Professional Documents
Culture Documents
یکماه با قهرمانان
یکماه با قهرمانان
یکماه با قهرمانان
نوشته
شهید دکتور عبدهللا عزام
ترجمه
عبداالحد هادف
1
پیشگفتارمترجم
این کتاب معموالا یک «سفرنامه» خوانده میشود ،ولی جوهره آن چیزی وسیی تیر از مفهیوم
این اصطالح است .آنچه من در باب معرفی این کتاب بهتر تشخیص داده ام ،این است کیه بگیوییم:
ایین کتیاب عبیار از چکییده و عصییاره فراسیت ییک میممن واقعیی پی از برخیورد بیا ییک سلسییله
واقعیتها ضمن سفری یکماهه به سرزمین حادثهها است .بدون شک ،فراست میممن کیه از پرتیو
ایمان روشنایی میگیرد ،همواره لب لباب حقایق و پدیدهها را هدف قرار مییدهید و در برخیورد بیا
واقعیتها و صحنهها به جوهر آن میرسد .دلیلش هم روشن است؛ چون ایمیان آدمیی را بیا نیامو
هستی آشتی میدهد و با آمیختن حوا او با حق ،حدود دید و شناختش را تا به آنسوی حجابها و
روبناها پهنا میبخشد .انسان میممن و ملتیزم بیه تقیوا بیه تعبییر پییامبر اسیالم (ص) همیه چییز را در
آیینه خدا میبیند؛ در قوه دید او خدا است که بهجز حق نمیبیند و در ح شینوایی او خیدا اسیت کیه
بهجز حق نمیشنود .خالصه هر چیز را با نور خدا درک و دریافت میکند .پیامبر باعظمیت اسیالم
با اظهار شگفتی از فراست مممن میفرماید« :اتقوا فراسة المیممن ،فإنیه ینظیر بنیور هللا» .یعنیی از
فراست مممن بهراسید که او همیشه در پرتو نور خدا میبیند.
ایمییان ،آدمییی را از تمییام گییرایشهییا و تعلقییا پسییت مییادی و مصییلحتی رهییایی داده و بییه او
شخصیت بلند و باالیی میبخشد که در فضایی آکنده از معنوییت و عشیق ،تجیرد خیود را بیه عنیوان
یییک موجییود برتییر و غیییر وابسییته بییه جهییان ناشایسییتهگیییهییا حفی کنیید و از همییان زاویییه در برابییر
واقعیتها و حوادث ،موض گیری نماید .ایمان ،آدمی را از زیر نفوذ همیه میمثرا خیارجی کیه بیه
نوعی ،آگاهانیه و ییا ناخودآگیاه ،در نحیوه دیید و قضیاو شیخص بیه معنیای آلیوهکیردن دسیتگاههیای
صییادرکننده درونییی آن تأثیرگییرار اسییت ،نجییا میییدهیید و بییه حییوا و هییو او صییفایی و شییفافیت
میبخشد؛ زیرا او با تجردی که در ذا و هویت خود احسیا مییکنید ،از همیه قیدوبنیدها رهییده و
همیشه بیا معیارهیای مطیرح در حیوزه بیینش ملکیوتی و انسیانی خداجویانیه خیود بیا واقعییتهیای
موجییود در تمییامی اشییکا و انییوا آن برخییورد میییکنیید و میییزان ارز هییا را از همییان زاویییه دییید
میسنجد.
بنا بر این ،مممن واقعی تحت تأثیر هیچ نیرویی پستگرایانه و مصلحتاندیشانه به آن معنای
مبتیرلش ،داوری نمیییکنیید .از همییین جیا اسییت کییه صییراحت ،شیفافیت و عییدم وابسییتهگییی در گفتییار و
رفتار همیشه از خوی مممنان راستین بوده است و برعک ،آنچه همواره با ابهام ،دورویی ،نفیا
و وحشت قرین مییباشید ،از اندیشیه و احسیا کسیانی تیراو کیرده و مییکنید کیه بیا جیوهر ایمیان
درنیامیخته و از استقال ،تجرد و شفافیت انسانی بهرهمند نیسیتند و همیواره بیا معیارهیایی قضیاو
میکننید کیه تنهیا در پهنیای تارییک حیدود دیید خیاکی آنیان کیه عمیدتا ا تحیت تیأثیر عوامی نفیوذی بعید
حیوانی انسان شک میگیرد ،قاب توجیه است و ب .
حتی گرایشهای حزبی ،ملی ،نژادی و امثا اینها گرچند حف آن در حد یک تمایی طبیعیی
خوب است ،اما وقتی به شک معیار و مالک قضاو ها و برخوردهای آدمی دربیایید ،خیود بخشیی
از همان عوام نفوذیای است که حقانیت و شیفافیت موضی گییری انسیان را زییر سیوا مییبیرد و
خاصیت صد در صد انسانیبودن آن را سلب میکند .پی تنهیا ایمیان اسیت کیه بیا قیو قیاهره خیود
تمام پیوندهای انحرافی انسان را ،چه در حوزه گرایشیا میادی و چیه در ناحییه گرایشیا معنیوی،
نابود میسازد و عظمت انسان را آنقدر باال میبرد که در پیوند با عالمی بییمیرز از حید هیر میرز
بگررد و در فراخنایی به وسعت «حق و باط » بیندیشد؛ آنجا که جغرافیای کشور انسان به پهنیای
2
خییود او مرزبنییدی میییشییود و حییوزه وابسییتهگییی آدمییی بییه جبهییه دوسییت و دشییمن را حییق و باط ی ،
مشخص میسازد .روی این همه ،قضاو یک مممن به معنای واقعی کلمه در همیه حیا قضیاوتی
بیآالیش و بهدور از هر نو مصلحتبینیهای پست و پوچ است کیه در پرتیو ایمیان و واقی نگیری
عمیق و ارزنده ،بازتاب یافته است.
فرامو نباید کرد که هر ایمانی از چنین امتیازی برخوردار نیست؛ فقی ایمیانی میورد نظیر
است که تقوا از پی داشته باشید .البتیه نفی از پییآمیدن تقیوا خیود نماییانگیر بیهفعلییتدرآمیدن همیان
استعداد بالقوه نهفته در ایمان است؛ زیرا تقوا عبار اسیت از «شیور علییه خیود» کیه از رهگیرر
حرکت در مسیر مخالف تمام انگیزههای درونیای که انسان را به طرف خواستههای پست حیوانی
میکشاند و انسانیت انسان را که فرزند خلف اراده قوی و نیرومند او اسیت مضیمح مییسیازد ،بیه
دست میآید .شیک نیسیت کیه چنیین حرکتیی را موتیور محرکیی مییبایید کیه واقعیا ا قیویتیر از همیان
کششهای هماهنگ حیوانی انسان باشد .پ رسیدن ایمان به مرحله تقوا به معنیای انقیالب دورنیی،
حکایت از قو فیو العیاده آن مییکنید کیه البتیه بیرای ایجیاد دگرگیونی بیرونیی کیامالا آمیاده و عییار
است .تازه آنچه در چهارچوب دگرگونی خیارجی ذریعیه ییک میممن متعهید بازتیاب میییابید ،خیود
انعکاسی از ایمان است که میکانیزم تقوا را تشکی میدهد و تقوا چیزی بیش از تجسم عملی ایمیان
نیست.
بنییا بییر اییین ،ایمییان سییازنده نییه آن مفهییوم مجییردی اسییت کییه در حیید یییک «تیییوری» خالصییه
میشود ،بلکه همان ایمانی اسیت کیه بازتیاب زنیده آن در گفتیار و رفتیار شیخص مشیهود باشید و بیه
شک یک نیروی متحرک و سازنده ،در عالم واقعیت عرض وجود کند.
***
اکنون چه کسی است که شهید عبدهللا عیزام را درسیت بشناسید و بیازهم در ایینکیه وی نمونیه
اعال و برتر چنین مممنی در عصر حاضر است ،کوچکتیرین تردییدی بیه خیود راه دهید ! حیق بیا
کسانی اسیت کیه در برابیر عظمیت شخصییت و کارنامیههیای درخشیان او در امتیداد چنید دهیه عمیر
محیدود گییچ مییماننید و از وصیف خصیلتهیا و مزاییای بلنید و عمییق شخصییت او کیه بییتردییید
تجلیای از ایمان ناب و ژرف او است ،تن به عجز میدهند و از مطالعه شخصیت و زندهگی او به
عنوان نمایشگاه زنده ایدآ ها و ارز ها که ای بسا در خیا ها پرورده میشود ،ح میبردند و به
وجد میآیند.
عظمت او از آنجا پیدا است که تمام مزایا ،ارز ها و اولویتها در وجود او تجلی یافته بود
و او یک صور ک از تمام آنچه که آدمی را تعالی و تکام میبخشد ،بود .او دانشمندی قوی و
نویسندهای چیرهدست بود .مطالعه و احاطه علمی و فکیری او تنهیا بیه بخیش خاصیی از دانسیتنیهیا
منحصر نبود ،بلکه در فنون مختلف دسترسی کافی و با مکاتب گونیاگون فکیری و فلسیفی آشینایی
داشییت .او خییود وابسییته بییه مکتییب اسییالم بییود و خیلییی آگاهانییه بییه آن عشییق میییورزییید و بییه آینییده
پیروزمند آن ایمان داشت .در عین حا همیشه عاشق تلفیق ایده و نظر با واقعییت و تجربیه بیود کیه
به نظر من همین خصوصیت ،نقطه امتیاز فو العاده او با چیزفهمیان دیگیر مییباشید .وی از لحیاظ
آموز سیستماتیک نیز تمام مراح آموزشی را طی کرده بود و در بزرگترین بنیاد علمی جهیان
اسییالم (دانشییگاه األزهییر) دکتییورا گرفتییه بییود و پی از آن در چنییدین دانشییگاه معتبییر در کشییورهای
مختلف ،سمت استادی را به عهده داشت.
اینک میسزد تا بیوگرافی مختصری از او ارایه دهیم و چه بهتر که از زبان خود بشنویم:
نییام کامی میین عبییدهللا یوسییف عییزام اسییت .در یکییی از دهکییدههییای سییرزمین فلسییطین بییه نییام «سیییلة
الحارثیة» در سا 1941م متولد شیدم .مرحلیه لیسیان را در دانشیکده شیرعیا دانشیگاه دمشیق تیا
سا 1966م به اتمیام رسیاندم .در سیا 1969م موفیق بیه اخیر امتییاز ماسیتری از دانشیگاه االزهیر
3
گردیدم و به تاریخ 1973م دکتورای خود را نیز در همین دانشگاه بیه دسیت آوردم .سیس بیه حیی
«استادیار» در دانشگاه اردن راه یافتم و تا هفت سا تمام در همان سمت ایفیای وظیفیه نمیودم .پی
از آن به مد یک سا در دانشگاه ملک عبیدالعزیز در عربسیتان سیعودی تیدری کیردم و بعیداا بیه
عنوان استاد در دانشگاه بینالمللی اسالمآباد پریرفته شدم .از همان جا نزدیکیی و پیونید مین بیا جهیاد
مردم افغانستان آغاز یافت که اینک چند سا است که در خدمت ایین جهیاد بیهسیر مییبیرم ،بیه امیید
1
اینکه خداوند از ما بسریرد و ما را از رحمت و بخشایش خویش بهرهمند سازد.
عبییدهللا عییزام زاده سییرزمین فلسییطین ،قلییب تیرخییورده جهییان اسییالم ،میییباشیید .او کییه خییاک
وجییود بییا آب آزادی و سییربلندی عجییین شییده بییود ،اسییتفاده از تفییو معیییاری در سییط دانییش را
همچیییون دیگیییران ابیییزاری جهیییت نفیییوذ در بیییازار نسیییاخت و منهمکانیییه بیییه دنبیییا تیییأمین زنیییدهگیییی
بهاصطالح مرفه نرفت ،بیا آنکیه از چنیین توانیایی کیامالا برخیوردار بیود .او عاشیقانه و آگاهانیه بیه
سوی سرزمین کارزار و آزمون شتافت تا به گفته خود «نف او صفایی و درخشندهگی یابد و از
2
میان طوفان آتش و خونی که در میدان نبرد برمیخیزد ،به سوی بلندیها پرواز کند».
