الفبا5 نمایش در حکومت نمایشی ساعدی زمستان63

You might also like

Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 7

‫«نمایش در حکومت نمایشی»‬ ‫[سرمقالههای الفبا ــ پنجم]‬

‫(غالمحسین ساعدی‪ ،‬الفبا‪ ،‬جلد‪ ،5‬زمستان‪ ،1363‬پاریس)‬

‫«به گمانم زمین از یکچنین دگرگونی‬


‫دهان باز کرده باشد‪».‬‬
‫ویلیام شکسپیر‬

‫شاید به گمان بسیاری یک نظام‪ ،‬و یک حکومت نمایشی‪ ،‬نیاز‬


‫به نمایش نداشته باشد؛ درحالیکه چنین نیست‪ .‬حکومت‬
‫نمایشی‪ ،‬نهتنها از زندگی روزمره و وقایع واقعشده‪ ،‬و از‬
‫وقایع واقع نشده‪ ،‬نمایش میسازد؛ نهتنها از حضور خود بر‬
‫مسند قدرت نمایش میسازد و اعجابانگیزترین بازیها را‬
‫ارائه میدهد‪ ،‬نهتنها مردهریگ گذشتگان را به دلخواه به‬
‫کار میگیرد‪ ،‬که از نمایش‪ ،‬این هنر معصوم و شجاع و صادق‬
‫نیز چشم نمیپوشد‪ .‬حکومت نمایشی‪« ،‬نمایش» را کنار‬
‫نمیگذارد‪ .‬حکومت نمایشی «تئاتر» را چون چوب زیربغل‬
‫بهدردنخوری که گوشهای افتاده باشد‪ ،‬مفید فایده میداند‬
‫و از آن چشم نمیپوشد‪ .‬برای دوام و بقای خویش‪ ،‬برای‬
‫ایستادن روی پای خویش به هرچیز متوسل میشود‪ .‬حتی‬
‫به دشمن خویش‪ ،‬به تئاتر!‬
‫داستان سلیمان را همه میدانند‪ ،‬سالها مرده بر عصای‬
‫موریانهخوردۀ خویش تکیه کرده بود و همه فکر میکردند‬
‫که صالبت و قدرت جبروتی او تا ابد پایدار است‪ .‬چون عصا‬
‫شکست‪ ،‬جسد نقش زمین شد‪ .‬جباران همیشه چوبزیربغلـ‬
‫های اینچنین دارند‪ .‬و یکی از چوبزیربغلهای حکومت‬
‫جمهوریاسالمی‪ ،‬تکیه بر علم و هنر و ادب و تئاتر ساخته‬
‫و پرداختۀ خویش است‪ .‬با محتوای ایدئولوژیک وهمناک‪ ،‬و‬
‫برخاسته از قرون و اعصار و بینامونشان‪ ،‬همچون موریانه‬
‫ـهایی که سلیمان‪ ،‬بهعنوان عصا‪ ،‬بر آنها تکیه کرده بود‪.‬‬
‫حکومت نمایشی جمهوریاسالمی‪ ،‬مسلط بر وطن ما‪ ،‬به تئاتر‬
‫بسیار عالقمند است‪ .‬قبل از آشتی با هنرهای دیگر‪ ،‬به ناز و‬
‫نوازش تئاتر رفت و بعد از ذبح اسالمی تئاتر‪ ،‬از آشغالـ‬
‫گوشتهای تئاتر‪ ،‬موجود جانداری ساخت‪ ،‬وقیح‪ ،‬پررو‪ ،‬و‬
‫اعجابانگیز‪.‬‬
‫عالقهمندی آخوندها به تئاتر‪ ،‬که همیشه باالی منبر لعن و‬
‫نفرینش میکردند و مایۀ فسادش میخواندند‪ ،‬بدیندلیل بود‬
‫که نقشی در آن نداشتند و زمانیکه دیدند با تهییج تودهها‬
‫و استفاده از تمام رسانههای گروهی و وسایل تبلیغاتی‪،‬‬

‫‪Do-Lib: https://t.me/dolibrary‬‬
‫‪1‬‬
‫«بوف» و «سیاهبازی» و بقالبازی و غیره‪ .‬همه از پیش ساخته‬ ‫میشود هزاران هزار نفر را روی صحنۀ نمایش آورد‪ ،‬و‬
‫شده‪ ،‬همه از پیش پرداخته شده و همه نمایشنامههای متعهد‬ ‫هزاران هزار نفر را در صف تماشاچیان قرار داد؛ فهمیدند‬
‫به ایدئولوژی اسالمی‪.‬‬ ‫که تئاتر یک امر واجب و الزم است‪ ،‬نه واجب کفایی‪ .‬نمونۀ‬
‫بازیگران محبوب یا بهاصطالح کلی «پروتاگونیسم»‪،‬‬ ‫برجستهاش را در قرن اخیر میشود در زمان «رایش سوم»‬
‫آخوندها و نوچهآخوندها و امت طرفدار خمینی و آخر سر‬ ‫[=آلمان نازی] دید‪ .‬اما جمهوریاسالمی‪ ،‬روی سیاه «رایش‬
‫شهدا هستند‪ .‬و بازیگران نامطلوب یا بهاصطالح کلی‬ ‫سوم» را سفید کرده است؛ در سکوی باالتری قرار گرفته‬
‫«آنتاگونیسم»‪ ،‬دشمنان و مخالفین رژیم هستند‪ .‬مثال‬ ‫است‪ .‬جمهوریاسالمی‪ ،‬مردم عادی را تبدیل به بازیگر‬
‫روشنفکران‪ ،‬بهخصوص «منافقین»‪ ،‬دستچپیها و تحصیلـ‬ ‫کرده است‪ .‬لقب افتخارآمیزی به آنها بخشیده است که در‬
‫کردهها‪ .‬در تمام بازیهای رژیم‪ ،‬اشخاص یا بازیگران‬ ‫تاریخ سابقه نداشته؛ لقب «همیشه در صحنه»‪ .‬یعنی مدام بازی‬
‫محبوب بر بازیگران یا اشخاص نامطلوب پیروز میشوند‪.‬‬ ‫کردن‪ ،‬به بازی گرفته شدن‪.‬‬
‫این آغاز و فرجام کار است‪ .‬یعنی همیشه حق بهجانب‬ ‫وقتی پردۀ تئاتر بسته میشود‪ ،‬بازیگر دیگر بازیگر نیست‪،‬‬
