Professional Documents
Culture Documents
۱۳۹۹ دی ۱۱
۱۳۹۹ دی ۱۱
اسحاق توخی ،رئیس جمهور سایه اما مکار ،حیله گر و فتنه انداز
از سلسله خاطرات عثمان نجیب
آیا مارشال دوستم به اطفائیه دکتر نجیب شهرت نه یافته بود؟
یک نقطه اساسی را نسل های دیروز ،امروز و فردای کشور و یک امر مسلم را ولو با تعص ب ،می دانن د ک ه همیش ه و در
درازای تاریخ ،بخش اعظم افراد ،ازجنوب ،دروازۀ براندازی نظام ها در کشور ،به دس ت بی گان ه ب وده ،و ش مال ،م دافع و
سپر سنگین دفاع از ارزش ها و حاکمیت ملی و استقالل افغانستان.
در هیچ جای تاریخ هیچ شخصی را نه می یابی که تا مجبور نه شده ،،از شمال جز به دفاع و از استقالل گام برداش ته باش د.
در حالی که صد ها مورد برعکس آن وجود دارد .و هم چنان شکست رژیم قدرت مندی مانند دک تر نحیب توس ط ن یرو ه ای
داخل ،که دیگر همه خارجی ها از وی روی گردان شده بودند ،یک حقیقت عبرت ناکی است به س ردمداران ارگ ،ت ا بدانن د
در پس پرده مرده شور های باداران خارجی شان اند ،که تاب مقاومت ده دقیقه ای قیام ملی داخلی را نه دارند.
در جریان سفری ،به رغم تصادف صحبت بدبخت ترین انس ان افغانس تان را ک ه طی چه ارده س ال فرع ون گون ه از اقت دار
شهید دکتر نجیب هللا سود جست و زر اندوخت و حاکمیت راند؛ شنیدم .او اسحاق توخی است .ذلیل ترین انسان افغانستان.
به رغم تصادف از آوان جوانی ،به نوعی ناظر خاموش در اکثر موارد رخ دادهای سیاسی در حداقل و گاهی حد اک ثر ب وده
ام .هر چند کرسی با صالحیت اجرایی نه داشتم و در رده های بسیار پایین به وظیفه گماشته شده بودم.
سخنانی که او با چنین وقاحت و فضاحت بر زبان می راند ،می پندارد که در کشور م ا ج ز خ ودش کس ی دیگ ری ن ه ب وده
است.
تمام بدبختی های حاکم بر دکتر نجیب هللا در حد نود فیصد بر می گردد به عمل کرد این انسان پاسیف .زیرا تنه ا دیکت اتور و
عامل تامین مراوده و قابل باور دکتر ،حتا بیشتر از برادرش همین توخی بود .ارکان رهبری حکومت به شمول وزرا به ج ز
مانوکی منگل وگاهی هم سلیمان الیق در گرو تصمیمات نا بخردانه و رذل همین آدم ب ود ک ه فاص له ه ا را ب ا ش خص رئیس
جمهور در حد اکثر و حتا دشمنی گسترش داد.
شکی نیست که حوادث و رخ داد ها پس از فرو پاشی اتحاد شوروی و دگرگونی های عمیق سیاسی و نطامی درجهان بیشتر
از همه باالی کشور های جهان سوم به خصوص کشوری مثل افغانستان تاثیرات منفی برای براندازی نظام سیاسی داشت.
ولی توخی بدبخت هیچ توضیح نه داد که مقصر تمام اوضاع مسلط نا باب در کشور بیشتر کی بود و شگاف عمیق بین آق ای
دوستم و سایر نیرو های شامل در حاکمیت آن زمان و دو دسته گی عریان و عیان دولت چی گونه اوج گ رفت؟ ارتباط ات ب ا
حزب اسالمی حکمت یار توسط نماینده های دکتر شهید ،تغیر و چرخش هزار فیصدی افکار وی از مواضع ملی ،پا فش اری
و اصرار بر بقای بی ارزش ترین تصمیماتی که خودش را با برادرش تا پای دار کشاند؛ چرا با شهامت توضیح نه داد.
توخی بد بخت نه گفت که آیا مارشال دوستم به اطفاییۀ دکتر نجیب شهرت نه یافته بود؟
عملیات های بزرگ توری غاری غر و ستو کندو و تمام والیت خوست ،عقب زنی ارتش و نیرو های پاکس تانی ک ه حم ایت
مستقیم حکمت یار را با خود داشت ،عملیات بزرگ تنگی واغ جان لوگر ،خنثا سازی کودتای شهنواز ت نی علی ه رژیم را در
کنار سایر نیروهای امنیتی همان زمان قوای مسلح همان زمان به شمول نیرو های دوستم که بخشی از تش کیالت اردوی ملی
افغانستان بودند و حضور گسترده و محسوس خود ژنرال در این عملیات می توان فراموش کرد؟
مگر تنگی واغ جان نه بود که دوستم به ژنرال سه ستاره ارتقا کرد و طبق پالن باید شخص رئیس جمهور می آم د ،ام ا بع د
به محترم عظیمی تفویض ص الحیت کردن د و محف ل تحت ریاس ت ایش ان ب ر گ زار ش د .من یکی از اف راد مس ئول در بخش
وظیفه ام بودم .که قصه ای جالب و جذابی هم دارد.
مگر در جنگ خوست حتا احتمال تغیر نام والیت خوست به نام یکی از قهرمانان جن گ زمزم ه ن ه می ش د؟ مگ ر مارش ال
دوستم و شهید ژنرال مصطفی پیلوت قهرمان کشور پالن های منظم دیداری با رئیس جمهور نه داشتند که به ی ک ب اره و ب ه
دالیلی که توخی بد بخت بهتر می داند؛ قطع شد؟
مگر روش رئیس جمهور با س ایر ژن راالن از سیاس ت و اداره و ره بری ب ه ق ومیت تغ یر ن ه ک رد؟ مگ ر ب اری اختالف ات
مارشال دوستم از بهر بر خورد های غیر قابل باور رئیس جمهور و سر قوماندان اعالی قوای مسلح در حدی نه رسید که هم
1
زمان جست و جوی راه حل ،نشست فوری و دو به دوی مارشال دوستم در مقر حزب وطن (ریاست عم ومی اداره ی ام ور
امروز) صورت گرفت؟
مگر قبل از همین نشست مارشال دوستم به اساس تدابیر پیش گیرانه از توطئ ه ای احتم الی ،نیروه ایش را ب ا تع یین س اعت
اولتیماتوم بر دفاع از خودش درصورت عدم برگشت الی ساعت معین ،در اطراف آن ساحه جا به ج ا ن ه ک رده ب ود؟ ک ه ب ه
قول خودش مستقیم و رویا رو برایم گفت:
... ( یک وقت که آشتی کدیم گفتم داکتر صاحب اجازه بتی که مه بچه ها ره بگویم خیریت است که حالی کدام اقدام نه کنند)..
مگر ژنرال دوستم و سایر ژنرال های ارشد قوای مسلح مانند عظیمی صاحب ،دالور صاحب ،ژنرال شهید رزمن ده ،ژن رال
صاحب بابه جان ،سید اعظم سید و سایرنیرو های ملی در عملی کردن طرح مشی مصالحه ی ملی و دفاع از حاکمیت بیشتر
از کسانی که از تبار و در رکاب دکتر شهید بودند؛ فعال نه بودند؟
تمام دوران دفاع از نظام به دوش ژن راالن غ یر از تب ار خ ودش قرارداش ت .مگ ر ش ما ،اق رار گرفت ار ش ده ه ای کودت ای
شهنواز تنی ،علیه دکتر را از اعضای بیروی سیاسی مثل میرصاحب کاروال تا ژن رال نجیب قومان دان فرق ه ۱۱ننگره ار،
ژنرال اکا قوماندان عمومی مدافعه و ژنرال وهاب قوماندان قبلی و فعلی که به ج ای رفتن ب ه زن دان در مق ام ره بری ق وای
هوایی گماشته شد؛ و خود تنی را به یاد نه دارید؟ که همه اش در تمام جبهات همزمان توسط نیروه ای غ یر تب اری دک تر ب ه
نفع دکتر دفع شدند؟
چرا از این موارد و عواملی که شما بهتر می دانید ،یاد نه کردید؟ مگرآقای توخی شما آگاه نه بودید که حکم گرفتاری دوستم
صادر شده بود؟
اگر همان شب کابل را ترک نه می کرد ،ب ه یقین ک ه ج ایش زن دان ب ود .در ح الی ک ه آق ای دوس تم س اعت ۱۱هم ان روز
نزدیک به شش جدی ۱۳۷۰به دفتر من تشریف آوردند و پس از صحبت کوت اه ،ق رار م ا ب ر این ش د که من ش ب در وزی ر
اکبرخان مینه عقب لیسه امانی به منزل شان می روم و نان را با هم صرف می کنیم.
وقتی من آماده شدم ،به منزل شان زنگ زدم؛ مرحوم عمر آغه نماینده خاص شان گفتند ،به دلیل وض عیت اض طراری کاب ل
را ترک کردند .با آن هم من با وجود احساس خطری که بود ،کارم را هم ان ش ب ت ا ن ا وقت در دف تر انج ام داده و ب ه خان ه
رفتم .جریان فردای آمدن من به دفتر پی آیند هایی برای من داشت؛ ولی همان زمان توسط محترم مانوکی منگل ح ل ش دند و
مرحوم وطن جار برایم گفت که دیگر کاری بی هدایت من نه کنی.
به هرحال این قصه ها را برای یاد آوری به نا سپاسی هم چو توخی ها کردم ،که در تمام دوران صحبت خود یک بار هم از
مرحوم یا شهید دکتر نجیب یاد نه کرده و شهید ربانی را حد اقل مرحوم گفت .ک اش در خ ط سیاس ی ات پ ای دار می ب ودی.
چون سواد کامل هم نه دارد ،آقای عنایت فانی بر او بسیار درخشید.
بر می گردیم در بحث به قول وی ائتالف شمال:
اصلن این کلمه اطالقی به نام ائتالف شمال پی آمد تئوری توطئه سازمان های استخباراتی بین المللی و منطق ه وی اس ت ک ه
پاکستان در عمل کرد آن نقش بلندی داشته و دارد .یادکرد یک مجم ع ب زرگ ملی مق اومت سراس ری ک ه علی ه تص میم ه ای
استبدادی در حال شکل گیری توسط دکتر نجیب و حاصلی از دور باطل اندیشه های پوچ تبار طلبی همان زمان بود که دیگر
سخن از آرمانی بودن مبارزات سیاسی و دولت داری در میان نبود؛ به نام ائتالف شمال ،جز کج دهنی ب د ده نی مث ل ت وخی
ها نیست.
چی آرزو داشتی آقای توخی ،وقتی تصمیم حتا بمباردمان مزار شریف و شبرغان قبل از اتخاذ تصمیم جلسه جب ل الس راج و
دیدار قهرمان ملی و دوستم و سایر نیروهای مطرح ،روی میز کار دکتر نجیب بود که چی می شد؟ و بر خالف ادع ای پ وچ
خودت شکل گیری اختالف در بیخ گوش دکتر توسط شخصیت ها و نیرو هایی که احساس می کردن د دیگ ر خ ط ه ا روش ن
شده بود.
فرید مزدک و نجم الدین کاویانی و ده تن دیگر و در بعد ها ژنراالن ارشد قوای مسلح و نیروه ای سیاس ی در داخ ل کاب ل و
مزار شریف صدا بلند کردند .تبدیلی بی موجب شهید مومن اندرابی ،اعزام رسول بی خدا ،و جبار قهرمان در مزار ش ریف،
حفظ یک بی خردی به نام ژنرال تاج محمد در امنیت مزار و سپردن نماینده گی فوق الع اده رئیس جمه ور همزم ان تف ویض
صالحیت های گسترده به جمعه اسک فقط به خاطر گرفتاری مارشال دوستم و دیگران.
دلیل چی بود؟
و چرا ژنرال دوستم دیگر طاقت اش به قول معروف طاق شد و از دولت روی بر تافت؟ در حالی ک ه او پیش نهادات معق ول
تشکیالتی داشت که جمعه اسک همچنان در جایش می بود .اما دکتر شهید آن را قبول ن ه ک رد .آخ رین جلس ه دک تر نجیب ب ا
رهبری قوای مسلح در وزارت خارجه را فراموش کرده یی؟ وقتی زرمتی بلند شد که از دفاع اطمینان بدهد ،عکس العم ل و
2
صحبت دکتر را فراموش کردی؟ سری به آرشیو تلویزیون ملی بزن .تا ش رمنده ش وی .دک تر دوس تم را س تون فق رات دولت
خطاب کرد و به ژنرال زرمتی گفت ،دوستم ستون فقرات دولت بود؛ از دولت گشت حالی اطمینان فایده نه دارد.
مگر نتیجه ی تالش هایی که عمدن در آخرین مراحل سازش دوباره بین دکتر نجیب و مارشال دوستم به شکست مواج ه می
شد را فراموش کرده یی؟ که خودت شاید در آن زمان با همان خصوصیت فرعون گونه ات هم مخالفت کرده باشی.
راه چی بود؟ جز سر نگونی رژیمی که رهبر متعهدش به مشاوره ی بی خردانی هم چو تو در تغییر هزاران درجه از اصل
آرمان ملی ،طبل استبداد قومی و سیاسی و جدایی را کوبیدن گرفت.
