Professional Documents
Culture Documents
الفبا5 نمایش در حکومت نمایشی ساعدی زمستان63
الفبا5 نمایش در حکومت نمایشی ساعدی زمستان63
الفبا5 نمایش در حکومت نمایشی ساعدی زمستان63
Do-Lib: https://t.me/dolibrary
1
«بوف» و «سیاهبازی» و بقالبازی و غیره .همه از پیش ساخته میشود هزاران هزار نفر را روی صحنۀ نمایش آورد ،و
شده ،همه از پیش پرداخته شده و همه نمایشنامههای متعهد هزاران هزار نفر را در صف تماشاچیان قرار داد؛ فهمیدند
به ایدئولوژی اسالمی. که تئاتر یک امر واجب و الزم است ،نه واجب کفایی .نمونۀ
بازیگران محبوب یا بهاصطالح کلی «پروتاگونیسم»، برجستهاش را در قرن اخیر میشود در زمان «رایش سوم»
آخوندها و نوچهآخوندها و امت طرفدار خمینی و آخر سر [=آلمان نازی] دید .اما جمهوریاسالمی ،روی سیاه «رایش
شهدا هستند .و بازیگران نامطلوب یا بهاصطالح کلی سوم» را سفید کرده است؛ در سکوی باالتری قرار گرفته
«آنتاگونیسم» ،دشمنان و مخالفین رژیم هستند .مثال است .جمهوریاسالمی ،مردم عادی را تبدیل به بازیگر
روشنفکران ،بهخصوص «منافقین» ،دستچپیها و تحصیلـ کرده است .لقب افتخارآمیزی به آنها بخشیده است که در
کردهها .در تمام بازیهای رژیم ،اشخاص یا بازیگران تاریخ سابقه نداشته؛ لقب «همیشه در صحنه» .یعنی مدام بازی
محبوب بر بازیگران یا اشخاص نامطلوب پیروز میشوند. کردن ،به بازی گرفته شدن.
این آغاز و فرجام کار است .یعنی همیشه حق بهجانب وقتی پردۀ تئاتر بسته میشود ،بازیگر دیگر بازیگر نیست،
حکومت است و باید دندان به جگر بست و دم برنیاورد و یک آدم است ،لباس عوض میکند و آرایش و پیرایش
این مسئله را به اجبار و حتما پذیرفت! و اگر کسی نپذیرد، خویش را دور میریزد و دنبال زندگی خویش میرود؛ ولی
صددرصد ضدانقالبی است و پاداش یا آخر و عاقبت ضد مردم همیشهدرصحنه ،یکچنین حقی ندارند .نه حق تعویض
انقالب هم که روشن است .از خصوصیات عمدۀ نمایشنامههای لباس ،نه رها شدن از آرایش و پیرایش بازیگری ،مدام باید
همیشهدرصحنه ،تکیه بر «کالم» است .تکیه بر سخنرانیهای به اراده و تصمیم قاطع کارگردان ،که حکومت باشد ،بازی
تجریدی ،تکیه بر شعارهای تجریدی .و از اینجاست که کنند .نهتنها در صحنه و روبروی تماشاچیان ،که در خانۀ
زبان تازهای پیدا میشود و لغتسازی تازهای ابداع خویش ،در برابر زنوبچۀ خویش ،در خلوت خویش ،حتی
میشود .و زبان جلوۀ دگرگونهای پیدا میکند .و تمام در مقابل خویش! خویشتن خویش!
اموات معمم ،بهصورت «ایدئولوگ»های مکال ،ظاهر تئاتر همیشه ملهم از زندگی بوده ،ولی در جمهوریاسالمی،
میشوند و همهچیز جابهجا میشود و کلمۀ «روند» چه بهجا، زندگی ملهم از تئاتر است .زندگی بهطور جدی بازی شده
چه نابهجا ،با کلمات عربی آمیخته میشود« .استکبار» و است؛ و بازی شکل زندگی پیدا کرده است .نهتنها از سطوح
«مستضعف» و «طاغوت» که در زبان تئاتری ما وجود نداشت، پایین ،که از سطوح باالی حکومتی :حضور امام امت در
نهتنها در تئاتر ،که در زبان روزمره ،جریان و سیالن پیدا صحنۀ جماران ،حضور خامنهای در بازدید با شخصیتهای
میکند .ترس از تحول و تغییر کلمه و زبان نیست ،ترس از مثال بینالمللی ،حضور دائمی رفسنجانی چه در مجلس
محتوای بسیار جزمی کالم و لغات است .پیاده کردن شورای اسالمی ،چه در گوروگودال نمازجمعهها ،حضور
دستورات فراموششدۀ عهد بوقی ،انباشتن زندگی روزمره موسوی اردبیلی در پشت تلویزیون ،نمایش بازیگران اصلی
از اسطورههای ناشناختۀ مالیان ،پیوند زدن تکنولوژی هستند .و بعد ،نمایش و عرضه کردن یک بازی پوچ و عبث،
جدید به سگ چهارچشم جهنم و نشاندن غزل حافظ بغل در تمام شبوروز تاریک یک ملت.
