Professional Documents
Culture Documents
From Attila To Charlemagne PDF
From Attila To Charlemagne PDF
شماره ۱
پائیز ۹۹
شابک۸ :ـ۹۴ـ۹۱۴۱۶۵ـ۱ـ۹۷۸
هیأت تحریریه:
مطالب منتشرشده نظرات نویسندگان آنها بوده دکتر سمرا آذرنوش ،اکول پرتیک ،پاریس
و الزام ًا دیدگاه دوفصلنامه جهان باستان نیست. دکتر محمد ایمان پور ،دانشگاه فردوسی ،مشهد
این دوفصلنامه به کوشش و پشتیبانی دکتر مهناز بابایی ،دانشگاه آزاد اسالمی ،واحد تهران مرکز
مؤسسهی نشر مهری منتشر میشود. دکتر حمید بیکس شورکایی ،دانشگاه نانتر ،پاریس
www.mehripublication.com دکتر راضیه تعصب ،دانشگاه پرینستون
info@mehripublication.com دکتر مریم دارا ،وزارت میراث فرهنگی ،صنایع دستی و گردشگری ،تهران
دکتر پارسا دانشمند ،دانشگاه آکسفورد
با سپاس از سیستا آرتز
www.cistaarts.com
دکتر شاهرخ رزمجو ،دانشگاه تهران
دکتر خداداد رضاخانی ،دانشگاه پرینستون
امانوئل کیوان زارعی ،دانشگاه ساووآ مون بالن ،شامبری فرانسه
دکتر شروین فریدنژاد ،فرهنگستان علوم اتریش ،وین /دانشگاه آزاد ،برلین
دکتر سپیده قاهری ،اکول پرتیک ،پاریس
دکتر علیرضا عسکری چاوردی ،دانشگاه شیراز
دکتر نینا ماژجو ،دانشگاه کنکوردیا ،مونترال
دکتر بهار مختاریان ،دانشگاه هنر ،اصفهان
طراح نشان ه جهان باستان :دکتر نورالدین زرینکلک
دکتر مهرداد ملکزاده ،پژوهشکدۀ باستانشناسی ،تهران
ویراستار :دکتر نینا ماژجو (دانشگاه کنکوردیا)
دبیران اجرایی :دکتر مهناز بابایی (دانشگاه آزاد اسالمی ،واحد تهران مرکز)
انوشیک میلیکیان ،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ،تهران
انوشیک ملیکیان (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) دکتر علی هژبری ،وزارت میراث فرهنگی ،صنایع دستی و گردشگری ،تهران
طراح نقشه :رامین یشمی (دانشگاه آزاد اسالمی همدان) دکتر آنی هنرچیان ،دانشگاه یوتا
ِ
میراث ایران نقاشی پشت جلد :مژن مظفری ،تبادل از مجموعه دکتر آلین هوسپیان ،دانشگاه لیموژ ،فرانسه
The Semi-annual Journal of
شاهکنشین مادى َحرز َینو در پایان سده هشتم ق.م و نشانههایى از پیشینه باستانى هرسین ۳۴
مهرداد ملکزاده
یک سالنامه نویافته ُسریانی از شاهان ایران باستانی؛ بحثی مختصر در باب سالنامههای سریانی و سنت تاریخنگاری در عصر ساسانی ۵۶
سجاد امیری باوندپور
نقش ماروتا ،اسقف میافارقین ،در روابط دیپلماتیک میان ایران و بیزانس ۹۴
مهناز بابایی
از آتیال تا شارلمانی :سقوط و احیای «امپراتوری روم» در اروپای ژرمنها ۱۰۲
خداداد رضاخانی
ساختار دربار تمدنهای باستان از دیدگاه جامعهشناختی نوین ـ بخش یک :الگوی«سن سیمون» و برخی از ویژگیهای دربار ۱۲۲
دودمان سائیت در آستانه چیرگی هخامنشیان بر مصر
سپیده قاهری
4
پیشگفتار
تورج دریایی
(دانشگاه کالیفرنیا در ارواین)
5
داشتند و پس از جنگهای بسیار و جتربه چندین شکست سراجنام مجبور به
ترک این منطقه شدند .پس از آن و در قرن بیستم ،روسها نیز همان اشتباه
انگلیسیها را تکرار کردند و با هواپیماها ،تانکها و سربازان بسیار در کوهها و
مراتع با افغانها نبرد کردند اما نتوانستند این کشور را تصاحب کنند و در نهایت
مجبور به ترک خاک افغانستان شدند .امروز هم آمریکاییها سعی در کنترل
افغانستان دارند و بنظر می رسد که درسی از تاریخ نیاموخته و همان اشتباهات
گذشتگان را تکرار میکنند .شاید اگر انگلیسیها ،روسها و آمریکاییها داستان
آنچه را که بر اسکندر و سربازانش در افغانستان رفت ،میدانستند و از این
دانسنت درس عبرت گرفته بودند ،مرتکب همان اشتباهات منیشدند.
هدف مجله جهان باستان آشنا کردن فارسیزبانان و خوانندگان زبان فارسی
با تاریخ و متدن جهان باستان است .نه تنها مطالعه تاریخ ایران ،بلکه مطالعه
سرنوشت سرزمینهای همسایه و حنوه شکلگیری دادوستدهای فرهنگی آنها با
ایران نیز در شناخت پیشینه و حتوالت فرهنگ و متدن ایرانی نقش بسزایی دارد.
همچنین مطالعه تاریخ متدنهای دورتر مبانند مصر و یونان و چین و آمریکای
مرکزی می تواند نگاه ما را به تاریخ دگرگون کند و دید متواضعتری را از خود و
درک دقیقتری را از دیگران در اختیار ما قرار دهد .من به تازگی از سفر آمریکای
مرکزی برگشتهام و به این میاندیشم که شاید باید تاریخ جهان باستان را از نو
نوشت؛ یک تاریخ تطبیقی از همانندیهای میان ساختارهای جوامع مختلفی
همچون ایران و مکزیک در فاصله بین سالهای 300و 1000میالدی .بی هیچ
ت ما از تاریخ و فرهنگ ملتی بیگانه را تغییر دهد .به
تردیدی سفر میتواند برداش
قول ایرج افشار ،باید جغرافیای مکانی را که دربارهاش مینویسی ،بشناسی و به
آن سفر کرده باشی.
در پایان باید به این نکته اشاره کنم که بیش از نیمی از گروه مشاوران مجله
جهان باستان از اساتید و محققان زن هستند .این امر اتفاقی نیست و منظور از
آن به روز کردن این ایده است که نیمی از جمعیت جهان بانوان هستند و آنها
می توانند تاریخ را به گونهای مطالعه و بازگو کنند که شاید مردان کمتر به آن
توجه کردهاند .بازنویسی تاریخ تنها روایتی یکسویه از جنگها و پیروزیها نیست
و نباید باشد .البته نه اینکه زنان نباید و یا منیتوانند این نوع مطالعات را اجنام
دهند˓ بلکه منظورم این است که زنان میتوانند مطالعات تاریخی را به مسیری
هدایت کنند که مردان کمتر به آن سرزدهاند .عالوه بر این تالش شده است تا
این سری مجله با داشنت مشاوران علمی فعال در دانشگاههای خارج از کشور،
تهران و شهرهای دیگر دیدی بیناملللی و کشوری و نه تنها تهران محوری داشته
باشد .من بر این باورم که تفاوت و تعدد دیدگاهها میتواند به درک همه جانبه
از حقایق تاریخی کمک کرده و تصویری واضحتر از گذشته و آینده در پیش روی
ما قرار دهد .امیدوارم تالش من و همکارامن در این سری مجله راهگشای چنین
رویکردهایی در دیگر مطالعات کشور عزیزمان ایران باشد .در پایان باید از یک نفر
تشکر ویژه اجنام دهم که بدون کمک آنها چاپ مجله جهان باستان هرگز میسر
منیشد .از خامن دکتر نینا ماژجو که یکتنه ویراستاری متام مجله را به عهده گرفت
و با صبر و حوصله این کار را اجنام داد.
6
4
سکه آتیال
از آتیال تا شارملانی :سقوط و احیای
امپراتوری روم در اروپای ژرمنها
خداداد رضاخانی
(دانشگاه پرینستون)
در ابتدا به نظر خبر خوبی برای امپراتوری روم غربی و آیندهاش باشد.
هونها در مدت زمان کمی ،متامی امپراتوری غربی را به خاک و خون
کشیده بودند و شهرهای اصلی آن را غارت کرده بودند .هرچند که بالی
هونها برای امپراتوری غربی بسیار سنگین بود ،این خنستین باری نبود
که امپراتوریهای روم غربی و شرقی ،حتت حمله قبایل مهاجم اروپای
شرقی قرار می گرفتند.
