Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 127

‫‪ ‬کارنیل‪ ،‬بزرگترین شبکه موفقیت ایرانیان می باشد‪ ،‬که‬

‫افرادی زیادی توانسته اند با آن به موفقیت برسند‪ ،‬فاطمه‬


‫رتبه ‪ 11‬کنکور کارشناسی‪ ،‬محمد حسین رتبه‪ 86‬کنکور‬
‫کارشناسی‪ ،‬سپیده رتبه ‪ 3‬کنکور ارشد‪ ،‬مریم و همسرش‬
‫راه اندازی تولیدی مانتو‪ ،‬امیر راه اندازی فروشگاه‬
‫اینترنتی‪،‬کیوان پیوستن به تیم تراکتور سازی تبریز‪ ،‬میالد‬
‫پیوستن به تیم صبا‪ ،‬مهسا تحصیل در ایتالیا‪ ،‬و‪ .....‬این موارد‬
‫گوشه از افرادی بودند که با کارنیل به موفقیت رسیده اند‪،‬‬
‫شما هم می توانید موفقیت خود را با کارنیل شروع کنید‪.‬‬

‫برای پیوستن به تیم کارنیلی های موفق روی لینک زیر‬


‫کلیک کنید‪.‬‬
‫‪www.karnil.com‬‬
‫همچنین برای ورود به کانال تلگرام کارنیل روی لینک زیر‬
‫کلیک کنید‪.‬‬
‫‪https://telegram.me/karnil‬‬
1
‫مغز خف هت‬
‫(فیزیولوژی و روانشناسی خواب و رؤیا)‬

‫دکتر شروین وکی یل‬

‫‪2‬‬
‫شیوهنامه‬

‫کتابی که در دست دارید هدیهایست از نویسنده به مخاطب‪ .‬هدف غایی از نوشته شدن و انتشار این اثر آن است که‬

‫محتوایش خوانده و اندیشیده شود‪ .‬این نسخه هدیهای رایگان است‪ ،‬بازپخش آن هیچ ایرادی ندارد و هرنوع استفادهی‬

‫غیرسودجویانه از محتوای آن با ارجاع به متن آزاد است‪ .‬در صورتی که تمایل دارید از روند تولید و انتشار کتابهای‬

‫این نویسنده پشتیبانی کنید‪ ،‬یا به انتشار کاغذی این کتاب و پخش غیرانتفاعی آن یاری رسانید‪ ،‬مبلغ مورد نظرتان را‬

‫به حساب زیر واریز کنید و در پیامی تلگرامی (به نشانی ‪ )@sherwin_vakili‬اعالم نمایید که مایل هستید این‬

‫سرمایه صرف انتشار (کاغذی یا الکترونیکی) چه کتاب یا چه ردهای از کتابها شود‪.‬‬

‫شماره کارت‪6104 3378 9449 8383 :‬‬

‫شماره حساب نزد بانک ملت شعبه دانشگاه تهران‪4027460349 :‬‬

‫شماره شبا‪IR30 0120 0100 0000 4027 4603 49 :‬‬

‫به نام‪ :‬شروین وکیلی‬

‫همچنین برای دریافت نوشتارهای دیگر دکتر شروین وکیلی و فایل صوتی و تصویری کالسها و سخنرانیهایشان‬

‫میتوانید تارنمای شخصی یا کانال تلگرامشان را در این نشانیها دنبال کنید‪:‬‬

‫‪www.soshians.ir‬‬

‫(‪)https://telegram.me/sherwin_vakili‬‬

‫‪3‬‬
‫مغز خفته‬

‫فیزیولوژی و روانشناسی خواب و رؤیا‬

‫چاپ نخست‪ :‬تهران‪-1385-‬نشر اندیشهسرا‬

‫نویسنده‪ :‬شروین وکیلی‬

‫‪www.soshians.ir‬‬
‫‪https://telegram.me/sherwin_vakili‬‬

‫‪4‬‬
‫مقدمه‬

‫چوانگ تسه‪ ،‬دیشب در خواب دید که پروانهاى است و از روى گلى به گل دیگر پرواز مىکند‪ .‬چون صبح شد‪ ،‬از‬

‫خواب برخاست‪ ،‬و حیران ماند که دیشب چوانگ تسه خواب دید که پروانه است‪ ،‬یا امروز پروانه خواب مىبیند چوانگتسه‬

‫است؟‬

‫خواب‪ ،‬بىاغراق یکى از بغرنجترین مشکالتى است که انسان متفکر را در طول قرون به خود مشغول‬

‫داشته است‪ .‬این معماى رفتارشناختى‪ ،‬به تازگى مورد بررسى دقیق قرار گرفته‪ ،‬و از رهگذر همین نیم نگاه‬

‫موشکافانه‪ ،‬حقایق زیادى در مورد آن آشکار گشته است‪ .‬روزگارى رؤیا و خواب چیزى شبیه به مرگ موقت‬

‫یا توقف فعالیتهاى حیاتى بدن دانسته مىشد‪،‬اما امروز این دیدگاه دیگر در میان اهل نظر طرفدارى ندارد‪.‬‬

‫خواب‪ ،‬حالتى از هشیارى است‪ ،‬شیوهاى از فعالیت است و بخشى مهم از زندگى همه ما را تشکیل مىدهد‪.‬‬

‫ما در هنگام خواب‪ ،‬به همان شدتى «زنده» هستیم که در بیدارى‪ .‬تنها چیزى که در خواب دگرگون مىشود و‬

‫تا بدین پایه مایه حیرت ما را فراهم آورده‪ ،‬تغییر حالت هشیارى ماست‪ .‬دگرگونى فیزیولوژیکى که بازآرایى‬

‫اطالعات در دستگاه اعصاب مرکزى را به دنبال دارد و به نوبه خود به پدید آمدن رؤیا ‪-‬این معمای کهن‪-‬‬

‫مىانجام د‪ .‬این نوشتار‪ ،‬نخواهد کوشید تا مرورى بر همه مقاالت و تحقیقات انجام شده در این زمینه داشته‬

‫‪5‬‬
‫باشد‪ .‬چرا که این کارى است سترگ و زمان و فضایى بیش از این را طلب مىکند‪ .‬با کاوشى کوتاه‪ ،‬مىتوان‬

‫دید که این موضوع در عصبشناسى نوین به عنوان شاخهاى فعال و پویا مورد توجه است و هر ساله دهها‬

‫مقاله مهم در مورد آن منتشر مىشود‪ .‬آنچه که در این رساله مورد نظر است‪ ،‬پرداختن به برخى از اندیشههاى‬

‫مهم نهفته در مهمترینِ این مقاالت است‪ .‬درك درست از خواب و رؤیا‪ ،‬مستلزم داشتن پیشینهاى ذهنى در‬

‫مورد مفهوم هشیارى و آگاهى و حاالت تغییر یافته آن است‪ ،‬در اینجا ما تنها اشارهاى به این مفاهیم خواهیم‬

‫کرد‪ ،‬و بحث مفصلتر در مورد مفاهیم بحث برانگیزى مانند داروهاى توهمزا و متافیزیک رؤیا را به بعد‬

‫موکول مىکنیم‪.‬‬

‫در این نوشتار‪ ،‬بیشتر به فیزیولوژى و عصبشناسى خواب خواهیم پرداخت و فقط در برخى جاها‪ ،‬به‬

‫مباحث حاشیهاى تر در این مورداشاره خواهیم کرد‪ .‬در ضمیمه کوتاهى که در انتهاى این رساله مىآید‪ ،‬مرورى‬

‫بر برخى از حاالت مشهور آگاهى تغییر یافته خواهیم کرد‪ .‬با این وجود باید بر این نکته پاى فشرد که ضمیمه‬

‫مزبور به هیچ عنوان کامل نیست و تنها باید به عنوان زمینهسازى خام و ابتدایى مورد توجه قرار گیرد‪ .‬براى‬

‫گستردهتر کردن اطالعات موجود در مورد هریک از مفاهیم طرح شده در ضمیمه‪ ،‬مىتوان به مراجع رجوع‬

‫کرد‪.‬‬

‫شروین وکیلى‪1376/9/10 -.‬‬

‫‪6‬‬
‫گفتار نخست‪ :‬حاالت هشیاری‬

‫فالسفهی عهد نوزایى‪ ،‬براى آگاهى و هشیارى تعریفى ساده داشتند‪ ،‬به گمان جان الك‪« ،‬آگاهى‪ ،‬عبارت‬

‫است از درك آنچه که در درون ذهن خود آدم مىگذرد»‪ 1.‬بر اساس این تعریف‪ ،‬آگاهى عبارت بود از چیزى‬

‫یگانه و یکپارچه‪ ،‬که تنها یک سطح و یک جنبه داشت‪ ،‬و آن هم ادراك خود‪ ،‬به عنوان یک واقعیت خارجى‬

‫بود‪ .‬تعریف کنونى ما از آگاهى هم چیزى شبیه به این است‪ ،‬اما ‪-‬به گمان خودمان‪ -‬دقت و عمقى بیشتر دارد‪.‬‬

‫دویست سال پس از الك‪ ،‬ویلیام جیمز با توجه به ویژگیهایش‪ ،‬آگاهى را تعریف کرد و آن را پدیدهاى‬

‫شخصى‪ ،‬پویا‪ ،‬پیوسته و انتخابى دانست‪ 2.‬بر اساس این تعریف‪ ،‬آگاهى پدیدهاى ذهنى و وابسته به اشخاص‬

‫است‪ ،‬بنابراین چیزى به عنوان آگاهى مستقل از افراد و اشخاص قابلتصور نیست و در هر شخص هم حالتى‬

‫خصوصى و نامشترك با بقیه را دارد‪ .‬آگاهى در ضمن پدیدهاى پویا است‪ ،‬چون موضوع آگاهى و محتواى‬

‫درك خودآگاه در هر مقطع از زمان با مقاطع دیگر تفاوت مىکند‪ ،‬و به همین دلیل انتخابى هم هست‪ ،‬چون‬

‫تا حدودى خود ما تعیینکننده محتوا و نوع عناصر گنجانیده در آن هستیم‪ .‬در ضمن آگاهى پدیدهاى پیوسته‬

‫است و نمىتوان آن را به کوانتومهایى معنادار و طبیعى شکست‪ .‬جیمز‪ ،‬با توجه به این ویژگىها‪ ،‬استعاره‬

‫مشهور خود را به کار برده بود و آگاهى را به رودى تشبیه مىکرد که ماهیان و آبهاى موجود در آن مرتبا‬

‫دگرگون مىشوند و گذرند‪ ،‬اما شکل ظاهرى آن همچنان پا برجا مىماند‪ .‬جیمز به عنوان یک کارکردگرا معتقد‬

‫‪1‬‬
‫‪Lock, 1690: 24.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪James.- 1890‬‬
‫‪7‬‬
‫بود که آگاهى نوعى پدیده تکاملى است که نیازى از آدمى را رفع مىکند‪ .‬این دیدگاه در مقابل نظر فالسفه و‬

‫روانشناسان ساختارگرا –مانند تیچنر‪ -3‬قرار داشت که پدیدهاى مانند آگاهى را تنها از دید تشکیالتى و‬

‫ساختارى مورد توجه قرار مىدادند و به فایده تکاملى و کارکرد آن بىتوجه بودند‪.‬‬

‫رسیدن به تعریفى دقیق در مورد آگاهى کارى است دشوار‪ .‬هریک از ما تصورى از آن را ذهن داریم‪ ،‬که‬

‫از برخى جنبهها مفید است‪ .‬در این نوشتار‪ ،‬تعریفى از آگاهى و خودآگاهى را به دست خواهیم داد که از‬

‫رویکرد سیستمى سرچشمه مىگیرد‪ .‬براى همخوان بودن مفاهیم ارائه شده در این مجموعه رسالهها‪ ،‬همین‬

‫تعریف نیمه فلسفى‪-‬نیمه فیزیکى را نگه خواهیم داشت و از آن زاویه به مبحث آگاهى نگاه خواهیم کرد‪.‬‬

‫موجود زنده‪ ،‬عبارت است از سیستمى پیچیده و خودسازنمانده‪ ،‬که در طول زمان نگانتروپى ‪-‬یا پیچیدگى‪،‬‬

‫یا اطالعات‪ -‬خود را افزایش مىدهد‪ .‬این کارکرد‪ ،‬تنها در شرایطى امکانپذیر مىگردد که سیستم در شرایطى‬

‫نزدیک به تعادل‪- ،‬ولى نه متعادل‪ -‬قرار داشته باشد‪ .‬به قول هیکن ‪-‬بنیانگذار دانش همافزایى‪ 4‬زندگى‬

‫‪5‬‬
‫دینامیسمى است که به سوى تعادل میل مىکند اما هرگز به آن نمىرسد‪.‬‬

‫موجود زنده‪ ،‬به دلیل داشتن توانایى خودسازماندهى‪ ،‬این ویژگى را دارد که تغییرات محیط را در درون‬

‫سیستم خود به شکلى سازمان یافته تصویر کند‪ .‬به بیان دیگر‪ ،‬سیستم زنده نسبت به تغییرات محیط خارج از‬

‫خود واکنش نشان مىدهد و این واکنش همان تصویرى است که از دگرگونیهاى محیط‪ ،‬بر ساختار پویاى‬

‫ماده زنده منعکس مىشود‪ .‬برداشت شخصى نگارنده از این تصویر‪ ،‬همان مفهوم بازنمایى‪ 6‬است‪ .‬این بازنمایى‪،‬‬

‫‪3‬‬
‫‪Titchenere‬‬
‫‪4‬‬
‫‪Synergetics‬‬
‫‪5‬‬
‫‪Haken.- 1991‬‬
‫‪6‬‬
‫‪Representation‬‬
‫‪8‬‬
‫همان است که در ابعاد ذهنى کانون توجه فالسفه و عصبشناسان کنونى است‪ .‬به گمان من‪ ،‬بازنمایى‪ ،‬واژهاى‬

‫مترادف با آگاهى است‪ .‬آگاهى‪ ،‬عبارت است از توانایى بازنمایاندن تغییرات محیطى‪ ،‬در درون سیستم زنده‪.‬‬

‫اگر سیستمى آنقدر پیچیده شود که از خودش هم ‪-‬در خودش‪ -‬بازنمایى داشته باشد‪ ،‬آنگاه آن سیستم خودآگاه‬

‫است‪ .‬خودآگاهى به این معنا‪ ،‬یک حالت خاص از آگاهى است‪.‬‬

‫آگاهى‪ ،‬یا همان توانایى بازنمایى‪ ،‬بسته به پیچیدگى و شرایط فیزیولوژیک سیستم زنده‪ ،‬سطوح گوناگون‬

‫پیدا مىکند‪ .‬وجه تمایز این سطوح از یکدیگر‪ ،‬دقت بازنمایى‪ ،‬گستره اطالعاتى به کار گرفته شده در تشکیل‬

‫تصویر بازنمایى شده‪ ،‬و نقش پنجره توجه‪ 7‬در آن است‪ .‬یعنى حجم و نوع اطالعات ورودى به سیستم زنده‪،‬‬

‫و نوع و دقت پردزشى که بر آنها انجام مىشود‪ ،‬تعیین کننده سطوح گوناگون آگاهى است‪ .‬فردى که بیدار‬

‫است و به تلویزیون نگاه مىکند‪ ،‬اطالعاتى بینایى‪-‬شنیدارى را از از تلویزیون دریافت مىکند و پردازشى‬

‫مناسب با محرکهاى غیرواقعى و داستانى را بر آنها اعمال مىکند‪ .‬این فرد در یک سطح از آگاهى قرار دارد‪،‬‬

‫و فرد دیگرى که در خواب به سر مىبرد‪ ،‬در سطحى دیگر‪ .‬این فرد دوم‪ ،‬بیشتر اطالعات حسى محیط خود‬

‫را نادیده مىگیرد و بیشتر به پردازش اطالعات ذخیره شده در حافظهاش مىپردازد‪ .‬شخص دیگرى هم که‬

‫در حالت اغما فرو رفته‪ ،‬آگاهى دارد‪ ،‬ولى پنجره توجه‪ ،‬گستره اطالعاتى مورد استفاده‪ ،‬و سطح خودآگاهانه‬

‫بودن این پردازشهایش با بقیه فرق مىکند‪.‬‬

‫موجود زنده‪ ،‬از دید نظریه سیستمهاى پیچیده‪ ،‬چیزى جز یک نظام بغرنج پردازنده اطالعات نیست‪.‬‬

‫سیستمى است که آنقدر پیچیده شده تا بتواند نسبت به تغییرات جهان خارج از خود‪ ،‬پاسخهایى متعادل کننده‬

‫‪ 7‬پنجره توجه بخشى از محرکهاى محیطى است که به طور انتخابى توسط سیستم زنده گزینش شده و مورد پردازش دقیقتر‬
‫قرار مىگیرد‪.‬‬
‫‪9‬‬
‫داشته باشد‪ .‬سطوح گوناگونى از پردازش اطالعات را در چنین سیستمى مىتوان در نظر گرفت‪ .‬یک سطح‪،‬‬

‫‪ -‬که ما در اینجا خودآگاهى نامیدهایم‪ -‬عبارت است از پردازش اطالعاتى که نتایج حاصل از آن بار دیگر‬

‫پردازش شود و درکى از روند درك را در خود سیستم نیز ایجاد کند‪ .‬در این حالت دامنه پردازش اطالعات‬

‫بسیار زیاد است و محرکهاى محیطى‪ ،‬به دلیل نقش تعیین کنندهاى که در تداوم این حالت هشیارى دارند‪ ،‬با‬

‫موشکافى و تیزبینى زیادى مورد تحلیل قرار مىگیرند‪ .‬اما هیچ سیستم پردازندهاى این توانایى ‪-‬یا نیاز‪ -‬را‬

‫ندارد که همواره در این سطح از هشیارى باقى بماند‪ .‬این حقیقتکه پدیدهاى مانند خواب در این گستره‬

‫چشمگیر در جهان جانوران دیده مىشود‪ ،‬خود مؤید این امر است که نیاز و توان الزم براى تداوم این حال‬

‫خاص هشیارى در جانوران وجود ندارد‪.‬‬

‫به این ترتیب به تعریفى از آگاهى و سطوح آن رسیدیم‪ .‬این که دقیقا چه آستانهاى از تغییرات مىتواند‬

‫سطوح گوناگون پردازشى را به عنوان سطوح متفاوت آگاهى از هم متمایز کند‪ ،‬پرسشى است که در اینجا‬

‫مجال پرداختن به آن نیست‪ .‬آنچه که در اینجا مهم است‪ ،‬به یاد داشتن وجود این سطوح و در نظر داشتن‬

‫رابطه آنها با یکدیگر است‪.‬‬

‫یک نکته دیگر را هم باید در اینجا ذکر کرد‪ ،‬و آن هم این که آگاهى‪ ،‬به عنوان یک کلیت‪ ،‬پدیدهاى پویا و‬

‫دینامیک است‪ .‬سطوح یاد شده تنها کوششهایى براى توجیه و تفسیر ماهیا آگاهى هستند و اشاره به آنها را‬

‫نباید به عنوان تأیید رویکرد جزءانگارانه در نظر گرفت‪ .‬آگاهى کل درهم بافتهاى از رفتارهاى پردازشى عصبى‬

‫است‪ ،‬که ما براى سادگى کار خود‪ ،‬آن را بر اساس معیارهایى قراردادى ‪-‬مانند درجه خودآگاهى و پنجره‬

‫توجه‪ -‬به سطوح گوناگونى مىشکنیم‪ .‬به یاد داشتن این حقیقت که روابط رفت و برگشتى فراوانى در بین‬

‫سطوح مفروض آگاهى وجود دارند‪ ،‬ما را از خطاى سادهاندیشى در مورد آگاهى نجات خواهد داد‪.‬‬

‫‪10‬‬
‫سطوح آگاهى‪ ،‬در تعادلى پویا با یکدیگر قرار دارند‪ .‬یعنى هر سیستم زنده بر اساس نیازهاى خود‪ ،‬و‬

‫شرایط محیطش‪ ،‬در بین سطوحى که توسط پیچیدگى سیستمش تعیین مىشوند‪ ،‬رفت و آمد مىکند‪ .‬مثال آدم‬

‫را در نظر بگیرید‪ .‬این موجود‪ ،‬یک سیستم پیچیده زنده است که بر اساس ساختار خاص خود‪ ،‬داراى سطوح‬

‫متفاوتى از آگاهى است‪ .‬اینکه در هر مقطع زمانى‪ ،‬هر آدمى در کدام سطح از آگاهى باشد‪ ،‬توسط هزاران عامل‬

‫مختلف تعیین مىشود‪ ،‬که مهمترینشان شرایط محیطى ‪-‬مثال تراکم محرکهاى حسى‪ -‬و شرایط فیزیولوژیک‬

‫بدنى ‪-‬مانند خستگى یا بیمارى‪ -‬است‪ .‬آدم‪ ،‬به عنوان یک موجود زنده‪ ،‬در هر لحظه بسته به تغییرات این‬

‫عوامل درونى و برونى‪ ،‬در یک سطح آگاهى به سر مىبرد‪ .‬ناگفته پیداست که هر جاندار دیگرى ‪-‬مثال یک‬

‫مگس‪ -‬هم بر اساس درجه پیچیدگى خود داراى سطوح خاصى از آگاهى است که آنها نیز توسط عوامل‬

‫درونى و برونى دیگرى که خاص آن گونهه و فرد خاص است تعیین مىشوند‪ .‬خودآگاهى‪ ،‬که برخى از‬

‫انسانها خود را تنها مدعى تملک آن مىدانند‪ ،‬تنها یکى از این سطوح است که در سایر جانداران مىتواند‬

‫وجود داشته باشد یا نداشته باشد‪ .‬وجود یا عدم وجود این سطح وابسته به پیچیدگى سیستم پردازنده موجود‬

‫زنه است‪ ،‬که آن نیز خود با درجه پیچیدگى کل سیستم زنده ارتباط پیدا مىکند‪.‬‬

‫آشناترین سطح آگاهى براى ما‪ ،‬هشیارى خودآگاه معمولى است‪ .‬سطحى از آگاهى که در آن پنجره توجهى‬

‫نسبتا تنگ دارییم و در هر لحظه به محرکهاى خاصى بیشترین توجه را مىکنیم و در مورد پردازش آنها‬

‫خودآگاهانه فکر مىکنیم‪ .‬این سطح از آگاهى‪ ،‬با وجود مشهور و ملموس بودن‪ ،‬تنها بخش کوچکى از عمر‬

‫دستگاه عصبى ما را تعریف مىکند‪ .‬همه ما‪ ،‬بخش عمده عمر خود را در سطوح دیگرى از آگاهى مىگذرانیم‪،‬‬

‫اما به دلیل خوداگاه بودن این سطح ملموس‪ ،‬معموال مفهوم "خود" ‪-‬یا "من"‪ -‬رادر همان سطح معنى مىکنیم‪.‬‬

‫‪11‬‬
‫خواب‪ ،‬فکر و خیال‪ ،‬خلسه‪ ،‬اغما‪ ،‬حاالت هیجانى شدید و‪ ...‬همه و همه نمونههایى از سایر سطوح آگاهى‬

‫هستند‪ .‬ما‪ ،‬بىآنکه به طور خودآگاهانه زیاد در موردش بیندیشیم‪ ،‬بیشتر عمر خود را در این حاالت اخیر‬

‫مىگذرانیم‪.‬‬

‫فکر و خیال و به اصطالح "در عالم هپروت‪ 8‬بودن"‪ ،‬یکى از سطوح نیمهخودآگاه آگاهى است که در‬

‫موردش تجربه در دسترس بیشترى داریم‪ .‬در واقع فکر و خیال یکى از سطوح مشهور آگاهى است‪ .‬این حالتى‬

‫است که از تغییر نیمه ارادى سطح آگاهى‪- ،‬از هشیارى معمولى‪ ،‬به هشیارى معطوف به داستانسازى هاى‬

‫ذهنى‪ -‬پدید مى آید‪ .‬یک پژوهش هوشمندانه که توسط دانشمندى به نام اریک کلینگر انجام شده‪ ،‬نشان داده‬

‫که این پدیده شیوعى بیش از حدود قابلانتظار ما دارد‪ .‬در یک آزمایش‪ 9‬بستهاى به عدهاى دانشجو داده شد‬

‫که به طور تصادفى در طول روز بوق مىزد‪ .‬این بسته به طور متوسط هر چهل دقیقه یکبار بوق مىزد و‬

‫آزمودنىها مىبایست هربار با شنیدن صداى بوق گزارش دهند که در چه وضعى از آگاهى قرار دارند‪ .‬با کمال‬

‫تعجب معلوم شد که یک سوم زمان بیدارى فعال این افراد‪ ،‬به فکر و خیال مىگذشته است‪ 10.‬این نتیجه‪ ،‬به‬

‫همراه این حقیقت که یک سوم عمر افراد به خواب مىگذرد‪ ،‬بیانگر این اصل است که بیشتر عمر ما در حالتى‬

‫غیر از خودآگاهى هشیارانه مىگذرد‪.‬‬

‫براى فکر و خیال سه کارکرد اصلى ذکر کردهاند‪ .‬مهمترین کارکرد این پدیده‪ ،‬آزمودن گزینههاى رفتارى‬

‫و احتماالت کارکردى به طریقه ذهنى است‪ .‬به این ترتیب این رفتار نشانگر نوعى مکانیسم محک زننده رفتار‪،‬‬

‫‪8‬‬
‫‪Day dreaming‬‬
‫‪9‬‬
‫‪Eric Klinger‬‬
‫‪10‬‬
‫‪Bartusiak et al.- 1980‬‬
‫‪12‬‬
‫و تصمیمگیرنده در مورد گزینههاى رفتارى موجود است‪ .‬دومین کارکرد احتمالى فکر و خیال‪ ،‬تداوم هشیارى‬

‫در زمانى است که محركهاى محیطى براى باال نگه داشتن آگاهى معطوف به خرج کافى نیستند‪ .‬این موضوع‬

‫را به ویژه دانشجویانى که در یک کالس خسته کننده حاضر شدهاند خوب مىتوانند تأیید کنند!‬

‫سومین عملکرد مهم این رفتار‪ ،‬عبارت است از حل مسئله‪ .‬نشان داده شده که برخى از مشکالت و مسائل‬

‫مطرح براى افراد‪ ،‬در این دوره تغییر سطح آگاهى حل شدهاند‪ .‬مثالهاى فراوانى در این مورد وجود دارند که‬

‫رؤیاى ککوله در مورد ساختار حلقوى مولکول بنزن‪ ،‬یک نمونه کالسیک از آنهاست‪ 11‬به این ترتیب به نظر‬

‫‪12‬‬
‫مىرسد که یکى از نتایج فکر و خیال کردن‪ ،‬تسهیل مکانیسم "شهود" ‪-‬در معناى عام کلمه‪ -‬باشد‪.‬‬

‫الگوهاى موجود در این سطح از آگاهى‪ ،‬با توجه به جنس و سن تفاوت مىکند‪ .‬در کل افراد جوان بیشتر‬

‫از پیرها‪ ،‬و زنان بیشتر از مردان فکر و خیال مىکنند‪ .‬تخیالت افراد جوان و بالغ بیشتر از افراد مسن مربوط‬

‫به مسائل ملموس و پیشپا افتاده زندگى روزمره است‪ 13.‬احتمال این که مردان در حین انجام یک کار بدنى‬

‫به فر و خیال فرو بروند بیشتر از زنان است‪ .‬زنان از این تخیالت بیشتر براى حل مسئله بهره مىبرند‪ ،‬همچنین‬

‫بیشتر از مردان در مورد آینده فکر و خیال مىکنند‪ .‬در ضمن تخیالت آنها عناصر و افراد آشناى بیشترى را‬

‫‪14‬‬
‫در بر دارد و بیشتر بر محور شخصیت خودشان مىچرخد‪.‬‬

‫فکر و خیال سطحى نیمه خودآگاه است که بخشهایى از آن با یادآورى ساده قابل دستیابى هستند‪ .‬به همین‬

‫دلیل هم این حالت را به عنوان یکى از سطوح نزدیک به هشیارى خودآگاه معمولى ردهبندى مىکنند‪ .‬اگر از‬

‫‪11‬‬
‫‪Schachter.- 1976‬‬
‫‪12‬‬
‫‪Singer et al.- 1975‬‬
‫‪13‬‬
‫‪Parks et al.- 1988, 1989‬‬
‫‪14‬‬
‫‪Goldstein et al.- 1988‬‬
‫‪13‬‬
‫این سطح بگذریم‪ ،‬به حاالت ناخودآگاهترى مىرسیم که خواب ‪-‬موضوع بحث ما‪ -‬مشهورترین آنهاست‪.‬‬

‫خواب‪ ،‬با وجود اهمیت فیزیولوژیکش‪ ،‬تنها سطح باقى مانده از آگاهى نیست‪ .‬سطوح دیگرى از آگاهى را هم‬

‫در موجودات انسانى ‪-‬و برخى از دیگر جانوران‪ -‬مىتوانیم ببینیم‪ .‬این سطوح ناآشناتر را "آگاهى تغییر یافته‬

‫‪15‬‬
‫در بخش ضمیمه همین رساله اطالعاتى پایه در مورد این سطوح خواهید یافت‪ .‬براى‬ ‫‪ ASC‬مىنامند‪.‬‬

‫دستیابى به اطالعات بیشتر مىتوان به مراجع نگاه کرد‪ ،‬اما باید به این توجه شود که محور بحث این رساله‬

‫خواب است و مراجع یاد شده نیز بیشتر از این زاویه به قضیه سطوح دیگر آگاهى نگاه کردهاند‪.‬‬

‫‪15‬‬
‫‪Altered States of Consciousness‬‬
‫‪14‬‬
‫گفتار دوم‪ :‬فیزيولوژى ساعت درونى‬

‫مفهوم زمان در سیستم زنده‪:‬‬

‫موجود زنده‪ ،‬سیستمى است مادى که در زمان و مکان امتداد دارد‪ .‬هر موجود زندهاى‪ ،‬ناچار است تا این‬

‫چهار راستاى پایه امتداد خود را درك کند‪ .‬سیستم حسى بینایى‪ ،‬دستگاهى است که براى درك محورهاى‬

‫فضایى تخصص یافته است‪ .‬درك محور چهارم امتداد ماده‪ ،‬یعنى زمان‪ ،‬توسط سیستمى متفاوت انجام مىگیرد‪.‬‬

‫نمودهاى رفتارى توانایى درك زمان‪ ،‬در جانداران گوناگون‪ ،‬تنوع زیادى دارد‪ .‬گیاهان با چرخههاى روزانه‬

‫گشودن و بستن گل‪ ،‬یا چرخههاى ساالنه ‪-‬یا فصلى‪ -‬گل و میوه دادن‪ ،‬نمونههایى کالسیک از این توانایى را‬

‫در فرمانروى گیاهان به نمایش مىگذارند‪ .‬در تکیاختهاىهاى مژکدار نیز چنین چرخههایى مشاهده شده‪ ،‬و‬

‫در کل چنین مىنماید که شواهد کافى براى تأیید این گزاره وجود داشته باشد که‪ :‬توانایى درك زمان در همه‬

‫جانداران ‪-‬به اشکال گوناگون‪ -‬وجود دارد‪ .‬یعنى در همه سطوح تنوع جهان زنده‪ ،‬توانایى درك محور زمان‬

‫تکامل یافته است‪ .‬در جانوران‪ ،‬رفتارهاى نمایانگر این توانایى بسیار متنوع و پیچیده هستند‪ .‬این نمودها‪،‬‬

‫گسترهاى وسیع را در بر مىگیرند که از چرخههاى خواب و بیدارى مهرهداران گرفته‪ ،‬تا دورههاى تناوب‬

‫سالیانه مهاجرت حشرات‪ ،‬را در بر مىگیرند‪ .‬تخمگذارى دورهاى الكپشتان آبى در سواحل‪ ،‬مرگ پروانههاى‬

‫ابریشم پس از بلوغ‪ ،‬دگردیسى حشرات‪ ،‬سفرهاى دورهاى پرندگان‪ ،‬همه و همه نمونههایى از وجود این حس‬

‫در جانوران هستند‪.‬‬

‫‪15‬‬
‫از میان چرخههاى گوناگونى که در بدن جانوران مىتوان سراغ کرد‪ ،‬دو چرخه اهمیت بیشترى دارند‪ :‬چرخه‬

‫ساالنه‪ ،‬و چرخه روزانه‪.‬‬

‫چرخه ساالنه‪ 16 :‬توانایى درك حرکت زمین به دور خورشید است‪ ،‬که معموال توسط پردازش اولیه‬

‫بر اطالعات گرمایى یا نورى حاصل مىشود‪ .‬مغز جانوران داراى نوعى ساعت درونى است که با فعالیت‬

‫درونزاد خود‪ ،‬درکى از زمان را ممکن مىسازد‪ .‬از آنجا که این ساعت درونى مىتواند تندتر یا کندتر از زمان‬

‫خارجى تیک تاك کند‪ ،‬مکانیسمى در کنار آن تکامل یافته که تصحیح خطاهاى احتمالى موجود در این سیستم‬

‫خودکار را تضمین مىکند‪ .‬در گیاهان تغغیرات دما و نور‪ ،‬چرخههاى سالیانه را ایجاد مىکند‪ .‬در جانوران‬

‫داراى سیستم بینایى نیرومند‪ ،‬مغز با پردازش دادههاى مربوط به تغییرات منظم و فصلى دما‪ ،‬و دگرگونىهاى‬

‫مربوط به زاویه تابش نور خورشید‪ ،‬مکان تقریبى زمین در مدار خود به دور خورشید را حدس مىزند‪ ،‬و بر‬

‫اساس شرایطى که معلول این جایگیرى ویژه هستند‪ ،‬وضعیت بدن را با محیط سازگار مىکند‪ .‬از آنجا که به‬

‫فاصله یک سال‪ ،‬بار دیگر مکان تقریبى زمین نسبت به خورشید تکرار مىشود‪ ،‬شرایط محیطى وابسته به این‬

‫مکان هم باز پدید مىآیند‪ ،‬و در نتیجه نوعى تکرار رفتارى را در این سازگارى ایجاب مىکنند‪ .‬به همین دلیل‬

‫هم دورههاى متناوب چاقى‪/‬الغرى‪ ،‬استراحت‪/‬فعالیت‪ ،‬و مهاجرت در مقاطع یک ساله تکرار مىشوند‪.‬‬

‫چرخه روزانه‪ :‬این دور تناوب‪ ،‬از دید بحث ما اهمیتى بیشتر دارد‪ .‬مکانیسم کارکرد این سیستم هم با آنچه‬

‫که در مورد چرخه ساالنه ذکر شد یکسان است‪ ،‬با این تفاوت که در اینجا حرکت زمین به دور خود است‬

‫که اهمیت مىیابد‪ .‬در اینجا هم مىبینیم که دورههاى تغییرات تناوبى در طبیعت‪ ،‬سازگارى تناوبى با آن را‬

