Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 155

‫الرح م‬

‫ي‬ ‫بسم هللا الرحمن‬

‫زندگ اخالق كاربردي‬ ‫ن‬


‫آيي‬
‫ي‬
‫ن ر ن‬
‫يف‬
‫احمد حسي ش ي‬
‫فصل اول‪ :‬اخالق دانش‬
‫اندوزى اهداف‬
‫از دانشجو انتظار م ىرود پس از فراگيى اين فصل‪:‬‬

‫‪ .1‬اهميت‪ ،‬نضورت و جايگاه ويژه دانش و دانشاندوزى در اسالم را فراگيد؛‬


‫ر‬
‫بيشيى نمايد ؛‬ ‫پارساي بر تعقل و دانشاندو زى‪ ،‬در تقويت تقواى خود كوشش‬ ‫آشناي با تأثي‬ ‫‪ .2‬افزون بر‬
‫ي‬ ‫ي‬
‫ر‬
‫حقيف‪ ،‬راه نجات از آنها را فراگيد؛‬ ‫دستياي به علم‬ ‫آشناي با موانع و لغزشگاههاى‬ ‫‪ .3‬در كنار‬
‫ى‬ ‫ي‬
‫ر‬
‫اخالق در كسب دانش‪ ،‬شيوه كسب فضايل و راه عمىل مزين شدن به آنها را ن‬
‫ني به دست آورد ‪.‬‬ ‫آشناي با فضايل‬
‫ي‬ ‫‪ .4‬ضمن‬

‫‪ .1‬اهميت و نضورت‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫اهميت علم و عل مآموزى‪ ،‬از ديدگاه اسالم‪ ،‬به قدرى روشن است كه نيازى به توضيح ندارد‪.‬‬
‫نخستي آياي‬
‫َ‬
‫اسام رباك‬ ‫إق رْأ اب ْ‬
‫ْ‬
‫بهيين دليل بر جايگاه ويژه تعليم و تعلم در اسالم است‪« :‬‬ ‫كه بر پيامي اكرم نازل شد‪ ،‬ر‬
‫ى‬
‫َ‬
‫اإلنسان ما ْل َْ َْ يَ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ َ ْ َ َ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫َ َ َ َ ْ‬
‫الذى خلق؛ خلق ا اإلنسان امن عل ٍق؛ إق رْأ و ربك األكرم؛ الذى علم ابالقالم؛ علم ا‬
‫ْ‬
‫وقت دو گروه را در مسجدمشاهده كردند‪ ،‬كه‬ ‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله‪ ،‬ر‬
‫ى‬ ‫ن‬
‫همي اساس‬ ‫عل ْم‪ 1» .‬بر‬
‫رفي به نزد گروه دوم را بر‬ ‫گروىه مشغول عبادت بودند و گروىه مشغول مذاك ره و مباحثه علىم‪ ،‬ر ن‬
‫پيوسي بهجمع عبادتكنندگان ترجيح داده و در توجيه اين رفتار خود فرمودند‪« :‬من براى تعليم فرستاده‬ ‫رن‬
‫پيامياكرم صىل هللا عليه و‬ ‫ى‬ ‫رن‬
‫انگيخي‬ ‫ني به ضاحت‪،‬تعليم را يىك از اهداف اساىس بر‬ ‫شد هام‪ 2» .‬قرآن كريم ن‬
‫آله دانسته‪ ،‬م ىفرمايد‪:‬‬

‫او كىس است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسوىل از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنان م‬
‫ً‬
‫ىخواند و آنان را تزكيه م ىكندو به آنان كتاب )قرآن( و حكمت م ىآموزد و مسلما پيش از آن در گمراىه‬
‫‪3.‬‬
‫آشكارى بودند‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫نضورت فراگيى علم از ديدگاه اسالم نضوري مطلق است؛ نه قيد افرادى دارد‪ ،‬نه قيد زماي‪ ،‬نه قيد‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫ومحدوديت ديگر‪ .‬حديث بسيار مشهور و معروف رسول اعظم صىل هللا عليه و‬ ‫مكاي و نه هيچ قيد‬
‫ن‬
‫آله كه فرمود‪« :‬علمآموزى بر هر مسلماي واجب‬

‫) ‪ ).(1‬علق) ‪ :(1 -5 :(96‬بخوان به نام پروردگارت كه) جهان را( آفريد‪ ).‬همان كس كه( انسان را از خون بستهاى خلق كرد‪ .‬بخوان كه پروردگارت) از‬ ‫‪1‬‬

‫(‬
‫‪1‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ا‬ ‫َّ‬
‫س ْلستت‪ ). ،‬محهمانم دباقركىس مكهجل سبه ى‪ ،‬بحاوسيله ر اقلم النواتعليمر ‪ ،‬ج نمود‪ ، ،1‬و بهص ‪206‬انسان ‪،‬‬ ‫) همه‪ .( (2‬بالتع ِ‬
‫ليم أبزرگوارتر ر ِ‬
‫‪2‬‬

‫بابآنچه ‪4‬را ‪ ،‬نمىحديث ‪35‬دانست( ياد داد‬

‫َ ْ ْ َ‬ ‫ْ‬ ‫ا َ َ ُ‬ ‫َ ُ َ‬ ‫اُ ا َ ُْ َ َ ا ا‬ ‫ُ‬ ‫َ َ َ ى ْ‬ ‫ُ َ َّ‬


‫تاب َو ال ِحك َمة‪ ).‬جمعه) ‪(2 :(62‬‬‫يعَ ِل ُم ُه ُم ال ِك‬ ‫كيهم و‬ ‫َ َ ُ‬
‫‪ .(3‬هو الذى بعثَ ف األ ِمَي ِين رسو اال ِمنهم يتلوا عل ي ِهم ِ‬
‫آياته َِ و يزَ ِ‬
‫‪3‬‬

‫است‪ 1» ،‬اختصاص تحصيل علم به طبقه يا صنف يا جنس خاىص را رد كرده‪ ،‬آن را از واجبات عموىم‬
‫همه مسلمانان بر م ىشمارد‪.‬‬
‫ن‬
‫همچني حديث«‬

‫َ‬
‫العلم من المهاد اىل اللح د‬ ‫اطلبوا‬
‫ن‬
‫؛ زگهواره تا گور دانش بجوى»‪ ،‬محدوديت زماي را براى تحصيل علم از ميان برم ىدارد‪ .‬بر اساس حديث‬
‫«دانش را بياموزيد هر چند كه در چ ين‪ 2‬باشد» ‪ 3‬دانسته م ىشود كه طلب علم‪ ،‬وظيف هاى است كه جا‬
‫احاديت مانند «حكمت ‪،‬گمشده مؤمن است پس آن را فراگييد هر چند در‬ ‫ى‬ ‫و مكان خاىص نم ىشناسد و‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫جاي كهانسان در درست يك‬ ‫دست منافق باشد» محدوديت از حيث معلم را نف م ىكند‪ .‬البته در ي‬
‫‪5‬‬ ‫‪4‬‬

‫سىل م‬ ‫مطلب ترديد دارد و خودش ن‬


‫تواناي تشخيص حق و باطل در آن زمينه را ندارد‪ ،‬به حكم عقل ي‬‫ي‬ ‫ني‬
‫ن‬
‫تلقي چه كس يا‬ ‫نبايدسخن هر استاد و معلىم را بپذيرد‪ .‬در اين موارد بايد دقت كند كه تحت تأثي و‬
‫ن‬
‫كساي است‪.‬‬

‫اهىم ت عل مآموزى در اسالم چند روايت ديگر از اولياى دين را يادآور م ىشويم‪:‬‬ ‫ر‬
‫بيشي با‬ ‫آشناي‬ ‫براى‬
‫ي‬ ‫ي‬
‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله در باره برترى َ‬
‫عال بر عابد م ىفرمايد‪:‬‬ ‫ى‬
‫برترى َ‬
‫عال بر عابد همچون برترى ماه شب چهارده بر ساير‬
‫ستارگان است‪ 6 .‬همان ن‬
‫حضت در حديث ديگرى م ىفرمايد‪:‬‬
‫درست كه برترى َ‬
‫عال بر عابد همچون برترى خورشيد بر ساير‬ ‫ر‬ ‫به‬

‫پيامي اكرم صىل هللا‬


‫ى‬ ‫سيارات است‪ 7 .‬امام باقر عليه السالم از‬

‫عليه و آله نقل مىكند كه فرمود‪:‬‬

‫مسلم‪ ).‬محمد بن يعقوب كلينى‪ ،‬اصول كافى‪ ،‬ج ‪ ،1‬كتاب فضل العلم‪ ،‬باب ‪ ،1‬حديث ‪(1‬‬
‫ٍ‬ ‫العلم فريضةٌ على ك ِل‬
‫ِ‬ ‫‪ .(1 )1‬طلبُ‬

‫‪ .(2 )2‬البته كشور چين در اين حديث‪ ،‬خصوصيتى ندارد‪ .‬منظور اين است كه فاصله مكانى نبايد مانعى براى تحصيل علم تلقىشود‬

‫صين‪ ).‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،180‬باب ‪ ،1‬حديث ‪(65‬‬
‫العلم و لو بال ِ‬
‫َ‬ ‫اطلبوا‬
‫ُ‬ ‫‪.(3 )3‬‬

‫المؤمن فَ ُخ ْذ الحكمةَ و لو ِمن اه ِل ال نِفاق‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،99‬باب ‪ ،14‬حديث ‪(57‬‬
‫ِ‬ ‫الحكمةُ ضالةُ‬
‫‪ِ .(4 )4‬‬
‫‪ .(5 )5‬بنگريد به‪ :‬مرتضى مطهرى‪ ،‬ده گفتار‪ ،‬فريضه علم‪ ،‬ص ‪163‬‬

‫النجوم ليلةَ البدر‪ ).‬محمد باقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،18‬حديث ‪(46‬‬
‫ِ‬ ‫سائر‬
‫ِ‬ ‫‪ .(6 )6‬ف َ‬
‫ض ُل العا ِلم على العاب ِد كَفض ِل القَ َمر على‬

‫ب‪ ).‬همان‪ ،‬ص ‪ ،19‬حديث ‪(49‬‬


‫مس على الكَواك ِ‬
‫ش ِ‬ ‫‪َّ .(1 )7‬‬
‫ان فض َل العا ِلم على العاب ِد كفض ِل ال َّ‬

‫‪2‬‬
‫زمي و ماهيان دريا و جانداران فضا و همه آسمانيان و زمينيان‬‫ن‬ ‫ر‬
‫درست كه براى آموزگار خو بىها‪ ،‬جنبندگان‬ ‫به‬
‫پاداىس يكسا ناند؛ روز قيامت‪ ،‬همچون‬ ‫ر‬ ‫درست كه ياددهنده و يادگينده داراى‬‫ر‬ ‫طلب مغفرت م ىكنند؛ وبه‬
‫ر‬
‫دو اسب مسابقه‪ ،‬دوشادوش يكديگر م ىآيند‪ 8 .‬با اين همه‪ ،‬روشن است كه فراگيى دانش مطلوبيت ذاي‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫َ‬
‫تأمي نم ىشود‪ .‬چهفراوا ناند عالمان و انديشمنداي كه علم‬ ‫حقيف انسان‬ ‫ندارد‪ .‬به ضف عا لشدن سعادت‬
‫ن‬
‫شيطاي خود و ديگران به كار م ىگيند‪.‬‬ ‫ن‬
‫تأمي خواست ههاى‬ ‫خود را در جهت توسعه فساد و‬
‫همي اساس‪ ،‬اسالم عزيز در كنار دعوت به عل مآموزى‪ ،‬رشايط‪ ،‬آداب و اخالقيات ناظر به اين عرصه‬ ‫ن‬ ‫بر‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫را ني بيان كرده است‪ .‬دراينجا برح از اين شايط و اخالقيات را بيان م ىكنيم‪.‬‬

‫پارساي‬
‫ي‬ ‫‪ .2‬دان شاندوزى و‬
‫پارساي‪ ،‬بهر همندى از فرقان و قدرت تشخيص حق از باطل‬
‫ي‬ ‫در قرآن كريم تضي ح شده است كه ثمره‬
‫است‪«:‬‬
‫ً‬ ‫ُ ُ‬ ‫ْ َ ُ َّ َ َ َ َ‬
‫‪12‬‬
‫إن ت تقوا ال َّلْ ْيْْع ْل لك ْم ف ْرقانا »‬

‫پارساي‬
‫ي‬ ‫آيا اين بدان معناست كه عل ماندوزى كافران و بىتقوايان از نظر قرآن بيهوده و بىنتيجه است؟‬
‫جاي نم ىىيد‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫چه نقىس در تعليم و تحصيل معرفت و دانش حقيف دارد كه دان شاندوزى ناپارسايان راه به ي‬
‫؟‬
‫ن‬
‫پرهي از پيوى‬ ‫ديت‪ ،‬همه انسا نها ر‬
‫حت كافران و فاسقان را به دانشاندوزى و پيوى از دانش و‬ ‫ر‬
‫بىيديد‪ ،‬متون ن‬
‫ا‬ ‫گمان دعوت كرده وبه تعقل و تدبر فراخواند هاند‪ .‬افزون بر اين‪ ،‬قرآن خود ن‬
‫ني در برابر ح قگريزان‪ ،‬عمًل به‬
‫عىل ه و آله و امامان معصوم عليهم‬
‫پيامي اكرم صىل هللا ي‬
‫ى‬ ‫اقامه دليل عقىل پرداخته است‪ .‬سيه عمىل‬
‫ن‬
‫خوي نشان م ىدهد كه آن بزرگواران ني مخالفان خود را به بحثعقىل دعوت كرده‪ ،‬در برابر آنان‪،‬‬ ‫السالم به ى‬
‫پارساي در كنار خردورزىو دان‬ ‫اهي عقىل مدد جست هاند‪ .‬اينها همه‪ ،‬نمايانگر آن است كه نشاندن‬ ‫از بر ن‬
‫ي‬
‫ن‬
‫شاندوزى‪ ،‬به معناى ناتواي بىتق وايان از درك و اقامه بر ن‬
‫اهي عقىل نيست؛ بلكه مراد آن است كه‬
‫ن‬
‫نخستي و فطر ىاش‪ ،‬فراگيى و پذيرش‬ ‫با بازگرداندن روح و ششت آدىم به حالت پاىك و صداقت‬
‫‪13 .‬‬
‫حقايق را براى او تسهيلنمايد‬

‫وي‪ ،‬بىتوجه به‬ ‫رن‬


‫توضيح آنكه‪ ،‬انسان داراى مجموعهاى از نيوهاى متضاد و مياحم است كه هر ني ي‬
‫ر‬
‫بيشي نشان دهد و در‬ ‫نيوهاى ديگر‪ ،‬در انديشه ارضاىخوشش است‪ .‬اگر انسان به يىك از اين قوا‪ ،‬گرايش‬
‫ر‬
‫بيشي بكوشد‪ ،‬در گرداب‬ ‫ارضاى خواست ههاى آن‬
‫كوي قواى ديگر فروم ىغلتد و انسانيتش كه بر پايه مجموعه اين نيوها شكل م ىگيد‪،‬‬ ‫ر‬
‫شكىس آن قوه و ش ى‬
‫پا ىمال م ىشود‪ .‬پس‬

‫األجر‬
‫ِ‬ ‫حر و ك ُّل ذ ىروحٍ في الهواءِ و جمي ُع اه ِل السماءِ و االرض و َّ‬
‫ان العا ِل َم و ال ُمتع ِل َم فى‬ ‫االرض و ِحيتانُ البَ ِ‬
‫ِ‬ ‫ستغَ ِف ُر له دوابُّ‬
‫َير ي َ‬ ‫‪َّ .(2 )8‬‬
‫ان ُمع ِل َم الخ ِ‬
‫هان يز َد ِحمان‪ ).‬همان‪ ،‬ص ‪ .17‬حديث ‪(40‬‬ ‫سوا ٌءيأتيان يَوم القيام ِة َكف ََر َ‬
‫سى ِر ٍ‬
‫(‬
‫(‬
‫‪3‬‬
‫ن‬
‫راىه جز ارضاى مساوى و عادالنه همه نيوهاى نفساي وجود ندارد‪ .‬انسان واقىع كىس است كه در ارضاى‬
‫معقول خواست ههاى همهق واى درو نىاش بكوشد‪.‬‬
‫از سوى ديگر‪ ،‬انسان در آغاز پيدايش از هر گونه آگاىه و ر‬
‫دانىس ىي بهره است‪« :‬و خداوند شما را از شكم‬
‫مادرانتان خارج نمود در حاىل كه هيچ ن‬
‫چي نم ىدانستيد؛ و براى شما‪ ،‬گوش و چشم و عقل قرار داد‪ ،‬تا شكر‬
‫ن‬
‫نعمت او را به جاى آوريد» ‪ 14.‬كسب دانشو توسع ه دانست نىهاى انسان‪ ،‬معلوال كاركرد قواى دروي و‬
‫ً‬ ‫ن‬
‫بىاعتناي به قواى ديگر‪،‬‬
‫ي‬ ‫بيوي او است‪ .‬طبيعتا تالش انسان در جهت ارضاى خواست ههاى يكقوه و‬
‫ر‬
‫موجب ميل فكرى به سوى آن و غفلت از مقتضيات ساير قوا و در نتيجه انحراف فكرى و عقيدي خواهد‬
‫شد‪.‬‬

‫پارساي و همزمان با تعليم‪ ،‬بر‬


‫ي‬ ‫پس‪ ،‬اينكه م ىبينيم متون اسالىم در كنار دعوت به دان شاندوزى‪ ،‬بر‬
‫ني تأكيد مىورزند‪ ،‬به سبب آن است كه تفكر آدىم را‬ ‫تزكيه و زدودن زنگار گناه ووسوسه شيطان از دل ن‬
‫ن‬
‫وي آزاد سازند‪.‬‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫شياطي دروي و بي‬ ‫از بند اسارت‬

‫) ‪ .(3‬انفال) ‪29 :(8‬‬ ‫‪12‬‬

‫الميان‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ 267‬و ‪268‬‬‫حسي طباطباي‪ ،‬ى‬ ‫ى‬ ‫‪ .(1‬محمد‬ ‫‪13‬‬
‫ى‬
‫ُ‬
‫َّ َ ا َ ا ُ ُ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ا‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ا‬ ‫ا‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ا‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ا‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ا َ ُ َ‬ ‫ا‬ ‫ُ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ا‬ ‫ا‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ا‬ ‫َ ُّ َ‬
‫هاتكم ال تعَلمون شيئاا و جعل لكم السمع و األبَصار و األفَ ِئدة لعلَكم تشَك رون‪ ).‬نحل) ‪( 78 :(16‬‬ ‫‪ .(2‬و اللََ أخرجكم ِمن بطَ ِ‬
‫ون ام ِ‬ ‫‪14‬‬

‫‪4‬‬
‫‪15‬‬
‫حق گشايد هر دو دست عقل ر ا‬ ‫چون كه تقوا بست دو دست هوا‬

‫ر‬
‫بيشي از‬ ‫ن‬
‫نخستي خود بازگردد‪ ،‬تا عالوه بر بهر همندى‬ ‫تقوا سبب م ىشود فطرت انسان به پاىك و زالىل‬
‫ن‬
‫بينش و بصيت‪ ،‬به آسانىبتواند بدون دخالت هواهاى نفساي‪ ،‬حقايق را پذيرفته‪ ،‬به دانشهاى سودمند‬
‫پارساي‬ ‫ر‬
‫شناخت صحيح داشته باشد‪ ،‬بايد‬ ‫و انديش ههاى درست دست يابد‪ .‬اگر عقل بخواهددرك و‬
‫ي‬
‫ن‬
‫رهاي يابد‪ .‬آنگاه است كه پاسبان و پاسدارورود ىها و خروج ىهاى دل‬ ‫پيشه سازد و از بند تمايالت نفساي ي‬
‫‪16 .‬‬
‫م ىشود و نامحرمان و بيگانگان را در بند م ىافكند‬

‫عقل بر نفس است بند آهن ين عقل‬ ‫طبع خواهد تا كشد از خصم ن‬
‫كي‬
‫ن‬
‫پاسبان و حاكم شهر دل اس ت‬ ‫ايماي چو شحنه عادل است‬
‫دزد در سوراخ ماند همچو مو ش‬ ‫همچو گربه باشد او بيدار هو ش‬
‫نيست گربه يا كه نقش گربه است گربه‬ ‫در هر آنجا كه بر آرد موش دست‬
‫ن‬
‫عقل ايماي كه اندر تن بود‬ ‫چه شي شيافكن بود‬
‫‪17‬‬
‫نعره او مانع چرندگا ن‬ ‫غره او حاكم درندگا ن‬

‫ر‬
‫حقيف‬ ‫‪ .3‬موانع دس ى‬
‫تياي به علم‬
‫‪18‬‬

‫ذهن آدىم‪ ،‬گاه در اثر چينش نادرست مقدمات يا كوتاىه در انتخاب مواد يقينآور براى استدالل‪ ،‬دچار خطا‬
‫م ىشود و به‬
‫ن‬
‫پرهي از اينگونه لغز شها بايد علم منطق و انواع مغالطات را به‬ ‫نتيج هاى نادرست دست م ىيابد‪ .‬براى‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫درست به كار گرفت‪ .‬وىل گاه انسان در اثر مشكالت اخالق و آلودگ ىهاى نفساي از‬ ‫درست آموخت و به‬
‫درك درست حقايق ناتوان م ىگردد و شاب را آبمىپندارد‪ .‬د ر اين بخش م ىخواهيم با تكيه بر قرآن و‬
‫ر‬
‫اخالق عل مآموزى وخردورزى آشنا شويم‪.‬‬ ‫برح از مه ر‬ ‫سخنان اولياى دين‪ ،‬با ن‬
‫ميين لغزشگاهها اى‬

‫‪ .1 -3‬پيوى از حدس و گمان‬

‫) ‪ .(3‬جالاللدين مولوى‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬ر‬


‫دفي سوم‪ ،‬بيت ‪.1832‬‬ ‫‪15‬‬

‫ى‬ ‫احمدحسي‪ ،‬ى‬


‫آيي زندگ )اخالق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬ ‫ى‬ ‫رش ىيف‪،‬‬ ‫‪16‬‬

‫‪ .(1‬همان‪ ،‬ر‬
‫دفي چهارم‪ ،‬ابيات ‪.1984 -1989‬‬ ‫‪17‬‬

‫احمدحسي رش ىيف‪ ،‬خردورزى و دينباورى‪ ،‬ص ‪100 -105‬‬


‫ى‬ ‫‪ .(2‬بنگريد به‪ :‬حسن يوسفيان و‬ ‫‪18‬‬

‫ر‬
‫بيشي‬ ‫يقي و تشخيص واقعيت در همه امور روزمره زندگ‪ ،‬كارى دشوار يا غيممكن است‪،‬‬ ‫چون دستياي به ن‬
‫ى‬
‫احتطلت‪ ،‬اساس زندگ خود را بر گمان بنا م ىكنند و با تكيه بر آن‪ ،‬به زندگ‬
‫ى‬ ‫آدميان‪ ،‬با توجه به غريزهر‬
‫(‬
‫(‬
‫‪5‬‬
‫خوشش ادامه مىدهند‪ .‬يىك از لغزشگا ههاى فهم وانديشه درست آن است كه انسان اين عادت بد را به‬
‫ني شايت دهد و به جاى پيوى از ن‬ ‫ن‬
‫عقالي و علىم ن‬ ‫ّ‬
‫يقي‪ ،‬به گمان و حدس بسنده كند‪ .‬اين‬ ‫ساحت تفكر‬
‫جيا نناپذير بهبار م‬
‫نهاي ى‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫زيربناي انديشه بش‪ ،‬مانند اعتقادات ديت‪ ،‬زيا ي‬
‫ي‬ ‫امر‪ ،‬ب هويژه در مسائل اساىس و‬
‫ىآورد؛ از اي نرو‪ ،‬قرآن كريم به شدت با آن مخالفت ورزيده و مخاطبان خود را از پيوى حدس و گمان‬
‫ر ن‬
‫ست خود را‬ ‫هي ر‬‫مشكاي كه بر اساس پندارهاى واىه‪ ،‬رشك و دوگان ر‬ ‫برحذر داشته است؛چنانكه در پاسخ به‬
‫به خواست و مشيت خداوند نسبتمىدهند‪ ،‬م ىفرمايد‪:‬‬
‫بگو‪ :‬آيا نزد شما ر‬
‫دانىس هست كه آن را براى ما آشكار كنيد؟ شما جز از گمان پيوى نم ىكنيد و جز‬ ‫‪19‬‬

‫دروغ نمىگوييد‪.‬و ن‬
‫چيى را كه بدان علم ندارى‪ ،‬دنبال مكن؛ زيرا گوش و چشم و قلب‪ ،‬همه مورد پرسش‬

‫واقع خواهند شد‪ .2 -3 20 .‬تقليد كوركورانه‬


‫ى‬
‫متأسفانه بسيارى از مردمان‪ ،‬افزون بر مسائل فرىع و جزي زندگ‪ ،‬مانند نوع پوشش و وضعيت ظاهرى‬
‫ر‬
‫حياي ن‬
‫ني از ديگران تقليد م ىكنند‪ .‬در واقع رششه تقليد در‬ ‫خود‪ ،‬در انديشه و نوعنگاه به مسائل كىل و‬
‫ر‬ ‫ى‬
‫مدپرست و مدگر ياي‪ ،‬خودباختىك فكرى و تقليد در انديشه و مسائل كىل‬ ‫مسائل جزي و فرىع‪ ،‬و منشأ اصىل‬
‫است‪:‬‬
‫‪21‬‬
‫دان مقلد در فروعش اى فضول‬ ‫چون مقلد بود عقل اندر اصول‬

‫ّ‬
‫سيدن مهار تفكر به دست‬ ‫به هر روى‪ ،‬يىك ديگر از موانع تحصيل علم واقىع و داش اتن انديشه درست‪ ،‬ر‬
‫يعت انسانبه جاى آنكه آزادانه و محققانه بينديشد‪ ،‬مهار تفكر خود را به دست ديگران‬‫ديگران است‪ .‬ن‬
‫ر‬
‫بسپارد و خارج از چارچوب انديش ههاى وارداي ازسوى ديگران نينديشد‪ .‬ويژگ بسيارى از مردم اين است‬
‫ّ‬
‫كه باورهاى عموىم و اجتماىع را به سادگ و بدون تفكر م ىپذيرند‪.‬‬

‫به تعبي مولوى‪:‬‬

‫‪22‬‬
‫قايمست و جمله پر و بالشا ن‬ ‫كه به ظن تقليد و استداللشا ن‬

‫مطالعهاى نظرى‬

‫َ‬ ‫َ ا‬ ‫َّ َّ َ ا ا ا ُ‬ ‫ا ُ َ ا ا َ ُ ا ا ْ َ ُ ا ُ ُ َ ا َ ِّ َ ُ َ‬
‫تمَ إ ال تخَ ُر ُصون‪ ).‬انعام) ‪(148 :(6‬‬ ‫عون إ الالظن و إن أن‬ ‫) ‪ .(3‬قلَ هل ِعندكم ِمن ِعل ٍم فتخَ ِرجوه لنا إن تتبَ‬ ‫‪19‬‬

‫َ َ َا َ ا ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫الس ام َع َو ْال َب َ‬ ‫ْ ٌ َّ‬ ‫ا َ َ َ َ‬ ‫َ ا ُ‬


‫اولئك كان عنه ُ مسؤ اال‪ ).‬اشاء) ‪(36 :(17‬‬ ‫ُّ‬
‫َص و الفؤاد كل ِ‬
‫َ‬ ‫إن َّ‬ ‫س لك ِبه َِ ِعلم‬ ‫) ‪َ .(1‬و ال تقَف ما ىلَ‬ ‫‪20‬‬

‫دفي ششم‪ ،‬بيت ‪.1073‬‬ ‫بلخ‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬ر‬ ‫‪ .(2‬جالل الدين محمد ى‬ ‫‪21‬‬

‫دفي اول‪ ،‬بيت ‪.2126‬‬ ‫‪ .(3‬همان‪ ،‬ر‬ ‫‪22‬‬

‫به نظر م ىرسد يىك از عوامل گرايش به پيوى كوركورانه از يك فكر يا انديشه اين است كه خودآگاه يا‬
‫كيت طرفداران يك انديشه يا كردار را دليل حقانيت آن و‬ ‫يعت ى‬ ‫ناخودآگاه‪ ،‬ى‬
‫اكييت را معيارحقانيت بدانيم‪ .‬ن‬
‫قلت و اندك بودن حاميان يك انديشه يا كردار رادليل بر بطالن آن بشماريم‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫ا‬ ‫نظر شما در اي نباره چيست؟ آيا ى‬
‫كيت را معيار حقانيت م ىدانيد يا خي؟ به چه دليل؟ اصوًل معيار‬
‫حقانيت يك انديشه را چه مىدانيد؟ آيا عوامل ديگرى براى تقليد كوركورانه شاغ داريد ؟‬
‫ن‬
‫كساي كه پيوى كوركورانه از نياكان را مبناى عمل خود قرار داد هاند‪ ،‬م ىفرمايد‪:‬‬ ‫قرآن كريم‪ ،‬در ب رابر‬
‫و چون به آنان گفته شود‪« :‬از آنچه خدا نازل كرده است پيوى كنيد»‪ ،‬م ىگويند‪« :‬نه‪ ،‬بلكه از ن‬
‫چيى‬
‫كه پدران خود را بر آنيافت هايم‪ ،‬پيوى م ىكنيم»‪ .‬آيا هر چند پدرانشان ن‬
‫چيى را درك نمىكرده و به‬
‫‪9‬‬
‫راه صواب نم ىرفت هاند‪] ،‬بازهم در خور پيوىهستند؟[‬

‫ر‬
‫زشت و زنندگ تقليد تنها در تقليد از پيشينيان خالصه نم ىشود؛ بلكه هرگونه دنبال هروى كوركورانه‪ ،‬از‬
‫جمله پيوى از بزرگان وشخصيتهاى مشهور جامعه را ن‬
‫ني در بر م ىگيد‪ .‬اسالم يكايك انسا نها را داراى‬
‫ر‬
‫شخصيت مستقل دانسته‪« ،‬فرد» را «مسئول»مىشناسد و تقليد كوركورانه از بزرگان جامعه را عامل‬
‫گمراىه عد هاى مىشمارد‪:‬‬
‫پروردگارا! ما رؤسا و بزر ر‬
‫گيان خوشش را اطاعت كرديم و ما را از راه‬

‫به در كردند‪ 10 .‬نكتهاى توضيىح‬


‫تقليد را به يك اعتبار م ىتوان به دو گونه مذموم و ممدوح تقسيم كرد‪ .‬تقليد مذموم‪ ،‬تقليدى است كه‬
‫رهزن انديشه بوده و بر گمراىه آدىم م ىافزايد؛ در مقابل‪ ،‬تقليد ممدوح و پسنديده تقليدى است كه عقل و‬
‫فطرت انسان به آن حكم م ىكند‪ .‬هر انسان عاقلىدرك م ىكند كه در مسائل تخصىص بايد به متخصص‬
‫ر‬
‫بهانهنادرست تقليد‪ ،‬از مراجعه به‬ ‫مراجعه كند و سخن متخصصان را راهنماى خوشش سازد‪ .‬اگر كىس به‬
‫ن‬
‫نادرست تقليد‪ ،‬پيوى از مجتهد و متخصص احكامديت را‬ ‫ر‬ ‫پزشك متخصص خوددارى كند و يا با استناد به‬
‫ن‬
‫ناداي خود داده است‪.‬‬
‫‪11‬‬
‫خي از‬
‫خطا بداند‪ ،‬ى‬

‫‪ .3 -3‬شتابزدگ‬
‫ر‬
‫انسان‪ ،‬گاه در داور ىهاى علىم خود شتاب مىكند؛ و به ضف فراهم آمدن اطالعاي اندك در باره يك‬
‫ىمىيدازد و چنان م ىپندارد كه به همه جوانب مسئله احاطه كامل داشته و هيچ‬
‫موضوع‪ ،‬به نتيج هگي ر‬
‫ر‬
‫نكت هاىدر پس پرده ابهام باق نمانده است‪ .‬اي نگونهاظهارنظرهاى شتا بزده‪ ،‬يىك ديگر از لغزشگا ههاى‬
‫ر‬
‫اخالق انديشه است‪.‬‬

‫قرآن كريم در تقبيح شتابزدگ مىفرمايد‪:‬‬

‫شيْئاا َو ال يَ ْهتدََُ ونَ ‪ ).‬بقره) ‪(170 :(2‬‬ ‫قالوا بَ ْل نتَبَّعَُِ ما ْألف ْيََ نا َ‬
‫عل ْيََ ِه آبا َءنا َأو لَ ْو كانَ آبا ُؤهُ ْم ال يَ ْع ِق ُلونَ َ‬ ‫عوا ما أ ْنزَ َل ال ُّلََ َِّ ُ‬ ‫‪َ .(1 )9‬و إذا قي َل لَ ُه ُم ات ِّ ِ‬
‫بََ ُ‬
‫ضلُّونا الس َ‬
‫َّبيَل‪ ).‬احزاب) ‪(67 :(33‬‬ ‫‪َ .(2 )10‬ربنَّا إن ا أ َ‬
‫ط ْعنا سا َدتنَا َو ُكبَرا َءنا فَأ َ‬
‫‪11‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬
‫(‬
‫(‬
‫‪7‬‬
‫و انسان )بر اثر شتابزدگ(‪ ،‬بدىها را طلب م ىكند آ نگونه كه نيك ىها را م ىطلبد؛ و انسان‪ ،‬هميشه‬
‫عجول بوده است‪ 12 .‬روايات بسيارى ن‬
‫ني در تقبيح شتابزدگ در امور وارد شده است‪ .‬اميمؤمنان‬
‫عليه السالم در اي نباره م ىفرمايد‪:‬‬
‫از شتابزدگ ربي ن‬
‫هي؛ زيرا شتابزدگ در كارها موجب م ىشود كه انسان به هدف نرسد و‬
‫ن‬
‫كارش ستوده نباشد‪ .4 -3 13 .‬تمايالت نفساي‬
‫ن‬ ‫هدف از تحصيل علم اين است كه به ن‬
‫ان توان‪ ،‬به حقيقت نايل شويم؛ اما ديدگان انديشه زماي‬
‫َ‬ ‫مي‬
‫ن‬
‫مىتوانند به جمال حقيقت روشنشوند كه گرد و غبار گراي شهاى نفساي بر چهره آن ننشسته باشد و از‬
‫اسارت و بردگ وهم و خيال رهيده باشد‪:‬‬

‫هوا و هوس گرد برخاست ه‬ ‫حقيقت ش ياي است آراست ه‬


‫‪14‬‬
‫نبيند نظر گر چه بيناست مر د‬ ‫ن‬
‫نبيت كه هر جا كه برخاست گر د‬

‫ّ‬ ‫تعص ن‬‫حب و بغضها و جه تگي ىهاى ّ‬


‫بآمي‪ ،‬مسي تعليم و تفكر را منحرف كرده و انسان را از كشف حقيقت‬
‫ر‬
‫نادرست امور باز م ىدارد‪.‬‬ ‫ر‬
‫درست يا‬ ‫و درك‬
‫‪15‬‬
‫صد حجاب از دل ب هسوى ديده ش د‬ ‫چون غرض آمد ن‬
‫هي پوشيده ش د‬

‫اميمؤمنان عليه السالم در اي نباره م ىفرمايد‪:‬‬


‫هر كس عاشق ن‬
‫چيى م ىشود ‪،‬دي دگانش را كور گردانده و قلبش را رنجور‪ .‬پس با چشم بيمار م ىنگرد‬
‫ن‬ ‫و با ر‬
‫گوىس كه از شنيدن حقيقت ناشنواست‪ ،‬م ىشنود‪ .‬خواه شهاى نفساي پرد ههاى عقلش را دريده و‬
‫‪16‬‬ ‫ر‬
‫دوست دنيا دلش را مياندهاست‪.‬‬

‫و در جاى ديگر م ىفرمايد‪:‬‬

‫ع ُجو اال‪ ).‬اسراء) ‪(11 :(17‬‬ ‫ِلش ِر دُعا َءه ُ با ِْل َخي ِْر َو كانَ ْ ِ‬
‫اإلنْسانُ َ‬ ‫ع اْ ِإلنْسانُ با َّ‬
‫‪َ .(1 )12‬و َي ْد ُ‬

‫امره‪ ).‬عبدالواحد اآلمدى‪ ،‬غرر الحكم و درر الكلم‪ ،‬ج ‪ ،1‬فصل ‪ ،31‬ص ‪،365‬‬
‫االمور اليدرك مطلبه و ال ي ُح َمد ُ‬
‫ِ‬ ‫‪َ .(2 )13‬ذر العجلَ‪َّ ،‬‬
‫فان العج َل فى‬
‫حديث‬
‫‪) 29‬‬
‫‪ .(3 )14‬سعدى شيرازى‪ ،‬كليات سعدى‪ ،‬بوستان‪ ،‬ص ‪.301‬‬

‫‪ .(4 )15‬جَلاللدين محمد بلخى‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬دفتر اول‪ ،‬بيت ‪.334‬‬

‫سميع ٍة قدخَرقتَ الشهواتُ عقلهَ و اماتتََِ الدنيا‬


‫غير َ‬
‫باذن ِ‬
‫سم ُع ٍ‬
‫غير صحيح ٍة و ي َ‬ ‫ض قلبهَ فهو َين ُ‬
‫ظر بع َي ٍن ِ‬ ‫ص َره و أ ْمََ َر َ‬ ‫‪ .(1 )16‬من َ‬
‫عشِقَ شيئاا اعشى ب َ‬
‫قلبهَ‪ ).‬نهجالبَلغه‪ ،‬خطبه ‪ ،109‬ص ‪(104‬‬

‫‪8‬‬
‫‪31‬‬ ‫كىس كه ن‬
‫چيى را دشمن بدارد‪ ،‬خوش ندارد بدان بنگرد يا نام آن نزد وى بر زبان رود‪.‬‬

‫ى‬
‫حديت ديگر‪ ،‬طمع را موجب ناكارآمدى انديشه دانسته و مىفرمايد‪:‬‬ ‫و در‬
‫‪32‬‬ ‫ن‬
‫زمي در مىغلتد‪.‬‬ ‫جاي است كه عقل به‬ ‫ر‬
‫آنجا كه برق شمشي طمع در فضاى انديشه بلند م ىشود‪ ،‬بيشيين ي‬

‫بر دران تو پرد ههاى طمع ر ا‬ ‫صاف خواىه چشم و عقل و سمع ر ا‬
‫‪33‬‬
‫با طمع گ چشم و دل روشن شود‬ ‫هر كه را باشد طمع الكن شو د‬

‫ر‬ ‫ر‬ ‫گبيت ن‬


‫عجب و خودبزر ن‬
‫سست و ضعف عقل و گمراىه‬ ‫ني يىك ديگر از رذايل اخالق است كه ثمر هاى جز‬
‫علىم انسان را در پىندارد‪:‬‬
‫ر‬
‫سست‬ ‫عجب و خود بزر ن‬
‫گبيت نشانه ضعف و‬

‫عقل است‪ 34 .‬كىس كه رأى و نظر خود را بزرگ‬


‫‪35‬‬ ‫پنداشت‪ ،‬گمراه شد‪.‬‬

‫رن‬ ‫ر‬
‫آموخي‬ ‫‪ .4‬آداب اخالق‬
‫ن‬
‫چني م ىفرمايد‪:‬‬ ‫پيامي گراىم اسالم صىل هللا عليه و آله‪ ،‬در ر‬
‫بخىس از توصيه بسيار ارزشمند خود به ابوذر غفارى‬ ‫ى‬
‫ر‬
‫درست كه بدترين مردمان در نزد خداوند در روز قيامت عالىم است كه از علمش سودى‬ ‫اى ابوذر‪ ،‬به‬
‫ىنيده است و كىس كه براىجلب توجه مرد م به سوى خود به دنبال تحصيل علم باشد‪ ،‬بوى بهشت ر ا‬

‫مردمفريت در جستجوى علم باشد‪ ،‬نخواهد رسيد‪.‬‬‫ى‬ ‫نخواهد چشيد‪ .‬اى ابوذر‪ ،‬بوى بهشت به مشام كىس كه براى‬
‫اى ابوذر‪ ،‬هرگاه از‬
‫ر‬
‫ىدانست‪ ،‬پس بگو‪ :‬نم ىدانم‪ ،‬و خود را از پيامدهاى آن نجات ده و به‬ ‫چيى پرسيدند كه پاسخ آن را نم‬ ‫تو ن‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫ياي؛ اى ابوذر‪ ،‬گروىه از بهشتيان‪ ،‬از‬
‫چيى كه نم ىداي‪ ،‬فتوا ندهتا از عذاب خداوند در روز قيامت نجات ى‬
‫گروىه از اهل جهنم آگاه م ىشوند و به آنهامىگويند‪:‬‬

‫ر‬
‫بهشت شديم؟» آنان در پاسخ‬ ‫چيى شما را جهنىم كرد‪ ،‬در حا لىكه ما به بركت تربيت و تعليم شما‬‫«چه ن‬
‫‪36‬‬
‫م ىگويند‪« :‬ما ديگران را به كارهاى خي فرمان م ىداديم و خود به آنها عمل نم ىكرديم» ‪.‬‬

‫ُ َ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ َ‬
‫َ‬
‫ابغض ان ينظ َر اليه و ان يذكر عنده‪ ).‬همان‪ ،‬خطبه ‪ ،160‬ص ‪(163‬‬ ‫ابغضَ شيئاا‬ ‫‪َ .(2 ) 31‬من‬
‫(‬
‫(‬

‫(‬
‫‪9‬‬
‫المطامع‪ ).‬همان‪ ،‬حكمت ‪(219‬‬‫ت ُبروق َ‬ ‫َ َ‬ ‫رُ َ َ‬
‫) ‪ .(3‬اكيَ م ِ‬
‫‪32‬‬
‫ِ‬ ‫صار ِع العقول تح‬
‫بلخ‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬ر‬
‫دفي دوم‪ ،‬ابيات ‪ 570‬و ‪.580‬‬ ‫‪ .(4‬جالاللدين محمد ى‬ ‫‪33‬‬

‫ُ َ‬ ‫ُ َ‬
‫عقله‪ ).‬محمدباقر مجلىس‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،161‬حديث ‪(51‬‬
‫ِ‬ ‫عف‬
‫فس ِه دليل ض ِ‬ ‫‪ .(5‬اعجاب الم ِرء ِبن ِ‬
‫‪34‬‬

‫َ‬ ‫‪َ .(6‬من َ‬


‫ب برأيه ض َّل‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،1‬باب ‪ ،4‬ص ‪ ،392‬حديث ‪(50‬‬ ‫اعج َ‬ ‫‪35‬‬

‫‪ .(1‬محمدباقر مجلىس‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،74‬باب ‪ ،4‬ص ‪ ،76‬حديث ‪3‬‬ ‫‪36‬‬

‫ن‬
‫انگيه االىه )اخالص(‬ ‫‪.1 - 4‬‬
‫معتيى م ىفرمايد‪:‬‬
‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله‪ ،‬در حديث بسيار مشهور و ى‬
‫ى‬
‫‪37‬‬ ‫هر كس خود را چهل روز براى خدا خالص كند ‪،‬چشم ههاى حكمت از قلب او بر زبانش جارى خواهد شد‪.‬‬
‫نخستي موضوىع كه دانشجو بايد به طور جد به آن توجه كند‪ ،‬نيت و ن‬
‫انگيه تحصيل است‪ .‬بر اساس‬ ‫ن‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫نظام اخالق اسالم‪ ،‬نيت و ن‬
‫پيامي اكرم‬
‫ى‬ ‫همي دليل است كه‬ ‫انگيه‪ ،‬بيش از خود عمل اهميت دارد و به‬
‫‪38‬‬ ‫فرمود هاند‪« :‬نيت مؤمن ر‬
‫بهي از عمل اوست» ‪.‬‬
‫ا‬
‫اصوًل‪ ،‬ماهيت هر عمىل با توجه به ر‬
‫نيت كه فرد در انجام آن داشته است‪ ،‬مشخص م ىشود‪ 39،‬بر اساس‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫اخالق اسالم‪ ،‬ضف « ُحسن فعىل»‪ ،‬ن‬
‫يعت خوب بودن كار‪ ،‬براى ارز شگذارى اخالق آن كاق نيست؛‬ ‫نظام‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫ن‬ ‫ُ‬
‫بلكه «حسن فاعىل»‪ ،‬يعت نيت خوب داشي در انجام آن‪ ،‬ني بايد به آن ضميمه شود‪ .‬افزو ن بر اين‪ ،‬در‬
‫معرق شده است‪.‬‬‫ن‬ ‫معتي‪ ،‬نيت‪ ،‬ن‬ ‫ن‬
‫عي عمل‬ ‫ى‬ ‫برح روايات‬

‫امام صادق عل يه السالم فرمود‪« :‬نيت برتر از عمل است‪ ،‬آگاه باشيد كه نيت خواد عمل است‪ ».‬سپس‬
‫يعم ُل عىل شاكالتاا ه؛ بگو همگان بر‬
‫كل َ‬‫در تأييد اين سخن آي هاىاز قرآن را ذكر كردند كه م ىفرمايد‪« :‬قل ٌّ‬
‫خميت قدس شه‬‫ن‬ ‫حضت امام‬ ‫اساس شاكله خود رفتار م ىكنند» و «شاكله» را به«نيت» تعريف كردند‪ 40 .‬ن‬
‫در‬
‫رن‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫توضيح اين حديث كه نيت را ن‬
‫دانسي اين حديث را نادرست شمرده و م‬ ‫هآمي‬ ‫عي عمل معرق م ىكند‪ ،‬مبالغ‬
‫ىفرمايد‪:‬‬

‫مبت بر حقيقت است؛ زيرا نيت‪،‬‬ ‫مبت بر مبالغه نيست‪ ،‬چنانچه ن‬


‫بعىص احتمال داد هاند‪ ،‬بلكه ن‬ ‫اين‪ ،‬ن‬
‫ّ‬
‫صورت كامله عمل و فصلمح اصل او است‪ ،‬و صحت و فساد و كمال و نقص اعمال به آن است‪.‬‬

‫ن‬
‫توهي است؛ و گاىه تام و گاىه ناقص است؛ و‬ ‫چنانچه عمل واحد به واسطه نيت‪ ،‬گاىه تعظيم و گاىه‬
‫گاىه از سنخ ملكوتاعىل و صورت بهيه جميله دارد و گاىه از ملك وت اسفل و صورت موحشه مدهشه‬
‫دارد‪ .‬ظاهر نماز عىل بن ا بىطالب عليه السالم ونماز فالن منافق در اجزاء و رشايط و صورت ظاهر اى عمل‬
‫َّ‬ ‫ر‬
‫هيچ تفاوي ندارد‪ ،‬ليكن آن يك با آن عمل معراج اىل ال َّل كند و صورتش ملكوت اعىل است؛ و ديگرى با آن‬
‫عمل به جهنم سقوط كند و صورتش ملكوت اسفل است و از شدت ظلمت شبيه ندارد‬

‫(‬
‫(‬
‫(‬
‫(‬
‫‪10‬‬
‫‪41‬‬
‫‪. ...‬‬

‫با توجه به مطالب باال و همچن ين آيات و روايات ديگرى كه در اين موضوع وارد شده است‪ ،‬م ىتوان‬
‫ً‬ ‫ر‬
‫اخالق و ارزشمند ازديدگاه اسالم كارى است كه ضفا براى رضايت خداوند انجام گرفته باشد‪.‬‬ ‫گفت كار‬
‫البته رضايت االىه مراتب و درجات متفاوت و مختلفىدارد‪ .‬به تعبي ديگر‪ ،‬ارتباط نيت با خداوند درجات و‬
‫برح به نيت بهر همندى از نعمتهاى االىه و دخول در‬ ‫ن‬
‫مختلف دارد‪ :‬ن‬ ‫مراتب‬
‫ُ‬ ‫َ َ‬ ‫ىَ َ‬ ‫َ َ َّ‬
‫لسانه َِ‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،67‬ص ‪ ،242‬حديث ‪(10‬‬
‫ِ‬ ‫قلب ِه عىل‬
‫الحكمة من ِ‬
‫ِ‬ ‫) ‪ .(2‬من اخلصَ للَ اربعي صباحاا جرت ى‬
‫يناي ع‬ ‫‪37‬‬

‫َ‬ ‫ُ‬
‫نية المؤمن ٌ‬
‫مل ِه‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،70‬باب ‪ ،53‬ص ‪ ،189‬حديث ‪(2‬‬
‫خي من ع ِ‬ ‫‪.(3‬‬ ‫‪38‬‬

‫‪ .(4‬بنگريد به‪ :‬همان‪ ،‬ج ‪ ،70‬باب ‪ ،54‬ص ‪ ،249‬حديث ‪24‬‬ ‫‪39‬‬

‫ى‬ ‫) ‪ .(5‬محمدبن يعقوب ى‬ ‫‪40‬‬


‫كلين‪ ،‬اصول كاف‪ ،‬ج ‪ ،2‬كتاب االيمان و الكفر ‪،‬باب االخالص‪ ،‬حديث ‪4‬‬
‫ى‬
‫خمين) امام(‪ ،‬چهل حديث‪ ،‬ص ‪331‬‬ ‫‪ .(1‬سيدروح الل‬ ‫‪41‬‬

‫رهاي از عذاب االىه و ترس‬ ‫ن‬ ‫ن‬


‫بهشت كارهاى خود را انجام م ىدهند و انگيه برح ديگر ًدر انجام كارهاى خود ي‬
‫ني در انجام كارهايشان‪ ،‬ضفا رضايت و خشنودى خداوند را در نظر م ىگيند و‬ ‫از جهنم است و دستهسوىم ن‬
‫نه هيچ ن‬
‫چي ديگر‪.‬‬

‫نكته مهم در زمينه تأثي نيت در ارزشمندى كارها اين است كه تأثي نيت روى كار و تأثي كار در تكامل نفس‬
‫تكويت است‪ ،‬نه قراردادى‪ .‬به تعبي ديگر‪ ،‬نيت‪ ،‬بيانگر يك رابطه‬ ‫ن‬ ‫انسان و رسيدن او بهسعادت ابدى‪ ،‬تأثيى‬
‫حقيف است و نه يك رابطه قراردادى‪.‬‬ ‫ر‬
‫عمال بدون نيت‪ ،‬در حقيقت‪ ،‬يك كالبد مرده است كه با دل و روح انسان ارتباط نم ىيابد‪ 42 .‬تذكر اين نكته‬
‫ر‬
‫نيت ك ه رشط ارزش اخالق است‪ ،‬اين نيست كه انسان پيش از انجام عمل‬ ‫مفيد است كه منظور ازاين ر‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫همچني منظور اين نيست كه معاي اين‬ ‫اخالق‪ ،‬با خودش بگويد «اين كار را انجام م ىدهم قربة اىل هللا» و‬
‫رن‬
‫داشي به نوع عمىل كه‬ ‫همچني منظور از نيت‪ ،‬حضور قلب و توجه‬ ‫ن‬ ‫حاض كند‪.‬‬ ‫الفاظ را در ذهن خود ن‬
‫انگيه كار است‪ .‬منظ ور اين است كه تنهاعامىل كه‬ ‫انجام م ىدهيم نيست؛ بلكه منظور از اين نيت‪ ،‬داىع و ن‬
‫انگيه الىه و پي وى از خداوند باشد‪ ،‬نه آنكه از روى ريا و خوشايند ديگران‬ ‫ن‬ ‫موجب انجام اين كار شود‪،‬‬
‫ن‬ ‫‪43 .‬‬
‫بخواهد آن عمل را انجام دهد در ارز شگذارى تحصيل علم و دان شاندوزى ني‪ ،‬نقش عمده بر عهده‬
‫نيت دانشجو است‪ .‬عل ماندوزى در صورتىارزشمن د است و ما را به سعادت و كمال ي‬
‫نهاي نزديك م ىكند‬
‫كه هدف اصىل از تحصيل آن‪ ،‬قرب الىه باشد‪ .‬در غي اين صورت‪،‬تأثيى در سعادت واقىع انسان ندارد‪.‬‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫حت اگر هدف از تحصيل علم‪ ،‬كسب شهرت و ثروت و قدرت و امثال آن باشد‪ ،‬از نظرنظام اخالق اسالم‪،‬‬
‫‪44 .‬‬
‫ارزىس نخواهد داشت‬ ‫هيچ ر‬

‫رن‬ ‫ن‬
‫داشي در تحصيل علم اين است كه به همان اندازه كه عل م و دانش انسان افزايش م‬ ‫نشانه يي ات الىه‬
‫ن‬
‫ىيابد‪ ،‬ذلت دروي او در برابرخودش و تواضعش در برابر مردم و خوف و خشيتش در برابر خداى متعال و‬
‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله در اي نباره م‬
‫ى‬ ‫دركش نسبت به دين و حقايق الىه ن‬
‫ني افزايشمىيابد‪.‬‬
‫ىفرمايد‪:‬‬

‫(‬
‫(‬

‫(‬
‫‪11‬‬
‫باي از دانش كه براى او گشوده م ىشود‪ ،‬ذلت و‬‫كىس كه براى رضاى الىه در ري كسب دانش باشد‪ ،‬هر ى‬
‫ن‬
‫مت نىاش در برابرخودش‪ ،‬تواضعش در برابر مردم‪ ،‬ترسش در برابر خداوند و تالشش در امور ديت‬ ‫خودك ى ي‬
‫بهرهمىيد‪ ،‬پس شما ن‬
‫ني از علم او بهره گييد‪ .‬و كىس كه براى دنيا و‬ ‫ى‬ ‫چني شخىص از علمش‬ ‫ن‬ ‫افزايش م ىيابد‪.‬‬
‫باي از دانش كه براى او گشوده‬ ‫نن‬
‫ميلت نزد مردمان و مكانت در نزد حاكمان به دنبال تحصيل دانشباشد‪ ،‬هر ى‬
‫گبيت او در برابر خودش و مردم و غرورش در برابر خداوند وستمكارىاش در حق دين‪ ،‬اف‬ ‫مىشود‪ ،‬خود بزر ن‬
‫‪45 ... .‬‬ ‫ن‬
‫چني فردى بهر هاى از علمش نم ىىيد‬ ‫زايش م ىيابد‪.‬‬

‫دانشجوي خود‪ ،‬در پا كسازى نيتش بكوشد و همواره تالش كند تا ارزش عل‬
‫ي‬ ‫دانشجو بايد از همان ابتداى‬
‫ن‬
‫پايي نياورد‪.‬‬ ‫مآموزى خود را‬
‫پست چون رسيدن به مقامات دنيوى و كسب‬ ‫ن‬
‫انگي ههاى ر‬ ‫تعليم و تعلم با اين ارج و اهميت‪ ،‬نبايد به‬
‫شهرت اجتماىع و جلب نظر مردم و ر‬
‫احيام آنان و كسب مال و شغ ل و امثال آن آلوده شود‪.‬‬

‫ى‬
‫محمدحسي اسكندرى‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ 122‬و ‪123‬‬ ‫محمدتف مصباح‪ ،‬اخالق در قر آن‪ ،‬تحقيق و نگارش‬‫ر‬ ‫‪.(2‬‬ ‫‪42‬‬

‫ر‬
‫‪ .(1‬براى توضيح بيشي در اين باره‪ ،‬بنگريد به‪ :‬عبد هللا شب ر‪ ،‬االخالق‪ ،‬ص ‪ 15‬و ‪16‬‬ ‫‪43‬‬

‫ى‬
‫سبحاي‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪69‬‬ ‫ر‬
‫محمدتف مصباح‪ ،‬ره توشه‪ ،‬تحقيق و نگارش كريم‬ ‫‪ .(2‬بنگريد به‪:‬‬ ‫‪44‬‬

‫‪ .(3‬محمدباقر مجلىس‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،2‬باب ‪ ،9‬ص ‪ 34‬و ‪ ،35‬حديث ‪33‬‬ ‫‪45‬‬

‫(‬
‫(‬
‫(‬
‫(‬
‫‪12‬‬
‫بررىس مقايسهاى‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫يىك از ويژگ ىهاى بارز نظام اخالق اسالم‪ ،‬در مقايسه با ساير نظا مها و مكاتب اخالق‪ ،‬تكيه و تأكيد آن بر‬
‫انگيه خوب فاعل» را ن‬‫اخالق است‪ .‬اس الم افزون بر «خوي كار»‪ « ،‬ن‬ ‫ر‬ ‫نيت و ن‬
‫ني‬ ‫ى‬ ‫انگيه درارز شگذارى فعل‬
‫رشىط الزم براى ارزشمندى كار م ىداند‪.‬‬
‫ا‬ ‫چني ر‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫نقىس به نيت و حسن فاعىل داده نشده است‪ .‬اصوًل‬ ‫در حاىل كه در هيچ يك از نظا مهاى اخالق‪،‬‬
‫نقىس براى نيت و ن‬ ‫اخالق كانت‪ ،‬هيچ يك از مكاتب ديگر‪ ،‬ر‬ ‫ر‬
‫انگيه در ارز شگذارى فعل‬ ‫غي از مكتب‬
‫ر‬
‫اخالق قائل نشد هاند‪.‬‬

‫ني با نيت مورد نظر اسالم بسيار متفاوت است‪ .‬از نظر كانت تنها‬‫البته نيت مورد نظر مكتب كانت ن‬
‫چيى كه داراى ارزش ذاتىاست‪« ،‬اراده خي» است‪ .‬منظور او از اراده خي‪ ،‬اراده انجام تكليف و عمل بر‬ ‫ن‬
‫ن‬
‫اساس وظيفه عقالي است‪ .‬از نظر كانت‪ ،‬كار‬
‫ن‬ ‫ً‬
‫خوب‪ ،‬كارى نيست كه ضفا مطابق با وظيفه عقالي باشد‪ ،‬بلكه كارى است كه افزون بر مطابقت با‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫انگيه‬ ‫وظيفه عقالي فرد‪ ،‬به‬
‫ن‬ ‫ني انجام گرفته باشد‪ .‬ن‬ ‫ن‬
‫عقالي ن‬
‫انگيه فرد‪ ،‬از انجام آن عمل‪ ،‬تنها پيوى از قانون عقل‬ ‫يعت‬ ‫اداى آن وظيفه‬
‫باشد‪ .‬بر اين اساس‪ ،‬اگر كىس كارى را ب راى رسيدن به سعادت و يا بهر همندى از كمال انجام دهد‪ ،‬باز‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫هم داراى ارزش اخالق نخواهد بود‪ .‬كساي كه براىبهر همندى از بهشت عبادت م ىكنند‪ ،‬كار آنان فاقد‬
‫ً‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫كساي‪ ،‬ضفا يك معامله است ‪.‬‬ ‫چني‬ ‫ارزش اخالق است‪ .‬كار‬

‫نظر شما در باره اين بخش از ديدگاه كانت چيست؟ آيا م ىتوان گفت كه در وراى نيت اطاعت از حكم عقل‬
‫چني ر‬‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫نيت‬ ‫انگيه نهفته است كه من چون م ىخواهم به كماىل برسم الزم است‬ ‫و انجام وظيفه عقالي‪،‬اين‬
‫چني است‪ ،‬پس چرا كانتمىگويد‪ :‬اگر كىس براى رسيدن به كمال‪ ،‬كارى را انجام دهد‪ ،‬كار‬ ‫ن‬ ‫داشته باشم؟ اگر‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫او فاقد ارزش اخالق است؟ براساس نظريه كانت‪ ،‬آيا م ىتواننيتها و انگي هها را درج هبندى كرد؟ به تعبي‬
‫ر‬
‫ديگر آيا م ىتوان گفت يك كار از نظر اخالق خوب است و كار ديگرى خو ربي و كار سوم خو ربيين است؟ يا‬
‫آنكه هيچ درجه و رتب هاى در ميان فضايل و رذايل وجود ندارد؟ يك كار يا خوب است و يا بد؟ و آيااين را‬
‫رفي به بهشت‪ ،‬كار خوب انجام مىدهد‪ ،‬كار او از‬‫نقص ديدگاه كانت م ىدانيد يا قوت آن؟ آيا كىس كه براى ر ن‬
‫ر‬
‫اخالق آن ر‬ ‫ر‬
‫كمي از كىس است كه فقط به عشق خداوند‬ ‫اساس فاقدارزش اخالق است و يا آنكه ارزش‬
‫‪46‬‬
‫عبادت م ىكند ؟‬

‫‪ .2 -4‬انتخاب استاد شايسته‬


‫تأثي استاد و نوع ا رز شها و نگرشها و جها ن‬
‫نبيت و ايدئولوژى او در شاگردان‪ ،‬بر كىس پوشيد ه‬

‫نيست‪ .‬تجربه نشان داده است شاگردان هر اندازه هم كه مقاومت كنند‪ ،‬نم ىتوانند از تأثيگذارى آشكار و‬
‫همي دليل است كه انتخاب استاد و معلىم شايسته و‬ ‫ن‬ ‫نهان استادان در روندزندگ خود مصون شوند‪ .‬به‬
‫وارسته همواره مورد توجه و تأكيد فراوان اولياىدين بوده است‪ .‬امام باقر عليه السالم در پاسخ به اين‬
‫ُ‬ ‫َ ْ ْ‬
‫پرسش كه منظور از طعام در اين آيه كه مىفرمايد‪« :‬ف لينظار ا اإلنسان إ ىل طعااما ه» چيست‪ ،‬فرمود‪«:‬‬
‫‪47‬‬ ‫اعلمه الذى يأخذه ّ‬
‫عمن يأخذه ؛‬ ‫ُ‬

‫(‬
‫‪13‬‬
‫ى‬ ‫احمدحسي‪ ،‬ى‬
‫آيي زندگ )اخالق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬ ‫ى‬ ‫رش ىيف‪،‬‬ ‫‪46‬‬

‫ى‬ ‫‪ .(1‬محمدبن يعقوب ى‬ ‫‪47‬‬


‫كلين‪ ،‬اصول الكاف‪ ،‬ج ‪ ،1‬كتاب فضل العلم‪ ،‬باب النوادر‪ ،‬حديث ‪8‬‬

‫جاي كه رشايط‬
‫منظور علم است‪ .‬انسان بايد مواظب باشد كه علمش را از چه كىس م ىگيد‪ ».‬دانشجو تا ي‬
‫به او اجازه م ىدهد بايددر ري انتخاب استادان شايسته باشد‪.‬‬
‫ى‬
‫حديت معلم و استاد‬ ‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله در‬
‫ى‬ ‫اما استاد شايسته كيست و چه رشايىط دارد؟‬
‫شايسته را كىس م ىداند كهشاگردان خود را‪:‬‬

‫‪ .1‬از ى‬
‫تكي به تواضع دعوت م ىكند ؛‬

‫‪ .2‬از حيل هگرى و چاپلوىس به خلوص و خيخواىه فرا م ىخواند ؛‬


‫‪48‬‬ ‫‪ .3‬از جهل به علم م ىكشاند‪.‬‬

‫استاد شايسته كىس است كه با رفتار خود دانشجو را به كسب فضايل ترغيب و از آلودگ به رذايل‬
‫ر‬
‫اخالق دور كند‪ .‬استادىاست كه ديدن او انسان را به ياد خدا اندازد و سخن گفتنش بر علم دانشجو‬
‫بيفزايد‪.‬‬

‫نكتهاى توضيىح‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫بيشيى دارد‪ .‬موضوع پي و راهنما در‬ ‫نقش معلم و استاد‪ ،‬ب هويژه در علوم اخالق و عرفاي نمود‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫ادبيات عرفاي و اخالق ماموضوىع بسيار مهم و اساىس است‪ .‬عارفان از ما خواست هاند كه هرگز‬
‫اهنماي وارسته به وادى سي و سلوك قدمنگذرايم‪:‬‬ ‫رن‬
‫داشي ر‬ ‫بدون‬
‫ي‬
‫‪49‬‬
‫ظلمات است ربيس از خطر گمراىه‬ ‫ىط اين مرحله بىهمرىه ن‬
‫خض مكن‬

‫ا‬
‫و اصوًل‪ ،‬سي و سلوك بدون استاد و راهنما را كارى بيهوده و بىنتيجه دانسته و‬

‫تضي ح م ىكنند ك ه بدون استاد امكان ندارد كىس به سالمت از اين وادى عبور‬
‫كند‪:‬‬
‫‪50‬‬
‫كه چند سال به جان خدمت شعيب كند‬ ‫شبان وادى ايمن گىه رسد به مراد‬

‫ن‬
‫گفتت مهىم وجود دارد‪ ،‬اما در‬ ‫در باره پي و راهنما و داستان بسيار پرخطر و پرآسيب پي ن‬
‫گزيت مطالب‬
‫ن‬
‫اينجا به يادآورى اين نكتهبسنده م ىكنيم كه انتخاب استاد وارسته و شايسته براى سي و سلوك عرفاي‬
‫كارى بسيار دشوار است‪ .‬گوهرهاى واقىع و حقيقىهمواره كمياب بود هاند‪ .‬در مقابل‪ ،‬گوهرهاى تق ىلت و‬
‫ن‬
‫برزي يافت م ىشوند‪ .‬مرحوم عالمه بحرالعلوم‪ ،‬از عارفان و عالمان بزرگ َ‬
‫عال اسالم‪،‬‬ ‫بدىل در هر كوى و‬
‫در اي نباره م ىفرمايد‪:‬‬

‫(‬
‫(‬
‫‪14‬‬
‫َ‬ ‫ُ َ‬
‫داهنة ال ُ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ ُ ُ‬
‫العلم‪ ).‬تنبيه الخواطر‪ ،‬ج‬
‫ِ‬ ‫هل ال‬
‫ناصحة و من الج ِ‬
‫ِ‬ ‫الم‬ ‫ِ‬ ‫التواضع و من الم‬
‫ِ‬ ‫الكي ال‬
‫ِ‬ ‫ثالث‪ :‬من‬ ‫) ‪ .(2‬التقعدَوا إ الال ٍ‬
‫عالم يدعوكم من ثَل ٍث ال ٍ‬ ‫‪48‬‬

‫‪،2‬ص ‪(233‬‬
‫‪ .(3‬ديوان حافظ ‪.‬‬ ‫‪49‬‬

‫‪ .(1‬همان‪.‬‬ ‫‪50‬‬

‫معاشت باطنيه و مالحظه تماميت‬ ‫ر‬ ‫و اما استاد عا م‪ 17‬شناخته نم ىشود مگر به مصاحبت در خأل و مأل و‬
‫ايمان جوارح و نف س او وزينهار به ظهور خوارق عادات و بيان دقايق و نكات و اظهار خفاياى آفاقيه و‬
‫اشاف بر خواطر و اطالع‬ ‫بعىص از حاالت خود بهمتابعت او فريفته نبايد شد؛ چه ر‬ ‫خباياى انفسيه و تبدل ن‬
‫زمي و هوا و استحضار از آينده و امثال اينها در مرتبه مكاشفه روحيه حاصل‬ ‫ن‬ ‫بر دقائق و عبور بر ماء و ىط‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫م ىشود و از آن مرحله تا شميل مقصود بس منازل و مراحل است و بس راهروان اين مرحلهرا ىط و از آن‬
‫پس از راه افتاده؛ به وادى دزدان و ابالسه داخل گشته و از اين راه بسىكفار اقتدار بر بسيارى از اين امور‬
‫حاصل‪.‬‬
‫‪18‬‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫بلكه از تجليات صفاتيه ني ري به وصول صاحبش به ميل نتوان برد‪... .‬‬

‫‪ .3 -4‬رعايت اولويتها‬
‫دانشجوي به گون هاى است كه اگر دانشجو تالش بسيار كند و از لحظات و ساعات عمرش كامل‬
‫ي‬ ‫دوران‬
‫ن‬
‫مسئوىل تهاى واجب و ضورىاش‪ ،‬جامه عمل بپوشاند‪.‬‬ ‫و بهينه بهره گيد‪ ،‬باز هم نمىتواند به‬
‫ي‬

‫ديت‪ ،‬اجتماىع‪ ،‬علىم‪ ،‬فرهنىك و سياىس دانشجو به انداز هاى است كه ديگر‬ ‫يعت مسئوىل تها و وظاي اف ن‬
‫ن‬
‫ر‬ ‫ي‬
‫ر‬
‫فرصت براى انجام كارهاىمباح و مستحب باق نم ىماند‪ .‬البته اين موضوع نه اختصاص به دانشجويان دارد‬
‫و نه ويژگ دوران معاض است‪ .‬شهيد اول‪ ،‬دراي نباره فرمود هاند‪« :‬گذراندن عمر د ر‬
‫ميان اندك‪ ،‬حاصىل جز زيان ندارد» ‪ 19.‬در ن‬
‫عي‬ ‫رن‬
‫پرداخي به امور غي نضورى‪ ،‬هر چند به ن‬ ‫كارهاى مباح و‬
‫ر‬
‫مسئوىل تهاى سنگ ينيى بر‬ ‫حال‪ ،‬دانشجويان با توجهبه نقش ويژه و انكارناپذيرشان در جامعه‪ ،‬وظايف و‬
‫ي‬
‫عهده دارند‪.‬‬

‫شهاي كه در جهت رشد و‬ ‫مهميين وظيفه دانشجويان تحصيل دان شهاى سودمند براى جامعه است‪ .‬دان‬ ‫ر‬
‫ي‬
‫پيشفت فراگي جامعه‬ ‫ر‬
‫اسالىم باشد‪ .‬بنابراين الزم است در كالس درس و خارج از كالس‪ ،‬همواره در ري فهم مسائل نضورى و مفيد‬
‫ر‬ ‫ً‬ ‫رن‬
‫دانسي آنها‪ ،‬ضفا بار اطالعاي آدىم را‬ ‫برآيند و هرگز وقتخود را ضف مسائل غي نضورى نكنند‪ .‬مسائىل كه‬
‫م ىافزايد و هيچ تأث يرى در سعادتدنيوى و اخروى فرد و جامعه ندارد‪ ،‬رهزن عمر و انديش هاند‪ .‬امام عىل‬
‫رن‬
‫دانسي‬ ‫عليه السالم‪ ،‬در اي نباره‪ ،‬به دانشجويان توصيه م ىكند كه بهدنبال فهم و حل مسائىل باشيد كه‬

‫‪ .(2 )17‬استاد عام در مقابل استاد خاص) پيامبر صلى هللا عليه و آله يا امام معصوم عليهم السَلم( به كسى گفته مىشود كه مأموريت خاصى از سوىخداوند‬

‫‪ )18‬براى ‪ .(3‬دوهدايت رساله ديگران در بر سير وعهده ندارد سلوك ‪ ،‬رساله سير و سلوك سيد بحرالعلوم‪ ،‬ص ‪81‬‬

‫الزمان فى المباح و ان قلَّ‪ ).‬رضا مختارى‪ ،‬سيماى فرزانگان‪ ،‬ص ‪(106‬‬


‫ِ‬ ‫رف‬
‫ص ُ‬‫‪ .(1 )19‬و ِمن ال ُخسران َ‬
‫(‬
‫‪15‬‬
‫ن‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬
‫پذيرفتت نيست‪َ «:‬س ْل ع ّما البد لك من اعالماه ]ع َمل ااه؟[ و التعذر ق‬
‫ن‬ ‫آنها الزم است و جهل در آنها‬
‫جهله »‪ 2021‬و يا مىفرمايد‪:‬‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫گلچي كرده و از هر‬ ‫ياي؛ پس بايد‬
‫دان شها بيشي از آ ناند كه تو بتواي همه آنها را بياموزى و بر آنها احاطه ى‬
‫ن ‪55 .‬‬
‫بهيي نهاى آن رابرگزيت‬‫دانىس ر‬
‫ر‬

‫پيامي اكرم‪ ،‬وارد مسجد شدند و ديدند كه گروىه از مردم‪ ،‬در اطراف شخىص حلقه زد هاند‪.‬‬
‫ى‬
‫ّ‬
‫پيامياكرم از علم او پرسيد ‪.‬‬
‫ى‬ ‫پرسيدند‪« :‬اين كيست؟» گفتند‪« :‬شخىص بسيار دانشمند و عًلمه است‪».‬‬

‫عري است‪».‬‬ ‫مردم گفتند‪« :‬داناترين مردم نسبت به انساب عرب و وقايع و ايام جاهليت و اشعار ى‬
‫پيامي فرمودند‪« :‬اين دانشىاست كه اگر كىس آن را ندا ند نضر نكرده است و كىس كه آن را م ىداند‪،‬‬
‫ى‬
‫ر‬
‫سودى نم ىىيد» ‪ 56.‬بررىس مصداق‬
‫مسئوىل تهاى متعددى را بر دوش‬
‫ي‬ ‫دانشجوي خود‪ ،‬وظايف و‬
‫ي‬ ‫مسئوىل تپذير‪ ،‬در دوران‬
‫ي‬ ‫دانشجوى متعهد و‬
‫ن‬
‫ازسوي به عنوان دانشجو‪ ،‬وظايف علىم سنگيت را بر عهده دارد و از سوى ديگر‬ ‫خود احساس م ىكند؛‬
‫ي‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫وظايف فرهنىك و اجتماىع و احيا و تروي ج شعايرديت ني از جمله دغدغ ههاى‬

‫جاي كه انجام وظايف علىم با وظايف فرهنىك و اجتماىع تعارض پيدا كند‪ ،‬چه بايد كرد؟‬ ‫بزرگ اوست‪ .‬در ي‬
‫ر‬
‫اگر امر داير شود بينشكت و فعاليت در برنام ههاى فرهنىك تشكل خاىص كه شما در آن عضويت داريد‪ ،‬و‬
‫فعاىل‬
‫ي‬ ‫درس خواندن و دان شاندوزى‪ ،‬كدام را بايدمقدم داشت؟ آيا بايد اصالت را به عل ماندوزى داد يا به‬
‫تهاى فرهنىك و امثال آن؟ در اين زمينه با دوستان خود‪ ،‬گفتگو كنيد‪ ،‬هر گزين هاى را كه انتخاب مىكنيد‪،‬‬
‫ني به صورت ر‬
‫مشوح و مستند بيان نماييد‪.‬‬ ‫دليل آن را ن‬

‫‪ .4 -4‬خوب گوش دادن‬


‫جانور فربه شود از حلق و نو ش‬ ‫آدىم فربه شود از راه گو ش‬

‫هي خوب گوش دادن به‬ ‫يىك از آداي كه رعايت آن براى هر كىس‪ ،‬ب هويژه دانشجويان الزم است‪ ،‬ن‬
‫ى‬
‫سخنان استاد است‪ .‬اينموضوع نه تنها ادب شاگرد در برابر استاد را نشان م ىدهد‪ ،‬بلكه راىه است‬
‫ن‬
‫محضاستادان‪ .‬امام عىل عليه السالم‪ ،‬در اي نباره م‬ ‫بيشي و ر‬
‫بهي دانشجويان از‬ ‫ر‬ ‫براى بهر همندى‬
‫ىفرمايد‪:‬‬

‫سنهََُ )‪ .‬همان‪ ،‬فصل ‪ ،1‬ص ‪ ،120‬حديث ‪(2198‬‬ ‫ط به‪ ،‬فَ ُخذُوا من ك ِل ٍ‬


‫علم احْ َ‬ ‫ان ي ُحا َ‬
‫اكثر ِمن ْ‬
‫‪ .(20‬العل ُم ُ‬
‫‪ .(2 )21‬عبدالواحد اآلمدى‪ ،‬غرر الحكم و درر الكلم‪ ،‬ج ‪ ،1‬باب ‪ ،39‬ص ‪ 394‬و ‪ ،395‬حديث ‪46‬‬
‫(‬
‫(‬
‫‪16‬‬
‫ر‬ ‫نشست‪ ،‬پس‪ ،‬بر شنيدن نسبت به ر ن‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫حريصي باش و خوب گو شدادن را بياموز‬ ‫گفي‬ ‫زماي كه نزد دانشمندى‬
‫‪57 .‬‬ ‫ن‬
‫گفتيا م ىآموزى و سخن هيچ كس را قطع نكن‬ ‫هما نگونه كه خوب‬
‫ا‬
‫شنونده خوب كىس است كه‪ :‬اوًل‪ ،‬در سخنان گوينده خوب دقت كند و به تعبي ديگر‪ ،‬براى «ادراك»‬
‫ً‬ ‫ً‬ ‫ن‬
‫آمادگ كاق را داشته باشد؛ ثانيا‪ ،‬بردبار و شكيبا بوده و احساس خستىك نكند؛ ثالثا‪ ،‬بتواند ميان نكات اصىل‬
‫ا‬
‫مثًل مناقشه در مثال نكن د و به ّ‬
‫لب سخن توجه كند ‪.‬‬ ‫گفتار گ وينده و شاخ و بر گهاى آن تفكيكنمايد‪،‬‬

‫‪ .5 -4‬پرسش و پرسشگرى‬
‫ى‬
‫كىل ىي‪ ،‬اصول الكاف‪ ،‬ج ‪ ،1‬كتاب فضل العلم‪ ،‬باب ‪ ،2‬حديث ‪1‬‬
‫‪ .(4‬محمدبن يعقوب ى‬
‫‪56‬‬

‫‪ .(1‬بنگريد به‪ :‬محمدباقر مجلىس‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،2‬باب ‪ ،10‬ص ‪ ،43‬حديث ‪11‬‬ ‫‪57‬‬

‫ر‬
‫پرسش و پرسشگرى اگر براى كشف حقيقت و فهم واقعيت باشد‪ ،‬نه تنها از فضايل اخالق است‪ ،‬كه در‬
‫ني واجب است‪ .‬كىس كه مسائ ل رشىع خود را نمىداند‪ ،‬يادگيى آنها‬ ‫نظرشىع و فقىه ن‬
‫ر‬ ‫پار هاى اوقات از‬
‫پيامي اعظم‬
‫ى‬ ‫بر او واجب است و اگر راه فهم حكىم درپرسش از كىس باشد‪ ،‬پرسيدن واجب خواهد شد‪.‬‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫گنجي ههاىدانش معرق كرده و نه تنها افراد ر ا‬ ‫صىل هللا عليه و آله پرسش را ب هعنوان كليد خزاين و‬
‫به پرسشگرى تشويق م ىكند‪ ،‬بلكه م ىف رمايد پرسشگر اجر و پاداش اخروى ن‬
‫ني دارد‪« :‬دانش گنج است و‬
‫ر‬
‫درست كه چهار دسته مأجورند‪:‬‬ ‫ىس د‪ -‬خداوند شما را رحمت كند‪ -‬به‬
‫كليد آن‪ ،‬پرسش است؛پس ربي ي‬
‫ن‬
‫پرهي از پرسش را موجب‬ ‫پرسشگر‪ ،‬گوينده‪ ،‬شنونده و دوستدار آنها» ‪ 22.‬اما مصادق عليه السالم ن‬
‫ني‬
‫َّ‬ ‫َّ‬
‫‪23‬‬
‫هالكت قوم م ىداند‪« :‬انم ا يهلك الناس االنهم ال يسألو ن‪» .‬‬
‫ر‬
‫ذاي نيست؛ ن‬ ‫البته بايد دانست كه ا رزش پرسش و پرسشگرى ر‬
‫يعت اي نگونه نيست كه پرسشگرى‬ ‫ارزىس‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫در هر رشايىط مطلوبيت داشته باشد؛ بلكه در صوري داراى ارزش اخالق است كه به منظور كشف‬
‫ر‬
‫واقعيت باشد‪ ،‬وگرنه اگر براى اظهارفضل و م چگيى و امثال آن باشد‪ ،‬كارى بسيار زشت و‬ ‫حقيقت و فهم‬
‫ناپسند است‪ .‬امام عىل عليه السالم در پاسخ پرسشگرى كه براى اظهارفضل يا م چگيى سؤال كرد‪،‬‬
‫فرمود‪:‬‬

‫رن‬
‫دانسي ربيس نه براى آزردن‪ ،‬كه ناداان آموزنده همانند داناست و دانا اى برون از راه انصاف‪،‬‬ ‫براى‬
‫‪2425‬‬
‫همانند ناداان پر چون وچراست‪.‬‬

‫‪ .(1 )22‬العل ُم خَزائِنُ و ِمفتا ُحها السؤا ُل فاسألَوا َر ِح َمكم ال ُّلََ َِّ فانهَّ يؤ َُْ َج ُر اربعةٌ‪ :‬السائ ُل و المتكل ُم و المستم ُع و ال ُم ِحبَّ لهم‪ ).‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬تحف‬
‫العقول‪ ،‬ص‬
‫‪) 41‬‬
‫‪ .(2 )23‬محمدبن يعقوب كلينى‪ ،‬اصول الكافى‪ ،‬ج ‪ ،1‬كتاب فضل العلم‪ ،‬باب ‪ ،9‬حديث ‪2‬‬

‫‪ .(24‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،2‬باب ‪ ،8‬حديث ‪ )3‬نقل به مضمون(‬


‫ألََ تعَنتُّاا َّ‬
‫فان الجاه َل ال ُمتع ِل َم شبيهٌ بالعا ِل ِم و َّ‬
‫ان العا ِل َم ال ُمت َع ِسف شبيهٌ بالجاه ِل ا ل ُمتعَنَ ت َِِ‪ ).‬نهج البَلغه‪ ،‬ترجمه شهيدى‪،‬‬ ‫س ْ‬‫تفََ قُّهاا وال ت َ‬ ‫‪َ .(3 )25‬‬
‫س ْل َ‬
‫حكمت ‪ ،320‬ص‬
‫(‬
‫‪17‬‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫همچني بايد توجه داشت كه پرسشهاى ما در باره موضوعاي باشد كه گرىه فروبسته از كار ما يا ديگران‬
‫دخالت در شنوشت مادى و معنوى ما ندارد‪.‬‬ ‫ر‬ ‫رن‬
‫ندانسي آنها هيچ‬ ‫رن‬
‫دانسي يا‬ ‫م ىگشايند و نه مسائىل كه‬

‫ني هرگز نبايد از پرس شهاى دانشجويان خسته يا آزرده شود و بايد بداند كه پاسخ به پرسشهاى‬ ‫استاد ن‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫ن‬
‫محض فاطمه زهرا‬ ‫ثواي بس بزرگ دارد‪ .‬در روايت آمده است‪ 61 :‬زي به‬
‫ديت و اخالق و علمىدانشجويان ى‬
‫عليها السالم آمد و عرض كرد‪ :‬مادرى دارم كهدر باره نماز مسائىل براى او پيش آمده است و م ىخواهد‬
‫ن‬ ‫ً‬ ‫ن‬
‫محض شما بيايد و مرا‬ ‫وظايف رشىع خود را بداند؛ اما به سبب پيى و ناتواي‪ ،‬نم ىتوانستشخصا به‬
‫فرستاده است تا پاسخ مسائل رشعىاش را از شما بگيم‪ .‬ن‬
‫حضت فاطمه عليها السالم‪ ،‬با‬

‫اشتياق و بدون ابراز خستىك‪ ،‬پاسخ پرس شهاى مكرر و فراوان او را داد‪ .‬آن خانم از اينكه م ىديد پرس‬
‫حضت ك رده و وقت او را بيش از اندازه گرفته است‪ ،‬از طرح ساير پرسشهاى خود‪،‬‬ ‫شهاى بسيارى از ن‬
‫پيامي خدا‪ ،‬خستهشد هايد و من بيش از اين شما را خسته نم ىكنم‪ .‬اما‬ ‫خوددارى كرد و گفت‪ :‬اى ر‬
‫دخي‬
‫ى‬
‫حضت باذكر مثاىل‪ ،‬اجر و پاداش پاسخ‬ ‫پرسىس كه دارى ربيس‪ .‬سپس آن ن‬ ‫ر‬ ‫حضت در پاسخ فرمودند‪ :‬هر‬ ‫ن‬
‫ن‬
‫سنگيت را به مكان بلندى ىبيد و‬ ‫دادن به پرسش را اين گونه بيان كرد‪ :‬كىس كه اجي مىشود تا بار‬

‫ن‬
‫سنگيت آن بار را احساس م ىكند؟ آن زن در‬ ‫در ازاى اين كار‪ ،‬يكصد هزار دينار مزد بگيد‪ ،‬آيا به نظر شما‬
‫پاسخ گفت‪ :‬نه‪.‬‬
‫ن‬
‫زمي و‬ ‫ر‬
‫بيشي از آنچه در ميان‬ ‫ر‬
‫پرسىس از پرس شهاى شما مزدى‬ ‫حضت فرمود‪ :‬من ن‬
‫ني با پاسخ به هر‬ ‫ن‬
‫عرش االىه وجود دارد‪ ،‬ازخداو ند دريافت م ىكنم‪ .‬بنابراين‪ ،‬هرگز از پاسخ به پرس شهاى شما خسته نم‬
‫ىشوم‪.‬‬

‫دانشجويان ن‬
‫ني به اين مسئله توجه كنند كه نبايد انتظار پاسخ به همه مسائل را از استاد داشته باشند‪.‬‬
‫چني انتظارى‪ ،‬نابجا ونامعقول است‪ .‬استاد ن‬
‫ني هرگز نبايد متكلفانه به پاسخ ربيدازد‪.‬‬ ‫ن‬ ‫رن‬
‫داشي‬

‫اگر پاسخ مسئل هاى را نم ىدانست‪ ،‬با ضاحت و شجاعت تمام بگويد‪« :‬نم ىدانم» و اين را بداند كه با‬
‫رن‬
‫گفي «نم ىدانم» نه تنها از ارجو ارزش او كاسته نم ىشود كه مسئوليت شناىس خود را در برابر‬
‫قطلت و حقيق تخواىه خود را به آناننشان داده است‪ .‬متأسفانه در جامعه ما‬
‫ى‬ ‫دانشجويان و دغدغه ح‬
‫واژه «نم ىدانم» و «نظرى ندارم» و امثال آن‪ ،‬تنها بر زبان عد هاى انگشت شمار جارىمىشود‪.‬‬
‫صًل ن‬‫ا‬
‫چيى‬ ‫بسيارى بر اين پندارند كه اگر كىس در پاسخ مسئل هاى بگويد «نمىدانم»‪ ،‬معلوم م ىشود كه ا‬
‫‪26‬‬
‫نم ىداند و اگر كىس همصاحبنظر باشد‪ ،‬بايد هر مسئلهاى كه از او پرسيده شود‪ ،‬بالفاصله پاسخ دهد‪.‬‬
‫ر‬ ‫ن ن‬
‫پرسىس را طرح كرد‪ .‬گوينده‬ ‫مشغولسخياي بود‪ ،‬يىك از مستمعان‪،‬‬ ‫مني‬
‫گويند كه روزى شخىص بر فراز ى‬
‫ن‬
‫در پاسخ گفت‪« :‬جواب اين مسئله را نم ىدانم‪ ».‬سؤالكننده ناراحت شد و گفت‪« :‬تو كه نم ىداي چرا بر‬

‫‪) 419‬‬
‫‪ .(1 )26‬محمد اسفنديارى‪ «،‬درك كردن و رد كردن»‪ ،‬آينه پژوهش‪ ،‬سال پنجم‪ ،‬شماره اول‪ ،‬ص ‪7‬‬
‫(‬
‫(‬
‫‪18‬‬
‫پلهمني را‬ ‫ن‬
‫پاسىح حكيمانه داد‪« :‬من به انداز هاى مىدانم كه بتوانم چند‬ ‫مني رفت هاى؟» گوينده‬
‫ى‬ ‫باالى ى‬
‫باال روم‪ ،‬اما اگر بنا بود كه به اندازه مجهوالتم باال روم‪ ،‬در آن صورت بايد تا آسما نها باال ميفتم!»‬

‫خهاي كه از روى جهل داده م ىشود وارد شده است‪ 27 .‬يكىاز‬ ‫ي‬ ‫آيات و روايات بسيارى در مذمت پاس‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫حقوق خداوند بر بندگانشاين است كه چيى را بگويند كه به آن علم دارند و چيى را كه نمىدانند‪،‬‬
‫كساي كه نادانسته سخن م ىگويند‪.‬‬ ‫ن‬
‫نگويند‪ 282930 .‬يىك از عوامل اختالف و تفرقه‪ ،‬پرگويىجاهالن است؛‬
‫‪65‬‬
‫اختالفيچيده م ىشد» ‪.‬‬
‫ى‬ ‫امام عىل عليه السالم م ىفرمايد‪« :‬اگر جاهالن ساكت م ىشدند‪،‬‬

‫ر‬ ‫ن‬
‫پرسىس را بىپاسخ نگذارند و هرگز آماده‬ ‫امام صادق عليه السالم در نكوهش كساي كه بنا دارند هيچ‬
‫نيستند كلمه «نم ىدانم» را برزبان جارى كنند‪ ،‬م ىفرمايد‪« :‬كىس كه ]بنا داشته باشد به هر نحو ممك ن[‬
‫زشت اين كار به ويژه در پرس شهاى ن‬ ‫ر‬
‫سؤاالي را كه از او م ىشود‪ ،‬پاسخ دهد‪ ،‬دي وانهاست» ‪ 66.‬ر‬
‫ديت‬ ‫همه‬
‫ن‬
‫چند برابر است‪ .‬در روايات آمده است اگر كىس نادانسته پرس شهاى ديت‬

‫‪ .(2 )27‬عَلمه مجلسى در بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،2‬بابى با عنوان« النهى عن القول بغير علم و االفتاء بالرأى و بيان شرايطه» ذكر كردهكه مشتمل بر آيات‬

‫لمجنون‪ ).‬همان‪ ،‬ص ‪ ، 117‬حديث ‪(15‬‬


‫ٌ‬ ‫سئلَََ عنه‬
‫اجاب فى ك ِل ما ي ُ‬
‫َ‬ ‫‪َّ .(28‬‬
‫ان َمن‬
‫االختَلف‪ ).‬همان‪ ،‬ص ‪ ،122‬حديث ‪(45‬‬
‫ُ‬ ‫سقَ َ‬
‫ط‬ ‫س َكتَ َمن ال يَ َ‬
‫علم َ‬ ‫‪ .(29‬لو َ‬

‫قوالست ُوا ما َيعلَ ُمون و َي ُكفُّوا َ‬


‫ع ما‬ ‫ُّ‬
‫روايتق درال ِِّلََ َِّ عَلين ى خَل ِق ِه اموضوعن َي ُ‬ ‫‪1 )30‬متعددى (‪ .‬اازم ام قرآنص ادق كريم علوي ه السپنجاه الم‪َ :‬ح‬

‫ال يَع لَ ُمون فاذا فَعلَ ُوا ذلك فقد وال ِِّلََ َِّ ادُّوا اليه َحقهَّ‪ ).‬محمدباقر مجلسى‪،‬بحاراالنوار ‪،‬ج ‪ ،2‬باب ‪ ،16‬ص ‪ ،118‬حديث ‪(20‬‬

‫(‬
‫‪19‬‬
‫‪31‬‬
‫مردم را پاسخ دهد و از روى جهل فتوا صادر كند‪ ،‬مورد لعن و نفرين همه فرشتگان خداوند است‪.‬‬
‫‪326933‬‬ ‫ر‬
‫حت اين كار ممكن است بهانكار دين و كفر به خدا و آيا ت االىه بيانجامد‪.‬‬

