Professional Documents
Culture Documents
maghze-khofteh-karnil.com_
maghze-khofteh-karnil.com_
2
شیوهنامه
کتابی که در دست دارید هدیهایست از نویسنده به مخاطب .هدف غایی از نوشته شدن و انتشار این اثر آن است که
محتوایش خوانده و اندیشیده شود .این نسخه هدیهای رایگان است ،بازپخش آن هیچ ایرادی ندارد و هرنوع استفادهی
غیرسودجویانه از محتوای آن با ارجاع به متن آزاد است .در صورتی که تمایل دارید از روند تولید و انتشار کتابهای
این نویسنده پشتیبانی کنید ،یا به انتشار کاغذی این کتاب و پخش غیرانتفاعی آن یاری رسانید ،مبلغ مورد نظرتان را
به حساب زیر واریز کنید و در پیامی تلگرامی (به نشانی )@sherwin_vakiliاعالم نمایید که مایل هستید این
همچنین برای دریافت نوشتارهای دیگر دکتر شروین وکیلی و فایل صوتی و تصویری کالسها و سخنرانیهایشان
www.soshians.ir
()https://telegram.me/sherwin_vakili
3
مغز خفته
www.soshians.ir
https://telegram.me/sherwin_vakili
4
مقدمه
چوانگ تسه ،دیشب در خواب دید که پروانهاى است و از روى گلى به گل دیگر پرواز مىکند .چون صبح شد ،از
خواب برخاست ،و حیران ماند که دیشب چوانگ تسه خواب دید که پروانه است ،یا امروز پروانه خواب مىبیند چوانگتسه
است؟
خواب ،بىاغراق یکى از بغرنجترین مشکالتى است که انسان متفکر را در طول قرون به خود مشغول
داشته است .این معماى رفتارشناختى ،به تازگى مورد بررسى دقیق قرار گرفته ،و از رهگذر همین نیم نگاه
موشکافانه ،حقایق زیادى در مورد آن آشکار گشته است .روزگارى رؤیا و خواب چیزى شبیه به مرگ موقت
یا توقف فعالیتهاى حیاتى بدن دانسته مىشد،اما امروز این دیدگاه دیگر در میان اهل نظر طرفدارى ندارد.
خواب ،حالتى از هشیارى است ،شیوهاى از فعالیت است و بخشى مهم از زندگى همه ما را تشکیل مىدهد.
ما در هنگام خواب ،به همان شدتى «زنده» هستیم که در بیدارى .تنها چیزى که در خواب دگرگون مىشود و
تا بدین پایه مایه حیرت ما را فراهم آورده ،تغییر حالت هشیارى ماست .دگرگونى فیزیولوژیکى که بازآرایى
اطالعات در دستگاه اعصاب مرکزى را به دنبال دارد و به نوبه خود به پدید آمدن رؤیا -این معمای کهن-
مىانجام د .این نوشتار ،نخواهد کوشید تا مرورى بر همه مقاالت و تحقیقات انجام شده در این زمینه داشته
5
باشد .چرا که این کارى است سترگ و زمان و فضایى بیش از این را طلب مىکند .با کاوشى کوتاه ،مىتوان
دید که این موضوع در عصبشناسى نوین به عنوان شاخهاى فعال و پویا مورد توجه است و هر ساله دهها
مقاله مهم در مورد آن منتشر مىشود .آنچه که در این رساله مورد نظر است ،پرداختن به برخى از اندیشههاى
مهم نهفته در مهمترینِ این مقاالت است .درك درست از خواب و رؤیا ،مستلزم داشتن پیشینهاى ذهنى در
مورد مفهوم هشیارى و آگاهى و حاالت تغییر یافته آن است ،در اینجا ما تنها اشارهاى به این مفاهیم خواهیم
کرد ،و بحث مفصلتر در مورد مفاهیم بحث برانگیزى مانند داروهاى توهمزا و متافیزیک رؤیا را به بعد
موکول مىکنیم.
در این نوشتار ،بیشتر به فیزیولوژى و عصبشناسى خواب خواهیم پرداخت و فقط در برخى جاها ،به
مباحث حاشیهاى تر در این مورداشاره خواهیم کرد .در ضمیمه کوتاهى که در انتهاى این رساله مىآید ،مرورى
بر برخى از حاالت مشهور آگاهى تغییر یافته خواهیم کرد .با این وجود باید بر این نکته پاى فشرد که ضمیمه
مزبور به هیچ عنوان کامل نیست و تنها باید به عنوان زمینهسازى خام و ابتدایى مورد توجه قرار گیرد .براى
گستردهتر کردن اطالعات موجود در مورد هریک از مفاهیم طرح شده در ضمیمه ،مىتوان به مراجع رجوع
کرد.
6
گفتار نخست :حاالت هشیاری
فالسفهی عهد نوزایى ،براى آگاهى و هشیارى تعریفى ساده داشتند ،به گمان جان الك« ،آگاهى ،عبارت
است از درك آنچه که در درون ذهن خود آدم مىگذرد» 1.بر اساس این تعریف ،آگاهى عبارت بود از چیزى
یگانه و یکپارچه ،که تنها یک سطح و یک جنبه داشت ،و آن هم ادراك خود ،به عنوان یک واقعیت خارجى
بود .تعریف کنونى ما از آگاهى هم چیزى شبیه به این است ،اما -به گمان خودمان -دقت و عمقى بیشتر دارد.
دویست سال پس از الك ،ویلیام جیمز با توجه به ویژگیهایش ،آگاهى را تعریف کرد و آن را پدیدهاى
شخصى ،پویا ،پیوسته و انتخابى دانست 2.بر اساس این تعریف ،آگاهى پدیدهاى ذهنى و وابسته به اشخاص
است ،بنابراین چیزى به عنوان آگاهى مستقل از افراد و اشخاص قابلتصور نیست و در هر شخص هم حالتى
خصوصى و نامشترك با بقیه را دارد .آگاهى در ضمن پدیدهاى پویا است ،چون موضوع آگاهى و محتواى
درك خودآگاه در هر مقطع از زمان با مقاطع دیگر تفاوت مىکند ،و به همین دلیل انتخابى هم هست ،چون
تا حدودى خود ما تعیینکننده محتوا و نوع عناصر گنجانیده در آن هستیم .در ضمن آگاهى پدیدهاى پیوسته
است و نمىتوان آن را به کوانتومهایى معنادار و طبیعى شکست .جیمز ،با توجه به این ویژگىها ،استعاره
مشهور خود را به کار برده بود و آگاهى را به رودى تشبیه مىکرد که ماهیان و آبهاى موجود در آن مرتبا
دگرگون مىشوند و گذرند ،اما شکل ظاهرى آن همچنان پا برجا مىماند .جیمز به عنوان یک کارکردگرا معتقد
1
Lock, 1690: 24.
2
James.- 1890
7
بود که آگاهى نوعى پدیده تکاملى است که نیازى از آدمى را رفع مىکند .این دیدگاه در مقابل نظر فالسفه و
روانشناسان ساختارگرا –مانند تیچنر -3قرار داشت که پدیدهاى مانند آگاهى را تنها از دید تشکیالتى و
ساختارى مورد توجه قرار مىدادند و به فایده تکاملى و کارکرد آن بىتوجه بودند.
رسیدن به تعریفى دقیق در مورد آگاهى کارى است دشوار .هریک از ما تصورى از آن را ذهن داریم ،که
از برخى جنبهها مفید است .در این نوشتار ،تعریفى از آگاهى و خودآگاهى را به دست خواهیم داد که از
رویکرد سیستمى سرچشمه مىگیرد .براى همخوان بودن مفاهیم ارائه شده در این مجموعه رسالهها ،همین
تعریف نیمه فلسفى-نیمه فیزیکى را نگه خواهیم داشت و از آن زاویه به مبحث آگاهى نگاه خواهیم کرد.
موجود زنده ،عبارت است از سیستمى پیچیده و خودسازنمانده ،که در طول زمان نگانتروپى -یا پیچیدگى،
یا اطالعات -خود را افزایش مىدهد .این کارکرد ،تنها در شرایطى امکانپذیر مىگردد که سیستم در شرایطى
نزدیک به تعادل- ،ولى نه متعادل -قرار داشته باشد .به قول هیکن -بنیانگذار دانش همافزایى 4زندگى
5
دینامیسمى است که به سوى تعادل میل مىکند اما هرگز به آن نمىرسد.
موجود زنده ،به دلیل داشتن توانایى خودسازماندهى ،این ویژگى را دارد که تغییرات محیط را در درون
سیستم خود به شکلى سازمان یافته تصویر کند .به بیان دیگر ،سیستم زنده نسبت به تغییرات محیط خارج از
خود واکنش نشان مىدهد و این واکنش همان تصویرى است که از دگرگونیهاى محیط ،بر ساختار پویاى
ماده زنده منعکس مىشود .برداشت شخصى نگارنده از این تصویر ،همان مفهوم بازنمایى 6است .این بازنمایى،
3
Titchenere
4
Synergetics
5
Haken.- 1991
6
Representation
8
همان است که در ابعاد ذهنى کانون توجه فالسفه و عصبشناسان کنونى است .به گمان من ،بازنمایى ،واژهاى
مترادف با آگاهى است .آگاهى ،عبارت است از توانایى بازنمایاندن تغییرات محیطى ،در درون سیستم زنده.
اگر سیستمى آنقدر پیچیده شود که از خودش هم -در خودش -بازنمایى داشته باشد ،آنگاه آن سیستم خودآگاه
آگاهى ،یا همان توانایى بازنمایى ،بسته به پیچیدگى و شرایط فیزیولوژیک سیستم زنده ،سطوح گوناگون
پیدا مىکند .وجه تمایز این سطوح از یکدیگر ،دقت بازنمایى ،گستره اطالعاتى به کار گرفته شده در تشکیل
تصویر بازنمایى شده ،و نقش پنجره توجه 7در آن است .یعنى حجم و نوع اطالعات ورودى به سیستم زنده،
و نوع و دقت پردزشى که بر آنها انجام مىشود ،تعیین کننده سطوح گوناگون آگاهى است .فردى که بیدار
است و به تلویزیون نگاه مىکند ،اطالعاتى بینایى-شنیدارى را از از تلویزیون دریافت مىکند و پردازشى
مناسب با محرکهاى غیرواقعى و داستانى را بر آنها اعمال مىکند .این فرد در یک سطح از آگاهى قرار دارد،
و فرد دیگرى که در خواب به سر مىبرد ،در سطحى دیگر .این فرد دوم ،بیشتر اطالعات حسى محیط خود
را نادیده مىگیرد و بیشتر به پردازش اطالعات ذخیره شده در حافظهاش مىپردازد .شخص دیگرى هم که
در حالت اغما فرو رفته ،آگاهى دارد ،ولى پنجره توجه ،گستره اطالعاتى مورد استفاده ،و سطح خودآگاهانه
موجود زنده ،از دید نظریه سیستمهاى پیچیده ،چیزى جز یک نظام بغرنج پردازنده اطالعات نیست.
سیستمى است که آنقدر پیچیده شده تا بتواند نسبت به تغییرات جهان خارج از خود ،پاسخهایى متعادل کننده
7پنجره توجه بخشى از محرکهاى محیطى است که به طور انتخابى توسط سیستم زنده گزینش شده و مورد پردازش دقیقتر
قرار مىگیرد.
9
داشته باشد .سطوح گوناگونى از پردازش اطالعات را در چنین سیستمى مىتوان در نظر گرفت .یک سطح،
-که ما در اینجا خودآگاهى نامیدهایم -عبارت است از پردازش اطالعاتى که نتایج حاصل از آن بار دیگر
پردازش شود و درکى از روند درك را در خود سیستم نیز ایجاد کند .در این حالت دامنه پردازش اطالعات
بسیار زیاد است و محرکهاى محیطى ،به دلیل نقش تعیین کنندهاى که در تداوم این حالت هشیارى دارند ،با
موشکافى و تیزبینى زیادى مورد تحلیل قرار مىگیرند .اما هیچ سیستم پردازندهاى این توانایى -یا نیاز -را
ندارد که همواره در این سطح از هشیارى باقى بماند .این حقیقتکه پدیدهاى مانند خواب در این گستره
چشمگیر در جهان جانوران دیده مىشود ،خود مؤید این امر است که نیاز و توان الزم براى تداوم این حال
به این ترتیب به تعریفى از آگاهى و سطوح آن رسیدیم .این که دقیقا چه آستانهاى از تغییرات مىتواند
سطوح گوناگون پردازشى را به عنوان سطوح متفاوت آگاهى از هم متمایز کند ،پرسشى است که در اینجا
مجال پرداختن به آن نیست .آنچه که در اینجا مهم است ،به یاد داشتن وجود این سطوح و در نظر داشتن
یک نکته دیگر را هم باید در اینجا ذکر کرد ،و آن هم این که آگاهى ،به عنوان یک کلیت ،پدیدهاى پویا و
دینامیک است .سطوح یاد شده تنها کوششهایى براى توجیه و تفسیر ماهیا آگاهى هستند و اشاره به آنها را
نباید به عنوان تأیید رویکرد جزءانگارانه در نظر گرفت .آگاهى کل درهم بافتهاى از رفتارهاى پردازشى عصبى
است ،که ما براى سادگى کار خود ،آن را بر اساس معیارهایى قراردادى -مانند درجه خودآگاهى و پنجره
توجه -به سطوح گوناگونى مىشکنیم .به یاد داشتن این حقیقت که روابط رفت و برگشتى فراوانى در بین
سطوح مفروض آگاهى وجود دارند ،ما را از خطاى سادهاندیشى در مورد آگاهى نجات خواهد داد.
10
سطوح آگاهى ،در تعادلى پویا با یکدیگر قرار دارند .یعنى هر سیستم زنده بر اساس نیازهاى خود ،و
شرایط محیطش ،در بین سطوحى که توسط پیچیدگى سیستمش تعیین مىشوند ،رفت و آمد مىکند .مثال آدم
را در نظر بگیرید .این موجود ،یک سیستم پیچیده زنده است که بر اساس ساختار خاص خود ،داراى سطوح
متفاوتى از آگاهى است .اینکه در هر مقطع زمانى ،هر آدمى در کدام سطح از آگاهى باشد ،توسط هزاران عامل
مختلف تعیین مىشود ،که مهمترینشان شرایط محیطى -مثال تراکم محرکهاى حسى -و شرایط فیزیولوژیک
بدنى -مانند خستگى یا بیمارى -است .آدم ،به عنوان یک موجود زنده ،در هر لحظه بسته به تغییرات این
عوامل درونى و برونى ،در یک سطح آگاهى به سر مىبرد .ناگفته پیداست که هر جاندار دیگرى -مثال یک
مگس -هم بر اساس درجه پیچیدگى خود داراى سطوح خاصى از آگاهى است که آنها نیز توسط عوامل
درونى و برونى دیگرى که خاص آن گونهه و فرد خاص است تعیین مىشوند .خودآگاهى ،که برخى از
انسانها خود را تنها مدعى تملک آن مىدانند ،تنها یکى از این سطوح است که در سایر جانداران مىتواند
وجود داشته باشد یا نداشته باشد .وجود یا عدم وجود این سطح وابسته به پیچیدگى سیستم پردازنده موجود
زنه است ،که آن نیز خود با درجه پیچیدگى کل سیستم زنده ارتباط پیدا مىکند.
آشناترین سطح آگاهى براى ما ،هشیارى خودآگاه معمولى است .سطحى از آگاهى که در آن پنجره توجهى
نسبتا تنگ دارییم و در هر لحظه به محرکهاى خاصى بیشترین توجه را مىکنیم و در مورد پردازش آنها
خودآگاهانه فکر مىکنیم .این سطح از آگاهى ،با وجود مشهور و ملموس بودن ،تنها بخش کوچکى از عمر
دستگاه عصبى ما را تعریف مىکند .همه ما ،بخش عمده عمر خود را در سطوح دیگرى از آگاهى مىگذرانیم،
اما به دلیل خوداگاه بودن این سطح ملموس ،معموال مفهوم "خود" -یا "من" -رادر همان سطح معنى مىکنیم.
11
خواب ،فکر و خیال ،خلسه ،اغما ،حاالت هیجانى شدید و ...همه و همه نمونههایى از سایر سطوح آگاهى
هستند .ما ،بىآنکه به طور خودآگاهانه زیاد در موردش بیندیشیم ،بیشتر عمر خود را در این حاالت اخیر
مىگذرانیم.
فکر و خیال و به اصطالح "در عالم هپروت 8بودن" ،یکى از سطوح نیمهخودآگاه آگاهى است که در
موردش تجربه در دسترس بیشترى داریم .در واقع فکر و خیال یکى از سطوح مشهور آگاهى است .این حالتى
است که از تغییر نیمه ارادى سطح آگاهى- ،از هشیارى معمولى ،به هشیارى معطوف به داستانسازى هاى
ذهنى -پدید مى آید .یک پژوهش هوشمندانه که توسط دانشمندى به نام اریک کلینگر انجام شده ،نشان داده
که این پدیده شیوعى بیش از حدود قابلانتظار ما دارد .در یک آزمایش 9بستهاى به عدهاى دانشجو داده شد
که به طور تصادفى در طول روز بوق مىزد .این بسته به طور متوسط هر چهل دقیقه یکبار بوق مىزد و
آزمودنىها مىبایست هربار با شنیدن صداى بوق گزارش دهند که در چه وضعى از آگاهى قرار دارند .با کمال
تعجب معلوم شد که یک سوم زمان بیدارى فعال این افراد ،به فکر و خیال مىگذشته است 10.این نتیجه ،به
همراه این حقیقت که یک سوم عمر افراد به خواب مىگذرد ،بیانگر این اصل است که بیشتر عمر ما در حالتى
براى فکر و خیال سه کارکرد اصلى ذکر کردهاند .مهمترین کارکرد این پدیده ،آزمودن گزینههاى رفتارى
و احتماالت کارکردى به طریقه ذهنى است .به این ترتیب این رفتار نشانگر نوعى مکانیسم محک زننده رفتار،
8
Day dreaming
9
Eric Klinger
10
Bartusiak et al.- 1980
12
و تصمیمگیرنده در مورد گزینههاى رفتارى موجود است .دومین کارکرد احتمالى فکر و خیال ،تداوم هشیارى
در زمانى است که محركهاى محیطى براى باال نگه داشتن آگاهى معطوف به خرج کافى نیستند .این موضوع
را به ویژه دانشجویانى که در یک کالس خسته کننده حاضر شدهاند خوب مىتوانند تأیید کنند!
سومین عملکرد مهم این رفتار ،عبارت است از حل مسئله .نشان داده شده که برخى از مشکالت و مسائل
مطرح براى افراد ،در این دوره تغییر سطح آگاهى حل شدهاند .مثالهاى فراوانى در این مورد وجود دارند که
رؤیاى ککوله در مورد ساختار حلقوى مولکول بنزن ،یک نمونه کالسیک از آنهاست 11به این ترتیب به نظر
12
مىرسد که یکى از نتایج فکر و خیال کردن ،تسهیل مکانیسم "شهود" -در معناى عام کلمه -باشد.
الگوهاى موجود در این سطح از آگاهى ،با توجه به جنس و سن تفاوت مىکند .در کل افراد جوان بیشتر
از پیرها ،و زنان بیشتر از مردان فکر و خیال مىکنند .تخیالت افراد جوان و بالغ بیشتر از افراد مسن مربوط
به مسائل ملموس و پیشپا افتاده زندگى روزمره است 13.احتمال این که مردان در حین انجام یک کار بدنى
به فر و خیال فرو بروند بیشتر از زنان است .زنان از این تخیالت بیشتر براى حل مسئله بهره مىبرند ،همچنین
بیشتر از مردان در مورد آینده فکر و خیال مىکنند .در ضمن تخیالت آنها عناصر و افراد آشناى بیشترى را
14
در بر دارد و بیشتر بر محور شخصیت خودشان مىچرخد.
فکر و خیال سطحى نیمه خودآگاه است که بخشهایى از آن با یادآورى ساده قابل دستیابى هستند .به همین
دلیل هم این حالت را به عنوان یکى از سطوح نزدیک به هشیارى خودآگاه معمولى ردهبندى مىکنند .اگر از
11
Schachter.- 1976
12
Singer et al.- 1975
13
Parks et al.- 1988, 1989
14
Goldstein et al.- 1988
13
این سطح بگذریم ،به حاالت ناخودآگاهترى مىرسیم که خواب -موضوع بحث ما -مشهورترین آنهاست.
خواب ،با وجود اهمیت فیزیولوژیکش ،تنها سطح باقى مانده از آگاهى نیست .سطوح دیگرى از آگاهى را هم
در موجودات انسانى -و برخى از دیگر جانوران -مىتوانیم ببینیم .این سطوح ناآشناتر را "آگاهى تغییر یافته
15
در بخش ضمیمه همین رساله اطالعاتى پایه در مورد این سطوح خواهید یافت .براى ASCمىنامند.
دستیابى به اطالعات بیشتر مىتوان به مراجع نگاه کرد ،اما باید به این توجه شود که محور بحث این رساله
خواب است و مراجع یاد شده نیز بیشتر از این زاویه به قضیه سطوح دیگر آگاهى نگاه کردهاند.
15
Altered States of Consciousness
14
گفتار دوم :فیزيولوژى ساعت درونى
موجود زنده ،سیستمى است مادى که در زمان و مکان امتداد دارد .هر موجود زندهاى ،ناچار است تا این
چهار راستاى پایه امتداد خود را درك کند .سیستم حسى بینایى ،دستگاهى است که براى درك محورهاى
فضایى تخصص یافته است .درك محور چهارم امتداد ماده ،یعنى زمان ،توسط سیستمى متفاوت انجام مىگیرد.
نمودهاى رفتارى توانایى درك زمان ،در جانداران گوناگون ،تنوع زیادى دارد .گیاهان با چرخههاى روزانه
گشودن و بستن گل ،یا چرخههاى ساالنه -یا فصلى -گل و میوه دادن ،نمونههایى کالسیک از این توانایى را
در فرمانروى گیاهان به نمایش مىگذارند .در تکیاختهاىهاى مژکدار نیز چنین چرخههایى مشاهده شده ،و
در کل چنین مىنماید که شواهد کافى براى تأیید این گزاره وجود داشته باشد که :توانایى درك زمان در همه
جانداران -به اشکال گوناگون -وجود دارد .یعنى در همه سطوح تنوع جهان زنده ،توانایى درك محور زمان
تکامل یافته است .در جانوران ،رفتارهاى نمایانگر این توانایى بسیار متنوع و پیچیده هستند .این نمودها،
گسترهاى وسیع را در بر مىگیرند که از چرخههاى خواب و بیدارى مهرهداران گرفته ،تا دورههاى تناوب
سالیانه مهاجرت حشرات ،را در بر مىگیرند .تخمگذارى دورهاى الكپشتان آبى در سواحل ،مرگ پروانههاى
ابریشم پس از بلوغ ،دگردیسى حشرات ،سفرهاى دورهاى پرندگان ،همه و همه نمونههایى از وجود این حس
15
از میان چرخههاى گوناگونى که در بدن جانوران مىتوان سراغ کرد ،دو چرخه اهمیت بیشترى دارند :چرخه
چرخه ساالنه 16 :توانایى درك حرکت زمین به دور خورشید است ،که معموال توسط پردازش اولیه
بر اطالعات گرمایى یا نورى حاصل مىشود .مغز جانوران داراى نوعى ساعت درونى است که با فعالیت
درونزاد خود ،درکى از زمان را ممکن مىسازد .از آنجا که این ساعت درونى مىتواند تندتر یا کندتر از زمان
خارجى تیک تاك کند ،مکانیسمى در کنار آن تکامل یافته که تصحیح خطاهاى احتمالى موجود در این سیستم
خودکار را تضمین مىکند .در گیاهان تغغیرات دما و نور ،چرخههاى سالیانه را ایجاد مىکند .در جانوران
داراى سیستم بینایى نیرومند ،مغز با پردازش دادههاى مربوط به تغییرات منظم و فصلى دما ،و دگرگونىهاى
مربوط به زاویه تابش نور خورشید ،مکان تقریبى زمین در مدار خود به دور خورشید را حدس مىزند ،و بر
اساس شرایطى که معلول این جایگیرى ویژه هستند ،وضعیت بدن را با محیط سازگار مىکند .از آنجا که به
فاصله یک سال ،بار دیگر مکان تقریبى زمین نسبت به خورشید تکرار مىشود ،شرایط محیطى وابسته به این
مکان هم باز پدید مىآیند ،و در نتیجه نوعى تکرار رفتارى را در این سازگارى ایجاب مىکنند .به همین دلیل
هم دورههاى متناوب چاقى/الغرى ،استراحت/فعالیت ،و مهاجرت در مقاطع یک ساله تکرار مىشوند.
