یکماه با قهرمانان

You might also like

Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 120

‫یک ماه با قهرمانان‬

‫نوشته‬
‫شهید دکتور عبدهللا عزام‬

‫ترجمه‬
‫عبداالحد هادف‬

‫‪1‬‬
‫پیشگفتار‌م‌ترجم ‌‬
‫‌‬

‫این کتاب معموالا یک «سفرنامه» خوانده میشود‪ ،‬ولی جوهره آن چیزی وسیی تیر از مفهیوم‬
‫این اصطالح است‪ .‬آنچه من در باب معرفی این کتاب بهتر تشخیص داده ام‪ ،‬این است کیه بگیوییم‪:‬‬
‫ایین کتیاب عبیار از چکییده و عصییاره فراسیت ییک میممن واقعیی پی از برخیورد بیا ییک سلسییله‬
‫واقعیتها ضمن سفری یکماهه به سرزمین حادثهها است‪ .‬بدون شک‪ ،‬فراست میممن کیه از پرتیو‬
‫ایمان روشنایی میگیرد‪ ،‬همواره لب لباب حقایق و پدیدهها را هدف قرار مییدهید و در برخیورد بیا‬
‫واقعیتها و صحنهها به جوهر آن میرسد‪ .‬دلیلش هم روشن است؛ چون ایمیان آدمیی را بیا نیامو‬
‫هستی آشتی میدهد و با آمیختن حوا او با حق‪ ،‬حدود دید و شناختش را تا به آنسوی حجابها و‬
‫روبناها پهنا میبخشد‪ .‬انسان میممن و ملتیزم بیه تقیوا بیه تعبییر پییامبر اسیالم (ص) همیه چییز را در‬
‫آیینه خدا میبیند؛ در قوه دید او خدا است که بهجز حق نمیبیند و در ح شینوایی او خیدا اسیت کیه‬
‫بهجز حق نمیشنود‪ .‬خالصه هر چیز را با نور خدا درک و دریافت میکند‪ .‬پیامبر باعظمیت اسیالم‬
‫با اظهار شگفتی از فراست مممن میفرماید‪« :‬اتقوا فراسة المیممن‪ ،‬فإنیه ینظیر بنیور هللا»‪ .‬یعنیی از‬
‫فراست مممن بهراسید که او همیشه در پرتو نور خدا میبیند‪.‬‬
‫ایمییان‪ ،‬آدمییی را از تمییام گییرایشهییا و تعلقییا پسییت مییادی و مصییلحتی رهییایی داده و بییه او‬
‫شخصیت بلند و باالیی میبخشد که در فضایی آکنده از معنوییت و عشیق‪ ،‬تجیرد خیود را بیه عنیوان‬
‫یییک موجییود برتییر و غیییر وابسییته بییه جهییان ناشایسییتهگیییهییا حفی کنیید و از همییان زاویییه در برابییر‬
‫واقعیتها و حوادث‪ ،‬موض گیری نماید‪ .‬ایمان‪ ،‬آدمی را از زیر نفوذ همیه میمثرا خیارجی کیه بیه‬
‫نوعی‪ ،‬آگاهانیه و ییا ناخودآگیاه‪ ،‬در نحیوه دیید و قضیاو شیخص بیه معنیای آلیوهکیردن دسیتگاههیای‬
‫صییادرکننده درونییی آن تأثیرگییرار اسییت‪ ،‬نجییا میییدهیید و بییه حییوا و هییو او صییفایی و شییفافیت‬
‫میبخشد؛ زیرا او با تجردی که در ذا و هویت خود احسیا مییکنید‪ ،‬از همیه قیدوبنیدها رهییده و‬
‫همیشه بیا معیارهیای مطیرح در حیوزه بیینش ملکیوتی و انسیانی خداجویانیه خیود بیا واقعییتهیای‬
‫موجییود در تمییامی اشییکا و انییوا آن برخییورد میییکنیید و میییزان ارز هییا را از همییان زاویییه دییید‬
‫میسنجد‪.‬‬
‫بنا بر این‪ ،‬مممن واقعی تحت تأثیر هیچ نیرویی پستگرایانه و مصلحتاندیشانه به آن معنای‬
‫مبتیرلش‪ ،‬داوری نمیییکنیید‪ .‬از همییین جیا اسییت کییه صییراحت‪ ،‬شیفافیت و عییدم وابسییتهگییی در گفتییار و‬
‫رفتار همیشه از خوی مممنان راستین بوده است و برعک ‪ ،‬آنچه همواره با ابهام‪ ،‬دورویی‪ ،‬نفیا‬
‫و وحشت قرین مییباشید‪ ،‬از اندیشیه و احسیا کسیانی تیراو کیرده و مییکنید کیه بیا جیوهر ایمیان‬
‫درنیامیخته و از استقال ‪ ،‬تجرد و شفافیت انسانی بهرهمند نیسیتند و همیواره بیا معیارهیایی قضیاو‬
‫میکننید کیه تنهیا در پهنیای تارییک حیدود دیید خیاکی آنیان کیه عمیدتا ا تحیت تیأثیر عوامی نفیوذی بعید‬
‫حیوانی انسان شک میگیرد‪ ،‬قاب توجیه است و ب ‪.‬‬
‫حتی گرایشهای حزبی‪ ،‬ملی‪ ،‬نژادی و امثا اینها گرچند حف آن در حد یک تمایی طبیعیی‬
‫خوب است‪ ،‬اما وقتی به شک معیار و مالک قضاو ها و برخوردهای آدمی دربیایید‪ ،‬خیود بخشیی‬
‫از همان عوام نفوذیای است که حقانیت و شیفافیت موضی گییری انسیان را زییر سیوا مییبیرد و‬
‫خاصیت صد در صد انسانیبودن آن را سلب میکند‪ .‬پی تنهیا ایمیان اسیت کیه بیا قیو قیاهره خیود‬
‫تمام پیوندهای انحرافی انسان را‪ ،‬چه در حوزه گرایشیا میادی و چیه در ناحییه گرایشیا معنیوی‪،‬‬
‫نابود میسازد و عظمت انسان را آنقدر باال میبرد که در پیوند با عالمی بییمیرز از حید هیر میرز‬
‫بگررد و در فراخنایی به وسعت «حق و باط » بیندیشد؛ آنجا که جغرافیای کشور انسان به پهنیای‬

‫‪2‬‬
‫خییود او مرزبنییدی میییشییود و حییوزه وابسییتهگییی آدمییی بییه جبهییه دوسییت و دشییمن را حییق و باط ی ‪،‬‬
‫مشخص میسازد‪ .‬روی این همه‪ ،‬قضاو یک مممن به معنای واقعی کلمه در همیه حیا قضیاوتی‬
‫بیآالیش و بهدور از هر نو مصلحتبینیهای پست و پوچ است کیه در پرتیو ایمیان و واقی نگیری‬
‫عمیق و ارزنده‪ ،‬بازتاب یافته است‪.‬‬
‫فرامو نباید کرد که هر ایمانی از چنین امتیازی برخوردار نیست؛ فقی ایمیانی میورد نظیر‬
‫است که تقوا از پی داشته باشید‪ .‬البتیه نفی از پییآمیدن تقیوا خیود نماییانگیر بیهفعلییتدرآمیدن همیان‬
‫استعداد بالقوه نهفته در ایمان است؛ زیرا تقوا عبار اسیت از «شیور علییه خیود» کیه از رهگیرر‬
‫حرکت در مسیر مخالف تمام انگیزههای درونیای که انسان را به طرف خواستههای پست حیوانی‬
‫میکشاند و انسانیت انسان را که فرزند خلف اراده قوی و نیرومند او اسیت مضیمح مییسیازد‪ ،‬بیه‬
‫دست میآید‪ .‬شیک نیسیت کیه چنیین حرکتیی را موتیور محرکیی مییبایید کیه واقعیا ا قیویتیر از همیان‬
‫کششهای هماهنگ حیوانی انسان باشد‪ .‬پ رسیدن ایمان به مرحله تقوا به معنیای انقیالب دورنیی‪،‬‬
‫حکایت از قو فیو العیاده آن مییکنید کیه البتیه بیرای ایجیاد دگرگیونی بیرونیی کیامالا آمیاده و عییار‬
‫است‪ .‬تازه آنچه در چهارچوب دگرگونی خیارجی ذریعیه ییک میممن متعهید بازتیاب میییابید‪ ،‬خیود‬
‫انعکاسی از ایمان است که میکانیزم تقوا را تشکی میدهد و تقوا چیزی بیش از تجسم عملی ایمیان‬
‫نیست‪.‬‬
‫بنییا بییر اییین‪ ،‬ایمییان سییازنده نییه آن مفهییوم مجییردی اسییت کییه در حیید یییک «تیییوری» خالصییه‬
‫میشود‪ ،‬بلکه همان ایمانی اسیت کیه بازتیاب زنیده آن در گفتیار و رفتیار شیخص مشیهود باشید و بیه‬
‫شک یک نیروی متحرک و سازنده‪ ،‬در عالم واقعیت عرض وجود کند‪.‬‬
‫***‬
‫اکنون چه کسی است که شهید عبدهللا عیزام را درسیت بشناسید و بیازهم در ایینکیه وی نمونیه‬
‫اعال و برتر چنین مممنی در عصر حاضر است‪ ،‬کوچکتیرین تردییدی بیه خیود راه دهید ! حیق بیا‬
‫کسانی اسیت کیه در برابیر عظمیت شخصییت و کارنامیههیای درخشیان او در امتیداد چنید دهیه عمیر‬
‫محیدود گییچ مییماننید و از وصیف خصیلتهیا و مزاییای بلنید و عمییق شخصییت او کیه بییتردییید‬
‫تجلیای از ایمان ناب و ژرف او است‪ ،‬تن به عجز میدهند و از مطالعه شخصیت و زندهگی او به‬
‫عنوان نمایشگاه زنده ایدآ ها و ارز ها که ای بسا در خیا ها پرورده میشود‪ ،‬ح میبردند و به‬
‫وجد میآیند‪.‬‬
‫عظمت او از آنجا پیدا است که تمام مزایا‪ ،‬ارز ها و اولویتها در وجود او تجلی یافته بود‬
‫و او یک صور ک از تمام آنچه که آدمی را تعالی و تکام میبخشد‪ ،‬بود‪ .‬او دانشمندی قوی و‬
‫نویسندهای چیرهدست بود‪ .‬مطالعه و احاطه علمی و فکیری او تنهیا بیه بخیش خاصیی از دانسیتنیهیا‬
‫منحصر نبود‪ ،‬بلکه در فنون مختلف دسترسی کافی و با مکاتب گونیاگون فکیری و فلسیفی آشینایی‬
‫داشییت‪ .‬او خییود وابسییته بییه مکتییب اسییالم بییود و خیلییی آگاهانییه بییه آن عشییق میییورزییید و بییه آینییده‬
‫پیروزمند آن ایمان داشت‪ .‬در عین حا همیشه عاشق تلفیق ایده و نظر با واقعییت و تجربیه بیود کیه‬
‫به نظر من همین خصوصیت‪ ،‬نقطه امتیاز فو العاده او با چیزفهمیان دیگیر مییباشید‪ .‬وی از لحیاظ‬
‫آموز سیستماتیک نیز تمام مراح آموزشی را طی کرده بود و در بزرگترین بنیاد علمی جهیان‬
‫اسییالم (دانشییگاه األزهییر) دکتییورا گرفتییه بییود و پی از آن در چنییدین دانشییگاه معتبییر در کشییورهای‬
‫مختلف‪ ،‬سمت استادی را به عهده داشت‪.‬‬
‫اینک میسزد تا بیوگرافی مختصری از او ارایه دهیم و چه بهتر که از زبان خود بشنویم‪:‬‬
‫نییام کامی میین عبییدهللا یوسییف عییزام اسییت‪ .‬در یکییی از دهکییدههییای سییرزمین فلسییطین بییه نییام «سیییلة‬
‫الحارثیة» در سا ‪1941‬م متولد شیدم‪ .‬مرحلیه لیسیان را در دانشیکده شیرعیا دانشیگاه دمشیق تیا‬
‫سا ‪1966‬م به اتمیام رسیاندم‪ .‬در سیا ‪1969‬م موفیق بیه اخیر امتییاز ماسیتری از دانشیگاه االزهیر‬

‫‪3‬‬
‫گردیدم و به تاریخ ‪1973‬م دکتورای خود را نیز در همین دانشگاه بیه دسیت آوردم‪ .‬سیس بیه حیی‬
‫«استادیار» در دانشگاه اردن راه یافتم و تا هفت سا تمام در همان سمت ایفیای وظیفیه نمیودم‪ .‬پی‬
‫از آن به مد یک سا در دانشگاه ملک عبیدالعزیز در عربسیتان سیعودی تیدری کیردم و بعیداا بیه‬
‫عنوان استاد در دانشگاه بینالمللی اسالمآباد پریرفته شدم‪ .‬از همان جا نزدیکیی و پیونید مین بیا جهیاد‬
‫مردم افغانستان آغاز یافت که اینک چند سا است که در خدمت ایین جهیاد بیهسیر مییبیرم‪ ،‬بیه امیید‬
‫‪1‬‬
‫اینکه خداوند از ما بسریرد و ما را از رحمت و بخشایش خویش بهرهمند سازد‪.‬‬
‫عبییدهللا عییزام زاده سییرزمین فلسییطین‪ ،‬قلییب تیرخییورده جهییان اسییالم‪ ،‬میییباشیید‪ .‬او کییه خییاک‬
‫وجییود بییا آب آزادی و سییربلندی عجییین شییده بییود‪ ،‬اسییتفاده از تفییو معیییاری در سییط دانییش را‬
‫همچیییون دیگیییران ابیییزاری جهیییت نفیییوذ در بیییازار نسیییاخت و منهمکانیییه بیییه دنبیییا تیییأمین زنیییدهگیییی‬
‫بهاصطالح مرفه نرفت‪ ،‬بیا آنکیه از چنیین توانیایی کیامالا برخیوردار بیود‪ .‬او عاشیقانه و آگاهانیه بیه‬
‫سوی سرزمین کارزار و آزمون شتافت تا به گفته خود «نف او صفایی و درخشندهگی یابد و از‬
‫‪2‬‬
‫میان طوفان آتش و خونی که در میدان نبرد برمیخیزد‪ ،‬به سوی بلندیها پرواز کند»‪.‬‬
‫او در حوزه دین و دانش‪ ،‬خیلی دست باال داشت و در عین حا معتقد بود که «دین ما هرگیز‬
‫به دانشمندی که سر جای خود نشسته و فاقد حماسه انقالبی است و با ساز و برگ کیارزار آشینایی‬
‫ندارد‪ ،‬جوهر ناب خود را به نمایش نگراشته و پرده از روی اسرار و رموز برنمیگیرد»‪ 3.‬پی‬
‫ارز دانش در آن است که با واقعیت‪ ،‬آزمون و تجربه تفسیر شود و راهی به د حادثهها بگشاید‪.‬‬
‫عزام شهید سرگرمی شیرین بیا مسیای و موضیوعا دینیی و اسیالمی را در صیورتی کیه بیا‬
‫واقعیتهای تلخ دمساز نگردد‪ ،‬به عنوان بازی با قضایای تیوریک محض که از سیط خییا آدمیی‬
‫فراتر نمیرود‪ ،‬محکوم مییکنید و معتقید اسیت کیه «کسیانی کیه روزگیار شیان در البیهالی صیفحا‬
‫کتاب و دفتر سسری میگردد‪ ،‬همچنان در برج عاج باقی خواهنید مانید و هرچیه انجیام دهنید‪ ،‬بیرری‬
‫است که در هوا میپاشند‪ .‬آنها کوچکترین تأثیری بر مجرای واقعیتها نخواهنید داشیت؛ چیون تیا‬
‫‪4‬‬
‫کنون پاهای شان با گرد و خاکی که از سرزمین واقعیتها برمیخیزد‪ ،‬آشنا و آلوده نشده است»‪.‬‬
‫آری‪ ،‬او کیه زاده ایمیان و پییرورده مکتیب قییرآن و عاشیق سرگشییته اسیالم‪ ،‬آزادی‪ ،‬اسییتقال و‬
‫برتری بود و خون بدنش با چنین باورهیا جیو خیورده بیود‪ ،‬چیهگونیه مییتوانسیت قلیب تیرخیورده‬
‫جهان اسالم را فرامو کند و با استفاده ابزاری از دانش و تفو علمی‪ ،‬دنبا زندهگی مرفه و آرام‬
‫را در جهانی بعید از خار و گزند بگیرد و شاد و خنیدان چنید روز از عمیر را سیسری نمایید ! از‬
‫اییینرو وی ابتییدا جهییاد را در فلسییطین آغییاز کییرد‪ ،‬امییا وقتییی ادامییه مبییارزه فعییا در آنجییا بییه علییت‬
‫محدودیتهای تحمی شیده از جانیب توطییهگیران خیارجی و داخلیی نیاممکن گشیت‪ ،‬ناچیار بیه گوشیه‬
‫دیگری از وطن اسالمیا شتافت و مشتاقانه بر روی دشمن آیینا تیغ کشید‪.‬‬
‫او هرگز خود را متعلیق بیه ییک محیدوده خیاص جغرافییایی نمییدیید‪ ،‬بلکیه انگییزه و محیرک‬
‫دایمی او همان عقیده و آرمانی بود که آرام و قرار برایش نگراشته بود و چون سسند او را پایکوبان‬
‫و رقصان به شور و نوا آورده بود و او را با تجریید از همیه پیونیدهای رنیگ و بیو بیه خیدا نزدییک‬
‫سییاخته بییود و او فق ی ب یهخییاطر اسییالم کییه دی ین آزادی و سییربلندی اسییت‪ ،‬شمشیییر میییزد و محنییت‬
‫میکشید‪ .‬لرا برای او چه فرقی داشت که در تسههای قد سنگر گیرد و ییا در کیوههیای هنیدوکش !‬
‫اصالا دنیا برای او مطرح نبود تا حد و مرزهای آن را بهرسمیت بشناسد‪ ،‬بلکه او با عشق و ایمانی‬

‫‪ .1‬األسئله واألجوبه الجهادیه‪ ،‬ص‪75‬‬


‫‪ .2‬یک ماه با قهرمانان‪ ،‬ص‪248‬‬
‫‪ .3‬همان‪ ،‬ص‪248‬‬
‫‪ .4‬همان‪ ،‬ص‪249 -248‬‬

‫‪4‬‬
‫که به خداوند داشت‪ ،‬پ از پشتسرگراشتن مراح پیچیده آزمیونهیای میدهش‪ ،‬سراسیر معنوییت و‬
‫ایدهآ گشته بود‪ ،‬اما در شک یک موجود زنده و متحرک‪.‬‬
‫اگییر صییوفیانه حییرف بییزنیم‪ ،‬میییتییوان گفییت کییه وی یییک عییارف عاشییق بییود‪ ،‬امییا اییین عشییق‬
‫برخالف دیگران او را به صحنه واقعیتها و در د آزمیونهیا راه داد و بیهجیای رهبانییت فیرار از‬
‫مییردم‪ ،‬بییه رهبانیییت اسییالم یعنییی «جهییاد» پیونیید داد تییا نییه ماننیید دیگییران در عمییق غارهییا خییدا را‬
‫جستوجو کند‪ ،‬بلکه از د حادثهها به سوی خدا راه بگشاید‪ .‬او در مقام سسا از نعمتی که خداوند‬
‫در خییدمت بییه جهییاد و مبییارزه بیرایش ارزانییی فرمییوده بییود‪ ،‬چنییین میییگوییید‪« :‬در سییایه اییین نعمییت‬
‫گرانمایه‪ ،‬دلم روشنی‪ ،‬ضمیرم پختهگی و روح و روانم صیفا یافیت‪ .‬دنییا در نظیرم نیاچیز جلیوهگیر‬
‫شد‪ .‬نسبت به صحنهها و شخصیتها عمیقنگری برایم دست داد و تجربیههیایم نضی گرفیت‪ .‬آری‪،‬‬
‫خودم در صحنه حضور یافتم و در تالطیم حادثیههیا رخنیه کیردم تیا آنکیه توانسیتم فرزنیدان نهضیت‬
‫‪1‬‬
‫اسالمی را به کفه ترازو بگرارم و حجم واقعی آنان را مشخص کنم»‪.‬‬
‫او با رخنهکردن در سیرزمین واقعییتهیا همیه آنچیه را کیه در حید اییدهآ هیا در فکیر داشیت‪،‬‬
‫زنده و عملی یافت و به آرمانهای بلند نای آمد‪ .‬اکنون تنها چیزی که به شک قله آرزوهیا بیرای‬
‫وی باقی مانده و هنوز به آن دست نیافته‪ ،‬شهاد است‪ .‬تا کنون از جام عشق سیراب نشده و بازهم‬
‫سینه داغ او از آب معنویت خنک نگردیده است‪ ،‬لرا بارها از خداونید شیهاد خواسیت تیا ثابیت کنید‬
‫که میردان بلنیدهمت در راه آرمیانهیای بلنید خیویش بیه هییچ چییز دیگیری جیز جیانسیسردن‪ ،‬قناعیت‬
‫نمیکنند و تا خاک را از خون خویش سیراب نسازند‪ ،‬خود سیراب نمیشوند‪ .‬سیرانجام بیه اوج ایین‬
‫قله نیز عروج کرد و امتیاز «سعاد و شهاد » را جایزه گرفت‪.‬‬
‫***‬
‫عبییدهللا عییزام تنهییا بییا سییالحگییرفتن و سیینگررفتن‪ ،‬بییه جهییاد ملییت مسییلمان افغانسییتان خییدمت‬
‫نمیکرد‪ ،‬بلکه تال پیگیر و خسیتهگیی ناپیریر او در جهیت تنیویر و اصیالح افکیار عمیومی جهیان‬
‫نسییبت بییه اییین جهییاد در خییارج و کوشییش جییانکییاه او در راسییتای برچیییدن سییو تفاهمهییا و اختالفییا‬
‫ذا البینی مجاهدین در داخ ‪ ،‬پرقیمتتر از هر کار دیگر او در خصوص خدمت به جهاد بیود‪ .‬وی‬
‫با نشر کتابها‪ ،‬برنامهها و سخنرانیها در نقاط مختلف جهان‪ ،‬جهاد امت اسالمی را در افغانستان‬
‫به عنوان یک مبارزه برحق و سازنده معرفی کرد و همه را به آینده درخشان آن امیدوار ساخت که‬
‫بدین ترتیب بخیش بزرگیی از بیدبینیهیا و سیو تفاهمها نسیبت بیه ایین مبیارزه برحیق مخصوصیا ا در‬
‫جهان عرب بهکلی برچیده شد و مردم با جان و ما به یاری این ملت برخاستند‪.‬‬
‫وی بییزرگت یرین خطییری را کییه آینییده درخشییان اییین جهییاد را تهدییید میییکنیید‪ ،‬در اخییتالف و‬
‫پراکندهگی داخلی میدیید و از تیکرویهیای سیران احیزاب جهیادی بهشید هشیدار مییداد‪ .‬وی در‬
‫خصوص این مطلب میگویید‪« :‬مین از خیال تجربیه عملیی درییافتم کیه گیروههیای اسیالمی‪ ،‬مکمی‬
‫یکدیگر اند و از تعاون و همکاری متقاب در میان شان گزییری نیسیت‪ .‬هییچ حیزب و گروهیی بیه‬
‫تنهایی نمیتواند که جامعه را به سوی اسالمیبودن بکشاند‪ ،‬مگر که از نییرو و اسیتعداد مسیلمانان‪،‬‬
‫‪2‬‬
‫یکجا استفاده کند»‪.‬‬
‫او از کسانی که خیود را وارث بالمنیاز اسیالم تلقیی نمیوده و بیه دیگیران اهمییت نمییدهنید‪،‬‬
‫بهشد متنفر بود‪« :‬هر حرکت اسالمیای که میخواهد دین خدا در زمین حاکم شود‪ ،‬ناگزیر اسیت‬
‫تا با حرکا دیگر هماهنگ شود و حق آنهیا را در سیازندهگیی نادییده نگییرد و تنهیا خیود را وارث‬
‫بالمناز آیین خدا تلقیی نکنید‪ ،‬آنچنیان کیه پییش از ایین یهیود و نصیارا کردنید»‪ 3.‬لیرا او همیه را بیه‬

‫‪ .1‬همان‪ ،‬ص‪229‬‬
‫‪ .2‬همان‪ ،‬ص‪230‬‬
‫‪ .3‬همان‪ ،‬ص‪251‬‬

‫‪5‬‬
‫همزیستی و همکاری دعو میکرد و موفقیت آینده را نیز در گرو اتحاد و اتفا میدید و ب ‪« :‬با‬
‫هییمزیسییتی منصییفانه اسییت کییه بسیییاری از اختالفییا در میییان گییروههییا از میییان رفتییه و بسیییاری از‬
‫سو تفاهمها برچیده شده و بخش بزرگی از آلودهگیها و بیاعتمادیها که در آغو پنهیانکیاریهیا‬
‫‪1‬‬
‫رشد و نمو کرده است‪ ،‬از بین میرود»‪.‬‬
‫وی راه سالمی را برای تحققبخشیدن به مبدأ با ارز همبستهگی پیشنهاد میکنید‪ ،‬آنجیا کیه‬
‫میفرماید‪« :‬بر ما است تا زبان از تخریب گروهها ببنیدیم و همیواره در پیی پخیش و اشیاعه جوانیب‬
‫مثبت آنها باشیم و با جوانب منفیی آنیان حکیمانیه برخیورد کنییم و در راسیتای اصیالح آن بکوشییم‪.‬‬
‫پی آنچییه بیییشتییر از همییه در ناحیییه گسییتر محبییت و هییمدلییی در میییان جهییتهییای مختلییف تییأثیر‬
‫بهسزایی میگیرارد‪ ،‬همانیا ذکیر نیکیوییهیای همیدیگر و امتنیا از تبلیغیا سیو بیر ضید ییکدیگیر‬
‫‪2‬‬
‫است»‪.‬‬
‫آری‪ ،‬با چنین طرزدیدهای واق بینانه بود که شهید جهیاد میا بیا تمیام قیو ‪ ،‬بیا جیان و میا ‪ ،‬بیا‬
‫زبان و قلم و با شمشیر و سرنیزه وارد صحنه پرکشمکیش حیوادث افغانسیتان گردیید و بییصیبرانه‬
‫تال میکرد تا تمام انگیزههای چنددلی و تشتت را از میان احزاب جهادی برچیند و آنها را برای‬
‫انجام سالم وظیفه برپاداری حکومت و نظام اسالمی در افغانستان‪ ،‬آماده و بسیی نمایید کیه بیا کمیا‬
‫تأسف پیشتر از تحقق این هدف‪ ،‬خود به قربانگاه رفت و باالخره در راه آزادی‪ ،‬تحقق حاکمیت‬
‫دین خدا در زمین و بهخاطر وحد مسلمانان‪ ،‬حتی از جان خود گرشت‪.‬‬
‫وی پروسییه خییدمت بییه جهییاد افغانسییتان را وارد یییک شییبکه بسیییار گسییترده و فراگیییر نمییود‪،‬‬
‫آنسییان کییه گییویی دولییت مسییتقلی در کییار اسییت کییه بییا برنامییههییای دقیییق و سیینجیده‪ ،‬ملییتش را تحییت‬
‫رعایت قرار داده و آن را به سوی تکام سو میدهد‪ .‬او تنها به بعد نظیامی قضییه توجیه نداشیت‪،‬‬
‫بلکییه مسییای اجتمییاعی‪ ،‬فرهنگییی‪ ،‬سیاسییی و حتییی اقتص یادی مییردم افغانسییتان را در برنامییه خییدمت‬
‫گنجانیده بود‪ .‬تأسی کمیتههای امدادرسانی‪ ،‬تأمین تسهیال درمانپزشیکی‪ ،‬فعیا سیاختن مکاتیب و‬
‫معاهد و دانشگاههیا‪ ،‬بنیانگیراری مراکیز نشیر کتیاب‪ ،‬جرایید و مجیال ‪ ،‬تیال بیرای جلیب و جیرب‬
‫نیروهییای مبییارز از کشییورهای عربییی و اسییالمی و بییاالخره حضییور گسییترده و فعییا در صییحنه‬
‫سیاسی و نظامی کشور که همه به یمن جانبازیهای او انجام میشد‪ ،‬یکسره شاهد صید بیر ایین‬
‫مدعای ما است‪.‬‬
‫جالب اینکیه وی در تیأمین خیدما فراگییر بیرای ملیت مجاهید میا کوچیکتیرین سیهمی بیرای‬
‫خیود قایی نبیود و از آن بیه سیود دنییایش بهیرهگییری نمییکیرد‪ ،‬بیا آنکیه حتیی حسیابهیای بییانکی‬
‫زیادی در مراکز مختلف اقتصادی جهان بهشمو واشنگتن و نیویارک برقرار کرده بود‪ .‬وی برای‬
‫کسانی که در ایالت کالیفورنیای امریکا داوطلبانه حاضر بیه پرداخیت سیهم میالی و تیأمین کمیک بیه‬
‫مجاهدین گردیدند‪ ،‬مرج معتمد بیرای تسیلیمگییری ایین کمیکهیا را چنیین آدر مییدهید‪« :‬میا ییک‬
‫حسییاب بییانکی در ‪ Andbands Bank‬در نیوی یارک بییاز کییرده ایییم و همچنییان در آسییتانه گشییودن‬
‫بعضی حسابهای بانکی دیگر در واشنگتن هستیم که انتظار میرود طی هفته آینیده تکمیی شیود و‬
‫‪3‬‬
‫البته شماره حسابها بعداا برای شما داده خواهد شد»‪.‬‬
‫حاال حق داری حد بزنی که شاید او یک اشرافزاده متعلق به خاندانی ثرو منید بیوده کیه‬
‫توانسته بود تا این حد در قلب اقتصادی جهیان نفیوذ کنید و بیاز دسیت اعانیت بیه سیوی ملیت دیگیری‬
‫دراز نمای ید‪ .‬امییا واقعیییت اییین اسییت کییه او از یییک خییانواده فقیییر متعلییق بییه ملتییی دربندافتیییده‪ ،‬سییر‬
‫برافراشته بود و با همیان وضی دسیت از دامیان طلیب علیم برنداشیت تیا آنکیه پی از سیسرینمیودن‬

‫‪ .1‬همان‪ ،‬ص‪230‬‬
‫‪ .2‬همان‪ ،‬ص‪252 -251‬‬
‫‪ .3‬األسئله واألجوبه الجهادیه‪ ،‬ص‪246‬‬

‫‪6‬‬
‫سالیانی در حوزه دانش و پیژوهش بیه مییدان مبیارزه و آزمیون قیدم گراشیت‪ .‬ایین جیا بیود کیه سیتاره‬
‫بخت او در آسمان سعاد ‪ ،‬درخشیدن گرفت و با اخالص و شفافیتی که در خدمت بیه جهیاد داشیت‪،‬‬
‫خداوند او را عز و سربلندی داد و دنیا را برای او مسیخر کیرد و او را قبلیه حاجیتمنیدان سیاخت‬
‫که نهتنها فرد یا افرادی‪ ،‬بلکه ملتی از کرم او فیض برد‪ .‬افزون بر همه‪ ،‬وی در میان امت اسیالمی‬
‫به عنوان «امام» شناخته و پریرفته شد که مسلمانان همه پروانهوار به شیم رخ او د بسیتند و ایین‬
‫همه برهان قاطعی است بر بلندی مقام و منزلت دینی و دنیوی او که همه به برکت جهاد و اخالص‬
‫به دست آمده بود‪ ،‬اما او مرد دنیا نبود و هرگز به متا ناچیز آن د نبست‪.‬‬
‫خالصه اینکه شهید عزام‪ ،‬عمر گرانبهای خود را صرف خدمت به جهیاد امیت نمیود کیه در‬
‫ازای آن پاداشی در دنیا از کسی طم نکرد‪ ،‬بلکه یگانه چیزی را که از اعما قلیب آرزو داشیت و‬
‫بییه آن بییه عنییوان پییادا همییه تییال و زحمییتش د بسییته بییود‪ ،‬برپییایی یییک حکوم یت اسییالمی در‬
‫افغانستان بود که بیصبرانه فرارسیدن لحظه رؤیاگونه آن را انتظار میکشید؛ چون باور داشت که‬
‫راه قد از قلب آسیا میگررد‪ .‬او خود میگوید‪« :‬بییگمیان آنچیه از ایین ملیت همیشیه در سینگر‬
‫انتظار مییرود‪ ،‬خیود پیادا عظیمیی اسیت کیه از رهگیرر اخیالص‪ ،‬اسیتقامت و پیایداری بیه دسیت‬
‫‪1‬‬
‫میآید‪ ،‬پاداشی که هر پادا دیگر بهجز بهشت در برابر آن ناچیز است»‪.‬‬
‫***‬
‫عبدهللا عزام که خود را به عنوان یک مسلمان متعهد در قضیه افغانستان که قضیه امتش بیود‬
‫دخی میدید‪ ،‬ناچار بود تا حضور فعا خود را در تمام عرصهها و زمینههای مربیوط بیه آن حفی‬
‫کند؛ زیرا به عقیده وی‪« :‬دخالیتکیردن بیجیا در قضییهای کیه تمیا مسیتقیم بیا آن در مییان نباشید‪،‬‬
‫کاری است فسادبرانگیز! هرچند نیت خالص و مصلحتهایی را هم با خود داشته باشد»‪ 2.‬لرا گاه و‬
‫ناگاه به سرزمین افغانستان سفر میکرد و چهره از خاک برخاسیته از د سینگرهای داییم در آتیش‪،‬‬
‫آلوده میساخت تا صحنهها را از نزدیک بررسی و حقایق را بیپرده لم کند‪.‬‬
‫این در حالی بود که او گاهی قربانی توطیه فریبکارانه بیماردالن هم میشد و ناخودآگیاه در‬
‫اثر خیانت دیگران به آنچه دلش مییخواسیت‪ ،‬نمییرسیید و از صیحنههیایی کیه دایمیا ا میرغ دلیش بیه‬
‫هییوای دیییدار آن پییر میییزد‪ ،‬دور میییمانیید‪ .‬وی در طییو چنییدین سییا بییا جریییان جهییاد در شییما‬
‫افغانستان‪ ،‬روی خو نشان نداد؛ زیرا به گفته خود ‪« :‬در اثر تبلیغاتی که بر ضید فرمانیدهان آن‬
‫صور میگرفت‪ ،‬تصویرهای زشتی از آنها در ذهن ما ترسیم شده بود و از جبهه جهیادی آن جیا‬
‫‪3‬‬
‫نیز برداشتی کامالا منفی داشتیم»‪.‬‬
‫تا آنکه گرشت زمان و تکرار پیهم حوادث‪ ،‬پرده از روی واقعیتها برگرفت کیه در اثیر آن‬
‫ذهنیت وی در قبا آنچه در شما میگرشت‪ ،‬تغییر کرد‪ .‬لرا او بهخاطر بررسیی وضی موجیود از‬
‫نزدیک و دریافت و هضم آنچه تیا آن زمیان در پشیت پیرده مانیده بیود‪ ،‬جیوانمردانیه ضیمن سیفری‬
‫سازنده شخصا ا در صحنه حضور یافیت و جریانیا را از نزدییک ارزییابی کیرد و بیاالخره بیه ایین‬
‫نتیجه رسید که وی تا کنون گو یک توطیه سازمانیافته را در خصوص این جبهه‪ ،‬خورده است و‬
‫ناخودآگاه به قافله کینهها‪ ،‬عداو ها و بدبینیهای نابهجا پیوسته است‪ .‬اما او بیا فراسیتی کیه داشیت‪،‬‬
‫از هییر چیییز در میییگرفییت و ایییدهای را تفسیرشییده مییییافییت‪ .‬اولییین درسییی کییه او از اییین آزمییون‬
‫گرفت‪ ،‬همان بود که خود میگوید‪« :‬آری‪ ،‬گاهی میشود کیه فیروغ حیق در اثیر شیوکت روبنیای‬
‫باط ‪ ،‬خاموشی میگیرد و باطی پرسیتان بیا جسیت و خییز کودکانیه و چیا و نیرنیگ شیرمآور شیان‬
‫بازار باط را گرمتر ساخته و بیر شیعله برازنیده حیق آب مییپاشیند و بیاالخره میدتی آن را در کین‬

‫‪ .1‬یک ماه با قهرمانان‪ ،‬ص‪234‬‬


‫‪ .2‬همان‪ ،‬ص‪247‬‬
‫‪ .3‬همان‪ ،‬صفحا ‪ 107‬و ‪ 141‬و ‪159‬‬

‫‪7‬‬
‫فراموشی محصور میدارند‪ ،‬اما این به معنای مرگ دایمیی آن نیسیت‪ ،‬بلکیه حیق حتمیا ا ظاهرشیدنی‬
‫‪1‬‬
‫است»‪.‬‬
‫از همین جا بود که این سفر برای او جرابیت خاصی داشت و خیلیی آموزنیده و میمثر بیرایش‬
‫تمام شد‪« :‬در طو زندهگیام سفری را سراغ ندارم کیه ایین چنیین میمثر و پرپیامید بیرایم تمیام شیده‬
‫باشد؛ با آنکه دیری بود که با روح و روان در سایه جهاد مردم افغانستان زیست کردم و با زبان و‬
‫قلم بیش از هفت سا به خدمت این جهاد پرداختم‪ ،‬امیا در خیال ایین سیفر بیرایم چنیان میینمیود کیه‬
‫گویا این اولین بار است که چهره واقعیی جهیاد را در سییمای قهرمانیان آن تماشیا مییکینم‪ .‬ایین سیفر‬
‫مرا یکباره به معراج برد و مرا نسبت به آینده جهاد و آرمانهای بلند آن‪ ،‬بیش از پییش مطمیئنتیر‬
‫‪2‬‬
‫ساخت»‪.‬‬
‫آری‪ ،‬این سفر که او را با واقعیتهای تازه در صحنه جهاد و مبارزه آشنا سیاخت و بسییاری‬
‫از اسییرار ناشییناخته را جلییو چشییمان او گراشییت‪ ،‬یییکبییاره مییوج احساسییا سرشییار از اطمینییان و‬
‫شادکامی را در دلش برانگیخت و او را به وجد آورد تا آنکیه ناچیار قلیم برداشیت و از صیحنههیا و‬
‫واقعیتهای احسا برانگیزی که برای او تازهگی داشت و واقعا ا او را متحو ساخته بیود‪ ،‬بیا زبیان‬
‫قلم حکایتکردن گرفت‪.‬‬
‫***‬
‫کتییاب حاضییر‪ ،‬همییان پرونییدهای اسییت کییه خییاطرا و احساسییا سرشییار عبییدهللا عییزام در‬
‫برخورد با صحنهها و آزمونها ضمن سفری یکماهیه بیه داغتیرین سنگرسیتان کشیور را در قالیب‬
‫حروف و کلما ‪ ،‬موفقانه در خود حف کرده است که با مطالعه آن انسان پا به پای نویسنده با همان‬
‫احسا های نغز و ظریف از مقاب صحنهها و چشمدیدها رد میشود و ح میبرد‪.‬‬
‫این کتاب که تحت عنوان «شهر بین العمالقة» به معنای «یک ماه بیا قهرمانیان» تیدوین یافتیه‬
‫است‪ ،‬به یک مفهوم تماشاگه شخصیت روانی عبدهللا عزام است که در آن با تمام قیو ‪ ،‬خیود را بیه‬
‫نمایش گراشته است‪ .‬گاه او را در حالتی مییابیم که در برابر شخص و یا صحنهای بیه وجید آمیده و‬
‫با زبان عشیق و شیور حیرف مییزنید؛ حیرفهیای شیاعرانهای کیه شیعلههیای احسیا درونیی او از‬
‫خییال آن در جهییش اسییت و تییا بییه ژرفییای روان آدمییی میییتییازد و گییاهی هییم بییا او در حییالتی سییر‬
‫میییخییوریم کییه سییراپا در آتییش خشییم میییسییوزد و بییا آنچییه خشییمش را برانگیختییه‪ ،‬در سییتیزه اسییت‪.‬‬
‫وضعیت روانی او در حاال عسر و یسر نیز در پرده ایین کتیاب بیه نمیایش درمییآیید‪ .‬بنیا ا ارز‬
‫کتاب در آن است که دستگرفته ما را در بوستانهای روان سرشیار از ایمیان و معنوییت مملیف بیه‬
‫گ گشت میبرد‪ ،‬برعالوه اینکه محتویا تاریخی‪ ،‬فرهنگی و آموزشی زیادی را با خود دارد‪.‬‬
‫خدا میداند که نویسنده این اثر‪ ،‬چه قدر آرزو مییبیرد تیا روزی کتیابش زییور طبی بسوشید و‬
‫وظیفه اساسی خود را بهانجام برساند و باالخره برای خود در همیه حیا ‪ ،‬شیادیآفیرین باشید‪ .‬امیا‬
‫بییرخالف آنچییه وی انتظییار داشییت‪ ،‬اییین کتییاب بییرایش مایییه درد سییر شیید و طوفییان خشییم و انزجییار‬
‫شخصیتها و نهادهای خطرناکی را علیه او برانگیخت که عاقبت در زیر فشار ظالمانیه هشیدارها‪،‬‬
‫سرزنشها و مالمتهای روزافزون‪ ،‬ناچار عقبنشینی کرد و این رؤیای شییرینش بیا واقعیتیی تلیخ‬
‫که به صور غیرمترقبهای با آن مواجه گردید‪ ،‬تعبیر شد!‬
‫وی پ از بازگشت از این سفر طوالنی‪ ،‬دستنوشتههایش را به چاپ داد‪ ،‬اما همانگونه کیه‬
‫در مقدمه کتاب اشاره شده‪ ،‬یکبیاره فرمیان داد تیا کیار طبی متوقیف گیردد و بیدین ترتییب در طیو‬
‫زندهگی او این کتاب روی چاپ را ندیید‪ .‬اگرچیه در حیوزه حید زنییهیا بیرای تشیخیص اهیرمهیای‬

‫‪ .1‬همان‪ ،‬ص‪243‬‬
‫‪ .2‬همان‪ ،‬ص‪243‬‬

‫‪8‬‬
‫فشار نوعی ابهام و اختالف نظر وجود داشته است‪ ،‬اما این ابهام آنقدر پیچیده نیست کیه بیازیگران‬
‫اصلی این صحنه بازهم شناخته نشده و یا قاب شناخت نبوده باشند‪ .‬گمان مییکینم امیروز کیه اسیرار‬
‫زییادی مخصوصیا ا پی از عبیور از ییک سلسییله آزمیونهیا در سییط وقیای کشیور افشییا شیده اسییت‪،‬‬
‫تشخیص دستاندرکاران این بازی هم خیلی ساده بوده باشد که هست‪.‬‬
‫بییاری یکییی از بییرادران عییرب بییه نییام ابوطلحییه کییه خییود را تبعییه کویییت معرفییی میییکییرد و‬
‫روزگاری دستیار شهید عیزام بیوده اسیت‪ ،‬سیا هیا پییش از چیاپ ایین کتیاب بیرای مین در پنجشییر‬
‫چنین حکایت کرده بود‪ :‬امام شهید در جرییان سیفر بیه شیما افغانسیتان‪ ،‬کتیابی نوشیت تیا پی از‬
‫مراجعت به پاکستان آن را منتشر سازد‪ ،‬اما وقتی آوازه این اقدام بیه گیو بیدبینان رسیید‪ ،‬ییکبیاره‬
‫برآشفتند و در صدد نقشبرآبکردن این اثر گردیدند‪ .‬لرا وقتی امام به پشاور برگشت‪ ،‬ییک روز از‬
‫طرف گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسالمی احضار گردید که من نیز او را همراهی مییکیردم‪ ،‬امیا‬
‫مالقا میان دو طرف بهطور محرمانه و در پشت درهای بسته انجام شد و حتی من اجازه نیافتم تا‬
‫به بهانه دستیار در جلسه رخنه کنم‪ .‬وقتی امام پ از ختم مالقیا بیدر شید‪ ،‬دییدم چهیرها بسییار‬
‫گرفته است‪ .‬از او التما کردم تا جریان را برایم بازگو کند‪ ،‬گفت‪ :‬به مین هشیدار داده شید کیه اگیر‬
‫این کتاب به چاپ برسد‪ ،‬فق یک گلوله زنگی (تعبیر از خیود او اسیت) نصییب تیو خواهید بیود! از‬
‫اینرو امام شهید ناگزیر از طب کتابش دست برداشت و خود از چاپ و نشر آن جلوگیری کرد‪.‬‬
‫حاال میزان صیداقت آن بیرادر در ایین حکاییت را تنهیا خیدا مییدانید‪ ،‬منتهیا شیواهد زییادی در‬
‫دست است که بر گفتههیای او مهیر صیحت مییزنید و میا را در جرییان توطییههیای سیازمانیافتیهای‬
‫قرار میدهد که با شدتی خطرناک بهخاطر تخریب بییموجیب ییک جبهیه‪ ،‬انجیام مییشیده اسیت‪ .‬لیرا‬
‫پیونددادن توطیه شوم ترور دکتور عبدهللا عزام با جریان این سفر و این کتاب که عدهای بدان معتقد‬
‫اند‪ ،‬تا حد زیادی موجه به نظر میرسد‪ ،‬بهویژه زمانی که احتما قوی دستداشتن استخبارا یک‬
‫‪1‬‬
‫کشور بیگانه را نیز در جزئیا این گونه قضایا بسریریم‪.‬‬
‫در این جا خو دارم تا این سوا را مطرح کنم که آخر چرا از میان دهها اثر دکتور عبیدهللا‬
‫عزام شهید که حاوی مطالب و موضوعا گوناگون میباشند‪ ،‬تنها همین کتاب ییکبیاره ایین چنیین‬
‫خشمها را برانگیخت و حریفهای نیرومند و خطرناکی را به چالش کشید ! پاسخ این پرسش را به‬
‫خواننده محتیرم موکیو مییکینم تیا خیود بیا عقی جوینیده خیویش در زمینیه داوری نمیوده و راز ایین‬
‫پدیدار مهم تاریخی را دریابد‪.‬‬
‫***‬
‫باری این کتاب در پاکسیتان بیه دسیتم افتیاد‪ .‬وقتیی بیا آن آشینا شیدم‪ ،‬خیود را ناچیار دییدم تیا بیه‬
‫ترجمه این اثر افتخارآفرین همت گمارم‪ .‬لرا با همه مشکالتی که این کار در پی داشت‪ ،‬با توکی بیر‬
‫خداونیید‪ ،‬ترجمییه آغییاز شیید کییه بحمییدهللا ظییرف چنیید مییاه‪ ،‬آنهییم پییا بییه پییای در هییای دانشییگاهی و‬
‫‪2‬‬
‫مصروفیتهای تحصیلی‪ ،‬موفق به اتمام آن شدم‪.‬‬
‫در ترجمه ایین کتیاب تیال بنیدهگیی بیرای حسین ترجمیه‪ ،‬فیو العیاده صیور گرفتیه تیا مگیر‬
‫توانسته باشم ارز ادبی کتاب را که سرشیار از میوج احساسیا ‪ ،‬عواطیف و جیرابیت اسیت‪ ،‬حفی‬
‫کنم‪ .‬امیدوارم که این توفیق برایم دست داده باشد‪ .‬آنچه بیشتر از همه مورد توجه بنده بیوده اسیت‪،‬‬
‫همانا رعایت اص امانت در ترجمه میباشد؛ چون دخ و تصرف در کتیاب دیگیران کیه عمیدتا ا بیه‬
‫د خواه شخصی صیور مییگییرد‪ ،‬نشیاندهنیده ییک نیو شکسیت در برابیر واقعییتپیریری اسیت‪،‬‬
‫برعالوه آنکه عرری بدتر از گناه است که نهتنها ترجمه را خدشهدار مییسیازد‪ ،‬بلکیه لکیه عیار بیر‬

‫در شیهر‬ ‫سا ‪ 1368‬خورشیدی یکجا با دو فرزند‬ ‫از این جریانا به روز جمعه مورخ ‪ 3‬قو‬ ‫‪ .1‬نویسنده مظلوم درست یک سا پ‬
‫پشاور پاکستان ترور گردید‪.‬‬
‫‪ .2‬من این کتاب را در جریان سا ‪ 1378‬خورشیدی در پشاور ترجمه کردم‪.‬‬

‫‪9‬‬
‫جبین مترجم نیز خواهد بود‪ .‬از ایینرو تیال خیود را بیهخرج دادم تیا مطالیب کتیاب‪ ،‬دسیتنخیورده‬
‫باقی بماند با آنکه در برخی از موارد‪ ،‬دستزدن بیه مطلیب بیه بهانیه رعاییت مصیلحت و مقتضیای‬
‫شرای خیلی موجه به نظر میآمد‪ ،‬اما این نو احتیاطکاریها کیفییت اصیی کتیاب را تحیتالشیعا‬
‫قرار میدهد و از قیمت ترجمه نیز میکاهد‪.‬‬
‫ناگفته نماند که در پهلوی ترجمه‪ ،‬در برخی از میوارد بیه ترتییب و تنسییق مطالیب کتیاب نییز‬
‫پرداخته ام که اینک صور فعلی را به خود گرفته است‪ .‬شاید به دلی اینکه کتاب را دیگران پی‬
‫از شهاد مملف آن ترتیب داده اند‪ ،‬در بسیاری از موارد خل عناوین و اخیتال در تنظییم مطالیب‬
‫صور گرفته بود که انسان را به هنگام مطالعه‪ ،‬دچار سردرگمی میساخت‪ .‬لرا ابتیدا کتیاب را در‬
‫مجمو ‪ ،‬به استثنای مقدمه و خاتمه‪ ،‬به سیزده بخش که هر بخش آن دارای عنوان مستق مییباشید‪،‬‬
‫دستهبندی کردم که در این میان تقدیم و تأخیر در بعضی از مطالب نیز صور گرفت‪ .‬عناوین این‬
‫بخشها اکثراا از خود کتاب انتخاب شده و گاهی هیم خیودم بنیا بیر ضیرور ‪ ،‬عنیوان مناسیبی بیرای‬
‫بعضی از این بخشها تدارک دیده ام که از جملیه مییتیوان بیه عنیاوینی همچیون «در ادامیه سیفر»‪،‬‬
‫«از کراما جهاد»‪« ،‬در فراز و نشیب حوادث جنگی»‪« ،‬دیدار با چنید شخصییت جهیادی» و «از‬
‫بانگ رحی تا پایان سفر» اشاره کرد‪.‬‬
‫همچنییان در برخییی از مییوارد کییه تفکیییک در میییان گفتییههییای مملیف و سییخن دیگییران دشییوار‬
‫مینمود‪ ،‬به اسم گوینده تصری شده است و ضمنا ا برخی از عنیاوین فرعیی کیه بیه کثیر در کتیاب‬
‫وجود داشت‪ ،‬به شک عنوان ترجمه نشده‪ ،‬بلکه مفهوم آن در تسلس کالم درج گردییده اسیت و نییز‬
‫گاهی بعضی از ابیا شعری به دلی اینکه مفهوم خاصی را افاده نمیکیرد و ظیاهراا بیرای آراییش‬
‫سخن آورده شده بود‪ ،‬حرف شده و به مفهوم آن اکتفا گردیده است؛ چون زیبیایی شیعر در ترجمیه از‬
‫بین میرود‪ ،‬برعاله آنکه دشواری بافت شعر عربی در عیین فشیردهگییای کیه دارد‪ ،‬رونید ترجمیه‬
‫را به بنبست میرساند و برگردان جزئیا آن نسبتا ا متعرر است‪ .‬در عین حا ‪ ،‬من کوشش بهخرج‬
‫دادم تا مفهوم و محتویا ابیا شعری باقیمانده را به نظم درآورم تا مگر اندکی بر رونیق ترجمیه‬
‫افزوده شود و هدف اصلی مملف از آوردن این ابیا نیز محفوظ ماند‪.‬‬
‫به هر حا ‪ ،‬آنچه من در ضمیر باطن از پی این ترجمه قصد کرده ام و امیدوارم که خداونید‬
‫کریم آن را برآورده سازد‪ ،‬این است که وسیلهای برای رف بدگمانیها در میان عناصر مجاهد ملت‬
‫ما قرار گرفته و هیم ایینکیه گیامی در جهیت احییای ارز هیای جهیادی و ثبیت سیالم حیوادث نیاب و‬
‫خاطرهانگیز دوران شکوهمند جهاد و مقاومت در تاریخ باشد و به عنوان خدمتی به هویت و جایگاه‬
‫بازیگران اصلی این صحنه پرافتخیار‪ ،‬تلقیی گیردد‪ .‬همچنیان در راسیتای تجدیید احساسیا رزمیی و‬
‫برانگیختن حماسیه انقالبیی آحیاد ملیت در چنیین عصیری کیه زییر پوشیش تیال بیرای بسی اندیشیه‬
‫صل جویی در جهان‪ ،‬ملتها را تخدیر و سس به زنجیر میکشند‪ ،‬مورد استفاده قرار گیرد‪.‬‬
‫زندهداشتن احساسا رزمی در جنیب اندیشیههای صیل جویانه بیرای هیر ملتیی کیه میخواهید‬
‫آزاد زندهگی کند‪ ،‬بسیار حیاتی است؛ مخصوصا ا در عصر امروزی که بازهم مییبینیم بزرگتیرین‬
‫پیشآهنگ و بهاصطالح رأ هرم تمدن و ارز های فرهنگی مدرن با نادیدهگرفتن تمیام عواطیف‬
‫و احساسا مردم جهان و با خ بطالنزدن بر تمام ادعاهای زرینش مبنی بیر تیال بیرای تحکییم‬
‫پایییههای صییل جهییانی و نهادینهسییاختن اندیشییه صییل طلبی در میییان بشییریت‪ ،‬بییازهم روی پیشبییرد‬
‫مدرنترین پروسه ابزارسازی برای نابودی بشر و بهفعلیتدرآوردن طرح سسر موشیکی‪ ،‬لجوجانیه‬
‫اصرار میورزد که در واق اعالن جنگ علیه بشریت است‪.‬‬
‫از جانب دیگر‪ ،‬ما امروز قربانی تجیاوز کشیوری هسیتیم کیه بیا اسیتفاده ابیزاری از نیام نییک‬
‫اسالم و با بهانیه قراردادن پیونید دینیی و میرهبی بیا میا تمیام سیدها را شکسیته و بیا تحمییق عیدهای از‬
‫بهخوابرفتهگان‪ ،‬در صدد بهبردهگیکشیدن ایین ملیت و اسیتفاده از آن در جهیت اجیرای برنامیههای‬

‫‪10‬‬
‫درازمد سیاسی‪ ،‬نظامی و اقتصادی خیود در منطقیه و جهیان اسیت‪ .‬بنیا ا در چنیین جیوی‪ ،‬نداشیتن‬
‫روحیه رزمی برای انسان آزاد‪ ،‬به معنای رفیتن بیه قربانگیاه اسیتعمار خواهید بیود‪ .‬پی انسیان بایید‬
‫چنییان هوشیییار و بییا روحیییه زیسییت کنیید کییه زبییان حییالش اییین چنیید کلمییاتی را کییه میین زیییر عنییوان‬
‫«گ واژه بهار در قامو یالن» به نظم کشیده ام‪ ،‬زمزمه کند‪:‬‬
‫مییییییییینم پیییییییییاره آتیییییییییش شیییییییییعلهزن‬ ‫میییییییییینم زاده کییییییییییوه دشمنشییییییییییکن‬
‫مییییییییینم نینیییییییییواز بیابیییییییییان بیییییییییزم‬ ‫میییییییینم پیییییییییک اسییییییییطوره داغ رزم‬
‫چنییییان مسییییتم و شییییاد و روشییییننگاه‬ ‫میییینم از طییییوف در کوچییییه رزمگییییاه‬
‫بییییدادم چییییو تیییییغش عییییدو کییییرد تیییییز‬ ‫کیییه د در پیییی عشیییق رزم و سیییتیز‬
‫سییییسر سییییینه سییییازم بتییییازم بییییه پیییییش‬ ‫من از غیر و دین و وجدان خویش‬
‫دو هسییییت و هییییمراز و یییییار و هنییییر‬ ‫مییییییرا ذوالفقییییییار و سییییییالح و سییییییسر‬
‫و از غصییییییییه و درد هییییییییردم پنییییییییاه‬ ‫د سیییییییینگرم هسییییییییت معراجگییییییییاه‬
‫کیییییه آب حییییییاتم بیییییود عیییییز و ننیییییگ‬ ‫میییینم نخیییی روییییییده در بییییاغ جنییییگ‬
‫همییان موسییم گییرم رزم اسییت و خیییز‬ ‫بهییییییییار یییییییییالن در زمییییییییین سییییییییتیز‬
‫کییییزو رعیییید و آتییییش جهیییید دم بییییه دم‬ ‫سییییییییحاب بهییییییییارم بییییییییود دود بییییییییم‬
‫و جز راکت و بمب و هیاوان مجیوی‬ ‫تییییو از ابییییر مییییا آب بییییاران مجییییوی‬
‫نییه جییز مییاین حاصی دهیید اییین تییراب‬ ‫نیییییه در شیییییورهزارم برویییییید گیییییالب‬
‫بیییییهجز بمیییییب دسیییییتی نیایییییید بیییییهبار‬ ‫اگیییر مییییوه جییییویی دریییین شاخسییییار‬
‫بیییه بسیییتان مییین پوکیییه نیلیییوفر اسیییت‬ ‫میییییییرا زور آرزو سییییییینگر اسیییییییت‬
‫مسلسیییییی درییییییین بییییییاغ بلبیییییی بییییییود‬ ‫ز خیییون عییییدو زنیییده اییییین گییی بییییود‬
‫بییییه رقییییص آییییید از بییییوی او بلییییبالن‬ ‫خوشیییا بیییوی بیییارو ایییین گییی سیییتان‬
‫نوازنییییییییده نییییییییای طیییییییییاره اسییییییییت‬ ‫دف و طبلییییه فریییییاد خمسییییاره اسییییت‬
‫هییییییاهو کنیییییان زینیییییت لشیییییکر انییییید‬ ‫عییییییرو ظفییییییر تانکهییییییا آورنیییییید‬
‫شیییهاب فشییینگش چیییه زیبیییا بیییه شیییام‬ ‫بیییییود شیییییم محفییییی فیییییروغ رسیییییام‬
‫کییه سییودای عییز همییی بییر د انیید‬ ‫یییییالن بادهنوشییییان اییییین محفیییی انیییید‬

‫***‬
‫در اخیر‪ ،‬الزم میبینم تا از همه کسیانی کیه بیه نحیوی در جهیت بالنیدهگی و بهبارنشسیتن ایین‬
‫کتاب با من همکیاری کیرده انید‪ ،‬تشیکر نمیایم و از خداونید بیرای همیه اجیر جزیی مسیألت مییدارم‪.‬‬
‫ترجمیه کتیاب را بیه احمید شییاه مسیعود‪ ،‬قهرمیان جهیاد و مقاومیت مییردم افغانسیتان‪ ،‬کیه همیواره بییار‬
‫مظلومیت را به دو کشیده و هنوز هم مظلوم و ناشناخته است‪ ،‬تقدیم میکینم و بیرای او صیالح و‬
‫فالح دارین را از بارگاه الهی آرزومندم‪.‬‬

‫عبداالحد هادف‬
‫مشهد – ایران‬
‫بهار ‪ 1380‬خورشیدی‬

‫‪11‬‬
‫‌‬
‫مقدمه ‌‬

‫هر کسیی کیه بیه بررسیی و مطالعیه دقییق زنیدهگیانی امیام عبیدهللا عیزام شیهید بسیردازد‪ ،‬یگانیه‬
‫خصوصیییت روشیینی را کییه در او مییییابیید‪ ،‬اییین اسییت کییه وی یییک شخصیییت پژوهشگییر و پویییا و‬
‫پرتال است و غالبا ا بح و بررسیهایش در ناحیه سنن حاکم بر جوام انسانی و طبیعت میردم و‬
‫باالخره دریافت انگیزههای واقعی صالح و فساد نف ها متمرکز میباشد‪ .‬شیک نیسیت کیه ایین امیر‬
‫در نف خود بزرگترین قضیه قاب توجهی را تشکی میدهد که در طو تاریخ بشر‪ ،‬مورد بحی‬
‫و بررسی قرار گرفته است؛ چون ریشه کلیه نگونساریهایی که دامنگیر بشریت در طیو تیاریخ‬
‫بوده‪ ،‬عمدتا ا در زبونی نف ها و فساد ارواح و انحطاط جامعهها نهفته است که باز به جه و نادانی‬
‫آنها نسبت به سنن هستی و راههای اصالح و سازندهگی نف ها برمیگردد‪.‬‬
‫امام شهید با آنکه همراه با مجاهدین در سنگرها و اردوگیاههیای شیان بیهسیر مییبیرد‪ ،‬امیا بیه‬
‫دلی اینکه افغانستان یک سرزمین پهناور است‪ ،‬لرا ابتدا نتوانسته بود تا وضعیت مجاهدین و چهره‬
‫واقعی جهاد در شما کشور را بهتر تشخیص دهد‪ ،‬تا آنکه خود شخصا ا دو بیار بیه آن منیاطق سیفر‬
‫کییرد و از نزدیییک اوضییا را ارزیییابی نمییود‪ .‬وی یییکبییار بییا اسییتاد ربییانی و بییار دیگییر بییا گلبییدین‬
‫حکمتیار به مناطق شما رفت که در جریان این دو سفر سازنده توانست تا اوضا مجاهدین را چه‬
‫از نگییاه وضییعیت اجتمییاعی و نظییامی و چییه از لحییاظ روانییی و مییادی‪ ،‬دقیییقتییر شناسییایی نماییید و‬
‫همچنییان موفییق شیید تییا بییا طبیعییت جغرافیییایی آن دیییار‪ ،‬آشیینایی یابید و آینییده درخشییان آن را در ذهیین‬
‫خویش ترسیم نماید‪.‬‬
‫یکی از حقایق روشن و غیرقاب انکاری که هر خواننیده مییبایید آن را درک کنید‪ ،‬ایین اسیت‬
‫که وقتی امام شهید و یا هر نویسینده دیگیر روی ییک قضییه و ییا در میورد شخصیی حکمیی صیادر‬
‫میکند‪ ،‬آنچه نوعیت این حکم و داوری مشخص را میسازد‪ ،‬همان شواهد‪ ،‬قراین و چشیمدییدهایی‬
‫است که وی از خال تحلی و ارزیابی آنها به چنین نتیجهای دست یافتیه اسیت‪ .‬امیا مسیأله بیاطن و‬
‫آنچه به یقین مطلق میانجامد‪ ،‬تنهیا وییژه خداونید اسیت و بی ‪ .‬از ایینرو برخیورد و موضی گییری‬
‫بییهدور از انصییاف یییکعییده از بییرادران حاضییر در صییحنه در برابییر بعضییی از قضییایای اجتهییادی‬
‫مخصوصا ا در برابر کتاب حاضر‪ ،‬انسان را به حیر میافگند‪.‬‬
‫این کتاب در آن هنگام که امام شهید هنوز در قید حیا بهسیر مییبردنید‪ ،‬بیرای چیاپ و نشیر‬
‫سسرده شد‪ ،‬اما ایشان قب از آنکه کتاب به چاپ برسد‪ ،‬سفار کردند تا چیاپ و نشیر ایین کتیاب بیه‬
‫تأخیر افتد‪ .‬تا باالخره ایشان به شهاد رسیدند و بدین ترتیب بیرای میا روشین نشید کیه تیا چیه وقیت‬
‫باید نشر این کتاب به تعویق افتد و مقصد اصلی امام چه بوده است ! پ از گرشیت چنیدین میاه‪ ،‬از‬
‫هرسو بر ما صدا بلند شد که چرا این کتاب را به تأخیر انداختید چرا آن را به نشیر نسیسردید چیرا‬
‫و چرا‪ ...‬ای کا آنها میدانستند که ما تا چه حد در جهت طب و نشر این کتیاب تیال نمیودیم و‬
‫همواره در صدد تقدیم آن برای خوانندهگان گرامی بودیم‪ ،‬اما هر کاری به اراده خداوند جامیه عمی‬
‫میپوشد‪.‬‬
‫بیییاری بیییرادران گیییردهم آمدنییید و ایییین موضیییو را در مییییان گراشیییتند‪ .‬کوشیییش میییا طیییی ایییین‬
‫گردهمییایی بییر آن بییود تییا در مییورد مقصیید و منظییور اصییلی امییام از اییین سییفار ‪ ،‬گفییتوگو نمییاییم‪.‬‬
‫عدهای گفتند که مقصد امام این است که از آن بهکلی صرف نظر شود‪ .‬برخی دیگر گفتند که مقصد‬
‫ایشان بهتأخیرانداختن آن برای چند وقت محدود بوده که اینک کدام میوجبی بیرای بیهتعوییقانیداختن‬
‫آن دیده نمیشود‪ .‬باالخره کتاب را برادر ابوعباده و برادر ابوحسن المقدسی تسیلیم شیدند و بیا کمیا‬

‫‪12‬‬
‫اصییلی امییام‪ ،‬بییه ترتیییب و تنظیییم آن همییت‬ ‫دقییت و پ ی از تطبیییق حییرفبییهحییرف آن بییا دسییتنوی‬
‫گماشتند که خداوند پادا نیکو برای شان نصیب فرماید‪.‬‬
‫آنچه بر حیر و شگفتی ما افزود‪ ،‬موض گییری متنیاقض بیرادران عیرب در برابیر طبی و‬
‫نشر این کتاب بود؛ چون دستهای از آنها خواستار هرچه عاج تر طب و نشر آن بودند‪ ،‬اما برخی‬
‫دیگر پافشاری میکردند تا کتاب نباید به نشر برسد؛ زیرا به گفته آنها امام اکثراا به مدح و سیتایش‬
‫کسانی پرداخته که مورد اعتماد نیستند‪ .‬ما به آنها گفتیم که این حق میا نیسیت تیا کتیابی را بیه بهانیه‬
‫عل و اسبابی که نزد خود ما مطرح است‪ ،‬به تعویق اندازیم‪ .‬آنچه برای ما مهم اسیت‪ ،‬تجربیه امیام‬
‫و نتای و دستاوردهای سفر ایشان میباشید و بی ‪ .‬امیا ایینکیه ایشیان بیه سیتایش شخصیی پرداختیه‪،‬‬
‫البته از خال قراین و شواهد عینی بوده و مسأله باطن به خداوند تعلق دارد‪.‬‬
‫ما که در «مرکز نشراتی شهید عزام» فعالیت دارییم‪ ،‬از همیان ابتیدا تصیمیم میا بیر آن بیود تیا‬
‫هر حرف و سخنی را که امام شهید گفته است‪ ،‬بیدون کیم و کاسیت بیه میردم برسیانیم‪ ،‬حتیی ولیو کیه‬
‫مورد خشم یا اعتراض این و آن قرار گیریم؛ زیرا امانت علمی و تاریخی‪ ،‬مقتضی ایین امیر اسیت‪.‬‬
‫باید هر چیزی را که امام گفته است‪ ،‬به مردم پیشکش نمود تا آنها خود در برابر آن تصمیم بگیرند‬
‫و آنچنان که الزم میبینند‪ ،‬باالی او حکم کنند‪ .‬اکنون و پ از آنکه بحمدهللا همیه بیرادران‪ ،‬دسیت‬
‫به دست هم دادند‪ ،‬فرصت بسیار مناسبی برای طب و نشر این کتاب مهیا شد و در ضیمن میا موفیق‬
‫گردیدیم تا با نشر آن‪ ،‬مسئولیت خود را ادا نماییم و البته توفیق هر کاری به دست خداوند است‪.‬‬
‫هدف از تحریر ایین مقدمیه‪ ،‬آن بیود تیا خواننیده گرامیی را در جرییان رویدادهیایی کیه کتیاب‬
‫حاضر در پیچ و خم آن قرار گرفت‪ ،‬بگراریم تا از این رهگرر سیبب اصیلی بیهتعوییقافتیادن چیاپ و‬
‫نشر کتاب تا این لحظه را دریابد‪ .‬از خداوند مهربان تمنا داریم تا این کوشش ما را به درگاه خویش‬
‫پریرفته و این خدمت را در میزان حسنا ما در روز رستاخیز قرار دهد‪ .‬یقینیا ا کیه او ذاتیی شینوا و‬
‫پریرا است‪.‬‬

‫ابوعاد عزام – مدیر مرکز‬


‫‪1996/6/13‬م‬

‫‪13‬‬
‫در‌راه‌به‌سوی‌شمال ‌‬

‫الحمد هلل وحده‪ ،‬والصالة والسالم علی من ال نبی بعده‪ ،‬وبعد‪:‬‬


‫اکنون که من این خاطرهها را بیه رشیته تحرییر مییکشیم‪ ،‬در یکیی از روسیتاهای نزدییک بیه‬
‫پنجشیییر قییرار دارییم کییه پی از یییک سییفر طییوالنی امییا پرمایییه و بییا برکییت و سرشییار از آسییایش و‬
‫گشییایش‪ ،‬بییه یییاری خداونیید برتییر و بییا همراهییی بسیییار دوسییتانه و برادرانییه اسییتاد ربییانی‪ ،‬بییه آن جییا‬
‫رسیده ایم‪.‬‬
‫درست یک هفته قب به روز پن شنبه گرشته ممرخ ‪1988/9/8‬م بود که کاروان ما به کمک‬
‫موترها از منطقه «چترا » پاکستان به سیفر آغیاز نمیود‪ .‬نخسیتین شیب را در «گیرمچشیمه» سیسری‬
‫نمودیم‪ .‬فردا روز جمعه از آن جا به طرف مرز‪ ،‬رهسسار گردیدیم و باالخره از مرز عبور کیردیم‪.‬‬
‫روز جمعه در یکی از اردوگاههای کوچک با همصحبتی برادر ابوابراهیم سسری شد‪ .‬به روز شنبه‬
‫بود که نخستین کوه بلندی را که در عرض راه میا قیرار داشیت و بیه نیام کیوه «دیوانیهبابیا» مشیهور‬
‫است‪ ،‬با آنهمه فراز و نشیبش طی کردیم‪ .‬باالرفتن و پیایینآمیدن میا در ایین کیوه‪ ،‬تقریبیا ا پین و نییم‬
‫ساعت متوالی را دربر گرفت‪.‬‬
‫سس نزد یکی از مردمان بسیار مهماننیواز آن جیا فیرود آمیدیم‪ .‬ایین میرد در مهمیاننیوازی‪،‬‬
‫شهر بهسزایی دارد؛ قسمی که منز او به شک مهمانخانه عمومیای درآمده که از هر رهگرری‬
‫در آن جا پریرایی مییشیود‪ .‬بیا ایینهمیه هییچگیاه دییده نشیده کیه دسیت طمی بیه سیوی کسیی بیهخیاطر‬
‫دریافت درهم و یا دیناری دراز کرده باشد و ییا کوچیکتیرین خسیتهگیی در د همسیران و اعضیای‬
‫فامیلش از اینهمه پختوپز و تپوتال مستمر برای تهییه و تقیدیم غیرا راه یابید‪ .‬مین خطیاب بیه او‬
‫گفتم‪ :‬ای حاجی متین! تو به حاتم طایی میمانی که به غالمش میگفت‪ :‬ای غالم! آتش برافروز که‬
‫شب تاریک و باد بسیار تند و خنک است‪ .‬هرگاه یک مهمان را به منز فراخوانی‪ ،‬مین تیو را آزاد‬
‫خواهم کرد‪ .‬حاجی متین به تعقیب گفت‪ :‬مین از هییچ کی طمی و تیوقعی نیدارم‪ ،‬فقی آرزو دارم تیا‬
‫خداوند به همکاری شما توفیق ادای فریضه ح را برایم نصیب فرماید‪.‬‬
‫شیییب را در پیییای کیییوه دومیییی بیییه نیییام «کافرکوتییی » کیییه اسیییتاد ربیییانی آن را «مجاهیییدکوت »‬
‫میخواند‪ ،‬سسری کردیم‪ .‬این کوه بیش از چهار هیزار متیر از سیط بحیر ارتفیا دارد و بیه اسیپ و‬
‫قاطر بیهجیز در صیورتی کیه بیاردار نباشیند‪ ،‬گیرر نمییدهید‪ .‬راهپیمیایی میا در ایین کیوه‪ ،‬هفیت و نییم‬
‫ساعت را دربر گرفت‪ .‬وقتی بر قله آن کوه رسیدیم‪ ،‬چندی نشسیتیم و آنگیاه اسیتاد ربیانی بیا اسیتفاده‬
‫از فرصت برای مجاهدین سخنانی ایراد نمود‪ .‬سس به فرودآمدن آغاز کردیم که سه ساعت تمام را‬
‫احتوا نمود‪ .‬این کوه‪ ،‬بدخشان و نورستان را ازهیم جیدا مییسیازد‪ .‬در دامنیه آن‪ ،‬بدنیه سیه هواپیمیای‬
‫منهدمشده به نظر میرسید که یکی از آنها تا هنوز تقریبا ا با قطعاتش ثابت مانده و زنگخیوردهگیی‬
‫نیست‪.‬‬
‫در امتداد راه در یکی از جنگ زارهای کوچک با مجموعیهای از مجاهیدین کیه بیا لبیا هیای‬
‫خاص نظامی به پریرایی میا آمیده بودنید و بیرای مقیدم میا لحظیهشیماری مییکردنید‪ ،‬برخیوردیم‪ .‬ایین‬
‫دسته پیشاهنگ عبار بودند از یک گروه امنیتی فشرده که بهخاطر تأمین امنیت راه و آمادهسیازی‬
‫جییای مناسییب بییرای گررانییدن شییب در همییان جییا پیییش فرسییتاده شییده بودنیید‪ .‬شییب مییا در میییان همییان‬
‫جنگ زار که باد تند و خیلیها سیرد آن‪ ،‬گونیه آدمیی را تییره و مغیز او را شیکنجه مییکیرد‪ ،‬سیسری‬
‫گردید‪ .‬غرای شب از گوشت آهو تهیه شده بود‪.‬‬
‫فردا صب گاهان منطقه را ترک گفتیم و تا نیمه روز که عقربک ساعت‪ ،‬دو بجه بعد از ظهر‬
‫را نشان مییداد‪ ،‬بیه راهپیمیایی ادامیه دادییم‪ .‬در عیرض راه بیا دو تین از بیرادران عیرب بیه نیامهیای‬

‫‪14‬‬
‫ابوطه العراقیی و ییون المصیری سیرخوردیم‪ .‬آنگیاه بیا ییک جهیان شیو و وجیدی کیه حکاییت از‬
‫احسا های رژف برادرانه در میان ما داشیت‪ ،‬هیمدیگیر را بیه آغیو کشییدیم؛ بیه حیدی کیه بیرادر‬
‫ابوطه بالاختیار از فرط اشتیا و هیجان‪ ،‬اشک ریخت‪ .‬وی گفیت‪ :‬میا قصید داشیتیم کیه بیه پاکسیتان‬
‫بیاییم‪ ،‬اما وقتی شما به این طرف تشریففرما شدید‪ ،‬از تصمیم خود منصرف گردیدیم و اینک چند‬
‫روزی در خدمت شما خواهیم بود‪ .‬آنهیا ییک اسیپ شخصیی داشیتند و ییک رأ اسیپ دیگیر را بیه‬
‫کرایه گرفته بودند‪ .‬وقتی با ما یکجیا شیدند‪ ،‬اجیوره صیاحب اسیپ را پرداختیه و خیود هیمرکیاب میا‬
‫شدند‪ .‬ابوطه به من گفت‪ :‬اکنون آمرصاحب در فاصله یک ساعتی با ما قرار دارد‪ .‬ناگفتیه نمانید کیه‬
‫در سمت شما افغانستان وقتی «آمرصاحب» میگویند‪ ،‬منظور شان احمد شاه مسعود میباشد‪.‬‬
‫چندی بعد متوجه شدیم که احمد شاه مسعود همراه با آرینپور و نجمالدین خان بیاالی یکیی از‬
‫تسههای کوچک در انتظار ما نشسته اند‪ .‬وقتی آنها را دیدیم‪ ،‬من و استاد ربانی هردو پییاده شیدیم و‬
‫با گرمی بینظیری این پیشتازان جهیاد را بیه آغیو کشییدیم کیه بیدین ترتییب اولیین مالقیا میا بیا‬
‫ایشان در یک فضای آکنده از مهر و صمیمیت‪ ،‬صور پریرفت‪ .‬لحظهای که در پیشگاه خیود صید‬
‫تن از سربازان مسل مجاهدین را دیدم که با یک نظم و انسجام خاص در دو صف مینظم عسیکری‬
‫با دریشیهای یکنواخت نظامی ایستاده اند‪ ،‬حالت روانی عجیبیی بیه مین دسیت داد؛ چنیان احسیا‬
‫میکردم که انگار برای اولین بار اسیت کیه حقیقییت جهیاد را لمی مییکینم! از تماشیای آنیان انسیان‬
‫معنا و مفهوم واقعی عز و سربلندی را در خود احسا میکرد و در اعما قلبش آتیش افتخیار و‬
‫اعتزاز به دین مبین اسالم و ارز های واالی آن که همه ما را در زیر لوای توحید و یکتاپرسیتی‬
‫گردهم آورده‪ ،‬شعلهور میشد‪.‬‬
‫سرگروپ آنها چند قدمی به جلو آمد و به شیوه عسکری برای اسیتاد ربیانی سیالم داد‪ .‬سیس‬
‫استاد آرینپور ضمن سخنانی از تشریفآوری مهمانان ابراز قدردانی نمود و بیرای آنهیا خیرمقیدم‬
‫گفت‪ .‬متعاقبیا ا اسیتاد ربیانی سیخنرانی مفصیلی اییراد نمیود و در ضیمن میرا نییز بیه جمعییت حاضیر‬
‫معرفیی کییرد‪ .‬مین هییم بییه نوبیه خییود در پیونیید بیا «نقییش جهیاد افغانسییتان در سییازندهگیی تییاریخ نییوین‬
‫اسالمی» سخنرانی کردم‪ .‬بدین ترتیب‪ ،‬این یک گردهمیایی تیاریخی بیا شیکوهی بیود کیه نعیرههیای‬
‫تکبیر و شعارهای پرجو حاضرین‪ ،‬بر رونق و عظمیت آن مییافیزود‪ .‬احمید شیاه مسیعود خیود‬
‫سخنرانی نکرد‪ ،‬اما به آرینپور سفار نمود تا سخنرانی کند‪.‬‬
‫وقتی این مراسم پرشکوه به پایان رسید‪ ،‬ما همهگی بر پشت اسپهیای تیزرفتیار و پرزمزمیه‬
‫سوار شدیم و به صوب «کران و منجان» رهسسار گردیدیم‪ .‬در حالی که کاروان ما به سوی کران و‬
‫منجان ره میگشود‪ ،‬در امتداد راه و در بحبوحه آنهمه جو و خرو رهنوران‪ ،‬مسعود با ربیانی‬
‫حرف میزد و عبدهللا ان سخنان او را بیرایم ترجمیانی مییکیرد‪ .‬مین شیوخیکنیان بیه اسیتاد ربیانی‬
‫گفییتم‪ :‬بییه مسییعود بگییو کییه گوشییت بییدنت کجییا شیید ! (چییون وی بیییش از پوسییت‪ ،‬روح و اسییتخوان‬
‫نمیباشد)‪ .‬سس این بیت متنبی (شاعر عرب) را برایش خواندم که میگوید‪:‬‬
‫لوال مخاطبتی إیاک لم ترنی‬ ‫کفی بجسمی نحوالا أننی رج‬
‫یعنی‪:‬‬
‫بیییه تییین الغیییر بیییه همیییت برتیییرین اسیییت‬ ‫هر آنک مرد باشد ایین چنیین اسیت‬
‫نخییییواهی دییییید او را کییییو همییییین اسییییت‬ ‫اگییر خییود بییا تییو رو در رو نییهایسییتد‬

‫آنگاه لبخندی بر لبان مسعود نقش بست و با اشاره به عبدهللا ان گفت‪« :‬من بیه او (عبیدهللا‬
‫انی ) گفتییه بییودم کییه اگییر اییین بییار از پاکسییتان تنهییا برگشییتی‪ ،‬مییا بییه تییو اجییازه نخییواهیم داد تییا وارد‬
‫پنجشیر شوی»‪ .‬عبدهللا ان از محبوبیت خاصی نزد احمد شاه مسعود و پیروانش برخوردار است؛‬
‫قسمی که هرگاه در میان مجاهدین ظاهر میشود‪ ،‬همه با سرانگشت بیه سیوی او اشیاره و نیامش را‬

‫‪15‬‬
‫زمزمه میکنند‪ .‬وی یک شخصیت اسالمی میانهرو و دارای سجایای بسیار عالی اخالقی میباشید؛‬
‫آنسان که وقتی سخن میگوید‪ ،‬در قلب و فکر شنونده راه میگشیاید و همیواره د کسیانی را کیه بیا‬
‫وی بهسر میبرند‪ ،‬میرباید‪.‬‬
‫شب را در کران و منجان سسری کردیم‪ .‬فردا صب در حالی که سوار بیر اسیپهیا بیودیم‪ ،‬آن‬
‫جا را ترک گفتیم‪ .‬آندم مسعود به روایت عملیا نظامیا علیه پایگاه کران و منجان که منجر به‬
‫تصرف آن از طرف نیروهای وی گردیده بود‪ ،‬پرداخته گفت‪« :‬این فت و پیروزی در حقیقت پییش‬
‫از هر چیز‪ ،‬یک کرامیت و موهبیه بیزرگ الهیی بیود»‪ .‬سیس کیوههیایی را کیه مجاهیدین در جرییان‬
‫جنگ از آن باال رفته بودند‪ ،‬به ما نشیان داد‪ .‬واقعیا ا انسیان در تعجیب مییافتید کیه چیهگونیه مجاهیدین‬
‫توانسته اند تا به این کوههای ب بلند و آسمانخرا که بهسان دیوارهای لخت استوار انید‪ ،‬صیعود‬
‫کنند! این جا است که آدمی میزان اراده آهنین و عزم راسخ و نیروی جوشان آنان را بهتر تشخیص‬
‫میدهد‪ .‬مسعود به ادامه افزود‪ :‬مجاهدین در ظرف پن ساعت متوالی در حیالی کیه شید سیرما بیه‬
‫اوج خود رسیده بیود و برخیی از آنیان اسیلحه ثقیلیه از قبیی داشیکه‪ ،‬تیوپ‪ 75‬و تیوپ‪ 82‬را بیا خیود‬
‫حم میکردند‪ ،‬به این کوهها باال رفتند‪.‬‬
‫نویسیینده‪ :‬اگییر میین داسییتان اییین واقعییه را از زبییان شییخص مسییعود نمیییشیینیدم‪ ،‬هیییچگییاه بییاور‬
‫نمیکردم کیه تحمی اینهمیه رنی و مشیقت در خیور تیوان و طاقیت بشیری باشید کیه بتوانید ایین بیار‬
‫سنگین را به دو کشد و در برابر این آزمون مدهش‪ ،‬تاب مقاومت آورد‪.‬‬
‫مسعود میگوید‪ :‬من از شد سیردی هیوا بیه آسیانی نمییتوانسیتم دسیتگاه بیسییم را بیه دسیت‬
‫گیرم تا از طریق آن با رزمندهگان در خطوط نبرد گفیتوگو نمیایم‪ .‬میواد غیرایی میا بیه انتهیا رسییده‬
‫بود‪ .‬وقتی از آرینپور خواستم تا برایم پارچه نیانی و ییا کیدام دانیه چاکلییت بییاورد‪ ،‬نتوانسیت آن را‬
‫پیییدا کنیید و علیییرغییم آنکییه مواضی دشییمن بییه وسیییله دژهییای بسیییار قییوی کییه مرمیی و تییوپ در آن‬
‫بهزودی کارگر نمیافتاد و در یک سیاحه پین کیلیومتری امتیداد داشیت‪ ،‬اسیتحکام یافتیه بیود‪ ،‬بیازهم‬
‫خداوند توانا آتش تر و بیم را در د های شان برافروخت و مجاهدین موفق شدند تا مقاومت شدید‬
‫دشمن را بشکنند و بهسان صاعقه آسمانی بر آنها ییور بردنید و بیاالخره در ظیرف دو سیاعت و‬
‫پانزده دقیقه‪ ،‬کلیه مراکز و سنگرهای آنان به تصرف مجاهدین درآمد‪.‬‬
‫حریصیییییا ا علیهیییییا مسیییییتهاما ا بهیییییا صیییییبا‬ ‫أری کلنیییییییا یبغیییییییی الحییییییییاة لنفسیییییییه‬
‫وحییییب الشییییجا الیییینف أورده الحربییییا‬ ‫فحییییب الجبییییان الیییینف أورده التقییییی‬