‫حکومت است و باید دندان به جگر بست و دم برنیاورد و‬ ‫یک آدم است‪ ،‬لباس عوض میکند و آرایش و پیرایش‬
‫این مسئله را به اجبار و حتما پذیرفت! و اگر کسی نپذیرد‪،‬‬ ‫خویش را دور میریزد و دنبال زندگی خویش میرود؛ ولی‬
‫صددرصد ضدانقالبی است و پاداش یا آخر و عاقبت ضد‬ ‫مردم همیشهدرصحنه‪ ،‬یکچنین حقی ندارند‪ .‬نه حق تعویض‬
‫انقالب هم که روشن است‪ .‬از خصوصیات عمدۀ نمایشنامههای‬ ‫لباس‪ ،‬نه رها شدن از آرایش و پیرایش بازیگری‪ ،‬مدام باید‬
‫همیشهدرصحنه‪ ،‬تکیه بر «کالم» است‪ .‬تکیه بر سخنرانیهای‬ ‫به اراده و تصمیم قاطع کارگردان‪ ،‬که حکومت باشد‪ ،‬بازی‬
‫تجریدی‪ ،‬تکیه بر شعارهای تجریدی‪ .‬و از اینجاست که‬ ‫کنند‪ .‬نهتنها در صحنه و روبروی تماشاچیان‪ ،‬که در خانۀ‬
‫زبان تازهای پیدا میشود و لغتسازی تازهای ابداع‬ ‫خویش‪ ،‬در برابر زنوبچۀ خویش‪ ،‬در خلوت خویش‪ ،‬حتی‬
‫میشود‪ .‬و زبان جلوۀ دگرگونهای پیدا میکند‪ .‬و تمام‬ ‫در مقابل خویش! خویشتن خویش!‬
‫اموات معمم‪ ،‬بهصورت «ایدئولوگ»های مکال‪ ،‬ظاهر‬ ‫تئاتر همیشه ملهم از زندگی بوده‪ ،‬ولی در جمهوریاسالمی‪،‬‬
‫میشوند و همهچیز جابهجا میشود و کلمۀ «روند» چه بهجا‪،‬‬ ‫زندگی ملهم از تئاتر است‪ .‬زندگی بهطور جدی بازی شده‬
‫چه نابهجا‪ ،‬با کلمات عربی آمیخته میشود‪« .‬استکبار» و‬ ‫است؛ و بازی شکل زندگی پیدا کرده است‪ .‬نهتنها از سطوح‬
‫«مستضعف» و «طاغوت» که در زبان تئاتری ما وجود نداشت‪،‬‬ ‫پایین‪ ،‬که از سطوح باالی حکومتی‪ :‬حضور امام امت در‬
‫نهتنها در تئاتر‪ ،‬که در زبان روزمره‪ ،‬جریان و سیالن پیدا‬ ‫صحنۀ جماران‪ ،‬حضور خامنهای در بازدید با شخصیتهای‬
‫میکند‪ .‬ترس از تحول و تغییر کلمه و زبان نیست‪ ،‬ترس از‬ ‫مثال بینالمللی‪ ،‬حضور دائمی رفسنجانی چه در مجلس‬
‫محتوای بسیار جزمی کالم و لغات است‪ .‬پیاده کردن‬ ‫شورای اسالمی‪ ،‬چه در گوروگودال نمازجمعهها‪ ،‬حضور‬
‫دستورات فراموششدۀ عهد بوقی‪ ،‬انباشتن زندگی روزمره‬ ‫موسوی اردبیلی در پشت تلویزیون‪ ،‬نمایش بازیگران اصلی‬
‫از اسطورههای ناشناختۀ مالیان‪ ،‬پیوند زدن تکنولوژی‬ ‫هستند‪ .‬و بعد‪ ،‬نمایش و عرضه کردن یک بازی پوچ و عبث‪،‬‬
‫جدید به سگ چهارچشم جهنم و نشاندن غزل حافظ بغل‬ ‫در تمام شبوروز تاریک یک ملت‪.‬‬
‫دست مار غاشیه و همخانه کردن ملک دوزخ بیرحم با‬ ‫نمایش مادر «طریقاالسالم» در تلویزیون‪ ،‬کشاندن توابین‬
‫منوچهری دامغانی‪ .‬وعده دادن و مدام وعده دادن به‬ ‫پشت صحنۀ تلویزیون‪ ،‬و مدام بازی در جبهههای جنگ حق‬
‫«حوری» و «غلمان» که در بهشت حضور دارند‪ .‬و «کلید‬ ‫علیه باطل‪ ،‬یا اسالم برعلیه کفر‪ .‬یعنی بازی با مرگِ بازیگر‪.‬‬
‫ورود» به این «باغ موعود» تنها «شهادت» است‪ .‬زبان تئاتر‬ ‫که فرجام و پایان آن دقیقا مطلوب و دلخواه کارگردان‪،‬‬
‫همیشهدرصحنۀ جمهوریاسالمی چنین است‪ .‬آرایش و‬ ‫یعنی حکومت است‪ .‬طراحان این بازیها و نمایشنامهها‪،‬‬
‫پیرایش نمایشنامهها و نمایشهای مدامدرصحنه نیز کامال‬ ‫بیآنکه بویی از هنر تئاتر برده باشند‪ ،‬با مهارت کامل مدام‬
‫روشن است‪ .‬همه اخمو و آن هم با اخم انقالبی‪ ،‬یک ابرو باال‬ ‫به کار خویش مشغولند‪ .‬آنها در مواقع مقتضی و لحظات‬
‫و یک ابرو پایین؛ چه زن و چه مرد! منتها مرد با ریش که‬ ‫الزم‪ ،‬به مسئلۀ «عرضهوتقاضا» توجه زیادی دارند‪ .‬همه نوع‬
‫زینت مردان است‪ ،‬و زن با حجاب کامل اسالمی و‬ ‫کاال در صندوق شامورتیبازی آنها موجود است‪ .‬درام‪،‬‬
‫سروصورت پوشیده‪ ،‬و همیشه گریان در صحنه‪ ،‬و لباس‪ :‬عبا‬ ‫ملودرام‪ ،‬کمدی‪ ،‬تعزیه اشکدرآر‪ ،‬تعزیۀ خندهدار‪« .‬فارس»‪،‬‬
‫‪Do-Lib: https://t.me/dolibrary‬‬
‫‪2‬‬
‫مطرح نبود که نمایشنامهها ایرانی یا خارجی باشد‪ .‬یا حتی‬ ‫و عمامه و عینک و نعلین برای حاکمان‪ ،‬و ژندهپوشی برای‬
