Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 16

@BOY_LOVES

Ch. 14
@BOY_LOVES

MO DAO ZU SHI
"GRANDMASTER OF DEMONIC CULTIVATION"
)MO XIANG TONG XIU)

Ch. 14
‫‪@BOY_LOVES‬‬

‫وانگجی بدون نگاه کردن به ووشیان سرش رو به نشونه احترام کمی پایین آورد و با تن‬

‫صدای یکنواختی گفت‬


‫"اول آزاد کردن‪ .‬دوم سرکوب کردن‪ .‬سوم نابودی‪ .‬اولین اقدام اینه که با استفاده از‬
‫امتنان خانوادش آرزوی مرگش رو برآورده کنیم و از چیزی که نمیذاره به اون دنیا بره‬
‫آزادش کنیم‪ .‬اگه این راه شکست خورد اون رو سرکوب میکنیم‪ .‬اگه گناهایی که‬
‫مرتکب شده زیادن باشن و خشمش فرو نَشینه به طور کامل نابودش میکنیم‪ .‬دنیای‬

‫تعالیم به همین ترتیب عمل میکنه و چیزی به جز این پذیرفته نیست‪".‬‬


‫همه نفس راحتی کشیدن و خدا رو بخاطر اینکه الن چیرن وانگجی رو برای جواب دادن‬

‫انتخاب کرد شکر کردن‪ .‬اگه اونا به جاش بودن یا یچیزی رو جا مینداختن یا توی‬

‫جواب دادن قاطی میکردن‪ .‬الن چیرن با رضایت سرش رو تکون داد‬
‫"بدون هیچ اشتباهی‪".‬‬
‫و بعد از یه مکث ادامه داد‬

‫"یه شخص چه در مسائل مرتبط با تعلیمات و چه بعنوان یه آدم باید همینقدر پُر باشه‪.‬‬

‫اگه یکی فقط بخاطر اینکه یسری موجود کوهستانی که چالش برانگیز نیستن رو توی‬

‫خونه اش مغلوب کرده بخواد به خودش مغرور شه و افتخار کنه‪ ،‬یا واسه هیچی مشهور‬
‫بشه دیر یا زود رسوایی به بار میاره‪".‬‬

‫ووشیان با ابروهای باال رفته به نیم رخ وانگجی نگاه کرد و با خودش گفت 'خب‪ ،‬ظاهرا‬
‫هدف این پیر مرد من بودم‪ .‬از عمد بهترین شاگردشو آورده که بشینم و تماشاش کنم'‬

‫ووشیان گفت "یه سوال دارم‪".‬‬


‫و الن چیرن جواب داد "بپرس‪".‬‬

‫‪Ch. 14‬‬
‫‪@BOY_LOVES‬‬

‫ووشیان گفت‬

‫"درسته که اولین اقدام باید آزادی اون موجود از قید و بند آرزوی دنیویش باشه ولی‬
‫این اکثر مواقع غیر ممکنه‪ .‬برآورده کردن آرزوش ساده به نظر میاد‪ ،‬اگه آرزوش مثال‬
‫یه دست لباس جدید باشه آسونه‪ .‬ولی چی میشه اگه خواسته اش کشتن کلی آدم برای‬

‫انتقام باشه؟"‬

‫وانگجی گفت‬

‫"در اون صورت سرکوب برای آزادی انجام میشه و اگه الزم شد بعدش نابود میشه‪".‬‬

‫ووشیان لبخند زد‬


‫"بیهوده اس‪".‬‬

‫و بعد از یکم مکث ادامه داد‬

‫"جواب رو میدونستم فقط دنبال یه راه چهارم میگشتم‪".‬‬

‫الن چیرن گفت‬

‫"هیچوقت درباره یه راه چهارم نشنیدم!"‬

‫ووشیان گفت‬

‫"اون قاتل توی وضعیت داغونی مُرد پس طبیعی بوده که به یه جسد درنده تبدیل بشه‪.‬‬

‫اون قاتل بیشتر از صد تا آدم رو کشته خب چرا ما هم کشته ها رو نبش قبر نکنیم که‬
‫بعد از برانگیختن نیروی خشمشون دور هم جمعشون کنیم و ازشون برای جنگیدن با‬
‫جسد درنده استفاده کنیم‪"...‬‬

