Download as docx, pdf, or txt
Download as docx, pdf, or txt
You are on page 1of 11

‫براهین اثبات وجود خدا از دیدگاه امیرالمومنین‬

‫نویسندگان‪ :‬محمد محمدرضایی‬
‫منبع‪ :‬قبسات ‪ 1380‬شماره ‪19‬‬
‫حوزه های تخصصی‪:‬‬

‫چکیده‬

‫متن‬

‫‪‌            ‬جستاره‌‬
‫یکی‌ از مسائل‌ بسیار اساسی‌ برای‌ آدمی‪ ،‬مسئلة‌ وجود خدا است‪ .‬اعتقاد و یا عدم‌ اعتقاد به‌ خدا‪ ،‬در زندگی‌ انسان‪ ،‬بس**یار نقش‌آف**رین‌ اس**ت‪ .‬اگ**ر کس*ی‌ ب ‌ه‬
‫دلیلی‪ ،‬به‌ وجود خدا اعتقاد پیدا کند‪ ،‬تمام‌ اعمال‌ و حرکات‌ او صبغة‌ خاصی‌ به‌ خود می‌گیرد و اگر هم‌ بی‌اعتقاد به‌ خ**دا باش**د‪ ،‬ب**از اعم**ال‌ او رنگ‌ و ب**ویی‌‬
‫دیگر پیدا می‌کند‪.‬‬
‫بنابراین‌ انسان‌ باید قبل‌ از هر شناختی‌ ب ‌ه این‌ مسئله‌ بپردازد که‌ آیا واقعاً‌ برای‌ انسان‌ و عالم‪ *،‬خدایی‌ وجود دارد‪ ،‬ی**ا این‌که‌ انس**ان‌ و ع**الم‌ ب**ر اث**ر ص**دفه‌ و‬
‫تصادف‌ پدید آمده‪ ،‬و آدمی‌ نیز در زندگی‌ هیچ‌ وظیفه‌ و هدفی‌ جز ادامه‌ زندگی‌ و لذت‌ بردن‌ ندارد‪ .‬از این‌ رو‪ ،‬که‌ امیرالمؤ‌منین‌ علی‪ 7‬می‌فرمای**د‪« :‬معرف*ة‌ ا‬
‫سبحانه‪ ،‬اعلی‌ المعارف»(‪ )1‬امام‪ 7‬حتی‌ توحید و اعتقاد به‌ خدای‌ یگانه‌ را‪ ،‬حیات‌ و جان‌ نفس‌ و روح‌ می‌داند‪« :‬التوحید حیاة‌ النفس»(‪ )2‬ن**یز از ایش**ان‌ نقل‌‬
‫شده‌ است‌ که‌ سرلوحه‌ دین‪ ،‬شناخت‌ خدا است؛ «اول‌ الدین‌ معرفته»(‪ )3‬آدمی‌ نیز با تمام‌ وجود خود این‌ دقیقه‌ را در می‌یاب**د که‌ ش**ناخت‌ خ**دا‪ ،‬در درجه‌‬
‫نخست‌ اهمیت‌ قرار دارد‪.‬‬
‫اولین‌ مسئله‌ در وادی‌ شناخت‌ خدا‪ ،‬شناخت‌ وجود او است‪ .‬در کلمات‌ امیرالمؤ‌منین‪ ،‬استدالل‌ بر وجود خدا به‌طور مستقل‌ کمتر مشاهده‌ می‌شود و عن**وانی‌‬
‫ن حضرت‌ نمی‌توان‌ یافت‪.‬‬
‫تحت‌ براهین‌ اثبات‌ وجود خدا‪ ،‬در کلمات‌ آ ‌‬
‫دلیل‌ این‌ مطلب‌ می‌تواند دو امر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬امیرالمؤ‌منین‌ علی‪ 7‬خداشناسی‌ و خداجویی‌ را امری‌ فطری‌ می‌داند؛ همان‌گونه‌ که‌ فرموده‌اند‪ :‬خداون**د قلب‌ه**ا را ب**ا اراده‌ و محبت‌ خ**ود‪ ،‬و عقله**ا را ب**ا‬
‫ی ا وهو یری‌‬
‫معرفت‌ خود سرشته‌ است‪«:‬اللهم‌ خلقت‌ القلوب‌ علی‌ ارادتک‌ وفطرت‌ العقول‌ علی‌ معرفتک»(‪ )4‬در جایی‌ دیگر می‌فرمایند‪« :‬عجبت‌ لمن‌ شک‌ ف ‌‬
‫خلق‌ ا»(‪ )5‬این‌ سخن‌ برگرفته‌ از آیه‌ای‌ در قرآن‌ است‪« :‬افی‌ ا شکٌ‌ فاطر السموات‌ واالرض» ابراهیم‪10 /‬‬
‫ن است‌ که‌ مخاطبان‌ امیرالمؤ‌منین‪ 7‬اشخاصی‌ بودند که‌ به‌ وجود خدا باور داش**تند‪ .‬آن**ان‌ بیش‌ت**ر محت**اج‌ تص**حیح‌ اعتقاداتش**ان‌ بودن**د‪ ،‬نه‌‬
‫‪ .2‬دلیل‌ دیگر آ ‌‬
‫تأسیس‪.‬‬
‫آری‪ ،‬در البه‌الی‌ کلمات‌ امام‪ 7‬می‌توان‌ دالیلی‌ را بر اثبات‌ وجود خدا یافت‪ .‬نگارنده‌ در حد‌ بضاعت‌ خود‪ ،‬هشت‌ دلیل‌ بر اثبات‌ وجود خدا در کلمات‌ حض**رت‬
‫‪ 7‬یافته‌است؛ هرچند که‌ راه‌های‌ منتهی‌ ب ‌ه خدا‪ ،‬ب ‌ه عدد نفوس‌ خالیق‌ است‪.‬‬
‫آن‌ دالیل‌ هشت‌گانه‪ ،‬بدین‌ قرارند‪:‬‬
‫‪ .1‬برهان‌ معقولیت؛‬
‫‪ .2‬برهان‌ فطرت؛‬
‫‪ .3‬برهان‌ نظم؛‬
‫‪ .4‬برهان‌ علی؛‬
‫‪ .5‬برهان‌ معجزه؛‬
‫‪ 6‬برهان‌ وجوب‌ و امکان‌ (حدوث)؛‬
‫‪ .7‬برهان‌ فسخ‌ عزائم؛‬
‫‪ .8‬برهان‌ صدیقین‪.‬‬
‫به‌ جهت‌ اختصار و درج‌ در مجله‌ سه‌ برهان‌ را مطرح‌ می‌نماییم‪.‬‬
‫گفتنی‌ است‌ که‌ مراد از برهان‌ در این‌ نوشتار‪ ،‬مفهومی‌ است‌ اعم‌ از برهان‌ مصطلح‌ در فلسفه‌ و منطق‪ .‬بنابراین‌ مطلق‌ راه‌هایی‌ که‌ آدمی‌ را به‌ خدا می‌رسانند‪،‬‬
‫در این‌جا مراد و موضوع‌ سخن‌ خواهد بود‪.‬‬
‫‌‪ .‌1            ‬برهان‌ معقولیت‌ یا احتیاط‌ عقلی‌‬
‫یکی‌ از راه‌های‌ اثبات‌ وجود خدا‪ ،‬معقولیت‌ اعتقاد به‌ او است‪ .‬زیرا آدمی‌ را یکی‌ از این‌ دو راه‌ در پیش‌ است‪ :‬اعتقاد به‌ خدا‪ ،‬عدم‌ اعتقاد به‌ خدا‪ .‬از سویی‪ ،‬هر‬
‫یک‌ از این‌ دو لوازمی‌ دارد‪ .‬برای‌ نمونه‪ ،‬کسی‌ که‌ به‌ خداوند باورمند است‪ ،‬باید بپذیرد که‪ :‬چون‌ خداوند حکیم‌ اس**ت‪ ،‬انس**ان‌ و جه**ان‌ را بیه**وده‌ نیافری**ده‌‬
‫ن دو‪ ،‬مقصودی‌ دارد که‌ همانا هدایت‌ انسان‌ و رساندن‌ او به‌ کمال‌ نهایی‌ خویش‌ است؛ از این‌ رو پیامبران‌ را برای‌ هدایت‌ او فرستاده‌‬
‫است؛ بلکه‌ از آفرینش‌ آ ‌‬
‫است‪ .‬همچنین‌ پس‌ از این‌ جهان‪ ،‬جهان‌ دیگری‌ وجود دارد که‌ در آن‌ انسان‌ها کیفر و پاداش‌ اعمال‌ خود را می‌بینند‪ .‬بدین‌ سان‌ اعتقاد به‌ خدا با اعتق**اد به‌‬
‫نبوت‌ و شریعت‌ و معاد توأم‌ می‌شود‪ .‬در مقابل‪ ،‬عدم‌ اعتقاد به‌ خدا‪ ،‬لوازمی‌ دیگر‪ ،‬غیر از آن‌چه‌ گفته‌ شد‪ ،‬دارد‪.‬‬
‫حال‌ اگر اعتقاد به‌ خدا و لوازم‌ آن‌ را ‪ -‬که‌ سعادت‌ ابدی‌ را در پی‌ دارد‪  ‬در نظر بگیریم‌ و آن‌ را با ناباوری‌ ب ‌ه خدا و لوازم‌ آن‌ بسنجیم‪ ،‬اعتقاد به‌ خ*دا و ل*وازم‌‬
‫آن‌ را معقول‌تر خواهیم‌ یافت‪ .‬زیرا در صورت‌ صحت‌ اعتقاد به‌ خدا‪ ،‬ما از منافع‌ بسیاری‌ برخورداریم‌ و از شقاوت‌ ابدی‌ اجتناب‌ ورزیده‌ایم؛اما اگر معلوم‌ گ**ردد‬
‫ن است‌ که‌ اعتقاد ب ‌ه خدا و لوازم‌ آن‌ را بپذیریم‪.‬‬
‫که‌ چنین‌ اعتقادی‪ ،‬خرافه‌ و ناصواب‌ است‪ ،‬نیز ضرر و زیانی‌ نکرده‌ایم‪ .‬بنابراین‌ معقول‌ آ ‌‬
‫شبیه‌ به‌ این‌ استدالل‌ در کلمات‌ امام‌ علی‪ 7‬آمده‌ است؛ چنان‌که‌ می‌فرماید‪:‬‬
‫زعم‌ المنجم‌ والطبیب‌ کالهماان‌ المعاد فقلت‌ ذاک‌ الیکما‬
‫ان‌ صح‌ قولکما فلستُ‌ بخاسرٍ‌او صح‌ قولی‌ فالوبال‌ علیکما(‪)6‬‬
‫در دیوانی‌ که‌ منسوب‌ ب ‌ه امام‌ علی‪ 7‬است‪ ،‬نیز می‌خوانیم‪:‬‬
‫ت الیهما‬
‫قال‌ المنجم‌ والطبیب‌ کالهمالن‌ یحشر االموات‌ قل ‌‬
‫ان‌ صح‌ قولکما فلست‌ بخاسران‌ صح‌ قولی‌ فالخسار الیکما(‪)7‬‬
‫«منجم‌ و طبیب‌ هر دو می‌گویند که‌ قیامتی‌ وجود ندارد‪ .‬به‌ آنان‌ می‌گویم‪ :‬اگر قول‌ و عقیدة‌ شما صحیح‌ باشد‪ ،‬ما زیانی‌ نکرده‌ایم‪ ،‬و اگر ق**ول‌ و عقی**دة‌ من‌‬
‫صحیح‌ باشد‪ ،‬شما از زیانکاران‌ خواهید بود‪».‬‬
‫از خواندنی‌های‌ تاریخ‪ ،‬مناظرة‌ امام‌ رضا‪ 7‬با مردی‌ زندیق‌ است؛ نوشته‌اند‪:‬‬
‫ی مرد اگر اعتقاد شما صحیح‌ باشد ‪ -‬در ص**ورتی‌ که‌ در واقع‌ چ**نین‌‬
‫ن حضور داشتند‪ .‬امام‌ بدو فرمود‪ :‬ا ‌‬
‫«یکی‌ از زنادقه‌ وارد مجلسی‌ شد که‌ امام‌ رضا‪ 7‬در آ ‌‬
‫ن مرد س**اکت‌ ش**د‪ .‬س**پس‌ ام**ام‌ ادامه‌ دادن**د‪ :‬و اگ**ر‬
‫نیست‌‪  ‬آیا ما با شما مساوی‌ نیستیم؟ و نماز و روزه‌ و زکات‌ و اقرار و تصدیق‪ ،‬زیانی‌ به‌ ما نمی‌رساند‪ .‬آ ‌‬
‫اعتقاد ما بر حق‌ باشد ‪ -‬که‌ چنین‌ است‌ آیا نصیب‌ شما هالکت‪ ،‬و بهرة‌ ما رستگاری‌ نیست؟»(‪)8‬‬
‫پاسکال‪ ،‬همین‌ استدالل‌ را با نام‌ برهان‌ شرطبندی‌ مطرح‌ کرده‌ است‪ .‬به‌ عقیدة‌ وی‪ ،‬عالم‌ از نظر دینی‌ مبهم‌ است‌ و عقل‌ نمی‌تواند در نهایت‌ درب**ارة‌ وج**ود‬
‫خدا حکم‌ کند؛ زیرا در عالم‪ *،‬هم‌ در تأیید وجود خدا و هم‌ در رد آن‌ شواهدی‌ وجود دارد‪ .‬از این‌ رو کالف‌ عالم‌ سردر گم‌ است‪ .‬بنابراین‌ آدمی‌ بای**د زن**دگی‌‬
‫خود را بر سر این‌ که‌ خداوند وجود دارد‪ ،‬شرط‌ ببندد؛ یعنی‌ به‌ نظر او این‌ که‌ خداوند هست‪ ،‬برگ‌ برنده‌ای‌ است‌ و آدمی‌ باید زندگی‌ خ*ود را ب*ا آن‌ س*امان‌‬