‫‪ .6 -4‬ضبط و نگارش مطالب‬


‫شايسته است دانشجويان مطالب نو و جديدى را كه در هر درسىمىآموزند‪ ،‬يادداشت نمايند‪ .‬البته نگارش‪،‬‬
‫گزيد هنوشىس يا‬
‫هيدارى‪ ،‬نيازمند فراگيى آموز شهاى خاىص است كه در جاىخود بايد دنبال شود‪ .‬در صدر اسالم‬ ‫خالص ى‬
‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله با بيانهاى مختلف‪ ،‬آنان‬
‫ى‬ ‫كه مسلمانان هنوز بهاهميت نگارش واقف نبودند‪،‬‬
‫را به اين كار تشويق كرده و م ىفرمود‪« :‬علم را در زنجي كنيد‪ ».‬و در پاسخ اين پرسش كه «زنجي كردن علم‬
‫حضت خطاب بهيىك از يا رانش كه از فراموش كردن‬ ‫چگونه است؟» م ىفرمودند‪« :‬نگارش آن» ‪ 34.‬آن ن‬
‫رن‬
‫نوشي اشاره م ىكرد‪،‬فرمود‪«:‬‬ ‫سخنان حكيمانه رسول اكرم نگران بود‪ ،‬در حا لىكه با انگشت خود به‬
‫َ‬
‫استاعن بيميناك ؛‪35‬از دستت كمك بگي‪» .‬‬
‫امام صادق عليه السالم‪ ،‬ن‬
‫ني در اي نباره م ىفرمايد‪:‬‬

‫‪36‬‬
‫دانش را بنگاريد‪ ،‬چرا كه شما بدون نگارش نم ىتوانيد آن را حفظ كنيد‪.‬‬

‫كتابهاى خود را نگهدارى كنيد؛ چرا كه در آينده به آنها نياز‬

‫خواهيد داشت‪ .7 -4 37 .‬تواضع در برابر استاد‬


‫‪38‬‬
‫ىطلت طاعت استاد ب بر‬
‫مزد اگر م ى‬ ‫جاي نرس ى‬
‫سىع ناكرده در اين راه به ي‬

‫ع ِمل ِبفتُياهُ‪ ).‬همان‪ ،‬ص ‪ ،118‬حديث ‪(23‬‬


‫زر َمن َ‬ ‫علم و ال هُد اى من ال ِِّلََ َِّ لَعنَتَ َْهُ مَلئكة الرحم ِة و مَلئكةُ العذا ِ‬
‫ب و لَ ِحقهَ ِو ُ‬ ‫الناس بغير ٍ‬
‫َ‬ ‫‪َ .(4 )31‬من افتى‬

‫‪32‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬

‫لم يَجْ َحدُوا و لم يَ ْك ُ‬


‫فرَُ وا‪ ).‬همان‪ ،‬ص ‪ ،120‬حديث ‪(31‬‬ ‫‪ .(5 )33‬لو َّ‬
‫ان العبا َد اذا َج ِه ُلوا َوقَ ُ‬
‫فوا َ‬
‫لعلم‪ .‬قيل‪ :‬و ما تقييده؟ قال‪ :‬كتابَتهُ‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،2‬باب ‪ ،19‬حديث ‪ ،35‬ص ‪(151‬‬
‫) ‪ .(6‬ق يََِ دوا ا َ‬
‫‪34‬‬

‫‪ .(7 )35‬همان‪ ،‬ص ‪ ،152‬حديث ‪36‬‬

‫العلم فانَّكم الت َحفظونَ حتى تكتبوا‪ ).‬محمدبن يعقوب كلينى‪ ،‬اصول الكافى‪ ،‬ج ‪ ،1‬كتاب فضل العلم‪ ،‬باب ‪ ،17‬حديث ‪(9‬‬
‫َ‬ ‫‪ .(1 )36‬اكتبوا‬

‫سوف ت َحتاجون اليها‪ ).‬همان‪ ،‬حديث ‪(10‬‬


‫َ‬ ‫‪ .(2 )37‬احت ِف ُ‬
‫ظوا ب ُكتبُكم فانكم‬

‫‪ .(3 )38‬ديوان حافظ ‪.‬‬

‫‪20‬‬
‫روايات بسيارى‪ ،‬بر بزرگداشت عالمان و انديشمندان تأكيد كرد هاند‪ .‬ر‬
‫احيام به عالمان نشانه بهر‬
‫ن‬
‫همندى از عقل‪ 39‬و حرمت عالمانهمانند و همسنگ حرمت شهيدان و صديقان معرق شده است‪ 40 .‬از‬
‫شاگردان و متعلمان خواسته شده كه همچون مالئكه كه در‬

‫ر‬
‫مىگسيانند‪ ،‬عالمان را بزرگ داشته و بر‬ ‫برابر اهل علم تواضع م ىكنند و با لهاى خود را زير پاى عالمان‬
‫َ َ َ ْ َ‬
‫لمت‬ ‫پيامي اكرم‪ «:‬من ت ع‬
‫ى‬ ‫صدر نشانن د‪ 41‬و براىاستاد همچون بنده و خدمتكار باشند؛ زيرا به گفته‬
‫ً‬ ‫َ‬ ‫َ ً‬
‫منه حرفا اضت له عبد ا‬

‫تلف شده است‪ 434445 .‬اما‬‫احيام به خداوند ر‬‫ميله اكرام و ر‬


‫برح از روايات اكرام عالمان به ن ن‬
‫حت در ن‬
‫‪ 42» .‬ر‬
‫مزين العاب دين عليه السالم دررساله حقوق در باره حقوق معلم و استاد م ىفرمايد‪:‬‬

‫احيام مجلسش را نگ هدارى و به‬ ‫حق كىس كه به تو علم م ىآموزد اين است كه او را بزرگ بدارى و ر‬
‫نگوي و اگر كىس از او‬
‫ي‬ ‫نيكوي به سخنانش گوش فرادىه و به او رو آورى و در نزد او با صداى بلند سخن‬‫ي‬
‫نگوي و در نزد او‬ ‫سخن‬ ‫ان‬
‫ر‬ ‫ديگ‬ ‫با‬ ‫او‬ ‫ن‬
‫محض‬ ‫در‬ ‫و‬ ‫ى؛‬‫نگي‬ ‫سؤا ىل پرسيد‪ ،‬در جواب دادن به آن بر او ر‬
‫پيىس‬
‫ي‬
‫ن ‪80‬‬
‫از ديگران غيبت نك ي‬

‫احيام و مقام و ارزش قائل شده است؟ به نظر م ىرسد يىك از‬ ‫چرا اسالم عزيز براى معلم و استاد اين همه ر‬
‫ن‬ ‫علل آن‪ ،‬اهميت وارزشمندى خود «علم »است‪ .‬علم ب هعنوان يك امر وجودى‪ ،‬ر‬
‫بهي از جهل و ناداي‬
‫ني حكم م ىكند كه دانايان را نبايد همسنگ و ر‬ ‫ن‬
‫انساي ن‬
‫همياز نادانان قرار داد به‬ ‫است‪ .‬عقل و فطرت هر‬
‫‪81 .‬‬ ‫ُ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ َ ْ ُ َ‬
‫تعبي قرآن كريم‪« :‬هل يستاوى الذين ي علمون والذين الي علمو ن » يكىديگر از اهداف تواضع در براب‬
‫ر‬
‫نتيجهپيشفت‬ ‫احي ام به دانشمندا ن اين است كه اين كار موجب رشد و ر‬
‫پيشفت علم‪ ،‬و در‬ ‫ر استاد و ر‬
‫جامعه اسالىم‪ ،‬خواهد شد‪.‬‬

‫عارفين ُح َمقاء‪ ).‬ديلمى‪ ،‬ارشاد‬ ‫عون ِل َمن يَتعَلَّمون منه و هم عند ا ِ‬


‫نفسَُ هم عقَل ُء و عند ال ِ‬ ‫ض ُ‬‫كثير فيهم الجه ُل و الحمقُ اليت ََوا َ‬
‫ٌ‬ ‫‪ .(4 )39‬يا احمد َّ‬
‫ان اه َل الدنيا‬
‫القلوب‪،‬‬
‫‪) 201‬‬
‫بعلم ِه كحرم ِة الشهداءِ و الصديقين‪ ).‬محمد محمدىرىشهرى‪ ،‬علم و حكمت در قرآنو حديث‪ ،‬ج‬
‫العام ِل ِ‬
‫ِ‬ ‫‪ .(5 )40‬پيامبراكرم صلى هللا عليه و آله‪ُ :‬ح َرمةُ العا ِل ِم‬
‫‪ ،2‬ص ‪ ،610‬حديث ‪(1773‬‬
‫ستغ ََْفِر له‪ ).‬همان‪ ،‬ص ‪ ،614‬حديث‬
‫َفضََ أ َجنِ َحتِها و ت َ‬ ‫فان المَلئكةَ َ‬
‫ترف ُعََ العا ِل َم و تخ ُ‬ ‫عوه َّ‬
‫ارفَ ُ‬
‫للعالم و ْ‬
‫ِ‬ ‫عوا‬
‫ض ُ‬ ‫) ‪ .(6‬پيامبراكرم صلى هللا عليه و آله‪َ :‬‬
‫توا َ‬ ‫‪41‬‬

‫‪(1786‬‬
‫‪ .(7 )42‬همان‪ ،‬ص ‪ ،626‬حديث ‪1830‬‬

‫‪ .(43‬زمر) ‪9 :(39‬‬
‫‪ .(44‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،2‬باب ‪ ،10‬ص ‪ ،42‬حديث ‪6‬‬
‫يره الى الجن ِة‪ ).‬همان‪ ،‬ص‬
‫ص ُ‬‫اكرم ال َّلََ َِّ فَ َم ِ‬
‫اكرم ال َّلََ َِّ و َمن َ‬
‫اكر َمنى فقد َ‬
‫اكر َمنى و َمن َ‬ ‫‪ .(8 )45‬پيامبراكرم صلى هللا عليه و آله‪َ :‬من َ‬
‫اكر َم عالماا فقد َ‬
‫‪ ،610‬حديث‬
‫‪) 1771‬‬
‫(‬
‫(‬
‫‪21‬‬
‫احيام و تواضع به انحراف كشيده م ىشود و به جاى آنكه موجب ر‬ ‫ً‬
‫بعضا اين ر‬
‫پيشفت علم و‬ ‫متأسفانه‬
‫ً‬
‫دانش شود‪ ،‬موجب ركود و خمودى آن شده و جامعه را از نوآو رىهاى علىم با ز م ىدارد‪ .‬بعضا مشاهده م‬
‫احيام‪ ،‬جاى خود را به تبعيت و تقليد كوركورانه داده است؛ به گون هاى كه بزرگ يك‬‫ىشود كه تواضع و ر‬
‫ن‬
‫كمبيت شاگردان او شده‬ ‫انديشمند در چشم شاگردانش‪ ،‬به صورت خودآگاه يا ناخودآگاه‪ ،‬موجب خود‬
‫جاي كه جرئت و جسارت انديشيدن را از آنان ستانده است‪.‬‬
‫است؛ تا ي‬

‫‪ .5‬خودشناىس‬
‫در ميان انديشمندان اسالىم‪ ،‬از روزگاران قديم همواره اين بحث بوده است كه عالم مورد تأكيد اسالم‬
‫كدام علم است؟ آيا اسالم به علمآموزى به طور مطلق سفارش كرده يا علوم خاىص را مورد نظر داشته‬
‫است؟ آيا از ديدگاه اسالم‪ ،‬علم شيىم و شيميدان‪ ،‬بههمان اندازه مورد ر‬
‫احيا ماند كه علم فقه و فقيه‬
‫ديت و غي ن‬
‫ديت تقسيم كرد يا نه ؟‬ ‫ر‬
‫محيم و مكر ماند؟ آيا از اين حيث م ىتوان علوم را به دو دسته ن‬

‫اين بحث‪ ،‬هر چند در جاى خود ى‬


‫بحت مهم و اساىس است‪ ،‬اما بررىس تفصيىل اين مسئله ما را از هدف‬
‫اصىل خود باز م ىدارد‪.‬‬
‫همي نكته بسنده م ىكنيم كه به نظر ميسد تقسيم علم از اين حيث‪ ،‬به ن‬
‫ديت و‬ ‫ن‬ ‫بنابراين‪ ،‬در اينجا به بيان‬
‫شهاي كه در خدمت اسالم و مسلمانان‬ ‫ديت‪ ،‬تقسيىم نادرست است‪ .‬حقيقت آن است كه همه دان‬ ‫غي ن‬
‫ي‬
‫پيشفت علىم و ن‬
‫ديت و فرهنگ ى‬ ‫باشند و به رشد و ر‬

‫ديت ب هشمار آ مده و اسالم بر فراگيى آنها تأكيد كرده است و در‬‫جامعه اسالىم كمك كنند‪ ،‬علو م ن‬
‫انگيه تحصيل شده و تعليم داده شوند‪ ،‬دانشجويان و عالمان و انديشمندان آنها ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫ني از‬ ‫همي‬ ‫صوري كه به‬
‫ر‬
‫قداست برخوردارند كه فقيهان و متكلمان و عارفان و عالمان اخالق برخ وردارند‪.‬‬ ‫همان ر‬
‫احيام و‬

‫ن‬
‫انگيه غي االىه‪،‬‬ ‫انگيه تحصيل است ‪ 46.‬ر‬
‫حت اگر كىس‪ ،‬به‬ ‫ن‬ ‫آنچه مهم است خل وص نيت و االىه بودن‬
‫علم توحيد يا اخالق و‬
‫ر‬
‫فقه و عرفان و امثال آن را بياموزد يا بياموزاند‪ ،‬نه تنها مورد احيام و اكرام نيست‪ ،‬بلكه‪ ،‬هما نطور كه در‬
‫روايات آمده است‪ ،‬عذابىبه مراتب ب دتر و طاق تفرساتر از ديگران خواهد داشت‪.‬‬
‫ن‬ ‫رن‬
‫آموخي ن‬
‫برح از دان شها از واجبات ن‬
‫عيت بوده و بر هر مسلماي الزم است كه پيش از هر‬ ‫با وجود اين‪،‬‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫دانش ديگرى به آموخي آنها ربيدازد‪ .‬يىك از آن دان شها «خودشناىس» است‪.‬‬
‫ً‬ ‫ن‬
‫پذيرفتت نيست كه ضف ا‬ ‫خودشناىس مقدم بر همه دان شها و معرف تهاى ديگر است‪ .‬از دانشجو هرگز‬
‫ُ‬ ‫ن‬
‫به تحصيل و تعليم علومبيوي پرداخته و از خود غافل باشد‪ .‬براى انسان‪ ،‬خشان بزرگ است كه جوهر و‬

‫‪ .(1 )46‬مرتضى مطهرى‪ ،‬ده گفتار‪ ،‬فريضه علم‪ ،‬ص ‪ 172‬و ‪173‬‬
‫(‬
‫(‬
‫‪22‬‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫ذات مسائل بيوي را بداند و همواره به مطالعه و آزمايش و تجربه امور بيوي و تفكر در مسائل آفاق‬
‫ن‬
‫دروي خود غافل بماند‪.‬‬ ‫ن‬
‫ربيدازد‪ ،‬اما از سي انفىس و انديشه در امور نفساي و‬
‫روايات بسيارى در ارزشمندى خودشناىس وارد شده است‪ .‬در اينجا به ن‬
‫برح از اين روايات اشاره م ىكنيم‪:‬‬
‫‪47‬‬ ‫«هيچ ر‬
‫دانىس چون خودشناىس نيست» ‪.‬‬

‫«برترين دان شها‪ ،‬خودشناىس است» ‪.‬‬


‫‪48‬‬

‫«غايت دانش‪ ،‬خودشناىس است» ‪.‬‬


‫‪495051‬‬

‫«خودشناىس ‪،‬سودمندترين دانشهاست»‬ ‫‪.86‬‬


‫ن‬
‫اواي آمده است كه به ن‬
‫برح از آنها ن‬
‫ني اشاره م‬ ‫در مذمت جهل به خود و غفلت از خودشناىس روايات فر‬
‫ىكنيم‪:‬‬

‫ن‬ ‫ن‬
‫همي بس كه نسبت به خود‪ ،‬نادان باشد»‬ ‫«براى ناداي انسان‬ ‫‪.87‬‬

‫ن‬ ‫ن‬ ‫«بزر ر‬


‫گيين ناداي‪ ،‬ناداي انسان نسبت به امور نفس خودش است»‬ ‫‪.88‬‬

‫«كىس كه نفس خود را بشناسد‪ ،‬با آن مجاهدت م ىكند و كىس كه نفس خود را نشناسد‪ ،‬آن را‬ ‫‪.89‬‬
‫ن‬ ‫بيهوده رها مىكند»مولوى ن‬
‫ني در مذمت خودناشناىس و مطالعه نكردن در حاالت انفىس و دروي‪ ،‬اشعار‬
‫زيباي دارد‪:‬‬
‫نغز و ي‬
‫جان خود را ىم نداند آن ظلو م داند او‬ ‫صد هزاران فصل داند از علو م‬
‫در بيان جوهر خود چون خر ى كه هم ىدانم‬ ‫خاصيت هر جوهر ى‬
‫ن‬ ‫َ‬ ‫ن‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫خود نداي تو يوزى يا عجو ز اين روا و آن ناروا داي و‬ ‫يوز از اليو ز‬
‫ن‬ ‫تو روا يا نارواي ن‬
‫بي تو يي ك‬ ‫ي‬ ‫يىل ك‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫قيمت خود را نداي احمق ىست‬ ‫قيمت هر كاله م ىداي كه چيست‬
‫ننگرى تو سعدى يا ناشست هاى جان‬ ‫سعدها و نح سها دانست ها ى‬

‫) ‪ .(2‬ال َمعرفةَ كَمعرفتََِ ك ِ‬


‫بنََ ف ِسك‪ ).‬محمد محمدىرىشهرى‪ ،‬ميزان الحكمة‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص ‪ ،140‬حديث ‪(11898‬‬ ‫‪47‬‬

‫االنسان ب ِنف ِسه‪ ).‬همان‪ ،‬حديث‪(11900 ،‬‬


‫ِ‬ ‫‪ .(3 )48‬افض ُل ال َمعرف ِة‪َ ،‬معرفةُ‬

‫سه‪ ).‬همان‪ ،‬ص ‪ ،141‬حديث ‪(11913‬‬ ‫‪ .(49‬كَفى ب ِالمرءِ َجه اال‪ْ ،‬‬
‫ان يجهل نف َ‬
‫(‪ .‬معرفةُ النَفس‪ ،‬انف ُع ْال َم ِ‬
‫عارف‪ ).‬همان‪ ،‬حديث ‪(11903‬‬ ‫‪50‬‬

‫سه‪ ).‬همان‪ ،‬حديث ‪(11902‬‬


‫ف المر ُء نف َ‬
‫عر َ‬ ‫‪ .(4 )51‬نهايةُ المعرفة‪ْ ،‬‬
‫ان يَ ِ‬
‫(‬
‫(‬
‫‪23‬‬
‫ن‬
‫كه بداي من ك ىام در يوم دي ن آن‬ ‫جمله عل مها اين است اي ن‬
‫بنگر اندر اصل خود گر هست نيك‬ ‫ر‬
‫ندانست تو يىل ك‬ ‫اصول دين‬
‫‪90‬‬ ‫ن‬
‫كه بداي اصل خود اى مرد م ه‬ ‫از اصولينت اصول خوشش ب ه‬

‫پرسش‬
‫رابطه صدر و ذيل اين آيه را كه م ىفرمايد‪« :‬اگر تقوا پيشه كنيد‪ ،‬خداوند به شما قدرت تشخيص‬ ‫‪.1‬‬
‫ن‬
‫حق از باطل را م ىدهد» به طوردقيق تبيي نماي يد‪.‬‬
‫ر‬
‫حقيف كدا ماند ؟‬ ‫موانع و لغزشگا ههاى اخالقاى تحصيل علم‬ ‫‪.2‬‬
‫آيا م ىتوان تقليد را به دوگونه ممدوح و مذموم تقسيم كرد؟ اگر پاسخ ن‬
‫منف است دليل آن را بيان‬ ‫‪.3‬‬
‫كنيد و اگر مثبت است‪،‬تفاو تهاى اين دو نوع تقليد را به دقت بيان كنيد‪.‬‬

‫َ َ‬ ‫اعظم ال َجهل‪َ ،‬ج ُ‬


‫ُ‬
‫فسه‪ ).‬همان‪ ،‬حديث ‪(11914‬‬ ‫امر ن ِ‬ ‫االنسان‬
‫ِ‬ ‫هل‬ ‫) ‪.(1‬‬ ‫‪88‬‬

‫ََ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬


‫نفسه جاهدها‪ ،‬و َمن جهل ن َ‬ ‫َ‬
‫‪َ .(2‬من ع َرف َ‬
‫فسه اهملها‪ ).‬همان‪ ،‬حديث ‪( 11919‬‬ ‫ِ‬
‫‪89‬‬

‫محمدبلخ‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬ر‬


‫دفي سوم‪ ،‬ابيات ‪.2648 -1656‬‬ ‫ى‬ ‫‪ .(3‬جالاللدين‬ ‫‪90‬‬

‫(‬
‫(‬
‫‪24‬‬
‫ن‬ ‫ُ‬
‫تبيي كنيد‪ .‬آيا م ىتوان گفت رابطه نيت و ارزش‬ ‫نقش نيت و حسن فاعىل را در ارز شگذارى كارها‬ ‫‪.4‬‬
‫كار‪ ،‬رابط هاى قراردادى واعتبارى است؟ چرا ؟‬
‫ر‬ ‫امانوئل كانت ن‬
‫ني در نظريه اخالق خود بر نقش نيت‪ ،‬تأكيد م ىكند‪ ،‬ضمن توضيح ديدگاه او‪،‬‬ ‫‪.5‬‬
‫تفاوت آن را با ديدگاه اسالمبيان كنيد‪.‬‬
‫‪91‬‬ ‫ههاي توضيح دهيد‪.‬‬
‫ي‬ ‫نقش استاد در شك لگيى شخصيت دانشجو را با ذكر نمون‬ ‫‪.6‬‬

‫فصل دوم‪ :‬اخالق پژوهش‬


‫اهداف‬
‫از دانشجو انتظار ميود پس از فراگيى اين فصل‪:‬‬
‫ر‬
‫‪ .1‬با وظايف اخالق خود در مقام يك پژوهشگر يا نوشسنده آشنا شود ؛‬
‫ارزىس در پژوه شهاى علىم‪ ،‬در تصحيح و تقويت نظام ر‬
‫ارزىس خود بكوشد ؛‬ ‫‪ .2‬ضمن آشناي با نقش ي شفرضهاى ر‬
‫ري‬ ‫ي‬
‫ر‬
‫اخالق در مقام پژوهش را شناساي كرده و ن‬
‫انگي هاى قوى براى اجتناب از آنها كسب نمايد‪.‬‬ ‫ي‬ ‫‪ .3‬آسيبهاى‬
‫ر‬
‫چون بيابد مشيى خوش‬ ‫علم تقليدى بود بهر فروخ ت‬
‫برفروخت‬
‫‪92‬‬
‫ً‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫دايما بازار او با رونق اس ت‬ ‫تحقيف حق اس ت‬ ‫مشيى علم‬

‫** *‬
‫كاين چو داوود است و آن ديگر‬
‫از محقق تا مقلد فر قهاست‬
‫صداس ت‬
‫‪93‬‬
‫و آن مقلد كهنه آموزى بود‬ ‫منبع گفتار اين سوزى بو د‬

‫ى‬ ‫احمدحسي‪ ،‬ى‬


‫آيي زندگ )اخالق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬ ‫ى‬ ‫رش ىيف‪،‬‬ ‫‪91‬‬

‫بلخ‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬ر‬


‫دفي دوم‪ ،‬ابيات ‪ 3266‬و ‪.3267‬‬ ‫‪ .(1‬جالاللدين محمد ى‬ ‫‪92‬‬

‫(‬
‫‪25‬‬
‫‪ .1‬اهميت و جايگا ه‬
‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله فرمود‪:‬‬
‫ى‬
‫ن‬
‫مؤمت‪ ،‬پيش از مرگ‪ ،‬برگ هاى از علم از خود برجاى گذاشته باشد‪ ،‬هم ين يك برگ روز قيامت ميان او‬ ‫اگر‬
‫ن‬
‫و آتش جهنم مانع م ىشود و خداوند در ازاى هر حرق كه بر آن برگه نوشته شده باشد‪ ،‬شهرى‪ ،‬هفت برابر‬
‫گي از وسعت كل دنيا‪ ،‬به او عطا م ىكند‪ 94 .‬اهميت تحقيق و پژوهش علىم بر كىس پوشيده نيست‪.‬‬ ‫بزر ر‬
‫ر‬ ‫ا‬
‫آموزىس درهر جامع هاى‪ ،‬پرورش‬ ‫اصوًل هدف اصىل‪ ،‬يا دس تكم يىك از اهداف اصل اى نظا مهاى‬
‫پژوهشگر و محقق است‪ .‬يىك از شاخص هها و مؤلف ههاى مهم براى ارزياي ن‬
‫ميان موفقيت نظا مهاى‬ ‫ى‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫آموزىس‪،‬شمار پ ژوهشگراي است كه تربيت كرده و در خدمت جامعه قرار مىدهند‪ .‬از سوى ديگر‪ ،‬رشد‬
‫علىم در هر جامع هاى مرهو ن‬
‫ر‬
‫مرونف و ناكارآمدى آن‬ ‫ر‬
‫كمرونف پژوهش و تحقيق در هر رشتهاى به ك‬ ‫پژوه شهاى جديد و نو است‪.‬‬
‫رشته خواهد انجاميد‪ .‬باپژوهش و تحقيق است كه درخت دانش جان م ىگيد‪ ،‬رشد م ىكند و ثمر‬
‫ن‬
‫انساي‪ ،‬م ديون پژوهش و تحقيق است‪.‬‬ ‫ر‬ ‫مىدهد و به طور كىل‪ ،‬ر‬
‫پيشفت و ترق مادى و معنوىجوامع‬

‫برح از دانشمندان ديده است و م ىبيند‪ ،‬آن‬ ‫بش از تحقيقات و پژوه شهاى ن‬ ‫عي حال‪ ،‬نضب ههاي كه ر‬ ‫در ن‬
‫ي‬
‫تستي ىها و جنگهاى مدرن و ح‬ ‫ن‬ ‫چيى قابل مقايسه است‪ .‬بىدي نىها‪ ،‬حقيق‬ ‫كمي ن‬‫قدر فراوان است كه با ر‬
‫قكشىهاى جديد‪ ،‬همه محصول پژوه شها وتحقيقات نادرست‪ ،‬مخرب و ويرانگر پار هاى از عالمان و‬
‫ر‬
‫انديشمندان است‪ .‬پژوهش و تحقيق اگر به درس ي جه تگيى نشود و اگر در مسي توسعه معنويت و‬
‫ن‬
‫آباداي دين و دنياى ر‬
‫بشيت نيست‪ ،‬كه عامىل برا ىتخريب ونابودى‬ ‫رشد اخالق نباشد‪ ،‬نه تنها در خدمت‬
‫ني خواهد شد‪ .‬همچنان كه امروزه شاهد هستيم‪ ،‬پار هاى از پژوه شها و تحقيقات علىم‪،‬‬ ‫حيات آدميان ن‬
‫ً‬
‫ضفا در خدمت زر و زور و تزوير‪ ،‬يا به تعبيى در خدمت شهو ات ثروت و قدرت و نين اگ پار هاى از‬
‫ن‬
‫افراد و گرو هها و حكوم تهاست‪ .‬چه فراوا ناندانديشمندان و محققاي كه فكر و انديشه و پژوهش خود را‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫در خدم ات توسعه و تروي ج فرهنگ شيطاي قرار م ىدهند‪ .‬چه فراوا ناند كساي كه ما هها و سالها براى‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫ايماي انديشه م ىكنند‪ .‬ر‬
‫حت اگر از كساي كه با فرهنگ ايماي واالىه‬ ‫مبارزه با توحيد و تخريب فرهنگ‬
‫ن‬
‫مخال فاند و در خدمت فرهنگ الحادى هستند‪ ،‬بگذريم‪ ،‬متأسفانه در ميان دينداران و كساي كه خود را‬
‫اهل ايمان م ىدانند ن‬
‫ني‬
‫يعت پژوه شهاى آنان به گون هاى است كه به جاى آنكه آنان را به سعادت‬ ‫اين آسيب و آفت وجود دارد‪ .‬ن‬
‫ً‬
‫برساند‪ ،‬از حق و حقيقت دورشان م ىسازد‪ ،‬چرا ك ه جه تگيى تحقيق آنان نهايتا در خدمت ر‬
‫گسيش كفر‬
‫و الحاد و تخريب ايمان و توحيد است‪ .‬اينجاست كه بهاهميت و نقش فو قالعاده اخالق در پژوهش بيش از‬
‫اخالق اسالم را در تحقيق دخالتندهيم‪ ،‬حاصل پژوه شهاى ما ن‬ ‫ر‬
‫چيى‬ ‫پيش ري م ىىييم‪ .‬اگر معيارها و موازين‬
‫بشيتنخواهد بود‪.‬‬ ‫ر‬
‫جز تخريب دين و معنويت و تخريب فرهنگ اسالىم و دور شدن از سعادت حقيف ر‬

‫ر‬
‫‪ .2‬فضايل اخ الق در پژوهش‬
‫دفي دوم‪ ،‬ابيات ‪ 494‬و ‪.495‬‬ ‫) ‪ .(2‬همان‪ ،‬ر‬ ‫‪93‬‬

‫َ‬ ‫َ ُ ُّ َ‬ ‫ى‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬


‫الورقة َ‬ ‫ُ َ‬ ‫مات و َتر ََ َك ورقةا واحدةا عليها ٌ‬
‫َ‬
‫اللََ تبارك و تعال بك‬ ‫النار و أعطاه‬
‫القيامة سياا فيما بينه و بي ِ‬
‫ِ‬ ‫يوم‬ ‫علم تكون تلك‬ ‫) ‪ .(3‬المؤمن اذا‬ ‫‪94‬‬

‫ات)‪ .‬محمدباقرمجلىس‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،2‬باب ‪ ،19‬ص ‪ ،144‬حديث ‪(1‬‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫مكتوبعليها مدينةا اوسع من الدنيا سبع م ر ٍ‬
‫ٍ‬ ‫حرف‬
‫ٍ‬ ‫ِل‬

‫‪26‬‬
‫ن‬
‫انگيه و نيت‬ ‫‪ .1 -2‬تصحيح‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫دانشجوي‪ ،‬در باره نقش مهم و ويژه نيت‪ ،‬در نظام اخالق اسالم و در وصول به سعادت‬ ‫ي‬ ‫پيشي در بحث اخالق‬
‫ر‬
‫حقيف و قرب‬
‫همي اندازه بسنده م ىكنيم كه‬ ‫ن‬ ‫االىه به تفصيل سخن گفتيم‪ .‬در اينجا با تكيه بر آن مباحث ب ه‬
‫ن‬ ‫ً‬ ‫ن‬
‫تحقيقات ما زماي حقيقتا معنادار و مفيد به حال خودمان و جامعه خواهد بود كه با انگيه االىه و نيت‬
‫انگيه شهرت و كسب ثروتو امثال آن باشد‪ ،‬هر چند ممكن است دنياى‬ ‫ن‬ ‫درست صورت گيد‪ ،‬وگرنه اگر به‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫ما و ديگران را آباد كند‪ ،‬اما چون در راستاى زندگ حقيف ما نيست‪ ،‬فاقد ارزشحقيف خواهد بود‪ .‬البته‬
‫ن‬
‫انگيه االىه دست‬ ‫ن‬
‫انگيه الىه انجام داد‪ .‬براى نمونه نمىتوان با‬ ‫روشن است كه هر كارى را نم ىتوان به‬
‫ُ‬ ‫ن‬
‫انگيه االىه به خود يا ديگران ستم كرد‪ .‬هما نگونه كه حسن فعىل‪ ،‬نيازمند‬ ‫بهشقت و خيانت زد و يا با‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ُحسن فاعىل است‪ ،‬ن‬
‫يعت يك كار خوب تا با انگي هاى خ وب انجام نگيد‪ ،‬ارزش اخالق ندارد‪ ،‬عكس اين‬
‫زماي كارساز وارز شآفرين است كه به عمل خوب تعلق گيد‪.‬‬ ‫ن‬ ‫ني درست است؛ ن‬ ‫رابطه ن‬
‫يعت نيت خوب‬
‫وقت گفته م ىشود پژوهشگر بايد با نيت االىه دست به پژوهش بزند‪ ،‬بهاين معناست كه پژوه‬ ‫بنابراين‪ ،‬ر‬
‫ني بايد در خدمت اهداف االىه و در جهت خدمت به خلق خدا‪ ،‬دين خدا و به طور‬ ‫شها و تحقيقات او ن‬
‫‪95 .‬‬
‫بش باشد‬ ‫ر‬
‫حقيف ر‬ ‫كىل سعادت واقىع و‬

‫‪ .2 -2‬توجه به نقش پيشفرضهاى ر‬


‫ارزىس‬
‫ميين موضوعات در تحقيق و پژ وهش‪ ،‬تأثي ر يي شفرضها‪ ،‬فرهنگ‪ ،‬جامعه‪ ،‬ارز شها و امثال آن‬ ‫يىك از مه ر‬
‫ً‬ ‫در تحقيق است‪ .‬تحقيقعلم اى ضف و فارغ از هر گونه پيشفرض و ي ر ن‬
‫ش ن‬
‫مي هاى اگرچه ذاتا محال‬ ‫ري‬
‫ر‬ ‫ً‬
‫نيست‪ ،‬اما به اعتقاد بسيارى از انديشمندان‪ ،‬وقوعا محال است‪ .‬به تعبي ف نىي‪ ،‬علم‪ ،‬به طور كىل‪ ،‬ب‬
‫يعت پژوهشگر نم ىتواند فارغ ازنظام ر‬ ‫ن‬
‫انساي و اجتماىع‪ ،‬داراى بار ارزش ى‪ 96‬است؛ ن‬
‫ارزىس‬ ‫هويژه علوم‬
‫پژوهىس در خأل رخ نم ىدهد‪ ،‬و شخصيت پژوهشگر و نظام‬ ‫ر‬ ‫مورد قبولش دست به تحقيق بزند‪ .‬هيچ‬
‫نبيت و ايدئولوژى شخص در فرايند تحقيق او فعاالنه ايفاى نقش م ىكنند‪.‬‬‫حاكم بر جها ن‬

‫ر‬ ‫ن‬ ‫ن‬


‫عرفاي‪ ،‬ن‬ ‫ن‬
‫پژوهىس او‬ ‫تاريىح محقق‪ ،‬در ساختار و هندسه علىم و‬ ‫ديت‪ ،‬اجتماىع و‬ ‫فلسف‪،‬‬ ‫انديش ههاى‬
‫ر‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫تعيي كننده دارند‪ .‬مثًل روانشناس مسلمان‪ ،‬هرگز نم ىتواند عوامل وراثت را ب هعنوان علت تامه‬ ‫نقىس‬
‫شكلگيى شخصيت انسان بپذيرد‪ ،‬و يا جامع هشناسمسلمان‪ ،‬هرگز نم ىتواند همچون دوركيم‪ ،‬به ج ابر‬
‫ديت و ب هطور كىل‪ ،‬نظام ارزشىانديشمند و پژوهشگر در‬ ‫اجتماىع قائل شود‪ .‬بنابراين‪ ،‬ي شفر ضهاى ن‬
‫ري‬
‫ن‬
‫«استنتاجات علىم» او از پژوه شها و آزماي شهايش بسيار تأثيگذار است‪ .‬همچني نقش ر يي شف رض را‬
‫است‪،‬اگر انديشمندان مسيىح‪ ،‬تثليث و ّ‬
‫تجسد و‬ ‫تعيي موضوع پژوهش» نم ىتوان ناديده گرفت‪ .‬به ر ر‬ ‫ن‬ ‫در«‬
‫ن‬
‫مرگ فدي هوار مسيح را جزءتعاليم قطىع مسيح نم ىدانستند‪ ،‬آيا باز هم حاض بودند حدود دو هزار سال‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫تبيي اين آموز هها‪ ،‬انديش هسوزى كنند و انرژ ىهاى فراواي را هدر دهند؟ بنابراين‪،‬‬ ‫بر ش حل آنها و براى‬
‫ر‬
‫ارزىس و ديت‪ ،‬هم در انتخاب موضوع پژوهش مؤثرند‪ ،‬هم دراستنتاجات پژوهىس و هم در‬ ‫ن‬ ‫ي شفر ضهاى ر‬
‫ري‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫شناي با پيشينه پژوهش‬ ‫«تفسي و تبيي يافت ههاى پژوهىس‪ .3 -2 » .‬آ ي‬
‫‪97‬‬

‫ى‬ ‫احمدحسي‪ ،‬ى‬


‫آيي زندگ )اخالق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬ ‫ى‬ ‫‪ 95‬رش ىيف‪،‬‬

‫(‬
‫‪27‬‬
‫‪ .(1 97‬بنگريد به‪ :‬همان‪ ،‬ص ‪33 -35‬‬

‫‪28‬‬
‫خردمند آن است كه چون كارش پديد آيد‪ ،‬همه رأ ىها را جمع كند و به بصيت در آن نگرد‪ ،‬تا آنچه صواب‬
‫است‪ ،‬از او بيون كندو ديگر را يله كند ‪،‬همچنان كه كىس را دينارى گم شود اندر ميان خاك‪ ،‬اگر زيرك‬
‫باشد‪ ،‬همه خاك را كه در آن حواىل بود‪ ،‬جمع كندو به غرباىل فروگذارد تا دينار پديد آيد‪.‬‬

‫هر چند پژوهشهاى جديد و نوآورىها‪ ،‬محصول انديشه و تحقيق يك فرد يا گروه هستند؛ اما در حقيقت‪،‬‬
‫اگر نيك بنگريم خواهيمديد كه نتيجه و محصول زحمات و پژوهشهاى پيشينيا ناند‪.‬‬

‫پژوهشگران در هر دور هاى با بهر هگيى از يافت هها و پژوه شهاى پيشينيان‪ ،‬م ىكوشند تا كاروان د انش‬
‫بشيت بگشايند‪ .‬جمله مشهور نيوتن كه‬ ‫را چند قدىم جلوتر برده واف قهاى تاز ر‬
‫هي و نوترى را بر روى ر‬
‫«اگر توانست هام ]افق را[ اندگ دورتر از ديگران بنگرم‪،‬بدان سبب است كه بر شان ههاى غوالن ايستاد‬
‫ىن‬
‫نوآورىينيم و اف قهاى تاز‬ ‫ر‬
‫تحقيف‪ ،‬اگر م ىخواهيم دست به‬ ‫همي حقيقت است‪ .‬در هر‬ ‫ن‬ ‫هام» ‪ 98‬بيانگر‬
‫هيى را ببينيم‪ ،‬بايد با پژوه شهاى پيشينيان در آن موضوع آشنا شويم؛ وگرنه به احتمال بسيار‪ ،‬پس از سا‬‫ر‬
‫لها تحقيق دوباره به همان نقط هاى خواهيم رسيد كه ممكن است سا لها و بلكه قر نها پيش‪ ،‬ديگران‬
‫رسيده بودند‪.‬‬

‫‪ .4 -2‬گزينش مسئله‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫ر‬ ‫يىك از مه ر‬
‫تحقيف با‬ ‫هگزيت» است‪ .‬جه تگيى هر‬ ‫تحقيف‪« ،‬مسئل‬ ‫ميين گا مها و مراحل مقدماي هر‬
‫ر‬
‫مهميين و بنياد‬ ‫همي دليل است كه انتخاب مسئله از جمل ه‬ ‫ن‬ ‫توجه به مسئله آن مشخصمىشود‪ .‬به‬
‫ني بر دق تهاى‬ ‫رىيين مراحل تحقيق است‪ .‬هر اندازه كه بر دامنه مطالعاتخود بيفزاييم‪ ،‬به همان ن‬
‫ميان ن‬
‫علىم ما در انتخاب مسئله افزوده خواهد شد؛ چرا كه انساان بىدغدغه و انساان بىمطالعه و ناآگ اه‪،‬‬
‫ن‬
‫مشكىل را بر ش راه خود نم ىبيند تا در انديشه حل آن برآيد‪ .‬كىس كه آگاىه الزم از جهان پياموي‬
‫جزي و سطىح خواهند بود‪ .‬به تعبي مولوى‪:‬‬ ‫ى‬ ‫خودنداشته باشد‪ ،‬مسائل او ن‬
‫ني مسائىل بسيار‬

‫‪99‬‬
‫همچنان كه خار و گل از خاك و آب‬ ‫هم سؤال از علم ن‬
‫خيد هم جواب‬

‫نكته ديگرى كه در انتخاب موضوع و مسئله تحقيق بايد مورد توجه قرار گيد‪ ،‬اين است كه مسئله ما‬
‫بايد به گون هاى باشد كهمشكىل از مشكالت علىم يا عمىل جامعه بر طرف سازد و در ن‬
‫عي حال‪ ،‬الزم‬
‫است كه مورد عالقه پژوهشگر ن‬
‫ني باشد تا بتوانددر برابر مشكالت و موانع احتماىل مقاومت كند‪.‬‬

‫‪ .5 -2‬شهامت در پژوهش‬
‫ً‬ ‫ن‬
‫بسيارى از افراد‪ ،‬تا زماي كه اقدام به پژوهش نكرده و ضفا در مرحله طرح و برنامه ه ستند‪ ،‬تصور‬
‫درست از پژوهش خود ندارند‪.‬‬ ‫ر‬
‫ناچي ر‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫تلف مىكنند و از طرف ديگر‪ ،‬مشكالت و موانع‬ ‫از طرق‪ ،‬امكانات و توانمند ىهاى خود را كوچك و‬
‫ا‬ ‫ن‬
‫همي دليل‪ ،‬يا اصًل اقدام به انجام كار نمىكنند و يا با احتياط‬ ‫احتما اىل كوچك رابزرگ جلوه م ىدهند و به‬
‫بيش از اندازه رشوع به كار م ىكنند‪ .‬اما هم تجربه نشان داده است و هم اولياى دين به ما توصيه م ىكنند‬
‫ناتواي و يا ترساز مشكالت احتماىل خوددارى كرد‪.‬‬ ‫ن‬
‫كه هرگز نبايد از انجام كارهاى بزرگ به دليل ترس از‬

‫) ‪ .(2‬ا‪ .‬ح‪ .‬آريانپور‪ ،‬پژوهش‪ ،‬ص ‪ 25‬و ‪26‬‬ ‫‪98‬‬

‫ر‬ ‫‪ .(1‬جالاللدين محمد ى‬


‫بلخ‪ ،‬مثنوى و معنوى‪ ،‬دفي چهارم‪ ،‬بيت ‪.3009‬‬ ‫‪99‬‬

‫(‬
‫‪29‬‬
‫امام عىل عليه السالم‪ ،‬در اي نباره م ىفرمايد‪:‬‬
‫‪52‬‬ ‫سخت حذركردن بزر ر‬
‫گي است از آنچه از آن ترس دارى‪.‬‬ ‫ر‬ ‫چون از كارى ترسيدى خود را در آن بيفكن؛ زيرا‬

‫بنابراين‪ ،‬اگر با همان امكانات اندك‪ ،‬اما با عزىم راسخ و توكل بر خدا رشوع به كار كنيم و تصميم بگييم كه‬
‫بر همه موانع و‬
‫ر‬ ‫ا‬
‫مشكالت فائق آييم‪ ،‬مشخص خواهد شد كه‪ :‬اوًل‪ ،‬توانمند ىها و امكانا ت ما بسيار بيشي از آن بود كه‬
‫ر‬ ‫ً‬
‫بيشي امورى را كه ب هعنوان مشكل تصور م ىكرديم‪ ،‬خودب هخود از ميان‬ ‫تصور م ىكرديم و ثانيا‪ ،‬همه يا‬
‫رفت هاند‪.‬‬
‫ن‬
‫نكته ديگرى كه پژوهشگر ح قطلب الزم است به آن توجه كند‪ ،‬اين است كه اگر بر اساس مباي درست‬
‫ن‬
‫و ضوابط و معيارهاىعقالي پژوهش‪ ،‬به نتيج هاى رسيد كه ممكن است پذيرفته بسيارى از افراد‬
‫نباشد‪ ،‬از طرح آن نهراسد و با شهامت و شجاعت ازنظريه خود دفاع كند و هرگز تحت تأثي تهد يد و‬
‫تطميع از نتايج پژوهش خود دست بر ندارد‪.‬‬

‫نمونهاى اسفانگ ني‬


‫محمدحسي هيكل‪ ،‬نوشسنده نامدار مضى‪ ،‬در چاپ نخست كتاب بسيار مشهور خود‪ ،‬حياة محمد‪،‬‬ ‫ن‬
‫ن‬
‫نخستي روزهاى اعالن‬ ‫معتي اهل سنت نقل كرده است؛ ماجر ياي كه در‬ ‫ى‬ ‫ماجراى يوم الدار را از كتا بهاى‬
‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله در جمع بزرگان مكه‪ ،‬اميمؤمنان را ب هعنوان‬ ‫ى‬ ‫پيامي رخ داد و‬
‫ى‬ ‫عموىم دعوت‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫«وىل»‪« ،‬خليفه» و «امي» پس از خود معرق كرد‪ .‬اما ب رح‪ ،‬اين كار محققانه هيكل را برنتافتند و او را‬
‫ن‬
‫شهاي از كتا ب‬
‫ي‬ ‫تحت فشارهاى شديد روح و رواي قرار دادند تا بخ‬

‫خود را كه نص در امامت و خالفت و رياست اميمؤمنان بود‪ ،‬حذف كند‪ .‬البته وى نخست مقاومت كرد‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫تطىم‬
‫ي‬ ‫پاسخگوي پرداخ ت؛ اما در نهايت‪ ،‬تسليم تهديدها و‬
‫ي‬ ‫دربرح از مجالت علىم به‬ ‫و با انتشار مقاالي‬
‫ر‬
‫عها شد و در چاپهاى بعدى كتاب خود‪ ،‬آنبخشها را حذف كرد؛ ىي آنكه الاقل در پاورق يا م قدمه كتاب‬
‫‪53‬‬
‫به اين رفتار غي محققانه اشار هاى داشته باشد‪.‬‬

‫‪ .6 -2‬امانتدارى‬
‫‪5455‬‬
‫خداوند به شما فرمان م ىدهد كه امان تها را به صاحبانشان بدهيد‪.‬‬
‫‪103‬‬ ‫]مؤمنان رستگار كسا نىاند ك ه[ امان تها و عهد خود را رعايت مىكنند‪.‬‬

‫َاف منه‪ ).‬نهج البَلغه‪ ،‬كلمات قصار‪ ،‬حكمت ‪(175‬‬ ‫‪ .(2 )52‬اذا هبتََِ امراا فَ ْ‬
‫قعََ فيه‪ ،‬فا َِّن شدةَ توقيه اعظ ُم ِم ما تخ ُ‬
‫‪ .(1 )53‬بنگريد به‪ :‬محسن امين‪ ،‬اعيان الشيعة‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪363‬‬

‫عهدهِم راعُون‪ ).‬مؤمنون) ‪( 8 :(23‬‬


‫‪ .(54‬وال ذين هم الَماناتِ ِهم و َ‬
‫ت الى اه ِلها‪ ).‬نساء) ‪(58 :(4‬‬ ‫‪َّ .(2 )55‬‬
‫ان ال َّلََ َِّ يأ ُم َْ ُركم ان َ‬
‫تؤَُ دُّوا االمانا ِ‬
‫(‬
‫‪30‬‬
‫امانتدارى‪ ،‬به طور كىل‪ ،‬يىك از نضور تهاى زندگ اجتماىع است‪ .‬عدم رعايت آن از سوى افراد يك‬
‫ر‬
‫فروپاىس نظام اجتماىع را فراهم خواهد ساخت‪ .‬در‬ ‫جامعه‪ ،‬اگر به صورتفراگي درآيد‪ ،‬موجبات‬
‫حقيقت‪ ،‬اساس زندگ اجتماىع بر پايه اعتماد افراد جامعه به يكديگر است و اگر به واسط ه خيانتهاى‬
‫بي خواهد رفت‪.‬‬ ‫مكرر افراد يك جامعه اين اعتماد از ب ين برود‪ ،‬در حقيقت آن جامعه از ن‬

‫تحقيف يك جامعه را تشكيل مىدهد‪ .‬هر‬‫ر‬ ‫ني‪ ،‬ركن مهىم از حيات علىم و‬ ‫امان تدارى در پژوهش و تأليف ن‬
‫ً‬
‫اخالقا موظف است منبع هر مطلت را كه از هر كىس نقل م ىكند‪ ،‬ر‬
‫حت اگر نقال به معنا باشد‪،‬‬ ‫ى‬ ‫نوشسند هاى‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫ً‬
‫دقيقا ذكر كند‪ .‬اهميت اين مطلب درتحقيقاي كه بر پايه نقل استوارند‪ ،‬مانند تحقيقات تاريىح‪ ،‬دو چندان‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ا‬
‫تحقيقاي‪ ،‬امان تدارى در نقل است‪.‬‬ ‫چني‬ ‫م ىشود‪ .‬اصوًل جوهره اصىل‬
‫ر‬
‫تأليفاي امانت در نقل رعايت نشود‪ ،‬ر‬ ‫ن‬
‫ارزىس نخواهند داشت‪ 56 .‬امان تدارى در امر‬ ‫چني پژوه شها و‬ ‫اگر در‬
‫ن‬
‫پژوهش اقتضا م ىكند كه در نقد يا استناد به سخن ديگران از نقل تقطيع ى پرهي كنيم‪ .‬براى نقد و يا‬
‫‪57‬‬

‫استناد به سخن يك انديشمند بايد همه سخن اورا با دقت و امانت مطالعه كرد و استناد به او بايد در همان‬
‫حد و انداز هاى باشد كه ادعا كرده است؛ نه بيش از آن و نه ر‬
‫كمي ازآن‪.‬‬

‫حقيقتجوي در پژوهش‬
‫ي‬ ‫‪.7 - 2‬‬
‫ن‬
‫زماي به ارسطو ر‬
‫اعياض شد كه چرا حرمت استاد خود‪ ،‬افالطون را نگه نداشته و ديدگا ههاى او را به‬
‫سخت بسيار ارزشمند و جاودانه گفت‪:‬‬ ‫ن‬ ‫نقد كشانده و در رد آنهاسخن م ىگويد‪ .‬ارسطو در پاسخ‪،‬‬

‫«افالطون را دوست دارم؛ اما به حقيقت‪ ،‬بيش از افالطون عال قه دارم» ‪ 58.‬انديشمندان بزرگ در‬
‫يقيت و ابطا لپذيرند‪ ،‬هستند كه ر‬
‫وقت م ىبينند شاگردانشان يا ديگران به‬ ‫عرصه علوم تجري‪ ،‬كه علومىغي ن‬
‫ى‬
‫نقد و بررىس تئورىها و ديدگا ههاى آنان پرداخت هاند‪،‬بسيار خوشحال و خرسند م ىشوند‪.‬‬

‫فرىص هها و ديدگا ههايشان باشند‪.‬‬ ‫حت از ن‬


‫برح نقل شده است كه آرزو م ىكردند تا زند هاند شاهد ابطال ن‬ ‫ر‬
‫ي‬
‫تجوي در پژوهش است‪.‬‬ ‫ر‬
‫ي‬ ‫حقيقتطلت و حقيق‬
‫ى‬ ‫آنچه مهم است و وظيفه اخالق پژوهشگر به شمار م ىآيد‪،‬‬
‫ر‬ ‫پژوهشگر بايد همه ّ‬
‫هم و غم خود را كشف حقيقت بداند و هرگز از مشكالي كه ممكن است ديگران براى‬
‫او پيش آور ند‪ ،‬نهراسد‪.‬‬

‫‪ .(1 )56‬بنگريد به‪ :‬محمد رضا حكيمى‪ ،‬حماسه الغدير‪ ،‬ص ‪215‬‬

‫‪ .(2 )57‬نقل تقطيعى‪ ،‬يعنى نقل يك مقدار از حديث‪ ،‬يا متن تاريخى‪ ،‬يا متن حديثى‪ ،‬يا متن فلسفى يا ‪ ...‬و حذف مقدارى ديگر‪ ،‬درجايى كه مطلب پيوسته و‬

‫مرتبط است و نقل همه مطلب چيز ديگرى را مىرساند‪ ،‬يا ممكن است خواننده از نقل همه مطالب استنباط ديگرى بكند‪ ).‬همان‪ ،‬پاورقى ص ‪(215‬‬

‫‪ .(3 )58‬محمدعلى فروغى‪ ،‬سير حكمت در اروپا‪ ،‬تصحيح اميرجَلاللدين اعلم‪ ،‬ص ‪31‬‬
‫(‬
‫‪31‬‬
‫‪ .8 -2‬نشاط در ر‬
‫تحف ق‬
‫ي‬
‫شاداي محقق در كار خود است‪ 59 .‬محقق توانا و موفق كىس‬ ‫ى‬ ‫يىك از مسائل مهم‪ ،‬در امر تحقيق‪ ،‬نشاط و‬
‫است كه با شوق و ذوق و نشاط در ري حل مسئله خود باشد و هرگز خستىك و كسالت به خود راه ندهد‪.‬‬
‫به تعبي شهيد مطهرى‪« :‬انسان بايد به كارشعشق داشته باشد‪ .. .‬آن وقت است كه شاهكارها به وجود م‬
‫َ‬
‫ىآورد كه شاهكار ساخته عشق است‪ ،‬نه پول و درآمد‪ .‬با پولمىشود كار اياد كرد‪ ،‬وىل با پول نم ىشود شاهكار‬
‫‪108‬‬ ‫َ‬
‫اياد كرد‪» .‬‬

‫‪ .(1 )59‬براى آشنايى بيشتر با علل و عوامل نشاط و تحرك در تحقيق و همچنين عوامل احساس نااميدى و سستى در تحقيق‪ ،‬بنگريد به‪:‬‬
‫مسعودآذربايجانى‪ «،‬ضعف و قوت انگيزه در پژوهش»‪ ،‬دو فصلنامه پژوهش‪ ،‬پيششماره اول‪ ،‬ص ‪ .(2 108 37 -48‬مرتضى مطهرى‪ ،‬تعليم و‬
‫تربيت در اسَلم‪ ،‬ص ‪421‬‬
‫(‬
‫‪32‬‬
‫نشاط در تحقيق‪ ،‬ن‬
‫يعت زندگ كردن و محبت ورزى با مسئله مورد نظر‪ ،‬و معلوم است كه انسان هرگز از‬
‫ر‬
‫سست نمىكند‪.‬‬ ‫زندگ و همراىه با دوست خود‪ ،‬احساس خستىك و كسالت و‬

‫طالب علم است غواص بحا ر‬ ‫درياي است ىي حد و كنا ر‬


‫ي‬ ‫علم‬
‫او نگردد سي خود ‪،‬از جستج و‬
‫‪60‬‬
‫گر هزاران سال باشد عمر ا و‬

‫ن‬ ‫ن‬
‫شوح از استاد خود م رىيسند كه در كار علم چگونه مىتوانند به مقام بزرگاي چون‬ ‫«دانشجويان به‬
‫ّ‬
‫پاولوف رسند‪ .‬استاد‪ ،‬به جد پاسخ م ىدهد‪ :‬بامداد در آغوش مسئله مطلوب خود از خواب بيدار شويد‪،‬‬
‫با مسئله خود صبحانه بخوريد‪ ،‬با آن به آزمايشگاهبشتابيد‪ ،‬به هنگام ناهار خوردن همراه آن باشيد‪،‬‬
‫‪110‬‬ ‫پس از ناهار آن را نزد خود نگه داريد‪ ،‬با آن به ر‬
‫بسي برويد‪ ،‬و آن را به خوابببينيد» ‪.‬‬

‫در خاطر از تغي آن هيچ ترس نيست‬ ‫لذات دنيوى همه هيچ است نزد من‬
‫همچون شب مطالعه و روز درس نيس ت‬ ‫روز تنعم و شب عيش و طرب مر ا‬

‫سست در تحقيق اين است كه اهميت كار براى محقق روشن نشده است‪ .‬كىس‬ ‫ر‬ ‫يىك ا ز عوام ل بى ن‬
‫انگيگ و‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫تحقيف ن‬
‫سست م ىشود‪ ،‬به اين معناست كه يا عالقه‬ ‫ميندو پس از مدي دچار كسالت و‬ ‫كه دست به‬
‫ً‬ ‫ن‬
‫دروي و واقىع به آن موضوع نداشته و ضفا به خاطر درآمد يا شهرت يا مسائل ديگرى دست به آن تحقيق‬
‫ر‬
‫زده است و يا اينكه هدف تحقيق خود و اهميت آن را از ابتدا به درس ي‬
‫ّ‬ ‫ن‬ ‫نشناخته است‪.‬‬
‫همچني عدم توجه محقق به توانا يىها‪ ،‬امكانات و محدودي تهاى خود ممكن است پس‬
‫ر‬
‫از مدي به يأس و نااميدى واحساس شخوردگ در كار بينجامد‪ .‬بنابراين كىس كه م ىخواهد دست به‬
‫تحقيف بزند پيش از هر ن‬
‫چي بايد به توانا يىهاى خود توجه كند‪ ،‬آنها را بشناسد و با توجه به آنها حركت‬ ‫ر‬
‫‪61‬‬
‫كند تا با نشاط و شادا ىاي الزم‪ ،‬تحقيق خود را به انجام رساند ‪.‬‬

‫‪ .9 -2‬پژوهش گروىه‬
‫كارهاى گروىه و جمىع‪ ،‬نسبت به كارهاى فردى‪ ،‬از هر جهت ر‬
‫بهي و مفيدترند‪ .‬متأسفانه بسيارى از ما‬
‫ر‬
‫درست به پايان‬ ‫نياموخت هايم كه چگونهمىتوان يك پژوهش يا تحقيق را با فعاليت گروىه شكل داد و به‬
‫رساند‪ .‬اتقان و استحكام پژوه شهاى گروىه قابل مقايسه با پژوهش فردى نيست‪.‬‬

‫‪ .(3 )60‬جَلاللدين محمد بلخى‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬دفتر ششم‪ ،‬ابيات ‪ 3881‬و ‪ .(4 ) 110 .3882‬ا‪ .‬ح‪ .‬آريانپور‪،‬‬
‫پژوهش‪ ،‬ص ‪ 23‬به نقل از‪p ,rekaB .R .J ,esat Sdennal PehtdnaecneicS. 55:.‬‬
‫‪61‬شريفى ‪،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬
‫‪33‬‬
‫ر‬
‫بيشيى خواهد داشت و هم‬ ‫همكارى و هميارى چند پژوهشگر وارسته و متعهد و بانشاط‪ ،‬هم نورانيت‬
‫قي و وىس ر‬
‫عيىرا بر روى انسان م ىگشايد‪.‬‬ ‫دق ر‬‫ر‬
‫ي‬ ‫اف قهاى ي‬
‫بيست مصباح از يىك روش رني است‬
‫‪62‬‬
‫اين خردها چون مصابيح انور است‬

‫امي مؤمنان عليه السالم‪ ،‬در اي نباره م ىفرمايد‪:‬‬

‫ن‬
‫كساي است كه از مشورت با ديگران خود را بىنياز نبينند‪.‬‬ ‫ر‬
‫‪63‬‬
‫بهيين آرا و انديش هها‪ ،‬از آان‬

‫پژوهش فردى هر چند در جاى خود‪ ،‬مفيد و ارزنده است‪ ،‬اما بايد دانست كه اتقان و استحكام پژوهش‬
‫ر‬
‫بيشي ازپژوهش فردى است‪ .‬به تعبي زيباى مولوى‪« :‬عق لها مر عقل را يارى دهد» ‪ 64‬و‬ ‫گروىه به مراتب‬
‫ر‬
‫درصد خطاى پژوهش گروىه به مراتب كمي ازپژوهش فردى است چرا كه‪:‬‬

‫مانع بد فعىل و بد گفت ش د‬


‫‪6566‬‬
‫زان كه با عقىل چو عقىل جفت شد‬

‫** *‬
‫‪116‬‬
‫نور افزون گشت و ره پيدا شو د‬ ‫عقل با عقل دگر دو تا شود‬

‫ر‬
‫‪ .3‬آسيبشناىس اخالق پژوهش‬
‫‪ .1 -3‬شهرتزدگ‬
‫يىك از آفات بزرگ پژوه شها و تحقيقات علىم‪ ،‬شهر تزدگ است‪ .‬بسيارى به ضف مشهور بودن ي ك باور‬
‫يا عقيده يا فرضيه‪ ،‬آن را م ىپذيرند و بلكه در مواردى آن را پايه تحقيقات و پژوه شهاى ديگرشان قرار م‬
‫ر‬
‫ىدهند‪ .‬براى نمونه‪ ،‬پس از طرح نظريه «تكامل انواع» داروين‪ ،‬بسيارى از تحقيقاي كه در عرصه علوم‬
‫ً‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫همي نظريه مشهور‪ ،‬ب وده است؛در حا لىكه اين ضفا يك‬ ‫انساي و اجتماىع صورت گرفته است بر پايه‬
‫تئورى و فرضيه است كه ب هرغم شهرت آن‪ ،‬هنوز به اثبات نرسيده است! يا پس از تئورى فرويد در‬
‫داشي ميل جنىس در شكلگيى افكار‪ ،‬اعتقادات و رفتارهاى انسان‪ ،‬بسيارى از تحقيقات در‬ ‫رن‬ ‫بارهاصالت‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫ن‬
‫حتىيوه شهاى ديت بر پايه اين تئورى و با فرض قطعيت آن‪ ،‬صورت گرفته است‪ ،‬در‬ ‫ر‬ ‫زمينه علوم انساي و‬
‫ر‬
‫حا لىكه اين نظريه‪ ،‬ب هرغم شهرت بسيارش هيچدليل منطف و محكىم ندارد!‬

‫‪ .(1 )62‬جَلاللدينمحمد بلخى‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬دفتر ششم‪ ،‬بيت ‪.2613‬‬

‫شير‪ ).‬عبدالواحد اآلمدى‪ ،‬غرر الحكم و درر الكلم‪ ،‬ج ‪ ،1‬فصل ‪ ،7‬ص ‪ ،196‬حديث ‪(330‬‬
‫رأى ُم ٍ‬
‫ِ‬ ‫ع ْن‬
‫ستغَنى َ‬
‫الناس رأياا من ال ي َ‬
‫ِ‬ ‫‪ .(2 )63‬افض ُل‬

‫‪ .(3 )64‬جَلاللدين محمد بلخى‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬دفتر اول‪ ،‬بيت ‪.1043‬‬

‫‪ .(65‬همان‪ ،‬بيت ‪.26‬‬


‫‪ .(4 )66‬جَلاللدين محمد بلخى‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬دفتر دوم‪ ،‬بيت ‪.20‬‬
‫(‬
‫‪34‬‬
‫پژوهشگر و محقق واقىع بايد بكوشد در تحقيقات خود‪ ،‬در دام بزرگ و بسيار خطرناك شهر تزدگ گرفتار‬
‫اكييت» هرگز مساوى با‬ ‫نيايد‪ .‬مشهور بودن يكرأى و عقيده‪ ،‬هرگز به معناى درست بودن آن نيست و « ى‬
‫كيت طرفداران آن‪ ،‬يا‬‫«حقانيت» نبوده و نيست و پژوهشگر اخالق ًامجاز نيست يك رأى را به ضف ى‬
‫مبناي براى تح قيقات قرار دهد‪.‬‬
‫ي‬ ‫شهرتش‪ ،‬بپذيرد يا آن را‬

‫نمونهاى از پيامد سوء شهرتزدگ‬


‫برح از برادران اهل سنت اين است كه ابوطالب‪ ،‬پدر اميمؤمنان‬ ‫يىك از باورهاى بسيار مشهور در ميان ن‬
‫مشك بود و ر‬
‫مشك از دنيا رفت‪.‬‬ ‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله ايمان نياورد و ر‬
‫ى‬ ‫عليه السالم‪ ،‬تا آخر عمر به‬
‫ن‬
‫تاريىح و روا يىخود اهل سنت وجود دارد كه خالف اين باور را به اثبات م ى‬ ‫شواهد بسيا رى در كتا بهاى‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫ن‬
‫رساند‪ .‬سا لها پيش‪ ،‬يىك از محققان و نوشسندگان عربستاي‪ ،‬به نام عبدالل الخنيى‪ ،‬پ ژوهىس در اين‬
‫كتاي با‬
‫حاصل پژوه شهاى خود را در ى‬ ‫زمينه انجام داد‪ .‬و‬
‫ر‬ ‫ُ‬
‫عنوان ابوطالب مؤمن ق ري ش‪ ،‬منتش كرد‪ .‬اما جامعه علىم عربستان‪ ،‬به جاى تشكر از اين نوشسنده كه‬
‫برح از قاضيان عربستان‬ ‫تاريىح و رواي رابه اثبات رسانده بود‪ ،‬دست به اقداىم شگفت زد‪ .‬ن‬ ‫ن‬ ‫يك حقيقت‬
‫ي‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫حكم اعدام نوشسنده را با ريخي شب مذاب در گلوىاو صادر كردند! صداى اعياض انديشمندان مختلف از‬
‫اعياض‬ ‫ني ر‬
‫گوشه و كنار جهان اسالم بلند شد‪ .‬مجامع علىم ايران و عراق ن‬
‫خود را به سفارتخان ههاى عربستان در اين دو كشور اعالم كردند؛ تا آنكه باالخره مسئوالن عربستان از‬
‫َّ‬
‫‪67‬‬
‫الخنيى ضف نظر كرده و به تبعيد وى از عربستان رضايت دادند‪.‬‬ ‫ن‬ ‫اعدام عبدال َّل‬

‫‪ .2 -3‬شتابزدگ‬
‫ر‬
‫اخالق ن‬
‫ني ب ه شمار م‬ ‫يىك ديگر از آفات بزرگ و مخرب پژوهش‪ ،‬شتابزدگ است كه خود يىك از رذايل‬
‫كميين آفتشتابزدگ اين است كه مانع درك درست موضوع م ىشود‪ .‬محقق شتابزده‪ ،‬نمىتواند در‬ ‫ىآيد‪ .‬ر‬
‫صي و بردبارى‪ ،‬ركن مهم پ ژوهش است‪.‬‬ ‫اطراف همه جوانب موضوع پژوهش خودانديشه كند‪ .‬ى‬
‫پژوهشگر آنگاه م ىتواند به موفقيت دست يابد كه بردبارى را پيشه خودسازد‪.‬‬
‫ر‬
‫روايت آمده است‪:‬‬ ‫يك پ ژوهش بنيادين و كارساز‪ ،‬گاه ممكن است د هها سال به طول بينجامد‪ .‬در‬

‫«كىس م ىتواند به حقيق ات دانش دست يابد كه تداوم و بردبارى در دان شاندوزى داشته باشد»‪ 68.‬ر‬
‫حت‬
‫ممكن است يك پژوهشگر‪،‬تا زنده است نتواند نتايج پژوهشهاى خود را ببيند و آيندگان با ادامه دادن كارها‬
‫و پژوهشهاى ناتمام او‪ ،‬كار را به نتيجه برسانند‪.‬‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫بنابراين‪ ،‬هرگز نبايد تو قع داشت كه به هر قيمت‪ ،‬در مدت زمان معيت پژوهش را به پايان برسانيم‪.‬‬
‫حت در صورت نتيج هبخش نبودن تحقيقاتش به‬ ‫چنينيوهشگر صبور و بردبارى‪ ،‬ر‬ ‫رر‬ ‫هي و خ دمت‬ ‫كميين ن‬
‫ر‬
‫ا‬ ‫ني بهديگران نشان داده است‪ .‬ن‬‫جامعه علىم اين است كه را ههاى نادرست را ن‬
‫يعت عمًل به آيندگان م‬

‫‪ .(6 )67‬بنگريد به‪ :‬شيخ آقا بزرگ طهرانى‪ ،‬طبقات اعَلم الشيعة نقباء البشر فى القرن الرابع عشر‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.1390 -1393‬‬

‫سه‪ ).‬عبدالواحد اآلمدى‪ ،‬غررالحكم و دررالكلم(‬ ‫العلم إ ال َمن ي ُ‬


‫طي َل َدر َ‬ ‫َ‬ ‫‪ .(1 )68‬لَ ْن ي ُح ِر زَ‬

‫‪35‬‬
‫ههاي كه او براى كشف حقيقت و حل مسئله رفته و پس اززحمات فراوان به نت‬ ‫ىفهماند كه از اين را ي‬
‫‪69‬‬
‫يجه نرسيده است‪ ،‬نروند؛ بلكه در انديشه را ههاى ديگرى باشند‪.‬‬

‫‪ .3 -3‬دخالت دادن خواستههاى شخىص‬


‫ن‬
‫پژوهشگر منصف كىس است كه اصل بىطرق را در تحقيق مورد توجه قرار دهد‪ .‬او هرگز نبايد ديدگا هها‪،‬‬
‫ر‬
‫تحقيف است‬ ‫معتي‪،‬‬ ‫صنف خود را بر موضوع تحقيق تحميل كند‪ .‬تحقيق‬ ‫ن‬ ‫خواست هها و اغراضشخىص يا‬
‫ى‬
‫ن‬
‫كه بىطرفانه و بدون حب و بغ ضهاى پيشينصورت گيد‪ .‬كساي كه باورها و ديدگا ههاى خود را بر منابع‬
‫نامعتي و‬ ‫ر‬
‫تحقيف‬ ‫ر‬
‫تحقيف تحميل م ىكنند‪ ،‬هم خود و مخاطبانشان را به گمراىه و انحرافمىكشانند و هم‬
‫ى‬
‫استي‪ ،‬كىس است كه خود را تابع حاصل تحقيق بداند و نه حاصل‬ ‫ن‬ ‫نادرست ارائه م ىدهند‪ .‬محقق ر‬
‫ا‬
‫تحقيق را تابع خودش‪ .‬پژوهشگر حقيق تطلب كىس است كه كامًل تسليم نتايج پژوهش باشد و نه آنكه‬
‫ن‬
‫پيشيت‬ ‫پيش از پژوهش و يا بعد از مشخص شدن نتايج آن‪ ،‬بخواهد پژوهش را تابع ديدگا هها و باورهاى‬
‫خود سازد‪.‬‬

‫ناىس شده است‪ 120 .‬كىس كه با باورها و ر يي شفرضهاى از پيش‬ ‫نىه از تفسي به رأى در ق رآن‪ ،‬از هم ينجا ر‬
‫طراح شده به شاغقرآن م ىرود‪ ،‬در حقيقت نم ىخواهد مراد خداوند و منظور واقىع قرآن را دريابد‪ ،‬بلكه م‬
‫تاريىح‪ ،‬محقق بايد خود را در اختيار‬‫ن‬ ‫ىخواهد قرآن را در خدمت اهداف و آراىخود درآورد‪ .‬يا در يك تحقيق‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫تاريىح قرار دهد‪ ،‬نه آنكه پيش از مراجعه به تاري خ ومطالعه منابع تا ريىح‪ ،‬ديدگاه خود را‬ ‫معتي‬ ‫منابع‬
‫ى‬
‫ر‬
‫مشخص كرده باشد و منابع و مستندات را آنگونه كه م ىخواهد معنا و تفسي كند‪ .‬يىك ازمهميين داليل‬
‫همي است كه افراد نمىخواهند بدون‬ ‫ن‬ ‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله‬
‫ى‬ ‫اختالف بر ش موضوع امامت پس از‬
‫رواي اين موضوع‬ ‫ن‬
‫ر يي شفرضو بدون باورهاى از پيش طراح شده به س راغ مطالعه منابع تاريىح و مستندات ي‬
‫ى‬ ‫ن‬
‫تاريىح و منابع حديت‬ ‫رواي اين مسئله را ندارند‪ ،‬م ىكوشند تا متون‬
‫بروند و از آنجا كه امكان انكارمستندات ي‬
‫مذهت خود تفسي كنند‪.‬‬‫ى‬ ‫را بر اساس اميال و اهداف شخىص و‬

‫‪ .4 -3‬انتحال‬
‫ر‬
‫ادي يا انتحال است ك ه متأسفانه در مراكز علىم‬
‫يىك ديگر از آفات بزرگ اخالق پژوهش و تأليف‪ ،‬شقت ى‬
‫كشور ما‪ ،‬به معضلتبديل شده است‪ .‬انتحال به دو معناى مختلف و البته نزديك به هم به كار رفته است‪.‬‬
‫ادي» نام برده م ىشود‪ .‬دهخدا‬ ‫ن‬
‫معناى شايع و رايج آن‪ ،‬همان چيى است كهامروزه از آن با عنوان «شقت ى‬
‫در تعريف انتحال آورده است‪:‬‬

‫چياز كىس را جهت خود دعوى كردن‪ ،‬شعار ديگرى را بر خود ر ن‬


‫بسي‪ ،‬شعر يا سخ ان ديگرى را براى خود‬
‫خوششي ر ن‬
‫بسي است و آ‬ ‫رن‬ ‫ادي‪ ،‬سخن ديگر بر‬ ‫رن‬ ‫رن‬
‫دعوى كردن‪ ،‬سخ ان كىس ديگر بر خوششي بسي‪ ،‬شقت ى‬

‫‪69‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬


‫(‬
‫‪36‬‬
‫ن‬
‫تضق در لفظ و ن‬
‫معت‬ ‫نچنان باشد كه كىس شعر ديگرى را مكابره بگيد وشعر خوشش سازد بىتغييى و‬
‫‪121 .‬‬ ‫ن‬
‫تضق اندك؛ چنانكه ر‬
‫بيت بيگانه به ميان آن در آرد يا تخلصبگرداند‬ ‫آن‪ ،‬يا به‬

‫‪ .(1 ) 120‬روايات بسيارى در نىه از تفسي به رأى وارد شده است‪ .‬بنگريد به‪ :‬محمدباقر مجلىس‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،89‬باب ‪ ،10‬ص ‪.107 -112‬‬
‫َّ‬
‫عبداللَ‬ ‫ر‬
‫بيشي با ابعاد مختلف اين بحث‪ ،‬بنگريد به‪:‬‬ ‫آشناي‬ ‫ى‬
‫همچني براى‬ ‫نويسندهن‪1‬س‪ ،‬ت ص روايا‪-232‬ت در ا‪175‬ي ن زمينه نقل كرده است‪.‬‬
‫ى‬ ‫ى‬
‫تسن م تفسي قرآن كريم‪ ،‬ج‬ ‫ى‬ ‫جوادى آمىل‪،‬‬
‫ى‬

‫‪ .(2 121‬علىاكي دهخدا‪ ،‬لغتنامه‪ ،‬واژه «انتحال »‬


‫مذهت ر ن‬
‫بسي‪ ،‬خود را به‬ ‫ى‬ ‫معناى ديگرى كه براى واژه انتحال آورد هاند‪ ،‬عبارت است از «خود را به‬
‫ن‬ ‫رن‬ ‫رن‬
‫خوششي را به كىس باز خواندن‪ 70» .‬بر اين اساس‪ ،‬نوشسندگاي كه‬ ‫منسوبساخي‪،‬‬ ‫مذهت يا به قبيل هاى‬
‫ى‬
‫م ىكوشند براى درست جلوه دادن سخن و مدعاىخود‪ ،‬افراد نام و نشا ندار و صاحب نفوذ علم ى‬
‫ر‬
‫اخالق انتحال شد هاند‪.‬‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫تاريىح را مدافع نظريه خود معرق كنند‪ ،‬در حقيقت مرتكب عمل غي‬ ‫و‬

‫متأسفانه گاه ديده م ىشود ن‬


‫برح از افراد يا مكاتب فكرى‪ ،‬ب راى تقويت فكر خود و يا نشان دادن سابقه‬
‫ا‬ ‫ر‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫نسبت با آنان نداشته و اصوًل داراى‬ ‫تاريىح آن‪ ،‬كساي را بهمكتب فكرى خود منسوب م ىكنند كه هيچ‬
‫ر‬
‫متفاوي بود هاند‪.‬‬ ‫ن‬
‫مباي فكرى‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫ادي‪ ،‬نه مخصوص حوزه شعر و شاعرى است و نه ويژه‬ ‫گفتت است معضل اخالق انتحال يا شقت ى‬
‫حاض ؛ بلكه درروزگاران گذشته ن‬
‫ني بسيارى بود هاند كه حاصل زحمات ديگران را بدون آنكه يادى‬ ‫روزگار ن‬
‫ن‬ ‫ُ‬ ‫ر‬
‫منتش كرد هاند‪ 71 .‬سخن هجويرى )متوق ‪ 465‬ه‪ .‬ق(‪ ،‬از عالمان و‬ ‫از آنان به ميان آورند‪ ،‬به نام خود‬
‫ن‬
‫عارفان مشهور قر ن پنجم‪ ،‬در ابتداى كتاب كشف المحجوب نشانمىدهد كه در آن زمان ني اين موضوع‬
‫رواج بسيارى داشته است‪ .‬وى م ىگويد‪:‬‬
‫آنچه به ابتدا كتاب‪ ،‬نام خود اثبات كردم مراد ازين دو ن‬
‫چي بود‪ :‬يىك نصيب خاص و ديگر نصيب عام‪.‬‬

‫كتاي نو ببينند گ نام مصنف آن به چند جاى بر آن‬ ‫آنچه نصيب عام بود آن است گ چون جهله اين علم ى‬
‫مثبات نباشد‪ ،‬نسبت آن كتاب به خود كنند و مقصود مصنف از آن برنيايد؛ گ مراد از جمع و تأليف و‬
‫تصنيف كردن بجز آن نباشد گ نام مصنف بدان كتاب زنده باشد و خوانندگان و متعلمان وى را دعاى خي‬
‫گويند‪ .‬گ مرا اين حادثه افتاد ب ه دو بار‪ :‬يىك آنك ديوان شعرم كسىبخواست و باز گرفت و اصل نسخه‬
‫َّ‬
‫جز آن نبود‪ .‬آن جمله را بگردانيد و نام من از ش آن بيفكند و رنج من ضايع كر د‪ -‬تاب ال َّل عليه‪ -‬و ديگر‬

‫‪ .(3 )70‬همان‬
‫‪ .(1 )71‬براى آشنايى بيشتر با برخى انتحالها و سرقتهاى ادبى مهم و رسوا كنندهاى كه در طول تاريخ صورت گرفته است‪ ،‬بنگريد به‪ :‬غَلمرضا‬

‫گلىزواره‪ «،‬غش در پژوهش»‪ ،‬آينه پژوهش‪ ،‬ش ‪ ،84‬ص ‪7 -59‬‬

‫‪37‬‬
‫كتاي كردم‪ ،‬هم اندر طريقت تصوف‪ ،‬نام آن منهاج الدين‪ ،‬يىك از مدعيان ركيكه‪ ،‬كه كراى گفتار او نكند‪ ،‬نام‬ ‫ى‬
‫من ازش آن پاك كرد و به نزديك عوام چنان نمود كه وى كرده است‪ .‬هر چند خواص بر آن قول بر وى‬
‫ّ‬ ‫بىي ر‬
‫كت آن بدو در رسانيد و نامش از ديوان طًلب در گاه خود پاك گردانيد‪ .‬اما‬ ‫خنديدندى تا خداوند تعاىل ى‬
‫َ‬
‫كتاي بينند و دانند كه مؤلف آن‪ ،‬بدان فن و علم‪ ،‬عال بوده است‬ ‫آنچه نصيب خاص بود آن است كه چون ى‬
‫بهي كنند و بر خواندن آن و ياد كردن آن بجدتر باشند و مراد خواننده و‬‫و محقق‪ ،‬رعايت حقوق آن ر‬
‫‪72‬‬ ‫صاحب كتاب از آن ر‬
‫بهي بر آيد‪.‬‬
‫به هر حال‪ ،‬بايد دانست كه امروزه شقت ادي يىك از گناهان كبيه در َ‬
‫عال تحقيق و نوشسندگ است و هيچ‬ ‫ى‬
‫عذرى در اي نباره‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫پذيرفته نيست و پرهي از آن يىك از نخستي و ابتدا يىيي ن مسائل اخالق است كه هر دانشجو و دان‬
‫رر‬
‫شيوىه بايد آن را تمرين كند‪.‬‬

‫مطلت كوتاه را از شخىص‬ ‫ميجم و يا نوشسنده‪،‬‬‫عال نوشسندگ اين است كه ر‬ ‫يىك از رو شهاى ناپسند در َ‬
‫ى‬
‫بگيد‪ ،‬اما آن قدر بر آنبيفزا يد كه سخن نوشسنده اصىل در البه الى آن گم شود‪ .‬آقاى محمد ابراهيم‬
‫ن‬
‫داستاي را نقلمىكند كه ذكر آن در اينجا مفيد است‪:‬‬ ‫ن‬
‫باستاي پاريزى در كتاب هزارستا ن‬

‫‪ .(2 )72‬على بن عثمان الهجويرى الغزنوى‪ ،‬كشف المحجوب ‪،‬تصحيح والنتين ژوكوفسكى‪ ،‬ص ‪ 1‬و ‪2‬‬
‫(‬
‫‪38‬‬
‫«پروفسور هانرى كربن‪ ،‬محقق و رش قشناس مشهور فرانسوى‪ ،‬چند ماه از سال را‪ ،‬ب هويژه در‬
‫سخي ناي و كالس درس داشت‪ .‬گاىه ن‬
‫ني براى د‬ ‫ن‬ ‫زمستان‪ ،‬به تهران م ىآمد و در انجمنحكمت و فلسفه چند‬
‫طباطباي به قم مسافرت م ىكرد‪.‬‬
‫ي‬ ‫يدار با عالمه‬

‫سيدحسي نض به فارىس ترجمه شد و در‬ ‫ن‬ ‫دكي‬‫سخي ناي ايراد كرد كه توسط ر‬
‫ن‬ ‫يك سال در باره مالصدرا يك‬
‫مجله دانشكده ادبياتدانشگاه تهران به چاپ رسيد‪ .‬چند وقت بعد يىك از نوشسندگان‪ ،‬در مجل ه خواند‬
‫ر‬
‫نىها‪ ،‬اقدام به چاپ ترجمه سلس له مقاالي از هانرى كربن‪ ،‬در باب احواالت و انديشههاى مالصدرا‪ ،‬كرد‬
‫وقت هانرى كربن به ايران آمد بعض دوستان به او گفته بودند كه كتاب تازهشما را در باب مالصدرا خواند‬ ‫‪ .‬ر‬
‫كتاي ندارد‪ .‬و وق تىفصوىل و جمل‬ ‫ن‬
‫ههاي از آن را برايش خوانده‬
‫ي‬ ‫هايم‪ .‬او تعجب كرده بود كه چني ى‬
‫سخيا نىهاى كربن‬ ‫ن‬ ‫ميجم‬‫دكي عيىس سپهبدى‪ ،‬كه اغلب ر‬‫بودندبسيار متعجب شده بود‪ .‬يك روز‪ ،‬مرحوم ر‬
‫زمي دانشكدهادبيات به اطاق مجله پيش من آمد و گفت‪ :‬آقاى كربن ميل دارند با اين آقاى‪...‬‬ ‫بود‪ ،‬در زير ن‬
‫ر‬
‫آشناي داريد ‪،‬آيا ممكن است وسيله اين مالقات را‬ ‫ي‬ ‫خي دارم كه شما باايشان‬ ‫مالقاي داشته باشند‪ ،‬چون من ى‬
‫ر‬ ‫خي دار شد و گفتم‪ :‬چشم با او صحبت خواهم كرد‪ .‬روز بعد رفتم به‬
‫]دفي مجل‬ ‫فراهم كنيد‪ .‬من شستم ى‬
‫ه[ خواند نىها پيش آقاى ‪ ...‬و گفتم‪:‬‬
‫ن‬
‫آقاى كربن در ايران هستند و دلشان م ىخواهد با شما مالقات كنند‪ .‬آقاى ‪ ...‬با كمال تعجب و اندك نگراي‬
‫كه از چهر هاشخواندم‪ ،‬رو به من كرد و گفت‪ :‬عجب‪ ،‬مگر آقاى كربن حيات دارند؟ گفتم‪ :‬بىل‪ ،‬مگر شما‬
‫نم ىدانستيد؟ گفت‪ :‬حاال كه ايشانزند هاند‪ ،‬كاش مىشد به آقاى كربن م ىگفتيد كه آقاى ‪ ...‬مرده است! ‪...‬‬
‫البته مالقات هم صورت نگرفت و بعدها فهميدم كه منبعاصىل كار آقا ى ‪ ،...‬همان مقاله مجله خودمان و‬
‫ميجم‪ ،‬و آ نقدر مفصل كهخود كربن آ نرا نم ىتوانست‬ ‫سخي ناي كربن بوده است‪ .‬بقيه همه شاخ و بر گهاى ر‬
‫ن‬
‫تشخيص دهد‪ .‬گفت نىاست كه اين مجموعه‪ ،‬بعدها‪ ،‬به صورت ى‬
‫كتاي مستقل در آمد و‬ ‫‪73‬‬

‫انتشاراتجاويدان آن را چاپ كرد‪.‬‬

‫پرسش‬
‫‪ .1‬نقش پيشفر ضهاى ر‬
‫ارزىس در پژوه شهاى علىم را با ذكر مثال توضيح دهيد‪.‬‬

‫حقيقتجوي در پژوهش چيست؟ توضيح دهيد‪.‬‬


‫ي‬ ‫‪ .2‬منظور از امانتدارى و‬
‫ر‬
‫سست در انجام پژوهش م ىشود؟ نقش هريك از عوامل فردى‪ ،‬اجتماىع و سياىس را‬ ‫‪ .3‬چه عوامىل موجب‬
‫ارزياي م ىكنيد ؟‬
‫ى‬ ‫چگونه‬
‫ر‬
‫اخالق در عرصه پژوهش را نام برده و به اختصار توضيح دهيد‪.‬‬ ‫‪ .4‬رذايل‬

‫‪ .5‬چگونه م ىتوان از دخالت دادن خواست هها و ساليق شخىص در فرايند پژوهش جلوگيى كرد‪.‬‬

‫كارهاي پيشنهاد م ىدهيد ؟‬


‫ي‬ ‫‪ .6‬براى جلوگيى از پديده بسيار بد انتحال و شقت ى‬
‫ادي‪ ،‬چه راه‬

‫‪ .(1 )73‬محمدابراهيم باستانى پاريزى‪ ،‬هزارستان‪ ،‬ص ‪ )333 -335‬پاورقى(‪ .‬گفتنى است كه آقاى باستانى در آن ايام‪ ،‬مديرداخلى مجله دانشكده‬

‫ادبياتدانشگاه تهران بوده است‬


‫‪39‬‬
‫فصل سوم‪ :‬اخالق نقد‬

‫ر‬
‫)شيو ههاى اخالق مواجهه با‬

‫انديش هها( اهدا ف‬


‫از دانشجو انتظار م ىرود پس از فراگيى اين فصل‪:‬‬

‫‪ .1‬با معناى درست نقد و انتقاد آشنا شود؛‬

‫‪ .2‬ضمن درك اهميت و نضورت نقد‪ ،‬نه تنها از رواج نقد و انتقاد علىم در جامعه ‪،‬نهراسد؛ بلكه خودش ن‬
‫ني بكوشد تا به اين‬
‫وظيفه اجتماىع و اخالقىعمل نمايد ؛‬
‫ر‬
‫آشناي با وظايف اخالق خود در مقام نقد انديش هها و رفتارهاى ديگران‪ ،‬نسبت به مراعات آنها‪ ،‬ترغيب شود؛‬
‫ي‬ ‫‪ .3‬ضمن‬
‫ر‬
‫اخالق را مراعات كند‪.‬‬ ‫‪ .4‬در پاسخ به نقدهاى ديگران‪ ،‬موازين‬

‫ر‬ ‫نبايد از آزادى ترسيد و از مناظره گريخت و نقد و انتقاد را به كاالي قاچاق و يا امرى ر‬
‫تشيفاي تبديل كرد‪،‬‬ ‫ي‬
‫مسئوىل‬
‫ي‬ ‫و‬ ‫هتاىك‬ ‫دام‬ ‫به‬ ‫ادى‪،‬‬
‫ز‬ ‫آ‬ ‫هجاى‬ ‫چنانچه نبايد ب هجاىمناظره‪ ،‬به جدال و مراء گرفتار آمد و ب‬
‫تگريزى لغزيد‪ .‬آن روز كه سهم آزادى و اخالق وسهم منطق همه يكجا و در كنار يكديگر ادا شود‪ ،‬آغاز‬
‫ديت‪ ،‬در اين جامعه است و كليدجنبش توليد نر مافزارى علىم و‬ ‫روند خالقيت علىم در تفكر بالنده ن‬
‫‪74‬‬
‫ديت‪ ،‬در كليه علوم و معارف دانشگاىه و حوزوى‪ ،‬زده شد ه است‪.‬‬ ‫ن‬

‫‪ .1‬اهميت و جايگا ه‬
‫ن‬
‫همچني از عالئم رشد و بالندگ و‬ ‫شكوفاي علم و انديشه در يك جامعه و‬ ‫يىك از مه ر‬
‫ميين نشان ههاى‬
‫ي‬
‫پوياي يك ملت‪ ،‬رونقمباحثات علىم‪ ،‬تضارب آرا و تبادل افكار است‪ .‬جامعه مورد پسند اسالم و قرآن‪،‬‬
‫ي‬
‫جامع هاى است كه در آن علم و عالمان ارزش ن ن‬
‫ومي رلت بىبديل داشته باشند و انديشمندان و مبتكران و‬
‫مخيعان و قهرمانان فكرى و فرهنىك آن داراى ارج و ر‬
‫ارزىس بسيار واالباشند‪ .‬اگر م ىبينيم فضاى فعىل‬ ‫ر‬
‫جامعه ما اي نگونه نيست‪ ،‬بايد ديد كه مشكل در كجاست؟ چرا و چگونه جامعه علىم ما به اينوضعيت‬
‫حت در يىم ان اهل علم و فرهنگ‪ ،‬چرا به انديش ههاى خودى‬ ‫درآمده است؟ از سوى ديگر‪ ،‬بايد ديد كه ر‬

‫‪ .(1 )74‬بخشى از پاسخ رهبر انقَلب اسَلمى‪ ،‬حضرت آيتاللََِّّ خامنهاى‪ ،‬به نامه جمعى از فضَلى حوزه و دانشگاه در باره جنبش نرم افزارى و ضرورت‬

‫راهاندازى نهضت توليد علم‬


‫(‬
‫(‪1‬‬
‫‪40‬‬
‫مي و پررون ر‬
‫قي است؟‬ ‫كمي بها م ىدهيم وچگونه است كه بازار ترجمه‪ ،‬از بازار تأليف و توليد انديشه‪ ،‬گر ر‬
‫ر‬
‫هر يك از ما چه سهىم در پيدايش و شيو ع‬
‫ن‬
‫چني بازارى داريم؟ و باالخره را هحل چيست؟ در اين ميان ما چه وظيف هاى بر عهده داريم و حاكمان و‬
‫ر‬
‫مسئوليت ؟‬ ‫مسئوالن و برنام هريزان كشورچه‬