‫‪Ch. 14‬‬
‫‪@BOY_LOVES‬‬

‫وانگجی باالخره سرش رو چرخوند که به ووشیان نگاه کنه‪ .‬ابروهاش کمی به هم‬

‫نزدیک شده بود ولی صورتش هنوز بی حس بود‪ .‬ریش الن چیرن از شدت عصبانیت‬
‫فر خورده بود و داد زد‬
‫"چطور جرعت میکنی!"‬

‫همه کسایی که تو اتاق بودن هاج و واج به اوضاع نگاه میکردن‪ .‬الن چیرن از جاش پرید‬
‫و گفت‬
‫"فلسفه ی جن گیری شیاطین و نابود کردن اشباح آزاد سازی شونه! تو حتی روش های‬

‫آزادی موجودات پلید رو مطالعه نکردی بعد درباره بیشتر کردن نیروی خشمشون فکر‬

‫میکنی؟ اینجوری قانون طبیعت رو زیر پا گذاشتی و اصول اخالق اخالقی رو نادیده‬
‫گرفتی!"‬

‫ووشیان جواب داد‬


‫"درصورت آزاد سازی یسری چیزا بی استفاده میمونن پس چرا یه راهی برای استفاده‬

‫ازشون پیدا نکنیم؟ وقتی یوی بزرگ سیل رو مهار کرد‪ ،‬راه بدتر ساختن سد و سرکوب‬

‫آب بود و راه بهتر ایجاد کانال واسه هدایت مسیر آب‪ *.‬سرکوب موجودات و مهار‬
‫کردن سیل هم مثل همدیگه هستن پس این راهِ بدتر نیست که‪"...‬‬
‫الن چیرن یه کتاب رو سمتش پرت کرد ولی ووشیان به طرفی خم شد و جا خالی داد‪.‬‬

‫حالت صورتش تغییری نکرد و دوباره مزخرف گفتن رو شروع کرد‬


‫"نیروی روحانی انرژیه و و نیروی کینه هم انرژیه‪ .‬نیروی روحانی توی بدن انسان*‬

‫قرار داره و قابل استفاده اس پس چرا نیروی کینه هم توسط آدما استفاده نشه؟"‬

‫‪Ch. 14‬‬
‫‪@BOY_LOVES‬‬

‫یه کتاب دیگه هم به سمت ووشیان پرت شد و الن چیرن به تندی گفت‬

‫"خب پس بگو چطور مطمئن میشی نیروی کینه تحت کنترلت میمونه و به بقیه آسیب‬
‫نمیزنه؟"‬

‫ووشیان از زیر جواب دادن در رفت‬

‫"هنوز به اینجاش فکر نکردم‪".‬‬

‫الن چیرن با عصبانیت گفت‬

‫"اگه به اینجاش فکر کرده بودی که دنیای تعالیم اجازه نمیداد زنده بمونی! برو بیرون!"‬

‫و ووشیان از خدا خواسته سریعا بیرون رفت‪.‬‬

‫اون تمام صبح رو توی مقر ابر پرسه زد‪ ،‬گل چید و با علفا بازی کرد‪ .‬وقتی همه‬
‫کالسشون رو تموم کردن ووشیان رو باالی یه دیوار بلند پیدا کردن‪ .‬درحالی که روی‬

‫آجر های خاکستری لبه اش لم داده بود و دست راستش زیر گونه اش بود‪ ،‬یه پاش‬
‫باالی دیوار بود و پای دیگه اش آویزون بود و آروم تاب میخورد‪ .‬همزمان یه شاخه‬
‫علف رو توی دهنش نگه داشته بود‪.‬‬