‫دهد و همواره‌ چنان‌ عمل‌ کند که‌ گویی‌‪ -  ‬نزد او قضیة‌ باال‪ ‬درست‌ است‪ .‬به‌ گمان‌ پاسکال‪ ،‬آنچه‌ انسان‌ در این‌ شرطبندی‌ از دست‌ می‌ده**د‪ ،‬بس**یار ن**اچیز‬
‫است؛ ولی‌ می‌توان‌ ثابت‌ کرد که‌ آنچه‌ ب ‌ه دست‌ می‌آورد‪ ،‬بی‌اندازه‌ خوب‌ است‪ .‬پس‌ معقول‌تر آن‌ است‌ که‌ در پی‌ اجتن*اب‌ از احتم*ال‌ خس*ران‌ عظیم‌ باش*یم؛‬
‫زیرا اگر کسی‌ به‌ خداوند بی‌اعتقاد باشد‪ ،‬ولی‌ در واقع‌ خدایی‌ وجود داشته‌ باشد‪ ،‬گرفتار عذاب‌ ابدی‌ خواهد شد‪)9(.‬‬
‫برهان‌ شرطبندی‌ پاسکال‌ هنوز برای‌ فیلسوفان‌ دین‌ جاذبه‌ دارد و از آن‌ ‪ -‬به‌ویژه‌ در سال‌های‌ اخیر ‪ -‬بس**یار دف**اع‌ کرده‌ان**د‪ .‬ام**ا این‌ که‌ عقل‌ نمی‌توان**د در‬
‫نهایت‌ دربارة‌ خدا حکم‌ کند‪ ،‬سخن‌ درستی‌ نیست‪ .‬براهینی‌ که‌ بر اثبات‌ وجود خدا ذکر شده‌ است‪ ،‬جایی‌ برای‌ چنین‌ مدعایی‌ باقی‌ نمی‌گذارد‪.‬‬
‫‌‪ .‌2            ‬برهان‌ فطرت‌‬
‫ی انفس*هم‌ ح*تی‌ یت*بین‌ انه‌ الح**ق»‬
‫راه‌های‌ اثبات‌ وجود خدا دوگونه‌ است‪ :‬سیر آفاق‌ و انفس؛ چنان‌که‌ در قرآن‌ آمده‌ است‪« :‬سنریهم‌ آیاتن**ا فی‌ االف**اق‌ و ف ‌‬
‫ن است‌ که‌ از طریق‌ مشاهدة‌ مخلوقات‌ و تدبر در حدوث‌ و امکان‌ و نظم‌ پدیده‌ها‪ ،‬به‌ وجود خالق‌ و مدبری‌ دانا و توانا پی‌ برند‪.‬ام**ا اگ**ر‬
‫فصلت‪ 53 /‬راه‌ آفاق‌ آ ‌‬
‫انسان‌ از راه‌ تأمل‌ در خود پی‌ به‌ وجود خدا برد‪ ،‬و در برابر او که‌ کمال‌ مطلق‌ است‪ ،‬سر تعظیم‌ فرود آورد‪ ،‬از راه‌ انفس‌ یا فط**رت‪ ،‬خ**دا را ی**افته‌ اس**ت‪ .‬آی*ة‌‬
‫مشهور قرآن‌ در این‌ باره‪ ،‬بدین‌ قرار است‪« :‬فاقم‌ وجهک‌‪ ‬للدین‌ حنیفاً‌ فطرت‌الله‌ التی‌ فطر الناس‌ علیها ال تبدیل‌ لخلق‌الله‌ ذلک‌الدین‌ القیم‌ لکن‌ اکثر الن**اس‌‬
‫ال یعلمون» روم‪30 /‬‬
‫امام‌ علی‪ 7‬نیز در کلماتی‌ به‌ راه‌ فطرت‌ اشاره‌ فرموده‌اند؛ بدین‌ شرح‪:‬‬
‫‪ .1‬پس‌ رسوالنش‌ را در میانشان‌ گمارد و پیمبرانش‌ را پیاپی‌ فرستاد تا از آنان‌ بخواهند حق‌ میثاق‌ فطرت‌ را بگذارن**د و نعم**تی‌ را که‌ فراموشش**ان‌ ش**ده‌ به‌‬
‫یادشان‌ آرند و با رساندن‌ حکم‌ خدا جای‌ عذری‌ برایشان‌ نگذارند‪ .‬و گنجینه‌های‌ خود را برایشان‌ بگشایند‪)10(.‬‬
‫‪ .2‬حمد و سپاس‌ مخصوص‌ خدایی‌ است‌ که‌ حمد خود را به‌ بندگان‌ الهام‌ کرده‌ است‌ و سرشت‌ آنان‌ را با معرفت‌ خود آمیخته‌ است‪)11(.‬‬
‫‪ .3‬همانا‪ ،‬بهترین‌ چیز که‌ نزدیکی‌خواهان‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ بدان‌ توسل‌ می‌جویند‪ ،‬ایمان‌ به‌ خدا و پیامبر و جهاد در راه‌ خدا است‌ که‌ موجب‌ بلن**دی‌ کلم**ة‌‬
‫مسلمانی‌ است‌ و یکتا دانستن‌ پروردگار که‌ مقتضای‌ فطرت‌ انسانی‌ است‪)12(.‬‬
‫‪ .4‬خدایا قلب‌ها را با ارادة‌ خود خلق‌ کرده‌ای‌ و عقل‌ها را با معرفت‌ خود سرشته‌ای‪)13(.‬‬
‫‪ .5‬من‌ بر فطرت‌ مسلمانی‌ زاده‌ شده‌ام‪)14(.‬‬
‫ث دربارة‌ معنای‌ فطرت‪ ،‬زمینه‌ را برای‌ آشنایی‌ بیش‌تر با این‌ برهان‪ ،‬مساعدتر کند‪.‬‬
‫شاید بح ‌‬
‫فطرت‌ از ماده‌ َفطَرَ‌ در اصل‌ به‌ معنای‌ آغاز و شروع‌ است‪ .‬از همین‌ روی‌ ب ‌ه معنای‌ خلق‌ نیز به‌ کار می‌رود؛ زیرا خلقِ‌ چیزی‪ ،‬ب ‌ه معنای‌ ایجاد و آغ**از وج**ود و‬
‫تحقق‌ آن‌ است‪.‬‬
‫ابن‌ عباس‌ می‌گوید‪:‬‬
‫«در معنای‌ آیه‌ شریفة‌ الحمد فاطر السموات‌ واالرض‌ حیران‌ بودم‌ و معنای‌ «فاطر» را نمی‌دانستم‪ .‬تا این‌ که‌ دو نفر که‌ بر سر چاهی‌ ن**زاع‌ داش**تند‪ ،‬ن**زد من‌‬
‫ن دو گفت‪ :‬انا فطرتُها؛ یعنی‌ من‌ قبل‌ از همه‌ و برای‌ اولین‌ بار حفر آن‌ را آغاز کردم‪)15(».‬‬
‫آمدند و یکی‌ از آ ‌‬
‫بنابراین‌ َفطَرَ‌ ب ‌ه معنای‌ آغاز و ابتدا است‌ و فطرت‪ ،‬به‌ معنای‌ حالت‌ خاصی‌ از شروع‌ و آغاز است‪ ،‬که‌ هم‌ معنای‌ آف**رینش‌ می‌ش**ود‪ .‬ام**وری‌ را می‌ت**وان‌ ب**رای‌‬
‫موجودی‌ فطری‌ دانست‌ که‌ آفرینش‌ آن‪ ،‬اقتضای‌ آن‌ها را دارد‪ .‬چنین‌ اموری‪ ،‬سه‌ ویژگی‌ عمده‌ دارند‪:‬‬
‫‪ .1‬امور فطری‌ در تمام‌ افراد یک‌ نوع‌ هست؛ البته‌ با شدت‌ و ضعف‪.‬‬
‫‪ .2‬امور فطری‌ همواره‌ ثابت‌ است‪ ،‬و چنان‌ نیست‌ که‌ در برهه‌ای‌ از تاریخ‌ اقتضای‌ خاصی‌ داشته‌ باشد‪ ،‬و در ب**رهه‌ای‌ دیگ**ر اقتض**ایی‌ دیگ**ر؛ چن**ان‌که‌ ق**رآن‌‬
‫می‌فرماید‪« :‬فطرت‌ ا التی‌ فطر الناس‌ علیها ال تبدیل‌ لخلق‌ ا‪ ».‬روم‪30 /‬‬
‫‪ .3‬امور فطری‌ از آن‌ حیث‌ که‌ فطری‌ و مقتضای‌ آفرینش‌ موجودی‌ است‪ ،‬نیاز به‌ تعلیم‌ و تعلم‌ ندارد؛ هرچند تقویت‌ و یادآوری‌ و یا جهت‌ دادن‌ به‌ آن‌ها گ**اه‌‬
‫نیاز به‌ آموزش‌ و پرورش‌ دارد‪.‬‬
‫پس‌ از روشن‌تر شدن‌ معنای‌ فطرت‌ و امور فطری‪ ،‬اکنون‌ باید دید چه‌ اموری‪ ،‬فطریِ‌ انسان‌ هستند‪.‬‬
‫فطریات‌ انسان‌ را می‌توان‌ به‌ دو دسته‌ تقسیم‌ کرد‪:‬‬
‫الف‪ .‬شناخت‌های‌ فطری؛‬
‫ب‪ .‬گرایش‌های‌ فطری‪.‬‬
‫نوعی‌ شناخت‌ خدا که‌ نیازی‌ به‌ آموزش‌ و فراگیری‌ ندارد‪ ،‬خداشناسی‌ فطری‌ است‪ ،‬و اگر نوعی‌ گرایش‌ ب ‌ه س**وی‌ خ**دا و پرس**تش‌ او در ه**ر انس**انی‌ باش**د‪،‬‬
‫ن گونه‌ آگاهانه‌ نیست‌ که‌ انس**ان‌ را از‪ ‬تالش‌ عقالنی‌ ی**ا اس**تمداد از پی**امبران‪7‬‬
‫ن را خداپرستی‌ فطری‌ نامید‪ .‬اما نه‌ خداشناسی‌ و نه‌ خداپرستی‪ ،‬آ ‌‬
‫می‌توان‌ آ ‌‬
‫برای‌ شناخت‌ خداوند بی‌نیاز کند‪.‬‬
‫‌‪‌            ‬خداشناسی‌ فطری‌‬
‫بر فطری‌ بودن‌ خداشناسی‌ هم‌ دلیل‌ نقلی‌ و هم‌ دلیل‌ عقلی‌ ‪ -‬فلسفی‌ اقامه‌ کرده‌اند‪ .‬نمونه‌هایی‌ از آن‌ دالیل‌ بدین‌ قرار است‪:‬‬
‫‪ .1‬دلیل‌ نقلی‌ بر فطری‌ بودن‌ خداشناسی‌‬
‫ن را فرام**وش‌ ک**رده‌ایم؛‬
‫از آیات‌ و روایات‌ نیک‌ بر می‌آید که‌ خداشناسی‪ ،‬فطری‌ است‪ .‬بدین‌ معنا که‌ ما پیش‌تر معرف**تی‌ نس**بت‌ به‌ داون**د داش**ته‌ایم‪ ،‬ولی‌ آ ‌‬
‫پیامبران‌ ما را به‌ تأمل‌ در آفاق‌ و انفس‌ خواندند‪ ،‬تا به‌ شناخت‌ فطری‌ آگاهی‌ پیدا کنیم؛ یعنی‌ انبیا نگفتن*د که‌ ای‌ م**ردم‌ بدانی**د که‌ خ*دا وج*ود دارد‪ ،‬بلکه‌‬
‫ت مذکر غاشیه‪ 21 /‬به‌ تعبیر امام‌ علی‪ 7‬لیستأدوهم‌ میثاق‌ فطرته‪.‬‬
‫گفتند‪« :‬ای‌ مردم‪ ،‬بدانید که‌ می‌دانید خدا وجود دارد‪ ».‬قرآن‌ نیز می‌فرماید‪« :‬فذکر انما ان ‌‬
‫(‪ )16‬همچنین‌ هنگامی‌ که‌ از امیرالمؤ‌منین‌ علی‪ 7‬پرسیدند که‌ آیا پروردگارت‌ را هنگام‌ پرستش‌ دیده‌ای‪ ،‬فرمود‪:‬‬
‫ما کنتُ‌ اعبد رباً‌ لم‌ اره‪ .‬وقتی‌ پرسیدند چگونه‌ دیده‌ای‪ ،‬فرمود‪ :‬التدرکه‌ العیون‌ فی‌ مشاهدة‌ االبصار ولکن‌ رأته‌ القلوب‌ بحقائق‌ االیمان؛(‪)17‬‬
‫دو پرسش‌ در این‌ جا روی‌ می‌نماید‪:‬‬
‫‪ .1‬در چه‌ زمانی‌ انسان‌ به‌ این‌ شناخت‌ و رؤ‌یت‌ قلبی‌ نائل‌ شده‌ است؟‬
‫‪ .2‬آیا شناخت‌ و رؤ‌یت‌ قلبی‌ خدا اختصاص‌ به‌ برخی‌ انسان‌ها دارد‪ ،‬یا تمامی‌ انسان‌ها از چنین‌ معرفتی‌ برخوردارند؟‬
‫آیة‌ میثاق‌ در قرآن‌ از زمانی‌ سخن‌ می‌گوید که‌ پروردگار از پشت‌ بنی‌آدم‌ فرزندانشان‌ را ب**یرون‌ آورد و آن**ان‌ را ب**ر خودش**ان‌ گ**واه‌ گرفت**ه‪ ،‬پرس**ید آی**ا من‌‬
‫پروردگارتان‌ نیستم‪ .‬گفتند‪« :‬آری؛ گواهی‌ دادیم‪ ».‬اعراف‪172 /‬‬
