Professional Documents
Culture Documents
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران دفتر چهارم
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران دفتر چهارم
https://t.me/alitayefi1
1 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
فهرست مطالب
صفحه عنوان
oتهاجم ترکیه علیه کردها ،جنگی نابرابر و محتوم به شکست! 41 ........................................................................
oاسالم ،مسیحیت و فرهنگ دمکراسی 42 ..................................................................................................................
oتنهایی در توجیه وضع موجود تنها نیست 43 ...........................................................................................................
oدیکتاتوری دروغ ،نظامی دروغ پرداز 45 ...................................................................................................................
بجای مقدمه
شورشگری و جامعهشناسی سرکوب
طرح مسیله 3٠" :درصد مردم کشور گرسنهاند و نان خوردن ندارند 2۵ ...درصد جمعیت شهری ایران
حاشیهنشیناند1٠ ،میلیون و 2٠٠هزارنفر در سکونتگاههای غیررسمی ساکنند و…"
به بیان دیگر میتوان گفت سی درصد جامعه ایران معادل بیش از 25میلیون انسان هستند که عمدتا حاشیهنشینان شهری نیز
بشمار میروند .بخش بزرگی از زندگی خیابانی مردان ،زنان و کودکان ،مصرف و فروش مواد مخدر ،تنفروشی و خشونتهای
اجتماعی نیز میتواند متمرکز در بین این اقشار اجتماعی باشد.
از منظری دیگر میتوان گفت سی درصد جمعیت کشور یعنی بیش از 25میلیون نَفَر زیر خط بقا زندگیی می کنند که حیات
آنان بدالئل بدی تغذیه ،بهداشت و درمان و بدی مسکن در خطر است و قریب سی درصد دیگر در زیر خط فقر بسر میبرند و
دارای درآمد کافی ،ثابت و مستمر نیستند .بنابراین قریب 60درصد جامعه ایران زیر خط فقر و بقا بسر می برند.
فقر سراسری جامعه اگرچه در کوتاه مدت قدرت جامعه مدنی را در احقاق حقوق پایمال شدهاش کاهش میدهد ولی در بلند
مدت زمینهساز شورشها و جنبشهایی خواهد شد که با قابلمههای خالی به میادین شهری خواهند ریخت .
شورشهای ناشی از فقر بیتردید هویتهای اجتماعی و سیاسی خاص خود را نیز دارد زیرا این قشر وسیع اجتماعی هیچ چیزی
برای ازدست دادن ندارد جز قابلمههای پر سروصدایی که بر آن طبل اعتراض و فریاد گرسنگی ،فقر ،تبعیض و ستم را می کوبند.
برخی پسامدهای احتمالی فقر و حاشیه نشینی فراگیر در جامعه میتواند چنین باشد:
-شکاف درون ملت بویژه حاشیهنشینان کشور در همسویی با حاشیهنشینان شهری افزایش مییابد و در یک گسست سیاسی و
اجتماعی ،پدیده ملت آسیب جدی خورده و تجزیه مناطق مختلف میتواند بسترهای عینی بیشتری یابد،
-شکاف درون ملت از نظر طبقاتی نیز رشد یافته و سبب ستیز اجتماعی و تضاد شهری با حاشیهنشینان آن میگردد و در نهایت
نرخ همبستگی اجتماعی تنزل می کند،
4 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
-دولت نیز بنوعی به حاشیه رانده میشود ،بدین معنا که بیاعتمادی ملی به نهادهای حکومتی روزافزون شده و تضادهای آشکار
و پنهان گسترش می یابد ،دولت از متن جامعه خارج میشود و دو قطبی دولت-ملت عمیق تَر میشود،
-در این رهگذر ،ماشین سازماندهی شده قدرت درپی ساماندهی پلیس ضدشورش برآمده و نظام سرکوب خشن تَر عمل میکند
و جنبش تحولخواهی تضعیف و شورشگری شکل پرهاشجویانه مییابد،
-خشونت در جنبشهای با قابلمه خالی (شورشهای مربوط به قابلمه و ماهیتابههای خالی در امریکای مرکزی و جنوبی در
دهههای شصت و هفتاد میالدی) افزایش می یابد و طبعا واکنش ماشین قدرت نیز شدت خواهد یافت که چند صباحی است در
تور فساد به سیاحت می پردازد،
-در شورش/جنبشهای اعتراضی جامعه حاشیه نشین ایران ،صدای بلند کوبیده شدن قاشق و مالقهها بر قابلمههای خالی با
صدای بلند تک تیراندازهای پلیس ضد شورش مواجه خواهد شد و کسی نمی داند حاصل این رویارویی در آینده جامعه ایران
چه سرانجامی خواهد داشت.
بنظرم با قطبی شدن جامعه و حکومت ،دوگانه دیگری زمینه ظهور مییابد :
یک .یا این شورشها به فروپاشی ساختار قدرت سیاسی-دینی میانجامد و آشوب اجتماعی فراگیری در فقدان یا ضعف تشکلهای
سیاسی و صنفی بوقوع میپیوندد،
دو .یا حکومت نظامی وجه غالب حکومت دینی را بخود گرفته و دامنه سرکوب و خفقان گستردهتَر میشود،
در این رهگذر مدار بسته "استبداد-آزادی-استبداد" یا "سرکوب-شورش-سرکوب" بازتولید میشود .
این مقدمه چهبسا پیوندگاه تحوالت اجتماعی است که از مجموعه دفتر دوم سنجشگری مسایل اجتماعی ایران در سال 97تا
مجموعه حاضر دربرگیرنده تحلیلهای جامعه شناختی از وقایعی است که در سال 98ادامه یافت و منجر به سرکوب شدید
جنبشهای سریالی مردم توسط اوباش نظامی و امنیتی استبداد دینی گردید .
علی طایفی
زمستان 1399
۵ روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
مروری بر وضعیت اقتصادی ،اجتماعی ،فرهنگی ،آموزشی ،بهداشتی و درمانی ،حقوقی و قضایی ،سیاسی ،علمی ،سیاستی از یکسو
و وضعیت آنان از منظر حقوق بشر ،خشونت در جامعه ،تفکیک و تبعیض جنسیتی ،زیست قومیتی و منطقه ای ،و حقوق
شهروندی چنان اسفناک است که در مقایسه عمومی با وضعیت مردان در جامعه بحران زده ایران ،حاکی است که زنان در
استضعاف و فقر و محرومیتی چند برابر نسبت به مردان بسر می برند .
شاخص های مذکور اگرچه نشاندهنده رشد تدریجی نقش و موقعیت زنان نسبت به 50سال گذشته است ولی مقایسه شاخص
های رشد و توسعه اجتماعی واقتصادی آنان نسبت به مردان بخصوص مردان منصوب و منسوب به قدرت دینی و سیاسی نشان
از این دارد که زنان همچنان در حاشیه جامعه بسر می برند .بمعنای دیگر در بین جمعیت بیسواد ،حاشیه نشین شهری ،فقیر و
محروم ،بی خانمان و معتاد ،آسیب دیده جنسی و جنسیتی و اتهام و تحقیر اجتماعی ،زنان چندبار بیش از مردان مستضعف
بوده و در مراتب اجتماعی پست تری بسر می برند .
راه رشد و توسعه فراگیر ،پایدار و مترقی جامعه ایران بدون گشایش فرصت های برابر جنسیتی و افزایش نقش و بهبود موقعیت
اجتماعی و اقتصادی زنان و جلب مشارکت آنان در این فرایند امکانپذیر نخواهد بود .مروری بر رشد ممالک توسعه یافته نشان
می دهد جوامعی از رشد وتوسعه پایدار برخوردارند که نرخ برابری اجتماعی زنان و مردان در آن بشدت باال بوده و تمامیت جامعه
برای نجات زیست اجتماعی دوشادوش هم مشارکت داشته اند.
https://gourl.page.link/T7hs
6 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
در طی سالهای اخیر و پس از گزارش تحلیلی ام درباره آزار و خشونت جنسی دانشجویان توسط برخی مدرسان نامدار در دانشگاه
های کشور با تاکید بر حوزه جامعه شناسی ،اخیرا گزارش های متعددی بدست رسید که گویای تهدید ،آزار و تعرض جنسی
برخی مدرسان دانشگاه ها بنام استاد ،علیه برخی دانشجویان در مقاطع مختلف بویژه تحصیالت تکمیلی بوده است .
تسلط فرهنگ جنسیتی و جنسی مردانه از یکسو و انسداد روابط جنسیتی از سوی دیگر سبب شده است که مردم ،بویژه غالب
مردان در چنین فضای بحران اخالقی و جنسی آلوده شوند .دربرگیری این بحران جنسی شامل طیف وسیعی از مرد و زن ،جوان
و سالمند ،بیسواد و باسواد ،متاهل و مجرد ،و کاسب و دانشگاهی است .در این میان ،شکستن فرهنگ سکوت ناشی از ناامنی
انتشار و معرفی تعرضات جنسی به دانشجویان چنان فضای اختناقی را فراهم ساخته است که بسیاری به دالیل متعدد از افشاگری
این تعرض ها و معرفی اساتید متعرض و متجاوز اجتناب می کنند .برخی از دالیل اصلی این فرهنگ سکوت از سوی قربانی و
فرهنگ سرکوب از سوی متجاوز عبارتند از:
✅هراس از اعمال نفوذ استاد متجاوز در عدم تایید طی مدارج تحصیلی دانشجوی قربانی و تهدید برای سنگ اندازی در فرایند
تحصیل دانشجو توسط مدرس،
✅هراس از قربانی شدن دانشجوی مورد تعرض توسط نظام حراست و کمیته های انضباطی دانشگاه ها که همواره براساس
نگرشی ضد زن ،قربانی یعنی دانشجوی دختر را مقصر این خشونت جنسی دانسته است،
✅هراس قربانی از اعمال قدرت و نفوذ برخی اساتید بنام و سالخورده در عدم احقاق حق و بی عفتی بزرگتر برای او توسط
کسانی که سالهاست چشم و دست بر اندام دختران نواخته اند !
✅هراس از فرهنگ مسلط بیرون از دانشگاه که در آن زن مورد تعرض توسط استاد متجاوز را گناهکار دانسته و مردان را تبرئه
می سازد.
صرفنظر از دالیل متعدد عدم امکان شناسایی و بازخواست مدرسان دانشگاه ها در سراسر کشور از دانشگاه های دولتی تا
غیرانتفاعی و خصوصی ،و توسط مدرسان دانشگاه ها در سطوح مختلف کارشناسی تا مقاطع دکترا ،و همچنین توسط اساتید
جوان تا سالمندان بنام که در مقاطع مختلف مورد تمجید دانشگاه ها و انجمن ها قرار می گیرند ،تاکید اصلی من در این نوشتار
بر نقش پیشگیرانه و فعال انجمن ها بویژه انجمن جامعه شناسی بعنوان نهادی علمی و صنفی است که به برخی از آنها اشاره
می کنم :
.1انجمن باید تدبیری برای ثبت و شناسایی تعرضات جنسی در دانشگاه ها بیاندیشد خواه از طریق ایجاد کمیته ویژه ای برای
این مهم یا فراخوان عمومی برای بررسی دقیقتر اتهامات و تهدید های جنسی در دانشگاه بویژه در فضای علمی علوم اجتماعی .
.2پرهیز انجمن از مشارکت دادن افراد بدنام در فعالیت های علمی وپژوهشی تا اجرایی و تشریفاتی انجمن ها در کشور.
.3واکنش صنفی اخالقی انجمن به تعرض جنسی اساتید دانشگاه بعنوان مسیله صنفی و درون نهادی در مجموعه مراکز
دانشگاهی و پژوهشی علوم اجتماعی بویژه جامعه شناسی.
7 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
.4واکنش عمومی انجمن در برابر تعرض جنسی در دانشگاه ها بعنوان یک مسیله اجتماعی در مراکز دانشگاهی و پژوهشی و
در متن مناسبات قدرت علمی و اجرایی .
.5فراخوان عمومی انجمن برای تشکیل یک کارگروه بیطرف متشکل از دانشجویان و نماینده وزارت علوم برای سنجش دامنه
این تعرضات و راهکارهای شکایت رسمی با حفظ امنیت دانشجوی شاکی و رسیدگی به موارد ذیربط جهت پیگیری حقوقی
جرایم ذیربط توسط اساتید بی اخالق.
بنظرم حتی یکبار تعرض جنسی مدرس دانشگاه به دانشجو باید تخلف و جرمی حرفه ای تلقی شده و سبب قضاوت و پیگیری
قانونی مدرس/استاد متخطی و متجاوز گردد و استاد متخطی تا زمان تحقق عدالت از موقعیت شغلی خود معلق گردد .ادامه
سکوت انجمن در این خصوص سبب ساز تایید فضای تعرض جنسی در محافل علمی و مراکز دانشگاهی شده و فرصت های
تجاوز و تعدی توسط اساتید بی اخالق و جرایم اخالقی آنان را تقویت می سازد .در چنین فضایی از فساد اخالقی در دانشگاه ها،
دانشجویان و اساتید صدیق و بااخالق نیز آسیب دیده و اعتبار علمی و مشروعیت حرفه ای دانشگاه و کنشگران آن تحت شعاع
قرار می گیرد .
......................................................................................................................................................................................................................................
https://t.me/alitayefi1/1214
https://t.me/feminismeveryday/6942
https://t.me/alitayefi1/2175
تحلیل اجتماعی روایت دانشجویان از خشونت های جنسی در دانشگاه توسط اساتید ،فروردین 96
8 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
دانشگاه برکلی اعالم کرده است که جان سرل ) (John Searleفیلسوف نامدار فلسفه ذهن و زبان به خاطر «آزار جنسی» در
محیط دانشگاه ،دیگر امکان استفاده از عنوان استاد این دانشگاه و دسترسی به ساختمانهای این دانشگاه را نخواهد داشت و از
جامعهی دانشگاهی برکلی به کلی اخراج شده است .
این خبر اگرچه فقط پاسخگوی بخش بسیار اندکی از صدها سواستفاده جنسی و اخالقی در دانشگاه های جهان محسوب می
شود ولی نمایانگر یک نیروی قدرتمند در پس اعتراضاتی است که دختران قربانی سواستفاده و آزار جنسی توانستند با رسانش
صدای خود یکی از سالمندترین و قدرتمند ترین چهره دانشگاهی را بدلیل تخلف اخالقی به مجازات برسانند .
بی تردید رویه فوق قاعدتا نباید ابزاری برای تسویه حساب های شخصی یا حکومتی از اساتید دگراندیش شود و بی تردید توجیه
کننده جو بی اعتمادی به فضای دانشگاهی و اساتید با اخالق علمی/حرفه ای نیز نیست .بااین وصف محکومیت جان سرل ،نشانگر
شکستن تابوی به محکمه کشاندن متعرضان جنسی حاکم در دانشگاه است که در پس قدرت ،شهرت ،ریش سفیدی و پدر
ساالری در ساختار فرهنگ دانشگاهی پنهان شده اند.
بزودی گزارش های دیگری از تخلفات اخالقی و جنسی برخی از مدرسان دانشگاه نسبت به دانشجویان منتشر می شود که
نمایانگر زوایای دیگری از سواستفاده از قدرت و مشروعیت علمی در دانشگاه هاست .نمایش تعرضات جنسی در دانشگاه ها باید
تا جایی ادامه یابد که نخست نهادی برای بررسی وقایعی از این دست توسط خود دانشگاه و انجمن های علمی صنفی و دانشجویی
پیگیر این مسیله شوند و سپس فضای امنی در دانشگاه ها بستر سازی شود که هیچ استادی حق سواستفاده از موقعیت علمی
و مشروعیت حرفه ای را نیابد .
http://dailynous.com/2019/06/21/searle-found-violated-sexual-harassment-policies/
9 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
تجاوز جنسی آشکارترین و در عین حال پنهان ترین پدیده و مسیله اجتماعی است که در جامعه ایران بوقوع میپیوندد .تجاوز
به زنان ،کودکان ،دگرباشان جنسی ،پسران و تجاوز به محارم از عمده ترین این پدیده رایج در جامعه ایران است .پیوستار تجاوز
اگرچه به تجاوز جنسی فیزیکی ختم می شود ولی دارای ابعاد کالمی ،تعرض های جنسی روانی ،تعدی به بدن قربانی و حیثیت
افراد است .این تجاوز هم دارای اشکال غیرقانونی است و هم شکل و توجیه قانونی دارد .
دامنه تجاوزگری و متجاوزان نیز پدر ،برادر ،شوهر ،عمو و دایی ،پدربزرگ ،همسایه ،همخویش/فامیل تا دوست ،همکار ،معلم و
استاد دانشگاه را در بر می گیرد و در اغلب موارد قربانی تجاوز که عمدتا کودکان ،زنان و دگرباشان جنسی هستند در اختناق و
سرکوب فرهنگی وشرعی ،آنرا در ترومای سکوت محفوظ میدارند .
اما تجاوز آشکار به کودکان با اجازه نمایندگان مردم ،قانونگذاران شرع مقدس ،پاسداران سنت ضدانسانی و خانواده ها زیر نام
ازدواج کودک هرروزه در اقصی نقاط کشور رخ می دهد .تجاوزی که با هلهله خانواده کودک ،با افتخار حکومت دینی و غرور
فقهای متجاوز میسر می گردد .جامعه بزرگساالن هم عامل تجاوز به کودکان است و هم محصول آن :
جامعه ایران امروز جامعه ای تجاوزگر و تجاوز شده است که در فرهنگی دینمدار با حکومتی دینی مدیریت می شود .
https://twitter.com/isnamedia/status/1160172339360862213?s=12
1٠ روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
برخورد اخیر دانشگاه برکلی با یک فیلسوف متخلف گویای این است که نهاد دانشگاه محل بازکردن زیپ شلوار
استاد دانشگاه نیست .مروری برتاریخچه کنشگری در نهادهای علمی و معرفتی نشان می دهد پدیده اجتماعی زیپ
دارای دو مفهوم تاریخی و طوالنی است :
نخست زیپ کردن لب یا دهان اندیشه های دگرباوران در مقابل نهاد قدرت که همانا سرکوب ،بازداشت و دوختن دهان معترض
و مخالفان است .این اصطالح انگلیسی که در زبان تهرانی متداول شده ناظر بر بستن و دعوت به فرهنگ سکوت و خفقان است .
دومین مفهوم اجتماعی زیپ ،ناظر بر زیپ نکردن شلوار مردان یا تعرض و تجاوز جنسی در قدرت است که همواره در تاریخ
معاصر سبب خشونت علیه زنان از سنین کودکی تا بزرگسالی شده است .این زیپ نکردنِ کشش های جنسی مردان ،خواه در
نهاد قدرت در خانواده توسط برخی پدران ،خواه در نهاد قدرت در ساختار سیاسی توسط مسیوالن کشوری و لشگری و خواه در
نهاد قدرت علم توسط برخی اساتید و مدرسان همچنان صورت می گیرد .
درفراخوان اخیر در خصوص آزار جنسی دانشجویان توسط برخی اساتید و گزارش های تکمیلی اخیر در خصوص آزارهای جنسی
برخی اساتید بنام در کشور و یادداشت من به انجمن جامعه شناسی ،واکنش های متعدد ولی ناکافی صورت گرفت .انجمن جامعه
شناسی نیز با واکنش های هزارتو و مبهم در رد و تایید ،مسیلهرا در هاله ای از ابهام و ایهام طرح و شرح کرد بی آنکه این واکنش
به نتیجه عملی ختم شود .
از اینرو بنظرم یکی از مهمترین کانون های صدارسانی در خصوص آزار جنسی اساتید نسبت به دانشجویان ،همانا کنشگری و
تمرکز انجمن های دانشجویی در دانشگاه های سراسر کشور هستند که میتوانند پاسداران اخالق علمی و علم اخالقی شده و به
رسانش حق طلبانه صدای اعتراض دانشجویان مورد تعرض جنسی بپردازند .
بنظرم متاسفانه در مقایسه این دو مفهوماجتماعی از زیپ ،همواره زیپ کردن دهان معترض و قربانی نسبت به زیپ کردن شلوار
مردان صاحب قدرت در عرصه های مختلف ،در اینجا نهاد علم و دانشگاه ،اولویت و اهمیت بیشتری داشته است .سواستفاده از
قدرت و مشروعیت بویژه در نهادهای علمی نباید منجر به زیپ کردن صدای اعتراض قربانیِ آزار و تعرض جنسی در مقابل زیپ
نکردن شلوار تعداد معدود مردان استاد دانشگاه شود.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
https://gourl.page.link/huxE مطلب مربوط به اخراج فیلسوف معاصر به جرم تعرض جنسی به دانشجو:
جامعه جنسیت زده ایران جایی است که در آن زنان در جامعه ،زیر حجابی فرهنگی و سیاسی چنان در حاشیه اقتصادی ،فرهنگی
و اجتماعی قرار دارند بطوریکه چهره مردانه اجتماعات شهری را بشدت خشن و بطور بالقوه ستمگون و یکسویه جلوه می دهد.
در مطلب دیگری بنام مردان بدون زنان به مشقت حاصل از جامعه بدون زنان برای مردان اشاره کرده ام* .در اینجا به برخی
زیرساخت های روانشناختی اجتماعی این پدیده می پردازم .گزاره اصلی در تحلیل حاضر این است که مردان ستمدیده در جامعه
مردانه (ستم مردان علیه مردان) ،برای دفاع از روان و شخصیت های خرد و سرکوب شده بدنبال ایجاد فضای اجتماعی دومی
مانند خانواده اند تا بتوانند انتقام اجتماعی خود از جامعه بزرگتر را از زنان در خانواده بگیرند .هراس درجامعه کالن مردانه از
مردان مسلط و صاحب قدرت و مکنت سبب می شود که مردان سرخورده در جامعه ،به بازتولید مردساالری ستمگونه در جامعه
کوچک خود زیر نام خانواده و بطور خاص علیه زنان بپردازد .
جامعه مردساالر و مردانه بشدت خشونت جوست .تاریخ انسان اندیشه ورز گویای این است که در طی حدود سه هزار سال قدمت
او بیش از 5هزار جنگ رخداده است که اکثریت مطلق آن مردانه بوده است .با فرض این که انسان معاصر و اجتماعی محصول
و برساخته اجتماعی است می توان گفت هر چقدر ساختار جامعه ،مردانه و مبتنی بر ساختار نرینه ساالری باشد ،بهمان میزان
جامعه انسانی در آن در اشکالی ابتدایی و اجتماعی نشده به زیست بیولوژیک میپردازد .در این جامعه خشنِ مردانه ،مردان بطور
مستمر مرتکب خشونت می شوند و این خشونت حتی شامل خشونت مردان علیه مردان نیز هست .
رقابت و تضاد در ساختار اجتماعی مردانه چنان است که زمینه رویش زنان در جامعه را در فضای تنگ فرصت ها محدود می
سازد .بدنه اصلی کارشناسان و متفکران مردساالر امروز ایران بر این باور است که بدلیل فرصت های اندک اقتصادی و اجتماعی،
باید مردان را در دستیابی بدان در اولویت نخست قرار داد .در چنین فضایی عرصه رقابت ها نیز مردانه شده و میدان تضادهای
اجتماعی گسترش بیشتری می یابد .در این فرایند حتی ظهور نهادهای مدرن ،ساختار و کارکردهای این نهادها نیز بسرعت
مردانه می شود و بطور طبیعی تضادها نیز عمدتا مردانه جلوه می کند .
رابطه قدرت ،ستم و سرکوب مردانه در چنین جامعه ای با غلبه پیرمردساالری ،شیخوخیت مردانه و ریش سفیدگرایی ،در قالب
اعمال قدرت و ستم مردان علیه مردان عمل می کند .در این ساختار از یکسو مرد ستمگر در پی بازتولید ساختار ستم در خانواده
بوده و آن را مانند عادت واره ای سودمند پی می گیرد .از سوی دیگر مردان ستمدیده از سوی جامعه نرینه نیز در پی تخلیه
خشم فروکوفته خود از ستم های جامعه کالن در نهاد خانواده بر آمده و با سرکوب ،تهدید و تحدید زنان به بازتولید ستم و
خونخواهی از ستم های کالن جامعه مردانه می پردازند .
ناامنی در جامعه کالن و هراس از چماق سرکوب و شالق تهدید مردانه علیه مردان ،سبب می شود مردان آسیب دیده اعم از
ستمگر و ستمدیده به بازتولید و حفظ جامعه کوچکتری در قالب اجتماع سلطه پذیر خانواده بپردازند .تقاص و بازآفرینی نقش
سرکوب شده اجتماعی مردان در خانواده سبب می شود مردان به روحیه و شخصیت ستمگرانه و سرکوبگر نرینه خود نفسی تازه
دمیده و خشونت ،اعمال قدرت و هژمونی از دست رفته خود در جامعه کالن را باز بیابند .در چنین ساختار نرینه ای مردان نیز
قربانی خشونت های خودساخته ،هراس ،ناامنی ،خشونت و سرکوب شده و به تداوم این آسیاب شکسته ای می پردازند که دیگر
بسود آنان نیز نمی چرخد .
در ساختار نابرابر جنسی و جنسیتی ،خانواده بهعنوان یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی ،و خانه بهعنوان کانون خانواده به
بزرگترین کانون خشونت علیه زنان و دگرباشان جنسی مبدل میشود .این کانون پر خطر و ناامن زمانی ناامنتر میگردد که در
ساختار قدرت مسلط مردانه ،همه اعضای خانواده توسط مردان خانه و خانواده در خطری بالقوه زندگی میکنند.
زنان از همسر تا دختران خانواده بزرگترین عضو خانه محسوب میشوند که بیشترین تهدیدهای جنسی و اجتماعی را متحمل
میشوند .این مخاطرات از تعرض تا تجاوز جنسی ،از نادیده گرفتن حقوق تا الزام تکالیف مردخواهانه ،از نقض حقوق آزادی بیان،
کار و شغل یابی ،تحصیل ،پوشش ،انتخاب همسر ،دوستیابی ،شبکه پردازی اجتماعی ،سفر ،کار اجباری ،تجاوز زیر نام ازدواج
کودک ،قتل و خشونت ناموسی ،و استقالل اقتصادی و اجتماعی را در برمیگیرد .
در کنار زنان ،کودکان پسر و کودکان دارای گرایشهای جنسیتی/جنسی دیگر نیز بشدت مورد تعرض جنسی و تهدید حقوق
اولیه خود قرار میگیرند .خشونت هایی نظیر عدم امکان بروز تمایالت و گرایشهای جنسیتی ،حق آموزش و تحصیل ،تا تحمیل
وظایف و مسیولیتهای مدنی زودرس و فراتر از توان تحمل کودکان در بازار کار و تقسیم وظایف خانگی همگی از زمره شواهدی
هستند که خانه را برای کودکان با گرایشهای جنسیتی مختلف ناامن میسازد .
مهمترین متجاوزان به حقوق زنان و کودکان در خانه و خانواده نیز مردانی هستند که خود نیز در سنین کودکی قربانی همین
ساختار نابرابر ،تجاوزگر و مردانه شده اند .در ساختار نابرابر طبقاتی و اجتماعی ،تمایزهای اجتماعی و فرهنگی از جنسی/جنسیتی
تا محرومیت از مزایای اجتماعی و فرهنگی سبب ساز بازتولید ساختاری میشوند که مدار آن حتی بهسود مردان در جامعه نیز
نمیگردد .در چنین ساختاری مردان آسیب رسان ،خود نیز آسیب دیده اند و تضادهای اجتماعی در سطحکالن بر گُرده مردانی
نهاده میشود که خود نیز ندانسته بر سرِ شاخ ،بُن میبُرند .
گزارش پیوست حاصل چنین رویکری بر نهاد خانواده و کانون خانه بهعنوان ناامن ترین پایگاه اجتماعیِاعمال خشونت و سلطه
در جامعه است.
http://www.unis.unvienna.org/unis/en/pressrels/2018/uniscp1062.html
13 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
همواره وقتی مناسبت روز 8مارس ،روز جهانی زن فرامیرسد فهرست بلندباالیی از «چهبایدکرد»ها ظاهر میشود ولی از منظر
سلبی ،برای جلوگیری از نقض برابری حقوق و تکالیف زنان چه نباید کرد؟ برخی از مهمترین «نباید»های این آموزه ،راهبرد و
سبک اندیشه و زندگیِ بهتر ،عبارتند از :
️✔در تجاوز به دختران در سن کودکی درهر جایی زیر نام ازدواج مشارکت نکنیم!
️✔تعرض کالمی ،روانی ،جسمی و جنسی به زنان نکنیم !
️✔پوشش و سبک زندگی مردخواهانه مسلط را به زنان تحمیل نکنیم!
️✔حق دختران را در فرصت برابر تحصیلی تضییع نکنیم!
️✔حق ازدواج و طالق ،سرپرستی فرزند ،سفر ،دوستیابی و آزادی اجتماعی زنانرا سلب نکنیم!
️✔حق زنان از ارث برابر از میراث مادری/پدری را چپاول نکنیم!
️✔شوخیهای سکسیستی را با هدف گسترش کلیشه های تحقیرآمیز جنسی علیه زنان و دگرباشان جنسی ،بازتولید و تکرار
نکنیم!
️✔در بازار کار ،حضور و مشارکت زنان در شغلیابی و ارتقای شغلی با دستمزدهای برابر را نادیده نگیریم!
️✔زنان را تافته جدابافته از جامعه ندانیم!
️✔زنان را به تقسیمکار سنتی در خانه و خانواده اجبار نکنیم!
️✔در مقابل ستمهای جنسیتی و جنسی توسط مردان و حتی گاه زنان سکوت نکنیم!
️✔حضور فرهنگی ،اجتماعی و اقتصادی زنان و مسایل آنان در رسانهها را سانسور نکنیم!
️✔با ستم مردانه مسلط در جامعه از خانواده تا کوچه و خیابان مماشات نکنیم!
️✔با حکومت ریش سفیدان و باورهای ضد انسانی و ضدزن آنان همراهی نکنیم!
️✔برای تغییر ساختار نابرابر اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی که سبب ساز جهانی نابرابر برای زنان شده ،کوتاهی نکنیم!
️✔نسبت به جزییترین نابرابری و ستم جنسیتی در زندگی روزمره بی تفاوت نباشیم !
️✔نباید و نشایدها را ساده نگیریم و پشتگوش نیندازیم!
️✔نسبت به آموزش و انتقال مفاهیم برابرخواهانه متناسب با جامعه انسانی به نسلهای آتی سهلانگاری نکنیم!
️✔از بحثهای هفتگی با زنان در خانواده کوچک خود درباره نیازها و احساسات یکدیگر و شناسیایی تبعیضهای احتمالی در
رفتار یکایک اعضای خانواده غفلت نکنیم!