‫شاگردایی که پایین دیوار بودن بهش اشاره کردن و گفتن‬


‫"داداش وی خیلی خفنی! وقتی بهت گفت بری بیرون واقعنی بیرون رفتی هاهاهاها‪"...‬‬

‫"بعد از بیرون رفتنت یه مدت طول کشید که الن چیرن بفهمه چه اتفاقی افتاده و‬
‫صورتش قشنگ کبود شد!"‬

‫‪Ch. 14‬‬
‫‪@BOY_LOVES‬‬

‫ووشیان یکم اون علف رو جویید و خطاب به اونایی که پایینش بودن داد زد‬

‫"اون پرسید منم جواب دادم‪ .‬اگه بهم بگه برم بیرون میرم بیرون‪ ،‬دیگه ازم چی‬
‫میخواد؟"‬

‫هوایسانگ گفت‬

‫"چرا به نظر میاد این پیرمرده مخصوصا روی تو گیره؟ همش تو رو سرزنش میکنه‪".‬‬

‫جیانگ چنگ با نارضایتی گفت‬

‫"خب حق داره‪ .‬آخه اون چه جوابی بود؟ اگه این مزخرفات رو توی خونه نشخوار کنه‬
‫مشکلی نیست ولی چطور جرات میکنه جلوی الن چیرن همچین چیزایی بگه؟ هوس‬

‫مردن کرده!"‬

‫ووشیان گفت‬

‫"هرجوری هم که جواب بدم اون ازم خوشش نمیاد پس فرقی نداره‪ .‬منم هرچی رو که‬

‫بخوام میگم‪ .‬به هرحال نمیخواستم عصبانیش کنم فقط میخواستم درست جوابشو بدم‪".‬‬

‫بعد از چند لحظه فکر کردن‪ ،‬حالتی از حسرت و غبطه توی چهره ی هوایسانگ ظاهر‬
‫شد "راستشو بخوای چیزایی که داداش وی گفت جالب بودن‪ .‬نیروی روحانی که از‬

‫جوهره ی طالیی میاد فقط با تعلیم دیدن و زحمت کشیدن به دست میاد و معلوم نیست‬

‫چقد طول بکشه‪ .‬مخصوصا برا یکی مثل من که انگار از وقتی تو شکم ننم بودم‬
‫استعدادمو سگ خورده‪ .‬ولی نیروی کینه از ارواح وحشی میاد و راحت میشه گرفتش و‬
‫ازش استفاده کرد‪ .‬یچیزی اونورِ خفنه!"‬
‫جوهره ی طالیی نوعی هسته بود که بعد از تعلیم دیدن تا حد مشخصی‪ ،‬توی تعلیم‬

‫‪Ch. 14‬‬
‫‪@BOY_LOVES‬‬

‫دیده ها تشکیل میشد‪ .‬بعد از اینکه هسته تشکیل میشد رده ی تعلیم دیده با سرعت‬

‫زیادی پیشرفت میکرد و بهتر و بهتر میشد‪ .‬اگه تشکیل نمیشد هم یه تعلیم دیده ی‬
‫رده پایین میشدن‪ .‬اگه شاگرد یه حزب برجسته هسته اش توی سنِ باال تشکیل میشد‬
‫برای اون حزب مثل یه ننگ بود که دربارش به بقیه بگه‪ .‬ولی هوایسانگ اصال از این‬
‫قضیه خجالت نمیکشید‪ .‬ووشیان هم خندید و گفت‬
‫"میدونم باوشه؟ با استفاده اش هیچ مشکلی پیش نمیاد‪".‬‬

‫جیانگ جنگ هشدار داد‬

‫"کافیه میخواید دربارش حرف بزنید مشکلی نیست ولی جدی جدی پا توی همچین راه‬

‫خرابی نذارید‪".‬‬

‫ووشیان لبخند زد‬

‫"چرا راه صاف و فراخ رو ول کنم و بجاش برم سراغ یه پل چوبی خرابه و باریک روی‬
‫رودخونه؟ اگه این راه خیلی آسون بود قبلش بقیه میرفتن سراغش‪ .‬نگران نشو‪ .‬اون‬