رئیس جمهور مستعفی و تشکیل شورای نظامی
پس از استعفای بی سنجش شادروان دکتر نجیب هللا ،گون ه یی از تش کیل اوپ راتیفی ره بری جمعی ب ه وج ود آم د ک ه رفی ق
جنرال عظیمی در رأس آن برگزیده شدند .از چندیو چونی آن تشکیل کارگروه خبر دقیق نه دارم .ام ا گ ارنیزیون کاب ل در
اوایل آن تصمیم مشترک جنب و جوش زیادی داشت .من ه ر از گ اهی ام ا ن ه ه ر روز ب رای کس ب ه دایت مح ترم مع اون
صاحب اول خدمت شان می رفتم و متباقی ایام را از تلفن های مخصوص و عاجل موسوم به چهار نم ره یی حص ول ه دایت
می کردم .روزی پس از ظهر و نزدیکی های غروب آفتاب فقط به منظور مالقات خ دمت مح ترم ج نرال عظیمی سرپرس ت
وزارت دفاع ،فرمانده عمومی گارنیزیون کابل و تازه هم رئیس محترم شورای نظامی رفتم .جناب ایشان بسیار خسته و کسل
بودندو معلوم بود که خواب چندانی هم نه داشته اند چون من چند دقیقه نشستم که از اتاق جوار دفتر ک ار ش ان ب یرون ش دند.
محبت زیادی به من داشتند و ممنونم از همه هیئت محترمرهبری وزارت دفاع ملی که مدام ما و اداره ی ما را ن وازش ک رده
اند.
جویای احوال و صحت شان شدم .فرمودند:
...( اینه سیل کو کل شان روز اول آمدن و شورا ره ( ((٬ساختن و چند روز ای سو او سو رفتن حالی هیچ کدام شان دور نه
می خورن ...مام خسته ومانده هستم .)...منظور محترم رفیق عظیمی همه اعضای شورای نظامی بودند.
درست زمانی که شمالسقوط کرده و سفر رفیق عظیمی برای گفت و گو با محترم دوستم به مزارشریف بینتیج ه مان د و روز
اول نوروز ۱۳۷۱در مراسم برافراشتن جهن ده مجاه دین هم حض ور داش تند و تواف ق جب ل الس راج عملی ش ده ب ود .مح ترم
محمدیاسین نظیمی و نمابردار اداره ی ما هم در رک اب جن اب مح ترم عظیمی بودن د .آق ای نظیمی را س فارش دادم ت ا حتمی
محترم دوستم را مالقات و نظریات شان را ثبت کنند .وقتیرفیق عظیمی کاب ل تش ریف آوردن د ،رفی ق نظیمی هن وز درم زار
بودند .رفیق نظیمی و همکار نما بردار ما دو روز پس از نوروز ۱۳۷۱با عبور از شاهراه مزار به کابل رس یده ،در براب ر
پرسش من گفتند که (...جنرال صاحب دوستم زیاد سالم گفت مصاحبه نه کد و از اداری ما بس یار تش کری ک د ک ه فیلم زن ده
گیشه نشر کده بودیم ...پرسیدم چی مواد نشراتی آوردی؟ گفت مراس م جن ده (جهن ده) ب االره .)...من کس ت ه ای ثبت ش ده را
خدمت رفیق امان اشکریز رئیس اداره بردم و یاسین خان هم برای شان گزارش دادند.
رفیق اشکریز که مست رابطه با آقایان محترم مزدکیارمحمد برادر شان بودن د عاج ل ب ه رفی ق م زدک ش ان زن گ زده و
قرارشد کست ها را با دستگاه های مخصوص آن و یک همکار محترم تخنیکی به ریاست جمهوری ببرند که شادروان رفی ق
الیق و زنده روان ها رفیق مزدک و رفیق کاویانی ،رفیق مانوکی منگ ل و رفی ق ه ای ح ق و ن احق دیگ ر آن را ببینن د .در
چنان موارد رئیس محترم اداره ی ما ترجیح می دادند گول قهرمانی را به نام خود شان ثبت کنند بدون ت وجهی ب ه م ا عاج ل
روانه ی کمیته مرکزی شده و مراسم نوروزی با حض ور مجاه دین در م زار را ب ه ولی نعمت ه ای ش ان نم ایش داده و آب
سردی بر رخسار ناکامی های آنان ریخته و خود فاتحان ه ب ا کپ فع الیت ب ه اداره ب ر گش تند ( .روزی را هم ش اهد ب ودم ک ه
رئیس ما با معصومیت حتا بغض آشکار گریه در گلو به رفیق یارمحمد شان زنگ زده خواهان کمک و حمایت شدند ،اما نیم
ساعت بعد دوستی به من اطالع داد که آقای یار محمد خان کابل را ترک کرد .به اساس حکم اخالق با آن مس تحق هیچ گون ه
ترحمی نه بودند ،من در کنار شان ماندم که بعد ها می خوانید.
جناب محترم عظیمی مواصلت شان به کابل را از راه زمین تعریف کردن د ،چ ون فض ا ب ه روی پ رواز ه ای کاب ل درم زار
مسدود شده بود.
سپس گفتند که با هم برویم به جانب شمال کابل ،می خواستند پاس گاه ها را کنترل کنند .من به دف تر وظیفه دادم ت ا کم ره یی
برای ثبت بازدید شان آماده شده و در موتر دفتر جانب خیرخانه حرکت کند .خودم در رکاب مح ترم عظیمی ص احب ب وده و
با موتر جیپ شان یک جا رفتیم ،به دشت چمتله و کاریز میر که دروازهی شمالی کابل اند ،پاس گاه های مستحکم و مجه زی
افراز شده بودند رفیق عظیمی به مسئوالن هدایت دادند تا متوجه و مراقب همه چیز باشند .اوایل حمل سال ۱۳۷۱خورشیدی
بود و نکته ی مهمی که به فرماندهان پاس گاه ها تذکردادند من رابه حیرت ان داخت .گفتن د ..( :یکی دو روز ب اد مهم ان ه ا
میاین سالح های شانه بگیرین و با نمره ثبت کنین باز خودشانه داخل شار اجازه ب تین پس ک ه می رفتن س الح ش انه از روی
3
نمره بتی شان .)...وقتی برگشتیم طرف شهر پرسیدم مهمان ها کی هستند؟ محترم عظیمی ص احب فرمودن د ک ه (...ت و هم ده
دفترباشی و آماده گی بر کار های نشراتی بگی ...و با تأکید هدایت دادند که اگر دفتر نه بودی آدرس ته به همکارایت بتی ک ه
زود پیدایت کنن ،)...منهم اطمینان دادم که آماده هستیم و دانستم که هدف شان کدام مهم ان ه ا هس تند .ح یرت من آن ب ود ک ه
چی کسی سالح خود را به آن پاس گاه ها می سپارد؟ در ح الی ک ه آن ان خ ود ق درت سیاس ی و نظ امی را می گیرن د .من ب ه
تأسی از هدایت محترم عظیمی صاحب بیش تر در دفتر می بودم و م وقعیت من هم ن زد ش ادروان وطنج ار ورفی ق م انوکی
منگل و همه کسانی که در مخالفت با دوستم قرار داشتند متزلزل و تقریبن بی اعتماد شده بود .دلیل هم ساختن و نشر به موقع
یک مستند قوی اززنده گی محترم دوستم بود ...( .در بخش بعدی میخوانید.)...
این نگاشتۀ کوتاه و جالب به درستی نشان می دهد که چه گونه تاجیک ها درهمه بازی های سیاسی و نظامی بازنده ان د.
چه چیزی درژن تاریخی و خون تاجیک ها وجود دارد که هرگز نخواهند توانست تثبیت اقتدار کنند .
اشاره :شاید برخی اسپند وار بجهند که این تئوری غلط است؛ اما خروشگران ،کمتر از نیمۀ یک درصدی اند.
تاجیک ها مردمی که از نظرروحی شکست خورده هس تند دردوهزارس ال اخیرنتوانس ته ان د تراوم ا شکس ت ه ای ت اریخی
سنگین ( حمله اسکندر ،حمله اعراب مسلمان ،حمله چنگیز ،حمله فرسایشی پشتون ه ا از جن وب ) را ک ه روحی ه ب زدلی ،
سازش وخود سانسوری به آن ها بخشیده است را مداوا کنند .
یگانه علت دوام شان تا امروز به عنوان یک کتله نژادی را باید مدیون زب ان فارس ی باش ند .زی را فارس ی آن ه ا را نگ اه
داشته است نه آنها فارسی را.
تاجیک ها بومی ترین وبزرگترین تیره نژادی در افغانستان هستند که در حال زوال تدریجی اند.
تاجيك ها چون با فرهنگ ،متمدن وشاعر مشرب هستند؛ بنابرين از جنگیدن تنفر دارند؛ ازین رو ترسو وجبون مي باشند.
تاجيكها متخصص سازش وتسليم هستند ،براي اين كه تسليم قدرت حاكم بشوند هزاران فلسفه می بافند .
با آن که طیف های مختلف سیاسی تاجیک ها مثل اخوانی ها ،کمونیست ها وس کوالر هاك ه دش من خ ونی یک دیگر هس تند؛
ولی در مواجه شدن با قدرت زورگوشیوه برخورد تسلیم طلبانه یکسان دارند .همه ط رف ه ای سیاس ی تاجی ک ه ا ش دیداً
فراقومی می اندیشند واستدالل های مشابه به کار میبرند .از مقوله هاي عدالت ،اسالم ،كمونيسم ،دموكراس ي وغ يره كم ك
مي گيرند تا جبن و ترس خودرا توجيه كنند.
به حدي درين اوصاف خود اغراق ميكنند كه مسلمان تاجيك هرگون ه ح ق خ واهي وه ويت خ واهي در ق الب ن ام تاجيك را
حرام دانسته و آن را مغاير با احكام ديني خود مي پندارد ،همين طور يك كمونيس ت تاجيك اس م ب ردن از ه ويت خ ود را
مغاير با اصول كمونيسم وانتر ناسيوناليزم ميدان د .از س كوالرها ودم وكرات ه اي تاجيك نپرس يد در چن ان فض اي اول ترا
روشنفكري سير ميكنند كه هرگونه نام بردن ازکلمه ت تاجيك ونسبت خودشان به آن را كسرشان ميپندارند.
اين خصلت های در ظاهر عدالت خواهان ه ولي در ب اطن سازش كارانه وجبونان ُه فق ط در ميان تاجيك ه ا ب ه ش دت ش ايع
هستند؛ در حالي كه پشتون ها ازبيك ها وحتي هزاره ها مستقيما و به ساده گي ازآدرس قومي خ ويش ب ه دف اع مي پردازن د
واين را نه تنها تعصب نمي انگارند بلكه يك خواسته برحق در جهت اجراي عدالت ميدانند.
مثال حكمتيار ،سليمان اليق ،غني ،عبدالعلی مزاری ،سید منصورنادری ،مارش ال دوس تم ،ج نرال مل ک وغ یره مي توانن د
خودرا پشتون ،هزاره ،ازبیک بنامند وهيچكس تعجب هم نمي كند .احم د ش اه مس عود ك ه ب ا غ یرت ت رين تاجيك ب ود نمي
4
توانست واضح بگويد كه يك تاجيك است! نمي توانست بگويد افغان نيست؛ ترسی توام با ش رم در وج ود ش ان نهادین ه ش ده
است.
در ط ول ت اريخ ش ان در س رزمين خودش ان تنه ا در دوره ص فاريان ،طاهريان ،س امانيان و غوريان ق درت را در دس ت
داشتند ،باقي همواره شكست خورده اند وتسليم شده اند .از يوناني ها شكست خوردند وق رن ه ا چن ان زير س لطه س كندر
مقدوني رفتند واورا تقديس كردند كه حتي به او در تاريخ خود درجه نیم ه پيغم بري ( اس کندر ذوالق رنین ) قايل ش دند .از
عرب شكست خوردند؛ تمام تمدن شان نابود شد؛ س ازش كردن د ودر رول مع اون ،منش ي ،ك اتب ومف تي ،فرهن گ ب دوي
عرب را پيشرفته ساختند؛ به کمک امامانی چون ابو حنيفه وبخاري و ترمزي وغيره دين بي سرو ت ه وس ر ت ا پ ا خراف اتی
عرب را دين انساني ومنطقی ساختند؛ قوانين عرب بدوي ولي فاتح را باالي خود ب ه ن ام ش ریعه تط بيق كردن د؛ ح تي اس م
هاي تاريخي خودرا رها كردند واطفال خودرا نام عربي گذاشتند مثل بنده رسول سگ حسين .س ربازان متج اوز ع رب را
شهيد شمردند و فرزندان نامشروع آنان را که حاص ل تج اوز وکن یز گ یری بودن د ب ه ن ام س يد وپيغم بر زاده تق ديس نم وده
وبراي شان بنا هاي ياد بود وزيارت ها ساختند؛ ولي فرزندان خودش ان ك ه در دف اع از آب وخ اك وس رزمين پ دری كش ته
شدند ،به نام کفار درذلت وخفت بفراموشي سپرده شدند .از چنگيز شكس ت خوردن د؛ ب اقي مان ده تم دن ش ان توس ط چنگ يز
نابود شد وبازهم از سر س ازش برآمدن د و به ترين قاض ي ه ا دولت داران وق انون دان ان ش ان ب راي تحكيم ق درت چنگ يز
كوشيدند؛ مانند ( قاضي شارح همداني بهترین قاضی توجیه گر اعمال جنگیزیان در خراسان آن زمان بود ) وغ يره .چه ار
صد سال تسلط مغالن را باالي خود پزيرفتند .
به پشتون ها در سرزمين خود تسليم شدند؛ اسم خود را افغان گذاشتند وبعضي هاي شان چنان به افغانيت خود مي نازند ك ه
پشتون ها مكث مي كنند وحيرت زده مي شوند .اكثريت بودن آنان را بدون نفوس شماري قبول دارند!