دست مار غاشیه و همخانه کردن ملک دوزخ بیرحم با نمایش مادر «طریقاالسالم» در تلویزیون ،کشاندن توابین
منوچهری دامغانی .وعده دادن و مدام وعده دادن به پشت صحنۀ تلویزیون ،و مدام بازی در جبهههای جنگ حق
«حوری» و «غلمان» که در بهشت حضور دارند .و «کلید علیه باطل ،یا اسالم برعلیه کفر .یعنی بازی با مرگِ بازیگر.
ورود» به این «باغ موعود» تنها «شهادت» است .زبان تئاتر که فرجام و پایان آن دقیقا مطلوب و دلخواه کارگردان،
همیشهدرصحنۀ جمهوریاسالمی چنین است .آرایش و یعنی حکومت است .طراحان این بازیها و نمایشنامهها،
پیرایش نمایشنامهها و نمایشهای مدامدرصحنه نیز کامال بیآنکه بویی از هنر تئاتر برده باشند ،با مهارت کامل مدام
روشن است .همه اخمو و آن هم با اخم انقالبی ،یک ابرو باال به کار خویش مشغولند .آنها در مواقع مقتضی و لحظات
و یک ابرو پایین؛ چه زن و چه مرد! منتها مرد با ریش که الزم ،به مسئلۀ «عرضهوتقاضا» توجه زیادی دارند .همه نوع
زینت مردان است ،و زن با حجاب کامل اسالمی و کاال در صندوق شامورتیبازی آنها موجود است .درام،
سروصورت پوشیده ،و همیشه گریان در صحنه ،و لباس :عبا ملودرام ،کمدی ،تعزیه اشکدرآر ،تعزیۀ خندهدار« .فارس»،
Do-Lib: https://t.me/dolibrary
2
مطرح نبود که نمایشنامهها ایرانی یا خارجی باشد .یا حتی و عمامه و عینک و نعلین برای حاکمان ،و ژندهپوشی برای
مسائل را از کدام زاویه عرضه کند« .تئاتر» پنجۀ خونین بازیگران دست دوم در صحنه ،و برای بازیگران دیگر که
سانسور را دور دیده بود .بله ،در قفس باز شده بود و تئاتر نقش عمدهای دارند :لباسهای گشتیها ،مثال گشت «ثاراهلل»
میخواست بالوپر بگشاید ،با امید فراوان و با هدف مبهم و یا لباس «خواهران زینب» .و این دستۀ وسط یا بازیگران یا
نامعلوم راهی به جایی ببرد .گروههای تئاتری مدام بازیگردانان نمایشنامهها ،بسیار قضیه را جدی گرفتهاند!
نمایشنامه روی صحنه میآوردند .گروههای تئاتری همه آراستهاند ،آراسته به انواع و اقسام اسلحههای سرد و
دانشجویان نیز مدام در تکاپو بودند .جماعت اهل تئاتر گرم .دقیقا!
میخواستند برای اولینبار دست همدیگر را بگیرند. میماند مسئلۀ تزیین صحنههای نمایش ،که آنها نیز از پیش
بدینسان به فکر ایجاد سندیکا افتادند .سندیکای آماده شده است :خیابانهای انباشته از انواع و اقسام
هنرمندان تئاتر تشکیل شد .در اولین جلسه ،درست در قعر آشغالها ،و جویهای پر از اعالمیههای جمهوریاسالمی و
فرماندهی خرس سانسور ،در بزرگترین تاالر وزارت شهادتنامهها ،ساندویچهای نیمخورده و دورریخته شده ،و
فرهنگوهنر ،صدها نفر دور هم گرد آمدند .از نامآوران و حجلۀ قاسم کنار خانۀ هر شهید .و همهجا پر از موش.