‫ازم پرسید منم فقط جوابشو دادم‪ ..‬هی بروبچ نمیاین؟ بزنین بریم تا وقتی حکومت‬

‫نظامی راه ننداختن قرقاول شکار کنیم!"‬

‫و جیانگ چنگ سرزنشش کرد‬

‫" 'قرقاول شکار کنیم' دیگه چیه؟ اصال چرا باید قرقاولی اینجا باشه؟ اول برو‬
‫رونویسیاتو کن! الن چیرن ازم خواست بهت بگم که باید قسمت فضیلتِ "پرهیزگاری"‬
‫رو سه بار رونویسی کنی‪ .‬اینجوری یاد میگیری قانون طبیعت و اصول اخالقی چیه‪".‬‬

‫"پرهیزگاری" مجموعه قوانین حزب الن بود‪.‬‬

‫‪Ch. 14‬‬
‫‪@BOY_LOVES‬‬

‫قوانین اینجا خیلی بلند باال بودن واسه همین الن چیرن یه نسخه چاق و کلفت رو ازش‬

‫بازنویسی کرده بود و قسمت فضیلت‪ ،‬چهار پنجم کل کتاب میشد‪ .‬ووشیان تیکه علفی‬
‫که تو دهنش بود رو تف کرد و گرد و خاک چکمه هاشو گرفت‪.‬‬
‫"سه باار! بابا همون یه بار هم رونویسی کنم میرم بهشت!* من که از حزب الن نیستم‬
‫با النی ها هم که نمیخوام ازدواج کنم‪ .‬چرا باید قوانین حزب رو رونویسی کنم؟ اصال‬
‫نمیکنم‪".‬‬

‫هوایسانگ به سرعت گفت‬

‫"من رونویسی میکنم! خودم برات رونویسی میکنم‪".‬‬

‫و ووشیان گفت‬

‫"سالم گرگ بی طمع نیست‪ .‬بگو ببینم چی میخوای؟"‬

‫و هوایسانگ جواب داد‬

‫"داداش وی‪ ،‬اینجوریه که‪ ..‬پیرمرده یه عادت بدی داره‪ .‬اون‪"...‬‬

‫ولی یهو وسط جمله اش ساکت شد‪ .‬سرفه خشکی کرد و بعد از باز کردن بادبزنش به‬
‫طرف دیگه چرخید‪ .‬ووشیان فهمیده بود یچیزی میلنگه‪ .‬پس سرش رو چرخوند و طبق‬

‫انتظارش‪ ،‬وانگجی رو دید که زیر یه درخت سبز و قدیمی ایستاده و با بیچن که به‬

‫کمرش گیر داده شده بود بهشون نگاه میکنه‪ .‬اون مثل یه درخت یشم به نظر میرسید و‬
‫لکه های سایه ی برگ درخت و نور خورشید رو باز میتابید‪ .‬اما نگاهش اصال دوستانه‬

‫نبود و انگار اونا رو توی غاری از یخ‪ ،‬منجمد میکرد‪.‬‬

‫‪Ch. 14‬‬
‫‪@BOY_LOVES‬‬

‫همه میدونستن صداشون زیادی بلند بوده و وانگجی رو به اینور هدایت کرده پس‬

‫ساکت شدن‪ .‬ولی وی یینگ پایین پرید و به سمتش حرکت کرد‬


‫"داداش وانگجی!"‬

‫وانگجی یهویی روش رو برگردوند و بی تفاوت گذاشت رفت‪ .‬ووشیان با خوشی دنبالش‬

‫میرفت و داد میزد‬


‫"داداش وانگجی! صبر کن منم بیام!"‬

‫ت درخت و بدون هیچ ردی ناپدید شد‪ .‬نشون میداد که‬


‫پسر سفید پوش یهو چرخید پش ِ‬
‫نمیخواد با ووشیان صحبت کنه‪ .‬ووشیان با دیدن این صحنه روش رو برگردوند و به‬