‫‪16‬‬
‫‪Endogenous circadian rythm‬‬
‫‪16‬‬
‫ایجاب مىکند‪ ،‬و این امر خود به وجود دستگاههایى که تغییراتى مشخص را در چرخههاى زمانى مشخص‬

‫تولید کنند‪ ،‬مى انجامد‪ .‬در ادامه بحث‪ ،‬بیشتر توجه خود را به ساز و کارهاى تأمین کننده این چرخهها در‬

‫مهرهداران و به ویژه پستانداران متمرکز خواهیم کرد‪ .‬اما هرجا که الزم شود‪ ،‬از ساختارهاى تکامل یافته در‬

‫سایر شاخههاى جانورى هم یاد خواهیم کرد‪.‬‬

‫عصب شناسى ساعتهاى زيستى‪:‬‬

‫از دید کالبدشناختى‪ ،‬مرکز تولید کننده چرخه روزانه‪ ،‬بر چرخه ساالنه منطبق است‪ .‬چرخه درونى در‬

‫جانوران با ابزارهاى عصبى متفاوتى تنظیم مىشود‪ .‬در مهرهداران خونسرد ‪-‬ماهیان‪ ،‬دوزیستان‪ ،‬و خزندگان‪-‬‬

‫مرکز تنظیم این ساعت‪ ،‬در غده صنوبرى‪ 17‬قرار دارد‪ .‬در بندپایان نیز عقدههاى مغزى سرى مسئول این کار‬

‫مىباشند‪ .‬در بیشتر جانوران‪ ،‬به پیروى از این چرخه‪ ،‬تغییرات عضوى مشخص را مىتوان دید‪ .‬فهرست کل‬

‫تغییراتى که بر پایه کار این مراکز زمانسنج در بدن موجودات زنده پدید مىآیند‪ ،‬از دایره بحث ما خارجند‪.‬‬

‫فقط به عنوان چند نمونه‪ ،‬اشاره مىکنیم که تغییر رنگ ماهیان و دوزیستان و خزندگان در چرخههاى روزانه‪،‬‬

‫و تغییرات سلولى در بافتهاى چشم مرکب خرچنگ نعل اسبى‪ 18‬مثالهایى از این تغییراتندشفرد‪.‬‬

‫‪17‬‬
‫‪Pineal‬‬
‫‪18‬‬
‫‪Limulus polyphemus‬‬
‫‪17‬‬
‫غده صنوبرى در مغز ماهیان‪ ،‬دوزیستان‪ ،‬و خزندگان ویژگىهایى را داراست که توانایى ثبت زمان را در آن‬

‫ایجاد مىکند‪ .‬نورونهاى این هسته شلیکهاى متناوب مشابهى را به طور خودکار انجام مىدهند‪ .‬در پستانداران‬

‫‪19‬‬
‫این مراکز ابتدایىتر تحلیل رفتهاند و بخشى از هیپوتاالموس نقش ساعت را به عهده گرفته است‪.‬‬

‫در پستانداران مرکز ساعت درونى‪ ،‬هسته باالى صلیبى ) (‪ 20)SCN‬است که در جلوى هیپوتاالموس و‬

‫باالى محل برخورد اعصاب چشمى ‪ -‬جفت عصب اول مغزى‪ -‬قرار گرفته است این هسته‪ ،‬در انسان حدود‬

‫دو هزار نورونرا شامل مىشود که یکى از هستههاى کوچک هیپوتاالموسى را تشکیل مىدهند‪ 21.‬نورونهاى‬

‫(‪ )SCN‬از ناحیه دمى به مغز میانى و دیگر هستههاى هیپوتاالموسى مىروند‪ 22.‬این یاختهها از پشت با مناطق‬

‫دیانسفالى‪ ،‬و از جلو به هستههاى دیگر هیپوتاالموسى و سپتوم‪ 23‬متصل مىشوند‪ .‬قطع راههاى ورودى و‬

‫‪24‬‬
‫خروجى به این هسته نیز موجب مختل شدن چرخه روزانه مىشود‪.‬‬

‫این نورونها داراى نوعى فعالیت دورهاى الکتریکى هستند که گذر زمان را اندازهگیرى مىکند‪ .‬اگر این هسته‬

‫در جانورى مانند موش تخریب شود‪ ،‬نظم و ترتیب چرخه ساالنه و روزانه مختل مىشوند‪ ،‬اما لزوما‪ ،‬رفتارهایى‬

‫که به طور دورهاى تکرار مىشوند‪ ،‬آسیب نمىبینند‪ 25.‬مثال ساعت درونى‪ ،‬تعیین کننده چرخه طبیعى‬

‫‪26‬‬
‫خواب‪/‬بیدارى در جانور نیز هست‪ ،‬اما نسبت زمان خواب به بیدارى و طول هریک را کنترل نمىکند‪.‬‬

‫‪19‬‬
‫‪Takahawshi & Hoffman.-1995‬‬
‫‪20‬‬
‫‪Supra chiasmic nucleus‬‬
‫‪21‬‬
‫‪Eichler Moore.- 1972‬‬
‫‪22‬‬
‫‪Stephan & Zucker.-1972‬‬
‫‪23‬‬
‫‪Septum‬‬
‫‪24‬‬
‫‪Meijer & Rietveld.-1989‬‬
‫‪25‬‬
‫‪Stephan & Nunez.- 1977‬‬
‫‪26‬‬
‫‪Ibuka & kawamura.-1975‬‬
‫‪18‬‬
‫پستاندارى که هسته باالى صلیبىاش تخریب شده باشد‪ ،‬به اندازه قبل از این تخریب خواهد خوابید‪ ،‬اما دوره‬

‫‪27‬‬
‫خواب و بیداریش نظم خودرا از دست خواهد داد‪.‬‬

‫با توجه به ساختار ساده و شناخته شده هسته باالى صلیبى ‪-‬زمانسنج مهرهداران خونگرم‪ ،-‬بینش ژرفى‬

‫در مورد مکانیسم عمل ساعت درونى حاصل شده است‪ .‬به عنوان مثال‪ ،‬به نظر مىرسد که توانایى زمانسنجى‬

‫در نورونهاى این هسته‪ ،‬حالتى انفرادى داشته باشد‪ .‬به بیان دیگر‪ ،‬چنین به نظر مىرسد که هریک از این‬

‫یاختهها به تنهایى و مستقل از سایر نورونها تیک تاك مىکنند‪ .‬اگر با تزریق تترادوتوکسین (‪ )TTX‬ارتباط‬

‫میان نورونهاى این هسته را قطع کنیم‪ ،‬مىبینیم که چرخه روزانه مختل مىشود‪ ،‬اما باز پس از محو اثر دارو‪،‬‬

‫با همان ریتم سابق به کار خود ادامه مىدهد‪ .‬به بیان دیگر‪ ،‬قطع ارتباطات نورونهاى این هسته باعث ناهمزمانى‬

‫تیک تاك نورونهاى گوناگون نمىشود‪ .‬گویى هر سلول عصبى‪ ،‬در خأل به کار کردن در هماهنگى با دیگران‬

‫‪28‬‬
‫ادامه مىدهد‪.‬‬

‫این توانایى درونزاد هسته باالى صلیبى‪ ،‬باید مرتبا توسط دادههاى حسى خارجى تصحیح شود‪ .‬چنان که‬

‫گفتیم‪ ،‬دوره تناوب فعالیت چرخه روزانه درونى‪ ،‬دقیقا ‪24‬ساعت نیست‪ .‬در یک آزمایشها‪ ،‬دو نفر داوطلب‬

‫مدت یک ماه را در درون غار ماموت در کنتاکى آمریکا به سر بردند‪ .‬این افراد از داشتن ساعت یا رادیو و یا‬

‫هر برگه دیگرى که نشانگر گذر زمان در جهان خارج باشد محروم بودند‪ .‬هر روز در این غار‪ -‬به عنوان یک‬

‫قرارداد مصنوعى‪ -،‬از ‪28‬ساعت تشکیل شده بود‪ .‬این روز چرخههایى متشکل از ‪19‬ساعت بیدارى و‬

‫‪9‬ساعت خواب را در بر مىگرفت که با خاموش شدن چراغها همراه بود‪ .‬از بین این دو آزمودنى‪ ،‬یک نفر‬

‫‪2727‬‬
‫‪Carlson.- 1985‬‬
‫‪28‬‬
‫‪Scwartzetal.-1887‬‬
‫‪19‬‬
‫نتوانست با چرخه مصنوعى مورد نظر کنار آید و چرخه ‪24‬ساعته عادى خود را حفظ کرد‪ .‬اما نفر دوم‬

‫‪29‬‬
‫توانست خود را با این برنامه سازگار نماید‪.‬‬

‫در آزمایشهاى دیگر‪ ،‬توانایى سازگارى ساعت درونى دوازده نفر را با چرخهاى ‪22‬ساعته سنجیدند‪ .‬در‬

‫این افراد هم ‪-‬به جز یک نفر‪ -‬اشکال در سازش با این چرخه مشاهده شد‪ 30.‬اگر فرد در محیطى فاقد برگههاى‬

‫نورى نشانگر زمان قرار گیرد و آزاد باشد تا هروقت که خواست بخوابد و هروقت خواست بیدار شود‪ ،‬دچار‬

‫نوعى انبساط ساعت درونى شده و در نهایت چرخه روزانهاش بر روى روزهایى ‪25‬ساعته ثابت مىماند‪ .‬البته‬

‫در چنین آزمایشهاهایى زمانهاى کمتر از ‪24‬ساعت هم گزارش شدهاند‪ 31.‬به این ترتیب چنین به نظر مىرسد‬

‫که چرخه روزانه در پستاندارانى مانند انسان‪ ،‬کمى بیشتر از دوره روزانه خارجى باشد‪ ،‬و توسط دروندادهاى‬

‫حسى نورى تصحیح شود‪.‬‬

‫به مکانیسم تصحیح کننده ساعت درونى‪ 32‬مىگویند‪ ،‬که در آلمانى به معناى "زمانسنج" است‪ .‬نور‬

‫مهمترین زمانسنج جانوران خشکىزى است‪ 33.‬این چرخه همچنین در باال بردن دماى بدن در روز‪ ،‬و سردتر‬

‫کردن آن در شب نیز نقش دارد‪.‬‬

‫به نظر مىرسد هسته باالى صلیبى‪ ،‬داراى سه نوع چرخه زمانى مستقل باشد‪ .‬یکى به تنظیم دماى‬

‫بدن مىپردازد‪ ،‬دیگرى چرخه خواب و بیدارى را کنترل مىکند‪ .‬سومى چرخه هاى پایه فعالیت‪/‬بیدارى را‬

‫‪29‬‬
‫‪Klietman.- 1863‬‬
‫‪30‬‬
‫‪Miles et al.- 1977‬‬
‫‪31‬‬
‫‪Carpenter et al.- 1984‬‬
‫‪32‬‬
‫‪Zeitgeber‬‬
‫‪33‬‬
‫‪Rusak & Zucker.- 1979‬‬
‫‪20‬‬
‫پدید مىآورد‪ .‬از این بین‪ ،‬دوره تناوب دو چرخه اول حدود ‪24-25‬ساعت است‪ ،‬و چرخه آخرى ‪90‬دقیقه‬

‫طول مىکشد‪.‬‬

‫چرخه پایه استراحت‪/‬فعالیت ) (‪ 34)BRAC‬دورههاى تناوبى نسبتا کوتاهى است که از یک بخش فعالیت‬

‫و یک بخش استراحت تشکیل شده است‪ .‬پژوهشگران‪ ،‬براى نخستین بار این چرخهها را در نوزادان مشاهده‬

‫کردند‪ .‬آنان دیدیند که نوزادان در فواصلى مشخص و منظم شیر مىخورند و ادرار خود رادفع مىکنند‪ .‬این‬

‫مشاهدات‪ ،‬در نهایت به کشف چرخه پایهاى انجامید که در همه گروههاى سنى و تمام گونههاى مهره دار‬

‫مشاهده شده است‪ .‬در انسان این چرخه در رفتارهایى مانند خوردن‪ ،‬نوشیدن‪ ،‬سیگار کشیدن‪ ،‬تپش قلب‪،‬‬

‫مقدار مصرف اکسیژن‪ ،‬انقباضهاى معدى‪ ،‬تولید ادرار و فعالیتهاى مربوط به تمرکز فکر به خوبى نمود دارد‪.‬‬

‫گویا درازاى زمان این چرخه نسبت عکس با وزن جانور داشته باشد‪ .‬در انسان این چرخه ‪90‬دقیقه به طول‬

‫مىانجامد‪ 35.‬اما طول آن در موش صحرایى ‪12‬دقیقه و در گربه ‪30‬دقیقه است‪3.‬‬

‫توانایى درك زمان یک پدیده وابسته به ژنوم است‪ .‬یعنى سیستمهاى زمان سنج در بدن موجود زنده‪،‬‬

‫توسط محتواى ژنتیکى سازنده سازمان زنده برنامهریزى مىشوند‪ .‬این وابستگى ساعت درونى به ژنوم‪ ،‬به‬

‫ویژه در مگس سرکه (‪ )Drosophila melanogaster‬خوب مطالعه شده است‪ .‬ژنى که کد کننده سیستم‬

‫ساعت درونى مگس سرکه است‪ Per ،‬نام گرفته و بر کروموزوم ‪ X‬قرار دارد‪ .‬جهش در این ژن‪ ،‬چرخههایى‬

‫کوتاهتر یا بلندتر از حالت عادى را ایجاد مىکند‪ 36.‬مثال موتان ‪ Perl‬چرخههایى بیست و نه ساعته‪ ،‬و موتان‬

‫‪34‬‬
‫‪Basic Rest Activity Cycle‬‬
‫‪35‬‬
‫‪Kleitman.- 1982‬‬
‫‪36‬‬
‫‪Benzer et al.- 1870‬‬
‫‪21‬‬
‫‪ Pers‬چرخههایى نوزده ساعته دارد‪ .‬جهشیافته ‪ Per0‬هم اصوال فاقد توانایى درك زمان است و چرخه‬

‫‪37‬‬
‫روزانه ندارد‪.‬‬

‫بر اساس مدل مگس سرکه چیزهاى زیادى در مورد ساخت و کار ژنتیکى ساخت درونى در حشرات‬

‫آشکار شده است‪ .‬نشان داده شده که ژن ‪ Per‬طبیعى در چرخههاى منظم ‪24‬ساعته ‪-‬معموال در غروبها‪-‬‬

‫بیان مىشود و پروتئینى را تولید مىکند که رفتارهاى ویژه وابسته به تناوب روزانه را موجب مىشود‪ .‬افزایش‬

‫مقدار این پروتئین در داخل یاخته‪ ،‬باعث فسفاته شدن آن مىشود‪ ،‬و این شکل فسفاته پروتئین مورد نظر‪،‬‬

‫توانایى ورود به هسته و مهار بیان ژن ‪ Per‬را دارد‪ .‬به بیان دیگر‪ ،‬فعالیت ژن تنظیم چرخه روزانه در مگس‪،‬‬

‫توسط تراکم محصول خود کنترل مىشود‪ .‬در واقع یک سیستم خودتنظیم با بازخورد منفى در اینجا وجود‬

‫‪38‬‬
‫دارد که از بیان افراطى پروتئین مورد نظر جلوگیرى مىکند‪.‬‬

‫در سایر جانداران نیز الگوهاى ژنومى تعیین کننده فعالیت ساعت زیستى شناخته شده است‪ .‬مثال در قارچ‬

‫‪Neurospura‬ژنى موسوم به ‪Frq‬وجود دارد که درست مانند ‪Per‬عمل مىکند و مانند آن خود را نیز‬

‫تنظیم مىکند‪ .‬در مهرهداران نیز چندین مثال مشابه را مىتوان یافت‪ .‬مثال موشهاى آزمایشهاگاهى‪ ،‬زیر اثر‬

‫ماده جهشزاى ‪ ENU39‬نوعى موتان به نام ‪ Clock‬را تولید مىکنند که چرخه روزانهاى معادل ساعت‬

‫‪40‬‬
‫دارد‪ .‬در هامستر هم موتان ‪ Tau‬را داریم که دچار مشکلى مشابه است و چرخه روزانهاى آشفته دارد‪.‬‬

‫‪37‬‬
‫‪Takahashietal.-1995‬‬
‫‪38‬‬
‫‪et al.- 1995 Takahashi‬‬
‫‪39‬‬
‫‪N- Ethyl- N- Nitrosurea‬‬
‫‪40‬‬
‫‪Takahashi et al.- 1995‬‬
‫‪22‬‬
‫ساعت زیستى پایدارى و مقاومت زیادى دارد و با محرکهاى معمولى مختل نمىشود‪ .‬مثال نشان داده شده‬

‫که اشعه ایکس‪ ،‬محرومیت از آب و غذا‪LSD ،‬؛ الکل‪ ،‬مواد بیهوش کننده‪ ،‬کمبود اکسیژن‪ ،‬دورههاى بلند‬

‫مدت فعالیت بدنى شدید )یا بر عکس آن عدم فعالیت بدنى(‪ ،‬آسیبهاى مغزى ‪-‬به استثناى صدمه به ‪SCN‬‬

‫‪ -‬و حذف غدد درونریز هیچیک نمىتوانند اختاللى جدى در عملکرد این ساعت ایجاد کنند‪ 41.‬گویا تنها‬

‫موارداختالل در ساعت زیستى‪ ،‬مربوط به آسیب هسته باالى صلیبى‪ ،‬و یا جانشین شدن آب سنگین در بافتهاى‬

‫‪42‬‬
‫بدن باشد‪.‬‬

‫حتى سرد کردن بدن جوندگانى مانند موش و هامستر‪ ،‬و متوقف کردن تنفس‪ ،‬تپش قلب‪ ،‬و فعالیت مغزى‬

‫در آنها نیز نتوانسته است به شکلى معنىدار‪ ،‬عملکرد این هسته را مختل کند‪ .‬بنابراین به نظر مىرسد که با‬

‫وجود نقش غیرقابل انکار ساعت درونى در تعیین دماى بدن‪ ،‬این عامل در کوتاه مدت باعث تنظیم ساعت‬

‫درونى نشود‪ 43.‬با این وجود شواهد دیگرى هم هستند که امکان کند شدن ساعت زیستى در دماهاى پایین را‬

‫‪44‬‬
‫نشان مىدهند‪ .‬این پدیده فقط زمانى رخ مىدهد که سرما براى بیشتر از دو یا سه ساعت دوام داشته باشد‪.‬‬

‫‪41‬‬
‫‪Richer et al.- 1967‬‬
‫‪42‬‬
‫‪1970-1967Riher et al‬‬
‫‪43‬‬
‫‪Richeretal.-1975‬‬
‫‪44‬‬
‫‪Giebetal.-1983‬‬
‫‪23‬‬
‫نتیجه‬

‫از مرور شواهد یاد شده چنین بر مىآید که توانایى درك زمان‪ ،‬یکى از لوازم حسى بنیادى در سیستمهاى‬

‫زنده است‪ .‬امتداد زمان‪ ،‬براى موجودات زنده آنقدر مهم بوده که تکامل ساختار ژنتیکى مجزا و ویژهاى را‬

‫براى درك آن ایجاب مىکرده است‪ .‬این ساختار چنان که دیدیم‪ ،‬تا حدودى شناخته شده است‪ ،‬اما هنوز در‬

‫مورد بسیارى از نکات دقیقتر و ظریفتر این توانایى ابهام وجود دارد‪ .‬آنچه که مسلم است‪ ،‬این که هر جانورى‪،‬‬

‫در مغز خود یک محور زمان مطلق و یگانه دارد‪ .‬در زندگى مدرن امروزى‪ ،‬این امکان براى انسان فراهم آمده‬

‫است تا با پیمودن مسافات زیاد در زمانهاى کوتاه‪ ،‬مفهوم نسبى زمان را تجربه کند و به معناى روشنى از‬

‫"زمان محلى" دست یابد‪ .‬مشکالتى که از این تجربیات ناشى مىشوند‪ ،‬نشانگر این مطلب هستند که مغز‬

‫انسان ‪-‬و سایر جانوران‪ -‬براى سازگار شدن با چنین زمان نسبى و قابلتغییرى دچار مشکل مىشود‪ .‬مثال در‬

‫بیمارى پرواز زدگى ‪-‬که معلول سفرهاى هوایى طوالنى است‪ -‬مىبینیم که عقب یا جلو افتادن از ساعت‬

‫زیستى موجب بروز ناراحتى و اختالل در کارکرد چرخهاى بدن مىشود‪ .‬از آنجا که چرخه درونزاد مغز ما‬

‫کمى از ‪24‬ساعت بیشتر است‪ ،‬سفر از غرب به شرق‪- ،‬که طول این ساعت را کم مىکند‪ -،‬نسبت به سفر در‬

‫جهت عکس ‪-‬که ساعت درونى را منبسط مىکند‪ -‬ایجاد اشکاالت بیشترى مىکند‪ .‬ساعت درونى‪ ،‬و حس‬

‫زمان ناشى از آن‪ ،‬زمینه فیزیولوژیک رفتارهاى چرخهاى و متناوب سیستمهاى زنده است‪ .‬خواب‪ ،‬که موضوع‬

‫بحث ماست‪ ،‬نمونهاى مشهور از این رفتارهاست‪.‬‬

‫‪24‬‬
‫گفتار سوم‪ :‬رفتارشناسى خواب‬

‫ویژگیهاى عام خواب‪ :‬خواب نوعى رفتار عام و رایج در میان همه جانوران پرسلولى پیچیدهتر از‬

‫حدى ویژه است‪ .‬با وجود آشنا بودن این مفهوم‪ ،‬تعریف مشخصى از واژه خواب در دست نیست‪ .‬اگر بخواهیم‬

‫خواب را از دید رفتارشناسى مورد تحلیل قرار دهیم‪ ،‬به مدل سادهاى خواهیم رسید‪ .‬خواب رفتارى است که‬

‫از چند ویژگى برخوردار است‪:‬‬

‫نخست این که با دوره نسبتا درازى از عدم تحرك و توقف فعالیت عضالنى در بدن همراه است‪.‬‬

‫رفتارهایى که با توقف در یک مکان‪ ،‬و در یکجا ماندن همخوانى دارند‪ ،‬معموال در زمان خواب به وقوع‬

‫مىپیوندند‪ .‬نوزادان در این زمان شیر مىمکند و نشخوارکنندگان در این دوره نشخوار مىکنند‪ .‬کنشهاى وابسته‬

‫به گونه مربوط به تنظیم دماى بدن‪ ،‬و حرکات خودکار تمیز کردن بدن نیز در این زمان مىتوانند مشاهده‬

‫شوند‪.‬‬

‫دوم این که در زمان خواب‪ ،‬آستانه تحریک گیرندههاى حسى باال مىرود و به این ترتیب توانایى پاسخ به‬

‫محرك در جانوران کاهش مىیابد‪ .‬مثال یک ماهى خوابیده را‪ ،‬مىتوان بدون این که واکنشى براى فرار از خود‬

‫نشان دهد‪ ،‬در دست گرفت و و از آب خارج کرد‪.‬‬

‫سومین ویژگى خواب‪ ،‬بازگشتپذیرى ساده آن است‪ ،‬یعنى برخالف بیشتر تغییر فازهاى آگاهى مشهور ‪-‬‬

‫مانند کُما و خلسه و بیهوشى‪ -‬فرد مىتواند به راحتى از آن به حالت عادى هشیارى بازگشت کند‪ .‬یک جانور‬

‫‪25‬‬
‫بیهوش به سختى به حالت عادى برمىگردد و تحریک حسى نقش چندانى در این بازگشت ندارد‪ .‬اما در‬

‫خواب‪ ،‬تحریک حسى باالتر از آستانه‪ ،‬مىتواند بازگشت جانور به هشیارى عادى را در پى داشته باشد‪.‬‬

‫چهارمین ویژگى عام جالب توجه در خواب‪ ،‬الگوى ریختى وابسته به گونه آن است‪ .‬یعنى انقباض و‬

‫‪45‬‬
‫انبساط عضالت بدن به هنگام آن از الگویى وابسته به گونه و ژنومى پیروى مىکند‪ .‬مثال خانواده اسبها‬

‫‪49‬‬
‫(گاوها‪ 46‬و فیلها‪ 47‬ر روى چهار پا و به حالت ایستاده مىخوابند‪ ،‬اما گربهسانان‪ 48‬به پهلو مىلمند و تنبلها‬

‫و خفاشها‪ 50‬به حالت واژگون مىخوابند‪ .‬برخى از جانوران حتى مکان خاصى را براى خوابیدن در نظر‬

‫مىگیرند و هر شب ‪-‬یا هرروز در مورد جانوران شبزى‪ -‬به همانجا باز مىگردند‪ .‬این مکان معموال به‬

‫استتار جانور کمک مى کند‪ ،‬و یا به دلیل دور از دسترس بودن نوعى امنیت را براى جانور ناهشیار تأمین‬

‫مىکند‪ .‬نمونه آشناى این ترجیح مکان خاص خواب را مىتوان در زاغهایى دید که در طول شب در داخل‬

‫‪51‬‬
‫شهرها مىخوابند و روزها براى یافتن غذا در حومه شهرها پرسه مىزنند‪.‬‬

‫عدهاى از رفتارشناسان‪ ،‬خواب را نوعى رفتار غریزى مىدانند‪ ،‬و حتى گروهى آن را بعد از تنفس‪،‬‬

‫نیرومندترین انگیزش مىدانند‪ .‬این ادعا قابلپذیرش است‪ ،‬چرا که خواب نیز مانند غرایز دیگر‪ ،‬رفتارى است‬

‫با الگوى ریختى مشابه‪ 52‬در یک گونه که براى برآوردن نیازى خاص تخصص پیدا کرده‪ .‬همه ما این تجربه‬

‫‪45‬‬
‫‪Equidae‬‬
‫‪46‬‬
‫‪Bovidae‬‬
‫‪47‬‬
‫ب‪Elefentidae‬‬
‫‪48‬‬
‫‪Felidae‬‬
‫‪49‬‬
‫‪Bradypodidae‬‬
‫‪50‬‬
‫‪Chiroptera‬‬
‫‪51‬‬
‫‪1981McFarland‬‬
‫‪52‬‬
‫‪Stereotypic‬‬
‫‪26‬‬
‫را داریم که نخوردن غذا‪ ،‬یا ننوشیدن آب‪ ،‬آسانتر از بیدار ماندن به مدت طوالنى است‪ .‬در واقع هستند کسانى‬

‫که به دلیل اعتصاب غذا و خوددارى از خوردن آب و غذا مرده باشند‪ ،‬اما کسى را سراغ نداریم که با خوددارى‬

‫از خوابیدن خود را نابود کرده باشد‪.‬‬

‫‪53‬‬
‫هر رفتار غریزى‪ ،‬داراى دو بخش است‪ .‬بخش مقدماتى که عبارت است از رفتارهاى ابتدایى آماده کننده‬

‫شرایط بروز رفتار غریزى اصلى و زمینهساز برآورده شدن نیاز مورد نظر‪ .‬و بخش اصلى‪ 54‬که عبارت است از‬

‫رفتار خاص مربوط به ارضاى نیاز فیزیولوژیک مورد نظر‪ .‬مثال در مورد غریزه گرسنگى‪ ،‬محرك مشخصى ‪-‬‬

‫مثل کاهش قند خون‪ -‬باعث راهاندازى رفتارهاى تغذیهاى مىشود‪ .‬این رفتارها چنان که گفتیم داراى دو بخش‬

‫هستند‪ .‬بخش مقدماتى مثال عبارت است از کمین و شکار کردن‪ ،‬و بخش اصلى عبارت است از رفتار خاص‬

‫لب و دهان که مربوط به خوردن است‪ .‬در مورد خواب هم چنین تقسیمبندىاى را قائل شدهاند‪ .‬مثال رفتارهایى‬

‫مانند خرناس کشیدن و کش و قوس دادن به بدن ‪-‬در پرندگان و پستانداران‪ -‬را به عنوان بخش مقدماتى‪ ،‬و‬

‫خود خواب را به عنوان بخش اصلى فرض کردهاند‪ .‬گروهى از پژوهشگران همه خواب را به عنوان بخش‬

‫اصلى قبول ندارند و فقط خواب متناقض را مربوط به رفع نیازهاى فیزیولوژیک مىدانند‪.‬محرك خاص‬

‫راه اندازنده خواب هم ظاهرا عبارت است از درازى زمانى که موجود بیدار است‪ .‬الگوى رفتارى خواب هم‪،‬‬

‫چنانکه دیدیم حالت کلیشهاى دارد‪ .‬حتى گروهى ثابت بودن شکل ‪ EEG‬را در گونههاى منفرد به عنوان‬

‫‪55‬‬
‫نوعى رفتار کلیشهاى مطرح کردهاند‪.‬‬

‫‪53‬‬
‫‪Appetitive phase‬‬
‫‪54‬‬
‫‪Consummatory phase‬‬
‫‪55‬‬
‫‪Moruzzi&Manica.-1988‬‬
‫‪27‬‬
‫بنابر نظریه وِب‪ ،‬خواب رفتارى است غریزى که در اثر همکارى سه نوع محرك پدید مىآید‪ .‬نخستین‬

‫مورد‪ ،‬فاصله زمانىاى است که جانور قبل از احساس نیاز به خواب بیدار بوده‪ ،‬دیگرى نظم تناوبى وابسته به‬

‫ساعت درونى او است‪ ،‬و سومى تسهیل و مهار درونى رفتار است که نیاز ذهنى به خواب یا ضرورت درونى‬

‫بیدار ماندن را شامل مى شود‪ .‬هر سه عامل محرك نام برده‪ ،‬از فرد به فرد و گونه به گونه تفاوتهایى مشخص‬

‫را نشان مىدهند‪ ،‬اما بسته به شباهت الگوى ژنتیکى‪ ،‬مشابهاتى آشکار را در خود نشان مىدهند‪.‬‬

‫خواب در جانوران‪ :‬با این معیارهاى رفتارشناختى‪ ،‬خواب را مىتوان در همه جانوران عالى دید‪ .‬در‬

‫میان پستانداران که شباهتى آشکار در جزئیات رفتار خواب ‪ -‬حتى در الگوهاى فعالیت الکتریکى مغز‪-‬‬

‫مشاهده مىشود‪ .‬در پرندگان نیز کمابیش مىتوان چنین تشابهاتى را بازیافت‪ .‬در خزندگان‪ ،‬نمونههایى مانند‬

‫سوسماران و مارمولکها وجود دارند که دورههاى مشخص خواب‪/‬بیدارى را آشکار مىکنند‪ .‬مثال در وابستگان‬

‫به خانواده دوشاخزبانان‪ 56‬نشانههاى آشکار این رفتار را مىتوان دید‪ .‬آفتابپرستان هم رفتارهاى ویژه خواب‬

‫را از خود نشان مىدهند‪ .‬مثال آفتاب پرست مِلِر‪ 57‬شبها را بر فراز شاخههاى درختان به صورت نامتحرك و‬

‫بیحس مىگذراند‪ .‬چشمان متحرك و بزرگ این جانور نیز در طول شب به درون حدقه کشیده مىشود و‬

‫پاسخ به محركهاى محیطى به کمینه مقدار خود مىرسد‪ .‬در مقابل این نمونههاى آشکار خواب در میان راسته‬

‫خزندگان‪ ،‬جانورانى با وضعیت پیچیدهتر را نیز داریم که از الگوهاى آشناى پستانداران پیروى نمىکنند‪.‬‬

‫کروکودیلها‪ 58‬نمونههایى آشنا از جانوران خوابآلود و نامتحرك هستند‪ .‬هرچند این شکارچیان بزرگ مدتهاى‬

‫‪56‬‬
‫‪Lacertidae‬‬
‫‪57‬‬
‫‪Camaeleo melleri‬‬
‫‪58‬‬
‫‪Crocoylia‬‬
‫‪28‬‬
‫مدیدى را بدون نشان دادن هیچ نشانهاى از چرخههاى روزانه به استراحت و بىحرکتى مىگذرانند‪ ،‬اما در‬

‫رفتارهاى فیزیولوژیک آنها‪ ،‬ردپاهاى مشخص چرخههاى روزانه را مىتوان بازیافت‪ .‬حتى در ابعاد کالن‬

‫رفتارى نیز‪ ،‬مىتوان چنین نشانههایى را دید‪ .‬یک پژوهشگر دقیق مىتواند در تمساح‪ 59‬دورههاى مشخص‬

‫هشیارى‪/‬استراحت را بیابد‪ .‬دورههایى که به دلیل افزایش آستانه تحریک در شرایط استراحت با خواب مشابهت‬

‫پیدا مىکنند‪ .‬در الكپشتان دریایى – خانواده ‪ -Cheloniidae‬نیز چرخههاى روزانه فعالیت‪/‬خواب نمود‬

‫زیادى ندارد‪ .‬این جانوران شناگر هوازى ناچارند تا براى گرفتن هوا هر چند وقت یکبار به سطح دریا بروند‬

‫و بنابراین خواب را به سختى مىتوان در آنها تعریف کرد‪.‬‬

‫در دوزیستان نیز مىتوان نمودهاى رفتار خواب را دید‪ .‬جزئیات این رفتار در دوزیستانى مانند سمندر‬

‫ببرى‪ 60،‬قورباغه درختى کوبایى‪ 61‬و وزغها‪ 62‬به خوبى روشن شده است‪ .‬حتى نشان داده شده که فعالیت‬

‫الکتریکى مغز این جانوران نیز در هنگام خواب دستخوش تغییر مىشود‪ .‬در زمان خواب‪ ،‬پاسخگویى جانور‬

‫به محرکهاى محیطى بسیار کاهش مىیابد‪ ،‬و معموال شکل خاصى از جمع کردن بدن و آرام ماندن در هر‬

‫گونه دیده مىشود‪ .‬سمندرهاى مکزیکى‪ 63‬در گروههایى فشرده در میان گیاهان آبزى‪ ،‬شناور مىمانند و به‬

‫خواب مىروند‪ .‬پاسخگویى آنها نیز در این هنگام به کمینه مقدار خود مىرسد و حرکات آبششهایشان کم‬

‫مىشود‪ .‬در برابر این نمونههاى برجسته‪ ،‬گونههاى استثنایىاى مانند قورباغه گاوى‪ 64‬را هم داریم که تا به‬

‫‪59‬‬
‫‪Caiman sclerops‬‬
‫‪60‬‬
‫‪Ambystoma tigrinum‬‬
‫‪61‬‬
‫‪Hyla septentrionalis‬‬
‫‪62‬‬
‫‪Bufo arenarum‬‬
‫‪63‬‬
‫‪Ambystoma mexicanus‬‬
‫‪64‬‬
‫‪Rana catesbeiana‬‬
‫‪29‬‬
‫حال خواب را در آن ندیدهاند‪ 65.‬در ماهیان رفتار خواب الگویى آمیخته با ویژگیهاى زندگى آبى را دارد‪ .‬برخى‬