‫البته بررىس اين مسائل مجاىل وسيع م ىطلبد كه در حوصله اين كتاب و اين فصل نيست‪ .‬اما به نظر م ى‬
‫َ‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫پوياي علىم در جامعه و اياد يك جامعه عل مدوست‬ ‫رسد يىك از مه ميين شايط الزم براى تحقق نشاط و ي‬
‫هيور‪ ،‬آزادى انديشمندان و عالمان در ارائهانديش هها و نظريات علىم خود است‪ .‬جامع هاى كه‬ ‫و انديش ر‬
‫عالمان آن از بيم‪ ،‬ش در گليم بكشند‪ ،‬بالتبع جاهالن و چاپلوسان در رأسخواهند نشست‪ .‬البته بايد توجه‬
‫رن‬
‫هگرفي دين و فرهنگ وهويت‬ ‫داشت كه آزادى انديشه هرگز به معناى آزادى هتاىك و پرد هدرى و بازي چ‬
‫ا‬
‫يك ملت نيست‪ .‬به تعبي ديگر‪ ،‬آزادى به معناى آزاد ىمطلق نيست‪ .‬اصوًل دفاع از آزادىمطلق و‬
‫خودستي و خودمتناقض است‪.‬‬ ‫ن‬ ‫معناي جز مخالفت با آزادى ندارد ‪.‬آزاد ىمطلق‪ ،‬امرى‬ ‫افسارگسيخته‪،‬‬
‫ي‬
‫اكنون بايد ديد كه چه امر يا امورى‪ ،‬آزادى علىم وآزادىانديشه را مقيد م ىكنند‪.‬‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫مىتوان گفت يىك از مه ر‬
‫ميين قيود آزادى‪ ،‬قيود اخالق است‪ .‬اخالق و اصول اخالق از امورى هستند كه‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫لگاممينند‪ .‬به تعبي ديگ ر‪ ،‬اخالق‪ ،‬حاكم بر آزادى است و آزادى در صوري عاقالنه و‬ ‫بر توسن آزادى‬
‫ثمربخش خواهد بود كه در چهارچوبه اخالقباشد‪ .‬بنابر اين‪ ،‬هر چند رواج گفتگوهاى علىم و آزادى در‬
‫طرح انديشه م ىتواند ب هعنوان يىك از نشان هها و عاليم برجسته رشد وپوياي علىم يك جامعه ر‬
‫تلف‬ ‫ي‬
‫گسيده نظريات علىم و رواج بازار نقد و نقادى در جامعه‪،‬سالمت‬ ‫شود‪ ،‬اما هرگز نمىتوان به ضف طرح ر‬
‫ا‬ ‫ن‬
‫زماي م ىتوان نويدبخش و مبارك ر‬
‫تلف كرد كه‪ :‬اوًل‪ ،‬موضوعات مورد‬ ‫علىم جامعه را نتيجه گرفت‪ .‬اينها را‬
‫گفتگو‪،‬‬
‫ً‬ ‫ر‬
‫موضوعاي مفيد و ثمربخش باشند و ثانيا‪ ،‬گفتگوها و مباحثات علىم ن‬
‫فضاي مناسب و به شيو هاى‬ ‫ي‬ ‫ني در‬
‫ر‬ ‫َ‬
‫معرفت و اخالق انجام گيند‪ .‬فقدان رشط اول‪ ،‬بح ثها را تبديل به مناقشات‬
‫ر‬ ‫سال و با مراعات همه اصول‬
‫عالوهي اين امر‪ ،‬مفاسد و مشكالت اجتماىع ب هبار م‬
‫ى‬ ‫بىحاصل و بىثمر مىكن د‪ 75‬و فقدان رشط دوم‪،‬‬
‫‪128 .‬‬
‫ىآورد‬

‫يىك از موضوعات و مسائىل كه در دوران جديد به شدت مورد اهتمام انديشمندان قرار گرفت ه است‪،‬‬
‫برح از رشت ههاى دانشگاىه‪ ،‬از جمله‬ ‫مباحت است كه تحت عنوان«تفكر نقدى» مطرح م ىشود‪ .‬در ن‬ ‫ى‬
‫‪،‬درسهاي با اين عنوان طراح شده است‪ .‬در اين‬
‫ي‬ ‫رشته فلسفه و رشت ههاى وابسته آن‪ ،‬در سا لهاى اخي‬
‫ن‬
‫بحث كه گاىه از آن به «تفكر انتقادى» يا «منطق كاربردى» ني تعبي م ىشود‪،‬دانشجو با بسيارى از‬
‫آشناي كاربردى و دقيق با‬
‫ي‬ ‫مغالط هها كه تعداد آنها به بيش از يكصد مورد م ىرسد‪ ،‬آشنا م ىشود‪.‬‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫همچني در دفاع از انديشه‬ ‫اينمغالطات‪ ،‬براى كساي كه م ىخواهند در مواجهه با انديش ههاى گوناگون و‬
‫منطقىيخورد كنند‪ ،‬نضورى است‪ 76 .‬طبيىع است كه ارتكاب مغالطه‪ ،‬در رد و يا‬
‫ى‬ ‫خاىص به شيو هاى‬

‫‪ .(1 )75‬براى نمونه مباحثى را كه در قرون اوليه تاريخ اسَلم بر سر مسئله خلق قرآن در گرفت! مىتوان از آن نوع مباحثاتعلمىاى دانست كه ثمرهاى‬

‫‪128‬جز ‪2‬ريخته(‪ .‬شدن بنگريد بهخون‪ :‬هاىمحمد بىگناهفنايى و اشكورىمصرف‪ ،‬شدن معرفت انرژىشناسى هايى دينى‪ ،‬جبرانص ‪12‬ناپذير از انديشمندان‬
‫بزرگ عالم اسَلم‪ ،‬در پى نداشت‬

‫‪ .(76‬در اينباره مىتوان به دو كتاب منطق كاربردى و مغالطات كه به قلم آقاى علىاصغر خندان به نگارش درآمدهاند مراجعه كرد‬
‫‪41‬‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫معرفت است‪،‬‬ ‫منطف و‬ ‫دفاع از يك انديشه‪ ،‬عمىل غياخالق است ومغالط هگر‪ ،‬نه تنها دچار خطاى‬
‫ر‬ ‫ً‬
‫معرفت و‬ ‫جاي كه ارتكاب مغالطه به صورت عمدى باشد و مخصوصا در مواردى كه پيامدهاى‬ ‫بلكه در ي‬
‫ر‬ ‫ا‬
‫ديت براى شنوندگان يا خوانندگان به دنبال داشته باشد‪ ،‬عمىل كامًل غياخالق ن‬ ‫ن‬
‫ني مرتكب شده است‪ .‬با‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫منطف‬ ‫اين وجود‪ ،‬آدميان به طور طبيىع و به مقتضاى ذات و ششت انساي خود‪ ،‬از ارتكاب مغالطات‬
‫ن‬
‫پرهي م ىكنند‪.‬‬
‫شي وانه بر جاان فكر و انديشه آدىم افتاده و شمايه ح‬ ‫ر‬
‫بنابراين‪ ،‬آنچه در اين ميان بسيار خطرنا كي است و ى‬
‫قطلت و‬
‫ى‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫سعادتخواىه و حقيق تدوست او را به يغما م ىىيد‪ ،‬حجا بها و لغزشگا ههاى اخالق در ارائه افكار و انديش‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫ن‬
‫همي‬ ‫روياروي با انديش ههاى ديگران است‪ .‬از‬
‫ي‬ ‫همچني خطاهاى اخالق در‬ ‫ههاى خود‪ ،‬يا دفاعاز آنها و‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫آشناي با مغالطاتمنطف‪ ،‬بايد با آداب و اصول اخالق در مقام ارائه يك فكر و انديشه‬ ‫ي‬ ‫روى است كه در كنار‬
‫ن‬
‫و نحوه مواجهه با مخالفان فكرى خود و همچني در مقام فهم‬

‫خوي آشنا شويم و از لغزشگا ههاى بزرگ و سعاد تسوزى كه در اين عرصه‬
‫يا نقد انديشه ديگران‪ ،‬به ى‬
‫‪77‬‬ ‫ن‬
‫پرهي كنيم‪.‬‬ ‫وجود دارد‪ ،‬به شدت‬

‫‪ .2‬معناشناىس نقد‬
‫برح نوشسندگان بر اين باورند كه نقد و انتقاد‪،‬‬ ‫مختلف وجود دارد‪ .‬ن‬‫ن‬ ‫در باره معناى نقد و انتقاد ديدگاههاى‬
‫ً‬
‫ضفا به معنا اى بيان خو بىها و ُمحسنات است و در آن نبايد از زش تىها و نادرس تىهاى امر مورد انتقاد‬
‫رن‬
‫شناخي و‬ ‫كوشىس است براى ر ن‬
‫يافي و‬ ‫ر‬ ‫س ن‬
‫خت به ميان آورد‪ .‬يىك از نوشسندگان دراي نباره م ىگويد‪« :‬نقد‪،‬‬
‫خوي كه در جهانانديشيده و نوشته شد هاند‪ ،‬و نه‬ ‫رن‬
‫دوست داشي و توصيه كردان همه نكت ههاى ّ ى‬
‫ن‬
‫استي بايد به خو بىها و نه نارسا يىها ربيدازدو زيبا‬ ‫ن‬
‫چني م ىنوشسد‪« :‬نقاد ر‬ ‫بهيين آنها‪ ».‬نوشسنده ديگرى‪،‬‬ ‫ر‬
‫‪78‬‬
‫شاوارند‪ ،‬به جهان عرضه دارد» ‪.‬‬ ‫چيهاي را كه ديدن را ن‬‫يىهاى نهفته يك نوشسنده را كشف كند و ن‬
‫ي‬
‫ً‬ ‫در مقابل‪ ،‬ن‬
‫برح ديگر بر اين باورند كه نقد و انتقاد‪ ،‬ضفا يا دستكم در معناى رايج و شايع آن‪ ،‬به معناى‬
‫ّ‬
‫بجوي وخرد هگيى است‪ 79‬و نقاد هيچ ال ر نياىم ندارد كه به بيان خو بىها و نكات مثبت يك نوشته يا‬ ‫ي‬ ‫ىع‬‫ي‬
‫انديشه‪ ،‬هر چند كه نكات مثبت آنبسيار هم باشد‪ ،‬اشارهاى داشته باشد‪.‬‬

‫ارزياي‪ ،‬در بسيارى‬ ‫به نظر م ىرسد‪ ،‬نقد و انتقا د‪ 80‬به معناى «ارزياي منصفانه يك ن‬
‫چي» است و براى اين‬
‫ى‬ ‫ى‬
‫ني يادآور شد‪ .‬به تعبي ن‬
‫برح از نوشسندگان‪:‬‬ ‫از موارد الزم است در كنار بيان نقاط ضعف‪ ،‬نقاط قوت را ن‬
‫«انتقاد به معناى مذم تكردن نيست و‬

‫‪77‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬

‫‪ .(1 )78‬بنگريد به‪ :‬ا‪ .‬ح‪ .‬آريانپور‪ ،‬پژوهش‪ ،‬ص ‪38‬‬

‫‪ .(2 )79‬سيدحسن اسَلمى‪ ،‬اخَلق نقد‪ ،‬ص ‪23‬‬

‫‪ .(3 )80‬گفتنى است برخى از نويسندگان‪ ،‬با توجه به ريشه عربى واژه‪ «،‬نقد» ميان معناى« نقد» و« انتقاد» تفكي ك قائل شدهاند‪ .‬به اين صورت كه‬
‫(‬
‫(‪1‬‬
‫‪42‬‬
‫انتقادكننده مىتوا ند كتا اب نوشسنده يا شعار گويند هاى را انتقاد نمايد‪ ،‬بدون اينكه كلم هاى نادرست در‬
‫آن يافته و نكوهش كرده باشد‪،‬بلكه ممكن است تمام تعريف كند‪ .‬ممكن هم هست ى‬
‫كتاي را ان تقاد نمايد و‬
‫ر‬
‫بجوي نيست‪ ،‬بيشي به‬ ‫ىع‬
‫ي‬ ‫كلم هاى در خور ستايش در آن نيابد؛ پس كلمه انتقاد بهمعناى نكت هگيى و ي‬
‫برح ديگر‪« :‬در اصطالح علماىعلم ادبيات و بيان‪،‬‬‫هسنىح و تحقيق است» ‪ 134.‬يا به تعبي ن‬ ‫ى‬ ‫معناى نكت‬
‫‪81‬‬
‫ادي است‪ ،‬با بصيت تمام و دقت نظر» ‪.‬‬ ‫انتقاد‪ ،‬ذكر محسنات و عيوب و اشتباهات نوشتهها يا تأليفات ى‬
‫ر‬
‫زيباي و زشت‪،‬‬
‫شناساي و شناساندن ي‬
‫ي‬ ‫نقددر اصطالح «وارىس و بررىس نوشتار )گفتار يا رفتارى( براى‬
‫‪82‬‬ ‫ر‬
‫نادرست آن است» ‪.‬‬ ‫ر‬
‫درست و‬ ‫بايستىك و نبايستىك‪ ،‬بودها ونبودها و‬

‫‪ .3‬نضورت نقد‬

‫ر‬
‫آزادى نقد‪ ،‬به رشط رعايت آداب اخالق آن‪ ،‬در يك جامعه هيچ نضرى را در ري نخواهد داشت؛ زيرا يا‬
‫نادرست انديشه ما را ر ن‬
‫گوشد‬ ‫ر‬ ‫انتقاد وارد است كه درآن صورت بايد از منتقد تشكر كرد كه عيب كار يا‬
‫َ‬
‫كرده است و يا وارد نيست كه پاسخ داده مىشود و سوءتفاهم اياد شده‪ ،‬برطرف مىگردد‪ .‬بنابراين‪،‬‬
‫‪83‬‬

‫همچني آزادىانديشمندان در نقد آراى يكديگر‪ ،‬به رشط‬


‫ن‬ ‫آزادى افراد جامعه در نقد و انتقاد از عملكردها و‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫اخالق‪ ،‬جاى هيچ گونه نگراي ندارد‪.‬‬ ‫رعايت ضوابط علىم و‬
‫ن‬
‫اواي‪ ،‬كه در اينجا ن‬
‫برح از آنها را نقل م ىكنيم‪ ،‬بر اهميت و نضورت وجود نقد در جامعه‬ ‫در روايات فر‬
‫تأكيد شده است‪ .‬امامصادق عليه السالم‪ ،‬در حديث مشهورى م ىفرمايند‪:‬‬
‫‪84‬‬ ‫ر‬
‫بهيين دوستان در نزد من كسا نىاند كه عيوب و نواقص من را به من هديه دهند‪.‬‬

‫عيت در گفتار و كردار او راه‬


‫همه م ىدانيم كه آن امام عزيز‪ ،‬از مقام عصمت برخوردار است و هرگز نقص و ى‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫حال‪،‬بهيين دوستان خود را كىس معرق م ىكند ك ه اگر عيب و نقىص از آن حضت به‬ ‫ندارد؛ با اين‬

‫ف َج ِي َده ِمن َرديئهَ؛ چيزى را نقد كرد‪ ،‬يعنى وارسىكرد تا نيك و بد آن را بشناسد‪ ».‬و در باره سخن‪ ،‬چنين مىگويند‪ «:‬نَقَد‬‫عر َ‬ ‫گفتهاند‪ «:‬نَ َقد الشئ‪ْ :‬‬
‫فصََ َحه ِل َي ِ‬
‫ب او ال َمحاسن؛ سخن را نقد كرد‪ ،‬يعنى زشتى و زيبايى آن را نمايان ساخت‪ ».‬يعنى همان كارى كه صرافان در روزگار قديم‬ ‫ِ‬ ‫العيو‬ ‫ن‬ ‫الكَلم‪ :‬اظ َه َر ما به ِم‬
‫ناقدان يك سخن نيز به همين منظور به بررسى يك سخن مىپردازند‪.‬‬‫ِ‬ ‫و‬ ‫نقادان‬ ‫مىكردند‪.‬‬ ‫بازشناسى‬ ‫تقلبى‬ ‫سكههاى‬ ‫از‬ ‫را‬ ‫اصلى‬ ‫سكههاى‬ ‫انجام مىدادند كه‬
‫اماهرگاه تنها به عيبجويى و بيان اشكاالت و ناراستىهاى يك انديشه پرداخته شود‪ ،‬از واژه« انتقاد» به كمك حرف« على» استفاده مىكنند و مىگويند‪«:‬‬
‫اظ َه َر عيبهَ؛ بر سخن گوينده انتقاد كرد‪ ،‬يعنى زشتىهايش را آشكار كرد‪ ».‬صرفنظر از صحت و سقم اين ديدگاه‪ ،‬ما در اين‬ ‫الكَلم على قائ ِل َِه‪ْ :‬‬
‫َ‬ ‫انتقَ ََ َد‬
‫نوشتار‪ ،‬نقد و ‪ ) 134‬انتقاد‪ 4‬را(‪ .‬به يكبنگريد بهمعنا‪ :‬گرفته و غَلمحسين چنين غَلمحسينتفكيكى را زاده‪ ،‬در اسير ينجا نقد موردشعر درنظر ايراننداريم‬

‫‪ :‬از مشروطه تا ‪ 1332‬ه‪ .‬ش‪ ،‬ص ‪157‬‬

‫‪ .(5 )81‬بنگريد به‪ :‬همان‬

‫‪ .(6 )82‬محمدعلى سلطانى‪ «،‬ضرورت و شيوه نقد كتاب»‪ ،‬آينه پژوهش‪ ،‬سال اول‪ ،‬شماره اول‪ ،‬خرداد و تير ‪ ،1369‬ص ‪ .10‬بسيارى از مطالب اين مقاله‬

‫بر گرفته از مقاله آيين نقد كتاب آقاى خرمشاهى است!‬


‫‪ .(1 )83‬بنگريد به‪ :‬غَلمحسين غَلمحسينزاده‪ ،‬سير نقد شعر در ايران‪ :‬از مشروطه تا ‪ 1332‬ه‪ .‬ش‪ ،‬ص ‪160‬؛ محمد فنايى اشكورى‪ ،‬معرفتشناسى دينى‬
‫‪،‬ص ‪16‬‬
‫ى عُيوبى‪ ).‬محمدرضا حكيمى‪ ،‬الحياة‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪(196‬‬ ‫) ‪ .(2‬احبُّ اخوانى ال َّ‬
‫ى َمن اهدى ال َّ‬
‫‪84‬‬

‫‪43‬‬
‫گوشد كند‪ .‬ر‬
‫كميين فا يده اين كار آن است كه سوءتفاهم پيش‬ ‫نظرش ميسد‪ ،‬بدون مالحظه‪ ،‬آن را به او ر ن‬
‫فضاي صميىم و دوستانه رفع كرد‪.‬‬
‫ي‬ ‫آمده را مىتوان در‬

‫امام عىل عليه السالم فرمود هاند‪:‬‬

‫كىس كه عيب تو را به تو بنماياند‪ ،‬تو را خيخواىه ك‬


‫ن‬
‫حسي عليه السالم نقل است‬ ‫رده است‪ 8586 .‬از امام‬

‫كه فرمود‪:‬‬

‫كىس كه تو را دوست بدارد‪ ،‬تو را ]از انجام زش تىها و بد ىها[ نىه م ىكند و كىس كه تو را دشمن بدارد‪،‬‬
‫]يعت باعدم تذكر زش تىها و كارهاى ناپسند تو‪ ،‬موجب فريب و گمراهىات م ىشود[‪ 140 .‬و‬ ‫تو را م ىفريبد ن‬
‫باز عىل عليه السالم فرمود هاند‪:‬‬

‫كىس كه عيوب و كاس تىهاى تو را پنهان كند ]و به منظور اصالح‪ ،‬آنها را به تو تذكر ندهد[ دشمن توست‪.‬‬
‫‪87‬‬

‫ا‬
‫اصوًل‪ ،‬بايد دانست كه نقد و انتقاد از نابساما نىها و كجانديش ىها‪ ،‬از وظايف ن‬
‫ديت مردم است‪ .‬نقد‬
‫ر‬
‫معرفت است‪ .‬دايره‬ ‫انديش ههاى نادرست‪ ،‬درحقيقت از مصاديق امر به معروف و نىه از منكر در حوزه‬
‫ر‬
‫امر به معروف و نىه از منكر را نبايد منحض درمسائل رفتارى دانست؛ بلكه اين فريضه در عرصه معرفت‬
‫ر‬
‫معرفت بسيار‬ ‫حت م ىتوان گفت كه امر به معروف و نىه از منكر درقلمرو مسائل‬ ‫ني جريان دارد‪ .‬ر‬‫ن‬
‫اساسىي و شنوشتسازتر از امر به معروف در حوزه رفتار است‪ .‬نقد انديش هها و عملكردهاىنادرست‪ ،‬ب‬ ‫ر‬
‫جاي كه احتمال تأثيگذارى آنها در ميان افراد جامعه باال باشد‪ ،‬يك وظيفه اجتماىع است‪ .‬اگر‬
‫هويژه در ي‬
‫كىس بداند كه‬

‫ابغضََ كَ اغراكَ ‪ ).‬همان‪ ،‬ص ‪(197‬‬


‫َ‬ ‫‪َ .(85‬من احبَّك نَهاكَ و َمن‬

‫ص َحك‪ ).‬همان(‬ ‫‪َ .(3 )86‬من بَ َّ‬


‫ص َرك عيبَك فقد نَ َ‬
‫عد َُّوك‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪(198‬‬
‫ساترََ عيبَك فهو َ‬
‫َ‬ ‫‪َ .(87‬من‬
‫(‬
‫(‪1‬‬
‫‪44‬‬
‫انديشه‪ ،‬گفتار يا كردار خاىص موجب گمراىه افراد و يا موجب انحراف گفتارى يا رفتارى در سطح جامعه م‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫منطف در مقابل آن بايستد و مردمان را‬ ‫ىشود‪ ،‬وظيفه اسالىم وانساي او حكم م ىكند كه به طور مستدل و‬
‫بيت‪ ،‬اين است كه شخص ن‬
‫تي ن‬
‫بي‬ ‫از خطر اين انحراف آگاه سازد‪ .‬زكات ذكاوتو شكر نعمت خو شفهىم و ن‬
‫تي ن‬
‫و خو شفهم‪ ،‬نه تنها بايد «دست ديگران را بگيد و در گلستانزيبا يىهاي كه كشف كرده است آنان را ن‬
‫ني‬ ‫ي‬
‫بچرخاند و از شهد فهم بر كام انديش هشان قطر هاى چند بچكاند» بلكه بايد آنان رااز خارها و سنگال‬
‫‪88‬‬

‫خها و ّ‬
‫سم هاى مهلىك كه بر ش راهشان قرار گرفته است‪ ،‬آگاه سازد‪.‬‬

‫افزون بر اين‪ ،‬نقد انديش هها و گفتارها و كردارهاى نادرست يك فرد يا گروه‪ ،‬خدمت به خود آن فرد يا‬
‫خدمت ناراحت شوند‪ ،‬اما نار ر‬
‫احت آنان‬ ‫ر‬ ‫ن‬
‫چني‬ ‫گ روه است‪ .‬هر چند ممكناست آنان خود‪ ،‬در ابتدا‪ ،‬از‬
‫نبايد موجب شود كه ناقد‪ ،‬از نقد ض فنظر كند‪.‬‬
‫احت كودك بيمار موج ب نمىشود كه پزشك از معاينه او و تجويز دارو براى‬ ‫همانطور كه گريه و نار ر‬
‫ر‬
‫درمانش ض فنظر كند‪ .‬نقد اگردرست و بر اساس موازين اخالق انجام پذيرد‪ ،‬م ىتواند چشام ديگار‬
‫حب و عالقه به انديشه يا عملكرد او م ىنگرد و قصد آن‬ ‫بىعي اك ّ‬‫ن‬ ‫شخص نقدشونده باشد؛ چشىم كه‬
‫گوشد كند ‪ .‬به گفته سعدى‪:‬‬
‫‪89‬‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫دارد كه ناهنجار ىها و ناراس تىهاى او را دريابد و به او‬
‫‪90‬‬
‫كه گويد فالن خار در راه توس ت‬ ‫به نزد من آن كس نكوخواه توست‬

‫ر‬
‫‪ .4‬رشايط اخالق نق د‬
‫ر‬
‫همچني نضورت نقد‪ ،‬اكنون به بيان‬
‫ن‬ ‫پس از بيان مباحث مقدماي در زمينه اهميت نقد‪ ،‬معناى نقد و‬
‫ر‬
‫نقدمىيدازيم ؛‪ 91‬هم رشايىط كه از سوى ناقد بايد مراعات شود و هم رشايىط كه‬
‫ر‬ ‫رشايط و آداب اخالق‬
‫رعايت آنها از سوى شخص يا اشخاص مورد نقدالزم است‪.‬‬

‫‪ .1 -4‬فهم سخن و تبحر در موضوع‬


‫‪146‬‬
‫سخنشناس ن هاى جان من خطا اينجاس ت‬ ‫چو بشنوى سخن اهل دل مگو كه خطاس ت‬

‫ن‬
‫چني م ىفرمايد‪:‬‬ ‫عىل عليه السالم در نامه خود به فرزندش‬

‫‪ .(2 )88‬محمدعلى سلطانى‪ «،‬ضرورت و شيوه نقد كتاب»‪ ،‬آينه پژوهش‪ ،‬سال اول‪ ،‬شماره اول‪ ،‬ص ‪12‬‬

‫‪ .(1 )89‬بنگريد به‪ :‬همان‪ ،‬ص ‪13‬‬

‫‪ .(2 )90‬سعدى شيرازى‪ ،‬كليات سعدى‪ ،‬بوستان‪ ،‬در عدل و تدبير و رأى‪ )،‬حكايت مأمون با كنيزك(‪ ،‬ص ‪.258‬‬

‫‪ .(3 )91‬به حكم حقشناسى بايد بگويم كه در اين بخش‪ ،‬از كتاب اخَلق نقد‪ ،‬نوشته دوست عزيزم‪ ،‬حجتاالسَلم دكترسيدحسن اسَلمى‪ ،‬فراوان‬
‫بهرهبردهام‪ .‬مطالعه اين كتاب را به خوانندگان توصيه مىكنم ‪ .(4 146‬ديوان حافظ ‪.‬‬
‫(‬
‫‪45‬‬
‫ن‬ ‫رن‬
‫دانسي ن‬
‫چيى ‪ ...‬بر تو دشوار گردد‪ ،‬آن دشوارى را از ناداي خود به حساب آر! چه تو نخست كه‬ ‫پس اگر‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫آفريده شدى نادانبودى سپس دانا گرديدى؛ و چه بسيار است آنچه نم ىداي و در حكم آن شگرداي‪ ،‬و‬
‫ن ‪147 .‬‬ ‫ن‬
‫نيكمىبيت و م ىداي‬ ‫بينشت در آن راه نم ىيابد‪ ،‬سپس آن را‬

‫ً‬
‫اگر در نقد‪ ،‬ب هويژه نقدهاى علىم‪ ،‬ناقد در ري بيان درستىها و نادرس تىهاى يك انديشه است‪ ،‬طبيعتا‬
‫ر‬
‫هدرست فهميده باشد‪ .‬نقد بدون فهم و رد بدون درك‪،‬‬ ‫نخستي رشط اين كار‪ ،‬آن است كه آن سخن را ب‬
‫ن‬
‫ً‬
‫نشانه گستاخ اى جاهالنه و ح قناشناىس نقاد است‪148 .‬هيچ كس اخالقا مجاز نيست پيش از فهم درست و‬
‫آنبيدازد‪ .‬شايد بتوان گفت‬ ‫رن‬
‫داشي تصورى مبهم و اجماىل از يك نظر يه به نقد ر‬ ‫دقيق ي ك مدعا و به ضف‬
‫ر‬
‫بسيارى از اختالفات ميان انديشمندان مختلف از هم ينجا ناىس م ىشود‪.‬‬
‫ر‬
‫مشاجراي كه در تاري خ ميان فقيهان‪ ،‬فيلسوفان‪ ،‬متكلمان و عارفان بر ش مسائل مختلف رخ داده است‪ ،‬در‬
‫بسيارى از موارد‪ ،‬رششهدر تفاوت زبا نها و عدم تفاهم دارد‪ .‬نش انه آن اين است كه «كىس كه هم عارف و‬
‫ن‬ ‫هم فيلسوف و هم فقيه است‪ ،‬ن‬
‫بي اين معارفتناقض و ناسازگارى نمىبيند» ‪ 149.‬داستاي آموزنده‬
‫مىگويند روزى ناضالدين شاه از اعتمادالسلطنه‪ ،‬رئيس دارالطباعه كشور و مؤلف كتا ب المآثر و اآلثار‬
‫بيشي است؟» اعتمادالسلطنه بىدرنگ گفت‪:‬‬‫ر‬ ‫ن‬
‫چهچي از همه‬ ‫پرسيد‪« :‬در مملكت ما‬

‫«قربان‪ ،‬پزشك!» ناضالدين شاه تعجب كرد و پرسيد‪« :‬چرا؟» او گفت‪« :‬پاسخش را چندى بعد ب‬
‫هعرض م ىرسانم‪ ».‬چند روز بعددستماىل زير چان هاش بست و دو ش آن را رو ىشش گره زد و چنان‬
‫وانمود كرد كه دندانش درد م ىكند‪ .‬با همان حالت پيش شاهآمد‪ .‬شاه پرسيد‪« :‬چه شده است؟» گفت‪:‬‬
‫«قربان‪ ،‬دندانم پيله كرده است‪ ».‬ناگهان يىك از درباريان گفت‪« :‬بايد شلغم جوشيدهروى جايگاه پيله‬
‫بگذارى‪ ».‬ديگرى گفت‪ «:‬عالج اين درد‪ ،‬حريره بادام است‪ ».‬خالصه اينكه هر كىس ف راخور اطالع خود‬
‫ن‬
‫چيىتجويز كرد‪ .‬آنگاه اعتمادالسلطنه دستمال را باز كرد و خطاب به شاه گفت‪« :‬قربان! دندان من درد نم‬
‫ر‬
‫بيشي‬ ‫عرىص را كه يك هفته پيش كردم تأييد كنم كه در مملكت ما پزشك از همه ن‬
‫چي‬ ‫ىكند؛ تنها خواستم ن‬
‫است» ‪.‬‬
‫ً‬
‫البته كىس كه انديشه‪ ،‬گفتار يا كردار او مورد نقادى قرار م ىگيد‪ ،‬نبايد فورا ناقد را به عد م فهم مطالب‬
‫خود متهم كند؛ آفت بزرگ كه متأسفانه در عرصه نقد و نقادى و مناظرات علىم مكتوب جامعه ما از هر‬
‫خهاي كه نوشسندگان و گويندگان به نقدهاى ناقدان‬‫ي‬ ‫دو سو به وفور مشاهده م ىشود‪ .‬در بسيارى ازپاس‬
‫سي ندارد و توان ياي‬ ‫ن‬
‫نخستي مسئله اين است كه «نكتهها چون تيغ پوالد است تي» و كىس كه ر‬ ‫ن‬ ‫مىدهند‪،‬‬
‫فهم اين ظرايف و دقايق را ندارد‪ ،‬بايد پا پ سكشيده و اعرض خود ىنيد و نوشسنده و خوانندگان را به‬
‫زحمت نيندازد!‬

‫‪ .2 -4‬كنار نهادن حب و بغض‬


‫ر‬ ‫يىك از مه ر‬
‫همچني رشط اصىل‬
‫ن‬ ‫ميين موضوعاي كه رعايت آن رشط ا صىل فهم سخن گوينده يا نوشسنده و‬
‫درك حقيقت يك گفتار يارفتار است‪ ،‬كنار نهادن حب و بغضهاست‪ .‬تأثي حب و بغض تا آنجاست كه م‬
‫هي جلوه دهد‪ .‬كىس كه به قصد م چگيى‪ ،‬به نقد يك انديشه يا رفتار م‬‫هي را عيب و عيب را ن‬
‫ىتواند ن‬
‫(‬
‫(‪1‬‬
‫‪46‬‬
‫ً‬
‫رىيدازد‪ ،‬قطعا از درك حقيق ت آن عاجز خواهد بود‪ .‬كىس كه با نگاه عاشقانه يابا نگا ه مغرضانه و‬
‫ر‬
‫درست درك كرده و‬ ‫سخت م ىتواند همه ابعاد و جنب ههاى آن را به‬ ‫ر‬ ‫مبغضانه به مسئل هاى م ىنگرد‪ ،‬به‬
‫شه و ناشه‬

‫) ‪ .(5‬نهجالبالغه‪ ،‬ترجمه سيدجعفر شهيدى‪ ،‬نامه ‪ ،31‬ص ‪299‬‬ ‫‪147‬‬

‫‪ .(6‬بنگريد به‪ :‬محمد اسفنديارى‪ «،‬درك كردن و رد كردن»‪ ،‬آينه پژوهش‪ ،‬سال پنجم‪ ،‬شماره اول‪ ،‬ص ‪2 -14‬‬ ‫‪148‬‬

‫دين‪ ،‬ص ‪28‬‬ ‫(‪ .‬محمد فناي اشكورى‪ ،‬معرفت شناىس ى‬ ‫‪149‬‬
‫ى‬
‫ن‬ ‫ا‬
‫چني كىس درك مسئله موضوعيت ندارد‪ ،‬بلكه مسائل ديگرى است‬ ‫آن را تشخيص دهد‪ .‬اصوًل براى‬
‫كه او را به نقد واداشتهاست‪ 9293 .‬به گفته سعدى‪:‬‬

‫نشان صورت يوسف دهد به ناخو ىي‬ ‫كىس به ديده انكار اگر نگاه كند‬
‫‪151‬‬
‫فرشت هايت نمايد به چشم كرو ىي‬ ‫و گر به چشم ارادت نگه ن‬
‫كت در دي و‬

‫ً‬ ‫ن‬
‫البته باز هم بايد توجه داشت كه كس يا كساي كه انديشه يا رفتار آنان مورد نقد قرار گرفته است‪ ،‬اخالقا‬
‫داشي حب و بغض نسبت به خودشان متهم كنند‪ .‬آنان موظ فاند به‬ ‫رن‬ ‫مجاز نيستند ناقد را به سوءغرض و‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫درست يا نادرست آنها را بنمايانند‪.‬‬ ‫بررس ىادله ناقد پرداخته و‬

‫ن‬
‫پرهي از نقد متقابل‬ ‫‪.3 -4‬‬
‫رن‬
‫شكسي خطا است‬ ‫خود شكن‪ ،‬آيينه‬ ‫آينه چون نق اش تو بنمود راس ت‬

‫ر‬
‫يىك ديگر از آف تهاى اخالق بزرگ در عرصه نقد و نقادى اين است كه بسيارى از افراد در پاسخ نقدهاى‬
‫پاسخگوي نقدها ربيدازند‪ ،‬به بررىس آثار ناقد و مطالعه شگذشت و تاري خ زندگ ناقد‬
‫ي‬ ‫ناقدان‪ ،‬بدون آنكه به‬
‫تىهاي را استخراج‬
‫ي‬ ‫پرداخته‪ ،‬م ىكوشند به گون هاى از البالىانديش هها و اعمال خودش بىعملىها و نادرس‬
‫ن‬
‫كنند و آنها را به رخ ناقد بكش ند‪ .‬همي است كه موجب هراس ازنقد شده و نقد را به كا ي‬
‫الي قاچاق يا امرى‬
‫يفاي تبديل كرده است و ر‬‫ر‬ ‫ر‬
‫كمي كىس جرئت م ىكند انديش هاى را نقادى كند‪ .‬مگرآنكه از دوستان نقد‬ ‫تش‬
‫ن‬
‫شونده بوده و از قبل با او تباي كرده باشد تا با ناىم مستعار و به منظور رواجدادن يك انديشه به نقد‬
‫باالي باشد‪.‬‬ ‫ن‬ ‫ىن‬
‫آنبيدازد )!( و يا از خود مطمي باشد و يا داراى انگيه بسيار ي‬
‫ر‬
‫ر‬
‫نادرست نقد او نم ىشود‪ .‬تنها ثمره و پيامد نقد‬ ‫عمل نكردن ناقد به سخنان خودش دليل بىاعتبارى و‬
‫متقابل‪ ،‬محروم كردن خود ازهداي تها و نصايح ديگران است‪.‬‬

‫‪ .(92‬سعدى شيرازى‪ ،‬كليات سعدى‪ ،‬گلستان‪ ،‬باب پنجم‪ )،‬در عشق و جوانى(‪ ،‬حكايت اول‪ ،‬ص ‪.157‬‬

‫‪ .(1 )93‬بنگريد به‪ :‬محمد اسفنديارى‪ ،‬همان‪ ،‬ص ‪13‬‬


‫(‬
‫(‪1‬‬
‫‪47‬‬
‫ن‬
‫انگيه‪ :‬به گفته بنگر نه به گوينده‬ ‫‪ .4 -4‬نقد انگيخته به جاى‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫يىك ديگر از بزر ر‬
‫انگيه و انگيخته است‪ 94 .‬كىس كه مورد نقد قرار‬ ‫گيين آفتهاى اخالق در عرصه نقد‪ ،‬خلط‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫كالبدشكاق نيت و ن‬
‫انگيه او اقدام م ىكند‪.‬‬ ‫رن‬
‫انگي هخواي‬ ‫پرداخي به پاسخ نقدهاى ناقد‪ ،‬به‬ ‫م ىگيد‪ ،‬بهجاى‬
‫حت علىم رواج دارد‪.‬‬ ‫ر‬
‫مغالطاي است كه دربسيارى از گفتگوها و مشاجرات سياىس‪ ،‬اجتماىع و ر‬ ‫يىك از‬
‫شخص يا حزب يا طبق هاى كه مورد نقاد فرد يا حزب يا‬

‫‪ .(94‬بنگريد به‪ :‬محمد فنايى اشكورى‪ ،‬معرفتشناسى دينى‪ ،‬ص ‪ 23‬و ‪24‬‬
‫(‬
‫(‪1‬‬
‫‪48‬‬
‫ن‬
‫انگي‬ ‫طبق هاى ديگر قرار م ىگيد‪ ،‬به جاى بررىس محتواى سخن ناقد‪ ،‬و بررىس ا دله او‪ ،‬به اكتشاف‬
‫رن‬ ‫ن‬
‫پاسخگوي به آن بىنياز م‬
‫ي‬ ‫ساخي فضاى نقد‪ ،‬خود را از‬ ‫ههاى نهاي و پش رتيده ناقدپرداخته و با آلوده‬
‫‪95‬‬
‫ىبيند‪.‬‬

‫توىص ههاى اسالم و ائمه اطهار عليهم السالم و ببينيد كه فاصله از كجا‬
‫ي‬ ‫اين گونه برخورد را مقايسه كنيد با‬
‫تا به كجاست‪ .‬اميمؤمنانبه ما توصيه م ىكند كه‪:‬‬

‫حكمت را از هر كىس كه آن را بيان م ىكند‪ ،‬بگي؛ و به گفته بنگر و به‬

‫گوينده منگر‪ 9697 .‬حكمت گمشده مؤمن است‪ .‬پس آن را فراگي هر چند‬
‫‪155‬‬ ‫از منافقان باشد‪.‬‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫مبي اى برادر كه گوينده كيس ت‬ ‫چو داي كه مقصود گوينده چيست‬
‫كه از دست بىقدرى افتد به دست گ‬ ‫نبايد بر اين قدر گوهر شكست‬
‫و گر خواندش بىخرد كودك ى‬ ‫افتد در اعجاز قرآن شىك‬

‫‪ .5 -4‬تفكيك انديشه و رفتار از فرد‬


‫هم ناقد و هم كىس كه مورد انتقاد قرار م ىگيد بايد به اين مهم توجه داشته باشند كه نقد را از ساحت نقد‬
‫انديشه و كردار‪ ،‬به نقدصاحب انديش ه و كردار نكشانند‪ .‬در حقيقت نقد يك سخن يا رفتار نشا ندهنده‬
‫ن‬
‫سخت م رىيدازد‪ ،‬در حقيقت‪ ،‬در‬ ‫اهميت آن انديشه يا رفتار براى ناقد است‪ .‬كىس كه به نقد انديشه يا‬
‫جهت اصالح و تكميل آن گام برداشته است‪ .‬بنابراين‪ ،‬هرگز نبايد نقد او رابه معنا ى در افتادن با شخص‬
‫تلف كرد‪ .‬به تعبي ديگر‪ ،‬كىس كه انديش هاى را نقد م ىكند يا ناراس تىهاى يك رفتار رانشان م‬‫نقدشونده ر‬
‫ر‬
‫نادرست اعالم كند و نه از فردى كه مورد نقد قرار گرفته است‪.‬‬ ‫ىدهد‪ ،‬م ىخواهد ن‬
‫بيارى خود را از نار ر‬
‫است و‬

‫‪ .6 -4‬لزوم بردبارى و نقدپذيرى‬


‫هرگز نيىك و بدى يكسان نيست؛ بدى را با نيىك دفع كن‪ ،‬ناگاه )خواىه ديد( همان كس كه ميان تو و او‬
‫‪98‬‬ ‫ر‬
‫گويىدوست گرم و صميىم است‪.‬‬ ‫دشمت است‪،‬‬‫ن‬

‫‪ .(2 )95‬على اصغر خندان‪ ،‬منطق كاربردى‪ ،‬ص ‪218‬؛ همو‪ ،‬مغالطات‪ ،‬ص ‪197‬‬

‫‪ .(96‬الحكمةُ ضالةُ المؤمن فَ ُخ ْذ الحكمةَ و لو من اه ِل النفاق‪ ).‬نهج البَلغه‪ ،‬ترجمه جعفر شهيدى‪ ،‬حكمت ‪ ،80‬ص ‪( 373‬‬
‫ظ ْر الى ما قال و ال تنَ ُ‬
‫ظ ْر الى َمن قال‪ ).‬عبدالواحد اآلمدى‪ ،‬غرر الحكم و درر الكلم‪ ،‬ج ‪ ،1‬فصل ‪ ،30‬ص ‪، 355‬حديث‬ ‫‪ُ .(3 )97‬خذ الحكمةَ م َّمن اتاكَ بها و ا ْن ُ‬

‫‪) 11‬‬
‫ى َحمي ٌم‪ ).‬فصلت) ‪(34 :(41‬‬ ‫داوة ٌ كَ َّ‬
‫أن هُ َو ِل ُّ‬ ‫ع َ‬ ‫سنُ فإَذا الَّذى بَ ْينَكَ َو َبيْنهََُ َ‬
‫ِى أحْ َ‬ ‫الس ِيئةََُ اد ْ‬
‫ْفعََ باِلت َّى ه َ‬ ‫توى ْال َح َ‬
‫سنةََُ َو الَ َّ‬ ‫تسََ َ‬
‫‪َ 98‬و ال ْ‬
‫(‬
‫( ‪.)1‬‬
‫‪49‬‬
‫نوشسند هاى معاض‪ ،‬پاسخ خود را به نقدى كه يىك ديگر از نوشسندگان بر يىك از انديش ههاى او زده است‪،‬‬
‫با اين شعر مولوى آغازمىكند‪:‬‬

‫ىي اد ب محروم گشت از لطف رب‬ ‫از خدا جوييم توفيق اد ب‬


‫بلكه آتش در همه آفاق ز د‬ ‫ىي ادب تنها نه خود را داشت بد‬

‫نآمي و تمسخرآكند و‬‫ن‬ ‫ن‬


‫چني م ىنوشسد‪« :‬اين قلم خود را ناتوان نم ىبيند كه در پاسخ نوشتارى طع‬ ‫و سپس‬
‫ن‬
‫يي شآلود‪ ،‬مقابله به مثل كند و اصناف تعبيات خصمانه و موهن را در اين پاسخ به كار گيد‪ .‬اما در اين كار‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫فضيلت نم ىبيند و ن‬
‫ر‬
‫بىهي ىها نمىجويد و روحانيان و فق هپيشگاي چون ‪ ...‬را مشفقانه تذكار‬ ‫هي را در اين‬
‫محض دانش‪ ،‬رشط ادب را فرونگذارند و‬ ‫ن‬ ‫دفي معرفت را به آتش مخاصمت نسوزانند و در‬ ‫مىدهد كه ر‬
‫ش حق بر ورق شعبده ملحق‬ ‫في دانش نكشند و ّ‬ ‫جرعه صحبت را به حرمت نوشند و رقم مغلطه بر د ر‬
‫ني گاىم بزنند و حال كه‬ ‫نكنند‪ .‬و چون از فقه صفا و مروه فراغت حاصل كنند‪ ،‬بارى در وادى صفا و مروت ن‬
‫حىط اندوختهاند‪ ،‬يك چند ن‬‫طرق بسته و ن‬‫ن‬
‫ني خدمت معشوق و اىم كنند و از ياد ىنيند‬ ‫از قيل و قال مدرسه‬
‫كه ‪:‬‬
‫نه َكه را ن ن‬
‫ميلت ماند نه َمه ر ا‬ ‫ر‬
‫بىدانىس كر د‬ ‫چو از قوىم يىك‬
‫‪99‬‬ ‫ن‬
‫محض و فراست مخاطب بيش از اين رخصت معاتبت نم ىدهد» ‪.‬‬ ‫‪ ...‬طهارت قلم و قداست‬
‫معلوم نيست اگر اين نوشسنده ر‬
‫محيم م ىخواست از ش شفقت سخن نگويد و يا باالتر آنكه اگر‬
‫ن‬
‫محض را نگه ندارد‪ ،‬چه م ىگفت؟!‬ ‫مىخواست مقابله به مثل كند و ياطهارت قلم و قداست‬

‫حال‪ ،‬اين برخورد را مقايسه كنيد با برخورد امام باقر عليه السالم با كىس كه حرمت امامت و انسانيت را‬
‫ناشاها استفاده كرد‪ .‬م ىدانيم كه پنج ن‬
‫مي امام‬ ‫حضت از بدترين فح شها و ن‬ ‫ناديده گرفت و در برخوردبا آن ن‬
‫حضت‪ ،‬به دليل‬ ‫الحسي‪ ،‬ملقب به«باقر»‪ ،‬به معناى شكافنده‪ ،‬است و به آن ن‬‫ن‬ ‫شيعيان‪ ،‬محمد بن عىل بن‬
‫يعت شكافنده دان شها ‪،‬لقبداد هاند‪ .‬شخىص فري بخ ورده‪ ،‬براى‬‫دانش فراوانشان‪« ،‬باقر العلوم»‪ ،‬ن‬
‫نحضت گفت‪:‬‬ ‫حضت‪ ،‬كلمه «باقر» را به «بقر» تصحيف كرد و به آ ن‬ ‫استهزاى آن ن‬

‫«انت بقر»‪ .‬امام بدون آنكه آزرده شود و اظهار عصبانيت كند و يا مقابله به مثل نمايد‪ ،‬با كمال سادگ‬
‫پاسخ داد‪« :‬نه‪ ،‬من بقرنيستم‪ ،‬من باقرم» ‪.‬‬
‫هست كه ر ن‬
‫آشي بود‪.‬‬ ‫ر‬ ‫ن‬
‫آن شخص ادامه داد و گفت‪ :‬تو پش زي‬

‫شغلش اين بود‪ ،‬عار و ننىك محسوب نم ىشود‪.‬‬ ‫‪-‬‬

‫‪ .(99‬عبدالكريم سروش‪ ،‬قبض و بسط تئوريك شريعت‪ ،‬مقاله« نقدها را بود آيا كه عيارى گيرند»‪ ،‬ص ‪ 219‬و ‪220‬‬
‫(‬
‫( )‪.‬‬
‫‪50‬‬
‫مادرت سياه و بى رشم و بدزبان بود‪.‬‬ ‫‪-‬‬

‫اگر اين نسب تها كه به مادرم مىدىه راست است‪ ،‬خد اوند او را بيامرزد و از گناهش بگذرد‪ ،‬و اگر‬ ‫‪-‬‬
‫بست‪.‬‬ ‫ر‬
‫گفت و افيا ر‬
‫دورغ است از گناه توبگذرد كه دورغ ر‬

‫مشاهده اين همه حلم‪ ،‬از مردى كه قادر بود همه گونه موجبات آزار يك مرد خارج از دين اسالم را فراهم‬
‫ً‬ ‫َ‬ ‫ن‬
‫آورد‪ ،‬كاق بود كه انقالبىدر روحيه وى اياد كند و او را به سوى اسالم بكشاند‪ .‬آن مرد بعدا مسلمان شد‬
‫ن‬
‫پرهي از برچسب زدن‬ ‫‪.7 -4 100.‬‬
‫يىك از شيو ههاى نادرست و خالف اخالق در نقد ‪،‬برچسب زدن و ان گزدن به صاحبان انديشه و يا به‬
‫ناقدان است‪ .‬افراد بهجاى نقد انديش هها و بيان نقاط ضع اف داليل و مستندات يك فكر و يا بيان ناراس‬
‫ً‬
‫تىهاى يك عمل‪ ،‬با انتسا بهاى غالبا نادرس ات افكار و انديش هها به افراد و مكاتب منفور و مطرود‬
‫جامعه‪ ،‬به خيال خود آن فكر را ابطال و آن انديشه را از ميدان به در‬
‫ر‬
‫لييال‪ ،‬فاشيست‪،‬‬ ‫غري‪ ،‬غر بزده‪ ،‬علمزده‪ ،‬عوا مزده‪ ،‬ى‬‫بهاي از قبيل ارتجاىع‪ ،‬قشى‪ ،‬ى‬ ‫كرد هاند‪ .‬برچس ي‬
‫وسطاي و امثال آن‪ ،‬كه اغلب براى تحقي‬
‫ي‬ ‫ارسطوي‪ ،‬قرون‬
‫ي‬ ‫مستبد‪ ،‬انحصارطلب‪ ،‬مل ىگرا ‪،‬كهن هگرا‪،‬‬
‫ً‬
‫منتقد يا شخص و گروه مورد انتقاد كرارا از سوى افراد مختلف در نقد ديگران و يا در پاسخ به نقدها به كار‬
‫حت اگرهم درست باشند‪،‬‬ ‫م ىرود‪ .‬در حاىل كه اگر اندگ بينديشيم‪ ،‬خواهيم ديد كه چن ين برچس بهاي ر‬
‫ي‬
‫منطف يك انديشه َاياد نم ىكنند‪.‬‬
‫ر‬ ‫هرگز خلىل در بنيا نهاى‬

‫درست آن نيست؛ هما نگونه كه نو بودن يك‬ ‫ر‬ ‫ر‬


‫نادرست يا‬ ‫وسطاي بودن يك انديشه‪ ،‬هرگز مستلزم‬ ‫قرون‬
‫ا‬ ‫ي‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫فكر‪ ،‬مستلزم درست يانادرست آن نيست‪ .‬اين در حقيقت يىك از مغالطات منطف است كه معموًل در كتا‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫منطف از آن ب هعنوان «مغالطه از طريقمنشأ» ‪ 101‬ياد م ىشود و زماي رخ مىدهد كه منتقد بخواهد‬ ‫بهاى‬
‫شخىص تها يا گرو ههاى مذموم و نامطلوب‪،‬‬‫ي‬ ‫يك انديشه يا رفتار را با بيان منشأ آن و انتساب آن به‬
‫ن‬
‫نقدهاي را كه به او شده است‪ ،‬با بيانتأث يرپذيرى‬
‫ي‬ ‫نادرست معرق كن د‪ 102‬و يا شخص مورد انتقاد بخواهد‬
‫شخىص تها يا گرو ههاى منفور و مذموم پاسخ دهد‪ .8 -4 103104105 .‬آغاز كردن از خود‬ ‫ي‬ ‫منتقد از‬

‫‪ .(2 )100‬مرتضى مطهرى‪ ،‬مجموعه آثار‪ ،‬ج ‪ ،18‬داستان راستان‪ )،‬امام باقر عليه السَلم و مرد مسيحى(‪ ،‬ص ‪ 207‬و ‪ ،208‬به نقل از بحار االنوار‪ ،‬ج‬
‫‪ ،11‬ص ‪83‬‬
‫‪101‬‬ ‫( ‪.)1‬‬

‫‪.1‬‬
‫‪ .(2 )102‬بنگريد به‪ :‬علىاصغر خندان‪ ،‬منطق كاربردى‪ ،‬ص ‪ 218‬و ‪219‬‬

‫ب غيرهِ‪ ).‬ميرزاحسين نورى‪ ،‬مستدرك الوسائل‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ ،378‬كتاب الطهارة‪ ،‬باب ‪ ،53‬حديث ‪(3‬‬ ‫عن عيو ِ‬ ‫طوبى ِل َمن شَغلَََ ه عيبهُ َ‬ ‫‪ُ 103‬‬
‫َبرَُ َمقتاا عندال ِِّلََ َِّ ان تقَ ُو ُلوا ما ال تفَعلَ ُون‪ ).‬صف) ‪ 2 :(61‬و ‪(3‬‬
‫تف َْعلَ ُونَ ك َ‬ ‫‪ .(104‬يا أيُّها الَّذينَ آ َم ُ‬
‫نوا ِل َم تقَ ُو ُلونَ ما ال َ‬
‫‪105‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬

‫(‪1‬‬
‫‪51‬‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫سخت م ىگوييد كه عمل نم ىكنيد؟ نزد خدا بسيار موجب خشم‬ ‫اى كساي كه ايمان آورد هايد چرا‬
‫‪162 .‬‬ ‫ن‬
‫سخت بگوييد كه عملنمىكنيد‬ ‫است كه‬

‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله مىفرمايند‪:‬‬


‫ى‬

‫بگوي ديگران باز‬


‫ي‬ ‫ىع‬
‫خوشا به حال كىس كه عيوب خودش او را از ي‬
‫داشته است‪ 163 .‬امام عىل عليه السال م فرمود هاند‪:‬‬

‫(‬
‫( )‪.‬‬
‫‪52‬‬
‫بزر ر‬
‫گيين عيب آن است كه ن‬
‫چيى را زشت انگارى كه خود به همانند‬

‫آن گرفتارى‪ 106 .‬از امام صادق عليه السالم نقل است كه فرمود‪:‬‬
‫‪107108‬‬
‫پيىس گيد‪.‬‬ ‫سودمندترين ن‬
‫چي براى انسان اين است كه به عيب خوشش بر مردم ر‬

‫ر‬ ‫ر‬
‫ههاي است كه‬‫ي‬ ‫توىص‬
‫ي‬ ‫بيشي از‬ ‫توىص هاى كه خود فرد به آن عمل م ىكند‪ ،‬به مراتب‬
‫ي‬ ‫تأثي اخالق گفتار و‬
‫توىص هكننده خالف آنها مشاهده م ىشود‪ .‬كىس كه خود رطب مىخورد‪ ،‬اگر‬ ‫ي‬ ‫در كردار و رفتار فراد‬
‫ن‬
‫ديگران را نىه كند‪ ،‬گفتار او تأثي الزم را نخواهدداشت؛ پزشىك كه در باره مضات سيگار براى مريضش‬
‫سخن مىگويد‪ ،‬اگر خودش سيگارى باشد‪ ،‬سخنان او يا هيچ تأثيى برمريضش ندارد و يا تأثي آن بسيار‬
‫ً‬
‫اندك است‪ .‬بنابراين اگر ما واقعا به قصد اصالح و رفع نقصها به نقد انديش هها يا رفتارهاىديگران م‬
‫بهي است از خود رشوع كنيم و پيش از هر كس ديگرى به اصالح و نقد خود ربيدازيم‪.‬‬ ‫ىيدازيم‪ ،‬ر‬
‫ر‬

‫گ بدى فارغ خود از اصالح خوشش‬ ‫هر كىس كو عيب خود ديدى ز پيش‬
‫‪166‬‬
‫ال جرم گويند عيب همدگ ر‬ ‫غافالند اين خلق از خود اى پدر‬

‫پرس ش‬

‫ن‬
‫تبيي نماييد‪.‬‬ ‫‪ .1‬ديدگا ههاى مختلف د ر باره معناى نقد را بيان كرده و معناى درست را‬

‫‪ .2‬آيا نقد و انتقاد را يك نضورت اجتماىع م ىدانيد؟ به چه دليل؟‬


‫ى‬ ‫ر‬
‫حداكي در دو سطر توضيح دهيد‪.‬‬ ‫‪ .3‬چهار معيار از معيارهاى اخالق نقد را نام برده و هر كدام را‬

‫‪ .4‬در مقام نقد انديش هها يا رفتارهاى ديگران چه موازين و ضوابىط را بايد مراعات كرد؟توضيح دهيد‪.‬‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫وظايف بر عهده‬ ‫‪ .5‬در برخورد با كس يا كساي كه رفتار يا انديشه ما را مورد نقد و انتقاد قرار داد هاند‪ ،‬چه‬
‫داريم؟‬

‫‪ .6‬براى تقويت روحيه نقدپذيرى در افراد چه بايد كرد؟ ديدگاه خود را به طور روشن توضيح دهيد‪.‬‬

‫يب ما فيك مثلهُ‪ ).‬نهج البَلغه‪ ،‬ترجمه سيدجعفر شهيدى‪ ،‬حكمت ‪ ،353‬ص ‪(423‬‬ ‫‪ .(1 )106‬اك ُ‬
‫َبر العيَب ان ت َع َ‬
‫‪ .(107‬جَلاللدينمحمد بلخى‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬دفتر دوم‪ ،‬ابيات ‪ 882‬و ‪.883‬‬
‫ب نفس ِه ‪ )....‬محمد بن يعقوب كلينى‪ ،‬الروضة من الكافى‪ ،‬ص ‪ ،243‬حديث ‪(337‬‬ ‫‪ .(2 )108‬انف ُعََ االشياءِ للمرءِ َ‬
‫سبْقهُ الناس الى عي ِ‬
‫(‬
‫‪53‬‬
‫براى پژوهش‬
‫يىك از موضوعات سياىس روز را كه مورد اختالف جنا حهاى عمده كشور هم باشد‪ ،‬انتخاب كرده و‬ ‫‪.1‬‬
‫خهاي را كه ازسوى هر يك از جنا حها در باره ديدگاه جناح مقابل مطرح شده است با موازين‬
‫ي‬ ‫نقدها و پاس‬
‫ارزياي قرار دهيد‪.‬‬
‫ى‬ ‫ياد شده در اين كتاب مورد‬

‫ن‬
‫رواي و اجتماىع نقدگريزى ن‬
‫برح از افراد يا گرو هها را بررىس كنيد‪.‬‬ ‫علل و عوامل‬ ‫‪.2‬‬
‫ر‬
‫بيشي‬ ‫براى مطالعه‬
‫‪ .1‬اخالق نقد‪ ،‬حسن اسالىم‪ ،‬قم‪ :‬ر‬
‫نش معارف‪. 1383 ،‬‬

‫نش دانش‪ ،‬شماره ‪ ،3‬سال ‪ ،19‬ن‬ ‫ن‬


‫همداي‪ ،‬ر‬ ‫ن‬
‫پايي ‪. 1381‬‬ ‫حسي معصوىم‬ ‫‪ .2‬پاسخ دندا نشكن‪،‬‬
‫آيي نقد كتاب‪ ،‬بهاءالدين خرمشاىه‪ ،‬ر‬
‫نش دانش‪ ،‬شماره ‪ ،3‬سال ‪. 1363 ،4‬‬ ‫‪ .3‬ن‬

‫‪ .4‬مغالطات‪ ،‬سيدعل ىاصغر خندان‪ ،‬قم‪ :‬بوستان كتاب ‪. 1380،‬‬

‫‪ .5‬درك كردن و رد كردن‪ ،‬محمد اسفنديارى‪ ،‬آينه پژوهش‪ ،‬سال پنجم‪ ،‬شماره اول‪ ،‬خرداد‪ -‬تي ‪. 1373‬‬

‫ن‬
‫‪ .6‬معرف تشناىس ديت‪ ،‬محمد ي‬
‫‪167.‬‬
‫فناي اشكورى‪ ،‬تهران‪ :‬برگ‪1374 ،‬؛ ص ‪11 -40‬‬

‫فصل چهارم‪ :‬اخالق معيشت‪ :‬اهداف‬

‫از دانشجو انتظار ميود پس از فراگيى اين فصل‪:‬‬


‫ن‬
‫با نقش كار در شك لگيى شخصيت فردى و اجتماىع انسان و بهداشت رواي او آشنا شود ؛‬ ‫‪.1‬‬
‫ر‬
‫بىارزىس بيكارى و بيكاران‪ ،‬هيچ‬ ‫آشناي با ديدگاه اسالم در باره ارزشمندى كار و كارگر و‬ ‫ضمن‬ ‫‪.2‬‬
‫ي‬
‫كارى را تحقي نكند و هيچلحظ هاى را به بطالت نگذراند ؛‬
‫نوع نگاه او به مسئله كار و فعاليت عوض شود و آن را ب هعنوان وظيف هاى ن‬
‫ديت و يىك از‬ ‫‪.3‬‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫بهيين عباد تها تلف كند ؛‬

‫( )‪.‬‬
‫‪54‬‬
‫ن‬
‫همچني اخالق بد و‬ ‫با شناخت رابطه ميان اخال قنيك و گشايش در رز قهاى معنوى و مادى و‬ ‫‪.4‬‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫تنگدست‪ ،‬در اصالح اخالقخود جديت ى يي شيى ب هكار گيد‪.‬‬

‫ما تسلط و مالكيت و حكومت بر ن‬


‫زمي را براى شما قرار داديم و انواع وسايل زندگ را براى شما فراهم‬
‫‪168 .‬‬ ‫ساختيم؛ اما ر‬
‫كمي شكرگزارىمىكنيد‬

‫ى‬
‫آيي زندگ )اخالق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬ ‫احمدحسي‪ ،‬ى‬
‫ى‬ ‫‪ 167‬رش ىيف‪،‬‬
‫َ ا ُُ َ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ا‬ ‫َ‬
‫ألرَض َو َج َ‬‫‪َ 1 168‬و َل َق اد َمكناك ام ىف ا ا‬
‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫َّ‬
‫قىل اال ما تشَكرون‪ ).‬اعراف) ‪(10 :(7‬‬
‫عايشَ ى‬
‫ِ‬ ‫علَنا لك ام فيها َم‬ ‫ِ‬

‫‪ .1‬اهميت و جايگا ه‬
‫ميين اخالقيات مربوط به معيشت را يادآور شويم‪ .‬البته روشن است‬ ‫برح از مه ر‬ ‫در اين فصل‪ ،‬بر آنيم كه ن‬
‫ر‬
‫كه هر كىس به تناسباستعدادها و توانا يىهاى ذاي خوشش و يا به اقتضاى رشايط اجتماىع و محيىط‪ ،‬براى‬
‫ني اخالقيات خاص خود را م ىطلبد‪ .‬مسائل‬ ‫تأمي معيشت خوشش شغل خاىص رابرم ىگزيند و هر شغىل ن‬ ‫ن‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫اخالق مورد نياز كارمند بانك با مسائل اخالق مورد حاجت آموزگار يا استاد دانشگاه‪ ،‬در بسيارى از موارد‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫تأمي‬ ‫متفاوت است‪ .‬مسائل اخالق كارگر ساختماي با مسائل اخالق مدير فرودگاهمتفاو تاند‪ .‬با وجود اين‪،‬‬
‫ر‬
‫اخالقىمشيگ دارد كه‬ ‫معاش‪ ،‬به طور كىل و ض فنظر از اينكه در قالب چه شغل يا تخصىص باشد‪ ،‬احكام‬
‫مطالت را در‬ ‫شي الزم است‬ ‫ميين آنها را مورد توجه قرار دهيم‪ .‬ي ر‬
‫برح ا ز مه ر‬
‫در اين بخش م ىخواهيم ن‬
‫ى‬ ‫ري‬
‫ن‬
‫همچني جايگاه آن در اسالم و‬ ‫زمينه اهميت كار و فعاليت و نقش آن در سازندگ روح و معنوى انسان و‬
‫نزد اولياى دين‪ ،‬يادآور شويم‪.‬‬

‫بشى است‪ .‬هيچ كىس نيست‬ ‫مسئله معيشت و مسائل مرتبط با آن‪ ،‬يىك از مه ر‬
‫ميين و پايدارترين مسائل ر‬
‫ً‬
‫كه به نوىع دغدغهمعيشت را نداشته باشد ‪.‬اين مسئله‪ ،‬مخصوصا براى ر‬
‫قش جوا ن جامعه‪ ،‬يىك از اساس‬
‫داشي يك زندگ خوب و موفق‬ ‫رن‬ ‫داشي شغىل آبرومند ودرآمدى مناسب‪ ،‬رشط الزم‬ ‫رن‬ ‫رىيين مسائل است‪.‬‬
‫است‪ .‬بيكاران‪ ،‬هر چند از نظر اقتصادى نيازمند نباشند‪ ،‬باز همانسا نهاي موفق ر‬
‫تلف نم ىشوند‪ .‬با كار و‬ ‫ي‬
‫ن‬
‫تالش است كه زندگ انساي شكوفا م ىشود و در سايه كار و تالش است كه سعادت دنياو آخرت فرد و‬
‫ن‬
‫تأمي مىگردد‪.‬‬ ‫جامعه‬
‫ن‬
‫تأمي مايحتاج مادى زندگ است‪،‬‬ ‫رن‬
‫داشي شغىل آبرومند‪ ،‬نه تنها وسيل هاى براى امرار معاش و‬ ‫كار كردن و‬
‫بلكه از عوامل بسيار مهم در احساس شخصيت‪ ،‬عزت‪ ،‬استقالل و اعتماد به نفس است‪.‬‬
‫كساي كه با حاصل ر‬ ‫ن‬
‫دسينج خود امرار معاش م ىكنند‪ ،‬در باطن احساس افتخار و عزت و شبلندى دارند و‬
‫خود را يك عضو فعالو تأثيگذار در جامعه م ىدانند‪ .‬در مقابل‪ ،‬بيكارى موجب يأس و شخوردگ و احساس‬
‫تلف م ىشود‪ .‬خود او ن‬
‫ني در‬ ‫بىشخصيت م ىشود‪ .‬بيكار‪ ،‬از نظرديگران‪ ،‬يك عضو بىفايده جامعه ر‬
‫ر‬ ‫ضعف و‬
‫تصميمگي ىهاى اجتماىع مشاركت جدى و فعال نخواهد داشت‪.‬‬
‫رن‬
‫نداشي شغىل مناسب‪ ،‬بدبينىهاى غيواق عبينانه به‬ ‫افزون بر اين‪ ،‬يىك ديگر از آثار مخرب بيكارى يا‬
‫ديگران‪ ،‬ب هويژه تصميمگيانجامعه است كه به نوبه خود پ ىآمدهاى ناگوار فردى و اجتماعىاى را‬
‫خواهد داشت‪.‬‬
‫ً‬ ‫يعت ر‬‫به عالوه‪« ،‬كار» يك وظيفه و مسئوليت اجتماىع هم هست‪ .‬ن‬
‫ى‬
‫احتياح‬ ‫حت اگر ما شخصا‪ ،‬هيچ‬
‫ر‬
‫اخالق ما اقتضا م ىكند كه بيكار نمانيم‪.‬‬ ‫نداشته باشيم‪ ،‬باز هم وظيفه اجتماىع و مسئوليت‬
‫‪55‬‬
‫جاي كه نشست هايم اگر دقت كنيم و به اطراف خود نظرى بيفكنيم‪ ،‬م ىبينيم كه غرق در‬ ‫ن‬
‫در همي ي‬
‫محصوالت و نتايج كارهاى ديگرانيم‪.‬‬
‫ر‬
‫مي و صندىل و تخته و دفي و كتاب و قلم و كيف و در و ديوار و پنجره و شيشه و د هها و‬ ‫اگر نگاىه به ن‬
‫چي ديگرى كه دراطراف ما هست بيفكنيم‪ ،‬خواهيم ديد كه حاصل كارهاى ديگران است‪ .‬وظيفه‬ ‫صدها ن‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫اخالق ما اقتضا م ىكند كه ما ن‬ ‫ن‬
‫بخىس از ما يحتاج ديگران‬ ‫تأمي‬ ‫خدمت به ديگران كنيم و در‬ ‫ني‬ ‫انساي و‬
‫سهىم داشته باشيم‪.‬‬

‫( )‪.‬‬
‫‪56‬‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫تأمي معاش خود و‬ ‫مىتوان گفت مؤمناان شاغل محبوب خداوندند‪ .‬اسالم عزيز‪ ،‬پاداش كساي را كه در راه‬
‫‪110‬‬
‫خانواد هشان تالشمىكنند‪ ،‬همسنگ پاداش مجاهدان و رزمندگان راه خد ا‪ 109‬و بلك ه باالتر از اجر آنا ن‬
‫ى‬
‫حديت م ىفرمايد‪:‬‬ ‫پيامي اكرم صىل هللا عليهو آله در‬
‫ى‬ ‫قرار داده است‪.‬‬

‫عبادت و پرستش خداوند هفتاد جزء دارد كه باالترين و برترين جزء آن‪ ،‬طلب‬
‫روزى حالل است ‪ 111.‬امام باقر عليه السالم در باره كار م ىفرمايد‪:‬‬

‫كىس كه براى بىنيازى از مردم و رفاه خانواده و كمك به همسايگانش در طلب روزى حالل باشد‪ ،‬در روز‬
‫‪112‬‬
‫قيامت خداوند را درحاىل مالقات م ىكند كه چهر هاش مانند ماه شب چهارده م ىدرخشد‪.‬‬

‫پيامي‬
‫ى‬ ‫تأمي معاش را جداى از عبادت و پرستش نم ىداند‪.‬‬ ‫ن‬ ‫نتيجه آنكه اسالم هرگز كار كردن و تال ش براى‬
‫ن‬
‫كه نتوانسته‬ ‫‪113114115‬‬
‫اعظم صىل هللا عليه و آله‪ ،‬زماي كه از جنگ تبوك به مدينه باز گشت‪ ،‬سعد انصار ى‬
‫پيامي‪ ،‬دستان خشك و خشن و تركيده او را‬ ‫ى‬ ‫حضتآمد‪ .‬ر‬
‫وقت‬ ‫پيامي به جنگ برود‪ ،‬به استقبال آن ن‬‫ى‬ ‫بود همراه‬
‫تأمي مخارج اهل و‬‫ن‬ ‫ديد‪ ،‬ا ز او پرسيد‪« :‬صدم هاى به دستانت رسيده است؟» سعد در پاسخ گفت‪« :‬براى‬
‫دست است كه درآتش جهنم‬ ‫ر‬ ‫پيامي بر دستان او بوسه زد و فرمود‪« :‬اين‬ ‫َ‬
‫عيال با طناب و بيل كار م ىكنم‪».‬‬
‫ى‬
‫‪174‬‬
‫نم ىسوزد» ‪.‬‬
‫ن‬
‫در مقابل‪ ،‬انسا نهاى بيكار و كساي كه بار زندگ خود را بر دوش ديگران م ىاندازند و از زير كار و فعاليت‬
‫پيامي گراىم اسالم م ىفرمايد‪:‬‬
‫ى‬ ‫شانه خاىل م ىكنند‪،‬مورد لعن و نفرين اسالم و اولياى اسال ماند‪.‬‬

‫كىس كه بار زندگ خود را بر دوش مردم بيندازد‬

‫ملعون است‪ 175 .‬امام باقر عليه السالم م ىفرمايد‪:‬‬

‫‪ .(1 )109‬امام صادق عليه السَلم‪ :‬الكا ُّد على عيا ِل ِه كالمجا ِه ِد فى سبي ِل ال ِِّلََ َِّ ؛ كسى كه براىتأمين مخارج خانوادهاش تَلش مىكند مانند كسىاست كه در‬

‫راه خداوند جهاد مىنمايد)‪ .‬محمد بن يعقوب كلينى‪ ،‬الفروع من الكافى‪ ،‬ج ‪ ،5‬كتاب المعيشة‪ ،‬باب« من كد على عياله»‪ ،‬ص ‪ ،88‬حديث ‪(1‬‬

‫‪ .(1 )110‬امام رضا عليه السَلم‪ :‬الذى يَطلبُ َُ ِمن فض ِل ال ِِّلََ َِّ عزوجل ما يَ ُك ُّ‬
‫ف به عيالهَ اعظ ُم اجراا من المجاه ِد فى سبي ِل ال ِِّلََ َِّ عزوجل؛ كسى كه‬

‫بهمنظور تأمينمايحتاج خانوادهاش در پى كسب روزى الهى است‪ ،‬پاداشى برتر از پاداش مجاهد در راه خداوند دارد‪ ).‬همان‪ ،‬ص ‪ ،78‬باب الح ث على‬

‫الطلب و التعرض للرزق‪ ،‬حديث ‪(5‬‬

‫ضل ُها طلبُ الحَلل‪ ).‬همان‪ ،‬حديث ‪(6‬‬


‫‪ .(2 )111‬العبادة ُ سبعونَ جزءاا اف َ‬
‫يوم القيام ِة و وج ُههُ مث ُل القَ َم ِر ليلةَ‬
‫ى ال َّلََ َِّ عزوجل َ‬ ‫توسيعاا على اه ِل ِه و تعَ َّ‬
‫طَُ فا على جاره لَ ِق َ‬ ‫الناس و َ‬
‫ِ‬ ‫‪ .(3 )112‬من طلب] الرزق فى[ الدنيا استعفافاا عن‬

‫البدر‪).‬همان‪ ،‬حديث ‪(5‬‬


‫ِ‬
‫ملعون من القى كَلهَّ على الناس‪ ).‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،77‬باب ‪ ،7‬ص ‪ ،142‬حديث ‪(1‬‬
‫ٌ‬ ‫‪113‬‬

‫‪ .(114‬ابن اثير ‪،‬اسد الغابة فى معرفة الصحابة‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪269‬‬

‫‪ .(4 )115‬با توجه به اينكه در ميان انصار پيامبر افراد متعددى« سعد» نام داشتند‪ ،‬در ميان مورخان اختَلف است كه اينسعد انصارى‪ ،‬چه كسى بوده‬
‫است‪،‬آيا سعد بن معاذ بوده است يا سعد بن عباده يا شخصى ديگر؟ البته اين مسئله براى بحث ما مهم نيست؛ آنچه كه مهم است برخورد پيامبر صلى هللا عليه‬
‫و آلهبا كارگر و اشخاصى است كه براى كسب درآمد و تأمين مخارج زندگى كار مىكنند‬
‫(‬
‫( )‪.‬‬
‫‪57‬‬
‫ن‬ ‫حضت موىس از خداوند سؤال كرد‪ :‬خدايا مبغو ر‬ ‫ن‬
‫ضيين بندگان در نزد تو چه كساي هستند؟ خداوند در‬
‫ن‬
‫پاسخ فرمود‪ :‬كساي كهشب تا صبح همچون جسد مرد هاى مىخوابند و روز خود را به بطالت و بيكارى‬
‫‪176 .‬‬
‫م ىگذرانند‬

‫حضت در باره شخىص پرسيدم كه م ىخواهد در خانه‬ ‫يىك از ياران امام صادق عليه السالم م ىگويد‪ :‬از آن ن‬
‫خ ود بنشيند و به نمازو روزه و عبادت خداوند ربيدازد و از تالش براى كسب درآمد خوددارى كند و معتقد‬
‫ن‬
‫تأمي خواهد كرد‪ .‬امام صادق عليه السالم در پاسخ‬ ‫است كه به هر حال‪ ،‬خداوند روزى او را به گون هاى‬
‫ن‬ ‫‪177‬‬ ‫ن‬
‫فرمودند‪ :‬اين شخص از كساي است كه دعاى آنان به اجابتنميسد ؛ يعت مو رد توجه خداوند قرار نم‬
‫نهاي را كه براى حفظ آبرو و اداى دينخود و كمك به اقوام و‬ ‫حضت در روايت ديگرى‪ ،‬انسا‬ ‫ىگيند‪ .‬آن ن‬
‫ن‬ ‫ي‬
‫معرق كرده و م ىفرمايد‪:‬‬ ‫بستگانشان كار نم ىكنند‪ ،‬بىفايده و بىارزش‬

‫كىس كه نم ىخواهد از راه حالل ماىل را فراهم آورد كه با آن آبروى خود را حفظ نمايد و دينش را ادا‬
‫‪179178 .‬‬
‫كند و صله رحم را به جاآورد‪ ،‬خيى در او نيست‬

‫‪ .2‬كار در سيه اولياى دين‬


‫تأمي مخارج زندگ خود و خانواد هشان كار م ىكردند‪ 180 .‬هيچ يك از آنان‪ ،‬ب‬ ‫ن‬ ‫پياميان و امامان براى‬
‫ى‬ ‫همه‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫داشي‬ ‫هرغم وجود كساي كه حاضبودند با افتخار براى آنان و به جاى آنان كار كنند و با وجود امكانات و‬
‫منابع ماىل الزم‪ ،‬خود را از كار و تالش بىنيازنمىديدند‪ .‬ما در اينجا به ذكر دو نمونه از ميان صدها مطلب‬
‫رواي در اي نباره بسنده مىكنيم‪.‬‬ ‫ن‬
‫تاريىح و ي‬

‫شخىص به نام محمد بن منكدر مىگويد‪ :‬در روزى گرم به بيون از مدينه رفتم‪ .‬محمد بن عىل )امام باقر‬
‫عليه السالم( را ديدم كه بادو غالم سياه مشغول كار كردن بود‪ .‬از مشاهده اين وضعيت كه كىس در طلب‬
‫ر‬
‫سخت بدهد‪ ،‬ناراحت شدم وبا خود گفتم كه بايد او را موعظه كنم‪ .‬به او نزديك شدم‪.‬‬ ‫دنيا اينگونه به خود‬
‫َ َ‬
‫سالم كردم‪ .‬در حاىل كه از شدت خستىك ن فس م ى زد و عرق از ش وروشش م ىريخت‪ ،‬پاسخم را داد‪ .‬به‬
‫او گفتم‪« :‬آيا هيچ فكر كرد هاى كه اگر در اين حالت مرگ تو فرا رسد‪ ،‬پاسخ خدا را چگونهخواهىداد؟!»‬
‫حالت مرگ‬‫ر‬ ‫امام باقر عليه السالم در پاسخ فرمود‪« :‬اگر در اين حالت مرگ من فرا رسد‪ ،‬در حقيقت‪ ،‬در‬
‫َ‬
‫عيال را از تو و ديگران‬ ‫من فرارسيده است كه مشغول پرستش خداوند هستم‪ .‬من با اين عبادت‪ ،‬خودم و‬
‫ر‬
‫بىنياز م ىكنم‪ .‬در صوري بايد ازفرا رسيدن مرگ م رىيسيدم كه در حال معصيت و نافرما نىخداوند مرگ من‬
‫‪181‬‬
‫فرا برسد» ‪.‬‬

‫يىك از ياران امام صادق عليه السالم م ىگويد‪ :‬امام صادق عليه السالم را ديد م در حاىل كه بيىل در دست و‬
‫زمي شخىص خود مشغول كار بود و عرق از پشتش م ىريخت‪ .‬به‬ ‫جام هاى خشن و زبر بر تن داشت و در ن‬
‫حضت عرض كردم‪« :‬اجازه دهيد من به جاى شما كار كنم‪ ».‬در پاسخ فرمود‪« :‬من دوست دارم كه انسان‬ ‫ن‬
‫‪182‬‬ ‫ر‬
‫سخت و آزار آفتاب گر م را تحمل كند» ‪.‬‬ ‫أمي معاش و در طلب معيشت‪،‬‬ ‫برا ىت ن‬

‫ٌ‬
‫جيفة بالليل ب َط ٌ‬
‫ال بالنهار‪ ).‬شيخ عباس قىم‪ ،‬سفينة البحار و مدينة الحكم و اآلثار‪ ،‬ج ‪ ،8‬ص ‪ ،368‬ذم ر‬
‫كية النوم(‬ ‫‪.(1 ) 176‬‬
‫(‬
‫( )‪.‬‬
‫‪58‬‬
‫ى‬ ‫‪ .(2 ) 177‬محمد بن يعقوب ى‬
‫كلين‪ ،‬الفروع من الكاف‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ ،77‬باب الح ث عىل الطلب و التعرض للرزق‪ ،‬حديث ‪1‬‬
‫َ‬
‫يصَ َل به َر ِح َمه‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ ،72‬باب االستعانة بالدنيا علىاالخرة‪ ،‬حديث‬
‫َ َ‬ ‫َ َ َ ى‬ ‫َ ُ َّ‬ ‫َ‬
‫الخ َي ىف َم ان اليح َُ ُّب َج َ‬ ‫‪.(3 ) 178‬‬
‫حالل يكف به وجهه و يقض به دينه و ِ‬
‫ٍ‬ ‫المال من‬
‫ِ‬ ‫مع‬ ‫ِ‬
‫‪(5‬‬
‫ى‬ ‫ى‬
‫آيي زندگ )اخالق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬ ‫احمدحسي‪ ،‬ى‬
‫ى‬ ‫‪ 179‬رشيف‪،‬‬
‫ى‬
‫‪ .(4 ) 180‬بنگريد به‪ :‬همان‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ 75‬و ‪ ،76‬باب ما يجب من االقتداء باالئمة عليهم السالم ف التعرض للرزق‪ ،‬حديث ‪10‬‬
‫ى‬
‫‪ .(1 181‬همان‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ 73‬و ‪ ،74‬باب ما يجب من االقتداء باالئمة عليهم السالم ف التعرض للرزق‪ ،‬حديث ‪1‬‬
‫ى‬
‫‪ .(2 182‬همان‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ ،76‬باب ما يجب من االقتداء باالئمة عليهم السالم ف التعرض للرزق‪ ،‬حديث ‪13‬‬

‫‪ .3‬نقش نيت در ارزشمندى كا ر‬


‫مهميين اركان ارزشمندى كارهاى اختيارى‬ ‫ر‬ ‫در مباحث گذشته‪ ،‬اين نكته را بارها يادآور شديم كه يىك از‬
‫ني از اين امر مستثنا‬‫تأمي مخارج روزمره زندگ ن‬ ‫ن‬ ‫انگيه فرد از انجام آن است‪ .‬كار و تالش براى‬ ‫انسان‪ ،‬نيت و ن‬
‫انگيه خوب‬‫داشي نيت و ن‬ ‫رن‬ ‫ن‬
‫مبتت بر‬ ‫ارزىس كه در اسالم براى كار ذكرشده است‪ ،‬همىك‬ ‫نيست‪ .‬آن همه ر‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫است‪ .‬اگر ن‬
‫خداي باشد‪ ،‬كار آنان ازارزش اخالق برخوردار خ واهد بود‪،‬‬ ‫ي‬ ‫انگي هاى االىه و‬ ‫انگيه افراد در كار‪،‬‬
‫رن‬
‫داشي‬ ‫همي دليل است كه در احاديث متعددى بر‬ ‫ن‬ ‫وگرنه داراى ارزش معنوى و اخروى نخواهد بود‪ .‬به‬
‫روايت آمده است كه روزى پيام بر اكرم صىل هللا عليه و آله با‬ ‫ر‬ ‫نيت االىه در انجام كار تأكيد شده است‪ .‬در‬
‫ن‬
‫جمىع از ياران و اصحاب خود نشسته بود؛ جواي نيومند و توا نا را ديدند كه از همان ابتداى صبح‪،‬‬
‫فآميى به آن جوان نگرشسته و گفتند‪:‬‬ ‫ن‬ ‫صحابهپيامي با نگاه تأس‬
‫ى‬ ‫مشغول كار و تالش شده بود‪ .‬پار هاى از‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫چني نگوييد؛‬ ‫پيامي اكرم فرمود‪« :‬‬
‫ى‬ ‫«اى كاش اين شخص‪ ،‬جواي و نيوى خود را در راه خدا ضفمىكرد‪».‬‬
‫زيرا اين شخص اگر براى حفظ خود از درخواست از ديگران و به منظور بىنيازى ازديگران كار م ىكند‪ ،‬در‬
‫تأمي مخارج پدر و مادر پي و ضعيفش و يا خانواده ناتوانش‬ ‫ن‬ ‫آن صورت او در راه خداست و اگر براى‬
‫ني در راه خدا است‪.‬‬ ‫كارمىكند ‪،‬در آن صورت ن‬

‫ر‬
‫فخرفروىس و به هدف تكاثر و ما الندو زى كار م ىكند‪ ،‬در آن صورت در راه شيطان است»‬ ‫اما اگر براى مباهات و‬
‫‪183.‬‬

‫ن‬ ‫ن‬ ‫ر‬


‫محض امام صادق عليه السالم آمد و وضعيت روح و رواي خود را براى آ‬ ‫حالت نگران به‬ ‫شخىص با‬
‫ر‬
‫نحضت به اين صورت شحداد‪« :‬من دنيا و مال دنيا را دوست دارم و مايلم به آن دست يابم و هر چه‬ ‫ن‬
‫بيشي از دنيا بهر همند شوم‪ ».‬امام هدف او را از جمعمال و كسب ثروت جويا شدند‪ .‬آن شخص در پاسخ‬ ‫ر‬
‫ر‬
‫خوشبخت باشيم و باآن صله رحم را به جا آورم و‬ ‫َ‬
‫عيال در رفاه و‬ ‫عرض كرد‪« :‬هدفم اين است كه خودم و‬
‫به تهيدستان صدقه بدهم و حج و عمره به جا آورم‪ ».‬امام فرمودند‪« :‬اين طلب دنيا نيست؛ بلكهطلب‬
‫‪185184‬‬
‫آخرت است‪» .‬‬

‫‪ .4‬رابطه اخالق و معيشت‬


‫در روايات متعددى اخالق نيكو ب هعنوان يىك از عوامل گشايش در رزق و روزى و اخالق بد ب هعنوان‬
‫معرق شده است‪.‬‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫صحاي گرانقدرش‪ ،‬ابوذر‬
‫ى‬ ‫پيامي اكرم در سفارش خود به‬
‫ى‬ ‫تنگدست و فقر‬ ‫يىك از عوامل‬
‫غفارى‪ ،‬به اين مطلب اشاره كرده و م ىفرمايد‪:‬‬

‫(‬
‫(‬
‫‪59‬‬
‫ر‬
‫درست كه انسان گاىه به دليل انجام گناه‪ ،‬از روزى خود‬ ‫اى ابوذر‪ ،‬به‬
‫ن‬
‫‪،‬چني م ىخوانيم‪:‬‬ ‫محروم م ىشود‪ 186.‬در روايت ديگرى‬
‫‪187‬‬ ‫گن جهاى رزق در اخالق خوب نهفته است‪.‬‬

‫ى‬ ‫ى‬
‫كاشاي‪ ،‬المحجة البيضاء ف تهذيب االحياء‪ ،‬تصحيح علىاكي غفارى‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪140‬‬ ‫‪ .(1 ) 183‬محسن فيض‬
‫ى‬ ‫‪ .(2 ) 184‬محمد بن يعقوب ى‬
‫كلين‪ ،‬الفروع من الكاف‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ ،72‬باب االستعانة بالدنيا عىل االخرة‪ ،‬حديث ‪10‬‬
‫ى‬
‫آيي زندگ )اخالق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬‫احمدحسي‪ ،‬ى‬
‫ى‬ ‫‪ 185‬رش ىيف‪،‬‬
‫يصَيبه‪ ).‬محمدباقر مجلىس‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،74‬باب ‪ ،4‬ص ‪ ،77‬حديث ‪(3‬‬
‫ُ ُ‬ ‫َ‬ ‫َّ َّ ُ َ َ َ ُ َ‬
‫‪ .(3‬يا اباذر ان الرجل ىلَحرم رزقه بالذنب ِ‬
‫‪186‬‬

‫ُ ُُ‬ ‫َ‬ ‫ى‬


‫نوز االرزاق‪ ).‬شيخ عباس قىم‪ ،‬سفينة البحار و مدينة الحكم و اآلثار‪ ،‬ج ‪ ،2‬باب الخاء بعده الالم‪ ،‬ص ‪(678‬‬ ‫عةَ االخال ِق ك‬‫‪ 4 187‬ف ِس ِ‬
‫‪188.‬‬
‫اخالق نيكو‪ ،‬موجب زيادت در روزى م ىشود‬

‫اين دسته از روايات يك معناى ظاهرى قابل فهم براى همگان دارند و آن اينكه بيانگر اين حقيقت‬
‫ر‬
‫شخلف‪ ،‬موجب رو ىآوردن مردم به فرد م ىشود‪.‬‬ ‫تجري و اجتماىع هستند كهآراستىك به فضايل و خو‬
‫ى‬
‫ر‬
‫بيشي به خريد ازفروشندگان خو شخلق تمايل دارند‪.‬‬ ‫ر‬
‫مشييان‬ ‫تجربه نشان م ىدهد كه‬
‫ن‬ ‫ا‬
‫و اصوًل همه كساي كه در شبكه روابط شغىل با يك فر وشنده قرار دارند‪ ،‬مانند فروشندگان مواد اوليه‪،‬‬
‫بيشيى براى حماي تهاى مادى و معنوى از فروشنده خو‬ ‫ر‬ ‫رشكا‪ ،‬خريداران و امثال آنها‪،‬در مواقع الزم آمادگ‬
‫همي مسائل موجب وسعت روزىافراد خو شاخالق مىشود‪ .‬اما اين احاديث را نبايد در‬ ‫ن‬ ‫شخلق دارند و‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫همي معناى عادى و عرق خالصه كرد‪ .‬به ويژه آنكه مطابق روايت نخست ‪،‬گناه‪ ،‬اعم از اينكه فردى‬
‫ن‬
‫تبيي‬ ‫باشد يا اجتماىع‪ ،‬موجب محروميت از رزق‪ ،‬اعم از مادى و معنوى م ىشود؛ بنابراين الزم است براى‬
‫چگونىك اين رابطه‪ ،‬به نكات زير توجه كرد‪:‬‬

‫گسيده دارد؛ ن‬ ‫ا‬


‫اوًل‪ ،‬بايد توجه داشت كه «رزق» در اينجا معناي عام و ر‬
‫يعت منحض در رزق متعارف از‬ ‫ي‬
‫قبيل خوراك و پوشاك ومسكن و مركب امثال آن نيست؛ بلكه شامل رز قهاى معنوى و اخروى ن‬
‫ني م‬
‫ىشود‪ .‬به يك تعبي‪ ،‬همه نعم تهاى الىه كه به گون هاىدر اختيار انسان قرار گرفت هاند «رزق» ب هشمار‬
‫م ىآيند‪ .‬ر‬
‫حت بايد دانست كه اهميت رز قهاى معنوى‪ ،‬مانند علم و ايمان و عبادت و امثال آن‪ ،‬به مراتب‬
‫بيشي از رزقهاى مادى است‪ .‬گاه ممكن است ارتكاب گناىه موجب محروميت انسان از ادامه تحصيل‬ ‫ر‬
‫ديت و اعمال‬ ‫ر‬
‫بىتوفيف انسان در اداى ب ههنگام وظايف ن‬ ‫شود و گاه ممكن است ارتكاب گناه موجب‬
‫ن‬ ‫عبادىاش گردد‪ .‬ر‬
‫حت نسبت به كساي كه از معنويت باالترى برخوردارند و توفيقات و رز قهاى معنوى‬
‫بيشيى را نصيب برد هاند‪ ،‬ممكن است ا رتكاب يك گناه صغيه‪،‬موجب سلب توفيق آنان از نماز شب‬ ‫ر‬
‫باشد‪.‬‬
‫ً‬
‫ثانيا‪ ،‬در جاى خود به اثبات رسيده است كه‪ ،‬در اين جهان هيچ پديد هاى بدون علت رخ نم ىدهد‪.‬‬
‫بنابراين‪ ،‬مصيبتها و محروىم تها و گرفتارىها ن‬
‫ني بدون علت نيستند‪ .‬اما اين را هم م ىدانيم كه خداوند خي‬ ‫ي‬
‫جاي ديگر جستجو‬
‫ي‬ ‫در‬ ‫بايد‬ ‫ا‬
‫ر‬ ‫گرفتارىها‬ ‫و‬ ‫تها‬ ‫مصيب‬ ‫علت‬ ‫پس‬ ‫ىزند‪،‬‬ ‫نم‬ ‫ش‬ ‫او‬ ‫از‬ ‫ادهخي‬
‫محض است و جز ار‬