‫از این‌ آیه‌ به‌خوبی‌ برمی‌آید که‌ گفت‌و گویی‌ میان‌ خدا و همة‌ انسان‌ها صورت‌ گرفته‌ است‪ ،‬و همة‌ آنان‌ به‌ خداوندی‌ خدا و این‌که‌ او پروردگار هستی‌ اس**ت‪،‬‬
‫اعتراف‌ و شهادت‌ داده‌اند تا بهانه‌ای‌ برای‌ آنان‌ در روز قیامت‌ نباشد‪.‬‬
‫در روایتی‌ درباره‌ «میثاق» از امام‌ صادق‪ 7‬آمده‌ است‪« :‬شناخت‌ خدا در قلب‌ها ثابت‌ ماند‪ ،‬آنان‌ موقف‌ میثاق‌ را فرام*وش‌ کردن*د و روزی‌ به‌ یادش*ان‌ خواه*د‬
‫آمد و اگر این‌ مسئله‌ نبود‪ ،‬کسی‌ نمی‌دانست‌ آفریننده‌ و روزی‌رسانش‌ کیست‪)18(».‬‬
‫همان‌ امام‌ بزرگوار دربارة‌ معرفت‌ قلبی‌ نیز می‌فرماید‪ :‬کان‌ ذلک‌ معاینة‌ ا فانساهُم‌ المعاینه‌ واثبت‌ االقرار فی‌ صدورهم؛(‪ )19‬آن‌چه‌ در آیة‌ میثاق‌ آمده‌ اس**ت‪،‬‬
‫معاینة‌ خدا بود‪ .‬پس‌ از آن‪ ،‬خداوند معاینه‌ را از یاد آنان‌ برد و اقرار را در قلب‌هایشان‌ ثابت‌ و‪ ‬استوار ساخت‪.‬‬
‫از امام‌ صادق‪ 7‬سؤ‌ال‌ شد‪ :‬آیا مؤ‌منان‌ در روز قیامت‌ خدا را مشاهده‌ خواهند کرد؟ امام‌ فرمود‪:‬‬
‫«بلی‪ ،‬و قبل‌ از روز قیامت‌ نیز او را مشاهده‌ کرده‌اند‪ ».‬پرسید‪ :‬در چه‌ زمانی؟ امام‌ فرمود‪« :‬وقتی‌ که‌ به‌ آنان‌ گفته‌ شد‪ :‬الست‌ بربکم‪ ،‬قالوا بلی‪ .‬آن‌گ**اه‌ م**دتی‌‬
‫سکوت‌ کرد و سپس‌ فرمود‪« :‬همانا مؤ‌منان‌ در دنیا و قبل‌ از قیامت‌ نیز خدا را مشاهده‌ می‌کنند‪ .‬آیا االَّن‌ خدا را مشاهده‌ نمی‌کنی؟‪ ...‬مش**اهدة‌ قل**بی‌ مانن**د‬
‫مشاهده‌ با چشم‌ نیست‪)20(».‬‬
‫از تعابیر دیگر امام‌ علی‪ 7‬چنین‌ بر می‌آید که‌ معرفت‌ خدا با سرشت‌ انسان‌ عجین‌ شده‌ و از بدو خلقت‌ انسان‪ ،‬چنین‌ معرفتی‌ مالزم‌ او بوده‌ اس**ت‪ :‬چن**ان‌که‌‬
‫«اللهم‪ ...‬فطرت‌ العقول‌ علی‌ معرفتک‪)21(».‬‬
‫«فاطرهم‌ علی‌ معرفة‌ ربوبیته‪)22(».‬‬
‫بنابراین‌ ویژگی‌های‌ معرفت‌ فطری‌ خدا چنین‌ است‪:‬‬
‫ن با انسان‌ها عهد و میثاق‌ بسته‌ است‪.‬‬
‫‪ .1‬سابقة‌ آن‌ به‌ پیش‌ از جهانِ‌ کنونی‌ بر می‌گردد؛ یعنی‌ عالم‌ ذر که‌ خداوند در آ ‌‬
‫ن تعبیر به‌ مشاهده‌ و معاینه‌ شده‌ است‪.‬‬
‫‪ .2‬در ابتدا شناخت‌ خدا‪ ،‬در نهایتِ‌ شدت‌ و عمق‌ بوده‌ است؛ به‌طوری‌ که‌ از آ ‌‬
‫ن در جان‌ و روح‌ او باقی‌ است‌ و در همین‌ جهان‌ ب**ا‬
‫‪ .3‬انسان‪ ،‬موقف‌ آن‌ میثاق‌ و شدت‌ این‌ شناخت‌ را فراموش‌ کرده‌ است؛ اما اصل‌ معرفت‌ خدا و اقرار به‌ آ ‌‬
‫درجات‌ متفاوت‌ به‌ یاد او می‌آید‪.‬‬
‫‪ .4‬معرفت‌ قلبی‌ خدا در انحصار گروهی‌ خاص‌ از انسان‌ها نیست؛ بلکه‌ خداوند متعال‌ در آغاز خلقت‪ ،‬خویش‌ را به‌ همة‌ انسان‌ها شناسانده‌ و از همة‌ آن**ان‌ در‬
‫این‌ باره‌ اقرار گرفته‌ است‪ .‬بنا بر این‌ معرفت‌ خود را با سرشت‌ انسان‌ عجین‌ کرده‌ است‪.‬‬
‫*أن ا ‪ -‬ع*ز‌ و جل‌ ‪-‬‬
‫امام‌ باقر‪ 7‬در تفسیر این‌ جمله‌ پیامبر اکرم‪ 9‬که‌ فرموده‌اند‪« :‬هر مولودی‌ بر فطرت‌ متولد می‌ش**ود» می‌فرماین**د‪« :‬یع**نی‌ علی‌ المعرف*ة‌ ب* َّ‌‬
‫خالقه‌ فذلک‌ قولُه‪ :‬ولئن‌ سألتهم‌ من‌ خلق‌ السموات‌ واالرض‌ لیقولن‌ ا‪ )23(».‬مراد از فطرت‌ معرفت‌ به‌ این‌‪ ‬امر است‌ که‌ خدا خ**الق‌ او اس *ت‌ و این‌ آیه‌ ن**یز به‌‬
‫همین‌ مطلب‌ اشاره‌ دارد‪« :‬اگر از آنان‌ بپرسی‌ که‌ چه‌ کسی‌ آسمان‌ها و زمین‌ را آفریده‌ است‪ ،‬خواهند گفت‪ :‬خدا‪».‬‬
‫بنابراین‌ همة‌ انسان‌ها حتی‌ فرزندانِ‌ مشرکان‪ ،‬هنگام‌ تولد‌ معرفت‌ خدا را به‌ همراه‌ دارند و با فطرت‌ الهی‌ متولد می‌شوند‪ .‬اصل‌ معرفت‌ خ**دا در روح‌ و ج**ان‌‬
‫آدمی‌ باقی‌ است‌ و‪  ‬در جهان‌ کنونی‌ به‌ درجات‌ مختلف‌ به‌ یاد انسان‌ می‌آید‪ ،‬و راه‌های‌ عقلی‌ خداشناسی‌‪ ‬در واقع‌ تنبه‌ و یادآوری‌ این‌ رؤ‌یت‌ فط**ری‌ خ**دا در‬
‫ایستگاه‌ الست‌ است‪.‬‬
‫مورخ‌ شهیر‪ ،‬مسعودی‌ نیز در ابتدای‌ کتاب‌ مروج‌ الذهب‌ خطبة‌ بسیار لطیفی‌ را از حضرت‌ علی‪ 7‬نقل‌ کرده‌ است‪ .‬در این‌ خطبه‌ ضمن‌ بیان‌ عظمت‌ رس*ول‌ا‪9‬‬
‫آمده‌ است‌ که‌ ایشان‌ عهد و میثاق‌ عالم‌ ذر را فرایاد مردم‌ می‌آورد‪.‬‬
‫«فضل‌ محمداً‪ 6‬فی‌ ظاهر الفترات‪ ،‬فدعی‌ الناس‌ ظاهراً‌ وباطناً‌ وندبهم‌ سراً‌ واعالناً‌ واستدعی‪ 7‬التنبیه‌ علی‌ العهد الذی‌ قدمه‌ الی‌ الذر قبل‌ النسل‪)24(».‬‬
‫‌‪ .‌2            ‬تفسیر فلسفی‌ فطری‌ بودن‌ خداشناسی‌‬
‫ب و دل‌ خود را اصالح‌ و زی**ر و رو کن**د و‬
‫براساس‌ مبانی‌ فلسفی‪ ،‬انسان‌ چنان‌ آفریده‌ شده‌ است‌ که‌ در اعماق‌ قلبش‌ یک‌ رابطة‌ پنهانی‌ با خدا دارد‪ .‬اگر او قل ‌‬
‫به‌ اعماق‌ قلب‌ خود راه‌ بیابد‪ ،‬به‌ این‌ رابطه‌ را بی‌پرده‪ ،‬خدا را شهود خواهد کرد‪ .‬در فلسفه‌ به‌ اثبات‌‪ ‬رس**یده‌ اس *ت‌ که‌ معل**ولی‌ که‌ دارای‌ م**رتبه‌ای‌ از تج**رد‬
‫است‪ ،‬درجه‌ای‌ از علم‌ حضوری‌ نسبت‌ به‌ علت‌ هستی‌بخش‌ خود را خواهد داشت‪ )25(.‬از آن‌جا که‌ خ**دا‪ ،‬علت‌العلل‌ و خ**الق‌ تم**ام‌ مخلوق**ات‌ از جمله‌ نفس‌‬
‫انسانی‌ است‪ ،‬نفس‌ مجرد انسانی‌ مرتبه‌ای‌ از علم‌ حضوری‌ ب ‌ه‪ ‬خداوند را دارا است؛ هرچند این‌ علم‌ حضوری‌ ناآگاهانه‌ یا نیمه‌آگاهانه‌ باشد و ب**ر اث**ر ض**عف‌ و‬
‫آلودگی‌ قابل‌ تفسیرهای‌ مختلف‌ و نادرست‌ باشد‪ .‬بنابراین‌ نفس‌ انسانی‪ ،‬نسبت‌ به‌ علت‌ حقیقی‌ خود ‪ -‬که‌ خداوند است‌ ‪ -‬علم‌ حض**وری‌ دارد و می‌ت**وان‌ این‌‬
‫امر را نوعی‌ معرفت‌ فطری‌ به‌ خدا دانست‪.‬‬
‫‌‪‌            ‬برهان‌ فطرت‌ از دیدگاه‌ متفکران‌ غربی‌‬
‫در جهان‌ غرب‌ از برهان‌ فطرت‌ با نام‌ برهان‌ اجماع‌ عام‌ یاد می‌شود‪ .‬هرچند که‌ می‌توان‌ برهان‌ تجربة‌ دینی‌ را نیز ب ‌ه وجهی‌ به‌ فط**رت‌ برگردان**د‪ .‬سیس**رون‪،‬‬
‫سنکا‪ ،‬کلمنت‌ اسکندرانی‪ ،‬هربرت‌ اهل‌ چربری‪ ،‬افالطونیان‌ کمبریج‪ ،‬گاسندی‪ ،‬کرونیوس‌ از جمله‌ طرفداران‌ این‌‪ ‬برهانند‪.‬‬
‫در سال‌های‌ اخیر شمار بسیاری‌ از متکلمان‌ مشهور کاتولیک‌ و پروتستان‌ از این‌ برهان‌ حمایت‌ کرده‌اند‪ .‬رودلف‌ ایسلر در کتاب‌ خود به‌ نام‌ «فرهنگ‌ مفاهیم‌‬
‫فلسفی» این‌ برهان‌ را در میان‌ دالیل‌ معروف‌ وج**ود خ**دا‪ ،‬در ردیف‌ پنجم‌ اهمیت‌ ق**رار داده‌ اس**ت‪ .‬پل‌ ادواردز‪ ‬می‌گوی**د به‌ نظ**ر می‌رس**د که‌ این‌ ارزی**ابی‌‬
‫صحیحی‌ از جایگاه‌ این‌ برهان‌ در تاریخ‌ فلسفه‌ باشد‪ .‬جان‌ استوارت‌ میل‌ بر آن‌ بود که‌ این‌ برهان‌ در ت**ودة‌ انس**ان‌ها ت**أثیر بیش‌ت**ری‌ نس**بت‌ به‌ ب**راهین‌ که‌‬
‫منطقاً‌ کم‌تر انتقادپذیرند دارد‪)26(.‬‬
‫ن را برهانی‌ که‌ فی‌نفسه‌ ارزش‌ مطلقی‌ دارد‪ ،‬لحاظ‌ کرده‌ است‌ و می‌گوید‪:‬‬
‫برناردو بویدر وجویس‪ ،‬ادعای‌ دیگری‌ دارند‪ .‬بویدر در کتاب‌ الهیات‌ طبیعی‌ آ ‌‬
‫«اجماع‌ عام‌ ملل‌ در قبول‌ خدا را باید ندای‌ عقل‌ عام‌ فرض‌ کرد که‌ دلیل‌ قانع‌کننده‌ای‌ در مورد حقیقت‌ ارائه‌ می‌دهد‪ .‬اما او بع**داً‌ اعالم‌ ک**رد که‌ این‌ بره**ان‌‬
‫قطعیت‌ مطلق‌ ندارد؛ مگر هنگامی‌ که‌ به‌ برهان‌‪  ‬علت‌ اولی‌ ضمیمه‌ شود‪ .‬اما جویس‌ نویسندة‌ قرن‌ بیستم‌ که‌ یکی‌ از کامل‌ترین‌ و واض**ح‌ترین‌ قرائت‌ه**ا را از‬
‫این‌ برهن‌ دارد‪ ،‬بسیار خوش‌بین‌تر است‪ .‬او این‌ برهان‌ را بدون‌ هیچ‌ شرطی‌ «یک‌ دلیل‌ معتبر بر وجود خدا» محسوب‌ کرده‌ است‪)27(».‬‬