️✔تغییر امروز برای بهبود وضعیت در فردا را به پسفردا موکول نکنیم!
14 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
مسئله ی بکارت یکی از مسائل مناقشهبرانگیز در جامعهی ایرانی است که بهنظر ریشههای فرهنگی و اجتماعی آن اهمیت
بیشتری از مسائل بیولوژیکی دارد .فشارهای اجتماعی از سوی جامعه و خانواده ،سبب شده تا بکارت تبدیل به یک بحران شود.
در همین زمینه سعی داریم با نگاه جامعهشناسانه و بر اساس دادههای مرتبط در ایران ،این مسئله را واکاوی کنیم و پاسخ برخی
از سوالهای مرتبط را بیابیم.
معضالت مربوط به بکارت در ایران با چه شاخصههایی در ارتباط است؟ نوع این ارتباط را چگونه تبیین میکنید؟
بکارت یا دوشیزگی به مفهوم دقیق کلمه ،به معنای عدم برقراری ارتباط جنسی بین یک زن با یک مرد تلقی میشود .سابقهی
تاریخی این نگاه عمدتا از چند نظر مبتنی بر یک نگاه بیولوژیک به انسان است؛ چرا که به مقولهی بلوغ جسمی یا قابلیت باروری
جنسی و وراثتی در دختر اهمیت میدهد .لذا دخترانی که به سن بلوغ میرسند و آمادگی جسمی برای باروری پیدا میکنند،
مشخصا ابژه های اصلی این نوع نگرش بیولوژیکی هستند که بازتاب آن در جامعه به شکل خشونتآمیزی نقشآفرینی میکند.
در ثانی نگاه بیولوژیک ،در بستر فرهنگ ،زمینه پیدا میکند؛ بهطوری که خانوادهها در هنگام تصمیم به فرزندآوری ناخودآگاه بر
مبنای این نگرش ،به این مسئله فکر میکنند که اگر فرزند دختر شود به چه شکلی باید او را مدیریت و تربیت کنند که احیانا
در مسیر رشدش آمادگی برای فرآیند تولید مثل را طی کند.
میبینیم که به دختر بچهها میگویند از ارتفاعات نپرید یا جنب و جوش نکنید که مبادا دوشیزگی شما افت کند یا آسیب ببیند.
این نگاه اگرچه فیزیولوژیک است اما بهشدت با ارزش گذاریها و هنجارها درهم آمیخته شده .هنجارهایی که هم در نهاد خانواده
و هم در نهاد اجتماعی وجود دارند .لذا حوزه های فرهنگی و اجتماعی وارد حریم خصوصی و عمومی افراد در این فضا میشوند
که مجموعهای همبند با فیزیولوژی است .بنابراین تبیین شاخصهها و رفتارهای اجتماعی ما پیرامون مقولهی بکارت ،عمل
دشواری محسوب میشود.
در این مورد ،نگاهی بر نظریهی Nature and Natureجالب توجه است .این تئوری ،بنیان چالشهای نظری و گفتمان میان
فالسفهی اجتماعی ،روانشناسان و جامعهشناسان است که به بررسی تاثیرگذاری هر یک از این متغیرهای دوگانه در تغییر رفتار
فرد در جامعه میپردازد .از پیاژه در روانشناسی گرفته تا اشتراوس در مردمشناسی و مارکس در فلسفهی اجتماعی.
هستهی اصلی این نگاه این است که انسان هرچه بیشتر به سمت جامعهی امروز از نظر تاریخی حرکت میکند ،بیشتر از گذشتهی
تاریخی خود فاصله میگیرد و رفتارها و قراردادهایش عمدتا مبتنی بر عادتهایی است که برخاسته از طبیعت و خصلت طبیعی
و ماوراء طبیعی آن است .یعنی فیزیک و متافیزیک درهمآمیخته شده .لذا دین در گذشته نقش آفرینی مهمی در مناسبات و
رفتارهای اجتماعی داشت.
در جامعهی سنتی وقتی بالغ شوی ،باید بارور شوی تا باروری تو به تو ارزش بدهد .تا زمانی که بارداریِ تو ادامه دارد ،انسانی
مفید برای بازتولید جامعهای هستی که میخواهد قدرت و ثروت خود را تضمین ببخشد و احیانا بعد از مرگ او افرادی وارث این
ثروت و مکنت و قدرت خواهند شد؛ چه درمیان سطح خرد و افراد عادی و چه در سطح کالن و میان افراد صاحب قدرت.
اگر به همین شیوه جلو برویم ،میبینیم که طبیعت ،آن چه بر مبنای شرایط تاریخی است را کم کم با خود تطبیق و تغییر
میدهد.
1۵ روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
بسیاری از زیستشناسان و سکسولوگها که به مقولهی اندام توجه دارند و اساسا روی جامعهشناسی و روانشناسی بدن کار
میکنند ،به این نتیجه رسیدهاند که مقوله ی بکارت عینیت بیرونی ندارد و نزدیکی و دوری دو ماهیچه در واژن یک دختر است
که میتواند بعد از یک دوره عدم ارتباط جنسی بسته شود و یا ب ه حالت نزدیک به پیش از رابطه جنسی برگردد و یا پس از آن
هم واکنشی نشان ندهد؛ اما همین بکارت عمدهی درگیریها را در طول تاریخ و در حوزههای مختلفی همچون بیولوژی ،سیاست،
جامعه ،اقتصاد ،جرم و جرم شناسی و حتی نظامی بهوجود آوردهاست؛ مثال وقتی دختر پادشاهی مورد تجاوز جنسی نامشروعی
قرار گرفته ،جنگ رخ دادهاست .در این بین با واژهی عفت مواجه میشویم و میبینیم که چگونه یک نهاد ،جامعه یا قوم به دلیل
ایجاد یک تغییر فیزیکی در زن ،از نظر فرهنگی بیعفت میشود و بار معنایی ،اصالت یک قومیت و خانواده زیر سوال رفته و
موجب بیآبرویی میشود .اتفاقی که گاهی به جنگهای خونین هم ختم شدهاست .در ادبیات هم داریم که خونریزیهایی این
چنینی موجب پیمان هایی مثل "خون بس" می شود که در آن دختران به ابزاری برای فرو افکندن آتش این جنگ و خون
تبدیل میشوند.
نگاه بدوی یا مبتنی بر طبیعت نگاهی است که انسانهای غارنشین هم داشتهاند؛ به تعبیری پس از یکجانشینی انسان و بعد از
انقالب کشاورزی ،نهاد خانواده به مفهوم موجود شکل پیدا کرده و مبانی قدرت اشکال جدیدی پیدا میکند و در این شکل
جدید ،توارث ،ثروت ،قدرت ،فرزندآوری و باروری تبدیل به مسائل بااهمیت میشود .میبینیم که این نگاه بدوی به انسان مبتنی
بر طبیعت ،هم چنان نقش غالبی را در تعریف جایگاه و موقعیت یک انسان ،یک زن ،مرد یا کودک ایفا میکند و تمام عرصههای
اجتماعی را دربرمیگیرد .ولی در اینجا این نگاه طبیعتگرایان و بیولوژیک و فیزیولوژیک را مشخصا دربارهی پدیدهی بکارت
مورد توجه قرار میدهیم.
آیا رویکرد جامعهی ایرانی در سه دههی گذشته نسبت به مسئلهی بکارت تغییری پیدا کردهاست؟ ابعاد این تغییر
تا چه حد گسترش یافته و دالیل آن چیست؟
فکر میکنم نسل گذشته تغییرات جدی به خودش ندیدهاست .نسلهایی ک ه متولدین دهه چهل و پنجاه هستند،همچنان با
همان عادتوارههای خود زندگی میکنند ولی میزان سلطه و اعمال سلطهی خانواده بر فرزندان بهشدت دستخوش شکاف
شدهاست .این نیز از جمله شکاف های بین نسلی است؛ به این معنا که هر نسل واگرایی و شکاف بیشتری نسبت به نسل قبل و
ارزشها و داوریها و هنجارهای آنها دارد و الگوهای فکری و سبکهای زندگی متفاوتی را برای خود پیشه میکنند که لزوما
متاثر از نهاد خانواده یا فرهنگ مسلط در قومیت و خانواده ،یا بافت فرهنگی محله و شهری که در آن زندگی میکنند نیست؛
بلکه بخش بزرگی از اینها را افراد ،در گروههای هم سال یا از فضاهای مجازی یا از ارتباطات با دنیای خارج از ایران و حتی
واقعیتهای ملموس روزمره میگیرند .نسل جدید شاهد هستند که نهاد خانواده در حال آسیبدیدن است و طبیعتا جرات ندارند
به دالیل فرهنگی ،اقتصادی و عدم اعتماد اجتماعی خصوصا در روابط زن و مرد ،سراغ ازدواج و تشکیل خانواده بروند .بدین
ترتیب با باال رفتن سن تجرد الگوهای ارتباطی نیز تغییر پیدا میکند.این تغییر در هنجار ،زمانی رخ میدهد که افراد حاضر
نیستند بار یک میراث فرهنگی که از گذشته برجای مانده را به دوش بکشند و در قید و بند تعاریف کالسیک ار عفت و پاکدامنی
قرار بگیرند.
این هنجارشکنی به این معناست که افراد اوال از الگوهای فرهنگی خانواده دور شده اند و دیگر از آنها تبعیت نمیکنند و آنچه
تحت عنوان بکارت یا ارزشگذاری زنانه است را زیرسوال میبرند .دوم ،تمایل دارند که کنترل بر بدنشان را خودشان بر عهده
بگیرند .این مسئله ناشی از یک انشقاق و واگرایی بین نسلی و تبیعت از بنیانها و الگوهایی است که احیانا خارج از فضای
16 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
خانواده یا فرهنگ رسمی ،آن را اقتباس میکنند .آنها در فضاهای مجازی و شبکههای اینترنتی و روابط و گروههای همسال به
این نتیجه و دریافت اجتماعی میرسند که من عهدهدار مسئولیت فرهنگی و مردانهای که بکارت و دوشیزگی من بنیان هستی
شناختی آن را تشکیل می دهد نیستم .فاکتور بعدی که احیانا تاثیرگذار بر روی این موضوع است و نسل جدید از دههی شصت
به بعد دائما آن را مورد چالش قرار میدهند به این نکته برمیگردد که وقتی طول دوره ی تجرد افزایش پیدا میکند ،افراد وارد
روابطی غیر رسمی میشوند که احیانا فرهنگ رسمی آنها را تایید نمیکند یا بیعفتی و بی آبرویی تلقی میکند .آنها حتی
ممکن است وارد رابطههای جنسی غیر رسمی شوند اما آن را کتمان کنند .در این رابطه مقولهی بکارت پارامتر مضاعفی در
دوچهرگی جامعه ی ایران به خصوص در میان دختران است و منجر به یک بحران بزرگ میشود .سرانجامش این است که
دخترانی در سن 40- 35 -25سالگی وارد رابطه میشوند ولی این رابطه را به کسی نمیگویند؛ رابطه بین خودشان و پارتنرشان
می ماند و احیانا اگر روزی هم بخواهند ازدواج کنند آن روز فکری برایش میکنند .به اشکال مختلف هم روشهای ترمیمی و
توجیهی وجود دارد و حتی بسیاری از پسرها هم در صورت عدم فشار خانواده قائل به ارزیابی دختر نیستند.
افزایش آگاهی اجتماعی افراد به خصوص دربارهی مقولهی جنسیت تا چه حد بر تغییر مفهوم بکارت در میان
خانوادههای ایرانی تاثیر گذاشته است؟
بخشی از آگاهی اجتماعی ،از ارتباط انسان ها با یک دیگر یا روابط انسانی دخترانی است که بیشتر وارد اجتماع میشوند .این
تبادل اطالعات ،چه در ارتباط با همجنس و چه جنس مخالف ،میزان آگاهی از بدن را افزایش میدهد و امکانات فرهنگی و
فرصتهای اجتماعی که دارند موجب تغییر تصویر هستیشناختی و هویت خودشان در جامعه میشود .فرد طبیعتا آنچه در
فضای بسته خانواده به او القا شده را مورد چالش و پرسشگری قرار میدهد .اما دختری که فقط در خانواده است و فضای بیرونی
ندارد ،حتی اگر سی سال هم سن داشته باشد محدودهی اندام جنسیاش تحت عنوان شرمگاه تلقی میشود و حتی اندام جنسی
خود را نمیشناسد .از همینجا نقطهی تردید و شک که آغازگر دگرگونی در سبکهای زندگی و الگوهای اندیشیدن و ارزش
گذاریها است خودنمایی میکند .افرادی که وارد دانشگاه میشوند و تحصیل میکنند ،افرادی که کتاب و رمان میخوانند یا
فیلم و تئاتر میبینند ،دریچهی دید جدیدی را باز میکنند و از فضاهای تنگ نظرانهی مردانه و سنتی فراتر میروند و از زاویهی
روابط انسانی به آن نگاه میک نند که از نیاز مادی و فیزیکال گرفته تا نیازهای معنوی و فرهنگی ،همه را مورد توجه قرار میدهد.
بخشی از این اتفاق در فضای واقعی رخ میدهد و بخشی در فضای مجازی .ممکن است دخترانی باشند که جرات یا فرصت پیدا
نمیکنند که بکارت خودشان را زیر پا بگذارند یا حداقل ارزش هایی را که جامعه برای آنها تعیین میکند را نادیده بگیرند و
فراتر از هنجارهای موجود بروند ولی از نظر ذهنی دیگر این آدمها فضاهای گذشته را ندارند .از این رو مفاهیم دوشیزگی و بکارت
در جامعه دستخوش تغییراتی میشود ،تعیین هویت بر اساس ماهیچه های بدن یا اندام جنسی یک زن ،فراتر رفته و قالبهای
کهنه فرو میریزد.
چالشهای فردی و اجتماعی ناشی از بهشمار آمدن بکارت به عنوان یک ارزش به لحاظ جامعهشناختی چیست؟
چالشهای فردی را کمابیش اشاره کردم؛ اما چالشهای اجتماعی به این معناست که پدیدهی بکارت به نوعی از منظر سنتی،
مصونیت فرد از شکستن هنجارها و یا فروریختن مرزهای آبرو یا حیثیت اجتماعی یک خانواده و احیانا زمینهساز بقای نهاد
خانواده در قالب اصالت ،توارث ،قدرت ،ثروت و نام و منزلت مردانه است؛ اما من فکر میکنم که از بعد اجتماعی ،همین مقولهی
بکارت سبب محدودیتهای اجتماعی در هستی اجتماعی و حتی هستی شناسی سابژکتیو یا کاگنتیوِ (شناختی) خودِ فرد
می شود .یعنی دختری که احیانا وارد سن بکارت شده چه پیش از سن بلوغ و چه پس از آن ،محدودهی اندام جنسیاش تبدیل
17 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
به تابویی شده که هیچوقت نباید پیرامونش فکر کند و باید از چیزی که جامعه به نحوی مسئولیتش را برعهدهی او گذاشته
بسیار مراقبت کند .چنین بار فکری سنگین و ارزش گذاری برروی آن ،دختر را در مسیر پرهیز از ورود به عرصههایی قرار میدهد
که ممکن است در آن او ناپاک یا بیآبرو خواندهشود .اتهاماتی از این دست باعث میشود دختر پیش از اینکه وارد عرصههای
اجتماعی شود راه عرصه های فردی را بر خود ببندد و در نتیجه وارد نوعی ستمگری علیه خودش میشود .همچنین سیستم
علیه او و خود او هم علیه سیستم نقشآفرینی خواهد کرد .یعنی اساسا مجموعهی ستم گونهای رخ میدهد که آکنده از هژمونی
و سلطه گری خان واده و ساختارها و نهادهای مسلط در جامعه است و او ناگزیر از حمل کردن این بار تراژدیک است .این مسئله
منجر به این میشود که او جز در زمان انجام نیازهای ضروری اش به اندام جنسی اش توجهی نکند و هرگز برای شناخت بدن
خود به سراغش نرود .چه بسا حتی موقع شستن بدنش هم با مراقبت بدن را بشوید .این فضای ذهنی میتواند بسیار تکاندهنده
و آزاردهنده باشد که نوعی شکنجه ی به اصطالح غیررسمی ولی نظام یافته و نظام مند علیه یک زن است .همچنین رابطهی
اجتماعی زن تحت فشارهای انتسابی جامعه قرار میگیرد .همهی اینها میتواند سبب ساز بحران هویت در روابط دختر و پسرها
شود .ما در جامعه میبینیم که برخی مردان با موی سر و زانوی یک دختر و دیدن قوزک پای او تحریک میشوند و برایشان یک
جذابیت و شوخی جنسی تلقی میشود و حتی سرانجام به آزار جنسی او میپردازند .طبیعتا بخشی از ایجاد چنین فضایی حاصل
هم ین فرهنگ مسلط بر دختران است که خود به خود خود دختران هم عامل بازتولید این داستان میشوند .چون آنها حامل
این فرهنگ مسلط بر جامعه هستند.
عالوه بر اینها من فکر می کنم ،باید این را هم در نظر بگیریم که پارامترهای مربوط به تبعات اجتماعی این مسئله و مقولهی
پاکدامنی بسیار گسترده است و بهشدت وارد عمق روابط اجتماعی و روان افراد میشود .افرادی که این هنجارها را شکستند
همیشه نگران هستند که مبادا خانواده متوجه این داستان بشوند؛ مبادا دیگران در روابط جنسی و عاطفی خارج از رابطهی
ازدواج ،ارزیابی منفی نسبت به تن او و هویت و شخصیت او داشته باشند .بدین ترتیب آنها تحت فشار شکنه سفید قرار میگیرند
چرا که مدام زیر ذره بین و مورد تردید اجتماعی هستند .اما توجه کنیم که این بحران شامل همهی این روابط و آدمها میشود.
از دخترانی که کامال پایبند به ارزشهای سنتی و مقولهی کمربند عفت و بکارت هستند تا آنهایی که چنین چیزی را مورد نقد
قرار میدهند.
به نظر شما در آینده شاهد چه دگرگونیهایی پیرامون این بحران خواهیم بود؟
ما در آینده شاهد یک تغییر اجتماعی هستیم .بدین معنا که فرهنگ مسلط دیگر نمیتواند هویت زن را براساس بدن او تعریف
و ارزشش را مبتنی بر اندام او بداند .من فکر میکنم اگر تغییر اجتماعی رخ دهد طبیعتا بسیاری از این نگاهها دگرگون خواهد
شد و اگرچه ممکن است خیلی از خانوادههای هنوز نگرانی داشته باشند اما پروسه و دورهی گذار دارد .خواهی نخواهی در حال
حاضر دختران و پسران در روابط اجتماعی به مراتب آزادترند .بنابراین آموزش جنسی از کودکی در مدارس اهمیت زیادی دارد
و امیدوارم این آموزش در بستر خانواده نیز صورت بگیرد .در این صورت ،طبیعتا ذهنیت افراد هم بازتر خواهد شد و دریچهی
نگاه آنها را از صرف نگاه دریچهی جنسی فراتر خواهد برد .سپس در فضاهای اجتماعی افراد میتوانند از قابلیتها و امکانات
فیزیکی و روانی و شخصیتی خودشان به اشکال مختلف استفاده کنند و زمانی که این امکان را دارند میتوانند از آن بهره مند
شوند و هیچ منع ارزشی و فرهنگی بر ایشان مسلط نباشد .تصورم این است که در آینده فرافکنی روند های موجود در جامعه
به سرعت و به صورت غیر رسمی ،غیر نهادین و نامشهود به سمتی میرود که این نگاههای منحط را از بین میبرد؛ هنجارهای
مردخواهانه شکسته شده وحضور اجتماعی زنان پررنگتر خواهد شد.
18 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
حضور مسلمانان در ممالک اروپایی اگرچه تاریخچه طوالنی دارد و عمدتا از طریق فتح این کشورها رخ داده است
ولی برای نخستین بار در تاریخ ،مسلمانان برای پرهیز از خشونت ،تضاد و جنگ در کشورهای اسالمی به اروپا پناه
می برند .بخش بزرگی از این پناهندگان نخست مهاجر سیاسی ،اقتصادی و سپس مهاجران پناهنده از جنگ و
ناامنی اند .شواهد آماری و تحلیل روندهای مهاجرت مسلمانان به اروپا وامریکای شمالی نشاندهنده وخامت اوضاع
امنیتی و اقتصادی کشورهای مسلمان و فالکت مسلمانان در این مناطق است :
️❇نرخ رشد باالی مسلمانان نسبت به جمعیت پیروان سایر ادیان .نرخ رشد باالی باروری در بین مسلمانان که ریشه در سنت
دینی ،فقر و محدودیت فرهنگی در روشهای پیشگیری ،و ناامنی جانی در این مناطق دارد چنان است که در زمان وقوع بحران
و تضادها ،سیل مهاجران مسلمان قابل کنترل نیست .بطوریکه نگرش فرزندآوری و نرخ باالی موالید حتی در بین مسلمانان
مهاجر به اروپا نیز ادامه می یابد و مسلمانان بزرگترین گروه مهاجران اروپایی هستند که از بیشترین نرخ زادوولد برخوردارند.
ادامه این روند ،نسبت جمعیت مسلمانان در کشورهای مسیحی اروپایی را بطور روزافزونی افزایش می دهد.
️❇افزایش آمار مهاجران مسلمان به کشورهای مسیحی اروپایی 25 :میلیون مهاجرمسلمان در 28کشور اروپایی زندگی می
کنند .این نرخ جمعیت مهاجر نخستین رکورد جهانی است که گروهی از مهاجران دینی بخود اختصاص داده است .این میزان
جمعیت،گویای این است که تعداد مسلمانان مهاجر در اروپا برابر با بیش از جمعیت کشورهایی مانند سوید ،نروژ ،فنالند ،دانمارک
و هلند است و چنین نرخی از جمعیت مسلمان در اروپا با حفظ هویت های فرهنگی ودینی خود ،هراس بزرگی برای مردم و
سیاستمداران بخصوص راست افراطی فراهم آورده است.
️❇فرار مسلمانان از دین سیاسی و ایدیولوژیک .عدم وقوع رنسانس دینی در کشورهای اسالمی و خال سکوالریزم دینی در بسیاری
از ممالک اسالمی از یکسو و پیوند حکومت و دین و متولیان این دو نهاد با یکدیگر از سوی دیگر ،چنان دامنه ای از فساد مالی،
تباهی نهادهای اجتماعی ،نابودی آموزه هایی نظیر آزادی ،صلح ،امنیت ،برابری ،دمکراسی و حقوق بشر بمفهوم فرادینی رافراهم
آورده است که می توان گفت امروزه بزرگترین خطر تهدید کننده جوامع اسالمی و مسلمانان ،خود اسالم و مسلمانان هستند.
خشونت ،سرکوب ،ناامنی ،تضادهای قومیتی و سیاسی ،تضادهای طبقاتی و جنسیتی و ..چنان فرد مسلمان را در کشور مبدا
مورد آزار و مخاطره قرار می دهد که پناه بردن به کشورهای اروپایی-مسیحی را بر زیستن در کشور مادری و مسلمان ترجیح
می دهد.
️❇نرخ باالی رشد جمعیت و جوانسالی مسلمانان نسبت به جمعیت اروپایی ها :نرخ باالی زادوولد ،ازدواج های درون گروهی با
هموطن/همکیشان عالوه بر اینکه ناشی از یک فرهنگ دینی و کمّی گرایی جمعیتی بانگرشی بیولوژیک است ،محصول فرهنگ
برتری جویی های دینی نیز هست که در اسالم نیز ،مسلمانان مهاجر میل به ازدواج با همکیشان خود دارند .این گرایش با میل
جامعه مسیحی اروپایی و همچنین گرایش های ضدخارجی اقشاری از آنان به پرهیز از ازدواج با مسلمانان شدت می یابد .
19 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
️❇بدبینی اروپایی ها بویژه در شرق و جنوب اروپا نسبت به مسلمانان و دین و فرهنگ آنان؛ اسالم هراسی نیز پس از وقوع
خشونت های دینی در منطقه خاورمیانه و ظهور اسالم سیاسی از یکسو و مهاجرت مسلمانان به اروپا از سوی دیگر ،پدیده ای
است که مانند یک شبح در کوچه پس کوچه های اروپا قابل مشاهده است .اسالم هراسی اگرچه توسط جریان های دست راستی
و افراطی اروپاییان مسیحی کاتولیک تقویت شده و با رسانه های زیر نظر صاحبان قدرت های اقتصادی و دینی دستکاری می
گردد ولی ریشه در برخوردهای برتری جویانه و خشونت گرایانه حکومت های اسالمی و افراطیون وابسته بدان در منطقه و
کشورهای اروپایی نیز دارد .
️❇تضاد دینی و فرهنگی مسلمانان با جامعه اروپایی مسیحی :حاشیه نشینی اقتصادی و فرهنگی مهاجران مسلمان بدالیل دینی،
زبان ،فرهنگ کار و حاشیه راندن آنان توسط جامعه میزبان سبب ساز رادیکالیزه شدن جامعه مسلمانان مهاجر گردیده است .این
روند بعد از تهاجم های خشونت بار دول اروپایی و امریکایی علیه ممالک اسالمی شدت بیشتری گرفت .علیرغم سیاست های
همپیوستگی ،حاشیه نشین سازی مهاجران سبب شده که متوسط سطح زندگی مسلمانان پایینتر از متوسط ملی در کشورهای
اروپایی نیز باشد و حضور در بازار کار غیررسمی و بازگشت پول به کشور مبدا ،این شکاف را تقویت کند .
️❇جذب نسل دوم مسلمانان به فرهنگ جامعه مدرن :اگرچه طیف بزرگی از اقشار مسلمانان نسل اول مهاجر همچنان در حلقه
های کیشی و خویشی درمانده اند ولی حضور نسل دوم مهاجران (فرزندان) مسلمان در بازار کار و اقتصاد اروپا ،حضور در احزاب،
سازمانها و مراکز تصمیم گیر نظیر دولت و مجلس کشورهای اروپایی ،فرصت های جذب مسلمانان در این جوامع را نیز فراهم
ساخته و دیوارهای بلند بی اعتمادی میان جامعه اروپای مسیحی و مهاجران مسلمان را در بین نسل های جدید رو به فروپاشی
نهاده است.
اثرات دمکراتیک مهاجرت مسلمانان بر کشورهای اسالمی نیز دارای ابعاد گوناگونی است که به برخی از آنها اشاره
می کنم :
✅اگرچه فرار متخصصان و سرمایه از کشورهای اسالمی سبب ساز فقر اقتصادی ،علمی ،فرهنگی و اجتماعی این کشورها شده
و استبداد دینی و فساد حکومتی در این کشورها را تشدید می کند ،ولی حضور این متخصصان در ممالک توسعه یافته فرصت
های توسعه ای نیز بدنبال دارد .یکی از این فرصت ها انعکاس موانع رشد دمکراتیک و ساختاری این کشورها به کشورهای توسعه
یافته و سازمان های جهانی است که در راستای اشاعه دمکراسی فعالیت می کنند .این نهادها می توانند مانند اهرم فشار برای
گشایش های سیاسی و اجتماعی بر حکومت های توتالیتر اسالمی اثر بگذارند .
✅فرصت دیگر توسعه ای حاصل از حضور مسلمانان در ممالک اروپایی امریکایی این است که زمینه انتقال دانش و تجارب
توسعه ای در کشورهای اسالمی را فراهم می سازد .اگرچه روند تغییر در این کشورها بشدت کند است ولی پیوند ارگانیک
متخصصان و صاحبان سرمایه ها میتواند زمینه بالقوه این توسعه و دگرگونی سیاسی ،اقتصادی و اجتماعی را فراهم سازد .انتشار
آموزه های حقوق شهروندی ،آزادی ،مبارزه با فساد ،حقوق بشر و مطالباتی از این دست گستره ساز افزایش سطح مطالبات مدنی
و تشکل های آشکار و پنهان در کشورهای اسالمی است .
2٠ روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
✅افزایش آگاهی زنان از حقوق خود و تغییر نگرش مردان نسبت به حق زن در جامعه از یکسو و اعاده حیثیت و هویت حقوقی
و اجتماعی کودکان از دیگر سو ،از ثمرات نسبی انتقال دانش و زیرساخت های آموزشی در جوامع اسالمی است که سرمایه های
انسانی و فرهنگی-اجتماعی مهاجران در تقویت آن نقش بسزایی دارد .امکان سفر و بازدید خانواده های مهاجران کار و سرمایه
و پناهندگان به کشورهای اروپایی و امریکایی ،دریچه های جدیدی از بینش اجتماعی را پیش روی نسل های جدید می گشاید
که دیگر بر تارک گیسوی استبداد دینی شانه نمی زنند .
✅انتقال ثروت و سرمایه گذاری مهاجران مسلمان که موفق به پیشرفت اقتصادی شده و سرمایه هایه شان در مسیر توسعه ملی
کشورهای مبدا بکار می رود نیز حکومت های تک ساالر و دندان تیز حاکم بر ممالک اسالمی را بر آن می دارد که از ورود این
سرمایه ها با مالحظاتی کم و بیش استقبال کنند؛ امری که در میان/دراز مدت ،بسترهای توسعه فرهنگی و آموزشی مردم و
اهالی منطقه را تقویت کرده و بر سرعت موتور توسعه درونزا در این ممالک با چشم اندازی مثبت ،می افزاید .پایان.
https://goo.gl/i87XPv
https://goo.gl/4R1Pvq
https://pewrsr.ch/2qJhXa9
https://goo.gl/nGHC7q
https://goo.gl/E7MdrM
https://goo.gl/w7wjVu
https://goo.gl/zuEHv5
https://goo.gl/Djfoa5
21 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
یکی از مهمترین دالیل عقب ماندگی در جامعه ایران بویژه از بعد اجتماعی و فرهنگی در طی 1۵٠سال پیش عبارت
از برخوردهای سرهنگی با امور فرهنگی است .توسعه کشور در ساختاری استبداد زده از قالب های شاهی تا شیخ
همواره در رویش یا رویارویی با توسعه کشور از سرنیزه و شصت تیر بهره جسته است .سرداران توسعه در کشور
در طی دوره نوسازی و مدرنیزم ایران همواره خود مهمترین مانع توسعه بوده اند .در این یادداشت به برخی از این
وجوه سرهنگی فرهنگی می پردازم:
️⚔سرداران توسعه .از امیرکبیر و رضاخان شصت تیر تا شیوخ معاصر حاکم بر قدرت از خمینی تا رفسنجانی که برخی او را کپی
مضحکی از امیرکبیر عصر می خوانند ،همواره توسعه فرهنگی هدف برخورد نظامی و خشونت بار بوده است .