چرخه روزانه :این دور تناوب ،از دید بحث ما اهمیتى بیشتر دارد .مکانیسم کارکرد این سیستم هم با آنچه
که در مورد چرخه ساالنه ذکر شد یکسان است ،با این تفاوت که در اینجا حرکت زمین به دور خود است
که اهمیت مىیابد .در اینجا هم مىبینیم که دورههاى تغییرات تناوبى در طبیعت ،سازگارى تناوبى با آن را
16
Endogenous circadian rythm
16
ایجاب مىکند ،و این امر خود به وجود دستگاههایى که تغییراتى مشخص را در چرخههاى زمانى مشخص
تولید کنند ،مى انجامد .در ادامه بحث ،بیشتر توجه خود را به ساز و کارهاى تأمین کننده این چرخهها در
مهرهداران و به ویژه پستانداران متمرکز خواهیم کرد .اما هرجا که الزم شود ،از ساختارهاى تکامل یافته در
از دید کالبدشناختى ،مرکز تولید کننده چرخه روزانه ،بر چرخه ساالنه منطبق است .چرخه درونى در
جانوران با ابزارهاى عصبى متفاوتى تنظیم مىشود .در مهرهداران خونسرد -ماهیان ،دوزیستان ،و خزندگان-
مرکز تنظیم این ساعت ،در غده صنوبرى 17قرار دارد .در بندپایان نیز عقدههاى مغزى سرى مسئول این کار
مىباشند .در بیشتر جانوران ،به پیروى از این چرخه ،تغییرات عضوى مشخص را مىتوان دید .فهرست کل
تغییراتى که بر پایه کار این مراکز زمانسنج در بدن موجودات زنده پدید مىآیند ،از دایره بحث ما خارجند.
فقط به عنوان چند نمونه ،اشاره مىکنیم که تغییر رنگ ماهیان و دوزیستان و خزندگان در چرخههاى روزانه،
و تغییرات سلولى در بافتهاى چشم مرکب خرچنگ نعل اسبى 18مثالهایى از این تغییراتندشفرد.
17
Pineal
18
Limulus polyphemus
17
غده صنوبرى در مغز ماهیان ،دوزیستان ،و خزندگان ویژگىهایى را داراست که توانایى ثبت زمان را در آن
ایجاد مىکند .نورونهاى این هسته شلیکهاى متناوب مشابهى را به طور خودکار انجام مىدهند .در پستانداران
19
این مراکز ابتدایىتر تحلیل رفتهاند و بخشى از هیپوتاالموس نقش ساعت را به عهده گرفته است.
در پستانداران مرکز ساعت درونى ،هسته باالى صلیبى ) ( 20)SCNاست که در جلوى هیپوتاالموس و
باالى محل برخورد اعصاب چشمى -جفت عصب اول مغزى -قرار گرفته است این هسته ،در انسان حدود
دو هزار نورونرا شامل مىشود که یکى از هستههاى کوچک هیپوتاالموسى را تشکیل مىدهند 21.نورونهاى
( )SCNاز ناحیه دمى به مغز میانى و دیگر هستههاى هیپوتاالموسى مىروند 22.این یاختهها از پشت با مناطق
دیانسفالى ،و از جلو به هستههاى دیگر هیپوتاالموسى و سپتوم 23متصل مىشوند .قطع راههاى ورودى و
24
خروجى به این هسته نیز موجب مختل شدن چرخه روزانه مىشود.
این نورونها داراى نوعى فعالیت دورهاى الکتریکى هستند که گذر زمان را اندازهگیرى مىکند .اگر این هسته
در جانورى مانند موش تخریب شود ،نظم و ترتیب چرخه ساالنه و روزانه مختل مىشوند ،اما لزوما ،رفتارهایى
که به طور دورهاى تکرار مىشوند ،آسیب نمىبینند 25.مثال ساعت درونى ،تعیین کننده چرخه طبیعى
26
خواب/بیدارى در جانور نیز هست ،اما نسبت زمان خواب به بیدارى و طول هریک را کنترل نمىکند.
19
Takahawshi & Hoffman.-1995
20
Supra chiasmic nucleus
21
Eichler Moore.- 1972
22
Stephan & Zucker.-1972
23
Septum
24
Meijer & Rietveld.-1989
25
Stephan & Nunez.- 1977
26
Ibuka & kawamura.-1975
18
پستاندارى که هسته باالى صلیبىاش تخریب شده باشد ،به اندازه قبل از این تخریب خواهد خوابید ،اما دوره
27
خواب و بیداریش نظم خودرا از دست خواهد داد.
با توجه به ساختار ساده و شناخته شده هسته باالى صلیبى -زمانسنج مهرهداران خونگرم ،-بینش ژرفى
در مورد مکانیسم عمل ساعت درونى حاصل شده است .به عنوان مثال ،به نظر مىرسد که توانایى زمانسنجى
در نورونهاى این هسته ،حالتى انفرادى داشته باشد .به بیان دیگر ،چنین به نظر مىرسد که هریک از این
یاختهها به تنهایى و مستقل از سایر نورونها تیک تاك مىکنند .اگر با تزریق تترادوتوکسین ( )TTXارتباط
میان نورونهاى این هسته را قطع کنیم ،مىبینیم که چرخه روزانه مختل مىشود ،اما باز پس از محو اثر دارو،
با همان ریتم سابق به کار خود ادامه مىدهد .به بیان دیگر ،قطع ارتباطات نورونهاى این هسته باعث ناهمزمانى
تیک تاك نورونهاى گوناگون نمىشود .گویى هر سلول عصبى ،در خأل به کار کردن در هماهنگى با دیگران
28
ادامه مىدهد.
این توانایى درونزاد هسته باالى صلیبى ،باید مرتبا توسط دادههاى حسى خارجى تصحیح شود .چنان که
گفتیم ،دوره تناوب فعالیت چرخه روزانه درونى ،دقیقا 24ساعت نیست .در یک آزمایشها ،دو نفر داوطلب
مدت یک ماه را در درون غار ماموت در کنتاکى آمریکا به سر بردند .این افراد از داشتن ساعت یا رادیو و یا
هر برگه دیگرى که نشانگر گذر زمان در جهان خارج باشد محروم بودند .هر روز در این غار -به عنوان یک
قرارداد مصنوعى -،از 28ساعت تشکیل شده بود .این روز چرخههایى متشکل از 19ساعت بیدارى و
9ساعت خواب را در بر مىگرفت که با خاموش شدن چراغها همراه بود .از بین این دو آزمودنى ،یک نفر
2727
Carlson.- 1985
28
Scwartzetal.-1887
19
نتوانست با چرخه مصنوعى مورد نظر کنار آید و چرخه 24ساعته عادى خود را حفظ کرد .اما نفر دوم
29
توانست خود را با این برنامه سازگار نماید.
در آزمایشهاى دیگر ،توانایى سازگارى ساعت درونى دوازده نفر را با چرخهاى 22ساعته سنجیدند .در
این افراد هم -به جز یک نفر -اشکال در سازش با این چرخه مشاهده شد 30.اگر فرد در محیطى فاقد برگههاى
نورى نشانگر زمان قرار گیرد و آزاد باشد تا هروقت که خواست بخوابد و هروقت خواست بیدار شود ،دچار
نوعى انبساط ساعت درونى شده و در نهایت چرخه روزانهاش بر روى روزهایى 25ساعته ثابت مىماند .البته
در چنین آزمایشهاهایى زمانهاى کمتر از 24ساعت هم گزارش شدهاند 31.به این ترتیب چنین به نظر مىرسد
که چرخه روزانه در پستاندارانى مانند انسان ،کمى بیشتر از دوره روزانه خارجى باشد ،و توسط دروندادهاى
به مکانیسم تصحیح کننده ساعت درونى 32مىگویند ،که در آلمانى به معناى "زمانسنج" است .نور
مهمترین زمانسنج جانوران خشکىزى است 33.این چرخه همچنین در باال بردن دماى بدن در روز ،و سردتر
به نظر مىرسد هسته باالى صلیبى ،داراى سه نوع چرخه زمانى مستقل باشد .یکى به تنظیم دماى
بدن مىپردازد ،دیگرى چرخه خواب و بیدارى را کنترل مىکند .سومى چرخه هاى پایه فعالیت/بیدارى را
29
Klietman.- 1863
30
Miles et al.- 1977
31
Carpenter et al.- 1984
32
Zeitgeber
33
Rusak & Zucker.- 1979
20
پدید مىآورد .از این بین ،دوره تناوب دو چرخه اول حدود 24-25ساعت است ،و چرخه آخرى 90دقیقه
طول مىکشد.
چرخه پایه استراحت/فعالیت ) ( 34)BRACدورههاى تناوبى نسبتا کوتاهى است که از یک بخش فعالیت
و یک بخش استراحت تشکیل شده است .پژوهشگران ،براى نخستین بار این چرخهها را در نوزادان مشاهده
کردند .آنان دیدیند که نوزادان در فواصلى مشخص و منظم شیر مىخورند و ادرار خود رادفع مىکنند .این
مشاهدات ،در نهایت به کشف چرخه پایهاى انجامید که در همه گروههاى سنى و تمام گونههاى مهره دار
مشاهده شده است .در انسان این چرخه در رفتارهایى مانند خوردن ،نوشیدن ،سیگار کشیدن ،تپش قلب،
مقدار مصرف اکسیژن ،انقباضهاى معدى ،تولید ادرار و فعالیتهاى مربوط به تمرکز فکر به خوبى نمود دارد.
گویا درازاى زمان این چرخه نسبت عکس با وزن جانور داشته باشد .در انسان این چرخه 90دقیقه به طول
توانایى درك زمان یک پدیده وابسته به ژنوم است .یعنى سیستمهاى زمان سنج در بدن موجود زنده،
توسط محتواى ژنتیکى سازنده سازمان زنده برنامهریزى مىشوند .این وابستگى ساعت درونى به ژنوم ،به
ویژه در مگس سرکه ( )Drosophila melanogasterخوب مطالعه شده است .ژنى که کد کننده سیستم
ساعت درونى مگس سرکه است Per ،نام گرفته و بر کروموزوم Xقرار دارد .جهش در این ژن ،چرخههایى
کوتاهتر یا بلندتر از حالت عادى را ایجاد مىکند 36.مثال موتان Perlچرخههایى بیست و نه ساعته ،و موتان
34
Basic Rest Activity Cycle
35
Kleitman.- 1982
36
Benzer et al.- 1870
21
Persچرخههایى نوزده ساعته دارد .جهشیافته Per0هم اصوال فاقد توانایى درك زمان است و چرخه
37
روزانه ندارد.
بر اساس مدل مگس سرکه چیزهاى زیادى در مورد ساخت و کار ژنتیکى ساخت درونى در حشرات
آشکار شده است .نشان داده شده که ژن Perطبیعى در چرخههاى منظم 24ساعته -معموال در غروبها-
بیان مىشود و پروتئینى را تولید مىکند که رفتارهاى ویژه وابسته به تناوب روزانه را موجب مىشود .افزایش
مقدار این پروتئین در داخل یاخته ،باعث فسفاته شدن آن مىشود ،و این شکل فسفاته پروتئین مورد نظر،
توانایى ورود به هسته و مهار بیان ژن Perرا دارد .به بیان دیگر ،فعالیت ژن تنظیم چرخه روزانه در مگس،
توسط تراکم محصول خود کنترل مىشود .در واقع یک سیستم خودتنظیم با بازخورد منفى در اینجا وجود
38
دارد که از بیان افراطى پروتئین مورد نظر جلوگیرى مىکند.
در سایر جانداران نیز الگوهاى ژنومى تعیین کننده فعالیت ساعت زیستى شناخته شده است .مثال در قارچ
Neurospuraژنى موسوم به Frqوجود دارد که درست مانند Perعمل مىکند و مانند آن خود را نیز
تنظیم مىکند .در مهرهداران نیز چندین مثال مشابه را مىتوان یافت .مثال موشهاى آزمایشهاگاهى ،زیر اثر
ماده جهشزاى ENU39نوعى موتان به نام Clockرا تولید مىکنند که چرخه روزانهاى معادل ساعت
40
دارد .در هامستر هم موتان Tauرا داریم که دچار مشکلى مشابه است و چرخه روزانهاى آشفته دارد.
37
Takahashietal.-1995
38
et al.- 1995 Takahashi
39
N- Ethyl- N- Nitrosurea
40
Takahashi et al.- 1995
22
ساعت زیستى پایدارى و مقاومت زیادى دارد و با محرکهاى معمولى مختل نمىشود .مثال نشان داده شده
که اشعه ایکس ،محرومیت از آب و غذاLSD ،؛ الکل ،مواد بیهوش کننده ،کمبود اکسیژن ،دورههاى بلند
مدت فعالیت بدنى شدید )یا بر عکس آن عدم فعالیت بدنى( ،آسیبهاى مغزى -به استثناى صدمه به SCN
-و حذف غدد درونریز هیچیک نمىتوانند اختاللى جدى در عملکرد این ساعت ایجاد کنند 41.گویا تنها
موارداختالل در ساعت زیستى ،مربوط به آسیب هسته باالى صلیبى ،و یا جانشین شدن آب سنگین در بافتهاى
42
بدن باشد.
حتى سرد کردن بدن جوندگانى مانند موش و هامستر ،و متوقف کردن تنفس ،تپش قلب ،و فعالیت مغزى
در آنها نیز نتوانسته است به شکلى معنىدار ،عملکرد این هسته را مختل کند .بنابراین به نظر مىرسد که با
وجود نقش غیرقابل انکار ساعت درونى در تعیین دماى بدن ،این عامل در کوتاه مدت باعث تنظیم ساعت
درونى نشود 43.با این وجود شواهد دیگرى هم هستند که امکان کند شدن ساعت زیستى در دماهاى پایین را
44
نشان مىدهند .این پدیده فقط زمانى رخ مىدهد که سرما براى بیشتر از دو یا سه ساعت دوام داشته باشد.
41
Richer et al.- 1967
42
1970-1967Riher et al
43
Richeretal.-1975
44
Giebetal.-1983
23
نتیجه
از مرور شواهد یاد شده چنین بر مىآید که توانایى درك زمان ،یکى از لوازم حسى بنیادى در سیستمهاى
زنده است .امتداد زمان ،براى موجودات زنده آنقدر مهم بوده که تکامل ساختار ژنتیکى مجزا و ویژهاى را
براى درك آن ایجاب مىکرده است .این ساختار چنان که دیدیم ،تا حدودى شناخته شده است ،اما هنوز در
مورد بسیارى از نکات دقیقتر و ظریفتر این توانایى ابهام وجود دارد .آنچه که مسلم است ،این که هر جانورى،
در مغز خود یک محور زمان مطلق و یگانه دارد .در زندگى مدرن امروزى ،این امکان براى انسان فراهم آمده
است تا با پیمودن مسافات زیاد در زمانهاى کوتاه ،مفهوم نسبى زمان را تجربه کند و به معناى روشنى از
"زمان محلى" دست یابد .مشکالتى که از این تجربیات ناشى مىشوند ،نشانگر این مطلب هستند که مغز
انسان -و سایر جانوران -براى سازگار شدن با چنین زمان نسبى و قابلتغییرى دچار مشکل مىشود .مثال در
بیمارى پرواز زدگى -که معلول سفرهاى هوایى طوالنى است -مىبینیم که عقب یا جلو افتادن از ساعت
زیستى موجب بروز ناراحتى و اختالل در کارکرد چرخهاى بدن مىشود .از آنجا که چرخه درونزاد مغز ما
کمى از 24ساعت بیشتر است ،سفر از غرب به شرق- ،که طول این ساعت را کم مىکند -،نسبت به سفر در
جهت عکس -که ساعت درونى را منبسط مىکند -ایجاد اشکاالت بیشترى مىکند .ساعت درونى ،و حس
زمان ناشى از آن ،زمینه فیزیولوژیک رفتارهاى چرخهاى و متناوب سیستمهاى زنده است .خواب ،که موضوع
24
گفتار سوم :رفتارشناسى خواب
ویژگیهاى عام خواب :خواب نوعى رفتار عام و رایج در میان همه جانوران پرسلولى پیچیدهتر از
حدى ویژه است .با وجود آشنا بودن این مفهوم ،تعریف مشخصى از واژه خواب در دست نیست .اگر بخواهیم
خواب را از دید رفتارشناسى مورد تحلیل قرار دهیم ،به مدل سادهاى خواهیم رسید .خواب رفتارى است که
نخست این که با دوره نسبتا درازى از عدم تحرك و توقف فعالیت عضالنى در بدن همراه است.
رفتارهایى که با توقف در یک مکان ،و در یکجا ماندن همخوانى دارند ،معموال در زمان خواب به وقوع
مىپیوندند .نوزادان در این زمان شیر مىمکند و نشخوارکنندگان در این دوره نشخوار مىکنند .کنشهاى وابسته
به گونه مربوط به تنظیم دماى بدن ،و حرکات خودکار تمیز کردن بدن نیز در این زمان مىتوانند مشاهده
شوند.
دوم این که در زمان خواب ،آستانه تحریک گیرندههاى حسى باال مىرود و به این ترتیب توانایى پاسخ به
محرك در جانوران کاهش مىیابد .مثال یک ماهى خوابیده را ،مىتوان بدون این که واکنشى براى فرار از خود
سومین ویژگى خواب ،بازگشتپذیرى ساده آن است ،یعنى برخالف بیشتر تغییر فازهاى آگاهى مشهور -
مانند کُما و خلسه و بیهوشى -فرد مىتواند به راحتى از آن به حالت عادى هشیارى بازگشت کند .یک جانور
25
بیهوش به سختى به حالت عادى برمىگردد و تحریک حسى نقش چندانى در این بازگشت ندارد .اما در
خواب ،تحریک حسى باالتر از آستانه ،مىتواند بازگشت جانور به هشیارى عادى را در پى داشته باشد.
چهارمین ویژگى عام جالب توجه در خواب ،الگوى ریختى وابسته به گونه آن است .یعنى انقباض و
45
انبساط عضالت بدن به هنگام آن از الگویى وابسته به گونه و ژنومى پیروى مىکند .مثال خانواده اسبها
49
(گاوها 46و فیلها 47ر روى چهار پا و به حالت ایستاده مىخوابند ،اما گربهسانان 48به پهلو مىلمند و تنبلها
و خفاشها 50به حالت واژگون مىخوابند .برخى از جانوران حتى مکان خاصى را براى خوابیدن در نظر
مىگیرند و هر شب -یا هرروز در مورد جانوران شبزى -به همانجا باز مىگردند .این مکان معموال به
استتار جانور کمک مى کند ،و یا به دلیل دور از دسترس بودن نوعى امنیت را براى جانور ناهشیار تأمین
مىکند .نمونه آشناى این ترجیح مکان خاص خواب را مىتوان در زاغهایى دید که در طول شب در داخل
51
شهرها مىخوابند و روزها براى یافتن غذا در حومه شهرها پرسه مىزنند.
عدهاى از رفتارشناسان ،خواب را نوعى رفتار غریزى مىدانند ،و حتى گروهى آن را بعد از تنفس،
نیرومندترین انگیزش مىدانند .این ادعا قابلپذیرش است ،چرا که خواب نیز مانند غرایز دیگر ،رفتارى است
با الگوى ریختى مشابه 52در یک گونه که براى برآوردن نیازى خاص تخصص پیدا کرده .همه ما این تجربه
45
Equidae
46
Bovidae
47
بElefentidae
48
Felidae
49
Bradypodidae
50
Chiroptera
51
1981McFarland
52
Stereotypic
26
را داریم که نخوردن غذا ،یا ننوشیدن آب ،آسانتر از بیدار ماندن به مدت طوالنى است .در واقع هستند کسانى
که به دلیل اعتصاب غذا و خوددارى از خوردن آب و غذا مرده باشند ،اما کسى را سراغ نداریم که با خوددارى
53
هر رفتار غریزى ،داراى دو بخش است .بخش مقدماتى که عبارت است از رفتارهاى ابتدایى آماده کننده
شرایط بروز رفتار غریزى اصلى و زمینهساز برآورده شدن نیاز مورد نظر .و بخش اصلى 54که عبارت است از
رفتار خاص مربوط به ارضاى نیاز فیزیولوژیک مورد نظر .مثال در مورد غریزه گرسنگى ،محرك مشخصى -
مثل کاهش قند خون -باعث راهاندازى رفتارهاى تغذیهاى مىشود .این رفتارها چنان که گفتیم داراى دو بخش
هستند .بخش مقدماتى مثال عبارت است از کمین و شکار کردن ،و بخش اصلى عبارت است از رفتار خاص
لب و دهان که مربوط به خوردن است .در مورد خواب هم چنین تقسیمبندىاى را قائل شدهاند .مثال رفتارهایى
مانند خرناس کشیدن و کش و قوس دادن به بدن -در پرندگان و پستانداران -را به عنوان بخش مقدماتى ،و
خود خواب را به عنوان بخش اصلى فرض کردهاند .گروهى از پژوهشگران همه خواب را به عنوان بخش
اصلى قبول ندارند و فقط خواب متناقض را مربوط به رفع نیازهاى فیزیولوژیک مىدانند.محرك خاص
راه اندازنده خواب هم ظاهرا عبارت است از درازى زمانى که موجود بیدار است .الگوى رفتارى خواب هم،
چنانکه دیدیم حالت کلیشهاى دارد .حتى گروهى ثابت بودن شکل EEGرا در گونههاى منفرد به عنوان
55
نوعى رفتار کلیشهاى مطرح کردهاند.
53
Appetitive phase
54
Consummatory phase
55
Moruzzi&Manica.-1988
27
بنابر نظریه وِب ،خواب رفتارى است غریزى که در اثر همکارى سه نوع محرك پدید مىآید .نخستین
مورد ،فاصله زمانىاى است که جانور قبل از احساس نیاز به خواب بیدار بوده ،دیگرى نظم تناوبى وابسته به
ساعت درونى او است ،و سومى تسهیل و مهار درونى رفتار است که نیاز ذهنى به خواب یا ضرورت درونى
بیدار ماندن را شامل مى شود .هر سه عامل محرك نام برده ،از فرد به فرد و گونه به گونه تفاوتهایى مشخص
را نشان مىدهند ،اما بسته به شباهت الگوى ژنتیکى ،مشابهاتى آشکار را در خود نشان مىدهند.
خواب در جانوران :با این معیارهاى رفتارشناختى ،خواب را مىتوان در همه جانوران عالى دید .در
میان پستانداران که شباهتى آشکار در جزئیات رفتار خواب -حتى در الگوهاى فعالیت الکتریکى مغز-
مشاهده مىشود .در پرندگان نیز کمابیش مىتوان چنین تشابهاتى را بازیافت .در خزندگان ،نمونههایى مانند
سوسماران و مارمولکها وجود دارند که دورههاى مشخص خواب/بیدارى را آشکار مىکنند .مثال در وابستگان
به خانواده دوشاخزبانان 56نشانههاى آشکار این رفتار را مىتوان دید .آفتابپرستان هم رفتارهاى ویژه خواب
را از خود نشان مىدهند .مثال آفتاب پرست مِلِر 57شبها را بر فراز شاخههاى درختان به صورت نامتحرك و
بیحس مىگذراند .چشمان متحرك و بزرگ این جانور نیز در طول شب به درون حدقه کشیده مىشود و
پاسخ به محركهاى محیطى به کمینه مقدار خود مىرسد .در مقابل این نمونههاى آشکار خواب در میان راسته
خزندگان ،جانورانى با وضعیت پیچیدهتر را نیز داریم که از الگوهاى آشناى پستانداران پیروى نمىکنند.
