌،‬لهستانی‌ها‌و‌هلندی‌ها‌چيز‌زيادی‌راج^^ع‬
‫‪302‬‬

‫به‌آن‌نمی‌دانستند‪‌،‬حال‌به‌ژاپنی‌ها‌و‌مايا‌ها‌اشاره‌ای‌نمی‌کنيم‌)که‌بسيار‌باعث‌تأسف‬

‫است‪‌،‬زيرا‌تالمود‌در‌مقايسه‌با‌وصيتنامة‌قديمی‌بسيار‌متفکرانه‌تر‌و‌مهربانانه‌تر‌است(‪.‬‬

‫اگرچه‌يهوديانی‌که‌تالمود‌را‌می‌خواندند‪‌،‬در‌بخش‌ه^ای‌وس^يعی‌از‌دني^ا‌پراکن^ده‬

‫شدند‪‌،‬اما‌نقش‌مهمی‌در‌ساختن‌امپراتوری‌های‌چينی‪‌،‬سفرهای‌اکتش^^افی‌اروپ^^ايی‌و‬

‫استقرار‌نظام‌دمکراسی‪‌،‬يا‌انقلب‌صنعتی‌ايفا‌نکردند‪‌.‬سکه‪‌،‬دانش^^گاه‪‌،‬مجل^^س‌ش^^ورا‪،‬‬

‫بانک‪‌،‬قطب‌نما‪‌،‬ماشين‌چاپ‌و‌موتور‌بخار‪‌،‬همه‌توسط‌غيريهودی‌ها‌ابداع‌شدند‪.‬‬

‫اخلقيات‌قبل‌از‌کتاب‌مقدس‬

‫اسرائيلی‌ها‌اغلب‌در‌تعيين‌»سه‌دين‌بزرگ‌دنيا«‌به‌مسيحيت‌)با‌‪‌۲،۳‬ميليارد‌پي^^رو(‪،‬‬

‫اسلم‌)با‌‪‌۱،۸‬ميليارد‌پيرو(‌و‌يهوديت‌)با‌ ‪‌۱۵‬ميليون‌پيرو(‌فکر‌می‌کنند‪‌.‬آئين‌هندو‌با‬

‫يک‌ميليارد‌پيرو‪‌،‬و‌آئين‌بودا‪‌،‬با‌‪‌۵۰۰‬ميليون‌پيرو‌برای‌آن‌ها‌ب^^ه‌حس^^اب‌نمی‌آين^^د‌‐‬

‫حال‌به‌دين‌شينتو‌)ب^^ا‌‪‌۵۰‬ميلي^^ون‌پي^^رو(‌و‌س^^يک‌)ب^^ا‌‪‌۲۵‬ميلي^^ون‌پي^^رو(‌اش^^اره‌ای‬

‫نمی‌کنيم‪‌(۲).‬اين‌درک‌انحرافی‌از‌»سه‌دين‌بزرگ‌دنيا«‌در‌ميان‌اس^^رائيلی‌ها‌اغل^^ب‌از‬

‫اين‌درک‌ناشی‌می‌شود‌که‌اديان‌بزرگ‌و‌سنت‌های‌اخلقی‌از‌جنين‌يه^^وديت‌متول^^د‬

‫شده‌اند‪‌،‬که‌اولين‌دينی‌بود‌که‌قوانين‌اخلقی‌جهانی‌را‌موعظه‌کرد‪‌.‬انسان‌های‌قبل‌از‬

‫دوران‌ابراهيم‌و‌موسی‌ماهيتی‌رقابت‌جويانه‌داشتند‪‌،‬بدون‌هيچ‌گونه‌تعهدات‌اخلقی‪،‬‬

‫اما‌انسان‌های‌امروزی‌پايبند‌اخلقی‌هستند‌که‌به‌تم^^امی‌از‌ده‌فرم^^ان‌موس^^ی‌نش^^أت‬
‫‪303‬‬

‫می‌گيرد‪‌.‬اين‌تفکری‌بی‌پايه‌و‌گستاخانه‌اس^^ت‪‌،‬ک^^ه‌بس^^ياری‌از‌مهم‌تري^^ن‌س^^نت‌های‬

‫اخلقی‌دنيا‌را‌ناديده‌می‌گيرد‪.‬‬

‫قبايل‌شکارگر‌‐‌خوراک‌جوی‌دوران‌سنگی‪‌،‬ه^^زاران‌س^^ال‌قب^^ل‌از‌ابراهي^^م‪‌،‬دارای‬

‫نظامی‌از‌قواعد‌اخلقی‌بودند‪‌.‬وقتی‌اولين‌مهاجرين‌اروپايی‌در‌اواخر‌قرن‌هجدهم‌ب^^ه‬

‫استراليا‌رسيدند‪‌،‬با‌برخی‌قبايل‌بومی‌برخوردند‌که‪‌،‬بدون‌آنکه‌چيزی‌راجع‌به‌موسی‪،‬‬

‫عيسی‌و‌محمد‌بدانند‪‌،‬جهان‌بينی‌اخلقی‌پيشرفته‌ای‌داشتند‪‌.‬مشکل‌بتوان‌گفت‌ک^^ه‬

‫استعمارگران‌مسيحی‪‌،‬که‌وحشيانه‌بومی‌ه^^ا‌را‌غ^^ارت‌می‌کردن^^د‪‌،‬معياره^^ای‌اخلق^^ی‬

‫برتری‌از‌خود‌نشان‌می‌دادند‪.‬‬

‫در‌حال‌حاضر‌محققين‌اشاره‌می‌کنند‌که‌اخلق‌در‌واقع‌ريشه‌های‌عميق‌تک^^املی‬

‫دارد‌که‌قدمت‌آن‌به‌ظهور‌بشريت‌در‌ميليون‌ها‌سال‌قبل‌می‌رسد‪‌.‬تمام‌پس^^تان‌داران‬

‫اجتماعی‪‌،‬مثل‌گرگ‌ها‪‌،‬دلفين‌ها‌و‌ميمون‌ه^^ا‌در‌درون‌خ^^ود‌دارای‌رمزه^^ای‌اخلق^^ی‬

‫هستند‪‌،‬که‌در‌مسير‌تکاملی‌شکل‌گرفته‌تا‌همکاری‌گروهی‌را‌بهتر‌کند‪‌(۳).‬برای‌مثال‬

‫وقتی‌توله‌گرگ‌ها‌با‌هم‌بازی‌می‌کنند‪‌،‬از‌مقررات‌»بازی‌عادلنه«‌پيروی‌می‌کنند‪‌.‬اگر‬

‫يک‌توله‌رقيب‌خود‌را‌سخت‌گاز‌بگيرد‪‌،‬يا‌بعد‌از‌اين‌که‌رقيب^^ش‌را‌‐‌ک^ه‌ب^ه‌علم^ت‬

‫تسليم‌به‌پشت‌روی‌زمين‌خوابيده‌‐‌گاز‌بگيرد‪‌،‬توله‌های‌ديگ^^ر‌ب^^ا‌او‌ب^^ازی‌نخواهن^^د‬
‫)‪(۴‬‬
‫کرد‪.‬‬
‫‪304‬‬

‫از‌اعضای‌مسلط‌در‌گروه‌های‌شامپانزه‌ها‌انتظار‌می‌رود‌تا‌به‌حق‌م^^الکيت‌اعض^^ای‬

‫ضعيف‌تر‌احترام‌بگذارند‪‌.‬اگر‌يک‌شامپانزة‌مادة‌جوان‌م^وز‌پي^^دا‌کن^^د‪‌،‬ح^^تی‌ن^ر‌آلف^^ا‬

‫معمول‌از‌دزديدن‌آن‌موز‌برای‌خود‌اجتناب‌می‌کند‪‌.‬اگر‌او‌اين‌قانون‌را‌زير‌پا‌بگذارد‪،‬‬

‫جايگاه‌خود‌را‌از‌دست‌خواهد‌داد‪‌(۵).‬ميمون‌ها‌نه‌تنها‌از‌ضعف‌اعضای‌ضعيف‌تر‌گ^^روه‬

‫بهره‌برداری‌نمی‌کنند‪‌،‬بلکه‌فعالنه‌به‌آن‌ها‌کمک‌می‌کنند‪‌.‬يک‌ش^^امپانزة‌ن^^ر‌پيگم^^ی‬

‫)ريزنقش(‌به‌اسم‌کيدوگو‌که‌در‌باغ‌وحش‌ميلووکی‌کانتری‌زن^^دگی‌می‌ک^^رد‪‌،‬از‌ي^ک‬

‫بيماری‌قلبی‌جدی‌رنج‌می‌برد‪‌،‬و‌اين‌او‌را‌ضعيف‌و‌گيج‌می‌کرد‪‌.‬وقتی‌در‌ابتدا‌به‌باغ‬

‫وح^^ش‌آورده‌ش^^د‪‌،‬ن^^ه‌ق^^ادر‌ب^^ود‌مس^^ير‌و‌م^^وقعيت‌خ^^ود‌را‌تش^^خيص‌ده^^د‌و‌ن^^ه‬

‫دستورالعمل‌های‌پرس^تاران‌ب^اغ‌وح^ش‌را‌درک‌کن^د‪‌.‬وق^تی‌ش^امپانزه‌های‌ديگ^ر‌ب^ه‬

‫وضعيت‌نامساعد‌او‌پی‌بردند‪‌،‬دخالت‌کردند‪‌.‬آن‌ها‌اغلب‌دست‌کيدوگو‌را‌می‌گرفتند‌و‬

‫به‌هر‌جايی‌که‌می‌خواست‌برود‪‌،‬هدايت‌می‌کردند‪‌.‬وقتی‌او‌گم‌می‌شد‌با‌ص^^دای‌بلن^^د‬

‫علمت‌می‌داد‪‌،‬تا‌اينکه‌ميمونی‌برای‌کمک‌به‌او‌می‌شتافت‪.‬‬

‫يکی‌از‌کمک‌کنندگان‌به‌کيدوگو‌يک‌نر‌به‌اسم‌لودی‌بود‌که‌ب^^الترين‌رده‌را‌در‬

‫ميان‌گروه‌داشت‪‌،‬که‌نه‌تنها‌به‌او‌در‌پيدا‌کردن‌مسيرش‌کم^^ک‌می‌ک^^رد‪‌،‬بلک^^ه‌از‌او‬

‫مواظبت‌هم‌می‌کرد‪‌.‬وقتی‌ميمون‌نوجوانی‌به‌اسم‌مورف‌می‌ديد‌که‌همة‌اعضای‌گروه‬

‫با‌کيدوگو‌مهربانانه‌رفتار‌می‌کردند‪‌،‬شروع‌ب^^ه‌تمس^^خر‌و‌اذي^^ت‌و‌آزار‌او‌ک^^رد‪‌.‬هرگ^^اه‬

‫لودی‌متوجه‌چنين‌رفتاری‌می‌شد‪‌،‬معم^^ول‌ميم^^ون‌آزار‌دهن^^ده‌را‌ف^^راری‌می‌داد‪‌،‬ي^^ا‬
‫)‪(۶‬‬
‫اين‌که‌برای‌حمايت‌از‌او‌دستش‌را‌به‌دور‌شانة‌کيدوگو‌می‌گذاشت‪.‬‬
‫‪305‬‬

‫يک‌مورد‌باز‌هم‌تأثرانگيزتر‌در‌جنگل‌های‌ساحل‌عاج‌اتفاق‌افتاد‪‌.‬وقتی‌ش^^امپانزة‬

‫جوانی‌به‌نام‌اسکار‌مادرش‌را‌از‌دست‌داد‪‌،‬تلش‌کرد‌تا‌ب^^رای‌بق^^ای‌خ^^ود‌روی‌پ^^ای‬

‫خود‌بايستد‪‌.‬هيچ‌کدام‌از‌ماده‌ها‌حاضر‌نبودند‌مسئوليت‌او‌را‌بپذيرن^^د‌و‌از‌او‌مراقب^^ت‬

‫کنند‪‌،‬زيرا‌درگير‌مراقبت‌از‌کودکان‌خودشان‌بودند‪‌.‬اسکار‌به‌تدري^^ج‌وزن‌ک^^م‌ک^^رد‌و‬

‫سلمتی‌و‌شور‌زندگی‌را‌از‌دست‌داد‪‌.‬اما‌وقتی‌همة‌امي^^دها‌از‌بي^^ن‌رفت^^ه‌بودن^^د‪‌،‬ن^^ر‬

‫آلفای‌گروه‪‌،‬به‌اسم‌فره‌دی‌او‌را‌به‌عنوان‌فرزند‌خود‌پذيرفت‪‌.‬او‌مواظب‌بود‌که‌اسکار‬

‫خوب‌غذا‌بخورد‌و‌حتی‌او‌را‌روی‌پشتش‌می‌گذاشت‌و‌به‌اط^^راف‌می‌ب^^رد‪‌.‬آزمايش^^ات‬

‫ژنتيک‌نشان‌داد‌که‌فره‌دی‌رابطه‌ای‌خويشاوندی‌با‌اسکار‌ندارد‪‌(۷).‬در‌اين‌خصوص‌که‬

‫چه‌چيزی‌اين‌رهبر‌پير‌و‌جدی‌را‌وامی‌داشت‌تا‌سرپرستی‌کودک‌ي^^تيم‌را‌ب^^ه‌عه^^ده‬

‫گيرد‪‌،‬می‌توان‌بحث‌کرد‪‌،‬اما‌ظاهرا‌در‌وجود‌ميمون‌های‌رهبر‌تمايلی‌برای‌کم^^ک‌ب^^ه‬

‫بی‌‌نوايان‪‌،‬نيازمندان‌و‌يتيم‌ها‌شکل‌گرفته‌است‪‌،‬ميليون‌ها‌سال‌قبل‌از‌آن‌ک^^ه‌کت^^اب‬

‫مقدس‌به‌يهوديان‌باستان‌آموخت‌که‌نبايد‌»با‌بيوه‌يا‌کودک‌يتيمی‌بدرفتاری‌کنند«‬

‫)کتاب‌اکسودوس‌‪‌،(۲۲:۲۱‬و‌ميليون‌ها‌سال‌پيش‌از‌آن‌ک^^ه‌آم^^وس‌پي^^امبر‌حاکم^^ان‬

‫اجتماعی‌را‌»که‌فقرا‌را‌سرکوب‌می‌کنند‌و‌نيازمن^^دان‌را‌دره^^م‌می‌کوبن^^د«‪‌،‬س^^رزنش‬

‫کرد‌)آموس‌‪.(۴:۱‬‬

‫حتی‌در‌ميان‌انسان‌های‌خردمندی‌که‌در‌خاور‌ميانة‌باس^^تان‌زن^^دگی‌می‌کردن^^د‪،‬‬

‫پيامبران‌کتاب‌مقدس‌بی‌مانند‌نبودند‪»‌.‬تو‌نمی‌بايد‌کسی‌را‌بکش^^ی«‌و‌»ت^^و‌نمی‌باي^^د‬

‫دزدی‌کنی«‌دستورات‌اخلقی‌و‌ق^^انونی‌شناخته‌ش^^ده‌ای‌در‌دولت‌ش^^هرهای‌س^^ومری‪،‬‬
‫‪306‬‬

‫مصر‌فرعونی‌و‌امپراتوری‌ب^^ابلی‌بودن^^د‪‌.‬روزه^^ای‌تعطي^^ل‌دوره‌ای‌از‌روزه^^ای‌تعطي^^ل‬

‫يهودی‌قديمی‌تر‌بودند‪‌.‬هزاران‌سال‌قبل‌از‌آن‌که‌آموس‌پيامبر‌حاکم^^ان‌اس^^رائيلی‌را‬

‫برای‌رفتار‌سرکوب‌گرانه‌توبيخ‌کند‪‌،‬حمورابی‪‌،‬شاه‌بابل‌توضيح‌داد‌که‌خدايان‌ب^^زرگ‬

‫به‌او‌دستور‌داده‌اند‌که‌»عدالت‌بر‌زمين‌را‌حاکم‌کند‪‌،‬شيطان‌و‌شرارت‌را‌نابود‌سازد‪،‬‬
‫)‪(۸‬‬
‫تا‌از‌استثمار‌ضعيفان‌توسط‌قدرتمندان‌جلوگيری‌کند«‪.‬‬

‫در‌عين‌حال‪‌،‬صدها‌سال‌قبل‌از‌تولد‌موس^^ی‪‌،‬کاتب^^ان‌در‌مص^^ر‌»داس^^تان‌رعي^^ت‬

‫سخنور«‌را‌می‌نوشتند‪‌،‬که‌بر‌اساس‌آن‌يک‌زمين‌دار‌حريص‌مايملک‌رعيت‌فقي^ری‌را‬

‫می‌دزدد‪‌.‬رعيت‌به‌مأمورين‌فاسد‌فرعون‌مراجعه‌کرد‪‌،‬و‌وقتی‌آن‌ها‌از‌حمايت‌از‌او‌سر‬

‫باز‌زدند‪‌،‬برای‌آن‌ها‌توضيح‌داد‌که‌چرا‌آن‌ها‌بايد‌عدالت‌را‌برقرار‌کنند‌و‌به‌خصوص‌از‬

‫فقرا‌در‌مقابل‌ثروتمندان‌دفاع‌کنند‪‌.‬رعيت‌مصری‌طی‌يک‌حکايت‌هيجان‌انگيز‌ش^^رح‬

‫داد‌که‌دارايی‌فقرا‌مانند‌نفس‌آن‌ها‌است‌و‌فساد‌مأمورين‌س^^وراخ‌های‌بين^^ی‌آن‌ه^^ا‌را‬
‫)‪(۹‬‬
‫می‌بندد‪.‬‬

‫بسياری‌از‌قوانين‌کتاب‌مقدس‌از‌قوانين‌رايج‌در‌بين‌النهري^^ن‪‌،‬مص^^ر‌و‌کنع^^ان‌در‬

‫صدها‌و‌حتی‌هزاران‌سال‌قبل‌از‌استقرار‌پادشاهی‌های‌يهودا‌و‌اسرائيل‌نس^^خه‌برداری‬

‫می‌کند‪‌.‬اگر‌کتاب‌مقدس‌يهودی‌تغيير‌خاصی‌در‌اين‌قوانين‌ايجاد‌ک^^رده‌باش^^د‪‌،‬اي^^ن‬

‫بوده‌که‌آن‌ها‌را‌از‌اعتبار‌جهان‌شمولی‌و‌قابل‌اجراء‌بودن‌ب^^رای‌تم^^ام‌انس^^ان‌ها‌خ^^ارج‬

‫کرد‌و‌به‌دستورات‌قبيله‌ای‪‌،‬در‌درجة‌اول‌خطاب‌به‌قوم‌يهود‌تنزل‌داد‪‌.‬اخلق‌يهودی‬
‫‪307‬‬

‫در‌ابتدا‌به‌عنوان‌يک‌امر‌قبيله‌ای‌انحصاری‌شکل‌گرفت‌و‌تاکنون‌کمابيش‌ب^^ه‌هم^^ان‬

‫شکل‌باقی‌مانده‌است‪‌.‬وصيتنامة‌قديمی‪‌،‬تالمود‌و‌بسياری‌از‌خاخام‌ها‌)نه‌همة‌آن‌ه^^ا(‬

‫معتقدند‌که‌زندگی‌يک‌يهودی‌ارزشمندتر‌از‌زندگی‌يک‌غيريهودی‌اس^^ت‪‌،‬و‌ب^^ه‌اي^^ن‬

‫دليل‌است‌که‌مثل‌يهوديان‌اجازه‌دارند‌ب^^رای‌نج^^ات‌دادن‌ي^^ک‌يه^^ودی‌از‌م^^رگ‪‌،‬از‬

‫مراسم‌سابات‌)مراسم‌دينی‌شنبه(‌صرف‌نظر‌کنند‪‌،‬اما‌اجازه‌ندارن^^د‌چني^^ن‌ک^^اری‌را‬
‫)‪(۱۰‬‬
‫برای‌نجات‌يک‌غيريهودی‌انجام‌دهند‌)تالمود‌بابلی‪‌،‬يوما‌‪.(۸۴:۲‬‬

‫برخی‌از‌فاضلن‌يهود‌معتقدند‌که‌حتی‌فرمان‌معروف‌»همساية‌خود‌را‌به‌ان^^دازة‬

‫خود‌دوست‌داشته‌باش«‌تنها‌ب^ه‌يهودي^^ان‌ارج^^اع‌دارد‌و‌مطلق^^ا‌هي^^چ‌فرم^^انی‌ب^^رای‬

‫دوست‌داشتن‌غيريهودی‌وجود‌ندارد‪‌.‬در‌حقيقت‌در‌متن‌اصلی‌سومين‌کتاب‌مقدس‬

‫)له‌وی‌تيکوس(‌گفته‌می‌شود‪»‌:‬به‌دنبال‌انتقام‌و‌کينه‌توزی‌بر‌عليه‌کسی‌در‌ميان‌قوم‬