نامداران تئاتر گرفته ،تا پیشپردهخوانان و سیاهیلشگران موشهای تازه پابهجهان گذاشته ،هرکدام صاحب یک دو
تئاترهای اللهزاری .فکر ایجاد سندیکا ،هستۀ امیدی بود کوهان .با دمهای متعدد که از هر تار مویشان دهها جِن
که دیگر یار و یاور هم خواهیم بود .اما چندی گذشته آویزانند و هرکدام ،مشغول بافتن نمایشنامۀ دیگری هستند
نگذشته ،بر این سندیکا همان رفت که بر تمام کانونهای برای جمهوریاسالمی .و کوچهپسکوچهها ،انباشه از
فرهنگی دیگر .اختالف عقیده و کشمکشهای سیاسی، سگهای گرسنه ،سگهای بدبخت و هار که از
هرکدام گوشۀ این قبای ندوخته را گرفته بودند و به قبرستانهای انباشته ،از اسکلتهای لخت ،برگشتهاند.
گوشهای میکشیدند .سندیکای هنرمندان تئاتر که و بعد ،اگر برای زینت نمایش ،صحنههای دیگری الزم
میتوانست درخت تناوری باشد ،تبدیل شد به عروسک زری است ،همیشه حاضر و آماده بوده و هست :قبرستانها ،مردهـ
و پری .نقاب سانسور آمرانه با نقاب اخم و تخم انقالبی شورخانهها ،النههای جاسوسی ،بهجای حدائق معلقه ،بر پا
عوض شده بود ،سندیکای هنرمندان تئاتر ،جز تدوین و داشتن استخرهای مطبق خون ،در دیدرس زائران اهل قبور.
طرح مبهم یک اساسنامه ،و بعد تکهپارهکردن خود ،کاری و موسیقی متن :ضجه زدن و نالیدن مادران و خواهران ،چه
نکرد .اما تئاتر فعال و جوشان را با سندیکا کاری نبود. در خانهها یا باالی گورها.
تئاتر جان گرفته بود و از سالنهای دربسته پا به کوچهها اینچنین حکومتی ،دیگر نباید به هنر تئاتر نیاز داشته
گذاشته بود .نمونۀ معروف و برجستهاش نمایشنامۀ باشد ،درحالتیکه درست برعکس است .جمهوریاسالمی،
«عباسآقا ،کارگر ایران ناسیونال» کار سعید سلطانپور؛ که شدیدا به هنر تئاتر عالقهمند و نیازمند است .از همان
نهتنها در دانشگاهها و مجامع مختلف ،که در میادین شهر و روزهای اول استقرار رژیم ،مالیان را عقیده بر این بود که
در تحصنهای دادگستری اجرا میشد ،و فراوان تماشاچی برای پیشبرد اهداف و تثبیت انقالب ،تبلیغات بزرگترین
داشت .درتمام اجراها ،فاالنژهای همیشهدرصحنه ،مدام به نقش را دارد .و با صراحت کامل به این امر اعتراف کرد و به
بازیگران حمله میکردند و به قصد کشت همه را زیر مشت وسایل الزم و امکانات موجود و ناموجود توسل جست.
و لگد میگرفتند .و پاداش سعید سلطانپور ،چند گلولۀ شعر ،قصه ،سینما ،بهخصوص تئاتر را اصال از یاد نبرد .هنر
سربی بود؛ اولین جایزه برای یک هنرمند مرگبرکف. در رژیم جمهوریاسالمی ،مثل هر رژیم توتالیتر دیگر ،فقط
سانسور تئاتر از همان ایام شروع شد .در سوگ نابههنگام و فقط ،بهعنوان وسیلۀ تبلیغ انتخاب شده.
فنیزاده ،یکی از برجستهترین بازیگران تئاتر ایران، در فاصلۀ یک فضای تقریبا آزاد ،یعنی سه ماه پیش از
باحضور چندهزار نفر ،مراسمی برپا شده بود که یک آخوند 22بهمن و نه یا ده ماه بعد از 22بهمن ،دستاندرکاران
و یک عملۀ ناآشنا و پرروی رژیم ،یعنی صادق طباطبایی، تئاتر ،فعالیت چشمگیری داشتند .نمایشنامههای فراوانی
پیدا شدند ،با رگهای گردن به حجت قوی که آنها باید روی صحنه میآوردند و با توجه به فضای موجود ،هسته و
دربارۀ فنیزاده ،بهخصوص هنر تئاتر حرف بزنند .مطمئنا محتوای نمایشنامهها بیشتر جنبۀ سیاسی و اجتماعی داشت .و
Do-Lib: https://t.me/dolibrary
3
معموال در کشور ما رسم بر این است که برای ایجاد یک هیچکدام فنیزاده را نمیشناختند و در تمام عمر بهاحتمال
ساختمان تازه ،ساختمان قدیمی را میکوبند و ازبینمیبرند. نمایشی را تماشا نکرده بودند .ولی آمده بودند و
صاحبنظران حزباللهی نیز چنین کردند .تئاتر معاصر را که میخواستند جماعت را در امر هنر ،بهخصوص هنر تئاتر
انگار یک خرابۀ کلننگی است ،حسابی درهمکوبیدند و با ارشاد کنند که با اعتراض حضا روبهرو شدند و دمفروبستند
خاک یکسان کردند .بله ،تئاتر تازه پا گرفته ،یکمرتبه و عقب کشیدند.