او در حوزه دین و دانش ،خیلی دست باال داشت و در عین حا معتقد بود که «دین ما هرگیز
به دانشمندی که سر جای خود نشسته و فاقد حماسه انقالبی است و با ساز و برگ کیارزار آشینایی
ندارد ،جوهر ناب خود را به نمایش نگراشته و پرده از روی اسرار و رموز برنمیگیرد» 3.پی
ارز دانش در آن است که با واقعیت ،آزمون و تجربه تفسیر شود و راهی به د حادثهها بگشاید.
عزام شهید سرگرمی شیرین بیا مسیای و موضیوعا دینیی و اسیالمی را در صیورتی کیه بیا
واقعیتهای تلخ دمساز نگردد ،به عنوان بازی با قضایای تیوریک محض که از سیط خییا آدمیی
فراتر نمیرود ،محکوم مییکنید و معتقید اسیت کیه «کسیانی کیه روزگیار شیان در البیهالی صیفحا
کتاب و دفتر سسری میگردد ،همچنان در برج عاج باقی خواهنید مانید و هرچیه انجیام دهنید ،بیرری
است که در هوا میپاشند .آنها کوچکترین تأثیری بر مجرای واقعیتها نخواهنید داشیت؛ چیون تیا
4
کنون پاهای شان با گرد و خاکی که از سرزمین واقعیتها برمیخیزد ،آشنا و آلوده نشده است».
آری ،او کیه زاده ایمیان و پییرورده مکتیب قییرآن و عاشیق سرگشییته اسیالم ،آزادی ،اسییتقال و
برتری بود و خون بدنش با چنین باورهیا جیو خیورده بیود ،چیهگونیه مییتوانسیت قلیب تیرخیورده
جهان اسالم را فرامو کند و با استفاده ابزاری از دانش و تفو علمی ،دنبا زندهگی مرفه و آرام
را در جهانی بعید از خار و گزند بگیرد و شاد و خنیدان چنید روز از عمیر را سیسری نمایید ! از
اییینرو وی ابتییدا جهییاد را در فلسییطین آغییاز کییرد ،امییا وقتییی ادامییه مبییارزه فعییا در آنجییا بییه علییت
محدودیتهای تحمی شیده از جانیب توطییهگیران خیارجی و داخلیی نیاممکن گشیت ،ناچیار بیه گوشیه
دیگری از وطن اسالمیا شتافت و مشتاقانه بر روی دشمن آیینا تیغ کشید.
او هرگز خود را متعلیق بیه ییک محیدوده خیاص جغرافییایی نمییدیید ،بلکیه انگییزه و محیرک
دایمی او همان عقیده و آرمانی بود که آرام و قرار برایش نگراشته بود و چون سسند او را پایکوبان
و رقصان به شور و نوا آورده بود و او را با تجریید از همیه پیونیدهای رنیگ و بیو بیه خیدا نزدییک
سییاخته بییود و او فق ی ب یهخییاطر اسییالم کییه دی ین آزادی و سییربلندی اسییت ،شمشیییر میییزد و محنییت
میکشید .لرا برای او چه فرقی داشت که در تسههای قد سنگر گیرد و ییا در کیوههیای هنیدوکش !
اصالا دنیا برای او مطرح نبود تا حد و مرزهای آن را بهرسمیت بشناسد ،بلکه او با عشق و ایمانی
4
که به خداوند داشت ،پ از پشتسرگراشتن مراح پیچیده آزمیونهیای میدهش ،سراسیر معنوییت و
ایدهآ گشته بود ،اما در شک یک موجود زنده و متحرک.
اگییر صییوفیانه حییرف بییزنیم ،میییتییوان گفییت کییه وی یییک عییارف عاشییق بییود ،امییا اییین عشییق
برخالف دیگران او را به صحنه واقعیتها و در د آزمیونهیا راه داد و بیهجیای رهبانییت فیرار از
مییردم ،بییه رهبانیییت اسییالم یعنییی «جهییاد» پیونیید داد تییا نییه ماننیید دیگییران در عمییق غارهییا خییدا را
جستوجو کند ،بلکه از د حادثهها به سوی خدا راه بگشاید .او در مقام سسا از نعمتی که خداوند
در خییدمت بییه جهییاد و مبییارزه بیرایش ارزانییی فرمییوده بییود ،چنییین میییگوییید« :در سییایه اییین نعمییت
گرانمایه ،دلم روشنی ،ضمیرم پختهگی و روح و روانم صیفا یافیت .دنییا در نظیرم نیاچیز جلیوهگیر
شد .نسبت به صحنهها و شخصیتها عمیقنگری برایم دست داد و تجربیههیایم نضی گرفیت .آری،
خودم در صحنه حضور یافتم و در تالطیم حادثیههیا رخنیه کیردم تیا آنکیه توانسیتم فرزنیدان نهضیت
1
اسالمی را به کفه ترازو بگرارم و حجم واقعی آنان را مشخص کنم».
او با رخنهکردن در سیرزمین واقعییتهیا همیه آنچیه را کیه در حید اییدهآ هیا در فکیر داشیت،
زنده و عملی یافت و به آرمانهای بلند نای آمد .اکنون تنها چیزی که به شک قله آرزوهیا بیرای
وی باقی مانده و هنوز به آن دست نیافته ،شهاد است .تا کنون از جام عشق سیراب نشده و بازهم
سینه داغ او از آب معنویت خنک نگردیده است ،لرا بارها از خداونید شیهاد خواسیت تیا ثابیت کنید
که میردان بلنیدهمت در راه آرمیانهیای بلنید خیویش بیه هییچ چییز دیگیری جیز جیانسیسردن ،قناعیت
نمیکنند و تا خاک را از خون خویش سیراب نسازند ،خود سیراب نمیشوند .سیرانجام بیه اوج ایین
قله نیز عروج کرد و امتیاز «سعاد و شهاد » را جایزه گرفت.
***
عبییدهللا عییزام تنهییا بییا سییالحگییرفتن و سیینگررفتن ،بییه جهییاد ملییت مسییلمان افغانسییتان خییدمت
نمیکرد ،بلکه تال پیگیر و خسیتهگیی ناپیریر او در جهیت تنیویر و اصیالح افکیار عمیومی جهیان
نسییبت بییه اییین جهییاد در خییارج و کوشییش جییانکییاه او در راسییتای برچیییدن سییو تفاهمهییا و اختالفییا
ذا البینی مجاهدین در داخ ،پرقیمتتر از هر کار دیگر او در خصوص خدمت به جهاد بیود .وی
با نشر کتابها ،برنامهها و سخنرانیها در نقاط مختلف جهان ،جهاد امت اسالمی را در افغانستان
به عنوان یک مبارزه برحق و سازنده معرفی کرد و همه را به آینده درخشان آن امیدوار ساخت که
بدین ترتیب بخیش بزرگیی از بیدبینیهیا و سیو تفاهمها نسیبت بیه ایین مبیارزه برحیق مخصوصیا ا در
جهان عرب بهکلی برچیده شد و مردم با جان و ما به یاری این ملت برخاستند.
وی بییزرگت یرین خطییری را کییه آینییده درخشییان اییین جهییاد را تهدییید میییکنیید ،در اخییتالف و
پراکندهگی داخلی میدیید و از تیکرویهیای سیران احیزاب جهیادی بهشید هشیدار مییداد .وی در
خصوص این مطلب میگویید« :مین از خیال تجربیه عملیی درییافتم کیه گیروههیای اسیالمی ،مکمی
یکدیگر اند و از تعاون و همکاری متقاب در میان شان گزییری نیسیت .هییچ حیزب و گروهیی بیه
تنهایی نمیتواند که جامعه را به سوی اسالمیبودن بکشاند ،مگر که از نییرو و اسیتعداد مسیلمانان،
2
یکجا استفاده کند».
او از کسانی که خیود را وارث بالمنیاز اسیالم تلقیی نمیوده و بیه دیگیران اهمییت نمییدهنید،
بهشد متنفر بود« :هر حرکت اسالمیای که میخواهد دین خدا در زمین حاکم شود ،ناگزیر اسیت
تا با حرکا دیگر هماهنگ شود و حق آنهیا را در سیازندهگیی نادییده نگییرد و تنهیا خیود را وارث
بالمناز آیین خدا تلقیی نکنید ،آنچنیان کیه پییش از ایین یهیود و نصیارا کردنید» 3.لیرا او همیه را بیه
.1همان ،ص229
.2همان ،ص230
.3همان ،ص251
5
همزیستی و همکاری دعو میکرد و موفقیت آینده را نیز در گرو اتحاد و اتفا میدید و ب « :با
هییمزیسییتی منصییفانه اسییت کییه بسیییاری از اختالفییا در میییان گییروههییا از میییان رفتییه و بسیییاری از
سو تفاهمها برچیده شده و بخش بزرگی از آلودهگیها و بیاعتمادیها که در آغو پنهیانکیاریهیا
1
رشد و نمو کرده است ،از بین میرود».
وی راه سالمی را برای تحققبخشیدن به مبدأ با ارز همبستهگی پیشنهاد میکنید ،آنجیا کیه
میفرماید« :بر ما است تا زبان از تخریب گروهها ببنیدیم و همیواره در پیی پخیش و اشیاعه جوانیب
مثبت آنها باشیم و با جوانب منفیی آنیان حکیمانیه برخیورد کنییم و در راسیتای اصیالح آن بکوشییم.
پی آنچییه بیییشتییر از همییه در ناحیییه گسییتر محبییت و هییمدلییی در میییان جهییتهییای مختلییف تییأثیر
بهسزایی میگیرارد ،همانیا ذکیر نیکیوییهیای همیدیگر و امتنیا از تبلیغیا سیو بیر ضید ییکدیگیر
2
است».
آری ،با چنین طرزدیدهای واق بینانه بود که شهید جهیاد میا بیا تمیام قیو ،بیا جیان و میا ،بیا
زبان و قلم و با شمشیر و سرنیزه وارد صحنه پرکشمکیش حیوادث افغانسیتان گردیید و بییصیبرانه
تال میکرد تا تمام انگیزههای چنددلی و تشتت را از میان احزاب جهادی برچیند و آنها را برای
انجام سالم وظیفه برپاداری حکومت و نظام اسالمی در افغانستان ،آماده و بسیی نمایید کیه بیا کمیا
تأسف پیشتر از تحقق این هدف ،خود به قربانگاه رفت و باالخره در راه آزادی ،تحقق حاکمیت
دین خدا در زمین و بهخاطر وحد مسلمانان ،حتی از جان خود گرشت.
وی پروسییه خییدمت بییه جهییاد افغانسییتان را وارد یییک شییبکه بسیییار گسییترده و فراگیییر نمییود،
آنسییان کییه گییویی دولییت مسییتقلی در کییار اسییت کییه بییا برنامییههییای دقیییق و سیینجیده ،ملییتش را تحییت
رعایت قرار داده و آن را به سوی تکام سو میدهد .او تنها به بعد نظیامی قضییه توجیه نداشیت،
بلکییه مسییای اجتمییاعی ،فرهنگییی ،سیاسییی و حتییی اقتص یادی مییردم افغانسییتان را در برنامییه خییدمت
گنجانیده بود .تأسی کمیتههای امدادرسانی ،تأمین تسهیال درمانپزشیکی ،فعیا سیاختن مکاتیب و
معاهد و دانشگاههیا ،بنیانگیراری مراکیز نشیر کتیاب ،جرایید و مجیال ،تیال بیرای جلیب و جیرب
نیروهییای مبییارز از کشییورهای عربییی و اسییالمی و بییاالخره حضییور گسییترده و فعییا در صییحنه
سیاسی و نظامی کشور که همه به یمن جانبازیهای او انجام میشد ،یکسره شاهد صید بیر ایین
مدعای ما است.
