Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 17

‫این متن در تاریخ ‪ 99/1/22‬در تارنمای مجله کتاب فردا منتشر شده است‬

‫نیمدانگ کم نیست!‬
‫‪ 10‬نکته پراکنده درباره کتاب نیمدانگ پیونگیانگ نوشته رضا امیرخانی‬

‫فردین آریش‬

‫ً‬
‫‪« -1‬من چیزی را مینویسم که اوال مربوط به نگاه‬
‫خودم باشد و در ثانی به کار مخاطب بیاید‪ .‬باقی نه در‬
‫وظیفه من است‪ ،‬نه در حوصله مخاطب‪ ».‬مطابق این‬
‫مابین نویسنده با مخاطب‪ ،‬مسأله‬
‫قرارداد منصفانه فی ِ‬
‫اصلی امیرخانی در نیمدانگ پیونگیانگ ایران است‬
‫نه کرهشمالی‪ .‬نویسنده اگر این سفر را رفته‪ ،‬اگر این‬
‫کتاب را نوشته‪ ،‬اگر مقایسهای بین دو کشور کرده‪،‬‬
‫ایران‬
‫ِ‬ ‫بیش از هر چیز خواسته راهحلی برای مشکل‬
‫امروز بیابد‪ .‬برای «تحریم» که همزمان مسأله‬
‫حاکمیت و مردم است‪ .‬تحریم واقعیت دارد‪ ،‬نه‬
‫تعارفبردار است نه با شعارهایی له و علیهش حل‬
‫ً‬
‫میشود‪ .‬گره کور تحریم نه صرفا سیاسی و اقتصادی‬
‫که پیچیدهتر است و پاسخ‪ /‬راهحلهای واقعی‬
‫میطلبد‪ .‬امیرخانی کوشیده در البالی خیابانهای‬
‫پیونگیانگ و سطر سطر کتاباش‪ ،‬چراغقوهای‬
‫بیندازد بر زوایای تاریک آن؛ به امید بوی بهبود و‬
‫یافتن راهحلی واقعی‪« :‬حوزه نوروز را اگر جدی‬
‫سوم بلوچ عمان دارد‬
‫بگیریم‪ ،‬پلنگی است که پا در یک ِ‬
‫ِ‬
‫و دم در شبهقاره دارد و ستون فقراتش حوزه قبچاق و‬
‫قفقاز است و سر در بوسنی اروپا دارد‪ ...‬حوزه نوروز‪،‬‬
‫بخشی از هند و پاکستان و افغانستان تا تاجیکستان و‬
‫قزاقستان و ترکمنستان و قرقیزستان و آذربایجان و‬
‫ارمنستان و ترکیه تا یک سوم بلوچ عکانی را به راحتی‬
‫دربرمیگیرد‪ ...‬و خود بسی مهیبتر است از‬
‫اتحادیهای که به برگزیت بند باشد‪ .‬این ارتباط‬
‫فرهنگی میتواند هر تحریمی را خفه کند‪»...‬‬