‫خود‌نباشيد‌و‌همساية‌خود‌را‌به‌اندازة‌خ^^ود‌دوس^^ت‌داش^^ته‌باش^^يد«‌)له‌وی‌تيک^^وس‬

‫‪‌،(۱۹:۱۸‬و‌اين‌جمله‌اين‌ترديد‌را‌ب^^ه‌وج^^ود‌می‌آورد‌ک^^ه‌»همس^^اية‌ش^^ما«‌فق^^ط‌ب^^ه‬

‫اعضای‌»قوم‌خودی«‌ارجاع‌دارد‪‌.‬اين‌ترديد‌با‌اين‌نکت^^ه‌بس^^يار‌تق^^ويت‌می‌ش^^ود‌ک^^ه‬

‫کتاب‌مقدس‌ب^^ه‌يهودي^^ان‌فرم^^ان‌می‌ده^^د‌ک^^ه‌برخ^^ی‌از‌م^^ردم‪‌،‬مث^^ل‌آمالکيت‌ه^^ا‌و‬

‫کنعانی‌ها‌را‌نابود‌کنند‪‌:‬کتاب‌مقدس‌فرمان‌می‌دهد‌که‌»حتی‌ي^^ک‌روح‌را‌ه^^م‌زن^^ده‬

‫نگذاريد«‪»‌،‬همان‌طور‌که‌خدای‌شما‌به‌شما‌فرمان‌داده‪‌،‬تمام‌آن‌ها‌را‌به‌خ^^اک‌س^^ياه‬

‫بنش^^انيد‌‐‌يعن^^ی‌تم^^ام‌هيتيت‌ه^^ا‪‌،‬آموری‌ه^^ا‪‌،‬کنعانی‌ه^^ا‪‌،‬پريزيت‌ه^^ا‪‌،‬هيويت‌ه^^ا‬
‫‪308‬‬

‫ويبوسيت‌ها«‌)سفر‌تثنيه‌‪‌.(۲۰:۱۶.۱۷‬اين‌يکی‌از‌اولين‌م^^وارد‌ثب^^ت‌ش^^ده‌در‌تاري^^خ‬

‫انسان‌است‌که‌نسل‌کشی‌به‌عنوان‌يک‌وظيفة‌دينی‌الزامی‌معرفی‌می‌شود‪.‬‬

‫اين‌فقط‌مسيحيان‌بودند‌که‌گزينه‌های‌کوچکی‌از‌دس^^تورات‌اخلق^^ی‌يه^^ودی‌را‬

‫انتخاب‌کردند‌و‌آن‌ها‌را‌به‌فرمان‌های‌جهانی‌بدل‌کردند‌و‌در‌تمام‌دنيا‌اشاعه‌دادن^^د‪.‬‬

‫مسيحيت‌در‌واقع‌دقيقا‌همان‌جا‌از‌يهوديت‌جدا‌می‌شود‪‌.‬آنجا‌که‌يهوديان‪‌،‬تا‌به‌همين‬

‫امروز‪‌،‬معتقدند‌که‌آن‌به‌اص^^طلح‌»ق^^وم‌منتخ^^ب«‌نس^^بت‌ب^^ه‌ديگ^^ر‌اق^^وام‌ب^^ه‌خ^^دا‬

‫نزديک‌ترند‪‌،‬بنيان‌گذار‌مسيحيت‌‐‌پيامبر‌سنت‌پل‌‐‌در‌پيام‌معروف‌خود‌خط^^اب‌ب^^ه‬

‫گالتی‌ها‌تصريح‌کرد‌که‌»نه‌يهودی‌هست‌و‌نه‌غير‌يهودی‪‌،‬ن^^ه‌ب^^رده‌ای‌هس^^ت‌و‌ن^^ه‬

‫آزاده‌ای‪‌،‬نه‌مذکری‌هست‌و‌نه‌مؤنثی‪‌،‬زيرا‌همة‌شما‌در‌پيشگاه‌عيس^^ی‌مس^^يح‌يک^^ی‬

‫هستيد«‌)گالتی‌ها‌‪.(۳:۲۸‬‬

‫و‌ما‌بايد‌تأکيد‌کنيم‌که‌عليرغم‌تأثير‌عظيم‌مسيحيت‪‌،‬اين‌قطعا‌اولي^^ن‌ب^^ار‌نب^^ود‬

‫که‌يک‌انسان‌در‌مورد‌يک‌اخلق‌جهانی‌موعظه‌می‌کرد‪‌.‬کتاب‌مقدس‌به‌هي^^چ‌وج^^ه‬

‫تنها‌منبع‌اخلق‌انسانی‌نيست‌)و‌با‌توجه‌ب^^ه‌نگرش‌ه^^ای‌نژادپرس^^تانه‪‌،‬زن‌س^^تيزانه‌و‬

‫جنس‌ستيزانه‌اش‪‌،‬اين‌جای‌خوشبختی‌اس^^ت(‪‌.‬کنفوس^^يوس‪‌،‬ل^^وازی‪‌،‬ب^^ودا‌و‌ماه^^اويرا‬

‫بسيار‌قبل‌از‌پل‌و‌عيسی‌دستورالعمل‌های‌اخلقی‌جهانی‌تنظيم‌کردند‪‌،‬بدون‌آن‌ک^^ه‬

‫چيزی‌از‌سرزمين‌کنعان‌يا‌پيامبران‌اسرائيل‌بدانند‪‌.‬کنفوسيوس‌می‌آم^^وخت‌ک^^ه‌ه^^ر‬

‫فردی‌بايد‌به‌همان‌اندازه‌که‌خود‌را‌دوس^^ت‌می‌دارد‪‌،‬ديگ^^ران‌را‌ه^^م‌دوس^^ت‌داش^^ته‬
‫‪309‬‬

‫باشد‪‌،‬و‌اين‌پانصد‌سال‌قبل‌از‌آن‌بود‌که‌خاخام‌هيلل‌ارشد‌ادعا‌کرد‌که‌اي^^ن‌ج^^وهر‬

‫تورات‌است‪‌.‬و‌در‌زمانی‌ک^^ه‌يه^^وديت‌هن^^وز‌در‌ب^^ارة‌قرب^^انی‌ک^^ردن‌حيوان^^ات‌و‌ي^^ک‬

‫نابودسازی‌منظم‌از‌تمام‌جمعيت‌انسانی‌فرم^^ان‌می‌داد‪‌،‬ب^^ودا‌و‌ماه^^اويرا‌قبل‌پي^^روان‬

‫خود‌را‌به‌دوری‌از‌آسيب‌رساندن‪‌،‬نه‌فقط‌به‌انسان‌ها‪‌،‬بلکه‌همچنين‌ب^^ه‌ه^^ر‌موج^^ود‬

‫دارای‌احساس‪‌،‬از‌جمله‌حشرات‪‌،‬فرا‌می‌خواندند‪‌.‬بنابر‌اين‌مطلق^ا‌هي^چ‌دليل^^ی‌وج^ود‬

‫ندارد‌تا‌به‌يهوديت‌و‌زاده‌های‌مسيحی‌و‌مسلمانش‌افتخار‌آفرينن^^دة‌اخلق‌جه^^انی‌را‬

‫بدهيم‪.‬‬

‫تولد‌تعصب‬

‫پس‌در‌مورد‌يکتاپرستی‌چگونه‌است؟‌آيا‌يهوديت‌حداقل‌برای‌پيشگام‌بودن‌در‌ب^^اور‬

‫به‌خدای‌يگانه‪‌،‬که‌در‌تمام‌جهان‌بی‌همتا‌بود‪‌،‬شايستة‌دريافت‌جايزة‌ويژه‌ای‌نيست‌‐‬

‫حتی‌اگر‌اين‌مسيحيان‌و‌مسلمانان‌بودند‌که‌آن‌را‌در‌چهار‌گوشة‌دنيا‌رواج‌دادند؟‌با‬

‫توجه‌به‌اين‌که‌اولين‌سند‌آشکار‌برای‌يکتاپرستی‌از‌انقلب‌دينی‌فرعون‌آخه‌ناتن‪‌،‬در‬

‫ح^^والی‌‪‌۱۳۵۰‬قب^^ل‌از‌ميلد‌می‌آي^^د‪‌،‬می‌ت^^وان‌ح^^تی‌ب^^ه‌اي^^ن‌ادع^^ا‌ه^^م‌ب^^ا‌تردي^^د‬

‫نگريست‪.‬اسنادی‌مثل‌مشا‌اس^^تله‌)ک^^ه‌توس^^ط‌مش^^ا‪‌،‬ش^^اه‌م^^وآبيت‌ارائه‌ش^^د(‌نش^^ان‬

‫می‌دهدکه‌دين‌اسرائيلی‌کتاب‌مقدس‌تماما‌متفاوت‌از‌دي^^ن‌پادش^^اهی‌های‌همج^^وار‪،‬‬

‫مثل‌موآب‪‌،‬نبوده‌است‪‌.‬مشا‌خدای‌بزرگ‌خود‪‌،‬چموش‌را‌تقريبا‌به‌همان‌گونه‌تص^^وير‬
‫‪310‬‬

‫کرده‌بود‌که‌وصيتنامة‌قديمی‌بعدها‌خدای‌يهوا‌را‌توصيف‌کرد‪‌.‬اما‌مش^^کل‌واقع^^ی‌در‬

‫اين‌انديشه‪‌،‬که‌يهوديت‌يکتاپرستی‌را‌به‌جهان‌داد‪‌،‬اين‌است‌که‌اي^^ن‌چي^^زی‌نيس^^ت‬

‫که‌بتوان‌برای‌آن‌به‌خود‌باليد‪‌.‬يکتاپرستی‌از‌چشم‌انداز‌اخلقی‌منطقا‌يکی‌از‌بدترين‬

‫انديشه‌ها‌در‌تاريخ‌انسان‌بود‪.‬‬

‫يکتاپرستی‌برای‌ارتقای‌معيارهای‌اخلقی‌انسان‌چيز‌زيادی‌ب^^رای‌ارائه‌نداش^^ت‌‐‬

‫آيا‌واقعا‌فکر‌می‌کنيد‌که‌مسلمانان‌صرفا‌به‌دليل‌باور‌به‌ي^^ک‌خ^^دا‌از‌هن^^دوهايی‌ک^^ه‬

‫خدايان‌متعددی‌را‌می‌پرستند‪‌،‬در‌اساس‌اخلقی‌تر‌هستند؟‌آيا‌مسيحيان‌اش^^غال‌گر‌از‬

‫قبايل‌بومی‌آمريکايی‌کافر‌اخلقی‌تر‌بودند؟‌بدون‌شک‌آنچه‌که‌يکتاپرستی‌انج^^ام‌داد‬

‫اين‌بود‌که‌خيل‌عظيم‌انسان‌ها‌را‌بسيار‌نامداراجوتر‌از‌گذشته‌کرد‌و‌به‌اين‌وسيله‌در‬

‫اشاعة‌اذيت‌و‌آزار‌دينی‌و‌جنگ‌های‌مقدس‌دست‌داشت‪‌.‬اما‌برای‌تعددپرستان‌ک^^امل‬

‫قابل‌قبول‌بود‌که‌گروه‌های‌مختلف‌مردم‌خدايان‌متف^اوتی‌را‌بپرس^تند‌و‌از‌آئين‌ه^^ا‌و‬

‫رسوم‌گوناگونی‌پيروی‌کنند‪‌.‬تعددپرستان‌اگر‌نگوييم‌هرگز‪‌،‬اما‌به‌ندرت‌م^^ردم‌را‌ب^^ه‬

‫واسطة‌باورهای‌دينی‌شان‌مورد‌اذيت‌و‌آزار‌ق^^رار‌می‌دادن^^د‌و‌کش^^تار‌می‌کردن^^د‪‌.‬ام^^ا‪،‬‬

‫برخلف‌آنها‪‌،‬يکتاپرستان‌معتقد‌بودند‌که‌خدای‌شان‌تنها‌خدا‌است‌و‌اين‌خدای‌يگانه‬

‫از‌تمام‌جهانيان‌اطاعت‌می‌طلبد‪‌.‬در‌نتيجه‪‌،‬به‌موازات‌اين‌ک^^ه‌مس^^يحيت‌و‌اس^^لم‌در‬

‫جهان‌شيوع‌می‌يافت‪‌،‬جنگ‌های‌صليبی‌‪‌،‬جهادها‪‌،‬تفتيش‌عقاي^^د‌و‌تبعيض^^ات‌دين^^ی‬
‫)‪(۱۱‬‬
‫گسترش‌می‌يافت‪.‬‬
‫‪311‬‬

‫برای‌مثال‌رفتار‌امپراتور‌آش^^وکای‌هن^^د‌در‌ق^^رن‌س^^وم‌قب^^ل‌از‌ميلد‌را‌ب^^ا‌رفت^^ار‬

‫امپراتورهای‌مسيحی‌اواخ^^ر‌امپرات^^وری‌روم‌مقايس^^ه‌کني^^د‪‌.‬امپرات^^ور‌آش^^وکا‌ب^^ر‌ي^^ک‬

‫امپراتوری‌مملو‌از‌انبوه‌اديان‪‌،‬فرقه‌ها‌و‌فاضلن‌دينی‌حکومت‌می‌کرد‪‌.‬او‌بر‌خ^^ود‌ن^^ام‬

‫رسمی‌»مورد‌علقة‌خدايان«‌و‌»کسی‌که‌با‌شفقت‌به‌همه‌می‌نگرد«‌نهاده‌بود‪‌.‬او‪‌،‬در‬

‫زمانی‌در‌حوالی‌‪‌۲۵۰‬قبل‌از‌ميلد‪‌،‬يک‌فرمان‌امپراتوری‌مبنی‌ب^^ر‌م^^داراجويی‌ص^^ادر‬

‫کرد‌که‌اعلم‌می‌کرد‪:‬‬

‫شاه‌مورد‌علقة‌خدايان‪‌،‬که‌با‌شفقت‌به‌همه‌می‌نگرد‪‌،‬پرهيزکاران‌زاه^^د‌و‬

‫پيروان‌تمامی‌اديان‌را‌مورد‌احترام‌ق^^رار‌می‌ده^^د‌…‌و‌ش^^کوفايی‌در‌ذات‬

‫تمام‌اديان‌را‌ارج‌می‌نهد‪‌.‬شکوفايی‌در‌ذات‌می‌تواند‌به‌شيوه‌های‌متف^^اوتی‬

‫صورت‌گيرد‪‌،‬اما‌همة‌آن‌ها‌در‌گفتار‌محدوديت‌های‌خودشان‌را‌دارن^^د‪‌،‬ب^^ه‬

‫اين‌معنی‌که‌دين‌خود‌را‌ستايش‌می‌کنند‌و‌دين‌ديگران‌را‌ب^^دون‌دلي^^ل‬

‫معقولی‌محکوم‌می‌کنند‌…‌کسی‌ک^^ه‌از‌روی‌سرس^^پردگی‌افراط^^ی‌دي^^ن‬

‫خود‌را‌می‌ستايد‌و‌با‌اين‌بهانه‌که‌»می‌خواهد‌دين‌خود‌را‌بس^^تايد«‪‌،‬دي^^ن‬

‫ديگران‌را‌محکوم‌می‌کند‪‌،‬تنها‌به‌دين‌خود‌صدمه‌می‌زند‪‌.‬از‌اين‌رو‌تماس‬

‫بين‌اديان‌مثبت‌است‪‌.‬هر‌کسی‌بايد‌به‌تعاليم‌ديگران‌گوش‌فرا‌دهد‌و‌ب^^ه‬

‫آن‌ها‌احترام‌بگذارد‪‌.‬شاه‌مورد‌علقة‌خدايان‌و‌کسی‌که‌به‌همه‌ب^^ا‌ش^^فقت‬

‫می‌نگرد‪‌،‬مايل‌است‌که‌همه‌از‌تع^^اليم‌ادي^^ان‌ديگ^^ر‌چيزه^^ای‌خ^^وبی‌ي^^اد‬
‫)‪۱۲‬‬
‫بگيرند‪.‬‬
‫‪312‬‬

‫پانصد‌سال‌بعد‪‌،‬امپراتوری‌روم‌در‌اواخر‌دوران‌خود‌به‌اندازة‌امپرات^^وری‌آش^^وکای‬

‫هند‌متنوع‌بود‪‌،‬اما‌وقتی‌مسيحيت‌قدرت‌را‌به‌دست‌گرفت‪‌،‬امپراتورها‌نگ^^رش‌بس^^يار‬

‫متفاوتی‌را‌نسبت‌به‌دين‌اختيار‌کردند‪‌.‬از‌ابتدای‌دوران‌کنس^^تانتين‌ک^^بير‌و‌پس^^رش‬

‫کنستانتيوس‌دوم‪‌،‬امپراتوری‌تمام‌معابد‌غير‌مسيحی‌را‌بست‌و‌آئين‌های‌به‌اص^^طلح‬

‫»کفرآميز«‌را‌ممنوع‌و‌پيروان‌آن‌ه^^ا‌را‌محک^^وم‌ب^^ه‌م^^رگ‌ک^^رد‪‌.‬اذي^^ت‌و‌آزار‌در‌دورة‬

‫حکومت‌امپراتور‌تئودوسيوس‌به‌اوج‌خود‌رسيد‌‐‌معنای‌لغوی‌نامش‌»از‌طرف‌خدا«‬

‫است‌‐‌تئودوسيوس‌در‌سال‌‪‌۳۹۱‬احک^^ام‌تئودوس^^ی‌را‌مق^^رر‌نم^^ود‪‌،‬ک^^ه‌ب^^ه‌گ^^ونه‌ای‬

‫تهاجمی‌تمام‌اديان‪‌،‬به‌جز‌مسيحيت‌و‌يهوديت‌را‌غير‌قانونی‌اعلم‌می‌کرد‌)يه^^وديت‬

‫نيز‌به‌اشکال‌متعددی‌مورد‌پيگرد‌و‌آزار‌ق^^رار‌می‌گرف^^ت‪‌،‬ام^^ا‌همچن^^ان‌ق^انونی‌ب^^اقی‬

‫ماند(‪‌(۱۳).‬بر‌اساس‌قانون‌جديد‌هر‌کس‌می‌توانست‌حتی‌ب^^رای‌پرس^^تش‌مش^^تری‌ي^^ا‬

‫ميترا‌در‌خلوت‌خانة‌خود‌اعدام‌شود‪‌(۱۴).‬امپراتوره^^ای‌مس^^يحی‪‌،‬ب^ه‌عن^وان‌بخش^ی‌از‬

‫کمپين‌خود‌برای‌پاک‌کردن‌امپراتوری‌از‌تمام‌ميراث‌های‌کافرانه‪‌،‬بازی‌های‌المپي^^ک‬

‫را‌هم‌موقوف‌کردند‪‌.‬آخرين‌بازی‌های‌المپيک‌باستانی‌بعد‌از‌بيش‌از‌هزار‌سال‌زمانی‬
‫)‪(۱۵‬‬
‫در‌اواخر‌قرن‌چهارم‌يا‌اوايل‌قرن‌پنجم‌از‌سر‌گرفته‌شد‪.‬‬

‫طبعا‌تمام‌حاکمان‌يکتاپرست‌به‌اندازة‌تئودوسيوس‌نامداراجو‌نبودن^^د‪‌،‬و‌از‌ط^^رف‬

‫ديگر‌حاکمان‌بی‌شماری‌هم‌بودن^^د‌ک^^ه‌يکتاپرس^^تی‌را‌رد‌می‌کردن^^د‪‌،‬ام^^ا‌بلن^^دنظری‬

‫سياسی‌آشوکا‌را‌نداشتند‪‌.‬با‌اين‌وجود‪‌،‬انديشة‌يکتاپرستی‌با‌تأکيد‌بر‌اين‌ک^^ه‌»هي^^چ‬

‫خدايی‌به‌جز‌خدای‌م^ا‌وج^ود‌ن^دارد«‌ب^ه‌تفک^ر‌متعص^بانه‌می‌گراي^د‪‌.‬يهودي^ان‌ه^م‬
‫‪313‬‬

‫می‌توانستند‌به‌خوبی‌سهم‌خود‌را‌در‌اشاعة‌اين‌تقليد‌خطرناک‌ايفا‌کنن^^د‪‌،‬و‌بگذارن^^د‬

‫مسيحيان‌و‌مسلمانان‌گناه‌آن‌را‌به‌گردن‌گيرند‪.‬‬

‫فيزيک‌يهودی‪‌،‬زيست‌شناسی‌مسيحی‬

‫تنها‌در‌قرون‌نوزدهم‌و‌بيستم‌بود‌که‌ما‌يهوديان‌را‌ديديم‌که‌با‌نقش‌عظيم‌خ^^ود‌در‬

‫دان^^ش‌ن^^وين‌کم^^ک‌خارق‌الع^^اده‌ای‌ب^^ه‌تم^^امی‌بش^^ريت‌کردن^^د‪‌.‬علوه‌ب^^ر‌نام‌ه^^ای‬

