Professional Documents
Culture Documents
کتاب الأغراض الطبية
کتاب الأغراض الطبية
کتاب الأغراض الطبية
موضوع 5:مبانى طب -مفردات دارويى -بيمارى 5ها -داروهاى تركيبى 5و صنعت
زبان :فارسى
باب چهاردهم از گفتار اول از كتاب اعراض قول كلى اندر اخالط
خلط ،رطوبتى است روان اندر تن مردم و جايگاه طبيعى مر آن را رگهاست و اندامها كه ميان آن گشاده
است چون معده و جگر و سپرز و زهره .و اخالط از غذا خيزد و بعضى خلطها نيك باشد ،آن را طبيعى
گويند و بعضى بد باشد آن را ناطبيعى 5گويند .اما خلط طبيعى آنست كه اندر تن مردم ،مدد پرورش 5باشد و
بعوض تريها كه بتحليل خرج مىشود ،باشد و از خلط بد اين منفعت نباشد ،آن را بداروها از تن بيرون كنند.
و اخالط چهار است ،خون و بلغم و صفرا و سودا و هللا أعلم و أحكم.
اما خون گرم و تر است و تولد آن اندر جگر باشد .و طعام 5كه اندر معده هضم شود لون و قوام آن همچون
كشكاب باشد و آن را كيلوس گويند ،و كيلوس كه از معده بجگر آيد بحرارت جگر ،هضمى ديگر يابد و
پخته شود و رنگ جگر گيرد و خون گردد و از رگهاء جگر اندر همه تن پراكنده شود و غذا گردد.
آنچه از جگر بجانب دل آيد از حرارت دل گرمتر 5شود و گداخته گردد بدين سبب قوام آن رقيقتر باشد و
رنگ آن اشقر باشد.
و تولد خون طبيعى 5اندر جگر معتدل باشد ،و از غذاء معتدل و اندر سالهاء كودكى و اندر فصل بهار و از
پس حركتها و شاديهاء معتدل ،لون او سرخ باشد و بوى آن خوش و طعم آن شيرين و قوام آن رقيق.
و خون ناطبيعى دو نوع باشد ،يكى آنكه مزاج او بگردد و گرمتر 5از آن شود كه بايد ،يا سردتر ،بىآنكه خلط
گرم يا سرد با او بياميزد.
و نوع دوم آنكه صفرا يا فضله با او بياميزد 5و قوام 5و بوى و لون و طعم او بگرداند .اما صفرا قوام او را
رقيق كند و طعم او را تلخ كند و لون او را درفشان كند.
و سودا قوام 5او را غليظ كند و رنگ او را سياه كند و طعم او را ترش كند.
و بلغم ،سرخى او كمتر كند و طعم او را تفه كند يا شيرينى كم كند و اگر حرارتى 5باشد طعم او را شور كند
و قوام 5او غليظ كند و اگر حرارت درو بود قوام او را رقيق 5كند و هللا أعلم.
باب شانزدهم 5از گفتار اول اندر شناختن بلغم و احوال آن
بلغم دو گونه باشد طبيعى 5و ناطبيعى 5.اما طبيعى غذايى است كه طبيعت آن پخته و گوارنده نيست و شايسته
آنست كه آن را تمام بگوارد و غذا گرداند 5.از بهر آنكه او خونى است ناتمام 5پخته و طعم آن شيرين باشد و
بقياس با مزاج صفرا و خون سرد باشد و بقياس با مزاج تن ،سخت سرد نباشد.
و ناطبيعى 5چهار نوع است ،يكى آنكه قوام آن سخت رقيق 5باشد و آن را رطوبت مايئى گويند5.
نوع چهارم آنكه سخت غليظ باشد و آن را جصى گويند قوام آن همچون گچ سرشته باشد و رنگ آن سفيد
باشد و سبب غليظ شدن آن آن باشد كه اندر مفاصل دير ماند و آنچه لطيف باشد بتحليل از وى شده باشد و
باقى غليظ مانده و چنانكه قوام 5هر نوعى مخالف ديگر نوع باشد ،طعم هر يك نيز مخالف طعم ديگر باشد.