تکفیر شد .حتی نمایشنامههایی که بهصورت تمثیلی ،رودرو در یکی از شبهای اجرای نمایش «جانشین» یکمرتبه
با نظام دیکتاتوری شاه ایستاده بود! دهدوازده آخوند ظاهر شدند که بنشینند و تئاتر ببینند و
بدینسان ،تئاتر تازهای پا به میدان گذاشت .با آالت و بفهمند که منظور از نمایش چیست .سردستۀ آنها آیتاهلل
ادوات تازه ،با یک هدف مشخص و متعهد ،آن هم در جهت اشراقی ،داماد خمینی بود .بازیگران موقع اجرا ،مدام
تحکیم رژیم جمهوریاسالمی. تکههایی را حذف کنند ،با وجود این ،چند روز بعد در
معماران کاخ بلندپایۀ هنر جمهوریاسالمی ،بسازبفروشهای تماشاخانه را بستند و بازیگران بیرون کردند.
سودجویی بودند که مثل قارچ هرکدام از گوشهای سر در هنگام نمایش «کلهگردهاوکلهتیزها» که بیهیچ ادعا و
آوردند و با سالم و صلوات ،دور هم جمع شدند .بیهیچ وابستگی و باوقار و احترام به هنر تئاتر روی صحنه آمده
اعتماد یا اعتقادی به افکار یکدیگر ،نظریاتی را ساختند و بود ،و تماشاچیان زیادی را جلب کرده بود و بحثهای
پرداختند که یک امر تجریدی بهنظر میرسید ،ولی هدف خیابانی را نیز بهدنبال میکشید؛ جلوی در اصلی دانشگاه،
مشخصی داشت :کمر خم کردن و بارکشی آالت قتالۀ یک جماعتی جمع بودند و بحث میکردند .یک حزباللهی
رژیم ارتجاعی ،صحه گذاشتن به تمام رفتار ضدانسانی یک تسبیحبهدست ،که بهشدت میتاخت و بهتندی یاوه میبافت،
نظام کورچشم و کوردل .ولی به آبشخور تازهای رسیدن ،و همه را کنار زد و انگار که قطعنامهای را میخواند ،چنین
در مرتع تازهای چریدن ،و اسم و رسم در کردن .درست گفت« :این برنامهها ،همهاش کومونستیه .تهوتوشو
مثل برادر حاتم طائی ،که میخواست همچون برادرش شهرۀ درمیآریم .کله که کله است ،گرد و تیز نداره! گرد و تیز
آفاق شود و نمیشد و آخرسر در چاه زمزم ،شاشید! و باید افشا بشه .معلوم نیست ضدامپریالیسته ،یا ضد ـ اون چی
بدینسان ،شهرت جهانی پیدا کرد. چی بود ـ صهیونیسته ،..چیچیه؟ انقالب این چیزارو
بنایان کاخ هنر هنر جمهوریاسالمی ،یا بهاصالح فرنگیها نمیفهمه .ما این همه شهید دادیم و این همه خون دادیم که
«تئوریسین»های این امر ،همیشه واجب ،نه واجب کفایی؛ در مثال آقای کلهتیز و کلهگنده ،بیان سر کار؟ ما همه رو افشا
تمام علوم و فنون و هنرها صاحبنظر هستند .از نظریات حاج میکنیم ».جوانی که گوشهای ایستاده بود ،پرسید« :تو اصال
مالعلی کهریزکی و شیخ عباس قمی و سید عبداهلل کاشی میدونی بحث سر چیه؟!» و طرف گفت« :معلومه ،سر کله
گرفته تا نظریات لوکاچ و کروچه و مارکوزه و آدرنو. است ».و همان جوان جواب داد« :بحث بر سر یک نمایشنامه
بنایان کاخ هنر مثال متعهد و مثال انقالبی ،موجودات است ».و حزباللهی با وقاحت گفت« :سر هرچی میخواد
غریبهای بودند که انگار سوار بر بشقاب پرنده ،روی زمین باشه ،به ما چه! ولی اصلش اینه و باید بدونیم خط امامیه یا
ظاهر شدهاند .از شیخ پشمالدینهای حوزههای علمیۀ عهد نه .این باید روشن بشه برادر!»