️⚔حرکت از باال .به اقتضای ساختار بیمار استبدادی در تاریخ ایران ،هر امر توسعه ای و تغییری نیز محصول برنامه و اقدامی از
باالی هرم قدرت بوده و هست و مستبد جالد ،ژست های فرهنگی برای توسعه ملی نیز بخود گرفته است .
️⚔جامعه مدنی سفارشی .در چنین ساختار سرهنگی ،حتی جامعه مدنی نیز جعل هویت های اجتماعی است که در زیر نام
توسعه ،به ضدتوسعه تبدیل شده است .این پدیده از قتل عام جنبش مدنی بابیان توسط امیر کبیر ،تاسیس نهادهای مدنی
سفارشی توسط رضا پهلوی و پسرش همچون حزب رستاخیز ،ودر نهایت حکومت دینی و نهادهای حکومت ساختی نظیر بسیج
و سمند (سازمانهای مردمنهاد دولتی) ادامه دارد .
️⚔توسعه برونزا .حکومت های مستبد به دلیل فقدان پیوندهای مردمی ،همواره به عوامل برون مرزی برای توسعه از باال و
سرهنگی شده خود نیازمند بوده و هستند .شکاف بین ملت و حکومت سبب ساز وابستگی برونزای توسعه ای شده است که با
سوگیری شاهی و شیخی بشدت به نیروهای خارج از مرزها از تمدن اروپای غربی تا تمدن ممالک اسالمی وابسته بوده و هست .
️⚔توسعه ضد توسعه .از این منظر توسعه فرهنگی سرهنگی شده در تاریخ معاصر ایران همواره مهمترین مانع توسعه نیز بوده
است .تاسیس نهادهای اجتماعی نوین در صورتی شکل می گیرد که همزمان بدلیل تناقض های ساختاری استبداد و خودکامگی
توسعه گرایان نیز ملبس به سردارانی می شوند که بنام ترقی کشور ،فرهنگ کشور را به سرنیزه ها می سپارند .
️⚔توسعه یکسویه ناموزون .ساختار استبداد دارای شکلی ناهمگون نیز هست .از یکسو دولت و مجلس انتخابی توسط مردم و از
سوی دیگر نظام والیت فقیه و والیت شاهی که بشدت در تضاد با یکدیگرند .از همین رو در کنار رشد دانشگاه ها ،فرهنگ علم
22 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
و نهاد دانشگاه بشدت در تناقض های توسعه ای قرار می گیرند .تولید اندیشه با ممیزی و سانسور در ناموزونی قرار میگیرد و
همه ساحَت های توسعه ای در کشور از چنین نقصی در آفرینش رنج می برند .
️⚔توسعه واپسگرا .توسعه های سرهنگی در حوزه فرهنگ چنان میان/درون تهی است که سرانجام به توهمات تمدنی روی می
آورد که یا سر از تمدن ایران باستان مبهم وپر تضاد در می آورد یا در آغوش تمدن ضد توسعه ای و خشونت بار اسالمی در می
غلتد .جهت گیری عمده توسعه فرهنگی سرهنگی در چنین قامتی ،چشم در پس سر نهاده و بجای گام گذاردن به پیش ،واپس
می رود .
️⚔توسعه مشارکت گریز .فرهنگ سرهنگی شده از یک ضعف ساختاری دیگرنیز رنجور است که هیچ پشتوانه مردمی در آن
نیست .توسعه از باال با کشاندن جماعت از پایین بزور تهدید و تطمیع ،سرانجامی جز این ندارد که با مرگ سرهنگ ،فرهنگ نیز
رو به مرگ و نیستی مینهد؛ فرهنگی که دیگر حتی بنیان های سنتی و تاریخمند خود را نیز در کوران فرهنگ سرهنگی از
دست می دهد .
️⚔توسعه نخبه زده .توسعه از باال و سرهنگی نخبگان خاص خود را نیز دارد که مجیزگوی و توجیه کننده سرهنگان فرهنگ بوده
و سربازان نخبه ارتش و سپاه توسعه در کشور بحساب می آیند .مرگ هر نخبه در ساختار فرهنگی که خود کنشگرانی ضد توسعه
و فرهنگ هستند ،مساوی با مرگ حتی فرهنگ سرهنگی شده است .کیش شخصیت و والیتی بودن توسعه ،چشم اسفندیار
فرهنگ توسعه و توسعه فرهنگی در تاریخ معاصر ایران است .
️⚔توسعه ناپایدار .ریسک/آسیب پذیری توسعه فرهنگی در نظامی سرهنگی چنان است که روندهای توسعه فرهنگی در بنیاد
نمیتواند ساختارمند شده و روابط پایداری را پیگیری نماید .در چنین ساختاری هر راهبردی منحصر به فرد خاصی بوده و
مخاطره پذیری فرایند های توسعه و استمرار فرهنگ سرهنگی شده نیز بشدت سست ،شکننده و ناپایدار است .
️⚔ توسعه در بن بست .از شصت تیر تا نفت گیر ،همه سرداران توسعه فرهنگی چنان وضعیتی را سبب ساز شده اند که تناقض
های ساختاری در فرایند مدرنیزم و مدرنیته در ایران دستخوش چالش های جدی است بگونه ای که می توان مدعی شد از
منظر تاریخی ،توسعه در ایران با بن بست های موسمی جدی مواجه بوده و هست که تمام قوای مدنی یک جامعه برای توسعه
ای فراگیر ،پایدار ومردم نهاد را رو به فرسایندگی سوق داده و می دهد .
23 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
انجمن جامعه شناسی ایران که شاهد چنین رخداد تاریخی حیرت انگیزی در تاریخ علم و تحقیقات در کشور بوده و حضور
نمایندگان یک گروه شبه نظامی و سرکوبگر اعتراضات مردم عراق را در همجواری خود به نظاره می نشیند هنوز نسبت بدان
واکنشی نشان نداده است .سخن من از آن روی خطاب به انجمن مذکور است که این انجمن محل گردهمایی بخش بزرگی از
دانشآموختگان کشور و دانشگاهیان ،پژوهشگران و دانشجویان این رشته است و انتظار بجایی است که نه تنها در برابر سرکوب
خشونت آمیز مردم معارض در داخل کشور ،بلکه نسبت به سرکوب مردم عراق توسط گروه میلیشیایی حمایت شده توسط
حکومت ایران و حضور نامبارک آنان در موسسه تحقیقات اجتماعی نیز معترض بوده و واکنش نشان دهد .
بنظر من وظیفه انجمن جامعه شناسی عالوه بر تولید علم و توسعه تحقیقات جامعهشناختی ،دفاع از بسترهای امن ،صلح جویانه،
دمکراتیک و آزاد در فعالیت علمی و پژوهشی از یکسو و حمایت از امنیت پژوهشگران و دانشگاهیان اعم از مدرسان و دانشجویان
این بخش از سوی دیگر است .عالوه بر این به استناد تجربه نهادهای علمی در جهان ،انجمن جامعه شناسی ایران نمیتواند
نسبت به مسایل اجتماعی ،فرهنگی و انسانی در جامعه ایران نیز بی تفاوت باشد .این انتظار از انجمن جامعه شناسی بیش از
انجمن های مهندسی و پزشکی می رود که به مسایل اجتماعی درون و برون نهادی در این حوزه علمی حساسیت و واکنش
نشان دهد .
گاه شنیده میشود که وظیفه انجمن جامعه شناسی فقط تولید علم و حمایت از نهادهای علمی و پژوهشی است ،امری که
نمیتواند دلیل رفع مسیولیت حمایت از کنشگران علم و پژوهش باشد .بطور مثال ،مروری بر عملکرد انجمن جامعه شناسی
امریکا نشانگر مشارکت و کنشگری انجمن مذکور در رویارویی با برخی مسایل اجتماعی در سطوح ملی و حتی بینمللی است
که برخی از آن ها را در زیر فهرست کرده ام .یاد دارم با کمک برخی دوستان عضو در انجمن جامعهشناسی امریکا و انجمن
بینمللی جامعه شناسان بدون مرز در دهه پیش ،بیانیه ای از سوی انجمن جامعهشناسی امریکایی منتشر شد که بخش بزرگی
از جامعه شناسان در امریکا با خطر حمله نظامی امریکا به ایران مخالفت کردند .امری که سبب تاسف از عملکرد جامعه شناسی
در ایران است که یک انجمن بومی چنین بنام حرفهگرایی ،نقاب خاموشی بر چشم و دهان خود زده است .
24 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
موسسه تحقیقات اجتماعی ایران اگرچه دارای مدیریتی با سوابق درخشان ایدئولوژیک ،امنیتی و رانتی در سیستم است ولی
مطابق شعایر نهادها و موسسات علمی اجازه ندارد به نهادی آکادمیک در خدمت فاشیزم منطقه ای در آید و بجای میزبانی
کنشگران علمی و نهادهای تحقیقاتی آزادیخواه و دمکرات ،درهای موسسه را بسوی گروه های فشار نظامی و سرکوبگران مردم
ستمدیده عراق بگشاید .چنین عملکردی بشدت شرمآور و دور از آیین های علمی و روشهای مدیریت یک موسسه تحقیقاتی
در کشور است.
منبع:
https://meidaan.com/archive/66028
https://b2n.ir/939836
https://t.me/alitayefi1/2955
https://b2n.ir/513539
https://b2n.ir/091316
https://b2n.ir/606378
جنبش چپ با مجموعه ساختارهای چندگانه و اهداف و تاکتیکهای مختلف پس از دهههای پس از انقالب ۵7در
درون مرزهای ملی از یکسو و فروپاشی اردوگاه کمونیزم در ورای مرزهای ملی از سویدیگر نیازمند بازنگری جدی
در راهبردهاست .اگرچه درباره موانع میدانی تحقق همگرایی جنبش متکثر چپگرا در خارج از کشور و در تبعید
بررسی هاو آزمون بسیاری صورت گرفته است ولی امروزه ضرورت همگرایی و همایش نیروهای ازهمگسیخته چپگرا
در خارج از کشور و در اتحاد و سازماندهی چپ گرایان داخل کشور بیش از پیش دارای اهمیت است .در این یادداشت
بیش از موانع ،به ضرورتهای این همگرایی ویکپارچگی اشاراتی میکنم.
آسیبشناسی جنبش چپ و برابرخواه در طی چند دهه اخیر نشانگر ایناست که این جنبش از فقدان بازسازی و روزآمدسازی
خود در رنج است .اگرچه نسلهای پس از انقالب نقدهای جدی بر عملکرد و خطاهای راهبردی و تاکتیکی جنبش چپ کردهاند
ولی آنچه که مهم است وجود زمینهها و بسترهای عینی جریان عدالتخواهی در کشور است؛ امریکه محصول فقر و شکاف
طبقاتی فراگیری است که در طول حاکمیت دین و سرمایه در کشور بوقوع پیوسته است .
گردش نسلی در جریان چپ در کشور نیز دارای الزامات خود است که چه بسا در دو بخش قابل تفکیک باشد :بسیاری از نیروهای
شاخص جریان چپ باید آگاهانه یا به روزآمدسازی و انطباق ساختارهای حزبی و سازمانی با شرایط و ضرورتهای روز پرداخته
و با نیازها و مطالبات جنبش برابرخواهی در درون مرزها همسو شوند .بدیل دیگر این است که سازمانهای چپگرا باید به
پاکسازی عناصر کلیدی در تاریخچه پر فراز و نشیب خود بپردازند و با نوسازی مرکزیت و مدیریت سازمانی ،فضای بازنشستگی
را برای نسلی از رهبران چپ اندیش فراهم کنند که کنار کشیده و فرصت را به نسل جوانتر و نوآمد دهند .
ضرورت بهرهگیری از شکست در راستای پیروزی نیز از زمره رهیافتهایی است که باید سرمشق جریان چپ باشد .اعتراف به
خطاهای راهبردی و تاکتیکی در جریان انقالب 57و غفلتهای مرتبط با آن از زمره گلوگاههایی است که میتواند سببساز
نجات سازمانهای چپگرا ،راهگشایی پیوند ارگانیک جریان چپ برونمرز با نیروهای منفرد و هواداران داخل کشور و در نهایت
همایش خانواده چپ با یکدیگر در راستای تامین منافع طبقاتی مردمی ستمدیده و استثمار شده ،گردد .بدون اعتراف به شکست
ها و خطاها ،راهسازی این نوسازی بشدت دشوار خواهد بود .
تاکید بر دغدغههای مشترک مهمترین پلتفورم جریان چپگرایی در برون مرزها است .این دغدغهها میتواند شامل همصدایی
با مردم تهیدست و زحمتکش ،سازماندهی جنبش تهیدستان و یکپارچکی نیروهای ازهمگسیخته در راستای همگرایی علیه
دشمن ایدیولوژیک واحد ،خواه در قالب استبداد دینی یا ارتجاع سیاه خواه در رویارویی با خطر استبداد شاهی یا ارتجاع سفید
باشد .محوریت این دغدغه ها در جنبش چپ و فرارویی آن برای ارایه بدیلهای موثر و قدرتمند درجامعه در مسیر مبارزه علیه
ماشین قدرت در کشور و فروپاشی ساختار طبقاتی ناهمسود با منافع طبقات ستمدیده و غارت شده ،ضرورت تام و تمامی است
که هیچ توجیهی نمی تواند سبب رفع مسیولیت از یکایک اعضای خانواده چپگرای ایرانی درخارج از کشور گردد .
26 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
پرهیز از اختالفها یکی از سازوکارهای جدی و حیاتی جریان چپگرای ازهمپاشیده است .تجربه حاصل از انقالبی شکست خورده
توسط خانواده چپ در کشور سببساز این ذهنیت و باور مبتنی بر بیاعتمادی و ستیزههای درون ساختاری شده است بطوریکه
نیروهای چپ در خارج از کشور تاحدی ازهم گسیخته و بی سامانند .برهه تاریخی کنونی در فرایند تحوالت ساختاری در نظام
سیاسی کشور ضرورت متعین ساختن تضادهای فرعی و اصلی را در اولویت میگذارد .بطوریکه تضادهای فرعی که طبعا در درون
خانواده چپ ،آشتیپذیرند میتواند در این مقطع زمانی در سرفصل گفتگوها قرار گیرد ولی نباید مانع از همبستگی و یکپارچگی
نیروهای چپ در سازماندهی جنبشهای اجتماعی چندگانه در داخل کشور گردد .
همداستانی با چپ داخل .مسلم است که هریک از جریانهای چپ در داخل کشور و خارج از آن دارای تجارب و شناختی است
که میتواند در یک همایش تاریخی مکمل یکدیگر شده و همافزایی در کارآمدی جریان چپ را افزایش دهد .این خصیصه در
چپ داخل کشور ،شامل نزدیکی تحلیل از شرایط عینی و آگاهی دقیقتر از روشهای مبارزه و سطوح مطالبات جنبشی است و
در چپ خارج از کشور مشتمل بر کسب آگاهی و تجربه بالقوه در خصوص دمکراتیزم سازمانی/حزبی و روشهای نوین مدیریت
سازمانهای حزبی و چپگرای دنیای مدرن است تا از ذهنیگرایی های احتمالی اجتناب ورزند .
تالش برای سیاستورزی سازمانی نیز از زمره راهبردهایی است که بدون آن ،شمارش معکوس مرگ حزبی آغاز میشود .بیتردید
سیاستورزی دارای پهنههای گستردهای فراتر از صدور بیانیههای دورهای ،اعالم موضع در رویارویی با برخی رخدادها و تحلیل
اوضاع سیاسی و اجتماعی است .این راهبرد نیازمند تحلیل ضرورتهای یکپارچگی جنبش در داخل و خارج از کشور از یکسو
و همبستگی میان جنبشهای تحولخواه دیگر نظیر زنان ،دانشجویان ،صنوف و اتحادیهها ،بازنشستگان و معلمان است بطوریکه
بتوان از درون این فرصتهای تاریخی ،سبب ساز تغییری بنیادین در راستای تامین منافع طبقات اجتماعی شد که سالیان سال
مورد غفلت و چپاول قرار گرفته است .
همبستگی برای تغییر گام بگام .یکپارچگی فراجنبشی و بین جنبشی بدون یکپارچگی درون جنبشی میسر نخواهد بود.
ازهمگسیختگی ،واگرایی ،عدم دیالوگ و گفتمان درون جبههای در جریان برابریخواه چپگرا و عدم تفاهم بر مهمترین مسایل
مبرم و تضادهای اصلی در جامعه بزرگترین مانع پیشروی جنبشی است که داعیه پیشروی دارد .هرگونه کوتاهی در این حرکت
همگرایانه و گام بگام ،سرفصل دیگری از خطاها و ندامتهای ایدیولوژیک و سازمانی را در تاریخ حیات جریان چپ خواهد گشود
که قابل اغماض نخواهد بود .
تهیدستان شهری .مجموعه تحوالت چنددهه اخیر پس از انقالب 57سبب شده است که بزرگترین حجم فشار و ستم طبقاتی
بر دوش طبقات اجتماعی نهاده شود که بزرگترین بخش از جامعه را تشکیل میدهند .اگرچه این واقعیت خرسندساز نیست ولی
برای جریان چپگرای متحول بشدت فرصت ساز است بطوریکه گرانش اصلی حرکتهای راهبردیاش را بر مدار عدالت و
برابریخواهی مینهد .طبق اخرین تحلیلها و نظرسنجیهای موجود نیز بخش بزرگی از طبقات اجتماعی مردم بدنبال
دمکراسیخواهی و برابریخواهیاند امری که مرزهای روشنی با جمعیتی می نهدکه بدنبال ساختار سیاسی سلطنت یا گرایشهای
ارتجاعی دیگرند.
27 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
مقابله با استعمار .یکی از مهمترین شانههای استوار جنبش برابریخواهی همانا استعمارستیزی است .رویارویی با دخالت دول و
سازمانهای وابسته به کشورهای دیگر بویژه ممالکی که سرآمدان استعمار نوین بشمار میروند از وجوه بارز پیوندهای اعضای
جبههای است که زیر چتر برابریخواهی میتوانند گردهمآیند .مبارزه علیه استعمار و ضدیت با امپریالیزم مالی و فرهنگی همراه
با مقاومت برای درهمشکستن ساختارهای استثمار نیرویکار از کارگران تا سایر اقشار زحمتکش در جامعه ،از زمره عرصه هایی
است که نیروهای چپگرا میتوانند بهعنوان میز مشترک گفتگو بدان بپردازند .
انواع برابریخواهیها نیز از جمله مطالباتی است که همواره در ساختار نابرابر یکجامعه طبقاتی در ایران زمینه همایش نیروهای
اجتماعی تغییر را بهدور هم میکشاند .برابری میان طبقات و اقشار اجتماعی ،برابری جنسیتی میان گرایشهای جنسی/جنسیتی
مختلف ،برابری اقشار شهری و حاشیه نشین شهری ،برابری اقشار روستایی و شهری ،برابری اقوام مختلف با زبان و گویشهای
متفاوت در کشور ،برابری باورمندان به ادیان و مذاهب مختلف و ناباوران به دین ،برابری توانمندان و توانجویان در کشور از زمره
میادین گسترده و متنوع برابریخواهی است که الزامات همبستگی نیروها و سازمانهای چپگرا را صدچندان میکند.
انواع دمکراسیخواهیها نیز دیگر عرصه چالش برانگیز ولی وحدت بخشی است که میتواند بطور بالقوه زمینه اتفاق چپ ایرانی
را فراهم سازد .دمکراسیخواهی های مشارکتی و شورایی تا طبقاتی و قشری همگی ضرورت گردهمایی برای بنیانگذاری
ساختاری را بهنمایش میگذارند که جامعه ایران پس از سقوط نظام شاهی و سلطنت ،دیگر نمیتواند و نمیخواهد به نظامهای
غیردمکراتیک تن بدهد .این دمکراسیخواهی اگرچه بطور کاذب مورد دخل و تصرف جمهوری پر تضاد اسالمی قرار گرفته است
ولی قدرتیابی حقوق شهروندی و مدنی در اذهان عمومی ،مهمترین بستر ایجاد همدلی و یکپارچگی در جنبش برابریخواهی
است .
ضدساختار بودن از دیگر وجوه بارز ضرورت همصدایی میان نیروهای متعدد چپگرای ایرانی است .مبارزه علیه ساختار استبدادی
و فرارویی از ساختارهای استبداد شاهی تا شیخی و ایجاد ساختارهای مشارکتی و مشورتی در نظام سیاسی آتی کشور نشان از
یک آگاهی عمیق اجتماعی است که ساختارهای استبدادی ،توتالیتر و تمامیتخواه ،تکساالری ،عشیرتی و سانترالیستی،
تکجنسیتی و تکقومیتی نمیتواند پاسخگوی نیازهای دمکراتیک آحاد مردم ایران در پهنه سرزمینی و فرهنگی باشد .جریانهای
سیاسی دیگر زیر عنوان تغییر رژیم اگرچه بدنبال تغییر روبنای سیاسی و حلقه قدرتاند ولی بدنبال تغییر ساختارهای ستم و
ضد حقوق خلقی و قومی نیستند .
در پایان قابل ذکر است که بر فهرست ضرورتهای همبستگی نیروهای برابریخواه میتوان افزود و قطعا با رویکردی عملگرا،
مردمی ،دورنگر و راهبردی میتوان بر موانع و تضادهای فرعی منافی با این ضرورتها چیره آمده و دست مشارکت و همیاری را
بسوی اعضای خانواده برابریخواه دراز کرد.
28 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
قتل قاسم سلیمانی فرمانده نظامی که در طول سالهای پس از انقالب بهعنوان یکی از رهبران نظامیگرایی در
فعالیتهای نظامی برونمرزی نقش بسزایی داشته و برگزاری مراسم حکومتی بزرگداشت کشته شدن او توسط
دولت امریکا که مهمترین دشمن فرضی نهاد سیاسی و نظامی در کشور محسوب می شود ،زمینه اصلی طرح یک
پرسش را مطرح میکند .چرا مرگ و سوگواری او در ادبیات سیاسی و از سوی ساختار قدرت سیاسی دینی چنین
دارای اهمیت است و پدیده سوگواری دارای چهکارکردهای دینی و سیاسی است؟ در این یادداشت تالش دارم به
این دغدغه بپردازم .
از نظر تبارشناسی ،مرگ و سوگواری بر آن مهمترین ایستگاه روانی و ذهنی تولید و توجیه دستگاه دینی و نظامهای سیاسی
مبتنی بر دینمداری است .در نگاهی به چرخه حیات انسان از تولد تا مرگ ،سوگواری بهعنوان یکی از مهمترین پاشنههای صنعت
و تجارت دین بشمار میآید .در این مراسم به مهمترین پرسش و هراس هستی شناختی انسان ،پاسخی ذهنی و روانی داده
میشود .عالوه بر این ،در شکوهمندی مرگ و مراسم آن ،دینمداری و باورداشتهای مذهبی بویژه دین سیاسی نیز بازتولید شده
و زمینه تحقق کارآمدی دین و متولیان دین بویژه رهبران دینی نشسته بر قدرت مهیا میشود .این مقدمه کوتاه ،دریچهای است
برای سنجشگری رابطه میان دین سیاسی و سوگواری بهعنوان ابزار بقای نهاد دین در زندگی اجتماعی باورمندان آن.
مروری بر تقویم ساالنه کشور پس از انقالب 57و تثبیت حکومت دینی با نقاب جمهوریت ،حاکی است که مهمترین و بزرگترین
تعطیالت و مراسم ملی در کشور ،ایام سوگواری شخصیت های دینی و سیاسی تاریخی و معاصری است که در هر گذرگاه ،نهاد
حکومت زیر عنوان سوگواری ،به بهره برداری از نهاد دین پرداخته و میپردازد .قریب ده درصد از هر سال تقویمی مربوط به
مناسبت های دینی و سیاسی مرتبط با رهبران و وقایع دینی است که در آنها "سوگ" مهمترین رکن همایشهای اجتماعی
مرتبط است .در جامعه شناسی سوگ ،میتوان به عامل سوگواری ،موضوع سوگواری ،دامنه دربرگیری تشریفات سوگ ،کنشگران
همسود ،کارکردهای اجتماعی سوگواری و بهرهمندان و تاجران سوگداری بعنوان کسب و کار توجه کرد .
ساختار سوگواری در ایران چنان است که میان باورمندان و متولیان دین رابطه پایداری وجود دارد .مراسم ترحیم در مساجد،
مراکز کفن و دفن و برگزاری نماز مردگان ،برگزاری دورهای مراسم سوگ زنجیره ای از روز مرگ فرد تا سوم ،هفتم ،چهلم و
سالگردهای متوالی بهخصوص برای شخصیت های بزرگ دینی در طی چندین سده ،از کانونهای بنیادین نگهداشت پدیده
سوگواری در جامعه محسوب میشود .در این ساختار ،سوگواری دارای کارکردهای آشکار و پنهانی است که زمینه بازترمیمی،
بازتولید ،کاهش تضادهای بنیادین بطور موقت و مقطعی ،و بقای ساختار قدرتدینی و سیاسی را فراهم میآورد .سوگواری در
این ساختار ،کلیدواژه استمرار نظام دینی صاحب قدرت بویژه قدرت سیاسی است .بمعنای دیگر ،سوگ مهمترین محمل پایداری
استبداد دینی است .
29 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
تجارت سوگواری که درکنار پدیده مرگ بشدت تاریخمند است از خرید و فروش لباس عزا ،خوردنی و نوشیدنیها ،ایاب و ذهاب،
پرچم و دستبند و سربند ،پالکارد و تراکت تا بروشور و آگهی های سوگ ،نماز و مهر و تسبیح ،مراسم مزارگردی شروع و تا
کنشگران سوگواری شامل رهبران دینی و سیاسی دینمدار ،ایدیولوژیستهای دینی ،روحانیون نمازگزار بر مرگ ،مردهخواران
نوحهخوان و دیگر کاسبان بازار سوگ و مرگ ادامه می یابد .تاجران مرگ زمانی از سازمانیافتگی اقتصادی و اجتماعی صرف به
نهادی سیاسی مبدل میشوند که نهاد قدرت درپی بهرهگیری از مرگ شخصیتی در راستای اهداف سیاسی است .
سیاست سوگ .تبلیغات گسترده و بزرگنمایی سوژه مرگ ،سراسری کردن همسودی در سوگ در سطح ملی و اقشار مختلف
اجتماعی ،تور رایگان در سوگواری ،پیوند سوگ با تظاهرات و همایش های سیاسی ،ایجاد همبستگی معنوی و ایدیولوژیک بین
مردم باورمند و نهادهای حاکمیت در ساختار قدرت ،ناسیونالیزم و امتگرایی افراطی ،تقویت حامیگرایی و کشاندن سیل حامیان
فعال و بالقوه در میادین اجتماعی و مشارکت سیاسی ،بهره برداری ایدیولوژیک ،راهاندازی کارناوالهای سوگ و مرگ و اختصاص
نظام اتوبوسرانی و زنجیره اقامت سوگواران حرفه ای و خرید خدمت شده ،دشمن تراشی و جنگافروزی بنام صلح و امنیت جانی
باورمندان در تامین هراس آنان از مرگ همگی از زمره ویژگی های سوگ سیاسی یا سیاستورزی در سوگواری است که دارای
کارکردهای بقای نظام قدرت دینی است .
عقوبتتراشی ،بازسازی پدیده بهشت و جهنم ،پردازش زندگی پس از مرگ ،بیارزش تلقی کردن دنیای دَنی و قداست بخشیدن
به جهان آخرت ،نقش متولیان دین در هدایت،ارشاد و راهبری باورمندان دین و دعای طول عمر با عزت دینی و طلب آمرزش
در روز رستاخیر و جهان پس از مرگ و بسیاری از کارکردهای اجتماعی دیگر از زمره ویژگیهایی محسوب میشوند که در جامعه
شناسی دین بویژه مرگ و سوگواری بدان استناد میگردد .این کارکردها زمانی که در بستر سودمندی سیاسی و ایدئولوژیک قرار
میگیرد زمینه ساختاری تقویت نظام تنبیه و پاداشی میگردد که باورمندان دین در ساختار دین سیاسی را ناگزیر از مشارکت
میکند .هراس انسان دینمدار از مرگ و عقوبت و مجازات بدن در دنیای کنونی و زندگی پس از مرگ سبب میشود با نوعی
همسرنوشتی بهدنبال سوگواری بر جسدی بشتابند که ساختار قدرت بدان فرامیخواند .
اختصاص دادن سوگهایویژه مذاهب مانند شخصیت امام حسین در نهاد دین ،شخصیت امام خمینی در نهاد دین سیاسی تا
شخصیت سلیمانی در نهاد دین نظامی/سیاسی از دیگر ترفندهای پیوند دین و سیاست محسوب می گردد که تاجران دین و
قادران سیاست بدان متوسل میشوند .چنین پیوندها و بدیل سازیهایی در مسیر مشابهسازی و بازسازی چهرهها و برهههای
دینی تاریخی است تا بتواند مومنان را در اقشار مختلف به میدان اجتماعی مشارکت و حمایتگری بکشاند .
تاسیس سازمانهای ویژه سوگ و مرگ و نهادینه ساختن آیین مرگ و سوگواری از سازمانهای رسمی تا تاسیسات غیررسمی
در استانداردسازی ،هماهنگی شکل اجرا ،نحوه و میزان مشارکتکنندگان ،هدفگذاری در مراسم و بهرهبرداری از آن ،مشارکت
افراد و سایر سازمانهای موثر در بزرگداشت سوگ از زمره برنامههای سنتاً موجود دستگاه دینی و بویژه دین سیاسی است که
در دستور کار حکومت دینی در طی چهار دهه اخیر بوده و هست .وظیفه بازآفرینی این پدیده در موسساتی نظیر مساجد تا
تکایا ،از مراکز رسمی و خانگی روضهخوانی تا هیاتهای ترحیم دورهای (قریب 15هزار هیات های مذهبی در کشور وجود
3٠ روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
داردکه از یارانه های حکومتی و مردمی برخوردارند) شبکههای اجتماعی بزرگ بهرهبرداری از پدیده سوگواری در کشور بشمار
میروند .
تمایزبخشی اجتماعی هواداران و همدالن اهالی و کاسبان سوگ در نهاد سیاسی دینی از یکسو ،نمایش قدرت و ایجاد همبستگی
اخالقی و معنوی بین آنان از سوی دیگر سبب شناسایی نظام قدرت از پتانسیلهای هواداری و حامیگرایی جهت سرکوب
معترضان از دیگر کارکردهای سوگواری در جامعه است .ایجاد هراس برای ناباورمندان و معترضان سیاسی با ابزار سوگواری و
تجمیع نیرو و نمایشگاهی کردن سوگ و قدرت در یک قالب از زمره کارکردهای پنهانی است که در پس پرده مدیریت سوگ در
ساختار قدرت تعقیب میشود .