‫از ماهیان که توانایى مکش آب به درون آبششهایشان را ندارند‪ ،‬ناچارند تا براى تنفس مرتبا حرکت کنند‪ .‬در‬

‫این جانوران سکون و در یکجا ماندن به معناى قطع جریان آب پراکسیژن بر آبششهایشان است‪ .‬به این دلیل‬

‫هم در برخى از ماهیان که چنین وضعى را دارند‪ ،‬خواب با توقف و بىحرکتى همراه نیست‪ .‬ماهى تُن و‬

‫بعضى از کوسهها نمونههایى از این جانورانند‪ .‬این ماهیان در حال شنا کردن مىخوابند‪ .‬حرکات شنایى آنها‬

‫در هنگام خواب بسیار ساده و خفیف مىشود و طبق معمول‪ ،‬نسبت به محرکها کمتر پاسخ مىدهند‪ .‬برخى‬

‫‪67‬‬
‫از ماهیان به هنگام خواب تغییر رنگ مىدهند و این بیشتر نوعى رفتار استتارى‪ 66‬است‪.‬‬

‫در انسان و سایر پستانداران عواملى پیدا شدهاند که در انگیزش رفتار خواب مؤثرند‪ .‬آشناترین این موارد‪،‬‬

‫خوردن غذا است‪ .‬این امر موجب فعالیت اعصاب پاراسمپاتیک شده‪ ،‬شرایط را براى آرمیدن بدن و ورود به‬

‫خواب آرام فراهم مىکند‪ .‬برخى از مواد غذایى مانند شیر و ماست هم به داشتن خاصیت خوابآورى‬

‫مشهورند‪ .‬این مواد به دلیل داشتن مقدار زیادى تریپتوفان ‪-‬که پیشساز سروتونین است‪ -‬مىتوانند فعالیت‬

‫سیستم سروتونرژیک را افزایش داده و به این ترتیب خواب آرام را تسهیل کنند‪.‬‬

‫عوامل رفتارى هم در تسهیل خواب مؤثرند‪ ،‬مثال آشنا بودن با محیط خوابیدن را آسان مىکند‪ .‬آمیزش جنسى‬

‫نیز اثرى مشابه دارد‪ .‬در مورد رفتار آمیزش‪ ،‬پدیده جالبى در خرگوش وجود دارد‪ .‬این جانور پس از سن بلوغ‬

‫به ندرت الگوهاى خواب ‪ REM‬را از خود نشان مىدهد‪ .‬این موارد نادر بالفاصله پس از جفتگیرى است‪.‬‬

‫‪65‬‬
‫‪McFarland.-1981‬‬
‫‪66‬‬
‫‪Camouflaging‬‬
‫‪67‬‬
‫‪McFarland.-1981‬‬
‫‪30‬‬
‫به بیان دیگر‪ ،‬تنها وقتى که خرگوش وارد خواب متناقض مىشود‪ ،‬هنگامى است که پس از جفتگیرى به‬

‫خواب برود‪ .‬گویا علت القاى چنین حالتى‪ ،‬به هم خوردن تعادل هورمونى در بدن جانور باشد‪ ،‬تغییرى که در‬

‫‪68‬‬
‫بدن انسان نیز با شدت کمتر مشاهده مىشود‪.‬‬

‫حرکات در خواب‪ :‬حتى آرامترین و تنبلترین افراد هم دست کم هفت هشت بار در خواب حرکت‬

‫مىکنند‪ .‬این "غلت زدن" در خواب‪ ،‬عمدتا به مراحل انتقال از دوره خواب ‪ REM‬یک چرخه ‪ BRAC‬به‬

‫فاز اول خواب آرام چرخه بعد مربوط مىشود‪ .‬در خواب آرام‪ ،‬محرك هیجانى کافى براى حرکت دادن‬

‫عضالت وجود ندارد‪ ،‬و اگر چنین محرکى وجود داشته باشد حاالتى غیرعادى مانند خوابگردى یا صحبت‬

‫در خواب پیش مىآید‪ .‬شکل رایجتر این ناهنجارى عبارت است از "لِنگ و لگد انداختن" در خواب‪ .‬در دوره‬

‫خواب متناقض‪ ،‬برعکس محرك هیجانى زیادى وجود دارد‪ ،‬اما به دلیل کارکرد ویژه پل مغزى‪ ،‬اندامهاى‬

‫حرکتى فلج شدهاند‪ .‬در دوره انتقال از یک چرخه ‪ BRAC‬به دیگرى‪ ،‬که این دو مرحله با هم برخورد‬

‫مىکنند‪ ،‬حرکات خواب را داریم‪ .‬معموال در خواب آرام حرکتى وجود ندارد‪ ،‬و گاهى حرکاتى در دقایق‬

‫آخرى خواب متناقض دیده مىشود‪.‬‬

‫به هنگام تغییر فاز از حالت خواب به بیدارى هم حرکاتى در جانوران دیده مىشود که معموال با امواج تتا‬

‫همراه است‪ .‬این امواج از هیپوکامپ و قشر مخ سرچشمه مىگیرند‪ .‬گویا این موج بتواند به عنوان شاخصى‬

‫براى حالت آگاهى در نظر گرفته شود‪ .‬در موش‪ ،‬این موج به هنگام بیدار شدن‪ ،‬به همراه حرکاتى خفیف در‬

‫‪68‬‬
‫‪Hobson.- 1989‬‬
‫‪31‬‬
‫پوزه و گوش و دستهاى جانور دیده مىشود‪ .‬همچنین به هنگام حرکات خفیف مشابهى که گاهى در زمان‬

‫‪69‬‬
‫خواب ‪REM‬صورت مىگیرد هم این موج را مىتوان دید‪.‬‬

‫زوجهایى که در کنار هم مىخوابند‪ ،‬داراى حرکاتى همزمان و مشابه هستند‪ .‬یکى از علل این همزمانى‪،‬‬

‫این است که هردو تقریبا در یک زمان به خواب آرام وارد مىشوند و بنابراین چرخههاى ‪ BRAC‬همفازى‬

‫را تجربه مىکنند‪ .‬یکى از علل این همزمانى در چرخهها‪ ،‬این است که معموال تا زمان ورود یکى از زوجها‬

‫به خواب‪ ،‬دیگرى امکان پیش رفتن در خواب آرام را ندارد‪) .‬چون سروصدا و حرکات دیگرى او را بیدار‬

‫مىکند( برخالف آنچه که در نگاه اول به نظر مىرسد‪ ،‬راحتى خواب ارتباط چندانى با بسامد حرکات انجام‬

‫شده در طول آن ندارد‪ .‬براى سنجش بسامد حرکات یک فرد در خواب‪ ،‬کمیتى قرارداد شده که "ضریب‬

‫بیحرکتی"‪ 70‬نام دارد ‪ .‬معیار اندازهگیرى این ضریب‪ ،‬عکسهایى است که از شخص خفته به طور تصادفى‬

‫برداشته مىشود‪ .‬نسبت تعداد تصاویرى که بىحرکتى را نشان مىدهند )مانند هم هستند( به تصاویر نشانگر‬

‫حرکت (متفاوت با قبلى)‪ ،‬این ضریب را تعریف مىکند‪ .‬افرادى که ضریب حرکتشان بین ‪ 63-47 %‬باشد‪،‬‬

‫داراى خوابى سنگین و عمیق هستند‪ .‬در مقابل‪ ،‬دارندگان ضریب حرکت ‪ 43-22 %‬خوابى سبک و آشفته‬

‫‪71‬‬
‫دارند‪.‬‬

‫‪69‬‬
‫‪1992Valle et al‬‬
‫‪70‬‬
‫‪Immobility Index‬‬
‫‪71‬‬
‫‪Habson.-1989‬‬
‫‪32‬‬
‫گفتار چهارم‪ :‬مراحل خواب در انسان‪:‬‬

‫‪72‬‬
‫به هنگام سحرگاه‪ ،‬خروس بانگ برمىدارد تا مردمان را به کردار و گفتار و پندار نیک برانگیزد‪ ،‬اما بوشاسپ‬

‫‪73‬‬
‫آنان را به خواب فرو مىبرد و از کار نیک باز مىدارد‪.‬‬

‫چنانکه گفتیم‪ ،‬چرخهاى وجود دارد به نام چرخه پایه فعالیت‪/‬استراحت‪ ،‬که رفتارهاى فیزیولوژیک انگیزشى‬

‫در دورههایى متناسب با تناوب آن انجام مىشود‪ .‬رفتار خواب هم به همین ترتیب از این چرخه تبعیت مىکند‪.‬‬

‫یعنى هربار خوابیدن در هر جانور‪ ،‬عبارت است از زمانى که توسط دورههاى ‪ BRAC‬ویژه آن گونه قطعه‬

‫قطعه شده است‪ .‬هر بار خوابیدن‪ ،‬عبارت است از چندین بار تکرار کردن این چرخه‪ .‬در هر دوره‪ ،‬اتفاقات‬

‫فیزیولوژیک مشابهى رخ مىدهد‪ .‬در این بخش خواب را تنها در طى یکى از این دورهها مورد مطالعه قرار‬

‫خواهیم داد‪ ،‬و تنها در مواردى که تفاوتى در استمرار این چرخهها قابلذکر باشد‪ ،‬از این قالب خارج خواهیم‬

‫شد‪.‬‬

‫در انسان‪ ،‬چرخه ‪ BRAC‬یک ساعت و نیم به طول مىانجامد و در طول آن‪ ،‬اتفاقات کلیشهاى مشخصى‬

‫در رفتار الکتریکى مغز رخ مىدهد‪ .‬بر اساس این اتفاقات خواب را به دو مرحله کلى تقسیم مىکنند‪:‬‬

‫‪ 72‬بوشاسپ‪ :‬دیو خواب و رؤیا در روایتههاى زرشتى‬


‫‪ 73‬وندیداد‪ :‬فرگرد هجدهم‪ ،‬بند ‪.15-7‬‬
‫‪33‬‬
‫‪74‬‬
‫نخست؛ خواب آرام‬

‫خواب آرام‪ ،‬عبارت است از بخش ابتدایى چرخه ‪ BRAC‬در هر دوره خواب‪ .‬در این دوره‪ ،‬بدن آرام‬

‫است‪ ،‬عضالت تقریبا منبسط و شل هستند‪ ،‬اما تونوس خفیفى در آنها دیده مىشود‪ .‬تنفس و تپش قلب آرام‬

‫و کند هستند‪ ،‬و اعصاب سمپاتیک با کارکردهاى ویژه خود بر دستگاه سمپاتیک غلبه دارد‪ .‬نتیجه این غلبه‪،‬‬

‫هجوم خون به اندامهاى درونى و فعال شدن لوله گوارش است‪ .‬به این ترتیب بخش مهمى از گوارش غذا‬

‫در حین این دوره به انجام مىرسد و ترشح شیرههاى گوارشى نیز افزایش مىیابد‪ .‬در این دو راه‪ ،‬رؤیاى‬

‫داستاندارى دیده نمى شود اما ممکن است توهماتى مانند حرکات ساده یا حس بودن در جایى یا دیدن‬

‫منظرهاى ساکن به فر دست دهد‪ .‬خواب آرام‪ ،‬خود بر اساس نوع امواج مغزى‪ ،‬به چهار دوره فرعى تقسیم‬

‫مىشود‪:‬‬

‫فاز اول‪ :‬در ابتداى چرخه ‪ BRAC‬وجود دارد که حدود ده دقیقه به طول مىانجامد‪ .‬در این دوره‪ ،‬امواج‬

‫پربسامد و کم ولتاژ زمان بیدارى از بین رفتهاند و امواج موسوم به تتا در نوار مغزى دیده مىشوند‪ .‬در کل‬

‫امواج آلفا‪ 75‬به هنگام استراحت فکرى‪ ،‬و امواج بتا‪ 76‬به هنگام کار فکرى تولید میشوند‪ .‬این مرحله با‬

‫تحریکهاى شنوایى و پساوایى به سادگى به حالت هشیارى و بیدارى برگشت مىکند‪ .‬کسى که پس از رفتن‬

‫به رختخواب‪ ،‬در حین نخستین فاز اولین دوره ‪ BRAC‬از خواب بیدار شود‪ ،‬اینطور گزارش خواهد کرد که‬

‫‪74‬‬
‫‪non-REM‬‬
‫‪75‬‬
‫با بسامد ‪ 12-8‬هرتز و ولتاژ ‪ 50-25‬میلىولت‬
‫‪76‬‬
‫با بسامد بیشتر از ‪ 13‬هرتز و ولتاژ کمتر از ‪25‬میلىولت‬
‫‪34‬‬
‫هنوز به خواب نرفته بوده‪ .‬به بیان دیگر‪ ،‬فرد پس از ورود به نخستین فاز از خواب آرام‪ ،‬از خواب بودن خود‬

‫ناآگاه خواهد بود و به سادگى هم بیدار خواهد شد‪.‬‬

‫فاز دوم‪ :‬پس از فاز اول پدید مىآید‪ .‬در این فاز هم امواج تتا وجود دارند‪ ،‬ولى همواره همراه با امواج‬

‫مکمل دیگرى دیده مىشوند‪ .‬امواج ‪K‬یکى از این امواج است که بسامدى معادل یک پرش بر دقیقه دارد و‬

‫تک موجهایى تیز و ناگهانى را شامل مىشود‪ .‬این امواج تنها به فاز دوم خواب آرام تعلق دارند‪ .‬بسامد این‬

‫امواج در اثر سر و صدا افزایش مىیابد و گویا به استمرار خواب ارتباط داشته باشد‪ .‬امواج دیگرى که در این‬

‫دوره ظاهر مىشوند‪ ،‬به دوکهاى خواب‪ 77‬موسومند‪ .‬اینها امواجى کوتاه هستند که هر دو تا پنج دقیقه یکبار‬

‫ظاهر مىشوند و تا پایان فاز چهارم خواب آرام ادامه مىیابند‪ .‬این امواج ظاهرا به پایین آمدن حساسیت مغز‬

‫نسبت به محرکهاى خارجى مربوط مىشود‪ .‬با باالتر رفتن سن‪ ،‬احتمال حضور این امواج کاهش مىیابد‪ .‬فاز‬

‫دوم خواب حدود ‪ 15‬دقیقه طول مىکشد‪.‬‬

‫فاز سوم‪ :‬مهمترین ویژگى این مرحله‪ ،‬پیدایش امواج موسوم به دلتا است‪ .‬این امواج بسامدى کمتر از ‪3/5‬‬

‫هرتز و ولتاژى بیشتر از ‪ 50‬میلىولت دارند‪ .‬این امواج نمایانگر بلندترین و کندترین نمودارهاى ثبت شده از‬

‫مغز هستند‪ .‬هرچه عمق خواب بیشتر باشد‪ ،‬ولتاژ این امواج بیشتر و بسامدشان کمتر خواهد شد‪ .‬این امواج‬

‫در فاز سوم خواب‪ ،‬تنها ‪ 30-20 %‬از ‪ EEG‬را شامل مىشوند و مقدارشان به تدریج با نزدیک شدن به فاز‬

‫چهارم خواب آرام بیشتر مىشود‪ .‬در حالت بیدارى هم هنگام بهتزدگى مىتوان این امواج را از مغز ثبت‬

‫کرد‪ .‬اگر در این مرحله سروصدایى در محیط اطراف فرد خفته ایجاد شود‪ ،‬مىتواند باعث برگشت به فاز دوم‪،‬‬

‫‪77‬‬
‫‪Sleep spindles‬‬
‫‪35‬‬
‫یا حتى اول شود‪ .‬برخى از محركها‪ ،‬اگر زیاد شدید نباشند‪ ،‬مىتوانند باعث تداوم این فاز از خواب آرام‬

‫شوند‪.‬‬

‫فاز چهارم‪ :‬مرز مشخصى بین فاز سوم و چهارم وجود ندارد‪ .‬تنها تفاوت مهم‪ ،‬بیشتر شدن امواج دلتا است‪.‬‬

‫در این مرحله‪ ،‬این نوع فعالیت مغزى در بیش از نصف زمان ثبت ‪ EEG‬دیده مىشود‪ .‬این مرحله همان‬

‫است که خستگى عضالنى مربوط به فعالیتهاى بدنى را جبران مىکند‪ .‬این مرحله عمیقترین خواب را در بر‬

‫دارد و در طى آن پاسخگویى فرد به محرکهاى محیطى به کمترین مقدار خود مىرسد‪.‬‬

‫‪78‬‬
‫دوم؛ خواب متناقض‬

‫این خواب با پدیدههاى عجیب و به ظاهر تناقضآمیزى همراه است‪ .‬مىتوان رفتارهاى مشاهده شده در‬

‫این دوره را به دو دسته پیوسته و گسسته تقسیم کرد‪ .‬رفتارهاى گسسته مواردى را شامل مىشوند که با‬

‫چرخههاى تناوبى همراهند‪ .‬امواج مغزى و حرکات سریع چشم مهمترین رفتارهاى گسسته دوران خواب‬

‫متناقض هستند‪ .‬امواج تتا در این دوره به شدت کاهش مىیابند و به جایشان امواج سریع و پربسامدى دیده‬

‫مىشوند که به امواج سریع زمان بیدارى شباهت دارند‪ .‬در این دوره امواج ‪ EEG‬ناهمزمان شده‪ ،‬نظم معمول‬

‫خود را ‪-‬که در خواب آرام وجود دارد‪ -‬از دست مىدهند‪ .‬تونوس عضالت کامال از بین مىرود و چشم‬

‫حرکاتى سریع را در زیر پلکهاى بسته انجام مىدهد‪ .‬این حرکات حدود ‪8‬حرکت باال به پایین‪ ،‬و ‪30‬‬

‫حرکت افقى را در دقیقه شامل مىشود‪ .‬در این دوره امواج موسوم به ‪ PGO‬نیز در مسیر پل‪-‬هسته زانویى‪-‬‬

‫لُب پسسرى مشاهده مىشوند‪ .‬این امواج تنها در صورتى قابلثبت هستند که الکترودهاى گیرنده بر سطح‬

‫‪78‬‬
‫‪REM‬‬
‫‪36‬‬
‫مغز کار گذاشته شوند‪ .‬به همین دلیل هم تا به حال آن را در انسان ثبت نکردهاند‪ .‬اما با توجه به این که آن را‬

‫در تمام جانوران خونگرم مىتوان دید‪ ،‬مىتوان حکم کرد که در انسان نیز وجود دارد‪ .‬هر حرکت چشم با‬

‫یکى از تکانههاى این موج همراه است‪.‬‬

‫پدیدههاى پیوسته‪ ،‬مواردى را در بر مىگیرد که دوام داشته و در کل مقاطع زمانى خواب ‪ REM‬دیده‬

‫مىشوند‪ .‬چنان که گفتیم‪ ،‬از بین رفتن تونوس عضالت نمونهاى از این رفتارهاست‪ .‬یک رفتار پیوسته دیگر‪،‬‬

‫فعالیت ذهنى شدید در این دوره است‪ .‬در طى خواب متناقض رؤیاهاى داستاندار توسط فرد تجربه مىشوند‪.‬‬

‫افراد عادى این رؤیاها را مىبینند‪ ،‬و نابینایان مادرزاد آن را مىشنوند ‪4.‬نشان داده شده که به هنگام خواب‬

‫‪80‬‬
‫متناقض‪ ،‬در قشر پس سرى‪ 79‬جانورانى مانند گربه‪ ،‬فعالیتى شدید مشابه با بیدارى بر ‪ EEG‬ثبت مىشود‬

‫در این دوره‪ ،‬بر خالف خواب آرام‪ ،‬فعالیت سمپاتیک بر پاراسمپاتیک غلبه مىکند و به دنبال آن خون به‬

‫سوى عضالت و اندامهاى خارجىتر هدایت مىشود‪ .‬در این دوره حالت برانگیختگى جنسى نیز دیده مىشود‬

‫و گاه در افراد نر به انزال مىانجامد‪ .‬پاسخگویى فرد به محرکهاى خارجى به حد کمى منحصر مىشود‪ ،‬اما‬

‫‪81‬‬
‫شنیدن صداهاى آشنا مىتواند به راحتى فرد را بیدار کند‪.‬‬

‫‪79‬‬
‫‪Lobus Occipitalis‬‬
‫‪80‬‬
‫‪Evartsetal.-1978‬‬
‫‪81‬‬
‫‪Carlson.-1992‬‬
‫‪37‬‬
‫درازای زمان خواب‬ ‫نام گونه‬

‫(ساعت در شبانه روز)‬

‫‪20‬‬ ‫تنبل دو انگشتى‬

‫‪19‬‬ ‫آرمادیلو‪ ،‬اوپوسوم‪ ،‬خفاش‬

‫‪16‬‬ ‫لمور‪ ،‬موش درختى‬

‫‪14‬‬ ‫هامستر‪ ،‬سنجاب‪ ،‬سگ آبى کوهى‬

‫‪13‬‬ ‫موش‪ ،‬گربه‪ ،‬خوك‪ ،‬کوآال‬

‫‪12‬‬ ‫خرگوش چینچیال‪ ،‬مورچهخوار خاردار‬

‫‪11‬‬ ‫پلنگ‬

‫‪10‬‬ ‫جوجهتیغى‪ ،‬شمپانزه‪ ،‬خرگوش‪ ،‬موش کور‬

‫‪8‬‬ ‫آدم‬

‫‪7‬‬ ‫خوکچه هندى‪ ،‬گاو‬

‫‪6‬‬ ‫تاپیر‪ ،‬گوسفند‬

‫‪5‬‬ ‫اوکاپى‪ ،‬اسب‪ ،‬دلفین‪ ،‬نهنگ‬

‫‪4‬‬ ‫زرافه‪ ،‬فیل‬

‫‪0‬‬ ‫الکپشت آبی‪ ،‬موش خرطومدار‬

‫زمان خواب در مهرهداران‪ .‬برگرفته از (‪)McFarland.- 1981‬‬

‫‪38‬‬
‫زمان خواب متناقض در اولین چرخه ‪ BRAC‬خواب حدود ‪ 15‬دقیقه است‪ .‬اما با ادامه چرخههاى خواب‪،‬‬

‫نسبت این دوره به کل خواب افزایش مىیابد و در نهایت در حوالى صبح به ‪ 45‬دقیقه مىرسد‪ 82.‬شاید یکى‬

‫از علل خوشایند بودن خواب صبحگاهى‪ ،‬همین باال بودن نسبت خواب متناقض به کل خواب در آن باشد‪.‬‬

‫سوم‪ :‬زمان خواب در جانوران‪:‬‬

‫چنانکه گفتیم‪ ،‬خواب به شکل کلى در همه جانوران دیده مىشود‪ .‬اما ظاهرا خواب ‪ REM‬تنها به‬

‫مهرهداران عالى اختصاص دارد‪ .‬در ماهیان و دوزیستان شاهدى مبنى بر وجود خواب ‪ REM‬وجود ندارد‪.‬‬

‫در خزندگان نیز شاهد محکمى در این مورد وجود ندارد‪ .‬تنها یک گزارش وجود دارد که حرکات منظمى با‬

‫بسامد دوازده بار در دقیقه را در چشمان آفتابپرست مورد تأیید قرار مىدهد و یک گزارش دیگر نیز وجود‬

‫انقباضات منظم عضالت انگشت را در تمساح‪ 83‬نشان مىدهد‪ .‬در الگوى ‪ EEG‬این جانور تغییرات منظم و‬

‫‪84‬‬
‫متناوبى دیده مىشود که وجود نوعى خواب ‪REM‬را ممکن جلوه مىدهد‪.‬‬

‫در پرندگان‪ ،‬خواب شباهت زیادى با پستانداران دارد و به ویژه در جوجه پرندگان خواب ‪REM‬به وضوح‬

‫دیده مىشود‪ .‬در این دورهها‪ ،‬تونوس عضالنى پرنده مهار مىشود و نوعى فلج شل پدید مىآید‪ .‬خواب‬

‫‪ REM‬در پرندگانى مانند مرغ خانگى‪ 3/7 % ،‬زمان کل خواب به طول مىانجامد‪ .‬هر دوره خواب متناقض‬

‫‪82‬‬
‫‪Hobson.- 1989‬‬
‫‪83‬‬
‫‪Caiman‬‬
‫‪84‬‬
‫‪Hobson.- 1989‬‬
‫‪39‬‬
‫در این جانوران حدود پانزده به طول مىانجامد‪ .‬به عنوان یک قاعده کلى‪ ،‬زمان خواب در پرندگان و‬

‫پستانداران شکارچى بیشتر از گیاهخواران و ماکیانهاست‪.‬‬

‫در پستانداران‪ ،‬یک مورد عجیب را در اکیدنه‪ 85‬مىتوان دید‪ .‬این پستاندار که از مرغسانان ابتدایى است‪،‬‬

‫دوازده ساعت در روز را در زیر زمین مىخوابد اما فاقد خواب ‪ REM‬است‪ .‬سایر پستانداران داراى دوره‬

‫خواب متناقض مشخص هستند‪ .‬مثال اوپوسوم‪ 86‬یک پنجم اوقات خواب خود را دوره ‪REM‬مىگذراند‪ ،‬و‬

‫موش کور یک چهارم زمان خواب خود را به این شکل سپرى مىکند‪ .‬در بخش بعد خواهیم دید که خواب‬

‫متناقض بیشتر توسط هستههاى موجود در ساقه مغز ایجاد مىشوند‪ .‬در نوزادان پستاندارانى که بچه خود را‬

‫نارس به دنیا مى آورند‪ ،‬ساقه مغز تکامل یافته اما ساختارهاى باالیى مغز و قشر مخ هنوز کامل نشدهاند‪ .‬به‬

‫همین دلیل هم در این نوزادان خواب آرام وجود ندارد و در ابتداى تولد فقط خواب ‪ REM‬را مىتوان دید‪.‬‬

‫مثال در انسان خواب آرام تنها پس از گذر چند ماه در نوزاد پدید مىآید‪ .‬به عنوان یک قاعده کلى‪ ،‬نوزادان‬

‫نارستر‪ ،‬زمان بیشترى را در خواب ‪ REM‬مىگذرانند و زمان کل خوابشان هم بیشتر است‪ .‬هرچه سن‬

‫پستاندار بیشتر مىشود‪ ،‬زمان کلى خواب‪ ،‬و نسبت خواب ‪ REM‬به کل خواب کاهش مىیابد‪ .‬این الگوى‬

‫زمانبندى در سایر پستانداران هم دیده مىشود‪ .‬نوزاد گربه‪ ،‬در چند روز اول تولد‪ ،‬نیمى از اوقات را در‬

‫خواب آرام و نیمى دیگر را در خواب متناقض به سر مىبرد‪ .‬زمان خواب ‪ REM‬با گذشت زمان به تدریج‬

‫کاهش مىیابد‪ .‬گربه خانگى بالغ‪ 50 % ،‬عمر خود را در خواب آرام‪ ،‬و ‪ 15%‬باقى را در خواب متناقض‬

‫‪85‬‬
‫‪Tachyglossus‬‬
‫‪86‬‬
‫‪Opposum‬‬
‫‪40‬‬
‫مىگذراند ‪ .‬به عنوان یک قاعده کلى‪ ،‬در پستانداران عالى ‪ ٪30-20‬کل زمان خواب به دوره ‪REM‬اختصاص‬

‫یافته است‪.‬‬

‫در انسان‪ ،‬چرخههاى روزانه از هفته بیست و هشتم دوره جنینى پدیدار مىشوند‪ .‬نوزاد موش‪ ،‬در هنگام‬

‫تولد حدودا به اندازه جنین انسان ‪ 28‬هفتهاى تکامل پیدا کرده‪ ،‬و بنابراین در آن نمىتوان حرکات چشم یا‬

‫امواج سریع ویژه خواب متناقض را دید‪ .‬این دو ویژگى در نوزاد نارس مورد نظر‪ ،‬با گذشت ‪ 10-7‬روز‬

‫آشکار مىشود‪.‬‬

‫خواب متناقض در نوزاد انسان نیمى از زمان خواب‪ ،‬و در انسان بالغ تنها یک چهارم زمان خواب را به خود‬

‫اختصاص مىدهد‪ .‬این تغییر الگوى خواب تدریجى است‪ .‬حتى نوزاد چند ماهه انسان ‪ -‬که داراى خواب‬

‫آرام است‪ -‬نیز نسبت به زمان بلوغ حرکات بیشترى در خواب ‪REM‬مىکند‪ ،‬و گاهى هم پس از خوردن‬

‫شیر مستقیما به خواب متناقض وارد مىشود‪.‬‬

‫بررسى زمان معمولى خواب در آزمودنىهاى انسانى‪ ،‬ارنست هارتمن‪- 87‬از پژوهشگران به نام این رشته‪-‬‬

‫را به این نتیجه رهنمون شد که افراد کمخواب‪ ،‬توانایى ذهنى باالترى نسبت به پرخوابها دارند‪ .‬او بر ‪16‬‬

‫فرد کم خواب ‪-‬با خواب کمتر از ‪ 6‬ساعت‪ -‬و ‪ 23‬آدم پرخواب ‪-‬با بیش از ‪ 9‬ساعت خواب روزانه‪-‬‬

‫بررسىهایى انجام داد و به این نتیجه رسید که کم خوابها افرادى فعال‪ ،‬باروحیه‪ ،‬مثبت و سازنده هستند‪ .‬اما‬

‫در برابر پرخوابها افرادى مضطرب‪ ،‬منفعل‪ ،‬و بدبین محسوب مىشوند‪ .‬بر اساس این آزمونها‪ ،‬پرخوابها‬

‫بیشتر حد معمول در خواب ‪REM‬و فاز دوم خواب آرام باقى مىماندند‪ ،‬و کمخوابها بیشتر در دوره‬

‫‪87‬‬
‫‪Ernst Hartman‬‬
‫‪41‬‬
‫‪ REM‬یا فاز چهارم خواب آرام بودند و فاز اول و دوم خواب آرامشان بسیار کوتاه بود‪ .‬وِب‪ ،‬در پى این‬

‫نتیجه گیرى‪ ،‬آزمونهایى تکمیلى را انجام داد و به این نتیجه رسید که شواهد هارتمن براى تأیید ادعاهایش‬

‫کافى نبوده‪ .‬او دریافت که افراد داراى خواب کمتر از ‪ 5-4‬ساعت پرانرژى و کوشا هستند‪ ،‬اما نتیجه دیگرى‬

‫از شواهد حاصل شده برنمىآمد‪ .‬یعنى عکس این حرف در مورد پرخوابها درست نبود‪ 88.‬تحقیقاتى که وب‬

‫در مورد زمان خواب در انسان انجام داد‪ ،‬این نتیجه فرعى را هم در بر داشت که کاهش اختیارى زمان خواب‪،‬‬

‫خارج از محدوده خاصى ممکن نیست‪ .‬اگر این کاهش از چهار ساعت در شبانه روز هم کمتر شود‪ ،‬اختاللها‬

‫رفتارى مشخصى را ایجاد مىکند و باعث خوابآلودگى مىشود‪ 89.‬به بیان دیگر‪ ،‬یک انسان سالم و معمولى‪،‬‬

‫‪-‬صرف نظر از این که چقدر مشتاق کم کردن زمان خواببش باشد‪ -،‬آن مقدار خوابى را که نیاز دارد به دست‬

‫خواهد آورد‪.‬‬

‫با باالتر رفتن سن‪ ،‬مقدار خواب به طور طبیعى کاهش مىیابد‪ .‬مثال یک نوزاد ممکن است تا ‪16‬ساعت‬

‫در شبانه روز بخوابد‪ ،‬ولى یک فرد شصت ساله معموال حدود شش ساعت خواب روزانه دارد‪ .‬یکى از علل‬

‫این کاهش زمان خواب‪ ،‬چروکیده شدن و کم شدن حجم مثانه است که دفع ادرار متناوب در افراد مسن را‬

‫ایجاب مىکند‪ .‬این امر مىتواند بیدار شدن دورهاى ایشان‪ ،‬و کم شدن زمان کلى خواب در آنها را نتیجه دهد‪.‬‬

‫زندگى ماشینى کنونى‪ ،‬به همراه وظایف شغلى و برنامههاى تلویزیونى شبانهاش‪ ،‬باعث شده که نوعى‬

‫محرومیت از خواب همهگیر در افراد مشاهده شود‪ .‬نشان داده شده که در بیشتر شهروندان آمریکایى‪ ،‬کمبود‬

‫خواب همهگیرى دیده مىشود‪ .‬در حالت عادى‪ ،‬این افراد ساعت به خواب رفتن خود را تعیین نمىکنند )در‬

‫‪88‬‬
‫‪Hobson.- 1989‬‬
‫‪89‬‬
‫‪Webb et al.-1985‬‬
‫‪42‬‬
‫واقع برنامههاى تلویزیونى جذاب آن را تعیین مىکنند(‪ .‬ساعت بیدار شدن هم که بر اساس شغل یا موقعیت‬

‫تحصیلى فرد تعیین مىشود‪ ،‬و بنابراین نوعى محرومیت از خواب در این جوامع شایع است‪ 90.‬در عمل هم‬

‫مىبینیم که در روزهاى تعطیل و هنگامى که شانس بیشتر خوابیدن براى فرد فراهم مىشود‪ ،‬ساعات خواب‬

‫‪91‬‬
‫افزایش مىیابد‪.‬‬

‫در عمل‪ ،‬چرتهاى کوتاه روزانه ‪-‬که رواج زیادى در بین مردم دارد‪ ،-‬نوعى مکانیسم جبران براى این‬

‫محرومى است‪ .‬نشان داده شده که چرتهاى کوتاه روزانه‪ ،‬به شکلى معنىدار توانایى ذهنى افراد را براى حل‬

‫مسائل افزایش مىدهند و از خوابآلودگى جلوگیرى مىکنند‪ 92.‬یک نمونه از فواید چرت را مىتوان در روش‬

‫اختراعى سالوادور دالى ‪-‬نقاش سوررئالیست‪ -‬بازیافت‪ .‬او به هنگام خوابآلودگى قاشقى را در دست‬

‫مىگرفت و زیر آن پیالهاى پر از آب مىگذاشت و چر مىزد‪ .‬طبعا قبل از وارد شدن به خواب ‪REM‬عضالت‬

‫دست او شل مىشد و قاشق در پیاله مىافتاد و صداى این برخورد او را بیدار مىکرد‪ .‬به ادعاى این نقاش‬

‫جنجالبرانگیز‪ ،‬همین چرتهاى کوتاه براى رفع خستگى او کافى بود و او را براى ساعتها سرحال و بیدار‬

‫‪93‬‬
‫نگه مىداشت‪.‬‬

‫با وجود نقش انکارناپذیر عوامل محیطى در حجم زمان خواب‪ ،‬شواهد محکمى هم وجود دارد که ردپاى‬

‫وراثت را در تعیین درازاى خواب آشکار مىکند‪ 94.‬چنان که گفتیم‪ ،‬عواملى مانند رفتار تغذیهاى‪ ،‬وزن بدن‪ ،‬و‬