‫مسائل را از کدام زاویه عرضه کند‪« .‬تئاتر» پنجۀ خونین‬ ‫بازیگران دست دوم در صحنه‪ ،‬و برای بازیگران دیگر که‬
‫سانسور را دور دیده بود‪ .‬بله‪ ،‬در قفس باز شده بود و تئاتر‬ ‫نقش عمدهای دارند‪ :‬لباسهای گشتیها‪ ،‬مثال گشت «ثاراهلل»‬
‫میخواست بالوپر بگشاید‪ ،‬با امید فراوان و با هدف مبهم و‬ ‫یا لباس «خواهران زینب»‪ .‬و این دستۀ وسط یا بازیگران یا‬
‫نامعلوم راهی به جایی ببرد‪ .‬گروههای تئاتری مدام‬ ‫بازیگردانان نمایشنامهها‪ ،‬بسیار قضیه را جدی گرفتهاند!‬
‫نمایشنامه روی صحنه میآوردند‪ .‬گروههای تئاتری‬ ‫همه آراستهاند‪ ،‬آراسته به انواع و اقسام اسلحههای سرد و‬
‫دانشجویان نیز مدام در تکاپو بودند‪ .‬جماعت اهل تئاتر‬ ‫گرم‪ .‬دقیقا!‬
‫میخواستند برای اولینبار دست همدیگر را بگیرند‪.‬‬ ‫میماند مسئلۀ تزیین صحنههای نمایش‪ ،‬که آنها نیز از پیش‬
‫بدینسان به فکر ایجاد سندیکا افتادند‪ .‬سندیکای‬ ‫آماده شده است‪ :‬خیابانهای انباشته از انواع و اقسام‬
‫هنرمندان تئاتر تشکیل شد‪ .‬در اولین جلسه‪ ،‬درست در قعر‬ ‫آشغالها‪ ،‬و جویهای پر از اعالمیههای جمهوریاسالمی و‬
‫فرماندهی خرس سانسور‪ ،‬در بزرگترین تاالر وزارت‬ ‫شهادتنامهها‪ ،‬ساندویچهای نیمخورده و دورریخته شده‪ ،‬و‬
‫فرهنگوهنر‪ ،‬صدها نفر دور هم گرد آمدند‪ .‬از نامآوران و‬ ‫حجلۀ قاسم کنار خانۀ هر شهید‪ .‬و همهجا پر از موش‪.‬‬
‫نامداران تئاتر گرفته‪ ،‬تا پیشپردهخوانان و سیاهیلشگران‬ ‫موشهای تازه پابهجهان گذاشته‪ ،‬هرکدام صاحب یک دو‬
‫تئاترهای اللهزاری‪ .‬فکر ایجاد سندیکا‪ ،‬هستۀ امیدی بود‬ ‫کوهان‪ .‬با دمهای متعدد که از هر تار مویشان دهها جِن‬
‫که دیگر یار و یاور هم خواهیم بود‪ .‬اما چندی گذشته‬ ‫آویزانند و هرکدام‪ ،‬مشغول بافتن نمایشنامۀ دیگری هستند‬
‫نگذشته‪ ،‬بر این سندیکا همان رفت که بر تمام کانونهای‬ ‫برای جمهوریاسالمی‪ .‬و کوچهپسکوچهها‪ ،‬انباشه از‬
‫فرهنگی دیگر‪ .‬اختالف عقیده و کشمکشهای سیاسی‪،‬‬ ‫سگهای گرسنه‪ ،‬سگهای بدبخت و هار که از‬
‫هرکدام گوشۀ این قبای ندوخته را گرفته بودند و به‬ ‫قبرستانهای انباشته‪ ،‬از اسکلتهای لخت‪ ،‬برگشتهاند‪.‬‬
‫گوشهای میکشیدند‪ .‬سندیکای هنرمندان تئاتر که‬ ‫و بعد‪ ،‬اگر برای زینت نمایش‪ ،‬صحنههای دیگری الزم‬
‫میتوانست درخت تناوری باشد‪ ،‬تبدیل شد به عروسک زری‬ ‫است‪ ،‬همیشه حاضر و آماده بوده و هست‪ :‬قبرستانها‪ ،‬مردهـ‬
‫و پری‪ .‬نقاب سانسور آمرانه با نقاب اخم و تخم انقالبی‬ ‫شورخانهها‪ ،‬النههای جاسوسی‪ ،‬بهجای حدائق معلقه‪ ،‬بر پا‬
‫عوض شده بود‪ ،‬سندیکای هنرمندان تئاتر‪ ،‬جز تدوین و‬ ‫داشتن استخرهای مطبق خون‪ ،‬در دیدرس زائران اهل قبور‪.‬‬
‫طرح مبهم یک اساسنامه‪ ،‬و بعد تکهپارهکردن خود‪ ،‬کاری‬ ‫و موسیقی متن‪ :‬ضجه زدن و نالیدن مادران و خواهران‪ ،‬چه‬
‫نکرد‪ .‬اما تئاتر فعال و جوشان را با سندیکا کاری نبود‪.‬‬ ‫در خانهها یا باالی گورها‪.‬‬
‫تئاتر جان گرفته بود و از سالنهای دربسته پا به کوچهها‬ ‫اینچنین حکومتی‪ ،‬دیگر نباید به هنر تئاتر نیاز داشته‬
‫گذاشته بود‪ .‬نمونۀ معروف و برجستهاش نمایشنامۀ‬ ‫باشد‪ ،‬درحالتیکه درست برعکس است‪ .‬جمهوریاسالمی‪،‬‬
‫«عباسآقا‪ ،‬کارگر ایران ناسیونال» کار سعید سلطانپور؛ که‬ ‫شدیدا به هنر تئاتر عالقهمند و نیازمند است‪ .‬از همان‬
‫نهتنها در دانشگاهها و مجامع مختلف‪ ،‬که در میادین شهر و‬ ‫روزهای اول استقرار رژیم‪ ،‬مالیان را عقیده بر این بود که‬
‫در تحصنهای دادگستری اجرا میشد‪ ،‬و فراوان تماشاچی‬ ‫برای پیشبرد اهداف و تثبیت انقالب‪ ،‬تبلیغات بزرگترین‬
‫داشت‪ .‬درتمام اجراها‪ ،‬فاالنژهای همیشهدرصحنه‪ ،‬مدام به‬ ‫نقش را دارد‪ .‬و با صراحت کامل به این امر اعتراف کرد و به‬
‫بازیگران حمله میکردند و به قصد کشت همه را زیر مشت‬ ‫وسایل الزم و امکانات موجود و ناموجود توسل جست‪.‬‬