‫(‬
‫( )‪.‬‬
‫‪60‬‬
‫كرد‪ .‬قرآن كريم‪ ،‬در آيات متعدد و بهبيا نهاى متنوىع‪ ،‬اين حقيقت را تأكيد كرده است كه علت اصىل‬
‫محروىم تهاى انسان‪ ،‬اعمال و رفتارهاى ناشايست خود اوست‪.‬‬‫ي‬
‫‪189‬‬ ‫مصيبت به شما رسد به سبب دستاورد خود شما است و ]خدا[ بسيارى را ن‬
‫ني عفو م ىكند‪.‬‬ ‫ر‬ ‫هر‬
‫ً‬
‫عينا در باره بهر همندى از رزق و روزى مادى و معنوى ن‬ ‫ن‬
‫ني صادق است‪ .‬قرآن كريم تقواى‬ ‫همي مسئله‬
‫الىه را يىك از عوامل گشايشو وسعت رزق دانسته و م ىفرمايد‪:‬‬

‫و اگر اهل شهرها و آباد ىها‪ ،‬ايمان م ىآوردند و تقوا پيشه م ىكردند‪ ،‬بركات آسما نها و ن‬
‫زمي را بر آنها م‬
‫‪190 .‬‬
‫ىگشوديم؛ وىل ]آنها حقرا[ تكذيب كردند؛ ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم‬

‫ُ ى‬ ‫ُ ُ ُ‬
‫لق َيزيد ف ال ِرزق‪ ).‬همان(‬ ‫‪ .(5‬حسن الخ ِ‬
‫‪188‬‬

‫َ َ َ َ َ ا ا ُا َ َا ُ َ ا َ‬ ‫َ ُ‬
‫ثي‪ ).‬شورى) ‪( 30 :(42‬‬
‫صيبةَ ف ِبما كسبتَ أيديكم و يعفوا عن ك ٍ‬
‫ٍ‬ ‫أصابك ام ِم ان ُم‬ ‫‪َ .(1 189‬و ما‬

‫(‬
‫(‬
‫‪61‬‬
‫ر‬
‫جاي كه گمان ندارد‬‫و هركس تقواى الىه پيشه كند‪ ،‬خداوند راه نجاي براى او فراهم مىكند‪ ،‬و او را از ي‬
‫‪116‬‬

‫كسي خدا توكل كند كفايت امرش را م ىكند‪ ،‬خداوند فرمان خود را به انجام م‬ ‫روزى م ىرساند‪ ،‬و هر ى‬
‫‪117‬‬ ‫ىرساند؛ و خدا براى هر ن‬
‫چيى انداز هاى قرار دادهاست‪.‬‬

‫بنابراين‪ ،‬هر چند ما نتوانيم با عقل ناقص و جزئ ىنگر خود رابطه ميان گناه و محروميت از رزق‪ ،‬ب هويژه‬
‫رز قهاى مادى را درك كنيم‪،‬بايد بدانيم كه اين رابطه‪ ،‬از نظر قرآن و معارف اصيل اسالىم‪ ،‬رابط هاى قطىع‬
‫ن‬
‫معرق شده است‪ .‬ما با عقل و علم خود در ن‬
‫برح موارد م ىتوانيم رابطه عليت و تأثي و تأثر ميان‬ ‫و نضورى‬
‫دو پديده را دريابيم‪ ،‬اما هم خود عقل اقرار دارد كه در وراى اسباب و عللظاهرى‪ ،‬علل و عوامل ديگرى ن‬
‫ني‬
‫بش است و كشف آنها در حدود توانا يىهاى عقل مستقل نيست و هم اين‬ ‫هست كه فراتر از درك و فهم ر‬
‫ني در اين َ‬ ‫قرآي و اسالىم است كه جز علل و ع وامل ظاهرى‪ ،‬علل و عوامل ديگرى ن‬‫ن‬
‫عال‬ ‫يك حقيقت مسلم‬
‫جريان دارد كه ارتباط آنها با معلو لهايشان چندان براى ما محسوس نيست‪.‬‬

‫ن‬
‫‪ .5‬نقش كار در تربيت و بهداشت روا ي‬
‫ميين عوامل سازنده شخصيت انسان‪ ،‬كار است‪ 118 .‬رابطه ميان‬‫شي اشاره كرديم‪ ،‬يىك از مه ر‬
‫همانطور كه ي ر‬
‫ري‬
‫ن‬
‫كار و شخصيتانسان‪ ،‬رابط هاى دو طرفه است؛ يعت هما نطور كه كار‪ ،‬معلول چگونىك و نوع شخصيت‬
‫ني معلول و محصول نوع كار و شغل اوست‪ .‬اميمؤمنان عليه‬‫انسان است‪ ،‬شخصيت انسان و چگونىك آن ن‬
‫ن‬
‫سخت بسيار حكيمانه م ىفرمايد‪:‬‬ ‫السالم در‬
‫‪119‬‬
‫اگر تو نفس خود را به كارى مشغول نسازى او تو را مشغول خواهد كرد‪.‬‬
‫ن‬
‫نفس انساي و ب هويژه قوه خيال آدىم به گون هاى است كه اگر بيكار باشد‪ ،‬انسان را به تباىه وفساد‬
‫خواهد كشاند‪ .‬اما كار وفعاليت موجب م ىشود كه قوه خيال چندان مجاىل براى به انحراف كشاندن انسان‬
‫ا‬
‫اصوًل يىك از مه ر‬
‫ميين علل ارتكاب گناه‪،‬بيكارى است‪ .‬انرژىهاى انسان باالخره بايد به گون هاى‬ ‫نياب د‪.‬‬
‫ن‬
‫صواي براى مضف نداشتهباشند‪ ،‬در را ههاى انحراق و نادرست‬ ‫ى‬ ‫مضف شوند‪ .‬اگر اين انرژ ىها راه درست و‬
‫ر‬
‫ضف خواهند شد‪ .‬اشتغال‪ ،‬افزون بر اينكه از انفجار انرژىهاى مياكم جلوگيى م ىكند‪ ،‬مانعپيد ايش افكار و‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫شيطاي ن‬
‫ني م ىشود‪ .‬به قول پاستور‪« :‬بهداش ترواي انسان در البراتوار و كتابخانه‬ ‫وساوس و خياالت‬
‫ولي‪،‬يىك از فيلسوفان عض روشنگرى م ىگفت‪« :‬هر وقت احساس م ىكنم كه درد و رنج بيمارى‬ ‫است‪ ».‬ر‬
‫دروي من است‪ ».‬پاسكال مىگفت‪:‬‬ ‫ن‬ ‫مىخواهد مرا از پاى در آورد‪ ،‬به كارپناه م ىيم‪ .‬كار ر‬
‫بهيين درمان دردهاى‬ ‫ى‬
‫ر‬
‫«مصدر كليه مفاسد فكرى و اخالق‪ ،‬بيكارى است‪ .‬هر كشورى كه بخواهد اين عيب بزرگ اجتماىع را رفع‬

‫بونَ ‪ ).‬اعراف) ‪(96 :(7‬‬ ‫ض َو ل ِك ْن كَذب َُّوا فأ َ َخ ْذناه ْمَُ بِما ُ‬


‫كانوا يَ ْك ِس ُ‬ ‫ت ِمنَ السَّماءِ َو ْاأل ْرََ ِ‬ ‫اتقََ ْوا لَفتَحْ ََ نا َ‬
‫عل ْيََ ِه ْم بَ َركا ٍ‬ ‫نوا َو َّ‬ ‫أن أ ْه َل ْال ُ‬
‫قرى آ َم ُ‬ ‫‪َ .(1 )116‬و لَ ْو َّ‬

‫أم ِر ِه قَ ْد َج َع َل ال ُّلََ َِّ ِلكُ ِل َ‬


‫ش ْي ءٍ‬ ‫علَى ال ِِّلََ َِّ فَ ُه َو َحسْبهَُُ َّ‬
‫إن ال َّلََ َِّ با ِل ُغ ْ‬ ‫تسََ بُ َو َم ْن يت ََوََ َّك ْل َ‬ ‫قََ ال َّلََ َِّ َيجْ َع ْل لَهُ َم ْخ َرجاا َو َي ْر ُز ْقهُ ِم ْن َحي ُ‬
‫ْث ال َيحْ ِ‬ ‫) ‪َ .(2‬و َم ْن يتَ ِّ ِ‬
‫‪117‬‬

‫قَ ْد ارا‪ ).‬طَلق)‬


‫‪ 2 :(65‬و ‪(3‬‬
‫‪ .(3 )118‬براى مطالعه بيشتر در اينباره‪ ،‬بنگريد به‪ :‬مرتضىمطهرى‪ ،‬تعليم و تربيت در اسَلم‪ ،‬ص ‪410 -419‬‬

‫شغَلَك‬
‫تش َْغل ََْهُ َ‬
‫النفس ان لم َ‬
‫ُ‬ ‫‪.(4 )119‬‬

‫‪62‬‬
‫كند‪ ،‬بايد مردم را به كار وادارد تا آن آرامش عميق روح كه عده معدودى ازآن آگا هاند در عرصه وجود‬
‫‪120195121‬‬
‫افراد برقرار شود» ‪.‬‬

‫‪ .6‬كار و احساس شخصيت‬


‫‪122‬‬ ‫ن‬
‫چني م ىخوانيم‪:‬‬ ‫در يك رباىع منسوب به اميمؤمنان عليه السالم‬

‫َ‬
‫اح ُ‬
‫ب َّ‬ ‫ُ‬ ‫ْ َ َّ ْ‬
‫اىل امن ام ن ان‬ ‫الصخار امن ق الل الجاباا ل‬ ‫لنقل‬
‫العار نق ّ‬
‫ذال‬ ‫فان َ‬‫َّ‬ ‫ن َ‬ ‫ُ‬
‫الناس اىل ق الكس اب عا ر‬ ‫االرجاال َي ُق ُ‬
‫ول‬
‫ُّ َ‬
‫السؤاا ل‬

‫سنگي از باالى كو هها براى من دوست داشت ر‬


‫نىي از منت كشيدن‬ ‫ن‬ ‫«هر آينه كه نقل و انتقال سن گهاى‬
‫از ديگران است‪ .‬مردم بهمن م ىگويند كه كسب و كار براى تو ننگ است‪ ،‬در حا لىكه ننگ و خوارى در‬
‫درخواست از مردم است» ‪.‬‬
‫‪123‬‬ ‫ن‬
‫چني م ىخوانيم‪:‬‬ ‫در رباىع ديگرى منسوب به آن ن‬
‫حضت‪،‬‬
‫ً‬ ‫بت َ‬ ‫َ‬
‫اآلمال امن ماال ن‬ ‫َ ُ ً‬ ‫َ َ‬ ‫َ َّ‬
‫آدم طر ا‬ ‫و اقطع‬ ‫كاد كد العباد ان احببت ان تصباح حر ا‬
‫ً‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ُ‬ ‫الت ُق ْل ذا َم َ‬
‫َ‬
‫انت َما استغ نيت ع نغ ايرك اعل ىالنا اس قدر ا‬ ‫كس ٍب يزر اى ف ق ْصد النا اس ازر ى‬

‫«اگر م ىخواىه آزاد زندگ ن‬


‫كت‪ ،‬مثل بردگان تالش كن؛ آرزويت را از مال ديگران‪ ،‬به طور كىل‪ ،‬قطع نما؛‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫نگو اين كار مرا پستمىكند زيرا درخواست از مردم‪ ،‬خواركنند ر‬
‫مستغت‬ ‫هي است؛ زماي كه از ديگران‬
‫باىس‪ ،‬از همه مردم ارجمندترى» ‪.‬‬ ‫ر‬

‫ن‬
‫داستاي آموزنده‬
‫ر‬
‫تنگدست بر او چيه شده بود‪ ،‬در يك روز كه احساس كرد ديگر كارد به استخوانش‬ ‫پيامي كه فقر و‬
‫ى‬ ‫يىك از صحابه‬
‫رسيده‪ ،‬با‬

‫‪120‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬


‫‪ .(1 )121‬بنگريد به‪ :‬مرتضى مطهرى‪ ،‬تعليم و تربيت در اسَلم‪ ،‬ص ‪ 429‬و ‪430‬‬

‫‪ .(2 )122‬همان‪ ،‬ص ‪424‬‬


‫‪ .(3 )123‬همان‪ ،‬ص ‪425‬‬
‫‪63‬‬
‫پيامي رفته و وضع خود را براى رسول اكرم رشح دهد و از‬ ‫ى‬ ‫مشورت و پيشنهاد همشش تصميم گرفت نزد‬
‫همي نيت رفت‪ ،‬وىل قبل از آنكه حاجت خود را بگويد اين جمله از زبان‬ ‫ن‬ ‫حضت استمداد ماىل كند‪ .‬با‬ ‫آن ن‬
‫پيامي صىل هللا عليه و آله به گوشش خورد‪« :‬هر كس از ما كمىك بخواهد ما به او كمك مىكنيم‪ ،‬وىل اگر‬ ‫ى‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫كىس بىنيازى بورزد و دست حاجت پيش مخلوق دراز نكند خداوند او رابىنياز م ىكند‪ ».‬آن روز چيى‬
‫نگفت و به خانه خوشش برگشت ‪.‬باز با هيوالى مهيب فقر كه همچنان بر خان هاش سايه افكنده بود روبه‬
‫حاض شد‪ .‬آن روز هم‬ ‫رو شد‪ .‬ناچار روز ديگر با همان نيت به مجلس رسول اكرم صىل هللا عليه و آله ن‬
‫ني بدون اينكه حاجت خود را بگويد به خانه خوشش برگشت و‬ ‫همان جمله را از ايشانشنيد ‪ ....‬اين دفعه ن‬
‫سومي بار به همان نيت به‬‫ن‬ ‫چون خود را همچنان در چنگال فقر‪ ،‬ضعيف وبيچاره و ناتوان م ىديد‪ ،‬براى‬
‫مجلس رسول اكرم رفت‪ .‬باز هم ل بهاى رسول اكرم صىل هللا عليه و آله بهحركت آمد و با همان آهنگ‪،‬‬
‫بيشيى در قلب خ ود احساس كرد‪.‬‬ ‫ر‬ ‫همان جمله را تكرار كرد‪ .‬اين بار كه آن جمله را شنيد‪ ،‬اطمينان‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫همي جمله يافته است‪ .‬وقت كه خارج شد با قد مهاى مطمئنيى راه م ىرفت‪.‬‬ ‫ن‬ ‫حس كرد كه كليد مشكل خوشش را در‬
‫با خود فكرمىكرد كه ديگر هرگز به دنبال كمك و مساعدت بندگان نخواهم رفت‪ .‬به خدا تكيه م ىكنم و از نيو و‬
‫استعدادى كه در وجودخودم به وديعت گذاشته شده استفاده م ىكنم و از او م ىخواهم كه مرا در كارى كه پيش م‬
‫ً‬
‫ىگيم موفق گرداند و مرا بىنياز سازد‪ .‬باخودش فكر كرد كه از من چه كارى ساخته است؟ به نظرش رسيد عجالتا‬
‫هيىم جمع كند و بياورد و بفروشد‪ .‬رفت و تيش هاى عاريه كرد و‬ ‫اين قدر از او ساخته هست كه به صحرا برود و ن‬
‫دسينجخوشش را چشيد‪ .‬روزهاى ديگر به اين كار ادامه‬ ‫هيىم جمع كرد و فروخت‪ .‬لذت حاصل از ر‬ ‫به صحرا رفت‪ .‬ن‬
‫همي پول براى خود تيشه و حيوان و ساير لوازم كار رابخرد‪ .‬باز هم به كار خود ادامه‬ ‫ن‬ ‫داد‪ ،‬تا به تدري ج توانست از‬
‫خوي شد‪ .‬روزى رسول اكرم صىل هللا عليه و آله به او رسيد و تبسم كنانفرمود‪ :‬نگفتم «هر‬ ‫داد تا صاحب شمايه ى‬
‫‪124‬‬
‫كس از ما كمىك بخواهد ما به او كمك م ىدهيم‪ ،‬وىل اگر بىنيازى بورزد خداوند او را بىنياز م ىكند» ‪.‬‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫درخواست كمك ماىل از مردم و شبار ديگران بودن‪ ،‬به دليل آفات اخالق و اجتماىع و فرهنىك فراواي كه‬
‫دارد‪ ،‬به شدت مورد مذمت و نكوهش اسالم و اولياى اسالم قرار گرفته است‪.‬‬

‫زراره‪ ،‬از ياران بزرگ امام صادق عليه السالم‪ ،‬م ىگويد‪:‬‬

‫محض امام صادق عليه السالم آمد و عرض كرد‪« :‬من مردى فقي و تنگدست هستم كه نه م‬ ‫ن‬ ‫شخىص به‬
‫ر‬
‫دست انجام دهم و نه فن تجارت را م ىدانم‪ ».‬امام صادق عليه السالم در پاسخ او فرمود‪:‬‬ ‫ىتوانم كار‬
‫‪125‬‬
‫«كار كن؛ با شت باربرى كن و خود را از مردم بىنياز گردان» ‪.‬‬
‫ُ‬
‫بنابراين هرگز نبايد به خردى كار نگاه كرد‪ .‬بله‪ ،‬اگر بتوانيم كارى مطابق ميل خود و متناسب با موقعيت‬
‫اجتماىع و وضعيت خانوادگ خود داشته باشيم‪ ،‬بسيار خوب؛ اما پيدا نكردن شغىل مطابق ميل خود‪،‬‬
‫مجوز بيكارى و پذيرش خوار اى درخواست از ديگران نيست‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫هرگز‬
‫ن‬
‫برح از عالمان بزرگ اخال ق‪ 126‬تضي ح كرد هاند كه درخواست ماىل از ديگران‪ ،‬در رشايط عادى و براى كىس‬
‫كه وضعيت او به حداضطرار نرسيده‪ ،‬حرام است‪ .‬زيرا درخواست ماىل از دي گران در حقيقت به معناى‬

‫‪ .(1 )124‬مرتضى مطهرى‪ ،‬مجموعه آثار‪ ،‬ج ‪ ،18‬داستان راستان‪ ،‬ص ‪ 195‬و ‪ ).196‬به نقل از اصول الكافى‪ ،‬ج ‪ ،2‬باب القناعه‪ ،‬حديث ‪(7‬‬

‫‪ .(1 )125‬محمد بن يعقوب كلينى‪ ،‬الفروع من الكافى‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ 76‬و ‪ ،77‬باب ما يجب من االقتداء باالئمة عليهم السَلم فى التعرض للرزق‪ ،‬حديث ‪14‬‬

‫‪ .(2 )126‬مَلمهدى نراقى‪ ،‬جامع السعادات‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪96 -98‬‬

‫‪64‬‬
‫ن‬
‫همچني‪ ،‬در اغلب موارد‪ ،‬مستلزم آزار و اذيت‬ ‫شكايت از خداوند و ذلت و خوارى در برابرغيخداست و‬
‫حت در مواردى ممكن است ايندرخواست موجب رياى فرد درخواست‬ ‫شخص مورد درخواست است و ر‬
‫ر‬
‫شونده گردد كه درخواستكننده به دليل اينكه مسبب اين كار غي اخالق او بوده است‪ ،‬دراين مسئله نقش‬
‫ر‬
‫دارد‪ 127 .‬بررىس مصداق‬
‫پيامي م ىفرمايد‪:‬‬
‫ى‬ ‫قرآن كريم‪ ،‬خطاب به‬

‫‪128‬‬
‫و گدا را مران‪.‬‬

‫ى‬
‫حديت م ىفرمايد‪:‬‬ ‫پيامي گراىم ن‬
‫ني در‬ ‫ى‬

‫خرماي باشد‪ .‬كىس كه از شما درخواست كمك ماىل دارد‪ ،‬ب ه او‬
‫ي‬ ‫گدا را از خود مرانيد هر چند با نصف‬
‫‪129‬‬
‫چيى بدهيد‪ ،‬هر چ ند بااسب آمده باشد‪.‬‬ ‫ن‬

‫ن‬ ‫به نظر شما آيا در اين زمان ن‬


‫ني بايد به متكديان و گداياي كه در گوشه و كنار شهر پرسه م ىزنند‪ ،‬و اظهار‬
‫تنگدست م ىكنند ‪،‬كمك كرد؟ آيا كمك به گدا‪ ،‬به معناى كمك به بيكارى و توسعه فقر و تكد ىگرى‬‫ر‬ ‫فقر و‬
‫گداي و تكد ىگرى را نشان هاى ازعدم انضباط اجتماىع بدانيم‪ ،‬آيا باز هم بايد به گدايان كمك‬
‫نيست؟ اگر ي‬
‫ر‬
‫بهيين و اخالق ىيين راه كمك به مستمندان را چه م ىدانيد ؟ بررىس مقايسهاى‬ ‫كرد؟ ر‬

‫ن‬
‫فردرشش نيچه) ‪ 1844 -1900‬م‪ ،(.‬فيلسوف آلماي و طراح نظريه قدر تگر ياي در اخالق‪ ،‬بر اين باور است‬
‫ر‬
‫طلت ما م ىشود و‬
‫كه براى تشخيصفضايل و رذايل اخالق بايد ديد كه چه كارى موجب تقويت حس قدرت ى‬
‫چه كارى موجب تضعيف اين حسمىگردد‪ :‬كارهاى نوع اول‪ ،‬فضيلت و رفتارهاى نوع دوم‪ ،‬رذيلت به شمار‬
‫ر‬
‫اخالق م ىگويد‪:‬‬ ‫م ىآيند‪ .‬خود وى در تعريف خوب و بد‬

‫نيك چيست؟ آنچه حس قدرت را تشديد م ىكند‪ ،‬اراده به قدرت و خود قدرت را در انسان‪ .‬بد چيست؟ آنچه از‬
‫ن‬
‫ناتواي م ىزايد‪.‬‬
‫نيكبخت چيست؟ احساس اينكه قدرت افزايش م ىيابد؛ احساس چيه شدن بر مانىع‪ .‬نه خرسندى بل‬ ‫ر‬
‫ر‬
‫دوست ما‪ .‬انسان بايد‬‫بش‬‫نخستي اصل ر‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫بيشي ‪ ...‬ناتوانان و ناتندرستان بايد نابود شوند‪ :‬اين است‬ ‫قدرت‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫)يعت ناتوانان و ناتندرستان را( در اين مهميارى كند‪ .‬چه چي زيا نبخشي از هر تباه ىاست؟‬‫آنها را ن‬
‫‪130‬‬
‫همدردى فعال نسبت به ناتوانان و ناتندرستان ‪....‬‬

‫‪127‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬


‫‪ .(3 )128‬و اما السائل فَل تنهر‪ ).‬ضحى) ‪( 10 :(93‬‬

‫فرس‪ ).‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،96‬باب ‪ ،1‬ص ‪ ،25‬حديث ‪(56‬‬ ‫ق ت َمرةٍ و ا ْع ُ‬
‫طوا السائ َل و لو جا َء على ٍ‬ ‫‪َ .(1 )129‬‬
‫التردُّوا السائ َل و لو بِ ِش ِ‬
‫‪ .(2 )130‬فردريش نيچه‪ ،‬دجال‪ ،‬ترجمه عبدالعلى دستغيب‪ ،‬ص ‪ 26‬و ‪27‬‬

‫‪65‬‬
‫ر‬ ‫در جاي ديگر م ىگويد‪« :‬همدردى براى منحطان‪ ،‬حقوق برابر براى سست بنيادان‪ ،‬اين ژر ر‬
‫فيين بىاخالق‬ ‫ي‬
‫‪131‬‬
‫است؛ اين خود ب هعنواناخالق‪ ،‬ضد طبيعت م ىباشد!»‬
‫نظر شما در اي نباره چيست؟ آيا شما ن‬
‫ني فضيلت را با قدرت و رذيلت را با ضعف يكسان م ىدانيد ؟‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫ضعف را بد دانست؟ به طور كىل‪ ،‬آيا همدردى فعال با ناتوانان‬ ‫آيا م ىتوان هر قدري را خوب و هر‬
‫ر‬
‫‪132‬‬
‫و تنگدستان را كارىضداخالق م ىدان يد يا خ ير؟ چرا؟‬

‫پرسش‬

‫‪ .1‬با توجه به آيات و روايات‪ ،‬اهميت كار در اسالم را توضيح دهيد‪.‬‬


‫‪ .2‬نيت و ن‬
‫انگيه‪ ،‬چه ر‬
‫نقىس در ارزشمندى كار دارد؟ توضيح دهيد‪.‬‬

‫‪ .3‬اين روايت را كه «انسان گاىه به دليل انجام گناه‪ ،‬از رزق مقرر خود محروم م ىشود» توضيح دهيد و بگوييد‪:‬‬
‫ا‬
‫اوًل‪ ،‬منظور از‬
‫ن‬ ‫ً‬
‫تبيي كرد ؟‬ ‫«رزق» در اين روايت چيست و ثانيا‪ ،‬چگونه م ىتوان اين رابطه را‬
‫ن‬ ‫‪ .4‬كار و اشتغال چه ر‬
‫نقىس در بهداشت رواي انسان و شك لگيى شخصيت او دارد ؟‬

‫‪ .5‬ديدگاه اسالم را در باره تكدىگرى و ي‬


‫گداي توضيح دهيد‪.‬‬
‫ن‬
‫)يعت ق رب الىه(‪ ،‬مكتب قد ر تگر ياي نيچه را نقد كنيد‪.‬‬ ‫‪ .6‬با توجه به معيار ارزش از ديدگاه اسالم‬

‫براى پژوهش‬
‫َ‬
‫در بسيارى از موارد انسان در اياد توازن ميان امور مربوط به شغل و كسب درآمد با وظايف‬ ‫‪.1‬‬
‫شخىص و خانوادگ خود ناتواناست‪ .‬در اين موارد چه بايد كرد؟ آيا بايد جانب كار را ترجيح داد يا مسائل‬
‫شخىص و خانوادگ را مقدم داشت؟ چگ ونه م ىتواندر تخصيص وقت‪ ،‬حوصله و امكانات‪ ،‬عادالنه‬
‫رفتار كرد؟ به گون هاى كه نه از وظايف كارى و شغىل خود كم گذاشته باشيم و نه ازوظايف پدرى يا‬
‫همشى خود؟ تا چه اندازه مجاز هستيم از امكانات و فرصت محيط كار و دار ياي و اعتبارات شغىل براى‬
‫همش وفرزندان استفاده كنيم و تا چه اندازه م ىتوانيم زندگ شخىص را ضف امور شغىل كنيم ؟‬
‫ن‬
‫تأمي مخارج زندگ و‬ ‫فرض كنيد در رشايىط قرار گرفت هايد كه براى رفع گرفتارى خود و براى‬ ‫‪.2‬‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫گرفي نداريد‪ .‬در ن‬
‫ن‬ ‫ً‬
‫عي حال‪ ،‬خود شما بهي از‬ ‫احيانا دست و پا كردن يك كار آبرومند‪ ،‬چار هاى جز قرض‬

‫‪ .(3 )131‬فردريش نيچه‪ ،‬اراده قدرت‪ ،‬ترجمه مجيد شريف‪ ،‬تهران‪ :‬جامى ‪ ،1377،‬قطعه ‪734‬‬

‫‪ .(4 )132‬براى آشنايى بيشتر با ديدگاه اخَلقى نيچه و همچنين نقد و بررسى آن‪ ،‬بنگريد به‪ :‬محمدتقى مصباح‪ ،‬نقد و بررسى مكاتب اخَلقى‪ ،‬تحقيق‬

‫ونگارش احمدحسين شريفى‪ ،‬فصل مكتب قدرتگرايى‬


‫‪66‬‬
‫تواناي بازپرداخت قرض را درموعد مقرر نداريد‪ .‬با وجود اين‪ ،‬اگر تعهد به‬
‫ي‬ ‫هر كس دي گرى م ىدانيد كه‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫بازپرداخت آن را در زمان مقرر ندهيد‪ ،‬نم ىتوانيد پول را به دست آوريد‪ .‬در چنينشايىط وظيفه اخالق‬
‫شما چيست؟ آيا تعهدنامه را امضا م ىكنيد و پول را م ىگييد ؟ يا آنكه از ر ن‬
‫گرفي پول خوددارى م ىكنيد ؟‬
‫موقعيت اين است كه شما بايد از ر ن‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫گرفي قرض‬ ‫چني‬ ‫را هحل امانوئل كانت‪ ،‬فيلسوف مشهور آلماي‪ ،‬براى‬
‫تواناي تحققش را نداريد‪ ،‬به كىس ندهيد؛ زيرا شما بايد بدانيد كه‬ ‫ي‬ ‫خوددارى كنيد و هرگز قول وتعهدى كه‬
‫ا‬ ‫ن‬ ‫اگر ن‬
‫ناصواي پيش خواهد آمد‪ .‬اصوًل‬ ‫ى‬ ‫آيي كردار شما به صورت قانوي عام درآيد‪ ،‬چه وضعنامطلوب و‬
‫چني انگاريم كه هرگاه كىس خود را گرفتار مشكىل ديد بتواند هر چه را دلش خواست قول بدهد‪ ،‬با‬ ‫ن‬ ‫«اگر‬
‫اين قصد كه هرگز به قول خود عمل نكند‪ ،‬نفس كار قول دادن ناممكن خواهد بود» ‪ .‬اگر كىس طرفدار‬
‫‪133‬‬

‫ر‬
‫موقعيت‬ ‫ن‬
‫چني‬ ‫موقعيت چه تصميىم خواهد گرفت؟ آيا در‬ ‫ر‬ ‫ن‬
‫چني‬ ‫مكتب خ ودگر ياي در اخالق باشد‪ ،‬در‬
‫سود شخىص اقتضا م ىكند كهاز قرض كردن خوددارى كند يا با امضاى تعهدنامه بازپرداخت‪ ،‬قرض را‬
‫بگيد؟ و اگر كىس معيار اخالق را تقرب به خداوند بداند‪،‬‬

‫‪ .(1 )133‬امانوئل كانت‪ ،‬بنياد ما بعد الطبيعه اخَلق‪ ،‬ترجمه حميد عنايت و على قيصرى‪ ،‬ص ‪62 -65‬‬
‫‪67‬‬
‫ن‬
‫يعت معتقد باشد كه هر كارى كه ما را به خدا نزديك كن د‪ ،‬خوب و هر كارىكه موجب دورى ما از او‬
‫‪208‬‬ ‫ر‬
‫چنينموقعيت چه تصميىم خواهد گرفت؟‬ ‫شود‪ ،‬بد است‪ ،‬در‬

‫فصل پنجم‪ :‬اخالق‬


‫ر‬
‫معاشت اهداف‪:‬‬

‫از دانشجو انتظار ميود پس از فراگيى اين فصل‪:‬‬


‫ر‬
‫معاشان دقت‬ ‫ديت خود‪ ،‬در انتخاب‬ ‫ر‬
‫معاشت در شكلگيى شخصيت فردى‪ ،‬اجتماىع و ن‬ ‫آشناي با تأثي فوقالعاده‬ ‫‪ .1‬ضمن‬
‫ي‬
‫الزم را به كار گيد؛‬

‫معاشت با ديگران اين اصل را به كار گيد كه هر چه براى خودش مىپسندد براى ديگران ن‬
‫ني بپسندد؛‬ ‫ر‬ ‫‪ .2‬بتواند در‬
‫ر‬
‫‪ .3‬با وظايف اخالق خود در قبال مردم‪ ،‬به طور عام‪ ،‬و مسلمانان‪ ،‬به طور خاص‪ ،‬و نيازمندان به طور اخص‪ ،‬آشنا شود؛‬

‫‪ .4‬در اختالفات اجتماىع ميان مسلمانان بىتفاوت نباشد و براى حل اختالف پيش قدم شود؛‬

‫آشناي با اهميت و جايگاه مهم فريضه امر به معروف و نىه از منكر در اسالم‪ ،‬در اجراى اين دو فريضه كوتاىه نكند‬
‫ي‬ ‫‪ .5‬ضمن‬
‫؛‬

‫ر‬
‫معاشت با ديگران‪ ،‬بهرهجويىهاى شخىص نباشد ؛‬ ‫‪ .6‬غرض اصىل او از‬

‫ن‬
‫تعيي كننده دوستان در زندگ انسان‪ ،‬در انتخاب دوستان شايسته و دورى از دوستان ناشايست كوشش‬ ‫‪ .7‬با توجه به نقش‬
‫نمايد‪.‬‬

‫‪ .1‬اهميت و جايگا ه‬
‫ر‬
‫معاشت با ديگران‬ ‫ههاي بوده و هنوز هم در گوشه و كنار جهان هستند كه از‬ ‫در طول تاري خ همواره گرو ي‬
‫‪209 .‬‬ ‫ن‬
‫پرهي داشت ه و زندگ درانزوا و خلوت را ترجيح داد هاند و براى اين كار خود ني داليىل داشته و دارند‬ ‫ن‬
‫زمي هساز گناه و انحراف م ىدانند؛ شهر و اجتماع را جايگاه‬ ‫براى نمونه‪ ،‬اجتماع و زندگ اجتماىع با ديگرانرا ن‬
‫معاشت با آنانموجب هر نوع گمراىه و انحر ناق است‪.‬‬ ‫ر‬ ‫ن‬
‫ىس هچشماي مىدانند كه مشاهده و‬ ‫پرىرويان و ي‬
‫ُ‬ ‫ر‬ ‫معاشت با ديگران را ن‬‫ر‬
‫زمي هساز بسيارى از رذ ايل اخالق از قبيل ريا‪ ،‬سمعه‪ ،‬حسد‪ ،‬غيبت‪،‬‬ ‫افزون بر اين‪،‬‬
‫خوي كه براى گوش هگيى برم ىشمارند‪ ،‬اين است كه‬ ‫تكي و امثال آن م ىدانند‪ .‬يىك از فوايد و آثار ى‬
‫حرص و ى‬
‫ن‬
‫همچني از آسيب‬ ‫انسان باخياىل آسوده و بدون دغدغه فكرى به عبادت و راز و نياز با معبود م رىيدازد و‬
‫تهمت و حسادت و سوءظنمردمان بدانديش در امان م ىماند‪ .‬يىك ديگر از بركات انزوا و گوشهگيى از ديد‬
‫اين گرو هها آن است كه انسان از مشاهده افرادرذل و پست نجات م ىيابد و مجبور نيست كه هر از گاىه با‬
‫افراد حيوان صفت برخورد داشته باشد‪.‬‬

‫‪68‬‬
‫ى‬ ‫احمدحسي‪ ،‬ى‬
‫آيي زندگ )اخالق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬ ‫ى‬ ‫رش ىيف‪،‬‬ ‫‪208‬‬

‫ى‬
‫كاشاي‪ ،‬المحجة البيضاء ف ى تهذيب االحياء‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪11 -25‬‬ ‫(‪ .‬بنگريد به‪ :‬محسن فيض‬ ‫‪209‬‬

‫ر‬
‫اصلىيين نيازهاى‬ ‫ميين و‬‫معاشت و ارتباط سازنده با ديگران‪ ،‬يىك از مه ر‬
‫ر‬ ‫با اين وجود‪ ،‬حقيقت آن است كه‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫روح و رواي آدمياناست؛ تا جا يىكه به عقيده بسيارى از فيلسوفان‪ ،‬آدميان مدي بالطب عاند ؛ يعت‬
‫‪134‬‬
‫ً‬
‫ذات و فطرت آدىم به گ ون هاى است كه حتما‬
‫برح از نوشسندگان گفت هاند‪،‬‬ ‫بايد زن دگ اجتماع ىداشته باشد و در اجتماع زشست كند‪ .‬هما نطور كه ن‬
‫عري‪ ،‬به اين موجود‪ ،‬به دليل نيازمندى او به انس و الفت با‬‫شايد اطالق كلمه «انسان» درزبان فارىس و ى‬
‫ديگران باشد‪.‬‬
‫ن‬
‫هر ديدگاىه كه در باره علت زشست اجتماىع انسان داشته باشيم‪ ،‬مسلم است ك ه هيچ انساي در رشايط‬
‫تواناي بقاو ادامه حيات ندارد‪ .‬انسان در اجتماع به دنيا مىآيد‪ ،‬در اجتماع است كه م ىتواند‬
‫ي‬ ‫تنهاي‬
‫ي‬ ‫عادى‪ ،‬به‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫باق بماند و در اجتماع است كه م ىتواند كيفيت زندگ خود را ترق دهد‪ .‬آدميان‪ ،‬نه تنها براى آغاز حيات‬
‫ر‬
‫معاشت‬ ‫ن‬
‫زندگىني به ديگران محتا جاند‪ .‬انسان در‬ ‫خود نيازمند ديگران هستند؛ بلكه در همه مراحل بعدى‬
‫با ديگران است كه مىتواند خود را ر‬
‫بهي بشناسد‪ ،‬ويژگىها و توانمند ىها و ناتوا نىهاىخود را دريابد و به تصورى‬
‫درست و واق عبينانه از خود دست يابد‪.‬‬

‫رن‬
‫هداشي آنان در سلول‬ ‫است‪ ،‬چرا يىك از بزر ر‬
‫گيين و طاق تفرساترين مجازا تها برا ىمجرمان‪ ،‬نگ‬ ‫به ر ر‬
‫ر‬
‫معاشت‬ ‫انفرادى است؟ آيا جز اين است كه زندان انفرادى او را از ديدن ساير انسا نها‪ ،‬سخن ر ن‬
‫گفي و‬
‫ن‬ ‫رن‬
‫رنىح كه از ممنوعيت‬
‫رنىح كه زنداي سلول انفرادىاز دورى ديگران م ىىيد‪ ،‬از ى‬
‫داشي با آنان محروم م ىكند؟ ى‬
‫خوراك و پوشاك و امثال آن م ىىيد به مراتب طاقتفرساتر است‪.‬‬

‫يعت والدين و برادران و خواهران و‬ ‫نخستي گر وىه كه هر كىس با آن روب هرو م ىشود خانواده است‪ ،‬ن‬ ‫ن‬
‫ساير اقوام نزديك‪ .‬البته ارتباط انسان با خانواده و احتياج او به آنان امرى مدام و پايدار است و در اغلب‬
‫ني ادامه دارد‪ .‬درمراحل بعد‪ ،‬همساالن و همسايگان و دوستان هستند كه‬ ‫موارد‪ ،‬تا آخرين ساعات زندگ ن‬
‫گيى چون‬ ‫در شك لگيى شخصيت آدىم تأثي فراوان دارند و سپس تعامل انسان بااجتما عهاى بزر ر‬
‫ر‬
‫اخالق و سياىس او تأثيىانكارناپذير دارد‪.‬‬ ‫جهاي است كه در ّ‬ ‫ن‬
‫تكون شخصيت اجتماىع‪،‬‬ ‫شهروندان و جامعه‬
‫ر‬
‫معاشت را در اخالق نشان م ىدهد‪ ،‬اين است كه بسيارى از فضايل و‬ ‫نكته ديگرى كه اهميت و جايگاه ويژه‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫معاشت ظهور م ىيابند‪ .‬ظرف ظهور فضايىل مانند عدالت‪ ،‬انصاف‪ ،‬احسان‪ ،‬ايثار‪،‬‬ ‫رذايل اخالق‪ ،‬درظرف‬
‫انفاق‪ ،‬صدقه‪ ،‬تواضع‪ ،‬امانت‪ ،‬صداقت‪،‬ضاحت‪ ،‬عفت‪ ،‬حجاب و امثال آن‪،‬‬

‫‪ .(2 )134‬گفتنى است كه در باره علت زيست اجتماعى انسان‪ ،‬در ميان انديشمندان اختَلفنظر وجود دارد‪ :‬نظريه مشهور اين استكه انسان مدنى‬

‫بالطبعاست‪ ،‬يعنى فطرتاا و ذاتاا خواهان حيات اجتماعى است‪ .‬عَلمه طباطبايى معتقد است كه انسان‪ ،‬مدنى باالستخدام است‪ ،‬يعنى اگر تن به زندگى‬
‫اجتماعى‬

‫طبمىاطبادهدي ىبه بنگريخاطرد بهاين‪ :‬عباستد اللََِّّ كه جوامىدى آمخواهدل ىاز‪ ،‬شريعتامكانات دو ر آينه نيروهام عور فت‪ ،‬صتوانمندى هاى‪- 425‬‬
‫‪403‬ديگران ( در برخى جهت ديگر منافعاز خود فيلسوفانبهره گيردمغرب ‪ ).‬زمينبراى بر آشنايىاين بيشتر باورند با كه نظريه انسان‪ ،‬عَلمهمدنى‬

‫باالجبار است‪ ،‬يعنى ضرورتهاى زندگى و حيات بشرى اقتضا مىكند كه زندگى اجتماعى را برگزيند‪ ،‬وگرنه ذاتاا هيچ تمايلى به زندگى اجتماعى ندارد‬
‫(‪1‬‬
‫‪69‬‬
‫تكي‪،‬‬
‫قكىس‪ ،‬خودخواىه‪ ،‬ى‬ ‫همچني رذايىل مان ند ظلم‪ ،‬ح ر‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫معاشت با ديگران است‪.‬‬ ‫زندگ اجتماىع و‬
‫ن‬
‫بىحياي‪،‬رشوه‪ ،‬بىبند و بارى‪ ،‬غيبت‪ ،‬حسادت و امثال آن ني در ظرف اجتماع و ارتباط با‬ ‫خيانت‪ ،‬دروغ‪،‬‬
‫ي‬
‫ر‬
‫ديگران است كه خود را نشان م ىدهند‪ .‬تعليم وتعلم‪ ،‬با آن جايگاه ارزىس واال در اسالم‪ ،‬بدون زندگ‬
‫آشناي با تجارب ديگرانو بهر همندى از آن‪ ،‬يىك ديگر از‬ ‫ر‬
‫معاشت با ديگران امكان تحقق ندارد‪.‬‬ ‫اجتماىع و‬
‫ي‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫امورى است كه جز با معاشت با مردم به دست نم ىآيد‪ .‬معاشت با ديگر انسا نها‪ ،‬از بهيينابزارهاى تهذيب‬
‫ن‬
‫عرفاي رشد كرد هاند يىك از مه ر‬ ‫ن‬
‫ميين‬ ‫نف س و خودسازى است‪ .‬بسيارى از كساي كه از نظر معنوى و‬
‫عوامل موفقيت‬

‫ر‬
‫معاشان خود دانست هاند‪ .‬در اين زمينه داستان زندگ‬ ‫خود را تحمل زش تكارىها و قدرناشناسىهاى‬
‫ن‬
‫خرقاي خواندنىاست‪:‬‬
‫‪135‬‬
‫ابوالحسن‬
‫بهر صيت ب والحسن تا خارقا ن‬ ‫ر‬
‫رفت دروشىس ز شهر طالقا ن‬

‫‪...‬چون به مقصد آمد از ره آن‬


‫خانه آن شاه را جست او نشا ن‬
‫جوا ن‬
‫چون به صد حرمت بزد‬
‫زن برون كرد از در خانه ش ش‬
‫حلقه درش‬
‫كه چه م ىخواىه بگو اى‬
‫گفت بر قصد زيارت آمد م‬
‫ذوالكر م‬
‫خند هاى زد زن كه خه خه‬
‫اين سفر گيى و اين تشوشش ب ين‬ ‫رشش ن‬
‫بي‬
‫چني سفرى را متحمل شده است و تا م ىتوانست به او ن‬
‫ناشا گفت‪،‬‬ ‫ن‬ ‫زن‪ ،‬او را به شدت شزنش كرد كه چرا‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫و رششخند كرد‪ .‬آنمرد‪ ،‬از رفتار همش ابوالحسن خرقاي بسيار غمگي شد‪ .‬در عي حال‪ ،‬از او تقاضا كرد كه‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫نشاي ابوالحسن را به او بدهد‪ .‬زن نه تنها نشاي اب والحسن را نداد؛ بلكه مضانه از او خواست كه به ديار‬
‫ّ‬
‫خود برگردد و گول مرد مفري بىها و كًلشىهاى ابوالحسن را نخورد‪.‬‬

‫آن مريد از خواسته خود كوتاه نيامد و با خود گفت اين راه دور را بىجهت متحمل نشده است و به‬
‫ر‬
‫قيمت كه باشد بايدابوالحسن را از نزديك زيارت كن د ‪.‬‬ ‫هر‬

‫شيخ را م ىجست از هر سو بىس پس‬ ‫بعد از آن پرسان شد او از هر كىس‬


‫رفت تا ن‬
‫هيم كشد از كوهسا ر‬ ‫كىس گفتش كه آن قطب ديار‬

‫آن مريد به قصد زيارت شيخ به سوى صحرا و كوهسار رفت‪ّ .‬اما اين وسوسه را نم ىتوانست از خود دور‬
‫كند كه‪:‬‬

‫‪ .(135‬مولوى اين داستان را در مثنوى معنوى‪ ،‬د فتر ششم‪ ،‬ابيات ‪ 2044 -2153‬به تفصيل ذكر كرده است‬
‫‪70‬‬
‫دارد اندر خانه يار و همنش ين ضد را با‬ ‫ن‬
‫چني زن را چرا اين شيخ دين‬ ‫ن‬
‫كي‬
‫با امام الناس نسناس از كجا‬ ‫ضد ايناس از كج ا‬

‫در اين فكر و انديشه بود كه ديد شيخ ابوالحسن خرقا ني سوار بر يك شي درنده م ىآيد‪:‬‬

‫زود پيش افتاد بر شيى سوا ر‬ ‫اندر اين بود او كه شيخ نامدا ر‬

‫سىع د‬ ‫ن‬ ‫شي غران ن‬


‫هيمش را م ر‬
‫بر ش هيم نشسته آن ي‬ ‫ىكىس د‬
‫ي‬
‫مار را بگرفته چون خرزن به ك ف‬ ‫تازيان هش مار نر بود از رش ف‬

‫ن‬
‫خرقاي داليل موفقيت خود را براى آن مريد برشمرد و گفت‪:‬‬ ‫شيخ ابوالحسن‬

‫گ كشيدى شي نر بيگار من ؟‬ ‫صيم م ىكشيدى بار ز ن‬


‫گر نه ى‬

‫ن‬
‫خرقاي را اينگونه بيان م ىكند‪:‬‬ ‫مولوى ن‬
‫ني‪ ،‬در انتهاى داستان‪ ،‬فلسفه ذكر قصه ابوالحسن‬

‫تا بسازى با رفيق زش تخو تا‬ ‫بهر تو گر پست كردم گفت و گ و‬


‫ىُ‬
‫الصي مفتاح الفر ج چون بسازى‬ ‫از ري‬ ‫ر‬
‫كىس خندان و خوش بار حر ج‬
‫گردى اندر نور سنتها رسا ن‬ ‫با خس ّ‬
‫اى اين خسا ن‬

‫دستياي به مقامات‬ ‫ر‬


‫معاشت با مردم و تحمل بدرفتار ىها و نامردم ىهاى آنان يىك از را ههاى ر شد و‬ ‫بنابراين‪،‬‬
‫ى‬
‫معنوى است‪.‬‬

‫معاشت‪ ،‬به خودى‬ ‫ر‬ ‫معاشت به طور مطلق و با همه انسا نها‪ ،‬نه قابل توصيه است و نه قابل تحذير‪.‬‬ ‫ر‬ ‫البته‬
‫خود‪ ،‬داراى مطلوبيت‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫نيست‪ ،‬ن‬
‫خوي يا بدى آن وابسته به هدف از معاشت با ديگران و نوع تأثي‬ ‫ى‬ ‫يعت مطلوبيت ذاي ندارد؛ بلكه‬
‫ر‬
‫اخالق و ر‬
‫پيشفت در جهت‬ ‫آن در كمال مطلوبانسان است‪ .‬توسعه اخالق الىه و بهر همندى از فضايل‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫معاشت با‬ ‫تهذيب و تربيت نفس‪ ،‬از جمله مه ميين اهدافمعاشت با ديگران است‪ .‬بنابراين‪ ،‬اگر در ي‬
‫جاي‬
‫ديگران مستلزم كشيده شدن انسان به گناه و معصيت و انحراف ازمسي هدايت و سعادت باشد‪ ،‬روشن‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ر ر‬ ‫ن‬
‫معاشتبا كىس موجب‬ ‫پرهي كرد‪ .‬در مقابل‪ ،‬اگر‬ ‫معاشي خالف مقصود است و بايد از آن‬ ‫چني‬ ‫است كه‬
‫بت ههاى ديت انسان شود‪ ،‬بايد در حفظ و توسعه آن به شدت‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫تقرب انسان به خداوند و تقويت ايمان و ي‬
‫كوشا بود‪.‬‬
‫يعت اسالم هر‬‫معاشان برشمرده شده است؛ ن‬ ‫ر‬ ‫به هم ين دليل است كه در اسالم ويژگ ىهاى بسيارى براى‬
‫ر‬
‫برح از معاشتها را زيا نبار و مخرب دانسته و توصيه اكيد‬ ‫معاش ري را توصيه وسفارش نم ىكند؛ بلكه ن‬ ‫ر‬ ‫نوع‬
‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله به ابوذر غفارى فرمودند‪:‬‬
‫ى‬ ‫به ترك آنها كرده است‪.‬‬

‫(‪1‬‬
‫‪71‬‬
‫‪213212‬‬ ‫ن‬
‫همنشي ناصالح است‪.‬‬ ‫بهي از تنهاي و انزواست و تنهاي ر‬
‫بهي از‬ ‫همنشي صالح ر‬
‫ن‬ ‫اى اب وذر‪،‬‬
‫ي‬ ‫ي‬

‫ر‬
‫معاشت‬ ‫‪ .2‬انواع‬
‫ر‬
‫معاش تهاى هر فردى را با ديگران به پنج دسته تقسيم كرد‪:‬‬ ‫به طور كىل م ىتوان‬

‫ُ‬
‫الوحدة ٌ‬ ‫ُ‬
‫الصالح ٌ‬ ‫ُ‬
‫جليس السوء‪ ).‬محمدباقر مجلىس‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،74‬باب ‪ ،4‬ص ‪ ،84‬حديث‬
‫ِ‬ ‫خي ِمن‬ ‫الوحدة و‬
‫ِ‬ ‫خي من‬ ‫الجليس‬ ‫) ‪ .(1‬يا اباذر‬ ‫‪212‬‬

‫‪(3‬‬
‫ى‬ ‫احمدحسي‪ ،‬ى‬
‫آيي زندگ )اخالق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬ ‫ى‬ ‫رش ىيف‪،‬‬ ‫‪213‬‬

‫ن‬ ‫ر‬ ‫‪.1 -2‬‬


‫معاشتهاى انساي‬
‫ن‬ ‫منظور ما از « ر‬
‫برخوردهاي است كه با ديگران‪ ،‬ب هعنوان يك انسان و همنوع‪ ،‬داريم؛‬
‫ي‬ ‫معاش تهاى انساي»‬
‫ض فنظر از اينكه هموطن‪،‬همكيش‪ ،‬همشهرى يا خوششاوند ما هستند يا نه‪ .‬به تعبي ديگر‪ ،‬هر كىس ب‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫مسئوىل تهاى اخالق خاىص‬
‫ي‬ ‫هعنوان عضوى از خانواده انساي در قبال ساير انسا نها وهمنوعان‪ ،‬وظايف و‬
‫ر‬
‫معاشت‪ ،‬حدود و چارچوبه كىل رواب ط و اخالق ب‬ ‫بر عهده دارد‪ .‬اسالم عزيز‪ ،‬با ي‬
‫تأىك د بر اين گونه از‬
‫ينالملىل مسلمانان را مشخص كرده است‪.‬‬

‫آييت‬ ‫ر‬
‫معاشتهاى ن‬ ‫‪.2 -2‬‬
‫آييت» يا ن‬
‫ديت م‬ ‫معاشت ن‬ ‫معاشت و روابىط كه هر فرد با ساير همكيشان و ه ممسلكان خود دارد را « ر‬ ‫ر‬
‫ن‬
‫وظايف بر عهده داريم كه‬ ‫مسئوىل تها و‬ ‫ىنامند ما ب هعنوان يك فردمسلمان در برابر ساي ر مسلمانان‬
‫ي‬ ‫ن‬ ‫ً‬
‫بعضا فراتر و سنگ ر‬
‫وظايف است كه در قباالنسا نها به طور كىل‪ ،‬بر عهده داريم‪ .‬اين حديث را‬ ‫يني از‬
‫ن‬
‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله فرمود‪« :‬كىس كه فرياد استمدادبرادر مسلماي را بشنود‪،‬‬
‫ى‬ ‫شنيد هايد كه‬
‫ن‬
‫وىل به يارى او نشتابد‪ ،‬مسلمان نيست‪ ».‬و اين نشا ندهنده وظيفه سنگي امت اسالىم در قبال‬
‫برادر ن‬
‫انديت خود است‪.‬‬

‫ر‬
‫معاشتهاى شهروندى‬ ‫‪.3 - 2‬‬
‫هر كدام از ما با ساير شهروندان داراى روابط خاىص هستيم كه با غي شهروندان چنان روابىط را‬
‫ر‬ ‫همي مسئله ن‬
‫ن‬ ‫نداريم‪.‬‬
‫مسئوىل تها و وظايف اخالق خاىص بر عهده ما مىگذارد كه در مواردى فراتر از‬
‫ي‬ ‫ني‬
‫تهاي است كه در قبال همنوعان وهمكيشان خود داريم‪ .‬در روايت آمده است كىس كه سي‬ ‫مسئوىل ي‬
‫ي‬
‫‪.‬‬
‫بخوابد و همساي هاش گرسنه باشد‪ ،‬مسلمان نيست سفارش امي مؤمنانعليه السالم در باره‬
‫همسايگان‪ ،‬در آخرين لحظات عمر رشيفشان‪ ،‬نشا ندهنده وظيفه ما نسبت به همسايگان است‪:‬‬

‫پيامي شمايند‪ ،‬پيوسته در باره آنان سفارش مىفرمود‬


‫ى‬ ‫و خدا را! خدا را! همسايگان را بپاييد كه سفار ششده‬
‫ن‬
‫معي خواهد نمود‪.‬‬ ‫ى‬
‫‪136‬‬
‫چندا نكه گمان برديم براىآنان اري‬

‫يوَُ ِرث ُهم‪ ).‬نهج البَلغه‪ ،‬ترجمه سيدجعفر شهيدى‪ ،‬نامه ‪ ،47‬ص‬
‫س َ‬ ‫صى بهم حتى َ‬
‫ظننَ ا انَّه َ‬ ‫‪ .(136‬و اللََِّّ اللََِّّ فى جِ يرانِكم فانَّهم وصيةُ نب يِ ُكم ما زا َل ُ‬
‫يو ِ‬
‫‪(321‬‬
‫‪72‬‬
‫ر‬
‫معاشتهاى دوستانه‬ ‫‪.4 -2‬‬
‫ن‬
‫هر يك از ما از ميان همنوعان‪ ،‬همشهريان يا همكيشان خود‪ ،‬كساي را برمىگزينيم و با آنان روابط صميمان‬
‫ر‬
‫هيى را برقرار م ىسازيم‪.‬‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫ن‬
‫معاش تها‪ ،‬به دليل تأثيگذارى فو‬ ‫همي موضوع وظايف اخالق خاىص بر عهده ما م ىگذارد‪ .‬اي نگونه از‬
‫قالعاد هاى كه بر روىشخصيت انسان دارد‪ ،‬مورد توجه اكيد اسالم و اولياى دين و عالمان اخالق قرار‬
‫ى‬
‫مباحت را به اختصار در اين‬ ‫گرفته و روايات بسيارى در اين زمينه وارد شدهاست‪ .‬در پايان اين فصل‪،‬‬
‫موضوع يادآور خواهيم شد‪.‬‬

‫(‪1‬‬
‫‪73‬‬
‫ر‬
‫معاشتهاى خانوادگ‬ ‫‪.5 -2‬‬
‫هر يك از ما از پدر و مادرى خاص و عضوى از يك خانواده خاص هستيم‪ .‬ممكن است برادر‪ ،‬خواهر‪ ،‬عمو‪،‬‬
‫داي‪ ،‬خاله‪ ،‬پدربزرگ و مادر بزرگ داشته باشيم و پس از ازدواج عضو خانواده همش هم به شمار م‬ ‫عمه‪ ،‬ي‬
‫ر‬
‫مسئوىل تها و وظايف اخالق خاىص را بر عهده ما م ىگذارد‪ .‬ما در برابر والدين خود وظايف‬
‫ي‬ ‫ىآييم‪ .‬همه اينها‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫ويژ هاى بر عهده داريم‪ .‬احيام والدين‪ ،‬روابط همشان‪ ،‬چگونگىيبيت فرزند‪ ،‬صله رحم‪ ،‬و د هها مسئله‬
‫ر‬
‫معاشت مىشود‪.‬‬ ‫خرد و كالن ديگر‪ ،‬همىك مربوط به اين گونه از‬

‫معاشت‪ ،‬اخالقيات خاص خود را دارد و در جاى خود الزم است به‬ ‫ر‬ ‫همانطور كه اشاره شد‪ ،‬هر يك از انواع‬
‫تفصيل مورد بررىس قرار گيد؛ اما اين نوشتار گنجايش بررىس همه اين موضوعات را ندارد‪ ،‬بنابراين‪ ،‬ما در‬
‫ن‬ ‫رن‬ ‫ر‬ ‫ن‬ ‫ً‬
‫پرهي م‬ ‫پرداخي به جزئيات‬ ‫معاشت م رىيدازيم و از‬ ‫تبيي احكاىم كىل در باره اخالق‬ ‫اين نوشتار ضفا به‬
‫ىكنيم‪.‬‬

‫ر‬
‫معاشت‬ ‫‪ .3‬معيار‬
‫هر چه براى خود م ىپسندى براى ديگران هم بپسند‪.‬‬

‫پيامي خدا‪ ،‬كارى را به من بياموز كه با انجام آن به‬


‫ى‬ ‫پيامي رسيد و گفت‪« :‬اى‬
‫ى‬ ‫ن‬
‫محض‬ ‫ن‬
‫هنشي به‬ ‫عري بادي‬ ‫ى‬
‫تواناي‬
‫ي‬ ‫كه‬ ‫مخاطب‬ ‫وضعيت‬ ‫به‬ ‫توجه‬ ‫با‬ ‫آله‬ ‫و‬ ‫عليه‬ ‫هللا‬ ‫صىل‬ ‫اكرم‬ ‫كهپيامي‬
‫ى‬ ‫است‬ ‫معلوم‬ ‫»‬‫‪.‬‬‫درآيم‬ ‫بهشت‬
‫حضت را ندارد و نم ىتواند هر روز ازارشادات و راهنما يىهاى ايشان بهره گيد‪ ،‬بايد‬ ‫دسيىس مداوم به آن ن‬‫ر‬
‫ر‬
‫شهاىاخالق باشد؛ ن‬
‫يعت يك‬ ‫دستورالعمىل را به او بياموزد كه عمل به آن بتواند پايه و رششه بسيارى از ارز‬
‫مالك و معيار به دست او بدهد؛ معيارى كه با بكارگيى آن بتواند از بهشتيان شود‪.‬‬

‫چيى را كه دوست دارى از ناحيه مردم به تو برسد‪ ،‬به‬‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله در پاسخ او فرمود‪ « :‬ن‬
‫ى‬
‫‪137‬‬ ‫ن‬
‫آنان برسان و چيى را كه دوست ندارى از مردم به تو برسد‪ ،‬به آنان نرسان» ‪.‬‬
‫ن‬
‫چني آمده است‪:‬‬ ‫در ر‬
‫بخىس از نامه اميمؤمنان عليه السالم به فرزندش‬
‫ن ن‬
‫مياي بشمار‪ ،‬پس آنچه براى خود دوست م ىدارى براى جز خود‬ ‫پشم! خود را ميان خوشش و ديگرى‬
‫دوست بدار‪ ،‬و آنچه تو راخوش نيايد براى او ناخوش بشمار‪ ،‬و ستم مكن چنانكه دوست ندارى بر تو ستم‬
‫رود‪ ،‬و نيىك كن چنانكه دوست م ىدارى به تونيىك كنند‪ .‬آنچه از جز خود زشت م ىدارى براى خود زشت‬
‫بدان‪ ،‬و از مردم براى خود آن را بپسند كه از خود م ىپسندى در حقآنان‪ ،‬و مگوى به ديگران آنچه خوش‬

‫الناس اليك فَأتْ ِه َِ اليهم و ما كرهتَ ان‬


‫ُ‬ ‫ي أت ِيهََُ‬ ‫ع ِل ْمنِى عم اال اد ُخ ُل به الجنة‪ ،‬فقال‪ :‬ما احب َ‬
‫ب َْتَ ان َ‬ ‫) ‪ .(1‬جا َء اعراب ٌ‬
‫ى الى النبى فقال‪ :‬يا رسو َل اللََِّّ َ‬ ‫‪137‬‬

‫الناس اليكفَلتأت ِه َِ اليهم‪ ).‬شيخ ح ر عاملى‪ ،‬وسائل الشيعة‪ ،‬ج ‪ ،11‬باب ‪ ،35‬ص ‪ ،228‬حديث ‪ .(2 216 (1‬نهج البَلغه‪ ،‬ترجمه سيدجعفر شهيدى‪ ،‬نامه‬
‫ُ‬ ‫يأتيه‬
‫‪ ،31‬ص ‪301‬‬
‫(‬
‫‪74‬‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫ندارى شنيد ن آن‪ ،‬و مگو آنچه را نداي‪ ،‬هر چند اندك بود آنچه م ىداي‪ ،‬و مگو آنچه رادوست ندارى به تو‬
‫‪216 .‬‬
‫گويند‬

‫معاشت با ديگران است‪.‬‬‫ر‬ ‫اين قانون در حقيقت معيار و مالىك كىل و عام براى اخالق اجتماىع و نحوه‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫ن‬
‫اخالقىني اين قانون را پذيرفته‪ ،‬در نظام اخالق خود ا ز آن بهره برد هاند‪ .‬بهيين و كام‬
‫‪138‬‬
‫بسيارى از مكاتب‬
‫ن‬
‫همي معيار است‪ .‬اين معيار را م ىتوان‬ ‫رليين معيار براى تشخيص درست يا نادرستيفتارهاى اجتماىع ما‪،‬‬
‫ر‬
‫در همه برخوردهاى اجتماىع به كار گرفت؛ اعم از برخورد با همش‪،‬فرزند‪ ،‬پدر و مادر‪ ،‬اقوام‪ ،‬همسايگان‪،‬‬
‫‪139‬‬
‫شهروندان و به طور كىل ساير انسا نها‪.‬‬

‫چرا بايد در مقابل ديگران اين معيار را به كار بگييم؟ چرا بايد خود را جاى آنان بگذاريم و آنچه كه براى‬
‫ني خوش داريم؟ اين‬ ‫آنانني نپسنديم و آنچه براى خود‪ ،‬خوش م ىداريم براى آنان ن‬
‫ن‬ ‫خود نم ىپسنديم براى‬
‫پياميان الىه و تضي ح‬‫ى‬ ‫مبتت بر يك بينش انسا نشناسانه خاصاست‪ .‬م ىدانيم بر اساس تعاليم‬ ‫ن‬ ‫در حقيقت‪،‬‬
‫ن‬
‫كتا بهاى آسماي‪ ،‬همه آدميان فرزندان يك پدر و مادر به نام آدم و حواهستند؛ بنابر اين‪ ،‬همه انسا نها در‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫حت اگر تئورى داروين و پيوانش را در بارهآفرينش انسان‬ ‫مشيكاند‪ .‬ر‬ ‫انسانيت و رشافت و كرامت انساي‬
‫ن‬
‫بپذيريم‪ ،‬باز هم اين نكته جاى ترديد ندارد كه هم ه انسا نها داراى توقعات متقابل انساي از يكديگر‬
‫احيام رفتار كنند‪ ،‬حريم ما را محفوظ دارند‪،‬‬ ‫هستند؛ يعنىنمىتوان از ديگران انتظار داشت كه با ما به ر‬
‫بدگوي نكنند ودر زندگ خصوىص ما دخالت نكنند ؛ اما ما خود را در برابر آنان‬ ‫ي‬ ‫امانات ما را برگردانند‪ ،‬از ما‬
‫مليم به رعايت اين رفتارها ندانيم‪.‬‬ ‫رن‬

‫ر‬
‫بهيين راه فهم توقع ديگران از ما اين است كه ما خود را جاى آنان بگذاريم و تصور كنيم كه اگر ما به جاى‬
‫آنان بوديم چه توقىع ازطرف مقابل خود داشتيم‪ .‬از اين راه‪ ،‬م ىتوان دريافت كه توقع ديگران از ما چيست‪.‬‬
‫نهاي هستيم و بايد با همزندگ كنيم و از زندگ اجتماىع نم ىتوانيم چشم بپوشيم و‬ ‫ن‬
‫همي مقدار كه انسا‬ ‫«‬
‫ن‬ ‫ي‬
‫اين زندگ به روابط متقابل نيازمند م ىباشد‪ ،‬كاق است تا خود را بهرعايت روابط اجتماىع متقابل ملزم‬
‫سازيم و رفتار مناسب داشته باشيم و اين مهم با اين معيار كه خود را به جاى طرف مقابل فرضنماييم به‬
‫دست م ىآيد و محقق مىگردد» ‪ 140220141.‬بررىس مقايسهاى‬

‫‪ .(3 )138‬گفتنى است كه بر اساس مكتب لذتگرايى شخصى‪ ،‬اعم از لذتگرايى حسى آريستيپوس و يا لذتگرايى اپيكور اين قاعدهجايگاهى نخواهد داشت‪.‬‬
‫معيار اخَلق از ديدگاه اين دو مكتب لذت شخصى است‪ .‬يعنى هر كارى كه لذتى شخصى براى ما به بار آورد‪ ،‬خوب؛ و هر كارى كه لذت شخصى را‬
‫نتيجهندهد و يا احياناا مستلزم الم و درد باشد‪ ،‬بد خواهد بود‪ ).‬براى توضيح بيشتر در اينباره‪ ،‬بنگريد به‪ :‬محمدتقى مصباح‪ ،‬نقد و بررسى مكاتب اخَلقى‪،‬‬
‫تحقيق و‬

‫‪ )139‬نگارش‪ .( 1‬احمدحسينمحمدتقى شريفىمصباح ‪ ،‬فصليزدى ‪ ،‬پند مكتب جاويدلذت‪ ،‬گرايى( نگارش على زينتى‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪210‬‬

‫‪140‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آي ين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬

‫‪ .(2 )141‬همان‪ ،‬ص ‪ 210‬و ‪211‬‬


‫(‪1‬‬
‫‪75‬‬
‫ر‬
‫امانوئل كان ت‪ ،‬تقرير خاىص از اين قانون را ب هعنوان معيار اخالق ذكر م ىكند‪ 142 .‬وى كار اخالق را كارى‬
‫‪143‬‬ ‫ن‬
‫مختلف از امر مطلق ارائه مىدهد‪.‬‬ ‫مىداند كه بر اساس امرمطل ق‪ 222‬انجام گرفته باشد كانت تقريرهاى‬
‫ن‬ ‫گاىه آن را به اين صورت تقرير م ىكند كه‪ :‬تنها برپايه آن ن‬
‫آييت رفتار كن كه در ن‬
‫عي حال بخواىه كه قانوي‬
‫ن‬
‫چني بيان م ىكند كه‪:‬‬ ‫عام باشد‪ 144 .‬گاىه آن را‬

‫بشيت را چه در شخص خود و چه در شخص ديگرى هميشه ب هعنوان يك غايت به‬ ‫چنان رفتار كن تا ر‬
‫‪145‬‬
‫شمار آورى و نه هرگز همچونوسيل هاى‪.‬‬

‫و در مرتبه سوم م ىگويد‪:‬‬

‫چنان عمل كن كه اراده بتواند در ن‬


‫عي حال‪ ،‬به واسطه دستور اراده‪ ،‬خود را واضع قانون عام لحاظ كند‪.‬‬
‫البته خود كانت تضي ح م ىكند كه اينها همه‪ ،‬صور مختلف يك قانون واحد بيش نيستند‪ .‬ن‬
‫يعت ما يك امر‬
‫ن‬
‫مختلف م ىتوان آن را بيان كرد‪ ،‬كه خود كانت سه صورت آن را‬ ‫مطلق ي ر‬
‫شي نداريم؛ هرچ ندبه صور تهاى‬ ‫ىي‬
‫ذكر م ىكند و در نهايت تضي ح م ىكند كه «سهطريق سابق الذكر عرضه كردن اصال اخالق‪ ،‬در واقع‪،‬‬
‫‪146‬‬
‫صور مختلف يك قانون واحدى است كه هر يك از آنها مستلزم آن دو ديگر است» ‪.‬‬

‫ن‬ ‫ر‬
‫اخالق معاض‪ ،‬ن‬
‫همي معيار را ب هعنوان معيار ارزش‬ ‫ني‬ ‫ريچارد مر وين ه ير‪ (1919) 147‬از فيلسوفان‬
‫تعىم مپذير ى‪.229‬‬ ‫ر‬
‫اخالق و ر‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫ي‬ ‫ارزىس‪،‬‬ ‫اخالق معرق م ىكند‪ 148149 .‬بهعقيده هي‪ ،‬يىك از ويژگ ىهاى احكام‬

‫‪ .(3 )142‬براى آشنايى بيشتر با ديدگاه اخَلقى كانت و نقد و بررسى آن‪ ،‬بنگريد به‪ :‬محمدتقى مصباح يزدى‪ ،‬نقد و بررسى مكاتباخَلقى‪ ،‬تحقيق و نگارش‬

‫‪.(4 ) 222‬احمدحسين شريفى‪ ،‬فصل مكتب كانت‬

‫‪.1‬‬
‫‪ .(5 )143‬بنگريد به‪ :‬اشتفان كورنر‪ ،‬فلسفه كانت‪ ،‬ترجمه عزتاللََِّّ فوالدوند‪ ،‬ص ‪284‬؛ محمد محمدرضايى‪ ،‬تبيين و نقد فلسفه اخَلق كانت‪ ،‬ص ‪-186‬‬
‫‪97‬‬

‫‪ .(144‬امانوئل كانت‪ ،‬بنياد مابعد الطبيعه اخَلق‪ ،‬ترجمه حميد عنايت و على قيصرى‪ ،‬ص ‪60‬‬
‫‪ .(2 )145‬همان‪ ،‬ص ‪74‬‬

‫‪ .(3 )146‬فردريك كاپلستون‪ ،‬تاريخ فلسفه) از ولف تا كانت(؛ ترجمه اسماعيل سعادت و منوچهر بزرگمهر‪ ،‬ص ‪334‬‬
‫‪147‬‬ ‫( ‪.)4‬‬

‫‪.1‬‬
‫‪ .(148‬نهج البَلغه ‪،‬ترجمه سيدجعفر شهيدى‪ ،‬نامه ‪ ،47‬ص ‪321‬‬
‫‪ .(5 )149‬براى آشنايى بيشتر با ديدگاه اخَلقى هير) توصيهگرايى( و نقد و بررسى آن‪ ،‬بنگريد به‪ :‬محمدتقى مصباح‪ ،‬نقد و بررسىمكاتب اخَلقى‪ ،‬تحقيق و‬

‫‪ ) 229‬نگارش‪ .2 .( 6‬احمدحسين شريفى‪ ،‬مكتب توصيهگرايى‬

‫(‬
‫‪76‬‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫يعت يك حكم در صوري حكىم اخالق بهشمار م ىآيد كه بتواند در همه رشايط و براى همه ا‬
‫آنهاست‪ .‬ن‬
‫فراد قابل توصيه باشد‪.‬‬

‫تعىم مپذيرى هي چيست؟ آيا مىتوان آنها را ب هعنوان معيارى براى‬ ‫ي‬ ‫نظر شما در باره امرمطلق كانت و‬
‫ر‬
‫همه فضايل اخالق‪ ،‬اعم از‬
‫زشست‪ ،‬به شمار آورد؟ در بخش اخالق اجتماىع چطور؟ آيا آنها را كارساز‬‫ر‬ ‫اخالق فردى‪ ،‬اجتماىع‪ ،‬الىه و‬
‫ا‬
‫و راهگشا م ىدانيد؟ واصوًل آيا در همه مسائل و رفتارهاى اجتماىع‪ ،‬م ىتوان اين معيار را به كار گرفت؟‬
‫براى نمونه آيا م ىتوان از اين معيار در مواردتزاحم و تعارض احكام اخالق ىاستفاده كرد ؟‬

‫‪ .4‬اهتمام به امور مرد م‬


‫ن‬
‫توصيه اكيد اسالم اين است كه هر مسلماي همواره بايد دغدغه ساير ا نسا نها را داشته و نسبت به‬
‫هدايت و ارشاد آنان احساسمسئوليت كند‪ .‬اين توصيه تنها مختص به همكيشان و ه ممسلكان او نيست‪.‬‬
‫جاي كه ظلىم را مشاهده م ىكند بايد در حد توانخود در برابر آن بايستد و هرگز كوتاه نيايد‪ .‬از سفار‬
‫هر ي‬
‫ر‬
‫شهاى اميمؤمنان به فرزندانش‪ ،‬در ساعات آخر عمر شيفشان اين است كه‪:‬‬
‫‪230‬‬
‫ً‬ ‫َ‬
‫للظال خصما و للمظلوم عونا ؛‬ ‫«كونا‬

‫با ستمكار در پيكار باشيد و ستمديده را يار‪ ».‬مسلمان هرگز نبايد در برابر زش تىها و حقكش ىها‪ ،‬هرچند‬
‫نسبت به غي مسلمان‪،‬آرام نشيند‪ .‬به تعبي زيباى سعدى‪:‬‬

‫(‪1‬‬
‫‪77‬‬
‫كه در آفرينش ز يك گو هرن د‬ ‫بنىآدم اعضاى يكديگرن د‬
‫دگر عضوها را نماند قرا ر‬ ‫چو عضوى به درد آورد روزگا ر‬

‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله‪ ،‬م ىفرمايد‪:‬‬


‫ى‬

‫مردمان همىك‪ ،‬عيال خداوندند‪ ،‬پس محبو ربيين افراد در نزد خداوند‪ ،‬نيكوترينشان نسبت به عيال خداوند‬
‫‪150‬‬
‫است‪.‬‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫سخت ديگر‪ ،‬اوج خرد و خردورزى را‪ ،‬پس از دين دارى‪ ،‬مهرباي و محبت و خيخواىه نسبت به همه‬ ‫در‬
‫ن‬
‫جاي ديگر‪ ،‬محبت نسبت به مردم را نصف ايمان‬ ‫انسا نها‪ ،‬اعم از خوب و بد‪ ،‬معرق كرد ه و در ي‬
‫‪151‬‬

‫‪153‬‬ ‫دانست هاند‪ 152 .‬امام عىل عليه السالم ن‬


‫ني محبت به مردمانرا نيىم از عقل شمرد هاند‪.‬‬

‫اين جمالت‪ ،‬نشا ندهنده اهميت خدمت به خلق در اسالم است‪ .‬هر چند اين جمله كه «عبادت بهجز‬
‫خدمت خلق نيست» و يا اينشعر سعدى كه «طريقت ب هجز خدمت خلق نيست‪ /‬به تسبيح و سجاده و‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫هآميند؛ اما كساي هم كهعبادت و سي و سلوك معنوى و عرفاي را در گوش‬ ‫دلق نيست» ‪ 154‬سخناي مبالغ‬
‫هگيى و عزلت جستجو م ىكنند به ك جراهه ميوند‪ .‬خدمت به خلق يىك ازب ر‬
‫هيين و واالترين عباد‬
‫‪155‬‬ ‫حت از اعتكاف يك ماهه ن‬
‫ني در نزد خداوند ارجمندتر است‪.‬‬ ‫تهاست؛ ر‬

‫ُ‬
‫صائم الدهار دنيا پرس ت‬ ‫به از‬ ‫خورنده كه خيش برآيد ز دس ت‬
‫كه درماند هاى را دهد نان چاشت و گر‬ ‫مسلم كىس را بود روزه داش ت‬
‫‪156157‬‬
‫ز خود باز گيى و هم خود خورى‬ ‫نه چه الزم كه سعت بر ى‬

‫دوست و اهتمام به امور مردم‪ ،‬مسائل مادى و رفاىه است و ن‬


‫برح از نوشسندگان در اي‬ ‫ر‬ ‫تصور عموم از ر‬
‫بش‬
‫نباره گفت هاند‪:‬‬

‫الناس الى عيا ِل ِه‪ ).‬تاريخ يعقوبى‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪(105‬‬ ‫سنُ‬ ‫) ‪ .(2‬الخَلقُ كلُّهم عيا ُل ال ِِّلََ َِّ فا َحبُّ الخل ِ‬
‫ق الى ال ِِّلََ َِّ احْ َ‬ ‫‪150‬‬
‫ِ‬
‫فاجر‪ ).‬ميرزا حسين نورى‪ ،‬مستدرك الوسائل‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪(67‬؛‬
‫ٍ‬ ‫بر و‬
‫الخير الى ك ِل ٍ‬
‫ِ‬ ‫ع‬
‫الناس و اصطنا ُ‬
‫ِ‬ ‫التودُّد الى‬
‫الدين َ‬
‫ِ‬ ‫رأس العق ِل بع َد‬
‫ُ‬ ‫‪.(3 )151‬‬
‫الناس‪ ).‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،71‬كتاب العشرة‪ ،‬ص‬
‫ِ‬ ‫رأس العق ِل بعد االيمان باللََِّّ عزوجل التحببُّ الى‬
‫ُ‬ ‫پيامبراكرمصلى هللا عليه و آله‪:‬‬
‫‪ ،158‬باب ‪،10‬حديث ‪(6‬‬

‫نصف االيمان‪ ).‬تاريخ يعقوبى‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪(108‬‬


‫ُ‬ ‫‪َّ .(4 )152‬‬
‫التوََ دُّد الى الناس‬

‫نصف العقل‪ ).‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،71‬كتاب العشرة‪ ،‬ص ‪ ،168‬باب ‪ ،10‬حديث ‪(35‬‬
‫ُ‬ ‫الناس‬
‫ِ‬ ‫‪َّ .(5 )153‬‬
‫التودُّد الى‬

‫‪ .(6 )154‬سعدى شيرازى‪ ،‬كليات سعدى‪ ،‬بوستان‪ ،‬باب اول« در عدل و تدبير و رأى»‪ ،‬ص ‪240‬‬

‫َير من اعتكافه شهراا‪ ).‬عَلءالدين المتقى بن حسام الدين الهندى‪ ،‬كنز العمال‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ ،415‬حديث ‪(7211‬‬
‫‪ .(1 )155‬عون العب ِد اخاه يوماا خ ٌ‬
‫‪ .(156‬ژ‪ .‬آ‪ .‬هدفيلد‪ ،‬روانشناسى و اخَلق‪ ،‬ترجمه على پريور‬
‫‪ .(2 )157‬سعدى شيرازى‪ ،‬كليات سعدى‪ ،‬بوستان‪ ،‬باب دوم« در احسان»‪ ،‬ص ‪.274‬‬
‫(‬
‫‪78‬‬
‫دوست عبارت است از در نظر ر ن‬
‫گرفي حقوق مردم و سىع در رفاه حال آنان» ‪ 238.‬وىل روشن است كه‬ ‫ر‬ ‫بش‬‫« ر‬
‫ن‬
‫نه «امور مردم» منحضدر امور مادى و رفاىه است‪ ،‬و ن ه سودرساي و خدمت به آنان منحض در‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫ن‬
‫اساسىيى‬ ‫بيشي و‬ ‫خدمات و منافع مادى و دنيوى؛ بلكه امور معنوى وخدمات روحاي به مردم از اهميت‬
‫ن‬
‫برخوردار است‪ .‬بنابراين‪ ،‬كساي كه در جهت هدايت روح و معنوى مردمان‬

‫ر‬
‫گسيش علىم و عمىل توحيد در سطح جامعه گام برم ىدارند‪ ،‬سودمند‬ ‫و تروي ج و تعليم معارف الىه و‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫اتب‪،‬بيشي از سودمندى مادى و دنيوى است‪ 158 .‬بررىس مصداق‬ ‫ىشان براى مردم به مر‬
‫ر‬
‫اخالق روزگار ن‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫حاض است‪ .‬آيا ما‬ ‫آسانكىس» يا «قتل ترحىم» از جمله مسائل و معضالت‬ ‫هكىس» يا «‬ ‫«ب‬
‫ً‬
‫اخالقا مجاز هستيم كه معلو الن ذه نىالعالج يا بيماران غيقابل درمان و يا انسا نهاى ناتوان و فرتوت را از‬
‫ً‬
‫داروي مهلك به بيماران العالج‪،‬‬
‫ي‬ ‫اندن‬
‫ر‬ ‫خو‬ ‫يا‬ ‫آمپول‬ ‫باتزريق‬ ‫كه‬ ‫است‬ ‫مجاز‬ ‫اخالقا‬ ‫ميان برداريم؟ آيا پزشك‬
‫آنان را براى هميشه از درد و رنج آسوده سازد؟ اگر در موردى خود بيمارتقاضاى قتل ترحىم را داشته باشد‪،‬‬
‫چني مواردى محبت و مودت به مردم اقتضا م ىكند كه «قتل ترحىم» را‬ ‫ن‬ ‫چطور؟ ن‬
‫برح بر اين باورند كه در‬
‫ني هست؛ زيرا با ر ن‬
‫كشي‬ ‫تجويز كنيم‪ .‬اين كار نه تنها خدمت به آن افراد است‪ ،‬بلكه خدمت به جامعه ن‬
‫كساي ديگر الزم نيست براى نگهدارى و پرستارى و د رمان آنان هزين ههاى زيادى پرداخت شود‪.‬‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫چني‬
‫ني به اين صورت است‬ ‫مىس طبيعت ن‬ ‫نيچه معتقد بود كه ما در اين مورد بايد از مشىطبيعت پيوى كنيم‪ .‬ر‬
‫ذهت و جسىم شديد‪ ،‬هزينه‬ ‫كه «ضعيف پايمال است‪ ».‬بر اين اساس‪ ،‬ما هرگز نبايد براى نگهدارىمعلوالن ن‬
‫كارهاي نماييم‪ .‬آنچه كه طبيعت به ما مىآموزداين است كه‬ ‫ن‬
‫چني‬ ‫كنيم و ماليات مردم و ى يي تالمال را ضف‬
‫ي‬
‫َ‬
‫بيماران‪ ،‬پيان‪ ،‬معلوالن و ناتوانان را بايد كشت و فقط افراد سال و قوى بايد زنده نگه داشته شوند‪.‬‬
‫فكىس‪ ،‬شيوه طبيعت است و انسا نهاى اوليه ن‬
‫ني ب‬ ‫برح ديگر بر اين باورند كه هر چند ضىع ر‬ ‫در مقابل‪ ،‬ن‬
‫ي‬
‫ني به اثبات رسيده كه درست به‬ ‫همي صورت بود هاند‪«،‬وىل در راه تكامل به تدري ج اصل ديگرى ن‬ ‫ن‬ ‫ه‬
‫ر‬
‫وىس عيى را شامل بوده است و آن‬ ‫ر‬
‫ر‬ ‫شده واثرات بهي و ي‬
‫ً‬
‫همان اندازه مراقبت از نژاد م ورد مالحظه واقع‬
‫كشين‬ ‫توسعه مودت‪ ،‬مالطفت و مراقبت است ‪ ....‬مسلما تنها در يك مورد ممكن است مجوزى براى‬
‫َ‬
‫سال و برتر بلكه باز هم ب‬ ‫رن‬
‫داشي يك نسل‬ ‫وقت است كه اين عمل نه به نفع‬ ‫معلولي پيش آيد و آن ر‬
‫ن‬
‫‪159‬‬
‫هعنوان ترحم انجام پذيرد» ‪....‬‬

‫نظر شما در اي نباره چيست؟ آيا با اين سخن موافقيد كه «در نظام طبيعت‪ ،‬ضعيف پامال است» ؟‬

‫ضعيفكىس شيو ه طبيعت است‪ ،‬آيا ما‪ ،‬ب هعنوان موجودات مختار عاقل و‬ ‫ر‬ ‫به عالوه‪ ،‬ر‬
‫حت اگر بپذيريم‬
‫آگاه م ىتوانيم شيوه طبيعت راالگوى خود قرار دهيم‪ ،‬در حاىل كه طبيعت هيچ يك از آن ويژگىها را ندارد؛‬
‫يعت نه مختار است و نه عاقل است و نه آگاه؟ آيامىتوان رفتار طبيعت بىجان و عارى از ن‬
‫انگيه را معيارى‬ ‫ن‬
‫ر‬
‫اخالق كه نيت و ن‬
‫انگيه در آنها اصل است‪ ،‬قرار داد ؟‪160‬از سوى ديگر‪ ،‬آيا «قتل ترحىم»‬ ‫براى رفتارهاى‬
‫ً‬
‫واقعا خدمت به بيمار و ناتوان‪ ،‬و خدمت به جامعه است؟ آيا «قتل ترحىم» از مصاديق مودت ومحبت‬

‫‪158‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى(‪1 ،‬جلد ‪.‬‬

‫‪ .(1 )159‬همان‪ ،‬ص ‪174 -177‬‬

‫‪ .(2 )160‬براى آشنايى بيشتر با نقاط ضعف اين ديدگاه‪ ،‬بنگريد به‪ :‬محمدتقى مصباح‪ ،‬نقد و بررسى مكاتب اخَلقى‪ ،‬تحقيق ونگارش احمدحسين شريفى‪،‬‬

‫مكتب قدرتگرايى‬
‫‪79‬‬
‫به مردم است يا محصول نگاه ابزارى به انسان و ديدگاه مادىگرايانه و سودگر ياي اف راىط است؟ آيا خود‬
‫شما ن‬
‫حاض هستيددست به اين كار بزنيد؟ چرا ؟‬

‫افزون بر اين‪ ،‬در كنار اهتمام به امور خلق به طور عا م‪ ،‬اهتمام به امور مسلمانان و دغدغه خاطر مسائل‬
‫رن‬
‫داشي‪ ،‬بهطور خاص‪ ،‬مورد تأكيد اسالم و اولياى دين قرار گرفته است‪ 242 .‬از رسول گراىم‬ ‫جامعه اسالىم را‬
‫اسال م صىل هللا عليه و آله نقل است كه اگر كسىبه صورت روزانه دغدغه مسلمانان و مسائل و مشكالت‬
‫آنان را نداشته باشد‪ ،‬جزء جامعه اسالىم و در زمره مسلمانان نيست‪:‬‬

‫كىس كه صبح كند و به امور مسلمانان اهتمام نورزد‪ ،‬مسلمان نيست‪] 243‬يا از‬

‫مسلمانان نيس ت[ ‪ 161.‬به قول سعدى‪ :‬برادر كه در بند خوشش است‪ ،‬نه برادر و‬
‫‪245‬‬ ‫نه خوشش است‪.‬‬

‫برادرى كه خود را با برادرش برابر نبيند و در غم و شادى او رشيك نباشد و در رتق و فتق امور او نكوشد و‬
‫رن‬
‫خوششي باشد‪ ،‬هر چند از نظر رابطه َ‬ ‫ً‬
‫نس ىت‪ ،‬برادر است اما در حقيقت بيگان هاى‬ ‫ضفا در بند مسائل‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫همي ترتيب‪ ،‬مسلماي كه تنها دربند منافع و مصالح خوشش بوده و دغدغه ساير‬ ‫بيش نيست‪ .‬به‬
‫‪162‬‬ ‫ر‬
‫مسلمانان را نداشته باشد‪ ،‬در حقيقت تفاوي با نامسلمانان ندارد‪.‬‬
‫ر‬
‫پاداىس باالتر و برتر از بيست حج‪ ،‬كه هر‬ ‫رن‬
‫ساخي حاجت او‪ ،‬نه تنها اجر و‬ ‫رفع نياز از مسلمان و برآورده‬
‫ر‬
‫كدام همراه با انفاقهزاران دينار در راه خدا باشد دارد ؛ بلكه از جمله محبو بيين كارها در نزد خداوند‬
‫‪163‬‬

‫‪ .(2 )161‬روشن است كه اين حديث نمىخواهد يك حكم فقهى را بيان كند‪ ،‬به اين معنا كه اگر كسى اهتمام روزانه به امور روزمره مسلمانان نداشته باشد ‪،‬از‬
‫نظر فقهى ن يز از جرگه مسلمانان خارج شده و احكام مسلمانان را نداشته باشد؛ بلكه اين حديث‪ ،‬به تعبير برخى از نويسندگان‪ ،‬بيانگر يك حكم منطقى‬
‫واستنتاج عقلى است‪ .‬به تعبير ديگر اين حديث بر اساس اين حقيقت بيان شده است كه صرف حضور فيزيكى در ميان يك گروه موجب نمىشود كه انسان از‬
‫آن گروه به شمار آيد‪ .‬بلكه براى عضو يك گروه شدن الزم است كه افزون بر حضور فيزيكى حضور معنوى و روحى نيز باشد‪ .‬يعنى فرد در خدمت گروه‬
‫باشد‪ ،‬محروميتهاى گروه را محروميت خود و مشكَلت گروه را مشكل خود بداند‪ ).‬بنگريد به‪ :‬محمد اسفنديارى‪ ،‬بعد اجتماعى اسَلم‪ ،‬ص ‪.(3 ) 245 (97‬‬
‫سعدى شيرازى‪ ،‬كليات سعدى‪ ،‬گلستان‪ ،‬باب دوم‪ «،‬در اخَلق درويشان»‬
‫‪ .(4 )162‬محمد اسفنديارى‪ ،‬بعد اجتماعى اسَلم‪ ،‬ص ‪ 98‬و ‪99‬‬

‫مؤمن احبُّ الى ال ِِّلََ َِّ من عشرين حجةا ك ُّل حج ٍة ينُ ِفق فيها صا ُحبها مائة الف‪ ).‬محمدبنيعقوب كلينى‪،‬‬
‫ٍ‬ ‫‪ .(5 )163‬امام صادق فرمودند‪ :‬لَقضا ُء حاج ِة امرءٍ‬

‫االصول من الكافى‪ ،‬ج ‪ ،2‬كتاب االيمان و الكفر‪ ،‬باب قضاء حاجة المؤمن‪ ،‬حديث ‪ .(4‬مرحوم كلينى در اين باب چهارده روايت در اين موضوع ذكر كرده‬
‫است‪.‬‬
‫مرحوم شيخ حر عاملى در وسائل الشيعة‪ ،‬ج ‪ ،16‬ص ‪ 363 -365‬يك باب ذيل عنوان« باب استحباب اختيار قضاء حاج ِة المؤمن على غيرها من القربات‬