‫یعنی‪:‬‬
‫بجییییییوییم بییییییا هیییییییو پاینییییییدهگیییییییی را‬ ‫میین و تییو هییردو خییواهیم زنییدهگییی را‬
‫دالور مییییییییینخواهیییییییید بنییییییییدهگییییییییی را‬ ‫مگییییر بییییزد بقییییا در تییییر جوییییید‬

‫حقیقت این است که انسان نمیتواند مشکال عظیمی را که این رادمردان در جرییان نبردهیا‬
‫و پیروزیهای شیان متحمی مییشیوند‪ ،‬آنچنیان کیه هسیت‪ ،‬تصیور کنید تیا آنکیه خیود شخصیا ا در‬
‫صحنه حضور یابد و یا همچو نبردگاههای مدهش را از نزدیک و با چشم سر تماشا کند‪.‬‬
‫وقتی انسان پایگاه کیران و منجیان را مییبینید کیه بیا آنهمیه آمیادهگیی کیافی نظیامی و نییرو و‬
‫اسییتحکامی کییه داشییت‪ ،‬در برابییر ضییربا کوبنییده مجاهییدین تییاب مقاومییت نیییاورد و در ظییرف دو‬
‫ساعت از پا درآمد و باز آن را با «قلعه چاونی» که علیرغم آنکه از نگاه آمیادهگیهیای دفیاعی بیه‬
‫مراتب نسبت به کران و منجان در سط پایینتر قرار داشت اما توانست تا پن سا تمیام در برابیر‬
‫مجاهدین بهحی یگانه نقطه مقاومت باقی بماند‪ ،‬مقایسه میکند‪ ،‬آنگاه سراپایش را حیر و تعجیب‬
‫فرا میگیرد و آنچه بر حیرتش مییافزایید‪ ،‬ایین اسیت کیه عملییا کیران و منجیان درسیت در وقتیی‬

‫‪16‬‬
‫انجام یافت که کوههای سربهفلککشییده آن از بیرف و ییخ پوشییده بودنید‪ .‬آریین پیور گفیت‪ :‬بیا آنکیه‬
‫آسمان کالا صاف بود‪ ،‬اما خداوند از فض و کرم خویش غبار تییرهای را بیر روی زمیین پهین کیرد‬
‫که ما را امکان داد تا در پوشش آن بهدور از چشمدید دشمن به تحرک و پیشرفت آزاد بسردازیم‪.‬‬
‫***‬
‫آرینپور یک شخصیت بسیار متواض و فروتن است‪ ،‬بیه حیدی کیه وقتیی در مجلی حاضیر‬
‫میشود‪ ،‬گمان میکنی که یکتن از خدمه مجل است و همواره در اخیر مجل مینشیند‪ .‬وی چند‬
‫روز قب طی یک عملیا موفقانه توانست تا ولسوالی «کشیم» را فیت کنید‪ .‬وقتیی خبیر آمیدن میا بیه‬
‫گوشش رسید‪ ،‬مجروحین جنگ را گراشت و به استقبا ما آمد‪.‬‬
‫فت کشیم بیه نوبیه خیود یکیی از نشیانههیای روشین قیدر الهیی بیهشیمار مییرود؛ چیون کشیم‬
‫مستحکمتر از کران و منجان بود‪ ،‬قسمی که بیست پوسته استحکامیافته پیرامون آن منطقه بیهخیاطر‬
‫دفا از آن و یک میدان هوایی با انوا آمادهگیهای دفاعی و امنیتی پیشرفته در داخ شهر وجود‬
‫داشت و همچنان از خند های زیرزمینی بسیاری برخوردار بود‪ ،‬به حدی که عبیدالرزا قومانیدان‬
‫کمونیستها در اشاره به پوسته مستحکم خود که در قسمت دهنه ورودی منطقه موقعییت داشیت‪،‬‬
‫گفته بود که اگر مجاهدین موفق شدند تا در پوسته من رخنه کنند‪ ،‬بدون شک آنها کاب را نییز فیت‬
‫خواهنیید کییرد‪ .‬امییا خداونیید لشییکر کفییر را بییه ذلییت کش یاند و آرزوهییای ناپییاک شییان را بییه خییاک زد‪:‬‬
‫«فأتاهم هللا من حی لم یحتسبوا‪ ،‬وقرف فی قلوبهم الرعب»‪( .‬الحشر‪ ،‬آیه ‪ )2‬یعنی خداونید از راهیی‬
‫بر آنان وارد شد که خیا آن را نکرده بودند و در د های شان تر و بیم انداخت‪.‬‬
‫آری‪ ،‬خداوند افتخار فت کشم را نصیب آرینپور نمود‪ .‬وی پ از فت کام منطقیه‪ ،‬ییکتین‬
‫از افراد خود را بیهحیی سرپرسیت آن جیا برگزییده و خیود بیه همراهیی و پیریرایی میا آمیده بیود‪.‬‬
‫آرینپور یکی از پیشتازان سابقهدار نهضت اسالمی افغانستان بوده و یکتن از چهرههای بیارز و‬
‫مبارزی است که دعو گران بسیاری زیر دست او آموز دیده اند‪ .‬وی در حا حاضر به عنیوان‬
‫یکی از متفکرین و دانشیمندان زبیده جرییان دعیو اسیالمی بیه حسیاب مییرود و در منیاطق شیما‬
‫حیثیت فرد شماره دوم پ از احمد شاه مسعود را دارا میباشد‪ .‬یکی از وییژهگییهیای شخصییت او‬
‫تواض ی بسیییار و ادب عییالی وی بییوده و در عییین حییا زهیید‪ ،‬عبییاد و پارسییایی او زبییانزد همییه‬
‫میباشد‪.‬‬
‫مجاهدین در فت کشم‪ ،‬نقش یک ارتش مینظم و سیازمانیافتیه را بیازی کردنید؛ چیون از مقیام‬
‫فرماندهی واحد و از نظم و انسجام بهتری برخوردار بودند‪ .‬در این جنگ‪ ،‬یک گروپ از مجاهدین‬
‫حزب اسالمی به فرماندهی «فدا محمد» که انسانی شایسته و معتد میباشد‪ ،‬نیز سهم گرفته بودنید‪.‬‬
‫گروپی را که فدا محمد سرپرستی میکرد‪ ،‬متشک از بخاراییتبارهایی بود که پیدران شیان شصیت‬
‫سییا قبی در اثییر تجییاوز رو هییا از بخییارا بییه افغانسییتان مهییاجر شییده بودنیید‪ .‬اکنییون آنهییا بییه قصیید‬
‫اسییترداد خییاک ازدسییترفتییه بخییارا کییه سییرزمین آبییایی و اجییدادی شییان بییهشییمار میییرود‪ ،‬آمییادهگییی‬
‫میگیرند و تکاپو در راه رسیدن به این هیدف را فیرض عیین بیر ذمیه خیویش مییداننید و بیر اسیا‬
‫همین مفکوره‪ ،‬خود را آموز میدهند‪.‬‬
‫در میان این گروپ‪ ،‬آنچه بیشتر توجیه انسیان را بیه خیود جلیب مییکیرد‪ ،‬همانیا دو پسیربچه‬
‫خردسا به نامهای «فیضهللا» و «نورهللا» بودند که اولی یازده سا و دومی ده سا داشت‪ .‬ییون‬
‫مصییری بییه میین گفییت‪ :‬پیییش از آنکییه منطقییه کشییم را فییت کنیییم‪ ،‬از نییورهللا پرسیییدم‪ :‬ای نییور! کجییا‬
‫میروی گفت‪ :‬میروم تا درخت کمونیستها را از بیخ و بن برکنم و آنها را نیابود سیازم‪ .‬ابوطیه‬
‫میگوید‪ :‬فیضهللا معموالا با پای برهنه وارد صحنه جنگ میشد و یگانیه آرزوییش آن تیا مگیر پی‬
‫از فروکش جنگ‪ ،‬پاپو جدیدی یابد و آن را به پا کند‪ .‬همچنان پسربچه سومی به نیام «خیدایداد»‬
‫که شانزده سا داشت‪ ،‬شام آن گروپ بود‪ .‬وی که در آن جنگ با ابوطه یکجا بود‪ ،‬هفتیاد مرمیی‬

‫‪17‬‬
‫‪ RPG‬را علیه مواض دشیمن انیداخت کیرد و اولیین کسیی بیود کیه وارد سینگرها و مواضی دشیمن‬
‫گردید‪.‬‬
‫***‬
‫سس به دهکده «آبیی» رسییدیم‪ .‬ایین دهکیده در نزدیکیی پنجشییر قیرار دارد‪ .‬وقتیی بیه آن جیا‬
‫رسیدیم‪ ،‬یک نشست آرام و گوارایی با برادران همراه ما هریک استاد ربیانی‪ ،‬احمید شیاه مسیعود و‬
‫آرینپور تشکی دادیم‪ .‬آندم مسعود سررشته سخن را به دست گرفیت و در میورد معیدن الجیورد و‬
‫زمرد چنین شرح داد‪ :‬ساالنه بیه مقیدار سیه صید و پنجیاه تین الجیورد از کیوههیای مجیاور اسیتخراج‬
‫میگردد‪ .‬ارز یک کیلیوگرام الجیورد‪ ،‬معیاد بیسیت دالیر امریکیایی میباشید‪ .‬بنیا ا درآمید سیاالنه‬
‫الجورد مجموعا ا به هفت میلیون دالر بالغ میگردد‪ .‬زمرد نیز یکی از احجار کریمه گرانبها است‪،‬‬
‫قسمی که در سا جاری یک دانه آن که طو و حجمش از یک انگشت دسیت تجیاوز نمییکیرد‪ ،‬بیه‬
‫ارز دو و نیم میلیون دالر به فرو رسید‪.‬‬
‫استاد ربانی در مورد امکانا افغانستان خاطرنشیان سیاخت کیه کشیور میا سرشیار از ذخیایر‬
‫نفتی و معادن بیشماری است که از آنجمله نفت و گاز در والییت جوزجیان و اورانییوم در والییت‬
‫قندهار و آهن در والیت بامیان میباشد که تا هنوز کشف گردیده است‪ .‬همچنان افغانستان مییتوانید‬
‫از ناحیه حبوبا مث گندم‪ ،‬برن و شکر به مرحله خودکفایی برسد‪.‬‬
‫آرییینپییور گفییت‪ :‬یگانییه کمبییود مییا از ناحیییه کادرهییای مسییلمان و متعهییدی اسییت کییه بتواننیید‬
‫مسئولیت برپایی حکومت اسالمی در کشور و پیامیدهای آن را بیه دو گیرنید‪ .‬مین در پاسیخ بیه او‬
‫گفتم‪ :‬جهان اسالم سرشار از فرزندان دعو و شخصیتهای رسیده و شایسته اسیت و از ایین نگیاه‬
‫کامالا غنی میباشد‪ .‬وقتیی شیما زمیام اقتیدار را بیه دسیت گرفتیید‪ ،‬مییتوانیید از ایین نیروهیای عظییم‬
‫بشری که حاال در کشورهای عربی بدون مسیئولیت بیهسیر مییبرنید و همچنیان از مغزهیایی کیه بیه‬
‫امریکا و اروپا فراری شده اند‪ ،‬استفاده اعظمی نمایید‪ .‬اکنون اولین گامی که شما باید برداریید‪ ،‬ایین‬
‫است که رژیم حاکم بر کاب را از پا درآورید‪ ،‬پ از آن هر کاری به ییاری خیدا آسیان خواهید شید‪.‬‬
‫مطمئن باشید خداوندی که شما را در طو ده سا در شرای دشوار و سوزان جنگ کمک نمیود و‬
‫شما توانستید تا با پشتیبانی او از اینهمه مشکال ‪ ،‬مصایب و دشواریهای طاقتفرسا موفقانه بدر‬
‫آیید‪ ،‬اکنون هم قیادر اسیت تیا شیما را در راه اقامیه حکومیت عید الهیی در سیرزمین افغانسیتان میدد‬
‫کند‪« :‬وهللا غالب علی أمره ولکن أکثر النا ال یعلمیون»‪( .‬یوسیف‪ ،‬آییه ‪ )21‬یعنیی خداونید بیر کیار‬
‫خویش مسل است‪ ،‬اما بسیاری از مردم نمیدانند‪.‬‬
‫به احمد شاه مسعود گفتم که من خیلی عالقه دارم تیا در فیت یکیی از شیهرها و ییا پایگیاههیای‬
‫بزرگ دشمن با شما سهم گیرم‪ .‬آرینپور گفت‪ :‬حیا شما تنها ما شخصی خود تان و یا صرف به‬
‫نف افغانستان نیست‪ ،‬بلکه همه امت اسالمی به حیا شما نیاز دارد‪ .‬متعاقبیا ا مین ایین آییه را بیه وی‬
‫خواندم که خداوند میفرماید‪« :‬وما کان لنف أن تمیو إال بیإذن هللا کتابیا ا میمجالا»‪( .‬آ عمیران‪ ،‬آییه‬
‫‪ )145‬یعنی هیچ ک تا آنکه امر خیدا فیرا نرسید‪ ،‬نمییمییرد و هیر کسیی را اجی نوشیتهشیده اسیت‪.‬‬
‫همچنان این شعر را به وی زمزمه کردم که شاعر عرب میگوید‪:‬‬
‫یییییییییییییوم ال قییییییییییییدر أم یییییییییییییوم قییییییییییییدر‬ ‫أی یییییییییومی میییییییین المییییییییو أفییییییییر‬
‫ومیییییییی ن المقییییییییدور ال ینجییییییییو الحییییییییرر‬ ‫یییییییییییییییوم ال قییییییییییییییدر ال أرهبییییییییییییییه‬

‫یعنی‪:‬‬
‫چییییهسییییان بگریییییزم از چنگییییا مییییردن‬ ‫کجیییییییا دانیییییییم ره از تقیییییییدیر بیییییییردن‬
‫نگییییییییرد تیییییییر راه جیییییییان سیییییییسردن‬ ‫از آندم چیییییون اجییییی نایییییید نترسیییییم‬

‫‪18‬‬
‫به ادامه افزودم‪ :‬در جهان اسالم بسیاری از دعو گیران بیوده انید کیه میرگ شیان بییشتیر از‬
‫حیا شان به نف اسالم و امت اسالمی تمام شده است؛ چون به گفته شاعر‪:‬‬
‫وفییییییی األسییییییری فییییییدی لهییییییم وعتییییییق‬ ‫ففیییییییییی القتلیییییییییی ألجییییییییییا حییییییییییاة‬
‫بکیییییییییییی ییییییییییییید مضییییییییییییرجة تیییییییییییید‬ ‫وللحرییییییییییییییة الحمیییییییییییییرا بیییییییییییییاب‬

‫یعنی‪:‬‬
‫و بیییییییییزنجیییییییییر آزادی سییییییییراب اسییییییییت‬ ‫بقیییای ملیییک از خیییون شیییباب اسیییت‬
‫هییر آندسییتی کییه خییون او را خضییاب اسییت‬ ‫بیییییه درب سیییییرخ پییییییروزی بکوبییییید‬

‫سس داستان شهاد سیدقطب را که نقش بارزی در جهت پیشرفت و تکام دعو اسالمی‬
‫در جهان داشت و شور و لرزهای را بهبار آورد کیه بسییاری از مسیلمانان را از خیواب گیران شیان‬
‫بیدار ساخت و منب یک جنبش نوین اسالمی در رب اخیر قرن حاضر گردید‪ ،‬یادآوری نموده و بیه‬
‫ادامه افزودم‪ :‬تا زمانی که سیدقطب خود زنیده بیود‪ ،‬تفسییر «فیی ظیال القیرآن» بییش از ییکبیار‬
‫چاپ نشد‪ ،‬اما وقتی او به شهاد رسید‪ ،‬قب از آنکه نخستین سا شهادتش بیهسیر رسید‪ ،‬ایین کتیاب‬
‫تا هفت بار تجدید چاپ گردید‪.‬‬
‫مسعود به تعقیب گفت‪ :‬میا ییک سلسیله عملییا هیایی روی دسیت دارییم کیه اگیر شیما فرصیت‬
‫داشتید‪ ،‬میتوانید یکجا با ما توس موتر در صحنه حاضیر شیوید‪ .‬بیه او گفیتم‪ :‬سیواره نیه کیه پییاده‬
‫خواهم رفت‪ .‬استاد ربانی گفت‪ :‬ما در این جیا حیثییت سیساهی شیما را دارا مییباشییم‪ ،‬لیرا نمییتیوانیم‬
‫شما را به چیزی الزام نماییم‪ .‬گفتم‪ :‬صرف خواستیم تیا شیو و رغبیت خیود را نسیبت بیه ایین جهیاد‬
‫میمون ابراز نماییم و ما در همه حا به سفارشا شما پابند خواهیم ماند‪ .‬از خداوند آرزو دارییم تیا‬
‫‪1‬‬
‫افتخار شهاد در راه خود را نصیب ما فرماید‪.‬‬

‫‪ .1‬حوادث بعدی طوری آمد کیه قبیولی ایین دعیا را نشیان میدهید؛ چیون هیر چهیار نفیر (عبیدهللا عیزام‪ ،‬آرینپیور‪ ،‬احمید شیاه مسیعود و اسیتاد‬
‫ربانی) همه بالترتیب در مراح مختلف بیه شیهاد رسییدند و اتفاقیا ا شیهاد آنهیا بیه دسیت گروههیای اسیالمگرای تکفییری در همیاهنگی بیا‬
‫استخبارا اجنبی انجام یافت‪( .‬مترجم)‬

‫‪19‬‬
‫وادی‌مرگ ‌‬

‫من در باره «پنجشیر» بسیار چیزها شنیده بودم و از خیال گزارشیا ارسیالی برادرانیی کیه‬
‫موفق به حضور در صحنههای داغ این مرزوبوم شده بودند‪ ،‬با این وادی نسبتا ا آشینایی یافتیه بیودم‪.‬‬
‫اما این همه نتوانست تا یک تصویر واقعی و همهجانبه از میزان قربانیهای عظیمی کیه ایین میردم‬
‫غیور تقدیم نموده اند‪ ،‬برایم بدهد تا آنکه خودم با چشم سر‪ ،‬آن را دیدم و از نزدیک مطالعیه کیردم‪.‬‬
‫امروز نام این وادی در جهان زنده شده است و همه ک با آن آشنایی دارد و بیه حیق بایید کیه آن را‬
‫چنانچه از نامش پیدا است‪ ،‬وادی شیران نامید‪ .‬ده سا متوالی است که در پنجه مرگ گیر مانیده و‬
‫در میان آتش و خون میجوشد‪ ،‬اما این مجاهدین با پایمردی و مقاومت بینظیر شان چون کوه بر‬
‫جای خود استوار اند و در اراده آهنین آنان هرگیز سسیتی و تزلیز راه نیافتیه اسیت‪ .‬مقتیدای اصیلی‬
‫آنییان در اییین راسییتا همانییا پیییامبر باعظمییت اسییالم اسییت کییه در حییدیثی بییه روایییت احمیید و ترمییری‬
‫میفرماید‪« :‬من در راه خدا از همه بیشتر آزار و اذیت دیده ام و در کیار ایین دیین از همیه بییشتیر‬
‫در امواج مخاطر‪ ،‬غوطهور شده ام»‪.‬‬
‫من همواره میدیدم و میشنیدم‪ ،‬اما بهزودی باور نمیکردم؛ چون ایین نیو قربیانیهیا فراتیر‬
‫از توان بسیاری از مردم و بهشمو ما مینمود‪ .‬از اینرو اکثراا از آنچه میدیدیم و ییا مییشینیدیم‪،‬‬
‫دچار تعجب و وحشت میشدیم‪ .‬بدیهی است هرکه به کاری همت گمارد و در راه آن از شکیبایی و‬
‫مقاومت کار گیرد‪ ،‬خداوند در همان کار برایش برکت و موفقیت ارزانی میدارد‪ .‬چنیانچیه خداونید‬
‫میفرماید‪« :‬إنه من یتق ویصبر فإن هللا ال یضی أجر المحسنین»‪( .‬یوسف‪ ،‬آیه ‪ )9‬یعنی بدون شیک‬
‫هرکه تقوا و شکیبایی پیشه گیرد‪ ،‬خداوند هرگز مزد نیکوکاران را برباد نخواهد داد‪.‬‬
‫خو بختانه خداوند‪ ،‬یک تن از جوانان شایسیته نهضیت اسیالمی را کیه حیب جهیاد و مبیارزه‬
‫در رگ و خونش جا گرفته‪ ،‬به عنوان زمامدار این خطه مردخیز برگزیده اسیت‪ .‬احمید شیاه مسیعود‬
‫در زمان داود خان دستهای از مبارزان نهضیت را سرپرسیتی مییکیرد کیه بیاالخره همیراه بیا همیان‬
‫مجموعه کوچک‪ ،‬وارد این وادی گردید‪ .‬در آن زمان او یگانیه شخصیی بیود کیه بیا اسیتعما سیالح‬
‫‪ RPG‬آشیینایی داشییت و توانسییت کییه توس ی آن یییک عییراده زرهپییو را در قسییمت «زنی یه» منهییدم‬
‫سازد‪ .‬وی همچنان باری در همان اوای با اجرای یک عملییا موفقانیه بیر ضید دولیت توانسیت در‬
‫مد یک روز‪ ،‬تمام وادی را فت کند و چون بسیاری از فرزندان نهضت نوپای اسالمی از طیرف‬
‫داود خان دستگیر و روانه زندان شدند‪ ،‬وی مجبور به ترک افغانستان و هجر به سیوی پاکسیتان‬
‫گردید‪ .‬عبیدالحق عتیید کیه او را در پشیاور همراهیی مییکیرد‪ ،‬بیرایم گفیت‪ :‬مصیروفیت عمیده او در‬
‫خال این مد ‪ ،‬آن بود کیه همیهروزه بیهخیاطر انجیام ورز بیه بیام اتیا بیاال مییرفیت و اکثیراا بیه‬
‫مطالعه کتابهای نظامی و عسکری میپرداخت‪.‬‬
‫در دوران حکومت نورمحمد ترهکی بود که احمد شاه مسعود با گروهی از سیربازان نهضیت‬
‫اسالمی که توس استاد ربانی با یک پایه شلدز و چند قبضه تفنگ مصنوعی ساخت «دره آدمخی »‬
‫پاکستان مجهیز شیده بودنید‪ ،‬دوبیاره بیه کشیور برگشیت‪ .‬وقتیی ایین مجموعیه وارد پنجشییر گردیدنید‪،‬‬
‫مردم به یاری آنها برخاستند و دوشادو آنان با سنگ و چوب در برابر دولت موض گیری نموده‬
‫و یک بار دیگر سراسر وادی را آزاد ساختند‪ .‬آنگاه احمد شاه مسعود در منطقه «شیت » کیه قسیمت‬
‫او وادی از طرف والیت پیروان مییباشید‪ ،‬پایگیاه گرفیت و از همیان جیا جریانیا را تعقییب و بیه‬
‫گرفتن اطال از مراکز خود در پنجشیر مییپرداخیت کیه بیاالخره خبیر سیقوط مجیدد ایین مراکیز بیه‬
‫دست دشمن و تسل دوباره دولت بر وادی پنجشیر به گوشش رسید‪.‬‬

‫‪20‬‬
‫مسعود میگوید‪ :‬آن روز یکی از دشوارترین لحظا در زندهگی مین بیود کیه تیا کنیون آن را‬
‫از یاد نبرده ام؛ چون مردم یکباره از ما رو برتافتنید و میا را در مییدان تنهیا گراشیتند! آندم میا کیه‬
‫بیست و چهار جوان منسوب به نهضیت اسیالمی بیودیم‪ ،‬در قسیمت «دشیت رییو » گیردهم آمیدیم و‬
‫بهخاطر ادامه جهاد و مبارزه تا آخرین رمق حیا ‪ ،‬تجدید بیعت نمودیم‪ .‬مشک عمدهای کیه بیر سیر‬
‫ما آمد‪ ،‬آن بود که همه از ما فرار میکردند و چنان از ما وحشت داشتند که انگار اژدهیا باشییم! در‬
‫همان حا ‪ ،‬یکی از مردان با شهامت این منطقه که حاجی عبدالمتین نام داشت‪ ،‬دروازه خانیها را‬
‫به روی ما گشیوده‪ ،‬گفیت‪ :‬فعیالا ییک سییر (هفیت کیلیو) آرد در خانیه دارم کیه آن را در خیدمت شیما‬
‫میگرارم تا خدا چاره کند‪ .‬پسر وی به نام محمد ابراهیم‪ ،‬یکی از پیشتازان خوب جهیاد بیود کیه در‬
‫همان اوای به شهاد رسید‪.‬‬
‫من خودم آن مرد را دیدم‪ .‬از عمر پرسیدم‪ ،‬گفت‪ :‬هفتاد سا دارم‪ .‬عبیدهللا انی نییز از وی‬
‫با شگفتی یاد میکرد و میگفت که این مرد‪ ،‬شیر ششم در پنجشیر است‪ .‬او مردی است که هنوزهم‬
‫درخشندهگی جوانی در سییمایش تیابش مییکنید و از هیبیت و وقیار زییادی برخیوردار بیوده کیه قلیب‬
‫بیننده از دیدار تکان میخورد و خیلی نورانی و با تمکین است‪.‬‬
‫***‬
‫وادی پنجشیییر از قسییمت «پریییان» کییه در نزدیکییی بدخشییان قییرار دارد‪ ،‬شییرو و ت یا منطقییه‬
‫«شت » در پروان ادامه پیدا میکند که طو آن مجموعیا ا بیه صید کیلیومتر بیالغ مییگیردد‪ .‬در امتیداد‬
‫این مسیافه‪ ،‬درییای زیبیا و خروشیان پنجشییر جرییان دارد‪ .‬وقتیی آدم بیه آن جیا سیفر مییکنید‪ ،‬خسیته‬
‫نمیشود؛ چون غر دریا و همچنان تماشای درختان سبز و شیاداب‪ ،‬خسیتهگیی و ماللیت را از د‬
‫او میییزداییید‪ .‬بییا آنکییه قسییمتهییایی از راه بسیییار خوفنییاک اسییت؛ چییون احیانیا ا خییود را بییر بلنییدای‬
‫مشرف به دریا مییابی که به سبب خاکرییزیهیای کیوه‪ ،‬فقی جیای پیای بیاریکی در زییر سیمهیای‬
‫اسپ باقی مانده که از عرض خود اسپ تجاوز نمییکنید و چیون بیه زییر نگیاه کنیی‪ ،‬جیر عمیقیی بیه‬
‫چشمت میخورد که اگر اسپ اندکی با کوه تصادم کند‪ ،‬رو به زیر فرو خواهد افتاد‪.‬‬
‫اکنییون امییا آنچییه بییر زیبییایی و رونییق بیییشتییر اییین وادی افییزوده اسییت‪ ،‬وجییود الشییههییای‬
‫سرنگونشده تانکها و عرادهجا مخروبه نظامی روسان میباشد که در امتداد وادی به هر طرف‬
‫پراکنده بوده و از دایره شمار خارج است‪ .‬میبینیی کیه تانیکهیا بیه اثیر اصیابت راکیت و ییا انفجیار‬
‫مییاین‪ ،‬در قعیر دریییا فییرو افتییاده کییه تنهییا چییرخهییای روبییهآسییمان آنهییا بییاالی آب نمایییان اسییت و آن‬
‫عرادهجا دیگر را میبینی که به پشت و دیگری به پهلو افتاده و همچنان به صدها و هزارها بیالغ‬
‫میگردد که تا هنوز هم سر جای خود باقی است‪.‬‬
‫تمام دهکدههای واق بر دو طرف وادی به خرابهها مبد شده اند و از خانههیا جیز انبارهیای‬
‫خاک و کلوخ‪ ،‬چیز دیگری باقی نمانده است‪ .‬وقتی من این قریههای فروافتاده و بهخاکیکسیان را‬
‫تماشا میکردم‪ ،‬تصویر همان روستاهای رومانی در ذهنم مجسم میشید کیه همیین اکنیون بیا قیدامت‬
‫بیش از دو هزار سا در کشور اردن قرار داشته و از جانب نهادهیای حفی آثیار باسیتانی بیهخیاطر‬
‫نگییهداری بقایییای دیوارهییا و سیینگهییایش پاسییداری میییشییوند تییا یکییی از منییاظر د چسییپ بییرای‬
‫سیاحتگران خارجی باشند‪.‬‬
‫واقعا ا از ایین ویرانیی سرتاسیری کیه در هیر گیامی ایین وادی را فیرا گرفتیه اسیت‪ ،‬شیگفتزده‬
‫شییدم‪ .‬وقتییی هییم کییه از انگیییزه اصییلی اینهمییه تبییاهی فراگیییر جویییا شییدم‪ ،‬پاسییخ دریییافتم کییه یگانییه‬
‫انگیییزهای کییه طغیییان شییوروی و مییزدورانش را تییا اییین حیید برانگیخییت‪ ،‬چیییزی بیییش از همییان نظیم‬
‫منحصیر بیه فیرد و سیازماندهیی دقیییق ایین وادی و مقاومیت سرسیختانه آن در برابیر دشیمان خییدا و‬
‫همچنان ضربا کوبنده آن بر پیکر خر سرخ نبوده است‪ .‬تعجیبم فزونیی گرفیت آندم کیه مسیعود‬
‫به بیان وضعیت خوب این دهکدهها تا پیش از تجاوز وحشیانه شوروی پرداخت‪.‬‬

‫‪21‬‬
‫***‬
‫سفر رسمی ما به داخ پنجشیر از قسمت پریان شرو شد‪ .‬درست ساعت هشت شام بیود کیه‬
‫ما به آن جا قیدم گراشیتیم‪ .‬در آن جیا دسیتکیم دو صید اسیپسیوار و صیدها تین از مجاهیدین کیه همیه‬
‫دریشیهای یکنواخت نظامی به تن داشتند و بیر هایی را با خود حم میکردند که آییا نصیر و‬
‫جمال خو آمدید در آنها نقیش شیده بیود‪ ،‬در انتظیار میا بیهسیر مییبردنید‪ .‬صیحنه بسییار جالیب و‬
‫گیرایی بود که تمام احسا ها را در د آدمی برمیانگیخت و او را به یاد آن صیحنههیای درخشیان‬
‫نخستین روزهای جو و خرو این دین در زمان حضر ابوبکر و حضیر عمیر مییانیداخت؛‬
‫روزگاری که فرزندان رشید اسیالم بیرای اولیین بیار در راه نجیا بشیریت بیه هرسیو مییشیتافتند و‬
‫کران تا به کران گیتی را روشنایی و تجلی میبخشیدند‪.‬‬
‫باری سارنوا محمود که آمریت پنجشیر را به عهده دارد‪ ،‬ما را خو آمدید گفت و سیس بیا‬
‫گرمی زیادی همدیگر را به آغو کشیدیم‪ .‬استاد ربانی که صیحبتهیای محمیود را بیرایم ترجمیانی‬
‫میییکییرد‪ ،‬گفییت‪ :‬هفییت صیید اسییپسییوار از سییاعت ده قب ی از ظهییر بییدینسییو در انتظییار شییما بییهسییر‬
‫میبردند و چون از قیدوم شیما میأیو شیدند‪ ،‬پین صید تین آنهیا برگشیتند و دو صید تین دیگیر شیان‬
‫کماکان باقی ماندند‪.‬‬
‫فردا صب ‪ ،‬کاروان ما بهراه افتاد‪ .‬پیشاپیش این کاروان‪ ،‬احمد شاه مسعود و اسیتاد ربیانی کیه‬
‫من نیز آنها را همراهی میکردم‪ ،‬پیاده راه میرفتند‪ .‬غر و همهمه اسیسان مسیتی کیه از قفیای میا‬
‫در حرکت بودند‪ ،‬کاروان ما را پرموج ساخته بود‪ .‬مردم جوقه جوقه از هر طرف بهخاطر تماشای‬
‫این کاروان دیدنی‪ ،‬سی آسا هجوم آورده بودند‪ .‬صفوف منظم مجاهدین که بیا بییر هیای سیبز میزین‬
‫شده بود‪ ،‬در هر جا به نظر میرسید‪ .‬وقتی با هریک از ایین صیفوف برمییخیوردیم‪ ،‬سیرگروپ آن‬
‫چند قدم به جلو میآمد و به پیشگاه استاد ربانی با شیوه عسکری سالم تقدیم مییکیرد‪ .‬مقیارن بیا ایین‬
‫سالمدادن‪ ،‬همه افرادی که در ترکیب آن صف قرار داشیتند‪ ،‬بیا ییک حرکیت سیالحهیای شیان را بیه‬
‫رسم احترام بلند میکردند‪ .‬سس استاد ربانی متقابالا به آنها سالم میداد و از ایشان تقاضا میکیرد‬
‫تا سالحهای خود را پایین آورند‪ .‬جمعیت پرازدحام مردم که بهخاطر بدرقه مهمانان تیازهوارد آمیده‬
‫بودند‪ ،‬همه جیا را فیرا گرفتیه بیود‪ .‬هیر کی مییکوشیید تیا بیه نحیوی افتخیار دسیتپرسیی و ییا الاقی‬
‫سالمدادن و یک لبخندزدن با این قافلهساالران را نصیب شود‪.‬‬
‫وقتی از مقاب مجاهدین رد میشدیم‪ ،‬من با دقت تمام به نیو اسیلحه دسیتداشیته آنیان متوجیه‬
‫میبودم و آنگاه دریافتم که همه از نو اسلحه ساخت رو اند و این خیود دا بیر آن بیود کیه همیه‬
‫را از طریق غنیمت به دست آورده اند‪ .‬اکنون میزیبد تیا ایین سیروده «بکیر بین نطیاح» را در حیق‬
‫آنها زمزمه کنیم‪ ،‬آنجا که میگوید‪« :‬هرگاه یکی از ما نیازمند شود‪ ،‬نیاز زندهگیا را با شمشیر‬
‫خود برآورده میسازد‪ .‬دیگران اما وقتی نیازمند شوند‪ ،‬ناگزیر تن به پستی و ذلت میدهند»‪.‬‬
‫روزی که مصادف بود با ‪ 10‬صفر ‪1409‬هـ مطابق با ‪ 21‬سیستامبر ‪1988‬م‪ ،‬روزی بیود‬
‫که تأثیر عمیقش تا به ژرفنای روان آدمی میتاخت و موج آسایش را در آن برمیانگیخت و حقا که‬
‫آثییار ب ی سییازنده و عمیقییی بییر قلییب و روان م ین گراشییت‪ .‬صییب گاه آن روز‪ ،‬کییاروان مییا از منطقییه‬
‫«خن » به حرکت آغاز کرد‪ .‬پیشیاپیش میا ییک عیراده زرهپیو کیه دسیتهای از مجاهیدین را حمی‬
‫میکرد‪ ،‬با چندین نفربر غنیمتی دیگر که همیه مملیو از سیربازان مجاهیدین بودنید‪ ،‬در حرکیت بیود‪.‬‬
‫نعرههای تکبیر و ترانهسراییهای پرجو مجاهیدین بیر فضیای وادی‪ ،‬طنیینافگین بیود‪ .‬موترهیای‬
‫جیپ از عقب ما روان بودند‪ .‬من همراه با اسیتاد ربیانی‪ ،‬مسیعود‪ ،‬آریینپیور و عبیدهللا انی همیه در‬
‫یک موتر سرگشاده سوار بیودیم‪ .‬کیاروان میا کیه بیا اینهمیه شیور و نواهیا‪ ،‬فریادهیا و شیعاردادنهیا‬
‫همراه بود‪ ،‬از وس جمعیت مردم که بر هردو پهلوی راه صف بسته بودند‪ ،‬ره میگشود‪ .‬هردم کیه‬
‫به قریه و یا مرکزی میرسیدیم‪ ،‬دسیتههیای مجاهیدین را مییییافتیم کیه بیرای مقیدم میا لحظیهشیماری‬

‫‪22‬‬
‫میکنند‪ .‬مردم در سلسله راه در چنیدین نقطیه‪ ،‬سیراپردههیا نصیب کیرده بودنید تیا توقیفگیاهی بیرای‬
‫کاروان باشد تا بتوانند بیا اسیتفاده از ایین اسیتراحت‪ ،‬حرفیی و ییا سیخنی بشینوند‪ .‬آنهیا از مییوههیای‬
‫پنجشیر برای ما تحفه میآوردند‪ .‬در این میان سیب پنجشیر که در اثر آفتابزدهگی رنگ سیرخ بیر‬
‫گونههایش تابش میکرد‪ ،‬از همه بیشتر د چسپ و قاب دیدن بود‪.‬‬
‫بییاالخره بییه منطقییه «پشییغور» مواصییلت کییردیم‪ .‬قومانییدان طییار فرمانییده اییین منطقییه از مییا‬
‫بهگرمی استقبا نمود‪ .‬پشغور این پایگاه بزرگ‪ ،‬انسان را به یاد همان فت عظیمی میاندازد که در‬
‫ماه رمضان سا ‪1406‬هـ در این ساحه بهوقو پیوست؛ قسمی کیه پنجیاه و سیه تین از مجاهیدین‬
‫بهسان یک فرقه تهاجمی سازمانیافته‪ ،‬علییه پایگیاه مسیتحکم دشیمن در آن جیا ییور بردنید کیه در‬
‫نتیجه پایگاه را فت کردند و دستکم چهار صد نفر دشمن را که هشتاد و هفت تن آنان همیه افسیر و‬
‫صییاحب منصییب بودنیید‪ ،‬بییه اسییار گرفتنیید‪ .‬جنییرا احمدالییدین نیییز در زمییره آن اسییرا بییود‪ .‬وقتییی‬
‫مجاهدین او را به قت رساندند‪ ،‬رادیو و تلویزییون دولتیی کابی بیه مید چنید روز‪ ،‬میرگش را میاتم‬
‫گرفت‪.‬‬
‫کاروان از پشغور تا «شابه» به پیش رفت و در آن جا توقف کوتاهی نمیود‪ .‬آنگیاه ییاد بیرادر‬
‫«نورالدین» که چند وقتی را با دشواری زیاد در این منطقیه سیسری کیرده بیود‪ ،‬در د میا زنیده شید‪.‬‬
‫قوماندان پیشین شابه «مرزا» نام داشت‪ .‬وی در شرایطی قوماندانی ایین منطقیه را بیه پییش مییبیرد‬
‫که در آتش و خون میجوشید‪ .‬حاال برادر فرمانروای این منطقه است‪.‬‬
‫کیاروان مییا از قسییمت شیابه بییه صییوب سییه منطقیه نزدیییک بیههیم (کرامییان‪ ،‬عبییدهللا خیی ‪ ،‬دره‬
‫هزاره) رهسسار گردید‪ .‬نماز ظهر را در آن جا ادا کردیم و استراحت کوتاهی نیز داشتیم‪ .‬در آن جیا‬
‫کودکان برای ما ترانهخوانی کردند‪ .‬ترانهخوانی که عمدتا ا حیاوی سیرودهای جهیادی مییبیود‪ ،‬یکیی‬
‫از لوازم تمام مراسم پریرایی ما بود‪ .‬عالوه بر آن‪ ،‬صفآرایی منظم مجاهدین که عمومیا ا لبیا هیای‬
‫نظامی به تن میداشتند و سالحهای پرجالی شان نور خورشید را منعک میساختند‪ ،‬بخیش دیگیر‬
‫این مراسم پرشکوه را تجلی میداد‪.‬‬
‫سس تیا منطقیه «آسیتانه» راه پیمیودیم‪ .‬در امتیداد راه بیر منیاطق بیارک‪ ،‬اورو و سینگانه نییز‬
‫گرر ما افتیاد‪ .‬مسیعود کیه در ماشیین بیا میا ییکجیا بیود‪ ،‬گفیت‪ :‬در ابتیدا بیا ییک شیلدز جهیاد را آغیاز‬
‫کردیم‪ ،‬اما اکنون بحمدهللا هر نو سالح بهشمو چند عراده تانک در دستر ما قرار دارد‪ .‬آندم‬
‫که از قریه سنگانه میگرشیتیم‪ ،‬مسیعود گفیت‪ :‬ایین قرییه از ناحییه انگیور‪ ،‬شیهر بیهسیزایی داشیت‪.‬‬
‫وقتی من (نویسنده) آن قریه را تماشا کردم‪ ،‬دیدم که بهجز انبارهای خاک و کلیوخ چییز دیگیری در‬
‫آن باقی نمانده و حتی یک نها تازه هم در آن جا به چشم نمیخورد‪:‬‬
‫وقتیییییییی وإنهییییییییاب النهییییییییی والییییییییرخائر‬ ‫أال أبیییییک بیییییإحرا وهیییییدم منیییییاز‬
‫خیییییییییرجن بیییییییییال خمیییییییییر وال بمییییییییی زر‬ ‫وإبیییییراز ربیییییا الخیییییدور حواسیییییراا‬
‫وم لهییییییییی رأتییییییییه عییییییییین اله ونییییییییاظر‬ ‫کیییأن لیییم تکییین بنشییییر أحسییین منظیییراا‬

‫یعنی‪:‬‬
‫بیییییییه د از صیییییییحنههیییییییای گرییییییییهآور‬ ‫بنییییییییالم زار از سییییییییوزی کییییییییه دارم‬
‫بییه هییر کییوی و بییه هییر شییاخ پ یر از ب یر‬ ‫از آن روزی کییه آتیییش شیییعلهور شییید‬
‫بیییه خیییون افتیییاد ییییکجیییا طفییی و میییادر‬ ‫چییه جییانهییا و خردهییا رفییت بییر بییاد‬
‫بیییرون از خانیییههییییا بییییکفیییش و چییییادر‬ ‫زنییییییان پییییییردهپییییییو آواره گشییییییتند‬
‫جمییییییا منظییییییر و خورشییییییید و اختییییییر‬ ‫بییییه یغمییییا رفییییت از پنجشیییییر زیبییییا‬

‫‪23‬‬
‫سس در حالی که سوار بر موترها بودیم‪ ،‬به ساحه وسی بیازارک (گورسیتان ابیزار جنگیی)‬
‫مواصلت ورزیدیم‪ .‬این منطقیه‪ ،‬روسیتاهای زییادی بهشیمو پارنیده‪ ،‬ملسیسه‪ ،‬نیوالی ‪ ،‬رحمیانخیی و‬
‫مالخی را دربر مییگییرد‪ .‬در فاصیله مییان «ملسیسه» و «جنگلیک» بقاییای تانیکهیای منهیدمشیده و‬
‫عرادهجا ازبینرفته هنگفتی که دستکم به سه صد تا بالغ میگیردد‪ ،‬انباشیته شیده کیه تیا هنیوز هیم‬
‫باقی است و از دو طرف‪ ،‬راه را احاطه کرده است‪ .‬من از مسیعود در میورد تیاریخ نبیردی کیه ایین‬
‫آثییار تییاریخی را ب یهجییا گراشییته اسییت پرسیییدم‪ ،‬وی گفییت‪ :‬اییین همییه در سییا هییای ‪ 1986‬و ‪1987‬م‬
‫بهوقو پیوسته است‪ .‬به او گفتم‪ :‬چرا دولت به انتقا این همه وسای تخریبشیده دسیت نیزد گفیت‪:‬‬
‫دولت کوششهای پیهم خود را در این راستا بهخرج داد‪ ،‬اما همه تال های آن بیه ناکیامی انجامیید‬
‫و کاری را از پیش نبرد‪ .‬دولت در صدد ایجیاد ییک پایگیاه قیوی در ایین منطقیه بیود‪ ،‬ولیی بیه چنیین‬
‫هییدفی نرسییید‪ .‬از اییینرو در ناحیییه انتقییا دادن وسییای منهییدمشییده کییه همییه از سرنوشییت اسییفبییار‬
‫سرنشینان خود خبر میدهند‪ ،‬نیز دستاوردی جز ناکامی نداشت‪.‬‬
‫***‬
‫در اثنایی که ما از بازارک به سوی رخه روان بیودیم‪ ،‬بیر یکیی از قرییههیا کیه «خیانیز» نیام‬
‫دارد‪ ،‬گرر ما افتاد‪ .‬آندم احمد شاه مسعود که به طرف آن قریه اشیاره مییکیرد‪ ،‬گفیت‪ :‬در ایین قرییه‬
‫خانمی بود که در سا ‪1982‬م به ما خدمت میکرد‪ .‬در آن وقت او تنها کسی بیود کیه در ایین قرییه‬
‫بییاقی مانییده بییود‪ .‬پسییر یییک تیین از هییمسیینگران مییا بییود‪ .‬غیییر و دالوری آن زن تعجییب مییا را‬
‫برمیانگیخت‪ .‬وقتی رو ها منطقه را بمباردمان میکردند‪ ،‬ما همه به مخفییگیاههیا پنیاه مییبیردیم‪،‬‬
‫اما او چنان نمیکرد‪ .‬در همیان سیا ‪ ،‬جنیگهیا شید یافتیه بیود و قیو هیای دشیمن در نزدیکیی ایین‬
‫منطقه جابهجا بودند‪ .‬در همچو یک فضا او برای ما نان میپخت و غیرا تهییه مییکیرد و پسیر آن‬
‫را برای ما میآورد‪ .‬در یکی از روزها بیود کیه بیاران آتیش بیر سیر میا بارییدن گرفیت و از هرسیو‬
‫گلوله و خمساره بر فراز ما میریخت‪ .‬در آن اثنا ما در یک اتا بودیم و چون خواستیم تا از آن جیا‬
‫متفر شویم‪ ،‬ناگاه متوجه شدیم که آن زن بر در اتا ایستاده و بیتابانیه بیه میا صیدا مییزنید کیه از‬
‫اتا بیرون نشوید که آتشباری بسیار شدید است تا آسیب نبینید!‬
‫او دختییری داشییت کییه در پخییتوپیز بییا وی همکییاری میییکییرد‪ .‬بییاری در جریییان کیار‪ ،‬ناگهییان‬
‫گلولییهای بییه آن دختییر اصییابت کییرد و در همییان جییا جییان بییه جییانآفییرین سییسرد‪ .‬آنگییاه مییادر جسییم‬
‫بیروح او را با یک چادر پیچانیده و خیود بیه کیار خیویش ادامیه داد‪ .‬شیوهر نییز قیبالا بیه شیهاد‬
‫رسیده بود و جز همان فرزند مجاهد دیگر کسی نداشت‪ ،‬اما مرگ سراغ فرزند را نییز گرفیت‬
‫تا باالخره او هم بیه قافلیه شیهدا پیوسیت‪ .‬بیدین ترتییب‪ ،‬همیه چییز را در راه خداونید از دسیت داد و‬
‫زبان حالش آنچه را که حضر عایشه در سوگ برادر عبدالرحمن زمزمه میکرد‪ ،‬مینواخت‪:‬‬
‫میییییییی ن الییییییییدهر قییییییییی لیییییییین یتصییییییییدعا‬ ‫وکنیییییییا کنیییییییدمانتی جرامیییییییة برهیییییییة‬
‫لطییییی و اجتمیییییا لیییییم نبیییییت لیلیییییة معیییییا‬ ‫فلمیییییییییا تفرقنیییییییییا کیییییییییأنی ومالکیییییییییا‬

‫یعنی‪:‬‬
‫کیییییز جیییییدایی نقیییییش در خیییییاطر نبیییییود‬ ‫مییییییا چنییییییان بییییییودیم بییییییاهم مییییییدتی‬
‫گییویی یییک شییب بییا میین او حاضییر نبییود‬ ‫لییییک چیییون ازهیییم جیییدا گشیییتیم بیییاز‬

‫من و همه مجاهدین بابت شهاد فرزنید او سیخت غمگیین و متیأثر شیدیم و بیهخیاطر تعزییت‪،‬‬
‫نزد او رفتیم و مرگ فرزند را به وی تسلیت گفتیم‪ .‬او به ما گفت‪ :‬آنچیه بییشتیر از میرگ پسیرم‬
‫مرا آزار میدهد‪ ،‬این است که اکنون کسی ندارم تا نان را به شما برساند‪ .‬لرا پ از ایین مین خیودم‬
‫نان و غرا را تهییه مییکینم و همیه چییز را آمیاده مییگیرارم‪ ،‬شیما خیود بیاییید و آن را ببریید‪ .‬مسیعود‬

‫‪24‬‬
‫اضیافه نمیود‪ :‬اخییراا مین از احییوا آن زن بسییار جوییا شیدم‪ ،‬امیا از او خبییری نییافتم‪ .‬شیاید بیه کابی‬
‫هجییر کییرده باشیید‪ .‬اگییر جییای بودوبییا او بییرایم مشییخص شییود‪ ،‬میین خییودم بییه خییدمت او خییواهم‬
‫پرداخت و در مقاب آنهمه احسانی که به ما کرده‪ ،‬از وی سسا گراری خواهم نمود‪.‬‬
‫***‬
‫درسییت بییه روز جمعییه مییورخ ‪ 12‬صییفر ‪1409‬هییـ مصییادف بییا ‪ 23‬سییستامبر ‪1988‬م بییه‬
‫قسمت «رخه» مرکیز دره پنجشییر رسییدیم‪ .‬وقتیی آن را دییدم‪ ،‬ییاد حدیقیةالمیو در «یمامیه» همیان‬
‫جایی که مسیلمه کراب به آن پنیاه بیرده بیود و بیا کمیا قسیاو و نیامردی‪ ،‬شیمار هنگفتیی از ییاران‬
‫باصیییفای پییییامبر اکیییرم صیییلی هللا علییییه وسیییلم را در آن جیییا بیییه قتییی رسیییانید‪ ،‬در دلیییم زنیییده شییید‪.‬‬
‫قهرمانیهایی که محمد پناه و قوماندان گدا محمد در این منطقه از خود نشیان داده انید‪ ،‬انسیان را بیه‬
‫یاد فداکاریهای یاران رسو خیدا صیلی هللا علییه وسیلم مخصوصیا ا کارنامیههیای تیاریخی بیرا بین‬
‫مالک در جریان نبرد با مسیلمه میاندازد‪.‬‬
‫در سا ‪1982‬م رو ها به دنبا یک تهاجم وحشیانه علیه پنجشیر‪ ،‬منطقه اعنابه و رخیه را‬
‫تصرف کردند و به تعداد پن هزار سرباز نظامی خود را در قسمت رخه و پن هیزار تین دیگیر را‬
‫در قسمت اعنابه جابهجا ساختند‪ .‬بر فراز کوههیای بلنید رخیه و همچنیان بیاالی تسیههیای مجیاور آن‪،‬‬
‫پوستههای امنیتی مستحکم درست کردند‪ .‬در یکی از شبها مجاهدین سینه برفهای متراکم را شق‬
‫کرده و با یک جهان زحمت‪ ،‬خود را بر فراز یکی از کیوههیای نیمیهارتفیا رسیاندند و اسیلحه ثقیلیه‬
‫خود را که متشک از داشکه و هاوان بود‪ ،‬در آن جا نصب کردند‪ .‬این در حالی بود که رو ها در‬
‫بستر وادی و بر فراز تسههای کوچک و در نقطههای بلنید حیاکم بیر منطقیه جابیهجیا بودنید کیه بیدین‬
‫ترتیب مجاهدین در موقعیت متوس که از پیش رو با تسههیای کیمارتفیا و از پشیت سیر بیا قلیههیای‬
‫شامخ مواجه بود‪ ،‬قرار داشتند‪.‬‬
‫وقتییی مسییعود موقعیییت سیینگرهای مجاهییدین را بییرای مییا نشییان میییداد‪ ،‬از فییرط تعجییب گ یی‬
‫میماندم و برایم چنان مینمیود کیه گوییا او از کتیاب «هیزار و ییک شیب» قصیه مییگویید‪ .‬بیا چشیم‬
‫میدیدم و با گو مییشینیدم‪ ،‬امیا عقلیم بیه آسیانی بیاور نمییکیرد؛ چیون آنچیه میدییدم و میشینیدم‪،‬‬
‫حاکی از کار انسانی دشواری بود که از گوشت و خون تغریه شده و تنهیا کسیی بیه آن اقیدام مییکنید‬
‫که نخست جانش را بر کف نهاده باشد‪ .‬اما در واق این نیروهای عقییم و همیتهیای پسیت اسیت کیه‬
‫بازهم در برابر این وقای انجامشده‪ ،‬میا و مبهیو مییمانید و از بیاورکردن آن بیاز مییایسیتد‪ ،‬در‬
‫حالی که اگر همچو قهرمانیهای فو العاده در صحنه عم پیاده نمیگردید‪ ،‬یقینا ا که رو هیا تیا بیه‬
‫اییین حیید ذلیالنییه بییر پیییش پییای مجاهییدین بوسییه نمیییزدنیید و صییل و آشییتی را هییم از آنییان مطالبییه‬
‫‪1‬‬
‫نمیکردند‪.‬‬
‫خالصه اینکه رو ها از هر وسیله ممکن در جهیت سیرکوب ایین دسیته از مجاهیدین کیه در‬
‫تییاریکی شییب و از میییان تییودههییای متییراکم بییرف‪ ،‬شیییرگونه بییر فییراز آن کییوه راه بییرده بودنیید‪ ،‬کییار‬
‫گرفتند و هرچه از خمساره و توپ و بم و موشک در اختیار داشتند‪ ،‬بر فراز سنگر آنان ریختند‪ ،‬اما‬
‫هیچیک کارگر نیفتیاد و ثبیا و پاییداری مجاهیدین درهیم نشکسیت‪ .‬حیاال ایینکیه از کجیا و چیهگونیه‬
‫برای شان غرا میرسید‪ ،‬در حالی که آتشباری دشمن از هرسو موج میزد باید گفت کیه در مید‬
‫ده روز غرای شان فق تو خشک بود و چون آن هم به انتها رسید‪ ،‬هیر مجاهید ییک دانیه کچیالو‬
‫به جای غرای روزمره صرف میکرد که با همین حا تا آخر باقی ماندند و حتی پو کچالو هیم از‬
‫طریق قرضگیری از تاجران محلی تأمین میگردید‪ .‬مسعود میگویید‪ :‬حالیت چنیان بیر سیر میا آمیده‬

‫‪ .1‬از این گفته مملف شهید برداشت میشود کیه ایشیان را نییز عقییده بیر آن بیوده کیه تیندادن رو هیا بیه آتیشبی موقیت بیا مسیعود در سیا‬
‫‪ 1362‬خورشیدی‪ ،‬نمایانگر شکست بزدالنه آنها و اعتراف مستقیم شان به نیروی مجاهدین در آن زمان بوده است‪( .‬مترجم)‬

‫‪25‬‬
‫بود که وقتی اسسی را از دور میدیدیم که به طرف سنگرهای مجاهدین روان است‪ ،‬میترسیدیم که‬
‫مبادا یکی از آن تاجران باشد که برای بازپ گرفتن قرض خود آمده است!‬
‫صحنه کارزار در آن سا از لحظه سسیدهدم تا هنگام افو خورشید‪ ،‬گرم میبود‪ .‬رو ها در‬
‫طو مد روز‪ ،‬هر گونه جیرأ بیرای گشیتوگیرار در البیهالی پوسیتههیای شیان را از دسیت داده‬
‫بودند‪ .‬هرگاه جنبندهای میجنبید‪ ،‬ناگاه گلوله دهشکه به سراغش میرسید و برایش هشدار میداد تیا‬
‫دوباره چنین بیباکی را به خود راه ندهد و بهجز در پرده سیاه شب به گشتوگرار نسیردازد‪ 1.‬همیین‬
‫جوانان که با یک ثبا و استقامت کمنظیر در کوهپایههای یخبسته و پوشیده بیا بیرف بیه زنیدهگیی و‬
‫مقاومت ادامه دادند‪ ،‬سرانجام موفق شدند تا پاسخ دندانشکن بیه رو هیا بدهنید و طغییان خشیم پین‬
‫هزار نظامی رو را مهار کنند‪:‬‬
‫أسییییییید تصییییییییر لیییییییه األسیییییییود ثعالبیییییییا‬ ‫أسییییییید فرائسیییییییها األسیییییییود یقودهیییییییا‬

‫یعنی‪:‬‬
‫وانگیییه بیییه شیییکم ز خیییون او سییییر بیییود‬ ‫شییییری کیییه شیییکار دام او شییییر بیییود‬
‫کییو را نییه هییرا و تییر شمشیییر بییود‬ ‫شییییران دگیییر بیییه پییییش او روبیییاه انییید‬

‫چه خو گفته است شیخ ابن قیم‪ ،‬آنجا که فرمود‪« :‬وقتیی سیتاره همیت در شیب تیار نیاتوانی‬
‫درخشیییدن گیییرد و از پییی آن مهتییاب عزیمییت چهییره بنماییید‪ ،‬آنگییاه سییرزمین د در پرتییو نییور حییق‬
‫روشن خواهد شد»‪.‬‬
‫بییه هییر حییا ‪ ،‬طییی اییین میید مییردم رخییه تنهییا از طییرف شییب در خانییههییای شییان سییکونت‬
‫میکردنید‪ ،‬امیا از طیرف روز چنیین نبیود؛ چیون همزمیان بیا دمییدن صیب ‪ ،‬کودکیان از پیدران شیان‬
‫پیشی گرفته‪ ،‬دوان دوان به صوب پناهگاههای خویش در کوههای مجاور میشیتافتند و تمیام روز را‬
‫در آن جییا سییسری میییکردنیید و چییون خورشییید افییو میییکییرد و شییب پییرده سیییاه بییر روی زمییین‬
‫میگستراند‪ ،‬همه دوباره به سوی خانههای شان برمییگشیتند تیا ایین بیار از گزنید سیرمای جیانکیاه‪،‬‬
‫جان به سالمت برند‪ .‬این همه از بابیت جنیگهیایی کیه غالبیا ا از آغیاز سیسیدهدم تیا فیرا رسییدن شیب‪،‬‬
‫ادامه مییافت‪.‬‬
‫مسعود میگوید‪ :‬باالخره تصمیم ما بر آن شد تا علیه پایگاه فرقه رخه‪ ،‬یک عملییا چریکیی‬
‫انجام دهیم‪ ،‬آنچنیان کیه وارد آن شیویم و در عمیق آن رخنیه کنییم‪ .‬البتیه عملییکیردن ایین برنامیه بیه‬
‫همییت کسییانی نیییاز داشییت کییه روح و روان خییود را یییکسییره بییه خداونیید تسییلیم کییرده انیید‪ .‬میین از‬
‫مجاهدین تقاضا نمودم تا دستکم سی نفر برای انجام این مسئولیت سنگین آماده شوند‪ .‬آنگاه متوجه‬
‫شدم که صد تن از آنها بهطور داوطلبانه بهخاطر اجیرای آن پیالن‪ ،‬حاضیر شیدند! در حیالی کیه آن‬
‫کار در ذا خود وظیفهای ب دشوار و پرخطر و خیلیها مدهش و طاقتفرسیا بیود؛ چیون عیالوه‬
‫بر تراکم برف‪ ،‬دریا نیز در عرض راه مجاهدین قرار داشت که میبایست از آن عبور کنند‪ .‬شاعر‬
‫اما بیجا نگفته است‪:‬‬
‫فمیییییییا حیلیییییییة المضیییییییطر إال رکوبهیییییییا‬ ‫إذا لیییییییم یکییییییین إال األسییییییینة مرکبیییییییا ا‬

‫یعنی‪:‬‬

‫‪ .1‬مسئو دستگاه دهشکه در آن وقت‪ ،‬مردی به نام صوفی غالمالدین بود که افسانه مقاومت فوالدین او در آن شیرای حسیا تیا بیه امیروز‬
‫بر سر زبانها است‪ .‬همین حادثه باع شد که مردم او را به نام «صوفی دهشکه» یاد کنند و حتیی بسییاریهیا تیا کنیون او را فقی بیه همیین‬
‫نام میشناسند‪ .‬قصههای او با دهشکها به شک افسانهای از ایام گرم جهاد درآمیده اسیت کیه همیه را بیه وجید و سیرور مییانیدازد‪ .‬او حیاال‬
‫زنده است‪ ،‬اما در گمنامی! و اگر بمیرد‪ ،‬بازهم زنده خواهد بود‪( .‬مترجم)‬

‫‪26‬‬
‫نشسیییییییتن بیییییییر لیییییییب شمشییییییییر بیییییییران‬ ‫اگییییر میییین را نبییییودی چییییارهای جییییز‬
‫کییییه خییییو باشیییید مییییرا خییییوی دلیییییران‬ ‫نسیییییییویم جیییییییز نشسیییییییتن راه دیگیییییییر‬

‫مسییعود بییه ادامییه افییزود‪ :‬مییا بهشیید از ناحیییه مییوزههییا کمبییود داشییتیم و از همییین بابییت خیلییی‬
‫نگران بودیم‪ .‬از اینرو فق آن دسته از جوانان که بهخاطر رساندن آذوقه و یا مهما به سنگرهای‬
‫مجاهدین در نقطههای بلند کوهی موظف مییشیدند‪ ،‬میوزههیای موجیوده را بیه پیا مییکردنید‪ .‬بیا ایین‬
‫همه‪ ،‬همتها عالی و ارادهها آهنین بود‪:‬‬
‫کیییییأنهم مییییین طیییییو میییییا التثمیییییوا میییییرد‬ ‫سیییییییأطلب حقیییییییی بالقنیییییییا ومشیییییییائخ‬
‫کثیییییییییر إذا شییییییییدوا قلییییییییی إذا عییییییییدوا‬ ‫ثقییییییا إذا القییییییوا خفییییییاف إذا دعییییییوا‬

‫یعنی‪:‬‬
‫شمشیییییر مییییرا وسیییییله اسییییت و گییییردان‬ ‫آنگییییه کییییه ز دشییییمنم بجییییویم کییییامی‬
‫در قلییییییب حییییییوادث انیییییید دایییییییم پنهییییییان‬ ‫آنها که هوا و خوی شان جنیگ بیود‬
‫بسییییییارتر انییییید همیشیییییه انیییییدر مییییییدان‬ ‫از روی عیییدد بییییه دیییییده انییییدک آینیییید‬

‫باالخره مجاهدین شیبهنگیام بیه صیوب پایگیاه دشیمن بیهراه افتیاده‪ ،‬از درییا گرشیتند و آهسیته‬
‫آهسته به مقصدجا خود را نزدیک کردند تا سرانجام دروازههای اقامتگاههیای دشیمن را گشیودند و‬
‫هرکه را در آن یافتند‪ ،‬به رگبار بستند‪ .‬بیدین ترتییب‪ ،‬بسییاری کشیته و زخمیی بیهجیا گراشیته و خیود‬
‫برگشتند‪ .‬خبر این صحنه تکاندهنده بهسان صاعقه وحشتناکی گیو و د رو هیا را لرزانید کیه‬
‫در اثر آن خود را در تنگنایی که از هر طرف موج بیدبختی بیه سیراغ شیان مییآمید‪ ،‬یافتنید‪ .‬در ایین‬
‫حادثه یک تن از مجاهدین به شهاد رسید و باقی همه سالم به مواض خویش برگشتند‪.‬‬
‫این رویداد تاریخی‪ ،‬روحیه سساهیان اسالم را به حدی باال برد که دوبیاره تصیمیم گرفتنید تیا‬
‫عین عم کرد را در قسمت پایگاه فرقه دومیی رو هیا در اعنابیه تکیرار نماینید‪ .‬ایین بیار مجاهیدین‬
‫دست به یک شبیخون شدیدتر علیه مرکز فرقه اعنابه زدند‪ ،‬قسمی که یک دیسیوی بیزرگ را کیه در‬
‫داخ فرقه وجود داشت‪ ،‬منفجر ساختند و بسیاری کشته و زخمیی بیهجیا گراشیتند و خیود بیدون هییچ‬
‫نو خسارتی جانی و مالی‪ ،‬سالم برگشتند‪ .‬این جا بود که دشمن تشخیص داد کیه نیابودی حتمیی‪ ،‬او‬
‫را تهدید میکند‪ ،‬پ ناگزیر باید چارهای جست؛ زیرا تنها کسی که شکست نمیخورد‪ ،‬همیان اسیت‬
‫که از مرگ نمیترسد‪:‬‬
‫وذالا وإنیییییییییییییییییی إل بییییییییییییییییین اإلبیییییییییییییییییا‬ ‫أخوفیییییییا ا وعنیییییییدی تهیییییییون الحییییییییاة‬
‫رأییییییییت العییییییییش فیییییییی أرب النفیییییییو‬ ‫ومییییوتی فییییی الییییوغی عیییییش ألنییییی‬

‫یعنی‪:‬‬
‫بییییییه دنیییییییا پییییییی مییییییرگ بییییییا حشییییییمتم‬ ‫میین از مییرگ هرگییز نترسییم کییه میین‬
‫کیییییییییه مییییییییین زاده غییییییییییر و همیییییییییتم‬ ‫بیییییود ذلیییییت زنیییییدهگیییییی عیییییار مییییین‬
‫کیییییییه زان بیییییییاز ییییییییابم همیییییییی عیییییییزتم‬ ‫چه خو باد مردن میرا وقیت جنیگ‬

‫آری‪ ،‬این جا بود که رو هیا جبیین ذلیت بیر پیشیگاه مجاهیدین سیاییدند و چیارهای نیافتنید جیز‬
‫آنکه به صل و آتشب با شیر پنجشیر‪ ،‬تن دهند و به نیروی مجاهیدین اعتیراف رسیمینمایند‪ .‬بیاز‬
‫اینهمه رویدادهای عظیمی که در این وادی بهوقو میپیوسته است و میبایید کیه تیاریخ معاصیر‬
‫اسییالم بییر مبنییای آن از نییو نوشییته شییود‪ ،‬همییه نبردهییای فییو العییادهای بییوده کییه بییه حقییایق خیییالی و‬

‫‪27‬‬
‫اسطورههای کهن میمانند‪ .‬اما با تأسف‪ ،‬کسانی که از دور و از طریق وسای ارتباط جمعی اخبیار‬
‫این رادمردان را تعقیب میکنند‪ ،‬هرگز نمییتواننید حتیی از کوچیکتیرین صیحنه از آن صیحنههیای‬
‫درخشانی که اینها میسازند‪ ،‬درست آگاه شوند؛ زیرا کارگردانان رسانههای بینالمللی نمیخواهند‬
‫تا چهره واقعی کسانی که همچو کارهای خار العاده از دست شان سر میزند‪ ،‬در پیشگاه تودههای‬
‫مسلمان در جهان شناخته شود؛ چون از پیامدهای آن سخت احسا خطر میکنند‪.‬‬
‫سینت جییاودان الهییی در هسییتی امییا بییر اییین اسییت کییه سییرانجام حییق ظاهرشییدنی اسییت و آنکییه‬
‫عاقبییت بییه گییودا بییدبختی فییرو میییرود و بییهزودی موجویییت خییود را میییبییازد‪ ،‬همانییا باطییی و‬
‫باط ی پرسییتان انیید‪ .‬خداونیید میییفرماییید‪« :‬فأمییا الزبیید فیییرهب جفییا ا ‪ ،‬وأمییا مییا ینف ی النییا فیمک ی فییی‬
‫األرض‪ ،‬کییرلک یضییرب هللا األمثییا »‪( .‬سییوره الرعیید‪ ،‬آیییه ‪ )17‬یعنییی امییا کییف بییهکنارافتییاده‪ ،‬نییابود‬
‫مییشییود و چییزی کییه بیه مییردم سیود میییدهید‪ ،‬در زمییین مییمانیید‪ .‬خداونید مثی هیا را چنییین مییزنیید‪.‬‬
‫همچنان میفرماید‪« :‬ب نقرف الحق علی الباط فیدمغه‪ ،‬فیإذا هیو زاهیق»‪( .‬األنبییا ‪ ،‬آییه ‪ )18‬یعنیی‬
‫بلکه حق را بر سر باط میکوبیم تا آن را نابود سازد و به این ترتیب‪ ،‬باط نابود میشود‪.‬‬
‫***‬
‫خالصه اینکه آنچه جبهه پنجشیر را نسبت به جبها دیگر متمایز میسازد‪ ،‬چند مورد ذیی‬
‫است‪:‬‬
‫‪ .1‬فرماندهی واحد و مقام قیادتی که ده سیا متیوالی در دشیوارترین شیرای نیاگوار ییکجیا بیا‬
‫دسته تربیتیافتها که با کما بیداری و حکمت‪ ،‬سالیان درازی به رعایت و آموز آنیان‬
‫پرداخت‪ ،‬بهسر برده است‪ .‬پیدا است هرکه چییزی بکیارد‪ ،‬حاصیلش را برمییگییرد و آنکیه‬
‫برتری میخواهد‪ ،‬بیدارخوابی میکشد و البته خداوند هم مزد نیکوکاران را برباد نمیدهد‪.‬‬
‫‪ .2‬اهتمام بالغ فرمانده به آموز ‪ ،‬سازماندهیی‪ ،‬نظیم و بسیی سیالم افیراد‪ .‬خداونید مییفرمایید‪:‬‬
‫«وأعدوا لهم ما استطعتم من قوة»‪( .‬األنفا ‪ ،‬آیه ‪ )60‬یعنی در برابر آنهیا از لحیاظ قیو و‬
‫نیرو تا حد توان‪ ،‬خود را آماده سازید‪.‬‬
‫‪ .3‬وجود دایمی فرمانده در میان سساهیانش‪ ،‬بهگونهای که یکجا با آنها غرا صرف مییکنید و‬
‫از نو لبا آنان لبا میپوشد که اینهمه موج محبیت او را در د سیساهیانش برانگیختیه‬
‫است‪ ،‬به حدی که هردم حاضر اند تا در راه پا داری وی‪ ،‬جانهای شان را فدا سازند‪.‬‬
‫‪ .4‬شک نیست که توجه فرمانیده بیه عواطیف و احساسیا میردم و گیو دادن بیه خواسیتههیا و‬
‫مطالب آنان بدون اینکه بار سنگین و یا ضریبههای مالی بر دو آنان بگرارد‪ ،‬خود باع‬
‫شده تا همهگیی پروانیهوار بیر گیرد شیم او بسیچنید و د بیه مهیر ببندنید‪ .‬وقتیی انسیان در‬
‫پنجشیر بهسر برد‪ ،‬چنان احسا میکند که انگار سرتاسیر ایین وادی بیه مثی ییک خیانواده‬
‫است کیه قایید آن بیرای خردسیاالن‪ ،‬پیدر و بیرای بیزرگسیاالن‪ ،‬فرزنید و بیرای هیمسیاالنش‬
‫بییرادر اسییت‪ .‬از همییین جییا بییود کییه در سییا ‪1984‬م یییک صیید و پنجییاه هییزار نفییر از اهییالی‬
‫پنجشیر در نیمه زمستان به محض اشاره قاید شان یکسره هجر گزیدند و خانه و کاشانه‬
‫خود را ترک گفتند‪ .‬این حقیقتی است که مانند آن در تاریخ معاصر بهوقیو نسیوسیته اسیت‪.‬‬
‫آنچه بیشتر روی این واقعیت صحه میگرارد‪ ،‬این است که از بدو آغاز جهاد تیا کنیون از‬
‫صدها روستای پنجشیر تنها یک حصه کوچک آن به دولت تسلیم شده است و ب ‪.‬‬
‫آری‪ ،‬با همین دالی است که وقتی در شما کشور کلمه «آمرصاحب» اطال شود‪ ،‬یکسره‬
‫به احمد شاه مسیعود برمییگیردد‪ .‬خداونید مییفرمایید‪« :‬ییا أیهیا الیرین آمنیوا مین یرتید مینکم عین دینیه‬
‫فسوف یأتی هللا بقوم یحبهم ویحبونه‪ ،‬أذلة علی المممنین أعزة علی الکافرین‪ ،‬یجاهدون فی سیبی هللا‬
‫وال یخافون لومة الئم‪ ،‬ذلک فض هللا یمتیه من یشا ‪ ،‬وهللا واس علیم»‪( .‬المائده‪ ،‬آییه ‪ )54‬یعنیی ای‬
‫کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه یکی از شما از دین خویش برگیردد‪ ،‬زود خواهید بیود کیه خداونید‬

‫‪28‬‬
‫گروه دیگری را برانگییزد کیه خیدا آنهیا را و آنهیا خیدا را دوسیت مییدارنید‪ .‬در برابیر مسیلمانان‪،‬‬
‫فروتن و در مقاب کفار‪ ،‬زورآور مییباشیند‪ .‬در راه خیدا جهیاد مییکننید و از مالمیت سیرزنشگیران‬
‫نیز هرا نمیدارند‪ .‬این است احسان خداوند که به هرکه بخواهد‪ ،‬میدهد و خداونید بیزرگ و دانیا‬
‫است‪.‬‬
‫***‬
‫به هر حا ‪ ،‬وقتی بیه قسیمت رخیه رسییدیم‪ ،‬قومانیدان گی حییدر از میا اسیتقبا گرمیی بیهعمی‬
‫آورد‪ .‬مرکز فرماندهی او به نیام «قرارگیاه چمیا ورده» ییاد مییشیود‪ .‬آنگیاه مسیعود بیه سیتایش ایین‬
‫رزمجوی نمونه و بیان کارنامههای درخشانش که نشان غیر و شیجاعت او مییباشید‪ ،‬لیب گشیود‪.‬‬
‫حاال او یک پا دارد؛ مسعود گفت‪ :‬پیای دیگیر در اثیر انفجیار میاین از بیین رفتیه اسیت‪ .‬احمید شیاه‬
‫مسعود از شهید عبدالواس قوماندان افسانهای پیشین رخه نییز بیه میا قصیه گفیت کیه ماییه تعجیب میا‬
‫بود‪:‬‬
‫میییییو فیییییریص المیییییو منیییییه ترعییییید‬ ‫أسیییییید دم األسیییییید الهزبییییییر خضییییییابه‬

‫یعنی‪:‬‬
‫از چییرم پلنییگ مییوزه کردهاسییت بییه پییا‬ ‫شیری که کفش ز خون شیر اسیت حنیا‬
‫بییییاال بکنیییید فلییییک بییییه او دسییییت دعییییا‬ ‫مرگییی کییه ز هیبییتش بلییرزد تیین مییرگ‬

‫مسعود عالوه نمود‪ :‬دالوری او به حدی بود که یک بار بیا تفنیگهیای دسیتداشیته قیدیمی کیه‬
‫غالبا ا برای شکار بیهکیار گرفتیه مییشیدند‪ ،‬در البیهالی تانیکهیای دشیمن بیه عملییا پرداخیت و در‬
‫کوتاهمد ‪ ،‬مقدار زیادی کالشینکوف به غنیمت گرفت‪.‬‬
‫ما در ضمن بازدید خویش از رخه‪ ،‬از بیمارستانی که در آن جا فعا است‪ ،‬نیز دیدن بهعمی‬
‫آوردیم‪ .‬متأسفانه آن بیمارستان از مواد مورد نیاز پزشکی و دارو تقریبا ا خالی بیود‪ ،‬بیا آنهیم دسیتی‬
‫از آستین ممسسا خیرییه اسیالمی دراز نشیده تیا ایین خیال را پیر کنید‪ .‬یگانیه جهتیی کیه تیا کنیون بیه‬
‫تموی آن پرداخته است‪ ،‬یک ممسسه صحی سویدنی مییباشید‪ .‬پی از صیرف غیرای چاشیت‪ ،‬نمیاز‬
‫جمعه را در مسجد جام رخه ادا نمودیم‪ .‬مسجد از جمعیت پرازدحام نمازگزاران‪ ،‬موج مییزد‪ .‬در‬
‫آن جا استاد ربانی به جمعیت حاضر سخنرانی کرد‪.‬‬
‫بعد از ادای نماز‪ ،‬کاروان ما به سمت آخرین نقطیه پنجشییر رهسیسار گردیید‪ .‬در طیو راه بیر‬
‫قرییه «آبدره» گیرر کیردیم‪ .‬مجاهیدین کییه صیفوف منظمیی تشیکی داده بودنیید‪ ،‬بیه پیریرایی میا آمییده‬
‫بودند‪ .‬آنگاه پیاده شدیم و به جمعیت میردم سیالم دادییم‪ .‬کودکیان نییز سیرودهای جهیادی شیان را در‬
‫حضور ما زمزمه کردند‪ .‬کاروان ما تیا اعنابیه‪ ،‬همیان دهکیدهای کیه بخشیی از سیاکنین آن بیه دولیت‬
‫روی خییو نشییان داده بودنیید‪ ،‬بییه پیییش رفییت‪ .‬وقتییی آن منطقییه را تماشییا کییردم‪ ،‬دیییدم کییه تییا هنییوز‬
‫باغهایش سرسبز مانده و از ناحیه آبادانیا هم آن اندازه که سایر مناطق پنجشییر خسیارهمنید شیده‬
‫اند‪ ،‬آسیب ندیده است‪ .‬در آن جا یک تعداد از مجاهدین بهشمو بخشی از اهالی منطقه به گرمیی از‬
‫ما پریرایی نمودند‪ .‬مسعود گفیت‪ :‬ایین منطقیه دو گونیه میردم را در دامین خیود پرورییده اسیت‪ :‬یکیی‬
‫بدترین مردم که به یاری دشمن برخاسیتند و دیگیری بهتیرین مجاهیدانی کیه در فیداکاری و مبیارزه‪،‬‬
‫الگو بودند‪.‬‬
‫سییس کییاروان بییه راهپیمییاییا ادامییه داد کییه در ضییمن از قریییه «ف یراج» پ ی از آنکییه از‬
‫استقبا گرم مجاهدین و اهالی منطقه بهره گرفتیم‪ ،‬رد شیدیم‪ .‬سیرانجام بیه آخیرین نقطیه پنجشییر در‬
‫قسمت شت مواصلت کیردیم‪ .‬شیت همیان منطقیهای اسیت کیه احمید شیاه مسیعود بیرای اولیین بیار در‬
‫زمان ترهکی در آن جا پایگاه گرفته بود‪ .‬وقتی به آن جیا رسییدیم‪ ،‬دییدیم کیه سیراپرده بزرگیی کیه بیا‬

‫‪29‬‬
‫قالینها فر شده بود‪ ،‬نصب کرده انید‪ .‬سیس وارد آن شیدیم و نمیاز عصیر را ادا نمیودیم‪ .‬بیرادران‬
‫گفتند که منطقیه شیت از لحیاظ اداری‪ ،‬مربیوط پنجشییر نبیوده بلکیه تیاب ولسیوالی گلبهیار اسیت‪ ،‬امیا‬
‫مجاهدین آن را به پنجشیر ملحق ساخته اند‪ .‬آنها افزودند‪ :‬از این جا تیا گلبهیار‪ ،‬چهیار دقیقیه راه بیه‬
‫رفتار موتر است‪ .‬یکی از پایگاههای روسان تا هنوز در گلبهار مستقر میباشد که تانکهیای آن از‬
‫دور به چشم میخورد‪ .‬منتها در این روزها کوچیکتیرین تحرکیی از خیود بیر ضید مجاهیدین نشیان‬
‫نمیدهند و تمام هم و غم آنها این اسیت کیه چیهگونیه بتواننید جیان خیود را نجیا دهنید و چهیار میاه‬
‫باقیمانده را بدون خطر بگررانند تا باالخره همراه با اندک اعصیاب و هوشیی کیه بیرای شیان بیاقی‬
‫مانده است‪ ،‬دوباره به وطن اصلی خویش برگردند‪.‬‬
‫سس به سوی رخه بازگشت کیردیم‪ .‬ییک شیب در آن جیا مانیدیم و روز بعید‪ ،‬صیب گاهیان بیه‬
‫بازارک برگشتیم‪.‬‬

‫‪30‬‬
‫آتشبس ‌‬
‫در‌باره‌ ‌‬
‫(سا ‪)1362‬‬

‫مسعود میگوید‪ :‬ضربا کوبندهای که ما بر پیکیر رو هیا بیهوییژه در قسیمت رخیه پنجشییر‬
‫وارد آوردیم و توانستیم تیا بیه ییاری خداونید جلیو پییشرفیت آنهیا را بگییریم و حرکیت شیان را کنید‬
‫سازیم‪ ،‬قسمی که رفیتوآمید در طیو روز بیر آنهیا نیاممکن شید و پی از آنکیه موفیق شیدیم تیا در‬
‫خوابگاههای آنان در فرقه نظامی شان واق در قسمت رخه و اعنابیه پنجشییر رخنیه کنییم‪ ،‬ایین همیه‬
‫باع شد که رو ها به متارکه جنگ تن دهند و از ما آتیشبی را مطالبیه نماینید‪ .‬بنیا ا مکتیوبی را‬
‫عنیوانی مین فرسییتادند و در آن خواسیتار توافییق بیر آتییشبی شیده بودنیید‪ .‬آنهیا در نامییه شیان از میین‬
‫بسیار به حرمت و تعظیم نام برده بودند‪ .‬من به نوبه خود علما را جمی آوری کیردم و موضیو را‬
‫با آنان در میان گراشتم و از آنها نظر شریعت اسالمی در زمینیه را خواسیتار شیدم‪ .‬آنهیا بیه اتفیا‬
‫هییم اییین آتییشبی را بییه عنییوان یییک پیییروزی بییزرگ بییرای مجاهییدین تلقییی کردنیید‪ .‬سییس بییا ارسییا‬
‫نامهای به استاد ربانی‪ ،‬نظر او را نیز جویا شدم که موافقت خود را ابراز داشت‪.‬‬
‫این پیشنهاد صل از طرف رو ها در سختترین شرای برای ما پیشکش گردید؛ چون در‬
‫همان سا ‪ ،‬جنگها شد بیسابقهای کسب کرده بود‪ ،‬قسمی کیه رو هیا بیه دو حملیه بیزرگ علییه‬
‫پنجشیر دست زدند که در ثر آن حدود یک هزار و چهار صد نفر جام شیهاد نوشییدند و از جانیب‬
‫مقاب هم حدود دو صد نفر از افراد بلندپایه شان کشیته شیدند و پییاپی نامیههیای تهدییدآمیز از طیرف‬
‫نجیب که در آن وقت رئی سازمان اطالعاتی «خاد» بود و عبدالقادر که سمت وزار دفا دولت‬
‫را به عهده داشت‪ ،‬برایم میرسید و نیز در آن وقت نرخ مواد غرایی بینهایت باال رفته بود‪ ،‬قسمی‬
‫که یک کیلو جواری هزار افغانی و ییک کیلیو نمیک هفیت صید افغیانی بیود‪ .‬راههیا کیالا بیه روی میا‬
‫بسییته شییده بییود و از دو جهییت تحییت محاصییره دشییمن قییرار داشییتیم‪ :‬در ولسییوالی انییدراب‪ ،‬قومانییدان‬
‫جمعه خان از حزب اسالمی که بعداا بیه دولیت پیوسیت‪ ،‬دسیت بیه بسیتن راه بیاالی میا زده بیود و در‬
‫همان زمان بود که یک کاروان امدادی که شام صد اسپ بود و آن را استاد ربانی از پشاور برای‬
‫ما فرستاده بود‪ ،‬از طرف یکعده برادران در کوهستان توقیف گردید و به ما نرسید‪.‬‬
‫اییین عوامی باعی شیید تییا مییا پییو غییرا و مصییارف اعاشییه و اباتییه خییود را از تییاجران محلییی‬
‫پنجشیر به قرض بگیریم‪ .‬مصرف یکروزه مجاهیدین مجموعیا ا بیه ییک صید و پنجیاه هیزار افغیانی‬
‫بییالغ میییگردییید‪ .‬بییا اییین حییا ‪ ،‬وقتییی مییا در پشییاور بییا یییک جهییان کوشییش و زحمییت طالییب کمییک و‬
‫همکاری شدیم‪ ،‬آنچه از طرف اتحاد مجاهیدین بیه میا رسیید‪ ،‬چییزی بییش از ییک ملییون و دو صید‬
‫هییزار افغییانی نبییود کییه تنهییا مصییرف هشییتروزه جبهییه را پییوره میییکییرد‪ .‬لییرا مییا از هییر طییرف در‬
‫محاصییره قییرار داشییتیم‪ ،‬هییم از جانییب رو هییا و هییم از ناحیییه انییدراب و هییم از طییرف نجییراب و‬
‫کوهستان و غیره که بدین ترتیب هیچ راهی از خارج پنجشیر به روی ما باز نبود‪.‬‬
‫در همچو شرایطی بود که نامه رو ها به ما رسید که طی آن از ما آتشب را مطالبه کیرده‬
‫بودند‪ .‬رو ها بهخاطر انجام دیدار و مراکره با من‪ ،‬پیشنهادا ذی را ارایه داشتند‪:‬‬
‫‪ .1‬اینکه مالقا در یک موقعیت متوس صیور گییرد و هیردو جانیب را محیافظین شیان‬
‫همراهی کنند‪.‬‬
‫‪ .2‬اینکه هردو طیرف از ییکدیگیر گروگیان گیرنید تیا اگیر از ییک جانیب خیانیت صیور‬
‫گرفت‪ ،‬گروگانها کشته شوند‪.‬‬