هراس از مرگ نه تنها در خدمت رهبران دینی برای تحمیق و رهبری انسجام اجتماعی موردنظر آنان قرار میگیرد بلکه هراس
از مرگ و سقوط رهبران سیاسی دینی از قدرت و مرگ سیاسی آنان نیز ابزار و انگیزه دیگری است برای اهتمام و توسل به پدیده
سوگواری جهت تجدید پیمان ،بازسازی اعتماد اجتماعی ،و تحقق بقای عمر حاکمیت .مرگ تنها پدیده فراگیری که گریبان
هیچکسی از آن رهایی ندارد ،چنان هراسی در درون حاکمیت دینی ایجاد میکند که اشک رهبران دینی را نیز سبب شده و
سوگواری با کارکردهای متعددش ،آرامبخش کابوس رهبران مستبد دینی نیز بشمار میآید .
نوحهخوانی ،سرود و شعارسرایی ،موسیقی مرگی است که رکن دیگر اثربخشی سیاست سوگواری در ساختار قدرت دینی است.
در این نوحهخوانی ایجاد پیوند میان شخصیتهای مرکزی و تاریخی دینی مانند امامان دوازدهگانه و معصومان دیگر با شخصیت
های تازه مُرده در مراسم سوگواری ،یکی از ابزارهای قداستبخشی ،اسطورهپردازی و تحمیق حامیان باورمند به نهاد قدرت دینی
محسوب میشود .همذاتپنداری دینی در این تشریفات دینی و سیاسی چنان در ادبیات نوحهخوانی و الهامات معنوی ملودیک
موج میزند که کمتر فرد باورمند دینی میتواند مرزهای میان کنش دینی و کنش سیاسی را تشخیص دهد .
تهییج ناسیونالیزم دینی با ایجاد هراسملی از دشمنتراشیهای کاذب و بزرگنمایی دشمنان بالقوه در روابط بین دولتها نیز از
ابزارهای مهم رویآوردن نهادهای سیاسی به مراسم سوگ و عزاداریهایی است که با قهرمانسازی مردگان ،بدنبال تهییج
س طبلهای توخالی جنگ و مرگ بهصدا
احساسات و اتفاق اجتماعی در رویارویی با هراسی کاذب از مرگ است ،مرگی که در پ ِ
در میآید .ناسیونالیزم دینی دارای مرزهای دینی ،جغرافیایی و سیاسی است که در پروژه سوگواری دارای همپوشانیهای
ایدیولوژیک شده و حامیان و همدالن را به مکانیزمهای دفاعی و روانی سوق میدهد که درصورت عدم تاسی بدان ،احساس
ناامنی جانی میکند .
توریزم سوگواری در مراکزی مانند امامزادهها که در طی چهار دهه پیش تعداد آنها دهها برابر شده و قریب دوهزار امامزاده
تاسیس شده از دیگر سازوکارهای پروژه سوگواری است که این پدیده را همواره حتی بصورتی شیک و امروزی زنده نگهمیدارد
تا در مواقع مقتضی مانند قتل سلیمانی و شوهای دیگر سیاسی و مذهبی مورد بهرهبرداری قرار گیرد .
31 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
پروپاگاندای سوگ .اگرچه پروپاگاندا در متن سیاستورزی قدرتهای سیاسی خودکامه ،فاشیستی و تکساالری رایج است ولی
در نظامهای استبداددینی بهرهبرداری از مرگ و سوگواری آن در قالب قداستپردازی و اسطورهسازی با مقاصد دینی و سیاسی
دارای همپوشانیهای تاریخی است .به بیان دیگر سوگواری در استبداد دینی نسبت به سایر اشکال استبداد و تمامیتخواهیهای
دیگر بهمراتب قویتر و موثرتر عمل میکند و باکمترین هزینه برای بازتولید این همسازی دین و سیاست در پدیده سوگ،
بیشترین سودمندی برای بازسازی اعتماد اجتماعی را بدنبال دارد .
با استناد به نظریههای تطور اجتماعی میتوان چنین پیشفرضی ارایه داد که گونه جامعه ربّانی در ساختارهای اجتماعی حتی
در درصد اندکی از مناسبات جامعهای و نوساخته یا مدرن ایران ،همچنان ابژههای مناسبی برای دستکاری فکری و معنوی یا
احساسی توسط رهبران دینی و سیاسی محسوب میشوند .در چنین ساختاری از مناسبات اجتماعی خاصه در فضاهای حاشیه
شهری و حاشیه نشینان فرهنگی ،نسلی ،آموزشی و اقتصادی در جامعه همواره بسترهای تحریف افکار و تهییج احساسات عمومی
توسط رهبران نظام سیاسی و دینی وجود داشته و خواهد داشت .اگرچه با همه این اوصاف ،جنبش اعتراضات مردمی بهدالیل
متعدد عینی و ذهنی تا دستیابی به تغییر سیاسی و اجتماعی به حیات خود ادامه خواهد داد.
32 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
قریب چهار دهه است که میلیونها افغان پناهجو بدون کمترین امنیت و آرامش در حاشیه شهرهای بزرگ و کوچک ایران در
مشاغل غیر رسمی و زیرزمینی به اشتغال و زندگی مملو از محرومیت و ستم ادامه میدهند .جامعه قریب سه میلیونی افغانها
در ایران از مناظر مختلفی دارای مصایب و مسایل انسانی و اجتماعی اند .یکی از این مسایل ازدواج و تشکیل خانواده افغان های
مقیم ایران است .
بدلیل عدم اقامت و فقدان نظام ثبت و ضبط دقیق ازدواج افغانهای پناهنده در کشور آمار دقیقی از تعداد ازدواج و طالق این
قشر عظیم اجتماعی وجود ندارد .شواهد حاکی است قریب یکصد هزار کودک در کشور وجود دارند که بدون شناسنامه و عمدتا
در خانوادههای افغان متولد می شوند که حداقل یکی از والدین آنان افغان هستند.
فقدان امنیت قابل قبول برای زنان و کودکان در جامعه آسیب دیده ایران ،سبب آسیب پذیری مضاعف زنان و کودکان افغان
شده و این قشر عظیم انسانی که در واقع ایرانی -افغان محسوب می شوند را بیش از پیش با عواقب خواسته یا ناخواسته یک
معضل اجتماعی بنام مهاجرت غیرقانونی مواجه ساخته است .
-کودکان این جمعیت میلیونی با نداشتن شناس نامه ایرانی از کمترین امکانات آموزشی و بهداشتی برخوردارند و این قشر وسیع
در گوشه و کنار کشور از ورود به مدرسه ،واکسینه شدن در مقابل بیماریهای سخت ،درمان و مراقبتهای بهداشتی ،امنیت
اجتماعی و آینده روشن محروم اند،
-کودکان ایرانی افغانی بیرون از مدرسه ،بهس رعت به خیل جمعیت کودکان خیابان و کار پیوسته و از جمله گروهی هستند که
در مناسبات غیررسمی در جامعه مورد بهره برداری های جسمی و جنسی بسیاری قرار می گیرند،
-زنان ایرانی افغانی در شدیدترین ناامنی و تبعیض جنسی بسر می برند از فشار و ستم در خانه تا تبعیض و تحقیر در جامعه،
این قشر بزرگ را در ستمی چندگانه در بحران عمیق هویتی فرو میبرد و هیچ فریادرسی نیز برای رهایی آنان متصور نیست،
-فقر ،بیکاری ،بهحاشیه راندگی ،فقر بهداشت و درمان ،قبول مشاغل سخت ،ناامن و ناایمن سبب میشود این زنان در بدترین
شرایط استثمار جنسی و جسمی قرار بگیرند .
-اخراج افغانهای ایرانی سبب گسترش ناامنی برای همسران ایرانی گشته و نظام حقوقی برای تابعیت و حل مسیله اقامت آنان
راهکار روشنی پیش پا نگذاشته و زنان این جمعیت کثیر را به قبول ستم های زنجیرهای وادار می کند،
-سوءاستفاده از کودکان و فرزندان افغانهای ایرانی و اعزام آنان برای مشارکت در جنگهای شهری سوریه با وعده اقامت
خانوادهشان زمینه مرگ و معلولیت جوانان افغان-ایرانی را تشدید می کند،
-اعتیاد ،قتل ،طالق ،آزار جنسی و مسایل دیگر اجتماعی نیز امری است که بیش از هرکس ،زنان ایرانی افغان را مورد تهدید قرار
میدهد و برای این قشر بیشترین ناامنی و آسیب های روحی و روانی بدنبال میآورد.
حکومت باید برای ساماندهی و تدوین اقامت دائمی این قشر عظیم تدارکات حقوقی و امنیتی فراهم کند تا مانند همه شهروندان
ایرانی ،از حداقلهای هرچند ناچیز وتسهیالت و امکانات اجتماعی و فرهنگی برخوردار باشند.
33 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
خودکشی نابهنجار ،گونه خودکشی اجتماعی است که محصول نابهنجاری اجتماعی در نظامی است که در آن نابرابری اجتماعی،
بحران ،فساد ،فقر و بیکاری موج می زند .بحرانی ترین شکل وقوع خودکشی آنجاییست که عالوه بر افزایش نرخ خودکشی و
شیوع آن بین جوانان و بیکاران دانش آموخته ،این پدیده گریبان دانش آموختگان مقاطع باالی تحصیلی بخصوص جامعه شناسان
را در برگیرد .
اگرچه آخرین خودکشی حکومت خواه توسط عوامل امنیتی نظام قدرت در زندان به کاووس سید امامی ،جامعه شناس تحمیل
شد ،این بار فشار سومدیریت ،فقر و نابسامانی گریبان جامعه شناس دیگری را گرفته است .خودکشی یک جامعه شناس بطور
نمادین گویای خودکشی جامعه دانش آموختگان ،خودکشی جامعه شناسی و دانش شناسایی و چاره یابی مسایل اجتماعی است .
بی اعتنایی سران صاحب قدرت نسبت به مرگ جوانان و دانش آموختگان و اینک یک جامعه شناس در سکوتی مرگبار ،نشانگر
این است که صاحبان قدرت مسیولیتی نسبت به پدیده مرگ شهروندان خود نشان نمی دهند و اسف بارتر اینکه نهادهای
دانشگاهی و صنفی نیز به مرگ یک جامعه شناس ،اندوه و واکنشی نشان نمی دهند .گویی بحران جامعه و جامعه شناسی ،بحران
خودکشی و کشتار شهروندان چنان پدیده متداولی شده است که در آن مرگ یک انسان بی اهمیت می شود .
http://www.asoyroj.com/farsy/detail.aspx?=hewal&jmare=14457&Jor=1
34 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
چکیده :نگاهی بر تاریخچه احزاب سیاسی در ایران که از سالهای مشروطه با تشکیل حزب اجتماعیون عامیون به
رهبری حیدر عمو اوغلی اشکال سازمان یافته ای بخود گرفت ،تا به امروز بیانگراین مهم است که تشکیل احزاب
در کشور دارای موانع ساختاری ،تاریخی ،فرهنگی و قانونی جدی است .فراز و فرود ساخت یابی و ساخت شکنی
احزاب ،سازمانها و گروه های سیاسی درایران خواه در دوره مشروطه ،خواه دوره پهلوی ها و خواه در عصر جمهوری
اسالمی ،همگی نشانگر ضرورت آسیب شناسی شکل گیری احزاب سیاسی در ایران می باشد .
دراین راستا مطالعات نسبتا متنوع و گاه جسته گریخته ای صورت گرفته است که چندان نیز وافی مقصود دلیل یابی و مسئله
شناسی عدم شکل گیری و نهادینه شدن تحزب یا پلورالیزم سیاسی نبوده است .بدین معنا که هنوز پرسش های بسیاری بدون
پاسخ دقیق باقی است :چرا با همه قدمت صد ساله احزاب سیاسی سوسیالیست ،آزادیخواه ،ملی گرا و حتی دینی ،هنوز در
ساختار حزبی با مشکالت عدیده سازمانی ،و کنشی روبرو هستیم؟ مهمترین مسائل آسیب شناختی تحزب و سازمانگرایی سیاسی
درایران برای ایجاد و ساماندهی مشارکت سیاسی در جامعه ایران امروز چیست؟
طرح مسئله :بیش از یکصد سال از تاسیس اولین حزب بمعنای امروزین آن درایران می گذرد و سلسله احزاب متعددی در
طول این سده اخیر تشکیل ،رشد و افول کرده است .دراین رهگذر برخی از احزاب به نقش های تاریخی خواسته یا ناخواسته ای
نیز پرداخته اند که سیر تحوالت سیاسی و اجتماعی ایران را نیز تحت تاثیر خود قرار داده است .بااینحال ،ساختار و شاکله دستگاه
حزبی درایران هنوز مبتالبه مسائل و مصائب چندی است :
🔹از نظر درونی ،تمرکزگرا ،ناپایدار ،آسیب پذیر و رابطه مدار است و کمتر به ضوابط حزبی و انضباط سازمانی اقتدا کرده است .
🔹از نظر بیرونی نیز متصل به طبقه اجتماعی خاصی نبوده و با گرایش نخبه گرایانه یا توده گرا فقط توانسته است در برهه هایی
به نقش آفرینی بپردازد .
🔹همچنین ساختار غیردمکراتیک قدرت و نهاد سیاست در ایران در طول عصر مشروطه ،دوران پهلوی ها و جمهوری اسالمی
زمینه شکوفایی و رشد و فراگیر سازی سازمان و سازوکار نهاد حزبی بعنوان ابزار دمکراتیزه کردن و مدنی شدن حقوق سیاسی
وشهروندی را تضعیف کرده است.
از اینرو مسئله محوری دراین مقاله تمرکز بر این موضوع است که پس از گذشت یکصد سال و وقوع چندین شبه جنبش و انقالب
در ایران و طلوع و افول احزاب خرد و کالن بسیار هنوز حزب بمعنای مدرن ،با سازوکارهای دمکراتیک ،پایدار و موثر در جامعه
ایران وجود ندارد .پرسش های اساسی مقاله حاضر نیز بر محورهای زیر است :
-آیا ساختار سیاسی/اجتماعی جامعه ایران مانع از تشکیل و نهادینه شدن آن شده است؟
-آیا فرهنگ عمومی و سیاسی/اجتماعی نخبگان و الیه هایی از طبقه متوسط جامعه ایران مانع از شکل گیری نهاد موثر حزبی
در جامعه ایران شده است؟
-آیا تاخر فرهنگی و تاریخی تشکیل احزاب درایران و یا زود هنگام بودن تشکیل آنها در فرایند مدرنیزم درایران سبب ساز چنین
فرازو فرود های فروکاهنده ای شده است؟
3۵ روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
بررسی برخی شواهد و تحلیل مشخصه های مرتبط با پرسش های مذکور دراین نوشتار در محدوده زمانی عصر حاضر و بطور
خاص در دهه اخیر می تواند زمینه ساز آسیب شناسی مسائل حزبی در ایران امروز باشد .
اهمیت و ضرورت مسئله :بی تردید اطالق مسئله به روند تحوالت حزبی درایران و مسئله وار دیدن این پدیده سیاسی و
اجتماعی نیازمند دالیل توجیهی و طرح اهمیت موضوع است که برخی از اهم این دالیل عبارتند از:
✅از نظر توسعه ای ،فرایند دمکراتیزه شدن و افزایش مشارکت های مردمی در تصمیم سازی های سیاسی و اقتصادی و بطور
کلی مدیریت جامعه برای بهتر زیستن و رفاه عمومی نیازمند ساخت یابی احزاب و سازمان های سیاسی پایدار و فراگیری است
که بتواند آحاد مردم را در درون خود شکل داده و از توده گرایی فاصله گیرد .ازاینرو باتوجه به اینکه هنوز چنین فضایی برای
رشد و توسعه نهادهای مدنی ازقبیل احزاب فراهم نشده است بررسی پیرامون دالیل و تبعات آن به عنوان یک مسئله می تواند
زمینه ساز توسعه سیاسی شود.
✅از نظر ساختی و کارکردی نیز هدف از تشکیل احزاب ،سازماندهی رابطه میان دولت و مردم برای مدیریت بهتر و مشارکتی
جامعه مدنی است و دراین راستا سازوکارهای دمکراتیکی برای توسعه دمکراسی در جامعه ضروری است .از این منظر نیز ساختار
وکارکرد احزاب سیاسی با همه تجربه نسبتا طوالنی و فرازو فرود های بسیار هنوز فاقد خدمات رسانی مطلوب است .ازاینرو
بعنوان یک مسئله ،قابل توجه و بررسی است .
برای ارزیابی و سنجش و تحدید دامنه بحث می بایست برخی پرسش های زیر را درمقام پاسخگویی برآمد:
oآیا ساختار سیاسی -اجتماعی جامعه ایران مانع از تشکیل و نهادینه شدن آن شده است؟
oآیا فرهنگ عمومی و سیاسی -اجتماعی نخبگان و الیه هایی از طبقه متوسط جامعه ایران مانع از شکل گیری نهاد موثر
حزبی در جامعه ایران شده است؟
oآیا تاخر فرهنگی و تاریخی تشکیل احزاب درایران و یا زود هنگام بودن تشکیل آنها در فرایند مدرنیزم درایران سبب ساز
چنین فرازو فرود های فروکاهنده ای شده است؟
چارچوب تحلیلی
دربررسی دالیل ناکامی توسعه سیاسی و نهادینه شدن احزاب درایران بررسی های زیادی صورت گرفته است که بخش بزرگی از
آنها بصورت مقاالت و سخنرانی ها عمدتا درپی بازکاوی آسیب شناختی آن بوده است« .ادموند برک» فیلسوف انگلیسی قرن
،18حزب سیاسی را «هیئتی از مردم که به خاطر پیشینه و منافع ملی با کوشش مشترک ،براساس برخی اصول سیاسی مورد
توافق ،متحد شدهاند» تعریف میکند« .شومپیتر» نخستین و مهمترین هدف هر حزب سیاسی را تسلط بر دیگران (افراد یا حزب)
جهت نیل به قدرت و ماندن در آن میداند« .جوزف الپالومبار» و «مایرون وینر» چهار شرط اساسی برای حزب برمیشمرند)1 :
وجود تشکیالت پایدار مرکزی )2وجود شعبههایی که مرکز پیوند و ارتباط داشته باشند )3پشتیبانی مردم )4کوشش برای
دستیابی به قدرت سیاسی ( .میربد)1383 ،
36 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
دربحث از احزاب سیاسی اساسا تقارن و همبستگی جدی ،ارگانیک ،دیالکتیکی و تاریخی بسیاری میان پلورالیزم ،دمکراسی،
لیبرالیزم فلسفی ،روشنگری دینی و فرهنگی از یکسو و انقالبهای بورژوایی و صنعتی ،کارگری و شکل گیری طبقات نوین مبتنی
بر شیوه تولید سرمایه داری وجود دارد .مروری بر تاریخ تحوالت سیاسی در اروپا نشانگر تموج سهمگین آرا و اندیشه و منافع
قدرت های گروهی و سازمانی بسیاری بوده است که تدریجا سامان امروز را یافته و عضویت در این سازمان های سیاسی بصورت
نهاد های مدنی از زمره حقوق مسلم شهروند مدرن اروپایی وامریکایی محسوب می شود.
از ابتدای تحوالت سیاسی ایران در طول سال های پس از مشروطیت تا امروز سازمان ها و احزاب سیاسی بسیاری شکل یافته و
پس از طی دورانی از فعالیت و اقدامات سیاسی و اثرگذاری بر تحوالت محیطی ،یا سامانشان ناسامان گردیده یا در سامانی نوین
و در حال گذار به حیات خود ادامه می دهند .این تاثیرات نیز محصول طبیعی تعامل و ارتباطات متقابل این سازمان ها و نهاد
قدرت در جامعه ایران است .به بیان دیگر وجود سازمان های سیاسی رویارو و معطوف به دستیابی بر قدرت در قالب اپوزیسیون
سامان یافته ،پایدار و مؤثر دارای همبستگی و ارتباط دو سویه ای با ساختار و کارکردهای نهاد دمکراسی در هر جامعه ای است.
این دو وجه عبارتند از:
الف) از یکسو فقدان نهاد و نمادهای دمکراسی می تواند زمینه ساز عدم پایایی اپوزیسیون سازمان یافته و مؤثر گردد .در چنین
وضعیتی سازمانها و احزاب سیاسی بصورت محافل سیاسی غیر رسمی یا زیرزمینی فعالیت خود را آغاز می کنند و تشکیالت غیر
رسمی خود را نیز در شرایط مخفی و خفقان سامان می دهند .بدیهی است که در این شرایط امکان تمرین اندیشه و عمل
دمکراتیک برای ساختار و سازوکارهای درونی این گونه سازمانهای سیاسی نیز مهیا نبوده و آفت های خاص خود را بدنبال دارد.
همچنین در فضای اختناق و سرکوب آموزش عملی و نظری نیز دارای محدودیت هایی است که می تواند منجر به یکسویه نگری
و عمل گرایی بدنه و تشدید فضای نخبه گرایی در درون این سازمان ها گردد .
سانترالیزم و ظهور نمادهای غیردمکراتیک در این موقعیت نیز از دیگر برآیندهای ناگزیری است که می تواند ماندگاری و پویایی
این سازمانها را در معرض خطر قرار دهد .بی تردید در افق گسترده ،ارتباط این سازمانها با هواداران خود نیز می تواند دستخوش
نوعی روابط رمه -شبانی گردد که دارای آثار منفی و ناپایداری است که در شرایط آزاد و شکست فضای اختناق خود را نمایان
می سازد .نمونه این پیامد آسیب شناختی را می توان در شرایط انقالبی سال 57نیز مشاهده کرد.
ب) از سوی دیگر از منظر اثر گذاری اپوزیسیون بر فرایند دمکراسی می توان این پیامدهای آسیب ساز را دنبال کرد .بدیهی
است رشد غیرطبیعی سازمانها و احزاب در شرایط اختناق چنان فضایی را فراهم می آورد که برای شکل گیری نهادهای دمکراسی
و نهادینه شدن آن مخاطره انگیز است .ضعف تحمل اندیشه دیگران و میل به تک صدایی و یکتانگری را می توان در درون همین
سازمانها نیز ردیابی کرد .بسیاری از این سازمانها که روزگاری تمام هم و تالش خودرا معطوف شکستن فضای اختناق و خودکامگی
می کردند در اولین فرصت گشایش فضای سیاسی با سهم خواهی های مفرط و تاکتیک های غلط نه تنها نیروی سیاسی و
مردمان هوادار خود را قربانی سیاست های غلط خود می کنند ،بلکه در میان مدت زمینه بازتولید فضای سرکوب و بازسازی
اختناق دیرپا را فراهم ساخته و تمام بافته ها را پنبه می کنند .
نزاع های سیاسی و نظامی سازمان ها در ابتدای سال های انقالب را می توان نمونه هایی از توالی چنین فضای آسیب زایی بر
شمرد( طایفی.)1384 ،
37 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
دراین زمینه تاجیک برای طرح مسئله از چند سوال بنیادین آغاز می کند" :آیا جامعه ایرانی ،اساسا" ،استعداد بر تابیدن «رقابت
سیاسی سالم و قاعده مند» را دارا است؟ آیا فرهنگ سیاسی ما ،حامل دقایق و هنجارهای مترتب بر بازی و رقابت مسالمت آمیز
حزبی است؟ آیا ادغام «سیاست» و «ایدئولوژی» در این مرز و بوم نوعی انسداد ،تصلب و عصبیت را جایگزین «عقالنیت»در پهنه
کنش و واکنش های سیاسی نکرده است؟ آیا فرهنگ عمومی قانون گریز ،استبدادگرا ،فردگرا،کالم محور (دو انگار) ،خودی و
دگرساز ،قداست پرور« ،فصل»گرا و «وصل» ستیز ما ایرانیان ،ترجمه عینی و عملی خودرا در قالب رقابت های سیاسی«جدایی
طلب»« ،قهرآمیز» و «فراق مسلک» نیافته است؟ آیا اساسا"روحیه ایرانی و فرهنگ سیاسی ایرانی ،رفتار و اندر کنش های
تشکیالتی و حزبی را بر می تابند؟ ("..تاجیک)1384 ،
«موریس دوورژه» جامعهشناس فرانسوی عالوه بر منشا پارلمانی برای احزاب که توضیح دادم ،منشا «برونی» نیز برای احزاب
ذکر میکند .براین اساس احزاب از سوی انجمنهای روشنفکری ،گروههای اجتماعی ،فرقههای مذهبی ،دولتها ،اشخاص متنفذ،
اتحادیههای کارگری و دهقانی و ...پایهگذاری شدند .چنانکه منشا حزب کارگر انگلیس به سال 1899و سندیکاهای کارگری
آن زمان برگشته و گروههای مذهبی نیز از اواخر قرن 19احزاب در اروپا را سروسامان دادند که از جمله در هلند احزابی چون
«حزب ضد انقالبیون» و «حزب مسیحی تاریخی» شکل گرفتند و سرانجام به احزاب دموکرات مسیحی کنونی منجر شدند .
-شکل دوم تشکیل احزاب را سوسیالیستها پیریزی کردند چنانکه درست برعکس احزاب قبلی ،این بار با تکیه بر مردم و تودهها
و نه نخبگان متنفذ ،تصمیم به تامین هزینههای انتخاباتی خویش گرفتند و در حقیقت هزینههای حزب ،از حق عضویت تکتک
افراد عضو حزب تامین میشد.این احزاب دارای کادر ثابت و اداری و تشکل از سازمانهای پیچیده و منسجم و تشکیالت مشخص
و با برنامه بودند و از آنجا که براساس مرام و مسلک ویژه و مکتبی خاص شکل گرفته بودند در حقیقت رویکرد و رویه ایدئولوژیک
یا مکتبی داشتند" (میربد.)1385 ،
"درغرب احزاب سیاسی متکی به طبقات اجتماعی هستند .احزاب اشرافی محافظه کار بر طبقه ثروتمندان زمیندار و فئودال
تکیه دارند و احزاب لیبرال به طبقه بورژوازی صنعتی و تجاری که ثروتمندان جدید جامعه را دربر می گیرد و روشنفکران به این
حزب گرایش دارند .همچنین احزاب سوسیالیست و کارگری ،پدیده قرن بیستم هستند که با رشد طبقه کارگر پدید آمدند ،رنگ
دیگری به رقابت های حزبی دادند و تضاد طبقاتی را شدت بخشیدند" (سعیدی. )1377 ،
لیبرالیسم با ادعای سپردن حق ویژه به پادشاه یا مقامات مذهبی مخالف است .در دنیای مدرن شایستهساالری جای این امتیازها
را میگیرد .ضمن رعایت آزادی فردی ،دولت مؤظف میشود که حداقلهای زندگی را برای شهروندان نیازمند فراهم کند .برخالف
حقوق طبیعی و حقوق بشر که خودبهخود باید وجود داشته باشند و هیچ نهاد و قدرتی حق ضایعکردن آنها را ندارد ،حقوق
مدنی ،حقوقی است که توسط دولت تضمین میشود .بهتعبیر جان الک ،حقوق مدنی افراد باید به حقوق طبیعی آنها ،مانند
حق زیستن ،آزادی و مالکیت اضافه شود .این پدیدههای مدرن در ایران شکل نگرفتند.
همانگونه که رقابت در عرصه اقتصاد اجتنابناپذیر و بخش جدایی ناپذیر سرمایهداری است ،رقابت در عرصهی کسب قدرت
سیاسی نیز ضرورت این سیستم است و ابزار اجرای آن ،احزاب سیاسی آزاد است .این ابزار زمانی معنا پیدا کرد که انحصار قدرت
پادشاه و کلیسا و موانع رشد سرمایهداری کالسیک ،توسط طبقه نوپای بورژوازی صنعتی خواستار سهیمشدن در قدرت سیاسی،
برداشته شد .نه پادشاهان و نه کلیسای کاتولیک بسادگی تسلیم این اراده نشدند .انقالب کبیر فرانسه این دو قدرت مخالف آزادی
انسان را ساقطکرد (انقالب مشروطیت و انقالب ،1357این کار را نکرد) .
38 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
ابزار مشارکت دموکراتیک بورژوازی در قدرت سیاسی ،اتحادیه و حزب او بود .به همان درجه که رشد اقتصادی به آزادی داد و
ستد نیاز داشت ،در چارچوب سیاست نیز آزادی فردی ضروری بود . ..احزاب بهعنوان اهرم کسب قدرت بورژوازی ،در اواخر
سدهی 18و 19در آمریکا و اروپا و در اواخر سدهی 19در ژاپن بهوجود آمدند و به بخشی از ساختار اجتماعی و فرهنگی این
جوامع بدل شدند...همه این ویژگیها ،از جمله رشد سرمایهداری صنعتی در ایران غایب بودهاند ...برای خالصی از قدرت انحصاری
دولت ،تقسیم قدرت در حوزهی اقتصادی یک ضرورت است .
همانگونه که کشورهای سوسیالیستی بهدنبال انحصار منابع اقتصادی (اقتصاد دولتی) ،قدرت سیاسی را نیز در انحصار خود
داشتند ،حزب نیز انحصاری و به ابزار سلطه گروه حاکم بدل میگردید که بهطور رسمی و علنی حزب برابر با دولت ،و دولت برابر
با حزب بود .نمونه کشورهای سوسیالیستی نشان داده است که رابطه حزب و اقتصاد و سیاست یک رابطه مستقیم است؛ یعنی
زمانیکه اقتصاد در انحصار دولت در آمد ،در پی آن سیاست و حزب نیز انحصاری میشود .یا برعکس زمانی که سیاست انحصاری
شد ،حزب و اقتصاد نیز انحصاری و دولتی میشود .در چنین شرایطی دموکراسی ،حقوق بشر و حقوق برابر شهروندی نیز از بین
میرود و حتی امنیت زندگی مردم در خطر قرار میگیرد .بنابراین ،گسترش فلسفه ،سیاست و اقتصاد لیبرالی ،ضرورت ساختار
اجتماعی پیدایش حزب ،ساختار فرهنگی رقابت و همکاری میان مردم و تسامح دولتی ،رمز ماندگاری احزاب است ،و از سوی
دیگر ،مانع اصلی تشکیل و ماندگاری احزاب ،نظام های خودکامهاند (علمداری. )1385 ،
به تعبیر ملکالشعرای بهار در کتاب احزاب سیاسی ،احزاب در ایران از زمانی که توسط بنیانگذاران خود پایهریزی میشوند تنها
تا زمان مرگ آنها دوام داشتند و بعد از مرگ آنها دیگر حزبی هم وجود نداشته است (چه محلی و چه ملی) .در واقع طول عمر
احزاب بسته به طول عمر مؤسسین آنها بوده است… " مشکل بعد مسئله حزبهای شخصی است .حاال یک فرد یا پولدار بوده
یا معروف بوده ،یا کاریزما به هرحال حزب حول محور او تشکیل شده بوده و طبعاً به خاطر وابستگی شدید ،کافی بود آن فرد از
قدرت خارج شود ،بمیرد یا مریض شود آنوقت بود که قلب حزب هم از تپش میایستاد" (مدیرشانه چی)1383 ،
http://samaa.org/files/qadim/ahzab_dar_iran.html
39 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
در ایران امروز دخترانی محروم از هزاران آرزو و نیازهای اولیه در جامعه ای مردانه ،خشن ،دینمدار و سرشار از تفکیک و تبعیض
جنسیتی هر روزه در شکنجه ای فراگیر در رنج و ستیزند .