‫‪ 90‬خوشبخانه در کشور ما نگرانىاى در مورد نقش برنامههاى جذاب تلویزیونى در کمخوابى وجود ندارد!‬
‫‪91‬‬
‫‪Webb et al.- 1975‬‬
‫‪92‬‬
‫‪Webb et al.- 1987‬‬
‫‪93‬‬
‫‪Dement et al.-1976‬‬
‫‪94‬‬
‫‪Heath et al.- 1990‬‬
‫‪43‬‬
‫ساختار کلى بدن‪ ،‬تعیین کننده الگوى رفتارى و زمان خواب در گونههاى متفاوت هستند‪ .‬خود این کمیتها‬

‫نیز در نهایت توسط برنامهریزى ژنومى تعیین مىشوند‪.‬‬

‫به عنوان نکته پایانى این بخش‪ ،‬باید به یک رفتار استثنایى‪ ،‬که در پستانداران آبزىاى مانند دلفین دیده‬

‫مىشود اشاره کرد‪ .‬این جانوران هوازى ناچارند مرتب براى تنفس به سطح آب بیایند‪ .‬طبیعى است که خواب‬

‫متناقض همراه با فلج عضالنى مىتواند به سادگى منجر به خفه شدن این جانوران شود‪ .‬در واقع همان مشکلى‬

‫که در مورد ماهیان شناگر فاقد حرکات آبششى ‪-‬مانند کوسه‪ -‬مصداق داشت‪ ،‬در اینجا هم باید حل شود‪ .‬در‬

‫این جانوران‪ ،‬دو نیمکره مغز به نوبت به خواب مىروند و هیچوقت دو نیمکره همزمان در خواب به سر‬

‫نمىبرند‪ .‬به این ترتیب جانور مىتواند همواره تا حدودى گوش به زنگ باشد و از خفه شدن به هنگام خواب‬

‫‪95‬‬
‫پیشگیرى کند‪.‬‬

‫‪95‬‬
‫‪Mukhmetov et al.- 1984‬‬
‫‪44‬‬
‫گفتار پنجم‪ :‬مراكز عصبى درگیر در خواب‬

‫خواب پدیدهاى با نمودها و جنبههاى گوناگون است و بنابراین دور از انتظار نیست که ببینیم مراکز عصبى‬

‫گوناگونى هم در مغز‪ ،‬با کارکردهاى مربوط به آن درگیر باشند‪ .‬در اینجا به برخى از مهمترین ساختارهاى‬

‫مؤثر در شکلگیرى خواب اشاره خواهد شد‪ ،‬اما باید به این نکته توجه کرد که در نهایت خواب یک کارکرد‬

‫شبکه اى و کلى است و این تاکید ما بر جزئیات نباید به معناى نفى کلگرایى و تاکید بر رویکرد جزءگرا در‬

‫نظر گرفته شود‪.‬‬

‫ساختار شبکهاى (‪ 96:)RAS‬این ساختار‪ ،‬عبارت است از تودهاى از ماده خاکسترى که با مواد سفید‬

‫)فیبرهاى عصبى( در هم آمیخته و بافتى شبکه مانند و متخلخل را پدید آورده است‪ .‬از نشر ساختار بافتى‪،‬‬

‫نظم دستهجات فیبر عصبى در این بخش از مغز کمتر از سایر نقاط است‪ .‬این سیستم از ساقه مغز آغاز مىشود‬

‫و تا تاالموس ‪-‬در مغز میانجى‪ -‬ادامه مىیابد‪ .‬از زمانى که دانشمندان براى نخستین بار به نقش این سیستم‬

‫در برانگیختگى و هوشیارى پى بردند‪ ،‬حدود پنجاه سال مىگذرد‪ .‬این پژوهشگران اولیه نشان دادند که تحریک‬

‫الکتریکى این ساختار مىتواند به باال رفتن سطح هشیارى و برانگیخته شدن بینجامد‪ 97.‬بعدها معلوم شد که‬

‫نورونهاى منفرد درون این سیستم‪ ،‬نقشى مهم در کنترل حرکات ویژه اندامها و سرو بدن دارند‪ 98.‬با این‬

‫‪96‬‬
‫‪Reticular Activating System‬‬
‫‪97‬‬
‫‪Moruzzi & Magoun.- 1949‬‬
‫‪98‬‬
‫‪Siegeletal.-1979,1983‬‬
‫‪45‬‬
‫کشف اخیر‪ ،‬آشکار شد که ارتباط کار این دستگاه با چرخه روزانه خواب و بیدارى چندان زیاد نیست و باال‬

‫رفتن سطح هشیارى که تا آن هنگام مشاهده مىشد‪ ،‬بیشتر معلول برانگیختگى حرکتى بوده تا تحریک مستقیم‬

‫رفتار بیدارى‪ .‬اما این گزاره‪ ،‬کماکان درست محسوب مىشود که پیامهاى تحریکى باالروى این سیستم ‪-‬به‬

‫سوى قشر مخ‪ -‬در کل باعث میل جانور به بیدارى مىشود‪.‬‬

‫اگر مغز گربه را طورى برش دهیم که این ساختار از بخشهاى باالیى جدا شود‪ ،‬حالت اغما براى جانور پدید‬

‫مىآید و چرخه خواب بیدارى مختل مىشود ‪.‬‬

‫مکان آبى‪ 99:‬این هسته‪ ،‬در کف بطن چهارم مغزى‪ ،‬و در پشت پل مغزى قرار دارد‪ ،‬و از زاویه دید‬

‫پشت سر‪ ،‬همسایه پشتى ساختار شبکهاى است‪ .‬نورونهاى تشکیل دهنده آن نورآدرنرژیک هستند و‬

‫آکسونهاى خود را به قشر مخ‪ ،‬تاالموس‪ ،‬هیپوتاالموس و هیپوکامپ مىفرستند‪ .‬این هسته دو مسیر ورودى‬

‫دارد‪ .‬یکى از این راهها از هسته کنارى‪-‬پیشین پیاز مغز سرچشمه مىگیرد‪ ،‬و دیگرى از بخش شکمى‪-‬میانى‬

‫پیاز مغز آغاز مىشود‪ .‬یکى از این راهها باعث برانگیخته شدن و دیگرى باعث مهار شدن شلیک نورونهاى‬

‫این هسته مىشود‪ 100.‬نشان داده شده که با شروع خواب‪ ،‬فعالیت نورونهاى این هسته مهار مىشود و با ورود‬

‫به حالت بیدارى‪ ،‬فعالیتى شدید در این بخش دیده مىشود‪ .‬به بیان دیگر‪ ،‬خواب فقط زمانى انجام مىشود که‬

‫‪101‬‬
‫این نورونها خاموش باشند‪ .‬به ویژه در زمان خواب متناقض‪ ،‬شلیک این یاختهها تا حد صفر کاهش مىیابد‪.‬‬

‫‪99‬‬
‫‪Locus Coerulus‬‬
‫‪100‬‬
‫‪1986,1988Aston-Jones et al‬‬
‫‪101‬‬
‫‪Aston-Jones et al.- 1981‬‬
‫‪46‬‬
‫آزمایشها ات دیگر نشان داد که به هنگام وارد کردن تحریک حسى هشیار کننده به پستانداران‪ ،‬این هسته‬

‫بر فعالیت خود مىافزاید‪ .‬این امر حتى در زمان بیدارى هم مصداق دارد‪ .‬یعنى یک موش بیدار‪ ،‬آنگاه که با‬

‫صداى ناگهانى و بلندى روبرو شود‪ ،‬فعالیت افزایش یافتهاى را در مکان آبى خود نشان مىدهد‪ .‬نکته جالب‬

‫این که در هنگام انجام رفتارهایى کلیشهاى مانند تمیز کردن خود یا نوشیدن آب‪ ،‬مقدار شلیک این نورونها‬

‫بسیار کم است‪ .‬با توجه به این که این رفتارها نیاز انگیختگى باالیى دارند‪ ،‬اینطور به نظر مىرسد که فعالیت‬

‫‪103‬‬
‫این هسته بیشتر به "گوش به زنگ بودن"‪ 102‬مربوط باشد‪.‬‬

‫‪104‬‬
‫ین بخش در اصل از چندین هسته نزدیک به هم تشکیل یافته که از ساقه مغز تا‬ ‫هسته سجافى‪:‬‬

‫بخش پیشین مغز میانى ادامه دارند‪ .‬این هسته از نورونهایى سروتونرژیک تشکیل یافته است و در بروز خواب‬

‫آرام نقش مهمى دارد‪ .‬اگر هشتاد‪ -‬نود درصد نورونهاى این هسته را در گربه نابود کنیم‪ ،‬خواب جانور به‬

‫مدت دست کم بیست و چهار ساعت مختل مىشود‪ .‬این اشکال به تدریج ترمیم مىشود ولى معموال موجود‬

‫به زمانى که قبال مىخوابیده برگشت نمىکند‪ .‬بیشینه رزمان خوابى که پس از این بهبود قابل دستیابى است‪،‬‬

‫حدود دو و نیم ساعت خواب آرام است‪ .‬در این تجربه‪ ،‬خواب متناقض به شکل قبلى خود هرگز برگشت‬

‫‪105‬‬
‫نمىکند‪.‬‬

‫‪102‬‬
‫‪Viglance‬‬
‫‪103‬‬
‫‪Aston-Jones et al.- 1981‬‬
‫‪104‬‬
‫ا‪Raphe nucleus‬‬
‫‪105‬‬
‫‪Jouvetetal.-1966‬‬
‫‪47‬‬
‫پل مغزى‪ :106‬این بخش در ساقه مغز قرار دارد و از نورونهایى تشکیل یافته که ناقل عصبىشان‬

‫استیل کولین است‪ .‬دو هسته مهم در این بخش وجود دارند که ‪ PPT107‬و ‪ LDT108‬نام دارند‪ .‬این نورونها‬

‫به بخشهاى گوناگونى مانند تاالموس‪ ،‬هیپوتاالموس‪ ،‬هیپوکامپ و قشر کمربندى‪ 109‬آکسون مىفرستند‪ .‬آسیب‬

‫به این هستهها زمان خواب متناقض را شدیدا کاهش مىدهد و تزریق استیل کولین یا آگونیستهاى آن به‬

‫این بخش ‪-‬بسته به شرایط‪ -‬باعث القاى خواب ‪REM‬فلج عضالنى‪ ،‬یا ایجاد امواج ‪PGO‬مىشود‪ .110‬خود‬

‫پل مغزى‪ ،‬با هسته زانویى کنارى ارتباطاتى دارد که گویا ظهور موج ‪PGO‬را کنترل مىکند‪ .111‬همچنین‬

‫شواهدى وجود دارد که حرکات سریع چشم را به ارتباطات بخش پشتى‪-‬کنارى پل مغزى با بام مغز نسبت‬

‫مىدهد‪.112‬‬

‫در بخش پشتى‪ -‬میانى پل مغزى هم نورونهاى استیل کولینرژیکى وجود دارند که از پشت به هسته‬

‫کالنیاخته‪ 113‬موجود در وسط مغز میانى آکسون مىفرستند‪ 114.‬این هسته به نوبه خود آکسونهایى به نخاع‬

‫شوکى مىفرستد و نورونهاى حرکتى موجود در آن را مهار مىکند‪. 115‬نشان داده شده که این سیستم وظیفه‬

‫فلج کردن عضالت به هنگام خواب متناقض را برعهده دارد‪ .‬اگر این ناحیه را در گربه تخریب کنیم‪ ،‬مىبینیم‬

‫‪106‬‬
‫‪Pons‬‬
‫‪107‬‬
‫‪PeduncoluPontine Tegmentum‬‬
‫‪108‬‬
‫‪Latero-dorsal Tegmentum‬‬
‫‪109‬‬
‫‪Cingulate Cortex‬‬
‫‪110‬‬
‫‪Katayama et al.- 1986‬‬
‫‪111‬‬
‫‪Sakai & Jouvet.-1980‬‬
‫‪112‬‬
‫‪Webster et al.- 1988‬‬
‫‪113‬‬
‫‪Magnocellular Nucleus‬‬
‫‪114‬‬
‫‪Sakai et al.- 1980‬‬
‫‪115‬‬
‫‪et al.- 1987 Morales‬‬
‫‪48‬‬
‫که در خالل خواب ‪ REM‬حرکاتى در جانور دیده مىشود‪ .‬این رفتارها از دید یک ناظر ناآشنا با حرکات‬

‫هنگام بیدارى تفاوت چندانى ندارد‪ .116‬این یکى از شواهدى است که وجود رؤیا در جانوران غیرانسان را‬

‫تأیید مىکند‪.‬‬

‫نورونهاى موجود در ناحیه همسایه بخش نامبرده‪ ،‬یعنى (‪ 117)FTG‬نیز کارکردهایى مشابه را از خود نشان‬

‫در زمان بیدارى و فعالیت نیز شلیک‬ ‫‪118‬‬


‫مىدهند‪ .‬این یاختهها تنها در هنگام خواب ‪ REM‬فعال مىشوند‪.‬‬

‫‪120‬‬
‫مىکنند‪ 119.‬با این وجود‪ ،‬آسیب به ‪ FTG‬به اختالل مشخصى در خواب متناقض منجر نمىشود‪.‬‬

‫این بخش در انتهاى زیرى لوب پیشانى مخ قرار دارد و مرز جلویى‬ ‫‪121‬‬
‫بخش پایه پیشانى (‪:)BFR‬‬

‫هیپوتاالموس هم محسوب مىشود‪ .‬تخریب این بخش از مغز در موش آزمایشهاگاهى‪ ،‬بىخوابى کامل و‬

‫حذف چرخه خواب‪/‬بیدارى را پدید مىآورد‪ .‬این آسیب‪ ،‬پس از سه روز منجر به کُما و مرگ مىشود‪ 122.‬در‬

‫این بخش نورونهایى وجود دارد که مستقیما در تنظیم دماى بدن دخالت دارند‪ .‬برخى از این نورونها به‬

‫طور اختصاصى نسبت به تغییرات دماى مغز حساسیت دارند‪ .‬گرم کردن این ناحیه باعث ظهور امواج همزمان‬

‫در ‪ EEG‬و خوابآلودگى مىشود‪ .123‬در ضمن آسیب رساندن به بخش پشتى هیپوتاالموس‪ ،‬باعث افزایش‬

‫‪124‬‬
‫زمان خواب در جانور مىشود و در حالت شدیدتر نوعى اغما را نتیجه مىدهد‪.‬‬

‫‪116‬‬
‫‪et al.- 1980 Jouvet‬‬
‫‪117‬‬
‫‪Gigantocellular Tegmental Field‬‬
‫‪118‬‬
‫‪Hobson et al.- 1977‬‬
‫‪119‬‬
‫‪Siegeletal.-1977,1979‬‬
‫‪120‬‬
‫‪Sisster et al.- 1979‬‬
‫‪121‬‬
‫‪Basal Forebrain Region‬‬
‫‪122‬‬
‫‪Nauta et al.- 1946‬‬
‫‪123‬‬
‫‪Bendek et al.- 1982‬‬
‫‪124‬‬
‫‪,1969Roberts et al‬‬
‫‪49‬‬
‫حلقه قشرى‪-‬تاالموسى‪ 125:‬در بین تاالموس و قشر مخ‪ ،‬مجموعهاى از راههاى موازى و به هم فشرده‬

‫وجود دارند که چرخه بازخوردى پیچیدهاى را تولید مىکنند‪ .‬این شبکه‪ ،‬در شرایط خاصى ‪-‬مانند خستگى‪،‬‬

‫کم بودن محرکهاى حسى محیطى‪ ،‬و‪ -...‬شروع به نوسان مىکند‪ .‬این همزمان شدن شلیک نورونها‪ ،‬از یک‬

‫‪126‬‬
‫مهارى خاصى که در البهالى این شبکه‬ ‫الگوى خودسازمانده بغرنج پیروى مىکند و نورونهاى بینابینى‬

‫قرار دارند‪ ،‬بر آن نظارت دارند‪ .‬در این حالت‪ ،‬پیامهاى حسى وارد شده به تاالموس به قشر مخ نمىرسند و‬

‫به مرحله خودآگاه وارد نمى شوند‪ .‬باید به این شبکه درهم بافته‪ ،‬یک هسته کوچک را نیز افزود که در کنار‬

‫تاالموس قرار گرفته و نورونهایى مهارى دارد‪ .‬این هسته ‪ Reticulothalamic Nucleus‬نام دارد و تغییر‬

‫فاز توجه عصبى را کنترل مىکند‪ .‬مثال تغییر پنجره توجه از یک محرك بینایى به شنوایى‪ ،‬با عمل این هسته‬

‫انجام مىشود‪ .‬این توده نورونى نیز در تغییر فاز از بیدارى به خواب نقش دارد‪.‬‬

‫تاالموس‪ :‬هستهاى در خط میانه تاالموس وجود دارد که تحریکش با جریان الکتریکى کم بسامد‪،‬‬

‫امواج همزمان شبیه به خواب آرام را در قشر مخ القا مىکند‪ .‬گویا مکانیسم این اثر بیوشیمیایى باشد‪ ،‬چون با‬

‫مربوط کردن دستگاه گردش خون دو خرگوش به هم‪ ،‬و تحریک تاالموس یکى‪ ،‬امواج مغزى دیگرى هم‬

‫همزمان مىشود‪ 127.‬مادهاى که این اثر را ایجاد مىکند تخلیص و جداسازى شده‪ ،‬و پپتید القا کننده موج دلتا‬

‫(‪ 128)DSIP‬نام گرفته است تزریق این ماده به پستانداران‪ ،‬خواب آرام را در آنها القا مىکند‪.‬‬

‫‪125‬‬
‫‪Thalamocortical loop‬‬
‫‪126‬‬
‫‪Interneuron‬‬
‫‪127‬‬
‫‪Monnier et al.- 1963‬‬
‫‪128‬‬
‫‪Delta Sleep-Inducing Peptide‬‬
‫‪50‬‬
‫هسته منزوى‪ 129:‬این هسته در مسیر منزوى‪ 130‬موجود در ساقه مغز قرار گرفته است‪ .‬سرد کردن آن‬

‫‪-‬توسط جریان مایع درون یک محفظه فلزى‪ -‬باعث القاى هشیارى و انگیختگى مىشود‪ 131.‬اگر این هسته را‬

‫جریان الکتریکى کم بسامد تحریک کنیم‪ ،‬امواج همزمانى در قشر مخ دیده مىشوند که با آنچه در خواب آرام‬

‫‪132‬‬
‫دیده مىشود شباهت دارند‪.‬‬

‫‪129‬‬
‫‪Nucleus Solitarius‬‬
‫‪130‬‬
‫‪Solitarius tract‬‬
‫‪131‬‬
‫‪Berlucchietal.-1964‬‬
‫‪132‬‬
‫‪Magnes et al.- 1961‬‬
‫‪51‬‬
‫گفتار ششم‪ :‬بیوشیمى خواب‬

‫چند نوع ناقل عصبى کلیدى وجود دارند که به نظر مىرسد در خواب نقش مهمى را ایفا کنند‪ .‬در اینجا‬

‫به مهمترین آنها اشارهاى خواهیم کرد و باز تاکید مىکنیم که ذکر نام این مواد به معناى کنار گذاشتن سایر‬

‫سیستمهاى مغزى نیست‪ .‬خواب پدیدهاى است کالن که تنها در سطح شبکههاى عصبى تعریف مىشود‪ ،‬و‬

‫بنابراین نورونهاى فراوانى با ناقلهاى عصبى مختلف به نوعى در ایجاد آن نقش دارند‪ .‬همچنین اشاره به‬

‫موادى مانند عامل‪ -‬خ به معناى انحصارى بودن نقش این مواد نیست‪ .‬در دستگاه عصبى مرکزى مهرهداران‬

‫هزاران مولکول گوناگون وجود دارد که در حین تغییرات بیوشیمیایى وابسته به خواب غلظتشان دگرگون‬

‫مىشود‪ .‬قضاوت در مورد این که کدام یک از این تغییرات علت‪ ،‬و کدام یک معلول رفتار خواب است‪ ،‬کارى‬

‫است دشوار‪.‬‬

‫نورآدرنالین‪ :‬چنان که گفتیم‪ ،‬سیستم نورآدرنرژیک مغز ‪-‬به ویژه مکان آبى‪ -‬در ایجاد انگیختگى و‬

‫هشیارى نقش دارد‪ .‬آگونیستهاى این ماده ‪-‬مانند آمفتامینها‪ -‬بازدارنده خواب و هشیارکننده هستند‪ .‬اما‬

‫آنتاگونیستهاى آن نقشى مشابه با داروهاى خوابآور دارند‪.‬‬

‫سروتونین‪ :‬هسته سجافى‪ ،‬که از مهمترین مراکز القاى خواب آرام است‪ ،‬نورونهایى دارد که با‬

‫سروتونین کار مىکنند‪ .‬بنابراین به نظر مىرسد که این ماده براى عمل طبیعى خواب آرام الزم باشد‪ .‬مصرف‬

‫تریپتوفان ‪-‬پیشساز سروتونین‪ -‬در دزهاى ‪ 15-10‬گرمى‪ ،‬مىتواند موجب القاى حالت خواب شود‪ 133.‬این‬

‫‪133‬‬
‫‪Spring et al.- 1987‬‬
‫‪52‬‬
‫امر به ویژه در افراد جوان و سالم مصداق دارد‪ .‬بر اساس همین شواهد‪ ،‬براى افرادى که دچار بىخوابى شدید‬

‫‪134‬‬
‫فعالیت نورونهاى‬ ‫هستند‪ ،‬دورههاى دراز مدت متناوب مصرف زیاد و کم تریپتوفان را تجویز مىکنند‪.‬‬

‫سروتونرژیک باعث مهار امواج ‪ PGO‬مىشود و بنابراین نقش بازدارندهاى بر خواب متناقض دارد‪ .‬در واقع‬

‫نورونهاى استیل کولینرژیک موجود در پل مغزى فقط وقتى فعال مىشوند که نورونهاى سروتونرژیک و‬

‫نورآدنرژیک موجود در هسته سجافى و مکان آبى خاموش شوند‪.‬‬

‫استیل کولین‪ :‬این به عنوان یک حقیقت پذیرفته شده که این ماده واسطه اصلى راهاندازى خواب‬

‫‪ REM‬است‪ .‬داروهاى آگونیست این ماده ‪-‬مانند آرکولین و پیلوکارپین ‪ -‬خواب متناقض را تسهیل مىکنند‬

‫و فواصل میان دورههاى آن را در یک چرخه ‪ BRAC‬کاهش مىدهند‪ .‬در مقابل مواد آنتاگونیست استیل‬

‫کولین ‪-‬مانند اسکوپوالمین‪ -‬خواب متناقض را مهار مىکنند‪ ،‬و یا بر درازاى فواصل بینشان مىافزایند‪ 135.‬در‬

‫هنگام خواب ‪REM‬و بیدارى‪ ،‬مقدار استیل کولین در قشر مخ جانوران ‪-‬مانند گربه‪ -‬در باالترین مقدار خود‬

‫است‪ ،‬و به هنگام خواب آرام مقدار آن فروکش مىکند‪ .‬اگر به پل مغزى یک گربه استیلکولین یا آگونیستهاى‬

‫آن را تزریق کنیم‪ ،‬مىبینیم که حیوان بدون گذر از خواب آرام وارد خواب متناقض مىشود‪ .‬تزریقات مشابه‬

‫‪136‬‬
‫به نقاط دیگر ساقه مغز‪ ،‬ورود به خواب در مراحلى دیگر را موجب مىشود‪.‬‬

‫‪137‬‬
‫اولین آزمایشهاها در مورد عامل بیوشیمیایىاى که به هنگام خواب ترشح شود‪ ،‬در‬ ‫عامل‪ -‬خ‪:‬‬

‫ابتداى قرن حاضر میالدى در فرانسه صورت گرفت‪ ،‬دانشمندان سگى را به مدت چند روز بیدار نگه داشتند‬

‫‪134‬‬
‫‪Schneider-Helment et al.- 1986‬‬
‫‪135‬‬
‫‪Sitaram et al.- 1978‬‬
‫‪136‬‬
‫‪Habson.- 1989‬‬
‫‪137‬‬
‫‪Factor-S‬‬
‫‪53‬‬
‫و بعد زمانى که به نظر مىرسید غلظت ماده خوابآور مورد فرض در مغزش به قدر کافى باال رفته باشد‪،‬‬

‫مایع مغزى‪-‬نخاعى (‪ 138)CSF‬او را به سگ عادى دیگرى تزریق کردند‪ 139.‬این پیشروان مشاهده کردند که‬

‫سگ دریافت کننده به مدت دو تا شش ساعت به خواب فرو رفت‪ 140.‬بعدها نشان داده شد که علت القاى‬

‫‪141‬‬
‫خواب‪ ،‬باال رفتن فشار مایع مغزى نخاعى‪ ،‬و در نتیجه افزایش دماى داخلى مغز بوده است‪.‬‬

‫با این وجود تالش براى یافتن مادهاى که بتواند خواب را القا کند و به هنگام خوابیدن هم تولید شو‪.‬د‬

‫ادامه یافت تا اینکه در اواسط همین قرن به کشف عامل‪ -‬خ انجامید‪ 142.‬این ماده نوعى گلیکوپروتئین کوچک‬

‫است که در مایع مغزى نخاعى و خون افراد خفته یافت مىشود و تزریق آن به آزمودنىهاى بیدار‪ ،‬خواب‬

‫‪143‬‬
‫این ماده که از ادرار انسان به دست آمده‪ ،‬مىتواند خواب آرام را در‬ ‫آرام را در ایشان راهاندازى مىکند‪.‬‬

‫سایر جانوران نیز ‪-‬مانند خرگوش‪ -‬القا کند‪ .‬استخراج این ماده بسیار دشوار است و براى تخلیص یک دز‬

‫‪144‬‬
‫تزریق عامل‪ -‬خ به هیپوتاالموس خواب آرام را راهاندازى مىکند‪.‬‬ ‫آن‪ ،‬تن ادرار انسانى مورد نیاز است!‬

‫حتى از تزریق این ماده به حفرههاى بدن هم چنین پدیدهاى نتیجه مىشود‪ 145.‬این ماده بر فاکتورهاى ایمنى‬

‫‪138‬‬
‫‪Cerebro-Spinal Fluid‬‬
‫‪ 139‬چون نام "عامل‪ -‬اس" براى خواننده فارسى زبان معنادار نیست‪ ،‬از سنت مترجمان دیگر پیروى نکرده‪ ،‬و نام "عامل خ"‬
‫را براى این ماده برگزیدهام‪ .‬الزم به ذکر است که ‪ S‬در نام انگلیسى این ماده‪ ،‬نماد خواب (‪ )Sleep‬است‪ .‬ناگفته پیداست که‬
‫نام خ هم یادآور خواب است‪.‬‬
‫‪140‬‬
‫‪1913Pieron‬‬
‫‪141‬‬
‫‪Ivyetal.-1939‬‬
‫‪142‬‬
‫‪1971Pappenheimer et al‬‬
‫‪143‬‬
‫‪1982Inoue et al‬‬
‫‪144‬‬
‫‪Maughetal.-1982‬‬
‫‪145‬‬
‫‪Pappenheimer et al.- 1984‬‬
‫‪54‬‬
‫مانند اینترلوکین دو‪ 146‬نیز اثر مهارى مىگذارد‪ .‬شاید این امر توجیه کننده رابطه میان بیماریهاى عفونى مانند‬

‫سرماخوردگى‪ ،‬با خوابآلودگى باشد‪ .‬به عنوان یک تجربه شخصى‪ ،‬نگارنده به این نکته رسیده که برعکس‬

‫حالت یاد شده هم مصداق دارد‪ ،‬یعنى کمبود خواب مىتواند به نقص سیستم ایمنى و بروز بیماریهایى مانند‬

‫سرماخوردگى بینجامد‪.‬‬

‫یکى از ویژگیهاى جالب عامل‪ -‬خ‪ ،‬این است که داراى دو اسید آمینه غیرعادى است‪ .‬در این ماده‪ ،‬دو‬

‫مولکول به نامهاى اسید مورامیک و اسید دىآمینو پیملیک یافت مىشوند که در یوکاریوتها وجود ندارند و‬

‫تنها توسط باکترىها تولید مىشوند‪ .‬کشف این دو مولکول در عامل‪ -‬خ باعث ایجاد فرضیهاى شده که سازنده‬

‫اصلى آن را باکترىهاى رودهاى مىداند‪ .‬بر اساس این نظر‪ ،‬حامل‪ -‬خ پس از تولید شدن در روده‪ ،‬توسط‬

‫دستگاه گردش خون جذب شده و به مایع مغزى نخاعى منتقل مىشود‪ .‬در مقابل این ماده‪ ،‬گلیکوپروتئین‬

‫‪147‬‬
‫این ماده را‬ ‫دیگرى نیز یافت شده که برعکس حالت هشیارى و برانگیختگى را در موجود القا مىکند‪.‬‬

‫‪149‬‬
‫عامل‪ -‬ب‪ 148‬نامیدهاند‪.‬‬

‫این ماده نقش مشخص و روشنى در خواب ندارد‪ .‬اما داروهاى خوابآور‬ ‫‪150‬‬
‫گابا (‪:)GABA‬‬

‫گیرندههایى را تحریک مىکنند که به این ماده هم حساس است‪ .‬مهمترین گروه مواد خوابآور‪ ،‬بنزودیازپینها‬

‫‪146‬‬
‫‪Interleukin II‬‬
‫‪147‬‬
‫‪Pappenheimer et al.- 1971‬‬
‫‪148‬‬
‫‪Factor-E‬‬
‫‪ 149‬در اینجا هم ‪ E‬نشانه ‪ Excitory‬است‪ .‬مناسب دیدم تا نام عامل‪ -‬ب را به نشانه بیدارى جانشین ان کنم‪.‬‬
‫‪150‬‬
‫‪Gama Amino Butyric Acid‬‬
‫‪55‬‬
‫نامیده مىشوند‪ .‬فلورازپام )دالمان(‪ ،‬و دیازپام )والیوم( نمونههایى از این مواد هستند‪ .‬موادى ‪-‬مانند‬

‫‪151‬‬
‫«‪3‬هیدروکسىاتیل‪ ،‬بتا‪ -‬کاربالین»‪ -‬که گیرندههاى گابا را مهار مىکنند‪ ،‬باعث مهار اثر این داروها مىشوند‪.‬‬

‫پپتید القا کننده موج دلتا (‪ :)DSIP‬این ماده چنان که ذکر شد موجب بروز خواب آرام مىشود‪ .‬با‬

‫وجود شواهدى در جهت طبیعى پنداشتن این ماده وجود دارد‪ ،‬گروهى معتقدند که نباید آن را از زمره عوامل‬

‫مؤثر در بروز خواب محسوب کرد‪ .‬آزمایشهااتى وجود دارد که نقش خوابآور بودن این ماده را انکار‬

‫مىکند‪ 152.‬آزمایشهاات دیگرى هم نشان دادهاند که این ماده در حالت طبیعى در مغز وجود ندارد‪ ،‬و بنابراین‬

‫‪153‬‬
‫آن را به عنوان مادهاى مصنوعى که در اثر تحریک تاالموس تولید مىشود در نظر مىگیرند‪.‬‬

‫‪151‬‬
‫‪Mendelson et al.- 1983‬‬
‫‪152‬‬
‫‪Drucker-Colinetal.-1981‬‬
‫‪153‬‬
‫‪Ringleetal.-1968‬‬
‫‪56‬‬
‫گفتار هفتم‪ :‬كاركردهاى فیزيولوژيك خواب‬

‫(کانت)‬ ‫اگر از انسان امید و خواب را بگیرند‪ ،‬بدبختترین موجود روى زمین مىشود‪.‬‬

‫یک انسان مسن هفتاد و پنج ساله‪ ،‬حدود بیست و پنج سال از عمر خود را در خواب سپرى کرده است‪.‬‬

‫هریک از ما یک سوم از عمر ارزشمند خود را در حالت خواب مىگذرانیم‪ .‬پس طبیعى است که بکوشیم تا‬

‫از دید زیستشناختى لزوم وجود این پدیده زمانگیر را بهتر درك کنیم‪ .‬خواب به طور مشخص داراى‬

‫کارکردهاى فیزیولوژیک گوناگونى است‪ .‬شواهد فراوانى وجود دارد که لزوم خوابیدن را براى یک جانور‬

‫سالم و معمولى تأیید مىکند‪ .‬اگر جانورى را از خواب ‪-‬به طور کلى‪ -‬و یا خواب متناقض ‪-‬به طور خاص‪-‬‬

‫محروم کنیم‪ ،‬خواهیم دید که جانور در اولین فرصت ممکن کسرى خواب خود را جبران مىکند‪ .‬این مکانیسم‬

‫جبران به ویژه در مورد خواب ‪REM‬با دقت باالیى عمل مىکند‪ .‬این پدیده جبران‪ ،‬در مورد برخى از امواج‬

‫مغزى ‪-‬مانند ‪PGO-‬با دقتتى بیشتر از خواب متناقض هم دیده مىشود ‪5.‬این پدیده نشانگر آن است که‬

‫نوعى کارکرد مهم و ضرورى در این روندهاى عصبى وجود دارد که آسیب رسیدن به آن واکنش بدن را‬

‫ایجاب مىکند‪ .‬در برخى از بیمارىهاى روانى مانند شیزوفرنى‪ ،‬این جبران کاهش مىیابد‪ ،‬و بنابراین چنین‬

‫‪57‬‬
‫مىنماید که کارکرد مهم یاد شده تا حدودى در اثر این حالت مرضى برآورده شود و نیاز بدن را به جبران آن‬

‫‪154‬‬
‫کاهش دهد‪.‬‬

‫اثرات فیزيولوژيك حذف خواب‬

‫حذف خواب‪ ،‬به عنوان یک رفتار کلى کارى نسبتا آسان است‪ .‬در این مورد آزمایشهاات و تجربیات‬

‫فراوانى صورت گرفته که ما در اینجا تنها به برخى از مهمترین مواردشان اشاره خواهیم کرد‪.‬‬

‫در مورد حذف خواب در انسان‪ ،‬دو نمونه کالسیک وجود دارد‪ .‬نخست‪ ،‬مورد پیتر تریپ‪ 155‬است‪ ،‬که براى‬

‫جمعآورى اعانه‪ ،‬تصمیم گرفت دویست ساعت بیدار بماند‪ .‬او در پایان این دوره اختاللها آشکار درکى‪-‬‬

‫شناختى را در خود ظاهر کرد‪ .‬او دچار توهمات پارانوئید و مالیخولیایى شده بود‪ .‬اما همه این عالئم پس از‬

‫‪156‬‬
‫مربوط مىشود که‬ ‫یک شب خوابیدن برطرف شد‪ .‬مورد دوم‪ ،‬به جوان ‪ 17‬سالهاى به نام رَندى گاردنر‬

‫براى ثبت شدن نامش در کتاب رکوردهاى گینس‪ ،‬صمیم گرفت ‪ 264‬ساعت بیدار بماند‪ .‬ناهنجاریهاى‬