‫و لگد میگرفتند‪ .‬و پاداش سعید سلطانپور‪ ،‬چند گلولۀ‬ ‫شعر‪ ،‬قصه‪ ،‬سینما‪ ،‬بهخصوص تئاتر را اصال از یاد نبرد‪ .‬هنر‬
‫سربی بود؛ اولین جایزه برای یک هنرمند مرگبرکف‪.‬‬ ‫در رژیم جمهوریاسالمی‪ ،‬مثل هر رژیم توتالیتر دیگر‪ ،‬فقط‬
‫سانسور تئاتر از همان ایام شروع شد‪ .‬در سوگ نابههنگام‬ ‫و فقط‪ ،‬بهعنوان وسیلۀ تبلیغ انتخاب شده‪.‬‬
‫فنیزاده‪ ،‬یکی از برجستهترین بازیگران تئاتر ایران‪،‬‬ ‫در فاصلۀ یک فضای تقریبا آزاد‪ ،‬یعنی سه ماه پیش از‬
‫باحضور چندهزار نفر‪ ،‬مراسمی برپا شده بود که یک آخوند‬ ‫‪22‬بهمن و نه یا ده ماه بعد از ‪22‬بهمن‪ ،‬دستاندرکاران‬
‫و یک عملۀ ناآشنا و پرروی رژیم‪ ،‬یعنی صادق طباطبایی‪،‬‬ ‫تئاتر‪ ،‬فعالیت چشمگیری داشتند‪ .‬نمایشنامههای فراوانی‬
‫پیدا شدند‪ ،‬با رگهای گردن به حجت قوی که آنها باید‬ ‫روی صحنه میآوردند و با توجه به فضای موجود‪ ،‬هسته و‬
‫دربارۀ فنیزاده‪ ،‬بهخصوص هنر تئاتر حرف بزنند‪ .‬مطمئنا‬ ‫محتوای نمایشنامهها بیشتر جنبۀ سیاسی و اجتماعی داشت‪ .‬و‬
‫‪Do-Lib: https://t.me/dolibrary‬‬
‫‪3‬‬
‫معموال در کشور ما رسم بر این است که برای ایجاد یک‬ ‫هیچکدام فنیزاده را نمیشناختند و در تمام عمر بهاحتمال‬
‫ساختمان تازه‪ ،‬ساختمان قدیمی را میکوبند و ازبینمیبرند‪.‬‬ ‫نمایشی را تماشا نکرده بودند‪ .‬ولی آمده بودند و‬
‫صاحبنظران حزباللهی نیز چنین کردند‪ .‬تئاتر معاصر را که‬ ‫میخواستند جماعت را در امر هنر‪ ،‬بهخصوص هنر تئاتر‬
‫انگار یک خرابۀ کلننگی است‪ ،‬حسابی درهمکوبیدند و با‬ ‫ارشاد کنند که با اعتراض حضا روبهرو شدند و دمفروبستند‬
‫خاک یکسان کردند‪ .‬بله‪ ،‬تئاتر تازه پا گرفته‪ ،‬یکمرتبه‬ ‫و عقب کشیدند‪.‬‬
‫تکفیر شد‪ .‬حتی نمایشنامههایی که بهصورت تمثیلی‪ ،‬رودرو‬ ‫در یکی از شبهای اجرای نمایش «جانشین» یکمرتبه‬
‫با نظام دیکتاتوری شاه ایستاده بود!‬ ‫دهدوازده آخوند ظاهر شدند که بنشینند و تئاتر ببینند و‬
‫بدینسان‪ ،‬تئاتر تازهای پا به میدان گذاشت‪ .‬با آالت و‬ ‫بفهمند که منظور از نمایش چیست‪ .‬سردستۀ آنها آیتاهلل‬
‫ادوات تازه‪ ،‬با یک هدف مشخص و متعهد‪ ،‬آن هم در جهت‬ ‫اشراقی‪ ،‬داماد خمینی بود‪ .‬بازیگران موقع اجرا‪ ،‬مدام‬
‫تحکیم رژیم جمهوریاسالمی‪.‬‬ ‫تکههایی را حذف کنند‪ ،‬با وجود این‪ ،‬چند روز بعد در‬
‫معماران کاخ بلندپایۀ هنر جمهوریاسالمی‪ ،‬بسازبفروشهای‬ ‫تماشاخانه را بستند و بازیگران بیرون کردند‪.‬‬
‫سودجویی بودند که مثل قارچ هرکدام از گوشهای سر در‬ ‫هنگام نمایش «کلهگردهاوکلهتیزها» که بیهیچ ادعا و‬
‫آوردند و با سالم و صلوات‪ ،‬دور هم جمع شدند‪ .‬بیهیچ‬ ‫وابستگی و باوقار و احترام به هنر تئاتر روی صحنه آمده‬
‫اعتماد یا اعتقادی به افکار یکدیگر‪ ،‬نظریاتی را ساختند و‬ ‫بود‪ ،‬و تماشاچیان زیادی را جلب کرده بود و بحثهای‬
‫پرداختند که یک امر تجریدی بهنظر میرسید‪ ،‬ولی هدف‬ ‫خیابانی را نیز بهدنبال میکشید؛ جلوی در اصلی دانشگاه‪،‬‬
‫مشخصی داشت‪ :‬کمر خم کردن و بارکشی آالت قتالۀ یک‬ ‫جماعتی جمع بودند و بحث میکردند‪ .‬یک حزباللهی‬
‫رژیم ارتجاعی‪ ،‬صحه گذاشتن به تمام رفتار ضدانسانی یک‬ ‫تسبیحبهدست‪ ،‬که بهشدت میتاخت و بهتندی یاوه میبافت‪،‬‬
‫نظام کورچشم و کوردل‪ .‬ولی به آبشخور تازهای رسیدن‪ ،‬و‬ ‫همه را کنار زد و انگار که قطعنامهای را میخواند‪ ،‬چنین‬
‫در مرتع تازهای چریدن‪ ،‬و اسم و رسم در کردن‪ .‬درست‬ ‫گفت‪« :‬این برنامهها‪ ،‬همهاش کومونستیه‪ .‬تهوتوشو‬
‫مثل برادر حاتم طائی‪ ،‬که میخواست همچون برادرش شهرۀ‬ ‫درمیآریم‪ .‬کله که کله است‪ ،‬گرد و تیز نداره! گرد و تیز‬
‫آفاق شود و نمیشد و آخرسر در چاه زمزم‪ ،‬شاشید! و‬ ‫باید افشا بشه‪ .‬معلوم نیست ضدامپریالیسته‪ ،‬یا ضد ـ اون چی‬