‫نظر امیرخانی در نیمدانگ پیونگیانگ‪ ،‬تحریم‬


‫‪ -2‬به ِ‬
‫و دیکتاتوری دو روی یک سکهاند‪ .‬تحریم‪ ،‬تقویت‬
‫دیکتاتوری است و تکصدایی میآورد‪ .‬البته گفتن و‬
‫نوشتن از تبعات و نتایج تکصدایی دیگر برای هر‬
‫مخاطب امروزینی چیزی جز تکرار مکرر بدیهیات‬
‫نیست‪ ،‬که امیرخانی هم در این جانب زیاده نمیرود‪.‬‬
‫َ‬
‫ک‬‫راهحل تحریم مراوده و ارتباط است‪ ،‬که میتواند ِ‬
‫ت‬
‫هر تکصدایی و تکشنوی را بشکند و صداهای‬
‫مختلف را برساند و ببرد‪ .‬زاویه دید امیرخانی مقدم‬
‫بودن هر ارتباط فرهنگی بر هر ارتباطی (اقتصادی‪،‬‬
‫سیاسی و از این قبیل) است‪ .‬و در آن زاویه‪ ،‬زمین را از‬
‫کنار همقرار دادن سیاستمدار‪-‬اهل فرهنگ میچیند‬
‫که با پاسکاری اینها میشود گلی به ثمر رساند‪ .‬همه‬
‫اینها را (بدون این تعابیر البته) مستند میکند بر‬
‫مشاهداتش از «پیونگیانگ» و تجربههای خودش‪.‬‬
‫یهودی اسرائیلی‬
‫ِ‬ ‫برای نمونه در جایی با یک خبرنگار‬
‫گفتوگوی صمیمانهای میکند و دست آخر پیشنهاد‬
‫میدهد تجدیدنظری شود درباره مسابقه ورزشکاران‬
‫ایرانی با ورزشکاران اسرائیلی‪ ،‬بدون به رسمیت‬
‫شناختن آنها‪ .‬اگر سیاستمدار نباید با اسرائیلی‬
‫مراوده کند‪ ،‬آیا راه بر دیگران هم بسته است؟ این‬
‫استفهام انکاری را امیرخانی طرح میکند‪ .‬او‬
‫ایدههایش را در سفر و کتاب به محک واقعیت زده و‬
‫نتیجه را به اشتراک گذاشته است‪ .‬پای امیرخانی به‬
‫کل روی زمین است‪.‬‬

‫‪ -3‬در نوشتن هر متن یا کتابی‪ ،‬پیشتولید اگر نه‬


‫بیشتر از خود تولید‪ ،‬به همان اندازه مهم است و‬
‫نویسنده خیلیوقتها از مایه میخورد؛ از تجربهها و‬
‫داشتههای پیشینیاش‪ .‬لحظهای که خودکار به‬
‫دست‪ ،‬یا دست به کیبورد‪ ،‬عمل نوشتن آغاز میشود‪،‬‬
‫سادهترین بخش کار است‪ .‬ماریو بارگاس یوسا در‬
‫یادداشتی درباره کتاب «پاریس جشن بیکران»‬
‫همینگوی مینویسد‪« :‬همینگوی در کافهای نشسته‬
‫است‪ .‬و زن جوانی کنار اوست‪ .‬با خود میگوید‪ :‬تو از‬
‫آن منی و سراسر پاریس مال من است‪ ،‬اما من از آن‬
‫این دفتر و قلمم‪ ».‬نویسنده واقعی زنده است و زندگی‬
‫میکند تا بنویسد‪ .‬همه چیز او در خدمت‬
‫دانگ زندگیاش قلمروی‬ ‫نویسندگیست و شش ِ‬
‫نوشتن است‪ .‬امیرخانی نیز به این فرمول وفادار‬
‫است‪ .‬جایی از کتاب نوشته است‪« :‬تا امروز هر سفری‬
‫که رفتهام یادداشت نوشتهام‪ ».‬میرود تا چیزی بیابد‬
‫برای نوشتن‪ .‬امیرخانی چیزهای بسیاری در طول‬
‫سالها جمع کرده و در این کتاب به فراخور از آنها‬
‫استفاده میکند‪ .‬ماحصل کار گاهی موفق است و‬
‫گاهی هم نه‪.‬‬

