Professional Documents
Culture Documents
دستور زبان فارسی-1400.11.03
دستور زبان فارسی-1400.11.03
دستور زبان فارسی-1400.11.03
عزیزانِ من
قبل از پرداختن به مبحث نقش بیان چند نکته بسیار نیاز است تا بدانیم چه مسیری را طی میکنیم که عبارتند از:
.1در بررسی نقشها« ،دام تستی» در توضیحاتِ تستها مفصّل بیان خواهد شد به بیان دیگر قواعد گفته شده در «درسنامه» زمانی کامل
است که توضیحات تستیِ همان مبحث را در پاسخنامه بخوانید.
.2تقسیمبندی نقشها به سه گروه «الف ـ ب ـ ج» علّت علمی ندارد ولی در هنگام بررسی تستها سعی کنیم با گروه «الف» ردّ گزینه کنیم
بعد به گروه «ب» بپردازیم و چنانچه نیاز بود به نقشهای گروه «ج» بپردازیم.
.3زمانی همۀ نکات و دام تستی کامل میشود که تمام مباحث را بررسی کرده باشیم بهعنوان مثال مباحث «نقشها ـ چندجزئی ـ شیوه بالغی
ـ نقش تبعی و انواع حذف» ارتباط تنگاتنگی با هم دارند.
مبحث نقشها (تقسیم بندی نقشها به گروه «الف»« ،ب»« ،ج»)
ج ب الف
)7نهاد )5قید )1صفت (وصفی)
)8مسند )6بدل )2مضافالیه (اضافی)
)9مفعول )3متمّم
)11منادا )4معطوف
.2اگر کلمۀ درم مصدر زبان عربی یا جمع باشد کلمۀ دوم مضافالیه میباشد.
عاملِ اعتقادِ ادیان (هر دو کلمه مضافالیه میباشد).
مصدر عربی جمع
()1
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
.3کسره کلماتِ :برایِ ـ بدونِ ـ همه یِ ـ مثلِ ـ مانندِ ـ و کلماتِ از این دسته که مفصّل بیان میشود تأثیری در نقش صفت و مضافالیه ندارد
(در مبحث ترکیب وصفی و اضافی) بیان خواهد شد.
« .4تله تستی» حرف «را» فک اضافه که سبب فاصله بین مضاف و مضافالیه میشود( .در بررسی انواع «را» بیان خواهد شد).
مثال :مرزبان را مشتری جز گوش نیست (مشتری زبان جز گوش نیست)
مضافالیه
.6در شناخت صفت از مضافالیه میتوان به کلمه اول «ی» اضافه نمود اگر معنا بدهد نقش کلمه دوم صفت است به عنوان مثال:
انسان واالمقام = انسانی واالمقام
صفت
.3نقش متمّم
هر کلمهای که بعد از حروف اضافه بیاید نقش آن متمّم است.
حروف اضافه عبارتند :از ـ به ـ با ـ بر ـ در ـ برای ـ مثلِ ـ مانند ـ به کردار ـ چون (چو) ـ همچون (همچو) ـ سان (بهسانِ بَرْسانِ) ـ بهرِ ...
مثال :برای دوستم کتابی از فروشگاه خریدم
متمم متمم
یادآوری:
.1حرف چون (چو) اگر معنای مانند بدهد حرف اضافه است.
برای مقایسه:
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان /چو علی که میتواند که به سر بَرَد وفا را
مانند متمم وقتی
.2حروف اضافه میتواند به شکل مخفف ذکر شود .مثال :از (ز) ـ چون (چو)
.3کلمۀ «بهر» هم میتواند حرف اضافه باشد و هم میتواند اسم باشد در نثر قدیم گاهی اوقات به جای کلمۀ «بهره» از «بهر» استفاده میشود
که در چنین صورتی حرف اضافه نیست بلکه اسم است.
مثال :غم آمد جهان را از این کار بهر ( /بهره جهان از این کار غم شد)
امّا اگر به معنای «برایِ» باشد حرف اضافه است .مثال :از بهر غرامت جامهات بیرون کنم
حرف «بی» میتواند حرف اضافه باشد و آن زمانی که معنای «بدون» باشد.
مثال :بی همگان بهسر شود /بی تو بهسر نمیشود.
حرف متمم حرف متمم
()2
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
.4کلمات «نزد ـ نزدیک» اگر معنای دیدگاه ،عقیده باشد حرف اضافه است .مثال :نزد من اعتباری ندارد ← به عقیده من
.5همچنین حرف «اِلّا» و «مگر» معنای «جز» بدهد حرف اضافه است .مثال :تمام جلسات اِلّا جلسه آخر را حضور داشتم.
.6کلمه «که» اگر به معنای «از» باشد حرف اضافه است .مثال :عمل به که سخن (عمل بهتر از سخن) حرف اضافه است.
از متمم
(«درد دل» ← تذکر است حرف اضافه (بهغیر از «چون») در آزمون کنکور محور سؤال طراح نمیتواند باشد ولی از بابت تذکّر حتماً مروری
میکنیم»)
.7حرف «تا» اگر معنای مسافت را بدهد حرف اضافه است .مثال :از خانه تا مدرسه با هم بودیم.
متمم
«یادآوریهای مهم»
« .1تله تستی» :حرف «را» گاهی اوقات معنای حروف اضافه (از ـ به ـ برای )... ،میدهد در چنین صورتی کلمۀ قبل از حرف «را» متمم میباشد.
مثال :حکیمی را پرسیدند (از حکیمی پرسیدند) /دوستم را گفتم درس بخوان (به دوستم)
متمم متمم
.4نقش معطوف
کلمهای که بعد از حرف «واو» عطف میآید به آن معطوف گویند.
مثال:
)1کتاب و دفتر خریدم
عطف معطوف
()3
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
.3بدل در شعر و نثر قدیم به شکل «کاو ـ کو» دیده شده است.
مثال :هر کسی کو دور ماند از اصل خویش (هر کسی که او)
بدل
()4
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
. 4در عباراتی مثل :عشق یعنی صمیمیت ـ دوستی یعنی ایثار ـ ربطی به بدل ندارد در اصل بوده :عشق صمیمیت است ـ یعنی کلمه بعد از
«یعنی» نمیتواند بدل باشد.
.5هر کلمهای که کلمههای قبل خود را توضیح میدهد دلیل بر نقش «بدل» نیست باید حذف آن تأثیری در روند جمله نداشته باشد.
مثال :سعدی شاعر بزرگ قرن هفتم میباشد (اگر «شاعر بزرگ قرن هفتم» حذف شود جمله بیمعنا میشود)
.6نقش قید
در تعریف قید بیان شد که حذف قید تأثیری در روند جمله ندارد کلمه یا ترکیباتی که معنای زمان ـ مکان ـ حالت یا چگونگی ـ شک و یقین،
تأیید ،نفی و ...را میدهد.
برای مقایسه :الف) من خندان آمدم (خندان حالت را میرساند و میتواند از جمله حذف شود)
من آمدم (چگونه آمدی = خندان)
ب) من خندان بودم (من بودم = جمله بیمعنی میشود)
خندان نمیتواند قید باشد (نقش مسند دارد)
برای مقایسه الف) من شب را با دوستم سپری کردم
ب) من شب به خانۀ دوستم رفتم
قید
کلمۀ «شب» معنای زمان میدهد امّا فقط در جمله دوم قید است حذف آن از جمله اول ،ارکان جمله را به هم میریزد)
یادآوری :قید میتواند یک عبارت باشد .مثال:
او سوار بر اسب ،پیشاپیش سپاه دشمن حرکت میکرد.
قید قید
.3در صیغه سوم (مفرد یا جمع) اگر ضمیر منفصل وجود نداشت میتواند به شکل اسم ظاهر شود.
()5
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
مثال :هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش /باز جوید روزگار وصل خویش
چه کسی دور ماند ← هر کسی ← نهاد /باز جوید ← چه کسی باز جوید ← نهاد او (محذوف)
.4نهاد در صیغه سوم شخص مفرد و جمع در جواب چه کسی یا چه چیزی میآید.
مثال :درنیابد حال پخته هیچ خام ← چه کسی درنیابد هیچ خام ← نهاد
.5نهاد در فعل امر مفرد (ضمیر منفصل «تو») میباشد اگر ضمیر منفصل «تو» وجود نداشت ضمیر محذوف (تو) میباشد.
مثال :روزها گر رفت گو رو باک نیست /تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
نهاد فعلهای «گو» و «رو» ضمیر محذوف (تو) میباشد.
نهاد فعل «بمان» ← ضمیر «تو» میباشد.
.7نقش مسند
اسم ،صفت و یا حالتی میباشد که به نهاد ـ مفعول و گاهی اوقات به متمّم نسبت داده میشود.
مثال :هوا سرد بود ← صفت «دانا» به نهاد «هوا» نسبت داده شده است.
ــ همه او را شجاع نامیدند ← صفت «شجاع» به مفعول «او» نسبت داده شده است.
ــ در میان جمع به او دکتر میگویند ← اسم «دکتر» به متمم «او» نسبت داده شده است.
یادآوری:
.1در پیدا کردن مسند اول باید به فعل جمله مراجعه کنیم باید فعلهای جمله اسنادی باشد مثل :است ـ بود ـ باشد ـ شد ـ گشت و ...
یا فعلهای :دانستن ـ خواندن ـ نامیدن ـ گردانیدن ( ...رجوع به مبحث چندجزئی)
(تمام نکات جملۀ اسمیه یا فعلهای اسنادی با تذکرات خاصّ آن مفصالً در مبحث چندجزئی بیان خواهد شد)
.2اگر جملۀ اسنادی وجود داشت به دنبال مسند میگردیم در پیدا کردن مسند تعاریف زیادی وجود دارد بهعنوان مثال کلمات «چه» ـ «که»
ـ «چگونه» به فعل اسنادی نسبت دهیم و مسند آشکار میشود بهعنوان مثال:
()6
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
هوای کشور در مقایسه با روزهای قبل خیلی سرد است = هوا چگونه است؟ سرد است.
مسند
.3امّا روش فوق ،الگوی مطمئنی نیست بلکه در بررسی مسند ،نقشهای گروه «الف» و «ب» را در ذهن جدا میکنیم بعد به مسند فکر میکنیم.
مثال :آسمانِ پرستاره و درخشان بسیار زیبا و دلچسب است.
در این جمله اگر بخواهیم الگوی فوق حرکت کنیم کلمات «پرستاره ـ درخشان ـ زیبا ـ دلچسب» همگی میتوانند «مسند» باشند.
آسمان پرستاره است ـ آسمان درخشان است ـ آسمان زیبا است.
حال اول نقشهای گروه «الف» را جدا میکنیم:
پرستاره و درخشان و دلچسب = را از جمله حذف میکنیم (زیرا قبل این کلمات «کسره» و «واو» وجود دارد (یعنی نقشهای گروه الف)
صفت صفت معطوف
جمله باقیمانده :آسمان بسیار زیبا است ← آسمان چگونه است؟ زیبا (مسند)
مسند
.4متمم به جای مسند :اگر کلمهای برای جایگزین کردن مسند وجود نداشت از حرف اضافه +متمم به عنوان مسند استفاده میشود.
مثال :من در خانۀ دوستِ عزیز خود بودم = (جمله باقیمانده) = من
نهاد حرف متمم مضافالیه صفت مضافالیه
اضافه
حال مجبور میشویم از حرف اضافۀ «در» +متمم «خانه» بهعنوان مسند استفاده کنیم .من در خانه بودم
نهاد مسند فعل
یادآوری:
. 1در پیدا کردن مفعول اول به فعل جمله توجّه شود فعل جمله باید متعدّی باشد .اگر بر روی فعل از عبارت «چه کسی را» یا «چه چیزی را»
استفاده کنیم معنا بدهد .در غیر اینصورت مفعول نمیپذیرد.
مثال :کز نیستان تا مرا ببریدهاند /از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
ــ مرا ← مفعول (چه کسی را ببریدهاند = مرا)
ــ مصرع دوم فعل «نالیدهاند» مفعول نمیپذیرد (چه چیزی را یا چه کسی را نالیدهاند = معنا نمیدهد)
ــ کزین پس به کنجی نشینم چو مور /که روزی نخورند پیالن به زور
ــ روزی ← مفعول (چه چیزی را نخورند ← روزی را ← مفعول)
مصرع اول فعل «نشینم» متعدی نیست (چه کسی را یا چه چیزی را نشینم ← معنا نمیدهد)
.2در بعضی از فعلها مفعول بهصورت عبارت یا جمله و حتی جمالت میآید (فعلهای مثل :گفت ـ شنید ـ پرسید )...
مثال :که گفتت برو دست رستم ببند ← مفعول (چه چیزی را به تو گفت؟ برو دست رستم ببند)
و از من پرسید از حوادث اخیر خبری داری
از حوادث اخیر خبری داری ← مفعول (چه چیز را پرسید؟ از حوادث اخیر خبری داری ← مفعول)
یادآوری :خبری ← مفعول (یعنی جملۀ دوم که مفعول است دارای ارکان نهاد ـ مفعول میباشد ـ خبری را داری)
بشنو از نی چون شکایت میکند /از جداییها حکایت میکند
از نی چون حکایت میکند ← ...مفعول (چه چیز را بشنو ← از نی )...
.3حرف «را» همیشه نشان مفعول نیست (میتواند فک اضافه یا اضافه باشد .رجوع به حروف) برای مقایسه:
()7
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
«دردِ دل»
داوطلب عزیز در پیدا کردن نقش مفعول ،اول نقشهای گروه «الف» و «ب» را بررسی کنید بعد به نقش مفعول فکر کنید.
مثال :دوست دوران سربازیم حمید را دیدم ← در این مثال «حمید» بدل است و نباید با مفعول اشتباه شود و کلمه «دوست» دوران سربازی
«مفعول» است.
.01نقش منادا
کلمهای که در جمله مورد خطاب واقع میشود (یک گروه اسمی است) و بعد از نشانههای ندا :ای ،یا ،الف ندا ذکر میشود.
مثال :ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم ← آفتاب
منادا
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز ـ سعدی
منادا
یادآوری:
.1حروف ندا دیگری هم وجود دارند که عبارتند از :ایا ـ های ـ آهای ...
مثال :های خیرهسر شدی ← ای فالنی خیرهسر شدی
.2گاهی اوقات حرف ندا حذف میشود در چنین حالتی اگر در آغاز حمله باشد مکثی ایجاد میشود و اگر در وسط جمله باشد قبل و بعد آن
مکث وجود دارد.
مثال:
ــ سعدی به روزگان مهری نشسته بر دل ← ای سعدی ← منادا
ــ گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد؟ ای سعدی روی سرخ تو را که زرد کرد؟
در مثال فوق قبل و بعد کلمۀ «سعدی» مکث وجود دارد.
.3گاهی اوقات منادا حذف میشود که در چنین حالتی بعد از حذف ندا «ای» مکثی وجود دارد که میتوان به جای مکث از کلمۀ «کسی که»
(برای انسان) یا «چیزی که» (غیر انسان) استفاده کرد.
مثال :ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم ← ای کسی که از خیال و قیاس و گمان و وهم برتر هستی
ای خرّم از فروغ رخت اللهزار عمر ← ای کسی که از فروغ رخت اللهزار عمر خرم است
.4حواسمان باشد صوت (شبهجمله) با منادا اشتباه نشود (رجوع به مبحث جمله)
مثل :ای دریغا ـ دریغا ـ دردا ـ (یعنی درد میکشم ـ )...
()8
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
.5حرف «الف» در نثر قدیم همیشه داللت بر منادا نیست بلکه نشان تعجّب و شگفتی است.
مثال :بزرگا که شما دو تنید ← شما دو تن چقدر بزرگید (منادا وجود ندارد)
بررسی نقش ضمایر متصل «م ـ ت ـ ش ـ مان ـ تان ـ شان)
ضمایر سه نقش میپذیرند )1 :مضافالیه )2متمم )3مفعول
اول به سراغ نقش مضافالیه میرویم ضمیر متصل را تبدیل به ضمیر منفصل میکنیم (م :من /ت :تو /ش :او /مان :ما /تان :شما
شان :ایشان) و قبل ضمایر کسره میگذاریم و جمله را کامل میخوانیم اگر اجزای جمله به هم نریزد نقش آن مضافالیه میباشد .مثال :تا
رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم (رفتنِ او را ببینم و گفتنِ او را بشنوم)
یادآوری :بعد از ضمیر «او» حرف «را» میباشد و ربطی به نقش مفعول ندارد (در اصل بوده :رفتن را ببینم = رفتنِ او)
اگر نقش «مضافالیه» نبود به سراغ نقش «متمم» میرویم ضمایر متصل را تبدیل به ضمیر منفصل میکنیم و قبل ضمایر حروف اضافه مثل:
برای ـ از ـ به ...قرار میدهیم اگر اجزای جمله به هم نریزد «متمم» میباشد.
مثال :و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند ←
آب حیات را به من دادند ← (البته اول به سراغ مضافالیه میرویم:و اندر آن ظلمت شب آب حیاتِ من دادند ← معنا نمیدهد پس به سراغ
متمم میرویم)
اگر مضافالیه و متمم نبود حتماً مفعول خواهد بود.
مثال :دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند
م :مفعول (مرا از غصّه نجاتم دادند)
یادآوری :حواسمان باشد اول با مضافالیه بررسی میکنیم بعد متمم و بعد مفعول
.1دوش وقت سحر از غصّه نجاتِ من دادند ← مضافالیه نیست
.2دوش وقتِ سحر از غصّه به من نجات دادند ← متمم نیست
زیرنویس
)1مفعول ـ منادا ـ نهاد ـ مسند )2 /قید ـ مسند (دربند) ـ نهاد ـ مسند ـ صفت )3 /قید ـ قید ـ نهاد ـ قید )4 /صفت ـ نهاد ـ مسند (عقل
چیره شود) ـ صفت )5 /منادا ـ قید ـ مضافالیه ـ قید )6 /قید ـ مفعول ـ نهاد ـ مفعول ـ صفت ـ مضافالیه )7 /مفعول ـ مفعول ـ مضافالیه
(سقف فلک) ـ مفعول ـ صفت )8 /قید ـ صفت ـ قید ـ قید ـ متمم (مانند تو) )9 /نهاد ـ نهاد ـ مفعول ـ صفت (سختِ سخت) )11 /نهاد ـ
متمم ـ (ز عالیمشربی ← مسند) ـ صفت ـ متمم (اندر بند مال = مسند) )11 /نهاد ـ صفت ـ متمم (مانند شکنج) ـ مضافالیه ـ مسند (تو بر
تو است) )12 /منادا ـ مفعول ـ مفعول ـ مضافالیه ـ متمم (بدونِ وضو)
()9
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-1نقش دستوری واژههای مشخّص شده به ترتیب در کدام گزینه آمده است؟
نظر برین دل سرگشته خراب انداز» «اگرچه مست و خرابم تو نیز لطفی کن
)2نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ مسند )1مسند ـ مفعول ـ متمم ـ صفت
)4نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ صفت )3مسند ـ مفعول ـ مفعول ـ صفت
-2نقش کلمات مشخص شده به ترتیب در کدام گزینه ذکر شده است؟
خیر نهان برای رضای خدا کنند» «پنهان ز حاسدان بخودم خوان که منعمان
)2مفعول ـ مضافالیه ـ نهاد ـ مفعول )1قید ـ مضافالیه ـ نهاد ـ مسند
)4قید ـ مفعول ـ نهاد ـ مسند )3قید ـ مفعول ـ نهاد ـ مفعول
-3نقش دستوری واژههای مشخص شده به ترتیب در کدام گزینه تماماً صحیح است؟
عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد» «چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل
)2نهاد ـ مضافالیه ـ قید ـ متمم )1متمم ـ مضافالیه ـ قید ـ متمم
)4نهاد ـ مضافالیه ـ مفعول ـ قید )3متمم ـ نهاد ـ مفعول ـ متمم
-4نقش کلمات مشخص شده در همۀ گزینهها بهجز ............صحیح است.
نشنید بر لب جویی و سروی در کنار آرد (نهاد ـ مفعول) )1درین باغ از خدا خواهد دگر پیرانهسر حافظ
بود که قرعه دولت به نام ما افتد (متمم ـ مضافالیه) )2به ناامیــدی ازین در مرو بــزن فالی
صبر و آرام تواند به من مسکین داد (مفعول ـ مفعول) )3آنکه رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد (مفعول ـ مسند) )4از راه نظـر مـرغ دلـم گشـت هواگیـر
)2همه توحید تو گویم که به توحید سزایی )1همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
)4لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید )3همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی
()11
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند )1دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
آن شب قدر که این تازه براتم دادند )2چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
اجر صبری است کز آن شاخ نباتم دادند )3این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
که ز بنــد غــم ایّام نجاتــم دادنــد )4همّت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که نهانش نظری با من دلسوخته بود )1گرچه میگفت که زارت بکشم میدیدم
فتنهانگیز جهان غمزه جادوی تو بود )2عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
در پیش مشعلی از چهره برافروخته بود )3کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگیندل
جهانــی خروشــان و آتــش دمــان )4زمیــن گشــت روشنتـــر از آسمـــان
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را )1در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
به یــاد دار محبّــان بادپیمــا را )2چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را )3جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را )4به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
()11
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
جان از پی آن باید تا عیش و طرب بیند )1چشم از پی آن باید تا چیز عجب بیند
ترسم برادران غیورش قبا کنند )2پیراهنی که آید ازو بوی یوسفم
قصـد شــاخ تــازه و تـــر میکنــم )3گلبانان را جمله گـــردن میزنــم
از آن گــر نان پــزی مستی فزایـــد )4ز خاک من اگــر گنــدم برآیــــد
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب الف) گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند
دل خرابی میکند دلدار آگاه کنید ب) گرچه جام ما نشد پر می به دوران شما
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی ج) ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
ثبت است بر جریده عالم دوام ما د) هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ماه و خورشید همین آینه میگردانند ه) جلوهگاه رخ او دیده من تنها نیست
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست ی) اینچه استغناست یارب وین چه قادر حکمتست
()12
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-21در همهی گزینهها نقش مفعولی ،متممی ـ اضافی وجود دارد بهجز:
که شُکری ندانم که درخوردِ اوست )1نَفَس مینیارَم زد از شُکرِ دوست
که مسکینتر از من در این دشت کیست؟ )2ز ره بازپس مانــدهای میگریست
بدار و دهنــد آبش از شهــر خویــش )3غریبــی که رنـــج آردش دهــــر
دل دردمنـــدش به آذر بتـــافــت )4جوانـی ســر از رای مادر بتــافت
()13
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-23نقش کلمهی «نیمهشب» در بیت زیر ،در همهی گزینهها وجود دارد بهجز:
«گفت میباید تو را تا خانهی قاضی برم /گفت رو صبح آی قاضی نیمشب بیدار نیست»
نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم )1دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
بازآ که من به عفو گناهی ضمان شدم )2دوشم نویــد داد عنایــت که حافظا
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند )3دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
شبی خوشست بدین قصهاش دراز کنید )4معاشران گره از زلف یار باز کنید
-24نقشهای «بدلی ـ مسندی ـ منادایی ـ قیدی» بهترتیب در کدام ابیات دیده میشود؟
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود الف) در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
اکسیر عشق بر مسم اوفتاد و زر شدم ب) گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد؟
عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد ج) چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد د) تنور الله چنان برفروخت باد بهار
-26در بیت« :عجب میداشتم دیشب ز حافظ جام و پیمانه /ولی منعش نمیکردم که صوفیوار میآورد» کدام گزینه
صحیح است؟
)2نقش ضمیر :مفعول /ـ یک مسند )1دو قید ـ دو مفعول
)4یک متمم ـ دو بار حذف مفعول )3سه نهاد ـ یک معطوف
-27در بیت «گَرَم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم /ز جام و وصل می نوشم ز باغ عیش گل چینم»
)2مضافالیه ـ معطوف ـ مضافالیه ـ مفعول )1متمم ـ معطوف ـ مضافالیه ـ مضافالیه
)4متمم ـ معطوف ـ مضافالیه ـ مفعول )3مضافالیه ـ معطوف ـ مضافالیه ـ مضافالیه
-28نقش کلمات در بیت زیر بهترتیب کدام درست است؟
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش» «دلم رمیده شد و غافلم من درویش
)2مسند ـ نهاد ـ متمم ـ صفت )1مسند ـ مسند ـ متمم ـ صفت
)4قید ـ مسند ـ متمم ـ صفت )3مسند ـ مسند ـ نهاد ـ صفت
()14
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-31در بیت «دلق حافظ به چه ارزد به میش رنگین کن /وانگهش مست و خراب از سر بازار بیار» نقش کلمات
بهترتیب کدام است؟
)2مضافالیه ـ مسند ـ مفعول ـ مفعول )1مفعول ـ مفعول ـ مفعول ـ قید
)4مضافالیه ـ مسند ـ متمم ـ قید )3مفعول ـ مسند ـ مفعول ـ قید
-31در بیت« :قمر را روشنایی نامه داده /عطارد را دوات و خامه داده» نقش کلمات بهترتیب کدام است؟
)2متمم ـ مفعول ـ متمم ـ مفعول )1مفعول ـ مسند ـ متمم ـ مفعول
)4مفعول ـ مفعول ـ متمم ـ مفعول )3متمم ـ مفعول ـ مفعول ـ مسند
-32تعداد نقش مسند در همهی گزینهها بهجز ............یکسان است.
گلیم شقاوت یکی در برش )1کاله سعادت یکی بر سرش
که باشند بدگوی این خاندان )2از آن خاندان خیر بیگانه دان
عنانش گیرد تحیّر که بیست )3دگر مرکب عقل را پویه نیست
که سنگ ترازوی بارش کم است )4محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
()15
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-36نقش کلمات مشخص شده در بیت زیر در کدام گزینه بهترتیب صحیح است؟
به خشمی که زهر ش ز دندان چکید» «سگی پای صحرانشینی گزید
)2مفعول ـ نهاد ـ مضافالیه (برای زهر) ـ متمم )1مفعول ـ نهاد ـ مضافالیه (برای دندان) ـ متمم
)4نهاد ـ متمم ـ مضافالیه (برای دندان) ـ مفعول )3نهاد ـ مفعول ـ مضافالیه (برای دندان) ـ متمم
-37نقش کلمات مشخص شده در بیت زیر در کدام گزینه بهترتیب صحیح است؟
که یک دم چرا غافل از وی بخفت» «سخنهای منکر به معروف گفت
)2نهاد ـ صفت ـ قید ـ مسند )1مفعول ـ مضافالیه ـ قید ـ قید
)4مفعول ـ صفت ـ قید ـ قید )3مفعول ـ صفت ـ قید ـ مسند
-38نقش کلمات مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد» «حبابوار براندازم از نشاط کاله
)2قید ـ مفعول ـ مضافالیه ـ نهاد )1قید ـ نهاد ـ مضافالیه ـ مفعول
)4مفعول ـ نهاد ـ متمم ـ نهاد )3مفعول ـ مفعول ـ مضافالیه ـ نهاد
-39در همهی ابیات بهجز ............منادا وجود دارد.
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را )1دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها )2حضوری گر همیخواهی ازو غایب مشو حافظ
حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست )3کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد
بیرون نمیتوان کرد اِلّا به روزگاران )4سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل
()16
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-45در همۀ گزینهها «جای مضافالیه و مضاف جابهجا شده است بهجز:
به شمشیرِ احسان و فضلم بکشت )1مرا بار لطفش دوتا کرد پشت
که نتوان بریدن به تیغ این کمند )2عدو را به الطاف گردن ببند
یکی را به خون خوردنش برگماشت )3حسد مرد را بر سر کینه داشت
شبــانگــه بگــردیــد در قافلــه )4یکی را پسر گم شد از راحله
-46نقش اصلی یا تبعی واژههای مشخص شده ،در متن زیر بهترتیب کدام است؟
«مرد کتچرمی قلچماقی که ریخت شوفرها را داشت جواب داد :چهطور صاحب نداره؟ مگر بیصاحب هم میشه؟
پوستش خودش ،دستکم پانزده تومن میارزه»
)2مضافالیه ،مفعول ،مفعول ،نهاد ،قید )1مضافالیه ،مفعول ،مفعول ،بدل ،ضمیر
)4وصفی ،مفعول ،مفعول ،بدل ،قید )3وصفی ،نهاد ،مسند ،نهاد ،ضمیر
()17
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-47نقش کلمات مشخص شده بهترتیب در همهی ابیات ،بهجز بیت ............کامالً درست است.
زحمت گل بیشتر از خار باشد دیده را (بدل ـ مسند) )1نیک ،بیش از بد ،حجاب راه بینایان شود
جمله همچــون چاکــرنــد و شـــاه تــو (نهاد ـ بدل) )2طالبـــــان و ســالکـــان در راه تــو
که باشد در صدف چون گوهر سیراب عیش ما (مفعول ـ متمم) )3تو کز خلوت نداری بهره خرج انجمنها شو
مرکز سرگشتگیها خال دلجویی بس است (نهاد ـ مضافالیه) )4گردش پرگار ما را حلقه مویی بس است
()18
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-54با توجه به بیت «دلدار که گفتا به توام دل نگران است /گو میرسم اینک به سالمت نگران باش» کدام مورد کامالً
درست است؟
)2در بیت چهار نهاد وجود دارد. )1بیت فاقد مفعول است.
)4دو واژۀ مرکب در بیت وجود دارد. )3دو جملۀ اسنادی در بیت وجود دارد.
-55نقش واژههای مشخص شده در بیت زیر بهترتیب کدام است؟
«در هوای گل روی تو بود خواجو را /همنفس بلبل شبخیز خوشالحان همه شب»
)2مضافالیه ـ مضافالیه ـ مسند ـ نهاد )1مضافالیه ـ مفعول ـ مسند ـ نهاد
)4متمم ـ مضافالیه ـ نهاد ـ مسند )3مضافالیه ـ مفعول ـ نهاد ـ مسند
-56اگر نقش واژههای قافیه« :متممی ،مفعولی ،مسندی و اضافی» باشد ،بهترتیب در کدام گزینه درست است؟
شور چشمانی که داغ ما نمکدان ساختند الف) در لباس دشمنی کردند با ما دوستی
وای بر شمعی که بهر شبستان ساختند ب) گریه زندانی افالک از هم نگسلد
تنگچشمانی که با ملک سلیمان ساختند ج) غافلند از دستگاه مور قانع زیر خاک
هم ز پهلوی تر از خود نیستان ساختند د) وه چه صیادی که از سهم تو شیران جهان
()19
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
نقشهای تبعی
قبل از پرداختن به نقش تبعی ،نکتهای را یادآور میشوم که چرا نقش تبعی را از مبحث نقشها جدا کردیم؟!!
جدا کردن تستهای نقش تبعی تأکید بیشتر بر روی تستهای تبعی میباشد تا ریز نکات و دامِ تستی آن را بهتر بشناسید).
.1معطوف
.2بدل نقشهای تبعی عبارتند از:
.3تکرار
.0معطوف
در مبحث نقشها به آن پرداختیم امّا مروری میکنیم بر روی نکات تستی آن.
یادآوری :حواسمان به واو عطف و فرق آن با «واو ربط» و «واو وندی» باشد.
ــ من و حسین درس خواندیم
معطوف
ــ در چاه بودیم و تاریکی (در چاه و تاریکی بودیم)
معطوف
من با او گفتوگو کردم ← واو وندی است (یعنی کلمه گفتوگو یک کلمه است و ربطی به نقش معطوف ندارد)
ــ بودم بیقرار و نگران آمدم ← بیقرار بودم و نگران آمدم (واو ربط)
.3تکرار
یک واژه در یک جمله دو بار تکرار شود ← به کلمهی تکراری دوم ،نقش تکرار میگویند (البته با نقش یکسان)
ــ حسین حسین بیا ← (ای حسین ای حسین بیا) ← نقش هر دو یکسان است.
تکرار
یادآوری .1 :دو کلمۀ تکراری میتواند با فاصله ذکر شود به شرط آنکه جمله را مرتب کنیم در کنار هم ذکر شود.
مثال :الف زنم الف ← (الف الف زنم)
تکرار
.2دو کلمهای تکراری باید نقش و معنایشان یکی باشد.
ــ بهرامِ گور ،گور میگرفت ← (به دو دلیل تکرار نیست « )1گور» اول قبلش کسره وجود دارد امّا «گور» دوم مفعول میباشد )2
معنای اولی نام یا لقب بهرام گور است امّا دومی گورخر میباشد)
.3نقش تکرار با آرایه تکرار اشتباه نشود در آرایه «تکرار» همین که دو کلمه عین هم باشد کفایت میکند امّا نقش «تکرار» ضوابط و
نکات خاص خود را دارد.
()21
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()21
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()22
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
«در اداره با همقطارها قرار و مدار گذاشته بودیم که پرس وجو کنیم ببینیم چه کسی درد فهم دارد و چه کسی درد
کلی تحقیق و ّ ّ
تفحص به این نتیجه رسیدیم که درد فهم و درد یادگیری دو مقوله جدانشدنی است یادگیری .بعد از
پس به این نتیجه رسیدیم که آزاداندیشی و ژرفاندیشی را فراموش نکنیم».