‫براهینی‌ که‌ فالسفه‌ در این‌ باره‌ مطرح‌ کرده‌اند‪ ،‬در دو گروه‌ تقسیم‌بندی‌ می‌شود‪:‬‬
‫یک‪ :‬براهینی‌ که‌ در آن‌ها عمومیت‌ اعتقاد به‌ خدا‪ ،‬شاهدی‌ بر فطری‌ بودن‌ نفس‌ اعتقاد است؛ یا این‌ که‌ الزمه‌ آرمان‌ها و یا نیازهایی‌ است‌ که‌ آن‌ها غریزی‌ و‬
‫فطری‌اند‪ ،‬بنابراین‌ آن‌ اعتقاد باید درست‌ باشد‪ .‬به‌ این‌ نوع‌ براهین‪ ،‬تفسیرهای‌ زیست‌شناختی‌ می‌گویند‪.‬‬
‫دو‪ :‬براهینی‌ که‌ عمومیت‌ اعتقاد ب ‌ه خدا به‌ انضمام‌ این‌ ادعا که‌ معتقدان‌ برای‌ رسیدن‌ ب ‌ه این‌ عقیده‌ از عقل‌ بهره‌ گرفته‌اند‪ ،‬به‌ عن**وان‌ دلیلی‌ ب**ر وج**ود خ**دا‬
‫محسوب‌ می‌شود‪ .‬این‌ نوع‌ براهین‌ را‪ ،‬قیاس‌های‌ ذوحدین‌ ضد‌ شکاکیت‌ نیز نامیده‌اند‪ ،‬در این‌ جا ب ‌ه‪ ‬نمونه‌هایی‌ از آن‌ها اشاره‌ می‌کنیم‪.‬‬
‫‌‪ .‌1            ‬تقریر سنکا‪ :‬ما عادت‌ داریم‌ که‌ برای‌ اعتقاد عمومی‌ انس**ان‌ها‪ ،‬اهمیت‌ ف**راوانی‌ ق**ائل‌ ش**ویم‌ و این‌ را یک‌ بره**ان‌ قانع‌کنن**ده‌ می‌انگ**اریم‪ .‬م**ا از‬
‫احساسی‌ که‌ در ضمیر انسان‌ قرار دارد‪ ،‬استنباط‌ می‌کنیم‌ که‌ خدایانی‌ وجود دارند و هیچ‌ قوم‌ و ملتی‌ نبوده‌ که‌‪ ‬آن‌ها را انکار کند؛ هر چند که‌ بس**یار دور از‬
‫قانون‌ و تمدن‌ بوده‌اند‪)28(.‬‬
‫ن متعلق**ات‌ را ایج**اب‌ می‌کن**د‪.‬‬
‫‌‪ .‌2            ‬تقریر هاج‪ :‬همة‌ قوا و احساس‌های‌ ذهنی‌ و بدنی‌ ما‪ ،‬متعلقات‌ مناسب‌ خود را دارن**د‪ .‬وج**ود این‌ ق**وا‪ ،‬وج**ود آ ‌‬
‫بنابراین‌ چشم‌ با ساختاری‌ که‌ دارد‪ ،‬ایجاب‌ می‌کند که‌ نوری‌ باشد تا دیده‌ شود‪ ،‬و گوش‌ بدون‌ صوت‌ و صدا‪ ،‬تب**یین‌ و درک‌‪ ‬نخواه**د ش**د‪ ،‬به‌ همین‌ ط**ریق‌‬
‫احساس‌ و میل‌ مذهبی‌ ما‪ ،‬وجود خدا را ایجاب‌ می‌کند‪)29(.‬‬
‫‌‪ .‌3            ‬تقریر جویس‪ :‬انسان‌ها شیفتة‌ آزادی‌ عملند و از هر موجدی‌ با قدرت‌ برتر متنفرند‪ .‬اگر تقریباً‌ همة‌ انسان‌ها نس**بت‌ به‌ م**دبر مطلق‌ خ**ود یقین‌‬
‫کامل‌ دارند‪ .‬این‌ فقط‌ به‌ خاطر ندای‌ عقل‌ است‌ که‌ بسیار روشن‌ و قطعی‌ است‪ .‬همة‌ انسان‌ها چه‌ متمدن‌ و چه‌ غیر متم**دن‪ ،‬به‌ط**ور یکس**ان‌ در این‌ اعتق**اد‬
‫مشترکند که‌ حقایق‌ طبیعت‌ و ندای‌ وجدان‪ ،‬ما را وا می‌دارد که‌ وجود خدا را به‌ عنوان‌ حقیقت‌ قطعی‌ تصدیق‌ کنیم‪ .‬اگر تمامی‌ انسان‌ها در این‌ نوع‌ اعتق**اد‬
‫ن است‌ که‌ عقل‌ نقصی‌ دارد و این‌ که‌ جست‌و‪ ‬جوی‌ حقیقت‌ برای‌ انسان‌ بیه**وده‌ اس*ت‪ .‬در آن‌ ص*ورت‌ ش*کاکیت‌ محض‌ تنه**ا راه‌‬
‫در اشتباه‌ باشند مستلزم‌ آ ‌‬
‫چاره‌ خواهد بود‪ .‬ولی‌ همة‌ ما بر این‌ امر مصریم‌ که‌ عقل‌ انسان‌ اساساً‌ معتبر است‪ .‬از آن‌جا که‌ عقل‌ اساساً‌ قابل‌ وثوق‌ است‪ ،‬شکاکیت‌ عم**ومی‌ یک‌ راه‌ ب*دیل‌‬
‫جد‌ی‌ برای‌ پذیرش‌ حکم‌ وجود خدا نیست‪ .‬بنابراین‌ اعتقاد ب ‌ه وجود خدا درست‌ است‪)30(.‬‬
‫بنابراین‌ انگیزة‌ انسان‌ به‌ سوی‌ خدا عقل‌ او است‌ نه‌ تمایالت‌ او‪ ،‬زیرا اعتقاد به‌ خدا برخالف‌ تمایالت‌ اولیه‌ او است‌ اگر همة‌ مردم‌ در این‌ استنتاج‌ عقلی‌ خط**ا‬
‫کرده‌ باشند‪ ،‬دیگر به‌ هیچ‌ یک‌ از احکام‌ عقل‌ نمی‌توان‌ اعتماد کرد و اعتقاد داشت‌ و این‌ یعنی‌‪ ‬شکاکیتِ‌ مطلق‪ .‬بنابراین‌ یا باید گزارة‌ «خ**دا وج**ود دارد» را‬
‫صادق‌ دانست‪ ،‬یا در همة‌ گزاره‌ها تردید کرد‪ .‬ما نمی‌توانیم‌ در همة‌ گزاره‌ها تردید کنیم‪ ،‬پس‌ باید بپذیریم‌ که‌ «خدا وجود دارد»‪ ،‬صادق‌ است‪.‬‬
‫‌‪‌            ‬برهان‌ نظم‌‬
‫بدون‌ شک‪ ،‬برهان‌ نظم‌ یکی‌ از متداول‌ترین‌ براهینی‌ است‌ که‌ برای‌ وجود خدا اقامه‌ شده‌ است‪ .‬این‌ برهان‌ نیز همانند بعضی‌ از ب**راهین‌ اثب**ات‌ وج**ود خ**دا‪،‬‬
‫تاریخی‌ به‌ بلندی‌ عمر انسان‌ها دارد‪ .‬آدمیان‌ از دیرباز با مشاهدة‌ پدی**ده‌های‌ منظم‌ و هم**اهنگ‌ به‌ این‌ فک**ر‪ ‬می‌افتادن**د که‌ این‌ نظم‌ و هم**اهنگی‌ در می**ان‌‬
‫موجودات‪ ،‬معلول‌ چیست‪ .‬آیا خود اجزا با همکاری‌ یکدیگر این‌ نظم‌ را پدید آورده‌اند؟ یا این‌ که‌ ناظمی‌ حکیم‌ و مدبر‪ ،‬آن‌ها را چ**نین‪ ،‬منظم‌ ک**رده‌ اس*ت؟‬
‫انسان‌ بر اثر تأمل‌ و تعمق‌ در ساختار موجودات‪ ،‬به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسد که‌ ن**اظمی‌ حکیم‪ ،‬چ**نین‌ س**اختار منظمی‌ را پدی**د آورده‌ اس *ت‌ و ب ‌ه تعب**یری‌ این‌‬
‫مجموعه‌های‌ منظم‪ ،‬نشانه‌های‌ تدبیری‌ است‌ که‌ ما را به‌ خدا رهنمون‌ می‌کند‪ .‬چنان‌که‌ امیرالمؤ‌منین‌ علی‪ 7‬می‌فرمایند‪:‬‬
‫«خداوند با نشانه‌های‌ تدبیر که‌ در آفریدگانش‌ دیده‌ می‌شود‪ ،‬بر عقل‌ها آشکار شده‌ است‪)31(».‬‬
‫برهان‌ نظم‌ را می‌توان‌ چنین‌ بازگفت‪:‬‬
‫مقدمه‌ اول‪ :‬عالم‌ طبیعت‪ ،‬پدیده‌ای‌ منظم‌ است؛ یا این‌ که‌ در عالم‌ طبیعت‪ ،‬پدیده‌های‌ منظم‌ وجود دارد؛‬
‫مقدمه‌ دوم‪ :‬براساس‌ بداهت‌ عقلی‪ ،‬هر نظمی‌ از ناظم‌ حکیم‌ و با ش**عوری‌ برخاس**ته‌ اس*ت‌ که‌ براس**اس‌ آگ**اهی‌ و علم‌ خ**ویش‪ ،‬اج**زای‌ پدی**ده‌ منظم‌ را ب**ا‬
‫ن را براساس‌ طرح‌ حکیمانه‌ای‌ منظم‌ ساخته‌ است‪.‬‬
‫هماهنگی‌ و آرایش‌ خاصی‌ برای‌ وصول‌ به‌ هدف‌ مشخصی‌ در کنار هم‌ نهاده‌ و آ ‌‬
‫بنابراین‌ عالم‌ طبیعت‌ که‌ پدیده‌ای‌ است‌ منظم‪ ،‬ناظم‌ حکیم‌ و با شعوری‌ آن‌ را تدبیر کرده‌ است‪.‬‬
‫در قرآن‌ و روایات‌ معصومین‪ ،7‬به‌ویژه‌ در سخنان‌ امیرالمؤ‌منین‌ علی‪ 7‬ب ‌ه این‌ برهان‌ اشاره‌ شده‌ است‌ برخی‌ از آن‌ها را یادآور می‌ش**ویم‌ و س**پس‌ تقریره**ای‌‬
‫مختلف‌ برهان‌ نظم‌ را با استشهاد به‌ کلمات‌ امیرالمؤ‌منین‌ علی‪ 7‬بازمی‌گوییم‪.‬‬
‫‪ .1‬قرآن‌ در آیات‌ بسیاری‪ ،‬از جمله‌ آیة‌ زیر‪ ،‬ب ‌ه موارد نظم‌ در آسمان‌ها و زمین‌ و خلقت‌ انسان‌ها و جنبندگان‌ اشاره‌ می‌کند و آن‌ها را نشانه‌هایی‌ برای‌ ن**اظم‌‬
‫حکیم‌ می‌شناساند‪:‬‬
‫«به‌راستی‌ در آسمان‌ها و زمین‪ ،‬برای‌ مؤ‌منان‌ نشانه‌هایی‌ است‌ و در آفرینش‌ خودتان‌ و آنچه‌ از [انواع] جنبندگان‌ پراکنده‌ می‌گرداند‪ ،‬برای‌ م**ردمی‌ که‌ یقین‌‬
‫دارند‪ ،‬نشانه‌هایی‌ است‌ و [نیز در] پیاپی‌ آمدن‌ شب‌ و روز و آنچه‌ خدا از روزی‌ از آسمان‌ فرود آورده‌‪ ‬و به‌ [وسیله] آن‌ زمین‌ را پس‌ از مرگش‌ زنده‌ گردانی**ده‌‬
‫ن را ب**ر ت**و می‌خ**وانیم‪.‬‬
‫است‌ و [همچنین‌ در] گردش‌ بادها [به‌ هر سو] برای‌ مردمی‌ که‌ می‌اندیشند نشانه‌هایی‌ است‪ .‬این‌ [ها]است‌ آیات‌ خدا که‌ به‌راستی‌ آ ‌‬
‫پس‪ ،‬بعد از خدا و نشانه‌های‌ او به‌ کدام‌ سخن‌ خواهند گروید‪)32(».‬‬
‫‪ .2‬امیرالمؤ‌منین‌ علی‪ 7‬نیز از نظم‌ و تدبیر جهان‌ و موجودات‌ بسیار سخن‌ گفته‌اند؛ پاره‌ای‌ از آن‌ها بدین‌ قرار است‪:‬‬
‫‪ -‬در اتقان‌ صنع‪ ،‬نشانه‌ای‌ کافی‌ بر خداوند است‌ و در ترکیب‌ طبیعت‌ [اشیأ] دلیل‌ کافی‌ بر او وجود دارد و در حدوث‌ خلقت‌ برهان‌ کافی‌ بر قدیم‌ ب**ودن‌ او و‬
‫در استحکام‌ صنع‌ مخلوقات‌ عبرتی‌ است‌ کافی‌ برای‌ شناخت‌ او‪)33(.‬‬
‫‪ -‬آثار حکمت‌ خدا در آفریده‌های‌ بدیعش‌ هویدا است‌ و آنچه‌ آفریده‌ حجت‌ و دلیلی‌ بر وجود او است‌ و‪  ‬همه‌ منتسب‌ به‌ او هستند‪ .‬هرچند به‌ظاهر مخل**وقی‌‬
‫خاموشند‪ ،‬دلیل‌ گویا بر تدبیر ذات‌ پاک‌ او هستند‪)34(.‬‬
