مرغ دریایی

You might also like

Download as docx, pdf, or txt
Download as docx, pdf, or txt
You are on page 1of 5

‫×‬

‫تبلیغات‬
‫نقشستان‬
‫دانشکده هنر‪ ،‬کالس بازیگری‪ ،‬گروه ب‬
‫خالصه ی نمایشنامه مرغ دریایی‬

‫ترپلف‪ ،‬پسر یک هنرپیشه ی نمایش که میانه ی خوبی با مادرش ندارد عاشق دختری دهاتی به نام نینا است و می خواهد به‬
‫بازیگری او نمایشی را روی صحنه ببرد‪ .‬مادرش به همراه معشوقه اش‪ ،‬تریگورین‪ ،‬نویسنده ی بزرگی که ترپلف به او حسادت می‬
‫کند برای تماشای این نمایشنامه به کنار دریاچه ی ملک ییالقی سورین در اطراف مسکو آمده اند‪ .‬ترپلف معتقد است که‬
‫‪ .‬هنرمندانی نظیر مادرش و تریگورین نمایشنامه نویس‪ ،‬دچار ابتذال وتکرارند‬

‫یکی دیگر از تماشا گران این نمایش ماشا دختر مباشر آقای سورین(دایی ترپلف) است که با نامزدش مدودنکو در تماشاگران‬
‫حاضر است‪ .‬ماشا به سردی با نامزدش رفتار می کند و در حرفهایش بیشتر ترحم به چشم می خورد تا دوست داشتن‪ .‬تا جایی‬
‫"که به همسر آموزگارش می گوید‪" :‬عشق شما من رامتأثر می کند اما نمی توانم به آن پاسخ بدهم‬

‫این نمایش که به قول آرکادینا (مادر ترپلف) به سبک انحطاط فرانسه است توسط او به تمسخر گرفته میشود و با عصبانیت ترپلف‬
‫نیمه کاره می ماند‪ .‬او صحنه را ترک می کند ولی نینا پایین می آید و با تریگورین آشنا می شود‪ .‬در حالی که کسی را دیده‬
‫است که سالها مجذوب نوشته های او بوده‪ .‬اولین مالقات نینا با تریگورین زود تمام می شود چون پدر و نامادری نینا به نوع‬
‫زندگی هنرمندان نگاه خوبی ندارند و او را از دیدار با آنها منع کرده اند‪ .‬اما این خود نیناست که‪" :‬مثل یک مرغ دریایی هر شب به‬
‫‪.‬سمت دریاچه کشیده می شود" ونینا حاال با عجله به خانه بر می گردد‬

‫ترپلف به صحنه بر می گردد و تنها کسی را که میبیند پزشک ییالقیشان دورن است‪ .‬دورن از نمایش او تعریف می کند و به او‬
‫امیدواری میدهد و او را دعوت می کند به پایداری‪ .‬دورن از ترپلف می خواهد که هدفش را از نوشتن معلوم کند چون بدون هدف‬
‫گم می شود و ذوق قریحه اش او را به نابودی می کشاند‪ .‬ترپلف اما بی توجه به حرف او ناگهان متوجه نبودن نینا می شود و با‬
‫عجله او را ترک می کند‪ .‬در آخر پرده ی اول ماشا که حاال با پزشک ییالق تنها شده زبان به اعتراف از عشقی که به ترپلف دارد‬
‫‪.‬باز می کند‬

‫پدر و نا مادری نینا به مسافرت رفته اند و او که حاال آزاد تر شده به خانه ی آقای سورین می آید‪ .‬بعد از رسیدن نینا به باغ بر سر‬
‫اسب ها دعوایی بین آرکادینا و شامرایف (پدر ماشا) پیش می آید تا جایی که آکاردینا تصمیم به ترک آنها می گیرد و صحنه را‬
‫ترک می کند‪ ،‬پس از این اتفاق همه به جز نینا می روند تا آکاردینا را از رفتن منصرف کنند‪ .‬با خروج آنها ترپلف با یک تفنگ و یک‬
‫مرغ دریایی وارد می شود و مرغ دریایی را به پای نینا می اندازد و می گوید‪" :‬به زودی خودم را هم مثل این پرنده می کشم" و‬
‫نینا را به سردی و تحقیری متهم میکند که از روز شکست اجرای نمایشنامه ی او شروع شده است‪ .‬ناگهان سر و کله ی‬
‫تریگورین که از ماهی گیری بر گشته پیدا می شود‪ .‬ترپلف به نینا می گوید که از عالقه اش به تریگورین خبر دارد و صحنه را ترک‬
‫می کند‪(.‬تریگورین این حرف ترپلف را نمی شنود)‬