کروکودیلها 58نمونههایى آشنا از جانوران خوابآلود و نامتحرك هستند .هرچند این شکارچیان بزرگ مدتهاى
56
Lacertidae
57
Camaeleo melleri
58
Crocoylia
28
مدیدى را بدون نشان دادن هیچ نشانهاى از چرخههاى روزانه به استراحت و بىحرکتى مىگذرانند ،اما در
رفتارهاى فیزیولوژیک آنها ،ردپاهاى مشخص چرخههاى روزانه را مىتوان بازیافت .حتى در ابعاد کالن
رفتارى نیز ،مىتوان چنین نشانههایى را دید .یک پژوهشگر دقیق مىتواند در تمساح 59دورههاى مشخص
هشیارى/استراحت را بیابد .دورههایى که به دلیل افزایش آستانه تحریک در شرایط استراحت با خواب مشابهت
پیدا مىکنند .در الكپشتان دریایى – خانواده -Cheloniidaeنیز چرخههاى روزانه فعالیت/خواب نمود
زیادى ندارد .این جانوران شناگر هوازى ناچارند تا براى گرفتن هوا هر چند وقت یکبار به سطح دریا بروند
در دوزیستان نیز مىتوان نمودهاى رفتار خواب را دید .جزئیات این رفتار در دوزیستانى مانند سمندر
ببرى 60،قورباغه درختى کوبایى 61و وزغها 62به خوبى روشن شده است .حتى نشان داده شده که فعالیت
الکتریکى مغز این جانوران نیز در هنگام خواب دستخوش تغییر مىشود .در زمان خواب ،پاسخگویى جانور
به محرکهاى محیطى بسیار کاهش مىیابد ،و معموال شکل خاصى از جمع کردن بدن و آرام ماندن در هر
گونه دیده مىشود .سمندرهاى مکزیکى 63در گروههایى فشرده در میان گیاهان آبزى ،شناور مىمانند و به
خواب مىروند .پاسخگویى آنها نیز در این هنگام به کمینه مقدار خود مىرسد و حرکات آبششهایشان کم
مىشود .در برابر این نمونههاى برجسته ،گونههاى استثنایىاى مانند قورباغه گاوى 64را هم داریم که تا به
59
Caiman sclerops
60
Ambystoma tigrinum
61
Hyla septentrionalis
62
Bufo arenarum
63
Ambystoma mexicanus
64
Rana catesbeiana
29
حال خواب را در آن ندیدهاند 65.در ماهیان رفتار خواب الگویى آمیخته با ویژگیهاى زندگى آبى را دارد .برخى
از ماهیان که توانایى مکش آب به درون آبششهایشان را ندارند ،ناچارند تا براى تنفس مرتبا حرکت کنند .در
این جانوران سکون و در یکجا ماندن به معناى قطع جریان آب پراکسیژن بر آبششهایشان است .به این دلیل
هم در برخى از ماهیان که چنین وضعى را دارند ،خواب با توقف و بىحرکتى همراه نیست .ماهى تُن و
بعضى از کوسهها نمونههایى از این جانورانند .این ماهیان در حال شنا کردن مىخوابند .حرکات شنایى آنها
در هنگام خواب بسیار ساده و خفیف مىشود و طبق معمول ،نسبت به محرکها کمتر پاسخ مىدهند .برخى
67
از ماهیان به هنگام خواب تغییر رنگ مىدهند و این بیشتر نوعى رفتار استتارى 66است.
در انسان و سایر پستانداران عواملى پیدا شدهاند که در انگیزش رفتار خواب مؤثرند .آشناترین این موارد،
خوردن غذا است .این امر موجب فعالیت اعصاب پاراسمپاتیک شده ،شرایط را براى آرمیدن بدن و ورود به
خواب آرام فراهم مىکند .برخى از مواد غذایى مانند شیر و ماست هم به داشتن خاصیت خوابآورى
مشهورند .این مواد به دلیل داشتن مقدار زیادى تریپتوفان -که پیشساز سروتونین است -مىتوانند فعالیت
سیستم سروتونرژیک را افزایش داده و به این ترتیب خواب آرام را تسهیل کنند.
عوامل رفتارى هم در تسهیل خواب مؤثرند ،مثال آشنا بودن با محیط خوابیدن را آسان مىکند .آمیزش جنسى
نیز اثرى مشابه دارد .در مورد رفتار آمیزش ،پدیده جالبى در خرگوش وجود دارد .این جانور پس از سن بلوغ
به ندرت الگوهاى خواب REMرا از خود نشان مىدهد .این موارد نادر بالفاصله پس از جفتگیرى است.
65
McFarland.-1981
66
Camouflaging
67
McFarland.-1981
30
به بیان دیگر ،تنها وقتى که خرگوش وارد خواب متناقض مىشود ،هنگامى است که پس از جفتگیرى به
خواب برود .گویا علت القاى چنین حالتى ،به هم خوردن تعادل هورمونى در بدن جانور باشد ،تغییرى که در
68
بدن انسان نیز با شدت کمتر مشاهده مىشود.
حرکات در خواب :حتى آرامترین و تنبلترین افراد هم دست کم هفت هشت بار در خواب حرکت
مىکنند .این "غلت زدن" در خواب ،عمدتا به مراحل انتقال از دوره خواب REMیک چرخه BRACبه
فاز اول خواب آرام چرخه بعد مربوط مىشود .در خواب آرام ،محرك هیجانى کافى براى حرکت دادن
عضالت وجود ندارد ،و اگر چنین محرکى وجود داشته باشد حاالتى غیرعادى مانند خوابگردى یا صحبت
در خواب پیش مىآید .شکل رایجتر این ناهنجارى عبارت است از "لِنگ و لگد انداختن" در خواب .در دوره
خواب متناقض ،برعکس محرك هیجانى زیادى وجود دارد ،اما به دلیل کارکرد ویژه پل مغزى ،اندامهاى
حرکتى فلج شدهاند .در دوره انتقال از یک چرخه BRACبه دیگرى ،که این دو مرحله با هم برخورد
مىکنند ،حرکات خواب را داریم .معموال در خواب آرام حرکتى وجود ندارد ،و گاهى حرکاتى در دقایق
به هنگام تغییر فاز از حالت خواب به بیدارى هم حرکاتى در جانوران دیده مىشود که معموال با امواج تتا
همراه است .این امواج از هیپوکامپ و قشر مخ سرچشمه مىگیرند .گویا این موج بتواند به عنوان شاخصى
براى حالت آگاهى در نظر گرفته شود .در موش ،این موج به هنگام بیدار شدن ،به همراه حرکاتى خفیف در
68
Hobson.- 1989
31
پوزه و گوش و دستهاى جانور دیده مىشود .همچنین به هنگام حرکات خفیف مشابهى که گاهى در زمان
69
خواب REMصورت مىگیرد هم این موج را مىتوان دید.
زوجهایى که در کنار هم مىخوابند ،داراى حرکاتى همزمان و مشابه هستند .یکى از علل این همزمانى،
این است که هردو تقریبا در یک زمان به خواب آرام وارد مىشوند و بنابراین چرخههاى BRACهمفازى
را تجربه مىکنند .یکى از علل این همزمانى در چرخهها ،این است که معموال تا زمان ورود یکى از زوجها
به خواب ،دیگرى امکان پیش رفتن در خواب آرام را ندارد) .چون سروصدا و حرکات دیگرى او را بیدار
مىکند( برخالف آنچه که در نگاه اول به نظر مىرسد ،راحتى خواب ارتباط چندانى با بسامد حرکات انجام
شده در طول آن ندارد .براى سنجش بسامد حرکات یک فرد در خواب ،کمیتى قرارداد شده که "ضریب
بیحرکتی" 70نام دارد .معیار اندازهگیرى این ضریب ،عکسهایى است که از شخص خفته به طور تصادفى
برداشته مىشود .نسبت تعداد تصاویرى که بىحرکتى را نشان مىدهند )مانند هم هستند( به تصاویر نشانگر
حرکت (متفاوت با قبلى) ،این ضریب را تعریف مىکند .افرادى که ضریب حرکتشان بین 63-47 %باشد،
داراى خوابى سنگین و عمیق هستند .در مقابل ،دارندگان ضریب حرکت 43-22 %خوابى سبک و آشفته
71
دارند.
69
1992Valle et al
70
Immobility Index
71
Habson.-1989
32
گفتار چهارم :مراحل خواب در انسان:
72
به هنگام سحرگاه ،خروس بانگ برمىدارد تا مردمان را به کردار و گفتار و پندار نیک برانگیزد ،اما بوشاسپ
73
آنان را به خواب فرو مىبرد و از کار نیک باز مىدارد.
چنانکه گفتیم ،چرخهاى وجود دارد به نام چرخه پایه فعالیت/استراحت ،که رفتارهاى فیزیولوژیک انگیزشى
در دورههایى متناسب با تناوب آن انجام مىشود .رفتار خواب هم به همین ترتیب از این چرخه تبعیت مىکند.
یعنى هربار خوابیدن در هر جانور ،عبارت است از زمانى که توسط دورههاى BRACویژه آن گونه قطعه
قطعه شده است .هر بار خوابیدن ،عبارت است از چندین بار تکرار کردن این چرخه .در هر دوره ،اتفاقات
فیزیولوژیک مشابهى رخ مىدهد .در این بخش خواب را تنها در طى یکى از این دورهها مورد مطالعه قرار
خواهیم داد ،و تنها در مواردى که تفاوتى در استمرار این چرخهها قابلذکر باشد ،از این قالب خارج خواهیم
شد.
در انسان ،چرخه BRACیک ساعت و نیم به طول مىانجامد و در طول آن ،اتفاقات کلیشهاى مشخصى
در رفتار الکتریکى مغز رخ مىدهد .بر اساس این اتفاقات خواب را به دو مرحله کلى تقسیم مىکنند:
خواب آرام ،عبارت است از بخش ابتدایى چرخه BRACدر هر دوره خواب .در این دوره ،بدن آرام
است ،عضالت تقریبا منبسط و شل هستند ،اما تونوس خفیفى در آنها دیده مىشود .تنفس و تپش قلب آرام
و کند هستند ،و اعصاب سمپاتیک با کارکردهاى ویژه خود بر دستگاه سمپاتیک غلبه دارد .نتیجه این غلبه،
هجوم خون به اندامهاى درونى و فعال شدن لوله گوارش است .به این ترتیب بخش مهمى از گوارش غذا
در حین این دوره به انجام مىرسد و ترشح شیرههاى گوارشى نیز افزایش مىیابد .در این دو راه ،رؤیاى
داستاندارى دیده نمى شود اما ممکن است توهماتى مانند حرکات ساده یا حس بودن در جایى یا دیدن
منظرهاى ساکن به فر دست دهد .خواب آرام ،خود بر اساس نوع امواج مغزى ،به چهار دوره فرعى تقسیم
مىشود:
فاز اول :در ابتداى چرخه BRACوجود دارد که حدود ده دقیقه به طول مىانجامد .در این دوره ،امواج
پربسامد و کم ولتاژ زمان بیدارى از بین رفتهاند و امواج موسوم به تتا در نوار مغزى دیده مىشوند .در کل
امواج آلفا 75به هنگام استراحت فکرى ،و امواج بتا 76به هنگام کار فکرى تولید میشوند .این مرحله با
تحریکهاى شنوایى و پساوایى به سادگى به حالت هشیارى و بیدارى برگشت مىکند .کسى که پس از رفتن
به رختخواب ،در حین نخستین فاز اولین دوره BRACاز خواب بیدار شود ،اینطور گزارش خواهد کرد که
74
non-REM
75
با بسامد 12-8هرتز و ولتاژ 50-25میلىولت
76
با بسامد بیشتر از 13هرتز و ولتاژ کمتر از 25میلىولت
34
هنوز به خواب نرفته بوده .به بیان دیگر ،فرد پس از ورود به نخستین فاز از خواب آرام ،از خواب بودن خود
فاز دوم :پس از فاز اول پدید مىآید .در این فاز هم امواج تتا وجود دارند ،ولى همواره همراه با امواج
مکمل دیگرى دیده مىشوند .امواج Kیکى از این امواج است که بسامدى معادل یک پرش بر دقیقه دارد و
تک موجهایى تیز و ناگهانى را شامل مىشود .این امواج تنها به فاز دوم خواب آرام تعلق دارند .بسامد این
امواج در اثر سر و صدا افزایش مىیابد و گویا به استمرار خواب ارتباط داشته باشد .امواج دیگرى که در این
دوره ظاهر مىشوند ،به دوکهاى خواب 77موسومند .اینها امواجى کوتاه هستند که هر دو تا پنج دقیقه یکبار
ظاهر مىشوند و تا پایان فاز چهارم خواب آرام ادامه مىیابند .این امواج ظاهرا به پایین آمدن حساسیت مغز
نسبت به محرکهاى خارجى مربوط مىشود .با باالتر رفتن سن ،احتمال حضور این امواج کاهش مىیابد .فاز
فاز سوم :مهمترین ویژگى این مرحله ،پیدایش امواج موسوم به دلتا است .این امواج بسامدى کمتر از 3/5
هرتز و ولتاژى بیشتر از 50میلىولت دارند .این امواج نمایانگر بلندترین و کندترین نمودارهاى ثبت شده از
مغز هستند .هرچه عمق خواب بیشتر باشد ،ولتاژ این امواج بیشتر و بسامدشان کمتر خواهد شد .این امواج
در فاز سوم خواب ،تنها 30-20 %از EEGرا شامل مىشوند و مقدارشان به تدریج با نزدیک شدن به فاز
چهارم خواب آرام بیشتر مىشود .در حالت بیدارى هم هنگام بهتزدگى مىتوان این امواج را از مغز ثبت
کرد .اگر در این مرحله سروصدایى در محیط اطراف فرد خفته ایجاد شود ،مىتواند باعث برگشت به فاز دوم،
77
Sleep spindles
35
یا حتى اول شود .برخى از محركها ،اگر زیاد شدید نباشند ،مىتوانند باعث تداوم این فاز از خواب آرام
شوند.
فاز چهارم :مرز مشخصى بین فاز سوم و چهارم وجود ندارد .تنها تفاوت مهم ،بیشتر شدن امواج دلتا است.
در این مرحله ،این نوع فعالیت مغزى در بیش از نصف زمان ثبت EEGدیده مىشود .این مرحله همان
است که خستگى عضالنى مربوط به فعالیتهاى بدنى را جبران مىکند .این مرحله عمیقترین خواب را در بر
78
دوم؛ خواب متناقض
این خواب با پدیدههاى عجیب و به ظاهر تناقضآمیزى همراه است .مىتوان رفتارهاى مشاهده شده در
این دوره را به دو دسته پیوسته و گسسته تقسیم کرد .رفتارهاى گسسته مواردى را شامل مىشوند که با
چرخههاى تناوبى همراهند .امواج مغزى و حرکات سریع چشم مهمترین رفتارهاى گسسته دوران خواب
متناقض هستند .امواج تتا در این دوره به شدت کاهش مىیابند و به جایشان امواج سریع و پربسامدى دیده
مىشوند که به امواج سریع زمان بیدارى شباهت دارند .در این دوره امواج EEGناهمزمان شده ،نظم معمول
خود را -که در خواب آرام وجود دارد -از دست مىدهند .تونوس عضالت کامال از بین مىرود و چشم
حرکاتى سریع را در زیر پلکهاى بسته انجام مىدهد .این حرکات حدود 8حرکت باال به پایین ،و 30
حرکت افقى را در دقیقه شامل مىشود .در این دوره امواج موسوم به PGOنیز در مسیر پل-هسته زانویى-
لُب پسسرى مشاهده مىشوند .این امواج تنها در صورتى قابلثبت هستند که الکترودهاى گیرنده بر سطح
78
REM
36
مغز کار گذاشته شوند .به همین دلیل هم تا به حال آن را در انسان ثبت نکردهاند .اما با توجه به این که آن را
در تمام جانوران خونگرم مىتوان دید ،مىتوان حکم کرد که در انسان نیز وجود دارد .هر حرکت چشم با
پدیدههاى پیوسته ،مواردى را در بر مىگیرد که دوام داشته و در کل مقاطع زمانى خواب REMدیده
مىشوند .چنان که گفتیم ،از بین رفتن تونوس عضالت نمونهاى از این رفتارهاست .یک رفتار پیوسته دیگر،
فعالیت ذهنى شدید در این دوره است .در طى خواب متناقض رؤیاهاى داستاندار توسط فرد تجربه مىشوند.
افراد عادى این رؤیاها را مىبینند ،و نابینایان مادرزاد آن را مىشنوند 4.نشان داده شده که به هنگام خواب
80
متناقض ،در قشر پس سرى 79جانورانى مانند گربه ،فعالیتى شدید مشابه با بیدارى بر EEGثبت مىشود
در این دوره ،بر خالف خواب آرام ،فعالیت سمپاتیک بر پاراسمپاتیک غلبه مىکند و به دنبال آن خون به
سوى عضالت و اندامهاى خارجىتر هدایت مىشود .در این دوره حالت برانگیختگى جنسى نیز دیده مىشود
و گاه در افراد نر به انزال مىانجامد .پاسخگویى فرد به محرکهاى خارجى به حد کمى منحصر مىشود ،اما
81
شنیدن صداهاى آشنا مىتواند به راحتى فرد را بیدار کند.
79
Lobus Occipitalis
80
Evartsetal.-1978
81
Carlson.-1992
37
درازای زمان خواب نام گونه
11 پلنگ
8 آدم
38
زمان خواب متناقض در اولین چرخه BRACخواب حدود 15دقیقه است .اما با ادامه چرخههاى خواب،
نسبت این دوره به کل خواب افزایش مىیابد و در نهایت در حوالى صبح به 45دقیقه مىرسد 82.شاید یکى
از علل خوشایند بودن خواب صبحگاهى ،همین باال بودن نسبت خواب متناقض به کل خواب در آن باشد.
چنانکه گفتیم ،خواب به شکل کلى در همه جانوران دیده مىشود .اما ظاهرا خواب REMتنها به
مهرهداران عالى اختصاص دارد .در ماهیان و دوزیستان شاهدى مبنى بر وجود خواب REMوجود ندارد.
در خزندگان نیز شاهد محکمى در این مورد وجود ندارد .تنها یک گزارش وجود دارد که حرکات منظمى با
بسامد دوازده بار در دقیقه را در چشمان آفتابپرست مورد تأیید قرار مىدهد و یک گزارش دیگر نیز وجود
انقباضات منظم عضالت انگشت را در تمساح 83نشان مىدهد .در الگوى EEGاین جانور تغییرات منظم و
84
متناوبى دیده مىشود که وجود نوعى خواب REMرا ممکن جلوه مىدهد.
در پرندگان ،خواب شباهت زیادى با پستانداران دارد و به ویژه در جوجه پرندگان خواب REMبه وضوح
دیده مىشود .در این دورهها ،تونوس عضالنى پرنده مهار مىشود و نوعى فلج شل پدید مىآید .خواب
REMدر پرندگانى مانند مرغ خانگى 3/7 % ،زمان کل خواب به طول مىانجامد .هر دوره خواب متناقض
82
Hobson.- 1989
83
Caiman
84
Hobson.- 1989
39
در این جانوران حدود پانزده به طول مىانجامد .به عنوان یک قاعده کلى ،زمان خواب در پرندگان و
در پستانداران ،یک مورد عجیب را در اکیدنه 85مىتوان دید .این پستاندار که از مرغسانان ابتدایى است،
دوازده ساعت در روز را در زیر زمین مىخوابد اما فاقد خواب REMاست .سایر پستانداران داراى دوره
خواب متناقض مشخص هستند .مثال اوپوسوم 86یک پنجم اوقات خواب خود را دوره REMمىگذراند ،و
موش کور یک چهارم زمان خواب خود را به این شکل سپرى مىکند .در بخش بعد خواهیم دید که خواب
متناقض بیشتر توسط هستههاى موجود در ساقه مغز ایجاد مىشوند .در نوزادان پستاندارانى که بچه خود را
نارس به دنیا مى آورند ،ساقه مغز تکامل یافته اما ساختارهاى باالیى مغز و قشر مخ هنوز کامل نشدهاند .به
همین دلیل هم در این نوزادان خواب آرام وجود ندارد و در ابتداى تولد فقط خواب REMرا مىتوان دید.
مثال در انسان خواب آرام تنها پس از گذر چند ماه در نوزاد پدید مىآید .به عنوان یک قاعده کلى ،نوزادان
نارستر ،زمان بیشترى را در خواب REMمىگذرانند و زمان کل خوابشان هم بیشتر است .هرچه سن
پستاندار بیشتر مىشود ،زمان کلى خواب ،و نسبت خواب REMبه کل خواب کاهش مىیابد .این الگوى
زمانبندى در سایر پستانداران هم دیده مىشود .نوزاد گربه ،در چند روز اول تولد ،نیمى از اوقات را در
خواب آرام و نیمى دیگر را در خواب متناقض به سر مىبرد .زمان خواب REMبا گذشت زمان به تدریج
کاهش مىیابد .گربه خانگى بالغ 50 % ،عمر خود را در خواب آرام ،و 15%باقى را در خواب متناقض
85
Tachyglossus
86
Opposum
40
مىگذراند .به عنوان یک قاعده کلى ،در پستانداران عالى ٪30-20کل زمان خواب به دوره REMاختصاص
یافته است.
در انسان ،چرخههاى روزانه از هفته بیست و هشتم دوره جنینى پدیدار مىشوند .نوزاد موش ،در هنگام
تولد حدودا به اندازه جنین انسان 28هفتهاى تکامل پیدا کرده ،و بنابراین در آن نمىتوان حرکات چشم یا
امواج سریع ویژه خواب متناقض را دید .این دو ویژگى در نوزاد نارس مورد نظر ،با گذشت 10-7روز
آشکار مىشود.
خواب متناقض در نوزاد انسان نیمى از زمان خواب ،و در انسان بالغ تنها یک چهارم زمان خواب را به خود
اختصاص مىدهد .این تغییر الگوى خواب تدریجى است .حتى نوزاد چند ماهه انسان -که داراى خواب
آرام است -نیز نسبت به زمان بلوغ حرکات بیشترى در خواب REMمىکند ،و گاهى هم پس از خوردن
بررسى زمان معمولى خواب در آزمودنىهاى انسانى ،ارنست هارتمن- 87از پژوهشگران به نام این رشته-
را به این نتیجه رهنمون شد که افراد کمخواب ،توانایى ذهنى باالترى نسبت به پرخوابها دارند .او بر 16
فرد کم خواب -با خواب کمتر از 6ساعت -و 23آدم پرخواب -با بیش از 9ساعت خواب روزانه-
بررسىهایى انجام داد و به این نتیجه رسید که کم خوابها افرادى فعال ،باروحیه ،مثبت و سازنده هستند .اما
در برابر پرخوابها افرادى مضطرب ،منفعل ،و بدبین محسوب مىشوند .بر اساس این آزمونها ،پرخوابها
بیشتر حد معمول در خواب REMو فاز دوم خواب آرام باقى مىماندند ،و کمخوابها بیشتر در دوره
87
Ernst Hartman
41
REMیا فاز چهارم خواب آرام بودند و فاز اول و دوم خواب آرامشان بسیار کوتاه بود .وِب ،در پى این
نتیجه گیرى ،آزمونهایى تکمیلى را انجام داد و به این نتیجه رسید که شواهد هارتمن براى تأیید ادعاهایش
کافى نبوده .او دریافت که افراد داراى خواب کمتر از 5-4ساعت پرانرژى و کوشا هستند ،اما نتیجه دیگرى
از شواهد حاصل شده برنمىآمد .یعنى عکس این حرف در مورد پرخوابها درست نبود 88.تحقیقاتى که وب
در مورد زمان خواب در انسان انجام داد ،این نتیجه فرعى را هم در بر داشت که کاهش اختیارى زمان خواب،
خارج از محدوده خاصى ممکن نیست .اگر این کاهش از چهار ساعت در شبانه روز هم کمتر شود ،اختاللها
رفتارى مشخصى را ایجاد مىکند و باعث خوابآلودگى مىشود 89.به بیان دیگر ،یک انسان سالم و معمولى،
-صرف نظر از این که چقدر مشتاق کم کردن زمان خواببش باشد -،آن مقدار خوابى را که نیاز دارد به دست
خواهد آورد.
با باالتر رفتن سن ،مقدار خواب به طور طبیعى کاهش مىیابد .مثال یک نوزاد ممکن است تا 16ساعت
در شبانه روز بخوابد ،ولى یک فرد شصت ساله معموال حدود شش ساعت خواب روزانه دارد .یکى از علل
این کاهش زمان خواب ،چروکیده شدن و کم شدن حجم مثانه است که دفع ادرار متناوب در افراد مسن را
ایجاب مىکند .این امر مىتواند بیدار شدن دورهاى ایشان ،و کم شدن زمان کلى خواب در آنها را نتیجه دهد.
زندگى ماشینى کنونى ،به همراه وظایف شغلى و برنامههاى تلویزیونى شبانهاش ،باعث شده که نوعى
محرومیت از خواب همهگیر در افراد مشاهده شود .نشان داده شده که در بیشتر شهروندان آمریکایى ،کمبود
خواب همهگیرى دیده مىشود .در حالت عادى ،این افراد ساعت به خواب رفتن خود را تعیین نمىکنند )در
88
Hobson.- 1989
89
Webb et al.-1985
42
واقع برنامههاى تلویزیونى جذاب آن را تعیین مىکنند( .ساعت بیدار شدن هم که بر اساس شغل یا موقعیت
تحصیلى فرد تعیین مىشود ،و بنابراین نوعى محرومیت از خواب در این جوامع شایع است 90.در عمل هم
مىبینیم که در روزهاى تعطیل و هنگامى که شانس بیشتر خوابیدن براى فرد فراهم مىشود ،ساعات خواب
91
افزایش مىیابد.
