Professional Documents
Culture Documents
ما مغز مان هستیم کتاب دوم
ما مغز مان هستیم کتاب دوم
کتاب دوم
من بر این باورم که یک روزی روشن خواهد گشت بیماری های بزرگ مغزی ...با دگرگونی های
شیمیایی خاص در سلول های عصبی بستگی دارد .بیگمان بسیاری از بیماری های مغزی و
اندیشیدن ٬که اکنون توجیهی برای آن ها نیست ٬روزی بکمک شیمی ٬برای درمان دقیق و کام ً
ال قابل
تعریف ٬بینش پذیر می گردد و آنچه که اکنون تجربه ای گنگ و نا مطمین است ٬یک روزی به رخت
.دانش دقیق در خواهد آمد که بدان عمل خواهد شد
جی .ال .دبلیو .تادی ُچن۱۸۸۴ ٬
XII. 1
نه ٬من از نوشتن نمی گویم ٬از کتاب خواندن می گویم .آه ٬همه آن کوشش های پایان ناپذیر و روشن
اندیش -همه آن آگاهی هایی که از سوراخ کم و بیش سه میلی متری وسط مردمک چشم به درون
مغز ریخته می شود.
در رشته پزشکی بخش چشمگیری از یافته ها برپایه خوش-بیاری بوده است ٬برای دست یافتن بدان٬
.از یکسو نباید آنرا نادیده انگاشت و از سوی دیگر می باید در کار خود سر رشته داشت
امروزه تا می بینند داروی بیماری پارکینسون کارایی چندانی ندارد ٬الکترود های عمقی در مغز می گذارند که بکمک یک پیس
میکر آنرا تحریک الکتریکی می کنند تا از آن طریق بخش کوچکی از مغز خاموش گردد .براستی دیدن ناپدید گشتن لرزش ها٬
در پی روشن شدن دستگاه کوچک محرک ٬توسط خود بیمار ٬شگفتی انگیز است .تاریخچه رویدادهایی که به کار گذاشتن الکترود
های عمقی انجامیده است ٬نمونه ای از یافته های باد آورده می باشد .یافتن چاره ای و درمانی بر حسب تصادف ٬که هیچ در پی
آن نرفته بودیم ٬در پزشکی زیاد پیش میاید .در سال ۱۹۵۲می خواستند روی یکی از بیماران پارکینسون عمل بزرگی انجام
دهند .تصمیم داشتند در این عمل راه های رفت و آمد فرمان های موتوریک را ببرند تا لرزش های بسیار شدید متوقف گردد .در
اصل با این کار بیمار دیگر نمی توانست تکان بخورد .جراح کوپر نام داشت .هنگام عمل ٬وی بی آنکه خواسته باشد یکی از رگ
ها را می برد .پس برای جلوگیری از خونریز رگ پاره شده را تا و از سر احتیاط عمل را متوقف می کند .در میان شگفتی
همگان دیده می شود پس از آن عمل بی سرانجام ٬لرزش های بیمار از میان رفته است ٬بدون آنکه بیمار فلج شود .کوپر برای
خاتمه عمل آن رگ را با سوزاندن نوک آن بست .البته با این کار بخشی از مغز از کار می افتاد .پس از آن وی با همین روش
توانست تا ۶۵٪لرزش ها و تا ٪۷۵سفت و خشک شدگی ماهیچه های آنان را کاهش دهد .پس از آن دوره ای پیش آمد که در آن
برپایه ارزیابی تیوریک ٬بخش های گوناگون مغز از کار انداخته می شد .از این رهگذر روشن شد که بخش زیرین تاالموس٬
نیوکلوس سابتاالمیکوس [ هسته زیرین تاالموس] ( شکل )۲۲از بخش های دیگر کارسازتر می باشد .از همین رو در بسیاری از
بیماران پارکینسون ٬در همین بخش از مغز آنان الکترود کارگذاشته می شود .خوبی این الکترودها آنست که می توان آنها را
برداشت ٬جای دیگری گذاشت و دید دقیقا در کدام نقطه تاثیر ان بیشتر است .همچنین می توان میزان تحریک الکترود ها را کم و
زیاد کرد .بدین سان می شود ُکندی ٬خشک و سفت شدگی ماهیچه ها و نیز لرزش و راه رفتن را بهتر کرد ٬با این همه نمی توان
.پیشرفت فرایند بیماری را ُکند ساخت
شکل ۲۲
شکل ۲۲
اکنون ( کتاب در سال ۲۰۱۰چاپ شده است -م ).در سراسر جهان ۳۵۰۰تن با الکترود هایی که در ژرفای مغزشان
کارگذاشته شده است ٬می گردند .همچنان که در خصوص هر درمان کارساز دیده می شود ٬در گام دوم ٬پیامدهای دیگر آنها
نمایان می گردد .کارکرد اجتماعی کسانی که الکترود های عمقی دارند ٬هنگامی که با همسران شان یا سرکار شان هستند ٬می
تواند دشواری هایی به بار آورد .اگرچه بیشتر بیماران در باره کیفیت زندگی خویش خرسندی می نمایند ٬خویش و آشنایان آنان
می گویند آنها زود رنج تر و آسیب پذیر تر می گردند .در ٪ ۹آنان مشکالت روانی دیده می شود ٬مانند تصمیم گیری های
ناگهانی و نیاندیشیده یا توهم .تحریک الکترود می تواند به بدتر شدن افسردگی و گاه خودکشی بیانجامد .ما بیمارانی را دیده ایم
که ٬از آنچه پیدا بود ٬الکترود در جای درست ٬نیوکلیوس سابتاالموس کار گذاشته شده بود ٬اما همان آدم خودکشی کرد .ده سال
پیش نیورولوژی شوقی به این کار نشان نمی داد .چندین بار دیده شد ٬هنگام جاگذاشتن الکترود به سبب آسیب خوردن مغز یا
خونریزی ٬بیمار پدیده های دیمانش را نمایان می سازد .اما این نیز دیده شد که با کم و زیاد کردن محرک ٬آثار دیمانش از میان
می رود .همچنین دیده شده است بیمار حالت روانی و افسارگسیختگی تمایالت جنسی پیدا می کند .اعتیاد به قمار نیز گزارش شده
است .بیماری که پیش از عمل از زمره هلندی های صرفه جو بود ٬پس از عمل نمی شد او را از اتومات های قمار بازی کَند.
پس از گذشت سال ها قمار بازی که قرض فراوان به بار آورده بود ٬ناچار گشت خانه اش را بفروشد .زنش می خواست از او
جدا شود ٬پس او دست به خودکشی زد ٬که توجه پزشکان را بخود جلب کرد .اما اعتیاد به قمار در میان بیماران پارکینسون که
بروش کالسیک ٬با ال-دوپا درمان می شوند نیز دیده می شود .در واقع سیستم دوپامین ( شکل )۱۵در پدید آمدن مشکل اعتیاد
نقش اساسی دارد .یکی از عواقب استثنایی این روش روی بیماری آن بود که وی شیدایی پیدا کرد و رفت در ترکیه و اسپانیا
خانه بخرد ٬بی آنکه پولی برای آن داشته باشد .او دیگر نمی خواست دستگاه محرک الکترود خود را خاموش کند .از اینها گذشته
تحریکاتی که بکمک الکترود های عمقی صورت می گیرد ٬می تواند در اندیشیدن ٬به یادسپردن و سخن گفتن سلیس و روان
اشکاالتی پدید آورد .بسیاری از پیامد های ناخواسته و روانی الکترود های عمقی از یکسو گذرا هستند و از سوی دیگر نه تنها
می توان برای آنها چاره ای یافت که می شود از پدید آمدن آنها پیشگیری نمود .آنها در مورد کارکرد ساختارها و مدار های
مغزی ٬مانند نقش سیستم دوپامین در اعتیاد و بردگی به مواد ٬چیزهایی را نیز به ما یاد میدهند .موفقیت هایی که با بهره گیری از
الکترود های عمقی در زمینه پارکینسون بدست آمد ٬مشوقی شد برای کاربرد آنها درخصوص بسیاری از بیماری های
نیورولوژیک و روانپریشی مانند دردهای توان فرسا و آسیب های سردرد خوشه ای .هم اکنون پژوهش هایی برای درمان فربهی
و بردرگی به مواد ٬بکمک الکترود های عمقی در دست بررسی می باشد .زمینه های بی شماری را برای کاربرد الکترود های
عمقی می توان برشمرد .آنگاه که کوپر ناخواسته در سال ۱۹۵۲رگی را پاره کرد و باعث خونریزی مغزی گشت ٬به هیچ کدام
.از این ها نیاندیشیده بود
شکل ۱۵
XII. 3
تحریکات الکتریکی در ژرفای مغز نه تنها امکانات کاربرد بالینی خوبی را فراهم میاورد ٬که در باره
کارکرد مغز ما نیز اطالعات اساسی می دهد.
یکی از دستاوردهای بسیار چشمگیر ٬با بهره گیری از الکترود های عمقی ٬روی یک بیمار مرد ۳۹ساله بدست آمد که پس از
یک تصادف ٬شش سال بود در حداقل اگاهی بسر می برد .او هر از گاهی می توانست با حرکت چشم یا تکان دادن انگشت٬
ارتباط برقرار کند .معموال پس از ۱۲ماه بسر بردن در آن حالت ٬دیگر امیدی به بهتر شدن این بیماران نمی ماند .هنگامی امید
تازه برای این بیمار زنده شد که در دو سوی کانون مغز وی ٬در تاالموس ٬همان جایی که اطالعات دریافت شده از حواس ٬از
آنجا وارد مغز می گردد ٬الکترود های تحریک کننده جا گذاشته شد .پس از دو روز تحریک ٬وی با چشمان باز بیدار شد و هر
بار که ازش خواسته می شد سرش را برگرداند ٬واکنش نشان می داد .پس از چهار ماه تحریک الکتریکی او شروع کرد به حرف
.زدن ٬خوردن ٬نوشیدن و شانه کردن موهایش
از درمان های تازه بکمک الکترود های عمقی ٬درمان رفتارهای وادار شدگی ( از درون و نه از برون -م ).می باشد .بیماران
رفتار های سرسختی -وادارشدگی ( کامپالسیو اوبسه سیو) ناگزیر از انجام کار هایی می گردند ٬مانند روزی صد بار شستن
دست ها یا کندن پیوسته مو ها که گاه به پدید آمدن نقطه های بی مو در سر می گردد .آنان اگر از انجام آنکارها خودداری کنند٬
دچار بیم و هراس می گردند و دیگر نمی توانند به زندگی اجتماعی معمول خود ادامه دهند .به لحاظ اینکه انجام کارهای
وادارشدگی ( اجباری از درون -م ).موجب احساس آرامش می گردد ٬گمان می رود از آن طریق ٬در نیوکلوس اکامبنس ( شکل
)۱۵پیام آور پاداش دهندهٔ دوپامین آزاد می گردد .پژوهش پروفسور دمیان دنیس نشان می دهد ٬آنگاه که دیگر نمی شود این
بیماران را بروش دیرین کمک کرد ٬می شود با کارگذاشتن الکترود های دو سو در نیوکلوس اکامبنس به دادشان رسید .مراد از
کار گذاشتن الکترود های دو سو آنست که با تحریک الکترود های عمقی ٬در نیوکلوس اکامبنس ٬بتوان به آزاد گشتن دوپامین
کمک کرد ٬تا به آنها همان احساس خرسندی دست دهد که با اقدام به رفتارهای وادارشدگی بدست میاورند .بدین سان کارهای
وادارشدگی ( وسواس -در زبان فارسی مفهوم مورد نظر را به طور دقیق برآورد نمی کند -م ).از ده ساعت در روز به یک
چهارم ساعت کاهش می یابد و آنان می توانند به سر کار و زندگی عادی برگردند .یکی از بیماران وادارشدگی -سرسختی که با
برخورداری از الکترود های عمقی از دشواری رفتارهای وسواسی رها شده بود ٬می بایست بجای آن به سکس می اندیشید .پس
از بررسی روشن گشت که الکترود در نزدیکی بدنیوکلوس مربوط به استریا ترمینالیس ( شکل ) ۹٬۱۰جاگذاری شده بود .اینکه
.آیا براستی انگیزه اندیشیدن پیوسته به سکس همان بود ٬که گفته شد ٬می باید بررسی گردد
شکل ۹٬۱۰
نه تنها با بکار گیری الکترود های عمقی نتایج نو گزارش می شود که پیامدهای نو نیز گزارش می گردد .آدمهایی که گوش شان
خوب نمی شنود بیشتر دچار وزوز گوش می شوند .در نتیجه مغز آنان دیگر اطالعات معمول را از گوش دریافت نمی کند .پس
ذهن به تولید احساس مرتبط با آن آواهای شنیده شده دست میزند ٬بدین سان آنان پیوسته موزیک می شنوند ( بخش ۱۱٬۴را
ببینید) .منطقی به نظر میرسد که با تحریک آن بخش از مغز که دیگر اطالعات اوایی را دریافت نمی کند ٬بتوان از آن آهنگ ها
رها گشت .بیماری که به سبب داشتن زنگ یا وز وز گوش ٬الکترود های عمقی در لوب گیجگاهی ( پوسته مغزی تمپورال ٬شکل
)۲۷او کار گذشته شده بود ٬پس از جاگذاری الکترود ها ٬همچنان آواهای آزار دهنده را می شنید .پیامد جاگذاری الکترود روی
وی آن بود که وی احساس می کرد از کالبد خویش بیرون آمده و در نیم متری پشت کالبد خود ایستاده است ( بخش ۸٬۵را
ببینید) .لوب گیجگاهی نسبت به کمبود اکسیژن حساسیت زیاد دارد .این نکته می تواند دلیل فعال شدن آن بخش از مغز در پی
سکته قلبی و داشتن احساس بیرون آمدن از بدن خویش به عنوان بخشی از برانگیخته شدن تجربه نزدیک به مرگ ( مرگ را
بچشم خویش دیدن -م ).باشد (بخش ۱۷٬۳را ببینید) .یی
یکی از پیامدهای پیش بینی نشده را کسی داشت که برای جلوگیری از پرخوری وی ٬در هیپوتاالموس او الکترود عمقی کار
گذاشته شده بود .آن شخص به قدری ُگنده بود که نمی شد او را در زیر یک اسکنر جا داد .تحریک الکترود پرخوری او را چاره
نکرد و از وزن او کاسته نشد .برای این که او گاه شب ها دستگاه تحریک کننده را خاموش می کرد تا به خوردن بپردازد .اما هر
از گاهی که دستگاه تحریک کننده را خاموش نمی کرد ٬رویداد های ۳۰سال پیش جلو چشمش نمایان می شد .خودش را می دید
که با دوستانش برای گشت رفته اند جنگل .با گذشت زمان جزییات بیشتری از آن برایش عیان می گشت .با بررسی ها روشن شد
که این پیامد نیز به علت فعال شدن جایی از لوب گیجگاهی می باشد .این چنین اپی سود هایی از یادهای گذشته را کسانی نیز می
بینند که تجربه نزدیک به مرگ را می آزمایند .آنان در آن حالت می بینند که زندگی شتابان از برابر شان می گذرد( بخش ۱۷٬۳
را ببینید) .لوب گیجگاهی برای حافظه اهمیت فراوان دارد ٬از آنجا که تحریکات لوب گیجگاهی ٬به سبب تحریک ٬به بهتر شدن
حافظه می انجامد ٬اکنون برای بهتر کردن مشکالت حافظه از این طریق ٬بررسی هایی صورت می گیرد .این روش نه تنها به
نظر می رسد در کلینیک ها ٬آینده روشنی داشته باشد ٬که با پیامدهای پیش بینی نشده ای که بدنبال درست جاگذاری نشدن الکترود
.های عمقی و تحریک آنها دیده می شود ٬در زمینه کارکرد مغز نیز چیزهای بسیاری بما یاد می دهد
XII. 4
آریان هارینگ پرسشی داشت که نمی شد به همین سادگی آنرا نادیده گرفت :برای چه ٬کجا و چگونه ما خوشبختی را تجربه می
کنیم و در این باره نشست ها و گردهمایی های همسگاالن را سازمان می داد که در آنها پروفسور روت فین هوفن’ ٬استاد
خوشبختی‘ روتردام می گفت احساس خوشبختی جدای از داشتن یک آرمان و هدف در زندگی نیست .من از گفته های او شگفت
زده نمی شدم ٬چون زندگی بر سبیل تصادف پدید آمده و تکامل یافته است ٬بی آنکه هدفی داشته باشد .اما شادخواری سودمند
است ٬چرا که آن با خوراکی و بچه آوردن پیوند تنگاتنگی دارد و برای زنده ماندن مهم می باشد .این احساس های شادخواری و
کام خواهی چنان نیرومند هستند که به زیاد شدن جمعیت و فربهی می انجامد .در روابط اجتماعی دلدادگی ٬مهر مادری و شادی
از احساس های مثبت بشمار می آید که برای زنده ماندن تیره و نژاد ما سودمند می باشد .پیشرفت شناختی آدمی این امکان را
فراهم آورده است که بتوان احساس های خوشی و شاد بودن را در مرتبت ’باالتر‘ هنر و دانش ٬انسان دوستی و فعالیت های
استعالیی و مالی ٬نهاد و با خوشبختی برابر دانست .خوشبختی واگیر دارد .تا یکی خوشبخت می گردد ٬شانس خوشبخت شدن
دوستان ٬همسر و خانواده وی فزونی می یابد .ما از طریق دانش روانپزشکی با آسیب های احساس های مثبت آشنا شده ایم.
شیدایی می تواند با احساس های تند خوشبختی همراه باشد .در برابر شیدایی نبود هر گونه احساس شادی ٬ناشاد بودن را داریم٬
که یکی از نشانه های افسردگی می باشد و آنرا در آدم های شیزوفرین ٬اوتیست و معتاد می بینیم .برای روشن شدن ناشاد بودن
ونترال پَلیدوم /نیوکلوس اکامبنس نقش مهمی دارد .در بیماران پارکینسون هر گاه این بخش آسیب ببیند ٬احساس دوست داشتن و
مهربانی آنان سطحی و بی رنگ و گاه ناشاد می گردد .با تحریک این بخش می توان به بیماران افسردگی کمک کرد .باال رفتن
سطح هورمون پوسته آدرنال در آدم هایی که افسردگی دارند ٬جلو تراوش دوپامین در ونترال پَلیدوم گرفته می شود ٬در نتیجه هر
.گونه احساس شادی رخت برمی بندد
احساس های خوشی و خوشبختی با تغییر فعالیت های بخش های زیادی از مغز همراه می باشد .فعالیت پوسته پشین مغز ( پری
فرونتال) هم هنگام شادی و هم هنگام دریافت پاداش مالی افزایش می یابد .همچنین همین بخش از مغز استکه تعیین می کند شما
در برابر دلبری و دلربایی کسی یا چیزی تسلیم بشوید یا نه .اما کانون پدید آورنده شادی و خوشی پوسته پیشین مغزی نمی باشد.
بیمارانی که لویکوتومی ( بریده شدن بخشی از مغز به ویژه بخش پیشین آن برای درمان پاره از بیماری های روانی -م ).داشته
اند ٬عملی که در آن پوسته پیشین مغز از کار انداخته می شود ٬پس از عمل نیز همچنان از خوردن و سکس لذت می برند.
احساس خوشی و شادی را الیه های پایین و پاداش دهنده سیستم های مغزی پدید میاورد
.
مواد برده ساز ( اعتیاد آور) چون برخی سیستم ها موجود در مغز را بکار می گیرند ٬می توانند احساس های خوشایندی
برانگیزند .روانشناس فروید ٬خود مدت ها کوکایین مصرف می کرد .وی در سال ۱۸۹۵نوشت احساس هایی که آن ماده برمی
انگیزد با احساس های عادی برانگیخته شده توسط خوشی و خوشگذرانی تفاوتی ندارد .از طریق رساندن مواد افیون گونه ٬به
مقدار کم ٬به ’نقاط لذت ‘ جانورانی که آزمایش می شوند ٬به نظر می رسد مواد به اندازه کافی بوده و احساس خوشی برانگیخته
شده است .تنها هنگامی می توان گفت که بخشی از مغز برای برانگیخته شدن احساس های خوشی و خوشگذرانی ضروت دارد
که با از کار انداختن آن بخش این احساس ها از میان برود .بخشی از مغز هست ( نیوکلوس اکامبنس) که تحریک آن برای ایجاد
احساس و تاثیر دریافت پاداش ٬کافی می باشد ٬اما از کار انداختن این بخش ٬روی احساس و تاثیر دریافت پاداشی که از خوردن
حاصل می شود ٬نتیجه بسیار ناچیزی داشت .پس می توان گفت این بخش از مغز برای پدید آمدن احساس و تاثیر دریافت پاداش
ضروری نمی باشد .در پی مغز یک نقطه کانونی لذت خواه هست که وجود آن برای خوش مزه دانستن چیزی شیرین ضروری
می باشد .از کار انداختن این بخش باعث می شود خوشمزه یافتن شیرینی تغییر کند و حتی آدم از آن بیزار شود .برای دلدادگی٬
مهر مادری و جفت گیری داشتن هیپوتاالموس ضرورت دارد .بخش های دیگر مغز که هنگام خوشی و شادی یا احساس
خوشبختی فعال می شوند ٬برای داشتن احساس شادی ضروت ندارد ٬اما برای فرایند های مرتبط با احساس شادی ٬مانند یادگیری٬
.به یادسپاری ٬تصمیم گیری یا تاثیر های رفتاری ضروری می باشد
در احساس هایی که از خوشی ها و شادی های گوناگون داریم پیام آورهای گوناگونی نقش دارد .سیستم دوپامین پاداش دهنده ٬در
احساس های شادی پیشاپیش ( احساس لذتی که پیش از انجام عملی لذت بخش داریم -م ٬).در انگیزه و توجه به رابطه تا رسیدن
به شادی ٬نقش دارد .در کسانی که افسردگی دارند ٬هورمون تنش و استرس ٬کورتیزول سیستم دوپامین را ُکند می کند ٬از آنرو
آدم های افسرده شاد و سرزنده نیستند .کوکایین باعث می شود دوپامین به مدت زیادی در دسترس سلول های مغزی قرار گیرد٬
از آنرو این پیام آور شیمیایی می تواند کارگر افتد .مواد افیون گونه ای که خود مغز می سازد نیز در داشتن احساس خوشبختی
نقش دارد .در دلدادگی ٬اورگاسم ( اوج لذت جنسی) ٬جفت گیری و مهر مادری ٬اوکسی توکسین و واسوپرسین نقش دارد .در آدم
.های اوتیست کمبود دو هورمون آخری دیده شده است
آدم هایی هستند که می توانند احساس خوشبختی را در خویش برانگیزند .راهبه هایی که می توانستند عشق فراگیر و همراه با از
خود بیخود شدن شان به خدا را ٬زیر یک اسکنر ٬هر آن که می خواستند ٬فراخوانند ٬معلوم شد در ساختارهای پاداش مغزی آنان
دگرگونی هایی پدید میاید .بزرگ شدن یک تومور مغزی در لوب گیجگاهی برخی از بیماران نیز می تواند احساس خوشبختی
همراه با از خود بیخودشدن -مانند دیدن رو در روی مسیح -برانگیزد .پس از برداشتن تومور یاد شده در برخی از بیماران
.دیگر از آن احساس ها خبری نبود
بدبختانه نمی توان با جاگذاری الکترود تحریک کننده ٬در جایی از مغز ٬احساس خوشبختی زیاد ایجاد کرد ٬اما برخی ’کانون های
-انگیزش خویشتن‘ هست .بکمک جا گذاری الکترود تحریک کننده در جاهای مشخصی از مغز یک موش و تحریک آن به
دفعات زیاد در هر دقیقه ٬می شود موش را به خوردن ٬نوشیدن و رفتار جنسی واداشت .اما در اینکه آنها آن تحریکات را
خوشایند و لذت بخش می یابند ٬جای سوال است ٬همچنانکه در مورد آدم ها دیده شد .تحریک بخش اکامبنس /سپتوم در یک مرد
جوان منجر به تحریک خویشتن ( خود انگیزی) شدید گشت .هرگاه می خواستند دستگاه تحریک کننده را بردارند ٬وی به شدت
اعتراض می کرد .الکترود او در وی احساس های لذت ٬هشیاری ٬گرما ٬برانگیختگی جنسی ٬و خود اضایی را تحریک می
کرد ٬اما نشانی از اورگاسم جنسی در او یا لذت در نگاه او نمی دیدی .همچنین زن جوانی که پیوسته خود را تحریک می کرد و
از آن طریق به او احساس های اروتیک دست می داد ٬هیچگاه به اورگاسم نرسید .آن تحریک کردن های پیوسته موجب می شد
او به سر و وضع خود نرسد .در مورد او نیز نشانی از لذت بردن دیده نشد .فعال که راه رسیدن به خوشبختی همان را آباء و
.اجدادی است و راه بدی هم نیست
XII. 5
مغز ما بکمک دستگاه های دریافت کننده ( حواس) از جهان بیرون اطالعات دریافت می کند و با بکار انداختن موتوریک ( اندام
های حرکتی) ٬در برابر آن واکنس نشان می دهد .تا چندی پیش با از کار افتادن یکی از دریافت کننده های تان تا پایان زندگی یا
کور می شدید یا کر ٬اگر هم ستون پشت تان آسیب می دید ٬سراسر زندگی تان فلج می شدید .در تابستان ٬ ۲۰۰۸در طول دوره
آموزش بین المللی پژوهش مغز ٬توسط موسسهٔ علوم اعصاب هلند ٬پیشرفت های نوینی نشان داده شد که بکمک کامپیوتر های
مغزی ٬یا پروتز های مغزی ٬در آینده آدم های کور خواهند توانست ببینند ٬ادمهایی که پاره شدگی یا بریدگی نخاع دارند ٬خواهند
توانست راه بروند .در این پیشرفت ها شنوایی بسیار پیشرفته تر است .از سال ۱۹۶۰برای کر شدگی در پی آسیب خوردگی
گوش میانی از گوش بیونیک ٬پیوند کوکلیا ( بخشی از گوش درونی -م ).استفاده می شود تا سلول های عصبی را که با سلول
های مویی از کار افتاده در گوش درونی ٬در پیوند می باشد ٬تحریک کند .از سال ۱۹۸۰امکان جاگذاری ۲۲الکترود فراهم
گشته است و در این فاصله بیش از ۱۰۰۰۰۰ت َن پیوند کوکلیا داشتند که بکمک آن می توانند خیلی خوب و عادی بشنوند .اگر کر
شدگی به علت از کار افتادن سلول شنوایی در هر دو طرف باشد ٬پیوند باال کاری از پیش نمی برد ٬برای همین چندیست در تنه
.مغز اینگونه بیماران ۱۲الکترود جایگذاری می شود و از آن طریق اطالعات شنوایی به مغز می رسد و ارتباط بهتر می گردد
در سراسر جهان میلیون ها تن بدان جهت نابینا شده اند که در شبکیه چشم آنان سلول های حساس در برابر روشنایی ٬دریافت
کننده های تصاویر ( فتوگرامتر ها) نابود شده است .جرالد چادر ٬یکی از چشم پزشک های لُس آنجلیس از آزمایشی روی سه تن
از بیماران که کامال کور شده بودند ٬می گوید .در این آزمایش اطالعات دریافت شده توسط دوربین کوچکی که در عینک
جاگذاری می شود ٬به یک گیرنده مینیاتوری فرستاده می شود که در شبکیه کارگذاشته شده است .یک میکرو پروسسور عالیم
تصویری را به سیگنال های الکتریکی تبدیل می کند .در عین حال شانزده الکترود با سلول های عصبی پایین چشم که هنوز
آسیب ندیده اند ٬مرتبط می باشد .الکترود های یاد شده بکمک عصب چشم اطالعات را به مغز می فرستند .پس از یک دوره
آموزش بلند مدت آن بیماران می توانستند ساختارهای بزرگ مانند فنجان و نعلبکی را از همدیگر تشخیص دهند .کارشناسان این
زمینه برنامه دارند شمار الکترود ها را به تدریج تا ۱۰۰۰الکترود افزایش دهند ٬تا بیماران بتوانند پس از پنج تا ده سال چهره ها
را بشناسند .گروه پژوهش دیگری اطالعات را برای پردازش الکترونیک ٬از دوربین به دستگاهی که در جیب شلوار بیمار جا
دارد ٬می فرستد .پس از آن اطالعات یاد شده به گیرنده ای که دارای شمار بسیار زیادی میکرو الکترود می باشد و در آن بخش
از پوسته مغز که بکمک آن می بینیم ( شکل )۲۰جایگذاری شده است ٬فرستاده می شود.
روز به روز امکان پی بردن به قصد و نقشه شمار کثیری از سلول های پوسته مغزی که حرکات بدن را تعیین می کنند ٬از روی
فعالیت های الکتریکی آنها ٬فزونی می گیرد و از آن طریق کاربرد بازوی روباتی -بر آن پایه -میسر می گردد .بدین سان امید
برای درمان پاراپلژی ( قطع نخاع) در آینده افزایش می یابد .آزمایش ها روی جانوران نشان می دهد در صورت پاراپلژی امکان
دارد با تحریک الکتریکی نخاغ پشت ٬سه ماه آموزش و در کنار آن با استفاده از دارو ٬می شود یک الگوی راه رفتنی را ایجاد
کرد که از مغز فرمان نمی گیرد .گریگوار کورتینه ٬از اهالی زوریخ ٬گمان می کند تا پنج سال دیگر این روش کاربست پیدا می
کند .یکی از دستاوردهای چشمگیر و شگفتی انگیز در این زمینه روی ماتیو ناگل ٔه ۲۵ساله بود .وی پس از آنکه چاقویی را در
پشت گردنش فرو کردند ٬کامال فلج گشت .در قسمت پوسته مغزی موتوریک ( شکل )۲۱او یک صفحه ۴×۴میلیمتری پیوند
زده شد که شامل ۹۶الکترود بود .از طریق نتیجه گیری از فعالیت های الکتریکی سلول های مغزی که حرکات بدن را تعیین می
کنند ٬او توانست کامپیوتری را کار بیاندازد .او این را در چند دقیقه یاد گرفت ٬آنهم از این راه که از وی خواسته شد با اندیشیدن
به تکان دادن دست خود مگسک (کورسور) ماوس را که روی صفحه کامپیوتر حرکت می کرد ٬دنبال کند .همچنین وی توانست
با نیروی اندیشیدن ٬دایره ای بکشد ٬ایمیل خود را بخواند ٬یک بازی کامپیوتری بکند و یک دست پروتز (روباتی) را باز و بسته
کند .با این آزمایش نه تنها امکانات یک نیورو پروتز بنمایش گذاشته شد ٬بلکه محدودیت آن لحظات نیز روشن گشت .ناگله می
توانست پیش از عمل یک کامپیوتر را با صدای خود کار بیاندازد .پس از عمل وی جلو کامپیوتر بزرگی نشسته بود و دستیاری
در پشت سرش بود .با همه این ها نمی شد گفت الکترود هایی که در مغز او جاگذاری شده بود ٬ارزش بسیار باالیی داشت .تا
اینکه پس از نه ماه سیگنال های الکتریکی دریافت شده از مغز وی کاهش پیدا کرد .پس از آن وی خواست الکترود ها را از
مغزش بردارند .هنوز راه درازی در پیش است ٬اما نمی توان تردید داشت که گام های بزرگی برداشته شده است .هم اکنون
.پیشرفت های امید بخشی در این زمینه می شود
XII. 6
اگر پیوند مواد مغزی جنین کارساز باشد ٬چه صفاتی را از اهدا کننده میگیرید؟
مشخصه بیماری پارکینسون مرگ سلول های دوپامین می باشد ٬که در تنه مغز ٬در توده سیاه (سابس تنشیا نایگرا) جاد دارد (
شکل .)۲۳این قسمت را پس از کالبد شکافی به صورت یک نوار سیاه می بینید که ٬به خاطر رنگدانه های سلول های سازنده
دوپامین ٬از میان بافت مغزی نمایان می شود .در عین حال می توان دید که چگونه این سلول ها در پاره ای موارد ٬مانند بیماری
پارکینسون نابود می شوند ٬از آنرو دیگر نمی توانند در بخش موتوریک که در میانه مغز ٬در استراتوم ٬جای دارد ٬عصب دوانی
و آنرا هدایت کند .کمبود دوپامین در استیراتوم ٬موجب آسیب حرکتی خاص بیماری پارکینسون می گردد .پس چه راه درمانی
بهتر از این که این بیماری را با جایگزین ساختن سلول های مرده آن بخش ٬درمان کرد؟ در سال ۱۹۸۷گاهنامه بسیار وزین
پزشکی نیو انگالند ٬مقاله ای از مدرازو پزشکان مکزیکی چاپ کرد که در آن گزارش بهبود شگفتی آور بیماران پارکینسون پس
از پیوند بافت های غده آدرنال خو که حاوی دوپامین می باشد ٬در نیوکلوس کودتس ٬آورده شده بود ( شکل .)۲۳بدنبال آن موجی
از پیوند یاد شده راه افتاد که شمار آنها در دو سال به ۲۰۰تن رسید .پس از چندی روشن شد که آن عمل ها سودی نداشت۲۰٪ .
از آن بیماران به فاصله دو سال از عمل مردند .بررسی مغز آنهایی که مردند ٬نشان می دهد بافت های پیوند زده شده از غده
آدرنال در مغز زنده نمی ماند .در استیراتوم آنها تنها بافت های زخم برداشته یافته شد .نتایج امیدوار کننده مجله پزشکی مکزیک
بی گمان به علت ترکیبی از تحقیق بد و تاثیر دلخوشکنک ( پالسیبو افکت) بوده است ( بخش ۱۷.۴را ببینید) .سس
از سال ٬ ۱۹۸۸بجای تکه ای از غده آدرنال خود بیمار ٬سلول های داری دوپامین از بخش فرونتال مغز به استیراتوم بیماران
پارکینسون پیوند زده می شود .برای آنکه سلول ها کارساز باشد ٬می باید از مغز جنین شش تا هشت هفته ای برداشته شده باشد.
در مغز نزدیک به ۸۵٪بیمارانی که عمل شده اند ٬می شود تا زنده هستند بخش پیوند زده شده را بکمک پت اسکن ٬در مغزشان
یافت .پس از ۱۶سال از عمل ٬در مغز بیماران مرده ٬در بخش استیراتوم هنوز می شد سلول های دارای دوپامین را یافت که با
سلول های مغزی بیمار دریافت کننده ٬هنوز پیوند داشتند .برخی از این سلول های تازه دوپامین دار هم نشانه های بیماری
پارکینسون را داشتند .شاید سرایت بیماری به سلول های پیوند زده شده خود روشنگر این مساله باشد که چرا بیماران بعد از پیوند
نخست بهبود می یافتند اما پس از گذشت چندی دوباره پس می رفتند .برای پیوند زدن ٬برای یک پیوند ٬می باید مواد مورد نیاز
را از مغز چهار جنین فراهم آورد .این کار ساده ای نیست ٬چون آن مواد را از جنین هایی تهیه می کنند که مادران شان سقط
جنین می کنند و در عین حال اجازه می دهند از جنین آنان مواد الزم برداشته شود .از همین رو انتظار زیادی می رود از سلول
های بنیادی جنینی ٬در داخل محفظه های کشت ٬بشود سلول های دوپامین دار را جدا ساخت و بجای سلول های پبوندی
بکاربرد .اما این درمان خطرات و پیامدهای بسیاری نیز دارد .پیرو گزارش های رسیده ٬نخستین بیماری که در مغز کوچک او
سلول های بنیادی تزریق شده بود ٬پس از گذشت چهار سال ٬در مغز وی تومور مغزی رشد کرده بود .سلول های بنیادی می
.توانند همه چیز ٬از آن میان ٬تمور هم بشوند
پیوند سلول های دوپامین در مغز بیماران پارکینسون دستاوردهایی نیز داشته است .با بهره مند شدن از پیوند یاد شده دیگر
بیماران ناچار نمی شوند زیادی از داروی ال-دوپا استفاده کنند و آسیب های حرکتی آنان نیز کاهش می یابد .اما هنوز از بهبود
چشمگیر نمی توان سخنی گفت .از سویی نیز نتایج بدست آمده همیشه هم یکسان نیست .از یک سر نیز دستاورد ها و پیامدهای
ناخواسته این روش و روش استفاده از ال دوپا بیش و کم مشابه می باشد .نزدیک به ٪۱۵از بیمارانی که عمل پیوند داشته اند ٬به
حرکات غیر عادی ( دیسکنیزیا) دچار می شوند که از عواقب پیوند می باشد ٬اما بیمارانی که از ال دوپا استفاده می کنند نیز
همان پیامد های ناخواسته را دارند .در یک بررسی کنترل شدهٔ دلخوشکنک ( پالسیبو) نیمی از بیماران زیر عمل رفت ( بی آنکه
آنان بدانند چه کسی) ٬اما عمال روی هیچکدام از آنان پیوندی زده نشد .پس از گذشت دو سال هیچ فرقی از باره آسیب حرکتی٬
میان آنهایی که ظاهرا ً عمل شده بودند و آنهایی که پیوند سلول های مغزی داشتند ٬دیده نشد .رویهمرفته می شود گفت هنوز در
این زمینه به دستاوردهای چشمگیری نرسیده ایم ( بخش ۱۷٬۴را ببینید) .بب
دومین بیماری که برای درمان آزمایشی آن از بافت های مغزی جنین برای پیوند زدن بهره می گیرند ٬بیماری هانتینگتون می
باشد .هانتینگتون یک بیماری ارثی است که مشخصه آن آسیب حرکتی ناشی از مرگ سلول های استیراتوم می باشد .ایستگاه
پایانی هانتینگتون به گونه ای از دیمانش می رسد .دگرگونی های ناگهانی یی که این بیماری در ساختار سلول پدید می آورد چنان
کمتر دیده شده است که می توان همه بیماران هانتینگتون در افریقای جنوبی را به ملوانی نسبت داد که در سال ۱۶۵۲خود را با
کشتی یان ریبیک به دماغه امید نیک رسانده بود .نخستین پیوند بافت های استیراتوم جنین به بیماران هانتنگتون نشان از بهبودی
بالینی دارد .بیماران یاد شده توسط یک پژوهش چندکانونی بررسی و تحت نظر گرفته می شوند .بررسی ها روی بیماران مرده
نشان می دهد تکه های پیوند زده شده شامل سلول های زنده ای بود که در شبکه سلول های مغزی بیماران هانتینگتون ادغام گشته
بود ٬اما در میان آنها تکه پیوند زده شده ای نیز بود که به سرعت رشد یافته و دشواری های نیورولوژیک ایجاد کرده بود .بدین
.سان شایسته است در اینجا نیز زیادی خوشبین نبود
در بیماری های چشم که فرسودگی سلول های عصبی به کوری منجر می گردد ٬مانند رتینایتس پیگمنتوسا و فرسایش مکوال ٬از
.پیوند شبکیه جنین استفاده می شود .دستاورد های این روش امیدوار کننده می باشد
اگر بنا باشد در آینده پیوند بافت های مغزی جنینی کارساز باشد و راهی برای درمان آسیب های مغزی بگشاید ٬می باید بتوان به
پرسشی پاسخ داد .همواره بسیاری از صفات ما ٬از جمله شخصیت ما در طی رشد جنینی در ساختارهای مغزی ما رقم می خورد
و تثبیت می شود .اگر مواد مغزی جنینی اهدا کننده ای به مغز شما پیوند زده شود ٬آنگاه کدامین صفات را احتمال دارد از اهدا
کننده بگیرید؟ آن خصلت ها بیگمان بستگی خواهد داشت به آن بخش از مغز جنین که پیوند زده می شود و جایی از مغز دریافت
کننده ٬که تکه پیوندی در آنجا جایگذاری می گردد .به سختی می توان گفت صفات پیوند زده شده چه چیزهایی می تواند باشد.
آنگاه که این روش کارساز گردد و در ساختارهای باالی مغز مانند کورتکس (پوسته مغزی)کاربرد پیدا کند ٬می توان از خود
پرسید تا کجا از درهم سرشتن یک آدم نوین خودداری شده است و با چه میزانی از بافت پیوند زده شده ٬دریافت کنند ٔه تکه پیوند
زده شده می باید فامیل اهدا کننده را به عنوان فامیل دوم بکار برد .مساله آن روزی سرگرم کننده تر خواهد شد که بشود مواد
مغزی تیره های دیگر را پیوند زد .با توجه به اینکه بدست آوردن مواد مغزی جنینی به این سادگی ها نیست ٬برای پیوند زدن به
بیماران پارکینسون از مواد جنینی خوک نیز استفاده می شود و پس از عمل به آنان داروهایی داده می شود تا مگر از پذیرفته
نشدن پیوند پیشگیری شود .اما تا به امروز آن روش موفق نبوده است .تنها سلول های اندکی از خوک می تواند در مغز بیماران
پارکینسون زنده بماند .سخن اینجاست که اگر روزی این گونه پیوند های تیره های بیگانه موفقیت داشته باشد ٬آیا چیزی از
دوستانه بودن و هوشمندی خوک نصیب آدمی می گردد؟
XII. 7
درمان ژن
برای ژن درمانی تکه ای از دی .ان .ا .را که محتوای برنامه پروتین ویژه ای ( یک ژن) می باشد ٬درون سلول جایگذاری می
کنند .پس از آن سلول به فرا آوری فراورده تازه ای می پردازد .تا چندی پیش ما گمان می بردیم این درمان نوین ٬که تا همین
اواخر در محفظه های کشت و در مورد حیوانات آزمایشگاهی بکار بسته می شد ٬هنوز مدت های زیادی در کلینیک ها برای
درمان سلول های عصبی آسیب دیده کاربرد نخواهد داشت .اما اکنون در چشم پزشکی و بیماری آلزهایمر روی بیماران ٬از
.درمان ژن استفاده می شود
گروه پژوهندگان مارک توسزینسکی از سانتیگو ٬نخستین گروهی استکه در این سال های آخر برای درمان بیماری الزهایمر از
ژن -درمانی بهره می گیرد .آنان بجای دارو امکان می دهند سلول های عامل رشد ٬عامل رشد عصب ( نرو گروث فکتور = ن.
گ .ف ).تولید کنند .آنان از این طریق یکی از بخش های مغز ٬نیوکلوس باسالیس مینرت را ( ان .بی .ام ٬.شکل )۲۴که برای
حافظه اهمیت زیاد دارد ٬درمان می کنند .سلول های ان بی ام در پایه مغز جای گرفته اند .کار آنها تولید پیام رسان شیمیایی
استیل کولین در سراسر پوسته مغز می باشد .این پیام رسان شیمیایی برای حافظه اهمیت زیاد دارد .با پاگذاشتن به پیری از
فعالیت سلول های ان بی ام کاسته می شود و در کسانی که آلزهایمر می گیرند ٬فعالیت آنها خیلی کمتر از آدم های پیر دیگر می
گردد .توسزینسکی نخست نشان داد با ژن درمانی بکمک ان جی اف ٬در میمون های ریز ٬فعالیت اعصاب در سلول های مغزی
ان بی ام افزایش می یابد .وی آن کار را از طریق فایبرو بالست سلول های پوستی که از بدن برداشته شده است و سپس کشت
آنها در بیرون بدن ٬می کند .پس از آن وی ژن های ان جی اف را وارد این سلول ها می کند و در گام دیگر آنرا در مغز میمون
های پیر ٬نزدیک ان بی ام پیوند می زند .چنین می نماید که این سلول های پوستی در میمون های ریز دست کم به مدت یک سال
.ان جی اف تولید می کند و فعالیت های سلول های ان بی ام را بهبود می بخشد
در مورد بیماران آلزهایمر نیز همان فرایند پیموده می شود .برای مرحله نخست این روش درمان ٬هشت بیمار آلزهایمر که در
مراحل اولیه بیماری بودند و می توانستند آزمایش را بیش و کم آگاهانه تجربه کنند و به طور رسمی اجاز دهند آزمایش روی آنها
صورت گیرد ٬انتخاب شد ند .در این مرحله بررسی ٬ ۱ -که منظور از آن ارزیابی چگونگی پذیرفته شدن یا نشدن یک درمان
نو است ٬سلول های پوستی بیماران در بیرون از بدن کشت می شود .به این فایبر بالست ها ژن ان جی اف افزوده می گردد.
برای این کار از ویروسی به عنوان حامل استفاده می شود .ویروس را بگونه ای بی ضرر ساخته بودند که بتواند با ژن ان جی
اف خود را به درون سلول بکشاند اما نتواند خود را تکثیر کند .بدین سان ویروس نمی توانست موجب بیماری گردد .این سلول
های پوستی مولد ان جی اف ٬از طریق یک عمل مغزی در نزدیکی ان بی ام تزریق می شد .در این جا نیر از دستگاهی ٬بگفته
پزشک سالمندان ٬برت کایزر ٬یک استریو تکت’ ٬یک نویگاتور مغز‘ استفاده می شد که امکان می داد بشود دید نوک سوزن
.درست در چه نقطه ای قرار می گیرد
پیوند دو بیمار نخست بسی پایینتر از آنی بود که ما می خواستیم .همچنانکه در عمل های استریو تاکتیک معمول است ٬آنان را
بیهوش نکرده بودند .اما به آنها داروی آرامبخش داده شده بود .با این همه هنگام تزریق سلول ها تکان می خوردند .در نتیجه
خونریزی مغزی روی داد و یک سمت بدن شان فلج شد .یکی از آن دو بیمار پس از گذشت چندی از فلج شدگی بهبود یافت٬
بیمار دیگر پس از پنج ماه در پی مشکالتی که پیدا کرد ٬امبولی ریه و ایست قلبی ٬که ربطی به پیوند و ژن تراپی نداشت ٬مرد.
از آن پس تزریق سلول ها تحت بیهوشی کامل بیمار ٬صورت می گیرد و مشکلی هم به خاطر تکان خوردن بیمار پیش نمی آید.
پت اسکن نشان می دهد که پوسته مغزی پس از عمل بیشتر فعال می گردد .گفته می شود ٬پسرفت حافظه در بیماران آلزهایمر که
ژن تراپی می شوند ٬نسبت به آن بیماران آلزهایمر که ژن درمانی نمی شوند ٬کندتر می گردد و سرعت آن به نصف میرسد .البته
این بررسی مرحله ۱می باشد و هنوز یک بررسی خوب و کنترل شده بشمار نمی آید .در مغز بیماری که پنج ماه پس از پیوند
مرده بود ٬در عصب های ان بی ام تاثیر تحریک شدگی شدید دیده می شد .این یافته را می شود به فال نیک گرفت و امیدوار بود
.ژن تراپی کارگر بیافتد
برای آگاهی از دستاوردها و پیامدهای ناگوار این روش درمان می باید شکیبایی پیشه کرد و چشم به آینده داشت .پیشتر در کشور
سوید با تزریق پمپ بسیار کوچکی در فرورفتگی های مغز کوشش شد سه بیمار آلزهایمر را با ان جی اف درمان کنند .اما
ناگزیر گشتند در میانه کار آزمایش را متوقف سازند .چون ان جی اف روی کارکرد حافظه تاثیری نداشت ٬اما از پیامد های آن
درد مزمن و کم شدن وزن بیماران بود .ان جی اف تولید شده توسط سلول هایی که توزینسکی در بافت مغزی تزریق کرده است٬
خوشبختانه در جای خود مانده است و پیامد ناخواسته ای به بار نمی آورد .ما متوجه شده ایم که در بیماران آلزهایمر حساسیت به
ان جی اف در ان بی ام کاهش می یابد .در اینکه مورد یاد شده موجب مشکالتی خواهد شد یا نه ٬هنوز دانسته نیست .گام آتی که
توزینسکی می خواهد بردارد ٬این استکه به کمک یک ویروس دیگر ٬ان جی اف را یکراست در مغز تزریق کند ٬بگفته خود او
.این روش کارساز تر است
در پایان سال ۲۰۰۹خبری پخش شد که میگفت دو پسر بچه کوچک که هر دو بیماری مغزی آدرنو لویکو دیستروفی ( آ .ال.
دی ).داشتند ٬بکمک ژن درمانی بهبود یافته اند .هرگاه پروتیین آ .ال .دی .به سبب دگرگونی تند و ناگهانی از میان برود ٬اسید
های چرب تخلیه نمی شود ٬بلکه آنها در اطراف میلین سلول های عصبی مغز جمع می گردد .این مساله به شدت باعث مختل
شدن کارکرد مغز بیمار می گردد .فیلم روغن لورنز و موجب معروف شدن این بیماری گشت .در آن فیلم پدر یکی از بیماران٬
بیهده می کوشد آن بیماری را با درهم آمیختن روغن های گوناگون درمان کند .در سلول های بنیادی پسر کوچولو های یاد شده٬
که از مایع مغز استخوان شان برداشته شده بود ٬به کمک یک ویروس ( لنتی وایروس) ژن آ .ال .دی .آسیب ندیده وارد کردند
سپس سلول های اصالح شده را دوباره به مایع درون مغز استخوان برگرداندند .اینکه سلول های تصحیح شده دقیقا به چه نحو از
.تخریب مغز جلوگیری می کند ٬دانسته نیست .اما حال آن دو پسر بچه هفت ساله اکنون دوسالی می شود که خوب است
امروزه در آزمایشگاه ها برای یافتن چاره ای به بسیاری از بیماری ها ٬بکمک ژن درمانی کوشش های بسیار می شود .در
آزمایشگاه ما پروفسور یُوست فرهاخن بکمک ژن درمانی راهی برای بهبود نخاع پشت آدم های بزرگسال یافته است .ما هنوز از
بهبود بخشیدن به قطعی نخاع و سکته مغزی ٬از باره زمانی خیلی دوریم ٬اما گام های بر داشته شده در زمینه ژن درمانی ٬روی
حیوانات آزمایشگاهی امیدوار کننده است .با هدف فراهم کردن مکان برای رشد و رویش دوباره فیبر های عصبی آسیب دیده٬
انواع سلول های عامل رشد برای رویش سیستم عصبی تهیه و در نقطه ای که نخاع آسیب دیده است قرار داده می شود .از آن
گذشته سعی می شود جلوی تاثیر عواملی را که موجب از میان رفتن رشد اعصاب درون نخاع می گردد ٬بگیرند .در این مورد
پیشرفت هایی دیده می شود .پروفسور مارتین شواب از اهالی زوریخ ٬پس از آزمایش های فراوان و امید بخش روی حیوانات٬
اینک تالش دارد بکمک پادتن ها ( انتی بادی) نوعی پروتیین را که در نخاع باعث متوقف شدن ریشه دوانی فیبر های عصبی
.می گردد ٬از کار بیاندازد تا از آن طریق قطعی نخاع یک بیمار را که به تازگی پیش آمده است ٬بتواند درمان کند
با پیشرفت ژن درمانی برای بیماری های زنجیره اعصاب به تازگی در زمینه درمان چشم از این روش بسیار بهره می گیرند.
بچه هایی که بیماری لیبر ( لی بر دزیز) -نوعی کوری مادرزادی -دارند ٬از همان هنگام زایمان بینایی خوب ندارند و بیماران
بزرگسال یکسره کور می شوند .عامل آن بیماری دگرگونی و جهشی در یک ژن می باشد .ژن درمانی روی سگ هایی که این
بیماری را داشتند ٬نشان می داد که بهتر می شوند .پس از آن از سه بیمار جوان که شبکیه آنها بسیار آسیب دیده بود ٬بررسی
مرحله ۱انجام شد تا روشن شود با تکه ای از دی .ان .ا .برای ژن از میان رفته می شود کاری کرد .از قراین جنین برمیاید که
این روش برای بیمار خطری ندارد و عواقب نگران کننده ای روی بیمار دیده نشد .از این گذشته بینایی یکی از بیماران خیلی
بهتر گشت .بیمار یاد شده در مقایسه با دوره پیش از عمل ٬می توانست در هوای گرگ و میش از میان موانع راه خود را پیدا
کند ٬بی آنکه به آنها بربخورد .اکنون برپایه این روش می خواهند کودکانی را که از هنگام زایش بیماری لی بر دارند ٬در
صورت از میان نرفتن شبکیه ٬آنها را درمان کنند .میمون هایی که کوری رنگ قرمز-سبز داشتند ٬بکمک ژن درمانی بهتر شده
.اند .پس از پنج هفته بهبودی آنها را می شد دید .یک سال و نیم بعد آنها می توانستند همه رنگ ها را تشخیص دهند
با نخستین گام ها برداشته شده در زمینه ژن درمانی ٬برای درمان بیماران دیمانش و نابینا ٬دوره جدیدی از درمان بیماری های
مغزی آدمیان آغاز گشته است .ژن درمانی بدبختانه در گذشته منجر به کشته شدن یک بیمار جوان و لویکمی در چندین کودک
.گردید که همگان را هراسان ساخت .اما این بار روش یاد شده آغاز نوید بخشی داشته است
XII. 8
هر از گاهی امکان بهبود بیش و کم ناگهانی آسیب مغزی پیش میاید .اما درست نیست کسی را که
آسیب او بهتر نمی شود ٬سرزنش کرد و تقصیر ها را بگردن او انداخت و گفت ٬چون همه سعی خود
را نمی کند ٬پس بهتر نمی شود! یی
همیشه بما گفته اند بهبود خود به خودی و ناگهانی بافت های نابود شده مغز امکان پذیر نیست و دیده شدن بهبود کارکردی ٬پس از
یک انفارکتوس مغزی ٬به سبب از میان رفتن ادیما ( جمع شدن مواد آبکی ) و کم و بیش تقبل آن وظیفه توسط بخش های دیگر
مغز می باشد.
آدم هایی که به کما رفته اند امکان دارد پس از یکی دو روز یا یکی دو هفته از بیهوشی درآیند ٬یا به بیهوشی گیاه وارگی ٬که به
کما ویجیل آوازه دارد ٬بروند که در آن ’بیدارند ٬بی آنکه هشیار باشند‘ .این می تواند گامی در راستای بهبودی بشمار آید ٬یا برای
همیشه در همان حالت بمانند ٬بی آنکه نشانی از بهتر شدن دیده شود ( بخش ۸.۲را ببینید) .پس از گذشت چند ماهی ٬امیدی برای
بهتر شدن چنین بیمارانی و بیرون آمدن از بیهوشی گیاه وارگی نمی ماند .با این همه گزارش هایی از یکی دو بیمار هست که پس
از بسر بردن در بیهوشی گیاه وارگی ٬به مدت دراز ٬از آن حالت بیرون آمده اند .داستان تری والیس از داستان های شنیدنی در
این باره است ٬که پس از یک تصادف رانندگی به کما رفت و ۱۹سال بعد از حداقل هشیاری بهوش آمد .او سال ها در برابر
جهان بیرون ٬هر از گاهی با تکان دادن سر یا ا ّم ا ّم کردن واکنش نشان داده بود و نمی توانسته است افکار و احساس هایش را بر
زبان آورد .در حقیقت پس از نه ماه وی توانست گاه به گاه چند کلمه ای بگوید و پس از ۱۹سال توانست باز سخن بگوید٬
بشمارد و دست و پایش را تکان دهد .کم کم روشن شد که وی ناتوانی چشمگیری یافته است :نمی توانست راه برود یا خودش
چیزی بخورد و از آن ۱۹سال چیزی بیاد نمی آورد .زن وی در این میان از مرد دیگری سه بچه آورده بود ٬دخترش در کافه ها
برهنه میرقصید ٬اما والیس از هیچکدام آنها خبر نداشت .آدم می تواند از خود بپرسد این زندگی هیچ ارزش زیستن دارد؟ آیا او
از این ’تندرستی دوباره که بدست آورده است‘ خشنود می باشد؟ از دیدگاه های بسیاری می توان گفت چیزی ویژه و شگفتی آور
رویداده است .او برای آن بهبود یافته است که احتماال شاخک های عصبی نوی در مغزش روییده است .بکمک ام ار آی دیده شد
در مدت ۱۸ماه بافت های مغزی در بخش پسین پوسته مغزی (کورتکس) و در بخش هایی از مغز که بهم دیگر پیوند می یابد٬
افزایش یافته است .همچنین در پوسته مغزی پهلویی ٬در پری کونیوس ٬که برای آگاهی از پیرامون خویش اهمیت بسیار دارد٬
افزایش فعالیت دیده می شد .این بخش در مقایسه با حالت گیاه وارگی ٬کما ٬خواب و دیمانش ٬با کمترین آگاهی فعال می شود .در
آن مدتی که این تغییرات ثبت می شد ٬والیس بهوش آمد .پس از آن آگاهی در مغز کوچک افزایش یافت ٬که آن نیز با بهتر شدن
بیشتر کارکرد های موتوریک وی همراه گشت .اینکه کدام بیماران می توانند از حالت گیاه وارگی یا حداقل هشیاری پس از
.گذشت سال ها بیدار شوند ٬دانسته نیست .اما دُگما هایی را بدان می بندند
داستان جیل بولته تیلور در مطبوعات جنجالی برپا کرد .او در ۳۷سالگی ٬در دانشگاه هاروراد پژوهشگر مغز بود که هنگام
خواب خونریزی مغزی کرد .با درد جانکاه پشت چشم چپ از خواب بیدار شد و چون دست چپ اش از کار افتاد ٬کوشید به یکی
از همکارانش زنگ بزند و کمک بخواهد ٬اما هنگامی که خواست حرفی بزدن نتوانست ٬سخنانش همه گنگ بود و چیزی نمی شد
فهمید .همکار او دانست که کار زار است و زود کمک فرستاد .بیگمان آن لحظه هراس انگیزی بود .یکی از دوستان کهن سال
من که او هم پزشک است ٬تا می بیند آنفارکت مغزی دارد به پزشک خانوادگی زنگ می زند .پزشک خانوادگی پس از شنیدن
سخنان گنگ و نامفهوم او گمان می برد یکی می خواهد او را دست بیاندازد ٬پس گوشی را می گذارد .چون زن او از خرید
روزانه برمیگردد و او را جلو در می بیند ٬بلند می گوید ’چند بار بهت بگم از جات بلند نشو! برو بشین سر جایت بیام به بینم چی
میگی .من اینجا حرف های تو را نمی فهمم ‘.پس از آن هم نخست رفته بود خرید ها را جابجا کند .آسیب مغزی او که ناشی از
آنفارکت بود ٬خود به خود بهتر شد و اکنون می تواند دوباره خوب حرف بزند .اما سرنوشت جیل بولته تیلور روند دیگری را
پیمود .دو هفته و نیم پس از خونریزی مغزی او جراحان از مغز وی لخته خونی به بزرگی یک توپ گلف از مغزش درآوردند.
او دیگر نمی توانست راه برود ٬سخن بگوید ٬بخواند ٬بنویسد و یا چیزی از زندگی خود بیاد آورد .بکمک مادرش می کوشید
یادبگیرد دوباره روی پای خود بایستد و زندگیش را بچرخاند .هشت سال سخت کوشی و زمان الزم بود تا او کامال بهبود یابد.او
در مورد آن هشت سال کتابی نوشته است که از پرفروشترین کتاب ها شد .در آن کتاب از چگونگی نیروی اراده خود ٬از دانش
خود از کالبد شکافی مغز و کاربرد آن ٬آگاهانه ٬در برانگیختن و بکار انداختن مدار های مغری که از کار افتاده بودند ٬می گوید.
نوشته او یک کتاب شبه علمی با بحث هایی در همین مایه ها می باشد که سخت مورد توجه عموم قرار گرفته است .او در جایی
از کتاب با اطمینان زیاد می نویسد’ ٬من یقین دارم هر کسی در جایگاه یک بیمار مسیولیت بهبودی خود را در دست خود دارد‘.
شکی نیست که می باید پس از یک خونریزی مغزی یا آنفارکت مغزی با همه توان برای توانبخشی و توانیابی خویشتن کوشید تا
بتوان تا جایی که می شود ٬حال و روز بهتری پیدا کرد .اما خطر این سخن که هرکس خود مسیولیت بهبودی خویشتن را در کف
خود دارد ٬هنگامی نمایان می شود که به بینیم خیلی ها دیگر بهبود نمی یابند و با این گفته تیلور که پایه علمی خوبی ندارد ٬گناه
بهتر نشدن آنان بگردن خودشان انداخته می شود ٬چرا که همه توان خود را برای بهتر شدن خویش بکار نمی برند .آنروزی که
من می خواستم در رشته پزشکی درس بخوانم پدرم بر پایه نسبی اندیشیدن خود می گفت’ :دو نوع بیماری هست ٬یکی خود به
خود از بین می رود ٬اما برای دیگری از دست تو هم کاری برنمی آید ‘.ثث
XIII
ورزش و مغز
XIII. 1
در شماری از کشورهای دارای فرهنگ و فرزانگی اینگونه آسیب زدن های نیورو لوژیک ٬خواسته
.و از روی آگاهی ٬چندین دهه است که برچیده شده است
دیدن پرخاشگری و تندخویی ٬در بیننده پرخاشگری و تندخویی بر می انگیزد .بی خودی نیست که جلو بازی های کامپیوتری
خشونت بار برای بچه ها گرفته می شود .جای تعجب است که در شهروندی ما به پاره ای از اشکال خشونت بدوی مانند ب ُکس
میدان داده می شود .در تلویزیون آشکارا نشان می دهند که چگونه بکسوری با مشت می زند و مغز بکسور دیگر را داغون می
کند .کسی هم نیست که بگوید می باید جلو این کار نگران کننده را گرفت .بر عکس دوربین ها با آوردن تماشاچیان که در پشت
آن صحنه ها هورا می کشند و داد می زنند ٬با نشان دادن تکراری و آهسته چگونگی وارد کردن آسیب های نیورولوژیکی یکی
از آنان به دیگری را با جزییات کامل نشان می دهد :تلو تلو خوردن ها از آن ضربه ٬از دست دادن توانایی سخن گفتن ٬چشمانی
که دیگر یکجا بند نمی شود ٬غش کردن های گاه و بیگاه ٬در صورت ناک داون ( زدن و پخش کردن روی زمین-م ).آسیب
خوردگی هشیاری پیدا کردن ٬در صورت ناک اوت ( ساختن کار طرف) بیهوش گشتن و هر از گاهی به کما رفتن و مردن .می
شود گفت این یک دوره آموزش نیورولوژی عملی است .از جنگ دوم جهانی تاکنون ٬جلو چشم فدراسیون های بکس کشورهای
گوناگون ۴۰۰تن را زده و کشته اند .جای شگفتی است که هنوز نمونه های چندش آور این ’نیورو پورنوگرافی‘ در تلویزیون ها
نشان داده می شود ٬بویژه در ساعاتی که هنگام خواب فرزندان کوچک و آسیب پذیر ما نیست ( در کشورهای اروپایی نمایش فیلم
های تلویزیونی بر اساس ساعت خواب گروه های سنی کودکان و نوجوانان تنظیم می شود تا آنان صحنه های خشن و باز را که
مناسب سن و سال شان نیست نه بینند .پدر و مادر ها هم مواظب هستند که بچه ها با توجه به سن شان سر وقت بروند به اتاق
خواب شان -م ).ثث
بدتر از اینها آسیب مغزی ناشی از مشت خوردن های مکرر دسته ای از ورزشکاران مشت زنی می باشد که با گذشت زمان پیش
میاید .این گونه آسیب خوردگی ها در میان ورزشکاران بکس حرفه ای رواج زیاد دارد .در سال ۲۹۲۸برای توصیف مشت
زنانی که هنگام ایستادن روی پای خود یا راه رفتن تلو تلو می خورند ٬واژگان ’مست مشت‘ را بکار بردند .این مستان مشت
حرکات ُکندی دارند ٬آسیب های رفتاری در آنها دیده می شود ٬درجات متغیری از دیمانش و بیماری پارکینسون را نیز در آنها
می توان دید .پس از آن دیمانشیا پیجلیستیکا بر سر زبانها افتاد و اکنون از عبارت خنثی ’آسیب خوردگی مغزی مزمن و
تراماتیک‘ استفاده می شود ٬که در ۴۰تا ۸۰درصد مشت زنان آنرا می شود دید .نشانه های پارکینسون را در ۱۷٪مشت زنان
می توان دید .محمد علی قهرمان شناخته شده که هم در مشت زنی و هم در تند تند سخن گفتن سرآمد بود ٬این روز ها نه از مستی
.مشت روی پای خود می تواند بند شود و نه می تواند بدون قاطی پاتی کردن کلمات سخنی بگوید
اگر مشت زنی شخصیت ساز باشد ٬ما از این شخصیت نشانی در مغز نمی بینیم .آنچه در مغز می شود دید پاره شدن پیوند
هاست .به سبب نابود شدن سلول ها ٬بخش های فراوانی از مغز آنان کوچک می باشد ٬راه های فیبر ها از هم پاره شده است٬
شاید هم الیه می یلین آنها نیز .زیر میکروسکوپ می شود دگرگونی های ویژه آلزهایمر و پارکینسون مغز آنان را دید .مرگ
ناگهانی مشت زنان اغلب به خاطر خونریزی های مغزی و پیرامون مغز می باشد .مغز آنان هنگام ناک اوت شدن با شدت
فراوان به گودی اوکسی پتال در پشت سر اصابت می کند و پیامد های مرگباری روی کارکردهای زندگی بخش تنه مغز ٬مانند دم
فرو دادن و بازدم ٬تنظیم گرمای بدن و زنش قلب می گذارد .در عین حال هیپوتاالموس و هیپوفیز نیز داغان می شود و در نیمی
از مشت زنان به کمبود هورمون منجر می گردد .قدرت بویایی بوکسور ها نیز کاهش می یابد .در میان بوکسور های آماتور٬
علیرغم پوشیدن سرپوش محافظ ٬از هشت تن یکی شان ضربه یا تکان مغزی می خورد .آدم حیران می ماند وقتی می شنود عده
ای بحث براه می اندازند که بهتر است آسیب های مغزی مشت زنان را بکمک آزمایش های روانی /موتوریک دنبال کنند .اگر
هم روزی از آن طریق متوجه تغییری شوند ٬دیگر خیلی دیر شده است .در نروژ ٬ایسلند ٬کره شمالی و کوبا اینک چندین دهه
است که جلو بکس حرفه ای گرفته می شود .از سال ۲۰۰۱در نروژ همه ورزش های رزمی ٬که در آنها می توان حریف را
ناک اوت کرد ٬گرفته می شود .در سرزمین های دیگری نیز کارشناسان تندرستی و درمان درخواست می کنند جلو بوکس بازی
گرفته شود .در کشور ما اگر سخنی در این باره بگویی ٬فوری می گویند مشت زنان به خواست خود به ورزش مشت زنی روی
.میاورند و فراموش می کنند که سده هاست در هلند دو ئل کردن به خواست خود و کشتن دیگری ممنوع می باشد
XIII. 2
با آزمایشی برای تعیین جنسیت کروموزومی سعی شد از رفابت های نابرابر پیشگیری شود .آن تالش بی آنکه بتواند پاسخی قانع
کننده بیابد ٬موجب دردسر های پیش بینی نشده شخصی گشت .با نمونه برداری از آب دهان که به دیواره داخلی گونه می چسبد٬
زیر بررسی میکروسکوپی ٬در کانون سلول ها بدن کروماتین های جنسی را می توان دید ٬که دلیل بر وجود کروموزوم ایکس
دیگری می باشد .بنا براین می توان گفت آن شخص یک زن ( ××) می باشد .بر اساس این روش تشخیص صالحیت ٬اودکلوبو
کووسکا ٬دونده دو سرعت لهستان رد صالحیت شد ( توکیو .)۱۹۶۴ ٬دونده یاد شده دارای الگوی کروموزمی جابجا شده داشت٬
ولی خود از آن خبر نداشت ٬اما با شنیدن آن خبر ناگوار دلمرده و افسرده گشت .با آزمایش هایی از این دست ٬ورزشکارانی که
مانند ماریا پاتیمو ٬سیندروم بی احساسی داشتند ٬به ناروا رد صالحیت شدند .به سبب انحراف دریافت کننده تستسترون این آدم ها
تستسترون روی مغز یا بدن آنها دیگر تاثیر نمی گذارد .از آنرو مرد هایی که از نظر ژنتیکی ( ایکس -ایگرگ ) می باشند ٬با
این سیندروم خود را به زنان دگر جنس گرا یا هترو سکشوال تکامل می دهند .هرچند در حفره شکم آنان خایه یافته می شود ٬این
امر به رقابت نابرابر در ورزش نمی انجامد .این گونه زنان برعکس زنان معمولی که از تستسترونی که در تخمدان ها و غده
آدرنال تولید می شود ٬تاثیر می پذیرند ٬آن تاثیر پذیری را ندارند .نکته پارادوکسال آنجاست ٬دخترانی که شکل سبُکی از هایپر
پالزی مادرزادی آدرنال دارند ٬با آزمایش مذکور ٬رد صالحیت نمی شوند ٬در صورتی که سطح باالی تستسترون آنها می تواند
به بافت های ماهیچه ای بیشتر بیانجامد .یک ازمایش ژنتیکی دیگر ( اس .ار .وای ) .که بهتر از آزمایش یاد شده بود و در
سالهای دهه نود بکار برده شد ٬گره ای از کار نگشود .پاتینو که رد صالحیت شده بود نخست در را بروی خود بست و از همه
فعالیت های اجتماعی کناره گرفت .پس از چندی دوباره به مبارزه ادامه داد و در سال ۱۹۸۸نخستین کسی شد که خود را از نو
ساخت و به عنوان یک زن ورزشکار شناخته شد .معلوم نیست برپایه چه آزمایشی فوکیه دیلما ٬یکی از دوندگان ٬که طبق
آزمایش اخیر پروفسور آنتون خراوته خودز ٬می باید یک زن باشد ٬اما به علت نوعی اختالل بسیار نادر اندکی نیز بافت های
.خایه ای دارد ٬در سال ۱۹۵۰صالحیت خود را از دست داد
نگرانی ها هنگامی باال گرفت که تنی چند از ترا جنسی های مرد -به -زن خواستند در مسابقات شرکت کنند؛ چنان هول و
هراسی راه افتاد که گویی یکی پیه همه رنج و سختی های تغییر جنسیت به به تنش می مالد تا یک مدال طال گیرش بیاید .دادگاهی
در ایاالت متحده ٬رای داد رنه ریچاردز در مسابقات تنیس زنان شرکت کند .برپایه پژوهش های استاد دانشگاه در رشته
کارشناسی تراجنسی شناسی ٬لویس گورن ٬از سال ۲۰۰۴به ورزشکاران تراجنسی مرد-به-زن اجازه دادند دو سال پس از عمل
و ’عادی‘ شدن سطح هورمون شان ٬نیز رسمی شدن تغییر آلت و جنسیت شان ٬در مسابقات شرکت کنند .در المپیک پکن ٬یک
دوچرخه سوار تراجنسی که کانادایی بود ٬سعی کرد در رقابت ها شرکت کند ٬بدبختانه وی نتوانست شرایط شرکت در مسابقات
.را کسب کند
در سال ۱۹۹۹تصمیم گرفته شد آزمایش های جنسی دسته جمعی را از بازی های المپیک بردارند ٬اما تیمی از کارشناسان را
آماده کنند تا هر آن نیاز افتاد ٬آنان با کارشناسی خود مشکل را حل کنند .این راه حل از آن روش آزمایش ساده و نادرست که
برای حل مساله بسیار پیچیده بکار برده می شد ٬بهتر بود .از اول ماه می ۲۰۱۱اتحادیه بین المللی ورزشی ( ا .ب .و ).ساده
ترین و در عین حال منطقی ترین روش برخورد با این مساله را در پیش گرفته است .طبق این روش تنها میزان تستسترون خون
مد نظر قرار می گیرد .اگر میزان تستسترون یک زن از آن مقداری که در مردها عادی می نماید ٬کمتر باشد ٬وی اجازه می یابد
در رقابت ها شرکت کند .در خصوص کسانی که مانند ماریا پینتو سیندروم بی احساسی آندروژن دارند ٬استثنا گذاشته می شود.