‫شناخته‌شده‌ای‌مثل‌آين‌شتاين‌و‌فرويد‪‌،‬در‌حدود‌‪‌۲۰‬درصد‌از‌تم^^ام‌برن^^دگان‌ج^^ايزة‬

‫نوبل‌در‌زمينه‌های‌علمی‌يهودی‌بوده‌اند‪‌،‬در‌حالی‌که‌کمتر‌از‌دو‌ده^^م‌درص^^د‌از‌ک^^ل‬

‫جمعيت‌دنيا‌را‌تشکيل‌می‌دادند‪‌(۱۶).‬اما‌لزم‌به‌تأکيد‌است‌که‌اين‌ها‌کمک‌ه^^ای‌اف^^راد‬

‫يهودی‌بودند‪‌،‬نه‌يهوديت‌به‌عنوان‌دين‌و‌فرهنگ‪‌.‬اکثر‌دانشمندان‌مهم‌يه^^ودی‌ط^^ی‬

‫دويست‌سالة‌اخير‌در‌خارج‌از‌فضای‌مذهبی‌يهودی‌عمل‌کرده‌اند‪‌.‬در‌حقيق^^ت‌نق^^ش‬

‫برجستة‌يهوديان‌در‌علم‌تنها‌زمانی‌ش^^روع‌ش^^د‌ک^^ه‌يش^^يوا‌)مراک^^ز‌آموزش^^ی‌س^^نتی‬

‫يهودی‌ارتدکس(‌را‌به‌نفع‌آزمايشگاه‌ها‌رها‌کرده‌بودند‪.‬‬

‫تأثير‌يهوديان‌تا‌قبل‌از‌قرن‌هجدهم‌محدود‌بود‪‌.‬طبعا‌يهوديان‌نقش‌چش^^م‌گيری‬

‫در‌پيشرفت‌علمی‌در‌چين‪‌،‬هند‌يا‌در‌تمدن‌مايا‌بازی‌نکردند‪‌.‬چن^^د‌متفک^^ر‌يه^^ودی‪،‬‬

‫مثل‌ميمونيدس‌در‌اروپا‌و‌خاور‌ميانه‌تأثير‌چشمگيری‌بر‌همک^^اران‌غيريه^^ودی‌خ^^ود‬

‫گذاشتند‪‌،‬اما‌به‌طور‌کلی‌تأثير‌يهوديان‌کمابيش‌نس^^بتی‌ب^^ا‌اهمي^ت‌جمعيت‌شناس^^انة‬
‫‪314‬‬

‫آن‌ها‌داشت‪‌.‬طی‌قرون‌شانزدهم‪‌،‬هفدهم‌و‌هجدهم‌يهوديت‌چندان‌نقش^^ی‌در‌ش^^يوع‬

‫انقلب‌علمی‌نداشت‪‌.‬به‌جز‌اسپينوزا‌)که‌به‌دلي^^ل‌مش^^کلش‌از‌جامع^^ة‌يه^^ودی‌کن^^ار‬

‫گذاشته‌شده‌بود(‪‌،‬نمی‌توان‌حتی‌به‌يک‌نام‌يهودی‌که‌نقش‌اساسی‌در‌تولد‌فيزي^^ک‪،‬‬

‫شيمی‪‌،‬زيست‌شناسی‪‌،‬يا‌علوم‌اجتماعی‌نوين‌داشته‌باشد‪‌،‬برخورد‪‌.‬م^^ا‌نمی‌داني^^م‌ک^^ه‬

‫پيشينيان‌آين‌شتاين‌در‌دوران‌گاليله‌و‌نيوتون‌چه‌می‌کردند‪‌،‬اما‌به‌احتمال‌قري^^ب‌ب^^ه‬

‫يقين‌آن‌ها‌بسيار‌بيشتر‌علقمند‌به‌مطالعة‌تالمود‌بودند‌تا‌مطالعة‌نور‪.‬‬

‫تغيير‌بزرگ‌در‌همين‌دو‌قرن‌نوزدهم‌و‌بيستم‌انجام‌شد‪‌،‬يعنی‌زمانی‌که‌دنيويت‬

‫و‌روش^^نگری‌يه^ودی‌ب^اعث‌ش^^د‌ت^^ا‌يهودي^^ان‌بس^^ياری‌جه^^ان‌بينی‌و‌س^بک‌زن^دگی‬

‫همسايگان‌غيريهودی‌خود‌را‌بپذيرند‪‌.‬يهوديان‌شروع‌به‌پيوستن‌به‌دانشگاه‌ها‌و‌مراکز‬

‫تحقيق^^ی‌کش^^ورهايی‌مث^^ل‌آلم^^ان‪‌،‬فرانس^^ه‌و‌آمريک^^ا‌کردن^^د‪‌.‬پژوهش^^گران‌يه^^ودی‬

‫ميراث‌های‌فرهنگی‌مهمی‌را‌از‌محله‌ها‌و‌شهرک‌های‌اقليت‌نشين‌يهودی‌ب^^ا‌خ^^ود‌ب^^ه‬

‫همراه‌آوردند‪‌.‬ارزش‌محوری‌آموزش‌در‌فرهنگ‌يهودی‌يکی‌از‌دليل‌اص^^لی‌م^^وفقيت‬

‫خارق‌العادة‌دانشمندان‌يهودی‌بود‪‌.‬عوامل‌ديگر‌از‌جمله‌تمايل‌ي^^ک‌اقلي^^ت‌م^^ورد‌آزار‬

‫بود‪‌،‬که‌می‌خواست‌ارزش‌خود‌را‌به‌نمايش‌بگذارد‌و‌موانعی‌را‌که‌در‌سر‌راه‌پيشرفت‬

‫يهوديان‌بااستعداد‌گذاشته‌می‌شد‪‌،‬از‌ميان‌بردارد‪‌،‬بخصوص‌در‌مؤسساتی‌ب^^ا‌تم^^ايلت‬

‫ضد‌يهود‪‌،‬مثل‌ارتش‌و‌ارگان‌های‌دولتی‪.‬‬
‫‪315‬‬

‫اما‌با‌وجود‌اين‌که‌دانشمندان‌يهودی‌از‌مراکز‌آموزش^^ی‌س^^نتی‌يه^^ودی‌ارت^^دکس‬

‫خود‌انضباط‌قوی‌و‌باور‌عميق‌به‌ارزش‌دان^^ش‌را‌ب^^ا‌خ^^ود‌ب^^ه‌هم^^راه‌آوردن^^د‪‌،‬توش^^ة‬

‫باارزشی‌از‌انديشه‌ها‌و‌بصيرت‌های‌خاص‌با‌خود‌نياوردند‪‌.‬آين‌شتاين‌يهودی‌ب^^ود‪‌،‬ام^^ا‬

‫نظرية‌نسبيت‌يک‌»فيزيک‌يهودی«‌نيست‪‌.‬اعتقاد‌ب^ه‌تق^^دس‌ت^^ورات‌چ^ه‌ربط^^ی‌ب^ه‬

‫معادلة‌»انرژی‌برابر‌است‌با‌جرم‌ضربدر‌سرعت‌نور‌به‌ت^^وان‌دو«‌دارد؟‌ب^^رای‌مقايس^^ه‪،‬‬

‫داروين‌يک‌مسيحی‌بود‌و‌حتی‌تحصيل‌خود‌در‌کمبريج‌را‌به‌قصد‌کشيش‌ش^^دن‌در‬

‫کليسای‌انگليس‌آغاز‌کرد‪‌.‬آيا‌اين‌بدين‌معنی‌اس^^ت‌ک^^ه‌نظري^^ة‌تکام^^ل‌ي^^ک‌نظري^^ة‬

‫مسيحی‌است؟‌پس‌نسبت‌دادن‌نظرية‌تکام^ل‌ب^ه‌مس^يحيت‌ب^ه‌ان^دازة‌نس^بت‌دادن‬

‫نظرية‌نسبيت‌به‌يهوديت‌و‌کمک‌يهوديت‌به‌بشريت‌مسخره‌خواهد‌بود‪.‬‬

‫به‌همين‌شکل‪‌،‬به‌سختی‌می‌توان‌کيفيتی‌يهودی‌در‌ابداع‌فرآيندهای‌زير‌ي^^افت‪:‬‬

‫سنتز‌آمونياک‌توسط‌فريتز‌هابر‌)برندة‌جايزة‌نوبل‌در‌شيمی‌در‌سال‌‪(۱۹۱۸‬؛‌کش^^ف‬

‫آن^^تی‌بيوتيک‌‌استرپتومايس^^ين‌توس^^ط‌س^^لمان‌واکس^^مان‌)برن^^دة‌ج^^ايزة‌نوب^^ل‌در‬

‫تن‌کردشناسی‌يا‌در‌پزشکی‌در‌سال‌‪(۱۹۵۲‬؛‌کش^^ف‌کواس^ی‌کريس^تال‌ها‌توس^ط‌دان‬

‫شختمان‌)برن^^دة‌ج^^ايزة‌نوب^^ل‌در‌ش^^يمی‌در‌س^^ال‌‪‌.(۲۰۱۱‬در‌م^^ورد‌پژوهش^^گرانی‌از‬

‫عرصه‌های‌علوم‌انسانی‌و‌اجتماعی‌‐‌مثل‌فرويد‌‐‌شايد‌مي^^راث‌يه^^ودی‌آن‌ه^^ا‌ت^^أثير‬

‫عميق‌تری‌بر‌دستاوردهاشان‌داشته‌باشد‪‌.‬اما‌حتی‌اين‌ها‌هم‌بيشتر‌م^^واردی‌پراکن^^ده‬

‫هستند‌که‌گاه‌گاهی‌رخ‌می‌دهد‌و‌فاقد‌پيوستگی‌است‪‌.‬نظري^^ات‌فروي^^د‌در‌ب^^اره‌روان‬
‫‪316‬‬

‫انسان‌بسيار‌متفاوت‌است‌از‌نظريات‌خاخام‌يوسف‌کارو‌يا‌خاخام‌يوچانان‌بن‌ذکای‪‌،‬و‬

‫او‌عقدة‌اوديپ‌را‌طی‌مطالعة‌دقيق‌شولهان‌آروخ‌کشف‌نکرد‌)قواعد‌قانون‌يهودی(‪.‬‬

‫به‌طور‌خلصه‪‌،‬گرچه‌تأکيد‌يهودی‌بر‌آموزش‌شايد‌کمک‌مهمی‌در‌موفقيت‌ه^^ای‬

‫استثنايی‌دانشمندان‌يهودی‌کرده‌باشد‪‌،‬ام^^ا‌اي^^ن‌متفکري^^ن‌غيريه^^ودی‌بوده‌ان^^د‌ک^^ه‬

‫زمينه‌ساز‌دستاوردهای‌آين‪،‬شتاين‪‌،‬هابر‌و‌فروي^^د‌ش^^ده‌اند‪‌.‬انقلب‌علم^^ی‌ي^^ک‌پ^^روژة‬

‫يهودی‌نبود‌و‌يهوديان‌زمانی‌در‌اين‌پروژه‌راه‌يافتند‌که‌دانشکده‌های‌س^^نتی‌يه^^ودی‬

‫ارتدکس‌را‌ترک‌کردند‌و‌به‌دانشگاه‌ها‌پيوستند‪‌.‬در‌حقيقت‪‌،‬در‌دنيايی‌که‌پاس^^خ‌ها‌از‬

‫مشاهدات‌و‌آزمون‌ها‌بيرون‌می‌آيند‪‌،‬عادت‌يهوديان‌در‌خواندن‌مت^^ون‌باس^^تانی‌ب^^رای‬

‫يافتن‌پاسخ‌به‌تمام‌سؤالت‌شان‌مانعی‌برای‌درآميختن‌با‌دنيای‌علمی‌نوين‌ب^^ود‪‌.‬اگ^^ر‬

‫ضرورتا‌عامل‌خاصی‌در‌خود‌دين‌يهوديت‌بوده‌که‌ب^^اعث‌دس^^تاوردهای‌علم^^ی‌ش^^ده‪،‬‬

‫پس‌چرا‌ده‌تن‌از‌يهوديان‌غير‌روح^انی‌آلم^ان‌بي^ن‌س^ال‌های‌‪‌۱۹۰۵‬و‌‪‌۱۹۳۳‬برن^دة‬

‫جايزة‌نوبل‌در‌شيمی‪‌،‬پزشکی‌و‌فيزيک‌ش^^دند‪‌،‬ام^^ا‌ط^^ی‌همي^^ن‌دوره‌هي^^چ‌يه^^ودی‬

‫ارتدکس‌افراطی‌يا‌يهودی‌بلغاری‌يا‌يمنی‌جايزه‌ای‌نبرد؟‬

‫از‌ترس‌اين‌که‌مبادا‌به‌يک‌»يهودی‌متنفر‌از‌خود«‌يا‌»ضد‌يه^^ود«‌مته^^م‌نش^^وم‪،‬‬

‫مايلم‌تأکيد‌کنم‌که‌منظورم‌اين‌نيست‌ک^^ه‌يه^^وديت‌ي^^ک‌دي^^ن‌خ^^اص‌ش^^يطانی‌ي^^ا‬

‫عقب‌مانده‌است‪‌.‬تمام‌آنچيزی‌که‌می‌خواهم‌بگويم‌اين‌است‌که‌يه^^وديت‌نق^^ش‌وي^^ژة‬

‫مهمی‌در‌تاريخ‌بشر‌نداشته‌است‪‌.‬يهوديت‌طی‌قرن‌های‌زيادی‌دي^^ن‌اقلي^^ت‌ک^^وچکی‬
‫‪317‬‬

‫بود‌که‌مورد‌آزار‌بود‌و‌به‌جای‌تسخير‌کشورهای‌دور‌و‌سوزاندن‌کف^^ار‪‌،‬ترجي^^ح‌می‌داد‬

‫بخواند‌و‌بينديشد‪‌.‬پس‌از‌اين‌رو‌دين‌شفقت‌بود‪.‬‬

‫ضد‌يهوديان‌معمول‌فکر‌می‌کنند‌که‌يهوديان‌بسيار‌مه^م‌هس^تند‪‌.‬ض^د‌يهودي^ان‬

‫تصور‌می‌کنند‌که‌يهوديان‌دنيا‪‌،‬يا‌نظام‌بانکی‌و‌يا‌حداقل‌رسانه‌ها‌را‌کنترل‌می‌کنن^^د‬

‫و‌مسئول‌همة‌نابسامانی‌ها‌هستند‪‌،‬از‌گرمايش‌جهانی‌گرفته‌تا‌حملة‌يازدهم‌سپتامبر‪.‬‬

‫يک‌چنين‌پارانويای‌ضد‌يهود‌به‌اندازة‌خودبزرگ‌بينی‌يهودی‌مض^حک‌اس^ت‪‌.‬ممک^ن‬

‫است‌يهوديان‌مردم‌بسيار‌جالبی‌باشند‪‌،‬اما‌از‌زاوية‌يک‌نگرش‌تماميت‌گرا‌آن‌ها‌ت^^أثير‬

‫بسيار‌محدودی‌بر‌جهان‌گذاشته‌اند‪.‬‬

‫انسان‌ها‌در‌طول‌تاريخ‌صدها‌دين‌و‌فرقة‌مختلف‌آفريده‌ان^^د‪‌.‬مع^^دودی‌از‌آن‌ه^^ا‌‐‬

‫مسيحيت‪‌،‬اسلم‪‌،‬آئين‌هندو‪‌،‬آئين‌کنوسيوس‌و‌آئي^^ن‌ب^^ودا‌‐‌ب^^ر‌ميلياره^^ا‌نف^^ر‌نف^^وذ‬

‫داشته‌اند‌)نه‌لزوما‌مثبت(‪‌.‬اکثريت‌عظيم‌آئين‌ها‌‐‌مثل‌دين‌بون‪‌،‬دين‌يوروب^^ا‌و‌دي^^ن‬

‫يهود‌‐‌تأثير‌بسيار‌محدودتری‌داشته‌اند‪‌.‬شخصا‌انديش^ه‌هايی‌را‌می‌پس^^ندم‌ک^^ه‌ن^^ه‌از‬

‫فاتحين‌خشونت‌طلب‪‌،‬بلکه‌از‌مردم‌غير‌برجسته‌ای‌که‌به‌ندرت‌در‌زندگی‌مردم‌ديگر‬

‫دخالت‌کرده‌اند‪‌،‬نشأت‌گرفته‌باشند‪‌.‬اديان‌زيادی‌ارزش‌بشريت‌را‌ارج‌می‌نهن^^د‌‐‌ام^^ا‬

‫بعد‌خود‌را‌مهم‌ترين‌در‌دنيا‌می‌دانند‪‌.‬آن‌ها‌نداهای‌فروتنانه‌شخصی‌را‌با‌تکبر‌جمعی‬

‫خشن‌می‌آميزند‪‌.‬يک‌کار‌شايسته‌‪‌،‬که‌تم^^ام‌آئين‌ه^^ا‌می‌توانس^^تند‌انج^^ام‌دهن^^د‌اي^^ن‬

‫می‌توانست‌باشد‌که‌فروتنی‌را‌جدی‌بگيرند‪.‬‬
‫‪318‬‬

‫و‌شايد‌از‌ميان‌تمام‌اشکال‌فروتنی‌مهم‌تري^^ن‌آن‌می‌توانس^^ت‌ترجي^^ح‌دادن‌خ^^ود‬

‫فروتنی‌به‌خدا‌باشد‪‌.‬هر‌کجا‌که‌انسان‌ها‌از‌خدا‌صحبت‌می‌کنند‪‌،‬در‌بيشترين‌م^^وارد‬

‫به‌انکار‌خود‌اعتراف‌می‌کنند‪‌،‬اما‌سپس‌از‌نام‌خدا‌استفاده‌می‌کنند‌تا‌بر‌برادران‌خود‬

‫حکومت‌کنند‪.‬‬
‫‪319‬‬

‫‪۱۳‬‬

‫خدا‬

‫از نام خدا بيهوده استفاده نکن‬

‫آيا‌خدا‌وجود‌دارد؟‌اين‌بستگی‌به‌اين‌دارد‌ک^^ه‌ش^^ما‌چ^^ه‌خ^^دايی‌را‌در‌س^^ر‌داش^^ته‬

‫باشيد‪‌.‬راز‌کيهانی‌يا‌قانون‌گذار‌دنيوی؟‌گاهی‌وقتی‌مردم‌در‌بارة‌خدا‌صحبت‌می‌کنند‬

‫به‌معمای‌بزرگ‌و‌بسيار‌متأثرکننده‌ای‌فکر‌می‌کنند‪‌،‬که‌ما‌در‌بارة‌آن‌مطلقا‌هيچ‌چيز‬

‫نمی‌دانيم‪‌.‬ما‌برای‌توصيف‌عميق‌ترين‌معماهای‌کيهان‌به‌اين‌خ^^دا‌اس^^تناد‌می‌کني^^م‪.‬‬

‫چرا‌به‌جای‌نيستی‌هستی‌وجود‌دارد؟‌چه‌چيزی‌قوانين‌پايه‌ای‌فيزيک‌را‌ايجاد‌کرد؟‬

‫آگاهی‌چيست‌و‌از‌کجا‌می‌آيد؟‌ما‌پاسخ‌اين‌پرسش‌ها‌را‌نمی‌دانيم‌و‌بر‌ن^^ادانی‌خ^^ود‬

‫نام‌خدا‌را‌می‌نهيم‪‌.‬بنيانی‌ترين‌ويژگی‌اين‌خدای‌رازآلود‌اين‌است‌ک^^ه‌م^^ا‌نمی‌ت^^وانيم‬
‫‪320‬‬

‫چيز‌مشخصی‌در‌بارة‌آن‌بگوييم‪‌.‬اين‌خدای‌فيلسوفان‌است؛‌خدايی‌است‌که‌ما‌شبی‬

‫ديروقت‪‌،‬نشسته‌بر‌گرد‌آتش‌از‌آن‌سخن‌می‌رانيم‌و‌از‌خود‌می‌پرسيم‪‌،‬مفهوم‌زندگی‬

‫چيست‪.‬‬

‫جايی‌ديگر‌مردم‌خدا‌را‌وجودی‌س^^خت‌گير‌و‌قانون‌گ^^ذار‌می‌پندارن^^د‪‌،‬ک^^ه‌م^^ا‌در‬

‫باره‌اش‌بسيار‌می‌دانيم‪‌.‬ما‌دقيقا‌می‌دانيم‌که‌او‌در‌بارة‌روش‪‌،‬خوراک‌و‌سياست‌چطور‬

‫فکر‌می‌کند‪‌،‬و‌ما‌به‌اين‌خدای‌آسمانی‌عصبانی‌استناد‌می‌کنيم‌تا‌يک‌ميليون‌ق^^انون‬

