Professional Documents
Culture Documents
فلسفه هنر - ژان لاکست
فلسفه هنر - ژان لاکست
فلسفه ی هنر
نقد قوه ی حکم ( ) 1790حاوی عناصر کلیدی زیبایی شناسی است (تعریف امر زیبا ،نظریه ی نبوغ ،طبقه •
بندی هنرهای زیبا) ،
اما هنرهای زیبا موضوع اصلی نقد سوم کانت نیست .فقط نخستین بخش این کتاب ( «نقد قوه ی حاکمه ی •
زیباشناختی» ) می پردازد به عرضه و استنتاج استعالیی حکم ذوقی که به واسطه ی آن حکم می کنیم فالن
چیز زیباست .مثال های اصلی کانت از زیبایی عمدتا موجوداتی طبیعی اند ( گل ها ،نغمه ی پرندگان،
کریستال ها).
کانت عموما هنر را «تکنیک» در نظر می گیرد و این با سنت ترجمه ی techneیونانی به arsالتین انطباق •
دارد .لذا منظور کانت از اثر هنری ( )Kunstwerkهمان مصنوع هنری است ،یعنی ساخته ای که نیتی پشتش
بوده و برای هدفی ایجاد شده است ،نه شیئی که صرفا به قصد زیبایی آفریده شده باشد.
ولی هنر از دید کانت در تقابل با طبیعت قرار می گیرد ،به نحوی که تولید اثر هنری از تصرفات ساده ی •
طبیعت متمایز می شود .زیرا پدید آوردن اثر هنری مستلزم اختیاری است که بر مبنای عقل عمل می کند.
فرم اثر هنری برآمده از غایتی است که پیش از تحقق اثر اندیشیده شده است .پس هنر صرفا مختص انسان
است .به همین دلیل کانت ،معمار را از زنبور عسل [ که کندو های منظم می سازد ] متمایز می کند.
اما در برخی موارد چنین به نظر می رسد که تشکل ( )configurationبرخی از موجودات طبیعی (صورت •
بیرونی و ساختار درونی) ،نتیجه ی نوعی کار هنری بوده است .این موجودات اگرچه آشکارا غایتی دارند
که نتیجه ی هدفی معلوم و تدبیری معقول نیست ،ولی این غایت با مفهوم به کلی مکانیکی طبیعت در نقد
عقل محض نظری هم در تعارض است « :طبیعت در قبال محصوالت بر هم انباشته اش به طرز مکانیکی،
به مثابه طبیعت صرف ،عمل می کند؛ اما طبیعت در قبال آن دسته از محصوالتش که از سیستم برخوردارند
به نحو تکنیکی ،یعنی در عین حال مثل هنر عمل می کند ،مانند صورتبندی کریستال ها ،شکل های متنوع
گل ها یا ساختار درونی گیاهان و جانوران» .
وجود این غایتمندی در طبیعت و این وحدت سیستماتیک در درون و بیرون موجودات زنده به نفی مکانیسم •
در نقد اول منجر نمی شود .زیرا این غایتمندی ،که حقیقتا نمی توان آن را به کمک یک غایت واقعی و یک
طرح از قبل تعیین شده تبیین کرد ،روی هم رفته واقعیت عینی ندارد .همین ج است که تمایز میان قوه ی
حاکمه ی تعینی و تأملی مطرح می شود.
.1مسئله ی ذوق
قوه ی حاکمه به طور کلی قوه ای است که جزئی را به عنوان این که مندرج در کلی است تعقل می کند. •
اگر کلی (قاعده ،اصل ،قانون) داده شده باشد ،قوه ای که جزئی را تحت کلی قرار می دهد ،قوه ی حاکمه •
[کلی استعالیی فهم] است.
ِ ی تعینی ( )determinantاست .در این حالت ،جزئی صرفا مصداق قانون
در مقابل ،قوه ی حاکمه ی تأملی ( )reflectiveجزئی را در اختیار دارد و باید کلی را [از جزئی] استنتاج •
کند .بنابراین قوه ی حاکمه ی تأملی اجازه نمی دهد تا با کاربست تعینی یک مفهوم به تبیین طبیعت
بپردازیم ،بلکه این قوه ،شناخت ما از طبیعت را با فرض وجود یک رابطه ی علی میان مفهوم و متعلقش
در طبیعت میسر می کند .به بیان دیگر ،فرض قوه ی حاکمه ی تأملی بر این است که طبیعت از تکنیک یا
هنر بهره می برد.
پیشینی ( )a prioriفاهمه
ِ مفاهیم کاربست از منتج احکام یا سلیم» «عقل از که تأملی، قوه ی حاکمه ی •
متمایز است ،مسائلی را بر می انگیزد که کانت را وامی دارند برای یافتن راه حلشان نقد سوم را بنویسد.
هر یک از این سه قوه ی روح تابع قانون یکی از قوای شناخت است: •
✓ فاهمه به نحو پیشینی برای قوه ی شناخت نظری قانون وضع می کند ( نقد عقل محض )؛
✓ عاقله به نحو پیشینی برای قوه ی میل قانون وضع می کند (نقد عقل عملی)؛
✓ حاکمه هم برای احساس لذت و الم به نحو پیشینی قاعده وضع می کند.
مسئله ی کانت هنگام تأمل در باب «نقد ذوق» و نگارش نقد قوه ی حکم این بود که برای ذوق قواعدی بیابد که نه
تجربی باشند و نه قانونگذار .حال که نقد ذوقی باید از تعصب و تصلب منزه باشد ،پس چنین نقدی نمی تواند به یک علم
پیشینی مبدل شود ... .چگونه می توان نقد را به یک آموزه ی جزمی و یک علم پیشینی تبدیل نکرد اما در عین حال
اعتبار کلی احکام زیباشناختی تأملی را تضمین کرد؟