اما طعم رطوبت مايئى ،شيرين باشد ،پس اگر حرارت ضعيف بود نخست آن را گرم كند و بجوشاند و
ترش كند چنانكه شيره
ميوهها را و اگر حرارت قوى 5باشد تا ماده سوخته با آن بياميزد و طعع آن شور كند و بلغم غليظ كه سبب
آن خامى باشد ،طعمى ندارد ،بتازى آن را تفه گويند ،يعنى بىطعم.
و هر بلغمى كه خام و خالص باشد ،سخت عسر و سرد باشد .و آنچه صفراء سوخته با آن بياميزد 5و آنچه
سودا با آن بياميزد ،ترش و سكوك باشد .و باشد نيز كه سكوك گردد بىآنكه سودا با آن بياميزد ،از بهر آنكه
نه حرارت ضعيف 5او را ترش كرده باشد و نه حرارت غريزى آن را پزانيده باشد ،لكن بر خامى مانده و
سخت سرد باشد و مائيت آن بفسرد و خشك شود و طبع زمين گيرد ،بدان سبب عفص گردد و هللا أعلم
بالصواب.
باب هفدهم از گفتار اول اندر شناختن خلط صفرا و احوال آن
خلط صفرايى 5دو نوع است طبيعى 5و ناطبيعى 5.اما طبيعى ،قوام او رقيقتر از قوام خون باشد و بوزن
سبكتر ،از بهر آنكه صفرا كفك خون است و لون او سرخ و طعم او تلخ است و تيز و طبع او گرم و
خشكست و تولد او اندر جگر باشد.
و صفراء ناطبيعى سه گونه باشد ،يكى آنكه در تن زيادت از آن گردد كه بايد .دوم آنكه گرمتر 5و تيزتر
گردد و بسوزد .سيم آنكه چيزى با وى بياميزد و اين سه گونه باشد:
يكى آنكه هنوز با خون آميخته باشد و از وى جدا گشته نباشد ،رنگ او سرخ باشد آن را حمرا گويند و اين
هنوز ناطبيعى نباشد ،از بهر آنكه بغايت خويش نرسيده نباشد بقياس با آنكه اين را ناطبيعى 5گويند.
نوع دوم آنكه لختى بلغم با او بياميزد ،قوام او غليظ كند و حرارت او ناقص و لون او همچون زرده خايه،
آن را محى گويند5.
نوع سوم ،آنكه تولد آن اندر معده گرم باشد و رنگ او سبز باشد آن را كراثى گويند 5و ازين نوع تب كمتر
تولد كند ،از بهر آنكه معده آن را زود بقى دفع كند يا باسهال و چندان در معده نپايد كه عفن گردد و تب
آرد.
و باشد كه صفراء كراثى با نوعى ديگر بسوزد 5و بطبع و رنگ زنگار گردد ،آن را صفراء زنجارى5
گويند ،بدترين انواع صفرا اين است.
و باشد نيز كه نوعى از انواع صفرا بسوزد 5و قوام 5او غليظ گردد و رنگ او سياه ،آن را صفراء
اما منافع صفرا يكى آنست كه خون بقوت تيزى او اندر رگهاء باريك چون موى بگذرد 5و باطراف 5رسد .و
ديگر آنكه از اندامهاء مردم شش را حاجت بيشتر است ،اعنى بغذاء صفرايى 5از بهر آنكه او متخلخل و
سبك است ،و هميشه متحرك بود و آن تخلخل و سبكى و حركت پيوسته اندر وى بقوت صفرا است و بغذاء
صفرايى كه بدو مىرسد .و فضلهئى كه از صفرا بماند بزهره اندر آيد و بوقت حاجت لختى از زهره برودها
فرود آيد و آن را از بلغم غليظ بشويد و ثفل را دفع كند و تيزى آن عضله مقعد را خبر دهد تا مردم بحاجت
برخيزد .و هرگاه كه منفذ آن بسته شود و آنقدر صفرا بروده فرود نيايد ،مردم بحاجت برنخيزد و نوعى از
قولنج تولد كند و اندر رودها 5كرم دراز و كدودانه پديد آيد ،نبينى كه اين دو علت كسانى را افتد كه اندر تن
ايشان صفرا كمتر باشد .و تولد صفرا اندر فصل تابستان و اندر وقت خشم باشد و از غذاهاء گرم و خشك و
از كارهاء سخت و با رنج باشد.