‫‪31‬‬
‫من هردو پیشنهاد را رد کردم و به آنها اطال دادم که فق یک راه وجود دارد و آن اینکیه‬
‫شما خود نزد ما بیایید و ما امنیت تان را تأمین خواهیم کرد‪ .‬باالخره چند نفیر روسیی در قالیب ییک‬
‫هیئت که آنها را یک تن از کمونیستان سرشنا پنجشیری به نام میرداد نیز همراهی مییکیرد‪ ،‬بیه‬
‫مالقییا حاضییر شییدند‪ .‬گفتوگوهییای مییا بییا نماینییدهگییان رو ‪ ،‬چنیید شییب بییه طییو انجامییید‪ .‬در شییب‬
‫سومی بود که یک دپلوما روسی به د خواه خود شرو به اظهار دردهایش کرد و به بیان حالیت‬
‫اسفبار روان خسته و ناقرار پرداخته‪ ،‬گفیت‪ :‬میا خیوب مییدانییم کیه از طیرف حیزب کمونیسیت‬
‫افغانستان گو خورده ایم و این مرد احمق (برژنییف) میا را در ایین مهلکیه و در ایین چیاه عمییق و‬
‫سوزان انداخت و چون برژنیف هالک شد‪ ،‬اندروپوف جایش را گرفیت‪ .‬میا بهتیر تشیخیص داده اییم‬
‫که در افغانستان در قید و بند گیر مانده ایم‪ ،‬اکنون هم و غم ما این است که چهگونیه خیود را از ایین‬
‫مهلکه رهایی بخشیم‪.‬‬
‫مسعود میگوید‪ :‬من قصد داشتم تا این بخش از گفتههای او را به شک پنهانی ضب کنم‪ ،‬امیا‬
‫دیدم که این کار متناسب با امانت مجل نبوده و نوعی از خست است که سزاوار شخصی مث مین‬
‫نمیباشد‪ .‬باالخره متن معاهده میان طرفین به امضا رسید‪ .‬این معاهده حاوی نکا ذی بود‪:‬‬
‫‪ .1‬توقف سیر جنگها در پنجشیر به مد شش ماه‪.‬‬
‫‪ .2‬مردم پنجشیر اجازه دارند تا در مناطق خارج از پنجشیر به جنگ بسردازند‪.‬‬
‫‪ .3‬تییدویر کمسیییون مشییترک میییان مجاهییدین و کمونیسییتان افغییانی غییرض مراقبییت از رونیید‬
‫تطبیق آتشب ‪.‬‬
‫حاال این پرسش بهشد مطرح است که آخر چرا آتشب باید گفت کیه یکیی از انگییزههیای‬
‫عمدهای که مرا به قبو موافقتنامیه آتیشبی بیا رو هیا واداشیت‪ ،‬بیهدسیتآوردن فرصیت مناسیب‬
‫برای انتقا عین استراتیژی نظامی که از طیرف میا در پنجشییر طراحیی و تطبییق گردییده بیود‪ ،‬بیه‬
‫سمت شما کشور میباشد‪ .‬انگیزه دومی آن بود که ما در شرایطی نهایت دشوار و طاقیتفرسیا در‬
‫همان سا (‪1982‬م) قرار داشتیم که عقد معاهده آتشب با رو ها به ایین بینبسیت خاتمیه مییداد‪.‬‬
‫در عین حا ‪ ،‬ما با استفاده از فرصت آتشب ‪ ،‬موفق به انجام فعالیتهای بسیاری شیدیم کیه اهیم آن‬
‫قرار ذی است‪:‬‬
‫اوالا‪ :‬در آن اثنا ما به تشیکی گیروپهیای مجاهیدین پرداختیه و آنهیا را بیه جبهیا جنیگ در‬
‫مناطق دیگر میفرستادیم‪ ،‬خصوصا ا به منطقه سالنگ که شاهد شدیدترین جنگها بوده است‪.‬‬
‫ثانیاا‪ :‬رو ها در کاپیسا و پروان دست به تهاجم علیه احزاب دیگر زدند که در اثر آن تقریبیا ا‬
‫شش هزار نفر‪ ،‬مجبور به مهاجر و ترک خانههای شان شدند و ما به آنهیا در پنجشییر پنیاه دادییم‪.‬‬
‫قب از این هجوم‪ ،‬رو ها برایم نامیهای فرسیتادند کیه در آن چنیین ییادآور شیده بودنید‪« :‬میا تصیمیم‬
‫داریم تا در ساحا کاپیسا تهاجم خود را بر ضد احزاب دیگر آغاز نماییم‪ .‬از شما خواهش میکنییم‬
‫تا فرماندهان جمعیت را متقاعد سازید تا در راه ما موان ایجیاد نکننید»‪ .‬مین بیه پاسیخ آنهیا نوشیتم‪:‬‬
‫«آتشب در میان ما و شما تنها در پنجشیر است و ب »‪ .‬باالخره به تهاجم علیه کاپیسا دست زدند‪.‬‬
‫بار دیگر‪ ،‬نامهای از طرف قوماندان روسی به دسترسم قیرار گرفیت کیه در آن گفتیه بیود‪« :‬بیرای‬
‫قوماندان شاهین در کاپیسا سفار کنید تیا راه را بیه روی میا بیاز گیرارد؛ چیون وی از پیانزده روز‬
‫بدینسو با ما میجنگد و ما را از پیشرفت باز داشته است»‪ .‬مجدداا در پاسخ نوشتم‪« :‬آتشب تنهیا‬
‫در پنجشیر است و ب »‪.‬‬
‫ثالثاا‪ :‬آتشب ‪ ،‬فرصت خوبی را برایم مساعد ساخت که توانستم به سمت شما کشیور رفتیه‪،‬‬
‫به تشکی گروپهای مرکزی بسردازم و پالن و سازماندهی خود را بدانجیا نییز منتقی سیازم‪ .‬ابتیدا‬
‫یک طرح مفص و مرحلهای را برای سیازماندهی در شیما نوشیتم کیه از قضیا همیان بیرادری کیه‬
‫این طرح نوشتهشده را با خود حم میکرد‪ ،‬در کمین رو ها گیر آمد و اسیر شید و طیرح متیرکره‬

‫‪32‬‬
‫هم به دست رو ها افتاد‪ .‬این جا بود که رو ها سخت به خشم آمدنید و از مین درخواسیت مالقیا‬
‫اضطراری نمودند‪ .‬وقتی من با آنان نشستم‪ ،‬متوجه شدم که ابیر سییاه خشیم و کینیه سیراپای شیان را‬
‫پوشیده و به من گفتند‪« :‬ما به هیچ صور اجازه نخواهیم داد تا پیالن و اسیتراتیژی جنگیی شیما بیه‬
‫شما کشور انتقا یابد‪ .‬ما میتوانیم حضور شما در کاب ‪ ،‬ننگرهار و جنوب کشور را تحم کنییم‪،‬‬
‫اما در قسمت شما هرگز اجازه نمیدهیم به این سازماندهی دست زنید»‪ .‬از ایینرو مین دوبیاره بیه‬
‫پنجشیر برگشتم؛ چون همان وقت در موقعیتی قرار داشتم که از توان رویارویی با رو ها بیبهره‬
‫بودم‪.‬‬
‫***‬
‫وقتی اندروپوف به هالکت رسید‪ ،‬چرنینکو مقام رهبری کرملین را تصاحب کرد‪ .‬آنگاه یک‬
‫هیئت جدید از طرف رو ها بهخاطر تجدیید معاهیده آتشبی ‪ ،‬تعسیین گردیید‪ .‬ایین هیئیت بیرای مین‬
‫نوشت که گویا تو نمایندهگان قبلی ما را فریب دادی‪ ،‬اکنون میا شیروط تیازهای بیرای تجدیید معاهیده‬
‫آتشب داریم که از آنجمله بود‪ :‬شناسایی مح اسلحه و تعداد آن و همچنان چند شرط بسیار سخت‬
‫دیگر!‬
‫هیئت از من خواست تا روی شروط جدید با آنان مراکره نمایم‪ ،‬اما من ابتدا عیرر مصیروفیت‬
‫خود را به آنها عرض کردم و در ضمن از تمام دهقانان خواستم تا هرچه زودتر کلییه محصیوال‬
‫زراعتی خود را جم آوری نمایند‪ .‬سس برخالف میراکرا قبلیی کیه بیا لبیا عیادی بیا نماینیدهگیان‬
‫روسی مالقا میکردم‪ ،‬این بار لبا نظامی خود را به تن کرده و پ از آنکه سالح کالکیوف را‬
‫به دو کشیدم‪ ،‬نزد آنها رفتم و همان ورقی را که حاوی شروط رو ها بود و من با خی بیزرگ‬
‫بر آن چلیسا زده بودم‪ ،‬همراه با ور دیگری که خودم شروط پیشنهیادی و در عیین حیا خیلیی تنید‬
‫خویش را در آن نوشته بودم‪ ،‬به آنها سسردم‪ .‬وقتی آن را دیدند‪ ،‬از فرط خشم چهرههیای شیان سییاه‬
‫و تیره شد و همچو اژدها از درون نف کشیدن گرفتند و باالخره گفتوگوهای تند ما آغاز یافت‪.‬‬
‫آنها خطاب به من گفتند‪ :‬ما بیا تیو معاهیده امضیا کیردیم و تیو را بیه سیط رئیی ییک دولیت‬
‫پییریرفتیم و بییا اییین معاهییده و اییین نییو مییراکرا ‪ ،‬ش یهر تییو را بییه آسییمان کشیییدیم‪ ،‬امییا بییازهم تییو‬
‫شروطی را وض کردهای که اصالا عملی نیست‪ .‬یکی از آنهیا کیه خیلیی بیه خشیم آمیده بیود‪ ،‬همیان‬
‫ور را گرفتییه و بییه شییک نامناسییب و منیافی احتییرام بییر زمییین انییداخت‪ .‬میین هییم ور را گرفتییه بییه‬
‫رویش زدم و از سایر اعضای هیئیت خواسیتم تیا او را از مجلی اخیراج کننید‪ .‬آنهیا از مین پیوز‬
‫خواسییتند و التمییا نمودنیید تییا اجییازه دهییم کییه در مجلی بییاقی بمانیید‪ ،‬امییا میین بییه اخییراج او اصییرار‬
‫ورزیدم‪ ،‬تا باالخره مجبور شدند که او را بیرون کنند‪.‬‬
‫گفتوگوهییای مییا بییه یییک مشییاجره تنیید لفظییی انجامییید و تییا نزدیکیهییای بامییداد ادامییه یافییت‪.‬‬
‫سرانجام اعضای هیئت مرکور به شروط جدید ما تن دادند و برگشتند‪ .‬در روز مابعد بود که نامهای‬
‫عنوانی من فرستادند و در آن از پابندی به شروط جدیدی که به امضای طرفین رسیده بود‪ ،‬معرر‬
‫خواسته و گفتند‪« :‬ما صرف از تر کالکوف‪ ،‬آن را امضا کردیم»‪ .‬چند روز پ سرپرست هیئت‬
‫خود در یک موتر جیپ نزد من آمده‪ ،‬شرو به ایراد سیخنانی کیرد کیه انگیار مییخواسیت تیرحم‬
‫مرا جلب کند‪ .‬او میگفت‪« :‬ما در معامله با تو خطاکاری نکردیم و با تو به سط رئی یک دولیت‬
‫پیشآمد نمودیم‪ .‬با آنهم تو شروطی را بر ما وض کردی که از تحمی میا بیاالتر اسیت‪ .‬آرزوی میا‬
‫از تو این است تا لطف نموده از بعضی این شروط تناز کنی»‪ .‬من هم پ از التمیا هیای مکیرر‬
‫آنان حاضر شدم تا در قسمتی از شروط پیشنهادی خویش تخفیف آورم‪.‬‬
‫البته اینهمیه در حیالی صیور مییگرفیت کیه شیخص ببیرک کارمی ‪ ،‬رئیی دولیت‪ ،‬از سییر‬
‫جریانییا کوچییکتییرین اطالعییی نداشییت و نقییش مییمثری هییم در آن بیهجییا نگراشییت‪ .‬وی ص یرف از‬
‫طریییق شییبکههییای جاسوسییی خییویش در صییدد دریافییت اط یال از اییین جریانییا بییود و از رو هییا‬

‫‪33‬‬
‫خواست تا او را هم در جریان تحوال قرار دهند‪ ،‬اما آنها با نخیو بیه او گفتنید کیه تیو را بیه ایین‬
‫چیزها کاری نیست‪ .‬کارم خواست کیاری کنید تیا وانمیود سیازد کیه انگیار او از تمیام جزئییا آگیاه‬
‫بوده و در روند جریانا نقش دارد‪ .‬لرا چند نفر از بیزرگسیاالن پنجشییر را نیزد مین فرسیتاد و در‬
‫ضمن از من خواسته بود تا نامهای عنوانی وی بهخاطر رهایی اسرای پنجشییری بنویسیم‪ .‬او وعیده‬
‫داده بود که به مجرد رسیدن نامه‪ ،‬تمام اسیرا رهیا خواهید سیاخت‪ .‬هیدف اصیلی کارمی آن بیود کیه‬
‫نامه را از طریق تیلویزیون به نمایش گرارد تا مردم به این نتیجیه برسیند کیه گوییا هیر کیاری تحیت‬
‫نظار مستقیم او انجام میگیرد‪ .‬من قبالا از طریق حلقا ارتباطی خویش در استخبارا دولت از‬
‫این مقصد کارم مطل شده بودم‪ ،‬لرا وقتی نمایندهگان آمدند‪ ،‬من از دیدار با آنها ابا ورزیدم و آنان‬
‫دوباره مأیو برگشتند‪.‬‬
‫***‬
‫سییرانجام مقییام فرمانییدهی نظییامی اتحییاد جمییاهیر شییوروی دریافییت کییه اییین معاهییده در واق ی‬
‫بزرگترین اهانت به آن مقام با اینهمه بزرگی و جبرو آن بهشمار میرود‪ .‬لرا قوماندان عمومی‬
‫آن در افغانستان که یک جنرا بلندپایه روسی بود‪ ،‬نامه تهدیدآمیزی به مین نوشیت کیه در آن چنیین‬
‫هشدار داده بود‪« :‬عنقریب به تو نشان خواهم داد که جنگ یعنی چه »‪ .‬من به پاسخ او طی نامهای‬
‫نوشتم‪« :‬خداوند با ما است‪ ،‬بلکه من به تو نشان خواهم داد که جنگ یعنی چه !»‪.‬‬
‫رو هییا شییش میییاه قبیی از آنکیییه بییه تهییاجم بیییزرگ خییویش علییییه پنجشیییر در سیییا ‪1363‬‬
‫خورشیدی مطابق با سا ‪1984‬م دست زنند‪ ،‬دو پالن عمده را روی دست گرفته بودند‪:‬‬
‫‪ .1‬برنامه ترور من‬
‫‪ .2‬خردکردن نهایی مجاهدین در پنجشیر‬
‫آنها چندین بار با بهکارگیری شیوههای مختلف در جهت ترور من کوشش بهخیرج دادنید کیه‬
‫خو بختانیه میین توانسییتم در چهییار میورد کییه از اییین میییان سییه میورد آن بییه داخی پنجشیییر و مییورد‬
‫چهارمیا به خارج آن مربوط میشد‪ ،‬آن را خنثا سازم‪.‬‬
‫باری رو ها سرگرشت دانشجویی مرا بیازنگری کردنید و از خیال آن یکیی از جوانیان را‬
‫که با مین سیابقه دوسیتی داشیت و در دوران مکتیب همصینفی مین بیود و در آن وقیت بیا میا در کابی‬
‫همسایه بود‪ ،‬شناسایی کردند‪ .‬باالخره دستگاه جاسوسیی «خیاد» او را فراخوانید و از او خواسیت تیا‬
‫مأموریت ترور مرا بهانجام برساند‪ .‬وی بیه پنجشییر آمید و مسیتقیم بیا مین نشسیت کیه طیی آن‪ ،‬همیه‬
‫جریانا را برایم بازگو نمود و از ایین توطییه خطرنیاک بیه مین اطیال داد‪ .‬وقتیی دوبیاره بیه کابی‬
‫برگشت‪ ،‬از طرف دولت دستگیر و به زندان افگنده شد‪.‬‬
‫کامران میگوید‪ :‬در یکی از روزها دکتور بها معاون دکتور نجیب کیه رئیی خیاد بیود‪ ،‬در‬
‫داخ سلو های زندان به گشتوگرار مییپرداخیت کیه ییکبیاره نظیر بیه مین افتیاد و چیون بیا مین‬
‫نسبتا ا آشنایی قبلی داشت‪ ،‬در مورد جریانا مربوط بیه مین از خیودم پرسیید‪ .‬مین جرییان را بیه وی‬
‫حکایت کردم تیا بیاالخره شخصیا ا میرا از زنیدان آزاد کیرد‪ .‬سیس میرا بیه خانیه خیود دعیو نمیود و‬
‫آنقدر به من وسوسه کرد که به انجام ترور احمد شاه مسعود‪ ،‬کامالا متقاعد شدم‪ .‬ایین بیار قیرار شید‬
‫تا برنامه ترور مسعود از دو طریق انجام یابد‪:‬‬
‫‪ .1‬از راه تزریق نوعی زهر که چهار ساعت بعد‪ ،‬انسان را از پا درمیآورد‪.‬‬
‫‪ .2‬به وسیله تفنگچه بیصدا که حجمش کوچک‪ ،‬ولی گلوله بزرگ و مرگباری دارد‪.‬‬
‫من هردو وسیله فو را به قصد انجام حتمی این ترور با خود گرفتم‪ .‬نخست به خانیه خیویش‬
‫رفتم تا با همسرم خداحافظی کنم‪ .‬وقتی او را از اصی واقعیه و از میأموریتی کیه روی دسیت داشیتم‬
‫آگاه ساختم‪ ،‬یکباره سراپایش را آتش خشم فرا گرفت و علیه من فریاد زد که هرگیز نبایید ایین کیار‬
‫را بکنی و آن قهرمان را بکشی! سس از جیایش برخاسیت و زهیر و تفنگچیه را از مین گرفتیه‪ ،‬در‬

‫‪34‬‬
‫جای نامعلومی پنهان کرد‪ .‬تا باالخره خوب مطمئن شد که شوهر از این کار بهکلی صیرف نظیر‬
‫کرده است‪ .‬کامران عالوه نمود که من هم به خواست همسرم تن دادم و از پیشآمد او کامالا راضیی‬
‫شدم‪ .‬باالخره یک روز بعد با همین باور و تصمیم به پنجشیر رفتم‪.‬‬
‫مسییعود میییگویییید‪ :‬وقتییی کییامران نیییزد میین آمیید‪ ،‬غیییرا بییرایش تهیییه کیییردیم و خییودم نییییز از‬
‫خوردهنیهایی که او بیا خیود آورده بیود‪ ،‬تنیاو کیردم‪ .‬آندم کیامران خندیید و گفیت‪ :‬اگیر از تصیمیم‬
‫خود برنمیگشتم‪ ،‬اکنون تیر به هدف رسیده بود و کار از کیار گرشیته بیود‪ .‬سیس همیه جریانیا را‬
‫برایم شرح داد‪ .‬حاال باید حیلهای جست تا وی چون به کاب برمیگردد‪ ،‬آن را بهکار گیرد‪ .‬بیاالخره‬
‫هردو به این نتیجه رسیدیم که وقتی دکتور بها از وی پرسید‪ ،‬برایش بگوید که این بار من تفنگچه‬
‫و زهییر را در جییایی پنهییان کییرده ام و بییار دیگییر در فییالن روز بییه پنجشیییر خییواهم رفییت و کییار را‬
‫یکطرفه خواهم کیرد و بیرای ایینکیه اطمینیان دکتیور بهیا بییشتیر جلیب گیردد‪ ،‬ییک قطعیه عکی‬
‫مشترک نیز باهم گرفتیم و باالخره کامران به کاب برگشت‪.‬‬
‫کامران میگوید‪ :‬در یکی از شبهای پیش از موعد اصلی‪ ،‬ببرک کارمی و داکتیر نجییب در‬
‫منز داکتر بها گردهم آمدند‪ .‬من هم در میان شیان حضیور داشیتم‪ .‬غیرای شیب را در منیز داکتیر‬
‫بها در حالی که همه با احترام و تعظیم با من حرف میزدند‪ ،‬صرف کردیم‪ .‬من بیه آنهیا گفیتم کیه‬
‫ما باید برای مسعود ییک مقیدار کمیک هماننید تعیدادی بیو و لبیا و غییره ببیریم تیا بییش از پییش‬
‫باالی من اطمینیانی شیود و زمینیه انجیام تیرور بهتیر مسیاعد گیردد‪ .‬بیاالخره در روز مابعید در ییک‬
‫الری که پر از بو و البسه بود‪ ،‬نشستم و راهی پنجشیر شدم‪ .‬وقتی به مرکز فرقه دولت در اعنابه‬
‫رسیدم‪ ،‬آنها را در جریان قرار دادم و سرانجام همه کمکها را رایگان به مسعود رساندم‪.‬‬
‫مسعود میگوید‪ :‬در سو قصدی دیگر‪ ،‬دشمن این بار یکیی از جناییتکیاران سرشینا را کیه‬
‫چندین عملیا تروریستی را بر ضد بعضی از فرماندهان جبها اطیراف کابی موفقانیه انجیام داده‬
‫بود‪ ،‬برای عملیسازی پالن ترور من موظف ساخت‪ .‬اتفاقا ا پیش از آنکیه میوتر حامی وی از کابی‬
‫حرکییت کنیید‪ ،‬دسییتگاه اطالعییاتی میین از طریییق مخییابره بییه میین خبییر داد کییه یییک مییوتر بییا چنییین‬
‫مشخصییا بییه طییرف شییما میییآییید و در آن مییردی اسییت کییه قصیید تییرور تییو را دارد‪ .‬میین هییم تمییام‬
‫محافظین خود را در جریان قرار داده و از آنها خواستم تا متوجیه موضیو باشیند‪ ،‬امیا آنهیا قسیما ا‬
‫غفلت کردند و زمانی که آن شخص بیا میوتر از کابی رسیید‪ ،‬توانسیت تیا از سیه نقطیه امنیتیی رد‬
‫شییود و بییاالخره بییه پشییت دروازه ات یا م ین برس ید‪ .‬ب یرایم گفتییه شیید کییه یییک نفییر از کاب ی آمییده و از‬
‫مجاهدین شکایتی دارد و میخواهد با شما ببیند‪.‬‬
‫من با خود فکر کردم که آخر چه باع شده که این مرد در چنین شرای بحرانی و ناگوار به‬
‫این جا آمده است ! من واقعا ا در حصه او اشتباهی شدم و قضیه آن موتر که از کابی بیه مین اطیال‬
‫داده بودنیید‪ ،‬از یییادم رفتییه بییود‪ .‬سییس بییه افییراد خییود دسییتور دادم تییا از او تحقیقییا کننیید‪ .‬وقتییی او‬
‫بازداشت گردید‪ ،‬همان دم راننده میوتر پیا بیه فیرار گراشیت‪ .‬دییری نگرشیته بیود کیه میوتر همکیاران‬
‫مخفی ما که در شهر کاب فعالیت داشتند‪ ،‬رسید‪ .‬آنها سراسیمه از ما پرسیدند که همان کسی که در‬
‫این موتر آمده بود‪ ،‬کجا شد ! به پاسخ گفتم که او را بیه تحقیقیا سیسردیم‪ .‬گفتنید کیه او همیان فیردی‬
‫است که به قصد ترور تو آمده است‪.‬‬
‫باالخره خودم شخصا ا نزد او رفتم و برایش گفتم‪ :‬تو همان کسی هستی که به خانه داکتر بها‬
‫فراخوانده شدی و حاال آمدهای تا مرا ترور کنی! سس در باره کیفییت و خصوصییا منیز داکتیر‬
‫بها آنگونه که پیش از این از زبان کامران شنیده بودم‪ ،‬برایش معلوما دادم که این امر سبب شید‬
‫تا وی به جرم خویش اعتراف نماید‪ .‬باالخره دستور دادم تا او را همراه بیا ییک نفیر دیگیر کیه پییش‬
‫از وی دستگیر شده بود‪ ،‬اعیدام کننید‪ .‬ایین اعیدام در محضیر عیام صیور گرفیت تیا عبرتیی بیرای‬
‫جاسوسان دیگر باشد‪.‬‬

‫‪35‬‬
‫نبرد‌بزرگ ‌‬

‫مسعود مییگویید‪ :‬سیه میاه قبی از آغیاز نهمیین تهیاجم رو هیا بیر پنجشییر‪ ،‬راپیور میوثقی بیه‬
‫دستر ما قرار گرفت که از خطر قریبالوقو یک حمله بسیار بزرگ و مشبو کننیده علییه ایین‬
‫دره که خشک و تر را یکسره در کام خود فرو خواهد برد‪ ،‬هشیدار مییداد‪ .‬در آن هنگیام میا بیا دو‬
‫چالش عمده رو در رو بودیم‪:‬‬
‫‪ .1‬جستوجوی راهی برای نجا مردم عامه از این آفت فراگیر‪.‬‬
‫‪ .2‬یافتن چاره برای دف خطر این بال از سر مجاهدین‪.‬‬
‫هیچ چارهای هم بهجز پنیاهبردن بیه درگیاه خداونید کیه گشیایش هیر مشیک بیه دسیت او اسیت‪،‬‬
‫نبود‪« .‬والرین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا‪ ،‬وإن هللا لم المحسنین»‪( .‬العنکبو ‪ ،‬آیه ‪ )69‬یعنی کسانی‬
‫که بهخاطر ما جهاد و مبارزه میکنند‪ ،‬ما ایشان را به راه خود هدایت خواهیم کرد و حقا که خداوند‬
‫با نیکوکاران است‪.‬‬
‫مجاهدین به منظور یافتن راه حلی برای این بحیران‪ ،‬تشیکی جلسیه دادنید تیا بیاالخره همیه بیه‬
‫این نتیجه رسییدیم کیه تمیامی اهیالی غییر نظیامی پنجشییر بایید خانیه و کاشیانه خیود را تیرک گفتیه و‬
‫یکسره هجر کنند‪ .‬من به تمام مردم پنجشییر سیفار نمیودم تیا هرچیه زودتیر راه هجیر را در‬
‫پیش گیرند‪ .‬آنها هم بالفاصله به هجر آغیاز کردنید تیا آنکیه حتیی ییک نفیر هیم در سراسیر وادی‬
‫باقی نماند‪.‬‬
‫این هجر در واق با جهیانی از مشیکال و دشیواریهیای طاقیتفرسیا بیههمیراه بیود؛ چیون‬
‫عالوه بر اوضا و شرای بسیار وخیم‪ ،‬موسم زمستان نیز فیرا رسییده بیود و کیوههیا و درههیا همیه‬
‫پوشیده از برف بودند‪ .‬در میان خانوادهها کسیانی هیم بودنید کیه در طیو عمیر خیویش از خانیه جیدا‬
‫نشده و مشکال دوری و هجر را ندیده و حتی بعضی شان تا هنوز موتر را ندیده بودند‪ .‬پ چه‬
‫حالتی بر سر شان خواهد آمد و چهگونه خواهند توانست چیزی از داشتههیای خانیه خیود را بیا خیود‬
‫ببرند و یا با چه وسیلهای آن را انتقا دهند ! کوت «خاواک» یگانه منفری بود کیه انسیان و حییوان‬
‫در حد امکان میتوانست از آن بگررد‪ .‬خالصه اینکه حالت چنان بحرانیی و اسیفبیار بیود کیه فقی‬
‫خدا خود میداند‪.‬‬
‫من از کسانی که صاحب موتر بودند‪ ،‬التما نمودم تا در ناحیه انتقا خوانوادهها از پنجشیر‬
‫کمک و همکاری نمایند‪ .‬آنگیاه بسییاری از ترانسیسور هیای مسیافربری از چنیدین نقطیه افغانسیتان‬
‫مخصوص یا ا از شییهرهای کاب ی ‪ ،‬هییرا و پ ی خمییری داوطلبانییه حاضییر شییدند تییا ب یهطییور رایگییان از‬
‫موترهای شان در امر انتقا خانوادهها از پنجشییر بیه بییرون‪ ،‬اسیتفاده بیه عمی آیید‪ .‬میردم کابی در‬
‫پناهدادن خانوادههای مهاجر از یکدیگر پیشی مییگرفتنید‪ ،‬قسیمی کیه ییک اتیا و ییا بییشتیر را در‬
‫خانههای خویش برای بیجاشدهگان اختصاص میدادند‪.‬‬
‫خداوند چه زیبا فرموده است‪« :‬للفقرا المهاجرین الرین أخرجوا من دیارهم وأمیوالهم یبتغیون‬
‫فضالا من هللا ورضوانا ا وینصرون هللا ورسوله‪ ،‬أولئک هم الصادقون»‪( .‬الحشر‪ ،‬آیه ‪ )8‬یعنی بیرای‬
‫مهاجرانی که از خانهها و اموا شیان رانیده شیدند‪ ،‬در حیالی کیه در صیدد بیهدسیتآوردن احسیان و‬
‫خوشنودی خداوند اند و به یاری دین خدا و پیامبر برخاسته اند‪ .‬اینها راستگویانی برحق اند‪.‬‬
‫نویسنده‪ :‬با آنکه دولت بسیار تال ورزید تا مردم پنجشیر را متقاعد سازد کیه در خانیههیای‬
‫شان باقی بمانند و منطقه را ترک نگویند‪ ،‬اما آنهیا بیه هییچ وجیه حاضیر نشیدند تیا از فرمیان یگانیه‬
‫فرمانده محبوب خیویش کیه از ژرفنیای قلیب او را دوسیت مییدارنید‪ ،‬سیرپیچی کننید‪ .‬اگیر میا تیاریخ‬
‫معاصر را ور زنیم‪ ،‬میبینیم که این اولین بار است که یک ملت به محض اشاره قاید یکسیره‬

‫‪36‬‬
‫هجر میکند! در حالی که برای مردم مشک نبود تا در برابر کمونیستان خاموشی اختییار کننید و‬
‫با ناز و نعمت و بدون کدام رن و زحمت در خانههای خیویش بیاقی بماننید‪ ،‬امیا آنهیا نسریرفتنید کیه‬
‫دییین شییان خییوار شییود و خییود یییوغ ذلییت را بییر گییردن نهنیید‪ ،‬بلکییه تییرجی دادنیید تییا دییین و آیییین شییان‬
‫سربلند‪ ،‬آزاد و پیروز باشد‪.‬‬
‫***‬
‫مسعود میگوید‪ :‬به ما اطیال موثیق رسیید کیه درسیت بیسیت و چهیار روز بعید‪ ،‬تهیاجم آغیاز‬
‫خواهد شد‪ .‬این راپور از جزئیا دقیق پالن رو ها در این جنگ نیز به شرح ذی گزار میداد‪:‬‬
‫‪ .1‬پاشیدن ماینهای پالستیکی ضد پرسون بر فراز کوهها‪.‬‬
‫‪ .2‬بمباردمان قوی توس طییارا جنگیی از نیو ‪ MG23-25‬و ‪ TU-16‬و ‪.SU22-25‬‬
‫پیلوتان ارتباطی به میا گفتنید کیه در سیه روز او ‪ ،‬همیهروزه شیش صید پیرواز صیور‬
‫میگرفت‪.‬‬
‫‪ .3‬پاشیدن گازهای مسمومکننده در امتداد دره‪.‬‬
‫‪ .4‬پیادهکردن نیروی کماندویی از طریق فضا بر فراز سیرکوهیهیایی کیه میاینپاشیی نشیده‬
‫اند‪.‬‬
‫‪ .5‬سو دادن تانکها توأم با ستونهای پیاده ارتش بر بستر وادی‪.‬‬
‫قرار بود که ده هزار کماندوی روسی از طریق فضا فرود آیند و دو فرقه دیگیر رو هیا کیه‬
‫هر فرقه آن به نه هزار سساهی بالغ میگردید با پشتیبانی بیست و سه هزار سرباز داخلی‪ ،‬در حمله‬
‫زمینی سهم گیرند‪.‬‬
‫ما دو راه بسیار دشیوار در پییش داشیتیم‪ :‬ییا کیه مجاهیدین را در ایین مییدان کیه آسیمانش آتیش‬
‫میبارد و از زمینش خنجر میخیزد‪ ،‬بگراریم تا با این طوفان مهیب دستوپنجه نرم کنند که در آن‬
‫صور اکثریت قاط آنان حتما ا از بین خواهند رفت و یا اینکه پنجشیر را موقتا ا تیرک کنییم و پی‬
‫از آنکه این طوفان خانمانسوز فروکش نمود‪ ،‬دوباره باز گردیم‪ .‬از ایین دو راه‪ ،‬البید یکیی را بایید‬
‫برگزید و از نوشیدن یکی از این دو جام تلخ‪ ،‬گزیری نبود‪ .‬باالخره همه بر آن شیدیم تیا پنجشییر را‬
‫تخلیه کنیم‪.‬‬
‫ما هم به نوبه خود‪ ،‬زمین را از ماین فر کردیم و هرچه از ماین ضد تانک و ضد پرسون‬
‫در اختیار ما بود‪ ،‬همه را کیارگزاری نمیودیم‪ .‬سیس خیودم در مسیجد جیام رخیه بیر سیبی اجیرای‬
‫بهموق یک ترفند ضد اطالعاتی‪ ،‬شای ساختم که گویا ما تصمیم داریم تا با دشمن در داخ پنجشیر‬
‫و همچنان در استقامت انیدراب و گلبهیار بیا تمیام قیو بجنگییم و تیا آخیرین لحظیه‪ ،‬مقاومیت کنییم و‬
‫اییینکییه قومانییدان عبییدالعظیم و قومانییدان امییانهللا هییردو از موقعیییت میین درسییت آگییاه خواهنیید بییود و‬
‫عنقریب چند گروپ از مجاهدین را به گلبهار و اندراب خواهم فرستاد‪.‬‬
‫پالن اصلی ما آن بود که در پوشش یک جنگ نمایشی با رو ها در گلبهار و انیدراب‪ ،‬تمیام‬
‫قو های خود را از داخ پنجشییر خیارج سیازیم‪ .‬در همیان وقیت مین بییتابانیه کوشیش نمیودم تیا بیا‬
‫بیرادران میا از احیزاب جهییادی دیگیر بیهویییژه در قسیمت کوهسیتان و انییدراب‪ ،‬ارتبیاط بگییرم تییا در‬
‫جهت بیرونرفت از این تنگنای کشنده ما را یاری رسانند‪ .‬از اینرو شخصا ا به شت و گلبهیار رفیتم‬
‫و در سختترین شرای که از هرسو موج خطر به سراغم میآمد‪ ،‬بهخاطر جلیب همکیاری آنهیا و‬
‫کنارگییراری اختالفییا ذا البینییی بییه چنییین اقییداماتی دسییت زدم‪ ،‬امییا آنهییا حاضییر نشییدند کییه بییا میین‬
‫مالقا کنند و حتی از دیدار با من عار داشیتند‪ .‬جمعیه خیان قومانیدان حیزب اسیالمی در انیدراب بیا‬
‫رو ها رابطه گرفت و از آنیان سیالح و مهمیا دریافیت کیرد‪ ،‬سیس علییه قرارگیاه میا در انیدراب‬
‫حمله نمود که خو بختانه به شکست انجامید‪.‬‬

‫‪37‬‬
‫چند دسته از مجاهدین را بر مناطق دوردست کوهستانی در پنجشیر‪ ،‬مستقر کردم و خودم به‬
‫طرف دشت ریو رفتم‪ .‬سس مجاهدین را در امتداد یک خ طوالنی که از قسمت خیرخانیه کابی‬
‫تا اندراب‪ ،‬کندر و مزارشریف طو مییکشیید‪ ،‬پی از توزیی آنیان بیه دسیتههیای کوچیک‪ ،‬جابیهجیا‬
‫ساختم‪ .‬از قو های خود خواستم تا دو روز قب از شرو تهاجم دشمن‪ ،‬یک عملیا سرتاسری را‬
‫بهراه اندازند‪ .‬در همچو یک مرحله حسا بود که اشتباهی از نو همان اشتباه که حضر حاطب‬
‫بن ابیبلتعه پیش از فت مکه مکرمه مرتکب شده بود‪ ،‬از دست یکی از قومانیدانان میا سیر زد‪ .‬وی‬
‫نامییهای عنییوانی خییانوادها کییه در کابی سییکونت داشییتند‪ ،‬نوشییت و در آن از آنهییا خواسییته بییود تییا‬
‫هرچه زودتر میواد غیرایی را بیهطیور کیافی خرییداری کننید؛ زییرا میا عینقرییب سیالنگ را مسیدود‬
‫خواهیم کرد‪ .‬این نامه از طرف خانواده او به دولت رسید که در نتیجه رو ها چهیار روز پییش از‬
‫وقت مورد نظر‪ ،‬علیه سالنگ تهاجم خود را آغاز کردند و پالنیی کیه میا داشیتیم‪ ،‬در اثیر ایین اشیتباه‬
‫همچنان بیاثر ماند‪ .‬خالصه در جریان دو روز‪ ،‬ما توانستیم تا تمام مجاهدین را بیه سیالمت از دره‬
‫پنجشیر خارج سازیم و بسیار بهموق عقبنشینی کنیم‪.‬‬
‫باری دو تن از برادران را موظف ساختیم تا پ امانهللا و پ متک در شما کابی را منفجیر‬
‫سازند‪ .‬این دو پ از بزرگترین پ هایی اند که در امتداد شاهراه بزرگی که روسیه و کاب را بههم‬
‫وصییی مییییکنییید‪ ،‬در والییییت پیییروان قیییرار دارنییید‪ .‬دالوری و شیییجاعت آن دو بیییرادر از خیییال ایییین‬
‫مأموریت پرخطر‪ ،‬بهشد نمایان گردید‪ .‬آنها هردو پ را دقیقا ا معاینه کرده و مقیدار مناسیب میواد‬
‫منفجره را در هرییک کیار گراشیتند‪ .‬ایین همیه را در حیالی انجیام دادنید کیه تانیکهیای دشیمن کیه از‬
‫هییردو جانییب توس ی محییافظین پییا داری میییشییدند‪ ،‬از بییاالی پ ی هییا در حییا عبییور بودنیید‪ .‬دلیییری‬
‫عزیییزهللا بییه حییدی بییود کییه بییاری نردبییان را گراشییت تییا بییرادر همییراهش بییاالی پ ی برآییید و جییای‬
‫کارگراری مواد را دقیق ببیند‪ .‬وقتی او باال رفت‪ ،‬وی به شوخی نردبان را کنار کشید و برادر را‬
‫باالی پ گراشت‪ .‬او از باال صدا میزد که به لحاظ خدا! این چه شوخی است که تو با من میکنیی‬
‫نمیبینی که تانکها از دو طرف من میگررند !‬
‫نویسنده‪ :‬اگر آنها با زبان عربی آشنا بودند‪ ،‬یکجا با ما ایین چنید بییت را زمزمیه مییکردنید‬
‫که شاعر میگوید‪:‬‬
‫والسیییییییمهری أخیییییییا ا والمشیییییییرفی أبیییییییا‬ ‫لیییئن عمیییر جعلیییت الحیییرب والیییدة‬
‫حتیییییییی کیییییییأن لیییییییه فیییییییی قتلیییییییه إربیییییییا‬ ‫بکییی أشییییع یلقییییی المییییو مبتسییییما ا‬

‫یعنی‪:‬‬
‫شمشیییییر و نبیییییرد و نیییییزه د دار شیییییود‬ ‫عمیییری دگیییری اگیییر میییرا ییییار شیییود‬
‫تیییا میییرگ میییرا همیشیییه غیییمخیییوار شیییود‬ ‫با خنده به پای مرگ صید بوسیه زنیم‬

‫***‬
‫مسعود میگوید‪ :‬سوکولوف معاون وزیر دفا اتحاد جماهیر شوروی از مسیکو بیه کابی آمید‬
‫تا خود شخصا ا برنامه جنگ را نظار کند‪ .‬مسئولیت فرماندهی جنگ به دو یک مارشا روسی‬
‫کییه دو تیین از جنییراالن نیییز بییا وی همکییاری میییکردنیید‪ ،‬سییسرده شیید‪ .‬اییین در حییالی بییود کییه مییا بییا‬
‫چالشهای عمدهای مواجه بودیم که اهم آن قرار ذی بود‪:‬‬
‫‪ .1‬بحران مسدودبودن راهها توس برف‪.‬‬
‫‪ .2‬نحوه عقبنشینی مجاهدین از پنجشیر در صور لزوم‪.‬‬
‫‪ .3‬چهگونگی رساندن مواد غرایی کافی برای مجاهدین در مد دوری از قرارگاههای شان‬
‫که عمدتا ا در داخ دره موقعیت داشت‪.‬‬

‫‪38‬‬
‫‪ .4‬نحوه انتقا اسلحه ثقیله از طریق برف به همیان منیاطقی کیه میا در فاصیله مییان کابی و‬
‫مزارشریف‪ ،‬مشخص کرده بودیم‪.‬‬
‫با این همه‪ ،‬خداوند مهربان در چنان شرای ما را اعانت فرمود و مشکال میا را حی نمیود‪.‬‬
‫در حدی صحی وارد است‪« :‬سه ک است که خداوند حتما ا آنها را یاری میکند‪ :‬غازی فی سبی‬
‫هللا‪ ،‬کسی که بهخاطر حف عفت ازدواج کند و برده مکاتبی که در پی دریافیت بید کتابیت (آزادی)‬
‫خود باشد»‪.‬‬
‫فرمانده قوای نظامی شوروی بیر کرسیی قییاد ییک جنیگ تمیامعییار علییه پنجشییر در اتیا‬
‫عملیاتش در کاب ‪ ،‬تکیه زد و جنگ را در داد‪ .‬افغانستان هیچ وقیت شیاهد همچیو ییک تهیاجم کیه از‬
‫شد و سنگینی غیر قاب وصفی برخیوردار بیود‪ ،‬نبیوده اسیت‪ .‬ایین جنیگ‪ ،‬طوفیان آتشیینی بیود کیه‬
‫خشم و کینه‪ ،‬حی انتقیامجیویی و درد سیینه ارتیش سیرخ بیر طالطیم امیواج آن مییافیزود و کوشیش‬
‫جانکاهی بود تا آن هیبت باختیهگیی و جبیرو بربادرفتیه خیود را کیه از طیرف شییران پنجشییر بیه‬
‫خاک زده شده بود‪ ،‬دوباره بازپ یابند‪.‬‬
‫سرانجام نتای اولی این نبرد بر صفحه کاغر نمودار شد‪ .‬وقتی جناب مارشا ‪ ،‬آن ور را به‬
‫دست گرفت‪ ،‬ناگاه قلم از دستش به زمین افتاد؛ چون هو از سیر پرییده بیود‪ .‬وی کیه در خیواب‬
‫خرگو بهسر میبرد‪ ،‬با شنیدن یک خبر د خرا از میدان نبرد که چهره مقام فرماندهی را سیاه‬
‫میکرد‪ ،‬سخت تکان خورد و در حالی که زبانش خشک و گیردن و بیدنش بییاراده بیه هرسیو مایی‬
‫میگشت‪ ،‬بیا دشیواری زییادی چنید کلمیه را ردییف هیم قیرار داده‪ ،‬بیه زحمیت گفیت‪« :‬مییدان را بیای‬
‫دادیم»‪.‬‬
‫آخر چرا مگر چه شده بود این پرسشی است که بر ذهن و دماغ هر شنونده‪ ،‬خطور خواهد‬
‫کرد‪ .‬آری‪ ،‬مجاهدین رو ها را در یک ترفند بهموق ‪ ،‬گو زدند‪ .‬وقتی ارتش و دسیتههیای کمانیدو‬
‫به داخ پنجشیر یور بردند‪ ،‬دیدنید کیه بیهجیز میاین‪ ،‬هییچ آدمییزاد در آن جیا وجیود نیدارد و تنهیا‬
‫صدای انفجار ماینها است که مهمانان ناخواسته را خیرمقدم میگوید و بی ! ایین جیا بیود کیه خشیم‬
‫دشمن به درجه جنون ارتقا یافت‪ ،‬لرا یکباره تا سی فروند هواپیمای جنگی را که هیر کیدام شیانزده‬
‫بمب به وزن نیم تن را با خود حم میکرد‪ ،‬غرض بمباردمان به آن دیار میفرستادند‪.‬‬
‫مسعود میگویید‪ :‬ایین‪ ،‬مرحلیه نخسیت جنیگ بیود کیه بیه نفی میا تمیام شید؛ چیون صیدها واحید‬
‫کماندویی دشمن کشته شیدند و تعیداد هنگفتیی از تانیکهیای شیان نییز بیه اثیر انفجیار ماینهیا از بیین‬
‫رفتند‪ .‬در عین حا ‪ ،‬جنگهای دیگری که ما در نقاط دیگر علیه رو ها بهراه انیداختیم‪ ،‬خسیارا‬
‫چشمگیری به دشمن وارد آورد‪ .‬با اینهمه‪ ،‬ما در متن و حواشی جنگ با مشیکال فراوانیی مواجیه‬
‫شدیم که ذیالا به بخشی از آن اشاره میکنم‪:‬‬
‫‪ .1‬سرکشی قوماندانان مفسد از قبی شم الدین که یکیی از فرمانیدهان منسیوب بیه جمعییت‬
‫اسییالمی در جب ی السییراج پییروان بییود‪ .‬وی بنییای مخالفییت را بییا مییا گراش یت و دسییت بییه‬
‫تحریک مردم علیه آمریت و جبهه پنجشیر زده‪ ،‬میگفت‪ :‬اینهمه بال و مصییبتی کیه بیر‬
‫سر مناطق ما آمده است‪ ،‬همه از دسیت پنجشییریهیا اسیت‪ .‬وی چنید نفیر مفسید دیگیر را‬
‫نیز گرد خود جم کرده بود و به آنها میینازیید‪ .‬میا تیال مییکیردیم تیا مرکیز او را از‬
‫لوث این مفسدین پاکسازی کنیم‪ ،‬اما او هر نو نظار و محاسبه مالی از طرف ما را‬
‫رد میکرد‪ .‬همچنان یک قوماندان دیگر که «شیر» نیام داشیت‪ ،‬راه و رو شیم الیدین‬
‫را در پیش گرفته بود و بر ضد ما فعالیت میکرد‪.‬‬
‫‪ .2‬ما یک گروپ از مجاهدین را به منطقه نهرین فرستادیم تیا در آن جیا بیر ضید قیو هیای‬
‫دشییمن عملیییاتی را بییهراه اندازنیید‪ ،‬امییا بییا تأسییف کییه تمییام احییزاب جهییادی بییهشییمو خییود‬

‫‪39‬‬
‫جمعیییت یییکدسییت علیییه آنهییا قیید علیم کییرده و نگراشییتند تییا مأموریییت خییود را بییه انجییام‬
‫برسانند‪.‬‬
‫‪ .3‬در پروان با یک هجوم شدید مواجه شدیم‪.‬‬
‫‪ .4‬در غوربند نیز بر ضد قو های ما تهاجم صور گرفت‪.‬‬
‫‪ .5‬همچنان نیروهای ما در اندراب از طرف جمعه خان‪ ،‬مورد حمله قرار گرفتند‪.‬‬
‫‪ .6‬هواپیماهای دشمن‪ ،‬هشدارنامههایی پخش کردند کیه بیرای میردم اخطیار مییداد تیا افیراد‬
‫منسوب به پنجشیر را در پروان‪ ،‬کاپیسا و بغالن پناه ندهند‪.‬‬
‫‪ .7‬جنگندههای جت دشمن‪ ،‬تمام نقاطی را که گمان میرفت تجم گاههای مجاهیدین پنجشییر‬
‫باشند‪ ،‬بهشد بمباردمان میکردند‪ .‬از اینرو اهالی منطقه به تنگ میآمدند و خطاب به‬
‫مجاهدین ما مییگفتنید‪ :‬ای پکیو داران! از منطقیه میا بییرون شیوید کیه بیهخیاطر شیما میا‬
‫دربهدر شدیم و هستوبود ما همه برباد رفت و ما و اوالد ما قربانی شد!‬
‫‪ .8‬از سالنگ‪ ،‬نهرین و صدهای جای دیگر‪ ،‬صدای مجاهدین بلند میشد کیه همیه از حالیت‬
‫بد و از کمبود آذوقه شکایت میکردند‪.‬‬
‫‪ .9‬دولت شای ساخت که گویا مسعود را از بین برده است‪ .‬اص قضیه از این قرار بود که‬
‫باری رو ها بهخاطر گرفتاری من‪ ،‬ساحه «خوستوفرنگ» را که من در آن جا بهسر‬
‫میبردم‪ ،‬به محاصره کشیدند و چهار صد تن از مجاهدین نیز در آن جا حضور داشیتند‪.‬‬
‫میین خییودم بییه طییرف «اشییکمش» عقییبگییرد نمییودم کییه در نتیجییه توجییه دشییمن بییدانسییو‬
‫معطوف شد و آن جا را مورد ضربا خیود قیرار داد‪ .‬سیس از آن جیا بیه جیای دیگیری‬
‫پنییاه بییردم تییا در مییورد جنییگ بییه آرامییی بیاندیشییم‪ .‬رو هییا شصییت نفییر بیییگنییاه را در‬
‫خوسییتوفرنییگ بییه قت ی رسییاندند‪ ،‬امییا در مجمییو برخییورد و مقییاومتی در برابییر آنهییا‬
‫صور نگرفت‪ .‬لرا من دوباره به خوست برگشتم تا مقاومتی را در آن جا بهراه اندازم‪.‬‬
‫وقتی به آن جا رسیدم‪ ،‬متوجه شدم که رو ها از منطقه عقبنشینی کرده اند‪ .‬وقتی خبر‬
‫شهاد من به هر جا پخش گردید‪ ،‬روحیه قوماندانان جمعییت رو بیه ضیعف گراشیت کیه‬
‫در نتیجه بعضی از آنان به حزب اسالمی و برخیی بیه حرکیت اسیالمی و عیدهای هیم بیه‬
‫دولت پیوستند و بهجز چند نفر از دوستان فرهنگییام کیه همیهروزه بیار مالمیت شیان را‬
‫بر دو میکشیدم‪ ،‬کسی پیرامونم باقی نماند‪.‬‬
‫‪ .10‬پو مورد نیاز برای خریداری مواد ارتزاقی نیز به پایان رسیده بود‪ .‬در همیان شیرای ‪،‬‬
‫استاد ربانی مبلغ دو ملیون افغانی و مولوی عبیداللطیف مبلیغ ده ملییون افغیانی بیرای میا‬
‫فرستادند که اهمیت روح در بدن را برای ما داشت‪ .‬اما با چهار هزار مجاهد‪ ،‬چه چیاره‬
‫باید کرد !‬
‫‪ .11‬هر دم آوازه شهاد این و آن به گو میرسیید‪ .‬نالیه و شیکایت از کمبیود آذوقیه از هیر‬
‫طرف باال بود‪ .‬بار بار خبر میرسید که اهالی فالن و فالن منطقه به اتهیام رسیاندن نیان‬
‫به مجاهدین‪ ،‬کوبیده شدند‪ .‬همه از پناهدادن به مجاهدین و پنجشیریها سخت در وحشیت‬
‫بودند‪.‬‬
‫‪ .12‬رو ها در اندراب یک تهاجم وحشیانه را علییه مجاهیدین بیهراه انداختنید کیه در نتیجیه‪،‬‬
‫مجاهدین مجبور به عقبنشینی به طرف پنجشیر گردیدند‪ .‬رو هیا تیا پنجشییر هیم آنهیا‬
‫را دنبا کردند‪ ،‬در حالی که همه گرسنه و برهنه بودند‪ .‬برف هم کوهها را پوشییده بیود‪.‬‬
‫تییا بییاالخره از پنجشیییر بییه طییرف کوهسییتان فییرار کردنیید کییه هیییچ ک ی بییه یییاری آنهییا‬
‫برنخاست و همه از آنان رو برتافتند!‬

‫‪40‬‬
‫‪ .13‬رو هیا بیر سییالنگ نییز ییور بردنیید‪ .‬مجاهیدین بییه سیوی پنجشییر عقییبنشیینی کردنیید‪.‬‬
‫رو هییا در پنجشیییر نیییز آنهییا را آرام نگراشییتند کییه در نتیجییه جنییگ شییدیدی رخ داد‪.‬‬
‫مجاهدین دوباره به طرف سالنگ عقیبگیرد نمودنید و بیه همیین ترتییب چنید وقتیی ادامیه‬
‫پیدا کرد‪.‬‬
‫از این نو رویدادها نهتنها در اندراب و سالنگ‪ ،‬بلکه در دههیا جیای دیگیر نییز رخ داد کیه‬
‫در خال آن مجاهدین از یکسو در وضیعیت گرسینهگیی و برهنیهگیی بیهسیر مییبردنید و از طیرف‬
‫دیگر با رو ها و اهالی که در هر جا دنبا شان را میگرفتند‪ ،‬دستوپنجه نرم میکردند‪ .‬خالصیه‬
‫اینکه پن ماه تمام با این حا بهسر بردیم‪ .‬فشیار روزافیزون از هیر طیرف بیر سیر میا سیایه افگنیده‬
‫بود‪ .‬هواپیماهای جنگی دشمن از صب تا شام‪ ،‬فرصتی برای ما نمیداد تا نفی راحیت بکشییم‪ .‬گیاه‬
‫از بگرام و گاه از خواجهروا و احیانا ا از خود شوروی و از کیلهگی‪ ،‬پرواز میکردند و سراغ ما‬
‫را میگرفتنید‪ .‬صیب گاهیان وقتیی هواپیماهیا از آسیمان پیروان مییگرشیتند‪ ،‬میردم از بیدروزی اهیالی‬
‫پنجشیییر کییه در خییاک و خییون میییجوشیییدند‪ ،‬بییه گریییه میافتادنیید‪ .‬سییه مییاه از اییین میید را در چنییان‬
‫وضعیت نابهسامان و شرای ناگوار سسری کردیم که طی آن‪ ،‬غرای ما فق باقالی جو داده بیود و‬
‫الغیر!‬
‫مسعود میگوید‪ :‬این جا بود کیه مین از صیمیم قلیب‪ ،‬شیهاد را تمنیا کیردم؛ زییرا روانیم تیاب‬
‫برداشت اینهمه رن و مشقت را دیگر از دست داده بود‪.‬‬
‫وحسییییییییب المنایییییییییا أن یکیییییییین أمانیییییییییا‬ ‫کفییی بییک دا ا أن تییری المییو شییافیا‬
‫ا‬ ‫ا‬ ‫ا‬
‫صییییییییدیقا ناعیییییییییا أو عییییییییدوا مییییییییداجیا‬ ‫تمنـیتـهییییییییـا لمییییییییا تمنیییییییییت أن أری‬

‫یعنی‪:‬‬
‫وی بسا مرگیی کیه میا را مقتضاسیت‬ ‫ای بسییا دردی کییه مییرگ آن را شفاسییت‬
‫کیییه جفیییا از دوسیییت دییییدم وز عیییدو‬ ‫بهیییییییر مییییییین شییییییید میییییییرگ آندم آرزو‬

‫من بیش از صد بار تمنای شهاد کردم؛ چون در مشکال پرخموپیچیی گییر مانیده بیودم کیه‬
‫نمیدانستم چهگونه از آن رهایی یابم‪ .‬موج تییرهروزی از هیر طیرف بیر میا رو آورده بیود؛ بحیران‬
‫گرسنهگی از یک طرف‪ ،‬مشکال جنیگ دوامدار از جانیب دیگیر‪ ،‬غیم مجاهیدین کیه در ایین کیوره‬
‫داغ خاکستر میشدند‪ ،‬از سوی دیگر‪ ،‬همه گلوی ما را بهشد میفشرد‪.‬‬
‫وأسییییغب حتییییی یشییییب الییییرئب والنسییییر‬ ‫وأظمیییأ حتیییی ترتیییوی البییییض والقنیییا‬

‫یعنی‪:‬‬
‫لیییییییب شمشییییییییر و نیییییییوک نییییییییزهام را‬ ‫شیییییوم تشییییینه ولیییییی سییییییراب سیییییازم‬
‫چیییییییو بیییییییر لیییییییب بازبینییییییید روزهام را‬ ‫بیییییه کیییییام د رسییییید گیییییرگ گرسییییینه‬

‫با این همه‪ ،‬هنوز تبلیغا سو بر ضد ما جاری است که ما را بیه عنیوان هواخواهیان غیرب‬
‫و امریکیییا معرفیییی مییییکننییید! همچنیییان دشیییمنان و رقبیییای سیاسیییی میییا بیییه ایییین همیییه بسییینده نکیییرده‪،‬‬
‫ناجوانمردانه ما را متهم به شعلهایبودن و هواداری به کمونیزم چین مینمایند‪.‬‬
‫***‬
‫من (نویسنده) خودم به یاد دارم که در همان اثنایی که حمله نهم بر پنجشیر صور گرفیت و‬
‫جنگ بهشد جریان داشت‪ ،‬برادر «ابوالجود» تیلفونی با من در تما شده‪ ،‬گفت که رو هیا ییک‬
‫تهاجم بسیار شیدید را بیر ضید فرمانیده مسیعود در پنجشییر بیهراه انداختیه انید‪ ،‬چیه مییشیود کیه ییک‬

‫‪41‬‬
‫مقدار کمیک بیرایش بفرسیتیم مین بیه پاسیخ گفیتم‪ :‬آییا او تیاب اتحیاد مجاهیدین اسیت و ییا خییر اگیر‬
‫هست‪ ،‬پ چرا صراحتا ا پیوستن خود به این اتحادیه را اعالم نمیدارد ! سس تیلفیون را قصیداا بیه‬
‫روی او بستم‪ .‬بار دیگر آقای «معن ابونوار» که در ایاال متحیده امریکیا مصیروف تحصیی بیود‪،‬‬
‫از طریق تیلفون با من ارتباط گرفته‪ ،‬گفت‪ :‬مطبوعا امریکا در حاشیه نبردهای اخیر در پنجشییر‬
‫نوشته اند که «شیر بر خر پیروز شد» و ضمنا ا به ستایش از جنگهای پنجشیر مییپردازنید‪ .‬مین‬
‫به او گفتم‪ :‬مطبوعا و رسانههای غربی میخواهند از این میرد‪ ،‬ییک قهرمیان در جهیان بتراشیند‪.‬‬
‫آنها بیجا سر او را کالن میسازند!‬
‫آری‪ ،‬ابتدا چنین بود برداشتی که ما از این قهرمان مجاهید داشیتیم‪ .‬وقتیی در پشیاور زنیدهگیی‬
‫میکیردیم‪ ،‬در اثیر تبلیغیاتی کیه بیر ضید ایین فرمانیدهان صیور مییگرفیت‪ ،‬تصیویرهای عجییب و‬
‫غریبی از آنان در ذهن مان ترسیم شده بود‪ .‬اکنون امیا از د و جیان بیا «یوسیف ابوهاللیه» ییکجیا‬
‫میسرایم که‪:‬‬
‫یییییییییدیک السیییییییییف یییییییییا بطیییییییی‬ ‫لنیییییییا اسیییییییم أن نقبییییییی فیییییییی‬
‫مییییییییا علیهییییییییا یطییییییییرح السییییییییف‬ ‫ونمسییییییییی عییییییییین حیییییییییرائک‬

‫یعنی‪:‬‬
‫بیییییه شمشیییییییر کیییییینم بوسییییییه نثییییییار‬ ‫اال ای قهرمییییییییییییییان روزگییییییییییییییاران‬
‫ز کفیییییش پیییییای تیییییو گیییییرد و غبیییییار‬ ‫بیییه خیییدمت مییییفشیییانم گیییر بخیییواهی‬

‫مسعود به تعقیب گفت‪ :‬امروز میبینی که مردم به پنجشییر مییآینید و زمیانی کیه انباشیتههیای‬
‫متراکم آهن و عرادهجا منهدمشده را میبینند‪ ،‬دهن شان باز میماند‪ .‬امیا یکیی نمییپرسید کیه آخیر‬
‫چه قدر یتیم و بیوه از پی اینها مانیده و چیه قیدر دسیت و پیا در اثیر ایین میاینهیا قطی شیده و چیه‬
‫مقدار خون در رویارویی با اینها به زمین ریخته و چندین سر از بین رفت تیا ایین چییز بارآمید !‬
‫یک روز بیوهزنی که هفت دختر داشت و پسرانش همه در جهاد شهید شده بودند و حتی یک محرم‬
‫شرعی هم برایش باقی نمانده بود‪ ،‬نزد من آمده و گفت‪ :‬در حق ما از خدا بتر ! دو روز اسیت کیه‬
‫ما پی مانیدههیای نیان را از همسیایههیا جمی مییکنییم و آن را مییخیوریم‪ .‬بیار دیگیر‪ ،‬میردی بیه نیام‬
‫معراجالدین نزدم آمد و گفت‪ :‬همه این خرابیهیا و رنی و مصییبتی کیه دامینگییر میا شیده‪ ،‬از دسیت‬
‫جهییاد شییما اسییت‪ .‬پی صیید هییزار افغییانی بییرایم بییده‪ ،‬میییخییواهم پنجشیییر را تییرک گییویم‪ .‬میین هرچییه‬
‫کوشیدم‪ ،‬نتوانستم زیاده از بیست هزار افغیانی (معیاد دو هیزار کلیدار پاکسیتانی) بیرایش پییدا کینم‪.‬‬
‫باالخره همان مبلغ را برایش پرداختم‪.‬‬
‫مسعود میافزاید‪ :‬بازهم بدخواهان ما را به بیگانهپرستی متهم میسیازند‪ .‬خداونید شیاهد اسیت‬
‫که همین حاال به مبلغ دو صد ملیون افغانی (معاد بیست میلیون کلیدار پاکسیتانی و ییا ییک میلییون‬
‫دالر امریکایی) صرف از بابت خریداری مواد غرایی برای مجاهدین‪ ،‬قرضدار هستیم‪.‬‬
‫نویسنده‪ :‬بگرار چند لحظه گو جان را با ترانهای که سخت در حیق ایین پییشتیاز پیروزمنید‬
‫میزیبد‪ ،‬نواز دهیم‪:‬‬
‫لیییییییییم یشیییییییییمت بیییییییییه الکلییییییییی‬ ‫ا‬
‫أیییییییا مهییییییرا یجییییییید العییییییدو‬
‫اشیییییییییییتداد المیییییییییییوج ینتقییییییییییی‬ ‫وزور عیییییییییییییزة رغیییییییییییییم‬
‫یسیییییییییییط حیییییییییییین ینتضییییییییییی‬ ‫وسیییییفا ا مثیییی ضییییو البییییر‬

‫یعنی‪:‬‬
‫کیییه هرگیییز درنمانییید از مسییییر‬ ‫اال ای دلیییییییید هنگامییییییییه رزم‬

‫‪42‬‬
‫کییه طوفییانهییا نگییردد راهگیییر‬ ‫و ای زور به امواج حیوادث‬
‫که رخشید بیر از کنیه ضیمیر‬ ‫و ای شمشییییر تییییز و آبدییییده‬

‫***‬
‫باری در امتیداد راه بیه سیوی «ورسی » بیه تیاریخ ‪ 28‬سیستامبر ‪1988‬م مطیابق بیا ‪ 17‬صیفر‬
‫‪1409‬هـ احمد شاه مسعود در پیوند با جنگ سا ‪1984‬م چنین حکایت کرد‪ :‬وقتی ما پنجشیر را‬
‫تییرک گفتیییم‪ ،‬مجاهییدین را بییه پیین مجموعییه تقسیییم کییردیم و آنهییا را بییه طییرف خوسییتوفرنگ‪،‬‬
‫کوهسیتان‪ ،‬انییدراب‪ ،‬سیالنگ و نجییراب فرسیتادیم‪ .‬میین خیودم در مجموعییه مربیوط بییه خوسیت بییودم‪.‬‬
‫همچنان چهار تن از قوماندانان ورزیده را در پنجشیر مستقر ساختیم که عبار بودند از‪:‬‬
‫‪ .1‬قوماندان یعقوب در دره هزاره‬
‫‪ .2‬قوماندان میرزا در شابه‬
‫‪ .3‬قوماندان بهلو در فراج‬
‫‪ .4‬قوماندان عبدالحکیم در زمانکور‬
‫باالخره رو ها تهاجم خود را آغاز کردند‪ .‬وقتی رو ها به دره هزاره که قوماندان یعقیوب‬
‫با رزمندهگانش در آن جا مستقر بود‪ ،‬وارد شدند‪ ،‬گمان کردنید کیه سیاحه کیامالا خیالی اسیت‪ .‬یعقیوب‬
‫هم به آنها مهلت داد تا داخ شوند و چون همه داخ شدند‪ ،‬ناگاه ضربه کیاری بیر پیکیر آنیان وارد‬
‫آورد و جنگ سختی میان طرفین رخ داد که در نتیجه در حدود سه صد و پنجیاه تین دشیمن کشیته و‬
‫زخمیگردیدند و به تعداد هشتاد قبضه کالشیکوف و کالکوف به غنیمت مجاهدین درآمد‪ .‬اتفاقا ا یکی‬
‫از این تفنگها آماده فییر بیود و چیون انگشیت ییک تین از مجاهیدین بیهطیور ناخودآگیاه بیه ماشیه آن‬
‫رسید‪ ،‬فیر صور گرفت و گلوله آن به جان یعقوب اصابت کرد که در اثر آن جان به حق سسرد و‬
‫شییهید شیید‪ .‬سییس معییاون او زمییام قیییاد را بییه دسییت گرفییت و در اثنییایی کییه مصییروف ازبییینبیردن‬
‫بازماندههای مجروحین دشمن بود‪ ،‬یک تن از مجروحین روسی او را هدف گلوله قیرار داده‪ ،‬از پیا‬
‫‪1‬‬
‫درآورد‪.‬‬
‫معیییییییی ودة أن ال یخیییییییی بهییییییییا النصییییییییر‬ ‫وإنیییییییییی لجیییییییییرار لکییییییییی کتیبیییییییییة‬
‫کثیییییییر إلییییییی نزالهییییییا النظییییییر الشییییییزر‬ ‫وإنیییییییییی لنیییییییییزا بکییییییییی مخوفیییییییییة‬

‫یعنی‪:‬‬
‫کییه پیییروزی اسییت و ظفییر خییوی شییان‬ ‫مییییییییییینم قائییییییییییید آن دلیییییییییییییران رزم‬
‫شییییگفتا بییییه اییییین زور و بییییازوی شییییان‬ ‫بیییه هرجیییا کیییه خواهنییید پیییا میییینهنییید‬

‫وقتی رو ها به قسمت فراج قدم گراشتند‪ ،‬مجاهدین در صدد عقبنشینی از آن جا شیدند‪ ،‬امیا‬
‫قوماندان بهلو به آنان اجازه نداده‪ ،‬گفت‪ :‬تا که یک ضربه کاری بر رو ها وارد نسازیم‪ ،‬از جای‬
‫خود حرکت نباید کرد‪ .‬باالخره کار را انجام داد و در یک عملیا موفقانیه‪ ،‬بسییاری از رو هیا‬
‫را کشت و به تعداد سیزده می کالکوف و پیکا به غنیمت گرفت‪.‬‬
‫قوماندان میرزا هم در شابه سنگر گرفته بود‪ .‬در اثنایی که ییک سیتون از لشیکر رو هیا در‬
‫حا عبور از آن جا بود‪ ،‬وی ضمن یک عم کرد چریکی به جان آنها افتاد و چندین تن آنان را به‬
‫دیار مرگ فرستاد‪ .‬سس مجاهدین در د کوهها پنهان و از چشیم دشیمن بیهکلیی ناپدیید شیدند‪ .‬آنگیاه‬

‫‪ .1‬نظر به گفته امینهللا یعقوبی‪ ،‬فرزند ارشد قومانیدان یعقیوب شیهید‪ ،‬البتیه بیرخالف آنچیه از میتن کتیاب برداشیت میشیود‪ ،‬شیهاد شیخص‬
‫معاون درست پیش از شهاد پدر صور گرفته است‪( .‬مترجم)‬

‫‪43‬‬
‫یک ستون دیگر لشکر از پی آنها به کوه باال رفتند‪ .‬میرزا هم با استفاده از فرصت بیه بسیتر وادی‬
‫فرود آمد و زمین را ماینگراری کرد‪ .‬بدین ترتیب‪ ،‬عین قضیه چندین بار تکرار شد‪ .‬بار دیگر چنید‬
‫تن از مجاهدین به او خبر دادند که یک مجموعه از صاحبمنصبان و مشاورین روسی در فالن جا‬
‫دورهم نشسته اند‪ ،‬وی بالفاصله با چند نفر از همسنگرانش به سراغ آنها رفت و همه را سر جیای‬
‫شان به رگبار بست و به تعقیب گفت‪ :‬حاال دلم خنک شد!‬
‫***‬
‫گفتنی است که طی این مد طوالنی و پرمشقت که از ماه اپریی الیی سیستامبر سیا ‪1984‬م‬
‫به درازا کشید‪ ،‬چنان دشواریها‪ ،‬بیدروزیهیا و مشیکال بیر سیر مجاهیدین آمید کیه نییرو و طاقیت‬
‫بسیاری از مردم بهجز آن دسته از نخبهگیان بشیر‪ ،‬تیاب تحمی آن را نیدارد‪ .‬روزهیایی را در حالیت‬
‫گرسنهگی جانکاه و آوارهگی و بیپناهی مرگبار بهسر بردند‪ .‬جنگهیای شیدیدی مییان طیرفین کیه‬
‫هردو جانب از خود جرأ و رویارویی تندی نشان میدادند‪ ،‬بهوقو پیوست‪.‬‬
‫درسیت اسیت کیه رو هیا خسیارا شیدید جیانی و میالی را متحمی شیدند و بهیای سیینگینی را‬
‫پرداختند‪ ،‬اما در مقاب مجاهدین نیز بسیاری از افراد خود را در جرییان جنیگهیا از دسیت دادنید و‬
‫عده بیشیماری از آنهیا در تصیادم بیا میاین‪ ،‬بییپیا و بییدسیت شیدند‪ .‬مگیر داسیتان ایین صیحنههیای‬
‫تراژیدیک و تکاندهنده بر سر زبانها همچنان تکیرار خواهید شید و شییرینی و طیراو آن از بیین‬
‫نخواهد رفت‪ .‬به یقین‪ ،‬تمام آن شهکاریهای درخشانی که مجاهدین در ضمن نبردهای پیروزمندانه‬
‫شان از خود تبارز دادند‪ ،‬هریک نمونه ممتاز جانبازیها و قهرمانیهایی است کیه بیرای دیگیران‪،‬‬
‫سرمشق خواهد بود‪.‬‬
‫جنییگ «مالییه» نیییز یکییی از آن نمونییههییا اسییت کییه فشییرده حییوادث آن قییرار ذیی اسییت‪ :‬بییاری‬
‫دشمنان در یکی از مراسم خوشی شان در قسمت ماله پنجشییر گیردهم آمدنید و از بزرگیان خیود در‬
‫کاب نیز دعو نمودند تا در این مراسم شرکت کنند‪ .‬آنها در میان خود از موجودیت مجاهدین در‬
‫ساحه پرسیدند‪ ،‬یکی از آنها به زبان معمو خود شان گفت که اشرار همه به طیرف انیدراب فیرار‬
‫کرده و پنجشیر را فارغ گراشته اند و هیچ خطری از جانب آنان در منطقه وجود ندارد‪ .‬وقتی خوب‬
‫مطمئن شدند‪ ،‬دسیته دسیته بیه آن محفی پیوسیتند و هلهلیه شیادی سیردادند‪ .‬جیامهیای شیراب دسیت بیه‬
‫دست میگشت‪ .‬موج مستی همه را فرا گرفت و همه غر نشئه بودند‪ .‬شصت نفیر از مجاهیدین کیه‬
‫در کمینگاه نشسته بودند‪ ،‬تمام حرکا و سکنا آنها را مراقبت میکردند‪ .‬تا باالخره زنگ خطیر‬
‫به صدا درآمد و مجاهدین ناگهان عقابگونه به جان این آقایان مست و خمار افتادنید و بیاران گلولیه‬
‫را بر فراز آنها ریختند‪ .‬دشمنان دیوانهوار به هرسو فرار میکردند‪ .‬در این میان یکی از جنیراالن‬
‫روسی که راه گریز را گم کرده بود‪ ،‬ناچیار خیود را بیه درییا پیر کیرد تیا مگیر نجیا یابید‪ ،‬امیا‬
‫غر شد‪ .‬در روز مابعد‪ ،‬موترهایی که بیر های سیاه به رسم ماتم بر فراز آنهیا نصیب شیده بیود‪،‬‬
‫به منطقه آمده و الشههای متعفن رو ها و چاکران کمونیست شان را کیه بییشیمار روی هیم افتیاده‬
‫بودند‪ ،‬از آن جا بردند و قصه به پایان رسید‪.‬‬
‫***‬
‫مهمترین جنبههای آموزشی «نبرد بزرگ» را میتوان در موارد ذی برشمرد‪:‬‬
‫‪ .1‬اهمیییت فییو العییاده دسییتگاههییای اطالعییاتی و جاسوسییی کییه در میییان صییفوف دشییمن بییه‬
‫فعالیییت میپییردازد‪ .‬شییک نیسییت کییه اییین امییر یکییی از ضییروریا حیییاتی ب یهویییژه در‬
‫جنگهای چریکی بهشمار میرود‪ .‬نقیش فعالییتهیای اطالعیاتی و جاسوسیی در جنیگ‪،‬‬
‫خیلی تعیینکننده است؛ چنانکه جریانا غیر قاب حصری در دورانهیای مختلیف‪ ،‬ایین‬
‫حقیقت را به اثبا رسانیده است‪ .‬بنا ا باید یکی از پاییههیای اساسیی و رکین رکیین جهیاد‬
‫تلقی گردد‪.‬‬

‫‪44‬‬
‫نحوه نجا یک ملت بهطور کام از فراچنگ یک بالی همهگیر بدون آنکه گزنیدی از‬ ‫‪.2‬‬
‫سییوی دشییمن بییه آنهییا برسیید و فرمییانبییرداری آحییاد اییین ملییت از یگانییه قاییید خییویش در‬
‫دشوارترین لحظا بدون اندک خالفکاری! چنانچه ایین حقیقیت در جرییان ایین جنیگ‬
‫در پنجشیر به نمایش درآمد‪.‬‬
‫عقبنشینی پیروزمندانه مجاهدین از ساحه جنگ و چهگونگی برونبردن کلیه اسلحه از‬ ‫‪.3‬‬
‫جبها و تهیه و رساندن غرا به این تعداد هنگفت در اثنای نق و انتقاال ‪.‬‬
‫بازگشت مجدد مجاهدین به سنگرهای اولیه شان توأم با آمادهگیهای تازه‪.‬‬ ‫‪.4‬‬
‫مشکال داخلیی و تبلیغیا خصیمانهای کیه هیم از طیرف خیود احیزاب جهیادی و هیم از‬ ‫‪.5‬‬
‫جانب رو ها بهشد انگیزه داده میشد و برخورد حکیمانه مجاهدین با ایینهمیه کیه بیا‬
‫درایت و موفقیت همراه بود‪.‬‬

‫‪45‬‬
‫در‌فراز‌و‌نشیب‌حوادث ‌‬

‫مسیعود میییگوییید‪ :‬سییس بییه پنجشیییر برگشییتیم و بییا قومانییدانانی کییه از قبی در آن جییا بودنیید و‬
‫قوماندانانی کیه تیازه وارد آن شیدند‪ ،‬تشیکی جلسیه دادییم تیا در میورد موقیف بعیدی تصیمیم بگییریم؛‬
‫چون برنامه مشخصی برای نحوه ادامه عملیا علیه دشمن پ از پایان جنگ قبلی نداشتیم‪ .‬پ از‬
‫مشوره و تباد نظر‪ ،‬با دو پیشنهاد رو در رو شدیم‪:‬‬
‫‪ .1‬تهاجم دستهجمعی علیه دشمن‪.‬‬
‫‪ .2‬تقسیییم مجاهییدین بییه دسییتههییای مختلییف و جاب یهجاسییازی آنییان بییر نقطییههییای حییاکم و در‬
‫قسمتهای ورودی درهها و توزی ساحه عملیا در میان آنها‪.‬‬
‫باالخره پیشنهاد دوم را ترجی دادیم و بنای کار ما بر آن شید‪ .‬بیازهم ایین کیار بیه نوبیه خیود‬
‫مشکال فراوانی به دنبیا داشیت کیه از آنجملیه یکیی نییاز بیه پخیتوپیز بسییار و متعیدد و دیگیری‬
‫توزی اسلحه ثقیله باال هر مرکز در امتداد جبهه بود‪.‬‬
‫رویهمرفته‪ ،‬مجاهدین در هر نقطه پنجشیر عملیا خود را بیر ضید رو هیا بیهراه انداختنید‬
‫که خیلی موفقانه و ثمربخش بود‪ .‬باری یک گروپ از مجاهدین میبینند که صد تین از رو هیا در‬
‫یکجا جم شده اند‪ ،‬لرا آنها را تعقیب میکنند تا آنکه همهگی بر گرد طعام حلقه میزنند‪ .‬آندم بر‬
‫آنهییا ناگهییانی حملییه میییکننیید و بسیییاری را میییکشییند و مقییدار زیییادی هییم غنیمییت میییگیرنیید‪ ،‬سییس‬
‫عقبنشینی میکنند‪ .‬تکرار این نو کاررواییهای خطرناک‪ ،‬رو ها را بینهایت خسته سیاخت تیا‬
‫باالخره مجبور به استفاده از دو شیوه ذی گردیدند‪:‬‬
‫‪ .1‬جنگ فرسایشی‪ :‬استفاده از این شیوه پ از ناکامی شیوههای قبلی صور پریرفت‪ .‬این‬
‫شیییوه جنگییی عبییار بییود از فرسییتادن طیییارا مخصییوص بییرای کشییف و تشییخیص‬
‫موقعیت چریکها و متعاقبا ا فرودآوردن نیروی جنگی به آن جا و بیه محاصیرهکشییدن و‬
‫خردکییردن آنهییا‪ .‬بییاری رو هییا بییا اسییتفاده از اییین شیییوه‪ ،‬پیین تیین از مجاهییدین را بییه‬
‫محاصره درآوردند که در نتیجه جنگ تن به تن میان آنها در گرفیت تیا سیرانجام هیردو‬
‫طرف خسته شدند و خود به خود از جنگ دست کشیدند‪.‬‬
‫‪ .2‬جنییگ اسییتحکاما ‪ :‬پ ی از آنکییه شیییوه قبلییی نیییز بییینتیجییه مانیید‪ ،‬رو هییا بییه جنییگ‬
‫استحکاما و خند ها رو آوردند‪ .‬به این معنا کیه پیرامیون پایگیاههیای خیویش خنید هیا‬
‫حفییر میییکردنیید و سییس گیرد آن را سیییم خییاردار میییگرفتنیید و آنسیوی سیییم خییاردار را‬
‫ماینگراری میکردند و در داخ خند ها اسلحه ثقیله را نصب مینمودند‪.‬‬
‫رو هییا در مجمییو از شییش گییارنیزیون در موقعیییتهییای مختلییف و اسییتراتیژیک پنجشیییر‬
‫همچون پشغور‪ ،‬بهارک‪ ،‬تنبنه‪ ،‬رخه‪ ،‬رحمانخی و اعنابه برخوردار بودند‪ .‬هریک از این پایگاهها‬
‫با سیستم پیشرفتهای استحکام یافته بود؛ قسمی که پیرامون نقطه مرکزی آن تانکها جابهجا بودند‪،‬‬
‫سس خند های عمیق حفر شده بود و بعداا با سیم خاردار احاطه گردیده بیود و سیاحه میاورای سییم‬
‫خاردار‪ ،‬ماینگراری شده بود‪.‬‬
‫مییا در آغییاز نمیییدانسییتیم کییه چیهگونییه در اییین پایگییاههییای اسیتحکامیافتییه رخنییه کنیییم مییورا‬
‫مجاهدین هم به اثر فشارهای جنگ دوامدار ضعیف شده بیود و آنچیه بیر ناامییدی مجاهیدین افیزوده‬
‫بییود‪ ،‬وجییود پایگییاههییای دشییمن در سرتاسییر وادی بییود‪ .‬لییرا ب یهخییاطر بلنییدبردن روحیییه مجاهییدین و‬
‫برانگیختن حماسه و احساسا سرشار آنان میبایست در این پایگاهها رخنه کرد و البته چارهای هم‬
‫جز این نبود‪ .‬مشک عمده اما این بود کیه میا در بیاره انیوا میاینهیا (صیوتی‪ ،‬فشیارکی و غییره) و‬
‫چیهگییونگی برخییورد بییا آن معلومیا کییافی نداشییتیم‪ .‬از اییینرو در ابتییدا بیهخییاطر خنثییاکردن مییاینهییا‬

‫‪46‬‬
‫چنگکییی را بییه ریسییمان میییبسییتیم‪ ،‬سییس ریسییمان را بییه جلییو میییانییداختیم و آن را دوبییاره پیی‬
‫میکشیدیم که در نتیجه گاهی ماینها منفجر میشیدند و متعاقیب آن مجاهیدین بیه داخی پایگیاه رخنیه‬
‫میکردند‪ .‬در مراح بعدی اما توانستیم تا وسای مدرنتری برای خنثاسازی ماینها به دست آوریم‬
‫و با استفاده از آن به داخ مراکز دشمن‪ ،‬راه بگشاییم‪.‬‬
‫***‬
‫در همان آوان بود که ما عملیاتی را علیه گارنیزیون پشغور بیهراه انیداختیم‪ .‬ایین عملییا کیه‬
‫پنجاه و سه تن از مجاهدین در آن سیهم گرفتیه بودنید‪ ،‬خیلیی موفقییتآمییز بیود؛ چیون میا در طیی آن‬
‫موفق شدیم تا عالوه بر تسخیر خود پایگاه‪ ،‬چهار صد نفر از دشیمن را کیه هشیتاد و هفیت تین آنهیا‬
‫همه ضاب و صاحبمنصب بودند‪ ،‬نیز به اسار خیود درآورییم‪ .‬در مییان آنهیا جنیرا احمدالیدین‬
‫که رادیو‪ -‬تیلویزیون دولتی مرگ او را به مد چند روز ماتم گرفت‪ ،‬نیز وجود داشت‪.‬‬
‫أقییییییاربهم فییییییی البییییییأ دون األقییییییارب‬ ‫فییییییإن الم نایییییییا والصییییییوارم والقنییییییا‬

‫یعنی‪:‬‬
‫وز جیییور و جفیییا جملیییه بیفتییید بیییه فغیییان‬ ‫روزی کیییه بییید حادثیییه آیییید بیییه مییییان‬
‫کیییز ضیییربه آن پیییاره شیییود شییییر ژییییان‬ ‫شمشییییر بیییود ییییار مییین و ییییاور مییین‬