‫‪،‬حتى العتق و الطواف و الحج المندوب» گشوده) باب ‪ (26‬و هفت حديث در اين زمينه آورده است‪ .‬همچنين بابى با عنوان« باب استحباب اختيار السعى‬

‫فى حاج ِة المؤمن على العتق و الحج و العمرةِ و االعتكاف و الطواف المندوبات» گشوده) باب ‪ (28‬و سه حديث در اين زمينه آورده است‬

‫‪80‬‬
‫ر‬
‫رواي‪ ،‬احاديثبسيارى در اين موضوع آمده است‪ .‬حت در بسيارى از كتا بهاى ي‬
‫رواي‬ ‫است‪ .‬در كتابهاى ي‬
‫‪164‬‬

‫باي با عنوان «قضاء حاجاة المؤمن» گشوده شده است‪ .‬از همه مسلمانان خواسته شده كه به محض‬ ‫ى‬
‫ً‬
‫اطالع از نيازمندى يك مؤمن اخالقا موظ فاند در صورت امكان‪ ،‬در رفع نياز او پيشقدمشوند و اجازه‬
‫‪165‬‬
‫ندهند كه او نيازش را بيان كند‪.‬‬

‫) ‪ .(3‬در اين قسمت از كتاب بسيار مفيد و سودمند بعد اجتماىع اسالم‪ ،‬نوشته محقق و نويسنده ر‬
‫محيم جناب آقاى محمداسفنديارى‪،‬‬ ‫‪242‬‬

‫استفاده فراوانيدهام‪ .‬مطالعه اين كتاب را به همه خوانندگان عزيز توصيه مىكنم‬
‫ى‬ ‫المسلمي فليس بمسلم ] يا‪ :‬فليس منهم[‪ ).‬محمدبنيعقوب ى‬
‫ى‬ ‫َ َ َ َّ َ‬
‫كلين‪ ،‬االصول من الكاف‪ ،‬ج ‪2‬؛ كتاب االيمان و‬ ‫ٍ‬ ‫بامور‬
‫ِ‬ ‫هتمَ‬ ‫) ‪ .(1‬من اصبح الي‬ ‫‪243‬‬

‫ى‬
‫همي باب(‬ ‫ى‬
‫همچني‪ ،‬بنگريد به حديث ‪ 4‬و ‪ 5‬از‬ ‫ى‬
‫المسلمي و النصيحة لهم و نفعهم‪ ،‬حديث ‪1‬؛‬ ‫الكفر‪ ،‬باب االهتمام بامور‬
‫ر‬
‫حت اگر كىس نم ىتواند نياز برادر مسلمانش را برآورده سازد‪ ،‬وىل م ىتواند از اعتبار و آبروى خود در اين‬
‫ً‬
‫جهت مايه بگذارد‪،‬اخالقا موظف است اين كار را انجام دهد‪ .‬ن‬
‫يعت بايد از هر راىه كه م ىداند و م ىتواند در‬
‫ساخي نياز برادر مسلمانشبكوشد‪ ،‬هرچند كه كوشش او به نتيجه نرسد‪ 166 .‬امام عل ى ن‬
‫ىي‬ ‫رن‬ ‫جهت برآورده‬
‫موسىالرضا عليه السالم‪ ،‬در اي نباره مىفرمايد‪:‬‬

‫رن‬ ‫ن‬ ‫ن‬


‫ساخي نيازهاى مردم تالش م ىكنند‪ .‬اينان روز قيامت‬ ‫زمي بندگاي است كه در برآورده‬ ‫خداوند را در روى‬
‫‪167‬‬ ‫ن‬
‫در اما ناند؛ هر كىس كهمؤمت را شاد سازد‪ ،‬خداوند در روز قيامت دل او را شاد م ىكند‪.‬‬

‫عورت ِه َِ و قضا ُء َدينه‪).‬‬ ‫عت ِه َِ و كسا ُء‬


‫علىمسلم‪ ،‬اطعا ُم َجو َ‬ ‫سرور‬ ‫) ‪ .(6‬عن النبى صلى هللا عليه و آله‪ :‬قال‪ :‬فا َ ُّ‬
‫ى االعما ِل احبُّ الى ال ِِّلََ َِّ ؟ قال‪ :‬ادخا ُل‬ ‫‪164‬‬
‫َ‬ ‫ٍ‬ ‫ٍ‬
‫تاريخيعقوبى‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪(105‬‬

‫سألَهََُ ث َّم اعطاه لم يؤ َُْ َجر عليه‪ ).‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،71‬ص ‪،312‬‬
‫ان اخاه المؤمنَ محتا ٌج فلَ َم يعُ ِط ِه شيئاا حتى َ‬ ‫‪ .(1 )165‬اذا َ‬
‫ع ِل َم الرج ُل َّ‬

‫كتابالعشرة‪ ،‬باب ‪ ،21‬حديث ‪(312‬؛ اميرمؤمنان‪ ،‬نيز در اينباره مىفرمايد‪ :‬سخاوت‪ ،‬بىخواستن بخشيدن است و آنچه به خواهش بخشند يا از شرم است و يا‬

‫از بيم سخن زشت شنيدن‪ ).‬نهج البَلغه‪ ،‬ترجمه سيدجعفر شهيدى‪ ،‬حكمت ‪ ،53‬ص ‪(369‬‬

‫‪ .(2 )166‬مرحوم شيخ حر عاملى‪ ،‬در كتاب شريف وسائل الشيعة‪ ،‬ج ‪ ،16‬ص ‪ ،365 -368‬در كتاب االمر بالمعروف ‪ ...‬يك باب ذيل عنوان« باب‬

‫السعىفى قضاء حاجة المؤمن قضيت او لم تقض» گشوده و يازده حديث در اين زمينه آورده است‬

‫مؤمن سروراا فَ َّر َح ال ُّلََ َِّ قلبهَ َ‬


‫يوم القيام ِة‪).‬‬ ‫ٍ‬ ‫يوم القيام ِة و َمن اد َخ َل على‬
‫اآلمنون َ‬
‫الناس؛ هم ِ‬
‫ِ‬ ‫االرض يسعَون فى حوائجِ‬
‫ِ‬ ‫‪َّ .(3 )167‬‬
‫ان للََِّّ ِعباداا فى‬

‫محمدبنيعقوبكلينى‪ ،‬االصول من الكافى‪ ،‬ج ‪ ،2‬كتاب االيمان و الكفر‪ ،‬باب السعى فى حاجة المؤمن‪ ،‬حديث ‪(2‬؛ مرحوم كلينى يازده روايت در اين زمينه ذكر‬

‫كرده است ‪ .(4 ) 252‬شيخ محمدحسين صاحب الفصول‪ ،‬از عالمان بزرگ تشيع‪ ،‬و صاحب كتاب الفصول الغروية است كه اين نام خانوادگى بهسبب نام‬
‫اين كتاب به او‬

‫‪81‬‬
‫ن‬
‫از صاحب فصول‪ 252 ،‬پرسيدند‪ :‬اگر بداي چند ساعت ديگر به مرگت مانده است‪ ،‬در اين چند ساعت چه‬
‫ن‬
‫مىكت؟ او گفت‪ :‬روىسكوى در خان هام م ىنشينم تا نيازهاى مردم را برآورده سازم‪ .‬شايد كىس بيايد و از‬
‫‪168254169‬‬ ‫من ن‬
‫چيى بخواهد و نيازى داشته باشد؛ گ ر چهآن نياز استخاره باشد‪.‬‬

‫‪ .5‬اصالح ميان مرد م‬


‫‪ ...‬پس‪ ،‬از )مخالفت فرمان( خدا ربي ن‬
‫هييد؛ و خصوم تهاي را كه در ميان شماست‪ ،‬ر‬
‫آشت دهيد؛ و خدا و‬ ‫ي‬
‫‪170‬‬
‫پياميش را اطاعت كنيد؛ اگر ايمان داريد‪.‬‬
‫ى‬
‫مؤمنان برادر يكديگرند؛ پس دو برادر خود را صلح و ر‬
‫آشت دهيد و تقواى الىه پيشه كنيد‪ ،‬باشد كه‬
‫بهيين و مطلو ربيين اخالقيات اجتماىع‪« ،‬اصالح ذات ن‬
‫بي» است‪.‬‬ ‫مشمول رحمت او شويد‪ 171 .‬يىك از ر‬

‫در زندگ اجتماىع همواره ممكن است كدور تها و‬

‫احتىهاي ميان افراد پديد آيد‪ .‬گاىه ممكن است دو برادر بر ش مسائىل با يكديگر اختالف پيدا كنند و يا‬
‫ي‬ ‫نار‬
‫ر‬
‫رابطه ميان همسايگانو دوستان‪ ،‬به داليىل سست و شد شود‪ .‬در اينجا يىك از وظايف اخالق ديگران اين‬
‫جزي به اختالفات رشش هاى و عميق تبديل شود‪.‬‬ ‫ى‬ ‫ن‬ ‫است كه آنان را ر‬
‫آشت داده و اجازه ندهند كه اختالق‬
‫بي» در اسالم‪ ،‬از نماز و روزه و صدقه ن‬
‫ني باالتر و برتر دانسته شده است‪.‬‬ ‫پادا اش «اصالح ذات ن‬
‫ن‬
‫حسي عليهم السالم و ساير فرزندان خود و‬ ‫اميمؤمنان‪ ،‬در وصيتنامه خود‪ ،‬به امام حسن و امام‬
‫ن‬
‫چني سفارش م ىكنند‪:‬‬ ‫همهشيعيان‬
‫شما و همه فرزندانم و كسانم و آن را كه نامه من بدو رسد‪ ،‬سفارش م ىكنم به ترس از خدا و آر ر ن‬
‫اسي كارها‬
‫جد شما شنيدم كه م ىگفت‪« :‬آش تىدادن ميان مردمان ر‬ ‫ّ‬
‫بهي است از نماز و‬ ‫و آشتىدادن يكديگر ‪،‬كهمن از‬
‫‪257 .‬‬
‫روزه ساليان »‬

‫‪168‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬

‫‪169‬داده ) ‪5‬شده (‪ .‬است محمد اسفنديارى‪ ،‬بعد اجتماعى اسَلم‪ ،‬ص ‪104‬‬

‫‪ ... .(6 )170‬فاتقوا ال َّلََ َِّ و اص ِلحوا ذاتَ بينِكم و اطيعوا ال َّلََ َِّ و رسولَه ان كنتم مؤمنين‪ ).‬انفال) ‪(1 :(8‬‬

‫ص ِل ُحوا بَيْنَ أخ ََو ْي ُك ْم َو اتقَّ ُوا ال َّلََ َِّ لَ َع لَّ ُك ْم ْ‬


‫ترَُ َح ُمونَ ‪ ).‬حجرات) ‪(10 :(49‬‬ ‫إخ َوة ٌ فأ َ ْ‬ ‫‪ .(1 )171‬إنَّما ْال ُمؤْ ِم ُ‬
‫نونَ ْ‬
‫‪82‬‬
‫ن‬
‫همچني‪ ،‬امام جعفر صادق عليه السالم‪ ،‬اصالح ميان مردم را نوىع صدقه دانست هاند كه محبوب خداوند‬ ‫‪172‬‬

‫است‪:‬‬
‫‪173‬‬
‫اصالح اختالفات ميان مردم و نزديك كردن آنان به يكديگر ‪،‬صدق هاى است كه خداوند آن را دوست دارد‪.‬‬

‫‪ .6‬نظارت اجتماىع‪ :‬امر به معروف و نىه از منكر‬


‫بهيين جلو ههاى اخالق اجتماىع در اسالم‪« ،‬امر به معروف» و «نىه از منكر» است‪ 174 .‬اقتضاى اي‬ ‫از ر‬
‫ني بپسند» آن است كه انسان در انجام معروف و‬ ‫ن اصل كه «هر چه براىخود م ىپسندى براى ديگران ن‬
‫ن‬
‫پرهي از‬ ‫ن‬
‫خودبي نباشد‪ .‬خو بىها و فضايل را تنها براى خود نخواهد و دورى و‬ ‫عمل به آن خودخواه و‬
‫زشتىها را اختصاىص نكند؛ بلكه بكوشد خوبىها را در سطح جامعه و جهان‬
‫ن‬ ‫گسيش دهد و زش تىها و بد ىها را در هر جاي كه مىبيند‪ ،‬از ن‬‫ر‬
‫بي ىبيد‪ .‬با توجه به اين فريضه‪ ،‬هيچ مسلماي‬ ‫ي‬
‫نم ىتواند فقط به دنبالخي خود باشد؛ بلكه بر او واجب است كه ديگران را ن‬
‫ني به خي فراخواند و از رش‬
‫آگاه سازد‪:‬‬

‫مردان و زنان با ايمان‪ ،‬وىل )و يار و ياور( يكديگرند؛ امر به معروف و نىه از منكر م ىكنند؛ نماز را بر پا‬
‫امىيدازند و خدا و رسولش را اطاعت م ىكنند؛ ب هزودى خدا آنان را مورد رحمت‬ ‫م ىدارند و زكات ر ر‬
‫‪175‬‬
‫خوشش قرار م ىدهد؛ خداوند توانا و حكيماست‪.‬‬

‫رن‬
‫داشي‬ ‫ر‬
‫دوست با ديگر مؤمنان و‬ ‫رن‬
‫داشي رابطه‬ ‫ر‬
‫حقيف‪،‬‬ ‫با توجه به اين آيه م ىتوان گفت الزمه ايمان‬
‫دغدغه شنوشت آنان است والزمه عالقه به يكديگر‪ ،‬ارشاد يكديگر به خو بىها و انتقاد از بدىها و زش‬
‫فرمانيدارى از‬
‫ى‬ ‫منكر‪،‬برپاي نماز و توسعه معنويت و‬
‫ي‬ ‫تىهاست و الزمه ارشاد به معروف و انتقاد از‬
‫همچني دستگيى از ضعيفان و مستمندان )اداى زكات(است؛ و باالخره الزمه‬ ‫ن‬ ‫خداوند و فرستاده او و‬
‫‪176‬‬
‫همه اين امور‪ ،‬نزول رحمتهاى بىپايان خداوند است‪.‬‬

‫ت بينِكم‪ ،‬فان ى سمعتُ َجدَّكما صلى اللََِّّ عليه و آله‬


‫صَلحِ ذا ِ‬
‫امركم و َ‬ ‫‪ .(2 )172‬اوصيكما و جمي َع ُولدى و اهلى و َمن بلَََ غهَ كتابى بتقوى ال ِِّلََ َِّ و ن ِ‬
‫َظم ِ‬
‫الصيام‪ ).‬نهج البَلغة‪ ،‬ترجمه سيدجعفر شهيدى‪ ،‬نامه ‪ ،47‬ص ‪(321‬‬
‫ِ‬ ‫ض ُل ِمن عام ِة الصَلةِ و‬
‫البين اف َ‬
‫ِ‬ ‫ت‬
‫صَل ُحذا ِ‬
‫يقول‪َ :‬‬
‫سدُوا و تقَاربُ بينِهم اذا تباعدوا‪ ).‬محمدبنيعقوب كلينى‪ ،‬االصول من الكافى‪ ،‬ج ‪ ،2‬كتاب االيمان و‬
‫الناس اذا تفَا َ‬ ‫) ‪ .(3‬صدقةٌ ي ُحبُّها ال ُّلََ َِّ اصَل ُح ِ‬
‫بين‬ ‫‪173‬‬
‫ِ‬
‫الكفر ‪،‬باب االصَلح بين الناس‪ ،‬حديث ‪(1‬‬

‫‪ .(4 )174‬در سالهاى اخير در باره امر به معروف و نهى از منكر‪ ،‬كتابهاى بسيار متعدد و متنوعى به نگارش درآمده است وهر كسى كوشيده است تا‬
‫بهفراخور توانايىها و امكانات خود در اينباره سخن گويد‪ .‬از جمله نوشتههاى مفيد در اين زمينه مىتوان آثار زير را نام برد‪ :‬مرتضى مطهرى‪ ،‬ده‬
‫گفتار«‪،‬امر به معروف و نهى از منكر»‪ ،‬ص ‪66 -94‬؛ محمد اسفنديارى‪ ،‬بعد اجتماعى اسَلم؛ و مقاله نسبتاا مفصل سيد حسن اسَلمى‪ «،‬امر به معروف و‬
‫نهىازمنكر»‪ ،‬دانشنامه امام على‪ ،‬ج ‪6‬‬

‫يطَُ ُ‬
‫يعونَ‬ ‫تونَ َّ‬
‫الزكَاةَ َو ِ‬ ‫ص ََلةَ َويؤ َُْ ُ‬ ‫ع ْن ْال ُمنك َِر َوي ِ‬
‫قَُ ي ُمونَ ال َّ‬ ‫ض يَأ ُم َْ ُرونَ با ِْل َم ع ُْر ِ‬
‫وف َوينَ َْه َْونَ َ‬ ‫نونَ َو ْال ُمؤْ ِمناَتُ بَ ْع ُ‬
‫ض ُه ْم ْأوََ ِليا َ ُء بَ ْع ٍ‬ ‫‪َ .(1 )175‬و ْال ُمؤْ ِم ُ‬
‫يز َح ِكي ٌم‪ ).‬توبه) ‪( 71 :(9‬‬
‫ع ِز ٌ‬
‫سيَ ْر َح ُم ُه ْم ال ُّلََ َِّ إِ َّن ال َّلََ َِّ َ‬ ‫ال َّلََ َِّ َو َر ُ‬
‫سولهََُ ْأوَُ ل ِئََ كَ َ‬
‫‪ .(176‬مرتضى مطهرى‪ ،‬ده گفتار‪ ،‬ص ‪ 76‬و ‪77‬‬
‫(‪2‬‬
‫‪83‬‬
‫امر به معروف و نىه از منكر‪ ،‬ر‬
‫بهيين و زيباترين نشانه اهتمام به امور خلق و توجه به مسائل مسلمانان‬
‫يعت دغدغه هدايت‬‫يعت در برابر ديگران احساس مسئوليت كردن؛ ن‬ ‫است‪ .‬امر به معروف و نىه از منكر‪ ،‬ن‬
‫يعت هنگاىم كه م ىبينيمديگ ران در حال افتادن در چاه ضاللت و شقاو تاند‪،‬‬ ‫رن‬
‫داشي؛ ن‬ ‫و ارشاد ديگران را‬
‫ن‬
‫ساكت و خاموش ننشينيم‪ .‬امر به معروف و نىه از منكر‪ ،‬يعت احساسمسئوليت در برابر حقيقت‪.‬‬
‫گفتت است با توجه به آيات قرآن‪ ،‬دانسته م ىشود كه «امر به معروف» و «نىه از منكر»‪ ،‬در اديان ديگر ن‬
‫ني وجود‬ ‫ن‬
‫داشته است‪.‬‬
‫حضت لقمان خطاب به فرزندش م ىفرمايد‪:‬‬ ‫قرآن كريم‪ ،‬از زبان ن‬

‫مصايت كه به تو م ىرسد شكيبا باش‬


‫ى‬ ‫پشم! نماز را بر پا دار و امر به معروف و نىه از منكر كن و در برابر‬
‫‪177‬‬
‫كه اين از كارهاى مهماست‪.‬‬

‫آيات و روايات بسيارى‪ ،‬از جهات متعدد و متنوىع‪ ،‬اين وظيفه اجتماىع‪ ،‬ن‬
‫ديت و سياىس را مورد تأكيد قرار‬
‫ن‬
‫همي فريضه‬ ‫داده‪ ،‬ابعاد مختلف آن را ر ن‬
‫گوشد كرد هاند‪ .‬علت برترى امت اسالىم بر ساير ام تها‪ ،‬عمل به‬
‫اخارجت للنا اس َت ُ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫أمرون بالمعرو اف و تنهون عن المنكر و تؤامنون با‬ ‫دانسته شده است‪« :‬كنتم خي ٍ‬
‫امة‬
‫َّ‬
‫ل َّل» ‪.‬‬
‫ن‬
‫همي موضوع است‪.‬‬ ‫ن‬
‫همچني يىك از نشان ههاى برترى فردى نسبت به فردى ديگر‪،‬‬
‫ن‬
‫كساي كه امر به معروف و نىه از منكر م ىكنند‪ ،‬نزد خداوند‪ ،‬رش ر‬
‫يفي و عزيزتر از كسا نىاند كه به اين دو‬
‫ن ن‬
‫سخياي بود كه كىس از ايشان پرس يد‪« :‬يا رسول‬ ‫پيامياكرم صىل هللا عل يه و آله در حال‬
‫ى‬ ‫عمل نم ىكنند‪.‬‬
‫ر‬
‫حضت در پاسخ فرمودند‪« :‬كىس كه از همه بيشي امر به معروف‬ ‫بهيين مردم چه كىس است؟» آن ن‬ ‫َّال َّل‪ ،‬ر‬
‫بيشي تقواى خداوند را دارد ونسبت به مشيت او راض رىي از‬ ‫ر‬ ‫و نىه از منكر م ىكند و كىس كه از همه‬
‫ن‬
‫پياميان معرق شده است‪.‬‬ ‫ى‬ ‫ديگران است» ‪ 178.‬امر به معروف و نىه از منكر‪ ،‬يىك از وظايف‬

‫ميين دليل پذيرش خالفت را پس از قتل عثمان‪ ،‬امر به معروف و نىه از منكر‬ ‫اميمؤمنان عليه السالم‪ ،‬مه ر‬
‫حسي عليهالسالم علت اصىل قيام خود را اقامه امر به معروف و نىه از منكر معر نق كرد ‪.‬‬
‫ن‬ ‫دانست‪ .‬امام‬

‫اهميت امر به معروف و نىه از منكر در اسالم‪ ،‬به دليل نقش پايهاى و اساىس آن در تحقق ساير احكام و دستورات‬
‫ديت است‪.‬‬ ‫ن‬
‫اجراى آن‪ ،‬تحقق دين را در ي دارد و ترك آن‪ ،‬فر ر‬
‫اموىس و كمرنىك دين و آموز ههاى ن‬
‫ديت را‪ .‬امام محمد‬ ‫ر‬
‫باقر عليه السالم‪ ،‬دراي نباره م ىفرمايد‪:‬‬

‫ع ْز ِم اْأل ُمَُ ِ‬
‫ور‪ ).‬لقمان) ‪( 17 :(31‬‬ ‫إن ذلِكَ ِم ْن َ‬
‫على ما أصابَكَ َّ‬ ‫ع ِن ْال ُم ْنك َِر َو ا ْ‬
‫صبِ ْر َ‬ ‫صَلةَ َو أْ ُم ْر با ِْل َم ْع ُر ِ‬
‫وف َو ا ْنهَ َ‬ ‫أقم َِ ال َّ‬
‫ى ِ‬ ‫) ‪ .(3‬يا بنُ ََ َّ‬
‫‪177‬‬

‫المنكر و اتقاهم ل ِِّلََ َِّ و ارضاهم‪ ).‬فضل بن حسن طبرسى‪ ،‬مجمع البيان فى تفسي ر القرآن‪ ،‬تحقيق هاشم‬
‫ِ‬ ‫‪ .(1 )178‬آ ُم ُرهم بالمعروف و انهاه ُم عن‬
‫رسولىمحَلتى‪ ،‬ج ‪ 1‬و ‪ ،2‬ص ‪(614‬‬

‫‪84‬‬
‫واجت است كه به‬ ‫درست كه امر به معروف و نىه از منكر‪ ،‬راه پيام بران و شيوه صالحان است‪ .‬وظيفه‬ ‫ر‬ ‫به‬
‫ى‬
‫ر‬ ‫َ‬
‫وسيله آن ساير واجبات برپامىشوند‪ ،‬را هها امنيت پيدا م ىكنند و درآمدها حالل م ىشوند و مظال )حقوق‬
‫كه به ظلم گرفته شد هاند( بازگردانده م ىشوند و زمينآباد م ىگردد و از دشمنان انتقام گرفته م ىشود و‬
‫‪179‬‬
‫كارها رو به راه مىگردد‪.‬‬

‫ى ن‬
‫علىي ابيطالب عليه السالم‪ ،‬در باره جايگاه ويژه امر به معروف و نىه از منكر در ميان ساير احكام و‬
‫دستورات ن‬
‫ديت م ىفرمايد‪:‬‬

‫و همه كارهاى نيك و جهاد در راه خدا‪ ،‬برابر امر به معروف و نهىازمنكر‪ ،‬چون قطر هاى است در برابر‬
‫‪180‬‬
‫درياى مواج پهناور ‪ ...‬و برتراز همه اينها سخن عدىل است كه پيش روى حاكىم ستمكار گويند‪.‬‬

‫احاديث در باره امر به معروف و نىه از منكر چندان فراوان است كه آدىم را اشباع م ىكند و به تحرك برم‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫ن‬
‫سست در اجراى آن باق نم ىگذارد‪ .‬پيام بر‬ ‫ىانگيد و جاى هيچعذر و بهان هاى براى ترك آن يا اهمال و‬
‫ن‬
‫خشمگي است»‬ ‫ن‬
‫ضعيف كه دين ندارد‪،‬‬ ‫رحمت صىل هللا عليه و آله فرمود هاند‪« :‬خداوندنسبت به مؤمن‬
‫‪.‬‬
‫ن‬
‫ضعيف كه دين ندارد كيست؟» در پاسخ فرمود‪:‬‬ ‫از آ ن‬
‫نحضت پرسيده شد‪« :‬منظور از مؤمن‬
‫‪181‬‬
‫«كىس كه نىه از منكر نم ىكند»‪.‬‬

‫عىل عليه السالم ‪،‬در نامه شاش حكمت خود به فرزندش پس از توصيه به حكم تآموزى‪ ،‬تواضع‪ ،‬ياد‬
‫مرگ و امثال آن‪ ،‬از اومىخواهد در احياى وظيفه اجتماىع امر به معروف و نىه از منكر كوشا باشد و تنها‬
‫به فكر خود نبوده دست ديگران را ن‬
‫ني بگيد‪:‬‬

‫الفرائضَُ و تأ َ َم نُ ال َمذاهِبُ و ت َح ُّل المكاسِبُ و‬


‫ِ‬ ‫صلَحاءِ فَريضةٌ عظيمةٌ بها تقُا ُم‬
‫المنكر سبي ُل االنبياءِ و ِمنها ُج ال ُّ‬
‫ِ‬ ‫النهى عن‬
‫َ‬ ‫بالمعروف و‬
‫ِ‬ ‫االمر‬
‫َ‬ ‫‪َّ .(2 )179‬‬
‫ان‬
‫ست ِقي ُم االمر‪ ).‬محمد بن حسن الحر العاملى‪ ،‬وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة‪ ،‬ج‬
‫ف من االعداءِ و ي َ‬ ‫االرض و ينَ َْ ِ‬
‫تصََ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ترَُ دُّال َمظالم و ت َع ُم ُر‬
‫َ‬
‫‪ ،16‬كتاب االمر بالمعروف و النهى عن المنكر و ما يلحق به‪ ،‬باب ‪ ،1‬ص ‪ ،119‬حديث ‪(6‬‬

‫ض ُل من ذلك‬
‫ى ‪ ...‬و اف َ‬ ‫المنكر إال َكنَفَثةٍََ فى بَ ٍ‬
‫حر ل جَُِ ٍ‬ ‫ِ‬ ‫بالمعروف و النهى عن‬
‫ِ‬ ‫االمر‬
‫ِ‬ ‫‪ .(1 )180‬و ما اعما ُل ال ِ‬
‫ب ِر ك ِل ها و الجهاد فى سبي ِل ال ِِّلََ َِّ عند‬

‫امامٍجائر‪ ).‬نهج البَلغة‪ ،‬ترجمه سيدجعفر شهيدى‪ ،‬حكمت ‪ ،374‬ص ‪(429‬‬


‫ٍ‬ ‫كلمةُ عد ٍل عند‬

‫‪ .(2 )181‬محمد بن حسن الحر العاملى‪ ،‬وسائل الشيعة‪ ،‬ج ‪ ،16‬كتاب االمر بالمعروف و النهى عن المنكر و ما يلحق به‪ ،‬باب ‪ ،1‬ص ‪ ،122‬حديث ‪13‬‬

‫(‪2‬‬
‫‪85‬‬
‫به كار نيك امر كن و خود را در شمار نيكوكاران درآر‪ .‬به دست و زبان‪ ،‬كاار ناپسند را زشت شمار و از‬
‫آنكه كار ناپسند كند با كوشش خود را دور بدار‪ .‬در راه خدا بكوش‪ ،‬چنانكه شايد‪ ،‬و از شزنش مالم‬
‫‪182268183‬‬
‫تگرانت بيىم نيايد‪.‬‬

‫‪ .1 -6‬وظيفهاى عموىم‬
‫ر‬
‫اخالق‪ ،‬وظ ن‬ ‫برح ديگر از احكام ن‬‫امر به معروف و نىه از منكر‪ ،‬برخالف ن‬
‫ايف عام هستند‪ .‬اين دو‬ ‫ديت و‬
‫ر‬
‫اخالق از جهاتمختلف عموميت دارند‪ 184 .‬توضيح آنكه‪:‬‬ ‫وظيفه‬
‫ا‬
‫اوًل‪ ،‬همه مسلمانان‪ ،‬از زن و مرد و كوچك و بزرگ‪ ،‬مشمول اين حكم هستند؛ ن‬
‫يعت اين وظيفه‪،‬‬
‫مربوط به فرد يا گروه خاىص نيست؛ بلكه وظيف هاى است بر عهده همه افراد جامعه‪ ،‬و در‬
‫ن‬
‫حقيقت‪ ،‬يك نوع نظارت عموىم و همگاي و مىل است ؛‬
‫ن‬ ‫ً‬
‫مختلف كه امر به‬ ‫ثانيا‪ ،‬اين حكم در همه زما نها قابل اجراست‪ .‬توضيح آنكه با توجه به مراتب و مراحل‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫ن‬
‫قلت‪ ،‬گفتارى و عمىل‪ ،‬روشن است كه هيچ قدري در هيچ زماي نم‬ ‫معروف و نىه از منكردارد‪ ،‬يعت مرحله ى‬
‫برح از فقيهان بزرگ‪ ،‬همچون‬ ‫ىتواند از امر به معروف و نىه از منكار قلت جلوگيى كند‪ .‬اف زون بر اين‪ ،‬ن‬
‫ى‬
‫شيخ طوىس و صاحب جواه ر‪ 185‬تضي ح كرد هاند كه امر به معروف ونىه از منكار عمىل اين است كه خود‬
‫ا‬
‫فرد عمًل در اجراى فضايل و ترك رذايل بكوشد و روشن است كه اين مرتبه از امر به معروف و نىه از منكر‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫‪186‬‬
‫ني قابل جلوگيى و ممانعت از س وى هيچ قدري نيست ؛‬

‫ً‬ ‫ني قابل اجراست؛ ن‬ ‫ً‬


‫ثالثا‪ ،‬نسبت به همه افراد ن‬
‫يعت امر به خو بىها و نىه از بد ىها‪ ،‬ضفا متوجه فرد يا افراد‬
‫حت حاكمان و قدرتمندان را‪ .‬با استناد به‬‫خاىص نيست؛ بلكه همه افراد جامعه را به يكسان در بر مىگيد‪ ،‬ر‬
‫ر‬ ‫كوچكيين و ضىع ر‬
‫فيين افراد جامعهمىتواند گريبان بزر گيين و قدرتمندترين افراد جامعه را‬ ‫ر‬ ‫اين فريضه‬
‫ن‬ ‫ي‬
‫ر‬
‫گوشد نموده و آنان را امر و نىه كند ؛ زي از طبقه اشاف مدينه‪ ،‬دست‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫گرفته‪ ،‬لغزشها و خطاهاى آنان را‬

‫‪182‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬

‫حق جها ِد ِه و الَتأخ َُْ ْذكَ فى ال ِِّلََ َِّ لومةَ ٍ‬


‫الئم‪).‬‬ ‫بالمعروف تكَ َُ ْن من اه ِله و ا ْنك َْر بيدِك و لسانِك و با ِي ْن َمن فَعلَهَ ب ُجهدِك و جا ِه ْد فى ال ِِّلََ َِّ َّ‬
‫ِ‬ ‫‪ .(3 )183‬وأ ُم ْر‬

‫نهج البَلغة‪،‬ترجمه سيدجعفر شهيدى‪ ،‬نامه ‪ ،31‬ص ‪(296‬‬

‫‪ .(4 )184‬بنگريد به‪ :‬محمد اسفنديارى‪ ،‬بعد اجتماعى اسَلم‪ ،‬ص ‪76‬؛ سيدحسن اسَلمى‪ «،‬امر به معروف و نهى از منكر»‪ ،‬دانشنامه امام على‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص‬
‫‪267‬‬
‫‪ .(1 )185‬مرحوم شيخ طوسى معروف به« شيخ الطائفه» در كتاب النهاية‪ ،‬ص ‪ 299‬و ‪ ،300‬در باره مراتب امر به معروف ونهى از منكر مىگويد‪«:‬‬
‫المنكر على وج ٍه يتأسى به الناس‪ ».‬و صاحب جواهر نيز پس از نقل‬ ‫َ‬ ‫ب‬
‫تنََ َ‬‫المعروف و يَجْ ِ‬
‫َ‬ ‫بالمعروف يكون باليد و اللسان فاما باليد فهو ان يَ ْفعَ َل‬ ‫ِ‬ ‫واالمر‬
‫ُ‬
‫رؤساءِ‬ ‫الى‬ ‫ة‬
‫ِ‬ ‫بالنسب‬ ‫صوصاا‬ ‫ُ‬
‫خ‬ ‫تأثيراا‬ ‫دها‬ ‫اش‬ ‫و‬ ‫نها‬ ‫َ‬ ‫ق‬‫ْ‬ ‫ت‬ ‫ا‬ ‫و‬ ‫اعَلها‬ ‫و‬ ‫المنكر‬
‫ِ‬ ‫عن‬ ‫النهى‬
‫ِ‬ ‫و‬ ‫بالمعروف‬
‫ِ‬ ‫االمر‬
‫ِ‬ ‫د‬
‫ِ‬ ‫افرا‬ ‫م‬
‫ِ‬ ‫َ‬
‫ظ‬ ‫اع‬ ‫من‬ ‫َعم‬
‫َ‬ ‫ن‬ ‫«‬ ‫مىفرمايد‪:‬‬ ‫ادامه‬ ‫در‬ ‫اينعبارات‬
‫ق‬
‫ق الكريم ِة و ين َِز هَها عن االخَل ِ‬
‫سه باالخَل ِ‬
‫ستكم َل نف َ‬
‫حر ِم ِه و َمكرو ِه ِه و يَ ِ‬ ‫واجب ِه َِ و مندوبِ ِه و ينَ َْ ِز َ‬
‫ع َردا َء المنكَر ُم َّ‬ ‫عروف ِ‬
‫ِ‬ ‫هوان يلَبِ َ‬
‫س َردا َء ال َم‬ ‫ْ‬ ‫الدين‬
‫ِ‬
‫الذميم ِة‪».‬‬
‫‪ .(186‬مرتضى مطهرى‪ ،‬ده گفتار‪ ،‬ص ‪92‬‬

‫‪86‬‬
‫مبت بر قطعانگشتان‬‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله دستور اجراى حكم اسالىم را ن‬
‫ى‬ ‫به دزدى زده بود‪،‬‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫دست او صادر كردند‪ .‬برح از بزرگان قرشش جمع شده‪ ،‬به محض ايشان رفته و شگفت خود را از اين رفتار‬
‫حضت در‬ ‫اش ناق را قطع كند ابراز داشتند؟! ن‬‫پيامي كهچگونه م ىخواهد دست يىك از زنان صاحب نفوذ و ر‬
‫ى‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫پاسخ فرمودند‪ :‬عامل تباىه و انحطاط اقو ام گذشته همي بود كه احكام اجتماىع و قواني الىه را فقط در‬
‫قش فرودست جامعه اجرا م ىكردند؛ اماهنگاىم كه نوبت به اقشار فرادست م ىرسيد‪ ،‬از‬ ‫حق ضعيفان و ر‬
‫‪187‬‬
‫اجراى دستور الىه خوددارى م ىكردند‪.‬‬
‫ر‬ ‫ً‬
‫رابعا‪ ،‬همه احكام و مسائل رشىع‪ ،‬اجتماىع‪ ،‬سياىس‪ ،‬اخالق و فرهنىك را شام ل م ىشود؛ از مسائل فردى و‬
‫فرىع گرفته تا مسائالجتماىع و كىل‪.‬‬

‫‪188‬‬
‫‪ .2 -6‬رشايط امر به معروف و نىه از منك ر‬
‫ميين و روش رنيين رشايط امر به معروف و نىه از منكر «شناخت معروف و منكر» است‪.‬‬
‫يىك از مه ر‬

‫كىس كه معروف و منكر را نشناسد نم ىتواند به معروف امر و از منكر نىه نمايد‪.‬‬

‫دومي رشط امر به معروف و نىه از منكر‪« ،‬احتمال تأثي» است؛ زيرا هدف اصىل اين فريضه‪ ،‬تحقق معرو‬
‫ن‬
‫جاي‬ ‫فها و جلوگيى از وقوعمنكرها و يا رفع آنهاست‪ .‬طبيىع است كه اگر در ي‬
‫جاي احتمال تأثي ندهيم‪ ،‬ي‬
‫ر‬
‫براى اجراى اين فريضه نخواهد بود‪ .‬البته اين شطشامل امر به مع روف و نىه از منكر ى‬
‫قلت نم ىشود‪ ،‬بلكه‬
‫ن‬
‫زباي و عمىل امر به معروف و نىه از منكر است‪.‬‬ ‫مربوط به مرحله‬
‫ن‬
‫عيتآموز‬
‫داستاي ى‬
‫ن‬
‫در سوره اعرا ف‪ 189‬داستان كساي آمده است كه هر چند به تأثي قطىع نىه از منكر خود باور نداشتند‪،‬‬
‫بت اشائيل را از كارهاى زشت نىه م ىكردن د‪ .‬گروىه ديگر كه خود گرد بدى نم ىگشتند‪ ،‬اما‬ ‫خطاكاران ن‬
‫معيضانه به ناهيان از منكر م ىگفتند‪ «:‬چرا گروىه را‬‫حت ر‬ ‫دغدغه هدايت و ارشاد ديگران را ن‬
‫ني نداشتند و ر‬
‫پند م ىدهيد كه خداوند آنان را نابود خواهد كرد‪ ،‬يا آنكه آنان را سخت كيفرخواهد داد؟» ناهيان از منكر‪،‬‬
‫نن‬
‫آنكهيد‬ ‫كه هنوز از تأثي نىه خود يكشه نوميد نشده بودند‪ ،‬دو دليل براى كار خود م ىآوردند‪ :‬يىك‬

‫الضعيف قطعوه‪ ).‬ميرزاحسين نورى‪ ،‬مستدرك الوسائل‪ ،‬ج‬


‫ُ‬ ‫تر ُكوه و اذا َ‬
‫سرق فيهم‬ ‫الشريف َ‬
‫ُ‬ ‫‪ .(3 )187‬انَّما َهلَكَ الذين ِم َّمن كان قبلَكم انه اذا َ‬
‫س َرق فيهم‬
‫‪،18‬باب ‪ ،1‬ص ‪ ،7‬حديث ‪(1‬‬

‫‪ .(1 )188‬بنگريد به‪ :‬محمدحسن نجفى‪ ،‬جواهر الكَلم فى شرح شرائع االسَلم‪ ،‬ج ‪ ،21‬ص ‪366 -374‬‬

‫ْلوه ْمَُ ِبما ُ‬


‫كانوا‬ ‫ش َّرعاا َو َي ْو َم ال َيسْب ِت ُونَ ال تأَتْي ِه ْم كَ ذلِكَ نَب ُ‬ ‫ت إ ْذ تأَتْي ِه ْم حيتانهَُُ ْم يَ ْو َم َ‬
‫س ْب ِت ِه ْم ُ‬ ‫حاض َرةَ ْال َبحْ ِر إ ْذ َي ْعدُونَ فى ال َّ‬
‫س ْب ِ‬ ‫ِ‬ ‫ع ِن ْالقَ ْريَ ِة الَّتى كان ْ‬
‫َت‬ ‫‪َ .(2 )189‬و سْئل ََْ ُه ْم َ‬
‫نسََ وا ما ذُ‬ ‫ب ُك ْم َو َلع َّلََ ُه ْم يَتقَّ ُونَ * فَ َل ما ُ‬ ‫عذاباا شَدي ادا قا ُلوا َم ْع ِذ َرةا إلى َر ِ‬ ‫ظونَ قَ ْوماا ال ُّلََ َِّ ُم ْه ِل ُك ُه ْم ْأو ُمعَ ِذ بهَُُ ْم َ‬‫ت ا َّمةٌ ِم ْن ُه ْم ِل َم تعََ ُ‬ ‫قونَ * َو إ ْذ قالَ ْ‬
‫س ُ‬‫يَ ْف ُ‬
‫ِ‬
‫ع ْنهُ ق ل َُْنا لَ ُه ْم ُك ُ‬
‫ونوا قِ َر َدةا‬ ‫ع ْن ما نهَُُ وا َ‬ ‫ع ْتوََ ا َ‬
‫قونَ * فلَََ ما َ‬ ‫كانوا يَ ْف ُ‬
‫س ُ‬ ‫ئيس بِما ُ‬ ‫ب بَ ٍ‬ ‫ظلَ ُموا بِعَذا ٍ‬ ‫َّ‬ ‫ْ‬
‫ع ِن السُّوءِ َو أ َخذنا الذينَ َ‬ ‫َّ‬
‫ِك ُروا ب ِه َِ أ ْن َجيْنا ا لذينَ يَ ْن َه ْونَ َ‬
‫خاسِئينَ ‪ ).‬اعراف) ‪( 163 -166 :(7‬‬

‫(‪2‬‬
‫‪87‬‬
‫پروردگارشان معذور باشند و ديگر آنكه احتمال پندپذ يرى آنان را يكشه ن‬
‫منتف نم ىدانستند‪ .‬به گزارش‬
‫قرآن‪ ،‬از اين سه دسته‪،‬‬

‫يع نىناهيان از منكر‪ ،‬مرتكبان منكر و بىاعتنايان و منفعالن‪ ،‬تنها دسته اول نجات يافتند و دو دسته ديگر‪،‬‬
‫ن‬ ‫مبتال به كيفرى سخت ووحشتناك شدند‪.‬‬
‫عذاي كه بر آنان نازل شد‪ ،‬به اين صورت بود كه چهره انساي‬
‫ى‬
‫از آنان گرفته شد و به شكل بوزينه درآمدند!‬

‫يىك ديگر از رشايط امر به معروف و نىه از منكر‪ ،‬اضار بر انجام منكرات و ناديده گرف تن‬
‫رن‬ ‫ن‬
‫خوششي شده و در صد د‬ ‫معروفهاست‪ .‬بنا بر اين اگر فرد ياسازماي خودش متوجه خطا و اشتباه‬
‫ر‬
‫جاي براى امر به معروف و نىه از منكر باق نم ىماند‪ .‬در حقيقت در‬
‫اصالح برآمده است‪ ،‬در اين صورت ي‬
‫حت ن‬
‫برح از‬ ‫چني مواردى‪ ،‬آن افرادخودشان را امر به معروف كرد هاند و نيازى به امر ديگران ندارند‪ .‬ر‬
‫ن‬
‫ن‬
‫چني مواردى حكم به حرمت امر به معروف و نىه از منكر داد هاند‪.‬‬ ‫فقيهان نظي صاحب جواهر در‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫‪ 190276191‬قضاوي اخالق‬
‫ن‬
‫رنگي و دالويز متكلمان در من اثر نم ىكند بحكم آنكه آنچه نم‬ ‫فقيىه‪ ،‬پدر را گفت‪« :‬هيچ از اين سخنان‬
‫ىبينم مر ايشان را كردارىموافق گفتار» ‪.‬‬

‫رن‬
‫خوششي سيم و غله اندوزن د‬ ‫ترك دنيا به مردم آموزن د‬
‫هر چه گويد نگيد اندر ك س‬ ‫عالىم را كه گفت باشد و ب س‬
‫نه بگويد به خلق و خود نكن د‬ ‫َ‬
‫عال آن كس بود كه بد نكن د‬

‫پدر گفت‪« :‬اى پش به مجرد خيال باطل نشايد روى از تربيت ناصحان بگردانيدن و علما را به ضاللت‬
‫منسوب كردن و در طلب َ‬
‫عال معصوم از فوايد علم محروم ماندن» ‪....‬‬

‫ور نماند به گفتنش كردا ر باطل‬ ‫گفت َ‬


‫عال به گوش جان بشن و‬
‫خفته را خفته گ كند بيدا ر‬ ‫است آنچه مدىع گوي د‬
‫‪192‬‬
‫ور نوشته است پند بر ديوا ر‬ ‫مرد بايد كه گيد اندر گو ش‬

‫‪190‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬

‫صرح به غير واحٍ دٍ‪ ).‬محمدحسن نجفى‪ ،‬جواهر الكَلم فى شرح شرائع االسَلم‪ ،‬ج ‪ ،21‬ص ‪(370‬‬
‫‪ .(1 )191‬بل هما ُم َح َّرمان حينئ ٍذ كما َّ‬
‫‪ .(192‬سعدى شيرازى‪ ،‬گلستان سعدى‪ ،‬باب دوم) در اخَلق درويشان(‪ ،‬تصحيح محمدعلى فروغى‪ ،‬ص ‪.1127‬‬

‫‪88‬‬
‫نظر خود را در باره اين گفتگو‪ ،‬بيان كنيد‪ .‬شما با منطق پش موافقيد يا منطق پدر؟ چرا؟ با توجه به‬
‫ارزياي‬
‫ى‬ ‫ارزياي خود او م رىيدازند و سپس به‬
‫ى‬ ‫اينكه عموم مردم‪ ،‬نخست به گوينده نگاه م ىكنند و به‬
‫ن‬
‫تميي «گفته» را از‬ ‫تواناي‬ ‫سخن او م رىيدازند‪ 278 ،‬چگونه‬
‫ي‬

‫ر‬
‫موقعيت چه بايد بكنيم؟ آيا پايبندى آمر به معروف و‬ ‫ن‬
‫چني‬ ‫‪«193‬گوينده» كسب كنيم؟ براى رسيدن به‬
‫ناىه از منكر به گفت ههاى خود رامىتوان يىك از رشايط امر به معروف و نىه از منكر دانست ؟ ‪.3 -6‬‬
‫‪194‬‬
‫مراتب امر به معروف و نىه از منك ر‬
‫ن‬
‫زباي و عمىل‪.‬‬ ‫براى امر به معروف و نىه از منكر‪ ،‬سه مرتبه و مرحله ذكر شده است‪ :‬مرتبه ى‬
‫قلت‪،‬‬

‫قلت» اين است كه انسان در درون خوشش از منكر نفرت داشته و معروف را دوست‬ ‫منظور از «مرتبه ى‬
‫بدارد‪ .‬اميمؤمنان در باره اينمرتبه از امر به معروف و نىه از منكر شگذشت قوم ثمود را بازگو كرده و‬
‫مىفرمايد‪:‬‬

‫چي ى[ همگان را ]در پيامد آن[ رشيك سازد ]و كيفر و پاداش آنچه بدان‬ ‫مردم! خشنودى و خشم ]از ن‬
‫آنانبيدازند[ چنا نكه ماده ش اتر ثمود را يك تن ري نمود و خدا همه آنان را عذاب‬ ‫ر ن‬
‫اىص شد هاند به‬
‫ر‬
‫‪195‬‬ ‫فرمود؛ چرا ]كه گرد ر‬
‫اعياض نگرديدند و[ همىك آن كار را پسنديدند‪.‬‬
‫ن‬ ‫ا‬
‫قلت امر به معروف و نىه از منكر برخوردار نباشد‪ ،‬انساي مسخ شده و داراى‬‫اصوال‪ ،‬كىس كه از مرتبه ى‬
‫ششت دگرگونشده است‪ .‬امام عىل عليه السالم‪ ،‬در اي نباره م ىفرمايد‪:‬‬‫ر‬ ‫طبيعت و‬
‫‪196‬‬
‫پس كىس كه معروف را ستايش نكند و منكر را انكار ننمايد‪ ،‬طبيعتش دگرگون و زير و رو شده است‪.‬‬

‫‪ .(3 )193‬برخى از كارشناسان امور ارتباطات انسا نى تصريح مىكنند كه« هر اندازه صداقت در رفتار فرستنده پيام مشهود باشد‪ ،‬بههمان ميزان به‬

‫اعتباراو نزد ديگران افزوده مىشود ‪ ....‬از اينرو افراد صادق‪ ،‬اعتبار بيشترى پيدا مىكنند‪ )».‬على اكبر فرهنگى‪ ،‬ارتباطات انسانى‪ ،‬ص ‪ .(346‬ضرب‬
‫المثلهاى زيادى در فارسى و عربى هست كه گوياى اين گرايش مردمى هستند‪ «:‬رطب خورده‪ ،‬منع رطب چون كند؟»؛« توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر‬
‫مىمعروفكنند؟ »و؛ « نهى كه از راه منكر‪» ،‬بجويد ز كور دانشنامه بى امام علىبصرى؟‪» ،‬ج؛ ‪ ، «6‬غيرص تقى ‪ (292‬يأمر الناس بالتقى‪ /‬طبيب يداوى‬
‫الناس و هو عليل»‪ ).‬بنگريد به‪ :‬سيدحسن اسَلمى«‪ ،‬امر به‬

‫‪ .(1 )194‬بنگريد به‪ :‬محمدحسن نجفى‪ ،‬جواهر الكَلم فى شرح شرائع االسَلم‪ ،‬ج ‪ ،21‬ص ‪374 -383‬؛ سيدحسن اسَلمى‪ «،‬امر به معروف و‬
‫نهىازمنكر»‪ ،‬دانشنامه امام على‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص ‪294 -299‬‬

‫‪ .(2 )195‬نهج البَلغه‪ ،‬ترجمه سيدجعفر شهيدى‪ ،‬خطبه ‪ ،201‬ص ‪237‬‬

‫ف معروفاا و لم ينُ َْ ِك ْر منكراا ق ِلَُ ب ف ُج ِعل اعَله اسفَلهُ‪ ).‬بنگريد به‪ :‬محمدحسن نجفى‪ ،‬جواهر الكَلم فى شرح شرائع االسَلم‪ ،‬ج ‪ ،21‬ص‬
‫‪ .(3 )196‬فَ َم ْن لم يَ ْع ِر ْ‬
‫‪) 375‬‬

‫(‪2‬‬
‫‪89‬‬
‫ن‬ ‫ً‬ ‫ن‬
‫قلت و دروي‬ ‫منظور از «مرتبه زباي» اين است كه به هنگام مشاهده منكر‪ ،‬ضف ا نبايد به ناخشنودى ى‬
‫ني آور ده‪ ،‬ر‬
‫اعياض خود را به گوش فرد برسانيم‪.‬‬ ‫بسنده شود‪ ،‬بلكه بايد اينناخشنودى خود را به زبان ن‬

‫نهاي نيست؛ بلكه براى امر به معروف‬ ‫و باالخره بايد توجه داشت كه اين مرتبه ن‬
‫ني مرتب هاى ايد هآل و‬
‫ن‬ ‫ي‬
‫و نىه از منكر بايد دست بهعمل بزنيم؛ ن‬
‫يعت اگر مراتب و مراحل قبىل ناكاق و ناكارآمد بود‪ ،‬بايد دست به‬
‫عمًل براى برچيده شدن منكر و تحققمعروف وارد ميدان شويم‪ .‬ر‬ ‫ا‬
‫حت اگر الزم باشد جان خود‬ ‫اقدام زده‪،‬‬
‫ن‬
‫و عزيزان خود را ني در راه تحقق معروف و برچيده شدن منكر فدا كنيم‪.‬‬
‫البته فقيهان اين مرحله از امر به معروف و نىه از منكر را وظيفه حكومت اسالىم دانست هاند و نه وظيفه تك تك‬
‫افراد‪.‬‬

‫‪90‬‬
‫‪ .4 -6‬را ههاى اجراى امر به معروف و نىه از منكر‬
‫ن‬ ‫اين سه مرحله امر به معروف و نىه از منكر ب هويژه مرحله دوم و سوم‪ ،‬ن‬
‫يعت مرحله امر و نىه زباي و‬
‫َ‬
‫عمىل‪ ،‬به دو صورت قابالعمال هستند‪ :‬نخست به شكل مبارزه «اي ىاي» و مثبت و دوم در قالب مبارزه‬
‫وقت با منكرى مواجه مىشويم‪ ،‬با قاطعيت و‬ ‫منف‪ 197 .‬مبارزه مثبت به اين صورتاست كه ر‬ ‫«سلت» يا ن‬
‫ى‬
‫تواناي خوشش از وقوع يا تكرار آنجلوگيى كنيم؛ البته بايد توجه‬
‫ي‬ ‫حد‬ ‫در‬ ‫و‬ ‫ايستاده‬ ‫آن‬ ‫ابر‬
‫ر‬ ‫ب‬ ‫در‬ ‫تمام‬ ‫جديت‬
‫ن‬
‫داشت كه قاطعيت و جديت به معناى تندى و خشونت نيست‪ ،‬بلكه م ىتوان و م ىبايد با نرىم ومهرباي و‬
‫ا‬
‫از ش دلسوزى و با تسلط كامل بر اعصاب با منكرات برخورد كرد و به معروف امر نمود‪ .‬اصوًل امر و نىه‬
‫هنگاىم تأثيگذار است كه همراه با همدىل و مدارا با مرتكب منكر و تارك معروف باشد‪ .‬به عبارت ديگر‪،‬‬
‫پياميش دستور م‬ ‫ى‬ ‫ن‬
‫بهبيارى و نفرت از مرتكب منكر تبديل شود‪ .‬خداوند به‬ ‫ن‬
‫بيارى و نفرت از منكر نبايد‬
‫ىدهد كه‪:‬‬
‫ن‬
‫نافرماي كنند بگو‪ :‬من از آنچه شما انجام م ىدهيد ن‬
‫بيارم‪.‬‬
‫‪198199‬‬
‫اگر تو را‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫همي دليل بود كه مسلمانان صدر اسالم‪ ،‬زماي كه مرتكب گناىه م ىشدند‪ ،‬با رغبت و ميل‪ ،‬خود‬ ‫به‬
‫ر‬
‫پيامي رسيده ومىگفتند‪« :‬پاكم ساز‪ ».‬آنان به ى‬
‫خوي دريافته بودند كه هدف از حدود شىع‪،‬‬ ‫ى‬ ‫خدمت‬
‫پاكسازى گناه است و نه كيفر دادن گناهكار‪.‬‬
‫ن‬
‫خميت قدس شه‪ ،‬در اي نباره م ىفرمايد‪:‬‬ ‫حضت امام‬ ‫ن‬

‫در باب امر به معروف و نىه از منكر‪ ،‬يىك از مهمات هم ين رفق نمودن و مدارا كردن است‪ .‬ممكن است اگر‬
‫انسان مرتكب معصيت يا تارك واج ىي را با شدت و عنف بخواهد جلوگيى كند‪ ،‬كارش از معصيت كوچك‬
‫به معاىص بزرگ يا به رده ]‪ /‬ارتداد و خروج ازدين[ و كفر منتىه شود؛ در ذائقه انسان‪ ،‬امر و نىه تلخ و‬
‫ناگوار است و غضب و عصبيت ر ا تحريك م ىكند‪ .‬آمر به معروف وناىه از منكر بايد اين ن‬
‫تلىح و ناگوارى را‬
‫جيان كند تا كالمش اثر كند و دال سخت معصيت كار را نرم و‬ ‫يت بيان و رفق و مدارا و حسن خلق‪ ،‬ى‬ ‫با شي ن‬
‫‪284 .‬‬
‫رام نمايد‬

‫حت موجب جسارت بيش تر مرتكبان گناه و‬ ‫لي به هيچ وجه پاسخ نداد و ر‬ ‫بله‪ ،‬اگر در جاي برخورد نرم و ّ ن‬
‫ي‬
‫تاركان واجبات شد‪ ،‬كهالبته بسيار به ندرت پيش م ىآيد‪ ،‬در آن صورت‪ ،‬اگر احتمال مىدهيم كه برخورد‬
‫خشن و تند و نگا ههاى خش مآلود و حاىك ازنار ر‬
‫احت تأثي مثبت دارد‪ ،‬م ىتوان از اين راه وارد شد و جلوى‬
‫وقوع منكرات را گرفت‪ .‬البته مبارزه مثبت داراى مراحل باالتر وجد رىيى هم هست كه بر عهده حكومت‬
‫ني مىتوان از مصاديق مبارزه مثبت بامنكرات به شمار‬ ‫اسالىم است‪ .‬تعزير‪ ،‬زندان‪ ،‬اعدام و امثال آن را ن‬
‫آورد‪ ،‬كه اجراى آنها از وظايف دولت و حكومت اسالىم است و نه افراد عادى و معموىل‪.‬‬

‫‪ .(1 )197‬بنگريد به‪ :‬حسين مظاهرى‪ ،‬اخَلق و جوان‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪83 -85‬‬

‫‪ .(198‬سيدروح ال ِّل خمينى) امام(‪ ،‬شرح حديث جنود عقل و جهل‪ ،‬ص ‪317‬‬
‫تعََ َم ُلونَ ‪ ).‬شعراء) ‪(216 :(26‬‬ ‫ص ْوكَ فَ ْ‬
‫قلَُ إن ى َبرى ٌء ِم ما ْ‬ ‫ع َ‬ ‫‪ .(2 )199‬فَ ْ‬
‫إن َ‬
‫(‬
‫‪91‬‬
‫توىص ههاى گفتارى و برخوردهاى عمىل‪ ،‬در آن حدى كه بر عهده مردم عادى‬ ‫ي‬ ‫جاي كه تذكرات و‬
‫در ي‬
‫ن‬
‫است‪ ،‬تأثيى در جلوگ يرى ازمنكرات نداشت‪ ،‬مىتوان از راه مبارزه منف وارد شد و آن به اين صورت‬
‫ا‬
‫است كه مثًل از نشست و برخاست با مرتكبان گناه و‬

‫دوست و رفاقت خود را با آنان قطع كنيم‪ .‬البته اين ر‬


‫كميين كارى است كه هر‬ ‫ر‬ ‫ن‬
‫پرهي كرده‪،‬‬ ‫تاركان واجبات‬
‫ن‬
‫مسلماي در مواجهه باوقوع منكرات م ىتواند انجام دهد‪ 200 .‬نمونهاى عمىل‬
‫پيامي صىل هللا عليه و آله به نا مهاى كعب بن مالك‪ ،‬مرارة بن ربيع و هالل بن امية‪ ،‬به بهان‬ ‫ى‬ ‫سه تن از اصحاب‬
‫ههاي واىه و‬‫ي‬
‫پيامي از جنگ‪ ،‬به استقبال‬ ‫ى‬ ‫پيامي در جنگ تبوك خوددارى كردند‪ .‬پس از بازگشت‬ ‫ى‬ ‫غيواقىع‪ ،‬از همراىه‬
‫پيامي صىل هللا عليه و آله پاسخ سالم آنان را نداد‪ .‬سپس به نزد ساير‬ ‫ى‬ ‫پيامي رفتند و سالم كردند؛اما‬ ‫ى‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫ن‬
‫مسلمانان رفتند و هيچ كس حاض نشد حت سالم آنانرا پاسخ گويد‪ .‬ناراحت و غمگي به خانه بازگشتند‪،‬‬
‫مسخت با آنان خوددارى‬ ‫ن‬ ‫حضت تأىس كرده‪،‬از ه‬‫پيامي و ساير اصحاب آن ن‬ ‫ى‬ ‫ني به‬‫همشان و فرزندان آنان ن‬
‫نحضت كسب تكليف كردند كه اگر الزم است ازشوهران‬ ‫پيامي آمده‪ ،‬از آ ن‬
‫ى‬ ‫حت همشان آنان به نزد‬ ‫كردند‪ .‬ر‬
‫هييد‪ .‬اينان كه ز ن‬
‫مي‬ ‫پيامي فرمود نه؛ طالق الزم نيست؛ اما از نزدي كشدن به آنان ربي ن‬ ‫ى‬ ‫خود جدا شوند‪.‬‬
‫ن‬
‫وسعتشيايشان تنگ م ىنمود تصميم گ رفتند به كو ههاى اطراف مدينه رفته و تا زماي كه‬ ‫ى‬ ‫مدينه با تمام‬
‫ن‬
‫توبه آنان پذيرفته نشود و از سوى جامعه اسالمىمورد پذيرش قرار نگيند‪ ،‬از كوه پايي نيايند‪ .‬روزها را روزه‬
‫ن‬
‫همي‬ ‫م ىگرفتند و همشانشان براى آنان غذا م ىىيدند؛ اما با آنان سخننمىگفتند‪ .‬روزهاى بسيارى به‬
‫سيى شد‪ .‬اما وضعيت هيچ تغييى نكرد‪ .‬تصميم گرفتند خودشان هم با يكديگر سخننگويند‪ .‬پس‬ ‫صورت ر‬
‫از آن هر كدام به گوشهاى از كوه رفتند و آنقدر گريه كردند تا آنكه باالخره پس از سه روز كه از اين‬
‫‪201‬‬
‫پيامي اكرم نازل شد‪:‬‬
‫ى‬ ‫وضعيت گذ شت‪،‬اين آيه بر‬

‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ ْ ُ ُ‬ ‫ْ َ‬ ‫ُ ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫ُ َ ّ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ‬


‫لياهم أن ف ُسه ْم َو ظنوا أن ال َملجأ‬‫األرض ابما رحبت َو ضاقت ع‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫لياهم‬ ‫َو عىل الثالثاة الذين خ ّل افوا ح رت إذا ضاقت ع‬
‫ُّ َ ُ‬ ‫َ َّ ّ‬
‫امن ا ال َّل إًلإلياه ثْْ‬
‫ُ‬ ‫َّ َّ َّ َ ُ َ ّ ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ‬
‫الرحيم ؛‪ 202‬و آن سه نفر كه )از رشكت در جنگ تبوك( بازماندند‪،‬‬ ‫التواب‬ ‫لياهم اليتوبوا إن اللْ هو‬ ‫تاب ع‬
‫)حت( در‬‫زمي با همه وسعتش بر آنان تنگ شد؛ ر‬ ‫ن‬ ‫)و مسلمانان با آنان قطعرابطه نمودند( تا آن حد كه‬
‫جاي براى خود نم ىيافتند؛ )در آنهنگام( دانستند پناهگاىه از خدا جز به سو ى او نيست؛‬
‫وجود خوشش‪ ،‬ي‬
‫سپس خدا رحمتش را شامل حال آنان نمود‪) ،‬و به آنان توفيق داد( تا توبه كنند؛ خداوند بسيار توب‬
‫هپذير و مهربان است‪.‬‬

‫‪200‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬

‫‪ .(1 )201‬محسن فيض كاشانى‪ ،‬تفسير الصافى‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ 386‬و ‪387‬‬
‫‪ .(1 )202‬توبه) ‪118 :(9‬‬
‫‪92‬‬
‫ر‬
‫معاشت با ديگرا ن‬ ‫‪ .7‬آسيبشناىس‬
‫‪ .1 -7‬دخالت در امور خصوىص‬
‫امر به معروف و نىه از منكر يىك از وظايف شهروندى و اجتماىع مسلمانان است‪ .‬به تعبي ديگر‪ ،‬اين‬
‫فريضه مربوط به حياتاجتماىع است و نه زندگ خصوىص و فردى؛ بنا بر اين بايد از كشاندن آن به حريم‬
‫ن‬
‫پرهي كرد‪ .‬نهايتجهل است كه براى امر به معروف و نىه از منكر‪ ،‬خود مرتكب‬ ‫خصوىص افراد به شدت‬
‫ن‬
‫منكر شده و معروف را باز گذاريم‪ .‬كساي كه به حريم خصوصىاف راد تجاوز كرده و نهانخانه ذهن و زندگ‬
‫آنان را افشا م ىكنند‪ ،‬بايد بدانند كه خود مرتكب منكرى بزرگ شد هاند‪ .‬اسالم‪ ،‬ن هتنها به‬

‫ر‬ ‫ن‬
‫هپوىس كرده است‪ .‬اميمؤمنان عليه السالم‪،‬‬ ‫ما اجازه اين كار را نداده‪ ،‬بلكه توصيههاى فراواي به پرد‬
‫چه زيبا اين حقيقت را بيان كرده است‪:‬‬
‫ن‬
‫كساي كه گناه ندارند و از سالمت دين برخوردارند‪ ،‬ن‬
‫شاست كه بر گناهكاران و نافرمانان رحمت آرند و‬ ‫بر‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫شكر اين نعمت بگزارند؛چندان كه اين شكرگزارى آنان را مشغول دارد و به گفي عيب مردمان وانگذارد‪ .‬تا‬
‫عيبجوي كه برادر را نكوهش كند وبه آنچه بدان گرفتار است‪ ،‬شزنش كند‪.‬‬
‫ي‬ ‫چه رسد به‬
‫آيا به خاطر ن دارد كه خدا چگونه بر او بخشيد و گناهان پوشيد‪ -‬بزر ر‬
‫گي از گناىه كه او را بدان مذمت‬
‫كند‪ -‬و چگونه او رامذمت كند كه خود چنان گناىه كرده است ]ليكن پوشيده و در پرده است[ واگر چنان‬
‫گي است؛ و به خدا سوگند‪ ،‬اگر گناىه كه كرده‬ ‫گناىه نداشته‪ ،‬گناهان ديگرى داشته كه ازآن گناه بزر ر‬
‫‪203‬‬ ‫گفي ‪،‬گناىه بزر ر‬
‫گي بايد شمرد‪.‬‬ ‫زشت مردمان ر ن‬
‫بزرگ نيست و گناىه است خرد‪ ،‬جرئت او را بر ر‬

‫ر‬
‫دولت است‪ .‬عىل عليه السالم‪ ،‬در‬ ‫تنها استثنا در اين مورد‪ ،‬بازرىس از سازما نها و نظارت بر ارگا نهاى‬
‫اشي‪،‬در باره كاركنان و مديران م ىگويد‪:‬‬‫توصيه خود به مالك ر‬

‫ن‬
‫بر كارهاى آنان مراقب تدار و جاسوىس راستگو و وفاپيشه بر ايشان بگمار كه مراقبت نهاي تو در‬
‫ن‬
‫مهرباي است بر رعيت‪.‬‬
‫‪204‬‬
‫كارهايشان‪ ،‬واداركننده آنهاست بهرعايت امانت‪ ،‬و‬

‫‪ .2 -7‬شايعه پر ن‬
‫اكت‬
‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله در توصيه خود به اب وذر غفارى مىفرمايد‪:‬‬
‫ى‬
‫‪205‬‬ ‫ن‬
‫همي بس كه هر چه را م ىشنود بازگو نمايد‪.‬‬ ‫اى ابوذر‪ ،‬براى دروغگو بودن فرد‬

‫گوي آنها ربيدازد‪،‬‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫ن‬


‫جاي كه شنيد ههاى او عي واقع باشد‪ ،‬اما او بدون تحقيق و بررىس به باز ي‬
‫يعت حت در ي‬
‫دروغگو به حساب م ىآيد‪.‬‬

‫‪ .(1 )203‬نهج البَلغة‪ ،‬ترجمه سيدجعفر شهيدى‪ ،‬خطبه ‪140‬‬


‫‪ .(2 )204‬همان‪ ،‬نامه ‪ ،53‬ص ‪333‬‬

‫س َمع‪ ).‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،74‬باب ‪ ،4‬ص ‪ ،85‬حديث ‪(3‬‬
‫‪ .(3 )205‬يا اباذر! كَفى بالمرءِ ِكذباا ان يحدث بك ل ما ي َ‬
‫‪93‬‬
‫چه رسد به اينكه از آنچه شنيده است بكاهد ‪،‬يا بر آن بيفزايد‪.‬‬
‫ن‬
‫انگيه‬ ‫حت اگر انسان‬ ‫اكت را از مصاديق دروغ دانست‪ .‬ر‬ ‫هي ن‬‫پيامي‪ ،‬م ىتوان شايع ر‬
‫ى‬ ‫با توجه به اين سخن‬
‫ناپسندى از نقل شايعه نداشتهباشد‪ ،‬بايد نگاه كند كه آيا نقل آن‪ ،‬فايد هاى هم دارد يا نه‪ .‬افزون بر اين‪،‬‬
‫درست آن تحقيق كنيم و‬ ‫ر‬ ‫بايد بينديشد كه آن شايعه‪ ،‬اساىس دارد يا نه‪ .‬پس بايدپيش از نقل هر ى‬
‫خيى در‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫درست آن را نقل كنيم‪ 206292207 .‬داستاي آموزنده‬ ‫پس از اطمينان به‬

‫ن‬
‫زي شايع هاى را در باره همساي هاش مدام تكرار كرد‪ .‬در عرض چند روز‪ ،‬همه محل داستان را فهميدند‪.‬‬
‫ن‬ ‫ً‬
‫شخىص كه داستان در باره اوبود عميقا آزرده و دلخور شد‪ .‬بعد زي كه آن شايعه را پخش كرده بود‬
‫ا‬
‫متوجه شد كه كامًل اشتباه م ىكرده‪ .‬او خيىل ناراحت شد و نزد خردمندى پي رفت و پرسيد براى ى‬
‫جيان‬
‫اشتباهش چه مىتواند بكند‪.‬‬
‫ن‬
‫پي خردمند گفت‪« :‬به فروشگاىه برو و مرىع بخر و آن را بكش‪ .‬ش راه كه به خانه م ي‬
‫ىآي پرهايش را‬
‫اهييز‪ ».‬زن اگرچه تعجب كرد‪ ،‬آنچه را به او گفته بودند انجام داد‪.‬‬
‫بكن و يىك يىك در ر ى‬

‫پرهاي را كه ديروز ريخته بودى جمع كن و براى من‬


‫ي‬ ‫روز بعد‪ ،‬مرد خردمند گفت‪« :‬اكنون برو و همه‬
‫بياور‪ ».‬زن‪ ،‬در همان مسي به راهافتاد‪ ،‬اما با نااميدى دريافت كه باد همه پرها را با خود برده‪.‬‬

‫پس از ساعتها جستجو‪ ،‬با تنها سه پر در دست بازگشت‪.‬‬

‫ن‬
‫چني‬ ‫ني‬ ‫رن‬
‫انداخي آنها آسان است اما بازگرداندنشان غي ممكن است‪ .‬شايعه ن‬ ‫خردمند گفت‪« :‬م ن‬
‫ىبيت؟‬
‫جيان ن‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫كت‬ ‫چني كردى ديگر هرگز نم ىتواي كامًل آن را ى‬ ‫است‪ .‬پراكندنش كارى ندارد‪،‬اما به محض اينكه‬
‫‪ .3 -7 208».‬سوءاستفاده از ديگران‬
‫معاشت با ديگران را ب هعنوان پىل براى رسيدن به مطامع و خواست ههاى شخىص خود قرار دهيم‪.‬‬ ‫ر‬ ‫هرگز نبايد‬
‫اميمؤمنان عليه‬
‫السالم‪ ،‬در سفارش خود به امام حسن عليه السالم‪ ،‬به اين نكته مهم اشاره م ىكند كه هرگز نبايد به‬
‫ر‬
‫دوست با كىس‪ ،‬حق او را ضايع ك رد‪:‬‬ ‫اعتماد‬
‫دوست كه با او دارى ضايع مگردان‪ ،‬زيرا كىس كه حق او را ضايع ن‬
‫كت ديگر‬ ‫ر‬ ‫و حق برادرت را به اعتماد‬
‫ر‬
‫معاشت با ديگران‪ ،‬رعايت انصاف‬ ‫ر‬
‫دوست و‬ ‫برادر تو نخواهد بود‪ 209 .‬يىك از مه ر‬
‫ميين رشايط پايدارى‬
‫در حق آنان است‪.‬‬

‫‪206‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬


‫‪ .(4 )207‬محمدتقى مصباح يزدى‪ ،‬ره توشه‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪252‬‬

‫‪ .(1 )208‬جك كانفيلد و ديگران‪ ،‬غذاى روح براى نوجوانان‪ ،‬ترجمه ارمغان جزايرى‪ ،‬ص ‪8‬‬

‫ضعْتَ حقهَّ‪ ).‬نهج البَلغة‪ ،‬نامه ‪ ،31‬ص ‪(306‬‬


‫التضَُ ِيعَ َّن حقَ اخيك ات كا اال على ما بيَنك و بينهَ فانهَّ ليس لكَ باخٍ َمن ا َ‬
‫َ‬ ‫‪َ .(2 )209‬و‬

‫‪94‬‬
‫رواي و اخ ال رق ما وجود دارد‪ 210 .‬امام عىل عليه السالم‪ ،‬م ىفرمايد‪:‬‬ ‫ن‬
‫در اين زمينه‪ ،‬روايات فراواي در كتابهاى ي‬
‫‪211‬‬
‫انصاف موجب پيوند د لها به يكديگر م ىشود‬
‫ر‬
‫دوست و‬ ‫ر‬
‫دوست ميان دو نفر تداوم م ىيابد‪ 212 .‬و بر پايه انصاف است كه‬ ‫با رعايت انصاف است كه‬
‫ر‬
‫وست ىاي را انصاف در‬ ‫‪298 .‬‬
‫امام جواد عليه السالم‪ ،‬يىك از عوامل د ي‬ ‫مودت ميان دو نفر استوارمىشود‬
‫ن‬
‫معاشت معرق م ىكند ؛‪ 299‬و امام عىل عليه السالمانصاف را يىك از را ههاى بهر همندى از دوس تهاى‬ ‫ر‬
‫‪300 .‬‬
‫فراوان م ىداند‬

‫ر‬
‫معاشت با ديگران را رعايت كند و از‬ ‫از اين احاديث دانسته م ىشود كه اگر كىس م ىخواهد حق‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫ر ر‬
‫معاشت و دوست با آنان سوءاستفاده كرده و‬ ‫انيخوردار باشد‪ ،‬هرگز نبايد از‬
‫معاشي پايدار با ديگر ى‬
‫براى خود حقوق ويژ هاى قائل باشد‪.‬‬

‫نقد مكتب سودگر ياي بنتام‬


‫ميين چهر ههاى مكتب‬ ‫جرىم بنتام) ‪ 1748 -1832‬م‪ (.‬از فيلسوفان انگليىس قرن نوزدهم‪ ،‬يىك از مه ر‬
‫سودگر ياي است‪ .‬به طورخالصه‪ ،‬م ىتوان ديدگاه او ر ا اين گونه بيان كرد‪ 301 :‬كار خوب‪ ،‬كارى است كه‬
‫ن‬
‫تأمي‬ ‫ن‬
‫تأمي منافع اجتماعىنمىتوان منافع فردى را‬ ‫منافع فردى را در ري داشته باشد؛ اما از آنجا كه جز از راه‬
‫ني «خوب» مىشود‪ .‬به تعبي ديگر‪ ،‬اصالت بامنافع فردى است و منافع‬ ‫تأمي منافع اجتماىع ن‬
‫ن‬ ‫كرد‪،‬‬
‫ً‬
‫اجتماىع‪ ،‬ضفا وسيله و ابزارى براى منافع فردى به شمار م ىآيند‪ .‬به تعبي سوم‪ ،‬از نظر بنتام‪ ،‬معيار‬
‫تأمي منافع اجتماىع هدف نيست؛ بلكه‬ ‫ن‬ ‫بايستت‪ ،‬منفعت اجتماىع است‪ ،‬هرچند‬ ‫ن‬ ‫تشخيص كار خوب و‬
‫ن‬ ‫ى‬
‫وسيله است‪ .‬بنتام هدف رامنفعت شخىص م ىداند‪ ،‬اما معيار را منفعت عموىم و سواد اكيى؛ يعت اگر از‬
‫او ربيسيم‪« :‬به نظر شما چه كارى خوب است؟»‬
‫خواهد گفت‪« :‬كارى كه نفع عموىم دارد‪ ».‬و اگر دوباره ربيسيم‪« :‬نفع عموىم چرا خوب است؟» در پاسخ‬
‫تأمي سود شخىص‪ ».‬بنتام‪ ،‬هرگز براى جامعه و‬ ‫ن‬ ‫خواهد گفت‪« :‬چوننفع عموىم‪ ،‬وسيل هاى است براى‬
‫سود اجتماىع اصالت قائل نيست‪ .‬وى جامعه راپيكرى مجعول و تخيىل م ىداند كه از افراد جداگان هاى‪،‬‬
‫معناي جز‬
‫ي‬ ‫تشىك لدهنده آن‪ ،‬ساخته شده است‪ .‬بر اين اساس‪ ،‬سود و منفعت جامعه‬ ‫ي‬ ‫ب هعنوان اجزاى‬
‫سود و منفعت افراد و آحاد مردم تشكيلدهنده آن ندارد‪ .‬بنا براين‪ ،‬براى فهم سود جامعه نخست بايدسود‬
‫ن‬
‫زماي كه آن ن‬ ‫زماي م ىتوان گفت كه يك ن‬ ‫ن‬
‫چي به‬ ‫چيى داراى نفع شخىص است؟‬ ‫افراد را فهميد‪ .‬اما چه‬
‫‪302‬‬
‫افزايش حاصلجمعلذ تهاى فرد يا كاهش حاصلجمع آالم او منجر گردد‪. .‬‬

‫خود بنتام در پاسخ اين پرسش كه نفع جامعه چيست م ىگويد‪:‬‬

‫حاصلجمع منافع افراد تشىك لدهنده آن بدون درك نفع فرد‪ ،‬سخن ر ن‬
‫گفي از نف ع‬ ‫ي‬

‫‪ .(3 )210‬براى نمونه بنگريد به‪ :‬محمدى رىشهرى‪ ،‬دوستى در قرآن و حديث‪ ،‬ترجمه سيدحسن اسَلمى‪ ،‬ص ‪ 84‬و ‪85‬‬

‫القلوب‪ ).‬بنگريد به‪ :‬همان‪ ،‬ص ‪(84‬‬


‫َ‬ ‫‪ .(4 )211‬االنصاف َ‬
‫يؤَُ ِل ُ‬
‫ف‬

‫ست َد ي ُم ال َم َحبةَََّ ‪ ).‬همان‪ ،‬ص‬


‫االنصاف ي َ‬
‫ُ‬ ‫‪ .(5 )212‬مع االنصاف تدََُ وم االخوةَ)‪ .‬ميرزاحسين نورى‪ ،‬مستدرك الوسائل‪ ،‬ج ‪ 2‬ص ‪(308‬؛ امام على عليه السَلم‪:‬‬
‫‪) 84‬‬
‫‪95‬‬
‫پيشيد نفع يك فرد است‪ ،‬كه‬
‫ى‬ ‫جامعه بيهوده است‪ .‬هنگاىم گفته م ىشود كه ن‬
‫چيى در جهت افزايش يا‬
‫چي در جهت افزايشحاصلجمع لذ تهاى آن فرد و يا در جهت كاهش حاص لجمع دردهاى آن فرد‬‫آن ن‬
‫‪303 .‬‬
‫مؤثر باشد‬

‫ن‬
‫تأمي نم ىشود‪ ،‬معيار صواب و خطا چيست؟‬ ‫جاي كه منافع فردى از راه منافع اجتماىع‬
‫اكنون از بنتام م رىيسيم در ي‬
‫يع نىاگر كارى‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫منافع شخص فاعل را تأمي كند‪ ،‬اما هيچ نفىع به حال جامعه نداشته باشد‪ ،‬آيا از نظر اخالق مىتوان گفت‬
‫تأمي م ىشود خوب است‪ ،‬اشكال م‬ ‫ن‬ ‫)يعت سود شخىص(‬ ‫ن‬ ‫خوب است يا نه؟ اگر گفته شود چون هدف‬
‫)تأمي سود عموىم( كليت ندارد؛ و اگر گفته شود خوب نيست )چون معيار كار‬ ‫ن‬ ‫ىشود كه پ س آن معيار‬
‫خوي‬ ‫ن‬
‫خوب را ندارد(‪ ،‬اشكال آن اين است كه يك كار با آنكه هدف ما را تأمي كرده است باز هم متصف به ى‬
‫نم ىشود!‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ََ‬
‫االنصاف َتر َسخ المو دة‪ ).‬همان‪ ،‬ص ‪(84‬‬
‫ِ‬ ‫) ‪ .(6‬امام عىل عليه السالم‪ :‬عىل‬ ‫‪298‬‬

‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ى‬ ‫المعاشة‪ ،‬و ُ‬


‫ر‬ ‫ُ ى‬ ‫ُ‬ ‫تل ََ ُب َّ‬
‫تج َ‬‫ثالث خصال ُ‬ ‫ُ‬
‫سليم‪ ).‬همان‪ ،‬ص ‪(85‬‬
‫ٍ‬ ‫قلب‬
‫الشدة و االنطواع والرجوع ال ٍ‬
‫ِ‬ ‫المؤاساة ف‬ ‫ِ‬ ‫بهن المحبة‪ :‬االنصاف ف‬ ‫ٍ‬ ‫) ‪.(7‬‬ ‫‪299‬‬

‫َ‬ ‫ف ُ‬ ‫المنص ُ‬‫) ‪ُ .(8‬‬


‫داء‪ ).‬همان(‬‫األوَ ِ‬‫االولياء و ِ‬
‫ِ‬ ‫كثي‬ ‫ِ‬
‫‪300‬‬

‫ر‬ ‫ر‬ ‫ى‬


‫همچني نقاط ضعف آن‪ ،‬بنگريد به‪:‬‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫محمدتف مصباح يزدى‪ ،‬نقد وبررىس مكاتب اخالف‪ ،‬تحقيق و‬ ‫بيشي با ديدگاه اخالف بنتام‪ ،‬و‬ ‫آشناي‬
‫ى‬ ‫) ‪ .(1‬براى‬ ‫‪301‬‬

‫احمدحسي ‪ .،،‬رش ىيف‪ ،013‬مكتب سودگر ىاي‬


‫ى‬ ‫) نگارش‪-، ""،.1 .( 2‬‬ ‫‪302‬‬

‫امي‪ ،‬ج ‪ ،3‬قسمت اول‪ ،‬ص ‪124‬‬ ‫ر‬


‫لنكسي‪ ،‬خداوندان انديشه سياىس‪ ،‬ترجمه عىل ر ى‬ ‫) ‪ .(1‬ى‬
‫لي و‪.‬‬ ‫‪303‬‬

‫ن‬ ‫ً‬
‫تأمي منافع اجتماىع باشد و هيچ سودى براى فاعل آن نداشت ه‬ ‫از سوى ديگر‪ ،‬اگر كارى ضفا در خدمت‬
‫ر‬
‫باشد‪ ،‬آيا آن كار از نظراخالق خوب است يا نه؟ براى نمونه‪ ،‬كىس را در نظر بگيد كه‪ ،‬به هنگام مرگ‪ ،‬همه‬
‫دارا يىخود را در راه اجتماع وقف م ىكند‪ .‬اين كار هرچند منافع بسيارى براى اجتماع دارد‪ ،‬اما هيچ سودى از‬
‫آن نصيب خود فرد نم ىشود و يا خود بنتام را در نظر بگييد كه بههنگام مرگ وصيت كرد تا بدن او را‪ ،‬براى‬
‫تشي ح كنند ؛‪ 213‬اين كارهاهر چند منافع‬‫پيشفت علم پزشىك و خدمت به بهداشت و درمان عموىم ر‬ ‫ر‬
‫اجتماىع و سود عموىم را در ري دارند‪ ،‬اما براى شخ اص فاعل هيچ سودى در بر ندارند‪ .‬مگر آنكه حيات‬
‫ني دخالت دهيم‪ .‬اكنون از بنتام‬‫ني ب پذيريم و در بررىس س ود و زيان شخىص‪ ،‬زندگ اخروى را ن‬ ‫اخروى را ن‬
‫سؤال م ىشود كه اگر بخواهيمعمل آن شخص ثروتمند‪ ،‬در اواخر عمرش‪ ،‬و يا عمل خود وى در اجازه‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫تشي ح بدنش را از نظر اخالق مورد ارز شگذارى قراردهيم‪ ،‬آيا كار آنان خوب بوده است يا نه‪ ،‬بنتام نم‬
‫ن‬
‫تأمي‬ ‫خوي اين كارها كند؛ زيرا به عقيده او كار خوب‪ ،‬كارى است كههدف و غايت اصىل آن‬ ‫ىتواند حكم به ى‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫سود فردى باشد‪ .‬در حاىل كه اين كارها‪ ،‬در خدمت تأمي آن هدف نيستند‪ .‬همچني نم ىتواند حكم به بدى‬
‫‪305 .‬‬ ‫ن‬
‫تأمي منفعت عموىم( ر ا دارا هستند‬ ‫ن‬
‫)يعت‬ ‫آنها بكند؛ زيرا معيار كار خوب‬

‫‪ .(2 )213‬دايانه كالينسون‪ ،‬پنجاه فيلسوف بزرگ‪ ،‬ترجمه محمد رفيعى مهرآبادى‪ ،‬ص ‪ .222‬گفتنى است كه هم اكنون اسكلتموميايى شده او در دانشگاه كالج‬

‫لندن نگهدارى مىشود‪ ).‬بنگريد به‪ :‬فردريك كاپلستون‪ ،‬تاريخ فلسفه‪ ،‬ج ‪ ،8‬از بنتام تا راسل‪ ،‬ترجمه بهاءالدين خرمشاهى‪ ،‬ص ‪ 305 (23‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪،‬‬

‫آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬

‫‪96‬‬
‫ر‬
‫‪ .8‬د وست و دوس ى‬
‫تياي‬
‫دوست‪ ،‬در زندگ انسان‪ ،‬بر كىس پوشيده نيست‪ .‬در ن‬
‫برح از روايات‪،‬‬ ‫ر‬ ‫اهميت دوست و نقش انكارناپذير‬
‫ن‬
‫يىك از را ههاى شناخت دين و مذهب افراد‪ ،‬شناخت دوستان آنان دانسته شده است‪ .‬ني يىك از‬
‫‪214‬‬

‫معاشان و دوستان آنان شمرده شده‬ ‫ر‬ ‫ن‬


‫نخستي را هها براى قضاوت در باره شخصيت اف راد‪،‬شناخت‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫معاشان خوب‪ ،‬در كنار رازدارى‪ ،‬مساوى با بهر همندى از خيدنيا و آخرت معرق‬ ‫است‪ 215 .‬بهر همندى از‬
‫داشي دوستان بد‪ ،‬قطع هاى از آت ش‪ 217‬و آفت خي و فضيلت‪ 218‬دانسته‬ ‫رن‬ ‫شده است‪ 216 .‬در مقابل‪،‬‬
‫ا‬ ‫ر‬
‫معاشت با دوستان بد‪ ،‬ناخواسته و ناخودآگاه‪ ،‬انسان را به بدى سوق مىدهد‪ .‬اصوًل ويژگ‬ ‫شدهاست‪.‬‬
‫ن‬
‫ىهاى دوست از را ههاى پنهاي‪،‬به دوست منتقل مىشود‪ .‬امام عىل عليه السالم‪ ،‬در اي نباره م ىفرمايد‪:‬‬
‫‪219‬‬ ‫ر‬
‫معاشت نكن‪ ،‬چرا كه طبع تو‪ ،‬ناآگاهانه از طبع او م ىدزدد‪.‬‬ ‫با انسا نهاى بدخواه‬

‫از ره پنهان صالح و ن‬


‫كي هها‬ ‫سي هها در ن‬
‫سي هها‬ ‫ميود از ن‬

‫معاشت با دوستان بد‪ ،‬خاندان نبوتش گم شد‪ .‬به هر روى‪ ،‬هرگز نبايد با اين تصور‬ ‫ر‬ ‫پش نوح‪ ،‬به واسطه‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫كه من تح تتأثي بدىديگران قرار نم ىگيم‪ ،‬با انسا نهاى بد معاشت داشت‪ .‬بسيارى از جوانان‪ ،‬زماي كه به‬
‫ر‬
‫فاسدمعاشت نداشته باشيد‪ ،‬در پاسخ م ىگويند‪« :‬من هرگز به‬ ‫آنان گفته م ىشود با دوستان معتاد و‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫اعتياد و فساد كشيده نخواهم شد‪ ».‬اما تجربه نشان داده است كه بهندر ت چني اتفاق م ىافتد‪ .‬اينان در‬
‫ر‬
‫معاشت دوستانه در اخالق و رفتار و نگرش انسان غاف الند ونمىدانند كه‪:‬‬ ‫ن‬
‫سحرآمي‬ ‫حقيقت‪ ،‬از تأثي‬

‫وحشت آمو زد و خيانت و ري و‬ ‫گر نشيند فرشت هاى با دي و‬


‫ن‬
‫پوستي دوز ى‬ ‫نكند گرگ‬ ‫از بدان نيكوى نياموز ى‬

‫ن‬
‫همنشي به او م ىفرمايد‪:‬‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫دوستگزيت و انتخاب‬ ‫اميمؤمنان عليه السالم‪ ،‬در نام هاى به حارث همداي‪ ،‬در باره‬

‫‪ .(1 )214‬پيامبر اكرم صلى هللا عليه و آله‪ :‬المر ُء على دِين خلي ِل ِه فَ ْلينَ َْ ُ‬
‫ظ ْر احدُكم من ي ُخا ِلل‪ ).‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،74‬ص ‪ ،192‬باب‬
‫‪،14‬حديث ‪(12‬‬

‫احب فانَّما ي َعَُ ُ‬


‫رف الرج ُل باشكا ِل ِه و اقران ِه و‬ ‫ص ِ‬ ‫بشيئ حتى تنَ َْ ُ‬
‫ظ ُروا الى َمن ي ُ‬ ‫ٍ‬ ‫‪ .(2 )215‬از حضرت سليمان عليه السَلم نقل شده است‪ :‬الت َح ُك ُموا على رج ٍل‬
‫ب الى اصحابه و اخوانه‪ ).‬همان‪ ،‬ص ‪ ،188‬باب ‪ ،13‬حديث ‪(17‬‬ ‫ين ُ َ‬
‫ص َ‬
‫تمان الس ر و مصادق ِة االخيار‪ ).‬همان‪ ،‬ص ‪ ،178‬باب ‪ ،11‬حديث ‪(17‬‬ ‫) ‪ .(3‬امام على عليه السَلم‪ :‬جم ُع ِ‬
‫خير الدنيا و االخرةِ فى ِك ِ‬
‫‪216‬‬

‫صاحبُ السوءِ قطعةٌ من ِ‬


‫النار‪ ).‬عبدالواحد اآلمدى‪ ،‬غرر الحكم و درر الكلم‪ ،‬ج ‪، 1‬فصل ‪ ،44‬ص ‪ ،413‬حديث ‪(14‬‬ ‫ِ‬ ‫‪ .(4 )217‬امام على عليه السَلم‪:‬‬