قهرمانان خيالي وپوشالي پشتون ها ،احم د خ ان ،م يرويس خ ان ،عب دالرحمن ،ماللي ،ن ازو ان ا ،ام ان هللا ،نجيب هللا ،مال
عمر وكرزي را قهرمانان تاريخي خود جا زدند وبه اسم هاي شان تمام سرك ها ناحيه ها ش هر کاب ل مكتب ه ا دانش گاه ه ا
وفرودگاه هاي خودرا مسما كردند؛ در حالي كه غول هاي تفك ر ،دانش ،حکمت ،فلس فه ،طب ابت ،ه نر وش عر آن هم در
سطح جهاني ولي از تبار خودشان مولوي جالل الدين ،حنظله بادغيسي ،ابن سينا ،ثنايي غزنوي ،ج امي ،ذكرياي رازي ،
البيروني ،بهزاد هروي ،رابعه بلخي ناصر خسرو عمر خیام ابو مسلم خراساني شاه اس معيل س اماني يعق وب ليث ص فار،
طاهر فوشنجي ،فردوسي ،حبيب هللا كلكاني و احمدشاه مسعود وهزاران ديگر به فراموشي س پرده ميش وند ( وای چ ه بس ا
که گورهای گمنام دارند) .تاجيك ها پشتون هاي مغاره نشين را خان دان ب ا كالس محم د زايي س اختند و آن ه ا را ت اج س ر
خود نمودند .پشتون ها باداران وسروران شدند ،خودشان سكرتر معاون وخانه ساماني را قبول كردند .
قبل از شروع كنفرانس بن در ٢٠٠١ميالدي جامعه جهاني مايل به ساختن دولت فرامليتي و ق انون مح ور در افغانس تان
بودند .ب رخالف توق ع همگ ان درآن زم ان مارش ال فهيم تاجيك تب ار تاكيد ف راوان ب ر زع امت پش توني و قب ول س االري
وسروری پشتون ها داشت .همواره روی معاونیت و شخص دوم بودن در حکومت را تاکید وتوصیه میکرد .
تاجيكها هيچ پالني براي بقای خود شان در قالب هويت خود ندارند .بزرگان تاجی ک هیچ برنام ه و خواس ته ای ب رای ملت
واحد شدن وتوازن قومی ندارند .عده زیادی از تاجیک ها همان پروگرام های افغان سازی پشتونها را نشخوار میکنند.
(در جوامع مرد ساالر شرقي ك ه امك ان م انور ب راي زن ان دان ا وم دبر وج ود ن دارد وهمچن ان س الهاي متم ادي س ركوب
سيستماتيك برخانمها اعمال شده است ،زنان را بران داشته است تا در زن دگي خ انوادگي دانش و توان ايي ه اي خ ودرا در
وجود شوهر ان وپسران خود به نمايش بگذارند ).
تاجيك ها هم در طول تاريخ مثال یک خ انم ک دبانو ومطی ع ق درت دانش ،ش عر ،ادب وفرهن گ خ ويش را در پ اي اق وام
متجاوز به سرزمين هاي خود -يوناني ها ،عربها ،مغول ها و پشتون ها سخاوت مندانه ريختند وآنان را مدح وثن ا گفتن د
و براي سروري خود برگزيدند.
سر جان بلییو مردم شناس انگلیسی که در آخ ر ق رن ۱۸از افغانس تان دی دن ک رده ب ود ودر م ورد اق وام این کش ور کت ابی
نوشته است در مورد تاجیک ها مینویسد :
تاجیکها شبيه زنان خانه دار خ وبی هس تند؛ ش وهر می طلبن د؛ ازین رو رام مه اجمین خش ن میش وند ک ه ب رای ش ان تعین
تکلیف نماید.
برگرفته از صفحه محترمNima inamark
————————— ———— —— -
یادداشت نوراحمد سلطانی:
5
حقیقت تلخ است و ما باید از این تلخی های تاریخ بی اموزیم ت ا آین دگان م ا را م ردود نش مارند و ش هامت روش نگری را
داشته باشیم . من در مقاله فوق در مواری که به شکل کلی گویی و مجموعی تمام تاجیکها را مخاطب ق رار داده ،مواف ق
نیستم؛ زیرا تاریخ گویاس ت و ش هادت میده د ک ه در ه ر بره ۀ ت اریخ تاجیکه ا در براب ر تج اوز و ته اجم ب ا ش هامت و
شجاعت قیام کرده و با قربانی های بی شمار از مهین و مردم خود تا پای و جان دف اع ک رده و حماس ه ه ا آفری ده ک ه هم ه
ثبت صفحات زرین تاریخ این قوم با شهامت میباشد .اگر به تاریخ معاصر نگاه کنیم و تنها کارنامه های مسعود ب زرگ را
تحلیل و ارزیابی کنیم به صراحت دیده میشود که شهادت و قیام و شهامت این ابرمرد تاجی ک داغ شکس ت و عق ده خج الت
بر دل و پیشانی دشمنان مردم ما یعنی روس ها و پاکستانی ها و اعراب مانده است و گورستان های آنها در سراسر ح وزه
مق اومت ش اهد اس ت و جه ان ک ور و ک ر را ح یرت زده س اخته اس ت .و در عرص ه علم و دانش و اخالق و مع رفت
دانشمندانی به دنیا تقدیم نموده که باعث افتخار بشریت است .
اما در این جای تردید نیست ک ه همانطوریک ه در می دان ه ای جن گ و س تیز همیش ه این ق وم پ ر افتخ ار حماس ه آفری ده و
قهرمانی کرده و بار ها کشور را از چنگال بیگانه نجات داده اما در میدان سیاست در موج ودیت ره بران زب ون و معامل ه
گر و ذلیل که خود و مردم را فروخته اند و از قربانی و جانبازی قوم شریف تاجیک سو استفاده ک رده و م ردم را در گ رو
گرفته اند نباید این ذلیالن و معامله گران را ترازوی تما م قوم تاجیک قرار داد و به اعمال ننگین آنها همه را قضاوت ک رد
.
با تقدیم احترام
محمد ایوب خان رییس جمهور پاكستان بین سال های 1958تا 1969میالدی
در کتاب “اختالفات ارضی افغانستان و پاکستان” ص ٣٢٣میخوانیم :مارشال ایوب خان – رییس جمهور پاکستان در س ال
١٣۴١خورشیدی برابر با 1962میالدی خطاب به یک اجتماع بزرگ در کویته گفته بود که افغانستان ،ایران و پاکس تان در
بین دو قوه بزرگ یعنی اتحاد شوروی و هند قرار گرفتهاند و نظر به این وضع برای بقای این سه کشور برادر ،اتح اد ب ا هم
یک امر ضروری میباشد .زیرا در صورت اختالفات داخلی ،مقابله آنها با فشارهای خارجی مشکل خواهد ب ود و ش اید در
این صورت کشورهای سه گانه از هم جدا شده و خاتمه بیابند ولی هرگاه این سه کشور با هم متحد ش وند ،از خ ود ب ه خ وبی
دفاع خواهند کرد .رییس جمهور پاکستان در می ان ک ف زدنه ای ممت د حض ار گفت ک ه اگ ر چ نین پیش نهادی ب ه عم ل آی د،
پاکستان از همه پیشتر این پیشنهاد را قبول خواهد کرد .وی گفت مردمان پاکستان ،ایران و افغانستان به یک نژاد تعلق دارن د
و بین آنها رش تههای عمی ق ت اریخی و کلت وری وج ود دارد و ب ه عقی ده وی مردم ان این س ه کش ور ب رای دف اع در مقاب ل
فشارهای خارجی و سعادت خود این اتحاد را میپسندند .چند روز بعد ،آقای ذوالفقاری سفیر ایران در کابل ،هنگ ام دی دار ب ا
سردار نعیم خان – وزیر خارجه در باره این اظهارات ایوب خان گفتگو کرد .سفیر ایران به نعیم خان گفت ک ه “اتح ادی ک ه
ایوب خان از آن صحبت کرده ،آرزوی همه ماست” .نعیم خان گفت« :بله همین ط ور اس ت .ولی اکن ون موق ع چ نین ک اری
نیست .اگر ما در حال حاضر دست به چنیین اقدامی بزنیم ،نابود خواهیم شد .انجام این عقیده کار امروز و فردا نیست و وقت
میخواهد .به هر حال ،در چنین موقع حساس ،به هیچ وجه جای طرح این موضوع نیست” .چنین به نظر میرسد ک ه اکن ون
نیز طرح موضوع دشوار است .مگر در آینده پس از به ته کشیدن گنجینههای نفتی کشورهای ع ربی ،وابس تگی اس تراتژیک
افغانستان و پاکستان به گاز ایران روز افزون خواهد گردید .آن گاه ،پیادهسازی این طرح ب ه واقعیت نزدی ک خواه د گردی د.
اکنون پاکستان در مثلث همکاری با امریکا ،چین و کشورهای عربی برای رویارویی با هند مانور میدهد .در آین ده ب ا پای ان
رسیدن نفت اعراب ،ایران با ذخایر گازی اش جای اعراب را در استراتژیهای پاکستان خواهد گرفت و با ناتوان ش دن روز
6
اف زون آمریک ا و عقب نش ینی آن از این بخش آس یا ،وابس تگی پاکس تان ب ه چین بیش از پیش اف زایش خواه د ی افت .در این
پاکستان راهی جز از هم گرایی با ایران نخواهد داشت.
جریان سنتی و ارتجاعی .نمایندهی این جریان حکمتیار ،سیاف و ...است .مناسبات بشری و فرهنگی در این جریان مطلقا
خوب یا بد است .تعقل و اندیشیدن در این جریان در کار نیست .زیرا خوب و بد و کفر و مسلمان از قبل مش خص و معل وم
است .طرفداران این جریان از تقابل ساختاری خوب و بد پاسبانی میکنند .جریان دیگر ،نواندیشان دینی یا به تعبیر خود
آنها روشنفکران دی نی اس تند .ادع ای روش نفکران دی نی این اس تکه بین اندیش ههای معاص ر و اندیش ههای دی نی ارتب اط
برقرار کنند .در این جریان دو رویکرد وجود دارد :تعدادی از روشنفکران دینی میخواهند گزارههای دینی بنابه عقالنیت
معاصر اص الح ش ود و تح ول کن د .در افغانس تان میت وان علی ام یری ،محم د مح ق و حفی ظ منص ور و ب رون از ای ران
میتوان کریم سروش را نمایندهی این رویکرد روشنفکری و نواندیشی دینی دانست .اما تعدادی از روشنفکران دی نیدر
پی این استند که هر دریافت علمی و عقلیای را به گزارههای دینی تقلیل بدهند و بگویند این دریافته ای علمی و عقلی در
دین بوده است؛ فکر و اندیشهی ما قاصر به درک آن نبوده است .این افراد را نمیتوان به مفهوم خاص ،روشفک ر دی نی و
نواندیش دینی گفت ،زیرا رویکرد اینها ارتجاعی و نصباورانه است .ام ا نس بتا م دارا دارن د .دک تر ش هرانی ،دک تر بش یر
انصاری و دای فوالدی را میتوان نمایندهی این طرز تلقی روشنفکری دینی دانست .جریان فکری س کوالر ن یز نس بتا در
افغانستان شکل گرفته است .پشتوانهی اندیشهی سکوالر "روشنگری" و "روش نفکری" اس ت .در اندیش هی س کوالر بین
دین و اندیشه تفکیک میشود .دین در این اندیش ه ،ام ری قاب ل اح ترام دانس ته میش ود ن ه اب زار و س افت عقالنیای ب رای
اندیشیدن .زیرا در اندیشیدن سکوالر پیشف رض دی نی و م ذهبی مط رح نیس ت .اندیشمن د س کوالر ب ا دریافته ای علمی،
عقالنی و فلسفی معاصر به مناسبات فرهنگی ،دی نی ،م ذهبی ،اجتم اعی و سیاس ی میبین د و این مناس بات را م ورد نق ادی
قرار میدهد و از این مناسبات افسونزدایی ،راززدایی و اسطورهزدایی میکند تا نگرش عقالنی مدرن در جامعه گس ترش
پیدا کند .رویکرد من در #روشنگری_افسون سکوالر است .اندیشیدن سکوالر را قربانی هیچ مصلحتی نکردهام.