در عمل ،چرتهاى کوتاه روزانه -که رواج زیادى در بین مردم دارد ،-نوعى مکانیسم جبران براى این
محرومى است .نشان داده شده که چرتهاى کوتاه روزانه ،به شکلى معنىدار توانایى ذهنى افراد را براى حل
مسائل افزایش مىدهند و از خوابآلودگى جلوگیرى مىکنند 92.یک نمونه از فواید چرت را مىتوان در روش
اختراعى سالوادور دالى -نقاش سوررئالیست -بازیافت .او به هنگام خوابآلودگى قاشقى را در دست
مىگرفت و زیر آن پیالهاى پر از آب مىگذاشت و چر مىزد .طبعا قبل از وارد شدن به خواب REMعضالت
دست او شل مىشد و قاشق در پیاله مىافتاد و صداى این برخورد او را بیدار مىکرد .به ادعاى این نقاش
جنجالبرانگیز ،همین چرتهاى کوتاه براى رفع خستگى او کافى بود و او را براى ساعتها سرحال و بیدار
93
نگه مىداشت.
با وجود نقش انکارناپذیر عوامل محیطى در حجم زمان خواب ،شواهد محکمى هم وجود دارد که ردپاى
وراثت را در تعیین درازاى خواب آشکار مىکند 94.چنان که گفتیم ،عواملى مانند رفتار تغذیهاى ،وزن بدن ،و
90خوشبخانه در کشور ما نگرانىاى در مورد نقش برنامههاى جذاب تلویزیونى در کمخوابى وجود ندارد!
91
Webb et al.- 1975
92
Webb et al.- 1987
93
Dement et al.-1976
94
Heath et al.- 1990
43
ساختار کلى بدن ،تعیین کننده الگوى رفتارى و زمان خواب در گونههاى متفاوت هستند .خود این کمیتها
به عنوان نکته پایانى این بخش ،باید به یک رفتار استثنایى ،که در پستانداران آبزىاى مانند دلفین دیده
مىشود اشاره کرد .این جانوران هوازى ناچارند مرتب براى تنفس به سطح آب بیایند .طبیعى است که خواب
متناقض همراه با فلج عضالنى مىتواند به سادگى منجر به خفه شدن این جانوران شود .در واقع همان مشکلى
که در مورد ماهیان شناگر فاقد حرکات آبششى -مانند کوسه -مصداق داشت ،در اینجا هم باید حل شود .در
این جانوران ،دو نیمکره مغز به نوبت به خواب مىروند و هیچوقت دو نیمکره همزمان در خواب به سر
نمىبرند .به این ترتیب جانور مىتواند همواره تا حدودى گوش به زنگ باشد و از خفه شدن به هنگام خواب
95
پیشگیرى کند.
95
Mukhmetov et al.- 1984
44
گفتار پنجم :مراكز عصبى درگیر در خواب
خواب پدیدهاى با نمودها و جنبههاى گوناگون است و بنابراین دور از انتظار نیست که ببینیم مراکز عصبى
گوناگونى هم در مغز ،با کارکردهاى مربوط به آن درگیر باشند .در اینجا به برخى از مهمترین ساختارهاى
مؤثر در شکلگیرى خواب اشاره خواهد شد ،اما باید به این نکته توجه کرد که در نهایت خواب یک کارکرد
شبکه اى و کلى است و این تاکید ما بر جزئیات نباید به معناى نفى کلگرایى و تاکید بر رویکرد جزءگرا در
ساختار شبکهاى ( 96:)RASاین ساختار ،عبارت است از تودهاى از ماده خاکسترى که با مواد سفید
)فیبرهاى عصبى( در هم آمیخته و بافتى شبکه مانند و متخلخل را پدید آورده است .از نشر ساختار بافتى،
نظم دستهجات فیبر عصبى در این بخش از مغز کمتر از سایر نقاط است .این سیستم از ساقه مغز آغاز مىشود
و تا تاالموس -در مغز میانجى -ادامه مىیابد .از زمانى که دانشمندان براى نخستین بار به نقش این سیستم
در برانگیختگى و هوشیارى پى بردند ،حدود پنجاه سال مىگذرد .این پژوهشگران اولیه نشان دادند که تحریک
الکتریکى این ساختار مىتواند به باال رفتن سطح هشیارى و برانگیخته شدن بینجامد 97.بعدها معلوم شد که
نورونهاى منفرد درون این سیستم ،نقشى مهم در کنترل حرکات ویژه اندامها و سرو بدن دارند 98.با این
96
Reticular Activating System
97
Moruzzi & Magoun.- 1949
98
Siegeletal.-1979,1983
45
کشف اخیر ،آشکار شد که ارتباط کار این دستگاه با چرخه روزانه خواب و بیدارى چندان زیاد نیست و باال
رفتن سطح هشیارى که تا آن هنگام مشاهده مىشد ،بیشتر معلول برانگیختگى حرکتى بوده تا تحریک مستقیم
رفتار بیدارى .اما این گزاره ،کماکان درست محسوب مىشود که پیامهاى تحریکى باالروى این سیستم -به
اگر مغز گربه را طورى برش دهیم که این ساختار از بخشهاى باالیى جدا شود ،حالت اغما براى جانور پدید
مکان آبى 99:این هسته ،در کف بطن چهارم مغزى ،و در پشت پل مغزى قرار دارد ،و از زاویه دید
پشت سر ،همسایه پشتى ساختار شبکهاى است .نورونهاى تشکیل دهنده آن نورآدرنرژیک هستند و
آکسونهاى خود را به قشر مخ ،تاالموس ،هیپوتاالموس و هیپوکامپ مىفرستند .این هسته دو مسیر ورودى
دارد .یکى از این راهها از هسته کنارى-پیشین پیاز مغز سرچشمه مىگیرد ،و دیگرى از بخش شکمى-میانى
پیاز مغز آغاز مىشود .یکى از این راهها باعث برانگیخته شدن و دیگرى باعث مهار شدن شلیک نورونهاى
این هسته مىشود 100.نشان داده شده که با شروع خواب ،فعالیت نورونهاى این هسته مهار مىشود و با ورود
به حالت بیدارى ،فعالیتى شدید در این بخش دیده مىشود .به بیان دیگر ،خواب فقط زمانى انجام مىشود که
101
این نورونها خاموش باشند .به ویژه در زمان خواب متناقض ،شلیک این یاختهها تا حد صفر کاهش مىیابد.
99
Locus Coerulus
100
1986,1988Aston-Jones et al
101
Aston-Jones et al.- 1981
46
آزمایشها ات دیگر نشان داد که به هنگام وارد کردن تحریک حسى هشیار کننده به پستانداران ،این هسته
بر فعالیت خود مىافزاید .این امر حتى در زمان بیدارى هم مصداق دارد .یعنى یک موش بیدار ،آنگاه که با
صداى ناگهانى و بلندى روبرو شود ،فعالیت افزایش یافتهاى را در مکان آبى خود نشان مىدهد .نکته جالب
این که در هنگام انجام رفتارهایى کلیشهاى مانند تمیز کردن خود یا نوشیدن آب ،مقدار شلیک این نورونها
بسیار کم است .با توجه به این که این رفتارها نیاز انگیختگى باالیى دارند ،اینطور به نظر مىرسد که فعالیت
103
این هسته بیشتر به "گوش به زنگ بودن" 102مربوط باشد.
104
ین بخش در اصل از چندین هسته نزدیک به هم تشکیل یافته که از ساقه مغز تا هسته سجافى:
بخش پیشین مغز میانى ادامه دارند .این هسته از نورونهایى سروتونرژیک تشکیل یافته است و در بروز خواب
آرام نقش مهمى دارد .اگر هشتاد -نود درصد نورونهاى این هسته را در گربه نابود کنیم ،خواب جانور به
مدت دست کم بیست و چهار ساعت مختل مىشود .این اشکال به تدریج ترمیم مىشود ولى معموال موجود
به زمانى که قبال مىخوابیده برگشت نمىکند .بیشینه رزمان خوابى که پس از این بهبود قابل دستیابى است،
حدود دو و نیم ساعت خواب آرام است .در این تجربه ،خواب متناقض به شکل قبلى خود هرگز برگشت
105
نمىکند.
102
Viglance
103
Aston-Jones et al.- 1981
104
اRaphe nucleus
105
Jouvetetal.-1966
47
پل مغزى :106این بخش در ساقه مغز قرار دارد و از نورونهایى تشکیل یافته که ناقل عصبىشان
استیل کولین است .دو هسته مهم در این بخش وجود دارند که PPT107و LDT108نام دارند .این نورونها
به بخشهاى گوناگونى مانند تاالموس ،هیپوتاالموس ،هیپوکامپ و قشر کمربندى 109آکسون مىفرستند .آسیب
به این هستهها زمان خواب متناقض را شدیدا کاهش مىدهد و تزریق استیل کولین یا آگونیستهاى آن به
این بخش -بسته به شرایط -باعث القاى خواب REMفلج عضالنى ،یا ایجاد امواج PGOمىشود .110خود
پل مغزى ،با هسته زانویى کنارى ارتباطاتى دارد که گویا ظهور موج PGOرا کنترل مىکند .111همچنین
شواهدى وجود دارد که حرکات سریع چشم را به ارتباطات بخش پشتى-کنارى پل مغزى با بام مغز نسبت
مىدهد.112
در بخش پشتى -میانى پل مغزى هم نورونهاى استیل کولینرژیکى وجود دارند که از پشت به هسته
کالنیاخته 113موجود در وسط مغز میانى آکسون مىفرستند 114.این هسته به نوبه خود آکسونهایى به نخاع
شوکى مىفرستد و نورونهاى حرکتى موجود در آن را مهار مىکند. 115نشان داده شده که این سیستم وظیفه
فلج کردن عضالت به هنگام خواب متناقض را برعهده دارد .اگر این ناحیه را در گربه تخریب کنیم ،مىبینیم
106
Pons
107
PeduncoluPontine Tegmentum
108
Latero-dorsal Tegmentum
109
Cingulate Cortex
110
Katayama et al.- 1986
111
Sakai & Jouvet.-1980
112
Webster et al.- 1988
113
Magnocellular Nucleus
114
Sakai et al.- 1980
115
et al.- 1987 Morales
48
که در خالل خواب REMحرکاتى در جانور دیده مىشود .این رفتارها از دید یک ناظر ناآشنا با حرکات
هنگام بیدارى تفاوت چندانى ندارد .116این یکى از شواهدى است که وجود رؤیا در جانوران غیرانسان را
تأیید مىکند.
نورونهاى موجود در ناحیه همسایه بخش نامبرده ،یعنى ( 117)FTGنیز کارکردهایى مشابه را از خود نشان
120
مىکنند 119.با این وجود ،آسیب به FTGبه اختالل مشخصى در خواب متناقض منجر نمىشود.
این بخش در انتهاى زیرى لوب پیشانى مخ قرار دارد و مرز جلویى 121
بخش پایه پیشانى (:)BFR
هیپوتاالموس هم محسوب مىشود .تخریب این بخش از مغز در موش آزمایشهاگاهى ،بىخوابى کامل و
حذف چرخه خواب/بیدارى را پدید مىآورد .این آسیب ،پس از سه روز منجر به کُما و مرگ مىشود 122.در
این بخش نورونهایى وجود دارد که مستقیما در تنظیم دماى بدن دخالت دارند .برخى از این نورونها به
طور اختصاصى نسبت به تغییرات دماى مغز حساسیت دارند .گرم کردن این ناحیه باعث ظهور امواج همزمان
در EEGو خوابآلودگى مىشود .123در ضمن آسیب رساندن به بخش پشتى هیپوتاالموس ،باعث افزایش
124
زمان خواب در جانور مىشود و در حالت شدیدتر نوعى اغما را نتیجه مىدهد.
116
et al.- 1980 Jouvet
117
Gigantocellular Tegmental Field
118
Hobson et al.- 1977
119
Siegeletal.-1977,1979
120
Sisster et al.- 1979
121
Basal Forebrain Region
122
Nauta et al.- 1946
123
Bendek et al.- 1982
124
,1969Roberts et al
49
حلقه قشرى-تاالموسى 125:در بین تاالموس و قشر مخ ،مجموعهاى از راههاى موازى و به هم فشرده
وجود دارند که چرخه بازخوردى پیچیدهاى را تولید مىکنند .این شبکه ،در شرایط خاصى -مانند خستگى،
کم بودن محرکهاى حسى محیطى ،و -...شروع به نوسان مىکند .این همزمان شدن شلیک نورونها ،از یک
126
مهارى خاصى که در البهالى این شبکه الگوى خودسازمانده بغرنج پیروى مىکند و نورونهاى بینابینى
قرار دارند ،بر آن نظارت دارند .در این حالت ،پیامهاى حسى وارد شده به تاالموس به قشر مخ نمىرسند و
به مرحله خودآگاه وارد نمى شوند .باید به این شبکه درهم بافته ،یک هسته کوچک را نیز افزود که در کنار
تاالموس قرار گرفته و نورونهایى مهارى دارد .این هسته Reticulothalamic Nucleusنام دارد و تغییر
فاز توجه عصبى را کنترل مىکند .مثال تغییر پنجره توجه از یک محرك بینایى به شنوایى ،با عمل این هسته
انجام مىشود .این توده نورونى نیز در تغییر فاز از بیدارى به خواب نقش دارد.
تاالموس :هستهاى در خط میانه تاالموس وجود دارد که تحریکش با جریان الکتریکى کم بسامد،
امواج همزمان شبیه به خواب آرام را در قشر مخ القا مىکند .گویا مکانیسم این اثر بیوشیمیایى باشد ،چون با
مربوط کردن دستگاه گردش خون دو خرگوش به هم ،و تحریک تاالموس یکى ،امواج مغزى دیگرى هم
همزمان مىشود 127.مادهاى که این اثر را ایجاد مىکند تخلیص و جداسازى شده ،و پپتید القا کننده موج دلتا
( 128)DSIPنام گرفته است تزریق این ماده به پستانداران ،خواب آرام را در آنها القا مىکند.
125
Thalamocortical loop
126
Interneuron
127
Monnier et al.- 1963
128
Delta Sleep-Inducing Peptide
50
هسته منزوى 129:این هسته در مسیر منزوى 130موجود در ساقه مغز قرار گرفته است .سرد کردن آن
-توسط جریان مایع درون یک محفظه فلزى -باعث القاى هشیارى و انگیختگى مىشود 131.اگر این هسته را
جریان الکتریکى کم بسامد تحریک کنیم ،امواج همزمانى در قشر مخ دیده مىشوند که با آنچه در خواب آرام
132
دیده مىشود شباهت دارند.
129
Nucleus Solitarius
130
Solitarius tract
131
Berlucchietal.-1964
132
Magnes et al.- 1961
51
گفتار ششم :بیوشیمى خواب
چند نوع ناقل عصبى کلیدى وجود دارند که به نظر مىرسد در خواب نقش مهمى را ایفا کنند .در اینجا
به مهمترین آنها اشارهاى خواهیم کرد و باز تاکید مىکنیم که ذکر نام این مواد به معناى کنار گذاشتن سایر
سیستمهاى مغزى نیست .خواب پدیدهاى است کالن که تنها در سطح شبکههاى عصبى تعریف مىشود ،و
بنابراین نورونهاى فراوانى با ناقلهاى عصبى مختلف به نوعى در ایجاد آن نقش دارند .همچنین اشاره به
موادى مانند عامل -خ به معناى انحصارى بودن نقش این مواد نیست .در دستگاه عصبى مرکزى مهرهداران
هزاران مولکول گوناگون وجود دارد که در حین تغییرات بیوشیمیایى وابسته به خواب غلظتشان دگرگون
مىشود .قضاوت در مورد این که کدام یک از این تغییرات علت ،و کدام یک معلول رفتار خواب است ،کارى
است دشوار.
نورآدرنالین :چنان که گفتیم ،سیستم نورآدرنرژیک مغز -به ویژه مکان آبى -در ایجاد انگیختگى و
هشیارى نقش دارد .آگونیستهاى این ماده -مانند آمفتامینها -بازدارنده خواب و هشیارکننده هستند .اما
سروتونین :هسته سجافى ،که از مهمترین مراکز القاى خواب آرام است ،نورونهایى دارد که با
سروتونین کار مىکنند .بنابراین به نظر مىرسد که این ماده براى عمل طبیعى خواب آرام الزم باشد .مصرف
تریپتوفان -پیشساز سروتونین -در دزهاى 15-10گرمى ،مىتواند موجب القاى حالت خواب شود 133.این
133
Spring et al.- 1987
52
امر به ویژه در افراد جوان و سالم مصداق دارد .بر اساس همین شواهد ،براى افرادى که دچار بىخوابى شدید
134
فعالیت نورونهاى هستند ،دورههاى دراز مدت متناوب مصرف زیاد و کم تریپتوفان را تجویز مىکنند.
سروتونرژیک باعث مهار امواج PGOمىشود و بنابراین نقش بازدارندهاى بر خواب متناقض دارد .در واقع
نورونهاى استیل کولینرژیک موجود در پل مغزى فقط وقتى فعال مىشوند که نورونهاى سروتونرژیک و
استیل کولین :این به عنوان یک حقیقت پذیرفته شده که این ماده واسطه اصلى راهاندازى خواب
REMاست .داروهاى آگونیست این ماده -مانند آرکولین و پیلوکارپین -خواب متناقض را تسهیل مىکنند
و فواصل میان دورههاى آن را در یک چرخه BRACکاهش مىدهند .در مقابل مواد آنتاگونیست استیل
کولین -مانند اسکوپوالمین -خواب متناقض را مهار مىکنند ،و یا بر درازاى فواصل بینشان مىافزایند 135.در
هنگام خواب REMو بیدارى ،مقدار استیل کولین در قشر مخ جانوران -مانند گربه -در باالترین مقدار خود
است ،و به هنگام خواب آرام مقدار آن فروکش مىکند .اگر به پل مغزى یک گربه استیلکولین یا آگونیستهاى
آن را تزریق کنیم ،مىبینیم که حیوان بدون گذر از خواب آرام وارد خواب متناقض مىشود .تزریقات مشابه
136
به نقاط دیگر ساقه مغز ،ورود به خواب در مراحلى دیگر را موجب مىشود.
137
اولین آزمایشهاها در مورد عامل بیوشیمیایىاى که به هنگام خواب ترشح شود ،در عامل -خ:
ابتداى قرن حاضر میالدى در فرانسه صورت گرفت ،دانشمندان سگى را به مدت چند روز بیدار نگه داشتند
134
Schneider-Helment et al.- 1986
135
Sitaram et al.- 1978
136
Habson.- 1989
137
Factor-S
53
و بعد زمانى که به نظر مىرسید غلظت ماده خوابآور مورد فرض در مغزش به قدر کافى باال رفته باشد،
مایع مغزى-نخاعى ( 138)CSFاو را به سگ عادى دیگرى تزریق کردند 139.این پیشروان مشاهده کردند که
سگ دریافت کننده به مدت دو تا شش ساعت به خواب فرو رفت 140.بعدها نشان داده شد که علت القاى
141
خواب ،باال رفتن فشار مایع مغزى نخاعى ،و در نتیجه افزایش دماى داخلى مغز بوده است.
با این وجود تالش براى یافتن مادهاى که بتواند خواب را القا کند و به هنگام خوابیدن هم تولید شو.د
ادامه یافت تا اینکه در اواسط همین قرن به کشف عامل -خ انجامید 142.این ماده نوعى گلیکوپروتئین کوچک
است که در مایع مغزى نخاعى و خون افراد خفته یافت مىشود و تزریق آن به آزمودنىهاى بیدار ،خواب
143
این ماده که از ادرار انسان به دست آمده ،مىتواند خواب آرام را در آرام را در ایشان راهاندازى مىکند.
سایر جانوران نیز -مانند خرگوش -القا کند .استخراج این ماده بسیار دشوار است و براى تخلیص یک دز
144
تزریق عامل -خ به هیپوتاالموس خواب آرام را راهاندازى مىکند. آن ،تن ادرار انسانى مورد نیاز است!
حتى از تزریق این ماده به حفرههاى بدن هم چنین پدیدهاى نتیجه مىشود 145.این ماده بر فاکتورهاى ایمنى
138
Cerebro-Spinal Fluid
139چون نام "عامل -اس" براى خواننده فارسى زبان معنادار نیست ،از سنت مترجمان دیگر پیروى نکرده ،و نام "عامل خ"
را براى این ماده برگزیدهام .الزم به ذکر است که Sدر نام انگلیسى این ماده ،نماد خواب ( )Sleepاست .ناگفته پیداست که
نام خ هم یادآور خواب است.
140
1913Pieron
141
Ivyetal.-1939
142
1971Pappenheimer et al
143
1982Inoue et al
144
Maughetal.-1982
145
Pappenheimer et al.- 1984
54
مانند اینترلوکین دو 146نیز اثر مهارى مىگذارد .شاید این امر توجیه کننده رابطه میان بیماریهاى عفونى مانند
سرماخوردگى ،با خوابآلودگى باشد .به عنوان یک تجربه شخصى ،نگارنده به این نکته رسیده که برعکس
حالت یاد شده هم مصداق دارد ،یعنى کمبود خواب مىتواند به نقص سیستم ایمنى و بروز بیماریهایى مانند
سرماخوردگى بینجامد.
یکى از ویژگیهاى جالب عامل -خ ،این است که داراى دو اسید آمینه غیرعادى است .در این ماده ،دو
مولکول به نامهاى اسید مورامیک و اسید دىآمینو پیملیک یافت مىشوند که در یوکاریوتها وجود ندارند و
تنها توسط باکترىها تولید مىشوند .کشف این دو مولکول در عامل -خ باعث ایجاد فرضیهاى شده که سازنده
اصلى آن را باکترىهاى رودهاى مىداند .بر اساس این نظر ،حامل -خ پس از تولید شدن در روده ،توسط
دستگاه گردش خون جذب شده و به مایع مغزى نخاعى منتقل مىشود .در مقابل این ماده ،گلیکوپروتئین
147
این ماده را دیگرى نیز یافت شده که برعکس حالت هشیارى و برانگیختگى را در موجود القا مىکند.
149
عامل -ب 148نامیدهاند.
این ماده نقش مشخص و روشنى در خواب ندارد .اما داروهاى خوابآور 150
گابا (:)GABA
گیرندههایى را تحریک مىکنند که به این ماده هم حساس است .مهمترین گروه مواد خوابآور ،بنزودیازپینها
146
Interleukin II
147
Pappenheimer et al.- 1971
148
Factor-E
149در اینجا هم Eنشانه Excitoryاست .مناسب دیدم تا نام عامل -ب را به نشانه بیدارى جانشین ان کنم.
150
Gama Amino Butyric Acid
55
نامیده مىشوند .فلورازپام )دالمان( ،و دیازپام )والیوم( نمونههایى از این مواد هستند .موادى -مانند
151
«3هیدروکسىاتیل ،بتا -کاربالین» -که گیرندههاى گابا را مهار مىکنند ،باعث مهار اثر این داروها مىشوند.
پپتید القا کننده موج دلتا ( :)DSIPاین ماده چنان که ذکر شد موجب بروز خواب آرام مىشود .با
وجود شواهدى در جهت طبیعى پنداشتن این ماده وجود دارد ،گروهى معتقدند که نباید آن را از زمره عوامل
مؤثر در بروز خواب محسوب کرد .آزمایشهااتى وجود دارد که نقش خوابآور بودن این ماده را انکار
مىکند 152.آزمایشهاات دیگرى هم نشان دادهاند که این ماده در حالت طبیعى در مغز وجود ندارد ،و بنابراین
153
آن را به عنوان مادهاى مصنوعى که در اثر تحریک تاالموس تولید مىشود در نظر مىگیرند.
151
Mendelson et al.- 1983
152
Drucker-Colinetal.-1981
153
Ringleetal.-1968
56
گفتار هفتم :كاركردهاى فیزيولوژيك خواب
(کانت) اگر از انسان امید و خواب را بگیرند ،بدبختترین موجود روى زمین مىشود.
یک انسان مسن هفتاد و پنج ساله ،حدود بیست و پنج سال از عمر خود را در خواب سپرى کرده است.
