مولفه های رمان نو در داستان گمشده

You might also like

Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 9

‫ﻟﯿﻨﮏ ﻫﺎى ﻣﻔﯿﺪ‬

‫ﻋﻀﻮﯾﺖ‬ ‫ﮐﺎرﮔﺎه ﻫﺎى‬ ‫ﺳﺮوﯾﺲ‬ ‫ﻓﯿﻠﻢ ﻫﺎى‬ ‫ﺑﻼگ‬ ‫ﺳﺮوﯾﺲ ﻫﺎى‬


‫درﺧﺒﺮﻧﺎﻣﻪ‬ ‫آﻣﻮزﺷﻰ‬ ‫ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺗﺨﺼﺼﻰ‬ ‫آﻣﻮزﺷﻰ‬ ‫ﻣﺮﮐﺰ اﻃﻼﻋﺎت ﻋﻠﻤﻰ‬ ‫وﯾﮋه‬
‫‪STRS‬‬

‫‪ %40‬ﺗﺨﻔﯿﻒ‬
‫ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺳﺎﻟﺮوز ﺗﺎﺳﯿﺲ‬
‫ﻣﺮﮐﺰ اﻃﻼﻋﺎت ﻋﻠﻤﻰ‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫بررسی عناصر رمان نو در داستان "گمشده" اثر ابوتراب خسروی‬

‫الهه بردبار‬

‫تهران‪ebordbar.073n@yahoo.com ،‬‬ ‫دانشآموخته کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فرانسه‪ ،‬دانشگاه‬

‫چکیده‬
‫رماننو نقش نوآورانهای در ادبیات فرانسه سالهای ‪ 1960-70‬ایفا کردهاست‪ .‬رمان نو که سبک آن بسیار متفاوت با رمان سنتی است‪ ،‬ابتدا به حذف شخصیت و‬
‫سپس طرح در داستان میپردازد‪ ،‬و اشیا در آن جایگاه ویژهای دارند‪ .‬فضای رمان نو وهمآور و شک برانگیز است و خود رمان بیشتر به یک بازی در هزارتو شباهت‬
‫دارد‪ .‬این نوع ادبی بر داستاننویسی سالهای ‪ 1340‬ایران تاثیر ویژهای گذاشت‪ .‬پژوهش حاضر به طرح این مسئله میپردازد که آیا میتوان ویژگیهای رمان نو‬
‫فرانسه را در ادبیات داستانی ایران جستو جو کرد؟ و آیا جریان کلی ادبیات داستانی به سمت رمان نو رفتهاست؟ برای پاسخ به این مسائل ضمن بررسی کلی‬
‫ویژگی های رمان نو‪ ،‬با رویکردی تطبیقی و سپس با تحلیل داستان "گمشده" از مجموعه هاویه‪ ،‬اثر ابوتراب خسروی‪ ،‬به جستوجوی این ویژگیها در داستان‬
‫موردنظر میپردازیم‪ .‬این کار پژوهشی میتواند در مطالعه جریانی نو در داستاننویسی در ادبیات معاصر ایران مفید واقع شود‪.‬‬

‫واژههای کلیدی‪ :‬رمانِ نو‪ ،‬ادبیات فارسی‪ ،‬داستان‪ ،‬ابوتراب خسروی‪ ،‬هاویه‪ ،‬گمشده‪ ،‬ادبیات فرانسه‪ ،‬ادبیات معاصر‪.‬‬

‫‪ -1‬مقدمه‬
‫از ویژگیهای رمان سنتی بالزاکی میتوان به نظم زمانی‪ ،‬تخیل‪ ،‬وجود شخصیتهای اول و دوم‪ ،‬وجود قهرمان‪ ،‬روانشناسی و نیز وجود طرح یا واقعه‬
‫بر اساس علل موجه‪ ،‬یا بهطور خالصه وجود ساختار اشاره کرد‪ ،‬رمان نو با رد این ویژگیها به حذف طرح مرکزی و همچنین حذف شخصیتها‬
‫میپردازد‪ .‬به گونهای که رمان دیگر نگارش یک واقعه نیست‪ ،‬بلکه واقعهای از یک نوشتار است‪(Ricardou, 1967: 111) .‬‬
‫ویژگی هایی از رمان نو فرانسه در آثار ابوتراب خسروی به چشم میخورد‪ .‬او نیز همچون نویسندگان رمان نو‪ ،‬نه در پی تقلید از حقیقت است و نه‬
‫سعی بر انعکاس آن دارد‪ .‬ابوتراب خسروی خالق سهگانه اسفار کاتبان‪ ،‬رود راوی و ملکان عذاب که متولد سال ‪ 1335‬در فسا است‪ ،‬در دبیرستانی‬
‫در اصفهان درس خوانده و شاگرد هوشنگ گلشیری بودهاست‪ .‬او به مدت سی و سه سال آموزگار مدرسه بچههای عقبافتاده بوده است‪ .‬تاثیر این‬
‫شغل در اثر او‪ ،‬هاویه‪ ،‬به وضوح دیده میشود‪ .‬به نظر میرسد که اغلب شخصیتهای این اثر از مشکالت ذهنی رنج میبرند و گاها دچار‬
‫عقبافتادگی ذهنی هستند‪ .‬به عنوان نمونه میتوان به داستان "گمشده" و "پریماهیها" اشاره کرد‪ .‬او برای نویسندگی از قاعده خاصی پیروی‬
‫نمیکند و اذعان دارد که مضامین خود به ذهن وی متبادر می شود‪ .‬او برای فکر به ایده داستان و پرداخت آن به هیچ زمان و مکانی وابسته نیست و‬
‫حتی قیل و قالها نیز مانع فکرکردن به داستانش نمیشود‪ .‬اسفار کاتبان ‪ ،‬برنده جایزه مهرگان ادب‪ ،‬رود راوی برنده چهارمین دوره جایزه هوشنگ‬
‫گلشیری‪ ،‬کتاب ویران برنده یازدهمین دوره جایزه هوشنگ گلشیری و در آخر ملکان عذاب برنده هفتمین دوره جایزه ادبی جالل آل احمد شده‬
‫است‪ .‬آخرین اثر او آواز پر جبرئیل میباشد‪.‬‬
‫داستان "گمشده" از مجموعه هاویه روایتی است از جستو جوی شخصی زندانی‪ .‬در یک مرکز یا بهتر بگوییم یک زندان‪ ،‬زندانیان و نگهبانانی‬
‫زندگی میکنند که به طور ارادی گذشته خود را از یاد بردهاند و حتی نام و نامخانوادگی خود را نیز نمیدانند‪ .‬روزی شخصی با نام مأمور اجرا در‬
‫حالیکه حکم استخالص آقای "م‪.‬س" را در دست دارد‪ ،‬به آن مرکز وارد میشود‪ ،‬اما نه رئیس مرکز و نه همسرش توبا‪ ،‬هیچکدام این شخص را‬
‫نمیشناسند‪ .‬آقای "م‪.‬س" نیز خود را معرفی نمیکند‪ ،‬یا شاید او نیز از هویت خود اطالعی ندارد‪.‬‬
‫ضمن بررسی ویژگیهای اصلی رمان نو بصورت کلی‪ ،‬به صورت مجزا نیز به بررسی عناصر اصلی رمان نو که در این داستان کوتاه وجود دارند‪،‬‬
‫میپردازیم‪ :‬شخصیت بی هویت (مرگ شخصیت‪ ،‬عدم حضور قهرمان)‪ ،‬فضای مبهم و بیاطمینانی‪ ،‬عدم وجود طرح و واقعه در داستان‪ ،‬موضوع‬
‫هزارتو‪.‬‬