بوقی و آخوندهای عارفنمای بیهویت گرفته ،تا تحصیلـ من خود شاهد بحثهای فراوانی ازینقبیل بودم.
کردههای فرنگرفته و درسخوانده ،و الادریون غریبی نادیدهانگاشتن یکچنین بازتابهایی ،درواقع ،رخصت
که بیسبب راه به جایی برده بودند .از یک گوشه ،چهرۀ دادن به سرکشی ایدئولوژی سیاسی جمهوریاسالمی
عبوس عبدالکریم سروش ظاهر میشد؛ و از زاویۀ دیگر، خمینی ،و جدی نگرفتن تبر تیز سانسور تازهازراهرسیده و
کتابهای محسن مخملباف منتشر میگشت .دربارۀ ناآشنایی بود که نطفه نبسته ،و شکل نگرفته ،گل داده بود
«استتیک» ،عالمۀ دوران ،محمدتقی جعفری ،آسمان و و به میوه نشسته بود.
ریسمان به هم میبافت ،و حوزۀ اندیشه و هنر اسالمی ،افکار چند ماه بعد از حذف «فیزیکی» تئاتر نامطلوب ،دست اندر
اسالمی ،کاشته و برافراشته میشد .بهعنوان مثال ،مخلمباف کاران رژیم ،یکباره ،دامن همت به کمر زدند و به ساختن
به صراحت میگوید« :امروز ما خواهناخواه ،مجبور به تئاتر دیگری پرداختند که حالوت دیگری داشت.
Do-Lib: https://t.me/dolibrary
4
یک جسد وجود دارد :جسد رهبر! و بر هنرمند الزم است که بهکارگیری هنر هستیم .اگر ما از این سالح موثر در جهت
باید مدام در ستایش «رهبر» باشد .اگر باور نمیکنید ،به اهداف حقۀ خویش استفاده نکنیم ،دیگران آن را برعلیه ما
صفحۀ 93در «هنر اسالمی» نوشتۀ [محسن] مخلمباف مراجعه بهکار خواهند گرفت( ».ص« ،6هنر اسالمی»)
کنید .و اما این معرکهگیر تازه پا گرفته ،به امر نمایش و نکتهها را دریابید« :ما»! (شما کی هستید؟ ـ «خواهناخواه»
نمایشنامهنویسی توجه بیشازحد دارد .نهتنها در قالب و یعنی چارهای نداریم .ـ «مجبور» ،چرا مجبور؟ «سالح
محتوای تئاتر ،بلکه در مسائل و معضالت غریبی که حتی موثر» ،پس هنر چندان بیخاصیت هم نیست! ـ «اهداف ،».نه
جادوگران نمایشنامۀ «مکبث» هم از پیشگویی آن عاجزند هدف! حضرات الهوتی و ناسوتی هستند! «اهداف حقۀ
و نمیتوانند گره مشکالت را بگشایند .مثال ایشان ،نه خویش!» ،مالکیت حقوق حقه).
تلویحا که تصریحا ،مطرح میکنند که «نمایشنامهنویس این استاد ،نه با کجاندیشی ،بلکه با تعهد تمام تعاریف
موظف است احساس یک مادر منافق را که سر مزار فرزند زیباییشناسی را منکر میشود و میگوید« :زیبایی عبادت
ناخلف و معدومش شیون و زاری میکند ،به یک نحوی را ،زیبایی خداوند را ،زیباییهای مذهب را و حتی زیبایی
منتقل کند به سر مزار یک پاسدار شهید که مادرش شجاعانه آرایش مذهبی را (ازجمله داشتن ریش برای برادران) ،یک
ایستاده و لبخند میزند ».یکچنین نمایشنامهنویسی را از مارکسیست نمیتواند بهحساب بیاورد».
کدام طبقۀ هاویه میشود بیرون کشید؟ دستورالعملهای ایشان در امور هنری ،جذابیت خاصی دارد.
چون چنین امکانی وجود ندارد ،پس خود دست به قلم مثال ،در مورد داستاننویسی اسالمی ،روی دو اصل تکیه
میبرد ،شاهکارهای زیادی میآفریند! مثال نمایشنامۀ «شیخ میکند:
شهید» را مینویسد .نمایشی از نهضت مشروعه که وجود 1ـ مناسب بودن سوژه با جهانبینی اسالمی.
نداشت .درواقع به نیت کوبیدن «انقالب مشروطه» .و مهمتر 2ـ خداگرایی.