‫شناختى مشاهده شده در او از مورد تریپ کمتر بود‪ ،‬و به احتمال زیاد علت این امر کمتر بودن تنش عصبى‬

‫و فشار روانى بر او بود‪ .‬او هم مانند تریپ دچار نارسایى درك و خستگى مفرط و حساسیت زیاد شد‪ ،‬اما با‬

‫این وجود توانست در روز یازدهم دوره بىخوابیش دانشمند مشهورى را که مشغول بررسى بر رفتارش بود‪،‬‬

‫‪154‬‬
‫‪Keshavenetal.-1990‬‬
‫‪155‬‬
‫‪Peter Tripp‬‬
‫‪156‬‬
‫‪Randy Gardner‬‬
‫‪58‬‬
‫در یک بازى دستى صد بار پشت سر هم ببرد‪ .‬همه اختاللها ذهنى و بدنى او پس از یک دوره ‪ 15‬ساعته‬

‫‪157‬‬
‫خواب برطرف شدند‪.‬‬

‫در یک آزمایشها دیگر‪ ،‬عدهاى از آزمودنىها براى مدت ‪ 60‬ساعت بیدارى کشیدند و در اثر این محرومیت‬

‫دچار ناتوانى در انجام اعمال ذهنى و حل مسائل ریاضى شدند‪ 158.‬حتى دو ساعت کاهش در یک دوره طبیعى‬

‫‪159‬‬
‫این محرومیت به ویژه در‬ ‫خواب‪ ،‬مىتواند باعث اختالل در راه رفتن و انجام کارکردهاى حرکتى شود‪.‬‬

‫دانشجویان پزشکى که دوره کارآموزى را مىگذرانند حالت حادى به خود مىگیرد‪ .‬این افراد با وجود داشتن‬

‫یک دوره بىخوابى ‪24‬ساعته ‪-‬یا بیشتر‪ -‬ناچارند تا در مورد روشهاى درمانى تصمیم بگیرند‪ .‬این شرایط‬

‫پرفشار‪ ،‬که اختالل در تفکر و کند شدن واکنشها را در پى دارد‪ ،‬مىتواند باعث بروز اشتباهات مرگبارى شود‬

‫‪160‬‬
‫که به آسیب رسیدن به بیماران بینجامد‪.‬‬

‫در زمینه رفتارهاى کلیشهاى و شرطى شده نیز مىتوان برگههایى از نقش ترمیم خواب را دید‪ .‬بىخوابى‪ ،‬بر‬

‫رفتارهایى مانند رانندگى‪ ،‬اثر مستقیم دارد و با کاهش دادن سطح هشیارى مىتواند به تصادفات خطرناك‬

‫‪161‬‬
‫منجر شود‪ .‬در واقع خوابآلودگى‪ ،‬یکى از مهمترین علل حوادث رانندگى محسوب مىشود‪.‬‬

‫در جانوران‪ ،‬آزمایشهاات زیادى براى نشان دادن اثرات حذف خواب انجام گرفته است‪ .‬مهمترین ایرادى‬

‫که بر این آزمایشهاات وارد است‪ ،‬این است که جانوران محروم از خواب‪ ،‬به دلیل محرك حسى خاصى که‬

‫آنها را از خواب بیدار مىکند‪ ،‬دچار استرس مىشوند‪ ،‬و تفکیک اثر این فشار عصبى از خود حذف خواب‬

‫‪157‬‬
‫‪Gulevich et al.- 1966‬‬
‫‪158‬‬
‫‪Angus et al.- 1985‬‬
‫‪159‬‬
‫‪Roth et al.- 1982‬‬
‫‪160‬‬
‫‪Krueger et al.- 1989‬‬
‫‪161‬‬
‫‪Roth et al.- 1988‬‬
‫‪59‬‬
‫دشوار است‪ .‬یک آزمایشها کالسیک در این مورد‪ ،‬توسط رشتکافن بر روى موشها انجام گرفت‪ .‬او موفق‬

‫شد مشکل استرس در نمونههاى آزمودنى را به این ترتیب حل کند‪ :‬او در دو سوى سطح قرصى شکلى ‪-‬که‬

‫در واقع سطح زیرین استوانهاى دوار بود‪ -،‬دو موش را به شکلى گذاشت که هر یک در نیمهاى از قرص قرار‬

‫گیرند‪ .‬فعالیت مغزى یکى از موشها توسط ‪EEG‬کنترل مىشد و هروقت وارد خواب ‪REM‬مىشد فرمان‬

‫چرخش به چرخ دندهاى که استوانه را مىچرخاند صادر مىشد‪ .‬به این ترتیب هردو موش به دلیل حرکت‬

‫استوانه از خواب بیدار مىشدند‪ .‬موش دوم هم به اندازه اولى دچار استرس ناشى از حرکت استوانه بود‪ ،‬اما‬

‫این فرصت را داشت تا در فواصل بیدارى همسلولى خود بخوابد‪ .‬نتایج این آزمایشها جالب توجه نشان داد‬

‫که محرومیت از خواب ‪REM‬باعث تورم در پنجه‪ ،‬ناراحتى گوارشى‪ ،‬کاهش فعالیت مغزى‪ ،‬و باالخره مرگ‬

‫‪162‬‬
‫مىشود‪.‬‬

‫خواب آرام به طور انتخابى قابلحذف نیست‪ ،‬چون با حذف آن‪ ،‬خواب ‪REM -‬که نیازمند مقدمه است‪-‬‬

‫نیز خود به خود حذف مىشود‪ .‬با این وجود مىتوان فاز چهارم خواب آرام را حذف کرد‪ .‬این کار را مىتوان‬

‫با محرك صوتى ناخوشایندى انجام داد که به محض ورود فرد به این مرحله به صدا در آید‪ .‬این محرك نباید‬

‫آنقدر بلند باشد که فرد را از خواب بیدار کند‪ .‬تنها برگشت کردن به فاز سوم خواب آرام یا پرش به خواب‬

‫متناقض مورد نظر است‪ .‬آزمایشهااتى که در این مورد انجام گرفته نشان داده که کمبود این بخش از خواب‬

‫نیز توسط آزمودنىهاى انسانى جبران مىشود‪ .‬یعنى در هر مقطعى که فرد مزبور فرصت خوابیدن پیدا کند‪،‬‬

‫خوابهایى با فاز چهارم غیرعادى ‪-‬بلندتر از معمول‪ -‬را تجربه خواهد کرد‪ 163.‬حذف این مرحله در جانوران‬

‫‪162‬‬
‫‪Rechtcaffen et al.-1983‬‬
‫‪163‬‬
‫‪Angneww et al.- 1964‬‬
‫‪60‬‬
‫‪164‬‬
‫مشکل بحرانىاى تولید نمىکند‪ ،‬اما به کسالت و خستگى مفرط و دردهاى عضالنى و مفصلى مىانجامد‪.‬‬

‫این شواهد در راستاى تأیید این دیدگاه قرار دارند که دوره مزبور براى ترمیم فرسایشهاى ناشى از فعالیت‬

‫الزم است‪.‬‬

‫برعکس خواب آرام‪ ،‬حذف دوره ‪REM‬در افراد بسیار آسان است‪ .‬کافى است فعالیتهاى مغزى و حرکات‬

‫چشم فرد به هنگام خواب ثبت شود و از ورود او به این مرحله از خواب جلوگیرى شود‪ .‬در انسان آزمایشهاات‬

‫زیادى در جهت سنجش تأثیرات چنین محرومیتى انجام گرفته‪ ،‬که به نتایج برخى از آنها اشاره مىکنیم‪.‬‬

‫آزمایشهاات اولیه انجام گرفته در این مورد نشانههاى نامطلوب مشخصى مانند عدم تمرکز‪ ،‬اضطراب و‬

‫تحریکپذیرى زیاد را به عنوان این کمبود ذکر کرده بودند‪ .‬آزمونهاى جدیدتر نشان داد که بخش مهمى از‬

‫پیامدهاى نامبرده به استرس ناشى از روند حذف خواب ‪REM‬مربوط بودهاند‪ .‬این آزمایشهاات نشان مىدهند‬

‫که حذف خواب متناقض‪ ،‬باعث ایجاد اختالل در درك و یادگیرى مسائل هیجانى و عاطفى مىشود‪ .‬در‬

‫آزمودنىهاى داراى کمبود خواب مذکور‪ ،‬صحبت کردن و درك گفتار طبیعى است‪ ،‬اما حافظه افراد براى درك‬

‫و بازشناسى واژگان داراى بار هیجانى و عاطفى مختل مىشود‪ .‬این افراد در جدا کردن واژگانى مانند "توهم‪،‬‬

‫هراس‪ ،‬شادى‪ ،‬شعف‪ "...‬بر اساس بار هیجانیشان دچار مشکل مىشوند و نمىتوانند از روى آهنگ زیر و بم‬

‫‪165‬‬
‫صدا این عناصر را درك کنند‪.‬‬

‫در یک آزمایشها جالب‪ ،‬به چنین افرادى فیلمهایى با صحنههاى اضطرابآور نشان داده شد‪ .‬مثال یک فیلم‬

‫نمایانگر مراسم ختنه دردآور یک نوجوان در یکى از قبایل سرخپوست بود‪ .‬در حالت عادى‪ ،‬افرادى که دوبار‬

‫‪164‬‬
‫‪Angnew et al.- 1967‬‬
‫‪165‬‬
‫‪1972Grieser et al‬‬
‫‪61‬‬
‫یک فیلم تنشآور را مىبینند‪ ،‬در بار دوم اضطراب کمترى را از خود ظاهر مىکنند‪ .‬در واقع این افراد با‬

‫صحنههاى فیلم خو مىگیرند و تحریکپذیرىشان کاهش مىیابد‪ .‬در افرادى که کمبود خواب ‪REM‬داشتند‬

‫این عادت کردن به صحنههاى ناخوشایند کمتر دیده مىشد‪ .‬در ضمن در صورتى که این افراد در فاصله دو‬

‫‪166‬‬
‫مرحله دیدن فیلم خواب ‪REM‬را تجربه مىکردند‪ ،‬خوگیرى مورد نظر را هم از خود نشان مىدادند‪.‬‬

‫عالوه بر این رؤیاهاى موجود در این دوره خاص از خواب‪ ،‬در مورد موضوعاتى مرتبط با فیلم دیده شده هم‬

‫‪167‬‬
‫دور مىزد‪.‬‬

‫این شواهد به این نتیجه گیرى انجامیده است که خواب ‪REM -‬و شاید رؤیاى موجود در آن‪ -‬به نحوى به‬

‫هضم و درك محرکهاى هیجانى کمک مىکنند و کنار آمدن موجود با آنها را تسهیل مىکنند‪ .‬براى این نظریه‬

‫یک مورد نقض مهم وجود دارد‪ ،‬که به بیماران مبتال به افسردگى مربوط مىشود‪ .‬اگر در این افراد خواب‬

‫داروهاى ضدافسردگى و شوك الکتریکى‬ ‫‪168‬‬


‫‪REM‬را حذف یا کم کنیم‪ ،‬عالئم افسردگى کاهش مىیابد‪.‬‬

‫‪170‬‬
‫(‪ 169)ECT‬هم ‪-‬که یکى از راههاى درمان افسردگى است‪ -،‬خواب متناقض را کم مىکند‪.‬‬

‫‪166‬‬
‫‪Greenbergetal.-1972‬‬
‫‪167‬‬
‫‪Bergeretal.-1971‬‬
‫‪168‬‬
‫‪Vogeletal.-1980‬‬
‫‪169‬‬
‫‪Electro- Convulsive Therapy‬‬
‫‪170‬‬
‫‪Schschlicht et al.-- 1982‬‬
‫‪62‬‬
‫نظريات توجیه كننده كاركرد خواب‬

‫در مورد کارکردهاى خواب‪ ،‬چندین دیدگاه وجود دارد‪ .‬ما در اینجا به برخى از مطرحترین تئورىهاى موجود‬

‫خواهیم پرداخت و تا حد امکان اختصار را در نقلشان رعایت خواهیم کرد‪.‬‬

‫نظریه روانکاوانه‪ :‬در اوایل قرن کنونى میالدى‪ ،‬خواب براى نخستین بار به شکلى علمى تحلیل شد‪.‬‬

‫فروید که از بنیانگذاران روانشناسى نوین بود‪ ،‬یکى از نخستین آثار علمى خود را به موضوع خواب و رؤیا‬

‫اختصاص داد‪ .‬کتاب کالسیک او‪" ،‬تعبیر خواب" هرچند در زمان خودش چندان مورد استقبال قرار نگرفت‪،‬‬

‫اما بعدها به تدریج در میان اهل نظر جاى خود را باز کرد و به صورت یکى از آثار مهم در این زمینه در آمد‪.‬‬

‫به نظر فروید‪ ،‬خواب و رؤیا کارکردى مهم در حفظ تعادل روانى انسان داشتند‪ .‬از دید او‪ ،‬رؤیا عبارت بود از‬

‫بازنمایى انگیزههاى فروکوفته جنسى و تهاجمى‪ ،‬که به دلیل فشارهاى محیطى و تابوهاى اجتماعى فرصت‬

‫ظهور در زمان بیدارى را نداشتهاند‪ .‬به این ترتیب یکى از کارکردهاى عمده خواب‪ ،‬ارضاى غرایز سرکوفته‬

‫بود‪ .‬فروید بین شکل ظاهرى رؤیا و محتواى عمقى آن تفاوت قائل شده بود‪ ،‬و معتقد بود که یک روانکاو‬

‫ورزیده مىتواند با تحلیل اولى‪ ،‬به دومى پى ببرد و از این راه به ساختار ناخودآگاه بیمار خود دست یابد و او‬

‫را در رفع عقدههاى روحیش یارى دهد‪.‬‬

‫‪63‬‬
‫در نظام روانکاوانه فرویدى‪ ،‬برخى از عناصر تجربه شده در رؤیا داراى معانى نمادین خاصى بودند‪ .‬یعنى‬

‫مثال آسمانخراشها و درختان و برجها معناى عضو نرینگى‪ 171‬داشتند‪ ،‬و از برخى دیگر از عناصر ‪-‬مثل غار و‬

‫پنجره‪ -‬برداشت مادگى‪ 172‬مىشد‪.‬‬

‫دیدگاه فرویدى با وجود نبوغآمیز بودن‪ ،‬در نهایت نتوانست رویکردى آزمایشها پذیر و علمى در مورد رؤیا‬

‫ارائه کند‪ ،‬و به تدریج از دور خارج شد‪ .‬جانشین آن‪ ،‬در سنت روانشناختى اروپایى‪ ،‬نگرش یونگ بود که رؤیا‬

‫را مملو از کهنالگوهاى‪ 173‬مشترك در میان آدمیان مىدید‪ .‬بر اساس این دیدگاه بخش مهمى از عناصر حاضر‬

‫در رؤیاها‪ ،‬عبارت بودند از تکرار نمادهاى نژادى انسانى که معانى فراموش شده و کهنى داشتند‪ .‬این نگرش‬

‫هم‪ ،‬با وجود یافتههاى جذاب و قابلتوجهى که در ابتداى کار داشت‪ ،‬نتوانست قالبى ابطالپذیر و آزمایشهاى‬

‫را براى رد و قبول نظریات خود ابداع کند‪ .‬با وجود قدیمى بودن این نظریات‪ ،‬هنوز هم روانشناسان و حتى‬

‫عصبشناسانى هستند که پیرو دیدگاه فروید یا یونگ باشند‪ .‬با وجود ابطالناپذیر بودن هردوى این دیدگاهها‪،‬‬

‫شواهدى در دست است که مىتواند به عنوان تأیید آنها در نظر گرفته شود‪.‬‬

‫مثال نشان داده شده که خواب و رؤیا مىتواند در کنار آمدن فرد با گرههاى عاطفى و احساسى هم نقش‬

‫داشته باشد‪ .‬در یک آزمایشها به عدهاى از آزمودنىها فیلمهایى خنثى یا تحریک کننده نشان داده شد‪ .‬فیلمهاى‬

‫خنثى بار عاطفى خاصى نداشتند و در مورد زندگى دلفینها و میمونها بودند‪ ،‬اما فیلمهاى داراى بار احساسى‪،‬‬

‫به موضوعاتى متأثر کنند مانند زندگى در یک دارالتأدیب یا یک قبیله آدمخوار مىپرداختند‪ .‬نشان داده شد که‬

‫‪171‬‬
‫‪Phalic‬‬
‫‪172‬‬
‫‪Yoni‬‬
‫‪173‬‬
‫‪Archetypes‬‬
‫‪64‬‬
‫بینندگان فیلمهاى تحریک کننده در شب بعد از دیدن فیلم‪ ،‬با ضریب احتمالى بیشتر در مورد محتواى فیلم‬

‫خواب مىدیدند و خود را در ماجراهاى یاد شده درگیر حس مىکردند‪ .‬در رؤیاى این افراد‪ ،‬تظاهرات عاطفى‬

‫‪174‬‬
‫به این ترتیب‪ ،‬این آزمایشهاات تا حدودى دیدگاه جبرانى‬ ‫و احساسى شدید هم بیشتر تجربه مىشد‪.‬‬

‫روانکاوى فرویدى را تأیید مىکنند‪.‬‬

‫‪175‬‬
‫این نخستین فکرى است که با بررسى رفتارهاى خاص خواب به ذهن مىرسد‪.‬‬ ‫نظریه ترمیمى‪:‬‬

‫بدن براى ساعاتى در طول شبانه روز فعالیت مىکند‪ ،‬و ساعتى دیگر را در استراحت مىگذراند‪ .‬بنابراین عقل‬

‫سلیم حکم مىکند که این دوره استراحت ربطى به ترمیم خستگى و فرسایش ناشى از دوره استراحت داشته‬

‫باشد‪ .‬یکى از راههاى محک زدن این نظریه‪ ،‬بررسى اثرات محرومیت شدید از خواب است‪ .‬چنان که دیدیم‪،‬‬

‫برخى از شواهد ناشى از آزمایشهاات حذف خواب‪ ،‬این دیدگاه را تأیید مىکنند‪.‬‬

‫شواهد دیگرى هم در راستاى این فرضیه وجود دارد‪ .‬اعمال ذهنى پیچیده که مستلزم هوشیارى زیادند‪ ،‬بر‬

‫فعالیت متابولیک مغز مىافزایند‪ 176.‬در یک آزمایشها‪ ،‬فعالیت ذهنى آزمودنىهاى انسانى بدون این که استرس‬

‫یا فعالیت جسمى به همراهش ایجاد شود‪ ،‬افزایش داده شد‪ .‬نتیجه این شد که این باال رفتن عملکرد ذهنى‪،‬‬

‫خواب آلودگى آزمودنىها را تسریع کرد و فاز چهارم خواب آرام را به شکلى آشکار افزایش داد‪ 177.‬بیشترین‬

‫مقدار سوخت و ساز در این شرایط‪ ،‬به لوبهاى پیشانى اختصاص دارد‪ .‬این بخش از مغز‪ ،‬همان است که در‬

‫زمان خواب آرام امواج دلتا را تولید مىکند‪.‬‬

‫‪174‬‬
‫‪Lauer et al.- 1987‬‬
‫‪175‬‬
‫‪Restorative hypothesis‬‬
‫‪176‬‬
‫‪Roland et al.- 1984‬‬
‫‪177‬‬
‫‪Horne et al.- 1985‬‬
‫‪65‬‬
‫نشان داده شده که فعالیت بدنى شدید نیز مىتواند به بیشتر شدن زمان خواب آرام بینجامد‪ .‬در یک آزمایشها‪،‬‬

‫زمان خواب دوندگان پس از یک ماراتون طوالنى اندازه گیرى شده و این نتیجه حاصل شد که تا دو روز بعد‬

‫‪178‬‬
‫از مسابقه‪ ،‬زمان خواب آرام ورزشکاران ‪-‬به ویژه فاز سه و چهار‪ -‬طوالنىتر مىشود‪.‬‬

‫ترشح هورمون رشد و ترمیم اختاللها بیوشیمیایى دستگاه عصبى ‪-‬که از فعالیت زمان بیدارى آنها ناشى‬

‫مىشوند‪ -‬به عنوان گزینههایى دیگر براى کارکرد ترمیمى خواب مطرحند‪ 179.‬پیروان دیدگاه ترمیم‪ ،‬معتقدند‬

‫که ترشح هورمون رشد‪ ،‬شاخصى است براى فعالیتهاى ترمیم از قبیل آنابولیسم مواد و رشد و بازسازى‬

‫‪180‬‬
‫همچنین این حقایق که بخش مهمى از فعالیتهاى گوارشى و شکستن اسیدهاى‬ ‫اندامهاى فرسوده شده‪.‬‬

‫فسفریک و الکتیک موجود در عضالت خسته نیز در هنگام خواب انجام مىشوند‪ ،‬راه را براى پذیرش این‬

‫‪182‬‬ ‫‪181‬‬
‫اما با تمام این‬ ‫عالوه بر این در زمان خواب سنتز پروتئینها هم انجام مىشود‪.‬‬ ‫دیدگاه هموار مىکنند‪.‬‬

‫حرفها‪ ،‬مىدانیم که همه این کارکردها در زمان بیدارى هم با شدت کمتر یا بیشتر‪ ،‬ادامه مىیابند‪.‬‬

‫در مقابل این شواهد‪ ،‬که مؤید کارکرد ترمیمى خواب هستند‪ ،‬شاهدهاى نقضى هم وجود دارند‪ .‬تا به حال‬

‫در چندین مورد به افرادى اشاره شده که در مدتى بسیار کوتاه مىتوانستهاند نیازهاى وابسته به خواب خود‬

‫را برطرف کنند‪ .‬این افراد کسانى بودهاند که در مدت بسیار کوتاهى که به خواب مىرفتند‪ ،‬تمام خستگى خود‬

‫‪183‬‬
‫را برطرف مىکردهاند‪ .‬مثال دو مرد گزارش شدهاند که در شبانه روز به کمر از سه ساعت خواب نیاز داشتند‪.‬‬

‫‪178‬‬
‫‪et al.- 1981 Shapiro‬‬
‫‪179‬‬
‫‪1985Smith et al‬‬
‫‪180‬‬
‫‪Oswaldetal.-1980‬‬
‫‪181‬‬
‫‪Sternetal.-1974‬‬
‫‪182‬‬
‫‪Adam et al.- 1980‬‬
‫‪183‬‬
‫‪Jones et al.- 1968‬‬
‫‪66‬‬
‫زنى هفتاد ساله هم گزارش داده شده که در هر روز فقط یک ساعت مىخوابید و تازه گاهى به آن هم نیازى‬

‫نداشت‪ 184.‬اگر بخواهیم فرض کنیم که کارکردهاى ترمیمى خواب در زمانى به این کوتاهى انجام مىگیرند‪،‬‬

‫با برخى از ایرادات نظرى در فیزیولوژى دست به گریبان خواهیم بود‪.‬‬

‫‪186‬‬ ‫‪185‬‬
‫ارائه شده است و خواب را به عنوان نوعى رفتار‬ ‫این نظریه توسط ویلز وب‬ ‫نظریه سازشى‪:‬‬

‫تکاملى سازشى در نظر مىگیرد‪ .‬بر اساس این دیدگاه‪ ،‬خواب عبارت است از زمانهاى دورهاى عدم فعالیت‪،‬‬

‫که به شکل ژنتیکى در جانوران برنامه ریزى شده تا از اتالف انرژى در ساعات مُرده شبانه روز جلوگیرى‬

‫کند‪ ،‬و در ضمن امکان برخورد با شکارچى را نیز کاهش دهد‪ 187.‬خواب‪ ،‬و در یک جا ماندن احتمال برخورد‬

‫جانور در حال پرسه زدن را‪ ،‬با شکارچیان کاهش مىدهد‪ .‬فلج اندامهاى حرکتى در هنگام خواب ‪REM‬نیز‬

‫به عنوان سازشى در جهت آرام ماندن در ساعات پرتنش و پرهیجان رؤیا دیدن در نظرگرفته مىشود‪ .‬این فلج‬

‫همچنین از پرت شدن جانوران از مکان اختفایش ‪-‬مثال باالى درخت‪ -‬هم جلوگیرى مىکند‪ 188.‬دومین فشار‬

‫تکاملى که پیدایش خواب را مطلوب جلوه مىدهد‪ ،‬نیاز به کمینه کردن اتالف انرژى است‪ .‬نشان داده شده‬

‫که جانور به هنگام خواب‪ ،‬تنها در حد متابولیسم پایه انرژى مصرف مىکند‪ ،‬و به این ترتیب در کل صرفهجویى‬

‫مىکند‪ .‬به نظر مى رسد که زمان خواب براى هر جانور‪ ،‬به شکلى بهینه شده که یافتن و خوردن غذاى کافى‪،‬‬

‫و انجام رفتارهاى جانبى کوتاه مدت دیگر مانند قلمروگیرى و جفتگیرى را تأمین کند‪ .‬زمان باقى مانده از‬

‫‪184‬‬
‫‪Meddis et al.- 1973‬‬
‫‪185‬‬
‫‪Adaptation-to-inactivity hypothesis‬‬
‫‪186‬‬
‫‪Wilse Webb‬‬
‫‪187‬‬
‫‪Webb.-1975‬‬
‫‪188‬‬
‫‪Chaseetal.-1983‬‬
‫‪67‬‬
‫شبانه روز‪ ،‬صرف خواب مىشود‪ .‬به این ترتیب شاید بتوان چنین حدس زد که اجداد میموننماى ما‪ ،‬ناچار‬

‫‪189‬‬
‫بودهاند تا براى جمع آورى غذا‪ ،‬حدود شانزده ساعت در شبانه روز فعالیت کنند‪.‬‬

‫‪190‬‬
‫همانند مىدانند‪.‬‬ ‫گروهى به پیروى از این دیدگاه‪ ،‬خواب را با استراحت تابستانه یا زمستانخوابى‬

‫شباهتهاى متابولیک فراوانى بین این دو رفتار وجود دارد‪ ،‬و در نقش تکاملى دومى هم شک نیست‪ .‬اما اینکه‬

‫هر دو یک ریشه تکاملى داشته باشند‪ ،‬از دید بسیارى از صاحبنظران با شک و تردید تلقى مىشود‪.‬‬

‫بر اساس یک نظر افراطى‪ ،‬اگر خواب تنها یک سازش رفتارى براى بىحرکت ماندن در ساعات غیرالزم‬

‫محسوب شود‪ ،‬باید این گزاره را نیز پذیرفت که در زندگى کنونى که نورهاى مصنوعى فراوان وجود دارند و‬

‫شکارچیانى هم براى انسان یافت نمىشوند‪ ،‬خواب قابلحذف باشد‪ .‬در واقع برخى از پیروان تندروى دیدگاه‬

‫سازشى چنین نظرى هم دارند‪ 191.‬اما با توجه به سایر شواهد‪ ،‬فرضیه اضافى و قابلحذف بودن خواب معقول‬

‫به نظر نمىرسد‪.‬‬

‫نظریه حافظهاى‪ 192:‬شواهد فراوانى وجود دارد که نشان مىدهد خواب ‪REM‬به حک شدن حافظه‬

‫‪193‬‬
‫عبارت‬ ‫کمک مىکند‪ .‬آزمودنىهایى که مطلبى را مىآموزند و بعد از دوره آموزش از خواب حک شدن‬

‫است از تبدیل حافظه کوتاه مدت ) (‪ )STM‬به حافظه بلند مدت ( ‪ REM.(LTM‬محروم مىشوند‪ ،‬بدتر از‬

‫‪194‬‬
‫در ضمن در شبهایى که پس از‬ ‫همتایان فارغ از محرومیت خود آنچه را که آموختهاند به یاد مىآورند‪.‬‬

‫‪189‬‬
‫‪Cohen et al.- 1979‬‬
‫‪190‬‬
‫‪Hibernation- Aestivation‬‬
‫‪191‬‬
‫‪Meddis et al.- 1977‬‬
‫‪192‬‬
‫‪Memory aid hypothesis‬‬
‫‪193‬‬
‫‪Consolidation‬‬
‫‪194‬‬
‫‪Idzikowski et al.- 1984‬‬
‫‪68‬‬
‫دورههاى حفظ کردن مطالب سنگین مىآیند‪ ،‬زمان کلى خواب ‪REM‬افزایش مىیابد‪ 195.‬با بیشتر شدن زمان‬

‫خواب متناقض‪ ،‬کیفیت حفظ کردن مطالب نیز بهبود مىیابد‪ .‬در یک آزمون‪ ،‬به عدهاى از دانشآموزان کدهاى‬

‫الفباى مورس را در سه شب متوالى آموزش دادند‪ ،‬هر شب پس از آزمایشها توانایى یادآورى افراد را اندازه‬

‫مىگرفتند و زمان خواب متناقض را هم مىسنجیدند‪ .‬در نهایت یک رابطه خطى مستقیم بین این زمان و‬

‫‪196‬‬
‫در آزمایشهاى دیگر‪ ،‬عدهاى از ورزشکاران‪ ،‬پس از ‪ 146‬ساعت مسابقه‬ ‫کیفیت یادگیرى مشاهده شد‪.‬‬

‫متناوب تنیس مورد سنجش قرار گرفتند‪ .‬در فواصل بین مسابقات‪ 5-4 ،‬ساعت از زمان خواب معمول این‬

‫افراد کاسته شد‪ .‬نتیجه آن شد که آزمودنىها به قیمت کم کردن از دوره خواب متناقض خود‪ ،‬دوره خواب‬

‫‪197‬‬
‫آرام را ‪-‬به ویژه فاز سه و چهار را‪ -‬حفظ کردند‪ .‬اما در نهایت دچار اختالل موقت در حافظه شدند‪.‬‬

‫شواهد تجربى نشان مىدهند که به ویژه اطالعات داراى بار هیجانى باال در خواب ‪ REM‬بیشتر حک‬

‫مى شوند‪ .‬در عمل‪ ،‬چنانکه گفتیم‪ ،‬مهمترین بخش حافظه که به هنگام حذف خواب متناقض آسیب مىبیند‪،‬‬

‫‪198‬‬
‫بخشهاى داراى بار عاطفى و هیجانى است‪.‬‬

‫نظریه حل مسئله‪ :‬چنان که اشاره شد‪ ،‬شواهد چندى در مورد افزایش توانایى فرد در حل مسائل به‬

‫هنگام خواب وجود دارد‪ .‬به گمان عدهاى‪ ،‬حالت تغییر یافته آگاهى به هنگام خواب مىتواند پیششرطى‬

‫مناسب براى ظهور دریافتهاى شهودى و کلگرایى باشد که در حل مسائل کاربرد دارند‪ .‬بنابر یک دیدگاه کلى‬

‫و سادهانگارانه‪ ،‬به هنگام خواب‪ ،‬غلبه معمول نیمکره چپ بر راست‪ ،‬نفى مىشود‪ .‬نیمکره چپ‪ ،‬که در بیشتر‬

‫‪195‬‬
‫‪Smith et al.- 1985‬‬
‫‪196‬‬
‫‪Mandai et al.- 1989‬‬
‫‪197‬‬
‫‪Edinger et al.- 1990‬‬
‫‪198‬‬
‫‪Greenbergetal.-1979‬‬
‫‪69‬‬
‫افراد مرکز منطق نمادین و پردازش زبان طبیعى است‪ ،‬بیشتر براى حل مسائل از راه جزءانگارانه و تحلیلى‬

‫تخصص پیدا کرده است‪ .‬در نیمکره راست برعکس رویکرد کلگرا و شهودى را مىبینیم‪ .‬کم شدن بار‬

‫کارکردى نیمکره چپ به هنگام خواب‪ ،‬مىتواند باعث ظهور دریافتههاى شهودى نیمکره راستى شود‪ ،‬که در‬

‫حالت بیدارى توسط منطق تحلیلى ما سرکوب مىشدهاست‪.‬‬

‫شواهد زندگینامهاى‪ 199‬فراوانى وجود دارد که امکان بروز چنین پدیدهاى را گوشزد مىکند‪ .‬چنان که گفتیم‪،‬‬

‫مورد رؤیاى ککوله در مورد حلقه بنزن‪ ،‬یک نمونه مشهور است‪ .‬مورد دیگر‪ ،‬به الیاس هوو‪ 200‬مخترع چرخ‬

‫خیاطى‪ -‬مربوط مىشود که در خواب نحوه رد کردن سوزن از سوراخهاى دستگاهش را کشف کرد‪ .‬کشف‬

‫چگونگى انتقال نورونى در خواب‪ ،‬توسط اوتو لووى‪ 201‬نیز‪ ،‬مثال دیگرى در همین زمینه است‪ .‬این حل کردن‬

‫‪202‬‬
‫‪-‬یکى از بهترین گلفبازان تاریخ‪ -‬به‬ ‫مسائل‪ ،‬تنها به مشکالت نظرى محدود نمىشود‪ .‬جک نیکالوس‬

‫گفته خودش روش بهینه ضربه زدن به توپ را در خواب یاد گرفت‪ .‬این بدان معناست که مشکالت مربوط‬

‫به یادگیرى حرکتى هم مىتوانند در خواب گشوده شوند‪ .‬فراوانى ادعاهایى از این دست‪ ،‬یک پژوهشگر‬

‫پیشرو در امور خواب را بر آن داشت تا با طرح پرسشنامههایى‪ ،‬این کارکرد خواب را مورد بررسى قرار دهد‪.‬‬

‫نتیجه آن شد که گویا واقعا در زمان خواب متناقض پردازش اطالعات براى دستیابى به پاسخهایى که در‬

‫‪203‬‬
‫بیدارى مورد نیاز بودهاند‪ ،‬به شدت دنبال مىشود‪.‬‬

‫‪199‬‬
‫‪Anecdotal‬‬
‫‪200‬‬
‫‪Elias Howe‬‬
‫‪201‬‬
‫‪Otto Loewi‬‬
‫‪202‬‬
‫‪Jack Nicklaus‬‬
‫‪203‬‬
‫‪Cartwright et al.- 1978‬‬
‫‪70‬‬
‫نظریه تولید‪-‬فعالیت‪ 204:‬این دیدگاه توسط فالسفه و روانشناسان قرون هفده تا بیست میالدى مطرح‬

‫مىشد‪ ،‬و رؤیا را به عنوان نوعى محصول فرعى فعالیتهاى مغزى مورد توجه قرار مىدهد‪ .‬شکل جدیدتر این‬

‫نظریه‪ ،‬حدود بیست سال پیش توسط ‪14‬و مک کارلى ارائه شد‪ .‬بر اساس این دیدگاه‪ ،‬رؤیا عبارت است از‬

‫تالش مذبوحانه لوب پیشانى‪ ،‬براى یافتن معنایى موهوم که در پس شلیکهاى تصادفى پل مغزى وجود‬

‫‪205‬‬
‫بنابر این فرضیه‪ ،‬دویدن در رؤیا‪ ،‬عبارت است از تالش مغز براى کنار آمدن با شلیک نورونهاى‬ ‫دارد‪.‬‬