‫و‌حکم‌و‌تضاد‌را‌توجيه‌کنيم‪‌.‬وقتی‌يک‌زن‌پيراهن‌آستين‌کوتاه‌می‌پوش^^د‪‌،‬وق^^تی‌دو‬

‫مرد‌هم‌آغوشی‌می‌کنند‌يا‌وقتی‌نوجوانان‌جلق‌می‌زنند‪‌،‬او‌ناراحت‌می‌ش^^ود‪‌.‬بعض^^ی‌از‬

‫مردم‌می‌گويند‌که‌خدا‌دوست‌ندارد‌که‌ما‌الکل‌مصرف‌کنيم‪‌،‬در‌حالی‌که‌برخی‌ديگر‬

‫فکر‌می‌کنند‌که‌خدا‌در‌مورد‌نوشيدن‌شراب‌هر‌جمعه‌شب‌يا‌شنبه‌صبح‌نظر‌مثبتی‬

‫دارد‪‌.‬کتابخانه‌های‌کاملی‌از‌کتاب‌ها‌وجود‌دارد‌که‌در‌تمام‌جزئيات‌و‌در‌نهايت‌دق^^ت‬

‫توضيح‌می‌دهند‌که‌خدا‌چه‌می‌خواه^^د‌و‌چ^^ه‌نمی‌خواه^^د‪‌.‬بني^^انی‌ترين‌ويژگ^^ی‌اي^^ن‬

‫قانون‌گذار‌دنيوی‌اين‌است‌که‌ما‌به‌طور‌دقيق‌و‌مشخص‌در‌بارة‌او‌صحبت‌کنيم‪‌.‬اين‬

‫هم^^ان‌خ^^دای‌جنگ‌جوي^^ان‌ص^^ليبی‪‌،‬جه^^ادگران‪‌،‬مفتش^^ين‌عقاي^^د‪‌،‬زن‌س^^تيزان‌و‬

‫همجنس‌گريزان‌است‪‌.‬هنگامی‌ک^^ه‌ب^^ر‌گ^^رد‌آتش^^ی‌می‌ايس^^تيم‌ک^^ه‌ک^^افران‌را‌در‌آن‬

‫بسوزانيم‌و‌گناهکاران‌را‌سنگسار‌کنيم‪‌،‬در‌بارة‌اين‌خدا‌صحبت‌می‌کنيم‪.‬‬
‫‪321‬‬

‫وقتی‌از‌مؤمنين‌سؤال‌می‌شود‌که‌آيا‌خدا‌واقعا‌وجود‌دارد‪‌‌،‬آن‌ها‌اغلب‌ش^^روع‌ب^^ه‬

‫صحبت‌از‌مهماهای‌اسرارآميز‌هستی‌و‌محدوديت‌های‌ادراک‌انسانی‌می‌کنن^^د‪‌.‬آن‌ه^^ا‬

‫فرياد‌می‌زنند‪»‌:‬علم‌نمی‌تواند‌انفجار‌عظيم‌‐‌بيگ‌بنگ‌‐‌را‌توض^^يح‌ده^^د‪‌،‬پ^^س‌خ^^دا‬

‫مسبب‌آن‌است«‪‌.‬همان‌طور‌که‌يک‌شعبده‌باز‌با‌فن‌عوض‌کردن‌جای‌يک‌ورق‌ب^^ازی‬

‫با‌ورق‌ديگر‌زيرکانه‌بيننده‌اش‌را‌می‌فريبد‪‌،‬مؤمن‌هم‌به‌سرعت‌»قانون‌گ^^ذار‌دني^^وی«‬

‫را‌به‌جای‌»راز‌هستی«‌می‌نشاند‪‌.‬پس‌از‌گذاشتن‌نام‌خدا‌بر‌روی‌اسرار‌هستی‪‌،‬از‌آن‬

‫برای‌محکوم‌کردن‌مايوی‌زنانه‌و‌طلق‌استفاده‌می‌کند‪»‌.‬م^^ا‌دلي^^ل‌انفج^^ار‌عظي^^م‌را‬

‫نمی‌دانيم‪‌،‬بنابر‌اي^^ن‌ت^^و‌باي^^د‌م^^وی‌خ^^ود‌را‌در‌مل‌ع^^ام‌بپوش^^انی‌و‌ب^^ر‌علي^^ه‌ازدواج‬

‫همجنسگرا‌رأی‌دهی«‪‌.‬نه‌تنها‌هيچ‌ارتباط‌منطقی‌ميان‌اين‌دو‌وجود‌ندارد‪‌،‬بلکه‌ضد‬

‫و‌نقيض‌هم‌هستند‪‌.‬هرچه‌اسرار‌هستی‌عميق‌تر‌باشد‪‌،‬رب^^ط‌آن‌ب^^ا‌دس^^تورالعمل‌های‬

‫تکفير‌لباس‌زنانه‌و‌رفتار‌جنسی‌انسانی‌کمتر‌است‪.‬‬

‫حلقة‌گمشده‌ميان‌اسرار‌هستی‌و‌قانون‌گذار‌دنيوی‌معمول‌ب^^ا‌اي^^ن‌ي^^ا‌آن‌کت^^اب‬

‫مقدس‌پيدا‌می‌شود‪‌.‬اين‌کتاب‌های‌مقدس‌مملو‌از‌مقررات‌پيش‌پا‌افتاده‌هس^^تند‪‌،‬ام^^ا‬

‫با‌اين‌وجود‌به‌اسرار‌هستی‌ارجاع‌دارن^^د‪‌.‬احتم^ال‌خ^الق‌مک^^ان‌و‌زم^^ان‌آن‌کت^^اب‌را‬

‫تدوين‌کرد‪‌،‬تا‌ما‌را‌عمدتا‌نسبت‌به‌فلن‌معبد‌اسرارآميز‌و‌غذای‌حرام‌آگاه‌س^^ازد‪‌.‬در‬

‫حقيقت‌ما‌هيچ‌مدرکی‌در‌دست‌نداريم‌که‌نشان‌دهد‌که‌کتاب‌مق^^دس‌ي^^ا‌ق^^رآن‌ي^^ا‬

‫کتاب‌مورمون‌يا‌ودا‌يا‌هر‌کتاب‌مقدس‌ديگری‌توسط‌همان‌نيرويی‌تدوين‌ش^^ده‌ک^^ه‬

‫معادلة‌»انرژی‌برابر‌است‌با‌جرم‌ضربدر‌س^رعت‌ن^ور‌ب^ه‌ت^وان‌دو‌و‌اين‌ک^ه‌پروتون‌ه^ا‬
‫‪322‬‬

‫‪‌۱۸۳۷‬بار‌بزرگ‌تر‌از‌الکترون‌ها‌هستند«‌را‌تدوين‌کرده‌اس^ت‪‌.‬ب^ا‌اس^تناد‌ب^ه‌آخري^ن‬

‫دستاوردهای‌علمی‪‌،‬تمام‌اين‌متون‌مقدس‌توسط‌انس^^ان‌خردمن^^د‌خي^^الپرداز‌نوش^^ته‬

‫شده‌اند‪‌.‬اين‌ها‌فقط‌داستان‌هايی‌هستند‌که‌توسط‌پيش^^ينيان‌م^^ا‌اب^^داع‌ش^^ده‪‌،‬ت^^ا‌ب^^ه‬

‫هنجارهای‌اجتماعی‌و‌ساختارهای‌سياسی‌مشروعيت‌دهند‪.‬‬

‫کنجکاوی‌من‌در‌بارة‌اسرار‌هستی‌هرگز‌فروکش‌نکرده‌است‪‌،‬اما‌هيچگاه‌رب^ط‌آن‬

‫را‌با‌قوانين‌آزار‌دهندة‌يهوديت‪‌،‬مسيحيت‌يا‌آئين‌هندو‌درک‌نکرده‌ام‪‌.‬اين‌قوانين‌قطعا‬

‫برای‌استقرار‌و‌بقای‌نظم‌اجتماعی‌طی‌هزاران‌سال‌بسيار‌ضروری‌بوده‌اند‪‌،‬پس‌ب^^رای‬

‫اين‌منظور‌تفاوتی‌اساسی‌با‌دولت‌ها‌و‌مؤسسات‌غير‌دينی‌نداشته‌اند‪.‬‬

‫سومين‌فرمان‌از‌ده‌فرمان‌کتاب‌مقدس‌برای‌انسان‌ها‌مقرر‌می‌دارد‌ک^^ه‌هرگ^^ز‌از‬

‫نام‌خدا‌استفادة‌نادرست‌نکنند‪‌.‬بسياری‪‌،‬به‌صورتی‌کودکانه‪‌،‬اين‌فرمان‌را‌ب^^ه‌عن^^وان‬

‫ادای‌صريح‌نام‌خدا‌برداشت‌می‌کنند‌)مثل‌در‌طرح‌اولية‌مونتی‌پيت^^ون‌»اگ^^ر‌بگ^^ويی‬

‫يهووا‪‌.(«...‬شايد‌معنی‌عميق‌تر‌اين‌فرمان‌اين‌باشد‌که‌ما‌هرگز‌نبايد‌از‌نام‌خ^دا‌ب^^رای‬

‫توجيه‌منافع‌سياسی‪‌،‬آروزهای‌اقتصادی‌ي^^ا‌کينه‌توزی‌ه^^ای‌شخص^^ی‌اس^^تفاده‌کني^^م‪.‬‬

‫کسی‌از‌ديگ^^ری‌متنف^ر‌اس^ت‌و‌می‌گوي^د‌»خ^^دا‌از‌او‌نف^رت‌دارد«؛‌کس^ی‌زمين^ی‌را‬

‫تصاحب‌می‌کند‌و‌می‌گويد‌»اين‌خواست‌خدا‌است«‪‌.‬اگر‌ما‌از‌فرمان‌سوم‌وف^^ادارانه‌تر‬

‫پيروی‌می‌کرديم‪‌،‬دنيا‌مکان‌بسيار‌بهتری‌برای‌زندگی‌می‌ش^^د‪‌.‬آي^^ا‌می‌خ^^واهی‌ب^^رای‬
‫‪323‬‬

‫دزديدن‌سرزمين‌همسايه‌جنگ‌به‌پا‌کنی؟‌به‌خدا‌کاری‌نداشته‌باش‪‌،‬و‌بهانة‌ديگری‬

‫برای‌خود‌دست‌و‌پا‌کن‪.‬‬

‫بعد‌از‌اين‌همه‪‌،‬به‌بععد‌معنايی‌اين‌موضوع‌نگاه‌می‌کنيم‪‌.‬وقتی‌من‌از‌واژة‌»خ^^دا«‬

‫استفاده‌می‌کنم‪‌،‬به‌خدای‌دولت‌اسلمی‪‌،‬خدای‌جنگ‌های‌ص^^ليبی‪‌،‬تف^^تيش‌عقاي^^د‌و‬

‫شعار‌»خدا‌از‌همجنسگرايان‌متنفر‌است«‌استفاده‌می‌کنم‪‌.‬وقتی‌من‌به‌اسرار‌هس^^تی‬

‫فکر‌می‌کنم‪‌،‬ترجيح‌می‌دهم‌از‌واژه‌های‌ديگری‌استفاده‌کنم‌تا‌از‌ابهام‌جلوگيری‌کنم‪.‬‬

‫و‌در‌تفاوت‌با‌خدای‌دولت‌اسلمی‌و‌جنگ‌های‌صليبی‌‐‌که‌بسيار‌ب^^ه‌ن^^ام‌و‌بي^^ش‌از‬

‫همه‌چيز‌به‌مقدس‌ترين‌نام‌او‌اهميت‌می‌دهند‌‐‌اسرار‌هس^تی‌هي^چ‌اهمي^تی‌ب^ه‌آن‬

‫اسامی‌که‌ما‌ميمون‌ها‌انتخاب‌کرديم‪‌،‬نمی‌دهد‪.‬‬

‫اخلق‌بی‌خدا‬

‫اسرار‌کيهانی‌طبعا‌هيچ‌کمکی‌در‌برقراری‌نظم‌اجتماعی‌به‌ما‌نمی‌کند‪‌.‬م^^ردم‌اغل^^ب‬

‫می‌گويند‌که‌ما‌بايد‌به‌يک‌خدا‌اعتقاد‌داشته‌باشيم‌تا‌قوانين‌مشخصی‌را‌پي^^ش‌روی‬

‫ما‌بگذارد‪‌،‬وگرنه‌اخلقيات‌نابود‌می‌شوند‌و‌ج^^امعه‌ب^^ه‌دوران‌بی‌نظم^^ی‌اولي^^ه‌س^^قوط‬

‫می‌کند‪.‬‬

‫اين‌قطعا‌حقيقت‌دارد‌که‌اعتقاد‌به‌خ^^دايان‌ب^^رای‌نظم‌ه^^ای‌اجتم^^اعی‌گون^^اگون‬

‫اهميتی‌حياتی‌داشته‌است‌و‌پيامدهای‌مثب^^تی‌به‌دنب^^ال‌آورده‌اس^^ت‪‌.‬در‌واق^^ع‌هم^^ان‬
‫‪324‬‬

‫اديانی‌که‌در‌گروهی‌نفرت‌و‌تعصب‌ايجاد‌می‌کند‪‌،‬در‌گ^روه‌ديگ^^ری‌عش^^ق‌و‌ش^فقت‬

‫می‌آفريند‪‌.‬به‌عنوان‌مثال‌در‌اوايل‌دهة‌‪‌۱۹۶۰‬مقام‌کليسايی‪»‌،‬تد‌مکل‌ونا«‌نسبت‌ب^^ه‬

‫معضل‌همجنسگرايان‌در‌جامعة‌خود‌مطلع‌شد‪‌.‬او‌ش^^روع‌ب^^ه‌بررس^^ی‌کل^^ی‌وض^^عيت‬

‫همجنسگرايان‌در‌جامعه‌کرد‪‌،‬و‌در‌ماه‌مه‌‪‌۱۹۶۴‬يک‌گفت‌وگوی‌پيش^^گامانة‌س ^ه‌روزه‬

‫را‌بين‌مقامات‌روحانی‌و‌فعالين‌همجنسگرا‌در‌»مرکز‌بازگشت‌به‌خاطرات‌ش^^يرين‌در‬

‫کاليفرنيا«‌پيشنهاد‌کرد‪‌.‬شرکت‌کنندگان‌در‌ادامه‌»شورای‌دين‌و‌همجنس^^گرايی«‌را‬

‫تشکيل‌دادند‪‌،‬که‌علوه‌ب^^ر‌فع^^الين‌خ^^ود‪‌،‬مق^^ام‌کليس^^ايی‪‌،‬اس^^قفی‪‌،‬ل^^وتری‌و‌وزرای‬

‫کليسای‌واحد‌مسيحی‌را‌هم‌دربر‌می‌گرفت‪‌.‬اي^^ن‌اولي^^ن‌س^^ازمان‌آمريک^^ايی‌ب^ود‌ک^ه‬

‫جرأت‌کرد‌در‌عنوان‌خود‌از‌واژة‌»همجنسگرا«‌استفاده‌کند‪.‬‬

‫ط^^ی‌س^^ال‌های‌بع^^د‌فع^^الين‌س^^ی‌‪.‬آر‌‪.‬اچ‪‌،‬مرک^^ب‌از‌س^^ازمان‌دهندگان‌اح^^زاب‬

‫کت‌وشلوارپوش‪‌،‬ت^^ا‌ت^^دارک‌دهن^^دگان‌فعاليت‌ه^^ايی‌ب^^ر‌علي^^ه‌اذي^^ت‌و‌آزار‌و‌تعقي^^ب‬

‫ناع^^ادلنه‪‌،‬وارد‌عم^^ل‌ش^^دند‪‌.‬س^^ی‪.‬آر‪.‬اچ‌ب^^ه‌عن^^وان‌ب^^ذری‌ب^^رای‌جنب^^ش‌حق^^وق‬

‫همجنسگرايان‌در‌کاليفرنيا‌عمل‌کرد‪‌.‬جناب‌مک‌لوه‌نا‌و‌ديگ^^ر‌م^^ردان‌خ^^دا‌ک^^ه‌ب^^ه‌او‬

‫پيوسته‌بودند‪‌،‬از‌هشدارهای‌منع‌همجنسگرايی‌در‌کتاب‌مقدس‌آگاه‌بودند‪‌.‬ام^^ا‌فک^^ر‬

‫می‌کردند‌که‌مهم‌تر‌اين‌است‌که‌به‌روح‌ش^فقت‌مس^يح‌بيش^تر‌از‌کلم‌دقي^ق‌کت^اب‬
‫)‪(۱‬‬
‫مقدس‌وفادار‌باشند‪.‬‬
‫‪325‬‬

‫گرچه‌خدايان‌می‌توانند‌به‌ما‌الهام‌دهند‌تا‌از‌روی‌شفقت‌عمل‌کني^^م‪‌،‬ام^^ا‌ايم^^ان‬

‫مذهبی‌شرطی‌ضروری‌برای‌رفتار‌اخلقی‌نيست‪‌.‬اين‌انديشه‌که‌ما‌برای‌اخلقی‌عمل‬

‫کردن‌نياز‌به‌يک‌نيروی‌ماوراء‌طبيعی‌داريم‪‌،‬چنين‌ف^^رض‌می‌کن^د‌ک^ه‌اخلق‌ام^ری‬

‫غيرطبيعی‌است‪‌.‬اما‌چرا؟‌اخلق‌به‌نوعی‌طبيعی‌است‪‌.‬تمام‌پستان‌داران‌اجتم^^اعی‪‌،‬از‬

‫شامپانزه‌ها‌گرفته‌تا‌موش‌ها‌دارای‌رمزهای‌اخلقی‌در‌وجود‌خود‌هستند‌که‌چيزهايی‬

‫مثل‌دزدی‌و‌کشتن‌را‌محدود‌می‌کند‪‌.‬اخلق‌در‌ميان‌تمام‌جوامع‌انسانی‌وجود‌دارد‪،‬‬

‫صرف‌نظر‌از‌اين‌که‌به‌چه‌خدايی‌باور‌داشته‌باشند‪‌.‬مس^^يحيان‌از‌روی‌ش^^فقت‌عم^^ل‬

‫می‌کنند‪‌،‬حتی‌بدون‌آن‌که‌به‌مجموعه‌خدايان‌هندو‌اعتقاد‌داشته‌باش^^ند‪‌.‬مس^^لمانان‬

‫صداقت‌را‌ارج‌می‌نهند‪‌،‬اگرچه‌الوهيت‌مسيح‌را‌انک^^ار‌می‌کنن^^د‌و‌کش^^ورهای‌س^^کولر‬

‫مثل‌دانمارک‌و‌جمه^^وری‌چ^^ک‌خش^^ونت‌طلب‌تر‌از‌کش^^ورهای‌م^^ؤمن‌مث^^ل‌اي^^ران‌و‬

‫پاکستان‌نيستند‪.‬‬

‫اخلقيت‌به‌معنی‌»پيروی‌از‌فرمان‌های‌الهی‌نيست«‪‌،‬بلکه‌به‌مفه^^وم‌»کاس^^تن‌از‬

‫رنج‌است«‪‌.‬بنابر‌اين‌برای‌اخلقی‌عمل‌کردن‌نياز‌به‌باور‌به‌يک‌اس^^طوره‌ي^^ا‌داس^^تان‬

‫نيست‪‌.‬فقط‌کافی‌است‌تا‌برآورد‌عميقی‌از‌رنج‌به‌دست‌آوري^^م‪‌.‬اگ^^ر‌ش^^ما‌واقع^^ا‌درک‬

‫کنيد‌که‌چطور‌عملی‌موجب‌رنج‌غيرضروری‌شما‌و‌ديگران‌می‌شود‪‌،‬به‌طور‌طبيعی‌از‬

‫آن‌دوری‌خواهيد‌کرد‪‌.‬با‌اين‌وجود‌مردم‌دست‌ب^^ه‌کش^^تن‪‌،‬تج^^اوز‌و‌دزدی‌می‌زنن^^د‪،‬‬

‫زيرا‌برآوردی‌سطحی‌از‌رنجی‌که‌به‌بار‌می‌آورند‪‌،‬دارند‪‌.‬آن‌ها‌بر‌ارضای‌هوس‌‌و‌طم^^ع‬

‫بلفاصلة‌خود‌تمرکز‌دارند‪‌،‬بدون‌آنکه‌توجهی‌به‌پيامدهای‌آن‌برای‌ديگران‌‐‌يا‌حتی‬
‫‪326‬‬

‫پيامدهای‌بلندمدت‌برای‌خودشان‌‐‌داشته‌باشند‪‌.‬حتی‌بازجويانی‌که‌قربانيان‌خود‌را‬

‫عمدا‌تا‌سرحد‌مرگ‌شکنجه‌می‌کنن^^د‪‌،‬معم^^ول‌از‌فن^^ون‌مختل^^ف‌بی‌تف^^اوت‌ک^^ردن‌و‬