‫‪ -2‬شخصیت بی هویت‬
‫رمان نو محصول دوره ای است که شاهد تحمیل شک و شبهه بر انسانها بودهاست‪ .‬هر دورهای شخصیت خاص خود را تعریف میکند‪ .‬در زمان‬
‫حاضر که روح انسانی توسط زوال ارزشهای اخالقی‪ ،‬جنگها و جنایات‪ ،‬سلطه جوامع مصرفی و اعمال کلیشهها احاطه شدهاست ‪(Alavi,2008:‬‬
‫)‪ ،82‬بدیهی است که شخصیت یکپارچه اصال به کار نمیآید‪.‬‬
‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫شخصیت در رمان نو معموال فاقد نام است‪ ،‬گاها به صورت مخفف ظاهر می شود‪ ،‬و اغلب اوقات نتایج دگرگونی عمیق اذهان و ساختارهای اجتماعی‬
‫را تحمل میکند‪ .‬شخصیت حقیقی باید خانواده و میراث داشته باشد‪ ،‬شغل داشته باشد‪ ،‬و در نهایت باید ویژگی و برچسبی مانند اسم‪ ،‬سن و نیز‬
‫چهرهای داشته باشد که به انعکاس آن ویژگی بپردازد‪ .‬او باید گذشتهای داشتهباشد که فالن و بهمان را موجب شود و شکل بدهد‪ .‬در حقیقت‬
‫همین ویژگی است که عمل و عکس العمل خاص هر شخصیت را در هر موقعیت خاص تعریف میکند‪ .‬این ویژگی به خواننده اجازه میدهد‬
‫شخصیت را قضاوت کند‪ ،‬دوست بدارد و یا از او متنفر باشد‪ .‬به کمک همین ویژگی است که او بعدها نام خود را برای فردی خاص به جا میگذارد‪.‬‬
‫یک شخصیت باید همزمان هم یکپارچه و منسجم باشد و هم خود را تا بلندای طبقهای خاص باال بکشد‪ .‬باید به اندازه کافی ویژگیهای قابل تعریف‬
‫داشته باشد تا بتواند غیرقابل جایگزین باقی بماند؛ و نیز به قدر کافی عمومیت داشته باشد تا بتواند جهانی شود‪.‬‬
‫اما در این داستان کوتاه مواردی کامال متفاوت با آنچه ذکر شد مشاهده میشود‪ .‬شخصیتهای رمان نو و نیز شخصیتهای داستان خسروی به‬
‫دنبال هویت سازی نیستند‪ .‬شخصیتها‪ ،‬نگهبانان و زندانیها از اینکه جای خود را با دیگری عوض کنند بسیار خرسندند‪ .‬در واقع آنها راضی‬
‫هستند که هویت خود را با دیگری عوض کنند‪ ،‬زیرا از ابتدای ورودشان به مرکز‪ ،‬اقدام به پنهان کردن شمارههایی کردهاند که به واسطه آنها‬
‫شناخته میشدند‪ .‬زندانیها تنها نشان معرف هویتشان را نابود کردهاند‪ .‬در واقع شخصیتهای داستان خسروی دچار خودتخریبی هستند‪ .‬چه‬
‫آگاهانه و چه ناآگاهانه این کار را انجام داده باشند‪ ،‬اکنون قابل شناسایی نیستند‪ .‬آنها در هر بازجویی نامی جدید برای خود انتخاب میکنند و حتی‬
‫نامهای خود را با نگهبانان نیز عوض میکنند‪« :‬حتی نگهبانها هم مابین آنها گم شدهاند و به نامهای جدید خو گرفتهاند‪ .‬همه آنها مدعی هستند‬
‫که این اسامی نامهای واقعی آنهاست» (خسروی‪ .)7 :1379 ،‬خسروی شخصیتهای این داستان را تنها به واسطه تعلقشان به یک گروه خاص‬
‫تعریف میکند‪" :‬نگهبان"‪" ،‬زندانی"‪" ،‬مأمور اجرا" و "رئیس مرکز" ‪ .‬امکان انکار آگاهانه و یا غیرآگاهانه افراد مستقر در مرکز نیز از سوی رئیس‬
‫واحد به طور واضح مطرح میشود‪ :‬رئیس واحد گفت‪« :‬آقای "م‪.‬س" همین جاست‪ ،‬یکی از آنهاست‪ .‬ممکن است فراموش کردهباشد که "م‪.‬س"‬
‫است یا اینکه عمدا خود را معرفی نکند‪ .‬چنانچه این کار آگاهانه باشد که در عین اعالم حضور خود اقدامی است برای گریز از ما و اگر واقعا خود را‬
‫فراموش کرده بنابراین وقتی کسی اینطور فراموشکار باشد‪ ،‬نشانههایش را هم از یاد برده و در این چاردیواری گم شده و این واحد هیچ مسئولیتی‬
‫در این موضوع ندارد‪( ».‬همان‪)11 :‬‬
‫هیچ چیز به طور قطع مشخص نیست‪ ،‬نه نام زندانیها و نه شمارههایشان‪ ،‬نه نگهبانان و نه جایگاه افراد‪ .‬مسئله انکار هویت و فراموشکردن خاطرات‬
‫در این داستان غیرقابل انکار است؛ به طوریکه هم رئیس مرکز و هم همسرش توبا‪ ،‬به آن اشاره دارند‪:‬‬
‫رئیس واحد شرح میداد که‪« :‬اینجا عقایدشان را فراموش کردهاند‪ ،‬ضرورت ایجاب میکرده‪( ».‬همان‪)5 :‬‬
‫توبا گفت‪ « :‬حاال فقط خاطرات خاطرات بعد از اینجا را به یاد دارند‪ ،‬زندگی آنطرف این دیوار را فراموش کردهاند‪( ».‬همان)‬
‫و با توجه به انکار موارد مذکور توسط این اشخاص شناخت آنها نیز غیرممکن است‪:‬‬
‫توبا گفت‪« :‬پیدا کردنش ممکن نیست‪( ».‬همان‪)11 :‬‬
‫با توجه به انکار نامها و شمارهها و عنوانهای واقعیشان‪ ،‬شناسایی آنها غیرممکن است‪( ».‬همان‪)9 :‬‬
‫در جایی دیگر رئیس واحد در مورد مشکالت واحد مانند نشت شیروانی‪ ،‬خرابی درها و پوسیدگی لولهها صحبت میکند و میگوید که افراد ساکن‬
‫در واحد‪ ،‬یعنی زندانیها‪ ،‬آنقدر پیر شدهاند که دیگر کاری از دستشان برنمیآید‪" :‬اخیرا درخواست اعزام یک تعمیرکار کردهام [‪ ]...‬چطور میشود از‬
‫آنها توقع کار داشت؟" (همان‪ )2 :‬در حقیقت توبا قصد دارد درخواست خود را در خصوص اعزام تعمیرکار توجیه کند و توضیح دهد که چرا‬
‫زندانیها دیگر نمیتوانند به عنوان تعمیرکار در واحد کار کنند‪ .‬چنین موردی نشان میدهد که نقشها در هم ادغام شدهاند و زندانیها که گاهی‬
‫نگهبان هم هستند‪ ،‬تعمیرکاران و کارگران واحد هم محسوب می شوند‪ .‬از طرف دیگر نگهبانان که جای خود را با زندانیان عوض میکنند‪ ،‬گاهی هم‬
‫نقش پرستارانِ زندانیان سالمند را ایفا میکنند‪« :‬در واقع آنها از کار افتادهاند‪ ،‬آنقدر پیر شدهاند که حتی نمیتوانند میخی را بدیوار بکوبند‪ ]...[ ،‬آن‬
‫روی سکهی نگهبانی ما پرستاری از آنهاست‪( ».‬همان‪)2 :‬‬
‫در جایی دیگر همسر رئیس مرکز از همسرش با عنوان "مادر مهربان" یاد میکند و نقش پرستار و مادر را برای او در نظر میگیرد‪« :‬همسرم نسبت‬
‫به آنها محبت بی شائبهای دارد‪ .‬مادر مهربانیست که از فرزند کهنسالش پرستاری میکند‪( ».‬همان‪)3 :‬‬
‫بیهویتی شخصیتها و ادغام نقشها در یکدیگر باعث شدهاست که شخصیتها هدف قابل تعریفی نداشته باشند؛ به همین دلیل است که هم‬