از آن ،دوباره جان بخشیدن و مهم کردن و راه انداختن بله! «جهانبینی اسالمی» را استاد مخملباف مقدم بر
شیخ فضلاهلل نوری. «خداگرایی» میداند .نگرش تجریدی آشفتهحاالن ،همیشه
یپرمخان ،آن مرد شجاع که در انقالب مشروطیت نقش چنین بوده و چنین هست .این موجود اعجابانگیز ،نکات
بسیار عمدهای داشت ،از زبان شیخ فضلاهلل اینچنین توصیف غریبی را بهعنوان دستورالعمل داستاننویسی و نمایشنامهـ
میشود« :مشروطهای که یپرمها برای آن سینه بزنند ،به درد نویسی ،مطرح میکند .مثال نتیجۀ هر داستان یا نمایشنامه
ما مسلمانها نمیخورد!» باید این باشد که« :فقر معنوی بدتر از فقر مادی است» و یا:
نمایشنامهنویس ،قدرت تخیل آن را ندارد که مثال مجلس «مجاهد اسالم چه پیروز شود چه شهید ،پیروز است»؛ اگر
ختنهسورانی ترتیب بدهد و از یپرمخان یک حاج یپرم بسازد شهادت پیروزی است ،یا پیروزی شهادت است ،چرا و به چه
و آخر عاقبت او را جزو حواریون شیخ فضلاهلل بکند. دلیل دو لغت را باید در این امر معنوی به کار برد؟
با وجود این تیزهوشی نمایشنامهنویس و کارگردان را که در نوشتههای این استاد راهنما ،انسان بهطور کامل نفی
حکومت باشد ،نباید نادیده گرفت ،که یپرمخان را باید میشود .میفرماید« :وقتی تو تیر انداختی ،یا نینداختی،
کوبید و با کوبیدن یپرمخان« ،اقلیت مذهبی» را .تمام خدا انداخت ،وقتی تو کشتی ،خدا کشت!» با یک چنین
اقلیتهای مذهبی را .از کلیمی و مسیحی تا بابی و بهایی. ابهامی ،چگونه میشود داستان نوشت یا تئاتر ساخت؟ تازه
هنر در جمهوریاسالمی خمینی ،چنین نقشی باید داشته تا این حد بسنده نمیکند ،به پلۀ باالتری پا میگذارد و
باشد! و هنر تئاتر که گفتار و رفتار و خلقیات آدمیزاد را اصرار میورزد که نویسنده باید چنان بنویسد که خوانندۀ
ارائه میکند ،دقیقا باب دندان چنین رژیمی است .و داستان ،یا تماشاچی تئاتر ،به امر «معجزه» ایمان و اعتقاد
جمهوریاسالمی ،با شجاعت کامل و صراحت تمامعیار ،حاضر پیدا کند .بیچاره داستاننویس! بیچاره نمایشنامهنویس! که
به الپوشانی این نکته نیست .از آغاز تا فرجام ،بهعنوان تمام تالش و همتش بر این بوده که کمر «معجزه» را بشکند،
مثال ،وقتی قرار است تماشاخانهها اسالمی شود ،دستورات حال باید همهچیز را نفی کند و مثل متولیان امامزادههای
فقیهان از رسالههای عهد بوقی بیرون کشیده میشود .صحنۀ غریب ،زانو بغل کند و یاوه ببافد که «مرقد آقا» صاحب چه
گردان تاالر رودکی که ماشینخانهای عظیم واستثنایی معجزاتی بوده است .و در دخمۀ تمام این امامزادهها ،تنها
Do-Lib: https://t.me/dolibrary
5
هنر و فرهنگ و جنگ را دستمایۀ تبلیغاتی خویش داشت ،باید تطهیر میشد .چراکه روزی روزگاری ،رقاص
میسازد و از آن چگونه سود میبرد و چگونه بذر یا رقاصهای در آن رقصیده بود ،یا هنرپیشگان خاجپرست
خشکاندیشی را در اذهان میکارد. و احتماال هنرپیشگان مثال طاغوتی در آن بازی کرده
در زمان جباریت حکومت شاه ،دو نوع تئاتر با دو چهره بودند.