‫الخير قرينُ السوءِ ‪.‬‬


‫ِ‬ ‫شئ آفة ا و آفةُ‬
‫) ‪ِ .(5‬ل ُك ِل ٍ‬
‫‪218‬‬

‫س ِرقُ من طبع ِه شَراا و انتَ التعلم‪ ).‬ابن ابى الحديد‪ ،‬شرح نهج البَلغه ‪ ،‬ج ‪ ،20‬كلمه ‪،147‬‬ ‫الشرير َّ‬
‫فان طبعَك ي َ‬ ‫َ‬ ‫‪ .(6 )219‬امام على عليه السَلم‪ :‬الت َ‬
‫ص َحب‬
‫ص‬
‫‪) 272‬‬
‫‪97‬‬
‫همنىس ناي آنكه رأيش سست و كارش ناپسند بود ربي ن‬
‫هي كه هر كس را از آنكه‬ ‫ر‬ ‫از‬
‫ي‬
‫ر‬
‫دوست برقرار‬ ‫دوست اوست شناسند‪ 220 .‬ا‬
‫اصوال‪ ،‬بايد دانست اگر ميان دو نفر رابطه‬
‫ر‬ ‫ً‬
‫سنخيت ميان آن دو نفر هست‪:‬‬ ‫شود‪ ،‬حتما‬

‫مىدويدى زاغ با يك ل كلك ى در عجب‬ ‫آن حكيىم گفت ديدم در تك ى‬


‫تا چه قدر ر‬
‫مشيك يابم نشا ن‬ ‫ماندم بجستم حالشا ن‬
‫‪221‬‬
‫خود بديدم هر دوآن بودند لن گ‬ ‫چون شدم نزديك و من حيان و دن گ‬

‫خوي براى شناخت شخصيت او هستند‪ .‬اگر كىس با انسا نهاى دروغگو‪،‬‬ ‫بنابراين دوستان انسان‪ ،‬مح اك ى‬
‫ن‬
‫خوي است براى اينكه بداند خود او ني اگرچه تا به حال‪،‬‬ ‫ر‬
‫خائندوست دارد‪ ،‬اين نشانه ى‬
‫ن‬
‫چاپلوس‪ ،‬فريبكار و‬
‫كارهاي بيگانه نيست‪.‬‬ ‫ن‬
‫چني‬ ‫چني كارهاى خالق نشده است‪ ،‬روح وجان او چندان با‬‫ن‬ ‫مرتكب‬
‫ي‬

‫روزى جالينوس حكيم به دوستان خود گفت‪« :‬مرا نزد فالن پزشك ىبييد تا فالن دوا را به من بدهد كه آن‬
‫ن‬ ‫هست و ر‬
‫ر‬
‫بهي از ما م ىداي كه فالن‬ ‫موجب درمان من خواهدشد‪ ».‬دوستان گفتند‪« :‬تو خود استاد و حكيم‬
‫ر‬
‫ديوانهنيست‪ ».‬جالينوس گفت‪« :‬امروز ديوان هاى به من نگاه كرد و‬ ‫دوا براى درمان ديوانىك است‪ ،‬تو كه‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫آستي مرا به نشانه دوست آنچنان كشيد كهپاره شد‪ .‬اينها عالمت آن است كه‬ ‫مدي چشمك به من زد و‬
‫‪222‬‬ ‫بي من و او ر‬
‫اشياىك پيدا شده و از اين رو دريافتم كه بايد درمان شوم» ‪.‬‬ ‫ن‬

‫بََ ر بصاح ِب ِه‪ ).‬نهج البَلغة‪ ،‬ترجمه سيدجعفر شهيدى‪ ،‬نامه ‪ ،69‬ص ‪ 353‬و ‪(354‬‬
‫الصاحب ُمعت َ‬
‫َ‬ ‫‪ .(1 )220‬و اح َذ ْر صحابةَ من َيفيل رأيهَُُ و ينُكَر عملهَُُ فان‬

‫‪ .(2 )221‬جَلاللدين محمد بلخى‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬دفتر دوم‪ ،‬ابيات ‪.2105 -2107‬‬

‫‪ .(3 )222‬در برخى از منابع شخصيت اصلى داستان فوق را محمدبن زكرياى رازى دانستهاند‪ «:‬شنيدم كه محمد بن زكرياى رازى همى آمد با قومى از‬
‫شاگردان خويش ديوانهاى در پيش ايشان افتاد در هيچ كس ننگريست مگر در محمد زكريا و در روى او نيك نگاه كرد و بخنديد‪ ،‬محمد زكريا با خانه آمد‬
‫و مطبوخ افتيمون بفرمود پختند و بخورد‪ ،‬شاگردان پرسيدند كه چرا اى حكيم اين مطبوخ همى خورى‪ ،‬گفت از بهر خنده آن ديوانه كه تا وى از جمله‬
‫سوداى خويش جزوى در من نديد با من نخنديد‪ )».‬بديعالزمان فروزانفر‪ ،‬مآخذ قصص و تمثيَلت مثنوى‪ ،‬ص ‪(66‬‬
‫‪98‬‬
‫مر مرا تا آن فالن دارو ده د‬ ‫گفت جالينوس با اصحاب‬
‫خو د‬
‫پس بدو گفت آن يىك اى ذو‬
‫اين دوا خواهند از بهر جنو ن‬
‫فنون‬
‫گفت در من كرد يك ديوانه ر و‬ ‫دور از عقل تو اين ديگر مگ و‬
‫ساعت در روى من خوش‬ ‫ر‬
‫ن‬
‫آستي من دري د‬ ‫چشمكم زد‬
‫بنگري د‬
‫گر نه جنسيت بدى در من‬
‫گ رخ آوردى به من آن زش ترو‬
‫از او‬
‫گر نديدى جنس خود گ‬
‫گ به غي جنس خود را بر زد ى‬
‫آمد ى‬
‫در ميانشان هست قدر ر‬ ‫چون دو كس بر هم زند ىي‬
‫مشي ك‬
‫هيچ شك‬
‫ن‬
‫گ پرد مرىع مگر با جنس‬
‫‪315‬‬
‫صحبت ناجنس گور است و لح د‬ ‫خو د‬
‫‪ .1 -8‬ويژگىهاى دوست‬
‫دوست داراى رشايط و حدو دى است‪ .‬اگر كىس همه آن رشايط را‬ ‫ر‬ ‫امام صادق عليه السالم م ىفرمايد‪:‬‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫داشته باشد‪ ،‬كمال صداقت و دوست را دارد و اگر كىس تنها برح از آنها را داشته باشد‪ ،‬هرچند دوست‬
‫دوست را ندارد و اگر كىس هيچ يك از آنها را نداشته باشد‪ ،‬ن‬
‫چيى از‬ ‫ر‬ ‫ناميده م ىشود‪ ،‬اما كمال صداقت و‬
‫ا‬ ‫ر‬
‫دوست را ندارد و اصًل نبايد او را دوست ناميد‪:‬‬

‫‪ .1‬ظاهر و باطن دوست بايد يكسان باشد ؛‬

‫‪ .2‬افتخارات دوستش را افتخار خود و شكس تهاى او را شكست خود بداند ؛‬

‫‪ .3‬ثروت و قدرت‪ ،‬رفتار او را با دوستش تغيي ندهد ؛‬


‫‪ .4‬ن‬
‫چيى را از دوستش دري غ نورزد ؛‬

‫‪ .5‬در سخ تىها دوست خود را رها نكند‪.‬‬

‫صحبت مردانت از مردان كن د‬ ‫نار خندان باغ را خندان كن د‬


‫چون به صاحب دل رىس گوهر شوى‬ ‫گر تو سنگ صخره و مرمر شوى‬

‫بلخ‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬ر‬


‫دفي دوم‪ ،‬ابيات ‪.2097 -2104‬‬ ‫‪ .(1 315‬جالاللدين محمد ى‬

‫‪99‬‬
‫‪223‬‬
‫دل مده اال به مهر دلخوشا ن‬ ‫مهر پاكان در ميان جان نشا ن‬

‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و‬


‫ى‬ ‫حضت عيىس عليه السالم نقل شده است و هم از‬‫روايت كه هم از ن‬
‫ر‬ ‫در‬
‫ر‬
‫آله‪ ،‬بهيين دوستان كسانىدانسته شد هاند كه‪:‬‬

‫‪ .1‬ديدن آنان انسان را به ياد خدا اندازد ؛‬

‫‪ .2‬گفتارشان بر دانش انسان بيفزايد ؛‬

‫‪224‬‬
‫‪ .3‬رفتارشان ياد آخرت را در دل انسان زنده كند‪.‬‬
‫ر‬
‫معاشت داشته باشيم؛‬ ‫ن‬
‫همچني در روايات متعددى به ما توصيه شده است كه با انسا نهاى خردمند‬
‫ر‬
‫دوست باخردمندان حيات و زندگ روح و جان آدىم بود ه‪ 225‬و موجب امنيت و‬ ‫چرا كه مصاحبت و‬
‫‪226‬‬
‫آسايش و آرامش نفس است‪.‬‬
‫ر‬
‫زانكه يارى را نشايد ىي هن ر‬ ‫از خردمندان طلب كن دوس ي‬
‫كز نسيمش مغز جان يابد اث ر هر‬ ‫صحبت نيكان بود مانند مش ك‬
‫از درخت خشك م ىجويد ثم ر‬ ‫كه از ناكس طمع دارد وف ا‬

‫ر‬
‫دوست‬ ‫‪ .2 -8‬اعتدال در‬
‫رن‬
‫داشي در‬ ‫نكته مهىم كه در زمينه روابط ميان دوستان‪ ،‬تذكر آن و توجه به آن بسيار مهم است حد نگه‬
‫ن‬ ‫ََ‬ ‫دوست است‪ .‬همواره بايدبه اين اصل توجه داشت كه « ُ‬
‫كل ّ‬ ‫ر‬
‫االثني شا ع»‪ .‬پس نبايد همه اشار‬ ‫جاوز‬ ‫ش‬
‫خود را برا ىدوستان‪ ،‬هر چند دوستان بسيار نزديك‪،‬فاش كرد؛ زيرا هر دوس تىاى ممكن است روزى به‬
‫ن‬
‫همي دليل‪ ،‬امامان معصوم عليهم السالم سفارش كرد هاند كهاشار خود را براى‬ ‫ن‬
‫دشمت تبديل شود‪ .‬به‬

‫‪ .(2 )223‬همان‪ ،‬ابيات ‪.2097 -2104‬‬

‫ع َملهَُُ )‪.‬‬ ‫خير؟ قال‪َ :‬من َذ َّكركم بال ِِّلََ َِّ رؤ َيتهُ‪ ،‬و زا َد ُكم فى ِع ْل ِمكم َم ِ‬
‫نطقهَُُ و َذ َّك َركم باالخر ِة َ‬ ‫) ‪ .(1‬عن ابن عباس‪ ،‬قال‪ :‬قيل‪ :‬يا رسوالللََِّّ ا ُّ‬
‫ى الجلساء ٌ‬ ‫‪224‬‬

‫محمدباقر‬
‫مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،71‬باب ‪ ،13‬ص ‪ ،186‬حديث ‪(3‬؛ شبيه همين سفارشها از حضرت عيسى عليه السَلم نيز نقل شده است‪ ).‬بنگريد به‪ :‬همان‪،‬‬
‫ص‪ ،189‬حديث ‪(18‬‬

‫صحبةُ الول ى اللبي ِ‬


‫ب حياة ُ الروح‪ ).‬عبدالواحد اآلمدى‪ ،‬غرر الحكم و درر الكلم‪ ،‬ج ‪ ،1‬فصل ‪ ،44‬ص ‪ ،414‬حديث ‪(32‬‬ ‫‪ُ .(2 )225‬‬
‫‪ .(3 )226‬مصاحبةُ العاق ِل مأمونةٌ‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،2‬فصل ‪ ،80‬ص ‪ ،281‬حديث ‪(54‬‬
‫(‬
‫‪100‬‬
‫‪227‬‬ ‫دوستان فاش نكنيد‪ ،‬مگر مسائىل را كه اگر دشمنان شما ن‬
‫ني از آنها مطلع شوند‪ ،‬نضرى نداشته باشد‪.‬‬
‫امامعىل عليه السالم‪ ،‬م ىفرمايد‪:‬‬

‫دوستت را چندان دوست مدار! مبادا كه روزى دشمنت شود و دشمنت را چندان كينه مورز كه بود روزى‬
‫‪228‬‬
‫دوستت گردد‪.‬‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫دشمت ن‬
‫ن‬
‫همي نكته را مراعات كرد‪ .‬اگر با كىس اختالق پيدا كرديم‪ ،‬نبايد كارى كنيم كه هر گونه‬ ‫ني بايد‬ ‫در‬
‫ر‬
‫راه رجوع و بازگشت را برروى خود و او ببنديم‪ .‬تج ربه نشان داده است كه بسيارى از دشمنىها به دوست‬
‫تبديل خواهد شد؛ بنابراين نبايد به گون هاى رفتار كرد كه روى بازگشت نداشته باشيم‪ .‬امام صادق عليه‬
‫السالم م ىفرمايد‪:‬‬

‫بدگوي نكن كه راه بازگشت را بر او ببندى؛ شايد كه تجارب‬


‫ي‬ ‫پس از قطع ارتباط با دوستت‪ ،‬چندان از او‬
‫‪229‬‬
‫زندگ او را به سوى تو باز گرداند‪.‬‬

‫ر‬
‫دوست نورزيم؟‬ ‫‪ .3 -8‬با كه‬
‫ن‬
‫هر گاه كساي را ديدى كه آيات ما را استهزا م ىكنند‪ ،‬از آنان روى بگردان تا به سخن ديگرى ربيدازند و اگر‬
‫ن‬
‫منشي‪ .‬و )اگر( افراد با تقوا )براى‬ ‫شيطان از ياد تو ب برد‪،‬هرگز پس از ياد آمدن با اين جمعيت ستمگر‬
‫ارشاد و اندرز با آنان بنشينند(‪ ،‬ن‬
‫چيى از حساب)و گناه( آنان بر ايشان نيست؛ وىل )اين كار‪ ،‬بايد تنها( براى‬
‫يادآورى آنها باشد‪ ،‬شايد )بشنوند و( تقوا پيشه كنند‪ 230 .‬و )به خاطرآور( روزى را كه ستمكار دست خود را‬
‫)از شدت حشت( به دندان م ىگزد و م ىگويد‪:‬‬

‫َّ‬
‫التطََ ِل ْع صديقَك ِمن س رك إ العلى ما لو اطل َعََ عليه ُّ‬
‫عدوك لم يَض ُُّرك فان الصديقَ قد يكون‬ ‫‪ .(4 )227‬امام صادق عليه السَلم قال لبعض اصحابه‪:‬‬

‫عدواا يوماا‪).‬بنگريد به‪ :‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،71‬باب ‪ ،11‬ص ‪ ،177‬حديث ‪(15‬‬

‫ضك هوناا ما عسى ان يكونَ حبيبَك يوماا ما‪ ).‬نهج البَلغة‪ ،‬ترجمه‬
‫ض بغي َ‬
‫ضك يوماا ما و اب ِغ ْ‬ ‫‪ .(5 )228‬احب ِ‬
‫ب َْ ح بيَبَك هوناا ما عسى ان يكونَ بَغيَ َ‬
‫سيدجعفرشهيدى‪ ،‬حكمت ‪ ،268‬ص ‪410‬؛ محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،71‬باب ‪ ،11‬ص ‪ ،177‬حديث ‪14‬؛ همچنين نگاه كنيد به ص ‪،178‬‬
‫حديث ‪(18‬‬

‫التجارب تردُّه عليك‪ ).‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،71‬كتاب‬


‫َ‬ ‫َسََ َّد علي ه طريقَ الرجوعِ اليك فلَ َع َّل‬
‫‪ .(1 )229‬التتبع اخاك بعد القطيع ِة وقيعةا فيه فت ُ‬
‫العشرة‪،‬ص ‪ ،166‬باب ‪ ،10‬حديث ‪(31‬‬

‫شيْطانُ فََل تقَ َْعد َُْ بَ ْع َد ال ِذ ْكرى َم َع‬


‫ينََ كَ ال َّ‬
‫غي ِْر ِه َو إ ما ينُ َْ ِس َّ‬ ‫ع ْن ُه ْم َحت ى يَ ُخوضُوا فى َحدي ٍ‬
‫ث َ‬ ‫‪َ .(2 )230‬و إذا َرأيْتَ الَّذينَ يَ ُخوضُونَ فى آياتنِا فأَع ِْر ْ‬
‫ض َ‬
‫ش ْى ءٍ َو ل ِك ْن ِذ ْكرى لَ َعلَّ ُه ْم يَتقَّ ُونَ ‪ ).‬انعام) ‪ 68 :(6‬و ‪( 69‬‬ ‫ْالقَ ْو ِم ال ظالِمينَ * َوما َ‬
‫علَى الَّذينَ يتَقَّ ُونَ ِم ْن ِحسابِ ِه ْم ِم ْن َ‬

‫‪101‬‬
‫«اى كاش با رس ول )خدا( راىه برگزيده بودم! اى واى بر من‪ ،‬كاش فالن )شخص گمراه( را دوست خود‬
‫انتخاب نكرده بودم! اومرا از يادآورى )حق( گمراه ساخت بعد از آن كه )ياد حق( به شاغ من آمده بود‪».‬‬
‫‪231232‬‬
‫و شيطان هميشه خواركننده انسان بودهاست‪.‬‬

‫گر چه پاىك تو را پليد كن د آفتاب ار‬ ‫ن‬


‫منشي با بدان كه صحبت ب د‬
‫‪325‬‬
‫پارهاى ابر ناپديد كن د‬ ‫چه روشن است او ر ا‬

‫** *‬

‫يار بد خروب هر جا مسجد است‬ ‫مسجد است آن د لكه جسمش ساجد است‬

‫ن‬
‫هي از و بگريز و كم كن گفتگ و‬ ‫يار بد چون رست در تو مهر ا و‬
‫‪233‬‬
‫مر ترا و مسجدت را بركن د‬ ‫بركن از بيخش كه گر ش برزن د‬

‫اميمؤمنان عليه السالم‪ ،‬در پاسخ به اين پرسش كه «بدترين دوستان كياناند؟» فرمود‪« :‬كىس كه گناه را‬
‫ني برحذر داشته‬‫دوست با افراد چاپلوس ن‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫همنشيت و‬ ‫در چشم انسان زيبا جلوهمىدهد» ‪ 234.‬آن ن‬
‫حضت از‬
‫است و م ىفرمايد‪:‬‬
‫ر‬
‫معاشت نكن‪ ،‬چرا كه كارش را در نظر تو زيبا جلوه مىدهد و دوست دارد كه تو‬ ‫با چاپلوس‬
‫كاخالق بدم حسن‬ ‫ر‬
‫دوست برنج م‬ ‫باىس‪ 235 .‬از صحبت‬ ‫هم مثل او ر‬

‫خارم گل و ياسمن نماي د گو‬ ‫نماي د عيبم ن‬


‫هي و كمال گوي د‬
‫تا عيب مرا به من نماي د‬ ‫دشمن شوخ چشم چاالك‬

‫امام باقر عليه السالم‪ ،‬م ىفرمايد‪:‬‬


‫دوست داشته ر‬
‫باىس و نه‬ ‫ر‬ ‫پدرم‪ ،‬امام سجاد‪ ،‬به من فرمود‪« :‬پس رم‪ ،‬مواظب باش كه با پنج گروه نه‬
‫ر‬
‫همسخن شوى و نه در راىه باآنان همراه شوى‪».‬گفتم‪« :‬پدر! آنان كياناند؟» فرمود‪« :‬از دوست با‬
‫هي‪ ،‬زيرا دروغگو همچون شاب است‪ ،‬دور رابراى تو نزديك جلوه م ىدهد و نزديك را برايت‬ ‫دروغگو ربي ن‬

‫‪ .(231‬حكيم سنائى غزنوى‪ ،‬ديوان اشعار‪ ،‬ص ‪.619‬‬


‫ع ِن ال ِذ ْك ِر‬
‫ضلنَّى َ‬ ‫أتخََِ ْذ ُ‬
‫فَلناا خَلي اال* لَقَ ْد أ َ‬ ‫سبي اال* يا َو ْيلَتى ل ْيََ تنَى ل ْمََ ِّ‬
‫سو ِل َ‬ ‫على يَ َد ْي ِه يَقُو ُل يا لَيْتنَى ات َّخََ ْذتُ َم َع َّ‬
‫الر ُ‬ ‫‪َ .(3 )232‬و يَ ْو َم يَ َع ُّ‬
‫ض ال ظا ِل ُم َ‬
‫سان َخذُو اال‪ ).‬فرقان) ‪( 27 -29 :(25‬‬ ‫شيْطانُ ْل ِ‬
‫إل ْن ِ‬ ‫بَ ْع َد إ ْذ جا َءنى َو كانَال َّ‬

‫‪ .(1 )233‬جَلاللدين محمد بلخى‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬دفتر چهارم‪ ،‬ابيات ‪.1383 -1385‬‬

‫‪ .(2 )234‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،71‬باب ‪ ،14‬ص ‪ ،190‬حديث ‪.3‬‬

‫التصََ حبْ المالقَ ف َي ِزينُ لك فعلهَ و َي َو ُّد انك مثلهُ‪ ).‬عبدالواحد اآلمدى‪ ،‬غرر الحكم و درر الكلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬فصل ‪ ،85‬ص ‪ ،328‬حديث ‪(157‬‬
‫َ‬ ‫‪.(3 )235‬‬
‫(‬
‫‪102‬‬
‫ر‬
‫دوست با‬ ‫كمي از لقم هاىمىفروشد‪ .‬از‬‫هي‪ ،‬چرا كه تو را به لقم هاى يا ر‬‫دوست با فاسق ربي ن‬
‫ر‬ ‫دور م ىنماياند‪ .‬از‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫ن‬ ‫بخيل ربي ن‬
‫هي‪ ،‬زيرا تو را در زماي كه بيشيين نيازمندى را به مال او دارى‪ ،‬رها مىكند‪ .‬از دوست با‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫احمقبي ن‬
‫دوست با كىس‬ ‫هي‪ ،‬چرا كه احمق هر چند اراده سودرساي به تو را دارد‪ ،‬اما به تو زيان م ىرساند‪ .‬از‬ ‫ر‬
‫ن‬
‫كه رابط هاش را با خوششانخود قطع كرده است ربيهي‪ ،‬چرا كه در سه آيه از قرآن مورد لعن قرار گرفته‬
‫‪236‬‬
‫است» ‪....‬‬

‫‪237‬‬
‫كه از دام زبون گيان به عزلت رسته شد عنق ا‬ ‫گر از زحمت هىم ترىس ز نااهالن ىبي صحب ت‬

‫پرسش‬
‫ر‬
‫معاشت با ديگران چه فوايد فردى‪ ،‬اجتماىع و دي نىاى براى انسان در ري دارد ؟‬ ‫‪.1‬‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫اخالق مربوط به هر كدام بيان كنيد‪.‬‬ ‫معاشت را نام برده و حداقل يك وظيفه‬ ‫‪ .2‬انواع‬
‫ر‬
‫‪ .3‬آيا م ىتوان امر مطلق كانت يا ي‬
‫تىع مپذيرى هي را به عنوان معيار فضايل و رذايل اخالق پذيرفت يا نه؟‬
‫چرا ؟‬

‫‪ .4‬آيا با استناد به حديث «هرچه براى خود م ىپسندى‪ ،‬براى ديگران هم بپسند» م ىتوان گفت كىس كه‬
‫حاض باشد كه آنها را براى همه مردمان ن‬
‫ني‬ ‫دزدى يا خيانت و امثال آن را براى خود م ىپسندد اگر ن‬
‫بپسندد‪ ،‬به اين توصيه عمل كرده است؟ چرا ؟‬
‫ً‬
‫‪ .5‬چرا ما اخالقا وظيفه داريم به نيازمندان كمك كنيم ؟‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫اختالفاي كه ميان برادران ن‬
‫ديت پديد م ىآيد‪ ،‬وظيفه اخالق ما چيست؟ )پاسخ خود را با ذكر يك‬ ‫‪ . 6‬در‬
‫روايت بيان كنيد( ‪.‬‬
‫ن‬
‫وظايف عام هستند و به هيچ وجه استثنا‬ ‫‪ .7‬منظور از اين جمله كه «امر به معروف و نىه از منكر‬
‫نمىپذيرند» چيست؟ توضيحدهيد‪.‬‬

‫‪ .8‬گفته شده است كه يىك از رشايط وجوب امر به معروف و نىه از منكر «احتمال تأثي» است؛ به نظر‬
‫شما از كجا م ىتوان فهميد كه در فالن مورد‪ ،‬احتمال تأثي هست يا نه ؟‬

‫‪ .9‬مراتب امر به معروف و نىه از منكر را ذكر كرده و توضيح دهيد‪.‬‬


‫منظور از مبارزه ن‬
‫منف و مبارزه مثبت با منكرات را با ذكر مثال بيان كنيد‪.‬‬ ‫‪.10‬‬
‫ن‬
‫تبيي نماييد‪.‬‬ ‫نقش دوست را در زندگ و شخصيت انسان‬ ‫‪.11‬‬

‫‪ .(4 )236‬محمدبنيعقوب كلينى‪ ،‬اصول الكافى‪ ،‬ج ‪ ،2‬كتاب العشرة‪ ،‬باب« من تكره مجالسته و مرافقته»‪ ،‬حديث ‪7‬؛ همچنين بنگريد به‪ :‬حديث ‪ 1‬از‬

‫همينباب ‪.‬‬
‫‪ .(5 )237‬حكيم سنائى غزنوى‪ ،‬ديوان اشعار ‪،‬ص ‪.62‬‬
‫‪103‬‬
‫ر‬
‫دوست ورزيدن با چاپلوسان و بىتقوايان و احمقان نىه شده است؟ تحليل خود را در اين باره‬ ‫‪ .12‬چرا از‬
‫بنوشسد‪.‬‬

‫ر‬
‫بيشي‬ ‫براى پژوهش‬
‫يىك ديگر از رشايط امر به معروف و نىه از منكر كه در بسيارى از كتا بهاى فقىه ذكر شده است‪،‬‬ ‫‪.1‬‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫‪331‬‬
‫اين است كه براى آمربه معروف و ناىه از منكر مفسده و ضر جاي‪ ،‬ماىل‪ ،‬حيثيت و امثال آن در ري‬
‫ن‬
‫حسي عليه السالم‪ ،‬و اهلبيت او‬ ‫ن‬
‫اگرچني است پس چرا امام‬ ‫نداشته باشد‪ .‬نظر شما در اي نباره چيست؟‬
‫ن‬
‫همي فريضه‪ ،‬آن همه مصيبت و درد و رنج را متحملشدند ؟‬ ‫به هدف اجراى‬
‫ر‬
‫در باره اخالق ب ينالملىل از ديدگاه اسالم تحقيق كرده و با توجه به آيات و روايات ‪،‬وظايف اخالق‬ ‫‪.2‬‬
‫ن‬
‫تبيي كنيد‪.‬‬ ‫ما را‪ ،‬ب هعنوان يك كشوراسالىم‪ ،‬با ساير كشورها و مل تها‬
‫ر‬
‫بيشي‬ ‫براى مطالعه‬
‫ر‬
‫دوست در قرآن و حديث‪ ،‬محمد محمدى رىشهرى‪ ،‬ترجمه سيدحسن اسالىم‪ ،‬قم‪ :‬دارالحديث‪. 1379 ،‬‬ ‫‪.1‬‬

‫ى‬ ‫‪ .(1 331‬بنگريد به‪ :‬محمدحسن ى‬


‫نجف‪ ،‬جواهر الكالم ف رشح رشائع االسالم‪ ،‬ج ‪ ،21‬ص ‪ 371‬و ‪372‬‬
‫ن‬
‫محمدحسي اسكندرى‪ ،‬قم‪ :‬مؤسسه امام‬ ‫ر‬
‫محمدتف مصباح يزدى‪ ،‬تحقيق و نگارش‬ ‫‪ .2‬اخالق در قرآن‪،‬‬
‫ن‬
‫خميت قدس شه‪ ،1378 ،‬ج‬
‫‪332.‬‬
‫‪ ،3‬ص ‪ 247 -285‬و ص ‪413 -423‬‬

‫فصل ششم‪ :‬اخالق جنىس‬


‫اهدا ف ‪:‬‬
‫از دانشجو انتظار م ىرود پس از فراگيى اين فصل‪:‬‬

‫ديدگاههاي چون رهبانيت مسيىح و رياضتهاى جنىس‬


‫ي‬ ‫تواناي نقد و رد‬
‫ي‬ ‫آشناي با ديدگاه اسالم در باره غريزه جنىس‪،‬‬
‫ي‬ ‫‪ .1‬ضمن‬
‫ر‬
‫ديدگاههاي چون آزادى بىقيد و شط جنىس فرويد و پيوانش را كسب‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫ن‬
‫افراىط برح از آيينهاى مشق زمي و همچني‬
‫ي‬
‫نمايد ؛‬

‫‪ .2‬با توجه به اهميت ازدواج‪ ،‬هم خود در انجام آن‪ ،‬سختگيىهاى بىمورد به خرج ندهد و هم در تروي ج اين امر مقدس در‬
‫جامعه اسالىم بكوشد ؛‬

‫‪ .3‬در انتخاب همش‪ ،‬اصالت را به تقوا و تدين دهد و نه زيبا يىهاى ظاهرى و ثروت و مقام؛‬

‫آشناي با فضايىل مانند عفت‪ ،‬غيت و پوشش مناسب در رعايت آنها و تروي ج و تبليغ آنها كوشا باشد‪.‬‬
‫ي‬ ‫‪ .4‬ضمن‬

‫(‬
‫‪104‬‬
‫********** *‬
‫ن‬
‫و از نشان ههاى او اينكه همشاي از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد و در‬
‫‪333 .‬‬
‫ههاي است براى گروىه كه تفكر م ىكنند‬ ‫ي‬ ‫ميانتان مودت و رحمت قرارداد؛ در اين‪ ،‬نشان‬

‫همچني غ المان و ن‬
‫كنيان صالح و درستكارتان را؛ اگر فقي و‬ ‫ن‬ ‫مردان و زنان بىهمش خود را همش دهيد‪،‬‬
‫تنگدست باشند‪ ،‬خداوند ازفضل خود آنان را بىنياز م ىسازد؛ خدا وند گشاي شدهنده و آگاه است‪ .‬و‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫پاكدامت پيشه كنند تا خداوند از فضل خود آنان را بىنياز‬ ‫كساي كه امكاي براى ازدواج نم ىيابند‪ ،‬بايد‬
‫‪334 .‬‬
‫گرداند‬

‫اهىم ت‬
‫ي‬ ‫‪ .1‬جايگاه و‬

‫ى‬
‫آيي زندگ )اخالق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬ ‫احمدحسي‪ ،‬ى‬‫ى‬ ‫رش ىيف‪،‬‬ ‫‪332‬‬

‫َ ا َ َ َ َّ ُ َ‬ ‫َ‬ ‫ى‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬


‫نوا ا َ َ َ َ َ ا ا َ َ َّ َ َ ا َ‬ ‫ُ‬
‫تس ََك ُ‬ ‫ا‬ ‫ُ‬ ‫ا‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ا‬
‫آيات ِه أن خل َق لك ام ِم ان أنفس َُك ام أزواجاا ِل ا‬ ‫َ ا‬
‫آليات ِلقو ٍم يتفَك رون؛ روم‬
‫ٍ‬ ‫إلَها و جعل ى َيَنكم مودةا و رحم ةا إن ف ِ‬
‫ذلك‬ ‫ى‬ ‫ِ‬ ‫)‪ .‬و ِمن ِ‬ ‫‪333‬‬

‫همچني بنگريد به‪ :‬نمل) ‪72 :(27‬؛ اعراف) ‪ 189 :(7‬و نساء) ‪(.1 :(4‬‬ ‫ى‬ ‫)‪(21:(30‬‬

‫الل َََ واس ٌع َع ٌ‬


‫ليم َو ال‬ ‫فض ََله َو ُّ‬
‫الل َََ م ان ا‬ ‫ُا ا َ ُ ُ َ‬
‫فق َُر َاء ُي اغنه ُم ُّ‬ ‫حي م ان ع ُ ا َ‬‫َ‬ ‫ا ُا َ‬ ‫َ ا ُ ا َ‬
‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫إمائكم إن يكونوا‬
‫بادكم و ِ‬ ‫صال ى ِ ِ ِ‬ ‫)‪ .‬و أن ِكحوا األياىم ِمنكم و ال ِ‬ ‫‪334‬‬

‫َ ا‬ ‫ُ ا ى َ ُ ُ ُّ َ‬ ‫ُ َ‬ ‫تع ََفف َّال َ‬


‫َي اس ا‬
‫اللََ ِم ان فض ِل ِه؛ نور )‪(.32 -33 :(24‬‬ ‫ذين ال َي ِجدون ِنكاحاا َحت ىيغَ ِىيَهم‬ ‫ِ ِ‬

‫‪105‬‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫فلسف و اخالق گفته م ىشود كه حول محور غريزه جنىس و مسائل‬ ‫اخالق جنىس‪ ،‬به سلسله مباحث‬
‫مرتبط با آن شكل م ىگيد‪.‬‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫مسائىل از قبيل نضورت كنيل يا عدم كنيل غريزه جنىس‪ ،‬خوب يا بد بودن حياى زن‪ ،‬غيت مرد‪ ،‬وفادارى‬
‫ميين مسائل اخالق جنىس به شمار م‬‫همشان‪ ،‬پوشش وحجاب زنان‪ ،‬زنا‪ ،‬همجنس با زى و ازدواج‪ ،‬از مه ر‬
‫مرتىص مطهرى‪ ،‬اخالقجنىس‪ ،‬ص ‪( .15‬‬ ‫ن‬ ‫ىآيند‪ .) .‬بنگريد به‪:‬‬
‫ر‬
‫اخالق جنىس‪ ،‬يىك از مه م ريين مباحث اخالق در طول روزگاران گذشته بوده است )‪ .‬همان‪ ،‬ص ‪-16‬‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫‪ (.15‬و اكنون ن‬
‫ازمهميين مباحث اخالق ب هشمار مىآيد‪ .‬اخالق جنىس‪ ،‬با شاخ ههاى ديگرى از‬ ‫ني‬
‫علوم ن‬
‫ني مرتبط است‪ .‬ب هعنوان مثال‪ ،‬در‬
‫ني از اين موضوع بحث م‬ ‫حت علم كالم ن‬
‫روا نشناىس‪ ،‬جامع هشناىس‪ ،‬فقه و حقوق‪ ،‬عرفا ن و تصوف و ر‬
‫ن‬
‫تاريىح بود هاست‪ .) .‬الكسيس كارل‪ ،‬راه و رسم زندگ و‬ ‫ىشود‪ .‬ميل جنىس‪ ،‬شمنشأ بسيارى از تحوالت‬
‫نيايش‪ ،‬ترجمه پرويز دبيى‪ ،‬ص ‪( .60‬‬

‫‪ .2‬بيان ديدگا هها‬


‫ن‬
‫در باره غريزه و عالقه جنىس‪ ،‬ديدگا ههاى متعدد و گوناگوي مطرح شده است‪ .‬به طور كىل‪ ،‬مىتوان اين‬
‫ديدگا هها را به سه دستهتفريىط‪ ،‬افراىط و معتدل تقسيم كرد‪ .‬در اين قسمت م ىكوشيم تا به اختصار‪،‬‬
‫كدامبيدازيم‪:‬‬ ‫ن‬
‫ر‬ ‫به معرق اين ديدگاهها و بررىس و نقد ادله هر‬

‫‪ .1 -2‬ديدگاه تفريىط‬
‫ً‬
‫ينهاي بود هاند كه عالقه و غريزه جنىس را يك غريزه ذاتا پليد‪ ،‬زشت و‬
‫ي‬ ‫همواره افراد و گرو هها و آي‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫شيطاي دانست هاند‪ .‬اينان آميشجنىس را‪ ،‬به طور كىل‪ ،‬حت از طريق آميش با همش قانوي و شىع‪،‬‬
‫ن‬
‫رهاي‬
‫كارى زشت و شيطا ي دانسته و معتقدند عامل اصىل تباىه فرد و جامعه‪ ،‬غريزه جنىس است و راه ي‬
‫رن‬
‫گرفي آن است‪.‬‬ ‫كنيل درآوردن اين غريزه وناديده‬‫از همه مصيب تها و گرفتارىهاى روح و اجتماىع‪ ،‬تحت ر‬
‫آميش جنىس هرگز با تكامل روح سازگار نيست‪.‬‬ ‫اينان بر اين باورند كه ن‬

‫امكان ندارد كىس بت واند هم به تكامل معنوى و روح برسد و هم ن‬


‫آميش جنىس داشته و از لذت جنىس بهره ىبيد‪.‬‬

‫آيي بودا معتقدند كىس م ىتواند به مقامات باالى معنوى دست يابد كه از همه‬ ‫براى نمونه‪ ،‬برهمنان ن‬
‫تعلقات مربوط به غريزه جنىس آزاد باشد‪ .‬ر‬
‫حت عالقه به فرزند را با معنويت بيگانه م ىبينند‪.‬‬
‫ا‬
‫اصوًل اينان زندگ در درون خانه را اسارت و بردگ و امرى پليد و ناپاك دانسته و معتقدند انسان آزاد‪،‬‬
‫ي‪ ،‬هر فردى كه بخواهد اين ن‬
‫آيي را بپذيرد در‬ ‫آيي َج ن‬
‫كىس است كه خانه وخانواده را ترك گويد‪ 335 .‬در ن‬
‫‪336‬‬ ‫ن‬
‫ابتدا بايد پيماي پن جگانه را متعهد شو د‬

‫(‬
‫(‬
‫‪106‬‬
‫ى‬
‫زندگ‪ ،‬ى‬
‫آيي و رهبانيت بودا(‪ ،‬ترجمه بدرالدين كتاي‪ ،‬ص ‪324‬‬ ‫‪ .(1 335‬هرمان الدنيگ‪ ،‬فروغ خاور)‬
‫‪ .(2 336‬جان ي‪ .‬ناس‪ ،‬تاري خ جامع اديان‪ ،‬ترجمه علىاصغر حكمت‪ ،‬ص ‪ 170‬و ‪171‬‬
‫ر‬
‫مهميين آنها‪ ،‬اين پيمان است كه «لذات و شهوات جنىس را بر خود حرام دانسته و ابتالى به‬ ‫كه يىك از‬
‫ن‬
‫آن را براى ديگران ني نمىپسندم» ‪.‬‬

‫گفته است‪:‬‬ ‫جاي كه مهاوير ه‬ ‫ن‬


‫ترك لذايذ و ترك شهوات در اين آيي‪ ،‬اهميت بسيار دارد تا ي‬
‫‪238‬‬

‫«محبت زن بزر ر‬
‫گيين سبب افتتان و ابتالى اين جهان است و عاقبت به دردها و آالم و خطاها و مرگ م‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫دوزح مقيد و محبوس‬ ‫ىكشد و باالخره منتىه بهجهنم م ىشود و روح آدم شهوى در جسم حيواي سبع و‬
‫‪338‬‬
‫م ىماند» ‪.‬‬

‫در ميان مكاتب اخالق اى يونان باستان‪ ،‬كلبيان بر اين باور بودند كه‪« :‬تمام ثمرات تمدن‪ ،‬از قبيل‬
‫حكومت‪ ،‬ثروت شخىص‪ ،‬ازدواج‪ ،‬دين‪ ،‬برد هدارى )در نظام اجتماىع يونان(‪ ،‬تجمل و همه لذات حىس‬
‫ر‬
‫مصنوىع بىارزش است؛ اگر رستگارى و نجاي هست‪ ،‬هم انا درترك جامعه و در بازگشت به زندگ ساده و‬
‫‪239‬‬
‫زاهدانه يافته م ىشود» ‪.‬‬
‫ً‬ ‫رهيان مسيىح ن‬
‫ني هر چند ازدواج را به طور كىل تحريم نم ىكنند‪ ،‬اما آن را عمىل ذاتا پليد م ىدانند‪ .‬در‬ ‫ى‬
‫ر‬
‫مسيحيت‪ ،‬دو چي است كهازدواج را براى مسيحيان عادى مشوع م ىكند‪ :‬حفظ نسل و دفع افسد به‬
‫‪240‬‬ ‫ن‬
‫جاي كه عدم ازدواج موجب ابتالىبه فحشا و زنا و امثال آن شود‪ .‬در ع ينحال‪ ،‬اينها موجب‬ ‫ن‬
‫فاسد؛ يعت در ي‬
‫رهيى ن‬
‫ديت مردم را‬ ‫نم ىشود كه ازدواج‪ ،‬فىنفسه خوب باشد‪ .‬مسيحيان معتقدند كىس كهمىخواهد ى‬
‫ر‬
‫برعهده بگيد بايد همچون عيىس مسيح عليه السالم كه تا آخر عمر مجرد باق ماند‪ ،‬در شاش عمر خود از‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫پاي برسد كه هرگز ازدواج نكرده‬ ‫آميش جنىس دورى كرده باشد‪ .‬بر همي اساس‪ ،‬كىس مىتواند به مقام ر‬
‫باشد‪ .‬پولسقديس‪ ،‬در نامه اول خود به ق رنتيان‪ ،‬در باره ازدواج م ىنوشسد‪« :‬كاش همه م ىتوانستند مانند‬
‫من مجرد بمانند‪ ،‬اما ما همه‪ ،‬مانند هم نيستيم‪... .‬‬
‫ني به بيوه زنان م ىگويم كه ر‬ ‫ن‬
‫آناي كه هنوز ازدواج نكرد هاند و ن‬
‫بهي است اگر م ىتوانند‪ ،‬مثل من‬ ‫پس به‬
‫ر‬
‫مجرد بمانند‪ .‬اما اگر نم ىتوانندبر اميال خود مسلط باشند‪ ،‬بهي است كه ازدواج كنند؛ زيرا ازدواجكردن‪،‬‬

‫‪ .(1 )238‬مؤسس و بنيانگذار جينيزم را به مهاويره‪ ،‬يعنى« مرد بزرگ» يا« پهلوان بزرگ»‪ ،‬ملقب كردهاند؛ ولى نام اصلى او« ناتاپوته واردمنه» است‪.‬‬
‫وى در ‪ 599‬ق‪ .‬م متولد و در سال ‪ 527‬ق‪ .‬م وفات يافت‪ ).‬همان‪ ،‬ص ‪(163‬‬
‫‪ .(2 ) 338‬همان‪ ،‬ص ‪172‬‬

‫‪ .(3 )239‬ريچارد پاپكين و آوروم استرول‪ ،‬كليات فلسفه‪ ،‬ترجمه و اضافات جَلل الدين مجتبوى‪ ،‬ص ‪27‬؛ براىآشنايى بيشتر با مكتب كلبى و اصول انديشه‬

‫اخَلقى آنان‪ ،‬بنگريد به‪ :‬محمدتقى مصباح يزدى‪ ،‬نقد و بررسى مكاتب اخَلقى‪ ،‬تحقيق و نگارش احمدحسين شريفى‪ ،‬مكتب كلبى‬
‫‪ .(4 )240‬برتراند راسل‪ ،‬تاريخ فلسفه غرب‪ ،‬ترجمه نجف دريابندرى‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ «.508‬آگوستين قديس )‪ 354 -430»،‬م(‪ .‬ازبزرگترين رهبران قرون‬
‫اوليه مسيحى‪ ،‬هر چند مقاربت جنسى را عملى ذاتاا قبيح مىدانست‪ ،‬تصريح مىكرد كه رابطه جنسى بين زوجين‪ ،‬مشروط به آنكه براى تكثير نسل و‬
‫حصولفرزند باشد‪ ،‬گناه نيست‪ .‬اما بايد توجه داشت كه« مرد باتقوا كسى است كه در زندگى زناشويى نيز بتواند شهوت را از خويشتن براند »‬
‫‪107‬‬
‫ن‬
‫چني مىنوشسد‪« :‬مردى كه ازدواج نكرده‬ ‫رن‬
‫سوخي در آتش شهوت» ‪ 241.‬وى در ادامه نامه‬ ‫ر‬
‫بهي است از‬
‫است‪ ،‬م ىتواند تمام وقتخود را ضف خدمت خداوند كند و تمام فكرش اين باشد كه او را خشنود سازد‪ ،‬اما‬
‫مردى كه ازدواج كرده است‪ ،‬نم ىتواند به ر ر‬
‫احت‬

‫ني باشد و بكوشد همشش را ر ن‬


‫اىص نگهدارد‪ .‬در‬ ‫خداوند را خدمت كند؛ زيرا مجبور است در فكر ماديات ن‬
‫دخيى هم كه ازدواج م ىكند‪ ،‬همينطور م‬ ‫اوبي خدا و همشش تقسيم م ىشود‪ .‬ر‬ ‫ن‬ ‫واقع‪ ،‬عشق و عالقه‬
‫ر‬
‫ني با اين مسائل روب هروست‪ .‬دخيى كهازدواج نكرده‪ ،‬مشتاقانه در فكر اين است كه با تمام‬ ‫ىباشد‪ .‬او ن‬
‫كارهاي مانندخان هدارى باشد و خواست ههاى‬‫ي‬ ‫وجود خداوند را خشنود كند‪ .‬اما زن شوهردار بايد در فكر‬
‫‪342‬‬
‫شوهرش را در نظر بگيد» ‪.‬‬

‫ني با توجه به ميل تنو عطلت و افزو نخواىه انسان‪ ،‬معتقدند انسان هر ن‬
‫چيى را كه‬ ‫ن‬
‫برح از صوفيان ن‬
‫ى‬
‫چيى را نبيند و نخواهد‪ .‬معناى ظاهرى اين دو ر‬
‫بيت كه منسوب‬ ‫ببيند‪ ،‬طالب آن م ىشود‪ ،‬پسچه ر‬
‫بهي كه ن‬
‫ن‬
‫همي ديدگاه است‪:‬‬ ‫به بابا طاهر است‪ ،‬گوياى‬

‫كه هر چه ديده بيند‪ ،‬دل كند ياد‬ ‫زدست ديده و دل هر دو فريا د‬


‫زنم بر ديده تا دل گردد آزا د‬ ‫بسازم خنجرى نيشش ز فوال د‬

‫بر اين اساس‪ ،‬توصيه م ىكنند كه انسان بايد نيازهاى جنىس خود را ناديده گرفته ‪،‬بكوشد از جامعه و زندگ‬
‫اجتماىع‪ ،‬ح تىاالمكانفاصله بگيد؛ چشمان خود را بر زيبا يىهاى طبيعت بسته و خود را ا ز همه نعم تهاى‬
‫چني گزارش م ىدهد‪:‬‬‫ن‬ ‫طبيىع محروم سازد‪ .‬سعدى مالقات خود را با يىك از طرفداران اين ديدگاه‬

‫قناعت كرده از دنيا به غار ى ورا گفتم‬ ‫بزرگ ديدم اندر كوهسار ى‬
‫كه بارى بندى از دل برگشا يي‬ ‫نياي ؟‬
‫به شهر اندر ي‬
‫چو گال بسيار شد‪ ،‬پيالن بلغزن د‬ ‫بگفت آنجا پريرويان نغزن د‬

‫اينان «جهاد با نفس» را كه پيامي گراىم اسالم صىل هللا عليه و آله آن را بزر ر‬
‫گيين و برترين جهاد خواند هاند‪،‬‬ ‫ى‬
‫مساوى با‬

‫قرَُ نتيان‪8 -10 :7 ،‬؛ گفتنى است برخى از مسيحيان جديد‪ ،‬با توجه به اشكاالت زيادى كه به اينانديشه مسيحى مىشود و‬
‫‪ .(1 )241‬عهد جديد‪ ،‬نامه اول َ‬
‫باتوجه به غيرقابل پذيرش بودن آن‪ ،‬تفاسير ديگرى از ازدواج مسيحى ارائه دادهاند كه البته در كتابهاى پيشينيان آنان به اين صورت نبوده است‪ .‬يكى از‬
‫نويسندگان در اينباره مىگويد‪ «:‬مسيحيان‪ ،‬ازدواج را يك امر دنيوى نمىدانند؛ زيرا ازدواج نشانه محبت خدا به بشريت است‪ .‬ازدواج‪ ،‬عبارت است از يكى‬
‫شدن محبت دو شخص كه با يكديگر براى زندگى مشترك‪ ،‬همراه با امانتدارى متقابل و همكارى‪ ،‬متعهد مىگردند و براى توليدمثل و تربيت فرزندان و رشد‬
‫آنان در فضاى ايمان و محبت به خدا مىكوشند؛ از اينرو‪ ،‬مسيحيان ازدواج را رمزى و نشانهاى بشرى براى شيوه رفتار خدا با انسان به شمارمىآورند ‪....‬‬
‫مسيحيان هنگام ازدواج متعهد مىگردند يكى شدن مرد و زن را نشانه آشكارى براى محبت خدا به بشر و محبت مسيح به شاگردانش قراردهند‪ .‬به همين‬
‫علت‪ ،‬مسيحيان ازدواج را التزام و تعهد در طول زندگى مىشمارند و با طَلق و تجديد فراش در زمان حيات همسر مخالفاند‪ ]».‬البته‬
‫(‬
‫(‬
‫‪108‬‬
‫رن‬
‫برداشي غرايز‪ ،‬آن هم به شيوه مرتاضان هندى و راهبان مسيىح م ىپندارند‪.‬‬ ‫ر‬
‫سكىس» و از ميان‬ ‫«نف‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫در حاىل كه جهاد با نفسهرگز با شكوب كردن قوا و ناديده گرفي غرايز سازگار نيست‪.‬‬

‫جهاد با نفس‪ ،‬در حقيقت به معناى تعديل قوا و رعايت عدالت ميان آنهاست‪ .‬بدين معنا كه انسان اجازه‬
‫ندهد تا قواى خاىص برشاش مملكت وجود او حكومت كنند و ساير قوا و استعدادها را از كار اندازند‪ .‬به‬
‫ن‬
‫خميت قدس شه جهاد با نفس‬ ‫تعبي امام‬
‫«عبارت است از غلبه كردن انسان بر قواى ظاهره خود‪ ،‬و آنها را در تحت فرمان خالق قرار دادن‪ ،‬و‬
‫‪343‬‬
‫مملكت را از لوث وجود قواىشيطان و جنود آن خاىل نمودن»‪.‬‬

‫همانطور كه دانشجويان عزيز مطلعاند چند سال پيش پاپ ژان پل دوم‪ ،‬رهي فقيد كاتوليكهاى جهان‪ ،‬رسماا طالق را امرى ر‬
‫مشوع اعالم كرد‪)[.‬‬
‫ر‬
‫توفيف‪ ،‬ص ‪ 94‬و ‪(95‬‬ ‫ى‬
‫حسي‬ ‫توماسميشل‪ ،‬كالم مسيخ‪ ،‬ترجمه‬
‫‪ .(2 342‬عهد جديد‪ ،‬نامه اول قرنتيان ‪25 -36 :7،‬‬
‫خمين) امام(‪ ،‬رشح چهل حديث‪ ،‬ص ‪6‬‬
‫ى‬ ‫‪ .(1 343‬سيدروح الل‬

‫‪109‬‬
‫پيامي اكرم و امامان‬
‫ى‬ ‫ني وجود داشت و‬ ‫نگرش تفريىط به غريزه جنىس‪ ،‬در ميان مسلمانان صدر اسالم ن‬
‫ن‬
‫معصوم عليهم السالم‪ ،‬بهشدت‪ ،‬با اين نگرش به مبارزه پرداختند‪ .‬عىل عليه السالم‪ ،‬زماي در شهر بضه‪،‬‬
‫ى‬
‫گفتگوهاي كه ميان آنان گذشت‪ ،‬عالء به امام‬
‫ي‬ ‫به خانه يىك از يارانش به نام عالء بن زياد حاري رفت‪ .‬در‬
‫ن‬
‫پشمي به تن كرده و از دنيا روى برگردانده‬ ‫عىل عليه السالم عرض كرد كه برادرم عاصم بن زياد جام هاى‬
‫است‪ .‬امام فرمود‪« :‬او را نزد من آريد» ر‬
‫وقت او را ديد به وى فرمود‪:‬‬

‫اى دشمنك خوشش! شيطان شگشت هات كرده و از راهت به در برده‪ .‬بر زن و فرزندانت رحمت‬
‫چني م ىپندارى كه خداآنچه را ن‬
‫پاكيه است‪ ،‬بر تو روا فرموده‪ ،‬اما ناخشنود است كه از آن‬ ‫ن‬ ‫نمىآرى‪ ،‬و‬
‫! ‪345344‬‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫بردارى؟ تو نزد خدا خوارمايهي از آي كه م ىپندارى‬

‫‪ .2 -2‬ديدگاه افراط ى‬
‫نست عل م‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫در دوران جديد‪ ،‬پس از طرح گسيده مسائل روا نشناىس و روانكاوى و پيشفت ى‬
‫ن‬ ‫ا‬
‫پيشي‪ ،‬در باره عالقه و غريزه جنىس مطرح شد؛ ديدگاىه‬ ‫روا نشناىس‪ ،‬ديدگاىه كامًل مخالف با ديدگاه‬
‫ر‬ ‫ا‬
‫كامًل افراىط و البته با تبليغات فراوان؛ به گون هاى كه در مدي كوتا ه‪ ،‬بسيارى از مسائل اجتماىع و‬
‫ر‬
‫سياىس و مقررات حقوق جوامع مختلف را تح تتأثيخود قرار داد‪ .‬طراح اصىل اين ديدگاه‪ ،‬زيگموند فرويد‪،‬‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫اترشىس بود‪ .‬اينان رششه همه مشكالت اخالق و ناهنجار ىهاى اجتماىع را در‬ ‫روا نشناس و روانكاو مشهوار‬
‫ن‬
‫فرويد تا آنجا پيش رفت كه ترس يك بچه از سگ را چيى ج زترس از‬ ‫‪346 .‬‬
‫كوي غريزه جنىس دانستند‬ ‫ش ى‬
‫]يعت رقيب اصىل غريزه جنىس پش![ نم ىدانست؛ ترىس كه به عقيده او‪ ،‬جاب هجا شده و متعلق آن‬ ‫پدر ن‬
‫حت دين و مذهب را معلول و محصول اميال شكوب شده‬ ‫از پدر به سگ انتقال يافته است‪ 347 .‬وى ر‬
‫جنىس م ىپنداشت‪ .‬خالصه دي دگاه او را دراي نباره م ىتوان اين گونه بيان كرد‪« :‬ميل جنىس در انسان‪،‬‬
‫نسبت به ديگر اميال شديدتر است‪ .‬اين ميل مختص دوران بزرگساىل و‬
‫بلوغ نيست‪ ،‬بلكه از همان ابتداى طفوليت‪ ،‬غريزه جنىس در انسان رشوع به فعاليت م ىكند‪ .‬اين غريزه در‬
‫دخي از ترس مادر‬ ‫دخي بچ هها‪ ،‬متوجه پدر است؛ اما پش از ترس پدر‪ ،‬و ر‬ ‫پش بچ هها متوجه مادرو در ر‬
‫اين ميل را شكوب م ىنمايند‪ .‬اين اميال گرچهشكوب م ىشوند‪ ،‬اما محو نم ىشوند و به شكل عقد ي‬
‫ههاي‬
‫افكت و يا تصعيد‪ ،‬با‬ ‫فرصت مناسب ازطريق فرايند فر ن‬ ‫ر‬ ‫مياكم م ىگردند‪ .‬سپس در‬ ‫در ضمي ناخودآگاه انسان ر‬
‫ن‬
‫وهمي عقد‬ ‫همي اميال شكوب شده‬ ‫ن‬ ‫‪،‬چيى نيست جز‬ ‫ن‬ ‫هيئت مبدل‪ ،‬بروز م ىيابند‪ .‬مذهب و عاليق ن‬
‫ديت‬ ‫ر‬
‫مياكم‪ ،‬كه خود را در يك هيئت مبدل نشان داد هاند؛ به گون هاى كه اگر اين اميال وجود نداشت و‬ ‫ههاى ر‬
‫فعاىل تهاى‬
‫ي‬ ‫خيى نبود» ‪ 348 ....‬بنا بر اين‪ ،‬رششه همه‬ ‫يا به نحونامناسب شكوب نم ىشد‪ ،‬از دين هم ى‬
‫ومنف در غريزه جنىس است‪.‬‬ ‫ن‬ ‫فعاىل تهاى مثبت‬ ‫بشى‪ ،‬اعم از‬ ‫ر‬
‫ي‬
‫ن‬ ‫ا‬
‫پيشي است‪ .‬تا كنون تصور بر اين بود‬ ‫همانطور كه م ىبينيم‪ ،‬اين ديدگاه كامًل متعارض و متضاد با ديدگاه‬
‫كه رششه همه بدبخ تىها وپليد ىها در ميدان دادن به غريزه جنىس است؛ اما با ظهور فرو يد و طرح‬
‫نظريه جنىس او‪ ،‬اين نظريه مطرح شد كه رششه همه‬

‫‪ .(2 ) 344‬نهج البالغه‪ ،‬ترجمه سيد جعفر شهيدى‪ ،‬خطبه ‪ ،209‬ص ‪ 241‬و ‪242‬‬
‫ى‬ ‫احمدحسي‪ ،‬ى‬
‫آيي زندگ )اخالق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬ ‫ى‬ ‫‪ 345‬رش ىيف‪،‬‬
‫ى‬
‫آنتوي استور‪ ،‬فرويد‪ ،‬ترجمه حسن مرندى‬ ‫‪ .(1 ) 346‬بنگريد به‪:‬‬
‫(‬
‫(‬
‫(‬
‫‪110‬‬
‫ى‬
‫غالمحسي توكىل‪ ،‬خاستگاه دي ن از نگاه فرويد‪ ،‬ص ‪42‬‬ ‫‪.(2 347‬‬
‫‪ .(3 348‬همان‪ ،‬ص ‪33‬‬
‫بدبخ تىها و پليد ىها در شكوب كردن و ميدان ندادن به غريزه جنىس است‪ 349 .‬ر‬
‫بش تا به حال گمان م‬
‫ىكرد كه فحشا و زنا ولواط و امثال آن‪،‬‬

‫كارهاي خالف اخالق است؛ اما اكنون در سايه تحقيقات علىم )!( فرويد و پيوانش متوجه شده است كه‬ ‫ي‬
‫استي است و اين عفت و حجاب و حيا و وفادارى به همش و امثال آن است‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫القحقيف و ر‬ ‫عي اخ‬‫اين كارها ن‬
‫كه خالف اخالق بوده و بايد مبتاليان بهآنها را درمان كرد! پيوان اين ديدگاه‪ ،‬توصيه م ىكنند كه‬
‫كي هها و عداو تها كنده شود؛عفت را از ميان بردار يد تا د لها‬ ‫«محدوديتها را برداريد تا رششه مرد مآزارى و ن‬
‫‪350.‬‬ ‫ن‬
‫رختيبندد»‬
‫ى‬ ‫آرام بگيد و نظم اجتماىع برقرار گردد؛ آزادى مطلق اعالم كنيد تا بيمار ىهاى رواي‬

‫ن‬
‫عصت و رواي و منشأ بسيارى از نابساما نىهاى اجتماىع‬
‫ى‬ ‫فرويد و پيوان او شچشمه بسيارى از بيمارىهاى‬
‫و فرهنىك را درشكوب غرايز‪ ،‬ب هويژه غريزه جنىس دانستند و به زعم خود با استداللهاى روا نشناسانه‬
‫ناىس از شكوب غريزه جنىس موجب عقد ههاى‬ ‫و معاينات روانكاوانه نشان دادند كهمحروىم تهاى ر‬
‫ر‬ ‫ي‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫اخالق است‪.‬‬ ‫رواي ن‬
‫ني عامل اصىل بروز رذايل‬ ‫رواي و عقد ههاى‬

‫محروىم‬
‫ي‬ ‫رذايىل مانند حسادت‪ ،‬ظلم‪ ،‬سوءظن‪ ،‬گوش هگيى‪ ،‬دروغ‪ ،‬فريبكارى و امثال آن‪ ،‬همىك رششه در‬
‫تهاى غريزه جنىس دارند‪.‬‬
‫ارزياي چندين بيمار هيستوريك م ىگويد‪« :‬نقطه عزيمت ما از هر مورد و هر نشان هاى كه‬
‫ى‬ ‫فرويد پس از‬
‫ن‬
‫همچني م ىافزايد‪« :‬من اين تز‬ ‫باشد‪ ،‬در پايان راه بىهيچ اماو اگرى به عرصه تجربه جنىس ميسيم‪ ».‬وى‬
‫هيسيى يك ياچند رويداد تجربه جنىس زودرس وجود دارد كه‬ ‫ر‬ ‫را مطرح م ىكنم كه در عمق هر مورد‬
‫ن‬
‫پيشي و دوره كودگ فرد است؛ اما آن را‪ ،‬عل ىرغم گذشت د هها سال‪ ،‬با كار روانكاوى م‬ ‫متعلق به سالهاى‬
‫ن‬
‫بازآفريت كرد‪ .‬من عقيده دارم كه در نوروپاتولوژى اين كشف مهىم است؛ مثل‬ ‫ىتوان بازسازى و‬
‫‪351‬‬
‫كشفشچشمه رود نيل» ‪.‬‬

‫به طور كىل‪ ،‬طرفداران اين ديدگاه سه استدالل عمده براى اثبات نظريه خود ارائه داد هاند‪:‬‬

‫استدالل نخست‬
‫َ‬ ‫رششه همه بيمار ىهاى روح و اجتماىع ر‬
‫بش در شكوب غريزه جنىس و اياد محدوديت براى ارضاى آن‬
‫ن‬
‫است ‪.‬در مقابل‪ ،‬راهوصول به سعادت و نجات از ى يي مارىهاى روح و رواي‪ ،‬ارضاى آزادانه غريزه جنىس‬
‫است؛ بنا بر اين‪ ،‬بايد هر قيد و رشىط را ازش راه ارضاى غريزه جنىس برداشت‪.‬‬

‫(‬
‫(‬
‫‪111‬‬
‫‪ .(4 349‬ا‪ .‬ح‪ .‬آريانپور ‪،‬فرويديسم‪ ،‬ص ‪ 55‬و ‪56‬‬
‫مرتض مطهرى‪ ،‬اخالق جنىس‪ ،‬ص ‪46‬‬ ‫ى‬ ‫‪.(1 350‬‬
‫ى‬
‫آنتوي استور‪ ،‬فرويد‪ ،‬ترجمه حسن مرندى‪ ،‬ص ‪26‬‬ ‫‪.(2 351‬‬
‫َ‬ ‫ن‬
‫رواي ر‬ ‫ا‬
‫بش‪ ،‬اياد‬ ‫در پاسخ به اين استدالل م ىتوان گفت‪ 352 :‬اوًل‪ ،‬اين ادعا كه رششه بيمارىهاى روح و‬
‫ً‬
‫ادعاي بىدليل است؛ ثانيا‪ ،‬آزادى هم هجانبه در ارضاى غرايز جنىس نه تنها‬
‫ي‬ ‫محدودي تهاى جنسىاست‪،‬‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫دستياي به سعادت و نجات از بيمار ىهاىرواي نخواهد شد‪ ،‬كه آشفتگ ىهاى روح و رواي‬ ‫ى‬ ‫موجب‬
‫شديدترى را در ري خواهد داشت و رشد اين گونه بيمارىها را م ىتوان به وضوحدر افراد و جوامىع كه در‬
‫محدوديت ندارند يا محدوديت ر‬
‫كميى دارند مشاهده كرد‪.‬‬ ‫ر‬ ‫ارضاى غريزه جنىس‬

‫استدالل دو م‬
‫چيى كه منع شود‪ ،‬حري ر‬
‫صي م ىشود؛ بنا بر اين‪ ،‬ممانعت از‬ ‫تجربه نشان داده است كه انسان نسبت به ن‬
‫بش‪ ،‬براى‬ ‫ارضاى اين غريزه‪ ،‬نتيج هاىجز شعل هورتر شدن آتش آن نخواهد داشت‪ .‬اگر م ىخواهيم ر‬
‫ا‬
‫رهاي يابد‪ ،‬بايد او را در ارضاى غريزه جنسىاش‪ ،‬كامًل آزاد‬
‫هميشه از وسوس هها و دغدغههاى جنىس ي‬
‫گذارده و هر گونه قيد و بندى را از پيش روى او برداريم ‪.‬‬
‫ر‬ ‫ا‬
‫ممنوعيت حرصآور است و نتيجه عكس م ىدهد»‬ ‫در پاسخ بايد گفت‪ :‬اوًل ‪ ،‬پذيرش اين اصل كه «هر گونه‬
‫مستلزم آن است كه‬
‫تهاي‬ ‫ن‬
‫محروىم ي‬
‫ي‬ ‫اهنماي و رانندگ‪ ،‬كه محدودي تها و‬
‫ي‬ ‫قواني و مقررات اجتماىع‪ ،‬از جمله مقررات ر‬ ‫بسيارى از‬
‫را براى رفت و آمد وضعمىكنند‪ ،‬برچيده شوند؛ زيرا حرصآورند و نتيجه عكس م ىدهند!‬
‫ً‬
‫ثانيا‪ ،‬در همان جوامىع كه آزادى جنىس وجود دارد‪ ،‬هر چند ممكن است از حيث نگاه به جنس مخالف‪،‬‬
‫ر‬
‫بيشي جوانان‪ ،‬در همان جوامع‪،‬‬ ‫ارضا شده و تحت فشارروح قرار نداشته باشند‪ ،‬اما آمار نشان م ىدهد كه‬
‫براى ارتباط جنىس‪ ،‬خود را تحت فشار م ىبينند‪.‬‬
‫نبايد از روحيه تنو عطلت ر‬
‫بش غافل بود‪.‬‬ ‫ى‬
‫غري آمار انحرافات و ناهنجار ىهاى جنىس روز به روز افزايش مىيابد‪.‬‬
‫مگر جز اين است كه در جوامع ى‬
‫به تعبي شهيد مطهر ى‪ 353‬اينان ميان اشباع غريزه و شكوب نكردن آن از يك طرف‪ ،‬و آزادى جنىس و رها‬
‫كردن ىي قيد و رشط آناز طرف ديگر‪ ،‬خلط كردند ‪.‬حقيقت آن است كه اگر كىس م ىخواهد غريزه جنىس‬
‫ر‬
‫درست اشباع كند‪ ،‬راىه جز عفت وتقوا و پذيرش مقررات الىه ندارد‪ .‬در سايه تقواى الىه است‬ ‫خود را به‬
‫تهاي كه از اينهيجانهاى بىجا پديد م ىآيد جلوگيى كرد‪.‬‬
‫محروىم ي‬
‫ي‬ ‫كه مىتوان از هيجا نهاى بيجا و احساس‬
‫آنچه الزم است و هرگز نبايد از آن غفلت ورزيد اي ن‬

‫است كه انسان بايد همه غراي ز و استعدادهاى خدادادى خود را پرورش دهد و نبايد هيچ كدام را ناديده‬
‫گيد؛ اما اين را هم بايدبداند كه حد و مرز هر غريز هاى را نگه دارد و هرگز نبايد به بهانه پرورش غريزه‬
‫جنىس‪ ،‬ساير غرايز و قوا و استعدادهاى خود راناديده بگيد‪ .‬يىك از تفاو تهاى انسان با حيوان اين است‬
‫كه در بسيارى از غرايز و اميال انسان‪ ،‬دو نوع ميل ممكن است پديد‬

‫(‬
‫(‬
‫(‬
‫‪112‬‬
‫آيد‪ :‬اميال صادق و اميال كاذب‪ .‬حاالت طبيىع غرايز و اميال را مىتوان اشباع كرد؛ اما حاالت كاذب آنها را‬
‫وي غريزه‬‫هرگز نم ىتوان ارضا نمود‪ .‬اشتباه اصىل فرويد و فرويديسم اين بود كه براى جلوگيى از شك ى‬
‫جنىس‪ ،‬آزادى بىحد و حض جنىس را پيشنهاددادند‪ .‬غافل از اينكه بىنهايتخواىه ن‬
‫ني يىك از اميال و خواست‬
‫ههاى فطرى انسان است‪ .‬انسان به گون هاى آفريده شده است كه در‬

‫ى‬
‫آذربايجاي‪ ،‬اخالق اسالىم‪ ،‬ص ‪241‬‬ ‫‪ .(1 352‬بنگريد به‪ :‬احمد ديلىم و مسعود‬
‫مرتض مطهرى‪ ،‬اخالق جنىس‪ ،‬ص ‪48 -50‬‬ ‫ى‬ ‫‪.(2 353‬‬
‫ن‬
‫زمي هها‬ ‫زمي هها اگر رشايط مساعدى را بيابد‪ ،‬به هيچ حدى قانع نم ىشود‪ .‬اگر انسان در اين‬
‫ن‬ ‫همه‬
‫مانند حيوانات ظرفيت محدود وپايا نپذيرى م ىداشت‪ ،‬هرگز نيازى به مقررات سياىس و اقتصادى و‬
‫ر‬
‫اخالق ن‬
‫ى‬
‫احتياح به اخالقسياىس و اجتماىع و اقتصادى و جنىس نداشت؛‬ ‫ني‬ ‫جنىس پيدا نم ىكرد‪ .‬از نظر‬
‫همان ظرفيت محدود طبيىع‪ ،‬خود به خود همه مشكالت را حل م ىكرد‪« .‬اماهمچنانكه از مقررات و‬
‫اخالق محدودكننده در روابط اجتماىع و امور اقتصادى و از عفت و تقواى سياىس و اجتماىع‬
‫گريزىنيست‪ ،‬از مقررات و اخالق محدودكننده جنىس و از عفت و تقواى جنىس ن‬
‫ني گريزى نم ىباشد»‬
‫ن‬
‫خميت قدس شه‪ ،‬در باره نامحدود خواىه قوه شهويه و سي ىناپذيرى آن م ىفرمايد‪:‬‬ ‫‪ 354.‬ن‬
‫حضت امام‬

‫قوه شهويه در انسان طورى است كه اگر ز نهاى يك شهر‪ ،‬به فرض محال‪ ،‬به دست او بيايد‪ ،‬باز متوجه ز‬
‫نهاى شهر ديگر است؛ واگر از يك مملكت نصيبش شد‪ ،‬متوجه مملكت ديگر است‪ .‬و هميشه آنچه ن دارد‬
‫م ىخواهد‪ .‬با اينكه اينها كه گفته شد ن‬
‫فرىص است محال و خياىل است خام‪ ،‬با وجود اين تنور شهوت باز‬
‫فروزان است و انسان به آرزوى خود نرسيده ‪ ....‬هر كس منكر است مراجعهبه حال خود كند و به حال‬
‫‪355 .‬‬ ‫ن‬
‫متمولي و صاحبان قدرت و حشمت‪ ،‬آن وقت خ ود تصديق ما رامىكند‬ ‫ن‬
‫سالطي و‬ ‫اهل اين َ‬
‫عال از قبيل‬
‫استدالل سو م‬
‫خالق انسان‪ ،‬غرايز مختلف را بىجهت در نهاد او قرار نداده است و اين غرايز را براى ارضا و اشباع در‬
‫َ‬
‫كوي؛ بنا بر اين‪ ،‬اياد محدوديت در برابر ارضاى غرايز‪ ،‬از‬‫اختيار انسان قرار دادهاست و نه براى ش ى‬
‫جمله غريزه جنىس‪ ،‬خالف هدف آفرينش است‪.‬‬
‫ا‬ ‫در پاسخ اين استدالل ن‬
‫ني بايد گفت‪ :‬اوًل‪ ،‬پذيرش اين استدالل‪ ،‬به معناى هرج و مرج كامل اجتماىع و‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫نخستي گلوله از‬ ‫نخستي انفجار و با شليك شدن‬ ‫اخالق است‪ .‬بر اساساين استدالل‪ ،‬اگر شبازى با شنيدن‬
‫ميدان ىنيد فرار كند و در دادگاه نظاىم علت فرار خود را تبعيت از دستور طبيعت و عمل به خواسته غريزه‬
‫«صيانت از خود» بداند‪ ،‬نه تنها بايد دفاعيه او مورد پذيرش هيئت منصفه قرار گيد؛ بلكه به دليل عمل به‬
‫ا‬ ‫مقتضاى غريزه صيانت از خود‪ ،‬بايد مورد تشويق ديگران ن‬
‫ني قرار گيد! و يا كىس كه مثًل در اثر ازدحام‬
‫عصت مىشود‪ ،‬هرگز نبايد خشم خود را فرو خورد؛ بلكه بايد بالفاصله دستور روا نشناىس جديد‬ ‫ى‬ ‫جمعيت‪،‬‬
‫ر‬
‫بىگناهيين عابر را براى اقناع غريزه تجاوزكار خود به باد كتك بگيد و ساير تماشاچيان نين‬ ‫را به ياد بياورد و‬
‫هرگز نبايد مانع او شوند؛ بلكه بهدليل اينكه بر اساس دستور طبيعت احساسات خود را اقناع كرده است‬
‫‪356‬‬ ‫مورد تشويق ن‬
‫ني قرار گيد ؛‬

‫(‬
‫(‬
‫‪113‬‬
‫ً‬
‫ثانيا‪ ،‬اين سخن كه خداوند غرايز را بىجهت به ما نداده است و هرگز نبايد هيچ يك از آنها را ناديده‬
‫درست است؛اما غرايز انسان منحض در غريزه جنىس نيست؛ بلكه انسان داراى غرايز و‬ ‫ر‬ ‫گرفت‪ ،‬سخن‬
‫اميال بسيار متعدد و متنوىع است و افزون بر اينارضاى همه قوا و آزادى مطلق دادن به همه آنها هرگز‬
‫برح از آنها را شكوب كرده و به طور كىل ناديده گرفت كه اين خالف حكمت و‬ ‫امكان ندارد‪ .‬پس يا بايد ن‬
‫َ‬
‫هدف آفرينش است و يا بايد آنها را تعديل كرده و با اياد قيود و رشايىط براى هر كدام‪ ،‬همه آنها‬

‫‪ .(1 354‬همان‪ ،‬ص ‪50‬‬


‫خمين) امام(‪ ،‬رشح چهل حديث‪ ،‬ص ‪19‬‬
‫ى‬ ‫‪ .(2 355‬سيدروح الل‬
‫‪ .(1 356‬ژ‪ .‬آ‪ .‬هدفيلد‪ ،‬روانشناىس و اخالق‪ ،‬ترجمه عىل پريور‪ ،‬ص ‪169‬‬

‫(‬
‫(‬
‫(‬
‫‪114‬‬
‫را به گون هاى ارضا كرد كه اگر بخواهيم رفتارى حكيمانه و مطابق با هدف آفرينش داشته باشيم‪ ،‬به نظر‬
‫‪242‬‬
‫ميسد در برخورد با قوا هيچراىه جز اين نداريم‪.‬‬

‫‪ .3 -2‬ديدگاه معتدل‬
‫هيين وسيل هاى است كه تداوم‬ ‫گيين نعم تهاى الىه و حكيمان ر‬ ‫غريزه جنىس از ديدگاه اسالم‪ ،‬يىك از بزر ر‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫زندگ ر‬
‫تضمي م ىكند‪ .‬اسالم نه تنها ميان «معنويت» و «بهر همندى از لذات‬ ‫بش و بقاى نوعانساي را‬
‫مشوع ازاين غريزه را رشط تكامل معنوى انسان و يىك از ر‬ ‫منافاي نمىبيند‪ ،‬بلكه بهر همندى ر‬ ‫ر‬
‫بهيين‬ ‫جنىس»‬
‫اسباب و وسايل وصول به سعادت واقىع م ىداند‪ .‬به تعبي زيباى مولوى‪:‬‬
‫شهوتت نبود‪ ،‬نباشد امتثا ل‬ ‫چون عدو نبود جهاد آمد محا‬
‫ل‬
‫صي نبود چون نباشد ميل ت‬ ‫ى‬
‫خصم چون نبود‪ ،‬چه حاجت خيل تو ؟‬
‫و‬
‫هي مكن خود را خىص‪،‬‬ ‫ن‬
‫زانكه عفت‪ ،‬هست شهوت را گرو‬
‫رهبان مش و‬
‫ىي هوا‪ ،‬نىه از هوا ممكن‬
‫غازي بر مردگان نتوان نمود‬
‫ي‬ ‫نبود‬
‫پيامي اسالم و ساير اولياى دين همواره با رهبانيت و رياض تهاى افراىط براى مبارزه با غريزه جنىس و‬ ‫ى‬
‫ن‬ ‫َ‬
‫امثال آن مخالفت كرده و بهضاحت اعالم داشت هاند كه‪« :‬ال رهبانية ق االسال م‪» .‬‬
‫بدعت چون در ر‬
‫گرفت اى فضو ل‬ ‫ر‬ ‫از ترهب نىه كردست آن رسول‬

‫سنت احمد َماهل محكوم با ش‬ ‫‪...‬در ميان امت مرحوم با ش‬


‫پس نتايج شد ز جمعيت پدي د‬ ‫ن‬
‫زوجي آفري د‬ ‫‪...‬حق ز هر جنىس چو‬

‫پيامي اكرم آمده از شوهران خود شكايت كردند‪ .‬يىك گفت‪:‬‬


‫ى‬ ‫روزى سه نفر از زنان مدينه به حضور‬
‫ن‬
‫پرهي م ىكند‪ ،‬و سوىم گفت‪:‬‬ ‫شوهر من گوشت نم ىخورد‪ .‬ديگرى گفت‪ :‬شوهر من از بو ىخوش‬

‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله از شنيدن اين سخنان‪ ،‬به شدت‬
‫ى‬ ‫ر‬
‫معاشت با من ندارد‪.‬‬ ‫شوهرم تمايىل به‬
‫ناراحت شد و ي درنگ‪ ،‬درحالىكه از شدت خشم ردايش بر ن‬
‫زمي كشيده م ىشد‪ ،‬از خانه به مسجد آمد و‬ ‫ى‬
‫برح از اصحاب من از خوردن گوشت و‬ ‫باالى مني رفت و پس از حمد و ستايش خداوند‪،‬فرمود‪ :‬چرا ن‬
‫ى‬
‫ر‬
‫استعمال بو ىخوش و معاشت با زنان اجتناب م ىكنند‪ .‬همانا من خودم هم‬

‫‪242‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬


‫‪115‬‬
‫معاشت دارم‪ .‬هر كس از سنت من‬‫ر‬ ‫گوشت م ىخورم و هم بو ىخوش استعمال م ىكنم و هم با زنان‬
‫ا‬
‫اعراض كند از من نيست‪243 .‬اصوًل‪ ،‬بر اساس آيات قرآن ‪ 244،‬محبت همشان به يكديگر‪ ،‬يىك از نشان‬
‫ههاى خداوند است‪.‬‬

‫ني نفوذ كرده بود كه ائمه اطهار به شدت‬ ‫همي روحيه رهبانيت و رياضيتهاى جنىس در ميان ن‬
‫برح از زنان ن‬ ‫ن‬
‫با آن مبارزه كردند ‪.‬‬
‫ن‬
‫گفتگوي كه ميان امام باقر عليه السالم و يىك از زنان مسلمان مدافع رهبانيت صورت گرفته‪ ،‬خواندي‬
‫ي‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫محض امام باقر عليه السالم‬ ‫چني نقل كرده است‪ 245 :‬زي به‬ ‫است‪ .‬اين گفتگو را امامرضا عليه السالم‬
‫رسيد و عرض كرد‪ :‬من متبتله هستم‪ .‬امام‪ :‬منظورتاز تبتل چيست؟ زن‪ :‬هرگز قصد ازدواج ندارم و م‬
‫ىخواهم به صورت مجرد زندگ كنم‪ .‬امام‪ :‬چرا؟ زن‪ :‬م ىخواهم به معنويت وفضيلت دست يابم‪ .‬امام‪:‬‬
‫دست از اين كارها بردار‪ .‬اگر تجرد فضيلت بود‪ ،‬فاطمه زهرا عليها السالم شور زنان َ‬
‫عال‪ ،‬ن‬
‫شاوارتر به اين‬
‫كار بود‪.‬‬

‫ني به شدت مخالف بوده‪ ،‬افسارگسيختىك و بىبند و بارى‬ ‫از سوى ديگر‪ ،‬اسالم با ديدگاه فرويدى ن‬
‫ا‬
‫اصوًل در اسالم شهو رتي ر‬
‫ست و شهو تخواىه‪ ،‬به طور مطلق‪ ،‬اعم از‬ ‫جنىس را به شدت نىه كردهاست‪.‬‬
‫شهوت جنىس‪ ،‬شهوت مقام‪ ،‬شهوت مال‪ ،‬شهوتشكم و امثال آن‪ ،‬مذموم و منفور است‪.‬‬
‫ن‬
‫منطق اسالم اين نيست كه به صورت نامحدود و بدون هيچ قيد و بندى‪ ،‬اجازه فعاليت به غرايز انساي‬
‫ن ن‬
‫بدهد‪ .‬اشاره به مضامي برح از روايا ات بسيارى كه در اين زمنيه در مجامع ي‬
‫رواي ما وجود دار د‪ 246‬ديدگاه‬
‫ن‬
‫خوي نشان مىدهد‪« :‬كىس كه‬ ‫اسالم را در باره نحوه برخورد با شهوات نفساي‪ ،‬به ويژهشهوت جنىس‪ ،‬به ى‬
‫ن‬
‫بر شهوتش غالب شود‪ ،‬عقلش آشكار م ىشود» ‪« 247.‬پيوى از خواه شهاىنفساي‪ ،‬نتيج هاى جز هالكت و‬
‫ن‬
‫انساي در ري ندارد» ‪« 248.‬بردگ شهوت بدترين بردگ ىها و خوارترين اسار تهاست ‪.‬‬ ‫نابودى نفس‬

‫‪ .(1 )243‬محمدبن يعقوب كلينى‪ ،‬الفروع من الكافى‪ ،‬ج ‪ ،5‬كتاب النكاح‪ ،‬باب كراهية الرهبانية و ترك الباه‪ ،‬ص ‪ ،496‬حديث ‪5‬‬
‫‪ .(2 )244‬روم) ‪20 -25 :(30‬‬

‫س‬
‫التمََ ُ‬ ‫ْ‬
‫قالت الاريد التزوي َج ابداا‪ .‬قال و ِل َم؟ قالت‪ِ :‬‬ ‫صلَ َحك ال ُّلََ َِّ ان ى ُمتبتَّلة فقال لها‪ :‬و ما التبَّتلَُُّ عندك؟‬ ‫ْ‬
‫سألت اباجعفر فقالت‪ :‬ا َ‬ ‫‪َّ .(3 )245‬‬
‫ان امرأةا‬
‫ض ٌل لكا ْنت فاطمةُ عليها السَلم َّ‬
‫احق به منك انهَّ ليس اح ٌد ي َ‬
‫س ِبق ُها الى الفضل‪ ).‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار‬ ‫ص ِر ِفى‪ .‬فلو كان فى ذلك فَ ْ‬
‫فىذلك الفضلَ‪،‬فقال‪ :‬ان َ‬
‫االنوار‪ ،‬ج ‪،100‬ابواب النكاح ‪،‬باب ‪ ،1‬ص ‪ ،219‬حديث ‪(13‬‬

‫‪ .(1 )246‬در اينجا مىكوشيم كه تنها برخى از روايات موجود در كتاب غرر الحكم و درر الكلم مرحوم عبدالواحد اآلمدى‪ ،‬را كهگزيدهاى از كلمات امام على‬

‫عليه السَلم است‪ ،‬ذكر نماييم‬


‫َلبََ شهوتهَ َ‬
‫ظ َه َر عقلهُ‪ ).‬عبدالواحد اآلمدى‪ ،‬غرر الحكم و درر الكلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬فصل ‪ ،77‬ص ‪ ،164‬حديث ‪( 308‬‬ ‫‪َ .(2 )247‬من غ َ‬
‫سه فى شهواتِها فقد اعانَها على َهلَ َكتِها‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،1‬فصل ‪ ،3‬ص ‪ ،140‬حديث ‪(214‬‬ ‫‪َ .(3 )248‬من اطا َ‬
‫ع نف َ‬
‫(‬
‫(‬
‫(‬
‫‪116‬‬
‫رهاي ندارد»‬
‫كىس كه در چنگالهاى بيحم و سي ىناپذير شهوت گرفتار شود راىه براى نجات و ي‬
‫‪« 249250251252.‬كىس كه در ميدان مبارزهبا شهوت مغلوب و زمينگي شود‪ ،‬از بردگان و اسيان خوارتر و‬
‫هي است» ‪« 365.‬شهوت و غضب‪ ،‬دشم رنيين دشمنانانسا ناند؛ كىس كه بر اين دو دشمن غلبه‬ ‫فروماي ر‬
‫كند و آنها را تحت تسلط خود درآورد‪ ،‬به هدف خواهد رسيد» ‪« 366.‬اگر م ىخواىه ازآفات در امان ر‬
‫باىس‪،‬‬
‫رن‬
‫خوششي را از تسليم شدن در برابر شهوات بازدار» ‪« 367.‬ترك شهو تها برتري ن‬

‫ن‬
‫عبادت و زيباترين عادت است»‪« 253.‬با خواه شهاى نفساي در تضاد باشيد؛ همچون تضاد دو ضد با‬
‫هييد كه شما را به‬ ‫يكديگر و با آنها پيكار كنيد؛ مانند پيكار دشمن با دشمن» ‪« 254.‬از شهوات شكش ربي ن‬
‫ارتكاب انواع گناهان و هجوم بر معاصىمىكشاند» ‪« 255.‬پيوى از شهوات‪ ،‬دين را به نابودى م ىكشاند»‬
‫رسواي از‬ ‫يت شهوت را ننگ‬‫‪« 256.‬انسان نادان‪ ،‬برده شهوت» ‪ 257.‬و «عاقل‪ ،‬دشمن شهوتاست» ‪« 258.‬شي ن‬
‫ي‬
‫ن‬
‫ميان م ىىيد» ‪« 259.‬كىس كه شهوت او فزو ي يابد جوانمردى او كم م ىشود» ‪« 260.‬كىس كه مشتاق‬
‫ست‬‫ست را فراموش كند» ‪« 261.‬حكمت و دانش در قلت كه جاى شهو رتي ر‬‫شهوتي ر‬
‫ر‬ ‫بهشت باشد بايد‬
‫ى‬
‫استساكن نم ىشود» ‪« .‬هنگاىم كه چشم‪ ،‬مظاهر شهوت را ببيند‪ ،‬عقل از مشاهده عاقبت كار باز م‬
‫‪262‬‬

‫شهوتطلت و شهوت ر ناي بدترين آفت معنويت و سي و سلوك الىه است‪.‬‬


‫ى‬ ‫ىماند» ‪ 263.‬به هر حال‪،‬‬
‫وگرنه تف آن آتش تو را ن‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫‪264‬‬
‫هيم كند فرد ا‬ ‫بكشت بىگمان رس ي‬ ‫گر امروز آتش شهوت‬

‫سلم من اآلفات‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،2‬فصل ‪ ،77‬ص ‪ ،224‬حديث ‪(1268‬‬ ‫تت َ‬


‫سك من الشهوا ِ‬ ‫امنعََ نف َ‬
‫‪ْ .(249‬‬
‫علَت عظمت درجتهُ ب َلغَََ غايتهَ‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،1‬فصل ‪ ،8‬ص ‪ ،204‬حديث ‪(443‬‬
‫ضبهُ و شهوتهُ فَ َم ْن ملكهما بما َ‬ ‫‪ .(250‬اعدى عد ٍو للَمرءِ َ‬
‫غ َ‬
‫عب ُد الشهوة ُ اذ ُّل ِمن عب ِد ال ِرق‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،2‬فصل ‪ ،55‬ص ‪ ،40‬حديث ‪(13‬‬
‫‪َ .(251‬‬
‫اسره‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،2‬فصل ‪ ،55‬ص ‪ ،40‬حديث ‪(15‬؛ مولوى در اينباره مىگويد‪ «:‬هر كه در شهوتفرو شد برنخاست »‪.‬‬
‫اسير الينَفَكُّ ُ‬
‫ٌ‬ ‫شهوةِ‬ ‫‪َ .(4 )252‬‬
‫عب ُد ال َّ‬

‫ت افض ُل عبادةِ و اج َم ُل عادةٍ‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،1‬فصل ‪ ،23‬ص ‪ ،314‬حديث ‪(65‬‬ ‫‪َ .(1 )253‬‬
‫تركُ الشهوا ِ‬

‫العدو‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،1‬فصل ‪ ،45‬ص ‪ ،421‬حديث ‪(40‬‬


‫َّ‬ ‫حاربَة العد و‬
‫بوها ُم َ‬ ‫) ‪ .(2‬ضادُّوا الشهوةَ ُمضادةَ الض ِد ضدَّه و ِ‬
‫حار ُ‬ ‫‪254‬‬

‫ب و الت َّهج ُِّم على السيئاتِ‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،1‬فصل ‪ ،3‬ص ‪ ،146‬حديث ‪(28‬‬ ‫‪ .(3 )255‬اه ُج ُروا الشهوا ِ‬
‫ت فانَّها ت قَ ُو ُدكم الى ركو ِ‬
‫ب الذنو ِ‬
‫‪ .(4 )256‬طاعةُ الشهوةِ تفُ ِس ُد الدين‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،2‬فصل ‪ ،47‬ص ‪ ،10‬حديث ‪(3‬‬

‫‪ .(5 )257‬الجاه ُل عب ُد الشهوةِ‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،1‬فصل ‪ ،1‬ص ‪ ،28‬حديث ‪(504‬‬

‫عدو الشهوةِ‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،1‬فصل ‪ ،1‬ص ‪ ،28‬حديث ‪(503‬‬


‫‪ .(6 )258‬العاق ُل ُّ‬
‫عار الفضيح ِة‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،1‬فصل ‪ ،28‬ص ‪ ،343‬حديث ‪(19‬‬ ‫‪ .(7 )259‬حَلوة ُ الشهوةِ يَ ْن ُ‬
‫غصَُ ها ُ‬
‫شهوتهُ قلَ ِّْ‬
‫تََ ُم ُر َوتهُ‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،2‬فصل ‪ ،77‬ص ‪ ،168‬حديث ‪(377‬‬ ‫ْ‬
‫زادت َ‬ ‫‪َ .(8 )260‬من‬

‫سَل عن الشهواتِ‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،2‬فصل ‪ ،77‬ص ‪ ،201‬حديث ‪(936‬‬


‫‪َ .(9 )261‬من اشتاقَ الى الجن ِة َ‬
‫تسََ ُكن الحكمةُ قلباا مع ُح ِ‬
‫ب شهوةٍ‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،2‬فصل ‪ ،86‬ص ‪ ،369‬حديث ‪(479‬‬ ‫‪ .(10 )262‬ال ْ‬
‫ع ِمى القلبُ عن العاقب ِة‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،1‬ف صل ‪ ،16‬ص ‪ ،279‬حديث ‪(89‬‬ ‫‪ .(11 )263‬اذا اب َ‬
‫ص َر ْ‬
‫ت عينُ الشهوةِ َ‬
‫‪ .(12 )264‬سنائى غزنوى‪ ،‬ديوان اشعار‪ ،‬ص ‪.60‬‬