‫حرکتى مربوط به اندامها‪ ،‬و هیجانات عاطفى هم عبارت است از برداشت خاص مغز از تحریکات خود به‬

‫خودى دستگاه لیمبیک‪ .‬بر این اساس‪ ،‬تغییر جهتهاى ناگهانى که در داستانهاى رؤیا مشاهده مىشود‪ ،‬بر‬

‫خالف نظر فروید به فرآیند سانسور انگیزههاى سرکوب شده مربوط نیست‪ ،‬بلکه فقط به تغییرات تصادفى‬

‫درون دستگاه عصبى مربوط مىشود‪ .‬این نظریه توسط افرادى که داستانهاى رؤیاها را معنادارتر از شلیک‬

‫‪206‬‬
‫عالوه بر این تفاوتهاى وابسته به شخصیت در‬ ‫تصادفى نورونها مىدانند‪ ،‬مورد انتقاد قرار گرفته است‪.‬‬

‫‪207‬‬
‫مضمون رؤیاها و ساختاربندى پیچیده داستانهاى رؤیاها هم در این نگرش غیرقابلتوجیه جلوه مىکنند‪.‬‬

‫نظریه تکوینى‪ :‬بر اساس این نظریه‪ ،‬دستگاههاى حسى و پردازنده نوزاد به هنگام تولد‪ ،‬نارستر از آن‬

‫هستند که بتوانند با جهان خارج روبرو شوند‪ .‬یعنى ناکامل بودن سیمکشىهاى عصبى درون مغز نوزاد به‬

‫همراه فقدان هر نوع تجربه در مورد محرکهاى موجود در جهان خارج‪ ،‬نوعى ناتوانى موقت در درك محرکها‬

‫را بر او عارض مىکنند‪ .‬خواب ‪REM‬در این دیدگاه‪ ،‬پاسخى است تکاملى به مشکل نارس بودن سیستم‬

‫‪204‬‬
‫‪Activation-Synthesis‬‬
‫‪205‬‬
‫‪1977Hobson & McCarly‬‬
‫‪206‬‬
‫‪Vogel.- 1978‬‬
‫‪207‬‬
‫‪Parisi.- 1987‬‬
‫‪71‬‬
‫پردازنده نوزادان‪ .‬بر اساس این نظر‪ ،‬خواب متناقض تمرینى عصبى است‪ ،‬تا مغز بتواند سیمکشىهاى درونى‬

‫‪208‬‬
‫پس رؤیا در نوزادان و کودکان‪ ،‬فرصتى است براى‬ ‫خود را تنظیم کند و با جهان خارج سازگار گردد‪.‬‬

‫نورون ها تا با پویایى خودسازمانده خویش‪ ،‬با جهان خارج و محرکهاى ویژه آن کنار آیند‪ .‬با توجه به این‬

‫دیدگاه‪ ،‬خواب در دوران بلوغ به بعد تنها پسماندهاى غیرضرورى از این نیاز کودکانه است و حذف آن نباید‬

‫جز اختاللها ناشى از حذف یک عادت بیوشیمیایى‪ ،‬ایراد دیگرى ایجاد کند‪ .‬این دیدگاه‪ ،‬مدتها مورد توجه‬

‫پژوهشگران بود‪ ،‬ولى حاال به عنوان تمام حقیقت فرض نمىشود‪ ،‬هرچند آشکارا جنبههایى از سودهاى خواب‬

‫متناقض در نوزادان را توضیح مىدهد‪.‬‬

‫نظریه کریگ ‪ -‬میتچیسن‪ :‬بر اساس این نظریه‪ ،‬ما مىخوابیم تا خاطرات خود را فراموش کنیم! این‬

‫نظریه بر پایه مدلسازى مشهورى بنا نهاده شده که توسط دو دانشمند به نامهاى کریگ ‪-‬کاشف ‪ DNA-‬و‬

‫میتچیسن ساخته شد‪ .‬این مدل‪ ،‬یک شبکه عصبى معمولى بود که به مدت مشخصى آموزش مىدید‪ .‬این‬

‫دانشمندان براى شبکه زمان بازپردازى و استراحت در نظر نگرفته بودند‪ .‬به بیان دیگر‪ ،‬این مدل عصبى‬

‫مصنوعى نمىخوابید و فقط یاد مىگرفت‪ .‬شبکه مزبور پس از مدتى آموزش‪ ،‬از حالت تعادل خارج شد و‬

‫شروع کرد به تجربه اوهام‪ .‬یعنى اطالعاتى را در درون خود فرض مىکرد که در جهان خارج مصداق نداشت‬

‫و توسط آنها تغذیه نشده بود‪ .‬این مدل نشان داد که آموختن بدون فراموش کردن‪ ،‬مىتواند به شبکه عصبى‬

‫آسیب رساند‪ .‬به این ترتیب نظریه این دو دانشمند بر این مبنا شکل گرفت که خواب عبارت است از زمانى‬

‫‪208‬‬
‫‪Dement.- 1966 Raffwarg‬‬
‫‪72‬‬
‫که مغز آموختههاى خود را بازبینى مىکند و دادههاى اضافى و غیرالزم را حذف مىکند‪ .‬در این دیدگاه‪،‬‬

‫کارکرد عمده خواب ‪ REM‬پاالیش مغز از آلودگى اطالعاتى ناشى از تجربیات روزمره است‪.‬‬

‫نتیجه‬

‫چنانکه دیدید‪ ،‬نظریات در مورد خواب و کارکردهاى آن فراوانند‪ .‬گرایش غالب در میان عصبشناسان‪،‬‬

‫رسیدن به پاسخى ترکیبى براى معماى خواب است‪ .‬شکى در این امر نیست که خواب از دیدگاه تکاملى براى‬

‫موجود سودمند بوده )چون در اثر انتخاب طبیعى حفظ شده(‪ .‬در این موضوع تردیدى وجود ندارد که وجود‬

‫خواب براى انجام برخى از فعالیتهاى بیوشیمیایى در دستگاه اعصاب مرکزى الزم است‪ .‬و کسى در این مورد‬

‫چون و چرا نمىکند که این پدیده باپردازش و حفظ اطالعات ارتباط دارد‪ .‬اما چیزى که ورد نیاز است‪ ،‬نظریه‬

‫ترکیبى مناسبى است که بتواند تمام کارکردهاى پراکنده یاد شده را توضیح دهد‪ ،‬و در ضمن مبناى نظرى‬

‫مناسبى را هم براى گسترش آزمایشهاات بر روى خواب مورد فراهم کند‪ .‬کوتاه سخن آنکه‪ ،‬هریک از‬

‫دیدگاههاى یاد شده بخشى از واقعى را بیان مىکنند‪ .‬خواب پدیدهاى است که توسط هریک از این دیدگاهها‪،‬‬

‫به شکلى خاص و از زاویهاى تنگ مشاهده شده باشد‪ .‬ظاهرا آنچه که در واقعیت وجود دارد‪ ،‬ترکیبى از همه‬

‫این دیدگاههاست‪.‬‬

‫‪73‬‬
‫اختاللهای خواب‬

‫خواب‪ ،‬کارکردى است کلى و پیچیده‪ ،‬که از بسیارى از جنبهها مىتواند آسیب ببیند‪ .‬در واقع طبیعى است‬

‫که رفتارى با درازاى یک سوم عمر ما‪ ،‬از جهاتت گوناگون دچار اختالل شود‪ .‬در این بخش مرورى کوتاه‬

‫خواهیم داشت بر مهمترین اختاللها شایع در مکانیسم خواب‪:‬‬

‫بىخوابى ‪ 209:‬بىخوابى شایعترین اختالل مربوط به خواب است‪ .‬در کل حدود یک پنجم افراد به‬

‫این بیمارى مبتال هستند‪ 210.‬به همین دلیل هم مىبینیم که پرفروشترین داروهاى تجارى‪ ،‬بنزودیازپینها هستند‬

‫‪211‬‬
‫که خاصیت خوابآورى دارند‪ .‬بى خوابى بیشتر در زنان‪ ،‬افراد پیر‪ ،‬افسرده یا مضطرب‪ ،‬یا الغر دیده مىشود‪.‬‬

‫بى خوابى مى تواند دو شکل داشته باشد‪ .‬یا فرد در به خواب رفتن دچار اشکال است‪ ،‬یا در استمرار خواب‬

‫ایراد دارد‪ .‬در حالت اول‪ ،‬بیمارى را "بىخوابى ورود به خواب" مىنامند‪ ،‬و در حالت دوم به آن نام »بىخوابى‬

‫وابسته به تداوم«‪ 212‬را مىدهند‪.‬‬

‫براى غلبه بر این ایراد‪ ،‬داروهایى با تنوع باال تولید شده است‪ .‬با وجود اثرگذارى کوتاه مدت این داروها‪،‬‬

‫طنز آمیز است اگر بگوییم که مهمترین علت بروز بىخوابى‪،‬همین داروهاى خوابآور هستند‪ .‬این داروها‪،‬‬

‫چرخه عادى خواب را دچار اختالل مىکنند و به ویژه خواب ‪REM‬را کاهش مىدهند‪ .‬اثرات این مواد در‬

‫دراز مدت به نوعى مقاومت دارویى مىانجامد که بیمارى بىخوابى را تشدید مىکند‪ .‬امروز‪ ،‬بیشتر پزشکان‬

‫‪209‬‬
‫‪Insomnia‬‬
‫‪210‬‬
‫‪Zorick et al.- 1989‬‬
‫‪211‬‬
‫‪Aldrichetal.-1989‬‬
‫‪212‬‬
‫‪Sleep-Onset Insomnia‬‬
‫‪74‬‬
‫و داروسازان‪ ،‬استفاده از روشهاى غیردارویى و رفتارى را به عنوان گزینهاى بهتر توصیه مىکنند‪ .‬در بسیارى‬

‫از موارد‪ ،‬تغییرات رفتارى به تنهایى مىتواند بىخوابى را از بین ببرد‪ .‬این تغیرات‪ ،‬گاه مىتوانند اشکالى جالب‬

‫و حتى خندهدار به خود بگیرند‪ .‬یک مثال مشهور‪ ،‬وینستون چرچیل است که دو تخت کنار هم داشت و‬

‫هروقت مالفههاى یکى در اواسط شب مچاله مىشد و چروك مىخورد‪ ،‬بلند مىشد و روى دیگرى‬

‫‪213‬‬
‫مىخوابید!‬

‫روشهاى روانشناختى جالبى هم وجود دارد که مىتواند به رفع بىخوابى منجر شود‪ .‬گذشته از روشهاى‬

‫پیش پا افتادهاى مانند خوددارى از خوردن مواد تحریک کننده ‪-‬مثل قهوه و چاى‪ -‬و تمرینات بدنى پیش از‬

‫خواب‪ ،‬روشهاى ذهنى دیگرى هم وجود دارند‪ ،‬که ذکر برخى از آنها سودمند است‪ .‬مثال یک روش‪ ،‬موسوم‬

‫به "نیت متناقض"‪ 214‬است‪ .‬آن هم عبارت از این است که فرد دچار بىخوابى‪ ،‬در رختخواب دراز بکشد و‬

‫بکوشد تا نخوابد! با وجود غیرمنطقى نمودن‪ ،‬این روشى مطمئن براى القاى خواب است‪ .‬احتماال مکانیسم‬

‫‪215‬‬
‫عمل این روش‪ ،‬عبارت است از حذف تنش و هیجان ناشى از ترس از بىخوابى کشیدن‪.‬‬

‫در این روش‪ ،‬فرد خود را شرطى مىکند تا ورود به‬ ‫‪216‬‬
‫روش دیگر عبارت است از "کنترل محرك"‪.‬‬

‫رختخواب را همتاى خوابیدن فرض کند‪ .‬در این شیوه فرد از مطالعه در رختخواب‪ ،‬و دیدن تلویزیون در‬

‫حالت خوابیده خوددارى مىکند‪ ،‬و در طول روى هم چرت نمىزند‪ .‬بیمار در این حالت تنها زمانى مجاز به‬

‫‪213‬‬
‫‪Segal & Luce.-1966‬‬
‫‪214‬‬
‫‪Paradoxical Intention‬‬
‫‪215‬‬
‫‪Katz et al.- 1984‬‬
‫‪216‬‬
‫‪Stimulus control‬‬
‫‪75‬‬
‫ورود به رختخواب است که کامال احساس خستگى کند‪ .‬به این شکل خوابیدن و در رختخواب بودن براى‬

‫‪217‬‬
‫فرد به صورت یک پدیده همارز درمىآیند و رفع اختالل را تسهیل مىکند‪.‬‬

‫بىخوابى دروغین‪ 218:‬این نوعى بیمارى عجیب و جالب است که در آن فرد مىخوابد اما در خواب‬

‫مىبیند که در رختخواب دراز کشیده و دارد تقال مىکند تا به خواب رود! در نهایت هم فرد در فرداى شبى‬

‫که چنین رؤیایى را دارد‪ ،‬با این تصور از خواب بیدار مىشود که شبى انباشته از بىخوابى را از سر گذرانده‪،‬‬

‫و بنابراین احساس کسالت مىکند‪.‬‬

‫راههاى معدودى که براى درمان این بیمارى وجود دارد‪ ،‬بیشتر روانى است تا دارویى‪.‬‬

‫‪219‬‬
‫این بیمارى عبارت است از ظهور رفتارهاى ویژه خواب‪ ،‬در زمان بیدارى‪ .‬این‬ ‫حمله خواب‪:‬‬

‫رفتارها مىتوانند دامنهاى وسیع ‪-‬از کاهش هشیارى و افزایش آستانه گیرندههاى حسى‪ ،‬تا دیدن رؤیا و بروز‬

‫‪220‬‬
‫فلج شل عضالنى‪ -‬را در بر بگیرند‪ .‬معموال هر حمله خواب چند دقیقه طول مىکشد‪ ،‬و همراه با کاتاپلکسی‬

‫است‪ .‬این حالت عبارت است از ظهور ناگهانى فلج عضالنى منسوب به خواب ‪ REM‬و بر زمین افتادن‬

‫بیمار‪ 221.‬در بسیارى از موارد‪ ،‬تحریکات مثبت یا منفى عاطفى هم مىتوانند موجب بروز این حمله شوند‪ .‬این‬

‫امر مىتواند آنقدر شدید باشد که بیمار را به در پیش گرفتن یک زندگى عارى از هیجانات مثبت و شادىهاى‬

‫عادى ترغیب کند‪ .‬در گاهى موارد‪ ،‬حتى شنیدن جوك مىتواند بروز حمله خواب را موجب شود‪ .‬در سگها‪،‬‬

‫‪217‬‬
‫‪Ladouceuretal.-1986‬‬
‫‪218‬‬
‫‪Pseudoisomnia‬‬
‫‪219‬‬
‫‪Narcolepsy‬‬
‫‪220‬‬
‫‪Cataplexy‬‬
‫‪221‬‬
‫‪Rosenthaletal.-1990‬‬
‫‪76‬‬
‫آسیب رساندن به بادامه‪ 222‬که از مراکز مهم کنترل عواطف است‪ ،‬مىتواند حالتى شبیه به حمله خواب را پدید‬

‫آورد‪ 223.‬به نظر مىرسد که عوامل وراثتى در ظهور این بیمارى نقش داشته باشند‪ .‬در واقع وابستگان سببى به‬

‫بیماران نارکولپتیک‪ ،‬شصت بار بیشتر از سایر افراد در خطر ابتال به این بیمارى هستند‪ 224.‬تقریبا همه مبتالیان‬

‫به این بیمارى‪ ،‬در خون خود نوعى پادتن ویژه به نام ‪HLA-DR2‬را دارند‪ 225.‬پزشکان براى رفع برخى از‬

‫عوارض یاد شده‪ ،‬داروى ایمىپرامین را تجویز مىکنند که تسهیل کننده مسیرهاى سروتونرژیک و‬

‫نورآدرنرژیک ‪-‬ضد خواب ‪ REM-‬است‪ .‬در خواب عادى افراد مبتال به این بیمارى هم الگوهاى غیرعادى‬

‫وجود دارد‪ .‬مثال دیده شده که خواب در برخى از این بیماران مستقیما از مرحله خواب متناقض آغاز‬

‫‪226‬‬
‫مىشود‪.‬‬

‫نارسایى تنفسى‪ 227:‬نوعى از بىخوابى وابسته به تداوم وجود دارد که در مردان بیشتر شایع است‪ ،‬آن‬

‫هم عبارت از این است که فرد در وسط خواب‪ ،‬به دلیل مهار مراکز عصبى تنفسىاش‪ ،‬دچار نارسایى تنفسى‬

‫مىشود‪ .‬عمال در این حالت فلج شل موجود در سایر عضالت بدن‪ ،‬به عضالت تنفسى هم سرایت مىکند و‬

‫در نتیجه به مدت یک یا دو دقیقه تنفس قطع مىشود‪ .‬در واقع این امر چندان هم غیرعادى نیست و در ده‬

‫پانزده درصد افراد توقفهاى متناوب تنفس به مدت حدود ده ثانیه دیده مىشود‪ ،‬اما در بیماران مبتال به نارسایى‬

‫تنفسى موقع خواب‪ ،‬این چرخه بار دیگر از سر گرفته نمىشود‪ .‬با توقف تنفس‪ ،‬مراکز خونى حساس به تراکم‬

‫‪222‬‬
‫‪Amygdala‬‬
‫‪223‬‬
‫‪Siegel et al.- 1988‬‬
‫‪224‬‬
‫‪Kesler et al.- 1974‬‬
‫‪225‬‬
‫‪Juji et al.- 1984‬‬
‫‪226‬‬
‫‪Rechtcaffenetal.-1963‬‬
‫‪227‬‬
‫‪Apnea‬‬
‫‪77‬‬
‫گاز کربنیک تحریک مىشوند و فرد کمى بیدار مىشود و بار دیگر تنفس را از سر مىگیرد‪ ،‬و این چرخه بار‬

‫دیگر تکرار مىشود‪ .‬این چرخش معیوب مىتواند در طول یک شب صدها بار تکرار شود‪ ،‬و به خستگى و‬

‫‪228‬‬
‫کسالت فرد در روز بعد بینجامد‪.‬‬

‫اگر ایراد به مراکز عصبى تنفس مربوط باشد‪ ،‬داروهایى مانند بوسپیرون‪ 229‬مىتوانند به بیمار کمک‬

‫‪230‬‬
‫اما اگر در شرایط خاصى شکل خاص مجارى هوایى و بسته شدن آنها در زمان خواب منشأ مشکل‬ ‫کنند‪.‬‬

‫باشد‪ ،‬تنها راه جراحى اصالحى مجارى هوایى است‪ .‬این شکل اخیر بیشتر در افراد چاق دیده مىشو‪231‬د‪ .‬یک‬

‫نمونه مشهور این شکل از بیمارى‪ ،‬نشانگان پیک ویک‪ 232‬است‪ 233.‬در این موارد چاقى زیاد گردن باعث بسته‬

‫شدن ناى در هنگام خواب مىشود‪.‬‬

‫این پدیدهاى است که در نوزادان شیرخواره دیده‬ ‫‪234‬‬


‫نشانگان مرگ ناگهانى نوزادان ) ‪:)SIDS(:‬‬

‫مى شود و از علل شایع مرگ نوزادان در شهرهاى بزرگ است‪ .‬به طور متوسط یک نوزاد از هر هفتصد و‬

‫پنجاه تا در اثر این بیمارى مىمیرند ‪ .‬علت این پدیده‪ ،‬ظاهرا قطع شدن تنفس به هنگام خواب است‪ .‬یعنى‬

‫نوزادان در زمان خواب دچار فلج مراکز تنفسى مىشوند و به دلیل کمبود اکسیژن مىمیرند‪ .‬در مورد این‬

‫بیمارى و راه هاى پیشگیرى از آن نظریات فراوانى وجود دارد که ما در اینجا به یکى که جالبتر است اشاره‬

‫‪228‬‬
‫‪Kwentusetal.-1985‬‬
‫‪229‬‬
‫‪Buspirone‬‬
‫‪230‬‬
‫‪Mendelson et al.- 1991‬‬
‫‪231‬‬
‫‪et al.- 1988 Jamieson‬‬
‫‪232‬‬
‫‪Pickwickian Syndrome‬‬
‫‪ 233‬نام این بیمارى از یکى از داستانهاى چارلز دیکنز به نام "آقاى پیک ویک" گرفته شده که شخصیتى با همین مشخصات را‬
‫تصویر مىکند‪.‬‬
‫‪234‬‬
‫‪Spontanious Infant's Death Syndrome‬‬
‫‪78‬‬
‫کوتاهى مىکنیم‪ .‬بر اساس پژوهشهایى که اخیرا انجام گرفته است‪ ،‬بروز این عارضه به غلبه حافظه پس از‬

‫تولد نوزاد بر خاطرات جنینىاش مربوط مىشود‪ .‬مىدانیم که نوزاد در زمان زندگى داخل رحمى هم مىخوابد‬

‫و گویا خواب هم مىبیند‪ .‬در دوره جنین‪ ،‬راه تنفسى نوزاد مسدود است و حرکات تنفسى به هنگام خواب‬

‫انجام نمىگیرد‪ .‬از سوى دیگر دیده شده که افراد به هنگام خواب متناقض‪ ،‬بسته به محتواى رؤیاى خود‪،‬‬

‫برخى از عضالت مرتبط با فعالیتى که در خواب مىبینند را به طور خفیف منقبض مىکنند‪ .‬این یکى از معدود‬

‫مواردى است که فلج شل معمول در خواب ‪ REM‬نقض مىشود‪ .‬با توجه به این دو شاهد‪ ،‬و این حقیقت‬

‫که اوج مرگ ناگهانى نوزادان در حدود دو سه ماهگى است‪ ،‬مىتوان نتیجه گرفت که این زمان برابر است با‬

‫زمان بحرانى غلبه حافظه اکتسابى پس از تولد‪ ،‬بر خاطرات بازمانده از زندگى جنینى‪ .‬یعنى در این زمان‬

‫بحرانى‪ ،‬نوزاد رؤیاى زندگى داخل جنین را براى آخرین بارها مىبیند‪ ،‬و چون عضالتش رؤیایش را تقلید‬

‫مىکنند‪ ،‬تنفسش قطع مىشود‪ 235.‬شواهدى در تأیید این نظریه وجود دارد‪ ،‬مثال نشان داده شده که کودکانى‬

‫که داراى حرکات چشم شدیدتر و انقباض عضالنى در زمان خواب ‪REM‬هستند در این مورد احتمال ابتالى‬

‫بیشترى دارند‪.‬‬

‫خوابگردى‪ 236:‬خوابگردى و حرف زدن در خواب دو نمونه از ناهنجاریهاى مربوط به سیستم حرکتى‬

‫هستند‪ .‬براى قرنها‪ ،‬متفکران چنین مىپنداشتند که خوابگردى و صحبت در خواب به هنگام رؤیا دیدن بروز‬

‫مىکند‪ ،‬اما پژوهشهاى دقیقتر نشان دادهاند که این دو حالت به فاز سه و چهار خواب آرام‪ ،‬یعنى عمیقترین‬

‫دوره خواب منحصرند‪ .‬هردوى این حاالت در کودکان و جوانان در سنین بلوغ بیشتر دیده مىشوند‪ .‬یکى‬

‫‪235‬‬
‫‪Christosetal.-1995‬‬
‫‪236‬‬
‫‪Somnambulism‬‬
‫‪79‬‬
‫دیگر از این ناهنجاریهاى وابسته به خواب آرام‪ ،‬شب ادرارى‪ 237‬است‪ .‬یک حالت دیگر‪ ،‬همان "لنگ و لگد‬

‫زدن" در خواب است که معموال به خواب آرام مربوط است‪ .‬اگر مهار حرکات عضالنى در زمان خواب‬

‫‪239‬‬
‫‪ REM‬به شکلى ناقص انجام شود‪ ،‬ناهنجارى مشابهى را پدید مىآورد که با نام ) (‪ 238)RBD‬مشهور است‪.‬‬

‫بیمارى کمیابى است که با تب‪ ،‬کاهش حافظه‪ ،‬توهم‪ ،‬تعرق‬ ‫‪240‬‬


‫بىخوابى مرگبار خانوادگى (‪:)FFI‬‬

‫زیاد‪ ،‬و تند شدن تپش قلب همراه است‪ .‬در این بیمارى دماى بدن‪ ،‬و ریتم نفس و تپش قلب به هنگام خواب‬

‫هم مانند بیدارى حفظ مىشود‪ .‬این عارضه پس از یک سال منجر به مرگ مىشود‪ .‬فراوانى آن در بین زنان و‬

‫مردان برابر است و سن میانگین مبتالیان پنجاه سال است‪ .‬عامل مولد این بیمارى نوعى پریون است و توسط‬

‫ژنهاى خود بیمار کد مىشود‪ .‬این پریون توسط ژنهایى کد مىشود که بیمارى دیگرى به نام نشانگان‬

‫کروتزفلد‪-‬ژاکوب‪- 241‬نوعى بالهت عصبى‪ 242‬را نیز تولید مىکند‪ .‬یک جهش در ژن نامبرده به بروز بیمارى‬

‫بىخوابى‪ ،‬و جهش دیگر به نشانگان کروتزفلد‪-‬ژاکوب مىانجامد‪.‬‬

‫‪237‬‬
‫‪Nocturnal Enuresis‬‬
‫‪238‬‬
‫‪REM Sleep Behavioural Disorder‬‬
‫‪239‬‬
‫‪Valle et al.-1992‬‬
‫‪240‬‬
‫‪Fatal Familial Insomnia‬‬
‫‪241‬‬
‫‪Crutzfeldt-Jacob Sundrome‬‬
‫‪242‬‬
‫‪Dementia‬‬
‫‪80‬‬
‫گفتار هشتم‪ :‬رؤيا‬

‫خواب دیدن یا خواب ساختن همانقدر جدى است که دیدن‪ ،‬یا مردن‪ ،‬یا هرچیز دیگرى که در این‬

‫(کارلوس کاستاندا‪ -.‬سفر به دیگر سو)‬ ‫دنیاى اسرارآمیز وجود دارد‪.‬‬

‫بىتردید مشهورترین جنبه خواب‪ ،‬رؤیا است‪ .‬با توجه به کتیبههاى به دست آمده از نخستین مراکز تمدن‬

‫بشرى ‪-‬میانرودان‪ -‬مىتوان قضاوت کرد که این پدیده در طول هزارههاى چندى که بر تمدن بشرى گذشته‪،‬‬

‫همواره مورد توجه و کنجکاوى بوده است‪ .‬پرداختن به مثالهاى مشهورى که در ادبیات و اسطوره تمام ملل‬

‫وجود دارد‪ ،‬تنها مایه به درازا کشیدن کالم خواهد شد‪ .‬فقط به همین مختصر بسنده مىکنم که این فهرست‬

‫طوالنى‪ ،‬مواردى متنوع ‪ -‬از خواب ضحاك ماردوش و گرشاسپ مقدس گرفته تا زیباى خفته‪ -‬را در بر‬

‫مىگیرد‪ .‬جنبه روحانى و مذهبى این پدیده را نیز به فراوانى در تاریخ مذاهب مىتوانیم ببینیم‪ .‬پیشگویان معابد‬

‫دلفى و رؤیاهاى شفابخش معابد اسکوالپیوس در یونان قدیم مشهور بودهاند‪ ،‬و در اساطیر سامى هم یوسف‬

‫و نوح را‪ ،‬با رؤیاهاى اهوراییشان را داریم‪.‬‬

‫چنانکه گفتیم‪ ،‬در قرون جدید اولین نظریه ساختار یافته و کلگراى علمى در مورد رؤیا را فروید عنوان‬

‫کرد‪ .‬اما نخستین بررسى علمى بر رؤیا‪ ،‬چند دهه زودتر از او‪ ،‬توسط مارى ویتون کالکینز انجام گرفت‪ .‬این‬

‫زن پژوهشگر‪ ،‬بدون اینکه به تئورى سازگار و پیچیدهاى دست یابد‪ ،‬برخى از حقایق ساده در مورد رؤیا را به‬

‫طور آمارى بررسى کرد‪ .‬او با بررسىهایى که بر رؤیاهاى خود و یکى از همکارانش انجام داد‪ ،‬فهمید که به‬

‫طور آمارى هرکس در رؤیاهایش افرادى را مىبیند که با او آشنایى بیشترى دارند‪ ،‬و در مناطقى این خوابها را‬

‫‪81‬‬
‫مىبیند که قبال در آنجاها بوده است‪ 243.‬این یافتهها با تحقیقات پیشروى یک دانشمند دیگر به نام کالوین هال‪،‬‬

‫تأیید شد‪ .‬او مطالعات آمارى دقیقى را بر روى هزاران رؤیاى آزمودنىهایش انجام داد‪ 244.‬آزمایشهاات او نشان‬

‫داد که جنسیت شخصیتهاى مشاهده شده در رؤیا به جنس رؤیابیننده بستگى دارند‪ .‬زنان به طور مساوى در‬

‫مورد مردان و زنان خواب مىبینند‪ ،‬ولى مردان در ‪65 %‬موارد شخصیتهاى مرد را در رؤیاهایشان مىبینند‪ .‬او‬

‫به این نتیجه رسیده بود که این نتایج در مورد همه گروههاى سنى‪ ،‬و همه فرهنگهاى انسانى قابل تعمیم‬

‫‪245‬‬
‫است‪.‬‬

‫شواهدى وجود دارند که این همگن بودن نوع رؤیا را در سنین مختلف زیر سوال مىبرند‪ .‬نشان داده شده‬

‫که در کودکان‪ ،‬تغییرات مشخص وابسته به سن در محتواى رؤیاها وجود دارد‪ .‬مثال در فاصله سنین ‪ 6‬تا‪7‬‬

‫سالگى‪ ،‬تحرك و فعالیت تجربه شده در رؤیاها افزایش مىیابد‪ .‬در فاصله ‪ 7‬تا ‪ 8‬سالگى هم بیننده رؤیا از‬

‫‪246‬‬
‫حالت یک ناظر بىطرف‪ ،‬به یکى از قهرمانان فعال داستان تبدیل مىشود‪.‬‬

‫ممکن است محتواى رؤیا ناخوشایند و ترسناك باشد و این همان حالتى است که کابوس نامیده مىشود‪.‬‬

‫دیدن کابوس در زمان خواب ‪ REM‬رخ مىدهد و نباید آن را با هراس شبانه اشتباه کرد‪ .‬این حالت اخیر‬

‫عبارت است از نوعى ترس شدید و مرضى که بدون داشتن زمینه داستانى توسط فرد تجربه مىشود و بیشتر‬

‫به دوره ‪ 3‬و‪ 4‬خواب آرام مربوط است‪ .‬این اختالل هرگز در زمان خواب متناقض دیده نمىشود‪ .‬هراس‬

‫شبانه معموال در کودکان دیده مىشود‪ .‬کودك پس از تجربه این حالت با فریادى از خواب مىپرد‪ ،‬در بستر‬

‫‪243‬‬
‫‪Calkins.-1893‬‬
‫‪244‬‬
‫‪Hall.- 1966‬‬
‫‪245‬‬
‫‪1984Hall‬‬
‫‪246‬‬
‫‪Foulkes et al.- 1990‬‬
‫‪82‬‬
‫مىنشیند‪ ،‬و سخنانى نامربوط مىگوید‪ .‬این کودکان بالفاصله بعد از این رفتار دوباره به خواب مىروند‪ .‬اغلب‬

‫این افراد در صبح روز بعد چیزى را به یاد نمىآورند‪ .‬به نظر مىرسد که زمینه ژنتیکى در بروز این ناهنجارى‬

‫‪247‬‬
‫دخیل باشد‪.‬‬

‫محتواى رؤیا تا حدودى توسط محرکهاى حسى محیطى تعیین مىشود‪ .‬در یک آزمایشها در مقابل بینى‬

‫آزمودنىهایى که در خواب ‪REM‬وارد شده بودند‪ ،‬یک بوى خوشایند یا ناخوشایند را گرفتند و پس از یک‬

‫دقیقه از خواب بیدارشان کردند و خواستند تا محتواى رؤیایشان را شرح دهند‪ ٪19 .‬از افراد خوابى دیده‬

‫بودند که به نوعى با این خوابها مربوط بود‪ ،‬و بوى خوشایند بیشتر از ناخوشایند در جهت دهى به رؤیاها‬

‫نقش داشت‪ 248.‬در یک آزمون دیگر با آبفشانى به چهره افراد در حال رؤیا دیدن آب پاشیدند و پس از دقایقى‬

‫آنها را بیدار کردند‪ .‬عدهاى از آزمودنىها موضوعاتى از قبیل غرق شدن و زیر باران بودن را گزارش کردند‪.‬‬

‫با این همه‪ ،‬نقش عوامل محیطى آنقدرها هم در موضوع رؤیا برجسته نیست‪ .‬تنها برخى از محركها‪ ،‬در‬

‫‪249‬‬
‫برخى از افراد‪ ،‬در برخى از مواقع اثرگذارند‪.‬‬

‫در جوامع گوناگون‪ ،‬رویکردهاى متفاوتى نسبت به رؤیا دیده مىشود‪ .‬فرهنگ سنوئى‪ 250‬در ماالیا‪ ،‬براى‬

‫این پدیده احترام زیادى قائلند‪ .‬آنان کودکان خود را آموزش مىدهند تا روش جهت دادن به موضوع رؤیاى‬

‫خود را بیاموزند و بتوانند داستان آن را تغییر دهند‪ .‬این فرهنگ‪ ،‬به نسب صلحدوست و مترقى است و درجه‬

‫باالیى از همکارى و مشارکت اجتماعى در آن دیده مىشود‪ .‬زندگى حقیقى و زندگى موجود در رؤیا در این‬

‫‪247‬‬
‫‪Carlson et al.- 1982‬‬
‫‪248‬‬
‫‪Trotteretal.-1988‬‬
‫‪249‬‬
‫‪Dement et al.- 1958‬‬
‫‪250‬‬
‫‪Senoi‬‬
‫‪83‬‬
‫افراد به هم آمیخته است‪ ،‬و موضوعات دیده شده در رؤیا در جامعه مورد بحث و طرح واقع مىشوند و در‬

‫سوگیرى رفتار افراد بیدار موثر محسوب مىشوند‪ 251.‬روش این قبیله براى کنترل رؤیا با موفقیت در آمریکا‬

‫هم مورد تقلید قرار گرفته است‪ .‬دانشجویان مورد آزمایشها توانستند به راحتى این تکنیک را فرا بگیرند و‬

‫رؤیاهایى لذتبخش و ارادى را تجربه کنند‪ 252.‬رؤیاى روشن‪ 253،‬نسخه غربى شده همین روش سنوئى براى‬

‫هشیار ماندن در خواب متناقض‪ ،‬و کنترل داستان رؤیا است‪ .‬در این روش‪ ،‬فرد رؤیابین از اینکه در خواب‬