‫ببرک کارم رئی دولت سعی میکرد تا به نحوی زمینه رهیایی اسیرا را فیراهم سیازد‪ .‬از‬
‫اینرو در میورد تبادلیه اسیرا ارتبیاط مسیتقیم بیا مجاهیدین برقیرار کیرد و گفتوگوهیا مییان طیرفین‬
‫پیرامون این قضیه آغاز و بهشد جریان داشیت‪ .‬در عیین حیا ‪ ،‬همسیران افیراد اسیرشیده در شیهر‬
‫کاب دست به تظاهرا علیه کارم و کمونیستان زدند و آنها را به بزدلی‪ ،‬شکست و بییچیارهگیی‬
‫متهم کردند‪:‬‬
‫مفتحییییییییییییة عیییییییییییییونهم نیییییییییییییام‬ ‫أرانیییییب غییییییر أنهیییییم ملیییییوک‬

‫یعنی‪:‬‬
‫در نمیییا پیییر لییییک در بیییاطن تهیییی‬ ‫جملیه خرگیو انیید و دعواشیان شییهی‬

‫وقتی کارم با مجاهدین در تما شد و بنای گفتوگو بیا آنهیا را گراشیت‪ ،‬رو هیا مسیتقیما ا‬
‫در قضیه مداخله کردند تا مانعی در راه رهایی افسران ایجاد نمایند؛ زیرا رو ها میخواستند تا بیا‬
‫این کار‪ ،‬کمونیستان را متقاعد سازند کیه گوییا مجاهیدین هیر سیرباز و ییا افسیری را کیه بیه اسیار‬
‫میگیرند‪ ،‬حتما ا از بین میبرند و آنها را زنده نمیگرارند‪ .‬هدف اصلی رو ها آن بود تا سیربازان‬
‫و افسران داخلی‪ ،‬فکر تسلیمشدن به مجاهدین را بهخاطر نجا از مرگ در سر نسرورانند‪ .‬در عین‬
‫حا ‪ ،‬رو ها مناسب شأن و شوکت خود نمیدیدند تا در پیشگاه مسعود‪ ،‬سیر فیرود آورنید و از وی‬
‫تبادله اسرا را مطالبه نمایند؛ چون از این امر نسبت به خود احسیا تیوهین و حقیار مییکردنید‪.‬‬
‫لرا در صدد رهایی آنان از طریق زور شدند‪.‬‬
‫اسرای دشمن جمعا ا در قسمت «مکنی» از مناطق نزدیک به «سفیدچهر» محبیو بودنید‪ .‬دو‬
‫تن از برادران عرب به نامهای ابوعاصیم و ابیوبکر‪ ،‬از جملیه کسیانی بودنید کیه از اسیرا حراسیت‬
‫میکردند‪ .‬در یکی از روزها بود که ناگهان چند فروند هلیکوپتر پیش از طلو آفتاب و چنید فرونید‬
‫دیگر پ از طلو آفتاب‪ ،‬بر فراز نقطههای حاکم منطقه فرود آمدند و حیدوداا سیه هیزار کمانیدو را‬
‫پیاده کردند‪ .‬آنگاه مسعود دستور فوری صادر کرد تا تمام اسرا کشته شوند‪.‬‬

‫‪47‬‬
‫ابییوبکر میییگوییید‪ :‬مییا هییم شییرو کییردیم بییه پرتییاب بمییبهییای دسییتی بییه داخ ی زنییدان از راه‬
‫دریچههای آن‪ .‬در اثنایی که ما سرگرم پرتاب بمب باالی اسرا بودیم‪ ،‬آنهیا از داخی زنیدان فرییاد‬
‫میزدند کیه «میا رفقیای شیما هسیتیم»‪ .‬آنهیا بیه خطیا میا را بیا رو هیا اشیتباه گرفتیه بودنید و گمیان‬
‫میکردند که شاید رو ها که بهخاطر نجا آنان آمده بودند‪ ،‬به آن جا رسیده باشند‪ .‬سس همه شان‬
‫چه جور و چه زخمی به بیرونآمدن آغاز کردند و ما هم یکایک آنها را به رگبار بستیم تا باالخره‬
‫یکسره از بین رفتند‪.‬‬
‫محمییییییییییرة فکییییییییییأنهم لییییییییییم یسییییییییییلبوا‬ ‫سییییییلبوا وأشییییییرقت الییییییدما علیییییییهم‬

‫یعنی‪:‬‬
‫غرقیییییه گشیییییتند و بمردنییییید ییییییکدمیییییی‬ ‫تیین برهنییه جملییه انییدر خییاک و خییون‬
‫در نظییییییر پوشیییییییده میییییییآمیییییید همییییییی‬ ‫چون بدنها شان به خون آغشته بیود‬

‫بییاالخره جنییگ شییدیدی میییان مجاهییدین و رو هییا در گرفییت‪ .‬رو هییا کییه از آمییادهگییی و‬
‫تجهییزا کامی بیرای نبییرد بیا مجاهیدین برخییوردار بودنید‪ ،‬از فیراز نقطیههییای حیاکم بیه تیرانییدازی‬
‫پرداختییه و بییه پیییش میییتاختنیید‪ .‬مجاهییدین در بسییتر دره قییرار داشییتند‪ .‬بییا آنهییم کفییه جنییگ ب یه نف ی‬
‫مجاهدین سنگین شد و عده بیشیماری از رو هیا یکیی پیی دیگیری از پیا درآمدنید و بیه درییا پیر‬
‫شدند‪ .‬به گفته شاهدان عینی‪ ،‬وقتی گرر انسان به منطقه میافتاد‪ ،‬میدید کیه اجسیاد ورمکیرده دشیمن‬
‫بر کنارههای دریا بهسان االغهای مرده‪ ،‬نمایان است‪ .‬عمر شیرد میگوید‪ :‬سه روز پی از آنکیه‬
‫جنگ فروکش نمود‪ ،‬من به منطقه مکنی رفتم و چون از آب دریا نوشیدم‪ ،‬احسا کردم که بوی بید‬
‫از آن تراو میکند‪ .‬لرا در پی جسیتوجوی علیت گنیدهگیی آب برآمیدم تیا بیاالخره متوجیه شیدم کیه‬
‫اجساد متعفن کشتهشدهگان در فاصله نهچندان دور از ما هنوز موجود اند که در اثر پوسیدهگی آنها‬
‫شیرینی و گوارایی آب به بدبویی نفر انگیزی مبد شده است‪.‬‬
‫گفتنی است که طی این جنگ‪ ،‬مجاهدین حتی یک نفر خود را از دست ندادنید و پییروزی هیم‬
‫نصیب شان شد‪.‬‬
‫***‬
‫پ از مهار وضعیت در پنجشیر‪ ،‬اکنون زمان آن فرا رسیده است تا احمد شیاه مسیعود زمیام‬
‫امور دره را به دست یکی از شخصیتهایی که هو مندی‪ ،‬ادب و اخال اسالمی او زبیانزد همیه‬
‫میباشد و در فروتنیی و گرییه زییاد بیه هنگیام شینیدن آییا قرآنیی مشیهور اسیت‪ ،‬بسیسارد و خیود بیا‬
‫اطمینان کام راهی شما کشور گردد‪ .‬شخصیت با کفایت «سارنوا محمود» او را مورد اطمینان‬
‫مسعود قرار داده بود‪ ،‬به حدی که او را سزاوار قایممقامی خود در پست حسا آمرییت پنجشییر‬
‫یافت‪ .‬لرا وقتی قصد کشانیدن فعالیت به شما کشور را کرد‪ ،‬مسئولیت امور وادی را بیه او واگیرار‬
‫شد و خود به دنبا کار رفت‪.‬‬
‫مسعود در واق میخواست تیا سیازماندهیی و اسیتراتیژی جهیادیا را بیه شیما افغانسیتان‬
‫نیز منتق سازد‪ .‬لرا در تابستان سا ‪1985‬م پنجشیر را به مقصد شیما کشیور تیرک گفیت‪ .‬وی در‬
‫یکی از روستاهای شهرستان خوستوفرنگ به نام «انجیرستان» که در میان کوههای بلند و شیامخ‬
‫موقعیت دارد و تعداد سیاکنین آن در آن زمیان بیه کیمتیر از ده فامیی بیالغ مییگردیید‪ ،‬فیرود آمید و بیا‬
‫چه ی تیین از نخب یهگییان مجاهییدین کییه در دشییوارترین لحظییا و مصیییبتبییارترین ایییام‪ ،‬او را تنهییا‬
‫نگراشییتند و صییفای د و قییو ایمییان و نیرومنییدی اراده خییود را بییه اثبییا رسییانیدند‪ ،‬در منطقییه‬
‫«شیره» رح اقامت افگند‪.‬‬

‫‪48‬‬
‫پیییش از اییین‪ ،‬مسییعود اعییالن داشییته بییود کییه گویییا بییه پاکسییتان میییرود‪ .‬اسییتخبارا رو‬
‫(‪ )KGB‬در هییر گییامی از شییهرهای پاکسییتان بییه فعالیییت جسییتوجویی پرداخییت تییا موقعیییت او را‬
‫مشییخص کنیید‪ .‬پ ی از دو مییاه فعالیییت بیییتابانییه جاسوسییی‪ ،‬دسییتگاه متییرکره از بییینتیجییهمانییدن کلییی‬
‫اینهمه کوششها که بهجز ناامیدی دستاوردی نداشیت‪ ،‬گیزار داد‪ .‬آنگیاه فعالییت جاسوسیی را بیه‬
‫داخ افغانستان کشاند تا باالخره گمان کردند که مسعود در یک سفر پنهانی به امریکا رفته است تا‬
‫بییه زعییم آنهییا بییا «ریگییان» رئییی جمهییور آن کشییور‪ ،‬دیییدار بییه عمی آورد‪ .‬اییین در حییالی بییود کییه‬
‫مسعود در منطقه شیره در میان کوهپایهها بهسر میبرد‪.‬‬
‫پ از آنکه احمد شاه مسعود در خوسیت مسیتقر گردیید‪ ،‬ظیرف شیش میاه تمیام بیا هرییک از‬
‫فرماندهان شما ارتباط گرفت و طی آن پالن جنگی و استراتیژی مبارزاتی خود را بیه آنیان شیرح‬
‫داد‪ .‬در این راستا بیشتر روی پایهگراری یک جبهه وسی و هماهنگ در امتداد کیوههیای هنیدوکش‬
‫تأکید میکرد‪ .‬باالخره موفق گردید تا فرماندهان را یکی پی دیگیری بیر محیور خیود جمی کنید‪ .‬وی‬
‫آغاز کار را با قومانیدانان منسیوب بیه جمعییت گراشیت‪ .‬سیس بیا فرمانیدهان احیزاب دیگیر کیه امیید‬
‫قناعت شان نسبت به این طیرح معقیو مییرفیت‪ ،‬رابطیه مسیتقیم گرفیت کیه بحمیدهللا تیال هیایش بیا‬
‫موفقیت همراه بود و توانست که در کوتاه مد در میان بسیاری از فرماندهان جهادی‪ ،‬هماهنگی و‬
‫ساز برقرار کند و برای اولین بار یک عملیا مشترک را در کندز در امتداد شاهراه بزرگی که‬
‫از خال حیرتان به روسیه میگررد و همچنان در نقاط مختلف دیگر بهویژه در قسیمت فرودگیاه آن‬
‫شهر‪ ،‬سازماندهی کند‪ .‬در این عملیا ‪ ،‬تمامی احزاب جهادی والیت کندز سهم گرفته بودند‪.‬‬
‫این رویدار بیسابقه‪ ،‬باع نگرانی رو هیا گردیید‪ .‬آنهیا از ایینکیه در ییک شیب سرتاسیر‬
‫کندز یکباره به جنبش درآمد و تمام نیروهای جهادی یکدست علیه دشمن بهپا خواسیتند‪ ،‬بهیتزده‬
‫شدند و از این هم غاف نبودند که آنچه اتفا افتاد‪ ،‬تصادف محض نبوده‪ ،‬بلکه دست نیرومنیدی در‬
‫پشت پرده است که این صحنههیا را انگییزه مییدهید و تیازه مییدانسیتند کیه ایین کیار از دسیت کسیی‬
‫بهجز مسعود ساخته نیست‪ .‬از همین نقطه‪ ،‬رو ها حد زدند کیه مسیعود حتمیا ا در سیاحه حضیور‬
‫دارد‪ .‬لرا به فعالیت اکتشافی خود از طریق بهکاراندازی جاسوسان‪ ،‬شد بخشییدند کیه مسیعود بییش‬
‫از یکبار عدهای از آنان را گرفتار نمود‪ .‬باری یک تن از جاسو ها که به نفی هیردو طیرف کیار‬
‫میکرد‪ ،‬بر او وارد شد و برایش گفت که رو ها سه پرسش ذی را بر مین مطیرح کردنید و پاسیخ‬
‫آن را از تو میجویند‪:‬‬
‫‪ .1‬مشاور جنگی تو کیست‬
‫‪ .2‬در طی این مد نامعلوم‪ ،‬کجا بودی‬
‫‪ .3‬آیا با ریگان مالقا کردی و نو سالحی که به شما داده‪ ،‬چیست‬
‫مسعود در حالی که تبسمی بر لب داشت‪ ،‬به پاسخ گفت‪« :‬مشاور مین ایین اسیت» و بیه سیوی‬
‫عبدهللا ان که هماندم در کنار نشسته بود‪ ،‬اشاره کرد‪ .‬سس در اشاره به قریه انجیرستان گفت‪:‬‬
‫«و این است امریکای من»‪.‬‬
‫***‬
‫طوفییان جسییتوجوی دسییتگاههییای امنیتییی دشییمن‪ ،‬شیید بیییسییابقهای بییه خییود کسییب کییرد‪.‬‬
‫هواپیماهای کشفی در همه جا و در هیر منطقیه بیه کیاو پرداختنید تیا سیرانجام موقعییت مسیعود را‬
‫تشخیص دادند‪ .‬از کاب برایش اطال رسید که رو ها قصید دارنید تیا مقیر فرمانیدهی تیو را میورد‬
‫ضربا کوبنده قرار داده و کار را یکسره کنند‪ .‬در آن وقت بیش از چه و پین تین از مجاهیدین‪،‬‬
‫کسییی بییا او نبییود‪ .‬آنهییا در مجمییو بییه دو گییروپ تقسیییم شییده بودنیید‪ :‬یکییی گییروپ مرکییزی او بییه‬
‫فرماندهی سید یحیا و دیگری گروپ مرکزی دوم بیه سرپرسیتی قومانیدان مسیلم‪ .‬اسیلحه ثقیلیه آنهیا‬

‫‪49‬‬
‫فق یک پایه زیکویک بود و ب ! متباقی همه اسلحه خفیفه با چند قبضه راکتانداز بیود‪ .‬مجاهیدین‬
‫دو راه دشوار در پیش داشتند‪:‬‬
‫‪ .1‬یا عقبنشینی که این خود به معنای صحهگراشتن بر تمام تبلیغا دشمن مبنیی بیر ایینکیه‬
‫مسعود آمده است تا منطقه را به تباهی بکشد و سس برگردد‪ ،‬بهشمار میرفت‪ .‬البته این‬
‫نو شایعا بهشد جریان داشت‪ ،‬به حدی که ضمن خطبهها در مسیاجد مطیرح مییشید‬
‫و از سوی دیگر با پخش اطیال نامیههیا از پیریرفتن مسیعود در منطقیه‪ ،‬هشیدار مییدادنید‪.‬‬
‫یگانه هدف آنها این بود تا از این رهگرر‪ ،‬مان پیوستن فرماندهان به سازماندهیی جدیید‬
‫مسعود گردند‪.‬‬
‫در این میان یگانه کسی که چون کوه‪ ،‬پایداری نشان داد و پیامدهای خطرناک پناهدادن و‬
‫بهآغو گرفتن مسعود را با یک شهامت بینظیر متقب گردید‪ ،‬همانا سرمعلم طار بود‪.‬‬
‫کفایتهللا تقریبا ا یک سا قب از امروز بیه شیهامت و دالوری او در حضیور مین گیواهی‬
‫داد‪ .‬وقتی من از وی در بیاره او پرسییدم‪ ،‬بیا قاطعییت جیواب داد کیه طیار ییک قهرمیان‬
‫است‪ .‬وی ضمنا ا عالوه نمود که این گواهی را از من یادداشت بگیر‪ ،‬اگر پنجاه سیا بعید‬
‫هم خالف آن را دیدی‪ ،‬بر شهاد من خ بطالن بکش! من در حضور خود طار ‪ ،‬ایین‬
‫چیز را برای مسعود یادآوری کردم و به تعقیب گفتم‪ :‬این حقیقتی است که یحیا بین معیین‬
‫(یک تن از محدثین معتمد در جرح و تعدی ) به آن گواهی داده است‪ .‬دومین قهرمانی که‬
‫متحم این تکالیف گردید‪ ،‬سید اکرامالدین بود‪ .‬در حا حاضر‪ ،‬آنهیا هیردو در اشیکمش‬
‫بهحی امیر آن جا مصروف خدمت میباشند‪.‬‬
‫‪ .2‬یا مقاومت در همان جا کیه در ایین صیور ‪ ،‬آن دسیته از نخبیهگیان مجاهیدین کیه بیه دور‬
‫احمد شیاه مسیعود جمی شیده انید‪ ،‬در معیرض خطیر نیابودی و ییا بیهاسیار درآمیدن قیرار‬
‫خواهند گرفت‪.‬‬
‫اما در همه حا ‪ ،‬چارهای جز انتخاب راه دومی نبود تا مردم مطمیئن شیوند کیه مسیعود تیا بیه‬
‫سرحد مرگ هم آنها را همراهی خواهد کرد‪.‬‬
‫وتلیییک القنیییا والبییییض والضیییمر الشیییقر‬ ‫فیییإن عشیییت فیییالطعن الیییری یعرفونیییه‬
‫وإن طالییییییت األیییییییام وانفسیییییی العمییییییر‬ ‫وإن مییییییت فاإلنسییییییان البیییییید میییییییت‬

‫یعنی‪:‬‬
‫میییینم وییییین همییییه گییییرز و تیییییر و تبییییر‬ ‫اگیییییر زنیییییدهگیییییی ییییییار بیییییودی میییییرا‬
‫کییییییییه تیییییییییر اجیییییییی را نباشیییییییید سییییییییسر‬ ‫وگیییر میییردم از میییردنم چیییاره نیسیییت‬

‫سییرانجام لحظییه «جنییگ سرسییامآور» فییرا رسییید‪ .‬اییین جنییگ کییه در مییاه شییوا ‪1406‬هییـ‬
‫بهوقو پیوست‪ ،‬از نقطه بمبارمان تباهکن آغاز یافت‪ .‬به قوماندان مسلم و سید یحییا دسیتور داده شید‬
‫تا خیلی مواظیب باشیند و حتیی ییک مرمیی هیم علییه هواپیماهیای دشیمن انیداخت نکننید تیا نشیود کیه‬
‫موقعیت شان دقیقیا ا شناسیایی گیردد‪ .‬آسیمان همچنیان آتیش مییباریید‪ .‬پیانزده روز تمیام بیا همیین حیا‬
‫گرشت‪ ،‬اما یک فیر هم از طیرف زمییننشیینان آن جیا علییه آتیشآفرینیان فضیا صیور نگرفیت! تیا‬
‫آنکه جنگندهها همه د پر شدند که منطقه یاد مقاومت را از خاطر بیرده و هیر نیو خطیر از آن جیا‬
‫بهکلی برچیده شده است‪.‬‬
‫سحرگاه روز شانزدهم سیاعت پین و ده دقیقیه بامیداد بیود کیه دو هلیکیوپتر بیر آسیمان منطقیه‬
‫حلقه زدند‪ .‬مسعود به عبدهللا ان گو زد میکنید کیه ایین دو هواپیمیا مقدمیه حملیه کمانیدویی اسیت!‬
‫توق میرود که همین امروز در ظرف نیم یا یک ساعت آینده‪ ،‬دیسانت کماندوها انجام شود‪ .‬آنچیه‬

‫‪50‬‬
‫چه دقیقه بعد در عالم واق پیاده گردید‪ ،‬این حد و توق را جامه عم پوشاند‪ .‬چه و پن فرونید‬
‫هلیکوپتر بیه آن جیا سیر کشییدند و یکیی پیی دیگیری فیرود آمدنید‪ .‬هیردو فرمانیده از مسیعود التمیا‬
‫کردند تا اجازه دهد که علیه دشمن آتشباری کنند‪ ،‬اما جواب منفی دریافت کردند‪ .‬طیارهها بر فراز‬
‫کوه‪ ،‬نزدیک شدند و دروازههای خیود را گشیودند‪ .‬تیا آندم هیم فرمیان شیلیک صیادر نشید! بیاالخره‬
‫کماندوها به جستن به بیرون طیارهها آغاز کردند‪ .‬این جا بود که فرمان آتشگشودن بر روی دشمن‬
‫صادر گردید‪ .‬آنگاه مرمیهای ‪ RPG‬به سوی طیارهها ره بردند و بحمدهللا در ظرف ده دقیقه او ‪،‬‬
‫چهار فروند از آن هواپیماها در اثر اصابت مرمیها آتش گرفتند‪.‬‬
‫ضاب عبدهللا از طریق بیسیم با احمد شاه مسعود در تما شده‪ ،‬گفت‪ :‬در پیش رویم کافری‬
‫بر زمین افتاده که پایش بریده است و یک دانه بک هم در نزدیکی او به چشم میخورد‪ .‬مسعود به‬
‫وی دستور داد تا به نحوی خود را به طرف بک کشانده و آن را بگیرد‪ .‬وی چنین کرد و بیاالخره‬
‫بک را به مسعود برد‪ .‬وقتی سر بک را باز کردند‪ ،‬اتفاقا ا نقشه مفص جنگ را به داخ آن یافتند‬
‫و ضمنا ا معلوم شد که حام آن بک که حاال به قت رسیده‪ ،‬فرمانده عمومی جنگ بوده است! بیدین‬
‫ترتیب‪ ،‬فض و احسان خداوند در همان ده دقیقه نخست جنگ به نفی مجاهیدین تجلیی یافیت؛ قسیمی‬
‫که‪:‬‬
‫‪ .1‬نقشه و پالن دشمن افشا گردید‪.‬‬
‫‪ .2‬فرمانده عمومی جنگ کشته شد‪.‬‬
‫‪ .3‬چهار فروند هلیکوپتر منهدم گردید‪.‬‬
‫پ از ایین همیه‪ ،‬دشیمن دریافیت کیه بیرخالف انتظیار‪ ،‬مجاهیدین هنیوز هیم در منطقیه بیهسیر‬
‫میبرند و مقاومت در آن جیا بسییار شیدید اسیت‪ .‬لیرا تمیام طییارههیا از همیان راهیی کیه آمیده بودنید‪،‬‬
‫برگشتند‪ .‬مسعود به مجاهدین فرمان داد تا از جای خود حرکت نکنند؛ چون تا هنوز جنگ بیه پاییان‬
‫نرسیده است‪ .‬دیری نگرشته بود که سه صد هواپیما بر فضیای منطقیه رخنیه کردنید‪ ،‬امیا بیدون هییچ‬
‫نو واکنش تخریبکارانهای دوباره بازگشت کردند که تا هنوز سر این امر فا نشده است!‬
‫با گرشت یکیدو ساعت بود که چهی و ییک طییاره دیگیر بیه منطقیه اعیزام شیدند و بیه جنیگ‬
‫ادامه دادند‪ .‬این جنگ به مد سه روز دوام یافت که طی آن در برابر هر مجاهد‪ ،‬یک طییاره بیود!‬
‫آتشباری تند هواپیماها لحظهای خاموشی نمیگرفیت‪ .‬بیازهم رزمجوییان سینگر جهیاد‪ ،‬رو در روی‬
‫آنها میایستادند و پاسخ متقاب میدادند‪ ،‬با آنکه از طرف دیگر با گرسنهگی‪ ،‬تشنهگیی و رنی نییز‬
‫دستوپنجه نرم میکردند‪ .‬کماندوها بیر فیراز کیوههیای مجیاور فیرود آمیده و بیه پییشرفیت بیه سیوی‬
‫مجاهدین آغاز کردنید‪ .‬جنگنیدههیای جیت و هلیکیوپتر دمیادم بیر روی چرییکهیا آتیش مییگشیودند و‬
‫منطقه را یکسره به شور و لرزه درآورده بودند‪.‬‬
‫تعبییییییت فییییییی مرادهییییییا األجسییییییام‬ ‫إذا کانیییییییت النفیییییییو کبیییییییاراا‬

‫یعنی‪:‬‬
‫پیییییرواز کنییییید بیییییه مثییییی عنقیییییا ییییییکدم‬ ‫همیییت چیییو شیییود بلنییید و بیییاال ییییکدم‬
‫از زحمیییت و رنییی ریشیییهفرسیییا ییییکدم‬ ‫بیییچییاره بییدن نحیییف و الغییر گییردد‬

‫خداوند میفرماید‪« :‬أم حسیبتم أن تیدخلوا الجنیة ولمیا ییأتکم مثی الیرین خلیوا مین قیبلکم مسیتهم‬
‫البأس یا والضییرا وزلزلییوا حتییی یقییو الرسییو والییرین آمنییوا معییه متییی نصییر هللا أال إن نصییر هللا‬
‫قریییب»‪( .‬سییوره البقییره‪ ،‬آیییه ‪ )214‬یعنییی گمییان کردییید کییه بییه بهشییت درخواهییید آمیید و حییا آنکییه‬
‫چیزهایی که بر سر پیشینیان شما آمد‪ ،‬هنوز به شیما نرسییده اسیت آنیان گرفتیار سیختی و ناخوشیی‬

‫‪51‬‬
‫ییاری‬ ‫شدند و به قدری متزلز گشتند که پیغمبیر و کسیانی کیه بیا او ایمیان آورده بودنید‪ ،‬گفتنید‪ :‬پی‬
‫خدا کجا است آگاه باشید که یاری خدا نزدیک است‪.‬‬
‫رویهمرفته‪ ،‬این جنگ خانمانسوز که حالت میرگبیاری را بیر نفی هیا چییره سیاخته بیود و‬
‫منطقه را بهسان قبری پر از وحشت عوض کیرد‪ ،‬سیه روز متیوالی را دربیر گرفیت‪ .‬نتیایجی کیه از‬
‫این جنگ بیه دسیت آمید‪ ،‬همیه را بهیتزده سیاخت و لطیف بییچیون پروردگیار بیزرگ را کیه بیرای‬
‫بندهگان مممن خیویش ارزانیی مییدارد‪ ،‬بیه نمیایش گراشیت‪ .‬در اثیر ایین جنیگ‪ ،‬جمعیا ا هشیت فرونید‬
‫طیاره هلیکوپتر با سه جنگنده جت دشمن منهدم گردیدنید و بیه تعیداد ییک صید و هفتیاد الیی دو صید‬
‫سرباز روسی کشته شدند‪.‬‬
‫آنچه بیشتر تعجب آدمی را برمیانگیزد‪ ،‬این است که در جریان آنهمه طوفانهیای میدهش‬
‫و خانمانسوز‪ ،‬کوچکترین زیانی به مجاهدین نسیوست و حتی یک نفر مجاهد هم مجیروح نگردیید‬
‫و نه یک موی آنان بیجا شد‪« :‬فانقلبوا بنعمة من هللا وفض لیم یمسسیهم سیو واتبعیوا رضیوان هللا‪،‬‬
‫وهللا ذو فض عظیم»‪( .‬آ عمیران‪ ،‬آییه ‪ )174‬یعنیی از فضی و نعمیت خداونید‪ ،‬دوبیاره برگشیتند در‬
‫حالی که هیچ زیانی بیه آنیان نرسیید و خوشینودی خیدا را هیم نصییب شیدند و خداونید صیاحب فضی‬
‫بزرگ است‪.‬‬

‫‪52‬‬
‫واقعیتها‌و‌اندرزها ‌‬
‫‌‬

‫حزب کمونیست افغانستان آخرین مراح زندهگیی و بقیای خیود را مییپیمایید و عمیر سییاهش‬
‫بهسر رسیده است و هماکنیون در حالیت احتضیار‪ ،‬دسیتوپیا مییزنید و چشیم بیه راه سیقوط نهیایی و‬
‫رختبستن از سرای زندهگانی است‪ .‬من در طو حیاتم همچو یک وضعیت مسخرهآمیز و آکنده از‬
‫ذلت‪ ،‬خواری و زبونی را که حاال این حزب با هردو جناح خلق و پرچم در آن بهسر میبرد‪ ،‬شاهد‬
‫نبوده ام‪ .‬ناگفتیه نمانید کیه ایین حیزب متشیک از دو جنیاح مییباشید‪ :‬یکیی جنیاح «پیرچم» کیه ببیرک‬
‫کارم تأسی نموده و دیگری جناح «خلق» که از جانب نورمحمد ترهکیی بنیانگیراری شیده اسیت‪.‬‬
‫داکتر نجیب که هماکنون رئی دولت است‪ ،‬یکی از اعضای جناح پرچم میباشد‪.‬‬
‫از قضا شبی در پنجشیر فرصت برایم دسیت داد تیا بیا چنید تین از فرمانیدهان جبهیا میاحو‬
‫کابی ‪ ،‬سییرخوردم‪ .‬مالقییا گییرم میین بییا آنییان در یکییی از خانییههییا در دامنییه همییان کییوهی کییه صییحنه‬
‫رویدادهای عظیم و تاریخساز در عصر جدید بوده‪ ،‬صور پریرفت‪ .‬ایین کیوه تیاریخی در منطقیه‬
‫پارنده که مجاور قریه جنگلک‪ ،‬زادگاه احمد شاه مسعود‪ ،‬و قریه ملسسه از تواب بیازارک مییباشید‪،‬‬
‫موقعیت دارد‪ .‬ایین دو قرییه (جنگلیک و ملسیسه) بیاهم نزدییک و مجیاور انید‪ .‬در فاصیله مییان هیردو‬
‫قریه‪ ،‬تودههای هنگفتی از آهنپارهها و بقایای عرادهجا منهدمشده و الشههای تانکها و پوکههای‬
‫توپ و خمساره که همه از آثیار نبیرد سیا هیای ‪ 1986‬و ‪1987‬م مییباشید‪ ،‬بیه حید قابی مالحظیهای‬
‫انباشته شده است‪.‬‬
‫رو ها قادر نشدند تا چیزی از آن بقایا را انتقا دهند؛ چون عملیا پیهم مجاهدین از فراز‬
‫کوههای مجاور که به شک ناگهانی به د و جان دشمن ره میبرد و همچنان عم کردهای چریکی‬
‫آنان که در فرصتهای حسا ‪ ،‬دشمن را غاف گیر مییکیرد‪ ،‬جیرأ چنیین اقیدامی را از آنیان سیلب‬
‫نموده بود‪ .‬آنچه در ایین مییان بیر سراسییمهگیی رو هیا مییافیزود‪ ،‬آن بیود کیه چرییکهیای آن جیا‬
‫عملیییا شییان را ناگهییانی و بییهس یرعت بییر و در موق ی مناسییب بییهراه میییانداختنیید‪ .‬سییس در یییک‬
‫چشمبههمخوردن‪ ،‬چنان از نظر غایب میشدند که گویی زمیین شیق شید و آنیان را در د خیود فیرو‬
‫برد و گویی تا کنون هییچ آدمییزاد در ایین سیاحه سیر نیزده اسیت‪ .‬از ایینرو اکثیراا بیه دشیمن چنیان‬
‫مینمود که آنها نه انسان‪ ،‬بلکه گروهی از جنیا اند که این صحنههای تکاندهنده را میسازند‪.‬‬
‫به هر حا ‪ ،‬وقتی با این فرماندهان نشستم‪ ،‬از رویدادهایی به مین حکاییت کردنید کیه معمیوالا‬
‫انسان گمان میکند که نوعی از هرزهگویی و یا مجیازپردازی باشید تیا حکاییت از واقعییتهیایی کیه‬
‫همهروزه در ساحا پیرامون کاب کیه سیالیان درازی نغمیه کمیونیزم و شیعارهای ننگیین آن در آن‬
‫جا سر داده میشد‪ ،‬بهوقو میپیوندد‪ .‬این فرماندهان عبار بودند از محمد انیور و قیاری محیبهللا‬
‫از قرهباغ‪ ،‬صوفی رسو از استالف‪ ،‬سلطان محمد از بگرام‪ ،‬جمعه خان از قچی و اختیر محمید از‬
‫شکردره‪.‬‬
‫من از آنها تقاضا نمودم تا از صحنههایی به من قصه گویند که یا خیود در آن نقیش داشیته و‬
‫یا آن را با چشم سر دیده اند‪ .‬خانه مملو از قوماندانان و افیراد مجاهیدین بیود‪ .‬اسیتاد ربیانی و عبیدهللا‬
‫انی نیییز آن جییا حضییور داشییتند‪ .‬میین بیییش از یییک بییار‪ ،‬آنییان را بییه خییدا تییرکیر نمییوده‪ ،‬گفییتم‪ :‬بهتییر‬
‫میدانید که ما آنچه را شما میگویید‪ ،‬به جهان اسالم عرضه خیواهیم کیرد‪ .‬بنیا ا فیردا شیما خیود از‬
‫هر حرفی که این جا بر زبان میرانید‪ ،‬در پیشگاه خدا مسئو خواهید بود‪.‬‬
‫***‬
‫سس سررشته سخن به دست اختر محمد قرار گرفت که بیه زبیان فارسیی حیرف مییزد‪ .‬وی‬
‫کمکیم بیا زبیان عربیی نییز آشینایی دارد و بیا مشیک مییتوانید تکلیم کنید‪ .‬اسیتاد ربیانی و عبیدهللا انی‬

‫‪53‬‬
‫هریک به نوبه خود آنچه را میشنیدند‪ ،‬برایم ترجمانی میکردند‪ .‬وی گفت‪ :‬چند سا قبی رو هیا‬
‫به کمونیستان افغانی میگفتند که تنها کسانی که بر افغانستان حکومت خواهند کیرد‪ ،‬ییا میا هسیتیم و‬
‫یا همان اشرار که در کوهها بهسر میبرند‪ .‬اما شما بیچارهها شان بقا در ایین کشیور را نداریید و‬
‫در سرنوشت آن هم نقشی نخواهید داشت‪ .‬اکنون که دیده میشود‪ ،‬همان گفته رو ها درست از آب‬
‫درآمییده اسییت‪ .‬از وقتییی کییه گوربییاچوف اعییالن کییرد کییه از افغانسییتان عقییبنشییینی میییکنیید تییا کنییون‬
‫سربازان روسی که در افغانستان بهسر میبرنید‪ ،‬از فیرط خرسیندی در جامیه نمییگنجنید و همیواره‬
‫برای فرا رسیدن فرصت برونرفت از خاک افغانستان‪ ،‬لحظهشماری میکنند‪.‬‬
‫آنها خطاب به مجاهدین میگویند که در این روزها ما به حی مهمان شما هستیم‪ ،‬پ ما را‬
‫بگرارییید و س یراغ وطیینداران خییود را بگیرییید‪ .‬جالییبتییر اییینکییه رو هییا وقتییی صییحنه کشییتهشییدن‬
‫کمونیستان افغانی به دست مجاهدین را تماشا میکنند‪ ،‬از آن سخت لر میبرند و آنهمه کینیههیا و‬
‫دردهای نهفته درون شان تسلیت مییابد؛ دردهای عمیق و زخمهای التیامناپیریری کیه همیه از بابیت‬
‫کارنامههای سیاه و وییرانگیریهیای بییثمیر و تراژییدیهیای بییحید و حصیری کیه تیرهکیی‪ ،‬امیین‪،‬‬
‫کارم و نجیب در راه تحقق آرمانهای خیالی و سیرابگونیه خیویش بیهکیار مییبسیتند‪ ،‬در د آنیان‬
‫نقش بسته و آتش خشم و کینه را در درون شان شعلهور ساخته است‪.‬‬
‫رو ها به این نتیجه رسیده اند که از طرف کمونیستان افغانی گو خورده اند؛ زیرا همینها‬
‫بودند که افغانستان را به آنان لقمه چرب نشیان دادنید و بیه آنهیا چنیان وانمیود سیاختند کیه گوییا ایین‬
‫کشور‪ ،‬شکار گرانبهایی است کیه بسییار بیهآسیانی و بیه محیض ورود ارتیش سیرخ بیه خیاک آن بیه‬
‫فراچنگ او خواهد افتاد و کار یکسره خواهد شد‪ .‬اما خر سرخ ناگهان پایش لغزید و با سنگ‬
‫مقاومت اسالمی که از اعما یک ملت مسلمان و پرحماسه برخاسته بود‪ ،‬بهشد تصادم کرد‪.‬‬
‫باری احمید شیاه مسیعود بیرای مین (نویسینده) گفیت‪ :‬در سیا ‪1982‬م رو هیا آتیشبی شیش‬
‫ماهه را به من پیشنهاد کردنید و بیه همیین منظیور هیئتیی را کیه در رأ آن ییک دپلومیا بلندپاییه‬
‫روسی قرار داشت‪ ،‬نزد من فرستادند‪ .‬مراکرا ما با این هیئت تا چند شب بهطو انجامید‪ .‬در شب‬
‫سومی بود که همان دپلوما روسی به اظهار درد د هایش پرداخته‪ ،‬گفت‪ :‬شاید تو ندانی که ما در‬
‫چه وضعیت بد روانی بهسر میبریم‪ .‬برژنیف احمق ما را در اینهمه مشیکال و دردسیرها و ایین‬
‫حالت خفقانآور که نجا یافتن از آن مشک است‪ ،‬انداخت‪ .‬ما احسا مییکنییم کیه حیاال در قیدوبنید‬
‫گیر مانیده اییم و در جسیتوجوی راه خالصیی از آن هسیتیم‪ .‬مین قصید داشیتم تیا در شیب بعیدی ایین‬
‫بخش از گفتههای او را مخفیانه ضب کنم‪ ،‬اما دیدم که بهکیارگیری ایین شییوههیای پسیت و کودکانیه‬
‫در شأن کسی که علو نف و همت بلند دارد‪ ،‬نمیزیبد‪ .‬ییک تین از کمونیسیتان پنجشییری کیه هیئیت‬
‫روسی را همراهی میکرد‪ ،‬در جرییان میراکرا میا حضیور داشیت‪ .‬دپلومیا روسیی در اشیاره بیه‬
‫وی گفت‪ :‬همین خاکفرو ها عام اصلی همه بدبختیهای جاری و مسئو پیامدهای آن میباشند‪.‬‬
‫آری‪ ،‬اکنون زمان آن فرا رسیده است تا رو ها کینه و خشم مفرط خود را نسبت به این باند‬
‫نابهکار اظهار کنند‪ ،‬باندی که ناجوانمردانه خاک و زادگاه خویش را به ناچیز فروختنید و هیزاران‬
‫روسی را فدای آما نجیب و کارم کردند و خسارا جبرانناپیریری را بیرای روسییه بارآوردنید؛‬
‫بهگونهای که تعداد قربانیان روسی در افغانستان حسیب اعتیراف رسیمی سیخنگیوی آنهیا تقریبیا ا بیه‬
‫پنجاه هزار کشته و زخمی بالغ میگردد و نظر به گزار اخیری که از سوی دوایر رسمی امریکا‬
‫و پاکسیییتان در میییاه آگسیییت ‪1988‬م منتشیییر گردیییید‪ ،‬آمیییارگیریهیییای هیییردو کشیییور کیییه بیییه کمیییک‬
‫دستگاههای اکتشافی و اقمار مصنوعی به دست آمده‪ ،‬نشان میدهد که در جریان جنگ افغانستان و‬
‫شوروی‪ ،‬به تعداد دو هزار و هشتاد فروند هواپیمای روسی سرنگون شیده و تقریبیا ا بیه همیین تعیداد‬
‫هواپیمای دیگر از کار افتاده و هفده هزار تانک و زرهپو و بیست و یک هزار موتر آنها منهیدم‬
‫گردیده است‪ ،‬برعالوه از هزینه اقتصادی هنگفتی که در این راه به مصرف رسیده است‪.‬‬

‫‪54‬‬
‫اختر محمد که سخنانش از طرف قوماندانان دیگر تأیید میشد‪ ،‬به ادامه اظهار داشیت‪ :‬نفیر‬
‫و انزجار رو ها از کمونیستان افغانی به حدی است که باالی اعضای ایین حیزب بیه ترتییب ذیی ‪،‬‬
‫نرخگراری کرده اند‪:‬‬
‫‪ .1‬صیاحبمنصییبان بلندپایییه کیه در بانیید جاسوسییی خیاد فعالیییت دارنیید‪ ،‬هرییک بییه قیمییت سییه‬
‫هزار افغانی که معاد پانزده دالر امریکایی میشود‪.‬‬
‫‪ .2‬صاحبمنصبان پایینرتبه به قیمت دو هزار افغانی که برابر با ده دالر است‪.‬‬
‫‪ .3‬سربازان ارتش‪ ،‬هر کدام به قیمت پن صد الی هزار افغانی کیه مسیاوی بیا دو و نییم الیی‬
‫پن دالر میباشد‪.‬‬
‫و چون قیمت یک رأ قاطر در افغانستان به پنجاه هزار افغانی بالغ میگردد‪ ،‬پ نتیجه میگییریم‬
‫که یک قاطر به ارز صد کمونیست است!‬
‫***‬
‫اخترمحمد گفت‪ :‬در ایین اواخیر یکیی از پوسیتههیای مربیوط بیه کمونیسیتان داخلیی کیه بیه نیام‬
‫«پوسییته حسییین» ش یهر داشییت‪ ،‬مجاهییدین را بسیییار اذیییت میییکییرد‪ .‬بییاالخره مجاهییدین ب یهخییاطر‬
‫خریداری پوسته نزد رو ها رفتند‪ .‬آنها از مجاهدین مبلغ هشتاد هزار افغانی که معاد چهار صد‬
‫دالر میباشد‪ ،‬در بد آن مطالبه کردند که مورد موافقه مجاهدین قیرار نگرفیت‪ .‬در روز مابعید چنید‬
‫تن از مجاهدین دوباره نزد رو ها رفتند و یک دانه تیپ را با سه کمربند به قومانیدان آنهیا دادنید‪،‬‬
‫آنگاه رو ها وارد صحنه شدند و به وسیله تانکهای خود همان پوسته را توبباران کردند‪ .‬سس‬
‫مجاهدین بیه آن جیا ییور بردنید کیه در نتیجیه چنید تین را کشیتند و چنیدین تین دیگیر را بیه اسیار‬
‫درآوردند و همچنان دوازده قبضه کالشینکوف با یک پایه دهشکه و یک دستگاه بیسیم بیه غنیمیت‬
‫گرفتند و برگشتند‪ .‬در آن اثنا رو ها شعار میدادند که «زنده باد مجاهدین»!‬
‫لع محمد اظهار داشت‪ :‬رو ها در قریه «توتمدره» والیت پروان یک کامیون پیر از البسیه‬
‫و زغا سنگ را که راهی کاب بود‪ ،‬در بد دو صندو انگور به مجاهدین تسلیم کردند‪ .‬سید ظفر‬
‫که قوماندانی سالنگ را به دو دارد‪ ،‬گفیت‪ :‬رو هیا بیه میا مییگفتنید کیه شیما بیا میا کیاری نداشیته‬
‫باشید‪ ،‬بروید سیراغ کمونیسیتان همیوطن خیود تیان و از شیاهراه عمیومی هرچیه د تیان مییخواهید‪،‬‬
‫موتر بگیرید‪.‬‬
‫اختییر محمیید گفییت‪ :‬مییا زیییاده از بیسییت بییار پوسییتههییای کمونیسییتان را در مقاب ی یییک تیییپ از‬
‫رو ها خریداری کرده ایم‪ .‬وقتی یک دانه تیپ را برای شان میدادیم‪ ،‬میآمدند و بیه وسییله تانیک‬
‫خود که ما نیز بر سر آن سوار میبودیم‪ ،‬پوستههای عساکر داخلی را تیوپبیاران مییکردنید‪ .‬سیس‬
‫ما به نوبه خود علیه آن یور میبردیم و با گرفتن غنیمت‪ ،‬دوباره برمییگشیتیم‪ .‬رو هیا کیه خیود‬
‫شاهد صحنه میبودند‪ ،‬با آواز بلند شعار میدادند که «زنده باد مجاهدین»! همچنان بسییاری اوقیا‬
‫رو ها در بد سه مرغ یا یک گوسفند‪ ،‬پوسته ملیشهها را به فرو رسانیده اند‪.‬‬
‫اختر محمد افزود‪ :‬رو ها در قسمت سرک عمومی برای مجاهدین ضمانت میدهند تیا همیه‬
‫آن موترهییایی را کییه در ظییرف یییک روز یییا چنیید سییاعت مع یینشییده از اییین راه عبییور میییکننیید‪ ،‬بییه‬
‫مجاهییدین بفروشییند‪ .‬یییک قومانییدان حییزب اسییالمی بییه نییام عبدالناصییر‪ ،‬سییرک عمییومی را بییرای دو‬
‫ساعت با پرداخت صد هزار افغانی خریداری کرد که در نتیجه بیست موتر به دست آورد‪ .‬همچنان‬
‫عبدالقیوم و نوروز همهروزه با پرداخیت پنجیاه تیا شصیت هیزار افغیانی کیه معیاد دو صید و پنجیاه‬
‫دالر امریکایی میباشد‪ ،‬سرک را از رو ها خریداری میکنند‪.‬‬
‫مجاهدین در فرصت محدودی که با پو دریافت میکنند‪ ،‬هر میوتری را کیه از سیرک میورد‬
‫معامله میگررد‪ ،‬با تمام داشتههایش توقیف میکنند‪ .‬سس اگیر همیان میوتر مربیوط دولیت باشید‪ ،‬آن‬
‫را با کلیه محمولههایش به خیود مییگیرنید و اگیر شخصیی بیود‪ ،‬داشیتههیای آن را مصیادره کیرده و‬

‫‪55‬‬
‫خود موتر را با صاحبش رها میکنند و به راننده آن مکتوبی میدهند تا سندی باشد مبنی بر ایینکیه‬
‫محمولههای موتر توس مجاهدین ضیب گردییده اسیت‪ .‬متعاقبیا ا راننیده میوتر‪ ،‬همیان ور را کیه بیه‬
‫امضای مجاهدین رسیده اسیت‪ ،‬بیه دولیت مییسیسارد تیا بیا اسیتناد بیه آن کراییه میوتر را از مرجی‬
‫مربوطه دریافت کند‪.‬‬
‫ا‬
‫اختیر محمیید همچنیان تییرکر داد کیه بییاری خییودم شخصیا بییا بعضیی از مجاهییدین در خریییداری‬
‫سیرک سییهم گییرفتم‪ ،‬امییا بدبختانیه مییوتری کییه بییه دسیت مییا افتییاد‪ ،‬مملییو از سیمنت بییود کییه بییه درد مییا‬
‫نمیخورد‪.‬‬
‫***‬
‫در حییا حاضییر‪ ،‬رژیییم کمونیسییتی افغانسییتان در مرحلییه فروپاشییی قییرار دارد‪ .‬از اییینرو بییه‬
‫رعایت و تطبیق اسالم و شریعت‪ ،‬تظاهر میکند و در عین حا دروازههای تجار خارجی را بر‬
‫روی تاجران و سرمایهگزاران باز گراشته است که در اثر آن امروز شیهر کابی ‪ ،‬شیک ییک بیازار‬
‫بینالمللی را بیه خیود گرفتیه کیه کاالهیای تجیارتی از کشیورهای مختلیف شیرقی و غربیی در آن جیا‬
‫سرازیر میشود‪ .‬صنای و تولیدا جاپانی‪ ،‬انگلیسی‪ ،‬کوریایی‪ ،‬چینایی‪ ،‬روسی و غیره همیه بیدون‬
‫امتیاز در آن جا به فرو میرسد‪ .‬این در حالی است که هنوز در آن جا نظیام سوسیالیسیتی کیه در‬
‫واق بر نفی گستر استهالک و محدودکردن تجار خارجی به شرای استثنایی نظیر دارد‪ ،‬حیاکم‬
‫است‪ .‬اینهمه صرف بهخاطر آنکه بتواند در ناحیه شرای دشواری که بر مردم تحمی کرده است‪،‬‬
‫تخفیف آورد تا ملت نیز آنهمه رن های بیکرانی را که طی یک مد زمان طیوالنی در زییر سیایه‬
‫حاکمیت تلخ این رژیم چشیده است‪ ،‬به باد فراموشی بسیسارد‪ .‬جالیب ایینکیه نجییب بیه عنیوان رئیی‬
‫برحا دولت که خود از کمونیستان دوآتشه میباشد‪ ،‬اخیراا مسودهای را به امضیا رسیانیده اسیت کیه‬
‫به موجب آن هر کارمند و یا مأموری که تا سه روز در نماز جماعت حاضر نشود‪ ،‬از کار برکنار‬
‫خواهد شد!‬
‫باری مجاهدین موفق شدند تا شاهراه بزرگ سالنگ را زیر کنترو خود درآورند‪ .‬آنهیا طیی‬
‫عملیاتی در ماه مارچ گرشته در اسیتقامت سیالنگ‪ ،‬چهیار صید عیراده میوتر و بیسیت چیین تانیک را‬
‫حریق ساختند و بدین ترتیب‪ ،‬جلو ارسا مواد غرایی به کاب را گرفتند که در نتیجه شیهر کابی در‬
‫محاصره شدید اقتصادی قرار گرفت و فضای اختنا آور گرسینهگیی و کمبیود میواد ارتزاقیی بیر آن‬
‫چیره گشت‪ .‬الریهای کمکرسانی شوروی در شهر پ خمری والیت بغالن‪ ،‬محمولههیای شیان را‬
‫تخلیه میکردنید و سیس بیه دولیت کابی خبیر مییدادنید تیا میوادی را کیه آورده انید‪ ،‬تسیلیم شیود‪ .‬امیا‬
‫وزار مالیییه در حییالی کییه چییارهای نداشییت‪ ،‬در پاسییخ میییگفییت کییه مییا تییوان انتقییا آن بییه کاب ی را‬
‫نداریم‪ .‬رو ها نیز عرر ناتوانی خود در جهت رسانیدن این مواد به پایتخت را پیشکش مینمودنید‪.‬‬
‫وقتی مجاهدین از رسیدن این کمکها به پ خمری اطال مییافتند‪ ،‬به وزار مالییه دولیت هشیدار‬
‫میدادند که هرگاه الریها در قسمت پ خمری تخلیه شوند‪ ،‬آنها اجازه نخواهند داد تا حتی محموله‬
‫یک الری هم به کاب برسد‪ .‬وزار مترکره در پاسخ مینوشت‪ :‬هر پیشنهادی که شما دارید‪ ،‬قاب‬
‫قبو است‪ .‬فق اجازه دهید تا بخشی از آن به کاب برسد و شما حصهای از آن را به خود گیرید‪.‬‬
‫وقتی قوماندان عبدالبصیر سالنگی از این وقای بیه میا حکاییت مییکیرد‪ ،‬از فیرط تعجیب گییچ‬
‫میماندیم‪ .‬اما حقیقت این است که همچو روزگاری بر سر رژیم کمونیستی در افغانستان آمده است‪.‬‬
‫مییردم همییه از وضییعیت کنییونی بییه تنییگ آمییده ان ید و همییواره بییر روی دولییت فریییاد میییکشییند کییه یییا‬
‫زندهگی ما را تأمین کنید و یا اینکه زمام قدر را به دست دیگری بسسارید‪.‬‬
‫***‬
‫خالصه اینکه دستاورد نهایی حزب کمونیست در افغانستان‪ ،‬همان چیزی بوده که امروز آن‬
‫را لم میکند؛ بادار در کرملین بر آن خشم گرفته‪ ،‬ارتشی که بهخاطر نجا و تحکیم پاییههیای‬

‫‪56‬‬
‫آن به این خاک تجاوز کرده بود‪ ،‬یکباره از آن رو برتافته و آن را توهین و تحقیر میکند‪ .‬در عین‬
‫حا ‪ ،‬ناخوشنودی عام ملت را نصیب شده است‪ .‬حاال کمونیزم در نزد افغانها معنا و مفهیومی جیز‬
‫ویرانی‪ ،‬خونریزی‪ ،‬نامو فروشی و ستیزه با خیدا و میردم نیدارد‪ .‬خلیق و پیرچم هیردو بیه عنیوان‬
‫علتالعل تمام بدبختیها و نگونساریهای فراوانیی کیه دامینگییر جامعیه افغیانی مییباشید‪ ،‬شیناخته‬
‫شده است‪.‬‬
‫در سالیان قب از ظهیور رژییم کمونیسیتی در افغانسیتان‪ ،‬وقتیی واژه «کفیر» اطیال مییشید‪،‬‬
‫آنچه در ذهن شهروند افغانی ترسیم میگردید‪ ،‬چیزی بیش از یهود‪ ،‬نصیارا و هنیدو نمییبیود‪ .‬هییچ‬
‫ک در خیا نمیآورد که آن دسته از جوانان هوادار کمونیزم که همهروزه در گوشه و کنیار کابی‬
‫ضمن راهپیماییهای خود به نف جریان کمونیزم در افغانستان فرییاد برمییآورنید‪ ،‬نییز کیافر باشیند‪.‬‬
‫اما امروز حالت چنان آمده است که مفهوم کلمه «کفر» ویژه خلق و پرچم شده است‪.‬‬
‫هییر فییرد سییاکن اییین سییرزمین‪ ،‬تلییختییرین خییاطرههییا از سییردمداران کمییونیزم در ضییمیر دارد‪.‬‬
‫افغانستانی بیپناهی که گهگاه یاد پدر و یا مادر گمشده بر سیر مییزنید‪ ،‬تکیان مییخیورد و ییاد آن‬
‫روز د خرا بر دلش تازه میشود که ترهکی پدر را زنده به گور کرده بیود و ییا حفیی هللا امیین‬
‫مادر را زیر انبارهای خاک و کلوخ گراشت تا جان داد و یا برادرانش به دست کارم ‪ ،‬دار فیانی‬
‫را ودا گفتند‪ .‬چه بسا کودکانی که در اثر آتش ناپالم یا کشته شدند‪ ،‬ییا کیه پوسیت بیدن شیان سیوخته‬
‫گشت و یا که نیرو و حرکت را از دست دادند و یکسره ش شدند!‬
‫آری‪ ،‬همییین صییحنههییای د خییرا اسییت کییه بییرر هییزاران کینییه و غ یی را بییر د هییر فییرد‬
‫افغانستانی که به نوعی از درد آن چشیده است‪ ،‬پاشیده و طوفان خشم و انتقامجوییا را در برابیر‬
‫کمونیسیتهییا برانگیختیه اسییت‪ .‬لیرا اگییر خیدا روزی حکومییت افغانسیتان را بییه دسیت حییاکم مسییلمانی‬
‫بسسارد و او همه را مشمو عفو و گرشت خود قرار دهد‪ ،‬بیازهم یقیین دارم کیه جیان هیر کمونیسیت‬
‫در خطر خواهد بود و از پنجه انتقام آن دسته از مردم خشمگین که تا هنوز آتش فرا پیدر ییا میادر‬
‫و یا برادر و فرزند در د شان زبانه مییکشید‪ ،‬نجیا نخواهید یافیت‪ .‬انتظیار مییرود کیه حتیی ییک‬
‫عنصر کمونیست هم در افغانستان زنده نماند؛ چنانچه مولوی یون خالص میگفت که ما افغانهیا‬
‫اگر صد سا بعد هم انتقام خود را بگیریم‪ ،‬بازهم پیش از وقت است‪.‬‬
‫کمونیستها خود بیه ایین حقیقیت پیی بیرده انید کیه دیگیر شیان بقیا در افغانسیتان را ندارنید و‬
‫ادامه زندهگی در این خیاک بیرای شیان نیاممکن اسیت‪ .‬حکومیت پوشیالی شیان نفی هیای اخییر را‬
‫میکشد و منتظر مرگ دایمی بوده و ستاره بخت آن رو به افو است‪ .‬از همین جا بوده کیه در ایین‬
‫اواخییر‪ ،‬شییورای وزیییران دولییت قط ی نامییهای صییادر نمییوده مبنییی بییر اییینکییه هییر شییهروند میییتوانیید‬
‫گررنامییهای بییه دسییت آورد کییه آزادی خییروج او از افغانسییتان را تضییمین کنیید‪ .‬پ ی از اعییالن اییین‬
‫قط نامه‪ ،‬دمادم خبر میرسد که کمونیستها جوقه جوقیه بیهخیاطر دریافیت سیند فیرار از کشیور بیه‬
‫دوایر مربوطه مراجعه میکنند تا مگر بتوانند حیا شان را از فراچنگ مرگی که در انتظیار شیان‬
‫است‪ ،‬نجا دهند و از کشوری که با خون‪ ،‬رنگینش کردنید و بیا کشیته و جامانیده میزینش سیاختند‪،‬‬
‫رخت بربندند‪ .‬آنها همه داشتههای خود را به بازار میبرند تا مگر پولی به دست آورنید کیه بتوانید‬
‫متباقی زندهگی شان را در یکی از کشورهای اروپای شرقی‪ ،‬تضمین کند‪.‬‬
‫شورای وزیران رژیم کمونیستی اخیراا با تقدیم درخواستی به باداران روسی خود از کرملین‬
‫رسما ا تقاضا نموده تا مهلت عقبنشینی نیروهایش از خیاک افغانسیتان را تمدیید کنید و بیا هیر وسییله‬
‫ممکن پایههای لرزان حکومت خودباخته شان را از فروپاشی نهایی حف کند‪ .‬گفته میشود کیه ایین‬
‫درخواست به آقای شیواردنادزی وزیر امور خارجه اتحاد جماهیر شوروی پیشیکش گردیید‪ ،‬امیا او‬
‫حاضر نشد تا ور را به دست گیرد؛ زیرا درخواستی بود که به دیدن نمیارزید‪.‬‬

‫‪57‬‬
‫این است آنچه کمونیستها از حاص فعالیتهای چندینسیاله خیویش در افغانسیتان بیه دسیت‬
‫آوردند که با حالتی ذلتبار و با یک جهان گردنشکستهگی و با نگاههیای بزدالنیه در پیشیگاه رو‬
‫میایستند‪ ،‬اما بادار خشمگین شان آنها را وطنفرو گویان از خود میرانید‪ .‬در عیین حیا ‪ ،‬خیود‬
‫را در برابییر ملتییی مییییابنیید کییه سییراپایش از غ یی و خشییم مییوج میییزنیید و در انتظییار فییرا رسیییدن‬
‫فرصت انتقامجیویی اسیت‪ .‬ایین امیر نشیان میدهید کیه کمونیسیتهیا در معاملیه فیرو افغانسیتان بیه‬
‫رو هییا ناکییام ماندنیید و اکنییون اییین رو هییا انیید کییه کمونیسییتان افغییانی را موفقانییه بییه مجاهییدین‬
‫میفروشند‪.‬‬
‫خداوند چه زیبا و گویا مییفرمایید‪« :‬لنیریقهم عیراب الخیزی فیی الحییاة الیدنیا‪ ،‬واآلخیرة أخیزی‬
‫وهم ال ینصرون»‪( .‬فصلت‪ )16،‬یعنی این برای آن است تا به ایشان ذلت و خواری دنیا را بچشانیم‬
‫و بیتردید که کیفر آخر ‪ ،‬ذلتبارتر از این خواهد بود و هم به آنهیا میدد نخواهید شید‪ .‬بیا دقیت در‬
‫محتییوای اییین آیییه مبارکییه‪ ،‬انسییان درمییییابیید کییه تیا چییه حیید‪ ،‬وعییید خداونیید در حصییه دییینباختیهگییان‬
‫کمونیسییت افغانسییتان بیهویییژه در روزهییای اخیییر‪ ،‬تحقییق یافتییه اسییت! چییه زیبییا سییروده اسییت متنبییی‬
‫(شاعر مشهور عرب) آنجا که میگوید‪:‬‬
‫رب عیییییییییش أخیییییییییف منیییییییییه الحمیییییییییام‬ ‫ذ میییییییین یغییییییییب الییییییییرلی بعیییییییییش‬

‫یعنی‪:‬‬
‫رشیییک و افسیییو بیییه د بیییرد و تمنیییایش کیییرد‬ ‫ذلیییت آن یافیییت کیییه از جیییاه ذلیییی و دونیییی‬
‫درد جییییانکنییییدن و یییییا کیییین عییییدم جییییایش کییییرد‬ ‫ای بسیا عییش و حیییاتی کییه بییود بهتییر از آن‬

‫‪58‬‬
‫فراموشناشدنی ‌‬
‫‌‬ ‫داستانهای‌‬
‫‌‬

‫امشب پای صحبت «قرهبیگ» یک تین از مجاهیدین و پییشتیازان سرشینا پنجشییر نشسیتم‪.‬‬
‫وی چند داستان از صحنههای واقعی جهاد را برایم بازگو نمود که خیلی جالب و شنیدنی است‪:‬‬

‫داستان‌عبدالغنی ‌‬
‫عبدالغنی‪ 1‬فرزند یکی از علمای مشیهور وادی پنجشییر اسیت‪ .‬پیدر در مسیجد جیام رخیه‬
‫‪2‬‬

‫قب از ادای نماز جمعه برای ما سخنرانی کرد‪ .‬عبدالغنی یک تین از مجاهیدان نیامدار اسیت‪ .‬بیاری‬
‫او طی یک درگیری خونین با رو ها در کنار کوهی مجروح گردیید‪ .‬جیراحتش آنقیدر کیاری بیود‬
‫که توان هر نو حرکت را از وی سلب کرده بود‪ .‬پ از آنکه وی زخمی و جامانده شد‪ ،‬قو های‬
‫روسی تمام ساحه را تسخیر کردند و او با جسم زخمیا در همان جا باقی مانید‪ ،‬امیا خیدا او را از‬
‫چشمدید دشمن پناه داد‪ .‬هیچ ک نمیتوانست در آن ساحه حرکیت کنید؛ چیون همیه جیا را قیو هیای‬
‫دشمن فرا گرفته بود‪.‬‬
‫روزهایی را با این حا پشت سر گراشت‪ .‬مقدار ناچیزی از آب و نان که با خود داشت‪ ،‬همه‬
‫به پایان رسیده بود‪ .‬حاال با کابو گرسنهگی و تشنهگی جانکاه چه چاره باید کرد‪ ،‬آنجا که نه نیان‬
‫است و نه آب ! لحظاتی در فکر چاره فرو رفت و چارهای هم جز امید به رحمیت خداونید نبیود‪ .‬او‬
‫دست از دامان طلیب برنداشیت و بیهدور از چشیمدیید دشیمنان در پیی دریافیت قیو الیمیو بیا ییک‬
‫جهان دشواری‪ ،‬جسم نیمجان خود را کشیده به اینسو و آنسو تکاپو میکرد‪ .‬اتفاقیا ا چشیمش از دور‬
‫به خلیتهای افتاد که در البیهالی سینگهیا گراشیته شیده بیود‪ .‬وقتیی بیه آن نزدییک شید‪ ،‬دیید کیه پیر از‬
‫تلخان (تو آردشده) اسیت‪ .‬آندم بییم گرسینهگیی از سیر در رفیت‪ ،‬امیا آب آشیامیدهنیی کیه از ایین‬
‫مهمتر است و درد تشنهگی هم دشوارتر! لرا تالشش را همچنان ادامه داد تا آنکه صدای آب از قعر‬
‫سنگهای مجاور به گوشش رخنه کرد‪ .‬آنگاه چند گیاه کوهی نایمانند را دنبا هم قیرار داده‪ ،‬ییک‬
‫سر آن را به قعر سنگها فرو برد و از سر دیگر مکیدن گرفیت و چنیان آب گیوارایی بیه دهین و‬
‫‪3‬‬
‫گلویش سرازیر شد که وحشت تشنهگی را از یاد برد‪.‬‬
‫بدین ترتیب‪ ،‬خداوند چارهساز در همان ناپیداکنار تنهایی و بیم‪ ،‬خوان کرم به روی او گسترد‬
‫و رز و روزیا را مهیا ساخت‪ .‬وی بیش از ده روز در ساحه زیر کنترو رو ها که هیوالی‬
‫وحشت و مرگ بر آن چیره بود‪ ،‬معجزهآسا باقی ماند تا آنکه رو ها از منطقه عقیبنشیینی کردنید‬
‫و سس مجاهدین به آنجا آمده و عبدالغنی را زنده با خود بردند‪.‬‬

‫‪ .1‬از حسن اتفا ‪ ،‬قهرمان این داستان برادر من میباشد که تقریبا ا ده سا از من بزرگتر است‪ .‬وقتی این حادثه در سا ‪ 1363‬خورشیدی‬
‫رخ داد‪ ،‬ما با خانواده در نجراب مهاجر بودیم‪ .‬وی چند روزی در نجراب زیر تداوی داکتران محلی بهسر بیرد و سیس غیرض معالجیه بیه‬
‫پاکستان منتق گردید که بحمدهللا شفا یافت‪ .‬سس دوباره به جبهه برگشت و به آموز سالح ثقیله بهشیمو دسیتگاه (‪ )BM12‬پراخیت و بیا‬
‫اسییتفاده از اییین مهییار در اکثییر عملیییا هییا شییرکت میییکییرد‪ .‬همزمییان بییا ایجییاد شییورای نظییار بییه سییمت شییما کشییور رفییت و بییا اسییتفاده از‬
‫فرصییت‪ ،‬تانیییکرانیییی را نیییز آموخیییت و در دوره حکومیییت مجاهییدین بیییرای میییدتی در همییین عرصیییه ایفیییای وظیفییه نمیییود‪ .‬آنچیییه از آثیییار‬
‫زخمیگریا باقی مانده‪ ،‬این است که پای آسیبدیدها مقداری کوتاه است و در نتیجه کمکیم مییلنگید‪ .‬قابی ییادآوری مییدانیم کیه در میتن‬
‫عربی کتاب‪ ،‬اشتباها ا نام برادر دیگرم (محمد ابراهیم) که در روزهای او جهاد به شهاد رسید‪ ،‬عنوان شده است که فکر میکینم از سیهو‬
‫ناق داستان باشد‪ .‬لرا تعدی در عنوان و در قسمتهایی از داستان را الزمی دیدم‪( .‬مترجم)‬
‫‪ .2‬اشاره است به پدر بزرگوارم مرحوم مال محمد اسماعی که از مجاهدین سابقهدار بود‪ .‬وی پ از کودتای کمونیستی در کاب ‪ ،‬آن جیا را‬
‫ترک گفت و به صف جهاد و مبارزه پیوسیت‪ .‬ییکبیار همیراه بیا بیرادر ارشید مولیوی فضی الکیریم کیه بعیداا بیه تیاریخ ‪ 7‬سینبله ‪ 1359‬بیه‬
‫شهاد رسید‪ ،‬در زمان ترهکیی در محیب پی چرخیی زنیدانی شید و پی از میدتی آزاد گردیید‪ .‬پیدرم در زمیان جهیاد بیه وعی و تبلییغ بیرای‬
‫مجاهدین میپرداخت و در طی آن مد ‪ ،‬یگانه برادر و دو فرزند خود را از دست داد‪( .‬مترجم)‬
‫‪ .3‬از اظهارا خود عبدالغنی چنان برداشت میشود که تال او برای پیداکردن آب آشامیدنی‪ ،‬مقدم بر هر تال دیگر بود‪( .‬مترجم)‬

‫‪59‬‬
‫آری‪ ،‬او با این کارنامه درخشانش بهترین تفسیر عملی برای ایین آییه قرآنیی قیرار گرفیت کیه‬
‫میفرماید‪« :‬وما کان لنف أن تمو إال بإذن هللا کتابا ا ممجالا‪ ،‬ومن یرد ثواب الدنیا نمته منهیا‪ ،‬ومین‬
‫ی یرد ثییواب اآلخییرة نمتییه منهییا‪ ،‬وس ینجزی الشییاکرین»‪( .‬آ عم یران‪ )145 ،‬یعنییی هیییچ ک ی تییا آنکییه‬
‫دسییتور خییدا فییرا نرسیید‪ ،‬نمیییمیییرد‪ .‬هییر ک ی را اجل یی نوشییتهش یده اسییت‪ .‬کسییی کییه پییادا دنیییا را‬
‫میخواهد‪ ،‬ما برایش میدهیم و آنکه ثواب آخر را خواهان است‪ ،‬از آن برایش میبخشییم و زود‬
‫است که ما مزد سسا گراران را عطا فرماییم‪.‬‬

‫قصه‌احمد‌بیگ ‌‬
‫ا‬
‫عبدهللا ان میگوید که من شخصا این قصه را از زبان خود احمید بییگ نییز شینیده ام‪ .‬احمید‬
‫بیگ حکاییت مییکنید‪ :‬مین در سیا ‪1984‬م در جرییان ییک زدوخیورد شیدید بیا رو هیا در قسیمت‬
‫حصارک پنجشیر‪ ،‬جراحت برداشتم‪ .‬نزدیکانم آمدند و مرا باالی چهارپایی غرض حمی و نقی مین‬
‫به جایی دیگر گراشته و به آن بستند‪ .‬من توان حرکت از جیایم را نداشیتم؛ چیون از ناحییه پیا زخمیی‬
‫شده بودم‪ .‬در اثنایی که مرا باالی شانههای خود حمی مییکردنید‪ ،‬رو هیا میا را دیدنید و بالفاصیله‬
‫علیییه مییا آتییشبییاری کردنیید کییه در اثییر آن میین و چهییار نفییر همییراه میین همییه بییه زمییین افتییادیم‪ .‬سییس‬
‫رو ها نزدیک آمدند‪ ،‬ابتدا آن چهار نفر را از پا درآوردند و بعداا به سیراغ مین آمدنید و بیا مسلسی‬
‫باالی من شلیک کردند تا باالخره گمان کردند که من نیز از بین رفته ام‪ ،‬اما از قضا بیه مین آسییبی‬
‫نرسید و رو ها دوباره به مواض خود برگشتند و من در چنان حالتی تنها ماندم‪.‬‬
‫پ از نیم ساعت بود که به قدر خدا خود را از ریسمانها رسته یافتم! اما هماندم در کنار‬
‫دریا قرار داشیتم کیه مییبایسیت از آن عبیور کینم‪ ،‬ولیی مین کجیا و گرشیتن از درییا کجیا ! در چنیین‬
‫حالتی بازهم به فضی و مرحمیت خداونید‪ ،‬پی از چنید لحظیه بییهوشیی خیود را بیر آن سیوی درییا‬
‫یافتم‪ .‬سس آهسیتهآهسیته خیود را بیر روی زمیین کشییدن گیرفتم‪ .‬هیر وقتیی کیه درد گرسینهگیی میرا‬
‫میآزرد‪ ،‬خواب بر من غلبه میکرد و چون دوباره بیدار میشدم‪ ،‬خیود را راحیت و سییر مییییافتم‪.‬‬
‫چند روز پ با قسمت دیگری از دریا در عرض راهم برخیوردم‪ ،‬آنگیاه خیوابم بیرد و چیون بییدار‬
‫شدم‪ ،‬خود را بر آن سوی دریا یافتم‪.‬‬
‫درسییت یییازده روز بعیید‪ ،‬مقییدار نییاچیزی کشییمش پیییدا کییردم و آن را تنییاو نمییودم‪ .‬بییه روز‬
‫سیزدهم بود که یک خانه سر راهم آمد‪ .‬وقتی وارد آن شدم‪ ،‬دیدم که از همه چیز خیالی اسیت بیهجیز‬
‫ظرفی کیه در آن مقیداری ماسیت بیود و مین آن را نوشییدم‪ .‬در عیین روز بیود کیه مجاهیدین آمدنید و‬
‫سیری بیه آن خانیه زدنیید‪ .‬وقتیی ناگهیان چشیم شییان بیه جسیم خیونآلییود مین افتیاد‪ ،‬وحشیتزده شییدند و‬
‫یکباره پا به فرار گراشتند‪ .‬من آنها را با صدای بلند به سیوی خیود فیرا خوانیدم و خیود را معرفیی‬
‫کردم تا باالخره مرا شناختند و دوباره برگشتند و از این سرگرشت من که به خواب و خییا محیض‬
‫میماند‪ ،‬آگاه شدند و مرا نق دادند‪ .‬وقتی من بعداا از این واقعه به مردم قصیه گفیتم‪ ،‬در خیواب دییدم‬
‫که هاتفی به من میگوید‪ :‬این سر را نباید فا میکردی! عبدهللا ان میگوید‪ :‬احمد بیگ حاال سالم‬
‫و تندرست در میان مجاهدین بهسر میبرد‪.‬‬

‫قصه‌شهادت‌محمد‌نعیم ‌‬
‫قاری محیبالیرحمن از فرمانیدهان قیرهبیاغ بیرایم در پنجشییر چنیین حکاییت کیرد‪ :‬بیاری ییک‬
‫مجموعیییه از مجاهیییدین بیییهشیییمو محمییید نعییییم بیییه شیییهاد رسییییدند‪ .‬بیییرادر محمییید نعییییم در صیییدد‬
‫جستوجوی او شد تا باالخره جسد او را پیدا کرد‪ .‬وقتی به او نزدیک شد‪ ،‬دید که دست بر رخسیار‬
‫نهییاده در حالییت نشسییته جییان داده و هییردو چشییمش همچنییان بییاز اسییت‪ ،‬انگییار کییه مییردم را نظییاره‬
‫میکند‪ .‬در وهله نخست برای برادر چنان وانمود گردید که او زنده است‪ ،‬لرا خطاب بیه او گفیت‪:‬‬

‫‪60‬‬
‫برادرم! ما تیا کنیون دنبیا تیو مییگشیتیم و گمیان مییکیردیم کیه شیهید شیده ای‪ ،‬برخییز کیه بیرویم تیا‬
‫تشویش مادرم رف شده و دلش آرام گیرد‪ .‬اما متوجه شد که هیچ حرکتی از او سیر نمییزنید‪ ،‬آنگیاه‬
‫دریافت که جان سسرده است‪ .‬برایش گفت‪ :‬برادر شهیدم! اگر تو در ایین حالیت بمیانی‪ ،‬میا را ییارای‬
‫دفن تو نخواهد بود‪ .‬لطفا ا به پشت بخواب و دست و پاییت را همیوار کین! آندم همیه دیدنید کیه چنیین‬
‫کرد تا باالخره او را برداشتند و بردند‪ .‬گفتنی است که عده زیادی از مجاهدین‪ ،‬شاهد صیحنه بودنید‬
‫و همه آن را با چشم سر دیدند‪.‬‬

‫شهکاری‌اج‌ل ‌‬‫‌‬
‫صییوفی رسییو از فرمانییدهان اسییتالف بییرایم حکایییت کییرد‪ :‬روزی طیییارا جنگییی دشییمن‪،‬‬
‫منیاطق مسییکونی را بمباردمیان کردنیید کیه در جریییان بمباردمییان ییک بمییب در نزدیکیی یییک تیین از‬
‫مجاهییدین منفجییر شیید و فشییار مییوج آن او را از زمییین برداشییت و تصییادفا ا بییاالی بییام خانییها زنییده‬
‫پرتاب کرد و هیچ صدمهای به حیا او نرسیاند‪ .‬بیار دیگیر‪ ،‬بمبیی در نزدیکیی ییک گیاو بیه انفجیار‬
‫درآمیید کییه مییوج آن‪ ،‬گییاو را برداشییت و بییر بییام منییز صییاحبش فییرود آورد‪ .‬اییین در حییالی صییور‬
‫گرفت که هییچ زییانی بیه گیاو نرسیید‪ .‬وقتیی صیاحبش آن را دیید‪ ،‬در حییر افتیاده بیود کیه ایین گیاو‬
‫چهگونه بر فراز این بام بلند فرود آمده است!‬
‫صوفی رسو عالوه نمود‪ :‬ییکبیار میا کیه هفیت نفیر از مجاهیدین بیودیم‪ ،‬در محاصیره شیدید‬
‫رو ها گیر آمدیم که از هر طرف ما را احاطه کرده بودند‪ .‬آنگاه بر روی ما آتیش گشیودند کیه در‬
‫اثر آن پن تن ما به شهاد رسییدند و متبیاقی بیهشیمو خیودم از ایین خطیر جیدی‪ ،‬جیان بیه سیالمت‬
‫بردیم‪ .‬وقتی از صحنه برمیگشتم‪ ،‬به لبا هایم متوجه شدم‪ ،‬دیدم که بسیاری از قسمتهای لنگیی و‬
‫پیراهنم سوخته است‪.‬‬

‫‪61‬‬
‫در‌ادامه‌سفر ‌‬

‫یک شب را در اتاقی که سقف نهچندان بلند بیا سیر آدمیی تمیا مییکیرد‪ ،‬بسییار بیه سیختی‬
‫سسری کردیم‪ .‬در آن شب احمد شاه مسعود با صدیق چکری در فضای باز بیرون اتا خفتند‪ .‬شد‬
‫سرما در اوج خود قرار داشیت‪ ،‬بیه حیدی کیه آریینپیور تیا کیه بیه اولیین قرییه در راه ورسی بیه نیام‬
‫«ی پوخ» رسید‪ ،‬نیرو و توان حرفزدن را از دست داده بود؛ چون تمام شب در راه بود‪.‬‬
‫بامداد با آب سردی که سط آن را یخ بسته بود‪ ،‬وضو گیرفتیم‪ .‬پی از ادای نمیاز در حیالی‬
‫که عقربک ساعت پن صب را نشان میداد‪ ،‬بهراه افتادیم‪ .‬من بر یک اسیپ زییندار کیه متعلیق بیه‬
‫مردی به نام درمحمد بود‪ ،‬سوار شدم‪ .‬باالخره بر کیوهی بیه اسیم «کوتی زرد» بیاال رفتییم کیه شیش‬
‫ساعت را دربر گرفت‪ .‬با آنکه آسمان صاف و خورشید تابان بود‪ ،‬اما هوا بیینهاییت سیرد و خنیک‬
‫بود‪ .‬از فراز کوه به دره فرود آمدیم‪ ،‬آنگاه برای نماز ظهر وضو گرفتیم‪ .‬فقی خیدا مییدانید کیه تیا‬
‫چه اندازه سردی جانکاه‪ ،‬ما را اذیت کرد و از جرعه تلخش به ما نوشاند‪ .‬از خداونید مییخیواهم تیا‬
‫آن را بر دفتر نیکیهای مان ثبت کند‪ .‬من چند لبا پشمین را بر زیر پیراهنم پوشیده و ییک جیوره‬
‫دستکش چرمی را به دست کشیده بودم‪.‬‬
‫در امتداد راه با دریایی برخوردیم که مییبایسیت از آن عبیور کیرد‪ .‬در نیمیه آن درییا بیود کیه‬
‫ناگاه پای اسسی که من بر آن سوار بودم‪ ،‬لغزید و روی هردو زانو نشست‪ .‬من پیش خود میگفتم که‬
‫حتم یا ا بییه دریییا پ یر خییواهم شیید و از احتمییا ترشییدن لبییا هییایم خیلییی هییرا داشییتم؛ چییون در آن‬
‫صور تمام وجودم به قرص یخ مبید میگشیت‪ ،‬امیا خیدا لطیف کیرد کیه اسیسم دوبیاره برخاسیت و‬
‫بهجز هردو پایم‪ ،‬جای دیگری از بدنم به آب تما نکیرد‪ .‬سیرانجام پی از آنکیه دوازده سیاعت را‬
‫بر پشت اسپ سسری کردیم‪ ،‬به ساعت پن شام بیه قرییه یی پیوخ در امتیداد راه میا بیه سیوی ورسی‬
‫رسیدیم‪ .‬من از شد رن و مشقتی که در طو راه بر سرم آمده بود‪ ،‬بیهزودی بیاور نمییکیردم کیه‬
‫به آن جا رسیده باشم‪.‬‬
‫از بارگاه الهی تمنا دارم تا ما را مشمو کسانی گردانید کیه در ایین آییه قرآنیی از آنهیا تقیدیر‬
‫شده است‪« :‬ما کیان ألهی المدینیة ومین حیولهم مین األعیراب أن یتخلفیوا عین رسیو هللا وال یرغبیوا‬
‫بأنفسهم عن نفسه‪ ،‬ذلک بأنهم ال یصیبهم ظمأ وال نصب وال مخمصة فی سبی هللا وال یطمون موطئا ا‬
‫یغی الکفار وال ینالون من عدو نیالا إال کتب لهم به عم صال ‪ ،‬إن هللا ال یضی أجر المحسنین‪ .‬وال‬
‫ینفقون نفقة صغیرة وال کبیرة وال یقطعون وادیا ا إال کتب هللا لهم لیجزیهم هللا أحسن ما کانو یعملون»‪.‬‬
‫(التوبة‪ )121-120،‬یعنی مردم مدینه و اعرابیی را کیه در اطیراف ایشیان انید‪ ،‬نرسید کیه از رسیو‬
‫خدا بازپ نشینند و خویشتن را از او دور دارند و بر او ترجی دهنید‪ .‬ایین بیدان سیبب اسیت کیه بیه‬
‫ایشان هیچ تشنهگی و ماندهگی و گرسنهگی در راه خدا نرسد و به هیچ جایی قدم نگرارند که کافران‬
‫را به خشم آرد و از دشمن به چیزی نرسند‪ ،‬جز اینکه بر آن‪ ،‬کار نیکو برای ایشان نویسند که خیدا‬
‫مزد نیکوکاران را تباه نمیکند‪ .‬هیچ خرجی نکنند خیواه کوچیک و خیواه بیزرگ و هییچ وادیای را‬
‫نسسرند‪ ،‬مگر آن را برای شان نویسند تا خدا آنان را به بهترین کار شان پادا دهد‪.‬‬
‫در آن جا نماز شام و خفتن را یکجا بیه «جمی تقیدیم» ادا کیردیم‪ .‬سیس خیودم را در حیالی‬
‫که از سردی و ماندهگی زیاد بهشد ذله شیده بیودم‪ ،‬بیر بسیتر اسیتراحت انیداختم و چنیان بیه خیواب‬
‫عمیق فرو رفتم که بهجز دم صب ‪ ،‬بیدار نشدم‪.‬‬
‫***‬
‫بییه روز جمعییه مییمرخ ‪ 30‬سییستامبر ‪1988‬م پی از ادای نمییاز بامییداد‪ ،‬یی پییوخ را بییه مقصیید‬
‫«ویغنان» تیرک گفتییم‪ .‬ویغنیان عبیار از روسیتایی اسیت کیه در بلنیدی مشیرف بیر حیوض نیامدار‬