خودکشی یا خودسوزی در جامعه ایران امروز خودکشی از نوع نابهنجار ،خودخواهانه و دیگرخواهانه نیست بلکه مجموعه خودکشی
هایی نظیر خودکشی جامعه شناس ،کاووس سیدامامی ،خودسوزی دختران قربانی قتل های ناموسی ،خودکشی دانش آموزان و
اینک خودکشی دختر هوادار فوتبال (سحر خدایاری) نوعی قتل و جنایت اجتماعی است که زمینه های آنرا حکومت دینی سبب
ساز شده است .
در اینجا برای مقابله با عامل بوجود آورنده زمینه های وقوع و شیوع پدیده قتل های حکومتی زیر نام خودکشی ،باید دست به
اقداماتی سریع زد :
تحریم فوتبال .این تحریم نه بمعنای عدم حضور دختران بلکه تحریم بازی های فوتبال در کشور توسط بخصوص مردان است تا
بتوان از نیروی اجتماعی هواداران فوتبال برای تغییر وضعیت در جامعه و اعتراض به تفکیک و نابرابری جنسیتی بهره برد.
هیچکس از تحریم فوتبال آسیب ندیده وتحت پیگرد نخواهد بود مگر حکومتی که بنام فوتبال افکار عمومی را از مسایل روز
گمراه کرده و فرهنگ ستم جنسیتی را بازتولید می کند .
واکنش بازیکنان فوتبال .بازیکنان فوتبال باید با مسیولیتی اخالقی در مقابل این پدیده بایستند و از هرگونه بازی در سالن های
ورزشی بدون اعاده حیثیت و حضور برابر زنان و مردان در این میادین پرهیز کنند .این مسیولیت اخالقی یکایک بازیکنان فوتبال
در کشور برای دفاع از کیان انسانی است .
عزاداری در ماه محرم در شرایط کنونی باید عزاداری برای سحر و صدها انسانی باشد که توسط حکومت دینی زیر نام
خودکشی/سوزی به قتل می رسند .بجای عزاداری حسین باید عزاداری برای سحر را کانون اعتراض اجتماعی قرار داد .
https://is.gd/crv49T
4٠ روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
در سالروز جهانی لغو اعدام در جهان (دهم اکتبر) باید بگویم:
🔻اعدام کاهنده جرایم نیست :ایران باالترین تعداد زندانی در جهانرا دارد.
🔻رشد زندانیان نسبت بهرشد جمعیت در طی 40سال پس از انقالب 7برابر بیشتر است.
🔻تایید اعدام بمعنای میل مردم حامی به جرم ،قتل و جنایت است.
🔻اعدام جرمی حکومتی علیه جرایمی است که خود حکومت سبب ساز آن بوده است.
🔻اعدام سقوط سجایای انسانی توسط قوانین نابرابر و ساختار جرم زاست.
https://gourl.page.link/Z62K
https://www.amnesty.org/download/Documents/ACT5098702019ENGLISH.PDF
41 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
جنگهای نابرابر پدیدهایی در نظام بینمللی سرمایهداری هستند که قدرتهای امپریالیستی و متحدانشان ،برای رقابت در دستیابی
به منابع طبیعی ،بازار آزاد ،فروش اسلحه ،قدرت و ثروت صورت داده و میدهند .تاریخ ملتهای غیور و مبارز علیه ستمهای
طبقاتی ،همواره مملو از این جنگهای نابرابر زیر پوشش تضادهای قومیتی و ملیتی است .
تاریخ معاصر شاهد صفحات خونینی از چنین تضادها و جنگهای نابرابر و ضد مردمی است که در آن صاحبان قدرت محلی و
بینمللی در پی تامین منابع بیشتر ،به سرکوب و قتلعام مردم میپردازند .حکومت ترکیه که با کشتار ارامنه صفحات خونینی
را در تاریخ جنایتهای بشری ثبت کرده ،اینک با همگامی و همراهی امپریالیستهای بربریست به دنبال نسلکشی کردهای
داخل سوریه است .
حملهی ضد بشری حکومت فاشیستی ترکیه علیه کردها (مردمی خستگیناپذیر از مبارزات طوالنی علیه ستم ،سرکوب و تحقیر)
نشان از توهم امپریالیزم در گسترشطلبیهای قدرتجویانه بر منابع و کسب منافع اقتصادی ،سیاسی و تجاری است .این جنگ
نابرابر با کشتار انسانهای بیگناه و در سکوت هولناک حکومت های جهانی از ایران و عربستان گرفته تا روسیه و آمریکا ،با
شکست حقارتبار حکومت ترکیه به پایان خواهد رسید و شواهد دیگری از جنایت های بشری و شکست محتوم سرمایهداری
انحصارگر را به نمایش خواهد گذارد .
جنگ ،پدیدهی ذاتی نظام سرمایهداری است .مهمترین کسب و کار این سیستم ،جنگ ،تضاد و مرگ است .از منظر مارکسیزم،
به عنوان مهترین نظریهی جامعه شناختی تحلیل تضادها ،وقتى مساله تحول کل سازمان اجتماعى مطرح است ،تودهها باید وارد
عمل شوند .حملهی ترکیه به کردها نخستین و واپسین تضاد ساختار بینمللی سرمایه داری نیست و بیتردید سکوت ملتهای
جهان و همسایه از جمله مردم ایران و ترکیه ،سببساز توحش بیش از پیش ماشین نظامی این مناسبات غیر انسانی و سودخواهانه
خواهد شد .
حملهی ترکیه به کردها در پس انگیزههای سیاسی و اقتصادی ،دارای چنان ابعاد انسانی اجتماعی است که نباید از چشم
جامعهشناسی متعهد بهدور بماند .این پیامدهای اجتماعی دارای طیف وسیعی است نظیر قتل عام مردان ،زنان ،کودکان تا نابودی
ساختارهای شهری ،زیست اجتماعی ،مناسبات اجتماعی و نهادهای دیگری چون خانواده ،آموزش ،بهداشت و درمان ،امنیت و
صلح برای مردم ستمدیده و قدرتمند کرد .این تهاجم به نام "چشمهی صلح" ،چشمهی جنگ و جنایتی است که آب آن در
رودخانه سودخواهی های حکومت امپریالیستی ترکیه و متحدانش نخواهد ریخت .
42 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
نگاهی به فهرست کشورهای پیشرفته صنعتی و مبتنی بر دمکراسی و آزادی در جهان امروز نشانگر این است که اکثریت قریب
به اتفاق این کشورها دارای پس زمینه فرهنگی و دینی اروپایی -مسیحی هستند .حتی با قدری تامل میان این طیف وسیع از
مردم جهان آشکار می شود که در میان اروپاییان ،اروپای غربی و امریکای شمالی از یکسو و در بین مسیحیان نیز عمدتا پروتستان
ها و کاتولیک ها در این جرگه قرار دارند .به بیان دیگر بخش توسعه نیافته این بخش از حوزه تمدنی ،عبارت از مردمان ارتدوکس
عمدتا شرقی و پیش از این کمونیست هستند.
عالوه بر این و از منظری دیگر درمیان مجموعه وسیع ادیان و حوزه های تمدنی دنیای امروز از مسیحی کاتولیک ،پروتستان و
ارتدکس؛ تا مسلمان سنی ،شیعی و وهابی؛ و حوزه کنفوسینی تا بودا؛ و از یهود تا برهمن و… ،عمده نهادها و نمادهای توسعه
و صنعت ،فناوری و نوآوری ،علم و حلم ،مدارا و مراعا ،آزادی و آبادی ،مردمساالری و انسانساالری همگی در دنیایی انباشته و
مرکزیت یافته اند که دو حوزه تمدنی مهم از آن محرومند :اسالم و مسیحیت ارتدکس!
http://web.archive.org/web/20180605061654/http://sociologyofiran.com/?p=1033
43 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
رویکردهای تجویزی ابوالحسن تنهایی در خصوص وفاق بین دولت ملت برای پرهیز از شکاف تاریخی میان آن دو ،اگرچه ناشی
از روایت تنهایی از رویکرد اندرکنشگرایی نمادین است ولی این رویکرد عالوه بر اینکه پراگماتیستی و مصلحت اندیشانه است و
ضمن اینکه ناممکن و ذهنی و مبتنی برتحلیل غیرساختاری است ،در نهایت رویکردی است که به بقای نظام سلطه ،روابط قدرت
موجود و ادامه ساختار ستم منجر میگردد.
تنهایی چاره یابی تضادها و تناقض ها را در همداستانی بین صاحبان و فاقدان قدرت می جوید .چنین رویکردی بدلیل عدم
توجه به تبارشناسی تضاد و شکاف میان دولت و ملت ،بدون تحلیل بنیان های تاریخی و ساختاری این مناسبات ،سرانجام به
همسویی با صاحبان قدرت کشانده می شود.
اتکای صرف به تحلیل بلومری و تالش برای اعمال واقعیت براساس تیوری ،یکی از آفتهای نظریهشناسانی است که بجای تعهد
به واقعیت و حقیقت ،به شکلی پوزیتویستی در پی اثبات تیوریهایی هستند که حتی واضعان آن نیز لزوما بخود آن نظریه چنین
متعهد نبودند .محصول چنین رویکردی در اصرار بر اثبات تیوری خاص در اینجا بلومری ،سبب ساز قربانی شدن واقعیت در
پیشگاه نظریه های ذهنی می گردد که در نهایت فقط گوشه هایی از واقعیت های چندگانه را بنمایش می گذارند.
رد دیالکتیک قطبی با رویکرد تفسیری و باال به پایین نیز در جای خود محل تردید است .اگرچه رویکرد قطبی محصول شرایط
دوگانه شده ای است که ساختار سیاسی و اجتماعی سبب ساز آن می گردد ولی تجویز نسخههایی از باال به پایین نشانگر
بیچارگی طراح این چاره است که در بدیل های بحران اجتماعی ،دست بدامان نظام مستبد و متصلبی میگردد تا با ملت خود
به سازش درآید ،امر ناممکنی که ریشه در ساختار استبداد ،تبار یک واگرایی تاریخی بین ملت و دولت و ضرورت های بقای نظام
مستبدی است که خانه بر آشیانه ستم ،سرکوب ،مفاهمه بسود خود ،غارت و تحمیق ایدیولوژیک ساخته است.
توصیه به همسویی مردم با قدرت ،توصیه به محافظه کاری و سیاست زدایی از جنبش های اجتماعی است .البته تنهایی در
چنین تجویزی تنها نیست و بخش محافظه کار و ایدیولوژیک نظام سلطه نیز بر همین پاشنه ،میخ اصرار می کوبند که باید ملت
با دولت سازگار شود و دولت بعنوان قیم ملت ،این رمه را شبانی کند؛ شبانی که خود البته ،گرگ گله است .در چنین قامتی از
تحلیل جامعه شناختی می بینیم چگونه یک تیوری منتقد به نظریه منعقد کننده استبدادپایدار می انجامد .خطای دیگر در این
تحلیل اینست که چنین میانگارد که مطالبات مردم فقط صنفی/اقتصادی است درحالیکه شکاف بین دولت و ملت در بنیاد،
ماهیتی سیاسی داشته و تضاد با ساختار دولت تنها با دمکراسی خواهی و قدرت یابی آرای مردم در فضایی مشارکتی میسر است
نه نسخههای همگرایی های معطوف به حفظ وضع موجود در ساختار حکومتی.
در تحلیل تنهایی ،آزادی اجتماعی ،غیردینی شدن ساختار حکومت ،برابرخواهی در مناسبات طبقات اجتماعی ،فرهنگ غیر
حکومتی و رهایی فرهنگ از چنبره سلطه حکومتی ،غیر نظامیگیری در فضای زیست اجتماعی و حیات سیاسی ،آزادی احزاب
و اجتماعات و آزادی بیان و نشر ،از مطالبات مردمی است که آگاهانه مغفول میگردد .این اغفال اگر از سر نیت های معطوف به
منافع حکومتی نباشد ،از آفت های کج فهمی در اعمال تیوری هایی است که نمی تواند برای جامعه ایران در بستر تاریخ معاصر
متناسب و راهگشا باشد.
44 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
مقایسه جلیقه زردهای فرانسه با مطالبات ایران نیز باتوجه به سوابق تاریخی دوکشور بشدت ناساز است .پشتوانه رنسانس ،انقالب
آگاهی و روشنگری فرانسه ،جنبش های دمکراتیک و بسترهای اجتماعی این جامعه با فرصت ها و تهدیدهای رسوب یافته در
فرهنگ سیاسی ایران بشدت متفاوت است .پدیده جلیقه زردها پدیده سیاس بس مدرنی است که در فضای دمکراتیک متفاوتی
زمینه تحقق مطالبات را فراهم می کند؛ امری که در ایران کامال متفاوت بوده و این مقایسه را به امری ذهنی مبدل می سازد.
بنظر می رسد جامعه شناسی علوی تنهایی با تغییرات بنیادی خود در نهایت به جامعه شناسی محافظه کار دینی-سیاسی تحویل
یافته است که سرانجام آن مستحیل شدن ملت در دولت و بازتولید ساختارهای استبداد دیرین تاریخی است که مدنظر مصاحبه
کننده محافظه کاری است که بهمین سبب باب چنین گفتگویی را نیز گشوده است .این مصاحبه نشان دیگری بر همان داعیه
مرگ جامعه شناس هست که تنهایی بدان استناد دارد .پدیده ای که محصول یک رابطه استاد شاگردی است میان او و بلومر که
البته میان او و شاگردانش در ایران نیز بازتولید شده است!
https://t.me/ShokaranTV/436
4۵ روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
ساختار قدرت توتالیتر یا تمامیتخواه ،ساختاری است که بدنبال تفویض مشروعیت کاریزماتیک به رهبر این نظام و حقیقت یا
صداقت زدایی از دشمن خود است .انقالب موسوم به اسالمی در سال 57نیز با همین منطق و سازوکار آغاز شد :دروغ .بزرگنمایی
و دادن هاله تقدس به چهره اصلی رهبر مذهبی انقالب در ذات خود همآمیخته با دروغ بود :چهره خداییساختن از یک انسان.
در این فرایند ،نظام سلطانی با رهبری دیکتاتور وقت در لباس شاه/پهلوی محکوم به اتهامات دروغ گردید .
ساخت و پرداخت دوگانه فرشته-دیو در ساختار توتالیتاریزم نیز چنین الزام آور بود که بتواند در فرایند ستیز انقالبیون با توتالیتر
موجود پیش از انقالب ،اهتمام اصلی را بر حقیقت زدایی و صداقت زدایی از سلطان گذارده و رهبر دینی معاند با سلطان ،با نام
خدا و دین ،بتواند سخنانش گونه آرمانیِصداقت ،جلوه نماید .در چنین مکانیزمی ،دروغ ،بنمایه اصلی انقالب شد و انقالب یک
توتالیتر علیه توتالیتر دیگر جنگ میان دروغ با دروغ بود :هردو رهبران استبداد شاهی و استبداد شیخی با دروغپردازی ،بدنبال
دروغگو جلوه دادن دشمن خود بودند تا قدرت را حفظ کنند.
رهبر انقالب 57اگرچه چهره دینی بود ولی با شعارها و وعدههای دروغین ،قدرت توتالیتر جدید مبتنی بر نظام دینی را شکل
داد .دروغ که ابزار مبارزه علیه سلطان بود ،به بنیان شکل گیری و ساختار رسمی قدرت نوین استبداد دینی مبدل شد :نخست
با دروغ ،احزاب و سازمانهای سیاسی و دگراندیشان بتدریج سرکوب و حذف شدند ،سپس با دروغی بزرگتر جریان ملی-مذهبی
نیز از قدرت خلع و حاشیه نشین شدند .در مرحله بعد با دروغ ،آتش جنگ تحمیلی حکومت بر مردم شعلهور شد و هشت سال
تمام با دروغ ساختاریافته و آشکار ،دشمنتراشی شد تا ایدیولوژی قدرت توتالیتر بتواند فرصت تثبیت بیابد .فاز بعدی دروغ به
میدان کشتار ملی توسط توتالیتر دینی کشانده شد و با دروغ ،رقبای قدرت مانند قایممقامرهبری حذف شد .پایان جنگ و جام
زهر نیز شکست یکدروغ بزرگ بود .
با رویکار آمدن رهبر جانشین پس از فوت رهبر انقالب ،مستبد جدید بدلیل نداشتن مشروعیت رهبر اصلی انقالب که ایستاده
بر شانه های دروغ بود ،به تعمیق و توسعه دروغ برای بقای خود و نظام توتالیتر ادامه داد :نظام استبداد دینی با دروغی سازمانیافته
بدنبال مشروعیت سازی دروغین و قدسیسازی های کاذب برای رهبر کنونی جمهوری اسالمی پرداخت .تمامی رسانه های
موجود با سازوکار دروغ بدنبال این هدف بود .از کتب درسی مدارس تا دانشگاهها ،از رسانه روزنامه تا رادیو و تلویزیون همگی در
پی تیوریزه کردن دروغ پیرامون نظام توتالیتر و بطور مشخص رهبر ناکاریزمای آن بودند .
ارکان سازمان دروغ در ساختار قدرت توتالیتر نیز مبانی دروغ را با توجیهاتی نظیر تقیه ،مصلحت دین ،تفکیک کتمان واقعیت با
دروغ و مَحرم و نامَحرم دانستن مردم از آگاهی از حقیقت ،پیریزی کردند .سازمان دروغ زیر نام تبلیغات اسالمی بدنبال ساختاری
کردن پروپاگاندای دروغ و شوهای تبلیغاتی شخصیتها ،وقایع ،تاریخ ،اماکن ،و تقویم زمان پرداختند« :اختراع سنت» به تعبیر
هابسباوم بتدریج شکل رسمی یافته و هویتها بازسازی شدند و با دروغ ،دروغ در جان و هستی واقعیت تزریق شد .
46 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
در چنین ساختاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسالمی به تیوریزه کردن دروغ پرداخت و ممیزیهای گسترده در عرصه فرهنگ و
هنر به قیچی دروغ مبدل شدند .انقالب فرهنگی که خود نیز دروغ را مانیفست انقالب میدانست با تصفیه دانشگاه از علم و
دانش ساختار توتالیتر پیشین خود در پیش از انقالب ،درپی سازماندهی مجدد علم ایدیولوژیک بود ،همچنان ادامه یافت .وزارت
آموزش/پرورش و آموزش عالی در همین راستا به تکمیل تیوریزه کردن دروغ در ساختار علم ،پژوهش و امور کارشناسی پرداختند.
گروههای استراتژیک به تعبیر کاستلر در همین راستا طراحی شدند :تربیت نهادها و کارگزاران دروغمایه ایدیولوژیک و همسو با
تربیت نظام دینی در دستورکار قرار گرفت .
در بدنه اداری و ساختار سازمانی در عرصههای مختلف نیز نظام فیلترینگ و گزینش عقیدتی سیاسی تعبیه شد که قیچی دروغ
در آن محور سنجش و گزینش شد .رویکرد هرآنکه چون ما نمیاندیشد ،از ما نیست ،تیوریزه و به رویه های اجرایی مبدل شد.
کمیته های انضباطی ،انجمنهای اسالمی ،دفاتر تحکیم وحدت ،بسیج چندمیلیونی که طرح و ایده آنها از زمان پیروزی رهبران
دروغ در سالهای نخست پس از 57ریخته شده بود ،در سالهای پس از جنگ و رهبری دوم انقالب قوت بیشتری یافت.
هانا آرنت معتقد بود هنگامیکه نظامی به دروغگوییِسازمان یافته روی آورد و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلی شود« ،صداقت»
به خودیخود تبدیل به یک عمل سیاسی میشود و گوینده حقیقت ،حتی اگر بهدنبال کسب قدرت یا هیچ منفعت دیگر هم
نباشد یک کنشگر سیاسی محسوب میشود!
در چنین شرایطی فرد نمیتواند از سیاست کناره بگیرد و راه خود را برود!
فرد در چنین ساختاری ناچار است یکی از این دو راه را انتخاب کند :یا به دستگاه دروغ میپیوندد ،یا یک مخالف سیاسی
محسوب میشود!
تداوم توتالیتاریزم دروغ ،نظام استبداد دینی مبتنی بر تحریف واقعیت ناگزیر از تولید مکرر دروغ است :از دشمنتراشیهای دروغ
تا کابوسهای دروغینی که گاه بهواقعیت هولناکی مبدل میگردد که ارکان نظام استبداد و توتالیتر را نیز به هراس میاندازد.
دروغ به چنان عنصر ازلی و ذاتی مبدل میشود که در چرخشهای قدرت نیز اصلی مسلم تلقی شده و جای حقیقت مینشیند.
طول عمر جمهوری دروغ چنان میشود که نسل پس از انقالب با آگاهی از مناسبات اجتماعی دیگر ،گزینههای دیگر حیات
اجتماعی ،آموزههای آزادی ،دمکراسی ،برابری ،مشارکت ،انتقادگری و تغییر بتدریج به ماشین دروغ بی اعتماد میشود .
رشد اعتراضهای اجتماعی ،سرکوب و خفقان ،افشاگریهای خواسته و ناخواسته از درون نظام دروغ ،سبب میگردد شکاف
تاریخی میان حاکم و محکوم ،حکومت و ملت ،و بخصوص مستبد با مستمع افزایش یابد .فروریزی مستمر مشروعیت مستبد
دینی و رنگباختن هالههای نور کاذب پیرامون شخصیت انسانی آنان ،پیرسالی و سالمندی مستبدان و ایدیولوژیستهای پیرامون
آن ،و ظهور نسل جدید در درون ساختار قدرت نیز سبب بروز خطاهای راهبردی و انتقادگریهایی میگردد .این انشقاق در
درون ساختار قدرت در جای خود سبب انعکاس و بروز حقایقی میگردد که همواره در پس پرده دروغ ،پنهان مانده بود .
47 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
جمهوری استبدادِ دروغ ،دیگر توانایی مراقبت از دروغپردازان نامشروع را نداشته و شکاف های درون قدرت از یکسو و شکافهای
برون ساختی میان صاحبان قدرت و فاقدان آن از سویدیگر ،سبب شد مستبد دیگر نتواند زیر چادر دروغ ،عفاف کذب خود را
حفظ کند .برنمایی چهره دروغین و رسوایی رهبران دروغپرداز با گسترش فضاهای اطالعرسانی دیجیتالی و ابزارهای دسترسی
بدان در حوزههای فردی توسط آحاد جمعیت در کشور نیز زمینه این بیاعتمادی و ناپدید شدن سرمایه اجتماعی گردید .وقوع
جنبش های اجتماعی هدایت شده از درون ساختار قدرت و تعالی این جنبش ها به مطالبات فراساختاری در طول رشد خود
سرانجام به برمالشدن خطاهای مکرر نظام قدرت و رسوایی بیشتر در دروغپردازی منجر شده و مشروعیت نظام مقدس! بشدت
رنگ باخت .
بزرگنمایی اخالق برای پنهان سازی بنیانهای دروغ در نظام استبداد دینی چنان تربیتی بدنبال دارد که با فروریختن هر قطعه
از عمارت دروغ در این نظام ،تیر خالصی به بقا و مشروعیت سیاسی مستبد میخورد .نظام والیی تکساالر باهمه قدرت ،بشدت
نیز آسیب پذیر است بطوریکه با رسوایی دیکتاتور بزرگ ،همه ارکان نظام بی اعتبار و بیابرو میگردد .بزرگنمایی اخالق پس از
افشاگری ماهیت این نظام ،در قاعدهای دیالکتیک سبب بزرگنمایی بیاخالقی نظام نیز میگردد و صدای مرگ مشروعیت مستبد
بهگوش میرسد .در واپسین دروغپردازیهای ماشین دروغ در بزرگنمایی سردار نظامیگرای نظام و تبدیل آن به قهرمان ملی و
تهییج افکار و احساسات عمومی در دشمنتراشی ها،دروغهای مکرر و افشاگری آن در سقوط هواپیمای اوکراین و کشتن مردم
بنام مردم ،چهره دروغین نظام استبداد دینی را کامال علنی میسازد .در جنگ میان دروغ و حقیقت ،اینبار چرخه حقیقتطلبی
چنان دارای قدرت ضدساختاری شده است که استبدادِ دروغ را به سراشیبی سقوط خواهد کشاند.
48 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
اگرچه طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی بیش از یک میلیارد نفر در دنیا دچار توانبخشی/معلولیت هستند که معادل 15
درصد جمعیت جهان را تشکیل میدهند ،ولی آمار سازمان های کشوری نشاندهنده خطاهای آماری جدی در شمارش تعداد
توانجویان در ایران است .مراکز بهزیستی و سرشماری ها نشان میدهند که تعداد معلوالن کمتر از یک و نیم میلیون نفر است،
آماری که گویای عدم پوشش واقعی توانجویان از یکسو و ضعف درپوشش فراگیر حمایتی در توانبخشی توسط حکومت از سوی
دیگر است .
یکی از مهمترین خالهای آماری مذکور ،نقص در تعریف افراد و شمول توانجویان در سیستم آمارگیری است .اصوال اطالق معلول
عبارتی است که بشدت مورد نقد نهادهای حمایتی توانبخشی است .از سوی دیگر طیف گسترده توانجویان از فیزیکی تا روانی،
و از حداقل تا حداکثر توانخواهی گویای این است که تعاریف مفاهیم در نسبت دربرگیری و شمارش این بخش از جمعیت نیازمند
حمایت ،بشدت ناشمول و ناقص است .از منظر تعاریف موجود نزد نهادهای بهزیستی و حمایتی تا مراکز آمارگیری ،جمعیت
کثیری بیرون از چترهای حمایتی قرار میگیرند که رقم آن به چند میلیون نفر می رسد .
شواهد حاکی است از بین قریب ده میلیون توانجو یا توانخواه در جامعه ،اکثریت را مردان تشکیل می دهند و بجز معدودی زیر
عنوان جانبازان جنگی یا توانجویان آسیب دیده با نرخ بسیار باالی توانخواهی ،بیش از 80درصد توانجویان اساسا دیده نمی
شوند! مقایسه آمار توانجویان در بین کشورهای مختلف بر اساس تعاریف بعمل آمده و میزان حمایت دولت های رفاهی در مقابل
شهروندان توانخواه گویای این است که مثال در سوید 35درصد جمعیت کشور ،توانجو محسوب شده و تحت حمایت های متعدد
شهری تا آموزشی و درمانی قرار می گیرند .ولی در ایران بدلیل بی مسیولیتی حکومت در مقابل شهروندان خود و ضعف نهادهای
رفاهی حمایتی در کشور ،جمعیت توانجویان نزدیک یک میلیون نفر یا 1.5درصد جمعیت کشور گزارش می شود!؟
امروزه توانجویان در کشور در فضایی از در حاشیه ماندن ،محرومیت ،نامشهود بودن ،فقر درمانی و حمایتی و فقر اقتصادی
خانواده از جمله محرومترین اقشار اجتماعی را تشکیل می دهند .مروری بر آمار مصدومان ناشی اژ حوادث شهری که گویای
افزایش ساالنه یکصد هزار نفر توانجو است موید این وضعیت نابهنجار است .فقر پوشش ،عدم حمایت مالی و درمانی/دارویی،
محرومیت آموزشی و توانبخشی ،محرومیت حضور در شهرها و مراکز اجتماعی ،ناتوانی نهادهای اجتماعی و انجمن های توانجویان
در کشور در رسانش صدای این جمعیت خاموش ،سکوت رسانه ها و در نهایت خالهای قانونی در پوشش رفاهی و حمایتی این
بخش از جمعیت و سکوت نهادهای قانونگذار از زمره نارسایی هایی است که اکثریت توانجویان در کشور را در معرض محرومیت
های دوگانه اجتماعی و اقتصادی قرار می دهد .
49 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
فقدان احترام به حقوق توانجویان در کشور از سوی حکومت سبب ساز بی حرمتی مردم در مراکز اجتماعی نسبت به این بخش
عظیم جمعیت شده و موجب میگردد خانواده ها از حضور توانجویان درجامعه پرهیز کرده و آنان را در خانه ها پنهان سازند!
این خاموشی هولناک جمعیت چند میلیونی توانجویان در کشور چنان است که بسیاری از این افراد حتی در صورت وقوف از
حقوق خود و ناتوانی های جسمی یا روانی ،به فراموشی خود و حقوق حقه خود در جامعه روی آورند و از بیان آن بعنوان یک
نیاز توانخواهی اجتناب کنند .
آمار بهزیستی مبنی بر اینکه 25درصد از جامعه در اختالل روانی بسر می برد ،نمایانگر فقط گوشه ای از جمعیت توانجویی است
که امروز توان بهره برداری از حداقل خدمات اجتماعی بعنوان یک شهروند را ندارد .بنظر می رسد نرخ واقعی توانخواهی/معلولیت
در جامعه ایران امروز بیش از 30درصد از جمعیت کشور را در برگیرد که بدلیل نوع نگاه به این قشر ،در سکوت و غفلتی
ساختاری رنجمی برند .وجود آمار دقیق با تعاریفی دقیق و شمول پذیر می تواند نه تنها زمینه گسترش حمایت از این اقشار
آسیب پذیر در جامعه را فراهم سازد بلکه می توان با شناخت دالیل اجتماعی گسترش این بخش از جمعیت توانخواه از افزایش
آن نیز پیشگیری کرد.