102
رومی ـ واندال ،تالشهای زیادی برای حفظ متامیت ارضی امپراتوری روم غربی و نگه داشنت قدرت در مناطقی
مانند «گل» (فرانسه امروزی) ،هیسپانیا (شبیه جزیره ایبری) ،افریقا (اجلزایر ،تونس و لیبی امروز) و جزایر
مدیترانه مانند سیسیل ،ساردنی ،و جزایر بلئار میکردند .اما با توجه به تضعیف هر روزه قدرت و خالی بودن
خزانه امپراتوری و فتوحات قبایل مهاجر مانند گوتهای غربی ،واندالهای ،سوئییها ،7و آالنها ،امکان حفظ
قدرت هر روز کمتر و کمتر میشد .ستیلیکو و جانشینانش در منصب فرمانده نظامی روم (با لقب «مگیستر
میلیتوم») 8امکان کمتری برای سلطه بر بخشهای دورتر امپراتوری پیدا میکردند .دوسال پس از مرگ ستیلیکو
در ۴۰۸میالدی ،آالریک و گوتهای غربی حتت فرمانش ،شهر رم را غارت کردند .هرچند که رم دیگر پایتخت
امپراتوری غربی حساب منیشد ،اما غارت آن اثر روانی زیادی روی دستگاه اداری امپراتوری گذاشت ،و در عین
ال امکان دفاع از خود را حال ،به دیگر قبایل مهاجر اروپای مرکزی و شرقی ،نشان داد که امپراتوری غربی عم ً
ندارد .در سال ،۴۱۸هونوریوس و ژنرالش کنستانتیوس (که در ضمن شوهر خواهر او ،گاالـ پالکیدیا ،نیز بود)
9
مجبور به امضای قرارداد صلحی با «والیا»( 10جانشین آالریک) شدند که در آن ،گوتهای غربی ،در منطقه
ال برای خنستین بار به قبایل مهاجم ،اجازه سکونت رمسی در جنوب غرب گل اسکان داده شدند .این قرارداد عم ً
داخل خاک امپراتوری را داد.
بعد از مرگ هونوریوس در ،۴۲۳والنیتنیان سوم ،پسر کنستانتیوس و خواهرزاده هونوریوس ،به حکومت
رسید .امپراتور جدید ،چهارسال بیشتر سن نداشت و در حقیقت ،بازیچهای در دست مادرش گاالـ پالکیدیا
و فرماندههان مختلف ارتش بود .حتی به سلطنت رسیدن والنتینیان هم مدیون تئودوسیوس دوم ،امپراتور
روم شرقی بود که از او در برابر یوهانس ،11ژنرال و غاصب امپراتوری غربی ،حمایت کرده بود .ژنرالهایی مانند
فلیکس 12و بعد آئتیوس ،13با هوشمندی توانسته بودند قدرت گوتهای غربی و دیگر مهاجران کوچنشین را
محدود کنند .در بسیار موارد ،سیاستمداران و فرماندهان نظامی رومی ،با جلب سربازان از بین قبایل مختلف
مهاجر ،و بعضًا ارتقا بعضی از آنها به مقام درجه داران ،از قدرت یک گروه مهاجر علیه گروه دیگر استفاده
میکردند .برای منون ه میتوان به استفاده آئتیوس از سربازان «هون» علیه قدرت گوتهای غربی اشاره کرد.
اما این سیاستها همیشه هم با موفقیت اجنام منیشدند .در سال ،۴۲۸گایسریک ،14پادشاه جوان و تازه نفس
واندالها ،توانست قبایل واندال 15و آالن (که اص ً
ال از ایرانی زبانان شمال قفقاز بودند) را با یکدیگر متحد کرده و
از منطقه جنوب هیسپانیا ،16نزدیک تنگه جبل الطارق امروز ،به استانهای موریتانیا( 17مراکش امروز) و افریقا
ال استانهای افریقای شمالی ،بجز مصر (اجلزایر و لیبی امروز) لشکرکشی کند .موفقیت درخشان گایسریک ،عم ً
را از دست امپراتوری روم خارج کرد و درآمد امپراتوری روم غربی را که به محصوالت منطقه شمال افریقا احتیاج
بسیار داشت ،به شدت کاهش داد.
چند سال بعد ،در ،۳۳۴هونها که تا قبل از آن از همپیمانان روم محسوب میشدند و در محدود کردن
گوتهای غربی و دیگر قبایل ژرمنی منطقه مرکز و شرق اروپا به رومیها کمک کرده بودند ،شروع به حمله و فتح
قبایل اطراف خود در اروپای شرقی کردند .متامی قبایل ژرمنی منطقه یا به میل خود و یا با فشار نظامی آتیال،
به امپراتوری تازه نفس هون پیوستند .در اینجاست که اسم بیشتر این قبایل ،از جمله چندین گروه گوت شرقی،
تورینگی ،آملانی ،18سوئبی و یا بورگوندی را می شنویم .برمبنای مدارک رومی مانند یوردانس 19یا پریسکوس،20
امپراتوری هون در واقع احتادی بود بین همه این قبایل که در آن ،عامل هون تنها یکی از تشکیل دهندگان
امپراتوری بود .حتی تبار خود آتیال احتما ًال نیمی هون و نیمی ژرمن بوده است .اسم او نیز احتما ًال از ریشه گوتی
است و اسم پسران و برادرانش نیز مخلوطی از نامهای هونی و ژرمن.
در ابتدا ،هردو امپراتوری روم شرقی و غربی ،از بوجود آمدن امپراتوری هون در دشتهای وسیع اروپای شرقی
استقبال کردند ،چون این امپراتوری با متحد کردن قبایل مهاجر و تشکیل ساختار حکومتی مرکزی ،از هجوم این
قبایل به مرزهای دو امپراتوری شرقی و غربی ،جلوگیری کرده بود .امید امپراتوری روم شرقی و غربی این بود که
امپراتوری هونها ،در سوی دیگر دانوب ،قدرتی یکدست و قابل اطمینان پایه گذاری کند که بتوان با آن شبیه
قدرتهای دیگری مانند ساسانیان ،روابط معمول و بالنسبه دوستانه ای داشت .ژنرالهای رومی مانند آئتیوس،
103
تصویر .۲هونها و قبایل اطرافشان
فرمانده قوای روم غربی و دوست شخصی آتیال از دوران جوانی ،هونها را جزو متحدان روم میشمردند و برای
محدود کردن قدرت گوتهای غربی و واندالها ،روی کمک هونها حساب می کردند.
اما در سال ۴۴۷میالدی ،ناگهان آتیال و لشکریانش ،با گذشنت از رود دانوب در منطقه بلغارستان امروز ،شروع
به حمله به امپراتوری روم شرقی کردند .بیشتر یونان تا تنگه ترموپیل ،به دست آنها غارت شد .حمله شدید به
شرق و منطقه تسالی ،هونها را به پشت دروازههای قسطنطنیه آورد ،ولی دیوارهای محکم شهر و تدابیر ژنرال
ارتش شرق ،زنون ،از سقوط شهر جلوگیری کرد .ثروت فراوانی که از این غارتها به دست آمد را میتوان امروز
در مدارک باستانشناسی و مقدار فراوان ظروف طالیی که همراه با بزرگان و فرماندهان امپراتوری هون دفن شده
بودند ،دید.
104
در غرب اما آئتیوس هنوز به دوستی آتیال اطمینان داشت و حمالت او به شرق را بخشی از قدرت منایی هونها
می دانست .بعید نیست که آئتیوس و والنتینیان جوان که به تازگی توانسته بود با رسیدن به بزرگسالی به تنهایی
حکومت کنند ،امید داشتند که حمالت آتیال به امپراتوری شرقی ،باعث ضعف مارکیانوس امپراتور شرق شود
و به والنتینیان این امکان را دهد که بار دیگر ادعای حکومت بر هردو بخش غربی و شرقی امپراتوری را کند.
اما این خواب آئتیوس و والنتینیان سوم ،با حمله آتیال به غرب تبدیل به کابوس شد .آتیال بدون اعالم قبلی و به
بهانه تادیب «فرانکها» ،یکی از قبایل ژرمن که در منطقه بلژیک امروز ساکن بودند ،در سال ۳۵۱از رود راین،
مرز امپراتوری روم غربی و امپراتوری هونها ،عبور کرد و وارد شمال استان گل 21شد .بعد از آن ،سربازان هون به
22
ال قصد خود مبنی بر نابودی پادشاهی گوتهای غربیسرعت منطقه شمال و مرکز گل را تسخیر کردند .آتیال قب ً
در جنوب گل را اعالم کرده بود .آویتوس 23،سیاستمدار رومی و دوست نزدیک آئتیوس ،توانست تئودوریک اول،
پادشاه گوتها را قانع کند که تنها راه جنات گوتها ،احتاد با نیروهای روم است .در جنگی که در جنوب گل
بین دو طرف درگرفت ( ۴۵۱میالدی) ،تئودوریک پادشاه گوتهای غربی کشته شد ،اما جنگ به نفع رومیها و
گوتها پایان گرفت و آتیال وادار شد از بیشتر خاک گل عقب نشینی کند.