باالخره یک راهی پیدا شد که به ناگاه ٬به زنی از همه جا بی خبر نگویند که وی زن نیست و یک مرد می باشد .این راه از آنرو
راه خوب بشمار میاید که به تاثیر تستسترون روی ماهیچه ها نظر دارد .با اینهمه پرسشی را می باید ا .ب .و .پاسخ دهد ٬که آن
.نیز به چگونگی برخورد اتحادیه مذکور با کران های میزان معمول می باشد
XIII. 3
میانگین سال های زندگی ما در ۱۰۰سال گذشته از ۴۵سال به ۸۰سال رسیده است ٬اما در همان هنگام کار بدنی ما پیوسته
کاهش یافته است .شاید با گوشه چسمی به آنچه روی داده است بتوان گفت ٬چه خوب ٬تن آسایی بیشتر تا خستگی .اما این
فریبندگی ظاهری می باشد .هر چند آدم ها در این جهان روی خیلی چیز ها با هم سر سازش ندارند ٬اما سر اینکه تحرک اندک
برای تندرستی ما خوب نیست و ما تنها با ورزش می توانیم تندرست بمانیم سازش دیده می شود .این روز ها هر گاه برای راه
رفتن به جنگل می روی ٬ورزشکارانی را می بینی که خسته ٬عرق ریزان و نفس زنان از تو جلو می زنند .هر اداره و شرکتی
که می خواهد وجهه ای کسب کند ٬برای کارکنان ورزشکارش تسهیالتی فراهم میاورد .برای جمع آوری پول و کمک به بیماران
سرطان دو ماراتن برگزار می شود .بیمارستان ما در آمستردام هر سال برای آمادگی بدنی بیشتر کارکنانش ٬مسابقه دو برگزار
می کند .هر روز برنامه نرمش صبح گاهی تلویزیون از ساعت یک ربع مانده به هفت پیر زنان و پیر مردان را از تختخواب
.های شان بیرون می کشد تا لباس های ورزشی بپوشند و به حرکات ریتمیک بپردازند
این برداشت نادرست که می گوید ورزش برای تندرستی خوب است از کجا آمده است؟ بیگمان از جایی که من بودم و آخر هفته
ها را در بخش کمک های اورژانس بیمارستان می گذراندم نیامده است .آغاز ژانویه ۲۰۰۹برای ما درد سر آفرین شد .همه جا
یخ بسته بود و هلندی ها دو هفته ای برای سُر بازی روی یخ وقت داشتند و بخش کمک های اورژانس همه بیمارستان ها می باید
ساعات بیشتری کار می کردند ٬چرا که ۱۰۰۰۰هزار بیمار دیگر ٬با شکستگی دست و پا و ٬...یخ زدگی و ناراحتی های دیگر
به بیماران بیمارستان ها افزوده بود .آیا این برای تندرستی خوب بود؟ پروازهایی که هر ساله از کشورهای تعطیالت زمستانی
برای گچ گیری شکستگی های ناشی از اسکی روی برف ٬کوهنوردی ٬و غیره صورت می گیرد نیز تاثیری روی سودمندی
ورزش در تندرستی نمی گذارد .سالی ۱/۵میلیون تن در هلند آسیب دیدگی ورزشی پیدا می کنند که نیمی از آنان برای درمان
روانه بیمارستان ها می گردند .اگر جلو ورزش را بگیرند ٬فهرست های نوبت بیمارستان ها از میان می رود .این را که مشت
زنان به مغز یکدیگر آسیب می رسانند ٬ما از پیش می دانستیم .آسیبی که مشت زنان لگد پران ( کیک بوکسور) بهمدیگر می
رسانند ده برابر بیشتر از آن مشت زنان ساده است .در فوتبال با سر زدن های توپ و هر از گاهی با چاشنی کردن ضر به آرنج
به سر حریف ٬جای خود دارد و تاوان آنرا سلول های مغزی می پردازند .از نخستین ماراتن آتن تا به امروز ٬در این دو
طوالنی ٬دوندگانی می میرند ٪۱۵ .از قطعی نخاع در میدان های ورزشی پیش میاید .هنرپیشه امریکایی کریستوفر ریو ٬که نقش
.سوپرمن را بازی می کرد ٬در یکی از فیلم برداری ها از اسب افتاد و گردنش شکست ٬بدین سان تا پایان زندگی فلج شد
ورزش ٬احساس نیاز به جنبش و تحرک نیز می تواند نمودی از یک بیماری باشد .درست مانند وادار شدگی و نیاز شدید
(درونی) به حرکت که با کم اشتهایی عصبی ( انورکسیا نرووزا) [بخش ۶.۹را ببینید] همراه می باشد .بیماران انورکسیا نرووزا
غالبا معتاد رفتن به باشگاه های ورزشی می باشند .دهه ها پیشتر ٬پیش از آنکه دویدن های نرمک نرمک در پارک ها و جنگل
ها ُمد روز شود ٬پروفسور فرانس استام از پنجره اتاق کار خود به بیرون ٬به میدان والریوس ٬می نگریسته است ٬می بیند از
یکی از خانه های آن دست میدان یکی آمد بیرون ٬یکی دو دور از آنسر به این سر میدان دوید و برگشت ٬سپس دوباره رفت به
آن خانه .با گذشت روزها وی دید آن شخص گاهی در روز چندین بار آن کار را می کند .پس از سپری شدن چند ماه دونده یاد
شده را بستری کردند ٬گفته می شد بیماری پیک دارد ( گونه ای از دیمانش که با تُنک و نازک شدن پوسته مغزی پری فرونتال
همراه می باشد و اغلب با آسیب رفتاری خود را نمایان می سازد -م .).از هنگامی که وی آن داستان را بمن گفته است ٬نسبت به
همه دوندگان پارک ها و جنگل ها شک پیدا کرده ام .به نظر نمی رسد کسی نگران افزایش آمیوتروفیک لترال اسکروسیس ( آ.
آل .اس[ ).مرحله پیشترفته ای از فرسایش و نابودی نرون های موتوریک در کانون سیستم عصبی که به از کار افتادن ماهیچه ها
و فلج شدن می انجامد -م ].در نتیجه ورزش می باشد .کسی نیست که نگران شود ساالنه ۱۵۰تا ۳۰۰تن در هلند ٬هنگام ورزش
ناگهان می میرند .در ’باشگاه ها ٬ورزشکاران‘ تا جایی که می شود استرویید انابولیک توی بدن خود می چپانند .پیشتر ها از
هورمون های رشد دست ساز ٬که از هیپوفیز آدمی درست میشد ٬استفاده می کردند که بعدا معلوم شد به بیماری کروتس فلد
یاکوب ٬یک نوع دیمانش که به سرعت رشد می یابد ٬آلوده است .پیرو نوشته روزنامه هلند آزاد آن زمان ٬به نظر می رسد نیمی
.از هلندی ها ورزش می کنند و آن نیم دیگر راهی بیمارستان ها هستند
اکنون می شود گفت آن ها دست انداز های راه دراز یک شیوه زندگی استکه هلندی ها برای دست یافتن به یک هستی تندرست٬
در پیش گرفته اند .هرچند این گفته نیز بی پایه می نماید .مطالعات و بررسیهایی که می باید گفته باال را روشن نماید نه برپایه
آزمایش های تصادفی و کنترل شده ٬که برپایه مقایسه گروه هایی که خودشان خواسته اند ورزش کنند ٬صورت گرفته است.
انتخاب -به رای ٬کسانی که بررسی را به عمل آورده اند نیز به دشواری هر گونه نتیجه گیری که بر پایه و اساسی استوار باشد٬
دامن می زند .در برابر ادعا های اینان ٬در سال ۱۹۲۴پرل نتیجه گیری کرد که فشار و تنش زیاد روی بدن به کوتاه شدن زنده
ماندن می انجامد .این سخن در باره حیات وحوش مصادقت دارد .تحقیقات میخیل هوفمان در انستیتو مغز نشان می دهد دو عامل
در طول عمر ما موثر است :هرچه سوخت و ساز ( متابولیسم) بدن ما بیتشر باشد طول زندگی کمتر می شود .مشاهدات صورت
گرفته در هاروارد نیز این را تایید می کند که ورشکاران برتر زندگی کوتاه تری داشتند .فشار و تنش ناشی از تالش عظیم در
ورزش ای بسا که یکی از عوامل کوتاه کننده عمر باشد .پژوهشگر امریکایی ٬سوهال دید هرچه بیشتر یک مکس پرواز میکند٬
زودتر می میرد .اما اگر آنها را میان دو الیه نایلونی بگذاریم که نتوانند پرواز کنند لیکن به این سو و آنسور بروند ٬سه برابر
بیشتر عمر می کنند .یکی از اندام ها ٬مغز ٬طول عمر ما را در جهت مخالف طوالنی می کند .هرچه مغز ما بزرگتر و پُرکارتر
باشد ٬زندگی ما درازتر می شود .به نظر می رسد تحریک مغز ٬بیماری آلزهایمر را به عقب می اندازد و در کسانی که بیماری
به سراغ شان آمده است ٬پیشرفت آنرا ُکند می کند و از شدت عالیم آن می کاهد ( بخش ۱۹.۳را ببینید) .روند مخالف این را در
بیماری هایی می توان دید که در آنها مغز کوچک می باشد ٬مانند میکرو سفالی ( سر کوچک -که با رشد نیافتگی مغز همراه می
باشد -م ) .و سیندروم داون ٬که اشخاص مبتال به این بیماری ها زیاد عمر نمی کنند .از این گذشته به نظر میاید دانشمندان
بزرگ ٬مغز بزرگ و عمر دراز دارند .می توان از طریق وارد کردن اطالعات جدید به مغز و تحریک آن به طور پیوسته ٬به
بزرگ شدن آن کمک کرد ٬برای مثال قرار گرفتن در محیط هایی که به کسب اطالعات و تحریک بیشتر مغز کمک می کند (
بخش ۲.۵را ببینید) .از آنرو شاید سالمت در آن باشد که به ورزشکاران برتر تماشا کنید تا خود وارد گود شوید .اگر هم
.خواستید روزی دنبال ورزش بروید ٬بهتر است سراغ ورزش های فکری مانند شطرنج و بریج بروید
XIV
رفتار اخالقی
XIV. 1
پوسته بیشین مغز ( پری فرونتال کورتکس) :نو آوری ٬برنامه ریزی ٬سخن گفتن٬
خصوصیات شخصی (خویشتن خویش بودن-م ).و رفتار اخالقی
.کارکرد های پوسته پیشین مغز را در فرایند های بیماری هایی می توان دید که بدان آسیب می رساند
همچنانکه در باره بسیاری از ساختار های مغزی می توان دید ٬کارکردهای بخش پیشین پوسته مغزی ( پری فرونتال کورتکس -
پی .اف .سی ٬.شکل )۱۴نیز برای نخستین بار در پی یک رویداد ناگوار ٬یک عمل جراحی یا بیماری ٬برای آدم ها روشن گشته
است .در سال ۱۸۴۸٬هنگام کشیدن راه آهن در ایاالت متحده ٬یک میله آهنی به سر یکی از سرکارگرها ٬بنام فینیاس گیج خورد
و پی .اف .سی .او را درید .وی همان کسی بود که با آن میله آهنی دینامیت ها را در سوراخ هایی که با مته در تخته سنگ ها
ایجاد شده بود ٬فرو می کرد تا تخته سنگ ها را بترکاند .پیش از آنکه مواد منفجره با ماسه پوشانده شود ٬انفجار رخ داد و میله
از پی .اف .سی .او گذشت .هرچند به اندازه نیم قاشق چایی خوری از بافت های مغزی وی روی زمین ریخت ٬با این همه نه تنها
زنده ماند که هوش و حواس اش نیز سر جایش ماند .اما تغییرات چشمگیری در او پدید آمد .وی خشن ٬پر رو ٬بی شرم و حیا٬
دهن دریده ٬خود بین گشت و رفتارهای دل آزاری داشت ٬پای بند هیچ رسم و قانونی نبود ٬همه را می زد ٬احساس هیچگونه
مسیولیتی نمی کرد ٬تا اینکه از کار بیرونش انداختند؛ ’گیج دیگر آن گیج نبود‘ ٬چرا که این پی .اف .سی .است که از ما آدمی می
سازد که با جامعه رفتارهای همسو و هماهنگ دارد .با گذشت زمان اندکی از آن رویداد ٬کارکرد دیگری از پری فرونتال
.کورتکس نمایان گشت
در سال ۱۸۶۱پایول بروکا ٬در پاریس مردی را که گفته می شد ’تان‘ است ٬چون ’تان‘ تنها چیزی بود که می توانست بگوید٬
کالبد شکافی کرد .آسیب سخن گفتن او به سبب آنفارکتوس در سمت چپ و زیر پوسته مغزی بخش پیشین ( شکل )۷بوده است.
از آن هنگام مرکز سخن گفتن بروکا نامیده می شود .این بخش خود را به ساختن جمالتی سرگرم می دارد که از باره دستور زبان
درست می باشد .اگر در پی یک آنفارکتوس مغزی آن بخش از مغز آسیب ببیند ٬پیامد یک چنین آسیب دیدگی می تواند نارسایی
ها گفتاری ٬آفازی ( ناتوانی از فهمیدن گفتار دیگران و سخن گفتن ٬در پی آسیب مغزی -م ).باشد .این بخش برای تولید جمالت
.درست از باره دستور زبان نیز اهمیت فراوان دارد
صد سال پس از آن رویداد ناگواری که برای گیج پیش آمد ٬در روز های ’شکوفایی‘ روان -جراحی بکمک یک عمل جراحی که
لوبوتومی یا لویکوتومی نامیده می شود ٬آگاهانه و خواسته ٬پری فرونتال کورتکس را نابود می کنند .برداشت ها و تعبیرات
نادرستی که از آزمایش های روی حیوانات آزمایشگاهی شده بود ٬به کاربست این عمل در روی بیماران شیزوفرینی و افراد
بسیار پرخاشگر انجامید .در فیلم پرواز بر فراز آشیانه فاخته با موشکافی نشان داده می شود که چگونه یک بیمار گردن افراشته٬
سرکش و پر درد سر ٬پس از عمل به یک زومبی وارفته و بی خاصیت تبدیل می شود که تنها کارش نگاه های مات او به
پیرامون خویش است .گفتن ندارد که پرستاری از وی در این حالت خیلی آسانتر بود .برای عمل لوبوتومی روی وی سبک سنگین
کردن همین مساله نقش بسیار مهمی داشت .تاثیر آن عمل روی وارفتگی ٬خمودگی و از میان رفتن نوآوری کردن و آغازگر
کاری گشتن او روشن بود ٬اما به تردید و ناباوری روی تاثیر آن در پرخاشگری و سرکشی ٬از ورای داستان تمثیلی موریتس٬
نوآوری که برنده جایزی نوبل شد ٬می توان پی برد .یکی از بیماران شیزوفرینی که وی عمل کرده بود ٬با گلوله ای که به ستون
پشت وی زد ٬او را در سال های آخر زندگیش روی صندلی چرخدار نشاند .این را که تیر اندازی کننده به ستون پشت او یکی از
بیمارانی بود که زیر کارد جراحی وی رفته بود یا نه ٬بخش های داستان روشن می سازد .در سال ۱۹۵۱در ایاالت متحده
۱۸۶۰۸مورد لوبوتومی دیده شد ٬که با پافشاری و سرسختی والتر جکسون فریمن روی بیماران شیزوفرینی می شد .در آن زمان
والتر جکسون فریمن به ’مغز بُر‘ آوازه یافته بود .وی با مینی بوسی که داشت از این گوشه به آن گوشه ایاالت متحده مسافرت می
کرد ٬اسم مینی بوس خود را هم گذاشته بود لوبوتومی و اغلب بیماران را سرپایی عمل می کرد .پس از بیهوشی کردن بیمار که
بکمک شوک الکتریکی انجام می داد ٬با یک کارتک ٬از میان کاسه چشم بیمار می زد ارتباط میان پی .اف .سی .با سایر بخش
های مغز را از میان می برد .در آن هنگام کسی غم آنرا نداشت که چه بالیی سر آن بیماران آورده می شود .پاپ پاکدامن و
بیگناه دوازدهم غم لوبوتومی را نداشت و خم به ابرو نمی آورد که ’اراده آزاد در گور نهاده می شد ٬لوبوتومی گسترش می یافت
و شخصیت و خصایل از میانه رخت بر می بست‘ .در این گیر و دار یکی دیگر از باال نشینان کاتولیک فرمودند’ :اگر روح بر
مرک چیره شود پس می تواند بر لوبوتومی نیز چیره شود‘ .با گذشت زمان به درستی از لوبوتومی با ’یوته نزی بیماران‘ (کشتن
بیمار) یاد می شد ٬چرا که نه از شخصیت و خصایل بیمار نشانی می ماند و نه از سرزندگی و نوآوری وی .متوقف ساختن آن
عمل جراحی نه بر پایه سبک و سنگین کردن ارزش های اخالقی که به سبب پیدایش داروهای روان درمانی ( سایکو فارمکا) در
حول و حوش ۱۹۵۵روی داد .آسیب ها و پیامدهای ناگواری که لوبوتومی روی آن آدم ها داشته است ٬هرگز بگونه مستند
ارزیابی و دانسته نشد ٬اما بسیار روشن استکه برای آشکار شدن خصوصیات و منش های ویژه هر کس و دست بکاری زدن یا
.نوآوری کردن پی .اف .سی اهمیت گزاف دارد
ویلیام اچ .کلوین در کتاب خود رودخانه ای بسوی کوه داستانی آموزنده از نیاز به پی .اف .سی .برای برنامه ریزی میاورد.
’ویلدر پنفیلد جراح پر آوازه مغز مونتلایر ٬خواهری داشت .این خانم از گروه زنانی بود که می توانند ساعت ها برای یک
خانواده بزرگ آشپزی کنند و دست کم پنج نوع خوراکی سر سفره آورند ٬بی آنکه هیچکدام از آنان کم و کسری داشته باشد .نه
دست پخت آنان زیاد می پخت و مانند آش می شود و نه نیم پز ٬نه نیاز به گرم کردن دارد و نه نیاز به سرد شدن .چرا که همه را
درست به هنگام از روی آتش برمیدارند .داشتن این چنین دقت به زمان و وقت شناسی ٬یکی از ملزومات آشپزی می باشد.
خواهر پنفیلد می بیند او کم کم آن کارآیی خویش را از دست می نهد .با گذشت سال های دراز ٬وی که در روزهای تعطیلی برای
میهمان ها و همه خانواده خوراک می پخت ٬با سختی های بیشتر روبرو می گشت و دیگر دقت و کارآیی گذشته را در خود نمی
دید .هنوز از پس پختن شام معمولی برمیامد .اینچنین نشانه های نازک و باریک بچشم بسیاری از پزشکان نمی آید .اما تیزهوشی
بالینی پنفیلد به او هشدار داد که بهتر است بررسی کند در لوب پیشانی او توموری هست یا نه .که چنین نیز بود .او مادرش را
عمل کرد و آن مادر نیز بهبود یافت ‘.پس از برداشتن بخش بزرگی از پوسته مغزی پخش پیشین مغز ( بخشی که در سمت راست
می باشد) همراه با بافت های تومور ٬آسیب دیدگی برنامه ریزی همچنان ماند و بهتر نشد .پانزده ماه پس از آن عمل وی برای
چهار عضو خانواده و میهمانی که داشتند شام پخت .آماده کردن شام به سبب ناتوانی او در دست بکار شدن و گزینش هایی که می
.باید می کرد و از کارکرد های ویژه پوسته مغزی بخش پیشین مغز می باشد ٬یکسره بهم ریخته بود
از کارکرد های پوسته مغزی بخش پیشین مغز آنست که ما را به داشتن رفتاری متناسب و هماهنگ با پیرامون خویش توانا می
کند .بیماری پیک و دیگر دیمانش های مرتبط با پوسته مغری بخش پیشین مغز روی پی .اف .سی .پیامد ها و آسیب دیدگی های
ویرانگر بر جای می گذارد .دیمانشی از این دست موجب فروخوابیدن برآمدگی ها و خمیدگی های مغز می گردد و سر انجام مغز
حالت چروکیدگی مغز گردو را می یابد ( شکل .)۲۹در مرحله آغازین بیماری پیک آسیب ها و بهم ریختگی های حافظه به
اندازه اختالالت رفتاری عیان نمی شود ٬آنها پس از گذشت سال ها و بروز یک دیمانش فراگیر ٬نمایان می گردد ( بخش ۱۹.۱
را ببینید) .برای نمونه نخستین نشانه آسیب رفتاری ناشی از بیماری پیک روی یک استاد دانشگاه آن بود که وی شیوه آداب دانی
و رفتار بجا را از دست داد و رفت روی پیانوی که در سالن دانشگاه گذاشته بودند شاشید .مساله چشمگیری که ما دیدیم آن بود٬
در شمار بزرگی از بیمارانی که در کلینیک ٬بیماری بیک در آنها تشخیص داده شده بود و پس از مرگ شان ٬برای کالبد شکافی
به بانک مغز هلند آورده می شدند ٬در زیر میکروسکوپ نمی شد ’ بدنه های ریز پیک‘ ٬گویچه های در برگیرنده مواد زیانبار
درون سلول های مغزی ٬را دید .در ده سال گذشته روشن شده است برخی از این بیماران ٬که آسیب های حرکتی ماننده به
پارکینسون داشتند ٬گویا به علت اختالل در تااُو ژن ( پروتین هایی که در نرون های مغز وجود دارد -م ٬).در کروموزوم ٬ ۱۷
دچار دیمانش فرونتو تمپورال ( دیمانش پیشانی-گیجگاهی -م ).می گردند .آنها از آغاز فرایند یاد شده نیز رفتار های بیگانه و
غیرعادی داشتند؛ مانند رفتار های اجتماعی غیر عادی ٬رفتار های جنسی تندروانه یا خموده ٬میخوارگی ٬افسردگی ٬رفتارهای
.پرخاشگرانه و نشانه های ماننده به شیزوفرینی .هنوز اشکال نوی از دیمانش یافته می شود
.بدین سان در پی آسیب خوردگی ها و بیماری ها ٬با رنج ها و رسوایی ها ٬پرده از روی کارکرد پی .اف .سی .برداشته می شود
XIV. 2
:رفتار اخالقی
در این بخش خواهم کوشید نشان دهم از چشم انداز توانایی های اندیشیدن هیچگونه تفاوت بنیادین میان
آدمیان و پستانداران رده باال نمی توان دید.
۱۸۷۱ چارلز داروین
دنباله روان جنبش ’طراحی هوشمندانه ( آی .دی)‘ بر این باورند که مرگ و میر در میان آدمیان پایه زیست شناسانه ندارد و از
الطاف خداوندیست که به ما داده است و مومنان در صف مقدم الطاف خداوندی قرار دارند .بر این پایه یکی از دست اندر کاران
طراحی هوشمندانه ٬هنک یواخم سن ٬در نوشته خود پیشامد شگرف یا جای پاهای طراحی هوشمندانه می فرماید’ :برای جامعه
شناسی و اخالقیات تکاملی رفتار های نوع دوستانه و حاشا ناشدنی ٬از دید زیست شناسی کجروی و پاتولوژیک می باشد ٬چرا که
با سرشت طبیعی انسان در ستیز است .اما در فرهنگ ها و ادیان بزرگ رفتار نوع دوستانه واقعی در جایگاه بلندی نشانده می
شود ‘.کسانی که با کارهای داروین و فرانس د وال آشنایی دارند ٬نیک می دانند که این گفته های یاوه ای بیش نیست و گویندگان
آنها به امامزاده آی دی دخیل بسته اند .داروین روشن ساخت که چگونه برداشت و آگاهی اخالقی ما از غرایز اجتماعی مان که
برای بقا گروه مهم می باشد ٬سر برمیکشد .این را در همه تیره هایی که ناگزیر از اعتماد به همکاری با یکدیگر می باشند ٬مانند
.میمون های آدم نما ( پرای میت ها) ٬فیل ها و گرگها هم می شود دید
برای انجام دادن کارها بر پایه اخالق ٬داشتن همدردی و گذاشتن خود بجای دیگران و احساس درد آنان ٬پایه های رفتار اخالقی
بشمار میاید .من خود دیده ام که سگ ما با دوست و همبازی خود ٬سگ دخترمان ٬پس از عمل شدن دست او ٬چقدر همدردی می
کرد .معموال تا آنها همدیگر را می دیدیند ٬به سر و کول هم می پریدند و زور آزمایی می کردند .اما پس از عمل ٬سگ ما آرام و
با احتیاط سگ دیگر را بو می کرد و ساعت ها در کنارش می ایستاد ٬نگاه متمرکزش روی او بود ٬هر از گاهی با صدای ناله
مانندی نشان می داد که از درد آن دیگر آگاه است .پس از آن وی با احتیاط شروع کرد به لیسیدن دست آن سگ .اگر فیلی را با
گلوله یا تیر حاوی مواد بیهوشی بزنند ٬پیل های دیگر صدا هایی مانند شیپور زدن در میاورند و باخرطوم خود ساعت ها وی را
تکان می دهند و کمکش می کنند تا دوباره روی پا بلند شود .همچنین اگر پیلی به هر دلیلی زخمی شود آنان همان کار ها را می
کنند و این گونه کمک رسانی ها تنها به گله خود محدود نمی شود .اگر آنها در گله درگیری یا جنگی داشتند ٬برای تسکین و
دلجویی می روند پیش همسران شان .آنان همدیگر را با گرمی پذیرا می شوند ٬همدیگر را عاشقانه بو می کشند ٬درست مثل آن
استکه می خواهند یکدیگر را ببوسند .نمونه های رفتار های اخالقی واقعی زیادی را توصیف کرده اند .در یکی از باغ های
جانوران میمون پیر و بیماری را به گروه میمون ها افزودند .چون بونوبوها نمی دانستند نگهدارندگان باغ از آنان چه انتظاری
دارند ٬دست وی را گرفتند و بردند به یک جای مناسب .چون وی گروه را گم کرد و آه و زاری راه انداخت آنهای دیگر رفتند
پیش اش و دوباره او را آوردند به گروه .حال اگر روزی در آمستردام توی خیابان بیفتی و بمیری ٬کسی به دادت نمی رسد! این
را که آن اخالق در میان میمون های آدم نما وجود و حضور دارد ٬می توان در دوستی و پرستاری شامپانزه ها از یار و همدم
شان نیز دید .بیگمان این همدردی با دیگری استکه یک بونوبو را وامیدارد از یک پرنده زخمی پرستاری کند .در سال ۱۹۶۶
گوریل ماده ای بنام بنیتی جوال بچه سه ساله ای را که در شیکاگو از یک ارتفاع شش متری به درون محوطه نگهداری گوریل ها
افتاده بود ٬نجات داد .نژادهای دیگر نیز می توانند برای آدم ها جانفشانی کنند .برای نمونه یک سگ البرادور ( نوعی از سگ -
م ).در کالیفرنیا جلو صاحب خود پرید تا مار او را نیش بزند و نه صاحب او را .همه ما می دانیم که دولفین ها نه تنها یکدیگر را
کمک می کنند تا از میان تور هایی که گیر کرده اند رها شوند ٬که به آدم ها نیز کمک می کنند .همدردی با و کمک به دیگری در
کانون اخالق انسانی جای دارد ٬اما تاریخ دراز و تکاملی آن تنها مختص به آدم ها نیست .با این یکی دو نمونه آورده شده روشن
می گردد که کارشناس نانو ٬مسیحی راه راست و پیامبر جنبش آی .دی .هلندی ٬کیس دکر ٬با تخصیص دادن اخالقیات به
مسیحیت ٬به راه کج می رود .وی در یکی از مصاحبه های خود با گزارشگر روزنامه مردم می فرماید’ :مسیح می گوید :خدا از
همه مهربانتر است ٬هم از تو و هم از آنهاییکه در پیرامون تو هستند .این یک دستور اخالقی است ٬قانونی استکه نمی شود آنرا با
پژوهش ها و روش های علوم طبیعی بررسی کرد و فهمید .با این همه خوب و بد را می شود فهمید ‘.گویا کاردانان آی .دی.
نوشته های منتقدان را نمی خوانند و نمی دانند که آنان چه نکاتی را خرده می گیرند .برای همین نمی توانند پی ببرند که کاشف
اخالقیات مذهب نیست ٬بلکه آنها پس از تکامل یافتن آن در میان جانورانی که اجتماعی زندگی می کردند ٬از جمله آدم ها ٬اهل
.دین آنها را اقتباس کرده اند
XIV. 3
.ای بسا که بزرگترین رویداد غم انگیز تاریخ بشری تصاحب اخالفیات توسط ادیان می باشد
آرتور سی .کالرک
قوانین اخالقی برای بهتر و بیشتر کردن همکاری و همیاری درون گروهی می باشد که زندگی گروهی دارد .کارکرد آنها به مثابه
یک پیمان اجتماعی می باشد ٬که موجب محدودیت فراوان فرد می گردد .چنین بود که روانشناسی اخالفی داروین ( )۱۸۵۹بر
پایه رقابت های خودپسندانه افراد استوار نگشت ٬بلکه بر بنیاد فعالیت های درون گروه پا گرفت .در روند تکامل یاری کردن به
یکدیگر ٬از رفتار تیمارداری و پرستاری توام با عشق والدین به نسل آتی سر برمیاورد .پس از آن ٬این رفتار به هم نوعان
گسترش داده شد ٬آنهم پیرو این اصل :هر آنکه خوبی کند ٬خوبی می بیند .در مقطعی همدردی با دیگری ٬برای خود هدفی گشت.
سر انجام آن محصول میلیون ها سال تکامل ٬یکی از ستون های اخالق بشری گشت و به تازگی ٬دو سه هزار سال پیش به تملک
مذهت در آمد .بیگمان خیلی بدبینانه و خود بینانه است که کسی بگوید٬این که برای داشتن احساس جمعی ٬داشتن یک دشمن جمعی
-.که رهبران جهانی از این مکانیسم بیشترین استفاده نادرست را کرده اند -بزرگترین انگیزه است
آنچه در هدف زیست شناختی اخالفیات -بهتر و بیشتر کردن همکاری -مستتر است ٬این می باشد که به اعضای گروه خودی
سود و امتیاز بیشتری برسد .در گام نخست ٬وظیفه اخالقی به معنی داشتن تعهد و سرسپردگی به خانواده خود ٬فامیل خود و جمع
و جامعه خود می باشد .تنها پس از تضمین بقا و سالمتی دور و بری هاست که تعهد و وفاداری را می شود گسترش داد:
همانگونه که برتولت برشت می گوید’ :نخست خوراک است ٬سپس اخالق‘ .از چندی پیش حال و روز ما چنان خوب گشته استکه
شعاع تعهد و التزام ما به اتحادیه اروپا ٬به غرب ٬به جهان سوم و به دشمنان مان نیز گسترش یافته است .نیاز به آن گسترش در
واقع از مدت ها پیش احساس می شد .سه سده پیش از آمدن عیسی مسیح ٬مو زی ٬فیلسوف چینی پس از دیدن ویرانی های جنگ
گفت’ :راه رسیدن به مهرورزی جهانی و سود همگانی کدام است؟ راهی که در آن هیچکس سرزمین دیگری را از آن خود نمی
داند ‘.ییی
هر چند در آزمایش هایی که شده است ٬ناهمانندی های چشمگیری میان گزینش های اخالقی خدا ناباوران و خدا پرستان دیده نمی
شود ٬با این همه جنبش آی .دی .رفتار اخالقی را چیزی می بیند که صرفا به انسان اختصاص دارد ٬چیزی که از دین ریشه می
گیرد ٬به ویژه از دین مسیحیت .از آنرو در کتاب دکر و دنباله روان می خوانیم یکی از کارشناسان آی .دی .بنام فان در میر می
فرماید ’ [ ] ...آدمیان تنها جاندارانی هستند که روی هنجارهای اخالقی می اندیشند ‘.فرانس د وال یکی از کارشناسان در این
زمینه ٬یادآور می شود که آدمی غالبا در باره کارهای اخالقی نمی اندیشد .کارهای اخالقی بر بنیاد استوار زیست شناسانه ٬از
روی غریزه و درجا صورت می گیرد .پس از آنست که آدمی برای کاری که در یک آن ٬ناخودآگاه کرده است ٬دلیلی می تراشد.
رفتار اخالقی را در آغاز زندگی بچه ها نیز می توان دید ٬که همراه با رفتار اخالقی جانوران دلیلی برای داشتن یک بنیاد زیست
شناسانه برای این رفتار را پدید میاورد .بچه های کوچک پیش از آنکه زبان یاد بگیرند یا در باره هنجارهای اخالقی بتوانند
بیاندیشند ٬افراد به خانواده شان که درد و رنج دارند ٬دلداری می دهند ٬درست همان سان که میمون های آدم نما به یکدیگر
دلداری می دهند .اگر آدم بزرگی جلو بچه وانمود کند که غم و غصه دارد ٬بچه های یکی دو ساله به آنان دلداری می دهند .نه
تنها بچه ها که حیوانات خانگی نیز در چنین آزمایش هایی ٬آشکارا به دلداری می پردازند .شامپانزه ها هم ٬درست مانند بچه های
یک و نیم ساله آدمی ٬بی آنکه سخنی از پاداش کوتاه یا بلند مدت برای آنان در میان باشد ٬رفتارهای نوع دوستانه نشان می دهند.
آنان چون ببینند شامپانزه دیگری نمی تواند تکه چوبی را بدست آورد ٬آنرا برای او فراهم می کنند ٬همین طور مدادی را به بچه
ای میدهند .آنها این کارها را بدون چشمداشت پاداشی انجام می دهند .پس می توان دید ریشه های نوع دوستی ما بسی کهن تر می
باشد .برای این گفته کارشناس آی .دی ٬.فان در میر ( در نوشته دکر و دنباله روان) پایه ای نمی توان یافت’ :رفتار خوب هیج
انگیزه زیست شناختی ندارد ٬اما باید آنرا یاد گرفت ٬چون در سرشت ما نیست و امکان دارد به راه کج رویم ‘.آدم سر در نمی
آورد ٬چگونه پژوهش های درخشان فان د وال در روی راسته پستانداران و میمون های آدم نما و دیگر پژوهشگران در زمینه
بنیاد زیست شناختی رفتار اجتماعی ٬از دید دست اندر کار آی .دی .یواخم سن ٬در کتاب دکر چنین دیده می شود ’ :مچاله و خرد
کردن علوم انسانی و علوم اجتماعی و تبدیل آن به علوم زیست شناسی ‘.ای آی .دی .گرایان ٬کمی نسبی کردن دیدگاه های بی پایه
خویش زیانی نمی دارد! بب
XIV. 4
در تصمیم گیری های اخالقی نه تنها پوسته مغزی بخش پیشین مغز که بخش های مغزی بسیار دیگر
.بکار می افتد
ما در مغز خویش ’یک شبکه اخالقی‘ داریم که سنگهای زیرین و ساختمان آن یک به یک در روند تکامل رشد یافته است .در گام
نخست بکمک ’نرون های آینه ای‘ احساس های دیگری را دریافت می کنیم و از آنها آگه می شویم .تماشای حرکت دست یک آدم٬
در ما همان سلول های مغزی را تحریک می کند که به هنگام اجرای آن حرکت با دست خود ٬فعال می گردند .این نرون های
آینه ای پایه های یادگیری ما بروش ُکپی کردن و ادای یکی را درآوردن می باشد .رفتار تقلیدی تا حدود زیادی کارکردی خودکار
دارد .بچه میمون های تازه به دنیا آمده ٬که کمتر از یک ساعت از عمر شان می گذرد ٬توانایی تقلید و ُکپی کردن حرکات دهن
میمون های بالغ را دارند .نرون های آینه ای در احساس ها نیز کارکرد دارند .آنها امکان احساس این را که آن دیگر چه می
کشد ٬فراهم میاورند و بدین سان پایه های همدردی و گذاشتن خود بجای دیگری را پدید میاورند .در پوسته مغزی بخش پیشین
مغز ( پی .اف .سی ٬).بخش جلویی مغز و همچنین در بخش های دیگر پوسته مغز نرون های آینه ای یافته شده است ( شکل ۱۴
٬پی .اف .سی ).ثث
مهم ترین بخش های تشکیل دهنده شبکه رفتار اخالقی ما در پی .اف .سی .مان جای دارد .این پی .اف .سی .می باشد که احساس
های دریافت شده را با ایده ها و برداشت های اخالقی ما پیوند می دهد .بخش یاد شده در برابر رفتارهای اجتماعی واکنش نشان
می دهد و جلو رفتارهای نیاندیشیده و آنی ٬نیز واکنش های خودبینانه را می گیرد .این بخش از پوسته مغزی برای داشتن یا
بدست آوردن احساس ’بده و بستان‘ از روی راستی و درستکاری ٬ضروری می باشد .اهمیت پی .اف .سی .برای درک اخالقی
ما ٬از پیامد های آسیب هایی که تومورها ٬زخم های گلوله و صدمات وارده دیگر بر آن بخش میزند و منجر به رفتار های
شهروندی ستیز ( آنتی سوشیال) ٬برانگیختگی روانی ( سایکوپَث) و رفتارهای غیر اخالقی می گردد ٬روشنتر گشته است .در
ایاالت متحده اصابت ترکش نارنجکی به پی .اف .سی .یک قاضی آسیب رساند .او دیگر هیچ احساسی به متهمین نداشت٬
خوشبختانه از کار خود دست کشید .آسیب دیدن پی .اف .سی .در سن جوانی موجب اختالل هایی در برداشتها و رفتارهای
اخالقی ما می گردد که در سایکو پث ها می بینیم .در پی .اف .سی .مردهایی که به آدمکشی محکوم شده بودند ٬اشکاالت
کارکردی دیده می شد .بیمارانی که دیمانش پیشانی /گیجگاهی دارند ٬یک نوع بیماری مغزی که از پی .اف .سی .آغاز می گردد
و اشخاص مبتال به آن رفتار های بیش و کم شهروندی ستیز ٬بزهکارانه مانند رفتارهای جنسی در برابر کسانی که چنین رفتاری
را از آنان نخواسته اند ٬زیر پا گذاشتن قوانین رانندگی ٬اعمال خشونت های بدنی ٬دزدی ٬دزدی از خانه های مردم و بچه بازی٬
.دارند .از چندی پیش دانسته شده است که این تغییرات رفتاری آغاز فرایند آن بیماری می باشد
پی .اف .سی .در تصمیم گیری روی دو راهی های اخالقی ٬جایگاه کانونی دارد ٬مانند آزمایشی که در آن قربانی کردن جان یک
تن برای نجات جان چند تن دیگر ضرورت داشت .برای بسیاری از ما ها تصمیم گیری بر سر اینگونه دو راهی ها امکان ناپذیر
می باشد ٬اما کسانی که پری فرنتال کورتکس آنها آسیب دیده است ٬می توانند این گونه دشواری ها را با خونسردی ٬بی آنکه خم
به ابروی شان بیاورند ٬سبک و سنگین کنند .آنان در این چنین تصمیم گیری های دردناک هیچگونه همدردی و دلسوزی نشان
.نمی دهند
بکنار از پی .اف .سی .بخش های دیگر مغز مانند بخش پوستی ( کورتیکال) و زیر پوستی ( سابکورتیکال) مغز برای کارکرد
اخالقی اهمیت دارد ٬مانند بخشن پیشین لوب گیجگاهی همراه با کانون بادامی شکل آن ( آمیگداال) ٬سپتوم که در میان گودی مغز
جای دارد ( شکل ٬)۲۵سیستم پاداش دهی ( تگمنتوم نیوکلوس ٬شکل )۱۵و هیپوتاالموس ( شکل ٬)۱۷که در پایه مغز جای
گرفته است .همه این بخش ها برای انگیزش و احساس های رفتار اخالقی ما ضروری بشمار میاید .آمیگداال در برآورد و
ارزیابی مفهوم اجتماعی حالت چهره و واکنش درست در برابر آن نقش دارد .در آمیگداالی آدمکش ها و سایکوپَث ها کارکرد
های متفاوتی دیده می شود که می تواند علت واکنش اندک سایکوپث ها در برابر حالت چهره قربانیان شان مانند انده و هراس را٬
روشن سازد .در پوسته مغزی گیجگاهی کسانی که به آدم کشی محکوم شده اند ٬کاستی هایی دیده می شود .آدم ها دوست ندارند
به بینند پشت کارهایی که می شود نیات بدی نهفته است .آنها به طور کلی محکوم می شوند و هر بار هم کیفر سنگین تر می
گردد .اما اگر مدار اخالقی را خاموش کنی ( بکمک تحریک های مغناطیسی ترنس کرانیل از طریق گذر راست میان لوب
گیجگاهی و لوب تریالیته [ لوب پاریتال]) ٬دیگر برای شخص آزمایش شونده فرقی نمی کند که کسی با نیت بد کاری را می کند یا
.خوب .چرا که دیگر قادر نیست خود را بجای دیگری بگذارد و به نیات او وقوف یابد
بدین سان می بینیم شبکه اخالقی صرفا به زمان اخیر ٬به تکاملی که در آن پوسته مغزی نیوکورتکس ٬بدست آمده است محدود
نمی گردد .بخش های کهن تر مغز از باره تکامل نیز در کارکرد اخالقی ما نقش بسزایی دارد .احساسات معمول اخالقی مانند
احساس گناه ٬مهربانی ٬همدردی ٬دلسوزی ٬ننگ ٬سر افکندگی ٬سرافرازی ٬خوار شمردن ٬سپاسگزار بودن ٬همچنین بیزاری ٬بیم
و هراس ٬رنجیدگی و خشم وابسته به بخش های یاد شده مغز می باشند .در برخی اسکن های کاربردی مغز ٬کسانی که اسکن می
شدند ٬در همان هنگام بر سر دوراهی های دشوار -مانند خفه کردن نوزادی که زیاد گریه می کرد ٬برای نجات جان آدم های
دیگر -گذاشته شدند .اسکن مغز آنان ٬نشان از تغییر فعالیت های بخش هایی از مغز می داد که پیشتر نیز می دانیستم آسیب
خوردگی ها و تومور ها در آن بخش ها٬باعث مشکالت اخالقی می گردد.
با همه خوبی آن انگیزش های ناگهانی و نیاندیشیدهٔ اخالقی نباید فراموش کرد که همدلی و همدردی نه تنها درک و فهم دیگران و
دلسوزی با آنان را ممکن می سازد ٬که ما را توانا می سازد با خود بیاندیشیم اگر دانسته و خواسته آنان را بیازاریم ٬به رنج و
.درد گرفتار کینم ٬چه می کشند ٬پس بهتر است انگیزش های یاد شده را با دور اندیشی دنبال کنیم
XIV. 5
فرانس د وال یکی از اوالتولوژیست ( پرایماتولوجیست) های بلند آوازه جهان می باشد که هلندی است و از سال ۱۹۸۱در
امریکا کار می کند .کتاب نهم او عنوان خوشبینانه درس های طبیعت برای جامعه نوپا را دارد که در هلند آنرا ترجمه کرده اند:
طبیعت برای داشتن اجتماعی بهتر برای ما چه می آموزد .در اینجا نیز وی رفتارهای موازی میان جانوران و آدمیان را نشان می
دهد .پیام این کتاب آنست که اکنون دوره همدلی و همدردی آغاز گشته است .پندارهای نادرست تاچر و ریگان که اقتصاد بازار
آزاد یک سیستم خود-تنظیم کننده می باشد ٬در دوره جورج دبلیو بوش به اوج خود ٬به بحران مالی رسید .دیگر هنگام دور ریختن
فرهنگ آزگاری فرارسیده است .به گفته د وال’ :آزمندی بسر آمد ٬همدلی از راه رسید‘ .آدمی نه تنها درنده خو ترین پستانداران
نخستین پایه ( پرای میت) که همدلی کننده ترین آنها نیز هست و ما این را در کمک هایی پس از اورکان کاترینا در سال ۲۰۰۵
و زلزله چین در سال ۲۰۰۸می شد ٬دیدیم .همه آنها برمیگردد به مساله توازنی که در گذشته نبود .همدلی ٬احساس این که آن
دیگر گرفتار چه رنجی گشته است ٬بگفته د وال اکنون می باید دست باال را داشته باشد .همدلی در تکامل راسته پستانداران٬
تاریخ تکاملی دیرینه دارد ٬تاریخ تکاملی ۲۰۰میلیون ساله ٬که پایه و بنیاد مستحکم چنان دگرگونی می باشد .می توان با خود
گفت آن آرزوی د وال یک خواب و خیال است ٬اما از هنگامی که در گردهمایی سران جی ۲۰در سال ۲۰۰۹فرهنگ پاداش در
دستور کار گذاشته شد ٬می توان دید که وی راست می گوید .د وال تا مغز استخوان خویش یک داروینیست می باشد که کوشش
دارد نشان دهد همه اجزای رفتار در قلمرو حیوانات یافته می شود .او نیز مانند داروین ٬پرشور و روان می نویسد و هر گام
بزرگی را در نوشته خود با نمونه های روشن و گویا ئی از جهان جانوران می آراید .باالتر از همه این ها وی برای اثبات هر
کدام از ایده ها و گفته های خود تجربیات بدیع و مبهوت کننده ای را می آورد .در زمینه شوخ بودن و بذله گویی ٬داروین به پای
.او نمی رسد
همدلی و همدردی در آغاز از پرستاری حیوان مادر به بچه کوچکش سر برآورد .نه تنها پوسته مغزی بخش پیشین مغز (پی .اف.
سی ).که در این اواخر تکامل بسیار زیادی کرده است روی همدلی که واکنشی خودکار است ٬نقش دارد ٬بلکه بخش های کهن تر
مغز -از باره تکاملی -نیز در آن نقش بازی می کند .همه ماها -مگر شمار اندکی سایکو پث -با دیگران همدلی و همدردی می
کنیم .بیگمان رقابت در جوامع انسانی و میمون ها اهمیت زیادی دارد ٬اما همکاری و داشتن احساس خوب ناشی از تقسیم کردن
از روی درستکاری و راستی ٬کاری برای دیگری کردن نیز بهمان میزان مهم می باشد .اگر به دو میمون که هر دو کار یکسانی
را انجام داده اند ٬پاداش یکسان بدهیم ٬همه چیز خوب پیش می رود .اما در همین آزمایش اگر به یکی از میمون ها خوشه ای
انگور خوشمزه و به دیگری خیار بدهیم ٬و میمونی که خیار گرفته است آن تفاوت در پاداش را ببیند ٬هرچند وی نیز در برابر
کاری که کرده است مزدی دریافت می کند ٬با این همه به خاطر مزد کم از همکاری دست می کشد و آن خیار را ٬به نشانه
.ناخشنودی ٬به بیرون قفس پرت می کند
د وال در کتاب تازه خود بیشتر از نوشته های پیشین نمونه هایی از دانش نیورولوژی میاورد تا ساز و کار های پشت رفتارها را
روشن سازد .براستی در این گستره یافته های نو بسیاری هست و گمان می رود هنگام آن رسیده است که نیورو بیولوژی و رفتار
را درهم آمیخت .شاید این در کتاب های آتی د وال مورد توجه او قرار بگیرد .جای شگفتی نیست که نرون های آینه ای که در
برابر احساس های دیگری واکنش نشان می دهند و بدینسان پایه های همدلی ما را فراهم میاورند ٬در کتاب وی بحث و بررسی
می گردد .در این کتاب از تفاوت های جنسی نیز سخن گفته می شود .آنچه پیداست ٬هنگامی که یکی به خاطر دروغگویی یا کار
نادرست تنبیه می شود ٬زنها هنوز با وی همدلی و همدردی دارند ٬اما مرد ها همه همدلی خود را با وی از دست می دهند ٬تنبیه
آدم گنهکار حتی سیستم پاداش آنان ( شکل )۱۵را بکار می اندازد ٬از آنرو آنان تنبیهی را که حق یکی می دانند ٬خوشایند می
یابند .بحث او در باره نرون های فون اکونومو-فن ٬به عنوان پایه های خود شناسی در آینه ٬هنوز برای من چندان که باید قانع
.کننده نیست
صورت پیشرفته ای از همدلی ممکن نخواهد شد مگر آنکه حیوانی بتواند خود و جهان برون را از هم باز شناسد .این توان را می
توان بکمک آینه ای آزمود .اگر روی پیشانی حیوان با رنگ لکه کوچکی بگذاریم ٬در صورتی که حیون خود را در آینه بشناسد٬
سعی می کند آن لکه را پاک کند .بچه های آدمی که دوسال شان شده باشد ٬میمون های آدم نما ٬فیل ها در این آزمون موفق می
.شوند ٬همچنان که خود د وال با آینه ای بسیار بزرگ و یک فیل این آزمایش را به نمایش گذاشت
دیری نیست که جهان باختر پذیرفته است جانوران نیز احساس و عاطفه دارند .هنگامی که در سال ۱۸۳۵نخستین شامپانزه ها و
اورانگوتان ها به باغ خانوران لندن آورده شدند ٬ملکه ویکتوریا آنها را ’ترسناک و دردناک و آدم های ناخوشایند‘ نامید .اما
داروین جوان گفت اگر کسی گمان می برد آدمی از آنها برتر است بهتر است برود و نگاهی به آنها بکند .د وال گناه دشواری و
.سر سختی ما برای پذیرفتن عواطف جانوران را بگردن فرهنگ یهودی -مسیحی ما می اندازد
مذاهب یاد شده تنها انسان و روح را قبول داشتند ٬انسان را تنها هستی باهوش می دانستند که به صورت خدا آفریده شده اند .من با
تحلیل او کاری ندارم .در چین نیز عواطف حیوانات تا چندی پیش از دیدگاه همدردری به چیزی شمرده نمی شد .چینی ها
حیوانات را فقط برای خوردن می خواستند .پا به پای افزایش رفاه در چین می بینیم همدلی و همدردی با حیوانات در میان آنان
فزونی می گیرد .روز به روز چینی های بیشتری حیوانات خانگی دارند ٬آزار حیوانات روز بروز واکنش های تند بخش های
بزرگتری از مردم را برمی انگیزد .در دانشگاه وو هان مجسمه بسیار بزرگی برای میمون های ریسوس ٬که برای پژوهش روی
اس .ا .ار .اس ( .نوعی بیماری ریوی به همین نام مسری و خطرناک می باشد .نام عامل بیماری نیز ویروس اس .ا .ار .اس.
.می باشد که نخستین بار در سال ۲۰۰۲در چین و در استان گوانگ دونگ شیوع یافت -م ).قربانی شدند ٬ساخته شده است
گزارشگر یک گاهنامه دینی از د وال پرسیده بود اگر جای خدا بود ٬دوست داشت چه چیزی را در آدم ها تغییر دهد .او پاسخی
بدان نداشت و می می بایست مدتی سخت در آن باره می اندیشید .د وال بدرستی به جنبش هایی که می خواهند آدمی را از باال
دگرگون سازند ٬مانند داروینیسم اجتماعی ٬مارکسیسم و فمینیسم امریکایی ٬سخت بدگمان است .د وال اشاره می کند ٬برای تداوم
و بقای جامعه ای که ثبات و تعادل دارد ٬هر دو بُعد آدمی ٬چهره دوستانه ٬همدلی کننده و سکسی بونوبونو وار او و همچنین تسلط
جویی خشن شامپانزه وار او ضروری می باشد .پس می توان گفت د وال از خدا نخواهد خواست تغییر زیادی در آدمها پدید
آورد ٬بلکه خواهد خواست کاری بکند که آدم ها بیشتر با هم مهربان باشند .از دید او خدا می تواند به آدمها همدلی و همدردی
بیشتر با آدم های دیگر بدهد .اما من شک داردم که از این راه بتوان مشکالت بزرگ جهان را از میان برداشت .د وال خود ساز
مخالف با موضعی را که گرفته است ٬می زند .اگر کسی گفته همه را بپذیرد و به هر کسی اعتماد کند ٬همچنانکه دارندگان
سیندروم ویلیامز می کنند ٬هیچکسی به او اعتماد نمی کند و او خود تنها می ماند .از این هم که بگذریم ٬همدلی نیز سوی تیره و
تاریک خود را دارد .آدمی از آنرو دیگری را می تواند سخت شکنجه کند که نمی تواند همدرد و هم-احساس کسی دیگر شود و
درد او را درک کند .همدلی آن خصلت ترسناک و هراس انگیز را بدتر هم می کند .وی همچنین نمونه ها ئی از بازداشتگاه های
نازی ها میاورد ٬که شب ها بیرون بازداشتگاه ٬یک پدر مهربان برای خانواده است .ما می توانیم همدلی و همدردی بسیار داشته
باشیم ٬اما به بستن آن برروی آدم های دیگر نیز توانا هستیم .میلیون ها آدمی که پشت سر هیتلر ٬استالین و ما ئو راه افتادند ٬از
همدردی یی که ما اکنون داریم ٬نه بیشتر داشتند و نه کمتر .د وال می تواند کار نیکی بکند و از خدا بخواهد گرایش ما به دنباله
روی از آلفا َمن /میمون فرهیخته را اندکی بگیرد .این کار نه تنها از رویدادن دوباره نسل کشی و انقالب فرهنگی پیشگیری می
.کند ٬همچنین می تواند شانس تکرار فاجعه آمیز فرهنگ آزگاری سی ئی او و مدیران بانک ها را کاهش دهد
XV
حافظه
XV. I
کندل در بار ٔه حافظه و از دست دادن حافظ ٔه جمعی در میان مردم اطریش ٬پژوهش می
کند.
فعالیت ذهنی به رشد سلول های عصبی و ریشه دوانی آنها در آن بخش از مغز می انجامد که از آن کار کشیده می شود .بدین
.سان پیوند های موجود در میان گروه های سلولی ٬بدنبال رویش شاخه های نو تحکیم یابد
تنها چیزی که از یک کمیسون بین المللی که ۲۵سال پیش در آن نشسته بودم و هنوز بیاد میاورم ٬خنده های مستانه اریش کَندل
بود که همه را به خنده وامیداشت .آن خنده ها از شادی جوانی سر برنمیاورد .او در سال ۱۹۲۹در وین چشم به جهان گشود و
در جشن تولد چهار سالگی خود یک ماشین آبی خیلی زیبا یی هدیه گرفت ٬که با دستگاه کنترل از راه دور میشد آنرا راه برد .دو
روز پس از آن در شب کریستال ( شب ۹ام به ۱۰ام نوامبر ۱۹۳۸که نازی ها برنامه یورش به یهودیان و کار و کاسبی آنها را
آغاز کردند -م ٬).دو پلیس آلمانی به خانواده کَندل دستور دادند بار و کوچ شان را ببندند .پدرش را وادار کردند با یک مسواک
شعار هایی را که در باره اطریش آزاد روی دیوار خیابان نوشته شده بود ٬پاک کند .چند روز بعد که توانستند به خانه برگردند٬
از آن خانه تنها در و دیوار مانده بود .پس از یکسال انتظار توانستند ویزا بگیرند و به امریکا بکوچند .در آنجا بود که وی نام
خود را از اریش به اریک برگرداند .وی رفت به دانشگاه و رونپزشک شد .در گزینش آن رشته ٬نخستین عشق او ٬دختری از
زن و شوهری سرشناس در روانشناسی تحلیلی که از نزدیکان فروید بودند ٬بی تاثیر نمی توانند باشند .وی چنان شیفته
روانشناسی تحلیلی می گردد که به پروفسور هاری گروندفست ٬الکترو فیزیو لوژیست بلند آوازه دانشگاه کلمبیا در سال ٬ ۱۹۵۵
با شور فراوان میگوید ٬می خواهد پایه های زیست شناختی نظریه روح زیگموند فروید را بیابد .فروید به دالیل تیوریک روح را
به یک بخش زندگینامه’ ٬ایگو‘ ٬به یک بخش ناخودآگاه ٬روح اولیه کودک’ ٬اید‘ و به یک بخش ناخودآگاه رفتار اخالقی ما که
احتماال آرزوها و بلندپروازی های ما نیز در آنجا آرمیده است’ ٬من برتر‘ تقسیم می کند .خود فروید هرگز به تعیین جایی در مغز
به این بخش های فرضی نیاندیشید .گروندفست ٬که کندل را به جهان علوم عصبی وارد می کند ٬با خونسردی و شکیبایی به
برنامه پژوهشی او گوش فرا می دهد ٬سپس به او و برای آینده کاری او پند مهمی می دهد’ :اگر بر آنی که چیزی از روح سر
دربیاوری ٬می باید مغز را سلول به سلول بررسی کنی‘ .این شیوه برخورد را وی بکار می بندد و در سایه آن ٬در سال ۲۰۰۰
جایزه نوبل را از آن خود می کند .این سفر اکتشافی را وی در کتاب خود در جستجوی حافظه ٬بسیار پر شور آورده است .در این
کتاب حافظه به عنوان داشتن گنجایش انباشت و برداشت اطالعات تعریف می شود .آن مارا برای راه یافتن به گذشته و اکنون
خویش توانا می سازد .نخست کندل روی هیپوکامپوس ٬یکی از ساختارهای مغزی که برای حافظه اهمیت گزاف دارد ٬کار می
کرد .اما هیپوکامپوس بغرنجی های بسیار داشت ٬پس کندل دنبال یک الگوی ساده تر می رود’ ٬همانگونه که در گزینش همسر
خود دنیزه به غریزه خود اعتماد داشت ٬این بار نیز گزینش ناخودآگاه او به سراغ حلزون دریایی اپلیزیا ٬به عنوان حیوان
آزمایشگاهی رفت ‘.در اینگونه جانوران اولیه بخش های گوناگون حافظه ٬در کمانه های واکنشی ( رفلکس) ساده ٬که متشکل از
شمار اندک و بسیار بزرگ سلول های عصبی تشکیل می گردند و شماری سینوپس ها ٬پیوندهای روشن دارند ٬دیده می شود .به
سبب سادگی پیوندها می شد بخش های یادگیری سلول های عصبی را نسبتا ً با راحتی بیشتر مطالعه کرد .کندل نشان داد نیرومندی
پیوند و تماس میان سلول های عصبی یکسان نمی ماند ٬بلکه تماس های سینوپسی ٬با توجه به نوع تحریک الکتریکی که آن
سینوپس می دهد ٬می تواند ضعیف یا شدید گردد .پس عصب به تمامی ٬مانند یک مرکز تلفن قدیمی ٬از پیوند های ثابت تشکیل
نمی شود ٬پیوندها و تماس های دستگاه عصبی به نظر می رسد نرمش پذیر باشد .مدار هایی هستند که در خالل رشد پدید میایند
و در آنها رفتارهای مادرزادی تثبیت شده است .اما اجزا تشکیل دهنده دستگاه عصبی نیز وجود دارد که با یادگیری دگرگونی می
.پذیرد
به نظر می رسد یادگیری در سایه تغییرات نیرومندی پیوندهای سینوپتیک پدید میاید .کار پُر کردن از طریق تحکیم پیوندهای
میان سلول های عصبی به نیکو کردن می انجامد .اساس حافظه همین جاست .سلول های عصبی حاوی پیام رسان های شیمیایی
بسیار می باشند ٬آن پیام رسان های شیمیایی با تاثیری که در تماس های سیناپسی ٬در روی ساختارهای مغزی می گذارند ٬صور
مختلف یادگیری ٬حافظه ٬فراموش کردن و اندیشیدن را میسر می سازند و از آن طریق به تولید ’روح‘ ما نیز می پردازند .آپلیسیا
هم حافظه کوتاه مدت دارد هم حافظه بلند مدت ٬که مانند حافظه آدمی نیازمند آموزش های تکراری با دوره های استراحت در
فواصل دوره های آموزش می باشد .در حافظه کوتاه مدت مانند در یاد نگهداشتن شماره تلفنی برای مدت کوتاهی که می خواهیم
آن شماره را بگیریم ( فشار دادن شماره ها روی شماره گیر تلفن) ٬تنها نیرومندی یا شدت سیناپس های در آنجا حضور دارند٬
تغییر می یابد .بدین سان در آنها دگرگونی های کارکردی پدید میاید .گنجایش حافظه کوتاه مدت بسیار محدود و در ما کمتر از
۱۲بخش زیرین می باشد که اگر تکرار نشود پس از چند دقیقه فراموش می گردد .برای حافظه بلند مدت ترکیب و تلفیق پروتین
جدید ضرورت پیدا می کند ٬چرا که در آن ٬میان سلول های عصبی پیوندهای نوی به وجود میاید .آن یک دگرگونی ساختاری می
باشد که برای پدید آمدنش می باید سلول های گلیا ٬استروسیت ها ٬سوخت مورد نیاز ٬اسید الکتیک را فراهم سازد .حافظه بلند
مدت با سخت افزار کامپیوتر مقایسه می گردد ٬که در آن اطالعات برای همیشه ضبط می گردد .حافظه کوتاه مدت با حافظه
کاری یا حافظه های قابل دسترسی تغییر یابنده کامپیوتر مقایسه می شود ٬که در آن اطالعات با توجه به برنامه ها و وظایفی که با
.آنها کار می شود ٬هردم تغییر می یابد
در آغاز امکان آن هست که ضبط داده ها در حافظه به خاطر تکان مغزی ٬کمبود اکسیژن به دنبال ایست قلبی ٬یا دادن شوک
الکتریکی برای درمان افسردگی ٬بهم ریزد .اگر چنین شود ٬شخصی مذکور از رویدادهای پیشین چیزی بیاد نمی آورد .این گونه
فراموشی ( امنسیا = از دست دادن همه یا بخشی از حافظه) را فراموشی رو به گذشته می نامند .چون احتمال بازگشت آن آگاهی
هست ٬می توان گفت این مساله ناشی از بازخوانی آن داده ها می باشد تا از انباشت آنها در حافظه .پس از گذشت چند سالی٬
آسیب پذیری اطالعات انباشت شده در برابر رویداد های یاد شده ٬از میان می رود .بدین سان حافظهٔ دراز مدت در برگیرنده همه
.آگاهی ها و آزموده های هر کسی از جهان برون و خویشتن می باشد
همچنانکه رامون وای کاجل در سال ۱۹۸۴گفت ٬یادگیری به دگرگونی های ساختاری در مغز می انجامد .چنین استکه ٬در
نوازندگان ویلون که از آغاز جوانی به تمرین های پیگیر و سختکوش نوازندگی رو میاورند ٬آن بخش از پوسته مغز که چهار
انگشت دست چپ را هدایت می کند ٬پنج برابر از آن کسانی که هرگز ساز زهی نه نواخته اند بزرگتر می باشد .هنگامی که می
بینم دانشجویان من با چه سرعتی اس .ام .اس .می فرستند ٬با خود می گویم بی گمان بخش انگشت شصت آنان به مراتب از آن
.من بزرگتر می باشد
فرایندهای مولکولی که در دگرگونی های نیرومندی و قدرت سیناپس ها و تشکیل سیناپس های نو پدید می آید نیز توسط کندل
واشکافی شد و وی آغاز گر گستره نو پژوهشی ٬نیورولوژی مولکولی شناخت گردید .او ساز و کارهای مولکولی را یافت که به
وسیله آنها اطالعات در سایه تمرین و ممارست از حافظه کوتاه مدت به حافظه بلند مدت انتقال می یابد .در این فرایندها
هیپوتاالموس ( شکل )۲۵نقش بزرگی دارد .کندل همچنین نشان داد که چگونه یک رویداد با بار احساسی تند ٬راه میان بُر را می
رود و یکراست در حافظه بلند مدت ضبط می گردد .او همچنین گمانه زنی می کنداساس مولکولی پسرفت معمولی حافظه در
روند پیری و سالخودرگی ٬چه می تواند باشد .کندل یک شرکت دارویی را بنا نهاد ٬شرکت داروهای حافظه ٬که هنوز قرص
.یادگیری ایده آل آن به بازار نیامده است
کندل ساله اندکی پیش از برنده جایزه نوبل شدن ٬در سن ۷۸سالگی در آمستردام برنده جایزه هانیکن شد .در آنجا سر میهمانی
شام نشان داد که هنوز هم آن خنده های مستانه را دارد .وی پس از دریافت جایزه نوبل در استکهلم یکراست برگشت به وین ٬چرا
که سیمپوزیمی در باره شور و شوق اطریشی ها در پذیرا شدن شان از ناسیونال سوسیالیسم ( حزب نازی های آلمان -م).