‫‪62‬‬
‫ویغنان که یک بند طبیعی به عمق تقریبا ا سه صد متر میباشد‪ ،‬موقعیت دارد‪ .‬اسپسیوار در ظیرف‬
‫نیم ساعت منز ‪ ،‬تنهیا ییک جانیب آن حیوض پهنیاور را مییتوانید طیی کنید کیه همیان جانیب بلنید آن‬
‫است‪ .‬بر جانب دیگر آن‪ ،‬آبشارهای د چسیسی بیه نظیر مییرسیند کیه از فیراز ارتفاعیا آن بیه زییر‬
‫میریزند و یک منظره بسیار د کش را ترسیم میکننید‪ .‬چیه بهتیر اگیر از ایین آبشیارها بیرای تولیید‬
‫نیروی بر استفاده بهعم آید تا ساکنین منطقه از نعمت بر مستفید گردند‪.‬‬
‫صبحانه میا در آن جیا از گوشیت میاهی و گوشیت گنجشیک تهییه شیده بیود‪ .‬میردم و مجاهیدین‬
‫منطقه‪ ،‬این چیزها را معموالا از همان حوض شکار میکنند‪ .‬شکار گنجشک در آن جا تقریبیا ا شیک‬
‫یک رواج عمومی را به خود گرفته است‪ .‬در جریان صرف غیرا مین از احمید شیاه مسیعود پرسییدم‬
‫که شما در جریان جنگ‪ ،‬مجروحین را به کجا انتقا میدادید وی گفت‪ :‬بیمارستانهای ما عبار‬
‫بییود از همییان خیمییه و یییا مغییارهای کییه در سییاحه وجییود میییداشییت و یگانییه طبیبییی کییه بییه تییداوی‬
‫مجروحین میپرداخت و به امور بیمیاران و مجیروحین رسییدهگیی مییکیرد‪ ،‬شخصیی بیه نیام داکتیر‬
‫سحر بود که آنهم چهار سا بعد از آغاز جهیاد بیه جبهیه آمیده بیود‪ .‬پی از آن چنید داکتیر دیگیر از‬
‫فرانسه و غرب در صحنه حضور یافتند و تا حدی مشک ما ح شد‪.‬‬
‫مسییعود بییه ادامییه افییزود‪ :‬از کشییورهای عربییی امییا ص یرف یییک طبیییب از کشییور عربسییتان‬
‫سعودی به نام داکتیر ابوبشیار بیه کمیک میا آمید و بی و غییر از او را میا تیا کنیون ندییده اییم‪ .‬سیس‬
‫پرسیش بزرگیی را مطییرح کیرده‪ ،‬گفیت‪ :‬آخییر کجیا شیدند آنهمیه پزشیکان‪ ،‬مهندسییین و دعیو گییران‬
‫منسوب به نهضت اسالمی به پاسخ گفتم‪ :‬در ظرف بیست سا تمام‪ ،‬نهضت اسیالمی در قیید و بنید‬
‫طاغوتیان بهسر برد‪ .‬وقتی فرزندان نهضت از زندانها آزاد شدند‪ ،‬دیدند که خانوادهها ازهم پاشیده‪،‬‬
‫پسیران همیه الابیالی و دختیران همیه بییسیر و بییپیا بیه خیابیانهیا راه یافتیه انید و از اسیالم هیم هییچ‬
‫نمیدانند و از اخال آن بهکلی فاصله گرفته اند‪ .‬همسران خود را در خانههیای بیگانیه‪ ،‬خیادم یافتنید‬
‫و خود زیر بار وامهای سنگینی که طی این مد طوالنی بهخاطر خیرج عییا شیان اخیر شیده بیود‪،‬‬
‫قرار گرفته بودند‪ .‬لرا بسیاری از آنان در پی دریافت چارهای برای بازپرداخت دین خود شدند و در‬
‫کشورهای نفتی به کار و کسب پرداختند‪.‬‬
‫بازهم از یک طرف بهخاطر رستن از زیر بار قرض‪ ،‬تیال مییورزیدنید و از سیوی دیگیر‬
‫جییایی بییه خییود جسییتوجو میییکردنیید تییا از چشییمدییید اسییتخبارا دولییتهییای حییاکم پنهییان و از شییر‬
‫سردمداران ظالم آن در امیان باشیند‪ .‬بیاالخره محیی زنیدهگیی در شیبهجزییره عیرب و دو خلیجیی‪،‬‬
‫دستخو یک تحو چشمگیر گردید که در اثیر آن مییزان معاشیا و دسیتمیزد آنهیا بیاال رفیت و‬
‫هزینههای مالی شان فزونی گرفت و زندهگیی شیان قیرین نعمیت و فراوانیی گردیید و نفی هیا هیم بیا‬
‫آرامگرفتن در میان بسترهای نرم و مالیم و پیوستن به زندهگی سرشیار از نیاز و نعمیت‪ ،‬بیه سسیتی‬
‫گرایید و تنآسایی برای شان پسندیدهتر شد‪ .‬آنگاه بازگشت دوباره به وطن و زندهگیکردن با معا‬
‫نیییاچیز بیییر آنهیییا بسییییار گیییران جلیییوه نمیییود و فقییی تعیییداد کمیییی از آنیییان برگشیییتند‪ .‬بیییرعالوه آنکیییه‬
‫سسریکردن روزگار طوالنی در زندان و هردم قرارگرفتن در معرض سیرکوبهیای پییهیم‪ ،‬آنهیا‬
‫را از دستبردن به اسلحه بهشد ترساند؛ چیون اصیالا همیین سیالح بیود کیه آنهمیه رنی و عیراب‪،‬‬
‫زدن و کوفتنها را سبب شد و دوایر غربی و غربپرسیتان را کیه از اسیالم مسیل وحشیتزده شیده‬
‫بودند‪ ،‬بر آن داشیت تیا دسیت از دامیان اذییت و شیکنجه آنهیا برندارنید و در هیر جیا آنیان را تعقییب‬
‫کنند‪.‬‬
‫مسعود گفت‪ :‬خوب‪ ،‬این امیر تنهیا مربیوط میشیود بیه بیرادران میا در مصیر‪ ،‬پی کجیا شیدند‬
‫برادران ما که در سوریه و عرا بودند من گفتم‪ :‬شیما میدانیید کیه فعالییت سیرکوبگرانه ظالمیان‬
‫بر ضد «اخوان» در هر سرزمینی که باشند‪ ،‬پیوسته و یکنواخت جریان داشته اسیت و البتیه آنهیا‬
‫در ع یرا بیشتییر از مصییر‪ ،‬سییرکوب گردیدنیید‪ .‬مسییعود بییاز پرسییید‪ :‬آیییا یییک نهضییت اسییالمی کییه‬

‫‪63‬‬
‫جهانشمو باشد‪ ،‬نمیتوانست بیا ایین بزرگیی ییک مجموعیه از طبیبیان را کیه کیم از ده نفیر باشیند‪،‬‬
‫آماده ساخته و به میدان جنگ که از ده سا بدینسو ادامه دارد‪ ،‬بفرستد ! این پرسش مسیعود واقعیا ا‬
‫مرا تحت فشار قرار داد تا باالخره به آن تسلیم شده‪ ،‬گفتم‪ :‬به راستی که آنها مقصر اند‪ .‬باز عیالوه‬
‫نمودم که مشک دیگری که ما داریم‪ ،‬این است که بسیاری از مسلمانها روی دو سبب با جبهه شما‬
‫همکاری نمیکنند‪:‬‬
‫‪ .1‬تا کنون چهره واقعی این جبهه را درست نشناخته اند‪.‬‬
‫‪ .2‬اکثر آنها وقتی به پشاور میآیند‪ ،‬یک تصویر بسیار زشت و نامطلوب از جبهیه شیما بیه‬
‫آنان داده میشود‪.‬‬
‫مثالا من خودم اینک هفت سا است کیه در پشیاور بیهسیر مییبیرم‪ ،‬بیا آنهیم فقی از سیه سیا‬
‫بدینسو میشود که من تو را درست شیناخته ام‪ .‬پییش از آن امیا در اثیر تبلیغیا سیوئی کیه بیر ضید‬
‫شما جاری است‪ ،‬تو به عنوان یک انسان غربگرا در نزد من مطرح بودی! آرینپور گفت‪ :‬آیا این‬
‫نییو گمییانهییا خواهیید توانسییت کییه از بییازپر الهییی در روز قیامییت‪ ،‬پیییشگیییری کنیید آیییا شییما‬
‫نمیتوانستید کسی را به طرف ما بفرستید تا از حقیقت امر‪ ،‬آگاه تان سازد !‬
‫***‬
‫پ از آنکه صبحانه را در قسمت ویغنان صیرف کیردیم‪ ،‬کیاروان میا از کنیار همیان حیوض‬
‫خییو منظییر‪ ،‬آرامآرام بییه صییوب ورسی حرکییت کییرد‪ .‬در یییک طییرف میین سییایف رئییی اطالعییا‬
‫جمعیت و در جانب دیگرم سعدالدین که یک تاجر است‪ ،‬قیرار داشیتند‪ .‬آقیای سیعدالدین در ایین سیفر‬
‫هردم به خیدمت میا حاضیر بیود و میا را بسییار نیواز کیرد‪ .‬وی انسیانی تنومنید و بلنیدقامت اسیت‪.‬‬
‫هرگز ندیدم که از خدمت و حرکت‪ ،‬خسته شیده باشید‪ .‬هیر لحظیه از حیا میا مییپرسیید‪ .‬مین بیرایش‬
‫گفتم‪ :‬تو که با جان و ما در خدمت این جهاد قرار داری‪ ،‬هر وقت که تو را میبینم به ییاد یکیی از‬
‫دوستان خویش در عمان میافتم که نامش سعدالدین الزمیلیی بیود و مثی شیما بیا جیان و میا در راه‬
‫دعییو خییدمت میییکییرد‪ .‬وی ضییمن صییحبتهییایش گفییت‪ :‬آب اییین حییوض در موسییم زمسییتان‪ ،‬چنییان‬
‫یخبسته میباشید کیه میردم و حیوانیا از بیاالی آن مییگررنید‪ .‬آقیای سیایف حیرفهیای سیعدالدین را‬
‫برایم ترجمانی میکرد‪.‬‬
‫سرانجام بر بلندیهای مشرف به ورس رسیدیم‪ .‬آنگاه متوجه شدیم که فرماندهان شما همه‬
‫از نواحی مختلف بهویژه از تخار به آن جا ریخته اند تا از استاد ربانی پریرایی بیهعمی آورنید‪ .‬مین‬
‫از اسسم پییاده شیدم تیا بیر ایین جمعییت فرمانیدهان کیه بیا دریشییهیای نظیامی در انتظیار رهبیر خیود‬
‫نشسته بودند‪ ،‬سالم دهم‪ .‬آقای مجاهد امییر والییت تخیار در حیالی کیه بیر عصیاچوبش لنگیر انداختیه‬
‫بییود‪ ،‬بییا مییا یییکجییا در حرکییت شیید‪ .‬مییال ودود‪ ،‬سییرمعلم طییار و اکییرامالییدین نیییز در جم ی پرشییور‬
‫فرماندهان حضور داشتند و ما با آنها احوا پرسی کیردیم‪ .‬پیرچمهیای سیبز کیه بیا جمیال قرآنیی و‬
‫عبارا تکریم و ترحیب مزین شده بودند‪ ،‬به اهتزاز درآمده بودند‪ .‬صفوف منظم مجاهدین کیه نیور‬
‫عز و سربلندی را تا به نهانخانه د انعکا مییداد و امییدواریهیا را سیر از نیو تیازه مییکیرد‪،‬‬
‫منظره د کشی را ترسییم کیرده بیود‪ .‬جمعییت پرازدحیام اهیالی کیه متشیک از پییر و برنیا‪ ،‬دهقیان و‬
‫دانشمند بود؛ چون سی بر گرد ما موج میزد‪ .‬پیشاپیش ما میوتری بیه حرکیت افتیاد کیه از فیراز آن‬
‫آهنگ ترانهها و سرودهای حماسهآفرین بر گو ها طنینافگن بود‪ .‬کاروان موترهایی که دستههای‬
‫مجاهدین را حم میکردند‪ ،‬بسیار به زحمت در میان جمعیت مردم که از هر گوشیه و کنیار هجیوم‬
‫آورده بودند‪ ،‬ره میگشود‪.‬‬
‫باالخره به همان مدرسهای رسیدیم که مراسیم پیریرایی میا در آن جیا ترتییب یافتیه بیود‪ .‬آنگیاه‬
‫سید اکبر از روشنفکران مجاهدین‪ ،‬طی سخنانی از تشریفآوری مهمانان اظهار امتنان نمود و بیه‬
‫آنها خو آمدید گفت‪ .‬متعاقبا ا اسیتاد ربیانی سیخنرانیا را اییراد نمیود و بعیداا مین نییز سیخنرانی‬

‫‪64‬‬
‫مختصری داشتم‪ .‬تیا آنکیه وقیت نمیاز جمعیه فیرا رسیید و همیه نمیاز را بیه امامیت اسیتاد ربیانی ادا‬
‫کردیم و بعداا غرا صرف نمودیم‪.‬‬
‫مییین در همیییان روز (جمعیییه ‪ 30‬سیییستامبر ‪1988‬م) بیییا آمیییر عبیییدالحی حیییقجیییو‪ ،‬ییییک تییین از‬
‫فرماندهان بلندپایه جمعیت اسالمی در والیت بغالن‪ ،‬مالقاتی داشیتم کیه طیی آن سلسیله پرسیشهیا و‬
‫پاسخهایی میان من و او به شرح ذی مطرح شد‪:‬‬
‫من‪ :‬چند نفر مسل دارید‬
‫حقجو‪ :‬هفت هزار نفر‪.‬‬
‫من‪ :‬از فتوحا اخیر تان به من بگویید‬
‫حقجو‪ :‬در استقامت «حسنتا » حدود ده کیلومتر پییشرفیت داشیتیم‪ .‬ایین منطقیه در نزدیکیی‬
‫شهر کهنه بغالن موقعیت دارد‪ .‬ما اصالا پالن داشتیم تا در خود شیهر کهنیه نفیوذ کنییم‪ ،‬امیا وقتیی از‬
‫آمییدن شییما اطییال یییافتیم‪ ،‬از ادامییه عملیییا صییرف نظییر کییردیم و بییه خییدمت شییما آمییدیم‪ .‬در شییهر‬
‫پ خمری به تعداد هفتاد سرباز دشمن همراه با اسلحه دستداشته شان به مجاهدین پیوستند‪.‬‬
‫من‪ :‬آیا میتوانید پیشبینی کنید که بغالن چه وقت سقوط خواهد کرد‬
‫حقجو‪ :‬شک نیست که بغالن از لحاظ موقعیت استراتیژیکیا شهری است که کمونیستها‬
‫به آن اهمیت زیادی قای اند و بسیاری از فرماندهان روسی و داخلیی در آن جیا مسیتقر انید‪ .‬شیاهراه‬
‫بزرگ ملی که حیرتان و کاب را بههم وص میکند و همچنان سرک عمومی دیگر که از شبرغان‬
‫به کاب میپیوندد‪ ،‬هیردو از راه بغیالن مییگررنید‪ .‬از ایینرو انتظیار مییرود کیه رو هیا بیهخیاطر‬
‫فراهمسازی زمینه مساعد برای خروج شیان از افغانسیتان‪ ،‬تیا آخیرین لحظیه بیه محافظیت از بغیالن‬
‫بسردازند و با کما جدیت و آمادهگی از آن دفا کنند‪.‬‬
‫من‪ :‬در مورد کیلهگی و عملیا مجاهدین در آن جا چه گفتنی دارید‬
‫حقجو‪ :‬کیلهگی میزبان یکی از پایگاههای مهم رو ها بوده و در آن جا دیسوی بزرگی است‬
‫که ضروریا و لوازم بسیاری از جبها دشمن مینجملیه بغیالن‪ ،‬کنیدز‪ ،‬تخیار‪ ،‬بدخشیان‪ ،‬فارییاب‪،‬‬
‫مزارشیریف‪ ،‬سیمنگان و بییاالخره تمیامی سییمت شیما از همییان جیا تییأمین مییگییردد‪ .‬کارگیاه بییزرگ‬
‫رو ها برای مهما ثقیله نیز در آن جا قرار دارد‪ .‬باری ما با یکی از سساهیان ارتش شوروی کیه‬
‫از کشییور مسییلمان تاجیکسییتان بییود‪ ،‬در تمییا شییدیم و بییا او در مییورد همکییاری بییرای تخریییب آن‬
‫پایگاه‪ ،‬تفاهم نمودیم‪ .‬باالخره به این نتیجه رسیدیم که علیه پایگاه حملیه کنییم‪ .‬شیبی را کیه قیرار بیود‬
‫عملیا در آن انجیام شیود‪ ،‬مشیخص نمیودیم‪ .‬مسیئولیت منفجرکیردن دیسیو را بیه عهیده او سیسردیم و‬
‫قرار شد تا پ از انجام این وظیفه‪ ،‬وی به طیرف میا فیرار کنید‪ .‬وقتیی شیب عملییا فیرا رسیید‪ ،‬میا‬
‫پایگاه را به محاصره کشیدیم و برادر تاجیکی ما نیز مأموریتش را انجام داد‪ ،‬اما خود طی آن به‬
‫شییهاد رسییید‪ .‬رو هییا سراسیییمه از خییوابگییاههییای شییان پراکنییده شییدند و هرکییه بییه هرسییو فییرار‬
‫میکرد‪ .‬در آن حادثیه در حیدود هیزار نفیر آنهیا کشیته شیدند و حیوالی هفیت صید و بیسیت تین میواد‬
‫ذخیرهای شان نیز از بین رفت‪.‬‬
‫من‪ :‬شنیدیم که رو ها در این اواخر‪ ،‬داخلیها را به فرو میرسانند‪ .‬آییا ایین خبیر صیحت‬
‫دارد‬
‫حقجو‪ :‬آری‪ ،‬من خودم دقیق به یاد دارم که یکی از قوماندانان مجاهدین به نام محمد صیدیق‬
‫دو تن از کمونیستان بلندرتبه را در بد دوازده هزار افغانی از رو ها خریداری نمود تا هردو را‬
‫به قت برساند‪ .‬آنگاه نزدیکان آنها از قضیه اطال یافتند و در تال بیرای رهیایی آنهیا مبلیغ پین‬
‫صد هزار افغانی به وی دادند و آن دو را بازپ گرفتند‪.‬‬
‫***‬

‫‪65‬‬
‫شیییبهنگیییام راه خانقیییاه (مرکیییز ورسییی ) را پیمیییودیم‪ .‬وقتیییی بیییه دروازههیییای شیییهر رسییییدیم‪،‬‬
‫تیراندازیها و رسامپرانیها کیه بیه رسیم شیادی و اسیتقبا از مقیدم میا صیور مییگرفیت‪ ،‬شیور و‬
‫هلهلهای را در فضای منطقه خلق کرده بیود‪ .‬در بحبوحیه ایین جیو و خیرو روحافیزا ییکدسیت‬
‫وارد شهر گردیدیم‪ .‬مردم شهر بیه پیریرایی میا آمیده بودنید‪ .‬کیاروان میا کیه متشیک از موترهیا بیود‪،‬‬
‫همچنان به حرکت خود ادامه میداد‪ .‬در پیشاپیش قافله‪ ،‬موتری در حرکت بود که هیردم گیو هیای‬
‫ما را با آهنگ د نواز ترانههای جهادی که از فراز آن سروده میشد‪ ،‬نواز میداد‪ .‬در ایین مییان‬
‫ترانهای که بیشتر تکرار میگردید‪ ،‬مطل ا چنین بود‪:‬‬
‫رانیم بیرون از خاک کشور‬ ‫ما دشمنان را سنگر به سنگر‬
‫هللا اکبر‪ ،‬هللا اکبر‬
‫آمریت منطقه ورس را شخصی به نام آمرمجاهد به عهده دارد‪ .‬وی جوانی است که عمیر‬
‫از سی سا تجاوز نمیکند‪ .‬راننده موتری که ما را حم میکرد‪ ،‬مال عبدالودود بیود‪ .‬وی آن میوتر‬
‫را قبالا از تالقان به غنیمت گرفته بیود کیه در اصی متعلیق بیه ییک عضیو بلندرتبیه خیاد بیوده اسیت‪.‬‬
‫عبدالودود آقای قوم خود است‪ .‬در امتداد راه توقف مختصری نیز داشتیم که طی آن موفق شدم تا با‬
‫برادر عبا لیبیایی کیه تیازه از شیهر مزارشیریف برگشیته بیود‪ ،‬دییدار کینم‪ .‬وی از فیت کنیدز و از‬
‫عارف خان آمیر جبهیه کنیدز بیرای میا صیحبت کیرده‪ ،‬گفیت‪ :‬داکتیر نجییب رئیی دولیت‪ ،‬نیواری را‬
‫عنییوانی عییارف خییان فرسییتاده کییه در آن گفتییه اسییت‪« :‬مییا حاضییریم تییا هرچییه از مییا و ثییرو‬
‫میییخییواهی‪ ،‬برایییت بییدهیم و اگییر خییو داری کییه تمییام اختیییارا کنییدز بییه دسییت تییو باشیید‪ ،‬بییازهم‬
‫اشکالی ندارد‪ ،‬اما به این شرط که از تهاجم علیه قو های ما دست برداری»‪.‬‬
‫در طییو راه همچنییان بییا قومانییدان مسییلم کییه یییک تیین از فرمانییدهان مشییهور جهییاد اسییت‪،‬‬
‫برخوردم‪ .‬وی تقریبا ا بیست و شش سا عمر دارد و جوانی است که صدها تانک و موتر دشیمن را‬
‫به آتش کشیده است‪ .‬من پیش از این در خصوص کارنامههای او بسییار مییشینیدم‪ ،‬لیرا خیلیی شیایق‬
‫دیدار او بودم‪ .‬وقتی در ورس وارد اقامتگاه موقت خود شدیم‪ ،‬استاد ربانی‪ ،‬قوماندان پناه را برایم‬
‫معرفی نمود‪ .‬وی همان فرماندهی است که مرغ دلیم از همیه بییشتیر بیه هیوای دییدار او پیر مییزد‪.‬‬
‫قهرمانیهیای خیار العیاده او زبیانزد همیه مییباشید‪ .‬دولیت کمونیسیتی از دسیت او بیه تنیگ آمیده و‬
‫همواره از او مینالد‪ .‬وقتی در سالنگ بود‪ ،‬نامهای از طیرف داکتیر نجییب دریافیت کیرد کیه در آن‬
‫از وی خواهش شده بود تا از حمله بر کاروانهای کمکرسانی که از گررگاه سالنگ رد میشیوند‪،‬‬
‫دست بکشد و دولت متقابالا حاضر است تا هرچه از ما و ثرو میخواهد‪ ،‬برایش بسردازد‪.‬‬
‫یکی از کسانی که در آن جیا بیا وی سیرخوردم‪ ،‬فرمانیده خوردسیالی بیه نیام حبییبهللا بیود کیه‬
‫فرماندهی دشت ارچی از ولسوالیهای کندز در نزدیکی دریای آمو را به عهده دارد‪ .‬وی در حیالی‬
‫که عمر از بیست و یک سا تجاوز نمیکرد‪ ،‬این منطقه را از چنگا دشمن آزاد ساخته بود‪ .‬در‬
‫همیییین شیییب بیییا قیییاری رحمیییتهللا از فرمانیییدهان والییییت کنیییدز نییییز سیییرخوردم‪ .‬وی در بخشیییی از‬
‫صحبتهای خود چنین یادآور شد‪ :‬در حا حاضر به استثنای مرکز شهر‪ ،‬باقی همه مناطق مربوط‬
‫به والیت کندز که شام پن ولسوالی و یک عالقهداری میشود‪ ،‬در کنتیرو مجاهیدین قیرار دارد‪.‬‬
‫تنها مرکز والیت کندز به دست دولت باقی مانده و ب ‪ .‬با آنهم مأمورین دولت نمیتوانند در دفاتر‬
‫خییویش کییار کننیید؛ چییون مجاهییدین کلیییه لییوازم و مایحتییاج دفییاتر و دوایییر دولتییی از مییوتر و چییوکی‬
‫گرفته تا فر و ظرف و غیره را با خود برده اند‪.‬‬
‫استاد ربانی گفت‪ :‬اخیراا مجاهدین در استقامت جوزجان‪ ،‬دست به ییک عملییا سینگین علییه‬
‫دشمن زدند که در نتیجه آن به تعداد صد عراده وسای جنگیی دشیمن از قبیی تانیک‪ ،‬میوتر و غییره‬
‫که همه به صوب فاریاب در حرکت بودند‪ ،‬منهدم گردیدند‪ .‬مجاهدین به نوبه خود غنایم بسییاری بیه‬
‫دست آوردند که در میان آنها یک دستگاه بزرگ بیسیم که حتی خود حکومیت کابی آن را نیدارد‪،‬‬

‫‪66‬‬
‫نیز بود‪ .‬مسعود گفت‪ :‬اخییراا دولیت پیشنهیادی بیه میا اراییه داده مبنیی بیر ایینکیه قیدر در سیاحا‬
‫پروان و کاپیسا میان ما و آنها تقسیم شود‪ .‬قاری رحمتهللا نیز از عین پیشنهاد دولت در اسیتقامت‬
‫کندز‪ ،‬خبر داد‪ .‬آنگاه استاد ربانی کیه جیدی شیده بیود‪ ،‬گفیت‪ :‬ایین همیه در واقی ییک نیرنیگ بسییار‬
‫خطرناک است که معموالا کمونیستها آن را بهکار میبرند‪ .‬رو ها عین فریب را در ماورا النهر‬
‫بر ضد مجاهدین بهکار بستند؛ قسمی که بهترین جوانان را در بخارا و خیوه برگزیدند و آنها را به‬
‫قدر رساندند‪ .‬سس با پخش و نشر شایعا و افتراها در صدد بدنامی آنان در میان خود مجاهدین‬
‫شدند و باالخره سایرین را علیه آنها شوراندند‪ .‬این همه سبب شید تیا مجاهیدین بیه دسیت خیود‪ ،‬ایین‬
‫جوانان را که تا دیروز هریک قدوه و نمونه بودند‪ ،‬به قت برسانند‪.‬‬
‫***‬
‫پ ی از ادای نمییاز خفییتن بییود کییه عبییدهللا ان ی نییزد میین آمیید و گفییت‪ :‬قییرار اسییت همییراه بییا‬
‫آمرصاحب به سوی «ایبرو» برویم‪ .‬باالخره بر یک موتر جیپ غنیمتی سوار شدیم و در حیالی کیه‬
‫دکتور نجیب و صدیق چکیری نییز میا را همراهیی مییکردنید‪ ،‬از همیان جیادهای کیه تیازه بیه وسییله‬
‫اسیران با همکاری اهالی منطقه احداث شده بود‪ ،‬بهراه افتیادیم‪ .‬در آن جیا معمیوالا بخیش بزرگیی از‬
‫کارهای شاقه توس اسرای دشمن انجام میپریرد‪ .‬در امتداد آن راه‪ ،‬بعضی از خموپییچهیایی هیم بیه‬
‫نظر میرسد که گرشتن از آن حتی با پای پیاده بر انسان گران میافتد‪.‬‬
‫در طو راه‪ ،‬مسعود راج به حکم موسیقی نظامی در شر از من سوا کرد‪ .‬مین بیه پاسیخ‬
‫گفتم‪ :‬رسو خدا در حدیثی به روایت بخاری میفرمایند‪« :‬در میان امتم کسانی خواهند بود که زنا‪،‬‬
‫ابریشم‪ ،‬ساز و سرود و میگساری را حال میپندارند»‪ .‬لرا به استثنای دهی زدن در وقیت کیارزار‬
‫و مراسییم عروسییی‪ ،‬بییاقی همییه آال موسیییقی حییرام و ناجییایز اسییت‪ .‬البتییه وقتییی خداونیید شییما را بییه‬
‫پیروزی رساند و زمام امور را به دست شما سسرد‪ ،‬آنگاه شیما مجلی قضیا و مراجی فتیوا خواهیید‬
‫داشت که در هر مورد و هر مشکلی که در راه دولت اسالمی پییش آیید‪ ،‬فتیوا صیادر خواهید کیرد و‬
‫حکم شر را در خصوص آن بیان خواهد داشت‪ .‬توصیه من برای شما این اسیت کیه در خصیوص‬
‫مسایلی که به نحوی مشتبه باشد‪ ،‬قسمی که جنبه ح و حرمیت آن واضی نباشید‪ ،‬از دقیت و احتییاط‬
‫الزم کار گیرید‪ .‬در حدی نبیوی وارد اسیت‪« :‬حیال و حیرام هیردو آشیکار انید‪ ،‬امیا در مییان آنهیا‬
‫اموری اشتباهی و پوشیده است‪ .‬پ هرکه از موارد پوشیده کنارهگیری کرد‪ ،‬یقینا ا که دین و آبروی‬
‫خود را از آلودهگیها رسته است و اما آنکه از آن دوری نجست‪ ،‬پ بعید نیست کیه گرفتیار حیرام‬
‫شود»‪ .‬همچنان قاعده اصولی است که رهیدن از موارد اختالفی‪ ،‬بهتر است‪.‬‬
‫به ادامه افزودم‪ :‬اگر اراده خداوند رفته بود که حکومیت اسیالمی بیه دسیت شیما در افغانسیتان‬
‫قایم شود‪ ،‬پ بر شما است تا دقت و احتیاط الزم را در هر کار و هر گامی مراعا کنیید و بیهجیز‬
‫در موارد ضرور ‪ ،‬به شبها رو نیاورید‪ .‬شما خیود مییدانیید کیه میردم در سراسیر جهیان اسیالم‪،‬‬
‫همه چشم به شما دوخته اند و هر کی بیا ییک جهیان شیو و رغبیت منتظیر اسیت تیا برپیایی دولیت‬
‫اسالمی را که به بهای خون ییک و نییم میلییون شیهید بیه دسیت خواهید آمید‪ ،‬در سیرزمین افغانسیتان‬
‫شاهد باشد‪.‬‬
‫در امتداد راه گهگاه چشمم به پرتگاههای عمیقی میافتاد که کنارههیای راه را بییمنیاک سیاخته‬
‫بود‪ .‬با خود میگفتم که اگر راننده موتر در همچو جیایی بیه غفلیت درافتید و ییا خیود میوتر را خللیی‬
‫رسد‪ ،‬چه پیش خواهد آمد ! اتفاقا ا اندکی پیش از آنکه به مح اصلی برسیم‪ ،‬در یکیی از بلنیدیهیای‬
‫راه‪ ،‬موتر ما از حرکت بازماند و نتوانست که بلنیدی راه را طیی کنید‪ .‬ناگهیان چیرخهیایش بیه عقیب‬
‫گشت و چنان رو به پشیت مییرفیت کیه از هرچیه در راهیش مییآمید‪ ،‬رد مییشید تیا بیاالخره بیا کیوه‬
‫تصادم کرد و همان جا ایستاد‪ .‬آندم مسعود و عبدهللا ان هردو از موتر پیاده شدند و پ از معاینه‬

‫‪67‬‬
‫مح واقعه در میان خود گفتند‪ :‬خدا را سسا که موتر همین جا توقف کرد؛ چون اگر نیم متر دیگر‬
‫عقب میرفت‪ ،‬همه ما را به پرتگاه عمیقی که تقریبا ا سه صد متر عمق داشت‪ ،‬میافگند‪.‬‬
‫من از مسعود در مورد سارنوا محمود و بسیمهللا خیان پرسییدم‪ ،‬وی گفیت‪ :‬سیارنوا محمیود‬
‫سرپرست برحا پنجشیر است و سی و شش سا عمر دارد‪ .‬او در وقت دانشگاه او نمیره عمیومی‬
‫بود‪ .‬بسیاری از کسانی که از نزدیک با وی آشنایی دارند‪ ،‬از تقوا و پارسایی او یاد میکنند؛ قسیمی‬
‫که بیه هنگیام شینیدن آییا قرآنیی اشیک از چشیمانش سیرازیر مییشیود‪ .‬وی در امیر اداره پنجشییر‪،‬‬
‫موفق است‪ .‬قوماندان بسمهللا خیان شخصییتی اسیت کیه اسیتعداد آن را دارد تیا بیر سیه هیزار مجاهید‪،‬‬
‫فرمانروایی کند‪ .‬وی در حا حاضر‪ ،‬نایبامیر پروان و کاپیسا میباشد‪.‬‬
‫وقتی ما در بازارک بیودیم‪ ،‬بسیمهللا خیان بیه میا خیدمت مییکیرد‪ .‬وی از اخیال نیکیو و همیت‬
‫عالی برخوردار است‪.‬‬

‫‪68‬‬
‫دیدار‌با‌احمد‌شاه‌مسعود ‌‬

‫درست پ از نیمههای شب بود که به قسمت ایبرو‪ /‬فرخیار مواصیلت نمیودیم‪ .‬در ایین سیفر‪،‬‬
‫دکتییور نجیییب سرپرسییت کمیتییه سیاسییی‪ ،‬عبییدهللا ان ی و محمیید صییدیق چکییری نیییز مییرا همراهییی‬
‫میکردند‪ .‬ساکنین این دهکده تقریبا ا ده فامی بیش نبودند‪ .‬ما در منز کاکا تاجالدین دستیار باوفای‬
‫مسعود‪ ،‬رحی اقامیت افگنیده و شیب را در آن جیا بیه خیوبی گررانیدیم‪ .‬فیردا صیب میمرخ ‪ 20‬صیفر‬
‫‪1409‬هـ مطابق با ‪ 1‬اکتوبر ‪1988‬م پ از آنکه صبحانه را صرف کردیم‪ ،‬با احمد شاه مسعود‬
‫گرم صحبت شدم‪ .‬او با گشادهروییی بیینظییری بیه سیخنانم گیو فیرا نهیاده و بیه پرسیشهیایم پاسیخ‬
‫میداد‪.‬‬
‫مسییعود در مییورد احییوا شخصییی خییود چنییین یییادآور شیید‪ :‬نییام میین احمیید شییاه اسییت‪ .‬کلمییه‬
‫«مسعود» که اینک شک تخلص را به خود گرفته اسیت‪ ،‬در هنگیام هجیر در پشیاور پاکسیتان بیر‬
‫اسم اصلی من عالوه گردید‪ .‬در آن جیا نظیر بیه مالحظیا امنیتیی مییان خیود مقیرر داشیته بیودیم تیا‬
‫هریک باید نامی غیر از نام اصلیا به خود انتخیاب کنید‪ .‬مین بیه نوبیه خیود عنیوان «مسیعود» را‬
‫برگزیدم که پ از آن به من احمد شاه مسعود گفتند‪.‬‬
‫نام پدرم «دگروا دوست محمید» اسیت کیه حیاال هشیتاد و هفیت سیا عمیر دارد و در تقیوا و‬
‫پارسایی مشهور است‪ .‬از وقتی که بیه ییاد دارم‪ ،‬او همیواره بیه نمیاز تهجید و نمیاز باجماعیت‪ ،‬پابنید‬
‫بوده است‪ .‬موقف پدرم در قبا جهاد همیشه مثبت بوده و او بود که مرا همواره بیه جهیاد و مبیارزه‬
‫بر ضد حکومت داود تشویق میکرد و هم او بود که چهره واقعی داود خان را با آنهمیه زشیتی در‬
‫ذهن من تصویر نمود‪ .‬وقتی که ترهکی به قدر رسید‪ ،‬پیدرم بعضیی از پیالنهیای نظیامی را بیرایم‬
‫شرح مییداد و میرا بیه اتخیاذ برنامیههیای دفیاعی توصییه مییکیرد‪ .‬میادرم در زمیان داود خیان و در‬
‫حالی که خودم افغانستان را ترک گفته و به بیرون از کشور متواری شده بودم‪ ،‬از دنیا رفت‪ .‬وقتیی‬
‫من دوباره از پشاور به وطین برگشیتم‪ ،‬متوجیه شیدم کیه میادرم پیدرود حییا گفتیه اسیت‪ .‬مین دارای‬
‫چهار برادر میباشم که عبار اند از‪ :‬احمد ضیا ‪ ،‬احمد ولی‪ ،‬محمید یحییا و دیین محمید کیه توسی‬
‫اجنتهای رژیم کاب در پشاور اختطاف گردید‪.‬‬
‫قریییه مییا «جنگلییک» نییام دارد کییه در آن دسییتکییم چهی خییانواده سییکونت میییکننیید و یکییی از‬
‫روستاهای آشنا با فرهنگ و تمدن است‪ .‬من (نویسنده) خودم آن قریه را دیدم که کیامالا خیراب شیده‬
‫بود‪ .‬در فاصله میان این قریه و قریه مجاور آن به نام «ملسسه» حیدود سیه صید وسیای تخرییبشیده‬
‫نظییامی از قبیی تانییک و مییوتر و غیییره را تماشییا کییردم‪ .‬مسییعود بییه ادامییه افیزود‪ :‬قریییه جنگلییک کییه‬
‫زادگاه من میباشد‪ ،‬یکی از قریههایی است که کمونیستان زیادی از آن ظهور کرده اند‪ .‬تنهیا فامیی‬
‫ما با چند خانواده دیگر بود که التزام خود به اسالم و شریعت را همچنان حف کردنید‪ ،‬در حیالی کیه‬
‫سایر ساکنین منطقه همه به اینکه منسوب به ایدیولوژی کمونیزم اند‪ ،‬افتخار میکردنید‪ .‬بسییاری از‬
‫سردمداران کمونیزم از همین قریه بوده اند که شام افراد ذی میشوند‪:‬‬
‫‪ .1‬یییون اکبییری کییه در رشییته فیزیییک هسییتهای دکتییورا دارد و فعیالا اسییتاد دانشییگاه کابی و‬
‫دارای شنا نامه سرخ که ویژه سران کمونیست است‪ ،‬میباشد‪ .‬او چندین برادر دارد که‬
‫همییه کمونیسییت انییید‪ .‬یکییی از بیییرادرانش ماسییتری خییود را در روسییییه گرفتییه و بیییرادر‬
‫سیومیا حامی شیهاد نامیه دکتیورا از انگلسیتان مییباشید‪ .‬بیرادر چهیارمیا یکیی از‬
‫افسران ارتیش حکیومتی بیوده و بیرادر پنجمییا از انسیتیتو پیولیتخنییک کابی فیارغ‬
‫اسییت و فع یالا در پشییاور بییه حی ی حلقییه ارتبییاط میییان کمونیسییتان در پشییاور و انگلسییتان‪،‬‬
‫فعالیت دارد‪.‬‬

‫‪69‬‬
‫‪ .2‬گ ی محمیید کییه بییه حی ی اسییتاد کمونیسییتهییا در ارتییش خییدمت میییکنیید و بییه لقییب «پییدر‬
‫کمونیزم» مشهور اسیت‪ .‬وی همچنیان در ثانوییه حربیی اسیتاد بیوده کیه بخیش بزرگیی از‬
‫خردضابطان‪ ،‬زیر دست او آموز دیده اند‪.‬‬
‫‪ .3‬هادی کریم که فارغالتحصی فاکولته شرعیا میباشد‪ .‬وی در زمان ظاهرشیاه‪ ،‬زنیدانی‬
‫شد و بعداا به حزب کمونیست پیوست‪ .‬باری داکتر نجیب منصب وزار عدلیه را به وی‬
‫پیشنهاد کرد‪ ،‬اما او نسریرفت‪.‬‬
‫بدین ترتیب‪ ،‬تقریبا ا شصت و چهار نفر از کمونیستان بلندپایه و حوالی شصت تا هفتاد ضاب‬
‫در ارتش که همه تحصی یافته روسیه اند‪ ،‬از قریه جنگلک میباشند‪.‬‬
‫مسعود در خصوص آموز خود چنین یادآور گردیید‪ :‬پیدرم صیاحبمنصیب و افسیر نظیامی‬
‫دولت بود‪ .‬بنا ا به هر منطقهای کیه او توظییف مییگردیید‪ ،‬خیانواده میا نییز بیه آن جیا منتقی مییشید‪.‬‬
‫زمانی که پدرم در کاب اقامت گزید‪ ،‬من هشیت سیا عمیر داشیتم و در آن جیا بیه فراگییری در و‬
‫تعلیم آغاز نمودم‪ .‬دوره ثانوی را در لیسه استقال که زبان فرانسهای به حی زبیان خیارجی در آن‬
‫جا تدری میشود‪ ،‬به پایان رسانیدم‪.‬‬
‫پ از فراغت از لیسه متوجه شدم که کمونیستها دارند نفوذ خود را در میان نس جوان بیه‬
‫تدری گستر میدهند و افکار و اندیشههای جوانان را به خیود جیرب مییکننید‪ .‬ایین جیا بیود کیه بیا‬
‫تأسی از درک مسئولیت و بهخاطر مقابله با این خطر روزافزون‪ ،‬در حید تیوان خیود دسیت بیه کیار‬
‫شییده‪ ،‬ابتییدا یییک ات یا را در شییهر کاب ی بییه کرایییه گییرفتم و بییه تییدری ریاضیییا بییرای جوانییان و‬
‫دانشآموزان پرداختم‪ .‬این امر در واق فرصت مناسبی به دسیتم داد کیه مییتوانسیتم از خیال آن بیه‬
‫تلقین آموزههای دینی و اسالمی به جوانیان بسیردازم‪ .‬سیس متوجیه شیدم کیه قرییه میا در پنجشییر از‬
‫همه بیشتر با این مشک مواجه بوده و به این نو تال ها نیازمند است‪ ،‬لرا عیین فعالییت را بیه آن‬
‫جا کشاندم که در اثر آن کمونیستها به تنگ آمدند تا باالخره همزمان با بهپییروزیرسییدن کودتیای‬
‫داود خان‪ ،‬مان ادامه آن شدند‪.‬‬
‫***‬
‫مسعود میگوید‪ :‬کودتای برج سرطان سا ‪ 1352‬داود خان در واق حیثیت ییک واکینش در‬
‫برابر بروز روزافزون فعالیتهای اسالمی در افغانسیتان مخصوصیا ا در دانشیگاه کابی را داشیت و‬
‫به دخالت و همکاری مستقیم رو ها طراحی شده بود‪ .‬داود خان به شوروی تعهد سسرده بود تیا در‬
‫جهت سرکوبی نهضت اسالمی در افغانستان فعالت نماید و این تعهد را قویا ا به منصه اجرا گراشت‪.‬‬
‫این جا بود که نهضت اسالمی در موقف تضاد و تنش با رژیم داود خان قرار گرفت‪.‬‬
‫البته خدا خواسته بود که مین پیونید عمییق و دوسیتانهای بیا انجینیر حبییبالیرحمن شیهید‪ ،‬امییر‬
‫عمیومی نهضییت اسیالمی‪ ،‬داشییته باشیم‪ .‬دوسییتی و پیونید میین بیا او تنهییا بیه انگیییزه اخیو اسییالمی و‬
‫همسانی در هدف دعو و ایدیولوژی‪ ،‬شک گرفته بود؛ برعالوه آنکه هردو ییکجیا در انسیتیتو‬
‫پولیتخنیک که از طرف رو ها و به زبان روسی بود‪ ،‬در میخواندیم‪ .‬وی از چنان جایگاهی‬
‫در میییان جوانییان منسییوب بییه نهضییت اسییالمی برخییوردار بییود کییه همییه او را بییه مثابییه «سیییدقطب‬
‫افغانستان» تلقی میکردند‪.‬‬
‫در اوج تحوال پی از پییروزی کودتیای داود خیان‪ ،‬روزی حبییبالیرحمن بیه مین گفیت‪ :‬میا‬
‫ناگزیریم تا در میان ضابطان و افسران ارتش به نف خود فعالیت کنییم تیا مگیر آنهیا در برابیر ایین‬
‫طاغو سرکش بتوانند کاری را از پیش ببرند‪ .‬معلوم است که اکثرییت افسیران و صیاحبمنصیبان‬
‫ارتش از پنجشیر اند‪ ،‬لرا خواهشمندم تا مرا با بعضی از آنهیا معرفیی نمیوده و تمیا میرا بیا آنیان‬
‫برقرار سازی‪ .‬من هم به نوبه خود چنین کردم و باالخره طیی چنید میاه هیردو بیا برخیی از عناصیر‬
‫پاکد ارتش‪ ،‬رفتوآمید داشیتیم‪ .‬در یکیی از روزهیا وی نیزد مین آمیده‪ ،‬گفیت‪ :‬قصید دارم تیا بیرای‬

‫‪70‬‬
‫مدتی پنهان شوم و سس دوباره به سوی شما برخواهم گشت‪ .‬البته همزمان با آن بود که حکمتیار و‬
‫داکتر عمر هردو از زندان‪ ،‬آزاد گردیدند‪ .‬آنها به اتهام قت یک دانشجوی کمونیسیت در دانشیگاه‪،‬‬
‫زندانی شده بودند و تقریبا ا یک و نیم سا در زندان بهسر بردند‪.‬‬
‫در این جا من (نویسنده) سخنان مسعود را قط کرده‪ ،‬خطیاب بیه او گفیتم‪ :‬میا دارییم تیاریخ و‬
‫سرگرشت نهضت اسالمی را ثبت میکنیم و شما از آنچه میگویید‪ ،‬در پیشگاه خدا مسیئو خواهیید‬
‫بود‪ .‬امیدوارم تا حقیقت را آنچنان که هست‪ ،‬گرچند بیه زییان شیخص شیما هیم باشید‪ ،‬بیازگو نماییید‪.‬‬
‫مسعود گفیت‪ :‬از خیدا امیید دارم تیا نیه چییزی بیر آن تصیویر واقعیی کیه در ذهین دارم‪ ،‬بیفیزایم و نیه‬
‫چیزی از آن بکاهم‪.‬‬
‫سس به طبقهبندی فرزندان نهضت اسالمی کشور پرداخته‪ ،‬گفیت‪ :‬طبقیه نخسیت و پیشیاهنگ‬
‫در نهضت اسالمی از استادانی همچیون پروفیسیور غیالم محمید نییازی‪ ،‬اسیتاد برهیانالیدین ربیانی‪،‬‬
‫استاد عبد رب الرسو سیاف‪ ،‬غالم ربانی عطیش و مولوی حبیبالیرحمن تشیکی یافتیه بیود‪ .‬طبقیه‬
‫بعییدی آن را دانییشجویییان ورزیییده و متحییرک بییهشییمو عبییدالرحیم نیییازی‪ ،‬انجینییر حبیییبالییرحمن‪،‬‬
‫گلبدین حکمتیار‪ ،‬سییفالیدین نصیر ییار‪ ،‬داکتیر عمیر‪ ،‬عبیدالقادر توانیا و سیید نیورهللا عمیاد تشیکی‬
‫میدادند‪ .‬در طبقه سوم آن‪ ،‬کسانی چون سیدعمر از کندز‪ ،‬شارقی که در پشاور به شیهاد رسیید و‬
‫غالمحضر و امثا آنها قرار داشتند‪ .‬من (نویسنده) از جیایگیاه خیود در ایین طبقیا پرسییدم‪،‬‬
‫گفت‪ :‬مرتبه من از همه ناز تر بود‪.‬‬
‫مسییعود میییافزاییید‪ :‬قومانییدان قییوای زرهدار مییاحو قصییر ریاسییت جمهییوری در آن زمییان‪،‬‬
‫شیرعلی نام داشت‪ .‬وی جمعا ا سی عیراده تانیک بیا سیی وسیای جنگیی دیگیر در اختییار داشیت و بیا‬
‫انجینر حبیبالرحمن در تما بود‪ .‬آنها در تفاهم باهم راهاندازی یک کودتای مشترک بر ضد داود‬
‫را تدارک دیدند تا باالخره روزی کیه قیرار بیود کودتیا در آن صیور گییرد‪ ،‬نزدییک شید‪ .‬مین نیزد‬
‫حبیبالرحمن رفتم و برایش پیشنهاد نمودم تا چند نفر مسل به حی محاف با خود داشته باشد‪ ،‬اما‬
‫او نسریرفت و در توجیه آن گفت که این کار منجر به جلب توجیه دولیت خواهید شید و میا را بییشتیر‬
‫در معرض خطر قرار خواهد داد‪ .‬برایش گفتم‪ :‬پ حد اق باید تا پییش از راهانیدازی انقیالب‪ ،‬خیود‬
‫را مخفی سازی‪ .‬بازهم نسریرفت؛ چون به اعتقاد او این کار سبب خواهد شد تا پیالن اصیلی میا افشیا‬
‫شود‪ .‬چند روز بعد‪ ،‬وی نزدم آمد و گفت که مییخواهید بیه طیرف خیرخانیه بیرود‪ .‬از ایین موضیو‬
‫عالوه بر من‪ ،‬عبدالصبور و سیدعمر کندزی را نیز در جریان قرار داد‪ .‬ما بیه نوبیه خیود ایین خبیر‬
‫را کتمان نمیوده و قیرار میا بیر آن شید تیا هییچ کی را از آن مطلی نسیازیم‪ .‬در آن روزهیا سییدعمر‬
‫تظاهراتی را بر ضد دولت در والیت کنیدز سیازماندهیی کیرده بیود کیه نتیجتیا ا تحیت پییگیرد دولیت‬
‫قرار داشت و در کاب متواری بود‪.‬‬
‫شبی من و سییدعمر در منیز عبدالصیبور نشسیته بیودیم کیه ناگهیان کسیی دروازه را کوفیت‪.‬‬
‫وقتی دروازه را باز کردیم‪ ،‬متوجه شدیم که حکمتیار با موترسایکیلش در حالی کیه شیا سییاهی را‬
‫بر گرد خود پیچانده بود‪ ،‬ایستاده است‪ .‬وی بسیار آشفته به نظر میرسید و با عجله از ما پرسید کیه‬
‫حبیبالرحمن کجا است عبدالصبور بیرایش گفیت کیه او را چیه کیار داری حکمتییار پاسیخ داد کیه‬
‫کییار بسیییار عاجیی و حسییا اسییت‪ .‬ولییی مییا از نشییاندادن موقعیییت حبیییبالییرحمن بییه حکمتیییار‪،‬‬
‫خودداری و موضو را از او نیز کتمان نمودیم‪ .‬درست در روز مابعد بود که منظیور حکمتییار از‬
‫‪1‬‬
‫کار ضروری و حسا را دانستیم‪ ،‬اما وقت از وقت گرشته بود و ما از کرده خود پشیمان شدیم‪.‬‬

‫‪ .1‬باری آمرصاحب طی دیداری که من با ایشان در خواجه بها الدین داشتم‪ ،‬در خصوص این مطلیب بیه هنگیام مراجعیه میتن ترجمیه گفتنید‪:‬‬
‫آخر گناه ما چه بود ! هماندم هرچه اصرار کردیم که گپ چیست بازهم حکمتیار حاضر نشد تا کوچیکتیرین اشیارهای بیه اصی موضیو‬
‫کند و یا به نحوی ما را در جریان قضییه قیرار دهید‪ .‬وگرنیه میا هیردم حاضیر بیودیم تیا بیه هیر قیمتیی کیه مییشید‪ ،‬خیود حبییبالیرحمن را در‬
‫جریان توطیه قرار دهیم‪ ،‬اما چنین نشد و نتیجه آن بود که بعدتر دیده شد‪( .‬مترجم)‬

‫‪71‬‬
‫اص واقعه از این قرار بود که همان افسر نفوذی که بهحی حلقه ارتباط میان حبیبالیرحمن‬
‫و افسران ارتش فعالیت میکرد‪ ،‬شنیده بود که دولت پالن کودتیای آنهیا را کشیف کیرده و در صیدد‬
‫گرفتاری حبیبالرحمن است‪ .‬این جا بود که افسر نامبرده به سراغ حبیبالیرحمن آمیده بیود تیا او را‬
‫در جریان این خطر جدی قرار دهد‪ .‬او سعی میکرد تا خود حبیبالرحمن و یا هر کی دیگیری را‬
‫که با او به نحوی ارتباط داشیته باشید‪ ،‬پییدا کنید و از ایین واقعیه بیرایش خبیر دهید کیه در ایین مییان‪،‬‬
‫حکمتیار را مناسب تشخیص داد و او را در جریان گراشیت‪ .‬او از حکمتییار خواسیته بیود تیا بیه هیر‬
‫نحوی که ممکن باشد‪ ،‬این ماجرا را به اطال خود حبیبالرحمن برساند تا او خیود در پیی تیدبیر‬
‫و چیییارهسیییازی شیییود‪ .‬همیییان بیییود کیییه حکمتییییار‪ ،‬شیییبهنگیییام بیییه سیییوی میییا شیییتافت تیییا از موقعییییت‬
‫حبیبالرحمن آگاه شده و او را از واقعه مطل سازد که موفق نشد‪ .‬درست فردای همان شب بود کیه‬
‫حبیبالرحمن به منز ضاب عمر آمد و چون میخواست دوباره بییرون رود‪ ،‬در خیارج منیز در‬
‫کمین دستهای از چیاکران حکیومتی افتیاد کیه او را بازداشیت نمیوده و در ییک میوتر دولتیی انداختیه‬
‫بردند‪ .‬یکی از برادران ما به نام «شریف» شاهد صحنه بود و ما را نیز در جریان قرار داد‪.‬‬
‫پ از آنکه حبییبالیرحمن بازداشیت و زنیدانی گردیید‪ ،‬حکمتییار خواسیت تیا راه او را ادامیه‬
‫دهد‪ .‬باری نزد من آمد و از من خواست تا اسامی افسران ارتباطی را برایش بازگو کنم‪ ،‬اما مین از‬
‫افشای نام آنها سر باز زدم تا آنکه روزی از طرف حبیبالرحمن نامهای دریافت کیردم کیه در آن‬
‫از من خواسته بود تا همه چیز را در اختیار حکمتیار بگرازم و من هم بالفاصله چنان کیردم‪ .‬میدتی‬
‫بعد‪ ،‬سه تن از افسرانی کیه در بخیش قیوای زرهدار متعلیق بیه زنیدان کیار مییکردنید‪ ،‬نیزدم آمدنید و‬
‫خاطرنشان ساختند که ما میتوانیم با توس بیه زور‪ ،‬حبییبالیرحمن را آزاد سیازیم و او را سیالم بیه‬
‫اییین جییا بیییاوریم‪ .‬میین موضییو را بییا حکمتیییار در میییان گراشییتم‪ ،‬وی گفییت کییه مییا فع یالا در جریییان‬
‫راهاندازی یک کودتا بیر ضید داود قیرار دارییم‪ .‬اگیر در همچیو ییک شیرای حسیا دسیت بیه چنیین‬
‫اقدامی بزنیم‪ ،‬حتما ا پالن و برنامه ما کشف و خنثا خواهد شید‪ .‬عینقرییب کنتیرو شیهر را بیه دسیت‬
‫‪1‬‬
‫خواهیم گرفت و آنگاه خود بدون هیچ مشکلی او را آزاد خواهیم کرد‪.‬‬
‫***‬
‫سییس مسییعود بییه شییرح و بسیی برنامییه و اسییتراتیژی مبییارزاتی خییود در رویییارویی بییا‬
‫کمونیستان و رو ها پرداخت‪ .‬آنگاه یک نقشه جغرافیایی افغانستان را آورد و بر زمیین پهین کیرد‬
‫و با نشاندهی و انگشتگراری بر موقعیتهای مورد نظر در برنامه جنگییا ‪ ،‬طیرح پالنییزهشیده‬
‫خود را توضی میداد‪ .‬آنگاه دریافتم که او مردی است که از نخستین ایام بروز کودتای کمونیستی‬
‫بدینسو و قبی از آنکیه رو هیا بیر افغانسیتان تجیاوز کننید‪ ،‬بیر اسیا ییک اسیتراتیژی مسیتحکم و‬
‫دقیق به پیش میرفته است‪ .‬وی با کما دقت و وضوح‪ ،‬برنامه و پالنش را تفصی میداد و من هم‬
‫عمیقیا ا بییه گفتییههییایش گییو فییرا میییدادم و عم کردهییای درخشییانش را یکایییک دنبییا میییکییردم‪ .‬تییا‬
‫بییاالخره دریییافتم کییه او در حقیقییت‪ ،‬مکتییب مسییتقلی را اسییا گراشییته اسییت کییه میییباییید بییر آن اسییم‬
‫«آموز گاه اسالمی بیرای جنیگهیای چریکیی» گراشیت‪ .‬شیک نیسیت کیه تجربیههیای بسییار او در‬
‫جریان این مد طوالنی‪ ،‬نض گرفته و به آن مرتبه از پختهگیی و تکامی رسییده اسیت کیه مییبایید‬
‫مورد ارزیابی و مطالعه قرار گیرد و از جنبههیای مثبیت آن اسیتفاده بیهعمی آیید تیا بیرای نسی هیای‬
‫آینده نیز آموزنده و رهگشا باشد‪.‬‬
‫میین از وی پرسیییدم‪ :‬آیییا از تجییارب جنییگهییای چریکییی معاصییر امثییا چیگییوارا‪ ،‬ماوتسییی‪،‬‬
‫کاسترو و غیره استفاده برده اید گفت‪ :‬آری‪ ،‬من به حد کافی در میورد ایین تجیارب بشیری مطالعیه‬

‫‪ .1‬با تأسف که این برنامه در اثر همچو بلندپروازیها و ضعف تدبیرها عقیم ماند و ثمره د خیواهی بیهبیار نییاورد و سیرانجام امییر نهضیت‬
‫اسالمی (انجینر حبیبالرحمن) توس رژیم داودی به شهاد رسید‪( .‬مترجم)‬

‫‪72‬‬
‫دارم و بخش بزرگی از زندهگی جهادیام در راه کوشش برای مطالعه و استفاده از تجارب سودمند‬
‫بشری‪ ،‬صرف شده است‪ .‬مسعود عالوه نمود‪ :‬آنچه بیشتیر از همیه در همیین ناحییه میورد اسیتفاده‬
‫من قرار گرفته و از هر نو کتابی دیگر در مورد سازماندهی‪ ،‬برنامهریزی و مراح جهاد برایم‬
‫مفید واق شده‪ ،‬همانا «سیر النبی» یعنی مطالعه سرگرشت زندهگیانی پییامبر اسیالم صیلی هللا علییه‬
‫وسلم میباشد‪ .‬من کتابی را که محمد حسین هیک در همین بخش تحیت عنیوان «زنیدهگیانی محمید»‬
‫نگاشته است‪ ،‬با دقت و تعمق کافی مطالعه کردم و از آن بیشترین استفاده را بردم‪.‬‬
‫من (نویسنده) به احمد شاه مسعود گفتم که سلسله پیوند و ارتباط من با شما از سه مرحله ذیی‬
‫گرشته است‪:‬‬
‫ا‬
‫‪ .1‬مرحله تنفیر و بیدبینی! ایین مرحلیه اصیوال مرحلیه نخسیتینی بیود کیه میا چهیره شیما را از‬
‫خال تبلیغا غرضآلودی که عمدتا ا در پشاور بر ضد شما صور میگرفیت‪ ،‬در ذهین‬
‫خود ترسیم کرده بودیم و از جبهه جهادی شما نیز چنان برداشیت کیامالا منفیی داشیتیم کیه‬
‫میین خییودم طییی چنییدین سییخنرانی در امریکییا‪ ،‬عربسییتان سییعودی و اردن گفتییه بییودم کییه‬
‫بسیاری میکوشیند تیا هرچیه بییشتیر مسیعود را ییک شخصییت برجسیته جلیوه دهنید و بیا‬
‫تبلیغییا بیییجییای خییود از او یییک قهرمییان بییزرگ بتراشییند‪ ،‬در حییالی کییه صییدها فرمانییده‬
‫دیگر همپایه و حتی بهتر از او در صحنه حضور دارند و صیدها جبهیه دیگیر مثی جبهیه‬
‫او و یا قویتر از آن نیز موجود است‪.‬‬
‫همچنان به یاد دارم که در مقدمیه چیاپ دوم کتیابم بیه نیام «آییا الیرحمن» بیه شیما ناسیزا‬
‫گفتیه بییودم و شخصیییت شییما را جییرح کییرده بییودم‪ .‬امییا رویداد تییاریخیای کییه در جریییان‬
‫نهمییین تهییاجم رو هییا بییر پنجشیییر بییهوقییو پیوسییت‪ ،‬بییه نحییوی در طییرز نگییر قبلیییام‬
‫دگرگونی ایجاد کرد و مرا واداشت تا در نوشته خودم تجدید نظر کنم و آن قسیمتی را کیه‬
‫به شما مربوط میشد‪ ،‬حرف کردم‪ .‬در همان وقتی که تهیاجم نهیم علییه شیما بیه اوج خیود‬
‫رسیده بود‪ ،‬شخصی به نام ابوالجود با مین در تمیا شید و از مین خواسیت تیا بیرای شیما‬
‫کمکی بفرستم‪ ،‬اما من با خشم تیلفون را به روی او بستم و حاضر نشدم تیا کوچیکتیرین‬
‫همکاری با شما داشته باشم‪ .‬مسعود به تعقیب گفت‪ :‬از این همیه در پیشیگاه خیدا بیازپر‬
‫خواهی شد‪.‬‬
‫‪ .2‬مرحله سکو و بیطرفی نسبت به شما‪ .‬البته آنچه اساسا ا سبب شد تا نیو برداشیت مین‬
‫از شما به تعاد نزدیک شود‪ ،‬همانا گزارشا عینیای بود که بیرادر نورالیدین از جبهیه‬
‫شما برای ما میفرستاد‪ .‬این گزارشا توانست تا ما را به عقیبگیرد وادارد و از مرحلیه‬
‫تنفر و بدبینی به مرحله توقف و بیطرفی منتق سازد‪ .‬به این معنا که نیه بیه سیتایش شیما‬
‫میپرداختم و نه به طعن و تخریش شما‪ .‬همان وقت بود کیه میا دو تین از بیرادران عیرب‬
‫را که عبار بودند از ابوعاصم عراقی و ابوبکر سوری و متعاقبا ا ابویاسر عراقی را به‬
‫سوی شما فرستادیم‪.‬‬
‫‪ .3‬مرحلییه محبییت و دوسییتی‪ .‬یگانییه کسییی کییه در رسیییدن مییا بییه اییین مرحلییه نقییش برجسییته و‬
‫مستقیم را بازی نمود‪ ،‬همانا عبدهللا ان مییباشید کیه از سیه سیا بیدینسیو بیا شیما بیهسیر‬
‫میبرد‪.‬‬
‫اییینجییا بییود کییه مسییعود بییه اظهییار درد د هییایش پرداخییت و از آنهمییه غییم و انییدوهی کییه در‬
‫نهانخانیههیای د و سیینها نهفتیه اسیت‪ ،‬نالییدن گرفیت‪ .‬مین حیرفهیای او را کیه بیا سیوز و گیداز‬
‫همراه بود‪ ،‬میشنیدم و به خوبی لم میکیردم کیه آنچیه مییگویید‪ ،‬همیه برخاسیته از ژرفیای د و‬
‫درون او است و حکایت تلخی است از روزگاران طیوالنیای کیه بیا ییک جهیان دشیواری و رنی و‬

‫‪73‬‬
‫محنتها بر سر این جوان گرشته و او را به راهی برده است که از هرسو هدف تییر و پیکیان قیرار‬
‫گرفته که گویا میسراید‪:‬‬
‫فییییییییمادی فییییییییی غشییییییییا میییییییین نبییییییییا‬ ‫رمیییییییانی القیییییییوم بیییییییاألزرا حتیییییییی‬
‫تکسیییییییر النصیییییییا علیییییییی النصیییییییا‬ ‫فصیییییییییر إذا أصیییییییییابتنی سیییییییییهام‬
‫ألنییییییییی مییییییییا انتفعییییییییت بییییییییأن أبییییییییالی‬ ‫فهیییییییییان ومیییییییییا أبیییییییییالی بالرزاییییییییییا‬

‫یعنی‪:‬‬
‫زمییییییین سییییییینه میییییین کشییییییتزار پیکییییییان شیییییید‬ ‫مرا زب که به تییر و خیدنگ و نییزه زدنید‬
‫چییییو جسییییم خسییییته میییین بییییاز نیییییزهبییییاران شیییید‬ ‫و از تصیییییادم بیییییاهم شکسیییییت پیکیییییانهیییییا‬
‫کییه خییوف از د میین رفییت و تییر قربییان شیید‬ ‫مییییرا دگییییر نبییییود تییییر و بیییییم از شمشیییییر‬

‫من از پن چین پیشانی او که بهسان شیارها بر صفحه جبیینش نقیش بسیته و نشیان ییک عمیر‬
‫رن و مصییبت اسیت‪ ،‬حکاییت دردهیا را مییخوانیدم و تیازه درک مییکیردم کیه تیا چیه حید سینگینی‬
‫مسئولیتهای عظیمی که از نوجوانی به دو وی سسرده شده‪ ،‬زخمهای کاری بیر جسیم و روان او‬
‫زده و تازهگی و درخشندهگی جوانی را از وی سلب کرده است‪.‬‬
‫مسعود گفت‪ :‬خدا شاهد است که ما نه بهخاطر خود مییجنگییم و نیه بیهخیاطر دنییا و حتیی نیه‬
‫صرف برای آزادی خاک افغانستان‪ .‬یگانه مرام و هدف ما پا داری و دفا از اسالم است‪ .‬اگر ما‬
‫آرزوهای دیگری بیه د مییداشیتیم و بیه اهیداف دیگیری چشیم مییدوختییم‪ ،‬هییچ وقیت چنیین پاییدار‬
‫نمیماندیم و توفیق اینهمه قربانیها برای میا دسیت نمییداد‪ .‬کوشیش در راه پیا داری از دیین خیدا‬
‫فریضییه بییزرگ الهییی اسییت کییه مییا مکلییف بییه انجییام آن میییباشیییم‪ .‬بنییا ا اگییر مییا خییدای ناخواسییته در‬
‫افغانستان ناکام شیویم‪ ،‬بیر میا الزم اسیت تیا جهیاد را در منیاطق دیگیر ادامیه دهییم‪ .‬شیما هیم بیهحیی‬
‫مسییلمان‪ ،‬مکلفییید تییا در جهییت یییاری دییین خییدا همییت گماشییته و بییا کسییانی کییه همچییو راهییی را دنبییا‬
‫میکنند‪ ،‬همکاری نمایید و هرگاه باورمند شدید که ما بهخاطر خدا کار میکنییم‪ ،‬پی بایید جانیب میا‬
‫را بگیرید‪ .‬شما خود در جریان قرار دارید که تا چه حد تبلیغیا خاینانیه بیر ضید جبهیه میا صیور‬
‫میگیرد و با شمشیر و خنجر از دور و نزدیک‪ ،‬ما را هدف قیرار مییدهنید و بیا ادعاهیای دروغیین‬
‫خویش ناجوانمردانه گوشت و خون ما را میخشکانند که این امر حتی شیما و اسیتاد ربیانی را نییز‬
‫تحت تأثیر خود قرار داده است‪.‬‬
‫آن دم مییین او را بیییا ییییاد خیییدا تسیییلیت دادم و در ضیییمن بیییرایش نصییییحت کیییردم تیییا در حصیییه‬
‫مجاهدین سابقهدار‪ ،‬بسیار عطف توجه کند و در ناحیه حقو آنها از سه انگاری و بیتفاوتی جیداا‬
‫بسرهیزد و هیچگاه در برابیر نعمیت عظییم پییروزی کیه از جانیب پروردگیار بیرایش مییرسید‪ ،‬غیره‬
‫نشود‪ .‬همچنان او را توصیه نمودم که پیوند با خدا را تقویت بخشید تیا از گزنید آفیت غیرور و تکبیر‬
‫بهدور ماند؛ زیرا نبردها‪ ،‬پیروزیها‪ ،‬نظم و شورای او زبانزد همه بوده و همه بیه او مییبالنید‪ .‬او‬
‫را به ادامیه ذکیر خیدا‪ ،‬تیالو قیران کیریم‪ ،‬شیبخییزی‪ ،‬روزههیای نفلیی و تواضی در برابیر خیدا و‬
‫بندهگان او دعو کردم و ضمنا ا به شیوخی گفیتم‪ :‬مین اکثیراا از مغرورشیدن شخصییتهیای نظیامی‪،‬‬
‫هرا دارم‪ .‬آنگاه تبسمی بر لبانش نقش بست‪.‬‬
‫***‬
‫سس مسعود صحبتهای خود را در مورد برنامه و استراتیژی جنگییا در گرشیته و آینیده‬
‫و چهگونگی براندازی نظام کمونیستی در افغانستان‪ ،‬ادامه داد که عنقریب آن را ترکر خواهیم داد‪.‬‬
‫وی که همچنان به صحبتهایش ادامه میداد‪ ،‬خواست تا در مورد مشکال و چالشهایی که ممکن‬
‫است در مراح بعدی دامنگیر آنها شود‪ ،‬سخن گوید‪ ،‬اما در همان لحظیه خسیتهگیی و درمانیدهگیی‬

‫‪74‬‬
‫من به اوج خود رسیده بود؛ چون وقت تقریبا ا نیمههای شب بود‪ .‬لرا در جریان صیحبتهیای مسیعود‬
‫و در حالی که قلم بهدسیت داشیتم‪ ،‬خیواب بیر مین غلبیه کیرد‪ .‬آنگیاه مسیعود تبسیمیکرده‪ ،‬بیه شیوخی‬
‫گفییت‪ :‬ببینییید کییه شیییخ تییا پیییش از اییین بیییدار بییود‪ ،‬امییا وقتییی سییخن از احتیاجییا و وض ی نامسییاعد‬
‫اقتصادی ما به میان آمد‪ ،‬او را خواب برد! وقتی طال و بخت ما چنین باشد‪ ،‬پ چاره چیست !‬
‫مسییعود میییگوییید‪ :‬میین بییرای اولییین بییار در مییاه سییستامبر سییا ‪1979‬م کییه مصییادف بییا دوران‬
‫حاکمیت رژیم حفی هللا امین بود‪ ،‬طرح و پالن مبارزاتی خود را برای همرزمان خویش به تفصیی‬
‫پیشیکش نمیودم‪ .‬در آن وقییت پالنیی کییه میا روی دسییت داشیتیم‪ ،‬عبیار بییود از توجیه بیییشتیر بییه دو‬
‫شاهراه بزرگ کاب ‪ -‬شما و کاب ‪ -‬ننگرهار و تمرکز فعالیت بر همین دو محور مهیم‪ .‬سیس سیاحه‬
‫را به دو حصه تقسیم کردیم که خ فاص میان هردو‪ ،‬سلسله کوههای هندوکش را قرار دادیم که با‬
‫توجه به آن‪ ،‬منطقه به سه بخش گرایید‪ :‬محور هندوکش‪ ،‬شما هندوکش و جنوب هندوکش‪.‬‬
‫فعالیت رزمی ما در افغانستان علیالقاعده از چهار مرحله باید بگررد‪:‬‬
‫‪ .1‬مرحله نطفهگراری‬
‫‪ .2‬مرحله دفا فعا‬
‫‪ .3‬مرحله تعرض استراتیژیک‬
‫‪ .4‬مرحله بسی همهگانی‬
‫البته تقسیم مناطق آنگونه که پییشتیر بیه آن اشیاره شید‪ ،‬پی از توجیه بیه ایین مراحی مطیرح‬
‫است‪ .‬در عین حا تقسیم مناطق از لحاظ کوهستانیبودن و همواربودن را در نظر گرفتیم و منطقه‬
‫را به دو قسمت ساختیم‪:‬‬
‫الف‪ :‬مناطق کوهستانی‬
‫ب‪ :‬ساحا هموار‬
‫فعالیت ما با توجه به رعایت اولویتها میبایست دو مرحله را طی کند‪:‬‬
‫‪ .1‬مرحله بهدستآوری سالح و تقویه خودمانی در ایام ترهکی و امین‪.‬‬
‫‪ .2‬مرحله تال برای تطبیق برنامه در مناطق کوهستانی بهویژه در پنجشیر‪.‬‬
‫البته سعی ما بیشتر بر آن متمرکز بود تا پالن و استراتیژی مورد نظر را در پنجشیر عملی‬
‫سازیم و چون تجربه کار ما در آن جا به کامییابی پیوسیت‪ ،‬شیرو کنییم بیه توسیعه و گسیتر عیین‬
‫فعالیت در همان سیه بخیش از منیاطقی کیه میا تقسییم کیرده بیودیم‪ .‬بیاالخره در اسیتقامت پنجشییر کیه‬
‫جزئی از محور هندوکش محسوب میشود‪ ،‬به کار خود آغاز کردیم‪ .‬در نخسیتین روزهیا دشیمن از‬
‫فعالیت ما آگاه شد و به فعالیت متقاب بر ضد ما اقدام نمود‪ .‬سس در صدد شدیم تیا دامنیه فعالییت را‬
‫وسییعت بخشیییم و در منییاطق دیگییر دسییت بییه تأسییی پایگییاههییا بییزنیم‪ .‬از اییینرو در اسییتقامتهییای‬
‫غوربنید‪ ،‬کاپیسیا‪ ،‬سیالنگ‪ ،‬انیدراب و شیما افغانسیتان دسیت بیه کیار شیدیم و بیه تیال خیود در ایین‬
‫راستا ادامه دادیم‪.‬‬
‫ما در جریان فعالیتهیای خیویش بیه منظیور توسیعه سیاحه کیار بیا موانی و چیالشهیای جیدی‬
‫بهشمو موارد ذی ‪ ،‬مواجه بودیم‪:‬‬
‫‪ .1‬کمبود اسلحه‪ ،‬سرمایه و مایحتاج دیگر‪.‬‬
‫‪ .2‬عدم دریافت اجازه رسمی از طرف رهبری جمعیت‪.‬‬
‫‪ .3‬مشک دولت و استمرار نبردها در پنجشیر‪.‬‬
‫‪ .4‬کمبود مردمان شایسته که بتوان اداره مراکز و جبها در خارج پنجشیر را به عهده آنان‬
‫سسرد‪.‬‬
‫‪ .5‬مشک حزب اسالمی که در هر جا و هر کاری برای ما موان ایجاد میکرد‪.‬‬

‫‪75‬‬
‫البته ما با یک انرژی کافی بیرای پییشبیرد فعالییت بیر اسیا اسیتراتیژی پالنییزهشیده خیویش‬
‫وارد صحنه شدیم‪ ،‬اما از این دست مشکال در هر گامی ما را زیر فشار قرار میداد و میانعی در‬
‫راه پیییشرفییت کییار مییا ایجییاد میییکییرد‪ .‬مییثالا بییاری در یکییی از منییاطق دسییت بییهکییار شییدیم‪ ،‬آنگییاه‬
‫فرمانروای همان منطقه که منسوب به جمعیت بود‪ ،‬مان فعالیت ما شده‪ ،‬گفیت کیه شیما از پنجشییر‬
‫هستید و حق ندارید تا در مناطق دیگر دخالت کنید‪ .‬همچنان وقتی در قسمت اندراب به فعالیت آغاز‬
‫کردیم و ده می سالح توزی نمودیم‪ ،‬مسئو جمعیت برآشفت و در واکنش به آنچه ما انجیام دادییم‪،‬‬
‫هشتاد می سالح را در منطقه توزی کرد‪.‬‬
‫از مشکال دیگری که دامنگیر ما شد‪ ،‬آن بود که تعداد مجاهدین در پنجشییر فزونیی گرفیت‬
‫و این امر باع جلب توجه دولت گردید و آن را واداشیت تیا دسیت بیه سیرکوب مجاهیدین بزنید‪ .‬لیرا‬
‫هردم بر ضد مجاهدین جنگ را بهراه میانداخت و به آنها فرصتی نمیداد تا نفی راحیت بکشیند‪.‬‬
‫تنها در جریان آتشب بود که فرصتی برای ما دست داد تا چند وقتی در فضای آرامی نسبی بهسر‬
‫ببریم‪ .‬از طیرف دیگیر‪ ،‬تمیام احیزاب جهیادی در جهیت جلیب و جیرب میردم ذریعیه پرداخیت پیو و‬
‫سالح‪ ،‬از یکدیگر پیشی گرفته و باهم سخت رقابیت مییکردنید‪ ،‬امیا کیار مین مبتنیی بیر آن بیود کیه‬
‫صرف کسی را که با مین در برنامیه و پیالن میورد نظیر موافیق مییبیود‪ ،‬در کیار و فعالییت بیا خیود‬
‫شریک میدانستم و دوشادو همدیگر کار میکردیم‪.‬‬
‫***‬
‫من به تمام فرماندهان جمعیت بهخاطر پیشکشنمودن آنچه در نظر داشتم‪ ،‬نامه نوشتم و طی‬
‫س یا ‪1983‬م بییا اسییتفاده از فرصییت آتییشب ی ‪ ،‬در قریییه «شرشییر» کییه فع یالا مرکییز اسییالمالییدین در‬
‫اشکمش میباشد‪ ،‬با بسیاری از فرماندهان جمعیت بهشیمو آریینپیور‪ ،‬مخیدوم عبیدالباری‪ ،‬طیار ‪،‬‬
‫اکرامالدین‪ ،‬عبدالحی حقجو‪ ،‬عیارف خیان و عیده دیگیر شخصیا ا دییدار بیهعمی آوردم و اسیتراتیژی‬
‫خییود را بییه آنییان شییرح دادم‪ .‬شییک نیسییت کییه عملیییکییردن اییین برنامییه‪ ،‬کییار یییک نیییروی کوچییک و‬
‫محدود نبود‪ ،‬بلکه به اتحاد و همبستهگی و ایجاد یک نیروی بیزرگ و هماهنیگ در برابیر شیوروی‬
‫ضرور داشت‪.‬‬
‫فرماندهان هریک نظریا خود را پیشکش نمودند‪ .‬باالخره آرینپور خواست تا موضیو را‬
‫فشرده سازد و حرف آخر را مطرح کند‪ ،‬لرا در جم فرماندهان گفت‪« :‬من بیشتر از شما با کتیاب‬
‫خدا و سینت پییامبر آشینایی دارم و شیما بایید بدانیید کیه برنامیهای را کیه مسیعود اراییه نمیود و در‬
‫صدد است تا بر اسا آن کار مشترک صور گیرد‪ ،‬بهترین طرحی اسیت کیه مین تیا کنیون شینیده‬
‫ام‪ .‬مین خیودم هفیت صیید مجاهید و ییک منطقیه آزاد در اختیییار دارم کیه اینیک همیه را در خییدمت او‬
‫قرار میدهم»‪ .‬به دنبا او سرمعلم طار ‪ ،‬اکرامالدین‪ ،‬قاضی عبدالباری‪ ،‬عارف خان و فرمیو از‬
‫اندراب نیز مراتب موافقت و همکاری عام و تام خود را با من ابراز داشتند‪ .‬البته سرمعلم طیار و‬
‫اکرامالدین‪ ،‬هردو مشکال و پیامدهای جیدی ایین امیر را در قسیمت اشیکمش بیه دو گرفتنید و بیا‬
‫جان و ما حاضر شدند تیا در راه تطبییق عملیی آن از هییچ نیو همکیاری درییغ نورزنید‪ .‬ایین امیر‬
‫باع شد تا بسیاری از مردم بیهخیاطر ایینکیه آنهیا منیاطق و افیراد زیردسیت خیود را بیه میا تسیلیم‬
‫کردند‪ ،‬زبان به مالمت آنان بگشایند و آنها را بهباد تمسخر و سرزنش گیرند‪.‬‬
‫پ از آنکه با فرماندهان شیما بیه تفیاهم رسییدیم و بنیای کیار مشیترک را بیا آنهیا گراشیتیم‪،‬‬
‫ساحه فعالیت را به دو دسته تقسیم کردیم‪:‬‬
‫‪ .1‬مناطق کوهستانی که باید به من سسرده شود تا در آن جا کار کنم‪.‬‬
‫‪ .2‬ساحا هموار که فعالا به حا خود باقی بماند‪.‬‬
‫بییاالخره بییرادران‪ ،‬منییاطق کوهسییتانی را در اختیییار میین گراشییتند و مییا هییم کییار خییود را آغییاز‬
‫کردیم‪ .‬پیش از آنکه من عمالا دست به کار شوم‪ ،‬با امانهللا هاشمی از تخیار مشیوره نمیودم و او را‬

‫‪76‬‬
‫نییزد اسییتاد ربییانی فرسییتادم تییا پییالن و برنامییهای را کییه مییا روی دسییت داشییتیم‪ ،‬بییه او شییرح دهیید‪.‬‬
‫خو بختانه قناعت استاد ربانی در زمینه فراهم گردیید کیه طیی نامیهای غییر رسیمی‪ ،‬موقیف میا را‬
‫تأیید نمود و بدین ترتیب ما را یک گام بیه جلیو بیرد‪ .‬موصیوف نامیه دیگیری بیه قومانیدان عبیدالحی‬
‫حقجو فرسیتاد و او را تشیویق کیرد تیا بیا میا همکیاری کنید کیه ایین هیم ییک نیو موفقییت بیرای میا‬
‫بهشمار میرفت‪.‬‬
‫چندی بعد‪ ،‬نامه مفصلی عنوانی استاد ربیانی نوشیتم و طیی آن تمیام نتیای مثبتیی را بیه دسیت‬
‫آورده بودیم‪ ،‬برایش گزار دادم‪ .‬وقتی آن را مالحظه نمود‪ ،‬خوشنود گردیید و بیه تعقییب گفیت کیه‬
‫من تمام آنچه را شما بنا نهاده ایید‪ ،‬تأییید مییکینم‪ .‬البتیه ایین نیو موضی گییریهیا در همچیو مواقیف‬
‫حسا از خوبیهای شخصیت استاد ربانی بهشمار میرود‪ .‬یکیی از جنبیههیای مثبیت و خردمندانیه‬
‫در معامله استاد ربانی با ما آن بود که وی برای جبهه پنجشیر از مجمو کمکهیا هشیت درصید و‬
‫برای پروان و کاپیسا جمعا ا شش درصد سهمیه پرداخت میکرد‪.‬‬
‫در این جا من از مسعود در مورد کمکهای میالی و ییا تسیلیحاتی کشیورهای بیگانیه از قبیی‬
‫امریکا و غیره پرسیدم‪ ،‬گفت‪ :‬تا کنون هیچ نو کمک رسمی از جانب آنهیا دریافیت نکیرده ام‪ .‬لیرا‬
‫وقتیی سیندیگا (خبرنگیار انگلیسییی) طیی دوبیار سیفر بییه پنجشییر از مین پرسیید کییه پییام شیما بییه‬
‫ضیا الحق چیست برایش گفتم‪ :‬پیامم به او این است که در حق ما از خدا بترسید و بیرای جبهیه میا‬
‫که خداوند به وسیله آن آرمانها و اهداف رو را به خاک زد‪ ،‬کمک بفرستد که سخت محتاجیم‪.‬‬
‫در خصوص فرانسهایها و آنهمه تبلیغاتی که در حق ما به سبب آنان اوج گرفته است‪ ،‬بایید‬
‫بگویم‪ :‬خدا شاهد است که زیاده از یک چهارم میلیون افغانی‪ ،‬تا کنون چیزی از جانیب آنهیا بیرای‬
‫ما نرسیده است‪ .‬باری چند روزنامهنگار فرانسهای به پنجشیر آمدند و بیدروزی و حالیت خفقیانآور‬
‫ما را از نزدیک بررسی نمودند‪ ،‬آنگاه بیرای مین پیشنهیاد کردنید تیا نامیهای عنیوانی میردم فرانسیه‬
‫بهخاطر جلب کمکهای بشردوستانه بنویسیم‪ .‬وقتیی مین نامیه را نوشیتم و بیرای شیان سیسردم‪ ،‬آنهیا‬
‫رفتند و با پیشکشنمودن نامه بیه میردم فرانسیه‪ ،‬مقیدار زییادی از کمیکهیا را بیه نیام میا جمی آوری‬
‫کردند‪ ،‬اما همه را به جیب خود زدند و آنچه به ما رسید‪ ،‬چییزی بییش از ربی ییک میلییون افغیانی‬
‫نبود‪.‬‬
‫***‬
‫مسعود میگوید‪ :‬ما تا کنون در مرحله دفا فعا بهسر میبیریم و در صیدد ایجیاد پایگیاههیای‬
‫جدید میباشیم که گامی در جهیت آمیادهگیی بیرای بیرونرفیت از حالیت دفیاعی محیض و رسییدن بیه‬
‫مرحله تعرض استراتیژیک‪ ،‬محسوب میشود‪ .‬آنچه برای انسانی که به میدان نبرد قدم میگرارد و‬
‫سر به آستان مبارزه میزنید‪ ،‬از اهمییت و اولوییت برخیوردار اسیت‪ ،‬ایین اسیت کیه مرحلیه خیود را‬
‫درست بشناسد و در عین حا برای مراح بعیدی‪ ،‬برنامیهرییزی کنید‪ .‬شیک نیسیت کیه مطیرحشیدن‬
‫مسأله ژنیو و آغاز خروج رو ها از کشور‪ ،‬شرای و اوضا جدییدی را بیه مییان آورده اسیت کیه‬
‫میتوان آن را در چهار نقطه ذی خالصه کرد‪:‬‬
‫‪ .1‬فرصت کوتاه‬
‫‪ .2‬مرحله حسا و سرنوشتساز‬
‫‪ .3‬دگرگونیهای چشمگیر و سری‬
‫‪ .4‬تغییر یا زوا پریری اوضا جاری‬
‫مثالا ممکن است که احزاب موجود بیه سیادهگیی از بیین برونید و جیای آنهیا را احیزاب جدیید‬
‫دیگر بگیرد‪ .‬بنا بر این‪ ،‬سا جاری و آینده‪ ،‬حسا ترین مرحله را تشکی میدهند‪ .‬به این معنیا کیه‬
‫در ایین مرحلیه اسیت کیه سرنوشییت کشیور رقیم مییخیورد؛ چییون نحیوه شیک گییری اوضیا در اییین‬
‫مرحله‪ ،‬حادتر است آنهیم بیا کیفییت تیازه‪ .‬فرامیو نکنییم کشیورهایی کیه تیا کنیون بیا جهیاد افغیانی‬