‫بدینسان‪ ،‬شهرت جهانی پیدا کرد‪.‬‬ ‫چی بود ـ صهیونیسته‪ ،..‬چیچیه؟ انقالب این چیزارو‬
‫بنایان کاخ هنر هنر جمهوریاسالمی‪ ،‬یا بهاصالح فرنگیها‬ ‫نمیفهمه‪ .‬ما این همه شهید دادیم و این همه خون دادیم که‬
‫«تئوریسین»های این امر‪ ،‬همیشه واجب‪ ،‬نه واجب کفایی؛ در‬ ‫مثال آقای کلهتیز و کلهگنده‪ ،‬بیان سر کار؟ ما همه رو افشا‬
‫تمام علوم و فنون و هنرها صاحبنظر هستند‪ .‬از نظریات حاج‬ ‫میکنیم‪ ».‬جوانی که گوشهای ایستاده بود‪ ،‬پرسید‪« :‬تو اصال‬
‫مالعلی کهریزکی و شیخ عباس قمی و سید عبداهلل کاشی‬ ‫میدونی بحث سر چیه؟!» و طرف گفت‪« :‬معلومه‪ ،‬سر کله‬
‫گرفته تا نظریات لوکاچ و کروچه و مارکوزه و آدرنو‪.‬‬ ‫است‪ ».‬و همان جوان جواب داد‪« :‬بحث بر سر یک نمایشنامه‬
‫بنایان کاخ هنر مثال متعهد و مثال انقالبی‪ ،‬موجودات‬ ‫است‪ ».‬و حزباللهی با وقاحت گفت‪« :‬سر هرچی میخواد‬
‫غریبهای بودند که انگار سوار بر بشقاب پرنده‪ ،‬روی زمین‬ ‫باشه‪ ،‬به ما چه! ولی اصلش اینه و باید بدونیم خط امامیه یا‬
‫ظاهر شدهاند‪ .‬از شیخ پشمالدینهای حوزههای علمیۀ عهد‬ ‫نه‪ .‬این باید روشن بشه برادر!»‬
‫بوقی و آخوندهای عارفنمای بیهویت گرفته‪ ،‬تا تحصیلـ‬ ‫من خود شاهد بحثهای فراوانی ازینقبیل بودم‪.‬‬
‫کردههای فرنگرفته و درسخوانده‪ ،‬و الادریون غریبی‬ ‫نادیدهانگاشتن یکچنین بازتابهایی‪ ،‬درواقع‪ ،‬رخصت‬
‫که بیسبب راه به جایی برده بودند‪ .‬از یک گوشه‪ ،‬چهرۀ‬ ‫دادن به سرکشی ایدئولوژی سیاسی جمهوریاسالمی‬
‫عبوس عبدالکریم سروش ظاهر میشد؛ و از زاویۀ دیگر‪،‬‬ ‫خمینی‪ ،‬و جدی نگرفتن تبر تیز سانسور تازهازراهرسیده و‬
‫کتابهای محسن مخملباف منتشر میگشت‪ .‬دربارۀ‬ ‫ناآشنایی بود که نطفه نبسته‪ ،‬و شکل نگرفته‪ ،‬گل داده بود‬
‫«استتیک»‪ ،‬عالمۀ دوران‪ ،‬محمدتقی جعفری‪ ،‬آسمان و‬ ‫و به میوه نشسته بود‪.‬‬
‫ریسمان به هم میبافت‪ ،‬و حوزۀ اندیشه و هنر اسالمی‪ ،‬افکار‬ ‫چند ماه بعد از حذف «فیزیکی» تئاتر نامطلوب‪ ،‬دست اندر‬
‫اسالمی‪ ،‬کاشته و برافراشته میشد‪ .‬بهعنوان مثال‪ ،‬مخلمباف‬ ‫کاران رژیم‪ ،‬یکباره‪ ،‬دامن همت به کمر زدند و به ساختن‬
‫به صراحت میگوید‪« :‬امروز ما خواهناخواه‪ ،‬مجبور به‬ ‫تئاتر دیگری پرداختند که حالوت دیگری داشت‪.‬‬
‫‪Do-Lib: https://t.me/dolibrary‬‬
‫‪4‬‬
‫یک جسد وجود دارد‪ :‬جسد رهبر! و بر هنرمند الزم است که‬ ‫بهکارگیری هنر هستیم‪ .‬اگر ما از این سالح موثر در جهت‬
‫باید مدام در ستایش «رهبر» باشد‪ .‬اگر باور نمیکنید‪ ،‬به‬ ‫اهداف حقۀ خویش استفاده نکنیم‪ ،‬دیگران آن را برعلیه ما‬
‫صفحۀ ‪ 93‬در «هنر اسالمی» نوشتۀ [محسن] مخلمباف مراجعه‬ ‫بهکار خواهند گرفت‪( ».‬ص‪« ،6‬هنر اسالمی»)‬
‫کنید‪ .‬و اما این معرکهگیر تازه پا گرفته‪ ،‬به امر نمایش و‬ ‫نکتهها را دریابید‪« :‬ما»! (شما کی هستید؟ ـ «خواهناخواه»‬
‫نمایشنامهنویسی توجه بیشازحد دارد‪ .‬نهتنها در قالب و‬ ‫یعنی چارهای نداریم‪ .‬ـ «مجبور»‪ ،‬چرا مجبور؟ «سالح‬
‫محتوای تئاتر‪ ،‬بلکه در مسائل و معضالت غریبی که حتی‬ ‫موثر»‪ ،‬پس هنر چندان بیخاصیت هم نیست! ـ «اهداف‪ ،».‬نه‬
‫جادوگران نمایشنامۀ «مکبث» هم از پیشگویی آن عاجزند‬ ‫هدف! حضرات الهوتی و ناسوتی هستند! «اهداف حقۀ‬
‫و نمیتوانند گره مشکالت را بگشایند‪ .‬مثال ایشان‪ ،‬نه‬ ‫خویش!»‪ ،‬مالکیت حقوق حقه‪).‬‬
‫تلویحا که تصریحا‪ ،‬مطرح میکنند که «نمایشنامهنویس‬ ‫این استاد‪ ،‬نه با کجاندیشی‪ ،‬بلکه با تعهد تمام تعاریف‬
‫موظف است احساس یک مادر منافق را که سر مزار فرزند‬ ‫زیباییشناسی را منکر میشود و میگوید‪« :‬زیبایی عبادت‬
‫ناخلف و معدومش شیون و زاری میکند‪ ،‬به یک نحوی‬ ‫را‪ ،‬زیبایی خداوند را‪ ،‬زیباییهای مذهب را و حتی زیبایی‬
‫منتقل کند به سر مزار یک پاسدار شهید که مادرش شجاعانه‬ ‫آرایش مذهبی را (ازجمله داشتن ریش برای برادران)‪ ،‬یک‬