‫زندانیان و هم عوامل مسئول در آنجا حتی با دریافت نامه های آزادی و رسیدن به سن بازنشستگی‪ ،‬راضی به ترک آنجا نیستند‪ :‬رئیس واحد گفت‪:‬‬
‫«در واقع سالهاست که به سن بازنشستگی رسیده ایم‪ ،‬ولی قادر به ترک اینجا نیستیم‪ .‬این احساس آنها هم است‪ .‬در سالهای گذشته نامههای آزادی‬
‫چند نفر از آنها رسید‪ .‬البته با توجه به نداشتن نامهای واقعی آنها و همچنین اختالط شمارههای فهرست‪ ،‬قابل دسترس نبودند‪ .‬با این همه‪ ،‬نامه ها‬
‫را برای آنها خواندیم‪ ،‬ظاهرا آنها راضی به ترک اینجا نیستند‪ ».‬یا در جایی دیگر‪« :‬آنها در کمال آسایش مدت محکومیتشان را میگذرانند‪ ،‬و حتا‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫این همکاری را دارند که به جای مأموران ما نگهبانی بدهند [‪ ]...‬نگهبانهای ما با آنها مخلوط شدهاند و حاضر به کنارهگیری نیستند»‪( .‬همان‪)6 :‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫و یا‪« :‬موضوعی که مسأله را کمی دشوارتر میکند‪ ،‬اختالط نگهبانهای ما با آنهاست‪ .‬آنها طبق یک توافق دستهجمعی قرار گذاشتهاند که کلیه‬
‫کارها را به نوبت انجام دهند‪ .‬واقعیت اینست که حتی مشخص نیست در این ساعت چه کسانی نگهبانی میدهند‪ .‬نگهبانهای این واحد یا افراد‬
‫فهرست‪ .‬نوبت نگهبانی آنها هزاران بار جابجا شده‪ ،‬همه آن ها با وظایف یک نگهبان و همچنین یک زندانی آشنا هستند و به نوبت انجام وظیفه‬
‫میکنند‪( ».‬همان‪7 :‬و‪)8‬‬
‫علت هویت نداشتن شخصیتها این است که نمیدانند علت وجودشان در آن واحد چیست و چرا به آن مرکز آوردهشدهاند‪ .‬در حقیقت آنها احساس‬
‫میکنند که دلیلی برای آمدن به آنجا نداشتهاند و به گونهای به دنبال فرار از آن پوچگرایی و پیشامد هستند؛ به همین دلیل است که با شورش‬
‫علیه خود‪ ،‬هویت خود را انکار و نامها و شمارههای خود را فراموش و یا پنهان میکنند‪.‬‬
‫افراد این داستان بی هویت هستند‪ .‬نام شخصیت اصلی که در جستجوی آن هستیم محدود به یک حرف اول نام است‪ ،‬یک مخفف‪" :‬م‪.‬س"‪ .‬در‬
‫حقیقت در داستان به دنبال شخصی با نام "م‪.‬س" هستیم که شماره او ‪ 37‬است‪ ،‬اما چنین شخصی وجود ندارد و میتوان گفت که همزمان تمامی‬
‫زندانیها "م‪.‬س" هستند در حالیکه هیچیک از آنها "م‪.‬س" نیست‪.‬‬
‫چنین نامگذاری ساده ای که تنها به واسطه مخففی از حرف اول نام انجام میشود‪ ،‬ما را به یاد شخصیت "آ" از رمان حسادت الن رب‪-‬گریه‬
‫میاندازد‪ (Robbe-Grillet, 1957: 10) .‬در حقیقت خسروی به پیروی از هوشنگ گلشیری به مبارزه با تحلیل روانشناختی که اساس رمان سنتی‬
‫را تشکیل میدهد میپردازد‪ .‬در برخی از آثار این دو نویسنده که رد رمان نو فرانسه مشاهده میشود‪ ،‬توضیحی بر علل‪ ،‬انگیزهها و احساس‬
‫شخصیتها وجود ندارد‪.‬‬
‫در این داستان توضیحات واضحی از شخصیتها موجود نیست و همانگونه که خسروی نیز بیان میدارد «در پایان کار نویسنده نیز خود بدل به‬
‫خوانندهیی می شود‪ .‬دقیقا مثل رویا یا کابوسی که هنگام خواب دیدهایم و دنبال تعبیرکنندهیی میگردیم که خوابمان را تعبیر کند‪ .‬من جاهایی‬
‫گفتهام‪ ،‬باز هم میگویم نویسندگان در بیداری خواب میبینند‪ ،‬خوابشان داستان کوتاه یا رمانی است که نوشتهاند و خودشان هم تعبیرش را‬
‫نمیدانند‪( ».‬خسروی‪ ،‬مد و مه‪ 5 :‬خرداد ‪)1392‬‬
‫بنابراین میتوان نتیجهگیری کرد که شخصیتهای داستان "گمشده" شخصیتهایی با یکپارچگی متغیر هستند که بهطور کامل تعریف نشدهاند؛‬
‫شخصیتهایی بدون هویت که میتوان آنها را شخصیتهایی مرده با وضعیت ناپایدار در نظر گرفت‪ .‬راوی برای شخصیتها جایگاه منحصر به فردی‬
‫درنظر نمیگیرد‪ ،‬تا آنجا که تشخیص شخصیتهای اول و دوم و حتی قهرمان داستان عمال غیرممکن میگردد‪ .‬به عنوان مثال‪:‬‬
‫توبا گفت‪« :‬ما هیچکس را در این واحد به نام واقعی نمیشناسیم‪( ».‬خسروی‪)3 :1379 ،‬‬
‫اعضای این واحد هیچوقت در مکانهای خود نمیایستند‪( .‬همان‪)7 :‬‬
‫برای من عناصر زندانی یا نگهبانها فرقی نداشتهاند‪ .‬هرکس در نقش محوله میبایست خوب انجام وظیفه کند‪( .‬همان‪)9 :‬‬
‫برای ما هیچوقت مهم نبوده چه کسی در برجکهای دیدهبانی نگهبان است‪( .‬همان‪)7 :‬‬
‫خسروی در چند بخش از داستان از حضور خورشید صحبت کرده است و گرمای آفتاب را سبب مبهوتشدن زندانیان و سپس انکار آگاهانه‬
‫هویتشان میداند‪« :‬اینجاهم آفتاب به سرشان میتابید‪ ،‬مبهوت بودند‪ ]...[ ،‬ناخوش بودند‪ ،‬سرگیجه داشتند‪ ،‬غثیان میکردند‪ .‬از همان روز بود که‬
‫بیشترشان اسم و رسمشان را انکار کردند‪ .‬ارادی بوده‪ ،‬هرچند که فرقی نمیکند» (همان‪ .)5 :‬نویسنده در پایان همین جمله سریع موضع خود را‬
‫تغییر میدهد و این تاثیر را بیاهمیت میشمرد‪ .‬در جایی دیگر نیز از تاثیر آفتاب بر گیجی آنها سخن میگوید‪« :‬آفتاب میتابید و آنها دستها را‬
‫نقاب ابروها کردهبودند‪ .‬فکهاشان در حفرههای دهانشان فرو رفته بود» (همان‪ .)10 :‬نویسنده در آخرین جمالت داستان نیز از چشمان مأمور اجرا‬
‫که پشت عینک آفتابی پنهان شدهاست‪ ،‬سخن میگوید‪ .‬عینک آفتابی سیاه خود نماد تاریکی‪ ،‬ابهام و گنگی است‪ ،‬ابهامی که زندانیان نشسته بر‬
‫سنگفرش محو و مبهوت آن گردیدهاند (همان‪ .)10 :‬این موضوع ما را بهیاد گرایندگی )‪ (Tropismes‬از ناتالی ساروت میاندازد‪ .‬در این اثر ساروت‬
‫علت تمام اتفاقات را عوامل بیرونی و زیستی میداند و به خود شخص نمیپردازد‪ (Sarraute, 1996 : 347) .‬این بخش را میتوان به بیگانه‬
‫آلبرکامو نیز بسیار نزدیک دانست؛ همانطور که تابش آفتاب موجب جنایت مورسو )‪ (Meursault‬میشود )‪ ، (Camus, 1942 : 49‬در‬
‫اینجا نیز تابش آفتاب بر سر زندانیان موجب گیجی آنها و انکار ارادی یا غیرارادی هویتشان میشود‪.‬‬