برگزار کرده بود .با این کار می خواست انکار جمعی کشور زادگاهش را در نقشی که هنگام روی کار آمدن نازی ها داشتند ٬بر
مال سازد .در آن سیمپوزیم ٬از دیدن این که بچه های مدارس اطریش چیزی از هیتلر و همه کشی نمی دانستند ٬پژوهشگر یاد و
حافظه را ترس برداشت .البته در وین بهش یک ماشین آبی رنگ که با کنترل از راه دور می شد آنرا راند ٬بجای همان ماشینی
که نازی ها در کودکی از وی دزدیده بودند ٬به او جایزه دادند .او اشاره و کنایه ای دارد به اینکه ماشین آبی رنگش را باالخره
در وین بهش پس دادند’ :رفتم امریکا و در آنجا صاحب یک زندگی بسیار خوبی شدم .حاال هم که صاحب یک مرسدس شدم‘.
بب
XV. 2
تماس های میان سلول های مغزی توسط آنچه که آنها پیشتر خود را بدان ها سرگرم می داشتند ٬تغییر می یابد .این است رمز و
برنامه حافظه و خصلت هر سلول مغزی .از این دیدگاه می توان گفت حافظه در سراسر دستگاه عصبی جایگزین می باشد .اما
ساختارهای مغزی گوناگون هست که آشکارا خود را با جنبه های مختلف حافظه سرگرم می دارد .اسکن کاربردی ما را از این
که کدام بخش از مغز در انجام وظیفه خاصی نقش دارد ٬آگاه می سازد .اما برای بدست آوردن آگاهی های بیشتر ٬نمی توان از
ضرورت و اهمیت داده های بیمارانی که داری اسیب های جاهای ویژه ای از مغز می باشند ٬چشم پوشید چون از روی آن داده
هاست که می فهمیم آیا ساختار ویژه ای برای کارکرد ویژه ای ضرورت دارد یانه .چرا که از آن راه آگاهی های ارزشمندی در
خصوص کارکرد بخش های گوناگون پوسته مغزی روی حافظه ٬از طریق آزمایش و مطالعه سیستماتیک روی بیمارانی که زخم
گلوله و سایر آسیب دیدگی های مغزی دارند ٬بیمارانی که بیماری های مغزی دارند ٬نیز هنگام عمل جراحی مغز آن بیماران٬
بدست میاوریم .ویلدر پن فیلد ٬جراح مغز کانادایی که در ایاالت متحده زاده شده است ( )۱۹۷۶-۱۸۹۱لوب گیجگاهی ( شکل )۱
بیمارانی را که بدون بیهوشی جراحی مغزی می شدند تحریک الکتریکی می کرد .بدینسان خاطراتی با جزییات فراوان و بسیار
.زنده مانند بعضی آهنگ ها در آنها برانگیخته می شد و آنان در اتاق عمل آنرا زمزمه می کردند
پس از آنکه ویلیام اسکاویل ٬جراح امریکایی در سال ۱۹۵۳لوب گیجگاهی هر دو سوی مغز یک بیمار صرع ( ها .ام ).را
برداشت ٬روشن گشت که این بخش از مغز برای حافظه چه اهمیت گزافی دارد .از حمله های غش که پس از افتادن از دوچرخه
پیش آمده بود ٬دیگر اثری دیده نشد .پس از آن عمل ها .ام .حافظه اش را یکجا از دست داد .وی امکان یادگیری یا به یادسپاری
چیزهای نو را از دست داده بود .هنوز حافظه کوتاه مدت او از میان نرفته بود .وی می توانست عدد ۷را دمی در یاد نگهدارد٬
آنهم با تکرار پیوسته آن .اگر کسی یک آن حواس او را پرت می کرد ٬هیچ بیاد نمی آورد که چه چیزی را می خواست بیاد داشته
باشد .بدین منوال نشانی از گذار از حافظه کوتاه مدت به حافظه بلند در او نمی دیدی .اگر برندا میلر ٬روانشناسی که روی او
بررسی می کرد ٬هر دو دقیقه یکبار به اتاق او میامد ٬وی نمی توانست بیاد آورد که برندا دو دقیقه پیش در اتاق او بود .هر بار
که روانشناس یاد شده پیش ها .ام .می رفت ٬وی می گفت ” :چه خوب که اومدی ٬مدت ها بود ندیده بودمت!“ تاریخچه شخصی
او با فرا رسیدن لحظه عمل متوقف گشت .تا پایان عمر گمان می کرد ۳۰سالش است؛ هنگامی که کمی پیرتر شد دیگر عکس
های قدیمی خود را نیز نمی شناخت .تا هنگام مرگش ٬در سال ٬ ۲۰۰۸گمان می برد هنوز هاری ترومن رییس جمهور
امریکاست .پس از اسباب کشی به یک خانه دیگر ٬همچنان می رفت به خانه قبلی .دیگر نمی توانست بدون کمک کسی تنها به
.خیابان برود
پوسته مغزی بخش پیشین مغز ( پری فرونتال کورتکس -شکل )۱۴کارکردهای بسیار دارد ٬از آن میان یکی نیز هماهنگ سازی
بخش های گوناگون مغز می باشد که با هم حافظه کاری یا حافظه کوتاه مدت را پدید میاورد .بکمک حافظه کاری ’دمی پاره ای
چیزها را در یاد خود نگهمیداریم‘ ٬مانند یک شماره تلفن که می خواهیم آنرا بگیریم ٬نقشه ای که می کشیم یا مساله ای که داریم
حل می کنیم .هنگام فهم زبان نیز حافظه کاری نقش بسزایی بازی می کند .در کودکانی که دیسلکسی دارند ٬همین حافظه کاری از
باره رشد عقب می ماند .پوسته مغزی بخش پیشین مغز کارکرد خود برای حافظه کوتاه مدت را با همکاری هیپوتاالموس ( شکل
٬)۲۵از طریق متمرکز ساختن توجه و گزینش محرک ها ٬به انجام می رساند .واژه هایی که در شرایط یا نزدیکی امتحان به یاد
می سپاریم ٬واژه هایی هست که در منطقه پوسته مغزی پخش پیشین مغز و منطقه هیپوتاالموس موجب باال رفتن فعالیت می
گردد .اگر بخواهیم شماره تلفنی را بگیریم و سپس فراموش کنیم ٬آنرا به حافظه کوتاه مدت می سپاریم .اما اگر آن شماره را
چندبار تکرار کنیم ٬می توانیم آنرا در حافظه بلند مدت نگه داریم .حافظه کاری و نگهداری پاره ای چیز ها برای مدت کوتاهی٬
برای کار های معمولی ٬در انجام کارهای پیچیده و بغرنج ٬نیز برای انجام کارهایی در راستای اهداف مورد نظر می باشد٬
اهمیت بسیار دارد .ها .ام .قادر بود بکمک حافظه کاری دو سه عدد یا واژه را در یاد نگهدارد .اطالعات معموال پس از چندبار
.تکرار از حافظه کوتاه مدت به حافظه بلند مدت برده می شود .اما ها .ام .از انجام این کار ناتوان گشته بود
هیپوکامپوس ( شکل )۲۵در لوب گیجگاهی جای دارد برای حافظه اهمیت بسیار دارد .در مورد ها .ام .کانون های غش را در
هیپوکامپوس تشخیص داده بودند ٬برای همین دو سوم این ساختارها از هر دو سوی مغز برداشته شد .برای آن روی این ساختار
مغزی نام یک جانور دریایی گذشته اند که مانند اسب دم دریایی آن نیز خمیده و دندانه دندانه دار می باشد .ها .ام .رویدادهایی را
که تا سه سال پیش از عمل برایش پیش آمده بود ٬خوب بیاد میاورد .پس می توان گفت ٬هیپوکامپوس جای حافظه ’دور دست‘ نمی
باشد ٬چرا که آن هنوز آسیب نخورده بود .پژوهش ها و آزمایش ها روی بیماران نیورولوژیک نشان می دهد حتی آسیب دیدگی
های اندک هیپوکامپوس مثال در پی یک تصادف ٬می تواند باعث آسیب خوردگی های ماندگار حافظه گردد و از هنگام آن رویداد
.اختالل حافظه به وجود آید ٬مانند فراموشی رو به جلو (انتروگرید امنیزیا) ٬که نمونه آنرا در ها .ام .دیدیم
هیپوکامپوس در ترکیب اطالعات دریافت شده از طریق حواس گوناگون متخصص می باشد .جای رستورانی که با یکی در آنجا
قرار گذاشته اید ٬ریخت و پیکر کسی که با وی قرار گذاشته اید ٬سر و صداها و بوهایی که از آشپزخانه رستوران میاید و جایی
که میز شما قرار دارد ٬همه این ها را هیپوکامپوس بهم می آمیزد و در حافظه سرگذشت خویشتن تصویری یکدست از آنها می
سازد .پس از اینکار اگر شام آنشب را ارزشمند بیابیم ٬این اطالعات در جای دیگری برای بلند مدت ذخیره سازی می گردد.
هیپوکامپوس همه این کارها را با همکاری نزدیک پوسته مغزی لوب گیجگاهی ٬به ویژه با آن بخش از پوسته مغزی که از سمت
درون به هیپوکامپوس چسبیده است ٬جایروس پاراهیپوکامپالیس ( چین خوردگی و برآمدگی مغزی پاراهیپوکامپالیس -م ).یا
پوسته مغزی انتروهینال ( شکل ٬)۲۵انجام می دهد .جایروس پاراهیپوکامپالیس بیمار ما ها .ام نیز توسط اسکوویل برداشته شده
بود .پاسخ این پرسش را که کدام یک از دو بخش زودتر اطالعات را دریافت میکند ٬بیمارانی دادند که در هر دو آن بخش های
مغزی شان الکترود جایگذاری شده بود تا صرع آنها را تحقیق کنند و بهنگام آزمایش روی حافظه آنان حواس شانرا با جریان
الکتریکی پرت کنند .در این آزمایش ها روشن شد که نخست پوسته مغزی انتروهینال فعال می گردد سپس هیپوکامپوس .بیماری
آلزهایمر از انتروهینال نیز آغاز می شود و آسیب های حافظه ای در آغاز این بیماری طبق معمول خود را در یاد سپاری
اطالعات های تازه نشان می دهد .بیماران آلزهایمر بیاد نمی آورند یک ساعت پیش چی شد ٬اما با شور فراوان می توانند در باره
یکی از همکالسی های دوره دبستان خود داستان ها بگویند .هیپوکامپوس ٬گذشته از اینکه برای بیاد سپاری رویدادها ٬اهمیت
بسیار دارد ٬آنرا برای داشتن دید و بینش از فضای پیرامون نیز نیاز داریم .ماده خاکستری بخش پسین هیپوکامپوس در رانندگان
تاکسی ٬که پس از چهار سال آموزش ٬می باید شبکه خیابان های بیشمار و پیچیده لندن را یاد بگیرند ٬اندک اندک بیشتر می
گردد .باالتر از همه این ها ٬آسیب خوردگی های هیپوکامپوس در هر دو سوی برخی از پیماران روشن می سازد ما بکمک
.هیپوکامپوس است که می توانیم دیده و ایده هماهنگ و همگونی از آینده داشته باشیم
خوشبختی اینجاست که همه اطالعات جدید در حافظه بلند مدت انباشت نمی شود .مگر کسی می تواند همه آنچه را که در سراسر
زندگی از سر گذرانده ٬هرچه خورده ٬هرچه گفته و همه واژگان کتابی را که خوانده است با همه جزییات بیاد آورد؟ اگر هم کسی
آنرا بتواند ٬پیدا کردن و به یاد آوردن اطالعات مهم با دشواری های بسیار رو به رو خواهد گشت .داشتن چنین استعدادی تاوان
کالنی روی کارکردهای دیگر مغز دارد’ .دانایانی‘ از این دست غالبا اوتیسم دارند ٬که با کاستی دیگر قلمرو ها ٬مانند داشتن
روابط اجتماعی و مجرد و انتزاعی فکر کردن همراه می باشد ( بخش ۳-۱۰را ببینید) .آنچه را که در حالت عادی از اطالعات
تازه غربال می کنیم و در حافظه بلند مدت انباشت می کنیم ٬بستگی دارد به اهمیت و فایده آن اطالعات و بار احساسی و عاطفی
آن لحظه .بیشتر مردم بیاد میاورند که هنگام شنیدن خبر حمله به برج های دوقلوی مرکز تحارت جهانی ٬روز ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱
٬کجا بودند و چکار می کردند .در صورتی که یاد و خاطره ای بار عاطفی شدید داشته باشد ٬آمیگداال ( شکل ٬)۲۵که کمی
جلوتر از هیپوکامپوس در لوب گیجگاهی جای گرفته استُ ٬مهر خود را بر آن می زند .در این فرایند هورمون استرس٬
کورتیزول نیز نقش دارد .با عالمت گذاری آمیگداال روی رویدادهای ترسناک ٬آنها یکراست در حافظه بلند مدت ذخیره می شود.
بهمان علت ٬همچنانکه دووه درایسما نیز نشان داد ٬بیش از ۸۰درصد از خاطرات ما با احساس های منفی همراه می شود .در
یاد نگهداشتن ترس ها ٬بیم و هراس ها و اندُه برای زنده ماندن ما اهمیت بیشتر دارد تا خاطرات خوشایند و شادی آور .آن ساز و
کار هم دشواری های ویژه خود را دارد .برای نمونه زنی که غش لوب گیجگاهی داشت و کانون آن آمیگداال را تحریک می کرد٬
هنگام بسر بردن در حالت غش همواره اوهام خاطره ترسناکی از روزگار جوانی را همراه با احساس های نا خوشایند و دل آزار
بیاد میاورد .طبعا ً بیاد سپردن خطر ها مانند خطراتی را که در جنگ پیش میاید ٬یک برتری فرگشتی دارد :بار دیگر که چنین
اتفاقی برای آن آدم ها پیش میاید ٬آنان گوش بزنگ و آماده می گردند .برای بسیاری از هلندی ها دیدن سربازانی که پس از جنگ
برگشته بودند و هنوز نمی دانستند که از خطر جسته اند ٬بسی دلخراش بود .برخی از آنان پس از برگشتن به آمستردام هنوز
هراسان می شدند و پیوسته خطر باالی سرشان احساس می کردند ٬صحنه های جنگ همچنان در ذهن آنان زنده میشد و با شنیدن
ترکیدن چیزی خود شانرا در جایی پنهان می کردند ٬می توان گفت آنها آسیب خوردگی های تنشی پس از رویداد دلخراش داشتند
( پُوست تراماتیک استرس دیس اوردر -پی .تی .اس .دی .).در زمان جنگ جهانی نخست از آن با ’شوک صدای مهیب‘ ( شل
شوک) یاد می شد ۳۰۶ .سرباز انگلیسی که آن عالیم را داشتند و نمی خواستند به جبهه ها برگردند ٬اعدام شدند .در کسانی که
آسیب خوردگی تنشی پس از رویداد دلخراش دارند ٬آمیگداال کار خود را زیادی خوب انجام می دهد و در نتیجه برای پوسته
مغزی بخش پیشین مغز میسر نمی شود به آن رزمنده از میدان جنگ برگشته حالی کند و به فهماند که خطر را از سر گذرانده
است .برای بکار افتادن آمیگداال در صورت بروز یک وضعیت خطرناک ٬به پیام رسان شیمیایی نورآدرنالین نیاز داریم .از
همین روی برای آنکه آمیگداال نتواند روی یک رویداد دلخراش مهر و برچسب بسیار دلخراش بزند و کهنه سربازان از جنگ
برگشته دستخوش رود خروشان خاطرات دل آزار نگردند ٬بکمک بندآور های بتا ٬که کارکردی در جهت مخالف کارکرد
نورآدرنالین دارد ٬از آن پیشگیری می شود .آمیگداال در آسیب خوردگی شخصی لب مرزی ( بوردر الین دیس اوردر) -که
نشانه های آن شیوه زندگی احساسی و عاطفی ناپایدار که هر آن می تواند به رنگی درآید ٬و از باره شناختی شیوه زندگی ناپایدار
و دگرگونی پذیر ٬است -در برابر محرک های منفی عکس العمل شدید نشان می دهد .در این آسیب دیدگی عواطف منفی با چنان
واکنش های پر تنشی همراه می گردد که احتمال زیاد دارد شخص به فراموشی رو به آینده یا رو به گذشته دچار گردد .اسکویل
آمیگداالی ها .ام .را نیز همراه با ساختارهای دیگری که در لوب گیجگاهی جای دارند و برای حافظه مهم می باشند ٬برداشته بود
در سان دیگو مغز ها .ام .را به صورت ورق های نازک بریدند ٬این فرایند را می شد به طور زنده دید .پس از آن بکمک
بررسی های میکروسکوپی بسیار گسترده و بی سابفه ٬کوشیدند روشن سازند ۵۵سال پیش با آن عمل کدام ساختارهای مغزی
.برداشته شد و کدام ها آسیب دید
XV. 3
گمان میرود هنگام خواب هیپوکامپوس بارها چیزهایی را که در یاد داریم بکار می اندازد و به پوسته مغزی می فرستد .این که آن
فرایند در خواب خواب دیدن ( خواب حرکات تند چشم) پیش میاید یا در خواب آرام ٬هنوز خوب دانسته نیست .راهی را که
اطالعات در مغز ما بسوی حافظه بلند مدت می پیماید ٬از پوسته مغزی اینتراهینال آغاز می گردد سپس برای دمی کوتاه زیر
کارگردانی پوسته مغزی بخش پیشین مغز ٬در هیپوکامپوس انباشته می شود .پس از آن بخشی از اطالعات برای ذخیره شدن در
حافظه بلند مدت دوباره به پوسته مغزی گیجگاهی فرستاده می شود و بخش دیگر از راهی بلند و کمانی از طریق فورنیکس که
آنهم از سپتروم آویزان است ٬بسوی هیپوتاالموس ٬جایی که شماری از فیبر های آن به کوپورا مامیالریا ( شکل )۲۵می رود و
.شماری دیگر به درون هیپوتاالموس ( شکل )۱۷راه می یابد ٬فرستاده می شود
این پیوندها گاه در کسانی که کار شان مشت زنی است ٬با مشت هایی که می خورند آسیب می بیند .آنان دیمانش می گیرند ٬مانند
باده خواران کند راه می روند و تعادل ندارند ٬رفتار شان نیز دگرگونی می پذیرد .این یک بیماری کاری بشمار میاید که از آن با
’مست مشت‘ یا دیمانشیا پوجیلیستکا ( دیمانش مشت زنی -م ).نام می برند .به نظر می رسد به سبب از میان رفتن بافت های
مغزی در مشت زنانی که دیگر بازنشسته شده اند ٬کم و بیش سپتوم پاره می شود ٬فورنیکس نخ نما و چین و چروک خورده می
گردد ٬فیبر های فورنیکس را میلین یا ماده محافظت کننده کمی در میان می گیرد ٬کورپورا مامیالریا کوچک می گردد و بافت
.های زخم خورده زیادی در آن بچشم می خورد و سوراخ سوم گشادتر می گردد
از این گذشته ٬مغز مشت زنان دگرگونی هایی مانند دگرگونی های بیماران آلزهایمر می پذیرد ٬پوسته مغزی آنان چروکیده می
شود و در آن از میان رفتگی های سلولی را می توان دید ٬به ویژه در پوسته مغزی گیجگاهی و هیپوکامپوس ( بخش ۱۹.۱را
نیز می توانید ببینید) .پس می توان دید دالیل کافی برای آسیب خوردگی های حافظه و کارکردهای مغزی دیگر در مشت زنان
کهنه کار هست .آسیب خوردگی های مغزی نه تنها برای مشت زنان ٬که برای کسانی که کیک باکسینگ ٬رگبی ٬فوتبال و سایر
ورزش هایی که در آنها حریفان همدیگر را می زنند یا زمین می کوبند ٬نیز پیش می آید .همچنین سکته و خونریزی در بخش
های یاد شده و پیوند های میان آنها ٬می تواند باعث اختالالت حافظه و حتی دیمانش گردد .در دیمانش کورساکوف ٬که به سبب
زیاده روی در مصرف الکل همراه با عادات نادرست و بد خوردن پیش میاید و منجر به کمبود ویتامین بی ۱ .میگردد ٬در
کورپورا مامیالریا خونریزی های کوچک و زخم خوردگی هایی دیده شده است .بیماران کورساکوف اختالل حافظه پیدا می کنند
که مشابه همانی استکه در بیمارانی با آسیب خوردگی لوب گیجگاهی دیده می شود .آنان سوراخ ها و جاهای خالی حافظه خود را
با داستان بافی پر می کنند .این مطلب را که کورپورا مامیالریا برای حافظه ما اهمیت دارد ٬نه تنها در دشواری های پس از
مشت زنی ٬در کسانی که در آن ناحیه تومور دارند یا عمل جراحی شده اند ٬می شود دید ( بخش ۶.۲را ببینید) ٬در حادثه عجیب
و غریبی که برای شخصی هنگام بازی فوتبال پیش آمد نیز می شود دید .در یک بازی بیلیارد چوب بیلیارد طرف مقابل از
سوراخ بینی مردی به درون رفت و تا به بدنه مغز رسید ٬در آنجا به کورپورا مامیالریاآسیب رساند .بدنبال این رویداد آن مرد
بینوا به شدت اختالل حافظه پیدا کرد .کورپورا مامیالریا اطالعات را روانه تاالموس می کند ( شکل .) ۲خونریزی های کوچک
در تاالموس می تواند آسیب خوردگی های حافظه و حتی دیمانش بدنبال آورد .پس از آن اطالعات به مناطق پوسته مغزی
فرستاده می شود ٬همان جاهایی که می شود خاطرات را از آنجاها اگاهانه فراخواند .این حافظه توصیفی یا صریح برای حقایق و
.رویدادها می باشد
XV. 4
انواع مختلف اطالعات ٬موسیقی ٬اشکال و چهره ها را که در جاهای گوناگون پوسته مغزی انباشته می شود ٬به نظر می رسد
بیماران خاصی نمی توانند بیاد آوردند .مثال آدم هایی که قسمت باالی مغز شان ٬در سمت راست و اندکی از میانه مغز به پشت٬
آسیب می بیند ٬دیگر چهره های آشنایان شان را نمی شناسند ٬برخی از آنان همسرشان را نیز نمی شناسند ٬هرچند همه چیز را
خوب می بینند .اما چیزهایی مانند ماشین شان را خوب می شناسند ٬برای آنکه آن در جای دیگری انباشت شده است .ماشین ات
را بشناسی و همسرت را نه :می توانید حدس بزنید که این در خانه به چه درد سرهایی دامن می زند! این پدیده را پروسوپاگنزیا (
ناتوانی در شناختن چهره های آشنایان به علت آسیب مغزی -م ).یا کوری-چهره می نامند .اولیور ساکس این مساله را در کتاب
خود چشم ذهن و در داستانی دیگر’ ٬دکتر پی .مردی که زنش را بجای کاله می دید‘ توصیف کرده است .دکتر پی .می خواست
کاله اش را بردارد و بر سرش گذارد ٬اما بجای آن سر زنش را گرفته بود و می خواست آنرا بر سر نهد .با این همه وی در
مدرسه موسیقی کار خود را به عنوان یک آموزگار خوب انجام می داد .موارد بدتری نیز دیده شده است که در آن برای نمونه
مردی جلو آینه می ایستاد و با تالش و سختی فراوان می توانست خود را بشناسد ٬یا سربازی که برای مرخصی برگشته بود ٬بر
سبیل تصادف مادرش را در خیابان دید و او را نشناخت .خوشبختانه مشکل من چندان وخیم نیست ٬اما شناختن چهره ها یکی از
نقاط ضعف من می باشد و هر از گاهی به شرمساری می انجامد .یکبار خودم را برای آشنایی به کسی معرفی کردم .وی شگفت
زده نگاهم کرد و سپس گفت’:من شما را از قبل می شناسم ٬اکنون سه سالی می شود که با هم در یک کمیسیون همکاری داریم‘ .
یکبار دیگر که همین مساله برایم پیش آمد ٬آن شخص گفت ’ :بله ٬من شما را می شناسم ٬شما می باید برای گرفتن دکترای من
می باید نظر می دادید ‘.پدر من نیز این مشکل را داشت .در واقع خانواده هایی هستند که یکی دو تن از آنها در شناخت چهره ها
براستی مشکل دارند .این یکی از آسیب خودرگی های من هم می باشد .این گونه نارسایی ها تا حدودی انتخابی می باشد .من در
یاد سپاری تصاویر میکروسکوپی حافظه شگرفی دارم .بارها پیش آمده است که پس از سال ها نمونه های میکروسکوپی آزمایش
ها را دیده ام و بیدرنگ یادم آمده استکه آن به آقای ایکس یا خانم ایگرگ متعلق می باشد ٬که آن گمان من نیز درست بوده است.
اگر خود آنها را پس از گذشت آنهمه سال در زندگی می دیدم ٬نمی توانستم بشناسم شان .در آزمایش کسانی که در لوب گیجگاهی
شان الکترود کار گذاشته شده بود ٬صد ها چهره نشان داده شد .با دیدن برخی چهره های شناخته شده مانند چهره بیل کلینتون٬
شماری از سلول های مغزی تند و پرکار ٬بکار می افتاد .احتماال نقطه ضعف من در شناختن چهره ها ٬در آنجا ها می باشد .در
میمون ها با دیدن چهره هایی که بکمک کامپیوتر ساخته شده بود ٬نیورون هایی در بخش زیرین لوب گیجاهی فعال و فروزان می
گردد و اگر چهره آشنایی ببینند ٬آتشبازی آنها بیشتر می شود .هر چه در تصاویر نشان داده شده ویژگی های چهره دیده شده مانند
کاریکاتور برجسته تر و بزرگتر می شد ٬واکنش آن سلول ها نیز پررنگ تر و بیشتر می گشت .پس یکی از محرک ها قوی
برای ضعف من در شناخت چهره ها اساس لذت بردن من از کارتون می باشد .از این گذشته مشکل دیگر کوری-چهره را در
سیندروم کاپگراس می شود دید .دارندگان این سیندروم چهره عضوی از خانواده را می شناسند ٬اما گرمای آدم هایی را که از
نظر احساس ٬به آنها نزدیک هستند احساس نمی کند و گمان می برد یکی دیگر است .آنان گمان می برند جای خواهر ٬برادر ٬یا
پدر و مادر شان را آدمک ها یا موجودات فضایی گرفته اند .کاپگراس در نتیجه آسیب دیدگی مغز یا در بیماران آلزهایمر پیش
.بیاید
این که جنبه های گوناگون دیدن در بخش های گوناگون مغزی با کارکرد های گوناگون انباشته و پردازش می شود ٬میتواند به این
منجر گردد که جنبه های خاصی دیده نشود .برای نمونه پروفسور اد هان از زنی تعریف می کند که نمی تواند حرکت را ببیند.
اگر ماشین ها رانده شوند ٬وی دیگر آنها را نمی بیند ٬تا آنها می ایستند ٬بیدرنگ و به ناگاه وی آنها را می بیند .آدم هایی هستند
که می توانند رنگ ها را ببینند ٬اما آنها را تشخیص نمی دهند ٬یا هیچ شکلی را نمی توانند ببینند اما رنگ ها را می بینند ٬یا
.روشنایی را نمی بینند ٬هنگامی که چراغ را می باید خاموش کنند آنرا روشن می کنند و احساس می کنند آنرا خاموش کرده اند
اطالعات مخفی شده در حافظه دوردست نگهداری می شود ٬همان جایی که آگاهی های مان از زبان و خنیاگری پنهان می باشد.
این آخرین بخشی استکه بیماری آلزهایمر آنرا از کار می اندازد .سخن گفتن در آخرین مرحله از مراحل رایزبرگ ٬یا مرحله ( ۷
بخش ۱۹.۲را ببینید) نابود می شود .همچنین مهارت های نوازندگی و موسیقی در قیاس با کارآیی های دیگر تا دیر گاهی می
ماند .یک نوازنده پیانو در ۵۸سالگی به مشکل اختالل حافظه برخورد ٬وی در ۶۳سالگی دیمانش گرفت و دیگر نمی توانست
گفته یا نوشته ای را بیاد بسپارد .موسیقی یی را که روی کاغذ برایش می دادند نمی توانست در یاد خود نگهدارد .اما می توانست
قطعه های موسیقی را که برای نخستین بار می شنید ٬در یاد خود نگهدارد و با احساس موسیقیایی خوب بنوازد .هر چند آن زن
یک سال پس از آن از باره شناخت پسرفت شتاباهنگی داشت ٬هنوز می توانست آهنگ های دلخواه و آشنای خویش را خوب
بنوازد .بیگمان این ٬به یکی از زیر سیستم های حافظه بلند مدت مربوط می گردد که در بخش پهلویی مغز ( پوسته مغزی پرایتال
شکل ) ۱جای دارد و کمتر آسیب می بیند .در میان بیماران آلزهایمر کسانی را می شود دید که روزگاری نقاشان هنرمندی بودند
و کارآیی های هنری آنان آسیب نمی بیند .این امر به احتمال زیاد مربوط می شود به زیر سیستمی که در بخش پسین و انتهایی
مغز جای دارد ( پوسته مغزی بینایی ٬شکل .) ۱این بخش از مغز در بیماران آلزهایمر کمتر و دیرتر فرسوده می شود ( بخش
۱۹.۲را ببینید) .غغ
XV.5
گشاد گشاد راه رفتن تنها پیامد باده خواری نمی باشد
مخچه یا مغز کوچک در بخش زیرین و پشت مغز بزرگ جای دارد ( شکل .)۱.۲این ساختار بیش و کم کوچک مغزی در بر
گیرنده ٪۸۰از سلول های عصبی می باشد و کار ساختار یاد شده این استکه حرکات و گفتار ما را روان و هماهنگ سازد.
بکمک مخچه چشمان مان را به یک نقطه می دوزیم و در همان هنگام سرمان را به نشاه نه گفتن تکان می دهیم .مغز کوچک در
برگیرنده حافظهٔ حرکات یادگرفته شده می باشد .در اینجا ٬همراه با رشد کودک ٬به ترتیب الگوهای حرکتی چهار دست و پا راه
رفتن ٬راه رفتن ٬ایستادن و سپس دوچرخه سواری ٬شنا ٬نواختن پیانو و رانندگی کردن ثبت می شود و هنگام انجام دادن آنها٬
حرکات پیوسته از سوی مخچه هدایت می شود .برنامه های حرکات پیچیده و سخت ٬که از آنها با حافظه ضمنی نیز نام می برند٬
در این کامپیوتر بی مانند انباشته و پرداخته می شود ٬پس از آنستکه همه حرکات موزون و هماهنگ و بگونه ای خودکار پیش
میرود .کار نیکو کردن در مخچه نیز در سایه پر کردن می باشد .هنگام یادگیری رانندگی ٬در آغاز ناگزیریم روی هر حرکتی
بیاندیشیم ... :داد موتور در میاید ٬باید دنده عوض کنم ٬اول کالج را بگیرم ٬باید بزنم به دنده سه ٬کجاست؟ کارهایی را که می
کنیم ٬آگاهانه از حافظه صریح و اعالنی خود فراخوانیم ٬که حافظه واقعیت ها و رویدادها می باشد .این امر به کندی پیش می
رود و زمان می برد .با تمرین و تکرار یک عمل یا کارهایی که می کینم ٬آن کارها به صورت خودکار درمیاید و با حافظه
ضمنی یا غیر اعالنی یا حافظه رویه ای مرتبط می گردد .این حافظه در مخچه جای دارد و برای کارهایی می باشد که می باید
آنها را انجام دهیم .هرگاه چندان تمرین کرده باشید که بتوانید به طور خودکار رانندگی کنید ٬در آن صورت بیان این که ( از
حافظه صریح و اعالنی) جزییات کاری که با آنهمه روانی و خودبخودی انجام می دهید ٬چیست برای تان سخت خواهد بود .آن
حافظه ضمنی در ها .ام .دست نخورده مانده بود و از آنرو وی می توانست حرکات و مهارت های موتوری ( تکان دادن دست و
پا ٬بدن-م ).نو را یاد بگیرد .او می توانست با گذشت روزها ستاره را که در آینه می دید ٬بهتر از روز پیش بکشد ٬اما خود وی
چیزی از آن تمرین ها بیاد نمی آورد .آن بهتر شدن ها ناخودآگاه صورت می گرفت .ها .ام .دیگر آن مرحله نخست صریح را که
در آن مغز آگاهانه تربیت می شود ٬نداشت ٬بلکه مخچه او ناخودآگاه آن حرکات را تمرین می کرد و یاد می گرفت.
کار دیگر مخچه آنست که پیامدهای حرکاتی را که خود می کنیم ٬در بخش های دیگر مغز سرکوب یا از آنها پیشگیری کند.
آدمی نمی تواند خود را غلغلک دهد ٬برای آنکه ’حرکات خود آدمی‘ را می شود پیش بینی کرد ٬از آنرو تاثیر آنها در بخش های
دیگر سرکوب می گردد ٬در نتیجه آنها منجر به فعال شدن پوسته مغزی جهت آن احساس ٬نمی شود ٬اما آن ساز و کار احتمال
.دارد در کسانی که مخچه شان آسیب خورده است ٬از میان برود ٬در نتیجه آنان بتوانند خود را غلغلک بدهند
هرگاه مخچه کسی آسیب ببیند وی از کارافتادگی پیدا نمی کند ٬اما حرکات او بسیار ناشیانه و ناهماهنگ میگردد .اگر تندرست
باشید می توانید پس از بستن چشم تان به آسانی انگشت شصت راست یاچپ تان را روز نُک بینی تا بگذارید .اما اگر مخچه تان
آسیب ببیند و بخواهید این کار را بکنید ٬انگشت تان با حرکت تندی بسوی چپ و راست بینی فرود میاید شاید هم روی پلک تان
می نشیند.پس از آسیب دیدن مخچه بدنبال خونریزی یا سکته ٬آدم ها برای اینکه زمین نخورند ٬مانند می زدگان گشاد گشاد و
تلوتلو خوارن راه می روند .برای نمونه یکی از دوستان من ٬دیده شد ٬هنگام پیاده شدن از هواپیما با پاهای گشاده و چپ و راست
راه می رفت ٬چونکه مدت زیادی توی هواپیما نشسته بود یکجا و لخته خونی به مخچه او راه یافته بود .حشیش و شاهدانه ٬الکل
نیز روی کارکرد مخچه اخالل به وجود میاورد ٬بهمان دلیل پس از مصرف آنها ٬راه رفتن آدم ها عادی نمی باشد .در خالل رشد
بچه درون باردان مادر ٬سلول های بزرگ مغزی در مخچه ٬سلول های پرکین ٬کاشته می شود .اما بیشتر سلول های کوچک٬
سلول های دانه مانند ( کورل سل) ٬پس از زاده شدن به وجود میاید و شکل می گیرد .هرکدام از آسیب های مغزی مانند اوتیسم یا
بچه بازی ٬جای پای خود را در مخچه برجای می گذارد .بسیاری از وضعیت های غیر عادی که در سلول ها و پیام رسان های
شمیایی که در آسیب خوردگی اوتیسم یافته شده است ٬می تواند توضیحی باشد به نوعی از آسیب موتوریک ٬مانند دشواری های
نرم و رون بودن حرکات آنان ٬هماهنگی و سرعت حرکات آنان ٬یا دست و پا چلفتی بودن آنان در بستن و گره زدن بند کفش
های شان ٬یا یادگیری دوچرخه سواری .با گذشت هر روز روشنتر می شود مخچه بکنار از نقش برجسته ای که روی حرکات ما
دادر ٬در کارکردهای باال و شناختی نیز بی تاثیر نیست .آسیب دیدگی رشد مخچه ٬صدمات بخش های گوناگون آن در پی
خونریزی ٬سکته یا تومور مخچه می تواند با دشواری های روانشناختی مانند دیسلکسی ٬ا .دی .اچ .دی ٬.آگاهی های گفتاری و
.آسیب خوردگی یادگیری همراه می گردد
پس می توان دید مغز کوچک برای یادگیری حرکات و کارکردهای پیچیده بسیار کارساز می باشد .حرکاتی نیز توسط مخچه
هماهنگ می گردد که برای یادگیری آنها ناگزیر نیستیم سختی زیاد بکشیم ٬مانند حرکات ماهیچه ای ناخواسته به هنگام اورگاسم (
اوج لذت جنسی-م .).خرت هولستیخه ٬استاد کالبدشکافی در دانشگاه خرونینگن ٬از زن و شوهرهایی خواست تا زیر دستگاه ام.
ار .آی با هم رابطه جنسی داشته باشند و همدیگر را به اوج لذت جنسی برسانند .شماری از آنان این درخواست را پذیرفتند و
آنکار را کردند .وی دید در مردان و زنان بهنگام اوج لذت ( اورگاسم) مخچه بسیار فعال می گردد .می توان از خود پرسید اگر
بنا بود همه حرکات ماهیچه ای را که بهنگام اورگاسم پیش میاید ٬می باید مانند نواختن پیانو ٬گام بگام ٬با شکیبایی و سختی ها یاد
.می گرفتیم ٬چه چه سختی ها که نمی کشیدیم
XVI
مغز و مذهب
اینکه چگونه آن قوانین بیهده رفتار و آن ایمان پوچ به دین پیدا شده است ٬نمی دانیم :...اما اینکه
چگونه یک ایمان و اعتقاد در سال های آغازین زندگی ٬که مغز هنوز آمادگی پذیرا شدن دارد ٬پیوسته
در ذهن ما نقش می بیندد و تقریبا جای غریزه را می بابد ٬چشمگیر می باشد؛ سرشت یک غریزه
.آنستکه از آن پیروی می شود ٬هرچندان هم در آن راه خطر باشد
XVI. 1
همه آن چیزهایی را که نمی فهمیم ٬خدا می نامیم :این جلو فرسودگی سلول های مغزی بیشماری را
.می گیرد
ادوارد ابی ( )۱۹۸۹-۱۹۱۷یی
.باتوجه به این که همه ادیان نمی تواند درست باشد ٬شاید بشود گفت همه آنها نادرست می باشد
کریستوفر هیچنز ( )۲۰۱۱-۱۹۴۹یی
من در رابطه با باور و ایمان داشتن ٬کاری به این ندارم که آیا خدا هست یا نیست ٬دلبستگی من به این پرسش است ٬از چیست که
آنهمه آدم مذهبی می باشند ۱۰۰۰۰ .دین در جهان هست و همه آنها یقین دارند تنها یک حقیقت راستین و بنیادین وجود دارد و از
قضا آن دین راستین هم دین آنهاست .به نظر می رسد تنفر از دارندگان ایمان و اعتقاد به آیینی دیگر ٬از مصالح اولیه آن باور ها
می باشد .مارتن لوتر ٬از اصالح کنندگان کلیسا ٬در حول و حوش سال ۱۵۰۰یهودی ها را ’ تخم و ترکه افعی( مردمانی بدخواه
و بدسرشت -م ‘).خواند .نقرت مسیحی از یهود ٬در گذر سده ها کار را بدانجا رساند که هولوکاست ( همه کشی یهودی ها -م).
تحقق یابد .هنگام دوشقه کردن هندوستان بریتانیا به هند برای هندوها و پاکستان برای مسلمانان بیش از یک میلیون تن سالخی
شدند ٬اما از نفرت میان آن مذاهب چیزی کاسته نشد .از سال ۲۰۰۰تاکنون ٪۴۳ ٬جنگهای داخلی ( شهری) زمینه و ماهیت
.مذهبی داشته است
نزدیک به ٪۶۴از مردم جهان کاتولیک ٬پروتستان ٬مسلمان یا هندو می باشد .دین به این زودی ها از چهره جهان ناپدید نمی
شود .در چین سال ها مردم می توانستند فقط به کمونیسم ایمان داشته باشند و مذهب به پیروی از سنت مارکس گرایی ’افیون توده
ها‘ بشمار میامد .اما از سال ۲۰۰۷یک سوم چینی ها که ۱۶سال یا بیشتر دارند ٬مذهبی می باشد .چون این رقم برپایه نوشته
یک روزنامه دولتی ٬د چاینا دیلی ٬می باشد ٬شمار مومنان نمی تواند کمتر از آن رقم باشد .نزدیک به ٪۹۰امریکاییان می گویند
خدا باورند ٪ ۹۰ ٬آنان پرستش می کنند ٪۸۲ ٬می گویند خداوند کارهای ناشدنی را شدنی ( معجزه) می کند و بیش از ٪۷۰آنان
زندگی پس از مرگ را باور می کنند .شایان یادآوریست که تنها ٪۵۰آنان به دوزخ باور دارند ٬که با داده های دیگر نمی خواند.
در هلند که اکثریت مردم آن جهان را ول کرده اند و این جهانی شده اند ٬آن آمار ها پایین تر از ایاالت متحده می باشد .پژوهش
های سال ” ٬ ۲۰۰۷خدا در هلند“ نشان داد کلیسا گریزی در چهل سال گذشته از ۳۳٪به ۶۱٪رسیده است .بیشتر از نیمی از
هلندی ها به بود و نبود خدا شک دارند ٬به دیگر سخن ندانم گرا می باشند ( اگنوست) ٬یا به ” چیزی“ باور دارند .تنها ۱۴٪
هلندی ها خدای ناگرا می باشند ٬که برابر است با درصد پروتستان ها در هلند .کاتولیک ها کمی بیشتر از ۱۶٪می شوند.
هرمان فان پراگ پروفسور باز نشسته روانپزشکی زیست شناختی ٬روزی در سال ۲۰۰۶که هنوز در استانبول آتیسم ’بیماری‘
شناخته نمی شد و ما برای سیمپوزیمی در آنجا گرد آمده بودیم ٬جلو مرا گرفت که در امریکا ٪۹۵مردم مومن هستند ٬گفتم
بستگی دارد به این که چه کسانی را بخواهی در آینه به تصویر درآوری .در سال ٬ ۱۹۶۶در میان دانش پژوهان امریکایی
پرسشنامه ای پخش شد و از پاسخ های داده شده روشن گشت درصد باور دارندگان در میان آنان بسیار پایین تر از درصد باور
دارندگان همه امریکاییان به خدا و کلیسا می باشد .٪۳۹ ٬از میان دانش پژوهان برجسته آکادمی ملی علوم ٬تنها ٪۷به خدا باور
داشتند و در میان برندگان جایزه نوبل سخنی از ایمان مذهبی در میان نبود .از دوستان و یاران جامعه سلطنتی انگلستان تنها ٪۳
دین دار می باشند .یک فرا بررسی ( متا انالیز) روشن می سازد که میان آموزش و ضریب هوشی باال ٬و گرایش به خداناباوری
پیوندی هست .پس می توان دید ناهمسانی های چشمگیری درون گروه های بزرگ مردمی هست و پیداست که شمار خداناگرایان
در میان دسته ای از مردم به باهوش بودن ٬آموزش باال داشتن ٬جایگاه و دستاورد های علمی آنان در جهان و دلبستگی خوش
بینانه آنان به علوم طبیعی دارد .از آن هم که بگذریم ٬می بینیم در میان دانش پژوهان نیز به سبب زمینه و رشته کارشان٬
ناهمسانی هایی دیده می شود؛ زیست شناسان کمتر به خدا و زندگی پس از مرگ باور دارند تا دانشمندان فزیک .جای شگفتی
نیست که شمار بزرگی از زیست شناسان برجسته فرگشتی ٪۷۸ ٬خو را یک ’طبیعت گرای خالص‘ ( = ماتریالیست) می نامند.
نزدیک به سه چهارم آنان ( )٪۷۲مذهب را یک پدیده اجتماعی می بینند که همراه با فرگشت هومو ساپینس ( آدم اندیشه ورز) سر
.برآورده است .از این رو بخشی از فرگشت بشمار میاید نه چیزی در رویا رو ئی با آن
چنین می نماید که دین در فرایند فرگشت نقش مثبتی بازی کرده است .گرایش به وارستگی و پرورش روان ( معنویت) روزنه ای
برای پذیرا شدن دین و آیین باز می کند ٬که پیرو پژوهش هایی روی دو قلو ها ٪۵۰آنرا ژن ها تعیین می کنند .گرایش به
وارستگی و پرورش روان یکی از ویژگی هایی استکه هر کسی آنرا دارد ٬یک بیشتر و یکی کمتر ٬حتی کسانی که به هیچ دین و
آیینی پایبند نیستند .دین در واقع نقش مصالح محلی را برای پر کردن احساس های معنوی و وارستگی ما بازی می کند .بی گمان
ما در گزینش میان مذهبی شدن یا نشدن’ ٬آزاد‘ نیستیم .پیرامونی که در آن بزرگ می شویم ٬در آغاز نشو نمای مان دین و آیین
پدر و مادر مان را کم و بیش مانند زبان مادری ٬به مدار های مغزی ما راه میدهد .برخی از پیام رسان های شیمیایی مانند
سروتونین ٬در کم و زیادی گرایش ما به معنویت نقش بازی می کند .کمیت دریافت کننده های سروتونین در مغز با کم و زیادی
گرایش ما به معنویت متناسب می باشد .موادی که روی سروتونین اثر میگذارند ٬مانند ال .اس .دی ٬ .مسکلین ( که در کاکتوس
پیوت وجود دارد -م ).و پیلی سایبن ( که در قارچ ها وجود دارد) ٬می توانند آزمون های راز آلود ٬معنوی و عرفانی را
برانگیزند .همیچنین با موادی که روی سیستم افیونی در مغز اثر می گذارد ٬امکان دارد تجربیات عرفانی را تحریک کرد.
دین هامر ژنی را یافته است که در آن تغییرات کوچکی ٬به نوشته او در کتاب خود ژن خدایی ( ٬)۲۰۰۴میزان معنویت را
تعیین می کند .به احتمال زیاد چون این یکی از ژن های فراوانی می باشد که در آن زمینه تاثیر گذار است ٬بهتر می بود وی نام
کتاب خود را یکی از ژن های خدایی می گذاشت .هامر نام رمزی ( تاول های ناقل ۲مونوآمین) [وسیکوالر مونوآمین
ترانسپورتر -وی ام آ تی ] ۲را روی آن ژن گذاشت .این یکی از پروتیین هاست که پیام رسان های شیمیایی ( مونو آموین ها)
.را در مغز ٬درون کیسه های تاول مانند از طریق فیبرهای عصبی حمل می کنند و برای کارکردهای مغزی اهمیت بسیار دارد
برنامه ریزی دینی بچه پس از زاده شدن او روی می دهد .زیست شناس فرگشتی بریتانیا ٬ریچارد داوکینز ( )۲۰۰۶از شنیدن
گفتار هایی چون’بچه های مسیحی ٬اسالمی یا یهودی‘ بسیار خشمگین می گشت ٬که حق هم داشت ٬چرا که این بچه ها هنوز
دینی ندارند ٬بلکه پدر و مادر های مسیحی ٬مسلمان یا یهودی ٬در آغاز رشد و بزرگ شدن آنان که بسیار هم به این چیزها
حساس هستندُ ٬مهر یا داغ باور خود را بر مغز آنان می کوبند .او بدرستی یادآور می شود هرگاه از بچه های خداناباور ٬بچه
های انسان دوست یا بچه های ندانم گرای کوچکتر از چهار سال سخنی بمیان آید شهروندی ما به هیچ روی آنرا برنمی تابند! در
این شهروندی ٬فرزند شما نمی باید آنچه را که خود می اندیشد یاد بگیرد ٬بلکه می باید یاد بگیرد چگونه بیاندیشد .داوکینز باور
برنامه ریزی شده را دستاورد جنبی خصلت دیگر مغز بچگانه می بیند ٬که بجای خود سودمندی فرگشتی بزرگی دارد .بچه ها می
باید برای دوری جستن از خطرات پیوسته ٬هشدارهای پدر و مادر یا بزگتر ها را بدون چون و چرا بپذیرند و بکار بندند .یکی از
پیامدهای ناخوشایند این روند آنست که بچه ها خواهی نخواهی باور دارند .از سویی نیز ’خوردن مغز‘ بچه ها در خرد سالی
آسانتر است .این می تواند توجیهی باشد به اینکه چرا دین پدر و مادر ها را در فرزندان آنها نیز می شود دید .کپی کردن رفتار یا
ادای یکی را درآوردن که پایه یادگیری اجتماعی بشمار میاید ٬یکی از ساز و کار های بسیار کارآمد می باشد .ما سیستم جداگانهٔ
برای آنکار در مغز خود داریم’ ٬نیورون های آینه ای‘ .این چنین استکه آرمان های دینی ٬مانند زندگی پس از مرگ ٬با رفتن به
راه شهادت و در برابر آن ۷۲حوری باکره را در بهشت پاداش گرفتن ٬آزار و ستم روا دانستن به کسانی که راه ما را باور
ندارند و اینکه باور به خدا باالترین نیکی ها می باشد ٬از پدران و مادران پشت اندر پشت به فرزندان انتقال می یابد و در مدار
های ذهنی آنان ثبت می گردد .همه ما در پیرامون خویش آدم هایی را دیده ایم که برای رهایی از آن ایده های تثبیت شده در ذهن
.خود ٬در آغاز زندگی ٬چه سختی ها و بدبختی ها که نمی کشند
XVI. 2
.مذهب یکی از ابزار های نخستین برای آرام نگهداشتن دسته ای از مردم بکار می رود
ناپلیون بناپارت ( )۱۸۲۱-۱۷۶۹بب
با تکامل انسان نوین پنج رفتار خاص پدید آمده است که آنها را می توان در همه قرهنگ ها دید .آن رفتارها زبان ٬ابزار سازی٬
موسیقی ٬هنر و دین می باشد .نشانی ها و اشکال اولیه این مشخصه ها را در قلمرو حیوانات می توان یافت مگر از آن مذهب را.
.سودمندی فرگشتی دین برای آدمی روشن است
)۱در جایگاه نخست دین و مذهب گروه را بهم پیوسته نگهمیدارد .برای نمونه علی رغم پخش و پراکندگی ٬تعقیب و تفتیش عقاید
و هولوکاست یهودی ها ٬اعتقاد آنان ٬آنها را همچون یک گروه به هم پیوسته نگهداشته است .از آنروست که دین برای رهبران از
ابزار های مهم بشمار میاید .همچنانکه سنکا می گوید’ :آدم های ساده و زودباور دین را راست و درست می پندارند ٬خردمندان
آنرا دروغ می بینند و فرمانروایان آنرا مفید می یابند ‘.ادیان برای بهم پیوسته نگهداشتن گروه ابزار های چندی را بکار می برند.
.۱الف) یکی از ساز و کارهایی که همه جا بچشم می خورد ٬این پیام استکه زناشویی با ناباوران به دین ما ( باور دارندگان به
چیزی دیگر) گناه است .بی گمان همه این سخنان اندرزگونه را شنیده اند ’ ٬دو باور هر جا که همبستر شوند ٬کشت و کشتار راه
می افتد ‘.این اصل را در مجازات ها و هشدار های فراون می شود دید .آموزش های جداگانه ای که هر دینی برای خود ساخته و
.پرداخته است ٬رد ادیان دیگر را آسانتر می کند ٬بی خود نیست که می گویند ٬ندیده و نشناخته آدم به کسی دل نمی بندد
.۱ب) دین برای آنکه آدم ها را بهم پیوسته نگهدارد ٬به نام خدا قوانین اجتماعی زیادی را به خورد مردم می دهد ٬که اغلب با
تهدید های آشکار و قابل فهم برای کسانی که نخواهند به آن قوانین پای بند بمانند .برای مثال یکی از فرمان های ده فرمان ٬با
تهدید به اینکه تا چهار پشت به نفرین دچار می شوند ٬تحکیم و تقویت می گردد .ناسزا گویی به خدا و باورها ٬در کتاب عهد
عتیق مجازات شدید دارد و هنوز در پاکستان کسانی را که چنین کنند ٬می کشند .تهدید و ترساندن کمک کرده است کلیسا به زور
و زر دست یابد .در سده های میانه مبالغ هنگفتی به عنوان کفاره پرداخته می شد’ :تا چند روزی از عذاب برزخ آنان به طور
تضمینی کاسته شود ‘.یوهان ترزل از کشیشانی که پول کفاره می گرفت ٬در جایی می گوید’ :تا سکه ها در کیسه جرینک جرینگ
نکند ٬ارواح در بهشت به شادی درنمی آیند ‘.در آغاز سده پیش برای روحانیان کاتولیک ٬نسبت به مقام و منزلتی که در کلیسای
کاتولیک داشتند ٬چند روزی از روز های عذاب برزخ بخشیده می شد .امروز روز نیز کارها با ارعاب و تهدید پیش برده می
شود .در ایالت کلرادو ٬واقع در ایاالت متحده ٬به تازگی یکی از کشیش ها ’خانه جهنمی‘ ابداع کرده است و مدارس مسیحی دانش
آموزان را به آنجا می فرستند تا وی آنها را بترساند و حالی شان کند که اگر پیرو دستورات دین عمل نکنند ٬پس از مرگ چه در
انتظار شان است.
.۱ج) .ایمان و اعتقاد می خواهد دنباله روانش شناخته شده باشند .این منظور از طریق عالیم ظاهری دنباله روان مانند جامه .
سیاه ٬کاله کوچک یهودی ها ٬صلیب ٬روسری و بورکا ٬یا نشانه گذاری روین بدن مانند ختنه کردن پسران و دختران خردسال و
آگاهی و آشنایی با نوشته مقدس ٬نیایش ها و آیین ها میسر می گردد .می باید بشود دید و شنید که چه کسی به گروه متعلق است٬
تا در موقع لزوم از او کمک خواست .این ساز و کار چنان نیرومند است که جلوگیری کردن از پوشیدن یا آویختن آن نشانه ها
مانند روسری بستن ٬به آب در هاون کوفتن می ماند .ارتباطات اجتماعی درون گروه نیز امتیازات بزرگی بهمراه می آورد ٬از
آنرو در کلیساهای امریکا از عوامل مهم بشمار میاید’ .احساس ما بودن‘ سده هاست که با تقدس و تبرک از جان گذشتگی ها در
راه گروه تحکیم می شود .هیچ فرقی نمی کند واگن های حامل خاکستر بودا بار خود را در پرستشگاه های ژاپن خالی کنند یا
چین .هیچ کسی نیز اهمیت نمی دهد آن قدر از تکه پاره های چلیپایی که مسیح را روی آن بسته بودند ٬نگهداشته شده است که به
گفته اراسموس با آنها ناوگانی از کشتی ها را می شود ساخت .این ها هستند که گروه را بهم پیوسته نگهمیدارد .این مساله در
مورد آن کلیساهایی هم که ادعا می کنند پوست واقعی مسیح ختنه شده پیش آنهاست ٬نیز صادق است .پیرو سنت یهودی می باید
بچه را در فاصله هشت روز از زاده شدن ختنه کرد .شماری از خداشناسان باور دارند پوست جلو سنبل که هنگام ختنه شدن
بریده می شود ٬بعد ها دوبار رشد می کند و ترمیم می گردد .روز رستاخیز و هنگام برخاستن مردگان از خاک سنبل آنها به شکل
اولیه برمیگردد .اما خداشناس سده ۱۷ام ٬تیو آالتیوس می گفت پوستی که روی الت مسیح را می پوشاند ( پری پوتیوم دومینی)
.پس از مرگ آن حضرت جداگانه به آسمان رفت و رینگ ( حلقه) دور ساتورن را پدید آورد
.۱د) در عین حال اکثر ادیان قوانینی برای رواج زاد و ولد دارند .یکی از چهره های بارز این قوانین را در ممنوع کردن
داروهای ضد بارداری توسط ادیان می شود دید .از راه هایی که برای ترویج و گسترش دین هست یکی تشویق و ترغیب پیروان
به بچه آوردن و پس از آن ’خوردن مغز‘ آن بچه های خردسال است .از این رهگذر گروه بزرگتر و نیرومندتر می گردد.
)۲چیزهایی را که دین عرضه یا ممنوع می کند ٬نه تنها از دیدگاه تامین امنیت و محافظت فرد توسط گروه نافع می باشد ٬که با
تماس های اجتماعی مثل خوردن کوشر ( خوراکی که پیرو دستور های آیین یهود آماده شده است -م ٬).عناصر و عواملی دارد که
برای تحکیم و تقویت سالمتی می باشد .همچنین اکنون گفته می شود مذهبی بودن ٬طبق پاره ای مطالعات ٬حاکی از داشتن عالئم
سالمتی روانی ٬مانند داشتن خوشنودی از زندگی ٬خلق و خوی خوب داشتن ٬احساس خوشبختی کردن ٬داشتن افسردگی کمتر٬
اعتیاد و افکار خودکشی کمتر می باشد .از سویی نیز پیوندی میان آن ادعاها و واقعیات عرضه نشده است و ربط دادن آنها ساده
نمی باشد .آن آمار مطلوب ٬در باره افسردگی به نظر می رسد ٬بویژه در زنان بیشتر صدق کند ٬در حالی که مردان کلیسا رو
بیشتر امکان افسردگی دارند ٬یک مطالعه دیگر می گوید اعداد و آمار مطلوب برای افسردگی کمتر در میان کلیسا روندگان ٬به
خاطر غیبت جوانان افسرده از کلیسا می باشد .بررسی یی که در اسراییل به عمل آمده است ٬برخالف مفروضات محققان ٬نشان
می دهد شیوه زندگی مذهبی پس از ۳۵سال منجر به دو برابر شدن دیمانش گشته است .از آنسر نیز پاره ای پژوهش ها نشان
.میدهد میان دعا خواندن و اختالالت روانپزشکی ارتباطی هست
)۳داشتن دین در مواقع بروز سختی ها به آدمی امید و غرور می دهد .در حالیکه یک خداناگرا می باید بدون دریافت کمکی از
باال مشکالت خود را حل کند .این نیز هست که مومنان می گویند حتما ً مصلحتی در کار بوده است که خدا خواسته است این یا آن
بدبختی سرشان بیاید .پس آنرا آزمونی یا تنبیهی از سوی خدا می پندارند ٬که دلیل و علتی داشته است .به گفته اسپینوزا’ ٬چون
آدمها دنبال هدفی هستند ٬پس خدا نیز دنبال هدفی است‘ .او می گوید ایمان و اعتقاد برپایه یک خدای شخصی می باشد ٬چرا که ما
گمان می کنیم همه چیزهای سودمند و خوب پیرامون مان به خواست خدای فراتر از طبیعت برای برخورداری ما از آن نعمت ها
آفریده شده است .از آن سر نیز همه بدبختی ها و رویدادهای ناگوار مانند زلزله ٬پیشامد های دلخراش ٬ترکیدن کوه های آتشفشان٬
همه گیر شدن بیماری ها و راه افتادن سیل ها را نیز به نشانه تنبیه و مجازات همان خدای فراتر از طبیعت ٬به گردن او می
اندازیم .اسپینوزا می گوید ٬دین کوششی پرتنش و نافرجام برای دور کردن خشم خدایان می باشد.
)۴خدا برای همه چیزهایی که ما برآن آگاه نیستیم ٬یا ناتوان از دانستن آنیم ٬پاسخی دارد و داشتن یک دین به آدمی احساس
خوشبینی ( شاد شادم ٬چون با عیسی میسح دوستم) می دهد .ایمان و اعتقاد به آدمی اطمینان می دهد ٬اگر هم زندگی در این دنیا
بکام تو نیست ٬غم مدار که در آن دنیا بکام تو خواهد بود .آنچه بیشتر به چشم می آید ٬این استکه پیوسته می گویند خوبی دین در
.این استکه به زندگی ’معنا می دهد‘ ٬تو گویی بدون کمک خدا هیچکس نمی تواند به زندگیش معنا دهد
)۵از اینها گذشته ایمان و اعتقاد با وعده و وعید دادن به زندگی پس از مرگ ٬ترس از مردن را کاهش می دهد ۱۰۰۰۰۰ .سال
پیش نیز آدمها به زندگی پس از مرگ باور داشتند .این را از چیزهایی که برای زندگی در آن جهان همراه مرده در گور می
نهادند ٬می شود دید :خوردنی ٬آب ٬ابزار کار ٬وسایل شکار و اسباب بازی برای بچه ها .همراه گذاشتن انسان های کرومانیون و
انسان های نوین آسیایی ٬در زیر خاک جواهرات زیادی هم نهاده می شد .گویی مردم آن روزگار باور داشتند که در زندگی پس
از این جهان ٬می باید آنان آراسته و زیبا دیده می شدند .ایمان و اعتقاد به همین سادگی ترس از مرگ را کاهش نمی دهد .مذهبی
های میانه حال ٬نسبت به آنانی که مذهبی دو آتشه یا مذهبی اندک می باشند ٬بیشتر از مرگ می ترسند .در اینجا باز می بینیم که
دین چگونه از ترس به عنوان ابزاری برای عضو گیری استفاده می کند .با این همه در باره زندگی پس از مرگ ٬کم و بیش
تردید گسترده ای را می شود دید .داوکینز به درستی از خود می پرسد ” :اگر براستی آدمی به زندگی پس از مرگ باور دارد٬
پس چرا همه مانند سردسته راهبان آمپلفورث ( شهرستانی در یورکشایر شمالی -م ).پاسخ نمی دهند ٬هنگامی که کاردینال بسیت
هیوم به وی گفت ٬در کام مرگ فرو می رودَ ٬او پاسخ داد ’ :شاد باش ای مرد! این خبر خوشی است ٬کاش منهم می توانستم با
تو همراه شوم‘ “.
)۶یکی از کارهای مهم هر دینی آنستکه پیروان آنها بتوانند بنام خدای خود ٬گروه های دیگر را بکشند’ .خداوند ٬خدای جنگی
است‘ ( خروج .)۱۵:۳مزایای فرگشتی آمیزه ای از پرخاشگری ٬گروه خودی ها که توسط مذهب مشخص می شود و روا
دانستن کشتار دیگران ٬روشن است .آدمی میلیون ها سال در شرایطی زندگی کرده استکه در آن تنها برای خوردن افراد گروه
خود به اندازه کافی خوردنی بود .گروه های دیگری که سر و کله شان در نزدیکی چمن ها و درختان گرمسیر آنان پیدا می شد٬
برای شان خطر مرگبار بشمار می آمد و می بایست نابودشان می کردند .با چند نسل زندگی گرم و نرم داشتن در کنار شوفاژ و
دستگاه های گرم کننده مرکزی ٬دستاورد میلیون ها سال تکامل برای برتر شمردن گروه های خودی و زدن و کشتن گروه های
دیگر پاک نمی شود .هنوز بخش بزرگی از مردم ما از بیگانه ترسی رنج می برد .جاهای بسیاری از جهان در آتش جنگ ادیان
گوناگون سوخته و هنوز می سوزد’ .آرامش و صلح خدا‘ تا جایی که آدمی به یاد دارد ٬در سرتاسر گیتی با مرگ و کشتار
دیگران حاکم می شود .این کشتار ها ٬به این زودی ها هم پایان نخواهد پذیرفت.
می باید مایه ای از آن می داشتی و می توانستی ُد َمت را به دم گروه های مذهبی گره بزنی تا از مزایای سرشار بهره مند شوی.
بدین سان شانس زنده ماندنت بیشتر می گشت .اما زیان هایی که دین به افراد گروه خود ٬به ویژه به دگراندیشان می زند ٬از
اندازه برون است .از سوی دیگر سیاست پیشه انگلیسی اوان لوارد نشان داد ٬از سده های میانه به بعد ٬خصلت جنگ ها تغییر
پیدا می کند ٬شمار جنگ ها و طول آنها به تدریج کاستی می پذیرد .از این باره جای خوشبینی هست .از آنجا که مذهب از دیدگاه
بهم پیوسته نگهداشتن گروه ٬اعمال خشونت برای نابود کردن گروه دیگر ٬برتری و سودمندی فرگشتی خود را ٬در شهروندیی که
در راستای جهانی شدن اقتصاد و تبدیل شدن به جامعه اطالعاتی پیش می رود ٬از دست خواهد داد ٬در دویست تاسیصد هزار
سال آینده هر دو آنها اهمیت خود را از دست می دهند .سر انجام ’آزادی‘ و ’انسانیت‘ ٬در فراسوی الشه قوانین فرسوده و مندرس
.مذهب ٬میسر خواهد گشت .این دستاورد برای دگراندیشان و خداناباوران نیز می باشد
XVI. 3
مغز مذهبی
.آدمی برانگیختگی احساسی خویش را از چای ٬توتون ٬افیون ٬ویسکی و مذهب بدست میاورد
جورج برنارد شاو ( )۱۹۵۰-۱۸۵۶
ناگفته پیداست که با آزمون های معنوی ٬در فعالیت های مغزی دگرگونی هایی دیده می شود .این را در همه آنچه که می کنیم٬
می اندیشیم و از سر می گذرانیم نیز می شود دید ٬که می تواند آیتی باشد هم بر بود ٬و هم نبود خدا .پژوهشی از این دست تنها
در باره آن ساختار ها و سیستم های گوناگون مغزی دید و بینش بدست می دهد ٬که در آزمون های مذهبی ’عادی‘ و همچنین
تجربه های مذهبی یی که با برخی نشانه های بیماری نیورولوژیک و روانپریشی همراه می باشد ٬نقش دارند.
یک اسکن کاربردی روی راهبه های ژاپنی نشان داد ٬انواع تعمق و تفکر عبادی ( مدی تیشن) ٬بخش های گوناگون مغز را
تحریک می کند .از این راه بخش هایی از پوسته پیشین مغز ( پری فرونتال ٬شکل ٬)۱۴پوسته پهلویی مغز یا پوسته پری یتال (
شکل )۱تحریک می گردد .همچنین ایمان مذهبی با کاهش واکنش پذیری بخش پیشین پوسته سینگولر ( ا .سی .سی .شکل )۲۶
همراه می باشد .در عین حال همان رابطه را در محافظه کاران سیاسی نیز می شود دید .هر چند علیت آن همبستگی دانسته و
روشن نیست ٬اما نکته جالب اینجاست که پا به پای فعال شدن و دست بکاری بردن ٬کارکرد ا .سی .سی .فزونی می گیرد .در ا.