‫ایستاده و لبخند میزند‪ ».‬یکچنین نمایشنامهنویسی را از‬ ‫مارکسیست نمیتواند بهحساب بیاورد‪».‬‬
‫کدام طبقۀ هاویه میشود بیرون کشید؟‬ ‫دستورالعملهای ایشان در امور هنری‪ ،‬جذابیت خاصی دارد‪.‬‬
‫چون چنین امکانی وجود ندارد‪ ،‬پس خود دست به قلم‬ ‫مثال‪ ،‬در مورد داستاننویسی اسالمی‪ ،‬روی دو اصل تکیه‬
‫میبرد‪ ،‬شاهکارهای زیادی میآفریند! مثال نمایشنامۀ «شیخ‬ ‫میکند‪:‬‬
‫شهید» را مینویسد‪ .‬نمایشی از نهضت مشروعه که وجود‬ ‫‪1‬ـ مناسب بودن سوژه با جهانبینی اسالمی‪.‬‬
‫نداشت‪ .‬درواقع به نیت کوبیدن «انقالب مشروطه»‪ .‬و مهمتر‬ ‫‪2‬ـ خداگرایی‪.‬‬
‫از آن‪ ،‬دوباره جان بخشیدن و مهم کردن و راه انداختن‬ ‫بله! «جهانبینی اسالمی» را استاد مخملباف مقدم بر‬
‫شیخ فضلاهلل نوری‪.‬‬ ‫«خداگرایی» میداند‪ .‬نگرش تجریدی آشفتهحاالن‪ ،‬همیشه‬
‫یپرمخان‪ ،‬آن مرد شجاع که در انقالب مشروطیت نقش‬ ‫چنین بوده و چنین هست‪ .‬این موجود اعجابانگیز‪ ،‬نکات‬
‫بسیار عمدهای داشت‪ ،‬از زبان شیخ فضلاهلل اینچنین توصیف‬ ‫غریبی را بهعنوان دستورالعمل داستاننویسی و نمایشنامهـ‬
‫میشود‪« :‬مشروطهای که یپرمها برای آن سینه بزنند‪ ،‬به درد‬ ‫نویسی‪ ،‬مطرح میکند‪ .‬مثال نتیجۀ هر داستان یا نمایشنامه‬
‫ما مسلمانها نمیخورد!»‬ ‫باید این باشد که‪« :‬فقر معنوی بدتر از فقر مادی است» و یا‪:‬‬
‫نمایشنامهنویس‪ ،‬قدرت تخیل آن را ندارد که مثال مجلس‬ ‫«مجاهد اسالم چه پیروز شود چه شهید‪ ،‬پیروز است»؛ اگر‬
‫ختنهسورانی ترتیب بدهد و از یپرمخان یک حاج یپرم بسازد‬ ‫شهادت پیروزی است‪ ،‬یا پیروزی شهادت است‪ ،‬چرا و به چه‬
‫و آخر عاقبت او را جزو حواریون شیخ فضلاهلل بکند‪.‬‬ ‫دلیل دو لغت را باید در این امر معنوی به کار برد؟‬
‫با وجود این تیزهوشی نمایشنامهنویس و کارگردان را که‬ ‫در نوشتههای این استاد راهنما‪ ،‬انسان بهطور کامل نفی‬
‫حکومت باشد‪ ،‬نباید نادیده گرفت‪ ،‬که یپرمخان را باید‬ ‫میشود‪ .‬میفرماید‪« :‬وقتی تو تیر انداختی‪ ،‬یا نینداختی‪،‬‬
‫کوبید و با کوبیدن یپرمخان‪« ،‬اقلیت مذهبی» را‪ .‬تمام‬ ‫خدا انداخت‪ ،‬وقتی تو کشتی‪ ،‬خدا کشت!» با یک چنین‬
‫اقلیتهای مذهبی را‪ .‬از کلیمی و مسیحی تا بابی و بهایی‪.‬‬ ‫ابهامی‪ ،‬چگونه میشود داستان نوشت یا تئاتر ساخت؟ تازه‬
‫هنر در جمهوریاسالمی خمینی‪ ،‬چنین نقشی باید داشته‬ ‫تا این حد بسنده نمیکند‪ ،‬به پلۀ باالتری پا میگذارد و‬
‫باشد! و هنر تئاتر که گفتار و رفتار و خلقیات آدمیزاد را‬ ‫اصرار میورزد که نویسنده باید چنان بنویسد که خوانندۀ‬
‫ارائه میکند‪ ،‬دقیقا باب دندان چنین رژیمی است‪ .‬و‬ ‫داستان‪ ،‬یا تماشاچی تئاتر‪ ،‬به امر «معجزه» ایمان و اعتقاد‬
‫جمهوریاسالمی‪ ،‬با شجاعت کامل و صراحت تمامعیار‪ ،‬حاضر‬ ‫پیدا کند‪ .‬بیچاره داستاننویس! بیچاره نمایشنامهنویس! که‬
‫به الپوشانی این نکته نیست‪ .‬از آغاز تا فرجام‪ ،‬بهعنوان‬ ‫تمام تالش و همتش بر این بوده که کمر «معجزه» را بشکند‪،‬‬
‫مثال‪ ،‬وقتی قرار است تماشاخانهها اسالمی شود‪ ،‬دستورات‬ ‫حال باید همهچیز را نفی کند و مثل متولیان امامزادههای‬
‫فقیهان از رسالههای عهد بوقی بیرون کشیده میشود‪ .‬صحنۀ‬ ‫غریب‪ ،‬زانو بغل کند و یاوه ببافد که «مرقد آقا» صاحب چه‬
‫گردان تاالر رودکی که ماشینخانهای عظیم واستثنایی‬ ‫معجزاتی بوده است‪ .‬و در دخمۀ تمام این امامزادهها‪ ،‬تنها‬
‫‪Do-Lib: https://t.me/dolibrary‬‬
‫‪5‬‬
‫هنر و فرهنگ و جنگ را دستمایۀ تبلیغاتی خویش‬ ‫داشت‪ ،‬باید تطهیر میشد‪ .‬چراکه روزی روزگاری‪ ،‬رقاص‬
‫میسازد و از آن چگونه سود میبرد و چگونه بذر‬ ‫یا رقاصهای در آن رقصیده بود‪ ،‬یا هنرپیشگان خاجپرست‬
‫خشکاندیشی را در اذهان میکارد‪.‬‬ ‫و احتماال هنرپیشگان مثال طاغوتی در آن بازی کرده‬