‫‪ -4‬نیمدانگ پیونگیانگ درباره تفاوتها و‬


‫شباهتهای ایران و کره شمالی است‪ .‬بیشتر درباره‬
‫تفاوتها‪ .‬چه در ساختار حکومتی و چه در ساختار‬
‫اجتماعی و فرهنگی‪ .‬حتی در مسأله تحریم که‬
‫مشترک است میان ما و آنها‪ .‬از سویی تمام تصاویری‬
‫که مردم کره شمالی از آنها روبرمیگردانند را مقایسه‬
‫روی برگردانده خارجیها را هم به‬
‫کنید با ایرانیها که ِ‬
‫سمت خودشان برمیگردانند‪ ،‬و با «کنیو اسپیک‬
‫اینگیلیش» هم که شده میل به ارتباط و مراوده دارند‪.‬‬
‫انسان کره شمالی اما اصلیترین‬
‫ِ‬ ‫فقدان فردیت در‬
‫تفاوت است‪ .‬این چیزیست که سوژه را در کره‬
‫شمالی تضعیف کرده است‪ .‬سوژههایی از دست رفته‬
‫که هنگام رفتن از کار و برگشتن از کار‪ ،‬ماشینهایی با‬
‫بلندگو با شعارهایی به ظاهر ملی آنها را « ِهی»‬
‫میکنند‪ .‬برای آنها همه چیز خطکشیشده و از پیش‬
‫آماده و بسته و بستهبندیشده است‪ .‬آنها دارند در‬
‫غیاب زندگی‪ ،‬عمر را ادامه میدهند‪.‬‬
‫ِ‬
‫پس جزئیات بیرون میآید و‬
‫‪ -5‬وضعیت و فضا از ِ‬
‫ساخته میشود‪ .‬از دل توجه و توصیف موقعیتهای‬
‫عادی مثل لیبل زدن وسایل پرواز که مکافاتی میشود‬
‫ارسالش از ایران به پکن و بعد هواپیمای کره شمالی‪.‬‬
‫تا رنگآمیزی خاکستری و سرد لباسها و دستیابی به‬
‫اینترنت و‪ . ...‬امیرخانی با حوصله روند بدل شدن‬
‫همین موضوعات عادی و توقعات روزمره را به بحران‬
‫نشان میدهد‪ .‬جایی مینویسد‪« :‬واقعا وون کره‬
‫ً‬
‫شمالی ندارم و واقعا نمیتوانم در خیابان قدم بزنم!»‬
‫همینقدر ساده و همینقدر باورنکردنی‪ .‬عالوهبراین‪،‬‬
‫تصویر ساده‪ ،‬مختصر و بسیارتکاندهندهای در کتاب‬
‫هست که در ترسیم فضای کرهشمالی و دریافت‬
‫نویسنده از آن بسیار مؤثر عمل میکند‪ .‬مادری با دو‬
‫فرزندش در خیابان راه میرود‪ .‬فرزند کوچکتر به‬
‫نویسنده و همراهان مستندسازش میخندد‪ .‬جمله‬
‫ً‬
‫امیرخانی گزنده و مهیب است‪« :‬این تقریبا اولین‬
‫انسان واقعی با رفتار طبیعی است که در این سفر‬
‫میبینیم‪»...‬‬