‫‪77‬‬
‫همکاری کردند و کمکهای مالی و نظامی در اختیار آن قرار دادند‪ ،‬هدف اصلی آنها زمینهسازی‬
‫برای برقرارشدن نظام اسالمی در کشور نبوده‪ ،‬بلکه آنهیا از نقطیهنظیر مبیارزه بیا خطیر اسیتعمار‬
‫کمونیزم از این جهاد پشتیبانی نمودند‪ ،‬وگرنه آنها یک چیز و مجاهدین چیز دیگری میخواستند‪.‬‬
‫بدون شک‪ ،‬مرحلیه کنیونی کیه اساسیا ا مرحلیه نتیجیهگییری و بیهدسیتآوردن محصیو مراحی‬
‫قبلی بهشمار میرود‪ ،‬بسیار حسا و تعیینکننده است؛ چون ممکن است گروه دیگری بروز کند و‬
‫زمام امور کشور را به دست گیرد‪ .‬لرا نباید دستکم گرفته شود‪ .‬پ از آنکه رو ها از افغانسیتان‬
‫وادار به عقبنشینی شدند‪ ،‬ما میبینیم که مسأله افغانستان در مجام بینالمللی به ییک قضییه محلیی‬
‫و سیاسی عوض شده و آنچنان که میباید‪ ،‬به آن اهمییت داده نمییشیود‪ .‬البتیه ایین از ناحییه خیارج‪،‬‬
‫اما در داخ افغانستان انتظیار مییرود تیا جریانیا بیه نفی میا بچرخید؛ زییرا میا از پشیتیبانی عمییق‬
‫مردم برخوردار هستیم‪.‬‬
‫اکنون که وجود رو ها در افغانستان ختم شده است‪ ،‬ناگزیر باید دولت دسیتنشیانده آنهیا را‬
‫کالا از پا درآورد و هیچ نو نقشی‪ ،‬نه محلی و نه بینالمللی‪ ،‬برای آن باقی نباید گراشت؛ زییرا اگیر‬
‫چنین نشود‪ ،‬فرصت از دست خواهد رفت و هیر روزی کیه مییگیررد‪ ،‬بیه زییان جهیاد ملیت میا تمیام‬
‫خواهد شید و ارز و قیمتیی را کیه ایین جهیاد در چشیم و د میردم چیه در ایین جیا و چیه در جهیان‬
‫اسالم و حتی چه در تمام عالم کسب کرده است‪ ،‬از دست خواهد داد‪.‬‬
‫ما همزمان با اعالن آمادهگی رو ها برای عقبنشینی از خیاک افغانسیتان‪ ،‬از حالیت دفیاعی‬
‫به مرحله تهاجمی یا تعرض استراتیژیک ارتقا نموده ایم‪ .‬شک نیست که تعرض به چهار نکته ذیی‬
‫ضرور دارد‪:‬‬
‫‪ .1‬ساحه مناسب‬
‫‪ .2‬امکانا کافی‬
‫‪ .3‬سازماندهی منظم‬
‫‪ .4‬زمان مناسب‬
‫بییه اییین معنییا کییه منییاطق اسییتراتیژیک را بییه دسییت بای ید آورد و باییید منییاطق تحییت کنتییرو‬
‫مجاهدین بههم پیوسته باشند‪ .‬همچنان از وجود یک قیاد محوری و مرکزیت حاکم سیاسی گزیری‬
‫نیست و از مقام فرماندهی واحد نظامی هم برخوردار باید بیود‪ .‬بیا درنظرداشیت ایینهمیه‪ ،‬میا عمیالا‬
‫وارد صحنه شدیم و کار این مرحله را به نحو آتی برنامهریزی کردیم‪:‬‬
‫اوالا‪ :‬کار را از ده والیت شرو کردیم‪ ،‬بهگونهای که آنها را در مجمو به چهار بخش ذی‬
‫که هر بخش آن یک زون را تشکی میدهد‪ ،‬تقسیم نمودیم‪:‬‬
‫‪ .1‬بدخشان‪ ،‬تخار‪ ،‬کندز و بغالن به سرپرستی آرینپور‪.‬‬
‫‪ .2‬پروان‪ ،‬کاپیسا‪ ،‬شما کاب و بامیان که فرمانده آن در جلسه بعدی تعیین خواهد شد‪.‬‬
‫‪ .3‬لغمان‪ ،‬تگاب‪ /‬نجراب‪ ،‬ننگرهار و جنوب شر کاب به قیاد طار خان‪.‬‬
‫‪ .4‬سمنگان‪ ،‬بلخ‪ ،‬فاریاب و جوزجان به فرماندهی خلی هللا‪.‬‬
‫ثانیاا‪ :‬تحکیم رواب با متباقی فرماندهان جمعیت و جلب همکاری آنها‪.‬‬
‫ثالثاا‪ :‬تال برای بهبودبخشیدن رواب بیا قومانیدانان سرشینا کشیور مخصوصیا ا در جبهیا‬
‫ماحو کاب ‪ ،‬مانند جال الدین حقانی و غیره‪.‬‬
‫رابعاا‪ :‬تشکی یک اردوی نه هزار نفری که از سه هیزار آن قطعیا مرکیزی تشیکی شیود و‬
‫شش هزار دیگر آن بیرای تعیرض‪ ،‬سیازماندهیی شیوند‪ .‬عالوتیا ا ییک جنیاح دیگیر ارتیش بیه سیسیتم‬
‫رسیمی تشیکی شیود کیه حسیاب آن از مجاهیدین بیهکلیی جیدا باشید و از واحیدهای عمیدتا ا غیرمجاهیید‬
‫درست گردد و باالخره بسی همهگانی صیور گییرد تیا همیه در برداشیت تکیالیف و پیامیدهای هیر‬
‫تصمیمگیری‪ ،‬سهم داشته باشند‪ .‬البته موقف ما در برابر چالش احزاب جهیادی دیگیر‪ ،‬ایین اسیت کیه‬

‫‪78‬‬
‫تا حد توان سعی خواهیم کرد تا آنها را در چهارچوب یک سازماندهی مشترک‪ ،‬هماهنیگ سیازیم‬
‫و یکجا با آنان برای پیشبرد هدف واحد کار کنیم‪.‬‬
‫تا این جا حرف از سیستم آمادهگیها بود‪ .‬پ از آن نوبت مییرسید بیه جنیگ و تصیفیهکیاری‬
‫که از مراح ذی باید بگررد‪:‬‬
‫‪ .1‬نخست به تصفیه والیا شما آغاز باید کرد‪.‬‬
‫‪ .2‬در مرحله دوم محور شاهراه بزرگ ملی تصفیه شود‪.‬‬
‫‪ .3‬سس به تنظیم و سازماندهی گروهها در پیرامون شهر کاب بایید پرداخیت تیا در منیاطق‬
‫اطراف شهر‪ ،‬تصفیه صور گیرد و زمینه برای براندازی نهایی رژیم‪ ،‬مساعد گردد‪.‬‬

‫‪79‬‬
‫از‌کرامات‌جهاد ‌‬

‫به روز یکشنبه مورخ ‪ 2‬اکتوبر ‪1988‬م از ایبرو به خانقاه برگشتیم‪ .‬در آنجا با محمید پنیاه‬
‫و شاه محمد از فرماندهان مشهور و محبوب جهاد سرخوردم‪ .‬محمد پناه در جریان صحبتهایش با‬
‫من چنین حکایت کرد‪ :‬در سا ‪1983‬م آمرصاحب میرا بیه سیالنگ فرسیتاد تیا مسیئولیت فرمانیدهی‬
‫آنجا را به دو گیرم‪ .‬در یکی از روزها خواستم تا از قریه نواج به قریه اولنگ سالنگ بروم‪ .‬در‬
‫یک موتر الری که مملو از کاه و گیاه بود‪ ،‬سوار شدم‪ .‬موتر چون بار سنگین بیود‪ ،‬بیه آهسیتهگی‬
‫حرکت میکیرد‪ .‬اتفاقیا ا در قسیمتی از راه‪ ،‬ییک عیراده تانیک رو هیا کیه قیرار بیود از مقابی میا رد‬
‫شود‪ ،‬ناگاه در پیش روی موتر ما توقف کرد؛ چون ظاهراا یکی از سرنشیینان آن میرا شیناخته بیود‪.‬‬
‫آندم یازده نفر مسل که هریک کالکوفی در دستداشتند‪ ،‬از تانیک پریدنید و میوتر میا را محاصیره‬
‫کردند‪ .‬آنها علیه من فریاد زدند تا از میوتر پییاده شیوم‪ .‬مین از دروازه طیرف راننیده فیرود آمیدم تیا‬
‫مگر دقیقهای بر عمرم افزوده شود‪.‬‬
‫رو ها از من پرسیدند‪ :‬تو از کجایی گفتم‪ :‬از همین جا‪ .‬باالخره خواسیتند تیا میرا بیه پایگیاه‬
‫خود منتق سازند‪ .‬همان لحظه من ناگهان مشت محکمی بر چشم همانیک که میرا بیه چنیگ گرفتیه‬
‫بود‪ ،‬کوفتم که در اثر آن وی به زمین افتاد و خودم پا به فرار گراشتم‪ .‬آنگاه آتش تند فیرها از یازده‬
‫کالکوف به دنبالم گشوده شد‪ ،‬اما از قضا مین توانسیتم خیود را سیالم بیه کنیار دریاچیه محی برسیانم‪.‬‬
‫باری به پشت سر خود نگاه کردم‪ ،‬دییدم کیه رو هیا میرا تعقییب نکیرده انید‪ .‬در بیاالی سیر میا ییک‬
‫پوسته دیگر رو ها بود‪ .‬من خواستم تا خود را بهحیی ییک دهقیان جلیوه دهیم‪ ،‬لیرا چنیدی بیر کنیار‬
‫دریا نشستم و آب نوشیدم و در پی جستوجوی حیله دیگری برای نجا بودم‪.‬‬
‫از دور زنی را دیدم که همراه بیا پسیر در راه روان بیود‪ .‬خواسیتم بیا آنهیا ییکجیا شیوم تیا‬
‫چنان وانمود سازم که گویا من سرپرست آنها میباشم و سالمت بگررم‪ .‬لرا به سیرعت دنبیا آنهیا‬
‫حرکت کردم‪ ،‬اما موفق به دریافت آنان نشدم‪ .‬سس خود را بر پای کوهی رساندم و از آن باال رفتم‬
‫و به پشیت آن فیرود آمیدم‪ .‬وقتیی بیه قرارگیاه خیود میا رسییدم‪ ،‬مجاهیدین از فیرط خرسیندی بیه گرییه‬
‫آمدند؛ چون آنها پیش از این از دستگیری من مطل شده بودند‪ .‬در لبا ها و کالهم به دلی تمیا‬
‫گلولهها آثار سوختهگی به نظر میرسید‪ .‬همانجیا گفیتم‪ :‬فیردا خواهیید دیید کیه مین بیا آن تانیک‪ ،‬چیه‬
‫خواهم کرد و هم خواهید دید که راننده آن را با چه سرنوشتی دچار خواهم ساخت ! در روز مابعد‪،‬‬
‫یک ماین بزرگ ضد تانک را در راه آن کار گراشیتم تیا بیاالخره وقتیی از بیاالی آن مییگرشیت‪ ،‬بیه‬
‫انفجار درآمد و تانک را حدود چه متر به باال برد و رانننده آن هم پارچه پارچه شد‪.‬‬
‫فلییییم یمییییت اإلنسییییان مییییا حیییییی الییییرکر‬ ‫هییو المییو فییاختر فییاعالا لییک ذکییره‬

‫یعنی‪:‬‬
‫انجییییام شییییما و آخییییر مییییا مییییرگ اسییییت‬ ‫پایییان تمییام زنییدهگیهییا مییرگ اسییت‬
‫چیییون هسیییتی زنیییدهیادهیییا نیییامرگ اسیییت‬ ‫بگییییرار تییییو یادگییییار نیکییییی از خییییود‬

‫محمیید پنییاه افییزود‪ :‬پ ی از آنکییه عروسییی کییردم‪ ،‬در یکییی از خانییههییا کییه فاصییله چنییدانی بییا‬
‫پوستههای دشمن نداشت‪ ،‬اقامت گزیدم‪ .‬در آن وقت‪ ،‬فامی ما در مجمو به بیست عضو میرسیید‪.‬‬
‫باالخره رو هیا از موقعییت منیز میا اطیال یافتنید‪ ،‬لیرا ییکبیار در بییرون خانیه در داخی دره بیه‬
‫کمین نشستند و سس هواپیماهیا آمدنید و بیه بمباردمیان علییه منیز مسیکونی میا آغیاز کردنید‪ .‬آنهیا‬
‫میخواستند تا از این طریق‪ ،‬مرا مجبور به خروج از منز سازند تیا بیه دام شیان بیفیتم‪ .‬مین هیم در‬

‫‪80‬‬
‫اثر شد بمباردمان به خارج سرای پریدم‪ ،‬اما از لطف خدا بیه کیوه بیاال رفیتم و بیه چنیگ رو هیا‬
‫نیامدم‪ .‬این در حالی بود که جنگندههای دشمن همچنان به بمباردمان ادامه میدادند‪.‬‬
‫باری متوجه شدم که یک بمب‪ ،‬مستقیم به وس خانه فرود آمد و انفجار نمود‪ .‬آنگیاه از فیراز‬
‫کوه به زیر آمدم تا ببینم که خانوادهام چه حا دارند‪ .‬وقتی به آنجا رسیدم‪ ،‬عدهای را کشته و برخی‬
‫را زخمیی یییافتم و کسییانی هییم ناپدیید بودنیید‪ .‬سییس هییردم بییر روی انباشیتههییای خییاک و کلیوخ گییو‬
‫مینهادم تا ناله یا تکان و حرکتی از زیر آن بشنوم و زندهبهگورشدهگان بیدفا را نجا دهم‪ .‬بدین‬
‫ترتیب‪ ،‬قربانیان را از زیر انبارهیای خیاک و کلیوخ بیرون آوردییم‪ .‬در ایین مییان‪ ،‬همسیرم بیا دختیر‬
‫خواهرم هردو جان باخته بودند‪ .‬این در حالی بود که در آن وقت‪ ،‬بیش از سه ماه از زمان عروسی‬
‫من نگرشته بود‪ .‬بیه محیض آنکیه مین وارد منیز شیدم‪ ،‬رو هیا خانیه را بیه محاصیره کشییدند‪ ،‬امیا‬
‫خداوند برایم کمک کرد که توانستم به نحوی در میان آنها رخنه کنم و خود را نجا دهم‪.‬‬
‫میییییو فیییییریص المیییییو منیییییه ترعییییید‬ ‫أسیییییید دم األسیییییید الهزبییییییر خضییییییابه‬

‫یعنی‪:‬‬
‫از چیییرم پلنیییگ میییوزه کیییردهاسیییت بیییه پیییا‬ ‫شیری که کفیش ز خیون شییر اسیت حنیا‬
‫وز بیییازوی او لیییوای فخیییر اسیییت بیییهجیییا‬ ‫از هیبیییت و قهیییر او بلیییرزد تییین میییرگ‬

‫***‬
‫قوماندان مسیلم جیوانی اسیت کیه عمیر از ‪ 26‬سیا تجیاوز نمییکنید و از جملیه فرمانیدهانی‬
‫است که در بیشترین جنگهیای پنجشییر‪ ،‬حضیور فعیا داشیته اسیت و بیا آنکیه خردسیا بیود‪ ،‬امیا‬
‫خسارا شدیدی بر رو ها مخصوصا ا در حصیه جنگلیک و ملسیسه وارد آورده اسیت؛ چنیانکیه در‬
‫مجمو ‪ ،‬سه صد تانک و عرادهجا جنگی دشمن را منهدم ساخته است‪ .‬وی موتر ما را راننیدهگیی‬
‫میییکییرد‪ .‬قومانییدان مسییلم در فرخییار در حییالی کییه قومانییدان گییدا محمیید نیییز حضییور داشییت‪ ،‬طییی‬
‫صحبتهایش از چند قهرمان برای ما یاد کرد که اینک از ایشان نام میبریم‪:‬‬
‫* شهید حشم‪ :‬وی یکی از فرماندهانی بود که در تقوا و پرهیزگیاری‪ ،‬شیهر داشیت‪ .‬وی تیا‬
‫آخرین لحظه شهاد ‪ ،‬حاضر نشد تا سالحش را به رو ها تسیلیم کنید‪ .‬درسیت بعید از جیانبیاختنش‬
‫بود که رو ها آمدند و با قط بند سالحش آن را از وی گرفتند‪.‬‬
‫* وزیراحمد‪ :‬وی در انستیتو انجینری در خوانده بود و انسانی پارسیا بیود‪ .‬هیردو پیایش‬
‫در اثر انفجار ماین قط شدند و هردو چشمش از بین رفتند‪ .‬وی کیه خیود هنیوز در حالیت احتضیار‬
‫بهسر میبرد‪ ،‬برایم گفت‪ :‬پیش چشمم را باز بگرار تا بوستانهای خرم را تماشا کنم و هماندم جان‬
‫به حق سسرد! سس برادرانش آمدند و با گریه و زاری او را به خیاک سیسردند و خیود در حیالی کیه‬
‫همچنان میگریستند‪ ،‬برگشتند‪ .‬در طیو راه‪ ،‬هیاتفی از غییب کیه آواز بیه آواز بیرادر شیهید شیان‬
‫میماند‪ ،‬با لحنی عتابآمیز بر آنها ندا زد که آخر چرا گرییه مییکنیید ! بیسیت روز پی ‪ ،‬رو هیا‬
‫در حالی شبهنگام علیه ما دست به حمله زدنید کیه میا همیه غیر خیواب بیودیم‪ .‬ییکتین از جوانیان‬
‫پارسا که «وکی » نام داشت نیز با ما بود‪ .‬در آن شب‪ ،‬همان شهید باالی سر وکی میآید و او را با‬
‫دست تکان میدهد و سه بیار بیا صیدای بلنید بیرایش مییگویید‪ :‬برخییز کیه رو هیا حملیه کیرده انید!‬
‫باالخره وکی از خواب برخاست و ما را هم بیدار کرد‪ .‬آنگاه متوجیه شیدیم کیه واقعیا ا چنیین بیوده و‬
‫رو ها به ما نزدیک شده اند‪ .‬با آنها وارد جنگ شدیم و بسیاری از آنان را کشتیم‪.‬‬
‫* وحید‪ :‬در سا ‪ 1363‬خورشیدی عین واقعه با وحید شهید صور گرفت‪ .‬زمانی رو ها‬
‫از طرف شب در حالی کیه میا همیه گیرم خیواب بیودیم‪ ،‬بیاالی میا هجیوم آوردنید‪ .‬آنگیاه وحیید شیهید‬

‫‪81‬‬
‫باالی سر یکتن از مجاهدین به نام عبدالرحیم میآید و در خواب بیر او صیدا مییزنید کیه برخیزیید‬
‫که رو ها به سوی شما رخ مانده اند! سس ما همه از خواب برخاستیم و جلو دشمن را سد کردیم‪.‬‬
‫* پیرمحمد‪ :‬وقتی او به شهاد رسیید‪ ،‬پیدر ییک سیا بعید از پشیاور آمید و بسییار اصیرار‬
‫ورزید که قبر پسر را باز کند تا او را ببیند‪ .‬وقتی سر قبر را گشود‪ ،‬دید که پسر تا هنیوز سیالم‬
‫است و ریشش بلند شده است‪ .‬مسلم میگوید‪ :‬من خودم شاهد صحنه بودم و آن را به چشم سر دیدم‪.‬‬
‫* نریر‪ :‬وی یکی از خویشاوندان من بود‪ .‬درست یک سا پ از شهادتش مادر آمید تیا او‬
‫را ببیند‪ .‬باالخره قبر پسر را باز کرد و او را چنان یافت که گوییا همیین اکنیون شیهید شیده اسیت‪.‬‬
‫خونش همچنان تازه بود‪ .‬تنها کف دستش اندکی تغییر کرده بود و ب ‪.‬‬
‫* علی احمد‪ :‬وی همچون شیر دالور بود‪ ،‬به حدی که یک وقت بهطور مخفی بیاالی ییکتین‬
‫از سییربازان روس یی کییه ب یا نارنجییکانییداز مصییروف فیرکییردن بییود‪ ،‬حملییه بییرد تییا آن را از دسییتش‬
‫بگیرد‪ .‬سرباز روسی فق هماندم آگاه شد کیه علیی احمید از دسیتگاه نارنجیک محکیم گرفیت‪ .‬سیس‬
‫ناچار با نارنجک بر روی او فیر کرد و او را همانجا به شهاد رسانید‪ .‬مدتی بعد ما بیاالی همیان‬
‫پوسته یور بردیم و آن را تصرف کردیم‪ .‬وقتی به آنجا رسییدیم‪ ،‬متوجیه شیدیم کیه جسید آن شیهید‬
‫تا هنوز سالم است و تغییری در آن رونما نگردیده است‪.‬‬
‫* عبدالواس از منجهور‪ :‬باری در مییان میا و رو هیا جنیگ درگرفیت‪ .‬متوجیه شیدیم کیه از‬
‫عبدالواس خبری نیست‪ .‬ما بدین گمان شدیم که شاید اسیر شده باشد‪ .‬در آن اثنا از فراز ییک کیوه‪،‬‬
‫روشنایی به چشم میخورد‪ .‬با خود میگفتیم که شاید کدام پوسته رو هیا باشید‪ ،‬امیا وقتیی شیش میاه‬
‫پ به آنجا سر زدیم‪ ،‬دیدیم که عبدالواس در آنجا شهید شده و تا هنوز نور از بدنش تابش میکند‪.‬‬
‫***‬
‫به تاریخ ‪ 21‬رمضان ‪1409‬هـ مطابق با ‪1989/4/26‬م قوماندان مسلم چند داستان جالیب‬
‫دیگر را در شیهر جیال آبیاد بیرایم رواییت نمیوده‪ ،‬گفیت‪ :‬قومانیدان غیالمعلیی از قرییه میا و یکیی از‬
‫نزدیکییان میین بییود‪ .‬مسییعود او را ب یهحی ی سییرگروپ یییک قطعییه متحییرک برگزییید تییا آنکییه ش یهر‬
‫بهسزایی کسب نمود‪ .‬در سا ‪1981‬م یکی از طیارا دشمن‪ ،‬او را دید و بالفاصله گلولهای را بیه‬
‫سوی او شلیک کرد که به شهادتش انجامید‪ .‬او را در خود قریه به خاک سسردند‪ .‬پ از آنکه او را‬
‫دفن کردند‪ ،‬همه دیدند که از قبیر نیور سیاط مییشیود‪ ،‬آنچنیان کیه حتیی رو هیا بیه ظین ایینکیه‬
‫مجاهدین در آن جا مستقر شده اند‪ ،‬هردم آن جا را به توپ و بمب میبستند‪ ،‬در حالی کیه هییچ کی‬
‫در آن جا نبود‪.‬‬
‫در یکی از روزها شهید غالمعلی به صیور اصیلی خیود بیا بیرادرزاده کیوچکش کیه هشیت‬
‫ساله بود‪ ،‬رو به رو میشود و بر او سالم میدهد‪ .‬کودک نیزد پیدر برمییگیردد و از ایین امیر بیه‬
‫وی اطال داده‪ ،‬میگوید که من همین اکنون کاکیایم را دییدم کیه بیر مین سیالم داد‪ .‬در سیا ‪1984‬م‬
‫رو ها وارد جنگلک شدند‪ .‬در آن وقت حتی یک نفیر از مجاهیدین هیم در آن جیا بیاقی نمانیده بیود‪.‬‬
‫روزی از روزها چهار نفر دشیمن در آن جیا ناگهیانی کشیته مییشیوند و هرگیز معلیوم نمییشیود کیه‬
‫آنها را کی کشت ! مسلم افزود‪ :‬یکبار خودم دیدم که ماینی بر زیر پای یکتن از کفار به انفجیار‬
‫درآمد که واقعا ا تعجب ما را برانگیخت؛ چون من که خود مسئو منطقیه بیودم‪ ،‬مییدانسیتم کیه حتیی‬
‫یک ماین را در آن جا کارگراری نکرده ایم‪.‬‬
‫مسلم در رابطه به چشمدیدهای خود از امدادهای غیبی بیرای مجاهیدین مییگویید‪ :‬از دیگیران‬
‫شنیدم و خود در منجهور دیدم که چندین بار علیه رو ها مرمی شلیک میشد‪ ،‬امیا معلیوم نمییبیود‬
‫که از طیرف کیسیت و خیوب هیم مییدانسیتیم کیه از سیوی مجاهیدین نیسیت‪ .‬میثالا بیاری بیا قومانیدان‬
‫صفیهللا توافق بهعم آوردم تا در پوسته دشمن در قسمت منجهور‪ ،‬رخنه کنیم‪ .‬وظیفیه هیمدیگیر را‬
‫مشخص نمودیم‪ ،‬قسمی که من مسیئو انیداخت سیالح ثقیی از قبیی تیوپ و هیاوان بیودم و صیفیهللا‬

‫‪82‬‬
‫وظیفه داشت تا علیه پوسته میورد نظیر ییور ببیرد‪ .‬روز و سیاعت حملیه را نییز تعییین کیردیم‪ .‬از‬
‫قضا در همان روز‪ ،‬طیارا دشمن آمدند و ما را مصروف نگه داشتند‪ .‬وقتیی سیاعت مشیخصشیده‬
‫عملیا فرا رسید‪ ،‬یکباره متوجه شدیم که پوسته دشمن از جهت نامعلومی توپباران شد‪ .‬باالخره‬
‫وقتی آتش توپخانه متوقف گردید‪ ،‬صفیهللا باالی پوسته مورد نظر حمله کرد و آن را بیه سیادهگیی‬
‫تصرف نمود‪ .‬بعد از این واقعه‪ ،‬صفیهللا با من برخورد و بیرایم گفیت‪ :‬خداونید بیه تیو اجیر دهید کیه‬
‫خیلی دقیق هدف زدی! به او گفتم‪ :‬به خدا سیوگند کیه مین ییک مرمیی هیم فییر نکیرده ام‪ .‬چنیدی بعید‬
‫صفیهللا را جن گرفت‪ .‬مسعود یکی از روحانیون را خواست تا جن را از او براند‪ .‬آندم همان جین‬
‫قرآن را به پیش کشید و از روحانی التما کرد تیا او را بیا صیفیهللا بگیرارد‪ .‬جین مییگفیت کیه مین‬
‫همیشه با صفیهللا در وقت جنگ همکاری داشیته ام‪ .‬روحیانی بیرایش گفیت‪ :‬یعنیی چیهگونیه گفیت‪:‬‬
‫نمیدانی او کی بود که در آن روز پوسته دشمن را به توپ بست که سس صفیهللا آن را متصیرف‬
‫شد !‬
‫مسییلم افییزود‪ :‬متعاقییب حملییه نهییم رو هییا بییر پنجشیییر در سییا ‪1984‬م بسیییاری از سییساهیان‬
‫روسی به سبب پشه‪ ،‬مگ و یا کییک بهشید بیمیار شیدند کیه در نتیجیه عیدهای از آنیان بیه هالکیت‬
‫رسیدند‪ .‬همچنان در میان مجاهدین کسانی بودند که اسیلحه دسیتداشیته خیود را فروختیه بودنید و ییا‬
‫چیزی از اموا بیت الما را به سرقت برده بودند و خداوند آنها را نیز مجازا کرد‪ ،‬قسمی که یا‬
‫دست شان قط شد و یا پای خود را از دست دادند و یا که کور و یا ش گردیدند‪.‬‬
‫مسلم همچنان حکاییت نمیود کیه در میاه رمضیان سیا ‪1405‬هیـ پشیغور را فیت کیردیم‪ .‬آن‬
‫وقت‪ ،‬دهه او ماه مبارک رمضان بود‪ .‬در این جنگ‪ ،‬چهار صد تن را به اسار درآوردیم کیه از‬
‫جمله ‪ 87‬تن آنها همه ضاب و صاحبمنصب بودند‪ .‬جنرا احمدالیدین کیه نشیرا حکومیت کابی‬
‫مرگش را به مد سه روز عزای عمومی اعالن کرد‪ ،‬نیز در میان آنیان بیود‪ .‬غنیمیت هنگفتیی نییز‬
‫به دست آوردیم‪ ،‬به حدی که نق و انتقا آن که توس خود اسرا انجام میشد‪ ،‬سه روز متیوالی را‬
‫دربر گرفت‪ .‬در جریان دهه آخر ماه رمضان بیود کیه رو هیا بیا ییک نییرو و آمیادهگیی بیزرگ کیه‬
‫شام سه هزار تانک و نفربر و موتر میشد‪ ،‬علیه ما حمله کردند‪ .‬ما هیم بیه مقاومیت و روییارویی‬
‫برخاستیم‪ .‬آنها در امتداد دره پنجشیر جابیهجیا بودنید و چهی دسیتگاه ‪ BM41‬و ‪ BM21‬و دوازده‬
‫پایه توپ ‪ DC‬را که با نیروی بر انداخت میشد و قطیر گلولیه آن بیه ‪245‬ملیم مییرسیید‪ ،‬بیا خیود‬
‫آورده بودند‪ .‬جنگندههای جیت هیم پییاپی مواضی مجاهیدین را بیه بمیب مییبسیتند‪ .‬ییکبیار دییدم کیه‬
‫شصت فروند طیاره از نو طیارا ‪ Gun Ship‬به پیرواز درآمیده و پشیغور را کیه تیازه بیه دسیت‬
‫مجاهدین فت شده بود‪ ،‬بمباردمان کردند‪.‬‬
‫خالصیه‪ ،‬مییا از مقاومییت مسیتمر بییه سییتوه آمیدیم و جنییگ دوامدار نیییز میا را بهشیید خسییته و‬
‫درمانده ساخته بود‪ .‬باری در شب ‪ 27‬رمضان به دعا و نیایش پرداختیم تا خداوند میا را کمیک کنید‬
‫و بار دو ما را سیبک سیازد‪ .‬فیردای آن شیب‪ ،‬نزدییک سیاعت ‪ 9‬قبی از ظهیر بیود کیه در قسیمت‬
‫نوالی که من قوماندان آن بودم‪ ،‬ده عرادهجا دشمن در حا عبور از آنجا بودند کیه ناگهیان علییه‬
‫آنها یور بردیم و با یک ضربه همه را تار و مار کردیم‪ .‬چند لحظه بعد‪ ،‬یک فروند هلیکوپتر به‬
‫فضای منطقه به پرواز درآمید‪ ،‬امیا خیود بیه خیود بیدون آنکیه کسیی بیاالی آن فییر کنید‪ ،‬در البیهالی‬
‫تانکها سقوط کرد و همان جا منفجر شد که در نتیجه‪ ،‬هشتاد وسیای جنگیی دشیمن را نییز تخرییب‬
‫کرد‪ .‬این حادثه در قسمت رحمانخی که یکی از دهکدههای مجاور قرییه میا در بیازارک مییباشید‪،‬‬
‫بهوقو پیوست‪ .‬ما خود صحنه انفجار را تماشا میکردیم‪ .‬سس اطال حاص نمیودیم کیه بیه تعیداد‬
‫هفتاد سرباز دشمن نیز در این حادثه جان خود را از دست داده اند‪.‬‬
‫یک رویداد خار العاده دیگر نیز در قسمت رخه بهوقیو پیوسیت‪ .‬در آن جیا هییچ آدمییزاد‬
‫وجییود نداشییت‪ .‬روزی از روزهییا ب یهطییور ناگهییانی تانییکهییا و وسییای جنگییی رو هییا بییه انفجییار‬

‫‪83‬‬
‫درمیآیند‪ ،‬اما هیچ ک نفهمید که کی آنها را انفجار داد و چهگونه منفجر شدند ! بیاالخره در ییک‬
‫محاسبه عمومی معلوم گردید که تعداد وسای تخریبشده دشمن در جریان این نبردها‪ ،‬چه به دست‬
‫مجاهدین و چه از راه کرامت‪ ،‬به بیش از هفت صد عراده میرسد‪ .‬تنها در نزدیکی قرارگیاه خیودم‬
‫در قریههای مجاور‪ ،‬تقریبا ا دو صد عراده آن منهدم گردیده بودند‪.‬‬
‫راسییتی نباییید از اییین داسییتانهییا شییگفتزده شیید‪ .‬میین (نویسیینده) خییودم بییا چشییم سییر در همییین‬
‫ساحا ‪ ،‬سه صد عراده تانک و موتر و غیره را تماشا کردم که تا هنوز مخروبههای شان سر جای‬
‫خیود بییاقی اسییت‪ .‬بییه گفتییه قومانییدان مسییلم‪ ،‬رو هیا هرگیز قییادر نشییدند تییا اییین مخروبییههییا را منتقی‬
‫سازند‪ ،‬با آنکه دستکم سه بار پنجشیر را از وجود این چیزها پاکسازی نمودند‪.‬‬
‫***‬
‫حقیقت این است که آنچیه میا را بیه شکسیت در مقابی یهیود و اسیرائی واداشیته اسیت‪ ،‬همانیا‬
‫گنهکاری و بدمنشی در برابر خدا و پیامبر میباشد و ب ‪ .‬اگر ما واقعا ا د به رضا و خوشینودی‬
‫خداوند ببندیم و به قصد برتری آیین الهی در زمین به میدان نبرد گام بگیراریم و ییکدسیت در زییر‬
‫پرچم «ال إله إال هللا» بسی شویم‪ ،‬شیک نیسیت کیه پییروزی از آن میا خواهید بیود و یهودییان هرگیز‬
‫نخواهند توانست تا در سرزمین مقد فلسطین‪ ،‬پایداری کنند‪ .‬خداوند میفرماید‪« :‬وما أصابکم مین‬
‫مصیبه فبما کسبت أیدیکم»‪ .‬یعنی‪ :‬هرچه از رن و ناخوشی به شما میرسد‪ ،‬همه از دست خود تان‬
‫است‪ .‬همچنان میفرماید‪« :‬إن الرین تولوا منکم یوم التقی الجمعان إنما اسیتزلهم الشییطان بیبعض میا‬
‫کسبوا‪ ،‬ولقد عفی هللا عنهم‪ ،‬إن هللا غفور رحیم»‪ .‬یعنیی‪ :‬یقینیا ا آن دسیته از شیما کیه در وقیت کیارزار‬
‫(احد) پشت دادند‪ ،‬شیطان آنها را به سبب بعضی کارها که کرده بودند‪ ،‬فریب داد‪ .‬خداوند از آنهیا‬
‫درگرر شده‪ ،‬حقا که خداوند بخشاینده و مهربان است‪.‬‬
‫روایییت اسییت کییه فرمانییدهان سییساه اسییالم در جنییگ یرمییوک از قییو و جبییرو دشییمن و از‬
‫خسییارا و بییدروزیای کییه بییر سییر مسییلمانان در مقابلییه بییا آنهییا آمییده بییود‪ ،‬بییه حضییر ابییوبکر و‬
‫حضر عمر گزار دادند‪ .‬آنها به پاسیخ نوشیتند‪« :‬ییکدسیت و هماهنیگ شیوید و لشیکر واحیدی‬
‫تشکی دهید و سس به جان دشمن بیفتید‪ .‬شما به یاری دین خدا برخاسته اید و خداوند کسانی را که‬
‫به یاری او همت گمارند‪ ،‬پیروز و آنانی را که بر ضد او بهپا خاسته اند‪ ،‬زبون میسازد‪ .‬آنچیه بیر‬
‫سر شما آمده‪ ،‬از قلت تان نبوده‪ ،‬بلکه همه پیامد گناهکاری است‪ .‬پی از گنیاه بسرهیزیید»‪ 1.‬سیعد بین‬
‫ابی وقاص به لشکریانش دستور داد تا از نهر دجله در حالی عبور کنند که پ و یا قیایقی در آن جیا‬
‫نبییود و عییربهییا هییم بییا شییناوری آشیینایی نداشییتند! بییازهم سییعد در مقییام اصییرار بییر مییوقفش گفییت‪:‬‬
‫«خداوند در هر حا ‪ ،‬کارساز است و او ما را کافی است‪ .‬به خدا سوگند که اگر لشکریان دسیت بیه‬
‫گنییاه و بییدکاری نزننیید و نیکییی را از یییاد نبرنیید‪ ،‬خداونیید حتم یا ا آنهییا را مییدد میییکنیید و دییینش را بییه‬
‫‪2‬‬
‫پیروزی میرساند»‪.‬‬
‫عمر بن عبدالعزیز رضی هللا عنه به یکی از سران لشکر نامیه نوشیت و بیه او دسیتور داد‬
‫تییا از هیییچ چیییزی بییه انییدازه گنییاه نترسیید؛ چییون بییه گفتییه او گنییاه از هییر نییو کییید و مکییر دشییمن‪،‬‬
‫خطرناکتر است و تازه آنچه دشمن را مغلوب میسازد‪ ،‬گناهکاری آنها است‪ .‬اگر چنین نبود‪ ،‬کی‬
‫مییا میییتوانسییتیم دشییمنان خییود را کییه از لحییاظ نیییرو و آمییادهگییی بییه مراتییب از مییا برتییری دارنیید‪ ،‬بییه‬
‫شکست مواجیه سیازیم‪ .‬هرگیاه هیردو در گنیهکیاری ییکسیان باشییم‪ ،‬شیک نیسیت دشیمن کیه نییرو و‬
‫تعداد بیشتر است‪ ،‬برنده خواهد شد‪ .‬پیروزی ما نتیجه قو و توانمندی خیود میا نمییباشید‪ .‬پی‬

‫‪ .1‬البدایه والنهایه‪12/7 :‬‬


‫‪ .2‬منب قبلی‬

‫‪84‬‬
‫داشت‪ .‬هرچه از گناه دوری شود‪ ،‬به همان پیمانه نیرو و‬ ‫نباید از هیچ دشمنی به اندازه گناه‪ ،‬هرا‬
‫‪1‬‬
‫قو ما فزونی مییابد‪.‬‬
‫***‬
‫قصه داد محمد بیرادر قومانیدان مسیلم نییز خیلیی جالیب اسیت‪ .‬وی از دانشیگاه نظیامی کابی‬
‫بهحی پیلو فارغ گردیده بود‪ .‬پدر نییک محمید ابتیدا یکیی از افسیران ارتیش دولیت وقیت بیود و‬
‫بعییداا از وظیفییها تقاعیید نمییود‪ .‬وی پسییر داد محمیید را در بخییش پیلییوتی دانش یگاه نظییامی شییام‬
‫ساخت تا باالخره از آن جا فارغ گردید و سس بهخاطر تکمی تحصیال و آموز های عالی خود‬
‫به روسیه رفت و به مد سه سا در آن جا سسری نمود و بعداا به کاب برگشت‪.‬‬
‫وقتی داد محمد به کاب عود نمود‪ ،‬به پدر پیشنهاد کرد تا یکیی از هواپیماهیای جنگیی‬
‫ارتییش را بییه نف ی مجاهییدین اختطییاف نماییید‪ .‬سییه تیین از هییممسییلکان خییود را نیییز بییه فییرار بییه طییرف‬
‫پاکستان همراه با طیارههای مدرن ‪ Su22M‬قان ساخته بود‪ .‬از پدر درخواست کرد تا احمد شاه‬
‫مسعود را در جریان بگرارد‪ .‬وقتی موضو به اطال مسعود رسید‪ ،‬وی ایین پیشنهیاد را نسیریرفت‬
‫و از او خواست که همچنیان در مقیام خیود در ارتیش بیاقی بمانید تیا در جهیت متقاعدسیاختن پیلوتیان‬
‫دیگر در امر همکاری با مجاهدین‪ ،‬فعالیت کند‪ .‬وی هر بار از مسعود میخواست تا اجازه دهید کیه‬
‫با یک مجموعه از هوادارانش به سوی او فرار کند‪ ،‬اما مسعود اصرار میورزید تیا در جیای خیود‬
‫باقی مانده و به نف مجاهدین کار کند‪.‬‬
‫در جنگ سا ‪1984‬م وی از جمله کسانی بود که به بمباردمان پنجشیر‪ ،‬مکلف شده بودند‪.‬‬
‫در اثنایی که بمباردمان همچنان جریان داشت‪ ،‬وی یکی از جیتهای روسی را در فضا هدف قرار‬
‫داد و آن را سرنگون ساخت‪ .‬بار دیگیر‪ ،‬رو هیا او را بیر فیراز خنجیان از منیاطق واقی در شیما‬
‫سالنگ فرستادند تا مواض مجاهدین را بمباردمان کنید‪ ،‬امیا او بیرعک ‪ ،‬منطقیهای را کیه رو هیا‬
‫در آن مستقر بودند‪ ،‬هدف قرار داد که در نتیجیه حیدود پین صید تین آنهیا کشیته و منطقیه مسیکونی‬
‫شان نیز یکسره تباه گردید‪.‬‬
‫تکرار این نو عم کردها باالخره رو ها را نسبت به وی بدگمان ساخت تا آنکیه در پیی‬
‫دسیسیییهجیییویی بیییرای قتییی او شیییدند‪ .‬معمیییوالا در هیییر هواپیمیییا میییاینی وجیییود دارد کیییه بیییه اشیییاره‬
‫ریمو کنترو از دور به انفجار درمیآید‪ .‬رو ها با استفاده از این شیوه‪ ،‬طییاره او را در جرییان‬
‫یکی از پروازهایش منفجر ساختند‪ .‬همزمان با انفجار طیاره‪ ،‬او خواست تا خود را نجیا دهید‪ .‬لیرا‬
‫در حالی که مجهز با فراشو بود‪ ،‬به بیرون طیاره پرید‪ ،‬امیا درییغ و درد کیه از قضیا چتیر بیاز‬
‫نشد و سرانجام با کوههای سربهفلککشیده والیت کاپیسا تصادم کرد و از پا درآمد‪.‬‬

‫‪ .1‬به نق از سیر عمر بن عبدالعزیز‪ ،‬نوشته محمد بن عبدهللا حکم‬

‫‪85‬‬
‫دیدار‌با‌چند‌شخصیت‌جهادی ‌‬

‫به روز یکشنبه ممرخ ‪ 2‬اکتوبر ‪1988‬م از قسمت ایبرو بیه سیوی خانقیاه رهسیسار گردییدیم‪.‬‬
‫در امتداد راه‪ ،‬دریای خروشان پیو که به دریای ورس میپیوندد‪ ،‬ما را همراهی میکرد‪ .‬احمد شاه‬
‫مسعود‪ ،‬صدیق چکری و دکتور نجیب‪ ،‬یاران سفرم بودند‪ .‬وقتیی بیه قمسیت خانقیاه رسییدیم‪ ،‬متوجیه‬
‫شدیم که جمعیت مردم در انتظار ما بهسر میبرند‪ .‬در آن جا بسیار با عجله چند لقمه از صبحانه را‬
‫تنییاو کییردیم و سییس دوبییاره بییهراه افتییادیم‪ .‬قومانییدان مسییلم راننییده میوتر مییا بییود‪ .‬وقتییی بییه دهکییده‬
‫سرتنگ مواصلت کردیم‪ ،‬دیدیم که در آن جا سراپردههایی بیرای اسیتراحت میا نصیب شیده و اهیالی‬
‫منطقه همه به پریرایی ما آمده اند‪ .‬در آن جا من و استاد ربانی هردو به نوبه خود سخنرانی کردیم‪.‬‬
‫سس صبحانه را که از گوشت ماهی و گنجشک تهیه شده بود‪ ،‬صرف نمیودیم و همیراه بیا مسیعود‪،‬‬
‫ربانی و آرینپور سوار موتر شده‪ ،‬حرکت کردیم‪.‬‬
‫آندم از مسعود خواهش نمودم تا از جریانا سا ‪ 1361‬خورشییدی بیرای میا صیحبت کنید‪.‬‬
‫وی گفت‪ :‬مشکال و تلخیهایی که در سا ‪ 1361‬بر سر ما آمد‪ ،‬در طو زنیدهگیی جهیادی میا بیه‬
‫اسیتثنای سیا ‪ 1363‬کیه دشیواریهیا و دربیهدریهییای بییکرانیی را بیههمیراه داشیت‪ ،‬نظییر نداشییته‬
‫است‪ .‬در آن سا ‪ ،‬ما راه مواصالتی پنجشیر را در قسمت راه تنگ که دهنیه ورودی دره مییباشید‪،‬‬
‫مسدود ساختیم تا جلو ورود تانکها به پنجشیر گرفته شود‪ .‬درست در همیان سیا بیود کیه رو هیا‬
‫برای اولین بار تاکتیک جنگ کماندویی را بهکار بردند؛ قسمی که در روز او به تعیداد پین هیزار‬
‫سرباز را در قسمتهای اعنابه‪ ،‬تاواخ‪ ،‬دشتک‪ ،‬رخه و آستانه و در روز مابعد تعداد بیشمار دیگر‬
‫را که عدد شان مشیخص نبیود‪ ،‬در منیاطق خینچ و غنجیو پییاده کردنید‪ .‬سیسیتم اجراییی ایین عملییا‬
‫طوری بود که هواپیماها بر فراز کوهها فرود میآمدند و در آن جا نیروی کماندویی پیاده میکردند‪.‬‬
‫سساه دشمن در جریان این نبردها از دو فرقه بزرگ رو ها کیه حیاوی بیسیت هیزار عسیکر بیود و‬
‫نیز یک فرقه ملیشههای افغانی که تعداد شان به ده هزار سرباز بالغ میگردید‪ ،‬تشکی یافته بود‪.‬‬
‫***‬
‫در این میان‪ ،‬فرصتی بیرایم دسیت داد تیا پیای صیحبت قومانیدان گیدا محمید بنشیینم‪ .‬او فرزنید‬
‫بازمحمد از منطقه دشتریو پنجشییر مییباشید و اکنیون ‪ 42‬سیا عمیر دارد‪ .‬وی در سیا ‪1358‬‬
‫خورشیدی به صف جهاد مسلحانه پیوست و از ابتدا با مسعود هیمسینگر بیوده اسیت‪ .‬پیدر پییش از‬
‫انقالب‪ ،‬پدرود حیا گفته است‪.‬‬
‫گییدا محمیید میییگوییید‪ :‬از سییا ‪ 1358‬بییدینسییو میین بییا جنییگ سییروکار دارم‪ .‬وقتییی مسییعود در‬
‫پشاور بود‪ ،‬نامهای برای ما فرستاد و در آن گفته بود که وی قصد دارد تا به پنجشیر برود و در آن‬
‫جا به جهاد آغاز کند‪ .‬لرا از ما تقاضا کرده بود تا بهخاطر همراهی او به نورسیتان بیرویم‪ .‬وقتیی از‬
‫نورسییتان بازگشییت نمییودیم‪ ،‬مرکزیییت خییود را در قسییمت دشییتریییو اتخییاذ کییردیم‪ .‬در آن وقییت بییا‬
‫مسییعود یییک قبضییه ماشییینییدار شی دز و یییک قبضییه راکییت بییا پیین مرمیییا بییود و مییا یییک قبضییه‬
‫کالشینکوف نیز خریداری نمودیم‪ .‬در آن جیا میا نمییتوانسیتیم آزادانیه گشیتوگیرار کنییم‪ ،‬لیرا بسییار‬
‫مخفیانه از دشتریو به پریان و سفیدچهر رفتوآمد داشتیم‪.‬‬
‫باری دولت موقعیت ما را کشف و بر منزلی که ما در آن سیکونت داشیتیم‪ ،‬ییور بیرد و میا‬
‫هم مقاومت کردیم‪ .‬آنگاه به آمرصاحب که در سفیدچهر بهسر میبرد‪ ،‬اطال دادیم کیه راه را قطی‬
‫کند تا ما بتوانیم آن دسته از چاکران حکومتی را کیه بیه جیان میا افتیاده بودنید‪ ،‬بیه اسیار درآورییم‪.‬‬
‫بییاالخره کییار بییه آن کشییید کییه بییه یییاری خییدا سییرکرده آنییان را از پییا درآوردیییم و بییاقی همییه را اسیییر‬
‫گرفتیم و همچنان عالقهداری شابه را فت کردیم‪ .‬پ از آن‪ ،‬روحییه میردم بیاال رفیت تیا بیاالخره بیا‬

‫‪86‬‬
‫تبر و عصا بر ضد دولت بهپا خاستند‪ .‬البته اینهمه باع شد تا ما از مرحله پنهانکاری بیه مرحلیه‬
‫فعالیت علنی انتقا یابیم‪ .‬وقتی عالقهداری شابه فت شید‪ ،‬تصیمیم گیرفتیم تیا عالقیهداری دره را نییز‬
‫فت کنیم‪ .‬مردم هم در پهلوی میا ایسیتادند و هرچیه از سیالح دسیتداشیته شیان بیود‪ ،‬همیه را بیا خیود‬
‫آوردند که بدین ترتیب به تعداد دو صد فرد مسل با ما یکدست گردیدند‪ .‬ما از ایین مجموعیه‪ ،‬صید‬
‫نفر را به سوی دره و صد تن دیگر را به طرف بازارک فرسیتادیم‪ .‬بیاالخره بیازارک فیت شید‪ ،‬امیا‬
‫دره به حا خود باقی ماند‪ .‬سس جنگندههای دشمن بیه بمباردمیان آغیاز کردنید کیه در نتیجیه بیسیت‬
‫تن از مجاهدین به شهاد رسیدند‪.‬‬
‫دشمن در قسمت دره به مقاومت شدید پرداخت‪ ،‬امیا سیرانجام مقیاومتش شکسیت و ایین سیاحه‬
‫نییز بییه تصییرف مجاهییدین درآمید‪ .‬پی از آن مییا همییه در قسییمت بیازارک گییردهم آمییدیم تییا از آن جییا‬
‫عملیا خود را به قسمت رخه بکشانیم‪ .‬شهدا را دفن و زخمیها را به جای مناسب انتقا دادییم و‬
‫سس باالی رخیه ییور بیردیم‪ ،‬امیا در آن جیا نتوانسیتیم کیاری از پییش ببیریم؛ چیون اهیالی منطقیه‬
‫هنوز از دولت فاصله نگرفته بودند‪ .‬لرا بیه سیوی سیالنگ و گلبهیار سیر کشییدیم و در آن سیاحا تیا‬
‫یک ماه با دشمن درگیر جنگ بودیم‪ .‬در جریان این کشمشها مهما ما که غالبیا ا از راه غنیمیت بیه‬
‫دست میآمد‪ ،‬به پایان رسیید و تهیاجم دولیت برعلییه میا شید یافیت‪ .‬درسیت در همیان آوان بیود کیه‬
‫احمد شاه مسعود طی یک حمله وسی دشیمن در اسیتقامت سیالنگ‪ ،‬از ناحییه پیا زخیم برداشیت‪ .‬ایین‬
‫واقعه در قسمت تسه سرخ بهوقو پیوست‪.‬‬
‫پ از آنکه دولت دوباره بر وادی پنجشیر یور برد‪ ،‬میردم بیا دولیت هماهنیگ شیدند و میا‬
‫مجبور شدیم که به طیرف پرییان عقیبنشیینی کنییم‪ .‬در آن وقیت بیهجیز تعیداد محیدودی از مجاهیدین‬
‫مخلص که تیا آخیر از خیود اسیتقامت و پاییداری نشیان دادنید‪ ،‬کسیی بیا میا بیاقی نمانیده بیود‪ .‬بیاالخره‬
‫سران قریهها و برزگان قوم در میان خود توافق کردند تا مسعود و همرزمانش را دستگیر کرده و‬
‫به دولت تحوی دهند تا از بالی بمباردمانها و تخریب خانههیا کیه گوییا مسیعود سیبب آن مییباشید‪،‬‬
‫نجا یابند‪ .‬یکی از برادران با وفای ما آمد و میا را در جرییان ایین توطییه خطرنیاک قیرار داد‪ .‬در‬
‫آن وقت‪ ،‬ما در مجمو پنجاه نفر بودیم که بهجز مسعود‪ ،‬دیگران با تعلیما نظامی آشنایی نداشتند‪.‬‬
‫از اینرو مسعود بهخاطر آموز عسکری و تمرینا نظامی برای ما کور یکماهیه داییر نمیود‬
‫و سس ما را به دو دسته تقسیم کرد‪:‬‬
‫‪ .1‬گروپ بیست و پن نفری به سرپرستی خود که در قسمت بازارک موظف بود‪.‬‬
‫‪ .2‬گروپ بیست و پن نفری دیگر به سرکردهگی اینجانب که به طرف شابه فرستاده شدیم‪.‬‬
‫باالخره جهاد را از نو آغاز کردیم‪ .‬این بار پالن ما آن بیود کیه وسیای نقلییه دشیمن را کیه بیه‬
‫اکمییا پایگییاه شییان در شییابه میییپردازنیید‪ ،‬هییدف قییرار دهیییم‪ .‬موقعیییت اسییتراتیژیک مییا کییه عمییدتا ا‬
‫نقطههای حاکم منطقه بود‪ ،‬در ناحیه انجام درسیت ایین پیالن بیه میا کمیک شیایانی کیرد‪ .‬تیا سیرانجام‬
‫دشمن وادار به عقبنشینی گردید‪ .‬یکتن از همسنگران خود را فرستادیم تا خبر موثق برای ما دهد‬
‫و به دنبا او مجموعه دیگری را فرستادیم تا ببینند که در داخ وادی چه میگررد ! وقتی آنها بیه‬
‫بستر وادی فیرود آمدنید‪ ،‬دیدنید کیه قیوای دشیمن آمیاده فیرار از شیابه مییباشیند‪ .‬میا هیم بیا اسیتفاده از‬
‫موق ‪ ،‬آنها را به محاصره کشیدیم کیه در نتیجیه عیدهای را بیه اسیار درآوردییم و بیه تعیداد بیسیت‬
‫قبضییه تفنییگ انگلیسییی بییا دو تفنگچییه غنیمییت گییرفتیم و همچنییان اسییناد مییوثقی را کییه حییاوی اسییامی‬
‫آندسته از مردم بود که با دستگاه استخبارا دولت همکاری مستقیم داشتند‪ ،‬به دست آوردیم‪.‬‬
‫بدین ترتیب‪ ،‬شابه و دره هردو را تحت کنترو خود درآوردیم‪ .‬سس طی نامهای بیه مسیعود‬
‫از وی خواستیم تا برای ما هدایت دهد که چه باید کنیم وی در پاسیخ نوشیت‪ :‬بیه مسیجدها برویید و‬
‫دوباره به بسی مردم بسردازید‪ .‬کسی که از هماهنگی با میا سیر بیاز زد‪ ،‬سیالحی را کیه بیار او از‬
‫دولت به غنیمت گرفته بود‪ ،‬از وی بگیرید و اگر بازهم مشک تراشی کرد و آن را پنهان داشت‪ ،‬میا‬

‫‪87‬‬
‫خود میدانیم که چه کسی سالح دارد‪ .‬ما به مد سه هفته طبق این فرمان در مساجد فعالیت کیردیم‬
‫که باالخره آمرصاحب خود نیز تشریف آورد‪ .‬مردم را به شیک چنید مجموعیه کیه هیر مجموعیه‬
‫آن حاوی پن نفر میبود‪ ،‬تقسیم میکردیم و آنها را آموز میدادیم‪ .‬پ از تکمی دوره آموز ‪،‬‬
‫دوباره آنها را به مناطق شان میفرستادیم تا به طرفداری از مجاهیدین بیر ضید دولیت کیار کننید‪.‬‬
‫اما آنهیا را مسیل نمییسیاختیم و از طیرف دیگیر‪ ،‬شیبهنگیام بیه تهدیید کسیانی کیه بیا دولیت رابطیه‬
‫داشتند‪ ،‬میپرداختیم‪.‬‬
‫فعالیتهای ما تا به سه ماه ادامه یافت که در طی آن توانستیم منطقیه را بیه نظیم طبیعیی خیود‬
‫برگردانیم و اوضا را کنترو نماییم و در هر یک از مرکزییتهیای عمیده امثیا بیازارک‪ ،‬فیراج‪،‬‬
‫اعنابه‪ ،‬آبدره و شت ‪ ،‬بیست نفر آموز دیده جابهجیا سیاختیم‪ .‬در ایین فعالیتهیا علمیای دینیی نقیش‬
‫تعییینکننییدهای بییازی کردنیید؛ قسییمی کییه فتییوای کفییر کسییانی را کییه بییه کمییونیزم میییپیوسییتند‪ ،‬صییادر‬
‫مینمودند و جوانان را بهخاطر فراگیری آموز ها و تمرینا نظامی نزد ما میفرستادند‪ .‬سس ما‬
‫کسانی را که در این مد آموز دیده بودند‪ ،‬مسل ساختیم و بعداا دستور دادیم تا البد تمام راههیای‬
‫اکماالتی دولت که در قسمت رخه مرکزیت داشت‪ ،‬قط شوند‪ .‬همچنان مجاهیدین را دسیته دسیته بیه‬
‫طرف پاکستان میفرستادیم تا در آن جا تمرینا عیالی نظیامی را فیرا گیرنید‪ .‬در همیان وقیت‪ ،‬ییک‬
‫پایه دهشکه به دست آوردیم و آن را در یکی از نقاط حاکم منطقیه رخیه نصیب کیردیم کیه دشیمن را‬
‫خیلی سراسیمه ساخته بود‪ .‬بدین ترتیب‪ ،‬اکماال دولت از طریق زمین بهکلی قط شید و میردم هیم‬
‫قسما ا مسل شده بودند‪ .‬این جا بود که کنترو اوضیا از دسیت دولیت خیارج شید و سییطره خیود را‬
‫باخت و سرانجام پنجشیر به تصرف مجاهدین درآمد‪ .‬اینهمه در زمان حفی هللا امین تحقق یافت‪.‬‬
‫وقتی رو ها به میدان آمدند‪ ،‬ما دارای بیش از بیست قرارگاه بودیم که در هر یک آن پن تا‬
‫ده نفر مسل و باقی غیرمسل مستقر بودند‪ .‬ثیرو منیدان پنجشییر از هرچیه در تیوان شیان بیود‪ ،‬در‬
‫جهییت اکمییا و امییداد مییا دریییغ نکردنیید و از طییرف دیگییر در اثییر نبردهییایی کییه بییا دشییمن داشییتیم‪،‬‬
‫بسیاری غنیمت به دست آوردیم که در رف نیاز ما خیلی کمیک مییکیرد‪ .‬بیاالخره تصیمیم میا بیر آن‬
‫شد تا وقتی که رو ها ییکسیره داخی وادی نشیده انید‪ ،‬بیا آنهیا روییارویی صیور نگییرد‪ .‬در آن‬
‫وقت‪ ،‬فرماندهی مجاهدین از رخه تا شت به دو من و از رخه تا پریان به عهده خیود آمرصیاحب‬
‫بود‪ .‬سرانجام مسعود فرمان صادر کرد تا عملیا آغاز گردد‪ .‬وی تأکید داشت کیه نقیاط ضیعیف را‬
‫هدف قرار دهیم‪ .‬سس همه یکدست به جان دشمن افتادیم و در چندین نقطه آنها را کیوفتیم کیه در‬
‫نتیجه شکست خوردند و مقدار زیادی غنیمت به دستر ما قرار گرفت که به تقویه مراکز ما ممد‬
‫واق شد و روحیه مجاهدین نیز فو العاده باال رفت‪.‬‬
‫به یاد دارم که باری کمونیستها در سا ‪1361‬خورشیدی دست به یک تهاجم علیه میا زدنید‬
‫که در نتیجه همه به اسار ما درآمدند‪ .‬بار دیگیر‪ ،‬قیوای دشیمن کیه تعیداد شیان بیه ییک هیزار و دو‬
‫صد سرباز بیالغ مییگردیید و لیوازم جنگیی زییادی نییز بیا خیود آورده بودنید‪ ،‬بیر میا حملیهور شیدند‪.‬‬
‫محور آن جنگ در منطقه برجمن بود‪ .‬سس مجاهیدین را تقسییما کیردیم و جنیگ آغیاز یافیت‪ .‬در‬
‫طی آن نبرد‪ ،‬سی تن آنها کشته شیدند و بیاقی همیه تسیلیم گردیدنید‪ .‬در آن وقیت میا دو صید و پنجیاه‬
‫مجاهید بییودیم‪ .‬از جملییه چیزهییایی کیه بییه غنیمییت گرفتییه بیودیم‪ ،‬دو پایییه تییوپ ‪ DC‬و دو پایییه هییاوان‬
‫غرنی و پن پایه هاوان وس بود‪.‬‬
‫رجییییییا إذا جییییییا الییییییردی فهییییییم هییییییم‬ ‫سیییییییییأثر للعییییییییز المحطییییییییم تاجییییییییه‬
‫وال یرهبیییییون المیییییو والمیییییو مقیییییدم‬ ‫رجیییییا ییییییرون الیییییر عیییییاراا وسیییییبه‬

‫یعنی‪:‬‬
‫کییییه در مییییوج حییییوادث در شیییینا انیییید‬ ‫بگییییییییییییرد انتقیییییییییییامم را کسیییییییییییانی‬

‫‪88‬‬
‫کییییییه بییییییا فیییییین شییییییجاعت آشیییییینا انیییییید‬ ‫نیییه بیییا خیییواری بجوینییید کیییام د را‬
‫کیییه از زنجییییر هیییر وحشیییت رهیییا انییید‬ ‫نیییییه میییییردن راه بیییییر آنهیییییا بگییییییرد‬

‫***‬
‫صب روز سهشنبه ممرخ ‪ 4‬اکتوبر ‪1988‬م مطابق با ‪ 24‬صفر ‪1409‬هـ بیا عیارف خیان‬
‫فرمانییده عمییومی جمعیییت اسییالمی در والیییت کنییدز‪ ،‬نشسییتی داشییتیم‪ .‬محمیید عبییدهللا از فرمانییدهان‬
‫ولسوالی امام صاحب آن والیت نیز او را همراهی میکرد‪ .‬عارف خان نامهای از قوماندان روسیی‬
‫و نامه دیگری از والی هوادار کمونیزم کندز را که هردو عنوانی وی فرستاده شده بود‪ ،‬به ما نشان‬
‫داد و همچنان دکتور نجیب‪ ،‬نواری را به وی ارسا داشته که در آن گفته است‪ :‬اگر شیما از جنیگ‬
‫با دولت دست بکشید‪ ،‬من حاضرم تا اشتراک تان در امر سرپرسیتی امیور والییت کنیدز را بسیریرم‪.‬‬
‫در این نوار به ضیا الحق و استاد ربانی ناسزا گفته شده است‪.‬‬
‫عارف خان گفت‪ :‬در این روزها مأمورین دولت بدون حمی سیالح رفیتوآمید میکننید‪ .‬وقتیی‬
‫دولت خواست تا آنها را مسل سازد‪ ،‬نسریرفتند و به نجیب گفتند کیه مجاهیدین عفیو عمیومی اعیالن‬
‫کرده اند‪ ،‬اگر ما دوباره سالح برداریم‪ ،‬بیم آن میرود که اگر این بار شهر را تصیرف کننید‪ ،‬میا را‬
‫خواهند کشت‪ .‬وی افزود‪ :‬عفو عمومی اعالنشده از طرف ما بیر روحییه کمونیسیتهیا خیلیی تیأثیر‬
‫گراشته است‪ .‬به این معنیا کیه نحیوه برداشیت منفیی آنهیا نسیبت بیه مجاهیدین را تغیییر داد و فضیای‬
‫حسن ظن را به میان آورد‪ ،‬به اندازهای که باری آنها نزد مین آمدنید و از مین مطالبیه نمودنید تیا بیه‬
‫آنها اجازه دهم که از من پا داری کنند‪ .‬به من گفتند‪ :‬ما هم افغانیم‪ ،‬پ چرا میخواهیید کیه میا را‬
‫از کشور ما برانید و کافر گفتیه بیا میا برخیورد مییکنیید ! بیار دیگیر‪ ،‬شخصیی بیه نیام نسییم همکیار‬
‫نزدیک گالبزوی وزیر داخله رژیم بیه دییدار مین آمید‪ .‬وقتیی وارد اتیا شید‪ ،‬از هیردو گیو خیود‬
‫محکم گرفته‪ ،‬گفت‪ :‬توبه توبه از ستیزه با شما‪.‬‬
‫محمد عبدهللا در صحبتهیایش گفیت‪ :‬بیاری میا علییه یکیی از پایگاههیای دشیمن حملیه کیردیم‪.‬‬
‫کمونیستهای افغانی بهخاطر نجا جان خود به رو ها پناه بردند‪ ،‬اما روسیان پیرچمهیای سیبز و‬
‫سفید را بلند کرده‪ ،‬فریاد میزدند‪ :‬ما موافقتنامه ژنیو را امضا کرده ایم‪ ،‬بنا ا نمیخیواهیم دوبیاره‬
‫با شما بجنگیم و حاال شما میدانید و اینها‪ .‬سیس میا رفتییم و صیاحبمنصیبان داخلیی را دسیتگییر‬
‫کردیم و زمانی که عفو عمومی صادر شد‪ ،‬آنها را دوباره آزاد ساختیم‪ .‬از آن به بعد‪ ،‬هر وقتی که‬
‫با ما سر میخوردند‪ ،‬از فرط خجالت سر خود را پایین میانداختند‪.‬‬
‫***‬
‫امروز یک بار دیگر پای صحبتهای محمد پناه نشسیتم‪ .‬او ایین جیا از حیوادث سیا ‪1981‬م‬
‫به من حکایت کرده‪ ،‬گفت‪ :‬از کاب به ما راپور رسید که عنقریب رو ها از طریق فضا دست بیه‬
‫پیادهکیردن کمانیدو خواهنید زد‪ .‬بیاالخره طییارههیای دشیمن کیه تعیداد شیان بیه صید فرونید هلیکیوپتر‬
‫میرسید‪ ،‬بر فراز دره پنجشیر ظاهر شیدند و بیه پییادهکیردن نییروی کمانیدویی آغیاز نمودنید‪ .‬در آن‬
‫وقت بهجز یک پایه دهشکه با یک پایه زیکویک‪ ،‬کدام سالح عمیده دیگیر کیه در جهیت دفیا میمثر‬
‫ب یهکییار رود‪ ،‬نداشییتیم‪ .‬همییان جییوانی کییه مسییئو انییداخت دهشییکه بییود‪ ،‬از هییو و وحشییت آن روز‬
‫سراسیمه شد و از پریشانی زیاد نتوانست که علیه طیارهها فیر کند‪ .‬سس به شاهسیلیمان کیه مسیئو‬
‫زیکویک بود‪ ،‬دستور دادم تا آنها را زیر آتش گیرد‪ .‬او با حماسه زییادی بیه صیوب طییارههیا آتیش‬
‫گشود که در نتیجه پن فروند هلیکوپتر را یکجا سرنگون کرد‪.‬‬
‫سییس رو هییا نقطییهای را کییه زیکویییک در آن جییا بییود‪ ،‬زیییر بمباردمییان گرفتنیید تییا آنکییه مییا‬
‫مجبور به ترک زیکویک شدیم‪ .‬کماندوها به طرف میا پییش آمدنید و سیرانجام جنیگ در گرفیت‪ .‬در‬
‫اییین درگیییری‪ ،‬پنجییاه سییرباز روسییی کشییته شییدند و ح یدود سییی می ی کالکییوف و دو راکییت بییا یییک‬

‫‪89‬‬
‫نارنجییکانییداز کییه تییا فاصییله هییزار و هفییت صیید متییری را هییدف میییزد‪ ،‬غنیمییت گییرفتیم‪ .‬از جملییه‬
‫کالکوفها دو تای آن با دوربین مخصوص شب مجهز بودند‪ .‬پی از فیروکشنمیودن جنیگ‪ ،‬وقتیی‬
‫بهخاطر جم آوری غنیمت به طرف نبردگاه رفتییم‪ ،‬دییدیم کیه حلقیههیای بیمهیای دسیتی را گشیوده و‬
‫همه را در ساحه رها کرده اند تا آماده انفجار باشند‪ .‬یکتن از افراد دشمن در حالی که بم دستی بیه‬
‫دست داشت‪ ،‬سر جایش هیالک شیده بیود و چیون خواسیتیم سیالحش را بگییریم‪ ،‬همیان بیم بیه انفجیار‬
‫درآمد که در اثر آن او خود پاره پاره شد و تعدادی از مجاهدین نیز مجروح گردیدند‪.‬‬
‫عبدهللا ان از قوماندان پناه پرسید‪ :‬در مجمو چه مقدار غنیمیت گرفتیه باشیی گفیت‪ :‬تقریبیا ا‬
‫دو صد می کالکوف با دو صد می کالشینکوف از طرییق غنیمیت بیه دسیت میا آمیده و حیدود چهی‬
‫عراده تانک و چهار صد عراده میوتر را منهیدم سیاخته اییم‪ .‬بیه ییاد دارم کیه بیاری بیر ییک کیاروان‬
‫موترهای حام مهما دشیمن کیه بیه ییک صید و پنجیاه عیراده میوتر بیالغ مییگردیید‪ ،‬حملیه کیردیم‪.‬‬
‫وقتی یکی را به آتش کشییدیم‪ ،‬بیاقی همیه در اثیر آن حرییق گردیدنید‪ .‬پی از آن رو هیا تیا بیه ییک‬
‫هفته مکم مشغو جمی آوری پارچیههیای گوشیت کشیتهشیدهگیان شیان بودنید‪ .‬ایین واقعیه در قسیمت‬
‫سالنگ رخ داد‪ .‬بار دیگر‪ ،‬یک موتر تی را هدف گلوله قرار دادیم کیه در نتیجیه چنیان آتیش گرفیت‬
‫که شعلههای آن تا به فاصله چهار صد متری زبانه میکشید‪ .‬باالخره کلیه خانیههیای مجیاور منطقیه‬
‫که در فاصله تقریبا ا صد متری از مح حادثه دور بودنید‪ ،‬بیه حرییق درآمدنید‪ .‬ایین رویداد در سیا‬
‫‪1364‬خورشیدی بهوقو پیوست‪.‬‬
‫***‬
‫در آن روز (سییهشیینبه مییمرخ ‪ 4‬اکتییوبر ‪1988‬م) بییا چنیید تیین از شخصیییتهای جهییادی دیگییر‬
‫همچون ارباب خدایداد همکار نزدیک اسالمالیدین‪ ،‬سیید اکیرامالیدین آمیر اشیکمش‪ ،‬سیید عبیدالکریم‬
‫هاشمی مسئو بخش فرهنگی و آمر خوستوفرنگ‪ ،‬سرمعلم طار ‪ ،‬سید اکبر‪ ،‬دکتور عبیدالرحمن‬
‫و سییارنوا منیییر م یدعیالعمییوم شییورای نظییار نیییز مالقییا داشییتم‪ .‬در آن مالقییا ‪ ،‬میین راج ی بییه‬
‫توطیییههای جهییانی بییر ضیید خالفییت اسییالمی البتییه از زاویییه بررسییی تییاریخی و همچنییان در مییورد‬
‫سرکوبی جنبشهای اسالمی در جهان اسیالم‪ ،‬بحی کیردم‪ .‬متعاقیب آن‪ ،‬آقیای هاشیمی مسیئو بخیش‬
‫فرهنگی به صحبت پرداخته‪ ،‬گفت‪ :‬دشمن نخست ما جه و نادانی است‪ .‬آرزوی ما از دعو گران‬
‫و دانشمندان مسلمان و متعهد این است که در جهت برونرفت از این منجالب کشینده کیه سرنوشیت‬
‫ملت مسلمان افغانستان را بهشد تهدید میکند‪ ،‬با ما همکاری مسئوالنه نمایند‪.‬‬
‫در آن جا فرصیت دیگیری بیرایم دسیت داد تیا بقییه حرفهیای قومانیدان گیدا محمید را بشینوم‪.‬‬
‫عبدهللا ان میگوید‪ :‬من با جرأ میتوانم بگویم که قوماندان گیدا ییک جنیرا تمامعییار اسیت‪ .‬مین‬
‫هرگییز از اییین حییرف خییود احسییا حییرج نمیییکیینم؛ چییون او بییا چنییان موهبییههای نظییامی و تجییارب‬
‫شخصی آراسته است که او را شخصیتی باالتر از جنرا میدهد‪.‬‬
‫قوماندان گیدا در خصیوص حملیه دوم رو هیا بیر پنجشییر‪ ،‬چنیین ییادآور شید‪ :‬در تهیاجم بیار‬
‫دوم‪ ،‬نیروی دشمن چندین برابر نسبت بیه حملیه نخسیت بیود‪ .‬ایین حملیه در مجمیو توسی تانیکهیا‬
‫صور گرفت‪ .‬این بار به آنان فرصت دادیم که تیا قسیمت سیفیدچهر بیه پییش برونید‪ .‬میردم همیه از‬
‫ساحه خارج شده بودند‪ .‬ما مجاهدین را در امتداد وادی تقسیما کرده بودیم‪ .‬به رو ها موق دادیم‬
‫تا در مواض خویش جابهجا شوند‪ .‬سس با یک قومانده علیه آنان حمله بردیم و در چندین نقطیه بیه‬
‫جان آنها افتادیم که در نتیجه خسارا شدیدی را متحم گردیدند؛ قسمی که بیست الیی سیی عیراده‬
‫تانک آنها از بین رفت و به تعداد زیادی از نفرا شان کشته شدند و سس عقبنشینی کردند‪.‬‬
‫وی در مورد حمله سوم رو ها اظهار داشت‪ :‬تهاجم سوم رو ها خیلی سنگین بود‪ .‬این بار‬
‫نیروی دشمن از لحاظ آمادهگی نظیامی و لیوازم جنگیی‪ ،‬شیش چنید بییشتیر از حملیه دوم بیود؛ چیون‬
‫رو ها دریافته بودند که دو حمله قبلی سبب شد تا مجاهدین غنایم هنگفتی منجملیه اسیلحه ثقیلیه بیه‬

‫‪90‬‬
‫دست آورند‪ .‬در این حمله عالوه بر تانکها ستونهای پیاده ارتیش سیرخ نییز بیه مییدان آمیده بودنید‪.‬‬
‫این بار آنها را نگراشتیم تا از حدود بازارک تجاوز کنند‪ .‬تاکتیک میا در برخیورد بیا دشیمن از بیار‬
‫او فر داشت؛ قسمی که مجاهدین را از مناطق سفیدچهر‪ ،‬پریان‪ ،‬خینچ و دشیترییو در ییکجیا‬
‫جم آوری کردیم و سس از هر منطقیه ییک گیروپ سیی نفیری تشیکی دادییم و آنهیا را در منیاطق‬
‫شت ‪ ،‬اعنابه و رخه به جنگ فرستادیم‪.‬‬
‫ا‬
‫آنچه سبب شد تا میا از ایین سیسیتم تشیکیالتی کیار گییریم‪ ،‬آن بیود کیه عادتیا اهیالی منطقیه از‬
‫تر اینکه مبادا دشمن قریهجا آنها را یکسره تباه کند‪ ،‬آنچنان که میبایست در داخ قرییههیا‬
‫از خود مقاومت مطلوب نشان نمیدادند و تانکها را بهشد سرکوب نمیکردند‪ .‬تجربه نشیان داده‬
‫بییود کییه جنگیییدن هییر کی در منطقییه خییود نتیجییه د خییواهی بییه دنبییا نییدارد‪ .‬از اییینرو مردمییان‬
‫مناطق باالی پنجشیر را موظف ساختیم تا در ساحا پایین این وادی به جنگ بسردازند‪ .‬وقتی آنها‬
‫با خونسردی بسیاری در برابر رو هیا جنگیدنید‪ ،‬ایین جیا بیود کیه میردم منطقیه بیه جیو آمدنید و‬
‫دوشادو آنان بر روی دشمن تاختند و با ضربا کوبنده خویش دشمن را بهشد زیانمند ساختند‬
‫و کمر رو ها را شکستند‪.‬‬
‫پییی از آن‪ ،‬دسیییتههیییای مجاهیییدین را در امتیییداد وادی در قسیییمتهیییای شیییت ‪ ،‬فیییراج‪ ،‬تیییاواخ‪،‬‬
‫زمانکور‪ ،‬حصارک و غیره مستقر ساختیم‪ .‬تانکها در داخ دره حرکت میکردند و رو ها خود‬
‫بر بیاالی کیوههیا موضی گرفتیه بودنید‪ .‬مجاهیدین مییآمدنید و در نقطیههیای حیاکم بیا روسیان درگییر‬
‫میشدند و سس یکباره عقبنشینی میکردند‪ .‬تا آنکه رو ها بدین گمیان مییشیدند کیه سیاحه کیالا‬
‫خالی است‪ .‬سس ما موق مناسب را دییده از فیراز کیوههیا بیه زییر مییآمیدیم و تانیکهیا را بیه آتیش‬
‫میکشیدیم‪ .‬بدین ترتیب‪ ،‬مورا رو ها رو به ضعف گراشت تا باالخره در قسمت بازارک گیردهم‬
‫آمدند و پ از مشوره و تباد نظر‪ ،‬به این تصمیم شدند که منطقه را ترک گویند‪ .‬در خال همه آن‬
‫جریانا ‪ ،‬اطالعاتی که از طریق افراد توظیفشده ما در داخ کاب به ما مییرسیید‪ ،‬خیلیی سیازنده‬
‫بود و ما اکثراا با اعتماد به همین راپورها تصمیم میگیرفتیم‪ .‬میثالا ییک سیرباز ارتیش در کابی چنید‬
‫روز قب از آغیاز ییک حملیه از موعید مشیخص آن بیه میا گیزار مییداد و میا پییش از پییش بیرای‬
‫چهگونهگی مقابله با آن‪ ،‬آمادهگی الزم میگرفتیم‪.‬‬
‫در این جا صحبتهای گدا محمد قط شد؛ چون هماندم عبیدهللا انی آمید و از تصیمیم رحیی‬
‫غیر مترقبه به ما خبر داد‪.‬‬

‫‪91‬‬
‫از‌بانگ‌رحیل‌تا‌ختم‌سفر ‌‬

‫امروز استاد ربانی برای بازگشت به پاکستان‪ ،‬آمادهگیی مییگییرد‪ .‬لیرا بیه تمیامی هیمرکابیانش‬
‫فرمان داد تا مرکز تعلیمی را به مقصد ورس ترک گویند‪ .‬عبدهللا ان نزد من آمد و گفت‪ :‬فق چند‬
‫ساعت محدود در پیش روی داریم که به زیار برادران عرب در قسیمت بورکیه بیرویم‪ .‬آنگیاه بیه‬
‫شاه محمد اطال دادیم که ما تصمیم داریم تا به تالقان برویم‪ .‬وی یکی از موترهای غنیمتی را آماده‬
‫کرد و ما سوار بر آن شده‪ ،‬راهی تالقان گردیدیم‪ .‬درست پیش از نماز عصر روز چهارشنبه ممرخ‬
‫‪1988/10/5‬م بود کیه همیراه بیا فرمانیده شیاه محمید بیه صیوب تالقیان رهسیسار گردییدیم‪ .‬شیاه محمید‬
‫آمریییت شییهر تالقییان را بییه عهییده دارد و یکییی از دانشییمندانی اسییت کییه مییردم از وی بییه خییوبی یییاد‬
‫مییکننید‪ .‬میا بیهخیاطر دییدار بیا آنعیده از بیرادران عیرب کیه بیا ولییدآغا (سییدجما ) فرمانیده حیزب‬
‫اسالمی بهسر میبردند‪ ،‬عازم تالقان شدیم‪ .‬آنها طی یک گروپ بیست و یک نفری کیه همیه عیرب‬
‫بودند‪ ،‬به سرکردگی ابوابراهیم به آنجا رفته بودند‪.‬‬
‫در طو راه در قسمت فرخار با یک مجموعه از برادران عرب کیه آنهیا را ابوشیهید یمیانی‬
‫و دکتییور صییال لیبییی سرپرسییتی میییکردنیید‪ ،‬سییر خییوردیم‪ .‬در میییان آنییان فییات بییرادر ابوشییهید و‬
‫مصعب و جعفر و ابوصهیب که همه اتبا کشیور یمین مییباشیند‪ ،‬نییز حضیور داشیتند‪ .‬ابوشیهید در‬
‫موتر به کنار من نشست و هردو سرگرم صحبت شدیم‪ .‬آنها اسسان خود را در فرخار گراشتند و به‬
‫همراهی ما آمدند‪.‬‬
‫جز همان یک شب که در پیش روی داشتیم‪ ،‬فرصت دیگری برای ما مسیاعد نبیود؛ چیون دو‬
‫نامه عنوانی استاد ربانی‪ ،‬یکی از طرف استاد سیاف و یون خالص و دیگیری از جانیب حکومیت‬
‫پاکستان فرستاده شده بود که در هردو از وی خواسیته بودنید تیا هرچیه عاجی تیر برگیردد‪ .‬لیرا اسیتاد‬
‫ربانی قرار گراشت تا زود به پاکستان عود نماید‪ .‬میبایست که ما ابتدا به تالقان برویم و سس بیا‬
‫سیدجما در تما شویم تا زمینه مالقا ما با برادران عرب را مساعد سیازد‪ .‬درسیت بعید از شیام‬
‫به تالقان رسیدیم‪ .‬سس به خانه یکی از ثرو منیدان منطقیه رفتییم‪ .‬در آنجیا غیرای شیب را صیرف‬
‫کردیم و همان جا شب ما سسری شد‪ .‬قاب ییادآوری مییدانیم کیه نخسیت بیه منزلیی کیه گمیان مییکینم‬
‫متعلق به شاه محمد بوده باشد‪ ،‬رفتیم اما در آنجا غرای شب پیدا نشد‪.‬‬
‫فردا چندی به گشتوگرار در شهر پیرداختیم کیه در ضیمن از کمیتیه فرهنگیی حیزب اسیالمی‬
‫نیز دییدار بیهعمی آوردییم‪ .‬در آن جیا بیا سیید مییرزا بیرادر سییدجما کیه از جملیه فیاتحین تالقیان بیه‬
‫حساب میآید‪ ،‬سر خوردیم‪ .‬وی از این دیدار خیلی اظهار خوشنودی کرد‪ .‬من صحبت مختصری با‬
‫آنها داشتم که در ضمن از شجاعت و شکیبایی آنان تقدیر نموده و آنهیا را بیه ادامیه ایین راه تیا بیه‬
‫سرحد برپایی یک دولت اسالمی با همکاری همیه بیرادران و بیا توجیه بیه پیا داری و حفی خیون‪،‬‬
‫مییا و آبییروی مییردم توصیییه کییردم‪ .‬در اثنییایی کییه مییا در کمیتییه فرهنگییی حییزب ب یهسییر میییبییردیم‪،‬‬
‫خمسارههای دشمن پییاپی بیه هیر طیرف شیهر اصیابت مییکیرد و صیدای مهییب آن گیو هیای میا را‬
‫مییییآزرد‪ .‬پایگیییاه دشیییمن در بیییاغ ذخییییره کیییه ییییک بیییاغ پهنیییاور و خیلیییی اسیییتحکامیافتیییه و دارای‬
‫زیرزمینیهای پخته و قوی بود‪ ،‬موقعیت داشت‪ .‬باری مجاهدین خواسیتند تیا در آن جیا رخنیه کننید‪،‬‬
‫اما با آنکه خسارا و تلفا زیادی را متحم شدند‪ ،‬موفق به فت آن نگردیدند و همچنیان بیر فیراز‬
‫یکی از کوههای مشرف بر شهر تالقان مردی به نام کور مالی که یک شخصیت پست و منسوب به‬
‫حزب ستم ملی میباشد‪ ،‬سنگر گرفته بود و هر بار شهر را هدف خمسارهها قرار میداد‪.‬‬
‫«ستم ملی» یک گیروه هیوادار کمیونیزم چیین بیوده کیه از طیرف طیاهر بدخشیی بیا همکیاری‬
‫بحرالدین باع بنیانگراری شده است‪ .‬این حزب در زمان ظاهرشاه تأسی گردید‪ .‬هدف از تأسی‬