‫درنده‌خو‌کردن‌خود‌استفاده‌می‌کنند‌تا‌بتوانن^^د‌از‌آنچ^^ه‌ک^^ه‌انج^^ام‌می‌دهن^^د‌فاصله‬
‫)‪(۲‬‬
‫بگيرند‪.‬‬

‫ممکن‌است‌شما‌بگوييد‌که‌انسان‌به‌طور‌طبيعی‌از‌درد‌و‌ناراحتی‌می‌گري^^زد‪‌،‬ام^^ا‬

‫اگر‌کسی‌خود‌را‌در‌مقابل‌خدا‌پاسخ‌گو‌نداند‪‌،‬پس‌چرا‌بايد‌ب^^ه‌رن^^ج‌ديگ^^ران‌اهمي^^ت‬

‫بدهد؟‌يک‌پاسخ‌آشکار‌اين‌است‌که‌انسان‌ها‌حيوانات‌اجتماعی‌هس^^تند‪‌،‬و‌از‌اي^^ن‌رو‬

‫شادکامی‌شان‌تا‌حد‌بسيار‌زيادی‌بستگی‌به‌روابط‌شان‌با‌ديگران‌دارد‪‌.‬چه‌کسی‌بدون‬

‫عشق‪‌،‬دوستی‌و‌با‌ديگران‌بودن‌می‌تواند‌خوشبخت‌باشد؟‌اگر‌شما‌ي^ک‌زن^دگی‌تنه^ا‬

‫وخودمحور‌داريد‪‌،‬قطعا‌ناکام‌هستيد‪‌.‬پس‌برای‌ش^^ادکامی‌ح^^داقل‌ني^^از‌داري^^د‌ت^^ا‌ب^^ه‬

‫خانواده‪‌،‬دوستان‌و‌اعضای‌جامعة‌خود‌اهميت‌بدهيد‪.‬‬

‫پس‌در‌مورد‌افراد‌کامل‌ناآشنا‌چگونه‌است؟‌چرا‌اين‌افراد‌را‌نکشم‌و‌مايملک‌شان‬

‫را‌به‌چنگ‌نياورم‌و‌خود‌و‌ق^^بيله‌ام‌را‌ثروتمن^^د‌نکن^^م؟‌متفکري^^ن‌زي^^ادی‌نظريه‌ه^^ای‬

‫اجتماعی‌مبسوطی‌تدوين‌کرده‌اند‪‌،‬و‌توضيح‌داده‌اند‌که‌چني^^ن‌رفت^^اری‌در‌درازم^^دت‬

‫غير‌مفيد‌است‪‌.‬کسی‌نمی‌خواهد‌در‌جامعه‌ای‌زندگی‌کند‌که‌بيگانگان‌به‌ط^^ور‌منظ^^م‬

‫در‌آن‌غارت‌و‌کشته‌می‌شوند‪‌،‬زيرا‌نه‌تنها‌فرد‌همواره‌در‌چني^^ن‌ج^^امعه‌ای‌احس^^اس‬

‫خطر‌می‌کند‪‌،‬بلکه‌از‌مزايای‌چيزهايی‌مثل‌تجارت‌مح^^روم‌می‌مان^^د‪‌،‬ک^^ه‌بس^^تگی‌ب^^ه‬
‫‪327‬‬

‫وجود‌حس‌اعتماد‌مي^^ان‌بيگانگ^^ان‌دارد‪‌.‬ت^^اجران‌معم^^ول‌ب^^ه‌س^^راغ‌کمينگ^^اه‌دزدان‬

‫نمی‌روند‪‌.‬به‌اين‌دليل‌است‌که‌نظريه‌پردازان‌غير‌دينی‌از‌چين‌باستان‌تا‌اروپای‌نوين‬

‫قانون‌طليی‌»با‌ديگران‌آن‌طور‌رفتار‌کن‌که‌انتظار‌داری‌با‌تو‌رفتار‌شود«‌را‌تص^^ديق‬

‫کرده‌اند‪.‬‬

‫اما‌ما‌واقعا‌نيازی‌به‌چنين‌نظريه‌های‌پيچيدة‌مفصلی‌نداريم‌تا‌بنيان‌طبيعی‌برای‬

‫شفقت‌جهانی‌را‌درک‌کنيم‪‌.‬برای‌لحظه‌ای‌تجارت‌را‌فراموش‌کنيد‪‌.‬آسيب‌رساندن‌به‬

‫ديگران‌بلفاصله‌به‌خود‌من‌هم‌آسيب‌می‌رساند‪‌.‬هر‌عمل‌خش^^ونت‌آميزی‌در‌دني^^ا‌ب^^ا‬

‫يک‌ميل‌خشونت‌در‌ذهن‌فرد‌شروع‌می‌شود‪‌،‬که‌‐‌قبل‌از‌آنک^^ه‌آرام^^ش‌و‌نش^^اط‌آن‬

‫قربانی‌را‌بر‌هم‌زند‌‐‌آرامش‌و‌نشاط‌خود‌او‌را‌می‌گيرد‪‌.‬بن^^ابر‌اي^^ن‌م^^ردم‌ب^^ه‌ن^^درت‬

‫دست‌به‌دزدی‌می‌زنند‪‌،‬مگر‌اين‌که‌حرص‌و‌آز‌زيادی‌در‌خود‌به‌وجود‌آورده‌باش^^ند‪.‬‬

‫کسی‌معمول‌قبل‌از‌آنکه‌در‌درون‌خود‌عصبانيت‌و‌نفرت‌به‌وجود‌نياورده‌باشد‪‌،‬ف^^رد‬

‫ديگری‌را‌نمی‌کشد‪‌.‬احساساتی‌مثل‌حرص‌و‌آز‌و‌عصبانيت‌و‌نفرت‌بسيار‌ناخوش‌آيند‬

‫هستند‪‌.‬کسی‌که‌از‌عصبانيت‌و‌حرص‌درونی‌دچار‌آشفتگی‌است‪‌،‬نمی‌تواند‌ش^^ادی‌و‬

‫توازن‌درونی‌را‌تجربه‌کند‪‌.‬بنابر‌اين‌مدت‌ها‌قبل‌از‌آنکه‌کسی‌دس^^ت‌ب^^ه‌قت^^ل‌بزن^^د‪،‬‬

‫خشم‌درونی‌اش‌صلح‌و‌آرامش‌را‌قبل‌در‌ذهن‌او‌کشته‌است‪.‬‬

‫ممکن‌است‌عصبانيت‌طی‌سال‌ها‌شما‌را‌از‌درون‌متلطم‌کن^^د‪‌،‬ب^دون‌آنک^ه‌ف^رد‬

‫مورد‌نفرت‌را‌به‌قتل‌برس^انيد‪‌.‬در‌اي^^ن‌ص^^ورت‌ش^ما‌ب^ه‌هي^^چ‌ک^^س‌ديگ^^ری‌آس^^يب‬
‫‪328‬‬

‫نرسانده‌ايد‪‌،‬به‌جز‌به‌خودتان‪‌.‬پس‌به‌اين‌دليل‌مهار‌کردن‌عصبانيت‌درونی‌در‌راستای‬

‫منافع‌طبيعی‌شما‌است‪‌،‬نه‌فرمان‌خدای‌معينی‪‌.‬اگ^^ر‌ش^^ما‌ک^^امل‌ف^^ارغ‌از‌عص^^بانيت‬

‫باشيد‌احساس‌بسيار‌بهتری‌خواهيد‌داشت‪‌،‬تا‌اين‌که‌يک‌دشمن‌نفرت‌انگيز‌را‌بکشيد‪.‬‬

‫يک‌باور‌قوی‌به‌خدايی‌رئوف‪‌،‬که‌فرم^^ان‌می‌ده^^د‪‌:‬گون^^ة‌ديگ^^ر‌خ^^ود‌را‌بگ^^ردان‪،‬‬

‫می‌تواند‌به‌گروهی‌از‌مردم‌کمک‌کند‌تا‌عصبانيت‌شان‌را‌مهار‌کنند‪‌.‬چني^^ن‌باوره^^ای‬

‫دينی‌کمک‌عظيمی‌در‌جهت‌برقراری‌صلح‌و‌آرامش‌در‌دنيا‌بوده‌اند‪‌.‬متأس^^فانه‪‌،‬ب^^اور‬

‫دينی‌برای‌گروهی‌ديگر‌عمل‌عاملی‌بوده‌تا‌عصبانيت‌شان‌را‌توجيه‌کنند‪‌،‬به‌خص^^وص‬

‫اگر‌کسی‌جرأت‌کند‌به‌خدای‌شان‌بی‌احترامی‌کند‌يا‌از‌خواست‌های‌او‌س^^ر‌ب^^از‌زن^^د‪.‬‬

‫پس‌ارزش‌خدای‌قانون‌گذار‌نهايتا‌در‌گرو‌رفتار‌پيروانش‌است‪‌.‬اگر‌نيکو‌عم^^ل‌کنن^^د‪،‬‬

‫پس‌ديگر‌مهم‌نيست‌که‌چه‌باوری‌داشته‌باشند‪‌.‬ب^^ه‌همي^^ن‌ش^^کل‪‌،‬ارزش‌آئين‌ه^^ای‬

‫دينی‌و‌اماکن‌مقدس‌بستگی‌به‌نوع‌احساسات‌و‌رفتاری‌دارد‌ک^^ه‌در‌انس^^ان‌ها‌ايج^^اد‬

‫می‌کنند‪‌.‬اگر‌رفتن‌به‌زيارت‌گاه‌ها‌به‌مردم‌حس‌صلح‌و‌آرامش‌می‌دهد‪‌،‬مثب^^ت‌اس^^ت‪.‬‬

‫اما‌اگر‌يک‌معبد‌خاص‌موجب‌خشونت‌و‌درگيری‌می‌شود‪‌،‬پس‌چه‌احتي^^اجی‌ب^^ه‌آن‬

‫داريم؟‌اين‌آشکارا‌معبدی‌است‌که‌کارايی‌درستی‌ندارد‪.‬‬

‫بازديد‌نکردن‌از‌زيارت‌گاهی‌و‌باور‌نداشتن‌به‌خدايی‌يک‌گزينة‌عملی‌ديگر‌است‪.‬‬

‫آن‌طور‌که‌چند‌دهة‌اخير‌نشان‌داد‪‌،‬ما‌احتياج‌به‌باور‌به‌خدايی‌نداريم‌تا‌يک‌زن^^دگی‬
‫‪329‬‬

‫اخلقی‌داشته‌باش^^يم‪‌.‬سکولريس^^م‌می‌توان^^د‌ه^^ر‌آنچ^ه‌ک^ه‌ب^ه‌آن‌ني^^از‌داري^^م‌را‌در‬

‫اختيارمان‌بگذارد‪.‬‬
‫‪330‬‬

‫‪۱۴‬‬

‫سکولريسم‬

‫به سايه‌ات اعتراف کن‬

‫سکولريسم‌‪‌secularism‬چه‌معنايی‌دارد؟‌سکولريسم‌گ^^اهی‌ب^^ه‌عن^^وان‌نف^^ی‌دي^^ن‬

‫تعريف‌شده‌است‌و‌بنابر‌اين‌مردم‌سکولر‌با‌اعتقاد‌نداشتن‌و‌عم^^ل‌نک^^ردن‌مش^^خص‬

‫می‌شوند‪‌.‬بر‌اساس‌اين‌تعريف‪‌،‬سکولرها‌به‌خدايان‌يا‌فرشتگان‌باور‌ندارند‪‌،‬به‌کليس^^ا‬

‫و‌معبد‌نمی‌روند‌و‌آداب‌و‌شعائری‌هم‌به‌ج^ا‌نمی‌آورن^^د‪‌.‬ب^ه‌اي^^ن‌ترتي^^ب‌ي^ک‌جه^ان‬

‫سکولر‌جهانی‌خالی‪‌،‬پوچ‌گرايانه‌و‌غيراخلقی‌است‌‐‌يک‌جعبة‌خالی‌اس^^ت‌ک^^ه‌لزم‬

‫است‌با‌چيزی‌پر‌شود‪.‬‬
‫‪331‬‬

‫افراد‌کمی‌هستند‌که‌حاضرند‌يک‌چنين‌هويت‌منفی‌را‌بپذيرند‪‌.‬کسانی‌ک^^ه‌خ^^ود‌را‬

‫سکولر‌می‌خوانند‪‌،‬خود‌را‌به‌گونة‌ديگری‌می‌نگرند‪‌،‬که‌با‌ک^^د‌منس^^جمی‌از‌ارزش‌ه^^ا‬

‫تعريف‌می‌شود‪‌،‬نه‌با‌مخالفت‌با‌اين‌يا‌آن‌دين‪‌.‬بسياری‌از‌ارزش‌های‌سکولر‌به‌واقع‌با‬

‫سنت‌های‌اديان‌مختلف‌مشترک‌هستند‪‌.‬در‌تضاد‌با‌فرقه‌هايی‌که‌ادعا‌دارند‌که‌خ^^رد‬

‫و‌نيکی‌در‌انحصار‌آن‌ها‌است‪‌،‬يکی‌از‌شاخصه‌های‌اصلی‌سکولرها‌اين‌است‌که‌هي^^چ‬

‫ادعايی‌در‌اين‌زمينه‌ندارند‪‌.‬آن‌ها‌فکر‌نمی‌کنند‌که‌اخلق‌و‌خ^^رد‌از‌آس^^مان‌در‌ي^^ک‬

‫زمان‌و‌مکان‌خاص‌نازل‌می‌شود‪‌،‬بلکه‌ميراث‌های‌طبيعی‌تم^^ام‌انس^^ان‌ها‌اس^ت‪‌.‬پ^^س‬

‫می‌توان‌انتظار‌داشت‌که‌حداقل‌برخ^^ی‌ارزش‌ه^^ا‌در‌سراس^^ر‌دني^^ا‌و‌در‌تم^^ام‌جوام^^ع‬

‫انسانی‪‌،‬ميان‌مسلمانان‪‌،‬مسيحيان‪‌،‬هندوها‌و‌سکولرها‌مشترک‌باشند‪.‬‬

‫رهبران‌دينی‌پيروان‌خود‌را‌اغلب‌در‌برابر‌يک‌انتخاب‌»يا‌هس^^تی‪‌،‬و‌ي^^ا‌نيس^^تی«‬

‫قرار‌می‌دهند‪‌:‬يا‌مسلمان‌هستی‌و‌يا‌نيستی‪‌.‬و‌اگر‌مسلمان‌هس^^تی‌باي^^د‌تم^^ام‌عقاي^د‬

‫ديگر‌را‌رد‌کنی‪‌.‬اما‌سکولرها‪‌،‬بر‌خلف‌آن‌ها‪‌،‬با‌ترکيبی‌از‌هويت‌های‌متعدد‌احساس‬

‫راحتی‌می‌کنند‪‌.‬تا‌جايی‌که‌به‌سکولريسم‌مربوط‌می‌ش^^ود‪‌،‬ش^^ما‌می‌تواني^^د‌خ^^ود‌را‬

‫مسلمان‌بناميد‪‌،‬ال‌را‌عبادت‌کنيد‪‌،‬خوراک‌حلل‌بخوريد‌و‌برای‌حج‌به‌مکه‌برويد‪‌،‬و‬

‫همچنين‌يک‌عضو‌خوب‌جامعة‌سکولر‌باشيد‪‌،‬به‌شرط‌اين‌ک^^ه‌ب^^ه‌ک^^دهای‌اخلق^^ی‬

‫جامعة‌سکولر‌وفادار‌باش^^يد‪‌.‬اي^^ن‌ک^^د‌اخلق^^ی‌‐‌ک^^ه‌در‌حقيق^^ت‌توس^^ط‌ميليون‌ه^^ا‬

‫مسلمان‪‌،‬مسيحی‌و‌هندو‌و‌همچنين‌س^^کولر‌پ^^ذيرفته‌ش^^ده‌‐‌ارزش‌ه^^ای‌حقيق^^ت‪،‬‬
‫‪332‬‬

‫شفقت‪‌،‬آزادی‪‌،‬ش^^جاعت‌و‌مس^^ئوليت‌را‌گرام^^ی‌می‌دارد‌و‌بني^^ان‌مؤسس^^ات‌علم^^ی‌و‬

‫دمکراتيک‌نوين‌به‌شمار‌می‌رود‪.‬‬

‫کدهای‌سکولر‪‌،‬در‌تش^^ابه‌ب^^ا‌تم^^ام‌ک^^دهای‌اخلق^^ی‪‌،‬آرمان‌ه^^ايی‌ترغيب‌کنن^^ده‬

‫هستند‪‌،‬نه‌واقعيات‌اجتماعی‪‌.‬ب^ه‌هم^ان‌گونه‌ک^ه‌جوام^^ع‌و‌نهاده^^ای‌مس^يحی‌اغل^ب‬

‫متفاوت‌از‌آرمان‌های‌مسيحی‌هستند‪‌،‬جوامع‌و‌نهاد‌ه^^ای‌س^^کولر‌ه^^م‌اغل^^ب‌فاص^^لة‬

‫زيادی‌با‌آرمان‌های‌سکولر‌دارند‪‌.‬فرانسة‌قرون‌وسطی‌ادعا‌می‌کرد‌که‌ي^^ک‌پادش^^اهی‬

‫مسيحی‌است‪‌،‬اما‌حتی‌در‌تمام‌انواع‌فعاليت‌هايی‌ک^ه‌چن^^دان‌ه^^م‌مس^^يحی‌نبودن^^د‪،‬‬

‫سهل‌انگاری‌می‌کرد‌)فقط‌کافی‌است‌از‌رعيت‌های‌منکوب‌شده‌سؤال‌کني^^د(‪‌.‬فرانس^^ة‬

‫نوين‌مدعی‌است‌که‌يک‌دولت‌سکولر‌است‪‌،‬اما‌از‌دوران‌ربسپی‌ير‌تا‌کنون‌گام‌ه^^ای‬

‫نااستواری‌در‌راستای‌خود‌مفهوم‌آزادی‌برداش^^ته‌اس^^ت‌)ک^^افی‌اس^^ت‌از‌زن^^ان‌س^^ؤال‬

‫کنيد(‪‌.‬اين‌بدين‌معنا‌نيست‌که‌سکولرها‌‐‌در‌فرانس^^ه‌ي^^ا‌ج^^ای‌ديگ^^ر‌‐‌فاق^^د‌ي^^ک‬

‫راهنما‌يا‌يک‌تعهد‌اخلقی‌هستند‪‌،‬بلکه‌فقط‌بدين‌معنی‌است‌که‌متحقق‌کردن‌يک‬

‫آرمان‌کار‌آسانی‌نيست‪.‬‬

‫آرمان‌سکولر‬

‫پس‌آرمان‌سکولر‌چيست؟‌مهم‌ترين‌تعهد‌سکولر‌معطوف‌به‌حقيقت‌است‪‌،‬ک^^ه‌ب^^ر‬

‫پاية‌مشاهده‌و‌مدرک‌استوار‌است‪‌،‬نه‌اعتقاد‌محض‪‌.‬سکولرها‌سعی‌می‌کنند‌حقيق^^ت‬

‫را‌با‌باور‌اشتباه‌نگيرند‪‌.‬اعتقاد‌راسخ‌شما‌به‌داستانی‌می‌تواند‌اطلع^^ات‌ج^^الب‌زي^^ادی‬
‫‪333‬‬

‫در‌بارة‌وضعيت‌روانی‌شما‪‌،‬کودکی‌ش^^ما‌و‌س^^اختار‌مغ^^زی‌ش^^ما‌به‌دس^^ت‌ده^^د‪‌،‬ام^^ا‬

‫نمی‌تواند‌ثابت‌کند‌که‌آن‌داستان‌حقيقی‌است‌)باورهای‌محک^^م‌اغل^ب‌دقيق^^ا‌زم^انی‬

‫شکل‌می‌گيرند‌که‌آن‌داستان‌حقيقی‌نيست(‪.‬‬

‫به‌علوه‪‌،‬سکولرها‌هيچ‌گروه‪‌،‬شخص‌يا‌کتابی‌را‌به‌عنوان‌تنها‌پاس‌دارندة‌حقيقت‬

‫تقديس‌نمی‌کنند‪‌،‬اما‌هر‌کجا‌نشانی‌از‌حقيقت‌بيابند‌به‌آن‌ارج‌می‌گذارند‌‐‌خ^^واه‌در‬

‫استخوان‌های‌فسيل‌شدة‌باستانی‌باش^^د‪‌،‬در‌تص^^اوير‌دوردس^^ت‌کهکش^^انی‪‌،‬در‌ج^^داول‬

‫آماری‌داده‌ها‌و‌يا‌در‌نوشتارهای‌سنت‌های‌بشری‌مختلف‌باش^^د‪‌.‬اي^^ن‌تعه^^د‌در‌قب^^ال‬