‫‪ -‬آیا به‌ خُردترین‌ چیز که‌ آفریده‪ ،‬نمی‌نگرند که‌ چسان‌ آفرینش‌ او را استوار داشته‌ و ترکیب‌ آن‌ را برقرار؛ آن‌ را شنوایی‌ و بینایی‌ بخشیده‌ و برایش‌ استخوان‌‬
‫و پوست‌ آفریده‪ .‬بنگرید به‌ مورچه‌ که‌ جُثه‌ او کوچک‌ و پیکرش‌ لطیف‌ و زیبا است‪)35(.‬‬
‫از مجموع‌ آیات‌ و روایات‌ به‌خوبی‌ بر می‌آید که‌ یکی‌ از راه‌های‌ شناخت‌ خدا‪ ،‬تأمل‌ در آثار صنع‌ و حکمت‌ خداوند است‪ ،‬نظم‌ شگفت‌انگیزِ‌ آفریدگان‌ می‌ت**وان‌‬
‫ن و تقریرهای‌ مختلف‌ این‌ برهان‌ می‌پردازیم‪.‬‬
‫دستِ‌ توانای‌ خداوند را که‌ ناظم‌ جهان‌ است‪ ،‬دید‪ .‬اینک‌ به‌ توضیح‌ مفهوم‌ نظم‪ ،‬و ویژگی‌های‌ آ ‌‬
‫‌‪‌            ‬تعریف‌ نظم‌‬
‫از بیانات‌ امیرالمؤ‌منین‌ علی‪ 7‬در باب‌ برهان‌ نظم‌ بر می‌آید که‌ نظم‌ معنای‌ روشنی‌ دارد و در مقابل‌ هرج‌ و مرج‌ قرار می‌گ**یرد‪ ،‬و می‌ت**وان‌ آن‌ را چ**نین‌ ن**یز‬
‫تعریف‌ کرد‪ :‬پدیدة‌ منظم‪ *،‬مجموعه‌ای‌ است‌ که‌ اجزای‌ آن‌ ب ‌ه نحوی‌ در کنار هم‌ و در ارتباط‌ با یکدیگر قرار گرفته‌ باشند که‌ در مجم**وع‌ ه**دف‌ مشخص*ی‌ را‬
‫تعقیب‌ کند‪ .‬یا این‌ که‌ نظم‪ ،‬گرد آمدن‌ اجزای‌ متفاوت‌ با کیفیت‌ و کمیت‌ ویژه‌ای‌ در یک‌ مجموعه‌ است؛ به‌ طوری‌ که‌ همک**اری‌ و هم**اهنگی‌ آن‌ه**ا‪ ،‬ه**دف‌‬
‫معینی‌ را تأمین‌ کند‪.‬‬
‫برای‌ توضیح‌ نظم‪ ،‬می‌توان‌ تعریف‌ مصداقی‌ نیز کرد؛ یعنی‌ اگر مصادیق‌ نظم‌ را برشماریم‪ ،‬معنای‌ نظم‌ آشکارتر می‌شود‪.‬‬
‫‌‪‌            ‬اقسام‌ نظم‌‬
‫نظم‌ را بر حسب‌ غایت‌ و نتیجه‪ ،‬می‌توان‌ ب ‌ه سه‌ نوع‌ تقسیم‌ کرد‪:‬‬
‫‪ .1‬نظم‌ زیباشناختی‪ :‬اگر گروهی‌ از عناصر و اجزا به‌ شیوة‌ خاص‌ کنار هم‌ قرار گیرند که‌ درک‌ و مشاهدة‌ آن‌ها لذت‌بخش‌ باشد‪ ،‬یا سبب‌ ح**یرت‌ و ش**گفتی‌‬
‫انسان‌ شود‪ ،‬آن‌ را نظم‌ زیباشناختی‌ گویند؛ مانند مشاهدة‌ تابلو نقاشی‌ یا ترغیب‌ به‌ اعتقاد به‌ وجود خدا از طریق‌‪ ‬بررسی‌ آسمان‌ پر ستاره‌ و زیبا‪.‬‬
‫‪ .2‬نظم‌ علی‪ :‬اگر عناصر خاصی‌ در یک‌ تقارن‌‪  ‬زمانی‌ و مکانی‌ رخ‌ دهند‪ ،‬ما می‌توانیم‌ از نظم‌ علی‌ سخن‌ بگوییم‪.‬‬
‫‪ .3‬نظم‌ غایی‪ :‬ساختارهایی‌ که‌ برای‌ ایجاد یک‌ نتیجة‌ مشخص‌ و با ارزش‌ هماهنگ‌ شده‌اند‪ ،‬نظم‌ غایی‌ دارند‪ .‬نمونة‌ نظم‌ غایی‪ ،‬موجودات‌ زنده‌ ی**ا مص**نوعات‌‬
‫بشری‌ است‪)36(.‬‬
‫همچنین‌ نظم‌ را به‌ این‌ اعتبار که‌ پیوند و ارتباط‌ بین‌ اشیای‌ مختلف‪ ،‬الزمه‌ و شرط‌ پیدایش‌ مفهوم‌ نظم‌ است‪ ،‬به‌ سه‌ نوع‪ ،‬تقسیم‌ می‌کنند‪:‬‬
‫یک‪ :‬نظم‌ اعتباری‪ :‬این‌ گونه‌ از نظم‪ ،‬تابع‌ قرار داد اعتبار کنندگان‌ است‌ و در حاالت‌ مختلف‪ ،‬متفاوت‌ اس**ت؛ مانن**د نظم‌ کتاب‌ه**ا در کتابخ**انه‌ که‌ براس**اس‌‬
‫الگوی‌ خاصی‪ ،‬چینش‌ شده‌اند‪.‬‬
‫دو‪ :‬نظم‌ صناعی‪ :‬این‌ نوع‌ از نظم‌ براساس‌ قوانین‌ علمی‌ و به‌ هدف‌ خاصی‌ به‌دست‌ انسان‌ برقرار می‌گردد؛ مانند نظم‌ حاکم‌ بر ساعت‪ ،‬کامپیوتر‪ ،‬هواپیما و‪... ‬‬
‫سه‪ :‬نظم‌ طبیعی‪ :‬مانند نظم‌ در بدن‌ انسان‌ و گیاهان‌ و جانوران‌ و ‪ ...‬این‌ نوع‌ از نظم‌ معلول‌ ارتباط‌ و ترتیب‌ طبیعی‌ و تکوینی‌ ح**اکم‌ ب**ر اج**زای‌ یک‌ پدی**ده‌‬
‫طبیعی‌ است‪ ،‬نه‌ ناشی‌ از چینش‌ قرار دادی‌ یا صناعی‌ اجزا‪.‬‬
‫بنابراین‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ نظم‌ امری‌ مشکک‌ و ذو مراتب‌ است‌ که‌ مصادیق‌ پرشماری‌ دارد که‌ در بعضی‌ پیچیده‌تر‪ ،‬و در برخی‌ ساده‌تر است‪.‬‬
‫اگر در مجموعه‌های‌ منظم‌ دقت‌ شود‪ ،‬آشکار می‌گردد که‌ دو عنصر اصلی‌ سازندة‌ مفهوم‌ نظم‪ ،‬عبارتند از‪:‬‬
‫الف‪ .‬طراحی‌ و برنامه‌ریزی‌ دقیق؛‬
‫ب‪ .‬هدف‌مندی‪.‬‬
‫اگر مجموعه‌ای‪ ،‬فاقد یکی‌ از این‌ عناصر باشد‪ ،‬منظم‌ نخواهد بود‪.‬‬
‫‌‪‌            ‬ویژگی‌های‌ برهان‌ نظم‌‬
‫‪ .1‬برهان‌ نظم‌ بر دو مقدمه‌ استوار است‪ :‬نخستین‌ آن‌ حسی‌ است‪ ،‬و دیگری‌ عقلی‌ است‪.‬‬
‫مقدمة‌ حسی‪ :‬آدمیان‌ به‌ راهنمایی‌ حس‌ خود‪ ،‬پدیده‌هایی‌ را می‌یابند که‌ همگی‌ مقهور نظم‌ و انسجامی‌ شگفتند‪.‬‬
‫مقدمة‌ عقلی‪ :‬به‌ حکم‌ عقل‪ ،‬هر پدیدة‌ نظام‌مند و منسجم‪ ،‬مخلوق‌ و مصنوع‌ ناظمی‌ حکیم‌ و ذی‌شعور است‪.‬‬
‫هر یک‌ از این‌ دو مقدمه‌‪  ‬به‌ ترتیب‌ در دو روایت‌ زیر‪ ،‬از زبان‌ حضرت‌ علی‪ 7‬بیان‌ شده‌ است‪« :‬هل‌ یکون‌ بنأ من‌ غیر بان؛(‪ )37‬آیا بن**ایی‌ هس *ت‌ که‌ س**ازنده‌‬
‫نداشته‌ باشد‪».‬‬
‫آثار شتر بر شتر داللت‌ می‌کند‪ ،‬و آثار درازگوش‌ بر درازگوش‌ و آثار قدم‌ بر رهگذر‪ .‬پس‌ ساختار آسمانی‌ با این‌ لطافت‌ و مرکز زمینی‌ ب**ا این‌ غلظت‪ ،‬چگ**ونه‌‬
‫داللت‌ بر لطیف‌ خیبر و آگاه‌ نکند‪)38(.‬‬
‫از این‌ دو تعبیر حضرت‌ به‌ خوبی‌ می‌توان‌ به‌ اصل‌ سنخیت‌ پی‌ برد‪ .‬بنابراین‌ نظم‌ ‪ -‬به‌ حکم‌ عقل‌‪  ‬داللت‌ بر ناظِم‌ آگاه‌ و با تدبیری‌ می‌کند‪.‬‬
‫‪ .2‬برهان‌ نظم‌ نیاز به‌ اثبات‌ ندارد‪ .‬همین‌ اندازه‌ که‌ بعضی‌ از موجودات‌ پیرامون‌ خود را ‪ -‬و یا حداقل‌ وجود خود را منظم‌ ی**افتیم‪ ،‬ب**رای‌ نتیجه‌گ**یری‌ ک**افی‌‬
‫است‪ .‬به‌ گفتة‌ متین‌ حضرت‌ در نهج‌البالغه‪:‬‬
‫ن که‌ ایجادکنن**ده‌ را انک**ار ک**رده‪ ،‬به‌ نظم‌آورن**ده‌ را ب**اور‬
‫«پس‌ به‌ خورشید و ماه‌ و گیاه‌ و درخت‌ و آب‌ و سنگ‌ و گردش‌ شب‌ و روز‪ ...‬بنگرید! پس‌ وای‌ بر آ ‌‬
‫ندارد‪)39(».‬‬
‫‪ .3‬برهان‌ نظم‌ پویا است؛ یعنی‌ با پیشرفت‌ علم‪ ،‬اسرار نظام‌مند موج*ودات‌ بیش‌ از پیش‌ کش*ف‌ می‌ش*ود و آدمی‌ بیش‌ت*ر از پیش‌ مبه*وت‌ این‌ س*اختارهای‌‬
‫منظم‌ و پیچیده‌ می‌شود و دست‌ توانای‌ ناظم‌ حکیم‌ برای‌ او آشکارتر می‌گردد‪.‬‬
‫‌‪‌            ‬تقریرهای‌ مختلف‌ برهان‌ نظم‌‬
‫برهان‌ نظم‪ ،‬تقریرهای‌ مختلفی‌ دارد که‌ پاره‌ای‌ از آن‌ها را می‌توان‌ در بیانات‌ امیرالمؤ‌م**نین‌ علی‪ 7‬دی**د‪ .‬ه**ر چن**د نح**وة‌ بی**ان‌ این‌ تقریره**ا مختلف‌ اس**ت‪،‬‬
‫محتوای‌ همه‌ یکی‌ است‪.‬‬
‫‪ .1‬برهان‌ هدفمندی‌‬
‫برهان‌ هدفمندی‌ شکلی‌ از برهان‌ نظم‌ است‌ که‌ تقریر آن‪ ،‬به‌ این‌ قرار است‪:‬‬
‫ما مشاهده‌ می‌کنیم‌ که‌ پدیده‌های‌ منظمی‌ همواره‌ به‌ سمت‌ غایتی‌ در حرکتند‪ .‬از طرفی‌ آنچه‌ فاقد علم‌ و آگاهی‌ است‪ ،‬نمی‌تواند به‌ سوی‌ غایتی‌ به‌ راه‌ افتد؛‬
‫مگر این‌ که‌ موجودی‌ علیم‌ و هوشمند‪ ،‬او را هدایت‌ کند‪.‬‬
‫موجوداتِ‌ منظم‌ خود فاقد علم‌ و آگاهی‌اند؛ بنابراین‌ موجودی‌ آگاه‌ و با تدبیر آن‌ها را ب ‌ه سمت‌ غایت‌ هدایت‌ می‌کند‪ .‬امیرالمؤ‌منین‌ علی‪ 7‬در تع**ابیر مختلف‌‬
‫به‌ این‌ تقریر اشاره‌ کرده‌اند؛ از جمله‌‪: ‬‬
‫‪ -‬زمام‌ هر جنبنده‌ای‌ به‌ دست‌ تو است؛ بازگشت‌ هر آفریده‌ به‌ سوی‌ تو است‪)40(.‬‬
‫ن را نیک‌ استوار نمود و به‌ لطف‌ خویش‌ منظم‌ ساخت‌ و روی‌ او را به‌ سوی‌ کمال‌ خویش‌ کرد تا از ح**د‬
‫‪ -‬برای‌ هر چه‌ آفرید‪ ،‬اندازه‌ و مقداری‌ معین‌ کرد و آ ‌‬
‫خود تجاوز نکند‪)41(.‬‬
‫‪ -‬لیکن‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ لطف‌ خود در کارش‌ تدبیر نمود و به‌ امر خویش‌ نگاهش‌ داشت‌ و به‌ قدرت‌ خود استواری‌اش‌ بخشید‪)42(.‬‬