‫با ورود تریگورین نینا با شیفتگی ای که مخصوص بچه هاست با او رفتار می کند و از او در باره ی هنر می پرسد‪ .‬نینا به تریگورین‬
‫می گوید یا انسان مشهور است و خوشبخت و یا گمنام است و بدبخت‪ .‬اما تریگورین دنیای هنر را به صورت یک سختی تمام‬
‫نشدنی و یک تشنگی سیراب نشدنی برای نینا توصیف می کند‪ .‬او از زندگی یکنواختش گالیه می کند و می گوید که از نوشته‬
‫هایش راضی نیست‪ .‬در جواب او نینا سعادت هنرمند بودن را باالتراز تحمل سختی ها و هدف آن را کسب شهرت و افتخارمی‬
‫‪.‬داند‬

‫نینا جریان دعوایی که بر سر اسب ها شد را برای تریگورین تعریف می کند و تریگورین از رفتن اظهار ناراحتی می کند‪ .‬در این‬
‫موقع تریگورین مرغ دریایی را می بیند و تصمیم به نوشتن داستانی بر اساس آن می کند‪..." :‬موضوعی برای یک داستان کوتاه‪:‬‬
‫یک دختر جوان‪،‬مثل شما‪ ،‬تمام عمرش را در کنار این دریاچه گذرانده‪ ،‬مثل مرغ دریایی دریاچه را دوست دارد و مثل مرغ دریایی‬
‫"‪.‬آزاد و خوشبخت است اما مردی تصادفی می آید‪ ،‬او را می بیند‪ ،‬از فرط بیکاری زندگی او را مثل زندگی این پرنده نابود می کند‬

‫‪.‬در این هنگام آکاردینا وارد می شود و می گوید‪ :‬ما نمی رویم‪ .‬پرده می افتد‬

‫یک هفته ی بعد ماشا و تریگورین در اتاق پزیرایی نشسته اند در حالی که ماشا از تصمیمش به ازدواج با مدودنکو برای فراموش‬
‫کردن ترپلف می گوید و تریگورین آماده ی رفتن است‪ .‬ماشا از تریگورین می خواهد که نرود اما او ماندنش را بعد از خودکشی‬
‫ناموفق ترپلف و دعوت او به دوئل ناشدنی می بیند‪ .‬نینا وارد می شود و ماشا می رود‪ .‬نینا یک مدال به تریگورین یادگار می دهد‬
‫که روی آن عبارت "روز ها و شبها(اثری از تریگورین)‪،‬صفحه ی ‪،121‬سطر ‪11‬و‪ "12‬نوشته شده است‪ .‬سپس خارج می شود‪.‬‬
‫تریگورین به دنبال پیدا کردن این اثرش به کتابخانه می رود درحالی که ترپلف مادرش را به خاطر رفتار همیشگیش با او سرزنش‬
‫می کند‪ .‬و بار دیگر او و تریگورین را مبتذل و تکراری می خواند‪ .‬بعد از بحث های زیاد ترپلف دلیل خودکشیش را نا امیدی در اثر‬
‫گرفته شدن نینا توسط تریگورین از او می نامد‪ .‬ولی مادرش به او دلداری می دهد وبه او می گوید که با رفتن آنها باز همه چیز به‬
‫‪.‬اولش بر می گردد‬

‫ترپلف خارج می شود و تریگورین با کتابش وارد می شود و از روی آن می خواند‪" :‬حتی اگر زندگیم برایت ارزشی دارد بیا و آن را‬
‫بگیر" تریگورین از رفتن سر باز می زند و از عشقش بی اندازه اش به نینا صحبت می کند اما در اثر گریه و زاری آرکادینا که حس او‬
‫به نینا را زودگذر می داند راضی می شود که بروند‪ .‬بعد از خروج آرکادینا دوباره این نیناست که نزد تریگورین می آید و به او وعده‬
‫ی آمدنش به مسکو را می دهد‪ .‬تریگورین هم بی صبرانه آدرس محلی را به او می دهد تا آنجا همدیگر را ببینند و پرده با بوسه‬
‫‪.‬ی نینا و تریگورین می افتد‬