تخریب حفاظ امنیتی خانۀ عبدالطیف پدرام ،امری تصادفی نیست؛ از روی نقشه است و مثل هم ه اق دامات ص الح ،دنبال ه ی ا
اپیزود بعدی دارد .یک کودک سرکوچه هم می داند که پدرام با ابردزدان مسلح ،سیاسیون فربه وطبقه بندی شده درکابل ،از
نظر مال و منال ،سالح و ارتب اط ب ا گ روه ه ای تروریس تی و جن ایت ک اران س ازمان یافت ه ،اصLالً قابLLل مقایسLLه نیست .ب ه
اقامتگاه های رهبران از جمله ،ک رزی ،س یاف ،خلیلی ،رئیس پارلم ان ،فرمان دهان و ده ه ا چه رۀ چن د بُع دی دیگ ر نظ ری
7
درپس حمل ه ب ه خان ه پ درام ،پالن
ِ بیاندازید؛ دیوارهای غول آسای کدام یک ،از نظر راه گشایی (!) درش هر ،اول ویت دارد؟
دیگری است .آیا به طالب و داعش چراغ سبز و کوردینه می دهند که هله بفرما!؟ خیر؛ قضیه به طور گیج کننده ای متف اوت
است .مفرزه های انتحاری طالب و داعش در اختیار خو ِد اداره کابل است که دیگر درچهارچوب یک دولت ،تعریف خود را
از دست داده و به یک ستاد تروریستی علیه مخالفان خود تبدیل شده است .ترور ،فرش ته و یوس ف رش ید ت ازه آغ از داس تان
است .اشرف غنی ،مدیراجرایی تمدید جنگ در دایرۀ جدید در هیأت گس ترش داعش اس ت .انکارامرهللا ص الح از موج ودیت
جریان تروریستی تازه دم به نام داعش ،درواقع پاک کردن ر ِد پای پروژه ای اسLLت کLLه خLLود جLLزئی از آن است که از س وی
امریکا حمایت می شود .امرهللا بارها اعالم کرده که من «جاسوس پرافتخار» هستم .اما مردم درغم خود اند و هیچ سندی در
دست نیست که مردم ما او را مأمور به جاسوسی کرده باشد! پس ب ه چی کس ی خ دمت می کن د؟ مراک ز اس تخدام جاسوس ی،
کشورهایی اند که جنگ خود را درافغانستان پیش می برند.اشرف غنی و امرهللا تا اکنون به هراقدامی که دست یازیده اند ،به
نوعی صاف کردن راه برای غرش و یورش داعش وطالب از طریق راه اندازی جنLLگ داخلی و اس تفادۀ از ثم رات آن ب وده
است .اما بهره برداری مفید ،سهم مالکان فرامرزی پروژه است .یک احتم ال ق وی هن وز س رجایش اس ت .هرگ اه امریک ا و
پروژۀ خلیلزاد ازین پروژه روی عواملی که خود شان صواب بدانند ،کنار بکشند ،این دولت واره به شکل بسیار غم انگیزی
سرنگون شدنی است .رُخ دیگرصحنه به ما نشان می دهد که به جان هم انداختن مردم در شهرهای بزرگ که بستر مق اومت
علیه طالبان به حساب می آیند ،درواق ع ب رگ دیگ ری از کت اب پ روژه خلیل زاد اس ت ک ه طالب ان و س پس داعش ،قهرمان ان
داستان آن اند .مرحله اول این پالن ،وارد کردن طالبان به کابLLل نیست؛ ابت داء ایج اب می کن د ک ه پLLای جنبش مقLLاومت ضLLد
طالبان به جنگ داخلی کشانیده شود .سپس ،اعتبار جنبش مقاومت ملی به حیث مصدر جنگ داخلی مخدوش ش ده و هرن وع
اقدام نظامی انتقام جویانه یا بازدارنده علیه آن از سوی نیروهای خارجی مج از ش مرده ش ود .امرهللا و غ نی مجری ان پ روژه
اند .این محاسبۀ افشا از چند زاویه با شکست مواجه است .نخست ازسوی قدرت های تنومند منطقه ای.
8
مخالفان کارمل ،مرد تر از شاگردان نا مر ِد او بودند
رفیق وکیل:
(...بمبارد شان کنین .)...هی هی رهبر نما های ما چی گونه زبون شدید و چرا شدید؟
دوستان زیادی محبت کرده در مورد چرایی نوع نگارش پرسش هایی داشته اند ،من همان هایی را می نویسم که فک ر می
کنم درست اند .برای درک برخی واژه ها باید اصل و ریشه ی واژه را بشناسیم و یا برای درک روش نوش تار به تر اس ت
9
بدانیم که هیچ قیدو قیود خاصی برای انتخاب روش نگارش وجود نه دارد و من قبلن مقاله گونه یی در این مورد نوشته ام.
من با رعایت احترام به همه نخبه گان و اساتید محترم هیچ گاهی پ یرو آن نوش ته ه ایی نیس تم ک ه ب ه روش هری ک ایش ان
نوشته شده است .من روش خود دارم ،چون آدم دانایی نیستم و کاهی هم از خ رمن س نگین وزن غ یر قاب ل حس اب دانش و
ادب چیزی نه می دانم ،نه
بخش های سی و پنج و سیشش و سی و هفت :من مصمم بودم خیانت یالتسین و گرباچف را به عنوان مه ره ه ای غ رب
در اتحادجماهیر شوروی سابق ،ناکامی های KGBو رد ادعا های مقامات جبون شامل کودت ای هج دهی ۱۴ث ور ۱۳۶۵
دالیل ناکامی شادروان ها رفیق دکتر نجیب و رفیق یعقوبی و در انجام وظایف ش ان را حالجی مس تند کنم ک ه اول ویت مهم
تر از آن ها ارج گذاشتن ب ه ی اد ک رد م رگ ج ان گ داز ره بر ح زب و دولت م انع آن ش د .ش د من ی ک س طر یادداش ت
تحریری نه دارم .به لطف خدا همه آن چی را می نویسم حقیقت کامل و انتقال عینی روایات اتفاق افت اده اس ت و هیچ گون ه
دخل و تصرفی در روایات نه کرده ،نه کسی حمایت من می کند و نه با کسی مشاوره و نه از کسی توقع دارم و ن ه ه راس
از راست گویی ها.هرکسی هر نوع سندی ب ر ض د من دارد بفرمای د و پیش کش کن د .ش اید این روای ات در نظ ر کس ی ی ا
کسانی کم اهمیت باشد ،اما برای خودم و فرزندان و دودمان پدری ام سیر کهن نگاری با حضور خودم است .
پس از این در روایات همه کرکتر های زنده «محترم» فوتشده ها و شهید شده « شادروان » ی اد می ش وند .فلیپ ک اروین
و آن دو شخصیت دروغین بی نام هر سه دروغ میگویند .توضیحات در بخش های بعدی .من در دو نیم دهه ی اخ یر فق ط
یک بار محترم دوستم را دیده و حتا به تبریکی شان نه رفتم ،اما به حکم وجدان حق ایقی را می نویس م ک ه گوش ه یی مهمی
از گذر کهن نه چندان دور وطن ما بوده است .پیشا ورود:
رفیق یاسین خموش شهپر شعر فارسی می سرآید # :زنده گی در زن ده گی بی زن ده گی بازن ده گی س ت .#و راس ت می
گوید .من از هر لحظه ی خوب و خراب زنده گی تجاربی آموختم ،ناکامی ها و کامیابی هایی داش ته ام .نوس تالژی من ن ه
در بازنده گی های زنده گی بل در وامانده گی هایی است که به دست دوست نما های خود ما هم بر خود شان تحمی ل ش د و
ما { صفوف ) را در سراشیب کوه سار ها و انجماد یخ بندان حوادث رها کردند .این یا آن رهبر یا عض وی از ره بری ن ه
انگاشتند که ما پانزده سال یک جمعی از فداکارترین ها جامعه ،گروهی از جوان ترین های جامع ه و لش کری از ه ر تب ار
جامعه را برای یک هدف و مرام خاص ملی اندیشی و تحول گرایی اجتماعی به دنبال خود کشیدیم .همین گون ه اندیش ه ن ه
داشتند که پانزده سال دیگر هم از آن ها قرب انی گرف تیم و در ه ر دو پ انزده س ال ی ا در مب ارزات مخفی و ی ا در حک ومت
داری های پسا پیروزی اجباری بهترین های شان را به زنذان های استبداد سلطنتی فرستادیم و ی ا هم در مقابل ه ب ا دش منان
سپر شان ساختیمو سوزاندیم شان .وقتی رفیق راز محمد جوان ننگرهاری شهید با س ه رفی ق ج وان م ا در خواج ه بغ رای
خیرخانه در شروع سال ۱۳۵۹به اثر هدف قرار گرفتن راکت دشمن چنان س وختند ک ه فق ط از س یاهی ذغ ال ه ای وج ود
شان احتمال می دادیم که کدام شان اند و آن زمان رفیق شاه عبید رئیس و رفیق کبیر معاون اول اداره ی ما بودند .یا وق تی
در سال ۱۳۶۱رفیق انور شاه شهید را به کندهار فرستادند هفته یی نه گذشت که خبر شهادت او را شنیدیم .وقتی به آک ادمی
علوم طبی رفتیم ،فقط یک صندوق ذغال تسلیم شدیم و ذغ ال را ب ه خان ه واده اش س پردیم .آن گ اه مح ترم رفی ق س یدکاظم
رئیس اداره ی ما بودند .به همین گونه همکاران و رفقای زیاد ما شهید و زخمیو معل ول و معی وب ش دند .رفق ایی ک ه ب ه
تحویل گیری جسد شادروان رفیق انور با ما یک جا به چهارصد بستر رفتند به یاد دارند که ما جسد رفیق خود را نه ی افتیم
و پس از جست وجوی طوالنی چند تا صندوق سر به سر را در پشت سر دیوار شمالی پتالوژیو یا سردخانه پیدا ک رده و
با حسرت دیدیم چند جسد دیگ ر هم ک املن خش ک ش ده ب ود ،مس ئولین مح ترم تع داد خ ارج از کن ترل ش هدا را دلی ل چن ان
فراموشی بزرگ می دانستندو مالمت هم نه بودند .همه به یاد داریم ،رفیق هاشم لغمان و برادر های ش ان چیگ ونه در پی
ضدیت های حزبی به تیر بسته شدند و تا امروز کسی از آن هایی که به خاطر آرمان های حزب شان بی رحمانه به رگب ار
بسته شدند یادی نه کرد .یا آن هایی را که در گودال مشرف به بستر دریای پنجشیر بی گور و بی کفن و بی نم از جن ازه و
بی دیدار زن و فرزند و خواهر و مادر و پدر و برادر به خواب ابدی شهادت رفته اند چی کسی یاد کرد؟ یا آن جس د ش هید
10
شده ی سربازی که در روی جاده بود ،ب ه ک ور ش دن چش مان رفی ق ن بی در زن دان امین و ی ا ک وری چش مان رفی ق ان ور
امرسیاسی لشکر هشت در کندهار چی کسی ادای احترام کرد؟ به خون پاک جنرال احمدالدین رفیق شهید و جان ب از م ا و
همراهان شان در گارنیزیون پیش غور و رفی ق ج نرال جالل رزمن ده و رفی ق ج نرال معص وم و در هم ه کش ور ه زار ه ا
جنرال ،افسر و خرد ضابط و سرباز و هوابازان حزب ک ه قهرمانان ه ج ام ش هادت نوش یدند چی ارجی گذاش ته ش د؟ هیچو
هیچ و هیچ .بعضی های ما آن قدر ذلیل شدیم که حتا چشم به برخی بیوه های شان دوخته و آن ها به نکاح خ ود در آوردیم.
معلوالن و معیوبان بازمانده ها را در حساب نه گیریم که رنج وجدان برخی های ما اگر داشته باشیم آزار مان نه دهد .س ی
سال یا سه ده سال یا سه دهه زنده گی با مشقت و مرگ و ماتم و اسارت به خاطر اهداف عالی ،صفوف حزب به ای آن را
پرداختند و جان به سالمت برده ها اسیر کید و کین مقامات شده اما همه راض ی بودن د ک ه ح د اق ل زن ده گی آب رو من دی
برای مردم ما دست وپا شده بود
رفیق منان برای من حیثیت برادر بزرگ را دارند و همه رهبری حزب ایشان را می شناس ند .آق ای ظه ور تخلص ش ان را
دزدید آن هم به زور ،کما این که بعد ها محترم ظهور طور علنی دیگر رفیق کارمل را ارزش نه می داد و شما ها بهتر از
من می دانید .رفیق منان یک قصه یی جالب دیگری غیر از شاهکار زورگیری محترم رفیق ظهور دارند که ب ار ه ا آن را
روایت کرده اند .شادروان امینی رئیس سابق اتاق های تجارت افغانستان خطاب به محترم رفیق رزم مل گفته اند ... ( :ت و
اگه ده ای سی سال که حزبی هستی کیسه بر می بودی حالی کیسه بر نام دار جهان بودی یا اگه دزد می ب ودی کالن ره بر
دزد ها می بودی و آرگاه و بارگاه می داشتی و اگه تجارت میکدی حالی کالن تجار می بودی .)...سال آن را خ ود رفی ق
رزم مل می دانند ،این دو داستان را آن قدر تعریف کردند من همیشه می گفتم همو قصی کیسه بری ره کو .)....ح زبی ه ا
با چنان طعن و کنایه مبارزات شان را ادامه دادندو همان رفیق رزم مل که بیشتر از یک تعداد اعضای ره بری عض ویت
حزب را داشتند به چند دوره سربازی فرستادند که اگر کمک مح ترم ج نرال عزی ز حس اس ی ا مح ترم احم د بش یر رویگ ر
وزیر اطالعات و فرهنگ و روابط عمومی گسترده ی خود رفیق رزم مل نه می بود ،ایش ان را هم ب ه جوخ ه ه ای م رگ
فرستاده بودند .بستن زبان انتقاد و پناه بردن به دبدبه های رنگ باخته ی دی روز نه دردی را م داوا می کن د و ن ه بخش نده
گی دارد.
محترم دوستم ، من بیش ترین تعدادی را می شناسم که برای راه یافتن به بارگاه دوستم پیشا سقوط قدرت سیاسی ح زب و
دولت و پسا سقوط آن چقدر وامانده و منتظر بودند .باری محترم مارشال دوستم در محله ی سکونت گاه وزیر محم د اک بر
خان برای من گفتند ... ( :عثمان می فامی ای کالنا چقه دل شان میشه که مره ببینن...؟ ) ،گپ هایی هم به من لطف کردن د
که بین من و خود شان است .گفتم شاید ،ولی مه خو از جمع کالنا نیستم ،هر دو خندیدیم ،چون همه موافق او نه بودند .من
در این جا نام هایی را به شما یاد خواهم کرد که سایه یی مارشال را به تانک می بستند ،اما پس از خدا وق تی پش ت ه ا ب ه
زین ها شدند ،همان دوستم شمال را پناه گاه پرنده های مهاجر و بال شکسته ساخته همه را بدون هیچ گون ه تعلق ات پذیرفت ه
و همان آدم ها را در منصب هایی معین مقرر کرد و احترامی به آن ها و خانه واده های محترم شان قابل شد ،مثلن مح ترم
جنرال امام الدین خان من روایت هایی را نکت ه ب ه نکت ه می نویس م ی ا ک ه عملن حض ور داش ته ام و ی ا ش خص مح ترم
مارشال دوستم برایم باز گفته اند و روایت را از زبان خ ود ش ان و مس تقیم ش نیده ام اوج ق درت مارش ال دوس تم و دوس تم
هراسی در اواخر سال ۱۳۶۶و سال های ۱۳۶۸و ۱۳۶۹و ۱۳۷۰مرحله ی دوستم هراس ی عل نی از اوای ل به ار ۱۳۷۰
حاصل بذر مخفی زمستانی برخی ها بود.