جالب اینکیه وی در تیأمین خیدما فراگییر بیرای ملیت مجاهید میا کوچیکتیرین سیهمی بیرای
خیود قایی نبیود و از آن بیه سیود دنییایش بهیرهگییری نمییکیرد ،بیا آنکیه حتیی حسیابهیای بییانکی
زیادی در مراکز مختلف اقتصادی جهان بهشمو واشنگتن و نیویارک برقرار کرده بود .وی برای
کسانی که در ایالت کالیفورنیای امریکا داوطلبانه حاضر بیه پرداخیت سیهم میالی و تیأمین کمیک بیه
مجاهدین گردیدند ،مرج معتمد بیرای تسیلیمگییری ایین کمیکهیا را چنیین آدر مییدهید« :میا ییک
حسییاب بییانکی در Andbands Bankدر نیوی یارک بییاز کییرده ایییم و همچنییان در آسییتانه گشییودن
بعضی حسابهای بانکی دیگر در واشنگتن هستیم که انتظار میرود طی هفته آینیده تکمیی شیود و
3
البته شماره حسابها بعداا برای شما داده خواهد شد».
حاال حق داری حد بزنی که شاید او یک اشرافزاده متعلق به خاندانی ثرو منید بیوده کیه
توانسته بود تا این حد در قلب اقتصادی جهیان نفیوذ کنید و بیاز دسیت اعانیت بیه سیوی ملیت دیگیری
دراز نمای ید .امییا واقعیییت اییین اسییت کییه او از یییک خییانواده فقیییر متعلییق بییه ملتییی دربندافتیییده ،سییر
برافراشته بود و با همیان وضی دسیت از دامیان طلیب علیم برنداشیت تیا آنکیه پی از سیسرینمیودن
.1همان ،ص230
.2همان ،ص252 -251
.3األسئله واألجوبه الجهادیه ،ص246
6
سالیانی در حوزه دانش و پیژوهش بیه مییدان مبیارزه و آزمیون قیدم گراشیت .ایین جیا بیود کیه سیتاره
بخت او در آسمان سعاد ،درخشیدن گرفت و با اخالص و شفافیتی که در خدمت بیه جهیاد داشیت،
خداوند او را عز و سربلندی داد و دنیا را برای او مسیخر کیرد و او را قبلیه حاجیتمنیدان سیاخت
که نهتنها فرد یا افرادی ،بلکه ملتی از کرم او فیض برد .افزون بر همه ،وی در میان امت اسیالمی
به عنوان «امام» شناخته و پریرفته شد که مسلمانان همه پروانهوار به شیم رخ او د بسیتند و ایین
همه برهان قاطعی است بر بلندی مقام و منزلت دینی و دنیوی او که همه به برکت جهاد و اخالص
به دست آمده بود ،اما او مرد دنیا نبود و هرگز به متا ناچیز آن د نبست.
خالصه اینکه شهید عزام ،عمر گرانبهای خود را صرف خدمت به جهیاد امیت نمیود کیه در
ازای آن پاداشی در دنیا از کسی طم نکرد ،بلکه یگانه چیزی را که از اعما قلیب آرزو داشیت و
بییه آن بییه عنییوان پییادا همییه تییال و زحمییتش د بسییته بییود ،برپییایی یییک حکوم یت اسییالمی در
افغانستان بود که بیصبرانه فرارسیدن لحظه رؤیاگونه آن را انتظار میکشید؛ چون باور داشت که
راه قد از قلب آسیا میگررد .او خود میگوید« :بییگمیان آنچیه از ایین ملیت همیشیه در سینگر
انتظار مییرود ،خیود پیادا عظیمیی اسیت کیه از رهگیرر اخیالص ،اسیتقامت و پیایداری بیه دسیت
1
میآید ،پاداشی که هر پادا دیگر بهجز بهشت در برابر آن ناچیز است».
***
عبدهللا عزام که خود را به عنوان یک مسلمان متعهد در قضیه افغانستان که قضیه امتش بیود
دخی میدید ،ناچار بود تا حضور فعا خود را در تمام عرصهها و زمینههای مربیوط بیه آن حفی
کند؛ زیرا به عقیده وی« :دخالیتکیردن بیجیا در قضییهای کیه تمیا مسیتقیم بیا آن در مییان نباشید،
کاری است فسادبرانگیز! هرچند نیت خالص و مصلحتهایی را هم با خود داشته باشد» 2.لرا گاه و
ناگاه به سرزمین افغانستان سفر میکرد و چهره از خاک برخاسیته از د سینگرهای داییم در آتیش،
آلوده میساخت تا صحنهها را از نزدیک بررسی و حقایق را بیپرده لم کند.
این در حالی بود که او گاهی قربانی توطیه فریبکارانه بیماردالن هم میشد و ناخودآگیاه در
اثر خیانت دیگران به آنچه دلش مییخواسیت ،نمییرسیید و از صیحنههیایی کیه دایمیا ا میرغ دلیش بیه
هییوای دیییدار آن پییر میییزد ،دور میییمانیید .وی در طییو چنییدین سییا بییا جریییان جهییاد در شییما
افغانستان ،روی خو نشان نداد؛ زیرا به گفته خود « :در اثر تبلیغاتی که بر ضید فرمانیدهان آن
صور میگرفت ،تصویرهای زشتی از آنها در ذهن ما ترسیم شده بود و از جبهه جهیادی آن جیا
3
نیز برداشتی کامالا منفی داشتیم».
تا آنکه گرشت زمان و تکرار پیهم حوادث ،پرده از روی واقعیتها برگرفت کیه در اثیر آن
ذهنیت وی در قبا آنچه در شما میگرشت ،تغییر کرد .لرا او بهخاطر بررسیی وضی موجیود از
نزدیک و دریافت و هضم آنچه تیا آن زمیان در پشیت پیرده مانیده بیود ،جیوانمردانیه ضیمن سیفری
سازنده شخصا ا در صحنه حضور یافیت و جریانیا را از نزدییک ارزییابی کیرد و بیاالخره بیه ایین
نتیجه رسید که وی تا کنون گو یک توطیه سازمانیافته را در خصوص این جبهه ،خورده است و
ناخودآگاه به قافله کینهها ،عداو ها و بدبینیهای نابهجا پیوسته است .اما او بیا فراسیتی کیه داشیت،
از هییر چیییز در میییگرفییت و ایییدهای را تفسیرشییده مییییافییت .اولییین درسییی کییه او از اییین آزمییون
گرفت ،همان بود که خود میگوید« :آری ،گاهی میشود کیه فیروغ حیق در اثیر شیوکت روبنیای
باط ،خاموشی میگیرد و باطی پرسیتان بیا جسیت و خییز کودکانیه و چیا و نیرنیگ شیرمآور شیان
بازار باط را گرمتر ساخته و بیر شیعله برازنیده حیق آب مییپاشیند و بیاالخره میدتی آن را در کین
7
فراموشی محصور میدارند ،اما این به معنای مرگ دایمیی آن نیسیت ،بلکیه حیق حتمیا ا ظاهرشیدنی
1
است».
از همین جا بود که این سفر برای او جرابیت خاصی داشت و خیلیی آموزنیده و میمثر بیرایش
تمام شد« :در طو زندهگیام سفری را سراغ ندارم کیه ایین چنیین میمثر و پرپیامید بیرایم تمیام شیده
باشد؛ با آنکه دیری بود که با روح و روان در سایه جهاد مردم افغانستان زیست کردم و با زبان و
قلم بیش از هفت سا به خدمت این جهاد پرداختم ،امیا در خیال ایین سیفر بیرایم چنیان میینمیود کیه
گویا این اولین بار است که چهره واقعیی جهیاد را در سییمای قهرمانیان آن تماشیا مییکینم .ایین سیفر
مرا یکباره به معراج برد و مرا نسبت به آینده جهاد و آرمانهای بلند آن ،بیش از پییش مطمیئنتیر
2
ساخت».
آری ،این سفر که او را با واقعیتهای تازه در صحنه جهاد و مبارزه آشنا سیاخت و بسییاری
از اسییرار ناشییناخته را جلییو چشییمان او گراشییت ،یییکبییاره مییوج احساسییا سرشییار از اطمینییان و
شادکامی را در دلش برانگیخت و او را به وجد آورد تا آنکیه ناچیار قلیم برداشیت و از صیحنههیا و
واقعیتهای احسا برانگیزی که برای او تازهگی داشت و واقعا ا او را متحو ساخته بیود ،بیا زبیان
قلم حکایتکردن گرفت.
***
کتییاب حاضییر ،همییان پرونییدهای اسییت کییه خییاطرا و احساسییا سرشییار عبییدهللا عییزام در
برخورد با صحنهها و آزمونها ضمن سفری یکماهیه بیه داغتیرین سنگرسیتان کشیور را در قالیب
حروف و کلما ،موفقانه در خود حف کرده است که با مطالعه آن انسان پا به پای نویسنده با همان
احسا های نغز و ظریف از مقاب صحنهها و چشمدیدها رد میشود و ح میبرد.
این کتاب که تحت عنوان «شهر بین العمالقة» به معنای «یک ماه بیا قهرمانیان» تیدوین یافتیه
است ،به یک مفهوم تماشاگه شخصیت روانی عبدهللا عزام است که در آن با تمام قیو ،خیود را بیه
نمایش گراشته است .گاه او را در حالتی مییابیم که در برابر شخص و یا صحنهای بیه وجید آمیده و
با زبان عشیق و شیور حیرف مییزنید؛ حیرفهیای شیاعرانهای کیه شیعلههیای احسیا درونیی او از
خییال آن در جهییش اسییت و تییا بییه ژرفییای روان آدمییی میییتییازد و گییاهی هییم بییا او در حییالتی سییر
میییخییوریم کییه سییراپا در آتییش خشییم میییسییوزد و بییا آنچییه خشییمش را برانگیختییه ،در سییتیزه اسییت.
وضعیت روانی او در حاال عسر و یسر نیز در پرده ایین کتیاب بیه نمیایش درمییآیید .بنیا ا ارز
کتاب در آن است که دستگرفته ما را در بوستانهای روان سرشیار از ایمیان و معنوییت مملیف بیه
گ گشت میبرد ،برعالوه اینکه محتویا تاریخی ،فرهنگی و آموزشی زیادی را با خود دارد.
خدا میداند که نویسنده این اثر ،چه قدر آرزو مییبیرد تیا روزی کتیابش زییور طبی بسوشید و
وظیفه اساسی خود را بهانجام برساند و باالخره برای خود در همیه حیا ،شیادیآفیرین باشید .امیا
بییرخالف آنچییه وی انتظییار داشییت ،اییین کتییاب بییرایش مایییه درد سییر شیید و طوفییان خشییم و انزجییار
شخصیتها و نهادهای خطرناکی را علیه او برانگیخت که عاقبت در زیر فشار ظالمانیه هشیدارها،
سرزنشها و مالمتهای روزافزون ،ناچار عقبنشینی کرد و این رؤیای شییرینش بیا واقعیتیی تلیخ
که به صور غیرمترقبهای با آن مواجه گردید ،تعبیر شد!
وی پ از بازگشت از این سفر طوالنی ،دستنوشتههایش را به چاپ داد ،اما همانگونه کیه
در مقدمه کتاب اشاره شده ،یکبیاره فرمیان داد تیا کیار طبی متوقیف گیردد و بیدین ترتییب در طیو
زندهگی او این کتاب روی چاپ را ندیید .اگرچیه در حیوزه حید زنییهیا بیرای تشیخیص اهیرمهیای
.1همان ،ص243
.2همان ،ص243
8
فشار نوعی ابهام و اختالف نظر وجود داشته است ،اما این ابهام آنقدر پیچیده نیست کیه بیازیگران
اصلی این صحنه بازهم شناخته نشده و یا قاب شناخت نبوده باشند .گمان مییکینم امیروز کیه اسیرار
زییادی مخصوصیا ا پی از عبیور از ییک سلسییله آزمیونهیا در سییط وقیای کشیور افشییا شیده اسییت،
تشخیص دستاندرکاران این بازی هم خیلی ساده بوده باشد که هست.