ا .جی به عمل آمده از کارملیت ها ( راهبه های مرد یا زن که در کلیسا خدمت می کنند -م ).هنگام آزمون های عرفانی آنها٬
دگرگونی های تندی دیده میشد .از نشانه های آزمون عرفانی یکی احساس یگانگی با خدا می باشد .از این طریق آدمی گمان می
برد به حقیقت غایی دست یافته ٬احساس زمان و مکان را از دست داده و با آدمیان و کاینات یکی گشته ٬به آرامش ٬شادی و عشق
بی قید و شرط دست یافته است .پژوهش های نیورو فارماکولوژیک نشان میدهد برای داشتن چنین احساس هایی فعال شدن سیستم
های پاداش دهنده و دارای دوپامین ( شکل )۱۵اهمیت فراوان دارد .بیماری ها مغزی نیز در این رابطه اطالعاتی می دهد .برای
نمونه پیشرفت تند بیماری الزهایمر با از دست دادن عالیق مذهبی همراه می گردد .هرچه بیماری آلزهایمر آرامتر پیش برود٬
عالیق مذهبی و معنویت شخص کمتر آسیب می بیند .در برابر ٬کسانی که دیمانش جلو و پهلوی مغز ( فرونتو تمپورال) ٬شیدایی٬
رفتارهای وسواسی-اجباری ٬شیزوفرینی و غش لوب گیجگاهی دارند ٬در آنها گرایش شدید به دین دیده می شود .اکنون دانسته
است که برخی از این بیماری ها با فعال شدن سیستم پاداش دهند ٔه دوپامین همراه می باشد.
از کارملیت ها ٬هنگام اسکن کاربردی خواسته شد ٬سعی کنند باالترین تجربه عرفانی بی را که از مسیحیت داشته اند بیاد آورند.
هنگامی که آنان یک چنین آزمون هایی را در خیال خود می دیدند ٬الگوی پیچیده ای از فعالیت بخش های مغز را می شد دید.
میانی لوب گیجگاهی ( لوب تمپورال) بکار می افتاد ٬که می تواند با احساس یکی گشتن با خدا مرتبط باشد؛ این ) (iبخش های
بخش هنگام غش گیجگاهی نیز فعال می گردد ٬از آنرو امکان دارد آن اشخاص در آن حالت غش تجربیات مذهبی شدید داشته
فعال شدن نیوکلوس کادتُس ( شکل ٬)۲۶بخشی که در آن احساسات پردازش می شود ٬که می تواند به ) (iiباشند ( شکل ٬)۲۷
فعال شدن بدنه مغز ( شکل ٬)۲۰اینسولر کورتکس ( شکل )۲۶و ) (iiiاحساس های شادی و عشق بی قید و شرط مربوط گردد و
پوسته مغزی پری فرونتال ( شکل ٬)۱۴که می تواند با واکنش های خود به خودی و بدنی در پیوند باشد که آنها هم ناشی از
پوسته مغزی پهلویی ٬پاریتال کورتکس ٬فعال می ) (ivاحساس های یاد شده و آگاهی پوسته مغزی از آنها می باشد .در عین حال
گشت ٬که می تواند با دگرگونی طرح های بدنی مرتبط باشد ٬مانند تجربه نزدیک به مرگ ( شکل .)۲۷
مواردی هست که در آنها نمی شود مرز مشخصی میان آزمون معنوی و روانپریشی کشید .تجربیات تند و تیز مذهبی امکان دارد
به افراط و آسیب های روانی کشیده شود .آنها می تواند به دوره های روانی گذرا منجر گردد .تشخیص تجربیات معنوی از آسیب
های روانی همیشه هم کار ساده ای نیست .برای همین یکی از گویندگان رادیو (رادیو دهانهٔ رودخانه راین) ٬روز دوم کریسمس
۲۰۰۵از روانپزشکان می پرسد اگر مسیح روی زمین برگشته باشد ٬آنها از کجا می توانند وی را بشناسند؟ آنان چگونه می
توانند مسیح را از بیمار خود که کمی پیش با وی گفتگو داشتند و وی می گفت ٬خود مسیح است ٬باز شناسند؟ روان پزشکان می
باید به این پرسش پاسخ شایسته ای می دادند .در سال های دهه شصت سده پیش ٬که هنوز تعمق و تفکر معنوی مانند رفتن به
دنبال پدیده های ماورالطبیعه ( پارانورمال) و استفاده از مواد ٬برو و بیایی داشت ٬خیلی ها به مشکالت روانی دچار می شدند.
آنان از داشتن کنترل روی مسایل روحی و معنوی خود ٬که کارکرد روانی ٬اجتماعی و حرفه ای آنان را یکسره مختل می کرد٬
ناتوان بودند .در برخی از فرهنگ ها و آیین ها ٬شیوه های ویژه تفکر معنوی ٬از خود بیخود شدن ٬زوال شخصیت ٬دور گشتن
از واقعیات ٬آنهم به خواست خود ٬یک امر عادی می باشد و هیچکس آنرا یک آسیب روانی در شمار نمی آورد .کارهایی که در
فرهنگ ما فریبکاری و کالهبرداری نامیده می شود ٬مانند شعبده بازی ٬وودو ( افسون) ٬جادوگری ٬در فرهنگ های دیگر
کاریست عادی .همچنین اوهام بینایی و شنوایی که محتوای مذهبی دارد ٬از قبیل دیدن مریم باکره ٬یا شنیدن صدای خدا ٬برای عده
ای یک بخش عادی از تجربیات یاد شده بشمار میاید .اما درصد باالیی از بیمارانی که برانگیختگی روانی دارند نیز ٬آدم های
مذهبی می باشند .برانگیختگی های روانی ( سایکیک) اغلب در بیماران روانی موجب دلبستگی یافتن آنان به معنویت می گردد.
همچنین آنان برای اینکه بتوانند بیماریشان را چاره کنند ٬دست به دامن دین می شوند .از اینرو شایسته است در هر فرهنگ و
دوره ای ٬مشکالت مذهبی را در پرتو اوضاع دینی مورد قبول توسط پیرامون شخص دید ٬تا بشود مسایل مذهبی و معنوی ’ناب‘
را از مشکالت روانی و نیورولوژیک جدا کرد.
XVI. 4
ما در دل کفار رعب خواهیم افکند چونکه آنان برای هللا همدست و همتا قایل می شوند در حالیکه او
در آن باره دستوری به پایین نفرستاده است .جایگاه آنان در آتش است و خانه کسانی که از دستورات
.سرپیچی می کنند بد است
قران۱۵۲ :۳ :
اگر امروز روز کسی آموزش های عهد عتیق را بکار بندد ٬یک جنایت کار خواهد بود .و اگر کسی
آموزش های عهد جدید را بکار بندد او را خردباخته بشمار خواهند آورد .سس
روبرت جی .اینگرسول ( )۱۸۹۹-۱۸۳۳
اکنون باورم می شود کسی هست که همه مارا زیز نظر دارد .بدبختی اینجاست که آن کس حکومت
.می باشد
وودی آلن
آیین مسیحیت ٬مانند همه ادیان دیگر ٬همواره کوشیده است خود را دین آزادی و انسانیت جا بزند .این واقعیت دارد ٬مومنان
کلیسای اصالح شده و نیز سایر مومنین ٬در طول جنگ جهانی دوم ٬برای یهودیانی که ناچار به زندگی زیرزمینی پناه برده
بودند ٬کار شایانی انجام دادند و فرزندان آنها را به فرزندخواندگی گرفتند ٬از این باره آنان در باالی فهرست جای دارند .اما نمی
توان گفت انسانیت ٬پایداری و دلیری تنها ارث پدری مومنان است ٬آنرا در میان سوسیالیست ها ٬کمونیست ها و خداناگرایان نیز
می شود دید .از این گذشته نیات خوب مومنان در عمل چیز دیگری از آب درمیاید تا آنچه که خودشان می گویند یا مردم انتظار
دارند.
آیا آدمی بدون دین زندگی بهتری خواهد داشت؟ بگمان من آری .بگذارید چند نمونه بیاورم .دین مسیحیت ٬مانند همه ادیان دیگر٬
بارها و به شیوه های غیر انسانی و به بهانه ’خوشنودی خدا‘ آزادی آدمهای بیشماری را غصب کرده ٬به آزار و ستم آنها پرداخته
و جان شان را گرفته است .عهد عتیق مشحون از دستور کشتن است و این می تواند تاثیری تحریک کننده داشته باشد .پژوهش
های آزمایشی نشان داد ٬خواندن متونی از انجیل که در آنها خدا کشتن را تقدیس می کند ٬آشکارا خشونت را باال می برد ٬اما تنها
در کسانی که ایمان شان محکم است .عهد جدید نیز جای پای خود را پشت سر نهاده است .در ماتیوس ۲۷:۲۵آمده است ٬نادار
پیالروس پس از آنکه مردم رای به صلیب کشیده شدن مسیح دادند ٬دستان خود را به نشانه بیگناهی شست’ .خون او دامن ما و
بچه هایمان را می گیرد ‘.این بهانه ای شده است برای مشروعیت بخشیدن به ضدیت مسیحیان با یهودیان ٬تا به آنان تبعیض قایل
شوند ٬شکار شان کنند و بکشند .همچنین این نوشته که’:من برای صلح نیامده ام که شمشیر آورده ام! ‘ ( ماتیوس ) ۱۰:۳۴بوی
صلح و آرامش نمی دهد .پاپ یوهانس پایولوس دوم با شرمندگی به خاطر جنگهای صلیبی و شکار و کشتار یهودیان عذر
خواست .محکوم کردن علنی سکوت پاپ پیوس دوازدهم در باره همه کشی یهودیان در جنگ جهانی دوم ٬که خیلی هم خوب از
آن خبر داشت ٬توسط کلیسای کاتولیک ٬خواستی لوکس و غیر ضروری بشمار نمی آید .هنوز ما در انتظار معذرت خواهی
کلیسای کاتولیک برای انکیزیزاسیون و همدستی کلیساها در تجارت برده ها ٬که هلند از آن راه ثروت زیادی بهم زده است ٬بسر
می بریم .این انتظار در باره تبعیض بانوان ٬هم-جنس بازان ٬تراجنسی ها و ممنوع کردن دارو های سقط جنین که در نتیجه آن
میلیون ها آدم در امریکای جنوبی باید در فقر و فاقه و در افریقای جنوبی با ایدز بسر میبرند ٬نیز صادق است .در سال ۲۰۰۵
سه میلیون تن از ایدز مردند و پنج میلیون تن به ویروس اچ آی وی آلوده شدند .کلیسای کاتولیک چکار کرد؟ علم مخالفت با
استفاده از کاندوم را برافراشت .در سال ٬ ۲۰۰۴وزیر مسایل خانوادگی واتیکان ٬کاردینال لوپز تروخیلو ٬که بگمان ما آدم بی
تجربه ایست ٬فرمود’ ٬در ۱۵تا ٪۲۰موارد کاندوم ها از ایدز پیشگیری نمی کند و بی بند و باری جنسی را رواج می دهد‘ .در
سال ۲۰۰۹پاپ بندیکتوس ۱۶ام ٬با نادیده انگاشتن همه ارقام و آمار اظهار داشت ٬استفاده از کاندوم در افریقا ایدز را افزایش
خواهد داد .در سال های آخری پرده از روی سوء استفاده های جنسی کلیسای کاتولیک از کودکان برداشته می شود .کلیسا سرش
را مانند کبک توی برف می کند .کاردینال سیمونیس فرمودند’ ٬ویر هابن اس نیشت گ ُوست‘ ( ما از آن آگه نبودیم-م .).همه می
دانند که خیلی هم خوب می دانستند .می گویند روزی آلفرد هیچکاک در سویس کشیشی را می بیند که دستش را روی شانه
پسرکی گذاشته بود ٬پس شیشه ماشین اش را پایین می کشد و داد میزند’ ٬فرار کن پسر جان ٬فرار کن تا بدبخت نشدی!!‘ در
انتظار شنیدن سخنی آرامش بخش از پاپ به خاطر سوء استفاده جنسی کلیسا از بچه ها ٬گمان نمی رود بجایی برسد .سال ها پیش
جورج برنارد شاو گفت’ ٬اصال برای چی ما می باید به پند و اندرز پاپ در باره سکس گوش کنیم؟ اگر هم او روزی چیزی در
این باره می دانست ٬خودش اجازه نداشت آنرا بکند‘.
این خرده گیری ها تنها برای یک دین نیست .بی گمان هر دینی بنیادگرایی و افکار پوسیده خود را دارد که در این دوره و زمانه
بجای واقعیات بخورد مردم داده می شود و به بهای اگرنه همه چیز که خیلی چیزها مردم را وادار بدانها می کنند .همچنین
ددمنشی های سر برآورده از الهامات مذهبی ٬تنها به افراطیون یک دین محدود نمی شود ٬برای نمونه تیموتی مک وی’ ٬بمب
گذار اوکالهما‘ که یک مسیحی تندرو و راستگرا بود ٬با بمب گذاری در یک ساختمان دولتی و ترکاندن آن ۱۶۹تن را کشت٬
دکتر باروخ گولدشتاین ٬یک نژاد پرست راستگرا و صهیونیست در سال ۲۰۰۱در غار میهن پرستان ٬واقع در هبرون۲۹ ٬
مسلمان را کشت .فهرستی از این دست می تواند پایان ناپذیر باشد.
در رهگذر تاریخ از قربانی کردن فرزندان در راه دین نیز فروگذاری نشده است .تاریخ مکزیک پر است از نمونه های دلخراش.
در سال ۲۰۰۲در شهر مکزیکو گوری یافته شد که در آن ۲۴اسکلت کودکان ۵تا ۱۵ساله دیده می شد که همه آنها را به دقت
در کنار هم و رو به خاور در خاک نهاده بودند .آنها در سال های ۱۱۵۰-۹۵۰پس از مسیح ٬یکجا به وسیله تولتک ها ( قومی
بودند که -تمدن آنها -از سده دهم تا دوازدهم بر بخش های میانه مکزیک امروزی گسترده بود -م ).به عنوان قربانی ٬در برابر
خدای باران ٬تالوک سربریده بودند .پیشکش کردن کودکان به عنوان قربانی برای خدایان را تنها در تاریخ نمی توان دید .هنوز
در هلند ٬اصالح شدگان سینه چاک و انجیل بدست بچه ها را به قربان گاه های بیماری فلج اطفال ٬سرخجه ٬اوریون و مننژیت
می برند ( این گروه از اصالح شدگان از زدن واکسن بیماری های یاد شده به فرزندان خویش خودداری می کنند و می گویند اگر
خدا بخواهد ٬خودش بچه را نگهمیدارد -م ).در انجیل چیزی درباره واکسن ننوشته است ٬اما اینان واکسن زدن را با خواست و
مصلحت خدا در تضاد می بینند .همچنین پیروان و گواهان یهوه ٬زیر فشار کلیسا و اعتقاد خود ٬نمی گذارند به بچه شان ٬که
بیماری او را می کشد ٬خون تزریق شود .اگر بچه آنها با آن بیماری از دست برود ٬می گویند در این کار خدا حکمتی بوده است.
یکی از قضات ٬آنیتا لیسر -گاسان در مراسم بازنشستگی خود می گوید ٬پدر و مادران بیشماری از تصمیم قاضی ٬که پس از
مشورت با دکتر رای به تزریق خون میداد ٬بسیار ممنون می شدند .گواهان یهوه به متن اعمال رسوالن ۲۹- ۲۸ :۱۵استناد می
کنند ٬که در آن آمده است ’ :زیرا که روح مقدس و ما مصلحت دیدیم که شما را به درد سر نیاندازیم جز این ضرورت :خودداری
...از خون ...و از روسپی ‘. ...آنها از کجا می فهمند ۲۰۰۰سال پیش منظور از ’خون‘ همانا تزریق خون بوده است؟ زنی که
راه گواهان یهوه را در پیش می گیرد ٬هنگام زایمان احتمال مردن بچه اش شش بار بیشتر است تا زنان دیگر .براستی دیدن اینکه
.کسانی به دستاویز تعریف من درآوردی آن جمله کوتاه ٬جلو آن اقدام حیات بخش را می گیرند ٬دلگیر کننده است
در مورد اسالم نمونه های چندی از افعال تفدیس شده بوسیله این دین را می آوریم تا مشت نمونه خروار باشد :قتل های ناموسی٬
آدمکش هایی که با منفجر کردن خود باعث کشته شدن انسان های بی گناه می گردند ٬قطع دست ٬بریدن سر گروگان ها و کسانی
که از اسالم برگشته و به دین دیگری گرویده اند .در جوالی ٬ ۲۰۰۷مردی را که گفته می شد با زنی دیگر سر و س ّر داشته
است ٬در ایران سنگسار کردند .نخستین سنگ را قاضی محل زده بود .از اینها هم که بگذریم ٬می رسیم به آزارهایی که آن دین
بر زنان روا میدارد ٬از آن میان ختنه زنان است که هر ساله دختران جوان بسیاری را قربانی می گیرد .این آیین زندگی زنان
زیادی را بکام آنان شرنگ می کند .در سودان ٪۹۰ ٬دختران زیر ۱۰سال را ختنه می کنند و به گزارش سازمان بهداشت
جهانی ٬در سال ٬ ۲۰۰۶در سراسر جهان ۱۰۰میلیون دختر جوان را با آن کار شکنجه کردند و به آنان صدمه زدند .دقیق گفته
باشیم قران در تبلیغ این اقدام چیزی نمی گوید و در مصر شمار زیادی از زنان مسیحی هم ختنه می شوند .ختنه زنان صرفا ً در
جهان اسالم صورت می گیرد و علمای اعظام از هواداران پر و پا قرص آن می باشند و علت آن طرف داری را نیز آشکارا می
گویند .دانشمند قران شناس مصری یوسف البدری ٬در سخنرانی خود ٬در قاهره ٬می گوید ختنه زنان می تواند بسیاری از
مشکالت غرب را حل کند’ :زنان غربی را ختنه نمی کنند ٬نتیجه آنرا می شود دید :یک جامعه بی بند و بار .زنها همیشه طالب
سکس هستند .بیش از ٪ ۷۰بچه های آنها حرامزاده هستند .کلیتوریس شمار بزرگی از زنان مصری بیشتر از سه سانتی متر می
باشد .آنرا می باید برید تا آنان بتوانند بر احساس ها و تمایالت شهوانی خود غلبه کنند .در غیر این صورت آنان پیوسته در حالت
برانگیختگی بسر خواهند برد که آنهم موجب یاس و امیدباختگی می گردد ٬چرا که نمی توانند ارضا شوند ‘.پیامدهای ختنه زنان
خوف انگیز می باشد .برخی از آن پیامدها مشکل خونریزی ماهانه ٬مشکل شاشیدن و مشکالت همخوابگی می باشد که هربار به
شکنجه ای تبدیل می شود .در افریقا نیمی از بچه های زنانی که ختنه شده اند ٬هنگام زایمان یا به فاصله اندکی از آن می میرند.
.خود مادران هنگام زایمان دچار خونریزی فراوان می گردند
دین داری را با هنر و یا شوخ طبعی سر سازگاری نیست .در سرتاسر انجیل یک طنز نمی بینی .با کمترین و کوچکترین شوخ
طبعی می بینی دولت های اسالمی خشم و انزجار توده ها را سازمان می دهند .در سپتامبر ۲۰۰۶در دانمارک ایلندس پوستن ۱۲
کارتون خنده دار از گفته های افراطی اسالم به چاپ رساند :جلو دروازه بهشت جلو انتحاری ها را می گرفتند ٬حوری هایی که
برای آنها اختصاص داده بودند ٬تمام شده بود .مسلمانان دانمارکی با دیدن آن کارتون ها به جوش و خروش آمدند ٬پس از اندکی
آنان در خاور میانه تظاهراتی راه انداختند و مسلمانان را به خیابان ها کشاندند .در اردن ٬و جاهای دیگر خاورمیانه محصوالت
دانمارکی را از قفسه های مغازه ها بیرون آوردند .اخوان المسلمین ٬سوریه ٬سازمان جهاد اسالمی ٬وزرای امورخارجه کشور
های اسالمی و کشورهای عربی و سازمان کنفرانس اسالمی همه می خواستند از مسلمانان معذرت خواهی شود .آنان چنان رفتار
می کردند که گویی خود نمونه بارز گذشت و نرمش در برابر ادیان دیگرند .پس از آن سر دبیر روزنامه یاد شده گفت اگر
مسلمانان به خاطر تصاویر ما آزرده خاطر شده اند ٬من معذرت می خواهم .اما مسلمان ها با این حرف ها ول کن نبودند .آنها در
همه جا ریختند به خیابان ها و خواستار اعدام کارتونیست ها شدند .پاپ بندیکتس در سال ۲۰۰۶هنگام سخنرانی در دانشگاه
ریگنسبورگ ٬متون مذهبی بسیار افراطی از محمد نقل کرد .پس از آن مسلمانان بنیادگرا برای نشاندادن خوی آدمخواری خود در
غرب اردن کلیساهای مسیحیان را آتش زدند و ویران کردند و راهبه ایتالیایی ٬لیونال سگروباتی را در سومالی کشتند .روشن شد
.که جهان اسالم هنوز آمادگی بحث روشنفکری در این زمینه ها را ندارد
سازمان های بنیادگرایی چون طالبان در افغانستان ٬حماس در سرزمین های فلستین و حزب هللا در لبنان در آن خطه به سرعت
محبوب می گردند و قدرت می گیرند .در اینجا نیز می توان گفت این پدیده تنها به اسالم محدود نمی گردد .در ایاالت متحده
مسیحیان بنیادگرا ٬با سازمان های طرف داری از زندگی ( مخالف سقط جنین -م ٬).با آن ایده های داروینست ستیزی و بیگانه
ترسی ٬در دوره ریاست جمهوری بوش به تاخت و تاز درآمدند .همین مساله در مورد جناح راست تندرو یهودیان در اسراییل
صادق است .ادیان در سراسر جهان ٬به این زودی ها از کشت و کشتار های بیهده و پوچ باز نخواهند ایستاد و خون های بیگناه
ریخته خواهد شد .برای پرهیز از این خونریزی ها بهتر است مغز بچه ها را با آموزش های دینی آغشته نکنیم .آنان می توانند
معنویت خود را در زمینه های هنری ٬علمی ٬نگهداری پیرامون زیستی ٬یا کمک به دیگران ٬دستگیری از ناتوان ها ٬شاد کردن
.زندگی بکار برند
XVI. 5
.برخی از دستورات دینی یک پایه منطقی دارد .اما ما نمی دانیم کدام پایه منطقی
برخی از دستورات دینی ٬در نگاه نخست گمان می رود پایه ای خردمندانه دارد .ممنوع شدن خوردن گوشت خوک برای یهودیان
و اسالمی ها ٬در روزگاری که از بازرسی گوشت خبری نبود ٬معقول به نظر می آید .اما آدم سر در نمی آورد چرا انجیل و
قران زنی را که خونریزی دارد’ ٬ناپاک‘ میداند .لویتیکوس ( الویان) هر نوع شک و شبهه ای در این باره را بر طرف می کند:
’ ....هر کس هم که به آن زن دست بزند تا شامگاه ناپاک خواهد بود ...هرجا که وی بنشیند ناپاک خواهد گشت ...هر کس که به
رختخواب او دست بزند تا شامگاه ناپاک خواهد ماند ...اگر مردی در کنار او بخوابد ...هفت روز ناپاک خواهد بود ‘.زنان پس
از هر خونریزی (ماهانه) می باید یک قربانی بیاورند و با آیین تنشویی ٬میکواه ( غسل یهودیان در حمام های مخصوصی که
حوض کوچک و عمیقی دارد -م ).کردن ٬خویشتن را ’پاک گردانند‘ .این دستور را از دید بهداشتی من نمی فهمم .اما می دانم که
برای بچه کاشتن سودی دارد .اگر زنی خونریزی داشته باشد ٬که معموال پنج روز طول می کشد ٬می باید هفت روز دیگر صبر
نماید تا در روز هشتم خود را ’پاک کند ‘.یعنی می رسیم به سیزدهمین روز از هنگام خونریزی ٬یعنی زن بیشترین آمادگی برای
بارداری را در این دوره دارد .بنا براین پس از یک دوره دوری گزینی از همخوابگی با آغاز تخمک گذاری ٬روشن است که
شانس باردار شدن بسیار باال می باشد .این مقررات آشکارا برای بقا گروه می باشد .آیا آن ایده داهیانه پشت این دستور زن ستیز
می باشد؟ بهر روی ٬این ایده را که می باید به خونریزی ماهانه توجه داشت ٬در فرهنگ های گوناگون می شود دید.
در چین ٬پیش از روی کار آمدن مایو زنهایی که خونریزی داشتند ٬نه تنها ناپاک بشمار می آمدند ٬که نیرویی جادویی داشتند و
در جنگ ها از آنان استفاده می کردند .آنان ’نواربهداشتی‘ خون آلود شانرا بر باالی دیوارها تکان می دادند تا قدرت توپ هایی را
که دشمن شلیک می کرد تار و مار کنند .گویی ترس از خون خونریزی ماهانه ٬از زمان الویان تا به امروز کاهش نیافته است.
به گفته وین سنت باویس ( حدود )۱۱۹۰ - ۱۲۶۴خون خونریزی ماهانه از جوانه زدن گندم ٬جلوگیری ٬گیاهان را پژمرده و
خشک و انگورها را ترش می کند ٬باعث می شود درختان میوه ندهد ٬آهن زنگ بزند ٬چشمه ها سیاه گردد و سگ ها دیوانه
شوند .این ایده های پوسیده از آن سده های میانه نیست .مادر زن من هرگاه خونریزی ماهانه داشت ٬مادر بزرگ او که مذهبی هم
نبود ٬اجازه نمی داد پای در آشپزخانه نهد ٬به ویژه اگر میوه های باغ حیاط درآمده بود .هنوز به زنان سورینامی که خونریزی
دارند ٬اجازه داده نمی شود به آشپزخانه بروند .طبق اعتقادات مردم زنی که خونریزی دارد ٬با دست زدن یا حتی نگاه کردن به
نان ٬گوشت و گیاهان باعث می شود آنها فاسد یا پژمرده شوند.
گویی دستور های دیگر پایه و اساس بهتری دارد .نه تنها قوانین ذایقه یهودی خوردن کراست ایسین ها ( راسته جانورانی که
بیشتر در دریا زندگی می کنند و پوسته کلفتی بر پشت دارند مانند خرچنگ ٬میگو ٬حلزون ٬موسل ٬حلزون دریایی ٬صدف- ... ٬
م ).را ’ناپاک‘ می داندَ ٬که در میان سرخپوستان امریکای شمالی نیز خوردن موسل ( نوعی صدف) ممنوع می باشد .به نظر
میرسد دلیل خوبی برای این کار باشد .در سال ٬ ۱۹۸۷در یک روز پس از خوردن موسل هایی که از جزیره پرینس ادوارد در
دهانه رودخانه کاردیگان ٬در بخش شرقی کاناد ٬صید شده بود ۱۰۰ ٬نفر مسموم و سخت بیمار شدند .آنها نه تنها سرگیجه داشتند
و باال می آوردند ٬بلکه از پدیده های نیورولوژیک مانند سردرگمی ٬سردرد و فلج شدن نیز رنج می بردند .هفت تن از بیماران به
کما رفتند .تنی چند از آنان پس از گذشت یک سال هنوز با اختالالت حافظه دست و پنجه نرم می کردند .آنها رویدادهایی مانند
عروسی دختر خود را که آدم های دیگر فراموش نمی کنند ٬پاک از یاد برده بودند و نمی توانستند بیاد آورند .روی مغز چهار تن
از آنان که از مسمومیت موسل مرده بودند ٬در آزمایشگاه بررسی به عمل آمد و روشن گشت هیپوکامپوس و آمیگداالی آنها ٬که
هر دو ساختار برای حافظه ضروت دارد ٬بسختی آسیب دیده است .آن تابستان شرایط آب و هوایی استثنایی در کانادا منجر به
رشد وسیع جلبک گشته بود .موسل ها ( نوعی صدف) جلبک ها [دیاتوم (جلبک های تک سلولی-م ).نیتچیا پانجینز ( جلبک های
تک سلولی دریایی که می تواند زهری بنام دوموییک تولید کند که روی اعصاب اثر تخریبی دارد -م ]).را مانند اَلَک و صافی از
دریا می گیرند و جمع می کنند .جلبک ها ماده ای دارند ٬دومویین اسید ٬که برای سلول های عصبی زهرآگین می باشد .این ماده
با تحریک بیش از حد سلول های مغزی آنها را از بین می برد .این مسمومیت تنها برای آدم ها پیش نمی آید .در سال ٬ ۱۹۶۱
در میان مرغ های توفان تیر خاکستری ( گری آررو پترل) ٬در سانتاکروز کالیفرنیا رفتار عجیبی دیده شد .این پرنده ها با
سرعت زیاد خود را به شاخ و برگ ها و تیر برق ها می کوبیدند .آنها به آدم ها نک می زدند و روی آنها باال می آوردند .خیابان
ها پر شده بود از مرغ توفان های مرده .آلفرد هیچکاک از طریق روزنامه محلی خبر های این رفتار عجیب پرنده ها را دنبال می
کرد .دو سال پس از آن وی فیلم پرنده ها را ساخت که احتماال از آن داستان ها و همچنین از کتاب دافنه دو موریر الهام گرفته
بود .در سال ۱۹۹۱مشابه همان اپیدمی در سانتاکروز کالیفرنیا پیش آمد .اما این بار در میان جماعت مرغان دریایی کورمرنت و
پلیکان .پس از بررسی و آزمایش پرنده های مرده ٬روشن شد که میزان انباشت اسید دومویین در آنها بسیار باالست .برخی از
دستورات آمده در انجیل را بهتر است جدی گرفت؛ تاسف در اینجاست که نمی دانیم کدام ها را .در این دوره و زمانه پای بندی به
همه دستور های لویتیکوس شدنی نیست .می توانید در این باره مقررات مربوط به مجازات و ...را بخوانید.
XVI. 6
پس دیدم ٬آدمی نمی تواند از کار خدا سر دربیاورد ٬که در زیر آفتاب انجام شده است ٬هر چندان هم
آدمی در این جستجو خود را خسته کند ٬چیزی سر درنخواهد آورد ٬اگر هم روزی عاقلی گفت که می
.داند ٬نمی تواند پرده از روی آن بردارد
موعظه ۸:۱۷
همیشه دعای کوتاهی به خدا میکنم :این دعا را” :خداوندا! بمن دشمنانی کامال احمق بده “.و خدا دعای
.مرا می شنفد
ولتر ( )۱۶۰۴-۱۷۷۸
سر فرانسیس گالتون ( ٬)۱۸۲۲-۱۹۱۱یکی از عمو زاده های داروین ٬نخستین کسی استکه به صورت آماری به تاثیر دعا
پرداخت .او دید دعای بسیاری از انگلیسی ها که هر روز می گویند’ ٬خدایا بر عمر شاه /ملکه بیافزا‘ ٬به طول عمر شاهان
وشاهزاده ها نمی افزاید .هرچند برای امنیت مبلغین مذهبی و زواری که با کشتی مسافرت می کنند ٬فراوان دعا می شود ٬از
غرق شدن آنها کاسته نمی شود.
بررسی های بسیاری که اخیرا ً در باره تاثر دعا روی لویکمیُ ٬رماتیسم یا بیماران کلیوی که دیالیز می شوند ٬به عمل آمده است٬
نشان می دهد دعا هیچ سودی ندارد .البته نشریاتی هست که ادعا می کند دعا کردن تاثیر دارد ٬لیکن پای همه آنها در آزمایش می
لنگد .در یکی از بخش ها مراقبت های قلبی که در آن برای بیماران دعا می شد ٬پس از کمی سر و گوش آب دادن دیده شد منشی
بخش نیز در موثر افتادن دعا دستی دارد .احتماال وی در تقسیم بیماران به بخش های گوناگون ٬بیمارانی را که از سالمت بیشتر
برخوردار بودند به بخش دعا می فرستاد .در سال ۲۰۰۶ترکیبی از ۱۴تحقیق خوب به این نتیجه رسید که دعا برای بهتر شدن
بیماری دیگران هیچ سودی ندارد .اما بررسی های گسترده و خوب کنترل شده نشان می دهد دعا کردن برای بیماران قلبی اثرات
زیان آور دارد .تحقیق فوق به ۱۸۰۲بیمار مربوط می شود که همه شان جراحی بای پس عروق کرونر داشتند .آنها را در سه
گروه جای دادند .بی آنکه آنان بدانند در گروه ۱به چه کسانی دعا می شود و در گروه ۲به چه کسانی دعا نمی شود .در شدت و
وخامت ناراحتی های آنان فرقی بدان صورت وجود نداشت .گروه ۳می دانست که برای آنها دعا می شود .این گروه با پیدا کردن
بیشترین مشکالت و وخیم شدن وضع شان موجب شگفتی همه شد .می توان حدس زد بیمارانی که می شنوند برای شان دعا می
کنند ٬گمان می برند وضع شان خیلی خراب است .تحقیق دیگری نشان داد ٬هرچه نشانه های بیماری روانی بیماران بیشتر باشد٬
بیشتر به دعا کردن می پردازند .البته نباید خیال کرد که با دعا کردن آدم مشکالت روانی پیدا می کند؛ بیگمان آنها کسانی بودند
که با درماندگی دنبال درمانی برای مشکالت روانی خود می گشتند .به هر روی تاکنون کسی پیدا نشده است که تاثیر دعا کردن
برای دیگری را ٬بگونه ای که برای همه قانع کننده باشد ٬نشان دهد .برای نمونه تاکنون دیده نشده است کسی که دست و پایش را
قطع کرده اند پس از دعای دیگران به او ٬دست و پایش دوباره بروید.
علیرغم نوشته های فراوان درباره پوچ و بیهده بودن دعا کردن ٬نشانی از شک و تردید بدان در میان توده های بزرگ نمی توان
دید ۸۲٪ :از امریکاییان باور دارند که با دعا کردن بیماری های چاره ناپذیر را می توان بهتر کرد ۷۳٪ ٬خیال می کنند با دعا
کردن برای دیگران می توان بیماری آنان را درمان کرد ۶۴٪ ٬از دکتر می خواهند برای شان دعا کند .برای چه بیشتر مردم به
موثر بودن دعا اعتقاد دارند در صورتی که تحقیقات ذره ای هم آنرا تایید نمی کند؟ گمان من بر این است آدم هایی که مرتب دعا
می کنند ٬خود از آن کار خشنود می گردند و احساس خوبی به آنان دست می دهد .با دعا کردن برای مومنان احساس آرامش
دست می دهد و بهمراه آن سطح هورمون استرس ٬کورتیزول ٬در خون آنان کاهش می یابد .دعا کردن برای دیگری در اصل
برای آرامش خود است .این ایده تازه ای نیست .اسپینوزا از دیدن مفهوم دعایی که در آن از خدا چیزی خواسته می شود ٬ناتوان
ماند ٬برای اینکه او به خدای شخصی باور نداشت ٬خدایی که از باال به آن دعا پاسخ می داد .او دعا را ابزاری برای تمرکز و
تفکر و تعمق درباره جهان و کاینات می دید .البته می توان از طریق یوگا ٬در گوشه ای دنج به جهان و کاینات اندیشیدن ٬یا گوش
کردن به موسیقی دلخواه خود نیز بدان مقصود رسید .برای نمونه تمرین های یوگا به پایین آمدن سطح هورمون استرس٬
کورتیزول می انجامد .پس از تمرین های یوگا و همچنین تعمق و تفکر در باره جهان هستی ٬در گوشه ای دنج ( مدیتیشن) ٬با فرا
رسیدن شب مقدار هورمون خواب ٬مالتنین باال می رود ٬یا پس از تمرینات یوگا سیستم عصبی خودکار نشانه های بیماری کمتر
بکار می افتد .به سخن دیگر کارکرد آن تنش زدایی می باشد.
:از باره ای هم بررسی ها روی اثر گذاری دعا ٬پر از تپه و چاله است
گاه تنها به گفتن نام کسی که برایش دعا می شود ٬بسنده می کنند و گاه تنها به عکسی از وی .آیا این برای خدا کافی خواهد بود -
که بتواند او را شناسایی کند؟
چگونه می توان از دعا شدن افرادی که در گروه کنترل هستند پیشگیری کرد؟ آدم های زیادی به همسر ٬خویش یا آشنای خود- ٬
.که در بیمارستان بستری است دعا می کنند
از اینها گذشته آدمی می تواند ٬در جایگاه کسی که باورمند است ٬از خود بپرسد ٬آیا خدا به خواست همه کسانی که دعا می کنند- ٬
.گوش می کند ٬و یا آمادگی و توانایی آنرا دارد که در امور مردم عادی دخالت کند
آدمی در جایگاه کسی که باورمند است ٬می تواند از خود بپرسد آیا راه های خدا می باید موضوع حقه یک تحقیق قرار گیرد یا -
خدا میگذارد او را آزمایش کنند ( ’او را نیازمایید ‘٬...تثنیه .) ۱۶ :۶
اگر به همه این مسایل روش شناختی خوب بیاندیشید ٬می بینید تنها راهی که برای پاسخ دادن به این پرسش که دعا کردن برای -
یکی دیگر ٬اثر دارد یانه ٬انجام یک تحقیق خوب کنترل شده و تجربی حیوانات می باشد .و من تاکنون چنان چیزی ندیده ام.
XVI. 7
اکر کسی به توهم ( خیاالت سرابگون ٬که آدم هایی شدید ًا آنرا باور باور دارند اما با آنچه که معموال
به عنوان واقعیت پذیرفته می شود ناسازگار است -م ).دچار شود به آن دیوانگی می گویند ٬اما اگر
.آدم های بسیاری هم-زمان دچار توهم شوند ٬به آن دین می گویند
ریچارد داوکینز۲۰۰۶ ٬
دیوانگی های مذهبی امکان دارد در پارهی ای از بیماری های نیورولوژیکی و روانپزشکی پیش بیاد ٬مشروط بر آنکه مذهب
حداقل در جوانی ٬در مغز برنامه ریزی شده باشد .برای نمونه پس از حمله غش امکان دارد شخص پیوند با واقعیت را از دست
بدهد .یک چهارم روانپریشی هایی از این دست محتوای مذهبی دارد .دیوانگی های مذهبی در شیدایی و افسردگی نیز پیش میاید.
در دیمانش بخش پیشین و گیجگاهی ( فرونتو تمپورال) و شیزوفرینی نیز آن نخستین پدیده بشمار میاید .چنین بود که در سال
۲۰۰۳وزیر امور خارجه سوئد ٬آنالیند’ ٬به دستور مسیح‘ و بدست میهایلو میهایلوویچ ٬یک بیمار شیزوفرین ٬که داروهای خود
را نمی خورد ٬به قتل رسید .وی احساس می کرد مسیح او را برگزیده است و نمی توانست در برابر صدا هایی که بهش دستور
کشتن را می دادند ٬بایستد .در مورد جان ناش که در سال ۱۹۹۴جایزه نوبل اقتصاد را دریافت کرد ٬هنگامی که وی ۲۹سال
داشت ٬شیزوفرینی یی تشخیص داده شد که شکل پارانوئید داشت .او توهماتی با رنگ مذهبی داشت .در این پندارها و توهمات
گاه خود را در نقش یک ماشیح پنهانی و گاه در نقش ایسا (بگفته انجیل یکی از پسران دو قلوی اسحاق و ربکا که برادرش به وی
خیانت کرد -م ).می دید ٬که از شخصیت های انجیل می باشد .آزمون های نزدیک به مرگ (مرگ خود را بچشم دیدن -م ).نیز
می تواند با تجربیات مذهبی همراه باشد .برای نمونه زنی که امبلی جگر سفید داشت ٬می گفت ٬مسیح او را دوباره از بهشت به
زمین فرستاده بود تا از بچه هایش نگهداری کند.
خرکالین تجربه مذهبی خویش را بسیار تاثیر گذار توصیف می کند .من خرکالین را پس از آنکه او را در کابینه یوپ دن اویل به
وزارت آموزش و علوم رسید ٬و در تابستان ۱۹۷۵می خواست در یک هفته ۲۰۰میلیون خولدن ( واحد پول هلند پیش از ایرو -
م ).از هزینه ها صرفه جویی کند و با یک قلم کشیدن بر روی موسسه مغز ٬که در انتظار مدیر جدید بسر می برد ٬همین طور بر
روی موسسه دولتی اسناد و مدارک جنگ زیر ریاست پروفسور دکتر لیو د یونگ ٬بر روی پروژه سفر فضایی و چند موسسه
دیگر ٬همه را نابود می کرد ٬شناختم .آن روزها می کوشیدم بکمک همکاران خود در موسسه مغز ٬به عنوان یک پژوهشگر
جوان ۳۱ ٬ساله ٬که هیچ تجربه مدیریت نداشت ٬کابینه را از این تصمیم باز دارم .وی بخاطر تنش هایی که با حزب خود و با
فراکسیون های مختلف در مجلس داشت پس از برگشتن بخانه شب ها چهار پنج ساعت بکوب کار می کرد و زیاد قهوه می
خورد .یک روز که پس از هفته ها خود را برای بحث در مجلس آماده کرده بود ٬هنگام رفتن به سر کار آرزوی شگفتی از ذهن
اش گذشت و از آن هنگام دوره شیدایی وی آغاز گشت ٬که در کتاب خود در باره قرمز ٬که در سال ۱۹۹۴درآمد ٬تصویر خوبی
از حاالت خود می دهد .او گمان می کند به مغزش عمل کرده اند و از بیرون او را راه می برند .صدایی در مغزش طنین می
اندازد’ :تو تنها نیستی خدا ٬نه ٬تو خدای خدایانی ‘.پس از آن می رود به یکی از سوپر مارکت ها و به همه کسانی که در رفت و
آمد بودند اعالن می کند آنها به رستگاری انسانی خواهند رسید و آن رستگاری در انتظار آنهاست .وی از اینکه می بیند مردم با
شنیدن حرف های او راه شان را می گیرند و تند از آنجا می روند ٬هیچ تعجب نمی کند .گمان می کند پیام او به قدری مهم است
که آنها می خواهند هرچه زودتر آنرا اجرا کنند و برای همین شتاب دارند .پس از چندی در شبی سرد و یخبندان چند دور در
نزدیکی های خانه اش می َدود .پس از این دوره شیدایی از ۱۶فوریه ۱۹۷۹دوره تناوب افسردگی وی آغاز می گردد.
پس از خواندن کتاب روان و دلچسپ خرکالین ٬نامه ای برایش نوشتم و ازش پرسیدم آیا مرا بیاد میاورد ٬همچنین بهش نوشتم٬
امروز پس از گذشت ۱۹سال از آن دوستی ٬ما دو تا یک دلبستگی مشترک داریم :افسردگی همراه با شیدایی .در عین حال از
فرصت استفاده کردم و برخی از نشریات مان را که برپایه تحقیقات مان روی مغز بیمارانی که مرده بودند ٬همراه نامه فرستادم.
روز ۲۰اکتبر ۱۹۹۴نامه بسیار دوستانه و طوالنی از وی دریافت کردم که هنوز الی کتاب وی نگه داشته ام .در آن نامه وی
نوشته بود :معلومه ٬بحث هایی را که با تو و همکارانت سر بسته شد ن موسسه مغز داشتم ٬با جزییات کامل بیاد دارم .آن صرفه
جویی که بگردن من افتاده بود ٬با اعتراضات شما کم مانده بود ٬به بهای پست و مقام سیاسی من تمام شود .از دیده ها و شنیده
های خود می توانم حدس بزنم که تو از آنچه بدست آوردی خوشحالی ....تردیدی نیست که پژوهش در زمینه افسردگی همراه با
شیدایی مرا نیز به وجد میاورد .شاید بهتر باشد در آینده نزدیک سر آن موضوع با هم دیداری داشته باشیم و گپی بزنیم ٬بویژه در
باره دستاورد های نوین علمی برای آن بیماری .آیا با این پیشنهاد موافقی؟ ....گفتن ندارد که از او دعوت کردم به موسسه مغز
بیاید .وی در دسامبر ۱۹۹۸مرد ٬بی آنکه به دعوت من عمل کند.
XVI. 8
.من نیازی نمی بینم که به بهشت بروم؛ کسی را در آنجا نمی شناسم
هارم ایدنز ٬در روزنامه اچ .پی۲۰۰۹ ٬
پایین تر از تو کسی یافت نمی شود ...که بتواند پیشگویی کند ... .کسی که از روح مرده بازخواست
....یا از مرده چاره جویی کند .چون هر کسی که این کار را بکند ٬خدا را از خود بیزار می کند
تثنیه ۱۸:۱۰
بیمارانی که غش لوب گیجگاهی دارند ٬می توانند تجربیات نشیگی و عرفانی عجیب و غریبی داشته باشند .در اینگونه تجربیات
آنان گمان می کنند مستقیم با خود خدا تماس حاصل می کنند و از وی دستور می گیرند .برای نمونه مردی می گفت ٬نور بسیار
روشن و مردی را دید که شبیه مسیح بود .پس از بررسی روشن شد که وی در لوب گیجگاهی یک تومور معزی داشت و تومور
یاد شده موجب فعال شدن غش او می گشته است .پس از برداشته شدن تومور ٬حمالت غش همراه با آن حاالت خلسه و عرفان
نیز برای همیشه رخت بربست .حمالتی که در آنها ’دیدار با خدا‘ پیش میاید ٬تنها سی ثانیه تا یکی دو دقیقه طول می کشد ٬اما
همین ٬می تواند شخصیت آنان را برای همیشه دگرگون کند .این اشخاص اغلب از منظر عاطفی متحول می شوند و امکان دارد
به شدت مذهبی گردند .در فاصله حمالت آنان نشانه های سیندروم گشوایند [ نشانه های مهم این نوع غش را دارند )۱ ٬نوشتن یا
نقاشی کشیدن به صورت افراطی )۲ ٬داشتن احساسات مذهبی یا گرایش به فلسفه مذهبی افراطی )۳ ٬تمایالت جنسی اندک)۴ ٬
افراط در پر حرفی و کش دادن صحبت ها از طریق پرداختن به جزییات ٬می باشد -م ٬].که شاخص های آن نوشتن زیادی٬
دلبستگی اندک به سکس و تمایالت شدید مذهبی می باشد .بیگمان شماری از شخصیت های تاریخی این شکل غش را که کمتر
پیش می آید داشته اند.
آن هنگام که هنوز پایولوس حواری ٬هنوز نام خود سایولوس را بکار می برد و به دمشق میرفت تا مسحیان را شکار کند ٬حالت
خلسه و الهام به وی دست داد ( اعمال رسوالن ...’ :) ۹ : ۱ - ۹چون به دمشق نزدیک گشت ٬از آسمان نوری بر او پرتو افکن
شد ٬هنگام افتادن به زمین صدایی شنید که به او می گفت :سایول ٬سایول :برای چه تو مرا آزار می دهی؟ و او گفت :خدایا ٬تو
کی هستی؟ پس وی گفت :من عیسی هستم ٬که تو آزارش می دهی . ...و او سه روز نمی توانست ببیند ‘.کوری کورتیکال ( که
در آن چشم سالم می باشد اما به علت آسیب دیدگی پوسته مغزی بخش اوکسی پیتال در پشت مغز که کانون پردازش های بینایی
در آنجاست ٬شخص بخشی یا همه بینایی خود را از دست می دهد -م ).پس از حمله غش ٬سپس روی آوردن پایولوس به
مسیحیت را اغلب پس از غش لوب گیجگاهی و تجربه خلسه توصیف کرده اند .این تشخیص قریب به یقین ٬در عین حال برپایه
قرنتیان ۱۲: ۱ - ۹و اوهام بینایی می باشد .لوکاس ٬تاریخ نویس پایولوس ٬نیز همین را تایید می کند .وی در یکی توهماتی که
داشته است با عسی صحبتی دوستانه و امیدوار کننده دارد .یکی دیگر از توهمات او هنگامی بوده که در اوشلیم دعا می خوانده
است ٬در آنجا به حالت خلسه می افتد و در آن حالت عیسی را می بیند.
محمد پایه گذار اسالم ٬از سن شش سالگی تاریخچه ای از حمالت غش داشت که با تجربیات مذهبی همراه بود .در سال ۶۱۰پس
از مسیح ٬محمد نخستین سراب بینایی ( ویژن یا نمایان گشتن تصویری خیالی ٬که به صورت تصاویر عرفانی یا فرا طبیعی
آزموده می شود و گفته می شود دارای قدرت پیش بینی و پیشگویی می باشد .آدم های مذهبی می گویند ویژن ها از سوی خدا
فرستاده می شود و آنرا وحی می نامند -م ).خود را داشت .هنگامی که در جایی دور افتاده ٬در میان تپه های بیرون مکه ٬دراز
کشیده بود که بخوابد ٬صدایی شنید ٬که بعد ها آنرا به فرشته بزرگ جبرییل نسبت می داد ٬بر او فرود آمد’ :بخوان ( افراء)‘.
محمد گفت’ ٬بلد نیستم‘ .آن صدا تکرار کرد’ :بخوان بنام خدای خود که تو را آفرید ‘.محمد گمان می کند نیرویی اهریمنی او را
در چنگال گرفته است ٬می خواهد خود را از کوه پرت کند .اما در نیمه راه صدایی از آسمان می شنود’ :ای محمد ٬تو پیامبر
خدایی و من جبرییل هستم ‘.وی از نخستین بار که جبرییل بر او ظاهر می شود تا مرگش همه وحی ها را در غار هرا دریافت
.می کند .پس از مرگ وی وحی ها را به صورت آیه های قران جمع آوری و ضبط کردد
ژان د آرک در سال ۱۴۱۲در دهکده کوچک دومرمی فرانسه چشم به جهان گشود و در ۱۹سالگی در شکوفایی جوانی ٬در ۳۰
ماه می ٬ ۱۴۳۱بر باالی تلی از آتش ٬در رم ٬به آتش کشیده شد .تاریخچه زندگی او ٬که در برگیرنده حمالت غش وی نیز می
باشد ٬به تفصیل از سوی تفتیش کنندگان عقاید و کلیسا به صورت سند و مدرک نگهداری می شود .او ۱۳ساله بود که برای
نخستین بار صدای خدا را شنید .صدا پیوسته از سوی راست میامد و پیش درآمد آن نوری از همان سو بود .در این حمالت
نخست صدایی میامد ٬اندکی پس از آن قدیس ها میامدند که هر روز هنگام گشت او در میان دشت ها ٬به او رهنمود می دادند.
حمالت غش او را گاه زنگهای کلیسا ٬که اغلب موجب احساساتی گشتن و به گریه افتادن او می گشت ٬تحریک می نمود .حتی
هنگامی که در میان دشت ها بود با شنیدن آن به زانو می افتاد .حمالت خلسه آور تند با احساس های شدید خوشبختی و سعادت
همراه می گشت ٬به طوری که پس از سپری شدن آن به گریه می افتاد .در فاصله حمالت همه ۱۸مشخصه سیندروم گشوایند را
بنمایش می گذاشت ٬مانند احساساتی شدن ٬شادخواری و خوش باشی ٬شنگول بازی ٬در خود فرو رفتن ٬احساس اخالقی بودن
شدید ٬دوری کردن و بی رغبتی به سکس ٬بی شکیبی ٬پرخاشگری ٬افسردگی ٬داشتن افکار خودکشی و عمیقا ً مذهبی شدن.
در سال ۱۸۸۹وینسنت فان خوخ را به سبب غش در سنت رمی د پرونس بستری کردند ٬اما وی گذشته از غش مشکالت دیگری
نیز داشت .در طول حمالت غش وی اوهام شنوایی و بینایی و نیز دیوانگی عجیب و غریب پارانوید داشت .در خالل یکی از آن
حمالت قسمتی از گوش خود را برید و به عنوان هدیه به یکی از زنان تن فروش بنام راشل فرستاد .در فاصله حمالت وی نشانه
های سیندروم گشوایند را داشت .نوشتن افراطی نه تنها به نگارش بیش از ۶۰۰نامه به برادرش بالغ گشت ٬بلکه منجر به کشیدن
تابلو های بیشمار ٬روزی یک نقاشی رنگ روغن شد .از این ها گذشته ٬وی از ۲۰سالگی بگونه ای فزاینده مذهبی گشت و
پیوسته انجیل می خواند .می خواست پدر روحانی بشود ٬اما به خاطر ساختار شخصیتی یی که داشت او را نپذیرفتند .در سال
۱۸۸۷وی روی ترجمه انجیل به فرانسه ٬انگلیسی و آلمانی کار می کرد .روز های یکشنبه به چهار کلیسا می رفت و روی
دیوار خانه اش در آرلس نوشته بود’ :من روح مقدس هستم ‘...
داستایوسکی نویسنده روسی را در سال ۱۸۴۹به علت عضویت در یک گروه رادیکال بحث سیاسی دستگیر و به مرگ محکوم
کردند .او را جلو جوخه تیرباران برده بودند که خبر آوردند مجازات او به چهار سال کار اجباری در سیبری کاهش یافته است.
او صد ها حمله غش داشت و در کتاب خود ابله ٬تجربیات مذهبی خودرا ٬دوره های خلسه که اندکی پیش از حمالت ٬پیش میامد٬
بگونه ای دلنشین میاورد .داستایوسکی حاضر نمی شود آن حاالت خلسه را با هیچ چیز ٬حتی طال و جواهر عوض کند’ :ای
آدمهای تندرست ٬شما هیچ نمی دانید خوشبختی چیست ٬همان خوشتختی یی که ما آدم های غشی پیش از حمله غش احساس می
کنیم .محمد در قران می گوید ٬دربهشت بوده است ٬همه آدم های خردمند خوب می دانند که او دروغ می گفت و فریبکاری می
کرد .شاید هم نه؛ دروغ نمی گفته است .بلکه مانند من چون حمله خلسه آور به او دست میداد ٬خود را در بهشت احساس می کرد.
من نمی دانم آن خلسه ها چقدر طول می کشد -چند ثانیه ٬ساعت ها ٬ماه ها -اما این را می دانم که هرگز نمی خواهم آنرا از
دست بدهم یا با همه شادی های زندگی عوض کنم ‘.چنین می نماید که دوره های خلسه بیشتر از آنی می شود که در واقع پیش
میاید ٬چون در واقعیت از نیم دقیقه تا دو سه دقیقه بیشتر طول نمی کشد .داستایوسکی درباره محتوای مذهبی این آزمون ها نیز
می نویسد’ :احساس می کردم آسمان بر زمین فرود آمده است و مرا بسوی خود می کشد .حضور خدا را احساس می کردم و
بسوی او کشیده می شدم .بله ٬خدا هست ... ٬گریستم .دیگر بیش از این چیزی یادم نمی آید ‘.این بدان معناست که به احتمال زیاد
پس از آن ٬حمله عمومی به او دست داده است .حمالت هر سه روز یکبار و یا هفته ای یکبار پیش می آمد ٬که در کتاب دیگر او٬
ارواح خشمگین ٬توصیف شده است ...’ :ثانیه هایی هست ٬که گاه پنج یا شش تای آنها پشت سرهم میاید ٬آنگاه به یکباره حضور
آرامش جاودانه را احساس می کنی ٬که فرا چنگ آمده است .آن احساس این جهانی نمی باشد ... ٬آه ... ٬این فراتر از دلدادگی
است! براستی آدم از اینکه در آن حالت همه چیز روشن و آشکاراست و آنچنان شادی فراوان به آدم دست میدهد ٬ترس برش
میدارد .اگر آن بیشتر از پنج ثانیه طول می کشید ٬روح را یارای آن نبود که تاب بیاورد پس ناگزیر برخاک می افتاد .در آن پنج
ثانیه ٬سراسر یک زندگی را از سر میگذراندم و حاضرم برای آن از همه هستی خود بگذرم ٬چرا که ارزش آنرا دارد ‘.....
شاید هم برای بسیاری ناامید کننده است کسانی که در محیط های غیر غربی با این سیندروم بسر برده اند ٬در طی آن حمالت
هرگز عیسی یا تصویری از خدای غربی را ندیده اند .در هاییتی کسانی را که حمالت غش لوب گیجگاهی دارند ٬تسخیر شدگان
ارواح مردگان و نفرین شدگان وودو بشمار میاورند .گویی تصویری از خدا که در دوره رشد در ذهن ما کاشته شده است ٬هنگام
حمالت غش لوب گیجگاهی ٬همراه با آفرینشگری های هنری ٬ادبی ٬سیاسی یا مذهبی و اندیشه ها و اعتقادات ذهن ما دوباره سر
برمیاورد.
XVI. 9
همه چیز دوستانه آغاز شد .نُه سال پیش بدنبال سخنرانی من در باره مغز و مذهب ٬در روزنامه تراو نوشته ای که یک صفحه
کامل روزنامه را پر کرده بود ٬درآمد ٬با همان عنوان سخنرانی من’ :ما مغز مان هستیم ‘.اندکی پیش از آن دکتر ایفرارد د
یونگ ٬کاردینال کمکی شهر رورموند ٬نامه زیبا و مطولی به آن روزنامه فرستاده و از سنخنرانی من انتقاد کرده بود .لُب سخن
او این بود که ما از تن خود بیشتر هستیم و پرسیده بود’ :پروفسور سواب مگر زنش را تنها -یا در گام نخست -با آن مغز فضول
اش دوست میدارد؟‘ کمی پس از آن در فاصله زنگ تفریحی که بین سخنرانی دیگر من و جلسه پرسش و پاسخ بود ٬وی آمد پیش
من و خود را به عنوان نویسنده نامه معرفی کرد.
بهش گفتم’ ٬کاری خوبی کردی که آمدی ٬اکنون می توانم پاسخی بشما بدهم .خانم من گفت اگر روزی مغز مرا به بدن استیو مک
کوئین پیوند بزنند ٬او مشکلی نخواهد داشت ‘.وی از این پاسخ من هیچ تعجبی نکرد و آنرا به روی خود نیاورد .صاف توی
چشمان من نگاه می کرد .چون نمی دانست استیو مک کوئین کیست .پس از اهدای کتاب کیس دکر ٬در سرزمین هموار ٬به
وزیر ٬از من خواسته شد با دکر -و همان دکتر ایفراری د یونگ -مناظره ای داشته باشم .من از او پرسیدم که استیو مک کوئین
را می شناسد؟ وی او را نمی شناخت و گفت ٬نه .کاردینال کمکی دست بردار نبود و برای براه آوردن من ٬پس از آن جلسه کتاب
مغز معنوی ٬یک مورد علم عصب شناختی برای وجود خدا ٬نوشته نوشته بیورگارد و اولیوی ٬را فرستاد .آن کتاب در خدا
ناباوری من کمترین تغییری نداد.
در سال ۲۰۰۵دو تهیه کنند پیش من آمدند و پرسیدند آیا می خواهم در یک برنامه تلویزیونی ٬در زمینه مغز و اعتقاد همکاری
کنم .من آنها را نمی شناختم ٬اما ما با هم رفتار دوستانه ای داشتیم .بعد از تهیه برنامه در یکی از کلیسا های آمستردام و پیش از
پخش آن تالش های زیادی از سوی کلیسای کاتولیک ٬سازمانها و اشخاص مذهبی برای جلوگیری از پخش آن شد .که آخر سر
.برنامه در ساعات آخر شب که تلویزیون کمترین بیننده را دارد پخش شد
XVII
XVII. 1
تاکنون کسی پیدا نشده است تولید هر روزه روح توسط مغز را چنان بیان کند که سردرگمی و گیجی پیش نیاید.
برت کایزر
همانگونه که فروید گفت ٬همه فرهنگ ها و دین ها با این ایده آشناست که پس از مرگ ما ’چیزی‘ غیر مادی و اثیری برجای می
ماند .آن ’چیز‘ را جان گفته اند .گفته می شود آن مدت کمی پس از مردن نیز در نزدیکی تن می ماند سپس جایی برای خود می
یابد و می رود .یکی از دستیاران کالبدشکافی من که یک سورینامی است ٬پیش از آنکه به اتاق بخود آمدن ( پس از بیهوشی)٬
گام نهد ٬نخست سه بار به در می کوبد تا جان و روان را خبر کند .در میان بومیان استرالیا برای آرامش جان و روان ٬نام کسی
را که مرده است ٬برای مدتی که فامیل وی تعیین می کند ٬نباید بر زبان راند یا نوشت .اگر یکی از بومیان به علت جنایت و قتل
٬یا تصادف بمیرد ٬خبر آن در اخبار داده می شود و آن دوره آغاز می گردد.
در گذر سده ها بر سر لحظه دمیده شدن جان به بچه آدمی پیچ و تاب هایی بوده است .پژواک دیدگاه های مذهبی در این باره خود
را در دیدگاه های سیاسی روی مسایلی چون انداختن جنین ٬پژوهش روی سلول های بنیادی و گزینش جنین نشان می دهد.
دانشمندان تلمود مانند ارسطو ٬لحظه دمیده شدن جان در بچه را ٬در روز چهلم بارداری دانسته اند .شاید هم به این دلیل که
بارداری و به بار نشستن را از آن لحظه می شد دید ٬چرا که پیش از آن هنگام ٬آن بار و میوه نارس را ’آب‘ توصیف می کردند.
این موضع گیری بحث برانگیز ٬موجب گشت پژوهش روی سلول های بنیادی در اسراییل میسر گردد .پیرو باور های یونانیان٬
لحظه دمیده شدن جان در بچه ٬تفاوت های جنسی را نادیده نمی گیرد .بگفته بقراط ( حدود ۴۶۰-۳۷۷پیش از میالد) ٬دمیده شدن
جان به رویان نر روز ۳۰ام بارداری و به میوه ماده روز ۴۲ام بارداری می باشد .ارسطو ( ۳۸۴-۳۲۲پیش از مسیح) آن
تفاوت را اندکی بیشتر برآورد می کند :به میوه نر روز ۴۰ام بارداری جان دمیده می شود و به میوه ماده روز ۸۰ام .توماس
آکینو ( ٬)۱۲۲۵-۱۲۷۴فیلسوف و خداشناس ایتالیایی ٬باالخره توضیح داد که این تفاوت گذاری بر چه پایه ای استوار بود .بگفته
او زن یک ’ماس اوکازیوناتوس‘ می باشد -مردی که به هدف خود نرسیده است ( سوماتیو لوگیا.)۱.۹۲ ٬
در سال ۱۹۰۶مک دوگال ( در ایاالت متحده) بیمارانی را که در آستانه مرگ بودند ٬با تختخواب و همه چیز روز یک تابی که
بحای یک ترازو بود ٬می گذاشت .پس از آنکه بیمار آخرین بازدم را بیرون می داد ٬طرفی که سر او قرار داشت ۲۱گرم سبکتر
می گشت .مک دوگال از اینجا نتیجه می گرفت که ’جان‘ را وزن کرده است .این کار او با پای بندی کمتری ( به باور های دینی
-م) همراه بود .چون همیشه گفته اند جان غیر مادی می باشد .پس می توان گفت آن وزنی ندارد .بهم خوردن تعادل ٬پس از باز
ایستادن قلب ٬در گام نخست به سبب پخش دگرباره خون در میان اندام ها می باشد .اما اکنون آن ’ ۲۱گرم‘ عنوان یک فیلم
سینمایی شده است .در سال ۱۶۳۷دکارت ٬یک کاتولیک مومن ٬گفت ’حیوانات اتومات های بی جان می باشد ‘.این گفته او با
مشاهدات مک دوگال جور در میامد .وی در تحقیقات خود دید ٬پس از مردن حیوانات ٬از وزن آنها کاسته نمی شود .چندی پس
از این یافته مک دوگال ٬پروفسور تویرینگ ( از ایاالت متحده) با اندازه گیری دقیق مشخص ساخت که وزن حیوانات نیز پس از
مردن ٬از یکی دو گرم تا یکی دو میلی گرم سبکتر می گردد ٬پس آنها هم یک کوچولو جان دارند.
بدین سان می توان دید که همه فرهنگ ها بودن ’جان‘ را می پذیرند .یک رشته دانشگاهی درآمده است که از نام آن ٬روانشناسی٬
برمیاید به مطالعه جان و روان می پردازد ٬اما چنین نیست و روانشناسی به بررسی رفتار و اخیرا ً به مطالعه مغز می پردازد.
تاکنون ’سایکون‘ دیده نشده ٬اما ’نیورون‘ دیده شده است .اگر روح و روان از دست برود آدمی از کار افتاده نمی گردد ٬بلکه تنها
مغز او از کارکردن باز می ایستد .من در برابر این نتیجه گیری ساده خود که ’روح‘ نتیجه کارکرد ۸۶میلیارد سلول مغزی
ماست و جان یک درک نادرست است ٬تاکنون پاسخ خوبی دریافت نکرده ام .چنین می نماید که جهانگیر شدن برداشت روح تنها
برپایه ترس آدم ها از مرگ ٬آرزوی دیدار دوباره عزیزان از دست رفته و این ایده خود بینانه و به کجراهه کشیده شده استوار
.است که گمان می بریم ما چندان مهم هستیم که می باید پس از مرگ مان چیز از ما بماند
XVII. 2
قلب و روح
اگر مردی یا زنی بگذارد روح مرده ای از طریق او سخن بگوید ٬یا روحی پیشگویی کننده داشته
باشد ٬او را سنگسار می کنند و خون شان پای خودشان می باشد.
الویان ۲۰ :۲۷
هنوز هستند کسانی که هرگاه از احساسات ٬عواطف ٬شخصیت ٬دلدادگی و حتی از جان و روان ما سخنی بمیان میاید ٬جایگاه
بلندی به قلب مان می دهند .برای نمونه از سردبیری روزنامه ان .ار .سی .نامه ای برایم فرستاده شده بود که در آن نوشته بودند:
’ پروفسور همچنان بر طبل مغز می کوبد ٬اما قلب ٬زندگی احساسی ٬درست کفه دیگر ترازوست ‘.همه ما می دانیم که با دست
دادن هیجان زنش قلب تندتر می گردد ٬اما تند شدن زنش به فرمان مغز صورت می گیرد ٬که از طریق اعصاب خودکار ٬بدن ما
را برای در رفتن ٬جنگیدن یا مهر ورزی آماده می سازد.
هر از گاهی داستان هایی بر سر زبان های می افتد و در آنها جایگاه رازآلود قلب بیشتر در رمز و راز فرو می رود ٬مانند این
داستان که با پیوند زدن قلب اطالعات و داده های کسی که قلب اش را پیوند می زنند نیز انتقال می یابد .در سال ۲۰۰۸روزنامه
تلگرام داستانی باور نکردنی بچاپ رساند .سونی گراهام دوازده سال پیش صاحب قلب جدیدی شد .صاحب اصلی قلب با هفت تیر
به مغز خود شلیک کرده بود .در واقع قلب از آن تری کوتل ۳۳ساله بود .سونی گراهام از زندگی نوین خود چنان شاد و
سرمست بود که شروع کرد به نامه نگاری با بیوه تری کوتل .گفته اند ٬از این ستون به آن ستون فرج است .گراهام به یکی از
روزنامه های محلی گفته بود’ ٬انگار سال ها بود می شناختمش .هنگامی که برای نخستین بار دیدمش نمی توانستم ازش چشم
برگیرم‘ .به گزارش فاکس نیوز ٬در سال ۲۰۰۴بیوه تری به همسری مردی درآمد که قلب همسر پیشین وی از آن او گشته بود.