‫‪92‬‬
‫آن‪ ،‬دعییو بییرای آنچییه نجییا تاجییکهییا از زیییر بییار ظلییم و سییتم رژیییمه یای حییاکم کشییور خوانییده‬
‫میشود‪ ،‬میباشد‪ .‬آنها بدین باور اند کیه تاجیکیان و اقلییتهیای دیگیر سیالیان درازی در زییر سیایه‬
‫حکومیتهییای قیومی افغانسییتان همییواره میورد اسییتبداد و سیتم قییرار گرفتییه و از حقیو اساسییی شییان‬
‫محروم گشته اند‪ .‬لرا برای اعاده حیثیت و حقو از دست رفته آنان مبارزه بایید کیرد‪ .‬پی از آنکیه‬
‫طاهر بدخشی ممس این گروه در زمان ترهکیی در زنیدان کشیته شید‪ ،‬ایین حیزب بیه دو جنیاح ذیی‬
‫منشعب گردید‪:‬‬
‫‪ .1‬سازا (سازمان انقالبی زحمتکشان افغانستان)‪.‬‬
‫‪ .2‬سزا (سازمان زحمتکشان افغانستان)‪.‬‬
‫ممس جناح دومی (سزا) همان بحرالدین باع میباشد و حاال رهبری آن را بشیر بغالنی‪،‬‬
‫وزیییر عدلیییه در حکومییت نجیییب‪ ،‬بییه عهییده دارد و جنییاح او (سییازا) را عبدالحمییید گ یران کییه در‬
‫دانشکده زراعت دانشگاه کاب استاد است‪ ،‬سرپرستی میکند‪.‬‬
‫***‬
‫سس به مسجد تالقان رفتیم‪ .‬وقتی وارد آن شدیم‪ ،‬دوگانهای برای یگانیه گیراردیم‪ .‬آندم ییاد آن‬
‫دسته از صحابه کرام که برای اولین بار این شهر را فت کرده بودند‪ ،‬بر خیاطرم گیرر نمیود کیه در‬
‫نتیجیییه‪ ،‬اشیییک از چشیییمانم سیییرازیر شییید‪ .‬همچنیییان در جرییییان ادای نمیییاز‪ ،‬از احنیییف بییین قیییی و‬
‫عبدالرحمن بن سیمره کیه هیردو از بزرگیان صیحابه بودنید و هیرا ‪ ،‬کابی ‪ ،‬تالقیاان و تخارسیتان آن‬
‫روز به دست نیرومند آنان فت گردید‪ ،‬یادم آمد‪.‬‬
‫متعاقبا ا شهر تالقان را به مقصد دهنه که روستایی در نزدیکی دریای تخار است‪ ،‬ترک گفتیم‪.‬‬
‫نماز ظهر را ادا نمودیم و به انتظار سید جما نشستیم‪ .‬نزدیک شام بود که به کنار دریا رسیدیم و‬
‫در همان جا نماز شام را به امامت عبدهللا انی ادا کیردیم‪ .‬سیس بیه سیید جمیا پیشنهیاد نمیودم تیا‬
‫بهخاطر دیدار با استاد ربانی با ما برود‪ .‬او هم پریرفت تا باالخره به همین مقصد یکجا باهم بیهراه‬
‫افتادیم‪ .‬از دهنه به سوی مرکز تعلیمی در فرخار رهسیسار گردییدیم‪ .‬شیاه محمید و سیید جمیا هیردو‬
‫رفیق راه من بودند که در طو راه با ایشان گرم صحبت بودم‪.‬‬
‫سید جما در صحبتهایش از من اظهار خوشی و قدردانی نموده‪ ،‬گفت‪ :‬خرد و بزرگ همیه‬
‫از مقدم شما خوشنود گردیده اند؛ چون هر ک آرزو میکرد کیه شیما ییکبیاره بیه شیما افغانسیتان‬
‫تشریففرما شوید‪ .‬وی در مورد جهاد نیز صحبت کرد‪ .‬من برایش گفتم‪ :‬از کراماتی که در جرییان‬
‫جهاد رونما گردیده‪ ،‬برایم بگو‪ .‬وی اظهار داشت‪ :‬به نظر من فت تالقیان کیه در ظیرف چنید سیاعت‬
‫محدود انجام یافت‪ ،‬خود بزرگترین کرامت است‪ .‬ادر این میان‪ ،‬برادر ابوابراهیم عراقیی بیا پخیش‬
‫و توزی اعالمیههای ممثر‪ ،‬نقش یک فات را بازی کرد‪ .‬بسام که وظیفه چاپ این اعالمیههیا را بیه‬
‫دو داشییت‪ ،‬بییر هییر ور آن امضییا میییکییرد‪ .‬وقتییی افسییران دولتییی ن یام او را میییدیدنیید‪ ،‬گمییان‬
‫میکردند که سازمان جدیدی به همین نام در کار است‪.‬‬
‫این منشورا ‪ ،‬آنها را به تسلیمشیدن بیه مجاهیدین تشیویق مییکیرد و از آنهیا مییخواسیت تیا‬
‫ایدیولوژی کمونیستی را کنار گرارند و ضیمنا ا در د آنهیا خیوف و تزلیز بیهجیا مییگراشیت‪ .‬بیدین‬
‫ترتیب‪ ،‬پخیش و نشیر ایین اعالمییههیا نتیای خیوبی بیه دسیت داد؛ قسیمی کیه کیار بیه جیایی کشیید کیه‬
‫افسییران بلندرتبییه دولتییی‪ ،‬شییبهنگییام نییزد مییا میییآمدنیید و در جهییت مبییارزه بییا کمییونیزم بییه مییا بیعییت‬
‫میدادند‪ .‬حتی زنیان نییز ایین کیار را مییکردنید‪ .‬در جرییان عملییا بیرای فیت تالقیان‪ ،‬بیرادرم سیید‬
‫میرزا از حومههای شهر با من در تما شده‪ ،‬گفت که ما اکنون در اطراف شهر قیرار دارییم و بیه‬
‫اکماال ضرور است‪ .‬من مواد مورد نیاز را آماده کرده و بیه آنیان فرسیتادم‪ .‬پی از چنید سیاعت‬
‫از طریییق دسییتگاه بیسییم بییا او تمییا گییرفتم‪ ،‬وی گفییت کییه میین حییاال از داخی شییهر بییا تییو صییحبت‬

‫‪93‬‬
‫میکنم‪ .‬ما شهر را فت کیرده اییم! مین واقعیا ا از ایین توفییق خداونیدی کیه فیت بیزرگ را بیه ایینهمیه‬
‫آسانی نصیب ما کرد‪ ،‬متعجب شدم‪.‬‬
‫وی همچنان داستان یکی از شهدا را به من حکایت کرده‪ ،‬گفت‪ :‬پ از آنکه او جام شهاد‬
‫را نوشید‪ ،‬رو هیا آمدنید و بیه مثلیهکیردن او پرداختنید‪ .‬متعاقبیا ا میا جسید او را بیه دسیت آورده و بیه‬
‫خاک سسردیم‪ .‬مدتی بعید مین او را در خیواب دییدم کیه گوییا بیه مین مییگفیت‪ :‬بعضیی از دنیدانهیا و‬
‫اسییتخوانهییای میین در همییان جییایی کییه شییهید شییدم بییاقی مانییده‪ ،‬آنهییا را بیییاور و بییا خیودم دفیین کیین‪.‬‬
‫باالخره من به مح شهادتش رفتم و آنچه را گفته بود‪ ،‬یافتم و سس همه را آورده و با خود دفن‬
‫کردم‪.‬‬
‫بعییدا سررشییته سییخن بییه دسییت شییاه محمیید افتییاد‪ .‬وی در مییورد برخییورد انسییانی و اسییالمی‬ ‫ا‬
‫مجاهدین با اسرای جنگی صحبت کرده‪ ،‬گفت‪ :‬باری یک کاروان بزرگ قو های دشیمن از تالقیان‬
‫سرکشیده و به سوی کلفگان در حرکت بود‪ .‬در اثنایی که داشت از منطقه نمکفروشیی رد مییشید‪،‬‬
‫یییکبییاره علیییه آن هجییوم بییردیم‪ ،‬هشییت عییراده مییوتر را بییه آتییش کشیییدیم و دسییتهای از روسییان و‬
‫داخلیها را از پا درآوردیم تیا بیاالخره فیرار را بیر قیرار تیرجی دادنید و از محی گریختنید‪ .‬در ایین‬
‫میان‪ ،‬یکی از موترهای نفربری که زنان و کودکان را حم میکرد‪ ،‬با تمام سرنشیینانش در سیاحه‬
‫باقی ماند‪ .‬ما به نوبه خود زنان و کودکان را گرفته‪ ،‬در یک اتا گرم جابهجیا سیاختیم و حتیی هییچ‬
‫خانمی را تفتیش بدنی نکردیم‪ .‬خانمها هر کدام با خود پو حم میکردند‪ ،‬ولیی میا چییزی از آنهیا‬
‫نستاندیم‪ .‬فردای آن روز‪ ،‬کمونیسیتهیا عیدهای از بیزرگسیاالن را گیردهم آوردنید و از آنیان هیئتیی‬
‫تشکی دادند و بهخاطر رهایی زنان و کودکان به طرف مجاهدین فرستادند‪ .‬قب از رسیدن آنها میا‬
‫همه زنان و کودکان اسیرشده را آزاد کرده‪ ،‬دوباره به تالقان فرستادیم‪ .‬وقتی مردان با زنان خیویش‬
‫سر میخورند‪ ،‬از آنها میپرسند که اشرار در حیق شیما چیههیا کردنید ! خیانمهیا در پاسیخ بیا خشیم‬
‫میگویند که ما همواره از شما میشنیدیم که مجاهدین را اشرار میگفتیید‪ ،‬امیا حیاال درییافتیم کیه در‬
‫واق شما خود اشرار و وطنفرو هستید‪ .‬ما مجاهدین را مردمیانی امیین و پیاکدامین ییافتیم‪ .‬حتیی‬
‫پولی که در کیسه داشتیم‪ ،‬هنوز به جای خود است و هرگز به آن دستبرد نزدند‪.‬‬
‫سرانجام به مرکز تعلیمی در فرخار مواصلت ورزیدیم‪ .‬در آن جا از استاد ربانی جویا شدیم‪،‬‬
‫گفته شد که وی به ورس رفته است‪ .‬سس قوماندان مسلم و برادرانش غرای شب را برای میا تهییه‬
‫دیدند‪ .‬پ از آنکه غرا صرف کردیم‪ ،‬نماز خفتن را ادا نمودیم و همان جیا بیه خیواب رفتییم‪ .‬پییش‬
‫از این ابوشهید برایم توصیه کرده بود کیه وقتیی سیید جمیا بازگشیت مییکنید‪ ،‬در ناحییه حراسیت و‬
‫محافظییت او بسیییار عطییف توجییه شییود‪ .‬البتییه محییض آمییدن سییید جم یا بییا مییا بییه شییجاعت او داللییت‬
‫میکنید؛ چیون در منطقیه کسیانی وجیود داشیتند کیه بیا وی دشیمن بودنید و از دسیت وی فیراری شیده‬
‫بودند‪ .‬من با سید جما و شاه محمید در ییک اتیا خفتییم‪ .‬وقتیی بیرای نمیاز صیب بییدار شیدم‪ ،‬او را‬
‫دیییدم کییه در روشیینایی چییراغ مصییروف تییالو قییرآن اسییت‪ .‬نمییاز بامییداد را ادا کییردیم و بییهزودی‬
‫حرکت نمودیم‪ .‬باالخره به خانقاه مرکز ورس رسیدیم‪.‬‬
‫وقتی وارد ورس گردیدیم‪ ،‬هماندم قاری سعید الجزایری و عبدالعظیم مغربی تازه به آن جیا‬
‫رسیدند‪ .‬از دیدار شان بسیار خورسند شدم و ییکجیا بیاهم غیرا تنیاو کیردیم‪ .‬سیس از اسیتاد ربیانی‬
‫جویا شدیم‪ ،‬گفتند که به طرف پیو رفتیه و در آن جیا منتظیر شیما اسیت‪ .‬پی از صیرف صیبحانه در‬
‫خانقاه‪ ،‬من یک شلوار مخملیی خرییداری نمیودم‪ ،‬سیس بیهراه افتیادیم‪ .‬در حومیه خانقیاه بیا عبیدالحی‬
‫حقجو امیر جبها نهرین که تازه از پیو برگشته بود‪ ،‬سر خوردیم‪ .‬ییک روز پییش از ایین‪ ،‬بیرادر‬
‫ابوشییهید بییه میین گفتییه بییود کییه قومانییدان عبییدالحی یییک قافلییه بییزرگ را کییه متعلییق بییه انجینییر بشیییر‬
‫میباشد‪ ،‬توقیف کرده است‪ .‬در آن جا با استفاده از فرصت با او به گوشهای رفتییم‪ .‬عبیدهللا انی در‬
‫حضور ابوشهید به او گفت‪ :‬قافله باید آزاد شود و از همین نقطه باید شیما سیاز بیا حیزب اسیالمی‬

‫‪94‬‬
‫در منطقه را آغاز نمایید‪ .‬وی از مشکال و تلخیهایی که از جانب حزبیهای منطقیه چشییده بیود‪،‬‬
‫به من شکایت کرد‪ .‬در اخیر عبدهللا ان برایش گفت که شما این قافله را به پا مهمانی شیخ‪ ،‬رها‬
‫سازید‪ .‬باالخره موافقه نمود و تعهد سسرد که آن را آزاد کند‪.‬‬
‫سس یکجا با عبدهللا ان سوار ماشین شیده بیه سیوی پییو رهسیسار گردییدیم‪ .‬وقتیی بیه آن جیا‬
‫رسیدیم‪ ،‬متوجه شدیم که استاد ربانی با کاروان سفر در انتظار ما نشسته است‪ .‬مسعود نیز آن جا‬
‫حضور یافته بود‪ .‬من از وی خواهش نمودم تا در حصه قاری سعید و عبدالعظیم و ابوشیهید عطیف‬
‫توجییه نمییوده و بییا آنهییا بییه نیکییویی برخییورد کنیید‪ .‬سییید جمییا بییه نییزد اسییتاد ربییانی رفییت و بییا او‬
‫احوا پرسی کرد‪ .‬وی از این پیشامد او شاد شد و از مقدم او اظهار امتنان نمود و آنگاه هردو کنار‬
‫هم نشستند‪ .‬در آن جا همه باهم غرای چاشت را صرف کردیم و بعداا نماز ظهر ادا نمودیم‪.‬‬
‫سس شاه محمد و سیفالدین که هردو از فرماندهان جمعیت اند‪ ،‬از من خواهش نمودند تا به‬
‫شک انفرادی با آنها دیدن نمایم‪ .‬آنهیا هرییک از مشیکال اقتصیادی خیود بیه مین شیکایت کردنید‪.‬‬
‫سیفالدین گفت‪ :‬آنعده از تانکها را که در جریان نمایش دیدی‪ ،‬همیه را مین در تالقیان بیه غنیمیت‬
‫گرفته ام‪ .‬متعاقبا ا برای چند دقیقه بیا آریینپیور و آمرمجاهید نشسیتم‪ .‬بیه آنهیا گفیتم کیه شیما هیردو از‬
‫جمله کسانی هستید که من بیشتر از همه شیایق دییدار شیان بیودم‪ .‬آمرمجاهید بیه تعقییب مین اشیتیا‬
‫متقاب خویش را اظهار نمود و عین احسا را تبارز داد‪ .‬آرینپور گفیت‪ :‬مین از دییدار بیا شیما هیم‬
‫خو شدم و هم خفه! خو شدم برای اینکه توفیق دیدار شما به من دست داد‪ .‬پیش از این تصیمیم‬
‫داشتم تا بهخاطر دیدار شما به پاکستان سفر کنم در حالی که من عادتیا ا سیفر بیه خیارج افغانسیتان را‬
‫نمیپسندم‪ .‬پ خدا را سسا که خود شما را به این جا آورد‪ .‬خفیه شیدم بیرای ایینکیه فرصیت کیافی‬
‫نیافتم تا با شما بنشینم و برایت راز د کنم‪.‬‬
‫سییس از آن جییا بییه سییوی مرکییز تعلیمییی روان شییدیم‪ .‬بعیید از ادای نمییاز عصییر‪ ،‬بییا مییردم‬
‫خیداحافظی کیردیم و بیر اسیسان خیود سیوار شیده‪ ،‬بییه حرکیت افتیادیم‪ .‬دو سیاعت و نییم تمیام بیر کنییار‬
‫دریییای پیییو منییز نمییودیم کییه یییک سییاعت آن در تییاریکی شییب بعیید از شییام طییی شیید‪ .‬نمییاز شییام را‬
‫درعرض راه ادا کردیم‪ .‬باالخره به مرکز تعلیمی که به ابتکار مسعود تأسیی یافتیه بیود‪ ،‬رسییدیم‪.‬‬
‫مسعود یک ماه و نیم تمام همیراه بیا عبیدهللا انی بیاالی قطعیا مرکیزی کیه متشیک از ییک صید و‬
‫پنجاه نفر میباشید‪ ،‬در ایین مرکیز کیار کیرده اسیت‪ .‬ایین قطعیا مرکیزی‪ ،‬هسیته اولیی اردوی آینیده‬
‫کشیور را تشییکی میییدهنید‪ .‬دراییین مرکییز سیمیناری داییر گردیییده بییود کییه از او مییاه رمضییان سییا‬
‫‪1408‬هـ تا نیمه ماه شوا همان سا ادامه یافت‪ .‬مسیئولیت امیور نظیامی و اداری آن را مسیعود‬
‫به عهده داشت و وظیفه پیشبرد امور عقیدتی و فکری آن به دو عبیدهللا انی بیود کیه در ضیمن‪،‬‬
‫قیام و صیام ماه مبیارک رمضیان را نییز انجیام داد‪ .‬شیک نیسیت کیه ایین مرحلیه ییک مرحلیه بسییار‬
‫سازنده و سودبخش بود‪ .‬مسعود و عبدهللا ان از این امر به کسی اطال ندادند‪.‬‬
‫باری در جریان ایین مید ‪ ،‬ییک حادثیه ناگهیانی و عجییب رخ داد‪ .‬حادثیه طیوری بیود کیه دو‬
‫فرونیید هلیکییوپتر دشییمن اشییتباها ا در نزدیکییی منطقییه «شیییره» همییان جییایی کییه مسییعود در روزهییای‬
‫نخست سازماندهیا در سمت شیما از آن بیه عنیوان پایگیاه اسیتفاده مییکیرد‪ ،‬بیه زمیین نشسیتند‪.‬‬
‫آنها اصالا راهگم شده بودند‪ .‬پ از فرودآمدن‪ ،‬پیلوتان آنها از یک دهقان مح که در کشتزار‬
‫مصروف کار بود‪ ،‬در باره همان منطقه جویا میشوند‪ .‬او به آنها میگوید که این جا سلطان شییره‬
‫است‪ .‬آندم هردو از تر با شتاب بیه سیوی طییارههیا رخ مانیده و بیهزودی بیه پیرواز درمییآینید و‬
‫فرار میکنند‪.‬‬
‫این جا بیود کیه فرصیتطلبیان بدانیدیش از وقیو ایین حادثیه‪ ،‬سیو اسیتفاده نمیوده‪ ،‬آوازه ییک‬
‫تهمییت بییزرگ را در قبییا مسییعود بییهراه میییاندازنیید کییه شییباهت کلییی داشییت بییه حادثییه «افییک» کییه‬
‫منییافقین زمییان پیییامبر صییلی هللا علیییه وسییلم در راه بازگشییت از غییزوه مریسییی بییه حضییر عایشییه‬

‫‪95‬‬
‫رضیهللا عنها تهمت بسته بودند‪ .‬آری‪ ،‬یکباره عدهای از علمای منسوب به احیزاب دیگیر‪ ،‬گیردهم‬
‫میآیند و فتوای کفر و ارتداد مسعود را صادر میکنند و در عین حا اعالم میدارند که گویا جهاد‬
‫بر ضد او فرض شده است‪ .‬اینهمیه در حیالی صیور مییگییرد کیه مسیعود خیود سیخت مشیغو‬
‫تربیه و آموز مجاهدین بود تا آنها را به عنوان عناصر آمادهای که بتوانند کیار سیرنگونی رژییم‬
‫کمونیستی را برای ابد در داخ افغانستان بهسر رسانند‪ ،‬بار آورد‪.‬‬
‫***‬
‫بییه روز جمعییه مییمرخ ‪1988/10/7‬م مطییابق بییا ‪ 27‬صییفر ‪1409‬هییـ نمییاز بامییداد را در‬
‫قسیمت پیییو ادا کییردیم و سیس بییهراه افتییادیم‪ .‬میین ابتیدا نمیییدانسییتم کییه مسیعود و آرییینپییور و دیگییر‬
‫فرماندهان از همین جا برگشت خواهند نمود‪ .‬لرا با آنیان ودا نکیرده‪ ،‬حرکیت نمیودم‪ .‬پی از آنکیه‬
‫من سوار اسپ شده و بهراه افتاده بودم‪ ،‬آنها در جستوجوی من شدند‪.‬‬
‫اسسی که امروز نصیبم شد‪ ،‬ضعیف و الغر بود و خیلی سست راه میرفت و بیا وجیود آنکیه‬
‫از همه پیشتر حرکت کردم‪ ،‬اما بازهم برادران همسفرم از من جلو شدند و من از همه عقب ماندم‪.‬‬
‫از صاحب اسپ پرسیدم که نامت چیست وقتی جواب داد‪ ،‬من درسیت نفهمییدم؛ چیون از او چییزی‬
‫شبیه «مشاه» شنیدم‪ .‬سس دیگران به من گفتند که نامش احمد شاه است‪ .‬وی بسیار اصرار میکیرد‬
‫تا اسسش را تند حرکت ندهم و آن را نزنم و هر بار به من گو زد مینمود که گوییا اسیسش ضیعیف‬
‫است‪ .‬وقتی به کوه باال میرفتیم‪ ،‬از من خواهش میکرد که از اسس فرود آیم تا نف گیرد‪.‬‬
‫برف هم گهگاه میبارید‪ .‬صبحانه را که از گوشت آهو تهیه شده بود‪ ،‬در یکی از سماوارهای‬
‫عرض راه صرف کردیم‪ .‬در آن جا عادتا ا خود صاحب سماوار آهو شکار مییکنید و آن را مییپیزد‪.‬‬
‫پ از آنکه یک خوراک را تناو کردم‪ ،‬خیلی خوشم آمد و آنگیه ییک خیوراک عیالوهگیی مطالبیه‬
‫کردم‪ .‬انجینر عتیق پیش از این به من گفته بود که اهالی این منطقه از پیروان مرهب اسماعیلیه اند‪.‬‬
‫یکیی از بییرادران کییه نورالییدین بلخییی اسییمش بیود و فییارغالتحصییی انسییتیتو عییالی انصییار در بلییخ‬
‫میباشد‪ ،‬در پهلویم نشسته بود‪ .‬به او سفار کردم تا از صاحب آن سماوار بسرسد که آیا اسیماعیلی‬
‫هست وقتی از او پرسید‪ ،‬جیوابش مثبیت بیود‪ .‬آنگیاه از تنیاو خیوراک دومیی منصیرف شیدم و بیه‬
‫خوردن چای و نان خشک ادامه دادم‪ .‬در آن جیا معمیوالا چهیارمغز را بیا چیای میآورنید کیه بیا نیان‬
‫خشک خورده میشود و مجاهدین از آن میخرند‪.‬‬
‫در عرض راه‪ ،‬کوه خیلی بلند و مرتفعی قرار داشت‪ .‬وقتی به آن باال رفتیم‪ ،‬هشت ساعت را‬
‫دربر گرفت‪ .‬این کوه چون مشرف بر روستای «ویشتی» است‪ ،‬لرا به نام کوه ویشیتی ییاد مییشیود‪.‬‬
‫این روستا ورس و پنجشیر را ازهیم جیدا مییسیازد‪ .‬بیاالخره حیوالی سیاعت چهیار بعید از ظهیر بیه‬
‫انجمن رسیدیم‪ .‬نماز ظهر و عصر را یکجا به جم تیأخیر ادا کیردیم و عبیدهللا انی سیوره کهیف‬
‫را برای ما تالو نمود‪.‬‬
‫در این میان‪ ،‬آنچه خیلی به من جالب توجه افتاد‪ ،‬همانا اماکن بودوبا اسماعیلیها میباشد‪.‬‬
‫اسماعیلیها عبار اند از یک فرقه باطنیه که رهبر مرهبی شان شخصی به نام آغاخیان بیوده و از‬
‫مراسم و اشکا پرستش ویژهای برخوردار اند که از شعایر شناختهشده اسالمی بیگانه است‪ .‬آنچه‬
‫از آنهییا توجییه مییرا بییه خییود جلییب کییرد‪ ،‬سییکونتگییاههییای مسییتحکم شییان بییر فییراز کییوههییا بییود‪.‬‬
‫سکونتگاههای آنان در مناطق مختلف افغانستان معمیوالا نقطیههیای دوردسیت کوهسیتانی مییباشید؛‬
‫مثالا منطقه واخان که جزئی از بلنیدیهیای پیامیر اسیت و دره پییو کیه در بلنیدترین کیوههیای ورسی‬
‫موقعیت دارد و به همین قسم کران و منجان و مناطق دیگر‪ .‬محال مسکونی آنها در پاکستان نیز‬
‫در مناطق دوردست کوهستانی و صعبالعبور قرار دارد؛ چنانکه اکثراا در بلندیهای چترا و در‬
‫مناطق کوهستانی گلگت که فاصله میان پاکسیتان و چیین مییباشید‪ ،‬سیکونت دارنید‪ .‬گفتنیی اسیت کیه‬
‫امییاکن مسییکونی فرقییه نصیییریه نیییز همییین گونییه اسییت‪ .‬آنهییا در منییاطق دوردسییت سلسییله کییوههییای‬

‫‪96‬‬
‫علویین که سوریه و ترکیه را ازهم جدا میسازد‪ ،‬بودوبا دارنید و همچنیان طایفیه دیگیری بیه نیام‬
‫مکارمه که در یمن شمالی زندهگی میکنند‪ ،‬همچو مناطق را برای بودوبا برگزیده اند‪.‬‬
‫البتیییه ایییین امیییر در مجمیییو تصیییادفی نبیییوده‪ ،‬بلکیییه روی ییییک سییینجش قبلیییی و اسیییتراتیژی‬
‫پیشبینیشده از طرف خود این فرقههای باطنیه‪ ،‬صور گرفتیه اسیت‪ .‬ایین اسیتراتیژی را غالبیا ا از‬
‫حسن الصباح آموخته اند که در قلعه المو پایگاه گرفته بود و از آن جا برای ترور شخصییتهیای‬
‫بلندپایه اه سنت بهویژه صالحالدین ایوبی که سرگرم جنگ نامی ضرو با صلیبیها بود‪ ،‬توطیه‬
‫میچید‪ .‬بعضیها بدین باور اند که در گرشتهها مسلمانان اهی سینت بیا ایین طواییف برخیورد خشین‬
‫کرده اند که عالوه بیر سیرکوب و تبعیید‪ ،‬آنیان را تحیت محاصیره قیرار مییداده انید‪ .‬لیرا آنهیا بیرای‬
‫اینکه مرهب شان در امان بماند و خود با این نو عک العمی هیای تنید اهی سینت مواجیه نگردنید‪،‬‬
‫ناچار راه عزلت را در پیش گرفته و به داخ کوهپایهها پناه بردند و آنجا را مسکن گزیدند‪.‬‬
‫***‬
‫به روز شینبه میمرخ ‪1988/10/8‬م غیرای صیب را در قسیمت انجمین تنیاو کیردیم و سیس‬
‫بهراه افتادیم‪ .‬در آن جا انوا مختلف غرا باالی سفره ما چیده شده بود‪ .‬استاد ربانی به من گفیت‪ :‬از‬
‫هر خانه برای ما غرا مییفرسیتند‪ ،‬پی بایید از هیر کیدام آن تنیاو کیرد تیا آنیانی کیه بیرای میا طعیام‬
‫آورده اند‪ ،‬آزردهخاطر نشوند‪.‬‬
‫مردم آنجا علیرغم فقر و نیاداری شیان‪ ،‬خیلیی سیخیطبی و مهمیاننواز انید‪ .‬در آن جیا هییچ‬
‫مهمانی خوار نمیشود‪ .‬وقتی انسان داستانهای قدیم عرب را مرور میکند‪ ،‬درمییابید کیه افغیانهیا‬
‫نیز همچو آنها با خوی مهماننوازی آمیخته میباشیند و البتیه بییش از ایین شیواهد زییادی در دسیت‬
‫است که ثابت میسازد افغانها عموما ا مهماننواز اند‪ .‬بارها حوادثی اتفا افتاده کیه وقتیی آدمیی در‬
‫آن میاندیشد و مییبینید کیه ایینهیا تیا چیه انیدازه پیا حرمیت مهمیان را دارنید‪ ،‬آنگیاه از ایین خیوی‬
‫خدادادیای که در نهاد این ملت نهفته است‪ ،‬تعجب میکند‪ .‬حتی ملیشههیای دولیت کمونیسیتی بیرای‬
‫عربها به پا آنکه مهمان اند‪ ،‬احترام میگرارند‪.‬‬
‫مییگوینید‪ :‬در یکیی از روزهیا سیلطان محمیود غزنیوی بیه شیکار رفیت‪ .‬تیا بیاالخزه بیه سیوی‬
‫آهویی تیر پرتاب کرد که به هدف خورد‪ .‬آهو که زخمی شیده بیود‪ ،‬بیه خیمیه یکیی از صحرانشیینان‬
‫افغان پناه برد‪ .‬سلطان محمود سیراغ آهیو را گرفیت و مییخواسیت آن را بیه چنیگ آورد‪ ،‬امیا همیان‬
‫بادیهنشین دستش را گرفت و نگراشت که وارد خیمه شود و آهو را بگیرد‪ .‬سلطان برایش گفیت‪ :‬آییا‬
‫نمیدانی که من محمود غزنوی هستم بادیهنشین گفت‪ :‬اکنون دانستم‪ ،‬اما هرگیز اجیازه نخیواهم داد‬
‫که مهمانم را اذیت کنی! سلطان محمود از همت او خوشش آمد تا بیاالخره بیه پیا احتیرام و تقیدیر‬
‫از پیشامد او از آنچه میخواست‪ ،‬صرف نظر کرد‪.‬‬
‫باری ما احمد مبارک یکی از برادران مجاهد سیومالیایی را بیه سیوی پیروان فرسیتادیم تیا در‬
‫جهاد مقید سیهم گییرد‪ .‬در یکیی از شیبهیا مجاهیدین بیاالی مرکیز کمونیسیتهیا عملییاتی را بیهراه‬
‫انداختند‪ .‬آنگاه آتش توپخانه دشمن از هرسیو بارییدن گرفیت و زمیین را در زییر پیای مجاهیدین بیه‬
‫لرزه درآورد‪ .‬مجاهدین همه به هر طرف پراکنده و متواری شدند‪ ،‬اما احمد مبارک سراسیمه شیده‪،‬‬
‫نمیدانست که به کجا برود‪ .‬همه شیب را بیا ییک عیالم سیرگردانی در جسیتوجوی راهیی بیه سیوی‬
‫مقر مجاهدین سسری کرد‪ .‬وقتی صب دمید‪ ،‬خود را در یکی از بیاغهیا و در محلیی ناآشینا یافیت‪ .‬از‬
‫قیافها معلوم بود که افغانی نیست‪ .‬صاحب باغ او را دیید و همیاندم شیناخت کیه عیربنیژاد اسیت‪.‬‬
‫برایش گفت که این قریه یکی از قرییههیای تحیت سیلطه دولیت اسیت و در ضیمن فرودگیاه و پوسیته‬
‫کمونیستها و قرارگاه روسان را از پشت پنجره باغ به او نشان داد‪.‬‬
‫احمد مبارک میگویید‪ :‬آن لحظیه درییافتم کیه در دام دشیمن افتیاده ام‪ .‬چنیدی پی صیاحب بیاغ‬
‫صبحانه برایم تهیه کرد‪ .‬سس موتری را آورد که چند تن از رفقایش نیز در آن نشسته بودند‪ .‬آنهیا‬

‫‪97‬‬
‫یک مقدار پو از کیسه برآورده به من تعارف کردند‪ ،‬اما من نسریرفتم‪ .‬آنها گفتنید کیه تیو مهمیان و‬
‫بییچییاره هسییتی‪ ،‬اییین پیو را بگییر تیا نیییاز بییرآورده شییود‪ ،‬امیا میین بییازهم امتنییا ورزیییدم‪ .‬مییوتر‬
‫همچنان در حرکت بود‪ .‬با خود میگفتم که اینها میرا مییبرنید تیا بیه رو هیا تسیلیم کننید‪ .‬وقتیی بیه‬
‫مرکز مجاهدین نزدیک شدیم‪ ،‬مرا همان جا فرود آوردند و خود پ از خداحافظی بیا مین برگشیتند‪.‬‬
‫وقتییی مجاهییدین مییرا دیدنیید‪ ،‬بهشیید خرسییند شییدند و هلهلییه شییادی سییر دادنیید‪ .‬شییک نیسییت کییه آنهییا‬
‫میتوانستند مرا به رو ها تحوی دهند و پو هنگفتی هم به دست آورند‪ ،‬امیا چنیین نکردنید؛ چیون‬
‫خوی مهماننوازی شان چنین اجازهای را به آنها نمیداد‪.‬‬
‫عبدهللا طاهر از برادران فعا عرب در مربوطا والییت هیرا بیود‪ .‬وی قصیه میکیرد کیه‬
‫بییاری یییک زدوخییورد شییدید میییان کمونیسییتان افغییانی و مجاهییدین بییهوقییو پیوسییت و میین در جبهییه‬
‫مجاهدین بودم‪ .‬آنگاه مجاهدین با کمونیستها در تما شده‪ ،‬خطاب به آنها گفتند که ایین جیا بیا میا‬
‫یک مهمان است‪ ،‬اگر کشته شود برای همه ما و شما عیار و ننیگ خواهید بیود‪ .‬کمونیسیتهیا گفتنید‪:‬‬
‫پ همین جیا جنیگ را متوقیف مییسیازیم تیا شیما مهمیان را از سیاحه خیارج کنیید‪ .‬بیاالخره میرا از‬
‫ساحه جنگ‪ ،‬دور کردند و آتش جنگ دوباره شعلهور شد‪.‬‬
‫دکتور عمر عراقی یکی از جوان پراحسا و هدفمند عرب است که از دانشکده طب فارغ‬
‫شده و خیلی به جنگ و مبارزه عالقه دارد‪ .‬وی ابتدا بهخاطر انجام خدما طبی برای مجاهیدین بیه‬
‫هرا رفت و سس از آن جا راهی تالقان گردید و در قسمت بورکه نزد سید جمیا ولیید مصیروف‬
‫خدمت شد‪ .‬در آن جیا بیا دسیتییاری دکتیور صیال و دکتیور ابیودردا دسیت بیه تأسیی بیمارسیتانی‬
‫زدند که نتیجه فعالیت آن خیلی ثمربخش بود‪ .‬باری جنگها در تخار بهخصوص در مناطق چیاهآب‬
‫و رسییتا شیید گرفییت‪ .‬دکتییور عمییر بیهخییاطر سییهمگیری در آن بییه صییوب معرکییه رهسییسار گردییید‪.‬‬
‫یکتن از برادران دیگر نییز او را همراهیی مییکیرد‪ .‬در اثنیایی کیه آنهیا از راه مییان ینگییقلعیه و‬
‫دشتیقلعه میگرشتند‪ ،‬با یک تانک دشمن سر خوردند و هیردو بیه اسیار درآمدنید‪ .‬وقتیی ملیشیههیا‬
‫متوجه شدند که دکتور عمر عرب است‪ ،‬به او گفتند که ما هم در اص عرب هستیم‪ .‬سس به اکرام‬
‫و اعزاز او پرداختند و با او ودا گفتیه‪ ،‬آزاد نمودنید تیا آنکیه دوبیاره سیالم بیه قرارگیاه مجاهیدین‬
‫برگشت‪.‬‬
‫از این نیو داسیتانهیا بیه میا نشیان مییدهید کیه خصیلت مهمیاننیوازی تیا چیه حید در سرشیت‬
‫افغانها نهادینه است‪.‬‬
‫بار دیگر مجاهیدین تصیمیم داشیتند تیا در قسیمت دشیتیقلعیه تخیار کیه در فاصیله مییان درییای‬
‫کوکچه و رود آمو موقعیت دارد‪ ،‬علییه مراکیز دشیمن دسیت بیه حملیه زننید‪ ،‬امیا کمونیسیتان پییش از‬
‫موق در نزدیکی چاهآب علیه مجاهدین تاختند و جنگ را بهراه انداختنید‪ .‬پی از آنکیه شصیت نفیر‬
‫آنهییا در طییی اییین درگیییری کشییته شییدند و تلفییا سیینگینی را متحم ی گردیدنیید‪ ،‬شکسییت خوردنیید‪.‬‬
‫بییاالخره رو هییا پییا بییه میییدان گراشییتند و بییا مجاهییدین درگیییر نبییرد شییدند‪ .‬در اییین درگیییری‪ ،‬یییک‬
‫هواپیمای دشمن که حامی بیسیت فیرد روسیی بیود‪ ،‬سیرنگون گردیید و کلییه سرنشیینانش بیه هالکیت‬
‫رسیییدند‪ .‬قومانییدان عبییا کییه فرمانییده مجاهییدین در آن نبییرد بییود‪ ،‬در جریییان جنییگ از ناحیییه شییکم‬
‫جراحت برداشت که در نتیجه رودههایش برون آمد‪ .‬آنگاه دکتور عمر رودههای او را دوباره بهجا‬
‫کییرد و بییا تییار و سییوزن عییادی شییکمش را دوخییت و در روشیینایی چییراغ بییه تییداوی او پرداخییت تییا‬
‫باالخره شفا یافت‪ .‬پ از آنکه فرمانده عبا صحتمند گردید‪ ،‬اسپ خود را به دکتیور عمیر هدییه‬
‫داد‪ ،‬اما او از قبو آن معرر خواست‪.‬‬
‫***‬
‫در فاصله میان انجمین و اسیکازر‪ ،‬بیرادر جعفیر میا را همراهیی مییکیرد‪ .‬وی کیه ییکتین از‬
‫مجاهدین یمن بوده و آن روز در قسمت انجمن بیا میا سیرخورد‪ ،‬تیازه از بورکیه برگشیته بیود‪ .‬او ده‬

‫‪98‬‬
‫مییاه تمییام در سییمت شییما ب یهسییر بییرد کییه طییی اییین میید از منییاطق چییاهآب‪ ،‬رسییتا ‪ ،‬ینگیییقلعییه و‬
‫دشتیقلعه دیدن کرده است‪ .‬وقتی به ینگیقلعه رفت‪ ،‬فق یک روز از فت آن گرشته بود‪ .‬این منطقه‬
‫به دست قاضی کبیر‪ ،‬از فرماندهان حزب اسالمی‪ ،‬فت گردید‪ .‬جعفر از قاضی کبیر بیه میا صیحبت‬
‫کرده‪ ،‬گفت‪ :‬وی ابتدا تیاب جمعییت بیود و بعیداا بیه حیزب اسیالمی پیوسیت‪ .‬آنچیه او را بیه ایین کیار‬
‫واداشت‪ ،‬آن بود که باری قوماندن عبدالصمد که بعدها خداوند او را گمراه کرد و به دولت پیوست‪،‬‬
‫از تمام فرماندهان زیردسیت خیود خواسیت تیا حیزب اسیالمی را از منطقیه براننید‪ ،‬امیا قاضیی کبییر‬
‫نسریرفت و در واکنش به آن‪ ،‬جانب حزب اسالمی را گرفیت‪ .‬سیس عبدالصیمد شخصیا ا وفیاداریا‬
‫را به دولت اعالم کرد که اکنون در منطقه رستا مرکز دارد و این مرکیز بیا چنید طییاره و تانیک‪،‬‬
‫مجهییز میییباشیید و تمییا مسییتقیم بییا رو هییا برقییرار کییرده اسییت‪ .‬رسییتا در مجمییو در محاصییره‬
‫مجاهدین بهسر میبرد و انشا هللا بهزودی فت خواهد شد‪.‬‬
‫من خطاب به جعفر گفتم‪ :‬در طی این مد ‪ ،‬چه چیز از همه بیشتر بر تو ممثر افتیاد گفیت‪:‬‬
‫آنچه بیش از همه مرا تحت تأثیر قرار داد‪ ،‬همانا شخصیت ابوابراهیم مییباشید‪ .‬وی از روزگیاری‬
‫که بیا ابیوابراهیم سیسری کیرده بیود‪ ،‬صیحبت نمیود و بییت ذیی را کیه از سیرودههیای ابوشیهید یمنیی‬
‫میباشد‪ ،‬زمزمه کرد‪:‬‬
‫إیماننییییا طعمییییه قیییید أخجیییی العسییییال‬ ‫کانیییت مجالسییینا فیییی کییی متکیییأ‬

‫یعنی‪:‬‬
‫در آن مجل که حکمیت بیود و هیم دیین‬ ‫گییییوارا بییییود مییییا را طعییییم صییییحبت‬
‫کیییه کیییام میییا بیییه ایمیییان گشیییت شییییرین‬ ‫زنیییییام خیییییود عسییییی شیییییرمید آنگیییییه‬

‫جعفیر عییالوه نمییود کیه در خییال اییین مید ‪ ،‬عمیالا بییرایم ثابیت شیید کییه وقتیی حضییر عثمییان‬
‫رضییهللا عنیه مییگویید‪« :‬بسیا کارهیایی اسیت کیه بیا زور بیرآورده مییشیود‪ ،‬نیه بیا داوری قییرآن»‪،‬‬
‫منظور چیست ! باری یکتن از فرماندهان به نام انجینر قسیم سیگار و نسوار را در مناطق تحت‬
‫تسل خود ممنو اعالن کرد و به مردم سفار نمود تا ریشهای خیود را بگرارنید‪ .‬مجاهیدین همیه‬
‫به او تن دادند بهجز یک نفر که از التزام به آن سر باز زد‪ .‬آنگاه انجینر قسیم او را به شیال بسیت‬
‫تا جزای این بیباکی را ببیند‪ .‬ما به او گفتیم‪ :‬چرا او را با شال میزنی گفت‪ :‬او با پند و اندرز به‬
‫راه نیامد‪ ،‬پ همین شال است که او را به راه خواهد آورد‪.‬‬
‫باری دیگر بیه قومانیدان امیینهللا از فرمانیدهان مجاهیدین‪ ،‬اطیال دادنید کیه گوییا اهیالی فیالن‬
‫قریه به نماز جماعت حاضر نمیشیوند‪ .‬آنگیاه وی همیه را بیه وقیت ظهیر در مسیجد گیردهم آورد و‬
‫نماز ظهر را باهم به جماعت ادا کردند‪ .‬سس به آنها دستور داد که تا نماز عصر همان جا بمانند‬
‫و به همین ترتیب تا نماز خفتن به آنها اجازه خروج از مسجد نداد‪ .‬وقتی نماز خفتن را به جماعیت‬
‫ادا کردند‪ ،‬به آنان دستور داد تا در خود مسجد به خواب روند‪ .‬ایین همیه بیهخیاطر آنکیه دوبیاره از‬
‫جماعییت سییر بییاز نزننیید‪ .‬بییرادر ابییوجعفر نیییز بییه نوبییه خییود از کییرم و غیییر مییرد و زن افغانسییتان‬
‫اظهار تعجب و تقدیر نمود‪.‬‬
‫حوالی ساعت چهار بعد از ظهر بود که به منطقیه اسیکازر مواصیلت ورزییدیم‪ .‬در آن جیا بیه‬
‫خانه پدر مال محمد جان رفتیم‪ .‬مال محمد جان اولین کسی بود که جهاد را در بدخشیان آغیاز کیرد و‬
‫بیییه تیییاریخ ‪ 18‬بیییرج حمییی سیییا ‪ 1358‬خورشییییدی منطقیییه کیییران و منجیییان را از تصیییرف دولیییت‬
‫کمونیستی‪ ،‬آزاد ساخت‪ .‬تا باالخره دولت در صدد بازپ گیری دوباره آن گردید‪ ،‬اما محمد جان در‬
‫راه دشمن کمین گرفت که طی آن شصت تن از سربازان مسل ارتش را به اسیار خیود درآورد و‬

‫‪99‬‬
‫از آن به بعد فرمانروای کران و منجان شد‪ .‬دیری نگرشته بود که اهالی منطقه که اکثراا اسیماعیلی‬
‫هستند‪ ،‬یکباره به دولت پیوستند و دست از همکاری با مجاهدین برداشتند‪.‬‬
‫ناگفته نماند که کران و منجان عبار از یک عالقهداری در والیت بدخشیان مییباشید کیه از‬
‫دو بخش ذی تشکی یافته است‪:‬‬
‫‪« .1‬کران» که از قسمت انجمن تا ربیاط را دربیر مییگییرد‪ .‬سیاکنین آن‪ ،‬همیه از اهی سینت‬
‫هستند و رباط جزئی از آن بهشمار میرود‪.‬‬
‫ا‬
‫‪« .2‬منجییان» کییه از قسییمت ربییاط تییا مجاهییدکوت را شییام میییشییود‪ .‬اهییالی آن عمومیا اتبییا‬
‫مرهب اسماعیلیه هستند‪.‬‬
‫خالصه اینکه دولت با پشتیبانی اهالی منجان به تاریخ ‪ 12‬جیوزای سیا ‪ 1359‬درسیت پین‬
‫ماه پ از تجاوز علنی قشون سرخ شوروی بر افغانستان‪ ،‬علیه محمد جان یور برد که منجر بیه‬
‫شهاد وی در ‪ 23‬می ‪1980‬م گردید و منطقه کالا بیه تصیرف دولیت درآمید و بیا همیین حیا بیاقی‬
‫ماند تا آنکه احمد شاه مسعود دوباره آن را پ گرفت‪ .‬محمد جان به هنگام شهادتش بیست و هشیت‬
‫سا عمر داشت و حاال از او همسر و سه دختر باز مانده است‪ .‬در آن وقت قوماندان عبدالبصیر‬
‫خالد در اسکازر معلم بود و زیر دست میال محمید جیان بیه جهیاد آغیاز کیرد‪ .‬پیدر کیه از او بیه میا‬
‫قصه میکرد‪ ،‬به لهجیه محلیی گفیت‪« :‬سیه عیاجزه از او مانیده اسیت»‪ .‬عیاجزه بیه تعبییر آنهیا یعنیی‬
‫دختر خردسا ‪ .‬آنها به طبقه اناث «سیاهسر» نیز میگویند‪ .‬چنان مینمایید کیه ایین اصیطالح را از‬
‫گفتار حضر عایشه رضیهللا عنها در حق زنان انصار استنباط کرده اند؛ آن جیا کیه در اشیاره بیه‬
‫زنییان مدینییه پی از نییزو سییوره نییور چنییین فرمییود‪« :‬آنهییا چییون زاغهییا بییه دنبییا رسییو خییدا در‬
‫حرکت شدند»‪.‬‬
‫در اسییکازر بییا آقییای فرمییو ‪ ،‬مسییئو دیسوهییای مهمییا جبهییه‪ ،‬نیییز سییرخوردم‪ .‬وی از مییردم‬
‫خوستوفرنگ و بهخصوص از خود قریه فرنگ بیه میا قصیه جیالبی کیرده‪ ،‬گفیت‪ :‬در سیا ‪1363‬‬
‫مجموعه بزرگی از مجاهدین پنجشیر به سوی خوست متواری شیدند‪ .‬پی از جابیهجاشیدن آنهیا در‬
‫خوسییت‪ ،‬هواپیماهییای دشییمن همییهروزه بییه سییراغ مییا میییآمدنیید و در هییر موق ی بییر فییراز مییا بمییب‬
‫میریختند و به دنبا آن کماندو پیاده میکردند‪ .‬روزی نامهای از جانب مسعود بیه دسیترسیم قیرار‬
‫گرفییت کییه در آن هشییدار داده بییود کییه قییرار اسییت فییردا در خوسییتوفرنگ نیییروی کمانییدویی فییرود‬
‫آورده شود‪ .‬من به مردم خوست اطال دادم تا هرچه عاج خانههای شان را ترک گفته و به کوهها‬
‫پناه ببرند‪ .‬یکتن از علما را به طرف فرنگ فرستادم تیا میردم را از ایین امیر آگیاهی دهید‪ ،‬امیا از‬
‫قضییا او بییه دام رو هییا افتییاد کییه بیدین ترتیییب اهییالی منطقییه کییامالا بیییخبییر ماندنیید‪ .‬در روز مابعیید‪،‬‬
‫کماندو پیاده شد و چه و هشت تن از اهالی بیگناه آن جا را کشتند‪ .‬چند روز پ ‪ ،‬من خودم بیه آن‬
‫قریه رفتم تا به آنها تعزیت گویم‪ .‬آنها خطاب بیه مین گفتنید کیه اینهمیه بیال و تبیاهی را شیما سیبب‬
‫شده اید‪ .‬من در مقام تسالی آنها گفتم‪ :‬شما از روز او انقالب به جهاد نسرداختیید‪ ،‬لیرا خداونید ایین‬
‫ابتال را بر سر شیما آورد تیا آن نقیصیه را جبیران کنید‪ .‬بایید بدانیید کیه هرییک از ایین چهی و هشیت‬
‫شهید برای هفتاد تن از نزدیکانش در پیشگاه خدا شیفاعت خواهید کیرد و همیه را بیا خیود بیه بهشیت‬
‫خواهد برد‪ .‬شاید که خداوند با این آزمون‪ ،‬تقصیر گرشته تان را عفو کرده باشد‪.‬‬
‫***‬
‫به روز یکشنبه ممرخ ‪ 9‬اکتوبر ‪1988‬م از اسکازر به صوب جنگ رخ ماندیم‪ .‬ابتدا اسیپ‬
‫نداشتیم تا سوار شویم‪ ،‬لرا میبایست انجینر عتیق که در واق کارگردان با تیدبیر سیفر میا بیود‪ ،‬چنید‬
‫رأ اسپ را برای ما گرایه گیرد‪ .‬باالخره برای من و ابوحارث و عبدهللا ان و پسرم ابراهیم چند‬
‫اسپ را به کرایه گرفت‪ .‬کرایه هر اسپ از آن جا تا به پاکستان‪ ،‬بیسیت هیزار افغیانی کیه معیاد دو‬
‫هزار کلدار میباشد‪ ،‬تمام شید‪ .‬پسیر دیگیرم حریفیه ییک اسیپ را بیرای خیود از قسیمت انجمین در‬

‫‪100‬‬
‫بد پانزده هزار افغانی کرایه گرفته بود؛ چون اسپها در انجمن بسیار بوده و اجیوره آن هیم نسیبتا ا‬
‫ارزانتر میباشد‪.‬‬
‫ا‬
‫این بار من سوار اسپ نیرومندی شده‪ ،‬بهراه افتادم‪ .‬استاد ربانی که معمیوال در طیو سیفر‬
‫تنها از یک اسپ کار میگرفت‪ ،‬دوشادو مین در حرکیت بیود‪ .‬اسیپ او نییز خیلیی قیوی و زرنیگ‬
‫بود‪ .‬در سلسله راه‪ ،‬هوای مسابقه اسپدوانی بر سر ما زد‪ .‬لرا هیردو بیه مسیابقه پیرداختیم‪ .‬بیاالخره‬
‫میدان این مسابقه گوارا تا رفت‪ ،‬گرمتر شد و پای متباقی برادران همسفر ما نیز بدان کشیده شد‪ .‬در‬
‫بحبوحییه اییین جییو وخییرو د نییواز در حییالی کییه سییوار بییر اسییپهییا بییودیم‪ ،‬مییوج شییادی و هلهلییه‬
‫سراپای ما را فرا گرفته بود‪ .‬صحنهای بود که آدمی را به یاد مسیلمانان پیشیین و ییاران رسیو خیدا‬
‫مییانییداخت کییه ایین سییرزمینهییا را فیت کییرده بودنیید‪ .‬نیهتنهییا اییین جیا بلکییه هییر بیاری کییه بییا مشییکلی‬
‫برمیخوردیم و یا تلخیای را میچشیدیم‪ ،‬هماندم یاد صحابه کرام که به یمن فداکاریها و زحما‬
‫شییان خداونیید نییور اسییالم را بییه سییرزمین افغانسییتان تابانیید‪ ،‬در د و روان مییا زنییده میییشیید‪ .‬وقتییی‬
‫خستهگی راهپیمایی در فراز و نشیب کوت ها مرا میآزرد و یا سردی جانکاه شبها از جیام تلخیش‬
‫به من میچشاند و باالخره هر بار که به رنجی درمیافتادم و مشقتی میدیدم‪ ،‬دست نیایش به درگاه‬
‫خدا باال میبردم و برای اصحاب کرام دعا میکردم‪.‬‬
‫خودم سوار بر اسیپ و در راه روان بیودم‪ ،‬امیا در آسیمان خییالم هیزار خیاطره پیر مییزد کیه‬
‫هردم مرا به هر طرف میبرد‪ .‬اسپ گاهی مرا به کوه میکشید و دمی از فراز آن به زیر میآورد‪،‬‬
‫گهی بروک میکرد و گاه میلغزید‪ ،‬لحظهای به زانو میخورد و باز میایستاد‪ .‬ییکبیار کیه لغزیید‪،‬‬
‫مرا بر روی سنگالخی انداخت که اگر خدا نجاتم نمیداد‪ ،‬یا سخت لگدمالم میکرد و یا که بر روییم‬
‫سم مینهاد! آخر چه چیز به خاطرم مییگرشیت و در آسیمان خییالم پیر مییزد مین از همیت و عیزم‬
‫راسخ فرزندان آن نس پیشتاز و پیشآهنگ که به روزگار عمیر و عثمیان‪ ،‬سیرزمین افغانسیتان را‬
‫فت کردنید‪ ،‬احسیا شیگفتی مییکیردم‪ .‬ییادم از عبیدالرحمن بیه سیمره‪ ،‬آن صیحابی برومنید و دلییر‪،‬‬
‫میآمد که برای اولین بار کاب را فت کرد و غنایمش را به فاتحان همرکابش تقسییم نمیود‪ .‬در سینن‬
‫ابوداود ضمن اسناد حدیثی چنین آمده است‪« :‬حدثنا عبدالرحمن بن سمره فی کابو قا ‪.»...‬‬
‫همچنان یاد شیرین احنیف بین قیی همیان صیحابی عظیمیی کیه هیرا و غیرب افغانسیتان بیه‬
‫دسییتش فییت گردییید‪ ،‬ب یهسییان نسیییم صییب گییاهی بییه بوسییتان خیییالم میییدمییید و فضییای قلییبم را معطییر‬
‫میساخت‪ .‬سس به یاد صله بن اشیم‪ ،‬آن مرد پارسا و زاهد سنگرنشین و تابعی جلی ‪ ،‬میافتادم کیه‬
‫گرچه عمر دراز به یک صد و سیی سیا رسییده بیود‪ ،‬امیا دسیت از جهیاد و شمشییر برنداشیت تیا‬
‫آنکه یکجا با فرزند د بند طی کارزاری در منطقیه سیسیتان از منیاطق جنیوبغربیی افغانسیتان‬
‫که گمان میرود فراه و نیمروز فعلی باشد‪ ،‬به درجه شیهاد نایی آمید‪ .‬تیابعی دیگیری کیه او را در‬
‫یکی از جنگهای پیرامون کاب همراهی میکرد‪ ،‬میگوید‪ :‬شبهنگام او را مراقبت کیردم تیا ببیینم‬
‫که چه میکند دیدم که در تاریکی شب به سوی جنگلیی رخ مانید و بیه آن داخی شید‪ .‬مین از پیی او‬
‫رفتم و از دور نظارها میکردم‪ .‬وضو ساخت و همان جا نمازخواندن گرفت‪ .‬هنوز نماز تمام‬
‫نگشته بود که پلنگی به صوب او آمد‪ .‬وجود من از بییم و تیر بیه لیرزه افتیاد و قلیبم تسییدن گرفیت‪.‬‬
‫سس به درختی باال رفتم تا ببینم که پلنگ با او چه خواهد کرد دییدم او هنیوز غیر درییای نییایش‬
‫است و بیخیا گاه به رکو میرود و گیاه بیه سیجده مییافتید‪ .‬پلنیگ خیود از ایین صیحنه‪ ،‬بهیتزده‬
‫گردید و دیری در کنار او ایستاد تا باالخره او را به حا خود گراشت و از آن جا رفت‪.‬‬
‫بییا خییود میییگفییتم کییه مییا اینییک در کییاروانی سراسییر مجهییز قییرار داریییم کییه سییاربان آن رهبییر‬
‫جمعیت اسالمی است‪ ،‬بزرگمردی که پا دارانش همه هر لحظه بیهپیا انید و خیدمتگیرارانش همیه‬
‫گو به فرمان‪ ،‬غرا و آب به هر جا تیار است و آماده‪ ،‬نه کسی شکایت از برهنیهگیی دارد و نیه از‬
‫کمنانی! در سلسله راه به قصد راحت ما استراحتگاهها ساخته اند‪ ،‬مجاهدین بهخاطر انجیام خیدمتی‬

‫‪101‬‬
‫از یکدیگر سبقت میجویند‪ ،‬به هر طرف میبینی که مردم از دیدار رهبر خود شاد اند و مسرور؛‬
‫چه این بار نخست است که او سری به این جا زد و راه از میان آنها برد‪ .‬با اینهمه‪ ،‬فشیار رنی و‬
‫مشقت از این سفر و آنچه در خال آن از مشکال و ناخوشیها بر سر ما آمید‪ ،‬دو میا خمییده و‬
‫د از سینه برآورده! پ چه رسد به آن دسته از صحابیان جان بر کفیی کیه از سیرزمین صیحرایی‬
‫و سییوزان عییرب بییه اییین جییا سییر زدنیید و حییا آنکییه در میید حیییا خییویش بییرف و یییخ را ندیییده و‬
‫مسا نکرده بودند؛ نه چون ما غرا و پوشاک داشتند و نه آنقدر مجهیز بودنید‪ .‬عیالوه بیر آن‪ ،‬همیه‬
‫مردم با آنها به ستیزه برخاستند و با شمشیر و سرنیزه به استقبا شان رفتند‪ ،‬نه با ترانه و لبیک و‬
‫خو آمدید!‬
‫پییشتییر از آنکیه در راه بازگشییت مییان مجاهیدکوت را طییی کنییم‪ ،‬خبییر رسییید کیه پیین نفییر از‬
‫مجاهدین کندز بر فراز آن کوه از شد یخباد‪ ،‬جا مانده و منجمد شده اند و کهنسا دیگری نییز بیه‬
‫نزدیکی آنها پیدا شده که هردو پایش به انجماد گراییده بود و جان نیمه بر تن داشت! تا آنکه ناچار‬
‫هردو پایش را بریدند و همچنان سه تن دیگر که از آن جا رد میشدند‪ ،‬یکباره ناپدیید شیدند و هییچ‬
‫از آنها اثر یا خبری نیست‪ .‬شش ماه تمام انتظار باید کشید تا برف ذوب شود و باالخره اجساد آنان‬
‫عیان گردد‪ .‬این هم که تیا هنیوز آغیاز زمسیتان اسیت و سیردی بیه اوج خیود نرسییده و راه ییکسیره‬
‫مسدود نگردیده است‪ ،‬پ چه رسد به هفت کوت نورسیتان ! چیه بسیا پیکرهیای پیاکی کیه تیا هنیوز‬
‫زیر انبارهای برف آن مدفون مانده اند و مجاهدانی که در میان صیخرههیای عظییمش گییر افتیاده و‬
‫تنها خدا است که از حا و سرنوشت شان خبر دارد‪ .‬چه بسا صحابیان و تابعین که در این گوشه و‬
‫کنییار دورافتییاده‪ ،‬شییکار شیییرها و درنییدهگییان شییدند و دالوران پیییشتییازی کییه در اییین دیییار‪ ،‬غییر‬
‫رودخانهها گشتند‪.‬‬
‫از این دست خاطرهها بود که پیاپی به فکر و خیالم گرر میکرد و دمادم مرا به خیود مشیغو‬
‫میداشت‪ .‬نوار قصهگوی تاریخ هم لحظهای نمیایستاد و هر دم از گرشتهها قصهای به من میگفت‬
‫و باز همه روی یک نقطه میچرخید‪ .‬بارها به برادران میگفتم کیه گمیان نمییکینم در مییان فاتحیان‬
‫مسلمان پیشین‪ ،‬بهویژه صحابه کرام‪ ،‬کسی یا گروهی برتر و مأجورتر از آن دستهای باشند که ایین‬
‫سرزمینها را که پر از برف و جنگال و درندهگان و هیزاران آفیت اسیت‪ ،‬فیت کیرده انید‪ .‬حقیا کیه‬
‫آنهیا نمونییههییای برتییری بیوده انیید کییه مییا در مقایسیه بییا جییاه و منزلییت عیالی شییان‪ ،‬وزن گیییاه را هییم‬
‫نداریم‪ .‬اکنون که شمهای از مشکال و زحما آنان را در این جا احسا کرده ایم‪ ،‬به این حقیقیت‬
‫سخت معترفیم و آن را از د و جان میپریریم و در برابر عظمت و نیروی اراده و ایمان آنان گیچ‬
‫مانده ایم‪.‬‬
‫***‬
‫باری از استاد ربانی پرسیدم‪ :‬چه باع است که ایین کیاروانهیا دیرتیر انتظیار میکشیند و تیا‬
‫که موسم برفباری فرا نرسد‪ ،‬بهراه نمیافتند وی به پاسخ گفت‪ :‬حقیقیت ایین اسیت کیه آمیادهکیردن‬
‫یک قافله‪ ،‬کار آسانی نیست و گاهی از توان ما باالتر میباشد‪ .‬هر جبهه چشیم بیه راه ایین اسیت کیه‬
‫چه وقت کاروان اکماالتیا را مجهز کنیم و بفرستیم‪ .‬عیالوه بیر آن‪ ،‬کراییه و اجیوره هیر قافلیه بیه‬
‫نوبه خود یک معضله بزرگ دیگری را تشکی میدهد‪ .‬اجوره هر اسپ و قاطر‪ ،‬احیانا ا به سه صید‬
‫دوالر بالغ میگردد‪ .‬بنا ا اگر یک کاروان متشک از صد اسپ و قیاطر باشید‪ ،‬پی در مجمیو سیی‬
‫هزار دوالر پرداخت بایید نمیود تیا کیه تنهیا مصیرف حمی و نقی آن را پیوره کنید و اگیر متشیک از‬
‫هزار اسپ باشد‪ ،‬اجوره آن به سه صد هزار دوالر خواهد رسید‪ .‬شک نیست که این خود یک مبلیغ‬
‫هنگفتی است که گاهی چنان مینماید که حتی برای خریداری اسپ و قاطر برای نق و انتقا میواد‬
‫مورد نیاز مجاهدین‪ ،‬کافی باشد و نیازی به کرایهگیری نباشد‪ .‬مثالا کرایه یک اسپ‪ ،‬نییم ییا بییشتیر‬
‫از نیم قیمیت آن را پیوره مییکنید‪ ،‬پی چیرا مجاهیدین اسیپ و قیاطر خرییداری نمییکننید تیا خیود بیه‬

‫‪102‬‬
‫پرور آن بسردازند و توس آن لوازم خود را نق دهنید البتیه میا پییش از ایین‪ ،‬روی همیین قضییه‬
‫غور نموده و از دیدگاه اقتصادی بیه مطالعیه آن پیرداختیم و بیاالخره درییافتیم کیه اسیتفاده از سیسیتم‬
‫کرایهگیری نسبتا ا بهتر بوده و زحمت و تکلیف زیادی به دنبا ندارد‪.‬‬
‫بدیهی است که صاحب اسپ‪ ،‬فرامیو نمییکنید کیه غالبیا ا اسیس در طیو راه تلیف مییشیود‪.‬‬
‫البته این هم در حاال طبیعی که از گزند دشمن بیمی نداشته باشد‪ ،‬اما دو ییا سیه سیا پییش‪ ،‬بسییار‬
‫کم اتفا مییافتیاد کیه کیاروانی بیه سیالمت از شیر دشیمن بیه منیز برسید‪ .‬گیاهی بیا تانیک در کمیین‬
‫میییینشسیییتند و گیییاهی بیییا هلیکیییوپتر از هیییوا بیییه جیییان کیییاروان مییییافتادنییید‪ .‬دشیییمن غالبیییا ا از طرییییق‬
‫جاسو های خویش که در هر جبهه از آنها استخدام کرده است‪ ،‬خبر کاروانها را میگرفیت و از‬
‫جزئیا رفتوبرگشت آنها مطل میشد‪.‬‬
‫هرگز فرامو نمیکنم که باری کاروان شهید موحد که به سوی پروان در حرکیت بیود و از‬
‫صد شیتر تشیکی یافتیه بیود‪ ،‬در عیرض راه توسی طییارا دشیمن تعقییب و سیرانجام بیهکلیی نیابود‬
‫گردید که بهجز یک شتر به سرمنز نرسید‪ .‬این هم در مناطق کوهستانی‪ ،‬پ چه رسد به سیاحاتی‬
‫که سراسر بیابان است و راه از د دشت میگررد و عبور از آن یک ماه کام را دربر مییگییرد و‬
‫در طو راه نه کوه است و نه درخت و حتی نه سنگ و صخرهای که بتوان به زیر خزید‪ .‬چنین‬
‫است که بسیار کم اتفا میافتد که قافلهای تا به سرمنز مقصود‪ ،‬جان به سالمت ببرد‪ .‬تصیور ایین‬
‫راه‪ ،‬هر دم مرا به ییاد آن دو شیهید گلگیون کفین‪ :‬یکیی ابیوحمزه از فلسیطین و دیگیری ابوعثمیان از‬
‫کویت که هردو از اولین شهدای مکتب خیدما بودنید‪ ،‬مییانیدازد‪ .‬آنهیا کیه ضیمن انجیام مسیئولیتی‬
‫صییحرای هلمنیید را بییه صییوب هییرا میییپیمودنیید‪ ،‬ناگهییان بییا کمییین دشییمن برخوردنیید و بییه مقصیید‬
‫نارسیده جان خود را از دست دادند‪ .‬حقیقتا ا که شهاد آنها تأثیر عمیقی بر د و روان آن دسیته از‬
‫برادران دیگر گراشت که از پی آنها به صحنه آمدند و یاد آنها به هر دلی نشان ماتم میزند‪.‬‬
‫با درنظرداشت آنچه گفته شید‪ ،‬صیاحبان اسیپ و قیاطر هیر انیدازه هیم کیه پیو مطالبیه کننید‪،‬‬
‫بازهم کم است‪ .‬برعالوه اینکه آنها همواره به پرور جانوران خود میپردازند و در طو مد‬
‫سفر‪ ،‬مرتب خیوراک آن را بیه وقیت مناسیب آمیاده مییسیازند و لحظیهای توجیه از آن برنمییدارنید‪.‬‬
‫شک نیست که هر اسپ و قاطر‪ ،‬ضرور به پا بانی درست دارد؛ قسمی که آن را بیا مهیار از‬
‫فراز و نشیبها براند و هم بداند که کی باید بخورد و چه وقت بنوشد و هر بیار نییاز را بیرآورده‬
‫سازد‪ .‬من خودم در جریان این سفر به این حقیقت پی بردم و صاحب اسپ را دیدم که در هر گام با‬
‫تو همراه میباشد و چون قلبش از چهارپایش جدایی ندارد‪ ،‬لحظهای تو را تنها نمیگرارد‪.‬‬
‫راستی من عالقه زیادی به اسپ پیدا کردم و محبتم نسبت به آن افزایش یافت‪ .‬البته همین امر‬
‫به من کمک کرد تا بسیاری از رموز و اشاراتی را کیه ضیمن احادیی نبیوی و ییا اشیعار عیرب در‬
‫زمان جاهلیت و اسالم در این زمینه وارد است‪ ،‬خوب درک کنم‪ .‬من به مفهوم این حیدی بهتیر پیی‬
‫بردم که امام احمد به روایت از ابن مسعود نق میکند که رسو خدا صلی هللا علیه وسلم فرمودنید‪:‬‬
‫«اسپها سه قسم اند‪ :‬اسپ رحمانی‪ ،‬اسپ شیطانی و اسپ انسانی‪ .‬اسپ رحمانی همان است کیه در‬
‫راه خدا بهکیار افتید‪ .‬پی علیف‪ ،‬سیرگین و ادرار ایین اسیپ همیه در مییزان اعمیا صیاحبش حسیاب‬
‫خواهد شد‪ .‬اسپ شیطانی آن اسیت کیه گیاه در راه قمیار و گیاهی در بخیش گیرو بیهکیار گرفتیه شیود‪.‬‬
‫اسپ انسانی اما همان است که آدمی نگاهش داشته و آن را پرور کنید‪ .‬پی ایین گونیه اسیپ‪ ،‬فقیر‬
‫را پوشش است»‪.‬‬
‫من اسپ انسانی را خوب شناختم؛ آنگاه که دیدم صاحبان آن با درآمدی که از طریق کرایه و‬
‫اجییوره آن بییه دسییت میییآورنیید‪ ،‬امییرار معییا میییکننیید‪ .‬آنهییا در طییو راه از اسییپ خییود فاصییله‬
‫نمیگیرند‪ ،‬چنانکه گویی در رفتار با تو به مسابقه میپردازند‪ .‬جان شان در گرو اسپ شان است و‬

‫‪103‬‬
‫بسیار در هرا میباشند تا مبادا بال و آفتی سراغ حیوان شان را بگیرد و از ایینکیه اسیپ شیان را‬
‫سرعت دهی‪ ،‬سخت آزرده میشوند‪.‬‬
‫در حین بازگشت از اسکازر به سیوی جنگی ‪ ،‬مین و حیارث و جعفیر هرییک اسیسی را کراییه‬
‫گییرفتیم و آندم کییه از د صییحرای ک یران ره میییگشییودیم‪ ،‬هییوای اسییپدوانییی بییر سییر مییا زد‪ .‬امییا‬
‫نمیدانستیم که صاحبان اسپها از این کار ما آزرده خواهند شید‪ .‬وقتیی بیه قسیمت «شییران» مرکیز‬
‫غند الفت رسیدیم‪ ،‬قوماندان امین خان به ما دعو داد تا چاشت را با او صرف کنیم‪ .‬باالخره به آن‬
‫جا رفته‪ ،‬اسپها را بر دروازههای غند بسیتیم و خیود وارد مهمیانخانیه شیدیم‪ .‬وقتیی بیرون آمیدیم و‬
‫قرار بود که ادامه راه به سوی جنگ را بسیماییم‪ ،‬متوجه شدیم کیه اسیپهیا سیر جیای خیود نیسیتند و‬
‫ناپدید شده اند! آنگاه حیر زده شدیم و بعداا به ما معلوم گردید که صیاحبان آن اسیپهیا از کیرده میا‬
‫بهشد خشمگین شده انید‪ ،‬بیه حیدی کیه یکیی از آنهیا در اثنیایی کیه میا اسیپهیا را بیه سیرعت جلیو‬
‫میراندیم‪ ،‬از غصه به گریه آمده و پیوسته میگفته است‪« :‬اسپ مرد‪ ،‬اسپ مرد»‪ .‬از ایینرو وقتیی‬
‫آنها به غند الفت رسیدند‪ ،‬اسپهای خود را گرفتیه و بیدون آنکیه اجیورهای بخواهنید‪ ،‬از راهیی کیه‬
‫آمده بودند‪ ،‬برگشتند‪.‬‬
‫اینهمه در واق گفته یکی از شعرای جاهلی عرب را به یادم مییآورد کیه در حیق اسیسش کیه‬
‫«سکاب» نام داشت‪ ،‬چنین سروده است‪:‬‬
‫نفی ال تعار وال تبا‬ ‫أبیت اللعن أن سکاب علق‬
‫به این معنا که سکاب اسپ خوب و خو نمایی است که نه بیه عارییت داده مییشیود و نیه بیه‬
‫فرو میرسد‪.‬‬
‫وقتی انسان اهتمام بالغ اسپداران به اسپهای شیان را مییبینید‪ ،‬تعجیب مییکنید‪ .‬امیا نبایید از‬
‫نظییر دور داشییت کییه همییین اسییپهییا مایییه روزی و مصییدر مصییارف روزگییار شییان انیید‪ .‬از اییینرو‬
‫همواره به خدمت و پرور آنها میپردازنید‪ ،‬قسیمی کیه از قمچیین گرفتیه تیا خیورجین و غییره بیه‬
‫همه اهتمام میورزند و مرتب مواظب کاه و جو آنها میباشند‪ .‬حتی نیمه شبهیا از خیواب شییرین‬
‫بیدار میشوند تا به آنها آب و علف دهند‪.‬‬
‫***‬
‫وقتی در قسمت شیران متوجیه شیدیم کیه اسیپهیا ناپدیید شیده انید‪ ،‬بهیتزده شیدیم و در حییر‬
‫افتادیم که چهگونه ادامه راه را بسیماییم‪ .‬تا باالخره قوماندان امین اسپ خود را حاضیر کیرد و در‬
‫اختیییار میین قییرار داد و همچنییان دو تیین از زیردسییتان خییود را بییا میین فرسییتاد تییا در طییو راه مییرا‬
‫همراهی کنند و یک چسن را نیز به عنوان تحفه برایم بخشید‪ .‬برای دو فرزندم نیز از دستمیا هیای‬
‫گ دوزیشده و کالهای قشنگ افغانی‪ ،‬هدیه داد‪ .‬سس بهراه افتادیم‪ .‬ابوحیارث و ابیراهیم هیردو بیر‬
‫اسپ دیگری به دنبا من روان بودند‪ .‬حریفه که اسپ مستق داشت‪ ،‬در آن جا درنگیی کیرد و کمیی‬
‫بعدتر از ما حرکت نمود‪.‬‬
‫باالخره آفتاب غروب کرد و شب پرده سیاهش را بر زمین‪ ،‬پهین نمیود و همیهجیا را تیاریکی‬
‫فرا گرفت‪ .‬شد سرما رفته رفته‪ ،‬تندتر میشد‪ .‬مدتی توقف کردیم و نماز شیام را بیا مجاهیدین ادا‬
‫نمودیم و به دنبا آن ما نماز خفتن را به جم تقدیم ادا کردن گرفتیم و برای بیرادران افغیانی چنیان‬
‫وانمود ساختیم که گویا ما داریم سنت شام را میخوانیم؛ چون یکجاخوانیدن دو نمیاز بیه ییک وقیت‬
‫در نظر آنها یک عم کامالا نامأنو جلوه میکند‪ .‬ایین هیم بیه دلیی آنکیه در میرهب حنفیی «جمی‬
‫بین صالتین» جایز نیست‪ ،‬مگر در موسم ح و آنهم فق در دو وقت‪ :‬یکی هنگام مراسم عرفه که‬
‫میان ظهر و عصر جم تقدیم صور میگیرد و دوم در مزدلفه که شیام و خفیتن هیردو ییکجیا بیه‬
‫جم ی تییأخیر ادا میییشییوند‪ .‬حتییی اییین را هییم از جملییه مناسییک ویییژه ح ی میییشییمارند‪ .‬روی اییین‬
‫ملحوظا ‪ ،‬ما جرأ نمیکردیم تا آشکارا در حضور آنان‪ ،‬دو نماز را در یک وقت ادا کنیم‪.‬‬

‫‪104‬‬
‫در این جا به یک واقعییت مهیم اشیاره بایید کیرد کیه هرگیاه مجاهیدین عیرب خواسیته باشیند تیا‬
‫فعالیت آنان در متن جامعه افغانی ثمربخش افتد و خدما انسانی و اسالمی شیان بیه هیدف بسیونیدد‪،‬‬
‫پ البد خود را در چهارچوب مرهب حنفی عیار سازند و بیا دقیت تمیام از آن پییروی کننید‪ .‬وگرنیه‬
‫هیچ عربی نمیتواند که در چشم و د یک افغانی راه یابد‪ ،‬مگر در صورتی کیه بیه دیین او احتیرام‬
‫گرارد‪ .‬البته دین در نظر شهروند افغیانی‪ ،‬همیان میرهب حنفیی مییباشید‪ .‬پی هرکیه بیه نیوعی بیا آن‬
‫مخالفت کند‪ ،‬گویا با خود اسالم مخیالف بیوده اسیت‪ .‬هیر عربیی کیه وابسیته بیه میرهب امیام ابوحنیفیه‬
‫نباشد‪ ،‬وهابی است‪« .‬وهابی» در نظر آنها یعنی کسی که از ملت اسالم خیارج بیوده و منسیوب بیه‬
‫مرهب وهابیت که به عقیده آنها یکی از فرقههای ضاله است‪ ،‬میباشد‪.‬‬
‫شک نیست که عوام زیادی در کار بوده که این نو برداشتهای منفی از وهابیت را شک‬
‫داده است و البته این عوام ریشههای تاریخی که به چندین قیرن برمییگیردد‪ ،‬نییز دارد کیه اهیم آن‬
‫قرار ذی است‪:‬‬
‫‪ .1‬اختالفا میان دستگاه خالفت عثمانی و طبقه وهابیها که سبب شد تا عثمانیها علیه این‬
‫طبقییه قییرار گیرنیید‪ .‬بییدیهی اسییت کییه خالفییت عثمییانی جایگییاه خاصییی در د و ضییمیر‬
‫مسلمانان شبه قاره هند‪ ،‬پاکستان و افغانستان داشته و دارد که آن را ممثی خالفیت و تیاج‬
‫اسالم میدانسته اند‪.‬‬
‫‪ .2‬تبلیغا رسانههیای انگلیسیی کیه از دییر زمیانی بیدینسیو در جهیت پخیش و گسیتر ایین‬
‫برداشتها فعالیت داشیته اسیت‪ .‬بیه همیه روشین اسیت کیه رادییو ‪ BBC‬همیهروزه از ایین‬
‫نو تبلیغا را بیشتر دامن میزند تا مگر فضای اعتماد در میان عربهیا و افغانیان از‬
‫بین برود‪.‬‬
‫‪ .3‬اه تصوف که به نوبه خود نقش مهمی در این زمینه بازی کرده اند‪.‬‬
‫‪ .4‬اه تشی که تا حد زیادی در این مناطق بر ضد آنچه وهابییت خوانیده مییشیود‪ ،‬فعالییت‬
‫بهخرج داده اند‪.‬‬
‫با درنظرداشت آنچیه گفتیه شید‪ ،‬میا از بیرادران عیرب جیداا تقاضیا مییکیردیم تیا در نمازهیای‬
‫خویش مواظب مرهب حنفی باشند و از حرکاتی که با این مرهب جور درنمییآیید‪ ،‬بسرهیزنید و البتیه‬
‫در این خصوص‪ ،‬فتاوای زیادی از علما و در رأ آنها امام احمد بین حنبی ‪ ،‬امیام مالیک و شییخ‬
‫ابن تیمیه وارد است که همه این نظریه را تأیید میکنند‪ .‬ابن تیمیه رساله مستقلی در این زمینه تحت‬
‫عنوان «اختالف األئمه فی العباده» نگاشته است و در بسیاری از موارد منجمله در چندین جای از‬
‫مجموعیییه فتیییاوای خیییویش بیییه ایییین نکتیییه مهیییم شیییرعی‪ ،‬تصیییری کیییرده اسیییت‪ .‬وی پیرامیییون اصییی‬
‫«مصلحت» به تفصی سخن گفته که فشرده آن چنین است‪ :‬اگیر قیرار بیود کیه پابنیدی بیه بعضیی از‬
‫سنتها و یا امیور اسیتحبابی سیبب بیروز فتنیه شیود و در د هیا خلی ایجیاد کنید و بیاالخره منجیر بیه‬
‫آشییوب و اختالفییا ذا البینییی گییردد‪ ،‬پ ی بهتییر و محتییاطتییر تییرک آن اسییت؛ زیییرا محبییت متقاب ی‬
‫مسلمانان واجب و همبستهگی در میان آنها فرض اسیت و شیک نیسیت کیه فیرض مقیدم بیر سینت و‬
‫مستحب میباشد و همه امت به این واقعیت‪ ،‬اتفا نظر دارند‪.‬‬
‫موازنه و ترجی در میان مصیلحتهیا نییاز حییاتی بیه داشیتن علیم کیافی هیم در زمینیه مسیای‬
‫شرعی و هم در ناحیه آنچه به عقلیا مربوط میشود‪ ،‬دارد‪ .‬به این معنیا کیه اصیو و زیربناهیای‬
‫تشییریعی در ذهیین کسییی کییه پیرامییون همچییو یییک موضییو فتییوا صییادر مییکنیید‪ ،‬بییه قییو واضی و‬
‫روشن باشد و آن را درک کنید‪ .‬همچنیان آشینایی بیا واقعییتهیای موجیود و دریافیت و هضیم شیرای‬
‫محییی بییرای شییخص مفتییی خیلییی ضییروری اسییت‪ .‬ابیین تیمیییه سییخن جییالبی در اییین زمینییه دارد کییه‬
‫میگوید‪ :‬در باره مسای مربوط به جهاد‪ ،‬تنها از کسی فتوا باید خواست که دین را به درستی بفهمد‬
‫و با قضایای روز و آنچه از امور دنیا بهشمار میرود‪ ،‬آشنایی کام داشته باشد‪.‬‬

‫‪105‬‬
‫میا بارهیا روی همیین قضیییه بیا واکینشهییای تنید آن دسیته از جوانییان برخیوردیم کیه در جهییت‬
‫تطبیق سنت بدون اینکه شناخت کاملی با قواعد و اصو شرعی و یا حداق با واقعیتهیای موجیود‬
‫در داخ افغانستان داشته باشند‪ ،‬از خود حساسیت نشان میدهند؛ غاف از اینکه مردم افغانستان بیه‬
‫این نو قضایا خیلی اهمیت میدهند و نسبت به آن حساسیت دارند‪ .‬باالخره بخشی از همین جوانان‬
‫در هر جا تبلیغا بهراه انداختند که گوییا شییخ عبیدهللا عیزام ییک آدم میرهبی و ضید سیلفیت اسیت و‬
‫دارد با سنت مبارزه میکند‪ .‬سبحانهللا‪ ،‬این چه بهتان عظیم و افترای نابهجایی است!‬
‫حقیقت این است که با درنظرداشت شیرای موجیود جامعیه افغیانی‪ ،‬در مییان فریضیه جهیاد و‬
‫بعضی از حرکا جزئی نماز تضاد و تناقض برقرار است‪ .‬به این معنا که اگیر بخیواهیم روی ایین‬
‫حرکییا پافشییاری کنیییم‪ ،‬از ادای فریضییه جهییاد باییید دسییت شسییت و اییین خییود سییبب رمیییدن د هییای‬
‫افغانان از ما خواهد گردید که دوباره نه به حرف ما گو فرا خواهند داد و نه به تالشی کیه میا در‬
‫راه اصالح جهاد و طرز تفکر آنهیا بیهخیرج مییدهییم‪ ،‬اعتنیایی خواهنید کیرد‪ .‬بنیا ا آنچیه در داخی‬
‫افغانستان از همه مهمتر و کارآمدتر است‪ ،‬همانا دعو گران پخته و رسیدهای اند که تیا کنیون نقیش‬
‫بارزی در جهاد این ملت بازی کرده اند و از این پ هم مشکال و معضال آینده را همینها ح‬
‫و فص خواهند کرد و سرانجام به ییاری خیدا و بیا فعالییت مدبرانیه خیویش سیر از آسیتان ییک آینیده‬
‫شکوفان درخواهند آورد‪ .‬ما به نوبیه خیود همیواره از همیین طبقیه نخبیهگیان کیه در کشیورهای شیان‬
‫درگیر مسای مربوط به دعو بوده انید و در ایین زمینیه تجربیه کیافی اندوختیه انید‪ ،‬خواسیته اییم تیا‬
‫سری به این سوی کره خاکی زده و در عالج بیزرگتیرین قضییه امیت اسیالمی در عصیر حاضیر‪،‬‬
‫سهم گیرند‪.‬‬
‫بیتردید‪ ،‬قضیه افغانستان با لحاظ شرای و پیامدهایی که بیا خیود داشیته اسیت‪ ،‬در واقی ییک‬
‫موهبت بزرگ الهی بوده که همه مسلمانان متعهد را میسزد تا از هر سو به سراغ این چشمه زال‬
‫خییدادادی رو کننیید و از آب گییوارای آن جگییر و سییینه داغ شییان را خن یک سییازند و از همییین نقطییه‪،‬‬
‫گامی در جهت برقراری جامعه نوین اسالمی بگرارند و باالخره مسئولیت خود را در قبیا فریضیه‬
‫جهاد و مبارزه که خداوند از فراز هفت آسمان بدان سفار کرده اسیت‪ ،‬بیهانجیام برسیانند و از ایین‬
‫رهگرر به آرزوهای پیشین و دیرین خود جامه عم بسوشانند‪ .‬اکنون دروازههای جهاد در افغانستان‬
‫به روی همه باز است و این خود فرصت نایابی است که میباید هرچه زودتر آن را غنیمیت شیمرد‬
‫و با تمام نیرو از آن استفاده کرد و پادا عظیمی کمایی نمود‪ .‬سه انگاری و مهلتطلبی در چنیین‬
‫موق حسا ‪ ،‬نه به مصلحت اسالم بوده و نه هیچ سودی به امت اسالمی میبخشد‪ .‬پ کوشش باید‬
‫کرد تا به راهی گام نهاد که به منفعت دین و دنیا بانجامد‪.‬‬
‫من با اعتراف به فض بیکیران خداونید و منیت عظیمیی کیه بیر د و روانیم نهیاده اسیت‪ ،‬در‬
‫خدمت به جهاد افغانستان خیر بزرگی را میبینم که خداوند توفیق آن را به من داده است‪ .‬اکنون که‬
‫هفت سا از خدمتم در این عرصه میگررد‪ ،‬از د و جان میگویم‪ :‬بزرگترین نعمتیی کیه خداونید‬
‫پ از نعمت ایمان بیر مین ارزانیی داشیته اسیت‪ ،‬همانیا توفییق خیدمت بیه جهیاد افغانسیتان مییباشید؛‬
‫نعمتی که در سایه آن دلم روشنی‪ ،‬ضمیرم پختهگی و روح و روانم صفا یافت‪ .‬دنیا در نظرم نیاچیز‬
‫جلوهگر شد‪ .‬نسبت به شخصیتها و جریانها عمیقنگری برایم دست داد‪ .‬تجربیههیایم نضی گرفیت‬
‫و بییاالخره در خییال آن بییه هییر در سیری زدم و هییر حرکییت و جنییبش را آزمییودم‪ .‬واقعیا ا کییه تجربییه‬
‫بزرگی بود که مقیاسی به دستم داد تا بتوانم میزان کارآیی حرکتها را بسنجم و جوهر پییروان هیر‬
‫مدعی را دریابم‪.‬‬
‫آری‪ ،‬خود در صحنه حضور یافتم و در تالطم حادثهها رخنه کردم تا آنکه توانستم فرزنیدان‬
‫نهضت اسالمی را به کفه ترازو بگرارم و حجم واقعی آنیان را مشیخص کینم و مییزان توانیایی آنیان‬
‫در برابر تندبادهای حوادث و نیرو و شایستهگی آنان در پیشبرد امور و رهبری امتها و همچنیان‬