‫‪ -6‬مخاطب امیرخانی در این کتاب هم حاکمیت‬


‫ً‬
‫است هم مردم‪ .‬تکههای بسیاری از کتاب مشخصا‬
‫برای «مخاطب خاص» نوشته شده است و بعد مردم‪.‬‬
‫جایی درباره شرط تحقق پیشنهادش برای حذف‬
‫تحریمها که همان تکثیر مراوده است‪ ،‬مینویسد‪:‬‬
‫«این فرهنگ میخواست و امنیتی باهوش‬
‫میخواست و دولت غیرتمامیتخواه میخواست و‬
‫مهمتر از همه اعتماد به مردم میخواست‪»...‬‬
‫امیرخانی آن نویسندهای است که در لحظه نوشتن و‬
‫یافتن راه حل و ارائه پیشنهاد به «آدم امنیتی» هم فکر‬
‫مطابق یک امر‬
‫ِ‬ ‫میکند‪ .‬چه اینکه کتابنوشتن برای او‬
‫و نیاز واقعی معنا دارد‪ .‬مینویسد تا پاسخی بیابد برای‬
‫پرسشی و راهحلی برای مشکلی‪ .‬همینجا داخل‬
‫پرانتز بگویم اگر یکی دو تا از این «میخواست»ها هم‬
‫را محض رضای خدا و مخاطب‪ ،‬به قرینه حذف‬
‫میکرد جای دوری نمیرفت‪ .‬چه اینکه برخی‬
‫اشکاالت ویرایشی و نیز نگارشی خوانش کتاب را‬
‫مختل کردهاند که امیدوارم در چاپهای بعدی اصالح‬
‫شود‪ .‬برای نمونه در صفحه ‪ ،96‬خط چهارم‪ ،‬پاراگراف‬
‫دوم‪ ،‬کلمه «رسد» به اشتباه «رصد» نوشته شده است‪.‬‬
‫پرانتز بسته‪.‬‬
‫‪ -7‬امیرخانی در سفر اول در معیت یک حزب سیاسی‬
‫سفر کرده‪ .‬با برنامهای فیکسشده و بسته؛ «شبیه‬
‫همان سینهای نظامی»‪ .‬سفر دوم اما غیررسمی‬
‫است‪ .‬با آزادی و انتخاب بیشتر‪ .‬گرچه نتیجه یکسان‬
‫است‪« .‬این یک استبداد فردی نیست و به یک‬
‫دستگاه بستهی حزبی با نظام طبقاتی و ساختار‬
‫عمودی بیشتر شبیه است‪ ».‬در هر دو سفر برای اینکه‬
‫تصویر دقیقتری از پیونگیانگ بدهد‪ ،‬یا چیزی پیدا‬
‫کرده یا چیزی ساخته است؛ گاهی با تیزبینی و‬
‫سرکشی و گاهی با لجبازی و سماجت‪ .‬بازیگوش‬
‫است‪ ،‬چه وقتی تجربه میکند‪ ،‬چه وقتی میخواهد‬
‫آن تجربه را به میانجی کلمات بنویسد‪ .‬بازیگوشی در‬
‫این سفر تمهید مناسبیست‪ ،‬چه اینکه دستوبال‬
‫نویسنده برای سرک کشیدن و تماشا محدود بوده و‬
‫باید در همین چارچوبها و محدودیتها کاری‬
‫میکرده است‪ .‬حاصل این رویکرد گاهی بسیار‬
‫خواندنی و در خلق شوخی و فضای کمیک موفق از‬
‫آب درآمده است‪ .‬این راوی (که او را با بازیگوشی و‬
‫جسارتش میشناسیم) از آغاز کتاب‪ ،‬حتی پیش از‬
‫شروع سفر‪ ،‬برای ما ساخته و آماده میشود‪ .‬این‬
‫نمونهای است از صفحات آغازین کتاب‪« :‬بیس جامپ‬
‫و سقوط آزاد از منبر میپرم پایین؛ جوری که عبا و‬
‫عمامه همان باال جا میماند!» تصویر کارتونی و‬
‫اشتیاق نویسنده از‬
‫ِ‬ ‫بامزهایست‪ .‬حاصل شوک و‬
‫پیشنهاد سفر به کره شمالی‪ .‬از قبل هم مقدماتش را‬
‫چیده است‪ .‬میخواهد سفر را بیآگاهی از مقصد‬
‫بپیچاند‪ ،‬پس همزمانی سفر را با ماه رمضان بهانه‬
‫میکند و فتواهای نمایشی میدهد‪« .‬استغفرالله‬
‫غلیظی به صورت نقطهزن فرستادم سمتش»‪ .‬بعد‪،‬‬
‫لحظه آگاهی از مقصد –کره شمالی‪ -‬را با شوخی‬
‫بیسجامپ و عمامه مانده در هوا برگزار میکند‪ .‬در‬
‫یک روند ساده‪ ،‬به قاعده و همگن‪« .‬پیونگ یانگ ما را‬
‫طلبیده است‪»...‬‬