)4دو )3چهار )2یک )1سه
)1نثر داستانی اکنون مهمترین نوع ادبی اروپا و مهمترین نوع ادبی جهان امروز است و خود اقسامی دارد.
)2در نگاه نخست ،طنز برای شوخی و خنده است .ولی بعد روشن میشود که طنزنویس از نارسایی و نارواییهای جامعه رنج میبرد.
)3شعر انسانی به مسایل وطن پرستی ،بشردوستی ،مخالف با استعمار و تسلط بیگانگان ،محبت به فرزندان و خانواده و
آزادیخواهی میپردازد.
)4نکتۀ مهمی که لزوم اخالق جدید را مطرح میسازد ،این است که اخالق از بنیادهای اجتماعی است و دارای تمام خصوصیات این بنیادهاست.
)1هرگز خداوند ،جهان و طبیعت را با پاییز و زمستان یا تابستان آغاز نکرده است.
)2سخن تازه از نوروز گفتن دشوار است نوروز یک جشن ملّی است که هرساله بهپا میشود.
)3نوروز ،داستان زیبایی است که در آن ،طبیعت ،احساس و جامعه هرسه دستاندرکارند.
) 4نوروز ،روز نخستین آفرینش ،که اهورامزدا دست به خلقت جهان زد و شش روز در این کار بود.
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست )1تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرینکار؟
خندان تو برون روی و گریان همه کس )2امروز چنان بزی که فردا چو روی
یا شب و روز بهجز فکر توام کاری هست )3مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها )4به می سجّاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
(کنکور) « -16نقش تبعی» در کدام گزینه با سایر گزینهها تفاوت دارد؟
)1امیر از آن جهان آمده ،به خیمه فرود آمد و جامه بگردانید و ترو تباه شده بود و برنشست.
)2گفت :بونصر را بگوی که امروز دُرستم و در این دو سه روز ،بار داده آید که علّت و تب تمامی زایل شد.
) 3این مرد بزرگ و دبیر کافی ،به نشاط ،قلم درنهاد تا نزدیک نماز پیشین از این مهمات فارغ شده بود.
) 4امیر را یافتم آنجا بر زبر تخت نشسته مخنقه در گردن ،عقدی همه کافور و بوالعالی طبیب آنجا نشسته بود.
()23
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
(کنکور) -21با توجه به بیت زیر ،کدام موارد کامالً درست است؟
« گیرند مردم دوستان ،نامهربان و مهربان /هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس»
ب) یک مسند در بیت وجود دارد. الف) در بیت دو واو عطف وجود دارد.
د) در بیت یک صفت مبهم به چشم میخورد. ج) در بیت یک نقش تبعی یافت میشود.
)4ج ـ د )3ب ـ د )2الف ـ ج )1الف ـ ب
()24
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
مبحث چندجزئی
مبحث چندجزئی در اصل ادامۀ نقشها یا بررسی جمالت میباشد (یعنی باید یا در مبحث نقشها بررسی میشد یا در مبحث انواع جمله) و باز
جداگانه از مبحث نقشها به آن پرداخته میشود تا تمرین و تکرار ،تسلط شما «دانشآموزان عزیز» را بر روی این مبحث بیشتر کند.
ــ در مبحث چندجزئی طبق چهار الگوی زیر عمل میکنیم.
.1اسمیّه
.2افعال تمییزپذیر (که به اسمیه و افعال تمییزپذیر «اسنادی» میگویند
چندجزیی
.3افعال الزم
.4افعال متعدّی
.1اسمیّه :اگر جمله با یکی از فعلهای «است (هست) /بود /باشد (بُوَد) /شد (شود) /گشت (گردد)» به اتمام برسد به آن جملۀ اسمیّه
(اسنادی) میگویند بهعنوان مثال:
ــ من به هر جمعیتی ناالن شدم
ــ زمین گشت روشنتر از آسمان
ــ مگر از آتش دوزخ بُودَش روی رهایی
یادآوری:
.1فعل «است» اگر به معنای وجود داشتن قرار داشتن باشد اسمیه یا (اسنادی) نیست برای مقایسه:
الف) نان در سفره است (وجود دارد) اسمیه (اسنادی) نیست.
ب) او خوشحال است ← اسمیه
.2فعل «شد ،شود» اگر به معنای رفت یا رود باشد اسمیّه (اسنادی) نیست.
الف) چو پیش پدر شد سیاوش پاک (رفت) ← اسمیّه (اسنادی) نیست.
رفت
ب) سراسر همه دشت بریان شدند ← اسمیّه
.3گشت (گردد) چندین معنا دارد )1 :گردش کردن )2چرخیدن )3تغییر کردن )4شد یا شود
و زمانی اسمیّه (اسنادی) است که معنای «شد یا شود» باشد برای مقایسه:
الف) زمین گشت روشنتر از آسمان (زمین از آسمان روشنتر شد) ← اسمیّه (اسنادی)
ب) زمین به دور خورشید میگردد (میچرخد) ← اسمیّه نیست.
ج) او در بازار با دوستان خود میگشت ← گردش میکرد) ← اسمیّه (اسنادی) نیست.
.4شناسههای «م ـ ی ـ یم ـ ید ـ ند» اگر به معنای فعل هستم ـ هستی ...باشد اسمیّه (اسنادی) است.
مثال :ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی (پاک هستی ـ خدا هستی) ← او جملۀ اسمیّه (اسنادی)
.5اگر قبل از فعلهای «است ـ بود ـ باشد» بن ماضی +ه (صفت فاعل یا مفعول) باشد در اسمیّه بودن آن مشکوک میشویم .با مثال درک
کنیم.
()25
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
یعنی فعلهای «است ـ بود ـ باشد» و همچنین «ه» را از ذهن خود حذف میکنیم آنچه که باقی میماند تکلیف «اسنادی» از غیر «اسنادی»
مشخّص میشود.
برای مقایسه :الف) مشکالت شما ،مشکالت اساسی قلمداد شده است ← اسمیّه (اسنادی)
ب) او به دوستان خود افکار و اندیشههای خاصی بخشیده است ← اسمیّه (اسنادی) نیست
.6فعل «بهشمار رفت» یا «به شمار میرود» (بهشمار آید ـ بهشمار میآید) جمله اسمیّه (اسنادی) حساب میشود .زیرا معنای «حساب شد» یا
«حساب میشود» میباشد.
مثال :اهداف او در جامعه جزو الگوهای اساسی بهشمار میرود ← حساب میشود (اسنادی)
یادآوری مهم :اگر جملۀ اسمیّه (اسنادی) باشد به آن سهجزئی گذرا به مسند می گویند )1 .نهاد )2مسند )3فعل
یعنی جملۀ ما اسمیّه (اسنادی) سه رکن اساسی دارد و بقیۀ نقشها در جمله تأثیری در روند جمله ندارد.
.2افعال تمییزپذیر (اسنادی)
افعال تمییزپذیر ادامۀ جملۀ اسنادی است با این تفاوت که فعلهای «است ،بود» فقط مسندپذیر هستند امّا افعال تمییزپذیر هم «مفعول» و
هم «مسند» میپذیرند.
اهمّ این افعال عبارتند از:
خواندن ـ نامیدن ـ دانستن ـ گردانیدن ـ ساختن ـ پنداشتن ـ نمودن ـ انگاشتن ـ شمردن ـ بهشمار آوردن (بهحساب آوردن ـ بهبار آوردن)
ــ به این افعال چهارجزئی گذرا به «مفعول و مسند» میگویند )1 ((:نهاد )2مفعول )3مسند )4فعل)
مثال :من از میان همه دوستانم او را مرد نامیدم
مفعول مسند فعل نهاد
ــ در مثال باال با وجود «نهاد ـ مفعول ـ فعل» جمله کامل نیست (من او را نامیدم) بلکه نیاز به نقشی دارد تا جمله را از ابهام خارج کند که به
آن تمییز میگویند و به جای «تمییز» از اسمِ «مسند» استفاده میکنیم.
من او را مرد نامیدم
نهاد مفعول مسند فعل
یادآوری .1 :فعلهای نامبرده تذکراتی دارد وگرنه این افعال همیشه نقش «مسند» نمیپذیرد.
الف) فعل نامیدن و زیر کوه آن :صدا زدن ـ نام نهادن ـ صدا کردن ـ خواندن ـ گفتن
ب) گردانیدن و فعلهای هممعنی آن« :نمودن ـ کردن ـ ساختن»
ج) شمردن و فعلهای هممعنی آن« :بهشمار آوردن ـ بهحساب آوردن»
د) پنداشتن و فعلهای هممعنی آن« :دیدن ـ دانستن ـ یافتن»
()26
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
.5بعضی از فعلها معنای مختلف می دهد مثل فعل (ساختن ـ خواندن) منتهی زمانی تمییزپذیر گذرا به (مفعول و مسند) میباشد که در زیر
گروه فعلهای نامبرده باشد.
مثال :الف) من خانهای در شمال ساختم (ساختوساز کردن) /ب) من در مسایل مختلف با دشمنان ساختم (سازش کردن)
ج) من او را مردی قهرمان و شجاع ساختم (گردانیدن) /و فقط «ج» تمییزپذیر گذرا به (مفعول و مسند) است.
مثال :الف) من درسهایم را عالی خواندم (خواندن کتاب) /ب) من او را به مهمانی خواندم (دعوت کردن)
ج) من او را در میان جمع خواندم (صدا کردن) /د) من او را دلیر و پهلوان خواندم (نامیدن)
فقط «د» تمییزپذیر (مفعول و مسند) میباشد.
نتیجه کالم :گذرا به مفعول و مسند ( .1نهاد ـ .2مفعول ـ .3مسند ـ .4فعل) میباشد.
دام تستی :اگر فعل «گفت» (گوید) زیرگروه فعل «نامیدن» باشد (یعنی تمییزپذیر یا گذرا به مفعول و مسند باشد) میتواند به جای اینکه
چهارجزئی گذرا به «مفعول و مسند» (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)باشد چهارجزئی گذرا به متمم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل) باشد
و آن زمانی است که «مفعول» در جمله نباشد.
مثال :مردم به او در میان جمع دکتر میگفتند (مردم به او دکتر میگفتند)
فعل مسند نهاد متمم
در این مثال چون «مفعول» وجود دارد از «متمم» استفاده شده است.
فعل کرد (کند) = اگر معنای «گردانیدن» بدهد تمییزپذیر (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) میباشد .برای مقایسه:
الف) او ذهن همه ما را روشن کرد (گردانید) ← تمییزپذیر (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)
ب) او درسها را با دقت مطالعه کرد ← تمییزپذیر (اسنادی) نیست.
.3افعال الزم
(عزیزان من! بررسی افعال الزم و متعدی و همچنین متمم فعل از مباحث نظام قدیم میباشد ولی برای شناخت نقشهای «مفعول» و انواع
متمم به بررسی جمالت نیاز داریم که این مبحث را نیز بررسی میکنیم)
ــ اگر جملۀ اسنادی (اسمیّه و تمییزپذیر) نباشد یا افعال الزم است یا افعال متعدی.
بر روی فعل از عبارت «چه کسی را» یا «چه چیزی را» استفاده میکنیم اگر معنا ندهد آن فعل الزم است و دوجزئی است (نهاد ـ فعل) مثل:
نشست ـ خوابید ـ مرد ...
مثال :او با نهایت آرامش در ویالی شخصی خوابید (چه کسی را خوابید = معنا نمیدهد)
الزم
فعل «خوابید» الزم است و دوجزئی است (نهاد ـ فعل) ـ او خوابید
نهاد فعل
()27
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
.4افعال متعدی
اگر بر روی فعل از عبارت «چه کسی را» یا «چه چیزی را» استفاده کنیم و معنا بدهد آن فعل متعدّی است و سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ
مفعول ـ فعل) میباشد .مثل :خورد ـ دارد ـ میستاید ...
مثال :او خداوند را در هنگام عبادت با جان و دل میستاید (چه کسی را میستاید)
متعدّی
ــ فعل متعدّی سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) میباشد.
ــ او خداوند را میستاید.
فعل نهاد مفعول
یادآوری:
. 1افعال تمییزپذیر (اسنادی) نیز متعدّی است با این تفاوت که افعال تمییزپذیر (اسنادی) مفعول و مسند میپذیرد امّا افعال غیر تمییزپذیر که
«متعدّی» هستند به «مسند» نیاز ندارد ← برای مقایسه:
الف) من هیچ کسی را از تأمّل و تفکّر بینیاز ندیدم ← نپنداشتم
تمییزپذیر
چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) من هیچ کس را بینیاز ندیدم
فعل مسند مفعول نهاد
ب) من او را در خیابان به همراه دوستانش خندان دیدم
تمییزپذیر نیست
فعل «دیدم» به معنای واقعی خود کلمه است و معنای «پنداشتم» نمیدهد پس تمییزپذیر نیست و زیرگروه افعال «متعدّی» است و سهجزئی
گذرا به مفعول «نهاد ـ مفعول ـ فعل» میباشد.
ــ من او را دیدم
نهاد مفعول فعل
. 2افعالی که زیرگروه اسنادی (اسمیّه و تمییزپذیر) نیستند یعنی الزم و متعدّی میباشند در بعضی مواقع نیاز به «متمم» دارند که به آن
«متمم فعل» میگویند .برای مقایسه:
الف) پدربزرگم در سن هشتادوپنج سالگی با آرامش مُرد
الزم
پدربزرگم مرد ← کامل است و نیاز به متمم ندارد
فعل نهاد
ب) امید به تحصیالت دانشگاهی خود مینازد
الزم (چه چیز را مینازد = معنا نمیدهد)
ــ امید مینازد ← کامل نیست (او مینازد ← به)
فعل نهاد
ــ امید به تحصیالت دانشگاهی خود مینازد (نهاد ـ متمّم ـ فعل)
فعل متمّم نهاد
مثال فوق جمله بدون «متمم فعل» معنا نمیدهد پس اگر فعل «الزم» با متمم ذکر شود به آن سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل)
میگویند.
نتیجه :اگر فعلهای الزم نیاز به «متمم فعل» داشته باشند از دوجزئی (نهاد ـ فعل) تبدیل به سهجزئی گذرا به متمّم (نهاد ـ متمم ـ فعل)
میشود از افعال الزم که نیاز به متمم دارند مهمترین آن عبارتند از:
()28
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
جنگید ← با ساختن (سازش کردن ـ مدارا کردن) ← با ترسید ← از
پرداخت ← به چسبید ← به نازید ← به
رهید ← از اندیشید ← به گنجید ← در
شورید ← بر رنجید ← از
(البته فعل «پرداخت یا پردازد» استثناء دارد که به آن خواهیم پرداخت).
.3اما اگر فعل متعدی باشد و جمله با ارکان «نهاد ـ مفعول ـ فعل» کامل نشود نیاز به «متمم فعل» دارد که در چنین صورتی فعل «متعدی»
از سه جزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) تبدیل به چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) میشود .برای
مقایسه:
الف) او غذایش را در مدرسه با نهایت اشتها خورد
متعدی
ــ او غذایش را خورد ← جمله کامل است و نیازی به متمم فعل ندارد
فعل نهاد مفعول
ب) او کتابها را در کتابخانه با نهایت سلیقه گنجاند
متعدی
او کتابها را گنجاند ← کامل نیست نیاز به متمم فعل دارد
فعل نهاد مفعول
او کتابها را در کتابخانه گنجاند = چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)
فعل متمم نهاد مفعول
.4از افعال متعدی که عالوه بر «مفعول» نیاز به «متمم» دارد عبارتند از:
داد ← به سنجید ← با یاد داد ← به
پرداخت ← به چشاند ← به آموخت ← از
ربود ← از گنجاند ← در یاد گرفت ← ازبه
افزود ← به شنید ← از
رهاند ← از بخشید (به معنای دادن) ← به
. 5فعل پرداخت (پردازد) جزو افعال دووجهی است یعنی زمانی مفعول میپذیرد و با توجه به متممپذیر بودن آن تبدیل به چهارجزئی گذرا به
مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) میشود و زمانی مفعول نمیپذیرد (یعنی فعل الزم است) که با توجه به متممپذیر بودن آن
تبدیل به سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل) میشود .برای مقایسه:
الف) دوستم حسین بدهیهای خود را تمام و کمال به بانک پرداخت
متعدی :چه چیز را پرداخت :بدهیها را
ــ دوستم بدهیها را به بانک پرداخت (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)
فعل متمم مفعول نهاد
ب) او به بیان احساسات شخصی خود پرداخت
الزم :چه چیز را پرداخت :مفعول وجود ندارد
ــ او به بیان احساسات پرداخت( .نهاد ـ متمم ـ فعل)
فعل متمم نهاد
.6در مبحث افعال تمییزپذیر (اسنادی) در مورد فعل «کرد (کند)» بیان شد که اگر معنای «گردانید» باشد چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند
(نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) میباشد.
()29
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
بررسی متن
ای یاران ،من بیشتر از همۀ شما جهان را گشته ام و از طراف و اکناف گیتی آگاهم من او را میشناسم نامش سیمرغ است شما که خواستار
شهریاری هستید باید او را بجویید لیکن باید بدانید که رفتن بر کوه قاف کار آسانی نیست.
زیرنویس
.1سه جمله بهترتیب )1 :نهاد ـ مسند ـ فعل )2نهاد ـ مفعول ـ فعل )3نهاد ـ مفعول ـ فعل
.2چهار جمله )1 :نهاد ـ مسند ـ فعل )2نهاد ـ مفعول ـ فعل )3نهاد ـ مسند ـ فعل )4نهاد ـ مفعول ـ فعل
اگر بندهای هستی /دست حاجت بر آر /وگر شرمسار هستی /آب حسرت ببار
.3سه جمله بهترتیب )1 :نهاد ـ مسند ـ فعل )2نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل )3نهاد ـ مسند ـ فعل
مستم (مست هستم) /مرا از این عاشقتر کن (گردان) /که هستم
.4چهار جمله )1 :نهاد ـ فعل )2نهاد ـ فعل )3نهاد ـ مفعول ـ فعل )4نهاد ـ مفعول ـ فعل
.5دو جمله بهترتیب )1 :نهاد ـ مسند ـ فعل )2نهاد ـ مفعول ـ فعل
.6دو جمله بهترتیب )1 :نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل )2نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل
.7چهار جمله( :اگر منادا را جمله ندانیم) )1نهاد ـ فعل )2نهاد ـ مسند ـ فعل )3نهاد ـ مسند ـ فعل )4نهاد ـ مسند ـ فعل
بررسی متن:
جمله اول :جهان را گشتهام (جستوجو کردهام)
جمله دوم :آگاه هستم
نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ
فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل
()31
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()31
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
به درمانم نمیکوشی نمیدانم مگر دردم )1به سامانم نمیپرسی نمیدانم چه سرداری
رخت میدیدم و جامی هاللی باز میخوردم )2شبی دل را به تاریکی ز زلفت بازمیجستم
فکر دورست همانا که خطا میبینم )3خواهم از زلف بتان نافهگشایی کردن
آنچه من هر سحر از باد صبا میبینم )4کس ندیدست ز مشک ختن و نافهچین
متحیرم چه نامم شه ملک الفتی را )1نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
بگفــــت از دار ملــک آشنــایـــــی )2نخستین بــار گفتـــش کـــز کجایـــی
بالیی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم )3من از چشم تو ای ساقی خراب افتادهام لیکن
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست )4محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
()32
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
این دانه هرکه دید گرفتار دام شد )1تنها نه من به دانۀ خالت مقیدم
توبه کنون چه فایده دارد که نام شد )2نامم به عاشقی شد و گویند توبه کن
این بار در کمند تو افتاد و رام شد )3آن مدّعی که دست ندادی به بند کس
جهدم به آخر آمد و دفتر تمام شد )4شرح غمت به وصف نخواهد شدن تمام
-13در کدام بیت از مصدر «ساختن» در معنای «آهنگ کردن» استفاده شده است؟
از غبار خاطر مجنون بیابان ساختند )1از دل سنگین لیلی کعبۀ جان ساختند
تیغ سیراب تو را روزی که عریان ساختند )2خضر را زخم نمایان گشت عمر جاودان
مصر را بر یوسف بیجرم زندان ساختند )3از هوسناکان حذر کن کاین گروه بیادب
وای بر جمعی که وقت خود پریشان ساختند )4میتوان دامان بوی گل گرفت از دست باد
()33
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-17جملۀ « دکتر مهدی محقق استاد بازنشستۀ دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسی و عضو پیوستۀ
فرهنگستان زبان و ادب فارسی است» از چند جزء ساخته شده است؟
)2نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل )1نهاد ـ مسند ـ فعل
)4نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل )3نهاد ـ متمم ـ فعل
-18همۀ گزینهها از تشکیل «نهاد ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است بهجز:
)1فرهنگ و تمدن حتّی در دل دهات دورافتاده ایران مثل پاریز استوار و ماندگار بوده است.
)2دکتر زرینکوب از لحاظ نویسندگی در رده بزرگان ایران و جهان بهشمار میرود.
)3تیرانا همانند با درختان بارور بیآنکه زبان به کمتر داعیهای گشاده باشم.
)4در عشق قدم نهادن کسی را مسلّم شود که با خود نباشد.
-19کدام گزینه سهجزئی گذرا به مسند «نهاد ـ مسند ـ فعل» میباشد؟
جز سایه کسی نیافت محرم )1جز ناله کسی نداشت همدم
در گردن تو چراست زنجیر )2دیوانه منم به رای و تدبیر
شکلی و شمایلی نکو دید )3مرد گذرنده چون در او دید
مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم )4چون شبنم اوفتاده بُدم پیش آفتاب
-21همۀ گزینهها از تشکیل «نهاد ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است بهجز:
)1تمام سخنان او را ارمغان کالم بزرگان بهشمار میآورند.
)2حساسیّت دوستم نسبت به شخصیت ریاکارانهی او جالب بوده است.
)3این کتاب از کتابهای ادبیات تعلیمی و غنایی بهشمار میرود.
)4آخر کالم سفارش او به این جمله منعطف که تو از آن منی.
-21جملۀ «کلمات و اصطالحات فارسی دری یا پهلوی نزدیکترین زبان معاصر قلمداد شده است» از چند جزء ساخته شده
است؟
)2نهاد ـ مسند ـ فعل )1نهاد ـ متمم ـ فعل
)4نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل )3نهاد ـ مفعول ـ فعل
()34
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-22کدام گزینه با عبارت «و او را فردی منافق و ریاکار و دور از مقام انسانی دانست» تعداد جزء آن برابر است؟
)1کلمات زیبای او در تفسیر مباحث فلسفی مرا به تسلیم وامیداشت.
)2اهداف بزرگ را در کارهای مدیریتی ،مهم و شایستۀ تمجید خوانده است.
)3هرچند تقسیمبندی انواع مکتبهای ادبی در کتاب دکتر «سیروس شمیسا» بیان شده است.
)4فردوسی شاعر بزرگ حماسهسرای ایران جزو بزرگترین شاعران جهان بهشمار میرود.
-23همۀ گزینهها بهجز ............از تشکیل «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است.
)2گفت از بهر غرامت جامهات بیرون کنم )1تو خود را ز بیگانه جدا کن
)4از آن پس که خواند مرا شهریار )3عشق را معرفت خواندهام
-24کدام گزینه از تشکیل «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است؟
)1تمام مباحث تاریخ و ادبیات را با دقّت کامل خواندهام.
)2او را در میان جمع با تمام وجود ،انسان کامل عیار خواندهام.
)3دوستم تمام کلمات عرفانی با معنای گسترده آن را کامل میداند.
)4همۀ راز و رمزهای جهان را کسی به معنای واقعی نمیداند.
-25کدام گزینه با جملۀ زیر برابر نیست؟
«با همۀ مشکالت پیش آمدهی اقتصادی خودم را از همه جز خدا بینیاز دیدم».
)1کلمات و اصطالحات ادبیات غنایی را در مقایسه با ادبیات حماسی گستردهتر دیدم.
)2حرفها و سخنان دوستانم را در میان جمع شایستۀ تقدیم دیدم.
)3اخالقمداری او را در منش و رفتارهای روزمرهاش به وضوح دیدم.
)4عشق و غزل را در اشعار موالنا ،سعدی و حافظ سراسر اسرارآمیز دیدم.
-26کدام گزینه از تشکیل «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است؟
)1که اینرا به خودی خود میسازم بیواسطه که در او گنج معرفت تعبیه خواهم کرد.
)2که آیا این چه سرّ است که خاک ذلیل را از حضرت و عزّت به چندین اعزاز میخوانند.
) 3و با این همه ،حضرت غَنا دیگری را به جای او نخواند و این سرّ با دیگری در میان ننهاد.
)4حضرت جلت خداوندی او را خلقت کرد و فرمود که خود را آراسته کن.
-27کدام گزینه از تشکیل «نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است؟
)1همۀ درد دلهایم را با حرارتی خاص برای دوستانم شفاف میگویم.
)2به او در میان جمع با نهایت احترام دکتر میگویند.
)3او را در هنگام درس خواندن خیلی با نشاط دیدم.
)4کتاب دیوان شمس را از بین آثار برجستۀ ایرانی خاصتر دیدم.
()35
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()36
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-35در کدام گزینه همۀ واژههای مرکب در حقیقت فشردۀ یک جملۀ سهجزئی با مفعول است؟
)2سیاهسرفه ـ خاکانداز ـ نامآوا ـ افتخارآفرین )1خدمتگزار ـ کتابدار ـ خونبها ـ ریاکار
)4شاهنامه ـ سپاسگزار ـ دلسوز ـ زبانشناس )3شیرفروش ـ انسانشناس ـ قیمتگذار ـ سرباز
-36در کدام گروه همۀ واژههای مرکب در حقیقت فشردۀ یک جملۀ سهجزئی با مفعول است؟
)2رهآورد ـ نوپرداز ـ پررو ـ بدزبان )1کوچکسال ـ صبحدم ـ یکرنگ ـ دستاورد
)4نزدیک بین ـ پاسخگو ـ آینهگردان ـ حصیرباف )3سحرخیز ـ خودرأی ـ خوشخرام ـ خوشرو
-37جملۀ اصلی در عبارت « اهل کلیسا در قرون وسطی شعر را به واسطۀ آنکه در خدمت اخالق نبوده است غذای
شیطان میدانستند» چه نوع جملهای است؟
)1سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل)
)2چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)
)3سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل)
)4چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)
-38با توجه به عبارت «خطی را که ایرانیان در عصر اشکانی و ساسانی بهکار میبردند و تا چند قرن بعد از اسالم هم
در گوشه و کنار والیات شرقی ایران برای نگارش آثار فکری و فلسفی مربوط به آیینهای پیش از اسالم بهکار میرفته
است «خط پهلوی» مینامند .اجزای تشکیلدهندۀ جملۀ پایه (اصلی) کدام است؟
)1سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ متمم ـ فعل)
)2سهجزئی گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل)
)3چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)
)4چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)
-39عبارت زیر از جهت اجزای اصلی آن با کدام عبارت هماهنگ است؟
قصۀ پیامبران و حفظ نام نیکوکاران ،خود را دوستدار محسنین و تحقیرکنندۀ منافقین میداند». «خداوند با ذکر ّ
)1این مای ه شفقت و مهربانی و خاکساری ،دوستان و دشمنان او را در حقّ وی به اعجاب و تبهم وامیداشت.
)2بنابر تحقیقات روشن ،ترجمه در سنت فرهنگی گذشته و حال ما همیشه بهعنوان یک رکن اساسی نقش مهمی داشته است.
)3آثاری با ماهیت داستانی و تخیلی چون قصّهها ،داستانهای کوتاه ،رمان و انواع وابسته به آن را ادبیات داستانی میگویند.
)4ادبیات داستانی ما را در بازشناخت ادب و فرهنگ ایرانی و تأثیرپذیری آنرا از فرهنگ اروپایی در سدۀ اخیر یاری خواهد کرد.
-41کدام جمله چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) است؟
)1فاصلۀ اجزای کلمۀ مرکب و مشتق ـ مرکب به اندازۀ فاصلۀ حرفهای یک کلمه است.
)2مغوالن با همۀ تباهکاریها و ویرانگرهای خود در قلمرو تاریخ خویش را از زبان فارسی بینیاز ندیدند.
)3نویسنده عالوه بر رعایت نکات فنّی و به دور از تعصّب و غرضورزیها در پژوهشهای تاریخی ،همواره به واقعیات تکیه دارد.
)4در بعضی زندگینامه نویسنده براساس مستندات و واقعیّتهای موجود زندگی نیمی از بزرگان را در قالب ماجرا مینویسد.
()37
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-41عبارت «به علّت تلفیقی بودن روش برنامه ریزی درسی ،قواعد و شناخت زبان فارسی و کاربرد درست آن به
گونهای در هم تنیده ،ارایه و ارزشیابی میشود» چندجزئی است؟
)1چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)
)2سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل)
)3چهارجزئی گذرا به متمم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل)
)4چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)
-42اجزای اصلی زیر ،کدام است؟
«بیسوادی ،عادت نداشتن به خواندن و سود بردن از افکار و اندیشههای اندیشمندان و متفکران ،نداشتن نویسنده و
ناشر و بسیاری از ناآگاهیها ،عوامل اصلی فقر و قحطی کتاب در بیشتر سرزمینهای جهان بهشمار میرود»
)1سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل)
)2سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل)
)3چهارجزئی گذرا به متمم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل)
)4چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)
-43جملۀ «قدرتنمایی نادرشاه افشار برای دفع شورش افغانها و بیرون راندن عثمانیها از خاک ایران و تسخیر هند
به ضرب شمشیر هم سرانجام به استقرار امنیت و عدالت منجر نشد» از نظر اجزای اصلی با کدام جمله یکسان نیست؟
)1پس از سقوط صفویان به دست محمود افغان ،قلمرو متصرفان این سلسله تجزیه گردید.
)2در نویسندگی فارسی به همّت و ذوق قائممقام فراهانی ،زمینه بیش از پیش برای سادهنویسی فراهم شد.
)3جامی متون ادب و دانش های شرعی و دینی را در زادگاه خویش ،شهر تربت جام از استادانش فراگرفت.
)4بدون شک نثر روان و داستانی کتاب حاجیبابا در توفیق و شهرت آن در میان خوانندگان فارسیزبان مؤثّر بوده است.
-44دو شاعر پرآوازه ،یعنی سعدی و حافظ ،پیش از خواجو و پس از وی از جهت الهامگیری و الهامبخشی ،برای این
شاعر عارف کرمانی درخور توجّه شایان هستند چندجزئی است؟
)1سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل)
)2سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل)
)3چهارجزئی گذرا به متمم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل)
)4چهارجزئی گذرا به متمم و مفعول (نهاد ـ متمم ـ مفعول ـ فعل)
-45نوع جملۀ « سبک در واقع پیوند ذهن و زبان انسان در گفتار و نوشتار و سامان و حرکت تفکر آدمی دربارۀ جهان
و پدیدههای آن است» کدام است؟
)1چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل)
)2چهارجزئی گذرا به متمم و مسند (نهاد ـ متمم ـ مسند ـ فعل)
)3سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل)
)4سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل)
()38
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
قدرت و سروری جهان نشسته بودند و با تمام وجود به این نیاکان قدرتمند میبالیدند ،کدام نوع جمله وجود ندارد؟
)1دوجزئی (ناگذر) (نهاد ـ فعل)
)2سهجزئی گذرا به مسند (نهاد ـ مسند ـ فعل)
)3سهجزئی گذرا به متمم (نهاد ـ متمم ـ فعل)
)4چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)
()39
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()41
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()41
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()42
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-64با توجّه به متن «آن روز مدرسه دیر شده بود و من بیم آن داشتم که مورد عتاب معلّم واقع گردم؛ علیالخصوص
که معلّم گفته بود درس دستور زبان از ما خواهد پرسید و من حتّی یک کلمه از آن درس نیاموخته بودم ،هوا گرم و
دلپذیر بود و مرغان در بیشه زمزمهای داشتند ».اجزای تشکیلدهندهی جملهی «چهارم ،پنجم و هشتم» کدام است؟
لطیف است ،و به همراه شمسهها و دایرهها و مقرنسها گویی بر پلّههای ابر پا نهادهای ».چند جمله است؟ اجزای اصلی
)1چهار ـ نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل ،دوجزئی ناگذر ،نهاد ـ متمم ـ فعل
)2چهار ـ نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل
)3پنج ـ نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل ،دوجزئی ناگذر /دوجزئی ناگذر /نهاد ـ متمم ـ فعل
)4پنج ـ نهاد ـ مفعول ـ فعل /دوجزئی ناگذر /دوجزئی ناگذر /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل
-66اجزای جملهی زیر با کدام جمله مطابقت دارد؟
« عروض و اوزان شعری عربی با تأثیر در شعر فارسی ،اوزان تازهای به وزنهای شعر ما افزوده است».