‫‪ -‬ای‌ انسان‌ آفریده‌ و آراسته‌ که‌ در ارحام‌ تاریک‌ و پرده‌های‌ بسیار محافظت‌ شدی! از گل‌ خالص‌ آغازیدی‌ و در قرارگ**اه‌ اس**تواری‌ ت**ا زم**ان‌ معین‌ ج**ا داده‌‬
‫شدی‪ .‬در شکم‌ مادر مضطربانه‌ می‌جنبیدی؛ نه‌ سخنی‌ را پاسخ‌ می‌گفتی‌ و نه‌ آوازی‌ را می‌شنیدی‪ .‬سپس‌ از قرارگاهت‌ به‌ سرایی‌ ان*داخته‌ ش*دی‌ که‌ ندی**ده‌‬
‫بودی‌ و راه‌های‌ منفعتش‌ را نمی‌شناختی‪ .‬چه‌ کسی‌ تو را به‌ مکیدن‌ شیر از پستان‌ مادرت‌ راهنمایی‌ کرد؟ و ‪)43(...‬‬
‫نمی‌توان‌ گفت‌ قوانین‌ علمیِ‌ حاکم‌ بر پدیده‌ها آن‌ها را ب ‌ه سمت‌ غایتشان‌ رهنمون‌ می‌کند‪ ،‬و‪  ‬علتِ‌ قریب‌ برای‌ حرکت‌ موج**ودات‌ به‌ س**مت‌ غای**ات‪ ،‬هم**ان‌‬
‫قوانین‌ علمی‌ است؛ زیرا هرچند ممکن‌ است‌ علتِ‌ قریب‌ حرکت‌ موجودات‌ ناآگاه‌ به‌ سوی‌ غایات‪ ،‬قوانین‌ علمی‌ باشد‪ ،‬این‌ ام**ر من*افی‌ ب*ا ه*دایت‌گری‌ حکیم‌‬
‫ندارد‪ .‬گذشته‌ از این‌ که‪ ،‬خود این‌ قوانین‪ ،‬بخشی‌ دیگر از پدیده‌های‌ هستی‌اند و آن‌ها نیز محتاج‌ مدبر و آفریدگارند‪.‬‬
‫‪ .2‬برهان‌ نظم‌‬
‫در برهان‌ نظم‌ از موارد جزئی‌ نظم‪ ،‬پی‌ به‌ ناظم‌ حکیم‌ برده‌ می‌شود‪ .‬امروزه‌ بعضی‌ بر آنند که‌ برهان‌ نظم‌ غیر از برهان‌ غایی‌ است‪ .‬تأکید برهان‌ نظم‌ بر موارد‬
‫جزئی‌ نظم‌ است‪ ،‬اما برهان‌ غایی‌ سخن‌ از یک‌ مجموعة‌ هماهنگ‌ به‌ نام‌ جهان‪ ،‬می‌زند‪ .‬در بیانات‌ امیرالمؤ‌منین‌ علی‪ 7‬ه**ر دو تقری**ر وج**ود دارد‪ .‬اکن**ون‌ به‌‬
‫تقریر برهان‌ نظم‌ از دیدگاه‌ آن‌ امام‌ گرامی‌ می‌پردازیم‪.‬‬
‫امیرالمؤ‌منین‌ علی‪ 7‬در بیانات‌ خود بسیار به‌ موارد جزئی‌ نظم‪ ،‬نظیر نظم‌ در آسمان‌ها و زمین‪ ،‬طاووس‪ ،‬ملخ‪ ،‬خفاش‪ ،‬مورچه‌ و خزندگان‪ ،‬و نظم‌ موج**ود در‬
‫ساختار انسان‌ اشاره‌ فرموده‌اند که‌ در این‌جا به‌ برخی‌ از آن‌ها اشاره‌ می‌کنیم‪.‬‬
‫‪ -‬خداوند موجودات‌ عجیب‌ و شگفت‌ را آفرید؛ بعضی‌ جاندار و بعضی‌ بی‌جان‌ و بعضی‌ ساکن‌ و آرام‌ (مانند کوه‌ها) و بعضی‌ متحرک‌ (مانند ستارگان) [این‌ها]‬
‫دلیل‌های‌ آشکاری‌ هستند که‌ بر زیبایی‌ آفرینش‌ او و بر بزرگی‌ [و]توانایی‌اش‪ ،‬گواهی‌ می‌دهند‪)44(.‬‬
‫ن را در استوارترین‌ هیئت‌ پرداخت‪ ،‬و رنگ‌های‌ او را نیکوترین‌ ترتیب‌ داد؛ با پ**ری‌ که‌ ن**ای‌‬
‫‪ -‬و شگفت‌انگیزتر میان‌ پرندگان‌ در آفرینش‪ ،‬طاووس‌ است‌ که‌ آ ‌‬
‫استخوان‌های‌ آن‌ را ب ‌ه هم‌ در آورد‪ ،‬و دمُی‌ که‌ کشش‌ آن‌ را دراز کرد چون‌ به‌ سوی‌ ماده‌ پیش‌ رود‪ ،‬آن‌ دم‌ در هم‌ پیچیده‌ را واسازد و بر سر خ**ود براف**رازد‪،‬‬
‫ن را بداشته‪ .‬به‌ رنگ‌های‌ خود می‌نازد‪ ،‬و خرامان‌ خرامان‌ دُم‌ خود را بدین‌ سو و آن‌ س**و می‌ب**رد و س**وی‌‬
‫که‌ گویی‌ بادبانی‌ است‌ برافراشته‌ و کشتیبان‌ زمام‌ آ ‌‬
‫ن س*وی‌ چی*ده‪ ،‬و اگ**ر به‌ پوش*یدنی‌اش‌ همانن*د‬
‫ن را همانند کنی‌ بدانچه‌ زمین‌ رویاننده‪ ،‬گویی‌ گل‌های‌ بهاره‌ اس*ت‌ و از این‌ س*وی‌ و آ ‌‬
‫ماده‌ می‌تازد‪ ...‬اگر آ ‌‬
‫سازی‪ ،‬همچون‌ حله‌ها است‌ نگارین‪ ،‬و فریبا یا چون‌ برد یمانی‌ زیبا‪ ،‬و اگر به‌ زیورش‌ همانند کنی‪ ،‬نگین‌ها است‌ رنگارن**گ‪ ،‬در س**یم‌ها نش**انده‌ خوش‌نم**ا ‪-‬‬
‫چون‌ نقش‌ ارژنگ‪)45(.‬‬
‫ن که‌ حق‌ ‪ -‬تعالی‌‪  ‬زمین‌ را پهن‌ کرد و امر خود را به‌ آفرینش‌ انسان‌ جاری‌ ساخت‪ ،‬آدم‪ 7‬را برگزید و او را برتر از سایر مخلوقاتش‌ گردانید‪)46(.‬‬
‫‪ -‬پس‌ از آ ‌‬
‫‪ .3‬برهان‌ غایی‌‬
‫تأکید برهان‌ غایی‌ بر هماهنگی‌ و نظم‌ کل‌ عالم‌ است؛ تا از این‌ رهگذر ناظمِ‌ حکیم‌ را برای‌ کل‌ عالم‌ اثب**ات‌ کن**د‪ .‬چ**نین‌ هم**اهنگی‌ و نظمی‌ را می‌ت**وان‌ از‬
‫ارتباط‌ و سازواری‌ اجزای‌ عالم‌ با همدیگر به‌ اثبات‌ رساند‪ .‬امیرالمؤ‌منین‪ 7‬در بیانات‌ خود این‌گونه‌ از هماهنگی‌ را بازگو فرموده‌اند‪.‬‬
‫‪ -‬خداوند آفرینش‌ را آغاز کرد‪ ...‬همه‌ چیز را در زنجیرة‌ زمان‌ به‌ نظم‌ کشید و اجزای‌ مخالف‌ را با هم‌ سازوار ساخت‪)47(.‬‬
‫‪ -‬و با سازواری‌ که‌ میان‌ چیزها پدید آورد‪ ،‬دانسته‌ شد که‌ برای‌ او قرینی‌ نتوان‌ تصور کرد‪ .‬روشنی‌ را ضد‌ تاریکی‌ قرار داد‪ ،‬و سپیدی‌ را ضد‌ س**یاهی‪ ،‬و ت**ری‌‬
‫را مخالف‌ خشکی‌ و گرمی‌ را مخالف‌ سردی‌ نهاد و ناسازواری‌های‌ طبیعت‌ با یکدیگر آشتی‌ داد و جداها را به‌‪ ‬هم‌ نزدیک‌ کرد‪  ،‬و دورها را کن*ار هم‌ نش**اند و‬
‫نزدیک‌ها را جدا گرداند‪)48(.‬‬
‫ک را در آنچه‌ مناسب‌‬
‫‪ -‬پس‌ کجی‌های‌ هر چیز را راست‌ کرد‪ ،‬و مرزهای‌ هر یک‌ را برابر آورد‪ .‬و ناهماهنگ‌ها را به‌ قدرت‌ خود هماهنگ‌ ساخت‪ ،‬و طرح‌ هر ی ‌‬
‫آن‌ بود‪ ،‬انداخت‌ و آن‌ها را جنهایی‌ کرد ‪ -‬از شماره‌ برون‌ ‪ -‬در حد و ادازه‌ و غریزه‌ و هیئت‌های‌ گونه‌ گون‪ ،‬پدیده‌هایی‌ که‌ آفرینش‌ آن‌ها را استوار کرد‪ ،‬و هر‬
‫یکی‌ را ب ‌ه سرشتی‌ که‌ خود خواست‪ ،‬در آورد‪)49(.‬‬
‫ن بود‪ ،‬پیون**د داد‪ ....‬آس**مان‌‬
‫‪ -‬گشادگی‌ ‪ -‬و تنگی‌‪  ‬و پست‌ و بلندی‌ها [ی‌ آسمان] را منظم‌ کرد‪ ،‬و شکاف‌های‌ آن‌ را به‌ هم‌ آورد؛ و هر یک‌ را با آنچه‌ جفت‌ آ ‌‬
‫ن جزء دیگری‌ را نگاه‌ داشت‪ .‬پس‌ درهای‌ بستة‌ آن‌ را بگشاد‪ ...‬و آفتاب‌ را آیتی‌ کرد‬
‫را که‌ دودی‌ بود متراکم‪ ،‬بخواند‪ ،‬بیامد و سر بر خط‌ گذاشت‌ و هر جزء آ ‌‬
‫ن بزداید‪ .‬پس‌ آفتاب‌ و ماه‌ را در منزلگاه‌هاشان‌ روان‌ فرمود‪ ،‬و م**دت‌ گ**ردش‌ آن‌ دو را در‬
‫روشن‌کننده‌ که‌ به‌ روز درآید؛ و ماه‌ را آیتی‌ که‌ تاریکی‌ شب‪ ،‬نور آ ‌‬
‫خانه‌ها معین‌ نمود تا بدین‌ گردش‪ ،‬روز را از شب‌ داند و حساب‌ سالیان‌ و اندازه‌گیری‌ زمان‌ را توانند‪)50(.‬‬
‫‪ -‬زمین‌ را پدید آورد و نگاهش‌ داشت‪ ،‬بی‌آن‌که‌ خود را بدان‌ مشغول‌ دارد‪ ،‬و برجایش‌ ایستاده‌ گردان*د‪ ،‬بی‌آن‌که‌ آن‌ را ب*ر چ*یزی‌ نه*د‪ ،‬و ب*ر پ*ایش‌ داش*ت‌‬
‫ن را کوبید و سد‌ها را گرداگ**ردش‌‬
‫بی‌پایه‌ها‪ ،‬و باال بردش‌ بی‌استوانه‌ها‪ ،‬و نگاهش‌ داشت‌ از کجی‌ و خمیدن‪ ،‬و بازداشت‌ آن‌ را از افتادن‌ و شکافتن‪ .‬میخ‌های‌ آ ‌‬
‫ن را که‌ نیرویش‌ بخشید‪ ،‬ناتوان‌ نشد‪)51(...‬‬
‫برافروخت‪ .‬چشمه‌های‌ آن‌ را روان‌ گردانید و دره‌های‌ آن‌ را بشکافانید‪ .‬آنچه‌ را ساخته‪ ،‬سست‌ نگردید‪ ،‬و‪  ‬آ ‌‬
‫‪ -‬پس‌ خدای‪ ،‬فضای‌ میان‌ زمین‌ و آسمان‌ را فراخ‌ ساخت‪ ،‬و هوا را برای‌ نفس‌ کشیدن‌ بپرداخت‪ .‬و اهل‌ زمین‌ را در آن‌ ساکن‌ فرم*ود‪ ،‬ب*ا آنچه‌ بایس*تة‌ آن*ان‌‬
‫ن رس**اند‪ ،‬و جوی‌ه**ای‌ خ**رد و ب**زرگ‌ در رس**یدن‌ ب**دان‌ زمین‌ه**ا‬
‫می‌بود‪ .‬و زمین‌های‌ خشک‌ را‪ ،‬که‌ آب‌ چشمه‌ها نتوانست‌ خود را به‌ پستی‌ و بلندی‌های‌ آ ‌‬
‫ن را زنده‌ گرداند و گیاه‌ آن‌ را برویاند‪)52(.‬‬
‫درماند‪ ،‬وانگذاشت‪ .‬ابرهایی‌ آفرید و بر آن‌ زمین‌ها بگماشت‌ تا مردة‌ آ ‌‬
‫‪ -‬پس‌ چون‌ زمین‌ خود را بگسترد و فرمان‌ خویش‌ روان‌ کرد‪ ،‬از میان‌ آفریدگان‌ آدم‌ را برگزید‪)53(.‬‬
‫‪ -‬پس‌ چه‌ کسی‌ تو را به‌ مکیدن‌ شیر از پستان‌ مادرت‌ رهنمون‌ گشت‪)54(.‬‬
‫قرآن‌ نیز از هماهنگی‌ بین‌ عالم‌ خبر می‌دهد که‌ به‌ دو نمونة‌ آن‌ اشاره‌ می‌کنیم‪:‬‬
‫‪ -‬از نشانه‌های‌ او این‌ که‌ از [نوع] خودتان‌ همسرانی‌ برای‌ شما آفرید تا ب*دان‌ها آرام‌ گیری*د‪ ،‬و میانت*ان‌ دوس*تی‌ و رحمت‌ نه*اد‪ .‬آری‪ ،‬در این‌ [نعمت] ب*رای‌‬