هریک از ما یک سوم از عمر ارزشمند خود را در حالت خواب مىگذرانیم .پس طبیعى است که بکوشیم تا
از دید زیستشناختى لزوم وجود این پدیده زمانگیر را بهتر درك کنیم .خواب به طور مشخص داراى
کارکردهاى فیزیولوژیک گوناگونى است .شواهد فراوانى وجود دارد که لزوم خوابیدن را براى یک جانور
سالم و معمولى تأیید مىکند .اگر جانورى را از خواب -به طور کلى -و یا خواب متناقض -به طور خاص-
محروم کنیم ،خواهیم دید که جانور در اولین فرصت ممکن کسرى خواب خود را جبران مىکند .این مکانیسم
جبران به ویژه در مورد خواب REMبا دقت باالیى عمل مىکند .این پدیده جبران ،در مورد برخى از امواج
مغزى -مانند PGO-با دقتتى بیشتر از خواب متناقض هم دیده مىشود 5.این پدیده نشانگر آن است که
نوعى کارکرد مهم و ضرورى در این روندهاى عصبى وجود دارد که آسیب رسیدن به آن واکنش بدن را
ایجاب مىکند .در برخى از بیمارىهاى روانى مانند شیزوفرنى ،این جبران کاهش مىیابد ،و بنابراین چنین
57
مىنماید که کارکرد مهم یاد شده تا حدودى در اثر این حالت مرضى برآورده شود و نیاز بدن را به جبران آن
154
کاهش دهد.
حذف خواب ،به عنوان یک رفتار کلى کارى نسبتا آسان است .در این مورد آزمایشهاات و تجربیات
فراوانى صورت گرفته که ما در اینجا تنها به برخى از مهمترین مواردشان اشاره خواهیم کرد.
در مورد حذف خواب در انسان ،دو نمونه کالسیک وجود دارد .نخست ،مورد پیتر تریپ 155است ،که براى
جمعآورى اعانه ،تصمیم گرفت دویست ساعت بیدار بماند .او در پایان این دوره اختاللها آشکار درکى-
شناختى را در خود ظاهر کرد .او دچار توهمات پارانوئید و مالیخولیایى شده بود .اما همه این عالئم پس از
156
مربوط مىشود که یک شب خوابیدن برطرف شد .مورد دوم ،به جوان 17سالهاى به نام رَندى گاردنر
براى ثبت شدن نامش در کتاب رکوردهاى گینس ،صمیم گرفت 264ساعت بیدار بماند .ناهنجاریهاى
شناختى مشاهده شده در او از مورد تریپ کمتر بود ،و به احتمال زیاد علت این امر کمتر بودن تنش عصبى
و فشار روانى بر او بود .او هم مانند تریپ دچار نارسایى درك و خستگى مفرط و حساسیت زیاد شد ،اما با
این وجود توانست در روز یازدهم دوره بىخوابیش دانشمند مشهورى را که مشغول بررسى بر رفتارش بود،
154
Keshavenetal.-1990
155
Peter Tripp
156
Randy Gardner
58
در یک بازى دستى صد بار پشت سر هم ببرد .همه اختاللها ذهنى و بدنى او پس از یک دوره 15ساعته
157
خواب برطرف شدند.
در یک آزمایشها دیگر ،عدهاى از آزمودنىها براى مدت 60ساعت بیدارى کشیدند و در اثر این محرومیت
دچار ناتوانى در انجام اعمال ذهنى و حل مسائل ریاضى شدند 158.حتى دو ساعت کاهش در یک دوره طبیعى
159
این محرومیت به ویژه در خواب ،مىتواند باعث اختالل در راه رفتن و انجام کارکردهاى حرکتى شود.
دانشجویان پزشکى که دوره کارآموزى را مىگذرانند حالت حادى به خود مىگیرد .این افراد با وجود داشتن
یک دوره بىخوابى 24ساعته -یا بیشتر -ناچارند تا در مورد روشهاى درمانى تصمیم بگیرند .این شرایط
پرفشار ،که اختالل در تفکر و کند شدن واکنشها را در پى دارد ،مىتواند باعث بروز اشتباهات مرگبارى شود
160
که به آسیب رسیدن به بیماران بینجامد.
در زمینه رفتارهاى کلیشهاى و شرطى شده نیز مىتوان برگههایى از نقش ترمیم خواب را دید .بىخوابى ،بر
رفتارهایى مانند رانندگى ،اثر مستقیم دارد و با کاهش دادن سطح هشیارى مىتواند به تصادفات خطرناك
161
منجر شود .در واقع خوابآلودگى ،یکى از مهمترین علل حوادث رانندگى محسوب مىشود.
در جانوران ،آزمایشهاات زیادى براى نشان دادن اثرات حذف خواب انجام گرفته است .مهمترین ایرادى
که بر این آزمایشهاات وارد است ،این است که جانوران محروم از خواب ،به دلیل محرك حسى خاصى که
آنها را از خواب بیدار مىکند ،دچار استرس مىشوند ،و تفکیک اثر این فشار عصبى از خود حذف خواب
157
Gulevich et al.- 1966
158
Angus et al.- 1985
159
Roth et al.- 1982
160
Krueger et al.- 1989
161
Roth et al.- 1988
59
دشوار است .یک آزمایشها کالسیک در این مورد ،توسط رشتکافن بر روى موشها انجام گرفت .او موفق
شد مشکل استرس در نمونههاى آزمودنى را به این ترتیب حل کند :او در دو سوى سطح قرصى شکلى -که
در واقع سطح زیرین استوانهاى دوار بود -،دو موش را به شکلى گذاشت که هر یک در نیمهاى از قرص قرار
گیرند .فعالیت مغزى یکى از موشها توسط EEGکنترل مىشد و هروقت وارد خواب REMمىشد فرمان
چرخش به چرخ دندهاى که استوانه را مىچرخاند صادر مىشد .به این ترتیب هردو موش به دلیل حرکت
استوانه از خواب بیدار مىشدند .موش دوم هم به اندازه اولى دچار استرس ناشى از حرکت استوانه بود ،اما
این فرصت را داشت تا در فواصل بیدارى همسلولى خود بخوابد .نتایج این آزمایشها جالب توجه نشان داد
که محرومیت از خواب REMباعث تورم در پنجه ،ناراحتى گوارشى ،کاهش فعالیت مغزى ،و باالخره مرگ
162
مىشود.
خواب آرام به طور انتخابى قابلحذف نیست ،چون با حذف آن ،خواب REM -که نیازمند مقدمه است-
نیز خود به خود حذف مىشود .با این وجود مىتوان فاز چهارم خواب آرام را حذف کرد .این کار را مىتوان
با محرك صوتى ناخوشایندى انجام داد که به محض ورود فرد به این مرحله به صدا در آید .این محرك نباید
آنقدر بلند باشد که فرد را از خواب بیدار کند .تنها برگشت کردن به فاز سوم خواب آرام یا پرش به خواب
متناقض مورد نظر است .آزمایشهااتى که در این مورد انجام گرفته نشان داده که کمبود این بخش از خواب
نیز توسط آزمودنىهاى انسانى جبران مىشود .یعنى در هر مقطعى که فرد مزبور فرصت خوابیدن پیدا کند،
خوابهایى با فاز چهارم غیرعادى -بلندتر از معمول -را تجربه خواهد کرد 163.حذف این مرحله در جانوران
162
Rechtcaffen et al.-1983
163
Angneww et al.- 1964
60
164
مشکل بحرانىاى تولید نمىکند ،اما به کسالت و خستگى مفرط و دردهاى عضالنى و مفصلى مىانجامد.
این شواهد در راستاى تأیید این دیدگاه قرار دارند که دوره مزبور براى ترمیم فرسایشهاى ناشى از فعالیت
الزم است.
برعکس خواب آرام ،حذف دوره REMدر افراد بسیار آسان است .کافى است فعالیتهاى مغزى و حرکات
چشم فرد به هنگام خواب ثبت شود و از ورود او به این مرحله از خواب جلوگیرى شود .در انسان آزمایشهاات
زیادى در جهت سنجش تأثیرات چنین محرومیتى انجام گرفته ،که به نتایج برخى از آنها اشاره مىکنیم.
آزمایشهاات اولیه انجام گرفته در این مورد نشانههاى نامطلوب مشخصى مانند عدم تمرکز ،اضطراب و
تحریکپذیرى زیاد را به عنوان این کمبود ذکر کرده بودند .آزمونهاى جدیدتر نشان داد که بخش مهمى از
پیامدهاى نامبرده به استرس ناشى از روند حذف خواب REMمربوط بودهاند .این آزمایشهاات نشان مىدهند
که حذف خواب متناقض ،باعث ایجاد اختالل در درك و یادگیرى مسائل هیجانى و عاطفى مىشود .در
آزمودنىهاى داراى کمبود خواب مذکور ،صحبت کردن و درك گفتار طبیعى است ،اما حافظه افراد براى درك
و بازشناسى واژگان داراى بار هیجانى و عاطفى مختل مىشود .این افراد در جدا کردن واژگانى مانند "توهم،
هراس ،شادى ،شعف "...بر اساس بار هیجانیشان دچار مشکل مىشوند و نمىتوانند از روى آهنگ زیر و بم
165
صدا این عناصر را درك کنند.
در یک آزمایشها جالب ،به چنین افرادى فیلمهایى با صحنههاى اضطرابآور نشان داده شد .مثال یک فیلم
نمایانگر مراسم ختنه دردآور یک نوجوان در یکى از قبایل سرخپوست بود .در حالت عادى ،افرادى که دوبار
164
Angnew et al.- 1967
165
1972Grieser et al
61
یک فیلم تنشآور را مىبینند ،در بار دوم اضطراب کمترى را از خود ظاهر مىکنند .در واقع این افراد با
صحنههاى فیلم خو مىگیرند و تحریکپذیرىشان کاهش مىیابد .در افرادى که کمبود خواب REMداشتند
این عادت کردن به صحنههاى ناخوشایند کمتر دیده مىشد .در ضمن در صورتى که این افراد در فاصله دو
166
مرحله دیدن فیلم خواب REMرا تجربه مىکردند ،خوگیرى مورد نظر را هم از خود نشان مىدادند.
عالوه بر این رؤیاهاى موجود در این دوره خاص از خواب ،در مورد موضوعاتى مرتبط با فیلم دیده شده هم
167
دور مىزد.
این شواهد به این نتیجه گیرى انجامیده است که خواب REM -و شاید رؤیاى موجود در آن -به نحوى به
هضم و درك محرکهاى هیجانى کمک مىکنند و کنار آمدن موجود با آنها را تسهیل مىکنند .براى این نظریه
یک مورد نقض مهم وجود دارد ،که به بیماران مبتال به افسردگى مربوط مىشود .اگر در این افراد خواب
170
( 169)ECTهم -که یکى از راههاى درمان افسردگى است -،خواب متناقض را کم مىکند.
166
Greenbergetal.-1972
167
Bergeretal.-1971
168
Vogeletal.-1980
169
Electro- Convulsive Therapy
170
Schschlicht et al.-- 1982
62
نظريات توجیه كننده كاركرد خواب
در مورد کارکردهاى خواب ،چندین دیدگاه وجود دارد .ما در اینجا به برخى از مطرحترین تئورىهاى موجود
نظریه روانکاوانه :در اوایل قرن کنونى میالدى ،خواب براى نخستین بار به شکلى علمى تحلیل شد.
فروید که از بنیانگذاران روانشناسى نوین بود ،یکى از نخستین آثار علمى خود را به موضوع خواب و رؤیا
اختصاص داد .کتاب کالسیک او" ،تعبیر خواب" هرچند در زمان خودش چندان مورد استقبال قرار نگرفت،
اما بعدها به تدریج در میان اهل نظر جاى خود را باز کرد و به صورت یکى از آثار مهم در این زمینه در آمد.
به نظر فروید ،خواب و رؤیا کارکردى مهم در حفظ تعادل روانى انسان داشتند .از دید او ،رؤیا عبارت بود از
بازنمایى انگیزههاى فروکوفته جنسى و تهاجمى ،که به دلیل فشارهاى محیطى و تابوهاى اجتماعى فرصت
ظهور در زمان بیدارى را نداشتهاند .به این ترتیب یکى از کارکردهاى عمده خواب ،ارضاى غرایز سرکوفته
بود .فروید بین شکل ظاهرى رؤیا و محتواى عمقى آن تفاوت قائل شده بود ،و معتقد بود که یک روانکاو
ورزیده مىتواند با تحلیل اولى ،به دومى پى ببرد و از این راه به ساختار ناخودآگاه بیمار خود دست یابد و او
63
در نظام روانکاوانه فرویدى ،برخى از عناصر تجربه شده در رؤیا داراى معانى نمادین خاصى بودند .یعنى
مثال آسمانخراشها و درختان و برجها معناى عضو نرینگى 171داشتند ،و از برخى دیگر از عناصر -مثل غار و
دیدگاه فرویدى با وجود نبوغآمیز بودن ،در نهایت نتوانست رویکردى آزمایشها پذیر و علمى در مورد رؤیا
ارائه کند ،و به تدریج از دور خارج شد .جانشین آن ،در سنت روانشناختى اروپایى ،نگرش یونگ بود که رؤیا
را مملو از کهنالگوهاى 173مشترك در میان آدمیان مىدید .بر اساس این دیدگاه بخش مهمى از عناصر حاضر
در رؤیاها ،عبارت بودند از تکرار نمادهاى نژادى انسانى که معانى فراموش شده و کهنى داشتند .این نگرش
هم ،با وجود یافتههاى جذاب و قابلتوجهى که در ابتداى کار داشت ،نتوانست قالبى ابطالپذیر و آزمایشهاى
را براى رد و قبول نظریات خود ابداع کند .با وجود قدیمى بودن این نظریات ،هنوز هم روانشناسان و حتى
عصبشناسانى هستند که پیرو دیدگاه فروید یا یونگ باشند .با وجود ابطالناپذیر بودن هردوى این دیدگاهها،
شواهدى در دست است که مىتواند به عنوان تأیید آنها در نظر گرفته شود.
مثال نشان داده شده که خواب و رؤیا مىتواند در کنار آمدن فرد با گرههاى عاطفى و احساسى هم نقش
داشته باشد .در یک آزمایشها به عدهاى از آزمودنىها فیلمهایى خنثى یا تحریک کننده نشان داده شد .فیلمهاى
خنثى بار عاطفى خاصى نداشتند و در مورد زندگى دلفینها و میمونها بودند ،اما فیلمهاى داراى بار احساسى،
به موضوعاتى متأثر کنند مانند زندگى در یک دارالتأدیب یا یک قبیله آدمخوار مىپرداختند .نشان داده شد که
171
Phalic
172
Yoni
173
Archetypes
64
بینندگان فیلمهاى تحریک کننده در شب بعد از دیدن فیلم ،با ضریب احتمالى بیشتر در مورد محتواى فیلم
خواب مىدیدند و خود را در ماجراهاى یاد شده درگیر حس مىکردند .در رؤیاى این افراد ،تظاهرات عاطفى
174
به این ترتیب ،این آزمایشهاات تا حدودى دیدگاه جبرانى و احساسى شدید هم بیشتر تجربه مىشد.
175
این نخستین فکرى است که با بررسى رفتارهاى خاص خواب به ذهن مىرسد. نظریه ترمیمى:
بدن براى ساعاتى در طول شبانه روز فعالیت مىکند ،و ساعتى دیگر را در استراحت مىگذراند .بنابراین عقل
سلیم حکم مىکند که این دوره استراحت ربطى به ترمیم خستگى و فرسایش ناشى از دوره استراحت داشته
باشد .یکى از راههاى محک زدن این نظریه ،بررسى اثرات محرومیت شدید از خواب است .چنان که دیدیم،
برخى از شواهد ناشى از آزمایشهاات حذف خواب ،این دیدگاه را تأیید مىکنند.
شواهد دیگرى هم در راستاى این فرضیه وجود دارد .اعمال ذهنى پیچیده که مستلزم هوشیارى زیادند ،بر
فعالیت متابولیک مغز مىافزایند 176.در یک آزمایشها ،فعالیت ذهنى آزمودنىهاى انسانى بدون این که استرس
یا فعالیت جسمى به همراهش ایجاد شود ،افزایش داده شد .نتیجه این شد که این باال رفتن عملکرد ذهنى،
خواب آلودگى آزمودنىها را تسریع کرد و فاز چهارم خواب آرام را به شکلى آشکار افزایش داد 177.بیشترین
مقدار سوخت و ساز در این شرایط ،به لوبهاى پیشانى اختصاص دارد .این بخش از مغز ،همان است که در
174
Lauer et al.- 1987
175
Restorative hypothesis
176
Roland et al.- 1984
177
Horne et al.- 1985
65
نشان داده شده که فعالیت بدنى شدید نیز مىتواند به بیشتر شدن زمان خواب آرام بینجامد .در یک آزمایشها،
زمان خواب دوندگان پس از یک ماراتون طوالنى اندازه گیرى شده و این نتیجه حاصل شد که تا دو روز بعد
178
از مسابقه ،زمان خواب آرام ورزشکاران -به ویژه فاز سه و چهار -طوالنىتر مىشود.
ترشح هورمون رشد و ترمیم اختاللها بیوشیمیایى دستگاه عصبى -که از فعالیت زمان بیدارى آنها ناشى
مىشوند -به عنوان گزینههایى دیگر براى کارکرد ترمیمى خواب مطرحند 179.پیروان دیدگاه ترمیم ،معتقدند
که ترشح هورمون رشد ،شاخصى است براى فعالیتهاى ترمیم از قبیل آنابولیسم مواد و رشد و بازسازى
180
همچنین این حقایق که بخش مهمى از فعالیتهاى گوارشى و شکستن اسیدهاى اندامهاى فرسوده شده.
فسفریک و الکتیک موجود در عضالت خسته نیز در هنگام خواب انجام مىشوند ،راه را براى پذیرش این
182 181
اما با تمام این عالوه بر این در زمان خواب سنتز پروتئینها هم انجام مىشود. دیدگاه هموار مىکنند.
حرفها ،مىدانیم که همه این کارکردها در زمان بیدارى هم با شدت کمتر یا بیشتر ،ادامه مىیابند.
در مقابل این شواهد ،که مؤید کارکرد ترمیمى خواب هستند ،شاهدهاى نقضى هم وجود دارند .تا به حال
در چندین مورد به افرادى اشاره شده که در مدتى بسیار کوتاه مىتوانستهاند نیازهاى وابسته به خواب خود
را برطرف کنند .این افراد کسانى بودهاند که در مدت بسیار کوتاهى که به خواب مىرفتند ،تمام خستگى خود
183
را برطرف مىکردهاند .مثال دو مرد گزارش شدهاند که در شبانه روز به کمر از سه ساعت خواب نیاز داشتند.
178
et al.- 1981 Shapiro
179
1985Smith et al
180
Oswaldetal.-1980
181
Sternetal.-1974
182
Adam et al.- 1980
183
Jones et al.- 1968
66
زنى هفتاد ساله هم گزارش داده شده که در هر روز فقط یک ساعت مىخوابید و تازه گاهى به آن هم نیازى
نداشت 184.اگر بخواهیم فرض کنیم که کارکردهاى ترمیمى خواب در زمانى به این کوتاهى انجام مىگیرند،
186 185
ارائه شده است و خواب را به عنوان نوعى رفتار این نظریه توسط ویلز وب نظریه سازشى:
تکاملى سازشى در نظر مىگیرد .بر اساس این دیدگاه ،خواب عبارت است از زمانهاى دورهاى عدم فعالیت،
که به شکل ژنتیکى در جانوران برنامه ریزى شده تا از اتالف انرژى در ساعات مُرده شبانه روز جلوگیرى
کند ،و در ضمن امکان برخورد با شکارچى را نیز کاهش دهد 187.خواب ،و در یک جا ماندن احتمال برخورد
جانور در حال پرسه زدن را ،با شکارچیان کاهش مىدهد .فلج اندامهاى حرکتى در هنگام خواب REMنیز
به عنوان سازشى در جهت آرام ماندن در ساعات پرتنش و پرهیجان رؤیا دیدن در نظرگرفته مىشود .این فلج
همچنین از پرت شدن جانوران از مکان اختفایش -مثال باالى درخت -هم جلوگیرى مىکند 188.دومین فشار
تکاملى که پیدایش خواب را مطلوب جلوه مىدهد ،نیاز به کمینه کردن اتالف انرژى است .نشان داده شده
که جانور به هنگام خواب ،تنها در حد متابولیسم پایه انرژى مصرف مىکند ،و به این ترتیب در کل صرفهجویى
مىکند .به نظر مى رسد که زمان خواب براى هر جانور ،به شکلى بهینه شده که یافتن و خوردن غذاى کافى،
و انجام رفتارهاى جانبى کوتاه مدت دیگر مانند قلمروگیرى و جفتگیرى را تأمین کند .زمان باقى مانده از
184
Meddis et al.- 1973
185
Adaptation-to-inactivity hypothesis
186
Wilse Webb
187
Webb.-1975
188
Chaseetal.-1983
67
شبانه روز ،صرف خواب مىشود .به این ترتیب شاید بتوان چنین حدس زد که اجداد میموننماى ما ،ناچار
189
بودهاند تا براى جمع آورى غذا ،حدود شانزده ساعت در شبانه روز فعالیت کنند.
190
همانند مىدانند. گروهى به پیروى از این دیدگاه ،خواب را با استراحت تابستانه یا زمستانخوابى
شباهتهاى متابولیک فراوانى بین این دو رفتار وجود دارد ،و در نقش تکاملى دومى هم شک نیست .اما اینکه
هر دو یک ریشه تکاملى داشته باشند ،از دید بسیارى از صاحبنظران با شک و تردید تلقى مىشود.
بر اساس یک نظر افراطى ،اگر خواب تنها یک سازش رفتارى براى بىحرکت ماندن در ساعات غیرالزم
محسوب شود ،باید این گزاره را نیز پذیرفت که در زندگى کنونى که نورهاى مصنوعى فراوان وجود دارند و
شکارچیانى هم براى انسان یافت نمىشوند ،خواب قابلحذف باشد .در واقع برخى از پیروان تندروى دیدگاه
سازشى چنین نظرى هم دارند 191.اما با توجه به سایر شواهد ،فرضیه اضافى و قابلحذف بودن خواب معقول
نظریه حافظهاى 192:شواهد فراوانى وجود دارد که نشان مىدهد خواب REMبه حک شدن حافظه
193
عبارت کمک مىکند .آزمودنىهایى که مطلبى را مىآموزند و بعد از دوره آموزش از خواب حک شدن
است از تبدیل حافظه کوتاه مدت ) ( )STMبه حافظه بلند مدت ( REM.(LTMمحروم مىشوند ،بدتر از
194
در ضمن در شبهایى که پس از همتایان فارغ از محرومیت خود آنچه را که آموختهاند به یاد مىآورند.
189
Cohen et al.- 1979
190
Hibernation- Aestivation
191
Meddis et al.- 1977
192
Memory aid hypothesis
193
Consolidation
194
Idzikowski et al.- 1984
68
دورههاى حفظ کردن مطالب سنگین مىآیند ،زمان کلى خواب REMافزایش مىیابد 195.با بیشتر شدن زمان
خواب متناقض ،کیفیت حفظ کردن مطالب نیز بهبود مىیابد .در یک آزمون ،به عدهاى از دانشآموزان کدهاى
الفباى مورس را در سه شب متوالى آموزش دادند ،هر شب پس از آزمایشها توانایى یادآورى افراد را اندازه
مىگرفتند و زمان خواب متناقض را هم مىسنجیدند .در نهایت یک رابطه خطى مستقیم بین این زمان و
196
در آزمایشهاى دیگر ،عدهاى از ورزشکاران ،پس از 146ساعت مسابقه کیفیت یادگیرى مشاهده شد.
متناوب تنیس مورد سنجش قرار گرفتند .در فواصل بین مسابقات 5-4 ،ساعت از زمان خواب معمول این
افراد کاسته شد .نتیجه آن شد که آزمودنىها به قیمت کم کردن از دوره خواب متناقض خود ،دوره خواب
197
آرام را -به ویژه فاز سه و چهار را -حفظ کردند .اما در نهایت دچار اختالل موقت در حافظه شدند.
شواهد تجربى نشان مىدهند که به ویژه اطالعات داراى بار هیجانى باال در خواب REMبیشتر حک
مى شوند .در عمل ،چنانکه گفتیم ،مهمترین بخش حافظه که به هنگام حذف خواب متناقض آسیب مىبیند،
198
بخشهاى داراى بار عاطفى و هیجانى است.