‫‪106‬‬
‫ارز همبسیتهگیی در میییان مبیارزان حاضییر در صیحنه را درک کینم‪ .‬اگییر زمینیه حضییوریافتن در‬
‫چنین فضای آکنده از آزمونها که فطر آدمی را صیق زده‪ ،‬غبار و آلودهگیها را از آن میزداید‬
‫و ویژهگیهای سرشت انسانی را به نمایش میگرارد‪ ،‬برایم دست نمیداد‪ ،‬هرگز نمیتوانسیتم کیه بیا‬
‫دعو ها و جریانا گوناگون گالویزی داشته باشم و با جهیتهیای مختلیف اسیالمی‪ ،‬روزگیاری را‬
‫بگررانم و باالخره حقایق را کشف کنم‪.‬‬
‫من دریافتم که «تربیت» رکن رکین و شرط اساسی آمادهسازی و آمادهگیگرفتن بیرای انجیام‬
‫مسئولیتهیای جهیادی بیوده و البید قبی از مجهزشیدن بیا سیالح و هیر نیو لیوازم دیگیر بایید تکمیی‬
‫گیییردد‪ .‬کسیییی کیییه تیییا هنیییوز ایییین پییی را نسیییسرده‪ ،‬هرگیییز ییییارای آن را نیییدارد کیییه بیییر حیییریم پیییر از‬
‫دشواریهای جهاد قدم نهد و اگر با نیروی حماسه توانست که به آن جا سری بزنید‪ ،‬دور نیسیت کیه‬
‫دست از مقاومت بردارد و راه بدبختی را پیش گیرد‪.‬‬
‫آری‪ ،‬بییا هییمزیسییتی اییین چنییین اسییت کییه انسییان ارز خییود را درمییییابیید و خییود را درسییت‬
‫میشناسد و کاستیهای تربیتیا را تشخیص میدهد و همچنان میتواند جماعتی را که منسوب به‬
‫آن است‪ ،‬ارزیابی نماید و از برج عاجی که در آن نشسته است‪ ،‬به ساحه واقعییتهیا فیرود آیید و بیه‬
‫میدان جنبش‪ ،‬حرکت‪ ،‬پویش و کارزار قدم گرارد‪ .‬با چنین زیسیتن اسیت کیه نفی آدمیی از افیراط و‬
‫تفری به تعاد و میانیهروی گرایییده‪ ،‬در برابیر مخالفیان موقیف فعیا و مثبیت مییگییرد‪ ،‬بیه حقیو‬
‫هیرک اعتیراف نمیوده و بیه هییچ صیور در حصیه دیگیران بیر اسیا حقید و کینیه و ییا اغییراض‬
‫کوچک‪ ،‬ستم روا نمیدارد‪ .‬با چنین زیستن است که نف آدمی به خیود جیرأ مییگییرد‪ ،‬قسیمی کیه‬
‫در همه حا به تقصیر خود اعتراف نموده و همیشه در پی جبران کاستیها و مبارزه بیا انحرافیا‬
‫میباشد‪.‬‬
‫با همزیستی منصفانه است که بسیاری از اختالفا در میان گروهها رف گردیده و در مقاب ‪،‬‬
‫نیروها و استعدادهای گوناگون در یک میدار بیه حرکیت افتیاده‪ ،‬از البیهالی حیوادث و رویدادهیای‬
‫گرم به سوی بهدستآوردن هدف مشترک‪ ،‬راه میگشاید‪ .‬با هیمزیسیتی مخلصیانه اسیت کیه بسییاری‬
‫از سیییو تفاهمهیییا برچییییده شیییده و بخیییش بزرگیییی از آلیییودهگییییهیییا و بییییاعتمیییادیهیییا کیییه در آغیییو‬
‫پنهانکاریها رشد و نمو کرده است‪ ،‬از بین میرود و هم انسان بیه ایین نتیجیه مییرسید کیه فعالییت‬
‫جدی در عرصه واقعییتهیا بیا خیواب و خییا شییرین‪ ،‬سیازگار نیسیت و ایینکیه آرمیانهیای بلنید را‬
‫مردان بلندهمتی میباید تا آن را در صحنه واقعیت و عم ‪ ،‬پیاده سازند و اییدهآ هیا را تحقیق عملیی‬
‫بخشند‪.‬‬
‫من از خال تجربه عملی دریافتم که گروههای اسالمگیرا مکمی ییکدیگیر انید و از تعیاون و‬
‫همکییاری متقاب ی در میییان شییان بییر اسییا نیکییویی و تقییوا گزیییری نیسییت‪ .‬هیییچ حرکتییی بییه تنهییایی‬
‫نمیتوانید کیه جامعیهای را بیه سیوی اسیالمیبیودن سیو دهید تیا آنکیه از نییرو و اسیتعداد مسیلمانان‬
‫استفاده نکند‪ .‬پ ناگزیر باید از هر آنچه در جهت سازندهگیی جامعیه اسیالمی و پییشرفیت فعالییت‬
‫اسالمگرایانه مفید واق میشود‪ ،‬استمداد جست و به یاری دین خدا برخاست‪.‬‬
‫***‬
‫سییرانجام بییه قسییمت جنگی مواصییلت ورزیییدیم‪ .‬اییین جنگی زار در عییرض راه موقعیییت دارد‪.‬‬
‫کاروانهایی که از این راه میگررند‪ ،‬در آن جا آتش برمیافروزند؛ چون سردی جیانکیاه آن‪ ،‬آدمیی‬
‫را خیلی اذیت میکند‪ ،‬به گونهای که وقتی انسان به آن جا میرسد‪ ،‬خواب از سر مییپیرد‪ .‬یگانیه‬
‫چاره همین آتشافروختن است که اکثراا از خ وخاشاک جنگ در آن کار گرفته میشود‪ .‬مسیافران‬
‫گرد آتش حلقه میزنند تا از فیض حرار آن مستفید گردند‪ .‬هرک سر به زانو میگیرارد و بسییار‬
‫میکوشد تا چند لحظه خواب را بدزدد‪ ،‬اما در آن جا که از هر سیو آواز بلنید مییشیود‪ ،‬گیاه اسیپهیا‬
‫غر میکنند و گاهی االغها به نعره میآیند‪ ،‬ادامه خواب شبه محا است‪.‬‬

‫‪107‬‬
‫استاد ربانی به خیمیهای کیه از سیوی صیاحب سیماوار کوچیک در پهلیوی ییک سینگ بیزرگ‬
‫نصب شده بود‪ ،‬رفت‪ .‬صاحب سماوار از مقدم او خیلی شاد شد و از وی بسیار نواز کرد‪ .‬من که‬
‫با استاد ربانی همراه بودم‪ ،‬حریفه و ابراهیم را نیز با خود بردم‪ .‬خستهگیی و درمانیدهگیی میا بیه اوج‬
‫خود رسیده بود‪ .‬سس در همان جای تنگ‪ ،‬خود را انداختیم و پهلو به پهلیوی هیم خفتییم‪ .‬هرییک میا‬
‫بهسان قو پر ک وپیچی بر روی زمین نقش بسته بودیم‪.‬‬
‫در آن جا من با چند تن از برادران عیرب کیه عیازم افغانسیتان بودنید‪ ،‬سیرخوردم‪ .‬آنهیا تیازه‬
‫مجاهدکوت را طی کرده بودند‪ .‬چیزی که از آنان خوشم نیامد‪ ،‬آن بود که دیدم آنها بازهم حرکیاتی‬
‫را در نماز انجام میدهند که مردم افغانستان را بدگمان میسازد؛ مثالا دست باالی سینه مینهادند و‬
‫آمین به جهر میگفتند‪ .‬من بارها به برادران نصیحت کرده بودم که به این قضیه متوجیه باشیند‪ ،‬امیا‬
‫آنها را دیدم که بازهم گفتههایم را پشت گو کرده و به آن اهمیت نمیدهند‪ .‬آندم با خیود گفیتم کیه‬
‫مردم افغانستان با این دسته از جوانان‪ ،‬چنان برخیورد خواهنید کیرد کیه بیا هیئیتهیای سیویدنی و ییا‬
‫آلمانی میکنند؛ از آنها دارو‪ ،‬قلم‪ ،‬کتاب و یا غییره را مییگیرنید‪ ،‬امیا نیه بیه حیرف شیان گیو فیرا‬
‫خواهنیید داد و نییه بییه نصیییحت آنییان اعتنییایی خواهنیید کییرد و نییه هییم آنگونییه کییه بییا بییرادران مسییلمان‬
‫راستین خود با دوسیتی‪ ،‬وفیا‪ ،‬مهیر‪ ،‬حییا و غییره برخیورد مییکننید‪ ،‬بیا آنهیا معاملیه خواهنید کیرد‪.‬‬
‫خالصه اینکه از نواز مهرآمیز مردم این سرزمین‪ ،‬محروم خواهند گشت‪.‬‬
‫بییه روز شیینبه مییمرخ ‪ 10‬اکتییوبر ‪1988‬م از قسییمت جنگ ی بییه سییمت مجاهییدکوت رهسییسار‬
‫گردیدیم‪ .‬این کوت فاصله چندانی با جنگ ندارد‪ .‬بامداد با آب سردی که سط آن به مثی شیشیه ییخ‬
‫بسته بود‪ ،‬وضو گرفتیم‪ .‬نماز فجر را ادا کردیم‪ .‬من اسپ نداشتم؛ چون در قسیمت جنگی بیود کیه‬
‫قوماندان امین را دیدم که آمده است تا از همان جا بیا اسیتاد ربیانی ودا گفتیه و بعضیی از مایحتیاج‬
‫جهادیا را گرفته برگردد‪ .‬در این میان‪ ،‬اسپ او نیز بود که میبایست آن را با خود ببرد‪ .‬به هیر‬
‫حا ‪ ،‬چند اسپ را از نو به کرایه گرفتیم و بهراه افتادیم‪.‬‬
‫میین در طییو زنییدهگیییام روزی را بییا آن دشییواری‪ ،‬سییراغ نییدارم‪ .‬آن روز بسیییار بییا رن ی و‬
‫مشقت بر من گرشت‪ .‬ساعت تقریبا ا هفت بامداد بود که ما جنگی را تیرک گفتییم و بیهراه افتیادیم‪ .‬در‬
‫عرض راه از بدنه یک هواپیمای منهدمشده که مجاهدین آن را سماوار سیاخته انید‪ ،‬رد شیدیم‪ .‬سیس‬
‫مجاهدکوت را طیکردن گرفتیم‪ .‬انبار برفکوچهای ایام گرشته در آن جا چنان منجمد شیده بیود کیه‬
‫راهرفتن بر روی آن‪ ،‬قرین لغزیدنهیای پییهیم بیود‪ .‬بیرایم ممکین نبیود کیه سیوار اسیپ شیوم؛ چیون‬
‫سوارشدن بر اسپ در آن موق ‪ ،‬معنای غوطهورشدن در امیواج خطیر را داشیت کیه عیاقبتش خیلیی‬
‫وخیم مینمود‪ .‬دور نبود که انسان را به پرتگاه عمیقی پر کند که دوبیاره روی زنیدهگیی را نبینید‪.‬‬
‫جاکت خود را از تن بیرآوردم و بیر پشیت اسیپ انیداختم؛ چیون در آن حالیت‪ ،‬لبیا بیدن هیم بیه بیار‬
‫گرانی عوض میشود که دو آدمی تاب تحم آن را نمیآورد‪.‬‬
‫سس روی دو دست و دو پا باالشدن گرفتم‪ .‬چارهای هم جز این نبود؛ چیون ایسیتاده راهرفیتن‬
‫با بهزمینخوردنهای پیاپی همراه بود که انسان را از ادامه راه بیازمیداشیت‪ .‬در اثنیایی کیه مین بیا‬
‫دشواری نف میکشیدم‪ ،‬دمادم نفی هیای سیوخته اسیپهیا و قاطرهیا کیه از مقیابلم رد مییشیدند‪ ،‬بیر‬
‫صورتم میزد و جریان تنفسم را قط میکرد‪ .‬کاروانها که معموالا متشک از اسیپ‪ ،‬قیاطر و االغ‬
‫میبودند‪ ،‬از فراز کوه به زیر میآمدند‪ .‬هر لحظه خطر آن میرفیت کیه اگیر یکیی از آن چهارپاییان‬
‫که همه از مهما ‪ ،‬کاال و مواد غرایی بار بودند‪ ،‬یکبیاره بلغیزد‪ ،‬بیه زنیدهگیی آدمیی خاتمیه خواهید‬
‫داد‪ .‬باری یکی از االغها در نزدیکی استاد ربانی که رو به باال میرفیت‪ ،‬لغزیید و همیاندم ییکتین‬
‫از محییافظین او خییود را بییه سییرعت طییرف االغ پرتییاب کییرد و از لجییامش گرفتییه‪ ،‬آن را متوقییف‬
‫ساخت‪ .‬اگر چنین نمیکرد‪ ،‬حتما ا باالی استاد ربانی میغلتید‪.‬‬

‫‪108‬‬
‫وقتی به قله کوه نزدیک شدیم و فق در فاصله تقریبا ا صد متری آن قرار گرفتیم‪ ،‬مرا حییر‬
‫فییرا گرفتییه بییود کییه چ یهگونییه بییرایم ممکیین خواهیید شیید تییا سییرانجام بییر فییراز کوت ی برسییم‪ .‬از شیید‬
‫خستهگی و درمانیدهگیی زییادی کیه سیر تیا پیای وجیودم را فیرا گرفتیه بیود‪ ،‬نزدییک بیود کیه نیخ قلیبم‬
‫بگسلد‪ .‬در اثنایی که حالم به این خرابی کشیده بود‪ ،‬یکباره نگاهم به دامنه کوه افتاد که دیدم االغی‬
‫با بار غلتان رو به زیر میرود و صاحبش نیز از پی او دوان است تا مگر جیانور بییزبیانش را‬
‫از مرگ حتمی که در قعر وادی در انتظار نشسیته اسیت‪ ،‬نجیا دهید‪ .‬مگیر دریغیا کیه امیید بیه‬
‫یأ مبد شد و باالخره آن خر مسکین به انجام بد پیوسیت و بخیت صیاحبش را نییز بیه خیاک سییاه‬
‫نشاند‪ .‬با تماشای آن صحنه غمانگیز‪ ،‬بالاختیار به خندهای که در واق عین گریه بود‪ ،‬درآمدم‪.‬‬
‫حییاال بییرایم خیلییی دشییوار مییینماییید کییه تلخییی زحمییاتی را کییه اییین مییردم همییهروزه متحم ی‬
‫میگردند‪ ،‬بازگو نمایم و ییا از سییاهروزیهیای آنیان کیه در هیر بیار از رفیتوآمیدها سیراغ شیان را‬
‫میگیرد‪ ،‬با زبان قلم حکایت کنم‪ .‬اینک فق با خود میسرایم که‪:‬‬
‫جنییییییییا ا إذا رکبییییییییوا إنسییییییییا إذا نزلییییییییوا‬
‫ا‬ ‫ال أبعییییید هللا عییییین عینیییییی غطارفیییییه‬

‫یعنی‪:‬‬
‫کییییه دایییییم بییییهپییییا انیییید و غییییر تییییال‬ ‫بنیییییازم مییییین ایییییین قیییییوم فرزانیییییه را‬
‫از آندم کیییییه پهلیییییو نهنییییید بیییییر فیییییرا‬ ‫سیییییواره پیییییری انییییید و بیییییاز آدمیییییی‬

‫اما مسیلم اسیت کیه بیه قیو خداونید‪ ،‬راه بهشیت از همیین جیا مییگیررد‪« :‬أم حسیبتم أن تیدخلوا‬
‫الجنه ولما یعلم هللا الرین جاهدوا مینکم ویعلیم الصیابرین»‪ .‬یعنیی‪ :‬آییا گمیان مییکنیید کیه وارد بهشیت‬
‫میشوید‪ ،‬در حالی که تا هنوز خداوند آنانی را که از شما جهیاد کیرده انید و آنیان کیه صبرپیشیهگیان‬
‫اند‪ ،‬معلوم نکرده است !‬
‫من دریافتم که در حا حاضر‪ ،‬هیچ ملتی بر ایین گسیتره خیاکی یافیت نمییشیود کیه بیه انیدازه‬
‫مردم افغانستان رن ببرد‪ .‬شاید خداوند حکمتی در این امر نهفته باشد که مردم افغانستان را در این‬
‫برهه از تاریخ معاصر امت اسالمی به این آزمیون سینگین مبیتال کیرده اسیت تیا ایین امیت را توسی‬
‫آنها از لجنزار بدبختی و مهلکه خودباختهگی مرگبار‪ ،‬نجا بخشد‪ .‬بییگمیان آنچیه از ایین ملیت‬
‫همیشییهدرسیینگر انتظییار میییرود‪ ،‬خییود پییادا عظیمییی اسییت کییه از رهگییرر اخییالص و اسییتقامت و‬
‫پایداری به دست میآید‪ ،‬پاداشی که هر پادا دیگری بهجز بهشت در برابر آن ناچیز است‪.‬‬
‫چه شیوا فرموده است امام جعفر صاد آنجا که میگوید‪« :‬مین پیادا نفی پیاک را تنهیا از‬
‫خداوند میطلبم؛ چون چیزی در هستی‪ ،‬ارز آن را نمیتواند تکافو کند‪ .‬مین بیا ایین نفی ‪ ،‬بهشیت‬
‫را میخرم‪ .‬اگر آن را در برابر چیزی غیر از بهشت فروختم‪ ،‬خیانت بزرگی را مرتکیب شیده ام و‬
‫اگر با این نف در پی دنیا شدم و آن را به دسیت آوردم‪ ،‬بییتردیید همیه را از دسیت داده ام»‪ .‬حسین‬
‫بصری میفرماید‪ :‬باری یک بادیهنشین از مقاب پیامبر خدا صلی هللا علیه وسلم که سیرگرم تیالو‬
‫آیه «إن هللا اشتری من المیممنین أنفسیهم وأمیوالهم بیأن لهیم الجنیه» بیود‪ ،‬مییگرشیت‪ .‬از آن حضیر‬
‫صلی هللا علیه وسلم پرسید که این سخن از کیست فرمود‪ :‬از خداوند‪ .‬بادیهنشیین گفیت‪ :‬بیه خیدا چیه‬
‫معامله سودبخش و گرانمایهای! آنگاه کمر همت به جهاد بست تا سرانجام شهید شد‪.‬‬
‫***‬
‫وقتی به فراز کوه نزدیک شدیم‪ ،‬صاحب اسپ که دین محمد نام داشت‪ ،‬نزدم آمد و بیا صیدای‬
‫گرفته به من گفت‪« :‬اسپ مرد»‪ .‬بدین ترتیب یک الشه دیگیر بیر آنهمیه الشیههیای افتییده بیر خیاک‬
‫اسسان جانباخته که بیشمار به هر طرف راه دیده میشدند‪ ،‬عالوه گردید‪ .‬این جانورهای بییچیاره‬
‫غالبا ا از درماندهگی زیاد و مشکال طاقتفرسای راه به مرگ تن مییدهنید و راحیت مییطلبنید‪ .‬در‬

‫‪109‬‬
‫طو راه در میان مردم میبینی که یکی االغش را به پیش میراند به امید آنکه عاقبت به منیز گیه‬
‫مقصییود برسیید و چییون جییانور مسییکین یییکبییاره میییلغییزد و بییه زمییین میییخییورد‪ ،‬صییاحبش رو بییه‬
‫رهروان کرده‪ ،‬از آنها طالب کمیک مییشیود تیا بیا وی در بلنیدکردن جیانور کیه بیر زمیین لنگیر‬
‫انداختییه و از خسییتهگییی زیییاد در زیییر بییار گییرانش نف ی میییزنیید‪ ،‬همکییاری نماینیید‪ .‬وی ب یهخییاطر‬
‫برانگیختن هرچه بیشتر حی تیرحم میردم‪ ،‬خطیاب بیه آنیان مییگویید‪ :‬آییا شیما کلمیهگیوی نیسیتید !‬
‫منظور این میباشید کیه آییا کلمیه توحیید را بیر زبیان نییاورده ایید بیدین طرییق بیه آنهیا گیو زد‬
‫میکند که بر مممن است تا دست برادر را گرفته و در سختیها با او همکاری نماید‪.‬‬
‫در میان مجاهدین و کراکشان که از این راه مییگررنید‪ ،‬یکیی را مییبینیی کیه از شید سیرما‬
‫لرزه به اندامش افتاده و از حا بد خود مینالد و سرنوشت ناهنجاری را منتظر است و نمیداند که‬
‫چه وقت مرگ به سراغش مییآیید‪ .‬دیگیری را مییبینیی کیه هیردو دسیتش را بیر سیر نهیاده و هیردو‬
‫چشمش به رهگرران خیره شده تا مگر مردی را ببیند که امید خیر از او میرود تا از او بخواهد کیه‬
‫بر سر دعا خوانده و آن را افسون کنید و ییا کیدام دانیه دوا بیرایش بدهید تیا درد سیر آرام گییرد‪.‬‬
‫همچنییان دیگییری را میییبینییی کییه دسییت بییر شیکم نهییاده از درد معییده نییالش سییرمیدهیید و همییواره از‬
‫خداونید آرزو میییکنیید تییا درد را درمییان کنیید و ایین مصیییبت را از وی بگیییرد‪ .‬بییا اییین همییه‪ ،‬مییوج‬
‫حرکت لحظهای متوقف نشده و سی کاروانها از دو طرف‪ ،‬خروشان است‪ .‬عبیور و میرور پییهیم‬
‫رهنییوردان کییه علیییرغییم تلخییی محنییتهییا و شیید بالهییا از راه نمیییایسییتند‪ ،‬بیییم و وحشییت را از راه‬
‫برچیده است‪.‬‬
‫سرانجام در حالی که عقربک ساعت یک بعد از ظهیر را نشیان مییداد‪ ،‬بیه قلیه کیوه رسییدیم‪.‬‬
‫من قصد داشتم تا نماز ظهر و عصر را یکجا باهم به جم تقدیم ادا کنم‪ ،‬اما کجا است آبیی کیه بیا‬
‫آن وضو کنم حتی جیایی کیه بیرای سیجدهکیردن فیراهم باشید‪ ،‬نییافتم‪ .‬بیاالخره نوبیه فرودآمیدن فیرا‬
‫رسییید‪ .‬اکنییون بییا مشییک دیگییری دسییت و پنجییه نییرم باییید کییرد؛ چییه روبییهزیرآمییدن از فییراز کییوه‪ ،‬بییا‬
‫لغزیدنها و بهزمینخوردنهای پیهم همراه بود‪ .‬لرا ابوحارث آمد و پیشاپیش مین راهرفیتن گرفیت؛‬
‫چون کفشهای من از آن نو کفشهایی نبود که بیاالی ییخبنیدان‪ ،‬اسیتواری خیود را حفی کنید‪ .‬پی‬
‫میبایست تا با تکیه بر ابوحارث گام بگرارم‪ .‬به یک دستم عصای چوبین بود که هنگام راهرفتن بر‬
‫آن لنگر میانداختم‪ .‬با این هم از تکرار لغزیدنها در امان نبودم‪.‬‬
‫راهپیمایی ما به درازا کشید‪ .‬تمام کوشش ما آن بود تا قبی از غیروب بیه خیمیهای کیه در پیای‬
‫کوه نصب شده بود‪ ،‬خود را برسانیم تا نماز ظهر و عصر را باهم به جم تیأخیر بخیوانیم‪ .‬بیاالخره‬
‫فروغ خورشید‪ ،‬کمکم به زردی گراییید و میا هنیوز در راه بیودیم‪ .‬سیس تنیدتر بیه حرکیت افتیادیم تیا‬
‫مگر از آفتاب که بر افق آسیمان در ناحییه مغیرب دامین گسیترده بیود و داشیت افیو مییکیرد‪ ،‬پیشیی‬
‫بگیییریم‪ .‬سییرانجام چنیید دقیقییه پیییشتییر از غییروب آفتییاب بییه همییان خیمییه موعییود رسیییدیم‪ .‬در آن جییا‬
‫بر آسا وضو گرفته‪ ،‬نماز ظهر و عصر را یکجا گراردیم‪ .‬سس اذان مغرب بلند شید‪ ،‬نمیاز شیام‬
‫را نیز ادا کردیم و یک مقدار چای نوشیدیم‪ .‬در طو روزی که گرشت‪ ،‬این اولیین بیار بیود کیه میا‬
‫غرا تناو میکردیم‪.‬‬
‫در آن جا متوجه شدم که استاد ربیانی ییکجیا بیا هیردو پسیرم (حریفیه و ابیراهیم) خیمیه را بیه‬
‫مقصد منز حاجی متین ترک گفته اند‪ .‬آنها بسییار پییش از میا بیه آن جیا رسییده بودنید‪ .‬بیاالخره بیا‬
‫یک تن از محافظین استاد که در انتظار من نشسته بود‪ ،‬سرخوردم‪ .‬استاد ربانی به او توصیه کیرده‬
‫بود که تا وقت غروب آفتاب منتظر من بماند‪ ،‬اگر تا آندم نیامدم‪ ،‬لحافی را گرفته به سراغم بیه کیوه‬
‫رود و در صییور لییزوم مییرا بییا لحییاف پیچانییده بییر پشییت خییود حمی کنید‪ .‬وقتییی او مییرا دییید‪ ،‬خیلییی‬
‫خرسییند گردییید و شییتابان نییزد اسییتاد ربییانی برگشییت تییا از رسیییدنم بییه وی م یژده دهیید‪ .‬آن شییب میین‬
‫نتوانستم که خود را نزد آنها به منز حاجی متین برسانم؛ چون تاریکی شب همهجیا را فیرا گرفتیه‬

‫‪110‬‬
‫بود و راهی که میبایست تا به آن جا طی کنم‪ ،‬پر از سنگ و فرازونشیبها بود که عبور از آن در‬
‫د شب‪ ،‬توانفرسا مینمود‪ .‬برای اسپ هم ممکن نبود کیه سیه سیاعت مکمی در چنیان راه پرخطیر‬
‫منز کند‪ .‬الجرم شب را در همان جا سسری کردیم‪.‬‬
‫فردا سهشنبه ممرخ ‪1988/10/11‬م پ از نماز بامداد یکجا با عبدهللا ان و ابوحارث کیه‬
‫تنها یک اسپ داشتیم‪ ،‬به سوی منز حاجی متین رهسسار گردیدیم‪ .‬باالخره حوالی سیاعت نیه بیه آن‬
‫جا مواصلت ورزیدیم‪ .‬در آن جا جعفر یمیانی بیا هیردو پسیرم چشیم بیه راه میا بودنید‪ .‬صیبحانه را بیا‬
‫حاجی متین صرف کردیم که برای ما شیر و مسکه با عس و نان گیرم‪ ،‬تهییه دییده بیود‪ .‬وی میردی‬
‫بسیار مهماننواز بوده و در روستای کوچکی که به نام خیود مسیما شیده اسیت‪ ،‬زنیدهگیی مییکنید‪.‬‬
‫وقتی انسان با او برمیخورد‪ ،‬یاد حاتم طایی در دلش زنده مییشیود؛ چیون منیز وی بیه آسیایشگیه‬
‫خسیییتهحیییاالن و ایسیییتگاه رهگیییرران رنییی بیییرده‪ ،‬عیییوض شیییده اسیییت‪ .‬لحظیییهای دسیییت از خیییدمت بیییه‬
‫کاروانهای مجاهدین برنمیدارد‪ .‬او که تقریبا ا شصتساله میباشد‪ ،‬خود با جمله فرزندانش بدون‬
‫احسا ماللت و تنگدلی دایما ا در خدمت مهمانان است و پاداشی هم در مقابی ایینهمیه تیپوتیال‬
‫از کسی طم ندارد‪ .‬واقعا ا انسان بهتزده میشود وقتی میبیند که صدها بلکه احیانا ا هزارها مسافر‬
‫به منز وی سرمیزنند‪ ،‬منزلی که جریان دود متوقف نمیشود‪ .‬اه این خانیه‪ ،‬راحیت و آرامیی‬
‫را نمیشناسند‪.‬‬
‫چه زیبا سروده حاتم طایی آنگه که در خطاب به بردها میگوید‪« :‬ای غالم! آتش برافروز‬
‫که شب تاریک و باد خیلی تند است‪ .‬هر وقت که مهمانی را به منز فراخواندی‪ ،‬تو را آزاد خواهم‬
‫کرد»‪ .‬راستی که کرم و سخاو از اخال پسندیده اسالف ما بوده است‪ .‬شاعری در مقام مدح کرم‬
‫و سخاو یک قوم میگوید‪:‬‬
‫للطیییییییییییییارقین النیییییییییییییازلین مقیییییییییییییاری‬ ‫قیییییییوم إذا أخیییییییو النجیییییییوم فیییییییإنهم‬

‫یعنی‪:‬‬
‫وانگیییه کیییه سیییتارههیییا شیییود نورافشیییان‬ ‫وقتی که به کام شب فرو رفت جهیان‬
‫بییر روی هییر آنکییه آییید اییینجییا مهمییان‬ ‫گسترده نگیر همیشیه ایین خیوان کیرم‬

‫***‬
‫پ از صرف صبحانه‪ ،‬بر چند اسسی که استاد ربانی بهخیاطر میا گراشیته بیود‪ ،‬سیوار شیده و‬
‫راه کوه را طیکردن گرفتیم‪ .‬درست ساعت یک روز به فراز آن کوه رسیدیم‪ .‬نمیاز ظهیر و عصیر‬
‫را در همان جا باالی انبارهای برف منجمدشیده‪ ،‬ییکجیا بیه جمی تقیدیم گیراردیم‪ .‬سیس رو بیه زییر‬
‫فرودآمیدن گییرفتیم‪ .‬در سلسیله راه مییا بیرفبییاری آغیاز شیید و بیه تییدری بسیتر زمییین را مییپوشییانید‪.‬‬
‫میبایست که ما پیش از غروب آفتاب و قب از آنکه برف بر خ راه متراکم گردد‪ ،‬به جیای معیین‬
‫برسیییم‪ .‬در غیییر آن صییور ‪ ،‬نقییش راه ناپدییید خواهیید شیید و مییا هییم راه را بیهکلییی گییم خییواهیم کییرد‪.‬‬
‫عبا ‪ ،‬حارث‪ ،‬حریفه و ابراهیم نیز مرا همراهی میکردند‪ .‬رییز بیرف تیا رفیت‪ ،‬شید گرفیت و‬
‫نشانههای راه نیز کمکم پنهان شده میرفت‪ .‬من بیوقفیه از خداونید التجیا میینمیودم تیا میا را از شیر‬
‫برف و باران و خطر راه نگه داد‪.‬‬
‫خودم بر پشت اسپ بودم که برف بر سرم انباشته و لبا هایم تر شد‪ .‬هیردو پیایم نییز در اثیر‬
‫سرمای شدید به تدری یخشدن گرفت‪ .‬لیرا از اسیپ فیرود آمیدم و چنیدی پییادهروی کیردم تیا مگیر بیا‬
‫گرمی حرکت از گزند سرما جان به سالمت ببرم‪ .‬در طو راه‪ ،‬پیایم گیاهی در گی و گیاهی در آب‬
‫فرو میرفت‪ .‬بسیار تال میکردیم که از آفتاب پیشیی بگییریم تیا میا را بیه چنیگ تیاریکی نسیسارد‪،‬‬
‫ورنه در شب ظلمانی با هزار سرگردانی به کجا برویم آیا جز جانباختن در زیر انبارهیای بیرف‪،‬‬

‫‪111‬‬
‫امید دیگری خواهیم داشت ! از گله گرگهای آن جا که در چنیین فرصیتهیای طالییی سیروپا کنیده‬
‫در پییی دریافییت شییکار خییود شییب تییا روز در جسییتوخی یز میییباشییند‪ ،‬چییه میییپرسییی ! از اییینرو‬
‫نمیتوانستیم که دمی توقف کنیم‪ ،‬بلکه البید تیزتیر گیام برداشیت و تنیدتر حرکیت کیرد تیا از هییوالی‬
‫مرگ گریخت‪ .‬باالخره خداوند بر ما لطف کرد که در آن جا با یک افغان سرخوردیم و دنبا او را‬
‫گرفتیم؛ چون یقین داشتیم که تا او با ما باشد‪ ،‬راهگم نخیواهیم شید‪ .‬در طیو راه وقتیی او بیا قیاطر‬
‫از ما پیشی میگرفیت‪ ،‬دواندوان از پیی او مییرفتییم و چیون نمییتوانسیتیم خیود را بیه او برسیانیم‪،‬‬
‫صدا برمیکشیدیم تا بایستد‪.‬‬
‫خاطرم ناآرام بود‪ .‬هر بار از خود میپرسیدم که چه بر سر ما خواهد آمد آیا اکنون به سوی‬
‫مرگ قدم برمیداریم آیا اج ما را به این جا کشیده است تا در میان این کوهپایهها جان دهییم ! در‬
‫عالم خیا ‪ ،‬این بیت را با خود زمزمه میکردم‪:‬‬
‫بییییییین الثلییییییوج علییییییی طریییییییق مییییییدنف‬ ‫مییییا کنییییت أحسییییب أن تکییییون منیتییییی‬

‫یعنی‪:‬‬
‫کییییه مییییرگ اییییین جییییا بگیییییرد دامیییینم را‬ ‫میییییییرا هرگیییییییز خییییییییا آن نبیییییییودی‬
‫زنییییییییید جیییییییییالد قسیییییییییمت گیییییییییردنم را‬ ‫سییر اییین راه پ یر از بییرف و وحشییت‬

‫در بحبوحه این نو خاطرا تلخ بود که ناگهان از اعمیا وجیودم نیدا برخاسیت کیه گوییا بیه‬
‫من میگفت‪ :‬آزرده مبا که مردن در این جا عین شیهاد اسیت‪ .‬در حیدیثی از پییامبر اکیرم صیلی‬
‫هللا علیه وسلم وارد است که فرمودند‪« :‬کسی که به قصد سفر پیا در رکیاب نهیاد و بیهدر شید‪ ،‬سیس‬
‫چهارپییایش او را لگییدما کییرد کییه بییه مییرگش انجامییید و یییا مییاری او را گزییید و یییا بییه کییدام وسیییله‬
‫دیگری جان باخت‪ ،‬پ او شهید و سزاوار بهشت است»‪ .‬خداوند میفرماید‪« :‬ومن یخیرج مین بیتیه‬
‫مهاجراا إلی هللا ورسوله ثم یدرکه المو فقید وقی أجیره علیی هللا»‪( .‬سیوره النسیا ‪ ،‬آییه ‪ )100‬یعنیی‬
‫کسی که از منزلش به قصد هجر به سوی خدا و پییامبر خیارج شید و سیس میرگ سیراغش را‬
‫گرفت‪ ،‬یقینا ا که خداوند خود پادا او را خواهد داد‪.‬‬
‫در حدی صحی وارد است که فضاله ابن عبید صیحابی در یکیی از نبردهیا حضیور داشیت‪.‬‬
‫در این نبرد یک تن از مجاهدین به شهاد رسید و یک تن دیگر به اجی خیود وفیا یافیت‪ .‬پی از‬
‫دفن آنهیا صیحابی میرکور بیاالی سیر همیان ییک کیه بیه اجی خیود پیدرود حییا گفتیه بیود‪ ،‬ایسیتاد‪.‬‬
‫حاضرین همه برآشفتند و به او گفتند که آیا شهید را گراشته‪ ،‬باالی سر میرده مییایسیتی وی گفیت‪:‬‬
‫به خدا سوگند که این هردو قبر نزد من یکسان است‪ .‬از هر کدام که برانگیخته شوم‪ ،‬بیاکی نیدارم؛‬
‫چون خداوند میفرماید‪« :‬والرین هاجروا فی سبی هللا ثم قتلوا آو ماتوا‪ »...‬ببینید کیه خداونید در ایین‬
‫جا میان کشتهشدهگیان و خیودمردهگیان فرقیی نگراشیته و بیرای هیردو رز نیکیو و بهشیت بیرین را‬
‫وعده داده است‪.‬‬
‫من بیش از همه در حصه هردو پسرم نگیران بیودم و تمنیا مییکیردم کیه ای کیا آنهیا را بیا‬
‫خود نمییآوردم‪ .‬هیر بیار کیه مسیافهای را طیی مییکیردیم‪ ،‬از میردم مییپرسییدیم کیه آییا راه بیه آخیر‬
‫نرسیده آیا این راه آخر ندارد ! پاسخ درمییافتیم که دو ساعت باقی مانده‪ ،‬ییک سیاعت بیاقی مانیده‬
‫و همین طور‪ ...‬تا سرانجام قب از غروب به میرز پاکسیتان رسییدیم‪ .‬از خرسیندی زییاد‪ ،‬د هیا همیه‬
‫شاد و چهرهها یکباره شگفتند‪ .‬در آن جا یک اردوگاه مجاهدین قرار دارد که از خیمیههیای زییادی‬
‫تشییکی یافتییه اسییت‪ .‬مییا وارد آن اردوگییاه گردیییدیم و مجاهییدین بییه رسییم پییریرایی از مقییدم مییا شییادی‬
‫سردادند و به شلیک مرمیهای رسام بر فضا پرداختند‪ .‬تقریبا ا همهک چشم بیه راه میا بیوده و همیه‬

‫‪112‬‬
‫پییش از رسییدن میا آن جیا را بیه مقصید چتیرا‬ ‫به انتظار ما نشسته بودند‪ .‬منتها استاد ربانی خود‬
‫ترک گفته بود‪.‬‬
‫به هر حا ‪ ،‬چونکه لبا های ما خشک نبود‪ ،‬در جستوجوی آتش شدیم تا جامههای خود را‬
‫بخشکانیم‪ .‬وقتیی آتیش ییافتیم‪ ،‬کفیشهیا را از پیا درآورده و گیرد آتیش حلقیه زدییم‪ .‬گرمیی آتیش چنیان‬
‫گوارا بود که هر از گاهی د میکردیم در بین آتش بنشینیم تا از گزنید آبیی کیه جسیم و لبیا میا را‬
‫یکسره تر کرده بود‪ ،‬خالصی یابیم‪.‬‬
‫حوالی ساعت نه شب موتری که استاد ربانی بهخاطر حم و نق ما فرسیتاده بیود‪ ،‬بیه آن جیا‬
‫مواصلت کرد و ما هم سوار آن شیده بیه صیوب چتیرا حرکیت کیردیم‪ .‬درسیت پی از سیاعت ییک‬
‫شب بیه منیز گیه مجاهیدین رسییدیم‪ .‬در آن جیا همیه بیه بسیتر خیواب افتیادیم و شیب را در همیان جیا‬
‫سسری کردیم‪ .‬فردا به وقت چاشت‪ ،‬من با پسرم ابراهیم در موتر استاد ربانی که دو چوکی را برای‬
‫ما در آن اختصاص داده بود‪ ،‬سوار شدیم‪ .‬عبدهللا ان و ابوحارث و حریفیه ییکجیا بیاهم در ماشیین‬
‫دیگییری نشسییتند‪ .‬سییس راه پشییاور را در پیییش گییرفتیم‪ .‬در طییو راه‪ ،‬مییوتری کییه عبییدهللا ان ی و‬
‫همرهانش را حم میکرد‪ ،‬از موتر ما پیشی گرفت‪ .‬سرانجام به تاریخ ‪ 12‬اکتوبر ‪1988‬م پی از‬
‫یک سفر طوالنی که یک ماه و اندی را دربر گرفت‪ ،‬دوباره به شهر پشاور قدم گراشتیم‪.‬‬

‫(آیبون‪ ،‬تائبون لربنا حامدون)‬

‫‪113‬‬
‫در‌حاشیه‌سفر ‌‬

‫اوالا‪ :‬بیه یقیین کیه ایین سییفر پرماییه‪ ،‬آثیار عمییق و خیلییهییا سیازنده بیر مین گراشیت‪ .‬در طییو‬
‫زندهگیام سفری را سراغ ندارم که این چنین ممثر و پرپیامد بیرایم تمیام شیده باشید‪ .‬بیا آنکیه دییری‬
‫بود که با روح و روان در سایه جهاد میردم افغانسیتان زیسیت کیردم و بیا زبیان و قلیم‪ ،‬هفیت سیا و‬
‫اندی به خدمت خستهگیناپریر این جهاد پرداختم‪ ،‬امیا در جرییان ایین سیفر بیرایم چنیان میینمیود کیه‬
‫انگییار بییرای اولییین بییار اسییت کییه چهییره واقعییی جهییاد را در سیییمای قهرمانییان واقعییی آن بییه تماشییا‬
‫مینشینم‪ .‬این سفر‪ ،‬مرا یکباره به معراج برد و مرا نسبت به آینده جهاد و آرمانهای بلند آن بییش‬
‫از پیش‪ ،‬مطمئنتر ساخت‪.‬‬
‫ثانیاا‪ :‬من در طو این سفر‪ ،‬تفسیر عملی و زنده برای این آیه قرآنی جستم که طی آن خداوند‬
‫الیزا میفرماید‪« :‬کرلک یضیرب هللا الحیق والباطی ‪ ،‬فأمیا الزبید فییرهب جفیا ا وأمیا میا ینفی النیا‬
‫فیمک فی األرض»‪ .‬یعنی خداوند توانا حق و باط را چنین مث میزند که باط همانند کیف درییا‬
‫بهزودی از بین میرود‪ ،‬ولی حق به مثابه چیزی که به مردم سود میبخشد‪ ،‬در زمین باقی میمانید‬
‫و نابودی ندارد‪ .‬گاه ممکن است که فروغ جاودانه حق در اثر شوکت روبنای باط ‪ ،‬خاموشی گیرد‬
‫و اه باط با جستوخیز بوزینهوار و چا و نیرنگ شرمآور خویش بازار باط را گرمتر ساخته‬
‫و بر شعله برازنده حق آب پاشند و باالخره مدتی آن را در کن فراموشی محصور نگیه دارنید‪ ،‬امیا‬
‫این به معنای مرگ حتمی و دایمی حق نیست‪ ،‬بلکه خداوند خود پیروزی حیق بیر باطی را تضیمین‬
‫نموده و نوید داده است که سرانجام حق ظاهرشدنی است‪« :‬ب نقرف بالحق علی الباط فیدمغه فیإذا‬
‫هو زاهق‪ ،‬ولکم الوی مما تصفون»‪ .‬یعنی ما حق را بر سر باط مییکیوبیم تیا آن را نیابود سیازد و‬
‫به این ترتیب‪ ،‬باط محو میشود‪ .‬اما وای بر شما از توصیفی که میکنید‪.‬‬
‫پ نباید به هیاهوی نابهجای اه باط ‪ ،‬ارج گراشت و یا به بهتانها و هرزهگوییهیای شیان‬
‫به دنبا حق و اه آن اعتنایی کرد‪ .‬خداوند میفرماید‪« :‬وذرهم یخوضوا ویلعبوا حتی یالقوا یومهم‬
‫الری یوعدون»‪ .‬یعنی آنها را به حا خود بگرار تا در کار خود فرو روند و سرگرم بازی باشند تا‬
‫آنکه عاقبت به روزی که برای شان وعده شده است‪ ،‬بسیوندند‪.‬‬
‫آنچییه مهییم اسییت‪ ،‬اییین اسییت کییه آدمییی بییه خییود بینیید و پیییش از آنکییه انگشییت انتقییاد بییه سییوی‬
‫دیگییری نشییانه رود‪ ،‬کاسییتیهییای خییود را دیییده و در جهییت اصییالح آن بکوشیید‪ .‬در راه خییود اسییتوار‬
‫باشد و هرچه در توان دارد‪ ،‬در پیشبرد کار و تربیه و سازندهگی بهخرج دهد و با توک بر خداوند‬
‫بییه پیییش بتییازد کییه پیییروزی در انتظییار او خواهیید بییود‪ .‬ارشییاد الهییی اسییت‪« :‬ومیین یتییق هللا یجعی لییه‬
‫مخرجا ا ویرزقه من حی ال یحتسب‪ ،‬ومن یتوکی علیی هللا فهیو حسیبه‪ ،‬إن هللا بیالغ أمیره قید جعی هللا‬
‫لک شی قدراا»‪ .‬یعنی کسی کیه از خیدا بترسید‪ ،‬خداونید مشیکلش را آسیان نمیوده و از راهیی بیه او‬
‫روزی میدهد که گمان آن را نکرده باشد‪ .‬کسی که به خدا توکی کنید‪ ،‬بیرایش کیافی اسیت‪ .‬یقینیا ا کیه‬
‫خداوند کار خود را بهسر میرساند و او برای هر چیز اندازهای تعیین کرده است‪.‬‬
‫انسان باید خود را به خداوند توانا که از هر چیز قویتر و بر هر چیز غالب است‪ ،‬بسسارد تا‬
‫از چتر حمایت پروردگار برخوردار گردد‪ .‬خداوند میفرماید‪« :‬إن هللا یداف عن الرین آمنوا‪ ،‬إن هللا‬
‫ال یحیب کی مختییا فخیور»‪ .‬یعنییی خداونیید از کسیانی کییه ایمییان آورده انید‪ ،‬دفییا میییکنید و یقینیا ا کییه‬
‫خداوند متکبران فخرفرو را نمیپسندند‪.‬‬
‫مواظب با که در هر گامی با مکر و نیرنگ دشیمنان کیه در کمیین تیو نشسیته انید و در راه‬
‫تو دامها چیده اند‪ ،‬درخواهی افتاد‪ .‬اما چند قاعده ذی را که سنت دایمیی زنیدهگیی انسیانی را تشیکی‬
‫میدهند‪ ،‬هیچگاه فرامو مکن‪:‬‬

‫‪114‬‬
‫‪ .1‬نخست اینکه مکر بد جز به اهلش برنمیگردد‪ .‬مردی به ابن عبا رضی هللا عنه گفیت‪:‬‬
‫ما در تورا میخوانیم که کسی که با نیت بید در راه بیرادر چیاهی حفیر کنید‪ ،‬خیود‬
‫در آن فرو میافتد‪ .‬ابن عبا گفت‪ :‬عین موضیو در قیرآن نییز مطیرح اسیت‪ ،‬آنجیا کیه‬
‫خداونیید میییفرماییید‪« :‬وال یحیییق المکییر السییی إال بأهلییه»‪ .‬یعنییی مکییر بیید ج یز بییه اهل یش‬
‫برنمیگردد‪.‬‬
‫‪ .2‬دوم اییینکییه حییق ثابییت و پایییدار اسییت و هیییچگییاه بییه شکسییت نهییایی تیین نمییی دهیید؛ چییون‬
‫نیرومندی و توانش را از مصدر حق میگیرد‪ .‬حق با نظام کاینا هماهنگ اسیت؛ چیون‬
‫هسییتی بییر اسییا حییق هسییت شییده اسییت‪ .‬در قییرآن وارد اسییت‪« :‬ومییا خلقنییا السییماوا‬
‫واألرض ومییا بینهمییا إال بییالحق»‪ .‬یعنییی مییا آسییمانهییا‪ ،‬زمییین و آنچییه را در میییان هییردو‬
‫است‪ ،‬جز به حق نیافریده ایم‪.‬‬
‫‪ .3‬بییدان کییه آفریییدگار هسییتی بییر کییار مسییل اسییت‪ .‬پ ی خییود را بییه او بسییسار تییا از تییو‬
‫نگییهداری کنیید‪« :‬إن هللا ی یداف عیین الییرین آمنییوا‪ ،‬إن هللا ال یحییب ک ی خییوان کفییور»‪ .‬یعنییی‬
‫خداوند از کسانی که ایمان آورده اند‪ ،‬دفا میکند‪ .‬یقینا ا که خداوند‪ ،‬خیانتکاران ناسیسا‬
‫را نمیپسندد‪.‬‬
‫‪ .4‬عاقبت ستم‪ ،‬وخیم است‪ .‬خداوند به داد هر مظلیوم ولیو کیه کیافر هیم باشید‪ ،‬مییرسید و بیر‬
‫فر ستمگر میکوبد و ظلم را خورد میکند‪ .‬قیرآن و حیدی هیردو بیر ایین واقعییت تأکیید‬
‫کرده اند‪ .‬خداوند میفرماید‪« :‬ومن عاقب بمث ما عوقب به ثم بغی علیه لینصرنه هللا‪ ،‬إن‬
‫هللا لعفو غفور»‪ .‬یعنی هرک بیه همیان مقیدار کیه بیه او سیتم شیده اسیت‪ ،‬مجیازا کنید و‬
‫آنگه خود مورد تعدی قرار گیرد‪ ،‬خدا حتما ا او را یاری خواهد کرد‪ .‬یقینا ا که خدا بخشینده‬
‫و آمرزنده است‪ .‬ابن تیمیه پیش از شرو جنیگ شیقحب کیه در رمضیان سیا ‪702‬هیـ‬
‫بییهوقو پیوسییت‪ ،‬سییوگند یییاد کییرد کییه مسییلمانان حتم یا ا پیییروز خواهنیید شیید‪ .‬مییردم از او‬
‫پرسیدند که چرا انشا هللا نمیگویی گفت‪ :‬میگویم‪ ،‬اما به یقین نه به شک تعلیق‪ .‬سیس‬
‫آیه فو را خواند‪.‬‬
‫‪ .5‬بهترین توشه و قویترین پشتوانه بیرای آدمیی در ایین راه‪ ،‬همانیا شیکیبایی و تقیوا اسیت؛‬
‫چه این هردو بهسان زره پرمقاومتی اند که هر مسلمانی در رویارویی بیا دشیمن خیود بیا‬
‫آن مجهییز میییباشیید‪« :‬وإن تصییبروا وتتقییوا ال یضییرکم کیییدهم شیییئاا‪ ،‬إن هللا بمییا یعملییون‬
‫محیی »‪ .‬یعنیی اگیر شیما صیبر و تقیوا پیشیه کنیید‪ ،‬کیید و مکیر آنهیا بیر ضید شیما کیارگر‬
‫نمیافتد‪ .‬یقینا ا که خداوند به آنچه شما انجام میدهید‪ ،‬احاطه دارد‪.‬‬
‫آری‪ ،‬تقوا و شکیبایی در واق رأ هر نیکیویی بیوده و خداونید بیا ایین دو خصیلت‪ ،‬آدمیی را‬
‫ارز و برتری میدهد‪« :‬إنه من یتق ویصبر فإن هللا ال یضی أجر المحسنین»‪ .‬یعنی هرکه تقیوا و‬
‫شکیبایی پیشیه کنید‪ ،‬خداونید پیادا نیکوکیاران را بربیاد نخواهید داد‪ .‬بیا صیبر و شیکیبایی اسیت کیه‬
‫فرشتهگان رحمت از فراز آسمانهیا بیه پشیتیبانی اهی حیق فیرود مییآینید‪« :‬بلیی إن تصیبروا وتتقیوا‬
‫ویأتوکم من فورهم هیرا یمیددکم ربکیم بخمسیه آالف مین المالئکیه مسیومین»‪ .‬یعنیی بیه یقیین کیه اگیر‬
‫استقامت و تقوا پیشه کنید و دشمن به همین زودی به سراغ شما بیاید‪ ،‬خداوند شما را بیه پین هیزار‬
‫نفر از فرشتهگان که نشانههای مخصوص دارنید‪ ،‬میدد خواهید داد‪ .‬بعضیی از تیابعین در تفسییر ایین‬
‫آیه گفته اند که این پن هزار فرشته در پشتیبانی از سساهیانی فرود میآیند که با صبر و حوصله بیه‬
‫میدان آمده اند و البته این سنت همیشهگی الهی تا قیام رستاخیز خواهد بود‪.‬‬
‫بیتردید‪ ،‬مبارزه مردم افغانستان نشان داد که اصوالا آنانی که بیا صیبر و شیکیبایی فیراوان و‬
‫با خاموشی توأم با جیدیت کامی در برابیر دشیمن جنگیدنید‪ ،‬بیدون آنکیه سیر و صیدایی در جهیان از‬
‫خود بلند کنند‪ ،‬تنها همانها بوده اند که نقش محوری را در شکست رو ها بازی کردند‪ .‬امیا آنیانی‬

‫‪115‬‬
‫که پیشه و کار شان فق جستوجوی کاستیهای دیگران و به اینوآن تهمتبسیتنهیا بیود‪ ،‬سیرانجام‬
‫ناب یهکییاری شییان عیییان گردییید و نقییاب از چهییرههییای شییان فییرو افتییاد تییا آنکییه امییروز مییورد تنفییر‬
‫خو بینان دیروزی خویش قرار گرفته اند‪.‬‬
‫آری‪ ،‬انسان آزمند در برابر فض و بخشش خدا که رز و روزی همه به دست او است‪ ،‬چه‬
‫میتواند از پیش ببرد آییا مییتوانید افتخیاری را کیه خداونید نصییب کسیی مییکنید‪ ،‬بازگردانید ! ای‬
‫گروهی که حرف ایمان بر زبان دارید‪ ،‬اما د های تان لر ایمان را مسا نکیرده اسیت! مسیمانان‬
‫راسییتین را بییه بییاد غیبییت و بییدگویی نگیرییید و در پییی عیییبهییای آنییان نباشییید؛ چییون کسییی کییه در‬
‫جستوجوی عیب برادر مسلمان خویش باشد‪ ،‬خداوند کاسیتیهیا و عییوب خیود او را بیرمال خواهید‬
‫ساخت و هرکه چنین باشد‪ ،‬گرچه در هزار پرده پنهان گردد‪ ،‬بازهم نصیبی جز رسوایی ندارد‪.‬‬
‫ثالثاا‪ :‬مطالعه و ارزیابی یک قضیه از دور‪ ،‬نتیجه مثبت بهبار نمیآورد‪ .‬اگر خواسته باشیم تا‬
‫قضیهای را درست بررسی و یا اداره کنیم‪ ،‬پ ناگزیر باید در عمق آن فرو رفت و در اقیانو آن‬
‫شناور شد‪ .‬بنا بر این نهتنها جهاد و مبارزه مردم افغانستان‪ ،‬بلکه هیر همچیو قضییهای را نمییتیوان‬
‫از بیییرون مرزهییای آن رهبییری کییرد‪ ،‬بلکییه نییاگزیر باییید در گرمییاگرم میییدان نبییرد جهییید تییا کییه هییر‬
‫دستوری را جایی و هر فرمانی را گو شنوایی باشید‪ .‬دخالیتکیردن بییجیا در قضییهای کیه تمیا‬
‫مستقیم با آن در میان نباشد‪ ،‬کاری است فسادبرانگیز‪ ،‬هرچند نیت خالص و مصلحتهایی را هم بیا‬
‫خود داشته باشد‪.‬‬
‫رابعاا‪ :‬هر اندازه که وقت خود را در جهت تربیه و پرور سساهیانت که بیر محیور تیو جمی‬
‫شده اند‪ ،‬به مصرف برسانی و متحم مشکال شوی‪ ،‬به همان پیمانیه نتیای مطلیوبتیری بیه دسیت‬
‫خواهی آورد و هرگاه با آنان بر اسا محبت‪ ،‬همزیستی نزدیک داشته باشی و اشتباها آنان را با‬
‫سعه صدر تحم کنی و با سرکشیهای نابههنگام شان بیا شیکیبایی و حوصیله برخیورد کنیی‪ ،‬شیک‬
‫نیست که مهر و محبت آنان نسبت به تیو فزونیی گرفتیه و بییش از پییش پیا احتیرام تیو را خواهنید‬
‫کرد و هردم آماده قربانی در راه هیدفی کیه بیه آن مییخیوانی‪ ،‬خواهنید بیود‪ .‬امیا اگیر از آنهیا گوشیه‬
‫گرفتی و سرگرم کارهای د خواه خود شدی و کمتر به آنان بر توجه نمیودی‪ ،‬ایین جیا اسیت کیه از‬
‫شعله محبت تو در د های شان به تدری کاسته خواهد شد و بیه میرور زمیان از تیو فاصیله خواهنید‬
‫گرفت‪.‬‬
‫خامساا‪ :‬حقیقت این است که دین مقد ما هرگز به دانشمندی که سر جای خود نشسته و فاقد‬
‫حماسه انقالبی است که با ساز و برگ کارزار کوچکترین آشینایی نیدارد‪ ،‬جیوهر نیاب خیود را بیه‬
‫نما نگراشته و پرده از روی اسرار و رموز برنمیگیرد‪ ،‬بلکه فق بیه پیمانیه آنچیه تیو بیرایش‬
‫داده ای‪ ،‬برایت میدهد و هر اندازه که میزان فداکاری تو در میدان نبیرد بیا جاهلییت فزونیی گییرد‪،‬‬
‫بییه همییان پیمانییه از گنجینییه اسییرار بییه تییو بخشیییده و وسییای پیییروزی را در اختیییار میییگییرارد‪.‬‬
‫راستی کسانی که جهاد میکننید‪ ،‬تنهیا همیانهیا انید کیه دیین را درسیت مییفهمنید و از نزدییک آن را‬
‫میشناسند‪ .‬خداوند در سوره التوبه میفرماید‪« :‬فلوال نفر من ک فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الیدین‬
‫ولینرروا قومهم إذا رجعیوا إلییهم»‪ .‬یعنیی چیرا از هیر فرقیه آنهیا گروهیی نمییرونید تیا در امیر دیین‬
‫آگاهی حاص کنند و چون برمیگردند‪ ،‬قوم خود را بیم دهند‪.‬‬
‫ابن عبا رضیی هللا عنیه در تفسییر آییه متیرکره بیه ایین رأی تمایی دارد و طبیری نییز آن را‬
‫ترجی میدهد‪ .‬بنا بر این‪ ،‬همان گروهی که این وظیفه را به عهده میگیرد و از این رهگرر در پیی‬
‫شناخت سالم دین برمیخیزد‪ ،‬شایستهگی آن را دارد تا بر اسرار دین پی ببرد و در عمیق امیواج آن‬
‫غوطهور شده‪ ،‬جواهر گرانبهای آن را به دسیت آورد‪ .‬بیدیهی اسیت کیه جهیاد در جیوهر بهتیرین‬
‫آزمونی است که وقتی نف آدمی با آن مبتال میشود‪ ،‬صفا و درخشندهگی مییابد و از میان طوفیان‬
‫آتش و خونی که در میدان نبرد برمیخیزد‪ ،‬بیه سیوی بلنیدیهیا پیرواز مییکنید‪ .‬کسیانی کیه روزگیار‬

‫‪116‬‬
‫شان در البهالی صفحا کتاب و دفتر و در د کتابخانهها سسری میگردد‪ ،‬همچنان در برج عاج‬
‫باقی خواهند ماند و هرچه خواهند کرد‪ ،‬برری است که در هوا میپاشند‪.‬‬
‫آری‪ ،‬آنانی که مییخواهنید بیا ایین دیین از البیهالی افکیار و نظرییههیا و از روزنیه طیرز دیید‬
‫مکتبی که به آن وابسته اند‪ ،‬برخورد کنند‪ ،‬بیپرده میگویم که اینها تا که هسیتند بیا همیان قضیایای‬
‫تیوریکی سروکار خواهند داشت که همواره در بازار خیا شان در تردد بوده و تا هنوز در صحنه‬
‫واقعیت پیاده نشده است و خود کوچکترین تأثیری بر مجرای واقعیتهیا نخواهنید داشیت؛ چیون تیا‬
‫کنون پاهای شان با گرد و خاکی که از سرزمین واقعیتها برمیخییزد‪ ،‬آلیوده نشیده اسیت‪ .‬لیرا آنهیا‬
‫در آسمان ایدهآ های مجرد که از صحنه واقعیت بهدور است‪ ،‬پر میزنند و خیا ناقرار خیود را بیا‬
‫داشتن همچو آرمانهای سربهفلککشیده آرام میسازند‪ ،‬اما نمیداننید کیه چیهگونیه آن را در صیحنه‬
‫عم پیاده کنند و باالخره به پیمانه آرمانهیای خیود‪ ،‬حیوادث بیزرگ را شیک دهنید؛ زییرا آنهیا در‬
‫راه تحقق آن رنجی نمیبرند و هم در برابر سنگینی آن تاب مقاومت نمیآورند‪.‬‬
‫شک نیست که محنیتپیریری حتیی در کارهیای معمیو زنیدهگیی‪ ،‬شیرط پییروزی اسیت‪ .‬میثالا‬
‫میزان مهار طبیب در عملیا جراحیی بسیتهگیی بیه مقیدار فعالییت و کوشیش مسیتمر او در همیین‬
‫عرصه دارد؛ قسمی که تجربههایش نض میگیرد و بیاالخره در مییان اهی حرفیه‪ ،‬جیایگیاه بلنیدی‬
‫کسب میکند و در نزد خاص و عام‪ ،‬قاب اعتماد میگیردد‪ .‬بیه همیین قییا مهنید ‪ ،‬دهقیان‪ ،‬نجیار‪،‬‬
‫آهنگر و هر کسبهکار دیگر‪ .‬پ چه رسد به اموری که مربوط به دین خدا است‪ ،‬دینی که آسمان و‬
‫زمین بر پایه آن استوار اند‪.‬‬
‫سادسیاا‪ :‬یکییی از حقییایق انکارناپییریر‪ ،‬اییین اسییت کییه اقامییه دییین خییدا و برپییایی جامعییه و دولییت‬
‫اسالمی در زمین از خود قانون و برنامه ثابت و غیر قاب تغیییر دارد کیه عیین همیان قیانونی اسیت‬
‫که با بهکارگیری آن‪ ،‬این دین برای اولین بار توس حضر محمد صلی هللا علیه وسیلم در صیحنه‬
‫واقعیت‪ ،‬پیاده گردید‪ .‬البته این قانون‪ ،‬مراحلی دارد که اینک به آنها اشاره میکنیم‪:‬‬
‫‪ .1‬مرحله اعالن دعو توس همان کسی که به حقانیت دعو خود ایمیان دارد و تحقیق آن‬
‫را ضرورتی اجتنابناپریر میبیند و توحید ناب را اولین گام در این عرصه تلقی کند‪.‬‬
‫‪ .2‬مرحلییه جنییگ سییرد و بییهکییارگیری سیسیییتم تبلیغییاتی در برابییر چیزهییایی کییه در صیییدد‬
‫براندازی آنها است‪ .‬اما حرکت و سازمان اسالمی به حیی ییک نهیاد اجتمیاعی‪ ،‬مکلیف‬
‫است تیا در جهیت سیازندهگیی افیراد و بیاالخره سیاختار ییک نهیاد مرکیزی قیوی و میمثر‪،‬‬
‫نهایت تال را بهخرج دهد‪.‬‬
‫‪ .3‬مرحلییه جنییگ گییرم در همییه اشییکا آن کییه بییا اعییالن جهییاد مسییلحانه‪ ،‬آغییاز میییگییردد‪ .‬در‬
‫قییامو اسییالم وقتییی واژه «جهییاد» بییه شییک مطلییق اسییتعما شییود‪ ،‬مقصیید از آن جنییگ‬
‫مسلحانه است‪ .‬ابن رشد به ایین نکتیه تصیری کیرده‪ ،‬مییگویید‪ :‬کلمیه جهیاد کیه بیه تنهیایی‬
‫استعما شود‪ ،‬مفهوم جنگ مسیلحانه در برابیر کفیار را مییرسیاند‪ .‬بیتردیید‪ ،‬وقتیی نبیرد‬
‫میان طاغوتیان از یکسو و جنبش اسالمی از جانب دیگر اوج میگیرد‪ ،‬مردمی که ایین‬
‫صحنه را از دور تماشا میکنند‪ ،‬در هر گامی که جانب حق به پیش میتیازد‪ ،‬د بنید اهی‬
‫حق میشوند و به تدری به صف آنها میپیوندند تا باالخره این مرحله بیه یمین پاییداری‬
‫رزمندهگان مممن به پیروزی قطعی و تأیید بالکیف الهیی مییانجامید‪« :‬إنیا لننصیر رسیلنا‬
‫والرین آمنوا فی الحیاه الدنیا ویوم یقوم األشهاد»‪ .‬یعنی ما حتما ا پیامبران خود و کسانی را‬
‫که ایمان آورده اند‪ ،‬در زندهگی دنیا و روزی که گواهان بهپا میخیزند‪ ،‬یاری میدهیم‪.‬‬
‫‪ .4‬پ از تحقق این پیروزی‪ ،‬مردم دستهدسته گرویده دین خدا میشوند‪« :‬إذا جیا نصیر هللا‬
‫والفت ورأیت النیا ییدخلون فیی دیین هللا أفواجیاا‪ ،‬فسیب بحمید ربیک واسیتغفره‪ ،‬إنیه کیان‬
‫تواب یا ا»‪ .‬یعنییی وقتییی امییداد خداونییدی و لحظییه پیییروزی فییرا رسییید و مییردم را دیییدی کییه‬

‫‪117‬‬
‫دستهدسته به دین خدا میگرایند‪ ،‬پ خدا را به پاکی یاد کن و از او آمیرز بخیواه‪ ،‬حقیا‬
‫که او پریرنده توبه است‪ .‬از همین جا بوده که سیا نهیم و دهیم هجیری پی از فیت مکیه‪،‬‬
‫در پریرایی از نمایندهگان اقوام مختلف که از هیر سیو بیه مدینیه مییآمدنید تیا رسیما ا اسیالم‬
‫خیود را اعیالن کننید‪ ،‬سیسری شیید‪ .‬ایین همیه درسیت پی از آنکیه در رمضیان سیا هشییتم‬
‫هجیری طییاغو بییزرگ در میییدان نبییرد شکسیت خییورد و معبودهییای دروغییین کفییار نیییز‬
‫یکسره سرنگون گردیدند‪« :‬وق جا الحق وزهق الباط ‪ ،‬إن الباط کان زهوقا ا»‪ .‬یعنی‬
‫بگو که حق آمد و باط نابود شد‪ ،‬حقا که باط نابودشدنی است‪.‬‬
‫سیابعاا‪ :‬مین از خیال تجربیه جهییاد افغانسیتان بیه ایین حقیقیت رسیییدم کیه ییک گیروه بیه تنهییایی‬
‫نمیتواند که در راستای برپایی حکومت اسالمی‪ ،‬کاری را از پیش ببرد‪ .‬بنا ا هر جنبش اسالمیای‬
‫که میخواهد دین خدا در زمین حاکم شود‪ ،‬ناگزیر اسیت تیا بیا حرکیا دیگیر هماهنیگ شیود و حیق‬
‫آنها در سازندهگی را نادیده نگیرد و تنها خود را وارث بالمنازغ آیین الهی تلقی نکند؛ آنچنان کیه‬
‫پیش از این یهود و نصارا کردند‪« :‬وقالت الیهود والنصاری نحن أبنا هللا وأحبیاؤه‪ ،‬قی فلیم یعیربکم‬
‫بییرنوبکم‪ ،‬بی أنییتم بشییر ممین خلییق»‪ .‬یعنییی یهییود و نصییارا گفتنیید کییه مییا فرزنییدان خییدا و دوسییتان او‬
‫هستیم‪ .‬بگو‪ :‬پ چرا شما را در برابر گناهان تان کیفر میدهد بلکه شیما هیم در شیمار بشیر قیرار‬
‫دارید که خداوند همه را آفریده است‪.‬‬
‫ثامن یاا‪ :‬میین از خییال هییمزیسییتی نزدی یک بییا جهییاد دریییافتم کییه گییروههییای اسییالمی بییه مثابییه‬
‫جویبارهای خرد و بزرگی اند که سرانجام همه در بحیر بییکیران اسیالم مییریزنید و آن جیا بیههیم‬
‫میرسند‪ .‬پ هر کوششی که در جهت نادیدهگیری نقش یکی از این گروهها صور مییگییرد‪ ،‬در‬
‫حقیقت خطری است که پیکر عمومی اسالم را تهدید میکند و ما در واق با ایین کیار‪ ،‬زییانی را بیه‬
‫بنیاد عقیدتی خیود متوجیه سیاخته اییم کیه گیاهی منجیر بیه ازپادرآمیدن آن خواهید شید‪ .‬مثیا ایین امیر‬
‫درست همانند خرسی اسیت کیه وقتیی دوسیتش در کنیار خفتیه بیود‪ ،‬بیه پیا وفیاداری خواسیت تیا‬
‫مگسی را از روی او کنار زند‪ ،‬لرا سنگ بزرگی را برداشت و مگ را هدف قرار داده‪ ،‬سنگ را‬
‫بهشد بر روی دوستش کوفت و همان جا کار را یکسره کرد‪.‬‬
‫تاسعاا‪ :‬پ برای تحققبخشییدن بیه مبیدأ سیابق‪ ،‬بیر میا اسیت تیا زبیان از تخرییب ایین گیروههیا‬
‫ببندیم و همواره در پی پخیش و اشیاعه جوانیب مثبیت آنهیا باشییم و بیا جنبیههیای منفیی آن حکیمانیه‬
‫برخورد نماییم و با کما مدارایی و جدیت در اصیالح آن بکوشییم‪ .‬امیام حسین البنیا در توصییه بیه‬
‫پیروانش میگوید‪« :‬از تخرییب اشیخاص و ارگیانهیا بهشید دوری کنیید»‪ .‬البتیه آنچیه بییشتیر در‬
‫ناحیه گستر محبیت و هیمدلیی در مییان جهیتهیای مختلیف تیأثیر بیهسیزایی مییگیرارد‪ ،‬همانیا ذکیر‬
‫نیکوییهیای هیمدیگیر و امتنیا از تبلیغیا سیو بیر ضید ییکدیگیر اسیت‪ .‬خداونید مییفرمایید‪« :‬قی‬
‫لعبادی یقولوا التی هی أحسن‪ ،‬إن الشیطان ینزغ بینهم»‪ .‬یعنی برای بندهگانم سفار کن تا همانچیه‬
‫را که نیکو است‪ ،‬بر زبان آورند‪ .‬یقینا ا که شیطان در میان آنان نزا برمیانگیزد‪.‬‬
‫عاشراا‪ :‬این جا میسزد تا یادی از آن دسته از فرماندهان و مجاهیدین کینم کیه در ایین سیفر بیا‬
‫ما همراه بودند و یا با آنها در سرزمینی که با آهین فیر و بیا خیون رنگیین اسیت‪ ،‬برخیوردم و از‬
‫آنها حرفهایی شنیدم که تا هنوز در گوشم طنینافگن بوده و با خونم جو خورده است‪:‬‬
‫‪ o‬استاد ربانی که او را نمونه خوبی از بردبیاری‪ ،‬ادب و خیو صیحبتی در سیفر ییافتم‪ .‬در‬
‫هر جا که مینشست‪ ،‬من و پسر کوچکم ابراهیم را در کنار خود جیا مییداد‪ .‬مین درییافتم‬
‫که وی خیلی پرعزیمت است؛ با آنکه در وهلیه نخسیت‪ ،‬انسیان تصیور مییکنید کیه چنیین‬
‫خصلت در او نباشد‪ ،‬اما در کوهنوردی و تحم مشکال از همه پیشدست بود‪.‬‬
‫‪ o‬برادر احمد شاه مسعود که تواض و کمحرفیا ماییه تعجیب اسیت‪ .‬هییچ وقیت از مین و‬
‫استاد ربانی نه پیاده و نه سواره‪ ،‬پییش نمییشید‪ .‬هیر بیار کیه وارد مجلسیی مییگردیید‪ ،‬در‬

‫‪118‬‬
‫آخییر مجل ی مییینشسییت‪ .‬تعجییبم آنگییاه فزونییی گرفییت کییه پییی بییردم وی دختییر یکییی از‬
‫دستیارانش را خواستگاری کرده است‪ ،‬در حالی که هر دوشیزه افغانی تمنا مییکنید تیا‬
‫افتخار همسری با او را نصیب شود‪.‬‬
‫‪ o‬اسیتاد آریینپیور کیه تقیوا‪ ،‬فروتنیی و ادب او آدمیی را بیه ییاد سیلف صیال مییانیدازد‪ .‬میین‬
‫بسیار عالقهمند شینیدن حیرفهیای او بیودم‪ ،‬امیا او اکثیراا خیامو مییبیود‪ .‬تیا کیه از وی‬
‫چیییزی نمیییپرسیییدی‪ ،‬سییخن نمیییگفیت‪ .‬بییاری از وی در مییورد رمییز خاموشیییا سییوا‬
‫کردم‪ ،‬گفت‪ :‬من به خود اجازه نمیدهم تا در حضیور شخصییت بزرگیی مثی شیما حیرف‬
‫بزنم‪ .‬کسی که با او شناخت قبلی نداشیته باشید‪ ،‬مییان او و کسیانی کیه بیهحیی خیدمتگیار‬
‫کار میکنند‪ ،‬فر نمیگرارد‪ .‬وی گفت‪ :‬مین قصید داشیتم تیا جهیت دییدار شیما بیه پاکسیتان‬
‫سفر کنم‪ ،‬اما خدا را سسا که شما با تشریفآوری خویش به این جا مقصیدم را بیرآورده‬
‫ساختید‪.‬‬
‫‪ o‬برادر آمر مجاهد که نمونهای از سربلندی و ادب وافر است‪ .‬با آنکه از ناحیه پیا معییوب‬
‫است‪ ،‬اما خیلی فعا و جدی به نظر میرسد‪.‬‬
‫‪ o‬قوماندان مسلم کیه بیا وجیود خردسیالیا توانسیته اسیت د میردم را بیه دسیت آورد‪ .‬وی‬
‫شهکاریهای زیادی از خود در صحنه نبرد‪ ،‬نشان داده است‪ .‬بقایای وسیای تخرییبشیده‬
‫در قریه جنگلک‪ ،‬همه حکایت از شجاعت و دالوری او دارد‪.‬‬
‫‪ o‬برادر سایف رئی اطالعا جمعیت که احتیرام و برخیورد نیکیویش بیا میردم و پیشآمید‬
‫خوب و ممدبانه او با همسفران‪ ،‬قاب تقدیر است‪.‬‬
‫‪ o‬برادر صدیق چکری که از وفاداریا با برادران و دوستان‪ ،‬خوشم آمد‪.‬‬
‫‪ o‬سید اکبر که واقعا ا در طی این سفر‪ ،‬متحم تکالیف فراوانی شد‪.‬‬
‫‪ o‬انجینر عتیقهللا که انسانی برخوردار از ادب‪ ،‬حیا و همت عالی میباشد‪.‬‬
‫‪ o‬دکتور نجیب رئی کمیته سیاسی جمعیت که او را شخصیتی ملتزم به اخال اسیالمی و‬
‫دارای تقوا و ادب یافتم‪.‬‬
‫‪ o‬سارنوا محمود که از نیکوییا بسیار شنیده بودم و جز نیکویی در او ندیدم‪.‬‬
‫‪ o‬شاه محمد که شخصیتی دانشمند و نمونه تواض و اخال است‪.‬‬
‫‪ o‬دکتور صال اللیبی که همهروزه محبت و عالقهمندیام نسبت به او فزونی مییابد‪.‬‬
‫‪ o‬ابوشهید یمانی که وقتی باهم ودا میکردیم‪ ،‬به من گفت‪ :‬تو را بیشتر از خیود و عییالم‬
‫دوست میدارم‪ .‬خدا او را دوست داشیته باشید‪ .‬از خداونید اسیتدعا دارم تیا میا را بهتیر از‬
‫آنچه دیگران در حق ما گمیان نییک دارنید‪ ،‬بگردانید و آنچیه را کیه از بیدیهیای میا بیر‬
‫آنهیا پوشیییده اسییت‪ ،‬اصیالح و مغفییر نماییید‪ .‬همچنییان بیرادران دیگییری کییه ابوشییهید را‬
‫همراهییی میییکردنیید بهشییمو ابییوذر و سییید جمییا کییه از تواض ی ‪ ،‬ادب و شییجاعت شییان‬
‫خوشم آمد‪.‬‬
‫‪ o‬دکتور تارشی و رحمتهللا از فاریاب که ادب و اخالص هردو مایه تعجب و تحسین مین‬
‫بود‪.‬‬
‫‪ o‬عبدهللا ان و ابوحارث که به منزله دست و پا‪ ،‬چشم و گو برایم بودند‪.‬‬
‫خالصه هر برادری که ما را در این سفر همراهی کرد‪ ،‬کم یا بیش بر روان مین تیأثیر مثبیت‬
‫گراشت و بر صفحه خاطرم یادگاری شیرین نوشت‪ .‬اینک از آنعیده برادرانیی کیه نیامهیای شیان را‬
‫فرامو کرده ام و یا اینکه خود آنها را از یاد برده ام‪ ،‬پوز میطلبم‪.‬‬

‫‪119‬‬
‫خاتمه ‌‬

‫در پایان برای مردم رزمجوی افغانستان‪ ،‬بشار پییامبر خیدا را اهیدا مییکینم؛ آنجیا کیه در‬
‫حدیثی صحی مییفرماینید‪« :‬شییطان در هیر راهیی بیر کمیین فرزنید آدم نشسیته اسیت‪ .‬وقتیی از راه‬
‫اسالم بگررد‪ ،‬به وی میگوید که آیا مسلمان میشوی و دین خود و پدران و اجداد را مییگیراری‬
‫اما او سر باز میزند و مسلمان میشود‪ .‬وقتی در راه هجر بیا او برمییخیورد‪ ،‬مییگویید کیه چیرا‬
‫خاک و وطن خود را ترک میکنی و مهاجر میشوی مهاجر همانند اسپ است که تنیاب بیه گیردن‬
‫دارد‪ .‬اما او نمی پریرد و مهیاجر مییشیود و چیون در راه جهیاد بیا او برمییخیورد‪ ،‬مییگویید کیه آییا‬
‫جهاد میکنی در حالی کیه ایین کیار بیه قیمیت جیان و میا تیو تمیام مییشیود و بیاالخره مییجنگیی تیا‬
‫سرانجام کشته میشوی و ما و منالت تقسیم میگردد اما او تن درنمیدهد و به جهیاد مییپیردازد‪.‬‬
‫پ هرکیه در برابیر شییطان چنیین باشید‪ ،‬بیه یقیین کیه خداونید او را وارد بهشیت خواهید کیرد‪ .‬اگیر‬
‫کشته شد‪ ،‬وارد بهشت میشیود و اگیر غیر شید‪ ،‬وارد بهشیت مییشیود و اگیر جیانوری او لگیدما‬
‫کرد‪ ،‬بازهم وارد بهشت میگردد»‪.‬‬
‫بنا بر این‪ ،‬هر کسی که به قافه ایمان پیوست و مسئولیت جهاد و مبارزه را ادا نمود‪ ،‬پادا‬
‫حتمیا همانا بهشت جاودان الهی اسیت کیه وارد آن خواهید شید‪ .‬در قیرآن عظییمالشیأن چنیین نویید‬
‫میدهد‪« :‬إن الرین آمنوا والرین هاجروا وجاهدوا فی سبی هللا أولئک یرجون رحمه هللا‪ ،‬وهللا غفیور‬
‫رحیم»‪ .‬یعنی آنانی که ایمان آوردند و هجر کردند و به جهاد در راه خدا پرداختند‪ ،‬اینها امیدوار‬
‫رحمت خداوند اند و خداوند بخشنده و مهربان است‪.‬‬
‫پیامبر اسالم صلی هللا علیه وسلم در جایی دیگر چنین بشار مییدهید‪« :‬مین بیرای کسیی کیه‬
‫به من ایمان آورد و مسلمان شد و سس هجر گزید‪ ،‬ضمانت ییک منیز در ابتیدای بهشیت و ییک‬
‫منز در وس بهشت و یک منز دیگر در بلندترین طبقه بهشت را میدهم و برای کسی که به من‬
‫ایمان آورد و مسلمان شد و جهاد کرد‪ ،‬ضمانت میدهم که برایش منزلی در ابتدای بهشیت و منزلیی‬
‫در وس آن و منزلی هم در بلندترین مقام جنت خواهد بود‪ .‬هرکه چنین کرد‪ ،‬در واق هیچ نیکیویی‬
‫را فروگرار نشده و از هر بدی هم اجتناب کرده است‪ .‬پ در هر جا و بیه هیر وسییلهای کیه بمییرد‪،‬‬
‫بازهم نصیبش جنت است»‪.‬‬
‫پ درود بر آنان که ایمان آوردند و هجر کردند و مجاهد شدند‪.‬‬
‫***‬
‫خداوندا !‬
‫زندهگی با سعاد و مرگ بیا شیهاد بیرای میا نصییب گیردان و میا را در زییر پیرچم پییامبر‬
‫برگزیدها حضر محمد مصطفی صلی هللا علیه وسلم محشور فرما‪.‬‬
‫بارالها !‬
‫جهاد امت اسالمی را در افغانستان‪ ،‬فلسطین‪ ،‬لبنان‪ ،‬اریترییا‪ ،‬سیوما ‪ ،‬سیودان‪ ،‬برمیا‪ ،‬یمین و‬
‫باالخره در هر گوشه و کنار جهان به پیروزی برسان‪.‬‬
‫خدایا !‬
‫درفش تابناک اسیالم را برافراشیته دار‪ ،‬حاکمییت قیرآن را تحقیق بخیش و میا را از سیساهیان‬
‫قرآن قرار ده‪.‬‬
‫سبحانک اللهم وبحمدک‪ ،‬أشهد أن ال إله إال أنت‪ ،‬أستغفرک وأتوب إلیک‪.‬‬
‫سبحان ربک رب العزه عما یصفون‪ ،‬وسالم علی المرسلین‪،‬‬
‫والحمد هلل رب العالمین‪.‬‬

‫‪120‬‬

You might also like