‫‪ -3‬عدم حضور قهرمان‬


‫حتی اگر انسانها هویت خود را پنهان نمایند اما نمیتوانند از سرنوشت خود فرار کنند‪ ،‬و راز آنها در نهایت فاش خواهد شد‪ .‬در رمان سنتی یا‬
‫رمان بالزاکی روح شخصیت سرشار از خاطرات گذشته است‪ ،‬اما در اینجا به نظر میرسد که زندانیها خاطرات گذشته خود را که مربوط به خارج از‬
‫مرکز بودهاست‪ ،‬فراموش کردهاند‪ .‬این نادیده انگاری از سوی ذهن سبب ابهام در هویت شخصیتی میشود‪ .‬علیرغم وجود حکم استخالص آقای‬
‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫"م‪.‬س" در دست مأمور اجرا‪ ،‬هیچ کس حاضر به معرفی خود و افشای راز نیست‪ ،‬و هنگامی که توبا همسر رئیس مرکز به زندانیها میگوید که اگر‬
‫خود را معرفی کنند سهمیه سیگار آنها را دوبرابر خواهد کرد‪ ،‬تمام زندانیها و حتی نگهبانان ادعا میکنند که "م‪.‬س" هستند‪:‬‬
‫توبا گفت‪ ]...[« :‬مهمان ما بدنبال شخصی بنام آقای "م‪.‬س" شماره سیوهفت آمده‪ ،‬من نمیدانم آقای "م‪.‬س" کدام یک از عزیزان من است‪ .‬ولی‬
‫اگر او خودش را به من معرفی کند‪ ،‬قول میدهم که جیره سیگارش را دو برابر کنم‪».‬‬
‫در این حال همه آنها از جا برخاستند‪ .‬صداشان درهم پیچیده بود دستهاشان را باال بردهبودند و قد میکشیدند‪.‬‬
‫رئیس واحد گفت‪« :‬ظاهرا همه آنها مدعی شدهاند که "م‪.‬س" هستند‪( ».‬خسروی‪)10 :1379 ،‬‬
‫این موضوع یکی از ویژگیهای برجسته رمان نو میباشد‪ .‬به سبب شورش شخصیتها علیه خود است که آنها را ضدقهرمان نامیدهاند‪ .‬درحقیقت‬
‫قهرمان وجود ندارد‪ ،‬او به همان نسبت که امکان تشخیص شخصیتها وجود ندارد‪ ،‬ناپدید میشود‪.‬‬
‫خسروی نیز همچون نویسندگان رمان نو مفهوم سنتی قهرمان را نفی میکند‪ ،‬قهرمانی که حامل معنی است‪ ،‬معنیای که به واسطه آن نوع‬
‫غیرقابل جایگزینی ایجاد میشود که به وضوح قابل شناسایی و فردگرا است و تحمل بار تمام روایت بر دوش او میباشد‪.‬‬