> این مرحله پس از سفر پر دبدبه ی محترم رفیق م انوکی منگ ل رئیس عم ومی مقت در ام ور سیاس ی اردو پس ا کودت ا ب ه
شبرغان و فاریاب شکل جدی گرفت .من هم در رک اب و مج ری نزدی ک اوام ر ش ان ب ودم .همک اران عزی ز م ا احتم الن
11
محترم عبدالکریم عبدهللا زاده و نما بردار محترم نشرات نظامی با ما هم س فری داش تند .نم ایش س هم گین ق درت نظ امی و
مردمی با پیوستن سیل آسای مخالفان به مصالحه ی ملی نهایی شد و همه در ولسواالی پشتون کوت والیت فاری اب فق ط ب ه
اساس کار و اعتبار آقای دوستم اتفاق افتاد که بعد ها می خوانید .اما قبل از همه اس حاق ت وخی من در س ال ۲۰۱۸مقال ه
یی به گزارش نام ه ی وزین افغانس تان نوش تم ک ه این ج ا ب از رس انی آن بس یار ض رور اس ت .آن روز هم مانن د ام روز
۲۳دسامبر ۲۰۲۰که می نویسم بسیار بیمار و این مقاله را در ترن نوشته ب ودم .اگ ر غل ط ه ای نوش تاری ،امالیی و ت ایپی
داشته باشد ببخشید > .محترم دوستم چند بار به من قصه کردند که منظم هفته وار یا هر پانزده روز با ش ادروان مص طفای
قهرمان به دیدار شادروان دکتر نجیب می رفتند و یک باره این مالقات ها از ج انب رئیس جمه ور و س ر قومان دان اعالی
قوای مسلح قطع شدند.
هوشداری به ارگ!
با سیر شتاب زده ی تاریخ ،می یابیم که در مخیله ی غنی ،عالوه بر سلطه ی مطلقه بر تمام اقوام ،نوعی تقابل با درانی های
کندهار و تقویت غلجایی ها هم مطرح است .وی برای عبور از نردبان و طلسم حیله حاضر اس ت ،ب رخی از غلج ایی ه ا را
نیز در شرق کشور عمدن سرکوب کند .شاید فراموش نه می کند ،که یکی از عوامل ب روز خ ط دیورن د توس ط عب دالرحمان
خان ،رهایی از گریبان گیری ،غلجایی ها بود .که گذشته ی خونینی هم داشته اند .حاال که همه سران اقوام دیگر را ب ه گون ه
ی سیستماتیک و زنجیره یی یا به شهادت رساندند و یا گوشه نشین شان کردند و آرزوی مقابله با درانی ها را هم در س ر می
پروراند ،و با استفاده از خبط رهبری نا سالم سیاسی کرزی ،به این منص ب رس ید ،در ت داوم اه داف دراز م دت ش ان ب رای
حذف شخصیت ها و رهبران اقوام دیگر ،با بهره ب رداری از پالنه ای توس عه طلبان ه ی آمریک ای ب دبخت ،ب رای مقابل ه ب ا
روسیه ،در صدد حذف آحرین پایگاه مردمی شمال و هر گوشه ی دیگر کشور هم است .ولی دیگر آن خیاالت باطل به بس تر
تاریخ خفته اند .امروز نه به مهری در حاشیه ی قرآن باور است ،نه آن روحانیون پلیدی که قرآن پاک را وسیله ی دام تزویر
قراردادند زنده هستند ،نه آن باور به سیاست حیله و شیطنت اسالف شما اس ت ک ه توس ط امیرح بیب هللا خ ادم دین رس ول هللا
صورت گرفت و خالصانه و با قلب بزرگ توکل ب ه خ دا و ب اور به مه ر درکالم خ دا ،ب ه پ ای ش هادت رفت و ن ه خفت ه گی
تاریخی اقوام دیگر .همه بیدار و هوشیار اند ،همه مدافع حریم و حقوق و تساوی بدون آقایی اند .هوشیاری کامل این است که
شمال و هر گوشه ی دیگر وطن را دست کم نه گیرید .نیروی س تبر مق اومت دوم و س وم و بی ش مار دف اع از داعی ه ی ح ق
طلبی ،برای مساوات ،همچنان استوار و بی شکست است .انشاءهللا.
ابوسعید ابوالخیر
12
از چرخ فلک گردش یکسان مطلب
وز دور زمانه عدل سلطان مطلب
روزی پنج در جهان خواهی بود
آزار دل هیچ مسلمان مطلب
******
*******
13
ز آسمان آغاز کارم سخت شیرین می نمود
کی گمان بردم که شهد آلوده زهر ناب داشت
***
سعدی گر آسمان بشکر پرورد ترا
چون می کشد به زهر ندارد تفضلی
سعدی می گوید اگر انسانی متوجه بشود و بداند که دنیا و روزگار ،با غم بسر بردن ارزشی ندارد ،پس
باید با اطرافیان و دوستان خوش بود و خرم زیست نمود ،وقتی کسی به صورت قطعی می داند که هر
روزی که می گذرد ،یک روز از عمر و فرصت او در دنیا ،کم می شود بنابراین باید هر روز ،عمر را
غنیمت بداند.
هر کس باید آگاه و هوشیار باشد که روزگار و عمر با همه شیرینی و خوشی هایش ،اساس و بنیاد
محکمی ندارد و باالخره روزی این بنای نااستوار فرو می ریزد ،پس نباید بدان دل بست و نااستواری
آن از یادمان برود .
همچنین وقتی می دانیم که روزی نه چندان دور یا در زمانی که ما وقتش را نمی توانیم تعیین کنیم ،
طعمه خاک خواهیم شد ،پس چرا غم بخوریم و بلکه برعکس باید شاد بود و شادی کرد :
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
بروی دوستان خوشباش و خرم
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی می شود کم
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بنیادش نه بنیادیست محکم
برو شادی کن ای یار دل افروز
چو خاکت می خورد چندین مخور غم
***
عقلم بدزد لختی ،چند اختیار دانش؟
هوشم ببر زمانی ،تا کی غم زمانه؟
***
سعدی وفا نمی کند ایام سست مهر
این پنج روز عمر بیا تا وفا کنیم
خیام هم همین اعتقاد را داشت ،حکیم نیشابور هم سفارش به طلبیدن شادی می کرد چون آگاهانه می
دانست که در مقابل کهکشان و گردون گردان ،کل عمر بشر خوابی و خیالی ،و حاصل عمر چون دمی
است :
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره خاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمیست
14
آنچه از عمر در دنیای فانی ،نصیب انسان می گردد ،وقت و زمان است که باید قدر آن را دانست و دم
را غنیمت شمرد ،سعدی تاکید دارد که انسان هوشمند آن کسی است که نصیب خود را از دنیا بدست آورد
و نقد وقت را به راحتی از دست ندهد :
نصیب از عمر دنیا ،نقد وقتست
مباش ای هوشمند از بی نصیبان
سعدی هم مانند بسیاری از شاعران و پارسی گویان دیگر به قضا و قدر و تعیین سرنوشت انسان از ازل،
معتقد بوده است و به همین دلیل ،سفارش می کند که که وقتی روزگار سر سازگاری ندارد ،با آن ستیزه
نشاید کرد و بهتر است با شرایط روزگار بسازیم :
چو روزگار نسازد ستیزه نتوان برد
ضرورتست که با روزگار درسازی
مانند سایر شاعران پارسی گوی ،تعبیر مسافر بودن انسان در این روزگار و دنیا را ،سعدی نیز بکار
گرفته است همچنین چون سراب بودن دنیا برای انسان مسافر را در بیتی استفاده کرده است و سفارش
آنکه بر این چنین دنیای نبایستی تکیه داشت و یا اینکه به هر حال ،این دنیا را باید گذاشت و همه چیز را
به به دیگری سپرد :
تو مسافری و دنیا سرآب کاروانی
نه معولست پشتی که برین پناه داری
***
کام همه دنیا را بر هیچ منه سعدی
چون با دگری باید پرداخت بناکامی
15
شعر کوتاه سعدی شیرازی
هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
***
امیدوار بود آدمی به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست ،شر مرسان
سعدی در همراهی و دوستی چنین می سراید :
دوست آن دانم که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
و در پیمودن راه بی حاصل ،شیخ شیراز چنین می گوید :
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کین ره که توی می روی به ترکستان است
سعدی در نفی و انزجار از تظاهر می سراید :
بزارید وقتی زنی پیش شوی
که دیگر مخر نان زبقال کوی
به بازار گندم فروشان گرای
که این جو فروشی است گندم نمای
و در توصیه به زورمندان و احتراز از ضعیف آزاری چنین می گوید :
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی به پایش در افتی چو مور
در تربیت : آن که معلم اخالق است ،تربیت را در جایگاهی بلند و رفیع نشانده ،بسیار ارج می نهد ،ولی
به نظر می رسد که سعدی نیکی انسان را بیشتر نتیجه وراثت می داند تا تربیت و چنین می سراید:
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود
***
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است
ولی با این حال تربیت در کالم سعدی از جایگاه رفیعی برخوردار است :
پادشاهی پسر به مکتب داد
لوح سیمینش برکنار نهاد
بر سر لوح او نبشته به زر
جور استاد به ز مهر پدر
یکی از راه های تربیت تحمل مرارت و سختی است و سعدی در این زمینه می گوید :
اشعار و غزلیات کوتاه سعدی با معنی
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نباشد
***
16
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی
و یکی دیگر از شیوه های تربیت توجه به عکس العمل رفتار و کردار خویش است و سعدی چنین می
گوید :
چو دشنام گویی دعا نشنوی
به جز کشته خویشتن ندروی
در قناعت:
توصیه سعدی به قناعت و صد البته در جوانب مادی زندگی و نه معنوی آن است ،این خصلت حسنه در
کالم سعدی یکی از برجسته ترین خصایل انسانی است.
آن شنیدستی که در اقصای غور
با رساالری بیفتاد از ستور
گفت :چشم تنگ دنیا دوست را
یا قناعت پر کند یا خاک گور
***
هر که نان از عمل خویش خورد
منت حاتم طایی نبرد
***
چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن
که می گویند مالحان سرودی
اگر باران به کوهستان نبارد
به سالی دجله گردد خشک رودی
و خود یک راه عملی قناعت را چنین توصیه می کند:
اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی گردد.
و یکی از راه های قناعت را هم ترازی آرزوها و امکانات می داند:
دوستی با پیل بانان یا مکن
یا طلب کن خانه ایی در خورد پیل
در دوستی : بی شک دوستی حادثه ایی آن جهانی است که به اقتضای رحمانیت خدای بر زمین نازل شده
است .دوستی دری است که بر بیابان تنهایی و عزلت بسته می شود.
در بخش اخالقیات سعدی ویژگی دوست را دست گیری در پریشان حالی و درماندگی می داند و چنین
می سراید:
از هر چه می رود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روح پرور است
***
بادآمد و بوی عنبر آورد
بادام شکوفه بر سر آورد
توکل بر خدا : توکل بر سرچشمه آفرینش از نشانه های ایمان و مایه پیروزی مومن است .سعدی در
شعری دلپذیر چنین می سراید :
17
یکی طفل دندان برآورده بود
پدر سر به فکرت فرو برده بود
که من نان و برگ از کجا آرمش
مروت نباشد که بگذارمش
چو بی چاره گفت این سخن نزد جفت
نگر تازن او را چه مردانه گفت
مخور هول ابلیس تا جان دهد
هم آن کس که دندان دهد نان دهد
و همچنین در توبه و بازگشت به سوی خدا سعدی چنین می سراید:
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روزه دریابی
و جایی دیگر در لزوم اعتماد به رحمت پروردگار چنین می گوید:
خدای ار به حکمت ببندد دری
گشاید به فضل و کرم دیگری
در تدبیر : بهره جستن از فکرت ورای در زندگی تنها راه درست زیستن و عمر به سالمت بردن است.
مکن خانه بر راه سیل ای غالم
که کس را نگشت این عمارت تمام
در میان اشعار و سخنان سعدی ابیات و یا مصرع هایی است که در فرهنگ عامه رسوخ یافته ولی نمی
توان آنها را در هیچ کدام از دسته بندی های فوق گنجانید :
در پرسش نابجا :
چو دانی و پرسی سوالت خطاست
و یا سعدی در کالمی عاشقانه و در توصیف معشوق می گوید :
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
و در شرح احوال عاشق دل از دست رفته :
گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست
رنگ رخسار خبر می دهد از سر ضمیر.