منابع :
https://factnameh.com/fact-checks/2018-08-23-iran-disabilities.html
https://unstats.un.org/unsd/demographic-social/sconcerns/disability/statistics/#/countries
۵٠ روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
رابطه مستقیمی میان جراحی جامعه ایران پس از انقالب و حراجی انسان است که هردو محصول عملکرد القای یک
فرهنگ دینی/سنتی و الغای فرهنگ انسانی/نوین است .برخی از ابعاد این حراج انسان چنین است :
فروش اعضای بدن .گزارش های اجتماعی حاکی است بسیاری برای تامین معاش ،مسکن ،هزینه تحصیل فرزند ،درمان و
پرداخت بدهی و ..ناگزیر از فروش اعضای تن خود شده اند .وجود آگهی های فروش اعضای بدن و راه اندازی کسب و تجارت
اعضا ،گواه حراجی جسم و جان انسان در جامعه و نظام اسالمی است .
فروش بدن .فروش بدن در بازار سکس در ازای پول و یا خدمات مالی نیز از زمره پدیده هایی است که پس از انقالب بصورت
غیررسمی بسرعت رو به رشد نهاد .فقر ،نابسامانی و بحران های جنسی در کشور از یکسو و رشد قارچ گونه شبکه های تجارت
زن و سکس از سوی دیگر توسط عوامل حکومتی و مردمی سبب ساز حراجی انسان در قالب روسپیگری و قاچاق سکس در
داخل کشور و منطقه شده است .
فروش نیروی کار انسان .کار ناامن ،کم در آمد ،بدون ایمنی شغلی ،کار موقت و بیکاری های موسمی سبب ساز آن شده است
که نیروی انسانی از مشاغل پایین و سخت تا چند شغلی بودن ،بشدت در رنج و آسیب باشد .در چنین ساختاری کار انسان
کمترن بازدهی اقتصادی و انسانی و اجتماعی دارد که بهزیستی و امنیت حاصل از آن برای انسان بشدت مخاطره پذیر است .
فروش اندیشه و تفکر .فضای تهدید و تطمیع در نظام استبداد دینی چنان وضعیتی را مهیا ساخته است که بسیاری زیر عنوان
کارشناس ،متفکر ،دانش آموخته ،متخصص پزشک و مهندس ،و جامعه شناس تا روانشناس بسادگیاندیشه خود را به حراج
گذارده و در ازای دریافت پول به تولید اندیشه و بازتولید نظام ستم و استبداد دینی می پردازند که آزادی و امنیت انسان را
نشانه گرفته است .
فروش نوزادان .پدیده نوین دیگر فروش جنین ،نوزاد و کودکان در بازار تقاضای غیر انسانی است که خانواده فروشنده نوزاد را
بدلیل فقر و ناامنی به فروش نوزاد خود مجاب می کند .در چنین فضایی مادران به اجاره رحم پرداخته و یا با تولد فرزندان
ناخواسته و بدون پیشگیری ناگزیر از فروش جنین و نوزاد خود میگردند .
فروش وجدان و روان انسانی .حراج انسانی که گوشه هایی از آن را بتصویر کشیدم ،بیشترین آثار خود را بر وجدان انسان و
وجدان اجتماعی آحاد مردمی می گذارد که خواه قربانی این حراج انسانی اند یا در مقابل این حراج وحشیانه انسانی در جامعه
۵1 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
و نظامی اسالمی تن به سکوت می دهند .جراحت ناشی از این ترومای عظیم انسانی ،داری پیامدهای روانی و وجدانی درون و
بین نسلی است که هرگز از خاطر ملت آسیب دیده بیرون نخواهد رفت .
جراحی جامعه .اما اینهمه حراجی جان و روان ،مال و حیثیت انسان ایرانی در نظام اسالمی نشان دهنده جراحی فاجعه باری
است که جامعه ایران پس از انقالب و جنگ تحمیلی حکومت به ملت شاهد بوده است .سومدیریت ،مدیریت سرهنگی بر فرهنگ،
مدیریت بدوی و خشونت بار جامعه ،جراحی جامعه بعنوان ارگانی ناسالم و بیمار ،زیر تیغ باوردینی ،فرهنگ اسالمی و حکومت
ایدیولوژیک و فاسد سبب شده است جراحی جامعه آسیب دیده بسوی مرگ انسان اجتماعی و جامعه انسانی ایران پیش رود.
حکومت دینی بعنوان یک تجربه تاریخی ،نخستین تجربه مهیب حراجی جسم و روان انسان و جراحی جامعه انسانی ایران را نیز
با خود در تاریخ ثبت کرده است.
۵2 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
درنوشته ای در فضای مجازی کسی نوشته بود :من از پذیرش آنچه من هستم میگریزم و می خواهم دیگری باشم! و شخصی
در پاسخ به او نوشته بود :تودیگری هستی! سپس مجموعه نظرات و بحث ها کشدار می شوند .
طبق نظر هربرت مید ،ما برای اینکه خودمان باشیم باید کس دیگری باشیم .اپسلوند در یکی از آثارش در زمینه رقابت ها و
سپربال تاکید می کند که دیگری بودن به چه معناست و چگونه می تواند ما را به خودمان پیوند زند؟
اپسلوند در کتاب خود تاکید دارد که ما انسان ها چنان تقاضا می کنیم که دیگران چنین می کنند .بر این اساس انسان ها
مبتنی بر تقاضاهای خود هویت یابی می کنند .بنظر رنه جیراد ما اغلب وقتی دست دوستی بسوی کسی دراز میکنیم که دیگری
نیز چنین کرده باشد .چنین فرایندی از تقلید یا ادا درآوردن فرایندی است که در آن رقابت شکل میگیرد یا فرصتی می شود
تا این امکان به فرد دیگری تسهیل شود .برای پیشگیری از اینکه در این فضای رقابت ،جنگ همه علیه یکدیگر شروع شود ،باید
یک سپر بالی عمومی و جمعی وجود داشته باشد .
ابداع مفاهیم پاسخ پذیری اجتماعی یا بی پاسخی اجتماعی توسط اپسلوند ناظر بر این است که انسان طبعا موجودی اهل
همنشینی و پاسخ یابی است و همین ویژگی اجتماعی انسان است که به او امکان می دهد تا در این مناسبت بتواند به خودآگاهی
دست یابد .ما بطور خیلی ساده ،از پاسخ هایی که از دیگران دریافت می کنیم خودمان را می شناسیم .از نظر اپسلوند ،کوبیدن
یک میخ به چوب ،از پرواز دادن یک بادبادک تا انگاریدن میوه درخت کاج مانند یک خوک! همه شواهدی از پاسخ پذیری انسان
. است .بخش بی پاسخی ویژه انسان ،نشان از غفلت اجتماعی اوست
)https://sv.wikipedia.org/wiki/Johan_Asplund_(sociolog
https://sverigesradio.se/sida/avsnitt/1221651?programid=503
۵3 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
جنبش اجتماعی سراسری مردم موسوم به جنبش نان توسط آسیب دیده ترین طبقات و اقشار اجتماعی ایران دارای
ویژگیهای عدیدهای است که بدان میپردازم:
برخالف جنبش مردمی علیه نظام شاهی و وقوع انقالب 57که از منظر راهبری آن ،انقالب طبقه متوسط تلقی میشد ،جنبش
واپسین دهه قرن چهاردهم خورشیدی در ایران ،جنبشی حاصل از طغیان اعتراضات فروکوفته ستمدیدگان در جامعه است .این
جنبش برخالف دهه پیش در سال 88که ماهیتی سفید و مصالحهجو داشت ،دارای رویکردی آنتیگونیستی و آشتیناپذیر با
نظام سیاسی وقت است .در چنین جنبشی ،شکاف تاریخی دولت و ملت به تضادهای اجتماعی ساختارشکنانه منجر میشود .
جنبش شهری علیه روستایی .ماهیت انقالبی هواداران انقالب و وقوع انقالب 57در ساختار جمعیتی رخ داد که بیش از دو سوم
جمعیت در بافت روستایی میزیستند اما جنبش کنونی ایران در ساختار جمعیتی و فرهنگی عمدتا (دو سوم) شهری بوقوع می
پیوندد .اگرچه حکومت دینی در طی چهار دهه عمر خود در بین سنتی ترین بخش جامعه سرمایه گذاری کرده و همچنان بدنه
بزرگ حامیان خود را در میان این بخش بهمراه دارد ولی این بخش از جامعه بشدت ضعیف و در اقلیت است .
جنبش نسل انقالبی علیه انقالب .ترکیب جمعیتی کنشگران اعتراضات اخیر نشان از این دارد که بدنه اصلی کسانی که در جنبش
نان در خیابانها ،لرزه به ساختار قدرت افسونزده وارد میکنند کسانی هستند که پس از انقالب موسوم به اسالمی دنیا آمده و
در ساختار فرهنگی ،دینی ،اجتماعی و تربیتی حکومت دینی رشد کرده و آموزش دیدهاند .این نسل مانند آنتیتز در درون تز
انقالب بدنبال سنتز جدیدی است که آرمانهایش از قامت حکومت دینی کنونی بسیار فراتر می رود .
جنبش نسلی علیه نسل پیشین .نسلی که انقالب 57را راهبری و اجرا کرد امروز در متن جنبش نان حضور ندارد .نسل انقالب
57یا در صحنه مبارزات سیاسی و سپس جنگ ،کشته شدهاند یا در تبعید و خفقان ندامت است ،یا در بدنه قدرت بدنبال ذخیره
آخرین غارتگری هایش زیر نام ایدیولوژی و زیر بام حکومت دینی است .جنبش نان امروز توسط نسلی رهبری می گردد که به
آموزه های هردو نسل انقالبی 57بی اعتنا بوده و در خیابان در پی برچیدن بساط بازماندگان نسل انقالبیون در بدنه حکومت
دینی است .
جنبش سکوالریستی علیه دین سیاسی و حکومت دینی .اگرچه انقالب 57ماهیتی دینی نداشت و سرانجام با ماهیت و کارکردی
دینی قدرت را بدست گرفت اما جنبش امروز ایران بشدت سکوالر بوده و بهیچوجه در شعایر و شعارهای خود در پی حفظ یا
اصالح حکومت دینی نیست .جنبش نان ،جنبشی اعتراضی ،بنیان کن و سکوالریستی است که با عصیان علیه متولیان دینی در
مدیریت سیاسی بدنبال حکومتی غیردینی است .
۵4 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
جنبش مستمر و پایدار از خانه تا خیابان .جنبش نان به چند دلیل جنبشی یکباره نبوده بلکه جنبشی مستمر و فرسایشی خواهد
بود که سرانجام به فروپاشی ساختار سیاسی خواهد انجامید .تبدیل جمهوری اسالمی به حکومت دینی/نظامی تا دندان مسلح،
تربیت حامیگرایی در شبکه سرکوب و ضدشورش نظام سیاسی و اقتدار امنیتی حکومت سبب می گردد که جنبش نان تنواند
درمدت کوتاهی موفق به تغییر ساختار سیاسی گردد .این جنبش پایدار ،مستمر و موجدار همچنان خواب حاکمان دینی را
آشفته نگاه خواهد داشت تا روز تعبیر رویاهای مردم آزادی و برابری خواه .
جنبش دیجیتالی علیه واقعیت .اگرچه در انقالب 57رهبری دینی مبارزه علیه نظام شاهی در شبکههای مذهبی سراسر کشور
بخصوص مساجد ،تکایا و حوزههای علمیه راهبری و هدایت شد ،جنبش نان در فضایی متفاوت ،در شبکه های مجازی به
سازماندهی و ساماندهی پرداخته و در خیابان به اجرا میگذارد .وقوع تحوالت دیجیتالی در عصر کنونی ،شبکههای مجازی
اینترنتی را به ابزاری گریزناپذیر برای تحقق اهداف جنبش های اجتماعی واعتراضات مردمی مبدل ساخته است .فضای سرکوب
نظامهای استبدادی از جمله در ایران ناگزیر از سرکوب دنیای مجازی نیز هست جایی که نیروی زیادی از بدنه قدرت بسود مردم
خواهد گرفت .
جنبش تودهای امروز برخالف انقالب 57با رهبری نیروهای چپ در ابتدا و رهبری دینی در میانه و سرانجام آن ،بدون رهبری
مشخص است .جنبش نان اگرچه نوعی عصیان علیه نابرابری ،فساد ،فقر ،بیکاری ،ناامنی ،تبعیض و ستم است ولی در فرازهای
موجدار خود بدون رهبری مشخص با تشکلهای محلی و منطقهای و شبکه پردازیهای مجازی در پی مطالبات خود است .این
جنبش بیتردید در فرایند افت و خیز خود به رهبریهای مدنی از پایین به باال دست خواهد یافت؛ اگرچه در این رهگذر ممکن
است با خطرات سواستفاده جناح های سیاسی انحرافی و واپسگرا روبرو شود .
جنبش زنان علیه مردان .جنبش نان در ایران امروز اگرچه نه تام و تمام ولی ماهیتی فراجنسیتی داشته و زنان در آن نقش
بسزایی بازی میکنند .در انقالب 57علیرغم مشارکت زنان ،مطالبات جنسیتی و مشارکت زنان بشدت در حاشیه بود .امروز در
جنبش اجتماعی ایران زنان دوشادوش مردان ،همگی بدنبال مطالبات فراجنسیتی و برابری جنسیتی هستند که فقدان آن در
طی چهار دهه سببساز شکاف عمیق جامعه ایران شده و دیوار بیاعتمادی بین مردان و زنان را بلند ساخته است .جنبش نان،
از منظری دیگر جنبش زنان علیه مردان صاحب قدرتی است که زن در ادبیاتشان هیچ ارزش و بهایی ندارد .
جنبش جوانان علیه سالمندان .ویژگی دیگر جنبش نان در مقایسه با انقالب ،57شورش نسل جوان علیه نسل سالمندی است
که رهبرانش باالی شصت سال سن داشته و در تاروپود خمودگی و کهنهاندیشی ،بدنبال آمال و آرمان هایشان در گذشتهاند.
نسل جوان با رویکردی آیندهنگر در پی ایجاد جامعهای سالم و برابر مبتنی بر نیازها و شرایط نوینی است که حکومت دینی
پدرساالر توانایی پاسخگویی بدانها را ندارد .شکاف بیننسلی در این میان ،چرخش قدرت نسلی را نیز در مطالبات خود قرار
داده است و با طوفان این طغیان ،پاییز پدرساالر نزدیک است .
۵۵ روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
جنبش نان با حسرت گذشته و نگران آینده .جنبش امروز در فضایی ابهام آمیز و بیسر ،چنان در پی مطالبات خود و عاصی از
محرومیت و ستمگریهای سالهای پس از انقالب است که اگرچه با ارتجاع سیاه دینی فاصله میگیرد ولیکن در مخاطره حسرت
از گذشته است ،نظام گذشتهای که اگرچه کارآمد نبود ولی در مقایسه با دستاوردهای نظام حکومت دینی بهظاهر خوش
میدرخشد .در این میان ،خطر گرایش به ارتجاع سفید یا بازگشت نظام سلطنتی همچنان جنبش را تهدید میکند که علیرغم
آینده نگری در مطالبات خود ،بدام ارتجاع استبداد شاه بجای شیخ بیفتد .در چنین فرازی ،انقالب 57با جنبش کنونی دارای
آسیب پذیری های مشترکی است که همان بازتولید گذشته گرایی و خطر بازگشت ارتجاع است .
جنبش شکاف درون ملت و دولت-ملت :ناسیونالیزم حاصل از تالش نظام شاهی در پیش از انقالب اگرچه پروژه نوینی بود ولی
در عمل زمینه ساز انقالبی گردید که سنت را بر مدرنیزم دستوری از باال به پایین پیروز ساخت .در طی دهههای پس از انقالب
ناسیونالیزم ایرانی بشدت آسیب دیده و با رویکرد و سیاستهای امتگرا بجای ملی از یکسو و سانترالیزم سیاسی در به حاشیه
راندن سایر اقوام و خلقهای ساکن در ایران از دیگر سو ،سبب ساز انشقاقی در پدیده ملت شده است که میتواند از مخاطرات
واگرایی در جنبش اجتماعی محسوب شود .مهمترین عامل همبستگی و یکپارچگی جنبش در سطح سرزمینی در ایران عبارت
از همگرایی در سطح مطالبات مردمی است که در طی چهار دهه بیشترین هزینههای انقالب را با کمترین دستاورد ،پرداخته اند.
پذیرش ساختارهای دمکراتیک در مشارکت سیاسی جنبش در سطح منطقه ای و قومی در کشور سبب ساز همگرایی بیشتر و
پیشگیری از مخاطرات احتمالی فروپاشی سرزمینی حاصل از فراگیری جنبش خواهد شد .
جنبش سریالی و فرسایشی .برخالف انقالب 57که فراز و فرود آن بسرعت شکل ،رشد و به سرانجام رسید ،جنبش مدنی در
عصر امروز ایران عمدتا ماهیتی سریالی ،مستمر و فرسایشی دارد .در این راستا عالوه بر اینکه جنبش نیز از آسیب پذیریهایی
رنج میبرد ،بتدریج مقاومت و یکپارچکی بدنه قدرت را در دو بخش سیاسی و نظامی رو به تحلیل میبرد .سیر مقاومت مدنی
جنبش اگرچه موجدار و در نوسان خواهد بود ولی پایدار و فزاینده پیش خواهد رفت .این فرایند با رویکرد اصالحطلبی درون
قدرت بشدت موضعگیری داشته و از برون ساختار قدرت به چالشگری و فروپاشی میاندیشد .
جنبش دهه شصتی ها .کوهورت یا نسل متعلق به جوانان بین 30-20سالگی که میتواند موتور محرک تحوالت اجتماعی بشمار
آید ،امروز در خیابانها فریاد اعتراض و انکار بلند کرده است .این نسل شامل کسانی است که در دهه شصت متولد شده اند.
سیالیت سنی و جمعیتی این نسل معترض چنان است که با گذشت هر سال ،نسل جدیدی وارد حلقه اعتراضات در آن میگردد.
از همین روست سیل اعتراض ایجاد شده هرگز نخواهد ایستاد مگر سد بزرگ تحول اجتماعی ایران که همانا حکومت مستبد
دینی است را از میان بردارد .بدین معنا متولدان دهه شصت که امروز در سنین جوانی و در خیابان ها هستند بتدریج جای خود
را به متولدین دهه هفتادی ها خواهند داد .
جنبش خشونت پیشه خواهد شد .اگرچه هر انقالبی با خشونت به زایمان تحوالت جدید روی میآورد و انقالب 57نیز سرانجام
با حضور گسترده مردم از روشهای خشونتبار بهره جست ولی جنبش نان نیز ناگزیر از خشونت خواهد شد .این گرایش لزوما
۵6 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
انتخابی نبوده و ساختار قدرت سیاسی و نظامی بدلیل سرکوب خشن ،جنبش را بسوی خشونت متقابل خواهد کشاند .اگرچه
میل برخی اقشار بخصوص طبقه متوسط به تحوالت مسالمتآمیز است ولی ماهیت خشن حکومت و استبداد دینی در ایران
کاتالیزور بازتولید خشونت در جنبش خواهد شد .
جنبش با رویکرد دمکراسی خواهی پیش خواهد رفت .اگرچه انقالب 57با شعار جمهوریت آغاز شد ولی بهسرعت به نظامی
استبدادی تغییر شکل داد و اقتدارگرایی شاهانه به توتالیتاریزم شیوخ دینی منجر شد .برخالف دستاوردهای انقالب ،بنظر میرسد
جنبش مدنی نان بدنبال دمکراسی خواهی پیش خواهد رفت و در پی اعاده و بازآفرینی پروژه شکست خورده جمهوریت خواهد
بود .مخاطره عمده این جهت گیری و مطالبه فراگیر ،خطر ویروس سلطنت طلبی است که میتواند قدرت دمکراسی خواهی را
حتی در قالب مشروطه سلطنتی بکاهد.
جنبش نان ،برابرخواه است .مهمترین شعار انقالب 57عبارت از استقالل و آزادی بود ،آرمانهایی که در جنبش مدنی ایران
امروز بسوی برابرخواهی گرایش مییابد .بزرگترین دستاورد انقالب ،یعنی نابرابری که محصول میان تهی بودن آرمانهای دینی
قشر روحانیون و فساد بدنه قدرت در این ساختار بوده و هست ،زمینه ساز موج عظیم برابرخواهی و عدالت اجتماعی جنبش
کنونی شده است .جنبش نان این آموزه را تجربه کرده است که آزادی بدون برابری نیز ،آزادی طبقه مسلط در غارت طبقه
ستمدیده خواهد بود .
علیرغم اینکه انقالب ،57محصول جنبش ضدساختار مردم علیه حکومت بود ،جنبش اجتماعی معاصر با رویارویی مردم با مردم
نیز مواجه خواهد بود .سیاست رهبری حکومت دینی در تاسیس گروههای استراتژیک و نهادهای موازی و بطور خاص راه اندازی
نهاد بسیج میلیونی واخیرا باحکم راه اندازی کمیته های مشابه در سالهای نخست انقالب ،57در فرازهایی از حرکت جنبش
سبب ساز ستیزه های مردم علیه مردم خواهد شد .اگرچه جنبش بتدریج در بدنه نهاد بسیج نیز انشقاق ایجاد خواهد کرد ولی
در میان مدت ،جنبش در دو جبهه خواهد جنگید :جبهه نبرد علیه حاکمیت مستبد و فاسد ،جبهه نبرد با لشگر حامیگرای بسیج
مستضعفان !
جنبش نان بشدت فراگیر ،فرامنطقهای و فراقومی است .اگرچه وجوه مشترکی میان انقالب 57و جنبش نان در ایران معاصر
بچشم میخورد ولی جنبش رو به رشد امروز دارای نیازها و مطالبات ساختاری است که فراتر از قومیت ،جنسیت ،باورهای دینی
و سطوح سنی حرکت می کند .فقر ،گرسنگی ،محرومیت اجتماعی ،بیکاری ،تبعیض و دهها دستاورد درخشان! حکومت دینی
که بر سبد پابرهنگان جامعه نهاده شده است ،زمینههای یک همبستگی فراگیر را فراهم ساخته است که نقطه قوت جنبش
معاصر است .شاهد مثال چنین ویژگی از جنبش ،وقوع حلقههای اعتراض جنبش در اقصی نقاط کشور است .
جنبش بدون حزب و تشکل .انقالب 57توسط خیل بسیاری از احزاب و سازمانهای سیاسی چپ ،ملی و مذهبی مدیریت و
راهبری شد اما ماهیت جنبش امروز فراسازمانی و فراحزبی است .بدین معنا که احزاب توسط پابرهنگان مدیریت و راهبری
۵7 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
میشوند بطوریکه کنشگری سازمانهای سیاسی داخل و خارج از کشور به واکنشگری تغییر شکل داده است که با تب جنبش
سوگیری میکند .چنین خصیصه ای میتواند سبب شود ساختار سلسله مراتبی حزبی سازمانی بر جنبش سایه نینداخته و
ماهیت هرمی جنبش به ساختاری مسطح و از پایین به باال مبدل شود .در چنین ساختاری غفلت از مطالبات اجتماعی مردم در
کف جامعه نمی تواند مورد مسامحه رهبران سیاسی قرار گیرد .امری که در انقالب 57بوقوع پیوست .
جنبش متکی به طبقه بزرگی از ستمدیدگان و زحمتکشان است .انقالب 57اگرچه با مشارکت کارگران یقه سفید در صفوف
مقدماتی آن صورت گرفت ولی جنبش نان دارای بدنه بسیار بزرگی است که از نظر سنی ،جنسیتی ،طبقاتی ،قومیتی و
مطالبهگرایی رادیکال ،مجموعهای از کارگران یقه آبی را تشکیل میدهد که در کوران یک دگرگونی ساختاری ،جز زنجیرهای
پای خود چیزی برای از دست دادن ندارند .بدلیل فقر و بیکاری رو به رشد جامعه ایران ،این جنبش از نظر کمی بهسرعت روبه
گسترش خواهد نهاد .
در پایان میتوانم چنین جمعبندی کنم که تحوالت جدی در ایران در شرف وقوع است بطوریکه درکنار مطالبات اجتماعی،
مجموعه گرانبهایی از دمکراسی خواهی ،برابرخواهیهای اجتماعی از جنسیتی تا قومیتی و از طبقاتی تا منطقه ای ،مطالبهگری
حقوق شهروندی ،مشارکت سیاسی گسترده و سکوالریزم یا قدسی زدایی از نهادهایی نظیر حکومت ،آموزش ،خانواده ،قضا و
جزا ،فرهنگ و علم را با خود بهمراه خواهد آورد که فرصت های توسعه وتحول مانده بر زمین استبداد در طی بیش از 120سال
اخیر را جامعه عمل خواهد پوشاند .
۵8 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
در پی تحلیلهایم پیرامون لمپنیزم* در جامعه شناسی اینک به نقد نظرات تقی آزاد ارمکی در صف مقدماتی دفاع
از استبداد دینی و تیوریزه کردن سرکوب و مدیریت استبداد میپردازم:
اگرچه از تقی آزاد ارمکی با توجه به سابقه ایدیولوژیک و رانتخواریاش انتظار بیشتری نمیتوان داشت ولی از یک دانش آموخته
جامعه شناسی انتظار میرود در کشف قانونمندیهای اجتماعی در راستای آزادیخواهی ،دمکراسی و برابرخواهی بهعنوان
پیششرطهای توسعه اجتماعی و فرهنگی خاصه در فضای علم قلم زده و سخن براند .امری که در طی سالهای سلطه ایدیولوژی
دینی بر فضاهای آکادمیک و سایه جامعهشناسی اسالمی بشدت دستنیافتنی بهنظر میرسد.
ارمکی با اشاره به جنبش آبان 98که طغیانی مردمی است میگوید «این بار ،ماجرا ،ماجرای یک اکثریت بزرگ است» و با استناد
به کوچکی طبقه متوسط ،آنرا که عمدتا در نظام بوروکراتیک قرار دارد ،قابل کنترل می داند .وی با نادیده انگاشتن نیازهای خیل
کثیری از مردم فقرزده در جامعه ،با تصورات معطوف به منافع صاحبان قدرت ،در اتحادی مقدس با آنان توصیه میکند «بنابراین
میتوان آن را کنترل کرد» .نسخه تجویزی ارمکی بهگونه ای است که نه تنها طبقه زحمتکش و فقرزده معترض در خیابانها را
به هیچ می انگارد ،بلکه به ساختار قدرت ،نحوه اعمال هژمونی بر طبقه متوسط را نیز نشان میدهد .
ارمکی در کوران اعتراضات مردم برای تغییر وضع موجود ،میگوید «یکی از الزامات این است که شاکله کالن جمهوری اسالمی
باقی بماند ،دوم اینکه امکان بازی از دست طبقه متوسط گرفته نشود ...طبقه متوسط نمیخواهد به یک ویرانگری برسد ..بلکه
میخواهد آنچه را دارد با طبقه پایین به اشتراک بگذارد» .او برای پیشگیری از اتحاد طبقه متوسط با طبقه پایینِ غارتشده و
معترض در خیابانها ،به حکومت توصیه میکند با ایجاد شکاف میان این دو طبقه ،به همپیمانی با طبقه متوسط روی آورده و
ساختار سیاسی استبداد را نجات و به چپاول طبقه پاییندست ادامه دهد.
از نظر این جامعه شناس حکومتی ،کسانی که به لحاظ اقتصادی جزو طبقه پایین هستند دیگر مدنی نیستند و میگوید این
طبقه «میشود لمپن یا آشوبگر که ویران میکند و آتش میزند» .او آگاهانه بر ماهیت لمپنیستی حکومت دینی چشم میبندد
که در طی 4دهه ،زندگی اقشار وسیعی از مردم را به فالکت و زیر خط فقر و بقا کشانده است .در این رهگذر ،او به مردم
زحمتکش و ستمدیده که ناخواسته مورد ترور اقتصادی نظام نیولیبرال ساخت یافته در متن حکومت اسالمی قرار گرفتهاند صفت
لمپن و بیمغز میدهد تا با قداست بخشیدن به حاکمیت و طبقه متوسط وابسته بدان ،از مشروعیت بباد رفته استبداد دفاع
کند .
ارمکی در جمعبندی خود چنین نسخه مدیریت بحران میپیچد «جمهوری اسالمی چارهای جز آشتی با طبقه متوسط ندارد....اگر
فضا برای طبقه متوسط باز نشود ،ممکن است بهسمت طبقه پایین برود ،با طبقه پایین انسجام پیدا کند و آن را تئوریزه کند تا
۵9 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
از دل آن تغییرات فراگیر بیرون بیاید» تغییراتی که محصول آن برچیده شدن بساط فساد ،ستم و لمپنیزمی است که شخص
ارمکی نیز بر سر سفره آن نشسته است .از نظر این جامعه شناس حکومتی«جمهوری اسالمی چارهای جز بهرسمیت شناختن
طبقه متوسط ندارد» و باید با آن آشتی و مسامحه کند .آشتی که سبب می شود حکومت استبداد بتواند اکثریت مردم معترض
و غارت شده را سرکوب کند و با تحمیق یا تطمیع ،طبقه متوسط را علیه طبقات اجتماعی زحمتکش و آسیبدیده در جامعه
بشوراند .
وجود جامعهشناسان حکومتی نظیر او و همپیمانانش از پدیده هایی است که بندرت میتوان نمونههای مشابه آنرا در تاریخ
استبداد و فاشیزم در دنیای معاصر یافت .جامعهشناسی این قشر حکومتی ،بشدت ضدمردمی ،ضدتوسعه فراگیر و برابر ،و ضد
آزادیخواهی و دمکراسی است و شانه به شانه ایدیولوگ هایی میزند که در تحکیم مبانی استبداد ،ستم ،فساد ،قتلهای حکومتی
و تبعیض مشارکت میکنند .در چنین فضایی ،جای بسیاری از جامعه شناسان متعهد از آریانپور تا مختاری و سیدامامی و..
خالیست .بزودی درباره جایگاه طبقه متوسط خواهم نوشت .
https://t.me/alitayefi1/2003
منبع:
http://medn.me/5O
6٠ روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
در این یادداشت به دیالکتیک جایگاه و نقش طبقه متوسط با سایر طبقات اجتماعی با تمرکز بر جنبشهای
دمکراسیخواهی می پردازم .
برهه تاریخی :واگرایی یا همگرایی .جنبشهای اخیر در دهه گذشته گویای نقشآفرینی طبقات مختلف اجتماعی است .گستره
مشارکت طبقات از جنبش 88با مشارکت عمدتا طبقه متوسط شهری تا جنبش 98با حضور گسترده طبقات زحمتکش و
حاشیه رانده شده ،نشان از این دارد که طبقهمتوسط که در جنبش اخیر حضور کمرنگتری دارد در یک نقش آفرینی تاریخی
قرار دارد :اگر طبقه متوسط اینبار بهدور از مصلحتاندیشیهای کوتاهمدت به طبقات بهحاشیهرانده شده نپیوندد با نوعی واگرایی
روبرو خواهد شد .ادامه این روند در نوبه خود طبقه متوسط را بسوی همگرایی با طبقه حاکمه و تثبیت استبداد دینی خواهد
کشاند .