‫‪117‬‬
‫** *‬

‫نيست چون شهوت ربي ز آفات ره صد‬ ‫زشتها را خوب بنمايد رش ه‬


‫‪265‬‬
‫صد هزاران زيركان را كرد رن گ‬ ‫هزاران نام خوش را كرد ننگ‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫خالصه آنكه منطق اسالم در برابر قوا و غرايز انساي ب هويژه قواى شهواي را م ىتوان در اين بيان‬
‫حاض و همه روزگاران‪ ،‬مشاهده كرد‪:‬‬ ‫ر‬
‫اخالق بزرگ روزگار ن‬ ‫ن‬
‫خميت قدس شهعارف و‬ ‫حكيمانه امام‬

‫بدان كه قوه شهوت از قواى رشيف هاى است كه حق تعاىل به حيوان و انسان مرحمت فرم وده بر اى‬
‫َ‬
‫درعال طبيعت و براى ابقاى نوع و حفظ آن‪ .‬و اگر انسان اين قوه را نداشت‬ ‫حفظ شخص خود و بقاى آن‬
‫به واسطه ُمحلالت خارجيه و داخليه‪ ،‬به اشع اوقات‪ ،‬رو به فنا و زوال م ىگذاشت و تحصيل بدل ما‬
‫ال دنيا و اقامه در نشئهطبيعت صورت نگيد‪،‬‬ ‫يتحلل نم ىكرد‪ .‬و چون تحصيل سعادت ابدى بىبقاى در ع َ‬
‫ر‬
‫ملكوي او مرهون منت اين قوه رشيفه است‪ .‬و ن‬
‫ني اين قوه را مدخليت‬ ‫سعادت ابدى انسان و حيات رشيف‬
‫تام و دخالت كامل است در تشكيل عائله رشيفه و نظام مدينه فاضله و تربيت نفوس ناقصه‪ .‬پس عالوه بر‬
‫آنكه سعادت خود‬

‫‪ .(13 )265‬جَلل الدين محمد بلخى‪ ،‬مثنوى و معنوى‪ ،‬دفتر پنجم‪ ،‬ابيات ‪ 1369‬و ‪.1370‬‬
‫(‬
‫(‬
‫(‬
‫‪118‬‬
‫آسماي است‪ .‬و اين قوه در ر‬‫ن‬ ‫انسان وابسته به اين قوه است‪ ،‬سعادت ن‬
‫وقت‬ ‫بت نوع هم پيوند به اين مائده‬
‫كفيل اين سعادات شخصيهو نوعيه است كه از حدود اعتدال‪ ،‬تخىط و تجاوز نكند‪ ،‬و از تحت موازين‬
‫عقليه و الهيه خارج نشود؛ زيرا با خروج آن از حد خود وبه جانب افراط و تفريط ر ن‬
‫رفي‪ ،‬عالوه بر آنكه‬
‫ن‬ ‫بدبخت خود و ن‬
‫ر‬
‫بت نوع خود شود‪ .‬چهبسا با شهوتراي‬ ‫سعادات مذك وره را تحصيل نكند‪ ،‬مايه شقاوت و‬
‫چند روز يا چند ساعت‪ ،‬نظام يك عائله رشيفه از هم گسسته شده‪ ،‬و طرح بدبخت و بيچارگ آنها تا ابد‬
‫ر‬
‫ريخته شود‪.‬‬
‫‪266‬‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫و چه بسا از عنان گسيختىك اين قوه‪ ،‬شافت خود انسان و عائله شيفه ا و دستخ وش باد فنا شود‪.‬‬
‫ً‬ ‫ن‬
‫بنا بر اين‪ ،‬از ديدگاه اسالم‪ ،‬قواى شهواي و مخصوصا غريزه جنىس نه علت تامه شقاوت است و نه علت‬
‫ر‬
‫تامه سعادت‪ ،‬بلكه خوب يا بد بودن آنها‪ ،‬از نظر اخالق‪ ،‬بستىك به نوع رفتار ما با آنها دارد‪ 267 .‬باز هم در‬
‫خميت قدس س رهتوجه كنيد كه در اي نباره م ىفرمايد‪:‬‬ ‫ن‬ ‫اينجا‪ ،‬به سخن حكيمانه امام‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫خوشبخت انسان‬ ‫بدان كه وهم و غضب و شهوت ممكن است از جنود رحماي باشند و موجب سعادت و‬
‫ن‬
‫نماي‪ .‬و ممكن است از جنود شيطاي باشند‪ ،‬اگر آنها‬ ‫گردند‪ ،‬اگر آنها را تسليمعقل سليم و انبيا عظيم الشأن ي‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫را شخود گرداي و «وهم» را بر آ ن دو قوه بااطالق عنان‪ ،‬حكومت دىه‪ .‬و اين ني پوشيده نماند كه هيچ‬
‫َّ‬
‫يك از انبيا عظام‪ ،‬جلو شهوت و غضب و وهم را به طور كلىنگرفت هاند‪ ،‬و هيچ داىع اىل ال َّل تاكنون نگفته‬
‫است بايد شهوت را به كىل كشت و نائره غضب را به كىل خاموش كرد و تدبي وهم را از دست داد؛ بلكه‬
‫ميان عقىل و قانون اله ى انجام وظيفه دهند؛ زيرا اين قوا‬ ‫فرمود هاند بايد جلو آنها را گرفت كه در تحت ن‬
‫هر يكمىخواهند كار خود را انجام دهند و به مقصود خوشش نايل شوند اگرچه مستلزم فساد و هرج و مرج‬
‫ا‬
‫هم شود‪ .‬مثًل نفس بهيىم مستغراق شهو ات خود ش عنان گسيخته م ىخواهد مقصد و مقصود خود را‬
‫انجام دهد‪ ،‬اگرچه به زناى با محصنات در خانه كعبه باشد‪268269384270. ...‬‬

‫نقد نسبيتگر ياي جنىس‬


‫ن‬
‫معي و قطع ىاى‬ ‫نست است و هيچ حد مشخص و‬ ‫‪385‬‬
‫است گفته شو د كه اخالق جنىس امرى ى‬ ‫ممكن‬
‫ر‬ ‫ا‬
‫غري‪ ،‬حجاب زن امرى زشت و نامطلوب و حت خالف اخالق و نظم اجتماىع به‬ ‫ندارد‪ .‬مثًل در جوامع ى‬
‫شمار م ىآيد؛ وىل در جوامع اسالىم‪ ،‬امرى خوب ومطلوب و مطابق با اخالق و نظم اجتماىع؛ و يا در‬
‫نامشوع وخالف اخالق است؛ اما در‬ ‫جوامع غري و براى غربيان‪ ،‬تعدد زوجات كارى بسيار زشت و ر‬
‫ى‬
‫جوامع اسالىم اينگونه نيست؛ يا در جوامع مسيىح تا چند سال پيش‪ ،‬طالق امر ى زشت و نكوهيدهو‬
‫ممنوع بود؛ اما در جوامع اسالىم‪ ،‬امرى مجاز است‪ .‬بنابراين‪ ،‬اخالق جنىس در هر منطق هاى و مطابق با‬

‫‪ .(1 )266‬سيدروح ال ِّل خمينى) امام(‪ ،‬شرح حديث جنود عقل و جهل‪ ،‬ص ‪ 279‬و ‪280‬‬

‫‪ «.(2 )267‬اصل وجود غريزه جنسى نيز همانند ميلها و كششهاى درونى ديگر‪ ،‬الزمه ساختمان روح انسان و فطرى است كه‪ . ..‬خود به خود‪ ،‬نه ارزش‬
‫اخَلقى مثبت دارد و نه ارزش اخَلقى منفى‪ ... ،‬البته‪ ،‬از نظر فلسفى‪ ،‬هر چيزى كه بهرهاى از وجود داشته باشد‪ ،‬خواه اختيارى باشد يا غير اختيارى‪ ،‬فى‬
‫نفسه‪ ،‬خير است؛ ولى« خير» در اينجا اصطَلح ديگرى است و به ارزشها و خير اخَلقى ارتباطى ندارد‪ .‬آن چه كه در محدوده اخَلق قرار مىگيرد و بار‬
‫ارزشى خواهد داشت كيفيت و كميت ارضاى اين ميل و جهت اعمال آن است‪ )».‬محمد تقى مصباح‪ ،‬اخَلق در قرآن‪ ،‬تحقيق محمدحسين اسكندرى‪ ،‬ج‬
‫‪،2‬ص ‪(239‬‬
‫‪ .(268‬ديويد ال‪ .‬روزنهان و مارتين اى‪ .‬پى‪ .‬سليگمن‪ ،‬آسيبشناسى روانى‪ ،‬ترجمه يحيى سيدمحمدى‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪177 -179‬‬
‫‪269‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬

‫‪ .(1 )270‬سيدروح ال ِّل خمينى) امام(‪ ،‬شرح چهل حديث‪ ،‬ص ‪16‬‬

‫‪119‬‬
‫هر فرهنىك ممكن است متفاوت باشد‪ .‬پس ب هعنوان مثال نبايد لواط و همجن سبازى را امورى خالف‬
‫ً‬ ‫ن‬
‫اخالق انساي دانست و يا زنا و فحشا را مطلقا زشت‬

‫ً‬
‫به حساب آورد‪ ،‬يا حجاب را مطلقا خوب يا بد دانست‪ .‬بر اين اساس م ىتوان گفت آنچه كه يك جامعه‪،‬‬
‫ناهنجارى جنىس م ىدانددر جامع هاى ديگر اگر جزء هنجارهاى جنىس نباشد دست كم جزء ناهنجار ىها‬
‫نيست‪.‬‬

‫نظر شما در اي نباره چيست؟ آيا اين نوع اختالفات را قبول داريد ؟ آيا پذيرش اين ن وع اختالفات را به‬
‫نست تگر ياي ودر نتيجه تساهل و تسامح در اخالق جنىس م ىدانيد؟ به چه دليل؟ با توجه به‬ ‫معناى پذيرش ى ي‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫نست تگرايىتوصيف‪ ،‬هنجارى و فرااخالق‪ ،‬اين ديدگاه را نقد و‬
‫‪271‬‬
‫انواع مختلف نسبيتگر ياي اخالق‪ ،‬يعت ى ي‬
‫بررىس كنيد‪.‬‬

‫ن‬ ‫شهوتي ر‬
‫ست و شهو ترا ي‬ ‫ر‬ ‫‪ .3‬عوامل‬

‫ن‬ ‫شهوتي ر‬ ‫با توجه به روايات ي شگفته‪ ،‬م ىتوان مه ر‬


‫ست و شهو تراي را در امور ذيل‬ ‫ر‬ ‫ميين علل و عوامل‬ ‫ري‬
‫خالصه كرد‪:‬‬

‫يقي‬ ‫پيامي و عدم رعايت دستورات ن‬


‫ديت؛ به ن‬ ‫ى‬ ‫ر‬
‫سست در ايمان به خدا و‬ ‫ضعف در خداشناىس و‬ ‫‪.1‬‬
‫ن‬
‫كىس كه خداى بزرگ را هموارهحاض و ناظر رفتارهاى خودش ببيند‪ ،‬هرگ ز به خود اجازه نم ىدهد در‬
‫ن‬
‫محض او‪ ،‬دست به سوى گناه دراز كند‪ .‬كىس كه قيامت وحسابرىس اخروى را باور دارد‪ ،‬هيچگاه خود را‬
‫ست نخواهد كرد‪.‬‬‫شهوتي ر‬ ‫ن‬
‫ر‬ ‫گرفتار شهوتراي و‬
‫ن‬ ‫رن‬ ‫رن‬ ‫رن‬ ‫‪.2‬‬
‫فروكاسي ارزش انساي خ ود تا شحد‬ ‫خوششي و‬ ‫نداشي درگ درست از‬ ‫ضعف در خودشناىس و‬
‫ن‬
‫حيوانات؛ كىس ك ه به گوهرعظيم و گرا نقدر خود واقف باشد و عظمت وجود انساي را درك كند‪ ،‬هرگز‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫حاض نيست وجود خود را با دنبال هروى از شهوات و خواهشهاى نفساي تا شحد حيواناي چون خوك‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫پايي آورد‪ .‬هيچ يك از كساي كه دنبال شهوتراي و ارضاى خواه شهاى پست حيواي خود‬ ‫و خروس‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫هستند‪ ،‬تصور درست از وجود انساي و فلسفه آفرينش خوششي ندارند‪.‬‬

‫رن‬
‫خوششي را بداند‪ ،‬آيا هرگز به ذهنش‬ ‫دخي جوان‪ ،‬ارزش وجودى خود و هدف از آفرينش‬ ‫است اگر يك ر‬‫به ر ر‬
‫خطور م ىكند كه خود رابه شكل يك عروسك درآورده و همچون نمايشگاه سيارى از رنگ و لعاب‪ ،‬خود را‬
‫در معرض نگاههاى آلوده و مسموم ديگران قراردهد؟ و يا اگر يك پش جوان‪ ،‬قدر و قيمت انسا نىخود را‬
‫ن‬
‫بداند‪ ،‬آيا هرگز اجازه چش مچراي و امثال آن را به خود م ىدهد؟ ‪ .3‬ضعف در شناخت حقايق امور و عدم‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫شناخت پيامدهاى ناگوار دنيوى و اخروى شهو رتي ر‬
‫ست و شهو تراي؛ شهو تراي وپيوى از خواه شهاى‬

‫‪ .(3 )271‬براى آشنايى بيشتر با انواع نسبيتگرايى اخَلقى و نقد و بررسى آنها‪ ،‬بنگريد به‪ :‬محمدتقى مصباحيزدى‪ ،‬فلسفه اخَلق‪ ،‬تحقيق و‬
‫نگارشاحمدحسين شريفى‪ ،‬ص ‪141 -148‬‬
‫(‬
‫‪120‬‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫نفساي‪ ،‬آثار زيانبار روح و جسىم و اجتماىع فراواي را در ري دارد كه اگر انسان اندگ به آنها توجه كندهرگز‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫بهداشت و ناام نىهاى اجتماىع و جنس اى‬ ‫عصت و‬
‫ى‬ ‫به دنبال شهوتراي نخواهد رفت‪ .‬عامل اصىل مشكالت‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫اواي كه دامنگي ر‬ ‫ن‬
‫همي شهوتراي و عنان گسيختىك عد هاى از انسا ننمايان است كه‬ ‫بشيت شده است‪،‬‬ ‫فر‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫البته نخستي قرباي اين افزو نطل بىها خود آنانو خانواد هشان هستند‪ .‬حضت امام خميت قدس شه در‬
‫اين باره‪ ،‬م ىفرمايد‪:‬‬

‫اطبا امروز بسيارى از امراض را بعد از تجزيه و تجربه به امراض تناسىل خود مريض يا پدر يا اجدادش‬
‫كه به وراثت به او رسيده‪،‬نسبت م ىدهند‪ .‬اينها يك از هزار مفاسد دنيوى اين قوه عنان گسيخته‬
‫است‪.‬‬

‫اگر قدرى توجه شود به مفاسدى كه از آن حاصل شود در َ‬


‫عال ماورا ىطبيعت‪ ،‬به گفته اطباى نفوس‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫مربوطي با وح الىه وعلماى روحاي ماوراى طبيعت معلوم شود كه اين مفاسد دنيوى‪ ،‬قدر قابىل‬ ‫و‬
‫در جستجوى راهكارى عمىل‬ ‫‪272‬‬
‫در مقابل آنها ندارد‪.‬‬
‫ر‬
‫اخالق چش مچر ناي در متون ن‬ ‫اواي در باره حرمت نگاه به نامحرم و آثار سوء ن‬‫ن‬
‫ديت‬ ‫ديت و‬ ‫آيات و روايات فر‬
‫ما وجود دارد‪ .‬هم بهمردان و پشان مؤمن دستور مؤكد داده شده است كه از نگاه ب ه نامحرم خودارى‬
‫دخيان با ايمان توصيه مؤكد شده است كه از‬ ‫للمؤمني يغضوا ابصارهم» ‪ 273‬و هم بهزنان و ر‬
‫ن‬ ‫نمايند‪« :‬ق ل‬
‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫ن‬
‫نگاه به نامحرم ربيهيند‪« :‬و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن »‪ .‬از امامصادق عليه السالم روايت‬
‫‪274‬‬

‫شده است كه فرمود‪« :‬نگاه به نامحرم تيى از تيهاى زهرآلود ابليس است‪ ،‬و اى بسا نگاىه كه‬
‫ن‬
‫حشتىطوالي را در ي دارد» ‪ 275.‬از ن‬
‫حضت عيىس عليه السالم نقل است كه فرموده است نگاه به نامحرم‬ ‫ر‬
‫‪276‬‬
‫در دل انسان كاشته م ىشود وموجب فتنه و نابودى نگا هكننده م ىشود‪.‬‬

‫در مقابل پادا شهاى بسيارى براى خوددارى از نگاه به نامحرم ذكر شده است‪ .‬امام صادق عليه السالم م‬
‫ى‬
‫حديت از‬ ‫ىفرمايد‪« :‬چشىم كه بهنامحرم نگاه نكند‪ ،‬عظمت و جالل خداوند را مشاهده م ىكند» ‪ 277.‬و در‬
‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله نقل شده است كه فرمودند‪« :‬چش مهاى خود را از نامحرم حفظ كنيد تا‬‫ى‬
‫‪278‬‬
‫عجايب آفرينش را مشاهده كنيد» ‪.‬‬

‫‪ .(1 )272‬سيدروح ال ِّل خمينى) امام(‪ ،‬شرح حديث جنود عقل و جهل‪ ،‬ص ‪281‬‬
‫‪ .(1 )273‬نور) ‪30 ،(24‬‬
‫‪ .(2 )274‬نور) ‪31 ،(24‬‬

‫النظر سه ٌم من سهام ابليس مسمو ٌم و كم ِمن نظرةٍ اورثت حسرةا طويلةا‪ ).‬بحاراالنوار‪ ،‬ج ‪ ،101‬باب ‪ ،33‬ج ‪ ،46‬ص ‪(40‬‬
‫ُ‬ ‫‪.(3 )275‬‬
‫‪ .(4 )276‬بنگريد به‪ :‬همان‪ ،‬ج ‪ ،50‬ص ‪41‬‬

‫سبقَ ََ الى قلب ِه َِ مشاهدة ُ العظم ةِ و الجَلل)‪ .‬همان‪،‬‬


‫محارم هللاِ ا ال و قد َ‬
‫ِ‬ ‫يغض عن‬
‫ُّ‬ ‫البصر ال‬
‫َ‬ ‫البصر فان‬
‫ِ‬ ‫ضََ‬
‫ِ‬ ‫‪ .(5 )277‬ما اعتصم اح اد بمثل ما اعتصم بِغ‬
‫ج ‪ ،52‬ص‬
‫‪) 41‬‬
‫العجائب‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،52‬ص ‪ 41‬و ‪(42‬‬
‫َ‬ ‫ترََ ونَ‬
‫ابصاركم َ‬
‫َ‬ ‫‪ُ .(6 )278‬‬
‫غضُّوا‬

‫‪121‬‬
‫دانشجوي‪ ،‬به ويژه در محيط كالس و درس به گون هاى است كه در بسيارى از موارد خوددارى از‬
‫ي‬ ‫زن دگ‬
‫ن‬
‫نگاه به نامحرم بسيار مشكل است‪ .‬به نظر شما براى نجات از آسيبها و پيامدهاى سوء چش مچراي و بهر‬
‫‪279280‬‬ ‫ر‬
‫مپوىس‪ ،‬چه بايد كرد ؟‬ ‫همندى از پادا شهاى بىشمار چش‬

‫‪ .4‬اهميت ازدواج در اسالم‬


‫عي حال‪ ،‬براى ارضاى اين غريزه ن‬
‫ني‪ ،‬همچون‬ ‫اسالم‪ ،‬غريزه جنىس را از نعم تهاى بزرگ الىه م ىداند‪ .‬در ن‬
‫رن‬
‫گرفي آن محدوديتها را در هيچ‬ ‫ساير غرايز‪ ،‬حدود ر‬
‫وشايىط را قائل شده و تجاوز از آن قيود و ناديده‬
‫مشوع و مقبول‬ ‫رشايىط مجاز ندانسته است‪ 395 .‬از ديدگاهاسالم‪ ،‬تنها راه ر‬

‫ر‬
‫بيشي با راهكار اسالىم ارضاى غريزه‬ ‫آشناي‬ ‫ارضاى غريزه جنىس «ازدواج» است‪ .‬ما ن‬
‫ني در اين قسمت براى‬
‫ي‬
‫مطالت دراين باب ارائه م ىدهيم‪ .‬البته همانطور كه خوانندگان عزيز م ىدانند‪ ،‬در باره ازدواج از‬
‫ى‬ ‫جنىس‪،‬‬
‫ً‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫ن‬
‫پرداخي بهآنها‪ ،‬ما را از هدف اصىل خود باز م ىدارد و ما در اينجا ضفا‬ ‫ابعاد مختلف مىتوان بحث كرد كه‬
‫اخالق و بهعنوان راهكارى براى ارضاى غريزهجنىس به اين مسئله نگاه كنيم‪.‬‬ ‫ر‬
‫مىخواهيم از ديدگاه‬

‫ن‬
‫نخستي گام براى‬ ‫دخيان و چه پشان دارد‪ .‬ازدواج‪،‬‬‫تربيت فو قالعاد هاى براى انسا نها‪ ،‬چه ر‬
‫ر‬ ‫ازدواج نقش‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫رهاي از «خودپرست» و«خوددوست» به سوى «غيدوست» است و نخستي ميدان واقىع براى تجربه‬ ‫ر‬
‫ي‬
‫ن‬ ‫‪.‬‬ ‫ر‬
‫ديگردوست است هر كدام از زوجي‪ ،‬تا پيش ازازدواج تنها در انديشه خود و نيازها و خواست ههاى مادى‬
‫ر‬
‫ديگردوست به خود م‬ ‫و معنوى خودشان بودند؛ اما با ازدواج است كه نيازها و خواست ههاى آنانرنگ‬
‫ىگيد‪ .‬افزون بر اين‪ ،‬تجربه نشان داده است افرادى كه براى تهذيب نفس‪ ،‬تا آخر عمر از ازدواجخوددارى‬
‫معنوي كه داشت هاند‪ ،‬نه تنها در اواخر عمر از اين رفتار‬ ‫پيشفتهاى چشمگي علىم و‬ ‫كرد هاند‪ ،‬ب هرغم ر‬
‫ي‬
‫ناپختگىهاي در رفتارهاى آنان بوده است‪ .‬اين نشان م ىدهد كه تنها‬
‫ي‬ ‫خود پشيمانشد هاند‪ ،‬بلكه خام ىها و‬
‫بخىس ازشخصيت انسان شكل م ىگيد‪.‬‬ ‫ر‬ ‫در سايه ازدواج است كه‬

‫برح موارد‪ ،‬ب هعنوان واجب‬ ‫ازدواج در اسالم‪ ،‬ب هعنوان يك امر بسيار مقدس و يك عبادت كمنظي و در ن‬
‫رشىع به شمار آمده است‪.‬‬
‫ر‬
‫محبوبي از بناى ازدواج نيس ت‪ 281‬و دو ركعت نماز شخص ازدواج ك رده‪ ،‬برتر از هفتاد‬ ‫بناي‬
‫َ ّ‬ ‫در اسالم‪ ،‬هيچ ي‬
‫ن‬
‫پيامي اكرم آمد‪ .‬حضت از او‬
‫ى‬ ‫ن‬
‫عزبارزياي شده است‪ .‬شخىص به نام عكاف به محض‬
‫‪282‬‬
‫ركعت نماز انسان‬
‫ى‬
‫ن‬
‫تواناي ماىل مشكىل نداشت‪ ،‬پاسخ منف‬ ‫ر‬
‫پرسيد‪« :‬آيا ازدواج كرد هاى؟» وقت وى‪،‬ب هرغم اينكه از نظر‬
‫ي‬

‫‪ .(279‬براى توضيح بيشتر در اين باره‪ ،‬بنگريد به‪ :‬محمدتقى مصباح‪ ،‬اخَلق در قرآن‪ ،‬تحقيق محمدحسين اسكندرى‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪245 -248‬‬
‫‪280‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬

‫ع ُّز من التزويج‪ ).‬محمدحسن نجفى‪ ،‬جواهر الكَلم‪ ،‬ج ‪،29‬‬


‫االسَلم بنا اء احبُّ الى ال ِِّلََ َِّ عزوجل و ا َ‬
‫ِ‬ ‫) ‪ .(1‬عن النبى صلى هللا عليه و آله‪ :‬ما ِ‬
‫بنَُ َ‬
‫ى فى‬ ‫‪281‬‬

‫ص ‪(13‬‬

‫‪ .(2 )282‬عن الصادق عليه السَلم‪ :‬ركعتان َ‬


‫يصَُ ِل يهما ال ُمتزَ ِو ُج افض ُل ِمن سبعين ركعةا َ‬
‫يصَُ ِليها االعزب‪ ).‬أبى جعفر محمد بن الحسن الطوسى‪ ،‬تهذيب‬
‫االحكام‪ ،‬ج ‪ ،7‬حديث ‪(1044‬‬
‫(‬
‫‪122‬‬
‫‪283‬‬
‫ىآي» ‪.‬‬
‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله به او فرمود‪ «:‬ازدواج كن وگرنهدر زمره گناهكاران به شمار م ي‬
‫ى‬ ‫داد‪،‬‬
‫‪284‬‬
‫باالتر آنكه ترك ازدواج مالزم با برادرى شيطان دانسته شد ه است‪.‬‬
‫ن‬ ‫بدتري ن‪ 285‬و پس رتيي ن‪ 286‬مردگان و اموات مسلمان‪ ،‬انسا نهاى عزب دانسته شد هاند؛ ن‬
‫يعت كساي كه‬
‫احساس نياز به ازدواجمىكنند و تمكن ماىل ن‬
‫ني براى ازدواج دارند‪ ،‬اما از ازدواج خوددارى م ىكنند‪ ،‬بدترين و‬
‫پس رتيين مردگان مسلمان به شمار م ىروند‪.‬‬
‫پيامي صىل هللا عليه و آله كه فرمود‪« :‬ازدواج سنت من است و هر كس از‬ ‫ى‬ ‫با توجه به آ ن روايت مشهور‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫سنت من اعراض كند‪ ،‬ازمن نيست» ‪ .‬م ىتوان گفت كه يىك از شايط مسلماي ازد واج است‪ .‬ازدواج‬
‫‪288‬‬ ‫‪287‬‬

‫زودهنگام ن‬
‫ني مورد تأكيد قرار گرفته است‪ .‬در‬

‫ن‬
‫روايت آمده است جواي كه در آغاز جوانىاش ا زدواج كند‪ ،‬شيطان خود را نسبت به دو سوم دينش‬
‫پيامياكرم صىل هللا عليه و آله در يك خطاب كىل به همه جوانان م ىفرمايد‪:‬‬
‫ى‬ ‫‪289‬‬
‫نااميد كرده است‪.‬‬

‫ن‬
‫پاكدامت م ىشود و هر‬ ‫اى جوانان‪ ،‬هر كدام كه م ىتوانيد‪ ،‬ازدواج كنيد؛ زيرا ازدواج موجب عفت چشم و‬
‫‪290‬‬
‫كىس كه امكان ازدواجندارد‪ ،‬براى فرونشاندن آتش شهوت خود‪ ،‬روزه بگيد‪.‬‬

‫در روايات متعددى اين حقيقت بيان شده است كه اگر كىس به سبب ترس از فقر و مشكالت اقتصادى از‬
‫ن‬
‫تأمي روزى را داده‬ ‫ازدواج خوددارى كند‪،‬در حقيقت نسبت به خداوند بدگمان است؛ زيرا خداوند وعده‬
‫ْ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬
‫است‪« :‬ان يك ُونوا فقر َاء يغناهم ال ُّل َْ من فضالا ه‪».‬امام صادق عليه السالم در اين باره م ىفرمايد‪:‬‬

‫‪ .(3 )283‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،100‬ابواب النكاح‪ ،‬باب ‪ ،1‬ص ‪ ،221‬حديث ‪27‬‬
‫‪ .(4 )284‬همان‪ ،‬ص ‪ ،221‬حديث ‪29‬‬

‫العزََ اب‪ ).‬همان‪ ،‬ص ‪ ،220‬حديث ‪(19‬‬ ‫‪ .(1 )285‬عن النبى صلى هللا عليه و آله‪ِ :‬ش ُ‬
‫رار َموتاكم ُّ‬

‫العزََ اب‪ ).‬همان ‪ ،‬ص ‪ ،220‬حديث ‪(19‬‬


‫‪ .(2 )286‬عن النبى صلى هللا عليه و آله‪َ :‬رذا ُل َموتاكم ُّ‬

‫س ِمن ى‪ ).‬همان‪ ،‬ص ‪ ،220‬حديث ‪(23‬‬


‫عن سنتى فليَ َ‬ ‫‪ .(3 )287‬النكا ُح ُ‬
‫سن تى ف َم ْن َر ِغ َ‬
‫ب َ‬
‫‪ .(4 )288‬البته روشن است كه ازدواج‪ ،‬شرط كمال در اسَلم است و نه شرط مقوم اسَلم‪ .‬به اين صورت كه اگر كسى ازدواج نكند‪ ،‬نمىتواند به‬

‫درجاتبااليى از كمال برسد‪ ،‬نه اينكه از اسَلم خارج مىشود‬


‫تق ال ُّلََ َِّ العب َد‬ ‫ص َم ِمنَّى ثل َُْ َ‬
‫ثى دينِهَ فل ََْيَ َّ‬ ‫‪ .(5 )289‬عن النبى صلى هللا عليه و آله‪ :‬ما ِمن شا ب تزَ ََ َّو َج فى ِحداثةََِ ِسن ِه إ ال َ‬
‫ع َّج شَيطانهُ يا َويلهَ يا َويْلهَ َ‬
‫ع ِ‬
‫فى الثلَّ ِ‬
‫ث الباقى‪ ).‬همان‪ ،‬ص ‪ ،221‬حديث ‪(34‬‬

‫بالص وم فانهَّ له ِوجا ٌء‪ ).‬احمد‬


‫َّ‬ ‫ع فَعلَيَه‬
‫تطََ ْ‬
‫س ِ‬‫صنُ للفَرج و َمن لمي َ‬
‫للبصََ ر و احْ َ‬
‫َ‬ ‫ع منكم الباه فل ََْيتَزَ َّوجْ فانهَّ اغ ُّ‬
‫َض‬ ‫‪ .(6 )290‬يا َم ْعشَر ال َّ‬
‫شباب َمن استطا َ‬
‫بن عبدالعزيز الحداد‪ ،‬اخَلق النبى فى القرآن و السنة‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪(692‬‬

‫‪123‬‬
‫كىس كه به سبب ترس از فقر ازدواج نكند‪ ،‬نسبت به خداوند بدگمان‬

‫است‪ 291 .‬بلكه يىك از را ههاى نجات از فقر و بهر همندى از رفاه مادى‪،‬‬
‫ن‬
‫معرق شده است‪.‬‬ ‫ازدواج‬

‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله آمد و از فقر و‬


‫ى‬ ‫امام صادق عليه السالم م ىفرمايد شخىص نزد‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫پيامي به او فرمود‪« :‬ازدواج كن‪ ».‬و آن شخص ازدواج كرد و پس از مدي وضع زندگ‬ ‫ى‬ ‫تنگدست ناليد؛‬
‫ازپيامياكرم صىل هللا عليه و آله نقل است كه فرمود‪:‬‬
‫ى‬ ‫او رو به بهبودى نهاد‪ 292 .‬در روايت ديگرى‬
‫‪293294‬‬
‫براى بهر همندى از رزق ازدواج كنيد؛ زيرا در زنان بركت است‪.‬‬

‫‪ .1 -4‬ارزش واسطه ازدواج شدن‬


‫همچني غالمان و ن‬
‫كنيان صالح و درستكارتان را؛ اگر فقي و‬ ‫ن‬ ‫مردان و زنان بىهمش خود را همش دهيد‪،‬‬
‫‪409 .‬‬
‫تنگدست باشند‪ ،‬خداوند ازفضل خود آنان را بىنياز م ىسازد؛ خداوند گشاي شدهنده و آگاه است‬

‫روشت استفاده م ىشود كه يىك از وظايف اجتماىع مسلمانان اين است كه وسايل ازدواج‬ ‫ن‬ ‫از اين آيه به‬
‫جوانان را فراهم سازند وآنان را در اين مهم يارى نمايند‪.‬‬

‫امي مؤمنان عليه السالم‪ ،‬مىفرمايد‪:‬‬

‫برترين واسط هگر ىها واسط هگرى در امر‬

‫ازدواج است‪ 295 .‬امام صادق عليه السالم م‬

‫ىفرمايد‪:‬‬

‫الظن‪ ).‬محمد بن يعقوب كلينى‪ ،‬الفروع من الكافى‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ ،330‬باب ان التزويج يزيد فى‬
‫َّ‬ ‫ترََ ك التزوي َج َمخافَةَ ال ِعيل ِة فَقَ ْد اسا َء بال ِِّلََ َِّ‬
‫‪َ .(7 )291‬من َ‬
‫الرزق‪،‬حديث ‪(1‬‬

‫النبى فَشَكا اليه الحاجةَ فقال‪ :‬تزَ ََ َّوجْ فتَزَ ََ َّو َج فَ ُو ِس َع عليه‪ ).‬همان‪ ،‬حديث ‪(2‬؛ همچنين بنگريد به حديث ‪3 -7‬؛ نيز بنگريد به‪:‬‬
‫ِ‬ ‫‪ .(1 )292‬جا َء رج ٌل الى‬

‫محمدحسننجفى‪ ،‬جواهر الكَلم فى شرح شرائع االسَلم‪ ،‬ج ‪ ،29‬ص ‪9‬‬

‫علي ٌم‪ ).‬نور) ‪( 32 :(24‬‬ ‫ونوا فقَ َُ را َء ي ُغ َْنِ ِه ُم ال ُّلََ َِّ ِم ْن ْ‬


‫فضََ ِل ِه َو ال ُّلََ َِّ وا ِس ٌع َ‬ ‫‪َ .(293‬و أ ْن ِك ُحوا اْأليَامى ِم ْن ُك ْم َو ال صالِحينَ ِم ْن ِعبا ِد ُك ْم َو إمائِ ُك ْم ْ‬
‫إن يَ ُك ُ‬
‫فان في ِه َّن البَ َر َكةَ‪ ).‬محمدحسن نجفى‪ ،‬جواهر الكَلم فى شرح شرائع االسَلم‪ ،‬ج ‪ ،29‬ص ‪(10‬‬ ‫) ‪ .(2‬تزَ ََ َّو ُجوا ِلل ِرز ِ‬
‫ق‪َّ ،‬‬ ‫‪294‬‬

‫تش َْف َع بين اثنين فى نكاحٍ حتى يَ َج َم َع ال ُّلََ َِّ بينهما‪ ).‬محمد بن يعقوب كلينى‪ ،‬الفروع من الكافى‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ ،331‬باب من‬ ‫‪ .(4 )295‬اف َ‬
‫ض ُل الشفاعات ان َ‬
‫سعى فىالتزويج‪ ،‬حديث ‪(1‬‬
‫(‬
‫‪124‬‬
‫‪296‬‬
‫كىس كه وسايل ازدواج را برا ىشخىص فراهم كند‪ ،‬روز قيامت مورد توجه خاص خداوند قرار م ىگيد‪.‬‬

‫‪ .2 -4‬رشايط همش خوب‬


‫ن‬ ‫ن‬
‫همچني در برابر‬ ‫ازدواج مسئوليت بزرگ الىه‪ ،‬انساي و اجتماىع است‪ .‬ما در برابر نعم تهاى خداوند و‬
‫ن‬ ‫ً‬ ‫ن‬
‫دىه م‬
‫جامعه و نس لهاى آينده ودر برابر فرزنداي كه بعدا م ىخواهيم به جامعه انساي تحويل ي‬
‫مسئوليت داريم‪ .‬بنابراين بايد به شدت مراقب بود كه چه كىس را ب هعنوان رشيك زندگ خود‬
‫ً‬
‫برمىگزينيم و هرگز نبايد تنها دران ديشه لذ تهاى شخىص خود بوده و ضفا به دنبال ارضاى آنها باشيم‪ .‬در‬
‫ن‬
‫كتا بهاى مختلف‪ ،‬مسائل ريز و درشت فراواي را بهعنوان رشايط الزم براى يك همش مناسب برشمرد‬
‫هاند‪ .‬اما به نظر نگارنده‪ ،‬سه رشط مهم و اساىس در اين رابطه‪ ،‬كه بهر همندى ازآنها به معناى بهر‬
‫جيا نناپذيرى‬
‫همندى از خو بىها و فضيل تهاى فراوان است و غفلت از آنها در انتخاب همش خسار تهاى ى‬
‫ر‬
‫دري دارد‪ ،‬عبارتند از‪ :‬اصالت خانوادگ‪ ،‬تقوا و دي ندارى و اخالق نيك‪ .‬در ادامه هركدام از اين شايط را‬
‫را ر‬
‫به اختصار توضيحمىدهيم‪:‬‬

‫الف( اصالت خانوادگ ى‬


‫ن‬ ‫ميين رشايط همش خوب اصالت خانوادگ است‪ .‬جوانان بايد بدانند ر‬ ‫يىك از مه ر‬
‫دخيان يا پشاي كه داراى‬
‫خانواده اصيل نيستند‪،‬چندان قابل اعتماد نخواهند بود‪ .‬البته اصالت خانوادگ به معناى پو لدار بودن يا‬
‫داراى پست و مقام بودن و امثال آن نيست‪.‬‬
‫پيامي اكرم صىل هللا‬ ‫ن‬ ‫يعت ر‬
‫متف و پارسا بودن خانواده؛ يعت متدين بودن پدر و مادر‪.‬‬ ‫اصالت خانوادگ ن‬
‫ى‬
‫زيباي كه رشافت خانوادگ ندارند‪ ،‬بر حذر داشته و م ىفرمايد‪:‬‬
‫عليه و آله به شدت ازازدواج با دخ تران ي‬
‫سي و خرىم كه در مزبله رشد كرد هاند ربي ن‬
‫هييد! گفتند‪ :‬اى رسول خدا‪ ،‬منظور از اين‬ ‫اى مردم‪ ،‬از گياهان ى ن‬
‫‪412 .‬‬ ‫ر‬
‫جمله چيست؟ در پاسخفرمود‪ :‬دخي ي‬
‫زيباي كه در خانواد هاى بد رشد كرده باشد‬

‫يوم القيام ِة‪ ).‬همان‪ ،‬حديث ‪ .2‬همچنين بنگريد به‪ :‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج‬ ‫‪ .(5 )296‬من زَ َّو َج عزباا كان ِم َّمن ينَ َْ ُ‬
‫ظ ُر ال ُّلََ َِّ عز و جل اليه َ‬
‫‪ ،100‬ابوابالنكاح‪ ،‬باب ‪ ،1‬ص ‪ ،218‬حديث ‪(8‬‬

‫‪125‬‬
‫‪297‬در روايت ديگرى‪ ،‬از رسول اكرم صىل هللا عليه و آله نقل شده است كه فرمود هاند‪« :‬فرزندان انسان‬
‫ر‬
‫بيشي به برادران زن او شباهت پيدا مىكنند» ‪ 298.‬از اين گونه روايات م‬ ‫از نظر ويژگ ىهاى جسىم و روح‪،‬‬
‫ىت وان دريافت كه اصالت و رشافت خانوادگىهمش‪ ،‬بسيار مهم است‪.‬‬

‫تذكر اين نكته الزم است كه اصالت خانوادگ همش‪ ،‬يىك از رشايط است و نه تنها رشط‪ .‬چه بسا افرادى‬
‫باشافت هستند‪ ،‬اما خود آنان از آن تقوا و رشافت و اصالت بهر‬ ‫كه داراى خانواد هاىاصيل و باتقوا و ر‬
‫ن‬
‫تاريىح اينمدعا است‪ .‬او كه از خانواده نبوت بود‪ ،‬ب ه‬ ‫هاى ىنيد هاند‪ .‬پش نوح از نمون ههاى‬

‫سبب عملكرد نامطلوبش‪ ،‬در زمره مخالفان نبوت و در صف دشمنان پدر جاى گرفت‪ .‬بنابراين اصالت‬
‫خانوادگ‪ ،‬علت تامه خوبىهمش نيست‪ ،‬اما غفلت از آن ن‬
‫ني جايز نيست‪.‬‬

‫ب( تقوا و تدي ن‬


‫يىك ديگر از مه ر‬
‫ميين رشايط همش خوب‪« ،‬تقوا و تدين» اوست‪ .‬البته تقوا درجات بسيار دارد ‪.‬‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫كميين درجه آن‪ ،‬كه ناديده گرفتنش در امر انتخاب همش آفات و آسيبهاى فراواي را در ري خواهد داشت‪،‬‬
‫انجام واجبات و تركمحرمات است‪ .‬ر‬
‫دخيان و پشان جوان بدانند كىس كه در برابر خداى جهان و خالق‬
‫هست كرنش نكرد و به دستورات او بىاعتنايىنمود‪ ،‬در برابر همشش هم ك رنش نخواهد داشت و ر‬
‫ارزىس‬ ‫ر‬
‫حت‬ ‫براى او قائل نخواهد شد؛ كىس كه در برابر آن همه نعمت خداوند ن‬
‫حاضنشد شكر او را به جا آورد و ر‬
‫حاض نشد نمازهاى روزانه را انجام دهد‪ ،‬چگونه م ىتوان پذيرفت كه قدردان زحمات و تال شهاىهمشش‬ ‫ن‬
‫باشد؟ پس بايد در ازدواج دس تكم‪ ،‬به ر‬
‫كميين درجه تقوا‪ ،‬ن‬
‫يعت انجام واجبات و ترك محرمات‪ ،‬اهتمام‬
‫جدى ورزيد و ازاصالت دادن به زيبا يىهاى ظاهرى و ثروت و قدرت و امثال آن خوددارى كرد چراكه همه‬
‫بي بروند‪ 299 .‬آنچه كه م ىماند تقواى الىه است‪ .‬قرآن م‬ ‫ن‬
‫ناچي ممكناست ا ز ن‬ ‫اينها با حادث هاى كوچك و‬
‫ىفرمايد‪ « :‬ر‬
‫بهيين و بز رگوارترين شما در نزد خداوند پارساترين شمااست‪ ».‬پس چرا ما هم در انتخابهايمان‬
‫اصالت را به اين معيار الىه ندهيم‪.‬‬

‫الناس ايا َّ ُكم و َخضْرا َء ال ِد َمن‪ ».‬قيل‪ «:‬يا رسو َل اللََِّّ و ما َخضْرا ُء ال ِد َمن؟» قال‪ «:‬المرأة ُ ال َحسْنا ُء فى َم ْنبَ ِ‬
‫ت السوءِ ‪ )».‬محمد بن يعقوب‬ ‫ُ‬ ‫‪ .(1 )297‬ايُّها‬

‫كلينى‪،‬الفروع من الكافى‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ ،332‬باب اختيار الزوجة‪ ،‬حديث ‪(4‬‬

‫ضجيعين‪ ).‬محمدحسن نجفى‪ ،‬جواهر الكَلم فى شرح شرائع االسَلم‪ ،‬ج ‪ ،29‬ص ‪(37‬‬ ‫تاروا ِلن ُ‬
‫طََ فِكم؛ َّ‬
‫فان الخا َل ا َح ُد ال َ‬ ‫اخ ُ‬‫‪ْ .(2 )298‬‬

‫‪ .(1 )299‬البته روشن است كه منظور اين نيست كه در انتخاب همسر‪ ،‬به هيچ و جه نبايد به زيبايىهاى ظاهرى توجه شود‪ ،‬كه ايننيز پيامدهاى سوئى خواهد‬

‫‪126‬‬
‫ن‬
‫همي دليل است كه اولياى دين به پدران و مادران توصيه كرد هاند كه اگر خواستگار خو شاخالق و‬ ‫به‬
‫متديت به خواستگارى ر‬
‫دخيشما آمد‪ ،‬بپذيريد‪ ،‬وگرنه پيامدهاى بسيار بدى خواهد داشت‪ 300 .‬امام صادق‬ ‫ن‬
‫عليه السالم م ىفرمايد‪:‬‬

‫زيباي يا ثروت با يك زن ازدواج كند‪ ،‬خداوند او را به هما نها واگذار م ىكند؛ اما اگر‬
‫اگر كىس به دليل ي‬
‫ن‬
‫زيباي و ثروت را ني به او عطا مىكند‪.‬‬
‫معيار او در انتخابهمشش‪ ،‬دين او باشد‪ ،‬خداوند ي‬
‫‪301‬‬

‫دخيى دارم و زمان ازدواجش فرا رسيده است‪،‬‬ ‫محض امام حسن عليه السالم آمد و عرض كرد ر‬ ‫ن‬ ‫مردى به‬
‫او را به چه كىس بدهم؟امام حسن عليه السالم فرمود‪ :‬كسىكه تقواى الىه دارد؛ زيرا اگر او را دوست‬
‫‪302‬‬
‫داشته باشد‪ ،‬عزيزش م ىدارد و اگر او را خوشندارد‪ ،‬به او ظلم نخواهد كرد‪.‬‬

‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله فرمود هاند‪:‬‬


‫ى‬

‫نست خود را با‬ ‫ر‬


‫كىس كه دخي خود را به ازدواج فاسق درآورد‪ ،‬رابطه ى‬
‫ج( اخالق نيك‬ ‫‪303‬‬
‫او بريده است‪.‬‬

‫يىك ديگر از رشايط همش خوب‪ ،‬خو شاخالق بودن است‪ .‬همش خوب‪ ،‬كىس است كه آراسته به فضايل‬
‫ر‬
‫اخالق باشد و در حد‬
‫ر‬
‫توان خودش در صدد دورى از رذايل و زش تىهاى اخالق باشد‪ .‬كىس در نام هاى از امام رضا عليه السالم‪،‬‬
‫دخيم آمده است‪ ،‬اما قدرى بد اخالق است‪ .‬امام رضا عليه السالم در‬‫پرسيد‪ :‬يىك از اقوام منبه خواستگارى ر‬
‫پاسخ او نوشت‪ :‬اگر بداخالق است‪ ،‬ر‬
‫دخيخود را به او نده‪304 .‬در روايت ديگرى از ايشان نقل شده است كه‬

‫‪300‬داشت) ‪ .( ،2‬بلكه در منظورحديثى ازاين است پيامبر كه اكرم اصالت صلى را هللا نبايد عليهبه و آله زيبايىچنين هاى مىظاهرىخوانيم ‪ :‬دادهاذا و از جاءكم من‬

‫زيبايىهاى ترضون معنوىدينه وو امانته كماالت يخطب روحى اليكم غفلت فزوجوه ورزيد ان ال تفعلوه تكن فتنة فى‬

‫االرض و فساد كبير‪ ).‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،100‬باب ‪ ،21‬ج ‪ ،3‬ص ‪(372‬‬
‫‪ .(3 )301‬اذا تزَ ََ َّو َج الرج ُل المرأةَ ِلجما ِلها او ما ِلها ُو ِك َل الى ذلك و اذا تزَ ََ َّو َج ِلدِينها َرزَ قهَ ُ ال ُّلََ َِّ الجما َل و المالَ‪ ).‬محمد بن يعقوب كلينى‪ ،‬الفروع من‬

‫الكافى‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ ،333‬باب« فضل من تزوج ذات دين و كراهة من تزوج للمال»‪ ،‬حديث ‪(3‬؛ بنگريد به حديث ‪ 1‬و ‪2‬‬
‫اكر َمها و ْ‬
‫ان ابغَ َ‬
‫ضها لم‬ ‫فان ا َحبَّها َ‬ ‫ترى ان ازَ ِو َجها له؟ قال‪ :‬زَ ِو َجها ِم َّمن يتَقى ال َّلََ َِّ َّ‬
‫عز و ج َّل ْ‬ ‫‪ .(1 )302‬قال رج ٌل للحسن عليه السَلم‪َّ :‬‬
‫ان لى ابنَةا فَ َم ْن َ‬
‫ي َ‬
‫ظ َْ ِل ْمها‪ ).‬شهابالدين محمد بن احمد أبى الفتح االبشيهىالمحلى‪ ،‬المستطرف فى كل فن مستظرف‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪(248‬‬
‫ق فقد قَ َ‬
‫ط َع َر ِح َمهُ)‪ .‬محسن فيض كاشانى‪ ،‬المحجه البيضاء فىتهذيب االحياء‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪(94‬‬ ‫‪َ .(2 )303‬من زَ َّو َج كري َمتهَ من فاس ٍ‬
‫‪ .(3 )304‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحاراالنوار‪ ،‬ج ‪ ،100‬باب ‪ ،3‬حديث ‪ ،17‬ص ‪ 234‬و ‪235‬‬
‫‪127‬‬
‫مىفرمايد‪ « :‬ر‬
‫دخي خود را به رشابخوار ندهيد؛ وگرنه مانند ايناست كه او را به سوى زنا سوق داده باشيد»‬
‫‪ 305421306.‬نمونهاى در سآموز‬
‫دخيى دارم كه‬‫روزى مرحوم كاشف الغطا‪ ،‬يىك از مراجع بزرگ تقليد‪ ،‬پس از پايان درس فرمودند‪« :‬من ر‬
‫اخالق باشد‪ ،‬من او را به دامادى مىپذيرم و ر‬‫ر‬
‫دخيم را‬ ‫وقت ازدواجش فرارسيدهاست‪ ،‬اگر يك فرد متدين و‬
‫به همشى او در مىآورم‪ ».‬در اين ميان‪ ،‬يىك از حضار از جاى خود برخاست و پس از لحظ هاى‪ ،‬بدون‬
‫ميلشان دعوت كردند‪.‬‬ ‫سخت بگويد‪ ،‬نشست‪ .‬پس از اتمام جلسه‪ ،‬مرحوم كاشف الغطا اورا به ن ن‬ ‫ن‬ ‫اينكه‬
‫معلوم شد يىك از شاگردان فاضل‪ ،‬متدين و خو شاخالق خود اوست‪ .‬بنابراين بدون اينكه نياز بهتحقيق‬
‫بيشيى در باره او داشته باشد‪ ،‬در باره امكانات ما لىاش از او پرسيدند‪ .‬طلبه جوان در پاسخ گفت‪ :‬ن‬
‫چيى‬ ‫ر‬
‫ا‬ ‫ندارم‪ .‬مرحوم كاشف الغطا فرمودند‪« :‬مانىع ندارد‪ ،‬اين ن ن‬
‫ميل ما يك اطاق خاىل دارد كه ما فعًل به آن‬
‫نيازى نداريم و شما م ىتوانيد در آ ن‬

‫زندگ كنيد‪ ».‬و سپس در همان شب مقدمات عروىس و ازدواج را فراهم كرد و ر‬
‫دخيشان را به رسم آن‬
‫بدينيتيب يك زندگ ساده و بد ون تكلف آغاز گرديد‪ .‬داماد كىس نبود جز مرحوم‬ ‫ر‬ ‫روزگار‪ ،‬عروس كردند‪.‬‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫محمدتف مسجدشاىه اصفهاي كه بعدها يىك از مراجع بزرگ تقليد شد و از نظر علىم در سطح‬ ‫حاج شيخ‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫باالي قرار گرفت‪ .‬اين خانواده كه زندگ مشيك را از صفر شوع كرده بودند‪ ،‬با فضل و رحمت‬ ‫بسيار ي‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫خداوند بسيار متمول شدند و از چنان شخصيت‪ ،‬قدرت و ميلت برخوردار شدند كه نه تنها دراصفهان‪،‬‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫بلك ه در همه ايران شناخته شده بودند و پادشاهاي همچون ناضالدين شاه و حاكماي چون ظ‬
‫‪307‬‬
‫اللسلطان در مقابلشانمتواضع بودند و از آنان م رىيسيدند‪.‬‬

‫ر‬
‫‪ .5‬فضايل اخالق مربوط به امور جنس ى‬
‫ن‬
‫عموىم(‬
‫ي‬ ‫پاكدامت ‪.2‬غيت ‪ . 3‬حجاب و ترك خودآر ي ي‬
‫اي در انظار‬ ‫ي‬ ‫)‪.1‬عفت و‬

‫ن‬
‫پاكدامت‬ ‫‪ .1 -5‬عفت و‬
‫ن‬ ‫«عفت» عبارت است از تسليم و انقياد شهوت در برابر عقل؛ ن‬
‫يعت قوه شهواي انسان‪ ،‬كارهاى خود را بر‬
‫يعت اعتدال در بهر همندى از شهوات‪« 308 .‬عفيف»‬‫اساس دستور عقل انجامدهد‪ .‬به تعبي ديگر‪ ،‬عفت ن‬
‫به كىس گفته مىشود كه در حد اعتدال و درچارچوب عقل و رشع‪ ،‬از شهوات بهره ىبيد و به وادى افراط‬

‫‪305‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬


‫‪ .(4 )306‬همان‪ ،‬باب ‪ ،21‬ج ‪ ،7‬ص ‪372‬‬

‫‪ .(1 )307‬بنگريد به‪ :‬حسين مظاهرى‪ ،‬اخَلق و جوان‪ ،‬ص ‪ 152‬و ‪153‬‬

‫‪ .(2 )308‬مهدى نراقى‪ ،‬جامع السعادات‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪15‬‬

‫‪128‬‬
‫ً‬ ‫ر‬
‫)شه( يا تفريط )خمودى( كشيده نشود‪ .‬عفت‪ ،‬به طور كىل و مخصوصا عفت در شهوت جنىس كه از آن‬
‫ر‬
‫اخالق اس ت‪ .‬عفتجنىس‪ ،‬ن‬ ‫ميين و بزر ر‬
‫پاكدامت تعبي م ىشود‪ ،‬يىك از مه ر‬
‫ن‬
‫يعت‬ ‫گيين فضايل و زيبا يىهاى‬ ‫به‬
‫ساخي آن در چارچوبه عقل و رشع‪.‬‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫كنيل غريزه جنىس و محدود‬ ‫ر‬

‫اواي به دست ما رسيده است‪.‬‬‫ن‬


‫در فضيلت عفت‪ ،‬به طور عام‪ ،‬و عفت جنىس‪ ،‬به طور خاص‪ ،‬روايات فر‬
‫امام عىل عليه السالممىفرمايد‪ :‬هنگاىم كه خداوند خي و ى‬
‫خوي بند هاش را بخواهد‪ ،‬در برابر غذاهاى ح رام‬
‫‪309‬‬
‫حرمات جنىس‪ ،‬عفت جنىس به او م ىدهد‪.‬‬‫عفت شكم‪ ،‬و در برابر ُم ّ‬

‫ر‬
‫عبادي برتر از عفت شكم و عفت جنىس نيست‪.‬‬
‫‪310‬‬
‫امام باقر عليه السالم در اي نباره م ىفرمايد‪ :‬هيچ‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫پاكدامت و عفت‪ ،‬ب هويژه در دوران جواي‪ ،‬بهر همندى از موهب تهاى ويژه الىه را در ري دارد‪ .‬به تعبي‬
‫ن‬
‫امام عل ى عليه السالم عفت‪،‬رأس هر خيى است‪ 311 .‬كساي چون ن‬
‫حضت يوسف عليه السالم و ابن‬
‫سيين از نمون ههاى برجسته عفت و پاكدام نىاند‪.‬‬

‫الگوي عمل ى‬
‫ي‬
‫جوانك شاگرد بزاز‪ ،‬بىخي بود كه چه داىم در راهش ر‬
‫گسيده شده‪ .‬او نم ىدانست اين زن زيبا و متشخص‬ ‫ى‬
‫ن‬
‫كه به بهانه خريد پارچه بهمغازه آنان رفت و آمد م ىكند‪ ،‬دلباخته اوست و در قلبش طوفاي از هوس‬
‫برپاست‪.‬‬

‫يك روز همان زن‪ ،‬به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زيادى جنس بزازى جدا كردند‪ .‬آنگاه‪ ،‬به عذر‬
‫اينكه قادر به حمل اينهانيستم‪ ،‬به عالوه‪ ،‬پول همراه ندارم‪ ،‬گفت‪« :‬پارچ هها را بدهيد اين جوان‬
‫بياورد و در خانه به من تحويل دهد و پول بگيد» ‪.‬‬
‫ا‬
‫قبًل فراهم كرده بود‪ .‬خانه از اغيار خاىل بود‪ .‬جز چند ن‬
‫كني اه ّ‬
‫لش كىس در خانه نبود‪ .‬محمد ابن‬ ‫زن مقدمات كار را‬
‫سيين كه‬
‫ن‬
‫زيباي بىبهره نبود‪ ،‬پارچ هها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد‪ .‬تا به درون خانه‬
‫عنفوان جواي را ىط م ىكرد و از ي‬
‫داخل شد‪ ،‬در‬
‫ر‬
‫اهنماي گشت‪ .‬او منتظر بود كه خانم هر چه زودتر‬‫ي‬ ‫از پشت بسته شد‪ .‬ابن سيين به داخل اتاق مجلل ر‬
‫ر‬
‫بيايد‪ ،‬جنس را تحويل بگيد و پول را ربيدازد‪ .‬انتظار به طول انجاميد‪ .‬پس از مدي پرده باال رفت‪ .‬خانم در‬
‫حا لىكه خود را هفت قلم آراسته بود‪ ،‬با هزار عشوهپا به درون اتاق گذاشت‪ .‬ابن سيين در يك لحظه‬
‫گسيده شده است‪ .‬فكر كرد با موعظه و نصيحت يابا خواهش و التماس خانم‬ ‫كوتاه فهميد كه داىم برايش ر‬
‫را منضف كند؛ ديد خشت بر دريا زدن و بىحاصل است‪ .‬خانم‪ ،‬دلباختىك خود را براى او رشح داد‪ .‬بهاو‬
‫گفت‪« :‬من خريدار اجناس شما نبودم‪ ،‬خريدار تو بودم‪ ».‬ابن سيين‪ ،‬زبان به نصيحت و موعظه گشود و‬

‫الطعام و فَ ْر َجه عن الحرام‪ ).‬عبدالواحد اآلمدى‪ ،‬غررالحكم و درر الكلم‪ ،‬ص ‪ ،1‬فصل ‪ ،17‬ص ‪ ،283‬حديث‬
‫ِ‬ ‫ف بطنَه عن‬ ‫‪ .(3 )309‬اذا ارا َد ال ُّلََ َِّ بعب ٍد خَيراا ا َ‬
‫ع َّ‬
‫‪) 142‬‬
‫بطن و فرجٍ‪ ).‬محمدبنيعقوب كلينى‪ ،‬الكافى ج ‪ ،2‬ص ‪ ،79‬روايت ‪(1‬‬
‫ٍ‬ ‫ض ُل من ِعفةََِ‬
‫ى اف َ‬
‫بشََ ٍ‬ ‫‪ .(4 )310‬ما ُ‬
‫عبِ َد ال ُّلََ َِّ ِ‬
‫خير‪ ).‬عبدالواحد اآلمدى‪ ،‬غررالحكم و درر الكلم‪ ،‬ج ‪ ،1‬فصل ‪ ،1‬ص ‪ ،56‬حديث ‪(1212‬‬
‫رأس ك ِل ٍ‬
‫ُ‬ ‫‪ .(1 )311‬العفةََُ‬
‫‪129‬‬
‫از خدا و قيامت سخن گفت؛ در دل زن اثر نكرد‪ .‬التماس و خواهش كرد‪ ،‬فايده نبخشيد‪ .‬گفت چار هاى‬
‫همي كه ديد ابنسيين در عقيده خود پافشارى مىكند‪ ،‬او را تهديد كرد‪،‬‬ ‫ن‬ ‫نيست‪ ،‬بايد كام مرا برآورى‪ .‬و‬
‫گفت‪« :‬اگر مرا كامياب نسازى‪ ،‬اآلن فرياد م ىكشم و م ىگويم اي ن جواننسبت به من قصد سوء دارد‪ .‬آنگاه‬
‫ن‬
‫معلوم است كه چه بر ش تو خواهد آمد»‪ .‬موى بر بدن ابن سيين راست شد‪ .‬از طرق‪ ،‬ايمانو عقيده و‬
‫پاكدامت خود را حفظ كن‪ .‬از سو ى ديگر ش باز زدن از تمناى آن زن به قيمت‬ ‫ن‬ ‫تقوا به او فرمان م ىداد كه‬
‫چيش تمام م ىشد‪ .‬چار هاى جز اظهار تسليم نديد‪ ،‬اما فكرى مثل برق از خاطرش‬ ‫جان و آبروو همه ن‬
‫گذشت‪ .‬فكر كرد يك راه باق ى است؛ كارى كنم كه ميل اين زن تبديل به نفرت شود و خودش از من‬
‫دست بردارد‪ .‬اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگ حفظ كنم‪ ،‬بايد يك لحظهآلودگ ظاهر را تحمل كنم‪ .‬به‬
‫بهانه قضاى حاجت از اتاق بيون رفت‪ ،‬با وضع و لباس آلوده برگشت و به طرف زن آمد‪ .‬تا چشم آن زن‬
‫‪312‬‬ ‫به او افتاد‪ ،‬روى در هم كشيد و فو ًرا او را از ن ن‬
‫ميل خارج كرد ‪.‬‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫بىعفت‪ ،‬يىك از عوامل مهم ه الكت دنيوى و اخروى انسان است‪ .‬در تاري خ نمون‬ ‫در مقابل‪ ،‬شهوتراي و‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫همي موضوع موجب نابودى آنان و خوارى دنيوى و اخرو ىشان شده‬ ‫ههاى فراواي را م ىتوان شمرد ‪،‬كه‬
‫عيتآموزى است كه شانجام‬ ‫است‪ .‬داستان برصيصا‪ ،‬عابد مستجا بالدعوه ب نىاشائيل از نمون ههاى ى‬
‫ن‬
‫خوي نشان م ىدهد‪ .‬داستان از اين قرار است كه برصيصاى عابد‪ ،‬بهمقاىم از معنويت رسيده‬ ‫شهوتراي را به ى‬
‫دخيى زيبا را كهاز‬ ‫بود كه با دعاى او بيماران العالج شفا مىيافتند‪ .‬آوازه او در همه جا پيچيده بود‪ .‬روزى ر‬
‫العالح رنج م ىيد‪ ،‬به اميد شفا به نزد او آورده و در عبادتگاه او گذارده و رفت ند‪ .‬با ديدن ر‬
‫دخي‬ ‫ى‬ ‫بيمارى‬
‫ى‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫جوان‪ ،‬وسوس ههاىدروي و بيوي شوع شد‪ .‬شيطان‪ ،‬صحنه گناه را در نظر او بسيار زيبا و لذ تبخش‬
‫همي اندازه بسنده مىكند؟‬ ‫ن‬ ‫جاي كه باالخره توانست دامنعابد را آلوده كند‪ .‬اما‪ ،‬آيا شيطان به‬‫داد؛ تا ي‬
‫ن‬
‫جلوه‬
‫ن‬
‫هرگز‪ .‬كاق است يك گام به سوى شيطان بردارى‪ ،‬با زگشت بسيارمشكل خواهد بود‪ .‬به همي دليل است‬
‫كه قرآن كريم‪ ،‬به همگان‪ ،‬توصيه مىكند كه از گا مهاى شيطان ربي ن‬
‫هييد‪ :‬اى مؤمنان همىك در‬

‫آشت درآييد و از گا مهاى شيطان پيوى نكنيد كه او دشمن آشكار شماست‪ 313 .‬وسوسههاى بعدى شيطان‬ ‫صلح و ر‬
‫رشوع شد‪:‬‬
‫دخي باردار شود و يا به اقوامش جريان را بگويد‪ ،‬چه كنم! ديگر آبرو و‬‫برصيصا با خود گفت‪ :‬اگر اين ر‬
‫ميلت اجتماعىام را از دست خواهم داد‪ .‬در انديشه را هحىل بود تا‬ ‫حيثيت براى من باقىنخواهد ماند‪ .‬تمام ن ن‬
‫ر‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫‪،‬كشي اين دخي است!‪ -‬شايد او ن‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫ني مانند بسيارى از كساي‬ ‫اينكه باالخره به اين نتيجه رسيد كه بهيين راه‬
‫ّ‬
‫كه هنوز غرق در گناه نشد هاند‪ ،‬با خود م ىگفت‪ :‬خداوند تواب است و گناهان را هر اندازه كه بزرگ‬
‫باشند‪ ،‬خواهد بخشد‪ ،‬بعد از اين كار توبه خواهم كرد و‪ - ...‬به هر حال‪ ،‬ر‬
‫دخي جوان را به قتلرساند و جنازه‬
‫ر‬
‫خيى از‬‫خو نآلود او را در گوشهاى از بيابان دفن ك رد‪ .‬ب رادران و اقوام دخي به عبادتگاه برصيصا آمدند‪ .‬ى‬
‫ني اظهار بىاطالىع كرد‪ .‬اما آنان رفتار و نگاه برصيصا را مشكوك‬‫خي گرفتند؛ او ن‬ ‫خواهرشاننبود‪ .‬از برصيصا ى‬

‫‪ .(1 )312‬مرتضى مطهرى‪ ،‬مجموعه آثار‪ ،‬ج ‪ )،18‬داستان راستان(‪ ،‬ص ‪ 386‬و ‪387‬‬
‫ت الشيطن فانهَََّ يأ ُم ُر بالفحشاءِ والمنك َِر و لوال فضَلهلل عليكم و رحمت ُههُ ما‬
‫ْطان و من يتَبَّعِ خطوا ِ‬
‫شي ِ‬ ‫ت ال َّ‬ ‫عوا ُخ ُ‬
‫طوا ِ‬ ‫‪ .(2 )313‬يا أيُّها الَّذينَ آ َم ُ‬
‫نوا ال تتَ ِّ ِ‬
‫بََ ُ‬
‫ولكن هللاُ يزَ كى من يشاء وهللا سمي ٌع عليم‪ ).‬نور) ‪ .(1 ) 429 (21 :(24‬ناصر مكارم شيرازى‪ ،‬اخَلق در قرآن‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪ 292‬و‬
‫َّ‬ ‫زكى منكممن اح ٍد ابداا‬
‫‪293‬‬

‫‪130‬‬
‫ر‬
‫خي‬‫يافتند‪ .‬دست به جستجوزدند‪ .‬پس از مدي‪ ،‬جنازه خو نآلود خواهر خود را از زير خاك بيون كشيدند‪ .‬ى‬
‫اين جنايت هولناك‪ ،‬بالفاصله در شهر پيچيد‪.‬‬
‫پس از اثبات جرم برصيصا‪ ،‬حكم به اين صورت صادر شد كه برصيصا بايد به دار آويخته شود‪ .‬هنگاىم كه‬
‫گردنيصيصا افتاده بود‪ ،‬شيطان در نظر او مجسم شد و به او گفت‪ :‬همه اينها به سبب‬‫ى‬ ‫طناب دار بر‬
‫وسوسه من بود و من بودم كه تو را از ا وج عزتبه حضيض ذلت كشاندم و اكنون تنها من م ىتوانم وضعيت‬
‫مشوط بر اينكه تنهايك بار بر من سجده ن‬
‫كت!‬ ‫نخستي برگردانم‪ ،‬ر‬
‫ن‬ ‫تو را اصالح كنم و به همان حالت‬
‫برصيصا گفت‪ :‬چگونه م ىتوانم بر تو سجده كنم در حاىل كه طناب دار بر گردنم افتاده است؟ شيطان‬
‫ن‬
‫گفت‪ :‬سجده با اشاره هم براى ما كاق است‪ .‬بيچاره نادان پس از آنكه با اشاره بر شيطان سجده كرد‪،‬‬
‫ر‬ ‫سيد‪429 .‬به ر ر‬
‫است‪ ،‬لذي كه دردهاى جاودان و طاق تفرساى اخروى را به‬ ‫طناب دار كشيده شد و دردم جان ر‬
‫حت اگر مافلسفه زندگ خو د را بر محور لذت و لذ تگر ياي پاي هريزى‬ ‫دنبال خود م ىآورد‪ ،‬چه ر‬
‫ارزىس دارد؟ ر‬
‫چيى به حساب‬ ‫كنيم‪ ،‬باز هم اگر اندگ بينديشيم خواهيم ديد كه لذات دنيوى در مقابل لذات اخروى ن‬
‫‪314‬‬
‫نمىآيند‪.‬‬

‫نقد مكتب لذتگرا يي‬


‫ر‬ ‫كهنيين و پرجاذب ر‬‫مكتب لذ تگراي در اخالق از ر‬
‫هيين مكاتب اخالق است‪ .‬مطابق اين مكتب‪ ،‬يگانه‬ ‫ي‬
‫معيارى كه م ىتوان با آنارزش افعال آدىم را محاسبه كرد‪« ،‬لذت »است‪ .‬اما در تفسي «لذت» اختالفات‬
‫ى‬ ‫بسيار است‪ .‬ن‬
‫برح از لذ تگرايان‪ ،‬همچونآرشستيپوس كورناي) ‪ 350 -435‬ق‪ .‬م( لذت حىس و جسىم را‬
‫يگانه معيار سنجش كارها مىدانند‪ .‬بر اساس اين نظريه كه‪«،‬لذ تگر ياي حىس»‪« ،‬لذ تگر ياي آرشستيپوىس» و‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫اخالق ندارند‪.‬‬ ‫ن‬ ‫ى‬
‫همچني‬ ‫تعيي ارز شهاى‬ ‫جاي در‬
‫«مكتب كورناي» ناميده م ىشود‪ ،‬لذات ع قىل ومعنوى ي‬
‫حاض و موجود است و بايد براىآنها‬‫اهميت ندارند‪ .‬بلكه آنچه ارزش دارد‪ ،‬لذات ن‬
‫ر‬ ‫لذات مربوط به آينده ن‬
‫ني‬
‫فرداي نباشد‪.‬‬
‫ي‬ ‫زشست؛ زيرا ممكن است‬

‫پس امروز را بايد غنيمت شمرد و از فرداى نامعلوم و مبهم نبايد واهم هاى به خود راه داد‪.‬‬

‫اين نظريه به رغم پذيرش عمىل آن از سوى بسيارى از مردمان داراى اشكاالت زيادى است‪:‬‬

‫ن‬ ‫ن‬ ‫ا‬


‫اوًل‪ ،‬چه بسيارند لذات آي و زودگذرى كه منشأ آالم و بالهاى فراواي در آينده م ىشوند و چه بسيارند رن‬
‫احت در آينده م ىشوند؛ بنابراين محوريت دادن به لذات‬ ‫جهاى فعىل و موق تىاى كه شچشمه آسايش و ر ر‬
‫ً‬ ‫رن‬ ‫ن‬
‫گرفي لذات و آالم استقباىل‪ ،‬عاقالنهنيست؛ ثانيا‪ ،‬اين ديدگاه با فهم متعارف از اخالق كه به‬ ‫آي و ناديده‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫معناى مبارزه با هواهاى نفساي و مخالفت با لذات پست حيواي و جسماي است‪ ،‬منافات دارد‪ .‬دس تكم‬
‫ن‬
‫جسماي مطابقت ندارد‪ .‬الزمه اين مكتب ن ن‬
‫تيل‬ ‫عقل سليم حكم م ىكند كه اخالق همواره با لذات حىس و‬
‫ً‬
‫آدميان به درجه و مرتبه حيوانات و چهارپايان است‪ .‬اين ويژگ حيوانات است كه ضفا در ري لذ تها هستند‬

‫‪314‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬


‫‪131‬‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫ً‬
‫ثالثا‪ ،‬ر‬ ‫ن‬
‫حت اگر بناست لذت را به عنوان معيار ارزش اخالق معرق كنيم‪،‬‬ ‫پرهي م ىكنند؛‬ ‫و از سختىها ودردها‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫چرا بايد لذت را منحض در لذاتدنيوى و اين جهاي كرده و از لذات اخروى و پايدار و حقيف غفلت ورزيم ؟‬
‫ن‬ ‫ً‬
‫آي و زودگذر همىك مربوط به غرايز است‪ .‬در حاىل كه انسان منحض در غرايز نيست‪.‬‬ ‫رابعا‪ ،‬لذات‬

‫حاالت و شئون وجودى آدىم بسيار فراتر از دايره تنگ و محد ود غرايز است‪ .‬انسان افزون بر غرايز‪ ،‬داراى‬
‫ني هست‪ .‬ارضاى عواطف خانوادگ و اجتماىع‪ ،‬ممكن است مالزم‬ ‫ويژگ ىهاى ديگرى چونعواطف و عقل ن‬
‫ً‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫چارهجوي در موارد تزاحم‬
‫ي‬ ‫مپوىس از پار هاى لذات آي و جسىم باشد؛ خامسا‪ ،‬اين مكتب براى‬ ‫با چش‬
‫فرزندشيستارى كند و به نداى عاطفه‬
‫ر‬ ‫لذات‪ ،‬معيارى ارائه نم ىدهد‪ .‬براى نمونه‪ ،‬مادرى كه بخواهد از‬
‫مادرانه خود گوش دهد‪ ،‬به ناچار بايد در مواردى‪ ،‬از پار هاى لذاتهاى غريز ىاش مانند خوابيدندست بكشد‬
‫ور ر‬
‫احت خود را سلب كند‪.‬‬
‫ر‬
‫هرچند با ارضاى عاطفه مادران هاش لذي ب هدست م ىآورد‪ ،‬اما روشن است كه براى ب هدست آوردن‬
‫اين لذت بايد لذت يا لذ تهاىديگرى را از دست بدهد‪ .‬پرسش آن است كه در اين موارد چه بايد كرد‪ .‬مالك‬
‫ارزش و ضد ارزش در اينجا چيست؟ روشن است كه در اين گونه موارد‪ ،‬چار هاى جز انتخاب و ترجيح‬
‫يىك بر ديگرى نيست؛ اما مالك و معيار ترجيح چيست؟ و چه بايد باشد؟اينجاست كه اين مكتب هيچ‬
‫سخت براى ر ن‬
‫گفي ندارد‪.‬‬ ‫ن‬

‫برح ديگر‪ ،‬همچون اپيكور) ‪ 271 -342‬ق‪ .‬م( به اصالح اين مكتب‬ ‫با توجه به اشكاالت مطرح شده‪ ،‬ن‬
‫ر‬
‫ارزشاخالق را لذت عقىل و روح دانستند‪ .‬اين مكتب ن‬
‫ني اشكاالت خاص خود را دارد‪ .‬هم‬ ‫پرداخته و معيار‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫مباي انديشه اپيكور نا درست و غيقابل دفاع است و هم معيارى كه بر اساس آن مباي‪ ،‬عرضه داشته‬
‫مطالت كه‬
‫ى‬ ‫است‪ .‬ما در اينجا از طرح و نقد انديشه اپيكور مىگذريم‪ .‬خوانندگانعزيز م ىتوانند با توجه به‬
‫ر‬
‫بيشي درباره اين‬ ‫پايان اين فصل ذيل عنوان «براى پژوهش» مطرح شده است و منابىع كه براى مطالعه‬
‫ر‬
‫بيشي آشنا شوند‪.‬‬ ‫ن‬
‫مكتب معرق شده است‪ ،‬با اين مكتب و نقاط قوت و ضعفش‬
‫يىك از قو رىيين مدافعان مكتب لذ تگراي در دوران معاض‪ ،‬ن‬
‫يعت فيلسوف انگليىس قرن نوزدهم‪ ،‬جرىم‬ ‫ي‬
‫بنتام) ‪ 1832 -1748‬م‪ (.‬است‪ .‬بنتام در اين باره م ىگويد‪:‬‬

‫طبيعت‪ ،‬آدميان را تحت سلطه دو خداوندگار مقتدر‪ ،‬به نام لذت و َ‬


‫ال‪ ،‬قرار داده است‪.‬‬
‫َ‬
‫اين تنها لذت و ا ًلند كه براى ما مشخص م ىكنند چه كارى را انجام دهيم و يا اينكه در آينده چه كارى را‬
‫همچني سلسله علل و معاليل‪ ،‬به پاي ههاى شير سلطنت اين‬ ‫ن‬ ‫انجام خواهيم داد‪ .‬معياردرست و خطا و‬
‫دو بسته شده است‪ .‬اين دو ب ر همه اعمال و اقوال وانديش ههاى ما سايه افكند هاند و هر گونه تالش‬
‫بيشي آنها م ىانجامد‪ .‬انسانممكن است به زبان‪ ،‬منكر‬ ‫ر‬ ‫رهاي از سلطه آنها به تأييد و تثبيت و تسجيل‬
‫براى ي‬
‫بي خود را باز كند‪ ،‬خ واهدديد‬ ‫َ‬
‫سلطه لذت و ال بر افكار و انديش هها و اعمالش باشد‪ ،‬اما اگر چشم واقع ن‬
‫كه همواره و در همه جا تحت سلطه آن دو قرار دارد‪. 315 .‬‬

‫‪315‬‬ ‫( ‪013 .،،-، ،.1 .)1‬‬

‫‪132‬‬
‫وى معتقد است راه رسيدن به لذات شخىص‪ ،‬از توجه به لذ تهاى عموىم و سود ى‬
‫اكيى م ىگذرد‪.‬‬
‫پيشي‪ ،‬ن‬
‫يعت لذا تگر ياي آرشستيپوىس و لذ تگر ياي اپيكورى‪ ،‬م‬ ‫ن‬ ‫بنتام براى حل پار هاى از مشكالت نظريات لذا تگرايانه‬
‫ىكوشد تا‬
‫ر‬
‫معيارى براى سنجش و محاسبه لذات ارائه دهد‪ .‬وى معتقد است هر لذي را بايد از هفت جهت مورد‬
‫مطىم نالحصول بودن يا نبودن لذت‬ ‫ى‬ ‫ارزياي قرار داد‪316317 :‬شدت لذت؛ پايدارى و دوام لذت؛‬
‫ى‬ ‫محاسبه و‬
‫يقيت بودن لذت(؛ نزديىك يا دورى لذت)قريب الحصول بودن يا بعيدالحصول بودن‬ ‫)ميان قطعيت و ن‬ ‫ن‬
‫گسيدگ‬ ‫لذت(؛ بارور و ثمربخش بودن لذت؛ خلوص لذت يا آميختىك آن با آالم؛ و باالخرهشموليت و ر‬
‫لذت‪.‬‬
‫مكتب لذ تگرايانه بنتام‪ ،‬كه گاىه از آن به مكتب سودگراي ن‬
‫ني تعبي م ىشود‪ ،‬داراى اشكاالت بسيارى است‬ ‫ي‬
‫كه در اينجا به پار هاىاز آنها اشاره م ىكنيم‪:‬‬

‫ني همچون مكتب لذ تگر ياي حىس و اپيكورى مبتال به اين اشكال مهم است كه لذات‬ ‫او اًل‪ ،‬اين مكتب ن‬
‫ر‬
‫اخالق را در ن‬ ‫اخروى را ناديده گرفتهاست‪ .‬اگر بناست ن‬
‫ميان سود و لذت حاصل از‬ ‫ميان و معيار ارزش‬
‫ن‬
‫وآنجهاي آنها را ن‬
‫ني مورد توجه قرار دهيم؟ اگر شدت و قوت‬ ‫آن جستجو كنيم‪ ،‬چرا نبايد سود اخروى‬
‫ر‬
‫را معيار قرار دهيم‪ ،‬آيا لذات اخروى نسبت به لذ تهاى دنيوىشديدتر و قو ىي نيستند؟ اگر به مدت و‬
‫دوام لذ تها توجه كنيم‪ ،‬آيا م ىتوان لذات دنيوى را از اين حيث با لذ تهاى اخروىمقايسه كرد؟ آيا م‬
‫ىتوان متناىه را با نامتناىه‪ ،‬و محدود را با نامحدود سنجيد؟ اگر خلوص را معيار محاسبه لذات م‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫آياخالصي از لذ تهاى اخروى مىتوان لذي پيدا كرد ؟‬ ‫ىدانيم‪،‬‬
‫ن‬ ‫ً‬ ‫ً‬
‫تأمي‬ ‫ثانيا‪ ،‬بنتام معتقد است اصالت با لذ تهاى فردى است و لذ تهاى اجتماىع ضفا وسيله و ابزارى براى‬
‫اكيى‪ .‬اما پرسش اين‬ ‫لذ تهاى فردىهستند‪ .‬هدف‪ ،‬منفعت شخىص است‪ ،‬اما معيار‪ ،‬منفعت عموىم و لذت ى‬
‫تأمي نم ىشود‪ ،‬معيار صواب و خطا چيست؟ اگر‬ ‫ن‬ ‫جاي كه لذ تهاىفردى از راه لذ تهاى اجتماىع‬
‫است كه در ي‬
‫ن‬
‫گفته شود‪ ،‬چون هدف )يعت لذت شخىص( تأمينمىشود‪ ،‬ارزشمند است؛ اشكال مىشود كه پس آن معيار‬
‫ن‬
‫)تأمي لذ تهاى عموىم( كليت ندارد‪ .‬و اگر گفته شود كه آن كار‪ ،‬به ايندليل كه معيار كار خوب را ندارد‪،‬‬
‫خوي نم‬ ‫ن‬
‫ارزشمند نيست‪ ،‬اشكال م ىشود كه يك كار‪ ،‬با آنكه هدف ما را تأمي كرده است باز هم متصف به ى‬
‫ىشود‪.‬‬
‫ً‬
‫سوي ديگر‪ ،‬ممكن است يك كارى ضفا در خدمت لذ تهاى اجتماىع و منافع عموىم باشد و هيچ لذت‬ ‫از ي‬
‫و نفىع به حالشخص نداشته باشد‪ ،‬مثل كىس كه به هنگام مرگ همه دار ياي خود را در راه اجتماع وقف م‬
‫ر‬
‫اخالق ندارد!‬ ‫ن‬
‫‪318‬‬
‫چني كارى‪،‬ارزش‬ ‫ىكند؛ بر اساس نظر بنتام‬

‫جنىس( ‪:‬‬ ‫ر‬


‫ي‬ ‫اخالق مربوط به امور‬
‫ي‬ ‫)ادامه فضايل‬

‫‪316‬‬ ‫‪-113 ...2‬‬


‫‪317‬‬ ‫( ‪.)2‬‬

‫‪318‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬


‫‪133‬‬
‫‪ .2 -5‬غيت‬
‫ن‬ ‫ً‬
‫هاي است كه محافظت از آنها الزم است‪.‬‬
‫«غيت» اصطالحا به معناى كوشش در محافظت از چي ي‬
‫ر‬ ‫غيت‪ ،‬يىك از رشي ر‬
‫فيين فضايل اخالق است‪ .‬البته‪ ،‬نبايد آن را به غيت در مسائل جنىس و ناموىس‬
‫ديت و تربيت فرزندان و مسائل ماىل و امثال آن ن‬
‫ني جريان دارد‪ 319 .‬اين‬ ‫منحض دانست؛ بلكه درمسائل ن‬
‫يعت شچشمه اين فضيلت در بزرگ و قو‬ ‫گمنىس است؛ ن‬‫فضيلت‪ ،‬از نتايج و لوازم فضيلت شجاعت وبزر ر‬
‫تنفس و شجاعت فرد است‪ .‬اميمؤمنان عليه السالم در اي نبارهمىفرمايد‪:‬‬
‫‪320‬‬
‫ثمره و ميوه شجاعت‪ ،‬غيت است‪.‬‬

‫بزرگان اخالق گفت هاند كىس كه اين فضيلت را نداشته باشد‪ ،‬از مردان نيست‪ 321 .‬امام صادق عليه السالم م‬
‫ىفرمايد‪:‬‬

‫ن‬
‫همي صفت و ويژگ است كه فواحش و زش تىهاى‬ ‫غيور يىك از اوصاف خداوند است و به سبب‬
‫ن‬
‫وي را تحريم كردهاست‪.‬‬ ‫ن‬
‫‪322323324325‬‬
‫دروي و بي‬

‫موالى متقيان عليه السالم ن‬


‫ني مىفرمايند‪:‬‬

‫خداوند براى مؤمن غيت م ىورزد‪ ،‬پس بايد مؤمن ن‬


‫ني غيت بورزد‪ ،‬و هر كىس كه غيت نورزد‪ ،‬قلبش واژگ ون‬
‫‪438 .‬‬
‫شده است‬
‫ً‬ ‫ن‬
‫غيت به معناى عام‪ ،‬رششه در فطرت انساي دارد‪ .‬انسان‪ ،‬فطرتا به گون هاى آفريده شده است كه از امور‬
‫مورد ر‬
‫احيامش‪ ،‬مانند زن‪،‬فرزند‪ ،‬مقام‪ ،‬ثروت و امثال آن‪ ،‬محافظت م ىكند‪ .‬البته اين دفاع گاىه پسنديده‬
‫ن‬ ‫زماي است كه دفاع او حق و براى حقباشد و گاىه ن‬‫ن‬
‫ني مذموم و ناپسند است و آن زماي است‬ ‫است و آن‬
‫ن‬
‫كه دفاع او باطل و براى باطل باشد‪ .‬اسالم ني اصل اين حكم فطرى راپذيرفته و كوشيده است تا جهت‬
‫‪439 .‬‬ ‫الىه به آن داده‪ ،‬از هوا و هوس و ن‬
‫انگي ههاى باطل و نادرست پاكش سازد‬

‫‪ .(1 )319‬براى توضيح بيشتر در اينباره‪ ،‬بنگريد به‪ :‬محمد مهدى نراقى‪ ،‬جامع السعادات‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪266 -274‬؛ و همچنينمحمود اكبرى‪ ،‬غيرتمندى‬
‫وآسيبها‪ ،‬ص ‪51 -90‬‬

‫‪ .(2 )320‬ثمرة ُ الشجاع ِة الغيرةُ‪ ).‬عبدالواحد اآلمدى‪ ،‬غرر الحكم و درر الكلم‪ ،‬ص ‪ ،1‬فصل ‪ ،23‬ص ‪ ،321‬حديث ‪(34‬‬

‫‪ .(3 )321‬محمد مهدى نراقى‪ ،‬جامع السعادات‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪265‬‬


‫‪ .(322‬بنگريد به‪ :‬مرتضى مطهرى‪ ،‬مجموعه آثار‪ )،‬حجاب(‪ ،‬ج ‪ ،19‬ص ‪ 414‬و ‪415‬‬
‫‪ .(323‬محمدحسين طباطبايى‪ ،‬الميزان‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪ ،420‬ذيل آيه ‪ 71 -76‬سوره نساء‬

‫وس القلَب‪ ).‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،79‬ص ‪ ،115‬باب ‪ ،84‬روايت ‪(6‬‬
‫غار فانهَّ َم ْن ُك ُ‬
‫غار لل ُمؤمن‪ ،‬فل ََْيَغ َْر و َمن ال يَ ُ‬ ‫‪َّ .(324‬‬
‫ان ال َّلََ َِّ يَ ُّ‬
‫‪ .(4 )325‬همان‬

‫(‬
‫(‬
‫(‬
‫‪134‬‬
‫ممكن است گفته شود كه غيت همان حسادت است؛ و ىل حق آن است كه غيت و حسادت‪ ،‬دو صفت‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫ا‬
‫كامًل متفاو تاند‪ .‬غيت ازفضايل اخالق است و حسادت از رذايل اخالق‪ .‬منشأ حسادت خودخواىه است‪،‬‬
‫در حاىل كه غيت‪ ،‬رششه در احساساتاجتماىع و نو عدوستانه دارد‪ .‬حسادت از غرايز و احساسات شخىص‬
‫ن‬
‫شچشمه م ىگيد؛ وىل غيت متوجه ديگ ران است‪ .‬غيتجنىس‪« ،‬نوىع پاسباي است كه آفرينش براى‬
‫ر‬
‫مأموريت است‬ ‫بش نهاده است» ‪ 440.‬به تعبي ديگر‪،‬غيت‬‫مشخص بودن و مختلط نشدن نسلها در وجود ر‬
‫از سوى خداوند به مردان تا از آلودگ نسل ر‬
‫بش به فساد و انحراف و آلودگىهاى جنىس جلوگيى نمايند‪.‬‬
‫اگر‬

‫ن‬
‫مردان در حفظ محل نگهدارى بذر انساي‪ ،‬غيت نم ىورزيدند‪ ،‬رابطه نس لها از يكديگر گسسته مىشد و‬
‫در آن صورت نه هيچفرزندى پدر خود را م ىشناخت و نه هيچ پدرى م ىدانست كه فرزند او كيست‪.‬‬
‫نهايتفروپاىس نظام اجتماىع نم ىبود‪ .‬ن‬
‫برح از عالمان اخالق‪،‬‬ ‫ر‬ ‫حاصل اين گسست‪ ،‬ن‬
‫چيى جز تزلزل و در‬
‫ر‬
‫در تفاوت اين دو صفت اخالق گفت هاند‪« :‬حسد عبارت است از تمناىزوال نعمت از برادران ُمسلم خود‬
‫تهاي كه صالح ا و‬
‫از نعم ي‬

‫آرزوي‬ ‫باشد ‪ ...‬و اگر زوال ن‬


‫چيى را از كىس خواهد كه صالح او نباشد او را غيت گويند‪ ».‬؛‪« 441‬حسد‬
‫ي‬
‫منف كه آدمحسود نسبت به ديگران م ىورزد؛ اما غيت يك خواست و آرزوى مثبت است‬ ‫است ن‬
‫‪442 .‬‬
‫نسبت به ديگران »‬

‫ممكن است اين پرسش پيش آيد كه چرا غيت جنىس مختص مردان است و در زنان تعبيه نشده است‪ .‬در‬
‫ً‬ ‫ني عالقه به حفظ نسل وجود دارد و آنان ن‬
‫پاسخ بايد گفت‪ ،‬هر چنددر زنان ن‬
‫ني فطرتا خواهان حفظ نسل‬
‫ن‬
‫هستند‪ ،‬اما براى اين كار نيازى به وجود يك پاسباندروي و محافظ فطرى به نام غيت ندارند؛ زيرا انتساب‬
‫فرزندان به مادران هميشه مشخص و معلوم است و هرگز هيچ مادرى دراينكه فالن بچه از اوست‪ ،‬ترديد‬
‫‪443 .‬‬
‫نخواهد كرد‬
‫ن‬
‫ممكن است گفته شود كه اگر غيت امرى فطرى و دروي است‪ ،‬پس چرا عد هاى از مردان هيچ نگرا نىاى از‬
‫سوءاستفاده جنىس‬
‫ن‬ ‫ً‬ ‫ديگران از همشانشان ندارند و ر‬
‫حت بعضا از توجه شهواي ساير مردان به همششان لذت هم م ىىيند؟ در‬
‫پاسخ بايد گفت‪ :‬ويژگىامور فطرى اين است كه اگر به آنها توجه نشود و به خواست ههاى آنها عمل‬
‫ر‬ ‫ن ن‬
‫مياي كه انسان از فضايل اخالق فاصله بگيد و در‬ ‫نشود‪ ،‬كم كم تأثي خود را از دست خواهند داد‪ .‬به هر‬
‫ميان ن‬
‫ني اينميل فطرى در او رنگ م ىبازد‪.‬‬ ‫حيواي خود فرو رود‪ ،‬به همان ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫شهوات و خواستههاى نفساي و‬
‫اما اگر به خواست ههاى آنها توجه شود و با امور خالف مقتضاى آنها مبارزه شود‪ ،‬پاي ههاى آنها‬
‫همي دليل است كه م ىبينيم انسا نهاى خودساخته و وارسته نه تنها نسبت به‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫نيتقويت م ىشود‪ .‬به‬
‫حاض نيستند به ناموس ديگران ن‬
‫ني تجاوز كنند‪ .‬به تعبي عىل عليه‬ ‫ناموس خود غيت م ىورزند‪ ،‬بلكههرگز ن‬
‫السالم‪« :‬غيتمند هرگز زنا نكند» ‪ 444.‬كىس كه به حفظناموس خود حساس باشد‪ ،‬هرگز به ناموس‬
‫ديگران تجاوز نخواهد كرد‪ .‬افزون بر اين‪ ،‬افراد خودساخته و غيتمند‪ ،‬نه تنها خود بهناموس هيچ كس‬
‫ن‬
‫انساي شوند‪.‬‬ ‫تجاوز نم ىكنند؛ بلكه هرگز نم ىتوانند شاهد تجاوز ديگران به ناموس هيچ‬