بییاری یکییی از بییرادران عییرب بییه نییام ابوطلحییه کییه خییود را تبعییه کویییت معرفییی میییکییرد و
روزگاری دستیار شهید عیزام بیوده اسیت ،سیا هیا پییش از چیاپ ایین کتیاب بیرای مین در پنجشییر
چنین حکایت کرده بود :امام شهید در جرییان سیفر بیه شیما افغانسیتان ،کتیابی نوشیت تیا پی از
مراجعت به پاکستان آن را منتشر سازد ،اما وقتی آوازه این اقدام بیه گیو بیدبینان رسیید ،ییکبیاره
برآشفتند و در صدد نقشبرآبکردن این اثر گردیدند .لرا وقتی امام به پشاور برگشت ،ییک روز از
طرف گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسالمی احضار گردید که من نیز او را همراهی مییکیردم ،امیا
مالقا میان دو طرف بهطور محرمانه و در پشت درهای بسته انجام شد و حتی من اجازه نیافتم تا
به بهانه دستیار در جلسه رخنه کنم .وقتی امام پ از ختم مالقیا بیدر شید ،دییدم چهیرها بسییار
گرفته است .از او التما کردم تا جریان را برایم بازگو کند ،گفت :به مین هشیدار داده شید کیه اگیر
این کتاب به چاپ برسد ،فق یک گلوله زنگی (تعبیر از خیود او اسیت) نصییب تیو خواهید بیود! از
اینرو امام شهید ناگزیر از طب کتابش دست برداشت و خود از چاپ و نشر آن جلوگیری کرد.
حاال میزان صیداقت آن بیرادر در ایین حکاییت را تنهیا خیدا مییدانید ،منتهیا شیواهد زییادی در
دست است که بر گفتههیای او مهیر صیحت مییزنید و میا را در جرییان توطییههیای سیازمانیافتیهای
قرار میدهد که با شدتی خطرناک بهخاطر تخریب بییموجیب ییک جبهیه ،انجیام مییشیده اسیت .لیرا
پیونددادن توطیه شوم ترور دکتور عبدهللا عزام با جریان این سفر و این کتاب که عدهای بدان معتقد
اند ،تا حد زیادی موجه به نظر میرسد ،بهویژه زمانی که احتما قوی دستداشتن استخبارا یک
1
کشور بیگانه را نیز در جزئیا این گونه قضایا بسریریم.
در این جا خو دارم تا این سوا را مطرح کنم که آخر چرا از میان دهها اثر دکتور عبیدهللا
عزام شهید که حاوی مطالب و موضوعا گوناگون میباشند ،تنها همین کتاب ییکبیاره ایین چنیین
خشمها را برانگیخت و حریفهای نیرومند و خطرناکی را به چالش کشید ! پاسخ این پرسش را به
خواننده محتیرم موکیو مییکینم تیا خیود بیا عقی جوینیده خیویش در زمینیه داوری نمیوده و راز ایین
پدیدار مهم تاریخی را دریابد.
***
باری این کتاب در پاکسیتان بیه دسیتم افتیاد .وقتیی بیا آن آشینا شیدم ،خیود را ناچیار دییدم تیا بیه
ترجمه این اثر افتخارآفرین همت گمارم .لرا با همه مشکالتی که این کار در پی داشت ،با توکی بیر
خداونیید ،ترجمییه آغییاز شیید کییه بحمییدهللا ظییرف چنیید مییاه ،آنهییم پییا بییه پییای در هییای دانشییگاهی و
2
مصروفیتهای تحصیلی ،موفق به اتمام آن شدم.
در ترجمه ایین کتیاب تیال بنیدهگیی بیرای حسین ترجمیه ،فیو العیاده صیور گرفتیه تیا مگیر
توانسته باشم ارز ادبی کتاب را که سرشیار از میوج احساسیا ،عواطیف و جیرابیت اسیت ،حفی
کنم .امیدوارم که این توفیق برایم دست داده باشد .آنچه بیشتر از همه مورد توجه بنده بیوده اسیت،
همانا رعایت اص امانت در ترجمه میباشد؛ چون دخ و تصرف در کتیاب دیگیران کیه عمیدتا ا بیه
د خواه شخصی صیور مییگییرد ،نشیاندهنیده ییک نیو شکسیت در برابیر واقعییتپیریری اسیت،
برعالوه آنکه عرری بدتر از گناه است که نهتنها ترجمه را خدشهدار مییسیازد ،بلکیه لکیه عیار بیر
در شیهر سا 1368خورشیدی یکجا با دو فرزند از این جریانا به روز جمعه مورخ 3قو .1نویسنده مظلوم درست یک سا پ
پشاور پاکستان ترور گردید.
.2من این کتاب را در جریان سا 1378خورشیدی در پشاور ترجمه کردم.
9
جبین مترجم نیز خواهد بود .از ایینرو تیال خیود را بیهخرج دادم تیا مطالیب کتیاب ،دسیتنخیورده
باقی بماند با آنکه در برخی از موارد ،دستزدن بیه مطلیب بیه بهانیه رعاییت مصیلحت و مقتضیای
شرای خیلی موجه به نظر میآمد ،اما این نو احتیاطکاریها کیفییت اصیی کتیاب را تحیتالشیعا
قرار میدهد و از قیمت ترجمه نیز میکاهد.
ناگفته نماند که در پهلوی ترجمه ،در برخی از میوارد بیه ترتییب و تنسییق مطالیب کتیاب نییز
پرداخته ام که اینک صور فعلی را به خود گرفته است .شاید به دلی اینکه کتاب را دیگران پی
از شهاد مملف آن ترتیب داده اند ،در بسیاری از موارد خل عناوین و اخیتال در تنظییم مطالیب
صور گرفته بود که انسان را به هنگام مطالعه ،دچار سردرگمی میساخت .لرا ابتیدا کتیاب را در
مجمو ،به استثنای مقدمه و خاتمه ،به سیزده بخش که هر بخش آن دارای عنوان مستق مییباشید،
دستهبندی کردم که در این میان تقدیم و تأخیر در بعضی از مطالب نیز صور گرفت .عناوین این
بخشها اکثراا از خود کتاب انتخاب شده و گاهی هیم خیودم بنیا بیر ضیرور ،عنیوان مناسیبی بیرای
بعضی از این بخشها تدارک دیده ام که از جملیه مییتیوان بیه عنیاوینی همچیون «در ادامیه سیفر»،
«از کراما جهاد»« ،در فراز و نشیب حوادث جنگی»« ،دیدار با چنید شخصییت جهیادی» و «از
بانگ رحی تا پایان سفر» اشاره کرد.
همچنییان در برخییی از مییوارد کییه تفکیییک در میییان گفتییههییای مملیف و سییخن دیگییران دشییوار
مینمود ،به اسم گوینده تصری شده است و ضمنا ا برخی از عنیاوین فرعیی کیه بیه کثیر در کتیاب
وجود داشت ،به شک عنوان ترجمه نشده ،بلکه مفهوم آن در تسلس کالم درج گردییده اسیت و نییز
گاهی بعضی از ابیا شعری به دلی اینکه مفهوم خاصی را افاده نمیکیرد و ظیاهراا بیرای آراییش
سخن آورده شده بود ،حرف شده و به مفهوم آن اکتفا گردیده است؛ چون زیبیایی شیعر در ترجمیه از
بین میرود ،برعاله آنکه دشواری بافت شعر عربی در عیین فشیردهگییای کیه دارد ،رونید ترجمیه
را به بنبست میرساند و برگردان جزئیا آن نسبتا ا متعرر است .در عین حا ،من کوشش بهخرج
دادم تا مفهوم و محتویا ابیا شعری باقیمانده را به نظم درآورم تا مگر اندکی بر رونیق ترجمیه
افزوده شود و هدف اصلی مملف از آوردن این ابیا نیز محفوظ ماند.
به هر حا ،آنچه من در ضمیر باطن از پی این ترجمه قصد کرده ام و امیدوارم که خداونید
کریم آن را برآورده سازد ،این است که وسیلهای برای رف بدگمانیها در میان عناصر مجاهد ملت
ما قرار گرفته و هیم ایینکیه گیامی در جهیت احییای ارز هیای جهیادی و ثبیت سیالم حیوادث نیاب و
خاطرهانگیز دوران شکوهمند جهاد و مقاومت در تاریخ باشد و به عنوان خدمتی به هویت و جایگاه
بازیگران اصلی این صحنه پرافتخیار ،تلقیی گیردد .همچنیان در راسیتای تجدیید احساسیا رزمیی و
برانگیختن حماسیه انقالبیی آحیاد ملیت در چنیین عصیری کیه زییر پوشیش تیال بیرای بسی اندیشیه
صل جویی در جهان ،ملتها را تخدیر و سس به زنجیر میکشند ،مورد استفاده قرار گیرد.
زندهداشتن احساسا رزمی در جنیب اندیشیههای صیل جویانه بیرای هیر ملتیی کیه میخواهید
آزاد زندهگی کند ،بسیار حیاتی است؛ مخصوصا ا در عصر امروزی که بازهم مییبینیم بزرگتیرین
پیشآهنگ و بهاصطالح رأ هرم تمدن و ارز های فرهنگی مدرن با نادیدهگرفتن تمیام عواطیف
و احساسا مردم جهان و با خ بطالنزدن بر تمام ادعاهای زرینش مبنی بیر تیال بیرای تحکییم
پایییههای صییل جهییانی و نهادینهسییاختن اندیشییه صییل طلبی در میییان بشییریت ،بییازهم روی پیشبییرد
مدرنترین پروسه ابزارسازی برای نابودی بشر و بهفعلیتدرآوردن طرح سسر موشیکی ،لجوجانیه
اصرار میورزد که در واق اعالن جنگ علیه بشریت است.