واگرایی از جنبش طبقات معترض .در چنین گزینهای ،شکاف بین مردم با مردم کنار شکاف بین حکومت و مردم سبب هرز
نیروی تحولخواه در جامعه شده و طبقه متوسط را بهسوی یک ایست مغزی سیاسی می کشاند که محصول آن دوری از متن
جامعه ،ادامه سرکوب و ناامنی شهری ،فقدان امنیت اجتماعی در اکنون و آینده در میان مدت ،توانبخشی ماشین قدرت با
سرکوب جنبش معترض و در نهایت فروپاشی ساختارهای اجتماعی بالقوهای است که میتواند همیار و همافزای قدرت تغییر در
نزد طبقه متوسط گردد .
همگرایی با طبقه حاکم .گزینه محتمل دیگر پیش روی طبقه متوسط همگرایی با طبقه حاکم است .این رویکرد محافظه کارانه
نزد الیههایی از طبقه متوسط براین باور است که میتوان با اصالح تدریجی استبداد دینی بهسوی تحول اجتماعی و سیاسی و
در نهایت فضاهای دمکراتیک حرکت کرد ،امری که سبب شده است نگاه طبقه متوسط نه به پایین هرم قدرت در جامعه بلکه
بسوی معامله و مناقشه مصلحت جویانه و تغییر از باال معطوف شود .مشارکت در انتخابات و رای دادن به نمادهای اصالحطلبی
سبز و بنفش اگرچه در رویاهای اصالحطلبی طبقه متوسط بود و سبب ساز بغرنجتر شدن اوضاع اجتماعی ،اقتصادی و سیاسی
گردید ولی دیگر راهگشای مطالبه جویی طبقه متوسط نیز نیست .همگرایی مجدد این طبقه با حاکمیت این بار مفهومی جز
همراهی با استبداد در سرکوب طبقات اجتماعی دیگر و نادیده گرفتن آرمانهای دمکراتیک خود طبقه نیز ندارد .
نقش تشکل آفرینی .اگرچه بدنه جنبش کنونی با اتکای به طبقات در حاشیه مانده راهبری می شود و دارای تشکلهای موثر
و قدرتمندی است ولی حضور طبقه متوسط در این برهه و همگرایی کنشگران آن با تشکلهای کارگری ،معلمان ،زنان و سایر
صنوف آسیبدیده در جامعه سبب همافزایی و قدرتیابی نیروی ضدساختار ،دمکراسیخواه و برابریخواه در جامعه خواهد شد.
در صورت غیبت طبقه متوسط در این میان ،این طبقه بتدریج از میادین اعتراضات اجتماعی سراسری ،ترقیخواه و مطالبهگر در
تغییر بنیادین ساختار سیاسی و متصلب کنونی عقب رانده خواهد شد .
61 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
مسیولیت فروپاشی طبقه متوسط .اگرچه در برهههای اخیر در فصول انتخابات ،حضور میلیونی طبقه متوسط شهری در آن
برای امید و کلید توسعه سیاسی رخ داد ولی تجربه تاریخی عمر چهل ساله یک نظام سیاسی متصلب باید برای شهادت این
تغییرناپذیری کفایت کند که دیگر با مشارکت در انتخاباتی با ساختارهای غیردمکراتیک در مردمساالری دینی موجود در کشور
نمیتوان به رویاهای این طبقه دست یافت .جامعه با مشارکت طبقه متوسط در انتخابات ،این بار بسوی فروپاشی سرمایه اجتماعی
در بین طبقات اجتماعی سوق می یابد .شکافی که تنها برنده آن طبقه حاکمه است .
مشارکت در استبداد یا دمکراسی .امروز در کوران تحوالت و جنبشهای سریالی که بشدت رو به گسترش و تعمیق است،
واگرایی طبقه متوسط از طبقات شهری در حاشیه مانده ،فقرا و تهیدستان شهری معترض از یکسو و مشارکت طبقه متوسط
در انتخابات سال آتی از سویدیگر ،مرزهای مطالبهگری طبقات اجتماعی به دوگانه شفافی خواهد رسید :طبقه متوسط یا در پی
بازتولید و توانبخشی استبداد دینی است یا در راستای دمکراسی و آزادیخواهیهایش بدنبال تغییر ساختارهای سیاسی کنونی
است .چنین وضعیتی جایگاه طبقه متوسط را بشدت آسیب پذیر میسازد بگونهای که عدم همگرایی این طبقه با سایر طبقات
اجتماعی معترض،سبب همسویی طبقه متوسط با طبقه حاکم شده و این طبقه را رودرروی سایر طبقات معارض قرار خواهد
داد .
منافع کوتاه مدت یا بلند مدت .در شرایط کنونی ،طبقه متوسط ناگزیر است میان منافع میان و بلندمدت خود اولویتبندی
کند .آسیبپذیری ساختار طبقات شهری از یکسو و پتانسیل فروپاشی طبقه حاکم از سوی دیگر زمینه این تدبیر سیاسی را
مهیا می سازد که طبقه متوسط با خود تعیین تکلیف کند :او باید با همگرایی با طبقات اجتماعی معترض منافع بلند مدت خود
را در راستای تامین امنیت فرهنگی ،اجتماعی و اقتصادی تعقیب کند در غیر اینصورت با راهافتادن سیل اعتراضات سایر طبقات
تهیدست ،دیگر فرصتی برای بازسازی مطالبات خود نخواهد داشت .
مرزگذاری درونطبقاتی .تعیین تکلیف با الیه های باال و مرفه طبقه متوسط نیز از زمره راهبردهایی است که طبقه متوسط
شهری باید با خود انجام دهد .اگرچه طبقه متوسط نیز با رشد شتابان فقر و محرومیت های شهری دستخوش انشقاق شده و
بخش مهمی از آن به طبقات تهیدست شهری پیوسته است ولی جدایی بخش مرکزی طبقه متوسط از الیه های مرفه بروکرات
و تکنوکرات در بدنه قدرت تا صاحبان بنگاههای اقتصادی و حتی سلبریتی های نوکیسه ،سبب می شود که این طبقه با آگاهی
اجتماعی دقیق و عینیتری بهیاری سایر طبقات شهری شتافته و در تغییرات ساختاری در نهاد قدرت ،زمینههای امنیت اجتماعی
و اقتصادی خود را نیز فراهم آورد .
رهبری در پایین با مشارکت طبقات ستمدیده .اگرچه طبقات شهری درحاشیه مانده و تهیدست دارای ساختارهای مدنی و
تشکلآفرینیهای خود است ولی حضور طبقه متوسط شهری با دقایق پیشگفته میتواند قدرت تشکلآفرینی و سازماندهی
مبارزه طبقاتاجتماعی علیه ساختار ستم و تبعیض را تقویت کند .کلیه کسانی که با مُهر برانگشتان خود بهعنوان نمایش
مشارکت در تغییر سیاسی در انتخابات پیشین شرکت کردند با تغییر رویکرد مُهر و مِهر به ساختار قدرت ،میتوانند با عدم
62 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
مشارکت در انتخابات ،زمینه تغییرات اساسی در ساختار سیاسی را کلید زنند .این بار طبقات اجتماعی شهری باید کلید تغییر
را از صاحبان قدرت بازپس گرفته و خود بتوانند قفلهای زنگار بسته در استبداد دیرین دینی را بگشایند .
سرمایه اجتماعی طبقه متوسط :طبقه حاکمه یا طبقه زحمتکش .در رویارویی راهبردی و تاکتیکی میان تضادهای طبقات
اجتماعی صاحب قدرت و فاقد قدرت باید اذعان داشت که سرمایه اجتماعی طبقه حاکم در کشور بشدت از هم فروپاشیده است.
از سویدیگر سرمایه اجتماعی میان طبقات اجتماعی نیز بشدت آسیبپذیر است .اگر طبقه متوسط شهری به بازآفرینی سرمایه
اجتماعی برای تغییر ساختارهای کنونی قدرت نشتابد ،بشدت به حاشیه رانده خواهد شد .همسویی طبقه متوسط شهری یا طبقه
حاکمه اگرچه در اساس بدلیل تضاد منافع فرهنگی و آموزههای راهبردی میان آندو میسر نیست ولی همسویی تاکتیکی برای
ایجاد تغییرات اصالحطلبانه با مشارکت در انتخابات و مکانیزمهای شبهدمکراتیک در مردمساالری دینی ،سبب خواهد شد طبقه
متوسط ،حداقل های سرمایه اجتماعی خود برای تغییر را نیز از دست داده و به تهیدستان شهری در دنیای سرمایه اجتماعی
بپیوندد .
63 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
سالهاست که انجمن جامعه شناسی آنچنانکه باید و شاید در خصوص مسایل اجتماعی در کشور ،سیاستهای اجتماعی حاکمیت،
بحرانهای عمیق فروپاشنده جامعه ،مسایل صنفی دانشگاه و اساتید بویژه جامعه شناسی ،و مسایل دانشجویان و دانشآموختگان
این رشته مواضع بموقع ،حرفهای و مسیوالنه اتخاذ نکرده است .وقوع اعتراضات مردمی در آبان سالجاری و موضعگیریهای
ناشایست و حکومتخواهانه برخی از اعضای هیات مدیره انجمن (دراینجا به یکی از آنها پرداختهام*) فضای غیردمکراتیکی را
دامن میزند که دمکراسی و آزادیخواهی یک انجمن علمی بهعنوان نهادی مدنی بشدت مورد تشکیک قرار میگیرد.
سکوت انجمن جامعه شناسی ایران در خصوص حمایت از مطالبات جنبش تهیدستان و اعتراضات مدنی مردمی آسیب دیده و
ستمکشیده از یکسو و عدم واکنش انجمن در برابر سرکوب و کشتار خشونتآمیز مردم توسط نیروهای امنیتی و نظامی حکومت
در سراسر کشور از سوی دیگر این شائبه را تقویت میکند که انجمن دیگر نمیتواند نمایندگی اعضا و آرای آنان را تامین کرده
و اعتبار دمکراتیک آن بشدت زیر سوال است.
برای برونرفت از بحران اعتماد و نارسایی دمکراتیک در این انجمن بهعنوان یک نهاد مدنی چند راهکار زیر را برای اعضای
محترم انجمن پیشنهاد میدهم:
.1پافشاری بر صدور فوری بیانیهای از سوی انجمن جامعه شناسی برای حمایت از جنبش مدنی مردم در آبان ماه سالجاری
( )98با محوریت محکومیت سرکوب اعتراضات مدنی مردم در سراسر کشور ،تاکید بر چارهجویی مسایل اجتماعی بجای سرکوب
اعتراضات اجتماعی ،درخواست رهایی هرچه سریعتر بازداشتشدگان جنبش ،درخواست مجازات نهادها و عوامل سرکوبگر و
کشتار مردم در خیابانهای اعتراض و پاسخگویی حاکمیت استبداد در پایمال کردن حق مردم و اغتشاشگری عوامل حکومتی.
این بیانیه حتی اگر توسط هیات مدیره انجمن صورت نگیرد ،شایسته است توسط گروههای کاری انجمن یا ابتکار سایر اعضا در
پلتفورمی مستقل پیگیری و اقدام شود.
.2برگزاری مجمع عمومی فوقالعاده برای انتخاب مجدد هیات مدیره با مالحظه ساختارهای دمکراتیک و پرهیز از اعمال
دخالتهای مافیای آکادمیک در گزینش افرادی معدود در مرکز قدرت و در مداری بسته؛ و عدم تایید اعضای کنونی هیات مدیره
انجمن و اعضای سابق آن در عضویت برای نمایندگی در انتخابات مجدد .این انتخابات مجدد با ارسال درخواست تشکیل مجمع
عمومی فوقالعاده توسط کثیری از اعضای انجمن در اقصی نقاط کشور و تحویل آن به بازرسان انجمن و براساس اساسنامه
انجمن قابل پیگیری و اجراست.
.3درصورت مقاومت هیات مدیره انجمن برای برگزاری انتخابات مجدد ،از همه دلسوزان و اعضای محترم انجمن جامعه شناسی
در اقصی نقاط کشور دعوت میشود در راستای محکوم کردن رویکردهای مسلط در انجمن و مافیای آکادمیک حکومتی در آن
و همچنین محکومیت عدم مسئولیتپذیری انجمن در مقابل مسایل جامعه ،مردم و امور صنفی دانشآموختگان این رشته،
عضویت خود در انجمن را بطور موقت بهتعلیق درآورند .با چنین اقدامی توسط اعضای این نهاد مدنی ،مدیریت انجمن را با بحران
دمکراتیک تخلیه موقت اعضای آن روبرو کرده و با اعالم رسمی استعفای اعتراضگونه اعضا نسبت به عملکرد انجمن ،مدیریت
آنرا به چالش بکشیم.
برای حمایت از این درخواست میتوانید در پیوند زیر نام خود را افزوده و امضا کنیدhttp://chng.it/TPb98xZzMt :
64 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
یک .اصوال در ادبیات کالسیک جامعهشناسی دیگر از عبارت "پدر" در رشته های علمی بجای بنیانگذار استفاده نمیشود .دالیل
اصلی این امر نیز نخست رهایی از فرهنگ و نُرم مسلط مردساالری است و دیگر اینکه در تعیین بنیانگذاری در علوم خاصه
جامعه شناسی اتفاقنظر وجود ندارد؛ بطوریکه از ابنخلدون در جهان شرق ،سنسیمون ،کنت ،دورکهایم در اروپا تا بوخارین،
پلخانف در روسیه اختالفنظر هست .در همین راستا تاکید بر والدین شناسی در علوم خاصه جامعه شناسی خواه بعنوان پدر یا
حتی مادر جامعه شناسی (اطالق به هریت مارتینو*) نیز ادامه همان دسته بندیهای کهن و واپسگرایانهای است که دیگر
موضوعیت ندارد.
دو .عالوه بر صرف عبارت ،بنیانگذار یکرشته به کسی اطالق میشود که نخستین چالشهای نظری و پژوهشی را در روند
تاریخی یک رشته علمی پیریخته باشد .از این منظر ما در ایران فاقد بنیانگذار جامعه شناسی هستیم چه برسد بهآنکه صفت
پدری نیز به ناشایست بهکسی بدهیم .از ارانی تا آریانپور ،از طبری تا صدیقی ،و از ترابی تا بسیاری دیگر و در اینجا ساروخانی،
هیچکس خالق نظریه یا روششناسی خاصی در رشته جامعه شناسی نبوده اند و بی سبب نیست که جامعهشناسی ایران از بعد
تیوریک و نظریهپردازی بشدت ایستا بوده و در پهنه جهانی این رشته ،نامی از هیچ نظریه پرداز ایرانی نیست.
سه .مروری بر تاریخ جامعه شناسیها در کشورهای مختلف نشان میدهد که کمتر نهاد علمی بدنبال تجلیل از بزرگان اندیشههای
علمی زیر برچسب پدر یا مادری است .اطالق بنیانگذار جامعه شناسی از نظر تاریخی عمدتا در کلیات این رشته استفاده شده و
چنین نیست که هر حوزه ای از این رشته مانند جامعه شناسی ارتباطات و دهها حوزه های وابسته بدان ،دارای پدر یا مادری
است تا بدین واسطه بتواند مشروعیت اجتماعی یابد.
چهار .باقر ساروخانی اگرچه سالیان متمادی نقش معلم را در دانشگاهها و در حوزههای مختلف جامعهشناسی ایفا کرده و همچنان
بدون بازنشستگی ادامه میدهد! ولی اطالق بنیانگذاری برای وی بشدت ناشایست است .صرف وابستگی فرد به نظام سیاسی و
خدمتگزاری بدان ،وجاهت علمی برخورداری از صفت بنیانگذاری یک رشته یا حوزه علمی را به کسی نمیدهد خاصه که این امر
از سوی نهاد قدرت صادر شده باشد! عالوه بر فقدان مشروعیت علمی این اطالق به ایشان ،مشروعیت اخالقی نیز عنصر دیگری
است که باید در تجلیل بزرگان این رشته معیار گزینش باشد که در این مورد نیز نمیتوان مصادیق روشنی نزد ایشان یافت.
پنج .ضعف نظریه پردازی و ضعف دانش روش شناختی ساروخانی مانع از انتساب پدری! و سایر برچسبهای مالکیت بیولوژیک!
تا اجتماعی و شبهعلمی به او میگردد .ساروخانی بهدلیل تسلط نسبی به زبان انگلیسی و فرانسه که پایه تحصیلی وی نیز هست
در بهترین وضعیت مترجم خوبی است که در این رشته باید کنار فهرست مترجمهای زبده و توانمندی مانند ثالثی یا نیکگهر
و دهها مترجم بمراتب قویتر در فن ترجمه قرار گیرد.
6۵ روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
شش .در پروژه مصاحبه با ساروخانی که نوید آن در برنامه شوکران داده شده ،مصاحبه کننده و مجری برنامه ،پیام فضلی نژاد،
یک عامل امنیتی بیاعتبار در محافل علمی و رسانه ای (شاغل در روزنامه فاشیستی کیهان) است که آگاهانه به بزرگ نمایی
کسانی میرود که در خدمت نظام ایدیولوژیک موجود بودهاند .این برنامه با هدف مشروعیت بخشیدن به نظام سیاسی به
بهرهگیری از شخصیتهای دانشگاهی بهظاهر مستقل ولی وابسته به نظام میرود و همزمان از این افراد و تحلیل و تجلیلهایشان
برای تخطیه سایر اندیشهورزان مستقل و مردمی در جامعه بهره میبرد .برنامه شوکران همواره توسط رسانههای وابسته به
نهادهای نظامی و امنیتی مانند فارس و مهر پوشش داده میشوند.
https://b2n.ir/954097
https://b2n.ir/419739
https://en.m.wikipedia.org/wiki/Harriet_Martineau
https://b2n.ir/015456
https://b2n.ir/389196
https://b2n.ir/705073
66 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
در پی وقوع جنبش انقالبی آبان 98اگرچه رویکرد اصلی جامعهشناسی خوانده حکومتی ،حمیدرضا جالییپور تکرار همان مبانی
در تحلیل و توجیه نظام قدرت است ولی تحلیل اخیر وی از چند منظر قابل نقد است خاصه که حتی از جامعهشناس حکومتی
در حوزه جنبش های سیاسی نیز انتظار تحلیل دقیقتر میرفت .بنظر میرسد حتی چنین اهتمام نظری برای ساختار قدرت و
بدنه کارشناسی استبداد نیز سودمند نیست!
جالیی پور بر این باور است شرایط ایران انقالبی نیست چون اگر حاکمیت احساس ناامنی کند ،آنگاه قادر است به سرعت از
شلیک مستقیم به مردم معترض تا دستگیری انبوه مردم در صدها نقطه ایران دریغ نکند .لذا بدلیل سرکوب خشونتآمیز مردم
معترض توسط حکومت دینی ،شرایط انقالبی نیست! این رویکرد ،تحلیلی از درون ساختار قدرت ،از سطوح فوقانی هرم قدرت و
کامال محافظه کارانه است .کمتر انقالبی در مسیر فروپاشی ساختار سیاسی با مقاومت نهاد و نهادههای قدرت مواجه نشده و
همواره به خشونتبارترین وجه مورد سرکوب نیز قرار گرفته و این امر داللتی بر نبود شرایط انقالبی بدست نمیدهد .اساسا هیچ
رویکرد جامعهشناختی مبتنی بر نظریههای قایم به قانونمندیهای جنبش و انقالب ،بر چنین معیار و مولفهای برای سنجشگری
شرایط انقالبی با تاکید بر میزان خشونتگرایی ساختار قدرت و حاکمیت سیاسی صحه نمی گذارد جز نظریه بازان اصالح طلب
حکومتی که با اغواهای شبه علمی درصدد تحریف وقایع سیاسی اجتماعی بوده و هستند.
جالییپور مدعی است حاکمیت ایران در اعتراضات اخیر همه الیههای قدرت امنیتی خود را بکار نبرده و کار به فراخوان نیروهای
سپاه و ارتش ...و حامیان مردمی-خودی نظام نکشید .او تلویحا دو رویکرد ضدانقالبی اتخاذ کرده و روبروی جنبش مردمی
میایستد :اول بهنمایش قابلیت سرکوب ساختار قدرت و حکومت دینی میپردازد تا بطور آشکار و پنهان به مردم معترض نهیب
زده و آنان را از ادامه اعتراض خود هراسان سازد که بدانید چه عواقبی در انتظار است! دیگر آنکه با این شبهتحلیل ،به ساختار
قدرت نهیب میزند که شما بهعنوان عوامل سرکوب هنوز محل امیدواری برای ادامه حاکمیت ستم دارید و هنوز از همه امکانات
سرکوب و استبداد بهره نگرفتهاید! باورکردنی نیست که یک جامعهشناس چگونه میتواند در ساختار قدرت ،منابع و منافع
حکومتی و ایدیولوژیک خود را بر مصالح اجتماعی جامعه بهخدمت گیرد!
جالیی پور با تعبیر معطوف به مطلوب خود ،منکر فروپاشی اجتماعی شده و برای دفاع از ثبات اجتماعی بسود حاکمیت ،اینبار
از پایین هرم قدرت به تحلیل همبستگی اجتماعی مردم میپردازد که چگونه با اخالقهمزیستی از خشونت پرهیز میکنند .وی
حتی از دانش رقیب حکومتی خود تقی آزاد ارمکی نیز برخوردار نیست که به تحلیل دقیقی از جنبش در پهنه طبقات اجتماعی
پرداخته ولی در نهایت نسخه های حکومتی میپیچد .جالییپور پیش از آنکه از منظر جامعهشناختی به تحلیل پدیده اجتماعی
نظیر جنبشهای اخیر اجتماعی بپردازد ،عمدتا همانند کسانی که در معرض هراس و تهدید از توانبخشی جنبشاند ،با نوعی
رویکرد واکنشی ،تحلیلی ضدجنبشی ارایه میدهد .او در پایان همانند همقطاران خود ،به جنبشهای اجتماعی مردم دهنکجی
کرده و در کنار اصحاب قدرت ،به سازوکارهای بقای ساختار قدرت میپردازد تا تحلیل چگونگی شکلگیری ،رشد و فراز و نشیب
جنبش اجتماعی که دارای رویکردی انقالبی و ضدساختاری است.
67 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
جامعهشناسی اگرچه در روساخت نظام اقتصادی اجتماعی موجود در جامعه ،اشکال ایدیولوژیک بهخود میگیرد ولی این رشته
علمی با رویکرد انتقادی باید بدنبال کشف قانونمندیهایی باشد که در راستای تامین حقوق شهروندی ،حقوقبشر،
برابریاجتماعی ،آزادیهایفردی و رهایی انسان از یوغ ستم و زور حرکت و هدایت کند .آنچه که در فضای مسلط جامعهشناسی
حکومتی مشهود است عبارت از لمپنیزم جامعهشناسی است که در خدمت استبداد ،سرکوب ،اعمال قدرت ،هژمونی ایدیولوژیک،
سلطه مردانه مبتنی بر تفکیک جنسیتی ،رانتخواری و محافظهکاری بهسود ساختار قدرت است.
http://archives.emruznews.com/2019/12/post-27653.php
68 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
بارها درباره پیوند جامعهشناسی با ساختار قدرت نامشروع و استبداد دینی زیر عنوان "لمپنیزم در جامعهشناسی" نوشته ام.
بطورمکرر نیز برخی چهرههای جامعهشناسی و انجمن جامعه شناسی را نسبت به سکوت در برابر کشتار ،سرکوب و بازداشت
مردم معترض در جنبش اجتماعی اخیر در آبان 98نقد کردهام .
اینک بار دیگر شاهد واکنش جامعهشناسانی هستیم که مرگ یک نظامی درکنار رهبران گروه نظامی حشدالشعبی (که در ماه
پیش نشستی با موسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران داشتند!) را قهرمان نجات ایران معرفی میکنند .
شما جامعهشناسان ایرانی چطور در مقابل کشتار حداقل 1500مردم بیگناه معترض در خیابانها چنین جمالت همدالنهای
ننوشته و واکنشی احساسی و ملیگرایانه نشان ندادید ولی با مرگ یک فرد نظامی با سابقه دخالت نظامی در جنگافروزی در
منطقه بویژه سوریه و اعزام مهاجران افغانی در جنگهای نیابتی ،چنین داعیه مرزبانی و نجات ایران دارید؟ جامعهشناسی در
ایران بشدت آلوده به قدرت و فساد مسلط در آن است.
69 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
یک مسیله اجتماعی از چشماندازهای مختلف میتواند مورد تعریف و تمایز واقع شود .نمونه بارز چنین تمایزی در مسیله یابی،
حجاباجباری است که از نظر حکومت مسیله تلقی نمیشود ولی نزد آحاد کثیری از زنان یک مسیله اجتماعی است.
نمونه دیگر این تمایز در تعریف مسیله ،مسیله غرور ملی است .از منظر حکومت و کنشگران سیاسی وابسته بدان تا جامعهشناسان
حکومتی ،قتل یک سردار نظامی یک مسیله اجتماعی در خدشه ساختن غرور و امنیت ملی است و بدان واکنش نشان میهند
ولی فقر آموزش ،حاشیهنشینی میلیونی ،گورخوابی ،کارتنخوابی ،کپر و حلبینشینی ،تنفروشی زنان از خیابان تا گورستان،
اعتیاد کودکان ،تجاوز به دهها هزار کودک زیر نام ازدواج کودک و ...یک مسیله اجتماعی تلقی نشده و سبب واکنش آنان
نمیگردد.
پس از چهار دهه شعار جنگ و نظامیگری بنام عدالتجویی و دفاع از مستضعف ،امروز بخش بزرگی از فقرای میلیونی شهری
در اماکنی نظیر این زندگی مشقتبار دارند .پس از انقالب ،مفاهیم و نقشها ،کنشگری اجتماعی و تعهد علمی و اجتماعی نیز
از درون تهی شدند!
7٠ روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
طرح مباحث ذهنی در تحلیل اجتماعی که نگاه از باال به پایین داشته و بجای نقد ساختار قدرت ،به نقد فرهنگ عمومی و به
تقدیر نهاد قدرت میپردازد امر جدیدی نیست .لمپنیزم در جامعهشناسی ،حاصل ساختار رسمی علم ایدیولوژیک و دانشگاهها ِ
ی
رانتی است که محصوالتش مجموعهای از اساتید وابسته ایدیولوژیک بوده است که همچنان در خدمت اصحاب قدرتاند.
در مجموعه سخنان میانتهی و غیرجامعهشناختی این دو دانشآموخته جامعه شناسی چند نکته مهم است که باید بدان توجه
کرده و متعرض شد:
یک .جامعه نمیتواند بحران زا باشد بلکه جامعه ایران بحرانزده است .درواقع ،حکومت بعنوان نهادی کنشگر ،بحران زاست نه
جامعه .چنین رویکردی اساسا در مفاهیم اساسی جامعه شناسی دستخوش کجفهمی است.
دو .شکافهای اجتماعی قابل تحویل به "چاله چوله" نیستند .شکاف اجتماعی ناظر بر گسستگی در همبستگی و تمامیت یک
پدیده اجتماعی است که از منظر کارکردگرایی دستخوش بیخدمتی است .این شکاف از منظر تضادگرایان نقطه آغاز تحول
اجتماعی از یک ساخت به ساخت دیگر است نه چاله های درماندگی!
سه .تکرار تیوری "دشمنتراشی" نظام استبداد دینی در جامعهشناسی ،پاسخگوی رویکرد توسعه اجتماعی نیست .گزاره دشمن
برای هویت یابی ،مصدر نظامی پوپولیستی و پروپاگاندای درخدمت آن است .ادبیات جامعهشناختی در تحلیل رخدادهای اجتماعی
ناگزیر است از مرزهای ایدیولوژیک نهادهای قدرت عبور کند.
چهار .دمکراسی بمعنای اعتماد مردم به نمایندگان احزاب سیاسی است و اعتماد باالی 50درصد بمعنای تایید دیکتاتور نیست!
ی اکثریتی باهمه نقد در ساختار دمکراتیک ،دیکتاتوری نیست.
این شکل از دمکراس ِ
پنج .سرمایه اجتماعی فروپاشیده است و نمیتوان با رویکرد نظام پدرساالری به کتمان آن رفت؛ این رویکرد پاسخگوی تحلیل
ساختار قدرت نیست .این سرمایه اجتماعی ازهمپاشیده با کتمان صاحبان قدرت و دانشآموختگان جامعهشناسی سببساز
تقویت شکافهای اجتماعی میگردد.
شش .روانشناختی کردن مسایل و روندهای اجتماعی ،تلههای فکری است که در ناتوانی جامعهشناسان حکومتی از تحلیل ،آنان
و تحلیلشان را در خود میبلعد .پدیدهها و مسایل اجتماعی به تعبیر میردال ،لگدپران هستند حتی اگر آگاهانه چشم بر آن
ببندید ،لگدهای آنرا خواهید خورد.
منبع:
https://www.aparat.com/v/cV8Wf
71 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
هنوز شیوع و فراگیری بیماری جهانگیر کرونا در ایران آنچنان فاجعه بار نشده و امید نیز چنین نشود .ولی خطر و
تهدید تداوم بیماری و شیوع هراس جمعی حاصل از آن و افزایش خطرات جانی حاصل از ناتوانی در مدیریت این
بحران و مصیبت اجتماعی توسط صاحبان قدرت خاصه در نظام ناکارآمد استبداد دینی در کشور همچنان باالست.
سنجشگری برخی ابعاد اجتماعی این بیماری در ایران از بعد پیامدهای شیوع آن و پرسشگری فرهنگ عمومی و
سیاسی ناظر بر آن قابل توجه و تامل است .برخی زوایای این سنجشگری مسیله بیماری کرونا از نظر جامعهشناسی
فاجعه و درمان میتواند چنین باشد:
بی اعتمادی سیاسی .بنظر من مهمترین عامل شیوع این بیماری و عدم توانایی در مهار و مدیریت این بحران به شکاف دیرینه
حکومت و مردم بازمیگردد .ساختار استبداد تاریخی از استبداد شاهی تا شیوخ مستبد چنان است که اصل بر عدم اعتماد بر
مردم بعنوان رعایاست .والی و ولی در قالب شاه یا آیت اهلل به عناوین مختلف زیر توجیه ملت ،تمدن ،خدا ،دین و رهبران آن،
امت و ..اساسا مردم را ابزار اعمال قدرت میداند .حقانیت اعمال هژمونی و سلطه فراگیر بر جان و مال مردم از یکسو و عدم
حقانیت مردم در دانستن ،کسب اخبار واقعی ،آگاهی و دانش از سوی دیگر از زمره دوگانه بنیادینی است که حیات استبداد بدان
وابسته است .درچنین ساختاری مردم آخرین و نامحرمترین اقشاری هستند که از هر پدیده ای و بطور خاص بیماری کرونا
آگاهی مییابند .