‫‪ -4‬فضای وهمآلود و نامطمئن‬


‫این داستان ما را به یک فضای مبهم و بیاطمینانی وارد میکند‪ .‬نمیتوان به نویسنده و شخصیتها اعتماد داشت زیرا هیچکس از آنچه میگوید‬
‫مطمئن نیست‪.‬‬
‫توبا و همسرش رئیس مرکز تماما از واژگانی همچون "شاید"‪" ،‬به نظر میرسد"‪" ،‬احتماال"‪" ،‬قریب به یقین" و "ظاهرا" استفاده میکنند‪ .‬حتی‬
‫مأمور اجرا که حکم استخالص آقای "م‪.‬س" را آوردهاست نیز با اطمینان سخن نمیگوید‪:‬‬
‫مأمور اجرا گفت‪« :‬قریب به یقین در این واحد حضور دارد‪ ،‬شغلش معمار اعالم شده‪( ».‬همان‪)4 :‬‬
‫مأمور اجرا در میان کاغذهای کهنه پرونده جستوجو کرد و گفت‪ «:‬ظاهرا باید ایشان با شمارهی سی و هفت به این واحد معرفی شدهباشند‪».‬‬
‫(همان)‬
‫مأمور اجرا پرونده کهنه را ورق زد و گفت‪« :‬احتماال آقای "م‪.‬س" هفتاد و پنج ساله است‪( ».‬همان‪)9 :‬‬
‫رئیس بخش نیز به نوبه خود از هویت و ارتباط بین زندانیان در اولین روزی که به مرکز آمده اند اطالع دقیقی در دست ندارد و او نیز از واژهی‬
‫"ظاهرا" و "شاید" استفاده میکند‪:‬‬
‫«ظاهرا یکدیگر را نمیشناختند‪ ،‬از جناحهای مختلف بودهاند‪ ،‬شاید دشمن یکدیگر بوده اند»‪( .‬همان‪)5 :‬‬
‫«ظاهرا آنها نام های واقعی خود را و یا شمارههای خود را بازگو نمیکنند‪( ».‬همان‪6 :‬و‪)7‬‬
‫چنین فضای ابهامآلود و نامطمئنی نزد نویسندگان رمان نو بسیار به چشم میخورد‪ .‬از ابتدای داستان هیچیک از سواالت رئیس مرکز پاسخ داده‬
‫نمیشود‪ .‬دیالوگها و صحبتهای بین افراد در یک راستا نیستند و موضوع یکسانی را دنبال نمیکنند‪ .‬بیشتر شاهد وجود مونولوگ هستیم‪ .‬زیرا‬
‫افراد صحبتهای یکدیگر را متوجه نمیشوند و نمیتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و به پرسشهای هم پاسخ بدهند‪ .‬عدم وجود ارتباط منطقی‬
‫بین دیالوگها ناشی از عدم وجود طرح مرکزی در داستان است‪ .‬در حقیقت از آنجا که در طرح مرکزی و نیز شخصیتها ویژگیهای ابهام و عدم‬
‫اطمینان وجود دارد‪ ،‬بخشهایی از این داستان نیز سر در فضایی از نامطمئنی کردهاست‪ .‬به عنوان مثال هنگامیکه مأمور اجرا حکم را به جمعیت‬
‫زندانیان و نگهبانان نشان میدهد و از آنها انتظار دارد که خود را معرفی کنند‪ ،‬جوابی کامال بیربط به درخواستش میشنود که مربوط به اعتراض‬
‫یکی از افراد به وضعیت اتاقش است‪.‬‬
‫اصطالحات "به نظر میرسد" و یا "گویی" که بیشتر مربوط به بازیهای کودکانه است و از داستان واقعگرایانهای که خوانندگان آن بزرگساالن‬
‫هستند حذف شدهاست‪ ،‬به نوعی در رمان نو دوباره پدیدار می شود‪ .‬خواننده به طور دائم در حالت تعلیق نگاه داشته می شود و امکان ایجاد یک‬
‫تصویر پایدار برای او وجود ندارد‪ .‬توضیحات و توصیفات دیگر به تایید جنبههای مختلف داستان به واسطه ایجاد شرایط احتمالی و قابل اثبات‬
‫نمیپردازند‪.‬‬
‫فضای داستان آنقدر وهمآلود است که توبا از خود میپرسد «حاال چه کسی میتواند آقای "م‪.‬س" باشد؟» (همان‪ .)4 :‬در واقع امکان آقای "م‪.‬س"‬
‫بودن می تواند برای هرکسی وجود داشته باشد و این موضوع کامال در تضاد با وحدانیت شخصیت فردی و هویت انسانی میباشد‪.‬‬
‫در بطن این فضای مبهم‪ ،‬ناگهان اتفاقی روی میدهد که خواننده را نسبت به نویسنده و خصوصا راوی کامال بیاعتماد میکند؛ همسر رئیس مرکز‬
‫تنها با گوش سپردن به صدای فریادی‪ ،‬به طور دقیق صاحب و علت آن را تشخیص میدهد‪« :‬آقای مقدسی است‪ ،‬درد استخوانهاش عود کرده»‬
‫(همان ‪ .)4‬او حتی نام فامیل دقیق زندانی را هم ذکر میکند و چنین موردی در جایی که نه نام زندانیان و نه شماره آنها قابل تشخیص نیست‪ ،‬بر‬
‫‪www.SID.ir‬‬
‫مبهم و بیاعتمادی در داستان میافزاید‪.‬‬ ‫شدت جو‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫از آنجا که هیچ چیز مشخص و تعریفشده نیست و نمیتوان انتظار آنچه سپس رویخواهدداد را داشت‪ ،‬بنابراین میتوان گفت که این عدم ثبات‬
‫در روند داستان موجب موقتبودن شرایط میشود‪ .‬راوی داستان نیز گواهی بر بیثباتی ماجرا میآورد‪« :‬مأموریت ما موقت بود‪ ،‬هنوز هم موقت‬
‫است‪ .‬این معنی را میدهد که معلوم نیست این واحد تا کی مستقر باشد‪( ».‬همان‪)6 :‬‬
‫خسروی در چند خط بعد مجددا کل موضع داستان را تغییر میدهد و از نقشه و طرح منظمی که از قبل پیشبینی شده‪ ،‬سخن میگوید و همین‬
‫موضوع سبب گیج شدن خواننده و بیاعتمادی او نسبت به راوی و نیز شخصیتهای داستان میگردد‪« :‬نقشه اینجا را یکی از آنها کشید‪ .‬مهم‬
‫نیست چه کسی باشد‪ .‬حسن ابتکار او این است که هرچیز را در جای خودش گذاشته‪( ».‬همان)‬
‫آغاز داستان یا پیشگویه کامال متفاوت با مدل سنتی رمان است‪ ،‬چرا که نویسنده بدون اینکه اطالعات کافی را در اختیار خواننده بگذارد و او را‬
‫برای ورود به داستان و دریافت مضمون آماده سازد‪ ،‬ناگهان وارد بطن داستان شده است و این به خودی خود به خواننده احساسی از سردرگمی و‬
‫ابهام القا میکند‪.‬‬
‫مورد دیگری نیز وجود دارند که فضای نامطمئن و کادر مبهم این داستان را اثبات میکند و آن چشماندازی است که راوی از آن سخن میگوید‪ .‬او‬
‫از واژههای "دوردست" و "هرکجا" بسیار استفاده میکند‪.‬‬
‫« در منظر پنجره‪ ،‬در دوردست‪ ،‬آنها در سایه یک افرای تناور نشسته بودند‪ .‬از آنجا طرح صورتشان ناپیدا بود ولی در تحرکی کند جابجا میشدند‪».‬‬
‫(همان‪2 :‬و‪)3‬‬
‫مأمور اجرا نگاهی به دوردست کرد و با لحن آمرانهای گفت‪« :‬آقای "م‪.‬س" با شماره سیوهفت را احضار کنید‪( ».‬همان‪)7 ،‬‬
‫هنگامی که همسر رئیس مرکز میخواهد در خصوص احساسات همسرش نسبت به زندانیان با مأمور اجرا صحبت کند‪ ،‬با وجود اینکه در کنار او‬
‫ایستاده اما به "دوردست" اشاره میکند و سپس لب به سخن میگشاید‪.‬‬
‫در حقیقت راوی از طرفی از واژههایی همچون "به نظر میرسد" که نشان از عدم اطمینان او از جریانها دارد استفاده میکند و از طرف دیگر خود‬
‫را همچون دانای کلی نشان میدهد که دوردستها را نیز میبیند؛ همین موضوع سبب القای احساس وهم و بیاطمینانی به خواننده میشود‪.‬‬
‫نویسنده در همه جا حضور دارد‪ ،‬حضوری سایهوار و شک برانگیز‪ .‬راوی که دانای کل است بخشهایی گسسته را روایت میکند‪ ،‬سخن در روایت او‬
‫درهم‪ ،‬نامشخص و پراکنده است‪ .‬جمله میتواند جایگاهی برای تعدد سطوح زمانی‪ ،‬نشانهها و نیز روایتها و صداهای مختلف راوی باشد‪ .‬در حقیقت‬
‫زاویه دید به دوربینی میماند که فقط اعمال‪ ،‬وقایع و حرکات را ضبط می کند‪ .‬راوی حتی بیرون از مرکز‪ ،‬پای درختان‪ ،‬جایی که نگاه افراد تا آنجا‬
‫امتداد مییابد را نیز میبیند‪ .‬این راوی گاهی از بیرون همه چیز را می بیند و گاهی نیز از درون‪ ،‬در حقیقت نگاه‪ ،‬نگاهِ یک انسان نیست‪ ،‬بلکه نگاه‬
‫یک شیء است‪ .‬جمالت کوتاه هستند و در کنار هم چیده شده اند‪ ،‬چنین چینشی حس تماشای یک تابلو‪ ،‬عکس و یا برشی از یک صحنه تئاتر را به‬
‫خواننده القا میکند‪ .‬گویی نویسنده به عمد بزرگنماییای انجام داده تا بتواند بهتر و راحتتر جزئیات را برای خواننده توصیف کند‪ .‬در اینجا میتوان‬
‫گفت که در واقع با توصیف خالص و نابی روبرو هستیم که عاری از هر طرح و واقعهای است‪.‬‬
‫حتی رئیس مرکز نیز برای اشاره به همسرش که در نزدیکی او است‪ ،‬چشمانداز خارج از واحد را تماشا میکند و سپس او را به مأمور اجرا معرفی‬
‫میکند‪ .‬در جایی دیگر راوی از یک "نگاه استفهام آمیز" سخن میگوید‪« :‬رئیس واحد نگاهی استفهامآمیز به توبا انداخت‪( ».‬همان‪)3 :‬‬
‫خسروی با صحبت از نگاه و نوع آن در چندین قسمت از داستان‪ ،‬نقش ویژهای به چشم و تاثیر آن اختصاص دادهاست‪ ،‬چنانکه در اکثر اوقات‪ ،‬توبا‬
‫با نگاه خیره و نگاه به دوردست‪ ،‬چنانکه ذکر شد‪ ،‬میتواند متوجه وقایع و علل شود‪ :‬با دست پیشانیاش را لمس کرد و به چشمانش خیره شد و‬
‫گفت‪« :‬چشمهایت میگویند درد نمیکشی»‪( .‬همان‪ )4 ،‬بنابراین بیان کننده اظهارات نیز در بازی معنایی اطالعات داده شده با قاطعیت حاضر‬
‫نمیشود‪.‬‬