او نیز درست مانند ’صاحب‘ اصلی قلب دستانش را به سینه اش می زد .اکنون شریل ۳۹ساله برای بار دوم بیوه شد ه است .اما
روزنامه تلگرام نتیجه گیری نمی کند که رفتن به زیر یک سقف با شریل چندان هم ساده نبوده است .این روزنامه بجای آن می
نویسد’ :آن رویداد بار دیگر به این داستان دامن می زند که ٬هر آینه اندامی مانند قلب را به یکی دیگر پیوند بزنند ٬روح آن مرده
نیز همراه آن انتقال می یابد ‘.البته تلگرام در نقل اینگونه حکایات ید طوالنی دارد .برای نمونه پیوست آخر هفته آن روزنامه
پرسیده بود’ :آیا روح آدمی در قلب او جای دارد؟‘ کلر سیلویا ٬زن ۴۷ساله ای که صاحب قلب یک پسر جوان شده است ٬اکنون
به دخترها سوت می زند و آبجو می نوشد .سلیویا که در سال ۱۹۹۷کتابی در آن باره به بازار داده ٬شک ندارد اینها صفات
.مشخصه جوان موتور سواریست که قلب او را به وی پیوند زده اند
داستان هایی باورنکردنی از بیماران پیوند قلب بر سر زبان ها می اندازند .مثال در یکی از آنها می گویند پس از عمل پیوند قلب٬
ذایقه موسیقیایی آنها بسوی ذایقه موسیفیایی اهدا کنندگان می چرخد .مردی که قلب زنی را به او پیوند زده بودند ٬پس از عمل به
یکباره شیفته رنگ صورتی شده بود ٬در صورتی که پیش از عمل از آن رنگ خوشش نمی آمد .زنی ادعا می کرد پس از آنکه
قلب یک شطرنج باز را به وی پیوند زده بودند ٬به یکباره در آن بازی استادی بدست آورده بود .یکی دیگر از بیمارانی که روی
او پیوند عمل قلب انجام شده بود ٬در خواب صورت قاتل اهدا کننده قلب را دید .داستان هایی از این دست را در روزنامه ای
پخش می کنند ٬ژورنال مطالعات تجربیات نزدیک به مرگ ٬که تا چندی پیش من از آن چیزی نشنیده بودم .اشکال اینگونه
مطالعات آنجاست که دریافت کنندگان آن قلب های اهدایی ٬در باره اهدا کنندگان اطالعات زیادی داشتند ٬مانند زن یا مرد بودن
صاحب قلب اهدا شده ٬یا مطالبی در باره جزییات زندگی آنها می دانستند .پیش از جدی گرفتن این داستان ها به مطالعات کنترل
شده ای نیازمندیم ٬که در آنها با ایقان می توان گفت دریافت کنندگان هیچگونه اطالعاتی در باره اهدا کنندگان بدست نمی آورند.
پیوند قلب یک عمل بسیار سنگین و پرتنش می باشد ٬که به مرگ و زندگی بیماران بستگی پیدا می کند ٬یا سال های فراوان روی
شخصیت آنها تاثیر همه جانبه می گذارد .بیشتر آنان پس از عمل به معنویت روی میاورند ٬خود را نسبت به اهدا کننده که اینک
مرده است ٬گنهکار احساس می کنند و این احساس را دارند که اهدا کننده در بدن آنها هنوز زنده است .از سویی نیز داروهایی که
برای جلوگیری از پذیرفته نشدن اندام پیوند زده شده ٬توسط دریافت کننده استفاده می شود ٬اثرات بسیار قوی دارد که روی رفتار
او نمی تواند بی تاثیر باشد .همه آنها دلیلی است بر اینکه پس از یک چنین پیوندی سنگین ٬آنان دیگر خویشتن را همانی احساس
نمی کنند که بودند .از سوی دیگر نیز نمی توان سردرآورد ٬چگونه قلب پیوند زده شده ٬که هیچگونه پیوند عصبی با مغز دریافت
کننده ندارد ٬اطالعات بغرنج درباره اهدا کننده را که همراه قلب پیوند زده شده می باشد ٬به مغز دریافت کننده می فرستد تا رفتار
او عوض شود.
بر خالف آن داستان ها و بر پایه پژوهش های خوب کنترل شده و ادبیات تجربی و بالینی قابل دسترس می باید نتیجه گرفت که
همه خصوصیات شخصیتی ما در مغزمان جای دارد و قلب پمپی بیش نیست .می شود آنرا با قلب دیگری جایگزین ساخت بی
آنکه خصوصیات شخصیتی اهدا کنند ٬خوب یابد ٬انتقال یابد.
XVII. 3
آنکه تن خود را ترک می کند ٬نمی تواند پنهانی پنج حس خود را نیز همراه خویش ببرد.
از سروده های برت کایزر
یکی از استادانی که مدرک دکترای مرا امضا کرد ٬روزی با روش تحلیل علمی در باره دو تجربه نزدیک به مرگ خود با من
سخن گفت’ :نخستین باری که تجربه نزدیک بمرگ داشتم یازده سالم بود ٬سینه پهلو کرده بودم و پلوریتی داشتم ٬تب کرده بودم٬
۴۲٬۳درجه سانتی گراد ٬عرق از سر و رویم می ریخت .پزشک خانوادگی کله پوک ما می گفت ٬دارم فیلم بازی می کنم .در
همان هنگام احساس کردم سُر خوردم و افتادم درون تونلی .در آنتهای آن روشنایی را می دیدم .احساس آرامش بی پایان و
دلنشینی مرا فراگرفت .در آن ناخودآگاهی نوای موسیقی بگوشم می رسید .آن ’آهنگ دلنشین‘ لرزش شادی بر اندمم می ریخت.
از آنرو شگفت زده نمی شوم که می شنوم برخی ها می گویند ٬آواز فرشتگان را می شنیدند .آن روشنایی مانند دوش آب گرمی
بود ٬زالل و آرامش بخش.
دومین بار که مرگ را بچشم خود دیدم ٬شگفتی آورتر بود ٬خودم را ”دیدم“ که روی زمین افتاده بودم .در معاینات بعدی روشن
شد که آن حالت مرگ را بچشم خود دیدن ٬ناشی از بهم ریختن زنش قلب بوده است .در آن هنگام ۳۴سالم بود و نشسته بودم
خواراکی می خوردم ٬بلند شدم چیزی بیاورم .سرم گیج خورد و ”بیهوش“ افتادم روی زمین .در آن حالت خوب به خودم آگاهی
داشتم و ”می دیدم“ دراز به دراز کف اتاق افتاده ام .همسرم آمد باالی سرم ٬هراسان و نگران صدایم کرد .می خواستم بهش بگویم
که چیز مهمی پیش نیامده است و دلواپس نباشد ٬اما نمی توانستم .معموالً آدم در آن وضعیت هول می کند ٬یا دست کم کاری می
کند تا خودش را از آن حالت برهاند ٬اما اگر در آن دم احساس کنی به پرواز درآمده ای ٬جایی برای دلشوره نمی ماند .خوب می
دانستم که واقعیت چنین نبود که من خیال می کردم .به پرواز در نیامده بودم .گفته های همسرم را می شنیدم که در کنار من بود و
نه پایین تر از من .بخود اندیشیدم و سنجشی از وضع خود کردم :اینجا روی زمین افتاده ام ٬پنجره این ور است و در آنور .کاناپه
سه متر از من دورتر است ٬من اینجا افتاده ام ٬جلو در ٬هنوز می شنفم ٬اما نمی بینم ٬نمی توانم واکنشی نشان دهم .خیلی عجیب
است ٬نه می ترسم ٬نه دلشوره دارم ٬پس از گذشت لحظاتی احساس می کنم باز اختیار تن خودم را در دست خود دارم ٬آن
احساس پرواز محو می گردد و دوباره می توانم ببینم .خوب نمی دانم آن حالت چه قدر طول کشید ۳۰ ٬ثانیه تا یک دقیقه شد .اما
احساس من آنست که سده ها طول کشیده است .راست گفته باشم ٬از گذشت زمان بی خبر گشته بودم ٬آنهم برای منی که بدون
نگاه کردن به ساعت می توانم در هر پنج دقیقه بگویم که ساعت چند است .بگمانم آن نیز بر احساس شادی بسیار و سرمستی یی
که در آن دم داشتم می افزود .از این ها گذشته ما همیشه عجله داریم و می خواهیم کارهایی بکنیم .در آن لحظه از همه این ها
رها گشته بودم .در هر دو آن عوالم نه به کسی ” برخوردم “ و نه صدای شان را شنیدم‘.
پس از آن همه بوق وکرنا درباره کتاب فان المل ٬آگاهی بی پایان و بینشی علمی در زمینه تجربه نزدیک به مرگ (ت .ن .م).
٬ ۲۰۰۷اکنون همه می دانند که ت ن م چیست .ت .ن .م .برای آن پیش میاید که بهنگام ترس شدید ٬تب باال و قرار گرفتن در
معرض مواد شیمیایی ٬با کمبود اکسیژن مواجه می شویم .بیست درصد از کسانی که ایست قلبی داشتند ٬می گویند پس از ایست
قلبی ارامش داشتند و احساس می کردند از همه چیز آسوده اند ٬درد از میان رفته بود و گمان می کردند مرده اند .شماری از آنان
احساس می کنند از ٬کالبد خویش بیرون میایند و خویشتن را می بینند که روی زمین افتاده اند .بعضی ها می گویند از درون
تاریکی با شتاب فراوان به درون تونلی پرتاب می شدند که در پیایان آن روشنایی دیده می شد .یا به مرغزاری بسیار زیبا
میرفتند که گل های خوشرنگ و زیبا همه جا را پوشانده بود ٬گاه می گفتند از آنجا موسیقی دلنواز و آرامش بخشی بگوش می
رسید .برخی از آنان خویشان و آشنایان یا چهره های مذهبی شناخته شده ای را که مرده اند ٬در آن عوالم می بینند ٬گاه می بینند
زندگی شان مانند برق و باد از برابرشان می گذرد .همه این ها کمتر از یک دقیقه طول می کشد .به نطر می رسد در این چنین
مواقعی واکنش مغز در برابر شرایط بدی که در آن بسر می برد ٬بیرون دادن بسیار تند و شتابان خاطرات ٬اندیشه ها ٬تصاویر و
برداشت هایی استکه پیشتر در آن جای داده شده است .مسیحیان عیسی را و هندوها یاماراج را می بینند که آنها را به پیش خود
فرا می خوانند .گویی زمانی که در آن خاطرات فراخوانده می شود ٬بسیار شتابانتر می باشد تا به یاد آوردن معمولی خاطرات ٬به
طوریکه آنان آینده را نیز می بینند .ت .ن .م .پس از رسیدن به مرزی پایان میگرد .پس از آن آدمی به کالبد خویش برمیگردد.
.بعضی از آنان می گویند ٬عیسی خود آنان را برگردانده است تا باالی سر زن و بچه های شان باشند و از آنان نگهداری کنند
فان المل در سال ۲۰۰۱در کتاب خود نیشتر ٬به تفصیل می نویسد کسانی که ت .ن .م .دارند ٬چه ها می بینند و چه ها از سر
میگذرانند ٬از آنرو در جهان پزشکی ٬روی پدیده یاد شده اکنون آسانتر می شود گفتگو کرد .فان المل در آن کتاب توضیح میدهد
که چگونه شخصیت بیماران او پس از ت .ن .م .سخت دگرگون می گردد و غالبا آنان از همسران شان جدا می شوند .آنان پس از
آنچه که بر سر شان میاید ٬دیگر از مرگ نمی ترسند ٬از نظر احساسی به معنویت و عرفان گرایش پیدا می کنند ٬بسوی پدیده
های پارانورمال کشیده می شوند و به آنها دلبستگی پیدا می کنند .کسانی که ت .ن .م .پیدا می کنند ٬چنان تاثیر نیرومندی می
توانند روی خیلی از آدم های دیگر بگذارند که آنان نیاز به بررسی و پژوهش در آن زمینه را زاید می انگارند .تجربه کنندگان
ت .ن .م .گمان می کنند یک آن توانسته اند جهان آتی را ببینند ٬از همین رو دوست دارند خویشتن را با امور مذهبی و معنوی
سرگرم بدارند .استاد راهنمای من در مرحله دکترا ٬از این دیدگاه نسبت به آنهای دیگر یک استثنا بشمار مییاید ٬چرا که او هم در
خالل ت .ن .م .و هم پس از آن دانش پژوهی منتقد باقی ماند.
فاتحه چهار جایزه نوبل را یکجا خواند
بدبختانه فان لومل بر همین منوال منطقی به بررسی ادامه نمی دهد و خود را می سپارد به جریان باورهای پارانورمال بیمارانش
در باره ت .ن .م .و وارد بازی آنها می گردد .کتاب او با اقبال فراوان مواجه می شود و تفاسیر شبه علمی او نقل هر انجمن و
هر مجلس می گردد .او هرگونه توضیح زیست شناختی-عصبی را مردود می شمارد و خود نظریه ای را بدعت می نهد که
بکمک آن نه تنها می شود ت .ن .م .را که همه پدیده های روحانی /معنوی و پارانورمال را یکجا توضیح داد ٬از جمله خواب
هایی که پیشگویی می کند ٬اشراق از فواصل بسیار دور و به حرکت درآوردن اجسام با نیروی اندیشه را .به گفته او آگاهی
داشتن ٬چنان که ما ’پژوهشگران کوته اندیش ماده گرا و ساده انگار می پنداریم‘ ٬حاصل مغز نیست .نه خیر ٬بگفته فان المل٬
’آگاهی در سراسر گیتی جاریست‘ و توسط ذهن دریافت می شود’ ٬درست بهمان گونه که یک رادیو یا یک تلویزیون برنامه ای
را دریافت می کند ‘.فان المل همچنین می گوید ٬افکار فاقد پایه مادی می باشد .گویا او از آزمایش های نوین که خالف گفته
هایش را عیان می سازد ٬بی خبر است .کسی که بازویش بریده شده است ٬می تواند با نیروی اندیشه خود ٬توسط دستگاهی که
فعالیت های الکتریکی سلول های عصبی او را ثبت می کند ٬یک ماوس کامپیوتر یا بازوی مصنوعی را آن طور که دلش می
خواهد به حرکت درآورد .آن رادیو فرضی ٬درست وارونه آن چیزی که فان المل بدان باور دارد ٬این یک خود برنامه می سازد.
فان المل نظریه های روحانی و معنوی خود را ضروری می داند .چرا که در مغز ما برای حافظه بلند مدت جای انباشت کافی
وجود ندارد .این گفته پوچی است به نظر می رسد که فان المل خبر ندارد که اریک کاندل در سال ۲۰۰۰به ’خاطر توضیح
شکل گیری حافظه کوتاه مدت و بلند مدت در در سطح مولکولی‘ برنده جایزه نوبل شده است .پیرو گفته های فان المل ٬همه
اطالعات مربوط به رشد جنینی و واکنش های دفاعی بدن ( در برابر میکروب ها و ویروس ها -م ).در کاینات جاری می باشد.
در اینجا المل غافل است و نمی داند جایزه نوبل ۱۹۵۵را به کشفیات کسانی دادند که در زمینه رشد آغازین جنین بدست آورده
بودند و در سال ۱۹۸۷نونگاوا جایزه نوبل را به خاطر کشف چگونگی تولید گسترده پاد ت َن ها ( انتی بادی) گرفت .از دید فان
المل د .ان .ا .نه حامل اطالعات که صرفا دریافت کننده اطالعات از آگاهی های جاری در کاینات می باشد .هیچکس نمی پذیرد
که در سال ۱۹۶۲واتسون و کریک به ناحق جایزه نوبل را ٬به سبب تعیین و تشخیص ساختار دی .ان .ا .دریافت کردند .کتاب
فان المل با کشیدن خط بطالن بر روی چهار جایزه نوبل ٬بی آنکه دلیلی علمی اقامه کند ٬فاتحه علمی بودن خود را می خواند.
انگیزش ت .ن .م.
همه آن چه که می تواند به کاهش کارکرد مغز منجر گردد و بدنبال آن آدمی در حال و هوایی میان هشیاری خواب خواب دیدن و
بیهوشی بسر برد ٬می تواند به برانگیخته شدن ت .ن .م .منجر شود .در آن حالت خودآگاهی فرومیریزد ٬از آنرو زمانی که این
اپی سود روی می دهد ٬بسیار طوالنی به نظر میاید .پس از رفتن خون فراوان از بدن ٬شوک های ناشی از چرک کردگی و
گندیدگی در بدن ٬یا شوک انافیالکتیک ( واکنش بسیار شدید و گاه مرگ آور در برابر آنتی ژن یا پاد زاهایی که بدن در برابر آن
ها حساسیت بسیار دارد-م ٬).برق گرفتگی شدید ٬خودکشی نزدیک به خفه شدن -بویژه در کودکان -یا بهنگام افسردگی ٬داستان
هایی از ت .ن .م .گفته می شود .همچنین امکان دارد ت .ن .م .به علت سطح باالی مونوکسید کربن در خون ٬از حال رفتن
خلبان هایی که با سرعت های بسیار باال در هواپیماهای جنگی پرواز می کنند ٬یا کسانی که هایپر ونتیلیشن (نفس نفس زدن های
تند و کوتاه-م ).دارند ٬ال .اس .دی .پلوسایبن ( ماده ای آلکولویید و نشئگی آور که در برخی از قارچ های سمی یافته می شود -
م ٬).یا مسکالین مصرف می کنند ٬پیش بیاید .می گویند مصرف کتامین ( ماده ای نشئه آور که به طور مصنوعی ساخته می شود
و برای بیهوشی بکار می رود و عده ای به طور غیر قانونی آنرا برای نشئه شدن مصرف می کنند-م ).نیز میتواند به برانگیخته
شدن ت .ن .م .منجر شود.
پروفسور خرت فان دیک نیورولوگ و نیورو فیزولوگ بالینی در بیمارستان آکادمیک لیدن ٬هفته ای چندبار در بیماران خود ت.
ن .م .را بر می انگیزد .او به داستان های ت .ن .م .این کسان گوش می کند :گویی از هر دری سخنی می رود از احساس خوب
داشتن ٬از احساس سیر کردن در جهانی دیگر .دستگاه های دقیق اندازه گیری گردش خون ٬بروشنی نشان می دهند که گردش
خون در مغز این بیماران برای مدت کوتاهی کاهش می پذیرد .در این آزمایش ها دستگاه متوقف شدن بررسی ا .ا .گ ( .الکترو
آنسفالیک) را ثبت و اندازه گیری می کند ٬اما در حالی که تنه مغز هنوز کار می کند ٬چه بیمار هنوز نفس می کشد .فان المل در
چند جای کتاب خود می گوید ت .ن .م .نمی تواند به علت کمبود اکسیژن مغز پیش بیاید چه اگر چنین می بود ٬بایستی همه کسانی
که ایست قلبی داشتند ٬به تبع آن ت .ن .م .را هم می داشتند .در اینجا وی پاک فراموش می کند که اگر کمبود اکسیژن در مغز به
درازا کشد ٬حافظه چندان آسیب می بیند که شخص دیگر نمی تواند ت .ن .م .را بیاد آورد .این را خود او نیز در نیشتر نشان می
دهد .تحقیقات فان المل نشان می دهد برخی از آدم ها برای داشتن یا دوباره داشتن ت .ن .م .حساسیت بیشتری دارند .این نیز
همچنانکه کوین نلسون ٬نیورولوگ امریکایی روشن ساخت ٬بستگی دارد به سهولت رفتن به خواب خواب .بهنگام ت .ن .م .ا.
هاهیچه ها سست می گردد ٬درست همان سان که در حالت رویا دیدن معمولی میگردد .در آن حالت آدم ها می خواهند حرکت
کنند یا حرف بزنند ٬اما نمی توانند .درست مانند حالتی که در نارکولپسی پیش میاید ( بخش ۶.۷ببینید) .این ’فلج خواب تند
حرکات چشمی‘ به داشتن احساس ’مردن‘ دامن می زند .فان المل این ایده را که کمبود اکسیژن به پدید آمدن ت .ن .م .کمک می
کند ٬مردود می شمارد و می گوید ٬تنش شدید نیز همان را ایجاد می کند .پیامدهای هورمون تنش ٬کورتیزول و واکنش های
سیستم تنش در مغز ٬می تواند کارکرد دیگرگونه مغز تحت شرایط یاد شده را به نحو احسن توضیح دهد .هنگامی که درد یا تنش
جانکاه می گردد ٬هنگامی که نمی توان خود را از گرداب و تنگنایی مرگبار رهانید ٬مغز وامیدهد و خواب حرکات تند چشمی (
خ .ح .ت .چ ).فرامیرسد .آنگاه سیستم تنش خاموش میگردد ٬پس از آن میرسیم به مرحله رویا گونه ت .ن .م .که با احساس
آسودن و آرامش یافتن همراه می باشد .براستی فان المل از کجا با چنان ایقان و اطمینانی می گوید پس از بیهوش گشتن همه
کارکرد های مغزی از کار می افتد؟ پروفسور خرت فان دیک با کارهای خود پیوسته نشان داده است که آن ٬گفته پوچی بیش
نیست .ا .ا .گ .تنها فعالیت های باالترین بخش پوسته مغزی را اندازه می گیرد .از این گذشته در صورت وقوع ایست قلبی٬
زمان میان کارکرد عادی مغز و بیهوشی ٬هم پیش از و هم پس از به وقوع پیوستن بیهوشی ٬برای داشتن ت .ن .م .کافی می
باشد .آن همان مدت زمانی استکه داستایوسکی در یکی از حمالت غش لوب گیجگاهی ”تجربیات پایان ناپذیر“ خود را داشته
است .امکان رخ دادن ت .ن .م .را بهنگام بهوش آمدن از بیهوشی ٬در گفته های کسانی می شود شنید که پس از به نتیجه رسیدن
کمک های اولیه و دوباره زنده شدن آنان ( ری انیمیشن) ٬می گویند دوباره به سوی تن خویش پرواز کردند.
فرضیه عجیب و غریب فان لومل از بن و ریشه غیر علمی است ٬در صورتی که پژوهش های علمی به هر جنبه ای از ت .ن.
م .توضیح خوبی می دهد .بیرون آمدن از کالبد خویش را می شود با تحریک جایی که لوب گیجگاهی و لوب پری یتال بهم
میرسند برانگیخت .اگر در اینجا ٬در جایروس انگوالریس ( شکل ٬)۲۷پردازش اطالعات رسیده از ماهیچه ها ٬حواس تعادل و
بینایی بهم ریخته شود ٬در آن صورت احساس بیرون آمدن از کالبد خویش و به پرواز درآمدن را خواهیم داشت .برخی از
مصرف کنندگان شاهدانه ٬از پدیده هایی سخن می گویند که به بیرون رفتن از کالبد خویش مربوط می گردد .چون مصرف
شاهدانه کارکرد بسیاری از پیام رسان ها را بهم می ریزد .در یکی از بیماران با تحریک الکتریکی قسمت پشت هیپوتاالموس٬
جایی که فورنیکس قرار دارد ( شکل ٬)۲۵بی آنکه خواسته باشیم ٬وی رویدادهای ۳۰سال پیش را دوباره از سر می گذراند (
بخش ۱۲.۳را ببینید) .گویی زندگی او نیز ٬مانند کسانی که ت .ن .م .دارند ٬شتابان از برابر چشمانش می گذشت .لوب
گیجگاهی میانی در ذخیره سازی خاطرات اپیزودیک ( حوادث فرعی) زندگی و رویداد های سراسر زندگی ما نقش دارد .از آن
گذشته لوب گیجگاهی در برابر کمبود اکسیژن بسیار حساس می باشد و از آن طریق به سهولت می شود آنرا تحریک کرد.
تحریک هیپوتاالموس به برانگیخته شدن خاطرات زندگی خویش با جزییات کامل و روشن می شود ٬از جمله به زنده شدن یاد و
خاطره کسانی منجر می گردد که مرده اند .این خاطرات بهنگام بروز خطرات مرگبار و بی امان ٬نه یکی پس از دیگری ٬که
همه باهم در یاد زنده می شود ٬از آنرو به آن ’نگاه پانورامیک به گذشته‘ نیز میگویند .همچنانکه از پیامد های غش لوب
گیجگاهی و اشکال دیگر تحریک لوب گیجگاهی می دانیم ( بخش ۱۶.۸را ببینید) ٬این رویداد می تواند با احساسات تند مذهبی٬
معنوی و عرفانی همراه گردد .در آن عوالم آنان می پندارند با گیتی ٬هستی و خدا ٬یکی گشته اند ٬گمان می برند در بهشت یا
جهانی که پس از این می آید ٬درآمده اند ٬با خود خدا ٬عیسی یا هر چهره مذهبی دیگر تماس دارند .احساس آرامش و ناپدید گشتن
درد در کسانی که ت .ن .م .دارند ٬نشانه آزاد گشتن مواد افیون گونه در مغز یا تحریک شدن سیستم پاداش مغزی می باشد .دیدن
تونل به سبب کاهش گردش خون در کاسه چشم می باشد و به طرز رسیدن خون به کره چشم بستگی دارد ٬که آنهم از حاشیه های
میدان دید شروع می شود .در نتیجه مرکز و کانون میدان دید همچنان روشن می ماند در حالی که گرداگرد آن تاریک می گردد و
این ایده را به آدمی می دهد که توی تونلی افتاده است و نوری در انتهای آن دیده می شود .خلبان های هواپیماهای جنگی هم که
در درون یک دستگاه سانتری فیوج بسیار بزرگ آزموده می شوند و گردش خون چشم آنان نیز کاستی می گیرد ٬تونلی را می
بینند که در انتهای آن روشنایی است .رنگهای روشن و دلنشین و روشنایی تابناک و خوشایند آنسر داالن به سبب تحریک شدن آن
بخش از سیستم های مغزی می باشد که بکمک آنها می بینیم .درست بهمان گونه که در خواب خواب دیدن پیش میاید ٬در ت .ن.
م .نیز آدمی بخشی از داستانی شگفتی آور میگردد.
سر آخر نظریه فان المل از آنجا سر درمیاورد که مغز و دی .ان .ا .ما دریافت کنند ٔه ’امواج آگاهی هایی می شوند‘ که خود آنرا
مشخص نساخته است .او در توضیحات خود از برداشت هایی چون درهم تافتگی و المکان بودن که از فزیک کوانتم به وام
گرفته است ٬استفاده فراوان می برد .از آنجا که این بحث در زمینه تخصص من نیست ٬به مسایل مطرح شده در این خصوص٬
در کتاب وی ٬پاسخی نمی دهم و خوانندگان را به نوشته های روبرت دیک خراف ( از دانشمندان بزرگ فزیک در جهان -م).
ارجاع می دهم .وی جایی می نویسد’ :آدم ها کششی نیرومند و توان شکن برای چنگ زدن به فیزیک کوانتم دارند ٬تا مگر به
دستاویز آن توجیهی برای مسایل توجیه ناپذیر بیابند .اما آنان غافل از آنند که هر گاه چند تا از آن ذرات را کنار هم نهیم ٬همه
خصوصیات سیستم های کوانتومی بالفاصله از میان میرود .کالف شدگی و المکان بودن ٬که توسط آن ذرات از دور با هم پیوند
می یابد و روی همدیگر تاثیر می گذارد ٬تنها تحت شرایط خاصی حادث می شود :در گرمایشی که یک میلیارد درجه باالتر از
صفر مطلق و در یک محیط کامالً ایزوله شده است .در یک سیستم گرم و پیچیده مانند مغز آدمی ٬یا جهان پیرامونی ٬نمی توان
از جهان کوانتومی سخنی بمیان آورد .از باره ریاضی نیز محاسبه آن ساده می باشد‘.
ترساندنی که به پیامد های آن اندیشیده نمی شود
پیداست فان المل این آزادی را دارد که نظریه های روحی و معنوی را که تحقیقی صحت و سقم آنها را تایید نمی کند ٬مطرح
نماید .این ایده های وی تازگی ندارد .آنها هزاران سال پیش هم در فرهنگ های زیاد ٬در جنبش های عرفانی و ادیان گوناگون هم
بود .کاری که وی می باید از آن دست بردارد ٬فریبکاری و دادن عنوان ’دید و بینش علمی‘ به آن کتاب می باشد .نکته دیگری را
نیز که نمی توان از وی پذیرفت ٬آنست که وی در مقام یک پزشک ٬برپایه تئوری های یکسره غیر علمی ٬مردم را از دادن اندام
های خود ٬به کسانی که بدانها نیاز دارند ٬می ترساند .آدم از شنیدن داستان های پوچ وی در باره انتقال خصایل اهدا کنندگان اندام
ها به کسانی که آن اندام ها را به آنان پیوند می زنند ٬حیران می ماند ( بخش ۱۷.۲را ببینید) .فان المل رو راست حرف دل خود
را بر زبان نمی آورد و نمی گوید ٬مخالف عمل پیوند عضو است ٬اما خواهی نخواهی اهدا کنندگان اندام ها و خویش و اشنایان
آنها را نگران و بیمناک می کند.
بدین سان کتابی که ادعا می شود برپایه ’دید و بینش علمی‘ می باشد ٬مشحون است از گفتارهای تلقینی و وهن آلود ٬در تایید
ضمنی همه آنچه که به پدیده های فراطبیعی و گنگ مربوط می گردد و یا جایگزین آنها می شود .آن به رخت کتابی روحی -
معنوی درمیاید که بیشتر ضد علمی است و ماموریتی دارد ٬ماموریت پاشیدن گرد بدگمانی و ناباوری به دیدگاه های علمی .بی
خود نیست که ”آن کتاب علمی“ را بیشتر در کتابخانه های کلیسا ها می توان یافت و نه در کتابخانه های دانشگاه ها.
هم اکنون در بیمارستان های گوناگون روی آزمون بیرون آمدن از کالبد خویش به هنگام ت .ن .م .پژوهش و بررسی می شود٬
شواهد و مدارک گردآوری می گردد.اما همچنان که پیش بینی می شد ٬بیمارانی که از کالبد خویش بیرون آمدند ٬نمی دانند در
پشت بام باالخانه شان چی دیدند .رویهمرفته می توان گفت هیچ دلیلی نیست که ت .ن .م .را به عنوان نشانه ای مبنی بر دریافت
بیرون از مغز ٬یا به نشانه تجربه ای که آن کسان در جهان پس از مرگ داشته اند ٬پذیرفت .آن بیماران در جهان دیگر ( که
بگمان آنان پس از این جهان میاید -م ).نبوده اند.
نزدیک به مرگ با مردن یکی نیست٬همچنانکه نزدیک به باردار شدن با خود باردار شدن یکی نیست.
XVII. 4
هنر درمان سرگرم ساختن بیمار در خالل مدتی استکه طبیعت بیماری را بهبود می بخشد.
ولتر ()۱۷۷۸ - ۱۶۹۴
هنگامی که روشن شد تاثیر داروهای ضد افسردگی از نظر بالینی چندان فرقی با داروهای دلخوش کنک ( پال سیبو) ندارد٬
ناامیدی و ناباوری فراوانی برای خیلی ها پیش آمد .شگفتی آنجا بود که در هیچ جا خبری از تعریف و تمجید اثر گذاری داروهای
دلخوشکنک نمی دیدی .تاثیر دلخوشکنک یک قرص هرگونه اثری است که ناشی از کیفیات و خصوصیات شیمیایی ویژه آن نمی
باشد .برای نمونه کسانی هستند که گمان می برند داروهایی که برنگ سرخ ٬زرد یا نارنجی می باشد ٬اثرات تحریک کننده دارد
و داروهایی که رنگهای آبی یا سبز دارد ٬آرام بخش می باشد .دارو های دل خوش کنک می تواند پیامدهای ناخواسته یا عواقب
داشته باشد .امکان دارد با مصرف آنها دل درد بگیرید ٬یا بشما حالت تهوع دست دهد .امکان دارد کسانی به آنها اعتیاد پیدا کنند و
.در صورت متوقف ساختن مصرف آنها با عالیم ترک اعتیاد مواجه شوند
تاثیرات دلخوشکنک که موجب کاهش نمودها و پدیده های بیماری می گردد ٬بر بنیاد کارکردها ی ناآگاهانه مغز می باشد .این ها
نیز منبعث از انتظارات بیمار از تاثیرات درمانی آن دارو ها یا اقدامات می باشد .از این گذشته تاثیرات یادگیری را نیز نمی شود
نادیده گرفت .موادی که به عنوان داروی دلخوشکنک بکار می رود ٬از نظر دارویی هیچ ارزشی ندارد ٬اما تاثیر اطالعاتی که
به بیمار داده می شود و انتظارات وی از تاثیر خوب آن داروی دلخوشکنک ٬آنرا بسیار خاص می سازد .این مساله نه تنها در
مورد قرص ها ٬که در مورد گفتار درمانی ٬عمل های جراحی و درمان های دیگر نیز صدق می کند .سال هاست با موفقیت
فراوان به آن دسته از بیماران روانی که ترس بَر شان می دارد ٬یاد می دهند برای چاره نفس نفس زدن های تند و کوتاه ( هایپر
ونتیلیشن) ٬نفس خود را به یک کیسه پالستیکی بدمند و از هوای آن کسیه نیز نفس بکشند .در آغاز گمان بر این بود که به سبب
نفس نفس زدن های تند و کوتاه مقادیر زیادی گازکربینک از بدن خارج می شود .از آنرو ترس آدمی را برمیدارد .اما بعدا ً معلوم
شد که نفس نفس زدن های تند و کوتاه نه علت ترس برداشتن که پیامد آنست و گاز کربینک اضافی تنفس شده از درون کیسه
پالستیکی ٬یکی از انگیزه های خوب برای ترس برداشتن می باشد .اما چون آدم ها آنرا باور دارند ٬دمیدن در کسیه پالستیکی و
نفس کشیدن از هوای آن ٬کارگر می افتد.
در بیماری پارکینسون که علت آن کمبود پیام رسان شیمیایی دوپامین در مغز می باشد ٬داروهای دلخوشکنک موجب تراوش
بیشتر دوپامین می گردد ٬در نتیجه از نشانه های آن بیماری کاسته می شود .البته نشانه های پارکینسون را می توان بکمک کار
گذاشتن الکترود در عمق مغز ٬در ناحیه نیوکلوس سابتاالمیکوس ٬بکمک جریان الکتریکی متوقف کرد .اگر دکتر از این بیماران
بخواهد برق محرک الکترود عمقی را روشن یا خاموش نماید ٬اما الکترود کار نکند ٬در نشانه های پارکینسون به ترتیب شاهد
نخست بهتر شدن و سپس بدتر شدن خواهیم بود .به بیمارانی که بدون بیهوش کردن ٬در مغز آنان اینگونه الکترود های عمقی
کارگذاشته می شود ٬هنگام عمل ماده بی خاصیتی تزریق می شود و به آنان می گویند که این داروی جدید ضد پارکینسون می
باشد .در نتیجه این کار ٬فعالیت های الکتریکی آن بخش از مغز کاهش می یابد و نشانه های پارکینسون در نیمی از آنان کاستی
می گیرد .به نظر می رسد ٬در بیمارانی که به داروهای دلخوشکنک واکنش نشان می دهند ٬مغز ’می داند‘ برای کاستن از نشانه
های پارکینسون ٬در چه مناطقی می باید فعالیت هایش را تغییر دهد .و این کار بر پایه اتنظارات بیمار از به اصطالح ’آن داروی
جدید‘ بهتر صورت می گیرد.
دسته ای از بیماران افسردگی که بکمک داروهای دلخوش کنک درمان می شدند ٬پس از شش هفته بهمان میزان بیمارانی بهبود
یافتند که از داروهای ضد افسردگی واقعی استفاده می کردند .اسکن های مغزی نشان داد تغییرات فعالیت های نواحی مغزی
گروهی که از داروهای دلخوش کنک استفاده می کردند ٬تا حدود زیادی با از آن گروه دیگر که از داروهای ضد افسردگی واقعی
استفاده می کرد ٬یکسان می نمود .بنا براین مغز بر اساس یک دلخوشکنک ٬درست آن تغییرات کارکردی را بجا میاورد که
بکاهش نشانه های بیماری افسردگی می انجامد :افزایش فعالیت های پوسته مغزی بخش پیشین مغز ( پری فرونتال کورتکس) و
کاهش فعالیت در هیپوتاالموس.
اگر بیماری درد داشته باشد و برای درمان آن درد به او داروی دلخوشکنک داده شود ٬مغز او ’ می داند‘ برای پایین آوردن درد٬
تراوش مواد مورفین گونه و شاهدانه مانند می باید افزایش یابد .پس برای کاهش درد در فعالیت های بخش هایی از مغز و نخاع
جا به جایی هایی صورت میگیرد .از آنرو داروهای دلخوش کنکی که گران ترند ٬کارسازتر می باشد تا دارو های دلخوشکنک
ارزان .این نیز هست که با این روش و به کمک داروهای دلخوش کنک نمی شود درد بیماران آلزهایمری را کاهش داد ٬چرا که
انتظاری از تاثیر دارو در آنان نمی توان یافت .از آنرو کاهش درد در این بیماران کند تر می باشد و برای بدست آوردن تاثیری
همسان با تاثیری که یک داروی مسکن درد روی یک بیمار معمولی دارد ٬می باید از آن دارو به آنان خیلی بیشتر از مقدار
معمول داده شود.
تاثیر داروی دلخوش کنک نشانگر توانایی خوشتن درمانی ناخودآگاه مغز می باشد .گمان براین استکه آن ساز و کار نمی تواند
برای درمان سرطان کاری از پیش ببرد ٬اما در بهتر شدن پاره ای از بیماری های مغزی کارساز می باشد .بررسی و تحقیق در
زمینه ساز و کار اثر دلخوش کنک ٬همچنین یافتن پاسخی به این پرسش که چرا برخی از ما ها نسبت به برخی دیگر ٬در برابر
تاثیر دلخوش کنک حساسیت بیشتری داریم ٬اینکه آیا گرایش به معنویت ٬در آن نقشی دارد یانه ٬می تواند دستاورد های کلینیکی
مهمی داشته باشد .در این میان بهتر است به تاثیرات قدیمی شده و قابل توجه ٬اطمینان بخش و اعتماد آور دکتر در مقام ’دلخوش
کنکی که راه میرود‘ ٬بهای الزم را داد.
XVII. 5
هنر درمان سنتی چینی گاهی بیشتر از تاثیر دلخوش کنک می باشد.
درمان سنتی چینی ( د .س .چ ).تا جایی که آدمی می تواند بیاد آورد منادی مفید بودن مواد و خوردنی های بیشمار برای تندرستی
آدمی می باشد .به طور کلی در چین تا می بیننند چیزی خوش مزه است ٬می گویند آن برای سالمتی خوب است و عمر را زیاد
می کند .اما در این زمینه تحقیقات جدی هم می شود که از آنها چنین برمیاید چای سبز تخمیر نشده احتمال ابتال به بیماری های
قلب و عروق و برخی از اشکال سرطان را کاهش می دهد .بر اساس ۱۷بررسی از جمعیت چینی ها ٬گمان می رود اگر کسی
در روز سه فنجان بزرگ چای سبز بنوشد ٬سکته قلبی در او ٪۱۰کاهش می یابد .گفته می شود چای سبز نه تنها از فشارخون
باال و فربهی می کاهد ٬که برای محافظت از مغز ما نیز سودمند می باشد .پاره ای از ادویه های سنتی تهیه شده توسط چینی ها٬
گویا نشانه های دیمانش را بهبود می بخشد ٬از آنرو با تکنیک های نوین عناصر تشکیل دهنده و مکانیسم های اثر گذاری آنها را
بررسی می کنند .برای مثال آنکاریا رهینکوفال از تجمع و تراکم امیلوید بتا پیشگیری می کند ٬در صورت موجود بودن این در آن
ادویه ها ٬این می تواند تاثیر گذاری آنها در برابر بیماری آلزهایمر را توجیح کند .اما ادعای موثر بودن چای سبز در پیشگیری
از پارکینسون و آلزهایمر ٬به دالیل و شواهد بیشتری نیاز دارد .در طب سوزنی چینی گفته می شود ٬هزارپاها ٬سوسک ها و
کرم های خاکی نیز جلو دیمانش را می گیرد .در واقع شیره ای که از آن جانوران گرفته می شود ٬فعال شدن استیل کولین
استریز را ُکند سازد ٬درست مانند داروهایی که در غرب برای همین منظور تهیه و به بیماران داده می شود ٬که روی برخی از
.آنان گاه تاثیر اندکی هم می گذارد .هیچ بعید نیست که تحقیقات چینی ها روی ادویه های سنتی مواد موثر جدید بدست آورد
در مورد درمان های سوزنی نخست می باید از خود پرسید آیا در اینجا با یک مورد دلخوش کنک سر و کار نداریم؟ تردیدی نمی
توان داشت که در این روش درمان عجیب و غریب اثر دلخوش کنک را می شود دید ٬به ویژه با آن آیین تاثیر گذاری که
انتظارات زیادی را در بیمار به وجود میاورد .از آن گذشته در این شیوه درمان پرسشی پیش میاید ٬که برداشت کهنه سده ها پیش
چینی که آسمان و ستارگان را نیز در آن پیش می کشد ٬براستی کاری از پیش می برد؟ برای مثال چند تحقیق را میاورم تا کمی
.به پیچیدگی مساله پی برده شود
برای درمان و چاره بیماران میگرن ٬آنها را در سه گروه ٬به طور دل بخواه تقسیم کردند .به گروه نخست درمان سوزنی واقعی
می دادند که در آنها سوزن ها را در جاهای کالسیک فرو می کردند ٬دکتر ها می باید به چی ( طبق طب سنتی چینی ها نیروی
انرژی زندگی که از طریق خطوط خاصی در بدن جریان دارد -م ).میرسیدند ٬یعنی به جایی می رسیدند که بیمار احساس برق
خفیف می کرد ٬که نشانه قرار گرفتن سوزن در جای موثر می باشد .گروه دوم ٬یک گروه ’درمان سوزنی دروغین بود‘ ٬که در
آنها سوزن ها را در نقاطی که از پیش تعیین شده بود و ربطی به ’نقاط طب سوزنی‘ نداشت ٬فرو می کردند .گروه سوم گروهی
بود که در صف انتظار گذاشته بودند .نتیجه آزمایش نشان داد ٬درمان گروه سوزن درمانی واقعی ٬از درمان گروه درمان سوزنی
دروغین تاثیر بیشتر نداشت ٬اما هر دو آنها از گروه انتظار بهتر بود .با نگاهی به این نتایج می توان از سویی نتیجه گیری کرد
که سوزن درمانی بی اثر نیست ٬از سوی دیگر آدم روی معنای نقاط سوزن درمانی کالسیک ٬دست کم در مورد میگرن ٬شک
می کند .از بررسی باال نمی توان دانست تاثیر گذاشته شده ٬به سبب یک مکانیسم فیزیولوژیک است یا تاثیر یک دلخوش کنک
کارساز .همان نتایج با سه گروه همسان که سردرد های تنشی داشتند ٬بدست آمد ( ملکرت و همکاران.)۲۰۰۵ ٬
در یک آزمایش همانند دیگر ٬روی بیمارانی که آرتروز زانو داشتند ٬سوزن درمانی کارسازتر بود .در این آزمایش سوزن
درمانی ’واقعی‘ با ’کمترین سوزن درمانی‘ ٬که در آن سوزن ها را روی ’نقاط غیر سوزن درمانی‘ اندکی فرو می کردند و گروه
انتظار مقایسه شد .پس از هشت هفته درمان ٬دیده شد بیمارانی که براستی سوزن درمانی می شدند نسبت به گروه ’کمترین درمان‘
هم درد کمتر دارند و هم زانوی شان بهتر کار می کند .هر چند با گذشت زمان تفاوت دوگروه کم کم از میان می رفت ٬اما در
اینجا تاثیری از باره کلینیکی یافته شد .سوزن درمانی در مورد درد های مزمن گردن به نظر می رسد از باره آماری تاثیر خوبی
دارد ٬اما از باره کلینیکی تاثیری ندارد .در آزمایش فوق سوزن درمانی الکتریکی با درمان گول زنک که درست مانند درمان
واقعی بود اما در کابل های آن برقی جریان نمی یافت ٬مقایسه شد .در این آزمایش ها نمی توان پی برد نقش و تاثیر خود سوزن
.ها چه بوده است.
در یک بررسی پت اسکن ٬تفاوت واکنش مغز به سوزن درمانی و انتظارات بیماران آرتروز ( فرسایش غضروف و استخوان
زیرین ٬که پس از میانسالی دیده می شود و باعث درد و خشک شدگی ٬بویژه در مفاصل لگن خاصره ٬زانو و انگشت شصت می
گردد -م ).پژوهیده شد .در یک ’آزمایش کنترل شده که چند رشته و کنترل شده بود‘ ٬سه حالت بررسی شد :سوزن درمانی
واقعی ٬سوزن درمانی دلخوش کنک و حالتی که در آن به پوست خراش کوچکی داده می شد .برای سوزن درمانی دلخوش کنک
’سوزن های استرایت برگر‘ بکار برده شد که نُکی کند دارد و با فشار دادن آن روی پوست در غالف خود پس رفته ٬ناپدید می
شود .اما بیمار گمان می برد سوزن در پوست او فرو رفته است .هیچکدام از این درمان های سوزنی ٬درد بیماران را کم نکرد.
پت اسکن نشان داد ٬ایپسی لترال اینسوال ٬ناحیه ای که واکنش های بدنی و خودکار را هماهنگ می سازد ٬در سوزن درمانی
واقعی ٬بیشتر فعال می گشت تا هنگام بکار بردن سوزن های استرایت برگر ٬هرچند هر دو درمان در بیمار انتظارات یکسان
برمی انگیخت .این دو درمان در پوسته پیشین مغز ( پری فرونتال کورتکس) ٬بخش پیشین سینگولر کورتکس و مغز میانی
موجب فعالیت های بیشتر می گشت تا حالت خراش دادن پوست .این آزمایش نشان می دهد که سوزن سوزن -درمانی می تواند
تاثیر فیزیولوژیک خاصی داشته باشد ٬به کنار از آن انتظاری که بیمار تحت درمان دارد ٬در بخش هایی از مغز تحریکاتی را
دامن می زند که با پاداش ربط پیدا می کند .دامنه تاثیر سوزن درمانی بیشتر از تاثیر دلخوش کنک می باشد که منبعث از
انتظارات بیمار تحت درمان می باشد .در اینکه آن تا چه قدر معنای کلینیکی می یابد و تا تا چه قدر سوزن های سوزن درمانی
کالسیک برای این کار ضروری می باشد ٬می باید هر درمان و هر ناراحتی را جداگانه بررسی کرد تا بتوان بر آن پایه یک
پزشکی مبتنی بر شواهد و مدارک ساخت .آزمایش روی جانوران که در آنها ساز و کارهای سوزن درمانی پژوهیده و بررسی
می شود ٬نیز برای این منظور اهمیت بسیار دارد .برای نمونه دیده شد در موش ها کاهش دادن درد بکمک سوزن درمانی
الکتریکی سبب انباشت واسوپرسین در نیوکلوس پارا ونتریکوالریس می گردد ٬در حالی که در اوکسی توکسین و پپتید های مخدر
آنجا تغییری را نشان نمی دهد .واسوپرسین را می توان در خون اندازه گرفت ٬از آنرو شاید برای سنجش و ارزیابی موثر افتادن
.سوزن درمانی و ساز و کار آن در آدمها بکار اید
XVII. 6
گیاهان و سبزی ها نه تنها می تواند دارای مواد خوب و موثر باشد که می تواند دارای مواد زهرآگین
هم باشد.
درمان کردن بکمک ادویه ها و سبزی ها به عنوان یک درمان جایگزینی همواره با اقبال فراوان مردم روبرو بوده است .در
ایاالت متحده که سرزمین آمار و ارقام بشمار میاید ۳۰۰۰۰ ٬نوع گیاه و سبزی ( ادویه) تولید می شود و سالی ۴میلیارد دالر از
آن مواد بفروش می رسد .اگر بیماری مزمنی داشته باشید و دکتر ها هم نتوانند کاری برای تان بکنند ٬سر آخر روزی می رسد
شما هم همان کاری را می کنید که بسیاری از ما ها می کنیم؛ می روید سراغ آنچه که ”درمان جایگزین“ نامیده می شود .هر یک
از ما ها کسی را می شناسیم که او نیز کسی را می شناسد که به یکباره بهبود یافته است .آنچه در این میان بچشم میاید این استکه
هیچکس نمی گوید بیماری ها هم می تواند روزی سر اید و بیمار خود بهبود یابد و این حقیقتی است .بخش بزرگی از تاثیر خوبی
درمان جایگزین این است که دکترهای جایگزین (علفی -م ).وقت زیادی را با بیماران خود می گذرانند تا دکتر های معمولی.
باور فراوان به کارساز بودن درمان ٬هم از سوی درمانگر و هم از سوی بیمار ٬گاه چنان نزدیک به یقین می گردد ٬که هیچ
داروی دلخوش کنکی بهتر از آن نمی توان متصور شد .استدالل اکثر روی آورندگان به دارو های گیاهی و ادویه ای چنین است:
”بهتر نکند که بدتر نمی کند “.آنان دلیل میاورند ٬چون این ها از مواد ”طبیعی می باشد“ ٬پس زیانی نمی دارد .این یک برداشت
نادرستی است که می باید کمک کنیم دیگران هم به نادرستی آن پی ببرند .ادویه ها و گیاهانی که برای درمان یک بیماری فروخته
می شوند ٬امکان دارد هیچ اثری روی آن بیماری نداشته باشد ٬که هیچ ٬بسیار مرگبار هم باشد .از آن گذشته بشتر مواد زهرداری
که ما می شناسیم ”طبیعی“ می باشد .منطقی هم است چرا که اگر ماده ای شیمایی روی ارگانیسم ما اثر بگذارد ٬آن تاثیر گذاری
از طریق یک پروتین ٬به عنوان ایستگاه دریافت کننده ٬یا گیرنده صورت می پذیرد .دریافت کننده ها هم تنها برای مواد طبیعی یا
موادی می باشد که از نظر شیمیایی شبیه مواد طبیعی است.
هرگاه نگاهی به کتابهای پزشکی بیاندازید ٬از دیدن مسمومیت های ناشی از گیاهان و سبزی های ’بی خطر‘ پشت تان می لرزد.
بیماری های گوناگون نیورولوژیک و روانپزشکی به ثبت رسیده استکه عامل آنها استفاده از گیاهان و ادویه ها می باشد ٬مانند
برآماسیدن رگهای مغزی ٬ادمای مغزی ٬پرت گویی ٬کما ٬سردرگمی ٬خیال واهی ٬خونریزی مغزی ٬آسیب های حرکتی٬
افسردگی ٬وارفتگی ماهیچه ای ٬سوزش و حمالت غش .جنسنگ می تواند موجب بیخوابی ٬خونریزی واژنی و شیدایی گردد.
سبنل کوهی ( والریان) می تواند حال آدم را بهم زند و خماری آورد .از داتورا استرامونیم ( تاتوره خاردار) ٬می تواند گیجی و
سردرگمی بیاورد و گل عشق ( پَشن فالور) می تواند توهم آور باشد .احتمال دارد مصرف کنندگان کوا کوا ٬که بجای داروی
استرس فروخته می شود ٬التهاب کبدی مرگبار یا سیروز کبدی بگیرند .معجون ادویه هایی که از ما هوانگ درست می کنند
دارای اگدرا/افدرا الکلوید می باشد .این مواد در داروهای الغری ٬پپیل ها’ ٬داروهای هوشمند‘ نیز وجود دارد و در ورزش از
آنها برای دوپینگ استفاده می کنند .مصرف مقدار اندکی از این ماده می تواند موجب سکته مغزی ٬آنفارکتوس قلبی و
برانگیختگی روانی گردد .مصرف آن در ورزش باعث کشته شدن ورزشکاران گشته است .وزیر بهداشت ما همان هنگام آنرا
ممنوع اعالن کرد و کار درستی هم کرد .درخت جینک گو ٬که در چین زیاد هم هست ٬برگهایی دارد که در آغاز سده بیست در
اروپا آنرا برای آذین بندی های هنری بکار می بردند .جینکگو را به کسانی می دهند که فراموشی دارند یا دیمانش گرفته اند ( که
تاثیر کمی دارد ٬اما تاثیر آن حتی کمتر از دارو های ضعیف ساخته شده در غرب می باشد) ٬اما سردرد و سرگیجه میاورد.
مصرف اوکالیپتوس ممکن است موجب پرت گویی گردد .گیاه سنت جانس ( هایپریکم پرفوراتوم) را برای افسردگی بکار می
برند که دیده می شود اثر خوبی هم روی خلق و خوی دارد ٬اما در عین حال موجب ترس و خستگی نیز می گردد.
بعضی از سبزی ها و ادویه هائی که در آسیا هست ٬به فلز های سنگین آلوده می باشد .در این باره چیزی گفته نمی شود :این
دلیل تراشی که مخلوط ادویه ها سده هاست بکار برده می شود ٬برای نمونه در طب سنتی چینی ٬هیچ تضمینی در مورد موثر
بودن یا آلوده نبودن آنها به مواد سمی نمی دهد .از این گذشته ٬آن ادویه ها می تواند با دارو های معمولی که هم-زمان با آنها
مصرف می شود ٬ترکیب ها و واکنش های خطرناکی داشته باشد .برای نمونه گیاه سنت جانس اثر قرص ضد بارداری را از بین
.می برد و تاثیر بازدارنده های ایدز و پروزاک را مختل می کند
اکنون با این آگاهی پایه ای و نگاهی نازک بین ٬می رویم به سراغ اینترنت .بگارید جستجوگر گوگول ”درمان گیاهی“ را برای
تان جستجو کند تا ببینید در اینترنت ۲۰میلیون مطلب در باره گیاهان و ادویه هائی برای پیشگیری از انواع بیماری ها همراه با
انواع یاوه گویی های فریبکاران نوشته هست .با خواندن آنها ترس ادم را برمیدارد .اگر آنها خواستند چیزی را بشما بفروشند و
گفتند هیچ گونه عواقبی ندارد ٬خوب حواس تان باشد .هنگامی که گفته می شود چیزی عواقب جانبی ندارد ٬بدانید که یکی از سه
حالت زیر را دارد:
تنها کسانی که با ادویه ها و گیاهان تعریف و تحسین شده در اینترنت شفا پیدا می کنند فروشندگان آنها هستند.
سخنان باال به این معنی نیست که گیاهان و سبزی ها نمی تواند دارای موادی باشد که برای درمان بیماری ها سودمند می باشد.
در چین سخت کوشش می شود با پژوهش های علمی و سند و مدرک نشان دادن هنر درمان سنتی چینی ( د .س .چ ).دارای پایه
و اساسی می باشد .در آنجا دنبال زمینه عناصر شیمیایی کارساز در گیاهان و ادویه ها می گردند که سده هاست در د .س .چ.
سواست .در غرب عناصر کارساز را ایزوله کرده٬ بکار برده می شود ٬اما راه آنها از راهی که در باختر زمین پیموده می شود َ
از آن دارو تهیه می کنند ٬اما چینی ها می گویند هنگامی یک ماده کارسازتر خواهد بود که در مخلوطی از مواد کارساز مصرف
شود .این هم به سخت تر شدن کارها می انجامد .اکنون آنها هم مانند غربی ها ٬مواد را جدا می کنند ٬توی سلول ها کشت و روی
حیوانات آزمایش می کنند تا موثر بودن آنها تحقیق و روشن شود .در کنار این ٬پژوهش های دیگری نیز می شود ٬برای نمونه
پروفسور کیو ٬در دانشگاه کینگ هوا ٬در پکن ٬همراه با یک تیم ورزیده پژوهش ٬سرگرم ایزوله کردن مواد شیمیایی موجود در
گیاهان و سبزی های درمان سنتی چین می باشد .از سویی نیز در خود چین فشار زیادی روی د .س .چ .میاید تا آنرا بر پایه ای
.علمی استوار سازند و از کسانی که برای آسانخواهی آنرا برپایه سنت سده ها پیش بکار می بندند ٬سخت انتقاد می شود
بعضی وقت ها با جدا ساختن مواد شیمیایی از گیاهان و ادویه ها چیزهای آشنایی بدست میاید .برای نمونه اکنون روشن شده
است ٬گیاهانی که طبق سنت گفته می شود برای پیشگیری از پیری خوب است ٬دارای مالتونین زیاد می باشد .در غرب نیز
برخی ها مالتونین را به عنوان یکی از آنتی اکسیدانت ها تبلیغ می کنند ٬که فرایند پیری را ُکند می کند .اما تاکنون کسی برای
این ادعا دلیل و مدرک کلینیکی رو نکرده است .در غرب مالتونین را ما به عنوان یک ماده شیمیایی خالص برای اعاده ریتم
خواب و بیداری بیماران دیمانش بکار می بریم ٬تا ناآرامی های شبانه آنان کاهش یابد .البته مالتونین اندکی نیز در بهبود حافظه
تاثیر مثبت دارد .تا آنجا که من می دانم تاکنون روی گیاهانی که مالتونین زیاد دارند ٬پژوهش کنترل شده روی این گونه تاثیر ها٬
به عمل نیامده است .جنسنگ را در درمان سنتی به کسانی می دهند که توانایی جنسی شان کم است .آزمایش ها روی جانوران
آزمایشگاهی در امریکا نشان می دهد ٬جنسنگ در واقع لیبیدو را باال می برد ٬خیزش و برانگیختگی را آسان می سازد و رفتار
جنسی را تحریک می کند .با این پژوهش باالخره یک دلیل و مدرک کلینیکی ارائه شد.
کارساز بودن شیره های گیاهی بدست آمده با گذشت روز ها ٬بیشتر تحت شرایط کلینکی کنترل شده ٬آزمایش می شود ٬درست
همانگونه که داروهای غربی پژوهش و بررسی می شود .نتایج بدست آمده در اینجا نیز مانند همه تحقیقاتی که روی داروها می
شود ٬گاه ضد و نقیض می باشد .برای مثال تحقیقاتی نشان می دهد که عصاره برگهای جینکگو بیلو ٬روی فراموشی سالمندان و
کسانی که دیمانش دارند ٬اندک تاثیر مثبتی دارد ٬اما پژوهش های دیگر هیچ بهبودی را در زمینه کارکرد حافظه نشان نمی دهد.
میان جینکگو و داروهایی که در غرب علیه دیمانش داده می شود و تاثیر اندک با عواقب جنبی زیاد دارد ( بازدارنده های اسه
تیل کولین-استراسه) ٬مقایسه ای صورت گرفته است .نمره های داروهای غربی کمی بهتر از آن جینکگو بود .پس جینکگو هم
.داروی معجزه کننده ای برای جلوگیری از دیمانش نمی باشد
گذشت زمان نشان خواهد داد که دلیل تفاوت های آزمایش ها در چیست و کی راست می گفته است .نکته مهم آنست که هنر د.
س .چ .اکنون بروش غربی و تحت شرایط کنترل شده پژوهیده می شود ٬تا سر آخر دانسته شود آیا از این راه می توان داروهای
موثری بدون عواقب جنبی و مسمویت ساخت .آخرین خطر آن بود که در سال ۲۰۰۶در لندن ٬در ترکیب ( معجون) آلوئه که در
درمان سنتی چین بکار میرود ٬مقدار جیوه ای که یافته شد ۱۱۷۰۰ ٬بار بیشتر از جیوه استاندارد بریتانیا بود .این گونه یافته ها د.
س .چ .را بیشتر زیر فشار می گذارد تا خود را نوین سازی کند.
XVIII
اراده آزاد٬
سرابی دلنواز
ای بسا که در پایان کار ٬هشیاری ما ٬کلنجار رفتن های ذهنی مان ٬چون نیک بنگریم همه خواب و
.خیالی بیش نبوده است ٬چرا که دست یازیدن بدان برای ما توهمی از قدرت و تسلط می دهد
ایروین دی .یالوم ٬اشک های نیچه ( )۱۹۹۲سس
XVIII. 1
اراده آزاد در برابر گزینش
من اینجا ایستاده ام ٬کار دیگری نمی توانم بکنم .سس
ثث ( افسانه سازی پیرامون مارتین لوتر هنگامی که وی در رایشتاگ ٬در سال ٬ ۱۵۲۱در ورمز نمایان شد).
آدمها می گویند ما ’اراده آزاد‘ داریم ٬چرا که می توانیم انتخاب کنیم .این درست نیست .هر ارگانیسمی پیوسته انتخاب هایی می
کند .سخن اینجاست که آیا آن انتخاب ها از روی آزادی می باشد .از آنرو بود که جوزف پرایس ٬پژوهشگر امریکایی می گوید٬
اراده آزاد را امکان تصمیم گیری برای انجام دادن یا ندادن کاری تعریف می کند که محدودیت های درونی و بیرونی انتخاب را
تعیین نمی کند .بر پایه این تعریف آیا می توان پرسید ٬آیا هرگز تصمیمی از روی اراده آزاد گرفته ایم؟ داروین در سال ۱۸۳۸
وجود اراده آزاد را یک توهم نامید ٬چرا که آدمی به ندرت انگیزه های خود را واشکافی می کند و کارهای او اکثرا ً غریزی می
باشد .در فلسفه بر سر اینکه اراده آزاد چیست ٬توافقی وجود ندارد .هرگاه بر سر اراده آزاد بحثی پیش میاید ٬از سه چیز نام برده
می شود .پیش از همه می گویند ٬کاری را از روی اراده آزاد انجام می دهید ٬که می توانستید آنرا نکنید ( می باید امکان دیگری
هم می داشتید) .نکته دومی که می گویند ٬آنستکه کاری را که می کنید می باید دلیلی به آنجام آن داشته باشید .نکته سومی که
برای اراده آزاد می آورند ٬آنستکه دست کم از دید خودت آن کار را به خواست خویش می کنی .اما همه این ها یک ایده است.
هر آنکه هنوز رویدادهای عشقی تند و توفانی را بیاد میاورد ٬همسرگزینی خود را ’تصمیمی‘ نمی بیند که ’از روی آزادی و
سبک و سنگین کردن های خوب اتخاذ شده باشد ‘.دلدادگی بهمین سادگی سراغ هر کسی می آید ٬همراه با شادی های زودگذر٬
واکنش های بدنی مانند قلبی پر تپش که گویی می خواهد از جای خود کَنده شود ٬عرق ریزی و بیخوابی ٬با وابستگی عاطفی شدید
به او ٬همه هوش و حواس خود را به او داشتن ٬دمی از یاد او غافل نشدن ٬او را از آن خود دیدن و پروانه وار به دور او گشتن
و احساس انرژی فراوان کردن .افالطون ( حدود ۴۲۷- ۳۴۷پیش از مسیح) نیز بهمان سان می اندیشید .وی انگیزش های
ناگهانی جنسی را صورت چهارم روح میدید ٬که در زیر ناف جای دارد و می گفت این روح یکسره غیر منطقی می باشد و هیچ
نظم و قانونی را برنمی تابد .اسپینوزا ( ) ۱۶۳۲-۱۶۷۷هم می گفت اراده آزادی در کار نیست .او این مطلب را در کتاب خود
اتیکا ٬جلد سوم ٬گفتار دوم با مثال های گویای زیرین روشن می سازد :آیا یک بچه از روی آزادی تصمیم میگیرد که می خواهد
چیزی بنوشد؟ آیا یک آدم خشمگین از روی آزادی تصمیم می گیرد انتقام بگیرد؟ آیا یک آدم بُزدل از روی آزادی تصمیم به بستن
وراج از روی آزادی تصمیم می گیرد چیزی بگوید ٬در حالی که نمی تواند جلو نیاز شدید خود به فلنگ می گیرد؟ آیا یک آدم ّ
سخن گفتن را بگیرد؟ وی بدین سان روشن می سازد که اینگونه خصلت های شخصیتی در نهاد یکی است و آنرا نمی توان
دگرگون کرد.
دانش نیورولوژی کنونی روشن می سازد که از ازادی کامل خبری نیست .عوامل ارثی و تاثیرات پیرامونی بسیاری در آغاز
رشد ما به سبب تاثیری که روی رشد مغزی ما می گذارد ٬ساختار و کارکرد مغز ما را تا پایان زندگی تثبیت می کند .از این
طریق نه تنها استعداد ٬توانایی ها و امکاناتی را بدست میاوریم ٬از باره ای نیز محدودیت های زیادی روی ما اعمال می شود٬
مانند امکان و آمادگی مادرزادی برای گرفتار گشتن در دام اعتیاد ٬داشتن ا .دی .اچ .دی ٬.آسیب شخصیتی لب مرزی ٬افسردگی
و شیزوفرینی ٬نیز میزان بکار بردن زورگویی و تندی کردن ٬هویت جنسی و جهت گیری جنسی ما .از این جا می توان دید که
رفتار ما تا حدود زیادی پیش از زاده شدن تعیین و تثبیت می شود .این دید و برداشت را که درست در برابر باور به ساخته شدن
(رفتار-م ).دههٔ شصت می باشد’ ٬نیورو کالوینیسم‘ نیز می نامند .این برداشت به آموز ٔه -سرنوشت برمیگردد که زندگی
کالوینیست ها را به شدت تعین می کند .هنوز مومنان دو آتشه و خالص پروتستان براین باورند که خدا ٬هنگام زاده شدن هر کسی
تعین می کند که او چه سرنوشتی خواهد داشت ٬رستگار خواهد شد یا نگون بخت ٬به دیگر سخن ٬بهشت می رود یا دوزخ.
این که خیلی چیز ها هنگام زاده شدن در ما تثبیت شده است ٬تنها به بیماری های روانپزشکی منحصر نمی شود ٬بلکه آن شامل
کارکردهای عادی و هر روزه ما نیز می شود .همه می بینند که از نظر تیوری می توان میان رابطه گذاشتن با یک همجنس یا
جنس دیگر انتخاب کرد ٬اما جهت گیری جنسی ما که در باردان رقم خورده است ٬بما امکان نمی دهد که بتوانیم از آن امکان
تئوریک آزادنه بهره مند شویم و انتخاب کنیم .از آن گذشته ما در پیرامونی زبانی چشم بجهان می گشاییم که به تبع آن ساختارها
و کارکردهای مغزی ما تعیین می شود ٬بی آنکه سخنی از آمادگی و زمینه ژنتیکی یا امکان انتخاب روی زبان مادری داشته
باشیم .از سویی نیز پیرامون مذهبی یی که پس از زاده شدن ٬خویشتن را در آن می یابیم ٬تعیین می کند میزان معنویتی را که
بگونه ای ژنتیک دریافت کرده ایم ٬با ایمان ٬پُر خواهیم کرد یا ماده گرایی و دلبستگی فراوان به پیرامون زیستی .پیشینه های
ژنتیکی و همه عوامل دیگری که روی رشد آغازین معز ما تاثیر ماندگار تا پایان زندگی مان می گذارد ٬موجب ’محدودیت های
فراوان درونی‘ ما می شود و آزادمان نمی گذارد که بتوانیم هویت جنسی ٬جهت گیری جنسی ٬شدت پرخاشگری ٬شخصیت ٬دین
و زبان مادری مان را عوض کنیم .بهمین سان نمی توانیم تصمیم بگیریم از این پس این یا آن استعداد را داشته باشیم ٬یا به
چیزهایی نیاندیشیم ٬بگفته نیچه اگر فکر و خیالی بخواهد ٬خودش میاید ٬نه آنکه من خواسته باشم .ما روی گزینش های اخالقی
خود نیز تاثیر کمی داریم .ما چیزهایی را خوب می دانیم و از چیزهایی روی برمی تابیم ٬نه از آنروی که در آن باره خوب
اندیشیده ایم ٬بلکه از آنروی که راه دیگری نمی دانیم .همچنانکه داروین می گوید ٬اخالقیات تراوش های غرایز اجتماعی دیرین
ماست ٬که ما را وامیدارد کاری را بکنیم که به گروه اسیب نرساند .این همستیزی ٬خود را روی آنی نمایان می سازد که ٬به کنار
از محدودیت های ژنتیکی ٬هنوز اندکی آزادی دارد ٬رویانی که در آغاز بارداری می باشد ٬آن هم نمی تواند با آن آزادی ناچیز
کاری بکند ٬چرا که هنوز دستگاه عصبی او نارس است .پس از آنکه به بزرگسالی می رسیم امکان تعدیل و تطبیق ذهن مان یا
ساخته شدن رفتارهای مان سخت کاستی می گیرد .از اینجاست که می گویند شخصیت اش شکل گرفته است .آخرین ته مانده
آزادی مان را هم جامعه می گیرد؛ با واداشتن ما به اینکه چکارهایی را می باید بکنیم و چه کارهایی را نمی باید بکنیم.