این اما باعث این نشد که آتیال در اوایل سال ،۴۵۲دست به حمله به ایتالیا نزند .با رسیدن آتیال به میالن،
والنیتنیان سوم و آئتیوس ،لئوی اول ،اسقف رم و پاپ را به عنوان سفیر نزد آتیال به میالن فرستادند .درخواست
آتیال به ظاهر ،ازدواج با هونوریا ،خواهر والنتینیان بود که قب ً
ال قولش را از امپراتور گرفته بود .لئو توانست از آتیال
قول بگیرد که از رودخانه پو در جنوب میالن نگذرد و اجازه دهد که گفتگوها بدون خشونت به نتیجه برسند.
اما در همین زمان ،خبر شکستی در لشکر هونها در شرق ،در جنگی برابر امپراتوری روم شرقی ،باعث تضعیف
موقعیت آتیال شد .امپراتور شکست ناپذیر هونها ،در اواخر سال ۴۵۲میالدی ،ایتالیا را به مقصد پایتخت خود
در شرق مجارستان ترک کرد .آتیال زمستان ۴۵۳را در مجارستان به سر برد و احتما ًال قصد داشت که با سر
رسیدن بهار به امپراتوری روم شرقی و احتما ًال باز به روم غربی لشکرکشی کند ،اما مرگ ناگهانی به او اجازه این
کار را نداد .فاحت بزرگ هون ،در اوایل سال ۴۵۳میالدی درگذشت.
105
تصویر .۴امپراتوری آتیال و پادشاهیهای جانشینش
این پایان اما در بین رومیهای غربی ،بخصوص والنتینان بی جتربه ،این تصور غلط را پیش آورد که خطر تهاجم
برای همیشه برطرف شده است .والنتینیان در سپتامبر سال ۴۵۴در یک توطئه به دست خود ژنرال آئتیوس
25
را به قتل رساند ،اما خود کمتر از شش ماه بعد به دست یکی از توطئه گران به نام پترونیوس ماکسیموس
به قتل رسید .این دو قتل در واقع پایان دوران حکومت موثر در امپراتوری روم غربی و آغاز دوره اغتشاش بود.
شاید یکی از مهمترین نشانههای آغاز این دوران جدید ،تغییر سیاست داخلی امپراتوری روم از طرف پترونیوس
ماکسیموس بود .تقریبًا بالفاصله بعد از انتخاب به عنوان امپراتور در ۱۷مارس ،۴۵۵پترونیوس یکی از معروفترین
سیاستمداران روم به نام آویتوس را به دربار تئودوریک دوم ،پادشاه گوتهای غربی فرستاد .ما از بین اشعار و
مدایح «سیدونیوس» ،26نویسنده رومی و داماد آویتوس ،از جزئیات سفر این مناینده خبر داریم و میدانیم که
پترونیوس ،احتما ًال برای بازداشنت قبایل مهاجری که بعد از فروپاشی امپراتوری هون مرزهای شمالی روم غربی
را تهدید میکردند ،از تئودوریک دوم درخواست کمک نظامی کرد .این اما سیاست جدید و بیسابقهای در روم
بود :پیش از این ،دستگاه اداری امپراتوری فرق زیادی بین نیروهای داخلی/خودی و نیروهای خارجی/متحد قائل
میشد .ممکن بود سربازان و صاحب منصبانی از اصلیتی غیر رومی ،مانند خود ستیلیکو ،به مقامات باال برسند،
اما این سربازان بخشی از دستگاه اداری-نظامی رومی بودند و «شهروند» روم به شمار میرفتند .همچنین
امکان داشت که قبایلی مانند گوتها در جلوگیری از حمله هونها با نیروهای رومی در شرایط خاصی متحد
شوند ،اما این احتاد موقتی بود و این قبایل همواره شخصیت «خارجی» و موقعیت «شریک صغیر» را در احتاد
با «شریک کبیر» که روم بود ،حفظ میکردند .اما فرستادن آویتوس به دربار تئودوریک غیر رومی ،درخواست
مستقیم روم برای کمک از یک نیروی خارجی را نشان میداد و این تغییری اساسی ،هرچند طبیعی بنابر واقعیت
زمان ،در سیاست روم محسوب میشد .طبیعتًا کمک تئودوریک دوم بی غرض و نفع شخصی نبود :در قبال
کمک به پترونیوس ،تئودوریک درخواست کرد که به او اختیار حل و فصل اختالفات با پادشاهی «سوئبی» (یکی
دیگر از قبایل ژرمنی) در هیسپانیا (شبه جزیره ایبری) ،بدون دخالت سیستم نظامی یا قضایی رومی داده شود.
پترونیوس چارهای جز قبول این درخواست نداشت و این خود بخشی از تغییر سیاست داخلی روم بود .نیروهای
106
تئودوریک سریعًا به هیسپانیا رفتند ،چند شهر مهم سوئبی را غارت کردند و پادشاه سوئبی را به قتل رساندند.
این آغاز حضور گوتهای غربی در هیسپانیا بود که بعدًا به آن خواهیم پرداخت.
اما در مدتی که آویتوس در دربار تئودوریک به سر میبرد ،پترونیوس ماکسیموس دچار فاجعه غیرقابل
پیشبینیای شد :گایسریک ،27شاه واندالها و آالنها ،تصمیم گرفت که به رم حمله کند .دالیل این تصمیم
ال مشخص نیست ،اما احتما ًال گایسریک سعی داشت از این طریق خود را در سیاست روم غربی مطرح کند. کام ً
همزمان ،گایسریک با به عقد ازدواج درآوردن دختر خود با یکی از ژنرالهای روم شرقی ،سعی در به سلطنت
رساندن این ژنرال به جای پترونیوس داشت و در واقع میخواست مانند ستیلیکو یا آئتیوس ،به قدرت پشت
پرده امپراتوری تبدیل شود .هرچند که عملیات گایسریک فقط به صورت محدودی موفقیتآمیز بود ،اما نتیجه
مستقیمش این بود که به مرگ پترونیوس منجر شد! پترونیوس که از سررسیدن گایسریک به شدت میترسید،
برخالف توصیه اطرافیانش ،تصمیم به فرار گرفت .وقتی که سوار اسب در حال فرار از رم بود ،دستهای از اوباش
رومی به او حمله کردند و به قتلش رساندند .حکومت پترونیوس ماکسیموس کمی بیشتر از دوماه به طول
اجنامید ( ۳۱ماه می .)۴۵۵
وقتی که خبر مرگ پترونیوس به آویتوس رسید ،او بالفاصله و به پشتیبانی تئودوریک دوم ادعای امپراتوری کرد
و در شهر آرل که مرکز استان گل جنوبی محسوب میشد ،توسط اشراف محلی به این موقعیت برگزیده شد.
امپراتور جدید که خود از اشراف رومی شده گل (اشراف گلی ـ رومی) ۲۸محسوب میشد ،بیشتر مقامات کلیدی
را به دیگر اشراف گلی ـ رومی داد و حتی یکی از آنها را به فرماندهی کل ارتش گمارد .این احاطه گلی-رومیها
به مقامات حکومتی و همچنین قدرتمنایی بیپرده تئودوریک دوم و گوتهای غربی ،باعث عدم محبوبیت شدید
آویتوس شد و تنها چند ماه بعد از شروع حکومتش در ژوئیه ،۴۵۵به اولین شورشها اجنامید.
مهمترین این شورشها ،شورش ریکیمر ۲۹و مایوریان ،۳۰فرماندهان ارتش ایتالیا بود .ریکمر ،نوه دختری والیا،
پادشاه قبلی گوتهای غربی و نوه پسری پادشاه سوئبی بود و با وجود اینکه فرهنگی کام ً
ال رومی داشت ،اما از
هردو سو ،شاهزادهای ژرمن به شمار میرفت .همکار و دوست نزدیک ریکیمر ،مایوریان ،از خانوادهای رومی
میآمد و این دو در کنار یکدیگر ،فرماندهی لشکر پرشمار ایتالیا را برعهده داشتند .شورش ریکیمر و مایوریان
در اکتبر ۴۵۶منجر به سرنگونی دولت آویتوس شد .بعد از چندماه وقفه ۳۱،مایوریان با همکاری ریکیمر ،به
امپراتوری رسید و برای چهارسال ،حکومت کرد .به نظر میآمد که بار دیگر ،شخصیت توانایی توانست امپراتوری
را احیا کند .اما مشکالت شدید داخلی و شکستهای خارجی ،دولت مایوریان را نیز به سقوط کشاند .سقوط
حکومت مایوریان به طور مستقیم به شکست نقشه حمله او به افریقا و باز پسگیری این استان مهم از گایسریک،
شاه واندالها و آالنها مربوط بود .ریکیمر که حاال علیه دوست قدیمش شوریده بود ،او را از سلطنت خلع و
اعدام کرد.