‫در زمان جباریت حکومت شاه‪ ،‬دو نوع تئاتر با دو چهره‬ ‫بودند‪.‬‬
‫وجود داشت‪ .‬یکی تئاتر معترض در لباس استعاره و تمثیل‪،‬‬ ‫تصمیم گرفته میشود که صحنه را آب «کر» بدهند‪ .‬همین‬
‫دیگری تئاتر تایید در جهت تحکیم پایههای نظام موجود‪.‬‬ ‫کار را هم کردند که تمام ماشینخانه زنگ زد و پوسید و‬
‫مثال نمایشنامهای پرت و بیفایده در اهمیت «سپاه دانش» که‬ ‫درهمریخت‪ .‬زمانیکه وزیر ارشاد اسالمی سابق‪ ،‬حجتـ‬
‫نمونهای از آن در تاالر بیستوپنج شهریور سابق روی‬ ‫االسالم معادیخواه‪ ،‬روی صحنۀ مطهر تاالر رودکی آمد‪ ،‬به‬
‫صحنه آمد و چند روزی بیش دوام نیاورد‪ .‬اما در زمان‬ ‫حضار گفت‪« :‬من طلبه که چیزی ندارم به شما هدیه کنم‪ ،‬ولی‬
‫جباریت کنونی‪ ،‬یعنی حکومت خمینی‪ ،‬گردن تئاتر معترض‬ ‫تحفهای آوردهام که امیدوارم مورد قبول واقع شود‪ .‬و آن‬
‫را زدهاند‪ ،‬و مدام به باروری بیحاصل تئاتر تایید‬ ‫تحفه این است که اسم تاالر را عوض کنم‪ .‬و از امروز به این‬
‫پرداختهاند‪.‬‬ ‫تاالر باید بگوییم تاالر وحدت‪».‬‬
‫منظور این نیست که آن با این‪ ،‬نظام شاه با نظام خمینی‪،‬‬ ‫صحنه را آب کر دادند و اسم تاالر را عوض کردند‪ .‬آنوقت‬
‫مقایسه شود‪ .‬هر دو یک نیت داشته و دارند‪ .‬ولی مایۀ حیرت‬ ‫روشن است که چه نمایشنامههایی باید روی چنین صحنهـ‬
‫است که تجربهاندوختگانِ خودفروخته و مو در آسیابِ‬ ‫هایی بیاید‪ .‬مطمئنا نمایشنامه «شیخ شهید» یا نمایشنامۀ «تیر‬
‫سانسور سفید کرده در نظام قبلی‪ ،‬دار و ندار خود را در طبق‬ ‫غریب» یا «مظلوم پنجم»! با هنرنمایی بازیگرانی به اسم عباس‬
‫اخالص تقدیم به جمهوریاسالمی کردهاند‪.‬‬ ‫اول‪ ،‬عباس دوم‪ ،‬عباس سوم و پنجم و الیآخر‪ .‬نمایشنامهای‬
‫مثال فراوان است‪ .‬آنهایی که «سریال» سفر حامی و کامی را‬ ‫در تبلیغ جنگ و در تبلیغ شهادت‪ .‬چنین نمایشنامهای‬
‫ترتیب میدادند تا عکسبرگردانی از دروازۀ طالیی تمدن‬ ‫چگونه باید به فرجام برسد؟ بازیگران یکصدا باید باهم‬
‫بزرگ را به خاکسترنشینهای حاشیهنشین حقنه کنند‪ ،‬امروز‬ ‫بگویند‪« :‬لبیک یا خمینی»‪ ،‬و میگویند!‬
‫در مدحوعلو روحی مادر «طریقاالسالم» فیلمنامه مینویسند‬ ‫آنوقت ناقدین نمایشنامه هم که همکاسۀ چنین نویسندگان‬
‫و فیلم میسازند‪ ،‬با این پیام که «این مادر مرگ را برای‬ ‫و بازیگرانی هستند‪ ،‬تحلیلهای محیرالعقولی ارائه میدهند‬
‫فرزندش آسان کرده بود‪ ».‬مادری که قبل از اعدام فرزندش‬ ‫و مینویسند‪« :‬اوج شهادت عباس گمنام‪ ،‬وصیتنامهایست که‬
‫بر وی میتاخت که از اسالم روگردان شده و هیچوقت دست‬ ‫عباس دوم میخواند‪ .‬و وصیت شعری است که در انتها‬
‫امام را نبوسیده است‪ .‬و بسیاری دیگر که شعر و داستان و‬ ‫میانجامد به مفهوم این معنا که «انقراض استکبار یعنی صلح‬
‫سینما و تئاتر را تجلیگاه روح آدمی میدانستند و در‬ ‫جهان‪ ».‬وچقدر میبینیم بهجا و منطبق با منطق مظلومیت‬
‫گذشته با رژیم شاهنشاهی در خفا میالسیدند‪ ،‬امروزهروز با‬ ‫ماست‪».‬‬
‫ریشوپشم مثال اسالمی‪ ،‬یا بدون ریشوپشم اسالمی‪،‬‬ ‫و ناقد عنوان مقالهاش را چنین انتخاب میکند‪« :‬میراث در‬
‫خدمتگذار اسالم عزیز خمینی شدهاند‪ .‬خشک و تر را با هم‬ ‫خون نشسته‪ ».‬نه از عنوان مقاله مطلبی دستگیر خواننده‬
‫میسوزانند و به «آستین حنانۀ» ساخته و پرداختۀ خویش‬ ‫میشود و نه از تماشای یک چنین نمایشنامهای نکتهای‬
‫تکیه میکند‪ ،‬با معاذیر غیرقابل قبول که «اگر ما کار نکنیم‪،‬‬ ‫دستگیر تماشاچی!‬
‫پس چه بکنیم؟»‬ ‫اما تئاتر برای رژیم جمهوریاسالمی کامال جدی است‪ .‬تا‬
‫گویا همه میتوانند تغییر شغل بدهند‪ ،‬جز عملۀ ظلم‪.‬‬ ‫آن حد که بزرگداشت هفته جنگ در اطراف تهران‪ ،‬با تئاتر‬
‫سرنوشت او جزو سرشت اوست‪ .‬طبق ضربالمثل جاری و‬ ‫و نمایش جنگ شروع میشود‪ .‬در این تئاتر زنده و حاضر‬