‫است آگاه است‪ ،‬و حتى مىتواند با حرکات قراردادى و ارادى چشم‪ ،‬با پژوهشگرى که در حال بررسى اوست‬

‫‪254‬‬
‫در یک آزمون‪ ،‬فردى که مىتوانست به خواب روشن فرو برود‪ ،‬قرارداد کرد که در‬ ‫ارتباط برقرار کند‪.‬‬

‫خواب به ساعتش نگاه کند و با گذر هر ثانیه یکبار کره چشمش را بچرخاند‪ .‬با این روش‪ ،‬امکان مقایسه زمان‬

‫نسبى درون رؤیا با زمان بیرونى فراهم شد‪ .‬شواهد ناشى از این آزمایشها حاکى از این بود که زمان درون رؤیا‬

‫با آنچه در بیرون مىگذرد کمابیش برابر است‪ .‬این برخالف تجربه معمولى است که بسیارى از ما داریم و‬

‫زمان دیدن یک رؤیاى طوالنى را تنها چند ثانیه فرض مىکند‪.‬‬

‫چنان که گفتیم‪ ،‬یکى از دیدگاههاى معتبر در مورد کارکرد رؤیا‪ ،‬به فرآیند تثبیت حافظه مربوط مىشود‪.‬‬

‫شواهد فراوانى وجود دارند که پیروى رؤیا از تجربیات زمان بیدارى را نشان مىدهند‪ .‬نگارنده در همین‬

‫نوشتار برخى از نتایج حاصل از مشاهدات خود را در تأیید این امر خواهد آورد‪ .‬یک بررسى گستردهتر‪ ،‬بر‬

‫‪251‬‬
‫‪Smith and Herod.- 1982‬‬
‫‪252‬‬
‫‪Doyle et al.- 1984‬‬
‫‪253‬‬
‫‪Lucid dreaming‬‬
‫‪254‬‬
‫‪LaBergeetal.-1986‬‬
‫‪84‬‬
‫روى چهارصد و پنجاه و سه آزمودنى انجام گرفت و نشان داد که حدود نیمى از عناصر مشاهده شده در‬

‫رؤیاها قبال در روز پیش به هنگام بیدارى تجربه شده بودند‪.255‬‬

‫همچنین بررسىهایى که بر روى بازماندگان فجایع طبیعى ‪-‬مانند سیل و زلزله‪ -‬انجام شده‪ ،‬نشان مىدهد که‬

‫رابطه مستقیمى میان سازشپذیرى ذهنى افراد با فاجعه‪ ،‬و محتواى رؤیاهایشان وجود دارد‪ .‬افرادى که نتوانسته‬

‫بودند با فاجعه کنار آیند‪ ،‬کمتر خوابهاى خود را به یاد مىآوردند و معموال صحنههاى ساده‪ ،‬تکرارى و‬

‫‪256‬‬
‫ناخوشایندى را مىدیدند‪.‬‬

‫بررسیهایى که روى بیماران مبتال به ناهنجاریهاى سخت افزارى دستگاه عصبى ‪-‬مثل صرع‪ -‬صورت گرفته‪،‬‬

‫نشان داده که این اختاللها تا حدودى مىتوانند الگوى رؤیا دیدن افراد را تعیین کنند‪ .‬به بیان دیگر‪ ،‬مبناى‬

‫عصبى رؤیا‪ ،‬سختافزارى است‪ 257.‬همچنین شواهدى وجود دارد که بازآرایى عصبى همزمان در دو نیمکره‬

‫را به هنگام رؤیا دیدن نشان مىدهد‪.258‬‬

‫امروز‪ ،‬رؤیا را ‪-‬با وجود راز و رمز فراوانش‪ -‬از پدیدههاى عصبشناختى و زیستى طبیعى محسوب مىکنند‪.‬‬

‫شاید پاسخ زیستشناسان به پرسش چوانگتسه را‪ ،‬بتوان در این گزاره خالصه کرد‪" :‬چوانگتسه خواب‬

‫مىدیده است‪.‬‬

‫‪255‬‬
‫‪Botman et al.- 1989, 1990‬‬
‫‪256‬‬
‫‪Kaminer et al.- 1991‬‬
‫‪257‬‬
‫‪Badalyan et al.-1994‬‬
‫‪258‬‬
‫‪et al.- 1994 Vendrova‬‬
‫‪85‬‬
‫ارتباط محتويات رؤيا با تجربیات دو روز قبل‬

‫در اینجا مرورى خواهیم کرد بر اطالعاتى که نگارنده از بررسى رؤیاهاى شخصى خود به دست آورده‬

‫است‪ .‬انگیزه این بررسى‪ ،‬آزمودن نظریه حافظهاى مربوط به خواب ‪ REM‬بود‪ .‬این یک نتیجهگیرى منطقى‬

‫ساده است؛ اگر خواب ‪ REM‬هم به رؤیا مربوط شود و هم به تثبى حافظه کوتاه مدتت‪ ،‬پس باید عناصر‬

‫موجود در رؤیا تا حدودى با موارد ذخیره شده در حافظه فرد یکسان باشند‪ .‬در اصل این مشاهداتت هم بر‬

‫همین مبنا انجام گرفت‪.‬‬

‫این اطالعات به شیوه تاریخچهنگارى گردآورى شدهاند و نتایج حاصل از آنها تنها مىتواند به عنوان دادههایى‬

‫تکمیلى ‪-‬و نه حاصل آزمایشهااتى کنترل شده‪ -‬مورد توجه قرار گیرد‪ .‬این دادهها‪ ،‬به دلیل یکتابودن آزمایشهاگر‬

‫و آزمودنى در معرض عوامل خدشه چندى قرار دارند‪ ،‬که مهمترینشان امکان پیشداورى مفسر رؤیاها‪ ،‬در‬

‫موردشان بوده‪ .‬با وجود این ایرادات متدولوژیک‪ ،‬نگارنده مفاهیم عنوان شده را قابلطرح مىداند‪ .‬پس پیش‬

‫از پرداختن به بحث بار دیگر تکرار مىکنیم که دادههاى موجود در این بخش تنها جنبه یک مشاهده شخصى‬

‫آلوده به پیشداوریهاى ذهنى را دارند و از آزمایشهااتى با کنترل دقیق به دست نیامدهاند‪.‬‬

‫‪86‬‬
‫ماده و روش‬

‫در این مجموعه مشاهدات‪ ،‬به این ترتیب عمل شد‪:‬‬

‫نگارنده خود را به طریقه کالمى طورى شرطى کرد تا هر شب پس از پایان یافتن یک چرخه – ‪BRAC‬‬

‫زمانى که هشیارى خفیفى قابلدستیابى بود‪ -‬رؤیایى را که تازه دیده بود به یاد آورد و به کمک چند کلیدواژه‬

‫عناصر مهم آن را حفظ کند‪ .‬تعداد کلیدواژهها ‪5-2‬عدد بود‪ ،‬و در فرداى آن روز با به یاد آوردن آنها کل‬

‫رؤیاهاى مربوطه بازخوانى و ثبت مىشد‪ .‬براى جلوگیرى از اثر بیدارى متناوب در محتویات رؤیا‪ ،‬آزمودنى‬

‫در این زمان از رختخواب خارج نمىشد و تنها کارى که مىکرد حفظ واژگان در چند ثانیه هشیارى‬

‫قابلدستیابى بود‪ .‬روند شرطى کردن براى به جا آوردن این عمل‪ ،‬حدود دو هفته به طول انجامید‪ .‬با گذشت‬

‫زمان‪ ،‬و تکرار این روش‪ ،‬حفظ کلیدواژهها و در نهایت یادآورى رؤیا به شدت تسهیل شد‪ .‬به شکلى که در‬

‫اواخر دوره آزمایشها‪ ،‬به طور متوسط پنج شب در هفته عمل ثبت رؤیا انجام مىگرفت و در هر شب هم یک‬

‫تا چهار رؤیا ثبت مىشد‪ .‬به این ترتیب‪ ،‬دادههاى خام اولیه گردآورى شدند‪ .‬به ازاى هر شب خوابیدن‪ ،‬نگارنده‬

‫خالصهاى از وقایع مهم تجربه شده در دو روز گذشته را به صورت فهرستى یادداشت مىکرد‪ ،‬تا سیاههاى از‬

‫تجربیات خود را نیز در دست داشته باشد‪ .‬این مشاهدات‪ ،‬به مدت ‪837‬شب پىگیرى شدند‪ .‬که در این فاصله‬

‫‪471‬رؤیا در ‪347‬شب ثبت شد‪ .‬این رؤیاها به عناصر سازنده خود تجزیه شدند و درجه تطبیق عناصر یاد‬

‫شده با عناصر تجربه شده در فاصله ‪48‬ساعت گذشته مورد تحلیل قرار گرفت‪ .‬در کل ‪4841‬عنصر در رؤیاها‬

‫ثبت شدند‪.‬‬

‫‪87‬‬
‫نتايج‬

‫الف) از مجموعه عناصر یاد شده‪1226 ،‬عنصر تکرار دقیق عناصر تجربه شده در دو روز پیش بود‪ .‬بیشتر‬

‫این عناصر‪- ،‬باالى ‪80 %-‬به وقایع ‪24‬ساعت قبل از خواب رفتن مربوط مىشدند‪ .‬اما برخى از عناصر‬

‫برجسته مربوط به تجربیات دو روز پیش هم در رؤیاها ظاهر مىشدند‪ .‬در نهایت‪23/25 % ،‬از عناصر مشاهده‬

‫شده در رؤیا از تکرار تجربیات روزانه ناشى مىشدند‪ .‬این مشاهده درست در راستاى تأیید دیدگاه حک‬

‫حافظه به هنگام خواب ‪ REM‬قرار دارد‪.‬‬

‫ب) ظهور تجربیاتى که به اصطالح "رقیقتر" بودند ‪-‬مانند داستانهاى فیلم و رُمان‪ -‬احتمالى بیشتر از‬

‫تجربیات عادى داشت‪ .‬شاید علت این تفاوت‪ ،‬این باشد که تجربیات یاد شده فقط از راه یکى از حواس ‪-‬‬

‫مثال فقط بینایى‪ ،‬یا فقط نمادى‪/‬زبانى‪ -‬جذب شده باشند و بنابراین حک شدن آن نیازمند کوشش بیشترى‬

‫باشد‪ .‬در هر صورت داستانهاى اثرگذار تجربه شده به این شکل‪ ،‬به شکل چشمگیرى )معموال( در همان‬

‫شب تجربه در رؤیا تکرار مىشدند‪.‬‬

‫پ) هرچه تجربه اثرگذارتر و از دید هیجانى پربارتر باشد احتمال تکرار آن در رؤیا بیشتر است‪ .‬در اینجا‬

‫درجه هیجانى بودن با معیارهاى ذهنى سنجیده مىشد که پذیرش آن اشکاالت روششناختى خاص خود را‬

‫دارد‪.‬‬

‫ت) بسامد تکرار عناصر یاد شده رابطه مستقیم با بسامد تکرار تجربه در زمان بیدارى داشت‪ .‬یعنى کسى‬

‫که در بیدارى بیشتر دیده مىشود‪ ،‬در خواب هم بیشتر ظاهر مىشد‪.‬‬

‫ث) در ‪ 25‬مورد داستانى کامل در رؤیا دیده شد که در خاطرات روزهاى پیش تجربه نشده بود‪ .‬این‬

‫داستانها کلیت و آغاز و انجام مشخصى داشتند و از معیارهاى استاندارد داستان نویسى کالسیک پیروى‬

‫‪88‬‬
‫مىکردند‪ .‬نگارنده گهگاه داستانهاى علمى‪-‬تخیلىاى هم مىنویسد‪ .‬الگوى داستانهاى تجربه شده در رؤیا با‬

‫داستانهاى نوشته شده توسط نگارنده شباهت داشت و در بسیارى از موارد قابلى تبدیل به یک داستان‬

‫قابلقبول را داشت‪.‬‬

‫ج) جهشهاى زمانى‪-‬مکانى و گسستگى در روند داستان رؤیا در بسیارى از موارد دیده شد‪ .‬در کل‬

‫‪50‬مورد گسیختگى مکانى‪ ،‬و ‪12‬مورد گسستگى زمانى ثبتت شد‪ .‬یعنى به همین تعداد دگرگون شدن مکان‬

‫وقوع ماجراى رؤیا یا پرش به زمانهاى آینده یا گذشته تجربه شد‪ .‬در ‪7‬مورد هم شخصیتهاى آشناى موجود‬

‫در رؤیا به هم تبدیل مىشدند‪ .‬این نوع گسستگى قبال هم توسط مشاهدهگران دیگر ‪-‬از جمله خود فروید‪-‬‬

‫مورد اشاره قرار گرفته بوده است‪.‬‬

‫ح) برخى از عناصر رؤیا‪ ،‬بدون ارتباط مستقیم با نمودهاى واقعى خود در رؤیا مشاهده مىشدند‪ .‬تا جایى‬

‫که تشخیص داده شد‪ ،‬این عناصر حالت نمادین شده برخى از پدیدههاى خارجى بودند‪ .‬مثال یکى از دوستان‬

‫نگارنده که درویش بود‪ ،‬با توالى مشخصى تکرار مىشد‪ ،‬اما زمان ظهورش در رؤیا ربطى به تجربه مالقات با‬

‫او نداشت‪ .‬در واقع این فرد در رؤیا با مفهومى مانند "عرفان" مربوط شده بود و به عنوان نماد آن بروز مىکرد‪.‬‬

‫در نتیجه هرگاه چیزى مربوط به عرفان تجربه مىشد‪ ،‬آن دوستى که درویش بود در خواب ظاهر مىشد‪.‬‬

‫نتیجه اینکه شرطى شدن و نمادین شدن در سطح ناهشیار و رؤیا نیز مصداق دارد‪.‬‬

‫خ) مکانها در رؤیا خصلتى پایدار و مشخص داشتند‪ .‬یعنى یک مکان خاص‪ ،‬همواره در رؤیا معمارى و‬

‫وضعیت جغرافیایى یکسانى داشت‪ .‬ممکن بود شباهت این معمارى با آنچه که در جهان خارج وجود دارد‪،‬کم‬

‫بباشد‪ ،‬اما در هر صور پایدارى مشخصى در رؤیاها دیده مىشد‪ .‬یعنى اگر نگارنده در شبهاى مختلفى خواب‬

‫جاى مشخصى را مىدید‪ ،‬همواره نسبت مکانها و معمارى مربوط به آن ثابت بود‪.‬‬

‫‪89‬‬
‫د) در یک هشتم موارد‪ ،‬داستانهایى دنبالهدار و سریالمانند تجربه شدند‪ .‬این داستانها شخصیتها و مکانهاى‬

‫وقوع مشابهى داشتند و مىتوانستند پس از وقفههایى شش ماهه از سر گرفته شوند‪.‬‬

‫ذ) در حدود بیست رؤیا‪ ،‬زبانى متفاوت با زبان مادرى به کار گرفته مىشد‪ .‬در همه این موارد ‪-‬به جز‬

‫سهتا‪ -‬زبان بیگانه انگلیسى بود که نگارنده بر آن تسلط داشت‪ .‬در سه مورد مذکور‪ ،‬زبان داستان فرانسه بود‪.‬‬

‫نگارنده با این زبان در حد خواندن و نوشتن آشنایى داشت اما مکالمهاش در حدى که در رؤیا دیده مىشد‬

‫خوب نبود‪ .‬در یک مورد بخشى از واژگان موجود در رؤیا حفظ شد‪ .‬نگارنده به هنگام بیدارى معناى این‬

‫‪259‬‬
‫واژگان را نمىدانست‪ ،‬اما پس از یافتنش در فرهنگ لغات‪ ،‬دید که معنا دارند و به داستان ارتباط دارند‪.‬‬

‫ر) برخالف برخى از شواهد‪ ،‬در خواب حالت کورىکلمات‪ 260‬وجود نداشت‪ .‬برعکس خواندن و نوشتن‬

‫در رؤیا زیاد هم تجربه مىشد‪ .‬اما در یک مورد ناتوانى در محاسبات ریاضى‪ 261‬تجربه شد‪ .‬این موارد نسبت‬

‫به این نظریه که خواب را حاصل غلبه نیمکره راست بر چپ مىداند‪ ،‬حالتى ضد و نقیض دارند‪ .‬بر اساس‬

‫این دیدگاه‪ ،‬رفتارهاى نیمکره چپى ‪-‬زبان و ریاضیات و تفکر تحلیلى‪ -‬نباید در خواب تجربه شوند‪ .‬مشاهدات‬

‫نگارنده تا حدودى خالف این امر را نشان مىداد‪.‬‬

‫ز) تفکر تحلیلى و انتقادى‪ ،‬و مباحث فلسفى کامال منطقى‪ ،‬در رؤیاى برخى از شبها ‪-‬پس از بروز یک‬

‫پرسش مهم فلسفى‪ -‬وجود داشت‪ .‬این مباحثات و تحلیلها در هنگام بیدارى هم به یادآورده مىشدند‪ .‬منطق‬

‫به کار رفته در این استدالالت درست و بىنقص بود و حتى گاهى به گشودن گره مشکل مىانجامید‪.‬‬

‫‪ 259‬این واژگان‪ ،‬عبارت بودند از عبارتى که بر سردر قلعهاى در جنگلى ‪-‬در رؤیا‪ -‬نوشته شده بود‪ .‬این عبارت‬
‫‪( Chateau de la vie‬دژ زندگى) بود!‬
‫‪260‬‬
‫‪Dyslexia‬‬
‫‪261‬‬
‫‪Acalculia‬‬
‫‪90‬‬
‫ژ) در مواردى رؤیاى روشن دیده شد و حتى در دو مورد گزینش کلیدواژهها هم در میانه رؤیا انجام‬

‫گرفت‪.‬‬

‫س) رؤیاها رنگى بود و رنگآمیزى آنها با آنچه که نگارنده به هنگام نقاشى به کار مىبرد شباهت داشت‪.‬‬

‫‪91‬‬
‫جمع بندى‬

‫از این مشاهدات این نتایج به دست آمد‪:‬‬

‫‪ -‬بخش مهمى از محتواى رؤیا آشکارا توسط حافظه نزدیک تعیین مىشود‪.‬‬

‫‪ -‬هر دو نیمکره به هنگام رؤیا دیدن فعالند‪ ،‬اما غلبههاى موقت یکى بر دیگرى زیاد رخ مىدهد‪.‬‬

‫‪ -‬فرآیندهاى مربوط به تفکر و اندیشه زمان بیدارى به هنگام خواب دیدن متوقف نمىشوند‪ ،‬بلکه تا‬

‫حدودى در طول زمان بیدارى به فعالیت خود ادامه مىدهند‪.‬‬

‫‪ -‬کهنالگوهاى یونگى به شکل معنىدارى در رؤیاها مشاهده نشد‪.‬‬

‫‪ -‬به هنگام بیدارى و در لحظات ابتدایى پس از خواب‪ ،‬مغز براى تولید فرآیندهاى وابسته به هردو‬

‫نیمکره ‪-‬مانند شعر‪ -‬آمادهتر است‪.‬‬

‫‪ -‬روند نمادین کردن و شرطىسازى با شدتى قابلمقایسه با آنچه در بیدارى وجود دارد در خواب هم‬

‫ادامه مىیابد‪.‬‬

‫‪92‬‬
‫ضمیمه‬

‫حاالت تغییر يافته آگاهى (‪)ASC‬‬

‫آگاهى‪ ،‬در معناى عام خود عبارت است از داشتن اطالعات قابلتفسیر ارادى ‪ ،‬در مورد محركهاى درونى‬

‫و بیرونى‪ .‬براى آگاهى‪ ،‬سطوح گوناگونى طرح کردهاند‪ .‬از حاصلجمع همه این سطوح‪ ،‬همان کلیتى پدید‬

‫مىآید که ویلیام جیمز جریان سیال آگاهیش نامیده بود‪ 262.‬این جریان پویا و کلى‪ ،‬از عناصرى تشکیل یافته‬

‫بود که به درجات گوناگون توسط خودآگاه درك مىشدند‪ .‬خودآگاهانهترین سطح آگاهى حالتى است که‬

‫"روند کنترل شده" خوانده مىشود‪ .‬این روند‪ ،‬همان است که بیشتر زمان بیدارى هشیارانه معمول در اکثر ما‬

‫را شامل مىشود‪ .‬سطوح پایینترى هم در این رودخانه پویاى آگاهى وجود دارند‪ ،‬که کمتر از سطح کنترل‬

‫شده توسط خود ما تفسیر مىشوند‪ .‬این بخش را فروید اندیشه ناخودآگاه نامیده بود‪ ،‬و منظورش مجموع‬

‫همه افکار و اندیشههایى بود که برخالف تابوها اجتماعى باشند‪ ،‬و نتوانند رسما در سطح هشیارانه حضور‬

‫یابند‪ .‬سطح پایینترى هم وجود دارد که روند خودکار نامیده مىشود و کمترین میزان توجه خودآگاه را‬

‫مىطلبد‪ .‬در این سطح رفتارهایى کلیشهاى مانند رانندگى انجام مىشود که فقط به عنوان یک کل در هم تنیده‬

‫در خودآگاه ما درك مىشود‪.‬‬

‫‪262‬‬
‫‪James.- 1890‬‬
‫‪93‬‬
‫خواب‪ ،‬فکر و خیال‪ ،‬و سایر مواردى که تا اینجا اشارهاى به آن داشتیم‪ ،‬همه نمایندگانى از سطوح مختلف‬

‫آگاهى بودند‪ .‬عالوه بر این حاال طبیعى که معموال در زندگى روزمره تجربه مىشوند‪ ،‬اشکال دیگرى از آگاهى‬

‫را هم داریم که روى هم رفته با نام حاالت تغییر یافته آگاهى خوانده مىشوند‪ .‬در اینجا نگاهى کوتاه به برخى‬

‫از آنها خواهیم داشت‪ .‬باید به این نکته وجه کرد که این حاالت خود نمونههایى از سطوح بینابینى‬

‫خواب‪/‬بیدارى هستند‪ .‬سطوحى که به دلیل غیرعادى بودن پردازش اطالعات عصبى‪ ،‬کمتر در زندگى عادى‬

‫تجربه مىشوند‪.‬‬

‫‪263‬‬
‫خوابكارى‪:‬‬

‫تاریخچه‪ :‬در برابر خواب‪ ،‬که نوعى تغییر حالت آگاهى خود به خودى و طبیعى است‪ ،‬حالتى دیگر هم‬

‫وجود دارد که خواب مصنوعى یا هیپنوتیزم نامیده مىشود‪ .‬این شکل از آگاهى‪ ،‬با تلقینپذیرى باال‪ ،‬و وابسته‬

‫شدن تفکر و احساسات فرد به القائات خوابگر همراه است‪ .‬این شیوه از قرنها پیش در مصر و یونان باستان‬

‫شناخته شده بوده و براى درمان بیماریهاى روانى در معابد از آن استفاده مىکردند‪ 264.‬هیپنوتیزم به معناى نوین‬

‫کلمه توسط پزشک وینى آنتون مسمر‪ 265‬بنیان نهاده شد‪ ،‬و تا مدتها به عنوان یکى از شاخههاى شبه علم در‬

‫حاشیه دانشهاى رسمى به حالت تبعید به سر مىبرد‪ .‬البته ادعاى اولیه مسمر چندان هم علمى نبود و بیشتر‬

‫در اطراف اعتقاد به وجود نوعى مغناطیس حیوانى دور مىزد‪ .‬مسمر‪ ،‬توانست با چند نمایش در پاریس‬

‫‪263‬‬
‫‪Hypnotism‬‬
‫‪264‬‬
‫‪Hilgard.- 1987‬‬
‫‪265‬‬
‫)‪Antion Mesmer (1815-1734 .‬‬
‫‪94‬‬
‫معروفیتى کسب کند و اصطالح مسمریزاسیون را سر زبانها بیندازد‪ .‬او در اتاقى ساکت و نیمه تاریک که‬

‫دیوارهایش توسط آیینههایى پوشیده شده بود‪ ،‬بیماران خود را مىپذیرفت و با نشاندنشان در کنار حوض‬

‫موسوم به "باکه"‪ 266‬توسط آبى که به قول خودش مملو از نیروى مغناطیس حیوانى بود‪ ،‬هیپنوتیزمشان مىکرد‪.‬‬

‫حالت خلسهاى که در اثر این کار پدید مىآمد‪ ،‬مىتوانست برخى از عالئم بیمارى را از وجود بیماران حذف‬

‫کند‪.‬‬

‫این نمایشها به قدرى جلب توجه کرد که لویى شانزدهم‪- ،‬پادشاه فرانسه‪ -‬گروهى را براى بررسى در‬

‫مورد نیروى مسمر مأمور کرد‪ .‬این گروه از افراد سرشناسى مانند بنجامین فرانکلین‪ ،‬آنتوان الوازیه‪ ،‬و ‪.‬ى‪.‬گیوتین‬

‫تشکیل شده بود‪ .‬نتیجه تحقیقات این گروه دولتى‪ ،‬این بود که نیرویى با عنوان مغناطیس حیوانى وجود ندارد‪،‬‬

‫و همه تأثیرات مثبت مشاهده شده در کارهاى مسمر نتیجه مستقیم نیروى تلقین و تخیالت بیمارانش بوده‬

‫است‪ .‬مسمر که در اثر این رأى شهرت خود را از دست داده بود‪ ،‬به سوئیس مهاجرت کرد و باقى عمر خود‬

‫را در آنجا به گمنامى سپرى کرد‪.‬‬

‫در قرن نوزدهم‪ ،‬یک جراح انگلیسى به نام جیمز برید‪ 267‬بار دیگر روشهاى مسمر را احیا کرد و به نقش مهم‬

‫تلقین کالمى در حالت خلسه پى برد‪ .‬او این شکل خاص از حالت خلسه را هیپنوتیزم نام نهاد‪ 268.‬در اوایل‬

‫قرن کنونى میالدى‪ ،‬فروید از خوابکارى براى درمان بیماران خود بهره جست و کوشید تا به کمک این تکنیک‬

‫‪266‬‬
‫‪Baquet‬‬
‫‪267‬‬
‫)‪James Braid (1795-1860‬‬
‫‪ 268‬این نام از ‪Hypnos‬یونانى گرفته شده که به معناى خواب است‪ .‬در فارسى واژه خوابکارى را به عنوان برابرنهاد آن‬
‫برگزیدهاند‪.‬‬
‫‪95‬‬
‫آنها را با زیر و بم نهفته در ناخودآگاهشان آشنا کند‪ .‬او بعدها این روش را کنار گذاشت تا شیوه مشهورتر‬

‫روانکاوى را بنیان گذارد‪.‬‬

‫روش اثر‪ :‬خوابکارى‪ ،‬بیش از آن که به مهارت خوابکار وابسته باشد‪ ،‬به استعداد آزمودنى ارتباط دارد‪.‬‬

‫افرادى که زندگى فکرى و تخیالتى غنى دارند‪ ،‬بیشتر استعداد خوابکارى شدن را دارند‪ .‬مىتوان این توانایى‬

‫را با توجه به قدرت تلقینپذیرى فرد مورد تخمین قرار داد‪ .‬کسانى که به جذب اطالعات از محیط عادت‬

‫دارند‪ ،‬و در کانالهاى ارتباطى خود ‪-‬کتاب‪ ،‬موسیقى‪ ،‬فیلم‪ -...،‬غرق مىشوند‪ ،‬توانایى باالترى براى خوابکارى‬

‫کودکان‪ ،‬با توجه به غناى بیشتر تخیالتشان‪ ،‬براى خوابکارى شدن مستعدترند‪ 270.‬سنجههاى‬ ‫‪269‬‬
‫شده دارند‪.‬‬

‫متفاوتى براى اندازهگیرى استعداد خوابکارى شدن افراد وجود دارد‪ ،‬که آزمونهاى استانفورد )‪ (SHSS271‬و‬

‫نمونههایى از آن هستند ‪ .‬این آزمونها مىتوانند تا حدودى استعداد خوابکارى‬ ‫‪273‬‬


‫(‪)HGSHS‬‬ ‫‪272‬‬
‫هاروارد‬

‫شدن در یک فرد را تعیین کنند‪ .‬از دید آمارى‪ ،‬حدود ده درصد افراد در هر جمعیت تصادفى انسانى به راحتى‬

‫خوابکارى مىشوند و ده درصد دیگر را به سختى مىتوان خواب کرد‪ .‬ناگفته نماند که حتى افراد مستعد را‬

‫‪274‬‬
‫هم بر خالف میلشان نمىتوان خوابکارى کرد‪.‬‬

‫اثرات عضوى‪ :‬در مورد اثرات ارگانیک خوابکارى بسیار افسانه سرایى شده است‪ .‬این یک قول رایج است‬

‫که مىتوان با تلقین سوزش در یک آزمودنى مستعد‪ ،‬تاولهایى بىدلیل را بر پوستش پدید آورد‪ .‬در واقع این‬

‫‪269‬‬
‫‪Lyneetal.-1988‬‬
‫‪270‬‬
‫‪Chapman et al.- 1982‬‬
‫‪271‬‬
‫‪Stanford Hypnotic Susceptibility Scale‬‬
‫‪272‬‬
‫‪Weitzenhoffen & Hilgard.- 1962‬‬
‫‪273‬‬
‫‪Harvard Group Scale of Suscptibility‬‬
‫‪274‬‬
‫‪Hilgard et al.- 1982‬‬
‫‪96‬‬
‫نظریات به شکل علمى تأیید نشدهاند‪ .‬مهمترین تغییر عضوى ناشى از خوابکارى علمى‪ ،‬تغییر در شد جریان‬

‫خون در پوس بوده‪ ،‬که به سرخ شدن یا گرم شدن پوست منجر مىشود )‪Spanos et al.- 1982(24.‬‬

‫مهمترین تأثیر عصبشناختى وابسته به خواب مصنوعى‪ ،‬به حس نکردن درد مربوط مىشود‪ .‬در اوسط قرن‬

‫‪275‬‬
‫جراح اسکاتلندى توانست از این روش براى ایجاد بىهوشى در پیش از‬ ‫نوزدهم میالدى‪ ،‬جیمز اسدیل‬

‫سیصد نفر از بیمارانش استفاده کند‪ .‬این بیماران بدون نیاز به داروهاى بیهوشى ‪-‬که کاربردشان در آن زمان‬

‫‪276‬‬
‫نشان داده شده که با همین روش‬ ‫خطرناك بود‪ -،‬زیر تیغ جراح مىرفتند و دردى هم حس نمىکردند‪.‬‬

‫‪277‬‬
‫سنتى‪ ،‬مىتوان درد ناشى از سوختگى را از بین برد‪ ،‬هرچند این امر بر بر سرعت التیام زخمها بىاثر است‪.‬‬

‫خوابکارى‪ ،‬بر خالف سوزن پزشکى که با تحریک آندورفینها در را از بین مىبرد‪ ،‬بر تعادل ناقلهاى عصبى‬

‫‪278‬‬
‫مغزى بىاثر است‪ .‬ظاهرا مکانیسم اثر آن تنها به قطع رابطه ذهنى بیمار از دردش برمىگردد‪.‬‬

‫اثرات شناختى‪ :‬در سال ‪1355‬ه‪.‬خ (‪1976.‬م)‪ ،‬در جریان یک گروگانگیرى‪ ،‬بیست و ششم دانشآموز‬

‫دبستانى به همراه راننده اتوبوس سرویسشان در شهر چوچیالى کالیفرنیا دزدیده شدند‪ .‬راننده مذکور به همراه‬

‫دو نفر از بچهها از زندانشان گریختند و نجات یافتند‪ .‬راننده مزبور‪ ،‬گواهینامه یکى از گروگانگیرهاى را دیده‬

‫بود‪ ،‬اما شماره آن را به یاد نداشت‪ .‬در اداره پلیس‪ ،‬او را خوابکارى کردند و او در آن حال توانست به روزى‬

‫که گواهینامه را دیده بود برگردد‪ ،‬و شماره آن را به جز یک رقم بازخوانى کند‪ .‬این ارقام‪ ،‬به پلیس کمک کرد‬

‫‪275‬‬
‫)‪James Esdaile (1808-1859‬‬
‫‪276‬‬
‫‪Ellenberger.- 1970‬‬
‫‪277‬‬
‫‪Vander Dose et al.-1989‬‬
‫‪278‬‬
‫‪Farthing et al.- 1984‬‬
‫‪97‬‬
‫تا آدم ربایان را دستگیر کند‪ .‬از آن به بعد‪ ،‬مورد چوچیال به عنوان یکى از نمونههاى مشهور تأثیر خوابکارى‬

‫بر حافظه مورد اشاره قرار گرفت‪.‬‬

‫این تأثیر‪ ،‬به زبان علمى ‪ Hepermnesia‬نامیده مىشود‪ .‬از دید دانشمندان‪ ،‬یافتههاى موجود در مورد این‬

‫‪279‬‬
‫اثر ضد و نقیض است‪ .‬برخى از گزارشات‪ ،‬باال رفتن توانایى یادآورى زیر اثر خوابکارى را تأیید مىکند‪.‬‬

‫‪280‬‬
‫در یک آزمایشها‪ ،‬بیست و هفت آزمودنى‬ ‫در مقابل برخى دیگر آن را مایه اختالل در حافظه مىبینند‪.‬‬

‫خوابکارى شدند و به همه آنها تلقین شد که در طى شب بعد صداى بلندى خواهند شنید و از خواب بیدار‬

‫خواهند شد‪ .‬پس از گذشت یک شب‪ ،‬سیزده نفر از آنها گزارش دادند که در طى شب از صداى بلندى از‬

‫خواب پریدهاند‪ .‬شش نفر از آنها‪ ،‬حى پس از این که از جریان آزمایشها آگاه شدند و دریافتند که صدایى در‬

‫‪281‬‬
‫این امر مىتواند خطرات ناشى از شهادتهاى دادگاهى‬ ‫کار نبوده‪ ،‬هنوز اصرار داشتند که آن را شنیدهاند‪.‬‬

‫متأثر از خوابکارى را به خوبى آشکار کند‪.‬‬

‫مستقل از دقت یادآورى‪ ،‬کسانى که خوابکارى شدهاند با اعتماد به نفس بیشترى خاطرات خود را به یاد‬

‫‪282‬‬
‫مىآورند‪.‬‬

‫اثرات رفتارى‪ :‬از خوابکارى براى درمان برخى از ناهنجارىهاى رفتارى استفاده مىشود‪ .‬مثال نشان داده‬

‫‪283‬‬
‫را در بیماران از بین برد‪ .‬از این تکنیک براى‬ ‫شده که مىتوان در زمان خوابکارى‪ ،‬حالت هراس مرضى‬

‫‪279‬‬
‫‪Relinger.- 1984‬‬
‫‪280‬‬
‫‪et al.- 1988 Sheehan‬‬
‫‪281‬‬
‫‪Laurence et al.- 1983‬‬
‫‪282‬‬
‫‪Whitehouse et al.- 1988‬‬
‫‪283‬‬
‫‪Phobia‬‬
‫‪98‬‬
‫‪284‬‬
‫اما از آنجا که همراهى یک خوابکار با بیماران‬ ‫کاهش عوارض پس از عمل جراحى هم استفاده مىکنند‪.‬‬