از جانب دیگر ،ما امروز قربانی تجیاوز کشیوری هسیتیم کیه بیا اسیتفاده ابیزاری از نیام نییک
اسالم و با بهانیه قراردادن پیونید دینیی و میرهبی بیا میا تمیام سیدها را شکسیته و بیا تحمییق عیدهای از
بهخوابرفتهگان ،در صدد بهبردهگیکشیدن ایین ملیت و اسیتفاده از آن در جهیت اجیرای برنامیههای
10
درازمد سیاسی ،نظامی و اقتصادی خیود در منطقیه و جهیان اسیت .بنیا ا در چنیین جیوی ،نداشیتن
روحیه رزمی برای انسان آزاد ،به معنای رفیتن بیه قربانگیاه اسیتعمار خواهید بیود .پی انسیان بایید
چنییان هوشیییار و بییا روحیییه زیسییت کنیید کییه زبییان حییالش اییین چنیید کلمییاتی را کییه میین زیییر عنییوان
«گ واژه بهار در قامو یالن» به نظم کشیده ام ،زمزمه کند:
مییییییییینم پیییییییییاره آتیییییییییش شیییییییییعلهزن میییییییییینم زاده کییییییییییوه دشمنشییییییییییکن
مییییییییینم نینیییییییییواز بیابیییییییییان بیییییییییزم میییییییینم پیییییییییک اسییییییییطوره داغ رزم
چنییییان مسییییتم و شییییاد و روشییییننگاه میییینم از طییییوف در کوچییییه رزمگییییاه
بییییدادم چییییو تیییییغش عییییدو کییییرد تیییییز کیییه د در پیییی عشیییق رزم و سیییتیز
سییییسر سییییینه سییییازم بتییییازم بییییه پیییییش من از غیر و دین و وجدان خویش
دو هسییییت و هییییمراز و یییییار و هنییییر مییییییرا ذوالفقییییییار و سییییییالح و سییییییسر
و از غصییییییییه و درد هییییییییردم پنییییییییاه د سیییییییینگرم هسییییییییت معراجگییییییییاه
کیییییه آب حییییییاتم بیییییود عیییییز و ننیییییگ میییینم نخیییی روییییییده در بییییاغ جنییییگ
همییان موسییم گییرم رزم اسییت و خیییز بهییییییییار یییییییییالن در زمییییییییین سییییییییتیز
کییییزو رعیییید و آتییییش جهیییید دم بییییه دم سییییییییحاب بهییییییییارم بییییییییود دود بییییییییم
و جز راکت و بمب و هیاوان مجیوی تییییو از ابییییر مییییا آب بییییاران مجییییوی
نییه جییز مییاین حاصی دهیید اییین تییراب نیییییه در شیییییورهزارم برویییییید گیییییالب
بیییییهجز بمیییییب دسیییییتی نیایییییید بیییییهبار اگیییر مییییوه جییییویی دریییین شاخسییییار
بیییه بسیییتان مییین پوکیییه نیلیییوفر اسیییت میییییییرا زور آرزو سییییییینگر اسیییییییت
مسلسیییییی درییییییین بییییییاغ بلبیییییی بییییییود ز خیییون عییییدو زنیییده اییییین گییی بییییود
بییییه رقییییص آییییید از بییییوی او بلییییبالن خوشیییا بیییوی بیییارو ایییین گییی سیییتان
نوازنییییییییده نییییییییای طیییییییییاره اسییییییییت دف و طبلییییه فریییییاد خمسییییاره اسییییت
هییییییاهو کنیییییان زینیییییت لشیییییکر انییییید عییییییرو ظفییییییر تانکهییییییا آورنیییییید
شیییهاب فشییینگش چیییه زیبیییا بیییه شیییام بیییییود شیییییم محفییییی فیییییروغ رسیییییام
کییه سییودای عییز همییی بییر د انیید یییییالن بادهنوشییییان اییییین محفیییی انیییید
***
در اخیر ،الزم میبینم تا از همه کسیانی کیه بیه نحیوی در جهیت بالنیدهگی و بهبارنشسیتن ایین
کتاب با من همکیاری کیرده انید ،تشیکر نمیایم و از خداونید بیرای همیه اجیر جزیی مسیألت مییدارم.
ترجمیه کتیاب را بیه احمید شییاه مسیعود ،قهرمیان جهیاد و مقاومیت مییردم افغانسیتان ،کیه همیواره بییار
مظلومیت را به دو کشیده و هنوز هم مظلوم و ناشناخته است ،تقدیم میکینم و بیرای او صیالح و
فالح دارین را از بارگاه الهی آرزومندم.
عبداالحد هادف
مشهد – ایران
بهار 1380خورشیدی
11
مقدمه
هر کسیی کیه بیه بررسیی و مطالعیه دقییق زنیدهگیانی امیام عبیدهللا عیزام شیهید بسیردازد ،یگانیه
خصوصیییت روشیینی را کییه در او مییییابیید ،اییین اسییت کییه وی یییک شخصیییت پژوهشگییر و پویییا و
پرتال است و غالبا ا بح و بررسیهایش در ناحیه سنن حاکم بر جوام انسانی و طبیعت میردم و
باالخره دریافت انگیزههای واقعی صالح و فساد نف ها متمرکز میباشد .شیک نیسیت کیه ایین امیر
در نف خود بزرگترین قضیه قاب توجهی را تشکی میدهد که در طو تاریخ بشر ،مورد بحی
و بررسی قرار گرفته است؛ چون ریشه کلیه نگونساریهایی که دامنگیر بشریت در طیو تیاریخ
بوده ،عمدتا ا در زبونی نف ها و فساد ارواح و انحطاط جامعهها نهفته است که باز به جه و نادانی
آنها نسبت به سنن هستی و راههای اصالح و سازندهگی نف ها برمیگردد.
امام شهید با آنکه همراه با مجاهدین در سنگرها و اردوگیاههیای شیان بیهسیر مییبیرد ،امیا بیه
دلی اینکه افغانستان یک سرزمین پهناور است ،لرا ابتدا نتوانسته بود تا وضعیت مجاهدین و چهره
واقعی جهاد در شما کشور را بهتر تشخیص دهد ،تا آنکه خود شخصا ا دو بیار بیه آن منیاطق سیفر
کییرد و از نزدیییک اوضییا را ارزیییابی نمییود .وی یییکبییار بییا اسییتاد ربییانی و بییار دیگییر بییا گلبییدین
حکمتیار به مناطق شما رفت که در جریان این دو سفر سازنده توانست تا اوضا مجاهدین را چه
از نگییاه وضییعیت اجتمییاعی و نظییامی و چییه از لحییاظ روانییی و مییادی ،دقیییقتییر شناسییایی نماییید و
همچنییان موفییق شیید تییا بییا طبیعییت جغرافیییایی آن دیییار ،آشیینایی یابید و آینییده درخشییان آن را در ذهیین
خویش ترسیم نماید.
یکی از حقایق روشن و غیرقاب انکاری که هر خواننیده مییبایید آن را درک کنید ،ایین اسیت
که وقتی امام شهید و یا هر نویسینده دیگیر روی ییک قضییه و ییا در میورد شخصیی حکمیی صیادر
میکند ،آنچه نوعیت این حکم و داوری مشخص را میسازد ،همان شواهد ،قراین و چشیمدییدهایی
است که وی از خال تحلی و ارزیابی آنها به چنین نتیجهای دست یافتیه اسیت .امیا مسیأله بیاطن و
آنچه به یقین مطلق میانجامد ،تنهیا وییژه خداونید اسیت و بی .از ایینرو برخیورد و موضی گییری
بییهدور از انصییاف یییکعییده از بییرادران حاضییر در صییحنه در برابییر بعضییی از قضییایای اجتهییادی
مخصوصا ا در برابر کتاب حاضر ،انسان را به حیر میافگند.
این کتاب در آن هنگام که امام شهید هنوز در قید حیا بهسیر مییبردنید ،بیرای چیاپ و نشیر
سسرده شد ،اما ایشان قب از آنکه کتاب به چاپ برسد ،سفار کردند تا چیاپ و نشیر ایین کتیاب بیه
تأخیر افتد .تا باالخره ایشان به شهاد رسیدند و بدین ترتیب بیرای میا روشین نشید کیه تیا چیه وقیت
باید نشر این کتاب به تعویق افتد و مقصد اصلی امام چه بوده است ! پ از گرشیت چنیدین میاه ،از
هرسو بر ما صدا بلند شد که چرا این کتاب را به تأخیر انداختید چرا آن را به نشیر نسیسردید چیرا
و چرا ...ای کا آنها میدانستند که ما تا چه حد در جهت طب و نشر این کتیاب تیال نمیودیم و
همواره در صدد تقدیم آن برای خوانندهگان گرامی بودیم ،اما هر کاری به اراده خداوند جامیه عمی
میپوشد.
بیییاری بیییرادران گیییردهم آمدنییید و ایییین موضیییو را در مییییان گراشیییتند .کوشیییش میییا طیییی ایییین
گردهمییایی بییر آن بییود تییا در مییورد مقصیید و منظییور اصییلی امییام از اییین سییفار ،گفییتوگو نمییاییم.
عدهای گفتند که مقصد امام این است که از آن بهکلی صرف نظر شود .برخی دیگر گفتند که مقصد
ایشان بهتأخیرانداختن آن برای چند وقت محدود بوده که اینک کدام میوجبی بیرای بیهتعوییقانیداختن
آن دیده نمیشود .باالخره کتاب را برادر ابوعباده و برادر ابوحسن المقدسی تسیلیم شیدند و بیا کمیا
12
اصییلی امییام ،بییه ترتیییب و تنظیییم آن همییت دقییت و پ ی از تطبیییق حییرفبییهحییرف آن بییا دسییتنوی
گماشتند که خداوند پادا نیکو برای شان نصیب فرماید.
آنچه بر حیر و شگفتی ما افزود ،موض گییری متنیاقض بیرادران عیرب در برابیر طبی و
نشر این کتاب بود؛ چون دستهای از آنها خواستار هرچه عاج تر طب و نشر آن بودند ،اما برخی
دیگر پافشاری میکردند تا کتاب نباید به نشر برسد؛ زیرا به گفته آنها امام اکثراا به مدح و سیتایش
کسانی پرداخته که مورد اعتماد نیستند .ما به آنها گفتیم که این حق میا نیسیت تیا کتیابی را بیه بهانیه
عل و اسبابی که نزد خود ما مطرح است ،به تعویق اندازیم .آنچه برای ما مهم اسیت ،تجربیه امیام
و نتای و دستاوردهای سفر ایشان میباشید و بی .امیا ایینکیه ایشیان بیه سیتایش شخصیی پرداختیه،
البته از خال قراین و شواهد عینی بوده و مسأله باطن به خداوند تعلق دارد.
ما که در «مرکز نشراتی شهید عزام» فعالیت دارییم ،از همیان ابتیدا تصیمیم میا بیر آن بیود تیا
هر حرف و سخنی را که امام شهید گفته است ،بیدون کیم و کاسیت بیه میردم برسیانیم ،حتیی ولیو کیه
مورد خشم یا اعتراض این و آن قرار گیریم؛ زیرا امانت علمی و تاریخی ،مقتضی ایین امیر اسیت.
باید هر چیزی را که امام گفته است ،به مردم پیشکش نمود تا آنها خود در برابر آن تصمیم بگیرند
و آنچنان که الزم میبینند ،باالی او حکم کنند .اکنون و پ از آنکه بحمدهللا همیه بیرادران ،دسیت
به دست هم دادند ،فرصت بسیار مناسبی برای طب و نشر این کتاب مهیا شد و در ضیمن میا موفیق
گردیدیم تا با نشر آن ،مسئولیت خود را ادا نماییم و البته توفیق هر کاری به دست خداوند است.
هدف از تحریر ایین مقدمیه ،آن بیود تیا خواننیده گرامیی را در جرییان رویدادهیایی کیه کتیاب
حاضر در پیچ و خم آن قرار گرفت ،بگراریم تا از این رهگرر سیبب اصیلی بیهتعوییقافتیادن چیاپ و
نشر کتاب تا این لحظه را دریابد .از خداوند مهربان تمنا داریم تا این کوشش ما را به درگاه خویش
پریرفته و این خدمت را در میزان حسنا ما در روز رستاخیز قرار دهد .یقینیا ا کیه او ذاتیی شینوا و
پریرا است.
13
درراهبهسویشمال
14
ابوطه العراقیی و ییون المصیری سیرخوردیم .آنگیاه بیا ییک جهیان شیو و وجیدی کیه حکاییت از
احسا های رژف برادرانه در میان ما داشیت ،هیمدیگیر را بیه آغیو کشییدیم؛ بیه حیدی کیه بیرادر
ابوطه بالاختیار از فرط اشتیا و هیجان ،اشک ریخت .وی گفیت :میا قصید داشیتیم کیه بیه پاکسیتان
بیاییم ،اما وقتی شما به این طرف تشریففرما شدید ،از تصمیم خود منصرف گردیدیم و اینک چند
روزی در خدمت شما خواهیم بود .آنهیا ییک اسیپ شخصیی داشیتند و ییک رأ اسیپ دیگیر را بیه
کرایه گرفته بودند .وقتی با ما یکجیا شیدند ،اجیوره صیاحب اسیپ را پرداختیه و خیود هیمرکیاب میا
شدند .ابوطه به من گفت :اکنون آمرصاحب در فاصله یک ساعتی با ما قرار دارد .ناگفتیه نمانید کیه
در سمت شما افغانستان وقتی «آمرصاحب» میگویند ،منظور شان احمد شاه مسعود میباشد.