107
ریکیمر ،تنها بازمانده قدرت قدیم ،با برکشیدن چند نفر از سناتورهای رومی به مقام امپراتور سعی در تثبیت
موقعیت خود به عنوان تنها قدرت پشت پرده امپراتوری داشت .اما قرعه این بار با دخالت لئوی اول ،امپراتور
روم شرقی ،به انتمیوس ۳۲یکی از موفقترین فرماندهان نظامی شرق ،افتاد .ریکیمر با این انتخاب موافقت کرد
و امپراتور جدید ،به عنوان ناجی جدید امپراتوری از پا درآمده به پایتخت (که حاال در شهر راونا در شمال شرق
ایتالیا بود) پا گذاشت .اولین برنامه امپراتور جدید ،ادامه نقشه مایوریان برای شکست گایسریک بود .با کمک
مالی و نظامی لئوی اول ،ناوگان عظیمی از کشتیها که حاوی بیش از ۵۰هزار سرباز بودند ،به شمال افریقا
رسیدند .اما در اثر استراتژی بد ،واندالها توانستند کشتیها را بسوزانند و شکست مفتضحانهای به نیروهای
رومی وارد آورند.
لشکرکشی بعدی انتمیوس به گل با هدف شکست دادن گوتهای غربی نیز به شکست منجر شد .در این مرحله،
ریکیمر و خواهرزادهاش ،گوندوباد ۳۳که پسر پادشاه بورگوندها بود ،به شورش علیه انتمیوس برخاستند و باالخره
در ،۴۷۲بعد از چند ماه محاصره در شهر رم ،او را کشتند .ریکیمر خود یک ماه بعد درگذشت و قدرت خود را
برای خواهرزاده اش گوندوباد به جا گذاشت .دخالت گوندوباد در امور امپراتوری اما چندماهی بیشتر به طول
نینجامید چون در ۴۷۳و بعد از مرگ پدرش ،پادشاه بورگوندها ،گوندوباد روم را به قصد بورگوندی ترک کرد.
جنگ بر سر جانشینی امپراتوری روم غربی ،باالخره شخصی به نام یولیوس نپوس ۳۴را در سال ۴۷۴به امپراتوری
رساند .هرچند که یولیوس نپوس ژنرالی کارکشته و سیاستمداری باسابقه بود ،اما دلیل موفقیتش در به ختت
نشسنت ،کمک ارتش امپراتوری شرقی در منطقه ایلیریا (کشور آلبانی امروز) بود .به همین دلیل ،خودش در
سال ۴۷۵خلع شد (هرچند که تا سال ۴۸۰در ایلیریا ادعای امپراتوری میکرد) و ختت امپراتوری به رومولوس
آگوستولوس ،۳۵پسر یکی از اشراف امپراتوری رسید .احتما ًال رومولوس آگوستولوس مناسبترین اسم برای
آخرین امپراتور روم غربی بود؛ نامی متشکل از رومولوس افسانهای ،پایهگذار شهر رم و همچنین نام آگوستوس
(آگوستولوس یعنی آگوستوس کوچک) ،پایهگذار امپراتوری روم! سلطنت رومولوس آگوستولوس ۱۶ساله نیز به
یک سال نکشید .این بار ،دیگر امپراتوری انتخاب نشد .اودواکر ،۳۶فرمانده نظامی ایتالیا و رئیس نیروهای متحد
ژرمن در ارتش روم ،خودش را «پادشاه ایتالیا» اعالم کرد و اظهار داشت که از طرف آناستاسیوس ،امپراتور
شرقی ،حاکم مناطق غربی امپراتوری خواهد بود .اودواکر واقعبینانه ،پایان امپراتوریای را که در واقع از زمان
مرگ والنتینیان سوم در ۴۵۵در حال فروپاشی بود ،اعالم کرد.
پادشاهیهای ژرمنی
این که سه سال قبل از این وقایع ،گوندوباد ترجیح داده بود بجای دخالت در سیاست امپراتوری رو به موت روم،
به منطقه حتت حکومت پدرش بازگردد و پادشاهی بورگوندیها را به عهده بگیرد ،قطعًا بهترین نشانه این است
که در اروپای غربی ،تصویر سیاسی آینده بیشتر متعلق به پادشاهیهای ژرمن بود تا امپراتوری بیقدرت روم.
گوندوباد پادشاه بورگوندها بود ،یکی از قبایلی که بعد از فروپاشی امپراتوری هون ،به داخل روم غربی کوچ کرده
بودند .در دوران مایوریان ،ریکیمر بورگوندها را در اطراف دریاچه ملان (جنوبغرب سوئیس امروزه) و شرق
فرانسه اسکان داده بود ،منطقهای که امروزه هم به نام آنان ،بورگوندی (فرانسه بورگونی) ۳۷خوانده میشود .در
دوران هرج و مرج بعد از مرگ مایوریان ،بورگوندها به منطقه رودخانه رون ۳۸در جنوب فرانسه هم نفوذ کردند و
شهر مهمی مانند لیون را حتت اختیار گرفتند .بورگوندها بسیار سریع منطقه حکومت خود را حتت اداره دولتی
مرکزی و کارآمد که برمبنای دستگاه اداری روم بنا شده بود ،قرار دادند .قانون مکتوب بورگوندها ۳۹،قدیمیترین
مجموعه قوانین جزائی ژرمنی است که به یکی از زبانهای التین نوشته شده است .بورگوندها و همسایگان
غربیشان گوتهای غربی یا «ویزیگوتها» اولین منونههای موفق پادشاهیهای ژرمنی در اروپا محسوب میشدند.
108
پادشاهیهای ژرمنی :از اوستروگوتها تا فرانکها
خالء قدرت پس از پایان امپراتوری روم غربی ،موقعیتی برای همه کسانی که دنبال قدرت بودند ،پیش آورد تا
سعی کنند در بخشی از سرزمینهای امپراتوری غربی برای خود قدرتی دست و پا کنند .پادشاهی اودواکر در
ایتالیا ،توانست ثبات سیاسی را به شبه جزیره بازگرداند .در شرق گل ،پادشاهی بورگوندها و پادشاهش گوندوباد،
از موقعیتی قوی برخوردار بود .در جنوب گل و اسپانیا ،ویزیگوتها باالخره قدرت را در دست گرفته و کشور
جدیدی را میساختند .در بقیه گل ،حکومتهای محلی در دست اشراف گلی ـ رومی بود که هرکدام از یک شهر
تا یک استان را حتت اختیار داشتند .در شرق نیز پادشاهی گپیدها ،موفقترین دولت جانشین امپراتوری هون،
منطقه غرب بالکان را حتت اختیار داشت .قبایل کوچکتری مانند اوستروگوتها (گوتهای شرقی) و النگوباردها
(یا ملباردها) در مناطق بین امپراتوری شرقی و مرزهای سابق امپراتوری غربی ،به صورت نیمه مستقل زندگی
میکردند.
در سال ،۴۹۰پادشاه جوان اوستروگوت ،تئودوریک (با تئودوریک ویزیگوت اشتباه نشود ).که بعدها «تئودوریک
بزرگ» نامیده شد ،تصمیم به فتح ایتالیا و پایهگذاری حکومت خود گرفت .تئودوریک جوانیش را در قسطنطنیه
به عنوان گروگان سیاسی به سربرده بود و با فرهنگ رومی و زبانهای التین و یونانی آشنایی کامل داشت و در
واقع هدفش تا حدی ،احیای امپراتوری روم غربی بود .حمالت تئودوریک در سال ،۴۹۳منجر به مرگ اودواکر،
پادشاه ایتالیا شد .تئودوریک ،راونا را تسخیر کرد و پادشاهی اوستروگوت را به مرکزیت این شهر پایه گذاری کرد.
پادشاهی اوستروگوت به سرعت خود را در ساختار اداری باقی مانده از روم غربی تثبیت کرد و حتی با همکاری
سنای روم ،دستگاه اداری رومی را دوباره به کار انداخت .تنها مشکل تئودوریک ،عدم همخوانی مذهب او،
مسیحیت آریانی (شاخهای از مسیحیت که در دوران قسطنطین کبیر و در شورای کلیسایی نیقیه محکوم شده
و «کافرانه» شمرده میشد) با مذهب رمسی ایتالیا و امپراتوری روم شرقی ،یعنی «مسیحیت نیقیهای» (شامل
هردوکلیسای کاتولیک و ارتدوکس یونانی) بود .فشار امپراتوران شرقی مانند آناستاسیوس و یوستین هم نتوانست
تئودوریک را مجبور به گرویدن به مذهب نیقیه کند.
در غرب ،دختر تئودوریک با پادشاه ویزیگوتها «آالریک دوم» ازدواج کرد و با به سلطنت رسیدن پسرشان
آمالریک ۴۰در ،۵۱۱عم ً
ال دو پادشاهی اوستروگوت در ایتالیا و ویزیگوت در اسپانیا و جنوب فرانسه ،با هم متحد
شدند و ارتباط نزدیک با بورگوندها نیز آنها را به حلقه نفوذ تئودوریک کشاند .به نظر میآمد که حتت حکومت
یک ژرمن المذهب ،امپراتوری روم غربی تا حد زیادی احیا شده بود .مرگ تئودوریک کبیر در آخر تابستان ۵۲۶
اما بار دیگر باعث از هم پاشیدن این احتاد شد .در ایتالیا ،حکومت اوستروگوتها به همان سرعت امپراتوری
109
هون از هم پاشید .در گل ،قوای تازه نفس فرانکها ،بیشتر جنوب کشور را از ویزیگوتها گرفتند و آنها را به
اسپانیا محدود کردند .در شرق ،ملباردهای تازهنفس و پادشاهشان هالدوین به همراه بلغارها شروع به ختریب
پادشاهی گپید ۴۱کردند.