‫‪ -8‬در مواجههی راوی با پیونگیانگ‪ ،‬بسیاری از‬


‫صحنهها از شدت عجیب بودن ابزورد مینمایند‪ .‬انگار‬
‫نه انگار که داریم سفرنامهای میخوانیم واقعی از یک‬
‫آدم واقعی‪ ،‬در بخشی از همین کره خاکی و در همین‬
‫روزگار‪ .‬آن صحنه دویدن امیرخانی را بیاد بیاورید در‬
‫خیابان با کاله و عینک آفتابی برای رفتن به سلمانی‪.‬‬
‫واکنش آدمها‪ ،‬اضطراب و تنش امیرخانی از نو ع نگاه‬
‫آدمها‪ .‬برداشتن کاله از سر و بعد هم عینک‪ .‬این‬
‫احساس ترس و نگرانی که دارد با سلمانی رفتن‬
‫تخطی میکند از قوانین‪ .‬واکنش سلمانیها که در را‬
‫ً‬
‫به رویش میبندند و در نهایت هم «قانونا» نمیتواند‬
‫موهایش را سلمانی کند! وقتی این صحنه را‬
‫میخواندم ناخودآگاه یاد داستان کوتاه «دماغ»‬
‫افتادم از «گوگول»‪ .‬مرد میانسالی یکروز صبح متوجه‬
‫میشود دماغ روی صورتش نیست‪ .‬بعد شروع میکند‬
‫به جستوجو برای پیدا کردن دماغش‪ .‬گوگول روند‬
‫تالش برای پیدا کردن دماغ را با جزئیات و پایبندی‬
‫کامل به واقعیت مینویسد‪ .‬آنقدر که واقعیت جفنگ‬
‫میشود‪ .‬حاال شما انگار کن پیدا کردن دماغ همان‬
‫سلمانی رفتن امیرخانی است‪.‬‬
‫ً‬
‫‪ -9‬در نیمدانگ پیونگیانگ و اساسا در جستارها و‬
‫مقالهها و سفرنامهها‪ ،‬شیوه تفکر‪-‬نویسندگی‬
‫امیرخانی «مثالی» است‪ .‬بیش از آنکه استداللهای‬
‫فلسفی و انتزاعی برای یافتن پاسخها کند‪ ،‬ایدههایش‬
‫مستند به مثالها توضیح میدهد و با مثالها‬ ‫ِ‬ ‫را‬
‫مخاطب را همراه و قانع میکند‪ .‬از این منظر من را‬
‫فیلمساز‬
‫ِ‬ ‫یاد «احسان عبدیپور» میاندازد‪ .‬نویسنده‪-‬‬
‫جوان بوشهری که جهان را مثالی تجربه میکند‪.‬‬
‫ذهنش پر است از مثال‪ -‬تجربههای مختلفی که باعث‬
‫شده برای هر مسأله و موضوعی‪ ،‬پاسخی مثالی‪-‬‬
‫تجربی در چنته داشته باشد‪ .‬این شیوهای است که‬
‫بیشتر حسی از معاشرت و پرسه زدن حوالی موضوع و‬
‫فهمی نسبی را در مخاطب ایجاد میکند تا‬
‫گفتوگویی تئوریک با ادعای فهم حقیقت قطعی آن‬
‫را‪ .‬این واقعبینی در فهم واقعیت از اسم کتاب هم‬
‫پیداست؛ «نیمدانگ»پیونگیانگ‪.‬‬

‫‪ -10‬امیرخانی در این کتاب کمتر به ترسیم فضا‬


‫پرداخته است‪ .‬خودش جایی نوشته‪« :‬توصیف فضا را‬
‫بیخیال میشوم‪ ،‬انسان کره شمالی یادم میآید‪».‬‬
‫حال آنکه فضا از نسبت بین انسان و محیط ساخته‬
‫میشود‪ .‬نادیده گرفتن انسان‪ ،‬محیط و نسبت این‬
‫دو‪ ،‬تصویر ناقص و مخدوشی از سوژه‪ /‬انسان‬
‫میدهد‪ .‬توصیفات امیرخانی از فضا کمجان‪ ،‬محدود‬
‫و ناچیز است و این از لذت کتاب و نیز فهم مخاطب از‬
‫سوژه کم میکند‪ .‬نیز نثر و زبان «نیمدانگ‬
‫پیونگیانگ» ژورنال است و ساده و کمجان؛ بیشتر‬
‫مستند است و کمتر واجد ادبیات‪ .‬نیمدانگ‬
‫پیونگیانگ میتوانست و میبایست با ِخست و ایجاز‬
‫بیشتری نوشته میشد‪ .‬به خصوص در سفر اول‪.‬‬
‫گاهی حس میکنیم به ورطه تکرار افتاده‪ ،‬چه در‬
‫شوخیها و چه در موقعیتهایی که نمایش داده‬
‫است‪ .‬گرچه از این منظر که اولین روایت مستند‬
‫فردی ایرانی از کره شمالی است‪ ،‬اصرار نویسنده در‬
‫ارائه تصویر بزرگتری به مخاطب منطقیست‪ ،‬حتی‬
‫اگر به بهای آسیب دیدن ریتم و جذابیت بخشهایی‬
‫از کتاب باشد‪ .‬گریزی نیست‪ ،‬هر انتخابی هزینهای‬
‫دارد‪.‬‬

You might also like