‫سه سال بعد‪ .‬حاال دیگر مدودنکو و ماشا با هم ازدواج کرده و صاحب فرزند شده اند‪ ،‬اما ماشا هنوز با مدودنکو بد رفتاری می کند‬
‫و هنوز عاشق ترپلف است حاال دیگر ترپلف هم این موضوع را می داند‪ .‬ماشا حاال در انتظار انتقالی شوهرش به جایی دیگر است‬
‫تا با او راهی آنجا شوند واز بند عشق ترپلف بیرون بیاید‪ .‬ترپلف هم تبدیل به یک نویسنده معروف شده‪ .‬ولی با وجود این که سبک‬
‫خودش را دارد‪ ،‬خود را بیشتر از همه گرفتار ابتذال می بیند و آثار خودش را جلوی بقیه کوچک می بیند‪ .‬امسال هم مادرش با‬
‫تریگورین به دیدنشان آمده‪ .‬مشکل ترپلف تریگورین هم فقط به ظاهر حل شده است‪ .‬ترپلف هنوز به او حسودی‪ l‬می کند‪.‬‬
‫تریگورین از نینا که ازخانه اش فرارکرده بود بچه دار شد اما بچه شان مرد و از هم جدا شدند‪ .‬حاال دیگر نینا در نمایش های دهاتی‬
‫‪.‬بازی می کند اما بازی اش روز به روز بهتر می شود‪ .‬او از یک هفته ی پیش باز به ییالق آمده‬

‫شامرایف برای تریگورین یک مرغ دریایی خشک شده آورد که خودش قبل ها از او خواسته بود‪ .‬اما وقتی چشم او به مرغ افتاد‬
‫گفت‪":‬به یاد نمی آورم" به جز نینا همه بودند‪ ،‬و پشت میز با هم لوتو بازی می کردند‪ .‬وقت شام که شد همه به اتاق غذاخوری‬
‫رفتند به جز ترپلف‪ .‬او مانده بود وبا نا امیدی نوشته هایش را خط می زد که نا گهان نینا وارد شد‪ .‬نینا به او گفت که هنوز تریگورین‬
‫را دوست دارد و حتی بیشتر از گذشته‪ .‬او گفت که حالش بهتر است و هر روز به بازیگری مسلط تر می شود‪ .‬او حاال دیگر نظرش‬
‫هم در باره ی هنر عوض شده و می گوید‪..." :‬مهم شهرت و افتخار یا آنچه من روزی در آرزویش بودم نیست‪ .‬مهم آن است که‬
‫بدانیم چطور بردبار باشیم‪ .‬چطور صلیب خودمان را به دوش بکشیم و ایمانمان را از دست ندهیم‪ .‬من ایمان دارم و کمتر آسیب‬
‫میبینم‪ ،‬وقتی به حرفه ام فکر می کنم دیگر از زندگی نمی ترسم‪".‬و ایمان و بردباری همان چیزیست که خود ترپلف هم به‬
‫نداشتنش اعتراف می کند نینا به ترپلف می گوید‪" :‬من مرغ دریایی نیستم‪ ".‬ترپلف هنوز هم عاشق نینا مانده‪ .‬زمان خدا حافظی‬
‫این را به نینا می گوید‪ .‬اما نینا پای حرفش می ماند و می رود‪ .‬ترپلف هم نوشته هایش را پاره می کند و بیرون می رود‪ .‬بقیه وارد‬
‫‪.‬می شوند ونمایش با صدای گلوله ای از بیرون به پایان می رسد‬

‫‪.‬ترپلف خود کشی کرد‬


‫‪ +‬نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ‪ ۱۳۹۱‬ساعت ‪ 4:35‬توسط امیر رضا امیری ‪ | ‬نظرات‬
‫خانه‬ ‫‪‬‬

‫پست الکترونیک‬ ‫‪‬‬

‫آرشیو وبالگ‬ ‫‪‬‬

‫عناوین نوشته ها‬ ‫‪‬‬

‫نوشته‌های پیشین‬

‫مرداد ‪۱۳۹۱‬‬ ‫‪‬‬

‫تیر ‪۱۳۹۱‬‬ ‫‪‬‬

‫خرداد ‪۱۳۹۱‬‬ ‫‪‬‬

‫اردیبهشت ‪۱۳۹۱‬‬ ‫‪‬‬

‫فروردین ‪۱۳۹۱‬‬ ‫‪‬‬

‫آرشیو موضوعی‬

‫مطالب وبالگ‬ ‫‪‬‬

‫نویسندگان‬

‫سمیرا شهبازی‬ ‫‪‬‬

‫امیر رضا امیری‬ ‫‪‬‬

‫دکتر نظری‬ ‫‪‬‬

‫رضا پورصادقی‬ ‫‪‬‬

‫سپیده کفایی‬ ‫‪‬‬

‫علی خان بایی‬ ‫‪‬‬

‫فاطمه خانی‬ ‫‪‬‬

‫فاطمه کرمی‬ ‫‪‬‬

‫محمد رضا كبگاني‬ ‫‪‬‬

‫محمد مسیبی‬ ‫‪‬‬


‫مریم منصوری فرد‬ ‫‪‬‬

‫هیوا ربانی‬ ‫‪‬‬

‫یاسمن اسمعیل زادگآن‬ ‫‪‬‬

‫پیوندها‬

‫وب سايت نمايش نامه نويسي‬ ‫‪‬‬

‫‪BLOGFA.COM‬‬

You might also like