********
تک بیتی های پر مفهوم (سری پنجم)
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمی خواهم که با یوسف به زندانم
18
.ز یاران كینه هرگز در دل یاران نمی ماند
.به روی آب جای قطره ی باران نمی ماند
از ســــوز مـحـبـت چـه خبـر اهــل هوس را
این آتش عشق است نسوزد همه کس را
اگر هزار بار پیاده طواف کعبه کنی
قبول حق نشود گر دلی بیازاری
جز توکل بر خدا سرمایه ای در کار نیست
هر که را باشد توکل کار او دشوار نیست
19
تیغ تیزی گر به دستت داد چرخ روزگار
هرچه میخواهی ببر اما مبر نان کسی
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس
شمع دانست كه جان دادن پروانه ز چيست
عبادت میکنی بگذر زعادت
نگردد جمع عادت با عبادت
مكن ز غصه شكایت كه در طریق طلب
به راحتی نرسید آنكه زحمتی نكشید
صبح خیزی و سالمت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قران کردم
20
نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
خود پسندی جان من برهان نادانی بود
آن که زر می شود از پرتو آن قلب سیاه
کیمیایست که در صحبت درویشان است
بهار عمر خواه ای دل و گرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل ارد بار و چون بلبل هزار ارد
چو غنچه گر فروبستگیست کار جهان
تو همچو باد بهاری گره گشا می باش
*******
ــر ْ
سـت ايجـــا َد »م ،نشـــئه يِ اَ َزل دارم « ميْ َپ َ
همچـو « دانـهيِ انگــــور» :شيـشه در بغل دارم
گـر دهـند بر بـادم ،رقــص ميكـــنم ،شــــادم
21
طبـع بيخِـلَ ْل دارم
ِ « خــاكِ َ عجْ ْ
ــز بُنيــادَ »م،
« آفتابْ » در كـار است « ،ســايه » گـو به غـارت رُو
چـون « َمني » اگر گم شد ،چون « تويي » َبــدَ ل دارم
فـهم ُت ْ
نــد ميخــواهـد: « مـعني بلـن ِد » مـن ِ ،
ُ
فكرم » آسان نيست « ،كوهم » و « ك َتل » دارم سير « َ ِ
شـو وُ « تـويي » ُگ ْل كن
از « منـي » َت َن ُّز ْل كن « ،او » ُ
اندكــي تأمّـــل كـــن « ،نكته » مح َت َمـل دارم
«حق»برون ِز مر ُدم نيست ،جوش باده بي « ُخم» نيست َ
َ
عــرض ُم ْب َتــذ ْل دارم
ِ راه مــ ّدعا گـــُم نيــست ،
دل مشبّــك اســت امـروز ،از َخــدَنگ «بيدادَ»ت
ت شــوقم ،شـــأني از َع َســل دارم ّ
محــو لـذ ِ
ِ
حـال من ،گــريه َگـر ُكند برجـاست
ِ سنگْ هــم به
بي تــو زندهام يعني « :مـرگ » « بي اجــل » دارم
قطع هر « تم ّنا » كن
َترْ كِ « سود » وُ « سـودا » كن ِ ،
ــربْها ُكـن ،مــن هم اين عمل دارم َ
ميْ خـور وُ ط َ
بحر قـدر َتـ»م «بيــدل» ،مُـوجْ خيز معنيهاست « ِ
*******
بيت 1
مصرع :1مي پرست ايجادم ،نشئهي ازل دارم
مصرع :2همچو دانهي انگور :شيشه در بغل دارم
شرح :وجود و ايجادم از ازل سرشار از جوش ش مع رفت ح ق و بلك ه خ ود ح ق ب وده اس ت و مان د يك
دانهي انگور هستم كه تمام وجودم مثل شيشهاي پر از «جوشنده شراب حقيقت» است.
بيت 2
مصرع :1گر دهند بر بادم ،رقص ميكنم ،شادم
مصرع :2خاك عجز بنيادم ،طبع بيخلل دارم
شرح :اگر مرا نابود سازند ،هيچ غمي نيست و من كامالً در مقابل حق تسليم هستم و به واس طهي اينك ه
وجود روحاني من خلل پذير و نابود شونده نيست ،ميرقصم و شاد هستم.
********
بيت 3
مصرع :1آفتاب در كار است ،سايه گو به غارت رو
مصرع : 2چون مني اگر گم شد ،چون تويي بدل دارم
شرح :آفتاب (کنایه از نور دل عارف برحق) ميدرخشد و بنابراین گو كه سايه از بين برود كه اگر سايه
از بين رفت به جاي آن توي باقي و جاودانه را دارم.
********
22
بيت 4
مصرع :1معني بلند من ،فهم تند ميخواهد
ُ
مصرع :2سير فكرم آسان نيست ،كوهم و كتل دارم
شرح :فهميدن معني هستي و وجود من درك و فهم بسيار زيادي الزم دارد و نميتوان به س ادگي رم وز
انديشهي مرا پي برد ،زيرا كه انديشهام چون كوهي عظيم است با كتلهاي زياد كه براي رسيدن به قلّهاش
بايد از اين كتلها عبور كرد.
*******
بيت 5
مصرع :1از مني تن ّزل كن ،او شو و تويي گل كن
مصرع :2اندكي تأمّل كن ،نكته محتمل دارم
شرح :از منيّت نزول كن و كالً آن را رها كن ،و وقتي رهايش كردي تالش كن ك ه «او» ش وي و اگ ر
به فرض؛ «او» شده باشي؛ «خودش» ميداند چه كند « :توئي» ُگل كند يا ه ر ك ار ديگ ر … ،و روي
اين مطلب گفته شده عميق شو و تأمّل كن و بدان كه از بيان اين س خن ،مع ني و نكتهاي را ب راي ت و در
نظر دارم.
********
بيت 6
مصرع :1حق برون ِز مردم نيست ،جوش باده بي خم نيست
مصرع :2راه م ّدعا گم نيست ،عرض مبتذل دارم
شرح :جوشش بادهي حقيقت ،خارج از ك ّل خلقت بشري (كه در اين بيت به « ُخم» تش بيه ش ده) نيس ت و
شما كودك فهمان بيان كردهام و آن قدر مطلب را پايين آوردم كه شما خوانندهي مثالً اين مطلب را در َح ِّد ُ
«فهيم»! ،اندكي از آن را بفهميد ،و الب ّته اين سخن من ا ّدعا نيست.
پ.ن(:.در اين رابطه حضرت «موالنا جالل ال ّدين محمد بلخي» نيز ميفرمايند :
چون سر و كار تو با كودك فتاد – پس زبان كودكي بايد گشاد
همچنين جناب «ابو شكور بلخي» نيز اينچنين سرودهاند:
فهم ُدرُست).
ت ِ اين كه ميگويم به قدر فهم ُتست -مُردَم اندر حسر ِ
*******
بيت 7
مصرع :1دل مشبك است امروز ،از خدنگ «بيداد»ت
محو ّلذ ِ
ت شوقم َ ،شأني از َع َسل دارم مصرع ِ :2
شرح :دل من مانند م وم عس ل از بيع دالتيات س وراخ-س وراخ ش ده َو آن چن ان از ش وق سرش ارم ك ه
وجودم مانند عسل شده است.
********
بيت 8
مصرع :1سنگ هم به حال من ،گريه گر كند برجاست
مصرع :2بي تو زندهام يعني :مرگ بي اجل دارم
23
شرح :زندگيام بدون حضرت حق مثل مرگ است و قبل از اينكه اجل من سررسد ،گويي ك ه ُم ردهام و
لذا اگر سنگ هم به حال من گريه كند ،كامالً َرواست.
********
بيت 9
مصرع :1ترك سود و سودا كن ،قطع هر تمنّا كن
مصرع :2مي خور و طربها كن ،من هم اين عمل دارم
شرح :اهل معرفت باش و از شراب معرفت مست شو كه من هم از عمل به اين روش به حق رس يدم و در
رک آرزو»اين راه بايد ه ر معامل ه و س ود و زيان و داش ت ِن ه ر آرزويي را ت رك ك رد( .حتّی اینک ه« :تَ ِ
کرده ،را).
********
بيت 10
حر قدرتـ»م «بيدل» ،موج خيز معنيهاست مصرع « :1بَ ِ
مصرع :2مصرعي اگر خواهم سركنم ،غزل دارم
امواج بلن ِد معني و اگر مثالً بخ واهم مص رعي بس رايم ،
ِ شرح :اي «بيدل» ،اقيانوس قدرت من پُراست از
درون من خودبخود به يك «غزل» تبديل ميگردد. ِ جوشش
ِ آن مصرع از ش ّد ِ
ت
"بررسی ابیاتی چند از نیای معانی "بیدل
١٠حوت (اسفند) ١٣٩٠
در این نبشته میخوانید:
تیغ آن تبسم ،رگِ ُگل بریده باشد
دم ِِ - ١
نظم تو بلند است...
- ٢بیدل اث ِرنشئه ِ
- ٣در قما ِر زنده گی یارب چه باید باختن...
غزل نیای معانی
ِ شرح سه بیت از یک
ِ - ٤
- ٥نگرشی برچند بیت ازنیای معانی
تیغ آن تبسم ،رگِ ُگل بریده باشد
دم ِِ - ١
بهار ناز است
ِ زخون بسمل ،همه جا
ِ " به چمن
تیغ آن تبسم ،رگِ ُگل بریده باشد"
دم ِِ
نیای معانی است .دشواری در فهم این بیت از آن جا ناشی می شود که در دیگ ر این بیت ،ازدشوار ترین ابیات ِ
ابیات ،رابطه ی مفهومی به لحاظ صوری میان واژه ها – ب ا توج ه ب ه ن وع نگ اه بی دل در ک اربرد واژه ه ا و
چیدمان واژه گانی – روشن است ،و به لحاظ موضوعی ،س فر از مف اهیم محس وس ب ه ن ا محس وس (و ی ا ب ر
عکس از نا محسوس به محسوس) مشخص است مانند:
24
لک هستی
چه بلندی و چه پستی ،چه عدم چه ُم ِ
نشنیده ایم جایی ،که کس آرمیده باشد"
بی گمان،هنگامی که واژه های "بلندی وپستی" و " عدم و هستی" را در خ ط مش خص چی دمان واژه گ انی ب ه
لحاظ مفهومی می خوانیم و سپس مصرع نخست را به ش کل موض وعی در کن ار مص رع دوم ق رار می دهیم،
آرامش
ِ این برداشت در ذهن ما شکل می گیرد که اگر در بلندی و پستی ونیستی و هستی و هرجایی ک ه باش یم،
آرامش مطلق ،بیدل می گوی د ک ه در
ِ مطلق نصیب کس (که اشاره به انسان دارد) نیست ؛ یعنی با بیان این نبود
کلیت هیچ جایی برای آرامش وجود ندارد؛ یعنی انسان ب ا توج ه ب ه خصیص ه ه ایی ک ه دارد ،هیچ ج ا یی نمی
تواند برای او مکانی برای آرمیدن باشد (نه بلندی نه پستی و نه عدم (نیستی) ونه هستی).
این بیت (چه بلندی و چه پستی )...را به گونه ی نمونه ب ه خ اطر آن آوردم ت ا روش ن ش ود ک ه بیت "ب ه چمن
تیغ آن تبسم ،رگِ ُگل بریده باشد" برعکس شگرد رفتن از مف اهیم ن ا
دم ِبهار ناز است ِ +
ِ زخون بسمل ،همه جا
ِ
محسوس به محسوس ،به لحاظ صوری بیانگر مفهوم نا محسوس به نا محسوس است؛ اما وق تی ب ا دقت رابط ه
ی دورنی میان واژه ها مورد تأمل قرار گیرد ،می تواند مفهوم به گونه ی روشن در ذهن شکل یابد.
شرح بیت:
"بهار ناز" هم اشاره به " ُشکوه"
ِ "بسمل" در لغت به معنای "سربریده " و "ذبح کردن" (و نیز ذبح شده) است.
تبسم معشوق (هنگامی که خندید) رگ گ ل را بری د و ازتیغ ِدم ِ
دارد .باتوجه به آن چه گفته شد ،بیدل می گویدِ :
بهار ناز ( ُشکوه) سر زد؛ یعنی خون همان بسمل وق تی ریخت،ِ خون آن بسمل (یعنی ُگل) به چمن،
ِ ریختن
ِ فرط
ِ
ُشکوه بیکرانه یی در چمن ایجاد شد.
ت این گونه مضمون پردازی ها با این ظرافت و تنُک خیالی ،رویک ردی اس ت ب رای نش ان دادن انته ِ
ای ظ راف ِ
شاعران دبستان هندی و از آن شمار بیدل (با توج ه ب ه ن وع نگ اه
ِ شاعرانگی در بیان ،که بی تردید بسیاری از
خودش) به این مسأله بسیار پرداخته است؛ اما ویژه گی نیای معانی این است که با دی ِد متفاوت و ب ا ب رهم زدن
هنجار های دال – مدلولی در زبان ،به قرین ه س ازی ه ای محس وس و ن ا محس وس می پ ردازد وگ اهی هم ب ا
تعمد ،شالوده های مفهومی را در خط رابطه های دال -مدلولی بر هم می زند و به نوعی " ش الوده ش کنی" می
کند.
همین داشتن نگا ِه متفاوت ،برهم زدن هنجار های متعارف در چیدمان واژه گ انی در ابی ات ،ت رکیب س ازی ه ا
نوع نگ ا ِه خ ودش ،وارون ه س ازی قرین ه ه ای مفه ومی و ...س بب می
در زبان ،کاربرد اصطالحات مبتنی بر ِ
شودکه به زودی نتوان توجیه درکی و یک الیه را از شعر این" اَبَر شاعر" به دست آورد.
در پایان این نکته را نباید فراموش کرد که مواجه شدن با بیدل ،به معنای رو به رو شدن با فرهنگ بیکرانه یی
نیای معانی با همه " ابُهت" بر سکوی آن ایستاده است؛ زیرابیدل ب ه تنه ایی ی ک "ش اعر" ن ه؛ بلک ه
است که ِ
یک "فرهنگ" است.
نظم توبلنداست...
- ٢بیدل اث ِرنشئه ِ
نظم توبلنداست
اثرنشئه ِ
"بیدل ِ
امیدکه خودرا به دماغی برسانی"
25
"نظم" اینجا اشاره به"شعر"دارد؛زیرا ادیبان کهن ،نظم به سخنی می گفتند ک ه دارای انتظ ام درونی ( عناص ر
شعرساز مانند :محتوا ،خیال وعاطفه) بوده و نیزهنجارهای وی ژه مانن د :وزن ،قافی ه (و درص ورت ض رورت
ردف ی اردیف) ص ناعات لفظی وب دیعی وروش ه ای بالغی درآن رع ایت ش ده باش د( .ب رخالف امروزک ه
مرزمیان نظم وشعرباتوجه به مقوله ی شعریت درآن مشخص است). ِ
منظورازکاربردواژه ی "دماغ" هم دراین بیت ،همان "ذهن" است.