‫حقيقت‌زمينه‌ای‌برای‌علم‌جديد‌است‪‌،‬که‌بشر‌را‌قادر‌ساخته‌تا‌اتم‌را‌بشکافد‪‌،‬ژن^^وم‬

‫را‌رمزگشايی‌کند‪‌،‬تحول‌حيات‌را‌بشناسد‌و‌از‌خود‌تاريخ‌بشر‌سر‌درآورد‪.‬‬

‫ي^^ک‌تعه^^د‌مه^^م‌ديگ^^ر‌س^^کولرها‌شفقت‌اس^^ت‪‌.‬اخلق‌س^^کولر‌ب^^ر‌اط^^اعت‌از‬

‫فرمان‌های‌اين‌يا‌آن‌خدا‌استوار‌نيست‪‌،‬بلکه‌بر‌پاية‌تقدير‌عميق‌از‌رن^^ج‌اس^^ت‪‌.‬ب^^رای‬

‫مثال‪‌،‬سکولرها‌به‌اين‌دليل‌از‌کشتن‌امتناع‌نمی‌کنند‌که‌کتابی‌باس^^تانی‌آن‌را‌نه^^ی‬

‫می‌کند‪‌،‬بلکه‌از‌اين‌رو‌که‌کشتن‌باعث‌رنج‌موجودات‌دارای‌احس^^اس‌می‌ش^^ود‪‌.‬آنچ^^ه‬

‫که‌به‌ويژه‌عميقا‌نگران‌کننده‌و‌خطرناک‌است‌اي^^ن‌اس^^ت‌ک^^ه‌انس^^ان‌هايی‌از‌کش^^تن‬

‫پرهيز‌می‌کنند‪‌،‬فقط‌به‌اين‌دليل‌که‌»خدا‌چنين‌حکم‌می‌کند«‪‌.‬انگيزة‌چنين‌افرادی‬

‫اطاعت‌است‪‌،‬نه‌شفقت‪‌،‬پس‌اگر‌روزی‌به‌اين‌نتيجه‌برسند‌که‌خدای‌ش^^ان‌ب^^ه‌آن‌ه^^ا‬

‫حکم‌می‌کند‌که‌کفار‪‌،‬ساحره‌ها‪‌،‬زناکاران‌يا‌بيگانگان‌را‌بکشند‪‌،‬چه‌خواهند‌کرد؟‬
‫‪334‬‬

‫بديهی‌است‌که‌اخلق‌س^^کولر‌در‌فق^^دان‌فرمان‌ه^^ای‌مطل^^ق‌اله^^ی‌اغل^^ب‌دچ^^ار‬

‫سردرگمی‌می‌شود‪‌.‬چه‌اتفاقی‌خواهد‌افتاد‌اگر‌چنين‌عملی‌به‌فردی‌آس^^يب‌برس^^اند‪،‬‬

‫اما‌به‌ديگری‌کمک‌کند؟‌آيا‌اخلقی‌است‌که‌بر‌ثروتمندان‌ماليات‌سنگين‌وضع‌کنند‬

‫تا‌به‌فقرا‌کمک‌کنند؟‌يا‌جنگی‌خونين‌برپا‌کنند‌ت^^ا‌ديکت^^اتور‌بی‌رحم^^ی‌را‌س^^رنگون‬

‫کنند؟‌يا‌تعداد‌بی‌شماری‌از‌پناهندگان‌را‌به‌کشور‌خود‌راه‌دهند؟‌وقتی‌سکولرها‌ب^^ا‬

‫چنين‌معماهايی‌روبه‌رو‌می‌شوند‪‌،‬از‌خود‌نمی‌پرسند‌»خدا‌چه‌فرمانی‌می‌دهد«‪‌،‬بلک^^ه‬

‫به‌دقت‌احساسات‌طرفين‌درگير‌را‌می‌سنجند‪‌،‬طيف‌وسيعی‌از‌امکانات‌و‌ملحظات‌را‬

‫بررسی‌می‌کنند‌و‌به‌دنبال‌يک‌راه‌ميانه‌با‌کمترين‌زيان‌ممکن‌می‌گردند‪.‬‬

‫برای‌مثال‌موضع‌گيری‌در‌مورد‌رفتار‌جنسی‌را‌در‌نظر‌بگيري^د‪‌.‬آي^ا‌س^کولرها‌در‬

‫برخورد‌با‌تجاوز‌جنسی‪‌،‬همجنسگرايی‪‌،‬خش^^ونت‌جنس^^ی‌و‌زن^^ا‌چگ^^ونه‌موض ^ع‌گيری‬

‫می‌کنند؟‌تجاوز‌جنسی‌از‌زاوية‌احساسی‌آشکارا‌غيراخلقی‌است‪‌،‬نه‌به‌اين‌دليل‌ک^^ه‬

‫نوعی‌فرمان‌الهی‌آن‌را‌منع‌می‌کند‪‌،‬بلکه‌از‌اين‌رو‌که‌به‌ديگران‌صدمه‌می‌زند‪‌.‬اما‪‌،‬بر‬

‫خلف‌اين‪‌،‬يک‌رابطة‌عاشقانه‌ميان‌دو‌مرد‌به‌کسی‌صدمه‌نمی‌زند‪‌،‬پس‌دليلی‌ب^^رای‬

‫منع‌کردن‌آن‌وجود‌ندارد‪.‬‬

‫اما‌در‌مورد‌وحشيگری‌چگونه‌است؟‌من‌در‌بحث‌های‌بی‌شمار‌خصوصی‌و‌عمومی‬

‫در‌مورد‌ازدواج‌بين‌دو‌مرد‌شرکت‌داشته‌ام‪‌،‬و‌بسيار‌زياد‌اتفاق‌افتاده‌که‌فردی‌عاق^^ل‬

‫پرسيده‌»اگر‌ازدواج‌بين‌دو‌مرد‌قابل‌قبول‌است‪‌،‬پس‌چرا‌اجازه‌ندهيم‌که‌يک‌مرد‌با‬
‫‪335‬‬

‫يک‌بز‌ازدواج‌کند؟«‌پاسخ‌از‌نقطه‌نظر‌يک‌فرد‌سکولر‌واضع‌است‪‌.‬رواب^^ط‌س^^الم‌ب^^ه‬

‫يک‌بععد‌عميق‌عاطفی‪‌،‬فکری‌و‌حتی‌روحی‌نياز‌دارد‪‌.‬ازدواجی‌که‌فاقد‌چنين‌عمق^^ی‬

‫باشد‌آزارنده‌است‌و‌موجب‌می‌شود‌تا‌فرد‌احساس‌تنهايی‌و‌بن‌بست‌درون^^ی‌کن^^د‪‌.‬دو‬

‫مرد‌قطعا‌می‌توانند‌نيازهای‌عاطفی‪‌،‬فکری‌و‌روحی‌يکديگر‌را‌ب^^رآورده‌کنن^^د‪‌،‬ام^^ا‌در‬

‫رابطه‌با‌بز‌چنين‌چيزی‌اتفاق‌نمی‌افتد‪‌.‬پس‌اگر‌شما‌به‌ازدواج‌ب^^ه‌عن^^وان‌نه^^ادی‌ب^^ه‬

‫منظور‌ارتقای‌کاميابی‌انسانی‌می‌نگريد‌‐‌آنطور‌که‌سکولرها‌به‌آن‌می‌نگرن^^د‌‐‌آنگ^^اه‬

‫ديگر‌چنين‌سؤال‌عجيبی‌حتی‌به‌ذهن‌تان‌هم‌خطور‌نخواهد‌کرد‪‌.‬فقط‌افرادی‌که‌به‬

‫ازدواج‌همچون‌يک‌تشريفات‌معجزه‌آسا‌می‌نگرند‌ممکن‌است‌چنين‌کنند‪.‬‬

‫پس‌رابطة‌ميان‌يک‌پدر‌با‌دخترش‌چگونه‌می‌تواند‌باشد؟‌هر‌دو‌انس^^ان‌هس^^تند‪،‬‬

‫پس‌چه‌اشکالی‌می‌تواند‌داشته‌باشد؟‌خ^^ب‪‌،‬تحقيق^^ات‌بی‌ش^^مار‌روانش^^ناختی‌نش^^ان‬

‫داده‌اند‌که‌چنين‌روابطی‌موجب‌آسيب‌های‌بسيار‌جدی‌و‌معمول‌غير‌قابل‌درمانی‌بر‬

‫فرزند‌شده‌است‪‌.‬به‌علوه‪‌،‬چنين‌روابطی‌گرايش‌های‌مخربی‌را‌در‌پدر‌بازتاب‌می‌دهند‬

‫و‌تشديد‌می‌کنند‪‌.‬تکامل‪‌،‬روان‌انسان‌خردمند‌را‌به‌گونه‌ای‌شکل‌داده‌که‌پيون^^دهای‬

‫رمانتيک‌نمی‌توانند‌ميان‌والد‌و‌فرزند‌به‌وجود‌آيند‪‌.‬از‌اين‌رو‌برای‌مخالف‌با‌زنا‌ني^^ازی‬

‫به‌خدا‌يا‌کتاب‌مقدس‌نيست‪‌.‬فقط‌کافی‌است‌ت^^ا‌ب^^ه‌تحقيق^^ات‌روانشناس^^ی‌در‌اي^^ن‬
‫)‪(۱‬‬
‫زمينه‌مراجعه‌کنيد‪.‬‬
‫‪336‬‬

‫به‌اين‌دليل‌است‌که‌سکولرها‌حقيقت‌علمی‌را‌گرامی‌می‌دارند‪‌،‬نه‌از‌اين‌رو‌ک^^ه‬

‫کنجکاوی‌خود‌را‌ارضاء‌کنند‪‌،‬بلکه‌به‌اين‌دليل‌ک^ه‌بدانن^د‌ک^ه‌چط^ور‌می‌توانن^د‌ب^ه‬

‫بهترين‌شکلی‌رنج‌را‌در‌دنيا‌کاهش‌دهن^د‪‌.‬ب^دون‌راهنم^ايی‌تحقيق^^ات‌علم^ی‌ح^س‬

‫شفقت‌ما‌اغلب‌کور‌است‪.‬‬

‫همزادهای‌تعهد‌نسبت‌به‌حقيقت‌و‌شفقت‌منجر‌به‌تعه^^د‌ب^^ه‌برابری‌می‌ش^^ود‪.‬‬

‫اگرچه‌نظرات‌نسبت‌به‌برابری‪‌،‬بسته‌به‌اين‌که‌در‌حيطة‌اقتصادی‌هستند‌يا‌سياس^^ی‪،‬‬

‫متفاوت‌است‪‌،‬سکولرها‌اساسا‌نسبت‌به‌تمام‌اشکال‌سلسله‌مراتبی‌های‌از‌پيش‌تعيين‬

‫شده‌با‌ترديد‌می‌نگرند‪‌.‬رنج‌رنج‌است‪‌،‬ص^^رف‌نظ^^ر‌از‌اينک^^ه‌چ^^ه‌کس^^ی‌آن‌را‌تحم^^ل‬

‫می‌کند‪‌،‬و‌دانش‌دانش‌است‪‌،‬صرف‌نظر‌از‌اينکه‌چه‌کسی‌آن‌را‌کشف‌می‌کند‪‌.‬اولويت‬

‫قائل‌شدن‌برای‌تجربيات‌يا‌دانش‌يک‌ملت‪‌،‬طبقه‌يا‌جنسيت‌خاص‌احتمال‌ما‌را‌ه^^م‬

‫بی‌تفاوت‌و‌هم‌نادان‌می‌کند‪‌.‬سکولرها‌قطع^^ا‌ب^^ه‌يگ^^انگی‌مل^^ت‌خ^^اص‌خ^^ود‌افتخ^^ار‬

‫می‌کنند‪‌،‬اما‌»يگانگی«‌را‌با‌»برتری«‌مخدوش‌نمی‌کنند‪‌.‬سکولرها‌با‌وج^^ود‌اي^^ن‌ک^^ه‬

‫نسبت‌به‌وظايف‌خاص‌خود‌در‌قبال‌ملت‌يا‌کشور‌خود‌واقفند‪‌،‬اما‌فکر‌نمی‌کنند‌ک^^ه‬

‫اين‌وظايف‌منحصر‌به‌فرد‌هستند‌و‌همزمان‌به‌وظايف‌شان‌در‌قب^^ال‌تم^^امی‌بش^^ريت‬

‫هم‌واقفند‪.‬‬

‫ما‌نمی‌توانيم‌بدون آزادی‌در‌انديشه‪‌،‬تحقيق‌و‌تجرب^ه‌ب^ه‌جس^ت‌وجوی‌حقيق^ت‬

‫بپردازيم‌و‌به‌راه‌های‌رهايی‌از‌رنج‌فکر‌کني^^م‪‌.‬س^^کولرها‌ب^^ر‌آزادی‌ارج‌می‌نهن^^د‌و‌از‬
‫‪337‬‬

‫تکيه‌به‌هر‌اقتدار‌مطلقی‌در‌متون‪‌،‬نهاد‌و‌ي^ا‌ه^^ر‌پيش^^وايی‌ب^ه‌عن^وان‌مرج^ع‌نه^ايی‬

‫قضاوت‌دوری‌می‌جويند‌تا‌برای‌شان‌تعيين‌کند‌که‌چه‌چي^^زی‌حقيق^^ت‌اس^^ت‌و‌چ^^ه‬

‫چيزی‌درست‌است‪‌.‬انسان‌ها‌باي^^د‌هميش^^ه‌آزادی‌را‌از‌طري^^ق‌تردي^^د‌ک^^ردن‪‌،‬آزم^^ون‬

‫مجدد‪‌،‬جست‌وجوی‌گزينه‌های‌ديگر‌و‌تجرب^^ه‌ک^^ردن‌راه‌ه^^ا‌و‌روش‌ه^^ای‌ديگ^^ر‌پ^^اس‬

‫بدارند‪‌.‬سکولرها‌گاليله‌را‌ستايش‌می‌کنند‪‌،‬زيرا‌جرأت‌به‌خرج‌داد‌و‌خرافة‌يک‌زمي^^ن‬

‫بی‌حرکت‌در‌مرکز‌کائنات‌را‌زير‌سؤال‌برد؛‌آن‌ها‌هجوم‌توده‌ه^^ای‌م^^ردم‌معم^^ولی‌در‬

‫سال‌‪‌۱۷۸۹‬به‌زندان‌باستيل‌را‌ارج‌می‌نهند‪‌،‬که‌باعث‌س^^رنگونی‌رژي^^م‌مس^^تبد‌ل^^ويی‬

‫شانزدهم‌شد‌و‌روزا‌پارک‌را‌تحس^ين‌می‌کنن^^د‪‌،‬زي^را‌ش^^جاعانه‌ب^ر‌ص^^ندلی‌اتوبوس^ی‬

‫نشست‌که‌تنها‌برای‌مسافرين‌سفيدپوست‌در‌نظر‌گرفته‌شده‌بود‪.‬‬

‫مبارزه‌بر‌عليه‌تعصبات‌و‌رژيم‌های‌س^^رکوب‌گر‌شجاعت‌می‌طلب^^د‪‌،‬ام^^ا‌پ^^ذيرش‬

‫نادانی‌خود‌و‌به‌جان‌خريدن‌مخاطرة‌رويارويی‌با‌ناشناخته‌ها‌نيازمند‌شجاعت‌باز‌ه^^م‬

‫بيشتری‌است‪‌.‬آموزة‌سکولر‌به‌ما‌می‌آموزدکه‌اگر‌نمی‌دانيم‪‌،‬نبايد‌از‌اعتراف‌به‌نادانی‬

‫خود‌بهراسيم‌و‌به‌جست‌وجوی‌شواهد‌جديد‌بپردازيم‪‌.‬ح^^تی‌اگ^^ر‌فک^^ر‌می‌کني^^م‌ک^^ه‬

‫می‌دانيم‪‌،‬نبايد‌از‌ترديد‌به‌دانسته‌های‌خود‌وحشت‌کنيم‌و‌آم^^اده‌باش^^يم‌ت^^ا‌ب^^از‌ه^^م‬

‫آن‌ها‌را‌به‌محک‌آزمايش‌بگذاريم‪‌.‬افراد‌بسياری‌هستند‌که‌از‌ناشناخته‌ها‌می‌هراس^^ند‬

‫و‌برای‌هر‌سؤالی‌پاسخ‌در‌آستين‌دارند‪‌.‬ترس‌از‌ناشناخته‌ها‌می‌تواند‌ما‌را‌بيش‌از‌ه^ر‬

‫حاکم‌مستبدی‌فلج‌کند‪‌.‬انسان‌ها‌در‌طول‌تاريخ‌در‌هراس‌بوده‌اند‌که‌اگر‌تمام‌اعتق^اد‬

‫خود‌را‌پاسخ‌های‌قطعی‌و‌آماده‌حفظ‌نکنند‪‌،‬جامع^^ة‌بش^^ری‌ف^^رو‌خواه^^د‌ريخ^^ت‪‌.‬در‬
‫‪338‬‬

‫حقيقت‪‌،‬تاريخ‌نوين‌نشان‌داده‌است‌که‌جامعه‌ای‌که‌شهروندانش‌شهامت‌آن‌را‌دارند‬

‫که‌به‌نادانی‌خود‌اعتراف‌کنند‌و‌با‌سؤالت‌دشوار‌روبه‌رو‌شوند‪‌،‬در‌مقايسه‌با‌ج^وامعی‬

‫که‌اعضايش‌مقيدند‌تا‌بی‌چون‌وچرا‌فقط‌يک‌پاس^خ‌را‌بپذيرن^د‪‌،‬معم^ول‌کامي^اب‌تر‌و‬

‫صلح‌جوترند‪‌.‬انسان‌هايی‌که‌نگران‌از‌دست‌دادن‌حقيقت‌شان‌هس^^تند‪‌،‬در‌مقايس^^ه‌ب^^ا‬

‫آن‌هايی‌که‌معمول‌از‌زوايای‌مختلفی‌به‌جه^^ان‌می‌نگرن^^د‪‌،‬بيش^^تر‌تماي^^ل‌ب^^ه‌اعم^^ال‬

‫خشونت‌دارند‪‌.‬پرسش‌هايی‌که‌شما‌پاسخی‌برای‌شان‌نداري^^د‌معم^^ول‌بس^^يار‌به^^تر‌از‬

‫پاسخ‌هايی‌هستند‌که‌نمی‌توانيد‌زير‌سؤال‌ببريد‪.‬‬

‫نهايتا‪‌،‌،‬سکولرها‌احساس مسئوليت‌را‌گرامی‌می‌دارند‪‌.‬آن‌ه^^ا‌ب^^ه‌هي^^چ‌ق^^درت‬

‫برتری‌اعتقاد‌ندارند‪‌،‬که‌دنيا‌را‌می‌گرداند‪‌،‬گناهکاران‌را‌مجازات‌می‌کند‪‌،‬درستکاران‌را‬

‫پاداش‌می‌دهد‌و‌از‌آن‌ها‌در‌مقابل‌قحطی‪‌،‬طاعون‌و‌جنگ‌حفاظت‌می‌کند‪‌.‬اين‌خ^^ود‬

‫ما‪‌،‬انسان‌های‌از‌گوشت‌و‌خون‌هستيم‌که‌باي^^د‌در‌قب^^ال‌ه^^ر‌ک^^اری‌ک^^ه‌می‌کني^^م‌و‬

‫نمی‌کنيم‪‌،‬احساس‌مسئوليت‌کنيم‪‌.‬اگر‌دنيا‌را‌نکبت‌فرا‌گيرد‪‌،‬وظيفة‌ما‌است‌ک^^ه‌ب^^ه‬

‫دنبال‌راه‌حل‌ها‌باشيم‪‌.‬سکولرها‌ب^^رای‌دس^^تاوردهای‌عظي^^م‌جوام^^ع‌ن^^وين‌ب^^ه‌خ^^ود‬

‫می‌بالند‪‌،‬مثل‌درمان‌بيماری‌های‌همه‌‌گير‪‌،‬از‌ميان‌برداشتن‌گرسنگی‌و‌برقراری‌ص^^لح‬

‫در‌بخش‌های‌عظيمی‌از‌جهان‪‌.‬نياز‌نيست‌تا‌ما‌اين‌موفقيت‌ها‌را‌به‌اعتبار‌اي^^ن‌ي^^ا‌آن‬

‫حافظ‌آسمانی‌بگذاريم‪‌،‬زيرا‌اين‌ها‌حاصل‌افزايش‌دانايی‌و‌شفقت‌انسانی‌هس^^تند‪‌.‬ام^^ا‬

‫درست‌به‌همين‌دليل‪‌،‬ما‌بايد‌در‌قبال‌جرائم‪‌،‬نسل‌کشی‌ها‪‌،‬تخري^^ب‌زيس ^ت‌محيطی‌و‬
‫‪339‬‬