چندی بعد متوجه شدیم که احمد شاه مسعود همراه با آرینپور و نجمالدین خان بیاالی یکیی از
تسههای کوچک در انتظار ما نشسته اند .وقتی آنها را دیدیم ،من و استاد ربانی هردو پییاده شیدیم و
با گرمی بینظیری این پیشتازان جهیاد را بیه آغیو کشییدیم کیه بیدین ترتییب اولیین مالقیا میا بیا
ایشان در یک فضای آکنده از مهر و صمیمیت ،صور پریرفت .لحظهای که در پیشگاه خیود صید
تن از سربازان مسل مجاهدین را دیدم که با یک نظم و انسجام خاص در دو صف مینظم عسیکری
با دریشیهای یکنواخت نظامی ایستاده اند ،حالت روانی عجیبیی بیه مین دسیت داد؛ چنیان احسیا
میکردم که انگار برای اولین بار اسیت کیه حقیقییت جهیاد را لمی مییکینم! از تماشیای آنیان انسیان
معنا و مفهوم واقعی عز و سربلندی را در خود احسا میکرد و در اعما قلبش آتیش افتخیار و
اعتزاز به دین مبین اسالم و ارز های واالی آن که همه ما را در زیر لوای توحید و یکتاپرسیتی
گردهم آورده ،شعلهور میشد.
سرگروپ آنها چند قدمی به جلو آمد و به شیوه عسکری برای اسیتاد ربیانی سیالم داد .سیس
استاد آرینپور ضمن سخنانی از تشریفآوری مهمانان ابراز قدردانی نمود و بیرای آنهیا خیرمقیدم
گفت .متعاقبیا ا اسیتاد ربیانی سیخنرانی مفصیلی اییراد نمیود و در ضیمن میرا نییز بیه جمعییت حاضیر
معرفیی کییرد .مین هییم بییه نوبیه خییود در پیونیید بیا «نقییش جهیاد افغانسییتان در سییازندهگیی تییاریخ نییوین
اسالمی» سخنرانی کردم .بدین ترتیب ،این یک گردهمیایی تیاریخی بیا شیکوهی بیود کیه نعیرههیای
تکبیر و شعارهای پرجو حاضرین ،بر رونق و عظمیت آن مییافیزود .احمید شیاه مسیعود خیود
سخنرانی نکرد ،اما به آرینپور سفار نمود تا سخنرانی کند.
وقتی این مراسم پرشکوه به پایان رسید ،ما همهگی بر پشت اسپهیای تیزرفتیار و پرزمزمیه
سوار شدیم و به صوب «کران و منجان» رهسسار گردیدیم .در حالی که کاروان ما به سوی کران و
منجان ره میگشود ،در امتداد راه و در بحبوحه آنهمه جو و خرو رهنوران ،مسعود با ربیانی
حرف میزد و عبدهللا ان سخنان او را بیرایم ترجمیانی مییکیرد .مین شیوخیکنیان بیه اسیتاد ربیانی
گفییتم :بییه مسییعود بگییو کییه گوشییت بییدنت کجییا شیید ! (چییون وی بیییش از پوسییت ،روح و اسییتخوان
نمیباشد) .سس این بیت متنبی (شاعر عرب) را برایش خواندم که میگوید:
لوال مخاطبتی إیاک لم ترنی کفی بجسمی نحوالا أننی رج
یعنی:
بیییه تییین الغیییر بیییه همیییت برتیییرین اسیییت هر آنک مرد باشد ایین چنیین اسیت
نخییییواهی دییییید او را کییییو همییییین اسییییت اگییر خییود بییا تییو رو در رو نییهایسییتد
آنگاه لبخندی بر لبان مسعود نقش بست و با اشاره به عبدهللا ان گفت« :من بیه او (عبیدهللا
انی ) گفتییه بییودم کییه اگییر اییین بییار از پاکسییتان تنهییا برگشییتی ،مییا بییه تییو اجییازه نخییواهیم داد تییا وارد
پنجشیر شوی» .عبدهللا ان از محبوبیت خاصی نزد احمد شاه مسعود و پیروانش برخوردار است؛
قسمی که هرگاه در میان مجاهدین ظاهر میشود ،همه با سرانگشت بیه سیوی او اشیاره و نیامش را
15
زمزمه میکنند .وی یک شخصیت اسالمی میانهرو و دارای سجایای بسیار عالی اخالقی میباشید؛
آنسان که وقتی سخن میگوید ،در قلب و فکر شنونده راه میگشیاید و همیواره د کسیانی را کیه بیا
وی بهسر میبرند ،میرباید.
شب را در کران و منجان سسری کردیم .فردا صب در حالی که سوار بیر اسیپهیا بیودیم ،آن
جا را ترک گفتیم .آندم مسعود به روایت عملیا نظامیا علیه پایگاه کران و منجان که منجر به
تصرف آن از طرف نیروهای وی گردیده بود ،پرداخته گفت« :این فت و پیروزی در حقیقت پییش
از هر چیز ،یک کرامیت و موهبیه بیزرگ الهیی بیود» .سیس کیوههیایی را کیه مجاهیدین در جرییان
جنگ از آن باال رفته بودند ،به ما نشیان داد .واقعیا ا انسیان در تعجیب مییافتید کیه چیهگونیه مجاهیدین
توانسته اند تا به این کوههای ب بلند و آسمانخرا که بهسان دیوارهای لخت استوار انید ،صیعود
کنند! این جا است که آدمی میزان اراده آهنین و عزم راسخ و نیروی جوشان آنان را بهتر تشخیص
میدهد .مسعود به ادامه افزود :مجاهدین در ظرف پن ساعت متوالی در حیالی کیه شید سیرما بیه
اوج خود رسیده بیود و برخیی از آنیان اسیلحه ثقیلیه از قبیی داشیکه ،تیوپ 75و تیوپ 82را بیا خیود
حم میکردند ،به این کوهها باال رفتند.
نویسیینده :اگییر میین داسییتان اییین واقعییه را از زبییان شییخص مسییعود نمیییشیینیدم ،هیییچگییاه بییاور
نمیکردم کیه تحمی اینهمیه رنی و مشیقت در خیور تیوان و طاقیت بشیری باشید کیه بتوانید ایین بیار
سنگین را به دو کشد و در برابر این آزمون مدهش ،تاب مقاومت آورد.
مسعود میگوید :من از شد سیردی هیوا بیه آسیانی نمییتوانسیتم دسیتگاه بیسییم را بیه دسیت
گیرم تا از طریق آن با رزمندهگان در خطوط نبرد گفیتوگو نمیایم .میواد غیرایی میا بیه انتهیا رسییده
بود .وقتی از آرینپور خواستم تا برایم پارچه نیانی و ییا کیدام دانیه چاکلییت بییاورد ،نتوانسیت آن را
پیییدا کنیید و علیییرغییم آنکییه مواضی دشییمن بییه وسیییله دژهییای بسیییار قییوی کییه مرمیی و تییوپ در آن
بهزودی کارگر نمیافتاد و در یک سیاحه پین کیلیومتری امتیداد داشیت ،اسیتحکام یافتیه بیود ،بیازهم
خداوند توانا آتش تر و بیم را در د های شان برافروخت و مجاهدین موفق شدند تا مقاومت شدید
دشمن را بشکنند و بهسان صاعقه آسمانی بر آنها ییور بردنید و بیاالخره در ظیرف دو سیاعت و
پانزده دقیقه ،کلیه مراکز و سنگرهای آنان به تصرف مجاهدین درآمد.
حریصیییییا ا علیهیییییا مسیییییتهاما ا بهیییییا صیییییبا أری کلنیییییییا یبغیییییییی الحییییییییاة لنفسیییییییه
وحییییب الشییییجا الیییینف أورده الحربییییا فحییییب الجبییییان الیییینف أورده التقییییی
یعنی:
بجییییییوییم بییییییا هیییییییو پاینییییییدهگیییییییی را میین و تییو هییردو خییواهیم زنییدهگییی را
دالور مییییییییینخواهیییییییید بنییییییییدهگییییییییی را مگییییر بییییزد بقییییا در تییییر جوییییید
حقیقت این است که انسان نمیتواند مشکال عظیمی را که این رادمردان در جرییان نبردهیا
و پیروزیهای شیان متحمی مییشیوند ،آنچنیان کیه هسیت ،تصیور کنید تیا آنکیه خیود شخصیا ا در
صحنه حضور یابد و یا همچو نبردگاههای مدهش را از نزدیک و با چشم سر تماشا کند.
وقتی انسان پایگاه کیران و منجیان را مییبینید کیه بیا آنهمیه آمیادهگیی کیافی نظیامی و نییرو و
اسییتحکامی کییه داشییت ،در برابییر ضییربا کوبنییده مجاهییدین تییاب مقاومییت نیییاورد و در ظییرف دو
ساعت از پا درآمد و باز آن را با «قلعه چاونی» که علیرغم آنکه از نگاه آمیادهگیهیای دفیاعی بیه
مراتب نسبت به کران و منجان در سط پایینتر قرار داشت اما توانست تا پن سا تمیام در برابیر
مجاهدین بهحی یگانه نقطه مقاومت باقی بماند ،مقایسه میکند ،آنگاه سراپایش را حیر و تعجیب
فرا میگیرد و آنچه بر حیرتش مییافزایید ،ایین اسیت کیه عملییا کیران و منجیان درسیت در وقتیی
16
انجام یافت که کوههای سربهفلککشییده آن از بیرف و ییخ پوشییده بودنید .آریین پیور گفیت :بیا آنکیه
آسمان کالا صاف بود ،اما خداوند از فض و کرم خویش غبار تییرهای را بیر روی زمیین پهین کیرد
که ما را امکان داد تا در پوشش آن بهدور از چشمدید دشمن به تحرک و پیشرفت آزاد بسردازیم.
***
آرینپور یک شخصیت بسیار متواض و فروتن است ،بیه حیدی کیه وقتیی در مجلی حاضیر
میشود ،گمان میکنی که یکتن از خدمه مجل است و همواره در اخیر مجل مینشیند .وی چند
روز قب طی یک عملیا موفقانه توانست تا ولسوالی «کشیم» را فیت کنید .وقتیی خبیر آمیدن میا بیه
گوشش رسید ،مجروحین جنگ را گراشت و به استقبا ما آمد.
فت کشیم بیه نوبیه خیود یکیی از نشیانههیای روشین قیدر الهیی بیهشیمار مییرود؛ چیون کشیم
مستحکمتر از کران و منجان بود ،قسمی که بیست پوسته استحکامیافته پیرامون آن منطقه بیهخیاطر
دفا از آن و یک میدان هوایی با انوا آمادهگیهای دفاعی و امنیتی پیشرفته در داخ شهر وجود
داشت و همچنان از خند های زیرزمینی بسیاری برخوردار بود ،به حدی که عبیدالرزا قومانیدان
کمونیستها در اشاره به پوسته مستحکم خود که در قسمت دهنه ورودی منطقه موقعییت داشیت،
گفته بود که اگر مجاهدین موفق شدند تا در پوسته من رخنه کنند ،بدون شک آنها کاب را نییز فیت
خواهنیید کییرد .امییا خداونیید لشییکر کفییر را بییه ذلییت کش یاند و آرزوهییای ناپییاک شییان را بییه خییاک زد:
«فأتاهم هللا من حی لم یحتسبوا ،وقرف فی قلوبهم الرعب»( .الحشر ،آیه )2یعنی خداونید از راهیی
بر آنان وارد شد که خیا آن را نکرده بودند و در د های شان تر و بیم انداخت.
آری ،خداوند افتخار فت کشم را نصیب آرینپور نمود .وی پ از فت کام منطقیه ،ییکتین
از افراد خود را بیهحیی سرپرسیت آن جیا برگزییده و خیود بیه همراهیی و پیریرایی میا آمیده بیود.