XVIII. 2
در اتخاذ تصمیماتی که اهمیت چندانی ندارد ٬همواره سبک سنگین کردن و بررسی سود و زیان همه
جانبه آن ها را سودمند یافته ام .در واقع برای تصمیم گیری روی مسایل اساسی ٬آن تصمیم می باید
.از ناخودآگاه ما بیاید ٬از جایی در درون خودما
زیگموند فروید
تصمیم گیری های ما اکثرا ً در ’کمتر از یک ثانیه‘’ ٬از روی احساس‘ و یا برپایه ’احساس غریزی‘ گرفته می شود ٬بی آنکه در
آن باره آگاهانه اندیشیده باشیم .ما همسر آتی خود را با دل دادن به او در نخستین نگاه برمی گزینیم و متهم در دادگاه می گوید٬
پیش از آنکه به فهمد چکار می کند ٬آن مرد را کشته بود ٬که درست هم می گوید .روزنامه نگار علمی ملکولم گالد ول در کتاب
خود چشم انداز خیلی خوب تعریف می کند که کدامین تصمیم های مهم و بغرنج را ٬ذهن آگاه ما ٬در یکی دو ثانیه می گیرد .آن
تصمیم ها پس از آن گرفته می شود که کامپیوتر ناخود آگاه ما تحلیل های بیشماری را به عمل می آورد .همچنانکه یک هواپیمای
مدرن می تواند با خلبان اتوماتیک بلند شود و بنشیند ٬بدون آنکه خلبان آگاه ٬ساخته شده از پوست و گوشت و خون ٬کاری بکند٬
مغز ما هم بخش بزرگی از کارهایش را بهمان سان و بگونهٔ بسیار شگفتی انگیزی انجام می دهد .اما برای آن آموزش دادن مغز
ضروری می باشد .تنها برپایه اطالع رسانی طوالنی مدت و درنگ ناپذیر به مغز ناخود آگاه استکه یک کارشناس هنری
کارکشته بیدرنگ ’احساس‘ می کند یک اثر هنری تقلبی می باشد و یک دکتر متخصص پس از دیدن بیماران خیلی زیاد می تواند
’دید کارشناسانه و کلینیکی‘ خود را رشد دهد و بکمک آن تا بیمار بدرون میاید ٬تشخیص دهد ناراحتی او از چیست .اسکن
کاربردی نشان می دهد که ما برای استدالل آگاهانه و اتخاذ تصمیمات غریزی از مدارهای گوناگون مغز استفاده می کنیم .تنها
برای گرفتن تصمیم غریزی ٬پوسته مغزی اینسولر و بخش کامالً جلوئی پوسته مغزی سینگولر فعال می گردد .در اینکه آن دو
ناحیهٔ پوسته مغزی برای تنظیم قوانین خودگردانی ( مغز-م ).اهمیت بسیار دارد ٬خیلی خوب با کاربرد زبان توسط ما جور در
میاید ٬بویژه هنگامی که از یک تصمیم گیری بر اساس ’احساس خوب‘ سخن می گوییم.
مغز ما می باید بخش مهمی از کارهای خود را خودکار و ناخودآگاه انجام دهد .ما پیوسته با مقادیر عظیمی اطالعات بمباران می
شویم .با توجه گزینشگری که به آنها می کنیم ٬ناخودآگاه هرچه را که بدرد مان می خورد سوا می کنیم .اگر عکس های لختی
چنان نشان داده شوند که نشود در یک چشم بهم زدن آنها را آگاهانه دید ٬نگاه مردان دگر جنسی بسوی عکس زنان لخت می رود
و از عکس مردان لخت برمیگردد .نگاه مردان هم جنس باز و زنان دگر جنس باز دنبال عکس های شهوت انگیز مردان لخت
می رود ٬در حالی که واکنش زنان دو جنسی و لزبی در میان مردان و زنان دگر جنسی میگردد .همچنین جهت گیری جنسی شما
به سبب برنامه ریزی رشد و تکامل آغازین تان ٬به رخت یک فرایند ناخودآگاه درآمده است.
در فرایندهای ناخودآگاه عواطف نیز نقش بزرگی دارد و دستگاه عصبی خودکار در این فرایندها کامالً فعال می گردد .از این
گذشته در یک داوری اخالقی ٬عواطف تعیین کننده می باشد .بخش زیرین پوسته مغزی پری فرونتال ( پی .اف .سی ).در تصمیم
گیری روی دوراهی های اخالقی ٬مانند فدا کردن جان یک تن برای نجات جان شماری دیگر ٬اهمیت بسزائی دارد .بسیاری از
ماها نمی توانیم اینگونه گزینش های عاطفی را بکنیم ٬اما کسانی که ناحیه پی .اف .سی .آنان آسیب دیده است ٬با خونسردی و بی
آنکه خم به ابرو بیاورند ٬یا خودشان را جای آنها بگذارند ٬چنین تصمیم هایی را می گیرند .گویی داوری هایی که برپایه هنجارها
و ارزش های اجتماعی توسط یک مغز سالم صورت می گیرد ٬نیز بر اساس عواطف می باشد .تردیدی نمی توان داشت که
تصمیمات آگاهانه بر اساس سبک و سنگین کردن داده ها ٬همیشه هم از تصمیمات ناخودآگاه بهتر نیست .آن ها ممکن است جلو
یک تصمیم خوب را هم بگیرد .پروفسور روانشناسی ٬اد د هان ٬می گوید ٬تصمیم های مهم مالی ٬مانند خرید خانه را بهتر است
بر پایه غریزه و بدون آنچنان سبک و سنگین کردن های آگاهانه گرفت .دانیل تامت ٬دانای اوتیست کوشش داشت مانند مرد
بارانی ( مردی که از باران آمد -در سینما های ایران .-م) ٬از طریق ورق بازی در لُس آنجلیس پول برنده شود .وی پول زیادی
باخت ٬تا این که شروع کرد به تصمیم گرفتن بر اساس غریزه اش و برنده شد ( بخش ۱۱.۱را ببینید) .آن گاه که در افکار دور
و درازی هستید و ماشین تان را به سر کارتان می رانید ٬در میان رفت و آمد ماشین های دیگر کامال به طور خودکار صد ها
تصمیم بغرنج می گیرید ٬تصمیماتی که گاه مرگ و زندگی تان به آنها بسته است ٬ناگاه بخود میائید :خدای من ٬کجا بودم؟ گاهی
روزها مشکلی در گوشه ذهن مان ما را سرگرم می دارد ٬بی آنکه آگاهانه در آن باره بیاندیشیم ٬تا اینکه به ناگاه ٬در حالی که
سرگرم انجام کار دیگری هستیم ٬راهی برای حل آن می یابیم .پس می بینیم رفتار ما ٬با سپاس جاودان به زیگموند فروید ٬از
طریق فرایندهای ناخودآگاه راه برده می شود .پس از گذشت صد سال دوباره بازگشته ایم به ناخودآگاه ٬اما بدون ناسازگاری های
جنسی سرکوب شدهٔ دوران کودکی فروید یا تخیالت و توهمات پرخاشگر و سایر توضیحات مشکوک دیگر.
عواملی از پیشینه اجتماعی و فرهنگی ما نیز در اتخاذ تصمیم های ناخودآگاه ما تعیین کننده می باشد .در تاریخ کم نیست نمونه
های مردم و توده هایی که چشم بسته پشت یک رهبر نابکار راه افتاده اند .البته عوامل فزیکی مانند گرمی هوا و روشنایی آسمان
نیز در کارهایی که می کنیم نقش بازی می کند .در روزهای گرم و روشن تابستان پرخاشگری و تند خویی بیشتر پیش میاید.
تصمیم گیری های هراس انگیزی که به آغاز جنگ منتهی می شود ٬پیرو پژوهش های شرایبر از ۲۱۳۱میدان جنگ ٬در ۳۵۰۰
سال گذشته ٬در نیمکره شمالی ٬سده ها در تابستان ها ٬در نیمکره جنوبی بهنگام زمستان ها و در نزدیکی ها استوا بدون توجه به
موسم سال ٬گرفته شده است .آنچه پیداست ٬نه ’منطق‘ و نه ’اراده آزاد‘ در آن تصمیم های بزرگ تعیین کننده بود ٬بلکه میزان
نور و گرما در لحظه تصمیم گرفتن به درگیر جنگ شدن تعیین کننده بوده است.
پیداست که آنهمه تصمیم گیری ناخودآگاه نیز کاستی ها و بدی های خود را دارد .برداشت های نژادپرستانه و جنسی ما درست در
لحظاتی که گمانش را هم نمی کنیم میزند بیرون ٬مثال در مصاحبه های شغلی .اما مغز ما تا حدود زیادی کاری دیگر نمی تواند
بکند مگر یک اتومات ناخودآگام و کارآمد ٬که بگونه ای منطقی هم تصمیم می گیرد .تداعی های ’ضمنی‘ معانی بما امکان می
دهد بتوانیم تصمیم های پیچیده و بی شماری را تند و بگونه ای کارآمد اتخاذ کنیم ٬در صورتی که اگر می خواستیم با دوراندیشی٬
آگاهانه ٬با حوصله و شکیبایی ٬خوبی ها و معایب همه آنها را یک به یک سبک و سنگین کنیم ٬کاری ناممکن می گشت .در این
تصمیم گیری های ناخودآگاه جایی برای اراده آزاد نمی ماند .این نیز پیامد های خطیری دارد ٬چرا که اگر کسی را مسئول
کارهایش بدانیم ٬نقطه عزیمت مان را اراده آزاد می گیریم ٬چیزی که در هر حال در بخش بزرگی از کارهایی که می کنیم ٬از
آن نشانی نیست.
XIII. 3
می باید این حقیقت را پذیرفت که امکان دارد ما چیزی را بدانیم ٬بی آنکه بدانیم چرا آنرا می دانیم.
مالکولم گالد ول۲۰۰۵ ٬
چون مغز پُرکار و پُردرد سر ما پیوسته از طریق فرایند ناخودآگاه تصمیم می گیرد ٬پس روانشناس امریکایی دانشگاه هاروارد٬
دان وگنر از ”اراده ناخودآگاه“ سخن می گوید و نه از ”اراده آزاد“ .اراده ناخودآگاه بر پایه چیزهایی که در پیرامون ما رخ میدهد٬
تصمیم گیری های تند و آنی می کند .در این تصمیم گیری ها آنچنان که ذهن ما در زمان رشد مان شکل یافته است و چیزهایی که
پس از آن یادگرفته ایم ٬نقش کارسازی دارد .به سبب پیرامون پیچیده مان که هردَم به رنگی در میاید ٬نمی توان از مقدر بودن
زندگی مان بگونه ای پیش بینی پذیر سخنی بمیان آورد .بهمان سان با توجه به چگونگی رشد مغز مان نمی توان از وجود کامل
اراده آزاد دَم زد .با اینهمه می بینینم پیوسته می توانیم گزینش های آزاد داشته باشیم ٬که آنرا ”اراده آزاد“ می نامیم .وگنر آنرا ”
سراب و پندار“ می نامد .در اینجا آزمایش زیرین به یاری او میاید .از یکی بخواهید برود و پشت سر کسی که برای آزمایش جلو
آینه ای ایستاده است ٬بایستد و دستانش را از زیر بغل او بسوی جلو ببرد .حال اگر آن دست ها چیزهایی را که با صدای بلند از
وی خواسته می شود ( مانند نُک دماغت را خارش بده ٬دست راست خود را به نشانه خداحافظی تکان بده )... ٬انجام دهد ٬به
شخص آزمایش شونده این توهم دست می دهد که این اوست با خواست و اراده خویش آنها را تکان می دهد .وگنر با این آزمایش
روشن ساخت هم حرکات و هم فکر ”آگاهانه“ حرکت دادن ٬از فرایندهای ناخودآگاه سرچشمه می گیرد .فرایندهای ناخودآگاه را
نمی توان دید ٬اما در اینجا حرکاتی را که پیامد آنهاست ٬می توان دید و آنها را تفسیر کرد” .تصاویر آگاهانه ای“ که از اجرای آن
حرکات ساخته می شود ٬بما این ایده را می دهد که آن رفتار را ما عالما ً و عامدا ً خودمان کرده ایم .اما آن احساس سندی برای
رویدادهای مرحله به مرحله ای که آگاهانه مرحله به مرحله گشته و رفتار از آنها ناشی میگردد ٬نمی باشد .همان طور که
روانشناس امریکایی ٬پروفسور المه می گوید ٬توهم اراده آگاه ٬در گام دوم پیش میاید ٬همان هنگام که اطالعات رفتار و حرکتی
که به پوسته مغزی فرستاده شده است ٬پس فرستاده می شود .بگفته وگنر توهم اراده آزاد برای کوبیدن ُمهری روی عمل
ضرورت پیدا می کند” :آن از من است ٬آن منم“.
بنیامین لیبت در آزمایش پُر آوازه خود نشانداد در یک انگیزش احساسی که نزدیک به مقدار آستانه ای می باشد و رفتارهایی که
از پوسته مغزی ( کورتکس) آغاز می شود ٬آگاهی یافتن نیم ثانیه ًکندی دارد .نتیجه گیری او مبنی بر این که فعالیت مغزی
ناخودآگاه ( پتانسیل آمادگی) که رفتار یا حرکت را براه می اندازد ٬نیم ثانیه بر آزمون ’ آگاهانه‘ مغزی تقدم دارد ٬به درستی روی
امکان عمل برپایه اراده آزادَ ٬گرد تردید پاشیده است .هرچند روی مشاهدات لیبت بحث های زیادی در جریان است ٬آزمایش های
ام .ار .آی .کاربردی نشان می دهد برخی نواحی پوسته مغزی هفت تا ده ثانیه پیش از رسیدن حرکت یا رفتاری به آگاهی٬
سرگرم آماده ساختن آن حرکت موتوریک می شوند .از این گذشته اکنون کوشش می شود با تجربه و آزمایش نشان داده شود که
جایگاه آگاهی یافتن ٬پس از رویدادن رفتار و حرکت می باشد .از شماری شرکت کنندگان در یک آزمایش خواسته شد روی
صفحه مونیتور کامپیوتر به محض دیدن نقطه ای روشن انگشت شان را روی آن بنهند ۱/۰ .ثانیه پس از دیدن نقطه روشن ٬از
پوسته مغزی بینایی تحریکی بسوی پوسته مغزی موتوریک روان بود ( شکل ٬)۲۱تا حرکت آغاز و انگشت روی آن نقطه نهاده
شود .هرگاه در آن هنگام جلو پردازش در پوسته مغزی بینایی را بکمک یک پالس مغناطیسی بگیرند ٬باز آن کار انجام داده می
شود ٬اما آدم از وجود نقطه نورانی روی صفحه کامپیوتر آگاه نمی شود .همه این دیده ها ٬از درست بودن ایده ای که پشتیبانی می
کند که باور دارد احساس سرچشمه گرفتن همه این رفتار ها و حرکات از ’ اراده آزاد‘ سرابی بیش نیست و سوزان بلک مور
راست می گوید ٬آگاهی یافتن داستانی استکه بعدا ً ساخته می شود .آیا آدمی ٬همچنانکه لبیت می اندیشد ٬پس از آگاهی یافتن از
حرکتی ٬می تواند آنرا وتو کند ( ’ نخواستن آزاد‘) پرسشی است که هنوز پاسخ آن دانسته نیست .طبعا ً در وتو کردن رفتار یا
حرکتی نیز فعالیت مغزی ناخودآگاه پیشتر آغاز می گردد.
اگرچه آگاهی از پس واقعیات می آید ٬با اینهمه سودمند می باشد .ما آگاهانه برنامه می چینیم ( بخش ۱۴.۱را ببینید) و یاد
میگیریم آگاهانه رانندگی کنیم و پس از ورزیدگی خوب آنرا اتوماتیک انجام می دهیم ( بخش ۱۵.۵را ببینید) .اگر از دردی که
یک زخم یا چرک کردگی دارد ٬آگاه نشویم ٬امکان آنکه در آن باره کاری بکنیم و یا خود را از مردن دور سازیم ٬کم است .از آن
گذشته ٬بار دیگر از گرفتار آمدن در آن شرایط دوری نخواهیم کرد .این حقیقت که بسیاری از کارها و رفتارهای ما ناخودآگاه
صورت می گیرد ٬مانع از آن نمی شود که بتوانیم روی جایی و موضوعی توجه بگذاریم و آنرا آگاهانه انجام دهیم .رانندگی
اتوماتیک ما خوب پیش می رود ٬تا اینکه در شرایطی دور از انتظار گیر می کنیم که ناگزیر از توجه خوب بدان هستیم .پس از
آنستکه رفتار آگاهانه و آهسته اوضاع را بدست می گیرد ٬با همه خطراتی که دارد.
XVIII. 4
هر مغزی یگانه است ٬از آنرو چندان یگانه نیست که یگانه گردد .سس
هر چند فرانسیس کریک از خود می پرسید آیا اراده آزاد خواب و خیالی بیش نیست ٬با اینهمه وی می گوید ٬بخشی از پوسته
مغزی بخش پیشین مغز ٬جایروس سینگولی پایگاه عصبی آن می باشد .اما بحث و استدالل وی صرفا ً روی ’اراده‘ در مفهوم
’ابتکار به خرج دادن و دست به عملی زدن‘ دور میزد و نه ’اراده آزادی‘ که پرایس از آن می گوید .تعریف پرایس از اراده آزاد
امکان تصمیم گیری به انجام دادن یا ندادن چیزیست که بازدارنده های بیرونی و درونی آن انتخاب را تعیین نمی کند .بگفته
آنتونیو داماسیو نیز بخش پیشین جایروس سینگولی و پوسته مغزی پیشین میانی ٬بخش هایی از مغز می باشد که سرچشمه همه
فعالیت های ما ٬از جمله فعالیت های موتوریک ( حرکتی) ٬فکری و استداللی بشمار می آید .در واقع ٬در بیماران آلزهایمر ٬میان
کم و زیادی ته کشیدن احساس و عالقه آنان و تُنک شدن پوستهٔ مغزی پیشین سینگولر یک همبستگی و پیوندی دیده می شود .اما
از این نمی توان برای ’اراده آزاد‘ جایگاهی ساخت.
شماری از پژوهشگران مغز نمونه های فراوانی را برای بی پایه بودن این ایده که اراده آزاد خواب و خیالی بیش نیست ٬بمیان
کشیده اند .یکی از نمونه هایی که آنها میاورند آنستکه ایستادگی در برابر یورش بیگانگان را نشانه وجود اراده آزاد جا می زنند.
آدم شک می کند ٬اگر این یک نمونه خوبی باشد ٬بنیادگرایانی را که از آغاز نوجوانی ’مغز شان را می خورند‘ تا آنان از روی
احساس کارهای آنچنانی بکنند ٬چه می توان نامید .این سخن مارتین لوتر که ’من اینجا ایستاده ام ٬چون کار دیگری نمی توانستم
بکنم‘ نیز تصمیمی نیست که با آزادی کامل اتخاذ شده باشد.
گاه علم و هنر را نیز میدان تاخت و تاز ساخته اند تا ’نشان دهند‘ اراده آزاد وجود دارد .الکترو فیزیولوگ استرالیایی ٬اکلز که
برنده جایزه نوبل شد ٬آفرینشگری دانش ها را نشانه ای از بود اراده آزاد می داند .براستی که مغز ما یگانه است و می تواند شعر
بی مانندی بسراید ٬تابلو بی مانندی بکشد و آزمایش بی مانندی را برنامه ریزی کند .اما هیچکدام از این ها نمایشگر اراده آزاد
نمی باشد .بیخود نیست که پیوسته در گوشه های گوناگون گیتی ٬پژوهشگران بسیار آفرینشگر ٬یکسره جدا از هم ٬همان ’یافته‘
یگانه را بدست آورده اند .همیشه همین بوده است .داروین ناگزیر شد به ناخواه خود ٬تئوری فرگشتی خویش را به آگاهی همگان
برساند ٬چرا که آلفرد روسل واالس یکسره جدا از وی به همان ایده رسیده بود .آنان آشکار سازی یافته های خود را باهم و در
گردهمایی انجمن لینیان در لندن در روز نخست جوالی ۱۸۵۸با خوانده شدن آن ٬بگوش همگان رساندند .خود داروین در آن
همایش نبود ٬چون او و زنش همانروز می بایست به خاکسپاری پسرشان می می رفتند .واالس هم آنجا نبود ٬او هم رفته بود به
آسیای دور .بر سر آشکار سازی دوتایی ٬بحثی پیش نیامد .یک رویداد چشمگیر دیگر آن بود ٬درست همان هنگام که داروین
دوباره با بیگل ( نام کشتی یی که داروین با آن به امریکای جنوبی رفت -م ).دوباره راه افتاد که برود ٬باغبانی اسکاتلندی با
اصول انتخاب طبیعی گام پیش نهاد .ایده های وی در همان هنگام در کتابی انتشار یافت ٬اما از دیده ها پنهان ماند .باید یادآور
شویم که هنوز هم چنین است .آنچه نمونه های آورده شده روشن می سازد آنست که زمان برای آن ایده های نوین و بیمانند رسیده
بود .اگر آنان نیز بدان دست نمی یافتند ٬دیری نمی کشید که دیگران آنرا بدست میاوردند .با این همه نمی توان انکار کرد که
داروین آن ایده را با نبوغ چشمگیر خود آراست و آماده کرد .وی هر گامی در اندیشه خویش را با نمونه های بی مانندی روشن
می سازد .کتاب او نه تنها یک کتاب علمی می باشد ٬بلکه از باره ادبی نیز خواند آن لذت بخش است.
در هنر نیز به این پدیده هم-گاهی جدا از هم برمی خوریم .به نظر می رسد ’پیدایش‘ هنر ۳۰۰۰۰سال پیش توسط آدمهایی در
آردش فرانسه ٬در استرالیا و افریقا کم و بیش هم زمانی داشته است ٬اما برپایه رشد و تکاملی مشترک در ۱۶۴۰۰۰سال پیش در
افریقا می باشد .کهن ترین تندیس یافته شده از آن زنی استکه از عاج ماموت تراشیده شده است و آنرا در آلمان پیدا کرده اند که
۳۰۰۰۰پیش تراشیده شده است .گویی این نمایش ’بی مانند‘ آفرینشگری آدمی به تکامل فرگشتی مغز وابسته بوده است .آزمایش
های ’بی همتای‘ پژوهشگران نیز به نظر میاید مخصوصا ً به مرحله پیشرفت تفکر علمی ٬رشد تکنیک های نوین و ابزار ها
بستگی دارد ٬بگونه ای که شرایط برای برداشتن گام بعدی فراهم می گردد .برای اثبات وجود ’اراده آزاد‘ به دالیل بهتری نیاز
است.
XVIII. 5
اراده آزاد را اینگونه تعریف می کنند که امکان تصمیم گیری یی را داشته باشی بدون آنکه بازدارنده های درونی و بیرونی
انتخاب آن تصمیم را تعیین کند .از آن گذشته می باید دید و بینش آنرا داشته باشی که بتوانی پیامد کار و رفتار خود را ببینی تا
بشود از رفتاری برپایه اراده آزاد سخن گفت .در صورت داشتن بیماری مغزی می توان گفت هم ’محدودیت های درونی‘ در کار
است و هم عدم امکان ’دید و بینش داشتن‘ به کاری که می کنیم .این هم می تواند پیامدهای قضائی داشته باشد .قانون کیفری هلند
می گوید :کسی را که مرتکب عملی می شود ٬اما رشد مغزی ناقص یا اختالت مغزی ناشی از بیماری دارد ٬نمی توان مسئول
دانست و کیفر داد .در سال ۲۰۰۳یکی از ساکنان ۸۱ساله و دیمانش خانه سالمندان هم اتاقی دیمانش و ۸۰ساله خود را کشت.
گفتن ندارد که دادستان عمومی او را تعقیب نکرد .چند بار هم بیماران شیزوفرین مرتکب جرم شده اند .برای نمونه در سال
۱۹۸۱هینکلی در پی کشتن ریگان رئس جمهور امریکا برآمد ٬که ناکام ماند .میهایلو میهایلوویچ یک بیمار شیزوفرین که
داروهایش را نخورده بود ٬پیرو ”دستوری که از مسیح دریافت کرده بود“ آنالیند ٬وزیر امورخارجه سوئد را کشت .کسان انگشت
تورت که آدم محترمی بود و هنگام شماری خواهند گفت آن جنایت ها از روی ’اراده آزاد‘ انجام گرفته است .آن بیمار جیلس د ال ّ
مالقات دکتر مانتو پوشیده و کیف دستیش را روی زانویش گذاشته بود ٬به خاطر تیک ( فشارهای روحی که باعث رفتارها و
حرکات ناخواسته می شود -م ٬).به ناگهان سخنان ناپسند بر زبان راند ( کس ٬کس ٬کس) ٬آن کار را از روی اراده آزاد نکرد.
آیا می توان یک بچه باز را با علم بر این که بچه بازی ناشی از پیشین ٔه ژنتیکی و رشد مغزی ناهمگون ( ا َ تیپیکال) می باشد ٬از
نظر اخالقی مسئول جهت گیری جنسی اش بدانیم؟ بدون شک بچه بازی او از روی اراده آزاد نبوده است .کسی که ترکیبی از
پیشینه ژنتیکی و سیگار کشیدن مادرش در طول بارداری ا .دی .اچ .دی .می گیرد و کارش پلیس و دادگاه می کشد ٬چه قدر
آزادی عمل داشته است؟ اکنون می دانیم که سوء تغذیه در دوره بارداری احتمال داشتن رفتار های شهروندی ستیزی را افزایش
می دهد .یک چنین فردی که به سبب رفتارهای آنچنانی با پلیس درگیری پیدا می کند ٬چه قدر آزادی داشته است؟ آیا نوجوانی را
که هنوز می باید یاد بگیرد با مغزش ٬که به علت هورمون های جنسی یکسره کارکرد دیگری یافته است ٬کنار بیاید ٬می شود
مسئول جنایاتی دانست که مرتکب می شود؟
برای اینکه بدانیم ’اراده آزاد‘ چه قدر پیچیده است ٬می توان آنرا با ’سیندروم دست بیگانه‘ روشن ساخت .این سیندروم را هنگامی
می توان دید که میان دو نیمه مغز پیوند و هماهنگی خوبی نباشد .که آنهم می تواند به سبب خونریزی مغزی و آسیب خوردن
پیوند میان دو نیمه مغز ٬کورپوس کالوسُم ٬باشد .در نتیجه آن آسیب خوردگی فعالیت های یک بخش از مغز با فعالیت های بخش
دیگر هماهنگ نمی گردد .دست بیگانه در این حالت کارهائی می کند که هیچ کنترلی روی آن نیست و گاه آن کارها کامالٌ مخالف
کارهای دست آسیب ندیده می باشد .برای نمونه یک دست می خواهد شلوار را باال بکشد و دست دیگر آنرا پایین می کشد.
براستی در اینگونه رفتار ها جای ’اراده آزاد‘ کجاست؟ یکی از بیماران دست بیگانه می گفت ٬یکی دوبار ٬نیمه شب از خواب
بیدار شده است ٬برای آنکه دست بیگانه گلویش را چسبیده بود و می خواست خفه اش کند .از این داده ها در فیلم دکتر عشق
عجیب نیز استفاده شده است .در آن فیلم پیترسلرز مدام سعی می کرد با یکدست نگذارد دست دیگر او را خفه کند .هنگامی که
بیمار از خواب بیدار می شد ٬دست چپ وی می کوشید دکمه های پیراهنش را باز کند در حالی که دست راست می خواست آنرا
باز دارد .دست چپ هنگام برداشتن تلفن نیز با دست راست درگیری پیدا می کرد .داشتن این احساس که اختیار دست و پای خود
را از دست داده اید ٬نداشتن این احساس که دیگر نمی توانید بدن تان را تکان دهید ٬خیلی ترسناک است .آن به بیمار این احساس
را می دهد که یکی دیگر کنترل حرکات او را بدست گرفته است .بیماری که در باال از وی سخن گفتیم این احساس را داشت که
دیگر اختیار دست خود را ندارد ٬گمان می برد ’کسی از کره ماه‘ دست او را راه می برد .آن حالت به این می ماند که ما از آنچه
پیش میاید آگه می شویم ٬اما احساس آنرا نداریم که خودمان آن تصمیم را گرفته ایم ( ’اراده آزاد‘) ٬پس بدن مان را مانند چیزی
بیگانه احساس می کنیم .از آنروست که گفته می شود این پندار که ما از روی اراده آزاد دست بکاری می زنیم ٬بهایی استکه می
باید به خودآگاهی بپردازیم .سیندروم دست بیگانه به ’دو خواست‘ در یک مغز می ماند ٬که هر کدام ساز خود را می زند .توهم
داشتن اراده آزاد هم ٬بستگی به پیوند خوب میان نیمه راست و چپ مغز دارد.
این ایده که ما آزاد آزادیم تا هرچه را که خواستیم برگزینیم ٬نه تنها نادرست می باشد که مارا به دردسر های زیادی انداخته است.
در آن روز های دور پذیرفته شده بود که سو گیری جنسی ما ٬به دیگر سخن ٬دوجنسی ٬هم جنس گرا یا دگر جنسی بودن ما هم
بر پایه ’گزینش‘ خودمان می باشد ٬از آنرو تا چندی پیش در همه ادیان ٬آنان را به جهت گزینش نادرست مجازات می کردند .در
رشته پزشکی نیز ٬در همنوائی با این طرز تفکر ٬هم جنس بازی یک بیماری بشمار میامد .تازه پس از سال ۱۹۹۱بود که هم
جنس بازی از کتاب دستی آی .سی .دی ( ۱۰ .طبقه بندی بین المللی بیماری ها ٬چاپ ۱۰ام -م ).برداشته شد ٬تا آن هنگام بیهده
می کوشیدند هم جنس بازان را از بیماریی که بدانان وصله می کردند ٬با زندانی کردن ٬وادار کردن آنان به انواع سختی ها و
آزار های چندش آور نجات دهند ٬که هیچکدام نیز چاره ای برای آن نمی شد .من در شگفتم چه قدر طول خواهد کشید تا در مورد
رفتارهائی که گفته می شود از اراده آزاد نشات می گیرد ٬مانند رفتار های پرخاشگرانه و تبهکارانه ٬بچه بازی ٬بیماری دزدی (
نیاز شدید به دزدی که پیوسته سر برمیاورد ٬بی آنکه به چیز های دزدیده شده نیازی باشد یا از آن راه پولی دست دزد را بگیرد -
م ).و دنبال کردن دیگران ٬نیز آدم ها به این دید و بینش برسند و بپذیرند که رفتار های یاد شده ربطی به اراده آزاد ندارد .در
باره بیماری مغزی ام .اس .نیز بارها گفته اند داشتن اراده مثبت برای مبارزه با آن بیماری به بهتر شدن کمک می کند .نه تنها
هیچ مدرکی دال بر درستی این ادعا وجود ندارد ٬پیامد آن دیدگاه این استکه اگر بیماری از بد رو به بدتر شدن نهاد ٬به بیمار
نگون بخت می گویند چندان که باید ’سعی‘ خود را نکرده تا بر بیماری پیروز شود.
آیا بهتر نیست بپذیریم که ’اراده آزاد‘ کامل سرابی بیش نیست؟ این ایده نوی نیست ٬اسپینوزای خجسته یاد در کتاب خود ٬اتیکا (
٬ ۱۶۷۷جلد ) ۸می گوید :در روح نشانی از اراده آزاد و بدون قید و شرط نیست.
XIX
بیماری آلزهایمر
XIX. 1
پیری مغز ٬بیماری آلزهایمر و چهره های دیگر دیمانش
این چشم انداز که سر آخر همه آنچه را که پیشتر از یاد برده بودی نیز فراموش خواهی کرد ٬دلگیر
کننده است ٬چرا که سر انجام خودت نیز از یاد خود خواهی رفت.
دووه داریسما۲۰۰۱ ٬
می توان زندگی را به گونه تمثیلی چنین بیان کرد که هنگام رشد و بزرگ شدن مان نردبانی را پله به پله باال می رویم ٬پس از
رسیدن به ۵۰سالگی و آغاز فرایند پیری پایین میاییم .پس از سالخوردگی مغزی ٬مانند سالخوردگی بدنی از پله های دیگری
پایین نمی آییم ٬بلکه همان راه رفته را برمیگردیم .کسانی که پیری عادی دارند ٬دو سه پله برمیگردند ٬اما کسانی که بیماری
آلزهایمر می گیرند و در پی آن شخصیت خویش را از دست می نهند ٬در ایستگاه پایانی آلزهایمر یکسره به کمک دیگران وابسته
می گردند ٬مانند جنین کز کرده و جمع شده ٬دیمانش و مغز مرده ٬روی تختخواب می افتند .آنان همه پله های رشد و بزرگ شدن
را بر میگردند.
سالخوردگی ’عادی‘ مغز و بیماری آلزهایمر خیلی چیزها را با هم به اشتراک دارند .در گام نخست مهم ترین عامل بیماری
آلزهایمر باال رفتن سال های زندگی می باشد .پا به پای باال رفتن سن ٬احتمال بیماری آلزهایمر به طور تصاعدی افزایش می
یابد .در گام دوم تا جایی که دانسته است ٬همه تغییرات مغزی که در بیماران آلزهایمر پیش میاید ٬در سالخوردگان معمول نیز که
آلزهایمر ندارند ٬دیده می شود ٬هرچند در سن باالتر و با حدت کمتر .بیماری آلزهایمر را از باره های زیادی می توان
سالخوردگی سخت ٬زودرس و شتابان مغزی دانست.
هر آنچه زنده است روزی پیر می گردد .راستی برای چه پیر می شویخم؟ بیگمان برای اینکه جایگزین ساختن فردی پیر ٬هر از
گاهی با نمونه ای جوان ٬کمتر نیرو و انرژی می خواهد تا فرد اصلی را که آسیب ها پیوسته سلول های وی را فرسایش می دهد٬
بازسازی و بهتر کرد و برای ابد نگهداشت .فرگشت همواره برای بازآفرینی و فرزند آوری بیشتر کمک کرده است تا پیر شدن٬
دیدگاهی که به ’نظریه فرد دور ریختنی‘ آوازه یافته است .با تاسف باید گفت ٬آن راه برتر دانسته شده در شیوه برخورد جامعه
کنونی ما نیز باز تاب یافته است’ :رهانیدن و آزاد کردن خود از ساخوردگان ٬تا جایی که می شود با هزینه کمتر‘.
اشکال فراوان دیمانش
بیماری آلزهایمر رایج ترین شکل دیمانش است که پیش میاید .باال رفتن سن از عوامل بسیار مهم این بیماری می باشد .از آنجا که
میانگین سن جمعیت ( در هلند-م ).باال می رود ٬پیش بینی می شود در سی سال آتی شمار این بیماران دو برابر گردد .تنها
هنگامی می توان با اطمینان خاطر از تشخیص ’بیماری آلزهایمر‘ سخن گفت ٬بیماری که دیمانش داشته بمیرد و بشود زیر
میکروسکوپ تغییرات ویژه مغز در بیماری آلزهایمر را دید ( شکل .)۲۸چون اشکال زیاد دیگر دیمانش هم هست که تنها با
.دیدن بافت های مغزی می توان با اطمینان بیشتر تفاوت آنها را با بیماری آلزهایمر تشخیص داد
آنفارکتوس و خونریزی های مغز می تواند منجر به آنفارکتوس و دیمانش چند جانبه گردد .آمیزه دیمانشی از این دست همراه با
دگرگونی های آلزهایمری در مغز بیشتر پیش میاید .دیمانش اکثرا با بیماری پارکینسون نیز پیش میاید .پس از گسترش یافتن
پارکینسون به پوسته مغزی ٬به آن بیماری لوی -بادی ( بعد از دیمانش آلزهایمر و دیمانش عروقی ٬بیشترین فرم دیمانش است که
پیش میاید .نشانه های مهم آن توهم ٬کندی در حرکت ٬سختی راه رفتن و سفت و خشک شدگی بدن می باشد -م ).نیز می گویند.
همچنین اشکال پوسته مغزی پری فرونتال دیمانش نیز هست که قبال همه آنها را بیماری پیک می نامیدند .اکنون اشکالی از
دیمانش بخش گیجگاهی و پیشانی ( فرونتو تمپورال) مغز تشخیص داده شده است که به سبب آسیبی در کروموزوم ۱۷به وجود
میاید ( شکل .)۲۹اشکال دیمانش بخش گیجگاهی و پیشانی مغز اکثرا ً نه با آسیب یافتن حافظه که با آسیب های رفتاری آغاز می
گردد .زیاده روی در میخوارگی می تواند به بیماری کورسا ُکف بیانجامد ٬نوعی از دیمانش که در آن سوراخ ها و چاله های
حافظه با داستان های ساخته شده توسط بیمار پر می شود و خود بیمار با سرسختی آنها را باور می کند .این بدان معنا نیست که
آنها نمی توانند چیزی را بیاد بسپارند .روزی درست همان دم که می خواستم خودم را به یکی از بیماران کورسا ُکف معرفی کنم٬
او گفت’ :من می شناسمت ٬تو دیک سواب هستی ٬مگه نه؟‘ ناچار بودم برای یک بیمار کورساکف توضیح دهم که حافظه من
یاری نمی کند چهره ها را خوب بیاد بیاورم! در آغاز اپیدمی ایدز نیز اغلب با دیمانش همراه بود ٬چرا که انواع مختلف آلودگی
ها و عفونت ها به مغز آسیب میرساند .خوشبختانه این مساله با مولتی تراپی ( درمان های هم زمان -م ).از میان رفته است.
روزی در یکی از کافه های آلزهایمر سخنرانی داشتم ٬در زنگ تفریحی که وسط سخنرانی برای خوردن چایی ٬قهوه ٬نوشیدنی٬
...بود ٬مرد ۴۵ساله ای آمد پیش من و گفت در مرحله آغازین دیمانش می باشد .گفتم ٬من که چیزی از آن در تو نمی بینم .وی
پاسخ داد که یکی دو بار خونریزی مغزی کوچکی داشته است و می دانست که آنها کار خود را خواهند کرد و او گرفتار دیمانش
خواهد شد .از او پرسیدم آیا در دهکده کاتوایک ( یک دهکده ساحلی در هلند-م ).خویش و آشنایی دارد .پاسخ داد’ ٬آره ٬در آنجا
پروفسوری هست که خیلی خوب می تواند بیماری را تشخیص دهد ‘.در آنجا خانواده ای هست که نوعی آسیب خوردگی در آنها
باعث می شود در رگهای شان آمیلوید انباشت شود ٬که آنهم خونریزی مغزی و دیمانش بدنبال می آورد .آنان نیک می دانند که
چه بالیی سر شان میاید ٬چونکه در آن ده اعضای زیادی از آن خانواده بهمان ترتیب دیمانش می گیرند .اما آن نیز مانند بیماری
کرویتزفلد -یاکوب ٬نوعی دیمانش که به علت پروتین غیر عادی و عفونت آور پیش می آید ٬دیمانشی نادر می باشد .بیماری
کرویتزفلد می تواند یک دلیل ارثی داشته باشد .اما پروتین عفونت آور در گذشته توسط جراحی های مغزی نیز انتقال داده می
شد ٬چه آن هنگام هنوز نمی دانستند که وسایل این گونه عمل های جراحی می باید بروش ویژه ای استریلیزه میشد .در پیوند
غشای قرنیه و بیرون کشیدن شیره هیپوفیز -برای کودکانی که هورمون رشد کافی ندارند و بکمک آن بیشتر رشد می کنند -نیز
مواد عفونت زا انتقال داده می شود .شیره هیپوفیز ٬که احتماال از روسیه آورده می شود ٬هنوز در باشگاه های ورزشی بجشم می
خورد .در آن جاها بکمک این هورمون رشد ماهیچه ها را بزرگ می کنند .کافی است در آن میان یکی از هیپوفیز ها از آن یک
بیمار کرویتزفلد -یاکوب باشد تا همه را بکام مرگ بفرستد .یکی از گونه های بیماری کرویتزفلد -یاکوب همانا بیماری دیوانگی
گاوی ( بیماری سرطان) می باشد .این پروتین عفونت آور که در مغز گاو ها وجود داشته همراه گوشت اورگان ( مغز ٬جیگر٬
سیراب شیردان - ... ٬م ).به فریکاندول ( نوعی سوسیس هلندی -م ).راه یافته بود .بیماری هانتینگتون هم نوعی از دیمانش ارثی
می باشد .این بیماران آسیب های حرکتی خاصی پیدا می کنند ٬که در اعضای خانواده خود آنرا دیده اند ٬از آن پس آنان می دانند
که دیمانش خواهند گرفت.
بنابراین می بینیم که دیمانش اشکال گوناگونی دارد ٬اما بیشتر آنها برپایه بیماری آلزهایمر پا می گیرد .اگر از انواع بیماری های
دیمانش چیزی ندانی و هر بیمار دیمانش را ’بیمار آلزهایمر‘ بنامی ٬بعد ها در بررسی های میکروسکوپی مغز آن بیماران٬
خواهی دید که تشخیص تو در اکثر موارد درست بوده است :یا آن بیماری آلزهایمر بوده است یا آمیزه ای از تغییرات عروقی که
بخشی از آن بیماری آلزهایمر می باشد.
آیا بیماری آلزهایمر یک علت دارد؟
در دهه های گذشته ٬پژوهش هایی که روی آلزهایمر شده ٬به ویژه روی دو سه شکل ارثی آن تمرکز داشته است .در بلژیک دو
خانواده هست که در آنها بیماری آلزهایمر از ۳۵سالگی شروع می شود .اعضای این خانواده ها در ۴۰تا ۵۰سالگی می میرند.
در این خانواده ها در ژن هایی که برای ’ پروتین تشکیل دهنده امیلوید بتا‘ می باشد و همچنین در پرسنیلین ۱و ٬ ۲دگر گونی
های ژنی دیده شده است .می باید به یاد داشت که این دگرگونی ها در توصیف تنها ٪۱از کل بیماران الزهایمر صدق می کند.
سن و یک عامل ارثی که آپولیپو پروتیین یی-سیگما ٬ ۴نامیده می شود ٬در ۹۴٪بیمارانی که آلزهایمر در باالی ۶۵سالگی
سراغ شان می آید ٬دو عامل بسیار مهم برای خطر گرفتاری بدان بیماری می باشد .عامل ۱۷٪از کل بیماری آلزهایمر ژن
آپولیپو پروتیین یی-سیگما ٬ ۴می باشد .اما بر خالف سه دگرگونی آورده شده در باال ٬نمی توان به یقین گفت اگر کسی از نظر
ارثی ژن آپولیپو پروتیین یی-سیگما ۴دارد ٬بیماری آلزهایمر می گیرد .تنها می شود گفت این کسان احتمال بیشتری دارد آن
بیماری را بگیرند .ما دانشجویانی را که پیش ما چگونگی تشخیص ژن آپولیپو پروتیین یی-سیگما ۴را آموخته بودند و می
خواستند آنرا روی خود نیز بیازمایند ٬از آن کار باز داشتیم .چونکه آن به نگرانی ها و دلشوره هایی دامن میزد بی آنکه کسی
بداند آنرا می گیرد یا نه .از این گذشته اکنون برای بیماری یاد شده هنوز یک تراپی کارآمد یافته نشده است .کسی چه می داند که
در آینده نیز چنین می ماند .در بررسی های مولکولی مواد بایگانی شده از خانم آگوسته دی ۵۱ .ساله ٬بیماری که دکتر آلزهایمر
۱۰۰سال پیش بیماری او را توصیف کرد ٬نشانی از دگرگونی های شناخته شده و همچنین ژن آپولیپو پروتیین یی-سیگما ۴دیده
نشد .این نمونه ایست از کسانی که در جوانی آلزهایمر می گیرند ٬بی آنکه ژن هایی که باعث آلزهایمر می شوند ٬در آن نقشی
داشته باشند.
در این که کسی امکان ابتال به بیماری آلزهایمر داشته باشد ٬پیداست عوامل بسیار پیچیده ژن-پیرامون نقش بازی میکند .این همه
عوامل متفاوت چگونه به یک شکل بیماری دیمانش منتهی می شود؟ فرضیه پذیرفته شده توسط عموم آنست که عوامل خطر به
انباشت آمیلوید س ّمی ( بتا آ )۴به صورت لکه ( پالک) می گردد .اثر تخریبی آمیلوید به تغییرات و لخته شدن ( در هم گره
خوردن و کالف شدن) پروتین های حمل کننده می شود ٬که آنها نیز از کارکرد سلول های عصبی جلوگیری می کنند و نهایتا
باعث مرگ سلول های عصبی می گردند .مرگ انبوه سلول ها ٬سر آخر به دیمانش می انجامد .سلول های آسیب دیده آمیلوید
سمی را تراش می کنند و بدنبال آن در ایستگاه بعدی رشد بیماری ٬سلول های عصبی را تخریب می کند و بدین ترتیب بیماری
طبق الگوی مشخصی ٬خود را در سراسر مغز گسترش می دهد ٬که براک ان براک آنرا در مراحل ۰تا ۶توصیف می کند .در
واقع به نظر می رسد بیماری آلزهایمر را با کالبد شکافی عصبی می توان شناخت :بیماری همواره از همان ساختار مغزی (
انترو هاینال کورتکس ٬شکل )۲۵آغاز می یابد ٬سپس نخست به سیستم لیمبیک و بدنبال آن به پوسته مغزی آسیب می رساند .این
فرضیه بنام ’ فرضیه تراوش آمیلوید‘ شناخته شده است :هرچند در تاییداین فرضیه ادله محکمی از سوی کسانی ٬در مورد بیماری
نادر و خانوادگی آسیب خوردگی های بتا آورده می شود ٬بهمان سان ادله و بحث های محکمی در مخالفت با این ایده هست که
فرایند یاد شده علت شکل بسیار شایع و غیر ارثی بیماری آلزهایمر می باشد .اما تاکنون پژوهش ها روی موش هایی که به آنها
ژن انتقال داده شده ٬نتوانسته است به آن ایده که تشکیل کالف یا گره خوردگی ها به سبب بارش یا تراوش آمیلوید ٬در شکل کمتر
دیده شده آلزهایمر می باشد ٬کمکی برساند .من بیشتر این نظریه را درست می دانم که بیماری آلزهایمر پیری زودرس و شتابان
مغزی می باشد .هر سلول مغزی که کار می کند ٬آسیب می بیند ٬درست همانگونه که موتور یک ماشین هرچه بیشتر کار کند
بیشتر آسیب می بیند .اما بر خالف موتور ماشین ٬سلول های مغزی می توانند بشیوه ای آسیب های خود را بهتر سازند .با این
همه این کار را نمی توانند ۱۰۰٪به انجام برسانند و انباشت این آسیب خوردگی ها در گذر سال ها پایه های فرایند سالخوردگی
را فراهم میاورد .در کسانی که اینگونه آسیب خوردگی های مغزی را نمی توانند به طور کامل بهتر سازند ٬و در کسانی که
آسیب خوردگی های مغزی بسیار برای شان پیش میاید ٬مانند مشت زنانی که نان شان را از آن راه در میاورند ( بخش ۱۸.۱را
ببینید) ٬سالخوردگی مغزی شتاباهنگ تر و سخت تر می باشد ٬که آن نیز به پیدایش لکه ( پالک) و کالف و پس از آن پیدا شدن
بیماری آلزهایمر می انجامد .اگر این دیدگاه درست باشد ٬می توان گفت ٬برای گرفتار نیامدن در دام آلزهایمر ٬می باید از فرایند
پیر شدگی مغز جلوگیری کرد .ما هنوز برای رسیدن بدان ٬راه درازی در پیش داریم.
XIX. 2
.با بچه هایت مهربان باش ٬آنان تو را در خانه نگهمیدارند و ازت پرستاری می کنند
)روی فنجان چایی خوری که از دخترم کادو گرفته ام ٬نوشته بود (
یک سوم آدم ها خبر شان نمی شود که بیماری آلزهایمر آنها آغاز شده است .آنان حاشا می کنند که چیزی شان است [=
اناسوگنوسی ( نداشتن بینش و دانش از بیماری خود و حاشا کردن آن و پیامد های آن -م ]).و می باید همسرشان آنان را وادار کند
که جیزی شان هست و می باید پیش دکتر بروند .یکی از خویشان من زنش را که دیمانش می گرفت ٬همراه خود به سیمپوزیم من
آورده بود .در آن سیمپوزیم روی بیماری آلزهایمر بحث و بررسی کامل می شد .دوست من از زنش می پرسد آیا بحث هایی که
در آنجا شد’ ٬چیزی را به روی تو میاورد؟‘ و او پاسخ می دهد’ :به روی من نه ٬اما چرا ٬به روی کسانی که آنرا دارند میاورد‘.
دیگران زودتر می بینند که یک جای کار می لنگد .هنگامی که هارولد ویلسون در سال ۱۹۷۴برای بار دوم به نخست وزیری
انگلستان برگزیده شده ٬دید حافظه عکس برداری ( فوتوگرافیک مه موری) او وی را دیگر یاری نمی کند .در سال ۱۹۷۶وی
در میان شگفتی همگان از جایگاه نخست وزیری کناره گیری کرد .پس از گذشت دو سال از آن ٬بیماری آلزهایمر او عیان گشت.
آغاز بیماری آلزهایمر می تواند آرام و خزنده باشد و بیماری دیرپا گردد .هنگامی که رونالد ریکان ٬نزدیک ۷۰سالگی ٬به
ریاست جمهوری ایاالت متحده انتخاب شد ٬قول داد اگر بیماری آلزهایمر گرفت ٬کنار برود .بعد ها نشانه هایی یافته شد که
نشاندهنده آغاز بیماری وی در سال ۱۹۸۴بود .از بررسی بحث های وی روشن گشت که وی در همان هنگام شروع کرده بود
به خطا کردن در بکار بردن حروف تعریف ٬حروف اضافه و ضمایر .همچنین وی نسبت به سخنرانی های پیشین ٬پنج برابر
بیشتر مکث و ۹٪آهسته تر صحبت می کرد .در سال ۱۹۹۲نشانه های بیماری آلزهایمر آشکار می گردد و ده سال پس از
نمایان گشتن نخستین نشانه های بیماری ٬ریگان به هم میهنان خود نامه ای می نویسد ٬تا به آنان بگوید وی نیز یکی از میلیون ها
امریکایی می باشد که در دام آن بیماری گرفتار آمده است .ده سال پس از آن ٬به سخن دیگر بیست سال پس از آغاز بیماری ٬وی
مرد.
بیماری آلزهایمر در مغز مسیر ثابتی را می پیماید .زیر میکروسکوپ ٬در مغز بیمارانی که مرده اند ٬می شود نخستین دگرگونی
های ناشی از آلزهایمر ٬کالف شدگی را در پوسته مغزی لوب گیجگاهی ( انتروهینال کورتکس ٬شکل )۲۵دید .پس از آنست که
برخی تغییرات را در هیپوکامپوس نیز می توان دید .دراین مقطع هنوز از نشانه های بیماری چیزی دیده نمی شود و بیمار مرده
ای که مغزش را برای ’کنترل‘ ٬جهت تحقیق به ما داده است ٬هرگز پی نمی برد که بیماری در مغزش آغاز شده بود .فعال ً که
تشخیص آغاز بیماری در بیماران زنده ٬ممکن نیست .اما اگر بیماری آلزهایمر به پوسته مغزی گیجگاهی ( شکل )۱ ٬و
هیپوکامپوس آسیب برساند ٬در حافظه نسبت به رویدادهای اخیر نارسایی هایی دیده می شود .این گونه آدم ها آنچه را که در
گذشته نزدیک روی داده است ٬به یاد نمی آورند ٬اما جزییات رخداد های گذشته دور ٬مثال جشن دوره دبستان را خوب به یاد
میاورند .پس از آنکه بیماری بالخره بخش های باقیمانده پوسته مغزی را نیز تخریب می کند ٬بیمار دیمانش می گردد .در پایان
هم بخش پسین پوسته مغزی ٬که بکمک آن می بینیم ( کورتکس بینایی ٬شکل )۲۱آسیب می بیند .برخی از هنرمندان نقاش که
بیماری آلزهایمر در آنان موجب دیمانش می شد ٬همچنان مهارت های هنری و آفرینشگر خود را ٬بدون آنکه آسیب ببیند٬
نگهمیدارند .این چنین نقاش هایی هنوز می توانند تابلو های بی مانندی بکشند ٬اما نمی توانند قیمت مناسبی برای آن ها تعیین
کنند ٬چانه زدن بر سر قیمت که جای خود دارد .این نقاشان برای کشیدن نقاشی تا آخرین لحظه از پوسته مغزی بخش پسین مغز
استفاده می کنند.
نه تنها تغییرات میکروسکوپی که خوابیدن کارکردهای مغزی نیز در فرایند بیماری آلزهایمر روند ثابتی را می پیماید .در این
روند ٬کارهایی را که در طول بزرگ شدن مان یاد گرفته ایم ٬درست برخالف ترتیب یادگرفته ها ٬از دست می دهیم .این مراحل
که در فرایند آلزهایمر گسترده و پیش می رود ٬توسط دکتر باری رایزبرگ ٬در نیویورک شماره گذاری شده اند .در ایستگاه
شماره ۱همه چیز عادی است .در ایستگاه شماره ۲نمی توانی وسایل خود را پیدا کنی و کم کم می بینی در سر کار مشکالتی
پیدا می کنی ٬اما می توانی آنرا خوب پنهان سازی .در ایستگاه ۳دیگران نیز می بینند که از انجام کارهای خود ناتوان هستی .در
ایستگاه ۴انجام دادن کارهای پیچیده ٬مانند سر و سامان دادن به دخل و خرج خود یا داشتن حساب و کتاب مالی برای تان میسر
نمی شود .در ایستگاه ۵برای یافتن رخت و پوشاک خود به کمک نیاز پیدا می کنید .در ( ۶الف) برای پوشیدن لباس های تان به
کمک نیاز پیدا می کنید؛ ( ۶ب) با شستن و ( ۶ج) با رفتن به توالت مشکالتی پیدا می کنید؛ سیفون را نمی کشید ٬یا خودتان را
تمیز نمی کنید و به شلوار خود می شاشید ۶( ٬ه) در شلوار خود می رینید .در ایستگاه ( ۷الف) در روز یک تا پنج کلمه حرف
می زنید ٬پس از آن ( ۷ب) دیگر گفته های تان قابل فهم نیست ۷( ٬ج) دیگر نمی توانی راه بروی ۷( ٬د) خودت بدون کمک
دیگران نمی توانی بنشینی .در ایستگاه ( ۷ه) لبخند شما محو می شود ٬همان که مانند بچه ها به همه می خندیدی و شادشان می
کردی .در ایستگاه ( ) ۷دیگر قادر نیستی سرت را خودت بلند کنی .سر آخر بیمار به حالت جنینی روی تخت می افتد ( شکل٬
)۳۰و اگر کسی انگشت در دهان او بکند ٬او شروع می کند به مکیدن .بدین سان بیمار برمیگردد به ایستگاه بچه های تازه به
دنیا آمده.
زبان و موسیقی در بخشی از مغز جای داده شده اند که در مرحله پایانی بیماری آلزهایمر از کار می افتد .سخن گفتن در مرحله
۷از میان می رود .کارآیی های موسیقیایی را بیماران آلزهایمر مدت های مدید می توانند نگهدارند .یک نوازنده پیانو که دیمانش
می گرفت ٬دیگر توانایی به یاد سپاری یک متن گفته شده یا نوشته شده یا نت های موسیقی نوشتاری را نداشت .اما آن خانم هنوز
توانایی آنرا داشت که پس از شنیدن یک قطعه موسیقی تازه و نا آشنا ٬آنرا با احساس نوازندگی خوب دوباره بنوازد .او در
مراحل بعدی نیز می توانست آهنگ هایی را که برایش آشنا بود با لذت فراوان بنوازد .اینگونه کارآیی های موسیقیایی در
خصوص یک نوازنده ویلون نیز که آلزهایمر گرفته بود ٬توصیف شده است .همچنانکه می توان در باره نگهداری کارکردی تا
آنهمه مدت ٬گمانه زنی کرد ٬تاثیرات موزیک روی مغز از آغاز و اوایل رشد و بزرگ شدن ٬وجود دارد .بچه هایی که زود
هنگام زاییده شده اند و در اینکوبیتور نگهداری می شوند و برای آنها موسیقی گذاشته می شود ٬ارامتر هستند ٬اکسیژن بیشتر و
متابولیسم بهتر دارند و و زودتر می توانند از اینکوبیتور بروند تا بچه های دیگر .بچه های تازه زاده شده به آواز خواندن مادر
بیشتر عالقه دارند تا سخن گفتن او .همچنین آنان به ریتم و آهنگ موسیقی نیز حساسیت دارند.
XIX. 3
اگر در بیماری آلزهایمر هنوز نیورون ها موجود باشد ٬فعال کردن دوباره این سلول ها امکان پذیر
است.
علیرغم چروکیده شدن مغز در پی گرفتار شدن به بیماری آلزهایمر ( شکل ٬)۳۱ ٬که در نتیجه آن مانند مغز مغز گردوی کهنه
می گردد ٬از تعداد کل عصب ها در این ساختار کاسته نمی شود .بر خالف باور عموم ٬مرگ سلولی به صورت توده ای و در
سراسر مغز پیش نمی آید .مرگ سلولی تنها به چندین بخش مغز ٬مانند پوسته مغزی انتروهینال ٬بخشی از هیپوکامپوس و لوکوس
کرولیوس محدود می گردد ٬که آنهم در مراحل پایانی پیش میاید .بر خالف آن ٬از همان آغاز بیماری فعالیت مغز کمتر می شود
و بدنبال آن سلول های مغزی در سرتاسر مغز چروکیده می گردد ( شکل .)۲۳ ٬این روشن می سازد که چرا در آغاز بیماری٬
نشانه های آن ٬آنچنان افت و خیز دارد .بیمار در لحظاتی نشانه ها بسیار تند بیماری را بنمایش می گذارد ٬اما بیمار چند لحظه بعد
دوباره گفتگوی خوبی را ٬بدون دشواری پیش می برد .هر آینه اختالالت حافظه در مراحل آغازین بیماری به سبب مرگ سلولی
پیش میامد ٬در آن صورت این افت و خیز ها پیش نمی آمد .مرگ سلولی برگشت پذیر نیست .پیش از آنکه نخستین اختالل حافظه
روی دهد ٬در اندازه گیری ها کاهش متابولیسم گلوکوز کاهش یافته دیده شده است .تزریق گلوکوز یا انسولین به بهتر شدن شناخت
بیماران آلزهایمر کمک می کند .این نشان می دهد که بهم خوردگی متابولیسم در مغز این بیماران ٬از عوامل محدود کننده کارکرد
آنان می باشد.
راه انداختن کارکرد های مغزی در برابر آلزهایمر
بیگمان برای خود بیمار فرقی نمی کند که آیا به خاطر نابودی سلول های مغزی دیمانش می گیرد یا به علت کاستی پذیرفتن
فعالیت های عصبی ٬اما این برای یافتن و رشد دادن استراتژی های درمانی اهمیت بسیار دارد .اگر اعصاب از بین نرفته باشد و
فقط از کار بیافتد یا ناتوان ( اتروفیک) گردد ٬می شود آنها را دوباره راه انداخت ٬که روی این کار هنوز باید پژوهش کرد.
دوزبانه بزرگ شدن ٬داشتن دانش اندوزی خوب و زندگی پر جنب و جوش ٬امکان گرفتار شدن به بیماری آلزهایمر در روزگار
پیری را ٬کاهش می دهد .از این گفته چنین برمیاید ٬پر کاری و سختکوشی مغز می تواند از آن بیماری جلوگیری کند .از این
گذشته ٬در مغز بخش هایی هست که بیماری آلزهایمر سلول های آنها را از کار نمی اندازد .ما متوجه شده ایم آن بخش های
مغزی که بسیار فعال بودند ٬در خالل فرایند پیری بیشتر نیز فعال می شوند .این فرضیه را ٬که فعال شدن سلول های مغزی در
برابر پیری و بیماری آلزهایمر از ما محافظت می کند ٬من در سال ۱۹۹۱چنین بیان کردم ’ :یا کنارش به نه ٬یا بکارش ببر‘
همچنین آزمایش هایی که روی بیماران آلزهایمر شده ٬نشان می دهد با فعال شدن مغز از آسیب های آن بیماری کاسته می شود.
در یکی از آزمایش ها با قرار دادن موش های ترانس ژنی ( موش هایی که مواد ژنی یا دی .ان .ا .از یک ارگانیسم دیگر در
آنها تزریق شده است -م ).که پروتین ویژه آلزهایمر ٬امیلوید را در مغز خود جمع می کردند ٬در یک محیط غنی و محرک آنها
فعال می گشتند .آن محیط در واقع یک قفس بزرگ بود که در آن موش ها می توانستند باهم بازی کنند و پیوسته در آن بازیچه
های نوی برای آنها می گذاشتند .دیده شد اگر موش های یاد شده در محیط غنی و محرک بمانند از مقدار امیلوید مغز آنها کاسته
می شود و هنگامی که آن موش ها در آن محیط بیشتر به جنب و جوش می افتادند ٬کاهش امیلوید بیشتر می گشت .با این همه٬
پروفسور اسخردر ٬استاد دانشگاه آمستردام و گروه او اثر تحرک بیشتر را روی کارکرد بیماران آلزهایمر ندیدند .اما او پیشتر٬
آثار مثبت تحریک عمومی مغز بیماران آلزهایمر ٬از طریق پوست را ٬روی شناخت و خلق و خوی آنها تایید کرده بود .گروه
مارک توزینسکی در سان دیگو ٬به تحریک نیوکلیوس بسالیس مینرت ( شکل )۲۴که یکی از مراکز مهم حافظه می باشد٬
بکمک ژن درمانی در بیماران آلزهایمر پرداخت ٬که نتایج آن امیدوار کننده می باشد ( بخش ۱۲.۷را ببینید).
تحریک ساعت بیولوژیکی بکمک روشنایی
برای آنکه بتوان دید فعال کردن سلول های مغزی ٬که بیماری آلزهایمر آنها را از کار انداخته است ٬تا کجا امکان دارد ٬ما سیستم
سیرکادیان (در زبان التین سیرک = دایره و دایس = روز ٬دایره ای را که بسته شدن آن یک روز طول می کشد و برخی ها از
آن با ریتم ۲۴ساعتی نیز یاد می کنند ٬که مراد نظم خواب و بیداری می باشد -م ).را که در کانون آن ساعت بیولوژیک جای
دارد ٬تحریک می کنیم .این مساله اهمیت کلینیکی نیز دارد .از دالیل مهم بستری کردن یک بیمار دیمانش در خانه های
پرستاری ٬یکی نا ارامی های شبانه آنان می باشد .این بیماران شب ها بیدار می مانند ٬توی خانه می گردند و همه چیز را بهم می
ریزند .برای نمونه گاز را روشن می گذارند و می روند ٬یا از خانه می روند بیرون و گم می شوند .هیچ همسری نمی تواند تا
آخر همه روز ها و شب هایش را در کنار همسر بیمارش با پرستاری کردن از او سپری کند .سیستم سیرکادیان که ریتم شبانه
روزی ( خواب و بیداری) ما را تعین می کند ٬در مراحل اولیه آزهایمر آسیب می خورد .پس از آنست که افزایش مالتونین شبانه
از میان می رود .مالتونین هورمون خواب است که از اپیفیز میاید .ما نشان داده ایم که علت تغییر ساعت بیولوژیک ٬در کانون
سوپر چیاسماتیکوس نهفته است .ساعت بیولوژیکی را می توان به آسانی ٬از طریق افزایش روشنایی در محیط زندگی ٬تحریک
کرد .در واقع با این کار می شود دید که ریتم سیرکادیان آنان بهتر می گردد و از ناآرامی های شبانه بیماران آلزهایمر کاسته می
شود .گفتن ندارد که این روش برای آن دسته از بیماران آلزهایمر که دید و بینایی خوبی ندارند ٬سود چندانی نخواهد داشت ٬چه
دید کم فروغ آنها به کم سو شدن روشنایی کمک می کند .نتایج سه سال و نیم کار دکتر اوس فان سومرن و همکاران او نشان داد٬
روشنایی بیشتر نه تنها ریتم خواب و بیداری آنها را بهتر می کند ٬که به بهتر شدن خلق و خوی آنان و کند شدن پسرفت حافظه
آنان نیز کمک می کند.
افزایش روشنایی در طول روز و دادن مالتونین پیش از خوابیدن ٬از بعضی نظر ها روش مفیدی می باشد .نتایج این اقدام ساده با
از آن داروهای کنونی آلزهایمر برابری می کند و به اندازه آنها موثرمی باشد .از باره ای نیز این برتری را دارد که مانند آن
داروها پیامدهای ناخواسته و زیان آور ندارد .هرچند تحریک ساعت بیولوژیک کیفیت زندگی بیماران آلزهایمر و پرستاری
کنندگان از آنان را بهبود می بخشد ٬اما این درمانی برای آن بیماری بشمار نمی آید ٬بلکه در گام نخست چاره ای برای بهتر شدن
ساعت بیولوژیک می باشد .اقدام یاد شده اصل مهمی را فاش می سازد :حتی نیورون هایی را که در فرایند بیماری آلزهایمر از
کار می افتد ٬می توان دوباره راه انداخت.