‫‪ -5‬هزارتو‬
‫ما در این داستان در جستوجوی چیزی هستیم که وجود ندارد و هرگز هم نمی تواند شناخته شود‪ .‬خسروی با تاثیر از نویسندگان رمان نو‪ ،‬این‬
‫داستان را بهگونهای عاری از ماجرا و طرح نگاشتهاست‪ .‬بدون در نظر گرفتن دیالوگها که خود نیز منسجم نیستند‪ ،‬داستان تنها محدود به توصیفی‬
‫از زمان است‪ .‬همین زمان نیز در آثار او درهم میشکند‪ ،‬چرا که تکرار بسیار وجود دارد‪ .‬در حقیقت زمان در قالبهای ملموسی چون هویت و‬
‫بیهویتی و نیز آزادی و اسارت نمایان میشود‪( .‬مالمیر و اسدیجوزانی‪)41 :1389 ،‬‬
‫یافتن "م‪.‬س" در داستان "گمشده" در حقیقت نوعی بازی است؛ بازیای که ما را به یاد هزارتو در رمان نو میاندازد‪ ،‬زیرا در هزارتو نیز مجموعهای‬
‫از اشخاص ناشناس همچون شخصیتهای این داستان حضور دارند‪ .‬این داستان به پراکنی نشانههایی میپردازد که خواننده را به سمت کشف‬
‫حاشیهسازی عظیمی هدایت میکند که در خالل آن خیال و پندار خود را مینمایاند‪.‬‬
‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫در کل میتوان گفت که این داستان از رویهم قراردادن چندین طرح‪ – ،‬حداقل دو – یک متن و چینشی از زمان تشکیل شدهاست‪ ،‬همچون یک‬
‫بازی‪ ،‬شاید یک پازل‪ .‬واژه "بازی" را به کار میبریم زیرا نویسندگان رمان نو یک هدف مشخض و تعریفشده ندارند و به دنبال ایدئولوژی خاصی‬
‫نیستند‪ .‬آنها در حقیقت در حال بازی با اشکال متنوع نوشتارند‪ .‬آنچه که آنها در پی نشاندادن آن هستند‪ ،‬در واقع تمرینی از سبک زبانی است‪.‬‬
‫خود نویسنده نیز در جایی دقیقا از واژهی "بازی" سخن گفتهاست و روابط بین همسر رئیس بخش و زندانیها را همچون بازی دانستهاست‪.‬‬
‫چنانکه توبا میگوید‪« :‬تو مرا به اینجا کشاندهای که بازی کنی!» (همان)‬
‫درواقع بسیاری از بخشهای داستان برای خواننده تداعیکننده بازی است؛ بازی مداوم بین زندانیان و نگهبانان با تعویض نقش‪ ،‬و بین زندانیان و‬
‫بازجوها به این ترتیب که زندانیان با توافق جمعی«شمارههای روی سینه هایشان را بکنند‪ ،‬و جایی گم کنند‪ ،‬که بازجوها نفهمند از کی سوال‬
‫میکنند» (همان‪5 :‬و‪ .)6‬راوی از این عمل با عنوان فرار یاد میکند‪ ،‬فرار از هویت فردی و گمراهکردن بازجویان به صورت یک بازی در هزارتوی‬
‫داستان‪.‬‬
‫"گمشده" داستانی ده صفحه ای است و شروع داستان ابدا حائز اهمیت نیست زیرا داستان فاقد طرحی کلی میباشد‪ .‬و به دلیل همین عدم درک و‬
‫عدم توانایی برقراری ارتباط است که در نهایت قادر به تشخیص "م‪.‬س" از بین زندانیها و نگهبانان نیستیم‪ .‬بنابراین همانطور که عنوان داستان‬
‫"گمشده" گواه آن است‪ ،‬شخص در هزارتوی بخش یا واحدی که از آن با عنوان زندان یاد میکنیم‪" ،‬گمشده" است‪ .‬خود خسروی نیز در آخرین‬
‫صفحه از داستان کوتاه خود‪ ،‬مشخصا هم به موضوع هزارتو و هم به دلیل انتخاب عنوان "گمشده" اشاره میکند‪:‬‬
‫« چنانچه این کار آگاهانه باشد که در عین اعالم حضور خود اقدامی است برای گریز از ما و اگر واقعا خود را فراموش کرده بنابراین وقتی کسی‬
‫اینطور فراموشکار باشد‪ ،‬نشانه هایش را هم از یاد برده و در این چاردیواری گم شده و این واحد هیچ مسئولیتی در این موضوع ندارد‪( ».‬همان‪)11:‬‬
‫در این داستان جمالتی وجود دارد که تکرار شده اند‪ .‬راوی چندین قسمت را که بسیار شبیه هم هستند‪ ،‬تکرار کردهاست‪ .‬در پایان گرهگشایی و‬
‫نتیجه ای وجود ندارد‪ .‬نویسنده نه به نگارش یک واقعه بلکه به واقعهای از یک نوشتار پرداخته است )‪ ،(Ricardou, Ibid‬سبکی که جستوجویی‬
‫بدون غایت تلقی میشود‪ ،‬کشفی از ناخودآگاه که در آن موضوع و علت‪ ،‬خواه شخص‪ ،‬خواه طرح و خواه شرایط‪ ،‬محو و رقیق شدهاست‪ .‬بنابراین‬
‫وجود جمالت و قسمتهای تکراری طبیعی و گاها الزامی به نظر میرسد‪ .‬در واقع چینش کلمات در داستان به گونهای است که از هرجای داستان‬
‫که شروع به خواندن کنیم مشکلی پیش نمیآید‪ ،‬زیرا موضوعات تکرار میشوند و دوباره به نقطه اول باز میگردیم‪ ،‬زیرا داستان همچون چرخهای‬
‫بیپایان در حال تکرار است‪.‬‬
‫بعد از توضیحات کامل رئیس واحد در خصوص اینکه زندانیان نامها و هویت واقعی خود را پنهان یا فراموش کردهاند و با نگهبانان مخلوط شدهاند و‬
‫جایگاه واقعی هیچیک از آنها مشخص نیست‪ ،‬مأمور اجرا با لحن آمرانهای دستور میدهد که "م‪.‬س" با شماره سیوهفت را احضار کنند‪ ،‬گویی‬
‫اصال به سخنان آنها توجهی نداشتهاست و دوباره درخواستی میدهد که عمال بی پاسخ خواهد ماند‪ ،‬به این ترتیب که پس از درخواست مجدد‬
‫مأمور اجرا مبنی بر احضار شخص مورد نظر‪ ،‬توبا دوباره توضیحات قبلی همسر خود در مورد عدم امکان تشخیص فرد در جایگاه سیوهفت و اینکه‬
‫زندانیان طبق یک توافق دستهجمعی با نگهبانان تعویض میشوند را تکرار میکند‪ .‬در اینجا گویی خواننده به عقب بازگشته و در حال خواندن‬
‫دوباره این موارد است‪ .‬تکرار یکی از ویژگیهای اصلی رمان نو می باشد‪ ،‬زیرا به دلیل عدم وجود طرح‪ ،‬رویداد و مناسبات منطقی بین جمالت‪ ،‬شاهد‬
‫وجود گسیختگی و برش در داستان هستیم‪ ،‬و وظیفه این جمالت تکراری‪ ،‬پرکردن فضاهای خالی ناشی از گسیختگی داستان است‪ .‬زیرا به سواالت‬
‫پاسخی داده نمیشود و دیالوگها ناقص میماند و به این علت که نمیتوانیم به حقیقت برسیم و نتیجهگیری کنیم‪ ،‬جمالت تکرار میشوند و‬
‫صحبتها از ابتدا از سر گرفته می شود‪ .‬گویی نویسنده در حال بازی با کلمات است‪ .‬به طور دیگر میتوان گفت که جمالت تکراری ما را به گونهای‬
‫هدایت می کنند که در هزارتو گمراه شویم و نتوانیم از آن خارج شویم‪ ،‬این جمالت سبب گمشدن خواننده در هزارتوی داستان میشوند‪ .‬اگر‬
‫داستان را همچون پازل درنظر بگیریم‪ ،‬نقش خواننده چیدن صحیح قطعات پازل است‪ ،‬که البته تالشی بیهوده و بینتیجه میباشد‪ .‬زیرا طبق نظر‬
‫توبا «همه اعضا واحد قابل تقدیرند» (خسروی‪ )8 :1379 ،‬و برای همسرش نیز «عناصر زندانی یا نگهبانها فرقی نداشته اند» (همان‪ .)9 :‬بنابراین‬
‫هیچ فرقی نمیکند که کدامیک از آنها به عنوان آقای "م‪.‬س" انتخاب شود‪ .‬به همین دلیل است که در پایان داستان مأمور اجرا شروع به جستوجو‬
‫در بین جمعیت برای یافتن "م‪.‬س" میکند و بهگونهای به اول داستان بازمی گردیم و شاهد تکرار خواهیم بود‪ .‬این موضوع دقیقا بازی در هزارتو را‬
‫که یکی از ویژگیهای بارز رمان نو است‪ ،‬برای ما تداعی میکند‪.‬‬