آرینپور یکی از پیشتازان سابقهدار نهضت اسالمی افغانستان بوده و یکتن از چهرههای بیارز و
مبارزی است که دعو گران بسیاری زیر دست او آموز دیده اند .وی در حا حاضر به عنیوان
یکی از متفکرین و دانشیمندان زبیده جرییان دعیو اسیالمی بیه حسیاب مییرود و در منیاطق شیما
حیثیت فرد شماره دوم پ از احمد شاه مسعود را دارا میباشد .یکی از وییژهگییهیای شخصییت او
تواض ی بسیییار و ادب عییالی وی بییوده و در عییین حییا زهیید ،عبییاد و پارسییایی او زبییانزد همییه
میباشد.
مجاهدین در فت کشم ،نقش یک ارتش مینظم و سیازمانیافتیه را بیازی کردنید؛ چیون از مقیام
فرماندهی واحد و از نظم و انسجام بهتری برخوردار بودند .در این جنگ ،یک گروپ از مجاهدین
حزب اسالمی به فرماندهی «فدا محمد» که انسانی شایسته و معتد میباشد ،نیز سهم گرفته بودنید.
گروپی را که فدا محمد سرپرستی میکرد ،متشک از بخاراییتبارهایی بود که پیدران شیان شصیت
سییا قبی در اثییر تجییاوز رو هییا از بخییارا بییه افغانسییتان مهییاجر شییده بودنیید .اکنییون آنهییا بییه قصیید
اسییترداد خییاک ازدسییترفتییه بخییارا کییه سییرزمین آبییایی و اجییدادی شییان بییهشییمار میییرود ،آمییادهگییی
میگیرند و تکاپو در راه رسیدن به این هیدف را فیرض عیین بیر ذمیه خیویش مییداننید و بیر اسیا
همین مفکوره ،خود را آموز میدهند.
در میان این گروپ ،آنچه بیشتر توجیه انسیان را بیه خیود جلیب مییکیرد ،همانیا دو پسیربچه
خردسا به نامهای «فیضهللا» و «نورهللا» بودند که اولی یازده سا و دومی ده سا داشت .ییون
مصییری بییه میین گفییت :پیییش از آنکییه منطقییه کشییم را فییت کنیییم ،از نییورهللا پرسیییدم :ای نییور! کجییا
میروی گفت :میروم تا درخت کمونیستها را از بیخ و بن برکنم و آنها را نیابود سیازم .ابوطیه
میگوید :فیضهللا معموالا با پای برهنه وارد صحنه جنگ میشد و یگانیه آرزوییش آن تیا مگیر پی
از فروکش جنگ ،پاپو جدیدی یابد و آن را به پا کند .همچنان پسربچه سومی به نیام «خیدایداد»
که شانزده سا داشت ،شام آن گروپ بود .وی که در آن جنگ با ابوطه یکجا بود ،هفتیاد مرمیی
17
RPGرا علیه مواض دشیمن انیداخت کیرد و اولیین کسیی بیود کیه وارد سینگرها و مواضی دشیمن
گردید.
***
سس به دهکده «آبیی» رسییدیم .ایین دهکیده در نزدیکیی پنجشییر قیرار دارد .وقتیی بیه آن جیا
رسیدیم ،یک نشست آرام و گوارایی با برادران همراه ما هریک استاد ربیانی ،احمید شیاه مسیعود و
آرینپور تشکی دادیم .آندم مسعود سررشته سخن را به دست گرفیت و در میورد معیدن الجیورد و
زمرد چنین شرح داد :ساالنه بیه مقیدار سیه صید و پنجیاه تین الجیورد از کیوههیای مجیاور اسیتخراج
میگردد .ارز یک کیلیوگرام الجیورد ،معیاد بیسیت دالیر امریکیایی میباشید .بنیا ا درآمید سیاالنه
الجورد مجموعا ا به هفت میلیون دالر بالغ میگردد .زمرد نیز یکی از احجار کریمه گرانبها است،
قسمی که در سا جاری یک دانه آن که طو و حجمش از یک انگشت دسیت تجیاوز نمییکیرد ،بیه
ارز دو و نیم میلیون دالر به فرو رسید.
استاد ربانی در مورد امکانا افغانستان خاطرنشیان سیاخت کیه کشیور میا سرشیار از ذخیایر
نفتی و معادن بیشماری است که از آنجمله نفت و گاز در والییت جوزجیان و اورانییوم در والییت
قندهار و آهن در والیت بامیان میباشد که تا هنوز کشف گردیده است .همچنان افغانستان مییتوانید
از ناحیه حبوبا مث گندم ،برن و شکر به مرحله خودکفایی برسد.
آرییینپییور گفییت :یگانییه کمبییود مییا از ناحیییه کادرهییای مسییلمان و متعهییدی اسییت کییه بتواننیید
مسئولیت برپایی حکومت اسالمی در کشور و پیامیدهای آن را بیه دو گیرنید .مین در پاسیخ بیه او
گفتم :جهان اسالم سرشار از فرزندان دعو و شخصیتهای رسیده و شایسته اسیت و از ایین نگیاه
کامالا غنی میباشد .وقتیی شیما زمیام اقتیدار را بیه دسیت گرفتیید ،مییتوانیید از ایین نیروهیای عظییم
بشری که حاال در کشورهای عربی بدون مسیئولیت بیهسیر مییبرنید و همچنیان از مغزهیایی کیه بیه
امریکا و اروپا فراری شده اند ،استفاده اعظمی نمایید .اکنون اولین گامی که شما باید برداریید ،ایین
است که رژیم حاکم بر کاب را از پا درآورید ،پ از آن هر کاری به ییاری خیدا آسیان خواهید شید.
مطمئن باشید خداوندی که شما را در طو ده سا در شرای دشوار و سوزان جنگ کمک نمیود و
شما توانستید تا با پشتیبانی او از اینهمه مشکال ،مصایب و دشواریهای طاقتفرسا موفقانه بدر
آیید ،اکنون هم قیادر اسیت تیا شیما را در راه اقامیه حکومیت عید الهیی در سیرزمین افغانسیتان میدد
کند« :وهللا غالب علی أمره ولکن أکثر النا ال یعلمیون»( .یوسیف ،آییه )21یعنیی خداونید بیر کیار
خویش مسل است ،اما بسیاری از مردم نمیدانند.
به احمد شاه مسعود گفتم که من خیلی عالقه دارم تیا در فیت یکیی از شیهرها و ییا پایگیاههیای
بزرگ دشمن با شما سهم گیرم .آرینپور گفت :حیا شما تنها ما شخصی خود تان و یا صرف به
نف افغانستان نیست ،بلکه همه امت اسالمی به حیا شما نیاز دارد .متعاقبیا ا مین ایین آییه را بیه وی
خواندم که خداوند میفرماید« :وما کان لنف أن تمیو إال بیإذن هللا کتابیا ا میمجالا»( .آ عمیران ،آییه
)145یعنی هیچ ک تا آنکه امر خیدا فیرا نرسید ،نمییمییرد و هیر کسیی را اجی نوشیتهشیده اسیت.
همچنان این شعر را به وی زمزمه کردم که شاعر عرب میگوید:
یییییییییییییوم ال قییییییییییییدر أم یییییییییییییوم قییییییییییییدر أی یییییییییومی میییییییین المییییییییو أفییییییییر
ومیییییییی ن المقییییییییدور ال ینجییییییییو الحییییییییرر یییییییییییییییوم ال قییییییییییییییدر ال أرهبییییییییییییییه
یعنی:
چییییهسییییان بگریییییزم از چنگییییا مییییردن کجیییییییا دانیییییییم ره از تقیییییییدیر بیییییییردن
نگییییییییرد تیییییییر راه جیییییییان سیییییییسردن از آندم چیییییون اجییییی نایییییید نترسیییییم
18
به ادامه افزودم :در جهان اسالم بسیاری از دعو گیران بیوده انید کیه میرگ شیان بییشتیر از
حیا شان به نف اسالم و امت اسالمی تمام شده است؛ چون به گفته شاعر:
وفییییییی األسییییییری فییییییدی لهییییییم وعتییییییق ففیییییییییی القتلیییییییییی ألجییییییییییا حییییییییییاة
بکیییییییییییی ییییییییییییید مضییییییییییییرجة تیییییییییییید وللحرییییییییییییییة الحمیییییییییییییرا بیییییییییییییاب
یعنی:
و بیییییییییزنجیییییییییر آزادی سییییییییراب اسییییییییت بقیییای ملیییک از خیییون شیییباب اسیییت
هییر آندسییتی کییه خییون او را خضییاب اسییت بیییییه درب سیییییرخ پییییییروزی بکوبییییید
سس داستان شهاد سیدقطب را که نقش بارزی در جهت پیشرفت و تکام دعو اسالمی
در جهان داشت و شور و لرزهای را بهبار آورد کیه بسییاری از مسیلمانان را از خیواب گیران شیان
بیدار ساخت و منب یک جنبش نوین اسالمی در رب اخیر قرن حاضر گردید ،یادآوری نموده و بیه
ادامه افزودم :تا زمانی که سیدقطب خود زنیده بیود ،تفسییر «فیی ظیال القیرآن» بییش از ییکبیار
چاپ نشد ،اما وقتی او به شهاد رسید ،قب از آنکه نخستین سا شهادتش بیهسیر رسید ،ایین کتیاب
تا هفت بار تجدید چاپ گردید.
مسعود به تعقیب گفت :میا ییک سلسیله عملییا هیایی روی دسیت دارییم کیه اگیر شیما فرصیت
داشتید ،میتوانید یکجا با ما توس موتر در صحنه حاضیر شیوید .بیه او گفیتم :سیواره نیه کیه پییاده
خواهم رفت .استاد ربانی گفت :ما در این جیا حیثییت سیساهی شیما را دارا مییباشییم ،لیرا نمییتیوانیم
شما را به چیزی الزام نماییم .گفتم :صرف خواستیم تیا شیو و رغبیت خیود را نسیبت بیه ایین جهیاد
میمون ابراز نماییم و ما در همه حا به سفارشا شما پابند خواهیم ماند .از خداوند آرزو دارییم تیا
1
افتخار شهاد در راه خود را نصیب ما فرماید.
.1حوادث بعدی طوری آمد کیه قبیولی ایین دعیا را نشیان میدهید؛ چیون هیر چهیار نفیر (عبیدهللا عیزام ،آرینپیور ،احمید شیاه مسیعود و اسیتاد
ربانی) همه بالترتیب در مراح مختلف بیه شیهاد رسییدند و اتفاقیا ا شیهاد آنهیا بیه دسیت گروههیای اسیالمگرای تکفییری در همیاهنگی بیا
استخبارا اجنبی انجام یافت( .مترجم)
19
وادیمرگ
من در باره «پنجشیر» بسیار چیزها شنیده بودم و از خیال گزارشیا ارسیالی برادرانیی کیه
موفق به حضور در صحنههای داغ این مرزوبوم شده بودند ،با این وادی نسبتا ا آشینایی یافتیه بیودم.
اما این همه نتوانست تا یک تصویر واقعی و همهجانبه از میزان قربانیهای عظیمی کیه ایین میردم
غیور تقدیم نموده اند ،برایم بدهد تا آنکه خودم با چشم سر ،آن را دیدم و از نزدیک مطالعیه کیردم.
امروز نام این وادی در جهان زنده شده است و همه ک با آن آشنایی دارد و بیه حیق بایید کیه آن را
چنانچه از نامش پیدا است ،وادی شیران نامید .ده سا متوالی است که در پنجه مرگ گیر مانیده و
در میان آتش و خون میجوشد ،اما این مجاهدین با پایمردی و مقاومت بینظیر شان چون کوه بر
جای خود استوار اند و در اراده آهنین آنان هرگیز سسیتی و تزلیز راه نیافتیه اسیت .مقتیدای اصیلی
آنییان در اییین راسییتا همانییا پیییامبر باعظمییت اسییالم اسییت کییه در حییدیثی بییه روایییت احمیید و ترمییری
میفرماید« :من در راه خدا از همه بیشتر آزار و اذیت دیده ام و در کیار ایین دیین از همیه بییشتیر
در امواج مخاطر ،غوطهور شده ام».