)1قبل از عصر تیموری ،ادبیّات و اشعار ترکی و فارسی وسعت چندانی نداشت.
)2شگفتیهای سرزمین پر از رمز و راز هند در آثار ادبی ما منعکس گردیده است.
)3ایران از قدیمترین زمانها به ادب همهی کشورهای مهمّ اروپایی الهام بخشیده است.
)4افسانههای ایرانی و شرقی مانند سندبادنامه ،شاهنامه و ...در ادب اروپا نفوذ کرده است.
-67اجزای تشکیلدهندهی جملهی زیر با کدام جمله هماهنگ است؟
«در مباحث مختلف ،به مناسبت ،گاه به عبارات یا صفحاتی چند از صاحبنظران مردمشناسی برمیخوریم».
)1ادب پایداری با دعوت به مبارزه ،ترسیم چهرههای بیدادگر ،ستایش آزادی و آزادگی و ...مرزهای قومی را میشکافد.
)2اینگونه چشمانداز به ابعاد نگرش انسانی موجود در ادب مقاومت ،حوزهی آن را از سایر آثار ادبی متمایز میکند.
)3نویسنده در این بخش به موضوع فروخته شدن عمو تُم به آخرین ارباب او و رخدادهای پایانی زندگی او میپردازد.
)4چنین آثاری را نمیتوان به صورت یک شعار مستقیم و قالب خاص ملّی در گسترهی ادبیّات پایداری گنجاند.
()43
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-68با توجّه به متن «ادبیّات پایداری چهره ی انسانیِ عامّی دارد و به هنگام ترسیم اشکال مختلفِ تضادهای زندگی
انسان ،در هیچ قالب ملّی یا چارچوب اجتماعی خاص نمیگنجد .شعر و داستان مقاومت ،مرزهای قومی را میشکافد و
مخاطب آن ژرفای وجدان عامّ بشری است ».اجزای تشکیلدهندهی جمالت بهترتیب کدام است؟
)1نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل
)2نهاد ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل
)3نهاد ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل
)4نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل
-69اجزای تشکیلدهندهی جملههای اوّل ،سوم و چهارم ،بهترتیب کدام است؟
ّ
«پدرم لیسانسم را به دیوار گچ فروریختهی اتاقمان آویخت .مزایای قانونی تصدیق و نام و نشان مرا با خطی زیبا بر آن
ّ
نگاشته بودند .آشنایی در کوچه و محله نماند که تصدیق مرا نبیند و آفرین نگوید».
)1نهاد ـ مفعول ـ فعل /دوجزئی (ناگذر) /نهاد ـ مفعول ـ فعل
)2نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ فعل
)3نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل /دوجزئی (ناگذر) /نهاد ـ مفعول ـ فعل
)4نهاد ـ مفعول ـ فعل /نهاد ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل
-71جایگاه نحوی واژهی «یعنی» در جملههای فارسی کدام است؟
)1گروه فعلی (فعل مضارع عربی) در جملههای سهجزئی
)2گروه اسمی (معادل فعل) در جملههای دوجزئی بیفعل
)3گروه فعلی (فعل مضارع عربی) در جملههای دوجزئی بیفعل
)4گروه اسمی (معادل فعل) در جملههای سهجزئی بیفعل
-71در متن «ایل ما در سال دو مرتبه از نزدیکی شیراز میگذشت .دستفروشان بساط شیرینی و حلوا در راه ایل
میگستردند .پول نقد کم بود .من از کسانم پشم و کشک میگرفتم ».همهی انواع جملهها ،بهجز جملهی ............وجود دارد.
)2نهاد ـ مفعول ـ فعل )1نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل
)4دوجزئی (ناگذر) )3نهاد ـ متمم ـ فعل
-72در کدام مصراع «نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل» وجود دارد؟
)1به تازیانه گرفتم که بیدلی بزنی
)2دیوانگان نترسند از صولت قیامت
)3شب از فراق تو مینالم ای پری رخسار
)4ز دستم برنمیآید که انصاف از تو بستانم
()44
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-73عبارت زیر چند جمله است و جمالت سوم و پنجم آن بهترتیب چندجزئی است؟
«در بهشت به رویم باز شده بود از وجد در خود نمیگنجیدم ،سرخوش به هر سو میرفتم و دلم میخواست این
نغمهی آسمانی را همه از بهشتیان بشنوند و به جان بسپارند».
)1هفت /نهاد ـ متمم ـ فعل /دوجزئی (ناگذر)
)2شش /نهاد ـ متمم ـ فعل /نهاد ـ مسند ـ فعل
)3هفت /دوجزئی (ناگذر) /نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل
)4شش /دوجزئی (ناگذر) /نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل
-74در منظومهی زیر ،کدام نوع جمله وجود ندارد؟
«مور ،چه میداند که بر دیوارهی اهرام میگذرد /یا بر خشتی خام /تو ،آن بلندترین هرمی ،که فرعون ّ
تخیل
میتواند ساخت /چگونه این چنین که بلند بر َز َبر ماسوا ایستادهای /در کنار تنور پیرزنی جای میگیری »...
)2نهاد ـ مسند ـ فعل )1دوجزئی (نهاد ـ فعل)
)4نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل )3نهاد ـ مفعول ـ فعل
()45
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
یادآوری:
.1در شیوه عادی همۀ اجزای جمله در جایگاه ویژه قرار میگیرد یعنی بهترتیب« :نهاد ،مفعول و ...فعل» امّا در شیوه بالغی این اجزاء به هم
میریزد .برای مقایسه:
الف) من به هر جمعیتی ناالن شدم /جفت بدحاالن و خوشحاالن شدم (شیوۀ عادی)
ب) درنیابد حال پخته هیچ خام /پس سخن کوتاه باید والسّالم (شیوۀ بالغی)
.2اگر ضمایر متصل (م ـ ت ـ ش ـ مان ـ تان ـ شان) دچار جهش یا جابهجایی شود باز هم شیوۀ بالغی است.
مثال :گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق /ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم
(درد اشتیاقِ من)
.3همچنین تقدم مضافالیه بر مضاف (رای فک اضافه) سبب شیوه بالغی میشود.
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم ← سقفِ فلک را بشکافیم
.4در بین نقشها ،اگر نقش قید در آغاز جمله بیاید (حتی زودتر از نهاد) ،سبب شیوۀ بالغی نمیشود.
مثال :سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد /به دست مرحمت یارم در امیدواران زد
قید
()46
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-2در کدام گزینه مفعول بر سایر اجزای جمله مقدّم شده است؟
ولــی دردِ مــردن نــدارد عالج )1عسل خوش کند زندگان را مزاج
که بگشوده بر آسمان و زمی است )2در معرفــت دیــدۀ آدمی است
تو را سمع درّاکِ داننده داد )3مرا لفظِ شیــرینِ خواننـده داد
کـــرا نقــد بایــد بضــاعت بَرد )4بهشت آن ستاند که طاعت برد
-3در کدام گزینه مفعول بر سایر اجزای جمله مقدّم شده است؟
که پاک است و خرّم بهشت برین )1مرا رقتی در دل آمد بر این
مگر عجز پیش آورم کای غنی )2چه عذر آرم از ننگ و تردامنی؟
که نتواند از خود به راندن مگس؟ )3بتی چون برآرد مهمات کس
که اوصاف مستغرق شأن اوست )4که را قوّت وصف احسان اوست؟
-4در کدام گزینه متمم فعل بر سایر اجزای جمله مقدّم شده است؟
مکانش بیفـزود و قـدرش فراشـت )1ز قدر و مکانی که دستــور داشت
خالف افکنـد در میـان دو دوست )2ز نادانـی و تیرهرایــی که اوست
چنان داد که در پوستین خودست )3تو را هرکه گوید فالن کس بدست
فضول آتشی گشت و در من گرفت )4مــرا امــر معــروف دامـن گرفت
-5در همۀ گزینهها مفعول بر سایر اجزای جمله مقدّم شده است بهجز:
بهجز کِشتهی خویشتن ندروی )1چو دشنام گویی دعا نشنـوی
شب آبستن است ای برادر به روز )2دل از بیمرادی به فکرت مسوز
نیایــد به مردانگــی در کمنــد )3چو دولت نبخشد سپهــر بلند
که جنگاور و شوخ و عیّار بود )4مرا در سپاهــان یکی یـار بود
()47
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-6در همۀ گزینهها متمم فعل بر سایر اجزای جمله مقدّم شده است بهجز:
دل زیردستان ز من رنجه بود )1به خُردی درم زور سرپنجه بود
که اخالق نیک آمده است از بهشت )2به دوزخ بَرَد مرد را خوی زشت
ز اشک پرس حکایت که من نیم غمّاز )3چه گویمت که ز سوز درون چه میبینم
که این جوفروش است گندمنمای )4به بـــازار گندمفروشــــان گـــرای
-7در همۀ گزینهها بهجز ............اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است.
-8در همۀ گزینهها اجزای جمله به شیوه بالغی بیان شده است بهجز:
نه آنگه که دشمن فرو کوفت کوس )1کنون دستِ مردان جنگی ببوس
ز حلقوم بیدادگر خون خورد )2که بندی چو دندان به خون در برد
که در حالت سختی آید بکار )3سپاهی در آسودگی خوش بدار
ببخشای و بخشایش حق نگر )4که حق مهربان است بر دادگر
-9در همۀ گزینهها اجزای جمله به شیوه بالغی بیان شده است بهجز:
بیا گو ببر نسخه از پیش من )1گرم عیب گوید بداندیش من
وگرنه مجال سخن تنگ نیست )2نداند که ما را سر جنگ نیست
که بیبخت کوشش نیرزد دو جو )3از این بوالعجبتر حدیثی شنو
به رُستم درآموزم آداب حرب )4من آنم که در شیوۀ طعن و ضرب
-11در همۀ گزینهها اجزای جمله به شیوه بالغی بیان شده است بهجز:
()48
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-11در همۀ گزینهها بهجز ............اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است.
-12در همۀ گزینهها بهجز ............اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است.
حریف خانه و گرمابه و گلستان باش )1اگر رفیق شفیقی درستپیمان باش
گو در نظر آصف جمشید مکان باش )2حافظ که هوس میکندش جام جهانبین
ای درج محبت به همان مهر و نشان باش )3خون شد دلم از حسرت آن لعل روانبخش
که دور شاه شجاعست می دلیر بنوش )4سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
(کنکور) -13در همۀ ابیات بهجز ............اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است.
(کنکور) -14در همۀ ابیات بهجز ............اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است.
وی آنک همچو تیر از این چرخ میجهی )1ای جان آشنا که در آن بحر میروی
منزهّی بحر نیابد آالیشی )2از شوق عاشقی اگرت صورتی نهد
تا تو چگونه باشی ای روح خرگهی )3از خرگه تن تو جهانی منوّر است
آن است منتهای خردهای منتهی )4دریای آگهی که خردها همه از اوست
(کنکور) -15در همۀ ابیات بهجز ............اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است.
()49
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
(کنکور) -16در همۀ ابیات بهجز بیت ............اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است.
که با شیر جنگی سگالد نبرد؟ )1دَرَد مست نادان گریبان مرد
جفا بیند و مهربانی کند )2هنرور چنین زندگانی کند
زند در گریبان نادان مست )3ز هشیار عاقل نزیید که دست
قفا خورد و سر بر نکرد از سکون )4از آن تیرهدل مرد صافیدرون
-17در همۀ ابیات بهاستثنای ............مفعول مقدم بر سایر ارکان جمله است.
اقرار بیاریم که جرم از طرف ماست )1اگر خون من و جملۀ عالم تو بریزی
میخواست خدای از منزلت وین )2جان در قدم تو ریخت «سعدی»
گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست )3روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف
هرچه مراد شماست غایت مقصود ماست )4درد دل دوستان گر تو پسندی رواست
-18در کدام بیت «متمم فعل» بر سایر اجزای اصلی جمله مقدّم شده است؟
هر دم هزار فریاد از آسمان برآید )1از آرزوی رویـت ،بر آستــان کویــت
که چو حکم تو درآمد ز میان آن نبرد )2در میان دل و دین حاصل عشّاق تو چیست
با روی تــو شــام بر سحــر خنــدد )3با یـاد تـو زهــر بـر شکــر خنــدد
که بس مشکل فتادهست این سوالت )4ز من پرسی که دل داری چه گویم؟
-19در کدام بیت «مفعول» بر سایر اجزای اصلی جمله مقدّم شده است؟
-21در کدام بیت «متمم فعل» بر سایر اجزای اصلی جمله مقدّم شده است؟
با این دل دیوانه که را برگ صبوری است؟ )1با آتش عشق تو کجا جای قرار است؟
کاین طایفه در کوی خرابــات مغاننــد )2از کعبه چه پرسی خبر اهل حقیقت
دوش بیتشویش دل در صحبت جان بودهام )3از حدیثم بوی جان امروز میآید که من
چون چشم من از خون جگر اللهستان بود )4از جرعهی می بزمگه بادهگساران
()51
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-21در کدام بیت «متمم فعل» مقدّم بر سایر اجزای اصلی جمله شده است؟
دل غمگین مرا گر ننوازند چه کنم؟ )1با من دلشده گر یار نسازد چهکنم
در جهان صاحبدلی کو تا شود مهمان دل؟ )2بر بساط دل سماط عیش گستردند لیک
که هرچه غیر تو باشد بسوزد آن را پاک )3ز شوق در دل من آتشی چنان افروز
به رنج دل سزاوارم مرا مگذار ،دستم گیر )4به دست غم گرفتارم بیا ای یار دستم گیر
که آگه نه که در جهان کسی هست )1از بادۀ بیخودی چنــان مسـت
چشم تو ببینـــدم بیــن روز )2چون خواهم چونکه در چنین سوز
آهی بــــزد و عمــامـــه بفکنـــد )3چون دیــد پــدر به حال فرزنــد
گریهســت نشـــان دردمنــــدی )4گوینـــد مــــرا چــــرا نخنـــدی
-23در کدام گزینه اجزای جمله به شیوۀ بالغی بیان شده است؟
گــل دســـت بــدو دراز کــرده )1سنبل ســر نافــه بـاز کــرده
چون مثل ندید ناز میکرد )2گل دیده به ترس باز میکرد
که بیند که شمع از زبان سوخته است )3از آن مرد دانا دهان دوخته است
آفــاق گرفــت مــــوج لشکــــر )4صحرا همه نیزه دید و خنجر
()51
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-27در کدام گزینه اجزای اصلی به شیوۀ بالغی بیان شده است؟
که میگفت و فرماندهش میفروخت )1یکم روز بر بندهای دل بسوخت
که گویی دو مغز و یکی پوستند )2زن و مرد با هم چنان دوستند
تو در بند خویشی نه در بندِ دوست )3گر از دوست چشمت بر احسان اوست
که بر بخت و روزی قناعت نکرد )4خدا را ندانست و طاعت نکرد
()52
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
یادآوری .1 :حذف به قرینه لفظی میتواند شامل :فعل ـ نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ متمم ...باشد.
مثال :منت خدای را ـ عزّوجلّ ـ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت
مزید نعمت است (حذف فعل)
سخن پدر و مادر تأثیرگذار است امّا دوستانم نه
تأثیرگذار نیست ← حذف مسند و فعل
من غذایم را خوردم امّا برادرم نخورد
غذا را نخورد ← حذف مفعول
.2در حذف به قرینۀ معنوی چند نکته میتواند در پیدایش آن به شما عزیزان کمک کند.
الف) اگر در پایان مصرع اول یا دوم فعلی نباشد و بتوانیم به جای آن فعلهای مثل :بود ـ است ـ باشد ـ باد ...بگذاریم.
مثال :عشق دریایی کرانه ناپدید /کی توان کردن شنا ای هوشمند
عشق دریایی کرانه ناپدید «است»
ب) گر در بیت صوت یا شبهجمله باشد (رجوع به مبحث جمله)
مثال :راز نهان دار و خموش ور خموشی تلخ بُوَد = (خموش باش)
ج) جایی که حرف قسم «به ـ و» باشد و فعل قسم خوردن یا سوگند خوردن بعد از آن ذکر نشده باشد.
مثال :یا رب به خدایی خدایت /وانگه به کمال پادشاهیت
به خدای خداییت «قسم میخورم» /به کمال پادشاهیت «قسم میخورم»
د) حرف «به» اگر معنای «بهتر» بدهد و بعد از آن فعل «است» بود ...ذکر نشود.
مثال :بنده همان به که ز تقصیر خویش /عذر به درگاه خدای آورد (بنده همان بهتر است)
ه) نقش منادا میتواند حذف به قرینۀ معنوی باشد (که در این زمینه اختالفنظر وجود دارد).
()53
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-2در همۀ گزینهها حذف فعل به قرینۀ معنویی وجود دارد بهجز:
به از ژاژخایــانِ حــاضرجـــواب )1تأمّلکنـان در خطا و صــواب
به عصیان در رزق بر کس نبست )2ولیکن خداونــد باال و پســت
جوی مشک بهتر که یک توده گل )3کم آواز هرگـز نبینــی خجــل
به درگاه او بــر زمیــن نیــاز )4سر باد پاشاهــانِ گردنفــراز
()54
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان )1شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان
ببخشــا بر کسی کش زر نباشــد )2ایا پر لعل کــرده جــام زریــن
جامــی ز مــی الســـت گیــــرد )3خـــرم دل آنکه همچــو حافظ
به گِردش چو پروانه جویانِ نور )4خردمند مردم ز نزدیک و دور
چو سعدی سخن گوی ورنه خموش )1زبان درکش ار عقل داری و هوش
به جای سلیمان نشستن چو دیو )2که زنهار ار این مکر و دستان و ریو
جهانگرد و شبکوک خرمن گدای )3زهـــی جوفروشــــان گنـدمنمــای
به شستن نمیشد ز روی رُخام )4کـــه گلگـــونۀ خمـــر یاقوتفـــام
-11در کدام گزینه حذف به قرینۀ لفظی و معنوی با هم در یک بیت وجود دارد؟
()55
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-13در کدام گزینه نقش مسند حذف به قرینۀ لفظی شده است؟
دل فدای او شد و جان نیز هم )1دردم از یارست و درمان نیز هم
به عزّت کنی پند سعدی به گوش )2گرت عقل و رای است و تدبیر و هوش
که بیهیــچ مــردم نیرزنــد هیـــچ )3تهیدسـت در خوبــرویـــان مپیــچ
به حســرت بمردنــد و بگذاشتنــد )4نه ایشان به خسّت نگه داشتند
-14در کدام گزینه نقش مفعول حذف به قرینۀ لفظی شده است؟
پسند آمدش در نظر کار خویش )1به آخر ز وسواس خاطر پریش
به کشتیّ و درویـــش بگذاشتند )2مــرا یک درم بـــود برداشتنـــد
که فردا پس از من به یغما برند )3همان به که امروز مردم خورند
نه خود را بیفگن که دستم مگیر )4بگیر ای جوان دستِ درویش پیر
-15در همۀ گزینهها بهجز ............حذف به قرینۀ معنوی در منادا رخ داده است.
()56
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-16در همۀ گزینهها حذف به قرینۀ لفظی در نثر امروز نادرست است (ولی در نثر قدیم رایج بوده است) بهجز:
)1آب برداشتم و گرد تشنگان را میگشت یکی را دیدم
)2تا ایشان را در ضبط آرد و کبوتران اضطرابی میکردند ،هریک خود را میکوشید
)3کبوتران فرمان وی بکردند و دام برکندند و سر خویش گرفت
)4چون پیش قراوالن آمدند و نعرهای بزد
-17در همۀ گزینهها حذف به قرینۀ «لفظی یا معنویی» رخ داده است بهجز:
افــالک حـریـــــم بــارگـاهــت )1جبـــریـــل مقیــــم آستــانــت
سوگنــد به روی همچــو مــاهـت )2خورده است خدای ز روی تعظیم
عقــل ارچــه بزرگ طفــل راهـت )3چــرخ ارچـه رفیــع خــاک پایـت
هــم شــرع خزیـــده در پنـاهـت )4هــم عقــل دویــــده در رکابــت
-21در کدام گزینه نقش مفعول حذف به قرینۀ لفظی شده است؟
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را )1حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را )2غزل گفتی و دُر سفتی و خوش بخوان حافظ
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا )3قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
سهیقـــدان سیــهچشـــم مــاهسیمـــا را )4ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
()57
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
آرزوست آن آشکار صنعت پنهانم )1پنهان ز دیدهها و همه دیدهها از اوست
بکشید سوی خانه ،مه خوب خوش لقا را )2به ترانههای شیرین به بهانههای زرین
گلبانگ زد که چشم بد از سوی گل به دور )3دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور
ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز )4هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
ور بگویم باز پوشان باز پوشاند ز من )1روی رنگین را به هر کس مینماید همچو گل
گفت میخواهی مگر تا جوی خون راند ز من )2چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش بین
ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من )3چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
عشق در هر گوشه افسانه خواند ز من )4صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم
که مونس دم صبحم دعای دولت توست )1به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
اگر ز خمر بهشتت وگر باده مست )2آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
که گفتۀ سخنت میبرند دست به دست )3زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست )4اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
()58
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-27در همۀ گزینهها فعل اسنادی حذف به قرینۀ لفظی شده است بهجز:
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست )1می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
رقیب محرم و حرمان من نصیب باشد )2روا مدار خدایا که در حریم وصال
جُوی مشک بهتر که یک توده گل )3کــم آواز هرگــز نبینــی خجــل
نه در اسب و میدان و چوگان و گوی )4سخن در صالح است و تدبیر و خوی
(کنکور) -28در همۀ ابیات بهجز بیت ............حذف به قرینۀ معنوی صورت گرفته است.
منت چه وصف بگویم تو خود در آینه بین )1چنان که در نظری در صفت نمیآیی
عنان عزم تو مفتاح ملکهای حصین )2فروغ رای تو مصباح راههای مخوف
روح راحــت بــــر روان والــدیـــــن )3ابر رحمت بر تـو بـاران ســال و ماه
چــرخ را با دشمنــان حــرب حنیــن )4بخــت را بــا دوستــانــت اتفــاق
(کنکور) -29در همۀ ابیات بهاستثنای بیت ............حذف فعل به قرینۀ معنوی صورت گرفته است.
که بر کهتران سر ندارد گران )1کســی را بــده پایــۀ مهتـــران
کز او دیدهام وقتی آسایشی )2که یارب بر این بنده بخشایشی
به گردن بر از حُلّه پیرایهای )3یکی شخص از این جمله در سایهای
عدو در چَه و دیو در شیشه به )4بداندیش را جاه و فرصت مده
()59
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
(کنکور) -33در همۀ ابیات بهجز بیت ............حذف به قرینۀ معنوی صورت گرفته است.
بر زمین مالنده فرقی فرقدین )1آسمـان در زیــر پــای همّتت
طاعتت بر هوشمندان فرض عین )2ای محافل را به دیدار تو زین
نیک نامی منتشر در خافقیــن )3ای کمال نیمکردی بر تو ختم
کز ثریا تا ثری فرق است و بین )4از مقامت تا ثریــا همچنــان
-34در همۀ ابیات فعل اسنادی به قرینۀ معنوی محذوف است بهجز:
صاحبخبر بیامــد و من بیخبـــر شـدم )1گوشم به راه تا که خبر میدهند ز دوست
اگر میبود با من روی گرمــی آفتابــش را )2گرانجانتر از شبنم نیست جان ناتوان من
یـــار مـــا این دارد و آن نیـــز هـــــم )3اینکه میگوینــد آن خوشتـــر ز حُسـن
مشک سیــاه مجمرهگـــردان خــال تــو )4ای آفتـــاب آیــنـــــهدار جمــــال تـــــو
()61
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
وابستههای پیشین :به دو قسمت الف) صفات پیشین ب) شاخص ج) مُمیز تقسیم میشود.
صفات پیشین عبارتند از .1 :صفت اشاره .2صفت پرسشی .3صفت تعجبی .4صفت مبهم .5صفت عالی (برترین) .6صفت شمارشی:
الف) اصلی :یک ـ دو
ب) ترتیبی :اولین ـ دومین
.1صفت اشاره :این ـ آن ـ همین ـ همان ـ چنین ـ چنان ـ اینچنین ـ آنچنان ـ اینگونه ـ اینهمه ـ آنهمه ...بهشرطی که بعد از کلمات
نامبرده اسمی ذکر شود که وابسته به این کلمات باشد برای مقایسه:
ج) این کتاب است ب) این را بیاور الف) این کتاب را بیاور
ضمیر ضمیر اشاره صفت اشاره
یادآوری :مثال «ج» در ظاهر بعد از کلمۀ «این» اسم ذکر شده است امّا کلمۀ «کتاب» وابسته به کلمۀ «این» نیست در اصل بوده:
این چیز (این شی) کتاب است.
.2صفت پرسشی :چه ـ چقدر ـ چند ـ کدام ـ کدامین ـ چه جور ـ چندمین ...به شرطی که بعد از کلمات نامبرده اسمی ذکر شود برای
مقایسه :الف) کدام کتاب را خریدی؟ ب) کدام را خریدی
ضمیر پرسشی صفت پرسشی
.4صفت مبهم :هر ـ همه ـ هیچ ـ دیگر ـ فالن ـ چند ـ برخی ـ بعضی
اگر بعد از این کلمات اسمی ذکر شود صفت مبهم میباشد در غیر اینصورت ضمیر مبهم میباشد برای مقایسه:
ب) همه را آوردم الف) همۀ کتابها را آوردم
ضمیر صفت
یادآوری :کلمات «این ـ آن» اگر پشت سر هم ذکر شوند ضمیر مبهم حساب میشوند مثال:
به شایعاتی که این و آن میگویند توجه نکنید.
ضمیر مبهم
()61
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
مثال :یک بیت را با صدای بلند خواندم /اولین سؤال را درست جواب دادم
صفت شمارشی صفت شمارشی
ب) شاخص (وابستۀ پیشین) ـ (فرمول شاخص «لقب +اسم انسان» (بدون فاصله)
لقبها و عنوانهایی هستند که گونههای مختلفی دارند :عمو ـ عمه ـ خاله ـ دایی /دکتر ـ خلبان ـ مهندس ـ سروان ـ ناخدا ـ کدخدا آقا ـ خانم ـ
حاجآقا ـ حاجخانم ـ شاه ـ خان /امام ـ عالمه ـ استاد ـ شیخ ـ سید ـ میرزا ـ ملّا ـ امیر ـ شاه ـ بیبی ـ برادر ـ خواهر ...
این القاب زمانی شاخص محسوب می شوند که بعد از این القاب اسم انسان (عَلَم) ذکر شود و باید بین القاب و اسم فاصلهای ذکر نشود برای
مقایسه:
.1عمو آمد :شاخص نیست (لقب ذکر شده امّا اسم انسان ذکر نشده)
.2عمویِ مجید آمد :شاخص نیست (بین لقب و اسم فاصله ایجاد شده)
.3عمویم مجید آمد :شاخص نیست (بین لقب و اسم انسان ضمیر ذکر نشده)
.4عمو ،مجید آمد :شاخص نیست (بینشان فاصله است)
.5عمومجید آمد :شاخص میباشد (عمو آمد ـ مجید آمد = لقب ،اسم بعد از خود را توصیف میکند)
یادآوری:
.1میتواند چند شاخص پشت سر هم ذکر شود .مثال:
استاد دکتر حمیدی شیرازی = دو شاخص (استاد حمیدی /دکتر حمیدی)
.2در نثر گاهی در شاخص جای لقب و اسم جابهجا میشود .مثال:
مجیدخان /حمیدآقا
شاخص شاخص
.3بعضی کلمات مثل «امیر» بین لقب و اسم انسان مشترک است که از روی ظاهر جمله قابل شناسایی است .مثال:
امیرمسعود برنشست ،حشم و ندیمان و مطربان به فرمان او بنشستند.
شاخص
زیرنویس :ضمایر در بعضی موارد با صفات پیشین مشترک است.
.5ضمیر ملکی :کلمۀ «از آنِ» (زانِ) اگر معنای مالکیت یا برایِ بدهد ضمیر ملکی است.
مثال :بگفت او آنِ من شد زو مکن یاد /از آنِ اوست
ضمیر ملکی ضمیر ملکی
()62
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
.6ضمیر شخصی :به دو قسمت تقسیم میشود :الف) متصل /ب) منفصل
الف) متصل :م ـ ت ـ ش ـ مان ـ تان ـ شان (بررسی نقشهای ضمیر رجوع به مبحث نقش)
ب) منفصل :من ـ تو ـ او ـ ما ـ شما ـ ایشان
.2صفت بیانی
انواعی دارد که عبارتند از :الف) صفت مفعولی ب) صفت لیاقت ج) صفت فاعلی د) صفت نسبی ه) صفت مطلق (ساده)
ی) صفت شمارشی ترتیبی
الف) صفت مفعولی :بن ماضی +ه = گفته /دیده /خورده /زده
ب) صفت لیاقت :مصدر +ی ← گفتن +ی ← گفتنی /دیدنی /شنیدنی
صفت لیاقت معنای شایسته بودن میدهد .مثال :گفتنی «شایسته گفتن»
یادآوری :نشانه پسوند «وار» هم نشان صفت لیاقت است مثل :شاهوار
ج) صفت فاعلی:
بن مضارع +ا ← گویا ـ شنوا ـ پویا
بن مضارع +نده ← بیننده ـ خواننده ـ شنونده
بن مضارع +ان ← ناالن ـ خندان ـ گریان /صفت +ان = شادان
()63
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
زیرنویس:
یادآوری :بن ماضی +ه ،هم شامل صفت مفعولی و هم شامل صفت فاعلی است و فرقشان این است که صفت فاعلی از «بن ماضی الزم +ه»
ساخته شده است امّا صفت مفعولی از «بن ماضی متعدی +ه» ساخته شده است.
برای مقایسه :الف) نشسته ـ خفته ـ مرده ← صفت فاعلی
ب) دیده ـ برده ـ گفته ← صفت مفعولی
د) صفت نسبی :ین در آخر اسم :زرین ـ سیمین
ینه در آخر اسم :زرینه ـ سیمینه
انه در آخر اسم :مردانه ـ زنانه
انی در آخر اسم :روحانی ـ جسمانی
چی در آخر اسم :تاکسیچی ـ درشکهچی
ی در آخر اسم :فارسی ـ عربی
گان در آخر اسم :گروگان
گانه در آخر اسم :جداگانه
ه) صفت مطلق (ساده) :آن است که هیچیک از نشانههای قبل را ندارد و میتوان به آخر آن پسوند «تر» یا «ترین» اضافه نمود .مثال :خوب
(خوبتر ـ خوبترین) /بد (بدتر ـ بدترین)
ساده (سادهتر) /باال (باالتر)
یادآوری :در بررسی صفات بیانی سعی نمودم که ترکیب صفات به گونهای باشد که بهتر در ذهن ماندگار شود.
.3صفت شمارشی ترتیبی :یکم ـ دوم ـ سوم (عدد +ـُـ م) جلسۀ دوم
بررسی هسته :هسته کلمه ای است که نه وابستۀ پیشین باشد و نه وابستۀ پسین به بیان دیگر در بررسی هسته میگوییم که قبل هسته نباید
کسره ،واو ربط باشد همچنین «هسته» باید شاخص ـ ممیز ـ صفات پیشین نباشد در یک مثال هسته را بررسی میکنیم.
«دکتر حمیدی شیرازی چند جلد کتاب نفیس و ارزشمند تألیف کرد»
در مثال باال در آغاز کلماتی که قبلشان «کسره ـ واو» را از جمله حذف میکنیم.
ـِ شیرازی = صفت «ـِ» /نفیس = صفت « /و» ارزشمند
جملۀ باقیمانده« :دکتر حمیدی چند جلد کتاب تألیف کرد» ـ حال به بررسی وابستۀ پیشین میپردازیم.
دکتر = شاخص /چند = صفت پیشین /جلد = ممیز
جملۀ باقیمانده« :حمیدی کتاب تألیف کرد»
هسته (اول) هسته (دوم)
اگر در این مثال توجه کنید خواهید دید که جمله با هسته کامل میشود و هسته از ارکان اصلی (نهاد ـ مفعول ـ فعل) ساخته شده است.
یادآوری :بررسی هسته و دام تستی آن در توضیحات تست ،مفصل بیان میشود.
()64
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()65
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()66
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-14کلمههای مشخص شده در همۀ گزینهها بهجز عبارت ............هستۀ گروه خود محسوب میشوند.
)1از شاعران نواندیش و معروف شعر انقالب ،سلمان هراتی که در یک حادثۀ رانندگی جان خود را از دست داد.
)2دکتر ده تمام مردم روستا را برای آموزش موارد بهداشتی دعوت کرد.
)3همۀ دانشآموزان مدرسۀ مطهری در امتحان پایان سال حضور دارند.
)4کتابهای بهترین نویسندۀ قرن ،برای نقد و تحلیل به فرهنگسرای نیاوران ارسال شد.