‫بروبچ شکایت کرد‬

‫"نادیده ام گرفت‪".‬‬

‫"آره‪ ".‬هوایسانگ گفت "داداش وی‪ ،‬به نظرت میاد واقعا ازت متنفره‪ .‬الن وانگجی‬
‫معموال‪ ...‬نه‪ ،‬هیچوقت همچین کار بی ادبانه ای انجام نداده‪".‬‬

‫ووشیان گفت "متنفره؟ میخواستم برم ازش معذرت خواهی کنم‪".‬‬

‫جیانگ چنگ مسخرش کرد‬

‫"االن معذرت خواهی کنی؟ کار از کار گذشته! اونم مثل عموش فکر میکنه تو یه‬
‫موجودی که ذاتت پلید و یاغیه‪ .‬خودشو زحمت نمیده که بهت اهمیت بده‪".‬‬

‫‪Ch. 14‬‬
‫‪@BOY_LOVES‬‬

‫ووشیان از لحاظ دیگه ای فکر کرد و با دهن بسته خندید‬

‫"کی اهمیت میده که نادیده ام بگیره؟ نه که خیلی ام خوش قیافه اس؟"‬


‫اما بعد از یه لحظه فکر کردن دربارش متوجه شد که وانگجی واقعا خوش قیافه اس‪ ،‬و‬

‫با رضایتِ خودش دهنش رو بست‪...‬‬

‫فقط سه روز طول کشید که ووشیان باالخره بفهمه عادت بد الن چیرن چیه‪ .‬درس هاش‬
‫نه تنها طوالنی و خسته کننده بود بلکه ازشون امتحان هم میگرفت‪ .‬تغییرات نسل قبیله‬

‫ی محدوده قدرتشون‪ ،‬نقل قول های معروف از‬


‫های مهمِ دنیای تعلیمات‪ ،‬تقسیم بند ِ‬
‫تعلیم دیده های مشهور‪ ،‬شجره نامه خانوادگی‪...‬‬

‫درحالی که ووشیان حتی یه کلمه از چیزایی که تو کالس گفته میشد رو نمیفهمید‪ ،‬وقتی‬

‫وقتی امتحان نزدیک میشد هوایسانگ مثل خر درس میخوند‪ .‬اون دو دفعه قسمت‬

‫"فضیلت" رو برای ووشیان رونویسی کرده بود و قبل از امتحان التماس میکرد‬

‫"داداش وی توروخودا‪ ،‬اگه نمرم پایین تر از 'یی'* بشه داداشم حتما پاهامو میشکونه!‬
‫تفکیکِ چیزایی مثل دودمان مستقیم و دودمان موازی و قبیله اصلی و شاخه های قبیله‪...‬‬

‫کسایی مثل ما که تو قبیله های بزرگ هستیم حتی فامیالی خودمونو تشخیص نمیدیم یا‬
‫هرکی که دو خونواده اونور تر باشه بهش دایی و خاله میگیم‪ .‬چجوری یه نفر مغزش‬

‫میکشه و این چیزارو درباره قبیله های دیگه یادش میمونه؟"‬

‫‪.....‬‬

‫وانگجی با دیدن برگه های تقلب که وسط امتحان اینور و اونور میرفتن‪ ،‬مچ چند تا مغز‬
‫متفکر های این جنجال رو گرفت‪ .‬الن چیرن هم که از عصبانیت منفجر شده بود برای‬

‫اون قبیله های برجسته نامه نوشت که قضیه رو بگه‪.‬‬

‫‪Ch. 14‬‬
‫‪@BOY_LOVES‬‬

‫اون از ووشیان بد گفته بود— اوایلش باوجودی که این شاگردا به زور جاگیر میشدن‬

‫اما الاقل سر جاشون مینشستن و کاری انجام نمیدادن‪ .‬ولی بعد از اومدن ووشیان‪ ،‬این‬
‫بچه ننه های بی بته تحت تاثیر ترغیب هاش قرار میگرفتن‪ .‬شبا بیرون میپلیکدن‪ .‬هرجا‬
‫حال میکردن مشروب میخوردن و این عادات فاسد همینجوری بیشتر و بیشتر میشد‪.‬‬
‫همونجور که الن چیرن انتظار داشت‪ ،‬ووشیان برای بشریت یکی از بزرگترین تهدید ها‬
‫بود!‬