وجود داشت .یکی تئاتر معترض در لباس استعاره و تمثیل، تصمیم گرفته میشود که صحنه را آب «کر» بدهند .همین
دیگری تئاتر تایید در جهت تحکیم پایههای نظام موجود. کار را هم کردند که تمام ماشینخانه زنگ زد و پوسید و
مثال نمایشنامهای پرت و بیفایده در اهمیت «سپاه دانش» که درهمریخت .زمانیکه وزیر ارشاد اسالمی سابق ،حجتـ
نمونهای از آن در تاالر بیستوپنج شهریور سابق روی االسالم معادیخواه ،روی صحنۀ مطهر تاالر رودکی آمد ،به
صحنه آمد و چند روزی بیش دوام نیاورد .اما در زمان حضار گفت« :من طلبه که چیزی ندارم به شما هدیه کنم ،ولی
جباریت کنونی ،یعنی حکومت خمینی ،گردن تئاتر معترض تحفهای آوردهام که امیدوارم مورد قبول واقع شود .و آن
را زدهاند ،و مدام به باروری بیحاصل تئاتر تایید تحفه این است که اسم تاالر را عوض کنم .و از امروز به این
پرداختهاند. تاالر باید بگوییم تاالر وحدت».
منظور این نیست که آن با این ،نظام شاه با نظام خمینی، صحنه را آب کر دادند و اسم تاالر را عوض کردند .آنوقت
مقایسه شود .هر دو یک نیت داشته و دارند .ولی مایۀ حیرت روشن است که چه نمایشنامههایی باید روی چنین صحنهـ
است که تجربهاندوختگانِ خودفروخته و مو در آسیابِ هایی بیاید .مطمئنا نمایشنامه «شیخ شهید» یا نمایشنامۀ «تیر
سانسور سفید کرده در نظام قبلی ،دار و ندار خود را در طبق غریب» یا «مظلوم پنجم»! با هنرنمایی بازیگرانی به اسم عباس
اخالص تقدیم به جمهوریاسالمی کردهاند. اول ،عباس دوم ،عباس سوم و پنجم و الیآخر .نمایشنامهای
مثال فراوان است .آنهایی که «سریال» سفر حامی و کامی را در تبلیغ جنگ و در تبلیغ شهادت .چنین نمایشنامهای
ترتیب میدادند تا عکسبرگردانی از دروازۀ طالیی تمدن چگونه باید به فرجام برسد؟ بازیگران یکصدا باید باهم
بزرگ را به خاکسترنشینهای حاشیهنشین حقنه کنند ،امروز بگویند« :لبیک یا خمینی» ،و میگویند!
در مدحوعلو روحی مادر «طریقاالسالم» فیلمنامه مینویسند آنوقت ناقدین نمایشنامه هم که همکاسۀ چنین نویسندگان
و فیلم میسازند ،با این پیام که «این مادر مرگ را برای و بازیگرانی هستند ،تحلیلهای محیرالعقولی ارائه میدهند
فرزندش آسان کرده بود ».مادری که قبل از اعدام فرزندش و مینویسند« :اوج شهادت عباس گمنام ،وصیتنامهایست که
بر وی میتاخت که از اسالم روگردان شده و هیچوقت دست عباس دوم میخواند .و وصیت شعری است که در انتها
امام را نبوسیده است .و بسیاری دیگر که شعر و داستان و میانجامد به مفهوم این معنا که «انقراض استکبار یعنی صلح
سینما و تئاتر را تجلیگاه روح آدمی میدانستند و در جهان ».وچقدر میبینیم بهجا و منطبق با منطق مظلومیت
گذشته با رژیم شاهنشاهی در خفا میالسیدند ،امروزهروز با ماست».
ریشوپشم مثال اسالمی ،یا بدون ریشوپشم اسالمی، و ناقد عنوان مقالهاش را چنین انتخاب میکند« :میراث در
خدمتگذار اسالم عزیز خمینی شدهاند .خشک و تر را با هم خون نشسته ».نه از عنوان مقاله مطلبی دستگیر خواننده
میسوزانند و به «آستین حنانۀ» ساخته و پرداختۀ خویش میشود و نه از تماشای یک چنین نمایشنامهای نکتهای
تکیه میکند ،با معاذیر غیرقابل قبول که «اگر ما کار نکنیم، دستگیر تماشاچی!
پس چه بکنیم؟» اما تئاتر برای رژیم جمهوریاسالمی کامال جدی است .تا
گویا همه میتوانند تغییر شغل بدهند ،جز عملۀ ظلم. آن حد که بزرگداشت هفته جنگ در اطراف تهران ،با تئاتر
سرنوشت او جزو سرشت اوست .طبق ضربالمثل جاری و و نمایش جنگ شروع میشود .در این تئاتر زنده و حاضر
ساری که میگویند «فالنی کمرش فنر دارد» ،در مقابل هر در صحنه ،چند نفری کشته میشوند .شهادت بازیگر و
نوع حکومتی خم و راست میشوند« :یک دست جام باده و شهادت تماشاچی .شهید تئاتر ،تئاتر حاضر در صحنه؛ نکته
یک دست زلف یار!» بله! در این میان آرزوها دارند .الف اینجاست.