-15در بیت زیر همۀ گزینهها هسته آن صحیح است بهجز:
«چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد /من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک»
)4چرخ (در مصرع دوم) )3مراد )2آن )1چرخ (در مصرع اول)
-16کلمات تعیین شده از لحاظ هسته صحیح است بهجز:
)1شهریار از بزرگترین شاعران غزلسرای معاصر است( .بزرگترین ـ شاعران)
)2نیما بنیان گذار شعر نو ،از کسانی است که کوشید شعر را به هنجار نثر و سادگی نزدیک کند( .بنیانگذار ـ شعر)
)3شعر اخوان ثالث شعری اجتماعی است و حوادث زندگی مردم را در خود منعکس میکند( .شعر ـ حوادث)
) 4سیمین دانشور متولد شیراز و دانش آموختۀ زبان و ادبیات فارسی در دورۀ دکتری از دانشگاه تهران است( .متولد ـ دانشگاه)
-17کلمات مشخص شده در همۀ گزینهها هسته حساب میشود بهجز:
دست غریق یعنی فریاد بیصداییم )1گوش ترحمی کو کز ما نظر نپوشد
خرم آن کس کاو بدین غم شادمانی میکند )2میخورم جام غمی هر دم به شادّی رخت
باز ای سپیدۀ شب هجران نیامدی )3باز امشب ای ستارۀ تابان نیامدی
در آن وجود که دل مرد مرده است روان )4در آن سرای که زن نیست انس و شفقت نیست
-18کلمات مشخص شده در همۀ گزینهها هسته گروه اسمی محسوب میشود بهجز:
)1گون نوعی گیاه است که از آن کتیرا میگیرند و در اطراف روستا میروید.
)2کدخدا حبیب و گاو و گوسفندان روستا را بیمه کرد که مبادا دچار مریضی شوند.
)3دیروز با استاد دوران دانشجویی خود جلسهای اقتصادی در شرکت برگزار کردم.
)4سیدمهدی شجاعی در رشتۀ ادبیات دراماتیک تحصیل کرده و در قالبهای مختلف ادبی کار نوشتن را ادامه داد.
()67
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-19کلمات مشخص شده در کدام گزینه هستۀ گروه اسمی محسوب نمیشود؟
چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی )1ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه سازم به خاری که در دل نشیند )2خَلَد گر به پا خاری آسان برآید
برون کن ز سر باد خیرهسری را )3نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
من انس به سرو و گل و بادام گرفتم )4منعم مکن از دیدن قد و رخ و چشمش
-21کلمات مشخص شده در کدام گزینه هستۀ گروه اسمی محسوب میشود؟
)1اگر لفها به صورت مرتب با نشرها مرتبط باشند به آن لف و نشر مرتب میگویند.
)2تضمین در لغت به معنی ضمانتکردن و متعهدشدن به انجام کاری است.
)3اکران بهترین فیلم سال در جشنواره مورد بررسی و تحقیق واقع شد.
)4مثلِ همۀ شاعران سبک هندی ،سهل و ممتنع و اسلوب معادله در شعرش موج میزند.
-21کدام کلمه در عبارت «رستم از هیچ کوششی فروگذار نمیکند تا به کار اسفندیار با مسالمت خاتمه پذیرد» هستۀ
(کنکور) گروه اسمی نیست؟
)4کوشش )3اسفندیار )2رستم )1کار
(کنکور) -22هستۀ گروه اسمی «همین سه کتاب تاریخ ایران» کدام است؟
)4همین )3کتاب )2تاریخ )1ایران
(کنکور) -23کلمههای مشخص شده در همۀ عبارات بهجز عبارت ............هستۀ گروه محسوب میشوند.
)1در امامزادۀ ده که اهالی معصومزادهاش مینامند برای سفیدکاری گچ بهکار بردهاند.
)2مراتع اطراف ده پوشیده است از کما و گون که اولی خوراک زمستانی گاو و گوسفند آنهاست.
)3بوتۀ گون با همان یک جرّقه میگیرد و تازگیها از ساقههای همین گون کتیرا میگیرند.
)4بهترین وسیلۀ راهجویی برای چارپادارانی است که در زمستان سفر میکنند.
(کنکور) -24هستۀ کدام گروه اسمی بهدرستی مشخص شده است؟
)4صمیمانهترین نوع نوشتن )3زبان هر دو نوشته )2کاربرد صفت بیانی )1نخستین عنوان درسی
« -25هستۀ گروه اسمی» روبهروی همۀ گروهها درست است بهجز:
)1تعیین ارزش دقیق معنایی عناصر زبان (ارزش)
)2مجموعۀ آثار ادبی گذشتۀ این مرز و بوم (مجموعه)
)3رابطۀ همنشینی هر واحد زبانی با واحد زبانی دیگر (رابطه)
)4کوچکترین واحد زبانی با معنی مستقیم و غیرمستقیم واحد (واحد)
()68
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
«عزیزان من» حال میخواهیم روش تستی هر کدام را جداگانه بررسی کنیم.
بررسی ترکیب اضافی ـ ترکیب وصفی
در تجزیه و تحلیل تستها اول ترکیب اضافی را بررسی میکنیم (ترکیب وصفی به دو قسمت پیشین و پسین تقسیم میشود.
.1اول ،شعر یا جمله را میخوانیم و کسره کلمات را مشخص میکنیم بهعنوان مثال:
«کلماتِ آسمانیِ قرآن در همه جا طنین میافکند »...
یادآوری :کسره کلمات «برایِ ـ بدونِ ـ همهیِ ـ مثل ـ مانند ـ دربارهیِ ـ نزد ـ نزدیکِ ...حساب نمیشود.
.2ترکیب اضافی از تشکیل «مضاف +مضافالیه» ساخته شده است(.به مبحث «صفت و مضافالیه» رجوع کنید)
مثال :درسِ عشق (درس چگونه است = عشق است = معنا نمیدهد) یا نمیتوان به کلمۀ «عشق» نشان «تر یا ترین» اضافه نمود .همچنین
کلمۀ «عشق» هیچکدام از صفات بیانی نمیباشد.
.3حرف «واو» میتواند بر تعداد ترکیب اضافی یا وصفی ،اضافه نماید.
مثال :الف) آتشِ عشق و محبّت و هجران (آتشِ عشق ـ آتش محبت ـ آتش هجران» سه ترکیب اضافی)
ب) آتش و گرمای عشق (آتش عشق ـ گرمای عشق = ترکیب اضافی)
.4ضمایر متصل «م ـ ت ـ ش ـ مان ـ تان ـ شان» اگر مضافالیه بپذیرد ترکیب اضافی محسوب میشود (رجوع به نقش ضمایر در مبحث نقش)
مثال :این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد ← سخنِ من (ترکیب اضافی)
مضاف مضافالیه
بررسی نکات تستی ترکیب وصفی
ب) ترکیب وصفی پسین (صفت پسین) .1ترکیب وصفی به دو قسمت تشکیل میشود :الف) ترکیب وصفی پیشین (صفت پیشین)
الف) ترکیب وصفی پیشین :توضیحات آن بیان شد.
مثال :این کتاب /آن کتاب /دو کتاب /چند کتاب
صفت اشاره صفت شمارشی صفت مبهم صفت اشاره
یادآوری :این دو کتاب (این کتاب /دو کتاب) = دو ترکیب یا صفت پسین
این کتاب و دفتر (این کتاب ـ این دفتر) = دو ترکیب یا صفت پیشین
یادآوری :حرف «واو» میتواند بر تعداد ترکیب وصفی پیشین اضافه کند.
ب) ترکیب وصفی پسین :توضیحات آن در مبحث «صفت و مضافالیه» بیان شد.
مثال :روشِ ساده (روش چگونه است؟ ساده است معنا میدهد .یا میتوانیم بگوییم «سادهتر» همچنین کلمۀ «ساده» صفت مطلق است)
موصوف صفت
یادآوری .1 :ترکیب وصفی از دو قسمت «موصوف و صفت» ساخته شده است.
مثال :کلماتِ آسمانی (کلمات چگونه هستند؟ آسمانی هستند = ترکیب وصفی)
موصوف صفت
()69
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
اول؛ کسره کلمات را قرار میدهیم :مردمِ شهر /خوابِ لطیف /موسیقیِ احساس /احساسِ تو /صدایِ پر /پرِ مرغان /مرغانِ اساطیر
در این مثال حرف «و» وجود ندارد که به مضاف یا موصوف برگردد.
ضمایر متصل وجود ندارد.
ترکیبات اضافی را بررسی میکنیم :مردمِ شهر ـ موسیقیِ احساس /احساس تو /صدایِ پر /پر مرغان /مرغان اساطیر = شش ترکیب اضافی
ترکیب وصفی پسین :خوابِ لطیف (خواب چگونه است؟ لطیف است).
ترکیب وصفی پسین :یک چینه /یک شعله /یک خواب
ب) یک ترکیب وصفی پسین (خواب لطیف) جمعاً چهار ترکیب وصفی وجود دارد :الف) سه ترکیب وصفی پیشین
یادآوری :کلمۀ «چنان» نمیتواند صفت پیشین باشد چون بعد از آن اسمی وجود دارد.
نمونۀ دیگر :در متن «بهار ،فصل خوش و معتدل بود درختها شکوفه میکرد ،ده از سکوت سنگین زمستانی خود بیرون میآمد ،یک درختِ
به در باغچۀ ما بود و چیدن و خوردن شکوفۀ به یکی از سرگرمیهای من بود»
کسره کلمات :فصلِ خوش /فصلِ معتدل (واوی که به موصوف برمیگردد) /سکوتِ سنگینِ زمستانیِ خود /درختِ بِه /باغچۀ ما /چیدنِ
شکوفه /خوردنِ شکوفه /شکوفۀ به /سرگرمیهای من
ضمایر متصل وجود نداشت /دو بار حرف واو به مضاف یا موصوف برمیگردد.
ترکیبات اضافی )1 :زمستانیِ خود )2 /درختِ به )3 /باغچۀ ما )4 /چیدن شکوفه )5 /خوردن شکوفه )6 /شکوفۀ به )7 /سرگرمیهای من
یادآوری :اگر چند کلمه بهوسیله کسره به هم اضافه میشود نیاز نیست فکر کنیم که موصوف یا مضاف آن کدام است .مثل :سکوتِ سنگینِ زمستانیِ خود)
ترکیب وصفی پسین )1 :فصل خوش )2 /فصل معتدل )3 /سکوت سنگین )4 /سکوتِ زمستانی
صفت ساده صفت ساده صفت ساده صفت ساده
ترکیب وصفی پیشین :یک درخت (پنج ترکیب وصفی)
یادآوری :کلمۀ «یکی» نمیتواند صفت باشد چون «اسمی» بعد از آن ذکر نشده است)
()71
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()71
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-7کدام گروه کلمه براساس الگوی «صفت +اسم +صفت +اسم +اسم +صفت +اسم +اسم» ساخته شده است؟
(کنکور)
)1نخستین گروه وجودی انسان در پیشگاه حضرت حق
)2سه تخته فرش ارزشمند هزارنقش ابریشمی قدیمی
)3بهترین گردهمایی دو مرکز آموزش درمانی استان تهران
)4پنج اصله درخت کهنسال خانۀ پدری واقع در تجریش
(کنکور) -8کدام گروه کلمه براساس الگوی «اسم +اسم +اسم +صفت +اسم +اسم +اسم» ساخته شده است؟
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست )1چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش
هر کس که این ندارد حقّا که آن ندارد )2جان بیجمال جانان میل جهان ندارد
که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان )3شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان
که ز مژگان سیه برزگ جان زد نیشم )4شعر خونبار من ای باد بدان یار رسان
باد بهاری میوزد باده خوشگوار کو )1گلبن عیش میدهد ساقی گلعذار کو
کـــارم بکــامســـت الحمـــــداللـــــه )2عیشم مدامست از لعل دلخواه
الکی آخرالدوا کنمت کی عالج )3به صورت بلبل و قمری اگر ننوشی می
ورنه تشریف تو بر باالی کس کوتاه نیست )4هرچه هست از قامت ناساز بیاندام ماست
()72
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-12تعداد ترکیب وصفی و ترکیب اضافی بیت زیر در کدام گزینه صحیح میباشد؟
«آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست /چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست»
)4سه ـ دو )3چهار ـ دو )2سه ـ یک )1چهار ـ یک
-13در متن زیر چند ترکیب وصفی و چند ترکیب اضافی وجود دارد؟
«اندیشههای آسمانی و زمینی از یک ذهن انسان زمینی میگذرد آن زمان که خاطرم همۀ اندیشههای ملکوتی
را در روح آزاد و رها احساس میکند همۀ دردها و آالم را عشق میبیند»
)4هشت ـ دو )3نه ـ سه )2ده ـ سه )1یازده ـ دو
-14تعداد ترکیبهای اضافی کدام گزینه صحیح است؟
نشاید چو بلبل تماشای باغ (دو ترکیب اضافی) )1مــرا بــرف باریـــده بــر پــر زاغ
مر زبان را مشتری جز گوش نیست (دو ترکیب اضافی) )2محرم این هوش جز بیهوش نیست
بصر منتهای جمالش نیافت (سه ترکیب اضافی) )3بشـــر مـــاورای جاللش نیــافت
سر مدحتِ پادشاهان نبود (سه ترکیب اضافی) )4مرا طبع از این نوع خواهان نبود
-15در عبارت «نام این روزنامه به اندازهای بر سر زبانها بود که مردم مدیر آنرا بهنام «نسیم شمال» میشناختند .هر
روز که زمان انتشار آن میرسید دستهدسته کودکان دوازده ساله در همان چاپخانه گرد میآمدند و چند دستۀ بزرگ
(کنکور) میگرفتند و توزیع میکردند ،بهترتیب چند «ترکیب وصفی و اضافی» وجود دارد؟
)4هفت ـ هشت )3هفت ـ هفت )2شش ـ هشت )1شش ـ هفت
-16در عبارت « نویسنده با استفاده از داستان رستم و اسفندیار و گنجاندن اطالعات امروزی در آن نوشته را از حالت
شناخته شدۀ آن خارج کرده است این بیان غیر متعارف و خندهدار و هر نوشتهای از این گروه ،نوعی نقد اجتماعی
محسوب میشود و تأثیر آن در همان زبان به نحو بارزی نمودار خواهد شد» بهترتیب چند صفت پیشین و پسین وجود
(کنکور) دارد؟
)4سه ـ شش )3چهار ـ پنج )2سه ـ هفت )1چهار ـ شش
-17تعداد صفتهای پیشین و پسین ،در ترکیبات وصفی بهکار رفته در عبارت «خواب دیدن ضحّاک نموداری است از
درون آشفته و خاطر ترسان و بیآرام او و بر اثر آن که ظلمها کرده بود ،با همۀ بیرحمی هر روز در تب و تاب و هر
(کنکور) شب در جوش و اضطراب بود» عبارت است از:
)4پنج ـ یک )3چهار ـ دو )2سه ـ سه )1دو ـ چهار
-18در متن زیر چند «صفت پسین» وجود دارد؟
«آدمی عالوه بر نیازهای مادی و جسمانی ،خواستههای گوناگون دیگری نیز دارد که از آن جمله میتوان به
محبت ،هم دردی و گرایش به هنر و ...اشاره کرد .تمدّن بزرگ ما همواره توجهی شایان به جلوههای زیبایی
داشته است».
)4شش )3هفت )2پنج )1هشت
-19تعداد «ترکیبهای وصفی و اضافی» متن « نظر رستم دو شکل اضافی نیز دارد :یکی آنکه مرگش به خود او خاتمه
نمییابد .همۀ نزدیکانش را در بر میگیرد و ویرانی کشورش را هم به دنبال میآورد .دوم آنکه مرگ او مساوی میدان
(کنکور) خالی کردن کسانی خواهد بود که او را تجسّم آرمانهای خود میدانند» بهترتیب کدام است؟
()73
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()74
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-27در متن «بهار ،فصل خوش و معتدل بود .درختها شکوفه میکرد .ده از سکوت سنگین زمستانی خود بیرون
می آمد .یک درخت بِه در باغچۀ ما بود .چیدن و خوردن شکوفۀ بِه یکی از سرگرمیهای من بود ،بهترتیب «چند
«تو تنهاتر از شجاعت ،در گوشۀ روشن وجدان تاریخ ایستادهای /به پاسداری از حقیقت /و صداقت،
شیرینترین لبخند بر لبان ارادۀ توست /بر تاالبی از خون خویش در گذرگه تاریخ ایستادهای /با جامی از
()75
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
.3حواسمان به ضمایر متصل (م ـ ت ـ ش ـ مان ـ تان ـ شان» باشد که نقششان مضافالیه است.
مثال :تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
تا رفتنِ او ـ گفتنِ او
()76
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
وابستۀ پیشین
این نغمه /همان کلمات /داناترین استاد /یک لحظه = چهار وابستۀ پیشین
یادآوری :همه بشنوند ـ همه را ← ضمیر مبهم است زیرا بعد از آن اسمی ذکر نشده است.
وابستۀ پسین
دلم (دلِ من) /نغمۀِ آسمانی /کلماتِ شورانگیز /استادِ جهان = چهار وابستۀ پسین
یادآوری :کلمۀ «استاد» شاخص نیست بعد از آن اسم انسان ذکر نشده است.
()77
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
.2مضافالیه:
بدین ترتیب که بعد از مضافالیه ،مضافالیه دیگری ذکر میشود که وابسته به مضافالیه اول میباشد (دو مضافالیه پشت سر هم ذکر میشود
که مضافالیه دوم تابع مضافالیه اول میباشد)
مثال :کتابِ تاریخِ اسالم ← در این مثال «اسالم» مضافالیه کلمۀ «تاریخ» است و تاریخ مضافالیه کلمۀ «کتاب» است.
ترمز ماشینِ بنز ← «بنز» مضافالیه «ماشین» ،ماشین مضافالیه «ترمز»
یادآوری :گاهی مضافالیه پشت سر هم میآید ولی «وابستۀ وابسته» محسوب نمیشود زیرا هر دو مضافالیه جداگانه به «مضاف» برمیگردد.
مثال :کتابِ ریاضیِ معلم ← (کتاب ریاضی /کتابِ معلم»
نمودار پیکانی:
الف) الستیک ماشین بنز = وابستۀ وابسته
ب) کتابِ ریاضیِ معلم ← مثال دوم وابستۀ وابسته نمیباشد و هر کدام از مضافالیه جداگانه به مضاف وصل میشود.
.3صفتِ صفت:
«دو صفت» پشت سر هم ذکر میشود که «صفت» دوم صفت اول را توصیف میکند.
()78
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
یادآوری :در حالت «الف» همیشه «وابستۀ وابسته» میباشد و حالت «ب» بستگی دارد که «صفت» به مضافالیه برمیگردد یا به «هسته».
مثال :تصویر دیدنی حسین (تصویر دیدنی /تصویر حسین)
صفت مضافالیه
یادآوری :اگر بگویم! زمینِ این کشاورز زحمتکش ← در این مثال دو بار «صفتِ مضافالیه» وجود دارد یعنی بدین شکل:
زمین این کشاورز /زمین کشاورز زحمتکش
.5قیدِ صفت:
که بعد از هستۀ اول «قید» میآید و بعد صفت (قیدی که صفت بعد از خود را از لحاظ اندازه و درجه بیان میکند.
مثال :کتابِ بسیار ارزشمند (بسیار :قید /ارزشمند :صفت)
در چنین حالتی قید معموالً تنوین یا ساکن دارد و یا مقدار را میرساند.
مثال :کتاب کامالً ادبی :قیدِ صفت
()79
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
«دلم می خواست این نغمۀ آسمانی را همه بشنوند همان کلمات شورانگیز که از داناترین استاد جهان شنیدم کاش
خودکام تنگدستان کی زان دهن برآید )1از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم
وای چه سود که در وی نه ممکن است خلود )2جهان چو خُلد برین شد به دور سوسن و گل
ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود )3دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب
از یمن دهای شب و ورد سحری بود )4هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
(کنکور) -6در متن زیر چند «ترکیب وصفی» و چند «وابستۀ پیشین» بهترتیب ،بهکار رفته است؟
«این معلّم شریف باسواد ،سفارش کرده بود که اگر سر قبر ویکتور هوگو رفتم ،از جانب او فاتحهای برای این
نویسندۀ بزرگ بخوانم ،این نامه مرا به فکر انداخت ،متوجّه شدم که قدرت قلم این نویسنده تا چه حد بوده است»
()81
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-12در متن زیر بهترتیب چند «وابستۀ پیشین» و «چند وابستۀ پسین» وجود دارد؟
«در آن روز هیچ فردی حاضر نبود از امتیاز شخصی خود صرفنظر کند .چند گروه و دسته هم که معلوم نبود از
کدام طرز تفکر پیروی میکنند و از نقاط مختلف مملکت سر به طغیان برداشته بودند».
)4چهار ـ شش )3چهار ـ پنج )2پنج ـ شش )1پنج ـ پنج
()81
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()82
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()83
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-27در همۀ گروههای اسمی بهجز گروه « ............وابستۀ وابسته» بهکار رفته است.
)2ساختن آیندهای بهتر )1فزونی نیروی رستم
)4صحبت خیلی عامیانه )3بهترین فصل زندگی
-28تعداد «وابستههای وابسته» در متن زیر ،چند مورد است؟
«در قصاید بهار ،آهنگ کالم قدما طنینانداز است ،شیرینی بیان فرّخی و شادابی اندیشۀ بخردانۀ رودکی را در
اشعار او بهخوبی میتوان دید ،در توصیف خمریّات او روح کالم منوچهری موج میزند .اگر بخواهیم تنها دو
مروارید گران بها از دریای معانی شعر بهار صید کنیم .آن دو ،چیزی جز آزادی و وطن نخواهد بود ،احاطۀ او بر
فرهنگ ایران باستان ،عشق وی را به ایران کهن بیشتر کرده است».
)4ده )3نه )2هشت )1هفت
-29در میان گروههای اسمی « جامۀ تقریباً پاکیزه ،کلید در گنجینه ،بهترین دانشجوی دانشکده ،حوض حیاط
وسیع تر ،این پنج پرستار بیمارستان ،مقاله این استاد ،رنگ سبز چمنی ،دشوارترین آزمون رشتۀ تجربی ،سه قبضه
« درختان انبوه باغ ـ ستارگان درخشان روشن آسمان ـ نویسندگان آن داستان ـ شاعران هر جامعه ـ
دانشآموزان نه چندان باهوش ـ اتومبیل سفید یخچالی ـ ده دست لباس ـ آفرینش خداوند بزرگ ـ بازیکنان
باهوش تیم ـ شکوفههای سفید زیبای درخت ـ بررسی معضالت جامعه ـ برداشت بعضی صاحبنظران»
()84
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
«این روایتها از زبان انسانهایی ناشناس نقل شده است .شاید بتوان گفت گونههای شعر عامیانه بازتاب ذهن
جمعی افراد یک جامعه است که برای ارایۀ دستور شیوۀ زندگی و شناساندن ارزشهای اجتماعی به اعضای
()85
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
)4دوستان نسبتاً مجرب گروه آموزشی )3سه طاقه پارچۀ ابریشم بافت ایران
)4ب ،ج ،ه )3ب ،ج ،د )2الف ،ج ،د )1الف ،ب ،ه
()86
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
(کنکور) -43در کدام گزینه ،دو نوع «وابستۀ وابسته» دیده میشود؟
که آتش را به چشم آن روی تابان آب گرداند الف) به چشم اشکبار من چه خواهد کرد حیرانم
که صافِ این سر خم جمله در دلآمیز است ب) مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر
ای بسا تو به که چون توبۀ حافظ بشکست ج) خندۀ جام می و زلف گرهگیر نگار
ظلماتی که از آن چشمۀ حیوان سر زد د) خط به گرد لب جانبخش تو میدانی چیست؟
-45در کدام بیت «مضافالیهِ مضافالیه» و «صفتِ مضافالیه» هر دو ،وجود دارد؟
طمع روی دل از تیره ددان نیست مرا )1زنگیان دشمن آیینۀ بیزنگارند
از جهان جز گره دل ثمری نیست مرا )2گرچه چون سرو تماشاگه اهل نظرم
نفس صبح قیامت نکند سرد مرا )3عرق غیرت پیشانی خورشیدم من
گوشمالی که در این دور هنر داد مرا )4قسمت یوسف بیجرم نشد از اخوان
()87
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-2صفتهای بهکار رفته در عبارت «آسمان کویر ،این نخلستان خاموش که هرگاه مشت خونین و بیتاب قلبم را در
زیر بارانهای غیبی سکوتش میگیرم» بهترتیب عبارتند از:
)1صفت اشاره ـ صفت ساده ـ صفت مبهم ـ صفت نسبی ـ صفت ساده ـ صفت نسبی
)2صفت اشاره ـ صفت ساده ـ صفت پرسشی ـ صفت ساده ـ صفت ساده ـ صفت فاعلی
)3صفت مبهم ـ صفت فاعلی ـ صفت مبهم ـ صفت نسبی ـ صفت فاعلی ـ صفت نسبی
)4صفت اشاره ـ صفت ساده ـ صفت مبهم ـ صفت ساده ـ صفت ساده ـ صفت نسبی
-3کدام گزینه با توجه به توضیح مقابل آن صحیح است؟
چنیـــن بود آییـــن و ایـــن بــود راه (صفت اشاره) )1بــدان گاه سوگنــد پرمــایــه شـــاه
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی (ضمیر اشاره) )2دال تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
کسی خـــود و اسپ سیـــاوش ندیــد (صفت مبهم) )3ز هــر ســو زبــانه همــی برکشیــد
که بـــر بیگناهــان نیــایــد گزنــد (صفت اشاره) )4چنیــن است سوگنــد چـرخ بلنـــد
-4صفتهای بهکار رفته در عبارت «چه اندوه جانکاه و مصیبت سختی بود که اکنون این مرد میبایست همۀ اشیای
عزیز را ترک کند و خاک وطن را وداع ابدی گوید» بهترتیب عبارتند از:
)2پرسشی ،مفعولی ،ساده ،مبهم ،ترتیبی ،نسبی )1تعجبی ،مفعولی ،نسبی ،اشاره ،فاعلی ،ساده
)4پرسشی ،فاعلی ،ساده ،مبهم ،اشاره ،ساده )3تعجبی ،فاعلی ،اشاره ،مبهم ،ساده ،نسبی
-5با توجه به دو بیت « به پاس هر وجب خاکی از این ملک /چه بسیار است آن سرها که رفته» ـ «ز مستی بر سر هر
قطعه زین خاک /خدا داند چه افسرها که رفته» کدام صفتها را مییابید؟
)2اشاره ـ عالی ـ ساده )1اشاره ـ تعجبی ـ مبهم
)4شمارشی ـ مبهم ـ تعجبی )3مبهم ـ پرسشی ـ عالی
-6در کدام گزینه با افزودن پسوند «ا» به بن مضارع آنها «صفت» ساخته میشود؟
)2شنیدن ـ بریدن ـ رسیدن )1رفتن ـ بردن ـ دیدن
)4گفتن ـ پوییدن ـ دانستن )3خفتن ـ مردن ـ ترسیدن
()88
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-7در کدام گزینه با افزودن پسوند «ا» به بن مضارع آنها «صفت» ساخته میشود؟
)2کوشیدن ـ دانستن ـ خواستن )1شنیدن ـ دیدن ـ جُستن
)4رسیدن ـ خوابیدن ـ آسودن )3بریدن ـ نشستن ـ آمدن
-8در متن زیر بهترتیب چه صفاتی وجود دارد؟
ّ
ظاهرپرست دنیای زرین ،حوادث ناگوار شما خواندنی است».
ِ «کاوۀ دادخواه فریاد تظلم برآورد که ای
)1صفت فاعلی ـ صفت فاعلی ـ صفت نسبی ـ صفت ساده ـ صفت لیاقت
)2صفت فاعلی ـ صفت بیانی ـ صفت نسبی ـ صفت ساده ـ صفت مفعولی
)3صفت ساده ـ صفت فاعلی ـ صفت ساده ـ صفت ساده ـ صفت لیاقت
)4صفت فاعلی ـ صفت فاعلی ـ صفت مفعولی ـ صفت ساده ـ صفت لیاقت
-9در بیت «باالبلند عشوهگر نقش باز من /کوتاه کرد قصه زهد دراز من» بهترتیب چه نوع صفاتی وجود دارد؟
)1صفت ساده ـ صفت ساده ـ صفت مفعولی ـ صفت فاعلی ـ صفت ساده
)2صفت ساده ـ صفت فاعلی ـ صفت فاعلی ـ صفت ساده ـ صفت ساده
)3صفت فاعلی ـ صفت فاعلی ـ صفت ساده ـ صفت ساده ـ صفت فاعلی
)4صفت فاعلی ـ صفت فاعلی ـ صفت ساده ـ صفت ساده ـ صفت ساده
-11در بیت «هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است /دردا که این معمّا شرح و بیان ندارد» صفات پیشین و
صفات بیانی بهترتیب کدام است؟
)1صفت مبهم ـ صفت اشاره ـ صفت شمارشی ـ صفت نسبی ـ صفت اشاره
)2صفت مبهم ـ صفت اشاره ـ صفت شمارشی ـ صفت ساده ـ صفت اشاره
)3صفت شمارشی ـ صفت اشاره ـ صفت شمارشی ـ صفت ساده ـ صفت اشاره
)4صفت مبهم ـ صفت اشاره ـ صفت شمارشی ـ صفت نسبی ـ صفت مهم
()89
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
مبحث فعل
بررسی بن فعل:
الف) ماضی :گفتن (گفت) /دیدن (دید) /شنیدن (شنید)
ب) مضارع :گفتن (گو) /دیدن (بین) /شنیدن (شنو)
یادآوری :فعل در زبان فارسی شش صیغه صرف میشود که شناسهها عبارتند از:
مَ (ام) /ی (ای) /د (اید) /یم (ایم) /ید (اید) /ند (اند)
فعل سوم شخص مفرد در بعضی از فعلها شناسه ندارد.
مثال:دید ـ هست ـ رفت ـ زد
)1ماضی
)2مضارع
بررسی زمان افعال
)3آینده (مستقبل)
)4امر و نهی
.1فعل ماضی :فعلی که در زمان گذشته انجام میشود و انواعی دارد که عبارتند از:
الف) ماضی مطلق (ساده) :بن ماضی +شناسه = رفتم ـ رفتی ـ رفت ـ رفتم ـ رفتید ـ رفتند
یادآوری :گاهی قبل یا بعد فعل ماضی پیشوند یا پسوند اضافه میشود.
مثال :بگفت = برای تأکید (همانا گفت /گفتیا ـ گفت (الف سؤال و جواب که در مناظره مورد استفاده واقع میشود.
مثال :گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گاهی در زبان روزمره فعل در ظاهر ماضی میباشد ولی معنای آینده (مستقبل) میدهد.
مثال :دوستم زنگ خانه را زد و من گفتم آمدم (یعنی خواهم آمد)
ب) ماضی استمراری :می +ماضی ساده
میرفتم ـ میرفتی ـ میرفت ـ میرفتیم ـ میرفتید ـ میرفتند
یادآوری :در نثر قدیم پیشوند «همی» به اول فعل اضافه میشد و گاهی هم پیشوند «می یا همی» به آخر فعل اضافه میشد.
مثال :همچو نی من گفتنیها گفتمی :میگفتم
همی رفت پیش اندرون سردگُرد
همچنین گاهی موارد حرف «ی» در آخر فعل نشان شناسه نبود بلکه معنای پیشوند «می» میدهد و فعل سوم شخص مفرد میباشد.
مثال :و بعد (او) الف زدی که او را من فروگرفتم و خردمندان دانستندی که نه چنان است و سری جنبانیندی.
او الف زدی :الف میزد /خردمندان دانستندی ـ جنبانیندی :میدانستند ـ میجنبانیدند
ج) ماضی نقلی :بن ماضی +ه +شناسههای (ام ـ ای ـ است ـ ایم ـ اید ـ اند)
(البته «است» شناسه نمیباشد بلکه فعل کمکی است)
مثال :گفتهام ـ گفتهاید
گفتهای ـ گفتهاید
گفته است ـ گفتهاند
یادآوری :فعل «است» در زمان قدیم صرف میشد و بهجای شناسههای «ام ـ ای» میگفتند ـ گفتهاستم ـ گفتهاستی
مثال :خود آب شنیدستی که آتشی کُندش بریان (شنیدهای)
()91
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()91
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی مثال :ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
راهنما هستی پاک هستی خدا هستی
هرسه «مضارع اخباری» میباشند.
ج) مضارع مستمر :فعل کمکیدار +شناسه +مضارع اخباری
دارم میروم ـ داریم میرویم
داری میروی ـ دارید میروید
دارد میرود ـ دارند میروند
یادآوری :میتواند بین فعل کمکی «دار» با «مضارع اخباری» فاصله ایجاد شود.