‫‪ -6‬نتیجهگیری‬
‫تحقیق حاضر در پایان ما را به مجموعه وقایع و تفکراتی سوق می دهد که پیامدهای آن بسیار حائز اهمیت است‪ .‬در ابتدا به بررسی ویژگیهای‬
‫برجسته رمان نو پرداختیم‪ .‬رمان نو تئوری نیست‪ ،‬بلکه پژوهش است‪ .‬رمان نو سرانجام تحولی است که با درهم شکستن نظم سنتی و با بیاعتنایی‬
‫‪ www.SID.ir‬تنها به شرایط او در جهان توجه میکند‪ .‬درحالی که اعتقاد بر این است که رمان نو فریفته عینیت است‪ ،‬اما باید گفت که در پی‬
‫به خودِ انسان‪،‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫ذهنیتی کامل است‪ ،‬یک تعریف مشخص را ارائه نمیدهد و برای نویسنده تنها تعهد‪ ،‬یعنی ادبیات را به رسمیت میشناسد‪ .‬میتوان وضعیت‬
‫مشابهی را در ایران نیز مشاهده کرد؛ در واقع رمان نو ایرانی و فرانسوی ویژگیهای مشترکی دارند‪.‬‬
‫در تحقیق حاضر ویژگیهای ذکرشده در داستان کوتاه خسروی با نام "گمشده" مورد بررسی قرار گرفت‪ .‬خسروی در سبک نویسندگی خود‬
‫شخصیتهایی خلق میکند که با دیگر شخصیتهای داستان یکی میشوند‪ .‬این شخصیتها که نام آنها تنها به یک مخفف ساده کاهش‬
‫یافته است‪ ،‬بیانگر جامعه مدرنی هستند که هیچ هویتی برای انسانهایش قائل نیست‪ .‬شخصیتهایی با وضعیت ناپایدار و بدون هویت که در تالشند‬
‫هویت خود را پنهان کنند و به دست فراموشی بسپارند‪ ،‬زیرا نمیدانند علت وجودشان در این دنیا چیست و بهگونهای به دنبال فرار از پوچگرایی‬
‫هستند‪ .‬در حقیقت شخصیتهای داستان او که نامطیع و طغیانگر هستند‪ ،‬علیه خود شورش میکنند تا بدینترتیب اعتراض خود را عیله شرایط‬
‫موجود نشان دهند‪ .‬بنابراین میتوان شخصیتهای این داستان را شخصیتهایی مرده یا ضدقهرمان در نظر گرفت‪ .‬در حقیقت شخصیت ها از راوی‬
‫اطاعت نمیکنند و در نهایت خود راوی نیز به خوانندهای تبدیل می شود که عملها و عکسالعملهای شخصیتهای روایت خود را دنبال میکند و‬
‫بدینترتیب به خواننده داستان فرصت خیالپردازی و خیال میدهد‪.‬‬
‫فضای غالب داستان فضایی مبهم وعاری از اطمینان است‪ .‬فضایی نامنظم و آشفته که در آن نه میتوان به نویسنده اعتماد کرد و نه به شخصیتها‪.‬‬
‫گویی در میان متن مدام دغدغه و دل مشغولی یافتن چیزی را داریم‪ .‬در نهایت موضوع هزارتو را بررسی کردیم که تقریبا در تمامی آثار نویسندگان‬
‫رمان نو وجود دارد‪ .‬نشان دادیم که چگونه عنوان داستان‪" ،‬گمشده"‪ ،‬گواه آن است که در جستوجوی شخصی با نامی مبهم هستیم‪ ،‬شخصی که‬
‫وجود ندارد‪ .‬بنابراین تالش ما برای یافتن این فرد‪ ،‬تالشی بیهوده و بینتیجه است‪ .‬تالش برای جستجوی هیچ در هزارتوی داستان! این جستوجو‬
‫برای یافتن گمشده در تقریبا تمام داستانهای خسروی به چشم میخورد‪ :‬زنها به دنبال مردهایشان میگردند و بچهها به دنبال پدرانشان‪ .‬این‬
‫جستوجوی بی نتیجه تصویری نامطمئن و ناپایدار از حقیقت موجود در داستان منعکس می سازد که به نوبه خود وهم فضا را شدت میبخشد‪.‬‬
‫خسروی به ما یادآور میشود که مشکالت و دغدغههای دنیوی همگی غیرواقعی هستند و به واسطه بسیاری از روایتهایش به ما نشان میدهد که‬
‫ما انسان ها برای انتخاب آزاد هستیم و برای انتخاب روش زندگی نیز راه های متنوعی در پیش داریم‪ ،‬اما در هر صورت باید هویت خود را حفظ‬
‫کنیم‪ .‬تمام این موارد اثر خسروی را به رمان نو فرانسه که رمان هزارتو نیز نام دارد‪ ،‬نزدیک میکند‪.‬‬
‫به عنوان کالم آخر و با توجه به تشابهات فراوان بین "گمشده" خسروی و رمان نو فرانسه‪ ،‬میتوان گفت که این داستان کوتاه رونوشتی از رمان نو‬
‫فرانسه است‪ .‬این داستان را که الهامگرفته از رمان نو فرانسه است‪ ،‬میتوان به عنوان پیشگامی در جهت ایجاد جریانی نو در ادبیات ایران برشمرد‪.‬‬