‫ساری که میگویند «فالنی کمرش فنر دارد»‪ ،‬در مقابل هر‬ ‫در صحنه‪ ،‬چند نفری کشته میشوند‪ .‬شهادت بازیگر و‬
‫نوع حکومتی خم و راست میشوند‪« :‬یک دست جام باده و‬ ‫شهادت تماشاچی‪ .‬شهید تئاتر‪ ،‬تئاتر حاضر در صحنه؛ نکته‬
‫یک دست زلف یار!» بله! در این میان آرزوها دارند‪ .‬الف‬ ‫اینجاست‪.‬‬
‫در غربت زدن و پای حکام را در حضور بوسیدن!‬ ‫اشارۀ گذرا به این چند مثال کوچک‪ ،‬درواقع اشارهای است‬
‫به نحوۀ نگرش جمهوریاسالمی حاکم بر ایران که چگونه‬
‫‪Do-Lib: https://t.me/dolibrary‬‬
‫‪6‬‬
‫و تئاتر خشونت آنتونین آرتو و تئاتر مستند رولف‬ ‫البته همه چنین نیستند‪ ،‬بسیاری در گوشههای تاریک‬
‫هوخهوت و پیتر وایس‪ ،‬جلو زده است‪ .‬تئاتری است اعجابـ‬ ‫نشستهاند و بهظاهر «روزۀ صمت» گرفتهاند و به کار خویش‬
‫انگیز که نباید از آن چشم پوشید‪.‬‬ ‫مشغولند و میدانند که خانه باید تمیز باشد و آشغالهای‬
‫تئاتر در جمهوریاسالمی‪ ،‬مادۀ خامی است برای تئاتر‬ ‫آنچنانی حتما باید دور ریخته شود‪.‬‬
‫آینده‪ .‬از نعش تئاتر جمهوریاسالمی‪ ،‬میتوان نمایشهای‬ ‫و اما خصوصیات تئاتر جمهوریاسالمی را در چند نکته‬
‫پرمحتوا و جذابی ساخت‪ .‬مادۀ خام فراوان است‪ ،‬چه برای‬ ‫میشود خالصه کرد‪:‬‬
‫نمایشنامهنویس‪ ،‬چه برای کارگردان‪ ،‬چه برای بازیگران‪ .‬و‬ ‫نکتۀ اول‪ ،‬کالم و بافت زبان تئاتر است؛ نامفهوم و سردرگم‪.‬‬
‫مهمتر از همه برای تماشاچیان‪ .‬از تئاتر جمهوریاسالمی‪،‬‬ ‫من اگر در گوشهای از دنیا باشم که زبان اهل آن دیار را‬
‫میتوان نمایشهای فراوان ساخت که در همۀ قالبهای‬ ‫نمیفهمم‪ ،‬میفهمم که نمیفهمم‪ .‬ولی اگر در جایی باشم که با‬
‫نمایشی بگنجد‪ .‬تئاتر جمهوریاسالمی‪ ،‬نمایشی است برای‬ ‫زبان آشنای من حرف میزنند که من مطلقا چیزی نمیفهمم‪،‬‬
‫آیندگان‪ .‬و حال اگر این کار در داخل وطن ما محال است‪،‬‬ ‫و مطلقا چیزی دستگیرم نمیشود‪ ،‬خیال میکنم که گرفتار‬
‫در خارج کشور‪ ،‬با همۀ گرفتاریها امریست ممکن‪ .‬بدینمهم‬ ‫کابوس شدهام‪ ،‬یا بختک جنون بر گردۀ من سوار است‪ .‬زبان‬
‫باید کمر همت بست‪.‬‬ ‫تئاتر‪ ،‬در جمهوریاسالمی چنین است‪.‬‬
‫بله! این کار را میشود کرد و باید کرد‪.‬‬ ‫نکتۀ دوم‪ ،‬محتوا و یا بهاصالح رایج «پیام» این نمایشها همه‬
‫در تأیید اهداف نظام حاکم است‪ .‬مثال اگر رفسنجانی در‬
‫[امضا]‬ ‫نمازجمعه بگوید که «تمام ضد انقالبیون مقیم پاریس در اثر‬
‫سرمای بیسابقه‪ ،‬که از الطاف الهی است‪ ،‬مردهاند»‪ ،‬نمایشنامه‬
‫ـنویسان رژیم برقآسا دستبهکار میشوند و محسن‬
‫مخملباف‪ ،‬نعش تمام ضدانقالبیون را روی صحنه دراز‬
‫میکند‪ ،‬به همین سادگی!‬
‫نکتۀ سوم‪ ،‬برای پختن یک چنین آش درهمجوشی‪،‬‬
‫مناسبترین دیگ و دیگبر‪ ،‬فقط و فقط قالب «ملودرام»‬
‫است‪ .‬یعنی آویخته شدن از اغراقهای غیرمنطقی و‬
‫نامتناسب بیهیچ توجه به ظرافتهای روح بشری‪ ،‬جدی‬
‫نشان دادن مسائلی که اصال جدی نیست‪.‬‬
‫نکتۀ چهارم‪ ،‬چون در یکچنین تئاتری همهچیز عوض شده‬
‫است‪ ،‬دکور و لباس و آرایش بازیگران نیز باید عوض شود‬
‫و به اجبار همه به هم پیوند میخورد‪ .‬نمایش قدیمی‪ ،‬تبدیل‬
‫میشود به نمایش حاضر‪ ،‬و نمایش عصر حاضر‪ ،‬شکل تئاتر‬
‫قدیمی را پیدا میکند‪ ،‬یعنی آشفتگی و سردرگمی‪ ،‬رجعت‬
‫به موهومات و آخرسر بیخاصیتی!‬
‫و نتیجه اینکه تئاتر از خویشتن خویش جدا میشود‪.‬‬
‫بیهویت میشود‪ ،‬حتی جذابیت خود را از دست میدهد‪ .‬به‬
‫صورت کالف سردرگمی از آشغالهای تهوعآور درمیآید‪.‬‬
‫تئاتری که در هیچ کجای دنیا مفید فایده نیست‪.‬‬
‫اما یکچنین تئاتری را نباید دستکم گرفت و باید اذعان‬
‫کرد که یکچنین تئاتری مکتب تازهای است در تمام طول‬
‫تاریخ هنر‪ .‬از یونان باستان گرفته تا امروز‪ .‬و در زمان‬
‫معاصر از شیوۀ مارکس راینهارت و سیاق کار برتولت برشت‬
‫‪Do-Lib: https://t.me/dolibrary‬‬
‫‪7‬‬

You might also like