‫(‬
‫(‬
‫(‬
‫‪135‬‬
‫ّ‬ ‫البته در مواردى مشاهده م ىشود كه غيت از حد خودش تجاوز مىكند و به حكم «هر ن‬
‫چيى كه از حد‬
‫خود تجاوز نمايد‪ ،‬به ضدش تبديل م ىشود»‪ 445‬به ضد خودش تبديل م ىشود‪ .‬ن‬
‫يعت غيت كه ا ز‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫فضايل اخالق است‪ ،‬اگر از حدش تجاوز كند‪ ،‬تبديل به رذيل هاى اخالق خواهد شد‪ .‬غيتورزى بىجا‬
‫ن‬
‫و افراىط‪ ،‬به سوءظن وبدگماي نسبت به همش كشيده مىشود كه آثار بسيار بدى را در ري دارد‪ .‬اما‬
‫معىل عليه السالم مىفرمايد‪:‬‬

‫‪447446‬‬ ‫ن‬
‫بدگماي خواهد كشاند‪.‬‬ ‫ر‬ ‫از غيت نابجا ربي ن‬
‫نادرست و پاكدامن را به‬ ‫هي؛ چرا كه اين كار درستكار را به‬

‫ر‬
‫‪ .(1 ) 441‬مالاحمد نراف‪ ،‬معراج السعاده‪ ،‬ص ‪347‬‬
‫‪ .(2 ) 442‬محمود اكيى‪ ،‬غيتمندى و آسيبها‪ ،‬ص ‪19‬‬
‫مرتض مطهرى‪ ،‬مجموعه آثار‪ )،‬حجاب(‪ ،‬ج ‪ ،19‬ص ‪415‬‬ ‫ى‬ ‫‪ .(3 ) 443‬بنگريد به‪:‬‬
‫‪ َ . 444‬ى َ ٌ َّ ُ‬
‫يور قطَ‪ ).‬نهج البالغه‪ ،‬حكمت ‪ ،305‬ص ‪(417‬‬ ‫‪ (4‬ما َزي غ‬
‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫‪ ُّ . 445‬ر َ َ َ َ َّ‬
‫ىس جاوز حده ِانعكس ِضده‬ ‫‪ (5‬كل ٍ‬
‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫ُّ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َّ ُ ى َ‬ ‫َ‬
‫يب‪ ).‬نهج البالغه‪ ،‬نامه ‪ ،31‬ص ‪(307‬‬
‫الييئةَ ال الر ِ‬
‫قم و ِ‬ ‫‪ .(1‬اي اك و التغاير ف غ ِي م ِ‬
‫وض ِع غيٍة‪ ،‬فان ذلك يدعوا الصحيحة ال الس ِ‬
‫‪446‬‬

‫جنىس( ‪:‬‬ ‫ر‬


‫ي‬ ‫اخالق مربوط به امور‬
‫ي‬ ‫)ادامه فضايل‬

‫‪ .3 -5‬حجاب و ترك خودآر ياي در انظار عموىم‬


‫و به زنان با ايمان بگو چشم هاى خود را ]از نگاه هو سآلود[ فرو گيند‪ ،‬و دامان خوشش را حفظ كنند و‬
‫زينت خود را‪ ،‬جز آنمقدار كه نمايان است‪ ،‬آشكار ننمايند‪ ،‬و ]اطرا ف[ روش ىهاى خود را بر سينه خود‬
‫افكنند ]تا گردن و سينه با آن پوشانده شود[‪،‬و زينت خود را آشكار نسازند؛ مگر براى شوهرانشان‪ ،‬يا‬
‫پدرانشان‪ ،‬يا پدر شوهرانشان‪ ،‬يا پشانشان‪ ،‬يا پشان همشانشان‪ ،‬يابرادرانشان‪ ،‬يا پشان برادرانشان‪ ،‬يا‬
‫ن‬
‫]كنيانشا ن[ يا افراد سفيه كه تمايىل به‬ ‫پشان خواهرانشان‪ ،‬يا زنان همكيششان‪ ،‬يا بردگانشان‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫ن‬
‫هرفي پاهاى خود را به‬ ‫زن ندارند‪ ،‬يا كودكاي كه از امور جنىس مربوط به زنان آگاه نيستند؛ و هنگام را‬
‫زمي نزنند تا زين ات پنها نىشاندانسته شود ]و صداى خلخال كه بر پا دارند به گوش رسد[‪ .‬و همىك به‬ ‫ن‬
‫‪448 .‬‬
‫سوى خدا بازگرديد اى مؤمنان تا رستگار شويد‬
‫اى پيامي‪ ،‬به همشان و ر‬
‫دخيانت و زنان مؤمنان بگو‪« :‬جلبابها ]روش ىهاى بلند[ خود را بر خوشش‬ ‫ى‬
‫ر‬
‫فروافكنند‪ ،‬اين كار براىاينكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيند بهي است؛ ]و اگر تاكنون خطا و‬
‫‪449 .‬‬
‫كوتاىه از آنان ش زده توبه كنند[ خداوند هموارهآمرزنده و رحيم است‬
‫ر‬
‫يىك ديگر از فضايل اخالق در عرصه اخالق جنىس‪« ،‬حجاب و پوشش زنان» است‪ .‬البته‪ ،‬اين مسئله‬
‫ني م ىشود؛ اما نوع پوشش زنان به دليل ساختار خاص‬ ‫اختصاىص به زنان نداشتهو شامل مردان ن‬
‫جسمانىشان‪ ،‬مورد تأكيد بيش ري قرار گرفته است‪ .‬در بارهحجاب مسائل بسيارى قابل طرح است كه در‬
‫ني دردهههاى اخي‪ ،‬به دليل‬ ‫ديت ما ن‬ ‫جاى خود ن‬
‫ني الزم است مورد بحث و بررىس قرار گيند و بزرگان ن‬
‫مخالف تهاي كه از سوى ن‬
‫برح افراد‪ ،‬با اين حكم اسالىم شده است‪ ،‬در اي نباره آثار ارزشمندى از خود‬ ‫ي‬

‫(‬
‫(‬
‫(‬
‫‪136‬‬
‫برجاى گذاشته و بسيارى از جوانب اين حقيقت اسالىم را آشكار ساخت هاند كه در اين ميان مىتوان به‬
‫كتاب بسيار ارزشمند استاد‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫تبيي ابعاد‬ ‫مرتىص مطهرى اشاره كرد‪ 450 ،‬كه با بياي مستدل و منطف به دفاع از اين حكم اسالىم و‬ ‫شهيد‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫آن پرداخته است‪ .‬مادر اين نوشتار نه امكان پرداخي همه جانبه به اين موضوع را داريم و نه چني كارى با‬
‫ً‬
‫هدف اين نوشتار سازگار است؛ بنا براين ضفا به توضيىح مختض در باره فلسفه حجاب از ديدگاه اسالم‬
‫بسنده كرده‪ ،‬خوانندگان عزيز را به مطالعه كتا بهاى مربوط ارجاعمىدهيم‪.‬‬
‫‪451‬‬ ‫اسالم با ر‬
‫تشي ع حكم حجاب خواسته است كه‪:‬‬
‫ن‬
‫ااوال‪ ،‬به بهداشت رواي زنان و مردان كمك كند؛ زيرا اگر ميان زن و مرد حريىم وجود نداشت ه باشد و زنان‬
‫ن‬
‫سوي آرامش روح و رواي مردان را به هم م‬
‫همه زيبا يىهاى خود را درمنظر مردان قرار دهند‪ ،‬اين كار‪ ،‬از ي‬
‫ىريزد و مردان همواره در انديشه اشباع اين عطش‬

‫ى‬
‫آيي زندگ )اخالق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬ ‫احمدحسي‪ ،‬ى‬‫ى‬ ‫‪ 447‬رش ىيف‪،‬‬
‫يب اَ َ‬ ‫َ َ َ ا َ ْ َ ا ا َ ُ ُ َّ َ ُ ُ‬
‫يوب ه َّن َو ال ُ‬ ‫ُ ا َ َ ُ َ َّ‬ ‫َّ َ َ ا َ ا َ ُ ُ َ ُ َّ َ‬ ‫َا ُ ا َ ا ا‬ ‫َ ا ُ ُْ ا‬
‫دين‬ ‫صار ِهن و يحفظَن فرَوجهن و ال يبَدين زينتهَن إ الما ظهر ِمنها و ليضَ ِربن ِبخم ِر ِهن عىل ج ِ ِ‬ ‫نات يغضضن ِمن أب ِ‬ ‫‪ .(2 ) 448‬و قلَ ِللمؤ ِم ِ‬
‫ُ ُ َّ‬ ‫َ َ ا‬
‫نس ِائ ِه َّن اأو ما َملكت اأيمانهَن ِأو الت‬ ‫َّ ا‬ ‫َّ ا َ َ‬ ‫َّ ا َ ا‬ ‫َ َّ ا ا‬ ‫ُ ُ‬ ‫َّ ا ا‬ ‫بع ُو َ َّ ا ا‬ ‫بع ُو َلته َّن اأو آبائه َّن اأو آباء ُ‬ ‫ته ََ َّنإ الل ُ‬
‫َ ُ‬
‫وان ِهن أو ىبن أخ ِ‬
‫وات ِهن أو ِ‬ ‫وان ِهن أ و ىبن إخ ِ‬
‫لتَ ِهن أو إخ ِ‬
‫ناء بعو ِ‬ ‫نائ ِهن أو أب ِ‬
‫لتَ ِهن أو أب ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫زين‬
‫َ َ ىا ا َ ا ُ َّ ا ُ َ َ‬ ‫ا‬ ‫َّ َ ا َ َ ا َ ُ َ َ‬ ‫ا‬ ‫َ‬ ‫ُ ا ا ا ُ َ َ‬ ‫ا‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ىَ َ ا َ‬
‫َصبن ِبأرج ِل ِهن ِليعَلمَ ما‬ ‫ات الن ِس ِاء و ال ي ِ‬‫(ل الذين لمَ يظَهروا عىل عور ِ‬ ‫وة ن ِمن‪ ).‬نالو ِررج) ِال ‪ِ 24‬أو (‪ :‬ال ِط‪31‬ف ِ‬ ‫ِابعي غ ِي ْلعولَلك ىم اتفَ ِْل ِلرحب ِ‬
‫ُْ ا ُ َ‬ ‫ِّ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُي اخ ىَ‬
‫ُّ‬
‫اللََ َجميعاا أي ها المؤ ِمنون‬ ‫في ِم ان زين ِت ِه َّن َو ُتو ُبوا إل‬

‫الل َََ َغ ُ‬ ‫َ اى ا ا ُ َا َ َ ُ ا ا َ َ َ َ‬ ‫َّ‬ ‫ْ ُ ا ىَ ُ ا ىَ َ ا َ َّ ا َ َ‬ ‫َ َ َ َ َ‬ ‫َّ ُّ ا ُ ا َ‬ ‫ُّ‬


‫فو ارا َرحيم اا‬ ‫كان ُّ‬ ‫ذلك أدي أن يعَرفن فال يؤَذيَن و‬
‫بيب ِهن ِ‬
‫نس ِاء المؤ ِمني يدَني ع ىىلَ ِهن ِمن جَل ِ‬ ‫‪ .(3‬يا أيها الن ِن قلَ ألزَ ِ‬
‫واجك و بن ِاتك و ِ‬ ‫‪449‬‬

‫مرتض مطهرى‪ ،‬مجموعه آثار‪ ،‬ج ‪ )،19‬حجاب(‬ ‫ى‬ ‫‪.(1 450‬‬


‫ر‬
‫بيشي‪ ،‬بنگريد به‪ :‬همان‪ ،‬ص ‪ 433‬به بعد‬ ‫‪ .(2 451‬براى توضيح‬

‫(‬
‫(‬
‫(‬
‫‪137‬‬
‫سوي ديگر مردان براى‬‫روح و روا نىاى هستند كه با مشاهده زنان برهنه و ىي حجاب پديد م ىآيد‪ .‬از ي‬
‫ارضاى تقاضاهاى جنىس تحري كشده خود‪ ،‬دست به هر كارى خواهند زد و آرامش و امنيت را از زنان‬
‫خواهند گرفت ؛‬
‫ر‬ ‫ً‬
‫بىحجاي زنان در‬
‫ى‬ ‫و‬ ‫جنىس‬ ‫ادى‬‫ز‬‫آ‬ ‫‪.‬‬‫نمايد‬ ‫ى‬ ‫جلوگي‬ ‫خانواده‬ ‫نظام‬ ‫فروپاىس‬ ‫از‬ ‫و‬ ‫كند‬ ‫استوار‬ ‫ا‬
‫ر‬ ‫خانوادگ‬ ‫روابط‬ ‫‪،‬‬‫ثانيا‬
‫جامعه‪ ،‬موجب‬
‫سستشدن پاي ههاى روابط خانوادگ خواهد شد‪ .‬در آن صورت‪ ،‬زن و مرد به جاى آنكه موجب آرامش و‬
‫ر‬
‫شوند‪،‬بيشي به مثابه دو دشمن و رقيب در برابر ارضاى آزادانه غريزه جنىس جلوه م ىكنند‬ ‫آسايش يكديگر‬
‫؛‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ً‬
‫شخصيت مستقل تبديل نمايد؛ زنان‬ ‫تأمي كند و او را از يك شخصيت ابزارى به‬ ‫ثالثا‪ ،‬شخصيت و كرامت زن را‬
‫بىحجاب‪ ،‬در‬
‫ن‬
‫تأمي نگا ههاى آلوده مردان قرار م ىدهند‪ .‬زنان بىحجاب‪ ،‬برا ىخود‬ ‫حقيقت خود را ب هعنوان ابزارى براى‬
‫ارزىس قائل نيستند؛ بلكه نهايت ارزش خود را جلب توجه جنىس ديگران م ىدانند‪.‬‬‫ب هعنوان يك انسان‪ ،‬ر‬

‫ر‬ ‫ً‬
‫بىعفت و آلودگ ىهاى جنىس نگ هدارد‪ .‬اگر حريم اجتماع از نگا هها و روابط‬ ‫رابعا‪ ،‬حريم اجتماع را از‬
‫بىحجاي موجب م ىشود‬ ‫آلوده جنىس حفظ شود‪ ،‬درآن صورت ر‬
‫بهي م ىتواند به هدف خود نائل شود‪.‬‬
‫ى‬
‫ن‬
‫محيط اجتماع كه محيط كار و تالش است‪ ،‬به محيىط براىارضاى خواست ههاى جنىس و اميال شهواي‬
‫تبديل شود‪.‬‬

‫************* *‬

‫پرس ش‬
‫ر‬
‫مهميين مسائل آن را بيان كنيد‪.‬‬ ‫‪ .1‬اخالق جنىس را تعريف و‬

‫‪ .2‬ديدگاه تفريىط در باره غريزه جنىس را ذكر و نقد نماييد‪.‬‬

‫‪ .3‬دو دليل از ادله ديدگاه افراىط فرويد و فرويديسم را در باره غريزه جنىس بيان و نقد نماييد‪.‬‬

‫‪ .4‬ديدگاه اسالم را در باره غريزه جنىس به طور دقيق توضيح دهيد‪.‬‬

‫‪ .5‬دي دگاه خود را در باره نس بىگر ياي در اخالق جنىس‪ ،‬به صورت مستدل توضيح دهيد‪.‬‬

‫ست و شهو تر ناي را ذكر كنيد‪.‬‬ ‫‪ .6‬مه ر‬


‫ميين عوامل شهو رتي ر‬

‫‪ .7‬مكتب لذ تگر ياي حىس را نقد كنيد‪.‬‬


‫‪ .8‬پيامدهاى سوء فردى‪ ،‬اجتماىع و ن‬
‫ديت تجرد را بشماريد‪.‬‬
‫‪138‬‬
‫ى‬ ‫ن‬
‫حديت بياوريد ‪.‬‬ ‫‪ .9‬ويژگ ىهاى همش شايسته را بيان كرده و ب راى هر كدام از آنها يك مستند قرآي يا‬
‫‪326‬‬
‫فلسفه حجاب در اسالم را به اختصار بيان كنيد ديدگاه خود را در اين زمينه رشح دهيد‪.‬‬ ‫‪.10‬‬

‫‪ -----------------------------------------------------------------‬فصل هشتم‪ :‬اخالق مناظره و‬


‫گفتگوى علم ى‬

‫اهداف‬
‫از دانشجو انتظار م ىرود پس از فراگيى اين فصل‪:‬‬

‫‪ .1‬در گفتگوهاى علىم‪ ،‬سياىس‪ ،‬و اجتماىع خود با ديگران به دنبال كشف حقيقت و يا روشنگرى باشد؛‬
‫ر‬
‫اخالق خود در مقام گفتگو و مناظره در عمل به آنها ن‬
‫ني كوشا باشد؛‬ ‫آشناي با وظايف‬
‫ي‬ ‫‪ .2‬ضمن‬
‫ر‬
‫اخالق مناظره را شناخته و از آنها اجتناب نمايد‪.‬‬ ‫‪ .3‬آفات‬

‫‪ .1‬اهميت مناظره و گفتگو‬


‫پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرام ىدهند و ر‬
‫بهيين آن را پيوى م ىكنند؛ اينا ناند كه‬
‫‪327‬‬
‫خدايشان راه نموده واينا ناند همان خردمندان‪.‬‬

‫و كيست خو شگفتارتر از آن كس كه به سوى خدا دعوت نمايد و كار نيك كند و گويد‪« :‬من ]در برابر خدا[‬
‫بهي است دفع كن؛ آنگاه كىس كه ميان تو‬‫از تسليم شدگانم» ونيىك و بدى يكسان نيست‪] .‬بدى را[ به آنچه ر‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫ن‬
‫دوست يكدل م ىگردد‪ .‬و اين ]خصل ت[ را جز كساي كه شكيبا بود هاند نم‬ ‫گوي‬
‫و ميان او دشمت است‪ ،‬ي‬
‫‪328‬‬
‫ىيابند‪ ،‬و آن را جز صاحب بهر هاى بزرگ‪ ،‬نخواهد يافت‪.‬‬

‫با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به ]شيو هاى[ كه نيكوتر است مجادله نماى‪.‬‬
‫در حقيقت‪ ،‬پروردگار تو‪،‬به ]حال[ كىس كه از راه او منحرف شده داناتر‪ ،‬و او به ]حال[ را هيافتگان ن‬
‫]ني[‬
‫‪455.‬‬
‫داناتر است‬

‫‪326‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬

‫اولوا اْألل ََْبا ِ‬


‫ب‪ ).‬زمر) ‪ 17 :(39‬و ‪(18‬‬ ‫ُ‬ ‫سنَهُ اولئِكَ الَّذينَ هَداه ُمَُ ال ُّلََ َِّ َو اولئِكَ ه ْمَُ‬
‫عونَ أحْ َ‬ ‫عونَ ْالقَ ْو َل فيَتَ ِّ ِ‬
‫بََ ُ‬ ‫فب ِشََ ْر ِعبا ِد الَّذينَ َ‬
‫يس َْ ِتمََ ُ‬ ‫‪َ .(1 )327‬‬
‫سنُ فإَذا‬
‫ِى أحْ َ‬ ‫توى ْال َح َ‬
‫سنَةُ َو الَ السَّي ِ ئةََُ ا ْدفَ ْع باِلَّتى ه َ‬ ‫ع ِم َل صا ِلحاا َو قا َل إنَّنى ِمنَ ْال ُم ْسلِمينَ َو ال ْ‬
‫تسََ َ‬ ‫سنُ قَ ْو اال ِم َّم ْن َدعا إلَى ال ِِّلََ َِّ َو َ‬
‫‪َ .(2 )328‬و َم ْن أحْ َ‬
‫ظيم‪ ).‬فصلت) ‪(33 -35 :(41‬‬
‫ع ٍ‬ ‫ى َحمي ٌم َو ما ي ُلََ ق اها إ الالَّذينَ َ‬
‫صبَ ُروا َو ما ي ُلََ ق اها إ الذُو َح ِظ َ‬ ‫داوة ٌ كَأنهََُّ َو ِل ُّ‬
‫ع َ‬ ‫بي َْنَهُ َ‬ ‫الَّذى ب َ‬
‫ي َْنَكَ َو َ‬
‫‪139‬‬
‫ن‬ ‫‪329‬و با اهل كتاب‪ ،‬جز به ]شيو هاى[ كه ر‬
‫بهي است‪ ،‬مجادله ن‬
‫مكت د‪ -‬مگر ]با[ كساي از آنان كه ستم‬ ‫ي‬
‫كردهاند‪ -‬و بگوييد‪« :‬به آنچه بهسوى ما نازل شده و ]آنچ ه[ به سوى شما نازل گرديده‪ ،‬ايمان آورد هايم؛‬
‫و خداى ما و خداى شما يىك است و ما تسليم اوييم» ‪ 330.‬اهميت مناظره و گفتگو بر كىس پوشيده نيست‪.‬‬
‫بر اساس نص آيات قرآن كريم‪ ،‬خداوند براى آفرينش انسان با مالئكه به گفتگوپرداخت؛ نظر آنان را جويا‬
‫شد و متناسب با موقعيت و رشايط فرشتگان و مصلحت‪ ،‬پرس شهاى آنان را در زمينه فلسفه آفرينشانسان‬
‫ني گفتگو كرد‪ .‬علت‬ ‫مبت بر سجده بر آدم‪ ،‬با ابليس ن‬‫شپيىح ابليس از دستور الىه ن‬
‫ر‬ ‫پاسخ داد‪ .‬پس از‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫شپيىح او را جويا شد و به استمهال ابليس پاسخ مثبت داد‪ .‬پس از هبوط آدم بر روى زمي ني همواره‪،‬‬ ‫ر‬
‫ن‬
‫همي االن ني‪ ،‬هر‬‫ن‬ ‫ن‬
‫مستقيم و غيمستقيم‪ ،‬با آدميان گفتگو داشتهاست و اين جريان تا ابد ني ادامه دارد‪.‬‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫زمي‬ ‫خيها و هداي تهاى آسماي منقطعشده است‪ ،‬بندگاي در روى‬ ‫پياميى به پايان رسيده و ى‬
‫ى‬ ‫چند سلسله‬
‫هستند كه خداوند با آنان در گفتگوست‪ .‬امام عىل عليه السالم م ىفرمايد‪:‬‬

‫و همواره خدا را كه بخش شهاى او بىشمار است و نعم تهايش بسيار‪ ،‬در پار هاى از روزگار پس از پار هاى‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫يامي‪ ،‬بندگاي است كه از راه انديشه با آنان در راز است و از طريق خرد‬
‫ديگر‪ ،‬و در زماي ميانآمدن دو پ ى‬
‫‪331‬‬
‫دمساز‪.‬‬
‫ن‬
‫تبليىع‪ ،‬ارشادى‪ ،‬تعليىم‪،‬‬ ‫البته بايد توجه داشت كه گفتگو‪ ،‬انواع متعدد و متنوىع‪ ،‬از قبيل گفتگوى‬
‫ر‬
‫آموزىس‪ ،‬اقناىع و احساىس دارد‪ .‬گفتگوى خداوند با فرشتگان و آدميان را م ىتوان از نوع گفتگوهاى‬
‫ارشادى‪ ،‬تعليىم و هداي تگرايانه دانست‪.‬‬

‫اخالق گفتگو و آداب مناظره و جدل از روزگاران دور‪ ،‬همواره مورد توجه انديشمندان مختلف بوده است‪.‬‬
‫هي و چشمگيتر است‪.‬‬‫در اين ميان‪ ،‬نقشمنط قدانان و عالمان اخالق از ديگران برجست ر‬

‫ر‬ ‫منطف مبحث صناعات خمس است؛ ن‬ ‫ر‬ ‫ر‬


‫يعت صناعاي مانند‬ ‫مهميين بخشهاى كتابهاى‬ ‫مىدانيم كه يىك از‬
‫برهان‪ ،‬جدل‪ ،‬خطابه‪،‬شعر و مغالطه‪ .‬منطقيان به هنگام بحث از صناعت جدل‪ ،‬در باره آداب و اخالق‬
‫مباحت را ارائه م ىدهند‪332 .‬انديشمندان اخالق ن‬
‫ني به تفصيل در زمينه جدال و مراء و‬ ‫ى‬ ‫جدل و مناظره ن‬
‫ني‬
‫ني همچونديگر بخ شهاى كتاب‪ ،‬با توجه به‬‫مباحت را يادآور شد هاند‪ .‬ما در اينجا ن‬
‫ى‬ ‫گفتگوهاى علىم‬
‫مبناي در باره اخالق مناظره و گفتگو بسنده مىكنيم‪.‬‬ ‫ن‬
‫محدودي تهاى اين نوشتار‪ ،‬به برح از مباحث كىل و‬
‫ي‬

‫سبي ِل ِه َو ه َُو أعْل ُمََ با ِْل ُم ْهتدَينَ ‪ ).‬نحل) ‪:(16‬‬


‫ع ْن َ‬ ‫إن َربَّكَ ه َُو أعْل ُمََ بِ َم ْن َ‬
‫ض َّل َ‬ ‫س نُ َّ‬ ‫سنةََِ َو جاد ِْل ُه ْم باِلتَّى ه َ‬
‫ِى أحْ َ‬ ‫ظ ِة ْال َح َ‬
‫ب كَ بِ ْال ِح ْك َم ِة َو ْال َم ْو ِع َ‬
‫سبي ِل َر ِ‬ ‫‪ .(3 )329‬ا ْد ُ‬
‫ع إلى َ‬
‫‪) 125‬‬
‫آم نا باِلَّذى ا ْن ِز َل إلَيْنا َو ا ْن ِز َل إلَ ْي ُك ْم َو إل ُهنا َو إل ُه ُك ْم ِ‬
‫واح ٌد َو نَحْ نُ لهََُ‬ ‫قو ُلوا َ‬ ‫سنُ إ الالَّذينَ َ‬
‫ظلَ ُموا ِم ْن ُه ْم َو ُ‬ ‫ِلوا أ ْه َل ْال ِكتا ِ‬
‫ب إ الباِلتَّى ه َ‬
‫ِي أحْ َ‬ ‫‪َ .(4 )330‬و ال ت ُجاد ُ‬
‫ُم ْس ِل ُمونَ ‪).‬عنكبوت) ‪(46 :(29‬‬

‫ُقو ِلهم‪ ).‬نهج البَلغه‪ ،‬ترجمه سيدجعفر‬


‫تع ُ‬‫ازمان الفت ََرات عبا ٌد ناجاهم فى فِك َِرهم و كَلَّ َمهم فى ذا ِ‬
‫ِ‬ ‫ت آالؤُه فى البُر َه ِة و فى‬ ‫‪َ .(1 )331‬و ما بَ ِر َح ل ِِّلََ َِّ َ‬
‫ع َّز ْ‬
‫شهيدى‪،‬خطبه ‪ ،222‬ص ‪(255‬‬
‫‪ .(332‬براى نمونه‪ ،‬بنگريد به‪ :‬محمدرضا مظفر‪ ،‬المنطق‪ ،‬ص ‪400 -409‬‬
‫(‪2‬‬
‫‪140‬‬
‫‪ .2‬هدف گفتگو و مناظره علم ى‬
‫ن‬
‫انگيه فرد از انجام‬ ‫ارزشمندى گفتگو‪ ،‬مباحثه و مناظره‪ ،‬ب هعنوان فعىل از افعال اختيارى انسان‪ ،‬منوط به‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫آن است‪ ،‬وگرنه خود گفتگو‪ ،‬فىنفسه‪ ،‬نه داراى ارزش اخالق مثبت است و نه ارزش اخالق منف‪ .‬بايد‬
‫ديد كه هدف فرد از ورو د به عرصه گفتگو با‬

‫‪141‬‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫انگي ههاى متفاوي باشند‪ ،‬اما به‬ ‫ديگران و انجام مناظره چيست‪ .‬هرچند افراد مختلف ممكن است داراى‬
‫ن‬
‫انگيهافراد را از مناظره و گفتگو يىك از موارد ذيل دانست‪:‬‬ ‫طور كىل‪ ،‬م ىتوان‬

‫ن‬
‫انگي ههاى‬ ‫‪.1 -2‬‬

‫مثبت الف( ح‬
‫قخواىه‬
‫گاىه براى يك فرد‪ ،‬حقيقت و واقعيت مسئل هاى روشن نشده است و با گفتگو و مناظره با ديگران به‬
‫دنبال فهم حقيقت است‪.‬يىك از فوايد و بركات مهم گفتگو‪ ،‬اين است كه در جريان گفتگو و مباحثه و مناظره‬
‫حقيقيا شناخت‪ .‬تجربه نشان داده است كه انسان در گفتگو ر‬
‫بهي و‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫بيشي م ىتوان‬ ‫بهي و‬‫با صاحبنظران‪ ،‬ر‬
‫بيشي به حركت درم ىآيد‪ .‬در روايات‬‫ر‬ ‫قي به مسائل م ىنگرد و افكار و انديشههاىانسان‬ ‫دقيقي و با نگاىه عىم ر‬
‫ر‬
‫ي‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫صالح تدار تأكيد شده است‪ ،‬و مباحثه و گفتگوى علىم ب هعنوان‬ ‫ي‬ ‫فراواي بر رايزي علىم با ديگران و افراد‬
‫معرق شده است‪ .‬به هر حال‪ ،‬يىك از مه ر‬ ‫ن‬
‫ميين واخالق‬ ‫ياي به واقعيت‬‫يىك از را ههاى كشف حقيقت و دست ى‬
‫ً‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫طرفي مناظره واقعا بايد در ري يافي حقيقت‬ ‫ن‬ ‫‪459 .‬‬
‫رىيين اهداف مناظرات علىم بايد كشف حقيقت باشد‬
‫ن‬
‫باشند‪ .‬حال دروي آنان بايد همچون حال كىس باشد كه در جستجوى گمشد هاى مهم و گرا نقيمت است‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫تا در نتيجه هر زماي كه آن را يافتند‪ ،‬خدا راشكر گفته و آرامش روح و رواي خود را ب هدست آورند‪ .‬اگر‬
‫طرفي مناظره شود‪ ،‬خود به خود رخت م‬ ‫ن‬ ‫چني باشد‪ ،‬بسيارى از آفات اخالق ىاى كه ممكن است گريبانگي‬ ‫ن‬
‫ىبندد‪.‬‬
‫ر‬ ‫ن‬
‫منطف و مستدل به او نشان داده م ىشود كه‬ ‫اگر كىس در جستجوى حقيقت باشد‪ ،‬زماي كه به صورت‬
‫راىه كه در پيش گرفتهاست او را به مقصد نم ىرساند‪ ،‬نه تنها آزرده نم ىشود‪ ،‬كه سپاسگزار راهنما ن‬
‫ني‬
‫خواهد شد‪.‬‬

‫ب( روشنگرى‬
‫اهنماي ديگران»‬ ‫يىك ديگر از مه ر‬
‫ميين و ارزشمندترين اهداف گفتگو‪« ،‬روشنگرى و هدايت و ر‬
‫ي‬
‫ر‬
‫خالق ما ن‬
‫ني هست‪ .‬يىك از مصاد يق امر به معروف و نىه از منكر در حوزه‬ ‫است و اين البته يىك از وظايف ا‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫معرفت‪ ،‬مناظره با كساي است كه نادانسته و ناآگاهانه در عرصه انديشه به انحراف كشيده شد هاند و يا‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫معرفت و علىم از كساي است كه‬ ‫حقيقت براى آنان مشتبه شده است‪ .‬شكر نعم ات فهم حق‪ ،‬دستگيى‬
‫به هر دليىل‪ ،‬از آن نعمت محروم ماند هاند‪.‬‬

‫(‬
‫‪142‬‬
‫انگي ههاى ن‬
‫منف‬ ‫ن‬ ‫‪.2 -2‬‬
‫ً‬
‫گاىه هدف از مناظره‪ ،‬ضفا غلبه بر طرف مقابل و به كرىس نشاندن سخ ان باطل و نادرست و غي مستدل‬
‫خود است؛ ن‬
‫يعت انسان با اينكه م ىداند سخن يا ادعاى او باطل و نادرست است‪ ،‬اما باز هم بر آن پافشارى‬
‫مىكند و كار را به «جدال و مراء»‬

‫ى‬ ‫ى‬
‫كاشاي‪ ،‬المحجة البيضا ف تهذيب االحياء‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪99‬‬ ‫‪ .(1 459‬بنگريد به‪ :‬محسن فيض‬
‫َ‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫گيين و خطرنا ر‬ ‫مىكشاند‪ ،‬كه اين يىك از بزر ر‬
‫سال گفتگو عدول م‬ ‫كيين رذايل اخالق است‪ .‬كساي كه از جريان‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫چني‬ ‫خي از وجود رذايل اخالق فراواي در درون خود م ىدهند‪ .‬هدف‬ ‫ىكنند و كار را بهمراء م ىكشانند‪ ،‬ى‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫شهرتطلت‪ ،‬مباهات‪ ،‬فضل فروىس‬‫ى‬ ‫كساي از مناظره‪ ،‬روشن شدن حق نيست‪،‬بلكه انگي ههاى ديگرى چون‬
‫و امثال آن دارند‪ .‬اينان م ىكوشند با هر وسيل هاى‪ ،‬فكر و انديشهيا رفتار خود را توجيه كنند‪« .‬بديىه‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫چني اهداق را دنبال م ىكنند‪ ... ،‬عالوه بر اتالف وقت‪ ،‬سبب تقويت‬ ‫گوهاي كه‬
‫ي‬ ‫است مناظر هها و گفت‬
‫خوى تعصب‪ ،‬خودخواىه و خودمحورى و خودنماي انسان مىشوند و اگر سبب گمرا هشدن ديگرى نين‬
‫ي‬
‫وخطاي است كه خودش را تباه و ديگرى را گمراه خواهد كرد و نامش در زمره گمراهان و‬ ‫ي‬ ‫بشود‪ ،‬گناىه بزرگ‬
‫‪333‬‬
‫گمراه كنندگان ثبت خواهد شد» ‪.‬‬

‫ر‬ ‫ر‬
‫مشيك‬ ‫‪ .3‬آداب اخالق مناظر ه ‪ .1 -3‬تأكيد بر نكات‬
‫ر ر‬ ‫ن‬
‫مشيكاي با يكديگر داشته باشند وگرنه اگر‬ ‫دو فرد يا دو گروه زماي م ىتوانند به مناظره و گفتگو ربيدازند كه‬
‫بر ش هيچ مسئل هاى بايكديگر توافق نداشته باشند‪ ،‬هرگز امكان برقرارى گفتگو ميان آنان نخواهد بود‪.‬‬
‫ن‬
‫بنابراين‪ ،‬كساي كه آمادگ انجام مناظره و گفتگو بايكديگر را دارند‪ ،‬هر چند در پا رهاى از مسائل‪ ،‬مانند‬
‫كاي ن‬‫ر ر‬
‫ني هستند‪ .‬به نظر‬ ‫مسئله مورد گفتگو‪ ،‬ممكن است با يكديگر اختال فنظر داشته باشند‪ ،‬اماداراى مشي‬
‫مشيك آغاز شود‪ .‬قرآ نكريم در اي نباره م ىفرمايد‪:‬‬ ‫ر‬ ‫مي ههاى‬‫بهي است گفتگو بر اساس ز ن‬ ‫م ىرسد ر‬

‫ن‬
‫سخت كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه‪ :‬جز خدا را رنيستيم و‬ ‫بگو‪« :‬اى اهل كتاب‪ ،‬بياييد بر ش‬
‫خداي نگيد‪ ».‬پس اگر ]از اين‬ ‫ن‬ ‫چيى را رشيك اونگردانيم‪ ،‬و ن‬
‫بعىص از ما بعىص ديگر را به جاى خدا به‬ ‫ن‬
‫ي‬
‫پيشنهاد[ اعراض كردند‪ ،‬بگوييد‪« :‬شاهدباشيد كه ما مسلمانيم ]نه شما[‪ 334462335».‬مطالعهاى نقادانه‬
‫ر‬
‫بايست راديكاليسم و رؤياهاى مطل قگرا طرد و ]در‬ ‫ن‬
‫برح بر اين باورند كه براى برقرارى صلح و ثبات‬
‫‪336‬‬ ‫بايست[بر پراگماتيسم‪ ،‬نس بىگراي و شيو ههاى اصال حطلبانه تأكيد ب ر‬
‫يشيى گردد‪.‬‬ ‫ر‬ ‫گفتگوى با ديگران‬
‫ي‬

‫‪ .(1 )333‬محمدتقى مصباح يزدى‪ ،‬اخَلق در قرآن‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪372‬‬

‫‪334‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬

‫شيْئاا َو ال يت َِّخََِ َذ بَ ْعضُنا بَ ْعض اا ْ‬


‫أرباباا‬ ‫بي َْنَ ُك ْم أ ال نَ ْعب َدَُ إ الال َّلََ َِّ َو ال ُ‬
‫نش َْ ِركَ ب ِه َِ َ‬ ‫بي َْنَنا َو َ‬
‫سواءٍ َ‬ ‫قلَُ يا أ ْه َل ْال ِكتا ِ‬
‫ب تعَالَ ْوا إلى َك ِل َم ٍة َ‬ ‫‪ْ .(1 )335‬‬

‫توََ لَّ ْوا فَ ُ‬


‫قول ُواا ْش َهدُوا بأِن ا ُم ْس ِل ُمونَ ‪ ).‬آلعمران) ‪( 64 :(3‬‬ ‫ُون ال ِِّلََ َِّ فإ َ ْن َ‬
‫ِم ْن د ِ‬
‫‪ .(336‬محمدرضا دهشيرى‪ «،‬پيش شرطهاى گفتگوى تمدنها»‪ ،‬در چيستىگفتگوى تمدنها) مجموعه مقاالت(‪ ،‬ص ‪157‬‬
‫(‪2‬‬
‫‪143‬‬
‫در باره اين ديدگاه با يكديگر بحث كنيد‪ .‬به نظر شما براى گفتگو با ديگران تا چه اندازه بايد هزينه كرد؟ آيا‬
‫ن‬ ‫ً‬
‫چني است چرا‬ ‫براى اين كار‪ ،‬منطقا مجاز هستيم كه دست از اصول بنيادين و اساىس خود برداريم؟ اگر‬
‫برح از قبايل قدرتمند عرب‪ ،‬در مقابل اين‬ ‫پيامي اكرم صىل هللا عليه و آله‪ ،‬ب هرغم نياز شديد بهحمايت ن‬
‫ى‬
‫ر‬
‫رشط آنان كه در صوري اسالم را م ىپذي ريم و از تو حمايت م ىكنيم كه حكم نمازشامل حال ما نشود‪ ،‬به‬
‫ن‬ ‫قيمت ن‬
‫ر‬
‫پيامي داده شد كه‬
‫ى‬ ‫حاض نشد اين كار را انجام دهد؟ توجه داشته باشيد كه اين پيشنهاد زماي به‬ ‫هيچ‬

‫پيامي ضمن استنكاف از پذيرش اين رشط‪ ،‬در پاسخ‬


‫ى‬ ‫به شدت گرفتار بود و به يارى آنان نياز داشت؛ اما‬
‫ن‬ ‫ُ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ن‬
‫پيشنهاد آنان فرمود‪« :‬الخي اق ٍ‬
‫دين الركوع فيه و السجود؛ ديت كه در آن ركوع و سجود نباشد‪ ،‬خيى در‬
‫‪337‬‬
‫آن نيست ‪».‬‬

‫‪ .2 -3‬فهم موضو ع‬
‫ً‬
‫مناظره و گفتگو در خأل صورت نم ىگيد‪ ،‬بلكه حتما در باره مسئله و موضوع خاىص رخ م ىدهد‪ .‬يىك از ابتدا‬
‫طرفي مناظره نسبت به موضوع بحث و‬ ‫ن‬ ‫يىيين رشايط تحققيك مناظره سازنده و سودمند اين است كه‬ ‫ر‬
‫كاق داشته باشند‪.‬‬ ‫ن‬
‫همه ابعاد و جوانب آن آگاىه‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ً‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫طرفي از موضوع بحث‪ ،‬موجب م ىشود‪ ،‬دقيقا بدانند كه در صدد اثبات يا نف چه چيى‬ ‫پيشي‬ ‫آگاىه‬
‫ا‬
‫هستند و براى اثبات نظريه خود بايد از كجا آغاز كنند و در كجا بحث را پايان دهند‪ .‬اصوًل سازماندىه‬
‫‪338‬‬
‫بهتعيي و شناخت دقيق موضوع بحث اس ت‬ ‫ن‬ ‫حاىس هاى منوط‬ ‫بحث و جلوگيى از دخالت مسائل ر‬
‫ي‬
‫وگرنه حاصىل جز اتالف وق ت‬
‫ن‬
‫و انرژى بر ش هيچ نخواهد داشت‪ .‬قرآن كريم‪ ،‬كساي را كه بدون اطالع از موضوع بحث و حقيقت مسئله‬
‫بحثمىيدازند‪ ،‬به شدت مذمت كرده است‪:‬‬
‫ر‬ ‫به مجادله و‬

‫هان‪ ،‬شما ]اهل كتاب[ همانان هستيد كه در باره آنچه نسبت به آن دانش ىداشتيد محاجه كرديد؛ پس چرا‬
‫‪339‬‬ ‫در مورد ن‬
‫چيى كه بداندانش ىنداريد محاجه م ىكنيد؟ با آنكه خدا م ىداند و شما نم ىدانيد‪.‬‬
‫بلكه ن‬
‫چيى را دروغ شمردند كه به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تأويل آن برايشان نيامده است‪.‬‬

‫ن‬ ‫ن‬
‫]پياميا نشان را[ تكذيب كردند‪ .‬پس بنگر كه فرجام‬
‫ى‬ ‫همي گونه‬ ‫كساي ]ه م[ كه پيش از آنان بودند‪،‬‬
‫‪340‬‬
‫ستمگران چگونه بودهاست‪.‬‬

‫جالاللدين مولوى‪ ،‬در مثنوى معنوى‪ ،‬داستان مشاجره و گفتگوى چهار نفر را آورده است‪ .‬در اين داستان‪،‬‬
‫پيامد ناگوار عدم فهمموضوع گفتگو و عدم دقت در سخن طرف مقابل‪ ،‬به تصوير كشيده شده است‪.‬‬

‫‪ .(3 )337‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحاراالنوار‪ ،‬ج ‪ ،21‬باب ‪ ،28‬ص ‪ ،153‬حديث ‪3‬‬

‫‪ .(4 )338‬بنگريد به‪ :‬محمد حسين فضَلللََِّّ ‪ ،‬گفتگو و تفاهم در قرآن كريم‪ ،‬ترجمه حسين ميردامادى‪ ،‬ص ‪50‬‬

‫ْس لَ ُك ْم ب ِه َِ ِع ْل ٌم َو ال ُّلََ َِّ يَ ْعل ُمََ َو أ ْنت ْمَُ ال ْ‬


‫تعََ لَ ُمونَ ‪ ).‬آلعمران) ‪( 66 :(3‬‬ ‫) ‪ .(1‬ها أ ْنت ْمَُ هؤُالءِ حا َججْ ت ْمَُ فيما لَ ُك ْم بِ ِه ِع ْل ٌم ف ِلََ َم ت َحَُ اجُّونَ فيما لَي َ‬
‫‪339‬‬

‫ْف كانَ عاقبِةََُ ال ظالِمينَ ‪ ).‬يونس) ‪(39 :(10‬‬


‫ظ ْر َكي َ‬ ‫طوا بِ ِع ْل ِم ِه َو َل ما يأَت َِْ ِه ْم تأ َ ْويلهَُُ كَذلِكَ َكذَّ َ‬
‫ب الَّذينَ ِم ْن قبْ ََ ِل ِه ْم فا َ ْن ُ‬ ‫‪ .(340‬بَ ْل كَذب َُّوا بِما ل ْمََ ي ُحي ُ‬
‫(‪2‬‬
‫‪144‬‬
‫ن‬
‫يكىفارشبان‪ ،‬ديگرى آذر ىزبان‪ ،‬سوىم عر بزبان و نفر چهارم روىم‪ ،‬با‬ ‫داستان از اين قرار است كه چهار نفر‬
‫ر‬
‫مقدار اندگ پول‪ ،‬قصد تهيه ميو هاى را داشتند‪ .‬اما هركدامتقاضاى متفاوي داشت‪ :‬يىك مىگفت با اين پول‬
‫بايد «انگور» بخريم‪ ،‬ديگرى به شدت با اين پيشنهاد مخالفت كرده‪ ،‬م ىگفت بايد«عنب» خريدارى كنيم‪،‬‬
‫ني با هر دوى آنان مخالفت جدى م ىكرد و طالب «ازوم» بود و چهارىم ن‬
‫ني با هر سه‬ ‫نفر سوم ن‬
‫مخالفتمىكرد و م ىگفت بايد «استافيل» تهيه كنيم‪ .‬كار آنان به كشمكش و مشاجره كشيده شد‪:‬‬

‫پر بدند از جهل و از دانش ته ى‬ ‫مشت بر هم م ىزدند از ابله ى‬

‫معلوم است كه اين مناظره و گفتگو هرگز به فرجام نيكو و خوشايندى نخواهد رسيد‪ .‬مولوى ن‬
‫ني مىگويد‬
‫كاش شخىص سخندان وحكيم در آنجا بود و موضوع مسئله را براى آنان مشخص م ىكرد و سخن هر كدام‬
‫را به ديگرى م ىفهماند‪ ،‬تا معلوم م ىشد كه گفتگو و مشاجره آنان از اساس بيهوده و باطل است‪:‬‬
‫گر بدى آنجا بدادى صلحشا ن‬ ‫صاحب شى عزيز صد زبا ن‬

‫آرزوى جمل هتان را م‬ ‫ر‬


‫بگفت او كه من زين‬ ‫پس‬
‫ىدهم‬ ‫يك درم‬
‫چون كه بسپاريد دل را ىي دغ‬
‫اين درمتان م ىكند چندين عمل‬
‫ل‬
‫يك درمتان م ىشود چار المرا‬
‫چار دشمن م ىشود يك‪ ،‬زاتحا د‬
‫د‬
‫گف ات هر يكتان دهد‬
‫گفت من آرد شما را اتفا ق‬
‫جنگ و فرا ق‬
‫تا زبانتان من شوم در گفت و گ‬ ‫پس شما خاموش باشيد‬
‫‪468‬‬
‫و‬ ‫انصتو ا‬
‫ر‬
‫تطبيف‬ ‫بررىس‬
‫ر‬
‫بخىس از آنان‪ ،‬جناز ههاى پدران خود را پس از مرگ م ىسوزاندند‪ .‬كاالت‬ ‫به گفته ن‬
‫برح مورخان‪ ،‬يونانيان يا‬
‫ينها‪ ،‬كه قوىم از اقوامهندوستان بودند‪ ،‬جنازه پدران خود را پس از مرگ م ىخوردند‪ .‬هرودت‪ ،‬مورخ مشهور‬
‫ن‬
‫كاالتي ها را در ي كجا جمع كرد‪:‬‬ ‫يونان باستان م ىگويد‪ :‬داريوش اول‪ ،‬پادشاهايران‪ ،‬ن‬
‫برح از يونانيان و‬
‫ميشستند احضار كرد و از آنان پرسيد به چه بهاي ن‬ ‫شزمي او ن‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫حاضند گوشت پدرانشان را‬ ‫ي‬ ‫«يونانياي را كه در‬
‫ن‬
‫چني كارى‬ ‫ن‬
‫زمي نم ىتواند آنان را به‬ ‫پس از در گذشتنشان بخورند‪ .‬آنان پاسخ دادند كه همه ثروت روى‬
‫ترغيب كند‪ .‬داريوش سپس كاالت ينها را كه پدرانشانرا م ىخوردند احضار كرد و در حضور يونانيان كه‬
‫يىحاضند اجساد پدرانشان را پس از مرگ‬ ‫ن‬ ‫ميجم به همراه خوشش داشتند‪ ،‬از آنان پرسيد كه در برابر چه بها‬ ‫ر‬
‫چني عمل شنيىع را يادآورنشود»‬ ‫ن‬ ‫بسوزانند و آنان با صداى بلند ضجه برآوردند و از او درخواست كردند كه‬
‫‪469.‬‬

‫(‪2‬‬
‫‪145‬‬
‫به نظر شما راه صحيح برقرارى تفاهم ميان اين دو دسته يا دست ههاى مشابه چيست؟ چگونه م ىتوان‬
‫اين اختالفات را به اتحاد تبديل كرد؟ آيا اختالف اين دو گروه به انداز هاى هست كه هرگز نتوانند در اين‬
‫احيام به جنازه پدر و مادر ر‬
‫مشي كالقول‬ ‫موضوع با يكديگر گفتگو كنند؟ مگر جز اين است كه هردو در اصل ر‬
‫و متف قالرأىاند؟ و فقط در مصداق ر‬
‫احيام‪ ،‬با يكديگر اختالف دارند ؟‬

‫بلخ‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬ر‬


‫دفي دوم‪ ،‬ابيات ‪.3688 -3693‬‬ ‫) ‪ .(1‬جالاللدين محمد ى‬ ‫‪468‬‬

‫(‪ .‬كارل پوپر‪ ،‬اسطوره چارچوب‪ ،‬ترجمه علىپايا‪ ،‬ص ‪ 87‬و ‪88‬‬ ‫‪469‬‬

‫(‪2‬‬
‫‪146‬‬
‫ر‬
‫اختالفاي را چگونه م ىتوان حل كرد؟ آيا تصحيح جها ن‬ ‫ن‬
‫نبيت افراد و تصحيح فهم و درك آنان از حقيق‬ ‫چني‬
‫‪341471342‬‬ ‫ات ر‬
‫احيام را م ىتوانب هعنوان راىه معقول براى رفع اينگونه اختالفات ذكر كرد ؟‬

‫‪ .3 -3‬ضاح ت‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫پرهي از تكلف و تعارف در گفتار و دورىكرد ن‬ ‫يىك ديگر از آداب اخالق مناظره‪« ،‬ضاحت بيان» و‬
‫ن‬
‫هآمي و چندپهلو و مبهم است‪ .‬در يك مناظره ح قطلبانه و ح قخواهانه‪ ،‬هرگز‬ ‫از به كار بردن سخنان كناي‬
‫ً‬
‫نبايد از كلمات و سخنانىاستفاده شود كه تاب تفاسي متعدد و متنوىع را دارند‪ .‬مخصوصا در مواردى كه‬
‫«پاى مصالح اساىس انسان و اجتماع در ميان باشد‪ ،‬ناگزير بايد با ضاحت سخن گفت تا از تفسيها و‬
‫‪343‬‬
‫تحليلهاى دلخواهانه و نادرست كه منطبق بر منافع گروىه يا شخىص است‪،‬جلوگيى شود» ‪.‬‬

‫حت اگر مخاطب و طرف گفتگوى ما به گون هاى است كه م ىتواند برداش تهاى ديگرى از سخنان و‬ ‫ر‬
‫جاي كه ممكن است بايد اين فرصت را از او بگييم و براى‬ ‫مستندات درست و صحيح ماداشته باشد‪ ،‬تا ي‬
‫ن‬
‫توح هناپذيربيان كنيم‪ .‬به همي دليل عىل عليه السالم پيش‬
‫مستندات و ادل هاى ى ي‬ ‫ن‬
‫اثبات مدعاى خودمان‬
‫از آغاز جنگ نهروان‪ ،‬زماي كه اب نعباس را براى گفتگو با خوارج اعزام م ىكرد‪ ،‬بهاو توصيه فرمود‪:‬‬

‫ىگوي‪ ،‬و خصم تو‬ ‫به قرآن بر آنان حجت مياور‪ ،‬كه قرآن تاب معناهاى گوناگون دارد‪ .‬تو ن‬
‫چيى از آي هاى م‬
‫ي‬
‫رن‬
‫پذيرفي آن‪.4 -3 344 .‬‬ ‫ن‬
‫چيى از آيه ديگر‪،‬ليكن به سنت با آنان گفتگو كن‪ ،‬كه ايشان را راىه نبود جز‬

‫توجه به گفته و نه گويند ه‬


‫ر‬
‫يىك از آداب اخالق مناظره و گفتگو كه رعايت آن موجب م ىشود تا مناظره از مسي درست خارج نشود‪،‬‬
‫ن‬
‫طرفي دربحث و گفتگوى خود همواره بايد به بررىس ادله و مستندات يكديگر ربيدازند و هرگز‬ ‫اين است كه‬
‫ن‬ ‫ن‬ ‫ر‬
‫حاىس هاى چونانگي هخواي و بيان اهداف و نيات سوء طرف مقابل و امثال‬ ‫ي‬ ‫نبايد اجازه دهند كه مسائل‬
‫َ‬
‫آن‪ ،‬در روند گفتگو اخالل اياد كنند‪ .‬به تعبي ديگر‪ ،‬ادب گفتگواقتضا م ىكند كه «گفته» و «انگيخته»‬
‫مورد بررىس و قضاوت قرار گيد و نه «گوينده» و « ن‬
‫انگيه‪» .‬‬
‫ر‬ ‫ن‬ ‫آيات و روايات ن‬
‫همي حقيقت تأكيد دارند‪ .‬براى نمونه‪ ،‬آياي كه در ابتداى هم ين فصل ذكر شد‪،‬‬ ‫ني بر‬
‫ارزياي «سخن» پرداخت و نه‬ ‫ر‬
‫بهيين دليل بر اين مسئلهاست كه از ديدگاه اسالم بايد به سنجش و‬
‫ى‬
‫سخيان»؛ و به بررىس صحت و سقم «گفته» توجه‬ ‫ن‬ ‫«‬

‫‪341‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى(‪1 ،‬جلد ‪.‬‬

‫‪ .(3 )342‬براى مطالعه بيشتر در باب علل اختَلفات اخَلقى و آشنايى دقيقتر با راهحل اينگونه اختَلفات‪ ،‬بنگريد به‪ :‬محمدتقى مصباح يزدى‪ ،‬فلسفه اخَلق‬

‫‪،‬تحقيق و نگارش احمدحسين شريفى‪ ،‬ص ‪ 81‬و ‪82‬‬

‫‪ .(1 )343‬محمدتقى مصباح يزدى‪ ،‬اخَلق در قرآن‪ ،‬تحقيق محمد حسين اسكندرى‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪329‬‬

‫اججْ هم بالسُّنةََِ فانَّهم لَن يَ ِجدُوا عنها َمحيصاا‪ ).‬نهج البَلغه‪ ،‬ترجمه‬
‫قو ُلون‪ ،‬ول ِك ْن ح ِ‬
‫فان القرآنَ َح َّما ٌل ذو وجوه تقَ ُول و يَ ُ‬
‫بالقرآن َّ‬
‫ِ‬ ‫‪ .(2 )344‬الت ُخ ِ‬
‫اص ْمهم‬

‫سيدجعفر شهيدى‪ ،‬نامه ‪ ،77‬ص ‪(358‬؛ همچنين بنگريد به‪ :‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،2‬باب ‪ ،29‬ص ‪ ،245‬حديث ‪56‬‬

‫‪147‬‬
‫نمود و نه «گوينده»‪ .‬اين حقيقت‪ ،‬هما نطور كه در بحث اخالق نقد ن‬
‫ني اشاره شد‪ ،‬مورد تأييد و تأكيد‬
‫ني ب وده است‪.‬‬‫اولياى دين ن‬
‫اي ن‬
‫سخن اميمؤمنان عليه السالم كه م ىفرمايد‪« :‬به گفته بنگر و نه به گوينده» ‪ 345‬ر‬
‫بهيين شاهد اين حقيقت‬
‫است‪.‬‬

‫آن امام بزرگوار در سخن حكيمانه ديگرى م ىفرمايد‪:‬‬

‫حكمت‪ ،‬گمشده حكيم است؛ پس در هر جا كه باشد‪ ،‬آن را‬


‫طلب م ىكند‪ 346 .‬ن‬
‫حضت عيىس عليه السالم ن‬
‫ني به پ يروان‬
‫ن‬
‫چني توصيه م ىكند‪:‬‬ ‫خود‬
‫‪347‬‬
‫حق را از اهل باطل بگييد؛ اما باطل را از اهل حق نگييد؛ ناقدان سخن باشيد‪.‬‬

‫استداللطلت و حقمحورى‬
‫ى‬ ‫‪.5 -3‬‬
‫ً‬ ‫ن‬
‫طرفي گفتگو حقيقتا قصد‬ ‫يىك ديگر از رشايط تحقق گفتگوى سازنده و مناظره سودمند‪ ،‬اين است كه‬
‫ن‬
‫طرفي نبايد به‬ ‫پيوى از واقعيت و حقيقت بر اساس مستندات معقول و مقبول داشته باشند‪ .‬هيچ يك از‬
‫قيمت‪ ،‬در صدد اثبات سخن خود باشد‪ ،‬بلكه هردو طرف بايد بنا را بر پذيرش حق و سخنان مستدل‬ ‫ر‬ ‫هر‬
‫ر‬
‫بگذارند‪ ،‬و هرگاه هر كدام از آنان متوجه اشتباه خود شد صادقانه به اشتباهش اعياف نمايد‪ .‬و هرگز‬
‫ر‬
‫اخالق نپوشاند‪.‬‬ ‫ر‬
‫معرفت و علىم خود را با خطاهاى‬ ‫خطاهاى‬

‫گفتگوي همواره بايد دانش و‬


‫ي‬ ‫قرآن كريم‪ ،‬در آيات متعددى‪ ،‬بر اين حقيقت تأكيد كرده است كه در هر‬
‫ن‬
‫همچني مجادله‬ ‫پيوى از دانش‪ ،‬ب هعنوانمسئل هاى بنيادين و محورى مورد توجه قرار گيد‪ .‬قرآن كريم‪،‬‬
‫ر‬
‫از روى جهل و گمان را گناىه بس بزرگ به حساب آوردهو آن را عالمت و نشان هاى از وجود رذايىل اخالق‪،‬‬
‫دورغگوي‪ ،‬ح قست نيى‪ ،‬و ح قگريزى‪ ،‬در درون فردمجادل هگر دانسته است‪.‬‬
‫ي‬
‫مانند خود بزر ن‬
‫گبيت‪،‬‬

‫ظر الى ما قال و ال تنَ َْ ُ‬


‫ظ ْر الى َمن قال‪ ).‬عبدالواحد اآلمدى‪ ،‬غررالحكم و دررالكلم‪ ،‬ج ‪ ،1‬فصل ‪ ،30‬ص ‪ ،355‬حديث ‪(11‬‬ ‫‪ .(1 )345‬ان ُ‬

‫الحكيم الحكمةُ َ‬
‫فهو ي َ‬
‫طلبُها حيث كانت‪ ).‬همان‪ ،‬ج ‪ ،1‬فصل ‪ ،45‬ص ‪ ،419‬حديث ‪(6‬‬ ‫ِ‬ ‫‪ .(2 )346‬ضالةُ‬

‫الباطل و التأَخ َُْذُوا الباط َل ِمن اه ِل الح ِ‬


‫ق ُك ُونوا ن قُا َد الكَلم‪ ).‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،2‬باب ‪ ،14‬ص ‪ ،96‬حديث‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬
‫الحق ِمن اه ِل‬ ‫‪ُ .(3 )347‬خذُوا‬
‫‪) 39‬‬

‫‪148‬‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫ن‬
‫ستي ه[ در نزد‬ ‫حجت كه براى آنان آمده باشد مجادله م ىكنند‪] ،‬اين‬ ‫كساي كه در باره آيات خدا‪ -‬بدون‬
‫ن‬
‫گوي‬ ‫خدا و نزد كساي كه ايمانآورد هاند ]ماي ه[ عداوت بزرگ است‪ .‬اي نگونه‪ ،‬خدا بر دل هر ى‬
‫متكي زور ي‬
‫‪348‬‬
‫مهر مىنهد‪.‬‬
‫ن‬
‫برمىخيند در د‬ ‫ر‬
‫حجت برايشان آمده باشد‪ -‬به مجادله‬ ‫در حقيقت‪ ،‬آنان كه در باره نشان ههاى خدا‪ -‬بىآنكه‬
‫لهايشان جز بزرگنمايىنيست ]و[ آنان به آن ]بزرگ كه آرزوشش را دارند[ نخواهند رسيد‪ .‬پس به خدا پناه‬
‫‪349‬‬
‫جوى‪ ،‬زيرا او خود شنواى بيناست‪.‬‬

‫ن‬ ‫ن‬
‫آيا به جاى او خداياي براى خود گرفت هاند؟ بگو‪« :‬برهانتان را بياوريد‪ ».‬اين است سخن كساي كه با من‬
‫ن‬ ‫ر‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫همي دليل )از‬ ‫بيشي آنان حق را نم ىدانند و به‬ ‫]پياميا ي[ كه پيش از من بودند‪ .‬اما‬
‫ى‬ ‫هستند‪ ،‬و سخن كساي‬
‫آن( رويگردانند‪ 350 .‬و ن‬
‫چيى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن‪ ،‬زيرا گوش و چشم و قلب‪ ،‬همه مورد پرسش‬
‫‪351‬‬
‫واقع خواهند شد‪.‬‬

‫‪352‬‬
‫‪ .6 -3‬ماليمت‬
‫يىك ديگر از نكات مهم و تأثيگذار‪ ،‬كه همواره در هر مناظره حقطلبان هاى بايد مورد توجه قرار گيد‪،‬‬
‫منطف و مستدل است‪ ،‬چه‬ ‫ر‬ ‫مدعاي‬ ‫«ماليمت» و نرىم در گفتار و كردار است‪ .‬كىس كه داراى سخن و‬
‫ي‬
‫ر‬
‫حاجت به جار و جنجال و خشونت و تندى دارد؟ سالحمنطق و استدالل متقن‪ ،‬به مراتب‪ ،‬برند هي و‬ ‫ر‬
‫ا‬
‫اولي آفت و نضر خشونت و غضب در گفتار‪ ،‬نصيب خود‬ ‫ن‬ ‫كاراتر از سالح خشم و غضب است‪ .‬اصوًل‬
‫فرد م ىشود‪ .‬اميمؤمنان عليه السالم‪ ،‬در اي نباره م ىفرمايد‪:‬‬
‫‪353‬‬ ‫شدت خشم سخن ر ن‬
‫گفي را دگرگون كرده‪ ،‬قدرت استدالل را بريده و فهم و درك را پراكنده م ىسازد‪.‬‬

‫ب ٍر َجب‬ ‫على كُ ِل قل ََْ ِ‬


‫ب ُمتكَ ََ ِ‬ ‫نوا َكذلِكَ يَ ْ‬
‫طب ُعََ ال ُّلََ َِّ َ‬ ‫َبرَُ َم ْقتاا ِع ْن َد ال ِِّلََ َِّ َو ِع ْن َد الَّذينَ آ َم ُ‬ ‫س ْل ٍ‬
‫طان أتا ُه ْم ك َ‬ ‫ت ال ِِّلََ َِّ بِغَي ِْر ُ‬ ‫‪ .(4 )348‬الَّذينَ ي ُجاد ُ‬
‫ِلونَ فى آيا ِ‬
‫ٍار‪ ).‬غافر) ‪(35 :(40‬‬

‫ير‪ ).‬غافر)‬
‫ص ُ‬‫ُور ِه ْم إ الكب ٌْر ما ه ْمَُ بِبا ِلغي ِه فا َ ْستعََِ ْذ باِل ِِّلََ َِّ إنهََُّ ه َُو السَّمي ُع ْالب َ‬
‫صد ِ‬‫إن فى ُ‬ ‫س ْل ٍ‬
‫طان أتا ُه ْم ْ‬ ‫ت ال ِِّلََ َِّ بِغ ْيََ ِر ُ‬
‫ِلونَ فى آيا ِ‬ ‫إن الَّذينَ ي ُجاد ُ‬‫‪َّ .(1 )349‬‬
‫‪(56 :(40‬‬
‫ي ْعلَ ُمونَ ْال َح َّق فَ ُه ْم ُم ْع ِرضُونَ ‪ ).‬انبياء)‬
‫ثرََ ه ْمَُ ال َ‬ ‫ي َو ِذ ْك ُر َم ْن قبْ ََ لي بَ ْل أ ْك ُ‬
‫برَُ هانَ ُك ْم هذا ِذ ْك ُر َم ْن َم ِع َ‬
‫هاتوا ْ‬
‫ُ‬ ‫‪ِ .(2 )350‬أم ات َّخََ ذُوا ِم ْن دُون ِه َِ آ ِل َهةا ْ‬
‫قلَُ‬
‫‪(24 :(21‬‬

‫ص َر َو ْالفؤُا َد ُك ُّل اولئِكَ كانَ َ‬


‫ع ْنهُ َم ْس ُؤ اال‪ ).‬اسراء) ‪(36 :(17‬‬ ‫إن الس َّْم َع َو ْالبَ َ‬
‫س لَكَ ب ِه َِ ِع ْل ٌم َّ‬ ‫‪َ .(3 )351‬و ال تقَ َْ ُ‬
‫ف ما ل ْيََ َ‬
‫‪ .(4 )352‬محمدتقى مصباح يزدى‪ ،‬اخَلق در قرآن‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪330 -332‬‬

‫تفَُ رقُ الفَ ْهم‪ ).‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،71‬باب ‪ ،93‬روايت ‪ ،78‬ص‬ ‫ي ُر ال َمنطقَ َو تقَ َْ َ‬
‫ط ُع ما دةَ ال ُح َج ِة و َ‬ ‫الغضََ ب تغُ َ‬
‫َ‬ ‫‪ِ .(5 )353‬ش َّدة ُ‬
‫‪(428‬‬

‫‪149‬‬
‫به نظر ميسد كه براى جذب عقلها و دلها به سوى پذيرش حق‪ ،‬هيچ وسيل هاى كاراتر از ماليمت و نرىم‬
‫ن‬
‫دليل‪،‬زماي كه ن‬ ‫ن‬
‫حضت موىس و هارون عليه السالم م ىخواهند براى انذار فرعون حركت‬ ‫همي‬ ‫نيست‪ .‬به‬
‫كنند‪ ،‬خداوند به آنان دستور م ىدهد كه اگرمىخواهيد به نفوذ سخنان خود در دل سخت فرعون و در‬
‫نتيجه متذكر يا خاشع شدن او اميدوار باشيد‪ ،‬با ماليمت و نرىم با اوسخن‬

‫پيامي اكرم را به‬


‫ى‬ ‫سخت نرم گوييد‪ ،‬شايد كه پند پذيرد يا ربيسد»‪ 354‬و يا م ىبينيم كه خداوند‪،‬‬
‫ن‬ ‫بگوييد‪« :‬و با او‬
‫ن‬
‫همي ماليمت و مدارا معرق م ىكند‪:‬‬‫ن‬ ‫دليل برخوردارى ازاين ويژگ ستوده و عامل موفقيت و جذابيت او را‬
‫ً‬
‫پس به ]برك ت[ رحمت الىه‪ ،‬با آنان نرمخو ]و پر مهر[ شدى‪ ،‬و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از‬
‫‪355‬‬
‫‪485‬‬
‫‪356‬‬
‫پيامون تو پراكنده مىشدند‪.‬‬

‫ر‬
‫‪ .4‬آفات اخالق مناظره‬
‫ر‬
‫اخالق مناظره و يا عدم مراعات هر يك از آنها م ىتواند به روند َ‬
‫سال‬ ‫در حقيقت‪ ،‬ك متوجىه به آداب‬
‫لطلت و پ يروى از‬ ‫بكشاند‪ .‬براى نمونه كىس كه ي‬
‫دىل ى‬
‫ن‬
‫مناظره آسيب رساند و مسيدرست آن را به انحراف‬
‫ن‬
‫دانش را محور قرار ندهد و از هواهاى نفساي و مطامعدروي خود پيوى كند‪ ،‬معلوم است كه اگر مورد‬
‫خطاب و گفتگوى خداوند هم قرار گيد‪ ،‬براى او فايد هاى نخواهد داشت و از‬

‫ن‬
‫فوايد و ثمرات گفتگو طرق نخواهد بست‪ .‬هرگز نم ىتوان جان و دل كىس را كه ب هرغم وجود ادله قوى‬
‫ن‬
‫چني كىس در حقيقت با‬ ‫در برابر ديدگاهش‪ ،‬همچنانلجوجانه بر آن اضار م ىورزد‪ ،‬با حقايق آشنا كرد‪.‬‬
‫ر‬
‫هواپرست خود م ىدهد‪.‬‬ ‫خي از حقگريزى و‬
‫زبان حال‪ ،‬ى‬
‫ر‬
‫عالمان بزرگ اخالق‪ ،‬آفات اخالق بسيارى براى مناظره و گفتگوهاى علىم برشمرد هاند‪ 357 .‬ما در اين‬
‫ر‬
‫اخالق بزرگ كه م ىتوانند روند مناظره را به كىل مختل نمايد و در آيات و روايات ن‬
‫ني‬ ‫بخش‪ ،‬در باره دو آ فت‬
‫ر‬
‫مورد تحذير و نكوهش قرار گرفت هاند‪،‬توضيحات بيشيى ارائه م ىدهيم‪:‬‬

‫شخىص تزدگ ى‬
‫ي‬ ‫‪.1 -4‬‬
‫ر‬
‫يىك از آفات و آسيبهاى اخالق مناظر هها و گفتگوهاى علىم‪ ،‬اين است كه به جاى ذكر دليل و بيا ن‬
‫ر‬
‫منطف با استدال لهاى‬ ‫استدالل براى نظر خود‪،‬شخصيت پيشينيان را محور قرار دهيم‪ ،‬و به جاى برخورد‬
‫طرف مقابل‪ ،‬به تقليد كوركورانه از گذشتگان وسنت جاهالنه آنان ربيدازيم‪ .‬در قرآن كريم آيات متعددى در‬
‫ن‬
‫پياميان‪ ،‬زماي كه با منطق‬
‫ى‬ ‫شخىص تزدگ و تقليد علىم كوركورانه آمده است‪ .‬مخالفان ودشمنان‬
‫ي‬ ‫نىه از‬

‫قوال لهََُ قَ ْو اال َل ينِاا لَعلَهََُّ يَت َذََ َّك ُر ْأو يَ ْخشى‪ ).‬طه) ‪(44 :(20‬‬
‫‪ .(1 )354‬فَ ُ‬
‫‪355‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬
‫ظ ْالقل ََْ ِ‬
‫ب الَ ْن ُّ‬
‫فضََ وا ِم ْن َح ْولِكَ ‪ ).‬آلعمران) ‪( 159 :(3‬‬ ‫ف ظاا غَلي َ‬
‫بََ ما َرحْ َم ٍة ِمنَ ال ِِّلََ َِّ ِل ْنتَ لَ ُه ْم َو لَ ْو ُك ْنتَ َ‬
‫‪ .(2 )356‬ف ِ‬
‫‪ .(3 )357‬بنگريد به‪ :‬محسن فيض كاشانى‪ ،‬محجة البيضاء فى تهذيب االحياء‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪102 -108‬‬

‫‪150‬‬
‫قوى و محكم آنان مواجه م ىشدند‪ ،‬به جاى پذيرش نتيجه مناظره و تسليم شدن در برابر حق‪ ،‬شخصيت‬
‫گذشتگان خود را به رخ مىكشيدند و با اقتداى به آنان از پذيرش حق استنكاف م ىكردند‪.‬‬

‫پيامي ] ش[ بياييد»‪ ،‬م ىگويند‪:‬‬


‫ى‬ ‫و چون به آنان گفته شود‪« :‬به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى‬
‫«آنچه پدران خود را بر آن يافت هايم ما را بس است» آيا هر چند پدرانشان ن‬
‫چيى نم ىدانسته و هدايت‬
‫‪358‬‬
‫نيافته بودند ؟‬
‫گفتند‪« :‬خواه اندرز دىه و خواه از اندرزدهندگان ر‬
‫نباىس براى ما يكسان است‪ .‬اين جز شيوه پيشينيان‬
‫‪359‬‬
‫نيست‪ .‬و ما عذاب نخو اهيم شد» ‪.‬‬

‫بلكه گفتند‪« :‬ما پدران خود را بر ن‬


‫آييت يافتيم و ما ]هم با[ پ ىگيى از آنان‪ ،‬راه يافتگانيم‪ ».‬و بدي نگونه در‬
‫هيچ شهرى پيش از توهشداردهند هاى نفرستاديم مگر آنكه خوشگذرانان آن گفتند‪« :‬ما پدران خود را بر‬
‫هي از آنچه پدران خود‬ ‫آييت ]و راه ى[ يافت هايم و ما از ي ايشانراهسييم‪ ».‬گف ت‪« :‬هرچند هدايتكنند ر‬ ‫ن‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫‪360‬‬
‫را بر آن يافت هايم براى شما بياوريم؟» گفتند‪« :‬ما ]نسبت[ به آنچهبدان فرستاده شد هايد كافريم» ‪.‬‬

‫رهيى‬
‫رهيان دو سپاه نگاه كرد‪ ،‬ديد كه ى‬ ‫وقت به ى‬‫شخىص به نام حارث بن حو ط‪ 361‬پيش از آغاز جنگ جمل‪ ،‬ر‬
‫ن‬
‫شخىص تهاى بزرگ است‪ :‬از طرق عىل عليه السالم و ياران بزرگش را م ىديد و از‬
‫ي‬ ‫هر كدام از آنها برعهده‬
‫تهاي چون طلحه‪،‬زبي و عايشه را در سپاه مقابل مشاهده م ىكرد‪.‬‬
‫شخىص ي‬
‫ي‬ ‫سوى ديگر‪،‬‬

‫محض اميمؤمنان عليه السالم آمد و مسئله را با‬‫ن‬ ‫حيان و شگردان شد‪ ،‬تشخيص حق برايش مشكل بود‪ .‬به‬
‫ر‬
‫نحضت پرسيد‪ :‬آيا ممكن است طلحه و زبي كه از با سابقهيين مسلمانان بود‬‫او در ميان گذاشت واز آ ن‬
‫تهاي‬ ‫ن‬
‫شخىص ي‬
‫ي‬ ‫مالمؤمني بر باطالجتماع كنند؟ چگونه ممكن است كه چنان‬ ‫پيامي و ا‬
‫ى‬ ‫هاند و عايشه‪ ،‬همش‬

‫عل ْيََ ِه آبا َءنا أ َو لَ ْو كانَ آباؤُه ْمَُ ال يَ ْعلَ ُمونَ َ‬


‫ش يْئاا َو ال يَ ْهتدََُ ونَ ‪).‬‬ ‫قالوا َحسْبنُا ما َو َجدْنا َ‬
‫سو ِل ُ‬ ‫‪َ .(1 )358‬و إذا قي َل لَ ُه ْم تعَالَ ْوا إلى ما أ ْنزَ َل ال ُّلََ َِّ َو إلَى َّ‬
‫الر ُ‬
‫مائده) ‪:(5‬‬
‫‪(104‬؛ همچنين‪ ،‬بنگريد به‪ :‬بقره) ‪170 :(2‬‬
‫ألوََ لينَ َو ما نَحْ نُ بِ ُمعَذبَّ ينَ ‪ ).‬شعراء) ‪( 136 -138 :(26‬‬ ‫ظتَ أ ْم ل ْمََ تكَ َُ ْن ِمنَ ْالواعِظينَ ْ‬
‫إن هذا إ ال خُلقُ َُ اْ َّ‬ ‫ع ْ‬
‫علَيْنا َأو َ‬
‫سوا ٌء َ‬ ‫‪ُ .(2 )359‬‬
‫قالوا َ‬
‫فوهَا إنِا َّ َو َجدْنا َ‬ ‫س ْلنا َ ِم ْن قبْ ََ لِكَ فِي قَ ْريةٍََ ِم ْن نَذ ٍ‬
‫ِير إ ال قا َ َل ُمتْ َر ُ‬ ‫أرََ َ‬ ‫علَى أ َّمَُ ةٍ َوإنِا َّ َ‬
‫علَى آثا َ ِر ِه ْم ُم ْهتدََُ ونَ * َو َك َذلِكَ َما ْ‬ ‫‪ .(3 )360‬بَ ْل قا َ ُلوا ِِّ‬
‫إنََ ا َو َجدْنا َ آبا َ َءنا َ َ‬
‫أرَُ ِس ْلت ْمَُ ب ِه َِ كَافِ ُرونَ ‪ ).‬زخرف) ‪:(43‬‬ ‫علَى آثا َ ِر ِه ْم ُم ْقتدََُ ونَ * قَا َل َأوََ لَ ْو ِجئْتكُ َُ ْم ب ِأهََْ َدى ِم َّما َو َجدْت ْمَُ َ‬
‫عل ْيََ ِه آبا َ َء ُك ْم قا َ ُلوا ِإ نَّا ِب َما ْ‬ ‫علَى أ َّمَُ ةٍ َو ِِّ‬
‫إنََ ا َ‬ ‫آبا َ َءنا َ َ‬
‫‪( 22 -24‬‬

‫‪ .(4 )361‬در برخى ديگر از نسخهها نام اين شخص حارث بن حوت ضبط شده است‬

‫‪151‬‬
‫به اشتباه روند؟ اين فرد‪ ،‬در حقيقت معيار و مقياس تشخيص راه درست رااشخاص و سوابق آنان قرار داده‬
‫بود‪ .‬امام عىل عليه السالم در پاسخ فرمودند‪:‬‬
‫ن‬ ‫ر‬
‫نگرشست نه عميق و زيركانه‪ ،‬و شگردان ماندى‪ .‬تو نه حق را شناخت هاى تا بداي‬ ‫حارث! كوتا هبينانه‬
‫‪362‬‬ ‫ن‬
‫اهلحق چه كسا ناند و نه باطلرا تا بداي پيوان آ نچه مردما ناند‪.‬‬

‫‪ .2 -4‬مراء يا جدالگر ى‬
‫يىك ديگر از بدترين و مخر ربيين آفتهاى مناظر هها و گفتگوهاى علىم‪« ،‬جدال و مراء» است‪.‬‬
‫ر‬
‫تهاي وجود دارد كه در كتابهاى اخالق مورد بررىس قرار گرفته‬ ‫البته ميان تعريف اصطالح مراء و جدال تفاو ي‬
‫ن‬
‫است‪ 363 .‬درعينحال‪ ،‬اين دو در بسيارى از موارد به يك معنا به كار م ىروند و ما ني در اينجا آنها را به معناى‬
‫ستيه در كالم‪ ،‬براى چي هشدن بر طرف مقابل و ساكت‬ ‫ن‬ ‫واحدى‪ .‬كه آن عبارت است از«پيكار ن‬
‫لفىط و‬
‫‪364‬‬
‫كردن او»‬

‫كىس كه داراى روحيه مراء و جدال است‪ ،‬همواره در ري به كرسىنشاندن سخن خود است‪ ،‬هرچند باطل‬
‫تكي و خودپسندى‬
‫خي از خودخواىه‪ ،‬غرور‪ ،‬ى‬ ‫بودن آن براى او آشكار شود‪ .‬مراء كننده‪ ،‬در حقيقت ى‬
‫ن‬ ‫رن‬
‫خوششي مىدهد‪ .‬او با رفتارش در برابر حقموض عگيى كرده و خود را در زمره اه لباطل و حقستيان قرار‬
‫ميلت و موقعيت اجتماىع او‬‫رفي ن ن‬
‫اعياف به اشتباه موجب ازدست ر ن‬ ‫داده است‪ .‬مراء كننده گمان م ىكند كه ر‬
‫ن‬ ‫ن‬
‫چني نيست؛ بلك ه كساي كه تالش‬ ‫م ىشود؛ در حا لىكه اگر نيك بنگرد‪ ،‬خواهد ديد كه‬

‫ف َمن اتاه‪ ).‬نهج البَلغه‪،‬‬


‫تعََ ِر َ‬
‫ف ْ‬ ‫ف اهلَه و لم ْ‬
‫تعََ ِرف الباط َل َ‬ ‫ف ال َّ‬
‫حق فت َْعََ ِر َ‬ ‫فحرتَ انَّك َ‬
‫لم تعَ ِر ِ‬ ‫ظ ْرتَ ت َحتكَ و لم تنَ َْ ُ‬
‫ظر فوقَك ِ‬ ‫حارث انَّك نَ َ‬
‫ُ‬ ‫‪ .(1 )362‬يا‬
‫ترجمه‬
‫سيدجعفر شهيدى‪ ،‬كلمات قصار‪ ،‬شماره ‪ ،262‬ص ‪(409‬؛ گفتنى است اين گفتگو در منابع مختلف به صورتهاى ديگرى نيز نقل شده است؛ اما همه آنهاحاوى‬

‫همين حقيقت هستند كه نبايد اشخاص و شخصيتها را معيار حق و باطل قرار داد‪ .‬براى نمونه ‪ ،‬در بحار االنوار) ج ‪ ،22‬باب ‪ ،37‬ص ‪ ،105‬حديث‪،(64‬‬
‫ُّ‬
‫الحق‬ ‫ان الحقَ و الباط َل اليعُرفان بالناس و لكن اع ِْرف‬ ‫حار انِكَ ن َ‬
‫ظََ ْرتَ تحتكَ و لم تنَ َْظر فوقَك ِج ْزتَ عن الحق‪ِ ،‬‬ ‫اين روايت چنين نقل شده است‪ :‬يا ُ‬
‫س عليك‪َّ ،‬‬
‫ان‬ ‫باتباعمن اتبعه و الباطل باجتناب من اجتنبه؛ و شهيد مطهرى ا ين روايت را از روضة الواعظين‪ ،‬ص ‪ ،31‬به اين صورت نقل مىكند‪ :‬انكَ ل َم ُ‬
‫لبو ٌ‬
‫تعََ ِرف اهله‪ ).‬مجموعه آثار‪ ،‬ج ‪ ،16‬جاذبه و دافعه على عليه السَلم(‬
‫ف الباط َل ْ‬
‫اعر ِ‬
‫رف اهلهَ و ِ‬
‫تعََ ْ‬
‫باقدار الرجا ِل اع ِْرف الحقَ ْ‬
‫ِ‬ ‫الحقَو الباط َل اليعُرفان‬

‫‪ «.(2 )363‬مراء» در مقايسه با« جدال» معنايى گستردهتر دارد‪ .‬مراء در معناى پيكار كَلمى و رد و بدل كردن سخن بهكار مىرود؛ ولى فقط به امور‬
‫اعتقادى و دينى محدود نمىشود؛ بلكه تمام امور را در بر مىگيرد‪ .‬همچنين در مراء‪ ،‬شخص سخنى را گفته و طرف مقابل به خردهگيرى و اعتراض لب‬
‫مىگشايد؛ ولىدر جدال نيازى به اين نيست كه شخص جدال شونده سخن آغاز كند؛ بلكه چه بسا دانستن عقايد او موجب آغاز جدال شود‪ .‬نكته ديگر اينكه در‬
‫مراء شخص‪ ،‬قصد خودنمايى و انگيزه كوچككردن طرف مقابل را دارد؛ ازاينرو‪ ،‬تا طرف مقابل سخن نگويد او نمىتواند وارد مراء شود؛ اما در جدال ‪،‬‬
‫شخص قصد دارد فساد مطلب علمى طرف مقابل را به او بفهماند؛ بنابراين‪ ،‬نيازى نيست كه شخص مقابل‪ ،‬سخن بگويد‪ ).‬مجتبى تهرانى‪ ،‬اخَلق اال هى‪،‬‬
‫آفاتزبان‪ ،‬بخش يكم‪ ،‬ص ‪(182‬‬

‫‪ .(3 )364‬همان‬

‫‪152‬‬
‫ر‬
‫قيمت‪ ،‬توجيه نمايند و بر اشتباهاتشان شپوش نهند‪ ،‬اعتماد‬ ‫مىكنند تا حر فهاى اشتباه خود را به هر‬
‫ديگران را از خود سلبمىكنند و نتيجه اين سلب اعتماد‪ ،‬اين م ىشود كه سخنان درست و صحيح آنان نين‬
‫مورد توجه ديگران قرار نم ىگيد‪.‬‬

‫طرفي بحث همواره بايد مواظب باشند كه بحث و گفتگوى آنان به مراء و جدال بىحاصل‬ ‫ن‬ ‫به هر روى‪،‬‬
‫ن‬
‫كشيده نشود‪ .‬در رواياتفراواي از مراء و جدال به شدت نىه شده است‪ .‬اولياى دين تأكيد كرد هاند كه مراء‬
‫پيامي‬
‫ى‬ ‫جاهاي كه حق به جانبجدا لكننده باشد‪ ،‬با ايمان واقىع در تعارض و تضاد است‪.‬‬ ‫و جدال‪ ،‬ر‬
‫حت در‬
‫ي‬
‫اكرم صىل هللا عليه و آله در اينباره م ىفرمايد‪:‬‬
‫هيچ كىس به كمال حقيقت ايمان نم ىرسد مگر اينكه از مراء خوددارى كند‪ ،‬ر‬
‫حت‬

‫هجوي علىم‬ ‫ن‬


‫ستي‬ ‫اگر حق با او باشد‪ 365 .‬امام عىل عليه السالم در نكوهش مراء و‬
‫ي‬
‫م ىفرمايد‪:‬‬

‫دوروي و نفاق بر‬ ‫دشمت در گفتار ربي ن‬


‫هييد؛ چراكه اي ندو‪ ،‬د لها را نسبت به برادران بيمار م ىكند و‬ ‫ن‬ ‫از مراء و‬
‫ي‬
‫روى آنها م ىرويد‪ .‬امام صادق عليه السالم م ىفرمايد‪ :‬مراء از چهار حالت بيون نيست‪ :‬يا در باره‬
‫‪367‬‬ ‫‪366‬‬

‫ن‬
‫طرفي و ضايع‬ ‫رسواي‬ ‫موضوىع است كه هر دو طرف حقيقت آن رامىدانند‪ ،‬كه در اي نصورت كار آنان جز‬
‫ي‬
‫ن‬
‫شدن آن موضوع‪ ،‬پيامدى نخواهد داشت؛ و يا در باره موضوىع است كه هيچ يك از طرفي حقيقت آن را‬
‫ن‬
‫خي داد هاند؛ و‬‫نم ىداند؛ روشن است كه در اين صورت جهل و ناداي خود را آشكار كرده و از حماقتخوشش ى‬
‫يا آنكه در باره موضوىع است كه فقط يك طرف حقيقت آن را م ىداند كه در اي نصورت‪ ،‬كىس كه‬
‫حقيقتموضوع را م ىداند و در ع ينحال‪ ،‬به مراء با كىس كه نسبت به موضوع جاهل است م رىيدازد‬
‫ر‬
‫با برمالكردن خطاهاى علىم و اخالق طرف مقابل به او ظلم كرده است؛ و كىس كه ب هرغم جهلش‬
‫ن‬
‫حرمتشكت خود‬ ‫خي از ح قناشناىس و‬ ‫َ‬
‫نسبت به حقيقت موضوع بهمراء با عال به آن موضوع م رىيدازد‪ ،‬ى‬
‫نسبت به علم و َ‬
‫عال داده است‪.‬‬

‫المرا َء و ان كان ُم ِحقاا‪ ).‬محمدباقر مجلسى‪ ،‬بحار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،2‬باب ‪ ،17‬ص ‪ ،138‬حديث ‪(53‬‬
‫ع ِ‬ ‫ستكَ َْ ِم ُل عب ٌد حقيقةَ االيما ِن َحت َّ‬
‫ى َي َد َ‬ ‫‪ .(1 )365‬الي َ‬
‫القلوب على االخوان و ينُ َْبِتُ عليهما النفاقُ ‪ ).‬محمد بن يعقوب كلينى‪ ،‬اصول الكافى‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص‬
‫َ‬ ‫) ‪ .(2‬اي اكم و المرا ُء و خصومة فانَّهما يَ ْم ُر ِ‬
‫ضان‬ ‫‪366‬‬

‫‪،330‬روايت ‪(1‬‬

‫طلَبْتماالفَضيحةَ و‬
‫ترََ ْكتما بذلك النصيحةَ و َ‬
‫‪ .(3 )367‬امام صادق عليه السَلم‪ :‬المرا ُء اليَ ْخ ُلو من اربع ِة او ُجه‪ :‬ا ما ان تتَ َمارى انت و صاحبكُ فيما تعلمان‪ ،‬فقد َ‬

‫عََ نلَ َهم‬


‫مماتر ُمااةَ فجقهد ا اال ْوثو اقَ ََ مااي تما ْ‬
‫ص ْ‬‫لر تال ُماح قَّ َج ه او الت َرََ و كَخ االم َ‬ ‫َلنهف فأو قَ َ‬
‫ظ َْبِ َه ْ‬ ‫َ‬ ‫ص‬‫لم‪ ،‬فَا َمو ْنت ا َجنه َ‬‫ضه ْعذتا ُماك ُّل ذهل مك حاالعلٌ َ‬ ‫او َ‬
‫صاحبمجلسىكُ ‪ ،‬فت ََرََ ْكبحار تَ ُحر َماالنوارتهَ‪ ،‬جو‬ ‫ِ‬ ‫بََ ع قل َعث َه َرتِ‪ ).‬هِم او َي ْعلَ ُمحمدباقره‬ ‫ِ‬ ‫لن‬ ‫ََ‬‫بصاط‬
‫ِ‬ ‫وك‬ ‫ب‬ ‫ح‬
‫ِ َ‬ ‫ِ‬ ‫ه‬ ‫دصيان‬ ‫َََ‬ ‫ة‬ ‫َب‬ ‫ت‬ ‫مْحْ‬ ‫ص‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫ََ‬‫ظ‬‫َ‬ ‫فنَ‬ ‫تس‬
‫َ‬ ‫اانحْ‬ ‫هو‬
‫ل‪2‬مت‪ ،‬نَ َْ ِزلهباب من‪ِ 17‬زل‪،‬تَهَ‬

‫ص ‪ ،135‬حديث ‪(32‬‬

‫‪153‬‬
‫پرس ش‬
‫ن‬
‫اهداق باشيم؟ توضيح دهيد‪.‬‬ ‫‪ .1‬در مناظر هها و گفتگوهاى علىم بايد به دنبال چه‬
‫ر‬
‫اخالق مناظره علىم را ذكر كرده‪ ،‬هر كدام را به اختصار توضيح دهيد‪.‬‬ ‫‪ .2‬آداب‬

‫ر‬
‫‪368‬‬
‫‪ .3‬مراء را تعريف كرده و بگوييد كه منشأ اين رذيله اخالق چيست؟‬

‫‪368‬شريفى‪ ،‬احمدحسين‪ ،‬آيين زندگى )اخَلق كاربردى( ‪1،‬جلد ‪.‬‬

‫‪154‬‬
155

You might also like