‫خطاهای‌مدرنيته‌کامل‌احساس‌مسئوليت‌کنيم‪‌.‬به‌جای‌نيايش‌برای‌معجزات‌باي^^د‌از‬

‫خود‌بپرسيم‌که‌چه‌کمکی‌از‌دست‌خودمان‌برمی‌آيد‪.‬‬

‫اين‌ها‌ارزش‌های‌کليدی‌جهان‌سکولر‌هس^^تند‪‌.‬هم^^ان‌طور‌ک^ه‌قبل‌اش^^اره‌رف^^ت‪،‬‬

‫هيچ‌کدام‌از‌اين‌ارزش‌ها‌منحصرا‌سکولر‌نيستند‪‌.‬يهوديان‌نيز‌حقيقت‌را‌ارج‌می‌نهند‪،‬‬

‫مسيحيان‌شفقت‌را‌پاس‌می‌دارن^د‌و‌مس^لمانان‌براب^^ری‌را‌گرام^^ی‌می‌دارن^^د‪‌.‬هن^^دوها‬

‫احساس‌مسئوليت‌را‌می‌ستايند‌و‌الی‌آخر‪‌.‬جوامع‌و‌نهادهای‌سکولر‌خرسند‌هس^^تند‬

‫که‌اين‌پيوندها‌را‌به‌رسميت‌می‌شناسند‌و‌يهوديان‪‌،‬مسيحيان‪‌،‬مسلمانان‌و‌هندوهای‬

‫مذهبی‌را‌در‌آغوش‌می‌فشارند‪‌،‬به‌اين‌ش^^رط‌ک^^ه‌وق^^تی‌ک^^دهای‌س^^کولر‌ب^^ا‌تع^^اليم‬

‫مذهبی‌تصادم‌می‌کنند‪‌،‬تعاليم‌مذهبی‌بايد‌از‌هنجارهای‌سکولر‌تيبعيت‌کنند‪‌.‬ب^^رای‬

‫مثال‪‌،‬برای‌پذيرفته‌شدن‌در‌جامعة‌سکولر‌از‌ارتدکس‌‌های‌يهودی‌انتظ^^ار‌می‌رود‌ت^^ا‬

‫غيريهودی‌ها‌را‌با‌خود‌برابر‌بدانند؛‌از‌مسيحيان‌انتظار‌می‌رود‌تا‌از‌س^^وزاندن‌ملح^^دان‬

‫صرف‌نظر‌کنند؛‌از‌مس^^لمانان‌انتظ^^ار‌می‌رود‌ت^^ا‌ب^^ه‌آزادی‌بي^^ان‌اح^^ترام‌بگذارن^^د‌و‌از‬

‫هندوها‌انتظار‌می‌رود‌تا‌تبعيضات‌اجتماعی‌بر‌اساس‌کاست‌ها‌را‌رها‌کنند‪.‬‬

‫اما‪‌،‬بر‌خلف‌اين‌ها‪‌،‬انتظار‌نمی‌رود‌که‌مذهبيون‌خدا‌را‌انکار‌کنن^^د‌ي^^ا‌از‌ش^^عائر‌و‬

‫آداب‌سنتی‌خود‌دست‌بردارند‪‌.‬جهان‌سکولر‌در‌م^^ورد‌انس^^ان‌ها‌ب^^ر‌پاي^^ة‌رفتارش^^ان‬

‫قضاوت‌می‌کند‪‌،‬نه‌لباس‌و‌تشريفات‌‌مورد‌علقة‌آن‌ه^^ا‪‌.‬ي^^ک‌ف^^رد‌می‌توان^^د‌در‌لب^^اس‬

‫پوشيدن‌از‌عجيب‌ترين‌کدهای‌فرقه‌ای‌پيروی‌کند‌و‌نامأنوس‌ترين‌تشريفات‌دين^^ی‌را‬
‫‪340‬‬

‫به‌جا‌آورد‪‌،‬اما‌با‌اين‌وجود‌بر‌اساس‌تعهد‌عميق‌نسبت‌به‌ارزش‌های‌محوری‌س^^کولر‬

‫رفتار‌کند‪‌.‬می‌توان‌انبوهی‌از‌دانشمندان‌يه^^ودی‪‌،‬م^^دافعان‌زيس ^ت‌محيطی‌مس^^يحی‪،‬‬

‫مسلمانان‌فمينيست‌و‌فعالين‌حقوق‌بشر‌هندو‌را‌يافت‪‌.‬اگر‌آن‌ها‌نس^^بت‌ب^^ه‌حقيق^^ت‬

‫علمی‪‌،‬شفقت‪‌،‬برابری‌و‌آزادی‌وفادار‌باشند‪‌،‬اعضای‌تمام‌عيار‌جامعة‌سکولر‌هستند‌و‬

‫مطلقا‌هيچ‌دليلی‌وجود‌ندارد‌تا‌از‌آن‌ها‌خواسته‌شود‌کله‌خاخامی‪‌،‬صليب‪‌،‬حجاب‌يا‬

‫گردن‌بند‌هندوی‌خود‌را‌کنار‌بگذارند‪.‬‬

‫به‌همين‌دليل‌آموزش‌سکولر‌به‌اين‌معنی‌نيست‌که‌با‌تلقينات‌منف^^ی‌ب^^ه‌کودک^^ان‬

‫بياموزند‌تا‌به‌خدا‌اعتقاد‌نداشته‌باش^^ند‌و‌در‌هي^^چ‌تش^^ريفات‌دين^^ی‌ش^^رکت‌نکنن^^د‪.‬‬

‫در‌واقع‌آموزش‌سکولر‌ب^^ه‌کودک^^ان‌می‌آم^^وزد‌ت^^ا‌تف^^اوت‌مي^^ان‌حقيق^^ت‌و‌اعتق^^اد‌را‬

‫تشخيص‌دهند‪‌،‬شفقت‌خود‌را‌با‌تمامی‌موجوداتی‌که‌درد‌می‌کشند‌تقسيم‌کنند‪‌،‬ب^^ه‬

‫خرد‌و‌تجربة‌تمامی‌ساکنان‌زمين‌احترام‌بگذارند‪‌،‬آزادانه‌و‌بدون‌ترس‌از‌ناش^^ناخته‌ها‬

‫انديشه‌کنند‌و‌در‌قبال‌رفتار‌خود‌و‌در‌برابر‌تمام‌دنيا‌احساس‌مسئوليت‌کنند‪.‬‬

‫آيا‌استالين‌سکولر‌بود؟‬

‫از‌اين‌رو‌انتقاد‌از‌سکولريس^^م‪‌،‬ب^^رای‌فق^^دان‌تعه^^دات‌اخلق^^ی‌ي^^ا‌فق^^دان‌مس^^ئوليت‬

‫اجتماعی‌بی‌اساس‌است‪‌.‬در‌حقيقت‌مشکل‌اص^^لی‌سکولريس^^م‌ب^^رخلف‌اي^^ن‌اس^^ت‪،‬‬

‫بدين‌معنی‌که‌شايد‌انتظارات‌اخلقی‌اش‌بسيار‌ب^ال‌اس^^ت‪‌.‬اک^^ثر‌م^ردم‌نمی‌توانن^^د‌از‬

‫عهدة‌چنين‌انتظارات‌باليی‌برآيند‌و‌جوامع‌گسترده‌هم‌نمی‌توانند‌بر‌اساس‌توقع^^ات‬
‫‪341‬‬

‫بی‌انتهای‌حقيقت‌و‌شفقت‌عمل‌کنند‪‌.‬جوامع‪‌،‬خصوص^^ا‌در‌مواق^^ع‌اض^^طراری‌‐‌مث^^ل‬

‫شرايط‌جنگی‌و‌بحران‌اقتصادی‌‐‌بايد‌سريع‌و‌قاطعانه‌عمل‌کنند‪‌،‬حتی‌اگ^^ر‌مطمئن‬

‫نيستند‌که‌حقيقت‌چيست‌و‌باشفقت‌ترين‌عمل‌کدام‌است‪‌.‬آن‌ها‌به‌دستورالعمل‌های‬

‫روشن‪‌،‬ش^عارهای‌ج^ذاب‌و‌فرياده^ای‌مب^ارزاتی‌اله^ام‌بخش‌ني^از‌دارن^د‪‌.‬از‌آنج^ا‌ک^ه‬

‫فرستادن‌سربازان‌به‌جبهه‌های‌نبرد‌يا‌تحميل‌اصلحات‌اقتصادی‌پايه‌ای‌به‌بهانه‌های‬

‫واهی‌دشوار‌است‪‌،‬جنبش‌های‌سکولر‌را‌به‌کرات‌به‌آئين‌های‌جزمی‌می‌غلتاند‪.‬‬

‫برای‌مث^ال‪‌،‬ک^ارل‌م^^ارکس‌ب^ا‌اي^ن‌ادع^^ا‌آغ^^از‌ک^^رد‌ک^ه‌تم^^ام‌ادي^ان‌حيله‌ه^^ای‬

‫سرکوب‌گرانه‌ای‌هستند‌و‌پيروانش‌را‌ترغيب‌کرد‌ت^^ا‌ب^^رای‌خ^^ود‌ب^^ه‌بررس^^ی‌م^^اهيت‬

‫حقيقی‌نظم‌جهانی‌بپردازند‪‌.‬فشار‌انقلب‌و‌جنگ‌طی‌دهه‌های‌بع^^دی‌مارکسيس^^م‌را‬

‫خشک‌و‌جامد‌کرد‌و‌خط‌رسمی‌حزب‌کمونيست‌اتح^^اد‌ش^^وروی‌در‌دوران‌اس^^تالين‬

‫اعلم‌کرد‌که‌درک‌نظم‌جهانی‌برای‌مردم‌عادی‌دشوار‌اس^^ت‪‌،‬از‌اي^^ن‌رو‌به^^ترين‌راه‬

‫اين‌است‌که‌توده‌ها‌به‌خرد‌حزب‌اعتماد‌کنند‌و‌از‌تص^^ميمات‌حزب^^ي‌پي^^روی‌کنن^^د‪،‬‬

‫حتی‌زمانی‌که‌زندانی‌و‌نابودی‌ده‌ها‌ميليون‌انسان‌بی‌گناه‌را‌تدارک‌ببيند‪‌.‬اين‌ممکن‬

‫است‌زشت‌به‌نظر‌برسد‪‌،‬اما‌آن‌طور‌ک^^ه‌نظريه‌پ^^ردازان‌ح^^زب‌هيچ‌گ^^اه‌از‌توض^^يح‌آن‬

‫خسته‌نشده‌اند‪‌،‬انقلب‌يک‌پيک‌نيک‌نيست‌و‌اگر‌شما‌املت‌می‌خواهيد‌پس‌بايد‌چند‬

‫تخم‌مرغ‌بشکنيد‪.‬‬
‫‪342‬‬

‫اگر‌کسی‌بخواهد‌استالين‌را‌به‌عنوان‌يک‌رهبر‌سکولر‌بنگرد‪‌،‬بايد‌سکولريسم‌را‬

‫تعريف‌کند‪‌.‬بر‌اساس‌تعريف‌منفی‌گرايانة‌حداقل‌که‌»فرد‌سکولر‌به‌خدا‌باور‌ندارد«‪،‬‬

‫استالين‌قطعا‌يک‌فرد‌سکولر‌است‪‌.‬اگر‌يک‌توصيف‌مثبت‌گرايانه‌را‌به‌کار‌بريم‪‌،‬که‌بر‬

‫اساس‌آن‌»سکولرها‌هر‌جزم‌غيرعلمی‌را‌رد‌می‌کنند‌و‌نسبت‌به‌حقيق^^ت‪‌،‬ش^^فقت‌و‬

‫آزادی‌متعهد‌هستند«‪‌،‬پس‌مارکس‌يک‌شخصيت‌تابناک‌سکولر‌بود‪‌،‬اما‌استالين‌ب^^ه‬

‫جز‌سکولر‌هر‌چيز‌ديگری‌می‌توانس^ت‌باش^د‪‌.‬او‌پي^امر‌دي^ن‌بی‌خ^دا‪‌،‬ام^^ا‌فوق‌الع^اده‬

‫جزم‌انديش‌دين‌استالينيسم‌بود‪.‬‬

‫استالينيسم‌يک‌نمونة‌منفرد‌نيست‪‌.‬در‌سوی‌ديگر‌طيف‌سياسی‪‌،‬کاپيتاليسم‌ه^^م‬

‫با‌يک‌نظرية‌بسيار‌روشن‌بينانة‌علمی‌آغاز‌کرد‪‌،‬اما‌به‌تدريج‌به‌ي^^ک‌جزمي^^ت‌خش^^ک‬

‫تبديل‌شد‪‌.‬بسياری‌از‌عاملين‌نظام‌سرمايه‪‌،‬بدون‌در‌نظر‌گرفتن‌واقعيات‌ملم^^وس‌ب^^ه‬

‫تک^^رار‌ش^^عار‌ب^^ازار‌آزاد‌و‌رش^^د‌اقتص^^ادی‌ادام^^ه‌می‌دهن^^د‪‌.‬ص^^رف‌نظ^^ر‌از‌پيام^د‌های‬

‫وحش^^تناک‌گ^^اه‌و‌بيگ^^اه‌حاص^^ل‌از‌مدرنيزاس^^يون‌)نوين‌س^^ازی(‪‌،‬صنعتی‌س^^ازی‌ي^^ا‬

‫خصوصی‌سازی‪‌،‬معتقدين‌راستين‌نظام‌سرمايه‌آن‌ها‌را‌تحت‌عنوان‌»ع^واقب‌دردن^اک‬

‫رشد«‌انکار‌می‌کنند‌و‌وعده‌می‌دهند‌که‌همه‌چيز‌با‌رشد‌بيشتر‌بهبود‌می‌يابد‪.‬‬

‫ليبرال‌دمکرات‌های‌ميانه‌رو‌بيشتر‌به‌پي^^روی‌سکولريس^^تی‌از‌حقيق^^ت‌و‌ش^^فقت‬

‫وفادار‌بوده‌اند‪‌،‬اما‌گاهی‌ح^تی‌از‌آن‌ب^ه‌نف^ع‌جزم‌ه^ای‌دلخ^وش‌کنن^ده‌چشم‌پوش^ی‬

‫کرده‌اند‪‌.‬اما‌وقتی‌ليبرال‌ها‌با‌ملغمة‌ديکتاتوری‌ه^^ای‌وحش^^ی‌و‌دولت‌ه^^ای‌ورشکس^^ته‬
‫‪343‬‬

‫روبه‌رو‌می‌شوند‪‌،‬اغلب‌باور‌بی‌چون‌و‌چرای‌خود‌را‌طی‌تشريفات‌تحس^^ين‌برانگي^^زی‬

‫به‌آراء‌عمومی‌می‌گذارند‪‌.‬آن‌ها‌جنگ‌ها‌به‌پا‌می‌کنند‌و‌ميلياردها‌خرج‌مناطقی‌مث^^ل‬

‫عراق‪‌،‬افغانستان‌و‌کنگو‌می‌کنند‪‌،‬تحت‌اين‌اعتقاد‌راسخ‌که‌برپايی‌انتخاب^^ات‌عم^^ومی‬

‫به‌گونه‌ای‌سحرآميز‌اين‌من^اطق‌را‌ب^ه‌نس^خه‌های‌آفت^ابی‌تر‌دانم^^ارک‌ب^دل‌می‌کن^^د‪.‬‬

‫عليرغم‌شکست‌های‌پی‌در‌پی‌و‌عليرغم‌اين‌حقيقت‌ک^^ه‌ح^^تی‌در‌من^^اطقی‌ب^^ا‌ي^^ک‬

‫سنت‌پايدار‌انتخابات‌عم^ومی‌اي^ن‌تش^^ريفات‌گ^اهی‌ب^ه‌روی‌ک^^ار‌آم^^دن‌ق^درت‌های‬

‫ديکتاتوری‌عوام‌پسند‌‪‌populist‬منتهی‌می‌شود‌و‌به‌چي^^زی‌بي^^ش‌از‌ديکتاتوری‌ه^^ای‬

‫اکثريت‌نمی‌انجامد‪‌.‬اگر‌شما‌بخواهيد‌خرد‌آراء‌عمومی‌را‌زير‌سؤال‌ببريد‪‌،‬ش^^ما‌را‌ب^^ه‬

‫گولگ‌تبعيد‌نمی‌کنند‪‌،‬اما‌احتمال‌با‌واکنش‌های‌جزم‌گرايانه‌روبه‌رو‌خواهيد‌شد‪.‬‬

‫طبعا‌تمام‌جزم‌ها‌به‌يک‌اندازه‌زيان‌آور‌نيستند‪‌.‬درس^^ت‌هم^^ان‌طور‌ک^^ه‌برخ^^ی‌از‬

‫باورهای‌دينی‌برای‌بشريت‌ارزش^مند‌ب^^وده‪‌،‬بعض^ی‌از‌جزم‌ه^^ای‌س^^کولر‌ني^^ز‌چني^^ن‬

‫تأثيری‌داشته‌است‪‌.‬اين‌امر‌به‌خصوص‌در‌مورد‌آموزة‌حقوق‌بشر‌صدق‌می‌کن^^د‪‌.‬تنه^^ا‬

‫جايی‌که‌در‌آن‌حقوق‌وجود‌دارد‌در‌داستان‌هايی‌است‌که‌انس^ان‌ها‌اب^داع‌کرده‌ان^د‌و‬

‫برای‌يکديگر‌بازگو‌می‌کنند‪‌.‬اين‌داستان‌ها‌به‌عنوان‌جزم‌بديهی‌طی‌مبارزه‌ب^^ر‌علي^^ه‬

‫تعصب‌دينی‌و‌حکومت‌های‌خودکامه‌به‌ثب^^ت‌رس^^يده‌اند‪‌.‬ب^^اور‌ب^^ه‌اي^^ن‌داس^^تان‌ک^^ه‬

‫انسان‌ها‌دارای‌حق‌طبيعی‌زندگی‌يا‌آزادی‌هستند‪‌،‬قدرت‌رژيم‌های‌مستبد‌را‌محدود‬

‫می‌کند‪‌،‬از‌اقليت‌ها‌در‌مقابل‌اذيت‌و‌آزار‌ديگران‌حفاظت‌می‌کن^د‌و‌از‌ميليارده^^ا‌نف^^ر‬
‫‪344‬‬

‫در‌مقابل‌بدترين‌پيامد‌های‌فقر‌و‌خشونت‌حراست‌می‌کند‌و‌بدين‌وسيله‌اين‌داس^^تان‬

‫شايد‌بيش‌از‌هر‌آموزة‌ديگری‌در‌تاريخ‌در‌سعادت‌و‌رفاه‌بشريت‌نقش‌داشته‌است‪.‬‬

‫اما‌اين‌هنوز‌يک‌جزم‌است‪‌.‬مادة‌‪‌۱۹‬قرارداد‌حقوق‌بشر‌ملل‌متحد‌می‌گوي^^د‌ک^^ه‬

‫»هر‌کسی‌حق‌آزادی‌عقيده‌و‌بيان‌دارد«‪‌.‬اگر‌ما‌اين‌را‌به‌عنوان‌يک‌عبارت‌سياس^^ی‬

‫درک‌کنيم‪‌،‬کامل‌معقول‌است‪‌.‬اما‌اگر‌گمان‌کنيم‌ک^^ه‌»ح^^ق‌آزادی‌بي^^ان«‌موهب^^تی‬

‫است‌که‌به‌هر‌انسان‌خردمندی‌اعطا‌شده‌و‌از‌اين‌رو‌سانسور‌قانون‌طبيعت‌را‌نق^^ض‬

‫می‌کند‪‌،‬آنگاه‌در‌مورد‌حقيقت‌مربوط‌به‌بشريت‌دچار‌اشتباه‌شده‌ايم‪‌.‬تا‌وقتی‌که‌شما‬

‫خود‌را‌به‌عنوان‌»فردی‌با‌حقوق‌طبيعی‌تخطی‌ناپذير«‌تعريف‌می‌کني^^د‪‌،‬خ^^ود‌را‌ب^^ه‬

‫واقع‌نمی‌شناسيد‌و‌آن‌نيروهای‌تاريخی‌که‌جامعه‌و‌ذهن‌خ^^ود‌ش^^ما‌)از‌جمل^^ه‌ب^^اور‬

‫شما‌به‌»حقوق‌طبيعی«(‌را‌شکل‌داده‌را‌درک‌نمی‌کنيد‪.‬‬

‫چنين‌عدم‌شناختی‌در‌قرن‌بيستم‪‌،‬يعنی‌در‌زمانی‌که‌انسان‌ها‌به‌مبارزه‌با‌هيتلر‬

‫و‌استالين‌مشغول‌بودند‪‌،‬نقش‌چندانی‌بازی‌نمی‌کرد‪‌،‬اما‌در‌قرن‌بيست‌و‌يکم‌بس^^يار‬