در این میان ،امپراتوری روم شرقی حتت حکومت یوستینیانوس ،۴۲یکی از بزرگترین و مهمترین امپراتورها،
تصمیم گرفت که از خالء قدرت استفاده و ادعای امپراتورهای شرق نسبت به نیمه غربی امپراتوری را احیا
کند .بلیزاریوس ،۴۳ژنرال معروف یوستینیان که بعدها در جنگ علیه ساسانیان نیز فرماندهی نیروهای رومی
را برعهده داشت ،برای فتح دوباره ایتالیا ،به غرب فرستاده شد .جزئیات جنگ های بلیزاریوس را در کتاب
«جنگها»۴۴ی منشیش پروکوپیوس ۴۵میتوان خواند .مختصر اینکه بلیزاریوس توانست بخشهای شرقی شبه
جزیره ایتالیا و جزیره سیسیل را باز حتت حکومت روم شرقی درآورد .به همین دلیل است که امروزه ،موزائیک
نقش یوستینیانوس و همسرش تئودورا را می توانیم در راونا ،پایتخت سابق تئودریک بزرگ ،ببینیم .بلیزاریوس
همچنین توانست از ضعف واندالها در افریقا استفاده کند و ایالت افریقا (لیبی ،اجلزایر و تونس) را دوباره به
حکومت روم شرقی اضافه کند .فتوحات درخشان بلیزاریوس ،جانی تازه در کالبد امپراتوری روم شرقی دمید
و به یوستینیانوس این اجازه را داد که دوباره ادعای حکومت بر سراسر «امپراتوری روم» را بکند .اما با همه
این احوال ،تسلط روم شرقی به ایتالیا و افریقا ،کمتر از صدسال به طول اجنامید .مدت کمی بعد از مرگ
یوستینیانوس ،همانطور که خواهیم دید ،ملباردها ایتالیا را برای همیشه از دست روم شرقی خارج کردند .افریقا
ال حتت سلطه روم شرقی نبود ،در میانه قرن هفتم ،برای همیشه به سلطه مسلمانان نیز ،که هیچ وقت کام ً
درآمد .دستاوردهای بلیزاریوس و یوستینیانوس اگرچه بسیار شگفتانگیز بودند ،اما برای احیای امپراتوری روم
کافی نبودند.
110
در همین زمان ،قدرتی به صحنه آمد که به سرعت به قویترین قدرت اروپای غربی تبدیل شد .قبیله فرانک که
ال ساکن منطقه هلند و بلژیک امروزه بودند ،اولین بار با حمله آتیال به بلژیک در ،۴۵۱وارد صحنه سیاسی اص ً
روم غربی شدند .بعد از مرگ آتیال ،یکی از شاهزادگان آنها به نام شیلدریک به خدمت آئتیوس ،ژنرال معروف
۴۶
درآمد .بعد از پایان امپراتوری و در دوران حکومت ادواکر ،شیلدریک که حاال به ریاست قبیله سالیان ۴۷از قبایل
فرانکها رسیده بود ،شروع به متحد کردن همه فرانکها کرد و در اواخر سال ،۴۷۰با کمک ادواکر ،قدرت
آملانیها در غرب رودخانه راین را درهم شکست و قبیله سالیان را در اطراف منطقه تورنه ۴۸در جنوب بلژیک
امروز ،سکنا داد.
شیلدریک در ۴۸۱درگذشت و سلطنت به پسر او ،کلویس یا کلودویگ ،۴۹مهمترین پادشاه فرانک و «اولین شاه
فرانسه» ،در تاریخنگاری ملیگرایانه فرانسه ،رسید .کلویس ،مانند تئودریک بزرگ ،حاکمی قوی بود که قدرت
نظامی را به همراه قدرت سیاسی پیش میبرد .مابین سالهای ۴۸۱و ،۵۰۹کلویس توانست متام قبایل فرانک را
با هم متحد کند؛ قدرت آملانیها ،روگیها و بقیه قبایل اطراف راین را در هم بشکند ،بیشتر قلمرو ویزیگوتها
در جنوب گل را فتح کند و بورگوندها را به دستنشانده فرانکها بدل کند .اشرافیت گلی-رومی که قرنها
قدرت اصلی در منطقه گل را به دست داشت ،حتت حکومت کلویس کم کم تبدیل به اشرافیت فرانک شد و
استخوانبندی اصلی پادشاهی فرانکها را تشکیل داد .در سال ،۵۰۸کلویس که مانند بیشتر ژرمنها ،به مذهب
آریانی معتقد بود ،به دست مناینده پاپ رم ،به مذهب نیقیه/کاتولیک درآمد .این عمل ،موقعیت او را در مقایسه
با بورگوندها ،ویزیگوتها و اوستروگوتها به شدت تقویت کرد و حمایت کلیسای کاتولیک و شعبههای آن در
سراسر امپراتوری سابق روم شرقی را به ارمغان آورد.
111
پایان گوتها
قبایل گوت شرقی و غربی (اوستروگوتها و ویزیگوتها) مدت ۱۵۰سال ،از زمان آالریک اول ،اصلیترین مجموعه
قبیلهای ژرمنی اروپای غربی بودند .زبان گوتی ،قدیمیترین زبان ژرمنیای است که از آن اثری نوشته به دست
داریم (ترجمه کتاب مقدس) و بزرگترین منونه زبانهای ژرمنی شرقی است که امروزه دیگر وجود ندارند .اوج
قدرت گوتها ،زیر حکومت تئودوریک بزرگ و در نیمه اول قرن ششم میالدی و با احتاد بین گوتهای شرقی و
غربی پیش آمد .اما مرگ تئودوریک ،نه تنها به فروپاشی پادشاهی اوستروگوتی ایتالیا اجنامید ،بلکه عم ً
ال پایان
قدرت گوتها در امپراتوری روم غربی ،بجز هیسپانیا ،محسوب میشود.
در گل ،قدرت روزافزون فرانکها ،عمال آنها را به قویترین حکومت اروپای غربی بدل کرد .در شرق ،ملباردها
حتت حکومت هالدوین ۵۰و پسرش آلبوین ،۵۱توانستند پادشاهی گپیدها دربالکان را در هم شکنند .در اواخر دهه
،۵۵۰قبایلی که امروزه تاریخدانان به اشتباه از آنان با نام «آوار» ۵۲یاد میکنند ،باعث کوچ ملباردها به غرب و
ختریب بازماندههای پادشاهی اوستروگوتی در ایتالیا شد .در ،۵۶۹آلبوین شهر فریولی ۵۳در شمال شرق ایتالیا را
فتح کرد .میالن ،پایتخت قدیم امپراتوری غربی در ۵۷۰سقوط کرد و در ،۵۷۲پاویا ۵۴به تسخیر ملباردها درآمد.
آلبوین پاویا را به پایتختی انتخاب کرد و از آنجا ،بخشهای دیگر ایتالیا را نیز فتح کرد .ملباردها ،با اقتباس
از دستگاه اداری ـ نظامی روم غربی ،متام ایتالیا را به «دوکنشین»۵۵های مختلفی تقسیم کردند چیزی که
ال تبدیل به الگوی دستگاه فئودالی اروپای غربی در قرون وسطی شد .حکومت ملباردها در ایتالیا ،در کنار عم ً
ویزیگوتها در هیسپانیا و فرانکها در گل و غرب رود راین به مهمترین دستگاه حکومتی در اروپای اواخر عهد
باستان تبدیل شد.
۵۶
نظم نوین :پادشاهی مرونژین
سلسلهای که کلویس پایهگذار آن بود ،به نام جد او که ِم ُر ِوش ۵۷نام داشت ،به نام سلسله «مرونژین» شناخته
میشود .قلمرو کلویس از غرب رود راین در آملان تا مرزهای اسپانیای امروز ادامه داشت و کشورهای بلژیک ،هلند
و سوئیس کنونی را نیز شامل میشد .این قلمرو را در تاریخنگاری باستان «فرانکیا» ۵۸مینامند که ریشه اسم
کشور «فرانسه» است .ولی ما در اینجا از نام فرانکیا استفاده میکنیم ،چون منطقه فرانکیا بسیار گستردهتر از
کشور فرانسه کنونی بود.