مثال :دارم درسهایم را طبق برنامه میخوانم = دارم میخوانم
(خاطرمان باشد در کلّ یک جمله میباشد)
.3فعل مستقبل (آینده) :فعل کمکی خواه +شناسه +سوم شخص مفرد ماضی
مثال :از مصدر «رفتن»
خواهد رفت ـ خواهند رفت خواهی رفت ـ خواهید رفت خواهم رفت ـ خواهیم رفت
یادآوری :در فعل «ماضی مستمر» (داشتم میرفتم) و «مضارع مستمر» (دارم میروم) ـ شناسه هم به فعل کمکی و هم فعل اصلی اضافه
میشود اما در فعل مستقبل فقط فعل کمکی (خواهم) شناسه میپذیرد ← خواهیم دید /خواهی دید
حواسمان به افعالی مثل :میخواهم بروم ـ میخواهی بروی ...باشد این افعال ربطی به مستقبل ندارد .میخواهم بروم
مضارع اخباری مضارع التزامی
.4فعل امر و نهی
امر مفرد :بـ +بن مضارع :رفت ← برو
فعل امر
امر جمع :بـ +بن مضارع +شناسۀ «دید» ← رفتن ← بروند
یادآوری :فعل امر (جمع) با مضارع التزامی (دوم شخص مفرد) در ظاهر یکسان است و تنها راه شناسایی آن جمله است.
برای مقایسه:
الف) اگر درس بخوانید موفق میشوید
مضارع التزامی
ب) درس بخوانید تا موفق شوید
امر جمع
در مثال اول جمله با شک (اگر) شروع شده است پس مضارع التزامی است.
نهی مفرد ← ن +بن مضارع ← نرو
فعل نهی
نهی جمع ← ن +بن مضارع +شناسه «دید» ← نروید
()92
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
افعال چندمعنا
شد (اسنادی) ← زمین گشت روشنتر از آسمان
.1گشت
چرخیدن ـ گردش کردن ← زمین به دور خورشید میگردد (میچرخد)
()93
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()94
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()95
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
یادآوری :یعنی فعلهای «سوخت» و «تاخت» زمانی الزم و زمانی متعدّی استفاده میشود یعنی اگر در جمله «مفعول» وجود داشته باشد
«سوزاندن» و «تازاندن» معنا میشود.
()96
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
مبحث فعل
-1زمان فعلها در عبارت زیر بهترتیب کدام است؟
)1مضارع اخباری ـ مضارع اخباری ـ مضارع التزامی ـ مضارع اخباری
)2مضارع مستمر ـ مضارع اخباری ـ مضارع اخباری ـ مضارع التزامی
)3مضارع مستمر ـ مضارع اخباری ـ مضارع التزامی ـ مضارع اخباری
)4مضارع اخباری ـ مضارع اخباری ـ مضارع اخباری ـ مضارع التزامی
-2در کدام گزینه بهترتیب مضارع التزامی و مضارع اخباری وجود دارد؟
اندرز تو را به فال گیرد )1تا چون کرمش کمال گیرد
بدانی بخردان گفتۀ هم )2هم نامۀ خسروان بخوانی
اقبال تو باد و دولت شاه )3این گفتم و قصّه گشت کوتاه
آزاد نبود از این طالیه )4پیغمبر کاو نداشت سایه
-3در کدام گزینه فعل بهکار برده شده ،سوم شخص مفرد ماضی استمراری آن با دوم شخص مفرد مضارع اخباری آن
یکسان است؟
جـــان کنــدن خصم بیــن ز دردم کان کنــدن من مبیــن که مدام )1
وز خنده چو شمع میشوم سست زخمی چو چراغ میخورم چُست )2
که بیند که شمع از زبان سوخته است از آن مرد دانا دهان دوخته است )3
بد میکنــد این قــدر ندانـــد بینـــد هنـــر و هنـــر ندانــــد )4
-4در عبارت زیر «زمان افعال» بهترتیب کدام است؟
«تا این عارضه افتاده بود ،بونصر نامههای رسیده را ،به خطّ خویش نکت بیرون میآورد و از بسیاری نُکت،
چیزی که در او کراهتی نبود میفرستاد فرود سرای»
)1ماضی التزامی ـ ماضی استمراری ـ ماضی ساده ـ ماضی استمراری
)2ماضی بعید ـ ماضی استمراری ـ ماضی بعید ـ ماضی استمراری
)3ماضی بعید ـ مضارع اخباری ـ ماضی ساده ـ ماضی استمراری
)4ماضی بعید ـ ماضی استمراری ـ ماضی ساده ـ ماضی استمراری
-5زمان افعال در عبارات زیر بهترتیب در کدام گزینه ذکر شده است؟
«شاعران برای اینکه این ناهماهنگی را به همواری ،تبدیل کنند و از ناهمواریهای ایجاد شده در سخن برهند از
قابلیتهایی بهره میبرند که به آن «اختیارات شاعر» میگویند.
)1مضارع التزامی ـ مضارع التزامی ـ مضارع اخباری ـ مضارع اخباری
)2مضارع اخباری ـ مضارع التزامی ـ مضارع اخباری ـ ماضی استمراری
)3مضارع التزامی ـ مضارع اخباری ـ ماضی استمراری ـ مضارع اخباری
)4مضارع اخباری ـ مضارع التزامی ـ ماضی استمراری ـ مضارع اخباری
()97
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-6در عبارت زیر زمان افعال و صیغه فعل بهترتیب در کدام گزینه بهدرستی ذکر شده است؟
«تا پادشاهی ّ
جبار بر کسی خشم گرفتی و آن چاکر را لت زدی و این مرد از گوشهای برون جستی و الف زدی که »...
)2مضارع اخباری ـ دوم شخص مفرد )1ماضی استمراری ـ دوم شخص مفرد
)4مضارع اخباری ـ سوم شخص مفرد )3ماضی استمراری ـ سوم شخص مفرد
-7در بیت «بسوزند چوب درختان بیبر /سزا خود همین است مرد بیبری را» زمان افعال بهترتیب کدام است؟
)2مضارع اخباری ـ مضارع اخباری )1مضارع التزامی ـ مضارع اخباری
)4مضارع التزامی ـ مضارع التزامی )3مضارع اخباری ـ مضارع التزامی
-8در کدام گزینه «فعل مجهول» وجود ندارد؟
)1خوشتر آن باشد که سرّ دلبران /گفته آید در حدیث دیگران
)2این است سخن که گفته آمد /گر نیست درست بر مخوانید
)3آنگاه آگاه شدند که غرقه خواست شد
)4به مستحقّان و درویشان دهند شکر این را ،و نبشته آمد و به توقیع موکّد گشت
-9در همۀ گزینهها فعل امر مستمر وجود دارد بهجز:
صبـــری بــه ستــم بــه کــار مــیدار )1در دلشـــدگـــی قـــــرار مــــیدار
تــا خـــرمن گل کشـــی در آغــــوش )2می باش چـو خــار نیــزه بــر دوش
چو گرمی از تو میبینم چه باک از خصم دم سردم؟ )3تو خوش میباش با حافظ برو گو خصم جان می ده
رمــوز عشـق مکن فاش پیــش اهل عقول )4به درد عشق بساز و خموش کن حافظ
()98
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()99
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()111
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()111
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
.3شناسههای (م ـ ی ـ یم ـ ید ـ ند) اگر به اسمی بچسبند و معنای «هستم ـ هستی )...بدهد یک جمله است.
مثال :که تو پاکی و خدایی
پاک هستی خدا هستی
.4در مبحث حذف به قرینۀ لفظی و معنوی اگر فعل حذف شود آن هم جمله محسوب میشود.
به درگاه او بر زمین نیاز (است) مثال :سر پادشاهان گردن فراز
.5شبهجمله (صوت)
کلماتی که در ظاهر یک کلمه هستند ولی در باطن یک جمله محسوب می شوند .مانند :هان ـ هین ـ هیهات ـ زینهار ـ دریغا ـ دردا ـ واحسرتا
ـ زه (آفرین) ـ افسوس
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی = 6جمله مثال :ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
راهنما هستی فعل پاک هستی خدا هستی فعل منادا
فلک گفت احسنت مه گفت زه = 8جمله قضا گفت گیر و قدر گفت ده
فعل صوت صوت فعل فعل فعل فعل فعل
()112
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
یادآوری :حرف چون (چو) اگر معنای مانند بدهد جزو حروف «وابستهساز) نمیباشد.
مثال :چون شبنم اوفتاده بُدم پیش آفتاب
مانند
جملههای مرکب (غیرساده) از دو قسمت ساخته شدهاند :الف) هسته (پایه) /ب) وابسته (پیرو)
جمالتی که در آن حروف «وابستهساز» وجود دارد وابسته (پیرو) میباشد و طرف دیگر هسته (پایه) میباشند.
مثال:
اگر امروز باران بیاید مزرعۀ ما آبیاری میشود
هسته (پایه) وابسته (پیرو)
یادآوری :اگر جملۀ مرکب از چند جمله (یا فعل) ساخته شده باشد یک جمله ،هسته (پایه) و جمالت دیگر وابسته (پیرو) میباشد.
مثال :وقتی سؤاالت تست را بررسی کردم و جواب سؤاالت آن را چندین بار مرور کردم به اشتباه خودم پی بردم
هسته (پایه) وابسته ()2 وابسته ()1
معموالً اول جملۀ «وابسته» (پیرو) میآید و بعد جملۀ «هسته» (پایه) ذکر میشود امّا در ابیات و نثرهای قدیم گاهی موارد بالعکس میشود.
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم مثال :بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
اگر مجموع نشستم و اگر خرسند شدم از وفای تو یک روز و یک زمان بیزارم
جمله هسته (پایه) جمله وابسته جمله وابست ه
یادآوری :بعضی از جمالت مرکب هستند امّا در ظاهر حروف «وابستهساز» وجود ندارد بلکه این حروف حذف شده است.
مثال :درس بخوانی قبول میشوی (اگر درس بخوانی قبول میشوی)
هسته (پایه) وابسته (پیرو)
حرف «که» اگر به معنای چه کسی باشد اسم حساب میشود و «وابستهساز» نیست.
مثال :همچونی زهری و تریاقی که دید؟ ← چه کسی دید
.2حروف همپایهساز عارتند از:
؟؟ ـ ولی ـ لیکن ـ امّا ـ پس ـ یا
امّا کتابها را با خود نیاورد مثال :دوستم امروز به مدرسه آمد
جمله ساده (مستقل) جمله ساده (مستقل)
در این مثال دو جملۀ «ساد» (مستقل) داریم و کلمۀ «امّا» دو جملۀ ساده (مستقل) را به هم متصل کرده است.
()113
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-2در همۀ گزینهها جملۀ غیر ساده «مرکب» دیده میشود بهجز:
که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان )1شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم )2بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
سرت ز آسمــان بگــذرد در شکــوه )3اگــر پای در دامن آری چـو کــوه
ببــایــد زدن سنــگ را بــر ســری )4چو خواهی که پیدا کنی گفتوگوی
()114
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-8در همۀ گزینهها از جمله پیرو (وابسته) و پایه (هسته) تشکیل شده است بهجز:
تن خویش را کسوتی خام کرد )1برهنهتنی یک دِرَم وام کرد
اگر مردی این یک سخن گوش دار )2جهاندیدهای گفتش ای هوشیار
که فردا شود سرّ این بر تو فاش )3وگر خواهی امشب همینجا بباش
نه مردی بود پنجۀ خود شکست )4چو بینی زَبَردست را زورست
-9کدام گزینه دو بار از جمله پیرو (وابسته) و دو بار از جمله پایه (هسته) تشکیل شده است؟
وگر شرمسار ،آب حسرت ببار اگر بندهای دست حاجت برآر )1
به هُش باش و با روشنایی درآی گرت وحشت آمد از تاریک جای )2
سپهرم بُوَد کهترین پایهای گرم بر سر افتد ز تو سایهای )3
اگر من ضعیفم پناهم قوی است چرا باید از ضعف حالم گریست؟ )4
-11در منظومه زیر نهاد و گزاره بهترتیب کدام است؟
«داستان از میوههای سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید»
)1داستان از میوههای سر به گردون سای (نهاد) /اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید (گزاره)
)2نهاد (ضمیر محذوف «واو») گزاره :داستان از میوههای سر به گردون سای
)3نهاد :داستان /گزاره :از میوههای سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید
)4نهاد :خفته /گزاره :داستان از میوههای سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید
-11در همۀ گزینهها «گزاره» بر «نهاد» مقدم شده است بهجز:
)1جاودان بر اسب یالافشان زردش میچمد در آن پادشاه فصلها پاییز
)2آن شب سورت سرمای دی بیدادها می کرد /و چه سرمایی چه سرمایی
)3آسمانش را تنگ گرفته در آغوش /ابر با آن پوستین سرد نمناکش
)4به تو و همۀ مخلوقات جهان مینگرد ماهِ درخشانِ پر از شعاع محبّت
()115
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-12در منظومۀ «قاصدروزان ابری داروگ کی می رسد باران /خشک آمد کشتگاه من در جوار کشت همسایه» نهاد و
گزارههای آن عبارتند از:
)1نهاد :قاصد روزان ابری داروگ کشتگاه من /نهاد و گزارههای آن عبارتند از :گزاره :کی میرسد باران /خشک آمد کشتگاه
من در جوار کشت همسایه
)2نهاد :قاصد روزان ابری :کشتگاه من /گزاره :کی میرسد باران /خشک آمد در جوار کشت همسایه
)3نهاد :باران ـ کشتگاه من /گزاره :قاصد روزان ابری داروگ کی میرسد /خشک آمد در جوار کشت همسایه
)4نهاد :باران ـ کشتگاه /گزاره :قاصد روزان ابری داروگ کی میرسد /خشک آمد در جوار کشت همسایه
-13تعداد جمالت بیت زیر کدام است؟ و نهاد و گزارۀ جملۀ دوم کدام است؟
«باز مستان دل از آن گیسوی مشکین حافظ /زان که دیوانه همان به که بود اندر بند»
)1چهار جمله /نهاد :دیوانه /گزاره :که اندر بند بود
)2سه جمله /نهاد :دیوانه /گزاره :که اندر بند بود
)3چهار جمله /نهاد :همان /گزاره :که اندر بند بود
)4سه جمله /نهاد :دیوانه /گزاره :زان که دیوانه همان به که بود اندر بند
-14تعداد جمالت کدام گزینه از بقیه بیشتر است؟
من نه آنم کز وی این افسانهها باور کنم )1دوش لعلش عشوهای میداد حافظ را ولی
ز بدعهدی گل گویی حکایت با صبا گفتیم )2تو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار در نگرفت
پای آزادی چه بندی گر بجایی رفت رفت )3عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه
ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست )4بنده پیر خراباتم که لطفش دایمست
-16در همۀ گزینهها اول ،جمله پایه (هسته) و بعد جمله پیرو (وابسته) ذکر شده است بهغیر از:
گرچه از خون دل ریش دمی طاهر نیست )1اشکم احرام طواف حرمت میبندد
هرکه را در طلبت همت او قاصر نیست )2عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد
ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت )3گر دلی از غمزه دلدار باری برد برد
زان که در روحفزایی چو لبت ماهر نیست )4ار روانبخشی عیسی نزنم دم هرگز
()116
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-17در بیت زیر جمالت پایه و پیرو بهترتیب کدام است؟ و نهاد و گزارۀ هر گزینه کدام است؟
«هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد /خداش در همه حال از بال نگه دارد»
)1مصرع اول پیرو ـ مص رع دوم پایه /نهاد :هر آنکه ـ خدا /گزاره :جانب اهل خدا نگه دارد /او را در همه حال از بال نگه دارد
) 2مصرع اول پایه ـ مصرع دوم پیرو /نهاد :هر آنکه ـ خدا /گزاره :جانب اهل خدا نگه دارد /او را در همه حال از بال نگه دارد
)3مصرع اول پیرو ـ مصرع دوم پایه /نهاد :هر آنکه ـ او /گزاره :جانب اهل خدا نگه دارد /او را در همه حال از بال نگه دارد
) 4مصرع اول پایه ـ مصرع دوم پیرو /نهاد :هر آنکه ـ او /گزاره :جانب اهل خدا نگه دارد /او را در همه حال از بال نگه دارد
-18در همۀ گزینهها جملۀ وابسته وجود دارد بهجز:
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد )1دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
به شاهراه حقیقت گذر توانی کرد )2گر این نصیحت شاهانه بشنوی حافظ
چو شمع خندهزنان ترک سر توانی کرد )3دال ز نور هدایت گر آگهی یابی
گیرد مست که محتسبی کو )4هرکس که بدید چشم او گفت
-21در متن «دکتر عبدالحسین زرین کوب ادیب و محقق برجستۀ معاصر ایران چند جلد کتاب نقد ادبی از خود به
یادگار گذاشت» نهاد و گزارۀ آن کدام است؟
)1نهاد :دکتر عبدالحسین زرینکوب ادیب و محقق /گزاره :برجستۀ معاصر ایران چند جلد کتاب نقد ادبی از خود به یادگار گذاشت
)2نهاد :دکتر عبدالحسین زرینکوب /گزاره :ادیب و محقق برجستۀ معاصر ایران چند جلد کتاب نقد ادبی از خود به یادگار گذاشت
)3نهاد :دکتر عبدالحسین زرینکوب ادیب و محقق برجستۀ معاصر ایران /گزاره :چند جلد کتاب نقد ادبی از خود به یادگار گذاشت
)4نهاد :دکتر عبدالحسین زرینکوب ادیب و محقق برجستۀ معاصر ایران /گزاره :از خود به یادگار گذاشت
-21در همۀ گزینهها جملۀ وابسته وجود دارد بهجز:
هان ای زیان رسیده وقت تجارت آمد )1دریاست مجلس او دریاب وقت و دریاب
ایزد گنه ببخشد و دفع بال کند )2گر میفروش حاجت رندان روا کند
کس گفت مگر شنیدن نخواهی )3چو خواهی که گویی نفس بر نفس
کنند نرگسدان دیده گلرخانش )4هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد
()117
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
.2مکان :گیالن (مکان مردم گیل) /دیلمان (مکان مردم دیلم) /سپاهان (مکان جمع شدن سپاه)
.4شباهت :جانان (مانند جان) /ماهان (مانند ماه) /کوهان (مانند کوه)
انواع «ک»
.1تصغیر (نشان کوچک بودن) :دِرمک (درم کوچک) /پسرک (پسر کوچک) /دخترک (دختر کوچک)
.2تحقیر (به قصد توهین) ← مردک ـ زنک (به شکل مردیکه استفاده میشود).
.3تحبیب (به قصد دلسوزی و محبّت) ← طفلک ـ حیوانکی (حیونکی)
.4شباهت (به قصد تشابه) ← عروسک (مانند عروس) ـ پستانک
یادآوری :نشان «ک» در آخر صفت به قصد اسمسازی استفاده میشود.
زرد (صفت) +ک :زردک
یادآوری :حرف «ک» در مبحث فرایند واجی بهعنوان میانجی استفاده میشود تا کلمه قابل خواندن باشد.
پلکان ← (پله +ان) /نیاکان (نیا +ان)
انواع «را»
« .1رای فک» اضافه
که بین مضاف و مضافالیه فاصله ایجاد میکند و سبب تقدّم مضافالیه بر مضاف میشود و کلمۀ قبل از حرف «را» مضافالیه میشود و به آن،
ترکیب اضافی گویند.
()118
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
مثال :مر زبان را مشتری جز گوش نیست = مشتری زبان جز گوش نیست
مضافالیه
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم = سقف فلک را بشکافیم
مضافالیه
جهانآفرین را به دل دشمن است ← به دل دشمن جهانآفرین است
مضافالیه
()119
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
.2گاهی اوقات حرف «گر» معنای «یا» میدهد (در نظم و نثر قدیم)
مثال :چه باید جنگ زابلستان /و گر جنگ ایران و کابلستان
یا
یادآوری :غالباً زمانی که در معنای مقایسه ذکر میشود معنای حرف «یا» میدهد.
حرف «گر» اگر معنای حرف «یا» بدهد جزو حروف ربط (همپایهساز) میباشد و ربطی به شرط ندارد.
زیرنویس:
در نثر و نظم قدیم حرف «واو» انواعِ دیگری هم دارد.
.1واو مبانیت (استبعاد) ← مثل:
کافر و ایمان ← ایمان از کافر بعید است
مسلمان و دروغ ← دروغ از مسلمان بعید است.
.2واو معیّت (همراهی) :که معنای حرف «با» میدهد.
مثال :من و طالع نگونسارم ← طالع نگونسار با من است
همراه
یادآوری :واو «معیّت» و «مبانیت» (در سؤال کنکور جایی ندارد برای آشنایی بیشتر توضیح دادم)
.3واو ← قسم :حرف «واو» معنای قسم میدهد که زیرگروه حرف اضافه میباشد و اگر فعل «سوگند خوردن» بعد از آن حذف شود حذف به
«قرینۀ معنوی» خواهد بود.
مثال :واللّه که دروغ نمیگویم ← به خدا قسم میخورم
()111
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
.2یای شناسه فعل :که به فعل دوم شخص مفرد میچسبد .مثال:دیدی ـ رفتی
یادآوری :یای استمرار (رجوع به مبحث قبل).
مثال :اگر آن کودک به آن نان تهی قناعت کردی ← میکرد
یادآوری :یای بدل از کسره هم وجود دارد که بین کلمات «مضاف و مضافالیه» و همچنین «موصوف و صفت» میآید.
مثال :آشنای ما /خانهی ما
حروف اضافه (نثر قدیم):
.1حرف «مر» برای تأکید میباشد که غالباً قبل از مفعول یا متمم ذکر میشود.
مثال :من آنم که در پای خوکان نریزم مر این قیمتی درّ لفظ دری را
مر مرا افسانه میپنداشتید
.3یای لیاقت :به آخر مصدر اضافه میشود .مثال :دیدنی ـ شنیدنی
.4یای فاعلی :که معنای «صفت فاعلی» میدهد .مثال :مرد جنگی آمد ← مرد جنگجو
.5یای مفعولی :معنای «صفت مفعولی» میدهد .مثال :و در وی شکاری بسیار و اختالف صیادان آنجا متواتر
حیوانات شکار شونده
.6حرف «ی» اگر معنای فعل «هستم ـ هستی »...بدهد به آن یای اسنادی میگویند.
مثال :ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
پاک هستی خدا هستی
یادآوری« :یای» اسنادی در بررسی نوع واژه؛ جدا از کلمه قبل خود بررسی میشود .در مثال فوق پاکی (پاک هستی) ← کلمۀ «پاک» واژه
ساده است.
()111
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
.2کلماتی که دچار تحول معنایی شدهاند یعنی معنای قبل را از دست داده و معنی جدیدی گرفتهاند .مثال:
معنای جدید معنای قدیم واژه
شخصی که شوخ و طنزپرداز است چرک ـ گستاخ شوخ
فرمان وزیر ـ اجازه دستور
چرک ستبر ـ ضدلطیف کثیف
قسم از ترکیبات گوگرد سوگند
معلّم نویسنده دبیر
بس باکفایت کافی
وسیله و بار اجازه بار
دیدن گردش کردن تماشا
پوشش بدن انسان مانع حجاب
مجازات کردن و کتک زدن آگاه کردن تنبیه
انبوهی از مردم آرامش و فراغ دل جمعیّت
عنوانی برای احترام قبل از اسامی بزرگان درگاه پادشاه حضرت
حکومت بخت و اقبال دولت
زیبا کمعقل ـ احمق رعنا
نشان درفش ـ عَلَم عالمت
بلند گرانبها مرتفع
باال بودن قیمت مشقّت ـ آزار گرانی
رنج و عذاب ازدحام و شلوغی زحمت
تجهیزات جنگی کارهای مهم مهمات
واحد زبانی در دستور زبان هجو و بدگویی هجا
دستور برای انجام کاری مردن فرمان یافت
مشایعت نگهبان ـ راهنمای قافله بدرقه
بلندی برداشت محصول ـ حاصل و درآمد ارتفاع
صدا ـ موسیقی قصد حمله آهنگ
()112
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
.2کلمات همخانواده
کلماتی که دارای ریشۀ مشترکی باشد و میتواند فارسی باشد .مثل :رنج و مرنج
و میتواند عربی باشد.
مثال:
مدرسه ـ مدّرس :درس اشتیاق ـ مشتاق :شوق
تقدیم ـ قدمت :قدم محتاج ـ احتیاج :حیج
ادامه ـ دوام :دوَم ظالم ـ مظلوم :ظلم
محضر ـ حاضر :حضر ناصر ـ منصور :نصر
کتاب ـ مکتب :کتب حامد ـ حمید :حمد
.3کلمات مُمال :بعضی کلمات مصوت بلند «ا» تبدیل به مصوت بلند «ی» میشود.
()113
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
مثال:
خزانه ← خزینه مزاح ← مزیح
هالم ← هلیم اسالمی ← اسلیمی
جهاز ← جهیز رکاب ← رکیب
حجاب ← حجیب کتاب ← کتب
ولکن ← ولیکن سالح ← سلیح
.4کلمات همآوا :کلماتی که تلفظ آنها یکسان است امّا معنایشان متفاوت است.
مثال:
)1صواب (درست و صحیح) /ثواب (پاداش)
)2حیات (زندگی) /حیاط (محوطه)
)3سَبا (نام سرزمینی /صَبا (بادی که از شمال شرق میوزد
)4منصوب (گماشته شده) /منسوب (نسبت داده شده)
)5قدر (ارزش) /غدر (مکر و خیانت)
)6سمین (فربه و چاق) /ثمین (گرانبها)
)7گور (گورخر) /گور (قبر)
)8قربت (نزدیکی) /غربت (دوری)
)9نواحی (جمع ناحیه) /نواهی (نهی شدهها)
)11غزا (جنگ) /قضا (تقدیر الهی)
)11خان (سرور ـ رئیس) /خوان (سفره)
)12خُرد (کوچک) /خورد (خوراک)
اسم اتباعی مرکب :ترکیبهایی هستند که بر اثر تکرار قسمتی از پایه ساخته میشوند در این ترکیبها ،بخش تکراری معنی ندارد.
مثال :قرار و مدار ـ های و هوی /پرت و پال /کتاب و متاب
()114
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()115
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()116
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()117
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-23در کدام بیت واژه ای وجود دارد که با از دست دادن معنای پیشین و پذیرفتن معنای جدید به دوران بعد منتقل
شده است؟
ز شاخ گوزنـــان برآمـــد خـــروش )1چـــو سوفـــارش آمد به پهنــای گوش
علـــم کـــرد شمشیـــر آن اژدها )2سپـــر بــر ســـر آورد شیــــرالــه
که من از پـــای تو ســر بـــر نگیـــرم )3به گیسوی تو خوردم دوش سوگند
کارم از گریه گذشته است بدان میخندم )4خندۀ تلخ من از گریه غمانگیزتر است
-24در کدام عبارت «واژهای وجود دارد که با از دست دادن معنای پیشین و پذیرفتن معنای جدید به این دور منتقل شده
(کنکور) است؟
)1در دل سنگ کثیف ،جواهر معادن و فلزات بیافریند.
)2قبل در زیر برگستوان مانند حصار پوالدین پوییدن گرفت.
)3اگر خواهی که جان از تو دریغ ندارند ،تو نان از ایشان دریغ مدار
)4بهرام تیری به میان دو چشمش اندر زد چنانکه تا سوفاری در سر فیل شد.
-25در کدام گزینه دو کلمه وجود دارد که معنای قدیم خود را از دست داده و معنای جدید پذیرفته است؟
)2و این رعنا خود را در آیینۀ مُدوّر آراست. )1این دبیر کافی به نشاط قلم درنهاد
)4تا به گرمابه رویم و شوخ از خود پاک کنیم. )3و این گرز کثیف را از خزانه بیاوردند.
-26در کدام گزینه واژهای وجود دارد که از فهرست واژگان حذف شده است؟
ز شاخ گوزنان برآمد خروش )1چو سوفارش آمد به پهنای گوش
بر او سالیان انجمن شد هزار )2چو ضحّاک شد بر جهان شهریار
گزند آشکارا راستی، نهان )3هنر خوار شد جادویی ارجمند
بر آن کار گشتند همداستان )4ز بیم سپهبد همه راستان
-27در کدام گزینه کلمهای وجود دارد که معنای قدیم خود را از دست داده و معنای جدید پذیرفته است؟
یکی خود زرین نهاده به سر سیاوش بیامد به پیش پدر )1
که بر بیگناهی نیاید گزند چنین است سوگند چرخ بلند )2
همی خاک نعلش برآمد به ماه یکی تازیای برنشسته سیاه )3
کزین کوه آتش نیابم تپش به نیروی یزدان نیکی دهش )4
-28در کدام گزینه کلمهای وجود دارد که هم معنای قدیم و هم معنای جدید آن مورد استفاده واقع میشود؟
نهادند و بردند نزدیک شاه بفرمود زین بر اسب سیاه )1
بزد بر سرش ترگ بشکست خرد بر آن گرزۀ گاوسر دست برد )2
ازین تنگ خوار است اگر بگذرم اگر کوه آتش بود بسپرم )3
بشویم کنم چارۀ دل گسل همان به کزین زشت کردار ،دل )4
()118
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
-29در کدام گزینه کلمهای وجود دارد که به دالیل سیاسی و فرهنگی از فهرست واژگان حذف شدهاند بهجز:
)1دستار برآورد و رو سوی قبله کرد و خواست آنچه خواست.
)2در جنگ رستم و اسفندیار زره و برگستوان چاکچاک شد.
)3فتراک کلمهای است که به عنوان ترکبند اسب مورد استفاده واقع میشد.
)4سوداگران در بازار میگردیدند و فریاد واسفاء میزدند.
-31در کدام گزینه کلمهای وجود دارد که معنای قدیم خود را از دست دادهاند و معنای جدید یافتهاند؟
تنش بیسر پای از درآورد )1غضنفر بزد تیغ بر گردنش
به پیشش برآمد شه جنگجو )2به سوی هژبر ژیان کرد رو
همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟ )3همچونی زهریّ و تریاقی که دید؟
ازو خواست دستوری اما ندید )4برِ مصطفی بهرِ رخصت دوید
-31در کدام گزینه کلمهای وجود دارد که هم معنای قدیم خود حفظ کرده و هم معنی جدید پذیرفته است؟
)1مریدان بشوریدند و گفتند ای شیخ این سرای باز کنیم
)2زیبارویان و خوبان را در آن قلعه محصور کردند
)3پای در رکاب نهاد و چو برق از آن تنگنا جست
)4امیر از آن جهان آمد جامه بگردانید تر و تباه شده بود
-32در کدام گزینه «تضمّن» وجود دارد؟
)1در درون کومۀ تاریک من که ذرّهای با آن نشاطی نیست
)2جاودان یال افشان زردش میچمد در آن پادشاه فصلها پاییز
)3قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شدن از این خاک غریب
)4همگنان خاموش ،گرد بر گردش به کردار صدف بر گرد مروارید
-33در کدام گزینه کلمهای وجود دارد که عالوه بر ترادف ،همخانواده هم میباشد؟
)1کبوتری بود که او را مطوّقه گفتندی و در طاعت و مطاوعت او روزگار گذاشتندی
)2داد معشوقه با عاشق پیغام /که کند مادر تو با من جنگ
)3و چون ایشان حقوق مرا به طاعت و مناصحت بگزاردند و به معونت و مظاهرت ایشان از دست صیاد بجستم
)4گفتم بینمش مگرم در اشتیاق /ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم
-34رابطه معنایی در همه گزینهها ترادف است بهجز:
)4ازلی و ابدی )3اقامت و سکونت )2طوع و رغبت )1تفریح و تفرّج
-35رابطه معنایی میان واژههای «ادبار» و «اقبال» بین واژههای کدام گزینه برقرار است؟
)4معمول ،مرسوم )3مستغنی ،محتاج )2مولع ،آزمندی )1منکر ،زشت
-36رابطه معنایی بیان شده در کدام گزینه صحیح نیست؟
)4ظلمت ،فروغ :تضاد )3بیعت ،میثاق :ترادف )2یل ،دالور :تناسب )1قطره ،چکیده :ترادف
()119
دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
(کنکور) -37همۀ واژههای گزینه ............دوبهدو به لحاظ رابطه معنایی در یک حوزه قرار میگیرند.
)1اعمی و بصیر ـ هبوط و صعود ـ سفر و حضر ـ قانع و طامع
)2عزل و نصب ـ جزر و مد ـ هزاهز و غریو ـ مضرات و منافع
)3ایجاز و اطناب ـ مدح و ذم ـ سالست و روانی ـ ینبوع و چشمه
)4بدو و ختم ـ افراط و تفریط ـ انقباض و انبساط ـ ابطال و الغا
-38در کدام عبارت واژهای یافت می شود که با از دست دادن معنای پیشین و پذیرفتن معنای جدید به دوران بعد
(کنکور) منتقل شده است؟
)1مردی به طلب درزی آمد و خبر مرگ درزی نداشت.
)2پس چون یک چند برآمد ملک روم خراج بازگرفت.