نظریه حل مسئله :چنان که اشاره شد ،شواهد چندى در مورد افزایش توانایى فرد در حل مسائل به
هنگام خواب وجود دارد .به گمان عدهاى ،حالت تغییر یافته آگاهى به هنگام خواب مىتواند پیششرطى
مناسب براى ظهور دریافتهاى شهودى و کلگرایى باشد که در حل مسائل کاربرد دارند .بنابر یک دیدگاه کلى
و سادهانگارانه ،به هنگام خواب ،غلبه معمول نیمکره چپ بر راست ،نفى مىشود .نیمکره چپ ،که در بیشتر
195
Smith et al.- 1985
196
Mandai et al.- 1989
197
Edinger et al.- 1990
198
Greenbergetal.-1979
69
افراد مرکز منطق نمادین و پردازش زبان طبیعى است ،بیشتر براى حل مسائل از راه جزءانگارانه و تحلیلى
تخصص پیدا کرده است .در نیمکره راست برعکس رویکرد کلگرا و شهودى را مىبینیم .کم شدن بار
کارکردى نیمکره چپ به هنگام خواب ،مىتواند باعث ظهور دریافتههاى شهودى نیمکره راستى شود ،که در
شواهد زندگینامهاى 199فراوانى وجود دارد که امکان بروز چنین پدیدهاى را گوشزد مىکند .چنان که گفتیم،
مورد رؤیاى ککوله در مورد حلقه بنزن ،یک نمونه مشهور است .مورد دیگر ،به الیاس هوو 200مخترع چرخ
خیاطى -مربوط مىشود که در خواب نحوه رد کردن سوزن از سوراخهاى دستگاهش را کشف کرد .کشف
چگونگى انتقال نورونى در خواب ،توسط اوتو لووى 201نیز ،مثال دیگرى در همین زمینه است .این حل کردن
202
-یکى از بهترین گلفبازان تاریخ -به مسائل ،تنها به مشکالت نظرى محدود نمىشود .جک نیکالوس
گفته خودش روش بهینه ضربه زدن به توپ را در خواب یاد گرفت .این بدان معناست که مشکالت مربوط
به یادگیرى حرکتى هم مىتوانند در خواب گشوده شوند .فراوانى ادعاهایى از این دست ،یک پژوهشگر
پیشرو در امور خواب را بر آن داشت تا با طرح پرسشنامههایى ،این کارکرد خواب را مورد بررسى قرار دهد.
نتیجه آن شد که گویا واقعا در زمان خواب متناقض پردازش اطالعات براى دستیابى به پاسخهایى که در
203
بیدارى مورد نیاز بودهاند ،به شدت دنبال مىشود.
199
Anecdotal
200
Elias Howe
201
Otto Loewi
202
Jack Nicklaus
203
Cartwright et al.- 1978
70
نظریه تولید-فعالیت 204:این دیدگاه توسط فالسفه و روانشناسان قرون هفده تا بیست میالدى مطرح
مىشد ،و رؤیا را به عنوان نوعى محصول فرعى فعالیتهاى مغزى مورد توجه قرار مىدهد .شکل جدیدتر این
نظریه ،حدود بیست سال پیش توسط 14و مک کارلى ارائه شد .بر اساس این دیدگاه ،رؤیا عبارت است از
تالش مذبوحانه لوب پیشانى ،براى یافتن معنایى موهوم که در پس شلیکهاى تصادفى پل مغزى وجود
205
بنابر این فرضیه ،دویدن در رؤیا ،عبارت است از تالش مغز براى کنار آمدن با شلیک نورونهاى دارد.
حرکتى مربوط به اندامها ،و هیجانات عاطفى هم عبارت است از برداشت خاص مغز از تحریکات خود به
خودى دستگاه لیمبیک .بر این اساس ،تغییر جهتهاى ناگهانى که در داستانهاى رؤیا مشاهده مىشود ،بر
خالف نظر فروید به فرآیند سانسور انگیزههاى سرکوب شده مربوط نیست ،بلکه فقط به تغییرات تصادفى
درون دستگاه عصبى مربوط مىشود .این نظریه توسط افرادى که داستانهاى رؤیاها را معنادارتر از شلیک
206
عالوه بر این تفاوتهاى وابسته به شخصیت در تصادفى نورونها مىدانند ،مورد انتقاد قرار گرفته است.
207
مضمون رؤیاها و ساختاربندى پیچیده داستانهاى رؤیاها هم در این نگرش غیرقابلتوجیه جلوه مىکنند.
نظریه تکوینى :بر اساس این نظریه ،دستگاههاى حسى و پردازنده نوزاد به هنگام تولد ،نارستر از آن
هستند که بتوانند با جهان خارج روبرو شوند .یعنى ناکامل بودن سیمکشىهاى عصبى درون مغز نوزاد به
همراه فقدان هر نوع تجربه در مورد محرکهاى موجود در جهان خارج ،نوعى ناتوانى موقت در درك محرکها
را بر او عارض مىکنند .خواب REMدر این دیدگاه ،پاسخى است تکاملى به مشکل نارس بودن سیستم
204
Activation-Synthesis
205
1977Hobson & McCarly
206
Vogel.- 1978
207
Parisi.- 1987
71
پردازنده نوزادان .بر اساس این نظر ،خواب متناقض تمرینى عصبى است ،تا مغز بتواند سیمکشىهاى درونى
208
پس رؤیا در نوزادان و کودکان ،فرصتى است براى خود را تنظیم کند و با جهان خارج سازگار گردد.
نورون ها تا با پویایى خودسازمانده خویش ،با جهان خارج و محرکهاى ویژه آن کنار آیند .با توجه به این
دیدگاه ،خواب در دوران بلوغ به بعد تنها پسماندهاى غیرضرورى از این نیاز کودکانه است و حذف آن نباید
جز اختاللها ناشى از حذف یک عادت بیوشیمیایى ،ایراد دیگرى ایجاد کند .این دیدگاه ،مدتها مورد توجه
پژوهشگران بود ،ولى حاال به عنوان تمام حقیقت فرض نمىشود ،هرچند آشکارا جنبههایى از سودهاى خواب
نظریه کریگ -میتچیسن :بر اساس این نظریه ،ما مىخوابیم تا خاطرات خود را فراموش کنیم! این
نظریه بر پایه مدلسازى مشهورى بنا نهاده شده که توسط دو دانشمند به نامهاى کریگ -کاشف DNA-و
میتچیسن ساخته شد .این مدل ،یک شبکه عصبى معمولى بود که به مدت مشخصى آموزش مىدید .این
دانشمندان براى شبکه زمان بازپردازى و استراحت در نظر نگرفته بودند .به بیان دیگر ،این مدل عصبى
مصنوعى نمىخوابید و فقط یاد مىگرفت .شبکه مزبور پس از مدتى آموزش ،از حالت تعادل خارج شد و
شروع کرد به تجربه اوهام .یعنى اطالعاتى را در درون خود فرض مىکرد که در جهان خارج مصداق نداشت
و توسط آنها تغذیه نشده بود .این مدل نشان داد که آموختن بدون فراموش کردن ،مىتواند به شبکه عصبى
آسیب رساند .به این ترتیب نظریه این دو دانشمند بر این مبنا شکل گرفت که خواب عبارت است از زمانى
208
Dement.- 1966 Raffwarg
72
که مغز آموختههاى خود را بازبینى مىکند و دادههاى اضافى و غیرالزم را حذف مىکند .در این دیدگاه،
کارکرد عمده خواب REMپاالیش مغز از آلودگى اطالعاتى ناشى از تجربیات روزمره است.
نتیجه
چنانکه دیدید ،نظریات در مورد خواب و کارکردهاى آن فراوانند .گرایش غالب در میان عصبشناسان،
رسیدن به پاسخى ترکیبى براى معماى خواب است .شکى در این امر نیست که خواب از دیدگاه تکاملى براى
موجود سودمند بوده )چون در اثر انتخاب طبیعى حفظ شده( .در این موضوع تردیدى وجود ندارد که وجود
خواب براى انجام برخى از فعالیتهاى بیوشیمیایى در دستگاه اعصاب مرکزى الزم است .و کسى در این مورد
چون و چرا نمىکند که این پدیده باپردازش و حفظ اطالعات ارتباط دارد .اما چیزى که ورد نیاز است ،نظریه
ترکیبى مناسبى است که بتواند تمام کارکردهاى پراکنده یاد شده را توضیح دهد ،و در ضمن مبناى نظرى
مناسبى را هم براى گسترش آزمایشهاات بر روى خواب مورد فراهم کند .کوتاه سخن آنکه ،هریک از
دیدگاههاى یاد شده بخشى از واقعى را بیان مىکنند .خواب پدیدهاى است که توسط هریک از این دیدگاهها،
به شکلى خاص و از زاویهاى تنگ مشاهده شده باشد .ظاهرا آنچه که در واقعیت وجود دارد ،ترکیبى از همه
این دیدگاههاست.
73
اختاللهای خواب
خواب ،کارکردى است کلى و پیچیده ،که از بسیارى از جنبهها مىتواند آسیب ببیند .در واقع طبیعى است
که رفتارى با درازاى یک سوم عمر ما ،از جهاتت گوناگون دچار اختالل شود .در این بخش مرورى کوتاه
بىخوابى 209:بىخوابى شایعترین اختالل مربوط به خواب است .در کل حدود یک پنجم افراد به
این بیمارى مبتال هستند 210.به همین دلیل هم مىبینیم که پرفروشترین داروهاى تجارى ،بنزودیازپینها هستند
211
که خاصیت خوابآورى دارند .بى خوابى بیشتر در زنان ،افراد پیر ،افسرده یا مضطرب ،یا الغر دیده مىشود.
بى خوابى مى تواند دو شکل داشته باشد .یا فرد در به خواب رفتن دچار اشکال است ،یا در استمرار خواب
ایراد دارد .در حالت اول ،بیمارى را "بىخوابى ورود به خواب" مىنامند ،و در حالت دوم به آن نام »بىخوابى
براى غلبه بر این ایراد ،داروهایى با تنوع باال تولید شده است .با وجود اثرگذارى کوتاه مدت این داروها،
طنز آمیز است اگر بگوییم که مهمترین علت بروز بىخوابى،همین داروهاى خوابآور هستند .این داروها،
چرخه عادى خواب را دچار اختالل مىکنند و به ویژه خواب REMرا کاهش مىدهند .اثرات این مواد در
دراز مدت به نوعى مقاومت دارویى مىانجامد که بیمارى بىخوابى را تشدید مىکند .امروز ،بیشتر پزشکان
209
Insomnia
210
Zorick et al.- 1989
211
Aldrichetal.-1989
212
Sleep-Onset Insomnia
74
و داروسازان ،استفاده از روشهاى غیردارویى و رفتارى را به عنوان گزینهاى بهتر توصیه مىکنند .در بسیارى
از موارد ،تغییرات رفتارى به تنهایى مىتواند بىخوابى را از بین ببرد .این تغیرات ،گاه مىتوانند اشکالى جالب
و حتى خندهدار به خود بگیرند .یک مثال مشهور ،وینستون چرچیل است که دو تخت کنار هم داشت و
هروقت مالفههاى یکى در اواسط شب مچاله مىشد و چروك مىخورد ،بلند مىشد و روى دیگرى
213
مىخوابید!
روشهاى روانشناختى جالبى هم وجود دارد که مىتواند به رفع بىخوابى منجر شود .گذشته از روشهاى
پیش پا افتادهاى مانند خوددارى از خوردن مواد تحریک کننده -مثل قهوه و چاى -و تمرینات بدنى پیش از
خواب ،روشهاى ذهنى دیگرى هم وجود دارند ،که ذکر برخى از آنها سودمند است .مثال یک روش ،موسوم
به "نیت متناقض" 214است .آن هم عبارت از این است که فرد دچار بىخوابى ،در رختخواب دراز بکشد و
بکوشد تا نخوابد! با وجود غیرمنطقى نمودن ،این روشى مطمئن براى القاى خواب است .احتماال مکانیسم
215
عمل این روش ،عبارت است از حذف تنش و هیجان ناشى از ترس از بىخوابى کشیدن.
در این روش ،فرد خود را شرطى مىکند تا ورود به 216
روش دیگر عبارت است از "کنترل محرك".
رختخواب را همتاى خوابیدن فرض کند .در این شیوه فرد از مطالعه در رختخواب ،و دیدن تلویزیون در
حالت خوابیده خوددارى مىکند ،و در طول روى هم چرت نمىزند .بیمار در این حالت تنها زمانى مجاز به
213
Segal & Luce.-1966
214
Paradoxical Intention
215
Katz et al.- 1984
216
Stimulus control
75
ورود به رختخواب است که کامال احساس خستگى کند .به این شکل خوابیدن و در رختخواب بودن براى
217
فرد به صورت یک پدیده همارز درمىآیند و رفع اختالل را تسهیل مىکند.
بىخوابى دروغین 218:این نوعى بیمارى عجیب و جالب است که در آن فرد مىخوابد اما در خواب
مىبیند که در رختخواب دراز کشیده و دارد تقال مىکند تا به خواب رود! در نهایت هم فرد در فرداى شبى
که چنین رؤیایى را دارد ،با این تصور از خواب بیدار مىشود که شبى انباشته از بىخوابى را از سر گذرانده،
راههاى معدودى که براى درمان این بیمارى وجود دارد ،بیشتر روانى است تا دارویى.
219
این بیمارى عبارت است از ظهور رفتارهاى ویژه خواب ،در زمان بیدارى .این حمله خواب:
رفتارها مىتوانند دامنهاى وسیع -از کاهش هشیارى و افزایش آستانه گیرندههاى حسى ،تا دیدن رؤیا و بروز
220
فلج شل عضالنى -را در بر بگیرند .معموال هر حمله خواب چند دقیقه طول مىکشد ،و همراه با کاتاپلکسی
است .این حالت عبارت است از ظهور ناگهانى فلج عضالنى منسوب به خواب REMو بر زمین افتادن
بیمار 221.در بسیارى از موارد ،تحریکات مثبت یا منفى عاطفى هم مىتوانند موجب بروز این حمله شوند .این
امر مىتواند آنقدر شدید باشد که بیمار را به در پیش گرفتن یک زندگى عارى از هیجانات مثبت و شادىهاى
عادى ترغیب کند .در گاهى موارد ،حتى شنیدن جوك مىتواند بروز حمله خواب را موجب شود .در سگها،
217
Ladouceuretal.-1986
218
Pseudoisomnia
219
Narcolepsy
220
Cataplexy
221
Rosenthaletal.-1990
76
آسیب رساندن به بادامه 222که از مراکز مهم کنترل عواطف است ،مىتواند حالتى شبیه به حمله خواب را پدید
آورد 223.به نظر مىرسد که عوامل وراثتى در ظهور این بیمارى نقش داشته باشند .در واقع وابستگان سببى به
بیماران نارکولپتیک ،شصت بار بیشتر از سایر افراد در خطر ابتال به این بیمارى هستند 224.تقریبا همه مبتالیان
به این بیمارى ،در خون خود نوعى پادتن ویژه به نام HLA-DR2را دارند 225.پزشکان براى رفع برخى از
عوارض یاد شده ،داروى ایمىپرامین را تجویز مىکنند که تسهیل کننده مسیرهاى سروتونرژیک و
نورآدرنرژیک -ضد خواب REM-است .در خواب عادى افراد مبتال به این بیمارى هم الگوهاى غیرعادى
وجود دارد .مثال دیده شده که خواب در برخى از این بیماران مستقیما از مرحله خواب متناقض آغاز
226
مىشود.
نارسایى تنفسى 227:نوعى از بىخوابى وابسته به تداوم وجود دارد که در مردان بیشتر شایع است ،آن
هم عبارت از این است که فرد در وسط خواب ،به دلیل مهار مراکز عصبى تنفسىاش ،دچار نارسایى تنفسى
مىشود .عمال در این حالت فلج شل موجود در سایر عضالت بدن ،به عضالت تنفسى هم سرایت مىکند و
در نتیجه به مدت یک یا دو دقیقه تنفس قطع مىشود .در واقع این امر چندان هم غیرعادى نیست و در ده
پانزده درصد افراد توقفهاى متناوب تنفس به مدت حدود ده ثانیه دیده مىشود ،اما در بیماران مبتال به نارسایى
تنفسى موقع خواب ،این چرخه بار دیگر از سر گرفته نمىشود .با توقف تنفس ،مراکز خونى حساس به تراکم
222
Amygdala
223
Siegel et al.- 1988
224
Kesler et al.- 1974
225
Juji et al.- 1984
226
Rechtcaffenetal.-1963
227
Apnea
77
گاز کربنیک تحریک مىشوند و فرد کمى بیدار مىشود و بار دیگر تنفس را از سر مىگیرد ،و این چرخه بار
دیگر تکرار مىشود .این چرخش معیوب مىتواند در طول یک شب صدها بار تکرار شود ،و به خستگى و
228
کسالت فرد در روز بعد بینجامد.
اگر ایراد به مراکز عصبى تنفس مربوط باشد ،داروهایى مانند بوسپیرون 229مىتوانند به بیمار کمک
230
اما اگر در شرایط خاصى شکل خاص مجارى هوایى و بسته شدن آنها در زمان خواب منشأ مشکل کنند.
باشد ،تنها راه جراحى اصالحى مجارى هوایى است .این شکل اخیر بیشتر در افراد چاق دیده مىشو231د .یک
نمونه مشهور این شکل از بیمارى ،نشانگان پیک ویک 232است 233.در این موارد چاقى زیاد گردن باعث بسته
مى شود و از علل شایع مرگ نوزادان در شهرهاى بزرگ است .به طور متوسط یک نوزاد از هر هفتصد و
پنجاه تا در اثر این بیمارى مىمیرند .علت این پدیده ،ظاهرا قطع شدن تنفس به هنگام خواب است .یعنى
نوزادان در زمان خواب دچار فلج مراکز تنفسى مىشوند و به دلیل کمبود اکسیژن مىمیرند .در مورد این
بیمارى و راه هاى پیشگیرى از آن نظریات فراوانى وجود دارد که ما در اینجا به یکى که جالبتر است اشاره
228
Kwentusetal.-1985
229
Buspirone
230
Mendelson et al.- 1991
231
et al.- 1988 Jamieson
232
Pickwickian Syndrome
233نام این بیمارى از یکى از داستانهاى چارلز دیکنز به نام "آقاى پیک ویک" گرفته شده که شخصیتى با همین مشخصات را
تصویر مىکند.
234
Spontanious Infant's Death Syndrome
78
کوتاهى مىکنیم .بر اساس پژوهشهایى که اخیرا انجام گرفته است ،بروز این عارضه به غلبه حافظه پس از
تولد نوزاد بر خاطرات جنینىاش مربوط مىشود .مىدانیم که نوزاد در زمان زندگى داخل رحمى هم مىخوابد
و گویا خواب هم مىبیند .در دوره جنین ،راه تنفسى نوزاد مسدود است و حرکات تنفسى به هنگام خواب
انجام نمىگیرد .از سوى دیگر دیده شده که افراد به هنگام خواب متناقض ،بسته به محتواى رؤیاى خود،
برخى از عضالت مرتبط با فعالیتى که در خواب مىبینند را به طور خفیف منقبض مىکنند .این یکى از معدود
مواردى است که فلج شل معمول در خواب REMنقض مىشود .با توجه به این دو شاهد ،و این حقیقت
که اوج مرگ ناگهانى نوزادان در حدود دو سه ماهگى است ،مىتوان نتیجه گرفت که این زمان برابر است با
زمان بحرانى غلبه حافظه اکتسابى پس از تولد ،بر خاطرات بازمانده از زندگى جنینى .یعنى در این زمان
بحرانى ،نوزاد رؤیاى زندگى داخل جنین را براى آخرین بارها مىبیند ،و چون عضالتش رؤیایش را تقلید
مىکنند ،تنفسش قطع مىشود 235.شواهدى در تأیید این نظریه وجود دارد ،مثال نشان داده شده که کودکانى
که داراى حرکات چشم شدیدتر و انقباض عضالنى در زمان خواب REMهستند در این مورد احتمال ابتالى
بیشترى دارند.
خوابگردى 236:خوابگردى و حرف زدن در خواب دو نمونه از ناهنجاریهاى مربوط به سیستم حرکتى
هستند .براى قرنها ،متفکران چنین مىپنداشتند که خوابگردى و صحبت در خواب به هنگام رؤیا دیدن بروز
مىکند ،اما پژوهشهاى دقیقتر نشان دادهاند که این دو حالت به فاز سه و چهار خواب آرام ،یعنى عمیقترین
دوره خواب منحصرند .هردوى این حاالت در کودکان و جوانان در سنین بلوغ بیشتر دیده مىشوند .یکى
235
Christosetal.-1995
236
Somnambulism
79
دیگر از این ناهنجاریهاى وابسته به خواب آرام ،شب ادرارى 237است .یک حالت دیگر ،همان "لنگ و لگد
زدن" در خواب است که معموال به خواب آرام مربوط است .اگر مهار حرکات عضالنى در زمان خواب
239
REMبه شکلى ناقص انجام شود ،ناهنجارى مشابهى را پدید مىآورد که با نام ) ( 238)RBDمشهور است.
زیاد ،و تند شدن تپش قلب همراه است .در این بیمارى دماى بدن ،و ریتم نفس و تپش قلب به هنگام خواب
هم مانند بیدارى حفظ مىشود .این عارضه پس از یک سال منجر به مرگ مىشود .فراوانى آن در بین زنان و
مردان برابر است و سن میانگین مبتالیان پنجاه سال است .عامل مولد این بیمارى نوعى پریون است و توسط
ژنهاى خود بیمار کد مىشود .این پریون توسط ژنهایى کد مىشود که بیمارى دیگرى به نام نشانگان
کروتزفلد-ژاکوب- 241نوعى بالهت عصبى 242را نیز تولید مىکند .یک جهش در ژن نامبرده به بروز بیمارى
237
Nocturnal Enuresis
238
REM Sleep Behavioural Disorder
239
Valle et al.-1992
240
Fatal Familial Insomnia
241
Crutzfeldt-Jacob Sundrome
242
Dementia
80
گفتار هشتم :رؤيا
خواب دیدن یا خواب ساختن همانقدر جدى است که دیدن ،یا مردن ،یا هرچیز دیگرى که در این
بىتردید مشهورترین جنبه خواب ،رؤیا است .با توجه به کتیبههاى به دست آمده از نخستین مراکز تمدن
بشرى -میانرودان -مىتوان قضاوت کرد که این پدیده در طول هزارههاى چندى که بر تمدن بشرى گذشته،
همواره مورد توجه و کنجکاوى بوده است .پرداختن به مثالهاى مشهورى که در ادبیات و اسطوره تمام ملل
وجود دارد ،تنها مایه به درازا کشیدن کالم خواهد شد .فقط به همین مختصر بسنده مىکنم که این فهرست
طوالنى ،مواردى متنوع -از خواب ضحاك ماردوش و گرشاسپ مقدس گرفته تا زیباى خفته -را در بر
مىگیرد .جنبه روحانى و مذهبى این پدیده را نیز به فراوانى در تاریخ مذاهب مىتوانیم ببینیم .پیشگویان معابد
دلفى و رؤیاهاى شفابخش معابد اسکوالپیوس در یونان قدیم مشهور بودهاند ،و در اساطیر سامى هم یوسف
چنانکه گفتیم ،در قرون جدید اولین نظریه ساختار یافته و کلگراى علمى در مورد رؤیا را فروید عنوان
کرد .اما نخستین بررسى علمى بر رؤیا ،چند دهه زودتر از او ،توسط مارى ویتون کالکینز انجام گرفت .این
زن پژوهشگر ،بدون اینکه به تئورى سازگار و پیچیدهاى دست یابد ،برخى از حقایق ساده در مورد رؤیا را به
طور آمارى بررسى کرد .او با بررسىهایى که بر رؤیاهاى خود و یکى از همکارانش انجام داد ،فهمید که به
طور آمارى هرکس در رؤیاهایش افرادى را مىبیند که با او آشنایى بیشترى دارند ،و در مناطقى این خوابها را
81
مىبیند که قبال در آنجاها بوده است 243.این یافتهها با تحقیقات پیشروى یک دانشمند دیگر به نام کالوین هال،
تأیید شد .او مطالعات آمارى دقیقى را بر روى هزاران رؤیاى آزمودنىهایش انجام داد 244.آزمایشهاات او نشان
داد که جنسیت شخصیتهاى مشاهده شده در رؤیا به جنس رؤیابیننده بستگى دارند .زنان به طور مساوى در
مورد مردان و زنان خواب مىبینند ،ولى مردان در 65 %موارد شخصیتهاى مرد را در رؤیاهایشان مىبینند .او
به این نتیجه رسیده بود که این نتایج در مورد همه گروههاى سنى ،و همه فرهنگهاى انسانى قابل تعمیم
245
است.
شواهدى وجود دارند که این همگن بودن نوع رؤیا را در سنین مختلف زیر سوال مىبرند .نشان داده شده
که در کودکان ،تغییرات مشخص وابسته به سن در محتواى رؤیاها وجود دارد .مثال در فاصله سنین 6تا7
سالگى ،تحرك و فعالیت تجربه شده در رؤیاها افزایش مىیابد .در فاصله 7تا 8سالگى هم بیننده رؤیا از
246
حالت یک ناظر بىطرف ،به یکى از قهرمانان فعال داستان تبدیل مىشود.