‫جدی‌است‪‌،‬زيرا‌زيست‌فن‌آوری‌و‌هوش‌مصنوعی‌اکن^^ون‌در‌پ^ی‌تغيي^^ر‌خ^ود‌معن^ای‬

‫بشريت‌هستند‪‌.‬آيا‌تعهد‌در‌قبال‌ح^^ق‌زن^^دگی‌ب^^ه‌اي^^ن‌معن^^ی‌اس^^ت‌ک^^ه‌م^^ا‌باي^^د‌از‬

‫زيست‌فن‌آوری‌برای‌فايق‌آمدن‌بر‌مرگ‌استفاده‌کنيم؟‌آي^^ا‌تعه^^د‌در‌قب^^ال‌ح^^ق‌آزاد‬

‫بودن‌به‌اين‌معنی‌است‌که‌ما‌بايد‌الگوريتم‌ها‌را‌ق^^ادر‌س^^ازيم‌ت^^ا‌امي^^ال‌پنه^^ان‌م^^ا‌را‬

‫کشف‌و‌ارضاء‌کنند؟‌اگر‌همة‌انسان‌ها‌به‌طور‌براب^^ر‌از‌حق^^وق‌بش^^ر‌برخوردارن^^د‪‌،‬پ^^س‬
‫‪345‬‬

‫ابرانسان‌ها‌بايد‌از‌حقوق‌برتر‌برخوردار‌باشند؟‌برای‌سکولرها‪‌،‬تا‌زمانی‌که‌نس^^بت‌ب^^ه‬

‫باور‌جزمی‌»حقوق‌بش^^ر«‌متعه^^د‌هس^^تند‪‌،‬روبه‌رو‌ش^^دن‌ب^^ا‌چني^^ن‌س^^ؤالتی‌دش^^وار‬

‫می‌شود‪.‬‬

‫جزم‌حقوق‌بشر‌در‌سده‌های‌پيشين‌به‌وجود‌آمد‌تا‌به‌عن^^وان‌س^^لحی‌در‌مقاب^^ل‬

‫تفتيش‌عقايد‪‌،‬رژيم‌های‌کهنه‪‌،‬نازی‌ها‌و‌کوکلوس‌کلن‌قرار‌گيرد‌و‌برای‌رويارويی‌ب^^ا‬

‫ابرانسان‌ها‪‌،‬سايبورگ‌ها‌و‌کامپيوترهای‌فوق‌هوشمند‌تجهيز‌نشده‌اس^^ت‪‌.‬جنبش‌ه^^ای‬

‫حق^^وق‌بش^^ر‌در‌مق^^ابله‌ب^^ا‌تعص^^بات‌دين^^ی‪‌،‬خودکامگ^^ان‌مس^^تبد‌انس^^انی‌زرادخان^^ة‬

‫حيرت‌انگيزی‌از‌استدللت‌و‌دفاعيات‌را‌فراهم‌کرده‌بود‪‌،‬اما‌اين‌زرادخانه‌ب^^ه‌س^^ختی‬

‫می‌تواند‌از‌ما‌در‌مقابل‌اسراف‌های‌مصرف‌گرايان‌و‌آرمان‌شهرهای‌فن‌آوری‌دفاع‌کند‪.‬‬

‫اعتراف‌به‌سايه‌ها‬

‫سکولريسم‌نبايد‌با‌جزميت‌استالينيستی‌ي^^ا‌ب^^ا‌پيام^^دهای‌تل^^خ‌امپرياليس^^م‌غرب^^ی‌و‬

‫صنعتی‌سازی‌شتابنده‌مترادف‌شود‪‌،‬اما‌با‌اين‌وجود‌نمی‌تواند‌از‌زير‌ب^^ار‌مس^^ئوليت‌در‬

‫قبال‌آن‌ها‌شانه‌خالی‌کند‪‌.‬جنبش‌های‌سکولر‌و‌مؤسسات‌علمی‌توجه‌ميلياردها‌نف^^ر‬

‫را‌با‌وعده‌های‌به‌کمال‌رساندن‌بشريت‌و‌استفاده‌از‌نعمات‌س^^يارة‌زمي^^ن‌در‌راس^^تای‬

‫منافع‌گونة‌انسانی‪‌‌،‬جلب‌کرده‌اند‪‌.‬چنين‌وعده‌هايی‌نه‌فقط‌باعث‌شده‌تا‌بر‌ط^^اعون‌و‬

‫قحطی‌فايق‌آييم‪‌،‬بلکه‌همچنين‌منجر‌به‌برپايی‌گولگ‌ها‌و‌آب‌شدن‌کوه‌های‌يخ^^ی‬

‫شده‌است‪‌.‬ممکن‌است‌شما‌بگوييد‌که‌تمام‌اين‌ها‌اشتباه‌کسانی‌است‌که‌آرمان‌ه^^ای‬
‫‪346‬‬

‫محوری‌سکولر‌و‌حقايق‌علمی‌را‌تحريف‌ک^^رده‌و‌آن‌ه^^ا‌را‌درس^^ت‌نفهميده‌ان^^د‪‌.‬و‌در‬

‫اين‌جا‌کامل‌حق‌با‌شما‌است‪‌.‬اما‌اين‌مشکل‌مش^^ترک‌تم^امی‌جنبش‌ه^^ای‌تأثيرگ^^ذار‬

‫است‪.‬‬

‫برای‌مثال‪‌،‬مسيحيت‌مس^ئول‌جناي^^ات‌بزرگ^^ی‌مث^ل‌تف^^تيش‌عقاي^^د‪‌،‬جنگ‌ه^ای‬

‫صليبی‪‌،‬سرکوب‌فرهنگ‌های‌بومی‌در‌سراسر‌دنيا‌و‌بی‌قدرت‌کردن‌زن^^ان‌اس^^ت‪‌.‬ي^^ک‬

‫مسيحی‌هم‌می‌تواند‌با‌اين‌ها‌مخالف‌کند‌و‌جواب‌دهد‌ک^^ه‌تم^^ام‌اي^^ن‌ج^^رائم‌ک^^امل‬

‫حاصل‌بدفهمی‌مسيحيت‌بوده‌است‪‌.‬کلم‌عيسی‌فقط‌عشق‌بود‌و‌تف^^تيش‌عقاي^^د‌ب^^ر‬

‫پاية‌انحرافی‌وحشتناک‌از‌اين‌آموزه‌ها‌بود‪‌.‬ما‌می‌توانيم‌با‌اين‌ادعا‌همدلی‌کني^^م‪‌،‬ام^^ا‬

‫اشتباه‌است‌اگر‌بگذاريم‌مسيحيت‌به‌اين‌سادگی‌از‌مخمصه‌بگريزد‪‌.‬مسيحيانی‌که‌از‬

‫تفتيش‌عقايد‌و‌جنگ‌های‌صليبی‌به‌وحشت‌می‌افتند‌نمی‌توانن^^د‌ب^^ه‌همي^^ن‌س^^ادگی‬

‫گريبان‌خود‌را‌از‌اين‌خشونت‌ها‌آزاد‌کنند‌و‌بهتر‌اس^^ت‌ک^^ه‌خ^^ود‌را‌در‌مقاب^^ل‌چن^^د‬

‫سؤال‌خيلی‌سخت‌قرار‌دهند‪‌.‬آيا‌»دين‌عشق«‌آن‌ها‌دقيقا‌چطور‌به‌خود‌اجازه‌داد‌ت^^ا‬

‫از‌اين‌راه‌منحرف‌شود‪‌،‬و‌نه‌فقط‌يک‌بار‪‌،‬بلکه‌به‌دفعات‌بی‌شمار؟‌به‌پروتس^^تان‌هايی‬

‫که‌می‌کوشند‌همه‌چيز‌را‌به‌گردن‌کاتوليک‌های‌متعصب‌بيندازند‪‌،‬توصيه‌می‌شود‌که‬

‫کتابی‌در‌بارة‌رفتار‌استعمارگران‌پروتستان‌در‌ايرلند‌و‌آمريکای‌ش^^مالی‌بخوانن^^د‪‌.‬ب^^ه‬

‫همين‌شکل‪‌،‬مارکسيست‌ها‌هم‌بايد‌از‌خود‌بپرسند‌چه‌چيزی‌در‌آموزش‌های‌مارکس‬

‫بود‌که‌به‌گولگ‌ها‌منتهی‌شد‪‌.‬و‌دانشمندان‌نيز‌بايد‌در‌نظر‌داشته‌باشند‌ک^^ه‌پ^^روژة‬

‫علمی‌به‌سادگی‌خود‌را‌در‌اختي^ار‌بی‌ثب^^اتی‌محي^ط‌زيس^ت‌جه^انی‌ق^رار‌می‌ده^^د‌و‬
‫‪347‬‬

‫متخصصين‌ژن‌شناسی‌به‌ويژه‌بايد‌ربوده‌شدن‌نظريات‌داروي^^ن‌توس^^ط‌نازی‌ه^^ا‌را‌ب^^ه‬

‫عنوان‌اخطاری‌مورد‌توجه‌قرار‌دهند‪.‬‬

‫هر‌دين‌و‌ايدئولوژی‌و‌آئينی‌دارای‌سايه‌است‌و‌صرف‌نظر‌از‌اين‌که‌از‌چه‌آئين^^ی‬

‫پيروی‌می‌کنيد‪‌،‬بايد‌به‌ساية‌خود‌اعتراف‌کنيد‌و‌از‌اطمينان‌ساده‌لوحانه‪‌،‬ک^^ه‌»ب^^رای‬

‫ما‌اتفاق‌نخواهد‌افتاد«‌دوری‌کنيد‪‌.‬امتياز‌بزرگ‌علم‌س^^کولر‌نس^^بت‌ب^^ه‌اک^^ثر‌ادي^^ان‬

‫سنتی‌اين‌است‌که‌از‌ساية‌خود‌به‌وحشت‌نمی‌افتد‌و‌اصول‌ماي^ل‌اس^ت‌اش^^تباهات‌و‬

‫نقاط‌ضعف‌خود‌را‌بپذيرد‪‌.‬اگر‌کسی‌به‌يک‌حقيقت‌مطلق‌باور‌داشته‌باشد‪‌،‬که‌توسط‬

‫يک‌قدرت‌متعالی‌وحی‌شده‪‌،‬نمی‌تواند‌به‌خود‌اجازه‌دهد‌ک^^ه‌خطاه^^ايش‌را‌بپ^^ذيرد‪،‬‬

‫زيرا‌چنين‌اعترافی‌به‌خطاها‌کل‌داستانش‌را‌زير‌سؤال‌می‌برد‪‌.‬اما‌برای‌کسی‌که‌ب^اور‬

‫دارد‌که‌جست‌وجوی‌حقيقت‌توسط‌همين‌انس^^ان‌های‌جايرالخط^^ا‌ص^^ورت‌می‌گي^^رد‪،‬‬

‫پذيرفتن‌اشتباهات‌يک‌بخش‌ذاتی‌راه‌است‪‌.‬پس‌همچنين‌ب^^ه‌اي^^ن‌دلي^^ل‌اس^^ت‌ک^^ه‬

‫جنبش‌های‌سکولر‌غيرجزمی‌مايلند‌متواضعانه‌ترين‌وعده‌ها‌را‌بدهن^^د‌و‌ب^^ا‌آگ^^اهی‌از‬

‫خطاپذير‌بودن‌خود‌به‌تغييرات‌کوچک‌تدريجی‌اميد‌می‌بندند‪‌،‬مثل‌افزاي^^ش‌مختص^^ر‬

‫چند‌دلری‌در‌درآمد‪‌،‬يا‌فقط‌يک‌کاهش‌چند‌درصدی‌در‌مرگ‌و‌مير‌کودک^^ان‪‌.‬اي^^ن‬

‫مشخصة‌ايدئولوژی‌های‌جزمی‌است‌که‌با‌اتکاء‌به‌اعتماد‌به‌نفس‌افراطی‌خود‪‌،‬معمول‬

‫وع^^ده‌های‌غيرممک^^ن‌می‌دهن^^د‌و‌رهبران‌ش^^ان‌به‌راح^^تی‌ص^^حبت‌از‌»ج^^اودانگی«‪،‬‬

‫»خلوص«‌و‌»رستگاری«‌سخن‌می‌گويند‪‌،‬گويی‌که‌ق^^انونی‌وض^^ع‌می‌کنن^^د‪‌،‬معب^^دی‬
‫‪348‬‬

‫می‌سازند‪‌،‬يا‌اين‌که‌بخشی‌از‌سرزمينی‌را‌فتح‌می‌کنند‌تا‌بتوانند‌تم^^امی‌جه^^ان‌را‌ب^^ا‬

‫يک‌اشارة‌فرهمند‌نجات‌دهند‪.‬‬

‫تا‌آنجا‌که‌به‌مهم‌ترين‌تصميمات‌در‌تاريخ‌زندگی‌مربوط‌می‌شود‪‌،‬من‌شخص^^ا‌ب^^ه‬

‫آنهايی‌که‌به‌نادانی‌خود‌اعتراف‌می‌کنند‌بيشتر‌اعتماد‌می‌کنم‪‌،‬نه‌آنه^^ايی‌ک^^ه‌داعي^^ة‬

‫خطاناپذيری‌دارند‪‌.‬من‌از‌کسی‌که‌می‌خواهد‌دينش‪‌،‬ايدئولوژی‌اش‌ي^^ا‌جه^^ان‌بينی‌اش‬

‫جهان‌را‌هدايت‌کن^^د‪‌،‬س^^ؤالی‌دارم‪»‌:‬بزرگ‌تري^^ن‌اش^^تباهی‌ک^^ه‌دي^^ن‪‌،‬اي^^دئولوژی‌ي^^ا‬

‫جهان‌بينی‌ات‌مرتکب‌شده‌چيست؟«‌اگر‌نتواند‌به‌موردی‌جدی‌اشاره‌کند‪‌،‬من‌يک^^ی‬

‫به‌او‌اعتماد‌نخواهم‌کرد‪.‬‬

‫‪» Arab Spring‬بهار‌عرب«‌مجموعی‌از‌حرکت‌های‌اعتراضی‌در‌کشورهای‌عربی‌در‌شمال‬ ‫]‪[1‬‬


‫آفريقا‌و‌شبه‌جزيرة‌عرب‌بود‌که‌در‌سال‌‪‌۲۰۱۰‬شروع‌شد‌و‌از‌جمله‌بر‌شرط‌برکناری‌و‌عوض‌شدن‬
‫دولت‌ها‌اصلحات‌دمکراتيک‌تأکید‌داشت‌^‌مترجم‬
‫]‪‌[2‬جنبش‌»‪‌#‬من‌هم‌همينطور«‌»‪‌«#MeToo‬جنبشی‌است‌که‌در‌رسانه‌های‌اجتماعی‌در‌اينترنت‌ايجاد‬

‫شده‌و‌با‌علمت‌‪‌#‬مشخص‌می‌شود‪‌.‬اين‌جنبش‌بر‌ابعاد‌گستردۀ‌آزار‌جنسی‌زنان‌تأکيد‌دارد‌^‌مترجم‬

‫]‪ [3‬تودهزنجير ي ا بلکچي ن ‪ blockchain‬ي ک پايگ اه داده ‪ database‬مرک ب از ش بکهای از کامپيوتره ای‬
‫متصل به هم است که دادهها را بهطور مشترک انباش ت میکن د و ه ر تغيي ری در کامپيوتره ای متص ل‬
‫به‌اين‌شبکه‌تأثير‌می‌گذارد‌^‌مترجم‬
‫]‪»‌ [4‬پی‌ير‌^‌تو‌^‌پی‌ير«‌شبکة‌ارتباطی‌کامپيوترها‌را‌به‌گونه‌ای‌با‌هم‌متصل‌می‌سازد‌ک^^ه‌در‌آن‌ه^^ر‌ک^^امپيوتری‬

‫به‌عنوان‌پايگاه‌اطلعات‌برای‌کامپيوترهای‌ديگر‌عمل‌می‌کند‌و‌بدين‌صورت‌تمام‌کامپيوترهای‌متصل‌ب^^اهم‬

‫در‌اطلعات‌يکديگر‌سهيم‌هستند‌^‌مترجم‬
‫‪349‬‬

‫]‪‌[5‬در‌نوين‌سازی‌فنی‌‪‌disruptive technology‬صنايع‌پيشرفتة‌نوين‌جايگزين‌صنايع‌موجود‌می‌شوند‪‌،‬که‬

‫اين‌می‌تواند‌منجر‌به‌بيکاری‌های‌وسيع‌شود‌^‌مترجم‬

‫]‪‌[6‬گولگ‌ها‌نظامی‌از‌اردوگاه‌های‌کار‌اجباری‌در‌اتحاد‌شوروی‌سابق‌)بين‌سال‌های‌‪‌۱۹۳۰‬و‌‪(۱۹۵۵‬‬

‫بود‪‌،‬که‌افراد‌بسياری‌در‌آن‌جا‌جان‌خود‌را‌از‌دست‌دادند‌^‌مترجم‬

‫]‪‌ Robotics[7‬به‌شاخه‌ای‌از‌فن‌آوری‌گفته‌می‌شود‌که‌طراحی‪‌،‬ساختار‪‌،‬کارکرد‌و‌برنامه‌ريزی‌ربات‌ها‌را‌دربر‬
‫می‌گيرد‪.‬‬
‫]‪‌Luddite [8‬مقايسه‌ای‌است‌با‌فعاليت‌های‌خرابکارانة‌برخی‌گروه‌های‌کارگر‌انگليسی‌)سال‌های‌‪^‌۱۸۱۶‬‬

‫‪‌(۱۸۱۱‬که‌ماشين‌های‌صنعتی‌را‌تهديدی‌عليه‌موقعيت‌های‌کاری‌خود‌می‌دانستند‌و‌آن‌ها‌تخريب‬

‫می‌کردند‪.‬‬

‫]‪‌Amygdala [9‬جرمی‌است‌در‌نيمکره‌های‌مغز‪‌،‬از‌مادة‌خاکستری‪‌،‬تقريبا‌به‌شکل‌بادام‌در‌مغز‪‌،‬که‌در‬

‫شکل‌گيری‌احساسات‌نقش‌دارد‌^‌مترجم‬

‫]‪‌[10‬مجازی‌‪‌cyber‬شاخصة‌فرهنگ‌کامپيوترها‪‌،‬فن‌آوری‌‌اطلعات‌و‌واقعيت‌مجازی‌است‌^‌مترجم‬
‫]‪‌[11‬نظام‌کامپيوتری ‌واتسون‌آی‌بی‌ام‌بعد‌از‌برنده‌شدن‌در‌مسابقة‌نمايش‌تلويزيونی‌جئوپاردی!‌در‌سال‌‪۲۰۱۱‬‬

‫معروفيت‌پیدا‌کرد‪.‬‬

‫]‪‌[12‬انتخاب‌واژة‌»هشياری«‌برای‌‪‌consciousness‬در‌اينجا‌به‌اين‌دليل‌است‌که‌معنی‌»آگاهی«‌بيشتر‌به‬

‫شناخت‌ارجاع‌دارد‪‌،‬اما‌منظور‌در‌اينجا‌نه‌جنبة‌شناختی‪‌،‬بلکه‌جنبة‌حسی‌و‌عاطفی‌موجودات‌زنده‌مطرح‬

‫است‪‌،‬که‌به‌طور‌مشترک‌در‌تمام‌موجودات‌زنده‌وجود‌دارد‪.‬‬

‫]‪‌[13‬درآمد‌همگانی‌پايه ‪‌universal basic income‬برنامه‌ای‌است‌که‌بر‌اساس‌آن‌شهروندان‌هر‌کشور‬

‫می‌توانند‌به‌طور‌منظم‌يک‌مستمری‌از‌دولت‌دريافت‌کنند‌که‌هم‌سطح‌يا‌کمی‌بالتر‌از‌خط‌فقر‌به‌رسميت‬

‫شناخته‌شده‌است‌و‌اين‌مستمری‌بايد‌بتواند‌پاسخگوی‌مخارج‌اوليۀ‌شهروندان‌باشد‪‌.‬ريشۀ‌تاريخی‌اين‬

‫انديشه‌به‌دوران‌توماس‌مور‌)قرن‌شانزدهم(‌برمی‌گردد‌^‌مترجم‬

‫نبردهای‌پاسچندال‌و‌وردون‌)‪‌(Passchendaele and Verdun‬دو‌مورد‌از‌مرگبارترين‌و‬ ‫]‪[14‬‬


‫بحث‌انگيزترين‌نبردهای‌جنگ‌جهانی‌اول‌بودند‌که‌بيش‌از‌يک‌ميليون‌تلفات‌از‌خود‌به‌جا‌گذاشتند‌^‌مترجم‬
‫‪350‬‬

‫]‪ [15‬پروژة‌مانهاتان‌يک‌اسم‌رمز‌برای‌راه‌اندازی‌يک‌پروژة‌آمريکايی‌به‌منظور‌ساختن‌بمب‌اتم‌در‌سال‌‪۱۹۴۲‬‬

‫بود‌^‌مترجم‬

You might also like