)3صحرا را دریایی دریافت در جوش و هوایی از بانگ اسبان با برگستوان.
)4گروهی را گفت به دکان و بازار باشید و کار کنید و دبیران را گفت به دیوان نشینند.
(کنکور) -39در کدام گروه واژه ،رابطۀ معنایی واژهها ،با سایر گروهها ،متفاوت است؟
)1آسمان و ماه ـ دریا و ماهی ـ شعر و قصیده
)2تفوق و برتری ـ عُقده و گره ـ صواب و صالح
)3حیوان و چنگال ـ آشپزخانه و چاقو ـ رمضان و تشنگی
)4خانواده و همسر ـ مدرسه و تختهسیاه ـ پادگان و سرباز
(کنکور) -41کدام بیت فاقد واژۀ «همآوا» است؟
این جهان دید آن جهان بینش ندید )1دید طین آدم و دینش ندید
حجرۀ دیو خوان که آن دل نیست )2هر دلی که او به عشق مایل نیست
زان زمان که اندوه جانانم گرفت )3در جهان یک دم نبودم شادمان
غرقه زند از حیرت در هرچه بیاید دست )4از دست بشد چون دل در طرّه او ز چنگ
(کنکور) -41در همۀ ابیات واژهای یافت میشود که «همآوا» دارد بهجز:
چندین به دست دیو زبونی چرا کنک )1چون برترین مقام ملک دون قدر ماست
سر آن نیست که در دامن حور آویزیم )2باغ فردوس میارای که ما رندان را
تا درد نیاشامی زین درد نیارامی )3ای صوفی سرگردان در بند نکونامی
کس عیار زر خالص نشناسد چو محک )4در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن
(کنکور) -42در همۀ ابیات واژهای یافت میشود که «همآوا» دارد ،بهجز:
که شاه از مستمندان یاد کرده است )1کدامین طالع این امداد کرده است
نه جرم تشنه و نه جرم آب است )2اگر درهم شوی بس ناصواب است
گلستــانی به تــاراج چمــن شــد )3تفرّج را سوی سرو و سمن شد
به کام دشمنــان ناکــام بــودن )4اسیـــر محنــت ایّام بــودن
()121
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
گزینۀ ( :)4مستی را افزاید ← مفعول (دل چگونه است؟) سرگشته است = صفت
3 03موصوفها بهترتیب عبارتند از :هر سو (به هر سو = متمم) 3 2مرا به خود خوان ← چگونه ← پنهان (قید) /مرا به
بلبلِ عاشق (بلبل تنعم کرد = نهاد) خود خوان ← مفعول /منعمان خیر را انجام میدهند
موصوف صفت نهاد مفعول
نقابِ گل را کشید (مفعول) /و زلفِ سنبل (معطوف) 0 04
3 3چون صبا = وقتی صبا←نهاد/گفتۀ حافظ← مضافالیه
مضاف مضافالیه مضاف مضافالیه عنبرافشان آمد ← چگونه آمد ← قید
گره بند قبای غنچه مرا وا کرد ← مفعول (گره را وا کرد) 3 4رخسار تو را ← به رخسار تو ← متمم (را :حرف اضافه)
مضاف گزینۀ ( :)1که میخواهد ← حافظ (نهاد) /سروری را در کنار آرد
3 05نقش «دانهدانه» ← قید /گره را بگشاید ← مفعول ← مفعول
پس به دنبال این دو نقش در ابیات زیر میگردیم گزینۀ ( :)2ازین در ← متمم /قرعۀ دولت ← مضافالیه
گزینۀ ( :)1همه روزه ← قید /عشق را بباز ← مفعول گزینۀ ( :)4مرغِ دل ← مضافالیه /هواگیر گشت (شد) ← مسند
گزینۀ ( :)2فعلت را پسندیدهاند ← مفعول /هنوز ← قید 2 5گل را برافشانیم و می را ← مفعول
گزینۀ ( :)3پای چوبین را مبند ← مفعول /قید وجود ندارد سقفِ فلک ← مضافالیه (را فکّ اضافه) /طرحی نو ← صفت
گزینۀ ( :)4همه شب ← قید /سقط را گفت ← مفعول 2 6سزا هستی /فقط در گزینۀ ( )2فعل «اسنادی» وجود دارد.
2 06الف) در مقام حیرت هستند ـ دور نبود ← دو جملۀ اسنادی مسند
د) دلش زنده شد ـ دوام ثبت است ← دو جمله اسنادی (دو مسند) 4 7مرا نجات دادند ← مفعول /ضمیر «م» در گزینههای
ب) می پر نشد ـ آگاه کنید ← دو جملۀ اسنادی /یادآوری :دل دیگر متمم است.
خرابی میکند ← نهاد ـ مفعول ـ فعل (مسند) وجود ندارد. گزینۀ ( :)1به من آب حیات دادند
ج) پاک هستی ـ خدا هستی ـ راهنما هستی ← جملۀ اسنادی (سه مسند) گزینۀ ( :)2به من دادند
ه) تنها نیست = اسنادی /میگردانند = اسنادی نیست (یک مسند) گزینۀ ( :)3کز آن شاخ نبات به من دادند
مسند 0 8صدف را در دانه پُر بینی ← نقش «صدف» مفعول
ی) استغنا است ـ حکمت است ـ (دو جملۀ اسنادی = دو مسند) ← است و حرف «را» نشان مفعول است
زخم نهان وجود دارد / .مجال آه نیست (مجال آهی وجود ندارد) گزینههای ( 3 ،2و ،)4را «فک اضافه» وجود دارد.
0 07مهمان هستی (مسند) /دردِ سر = مضافالیه گزینۀ ( :)2در دل من وقتی آمد /گزینۀ ( :)3دهن تو از حرص باز
ت) برای تو ← متمم /مستی خمار را آورد ← نهاد است /قدر قدیمان خود را بیفزای = مضافالیه
2 08شاه شکند ← نهاد /خسرو ← (همان شاه است) ← بدل 3 9برافروخته بود ← ماضی بعید = جمله اسنادی نیست
میشکند قلب همه را ← مفعول گزینههای ( 2و :)3فعل «بود» اسنادی است پس مسند وجود دارد
قلبِ صفشکنان ← مضافالیه گزینۀ ( :)4زمین از آسمان روشنتر گشت (شد) ← اسمیه (اسنادی)
3 09هالک خوشتر است 4 01سر را به فکرت فرو برده بود ← چه چیز را فرو برد
مسند (قافیه) نهاد سر را = مفعول
گزینۀ ( :)1دست را برفشانند ← مفعول گزینههای ( 1و :)3فعل برگذشت و ماند «الزم» است و مفعول
گزینۀ ( :)2زار بگریند ← چگونه = زار ← قید نمیپذیرد (تو را ثنا ماند = برای تو ثنا ماند)
گزینۀ ( :)4چو خاک (مانند خاک) ← متمم گزینۀ ( :)2باشد ← فعل اسنادی است پس مفعول نمیپذیرد.
3 21فعل الزم مفعول نمیپذیرد (گریستن گرفت = شروع به 0 00چه کسی را به رقص آرد ← مسیحا را ← مفعول
گریستن کرد) در گزینههای ( 3 ،2و )4به ترتیب نقش کلمات «صفت» است.
()121
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
عیش ← مضافالیه /گل را چینم ← مفعول گزینۀ ( :)1تو را به خاک اندازد (مفعول) (تواضع سر را میافرازد)
0 28دل رمیده شد ← مسند /غافل هستم ← مسند گزینۀ ( :)2تواضع را گزین (مفعول)
برای آن شکاری هستم ← متمم /شکاریِ سرگشته ← صفت گزینۀ ( :)4او را به چشم خرد بزرگ نبینی ← مفعول
یادآوری :حرف «را» در مصرع دوم معنای «برای» میدهد. 2 20در گزینۀ ( )2فعل «میگریست» الزم است مفعول
0 29گزینۀ ( :)1به او میتوان سحاب کرم گفت نمیپذیرد و فعل «کیست» (که است) اسنادی است.
(حرف «را» اضافه است) /درم فشاندی ← مفعول گزینۀ ( :)1نفسی را مینیارم زد /شکری را ندانم ← دو مفعول
گزینۀ ( :)2جشنی را ساخت (مهیا کرد) ← مفعول /خلقی را از شکر :متمم /شکرِ دوست :مضافالیه
نواخت ← مفعول گزینۀ ( :)3رنج را برای او آورد (فعل متعدی) ← نقش رنج
گزینۀ ( :)3تیغ را راند :مفعول /دو دست را به سر کوفت :مفعول (مفعول) /از شهر :متمم /شهرِ خویش :مضافالیه
گزینۀ ( :)4پسر را فرو کوفت ← مفعول /بگفت :چه چیز را ← ای گزینۀ ( :)4دل دردمند را بتافت (متعدی ـ دل ← مفعول) /از رای
پدر بیگناهم مرا مکوب :کل جمله مفعول :متمم /رایِ مادر :مضافالیه
مرا مکوب ← مفعول 0 22چهار متمم بهترتیب :به تندی /با وجود /در نهایت /با
3 31او را رنگین کن (او ← مفعول /رنگین کن ← مسند) ـ و قلبی ← متمم
آنگاه او را ← مفعول /مست بیاور (چگونه بیاور = مست) ← قید یادآوری :به جان رسید ـ از پا درآورد ← گروه فعلی است (یعنی
یادآوری :فعل «کن» یعنی گردان ← اسنادی است. حرف قبل از فعل پیشوندی است و جزوی از فعل حساب میشود.
2 30به قمر ← متمم /روشنایی را نامه داده ← مفعول یادآوری :به تندی :در نهایت متمم قیدی است (مبحث انواع متمم)
عطارد ← متمم /دوات را داده ← مفعول 4 23نقش «نیمه شب» قید است و در گزینۀ ( )4قید وجود
یادآوری :حرف «را» معنای حرف «به» میدهد( .حرف اضافه) ندارد.
3 32پویه نیست (مسند ـ اسنادی) و جملۀ اسنادی دیگری گزینۀ ( :)1دیشب ← قید
وجود ندارد / .بیست :بایست (ایستادن) گزینۀ ( :)2دوش ← قید
گزینۀ ( :)1یکی بر سرش (است) /گلیم در برش است ← دو گزینۀ ( :)3دوش ← قید
اسنادی (که فعل «است» حذف به قرینۀ معنوی) یادآوری :کلمۀ «شب» زمان را میرساند امّا قید نیست چون حذف
گزینۀ ( :)2بیگانه دان ← مسند /بدگو باشند ← مسند کلمۀ «شب» جمله را بیمعنا میکند (شب خوش است = نهاد)
گزینۀ ( :)4این پیراهن است /افسار نیست = دو جمله اسنادی 2 24الف) من خود (بدل) /د) غنچه غرق عرق گشت
0 33من در خانۀ دوستِ صمیمیِ عزیز خودم بود (مسند ← اسنادی)
نهاد متمم مضافالیه صف صفت مضافالیه ب) ای سعدی (منادا) /ج) عنبر افشان آمد (قید = چگونه آمد)
در جملۀ فوق چون «مسند» وجود ندارد از حرف اضافه +متمم (در 4 25تو خود حجاب خودی حافظ (ای حافظ تو خود حجاب
خانه) بهعنوان مسند استفاده میشود منادا خود هستی) بدل مسند
(من در خانه بودم) گزینۀ ( :)1حافظ ← منادا ـ (بدل و مسند وجود ندارد)
نهاد مسند فعل گزینۀ ( :)2حافظ ← منادا ـ کجا است ← مسند /بدل وجود ندارد
گزینۀ ( :)2حرفها جالب بود ← مسند گزینۀ ( :)3حافظا (ای حافظ) ← منادا /بدل و مسند وجود ندارد
گزینۀ ( :)3ناالن شدم /جفت شدم ← مسند 0 26دیشب و صوفیوار ← دو قید /جام را عجب میداشتم
گزینۀ ( :)4مستور نیست /دستور نیست ← مسند /او را منع نمیکردم ← دو مفعول
2 34اگر به من دست دهد ← متمم سه بار فعل متعدی است ولی در فعل آخر (میآورد) مفعول ذکر
گزینۀ ( :)1امیدِ من ← مضافالیه نشده است
گزینۀ ( :)3در دلِ او انداز ← مضافالیه یعنی یک بار مفعول حذف شده است /و پیمانه ← معطوف /نهاد
گزینۀ ( :)4بند غم دلِ او ← مضافالیه سه بار حذف شده است.
0 35مرا از خواب بیدار مکن /با خیالِ او ← مضافالیه 2 27از دستِ من ← مضافالیه /وصل ← معطوف /باغِ
گزینۀ ( :)2بندِ زلفِ او ← مضافالیه /تحمل برای او باید ← متمم
()122
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
صاحب نداره (چه چیز را ندارد) ← صاحب را ← مفعول گزینۀ ( :)3یار او ← مضافالیه /در کار او ← مضافالیه
پوشش ،خودش ← بدل گزینۀ ( :)4عافیتِ تو ← مضافالیه /او را فرو مگذار ← مفعول
دست کم پانزده تومن میارزه ← دست کم (مقدار) ← قید 0 36پای را گزید ← مفعول /زهر چکید ← نهاد
یادآوری :نقشی بهعنوان ضمیر وجود ندارد. دندانِ او ← مضافالیه /دندان ← متمم
0 47بیش از بد ← قید (مقدار) 4 37سخنها را گفت ← مفعول /سخنهای منکر (زشت)
زحمت بیشتر باشد ← مسند ← صفت /یک دم ← قید /غافل ← قید
گزینۀ ( :)2طالبان جمله چاکر هستند ← نهاد (طالبان) ـ جمله (بدل) 2 38حبابوار براندازم (چگونه براندازم؟) ← قید /کاله را
گزینۀ ( :)3از خلوت بهرهای را نداری ← مفعول براندازم ← مفعول /رویِ تو ← مضافالیه /عکسی افتاد ← نهاد
چون گوهر ← متمم (چون = مانند) 3 39حافظ چون نالیست؟
گزینۀ ( :)4حلقه مویی بس است ← نهاد/خالِ دلجویی ← مضافالیه چه کسی مثل نالی است ← حافظ (نهاد)
4 48من مقیم گشتم ← مسند /عزم او را لطف دیدم گزینۀ ( :)1ای دل اگر خدا شناسی
(پنداشتم) ← مسند /راهِ او ← مضافالیه گزینۀ ( :)2ای حافظ ازو غایب مشو
ساق را بشکنم ← مفعول گزینۀ ( :)4ای سعدی به روزگاران مهری بر دل نشسته
2 49غم مرا پریشان میکند (میگرداند) 0 41دردا ← صوت (یا شبهجمله است) حسرت میخورم
نهاد مفعول مسند گزینۀ ( :)2ای حافظ شیدای گیتی نگشتی
رشتۀ جانها بسته است؟ چه چیز بسته است؟ رشته جانها ← نهاد گزینۀ ( :)3سعدیا (ای سعدی)
دو چشم از خواب برخیزند ← چه چیز از خواب 3 51 گزینۀ ( :)4ای بیدل این کمهمتان بر عزّ و جاه
برخیزد ← چشم (نهاد) صفت موصوف 3 40اگر آتش عشق پرِ تو را بسوخت (را فکّ اضافه = تقدم
هزار فتنه ← را برانگیزند (چه چیز را برانگیزند) ← فتنه ،مفعول مضافالیه بر مضاف)
صفت موصوف
گزینۀ ( :)1کسی به تو ← متمم (را اضافه)
به هر گوشهای ← متمم
گزینۀ ( :)2چند به من میگویی ← متمم (را اضافه)
صفت موصوف
گزینۀ ( :)4به پدر جفا کرد ← متمم
شمعِ کشته ← مرا شمع بینی (پنداشتن) 0 50
مسند موصوف صفت
3 42بهار را بخواه ← مفعول /ای دل ← منادا /این چمن
زندانِ غمافزا ← زندان را بینی ← مفعول بار آرد ← نهاد /صد گل بار را آرد ← قید (مقدار) /چون بلبل
موصوف صفت ← متمم (چون = مانند)
3 52رازِ همه ← مضافالیه /افشا کرد (گردانید) ← مسند 3 43در این باغ ← متمم /در این باغ پیرانهسر خواهد ←
او را پردهدر بنگر ← مفعول چه زمان ← قید /حافظ از خدا خواهد ← نهاد
او را پردهنشین بین (پنداشتن) ← مسند سروی را در کنار آرد ← مفعول
3 53الف) دو جمله اسنادی: 3 44ای حافظ اگر غمزه مستانه یار جان طلبد ← منادا
.1خواجهی معروف هستی .2 /بندهی گمنام هستم گزینۀ ( :)1حافظ نگه دارد ← نهاد
یادآوری :نمانده است :اسنادی نیست گزینۀ ( :)2حافظ در گاه نشین فاتحه خواند ← نهاد
ب و ج) تعداد جمالت اسنادی آن برابر است. گزینۀ ( :)4اگر حافظ سجده تو را کرد ← نهاد
د) یک جملهی اسنادی وجود دارد (امید است) 3 45حسد مرد را ← نشان مفعولی
3 54گزینۀ ( :)1گفتا ← چه چیز را :دل به تو نگران است = مفعول گزینۀ ( :)1بار لطفش پشتِ مرا دوتا کرد ← را فکّ اضافه
گزینۀ ( :)2دلدار گفت :نهاد /دل نگران است = نهاد گزینۀ ( :)2گردنِ عدو را به الطاف ببند ← را فکّ اضافه
فعلهای دیگر ،نهاد حذف شده است. گزینۀ ( :)4پسر یکی از راحله گم شد (را فکّ اضافه)
گزینۀ ( :)3نگران است /نگران باش :دو جملهی اسنادی 4 46یک مرد قلچماقِ ← وصفی (صفت)
گزینۀ ( :)4واژهی مرکبی وجود ندارد. ریخت را دارد ← مفعول
()121
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
گزینۀ ( :)2کلمۀ «حجّت» تکرار نیست نقششان متفاوت است. 2 55در هوایِ گل = مضافالیه /همنفس خواجو (رای فکّ
(بر حجت ← متمم /حجّت را به دل سپارم ← مفعول اضافه بود /بلبل همنفس خواجو بود = چه کسی همنفس بود ←
گزینۀ ( :)3من و طالع ← معطوف نیست بلبل (نهاد)
(من با طالع نگونسارم = واو معیّت) رجوع به انواع حروف یادآوری :فعل «بود» مفعولپذیر نیست.
2 7غرق غبار و غربت هستیم (واو عطف) ـ من و تو ← عطف 0 56الف) نمکدان ساختند (گرداندند) ← مسند
گزینۀ ( :)1من و تو ← عطف /بودند و نقش بستند ← ربط ب) بهرِ (برای) نه شبستان ← متمم
گزینۀ ( :)3یکی ز ما (باشد) و هزار از شما (باشد) ← ربط ج) ملکِ سلیمان ← مضافالیه
مار و مورچه :عطف د) نیستان را ساختند ← مفعول
گزینۀ ( :)4شراب نوش و رها کن ← ربط /عاد و ثمود عطف 4 57سخنچین جنگ قدیم را تازه کند (گرداند)
2 8عاشق و معشوق :معطوف /تو خود ← بدل مسند مفعول نهاد
گزینۀ ( :)1چون هستی و چگونه هستی ← ربط /با تو (مستم) تو نیکمرد سلیم را به خشم آورد ← گروه مفعول
(نهاد) (تکرار محسوب نمیشود نقششان متفاوت است) پاسخنامه (نقش تبعی)
گزینۀ ( :)3جامهای که او ← بدل /ننگ تن است و کم از کفن
4 0گزینۀ ( :)1کسی که او ← بدل
است ← واو ربط
گزینۀ ( :)2من و تو ← معطوف
گزینۀ ( :)4عاد و ثمود :معطوف /شراب نوش و رها کن :واو ربط
گزینۀ ( :)3دنیا جمله شر است ← بدل /دین همه شر است ← بدل
0 9سپید و سیاه ← معطوف (واو عطف)
3 2گزینۀ ( :)1کالهداری و آیین سروری ← معطوف
گزینۀ ( :)2رمزوراز ← یک کلمه است و «واو» وندی میباشد.
گزینۀ ( :)2شهد و شکر ← معطوف
گزینۀ ( :)3پودوتار ← یک کلمه است و «واو» وندی میباشد.
گزینۀ ( :)4تو خود ← بدل
گزینۀ ( :)4گفتوگو ← یک کلمه است و «واو» وندی است.
یادآوری :گزینۀ ( )3ساقی که بود و این باده (واو ربط است)
3 01تو خود را ← کلمۀ «خود» نمیتواند بدل باشد.
نهاد مفعول 4 3من و تو ـ باد و باران ـ هر دو واو عطف است.
گزینۀ ( :)1تو خود ← بدل گزینۀ ( :)1جاه و فرصت ← واو عطف /عدو در چه (است) و دیو در
گزینۀ ( :)2من خود ← بدل شیشه بهتر است ← واو ربط
گزینۀ ( :)4من خود ← بدل گزینۀ ( :)2بد و نیک ـ سیم و زر ← واو عطف /خیراست و آن دفع
2 0درون و برون ← معطوف شرّ است ← واو ربط
«واو» در «فرازونشیب» ـ «رازورمز» ـ گفتوگو» ← وندی است و گزینۀ ( :)3سر و تن ← واو عطف /تا از خویش تهی شد و نیاش
یک کلمه حساب میشود. نام نهادند ← واو ربط
کلمۀ «خود» مضافالیه میباشد (پنهانیِ خود) 3 4سیمرغ خود سی مرغ تمام باشد ← بدل
0 02تحقیق و تفحص (معطوف) /درد فهم و درد یادگیری (دو کلمه سیمرغ به دو معنا متفاوت است و تکرار نمیباشد)
(معطوف) /آزاداندیشی و ژرفاندیشی (معطوف) گزینۀ ( :)1بدی را بدی ← تکرار حساب نمیشود (جزایِ بدی بدی
یادآوری :قرارومدار (اسم اتباعی مرکب) /پرسوجو (واو وندی) سهل باشد = دوشش متفاوت)
4 03اجتماعی است و دارای ← ربط گزینۀ ( :)2افتان و خیزان ← یک کلمه است و «واو» وندی است.
گزینۀ ( :)1مهمترین نوع ادبی اروپا و مهمترین نوع ادبی جهان 0 5پاک هستی و خدا هستی ← واو ربط میباشد.
امروز ← معطوف گزینۀ ( :)2حافظ خود ← بدل
گزینۀ ( :)2شوخی و خنده /نارسایی و ناروایی ← واو عطف گزینۀ ( :)3جانفزا و پاک ← معطوف
گزینۀ ( :)3وطنپرستی و بشردوستی /استعمار و تسلّط بیگانگان گزینۀ ( :)4دفتر و اشعار ← معطوف
فرزندان و خانواده و آزادیخواهی ← همگی واو عطف میباشند. 4 6طالبان و سالکان /جمله = بدل (طالبان جمله)
2 04گزینۀ ( :)1جهان و طبیعت گزینۀ ( :)1کلمۀ «متهم» تکرار نیست (او سویِ متهم متهم است)
پاییز و زمستان ← واو عطف مسند نقششان متفاوت است.
()121
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()121
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
0 07فعل «است» اسنادی (نهاد ـ مسند ـ فعل) گزینۀ ( :)3تمام داراییها را مشکوک یافتم (پنداشتم)
دکتر مهدی محقق استاد بازنشسته دانشگاه تهران است فعل مسند مفعول
فعل گروه مسندی گروه نهادی 0 9فعل دیدن (بینی) در معنای خود «دیدن» میباشد و
3 08گشاده باشم ← اسنادی نیست (فعل «باشم» کمکی اسنادی نیست.
است و فعل اصلی «گشاد» میباشد. گزینۀ ( :)2همه خلق را نیست پنداشتی
گزینۀ ( :)1بوده است ← اسنادی (فرهنگ و تمدن استوار بوده است فعل مسند مفعول
()121
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
گزینۀ ( :)1خرقه نام را بکن (از فعل کَندن) ← اسنادی نیست گزینۀ ( :)1جدا کن (گردان) ← اسنادی
گزینۀ ( :)2طریق رجا را بینی (به معنای دیدن) ← اسنادی نیست گزینۀ ( :)2خواندن (نامیدن) ← اسنادی
گزینۀ ( :)4عنان را بگردانید (تغییر دهید) ← اسنادی نیست گزینۀ ( :)4مرا شهریار خواند (نامَد) ← اسنادی
3 33جمله اول :آیات وحی را بر لب دارد ← مفعول (مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)
ندارد ـ اسنادی نیست) 2 24خواندن ← نامیدن (اسنادی) ـ نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل
جمله دوم :زبان گویای خدا میشود ← مسند (مفعول ندارد) در گزینۀ ( )1خواندن ـ در گزینههای ( 3و )4فعل دانستن در
جمله سوم :آمده است ← فعل آمد نه مفعول میپذیرد (متعدی معنای واقعی خود استفاده شده است و اسنادی نیست.
نیست) نه مسند (اسنادی نیست) 3 25فعل دیدم در سؤال (دانستن) میباشد و اسنادی است.
جمله چهارم :عطر الهام را استشمام کرده است ← مفعول (مسند فعل دیدم در گزینههای ( 2 ،1و )4به معنای «دانستن» میباشد
ندارد ـ اسنادی نیست و مسند نمیپذیرد) پس اسنادی است امّا در گزینۀ ( )3فعل دیدن به معنی خود
4 34حقگزار (چه چیز را گزارد) «دیدن» میباشد.
روانشناس (چه چیز را میشناسد) 4 26خود را آراسته کن (گردان) ـ اسنادی
وطنخواه (چه چیز را میخواهد) مفعول مسند فعل
هیجانانگیز (چه چیز را برمیانگیزم) گزینۀ ( :)1خواهم کرد معنای گردان نمیدهد پس اسنادی نیست.
گزینۀ ( :)1کتابخانه (بن فعل نیست) گزینههای ( 2و :)3خواندن معنای نامیدن نمیدهد ← اسنادی نیست.
گزینۀ ( :)2شترمرغ (بن فعل نیست) 2 27فعل گفت (گویند» اگر معنای «نامیدن» بدهد اسنادی
گزینۀ ( :)3شبکاله (بن فعل نیست) است.
3 35شیرفروش (چه چیز را میفروشد) (به او دکتر میگویند) منتها به جای «مفعول» متمم میپذیرد.
انسانشناس (چه کس را میشناسد) فعل متمم مسند
قیمتگذار (چه چیز را میگذارد) /سرباز (چه چیز را میبازد) گزینههای ( 1و :)3فعل «گفتن» و «دیدن» به معنای خود کلمه
گزینۀ ( :)1خونبها (بن فعل نیست) است و اسنادی نیست.
گزینۀ ( :)2سیاهسرفه (بن فعل نیست) گزینۀ (« :)4دیدم» اسنادی ولی از ارکان
گزینۀ ( :)4شاهنامه (بن فعل نیست) «نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل» ساخته شده است.
4 36نزدیکبین (بن فعل) /پاسخگو (بن فعل) 2 28تو جمله جان هستی
آینهگردان (بن فعل) /حصیرباف (بن فعل) به از ← بهتر است ← اسمیه (اسنادی)
گزینۀ ( :)1کوچکسال (بن فعل نیست) ب) پروانه در آتش شد (رفت)
گزینۀ ( :)2بدزبان (بن فعل نیست) ج) کوه کمر را به خدمت بسته است ← اسنادی نیست
گزینۀ ( :)3خودرای (بن فعل نیست) د) چالش بگردید ← تغییر کرد ← اسنادی نیست.
4 37میدانستند (میپنداشتند ← اسنادی) 3 29میخواندند به معنای نامیدن نمیباشد (اسنادی نیست)
اهل کلیسا شعر را غذای شیطان میدانستند گزینۀ ( :)1آشکار مینمایند (میگردانند)
فعل مسند مفعول نهاد گزینۀ ( :)2پهلوان و شجاع صدا زدند ← (نامیدن = اسنادی)
3 38جمله پایه (هسته) جمله آخر میباشد گزینۀ ( :)4دیوانه انگاشتید) ← (پنداشتید = اسنادی)
(مراجع به مبحث جمالت) 2 31واضح میگرداند (اسنادی) /لطافت ،ناتوانی را آشکار میگرداند.
آن را خط پهلوی مینامند ← اسنادی فعل نهاد مفعول مسند
(نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل) 0 30شمردن (اسنادی) ـ استاد کوهنوردی حمل
3 39خداوند خود را دوستدار میداند (پنداشتن) جملۀ وسایل مخصوص را الزم شمرد
فعل مسند اسنادی است نهاد مفعول مسند فعل مفعول
گزینۀ ( :)1فعل «وامیداشت» لب را از ترشح پاک کن (گردان) ← اسنادی 3 32
مسند فعل مفعول
گزینۀ ( :)2داشته است
()121
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()121
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
نهاد ـ مفعول ـ فعل (سهجزئی گذرا به مفعول = نهاد ـ متمم ـ درآمیخت (چه چیز را درآمیخت)
فعل) افزود ← به /ساخت ← به (فعل «ساخت» با حرف اضافه «به» نمیآید).
برخی افراد مستعّد نوعی رمیدگی را احساس میکردند 2 55برکَند ← اسنادی نیست
فعل متمم نهاد گزینۀ ( :)1درون را شاد کن (گردان)
صادق هدایت به شرح رابطه میپردازد (سهجزئی گذرا به متمم) 3 61 مفعول مسند فعل
فعل متمم نهاد گزینۀ ( :)3کرم را سیرت سروران خواندهام (نامیدم) ← اسنادی
آخرین ذرّه را به آب خاموش داده است = فعل متعدی 4 60 فعل مسند مفعول
فعل متمم مفعول گزینۀ ( :)4مژگان دل را هدف ساخت (گردانید)
با متمم (چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم = نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) نهاد مفعول مسند فعل
اگر به شمارش جملهها توجّه کنیم شش جمله است 4 62 0 56عیان نمیبینم (عیان نمیپندارم ـ نمیدانم) ←
و اولین جمله افسون شدهی افسانه است ← اسمیّه (اسنادی) ـ اسنادی
نهاد ـ مسند ٫فعل (سهجزئی گذرا به مسند) او را عیان نمیبینم
(رجوع به شمارش جمالت) ـ تعداد جمالت عبارتند از: مفعول مسند فعل
)1افسانه است )2 /شکستهاند )3 /بیدار میشود )4 /شدهی اویند گزینۀ ( :)2مرد یزدان شو ← اسمیّه (اسنادی)
(او هستند) )5 /معشوقه است )6 /بر او افشانده است فعل مسند
جملۀ دوم :شکستهاند (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به مفعول گزینۀ ( :)3است ← اسمیّه (اسنادی)
(نهاد ـ مفعول ـ فعل) این کجا مرتبه چشم جهانبین است
جملۀ سوم :بیدار میشود (اسمیّه = اسنادی) ← سهجزئی گذرا به فعل مسند نهاد
مسند (نهاد ـ مفعول ـ فعل) گزینۀ ( :)4بر زبان بود ـ در دل بود ← اسمیّه (اسنادی)
جملۀ چهارم :اویند (او هستند) (اسمیّه = اسنادی) ← سهجزئی (نهاد ـ مسند ـ فعل)
گذرا به مسند (نهاد ـ مفعول ـ فعل) 0 57
جملۀ پنجم :معشوقه است (اسمیّه = اسنادی) ← سهجزئی گذرا به میخوراند ـ بیرون میآورد ـ یابد :همگی متعدی است که
مسند (نهاد ـ مفعول ـ فعل) مفعول میپذیرد.
جملۀ ششم :خود را افشانده است (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به در گزینههای دیگر بهترتیب :میروید ـ بیارامد ـ بالید،
مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) فعلهای دوجزئی میباشند.
0 63به شاعری پرداخت = سهجزئی گذرا به متمم 2 58فعل «میگنجد» فعل الزم است که نیاز به متمم دارد
(نهاد ـ متمم ـ فعل) فعل «میپردازد» زمانی الزم و زمانی متعدی است ،بستگی دارد که
نهاد ـ متمم ـ فعل (رجوع به درسنامه) مفعول بپذیرد یا نپذیرد.
3 64جملۀ چهارم :چه چیز را گفت (متعدّی) ← سهجزئی در این گزینه فعل «میپردازد» الزم است که با حرف اضافه «به»
گذرا به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) ذکر شده است.