‫در شرایط گوناگون ممکن نیست‪ ،‬تکنیکى براى رفع این نقیصه ابداع شده که "تلقین پس از خواب"‪ 285‬نامیده‬

‫مىشود‪ .‬با این روش‪ ،‬مىتوان تغییر رفتار‪ -‬مورد نظر را حى در زمانى هم که آزمودنى در خواب مصنوعى‬

‫نیست‪ ،‬در او القاء کرد‪ .‬در این شیوه‪ ،‬به هنگام خوابکارى به بیمار آموزش داده مىشود تا به هنگام بروز‬

‫حاالت رفتارى ناخوشایند به شکلى ویژه واکنش نشان دهد‪ .‬و این واکنش با تغییر روانى مورد توجه درمانگر‬

‫همراه مىشود‪ .‬افرادى که دچار سردرد بوده اند‪ ،‬با این راه به طرز معنىدارى درمان شدهاند‪ 286.‬عمق خلسه‬

‫‪287‬‬
‫اولیه که در شیوه یاد شده ایجاد مىشود‪ ،‬با تأثیر درمانى مورد انتظار نسب مستقیم دارد‪.‬‬

‫در مورد نتایج مفید خوابکارى مباحث فراوانى طرح شده که هنوز هم ادامه دارد‪ .‬در ابتدا این امید وجود‬

‫داشت که با کمک این شیوه بتوان افراد ضدجامعه و جانیان حرفهاى را درمان کرد‪ 288.‬اما بعدها نشان داده شد‬

‫که عکس این حالت هم مىتواند مصداق داشته باشد‪ .‬مارتین اوزن و همکارش فردریک اوانز در آزمایشهااتى‬

‫‪289‬‬
‫افراد خوابکارى شده زیر اثر تلقینات‬ ‫رفتارهاى جنایتکارانه را در آزمودنىهاى خواب شده القاء کردند‪.‬‬

‫ارائه شده‪ ،‬دستشان را در اسید نیتریک فرو مىبردند و آن را به صورت دیگران مىپاشیدند و مارهاى سمى را‬

‫به روى دیگران پرتاب مىکردند‪ .‬البته آزمایشهاگران از هرنوع آسیبى پیشگیرى کرده بودند‪.‬‬

‫‪284‬‬
‫‪1991Blackfield et al‬‬
‫‪285‬‬
‫‪Posthypnotic Suggestions‬‬
‫‪286‬‬
‫‪Singh et al.- 1989‬‬
‫‪287‬‬
‫‪1991Berrigan et al‬‬
‫‪288‬‬
‫‪1899Liegois‬‬
‫‪289‬‬
‫‪Orne et al.- 1965‬‬
‫‪99‬‬
‫طبیعت خواب مصنوعى‪ :‬در آستانه قرن نوزدهم‪ ،‬در فرانسه مباحثات داغى در مورد حقیقت خوابکارى‬

‫‪290‬‬
‫خوابکارى را نوعى گسستگى در آگاهى‬ ‫در جریان بود‪ .‬گروهى به رهبرى عصبشناس مشهور شارکو‪،‬‬

‫مىدانستند و معتقد بودند در این حالت بخشهاى مختلف ذهن فرد از هم جدا مىشوند و برخى از عناصر آن‬

‫‪291‬‬
‫بودند که‬ ‫زیر تأثیر مستقیم اراده خوابکار قرار مىگیرند‪ .‬در جبهه مخالف با این عقیده‪ ،‬هواداران لیبولت‬

‫خواب مصنوعى را هم حالتى از هشیارى عادى محسوب مىکردند و تفاوت زیادى بین خلسه ناشى از آن و‬

‫‪292‬‬
‫هشیارى عادى نمىدیدند‪.‬‬

‫نظریه کنونى رایج در مورد مکانیسم خواب مصنوعى‪ ،‬به نام نوتجزیهگرایى‪ 293‬مشهور است‪ .‬این نظریه در‬

‫یکى از کالسهاى درس ارنست هیلگارد ‪-‬از پژوهشگران به نام این رشته‪ -‬بنیان گذاشته شد‪ .‬در این کالس‬

‫یکى از دانشجویان که کور بود خوابکارى شده بود و به او دستور داده شده بود هر وقت صداى به هم خوردن‬

‫دو مکعب چوبى را شنید انگشتش را بلند کند‪ .‬بعد هم به او تلقین شده بود که کر است و صدایى را نخواهد‬

‫شنید‪ .‬طبعا وقتى دو مکعب به هم خوردند‪ ،‬آزمودنى واکنشى نشان نداد‪ ،‬اما وقتى از او پرسیدند آیا در جاى‬

‫‪294‬‬
‫دیگرى از مغزش وجود صدا را درك کرده‪ ،‬جواب مثبت داد‪ .‬این آزمایشها‪ ،‬به خلق ایده ناظر مخفى انجامید‪.‬‬

‫بر اساس این دیدگاه‪ ،‬خوابکارى باعث تجزیه ذهن آزمودنى به دو بخش مىشود‪ .‬بخشى که از دستورات و‬

‫تلقینات خوابکار پیروى مىکند و زیر اثر محرکهاى خارجى قرار دارد و واکنش نشان مىدهد‪ ،‬و بخش خفته‬

‫و نامشهور دیگرى که به صورت یک ناظر خارجى در گوشهاى از ذهن فرد حضور دارد و فارغ از تلقینات‬

‫‪290‬‬
‫‪Jean-Martin Charcot‬‬
‫‪291‬‬
‫‪Auguste Ambriose Liebult‬‬
‫‪292‬‬
‫‪Ellenberger.- 1970‬‬
‫‪293‬‬
‫‪Neodissociation theory‬‬
‫‪294‬‬
‫‪Hilgard.- 1978‬‬
‫‪100‬‬
‫خارجى اوضاع را ارزیابى مىکند‪ .‬اگر از این بخش از کسى که زیر اثر خوابکارى درد را حس نمىکند‪ ،‬در‬

‫مورد وجود درد پرسیده شود‪ ،‬همواره وجود درد را گزارش خواهد داد‪ .‬همچنین واکنشهاى فیزیولوژیک فرد‬

‫نسبت به درد و محرکهاى آزاررسان دیگر محیطى‪ ،‬به هنگام خلسه و حالت عادى تفاوت چندانى نمىکند‪.‬‬

‫بنابراین تنها اتفاقى که مىافتد‪ ،‬اینجا شکاف بین ناظر آگاه رك کننده‪ ،‬و واکنشگر است‪ ،‬که دومى زیر اثر‬

‫تلقینات خارجى مىتواند بىحس شده باشد‪.‬‬

‫این ایده ناظر مخفى‪ ،‬چنان که خود هیلگارد هم اشاره مىکند‪ ،‬پیشینهاى تاریخى دارد‪ .‬ویلیام جیمز هم در‬

‫آثار خود به مرد خوابکارى شدهاى اشاره کرده که در یک دستش سوزنى فرو کرده بودند و او زیر اثر نلقین‬

‫خوابکار چیزى حس نمىکرد‪ ،‬اما دست دیگر او بر روى کاغذى به طور خودکار وجود درد را گزارش مىداد‪.‬‬

‫جیمز این پدیده را به عنوان یکى از نمودهاى ضمیر ناخودآگاه تفسیر کرده‪،‬و اشاره آشکارى به ناظر خارجى‬

‫نکرده است‪.‬‬

‫با این همه‪ ،‬این ایده ناظر خارجى هم مخالفان خاص خود را دارد‪ .‬دانشمندان برجستهاى مانند تئودور‬

‫باربر‪ ،‬نیکوالس اسپانوس‪ ،‬و مارتین اورن‪ ،‬هنوز هم بر عادى بودن طبیعت خواب مصنوعى تأکید دارند‪ .‬بر‬

‫اساس نظر این دانشمندان‪ ،‬فرد خوابکارى شده مىکوشد تا بر اساس گرایشات خوابکار پاسخ دهد‪ .‬در عمل‬

‫هم‪ ،‬همواره این امکان وجود دارد که پژوهشگرى که در مورد ظریفى مانند تلقین کار مىکند‪ ،‬وجود ماهیتى‬

‫را که مورد فرض خودش اس‪ ،‬نادانسته به آزمودنى تلقین کند‪ .‬این دانشمندان آزمایشهااتى طراحى کردهاند و‬

‫‪101‬‬
‫را در پدیدههاى منسوب به ناظر مخفى تأیید‬ ‫‪295‬‬
‫دادههایى به دست آوردهاند که احتمال وجود "اثر معلم"‬

‫مىکند‪.‬‬

‫بر اساس دیدگاه این دانشمندان‪ ،‬واکنشهاى فرد خوابکارى شده‪ ،‬تنها آمیزهاى است از انتظارات پژوهشگر‪،‬‬

‫به همراه مایل شکوفا شده آزمودنى براى عمل کردن در جه تلقینات دریافتى‪ .‬بر طبق این عقیده‪ ،‬خواب‬

‫مصنوعى تنها یکى از اشکال هشیارى معمول است و نمىتواند به عنوان یک حالت تغییر یافته آگاهى مورد‬

‫اشاره قرار گیرد‪.‬‬

‫در برابر این ایرادات‪ ،‬شواهد دیگرى در تقویت دیدگاه هیلگارد و سایر مدافعان نظریه "آگاهى تغییر یافته"‬

‫وجود دارد‪ .‬نشان داده شده که مىتوان با تلقینات حساب شده‪ ،‬تغییرات فیزیولوژیک غیرعادى در افراد‬

‫خوابکارى شده ایجاد کرد‪ .‬مثال در یک آزمایشها مشهور به فردى تلقین کردند که صفحه تلویزیون روبرویش‬

‫‪296‬‬
‫توسط یک جعبه کدر پوشانده شده‪ ،‬و با کمال تعجب دیدند که الگوى ‪ EEG‬مربوط به لوب پس سرى‬

‫او مانند زمانى که واقعا جعبهاى وجود دارد‪ ،‬تغییر کرد‪ .‬این دگرگونیهاى دقیق فیزیولوژیک چیزهایى نیستند‬

‫که با نظریهاى جز دیدگاه آگاهى تغییر یافته قابلتوجیه باشند‪.‬‬

‫مراقبه‪:‬‬

‫‪ P295‬اثر معلم‪ :‬یکى از عوامل خدشه مشهور در آزمایشات روانشناسى‪ ،‬عبارت از تمایل پژوهشگر است تا در آزمودنى‬
‫شواهدى براى تأیید پیش فرضهاى خود بیابد‪.‬‬
‫‪296‬‬
‫‪Lobe Occipitalis‬‬
‫‪102‬‬
‫مراقبه‪ ،‬عبارت است از تالش ارادى و خودآگاهانه براى کوچک کردن پنجره توجه و حذف پردازش‬

‫خودآگاه محرکهاى حسى محیطى‪ .‬این تالش معموال پیامدهایى مانند کاهش تنش و هیجان‪ ،‬آرامش ذهنى‪،‬‬

‫انبساط عضالت‪ ،‬و رفع خستگى را در پى دارد‪ .‬شیوههاى سنتى مراقبه در همه ادیان بزرگ شناخته شده وجود‬

‫داشته و در هر دینى هم الگو و ساختار خاص خود را داشته است‪ .‬تمرینات یوگا در آیین بودا و برهمنگرایى‪،‬‬

‫ذن در تائوگرایى‪ ،‬نماز در اسالم‪ ،‬انواع دعا و نیایش در مسیحیت و یهودیت‪ ،‬و‪ ...‬همه و هه نمودهایى از این‬

‫رفتار هستند‪.‬‬

‫شکل سازمان یافته و مدرنتر مراقبه‪ ،‬در دههی شصت میالدی در آمریکا پىریزى شد‪ .‬در این دهه تعلیمات‬

‫یک گوروى هندى به نام ماهاریشى تاهاشى یوگى‪ ،‬به صورت مدون در غرب منتشر شد و شکلى نو از مراقبه‬

‫مشهور شد‪ ،‬و به زودى در اروپا و آمریکا رواج‬ ‫‪297‬‬


‫را پیشنهاد کرد‪ .‬این شیوه به نام تمرکز متعالی (‪)TM‬‬

‫یافت‪ .‬این موج فکرى از آنجا به شرق هم رسید و در ایران نیز بازتابهایى یافت‪ .‬تمرکز متعالى بر آرامش و‬

‫تمرکزى بنیان نهاده شده که از تکرار یک مانترا‪ 298‬پدید مىآید‪ .‬این مانتراها باید دوبار در روز و هر بار بیست‬

‫دقیقه خوانده شوند‪.‬‬

‫در دهه هفتاد میالدى‪ ،‬روش دیگرى از مراقبه در آمریکا رواج یافت که به "پاسخ آرام" شهرت یافت‪.‬‬

‫بنیانگذار این روش یک جراح قلب به نام هربرت بنسون بود که الگویى شبیه به تىام را پیشنهاد مىکرد‪ ،‬اما‬

‫‪297‬‬
‫‪Transcendental Meditation‬‬
‫‪ 298‬مانترا‪ :‬واژه سانسکریت به معناى وِرد جادویى است‪ .‬در فارسى واژه مَنتَر کردن را از همان ریشه داریم‪ .‬در تىام‪ ،‬به معناى‬
‫عبارتى بىمعنا مانند "اوم" است که تکرارش باعث خالى شدن ذهن از افکار خودآگاه دیگر مىشود و نوعى خلسه خفیف را‬
‫پدید مىآورد‪.‬‬
‫‪103‬‬
‫به جاى مانترا کرار واژگانى آشنا و یا دعاهاى مذهبى را توصیه مىکرد‪ .‬او براى این روش نتایج فیزیولوژیک‬

‫هم فرض مى کرد‪ .‬به گمان او‪ ،‬مراقبه باعث کاهش فعالیت سمپاتیک‪ ،‬و پایین آمدن سطح برانگیختگى‪ ،‬و به‬

‫‪299‬‬
‫اما آزمایشهاات دیگرى نیز وجود دارند که به هنگام این نوع‬ ‫دنبال آن کاهش تونوس عضالت مىشود‪.‬‬

‫‪300‬‬
‫مراقبه کاهش فعالیت معنىدارى را در سمپاتیک نشان نمىدهند‪.‬‬

‫کاهش برانگیختگى‪- ،‬که به نظر بنسون پیامد مراقبه است‪ -‬با تغییرات فیزیولوژیک مشخصى همراه است‪.‬‬

‫‪302‬‬
‫سطح جذب اکسیژن باید کاهش بیابد‪ ،‬ضربان قلب و تنفس کندتر شوند‪ ،‬و موج آلفا‪ 301‬در مغز تولید شود‪.‬‬

‫این تفکر توسط دانشمند دیگرى به نام دیوید هولمز مورد انتقاد قرار گرفته است‪ .‬مرور او بر آزمایشهاات‬

‫مربوط به مراقبه نشان مىدهد که تفاوت مشخصى بین یک نفر که در حال مراقبه است‪ ،‬با دیگرى که به‬

‫سادگى استراحت مىکند وجود ندارد‪ 303.‬سنجش مقدار هورمونهایى مانند کورتیزول در خون‪- ،‬که شاخص‬

‫‪304‬‬
‫خوبى براى سطح برانگیختگى است‪ -‬ادعاى او را تأیید مىکند‪.‬‬

‫بنسون با رشته آزمایشهااتى جدید‪ ،‬بار دیگر بر عقیده خود در مورد اثر مراقبه بر برانگیختگى پاى فشرده‬

‫است‪ 305.‬آزمایشهاات مستقل دیگرى کاهش مشخص انگیختگى را در هنگام مراقبه نشان مىدهند و بین آن با‬

‫‪299‬‬
‫‪Everly & Benson.- 1989‬‬
‫‪300‬‬
‫‪Huber & Gramer.- 1990‬‬

‫‪ 301‬بسامد ‪12-8‬هرتز و ولتاژ ‪ 50-25‬میلىولت‬


‫‪302‬‬
‫‪Wallace & Benson.- 1972‬‬
‫‪303‬‬
‫‪Holmes.- 1984‬‬
‫‪304‬‬
‫‪1976Michael et al‬‬
‫‪305‬‬
‫‪Benson et al.- 1985‬‬
‫‪104‬‬
‫استراحت عادى تفاوت مىگذارند‪ ،‬اما آن را بر سایر روشهاى آرامش ذهنى برتر نمىداند‪ 306.‬در نهایت نقش‬

‫‪307‬‬
‫مراقبه در کاهش دادن تنش عصبى قابلانکار نیست‪.‬‬

‫در یک آزمایشها که بر دانشجویان انجام گرفت‪ ،‬افراد آزمودنى به سه گروه تقسیم شدند‪ .‬یک گروه هیچ‬

‫تکنیک القاى آرامشى را به کار نمىبردند‪ .‬گروه دوم براى القاى آرامش دوى استقامت مىکردند و گروه سوم‬

‫به "پاسخ آرام" مىپرداختند‪ .‬نتایج نشان داد که مقاومت گروه دوم و سوم در برابر تنشهاى عصبى به شکل‬

‫‪308‬‬
‫معنىدارى از گروه نخست بیشتر بود‪ ،‬اما این دو گروه تقریبا همانند بودند‪.‬‬

‫در یک آزمایشها دیگر‪ ،‬به دو گروه از بیماران قلبى که به اتاق عمل مىرفتند دو نوع آموزش داده شد‪ .‬به‬

‫گروه نخست اطالعاتى در مورد شیوه عمل داده شد‪ ،‬و به گروه دوم عالوه بر آن تمرینات پاسخ آرام نیز‬

‫آموزش داده شد‪ .‬در نهایت گروه دوم بهتر از اولىها توانستند در برابر تنش عصبى‪ ،‬هیجان‪ ،‬و اضطراب ناشى‬

‫‪310‬‬
‫از عمل مقاومت کنند‪ .‬ناهنجارىهاى قلبى ناشى از نامرتب بودن ضربان قلب‪ 309‬هم در این گروه کمتر بود‪.‬‬

‫‪311‬‬
‫خلسه‪:‬‬

‫‪306‬‬
‫‪Delmonte.-1984‬‬
‫‪307‬‬
‫‪Shapiro.- 1985‬‬
‫‪308‬‬
‫‪1988Berger et al‬‬
‫‪309‬‬
‫‪Arythmia‬‬
‫‪310‬‬
‫‪Leserman et al.- 1989‬‬
‫‪311‬‬
‫‪Trance‬‬
‫‪105‬‬
‫خلسه اصطالحى است که براى اشاره به هر نوع حالت تغییریافته آگاهى به کار مىرود‪ .‬به تعبیرى مراقبه‪،‬‬

‫خواب مصنوعى‪ ،‬و اثرات داروهاى توهمزا همه جنبههایى از خلسه هستند‪ .‬محرکهاى گوناگونى مىتوانند به‬

‫ایجاد خلسه کمک کنند‪.‬‬

‫سادهترین عامل شناخته شده براى ایجاد خلسه‪ ،‬محرکهاى حسى ساده تکرارى است‪ .‬یک صداى‬

‫تکرارى‪ ،‬و یک نور با درخشش متناوب و منظم نمونههاى آشنایى از محرکهاى تولید خلسه هستند‪ .‬پاندولى‬

‫که به عنوان ابزار کار برخى از خوابکارها شهرت یافته‪ ،‬و دستگاه سادهاى که با نور کار مىکند و بازخورد‬

‫زیستى نام گرفته‪ ،‬همه نمودهایى از این محرکها هستند‪ .‬همچنین اوراد و ادعیه تکرارى‪ 312‬مرسوم در مذاهب‬

‫گوناگون ‪-‬از "یاهو"ى دراویش ایرانى گرفته تا "اوم" در نزد بوداییان‪ -‬نیز نقشى مشابه را ایفا مىکنند‪.‬‬

‫ضربآهنگهاى چهارتایى‪ ،‬که در آوازها و سرودهاى مذهبى و قومى بسیارى از ملل دنیا رایج است‪ ،‬نمونه‬

‫دیگرى از این محرکهاست‪.‬‬

‫دومین عامل مشهور‪ ،‬تلقین است که مىتواند کالمى یا غیرکالمى باشد‪ ،‬و در حالت نخست خوابکارى‬

‫کالسیک را در بر مىگیرد‪.‬‬

‫سومین عامل پدیدآورنده خلسه‪ ،‬عبارت است از داروهاى توهمزا‪ .‬حشیش و ‪LSD‬نمونههاى مشهورى از‬

‫این مواد هستند‪ .‬پنتوتال سدیم و کانابینول نمونههایى هستند که کاربردهاى دارویىترى دارند‪.‬‬

‫‪312‬‬
‫‪Biofeedback Vehicle‬‬
‫‪106‬‬
‫چهارمین عامل ایجاد کننده خلسه‪ ،‬بیمارى است‪ .‬برخى از روانشناسان بیماریهاى روانىاى مانند شیزوفرنى‬

‫و اوتیسم را اشکالى از خلسه در نظر مىگیرند‪ .‬همچنین تب شدید و عدم تعادل روانى نیز مىتواند به بروز‬

‫چنین حالتى بینجامد‪.‬‬

‫خلسه در کل به دو شکل دیده مىشود‪ .‬یکى خلسه پدرانه یا ‪ Ergotrophic‬است که با پرکارى سمپاتیک‬

‫و باال رفتن سطح برانگیختگى همراه است‪ .‬از نشانههاى این نوع خلسه‪ ،‬آلکالوز‪ ،‬ورود خون به عضالت‪ ،‬و‬

‫پدید شدن تپش قلب و نفس است‪ .‬نوع دیگر خلسه‪ ،‬مادرانه یا ‪ Tropho trophic‬نامیده مىشود‪ .‬این نوع با‬

‫پرکارى پاراسمپاتیک همراه است و باعث شل شدن عضالت و کند شدن تپش قلب و تنفس و کم شدن‬

‫انگیختگى مىشود‪.‬‬

‫‪107‬‬
‫كتابنامه‬

‫رز‪ ،‬استیون‪ ،‬مغز به مثابه یک سیستم‪ ،‬ترجمه دکتر احمد محیط و دکترابراهیم رفرف‪ ،‬نشرقطره‪ ،‬تهران‪،‬‬

‫‪1368.‬‬

‫مک بلیک مور‪ ،‬کالین‪ ،‬ساخت و کار ذهن‪ ،‬تهران‪1368. ،‬‬

‫ترسى‪ ،‬دیک‪ ،‬و هوپر‪ ،‬جودیت‪ ،‬جهان شگفتانگیز مغز‪ ،‬ترجمه دکتر ابراهیم یزدى‪ ،‬انتشارات قلم‪ ،‬تهران‪،‬‬

‫‪1372.‬‬

‫ساگان‪ ،‬کارل‪ ،‬اژدهایان عدن‪ ،‬انتشارات فردوس‪ ،‬تهران‪1365. ،‬‬

‫کاالت‪ ،‬جیمز‪ ،‬دبلیو‪ .‬روانشناسى فیزیولوژیک‪ ،‬ترجمهى اسماعیل بیابانگرد و احمد علىپرور‪ ،‬نشر دانشگاه‬

‫شاهد‪ ،‬تهران‪1373. ،‬‬

‫کیایى اسدى‪ ،‬تقى‪ ،‬بیماریهاى مغز و اعصاب‪ ،‬انتشارات دانش پژوه‪ ،‬تهران‪1366. ،‬‬

‫‪108‬‬
Badalyan,L.O. & Mastyukova,E.M & Korabelnikova,E.A. The analysis
ofdreaming
in complex neuropsychological examination of children, Zhurnalnevrologii i
psikiatrii imeni, 94(5): 40-44, 1994.
Carlson,N.R. Foundations of Physiological Psychology, 1992 .
Carlson,N.R. Physiology of behaviour, Allen & Bacon Inc, Boston.
1985 .
Castellini,M. SIDS & Seals, Discover, Vol.13- No.2. pp:7,8, 1992 .
Christos,G.A. Infant dreaming and fetal memory: a possiple for
suddeninfant
death syndrome, Medical hypothesis, 44(4): 243-250,1995.
Haken,H & Koepchen,H.P. Rhyrhms in Physiological systems,Springerr-
Verlag Ins, Berlin, Germany, 1991.
Haken,H & Stadler,M. Synergetics of cognition, Springer-Verlag
Ins,Berlin ,
Germany, 1991.
Hobson,B.I. Sleep, Sientific American press, NY, 1989 .
Kaminer,H & Lavie,P. Sleep and dreaming in holocaust survivors,
Jurnalof
nervous and mental desease, 179(11): 664-669, 1991.
Kandel,E.R & Schmitt,J.H. Principles of neural sciences, Elsevier
press,Newyork..1985
McFarland,David. The Oxford companion off the animal behaviour,
OxfordUniversity press, U.K., 1981.
McGaugh,M. Psychobiology, Academic press, NewYork, 1971 .

109
Oatley,K. Brain mechanisms and mind, Thames & Hudson press,
London,1972 .
Oliwenstein,L. The gene with two faces, Discover, Vol.14, No.5, 1993 .
Ottoson,D. Physiology of the nervous system, McMillan press
LTD,London ,
U.K. 1983.
Peter-Quadens,P & Schlag,J.O. Basic sleep mecanisms Academic
press,NewYork,U.S.A. 1974.
Santrock,J.W. Psychology, W.Mc.Brawn publishers, U.S.A. 1991 .
Schepherd, G.M. Neurobiology, Oxford university press, NewYork,
1988 .
Sdorow,L.M. Psychology, Brown & Benchman publications, 1993 .
Takahashi,J.S & Hoffman,M. Molecular biological clocks,
AmericanScientist ,Vol.83, No.2, (158-166), Apr 1995.
Valle,A.C & Timolaria,C & Fraga,J.L & Sameshima,K &
Yamashita.R.Teta wawes and behavioural manifestations of alertness and
clearness activity inthe rat ,Brizilian jurnal of medicine andbiological research,
25(7): 745-749, 1992.

110
‫کتابهایی دیگر هب قلم دکتر شروین وکیلی‬
‫مجموعهی تاريخ خرد ايرانی‬

‫کتاب نخست‪ :‬زند گاهان‪ ،‬شورآفرین‪1394 ،‬‬

‫کتاب دوم‪ :‬تاریخ خرد ایونی‪ ،‬علمی و فرهنگی‪1395 ،‬‬

‫کتاب سوم‪ :‬واسازی افسانهی افالطون‪ ،‬ثالث‪1395 ،‬‬

‫کتاب چهارم‪ :‬خرد بودایی‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫‪111‬‬
‫مجموعهی ديدگاه زروان‬

‫کتاب نخست‪ :‬نظریهی سیستمهای پیچیده‪ ،‬شورآفرین‪1389 ،‬‬

‫کتاب دوم‪ :‬روانشناسی خودانگاره‪ ،‬شورآفرین‪1389 ،‬‬

‫کتاب سوم‪ :‬نظریهی قدرت‪ ،‬شورآفرین‪1389 ،‬‬

‫کتاب چهارم‪ :‬نظریهی منشها‪ ،‬شورآفرین‪1389 ،‬‬

‫‪112‬‬
‫کتاب پنجم‪ :‬دربارهی زمان؛ زروان کرانمند‪ ،‬شورآفرین‪1391 ،‬‬

‫کتاب ششم‪ :‬زبان‪ ،‬زمان‪ ،‬زنان‪ ،‬شورآفرین‪1391 ،‬‬

‫کتاب هفتم‪ :‬جام جم زروان‪ ،‬شورآفرین‪1393 ،‬‬

‫‪113‬‬
‫مجموعهی تاريخ تمدن ايرانی‬

‫کتاب نخست‪ :‬کوروش رهاییبخش‪ ،‬شورآفرین‪1391-1389 ،‬‬

‫کتاب دوم‪ :‬اسطورهی معجزهی یونانی‪ ،‬شورآفرین‪1389 ،‬‬

‫کتاب سوم‪ :‬داریوش دادگر‪ ،‬شورآفرین‪1390 ،‬‬

‫کتاب چهارم‪ :‬تاریخ سیاسی شاهنشاهی اشکانی‪ ،‬شورآفرین‪1393 ،‬‬

‫‪114‬‬
115
‫مجموعهی اسطورهشناسی ايرانی‬

‫کتاب نخست‪ :‬اسطورهشناسی پهلوانان ایرانی‪ ،‬پازینه‪1389 ،‬‬

‫کتاب دوم‪ :‬رویای دوموزی‪ ،‬خورشید‪1379 ،‬‬

‫کتاب سوم‪ :‬اسطورهشناسی آسمان شبانه‪ ،‬شورآفرین‪1391 ،‬‬

‫‪116‬‬
‫کتاب چهارم‪ :‬اسطورهی یوسف و افسانهی زلیخا‪ ،‬خورشید‪1390 ،‬‬

‫کتاب پنجم‪ :‬اسطورهی آفرینش بابلی‪ ،‬علم‪1392 ،‬‬

‫کتاب ششم‪ :‬پاالیشهای امپدوکلس‪ ،‬خورشید‪1394 ،‬‬

‫کتاب هفتم‪ :‬اسطورهشناسی ایزدان ایرانی‪ ،‬شورآفرین‪1395 ،‬‬

‫‪117‬‬
‫مجموعهی عصب‪ -‬روانشناسی و تكامل‬

‫کتاب نخست‪ :‬کلبدشناسی آگاهی‪ ،‬خورشید‪1377 ،‬‬

‫کتاب دوم‪ :‬رسالهی همافزایی‪ ،‬خورشید‪1377 ،‬‬

‫کتاب سوم‪ :‬مغز خفته‪ ،‬اندیشهسرا‪1385 ،‬‬

‫کتاب چهارم‪ :‬جامعهشناسی جوك و خنده‪ ،‬اندیشهسرا‪1385 ،‬‬

‫کتاب پنجم‪ :‬عصبشناسی لذت‪ ،‬خورشید‪1391 ،‬‬

‫کتاب ششم‪ :‬فرگشت انسان‪ ،‬بینا‪1394،‬‬

‫کتاب هفتم‪ :‬همجنسگرایی‪ :‬از عصبشناسی تا تکامل‪ ،‬خورشید‪1395،‬‬

‫‪118‬‬
‫مجموعهی فلسفه‬

‫کتاب نخست‪ :‬آناتومی شناخت‪ ،‬خورشید‪1378 ،‬‬

‫کتاب دوم‪ :‬دربارهی آفرینش پدیدارها‪ ،‬خورشید‪1380 ،‬‬

‫کتاب سوم‪ :‬کشتنِ مرگارزان‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫‪119‬‬
‫مجموعهی داستان‪ ،‬رمان و شعر‬

‫کتاب نخست‪ :‬ماردوش‪ ،‬خورشید‪1379 ،‬‬

‫کتاب دوم‪ :‬جنگجو‪ ،‬اندیشهسرا‪1381 ،‬‬

‫کتاب سوم‪ :‬سوشیانس‪ ،‬تمدن‪ -‬شورآفرین‪1383 ،‬‬

‫کتاب چهارم‪ :‬جام جمشید‪ ،‬خورشید‪1386 ،‬‬

‫کتاب پنجم‪ :‬حکیم فارابی‪ ،‬خورشید‪1387 ،‬‬

‫کتاب ششم‪ :‬راه جنگجو‪ ،‬شورآفرین‪1389 ،‬‬

‫‪120‬‬
‫کتاب هفتم‪ :‬نفرین صندلی (مبل جادویی)‪ ،‬فرهی‪1391 ،‬‬

‫کتاب هشتم‪ :‬دازیمدا‪ ،‬بینا‪1393 ،‬‬

‫کتاب نهم‪ :‬فرشگرد‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫کتاب دهم‪ :‬جم‪ ،‬شورآفرین‪1395 ،‬‬

‫کتاب یازدهم‪ :‬آرمانشهر؛ مجموعهی داستان کوتاه‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫کتاب دوازدهم‪ :‬زریر؛ مجموعه داستان کوتاه تاریخی‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫کتاب سیزدهم‪ :‬مرتاض؛ مجموعه داستان کوتاه طنز‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫‪121‬‬
‫مجموعهی راهبردهای زروانی‬

‫کتاب نخست‪ :‬خالقیت‪ ،‬اندیشهسرا‪1385 ،‬‬

‫کتاب دوم‪ :‬کارگاه مناظره‪ ،‬جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران‪1392 ،‬‬

‫کتاب سوم‪ :‬بازینامک‪ ،‬شورآفرین‪1395 ،‬‬

‫‪122‬‬
‫مجموعهی ادبیات‬

‫کتاب نخست‪ :‬ملکالشعرای بهار‪ ،‬خورشید‪1394 ،‬‬

‫کتاب دوم‪ :‬نیمایوشیج‪ ،‬خورشید‪1394 ،‬‬

‫کتاب سوم‪ :‬پروین‪ ،‬سیمین‪ ،‬فروغ‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫کتاب چهارم‪ :‬الهوتی و شاعران انقالبی‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫کتاب پنجم‪ :‬خویشتنِ پارسی‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫کتاب ششم‪ :‬عشاقنامه‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫‪123‬‬
‫مجموعهی سفرنامهها‬

‫کتاب نخست‪ :‬سفرنامهی سغد و خوارزم‪ ،‬خورشید‪1388 ،‬‬

‫کتناب دوم‪ :‬سفرنامهی چین و ماچین‪ ،‬خورشید‪1389 ،‬‬

‫كتابهای ديگر‬

‫کتاب نخست‪ :‬نام شناخت‪ ،‬خورشید‪1382 ،‬‬

‫کتاب دوم‪ :‬کاربرد نظریهی سیستمهای پیچیده در مدلسازی تغییرات فرهنگی‪ ،‬جهاد دانشگاهی دانشگاه‬

‫تهران‪.1384 ،‬‬

‫کتاب سوم‪ :‬گاندی‪ ،‬خورشید‪1394 ،‬‬

‫کتاب چهارم‪ :‬رخنامه‪ :‬جلد نخست‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫کتاب پنجم‪ :‬سرخ‪ ،‬سپید‪ ،‬سبز‪ :‬شرحی بر رمانتیسم ایرانی‪ ،‬خورشید‪1379 ،‬‬

‫‪124‬‬
‫مجموعه مقالهها‬

‫جلد نخست‪ :‬نظریهی زروان‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫جلد دوم‪ :‬جامعهشناسی‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫جلد سوم‪ :‬تاریخ‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫جلد چهارم‪ :‬اسطورهشناسی‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫جلد پنجم‪ :‬ادبیات‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫جلد ششم‪ :‬روانشناسی‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫جلد هفتم‪ :‬فلسفه‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫جلد هشتم‪ :‬زیستشناسی‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫جلد نهم‪ :‬آموزش و پرورش‪ ،‬خورشید‪1395 ،‬‬

‫‪125‬‬
‫در کانال تلگرام کارنیل هر روز انگیزه خود را شارژ کنید ‪‬‬

‫‪https://telegram.me/karnil‬‬

You might also like