پژوهش دومی که در دست اجرا می باشد ٬برپایه این یافته ها استوار استکه مغز خود ٬در آغاز آن بیماری ٬در برابر آن با
موفقیت ایستادگی می کند .من به همراه کون یوسرز و یوست فرهاخن این پدیده را در نخستین مرحله آلزهایمر ٬که هنوز در آن
سخنی از آسیب خوردگی حافظه در میان نیست ٬دیدیم .به نظر میاید در آن فرایند بخش هایی از مغز ٬برای جبران آنچه که پیش
آمده است ٬فعال می گردد تا از مختل شدن حافظه در آغاز کار جلوگیری کند .بدین سان در مراحل آغازین آلزهایمر ٬آن هنگام که
هنوز از دگرگونی های ویژه آلزهایمر نشانی دیده نمی شود ٬صد ها ژن در بخش پیشین مغز ٬پری فرونتال کورتکس به جنب و
جوش می افتد .حاصل پژوهش ما آنستکه پری فرونتال کورتکس ( شکل ٬)۱۴در مراحل اولیه بیماری آلزهایمر همه تالش خود
را می کند تا بتواند بکار عادی خود ادامه دهد .اما پس از آنکه آن ساز و کار ناکارآمد می گردد ٬و پری فرونتال کورتکس وا می
دهد ٬از متابولیسم آن کاسته می شود و آسیب خوردگی حافظه رو به افزایش می گذارد .ما امیدواریم با واشکافی شیوه ای که در
آن مغز با فعال کردن نیورون ها به نبرد با فرایند آلزهایمر می پردازد ٬بتوانیم دارویی برای آن بیابیم .بدبختانه پژوهش های ما با
.کندی دل آزاری پیش می رود
XIX. 4
دیمانش یک بیماری سختی است که در بسیاری از آدم ها با افسردگی ٬بویژه در آغاز آن با ترس همراه می باشد .برای همین
خیلی از آدم ها نمی خواهند آن پروژه را تا به آخر ادامه دهند .بدان سبب ما با کمیسیون انجمن هلندی داو طلب های یوته نزیا (
مرگ آسان = کشتن آدم هایی که از دردی بسیار جانکاه رنج می برند یا مدت هاست در کما بسر می برند و امیدی به بهتر شدن
شان نیست -م ).به این نتیجه رسیده ایم که در چهارچوب قانون یوته نیزیای کنونی ٬می شود با پیشرفت دیمانش ٬سر آخر یوته
نیزیا را برگزید ٬مشروط بر اینکه بیمار بهوش باشد و آنرا برگزیند ( بخش ۱۹.۵را ببینید) .فشار و رنج دیمانش می تواند از
اندازه برون گردد ٬این صرفا به سبب وارفتگی و از کار افتادگی گستره های بیشمار مغزی نمی باشد .پروفسور اریک استخردر
که در دانشگاه آمستردام روانشناس نیورولوگ می باشد ٬از انگشت شمار کسانی است که یادآور می شود ٬آن بیماری مغزی که
پایه دیمانش می باشد ٬موجب دشواری تشخیص و درمان درد در آنها می گردد .درمان درد بیمارانی که دیمانش آنان پیشروی می
کند ٬مشکلی است که غالبا ً پیش میاید و به غایت نگران کننده می باشد .این مشکل با پیشرفت بیماری و وخیم شدن حال بیمار٬
بدتر نیز می گردد .بعضا ً خود فرایند بیماری ٬مانند دیمانش عروقی ٬دردهای ’کانونی‘ پدید میاورد .از این گذشته شمار بزرگی از
آدم های پیر درد های مزمن دارند ٬مانند درد آرتروز .چون دیمانش نیز از بیماری های پیری است ٬درد آن نیز بر درد های قبلی
افزوده می شود .از سوی دیگر اگر به مصرف داروهای مسکن نگاهی بیافکنیم ٬گمان نخواهیم کرد که سالخوردگان و بیماران
دیمانش درد دارند .برای بیمارانی که دیمانش دارند ٬در مقایسه با بیمارانی که دیمانش ندارند ٬داروی مسکن کمتر داده می شود٬
حتی در مواردی که آنها بیش و کم درد یکسان دارند ٬مانند شکستگی استخوان لگن.
تحریکات درد از دو راه به مغز می رسد .احساس درد از کنار ستون فقرات خود را به آن بخش از پوسته مغزی می رساند که
به تحریکات احساسی می پردازد .این یک سیستم جانبی میباشد .بیماری آلزهایمر به ان بخش آسیبی نمیرساند و به روال همیشگی
تحریکات در آنجا دریافت و پرداخته می شود .میزان حداقل تحمل درد ( آستانه درد) در بیماران آلزهایمر تغییری نمی کند .سیستم
دومی تحریکات درد را از بخش میانی ستون فقرات به پوسته مغزی به سینگولر سربرال کورتکس ٬که یک منطقه اعالن خطر
است می رساند .این قسمت در بیماران آلزهایمر به شدت آسیب می بیند .این سیستم میانی درد است که به احساس درد محتوای
عاطفی می دهد .چون سیستم کناری هنوز خوب کار می کند بیماران آلزهایمر درد را تجربه می کنند و چون سیستم میانی از کار
افتاده است ٬آنان نمی دانند چه اتفاقی می افتد .پس آنان بروشی واکنش نشان می دهند که ما گمان می بریم درد ندارند ( واکنش
آنها نشانی از درد ندارد) .آنان اخم می کنند ٬هراسان ٬آشفته و یا سراسیمه می گردند.
از این ها گذشته میزان دردی را که بیماران آلزهایمر تجربه می کنند ٬به علت دیمانش نیز بستگی پیدا می کند .بیمارانی که
دیمانش عروقی دارند ٬با پاره شدن سیستم های فیبری مغز بیشتر درد می کشند .بیمارنی که دیمانش بخش پیشین و گیجگاهی مغز
(فرونتو تمپورال) دارند تجربه عاطفی آنان از درد کمتر می باشد.
هستند کسانی که تصمیم می گیرند پروژه دیمانش را تا آخر بپیمایند .اما اگر آن بال سر من بیاد ٬من آنکار را نمی کنم .می باید در
مورد کسانی که راه نخست را می روند ٬میزان درد را از روی کارشناسی برآورد و چاره کرد و ساده اندیشی را کنار نهاد.
برای این ایده که درد روان آدمی را پاالیش می دهد ٬هیچ دلیل علمی وجود ندارد.
XIX. 5
آلزهایمر و لحظه مناسب برای پایان دادن به زندگی خود ٬به خواست خود
بگذاریم راهش را برود .با احترام به تصمیم وی که با دلیری گرفته شده است ٬تا از بیماریی که یاد و
حافظه او را از وی می گیرد ٬فراتر برخیزد ٬از همسر ٬پدر ٬پدر بزرگ ٬پدرخوانده ٬دوست مان جدا
می شویم و پدر فرزندانم را به درود می گوییم.
آگهی سوگواری در یکی از روزنامه های هلند۲۰۱۰ ٬
روز ۱۱نوامبر ٬ ۲۰۰۸در یکی از سالن های سینمای آمستردام که مملو از جمعیت بود ٬فیلم پیش از آنکه فراموشم بشود٬
ساخته نان روسن ٬بحث و بررسی می شد .در آن فیلم فان پایول فان ارده می گوید ٬نمی خواهد بیماری آلزهایمر همه تاب و
توانش را از دستش بگیرد و ببیند که همه دورش میاندازند .همسر و فرزندان وی در این لحظات سخت با وی همدلی میکنند و از
آن مدت مانده که هنوز در کنار هم هستند لذت می برند .تنها کسی که با راهی که پایول برگزیده است ٬سر سازگاری ندارد دکتر
اوست .این تنها پائول نبود که نمی دانست دکترش در باره آن موضوع چگونه می اندیشد .در حالی که اکثریت چشمگیری از
هلندی ها نسبت به یوته نزیا نظر مثبت دارند (آخرین-وصیت-قرص ٬کمک گرفتن برای کشتن خود /یوته نزیا بدست خود)٬
٪۹۱آنان نمی دانند نظر دکتر شان در این خصوص چیست ٬در صورتی که آن کمک را می باید از همان دکتر بخواهند .البته
می شود یک کاری کرد .من یک کارفرمای ۸۰ساله می شناسم که ناچار شد از خانه اش کوچ کند و برود ( در هلند هر محل و
منطقه ای دکتر خودش را دارد .اهالی هر محل پیش دکتر خود می روند و در شهرداری و سیستم دوا و درمان نیز آن دکتر به
عنوان دکتر خانوادگی آنان شناخته می شود .از این گذشته طبق سیستم هلند هر دکتری می باید تعداد مشخصی از اهالی شهر را
پوشش دهد و کال میزان دکتر های مورد نیاز یک شهر در همین رابطه تعیین می شود .یعنی این طور نیست که یک پزشک ده
هزار مشتری داشته باشد و یک دکتر هزار تا .برای همین یکی از راه های عوض کردن دکتر خانوادگی آنست که از محلی که
هستی کوچ کنی بروی محلی دیگر تا دکتر محل جدید دکتر خانوادگی تو گردد-م .).پس از آن وی رفت پیش دکتر خانوادگی جدید
خود و گفت’ :می خواهم دو چیز را از تو بدانم .پاسخ یکی از آنها را می خواهم هرچه زودتر از تو بشنوم :نظرت در باره یوته
نزیا و سقط جنین چیست؟‘ بدبختانه همه مثل آن مرد رو راست نیستند.
درس دومی که می شود از آن پیشامد گرفت آنست که دکتر خانوادگی اولی نه تنها خودش از انجام آن کار خودداری کرد بلکه
پائولس را به یکی از همکاران خود که آن کار را می کرد نیز معرفی ننمود .سرپرستی انجمن پزشکان می خواهد از راه های ٬
قانونی روی دکتر های خانوادگی فشار بیاورد تا به خواست بیمار احترام بگذارند .بگمان من راه دیگر آنست که آنها را خوب
تربیت کنیم و آموزش دهیم .درخواست کمک برای خودکشی (یوته نزیا) هنوز برای پزشکان خانوادگی سختی های خود را دارد.
بهتر است با دکتر رابطه خوب و طوالنی بسازید تا بتوانید بکمک یکدیگر برای رسیدن به آن لحظه و بیرون رفتن از زندگی٬
یکدیگر را یاری کنید .نمی توان برای این کار بهمین سادگی به یکباره و شتابزده دست بکار شد .درخواست گواهی یوته نزیا٬
پیش از آنکه آلزهایمر به سراغ تان آمده باشد ٬آزمایش خوبی برای سر درآوردن از موضع دکتر و آغازی برای ساختن یک
رابطه خوب می باشد .شاید هم ناچار شوید دکترخانوادگی تان را عوض کنید.
تشخیص ’دیمانش‘ در مراحل اولیه ٬تنها در صورتی قابل اعتماد خواهد بود که در یک پلی کلینیک حافظه صورت گیرد .اگر
در باره حافظه خودتان یا حافظه همسر تان نگرانی دارید ٬بگذارید شما را به یکی از این پلی کلینیک ها معرفی کنند .اگر
تشخیص داده شد شما در ’آغاز دیمانش‘ هستید ٬می باید بدانید که آن شتر روزی جلو در خانه شما هم خواهد خوابید .بسیاری از
آدم ها می خواهند تا جایی که می توانند از زندگی شان لذت ببرند ٬اما این نیز هست که اگر زیادی درنگ ورزند ٬شاید خیلی دیر
بشود و دیگر نتوانند انتخابی را که کرده اند تایید کنند ٬در نتیجه از دست دکتر برای اجرای آن کاری نیاید .در اوایل فرایند
آلزهایمر هنوز هوش و حواس بیمار سر جایش است و می تواند خود تصمیم بگیرد .پس از آن نوبت به لحظات هشیاری می
رسد ٬که در آنها بیمار هنوز می تواند وضعیت کلی خود را خوب ببیند .اما پس از آن لحظه ای فرامیرسد که آن هشیاری های
کوتاه نیز ناپدید می گردد .پروفسور اس بورست ایلرز ٬وزیر پیشین بهداشت گفت ٬اگر کار بجایی بکشد که دیگر فرزندان و نوه
هایش را نشناسد ٬می خواهد از زندگی بیرون رود .اما با رسیدن بدانجا ٬در فرایند این بیماری ٬برای تصمیم گیری خیلی دیر می
شود و آن دکتر خانوادگی را بر سر دو راهی میگذارد .انتخاب لحظه مناسب برای بیرون رفتن از زندگی ٬برای هرکسی فرق می
کند .از آنرو شایسته است سر آن دقیق و روشن با دکتر خانوادگی صحبت کرد .نیک باید دانست که این کار برای آن دکتر نیز
آزمون بسیار دشواری می باشد .یکی از پزشکان آزموده در این زمینه ٬فان دْر میر می گوید ٬ترجیح می دهد آن بیرون رفتن با
یک نوشیدنی باشد و شخص خود آنرا سر کشد و نشان دهد که تا دم آخر روی تصمیم خود مانده است .دیگران تزریق را بهتر می
دانند .چون در این حالت مرگ زودتر فرا می رسد .بهتر است این نکته را نیز با دکتر خوب بررسی و مشخص کرد.
XX
مرگ
مرگ رویدادیست ماندگار در یاد .نخست ارگانیسمی با شکوه می سازیم و چون پنجاه سال بر آن می
.گذرد ٬دورش می اندازیم
این کاریست اهریمنی ٬اگر خدایی هست دلم می خواهد روزی در کوچه ای تنگ و تاریک گیرش
.بیاورم
میداس دکرز۲۰۱۰ ٬
XX.1
فریبندگی زندگی و مرگ
زندگی بیماری مرگباریست که از طریق مقاربت انتقال داده می شود و همیشه هم با مرگ پایان می
.یابد
آلکساندر اسمیت ( )۱۸۶۲-۱۸۲۹
تعریف زندگی و مرگ کار ساده ای نیست .زندگی می باید پاره ای معیار ها را داشته باشد ٬مانند پویایی و جابجایی ٬سوخت و
ساز ٬رشد ٬توانایی بچه آوری ( که برای آن کار به مولکول های انتقال اطالعات مانند دی .ان .ا .و ار .ان .ا .نیاز داریم) ٬درهم
جوش خوردن و یکی شدن نیز همرنگ و سازگار گشتن .هرچند که صفات آخری در تک سلولی ها نیز دیده می شود ٬روشن
است که در روند فرگشت سلول عصبی پیشرفت های بزرگی کرده است .هر کدام از این معیار ها جداگانه نشانی از زندگی
ندارد .آب روان تکان می خورد ٬آهنی که زنگ می زند سوخت و ساز دارد ٬کریستال می تواند رشد کند و امروزه جوانان
بسیاری را می شود دید که می گویند بدون بچه دار شدن از زندگی شان بیشتر لذت می برند .با هم جوش خوردن و سازمان یافتن
را بکمک یک برنامه ریزی کامپیوتری نیز می توان انجام داد .برای زنده بودن می باید آمیزه ای از همه این معیار ها فراهم
.باشد
سده هاست که دکتر ها بر پایه ایستادن زنش قلب و نفس کشیدن و برآورد اینکه دیگر آن کارکردها برنمی گردد ٬مرگ را
تشخیص می دهد .پس از چند دقیقه معاینه پر تنش دکتر از تشخیص خود یقین حاصل می کند .همچنانکه در سروده ای از بارند
سروت ’مرده‘ می تواند دید’ :هیچ کاری نمی توان کرد ‘.همیشه بما گفته اند اعصاب در برابر کبمود اکسیژن بسیار حساس می
باشد .پس از ۴تا ۵دقیقه نرسیدن اکسیژن ٬به مغز آسیب های جبران ناپذیر می رسد .که چنین نیز هست ٬اما گویا این سلول های
عصبی نیست که در برابر کمبود اکسیژن خیلی حساس می باشد .به سبب کمبود اکسیژن سلول های مویرگ ها چنان برآماسیدگی
پیدا می کند ٬که پس از ۴تا ۵دقیقه قلب دوباره می زند و نفس کشیدن باز می گردد ٬اما سلول های خونی ( گویچه های خون)
دیگر نمی توانند از مویرگهای مغز بگذرند و اکسیژن برسانند .از این گذشته در آن فاصله مواد سمی آزاد میگردد و سر اجام مغز
می میرد .بلکامپو در داستان زیبای خود رولر کوستر ( چرخ فلک های شهر بازی که بیشتر شبیه عدد ۸انگلیسی می باد -م).
سال ۱۹۵۳پیشبینی می کند آدمی در سال ۲۰۰۰خواهد توانست مغز آدمی را کشت کند .این حقیقت دارد که اگر در کمتر از ده
ساعت از مردن کسی که مغزش را به بانک مغز هلند هدیه کرده است ٬مواد کالبد شکافی او را دریافت کنیم ٬می توانیم نیورون
ها ( سلول های عصبی) را در ورق های نازک بافت مغزی کشت کنیم و هفته ها نگهداریم .رونالد فرور نخستین کسی استکه در
سال ۲۰۰۲در نوشته ای اعالن کرد آن ورق ها سلول ها هنوز می توانند پروتین بسازند و مواد را انتقال دهند .آنان می توانند از
.باره الکتریکی نیز فعال گردند .سلول های گلیا ( پشتیبانی) را می شود پس از ۱۸ساعت از مرگ یکی کشت کرد
کشت ورق های کالبد شکافی شده ٬ده ساعت پس از مرگ ٬نشان می دهد که سلول های مغزی در برابر کمبود اکسیژن تا ده
ساعت پس از مردن ایستادگی می کند و مرگ بیمار چیزی دیگریست تا مرگ سلول های عصبی .اگر به این بیاندیشیم که سلول
های زنده از مولکول های مرده ای چون دی .ان .ا .و ار .ان .ا ٬.پروتین و چربی ساخته شده اند ٬آن پرسش که براستی زندگ و
مرگ چیست ٬بیشتر رازآلود می گردد .آیا آدمی خواهد توانست از مولکول های مرده زندگی بسازد؟ کریگ ونتر در سال ۲۰۰۳
با ساختن ویروسی ( پی اچ-ایکس ) ۱۷۴از ترکیب مواد مرده ٬نخستین گام را در این راستا برداشت .اما یک ویروس برای
تکثیر و تولید مثل ٬به همه ماشین آالت سلولی که آنرا آلوده می کند ٬نیاز دارد .چون یک ویروس نمی تواند بدون وابستگی تولید
.مثل کند ٬پس آن در مرز میان مرده و زنده جای می گیرد و نمی توان آنرا درهم-سرشتن زندگی بشمار آورد
در سطح اجزاء ساختمانی مولکول ها ٬اتم ها ٬سخن بر سر جان دوباره دمیده شدن است .اتم ها هستی بسیار درازی دارند و هر
اتمی که ما از آن ساخته شده ایم ٬پیش از آنکه نوبت ساختن تن ما برسد ٬میلیون ها ارگانیسم ساخته و از آنها گذشته است .پس می
بینیم شما می توانید اتم هایی داشته باشید که روزگاری در بدن یکی از قهرمانان تاریخی تان بوده است .از این گذشته سلول ها
دارای مولکول های آبی می باشد که تازه ساخته نشده است .ما آبی را می نوشیم که از رودخانه ها به پایین روان است .پس از
نوشیدن آب ٬آنرا دوباره می شاشیم و از بدن مان بیرون می ریزیم .همراه رود آن پالوده می شود و به دریا برمیگردد ٬بخار می
شود ٬با باران فرو می ریزد به رودخانه می رسد و باز در لیوان ما جا خوش می کند .لوئیس ولپرت زیست شناس ٬برآورد کرده
است که تعداد مولکول های آب موجود در یک لیوان بیشتر از تعداد لیوان های آب همه دریاهاست .از آنجا که شمار مولکلول
های آب یک لیوان آب بیشتر است ٬پس احتمال این که یکی از آن مولکول ها روزگاری در شاش یکی از شخصیت تاریخی مانند
لودویک ناپلیون بوده است ٬بیشتر می باشد .بدین سان می بینیم اتم هائی که ما را ساخته ٬هزاران بار دست به دست شده است.
آنها از آب هایی بما رسیده که از بدن های بسیاری گذشته است .یی
سنگ های ساختمانی و مولکولی زندگی را می توان با هم آمیخت ٬فرضیه ای که پشت سر آنست می گوید هرگاه همه مولکول
هائی را که بدانها نیاز است ٬بروش درست باهم گرد آورند ٬زندگی به مثابه کیفیت جدید از آن سر برمیاورد .دلیل این که چنین
است ٬توانایی ساختن یک چیز زنده از مواد بی جان می باشد ٬مثالً یک باکتری زنده .در سال ۲۰۰۸کریگ ونتر توانست دی ان
ا کامل یک باکتری ٬میکوپالسما جنیتالیُم را درهم آمیزد .این بیش از نیم میلیون سنگ ساختمانی را دربر می گرفت .در سال
۲۰۱۰وی توانست این باکتری را به تکثیر وادارد .پس از سی بار تقسیم سلولی ٬پروتین های اولیه آن چنان تُنک شده بود که
دیگر نمی شد آنها را نشان داد .همه پروتین های بکار رفته از ژنوم های ساخته شده در آزمایشگاه ٬بدست آمده بود .کریگ ونتر
گمان می برد ساختن یک باکتری کامل در سال ۲۰۱۰انجام خواهد گرفت .هرچند در سال ۲۰۱۰دانشمندان نتوانستند یک
باکتری زنده از در هم آمیختن مواد بی جان بسازند ٬با این همه کمی بدان هدف نزدیکتر گشتند .اگر هم روزی کسی به آنجا
برسد ٬بدان معنا نیست که برنده جایزه نوبل می شود ٬چرا که پیروان آفرینشگری ٬بالفاصله راه خواهند افتاد و فغان براه خواهند
انداخت که آنها ٬بشیوه ای جادوئی ٬پیشتر این را می دانستند ٬مانند پیدایش ” :۲:۷پس خداوند آدمی را از خاک بسرشت و نفس
هستی بخش را در بینی او دمید :بدین سان آدمی ٬یک آدم زنده گشت“.
XX.2
یی ’آنان که در زنده بودن شان با تبهکاری زیان می رسانند ٬پس از مردن شان سودمند می گردند‘.
در آمستردام ٬از سده ۱۷روی مغز پژوهش می شد ٬هرچند در آن هنگام اوضاع بدین گونه نبود .کسانی را که به اعدام محکوم
شده بودند ٬نخست در بخش شمالی آمستردام ٬باالی سد دار می زدند .پس از اجرای قانون ٬جسد را برای تکه تکه کردن جلو
چشم همگان ٬در اختیار جراحان می گذاشتند .این کار در سال یکبار ٬آنهم در زمستان ها ٬از طرف مسئوالن شهر مجاز شمرده
می شد .چون آن کار سه تا پنج روز طول می کشید و تابستان ها هوا گرم بود و بوی تعفن همه جا را می گرفت .کالبدشکافی در
راهبه خانه سنت مارگریتا صورت می گرفت .از سال ۱۵۷۸تا ۱۶۱۹و از سال ۱۶۳۹تا ۱۶۳۹سالن های اداری و تشریح
در طبقه چهارم بود.در میان سال های ۱۶۱۹تا ۱۶۳۹سالن تشریح برده شد به دروازه سنت آنتونیوس در بازار نو ٬طبقه باالی
قلعه .بی گمان رمبراند از آنجا الهام گرفته و تابلو خود آموزش کالبد شناسی دکتر نیکوالس تولپ را کشیده است .این نقاشی را
امروز می توان در خانه ماوریتس در دنهاخ ( الهه) دید .در آن تابلو ٬جمعیتی که برای دیدن کالبد شکافی آمده بودند ٬چند صد تن
می شوند .برای دیدن کالبد کشافی آنها هرکدام بیست سنت می پرداختند .قلب ٬جگر و کلیه ها به جمعیت داده می شد .توجیه
استفاده از جسد برای آموزش جراحی به دانش جویان را هنوز می توان روی دیوار سالن آناتومی ٬که کم کم از میان می رود٬
دید’ :آنان که در زنده بودن شان با تبهکاری زیان می رسانند ٬پس از مردن شان سودمند می گردند‘.
رامبراند در سال ۱۶۵۶در تابلو خود آموزش کالبدشکافی دکتر َدیمان ٬لحظه بسیار مهمی از درس کالبدشناسی او را ماندگار
ساخته است ( شکل .)۳۴دکتر دیمان و دستیار او پشت جسد یوریس فونتاین ٬درزی و دزدی که از اهالی فالندر است ( نام زبان
و یکی دو استان در بلژیک -م ).ایستاده اند .ایستاده اند .آن مرد که به یان سیاه نیز معروف بود ٬در ۲۷ژانویه ۱۶۵۶به حلق
آویز شدن محکوم گشت .یوریس فوتاین را در ژانویه همان سال بر باالی چوبستی موقت که روی سد ٬روبروی ساختمان قدیمی
شهرداری آمستردام ساخته شده بود ٬به دار آویختند .تکه تکه کردن بدن او در سالن کالبد شکافی جراحی صورت نمی گیرد ٬بلکه
در سالن کلیسای کوچک صومعه سنت مارگریتا انجام می شود .در نقاشی رامبراند َخیز برت از اساتید دانشگاه و دستیار دکتر
دیمان ٬مانند یک دستیار خوب کاسه سر را در دست دارد و با شکیبایی انتظار می کشد تا دکتر مغز را در درون آن بیاندازد .در
این میان دکتر دیمان بکمک یک پین ست از میان غشاء میان نیمه راست و چپ مغز را مغز میانی ( فاالکس سربری) به بیرون
می کشد .به این ترتیب اپی فیز ( شکل ٬)۲از باالی پوسته مغزی بیرون میاید .طبق پروتکل می باید بهمان سان عمل می شد که
در نقاشی دیده می شود ٬چون در آن زمان پیرو دستور های دکارت اپی فیز را جایگاه روح می دانستند .پس روح در این حالت
می توانست ببیند که چگونه بدن را تکه تکه می کنند و آن کیفری اضافی برایش می شد .دکارت نزدیک ۱۹سال در هلند زیست.
وی مدتی در آمستردام ٬در خیابان کالفر زندگی می کرد .در آنجا میدان دامی بود که وی الشه حیوان ها را از آنجا می خرید تا به
آزمایش و تحقیق روی آنها بپردازد .چنین می نماید که کارهای او جای پای روشن خود را روی آمستردام رامبراند فان را َین بر
.جای نهاد
آن نقاشی که از دیوار موزه آمستردام آویخته است ٬بخش میانی نقاشی اصلی می باشد که در ۲/ ۵در ۳متر بود و بر دیوار کاخ
قلعه جا خوش کرده بود و بخش بزرگی از آن در آتش سوزی ۱۷۲۳نابود شد .در یکی از طرح های رامبراند می توان دید که
دور بخش میانی تابلو ٬هفت تن از بزرگان جراحی آن زمان ایستاده اند .نامهای آن هفت تن دانسته است ٬آنها را در نقاشی های
دیگر نیز می شود دید ٬بگونه ای که می توان از روی آنها و با بهره گیری از کامپیوتر آنها را باز سازی کرد .بد نیست روزی
به آن موزه سری بزنید ٬نگاهی به آن نقاشی بیاندازید و با خود بیندیشید ٬راه انداختن دوباره اعدام در هلند که شماری از سیاست
پیشگان پوپولیست سنگ آنرا به سینه می زنند ٬ما را بکجا می برد! بهتر است دل مان به آن تابلو خوش باشد تا به چنان حزبی و
.جنان سیاست پیشگانی
تابلویی از رمبراند ٬آموزش آناتومی دکتر َدیمان
دلم می خواهد ’خودم اختیار مغزم را داشته باشم ‘.بهنگام باردار شدنم و زاده شدنم آن برایم میسر
.نگشت .در مردنم می خواهم آن حق را بی کم و کاست داشته باشم
آدمی پیش از مردن مانند مرده هاست .این را تنها می توان با روشنگری در باره آخرین مرحله زندگی و مدت ها پیش از
فروبستن چشم از این جهان ٬دگرگون ساخت .به عنوان واکنشی در برابر بحث های سراپا آلوده به بیزاری از بیگانگان در باره
ضرورت دوره های آموزش ورود به شهروندی ٬من در سال ۲۰۰۲در میان هیات رئیسه ناظر بر بهداشت و درمان گفتم
بگذارید برای شهروندان هلندی یک دوره آموزش برون رفت از شهروندی هم بگذاریم .به درخواست سرپرست هیات رئیسه من
نوشته کوتاهی را برای آیندگان روی کاغذ آورده ام ٬با شماره ۸۴-۶۵۵می توانید آنرا بیابید .ما سر آن مطلب بخث داغی داشتیم٬
.در پایان بحث هیچ تعجبی نکردم که آن بحث به عنوان بخشی از رهنمودهای ما به دولت فرستاده نشد
با این همه می خواهم درخواست یک دوره آموزش برون رفت از شهروندی برای همگان و آموزش ویژه برون رفت از
شهروندی برای دانشجویان پزشکی را بکنم .آموزشی که به همه مسائل مربوط به پایان زندگی ٬مانند یوته نزیا ٬داروی کاهش
دهند درد ٬آرامش دادن ٬بگفته بلژیکی ها ’خداحافظی از خوردن و نوشیدن‘ ٬می پردازد .به نوشته باود وین کابوت و استال برام
در کتاب شان ٬برون رفت ٬پایانی ارزشمند بخواست خویش ٬اگر بهنگام گام هایی را که الزم است برداریم و آماده شویم ٬چیزی
بنوشیم و دکتری با دارو باالس سرمان باشد ٬از پایان دلخراش جلوگیری خواهد شد .سس
من از ترجمه سه چهار پاراگراف بقیه این بخش خودداری میکنم ٬چون به قوانین خاص هلند در باره یوته نزیا می پردازد که فکر
.نمی کنم دانستن آنها برای ایرانیان زیاد کمکی بکند
خواهی نخواهی روزی مرگ در خانه شما را نیز خواهد زد .پس از مردن می توانید ’کالبد خویش را در اختیار پژوهش های
علمی قرار دهید ‘.برای این کار تن خویش را به موسسه آناتومی عملی اهدا می کنید .کسی نمی تواند جلو شما را بگیرد که آن
کار را نکنید .اما اگر می خواهید به پیشرفت دانش کمک کنید ٬بهتر است مغز تان را به بانک مغز هلند هدیه دهید .بانک مغز
هلند مواد کالبد شکافی شدهٔ بیش از ۳۰۰۰تن را به ۵۰۰گروه پژوهشی در سراسر جهان رسانده است که نتیجه آن صد ها
نشریه علمی در باره دیدگاه های نوین در زمینه بیماری های نیورولوژیک و روانشناسی می باشد ( بخش ۴/۲۰را ببینید) .اگر
خواستید بهتر است قبول کنید که روی تان کالبد شکافی شود ٬چون آن از باره کلینیکی مهم می باشد .از آن طریق می توان پی
برد آیا تشخیص و درمان درست بوده است .اکنون از کسانی که در آستانه مرگ قرار دارند ٬در لحظاتی که خویش و آشنا ها در
غم و انده بسر می برند ٬پرسیده می شود آیا اجازه می دهند پس از مرگ روی آن شخص کالبد شکافی شود .پیداست که این کار
در شرایط و هنگام مناسبی می باید انجام شود تا در آن دم نابهنگام .من خودم این اواخر دیدم یکی از دانشجوی رشته پزشکی که
دوره اینترنی می دید ٬آن درخواست را می کرد ٬بگونه ای که برایم روشن بود ٬پاسخ مثبت دریافت نخواهد کرد .از آن بدتر وی
طوری آن مطلب را مطرح کرد که از دید من بهتر بود آنرا نمی کرد و خود را به درد سر نمی انداخت .دکتر ها را برای پیش
کشیدن این چنین گفتگوهای سخت ٬خوب آموزش نمی دهند .آنان ناچار می شوند این گفتگوها را بالفاصله پس از مردن بیمار
آغاز کنند .گفتن ندارد که آن دم بدترین هنگام برای پرداختن به یک چنین درخواستی می تواند باشد .جای شگفتی نیست که شمار
کالبد شکافی ها کاهش می یابد .ثثث
موضوعاتی که می باید مدت ها پیش از مرگ در باره آنها گفتگو کرد چیزهایی مانند مغز مرده ٬پیوند بافت ها و اندام ها ٬قرنیه٬
می باشد .طبیعی است که مراسم خاکسپاری یا سوزاندن ( شمار چشمگیری از مردم هلند می خواهند پس از مردن سوزانده شوند
-م ٬).با کسانی که مساله به آنها نیز ربط پیدا می کند ٬گفتگو شود .در دوره های آموزش برون رفت از شهروندی می باید
درباره موضوعات زیر نیز گفتگو کرد :ثبت نام کسانی که می خواهند اهدا کننده شوند ٬مراسم سوگواریُ ٬کما و شرایط مشابه با
آن ( بخش ۸.۲را ببینید) ٬تجربه نزدیک به مرگ ( بخش ۱۷.۳را ببینید) ٬مشاوره یوته نیزیا ( مرگ آسان) ٬مشکل تفاوت های
فرهنگی مساله پایان زندگی ٬جنبه های قضایی آن مساله ٬کانون پزشکان پشتیبانی کننده از یوته نیزیا در هلند ٬کانون طرف داران
.زندگی دلبخواه ٬اصول اعالن وصیت توسط بیماران و مراقبت و رسیدگی به آنان
هرچند پس از مرگ نشانی از زندگی دیگر نیست ٬اما با نزدیک شدن مرگ خیلی چیز ها را می شود تجربه کرد .اگر خویش و
آشناهای تان از پیش بدانند شما در این باره ها چگونه می اندیشید ٬وقت خواهند داشت با راحتی بیشتر در آن زمینه ها با شما
صحبت کنند .من خودم چه می خواهم؟ می خواهم مغزم را به بانک مغز هلند بدهم .اگر وقت کنم به همکارانم خواهم نوشت
کجاهای مغز مرا بیشتر بررسی کنند .به آنان راهنمایی هایی خواهم کرد که در پژوهش های شان روی مغز من کدامین نکات
تکنیکی باعث خسته و بی حوصله شدن شان خواهد گشت .بقیه اندام های مرا می توانند برای پیوند زدن به بیمارانی که بدانها نیاز
دارند ٬بکار برند ٬تا از این رهگذر کسی را خوشحال کنم و او بیشتر زنده بماند .به آنان خواهم گفت ٬هرگاه دکتر ها تشخیص
دادند ٬نیاز هست مرا کالبد شکافی کنند ٬می توانند آنرا بکنند .برایم اهمیت ندارد که با بقیه تنم چه می کنند .خانواده ام می توانند
.در آن باره تصمیم بگیرند
اگر کسی در باره دوره آموزش یاد شده پیشنهادی دارد ٬آماده شنیدن آنها هستم .آیا شما به آن عالقه پیدا کرده اید؟ منظورم شرکت
.در آن دوره آموزش است
برای پی بردن به و سر درآوردن از انگیزه های بیماری مغزی به بافت های مغزی بیماری که مرده است نیازمندیم .در سال های
پایانی دهه هفتاد ٬من توانستم پس از چهار سال کوشش ٬پنج مغز از بیماران آلزهایمر را بدست آورم که از نظر کلینیکی به طور
کامل مستند شده بود ٬در حالی که همان هنگام ۱۰۰۰۰۰بیمار آلزهایمر در هلند بود .این ناکامی از آن روی بود که آنان در
بیمارستان های آکادمیک نمردند ٬بلکه در خانه های پرستاری از سالمندان و یا خانه های خود ٬که در آنها شیوه های پژوهش
بکار برده نمی شود ٬مردند .از آنهمه بیمار مواد کالبد شکافی و کنترل نیز بدست نیامد ٬چون هیچکس برای باز کردن مغز
بیمارانی که بیماری مغزی نداشتند ٬ضرورتی نمی دید .اما ما می دانیم که برای پژوهش می باید هر تکه ای از بافت مغزی کسی
که آن بیماری را ندارد ولی هم-سن او و هم-جنس او است ٬با مدتی که از مرگ او می گذرد ٬با ساعتی از روز که او مرده است
و غیره مقایسه گردد .این چنین شد که من در سال ۱۹۸۵آستین باال زدم و در بانک مغز هلند ( ب م ه) را بنیانگذری کردم .این
بانک بافت های مغزی خوب مستند شده را ٬در دسترس پژوهشگران می گذارد .آسیب شناسان نیورولوژیک دانشگاه آزاد از
همان آغاز با ما همکاری خوبی دارند .در مدتی بیش از ۲۰سال ب .م .ه .هزاران تکه از بافت های مغزی ۳۰۰۰اهدا کننده
مغز را به ۵۰۰پروژه پژوهشی در ۲۵کشور رسانده است .در سال ۱۹۹۰ب .م .ه .به عنوان یک جایگزین خوب بجای
آزمایش روی جانوران جایزه دریافت کرد و در سال ۲۰۰۸پرنسس ماکسیما ( که اکنون ملکه هلند شده است -م ٬).به ما افتخار
داد و از ب .م .ه .بازدید کرد.
دکتر اینکه های تنیخا که اینک سرپرستی ب .م .ه .را دارد ٬کارهایی را که در بانک ما انجام داده می شود ٬به ماکسیما نشان داد.
هم اکنون ۲۰۰۰تن در ب .م .ه .به عنوان اهدا کننده ٬ثبت نام کرده اند و اجازه داده اند پس از مرگ شان کالبد شکافی شوند ٬از
بافت های مغزی و از داده های آنان برای مقاصد تحقیقی استفاده شود .پس از مردن یک اهدا کننده ٬نخست یک پزشک بی طرف
می باید هر چه زودتر مرگ او را تایید کند .پس از آن با ب .م .ه .تماس گرفته می شود .آنگاه مرده را خیلی زود ٬در ۲تا ۶
ساعت ٬برای کالبد شکافی به بیمارستان آکادمیک آمستردام می رسانند .در هر کالبدشکافی ۷۰تکه از بافت مغزی را بریده و
آماده می کنند ٬که هشت تکه از آن برای تشخیص بیماری بکار میرود .بقیه بافت های مغزی را یا در منهای هشتاد درجه سانتی
گراد منجمد می کنند ٬یا کشت می کنند و یا بگونه ای دیگر نگهداری و به گروه های پژوهشی ارسال می کنند .ماکسیما می
خواست بداند آیا کیفیت آن پژوهش ها تضمین شده است؟ البته که چنین است و آن امر از طریق یک کمیسیون مستقل صورت می
گیرد .آنچه ب .م .ه .را منحصر به فرد می کند ٬این استکه بافت ها به فاصله کمی از مردن در دسترس آنان قرار می گیرد .این
امکان از آنرو میسر می گردد که اهدا کنندگان و خانواده های آنها از پیش می دانند کدامین گامها برداشته خواهد شد .از آنرو
کاغذ ها و مدارک مورد نیاز را به موقع آماده می کنند .از این گذشته سازمان کفن و دفن نیز بر اهمیت سرعت عمل در این
خصوص اشراف دارد .یکبار پلیسی به من زنگ زد ٬برای آنکه از گفته های یکی از کارکنان سازمان کفن و دفن که با سرعت
رانندگی می کرده است تا مرده ای را به بیمارستان آکادمیک برساند ٬سر درنیاورده بود .در یک مورد دیگر پلیس موتور سواری
یکی از کارکنان کفن و دفن را که جسدی را حمل می کرد و در میان ترافیک گیر کرده بوده ٬کمک می کند تا خود را به باند
آزاد برساند و براهش ادامه دهد.
اهدا کنندگان کسانی هستند که به مساله عالقه پیدا کرده اند .روزی اهدا کننده ای که ام .اس .داشت بمن زنگ زد و گفت’ :دلم می
خواهد دشمن را ببینم ‘.ما او را که روی صندلی چرخدار بود آوردیم به موسسه مان ٬اینگه های تنیخا روی صندلی او یک
میکروسکوپ گذاشت و کمکش کرد تا بافت های مغز یک بیمار ام اس را ببیند .بعضی وقت ها سوال های عجیبی از ما می کنند.
یکبار شخصی از طرف یکی از اعضای خانواده اش پرسید می تواند هم-زمان مغزش را به ما بدهد ٬اندام هایش را برای پیوند
زدن بدهد و کالبدش را برای پژوهش های علمی در اختیار تیم های تحقیقی بگذارد؟ پرسیدیم آن شخص چه نسبتی با تو دارد .وی
پاسخ داد’ :مادر زنم می باشد ‘.در سال ۱۹۹۰تصمیم گرفتیم اهدا کنندگانی را نیز که ام .اس .داشتند ثبت نام کنیم .همسر یکی از
بیماران ام .اس .علیه ما شکایت کرد .وی خیال می کرد ام .اس .یک بیماری مغزی نیست بلکه یک بیماری ماهیچه ای می باشد.
دلیلی که او میاورد این بود’ :زن من که دیوانه نیست ‘.یکی از اهدا کنندگان از ما می خواست تا از میان رفتن تابش و هاله ای که
دارد برایش صبر کنیم و دست به کالبدشکافی نزنیم .ما دلداریش دادیم و آرامش کردیم.
شکی نیست تصمیم گرفتن به اینکه مغز خود را به ب .م .ه .هدیه کنید ٬کار ساده ای نیست .بعضی وقت ها بخود می گویم٬
علیرغم کارهای نابخردانه ای که در زندگیم کرده ام و علیرغم سخنان نسنجیده ای که در زندگیم گفته ام ٬پس از مردن ٬از مغز
.من در ب .م.ه .استفاده بهینه خواهد شد و این برایم آرامش می دهد
xx. 5
گیاهانی برای زندگی دراز پس از مردن
طب سنتی چینی پُر از داروهایی است که گفته می شود عمر را دراز میکند .از این گذشته هر چیز خوش مزه ای را که می
خوریم ٬در چین می گویند آن برای بدن یا برای اندام مشخصی خوب است ٬پس یقین بدن که عمر را دراز میکند .شاید بهمین دلیل
است که وقتی که در چین میگویم ٬من عالقه زیادی به زندگی دراز ندارم ٬بلکه دل در گرو یک زندگی خوب و خوش سپرده ام٬
همه با نگاهی سر درگم واکنش نشان می دهند.
من در چین دیدم که آنها با سبزی ها و ادویه ها بدن مرده ها را می توانند مدت های طوالنی نگهدارند .یکبار رفته بودم به هفای٬
در دانشگاه پزشکی آنهویی به عنوان استاد میهمان بودم ٬در آنجا برای نخستین بار در باره کوهستانی شنیدم که جیوهوا نامیده می
شود .آنجا در دوره سلسله مینگ ( )۱۶۴۴-۱۳۶۸رهبانی زندگی می کرد که ووسیّا نام داشت .وی در طول ۲۸سال ۸۱بخش
از کتاب دینی بوداییان را با خون زبان خود و پودر طال نوشته بود .می گویند او در ۱۲۶سالگی مرد و در جسد او پس گذشت
سه سال هنوز نشانی از گندیده شدن دیده نمی شد .رهبان های دیگر ٬که گمان می کردند روح بودا در بدن او رفته است ٬بدن او
را با آب طال پوشاندند .از بدن مومیایی او به نشانه پایندگی مونک در کاخ مونک نگهداری می شود .همچنین در پرستشگاه دیگر
کوستان جیوهوا مومیایی های ۵۰۰ساله را نگهداری و پرستش می کنند .من سر درنیاوردم آنها چگونه آن کار را می کنند ٬چون
هوای آن کوهستان بسیار نمور است .استاد چینی من ژو جیانگ-نینگ ٬که اکنون در هفای استاد دانشگاه می باشد ٬گفت اگر من
باور ندارم ٬می توانم بروم و با چشم خود آنرا ببینم .فردای آنروز از طرف دانشگاه یک ماشین بما دادند ٬با راننده .همسرم و
دخترم نیز همراه من آمدند .یک پزشک چینی بنام آی-مین-مایو به عنوان مترجم بما پیوست.
پس از شش ساعت رانندگی ٬هنگامی به آن کوهستان رسیدیم که تاریکی آنرا در بر گرفته بود ٬دیر هنگام بود و صومعه هابسته.
شب را در دهکده ای بنام جیوهووا گذراندیم .صبح روز بعد رفتیم به صومعه ای که در آن رهبان های بودایی و چینی دور یک
تابوت شیشه ای دعا می خواندند .در واقع توی تابوت یک مومیایی دیده می شد که به حالت دعا بود و او را با رنگ طالیی رنگ
کرده بودند .سردسته رهبان های زنده که سرگرم دعا خواندن بودند ٬آنها را بکناری راند تا ما بتوانیم مومیایی را از نزدیک ببینیم
و بررسی کنیم .ساختار بدن سالم و بی نقص بود ٬به طوری که می شد از آن برای درس تشریح و کالبد شکافی استفاده کرد.
ماهیچه ها را خوب می شد از میان پوست خشک و نازک شده دید .همه پرستشگاه های کوهستان جیوهووا یکی یا چندتا از آن
’بدن های گوشتی‘ داشت .آنها از بکار بردن مومیایی خودداری می کردند و آنرا درخور آن بدن های گوشتی نمی دانستند .بکمک
مترجمی که داشتیم از سردسته رهبان ها پرسیدم ٬بدن آن رهبان مرده پس از گذشت آنهمه مدت از مرگ وی چگونه خوب و سالم
مانده است .پاسخ وی آن بود که’ ٬چون او مقدس است ‘.پس از آن به ژو در هفای زنگ زدم و خنده کنان گفتم پاسخ چیستان یافته
شد’ :او مقدس است‘ ژو گفت رهبان ها با دیدن فرارسیدن پایان زندگی شان ٬از خوردن دست می کشند .از آن پس آنان تنها
سبزی می خورند .آنان را در خمره هایی نگه میدارند که تا گردن شان با سبزی ها ٬و ادویه ها ٬زغال چوب و آهک پر شده
است .بعضی وقت ها می شود بدن را به این ترتیب ٬پیش از مر دن خشک کرد و در همان حالت نگهداشت .مقدس ها آنها می
باشند .در آن میان از دخترم خواسته شد برود با رهبان ها نیایش بکند .آنان به دختر من بسیار مهربانی می کردند و راز ها و
ناگفته های پرستش بوداییان را به او نشان می دادند و می گفتند .آمیزه زیبا و خوشایندی از رهبان های کوچک چینی با سرهای
ته تراش و دختر بلند و باالی من با موهای بلوند دراز در میان آنان که با هم سرگرم ستایش بودند ٬به بازدید کنندگان شادی می
بخشید .این را که شرکت دختر من در آن مراسم به حفظ آن جسد کمک کرده است یا نه ٬می باید زمان نشان دهد .بدبختانه من
نتوانستم ترکیب آن سبزی ها و ادویه ها را بدست آورم.
XXI
فرگشت
اکنون روشن شده است که آدمی پیرو همان منشور ها و اصولی ساخته شده است که پستانداران دیگر
ساخته شده اند .مغز ٬مهم ترین اندام همه آنها ٬همچنانکه هاکسلی و کالبد شناسان دیگر نشان دادند٬
پیرو یک قانون می باشد .بیشوف که به ناخواه گواه آن رویداد شده و آنرا دیده بود ٬تایید کرد که
همانندی هر شکاف و هر خمیدگی مغز آدمی را در مغز اورانگوتان نیز می توان دید؛ سپس وی می
افزاید ٬مغز آنان در هیچ لحظه ای از تکامل آنان یکسره همسانی ندارد؛ که نباید چنین انتظاری هم
داشت ٬چرا که در غیر آن صورت توانایی های ذهنی آنان می باید برابری می کرد.
چارلز داروین۱۸۷۱ ٬
XXI. 1
چانه زدن و گفتگو کردن و افزایش بزرگی مغز
دوهمسری به این معناست که یکی از زنان زیادی است .در تک همسری هم .ثث
اسکار وایلد ( )۱۹۰۰-۱۸۵۴
بزرگی مغز و هوشمندی ما در گذر فرگشت افزایش هنگفتی یافته است .باهوش بودن یعنی :داشتن توانایی حل مشکالت ٬سرعت
تفکر ٬قابلیت تالش متمرکز برای دست یافتن به هدف ٬منطقی اندیشیدن و با پیرامون خویش پیوندی کارآمد داشتن .باهوش بودن و
خردمندی گستره های فراوان دارد ٬مانند زبان دانی ٬منطقی بودن ٬ریاضی دانی ٬دید و بینش بُعد و فضا داشتن ٬هوشمندی
موسیقیایی ٬اجتماعی و موتوریک یا حرکتی -ضریب هوشی یا آی کیو سنجهٔ خوبی برای باهوش بودن بشمار نمی آید .هنگامی
که از رابطه میان با هوش بودن و بزرگی مغز سخن می رود ٬مراد بزرگی مطلق مغز نیست .آدمی با داشتن مغزی که یک و نیم
کیلو وزن آن می باشد ٬دارنده بزرگترین مغز نیست .نهنگ اسپرم با داشتن مغزی بوزن نُه کیلو صاحب بزرگترین مغز می باشد
و میانگین مغز فیل ها به ۸/۴کیلو می رسد .حتی مغز آلیس ٬فیلی که در لوناپارک نیویورک زندگی می کرد ٬شش کیلو بود .بهر
صورت نهنگ و فیل از آدم باهوشتر نیستند .بزرگی نسبی مغز در مقایسه با همه بدن ٬با کیفیت مغز به عنوان یک ماشین داده
پردازی ٬همچنانکه داروین در سال ۱۸۷۱بیان کرد و صد سال پس از آن مایکل هوفمان آنرا محاسبه نمود ٬پیوند آشکاری دارد.
یک اندازه گیری بهتر برای سطح رشد تکاملی مغز ضریب برآماسیدگی و بزرگ شدگی ( انسفالیزاسون) مغز در طول تکامل (
ئی کیو) می باشد ٬که نشاندهنده مقدار نسبی بافت های مغزی باالتر از بافت های مورد نیاز برای هدایت بدن می باشد .در این
سنجش آدمی با فاصله زیاد از همه جانوران ٬در جایگاه نخست می ایستد .ئی کیو را در واقع رشد پوسته مغزی تعیین می کند.
افزایش بزرگی مغز ما در روند فرگشت را افزایش سنگهای ساختمان معز ٬سلول های مغزی ( نیورون ها) و پیوند های آنها
تعیین می سازد .پس می توان گفت یک سنجه خوب برای اندازه گیری با هوش بودن ٬شمار نیورون های مغزی در پوسته مغز
می باشد .این نیورون ها در پوسته مغزی در واحد های کارکردی گروه-بندی شده و مانند تی َرک هایی کنار هم قرار گرفته اند که
ستون نامیده می شوند .هرچند در روند فرگشت پوسته مغز بزرگ گشت ٬اما میانگین بزرگی و کوچکی ستون ها بیش و کم
یکسان ماند :نزدیک به نیم میلی متر .این بدان معناست که در روند فرگشت پوسته مغزی به سبب افزایش شماره ستون ها بزرگ
شده است .این نیز ضرورتی را ایجاب می کرد ٬ضرورت چین خوردگی های مغز را .همه آنها برنامه ساختمانی مغز را عوض
نکرد و فرق میان مغز آدمی و از آن میمون های آدم نما ٬از نظر بزرگی به یک اندازه می باشد .این بزرگ شدگی فرگشتی مغز٬
توان پردازش اطالعات را بسیار افزایش داد .افزایش پیشروانهٔ بزرگی مغز در روند فرگشت ٬با طوالنی شدن دوره بارداری ٬با
طوالنی شدن دوره بزرگ شدن و آموختن ٬با طوالنی شدن طول عمر و کاهش شمار فرزندان همراه بود .در روند فرگشتی
پیشرفت بشری ٬در دوره کوتاه ’تنها‘ ۳میلیون سال محتوای جمجمه سه برابر و طول عمر دو برابر گشت.
با گذشت زمان ٬در بارهٔ فشار فرگشتی که موجب بزرگ گشتن مغز شده است ٬فرضیه پردازی های چندی شده است .مغز انسان
های اولیه این برتری فرگشتی را به آنان میداد که از ابزار استفاده کنند و از آن طریق خوراکی بیشتر بدست آورند .از این گذشته
نظریه دیگری نیز هست که می گوید ٬این بویژه پیچیدگی های اجتماعی بود که به تکامل مغز و بزرگتر شدن مغز انسان های
اولیه منجر شده است .فرضیه یاد شده به فرضیه -ماکیاولی نیز معروف می باشد .در این فرضیه فرد می باید روی استراتژی
های اجتماعی سرمایگذاری کند ٬استراتژی هایی که در دراز مدت بقا و دوام گروه را به بهترین روش تضمین می کند .در واقع٬
در انسان های اولیه ٬پیوند آشکاری میان بزرگی پوسته مغزی و بزرگی و پیچیدگی گروه اجتماعی هست ۵۲ .میلیون سال پیش
انسان های اولیه به زندگی در گروه های اجتماعی روی آوردند .پس از آنکه آنان از جانوران شب به جانوران روز تغییر یافتند٬
زندگی در گروه برای شان امنیت بیشتری داشت .پیچیدگی زندگی در گروه ها را جفت گزینی و تک همسری تعیین می کند .هر
دو آن نظریه ها مستلزم انتظارات فراوان از مغز می باشد .آنها انتخاب و گزینش مناسب جفت را ٬از باره بارآوری ایجاب می
کند ٬این نیز گفتگو و بده و بستان های پیچید ٔه میان جفت ها را ضروری می کند .تندی و بغرنجی این روابط ٬که روی همه آنها
می شود بحث کرد ٬به نظر می رسد فشار و ابرام تکاملی نیرومندی روی تکامل و بزرگ شدن مغز آورده است .ساز و کار تک
همسری نزدیک به ۵/۳میلیون سال پیش در میان آدم ها به وجود آمد و سودمندی خود را در حفظ خانواده در طول تکامل نشان
داده است ٬در عین حال آن بار سنگینی روی مغز ما می باشد.
XXI. 2
تکامل مغز
ما آدم ها از آنرو در اینجا هستیم که گروهی از ماهی های نا آشنا ٬آناتومی عجیب و غریبی باله و پره داشت که می توانست به
حیوانی تغییر یابد که در خشکی زندگی می کند و دارای پا می باشد؛ چون در دوره یخبندان زمین ٬سراسر زمین یخ نبست ٬برای
همین یکی از تیره های کم اهمیت و کوچک جانوران که یک چهارم قرن پیش در افریقا پدید آمد ٬به هر صورت توانست زنده
بماند .ای بسا که ما در آسمان ها دنبال پاسخی هستیم -اما از آن پاسخ آسمانی نشانی نیست .یی
مشخصه بزرگ آدمیان مغز بی نظیری استکه یک و نیم کیلو وزن و نزدیک به ۸۶میلیارد سلول مغزی یا نرون دارد .به دیگر
سخن شمار آنها ۱۵برابر بیشتر از آدمهای روی زمین می باشد .هر سلول مغزی با ۱۰۰۰۰سلول مغزی دیگر ٬از طریق
جاهای اتصال بسیار تخصصی ٬سیناپس ها ٬ارتباط دارد .خاصیت اصلی سلول های عصبی یا نیورون ها دریافت ٬هدایت٬
پردازش تحریکات می باشد که مختص بافت سلول های عصبی نمی باشد .اصوالً این خاصیت را در بافت های سلولی دیگر ٬در
همه ارگانیسم های زنده ٬حتی در جانوران تک سلولی نیز می توان یافت .این امر در مورد اشکال اولیه حافظه و توجه هم صدق
می کند .همچنانکه پروفسور آریَنز کاپرز ( ٬)۱۹۳۰نخستین سرپرست موسسه مغز در آمستردام ٬توصیف کرد ٬چون سلول های
عصبی یا نیورون ها در طول تکامل ٬در این زمینه کارشناس گشته اند ٬در بجا آوردن این کارکرد ٬بسیار کارآمد می باشند .در
حالی که سرعت انتقال تحریکات در سلول های غیر از سلول های عصبی ٬به ندرت بیشتر از ۰\۱سانتی متر در ثانیه می شود٬
ساده ترین سلول عصبی ٬تحریکات را با سرعت ۰\۱تا ۵/۰متر در ثانیه انتقال می دهد .پیرو برآوردهای کایزر ٬سلول های
عصبی ما می تواند سرعت انتقال خود را به ۱۰۰متر در ثانیه برساند و این تنها یکی از خصلت های تخصصی سلول های
عصبی می باشد که برتری فرگشتی هنگفتی را به همراه آورد .اسفنج ها ٬از جانوران بسیار آغازین ٬تنها دارای چند سلول می
باشد ٬که هیچ اندامی ندارد .بهمین سان نیز هیچ سلول عصبی ندارد .اما آنها حاوی پیشگامان سلول های عصبی می باشد .در دی.
ان .ا .آنها تقریبا ً مجموعه کاملی از ژن ها ٬برای ساختن پروتین هایی که در سمت دریافت کنندهٔ محل اتصال میان سلول های
عصبی ٬غشای سیناپسی انتهایی جای دارد ٬دیده می شود .بدین سان در طول تکامل صرفا با چند تغییر کوچک ٬یک کارکرد
کامال نوین در انتقال پیام رسان های شیمیایی به وجود آمده است .سس
سلول های عصبی اولیه ۶۵۰-۵۴۳میلیون سال پیش ٬در دوره پری -کامبریوم پدید آمد .آن سلول های اولیه شبکه عصبی پخش و
پراکنده ٬و نامشخصی همراه با نرون ها و سیناپس های واقعی داشتند ٬از همان آغاز ٬این سلول های عصبی از پیام رسان های
شیمیایی استفاه می کردند ٬که می توان تکامل مولکولی گام به گام آنرا در پیام آورهای شیمیایی که همانندی تنگاتنگی با آنها دارد٬
در مغز ما دنبال کرد .در این پژوهش ٬دوست داشتنی ترین آن سلول ها پولیپ کوچک هیدرا می باشد که کالً ۱۰۰۰۰۰سلول
دارد .هیدرا در سر و پا دارای تجمع و تراکم می باشد که می توان آنرا نخستین گام فرگشتی در پدید آمدن مغز و نخاع بشمار
آورد .در هیدرا ٬یک پیام رسان شیمایی درون سلول عصبی یافته شد که بمانند هم واسوپرسین و هم اوکسی توکسین می باشد.
یک چنین پروتئین کوچکی را که بوسیله سلول های عصبی به عنوان پیام آور شیمیایی ساخته می شود’ ٬پپتید نو‘ می نامند .در
جانوران مهره دار ٬ژنی که برای نیورو پپتید است ٬نخست به دو ژن تقسیم می شود ٬سپس در دو جا تغییر می یابد .بدین سان دو
نیورو پپتید پدید میاید ٬واسوپرسین و اوکسی توکسین ٬۳اگرچه باهم همسانی هایی دارد اما هریک کارشناسی خود را دارد .به این
پیام رسان ها به تازگی ٬در مقام پیام آور های مهم مغز اجتماعی ما ( بخش ۲.۳و ۱۰.۲را ببینید) ٬عالقه زیادی نشان داده می
شود .با توجه به جای تولید ٬پخش شدگی و جایی که پیام در آنجاها دریافت می شود ٬این دو پیام آور می تواند روی کارکرد کلیه
( بخش ۲.۲و ۲.۳را ببینید) ٬بارداری و ساخته شدن شیر ( بخش ۲.۲و ۲.۴را ببینید) ٬ریتم روز و شب ( بخش ۲۱.۴را
ببینید) ٬فشار و پریشانی ( بخش ۶.۳را ببینید) ٬دلدادگی ( بخش ۵.۳را ببینید) ٬برانگیختگی ( راست شدگی) جنسی ( بخش ۴.۴
را ببینید) ٬اعتماد داشتن ٬درد و هوس جیزی را کردن ( بخش ۵.۵را ببینید) نقش داشته باشد’ .پروژه هیدرا پپتید‘ تا سال ۲۰۰۱
توانسته بود ۸۲۳پپتید را مجزا و از نظر شیمیایی مشخصات آنها را تعیین کند .در میان این ها نیورو پپتید هایی نیز بود که
نخستین بار در مهره داران یافته شد ٬مانند ’پپتید فعال کننده‘ سر ٬در هیدرا ٬که روشن شده است در هیپوتاالموس ٬در جفت و
تومورهای مغزی آدم ها نیز یافته می شود .همسانی شیمیایی انواع آن بسیار بزرگ می باشد .در روند فرگشت نخستین دسته از
سلول های عصبی در سر را ٬گانگالیون مغز را ٬که می شود آغاز راستین مغز بشمار آورد ٬در کرم های صاف تشخیص داد.
تغییرات گام به گام مولکولی و ساختاری کوچک در مغز ٬در روند فرگشت روشن می سازد که ما جایگاه یگانه ای را که اغلب
گفته می شود ٬آدمی در قلمرو جانوران دارد ٬بهتر است نسبی ببینیم .داروین در کتاب ’فرود آمدن آدمی و گزینش برپایه جنسیت‘
( )۱۸۷۱می گوید’ ‘ :گمان نمی کنم کسی در این باره شک کند که بزرگی مغز در آدم ها ٬نسبت به بزرگی بدن ٬در مقایسه با از
آن گوریل و اورانگوتان ٬بستگی تنگاتنگی با قابلیت های ذهنی بزرگتر و بیشتر او دارد ... .از سوی دیگر هیچکس گمان نمی
کند که میزان باهوشی دو جانور یا دو آدمی را تنها از طریق تعیین محتوای جمجمه شان می توان دقیق بدست آورد .که دقیقا نیز
چنین است :بزرگی مغز ما بیگمان عامل بسیار مهمی در باهوش بودن ما می باشد ٬اما تنها عاملی نیست که هوشمندی ما را
تعیین می کند .تفاوت های کوچک مولکولی نیز پیامد های بزرگی دارد.
XXI. 3
چگونه شد که پسر یکی از ثروت مندان که هوش بسیار هم نداشت ٬توانست مهم ترین
ایده ای را بنویسد که بشریت تاکنون توانسته است بدست آورد؟
.نوشته میداس دکرز ٬در باره چارلز داروین در روزنامه مردم ۲۰۱۰
فرگشت مولکولی
جنبش هوشمندانه ( آی .دی - ).با دست یازیدن به یک سری کارهای پایین و از پیش شکست خورده ٬در سال های گذشته کوشیده
است تیوری فرگشت داروین را بی اعتبار کند .البته انکار وجود تکامل ٬از نظر قانونی مجاز می باشد ٬اما حاشا کردن آشکار
آگاهی های علمی بدست آمده ٬کاری که سینه زنان زیر علم آی .دی .می کنند ٬نشان از سنجش با دو پیمانه دارد :هنوز در هلند
ناسزا گفتن به خدا مجازات دارد اما ناسزا گفتن به داروین آزاد می باشد .یکی از کارهای سینه زنان آی .دی .انکار سهم بزرگ
زیست شناسی مولکولی روی درک و برداشت ما از فرگشت می باشد .پروفسور آری فان دن بویکل ٬در کتابی از کیس دکرز (
٬)۲۰۰۵در باره الگوی هوشمندان می گوید’ :بارها و بارها ادعا شده است دستاوردهای زیست شناسی مولکولی چندین دهه
گذشته ٬به طور قطع از نظریهٔ داروین حمایت میکند .هیچ هم چنین نیست ‘.بگذارید با چند نمونه نشان دهم که این گزافه گویی از
یک سینه زن آی .دی .یاوه ای بیش نیست.
باور کردنی نیست و درگمان نمی گنجد که داروین در سال ٬ ۱۸۵۹بی آنکه آگاهی های مولکولی امروزی را داشته باشد ٬گفت
همه اشکال زندگی از یک شکل آغازین سرچشمه می گیرد ٬چون که همه بافت های زنده از باره شیمیایی همسانی های بسیار
دارد .زیست شناسی مولکولی در سال های گذشته پی و پایه نیرومندی برای آن دیدگاه آینده بین فراهم آورده است .فرگشت را در
دی .دن .ا .می توان پی گرفت ٬در :
-دگرگونی های گام بگام مولکولی ژن هایی که دارای برنامه و دستور العمل برای پروتئین ها می باشد.
-دگرگونی های در بخش هائی از ار .ان .ا .که فاقد برنامه و دستور العمل برای پروتئن می باشد ٬اما وظیفه مهم نظم و
سازماندهی سلول را به عهده دارد.
پژوهش های مولکولی پیوسته و درنگ ناپذیر آگاهی ها و ایده های نوینی را در باره راهی که فرگشت پیموده است و اینکه چرا
چنین شده است ٬بدست میدهد .این امر در مورد ژن های مربوط به سلول های عصبی نیز صدق میکند .همسانی های فراوان
مولکولی گویای آنستکه می باید دستگاه های عصبی کرم ها ٬حشرات ٬حانوران مهرده دار ٬ماهی ها و نیز آدم ها می باید یک
پیشاهنگ و پیشگام مشترک داشته باشد که ۶۰۰میلیون سال پیش زندگی می کرده است .کرم بورس یا براش ورم ( پراتینرایس
دومریلی) یک فسیل زنده بشمار میاید .این کرم در طول تکامل جنینی خود ٬به نظر می رسد همان برنامه مولکولی را دنبال می
کند که ما ٬پستانداران ٬در مرحله پیشتری از تکامل خود می کنیم.
بیگمان داروین هم از بررسی مولکولی روی دی .ان .ا .متوکندریوم های ( از اندام ها توپی شکل سلول برای تنظیم گرمای درون
سلول .از همین رو مقدار گرمای سلول ها به تعداد میتوکوندریوم های آنها بستگی دارد -م ).فنچ های شناخته شده ای که در
جزیره گاالپاگوس ( جزایری در نزدیکی اکوادور در اقیانوس آرام ٬که داروین به آنجا رفته بود -م ).آنها را یافت ٬خوشنود
گشت .این بررسی ها روشن می سازد که ۱۳نوع از آنها وجود داشته است که ٬همچنانکه داروین گمان می کرد ٬بچه های یک
پدر و مادر بزرگ بودند .این پیشنیان آنان می باید ۳/۲میلیون سال پیش از سرزمین های امریکای جنوبی به جزایر گاالپاگوس
می کوچیدند .همجنین این ایده داروین که پیشینیان آدم ها را می باید در افریقا جستجو کرد ٬از پشتیبانی زیست شناسی مولکولی
برخوردار شده است :هم دی .ان .ا .میتوکوندریُم ’مادری‘ و هم دی .ان .ا .کروموزوم های ایگرگ ’پدری‘ را تا افریقا می توان
پی گیری کرد .بهمان سان ایده داروین در زمینه موج مهاجرت آدم ها از افریقا به قاره های دیگر ٬چین و اروپا تایید شده است.
اکنون روشن گشته است که آدم ها در دو کوچ از افریقا بیرون رفتند .موج نخست از آن آدم های راست ایستاده ( هومو
ارکتوس) ٬در ۲تا ۶/۱میلیون سال پیش و موج دوم کوچ از آن انسان نوین ٬ادم های اندیشه ورز ۶۰۰۰۰ ٬تا ۵۰۰۰۰سال پیش
بوده است .از تنوع اندک مواد ژنتیکی میان جماعت بیرون از افریقا می توان پی برد تنها چند ده تنی از افریقا کوچیدند .آدم های
نوین در نواحی گوناگون با آدم های پیکر افراشته همخوابگی داشته اند ٬از آنرو این ها درهم آمیخته و یکی گشتند.
اخیرا ً شماری از پژوهشگران در جستجوی آن دگرگونی های مولکولی-ژنتیک برآمده اند که ۳۰۰۰۰۰نسل پس از جدایی از
شامپانزه به پیدایش آدمی منجر شده است .همواره اشاره می شود که تفاوت ژنوم شامپانزه و آدمی نزدیک به ۳۵میلیون سنگ
ساختمانی دی .ان .ا .می شود ٬که آنهم تنها ۱٪می باشد .آن رقم داستانی بیش نیست ٬رقم ۶٪به واقعیت نزدیکتر می باشد .این
همسانی بزرگ از سویی نیز پرده ای بر روی حقیقتی می کشد ٬اینکه تنها چند ژن سبب سه برابر شدن وزن مغز ما از زمان جدا
شدن مان از شامپانزه ها می باشد .در این اواخر امکان یاد شده را مشاهدات چندی تایید کرده است .یکی از ناهمسانی ها مشخصه
مغز ما با از آن شامپانزه آنستکه ژنوم هایی که در سوخت و ساز مغز آدمی نقش دارند ٬نقش شان برجسته تر است .به نظر می
رسد این کار را تنها یکی دو ژن انجام می دهد .همین بحث را یکی از استراتژی هایی دامن می زند که آنرا برای پیگیری ژن
هایی بکار می بندند ٬که منجر به پیدایش آدمی شده است ٬با کاوش برای یافتن ژن هایی که در آنها ٬پیامد یک دگرگونی تند و
ناگهانی کوچک ٬کوچک شدن مغز و عقب ماندگی ذهنی می باشد .در نشانی های بیماری ارثی ’میکرو سفالی اولیه‘ ( این نوع
میکروسفالی مادر زادی می باشد -م ٬).کوچکی مغز به اندازه مغز میمون می باشد ٬بی آنکه ساختار کلی آن تغییری بکند .بکنار
از آن بیماران یاد شده عادی به نظر می رسند و هیچ اختالل عصبی ندارند .این آسیب دیدگی تکاملی را دست کم در شش جای
گوناگون دی .ان .ا .می توان مشخص کرد .همه ژن هایی که تاکنون شناسایی شده اند ٬در تقسیم سلولی شرکت دارند .این نیز
منطقی بودن همکاری آنها را در افزایش بزرگی مغز ٬در روند فرگشت ٬آشکار می سازد .یکی از این ژن ها ٬ژن ا .اس .پی.