جملۀ پنجم :درس دستور زبان را از ما خواهد پرسید (متعدّی) ← گوینده به شرح جزئیات میپردازد
چهارجزئی گذرا به مفعول و متمم (نهاد ـ مفعول ـ متمم ـ فعل) فعل متمم نهاد
جملۀ هشتم :مرغان زمزمهای داشتند (متعدّی) ← سهجزئی گذرا گزینۀ ( :)1دارند (چه چیز را دارد = متعدی)
به مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) گزینۀ ( :)3مینمایند (چه چیز را بازآفرینی مینمایند = اسنادی ←
2 65چهار جمله )1 :زیر بغل میزنند )2 /با خود میبرند نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)
)3سرگیجهای لطیف است )4 /برپا نهادهای گزینۀ ( :)4میبخشد (چه چیز را میبخشد = متعدی)
جملۀ اول :بیننده را زیر بغل میزنند (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به 0 59احساس میکردند
مفعول (نهاد ـ مفعول ـ فعل) (چه چیز را احساس میکردند = متعدی)
جملۀ دوم :او را میبرند (متعدّی) ← سهجزئی گذرا به مفعول
()121
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()111
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()111
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
گزینۀ ( :)3ای «معشوقهای» که پستهی تو بر حدیث قند لبخند زده گزینۀ (( :)1است) و گزینۀ (( :)4بود) ← متمم نمیپذیرد
«است» 0 20با من نسازد (مدارا کردن با)
گزینۀ ( :)4شکر (شکر میکنم = صوت یا شبهجمله) ـ شکر میکنم 0 22گزینۀ ( :)2چشم تو مرا بیند ← «تقدم فعل»
که آن محنت گزینۀ ( :)3چون پدر به حال فرزند دید ← «تقدم فعل»
0 6گزینۀ ( :)2ایا «کسی که» پرلعل (حذف منادا) گزینۀ ( :)4گریه نشان دردمندی است ← «تقدم فعل»
گزینۀ ( :)3دلی که خرم است (حذف فعل) 4 23صحرا را همه نیزه و خنجر دید ← «تقدم فعل»
گزینۀ ( :)4به گردش چو پروانه جویان نور ← هستند (حذف فعل) گرفت موج لشکر = «تقدم فعل»
3 7همان به (همان بهتر است = حذف به قرینۀ معنوی) 3 24گزینۀ ( :)1بر موکب آن باغ دست را زد ← (تقدم فعل
گزینۀ ( :)1فشاندند بادم و زر بر سرش فشاندند (حذف فعل) بر مفعول)
گزینۀ ( :)2کمان در زه آورد و زه را به گوش (آورد) گزینۀ ( :)3بار کشم ← (تقدم فعل بر مفعول)
گزینۀ ( :)4شمع در این گفتوگو بود و به دیدار او وقت اصحاب گزینۀ ( :)4نشید دردناکش را خواندند ← (تقدم فعل بر مفعول)
جمع بود 3 25گزینۀ ( :)1چون زید از آن ماه امید برد (تقدم فعل بر متمم)
2 8که آن سرگردان است و این نیممست «است» گزینۀ ( :)2مجنونصفت سرمست افتاده (تقدم فعل)
4 9گزینۀ ( :)1خموش (خاموش باش) =حذف فعل به گزینۀ ( :)4یارب مرا به آن چراغ برسان
قرینۀ معنوی= (صوت = شبهجمله) (تقدم فعل بر مفعول و متمم)
گزینۀ ( :)2زنهار ← پناه میبرم (حذف فعل به قرینۀ معنوی) 4 26گزینۀ ( :)1یکی از صاحبدالن را تب آمد ← (تقدم
گزینۀ ( :)3زهی جوفروشان گندمنمای ← آفرین باد فعل بر متمم)
(به حالت تمسخر) گزینۀ ( :)2ای پسر زیر بار گنه مرو ← (تقدم فعل بر سایر اجزای جمله)
0 01بهایم خموشند و بشر گویا (ند = هستند) (حذف به گزینۀ ( :)3بتا (بگذار) جور دشمن پوست او را بدرد ← (تقدم فعل بر مفعول)
قرینۀ لفظی) زبان بسته بهتر (است) (حذف به قرینۀ معنوی) 0 27یک روز بر بندهای دلِ من بسوخت (جابهجایی ضمیر)
گزینۀ ( :)3با حق نکو بود و با خلق بد «بود» ← حذف به قرینۀ لفظی
پاسخنامه (حذف به قرینه لفظی و معنوی)
گزینۀ ( :)4گفت خامش «باش» ← حذف فعل به قرینۀ معنوی
2 00چو مرد این سخن گفت و صالح (سخن را) شنید 3 0نشد ← کار دل تمام نشد (حذف نهاد و مسند)
(حذف مفعول به قرینۀ لفظی در جملۀ دوم) 3 2گزینۀ ( :)1به از ← بهتر است
3 02که دور از تو = از تو دور باد (حذف فعل در جمله به گزینۀ ( :)3بوی مشک بهتر از یک توده گل است
قرینۀ معنوی) ← جملهی دعاییّه گزینۀ ( :)4به درگاه او بر زمین نیاز است
3 03دل فدای او شد و جان نیز هم «فدا»شد 4 3گزینۀ ( :)1مهیا کنِ روزی مار و مور است
مسند مسند گزینۀ ( :)2پرستار امرش همه چیز و کس است
2 04مرا یک درم بود و «مرا» برداشتند گزینۀ ( :)3جهان بر الهیتش متفق هستند
(حذف مفعول در جملۀ دوم) 4 4فعل «است» در گزینۀ چهار حذف به قرینۀ معنوی است
4 05گزینۀ ( :)1ای کسی که همه هستی ز تو پیدا شده (سپاسگذاری بس است)
گزینۀ ( :)2ای کسی که دفتر حُسن تو فهرست خط و خالها است گزینۀ ( :)1به کمال نماید و فرزند به جمال (نماید = حذف به قرینۀ لفظی)
گزینۀ ( :)3ای کسی که شاهراه تو از بر سِدره (نام درختی در گزینۀ ( :)2موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت
آسمان هفتم) (است = حذف به قرینۀ لفظی)
2 06گزینۀ ( :)1آب برداشتم و گرد تشنگان میگشت (میگشتم) گزینۀ ( :)3سخنان او در جمع تأیید (شد = حذف به قرینۀ لفظی) و
گزینۀ ( :)3کبوتران دام برکندند و سر خویش گرفت (گرفتند) 2 5بعد در جلسه تصویب شد
گزینۀ ( :)4چو پیش قراوالن آمدند و نعرهای بزدند اگر دشنام فرمایی و اگر نفرین (فرمایی = حذف به قرینۀ لفظی)
یادآوری :فعل قبل و بعد حرف «واو» باید از جهت زمان و صیغه گزینۀ ( :)1چه امن عیش (است ـ وجود دارد)
یکسان باشد.
()112
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
گزینۀ ( :)3ای «کسی که» رخت چو خلد و لعلت سلسبیل هست 2 07خدا ز روی تعظیم به روی همچو ماهت سوگند خورده است.
(حذف منادا) گزینۀ ( :)1جبریل مقیم آستانت «است» (حذف به قرینۀ معنوی)
0 26به جان خواجه و حق قدیم قسم میخورم (حرف به گزینۀ ( :)3اگرچه چرخ رفیع «است» (حذف به قرینۀ معنوی)
قسم ذکر شده و فعل قسم میخورم) ← (حذف به قرینۀ معنوی) گزینۀ ( :)4عقل در رکابت دویده است (حذف به قرینۀ معنوی)
3 27جوی مشک بهتر از یک توده گل «است» ← (حذف 0 08گزینۀ ( :)2سر پادشاهان گردنفراز /به درگاه او بر
به قرینۀ معنوی) زمین نیاز «است» (حذف به قرینۀ معنوی)
گزینۀ ( :)1که به روی که عاشق شدم و از بوی که مست «شدم» گزینۀ ( :)3ذاتش از تهمت ضد و جنس بری «است» (حذف فعل)
گزینۀ ( :)2رقیب محرم «باشد» و حرمان نصیب من «باشد» گزینۀ ( :)4ای «خدایی» که از خیال و قیاس و گمان و وهم برتر است
گزینۀ ( :)4در اسب و میدان و چوگان و گوی «نیست» 0 09گزینۀ ( :)2از طاعتش پشت کس مستغنی «نیست»
0 28گزینۀ ( :)2فروغ رای تو مصباح راههای مخوف «است» (حذف فعل) /بر حرف او جای انگشت کس «نیست»
عنان عزم تو مفتاح ملکهای حصین «است» گزینۀ ( :)3آسمان بلند پیش قدرت خجل «است» (حذف فعل)
گزینۀ ( :)3ابر رحمت بر تو «باد» /روح راحت بر روان والدین «باد» تو مخلوق «بودی» /و آدم هنوز آب و گل «بود»
گزینۀ ( :)4بخت را با دوستانت اتفاق «است» /چرخ را با دشمنان گزینۀ ( :)4فروماندگان را به رحمت قریب «است» (حذف فعل)
حرب حنین «است» تضرّعکنان را به دعوت مُجیب» است
0 29گزینۀ ( :)2بر این بنده بخشایشی «کن» 4 21گزینۀ ( :)1فغان ← شبهجمله (صوت) = حذف فعل
گزینۀ ( :)3در سایهای «است» که ترکان خوان یغما را «بردند» ← حذف به قرینۀ لفظی
گزینۀ ( :)4عدو در چه «است» ـ دیو در شیشه بهتر «است» گزینۀ ( :)2چه حاجت = چه حاجت «است» (حذف فعل)
3 31به چشمهای تو «قسم میخورم» ← به قسم گزینۀ ( :)3خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا «رفت»
0 30نه از مدحش خبر باشد نه از ذمّ «خبر باشد» (حذف فعل)
گزینۀ ( :)2مرگ بهتر «است» از بیماری ← (حذف فعل) 0 20که کس این معما را نگشود و این معما را نگشاید
گزینۀ ( :)3افسوس بر اینان «باد» ← صوت (شبهجمله) (مفعول در جملۀ اول حذف شده است)
گزینۀ ( :)4به دوستی تو قسم میخورم ← به قسم 2 22گزینۀ ( :)1از دیدهها پنهان «است»
3 32گنجینه گوهر در پای فشاندند و زر بر سرش «افشاند» (حذف به قرینۀ لفظی)
گزینۀ ( :)2حذف به قرینۀ معنوی ← سعی قدم پیشتر «است» گزینۀ ( :)3که چشم بد از سوی گل به دور «باد»
به درگاه حقّ منزلت بیشتر «است» (حذف فعل به قرینۀ معنوی)
گزینۀ ( :)4حذف به قرینۀ معنوی← اسیران در چاه و بند محتاج «هستند» گزینۀ ( :)4هزار شکر «میکنم» ← حذف فعل
4 33گزینۀ ( :)1آسمان در زیر پای همّت «است» (صوت = شبهجمله)
گزینۀ ( :)2ای کسی که (حذف منادا) زینت محافل به دیدار تو 0 23گزینۀ ( :)2باهلل ← به خدا قسم میخورم (به قسم)
«است» (حذف فعل) گزینۀ ( :)3گفت ای کسی که (منادا) چشم و چراغ همه
گزینۀ ( :)3ای کسی که (حذف منادا) کمال نیکمردی بر تو ختم «است» شیرینسخنان «هستی»
2 34گزینۀ ( :)1گوشم به راه «است» گزینۀ ( :)4همان به (همان بهتر است)
گزینۀ ( :)3آن خوشتر ز حُسن «است» 0 24روی رنگین را به هر کس مینماید وگر بگویم «روی
گزینۀ ( :)4ای «کسی که» آفتاب آینهدار جمال تو «است» /مشکل رنگین را» را باز پوشان (حذف به قرینۀ لفظی)
سیاه مجمرهگردان خال تو «است»
4 25گزینۀ ( :)1صفنشینان نیکخواه «هستند»
0 35گزینۀ ( :)2کار دل تمام شود و نشد (کار دل تمام نشد) (حذف به قرینۀ معنوی)
گزینۀ ( :)3از دو دیده من «خون» رفت هرگز خون نرفت گزینۀ ( :)2نقلش از لعل نگار «است» و نقلش از یاقوت خام «است»
()111
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
محمد ـ شاخص نیست (بینشان فاصله هست) 0 7 گزینۀ ( :)4آنکه بیجرم برنجید و به تیغم زد و رفت = آنکه به
گزینۀ ( :)2امام علی (ع) /گزینۀ ( :)3دکتر اصغر دادبه تیغم زد ـ آنکه رفت
شاخص شاخص
پاسخنامه گروه اسمی (شاخص هسته)
گزینۀ ( :)4استاد مهدخت
شاخص
4 0گزینۀ ( :)1سرهنگ احمدی = شاخص
عموی احمد (بین لقب و اسم انسان فاصله وجود دارد) گزینۀ ( :)2دکتر زرینکوب /گزینۀ ( :)3کدخدا احمد
2 8
شاخص شاخص
گزینۀ ( :)1کدخدا احمد /گزینۀ ( :)3دکتر محمد
3 2استادم حمیدی ← در اینجا بین لقب و حمیدی ،ضمیر
شاخص شاخص
فاصله انداخته است.
گزینۀ ( :)4امام رضا (ع)
استادم حمیدی ← بدل
شاخص
گزینۀ ( :)1دکتر خسرو فرشید دارد
4 9نویسنده و استاد برجسته ...غالمحسین یوسفی بین لقب شاخص
و اسم انسان فاصله ذکر شده است. گزینۀ ( :)2سروان مقدّم /گزینۀ ( :)4امام رضا (ع)
گزینۀ ( :)1استاد بدیعالزمان /امام رضا (ع) /دکتر مُحمّد شاخص شاخص
شاخص شاخص شاخص 4 3استادم دکتر کزازی ← دکتر :شاخص هست امّا کلمۀ
گزینۀ ( :)2سلطان محمود 0 01 استادم شاخص نیست.
شاخص
گزینۀ ( :)1دکتر ـ استاد ← دو شاخص میباشد.
گزینۀ ( :)3خواجه عمید /گزینۀ ( :)4سیّد اشرفالدین
گزینۀ ( :)2آقا جالل /پهلوان سهراب
شاخص شاخص
گزینۀ ( :)3سیّد رضا ← استاد خلقی
ستوان محمدی 4 00
شاخص 3 4امیر محمد /در گزینههای دیگر کلمه «امیر» به تنها
گزینۀ ( :)1عمویِ احمد (بین لقب و اسم انسان فاصله ذکر شده است) شاخص ذکر شده است و نمیتواند شاخص باشد.
گزینۀ ( :)2استاد ← لقب (امّا اسمی ذکر نشده است) یادآوری :در گزینههای چهار بعد از کلمۀ «امیر» مکثی وجود دارد
گزینۀ ( :)3کدخدای ← لقب (امّا اسمی ذکر نشده است) که «امیر» را از بونصر مشکان جدا میکند.
2 02امیرمسعود 4 5کلمه استاد بدون اسم انسان ذکر شده است و نمیتواند
شاخص شاخص باشد.
گزینۀ ( 1و 3و )4کلمه «امیر» ذکر شده است امّا اسمی ذکر نشده است. گزینۀ ( :)1مهندس رفعتی /گزینۀ ( :)2آقای رئیسی
2 03در قفایِ آزادی ← مضافالیه (وابستۀ پسین است) شاخص شاخص
در گزینۀ ( )1کلمات «سر ـ دست» /در گزینۀ (« )3مخمل ـ دل» گزینۀ ( :)3ستوان حسینی
در گزینۀ (« )4ماهرانه ـ ناخدا» همگی هسته هستند (نه وابستۀ شاخص
پیشین و نه وابستۀ پسین میباشند) یادآوری :بیان کرده بودیم که نباید بین لقب (آقا) و اسم انسان
4 04کتابهای بهترین نویسنده: «رئیسی» فاصله ایجاد شود امّا بعد از حذف الف و یای میانجی
کلمۀ «نویسنده» مضافالیه میباشد. میآید و دلیل بر فاصله نیست.
فرهنگسرایِ نیاوران ← مضافالیه میباشد سلطان محمود 2 6
گزینۀ ( :)1کلمات «سلمان ـ جان» /گزینۀ (« :)2دکتر ـ آموزش» شاخص
گزینۀ (« :)3دانشآموزان ـ امتحان ـ همگی هسته میباشند. گزینۀ (« :)1حسنک» بدون لقب ذکر شده است.
یادآوری :کلمۀ «همۀ» کسره برای خود کلمه است.
گزینۀ ( :)3امیر بزرگ احمدحسن بینشان فاصله است و شاخص نیست
اسم لقب
غیرِ مراد ← مضافالیه 3 05 گزینۀ ( :)4آغا (آقا) لقب است ولی بعد از آن اسم انسان ذکر نشده
است (خادم = صفت است)
()111
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
بزرگ و ارزشمند :صفت یادآوری :کلمۀ «آن» ضمیر میباشد اگر صفت پیشین میبود هسته
گزینۀ ( :)2همه = صفت پیشین /موارد :اسم /گفته شده :صفت حساب نمیشد.
گزینۀ ( :)3از آخر بررسی شود کلمۀ «دانشگاه» اسم است و سبب 0 06کلمه بزرگترین جزو صفات پیشین (عالی) میباشد و
رد گزینه میشود. نمیتواند هسته باشد.
گزینۀ ( :)4کلمۀ «جاری» صفت است نه اسم. یادآوری :گزینۀ ( )3کلمه حرف «واو» که قبل از کلمۀ «حوادث»
0 4گزینۀ ( :)1آن :صفت اشاره /رزمنده :اسم واقع شده است «واو» ربط است.
وارسته :صفت ... 3 07شبِ هجران ← مضافالیه
موارد رد گزینه در گزینههای باقیمانده: (جزو وابستۀ پسین میباشد)
گزینۀ ( :)2همان :صفت /چهار :صفت /گزینۀ ( :)3آن :صفت 2 08و گوسفندان (معطوف) جزو نقشهای تبعی است.
دو :صفت /گزینۀ ( :)4فردوسی :اسم تذکر :کلمه «استاد» شاخص نیست
0 5هیکل :اسم /دراز :صفت /کبود :صفت (هیکلِ کبود) (اگر شاخص میبود نمیتوانست هسته باشد)
ورم کرده :صفت ( /هیکل ورم کرده) 3 09باد خیرهسری ← مضافالیه
موارد رد گزینه: 4 21شاعران ـ سهل و ممتنع هر دو هسته میباشد.
گزینۀ ( :)2این :صفت /گزینۀ ( :)3شکایت :اسم /گزینۀ ( :)4شاعر :اسم اکرانِ بهترین فیلم ← کلمۀ فیلم «مضافالیه» میباشد.
3 6اولین ـ پرافتخار ـ مهتران ـ مختلف :صفت (بقیه اسم) (کسره همۀ در گزینۀ ( )4برای خود کلمه میباشد)
موارد ردّ گزینه: 3 20کارِ اسفندیار = هسته نیست
گزینۀ ( :)1آن :صفت /دو :صفت مضافالیه
گزینۀ ( :)2فیزیک :اسم /گزینۀ ( :)3پرورش یافته :صفت 3 22کلماتِ «ایران» و «تاریخ» مضافالیه میباشند
3 7موارد رد گزینه: کلمۀ «همین» جزو صفات پیشین میباشد.
گزینۀ ( :)1پیشگاه :اسم /گزینۀ ( :)2فرش :اسم 2 23گوسفند /گاو و گوسفند
گزینۀ ( :)3درخت :اسم معطوف
4 8تازهتأسیسشده :یه کلمه است و صفت است گزینۀ ( :)1امامزاده ← شاخص نیست (بعد از آن اسمی ذکر نشده است)
موارد رد گزینه: 4 24گزینۀ (« :)1نخستین» جزو صفات پیشین میباشد.
گزینۀ ( :)1بیشتر :صفت /گزینۀ ( :)2تاریخی :صفت گزینۀ ( :)2کاربردِ صفت ← مضافالیه
گزینۀ ( :)3گوناگون :صفت گزینۀ ( :)3زبانِ هر دو نوشته ← مضافالیه (اگر قبل کلمات صفات
)1 3 9این لولیان )2لولیانِ شوخ )3لولیان شیرینکار پیشین کسره باشد کلمه بعد از صفات پیشین هم مضافالیه میباشد).
)4لولیان شهرآشوب 0 25تعیینِ ارزش ← مضافالیه
گزینۀ ( )1 :)1ما در سر سپید )2این پند )3فرزندِ سیاهبخت
(صفتِ مقلوب) ← جای اسم و صفت جابهجا شده است. پاسخنامه (ترکیب وصفی ـ اضافی)
گزینۀ ( :)2این مه /گزینۀ ( )1 :)4آن حسن )2حُسنِ روزافزون
0 0جامعترین :صفت پیشین /فرهنگ :اسم
0 01گزینۀ ( )1 :)1این سقف )2سقفِ بلند )3سقفِ ساده
پرارزش :صفت /تاریخ ـ ادبیات ـ ایران ـ جهان ← همگی اسم
)4سقفِ بسیارنقش )5این معما )6هیچ دانا
یادآوری :در چنین سؤالی میتوان از آخر جمله هم ردّ گزینه کرد.
گزینۀ ( :)2هرکس (این ـ آن = ضمیر هستند) /گزینۀ ( )1 :)3همه
3 2اگر از آخر کلمات بررسی کنیم :گزینۀ ( )4کلمات
صفشکنان (بقیه ترکیبها اضافی هستند)
«ماشینی» = صفت و «تبریز» = اسم میباشد و میتوان با هم نکته به
گزینۀ ( )1 :)4شعر خونبار )2آن یار )3مژگان سیه
جواب رسید.
4 00گزینۀ ( :)1گلبنِ عیش (باد بهاری ـ ساقیِ گلعذار ـ باده
اگر از اول بررسی کنیم :گزینۀ ( )2کلمۀ «کدام» صفت پیشین است
خوشگوار = هر سه وصفی هستند)
در حالی که سؤال با «اسم» شروع شده است.
گزینۀ ( )1 :)2عیشِ من )2کارِ من (لعلِ دلخواه ـ وصفی است)
3 3اولین :صفت پیشین /افتتاح ـ اتوبان ـ گیالن :اسم
()111
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
)11نالههای گریهآلود )12آن روح )13روح دردمند گزینۀ ( )1 :)3صوتِ بلبل )2صوتِ قمری
ترکیب اضافی )1 :آسمانِ کویر )2مشتِ قلب )3قلبِ من گزینۀ ( )1 :)4قامت ما )2تشریف تو )3باالی کس
)4بارانهای سکوت )5سکوتِ او )6اسیرِ من )7پروانههای شوق (قامتِ ناساز ـ قامت بیاندام وصفی میباشد)
)8مزرعۀ دوست )9دوست من )11نالههای روح 0 02وصفی )1 :آن سیهچرده )2چشمِ میگون )3لب خندان
2 20ترکیب وصفی )1 :دورۀ اسالمی )2همان قرنها )4دل خرّم /اضافی :شیرینیِ عالم
)3قرنهای نخستین )4قرنهای هجری )5ترجمۀ عربی 0 03وصفی )1 :اندیشههای آسمانی )2اندیشههای زمینی
)6آثار معتبر )7متونِ عربی )8این رسم )9قرنهای دیگر )3یک ذهن )4انسان زمینی )5آن زمان )6اندیشههای ملکوتی
ترکیب اضافی )1 :ترجمۀ آثار )2آثار یونان )3مورد استفاده )7همه اندیشهها )8روح آزاد )9روحِ رها )11همه دردها )11همۀ آالم
)4استفادۀ ایرانیان )5تفاسیر قرآن )6رسمِ ترجمه اضافی )1 :ذهنِ انسان )2خاطرِ من
0 22ترکیب وصفی )1 :کلماتِ آسمانی )2صدای گرم )1 4 04طبع من (را فک اضافه) )2سرِ مدحت
)3همه جا )4همه کس )5همه چیز )6این ندا )3مدحتِ پادشاهان
ترکیب اضافی )1 :کلماتِ قرآن )2صدای خواننده )3گوشِ جانها گزینۀ ( :)1پرِ زاغ ـ پر من /تماشایِ باغ
)4گلهای شادی )5گلهای امید )6باغ خاطر )7خاطرِ کاروانیان گزینۀ ( )1 :)2محرمِ هوش )2مشتری زبان (را فکّ اضافه)
3 23ترکیب وصفی )1 :دورۀ اول )2شکل سنتی )3سبک گزینۀ ( )1 :)3ماورای جالل او )2جالل او
رئالیستی )4هر نویسنده )5تشریح دقیق )6خصوصیات ظاهری )3منتهای جمال )4جمالِ او
ترکیب اضافی )1 :نقش گزارشگر )2تشریح خصوصیات 0 05ترکیب وصفی )1 :این روزنامه )2هر روز )3کودکان
)3خصوصیات اشخاص )4اشخاصِ رمان )5صفحات داستان دوازده ساله )4همان چاپخانه )5چند دسته )6دستهی بزرگ
3 24ترکیب وصفی )1 :ادبیات تطبیقی )2شاخههای مهم ترکیب اضافی )1 :نام روزنامه )2سر زبانها )3مدیرِ آن )4نام
)3علوم ادبی )4علوم معاصر )5ملّتهای مختلف )6هر ملّت نسیم )5نسیمِ شمال )6زمانِ انتشار )7انتشار آن
)7اندیشههای ادبی )8دیگر ملّتها 3 06صفت پیشین )1 :این بیان )2هر نوشتهای )3این گروه
ترکیب اضافی )1 :شاخههای علوم )2تأثیرپذیری ادبیات )3ادبیات )4همان زبان
ملّتها )4ملّتهای جهان )5تکامل ادبیات )6شکوفایی ادبیات صفت پسین )1 :اطالعات امروزی )2حالتِ شناخته شده )3بیانِ
)7ادبیاتِ ملّت )8اندیشههای ملّتها غیر متعارف )4بیانِ خندهدار )5نقدِ اجتماعی
0 25گزینۀ ( )1 :)1چشم بد )2آن سلسله )3زلف دراز یادآوری :کلمۀ «آن» هر سه بار ضمیر است
)4هر حلقه )5عالم دیگر 2 07صفت پیشین )1 :همۀ بیرحمی )2هر روز )3هر شب
گزینۀ ( )1 :)2آیینه روشن )2خط نارسته )3 /آن چهره )4چهره انور صفت پسین )1 :درون آشفته )2خاطرِ ترسان )3خاطری آرام
گزینۀ ( )1 :)3آه گرم )2دلِ پرخون )3الله احمر (سرخ) یادآوری :کلمات آن که ـ ضمیر است (که = حرف است)
گزینۀ ( )1 :)4معنی روشن )2آن زلف )3زلف عنبر )1 4 08نیازهای مادی )2نیازهای جسمانی )3خواستههای
4 26ترکیب وصفی )1 :یک چینه )2یک شعله گوناگون )4خواستههای دیگری )5تمدن بزرگ )6توجۀ شایان
)3یک خواب )4خواب لطیف 2 09ترکیب وصفی )1 :دو اشکال )2اشکال اضافی
ترکیب اضافی )1 :مردم شهر )2موسیقیِ احساس )3احساسِ تو )3همۀ نزدیکان
)4صدای پر )5پرِ مرغان )6مرغان اساطیر ترکیب اضافی )1 :نظر رستم )2مرگِ او )3خودِ او )4نزدیکانِ او
3 27ترکیب وصفی )1 :فصل خوش )2فصل معتدل )5ویرانی کشور )6کشورِ او )7مرگِ او )8مساویِ میدان خالی
)3سکوتِ سنگین )4سکوتِ زمستانی )5یک درخت کردن )9میدان خالی کردن کسانی )11تجسّم آرمان
ترکیب اضافی )1 :سکوت خود )2درختِ به )3باغچۀ ما )4چیدن )11آرمانهای خود
شکوفه )5خوردن شکوفه )6شکوفۀ به )7سرگرمیهای من 3 21ترکیب وصفی )1 :این نخلستان )2نخلستان خاموش
2 28ترکیب وصفی )1 :گوشه روشن )2شیرینترین لبخند )3هرگاه )4مشت خونین )5بارانهای غیبی )6نگاههای اسیر
)3بشریّت رهگذار )7این مزرع )8مزرع سبز )9آن دوست )11دوستِ شاعر
()111
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
گزینۀ ( :) 4هر گنج = وابستۀ پیشین /گنجِ سعادت ـ یمنِ دعایِ ترکیب اضافی )1 :گوشۀ وجدان )2وجدان تاریخ )3لبانِ اراده
شب ـ وردِ سحری :وابستۀ پسین )4ارادۀ تو )5خون خویش )6گذرگه تاریخ
4 6وابستۀ پیشین )1 :این معلم )2این نویسنده )3این )1 0 29شعر حافظ )2زمان آدم )3باغ خلد )4دفتر نسرین
نامه )4این نویسنده )5چه حد )5دفتر گل )6زینت اوراق )7اوراق دفتر
ترکیبات وصفی )1 :این معلم )2معلّم شریف )3معلّم باسواد )4این یادآوری :در بیت «را فک اضافه» وجود دارد که بر تعداد ترکیب
نویسنده )5نویسندۀ بزرگ )6این نامه )7این نویسنده )8چه حد اضافی میافزاید.