بربنیاد آنچه گفته شد ،بیدل می گوید :از بسکه تأثیر سخن (نظم=شعر) وی بلنداست ،امیدآن راداردکه خودراب ه
دماغی؛یعنی ذهنی برساند؛یعنی تأثیرفزاینده یی برذهن مخاطب ازشعرش باقی بگذارد.
خواندن این بیت بی گمان،ابیات دیگری ازنیای معانی رادرذهن تداعی می کندمانند:
"بیدل نفسم کارگه ی حشرمعانی ست
صورقیامت کلماتم"
ِ چون غلغله ی
ویا:
من،فهم تند می خواهد
ِ "معنی بلن ِد
ِ
صی ِد فکرم آسان نیست،کوهم ُکتل دارم"
وسرانجام با این همه بلندپروازی وادعای برتری دراندیشه،عجزوافت اده گی دراین بیت دیگ ر"،تن اقض نم ایی"
(1پاردوکس)قشنگی درشعربیدل ایجادکرده است:
امتیاز دهرنیست
ِ دربساط
ِ "قدردانی
ب بی دانشی عاّل مه ام"
ورنه من درمکت ِ
پانوشت:
نری وی ژه
-1امیدوارم "تناقض نمایی"(پ اردوکس)ب ا"تن اقض گ ویی"اش تباه نش ود؛زیراتن اقض نم ایی روش ه ِ
درشعرنیای سخن(بیدل) است.
- ٣در قما ِر زنده گی یارب چه باید باختن...
قمارزنده گی یارب چه باید باختن
ِ "در
چون حبابم ازنفس نق ِدعدم درآستین"
زنده گی در مسیربی هیچی و پوچی ،شبیه قماری ست -که ب ا وج ود ف راز و ف رود ه ای این ب ازی -در پای ان
باختن صرف نیست .محصول این قمار بی تردید مانند حباب ( که اشاره به نیستی و حیات ِ نتیجه اش چیزی جز
آستین حیات داشتن است.
ِ زود گذر دارد) همان "نق ِدعدم" در
سرانجام حیات انسان که به نابودی (مرگ) می انجامد.
ِ "نقد عدم" اشاره یی است به نیستی و
بربنیاد آنچه گفته شد ،بیدل می گوید :در قمار زنده گی -که کنایه از بازی انسان در فرایند ب رد وب اخت؛ یع نی
تالش بیهوده برای بقای بیشتر است -ی ارب(خ دایا! ) چ ه را می ب ازیم؟ و س پس خ ودش از س ِرمعرفت ب ه این
(قمار زن ده گی) چ یزی ک ه مانن د حب اب از نفس در آس تین حی ات دارد،
ِ پرسش پاسخ می دهد که در این قمار
همانا "نق ِدعدم" ( حیات جبابگونه و زود گذر است که سر انجام ب ه نیس تی (م رگ) می انجام د) اس ت .واژه ی
26
"ی ارب" هم از ب اب نی ایش و هم از ب اب مس أله ی پرسش ی اس ت ،و در واق ع نی ازی اس ت ب ه هس تی ُک ل ی ا
مطلق(خداوندج) .
"آنقدرکاهیدم از در ِد سخن کز پیکرم
ناله دارد پیرهن همچون قلم در آستین"
تین
" کاهیدن از در ِد سخن " اشاره ی قشنگ به میزان بی انته ایی درد اس ت ک ه ب ه "نال ه ی پ یرهن" در "آس ِ
اغراق ش اعرانه در نش ان دادن
ِ قلم" تشبیه شده است (.این گونه پنداشت ،به نوعی می تواند همان صنعت لفظی
ُ ُ
در ِد مفرط نیز دانسته شود؛ چیزی که در دبستان هندی بس یار ب ه آن توج ه ش ده و ب ه گون ه یی "تن ک خی الی"
(نازک خیالی) نیز به آن گفته می شود)
رط در ِد س خن ؛ یع نی س خن آرایی( ک ه ش اید منظ ور س خنوری وبا توجه ب ه این توجی ه بی دل می گوی د :از ف ِ
سخنسرایی است) به حدی رنج را متحمل شدم که پیکرم از ناله پیراهنی مانند قلم درآستین دارد.
(پیکرقلم نیز وقتی از فرط ِدر ِد سخن ل بریز می گ ردد ،رن گ نال ه اس ت ک ه از آس تینش ب یرون می آی د ،و این
ِ
من فردی" است).
ِ حالت" بیان از شاعرانه تشبیه جذابترین
افزون برآن چه این جا اشاره شد ،واژه های " پیکر ،پیراهن و آستین" در یک همخوانی مفهومی بس یار ج ذاب
وسامانمند با هم شکل گرفته اندو سبب ایجاد قرینه ی موضوعی در ساختار محتوایی این بیت شده اند.
نظم توبلنداست...
اثرنشئه ِ
بیدل ِ
نظم توبلنداست
اثرنشئه ِ
"بیدل ِ
امیدکه خودرا به دماغی برسانی"
"نظم" اینج ا اش اره ب ه"ش عر"دارد؛زی را ادیب ان کهن،نظم ب ه س خنی می گفتندک ه دارای انتظ ام
درونی(عناصرشعرسازمانند:محتوا،خیال وعاطف ه )ب وده ونیزهنجاره ای وی ژه مانن د:وزن،قافی ه(ودرص ورت
ضرورت ردف یاردیف)صناعات لفظی وبدیعی وروش های بالغی درآن رعایت شده باشد(.برخالف امروزکه
مرزمیان نظم وشعرباتوجه به مقوله ی شعریت درآن مشخص است).ِ
منظورازکاربردواژه ی"دماغ"هم دراین بیت،همان"ذهن"است.
بربنیادآنچه گفت ه ش د،بی دل می گوی د:ازبس که تأثیرس خن(نظم=ش عر)وی بلنداس ت،امی دآن راداردک ه خودراب ه
دماغی؛یعنی ذهنی برساند؛یعنی تأثیرفزاینده یی برذهن مخاطب ازشعرش باقی بگذارد.
خواندن این بیت بی گمان،ابیات دیگری ازنیای معانی رادرذهن تداعی می کندمانند:
"بیدل نفسم کارگه ی حشرمعانی ست
صورقیامت کلماتم"
ِ چون غلغله ی
ویا:
من،فهم تند می خواهد
ِ "معنی بلن ِد
ِ
صی ِد فکرم آسان نیست،کوهم ُکتل دارم"
27
وسرانجام با این همه بلندپروازی وادعای برتری دراندیشه،عجزوافت اده گی دراین بیت دیگ ر"،تن اقض نم ایی"
(1پاردوکس)قشنگی درشعربیدل ایجادکرده است:
امتیاز دهرنیست
ِ دربساط
ِ "قدردانی
ب بی دانشی عاّل مه ام"
ورنه من درمکت ِ
پانوشت:
هنری وی ژه
ِ -1امیدوارم "تناقض نمایی" (پاردوکس) با "تناقض گویی" اشتباه نشود؛ زیرا تناقض نمایی روش
درشعرنیای سخن(بیدل) است.
غزل نیای معانی
ِ شرح سه بیت از یک
ِ - ٤
"طریق کعبه و دیر این قدرکوشش نمی خواهد
ِ
طوف خانه ی دل کوش اگرپیدا شود راهی"
ِ به
"طواف خانه ی دل" که اشاره به دلجویی و دستگیری از مستمندان اس ت ،ن زد عارف ان از ارزش وی ژه یی درِ
اعران ع ارف
ِ ش یز ن و اعر ش ان
ِ عارف ا باره ه ک ت اس ارزش همین ه ب ه است.باتوج برخوردار صوفیه لک
ِس ِ
برمسأله ی "دل به دست آوردن " تأکید کرده اند مانند:
حج اکبر است
" دل به دست آور که ِ
از هزاران کعبه یک دل بهتر است"
واف کعب ه و دی ر کوش ش بس یار نمی
ِ طوف خانه ی دل آدم ه ا ،مانن د ط
ِ بربنیاد آنچه گفته شد ،بیدل می گوید:
خواهد(یعنی به ساده گی و باصفای نیت می توان به گر ِد خانه ی دل طواف کرد) پس بکوش ،در صورتی ک ه
محتاج کمک است،
ِ دور خانه ی دل طواف کنی؛یعنی دلی را که فرصتی برای راه یابی دستگیرت می شود ،به ِ
به دست آوری.
جهان کثرت اظهار غرورت برنمی دارد
ِ
زسامان ادب مگذر،پُراست این لشکر از شاهی"
ِ
ت خل ق ش ده( ب ه وی ژه انس ان) توس ط جه ان "وح دت تی موج ودا ِ ان هس ِ
ان ک ثرت"( ک ثرت الوج ود)جه ِ "جه ِ
مطلق وحدت الوج ود ،مفه ومی را ب ر نمی تاب د .ب هِ مفهوم
ِ الوجود"(خداوند ج) است.جهان کثرت ،بی توجه به
وم مخل وق (ک ثرت)را بیان دیگر (و از چشم انداز مسألۀ عرفان اس المی) رابط ۀمخلوق در پیون دبا خ الق ،مفه ِ
مفهوم نسبی
ِ (جوهر ُکل )است و کثرت،
ِ عقل ُکل
جهان مطلق و ِ ِ جهان وحدت،
ِ شکل می دهد .بربنیاد این نگره،
ُ
(جوهرک ل) ،مفه ومی
ِ ُ
عقل ک ل
باروح مطلق و ِ
ِ ( َع َرض) است که به هیچ روی بدون رابطۀ هستی شناسانه اش
جهان کثرت است.ِ خالق
ِ را به تنهایی از خودش ارایه نمی کند؛زیرا وحدت،
ان هس تی(ع المانع ص نعتی در کارگ اه خلقت ب ه ن ِام "انس ان" و جه ِ
الم وح دت) ص ِ روشنتراین که خداوند (ع ِ
کثرت) اس ت؛ پس وق تی فراین د رابط ه ی مخل وق ب ا خ الق ،رابط ه ی اختی اری ومنحص ر ب ه توان ایی انس ان
ان وح دت اس ت؛ بن ابراین
جهان کثرت) وابسته به جه ِ ِ نیست ،و درواقع انسان بدون خدانیست و جهانش (یعنی
از دی ِدبیدل هرگونه "اظهارغروری" دال برغیر وابستگی اش با جهان وح دت (خداون ِدبزرگ) مفه ومی را ب ر
نمی تابد؛یعنی "اظهار غرور" درین باره مسأله ی پوچی است؛ زیرااین لشکر( که اشاره به جهان کثرت؛یع نی
28
دبرجهان انس انی اس ت) ،در رأس خ ود ش اهی (وح دت الوج ود=
ِ عالم موجودات خلق شده دارد( و این جا تأکی
ِ
خداوند) دارد.
"سامان ادب" هم این جا"،طریق وروش ادب"معنا می دهد.
ِ
گوید:جهان کثرت(عالم انس انی) ک ه اش اره ب ه انس ان دارد ،نبای د غ رّه
ِ بربنیاد گپی که درباال گفته شد ،بیدل می
الم
ان وح دت (خداون د) گ ردد؛ زی را پدی د آورن ده ی ع ِ برموجودیت خود به عنوان موجود غیز وابس ته ب ه جه ِ
کثرت( انسان)جهان وحدت(خداوند)است.
دل آسوده یی دارد
"مگو بیدل سپن ِد ما ِ
تسلی هم در این محفل به آتش می تپد گاهی"
در این بیت ،تسبیه قشنگی با توجه به رویکر ِد مفهوم "سپندافگندن برآتش و مفهوم تپی دن دان ه ی س پند درآتش"
وجود دارد .سپند را وقتی از روی عرف (به منظور تق دس) ب االی آتش می گذارن د ،ب ا ص دای عجی بی ک ه از
ترکیدن آن بیرون می شود ،همزمان روی آتش این سو وآن سو می شود؛یعنی به تعبیر بیدل می تپد.
مفهوم تسلی دردل من ،شبیه سپندی است که روی آتش وق تی می گ ذاری اش ِ بربنیاد این توجیه بیدل می گوید:
روی آتش) ب ا مض مون س ازی
ِ از فرط حرارت این سو وآن سومی تپد.بیدل با این تشبیه(تش بیه تس لی ب ه س پن ِد
راق
ادروش اغ ِ
ِ شگفتی ،انتهای نیاسوده گی اش رابا شاعرانگی ویژه بی ان می کن د و مفه وم تس لی اش را بربنی
هنری ،با رویکرد پارادوکسی(تناقض نمایی) ارایه می نماید.
چیزی را که می خواهم در این جا به آن بپردازم ،تعدد مف اهیم د رابی ات ش اعران دبس تان هن دی( ب ه وی ژه در
نیای معانی در این ج ا آورده ش د ،ه ر س ه بیت ب ا مف اهیم س ه گان ه
ابیات بیدل)است .سه بیتی که از یک غزل ِ
( ون ه مف اهیم واح د) ش کل گرفت ه ان د؛زیراتع دد مع انی در ابی ات ،از مشخص ه ه ای ش اعران دبس تان هن دی
مانند:صایب ،طالب آملی ،کلیم کاشانی ،غنی کشمیری ،بیدل و ...است.
برای دستیابی به این مشخصه( تعدد مفاهیم درابی ات) و درواق ع ش ناخت وی ژه گی ه ای دیگ ر دبس تان هن دی،
خوب است به گونه ی کوتاه در این باره نکته هایی بنویسم.