‫مردمی‌ که‌ می‌اندیشند‪ ،‬قطعاً‌ نشانه‌هایی‌ است‪ .‬روم‪21 /‬‬
‫‪ -‬و او است‌ کسی‌ که‌ از آسمان‪ ،‬آب‌ را فرود آورد؛ پس‌ آن‌ از هر گونه‌ گیاهی‌ را برآوردیم‪ ،‬و از آن‌ [گیاه] جوانة‌ سبز رویاندیم‌ و‪ ...‬انعام‪99 /‬‬
‫از آن‌جا که‌ علوم‌ تجربی‌ نمی‌تواند ب ‌ه این‌ سؤ‌ال‌ که‌ چرا جهان‌ این‌ گونه‌ هماهنگ‌ است‪ ،‬و در چهرة‌ یک‌ «کل» ظاهر شده‌ است‪ ،‬پاسخ‌ بدهد‪،‬برهان‌ غایی‌ ب**ر‬
‫برهان‌ نظم‌ برتری‌ دارد؛ زیرا ممکن‌ است‌ موارد جزئی‌ نظم‌ را بتوان‌ توجیه‌ علمی‌ کرد‪ ،‬ولی‌ هماهنگی‌ کل‌ عالم‌ را نمی‌توان‪ .‬همچنین‌ رابطة‌ جه*ان‌ به‌ عن*وان‌‬
‫ن تحقیقِ‌ تجربی‌ را پذیرا نیست؛ زیرا هیچ‌ روشی‌ برای‌ مشاهدة‌ ارتباط‌ کل‌ جهان‌ م**اد‌ی‌ ب**ا چ**یزی‌ خ**ارج‌ از آن‌ وج**ود ن**دارد‪.‬‬
‫یک‌ کل‌ با هماهنگ‌کنندة‌ آ ‌‬
‫بنابراین‌ هیچ‌ تبیین‌ علمی‌ نمی‌تواند جایگزین‌ تبیین‌ برهان‌ غایی‌ شود‪.‬‬
‫همچنین‌ می‌توانیم‌ با برهان‌ غایی‌ که‌ هماهنگی‌ متقابل‌ بخش‌های‌ مختلف‌ جهان‌ را ثابت‌ می‌کند‪ ،‬به‌ یگانگی‌ جهان‌ و ناظم‌ آن‌ پی‌ ببریم؛ چن**ان‌که‌ در ق**رآن‌‬
‫می‌خوانیم‪« :‬لو کان‌ فیهما الهة‌ اال ا لفسدتا» انبیأ‪22 /‬‬
‫اما برهان‌ نظم‌ قادر ب ‌ه اثبات‌ یگانگی‌ ناظم‌ نیست‪.‬‬
‫آری‪ ،‬ناظِم‌ حکیم‌ این‌ مجموعه‌های‌ منظم‪ *،‬کسی‌ جز خداوند نیست‌ که‌ با تدبیر حکیمانة‌ خود این‌ جهان‌ را سنجیده‌ و بسامان‌ آفری**ده‌ اس*ت‪ .‬امیرالمؤ‌م*نین‌‬
‫علی‪ 7‬در بیانی‌ می‌فرماید‪« :‬اگر همة‌ موجودات‌ زنده‌ ‪ -‬اعم‌ از پرندگان‌ و چهارپایان‌ و ‪  ...‬و انواع‌ گوناگون‌ هوشمند ی**ا کم‌ ه**وش‌ جان**داران‪ ،‬گ**رد هم‌ آین**د‪،‬‬
‫هرگز قدرت‌ ایجاد پشه‌ای‌ را نخواهند داشت‌ و راه‌ ایجاد آن‌ را نتوانند شناخت‌ و عقول‌ آن‌ها در راه‌ یافتن‌ به‌ اسرار این‌ موجود‪ ،‬سرگشته‌ خواهد ماند‪)55(».‬‬
‫بنابراین‌ از دیدگاه‌ امیرالمؤ‌منین‌ علی‪ 7‬ناظم‌ همان‌ آفریدگار همة‌ موجودات‌ است؛ یعنی‌ هیچ‌ مخلوقی‪ ،‬قادر به‌ خلق‌ چنین‌ نظمی‌ در موجودات‌ عالم‌ نیست‪.‬‬
‫برهان‌ نظم‌ با پاره‌ای‌ از اشکاالت‌ و خدشه‌ها نیز روبه‌رو است‪ ،‬که‌ همراه‌ پاسخِ‌ آن‌ها‪ ،‬به‌ شرح‌ زیر است‪:‬‬
‫‪ .1‬مفهوم‌ نظم‪ ،‬مفهوم‌ روشنی‌ نیست‌ و انسان‌ها برداشت‌ یکسانی‌ از آن‌ ندارند‪ .‬گاه‌ پدیده‌ای‌ که‌ برای‌ کسی‌ منظم‌ به‌ نظر می‌رسد‪ ،‬ب**رای‌ دیگ**ری‌ غ**یر از آن‌‬
‫است‪ .‬مثالً‌ تابلوی‌ که‌ برای‌ بیننده‌ای‌ منظم‌ به‌ نظر می‌رسد‪ ،‬برای‌ دیگری‌ بی‌نظم‌ می‌نماید‪ )56(،‬یا لکه‌های‌ سیاهی‌ که‌ برای‌ کس *ی‌ منظم‌ ب ‌ه نظ**ر می‌رس**د‪،‬‬
‫برای‌ دیگری‌ منظم‌ به‌ نظر نمی‌رسد‪)57(.‬‬
‫پاسخ‪ :‬اوالً‌ با توجه‌ به‌ اقسام‌ مختلف‌ نظم‪ ،‬یعنی‌ نظم‌ زیباشناختی‪ ،‬نظم‌ علی‪ ،‬و نظم‌ غایی‪ ،‬روشن‌ است‌ که‌ پ**اره‌ای‌ از نظم‌ه**ا ‪ -‬مانن**د نظم‌ غ**ایی‌‪  ‬بی‌تردی**د‬
‫وجود دارند‪ .‬موجودات‌ زنده‌ نظیر انسان‌ و جانوران‌ مصادیقی‌ از چنین‌ نظمی‌اند که‌ کسی‌ در آن‌ شک‌ و شبهه‌ ندارد‪ ،‬و مانند تابلو نقاشی‌ نیس *ت‌ که‌ به‌ نظ**ر‬
‫کسی‌ منظم‌ و به‌ نظر دیگری‌ غیر منظم‌ جلوه‌ کند‪.‬‬
‫ثانیاً‌ همه‌ تابلوهای‌ نقاشی‌ چنین‌ نیستند که‌ به‌ نظر بعضی‌ منظم‌ و در نگاه‌ برخی‌ دیگر غیر منظم‌ بنمایاند؛ بلکه‌ تابلوهای‌ نقاشی‌ بر دو دسته‌اند‪ :‬یک‌ دس**ته‌‬
‫از آن‌ها تابلوهایی‌ است‌ که‌ همه‌ در نظم‌ و زیبایی‌ آن‌ متفقند؛ دستة‌ دیگری‌ نیز هست‌ که‌ مصداق‌ دعوی‌ پیش‌ گفته‌ است‪ .‬ولی‌ آیا می‌ت**وان‌ حکم‌ یک‌ قس *م‌‬
‫کوچکی‌ از اقسام‌ نظم‌ را به‌ بقیه‌ سرایت‌ داد؟‬
‫‪ .2‬هیوم‌ می‌گوید‪:‬‬
‫«برهان‌ نظم‌ از برهان‌ تشبیه‌ و تمثیل‌ بهره‌ جسته‌ است‪ .‬یعنی‌ انسان‌ها بر اثر تجربه‌ آموخته‌اند که‌ مصنوعات‌ بشری‌ نتیجه‌ ط**رح‌ و ت**دبیر ن**اظم‌ اس**ت‪ ،‬پس‌‬
‫موجوداتِ‌ طبیعی‌ نیز از روی‌ فکر و اندیشه‌ ساخته‌ شده‌اند؛ یعنی‌ احتیاج‌ به‌ ط**راح‌ و ن**اظم‌ دارن**د‪ .‬بن**ابراین‌‪ ‬از مم**اثلت‌ و تش**بیه‌ بین‌ مص**نوعات‌ بش**ری‌ و‬
‫موجودات‌ طبیعی‪ ،‬چنین‌ نتیجه‌ای‌ گرفته‌ شده‌ است‪ .‬حال‌ آن‌ که‌ ما چنین‌ تجربه‌ای‌ از موجودات‌ طبیعی‌ نداریم‪ .‬شاید آن‌ها بر اثر تولید مثل‌ بیول**وژیکی‌ به‌‬
‫وجود آمده‌اند‪)58(».‬‬
‫پاسخ‪ :‬پشتوانة‌ این‌ تشابه‌ ‪ -‬بین‌ مصنوعات‌ انسانی‌ و موجودات‌ طبیعی‌‪  ‬صرف‌ تمثیل‌ نیست؛ بلکه‌ پشتوانة‌ واقعی‌ سنخیت‌ میان‌ علت‌ و معل**ول‌ اس**ت؛ یع**نی‌‬
‫معلول‌ خاص‪ ،‬باید علت‌ خاصی‌ داشته‌ باشد و قابل‌ استناد به‌ هر علتی‌ نیست‪ .‬یک‌ کتابِ‌ پیچیدة‌ ریاضی‪ ،‬محصول‌ فک**ر یک‌ ریاض *ی‌دان‌ اس**ت‪ ،‬نه‌ محص**ول‌‬
‫ن فن‪ .‬سنخیت‪ ،‬قاعده‌ای‌ عقلی‌ است‌ که‌ برای‌ اثبات‌ صحت‌ آن‌ نیازی‌ به‌ تجربه‌ نیست؛ بلکه‌ عقل‌ با مشاهدة‌ یک‌‬
‫اندیشة‌ فردی‌ بی‌سواد‪ ،‬یا غیر متخصص‌ در آ ‌‬
‫طرف‪ ،‬طرف‌ دیگر را نتیجه‌ می‌گیرد‪ .‬مصنوعات‌ بشری‪ ،‬مصداقی‌ روشن‌ از معلول‌ منظم‌ هستند و به‌ حکم‌ قاعدة‌ سنخیت‪ ،‬معلول‌ منظم‌ باید از‪  ‬علت‌ ع**الم‌ و‬
‫ن نیز صادق‌ و جاری‌ اس**ت؛ یع**نی‌ چ**ون‌ معل**ول‌ منظم‌ اس**ت‪ ،‬ب ‌ه‬
‫فاعل‌ حکیم‌ و مدبر صادر شده‌ باشد‪ .‬همین‌ قاعدة‌ سنخیت‌ در بارة‌ طبیعت‌ و پدیده‌های‌ آ ‌‬
‫حکم‌ قاعدة‌ سنخیت‌ باید علت‌ آن‌ حکیم‌‪ ‬و عالم‌ باشد‪ .‬بنابراین‌ مصنوعات‌ بشری‌ و موجودات‌ طبیعی‌ دو مصداق‌ برای‌ قانون‌ س**نخیت‌ هس**تند‪ ،‬نه‌ دو ط**رف‌‬
‫تشبیه‌ و تمثیل‪ .‬از این‌ رو‪ ،‬مدافعان‌ برهان‌ نظم‌ از صرف‌ تمثیل‌ استفاده‌ نمی‌کنند‪.‬‬
‫اما چنین‌ بینشی‌ در تولید مثل‌ قانع‌کننده‌ نیست؛ زیرا تولید مثل‌ عبارت‌ است‌ از تکثیر فرد دیگری‌ از همان‌ نوع‪ .‬بنابراین‌ پای‌ موجود دیگری‌ از هم**ان‌ ن**وع‌‬
‫به‌ میان‌ می‌آید که‌ در بارة‌ او نیز دقیقاً‌ همان‌ سؤ‌ال‌ مطرح‌ می‌شود‪ .‬بنابراین‌ این‌ فرضیه‌ که‌ نظم‌ در عالم‪ ،‬محصول‌ طر‌احی‌ ناظم‌ حکیم‌ و عالم‌ جه**ان‌ اس**ت‪،‬‬
‫معقول‌ترین‌ و قانع‌کننده‌ترین‌نظریه‌ است‪.‬‬
‫‪ .3‬نظریة‌ تکاملی‌ داروین‪ ،‬جایگزینی‌ برای‌ تبیین‌ توحیدی‌ برهان‌ نظم‌ است‪ .‬مطابق‌ این‌ نظریه‪ ،‬ساختارهای‌ موجودات‌ زندة‌ امروزی‪ ،‬بر اثر یک‌ فرایند طبیعی‌‬
‫محض‌ از موجودات‌ ساده‌تر برآمده‌اند‪ .‬در این‌ نظریه‪ ،‬دو عامل‌ نقش‌ اساسی‌ دارند‪:‬‬
‫‪ -‬جهش‌ها یا موتاسیون‌ها؛‬
‫‪ -‬ازدیاد نسل‪.‬‬
‫یعنی‌ ما مجموعه‌ای‌ از عوامل‌ طبیعی‌ محض‌ خواهیم‌ داشت‌ که‌ با عملکرد آنها‪ ،‬جهان‌ زنده‌ پیوسته‌ سازگاتر می‌شود‪)59(.‬‬
‫پاسخ‪ :‬نظریة‌ داروین‌ نمی‌تواند تبیین‌ کاملی‌ از وجود نظام‌ غایی‌ در جهان‌ ارائه‌ دهد؛ بلکه‌ صرفاً‌ بیانگر آن‌ اس *ت‌ که‌ توض**یح‌ ده**د چگ**ونه‌ موج**ودات‌ زن**ده‌‬
‫پیچیده‌تر‪ ،‬از بعضی‌ موجودات‌ زندة‌ ساده‌تر تکثیر شده‌اند؛ اما درباره‌ منشأ ساده‌ترین‌ موجودات‌ چیزی‌ نمی‌گوی**د‪ .‬بن**ابراین‌ به‌ تنه**ایی‌ نمی‌توان**د ج**ایگزین‌‬
‫تبیین‌ توحدی‌ مسئله‌ باشد‪.‬‬
‫ط رابطه‌ و ت**أثیر بین‌ دو‬
‫افزون‌ بر آن‪ ،‬که‌ نظریات‌ علمی‪ ،‬موضع‌ فلسفی‌ خاصی‌ را القا نمی‌کنند؛ بلکه‌ نس**بت‌ به‌ مس**ائل‌ فلس**فی‌ بی‌طرفن**د‪ .‬دانش**مندان‌ فق ‌‬