بی اعتنایی استبداد به جان و مال مردم و بی اعتمادی مردم به نام و کام مستبدان چنان شده و میشود که در وقوع بیماری
جانکاه و هولناک کرونا نیز مردم چشم و گوش به رسانه های دیداری و شنیداری نظام استبداد نمیسپارند .در چنین بستری
افراد و نهادهای اجتماعی از جمله خانوادهها به راهیابی و چارهجویی های خود می اندیشند .بی سبب نیست که مثال تعطیلی
مدارس برای ماندن خانوادهها در کشور سبب سفر و تحرکات جغرافیایی برای فرار از بی تدبیری ساختار استبداد می گردد؛ امری
که به بیتدبیری دیگری از سوی مردم منتهی شده و بجای مهار ،به شیوع بیشتر بیماری منجر میگردد .
بحران اجتماعی .کرونای کشنده در چنین بستری الجرم به یک بحران اجتماعی منجر میگردد .این بحران اگرچه دارای زمینه
های مستعد و ناهویدایی در متن جامعه و مناسبات اجتماعی پیش از بیماری است ولی با وقوع سیمپتومهای این بیماری ،عالیم
این بحران نیز تشدید و آشکارتر میشود .فقدان اعتماد ،بیگانگی سیاسی ،نامدارایی ،هراس از ناامنی جانی و افتادن بهجان
یکدیگر ،اندوه و دغدغه نان و جان در سطوح فردی و خانوادگی ،تشدید نابسامانی و تهدید هستی اجتماعی و بسیاری مسایل
دیگر که در این تحلیل بدان خواهم پرداخت ،از وجوه آشکار و پنهان سیل این بحران اجتماعی بهشمار میرود که در راه است.
فروپاشی همبستگی .اگرچه میان حکومت و ملت خال همبستگی تاریخی وجود دارد ،ولی نهاد قدرت در قامت و هیبت استبداد
چنان عمل میکند که همبستگی اجتماعی را منع و محو میسازد .هرگونه اتفاق و گردهمایی ،اجتماع بیش از دو نفر ،تشکیل
تشکلها ،اتحادیهها ،تحزب و حزبسازی ،اجتماعات و یکپارچگی مردمی در صورتیکه بسود و بسوی منافع استبداد و کارگزاران
آن نباشد سرکوب و با منیت مستبد ،منکوب میگردد .در چنین ساختاری ،همبستگی اجتماعی از اشکال ابتدایی آن نظیر
همبستگی خانوادگی ،قبیله ای و در نهایت قومی فراتر نمیرود .فرد در زنجیره زیست اجتماعی بشدت سودخواه و همسو با منافع
72 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
فردی در مقابل منافع جمعی زندگی میکند .وقوع بحران بیماری کرونا ،آغاز نمایشگاه بزرگ و ملی این فروپاشی اجتماعی خواهد
بود که در آن منفعت و مصلحت فردی بر ساحتهای اجتماعی و جامعه انسانی غلبه خواهد کرد .
زوال سرمایه اجتماعی .با شیوع بیماری کرونا و گسترش آن ،سرمایه اجتماعیِ نحیف و روبه زوال نیز بیش از پیش سقوط
خواهد کرد .سرمایه اجتماعی ،عنصر همبستگی اجتماعیِ ارگانیکی است که در ساختار آشفته و جامعه مملو از ناسازههای سنت
و مدرنیته ،شهرنشینی و حاشیهنشینی شهری ،فقر و ثروت ،شکاف جنسیتی ،شکاف مرکز-پیرامون ناشی از سانترالیزم سیاسی
و اداری ،بشدت ضعیف است .وقوع بیماری ایرانگیر سبب خواهد شد حداقلهای سرمایه اجتماعی بهعنوان عناصر پیوند دهنده
نهادها و نمادهای اجتماعی نیز رنگ باخته و تحلیل روند .فروپاشی سرمایه اجتماعی بهدنبال خود ،زمینه تخفیف سرمایه فرهنگی
را نیز فراهم میسازد که در آن ارزشها و هنجارهای اجتماعی جامعهپسند به سطوح فردی و حتی اگوایستی سقوط میکند.
پیامد مورد انتظار این سقوط ،فروپاشی هستی و همبستگی اجتماعی است که در ساختار استبداد به سختی به بقای خود ادامه
میداد .
گرسنگی .اگرچه طبق برخی آمارهای اجتماعی رسمی و حکومتی که مشحون از کمشماری است ،گرسنگی پدیده ای است که
در طی چنددهه پس از انقالب اسالمی رو به گسترش نهاده و در بین اقشار اجتماعی مختلف تعمیق یافته است ولی این بحران
با گسترش بیماری کرونا ،تشدید خواهد یافت .تداوم بیماری ،سبب خواهد شد جمعیت گرسنگان رو به افزایش گذارده و با شیوع
بیماری و بحرانهای اقتصادی حاصل از آن ،اقشار و طبقات اجتماعی استثمارشده ،ستمدیده و زحمتکش بیش از همه از فقر
غذایی رنج ببرند .گرسنگی و چه بسا قحطی در دسترسی به برخی مواد و کاالهای اساسی از یکسو و تشکیل بازارهای قاچاق و
غیررسمی عرضه و توزیع این کاالها توسط عوامل حکومتی و اقشار خاص سودخواه از سوی دیگر ،بشدت گسترش خواهد یافت.
بهنظر من سرعت شیوع هراس و احساس ناامنی و پیامدهای انسانی و اجتماعی این بیماری بسیار بیشتر از شیوع خود ویروس
کرونا خواهد بود.
مرگ و هراس از آن .اگرچه مرگ به پدیده ای پذیرفته شده در ساختار استبدادی بیکفایت تبدیل شده و دارای گستره بزرگی
از مرگ ناشی از تصادفات ،نزاعهای خیابانی تا اعدام و کشتار مردم معترض در خیابانها است ولی هراس از مرگهای زودهنگام،
و انتظار برای مرگ خود و عزیزان در خانواده در سطوح فردی ناشی از شیوع کرونا ،زمینههای بحران روانی و اجتماعی را بشدت
تقویت خواهد کرد .در اپیدمی مرگ ،این بار برخی از سران و مردان قدرت نیز در ورطه مرگ ناشی از بیماری خواهند افتاد .ولی
نابرابری در توزیع مرگ ناشی از بیماری بهوضوح چشمگیر خواهد بود .بهنظر من مرگِ کرونایی عمدتا گریبان فقرای شهری و
حاشیه نشینان ،آسیب دیدگان جنگ و بیماریهای سخت ،سالمندانِ تهیدست و بخش بزرگی از مردم در خیابان از کودکان
خیابانی تا زنان خیابانگرد را خواهد گرفت.
فقر بهداشت .فقرای شهری و حاشیهنشینان شهری از زمره بیشترین آسیب دیدگان فقرِ بهداشت در جامعه خواهند بود .این
فقر و محرومیت بهداشتی و درمانی در زمان شیوع بیماری جانکاهِ کرونا بشدت رو به گسترش خواهد گذارد .فقدان دسترسی و
نبود امکان تامین لوازم بهداشتی و پیشگیرانه از یکسو و عدم دسترسی یا امکان اندک برخورداری از خدمات درمانی پس از
73 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
بیماری و کرونایی شدن از دیگرسو ،سبب مرگ بیشتر فقرا و محرومان شهری میگردد که نه از توان مالی و نه از توان جانی و
اجتماعی الزم برای برخورداری از امکانات بهداشتی و درمانی برخوردارند .مرگ در سکوت ،پدیده ای خواهد بود که در مناطق
محروم کشور و نزد افراد بهحاشیه رانده شده اجتماعی ،همپای شیوع کرونا ،شایع خواهد شد .
فقر آموزشی و فرهنگی .بخش بزرگی از آنچه که امروزه در نسل حاضر در جامعه ایران مشاهده میشود ،محصول آموزش و
تربیت فرهنگی است که نظام دینی در طی چهار دهه طالیه دار آن بوده است .هر گونه کاستی در همراهی و مشارکت مردمی
برای پیشگیری از شیوع بیماری در کشور میتواند محصول دو امر باشد :نخست فقر آموزشهای بنیادین اجتماعی حکومت در
همبستگی اجتماعی ،همدلی و همسرنوشتی ،ومشارکت اجتماعی مردم؛ و مبارزه منفی مردم در مقابله با هر آنچیزی که نظام
و حاکمیت رسمی ترویج کرده و فرامیخواند .چنین وضعیتی منجر شده است که حکومت و ملت بهشکلی قهرآمیز در تقابلی
اجتماعی به نفی و بیاعتنایی به یکدیگر گرایش قویتری یابند .
جامعه در خانه .هراس از بیماری سبب میگردد فرایندهای کالن جهانیگرایی به کلبه های کوچک خانوادگی و فردی فروبکاهد.
قرنطینه حکومتی یا مردمی و تالش برای کاهش ارتباطات اجتماعی افراد در روابط و مناسبات خود سبب میگردد افراد به
حریمهای قابل اعتماد و نظارت پناه برده و از فضاها و میادین بزرگتر اجتماعی دوری کنند .در تداوم این بیماری حتی بهصورت
موقت روندهای جامعه پذیری دستخوش چرخشهایموقت میگردد .بدین معنا بجای همسویی خانواده در جامعه ،جامعه به
سلولهای کوچک خانواده و واحدهای خُرد اجتماعی سقوط میکند .درچنینوضعینبحرانی ،جامعه بطور موقت رنگ باخته و
دستخوش ایست اجتماعی یا کومای اجتماعی میگردد .
مرگ جامعه .درصورت تشدید شیوع بیماری ،جامعه انسانی رو به تعلیق نهاده و بطور موقت میمیرد! نشانههای این مرگ
اجتماعی را حتی در کشورهای مدرن اروپایی نیز میتوان ردیابی کرد .شیوع بیماری و هراس از مرگ ،فرد در جامعه اروپایی را
نیز نگران و هراسناک کرده است بطوریکه منافع فردی بر منافع جمعی ،بقای بیولوژیک بر بقای اجتماعی ،دغدغه فردی بر دغدغه
اجتماعی غالب میگردد .تصور چنین تحوالتی در جامعه ایران بشدت هراسناک خواهد بود خاصه جامعهای که هنوز فرایندهای
زندگی اجتماعی و جامعهپذیری در سطح کالن و مدرن در آن بوقوع نپیوسته و افراد اگرچه در فضاهای اجتماعی شهری ورود
کردهاند ولی همچنان بصورت منفرد و نه فردگرایانه ،در متن جامعه بصورتی ازهم گسیخته همزیستی می کنند .مرگ جامعه
شامل مرگ زیست اجتماعی و هستی اجتماعی در ایران خواهد بود .
تحکیم استبداد .سرکوب و اختناق در شرایط شیوع بیماری کرونا و کاهش مناسبات اجتماعی در فضاهای شهری و اجتماعی،
زمینه تثبیت و تداوم نظام ناکارآمد استبداد دینی را فراهم میسازد .مصیبت اجتماعی اگرچه در شرایط خاص سبب افزایش
همبستگی و همسرنوشتی اجتماعی میگردد ولی در خصوص بیماری واگیرداری مانند کرونا دارای نتایج معکوس است .سپردن
مسیولیت مدیریت بحران به بخش نظامی نیز در همین راستا است که با گذراندن دوره اوج مخاطره بیماری ،موفقیت در مهار
بیماری بنام نیروهای نظامی تمام شده و نظام بدینشکل به بازسازی مشروعیت روبه زوال خود بپردازد .بدینترتیب ویروس
استبداد با ویروس کرونا بازتولید میشود .
74 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
آیا می توان طبق بخشی از سخنان هما ناطق ،مورخ مدتی است پس از مرگ پدر ،هنجارهای موجود
معاصر ،مدعی شد هیچکس از ایرانیان نمی دانند مردانه بشدت آزارم می دهد :از سهم ارثیه دو برابر
آزادیخواهی چیست آنان خود دشمنان آزادی اند و از پسران نسبت به دختران ،از سهم یک هشتم مادر که
همین رو ،از عهد جنبش مشروطه خواهی تاکنون همواره حقوقش مغفول بود ،از مردان مدعی برابر
آزادی خواهی یکرویای نامحقق بوده است؟ خواهی که موقع ارث خواهی بر سهم دو برابر پسران
بنظرم داوری های همه گیر درباره یک خصیصه بر دختران پای می کوبند تا عبارت ننگین و
فرهنگی برای عمومیت بخشیدن به تاریخ و فرهنگ مشروعیت یافته شرعی و سنتی بنام "ارث پدری"!؟
یک سرزمین با زیر فرهنگ های مختلف در اساس بی آنچه که بیش از همه آزار دهنده است اطالق ارث
بنیان است .شواهد و متون بسیاری از آزادیخواهی از پدری به دارایی هایی است که محصول تالش مشترک
عهد مشروطه تا حتی پس از انقالب وجود دارد که مادر و پدر است ،دارایی های مادری که نه تنها در
نمایانگر تبیین آزادیخواهی بمفهوم عینی و تاریخی طول حیات وی بلکه پس از مرگ او نیز جایی دیده
آن بوده و هست .عدم تحقق آزادی در کشور و تاریخ نشده و نمی شود .بنظرم شایسته و بایسته ترین تغییر
معاصر ایران فقط محصول فقدان فهم مردم و فرهنگ عمومی آنجایی است که از این پس بهنگام
روشنفکرانش از مفهوم و تصور آزادی نیست . تسهیم ارث ،از آن به "ارث مادری/پدری" یاد کنیم
این تعبیر سبب ساز تحریف تاریخ و تخفیف مطالبات تا زشتی این غفلت از حق زن در مقام مادر و حقانیت
مردم و روشنفکران خواهد شد .بدین شکل ،استبداد مادر در دارایی های بازمانده از یک زندگی مشترک از
در قامت تاریخی اش می تواند محصول عدم شناخت یاد نرود ،اگرچه قانون نابرابر ارث همچنان بجای خود
مردم از مفاهیم و مطالباتشان باشد و نقش باقی است.
ساختارهای استبداد و کنشگری مستبدان در متن
فرهنگ دینی ،اقتصادی واجتماعی کمرنگ می شود.
79 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
میرحسین موسوی هرگز توان رهبری نداشته است خواه در زمان نخست وزیریاش که بشدت
منفعل بود ،خواه در جنبش 88که توسط مردم مدیریت شد و شکست خورد و خواه اینک که با
تب مردم در خیابان ،هذیان میگوید و قصد تصرف جنبش دارد :موسوی در بهترین حالت موج
سوار ناتوانی است که قصدش حفظ تبار جمهوری اسالمی است.
بنظر میرسد نهاد دین مهمترین عنصر حاضر در اعتراضات مردمی است ،نهادی که سببساز همه
مصیبتهای ایرانیان در سراسر کشور و در تبعید شده است .دین طبقاتی و سیاسی امروز زیر
پاهای معترضان ،یارای نفس کشیدن ندارد .کافیست به مطالبات مردم در خیابانها و شعارهایشان
بنگرید :جنبش نان ،بشدت غیردینی و سکوالر است.
تبارشناسی دو شخصیت میرحسین موسوی و رضا پهلوی نشان میدهد که هویت این دو فرد
موکول به هویت و تبار سیاسی و قشریشان هست :نه میرحسین موسوی نقد آیتاهلل خمینی و
نظام جمهوری اسالمی را میکند نه رضا پهلوی به نقد پدر و نظام سلطنت میپردازد .این دو بر
مرکب همان روایت های تاریخی سوارند و نقد این تبار ،نفی خود و هویت آنان است.
لیبرال دمکراسی ،مطالبات مردم در جنبش نان را پاسخ نخواهد داد .شواهد تجربی نظامهای لیبرال
دمکراتیک گویای این است که طبقات مرفه و ثروتمند بعنوان ژن برتر برای غارت مردم تهیدست
و زحمتکش ،آزاد بوده و حق دمکراتیک می تراشند .لیبرال دمکراسی یعنی آزادی و دمکراسی
برای خواص!
استبداد حتی نفس کشیدن و دسیبل صدای شهروندانش را نیز کنترل میکند :ورزشگاه آزادی
برای کسانی که اعتراض مدنی دارند!! رویکردی که معترضان را بهعنوان افرادی ناهنجار در قفسی
میفرستد تا مبادا نظم عمومی سودمند برای ماشین قدرت برهم بریزد! این رویکرد مانند رویکرد
روانه کردن متفکران ضد ساختار در سلولهای تیمارستانی است که فوکو از آن رونمایی کرد.
1٠2 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
باید فضای خارج از کشور برای کسانی که فضای داخل کشور را برای مردم ناامن کرده اند ،ناامن
شود .افرادی چون سروش ،مهاجرانی و بسیاری از سران کشور که در سفرهای خارج از کشور
بهراحتی در تردد هستند باید به میز محاکمه در دادگاههای بینالمللی کشانده شوند.
مصونیت سیاسی کسانی که در دستگاههای حکومتی اشتغال دارند باید دارای استثناهای قضایی
و حقوقی باشد .مگر میشود فرد جانی که اسناد و شواهدی علیه او وجود دارد بتواند با قانون
مصونیت سیاسی بدلیل عضویت درنهاد یا وزارتخانه حکومتی از زیر محکمه و عدالت بگریزد!
چنین قانونی نیازمند اصالح است.
در نظام عدل اسالمی نداناجی ،فعال حقوق کارگری به ۵سال زندان محکوم میشود آنگاه
بزرگترین مجرمان مالی همچنان آزادانه میگردند! نظام ناعادالنه وستمگون ،زندگی جوانان کشور
خارج از زندان را تباه کرده و وقتی صدای اعتراضشان بلند میشود مشمول گلوله مستقیم بر سر
یا حبس بلندمدت ،شکنجه و محرومیتهای اجتماعی می گردند!
نیروی اطالعاتی که وزیر علوم شود بیش از این نمیتوان انتظار داشت .در هیچ کشوری هیچ وزیر
علومی در بازداشت دانشجو چنین همراهی و مشارکت نمیکند .اگر ذرهای حمیت علمی در این
وزیر بود باید استعفا میداد.
آدمکشان پس از انقالب در اواخر دهه پنجاه و طول دهه شصت چه کسانی بودند؟ آیا آدمکشی
هم مبتنی بر تیوری جنایت ما و دیگران تفاوت ماهوی دارد؟ در طول دهسال پس از انقالب -۵7
67صدها هزار قربانی خشونت انقالب و جنگ شدند و موسوی یکی از رهبران اصلی این دوره بود!
چهار دهه است تفکر داعشی که در متن اسالم سیاسی تجویز و قانونمند شده ،اجرا میشود :از
قصاص چشم و قطع دستان زندانیان تا پرتاب کردن دانشجو از پشت بام کوی دانشگاه ،سنگسار
و سوزاندن دگراندیش در اسید .باورمندان این تفکر در حین محاکمه و مجازات ،نیازمند روان
درمانیاند.
1٠3 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
یونیسف و سازمانهای نجات کودکان همه خاموشند وقتی مرگ و خشونت حکومت اسالمی جان
کودکان ایران را بیرحمانه میستاند :از اعدام کودکان در کشتار دهه شصت تا اعدام کودکان در
طی چهاردهه زیرنام جرایم ،و اینک کشتن کودکان در اعتراضات خیابانی در میدان جنبش نان!
استان سیستان و بلوچستان هرگز به کلیت کشور وصل نبوده ،خواه در عصر نوسنگی پهلوی ،خواه
در عصر فسیل جمهوری اسالمی و خواه در عصر دیجیتال! بیش از نیمی از وقایع اجتماعی و
اقتصادی استان اساسا جایی ثبت و ضبط نمیشود چه برسد برنامه ریزی توسعهای و اینک سرکوب
صدباره در خاموشی! حتی استبداد نیز این خطه را از یاد برده است!
حکومت دینی سابقه دیرینهای در قتل و اعدام کودکان دارد از کودکان اعدام شده در دهه شصت
در کشتار ملی تا کودکان کشته شده در جنگ تحمیلی حکومت به ملت (36هزار کودک) با نام
شهید و اینک کشتار کودکان کنار بزرگساالن در اعتراضات سراسرى در خیابان :آخرین جاییکه
طاقت مردم به طاق رسیده و فریاد ،امری اجتماعی می شود.
آیندگان بر حال مردم ما افسوس خواهند خورد که چگونه پدرانشان ،شاه و نظام استبداد شاهی
را فروریخته و استبداد شیوخ را جاسازی نمودند و چگونه فرزندان و نوههای آنان در پی بازگشت
و بازسازی نظام استبداد شاهی بودند! مداربسته استبداد گویا پایان ندارد!
قرار است تحوالت کشور روبه جلو ،پیشرونده و مترقی باشد وگرنه ارتجاع سیاه و سفید (استبداد
شیخ و شاه) همان گردگشت تاریخی است که دیگر بس است! "جاوید شاه" یعنی مطالبه
جاودانگی ارتجاع سفید ،استبدادشاهی ،واپسگرایی و بازگشت به عصر سنگ و فسیل .پیروی و
خوشحالی از این شعار نشانگر عدم درک تاریخی از تحوالت سیاسی و اجتماعی رو به ترقی و
دمکراتیک است.
نتیجه چهار دهه زجر و فقر مردم ،فساد حکومت ،حبس ،شکنجه و اعدام ،سرکوب و خفقان ،دروغ
و فریب ،کشتارهای دسته جمعی ،و ترور و تحریم مردم ،سرانجام به نتیجه خواهد رسید :دگرگونی
این نظام و ساختار سیاسی دینی تنها چاره مسایل امروز کشور و مردم ایران است.
1٠4 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
بنیان همه این نابرابریها و ستم ،فقر روزافزون و حاشیهنشین کردن بخش بزرگی از طبقات
اجتماعی در ایران ،منطقه و سراسر جهان ،همین نئولیبرالیزم فاشیستی است؛ نشانه گیری
اعتراض جنبش دانشجویی به مغز این سیستم است.
نهایت تاسف است که یونیسف به چرخ پنجم حکومتهایی مبدل شده است که بزرگترین ناقضان
حقوق بشر بویژه حقوق کودکاند از قانون تجاوز به کودکان بهنام ازدواج تا کودکان کار و خیابان
و اعدام و کشتن کودکان در جریان اعتراضات سراسری در ایران!یونیسف با سکوت خود در این
راه شریک جرم حکومت ایران است.
اعتصابات سراسری مهمترین روشهای فروپاشی ساختار استبداد است .جنبش نانکه در بدنه
اقتصاد کشور بیشترین فشار را تحمل میکند برای چارهیابی مسایل خود در سطح ملی ناگزیر
است با کمک طبقه متوسط از اعتصاب بهعنوان مهمترین ابزار اختالل کار استبداد نهایت بهره را
ببرد.
در نهاد قدرت که باشید دیگرجنسیت و تحصیالت نقش فرعی و پسین دارد :لیال واثقی ،یک زن
با مدرک دکترا در مقام فرماندار شهر قدس ،دستور قتل به پلیسی میدهد که هنوز فرمان تیر
نگرفته است بخصوص فرمان شلیک به مردمی که بخاطر ندانم کاریها و فساد فرمانداری او و سایر
نهاهای وابسته به کل حکومت در خیابانها طغیان کرده اند.
فرمانده بسیج ،آگاهانه نمایش جهل میدهد و نمیداند که بسیج،نهادی ملی و مردمی نیست مگر
نهادی حکومتی و ایدیولوژیک در خدمت قدرت با همه فساد و خشونتی که در طی چهار دهه با
آن زاده و رشد کرده است .بسیج نهادی خشونتگر و خشونت دیده نیز هست آنگاه که سایه
ایدیولوژیک اش را بر زندگی دانشآموزان و کودکان می افکند.
اگر میرحسین موسوی در سال 88پیروز میشد در نهایت همین نسخه روحانی و کلید تدبیر او از
چراغ جادویش بیرون میجهید! عالوه بر ایدئولوژی که اشخاص را راهبری میکند ،ساختار متصلب
استبداد دینی نیز با همین اشخاص تاکنون توانسته است به بقای خود ادامه دهد .موسوی عنصری
در درون ساختار است نه ضدساختار!
1٠۵ روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
طول دوره نخست وزیری میرحسین موسوی دهه کشتار و خون بود از جبهههای جنگ تحمیلی
حکومت به ملت تا قتل عام مردم در صفوف دگراندیشی .موسوی در متن نظام سکوت کرد جایی
که آیتاهلل منتظری اعتراض می کرد.
افزایش بودجه سپاه ،بسیج و نیرویانتظامی توسط دولت امید و کلید! نشانه هراس نظام قدرت از
ناامنی در منطقه و تشدید جنبش نان و اعتراضات مردمی است و نمایشگر چهره غیرمردمی
روحانی و سران حکومتی که بجای افزایش بودجه آموزش ،خدمات اجتماعی و درمانی بدنبال
افزایش نیروی سرکوب تهیدستان معترضند!
بودجه کشور که مقاومتی میشود ،آموزش و پرورش ،بهداشت و درمان ،محیط زیست ،افزایش
دستمزد ،تامین اجتماعی و فرهنگ بیشترین آسیب را میبیند ولی بودجه نهادهای بیکفایت
مذهبی وابسته به سران حاکمیت پرچربتر میشود :دولت فخیمه امید و کلیددار روحانی و آرای
مردمی با امیدهای کاذب!
زنانی مانند ابتکار ،الهیجی ،بروجردی ،واثقی و دهها مانند آنان ،راوی سیاستهای نرینه مردان
صاحب قدرت در حکومت دینی اند (نظیر اسلحه کشیدن به مردم و تسخیر سفارتخانه) و لذا
تغییرات جنسیتی از باالی هرم قدرت و درون هرم قدرت ،نمایش سیاسی بیش نیست .طرحی
دیگر باید درانداخت.
سلطه فرهنگ نرینهگری و شیخوخیت در ذهن زیباکالم محصولش میشود اطالق بانوی مدرسبه
سلحشوری ،نماینده مجلس؛ مدرسی که مشروطه را مشروعه میخواست و بیش از خود رضاخان
1٠6 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
شصتتیر ،شاهدوست و سلطنت طلب بود .سلحشوری ،سلحشوری است با همان اتکای به امامش
و همان فاطمه است به تعبیر ایدئولوگاش شریعتی ! نه بیش نه کم!
مفهوم اغتشاش را از نظر اقتصادی و اجتماعی بشکافیم ،سران حکومتی و رهبران سیاسی کشور
ارکان اصلی این اغتشاش و آشوب و اوباشگری هستند که با فشارهای اقتصادی و سیاسی بر مردم
در درون مرزها و سپس در منطقه ،جایی برای اشرار مشابه خود برای رقابت باقی نمی گذارند.
کل نظاماسالمی از بدو پیدایش خود جعبه سیاهی است که امکان خوانش روندهای مربوط به فجایع
انسانی درآن از سینما رکس تا شلیک عمدی و سقوط هواپیمای اوکراینی و انفجار قطار نیشابور
و دهها پرونده دیگر در آن فعال وجود ندارد تا روز تشکیل تیمهای تحقیقاتی پیرامون جنایتهای
استبداد دینی.
انتخاب نمادهای ابتذال شرّ از همان بدو انقالب آغاز شد زمانیکه کسی بهرهبری و والیت رسید
که وطی یا تجاوز جنسی طفل را در کتاب خود تجویز میکرد و طبعا با روحانی نیز تمام نخواهد
شد :ابتذال شرّ چرخه دوٌار و پدیده جانسختی است که تنها آگاهی سیاسی می تواند آنرا با تحریم
انتخابات درهم بشکند.
مراقب باشیم کودکان قربانی نظامی ایدیولوژیک ،مورد سواستفاده و اجبار در نظام آموزشی
قرارنگیرند :کودکان ما نسل سلیمانی نیستند .اقدام بسیج دانشآموزی در اجبار کودکان برای
سوگواری و اشاعه فرهنگ نظامیگری ،نقض آشکار حقوق کودک است.
https://b2n.ir/215825
https://b2n.ir/420248
آنگاه که بنام خدا ،شیطان را حکم راندند و بخاطر بهشت در آسمان وَهم ،زمین را به جهنمی
سوخته مبدل ساختند ،دیگر نه تنها انسان بلکه حیوانات و گیاهان نیز از آتش خشونت و بالهت
در امان نخواهد بود!
این مهمترین آیه حکومت دینی است.
امنستی نیز خاصگرا عمل میکند بخصوص در بخش ایرانی چرا که تهیه کنندگان آن فاقد نگرش
بینبخشی اند و کشتارها و سرکوب ها را با استانداردهای ملی ،مرکزگرا ،کمّی و سیاسی مورد
محک و سنجش قرار میدهند .امنستی نمیتواند حقوق حاشیهنشینان را نادیده بگیرد از
گرایشهای جنسی و جنسیتی تا قومی.
دین ،نماز و امامزادههای مرگآفرین در حال شکلگیریاند :منبع گسترش ویروس کرونا مراکز
مذهبی ،طالب حوزه علمیه قم ،مجامع مذهبی ،امامزادهها و نمازهای جماعت است .دین سیاسی
نه تنها عرصه های دیگر حیات اجتماعی انسان بلکه حیات فیزیکی و سالمتی انسان را نیز تباه
میکند.
حقیقت اینه که جدا از حکومت ضدمردمی ،خود ما مردم نیز بشدت مهاجرستیز هستیم و بطور
دایم مهاجران افغانی را تحقیر میکنیم اگرچه تحقیر و تبعیض حتی بین اقوام ایرانی علیه هم نیز
شایع هست :کار فرهنگی بزرگی در پیش داریم که حکومت فعلی بشدت ناتوان از اجرای آن است.
تعبیر ازدواج کودکان برای تجاوز به کودکان گویای عمق فاجعه و اخالقی سازیهای غیرانسانی و
ویرانگر این پدیده نیست .خانه شوهر برای کودک بیمعنی است .این خانه ،بستر تجاوزی است که
توسط متجاوزی بنام شوهر ،پدر و مادر ،حاکم شرع و قانونگذاران مشروعیت یافته است.
1٠8 روزنوشتهای 1398 سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
فهرست موضوعی :راهنمای بازیابی روزنوشت های کانال سنجشگری مسایل اجتماعی ایران