ممکن است محتواى رؤیا ناخوشایند و ترسناك باشد و این همان حالتى است که کابوس نامیده مىشود.
دیدن کابوس در زمان خواب REMرخ مىدهد و نباید آن را با هراس شبانه اشتباه کرد .این حالت اخیر
عبارت است از نوعى ترس شدید و مرضى که بدون داشتن زمینه داستانى توسط فرد تجربه مىشود و بیشتر
به دوره 3و 4خواب آرام مربوط است .این اختالل هرگز در زمان خواب متناقض دیده نمىشود .هراس
شبانه معموال در کودکان دیده مىشود .کودك پس از تجربه این حالت با فریادى از خواب مىپرد ،در بستر
243
Calkins.-1893
244
Hall.- 1966
245
1984Hall
246
Foulkes et al.- 1990
82
مىنشیند ،و سخنانى نامربوط مىگوید .این کودکان بالفاصله بعد از این رفتار دوباره به خواب مىروند .اغلب
این افراد در صبح روز بعد چیزى را به یاد نمىآورند .به نظر مىرسد که زمینه ژنتیکى در بروز این ناهنجارى
247
دخیل باشد.
محتواى رؤیا تا حدودى توسط محرکهاى حسى محیطى تعیین مىشود .در یک آزمایشها در مقابل بینى
آزمودنىهایى که در خواب REMوارد شده بودند ،یک بوى خوشایند یا ناخوشایند را گرفتند و پس از یک
دقیقه از خواب بیدارشان کردند و خواستند تا محتواى رؤیایشان را شرح دهند ٪19 .از افراد خوابى دیده
بودند که به نوعى با این خوابها مربوط بود ،و بوى خوشایند بیشتر از ناخوشایند در جهت دهى به رؤیاها
نقش داشت 248.در یک آزمون دیگر با آبفشانى به چهره افراد در حال رؤیا دیدن آب پاشیدند و پس از دقایقى
آنها را بیدار کردند .عدهاى از آزمودنىها موضوعاتى از قبیل غرق شدن و زیر باران بودن را گزارش کردند.
با این همه ،نقش عوامل محیطى آنقدرها هم در موضوع رؤیا برجسته نیست .تنها برخى از محركها ،در
249
برخى از افراد ،در برخى از مواقع اثرگذارند.
در جوامع گوناگون ،رویکردهاى متفاوتى نسبت به رؤیا دیده مىشود .فرهنگ سنوئى 250در ماالیا ،براى
این پدیده احترام زیادى قائلند .آنان کودکان خود را آموزش مىدهند تا روش جهت دادن به موضوع رؤیاى
خود را بیاموزند و بتوانند داستان آن را تغییر دهند .این فرهنگ ،به نسب صلحدوست و مترقى است و درجه
باالیى از همکارى و مشارکت اجتماعى در آن دیده مىشود .زندگى حقیقى و زندگى موجود در رؤیا در این
247
Carlson et al.- 1982
248
Trotteretal.-1988
249
Dement et al.- 1958
250
Senoi
83
افراد به هم آمیخته است ،و موضوعات دیده شده در رؤیا در جامعه مورد بحث و طرح واقع مىشوند و در
سوگیرى رفتار افراد بیدار موثر محسوب مىشوند 251.روش این قبیله براى کنترل رؤیا با موفقیت در آمریکا
هم مورد تقلید قرار گرفته است .دانشجویان مورد آزمایشها توانستند به راحتى این تکنیک را فرا بگیرند و
رؤیاهایى لذتبخش و ارادى را تجربه کنند 252.رؤیاى روشن 253،نسخه غربى شده همین روش سنوئى براى
هشیار ماندن در خواب متناقض ،و کنترل داستان رؤیا است .در این روش ،فرد رؤیابین از اینکه در خواب
است آگاه است ،و حتى مىتواند با حرکات قراردادى و ارادى چشم ،با پژوهشگرى که در حال بررسى اوست
254
در یک آزمون ،فردى که مىتوانست به خواب روشن فرو برود ،قرارداد کرد که در ارتباط برقرار کند.
خواب به ساعتش نگاه کند و با گذر هر ثانیه یکبار کره چشمش را بچرخاند .با این روش ،امکان مقایسه زمان
نسبى درون رؤیا با زمان بیرونى فراهم شد .شواهد ناشى از این آزمایشها حاکى از این بود که زمان درون رؤیا
با آنچه در بیرون مىگذرد کمابیش برابر است .این برخالف تجربه معمولى است که بسیارى از ما داریم و
چنان که گفتیم ،یکى از دیدگاههاى معتبر در مورد کارکرد رؤیا ،به فرآیند تثبیت حافظه مربوط مىشود.
شواهد فراوانى وجود دارند که پیروى رؤیا از تجربیات زمان بیدارى را نشان مىدهند .نگارنده در همین
نوشتار برخى از نتایج حاصل از مشاهدات خود را در تأیید این امر خواهد آورد .یک بررسى گستردهتر ،بر
251
Smith and Herod.- 1982
252
Doyle et al.- 1984
253
Lucid dreaming
254
LaBergeetal.-1986
84
روى چهارصد و پنجاه و سه آزمودنى انجام گرفت و نشان داد که حدود نیمى از عناصر مشاهده شده در
همچنین بررسىهایى که بر روى بازماندگان فجایع طبیعى -مانند سیل و زلزله -انجام شده ،نشان مىدهد که
رابطه مستقیمى میان سازشپذیرى ذهنى افراد با فاجعه ،و محتواى رؤیاهایشان وجود دارد .افرادى که نتوانسته
بودند با فاجعه کنار آیند ،کمتر خوابهاى خود را به یاد مىآوردند و معموال صحنههاى ساده ،تکرارى و
256
ناخوشایندى را مىدیدند.
بررسیهایى که روى بیماران مبتال به ناهنجاریهاى سخت افزارى دستگاه عصبى -مثل صرع -صورت گرفته،
نشان داده که این اختاللها تا حدودى مىتوانند الگوى رؤیا دیدن افراد را تعیین کنند .به بیان دیگر ،مبناى
عصبى رؤیا ،سختافزارى است 257.همچنین شواهدى وجود دارد که بازآرایى عصبى همزمان در دو نیمکره
امروز ،رؤیا را -با وجود راز و رمز فراوانش -از پدیدههاى عصبشناختى و زیستى طبیعى محسوب مىکنند.
شاید پاسخ زیستشناسان به پرسش چوانگتسه را ،بتوان در این گزاره خالصه کرد" :چوانگتسه خواب
مىدیده است.
255
Botman et al.- 1989, 1990
256
Kaminer et al.- 1991
257
Badalyan et al.-1994
258
et al.- 1994 Vendrova
85
ارتباط محتويات رؤيا با تجربیات دو روز قبل
در اینجا مرورى خواهیم کرد بر اطالعاتى که نگارنده از بررسى رؤیاهاى شخصى خود به دست آورده
است .انگیزه این بررسى ،آزمودن نظریه حافظهاى مربوط به خواب REMبود .این یک نتیجهگیرى منطقى
ساده است؛ اگر خواب REMهم به رؤیا مربوط شود و هم به تثبى حافظه کوتاه مدتت ،پس باید عناصر
موجود در رؤیا تا حدودى با موارد ذخیره شده در حافظه فرد یکسان باشند .در اصل این مشاهداتت هم بر
این اطالعات به شیوه تاریخچهنگارى گردآورى شدهاند و نتایج حاصل از آنها تنها مىتواند به عنوان دادههایى
تکمیلى -و نه حاصل آزمایشهااتى کنترل شده -مورد توجه قرار گیرد .این دادهها ،به دلیل یکتابودن آزمایشهاگر
و آزمودنى در معرض عوامل خدشه چندى قرار دارند ،که مهمترینشان امکان پیشداورى مفسر رؤیاها ،در
موردشان بوده .با وجود این ایرادات متدولوژیک ،نگارنده مفاهیم عنوان شده را قابلطرح مىداند .پس پیش
از پرداختن به بحث بار دیگر تکرار مىکنیم که دادههاى موجود در این بخش تنها جنبه یک مشاهده شخصى
86
ماده و روش
نگارنده خود را به طریقه کالمى طورى شرطى کرد تا هر شب پس از پایان یافتن یک چرخه – BRAC
زمانى که هشیارى خفیفى قابلدستیابى بود -رؤیایى را که تازه دیده بود به یاد آورد و به کمک چند کلیدواژه
عناصر مهم آن را حفظ کند .تعداد کلیدواژهها 5-2عدد بود ،و در فرداى آن روز با به یاد آوردن آنها کل
رؤیاهاى مربوطه بازخوانى و ثبت مىشد .براى جلوگیرى از اثر بیدارى متناوب در محتویات رؤیا ،آزمودنى
در این زمان از رختخواب خارج نمىشد و تنها کارى که مىکرد حفظ واژگان در چند ثانیه هشیارى
قابلدستیابى بود .روند شرطى کردن براى به جا آوردن این عمل ،حدود دو هفته به طول انجامید .با گذشت
زمان ،و تکرار این روش ،حفظ کلیدواژهها و در نهایت یادآورى رؤیا به شدت تسهیل شد .به شکلى که در
اواخر دوره آزمایشها ،به طور متوسط پنج شب در هفته عمل ثبت رؤیا انجام مىگرفت و در هر شب هم یک
تا چهار رؤیا ثبت مىشد .به این ترتیب ،دادههاى خام اولیه گردآورى شدند .به ازاى هر شب خوابیدن ،نگارنده
خالصهاى از وقایع مهم تجربه شده در دو روز گذشته را به صورت فهرستى یادداشت مىکرد ،تا سیاههاى از
تجربیات خود را نیز در دست داشته باشد .این مشاهدات ،به مدت 837شب پىگیرى شدند .که در این فاصله
471رؤیا در 347شب ثبت شد .این رؤیاها به عناصر سازنده خود تجزیه شدند و درجه تطبیق عناصر یاد
شده با عناصر تجربه شده در فاصله 48ساعت گذشته مورد تحلیل قرار گرفت .در کل 4841عنصر در رؤیاها
ثبت شدند.
87
نتايج
الف) از مجموعه عناصر یاد شده1226 ،عنصر تکرار دقیق عناصر تجربه شده در دو روز پیش بود .بیشتر
این عناصر- ،باالى 80 %-به وقایع 24ساعت قبل از خواب رفتن مربوط مىشدند .اما برخى از عناصر
برجسته مربوط به تجربیات دو روز پیش هم در رؤیاها ظاهر مىشدند .در نهایت23/25 % ،از عناصر مشاهده
شده در رؤیا از تکرار تجربیات روزانه ناشى مىشدند .این مشاهده درست در راستاى تأیید دیدگاه حک
ب) ظهور تجربیاتى که به اصطالح "رقیقتر" بودند -مانند داستانهاى فیلم و رُمان -احتمالى بیشتر از
تجربیات عادى داشت .شاید علت این تفاوت ،این باشد که تجربیات یاد شده فقط از راه یکى از حواس -
مثال فقط بینایى ،یا فقط نمادى/زبانى -جذب شده باشند و بنابراین حک شدن آن نیازمند کوشش بیشترى
باشد .در هر صورت داستانهاى اثرگذار تجربه شده به این شکل ،به شکل چشمگیرى )معموال( در همان
پ) هرچه تجربه اثرگذارتر و از دید هیجانى پربارتر باشد احتمال تکرار آن در رؤیا بیشتر است .در اینجا
درجه هیجانى بودن با معیارهاى ذهنى سنجیده مىشد که پذیرش آن اشکاالت روششناختى خاص خود را
دارد.
ت) بسامد تکرار عناصر یاد شده رابطه مستقیم با بسامد تکرار تجربه در زمان بیدارى داشت .یعنى کسى
که در بیدارى بیشتر دیده مىشود ،در خواب هم بیشتر ظاهر مىشد.
ث) در 25مورد داستانى کامل در رؤیا دیده شد که در خاطرات روزهاى پیش تجربه نشده بود .این
داستانها کلیت و آغاز و انجام مشخصى داشتند و از معیارهاى استاندارد داستان نویسى کالسیک پیروى
88
مىکردند .نگارنده گهگاه داستانهاى علمى-تخیلىاى هم مىنویسد .الگوى داستانهاى تجربه شده در رؤیا با
داستانهاى نوشته شده توسط نگارنده شباهت داشت و در بسیارى از موارد قابلى تبدیل به یک داستان
قابلقبول را داشت.
ج) جهشهاى زمانى-مکانى و گسستگى در روند داستان رؤیا در بسیارى از موارد دیده شد .در کل
50مورد گسیختگى مکانى ،و 12مورد گسستگى زمانى ثبتت شد .یعنى به همین تعداد دگرگون شدن مکان
وقوع ماجراى رؤیا یا پرش به زمانهاى آینده یا گذشته تجربه شد .در 7مورد هم شخصیتهاى آشناى موجود
در رؤیا به هم تبدیل مىشدند .این نوع گسستگى قبال هم توسط مشاهدهگران دیگر -از جمله خود فروید-
ح) برخى از عناصر رؤیا ،بدون ارتباط مستقیم با نمودهاى واقعى خود در رؤیا مشاهده مىشدند .تا جایى
که تشخیص داده شد ،این عناصر حالت نمادین شده برخى از پدیدههاى خارجى بودند .مثال یکى از دوستان
نگارنده که درویش بود ،با توالى مشخصى تکرار مىشد ،اما زمان ظهورش در رؤیا ربطى به تجربه مالقات با
او نداشت .در واقع این فرد در رؤیا با مفهومى مانند "عرفان" مربوط شده بود و به عنوان نماد آن بروز مىکرد.
در نتیجه هرگاه چیزى مربوط به عرفان تجربه مىشد ،آن دوستى که درویش بود در خواب ظاهر مىشد.
نتیجه اینکه شرطى شدن و نمادین شدن در سطح ناهشیار و رؤیا نیز مصداق دارد.
خ) مکانها در رؤیا خصلتى پایدار و مشخص داشتند .یعنى یک مکان خاص ،همواره در رؤیا معمارى و
وضعیت جغرافیایى یکسانى داشت .ممکن بود شباهت این معمارى با آنچه که در جهان خارج وجود دارد،کم
بباشد ،اما در هر صور پایدارى مشخصى در رؤیاها دیده مىشد .یعنى اگر نگارنده در شبهاى مختلفى خواب
جاى مشخصى را مىدید ،همواره نسبت مکانها و معمارى مربوط به آن ثابت بود.
89
د) در یک هشتم موارد ،داستانهایى دنبالهدار و سریالمانند تجربه شدند .این داستانها شخصیتها و مکانهاى
ذ) در حدود بیست رؤیا ،زبانى متفاوت با زبان مادرى به کار گرفته مىشد .در همه این موارد -به جز
سهتا -زبان بیگانه انگلیسى بود که نگارنده بر آن تسلط داشت .در سه مورد مذکور ،زبان داستان فرانسه بود.
نگارنده با این زبان در حد خواندن و نوشتن آشنایى داشت اما مکالمهاش در حدى که در رؤیا دیده مىشد
خوب نبود .در یک مورد بخشى از واژگان موجود در رؤیا حفظ شد .نگارنده به هنگام بیدارى معناى این
259
واژگان را نمىدانست ،اما پس از یافتنش در فرهنگ لغات ،دید که معنا دارند و به داستان ارتباط دارند.
ر) برخالف برخى از شواهد ،در خواب حالت کورىکلمات 260وجود نداشت .برعکس خواندن و نوشتن
در رؤیا زیاد هم تجربه مىشد .اما در یک مورد ناتوانى در محاسبات ریاضى 261تجربه شد .این موارد نسبت
به این نظریه که خواب را حاصل غلبه نیمکره راست بر چپ مىداند ،حالتى ضد و نقیض دارند .بر اساس
این دیدگاه ،رفتارهاى نیمکره چپى -زبان و ریاضیات و تفکر تحلیلى -نباید در خواب تجربه شوند .مشاهدات
ز) تفکر تحلیلى و انتقادى ،و مباحث فلسفى کامال منطقى ،در رؤیاى برخى از شبها -پس از بروز یک
پرسش مهم فلسفى -وجود داشت .این مباحثات و تحلیلها در هنگام بیدارى هم به یادآورده مىشدند .منطق
به کار رفته در این استدالالت درست و بىنقص بود و حتى گاهى به گشودن گره مشکل مىانجامید.
259این واژگان ،عبارت بودند از عبارتى که بر سردر قلعهاى در جنگلى -در رؤیا -نوشته شده بود .این عبارت
( Chateau de la vieدژ زندگى) بود!
260
Dyslexia
261
Acalculia
90
ژ) در مواردى رؤیاى روشن دیده شد و حتى در دو مورد گزینش کلیدواژهها هم در میانه رؤیا انجام
گرفت.
س) رؤیاها رنگى بود و رنگآمیزى آنها با آنچه که نگارنده به هنگام نقاشى به کار مىبرد شباهت داشت.
91
جمع بندى
-بخش مهمى از محتواى رؤیا آشکارا توسط حافظه نزدیک تعیین مىشود.
-هر دو نیمکره به هنگام رؤیا دیدن فعالند ،اما غلبههاى موقت یکى بر دیگرى زیاد رخ مىدهد.
-فرآیندهاى مربوط به تفکر و اندیشه زمان بیدارى به هنگام خواب دیدن متوقف نمىشوند ،بلکه تا
-به هنگام بیدارى و در لحظات ابتدایى پس از خواب ،مغز براى تولید فرآیندهاى وابسته به هردو
-روند نمادین کردن و شرطىسازى با شدتى قابلمقایسه با آنچه در بیدارى وجود دارد در خواب هم
ادامه مىیابد.
92
ضمیمه
آگاهى ،در معناى عام خود عبارت است از داشتن اطالعات قابلتفسیر ارادى ،در مورد محركهاى درونى
و بیرونى .براى آگاهى ،سطوح گوناگونى طرح کردهاند .از حاصلجمع همه این سطوح ،همان کلیتى پدید
مىآید که ویلیام جیمز جریان سیال آگاهیش نامیده بود 262.این جریان پویا و کلى ،از عناصرى تشکیل یافته
بود که به درجات گوناگون توسط خودآگاه درك مىشدند .خودآگاهانهترین سطح آگاهى حالتى است که
"روند کنترل شده" خوانده مىشود .این روند ،همان است که بیشتر زمان بیدارى هشیارانه معمول در اکثر ما
را شامل مىشود .سطوح پایینترى هم در این رودخانه پویاى آگاهى وجود دارند ،که کمتر از سطح کنترل
شده توسط خود ما تفسیر مىشوند .این بخش را فروید اندیشه ناخودآگاه نامیده بود ،و منظورش مجموع
همه افکار و اندیشههایى بود که برخالف تابوها اجتماعى باشند ،و نتوانند رسما در سطح هشیارانه حضور
یابند .سطح پایینترى هم وجود دارد که روند خودکار نامیده مىشود و کمترین میزان توجه خودآگاه را
مىطلبد .در این سطح رفتارهایى کلیشهاى مانند رانندگى انجام مىشود که فقط به عنوان یک کل در هم تنیده
262
James.- 1890
93
خواب ،فکر و خیال ،و سایر مواردى که تا اینجا اشارهاى به آن داشتیم ،همه نمایندگانى از سطوح مختلف
آگاهى بودند .عالوه بر این حاال طبیعى که معموال در زندگى روزمره تجربه مىشوند ،اشکال دیگرى از آگاهى
را هم داریم که روى هم رفته با نام حاالت تغییر یافته آگاهى خوانده مىشوند .در اینجا نگاهى کوتاه به برخى
از آنها خواهیم داشت .باید به این نکته وجه کرد که این حاالت خود نمونههایى از سطوح بینابینى
خواب/بیدارى هستند .سطوحى که به دلیل غیرعادى بودن پردازش اطالعات عصبى ،کمتر در زندگى عادى
تجربه مىشوند.
263
خوابكارى:
تاریخچه :در برابر خواب ،که نوعى تغییر حالت آگاهى خود به خودى و طبیعى است ،حالتى دیگر هم
وجود دارد که خواب مصنوعى یا هیپنوتیزم نامیده مىشود .این شکل از آگاهى ،با تلقینپذیرى باال ،و وابسته
شدن تفکر و احساسات فرد به القائات خوابگر همراه است .این شیوه از قرنها پیش در مصر و یونان باستان
شناخته شده بوده و براى درمان بیماریهاى روانى در معابد از آن استفاده مىکردند 264.هیپنوتیزم به معناى نوین
کلمه توسط پزشک وینى آنتون مسمر 265بنیان نهاده شد ،و تا مدتها به عنوان یکى از شاخههاى شبه علم در
حاشیه دانشهاى رسمى به حالت تبعید به سر مىبرد .البته ادعاى اولیه مسمر چندان هم علمى نبود و بیشتر
در اطراف اعتقاد به وجود نوعى مغناطیس حیوانى دور مىزد .مسمر ،توانست با چند نمایش در پاریس
263
Hypnotism
264
Hilgard.- 1987
265
)Antion Mesmer (1815-1734 .
94
معروفیتى کسب کند و اصطالح مسمریزاسیون را سر زبانها بیندازد .او در اتاقى ساکت و نیمه تاریک که
دیوارهایش توسط آیینههایى پوشیده شده بود ،بیماران خود را مىپذیرفت و با نشاندنشان در کنار حوض
موسوم به "باکه" 266توسط آبى که به قول خودش مملو از نیروى مغناطیس حیوانى بود ،هیپنوتیزمشان مىکرد.
حالت خلسهاى که در اثر این کار پدید مىآمد ،مىتوانست برخى از عالئم بیمارى را از وجود بیماران حذف
کند.
این نمایشها به قدرى جلب توجه کرد که لویى شانزدهم- ،پادشاه فرانسه -گروهى را براى بررسى در
مورد نیروى مسمر مأمور کرد .این گروه از افراد سرشناسى مانند بنجامین فرانکلین ،آنتوان الوازیه ،و .ى.گیوتین
تشکیل شده بود .نتیجه تحقیقات این گروه دولتى ،این بود که نیرویى با عنوان مغناطیس حیوانى وجود ندارد،
و همه تأثیرات مثبت مشاهده شده در کارهاى مسمر نتیجه مستقیم نیروى تلقین و تخیالت بیمارانش بوده
است .مسمر که در اثر این رأى شهرت خود را از دست داده بود ،به سوئیس مهاجرت کرد و باقى عمر خود
در قرن نوزدهم ،یک جراح انگلیسى به نام جیمز برید 267بار دیگر روشهاى مسمر را احیا کرد و به نقش مهم
تلقین کالمى در حالت خلسه پى برد .او این شکل خاص از حالت خلسه را هیپنوتیزم نام نهاد 268.در اوایل
قرن کنونى میالدى ،فروید از خوابکارى براى درمان بیماران خود بهره جست و کوشید تا به کمک این تکنیک
266
Baquet
267
)James Braid (1795-1860
268این نام از Hypnosیونانى گرفته شده که به معناى خواب است .در فارسى واژه خوابکارى را به عنوان برابرنهاد آن
برگزیدهاند.
95
آنها را با زیر و بم نهفته در ناخودآگاهشان آشنا کند .او بعدها این روش را کنار گذاشت تا شیوه مشهورتر
روش اثر :خوابکارى ،بیش از آن که به مهارت خوابکار وابسته باشد ،به استعداد آزمودنى ارتباط دارد.
افرادى که زندگى فکرى و تخیالتى غنى دارند ،بیشتر استعداد خوابکارى شدن را دارند .مىتوان این توانایى
را با توجه به قدرت تلقینپذیرى فرد مورد تخمین قرار داد .کسانى که به جذب اطالعات از محیط عادت
دارند ،و در کانالهاى ارتباطى خود -کتاب ،موسیقى ،فیلم -...،غرق مىشوند ،توانایى باالترى براى خوابکارى
کودکان ،با توجه به غناى بیشتر تخیالتشان ،براى خوابکارى شدن مستعدترند 270.سنجههاى 269
شده دارند.
متفاوتى براى اندازهگیرى استعداد خوابکارى شدن افراد وجود دارد ،که آزمونهاى استانفورد ) (SHSS271و
شدن در یک فرد را تعیین کنند .از دید آمارى ،حدود ده درصد افراد در هر جمعیت تصادفى انسانى به راحتى
خوابکارى مىشوند و ده درصد دیگر را به سختى مىتوان خواب کرد .ناگفته نماند که حتى افراد مستعد را
274
هم بر خالف میلشان نمىتوان خوابکارى کرد.