یکی از مهمترین دستاوردهای حکومت مرونژین ،پایهگذاری سیستم جانشینیای بود که در اروپای قرونوسطی
با نام «قانون سالیان»( ۵۹به اسم قبیله سالیان که مرونژیها به آن تعلق داشتند) شناخته میشد .برمبنای این
ال کسی منیتوانست بخاطر نسبقانون ،جانشینی یک پادشاه منیتوانست از طرف فرزند مونث او اجنام شود و مث ً
دختری ،به جانشینی پادشاهی برسد .این قانون در مواردی مانند جنگهای صدساله بین فرانسه و انگلستان
در قرون وسطی ،باعث اختالفات بزرگی شد و در موارد دیگری نیز با تقسیم کردن قلمرو پادشاهان بر مبنای
پایبندی یا عدم پایبندی به اصل تداوم جانشینی از طرف فرزند ذکور ،باعث بوجود آمدن قلمروهای جدید و
حتی کشورهای جدید در دوران مدرن شد (منونه آن ،بوجود آمدن کشور «لوکزامبورگ» بعد از جانشینی ملکه
ویلهلمینای هلند به ختت پدرش ویلم سوم در سال ۱۸۹۰میالدی است).
در دوران باستان و بعد از مرگ خود کلویس در ،۵۱۱جانشین او فقط پسر بزرگش نبود ،بلکه قلمرو وسیع کلویس
بین چهارپسرش کلوتار ،کلودومر ،شیلدبرت ،و تئودوریک ۶۰تقسیم شد .این تقسیم قلمرو که برمبنای قوانین قدیم
قبیلهای بنا شده بود ،منجر به تضعیف پادشاهی گسترده کلویس و تقویت همزمان قدرت اوستروگوتها حتت حکومت
تئودوریک بزرگ شد .اما با از بین رفنت قدرت اوستروگوت و با شروع فشار آوارها در شرق ،لزوم تقویت حکومت
فرانکها دوباره مطرح شد .این احتاد و تقویت در ۶۲۹و با به حکومت رسیدن داگوبرت ،۶۱نتیجه کلویس ،به اجنام
رسید .هرچند که ده سال بعد با مرگ داگوبرت ،بازهم قلمرو فرانکیا بین مدعیان مختلف سلسله مرونژی تقسیم شد.
112
تصویر .۹سکه داگوبرت
اما عامل اساسی تغییر ساختار سیاسی و اجتماعی فرانکیا ،بیشتر از قدرت متحد مرونژی ،به دلیل حکومت
بالنسبه طوالنی این سلسله بود .فرانکیا که از استانهای رومی گل ،راین (غرب آملان امروز) ،بلگیکا (بلژیک
امروز) و رائتیا (سوئیس امروز) ۶۲تشکیل شده بود ،از فرهنگی بهره می برد که بیش از ۵۰۰سال حتت نفوذ روم و
فرهنگ التین آن بود .در امپراتوری روم غربی ،بیشتر قلمرو فرانکیا ،بخصوص گل و رائتیا ،بخش جدایی ناپذیری
از فرهنگ رومی محسوب میشدند .زبان باستانی گل ،یکی از زبانهای کلتی (سلتی) ،۶۳قرنها قبل ناپدید شده
بود و به جای آن ،گویش محلی التین صحبت میشد .اشراف محلی گل از دوران باستان ،جزو اشراف روم حساب
میشدند و امپراتوران ،سناتورها و ژنرالهای فراوانی از گل در امپراتوری روم حضور داشتند .گل جز الینفک
و اصلی امپراتوری روم بود و نقش آن از ایتالیا در شکلگیری فرهنگ و حکومت رومی کمتر نبود .از طرفی ،با
گسترش مسیحیت در قرون دوم و سوم نیز ،گل به یکی از پرجمعیتترین بخشهای مسیحینشین امپراتوری
تبدیل شده بود .اشرافیت محلی برای نگه داشنت قدرت ،نه تنها فرزندان خود را برای سناتور بودن در سنای
روم و یا ژنرال بودن در ارتش تربیت میکردند ،بلکه بعد از قرن چهارم و رمسی شدن مسیحیت در امپراتوری
روم ،فرزندان اشراف گلی ـ رومی ،در دستگاه اداری مسیحیت نیز داخل میشدند و مقامات اسقفی شهرها و یا
ریاست صومعههای محلی را به دست میگرفتند .یکی از منابع اصلی ما از تاریخ فرانکها ،گرگوری اسقف شهر
«تور» ۶۴که نویسنده «تاریخ فرانکها» ۶۵ست ،خود به چنین خانوادهای تعلق داشته است .پدر گرگوری ،یکی از
سناتورهای مهم گل بود .خود گرگوری و داییش هردو اسقف بودند؛ برادر گرگوری سناتور و حاکم چند منطقه
مهم و خواهرش نیز احتما ًال همسر یکی از اشراف فرانک .در حقیقت ،خانواده اسقف گرگوری آینه کاملی بود
از طبقه حکومتی جامعه فرانکیا :اخالف بزرگان دوره روم ،در پیوند با بزرگان دوره مرونژی ،صاحبان منصب،
قدرت و نفوذ در حکومت سیاسی و دستگاه اداره دینی بودند .حکومت مرونژیها الگوی اصلی ساختار سیاسی ـ
اجتماعی برای گذار از دوره باستان به دوره میانه در بخش بزرگی از اروپای غربی دوره میانه بود.
113
مقامها گماشته میشدند .اما با ضعیف شدن قدرت دربار ،مناصبی مانند دوکس و کومس تبدیل به مشاغلی
موروثی شدند که از پدر به پسر منتقل میشدند .این سلسله مراتب اداری و حنوه انتخاب و انتقال آن را میشود
جزئی از اولین قدمها برای پایهگذاری دستگاه فئودالی در اروپای غربی محسوب کرد .خانوادههای محلی که اکثرًا
مناصب دوکس یا کومس محلی داشتند و در ضمن اختیار کلیسای محلی را از طریق اسقف ،که خود از اعضای
همان خانواده بود ،در دست داشتند و از مزایای مالی صومعه محلی و زمینهای وقفی آن که واقفانش بازهم
از افراد خانواده بود ،برخوردار می شدند ،کمکم شروع به پایهگذاری قدرت خود در این مناطق کردند .بسیاری
از این خانوادهها تا چند قرن بعد و حتی تا دوران ما ،قدرت محلی خود را حفظ کردهاند .برای مثال ،خانواده
سلطنتی انگلستان از اخالف خاندان «ولف» ۷۱هستند که در قرن هفتم از طرف داگوبرت به حکومت منطقهای
در جنوب بایرن ۷۲در آملان امروز گماشته شده بود.
در همین زمان ،حکومت ویزیگوتها در هیسپانیا کمکم توانسته بود مناطق مرکزی ،شرقی و جنوبی هیسپانیا را
حتت اختیار بگیرد .هر چند که مناطق غربی حتت حاکمیت حکومتهای محلی و بازماندگان سوئبیها بودند و حتی
غرب فرانکیا هم به حاکمان برتون ـ آالنی تعلق داشت که هیچگاه در برابر فرانکها سر خم نکردند .ویزیگوتها به
مرکزیت تولدو ۷۳،حکومتی را که در واقع ادامه مستقیم حکومت رومی بود و از نظر دستگاه اداری ،نظامی و مذهبی
شباهت زیادی به فرانکیا داشت ،اداره میکردند ،هرچند که هرگز نتوانستند به قدرت فرانکها برسند.
در ایتالیا ،دولت ملباردها با قدرت به حکومت ادامه میداد .ملباردها ایتالیا را به ۳۸دوکنشین تقسیم کرده
بودند که تا حدی مانند دوکس و کومسهای فرانکها عمل میکردند ولی قدرت مستقلشان ،بخصوص در مورد
زمینهای وقفی ،بسیار کمتر بود .این شاید به دلیل نزدیکی اسقف نشین رم ،مقر پاپ که در قرن ششم و هفتم
به سرعت به قویترین اسقف کلیسای غربی (بهجای اسقف میالن یا کارتاژ) تبدیل شده بود ،به قلمرو ملباردها
بود .در واقع دولت ملباردها در آن واحد هم حامی اسقف رم محسوب میشد و هم بزرگترین رقیب آن برای سلطه
بر زمینهای کشاورزی و شهرهای جتاری ایتالیا .این رقابت و همزیستی در طوالنی مدت ،بوجود آورنده شرایط
اجتماعی _اقتصادی و سیاسی ایتالیا در قرون وسطی شد و یکی از دالیل پا نگرفنت دستگاه سفت و سخت
فئودالی در این منطقه ،برخالف مناطق حتت سلطه فرانکها.
۷۴
سقوط ویزیگوتها و ظهور کارولنژیان
در اواخر قرن هفتم میالدی ،اروپای غربی به نظر در شرایط متعادلی از نظر سیاسی قرار داشت .ایتالیای ملبارد
توانسته بود فشار آوارها را در شرق تا حدی محدود کند .فرانکیا با تقسیم قلمرو بین شرق و غرب ،به صلحی
نسبی دست پیدا کرده بود و هیسپانیای ویزیگوتها ،با دسترسی به کشاورزی کارآمد و جتارت مناسب ،در بهترین
شرایط بعد از قرن چهارم به سر میبرد.