‫پدیدة‌تجربه‌پذیر را می‌توانند بکاوند حوزة‌ تجربی‌ حق‌ اظهارنظر ندارند‪ .‬نهایت‌ چیزی‌ که‌ آن**ان‌ می‌توانن**د بگوین**د‪ ،‬این‌ اس*ت‌ که‌ م**ا مش**اهده‌ می‌ک**نیم‌ که‌‬
‫موجودات‌ زندة‌ پیچیده‌تر از موجودات‌ زندة‌ ساده‌تر پدید آمده‌اند؛ اما نمی‌توانند آن‌ را تنها توجیه‌ و تبیین‌ قلمداد کنند‪.‬‬
‫اگر کسی‌ بگوید تنها توجیه‌ و تبیین‪ ،‬همان‌ است‪ ،‬یا این‌ نظریه‌ بهترین‌ است‪ ،‬دیدگاهی‌ فلسفی‌ را اظهار کرده‌ است‌ که‌ از حوزة‌ علوم‌ تج**ربی‌ خ**ارج‌ اس**ت؛‬
‫زیرا معتقد شده‌ است‌ که‌ تنها جهان‌ قابل‌ تصور همین‌ ح**وزة‌ تج**ربه‌ اس*ت‌ و هیچ‌ ع**امل‌ دیگ**ری‌‪  ‬در این‌ دخیل‌ نیس**ت‪ .‬این‌ مس**ئله‌ای‌ نیس*ت‌ که‌ بت**وان‌‬
‫به‌سهولت‌ از نظریة‌ داروین‌ یا هر نظریة‌ علمی‌ دیگر بیرون‌ کشید‪ .‬پس‌ نظریة‌ داروین‌ در مورد اثبات‌ و انکار حوزة‌ غیر تج**ربی‌ حق‌ اظه**ارنظر ن**دارد‪ .‬این‌ که‌‬
‫روند تکامل‌ نیاز به‌ ناظم‌ دارد‪ ،‬یا نه‪ ،‬امر دیگری‌ است‌ که‌ باید جداگانه‌ بررسید‪ .‬همچنین‌ در صورت‌ صحت‌ نظریة‌ داروین‪ ،‬فرض‌ ناظم‌ الهی‌ ب**اطل‌ نمی‌ش**ود‪،‬‬
‫زیرا طرفداران‌ نظریة‌ ناظم‌ الهی‪ ،‬اگر تاکنون‌ عقیده‌ داشته‌اند که‌ طرح‌های‌ ناظم‌ الهی‪ ،‬آنی‌ و کوتاه‌مدت‌ بوده‌ اس*ت‪ ،‬ح**ال‌ می‌توانن*د بگوین**د که‌ او جه**ان‌ و‬
‫موجودات‌ پیچیده‌تر‪ ‬را بلندمدت‌ آفریده‌ است‪ .‬و این‌ طور نیست‌ که‌ با کم‌ و زیاد شدن‌ زمان‪ ،‬اصل‌ نیاز به‌ ناظم‌ از بین‌ برود؛ همچنان‌ که‌ نمی‌توان‌ گفت‌ اگ**ر‬
‫یک‌ طرح‌ و پروژة‌ ساختمانی‌ یا یک‌ دائرة‌المعارف‌ بزرگ‌ در مدت‌ کوتاهی‌ نوشته‌ شود‪ ،‬احتیاج‌ ب ‌ه طر‌اح‌ و نویسنده‌ دارد‪  ،‬ولی‌ دیگر نیازی‌ به‌ طراح‌ و نویسنده‌‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬‬

‫‌‪‌            ‬پی‌نوشت‌ها‬
‫‪  1.‬غرر الحکم‪9864 ،‬؛ عیون‌ الحکم‌ والمواعظ‪ ،‬ص‌ ‪ ،486‬ح‌ ‪.8989‬‬
‫‪ 2.‬غرر الحکم‪ ،‬ش‪540‬؛ عیون‌ الحکم‌ والمواعظ‪ ،‬ص‌ ‪ ،40‬ح‌ ‪.883‬‬
‫‪ 3.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪1‬؛ احتجاج‪1/473/113 ،‬؛ عوالی‌ الالَّلی‪.4/126/215 :‬‬
‫‪ 4.‬بحاراالنوار‪ ،‬ج‌ ‪ ،95‬ص‌ ‪ ،403‬ح‌ ‪34‬؛ مهج‌ الدعوات‪ ،‬ص‌ ‪.154‬‬
‫‪ 5.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬حکمت‌ ‪.126‬‬
‫‪ 6.‬بحاراالنوار‪ ،‬ج‌ ‪ ،78‬ص‌ ‪ ،87‬ح‌ ‪92‬؛ مطالب‌ المسؤ‌ول‪ ،‬ص‌ ‪.62‬‬
‫‪ 7.‬دیوان‌ منسوب‌ به‌ امام‌ علی‪ ،‬ص‌ ‪. 520‬‬
‫‪ 8.‬کافی‪ ،‬ج‌ ‪ ،1‬ص‌ ‪ ،78‬ح‌ ‪3‬؛ عیون‌ اخبار الرضا‪ ،‬ج‌ ‪ ،1‬ص‌ ‪ ،131‬ح‌ ‪.28‬‬
‫‪What is Religious? in Philosophy (2), edited. by M.W.F9 stone, A.c.Grayling, Oxford Epistemology .‬‬
‫‪,University .899337, p.1Press‬‬
‫‪ 10.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪.110‬‬
‫‪ 11.‬کافی‪ ،‬ج‌ ‪ ،1‬ص‌ ‪ ،139‬ح‌ ‪.15‬‬
‫‪ 12.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪ ،110‬علل‌ الشرایع‪ ،‬ص‌ ‪ ،247‬ح‌ ‪1‬؛ المحاسن‪ ،‬ج‌ ‪ ،1‬ص‌ ‪ ،451‬ح‌ ‪1040‬؛ امالی‌ طوسی‪ ،‬ص‌ ‪ ،216‬ح‌ ‪380‬؛ تحف‌ العقول‪ ،‬ص‌ ‪.149‬‬
‫‪ 13.‬منهج‌ الدعوات‪ ،‬ص‌ ‪154‬؛ بحاراالنوار‪ ،‬ج‌ ‪ ،95‬ص‌ ‪ ،403‬ح‌ ‪.34‬‬
‫‪ 14.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪.57‬‬
‫‪ 15.‬معجم‌ مقاییس‌ اللغة‪ ،‬ج‌ ‪ ،4‬ص‌ ‪ ،510‬النهایة‪ ،‬ج‌ ‪ ،3‬ص‌ ‪457‬؛ لسان‌ العرب‪ ،‬ج‌ ‪ ،5‬ص‌ ‪.56‬‬
‫‪ 16.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪.1‬‬
‫‪ 17.‬کافی‪ ،‬ج‌ ‪ ،1‬ص‌ ‪98‬؛ نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪.179‬‬
‫‪ 18.‬المحاسن‪ ،‬ج‌ ‪ ،1‬ص‌ ‪.376‬‬
‫‪ 19.‬همان‪ ،‬ص‌ ‪.438‬‬
‫‪ 20.‬توحید صدوق‪ ،‬ص‌ ‪.117‬‬
‫‪ 21.‬منهج‌ الدعوات‪ ،‬ص‌ ‪ ،154‬بحاراالنوار‪ ،‬ج‌ ‪ ،95‬ص‌ ‪ ،403‬ح‌ ‪.34‬‬
‫‪ 22.‬کافی‪ ،‬ج‌ ‪ ،1‬ص‌ ‪ ،139‬ح‌ ‪.5‬‬
‫‪ 23.‬توحید صدوق‪ ،‬ص‌ ‪331‬؛ اصول‌ کافی‪ ،‬ج‌ ‪ ،2‬ص‌ ‪.13‬‬
‫‪ 24.‬مسعودی‪ ،‬مروج‌ الذهب‪ ،‬ص‌ ‪.33‬‬
‫‪ 25.‬عالمه‌ طباطبایی‪ ،‬نهایه‌ الحکمه‪ ،‬ص‌ ‪.235‬‬
‫‪ 26.‬ر‪.‬ک‪ :‬پل‌ ادواردز‪ ،‬براهین‌ اثبات‌ وجود خدا در فلسفة‌ غرب‪ *،‬ترجمان‪ :‬علیرضا جمالی‌ نسب‪ ،‬محمد محمدرضایی‪ ،‬ص‌ ‪.105‬‬
‫‪ 27.‬ر‪.‬ک‪ :‬همان‪ ،‬ص‌ ‪.106‬‬
‫‪ 28.‬همان‪ ،‬ص‌ ‪.108‬‬
‫‪ 29.‬همان‪ ،‬ص‌ ‪.113‬‬
‫‪ 30.‬همان‪ ،‬ص‌ ‪.115‬‬
‫‪ 31.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪182‬؛ اصول‌ کافی‪ ،‬ج‌ ‪ ،1‬ص‌ ‪.141‬‬
‫‪ 32.‬جاثیه‪ ،‬آیات‌ ‪.6 - 3‬‬
‫‪ 33.‬عیون‌ اخبار الرضا‪ ،‬ج‌ ‪ ،1‬ص‌ ‪ ،121‬ح‌ ‪15‬؛ التوحید‪ ،‬ص‌ ‪ ،69‬ح‌ ‪26‬؛ بحاراالنوار‪ ،‬ج‌ ‪ ،4‬ص‌ ‪ ،221‬ح‌ ‪.2‬‬
‫‪ 34.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪91‬؛ التوحید‪ ،‬ص‌ ‪52‬؛ بحاراالنوار‪ ،‬ج‌ ‪ ،57‬ص‌ ‪ ،107‬ح‌ ‪.90‬‬
‫‪ 35.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪185‬؛ االحتجاج‪ ،‬ج‌ ‪ ،1‬ص‌ ‪ ،481‬ح‌ ‪117‬؛ بحاراالنوار‪ ،‬ج‌ ‪ ،3‬ص‌ ‪ ،26‬ح‌ ‪.1‬‬
‫‪ 36.‬پل‌ ادواردز‪ ،‬براهین‌ اثبات‌ وجود خدا در فلسفه‌ غرب‪،‬مترجمان‪ :‬علیرضا جمالی‌نسب‪ ،‬محمد محمدرضایی‪ ،‬ص‌ ‪.76 - 75‬‬
‫‪ 37.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪.185‬‬
‫‪ 38.‬جامع‌ االخبار‪ ،‬ص‌ ‪ ،35‬ح‌ ‪13‬؛ بحاراالنوار‪ ،‬ج‌ ‪ ،3‬ص‌ ‪ ،55‬ح‌ ‪.27‬‬
‫‪ 39.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪.185‬‬
‫‪ 40.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪.109‬‬
‫‪ 41.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪.90‬‬
‫‪ 42.‬همان‪ ،‬خطبة‌ ‪.186‬‬
‫‪ 43.‬همان‪ ،‬خطبة‌ ‪.163‬‬
‫‪ 44.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪165‬؛ بحاراالنوار‪ ،‬ج‌ ‪ ،65‬ص‌ ‪.30‬‬
‫‪ 45.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪.165‬‬
‫‪ 46.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪.90‬‬
‫‪ 47.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪.1‬‬
‫‪ 48.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪.186‬‬
‫‪ 49.‬نهج‌ البالغة‪ ،‬خطبة‌ ‪.1‬‬
‫‪ 50.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪91‬؛ بحاراالنوار‪ ،‬ج‌ ‪ ،57‬ص‌ ‪ ،108‬ح‌ ‪.90‬‬
‫‪ 51.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪186‬؛ احتجاج‪ ،‬ج‌ ‪ ،1‬ص‌ ‪ ،477‬ح‌ ‪116‬؛ بحاراالنوار‪ ،‬ج‌ ‪ ،4‬ص‌ ‪ ،255‬ح‌ ‪.8‬‬
‫‪ 52.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪.91‬‬
‫‪ 53.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪211‬؛ بحاراالنوار‪ ،‬ج‌ ‪ ،57‬ص‌ ‪ ،38‬ح‌ ‪.15‬‬
‫‪ 54.‬نهج‌ البالغه‪ ،‬خطبة‌ ‪.163‬‬
‫‪ 55.‬نهج‌ البالغة‪ ،‬خطبة‌ ‪.186‬‬
‫‪.John Hospers. An Introduction to Philosophical Analysis,5 .459p .6‬‬
‫‪David Pailin, Groundwork of Philosophy of Religion p.5 .168 .7‬‬
‫‪J. L. Mackie, The Miracle of Theism, Oxford, p, 5 .8137.‬‬
‫‪ 59.‬ر‪.‬ک‪ :‬پل‌ ادواردز‪ ،‬پیشین‪ ،‬ص‌ ‪.79‬‬
‫‪ ‬‬

You might also like