اثرات عضوى :در مورد اثرات ارگانیک خوابکارى بسیار افسانه سرایى شده است .این یک قول رایج است
که مىتوان با تلقین سوزش در یک آزمودنى مستعد ،تاولهایى بىدلیل را بر پوستش پدید آورد .در واقع این
269
Lyneetal.-1988
270
Chapman et al.- 1982
271
Stanford Hypnotic Susceptibility Scale
272
Weitzenhoffen & Hilgard.- 1962
273
Harvard Group Scale of Suscptibility
274
Hilgard et al.- 1982
96
نظریات به شکل علمى تأیید نشدهاند .مهمترین تغییر عضوى ناشى از خوابکارى علمى ،تغییر در شد جریان
خون در پوس بوده ،که به سرخ شدن یا گرم شدن پوست منجر مىشود )Spanos et al.- 1982(24.
مهمترین تأثیر عصبشناختى وابسته به خواب مصنوعى ،به حس نکردن درد مربوط مىشود .در اوسط قرن
275
جراح اسکاتلندى توانست از این روش براى ایجاد بىهوشى در پیش از نوزدهم میالدى ،جیمز اسدیل
سیصد نفر از بیمارانش استفاده کند .این بیماران بدون نیاز به داروهاى بیهوشى -که کاربردشان در آن زمان
276
نشان داده شده که با همین روش خطرناك بود -،زیر تیغ جراح مىرفتند و دردى هم حس نمىکردند.
277
سنتى ،مىتوان درد ناشى از سوختگى را از بین برد ،هرچند این امر بر بر سرعت التیام زخمها بىاثر است.
خوابکارى ،بر خالف سوزن پزشکى که با تحریک آندورفینها در را از بین مىبرد ،بر تعادل ناقلهاى عصبى
278
مغزى بىاثر است .ظاهرا مکانیسم اثر آن تنها به قطع رابطه ذهنى بیمار از دردش برمىگردد.
اثرات شناختى :در سال 1355ه.خ (1976.م) ،در جریان یک گروگانگیرى ،بیست و ششم دانشآموز
دبستانى به همراه راننده اتوبوس سرویسشان در شهر چوچیالى کالیفرنیا دزدیده شدند .راننده مذکور به همراه
دو نفر از بچهها از زندانشان گریختند و نجات یافتند .راننده مزبور ،گواهینامه یکى از گروگانگیرهاى را دیده
بود ،اما شماره آن را به یاد نداشت .در اداره پلیس ،او را خوابکارى کردند و او در آن حال توانست به روزى
که گواهینامه را دیده بود برگردد ،و شماره آن را به جز یک رقم بازخوانى کند .این ارقام ،به پلیس کمک کرد
275
)James Esdaile (1808-1859
276
Ellenberger.- 1970
277
Vander Dose et al.-1989
278
Farthing et al.- 1984
97
تا آدم ربایان را دستگیر کند .از آن به بعد ،مورد چوچیال به عنوان یکى از نمونههاى مشهور تأثیر خوابکارى
این تأثیر ،به زبان علمى Hepermnesiaنامیده مىشود .از دید دانشمندان ،یافتههاى موجود در مورد این
279
اثر ضد و نقیض است .برخى از گزارشات ،باال رفتن توانایى یادآورى زیر اثر خوابکارى را تأیید مىکند.
280
در یک آزمایشها ،بیست و هفت آزمودنى در مقابل برخى دیگر آن را مایه اختالل در حافظه مىبینند.
خوابکارى شدند و به همه آنها تلقین شد که در طى شب بعد صداى بلندى خواهند شنید و از خواب بیدار
خواهند شد .پس از گذشت یک شب ،سیزده نفر از آنها گزارش دادند که در طى شب از صداى بلندى از
خواب پریدهاند .شش نفر از آنها ،حى پس از این که از جریان آزمایشها آگاه شدند و دریافتند که صدایى در
281
این امر مىتواند خطرات ناشى از شهادتهاى دادگاهى کار نبوده ،هنوز اصرار داشتند که آن را شنیدهاند.
مستقل از دقت یادآورى ،کسانى که خوابکارى شدهاند با اعتماد به نفس بیشترى خاطرات خود را به یاد
282
مىآورند.
اثرات رفتارى :از خوابکارى براى درمان برخى از ناهنجارىهاى رفتارى استفاده مىشود .مثال نشان داده
283
را در بیماران از بین برد .از این تکنیک براى شده که مىتوان در زمان خوابکارى ،حالت هراس مرضى
279
Relinger.- 1984
280
et al.- 1988 Sheehan
281
Laurence et al.- 1983
282
Whitehouse et al.- 1988
283
Phobia
98
284
اما از آنجا که همراهى یک خوابکار با بیماران کاهش عوارض پس از عمل جراحى هم استفاده مىکنند.
در شرایط گوناگون ممکن نیست ،تکنیکى براى رفع این نقیصه ابداع شده که "تلقین پس از خواب" 285نامیده
مىشود .با این روش ،مىتوان تغییر رفتار -مورد نظر را حى در زمانى هم که آزمودنى در خواب مصنوعى
نیست ،در او القاء کرد .در این شیوه ،به هنگام خوابکارى به بیمار آموزش داده مىشود تا به هنگام بروز
حاالت رفتارى ناخوشایند به شکلى ویژه واکنش نشان دهد .و این واکنش با تغییر روانى مورد توجه درمانگر
همراه مىشود .افرادى که دچار سردرد بوده اند ،با این راه به طرز معنىدارى درمان شدهاند 286.عمق خلسه
287
اولیه که در شیوه یاد شده ایجاد مىشود ،با تأثیر درمانى مورد انتظار نسب مستقیم دارد.
در مورد نتایج مفید خوابکارى مباحث فراوانى طرح شده که هنوز هم ادامه دارد .در ابتدا این امید وجود
داشت که با کمک این شیوه بتوان افراد ضدجامعه و جانیان حرفهاى را درمان کرد 288.اما بعدها نشان داده شد
که عکس این حالت هم مىتواند مصداق داشته باشد .مارتین اوزن و همکارش فردریک اوانز در آزمایشهااتى
289
افراد خوابکارى شده زیر اثر تلقینات رفتارهاى جنایتکارانه را در آزمودنىهاى خواب شده القاء کردند.
ارائه شده ،دستشان را در اسید نیتریک فرو مىبردند و آن را به صورت دیگران مىپاشیدند و مارهاى سمى را
به روى دیگران پرتاب مىکردند .البته آزمایشهاگران از هرنوع آسیبى پیشگیرى کرده بودند.
284
1991Blackfield et al
285
Posthypnotic Suggestions
286
Singh et al.- 1989
287
1991Berrigan et al
288
1899Liegois
289
Orne et al.- 1965
99
طبیعت خواب مصنوعى :در آستانه قرن نوزدهم ،در فرانسه مباحثات داغى در مورد حقیقت خوابکارى
290
خوابکارى را نوعى گسستگى در آگاهى در جریان بود .گروهى به رهبرى عصبشناس مشهور شارکو،
مىدانستند و معتقد بودند در این حالت بخشهاى مختلف ذهن فرد از هم جدا مىشوند و برخى از عناصر آن
291
بودند که زیر تأثیر مستقیم اراده خوابکار قرار مىگیرند .در جبهه مخالف با این عقیده ،هواداران لیبولت
خواب مصنوعى را هم حالتى از هشیارى عادى محسوب مىکردند و تفاوت زیادى بین خلسه ناشى از آن و
292
هشیارى عادى نمىدیدند.
نظریه کنونى رایج در مورد مکانیسم خواب مصنوعى ،به نام نوتجزیهگرایى 293مشهور است .این نظریه در
یکى از کالسهاى درس ارنست هیلگارد -از پژوهشگران به نام این رشته -بنیان گذاشته شد .در این کالس
یکى از دانشجویان که کور بود خوابکارى شده بود و به او دستور داده شده بود هر وقت صداى به هم خوردن
دو مکعب چوبى را شنید انگشتش را بلند کند .بعد هم به او تلقین شده بود که کر است و صدایى را نخواهد
شنید .طبعا وقتى دو مکعب به هم خوردند ،آزمودنى واکنشى نشان نداد ،اما وقتى از او پرسیدند آیا در جاى
294
دیگرى از مغزش وجود صدا را درك کرده ،جواب مثبت داد .این آزمایشها ،به خلق ایده ناظر مخفى انجامید.
بر اساس این دیدگاه ،خوابکارى باعث تجزیه ذهن آزمودنى به دو بخش مىشود .بخشى که از دستورات و
تلقینات خوابکار پیروى مىکند و زیر اثر محرکهاى خارجى قرار دارد و واکنش نشان مىدهد ،و بخش خفته
و نامشهور دیگرى که به صورت یک ناظر خارجى در گوشهاى از ذهن فرد حضور دارد و فارغ از تلقینات
290
Jean-Martin Charcot
291
Auguste Ambriose Liebult
292
Ellenberger.- 1970
293
Neodissociation theory
294
Hilgard.- 1978
100
خارجى اوضاع را ارزیابى مىکند .اگر از این بخش از کسى که زیر اثر خوابکارى درد را حس نمىکند ،در
مورد وجود درد پرسیده شود ،همواره وجود درد را گزارش خواهد داد .همچنین واکنشهاى فیزیولوژیک فرد
نسبت به درد و محرکهاى آزاررسان دیگر محیطى ،به هنگام خلسه و حالت عادى تفاوت چندانى نمىکند.
بنابراین تنها اتفاقى که مىافتد ،اینجا شکاف بین ناظر آگاه رك کننده ،و واکنشگر است ،که دومى زیر اثر
این ایده ناظر مخفى ،چنان که خود هیلگارد هم اشاره مىکند ،پیشینهاى تاریخى دارد .ویلیام جیمز هم در
آثار خود به مرد خوابکارى شدهاى اشاره کرده که در یک دستش سوزنى فرو کرده بودند و او زیر اثر نلقین
خوابکار چیزى حس نمىکرد ،اما دست دیگر او بر روى کاغذى به طور خودکار وجود درد را گزارش مىداد.
جیمز این پدیده را به عنوان یکى از نمودهاى ضمیر ناخودآگاه تفسیر کرده،و اشاره آشکارى به ناظر خارجى
نکرده است.
با این همه ،این ایده ناظر خارجى هم مخالفان خاص خود را دارد .دانشمندان برجستهاى مانند تئودور
باربر ،نیکوالس اسپانوس ،و مارتین اورن ،هنوز هم بر عادى بودن طبیعت خواب مصنوعى تأکید دارند .بر
اساس نظر این دانشمندان ،فرد خوابکارى شده مىکوشد تا بر اساس گرایشات خوابکار پاسخ دهد .در عمل
هم ،همواره این امکان وجود دارد که پژوهشگرى که در مورد ظریفى مانند تلقین کار مىکند ،وجود ماهیتى
را که مورد فرض خودش اس ،نادانسته به آزمودنى تلقین کند .این دانشمندان آزمایشهااتى طراحى کردهاند و
101
را در پدیدههاى منسوب به ناظر مخفى تأیید 295
دادههایى به دست آوردهاند که احتمال وجود "اثر معلم"
مىکند.
بر اساس دیدگاه این دانشمندان ،واکنشهاى فرد خوابکارى شده ،تنها آمیزهاى است از انتظارات پژوهشگر،
به همراه مایل شکوفا شده آزمودنى براى عمل کردن در جه تلقینات دریافتى .بر طبق این عقیده ،خواب
مصنوعى تنها یکى از اشکال هشیارى معمول است و نمىتواند به عنوان یک حالت تغییر یافته آگاهى مورد
در برابر این ایرادات ،شواهد دیگرى در تقویت دیدگاه هیلگارد و سایر مدافعان نظریه "آگاهى تغییر یافته"
وجود دارد .نشان داده شده که مىتوان با تلقینات حساب شده ،تغییرات فیزیولوژیک غیرعادى در افراد
خوابکارى شده ایجاد کرد .مثال در یک آزمایشها مشهور به فردى تلقین کردند که صفحه تلویزیون روبرویش
296
توسط یک جعبه کدر پوشانده شده ،و با کمال تعجب دیدند که الگوى EEGمربوط به لوب پس سرى
او مانند زمانى که واقعا جعبهاى وجود دارد ،تغییر کرد .این دگرگونیهاى دقیق فیزیولوژیک چیزهایى نیستند
مراقبه:
P295اثر معلم :یکى از عوامل خدشه مشهور در آزمایشات روانشناسى ،عبارت از تمایل پژوهشگر است تا در آزمودنى
شواهدى براى تأیید پیش فرضهاى خود بیابد.
296
Lobe Occipitalis
102
مراقبه ،عبارت است از تالش ارادى و خودآگاهانه براى کوچک کردن پنجره توجه و حذف پردازش
خودآگاه محرکهاى حسى محیطى .این تالش معموال پیامدهایى مانند کاهش تنش و هیجان ،آرامش ذهنى،
انبساط عضالت ،و رفع خستگى را در پى دارد .شیوههاى سنتى مراقبه در همه ادیان بزرگ شناخته شده وجود
داشته و در هر دینى هم الگو و ساختار خاص خود را داشته است .تمرینات یوگا در آیین بودا و برهمنگرایى،
ذن در تائوگرایى ،نماز در اسالم ،انواع دعا و نیایش در مسیحیت و یهودیت ،و ...همه و هه نمودهایى از این
رفتار هستند.
شکل سازمان یافته و مدرنتر مراقبه ،در دههی شصت میالدی در آمریکا پىریزى شد .در این دهه تعلیمات
یک گوروى هندى به نام ماهاریشى تاهاشى یوگى ،به صورت مدون در غرب منتشر شد و شکلى نو از مراقبه
یافت .این موج فکرى از آنجا به شرق هم رسید و در ایران نیز بازتابهایى یافت .تمرکز متعالى بر آرامش و
تمرکزى بنیان نهاده شده که از تکرار یک مانترا 298پدید مىآید .این مانتراها باید دوبار در روز و هر بار بیست
در دهه هفتاد میالدى ،روش دیگرى از مراقبه در آمریکا رواج یافت که به "پاسخ آرام" شهرت یافت.
بنیانگذار این روش یک جراح قلب به نام هربرت بنسون بود که الگویى شبیه به تىام را پیشنهاد مىکرد ،اما
297
Transcendental Meditation
298مانترا :واژه سانسکریت به معناى وِرد جادویى است .در فارسى واژه مَنتَر کردن را از همان ریشه داریم .در تىام ،به معناى
عبارتى بىمعنا مانند "اوم" است که تکرارش باعث خالى شدن ذهن از افکار خودآگاه دیگر مىشود و نوعى خلسه خفیف را
پدید مىآورد.
103
به جاى مانترا کرار واژگانى آشنا و یا دعاهاى مذهبى را توصیه مىکرد .او براى این روش نتایج فیزیولوژیک
هم فرض مى کرد .به گمان او ،مراقبه باعث کاهش فعالیت سمپاتیک ،و پایین آمدن سطح برانگیختگى ،و به
299
اما آزمایشهاات دیگرى نیز وجود دارند که به هنگام این نوع دنبال آن کاهش تونوس عضالت مىشود.
300
مراقبه کاهش فعالیت معنىدارى را در سمپاتیک نشان نمىدهند.
کاهش برانگیختگى- ،که به نظر بنسون پیامد مراقبه است -با تغییرات فیزیولوژیک مشخصى همراه است.
302
سطح جذب اکسیژن باید کاهش بیابد ،ضربان قلب و تنفس کندتر شوند ،و موج آلفا 301در مغز تولید شود.
این تفکر توسط دانشمند دیگرى به نام دیوید هولمز مورد انتقاد قرار گرفته است .مرور او بر آزمایشهاات
مربوط به مراقبه نشان مىدهد که تفاوت مشخصى بین یک نفر که در حال مراقبه است ،با دیگرى که به
سادگى استراحت مىکند وجود ندارد 303.سنجش مقدار هورمونهایى مانند کورتیزول در خون- ،که شاخص
304
خوبى براى سطح برانگیختگى است -ادعاى او را تأیید مىکند.
بنسون با رشته آزمایشهااتى جدید ،بار دیگر بر عقیده خود در مورد اثر مراقبه بر برانگیختگى پاى فشرده
است 305.آزمایشهاات مستقل دیگرى کاهش مشخص انگیختگى را در هنگام مراقبه نشان مىدهند و بین آن با
299
Everly & Benson.- 1989
300
Huber & Gramer.- 1990
307
مراقبه در کاهش دادن تنش عصبى قابلانکار نیست.
در یک آزمایشها که بر دانشجویان انجام گرفت ،افراد آزمودنى به سه گروه تقسیم شدند .یک گروه هیچ
تکنیک القاى آرامشى را به کار نمىبردند .گروه دوم براى القاى آرامش دوى استقامت مىکردند و گروه سوم
به "پاسخ آرام" مىپرداختند .نتایج نشان داد که مقاومت گروه دوم و سوم در برابر تنشهاى عصبى به شکل
308
معنىدارى از گروه نخست بیشتر بود ،اما این دو گروه تقریبا همانند بودند.
در یک آزمایشها دیگر ،به دو گروه از بیماران قلبى که به اتاق عمل مىرفتند دو نوع آموزش داده شد .به
گروه نخست اطالعاتى در مورد شیوه عمل داده شد ،و به گروه دوم عالوه بر آن تمرینات پاسخ آرام نیز
آموزش داده شد .در نهایت گروه دوم بهتر از اولىها توانستند در برابر تنش عصبى ،هیجان ،و اضطراب ناشى
310
از عمل مقاومت کنند .ناهنجارىهاى قلبى ناشى از نامرتب بودن ضربان قلب 309هم در این گروه کمتر بود.
311
خلسه:
306
Delmonte.-1984
307
Shapiro.- 1985
308
1988Berger et al
309
Arythmia
310
Leserman et al.- 1989
311
Trance
105
خلسه اصطالحى است که براى اشاره به هر نوع حالت تغییریافته آگاهى به کار مىرود .به تعبیرى مراقبه،
خواب مصنوعى ،و اثرات داروهاى توهمزا همه جنبههایى از خلسه هستند .محرکهاى گوناگونى مىتوانند به
سادهترین عامل شناخته شده براى ایجاد خلسه ،محرکهاى حسى ساده تکرارى است .یک صداى
تکرارى ،و یک نور با درخشش متناوب و منظم نمونههاى آشنایى از محرکهاى تولید خلسه هستند .پاندولى
که به عنوان ابزار کار برخى از خوابکارها شهرت یافته ،و دستگاه سادهاى که با نور کار مىکند و بازخورد
زیستى نام گرفته ،همه نمودهایى از این محرکها هستند .همچنین اوراد و ادعیه تکرارى 312مرسوم در مذاهب
گوناگون -از "یاهو"ى دراویش ایرانى گرفته تا "اوم" در نزد بوداییان -نیز نقشى مشابه را ایفا مىکنند.
ضربآهنگهاى چهارتایى ،که در آوازها و سرودهاى مذهبى و قومى بسیارى از ملل دنیا رایج است ،نمونه
دومین عامل مشهور ،تلقین است که مىتواند کالمى یا غیرکالمى باشد ،و در حالت نخست خوابکارى
کالسیک را در بر مىگیرد.
سومین عامل پدیدآورنده خلسه ،عبارت است از داروهاى توهمزا .حشیش و LSDنمونههاى مشهورى از
این مواد هستند .پنتوتال سدیم و کانابینول نمونههایى هستند که کاربردهاى دارویىترى دارند.
312
Biofeedback Vehicle
106
چهارمین عامل ایجاد کننده خلسه ،بیمارى است .برخى از روانشناسان بیماریهاى روانىاى مانند شیزوفرنى
و اوتیسم را اشکالى از خلسه در نظر مىگیرند .همچنین تب شدید و عدم تعادل روانى نیز مىتواند به بروز
خلسه در کل به دو شکل دیده مىشود .یکى خلسه پدرانه یا Ergotrophicاست که با پرکارى سمپاتیک
و باال رفتن سطح برانگیختگى همراه است .از نشانههاى این نوع خلسه ،آلکالوز ،ورود خون به عضالت ،و
پدید شدن تپش قلب و نفس است .نوع دیگر خلسه ،مادرانه یا Tropho trophicنامیده مىشود .این نوع با
پرکارى پاراسمپاتیک همراه است و باعث شل شدن عضالت و کند شدن تپش قلب و تنفس و کم شدن
انگیختگى مىشود.
107
كتابنامه
رز ،استیون ،مغز به مثابه یک سیستم ،ترجمه دکتر احمد محیط و دکترابراهیم رفرف ،نشرقطره ،تهران،
1368.
ترسى ،دیک ،و هوپر ،جودیت ،جهان شگفتانگیز مغز ،ترجمه دکتر ابراهیم یزدى ،انتشارات قلم ،تهران،
1372.
کاالت ،جیمز ،دبلیو .روانشناسى فیزیولوژیک ،ترجمهى اسماعیل بیابانگرد و احمد علىپرور ،نشر دانشگاه
کیایى اسدى ،تقى ،بیماریهاى مغز و اعصاب ،انتشارات دانش پژوه ،تهران1366. ،
108
Badalyan,L.O. & Mastyukova,E.M & Korabelnikova,E.A. The analysis
ofdreaming
in complex neuropsychological examination of children, Zhurnalnevrologii i
psikiatrii imeni, 94(5): 40-44, 1994.
Carlson,N.R. Foundations of Physiological Psychology, 1992 .
Carlson,N.R. Physiology of behaviour, Allen & Bacon Inc, Boston.
1985 .
Castellini,M. SIDS & Seals, Discover, Vol.13- No.2. pp:7,8, 1992 .
Christos,G.A. Infant dreaming and fetal memory: a possiple for
suddeninfant
death syndrome, Medical hypothesis, 44(4): 243-250,1995.
Haken,H & Koepchen,H.P. Rhyrhms in Physiological systems,Springerr-
Verlag Ins, Berlin, Germany, 1991.
Haken,H & Stadler,M. Synergetics of cognition, Springer-Verlag
Ins,Berlin ,
Germany, 1991.
Hobson,B.I. Sleep, Sientific American press, NY, 1989 .
Kaminer,H & Lavie,P. Sleep and dreaming in holocaust survivors,
Jurnalof
nervous and mental desease, 179(11): 664-669, 1991.
Kandel,E.R & Schmitt,J.H. Principles of neural sciences, Elsevier
press,Newyork..1985
McFarland,David. The Oxford companion off the animal behaviour,
OxfordUniversity press, U.K., 1981.
McGaugh,M. Psychobiology, Academic press, NewYork, 1971 .
109
Oatley,K. Brain mechanisms and mind, Thames & Hudson press,
London,1972 .
Oliwenstein,L. The gene with two faces, Discover, Vol.14, No.5, 1993 .
Ottoson,D. Physiology of the nervous system, McMillan press
LTD,London ,
U.K. 1983.
Peter-Quadens,P & Schlag,J.O. Basic sleep mecanisms Academic
press,NewYork,U.S.A. 1974.
Santrock,J.W. Psychology, W.Mc.Brawn publishers, U.S.A. 1991 .
Schepherd, G.M. Neurobiology, Oxford university press, NewYork,
1988 .
Sdorow,L.M. Psychology, Brown & Benchman publications, 1993 .
Takahashi,J.S & Hoffman,M. Molecular biological clocks,
AmericanScientist ,Vol.83, No.2, (158-166), Apr 1995.
Valle,A.C & Timolaria,C & Fraga,J.L & Sameshima,K &
Yamashita.R.Teta wawes and behavioural manifestations of alertness and
clearness activity inthe rat ,Brizilian jurnal of medicine andbiological research,
25(7): 745-749, 1992.
110
کتابهایی دیگر هب قلم دکتر شروین وکیلی
مجموعهی تاريخ خرد ايرانی
111
مجموعهی ديدگاه زروان
112
کتاب پنجم :دربارهی زمان؛ زروان کرانمند ،شورآفرین1391 ،
113
مجموعهی تاريخ تمدن ايرانی
114
115
مجموعهی اسطورهشناسی ايرانی
116
کتاب چهارم :اسطورهی یوسف و افسانهی زلیخا ،خورشید1390 ،
117
مجموعهی عصب -روانشناسی و تكامل
118
مجموعهی فلسفه
119
مجموعهی داستان ،رمان و شعر
120
کتاب هفتم :نفرین صندلی (مبل جادویی) ،فرهی1391 ،
121
مجموعهی راهبردهای زروانی
122
مجموعهی ادبیات
123
مجموعهی سفرنامهها
كتابهای ديگر
کتاب دوم :کاربرد نظریهی سیستمهای پیچیده در مدلسازی تغییرات فرهنگی ،جهاد دانشگاهی دانشگاه
تهران.1384 ،
کتاب پنجم :سرخ ،سپید ،سبز :شرحی بر رمانتیسم ایرانی ،خورشید1379 ،
124
مجموعه مقالهها
125
در کانال تلگرام کارنیل هر روز انگیزه خود را شارژ کنید
https://telegram.me/karnil