اما در سال ، ۷۱۱مهاجمانی تازه نفس ،این بار از جنوب و منطقه شمال افریقا ،به قلمرو ویزیگوتها حمله کردند
و باردیگر شرایط سیاسی را تغییر دادند .این مهاجمان ،مسلمانانی بودند که به حکومت روم شرقی بر آفریقای
شمالی پایان داده بودند .لشکریان اموی ،حتت فرماندهی طارق بن زیاد ،فرمانده لشکر اسالم و صاحب منصب
موسی بن نصیر فرماندار افریقیه ،از تنگه «ستونهای هرکول» (که بعدها به نام همین فرمانده« ،جبل الطارق»
نام گرفت) گذشتند .در همان سال ،لشکریان رودریک (در اسپانیایی ،رودریگو) ۷۵پادشاه ویزیگوتها ،در جنگ
«وادی الکبیر» ۷۶شکست سختی خوردند و جنوب اسپانیا را به روی مسلمانان گشودند .در سال ،۷۱۳کنت
تئودمیر ،۷۷فرماندار ویزیگوتی شرق هیسپانیا ،تسلیم مسلمانان شد .شهر اشبیلیه ۷۸در جنوب هیسپانیا ۷۹،به
حر بن عبدالرحمان ثقفی در سالمقر حاکمنشین مسلمان اندلس ،به حکومت عبدالعزیز بن موسی ،تبدیل شدّ .
،۷۱۸به سپتیمانیا ،منطقه حتت سلطه ویزیگوتها در جنوب گل ،حمله کرد .پیشرفت مسلمانان به نظر غیر
قابل توقف میآمد .شهرهای ناربون و بارسلون نیز به سرعت به تسخیر مسلمانان در آمدند .در اوایل سال ،۷۳۲
لشکریان اموی ،کنت اودو ،۸۰فرماندار فرانکی آکویتانیا ۸۱را شکست دادند و وارد منطقه حکومتی فرانکها شدند.
114
تصویر .۱۰اروپا در دوره فرانک ها
ال زندانی یکی از خدمتگزارانش ،کارل مارتل ،۸۲دوک در این زمان ،پادشاه مرونژی فرانکیا ،تئودریک چهارم ،عم ً
فرانکها و وزیر دربار ۸۳مرونژیها بود .کارل مارتل که از اخالف دو خانواده مهم فرانک به شمار میرفت ،عمالً
پادشاه بدون تاج و ختت فرانکها بود و هم او بود که برای مقابله با لشکریان عبدالرحمان بن عبداهلل الغافقی به
پوآتیه ۸۴در جنوب فرانسه رفت .موفقیت شگفتانگیز کارل مارتل در «جنگ تور» ۸۵یا «جنگ پوآتیه» در ۷۳۲
میالدی ،نقطه عطفی در تاریخ پادشاهی فرانکها ،اروپای غربی و پیشرفت مسلمانان در اروپا به حساب میرفت.
ال به خط مرزی هیسپانیای مسلمان و فرانکیای مسیحی تبدیل شد و با منطقه سپتیمانیا در جنوب فرانسه ،عم ً
تغییراتی جزئی ،برای مدت چهارصد سال به همین صورت ادامه پیدا کرد .فرانکها به قویترین قدرت اروپای
غربی و حامیان اصلی کلیسای کاتولیک غرب بدل شدند ،و مهمتر آنکه ،خاندان کارل مارتل جایگاهی مهمتر از
خاندان سلطنتی مرونژی پیدا کردند.
این مورد آخر ،به سرعت و در سال ،۷۵۱همزمان با از بین رفنت امویان در دنیای اسالم و برآمدن عباسیان،
باعث تغییر رژیم در اروپا شد .پپن کوتاه ،۸۶پسر کارل مارتل ،با نوشنت نامهای به اسقف رم ،از او کسب اجازه
کرد تا با توجه به خطراتی که «دنیای مسیحی» را تهدید میکند ،شیلدریک سوم ،۸۷پادشاه بی اهمیت مرونژی
از سلطنت خلع شود و بهجای او خود پپن ،فرمانده بزرگ و پسر کارل مارتل فاحت پوآتیه و از مهمترین اشراف
فرانکیا ،به ختت سلطنت بنشیند .پاپ زکریا ،۸۸اسقف رم در آن زمان ،به این درخواست پاسخ مثبت داد و در
همان سال ،۷۵۱پپن کوتاه به نام «پپن اول» به پادشاهی فرانکها رسید و سلسله کارولنژیان ۸۹را تاسیس کرد.
دوران پپن به مرتب کردن اوضاع فرانکیا و جنگهایی در مرزها گذشت .جنگ پوآتیه هرچند که پیشرفت
مسلمانان را متوقف کرده بود ،اما به فرانکها در جنوب فرانکیا قدرتی نداده بود .لشکریان پپن مدت زیادی را
در این منطقه گذراندند و حاکمان محلی مناطقی مثل ناربون ،۹۰بردو ،۹۱و گاسکونی را به زیر حکومت فرانکها
درآوردند و دستگاه فئودالی فرانکها را تا این منطقه گسترش دادند .پپن در سال ۷۶۸درگذشت و سلطنت
را به دو پسرش ،کارل ۹۳و کارلومان ۹۴بازگذاشت .دو برادر اول چندسالی به همراه هم حکومت کردند ،ولی در
سال ،۷۷۱کارلومان در میان یک اختالف نظر با کارل ،به طور مشکوکی درگذشت .کارل از این سال به بعد،
به تنهایی حکومت کرد.
اولین کار کارل ،تکمیل اقدامات پدرش در منطقه جنوب گل و تثبیت موقعیت فرانکها در آن منطقه بود و پس
115
از آن شروع به گسترش منطقه حکومتش به جنوب کرد .اولین همسر کارل ،دختر دزیدریوس ،۹۵پادشاه ملبارد
ایتالیا بود .این موضوع و قدرت بسیار ملباردها در ایتالیا ،توجه کارل را به جنوب کشاند .در سال ،۷۷۴کارل پدر
زنش دزیدریوس را از سلطنت ملباردی خلع کرد و خود را شاه ملباردها خواند و تاج آهنین آنها را برسر گذاشت.
بعد از آن به فتح جنوب ایتالیا رفت و بعد با برگشت به غرب ،سعی در شکست نیروهای مسلمان در هیسپانیا
کرد .با همدستی حاکمان محلی نیمه مسلمان منطقه شمال شرق هیسپانیا در حوزه پامپلونا ۹۶و بارسلون ،کارل
توانست منطقهای حکومتی را در حد فاصل میان هیسپانیای مسلمان و فرانکیا سازماندهی کند که اصطالحًا
«منطقه مرزی گل» یا بعدها کاتالونیا( ۹۷بنیان منطقه امروزی کاتالونیا) خواندهشد.
بقیه سلطنت کارل نیز به فتوحات در شرق و غرب گذشت .ساکسونها را شکست داد و ساکسونی را به امپراتوری
خود اضافه کرد .تسیلو سوم ۹۸پادشاه بایرن را از سلطنت خلع کرد و به جای او شاه بایرن شد ،و باالخره بعد از
دو قرن و نیم ،آوارها را در مجارستان شکست داد و امپراتوریشان را نابود کرد .در این بین ،پایتختی در غرب
آملان امروزه ساخت که به آن نام «آخن» ۹۹را داد و بیش از ۱۰بار ازدواج کرد .این همه دستاورد برای کارل ،لقب
«کارل بزرگ» ،۱۰۰در التین «کارولوس ماگنوس» ،۱۰۱را به ارمغان آورد که به فرانسه «شارملانی» ۱۰۲گفته میشود و
در فارسی نیز به گرتهبرداری از فرانسه ،به همین نام معروف است .اسم کارل ،در تلفظ «کارول» ،در بین اقوام
اسالوی ،به کلمهای برای «پادشاه» تبدیل شد ،هرچند که شارملانی خود هرگز نتوانست اسالوهای مرزهای شرقی
یا وایکینگهای مرزهای شمالی را شکست دهد.
اما داستان ما در روز جشن نوئل سال ۸۰۰پایان میپذیرد؛ روزی که شارملانی به همراه پسرش برای زیارت روز
عید ،به کلیسای پطرس قدیس ۱۰۳در شهر رم رفته بود .پاپ لئوی سوم ،در مرامسی که بعدًا ادعا شد اتفاقی و
بدون اطالع قبلی کارل بوده ،ناگهان تاج «امپراتور روم» را برسر کارل گذاشت!
116
این عمل مسبولیک ،سه مشکل اساسی داشت :اول اینکه امپراتور روم ،بیش از سیصد سال بود که دیگر وجود
نداشت و اگر هم داشت ،هیچ وقت منیتوانست پادشاه یک قبیله مهاجر ژرمنی باشد .دوم اینکه هیچ قدرتی این
اختیار را به پاپ ،اسقف شهر رم و مناینده دستگاه کلیسا نداده بود که برسر کسی تاج بگذارد و در واقع ،امپراتور
انتخاب کند .در آخر اینکه لقب «امپراتور روم» ۱۰۴متعلق به کسی بود که هنوز هم در قسطنطنیه با این عنوان
حکومت میکرد و از زمان یوستینیانوس ،ادعای امپراتور غرب را نیز یدک میکشید.