‫‪ -7‬مراجع‬
‫[‪]1‬احمدی‪ ،‬آریامن‪ ،‬گفتوگو با ابوتراب خسروی به مناسبت انتشار "ملکان عذاب"‪ ،‬اعتماد‪ ،‬مد و مه‪ 5 ،‬خرداد ‪.1392‬‬
‫[‪]2‬خسروی‪ ،‬ابوتراب‪ ،‬هاویه‪ ،‬تهران‪ ،‬نشر مرکز‪.1379 ،‬‬
‫[‪]3‬مالمیر‪ ،‬تیمور‪ ،‬و اسدی جوزانی‪ ،‬حسین‪ ،‬ابوتراب کاتب و براندازی زمان‪ ،‬کردستان‪ ،‬دانشگاه کردستان‪ ،1389 ،‬ص‪.41 .‬‬

‫‪[4]Alavi, Farideh, Prospection dans le labyrinthe du Nouveau Roman, Téhéran, Éditions de l’Université de Téhéran, 2008.‬‬
‫‪[5]Camus, Albert, l’Étranger, Paris, Éditions de Gallimard, 1942, p. 49.‬‬
‫‪[6]Ricardou, Jean, Problèmes du Nouveau Roman, Paris, Éditions du Seuil, 1967, p. 111.‬‬
‫‪[7]Robbe-Grillet, Alain, La Jalousie, Paris, Éditions de Minuit, 1957, p. 10.‬‬
‫‪[8]Sarraute, Nathalie, Œuvres Complètes, Paris, Éditions de Gallimard, 1996, pp. 346-347.‬‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫ﻟﯿﻨﮏ ﻫﺎى ﻣﻔﯿﺪ‬

‫ﻋﻀﻮﯾﺖ‬ ‫ﮐﺎرﮔﺎه ﻫﺎى‬ ‫ﺳﺮوﯾﺲ‬ ‫ﻓﯿﻠﻢ ﻫﺎى‬ ‫ﺑﻼگ‬ ‫ﺳﺮوﯾﺲ ﻫﺎى‬


‫درﺧﺒﺮﻧﺎﻣﻪ‬ ‫آﻣﻮزﺷﻰ‬ ‫ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺗﺨﺼﺼﻰ‬ ‫آﻣﻮزﺷﻰ‬ ‫ﻣﺮﮐﺰ اﻃﻼﻋﺎت ﻋﻠﻤﻰ‬ ‫وﯾﮋه‬
‫‪STRS‬‬

‫‪ %40‬ﺗﺨﻔﯿﻒ‬
‫ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺳﺎﻟﺮوز ﺗﺎﺳﯿﺲ‬
‫ﻣﺮﮐﺰ اﻃﻼﻋﺎت ﻋﻠﻤﻰ‬

You might also like