‫و جیانگ فنگ میان جوابشو داد‬

‫"یینگ همیشه اینجوری بوده آقای الن‪ .‬لطفا حواستون باشه تادیبش رو لحاظ کنید‪".‬‬

‫و به این ترتیب ووشیان دوباره مجازات شد‪...‬‬

‫ووشیان دفعه اول خیلی دربارش فکر نکرد‪ .‬این فقط رو نویسی متن بود و کم آدمی‬

‫پیدا نمیشد که این کارو براش انجام بده‪ .‬ولی این بار هوایسانگ گفت‬

‫"داداش وی حتی اگه بخوام هم نمیتونم کمکت کنم‪ .‬این دفعه دست خودتو میبوسه‪".‬‬

‫ووشیان پرسید "چیشده؟"‬

‫هوایسانگ جواب داد‬

‫"پیر مر‪ ...‬آقای الن گفت تو باید هم سلوک و هم فضیلت رو رونویسی کنی‪".‬‬

‫سلوک یکی از پیچیده ترین بخش های قوانین دوازده گانه ی حزب الن بود‪ .‬کلی‬

‫چیزای باستانی رو سند کرده بود‪ ،‬به طور وحشتناکی طوالنی بود و به خطی نوشته شده‬
‫بود که به ندرت استفاده میشد‪.‬‬

‫‪Ch. 14‬‬
‫‪@BOY_LOVES‬‬

‫یه بار کپیش میکردی از زندگی سیر میشدی و ده بار کپیش میکردی درجا به عنوان یه‬

‫جاودانه جات توی بهشت بود‪.‬‬


‫هوایسانگ اضافه کرد‬
‫"تازه اینم گفت که حین مجازاتت کسی حق نداره باهات وقت تلف کنه یا برات رو‬
‫نویسی کنه‪".‬‬

‫ووشیان با تعجب گفت‬


‫"از کجا میدونه که بقیه برام رونویسی میکنن یا نه؟ اینجور نیست که بخواد برام بپا‬

‫بذاره‪".‬‬

‫جیانگ چنگ گفت "موضوع دقیقا همینه‪".‬‬

‫"‪"...‬ووشیان پرسید "چی گفتی؟"‬

‫و جیانگ چنگ جواب داد‬

‫"اون گفت اجازه نداری بیای بیرون و باید برای رونویسی به عمارت کتابخانه بری‪.‬‬

‫اونجا هم به دیوار زل بزنی و به اشتباهاتت فکر کنی‪ .‬البته که برات بپا هم گذاشته‪ .‬الزم‬
‫هم نیست که بگم کیه‪ ،‬نه؟"‬

‫‪......‬‬

‫‪Ch. 14‬‬
‫‪@BOY_LOVES‬‬

‫]عمارت کتابخانه[‬

‫اونجا یه صندلی بامبویی‪ ،‬یه میز چوبی‪ ،‬دوتا شمعدون و دوتا آدم وجود داشت‪ .‬یکیشون‬
‫خیلی با وقار نشسته بود‪ .‬اما عوضش اون یکی بیشتر از ده صفحه از سلوک رو رونویسی‬
‫کرده بود‪ ،‬سرش گیج میرفت و عمیقا خسته شده بود‪ .‬واسه همین قلم مو رو کنار‬

‫گذاشت که نفسی تازه کنه و به رو به روش نگاه کرد‪.‬‬


‫وقتی هنوز توی یونمنگ بود خیلی از دخترا بابت اینکه به مقر ابر میاد و با وانگجی‬
‫درس میخونه بهش حسودی میکردن‪ .‬اونا میگفتن همه نسل های الن پر از مردای‬