گپی در باره ی دبستان هندی:
دبستان هندی ( که به سبک و مکتب هندی نیز مع روف اس ت)از آغ از ق رن ی ازدهم ت ا نیم ه ی ق رن دوازدهم
هجری – خورشیدی ،از دبستان های مسلط در حوزه ی شعر پارسی بود .به دلیل این که شماری از سخنوران
پارسی زبان و پارسی سُرایان هند مورد حمایت شاهان شبه قاره (هند) قرار گرفتند ،این دبستان رشدزیاد کرد.
عرفان فلسفی) باتوجه به مضمون پر دازی های شگفت و معنا گرایی ،س اختار
ِ رویکرد های عرفانی -فلسفی(
های موسیقایی و توجه به صنایع بدیعی ،از ویژه گی های این دبستان است.
شاعران دبس تان هن دی ک اربرد زی اد
ِ شعر
ِ "استخدام"" ،ایهام"" ،ابهام""،تمثیل""،تلمیح" و "ارسال المثل" در
اعران دبس تان
ِ داشته و افزون بر گونه های متعدد شعری ،غزل از مطرح ترین گون ه ه ا(ق الب ه ا) در نز ِدش
هندی بوده است.
توجه بررویکرد تک بیت(فرد) گویی و نپرداختن د ر" محور عمودی" د رغزل ،انسجام ناپ ذیری در س اختار
ُکلی ( و آوردن معانی متعدد در ابیات)ازمشخصه های بارز دراین دبستان است.
29
دبستان هندی ب ه
ِ ت"ابهام" نیز بارویکرد متفاوت در دبستان هندی شکل گرفته است؛ ابهام از دی ِد شاعرانصنع ِ
از ُمخ ل" و آوردن مض امین دور از تص وّر ،مث ل ه ا و آوردن
مفهوم آوردن تراکم مفاهیم و به کارگیری "ایج ِ
ت حسی و نا آشنااست. تشبیها ِ
دکتر "احمد تمیم داری"در کتاب" تاریخ ادب پارسی"دبستان هندی(سبک هندی) را به س ه دس ته بخش بندی می
کند .او می نویسد:
" سبک هندی از نظرشدت وضوح به سه شاخه تقسیم می شود:
الف؛ سبک هندی خاص یا سبک هندوستان ،مانند :سبک بیدل دهلوی.
ب؛ سبک هندی روشن که سُراینده گانش ایرانی بودند.
بین بین و سایه روشن که د رایران رواج داشت و کس انی مث ل کلیم ،محتش م کاش انی و ص ائب
ج؛ سبک هندی ِ
تبریزی به آن می پرداختند)1( ".
ویژه گی های شعر بیدل در دبستان هندی:
از ویژه گی های شعر بیدل به لحاظ آرایه های لفظی ،آوردن روش تناقض نمایی(پارادوکس)،کاربرد تش خیص
ت بی دل و
واستفاده از مفاهیم انتزاعی و حس آمیزی اس ت؛ همین وی ژه گی ه ا س بب ش کل گ یری ه ویت متف او ِ
ت نیای معانی از سخنوران هم دبستانش می شود.
درواقع تشخیص هوی ِ
پانوشت:
ت بین المللی
ب پارسی،مکتب ها،دوره ه ا ،س بک ه ا و ان واع ادبی،انتش ارا ِتاریخ اد ِ
ِ -1دکتر احمد تمیم داری،
پ اول ،تهران،1379،ص .114 الهدی،چا ِ
-٥نگرشی برچند بیت ازنیای معانی
دام عجزی در کمین سر کشی خوابیده است
" ِ
انجام نی از بوریا افتاده گی"
ِ می کشد
در"دام عجز" (افتاده گی ) گیر می ماند؛ یعنی در پشت هر سر کش ی ( ک ه اینج ا ب ه
ِ هر" سرکشیی "سر انجام
دام عج زی پهن ش ده ت ا س ر انج ام ،این س رجهل م رکب اس ت)ِ
ِ ی ناشی از
معنای خود خواهی و خود برتر ِ
کشی انسان را مهار کند.
ِ
نفس اماره) اشاره ی ج البی دارد .او
ِ نفس سرکش در دام عجز ( ودوری از تعلقات ِ بیدل با توجه به گیرماندن
سرکشی نفس اماره در دام عجز به "نی" و سپس به افتاده گی بوریا می ماند؛ زیرا"نی" ت ا
ِ می گوید :سر انجام
کشی نفس آدمی دارد) ؛ اماسرانجام وق تی ب ه بوری اِ زمان معینی قدراست در نیزار می ایستد( که اشاره به سر ِ
نفس
ِ مبدل می شود،زیرپاها افگنده شده و حالت افتاده را به خود می گیرد( که اش اره ب ه هم ان عج ز و افت ادن
سر کش ( سرکشی ) در دام عجز است.
احسان فلک شعله فروشد
ِ "زان پیش که
سامان تالفی"
ِ بیدل عرقی ریز ،به
نجوم قدیم به هر کدام طبقات هفتگانه یا 9گانه ی آسمان گفته شده و ن یز
ِ "فلک" در لغت به معنای آسمان و در
به مفهوم ماه( قمر) عطارد ،زهره ،خورشید ،مریخ ،مشتری و زحل آمده است و هر یک را به ترتیب در فلک
30
ت این بیت ،منظ ور از "فل ک" در
اول تا هفتم شمارمی کردند؛ اما با توجه به کاربرد این واژه در مصرع نخس ِ
اینجا "آسمان" است.
ان ش عله ی
ای احس ِ
بیدل با توجه به ارزش "عل وی همت" در این بیت می گوی د" :پیش از آنک ه منت دار گرم ِ
فلک گردی؛ یعنی از گرمای احسان فلک برخوردار شوی ،بهتر است تو هم (که اشاره ب ه انس ان دارد) ع رقی
از سر جهد برای تالفی از این احسان بریزی؛ یعنی علوی همت را از یاد نبری و پیوسته جهد کنی.
با توجه به مفهوم فل ک در پیون د ب ا معن ای آس مان(فل ک ؛یع نی آس مان) "ش عله" را هم می ت وان "خورش ید"
پنداشت.
"به سامان " هم اینجابه مفهوم "به حیث" "،به وسیله" و " به عنوان" معنا می دهد.
"دماغ آشفتگان را ُمهره ی سودا اثر دارد
برای زلف سازید از دلم تعوی ِذ بازویی"
"تنُ ک خی الی" ش گفتی در مفه وم این بیت نهفت ه اس ت؛ "دم اغ آش فتگان" ب ه معن ای "س ودازده گ ان "و ی ا
اصطالحن به معنای " افراد سودایی و عاشق که از ف رط عش ق س ودایی ان د و دم اغ آش فته ،آم ده اس ت .این
دس
دماغ آشفتگان ،درواقع همان عاشقان جنون زده اند که سر از پا نمی شناسند و جنون شان ن یز ب ا ن وعی تق ِ
عاشقانه همراه است.
با توجه به آنچه گفته شد ،بیدل می گوید :برای دماغ آشفتگان ُمهره ی سودا ( که اشاره به مفهوم س ودایی ب ودن
است) اثر گذار است؛یعنی ُمهره ی سودای معشوق می تواند دماغ ( که اینجا به معنای ذهن است) آشفته ی آنان
را کمی آرام سازدُ (.مهره هم اشاره به هم ان رویک رد ع رفی دَم ک ردن ُمه ره توس ط اوراد و دع ا دارد)؛ ولی
برای زلف آشفته ی معشوق که از فرط قشنگی دل ها را آشفته تر کرده و می رباید ،از دل باید تعویذ بس ازید و
آشفتگی آشفته دالن نشود (.که بی گمان ک ار ب رد ص نعت مبالغ ه
ِ بر بازوی معشوق ببندید تا از این بیشتر سبب
رفی بس تن
زلف معشوق است" .تعویذ" و "بازو (مانند ُمهره ) اشاره به هم ان رویک رد ع ِ ِ درنشان دادن زیبایی
تعویذ بر بازو دارد که نزد ما درگذشته و تا حدی هم اکنون رایج است .
تنگظرف خود به حُسنش بر نمی آیم
ِ "زچشم
ِ
چسان گرداب گیرد بحر را در حلقه ی دامی"
تنگظرف من ( که اشاره ب ه
ِ چشم
ِ زیبایی معشوق دارد .بیدل می گوید:
ِ بیکرانی
ِ این بیت اشاره به گسترده گی و
ُسن معشوق (مطل وب) دارد) نمی توان د ،بیک رانی و عظمت زیب ایی حُس ن تنگنای دیده در مقایسه با بیکرانی ح ِ
چشم عاشق به لحاظ تنگظرفی که دارد ،نمی توانداین زیبایی گس تردهِ معشوق را بر بتابد؛ یعنی بیان کند؛ زیرا
و بزرگ درحُسن معشوق را درک و حس نماید؛ زیرا چشم تنگظرف به گ ردابی تش بیه ش ده ک ه ب ه هیچ روی
نمی تواند ،بحر را که اشاره به زیبایی بزرگ حُسن معشوق است ،در دام توجیه درکی خود بگ یرد و مه ارش
کند؛ یعنی عظمت زیبایی حسنش را آنچنانکه باید -نمی تواند درک وبیان کند.
تشبیهی "چسان گرداب گیرد بحر را در حلقه ی دامی" بی گم ان م را ب ه ی اد هم ان
ِ این توجیه بیدل در مصرع
بیت معروف خداوندگار بلخ ( موالنا جالل الدین محمد) می اندازد که گفته است:
"گر بریزی بحرا را در کوزه ای
چند گنجد قسمت یکروزه ای"
31
ت" تمثیل " در مقام مقایسه ی" بحر" و "کوزه" بسیار زیبا است.
که با توجه به رویکر ِد صنع ِ
"به صد الفت فریبم داد؛ اما داغ کرد آخر
اندام سمن بویی ،چمن رنگِ شرر خویی"
گل ِ
هر چند این بیت نیاز به شرح و تأویل ندارد؛ اما با توجه به کاربرد واژه ی "داغ" در پیوند با قرینه ی" ش رر
داز بی دل
خویی" ،این بیت را اینجا نقل کردم که در تناسب مفهومی باهم ،محتوای ش اعرانه یی را از چش م ان ِ
برای ما ترسیم می کند.
چمن رنگ) ازِ ب" چمن رنگ" ( نون با تلفظ ساکن د رترکیب چمن رنگ و نه افزون بر آنچه گفته شد ،ترکی ِ
شگفتی های هنر ترکیب سازی در زبان بیدل است که تشبیه قشنگی برای تداعی زیبایی معشوق از دید
شاعرانه پنداشته می شود.
گلچینی از رباعیات عمر خیام
گزیده ای از بهترین اشعار و رباعیات خیام درباره موضوعات مختلف را اینجا بخوانید.
رباعیات خیام
چون مرده شوم خاک مرا گم سازيد
احوال مــرا عبرت مــردم سازيد
خاک تن من به باده آغشته کنيد
وز کـالبدم خشت سر خم سازيد
اشعار خیام
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
32
زان پیش که کوزهها کنند از گل ما
شعر خیام
این اهل قبور خاک گشتند و غبار
هر ذره ز هر ذره گرفتند کنار
آه این چه شراب است که تا روز شمار
بیخود شده و بیخبرند از همه کار
33
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من،
وين حرف معما نه تو خوانی و نه من؛
هست از پس پرده گفتگوی من و تو،
چون پرده برافتد ،نه تو مانی و نه من.
34
در گوش دلم گفت فلک پنهانی:
حکمی که قضا بود ز من ميدانی؟
در گردش خود اگر مرا دست بدی،
خود را برهاندمی ز سرگردانی.
35
ای چرخ فلک خرابی از کینه تست
بیدادگری شیوه دیرینه تست
ای خاک اگر سینه تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه تست
شعر خیام
شعر خیام
فصل گل و طرف جویبار و لب کشت
با یک دو سه اهل و لعبتی حور سرشت
پیش آر قدح که باده نوشان صبوح
آسوده ز مسجدند و فارغ ز کنشت
36
وز حاصل عمر چیست در دستم ؟ هیچ
شـمع طـربم ولی چـو بنـشستم هیچ
من جام جمم ولی چو بشکستم هیچ
رباعیات خیام
چون عمر بسر رسد چه بغداد و چه بلخ
پیمانه چو پر شود چه شيرين و چه تلخ
خوش باش که بعد از من و تو ماه بسی
از سـلخ بـغره آیــد از غـره بـسلخ
رباعیات خیام
زان پیش که نام تو ز عالم برود
می خور که چو می بدل رسد غم برود
بگشای سر زلف بتی بند به بند
زان پیش که بند بندت از هم برود
رباعیات خیام
اکنون که ز خوشدلی بجز نام نماند
يک همدم پخته جز می خام نماند
دست طرب از ساغر می باز مگیر
امروز که در دست بجز جام نماند
رباعیات خیام
افسوس که نامه جوانی طی شد
وان تازه بهار زندگانی طی شد
حالی که ورا نام جوانی گفتند
معلوم نشد که او کی آمد کی شد
رباعیات خیام
افسوس که سرمايه ز کف بیرون شد
در پای اجل بسی جگر ها خون شد
کس نامد از آن جهان که پرسم از وی
کاحوال مسافران دنیا چون شد
37
رباعیات خیام
چون روزی و عمر بيش و کم نتوان کرد
خود را به کم و بيش دژم نتوان کرد
کار من و تو چنان که رای من و توست
از موم بدست خويش هم نتوان کرد
رباعیات خیام
عمرت تــا کـی بـه خودپرستی گــذرد
یا در پـی نـیستی و هستی گــذرد
می خور که چنین عمر که غم در پی اوست
آن بـه کـه بخواب یا به مستی گذرد
رباعیات خیام
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نه نشان خواهد بود
زين پيش نبوديم و نبد هیچ خلل
زين پس چو نباشيم همان خواهد بود
38