در غربت زدن و پای حکام را در حضور بوسیدن! اشارۀ گذرا به این چند مثال کوچک ،درواقع اشارهای است
به نحوۀ نگرش جمهوریاسالمی حاکم بر ایران که چگونه
Do-Lib: https://t.me/dolibrary
6
و تئاتر خشونت آنتونین آرتو و تئاتر مستند رولف البته همه چنین نیستند ،بسیاری در گوشههای تاریک
هوخهوت و پیتر وایس ،جلو زده است .تئاتری است اعجابـ نشستهاند و بهظاهر «روزۀ صمت» گرفتهاند و به کار خویش
انگیز که نباید از آن چشم پوشید. مشغولند و میدانند که خانه باید تمیز باشد و آشغالهای
تئاتر در جمهوریاسالمی ،مادۀ خامی است برای تئاتر آنچنانی حتما باید دور ریخته شود.
آینده .از نعش تئاتر جمهوریاسالمی ،میتوان نمایشهای و اما خصوصیات تئاتر جمهوریاسالمی را در چند نکته
پرمحتوا و جذابی ساخت .مادۀ خام فراوان است ،چه برای میشود خالصه کرد:
نمایشنامهنویس ،چه برای کارگردان ،چه برای بازیگران .و نکتۀ اول ،کالم و بافت زبان تئاتر است؛ نامفهوم و سردرگم.
مهمتر از همه برای تماشاچیان .از تئاتر جمهوریاسالمی، من اگر در گوشهای از دنیا باشم که زبان اهل آن دیار را
میتوان نمایشهای فراوان ساخت که در همۀ قالبهای نمیفهمم ،میفهمم که نمیفهمم .ولی اگر در جایی باشم که با
نمایشی بگنجد .تئاتر جمهوریاسالمی ،نمایشی است برای زبان آشنای من حرف میزنند که من مطلقا چیزی نمیفهمم،
آیندگان .و حال اگر این کار در داخل وطن ما محال است، و مطلقا چیزی دستگیرم نمیشود ،خیال میکنم که گرفتار
در خارج کشور ،با همۀ گرفتاریها امریست ممکن .بدینمهم کابوس شدهام ،یا بختک جنون بر گردۀ من سوار است .زبان
باید کمر همت بست. تئاتر ،در جمهوریاسالمی چنین است.
بله! این کار را میشود کرد و باید کرد. نکتۀ دوم ،محتوا و یا بهاصالح رایج «پیام» این نمایشها همه
در تأیید اهداف نظام حاکم است .مثال اگر رفسنجانی در
[امضا] نمازجمعه بگوید که «تمام ضد انقالبیون مقیم پاریس در اثر
سرمای بیسابقه ،که از الطاف الهی است ،مردهاند» ،نمایشنامه
ـنویسان رژیم برقآسا دستبهکار میشوند و محسن
مخملباف ،نعش تمام ضدانقالبیون را روی صحنه دراز
میکند ،به همین سادگی!
نکتۀ سوم ،برای پختن یک چنین آش درهمجوشی،
مناسبترین دیگ و دیگبر ،فقط و فقط قالب «ملودرام»
است .یعنی آویخته شدن از اغراقهای غیرمنطقی و
نامتناسب بیهیچ توجه به ظرافتهای روح بشری ،جدی
نشان دادن مسائلی که اصال جدی نیست.
نکتۀ چهارم ،چون در یکچنین تئاتری همهچیز عوض شده
است ،دکور و لباس و آرایش بازیگران نیز باید عوض شود
و به اجبار همه به هم پیوند میخورد .نمایش قدیمی ،تبدیل
میشود به نمایش حاضر ،و نمایش عصر حاضر ،شکل تئاتر
قدیمی را پیدا میکند ،یعنی آشفتگی و سردرگمی ،رجعت
به موهومات و آخرسر بیخاصیتی!
و نتیجه اینکه تئاتر از خویشتن خویش جدا میشود.
بیهویت میشود ،حتی جذابیت خود را از دست میدهد .به
صورت کالف سردرگمی از آشغالهای تهوعآور درمیآید.
تئاتری که در هیچ کجای دنیا مفید فایده نیست.
اما یکچنین تئاتری را نباید دستکم گرفت و باید اذعان
کرد که یکچنین تئاتری مکتب تازهای است در تمام طول
تاریخ هنر .از یونان باستان گرفته تا امروز .و در زمان
معاصر از شیوۀ مارکس راینهارت و سیاق کار برتولت برشت
Do-Lib: https://t.me/dolibrary
7