‫خوش قیافه هستن مخصوصا برادران یشمِ نسل فعلی‪ .‬قبل از این ووشیان فرصتش رو‬

‫نداشت که وانگجی رو به دقت بررسی کنه ولی حاال که یه نگاه انداخته بود‪ ،‬فکر کردن‬
‫به چیزای تصادفی رو شروع کرد‪ .‬وانگجی حقیقتا خیلی خوب به نظر میرسید ولی اگه‬

‫اون دخترا میومدن و با چشمای خودشون میدیدنش‪ ..‬وانگجی به حدی همیشه اوقاتش‬

‫تلخ بود که انگار همه ارث باباشو خوردن یا پدر و مادرش مردن‪ .‬خوشگل بودن چهره‬
‫اش هم هیچ تفاوتی تو این قضیه ایجاد نمیکرد‪.‬‬
‫وانگجی کلفت ترین و کتاب های باستانیِ عمارت کتابخوانه رو بازنویسی میکرد‪.‬‬
‫حرکات قلم موش آروم پیوسته بودن ولی دستخطش تر و تمیز و سریع بود‪ .‬ووشیان‬

‫صادقانه تحسینش کرد‬

‫"چه خوش خط! خیلی خوبه!"‬

‫ولی وانگجی همونجوری بیتفاوت باقی موند‪.‬‬

‫‪Ch. 14‬‬
‫‪@BOY_LOVES‬‬

‫ووشیان به ندرت برای زمان طوالنی ساکت میموند‪ .‬درحالی که احساس نفس تنگی‬

‫میکرد با خودش گفت‬


‫'مجبورم واسه یه ماه‪ ،‬هر روز و ساعت ها جلوی یه آدم به عبوسیِ وانگجی بشینم‪ .‬اصال‬
‫زنده میمونم؟'‬

‫و با این فکر‪ ،‬آروم به سمت وانگجی خم شد‪.‬‬

‫‪Ch. 14‬‬
‫‪@BOY_LOVES‬‬

‫آدرس کانالی که این رمان توش آپلود میشه و ترجمه اختصاصیش‬


‫متعلق به اینجاست‪ .‬میتونین توی این کانال بخونینش و از بقیه‬
‫سریال ها و انیمه ها و چیزایی که با زیرنویس فارسی آپ میکنن و‬
‫رمان های فارسیِ دیگه هم لذت ببرین‪:‬‬
‫‪https://t.me/Boy_Loves‬‬

‫*یوی بزرگ و مهار سیل‪ :‬فرمانروای دودمان افسانه ای شیا که بعد از سه شهریار و پنج خاقان‬
‫روی کار اومد ولی واقعی بودنش تایید رسمی نشده و بیشتر به شکل یه اسطوره اس‪ .‬ایشون‬
‫به پیدا کردن راهی برای مهار طغیان آب ها و سیل معروفن‪ .‬همچنین سد ساختن برای مهار‬
‫سیل کار اشتباهیه چون در صورت زیاد شدن آب و خراب شدن سد‪ ،‬آب طغیان میکنه‪ .‬درحالی‬
‫که کانال ساختن و هدایت مسیر آب حاال برای استفاده یا چیزای دیگه راه صحیح تریه‪ .‬ووشیان‬
‫هم آب رو به نیروی کینه ی موجودات پلید تشبیه کرده‪.‬‬

‫*نیروی روحانی توی بدن انسان‪ )Dantian( :‬جایی که "چیِ" یه آدم در اون قرار داره و انرژی‬
‫اونجا متمرکز شده‪ .‬جاش رو هم به اندازه عرض سه انگشت زیر ناف و عرض دو انگشت پشتش‬
‫مد نظر داشته باشین‪.‬‬

‫*رفتن به بهشت‪ :‬میگه که با نوشتنش از شدت معنوی شدن جاودان میشه و به بهشت میره‪.‬‬
‫منظور مردنش نیست‪.‬‬

‫*یی‪ :‬مثل نمره های آ و بی و سی و دی‪ ،‬اونا هم جیا و یی و بینگ و دینگ دارن که یی تقریبا به‬
‫اندازهء بی هست‪.‬‬

‫‪Ch. 14‬‬

You might also like