2 7گزینۀ ( :)1پشمینهپوشِ تندخو ـ مستیِ او ـ ترکِ گزینۀ ( )1 :)2دم صبح )2صبح ازل )3آخر شام )4شام ابد
هوشیاری ← 3وابستۀ پسین گزینۀ ( )1 :)3رشته تسبیح )2دستِ من )3ساعت ساقی
گزینۀ ( :)2چشمِ پرنیرنگِ ـ چشم او ـ آهنگِ او ـ طرّهِ شبرنگِ او ـ گزینۀ ( )1 :)4حسن رویان )2مهرویان مجلس )3بحثِ ما )4لطفِ
طرّه او ← 5وابستۀ پسین طبع )5خوبی اخالق
گزینۀ ( :)3کلیدِ گنج سعادت ـ قبولِ اهلِ دل ← 4وابستۀ پسین 4 31صفات پیشین )1 :یک قرن )2این کشور )3این فاصله
گزینۀ ( :)4رویِ من ـ آینهِ وصفِ جمال ـ جلوهِ ذات ـ (به من ـ یادآوری :صفات پیشین جزئی از ترکیبات وصفی (پیشین) هستند حال
هستم) ← 4وابستۀ پسین از شماره 4میشماریم )4 :اختالف داخلی )5جنگهای داخلی
3 8گزینۀ ( :)1جمالِ روح ـ جمال و حسنِ تو ـ چیزِ دیگر )6قدهای بزرگی )7کارگاههای متعدد )8کارگاههای صنعتی
← 4وابستۀ پسین
گزینۀ ( :)2جانِ مقدس ـ فدایِ رویِ تو ← 3وابستۀ پسین
پاسخنامه (وابستۀ پیشین و پسین)
گزینۀ ( :)3لذّتِ نامههای تو ـ ذوقِ پیامهای تو ـ لبِ من ـ برِ من
← 6وابستۀ پسین 4 0وابستۀ پیشین )1 :چندین دفتر )2دو مجلد
گزینۀ ( :)4طوافِ حاجیان ـ گردِ یار ـ اخالقِ سگان ← 3وابستۀ پسین وابستۀ پسین :مجموعهِ ـ اشعارِ شفیعیِ ـ کدکنی
0 9گزینۀ ( :)1وابستۀ پیشین ندارد( / .وابستۀ پسین :زهدِ عنوانِ هزارهِ دومِ ـ آهویِ کوهی
خشک ـ بادهِ ناب ـ بویِ باده ـ دماغِ من (مدام دماغِ من را تر دارد) 2 2وابستهی پیشین )1 :چه پاییز (تعجبی) )2این برگ
گزینۀ ( :)2وابستۀ پیشین :چه طرف /وابستۀ پسین :جیبِ خرقهِ حافظ (اشاره) )3کدام نی (پرسشی) )4همه نوا )5همه نغمه (مبهم)
گزینۀ ( :)3وابستۀ پیشین :آن یاری /وابستۀ پسین :سیمِ من ـ زرِ وابستهی پسین )1 :پاییز دلنواز )2برگ خشک )3زمین سرد
من ـ دلِ من ـ جانِ من ـ فدایِ یاری ـ حقِ صحبتِ مهر و وفا )4زمین بیروح )5نی روحبخشی
گزینۀ ( :)4وابستۀ پیشین :آن بت /وابستۀ پسین :بتِ ترسابچۀ 0 3درختِ او ـ غارِ او ـ کوهِ او ـ صخرهِ سنگِ او ـ سنگریزهِ او ـ
بادهپرست /شادیِ رویِ کسی آیاتِ وحی ـ زبانِ گویای خدا ـ عطرِ الهام ـ فضایِ اسرارآمیزِ آن ← 12
2 01گزینۀ ( :)1حقِ صحبت دیرین ـ محرمِ راز ـ یارِ وابستۀ پسین
یکجهتِ حقگزارِ ما ← 6وابستۀ پسین 3 4وابستههای پیشین )1 :این نغمه )2همان کلمات
گزینۀ ( :)2ظلِّ ممدودِ ـ خمِ زلفِ تو ـ سرِ من ـ قرارِ دلِ شیدا ← )3داناترین استاد )4یک لحظه
7وابستۀ پسین وابستههای پسین )1 :دلم (دلِ من) )2نغمۀ آسمانی
گزینۀ ( :)3چشمِ تو ـ صفتِ نرگسِ رعنا ← 3وابستۀ پسین )3کلمات شورانگیز )4استاد جوان
گزینۀ ( :)4نازپروردِ تنعم ـ شیوهِ رندانِ بالکش ← 3وابستۀ پسین گزینۀ ( )1 :)4هر کدام )2یک طبق )3اینجا )4این طبقها
2 00گزینۀ ( :)1انبای زمان ـ غم مسکینان ← 2وابستۀ پسین )5این تپه
گزینۀ ( :)2دلق و سجّادهِ حافظ ـ شرابِ او ـ کفِ ساقیِ مهوش ← 3 5گزینۀ ( :)1آن دهن = وابستۀ پیشین /حسرتِ دهانِ او
5وابستۀ پسین ـ جانِ من ـ کامِ تنگدستان :وابستۀ پسین
گزینۀ ( :)3رخِ اندیشه ـ سرِ زلفِ سخن ← 3وابستۀ پسین گزینۀ ( :)2چه سود = وابستۀ پیشین /خلدِ برین :وابستۀ پسین
گزینۀ ( :)4دردِ عشق ـ بالیِ خمار ـ وصلِ دوست ـ میِ صافی ← گزینۀ ( :)3آن به ← آن ضمیر است (آن) بهتر است ← وابستۀ
4وابستۀ پسین پیشین وجود ندارد
عزیزِ من = وابستۀ پسین
()111
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
ظرافتِ طبع سخنور /ماجرای کامالً اتفاقی 0 20 0 02وابستۀ پیشین :آن روز ـ هیچ فردی ـ چند گروه ـ چند
قید صفت مضافالیه مضافالیه دسته ـ کدام طرز ← 5وابستۀ پیشین
بقیه گزینهها: وابستۀ پسین :امتیازِ شخصیِ خود ـ طرزِ تفکر ـ نقاطِ مختلفِ
گزینۀ ( :)2غنچههای بیخار باغچه = وابستۀ وابسته نیست مملکت ← 5وابستۀ پسین
صفت مضافالیه
2 03نوعِ نوشتن ـ نوشتنِ هر خاطره ـ دورۀ زندگی ـ آثارِ
گزینۀ ( :)3رفیق جهاندیدۀ من = وابستۀ وابسته نیست
جاندار ـ خاطرهِ تلخ و شیرینِ زندگی ← 7وابستۀ پسین
گوشههای لب پیرمرد :مضافالیه مضافالیه
2 04کمکِ بازنویسی ـ متنِ ادبیِ گذشته ـ زبانِ معیارِ امروز ـ
گزینۀ ( :)4معتبرترین فروشگاه زنجیرهای = وابستۀ وابسته نیست
مفهومِ دقیقِ آن ـ نسلِ دلسوز
صفت صفت
0 05گزینۀ ( :)1کارِ فروبستۀ ما ← فروبسته :صفت /گزینۀ
3 22معجزات پنج پیغمبر = صفتِ مضافالیه
( :)2کمالِ حُسنِ تو /گزینۀ ( :)3دفترِ دانشِ ما
گزینۀ ( :)1در رندانِ شوق = مضافالیهِ مضافالیه
گزینۀ ( :)4خاکِ درِ تو
گزینۀ ( :)2احتمال جفاهای دشمنان = مضافالیهِ مضافالیه
2 06بویِ زلفِ تو
گزینۀ ( :)4آزار دلِ من = مضافالیهِ مضافالیه
گزینۀ ( :)1دلِ بیرحمِ تو /گزینۀ ( :)3سایۀ آن سرو سهی باال
)1 2 23تأثیر ادبیاتِ عرب )2نفوذِ فرهنگ یونان
صفت مضافالیه صفت صفت مضافالیه
)3ادبیاتِ مللِ جهان
گزینۀ ( :)4سقفِ بلندِ سادهِ بسیارنقش
)4عواملِ شکفتگی ادبیاتِ جهان (دو بار مضافالیه مضافالیه) صفت صفت صفت
یادآوری :تأثیر ادبیات هندی ـ حاصل روابط فرهنگی ـ نتیجۀ تسلط 2 07اسرارِ دلِ سوخته /گزینۀ ( :)1نشانِ درِ میخانه /گزینۀ
نظامی ـ ادبیات ملل مختلف :صفتِ مضافالیه ( :)3حدیثِ شبِ یلدا /گزینۀ ( :)4طلبِ آبِ رخ
)1 3 24دو سیر زعفران )2لباسِ خواهرِ بزرگتر (صفتِ مضافالیه) مضافالیه صفت
)3یک فروند هواپیمای جنگی )4لباس نسبتاً نفیس (قید صفت) اوجِ آسمانِ آبی /دیدنِ آخرین مهتاب 3 08
)5برجستهترین شرکتکنندۀ المپیادِ ادبی (صفتِ مضافالیه) صفت مضافالیه مضافالیه صفت
)6کتاب جغرافیای منطقه (مضافالیه مضافالیه) )7زنگِ درِ گزینۀ ( :)1زلف مشکین دوست وابستۀ وابسته ندارد
صفت مضافالیه
ساختمان (مضافالیه مضافالیه) )8رنگِ قرمزِ تند (صفتِ صفت)
پرواز دو کبوتر = وابسته وابسته
)1 2 25شاعرِ زبانِ فارسی (صفتِ مضافالیه) )2عرصۀ شعرِ
صفت مضافالیه
فارسی (مضافالیهِ مضافالیه)
گزینۀ ( :)2قصۀ شیرین زندگی /رخسار آتشین گل = وابسته وابسته نیست
0 26گزینۀ ( :)2خاک پای صنوبر ـ قامت آن سرو سیمتن:
گزینۀ ( :)4فریاد عاشقانِ سوختهدل /برگهای زردِ پاییز = وابسته
صفتِ مضافالیه /گزینۀ ( :)3عشق نرگس او /گزینۀ ( :)4مرید
وابسته نیست
جذبۀ منصور /سرّ عشق تو
وابسته وابسته :صفتِ مضافالیه
3 27گزینۀ ( :)1فروتنی نیرویِ رستم (مضافالیهِ مضافالیه)
2 09تألیفِ آن کتب (وابستۀ وابسته) /رشتۀ ادبیات فارسی
گزینۀ ( :)2ساختن ایدهای بهتر (صفتِ مضافالیه)
(وابستۀ وابسته) /مجموعه مقاالت فرهنگی (وابستۀ وابسته)
گزینۀ ( :)4صحبتِ خیلی عامیانه (قیدِ صفت)
گزینۀ ( :)1آثار گرانبهای آن مرد (وابستۀ وابسته) ـ دو مورد دیگر
)1 3 28آهنگِ کالمِ قدما (مضافالیهِ مضافالیه) )2شیرینِ
وابستۀ وابسته نیست.
بیانِ فرخی (مضافالیهِ مضافالیه) )3شادابی اندیشۀ رودکی
گزینۀ ( :)3استادِ کرسیِ حافظ :دومضافالیه مضافالیه /دو مورد
(مضافالیهِ مضافالیه) )4توصیف خمریاتِ او (مضافالیهِ مضافالیه)
دیگر وابستۀ وابسته نیست.
)5روح کالم منوچهری (مضافالیهِ مضافالیه) )6دریای معانی شعر
گزینۀ ( :)4پایاننامه دورۀ دکتری :وابستۀ وابسته (صفت وابسته) /
(مضافالیهِ مضافالیه) )7معانی شعرِ بهار (مضافالیهِ مضافالیه)
مجموعه دروس حوزوی :صفت مضافالیه /درس مهم قرآن :وابستۀ
)8فرهنگِ ایرانِ باستان (مضافالیهِ مضافالیه)
مضافالیه صفت وابسته نیست
3 29حوضِ حیاط وسیعتر /مقاله این استاد /دشوارترین
2 21آموزش هم زبانِ سه زبان ← وابستۀ وابسته
آزمونِ رشتۀ تجربی
طرح همۀ مسائل
()111
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
4 38دوستان نسبتاً مجرب گروه آموزشی )1 4 31جاودان )2بر اسبِ یالافشان زردش
کلمۀ نسبتاً قید میباشد و قید برای کلمۀ مجرّب (صفت) میباشد و )3میچمد )4در آن
نمودار آن به شکل زیر است: گزینۀ ( :)1قاصد روزان ابری /داروگ /کی /میرسد /باران ← 5گروه
دوستانِ نسبتاً مُجرب (قید صفت) گزینۀ ( :)2در درونِ کومه تاریک من /که ذرهای /با آن /نشاطی
صفت قید هسته نیست ← 5گروه
2 39گوشۀ آن بام = صفت مضافالیه گزینۀ ( :)3باغ بیبرگی /که /میگوید /زیبا
بقیّۀ گزینهها مضافالیهِ مضافالیه میباشند. نیست ← 5گروه (که اگر معنای «کسی» بدهد یک گروه است)
گزینۀ ( :)1دیوانۀ قلمرو صحرایِ وحشت /گزینۀ ( :)3سلسلۀ زلف تو )1 2 30نویسندگانِ آن داستان (صفتِ مضافالیه)
گزینۀ ( :)4میانۀ دل ما /میانۀ دل تو )2شاعران هر جامعه (صفتِ مضافالیه) )3دانشآموزان نهچندان
2 41آیینهدار روی او (مضافالیهِ مضافالیه) باهوش (قیدِ صفت) )5اتومبیلِ سفیدِ یخچالی (صفت صفت) )5ده
)4تاج خورشید بلند (صفتِ مضافالیه) 3 /و :4خاکِ نعلِ مرکبِ او دست لباس (ممیز) )6آفرینشِ خداوندِ بزرگ (صفتِ مضافالیه)
(دو مضافالیهِ مضافالیه) )7بررسیِ معضالتِ جامعه (مضافالیهِ مضافالیه) )8برداشت بعضی
گزینۀ ( :)1قوتِ جان حافظش = دو وابسته وابسته )3 /خندۀ زیر لب صاحبنظران (صفتِ مضافالیه)
گزینۀ ( :)3صورت ابروی دلگشای تو (دو وابسته وابسته) )3/گشاد کار من 0 32زبان انسانهایِ ناشناس )2گونههای شعر عامیانه
گزینۀ ( :)4شرح شکن زلفِ خم اندر خم جانان = 3وابستۀ وابسته )3بازتابِ ذهنِ جمعی )4افراد یک جامعه
3 40گزینۀ (« :)3قاف» مضافالیه «کوه» میباشد و شکل )5شناساندن ارزشهای اجتماعی )6اعضای جامعه بشری
صحیح آن :مشتاق دیدار سیمرغ کوه قاف 0 33گزینۀ ( :)1سؤاالت آزمون آزمایشی (صفت مضافالیه)
4 42بیت «ب» :نگاه آن سمنبر (صفتِ مضافالیه) مضافالیه صفت
بیت «ج» :گل این باغ (صفتِ مضافالیه) /بیت «ه» :رخسار آن هوای بسیار لطیف (قیدِ صفت) /پیراهنِ سبزِ روشن (صفتِ صفت)
خورشیدطلعت (صفتِ مضافالیه) صفت صفت قید صفت
یادآوری :در گزینۀ «الف» ممکن است اشتباه خوانده شود «باغِ خلدِ این یادآوری :گزینههای دیگر بهترتیب:
رخسار» ـ در حالی که بعد از «باغ خلد» مکث وجود دارد. گزینۀ ( :)2هر جشن بزرگ ملی /گزینۀ ( :)3کانون فرهنگی آموزش
صفت مضافالیه صفت مضافالیه
4 43گزینۀ ( :)1ندارد ـ مصرع دوم بدین شکل خوانده میشود
گزینۀ ( :)4یک قرارداد مصنوعی اجتماعی = هیچکدام وابستۀ
«که آتش را به چشم آن روی تابان آب گرداند»
وابسته نیست
«ب» :صافِ سر این خم
3 34گزینۀ ( :)1آبانبار تهران (مضافالیه مضافالیه)
(صافِ سرِ خم :مضافالیهِ مضافالیه ـ صافِ این خم :صفتِ مضافالیه)
آبانبار قدیمی :صفتِ مضافالیه
«ج» :خندۀِ جام می :مضافالیهِ مضافالیه
گزینۀ ( :)2شهرهای پیروزمندان دنیا (مضافالیهِ مضافالیه)
«د» :گرد لب جانبخش = صفتِ مضافالیه
گزینۀ ( :)3قلّه این کوه (صفتِ مضافالیه)
گرد لبِ تو :مضافالیهِ مضافالیه
0 35ممّیز واحد شمارش میباشد شکل نمودار آن :یکدست
4 44عاشق دیدار من = مضافالیهِ مضافالیه
لباس دوخته
گزینۀ ( :)1هالکِ جانِ گرامی (صفتِ مضافالیه)
2 36شیهۀ چند اسب /سقفِ آسمانِ نیلگون
گزینۀ ( :)2حقّه راز نهان (صفتِ مضافالیه)
مضافالیه صفت صفت مضافالیه
گزینۀ ( :)3جور آن صنم (صفتِ مضافالیه)
0 37گزینۀ ( :)2بررسی شعر انقالب (مضافالیه مضافالیه) ـ
0 45دشمنِ آیینۀ بیزنگار (صفتِ مضافالیه)
رویکرد شاعران این دوره (صفتِ مضافالیه)
طمعِ رویِ دل (مضافالیهِ مضافالیه)
طی دو دهه گذشته = صفتِ مضافالیه
گزینۀ ( :)2تماشاگهِ اهلِ نظر (مضافالیهِ مضافالیه)
گزینۀ ( :)3تحول جامعۀ ایران (مضافالیه مضافالیه)
گزینۀ ( :)3عرقِ غیرتِ پیشانیِ خورشید (مضافالیهِ مضافالیه)
نشر آثار اروپایی = صفتِ مضافالیه
نفس صبح قیامت (مضافالیهِ مضافالیه)
گزینۀ ( :)4شعرِ انقالبِ اسالمی (صفت مضافالیه)
گزینۀ ( :)4قسمت یوسف بیجرم (صفتِ مضافالیه)
()111
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()111
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
و کسرۀ آن برای خود کلمه است) گزینۀ ( :)4بر سر اطفال = مضافالیه میباشد (را فک اضافه) کلمۀ
گزینۀ ( :)1به فریادِ تو = مضافالیه کاله مفعول میباشد.
گزینۀ ( :)2به سانِ (به مانند) حافظ = متمم 0 9گزینۀ ( :)1مرا مست کن (ارکان آن عبارتند از :نهاد ـ
گزینۀ ( :)3قرآن ـ روایت = هسته میباشند (وابستۀ پیشینو پسین نیست) مفعول ـ مسند ـ فعل)
0 06گزینۀ ( :)1جور از حبیب خوشتر است = حذف به قرینۀ معنوی گزینۀ ( :)2مرا مست کن = مفعول
گزینۀ ( :)2جور از حبیب خوشتر است = مسند گزینۀ ( :)3مست و کدام ،هسته میباشند (کلمۀ کدام هم ضمیر است)
گزینۀ ( :)3آبِ من (آبرویِ من) /درت (درِ تو) = دو ترکیب اضافی گزینۀ ( :)4که آمد ← نهاد /که (چه کسی) /کدام رفت = نهاد
گزینۀ ( :)4جور از حبیب خوشتر «است» (فعل «است» حذف شده است) 2 01دریغا = صوت یا شبهجمله است و الف «دریغا» نشان
فعل مسند نهاد ندا نیست
0 07گزینۀ ( :)1هم حذف به قرینۀ لفظی و هم معنوی دارد گزینۀ ( :)1ناله و زاری = واو عطف /نرسیدیم و برفت = واو ربط
من از افسون چشمت مست هستم = معنوی گزینۀ ( :)3وداعش = وداعِ او = مضافالیه
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت مست است گزینۀ ( :)4کلمات «حافظ ـ شب ـ وداع» همگی هستند (وابستۀ
(کلمۀ «مست» حذف به قرینۀ لفظی است و فعل «است» حذف به پیشین و پسین نیستند)
قرینۀ معنوی) 0 00گزینۀ ( :)1لشکر غم ملک دل را خراب نکند
گزینۀ ( :)2فعلهای «مفعول و مسند» وجود ندارد. مسند فعل مفعول نهاد
گزینۀ ( :)3من و باد صبا = واو عطف /من از افسون چشمت مست گزینۀ ( :)2وابسته وابسته از نوع صفتِ مضافالیه وجود ندارد.
هستم و = واو ربط گزینۀ ( :) 3لشکر غم /غم تو /ملکِ دل /جانِ خود = چهار بار
گزینۀ ( :)4سرگردانِ بیحاصل = صفت (وابستۀ پسین) = هسته ترکیب اضافی (جان عزیز :ترکیب وصفی)
نیست /کلمۀ «چشم» مضافالیه میباشد. گزینۀ ( :)4لشکر غم ملک دلِ تو = مضافالیه /میفرستمت :برای
2 08قصه را کوته کنیم تو میفرستم
مسند فعل مفعول متمم
گزینۀ ( :)1ماللت است /کوته کنیم 4 02گزینۀ ( :)1جمله چهارم «میشد» اسمیه (اسنادی)
دراز باد (باشد) = سه بار اسنادی «نهاد ـ مسند ـ فعل» میباشد.
گزینۀ ( :)3حافظ (ای حافظ) = منادا /عمرت (عمرِ تو) مضافالیه گزینۀ ( :)2پسرعمو = مصطفی = هر دو هسته میباشند
برای تو (گرت) = متمم (وابستۀ پیشین و پسین نمیباشند)
گزینۀ ( :)4دو بار ترکیب اضافی = )1پندِ حکیمان )2عمرِ تو گزینۀ ( :)3سه بار جملۀ اسمیه اسنادی وجود دارد .پسرعموی تنی تو
3 09الف) فعلهای :بزاد ـ بشد ـ ننهاد = هرسه نهادشان، است /شده است /دختردایی خاله مادرم میشد = سه بار مسند
الله است که حذف شده است. 4 03به شکرِ این نعمت = کلمه نعمت مضافالیه میباشد و
ب) فعل دانست :در اینجا جزو فعلهای مسندپذیر نیست. نمیتواند هسته باشد.
ج) جمله سوم «بشد = برفت» = اسنادی نیست که «مسند» بپذیرد گزینۀ ( :)1مرا ذلیل مگردان
د) فعل بدانست (چه چیز را) ـ ننهادی (چه چیز را = جام را) = هر مفعول مسند فعل
()111
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
()112
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
بیت اول :اگر از سر من قدم بازگرفتی چه شد 4 3 3 24خوانده گشت = خوانده شد = فعل مجهول
پایه (هسته) پیرو (وابسته) گزینۀ ( :)1فعل شد = فعل اسنادی
بیت دوم :هرکه به در تو مرد کام دل خویش یافت گزینۀ ( :)2باشد = معنای میباشد = مضارع اخباری
پایه (هسته) پیرو (وابسته)
گزینۀ ( :)4دل شکسته شد = فعل اسنادی است = است و نهاد (او) و
بیت سوم :خواست که بر او جان بندد
فعل مجهول نهاد ندارد.
پیرو (وابسته)
0 25میدهد = مضارع اخباری /شدهاند = ماضی نقلی
بیت چهارم:
شوند = بشوند = مضارع التزامی /بود = ماضی ساده
هرکه شراب «بلی خورد ز جام «الست» از پی محنت مست محبت شود
میشدند :ماضی استمراری
پایه (هسته) پیرو (وابسته)
2 4گزینۀ (:)1 4 26فرستاده بود = ماضی بعید /بینیازم کنی = مرا بینیاز
پرورده را دسترنج بیاموز اگر چو قارون به گنج دست داری بکنی = مضارع التزامی
پایه (هسته) پیرو (وابسته) نداشت = ماضی ساده /میداد = ماضی استمراری
گزینۀ (:)3 4 27مالمتم میکردند = ماضی استمراری /ماندهای = ماضی
که کس غمش خورد ... هر آن کس که فرزند را غم نخورد نقلی /میگذرانی = مضارع اخباری
پایه (هسته) پیرو (وابسته) ترک گویی :ترک بگویی = مضارع التزامی
گزینۀ (:)4 0 28یادآوری :سازمان سنجش گزینۀ ( )1را انتخاب نموده
چو آواز مطرب ز کوی برآمد از عاشقان های و هوی به گردون شد است ولی گویا باید گزینۀ ( )2جواب باشد
پایه (هسته) پیرو (وابسته) گزینۀ ( )2رها کردن است و بقیّه گزینه «باقی ماندن» میباشد.
3 5در گزینۀ ( )1کلمۀ چو /در گزینۀ ( )2کلمۀ اگر /در 3 29فعل مجهول وجود ندارد.
گزینۀ ( )4کلمۀ چو ،جزو حروف کلمات پیرو (وابسته) میباشد. گزینۀ ( :)1خشم و آز = معطوف
2 6در گزینۀ ( )1کلمۀ اگر /در گزینۀ ( )3کلمۀ که /در گزینۀ ( :)2داشت خود را آماده میکرد (آماده میگردانید) =
گزینۀ ( )4کلمۀ اگر ،جزو کلمات وابستهساز هستند. چهارجزئی گذرا به مفعول و مسند (نهاد ـ مفعول ـ مسند ـ فعل)
4 7کلمۀ اگر در مصرع دوم ذکر شده است. گزینۀ ( :)4داشت آماده میکرد ← ماضی مستمر /شده بود ←
گزینۀ ( )1کلمۀ اگر /در گزینۀ ( )2کلمۀ چو /در گزینۀ ( )3کلمۀ ماضی بعید /مینهاد ← ماضی استمراری
اگر ،در زودتر ذکر شده است بعد جمله پایه (هسته)
پاسخنامۀ (بررسی جمله وابسته و غیر وابسته ـ نهاد و
0 8در گزینههای دیگر بهترتیب کلمات «اگر ـ گر ـ چو»
جزو کلمات وابستهساز هستند. گزاره ـ شمارش جمله)
0 9در گزینۀ ( )1دو بار از کلمات وابستهساز (اگر ـ گر)
3 0هشت جمله است.
استفاده شده است.
قضا گفت گیر و قدر گفت ده فلک گفت احسنت و مه گفت زه
2 01نهاد فعل «میگوید» محذوف است و کلّ عبارت
شش فعل وجود دارد و دو بار «صوت» وجود دارد ـ احسنت =
«گزاره» است.
آفرین باد /زه :آفرین باد
2 00سورت سرمایِ دی = نهاد /بیدادها میکرد = گزاره
0 2در این بیت فقط یک جمله وجود دارد در حالی که
در گزینههای دیگر نهاد در آخر ذکر شده است.
جملۀ مرکب حداقل دو جمله است.
3 02چه میرسد = باران ← نهاد /چه چیزی خشک آمد
از وفای تو گزینۀ ( :)2اگر مجموع نشستم و اگر خرسند شدم
← کشتگاه من ضمیر «من» وابسته به نهاد «کشتگاه» میباشد.
یک روز و یک زمان بیزارم
0 03تعداد جمالت عبارتند از )1 :مستان (از فعل ستاندن)
گزینۀ ( :)3مصرع اول پیرو (وابسته) و مصرع دوم پایه (هسته) کلمۀ
)2حافظ (ای حافظ) = منادا )3همان به (همان بهتر است) فعل
«اگر» جزو کلمات وابستهیاز هست.
حذف به قرینۀ معنوی )4اندر بند بود کلمۀ «همان» نهاد برای
گزینۀ ( :) 4مصرع اول پیرو (وابسته) و مصرع دوم پایه (هسته) ـ
جمله سوم است (همان بهتر است) و «دیوانه» نهاد برای جملۀ آخر
کلمۀ «چو» جزو کلمات وابستهساز میباشد.
نهاد است
()111
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
2 4کاویان :منسوب به کاوه /جانان :منصوب به جان (دیوانه اندر بند بود).
گیالن ـ سپاهان = مکان /خاهان ـ خندان :حالت گزاره نهاد
سحرگاهان ـ بهاران :زمان )1 3 04گو (فعل) )2مکن (فعل) )3واعظ (ای واعظ = منادا)
2 5بخردان ـ سوارکاران ـ ایرانیان ـ مربیان )4رفت (فعل) )5چه بندی (میبندی = فعل) )6رفت )7رفت
خواهان ـ خندان ـ قدمزنان ـ روان (رو +ان) = حالت گزینۀ ( :)1میداد /نه آنم (آن نیستم) /باور کنم = سه جمله
پاییزان ـ شامگاهان = زمان /کوهان = شباهت گزینۀ ( :)2گشتی /ای حافظ (منادا) /در نگرفت /گفتیم = چهار جمله
3 6سپاهان = گیالن = جمع گزینۀ ( :)4خراباتم (خرابات هستم) دایم است /هست /نیست =
کوهان :شباهت /پاییزان :زمان /نمایان :حالت چهار جمله
0 7سواران = جمع 0 05در گزینههای دیگر بهترتیب :کلماتِ «اگر ـ تا ـ گر»
سپاهان :مکان /بامدادان = پاییزان = زمان جزو کلمات وابستهساز وجود دارد.
0 8 3 06گر دلی از غمزه دلدار باری برد
پیرو (وابسته)
زمان
در گزینههای دیگر جملۀ پیرو (وابسته) بعد از پایه (هسته) ذکر
مکان ان
شده است.
فاعلی
0 07
0 9رجوع به درسنامه
هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد خداش در همه حال از بد نگه دارد
مر این قیمتی :نشان تأکید
پایه (هسته) پیرو (وابسته)
4 01حرف «گر» در این دو گزینه معنای حرف «یا» میدهد
چه کس نگه دارد؟ ← هر آنکه (نهاد) /چه کس از بال نگه دارد؟
تو شاهی وگر (یا) اژدهاپیکری /وگر (یا) جنگ ایران و کابلستان
← خدا (نهاد)
0 00گزینۀ ( :)1دو حرف اضافه برای یک کلمه نشان تأکید
0 08در گزینههای دیگر بهترتیب« :گر» ـ «که» جزو کلمات
میباشد که از ویژگیهای سبکی است.
وابستهساز هستند.
گزینۀ ( :)2به بند کمر بر = بر کمربند /گزینۀ ( :)3به جمشید بر = بر جمشید
3 09در گزینههای دیگر بهترتیب« :گر» ـ «که» جزو کلمات
گزینۀ ( :)4به کوی اندرون (در) = در کوی
وابستهساز هستند.
0 02را = فک اضافه ـ سر جوان از کبر و پندار مست
3 21در گزینۀ (« :)3عبدالحسین زرینکوب» نهاد است
گزینههای دیگر حرف «را» نشان حرف اضافه است.
کلمۀ «دکتر» وابستۀ پیشین (شاخص) و کلمات «ادیب و محقق
گزینۀ ( :)2پدر را جفا کرد ← به پدر جفا کرد
برجستۀ معاصر ایران» صفات و مضافالیهِ «زرینکوب» میباشد و
گزینۀ ( :)3برای کسی تیغ قهر اجل در قفاست /گزینۀ ( :)4عاجیی
کلمات بعد از آن گزاره میباشد.
به من شانۀ عاج داد
0 20در گزینههای دیگر بهترتیب« :گر» ـ «که» جزو کلمات
2 03جوان را = به جوان
وابستهساز هستند.
گزینۀ ( :)1امر معروف دامن من را گرفت = را فک اضافه
یادآوری :کلمه «که» در مصرع اول حذف شده است هر کجا «که»
گزینۀ ( :)3بهره جهان از آن کار ؟؟ آمد = رای فکّ اضافه
آن شاخص نرگس بشکفد.
گزینۀ ( :)4دهان طمع نهچندان باز است = رای فکّ اضافه
0 04رقّتی در دل من آمد = را فک اضافه
گزینۀ ( 2و 3و :)4رای نشانه یا مفعولی است. پاسخنامه (مبحث انواع حروف)
گزینۀ ( :)2چه کسی را از پای درآرد ← کسی را 0 0رجوع به درسنامه /سحرگاهان ـ پاییزان = زمان
گزینۀ ( :)3چه چیز را به دو نیم کرد ← دل را جانان :منسوب به جان /خواهان :حالت /سپاهان = دیلمان :مکان
گزینۀ ( :)4چه کسی را میکشت؟ خویشتن را از درد میکشت 4 2سحرگاهان :زمان
3 05کسان را درم داد ← به کسان درم داد = متمم خوبان = هزاران = امیدواران = نشان جمع
گزینۀ ( :)1چه کسی را ستانی ← مرا = مفعول ← نشانه مفعولی 0 3جانان و بابکان = نسبت /بقیه گزینهها زمان میباشد.
()111
پاسخنامۀ دستور زبان فارسی ادبیات فارسی دکتر حسینی یکتا
0 33طاعت و مطاوعت :همخانواده از یک ریشه میباشد. گزینۀ ( :)2چه کسی را به من بازدهی ← مرا = مفعولی
طوع :طاعت ـ مطاوعت /و هممعنا میباشد. گزینۀ ( :)4بسپار مرا ← چه کسی را بسیار = مرا = مفعولی
گزینۀ ( :)4اشتیاق و مشتاق همخانواده میباشد امّا هممعنی نمیباشد. 4 06جهان را سراسر = سراسرِ جهان = را فک اضافه
4 34ازلی و ابدی :معنا متفاوت است (ازل :زمان بیآغاز گزینۀ ( :)1کاوه را = به کاوه ← رای اضافه
ابد :زمانی که پایان ندارد) گزینۀ ( :)2خرد را ← به خرد = رای اضافه
3 35مستغنی و محتاج (بینیاز ـ نیازمند) متضاد میباشد. گزینۀ ( :)3یکی را ← به یکی (متمم) = رای اضافه
ادبار :بدبختی /اقبال :خوشبختی /بقیه کلمات ترادف میباشد. 0 07ماهان = منسوب به ماه /کوهان = منسوب به کوه
2 6یل و دالور هممعنی میباشد و ترادف است. 3 08درمک :تصغیر (درم کم)
0 37کلمات گزینه متضاد میباشند 4 09سالح = سلیح = مزیح /حالم = حلیم
امّا گزینههای دیگر بعضی از کلماتش ترادف دارد مترادف هستند. امّا کلمه «سلیم» ربطی به سالم ندارد.
گزینۀ ( :)2هزاهز و غریو /گزینۀ ( :)3سداست و رواس /ابطال و الغا 3 21رمزوراز ربطی به اسم اتبّاعی مرکب ندارد .در اسم
4 38کلمۀ «دبیر» در قدیم به معنای «نویسنده» و امروز به ابتاعی مرکب کلمۀ دوم معنا نمیدهد.
معنای «معلّم» میباشد. 0 20اسالمی = اسلیمی
2 39گزینههای دیگر «تضمّن» میباشد. 3 22پی سپر یک کلمه است و صفت فاعلی است و با کلمۀ
گزینۀ (« :)2ترادف» میباشد. «سپر» متفاوت است.
4 41گزینۀ ( :)1طین (گل و خاک) ـ تین (انجیر) در گزینههای دیگر بهترتیب :یخچال ـ زین ـ رکاب = هممعنای
گزینۀ ( :)2خان (بخوان) ـ خوان (سفره ـ مرحله قدیم را حفظ کردهاند هم معنای جدید را
گزینۀ ( :)3زمان (وقت) ـ ضمان (ضمانت) 3 23سوگند در زمان قدیم نوعی «گوگرد» و امروز قسم
3 40گزینۀ ( :)1قدر (ارزش) ـ عذر (مکر) /گزینۀ ( :)2حور گزینۀ ( :)1سوفار :کلمهای که از زبان امروزی حذف شده است.
(زیبارو) ـ هور (خورشید) /گزینۀ ( :)4عیار (وسیلۀ سنجش) ـ ایار گزینۀ ( :) 2سپر :هم معنای قدیم (وسیلۀ دفاعی) و هم معنای جدید
(ماهی معادل خرداد) (سپر ماشین) مورد استفاده قرار میگیرد
0 42گزینۀ ( :)2صواب (درست) ـ ثواب (پاداش) 0 24کلمه کثیف (کلفت و آمیخته شده ـ چرک)
گزینۀ ( :)3سمن ـ ثمن /گزینۀ ( :)4اسیر ـ اثیر (کرۀ آتش) برگستوان و سوفار کلماتی هستند که امروز کاربرد ندارند.
3 25گزینۀ ( :)1کافی ـ کفایت ـ بس /دبیر :نویسنده ـ معلّم
گزینۀ ( :)2رعنا :زن احمق ـ خوشقامت
گزینۀ ( :)3کثیف /گزینۀ ( :)4شوخ :چرک ـ اهل شوخی و طنز
0 26سوفار :دهانۀ سر
2 27کلمۀ سوگند
0 28زین
4 29سوداگر کلمهای است که معنای پیشین خود را از دست
داده و معنی جدید پذیرفته است.
گزینۀ ( :)1دستار (عمّامه) /گزینۀ ( :)2برگستوان (نوعی جامه جنگی)
گزینۀ ( :)3فتراک (تسمه بند) /گزینۀ ( :)4سوداگر (تاجر)
4 31کلمۀ «دستور» در زمان قدیم معنای «وزیر ـ راهنما ـ
اجازه» میداد و امروز به معنای «فرمان» میباشد.
3 30رکاب اسب ـ رکاب ماشین
2 32پاییز زیرگروه «فصل» میباشد.
()111