خلط سودا هم دو نوع است ،طبيعى و ناطبيعى 5.اما طبيعى ،دردى خون است و بدين سبب ستبرتر و گرانتر
از خون است و طبع او سرد و خشك است و رنگ او سياه و طعم او آميخته است از شيرينى و ترشى و
سكوكى .و تولد او اندر سپرز باشد و اندر فصل خريف و از غذاهاء سرد و خشك و از غمها و انديشها و
از كارى كه با رنج باشد.
و سوداء ناطبيعى 5انواع است ،يكى آنست كه خلط سوخته شود و ثفل و رماديت آن سودا گردد.
و ببايد دانست كه ثفل جز از خون جدا نشود و جز خون را دردى نباشد ،از بهر آنكه بلغم خلطى است غليظ
و لزج دردى از وى جدا نشود 5و صفرا نيز خلطى است تيز و رقيق كه اگر آن را قدرى باشد و اندكى جدا
شود ،طبيعت آن را زود دفع كند ،از بهر آنكه خلط صفرا نيز تر و دردى آن گذرندهتر
اما خلط كه سوخته شود و ثفل و رماديت آن سودا گردد ،اگر اين خلط بلغم رقيق باشد ،طعم سوخته آن شور
باشد و اگر غليظتر 5باشد طعم آن يا ترشتر 5باشد يا سكوك ،و اگر خون سوخته شود طعم آن آميخته باشد از
شيرينى و شورى.
و اگر سوداء طبيعى سوخته شود ،سخت ترش باشد و زمين از آن برجوشد 5،مگس نزديك آن نگردد.
و اگر نوعى از صفرا سوخته شود احوال آن اندر باب گذشته ياد كرده آمده است و علتها كه از آن تولد كند
آشفتهتر از همه علتها باشد كه از جمله سوخته ديگر اخالط تولد كرده باشد ،ليكن عالج زودتر پذيرد يا
زودتر 5باز رهاند.
و سوخته بلغم آهستهتر باشد و مضرت آن ديرتر پديد آيد و عالج ديرتر 5پذيرد.
و مضرت سودا كه طعم آن سخت ترش باشد از بهر آنكه ترشى 5لطيف كننده است ،عالج زودتر 5از آن
پذيرد كه ترش نباشد.
و اما انواع ديگر از سوداء ناطبيعى ،يكى آنست كه هرگاه كه سپرز 5ضعيف شود سودا بخويشتن كمتر
پذيرد و سودا با خون اندر رگها بگذرد و اندر همه تن پراكنده شود علتهاء سودائى تولد كند چون ماليخوليا
و يرقان سياه يا از عضوى آماس سودائى 5پديد آيد و هر خلطى كه در تن دير ماند لطيف او تحليل پذيرد و
غليظ او سودا 5باشد.
و هرگاه كه بلغم شور فسرده شود ،سودا گردد .و هرگاه كه بيماريها دراز گردد ،حال از دو خالى نباشد ،يا
همه اندامها خصوصا جگر ضعيف گردد و هضم ثانى و ثالث باطل گردد و اخالطى كه اندر اعضا باشد،
همه سودا 5گردد و آنجا كه جگر ضعيف باشد و هضم ثانى ضعيف ،خون بلغمانى 5تولد كند و بآخر سودا
گردد.
و اگر جگر گرم باشد ،كيلوس را بسوزد 5،لطيف آن صفراء ناطبيعى باشد و غليظ آن سوداء ناطبيعى5.
و اما منافع سودا آنست كه خون بدو قوى گردد تا غذاهاء اندامها قوى 5باشد و نهاد هر اندامى بدان سبب بر
حال خويش بماند و هر عضوى كه در غذاء او سودا بيشتر باشد و بدو رسد چون استخوان و غضروف 5.و
آنچه فضله باشد از خون جدا گردد و بسپرز اندر آيد بمنفذى كه ميان جگر و سپرز 5است از بهر اين كار و
لختى از سپرز بعده برآيد بمنفذى كه ميان سپرز و معده است و معده را بخارد و دغدغه كند و قوت شهوت
غذا بيدار كند تا شهوت پديد آيد.
و خون پيران و كسانى 5كه انديشه بسيار كنند ،سياه باشد و بسودا ماند و فرق 5آنست كه خون بفسرد و سودا
و هيچ خلط ديگر نفسرد.