ام .می باشد ٬که پس از جدا گشتن آدمی و شامپانزه ٬نزدیک به ۵/۵میلیون سال پیش ٬در سنگ های ساختمانی دی .ان .ا .آن
دگرگونی های تندی پدید آمده است .با توجه به اینکه یک نوع ژنتیک ا .اس .پی .ام .تنها ۵۸۰۰سال پیش به وجود آمده و از آن
هنگام خود را در میان مردم پخش کرده است ٬می گویند مغز آدمی هنوز تکامل می یابد .یک نوع ژنتیکی ٬ژن میکروسفالی ( ام.
سی .پی .اج .آی - .نوع دی ).احتماال در آخرین دوره یخبندان ۳۷۰۰۰ ٬سال پیش ٬در دی .ان .ا .آدمی راه یافته است ٬در حالی
که ۷۰٪جمعیت کنونی جهان دارای آن نوع ژن می باشد .این چنین گسترش زود تنها در صورتی امکان پذیر می باشد که
سودمندی فرگشتی داشته باشد.
ژن هایی نیز یافته شده است که دگرگونی پذیری آنها برپایه زبان در میان آدمیان می باشد .دگرگونی های تند و ناگهانی در ژن
اف .او .ایکس .پی ۲ .منجر به آسیب خوردگی زبان و گفتار درخانواده ها می گردد .ا .اس .پی .ام .و میکرو سفالی نیز گمان
.می رود با زبان ارتباط داشته باشد
با پیشرفت فرگشت ژن های کارکردی نوی سر برآورده است .بهترین نمونه ٬ژنی استکه در آدمهای نخستین ٬برای سه-رنگی
دیدن می باشد .در آدمهای نخستین با دو برابر شدن اوپسین های ’سبز‘ ( اوپسین ها پروتین هایی می باشد که در برابر نور
حساسیت دارد -م ).و بدنبال آن دگرگونی های تند و ناگهانی و انتخاب ٬در آن ژن اوپسین ’سرخ‘ در آدمهای نخستین به وجود
آمد .سودمندی فرگشتی دیدن رنگها می تواند آن باشد که آدم ها بتوانند میوه های سرخ و رسیده را از میوه های نارس بازشناسند.
هنوز رنگ سرخ ما را به شادی و هیجان میاورد ٬در حالی که از دیدن رنگی که در طبیعت بر همه جا گسترده است ٬رنگ
سبز ٬احساس ارامش در ما پدید میاید ٬حتی از دیدن داروهای دلخوشکنک سبز رنگ ( بخش ۱۷.۴را ببینید) .از آنروست که
اتاق های عمل را سبز رنگ می کنند .در راه فرگشت ٬ما ژن هایی را نیز از دست داده ایم .موش ها ۱۲۰۰دریافت کننده بو
دارند ٬اما در ما از آن مقدار ۳۵۰ ٬تا مانده است .احتماال از دست دادن یکی از ژن ها ٬ژن ام .وای .اچ ٬ ۱۶ .به طور غیر
مستقیم در بزرگی مغز آدمی نقش بازی کرده است .این ژن در ماهیچه های سنگین آرواره های پیشینیان ما جلوه گر شده بود.
ناپدید گشتن آن ای بسا که به بزرگ شدن کاسه سر آدمی ٬به عنوان گامی در پذیرفتاری بزرگ شدن مغز بوده است .یک
استراتژی دیگر برای یافتن ژن هایی که برای تکامل مغز ما مهم بودند ٬آنستکه کل ژنوم های نمایندگان گوناگون راه و بستر
فرگشتی را که آدمی پیموده است ٬تعیین کرد .سوانته پیٔبو ٬پژوهشگری که سویدی می باشد ٬اکنون در موسسه ماکس پالنک ٬در
الیپزیک ٬سرگرم تعیین کل ژنوم آدم های نیاندرتال بر پایه ترتیب دی .ان .ا .می باشد که ۳۰۰۰۰سال پیش از میان رفته است.
وی دی .ان .ا .را از سه استخوان فسیل خانم های نیاندرتال که ۳۸۰۰۰تا ۴۴۰۰۰سال دارند ٬می گیرد .او روشی یافته است که
می تواند تفاوت میان دی .ان .ا .بسیار خرد و فرسوده گشته نیاندرتال و آلودگی هایی را که باکتری ها یا آدم های نوین در آنها
پدید آورده اند ٬مشخص می کند .وی امیدوار است تا چند سال دیگر بتواند کل دی .ان .ا .نیاندرتال را با از آن آدم نوین مقایسه و
از آن طریق تعیین کند کدامین دگرگونی های روند فرگشت ما را توانا ساخته اند که چنین جهش بزرگی را بجلو داشته باشیم.
نخستین دستاوردهای شگفتی آور را از هم اکنون که ۶۰٪دی .ان .ا .نیاندرتال شناسایی شده است ٬می توان دید .اروپاییان ٬چینی
ها و پاپوا ها ( استانی از اندونزی که جزایر گینه نو را نیز در برمیگیرد -م ٬).نشانی های آمیزش با نیاندرتال هایی دارند که از
۵۰۰۰۰- ۸۰۰۰۰سال پیش در خاورمیانه زندگی می کرده اند .چیزی نزدیک به ۱٪تا ۴٪از دی .ان .ا .ما از نیاندرتال ها می
آید .این را در افریقایی ها نمی توان دید .آدم از خود می پرسد ما از نیاندرتال ها کدام ویژگی ها را گرفته ایم .تاکنون ۵۱ژن
یافته شده است که پس از جدایی میان آدم ها و نیاندرتال ها پیشرفت شتاب آهنگی داشته اند .از سویی نیز در بخش هایی از دی.
ان .ا .که برای ُکد گذاری ار .ان .ا .می باشد و همچنین وظایف تنظیم کردن ( نوشته زیرین را ببینید) را دارد ٬تفاوت های
فراوانی دیده شده است ۷۸ .ژن یافته شده است که در همه آدم های نوین یکی ٬اما در نیاندرتال ها متفاوت می باشد .در این
تفاوت ها ژن های نسبتا زیادی وجود دارد که به مغز ربط پیدا می کند و بما کمک می کند در سال های آتی در باره تاریخچه
کیفیات خاص انسان نو دید و بینش پیدا کنیم.
هنگامی که سخن بر سر یک تفاوت شش درصدی میان دی .ان .ا .آدمی و شامپانزه است ٬می باید اینرا نیز یادآور شد که ٬تنها
دگرگونی های کوچکی در ژن ٬در آنچه که چند ریخت گرایی ( پولی مورفیسم) ٬ساختار فضائی یک پروتین نامیده می شود ٬پیش
میاید و به تبع آن کل کارکرد ژن می تواند تغییر یابد .در گروه ما این تاتیانا ایشونینا بود که برای نخستن بار دید از یکی از
پروتین هایی که پیام اوستروژن را دریافت می کند ٬دریافت کننده اوستروژن-آلفا ٬بیش از ۴۰نوع در مغز وجود دارد .جلوه گر
شدن اشکال مختلف آن ژن با توجه به سن و سال ٬ناحیه مغزی ٬نوع سلول و فرایند بیماری تغییر می کند .از این گذشته ٬به
تازگی روشن شده است ٬برای تکامل مغز درست نیست همه هوش و حواس خود را روی ژنهایی متمرکز کنیم که پروتیین ها را
ُکد گذاری می کند .چون ۹۸٪از ژنوم پروتین را کُد گذاری نمی کند ٬بلکه تنها ار .ان .ا .را کُدگذاری می کند .از آنچه پیداست٬
در گسترش مغز بویژه ار .ان .ا .های بسیار کوچک نقش بازی کرده اند .قسمت هایی از ار .ان .ا .فرایندهای بسیاری را تنظیم
می کند و اغلب میان ار .ان .ا .آدمی و شامپانزه تفاوت های فاحشی وجود دارد .بزرگترین تفاوت میان آدمی و شامپانزه تاکنون
در اچ .ار .ا ( ۱ .منطقه شتاب یافته ۱آدمی) یافته شده است و آن بخشی از ژن ار .ان .ا .می باشد که اخیرا ً کشف شده است .ار.
ان .ا .ئی که در آغاز رشد و تکامل خود را نشان می دهد ( اچ .ا .ار ۱ .اف ).مختص نیورون های کاجل رتزیوس در مغز می
باشد .از هفته ۱۹-۱۷بارداردی ٬در آدمی ٬اچ .ا .ار ۱ .اف .همراه با پروتین ریالین ٬عاملی که برای تشکیل پوسته مغزی شش
الیه ٬که در آدمی چنان رشد نیرومندی یافته است ٬جلوه می یابد .تغییرات این ژن آدمی بدون شک بیش از یک میلیون سال قدمت
دارد ٬از آنرو برای پدید آمدن آدم نوین می تواند اهمیت داشته باشد.
در طول تکامل ٬در دی .ان .ا .ما آشفتگی ها و دوباره کاری ها انباشت شده است .این جای زخم های تاریخچه فرگشت ما٬
آگاهی های ژرف در باره تاریخچه فرگشتی شدن ما می دهد که کار را برای دنباله روان الگوی هوشمند سخت تر می کند و آنان
نمی توانند به سادگی دی .ان .ا .را ’زبان خدا‘ در شمار آورند .از آن هنگام که در سال ۱۸۷۱داروین اعالن کرد ٬اگر به پدیده
های طبیعی دست کم به عنوان وحشی ننگرید ٬مهم ترین اصل فرگشت راسخ و استوار پابرجا می ماند .سینه زنان زیر علم طرح
.هوشمند ۱۳۰سال پس از آن ٬به جمع کوچک انسان های بدوی می پیوندند و همراه آنان فرگشت را انکار می کنند
XXI. 4
برای چه یک هفته؟
آیا انجیل بما یک هفته داده است یا ما ریتم زیست شناختی یک هفته ای خود را به انجیل داده ایم؟
هنگامی به اندیشه نوشتن این کتاب افتادم که روزنامه بازرگانی ان .ار .سی .از من خواست در ستونی از آن روزنامه ٬به پرسش
هایی که در زمینه مغز می شود ٬پاسخ بنویسم .یکی از آن پرسش ها این بود :براستی برای چه جهان در یک هفته آفریده شد؟
آنچنان که انجیل می نویسد ٬خداوند جهان را در شش روز آفریده و روز هفتم پس از آنهمه کار آرمیده است .بکنار از این احساس
که وی برای آفرینش آدمی یک روز روی آن گذاشته است ٬آدمی از خود می پرسد آیا ما به یک دوره هفته روزه نیامندیم ٬چون
بگفته انجیل آفرینش ما هفت روز طول کشیده است ٬یا نه وارونه آن درست است و ما یک ریتم و نواخت زیست شناختی هفت
.روزه داریم
همه هستی های زنده ٬از تک سلولی ها گرفته تا آدمی ٬ریتم و آهنگ زیست شناسی میلیون های سال فرگشت را با خود می کشد
تا خود را برای دگرگونی های برگردنده در روی زمین آماده کنند .ساعت زیست شناختی یی که در هیپوتاالموس ما هست ٬یک
ریتم نزدیک به ۲۴ساعتی دارد تا بما هشدار دهد بزودی تاریکی فرا میرسد و می باید پیش از دیر شدن خودمان را به امنیت
درون غار برسانیم .در پایان شب همین ساعت ما را برای کارهایی که تا یکی دو ساعت دیگر می باید بکنیم آماده می سازد٬
کمک می کند سطح هورمون تنش ٬کورتیزول ٬باال رود .در آهنگ شبانه روز ساعت زیست شناسی ما ٬چرخش زمین بازتاب
یافته است .این ساعت در مغز یک آهنگ ساالنه نیز دارد که برپایه گردش زمین به گرد خورشید می باشد .آهنگ ساالنه برای ما
کمک می کرد بدانیم کی گاه تخم پاشی ٬درو ٬یا آماده شدن برای زمستان فرا می رسد .به نظر می رسد ریتم ماه را هم ما درونی
.کرده ایم ٬نمونه آنرا در خونریزی ماهانه زنان می توان دید
آیا ما یک ساعت زیست شناسی با ریتم هفتگی هم داریم؟ درسته ٬در متمرکز شدن مواد در خون و شاش ما یک آهنگ هفتگی
وجود دارد .افت و خیز فشار خون ٬آنفارکتوس های قلبی ٬آنفارکتوس های مغزی ٬خودکشی ها و زایمان ها با ریتم هفتگی می
باشد .اما این نوسانات هفتگی بجای آنکه با یک ساعت بیولوژیک هفتگی بیان شود ٬با ریتم فعالیت های اجتماعی ما بیان می
شود .شاهد وجود یک ریتم هفتگی ٬یافته های پژوهشگری است که پانزده سال تمام ( !) سطح هورمون شاش خود را اندازه
گرفت .نوسانات سطح هورمون ها در طول سه سال یک آهنگ نزدیک به یک هفته داشت ٬اما در هفته های کاری آن آهنگ و
نواخت بهم می ریخت .یک چنین آهنگ ’دلبخواهی‘ نشاندهنده حضور یک ساعت بیولوژیکی می باشد که آهنگ خود را دارد و
آن نزدیک به یک هفته می باشد .کرم ریزی هم هست ٬فولسومیا کاندیدا ٬که پس از جای داده شدن در جایی تاریک همچنان در
آن تاریکی پیوسته به تخم گذاری هفتگی خود ادامه می دهد .دو نمونه آخری نادرستی این ایده را برمال می سازد که وجود هفته
در پیرامون ما علت و دلیل نوسانات زیست شناختی هفتگی ما می باشد .بحث و دلیل قانع کننده به وجود یک آهنگ و نواخت
هنفتگی ( درونی-م ٬).از سوی فسیل های پیشینیان ما میاید که در افریقای باختری پیدا شده است .در کاسه سر شمار ٔه ٬ ۱۵۰۰
’پسر ترکانا‘ دیده شد ٬روی عاج دندان او دو نوع خطوط میکروسکپی کوچک وجود دارد |:یکی دوره یک روزه داشت و دیگری
دوره ای نزدیک به یک هفته .در این هومینید های فسیلی ( گونه ای از آدم های نخستین و فسیل های نیاکان آنها -م ).دیده شد
عاج دندان خط به خط ٬یکی پس از دیگری رشد داده شده است که در آن رشد هر خط شش روز طول کشیده و در روز هفتم
شتاب دیگری داشته است .به نظر می رسد این مطلب در مورد انسان های اولیه دیگر نیز صادق باشد .برخی ها گفته اند اساس
این دورهٔ نزدیک به یک هفته را می باید در افت و خیز پرتو های خورشیدی ُجست ٬اما ستاره شناسان با نام و نشان آنرا مردود
دانسته اند .به احتمال زیاد ریتم هفتگی ما برمیگردد به دوره ای از فرگشت که در آن ارگانیسم ها از آب دریا به خشکی آمدند و
در ساحل ها به دنبال خوردنی گشتند .جایگزین شدن هفتگی جزر و مد تابستانی با از آن بهاری با همکاری ماه و خورشید ٬برای
آدمهایی در ساحل دنبال خوردنی می گشتند ٬هم از باره مقدار خوردنی ها و هم از باره تنوع و ترکیب آن ها پیامد های بزرگی
داشته است .بهر روی هرچه هم پایه این آهنگ باشد ۸/۳-۶/۳ ٬میلیون سال پیش از نوشته شدن انجیل ٬میلیون ها سال پیش از
پیدا شدن هفته اجتماعی ما ٬هفته زیست شناسی وجود داشت .احتماالً این آهنگ زیست شناسی بوده است که پایه های این اندیشه و
ایده را پدید آورده است که خدا کار آفرینش خود را در یک هفته به پایان رسانده است و نه در هشت روز یا نُه روز ٬سهل است
.که در ۵/۴میلیارد سال
XXII
پایانه
برگرداندن رودخانه ها و جابجا کردن کوه ها آسانتر است تا دگرگون ساختن سرشت آدمی.
یگ گفته چینی
ما با مغزی پای در این جهان می گذاریم که با آمیزه ای از پیشینه ژنتیکی و برنامه ریزی درون باردان در طول رشد مان ٬یگانه
و بی همتا شده ایم و با آن ٬مشخصات شخصیتی ٬استعداد ها و کاستی های مان تا حدودی تعیین و تثبیت شده است .این نه تنها در
آی کیو ( ضریب هوشی) ما ٬در آدمی بودن که صبح ها خوش و خندان است یا بر عکس شب ها ٬در میزان گرایش به معنوایت٬
در روان نژندی ٬در روانپریشی ٬پرخاشگری ٬رفتار های شهروندی ستیز و ناسازگار داشتن نیز صدق می کند .همچنین آن در
احتمال ابتال به بیماری های مغزی مانند شیزوفرینی ٬اوتیسم ٬افسردگی و اعتیاد هم صادق است .پس از رسیدن به برزگسالی از
اصالح پذیری و نرمش پذیری مغزمان کاسته می شود و خصلت های ما را آنها تعیین می کند .این چگونگی شکل گیری مغز
مان است که ٬کارکرد آنرا تعیین می کند :ما مغز مان هستیم.
پیشنیه ژنتیکی ما ٬همراه با همه عواملی که در اغاز رشد و بزرگ شدن مغز مان آثار ماندگار خود را بر جای نهاده اند ٬از هر
سو ’کرانه های درونی‘ ما را تنگ کرده اند ٬آزادی ما را می گیرند و نمیگذارند هویت جنسی ٬جنسیت همسر گزینی ٬سطح
پرخاشگری مان را ٬شخصیت مان را ٬دین و زبان مادری مان را خودمان برگزینیم .این ٬برداشت نوی نیست و کسان بسیاری با
من در داشتن این دیدگاه همراه هستند .پیشتر اسپینوزا ٬بکمک چند نمونه ( اتیکا ٬کتاب سوم ٬بخش )۲آنرا روشن می سازد’ ‘ :آیا
یک کودک از روی آزادی می خواهد آب بخورد؟ آیا مردی خشمگین از روی آزادی می خواهد کینه توزی کند؟ آیا یک آدم بزدل
از روی آزادی تصمیم به در رفتن می گیرد؟ ایا یک آدم دهن لق خودش می خواهد چی بگوید و چی نگوید ٬در حالی که نمی
تواند جلو نیاز مهار ناپذیر خود به وراجی را بگیرد؟ آنچنان ویژگی های شخصیتی را شما نمی توانید دگرگون سازید .چارلز
داروین ( )۱۸۸۲-۱۸۰۹نیز در زندگینامه خود بدان نتیجه می رسد .او می گوید ...’ ٬تعلیم و تربیت ٬و پیرامون تنها تاثیر
محدودی روی آدمی می گذارد و بیشتر خصلت های ما مادرزادی است‘.
این برداشت کامالً مخالف اعتقاد به ساخته شدن است که در سال های شصت و هفتاد سده پیش رایج بود .در ان زمان تفاوت های
جنسی در رفتار را گناه جامعه مردانهٔ غالب می دانستند و گمان بر این بود که چون زنان زندگی سختی دارند ٬دو برابر مردان
در برابر افسردگی آسیب پذیدی دارند .از دید آنان چون پیرامون اجتماعی موجب آن مشکل می شد ٬پس می توان آنرا هم تغییر
داد .باور به پیشرفت و اهمیتی که در آن روزها به پیرامون اجتماعی داده می شد ٬سوی تیره و تاریک خود را داشت .در آن
روزگار گناه همه آنچه را که خوب پیش نمی رفت به گردن تعلیم و تربیت یا مادر می انداختند .می گفتند گناه هم جنس باز شدن
یک جوان بگردن مادر کالنتر و تسلط جوی اوست ٬می گفتند بچه های مادرانی که شور و شوق ندارند اوتیست می شوند و بچه
هایی که به آنها پیام ها دوپهلو داده می شود شیزوفرین می شوند و می باید آنان را ’از زیر دست پدران و مادران آسیب رسان
رهانید ‘.می گفتند تراجنسی ها روانپریشند ٬تبهکاری ثمر دوستان ناباب است ٬فتومدل های الغر باعث انورکسیا نروزا در میان
دختران دیگر هستند و آسیب خوردگی شخصیتی لب مرزی ناشی از طرد و ترک کردن کودک می باشد .امروزه همه یا بخش
بزرگی از آن برداشت ها فروریخته است.
اینکه بسیاری از ویژگی های شخصیتی ما ٬امکانات و محدودیت های ما هنگامی که هنوز در باردان مادرهستیم ٬در ذهن ما
تثبیت می شود ٬بدان معنا نیست که مغز ما هنگام زاده شدن تمام و کمال می باشد .مغز کودکان می تواند تحت شرایط پیرامونی
گرم و نرم ٬امن و مشوق ٬از طریق یادگیری پیوسته ٬از جمله یادگیری زبان مادری و کپی کردن برداشت های مذهبی پیرامون٬
خود را شکوفان سازد .در اینجا نیز ٬مانند باردان سخن بر سر مغز یا پیرامون نیست ٬بلکه کنش و واکنش های پر توان میان
هردو آنها می باشد .هرچه پیرامون روی رشد مغز تاثیر دلخواه را زودتر بگذارد ٬آن تاثیر نیرومندتر و ماندگارتر خواهد بود؛
هرچه بچه بیشتر پیشرفت کند ٬ویژگی های شخصیتی دیرتر در مغز وی تثبیت می شود .شخصیت ٬خصلت های تثبیت شده ما٬
در روند رشد اولیه ما نیز پیوسته با روشنی بیشتر جلوه می یابد .طبیعی استکه هر آنچه را یاد می گیریم در سیستم حافظه مان
انباشته می گردد .در آنجا نوعی نرمش پذیری و حالت خمیری هست .از این گذشته پس از رشد اولیه ٬جامعه هنوز می تواند
روی رفتار ما تاثیر بگذارد ٬اما نه روی شخصیت ما .تغییر رفتار را که اغلب با دشواری بسیار و بکمک روانشاناسان بالینی و
روانپزشکان می شود داد ٬چاره ای برای مشکالت و مسائل شخصیتی ٬که در رشد آغازین ما پدید میاید ٬نمی توان بشمار آورد.
بیخود نیست که اصطالح ’شخصیت‘ (کاراکتر) از ریشه ’برش و کنده کاری‘ می باشد .تغییرات رفتاری یاد شده می تواند به
کسانی که آسیب خوردگی شخصیتی دارند ٬کمک کند تا یادبگیرند با مشکل شخصیتی خویش بهتر کنار بیایند.
مادر زادی در برابر ارثی
’مادر زادی‘ با ’ارثی‘ یکی نیست .در آن دمی که ژن های پدران و مادران ما در هم می آمیزد ٬ما بخش بزرگی از آی کیو٬
شخصیت مان ٬احتمال داشتن بیماری های مغزی را تا آخر عمر می گیریم .اما از همان دم بارداری ٬پیرامونی که در باردان
است ٬در رشد مغزی نقش تعیین کننده ای بازی می کند .در خصوص آن دشواری و آسیب ژنتیکی که نصیب بچه می شود٬
کاری از دست ما بر نمی آید مگر در شرایط استثنایی .بیماری یا نارسایی ها کروموزومی مانند داون سیندروم را می توان پیش
از زاده شدن ٬تشخیص داد و در صورت دیده شدن ژن بیماری زا ٬بجه را انداخت .در بعضی مواقع از آمیزش اسپرم و اوول در
آزمایشگاه بهره می گیرند و برای این کار تخمک باروری را که عاری از بیماری می باشد انتخاب کرده در رحم می گذارند.
این کار را برای نمونه می توان در مورد بیماری آلزهایمر زود هنگامی که خانوادگی می باشد ٬بکار برد .اکنون با فروکردن
سوزنی در پاشنه پای نوزادی که تازه زاییده شده است ٬می شود بود و نبود شماری از آسیب ها مغزی را که در حال رشد و
گسترش است ٬تشخیص داد و از آنها پیشگیری کرد .برای نمونه با آن روش می توان فهمید کسی هایپرپالزی آدرنال مادرزادی (
ه .آ .م ).دارد یا نه .ه .آ .م .یک آسیب خوردگی ژنتیکی می باشد که باعث می شود غده آدرنال نتواند هورمون استرس٬
کورتیزول بسازد و بجای آن تستسترون بیشتر می سازد .این هم نه تنها منجر به بهمریختن تفاوت گذاری های جنسی معز می
گردد ٬که سبب بیماری حاد بچه نیز می شود .همچنین می شود با آن روش بود و نبود هیپوتیرویید را بررسی کرد .هیپوتیرویید٬
کمبود مادرزادی هورمون تیرویید می باشد که آنهم رشد مغز را برهم می زند و مسبب فینایل کتانوریا ( ف .ک .ن ٬).نوعی
بیماری سوخت و ساز می گردد ٬که می توان با یک رژیم غذایی از آسیب های مغزی آن پیشگیری کرد .هنوز درمان و ترمیم
بیماری های مغزی با بهره گیری از تکنیک های مولکولی ٬از زمره امکانات بشمار نمی آید.
عوامل پیرامونی در رشد بیماری های مغزی نقش تعیین کننده دارد .اما برعکس آنچه که در دهه های شصت و هفتاد گمان می
رفت ٬باور کنونی بر این است که نه پیرامون اجتماعی پس از زاده شدن ٬که پیرامون شیمیایی باردان پیش از زاده شدن بیشترین
اهمیت را دارد .هرچه در فرایند رشد ٬تاثیر گذاری زودتر آغاز گردد ٬اثر آن روی رشد مغز نیرومندتر خواهد بود .بدست آوردن
سالمتی کودک در آغاز رشد او پیامد های خوب و نیرومند خود را تا پایان زندگی ٬روی او می گذارد .این امر در خصوص
رهنمود ما به خویشتن داری بسیار در خوردن دارو هایی که می تواند روی رشد مغزی بچه اثر گذارد ٬یا قرار دادن بچه در
معرض مواد شیمیایی دیگر که روی رشد مغزی او بی تاثیر نیست ٬همچنین تغذیه خوب و دارای یُد که به کار ساز بودن
هورمون تیرویید مادر و بچه کمک می کند ٬نیز صادق می باشد .ما با آگاهی های بدست آمده از پژوهش های مان روی زمستان
گرسنگی آمستردام ٬اکنون می دانیم که کمبود مواد خوراکی درون باردان ( بچه دان) به احتمال بروز شیزوفرینی ٬افسردگی٬
آسیب خوردگی شخصیتی شهروندی ستیز ٬بردگی به مواد و تمایل شدید به فربهی در فرد دامن می زند .من این خوشبختی را
داشتم در سال ٬ ۱۹۴۴دوره ای که در درون بچه دان مادرم بودم ٬خویش و آشنایان به مادر باردارم کمی خوردنی بیشتر دادند.
در اینکه آنان آن خوراکی ها را از کجا بدست می آوردند ٬من چیزی نمی دانم .از آن گذشته مادرم به قدری شیر تولید می کرد که
یکی از کودکان پنهان شده در پناهگاه را هم شیر میداده است .ما هنوز نمی دانیم آن بچه کی بوده است .در آن روزها مادرانی که
می توانستند شیر بیشتر تولید کنند ٬شیر شان را بدست کسانی می دادند تا آنرا بدست نوزادانی برسانند که بدان نیاز داشتند .هنوز
۲۰۰میلیون بچه در جهان این خوشبختی را ندارند .آنها امکان دارد گرفتار آن دایره جهنمی شوند .پیامد تغذیه بد در درون
باردان ٬به کارکرد مغزی بچه آسیب می رساند ٬که آن نیز باعث می شود بچه یاد شده پس از رسیدن به بزرگسالی نتواند شرایط
مناسبی به وجود آورد و برای نسل آتی به اندازه کافی خوراکی تهیه کند .تنها با تقسیم بهتر مواد خوراکی قابل دسترس در جهان
می توان این دایره جهنمی را از هم گسست .هنوز در این یا آن گوشه جهان بخش هایی را می شود دید که در آن مناطق کمبود یُد
وجود دارد ٬از آنرو غده تیرویید مادر و بچه خوب کار نمی کند ٬مغز آنان خوب رشد نمی کند و نتیجه آنها عقب ماندگی های
ذهنی می باشد .در واقع این مشکل را بسادگی ٬با خوردن نمک دارای یُد می توان حل کرد .کافی است نمک یاد شده را مرتبا ً به
آن مناطق رساند.
تراتولوژی کارکردی
).تراتولوژی = دانشی که به بررسی و کاوش در باره ناهنجاری ها و بی ریختی های نوزاد درون باردان می پردازد -م (
تاثیرات ماندگار مواد شیمیایی روی رشد آغازین مغز بچه ٬بیگمان در رشد مشکالت روانی و روانپزشکی بچه در آینده ٬سهم
بسزایی دارد .این گستره ٬میدان تراتولوژی بشمار میاید ٬میدانی که در ان آسیب ها خود را بعد ها نشان می دهد .بدین صورت که
اگر در هنگام رشد و پیشرفت ٬به خاطر شرایط بد ٬سیستم های مغزی تغییر یابد ٬بعد ها از آن سیستم ها کاری خواسته شود ٬تازه
نارسایی آنها عیان می گردد .هر چند بچه هنگام زداده شدن تندرست می نماید ٬اما با گذشت زمان ٬برای نمونه روشن می شود که
مشکل یادگیری دارد ٬چرا که در دوره بارداری در معرض الکل ٬کوکایین ٬سرب ٬ماری جوانا ٬دی .دی .تی .و داروهای ضد
غش قرار گرفته است .مصرف دی .ئی .اس ( .نوعی پیوند ارگانیک با اوستروژن که با آنی که در بدن ما هست فرق دارد و به
عنوان هورمون استفاده می شود .اسم کامل آن دی اتیل استیل بسترول می باشد -م ).و سیگار کشیدن در دوره بارداری توسط
مادر امکان افسردگی ٬ترس و اختالالت روانپزشکی را افزایش می دهد .استفاده مادر باردار از فنوباربیتورات ( نوعی داروی
مسکن که از اسید باربیتورات بدست میاید و بیشتر برای تسکین درد های غش از آن استفاده می شود-م ).و دیفانتواین ٬تراجنسی
شدن بچه در آینده را باال می برد .از این گذشته ٬گفته می شود مواد شیمیایی در پدید آمدن آسیب های رشد ٬مانند شیزوفرینی٬
اوتیسم ٬مرگ گهواره ای ( مرگ ناگهانی بچه کمتر از یک سال -م ).و ا .دی .اچ .دی ٬.که عوامل متنوعی در پیدایش آنها نقش
بازی می کنند ٬نیز سهم دارد.
گاه دستیابی به تندرستی آسان می نماید .با این همه هنوز یک چهارم زنان باردار َگهگاه لبی به باده تر می کنند .اگر همه زنان
هلندی سیگار کشیدن را کنار نهند ٬یک سوم از بچه هایی که زودهنگام زاییده می شوند و از شمار بچه هایی که با وزن بسیار کم
زاده می شوند ٬کاسته می گردد و هزینه های بهداشت و تندرستی مردم ده ها میلیون کاهش می یابد .می توانید روی آن کاهش
شمار بچه هایی را هم که کمتر ای .دی .اچ .دی .می گیرند ٬رفتارهای پرخاشگرانه کمتر دارند و کارشان کمتر به دادگاه و ...
می کشد ٬بیافزایید .می توانید از خود بپرسید آیا با این کار پاره ای از مشکالت حل نمی شود؟ اما اینگونه کارها با ُکندی و
دشواری پیش می رود .دگرگونسازی رفتار کار بسیار سختی است ٬بویژه که پای مواد برده ساز ( اعتیاد آور) در میان باشد.
ناگفته نماند که بکار بردن برچسپ نیکوتین نیز برای بچه های زاده نشده خالی از خطر نمی باشد.
اغلب در دوره بارداری بی آنکه نیازی باشد ٬دارو زیاد مصرف می کنند .بعضی وقت ها خود خانم های باردار این را از دکتر
می خواهند و بعضی وقت ها هم تحفه زن همسایه است .برخی از داروهایی که برای گرفتن آنها از داروخانه نیازی به نسخه
پزشک نیست ٬مانند آسپرین و پاراستامول ٬می تواند روی بچه تاثیر بد داشته باشد .پزشکان بر پایه تجربیات بدست آمده از
سافتنون دراما ( تالیدومید که توسط یک شرکت دارو سازی آلمانی در اول اکتبر ۱۹۵۷به عنوان داروی خواب آور ٬مسکن٬
کاهش دهنده درد و داروی ضد تهوع زنان باردار به بازار آمد .درسال ۱۹۶۰در بیشتر از ۴۰کشور از آن به عنوان یک
داروی خواب آور و ضد تهوع صبح ها ٬استفاده می شد .نام های دیگر آن سافتنون ٬کونترگان ٬دیستارال ٬نیوروسدین ٬ایزومین٬
کدافون ٬تلرگام و سدالیس می باشد -م ).گمان می کنند ٬مواد شیمیایی بویژه در سه ماهه نخست بارداری برای بچه خطر دارد.
بگمان ما مواد شیمیایی تا پایان بارداری روی رشد مغزی بچه و همچنین روی رشد مغزی نوزاد تازه زاده شده تاثیرات ماندگار
دارد .از همین رو در کودکانی که گمان می رود زودتر به دنیا بیایند یا در مورد کودکانی که زودتر به دنیا آمده اند ٬پس از زاده
شدن ٬به آنها در چندین نوبت و به مقدار زیاد هورمون پوسته آدرنال داده می شود تا به رسیدن شش های شان کمک کند .سی
سال پیش من در نخستین سخنرانی آغاز بکارم ٬بر پایه آزمایش هایی که روی حیوانات آزمایشگاهی می شد ٬گفتم این داروها
اگرچه به رسیدن شش ها کمک می کند ٬اما رشد مغز را کند می کند .اکنون در روی کودکانی که مدت های زیادی در معرض
این نوع دارو ها قرار گرفته بودند ٬می توان به درجاتی آسیب های یادگیری ٬رفتاری ٬کوچکی مغز ٬آی کیو پایین ٬آسیب های
موتوریک و افزایش احتمال ای .دی .اچ .دی .دیده می شود .در سال های آخر ٬در دادن این داروها خویشتن داری نشان داده می
شود.
بعضی وقت ها الزم می شود زن بارداری را که سرع یا افسردگی دارد درمان کرد .از آنرو بهتر است پزشک به هنگام ٬با
اینگونه بیماران بگفتگو نشیند و اگر آنها برنامه ای برای باردار شدن دارند ٬تا حد ممکن میزان و شیوه دارو دادن را برای آنان
چنان تنظیم کند که برای خود و برای بچه های شان امن باشد .بهتر آنست که در صورت امکان برای این زنان باردار و افسرده
از درمان های بدون دارو مانند درمان با روشنایی ٬تحریک مغناطیسی ترانس کرانیل یا دارو های دلخوشکنک بهره گیرند .برای
آنکه از یکسر در باره کارگر افتادن دارو های ضد افسردگی تردید است ٬از آنسر هم کارساز شدن دارو های دلخوش کنک رو به
افزایش می باشد.
آگاهی های بدست آمده جای تردید نمی گذارد که هویت جنسی و جهت یابی جنسی ما در باردان مادر برنامه ریزی می شود و تا
پایان زندگی مان می ماند .در نخستین ماه های بارداری تفاوت های جنسی نمایان می شود و در نیمه دوم بارداری تفاوت های
جنسی مغز خود را نمایان می سازد .از آنجا که فرایند های یاد شده در دوره های متفاوتی از بارداری روی می دهد ٬در موارد
نادری که جنسیت بچه روشن و مشخص نیست ٬نمی توان از روی کالبد شناسی اندام های جنسی بچه فهمید ٬مغز خود را در
راستای مرد بودن رشد و تکامل داده است یا زن بودن .در چنین مواردی ٬برای مشخص و روشن شدن جنسیت به پدر و مادر یا
خود بچه ٬گفتن اینکه بگذارید ازش یک دختر بسازیم ٬خیلی ساده است .انجمن حمایت از بیماران پیشتر تصریح کرده است٬
هویت های جنسی تحمیل شده ای از این دست ٬بعد ها غالبا ً به مشکل برخورد میکند .در مواردی که روی تمایز گذاری جنسی
مغز هنوز تردید وجود دارد ٬بهتر است موقتا ً به بچه جنسیتی داده شود .برای اقدام قطعی و پسر یا دختر ساختن از بچه می شود
صبر کرد تا رفتارهای خود بچه نشان دهد جهت گیری جنسیتی او چیست .بگمان من حتی می توان برخی از عمل ها را طوری
انجام داد که بشود دوباره به حالت اول برگرداند .از آنجا که ماهیت جنسی ما خیلی زود در روند رشد مان رقم می خورد ٬نیازی
نیست پس از مشاهده ثبات عزم و خواست نوع جنسیت تا دیر هنگام ٬پس از رسیدن به بلوغ درنگ کرد .هرچه تغییر زودتر
صورت پذیرد ٬مزایا و محاسن آن بیشتر خواهد بود .برای نمونه در گام نخست رفتن در جلد جنسیت جدید ٬پیش از پایان
تحصیالت ٬یافتن شعل و گذاشتن رابطه با کسی ٬آسانتر و بهترت پیش می رود .از این گذشته ساختن یک زن زیبا از مردی ٬پیش
از آنکه وی یلی چهار شانه با ۱۹۰سانت قد و با صدایی زمخت گردد ٬آسانتر می باشد.
این ایده که ما آزادیم هرچه را خواستیم برگزینیم نه تنها نادرست است که دردسر های بیشمار نیز داشته است .روزگاری بود که
بسیاری کسان پذیرفته بودند ’انتخاب‘ جنسیت مان نیز از روی آزادی کامل می باشد .چنین بود که همه ادیان ٬همجنس بازان را به
علت انتخاب خطا ٬تنبیه می کرد .در همنوایی با این دیدگاه بود که در پزشکی نیز هم جنس بازی یک بیماری دیده می شد .جهت
گیری جنسی ما انتخابی نیست ٬آن در باردان مادر برنامه ریزی می شود .بر خالف تبلیغات ادیان ٬هم جنس بازی یک انتخاب
’غلط‘ نمی باشد .نتیجه گفته باال آنست که کوشش برای ساختن پدری خوب برای خانواده ٬از مردان هم جنس باز ٬آب در هاون
کوفتن است ٬کاری که هنوز در ایاالت متحده و انگلیس از آن دست برنمیدارند.
بچه بازی نیز در آغاز بزرگ شدن در مغز برنامه ریزی می شود .با آموزش و یاد دادن مردان بچه باز ٬در زمینه مدیریت و
هدایت بهتر انگیزش های ناگهانی ٬در کنار درمان می توان از آسیب خوردن بچه ها کاست .در کنار درمان شناختی ( رشته ای
از روانشناسی که می کوشد با دگرگون ساختن الگوهای منفی تفکر در باره خویشتن و جهان پیرامون ٬همچنین رفتار های
ناشایست و ناخوشایند ٬یا خلق و خوی آسیب دیده را تغییر دهد -م ).می توان از آنتی آندروژن ها نیز بهره گرفت .داشتن روابط
و پیوندهای اجتماعی مناسب ٬پس از آزادی بچه بازها از زندان ٬تا حدود زیادی از ارتکاب دوباره جلوگیری می کند...
تفاوت گذاری های جنسی مغز
نخستین نشانه راه افتادن روند زایمان را نخست جنین می دهد ٬آنهم با فرستادن این پیام که دیگر مادر
از رساندن خوراک کافی به بدن رشد یابنده او ناتوان است.
شماری از بیماری های روانپزشکی ٬که در دوره بزرگسالی سر برمیاورد ٬چون به پشت سر بنگریم ٬می بینیم ٬با دشواری های
نزدیک به زایمان پیوند دارد .از مدت ها پیش مردم گمانه زنی می کردند زایمان های سخت آسیب های مغزی در پی میاورد و
آنهم باعث به وجود آمدن شیزوفرینی می شود .اکنون ما می دانیم که شیزوفرینی آسیب خوردگی رشد مغزی زودهنگامی می باشد
که با پایه های ژنتیکی آن همراه می گردد .برای پیشرفت خوب و بی دردسر زایمان ٬می باید کنش و واکنش های بسیار گسترده
و شتاب آهنگی میان معز های مادر و کودک صورت گیرد .زایمان دشوار نوزادی را که در آینده شیزوفرین شود ٬می توان ناشی
از آسیب خوردگی رشد مغزی در شمار آورد ٬که بدان سبب از انجام کنش و واکنش یاد شده ناتوان می گردد .باور کردن این
گفته از باره ای سخت می باشد ٬چون نشانه های شیزوفرینی پس از رسیدن به بزرگسالی خود را نمایان می سازد .اما اگر از پدر
و مادر ها پرسیده شود :از کی این فرزند شما از فرزندان دیگر تان فرق می کرد ٬اغلب آنان پاسخ می دهند” :از روز نخست“.
همان مساله در خصوص آسیب خوردگی دیگری که زیاد هم پیش میاید و آن نیز یک اسیب خوردگی رشد آغازین مغز است و در
نزدیکی زایمان پیش میاید ٬اوتیسم ٬صدق می کند .همچنین دخترانی که انورکسیا نرووزا یا بولیمیا می گیرند ٬امروزه روشن شده
است ٬در نزدیکی زاده شدن مشکل داشته اند .مشکالت و دشواری های نزدیک به زایمان را در اینجا نیز می توان نشانه های
آغازین آسیب خوردگی هیپوتاالموس دید که بعد ها خود را به صورت آسیب های خوردن بروز میدهد .نتیجه مشاهدات باال آن
می شود که پس از یک زایمان دشوار می باید خوب مراقب آن بچه ها بود و دید آیا در نوجوانی ٬آسیب های روانپزشکی در آنها
بروز می کند یا نه .درمان زودهنگام شیزوفرینی نشان می دهد ٬اگر دیر نکنیم ٬می شود جلو آسیب های مغزی را گرفت .آن به
نظر می رسد در مورد سایر آسیب های رشد مغزی نیز صادق باشد.
اهمیت رشد خوب پس از زاده شدن
تحریک و تشویق بچه در محیطی که بچه آنرا امن و قابل اعتماد تجربه می کند ٬برای رشد بهتر مغز بسیار اهمیت دارد .رسیدگی
نکردن به و آزار بچه کوچک برای همیشه موجب عقب ماندگی رشد ذهنی و فعال شدن بیش از حد محور استرس گردد .پس از
آن کافی است مشکل نسبتا ً کوچکی در محیط باشد تا محور استرس را به شدت فعال کند و سبب افسردگی گردد .پا درمیانی
بیدرنگ کمک رسان ها برای رهانیدن کودکانی که در چنین شرایطی گرفتار آمده اند ٬اهمیت گزاف دارد و الزمه آن هم یک
سازمان کمک رسانی کارآمد می باشد.
همچنین دلبستگی و وابستگی بچه ٬که در آن اوکسی توکسین ’هورمون دلبستگی‘ نقش بزرگی بازی میکند ٬در فرایند رشد٬
احتمال دارد دستخوش افت و خیز های تندی گردد .اگر بچه مدت ها دور از پدر و مادر یا پدر و مادری که او را به
فرزندخواندگی پذیرفته اند ٬بماند ٬امکان دارد سطح اوکسی توکسین در خون برای مدتی زیاد پائین بیافتد و ای بسا برای همیشه
پایین بماند .از آنرو انتقال بچه های بی سرپرست از خانه هایی که برای نگهداری کودکان است ( خانه کودکان) به خانواده هایی
که آنها را به فرزندخواندگی پذیرفته اند ٬می باید هرچه زودتر انجام شود تا بچه ها بتوانند پیوند عاطفی خوبی با آنان داشته باشند.
برای رشد مغزی خوب ٬پس از زاده شدن ٬قرار گرفتن بچه در یک محیط مشوق و محرک که دارای محرک های گوناگون می
باشد ٬ضرورت فراوان دارد .برای تحریک رشد مغز ٬پیرامون زبانی نقش کلیدی دارد .زبان مناطق زیادی از مغز را بشیوه ای
که در آن وابستگی فرهنگی چشمگیر است ٬تحریک می کند .مغز ژاپنی ها و چینی ها بگونه ای برای همیشه از مغز مردم باختر
زمین متفاوت گشته است ٬بی آنکه ژنتیک در آن میان نقشی داشته باشد .بهر روی ٬بهتر است در بچه هایی که ناتوانی های ذهنی
دارند ٬توجه بیشتری به تحریک مغز رشد یابنده آنان شود .این کار می تواند زندگی آنان را برای همیشه دگرگون سازد.
بچه های خردسال هیچ دین و ایمانی ندارند ٬اما پدر و مادر مسیحی ٬مسلمان یا یهودی ٬در آغاز رشد و بزرگ شدن شان ٬که همه
گفته های پدر و مادرشان را درست می پندارند و بی چون و چرا می پذیرند ٬باورهای خود را در مغز آنان فرو می کنند .بدین
سان ایده های دینی از نسلی به نسل دیگر داده می شود و در مدار های مغز ما جاخوش می کند .بچه ها نباید یاد بگیرند به چه
می باید بیاندیشند ٬آنان می باید یاد بگیرند چگونه می باید انتقادی اندیشید و در بزرگسالی گزینش های شان بر پایه دیدگاه ها و
جهانبینی خویش باشد .آموزش های جداگانه کنونی که بر بنیاد این یا آن دین پا گرفته است ٬نه تنها برای شکوفایی چنین دیدگاهی
مرگبار می باشد که راه را برای مردود شمردن باور های دیگر هموار می کند.
شوره زار های بی بار :بب
گوناگونی یی که در پس فرگشت ما نقش موتور را داشت ٬هنوز برای برخی ها مرگ و میر میاورد.
گویی سیاست هرگز به این نتیجه نخواهد رسید که برداشت ”ساخته شدن“ ذهن افسانه ای بیش نیست .سیاست ٬خالف باور باال ٬از
سال های دهه شصت ٬در واکنش به بارسنگنی که بر دوش دولت رفاه بود و بحران اقتصادی آن زمان ٬شروع کرد به تبلیغ
فراوان درباره مسئولیت خویشتن شهروندان در برابر تندرستی و آسایش خویش .گفته می شد ٬سرنوشت هرکس دست خودش
است .این سخن با یافته های پژوهش های بسیاری که نشان می دهد بخش بزرگی از توانمندی های آدمی به وسیله کیفیات و
صفات ارثی و پیرامونی در دوره آغازین رشد او رقم می خورد ٬همخوانی ندارد.
اگر بچه ای در زمینه آموزش و پرورش پس ماندگی پیدا کند ٬جبران آن کار ساده ای نخواهد بود .اگر آن پس ماندگی ناشی از
ناتوانی های مادر زادی باشد ٬جبران آن هیچ میسر نخواهد گشت .از این گذشته ٬جامعهٔ سختکوشی و رقابت کنونی ٬هر روز از
شهروندان درخواست های بیشتری کند .از آنسر هم شمار بیشتری از مردم ٬از برآوردن آن درخواست ها ناتوان می مانند .با یک
چنین گفته هایی به ناروا گناه کاستی های کسانی که توانایی های کافی ندارند یا آسیب های روانی دارند به گردن خود آنها انداخته
می شود .جوانانی که ناتوانی ذهنی دارند ( آی کیو شان بین ۵۰تا ۸۵است) ٬یک گروه آسیب پذیر می باشند .شمار این ها به
۱۶٪جمعیت می رسد ٬اما در دادگاه های بزهکاران شمار آنان چشمگیر تر می گردد و به ۵۰٪میرسد .امروزه آنان را مسئول
انتخاب ها و کارهای شان می دانند ٬بدون آنکه توجه داشته باشند ٬آنان از انجام کارهای عادی ناتوان می باشند .از همان رو در
گذشته برای آنها کار مناسب درست می شد ٬کارهای ساده و آسان در ادارات .اما کم کم آنها نیز ناپدید می گردد .در گذشته اگر
کار خطای کوچک از آنان سر میزد ٬بهشان هشدار داده میشد ٬اما در این روزگار سرکوب ٬هر خطای آنان به دادگاه و قانون
کیفری کشیده می شود .آن تاثیر پذیری و زود باوری که خیلی ساده آنان را به دردسر می اندازد ٬می تواند برای بیرون آمدن از
آن دردسر هم کمک شان کند ٬اما از دادن امکانات و ساختار های مناسب در این زمینه خودداری می شود.
از نشانه های مهم تحصیالت و درآمد پایین فرزندان ٬تندرستی بد ٬بزهکاری ٬جنایت ٬اعتیاد ٬قمار بازی و بیکاری آنان٬
تحصیالت و درآمد پایین پدر و مادر می باشد .آدمهایی که پایین ترین تحصیالت را دارند شش سال کمتر از آدمهایی که
تحصیالت باال دارند ٬عمر می کنند .می توان گفت این امر به سبب شیوه های زندگی متفاوت آنان می باشد .باال بردن مالیات
سیگار ٬تنباکو و الکل برای وادار کردن آنان به تغییر عادات زندگی شان ٬هوده ای نداشت .این صفات منفی زاده زندگی در یک
محیط بسیار عقب مانده می باشد.
عقب ماندگی ارثی است و به نظر میرسد با تجمع این مشکالت در مناطقیُ ٬مسری می گردد .پیرو آمار سازمان اجتماعی و
فرهنگی نزدیک به ۱۰۰۰۰۰کودک هلندی ٬یا ۴٪همه کودکان از نظر اجتماعی کنار گذاشته شده اند و بشمار آورده نمی شوند.
آنان در انجمنی عضو نیستند ٬تقریبا ً هیچگاه به گشت و تفریح برده نمی شوند ٬در تعطیالت به مسافرت های ساالنه برده نمی
شوند و برای میهمانی پیش دوستان خود نمی روند .اگر بخواهیم موارد سبکتر فراموش شدگی کودکان را هم به حساب آوریم ٬می
باید گفت ۱۱٪آنان فراموش شده هستند .این وضعیت در درجه نخست زاده اوضاع مالی والدین آنهاست .پدر و مادر های آنها نیز
خود را از فعالیت های اجتماعی کنار می کشند .این چنین خانواده هایی در محله هایی زندگی می کنند که در آنها درگیری٬
اعتیاد ٬جنایت و تنش زیاد است و برای بچه ها امکانات بازی و تفریح یا زمین بازی اندک .آنجا ها محیط های مناسبی برای رشد
ایده آل بچه ها بشمار نمی آید .مارسل فان دام ( از مجریان تلویزیون هلند -م ).سر این موضوع با گروهی از اساتید دانشگاه ها
که در رشته های بسیار گوناگون کارشناسی دارند ٬پنج برنامه گفت و شنود داشت ٬که همه ما آنها را آموزنده یافتیم .حاصل آن
گفت و شنود ها یک فیلم تلویزیونی شد به نام آدم های بیهده که پائول ویت مان ( از مجریان تلویزیون هلند که در زمان خمینی از
وی فیلمی ساخت .در آن فیلم خمینی از زنان می خواست برای کمک به جبهه ها پول و طالهای خود را به او بدهند و زنان بی
شماری که در آنجا بودند شورت و کرست های شان را بسوی او پرت می کردند -م ).یک برنامه تلویزیونی از آن ساخت با نام:
خود کرده را تدبیر نیست!
حل این مشکل کار ساده ای نیست .می باید همه سعی خود را کرد و شرایطی پیش آورد که رشد آغازین ٬تا جایی که می شود٬
خوب پیش برود .از یکسر هم می باید جلو تاثیر های زیان آور را گرفت .می باید این را نیز پذیرفت که در فراینده پیچیده ای
چون رشد مغز ٬هر از گاهی امکان دارد دشواری هایی رخ دهد و موجب توانایی های اندک ٬ناتوانی های ذهنی ٬مشکالت
نیورولوژیک یا روانپزشکی شمار اندکی از آدم ها گردد .این برای هر کودکی در هر خانواده ای می تواند پیش بیاید .پس جامعه
می باید مسئولیت کامل خود را بگردن گیرد ٬برای آنان کار مناسب ٬حقوق ماهیانه ٬کمک رسانی خوب و عملی فراهم کند .هنوز
کار در این زمینه زیاد است .می باید با آموزش و روشنگری به مردم آگاهی داد و جلو کسانی را که می خواهند گناه این مشکل
.را به گردن آنهایی بیاندازند ٬بی آنکه گناهی کرده باشند گرفتار آسیب های رشد مغزی گشته اند ٬گرفت
یک چنین دشواری ئی احتمال دارد با بروز یک بیماری مغزی در بزرگسالی رویدهد .برای نمونه در مورد بیماری ام .اس .گفته
می شود اگر کسی بخواهد در برابر آن بیماری پیروز شود و سعی خود را بکند ٬انگاه فرایند بهبودی شتاب می یابد .این گفته
فریبنده هم هست .اماهیچ مدرکی در دست نیست که درستی آنرا نشان دهد .این نیز هست که اگر بیماری رو به بدتر شدن بگذارد٬
به بیمار بیچاره می گویند چندان که باید ٬سعی خود را نمی کند تا بر بیماری پیروز شود! به سخن دیگر :خود کرده را تدبیر
نیست!
مغز و دادگستری
میزان رفتار پرخاشگرانه ما را جنسیت ما ( پسرها بیشتر پرخاشگر هستند تا دخترها) ٬پیشینه ژنتیکی ما ( گوناگونی های کوچک
در دی .ان .ا .ما) ٬مقدار خوراکی که در باردان از طریق جفت مادر دریافت کرده ایم و سیگار کشیدن ٬باده نوشیدن و مصرف
دارو و مواد در دوره بارداری توسط مادران مان ٬تعیین می کند .احتمال سرکش شدن ٬رفتارهای شهروندی ستیز ٬تبهکارانه و
پرخاشگرانه داشتن پسرها در دوره بلوغ با باال رفتن سطح تستسترون خون افزایش می یابد و میزان باالی تستسترون در خشونت
های تبهکارانه نوجوانان نقش بازی می کند .پس می بینیم عوامل زیادی ٬بی آنکه گناه ما باشد ٬در کشیده شدن پای ما به دادگاه و
دادگستری دخیل می باشد .معنی گفته باال آن نیست که نباید کسی را کیفر داد .بلکه قانون کیفری نمی باید عوامل یاد شده را نادیده
آورد .رسیده شدن پوسته پی .اف .سی .با کندی و بگیرد .نضج و رسیدگی مغز از عواملی است که می باید قانون آنرا در شمار َ
درنگ همراه است .آن تا ۲۵سالگی طول می کشد و پس از رسیدن به این سن استکه خوب می توان جلو رفتارهای پرخاشگرانه
را گرفت و پیش از دست زدن به کاری ٬از دیدگاه اخالقی آنرا سبک و سنگین نمود .گفته باال به این معنا می باشد که پیرو یافته
های نیورولوژیک ٬درست نیست قانون کیفری بزرگساالن را در مورد جوانان ٬مثال ً یک جوان ۱۶ساله بکار برد ٬همان چیزی
که برخی از سیاست پیشگان برای بدست آوردن آرأ رای دهندگان ترس برداشته ٬در پی درخواست آن هستند .کار درست آنست
که قانون کیفری را می باید از سن ۲۳تا ۲۵سال ٬که ساختار مغزی پی .اف .سی .رشد می یابد و می رسد ٬بکار بست.
نوجوانانی که در دوره بلوغ بزهکاری های کوچک از آنان سر می زند ٬نباید تاوان آنرا با پیامدهای کیفری روی خط و مشی
زندگی آتی خود بپردازند.
نمونه ای از این دست داستان نوجوان ۱۶ساله ایست که هفت تیری پالستیکی و گول زنک داشت و در حیاط خانه با آن بازی
می کرد .یکی از دوستانش از آن عکسی گرفت و در تلفن موبایل خود گذاشت .این عکس دست به دست گشت و سر آخر بدست
پلیس و دادگستری رسید .به آن بچه مجازات کار اجباری داده شد .گفتند نباید هفت تیر گول زنک داشته باشی .در ۲۰سالگی
خواست راننده تاکسی شود ٬اما بهش گواهی رفتار پسندیده ندادند! چون در پرونده اش نوشته شده بود اسلحه ممنوعه داشته است!
گفته بودند نمی تواند راننده تاکسی شود ٬چون با از سر گیری بزهکاری ٬جان مسافران را به خطر می اندازد ٬اما نگفته بودند
همه این داستان به دستاویز یک عکس ساخته شده است.
برخی از بچه ها آشکارا از بچه های دیگر پرخاشگرترند .در میان تبهکارانی که به سبب تبهکاری های توام با خشونت بسیار٬
راهی زندان ها شده اند ٬شمار چشمگیری آسیب های روانپزشکی دارند ٬حتی گاه شمار آنها به ۹۰٪زندانیان مرد بزرگسال می
رسد .از پژوهش هایی که روی دوقلو ها شده است ٬می توان دید عوامل ژنتیکی در اینجا نقش بسیار بزرگی دارد .جا دارد قانون
کیفری درباره کسانی که مغز سالم ندارند ٬خویشتن داری نشان دهد .اما قانون کیفری ما پیوسته این ’حکم مک تاوتون‘ را زیرپا
می گذارد .آیا می شود یک بچه باز را به دلیل جهت گیری جنسی اش ٬که ناشی از پشینیه ژنتیکی و رشد مغزی غیر معمول می
باشد ٬از باره اخالقی مسئول دانست؟ آیا بچه ای را می توان مسئول ترکیبی از پیشینه ژنتیکی خود و سیگار کشیدن مادرش در
دوره بارداری دانست که آنها موجب ا .ای .اچ .دی .داشتن او و کشیده شدن کارش به پلیس و دادگاه می گردد؟ ناگفته نماند که می
دانیم تغذیه ناکافی در دوره بارداری ٬شانس داشتن رفتارهای شهروندی ستیز را افزایش می دهد .آیا می توان نوجوانی را که
هنوز یاد نگرفته است با مغزی که به علت تراوش هورمون های جنسی ٬یکسره کارکرد دیگری یافته است ٬کنار بیاید و خود را
سازگار کند ٬به خاطر رفتارهای ناشایست و تبهکارانه گنهکار دانست؟
در میانه این میدان ٬مسئولیت اخالقی برداشت آسانی و ساده ای نیست و اراده آزاد خیال باطلی است .اما گفته باال به این معنا
نیست که نباید کسی را کیفر داد .بویژه اگر آن تاثیر خوبی داشته باشد .در رشته پزشکی ما یاد گرفته ایم هنگامی می توان گفت ما
کار علمی می کنیم که بتوانیم تاثیر دارو یا درمانی را که می کنیم با بررسی و پژوهشی که خوب کنترل شده است ٬مشخص و
معین نمود .اعالن جرم در دادگاه ها نمی تواند گریبان خود را از دست این ایده برهاند که بجای کیفرخواست به گروهی که خوب
تعریف شده است ٬می باید به هر فردی کیفرخواست جداگانه کرد .در واقع دادگستری همان استداللی را بکار می برد که
روانشناسی تحلیلی در روزگار پیش از بررسی های منظم روی کارگر افتادن یا بیهده بودن این یا آن روش درمانی می کرد .با
این کار نمی توان فهمید و تعیین کرد آیا کیفر داده شده تاثیری داشت یانه .از سویی هم دادگستری با مجازات های جدیدی که دست
اندر کاران سیاسی خواهان آنها هستند ٬از کار اجباری گرفته تا اردوگاه های آموزش و پرورش دوباره ٬زیر فشار گذاشته می
شود ٬بی آنکه آنها را با روش های مجازات معمول مقایسه بکنند و ببینند کدام یک تاثیر بیشتر دارد .بدون یک بررسی خوب
سازمان داده شده ٬با یک گروهٔ کنترل خوب ٬نمی توان از تاثیر کیفر سخنی گفت .در نتیجه کارگر افتادن این یا آن کیفر بکار برده
شده ٬همواره بحث انگیز خواهد بود .سیاست پیشگان رغبتی به یک برخورد سیستماتیک با بررسی های کنترل شده نشان نمی
دهند .آنان کوتاه مدت می اندیشند ٬تا انتخابات بعدی. ...
پایان زندگی
هرچند همه کوشش های دانش پزشکی بر آستکه پایان زندگی را تا جایی که می شود به تاخیر بیاندازد ٬اما آخر سر همواره مرگ
پیروز می شود .اگر مجال آنرا داشته باشیم ٬دلمان می خواهد تا دم آخر مغزمان آسیب نبیند ٬تا بتوانیم در چند صباح آخر عمر٬
تصمیمات زندگی را خودمان بگیریم .اگر کسی سرطان یا بیماری سخت دیگری بگیرد که امیدی به زنده ماندنش نیست٬
خوشبختانه در هلند این امکان هست که با یوته نزیا ( مرگ آسان) که بیشتر مردم هم آنرا پذیرفته اند ٬به رنج بی پایان می شود
پایان بخشید .هنگامی که پای بیماری مغزی در میان است ٬پایان بخشیدن به زندگی خویش برپایه انتخاب خویشتن ٬با دشواری
روبرو می شود .هنگامی که بیماری به کما می رود یا در شرایط مشابه آن ٬وی نمی تواند بگوید خواستش برای چنین شرایطی
چه بوده است و در حالت دیمانش یا آسیب های روانپزشکی نمی توان یقین داشت که تصمیمات اتخاذ شده در آن وضع خوب
بررسی و سبک سنگین شده است .بر سر کمک به خود کشی یا یوته نزیای دو دسته آخری از بیماران جنب و جوشی دیده می
شود .از سویی نیز ٬برای پزشکانی که با یوته نزیای کسانی سر و کار پیدا می کنند که از آسیب های روانپزشکی مزمن رنج می
برند ٬گرفتن آن تصمیم بسیار سخت و نادر می باشد .این نیز هست که چنین تصمیمی جلو یک خودکشی دلخراش را می تواند
بگیرد .در مورد بیماری آلزهایمر که پیشرفت آن اغلب با کندی زیاد همراه است ٬بیمار فرصت آنرا دارد ٬لحظه مناسبی را
برگزیند و با رسیدن آن لحظه از قطار زندگی پیاده شود .اما اَشکالی از بیماری دیمانش هم هست که ادم ها را غافل گیر می کند و
بیمار مجال نمی یابد برنامه ای بچیند .در این جا مسئولیت بگردن خویشان و اشنایان بیمار می افتد که می دانند بیمار در این باره
چگونه می اندیشیده است .می باید پیش از آنکه خیلی دیر بشود ٬بیمار با فرم های پر شدهٔ انجمن هلندی پایان دهندگان بزندگی٬
بخواست خود ٬پیش دکتر خانوادگی برود و ببیند از وی در مرحله پایانی زندگی ٬کمکی را که می خواهد ٬می تواند بگیرد یا نه٬
تا با هم و بکمک هم پیش از رسیدن آن دم گام هایی را که باید بردارند.
دسته بزرگی از مردم هست که هر روز هم بزرگتر می شود اما قانونی کردن کمک به مردن آنها ٬یوته نزیا شامل حال آنان نمی
شود ٬اینان سالمندانی هستند که زندگی شان به ته رسیده است .بکمک ’ابتکار شهروندان زندگی به ته رسیده‘ ٬ما سعی می کنیم
کاری برای اینان بکنیم .هدف ابتکار ٬در واقع ’قانونی کردن کمک به مردن شهروندانی است که زندگی خویش را به ته رسیده
می بینند.این کار را به شرطی می کنیم که آنان روی خواست خود خیلی پافشاری کنند ٬همه جوانب کار با احتیاط بررسی شود و
آن بررسی ها را می توان هر آن که نیاز افتد ٬آزمایش کرد‘.
پیشرفت های نوین
چون من در سال ۱۹۶۶کارم را به عنوان دانشجو-استادیار شروع کردم پژوهش های مغزی را تنی چند از پژوهندگان ’ره گم
کرده‘ می کردند و جامعه هم با بدگمانی به آنان می نگریست .اکنون به نظر می رسد همه به ارزش و اهمیت اجتماعی و پتانسیل
موسسات پژوهشی ٬این رشته اولویت نخست بسیار آن ٬در زمینه کارشناسی ٬پی برده اند و در سرتاسر جهان ٬در دانشگاه ها و ٔ
را یافته است و صدها هزار دانشمند و پژوهشگر آزموده با بهره گیری از انواع تکنیک ها در این زمینه سرگرم کارند .تکنیک
های به غایت پیچیده پژوهشی ٬همکاری چند-رشته ای میان آنان برای دستیابی به بینش های نوین را الزامی می کند .همچنان که
افزایش نام نویسندگان وهمکاران باالی مقاالت نشان می دهد ٬پیوند های همکاری هر روز گسترده تر می گردد و بین المللی می
شود .بینش های نوین در زیست شناسی مولکولی بیماری های مغزی در آینده نزدیک برای استراتژی های درمانی هدف های
نوی را پدید خواهد آورد .الکترودهای تحریک کننده که خیلی دقیق در عمق مغز جایگذاری می شود ٬نه تنها برای بیماران
پارکینسون که برای بیماران سرسختی-وادارشدگی ( اوبسه سیو -کامپالسیو) نیز بکار برده خواهد شد .تاثیر الکترودهایی از آن
دست را در حداقل هشیاری ٬ویار به فربهی ٬اعتیاد و افسردگی نیز خواهند آزمود .همچنانکه در مورد درمانهای موثر دیده می
شود ٬در اینجا نیز ٬در گام دوم پیامدهای ناخواسته پدیدار می شود .تحریک سابتاالم نیوکلوس در بیماران پارکینسون ٬با آن روش
می تواند پیامد های چشمگیر داشته باشد .در زمینه ویار به فربهی ٬تغییر شخصیت ٬رفتارهای نیاندیشیده و آنی و خودکشی نیز٬
گزارش هایی رسیده است .همچنین برانگیختگی روانی ٬افسارگسیختگی جنسی و اعتیاد به قمار گزارش شده است .تاثیرات
تحریک مغناطیسی ترانس کرانیل روی افسردگی و زنگ زدن گوش ( تنیتوس) که در آن کسانی که به خاطر شنوایی بد گوش
درونی پیوسته آهنگ های دل آزار می شنوند ٬آزموده و پژوهیده خواهد شد .می توان با تحریک مغناطیسی ترانس کرانیل اوهام
بیماران شیزوفرین را نیز درمان کرد .در این روش نوین هنوز به تهیه فهرستی از پیامدهای ناخواسته ٬مبادرت نشده است.
پروتز های نیورولوژیک روز بروز بهتر از پیش جای احساس های آدمی را می گیرد .در پوسته مغزی بیماری که بریدگی نخاع
(پاراپلژی) داشت صفحه ای قرار داده شد که دارای الکترود هایی بود .وی بکمک آن و بانیروی اندیشه می توانست یک ماوس
کامپیوتر و یک بازوی مصنوعی را هدایت کند .همچنین برای نابینایان پروتز های چشمی ساخته شده است .بکمک ژن درمانی و
تکه هایی از بافت های نخاع و مغز کوشش می شود مغز یا نخاع را تعمیر کنند.
با پیشرفت های زیادی که در زمینه دانش نیورولوژی و تکنیک های آن می شود ٬هر روز یافته های نوی روی خط مونتاژ
گذاشته می شود .به اینها نیاز هم هست ٬چرا که ۲۷٪اروپاییان از بیماری های مغزی رنج می برند .در هلند ۳۰٪هزینه های
درمانی ٬در بخش تندرستی ٬صرف کسانی می شود که بیماری مغزی دارند .آدم انتظار دارد ٬دست کم بودجه ای متناسب با آن به
پژوهش های مغزی اختصاص یابد ٬اما در اروپا تنها ۸٪بودجه نصیب علوم نیورولوژیک می گردد .هنوز دانسته نیست کی و
کدام دولت برای نسل آینده و مغز سالم برای آنان و رسیدن به یک دید و بینش پردامنه و دور اندیش گام می بردارد.
پایان