احیای امپراتوری روم از طرف اسقف رم ،برههای از تاریخ اروپای غربی را رقم زد که در آن دستگاه کلیسا بر
دستگاه سیاسی احاطه یافت .بیشتر اختالفات اساسی دولتهای اروپایی در قرون وسطی در حقیقت درگیری با
۱۰۵
پاپ و بر سر همین میزان قدرت بوده است ،قدرتی که طبیعتًا هیچ پاپی منیتوانست به شارملانی یا اوتوی کبیر
یا فردریک ریش قرمز ۱۰۶حتمیل کند ،و برای بیشتر پادشاهان آن دوران ،غیرقابل حتمل بود .ضمنًا ،به دلیل این
احیاء قدرت توسط کلیسا بود که در قرنهای بعد ،این امپراتوری را «امپراتوری مقدس روم» ۱۰۷میخواندند ،در
صورتی که نام واقعیش ،همان «امپراتوری روم» ۱۰۸بود.
اختالف نظر با دربار روم شرقی اما میتوانست اختالف مهمی باشد .یکی از اقدامات شارملانی برای حل این
مشکل ،این بود که از ملکه ایرنه ۱۰۹که در آن زمان امپراتریس روم شرقی بود ،خواستگاری کرد با این پیشنهاد
که فرزند حاصل از ازدواج شارملانی و ایرنه ،امپراتور یک امپراتوری متحد رومی خواهد شد .نه تنها این پیشنهاد
برای ملکه ایرنه و دستگاه حکومتی واقعبینتر روم شرقی غیر قابل قبول بود ،بلکه حتی امکان ازدواج با یک
«وحشی ژرمن» برای یک ملکه متمدن روم شرقی قابل تصور نبود .این اتفاق هیچ وقت پیش نیامد و البته
شارملانی و جانشینانش نیز تا قرن ۱۹به استفاده از این لقب ادامه دادند تا سراجنام جنگجوی دیگری ،ناپلئون
اول ،به استفاده از آن پایان داد.
117
نتیجه
سقوط امپراتوری روم غربی در نیمه دوم قرن پنجم میالدی ،نه یک اتفاق حلظهای بلکه نتیجه یک قرن حمالت
خارجی ،مشکالت داخلی و اختالفات سیاسی بود .مهاجران ژرمنی که اکثریت جمعیت روم را تشکیل میدادند
و از شرق اروپا و آن سوی راین آمده بودند ،پادشاهیهایی را از خاکسترهای امپراتوری تشکیل دادند که هر
کدام سعی در بکارگیری بخشی از سیستم سیاسی ،اجتماعی و فرهنگی امپراتوری روم داشتند .جتربههای اولیه
اوستروگوتها و بورگوندها به ساختارهای پایدارتر ملبارد ،ویزیگوت و مرونژین اجنامید .در آخر ،احتیاج به احتاد در
مقابل حمالت خارجی ،برای کارل یا شارملانی ،این امکان را پیش آورد که بیشتر قلمرو روم غربی ،بجز هیسپانیا
و آفریقای مسلمان را به زیر سلطه متحد خود درآورد .اسقف رم ،که رمسًا همان رتبه «کشیش اعظم» ۱۱۰دوران
امپراتوری روم ،حتی قبل از مسیحیت را داشت ،اختیار انتخاب یک امپراتور جدید را برای خود در نظر گرفت و
در سال ،۸۰۰تاج «امپراتور روم» را برسر شارملانی گذاشت .اما همانطور که این تاج ،همان تاج قدیم امپراتورها
نبود و چند هفته قبل از آن ،توسط جواهرساز خصوصی پاپ ساخته شده بود« ،امپراتوری روم شارملانی» هم
دیگر امپراتوری آگوستوس ،مارک آورل ،یا حتی تئودوسیوس نبود .در عوض ،این امپراتوری ،قلمرویی گسترده
بود که از دل آن ،اروپای قرون وسطی بوجود آمد.
تصویر .۱۳تاجی که در قرون وسطی برای امپراتوران مقدس روم ساخته شد.
118
47. Tournai
48. Clovis or Chlodoweg
یادداشتها
49. Haldwin/Alduin 1. Huns
50. Alboin 2. Theodosius I
51. Avar or Ruar 3. Arcadius
52. Friuli 4. Honorius
53. Pavia 5. Alaric
54. Duchy 6. Stilicho
55. Merovingian 7. Suevi
56. Merovech 8. Magister Militum
57. Frankia 9. Gala Palcidia
58. Lex Salian 10. Walia
59. Chlotar, Chlodomer, Childebert, Teudoric 11. Joannes
60. Dagobert I 12. Felix
61. Raetia 13. Aetius
62. Celtic 14. Geiseric
63. Grégoire de Tours 15. Vandals
64. Historia Francorum (Decem Libri Historiarum) 16. Hispania
65. Austrasia 17. Mauritania
66. Neustria 18. Alemanni
67. Dux 19. Jordanes
68. Comes 20. Priscus
69. Comes palatinus 21. Gaul
70. The Elder House of Welf 22. Western Goths (Visigoths)
71. Bayern 23. Avitus
72. Toledo 24. Gepids
73. Roderic/Rodrigo 25. Petronius Maximus
74. Guadalquivir/Guadalete 26. Sidonius Apollinaris
75. Comes Theudomir 27. Geiseric
76. Sevilla 28. Gallo-Roman Nobility
77. Septimania 29. Ricimer
78. Comes Odo (Comte Eudes d’Aquitaine) 30. Majorian
79. Aquitania (Aquitaine) 31. Interregnum
80. Carl Martell (Charles Martell) 32. Anthemius
81. Maiordomo 33. Gundobad
82. Poitier 34. Julius Nepos
83. Bataille de Tours 35. Romulus Augustulus
84. Pépin le Bref/Pippin der Kurze 36. Odoacer
85. Childeric III 37. Burgundy (Fr. Bourgogne).
86. Pope Zacharias 38. Rhône
87. Carolingian Dynasty 39. Lex Burgundionum
88. Narbonne 40. Amalric
89. Boudreaux 41. Justinian
90. Gascogne/Vasconia 42. Belisarius
91.Carl 43. De Bellis
92. Carloman 44. Procopius
» به معنای «خواستنیDesiderius .93 45. Childeric
94. Pamplona 46. Salian Franks
119
102. Imperator Romanorum (Gk. Basileos Romaion) 95. Catalonia (Catalunya)
103. Otto der Grosse 96. Tassilo III von Bayern
104. Frederick Barbarosa (Friedrich Rotbart) 97. Aachen (Aix la Chapelle/ Aquae Granni)
105. Sacrum Imperium Romanum 98. Carl der Grosse
106. Imperium Romanum 99. Carolus Magnus
107. Irene Sarantapechaina 100. Charlmagne
108. Pontifex Maximus 101. Basilica Sancti Petri
کتابنامه
Becher, M. (1999). Karl Der Grosse. München: CH Beck.
Bóna, I.; Aston, P. & Edmondson, A.(1976). The Dawn of the Dark Ages: the Gepids and the Lombards in the
Carpathian Basin. Budapest: Corvina Press.
Burns, T.S. (1991). A History of the Ostrogoths. Vol. 600. Bloomington IN: Indiana University Press.
Cameron, A. (1985). Procopius and the Sixth Century. Berkeley; Los Angeles: University of California Press.
Clarke, N. (2012). The Muslim Conquest of Iberia: Medieval Arabic Narratives. New York: Routledge.
Clover, F.M. (1973). “Geiseric and Attila.” Historia: Zeitschrift Für Alte Geschichte, (H.1), 104–117.
Ewig, E. (1983). Die Merowinger und das Imperium. Berlin: Springer.
Geary, P. J. (1988). Before France and Germany: The Creation and Transformation of the Merovingian World.
Oxford: Oxford University Press.
Gregory of Tours. (1974). The History of the Franks, transl. Lewis Thorpe, London: Penguin,
Heather, P. (1995). “The Huns and the End of the Roman Empire in Western Europe.” The English Historical
Review 110, (435), 4–41.
———. (2005). The Fall of the Roman Empire. New York: Pan McMillan.
———. (2010). Empires and Barbarians: Migration, Development and the Birth of Europe. New York: Pan
Macmillan.
Le Jan, R. (2003). “La Sacralité de La Royauté Mérovingienne.” Annales. Histoire, Sciences Sociales, (58), 1215–
1242.
Maas, M. (2014). The Cambridge Companion to the Age of Attila. Cambridge University Press.
Pirenne, H. (1937). Mahomet et Charlemagne. Paris: Tallandier.
Sivan, H.S. (1989). “Sidonius Apollinaris, Theodoric II, and Gothic-Roman Politics from Avitus to Anthemius.”
Herme, (117s), 85–94.
Ward-Perkins, B. (2005). The Fall of Rome and the End of Civilization. Oxford: Oxford University Press.
Wickham, C. (2005). Framing the Early Middle Ages: Europe and the Mediterranean, 400-800. Oxford: Oxford
University Press.
120