من همواره میدیدم و میشنیدم ،اما بهزودی باور نمیکردم؛ چون ایین نیو قربیانیهیا فراتیر
از توان بسیاری از مردم و بهشمو ما مینمود .از اینرو اکثراا از آنچه میدیدیم و ییا مییشینیدیم،
دچار تعجب و وحشت میشدیم .بدیهی است هرکه به کاری همت گمارد و در راه آن از شکیبایی و
مقاومت کار گیرد ،خداوند در همان کار برایش برکت و موفقیت ارزانی میدارد .چنیانچیه خداونید
میفرماید« :إنه من یتق ویصبر فإن هللا ال یضی أجر المحسنین»( .یوسف ،آیه )9یعنی بدون شیک
هرکه تقوا و شکیبایی پیشه گیرد ،خداوند هرگز مزد نیکوکاران را برباد نخواهد داد.
خو بختانه خداوند ،یک تن از جوانان شایسیته نهضیت اسیالمی را کیه حیب جهیاد و مبیارزه
در رگ و خونش جا گرفته ،به عنوان زمامدار این خطه مردخیز برگزیده اسیت .احمید شیاه مسیعود
در زمان داود خان دستهای از مبارزان نهضیت را سرپرسیتی مییکیرد کیه بیاالخره همیراه بیا همیان
مجموعه کوچک ،وارد این وادی گردید .در آن زمان او یگانیه شخصیی بیود کیه بیا اسیتعما سیالح
RPGآشیینایی داشییت و توانسییت کییه توس ی آن یییک عییراده زرهپییو را در قسییمت «زنی یه» منهییدم
سازد .وی همچنان باری در همان اوای با اجرای یک عملییا موفقانیه بیر ضید دولیت توانسیت در
مد یک روز ،تمام وادی را فت کند و چون بسیاری از فرزندان نهضت نوپای اسالمی از طیرف
داود خان دستگیر و روانه زندان شدند ،وی مجبور به ترک افغانستان و هجر به سیوی پاکسیتان
گردید .عبیدالحق عتیید کیه او را در پشیاور همراهیی مییکیرد ،بیرایم گفیت :مصیروفیت عمیده او در
خال این مد ،آن بود کیه همیهروزه بیهخیاطر انجیام ورز بیه بیام اتیا بیاال مییرفیت و اکثیراا بیه
مطالعه کتابهای نظامی و عسکری میپرداخت.
در دوران حکومت نورمحمد ترهکی بود که احمد شاه مسعود با گروهی از سیربازان نهضیت
اسالمی که توس استاد ربانی با یک پایه شلدز و چند قبضه تفنگ مصنوعی ساخت «دره آدمخی »
پاکستان مجهیز شیده بودنید ،دوبیاره بیه کشیور برگشیت .وقتیی ایین مجموعیه وارد پنجشییر گردیدنید،
مردم به یاری آنها برخاستند و دوشادو آنان با سنگ و چوب در برابر دولت موض گیری نموده
و یک بار دیگر سراسر وادی را آزاد ساختند .آنگاه احمد شاه مسعود در منطقه «شیت » کیه قسیمت
او وادی از طرف والیت پیروان مییباشید ،پایگیاه گرفیت و از همیان جیا جریانیا را تعقییب و بیه
گرفتن اطال از مراکز خود در پنجشیر مییپرداخیت کیه بیاالخره خبیر سیقوط مجیدد ایین مراکیز بیه
دست دشمن و تسل دوباره دولت بر وادی پنجشیر به گوشش رسید.
20
مسعود میگوید :آن روز یکی از دشوارترین لحظا در زندهگی مین بیود کیه تیا کنیون آن را
از یاد نبرده ام؛ چون مردم یکباره از ما رو برتافتنید و میا را در مییدان تنهیا گراشیتند! آندم میا کیه
بیست و چهار جوان منسوب به نهضیت اسیالمی بیودیم ،در قسیمت «دشیت رییو » گیردهم آمیدیم و
بهخاطر ادامه جهاد و مبارزه تا آخرین رمق حیا ،تجدید بیعت نمودیم .مشک عمدهای کیه بیر سیر
ما آمد ،آن بود که همه از ما فرار میکردند و چنان از ما وحشت داشتند که انگار اژدهیا باشییم! در
همان حا ،یکی از مردان با شهامت این منطقه که حاجی عبدالمتین نام داشت ،دروازه خانیها را
به روی ما گشیوده ،گفیت :فعیالا ییک سییر (هفیت کیلیو) آرد در خانیه دارم کیه آن را در خیدمت شیما
میگرارم تا خدا چاره کند .پسر وی به نام محمد ابراهیم ،یکی از پیشتازان خوب جهیاد بیود کیه در
همان اوای به شهاد رسید.
من خودم آن مرد را دیدم .از عمر پرسیدم ،گفت :هفتاد سا دارم .عبیدهللا انی نییز از وی
با شگفتی یاد میکرد و میگفت که این مرد ،شیر ششم در پنجشیر است .او مردی است که هنوزهم
درخشندهگی جوانی در سییمایش تیابش مییکنید و از هیبیت و وقیار زییادی برخیوردار بیوده کیه قلیب
بیننده از دیدار تکان میخورد و خیلی نورانی و با تمکین است.
***
وادی پنجشیییر از قسییمت «پریییان» کییه در نزدیکییی بدخشییان قییرار دارد ،شییرو و ت یا منطقییه
«شت » در پروان ادامه پیدا میکند که طو آن مجموعیا ا بیه صید کیلیومتر بیالغ مییگیردد .در امتیداد
این مسیافه ،درییای زیبیا و خروشیان پنجشییر جرییان دارد .وقتیی آدم بیه آن جیا سیفر مییکنید ،خسیته
نمیشود؛ چون غر دریا و همچنان تماشای درختان سبز و شیاداب ،خسیتهگیی و ماللیت را از د
او میییزداییید .بییا آنکییه قسییمتهییایی از راه بسیییار خوفنییاک اسییت؛ چییون احیانیا ا خییود را بییر بلنییدای
مشرف به دریا مییابی که به سبب خاکرییزیهیای کیوه ،فقی جیای پیای بیاریکی در زییر سیمهیای
اسپ باقی مانده که از عرض خود اسپ تجاوز نمییکنید و چیون بیه زییر نگیاه کنیی ،جیر عمیقیی بیه
چشمت میخورد که اگر اسپ اندکی با کوه تصادم کند ،رو به زیر فرو خواهد افتاد.
اکنییون امییا آنچییه بییر زیبییایی و رونییق بیییشتییر اییین وادی افییزوده اسییت ،وجییود الشییههییای
سرنگونشده تانکها و عرادهجا مخروبه نظامی روسان میباشد که در امتداد وادی به هر طرف
پراکنده بوده و از دایره شمار خارج است .میبینیی کیه تانیکهیا بیه اثیر اصیابت راکیت و ییا انفجیار
مییاین ،در قعیر دریییا فییرو افتییاده کییه تنهییا چییرخهییای روبییهآسییمان آنهییا بییاالی آب نمایییان اسییت و آن
عرادهجا دیگر را میبینی که به پشت و دیگری به پهلو افتاده و همچنان به صدها و هزارها بیالغ
میگردد که تا هنوز هم سر جای خود باقی است.
تمام دهکدههای واق بر دو طرف وادی به خرابهها مبد شده اند و از خانههیا جیز انبارهیای
خاک و کلوخ ،چیز دیگری باقی نمانده است .وقتی من این قریههای فروافتاده و بهخاکیکسیان را
تماشا میکردم ،تصویر همان روستاهای رومانی در ذهنم مجسم میشید کیه همیین اکنیون بیا قیدامت
بیش از دو هزار سا در کشور اردن قرار داشته و از جانب نهادهیای حفی آثیار باسیتانی بیهخیاطر
نگییهداری بقایییای دیوارهییا و سیینگهییایش پاسییداری میییشییوند تییا یکییی از منییاظر د چسییپ بییرای
سیاحتگران خارجی باشند.
واقعا ا از ایین ویرانیی سرتاسیری کیه در هیر گیامی ایین وادی را فیرا گرفتیه اسیت ،شیگفتزده
شییدم .وقتییی هییم کییه از انگیییزه اصییلی اینهمییه تبییاهی فراگیییر جویییا شییدم ،پاسییخ دریییافتم کییه یگانییه
انگیییزهای کییه طغیییان شییوروی و مییزدورانش را تییا اییین حیید برانگیخییت ،چیییزی بیییش از همییان نظیم
منحصیر بیه فیرد و سیازماندهیی دقیییق ایین وادی و مقاومیت سرسیختانه آن در برابیر دشیمان خییدا و
همچنان ضربا کوبنده آن بر پیکر خر سرخ نبوده است .تعجیبم فزونیی گرفیت آندم کیه مسیعود
به بیان وضعیت خوب این دهکدهها تا پیش از تجاوز وحشیانه شوروی پرداخت.
21
***
سفر رسمی ما به داخ پنجشیر از قسمت پریان شرو شد .درست ساعت هشت شام بیود کیه
ما به آن جا قیدم گراشیتیم .در آن جیا دسیتکیم دو صید اسیپسیوار و صیدها تین از مجاهیدین کیه همیه
دریشیهای یکنواخت نظامی به تن داشتند و بیر هایی را با خود حم میکردند که آییا نصیر و
جمال خو آمدید در آنها نقیش شیده بیود ،در انتظیار میا بیهسیر مییبردنید .صیحنه بسییار جالیب و
گیرایی بود که تمام احسا ها را در د آدمی برمیانگیخت و او را به یاد آن صیحنههیای درخشیان
نخستین روزهای جو و خرو این دین در زمان حضر ابوبکر و حضیر عمیر مییانیداخت؛
روزگاری که فرزندان رشید اسیالم بیرای اولیین بیار در راه نجیا بشیریت بیه هرسیو مییشیتافتند و
کران تا به کران گیتی را روشنایی و تجلی میبخشیدند.
باری سارنوا محمود که آمریت پنجشیر را به عهده دارد ،ما را خو آمدید گفت و سیس بیا
گرمی زیادی همدیگر را به آغو کشیدیم .استاد ربانی که صیحبتهیای محمیود را بیرایم ترجمیانی
میییکییرد ،گفییت :هفییت صیید اسییپسییوار از سییاعت ده قب ی از ظهییر بییدینسییو در انتظییار شییما بییهسییر
میبردند و چون از قیدوم شیما میأیو شیدند ،پین صید تین آنهیا برگشیتند و دو صید تین دیگیر شیان
کماکان باقی ماندند.
فردا صب ،کاروان ما بهراه افتاد .پیشاپیش این کاروان ،احمد شاه مسعود و اسیتاد ربیانی کیه
من نیز آنها را همراهی میکردم ،پیاده راه میرفتند .غر و همهمه اسیسان مسیتی کیه از قفیای میا
در حرکت بودند ،کاروان ما را پرموج ساخته بود .مردم جوقه جوقه از هر طرف بهخاطر تماشای
این کاروان دیدنی ،سی آسا هجوم آورده بودند .صفوف منظم مجاهدین که بیا بییر هیای سیبز میزین
شده بود ،در هر جا به نظر میرسید .وقتی با هریک از ایین صیفوف برمییخیوردیم ،سیرگروپ آن
چند قدم به جلو میآمد و به پیشگاه استاد ربانی با شیوه عسکری سالم تقدیم مییکیرد .مقیارن بیا ایین
سالمدادن ،همه افرادی که در ترکیب آن صف قرار داشیتند ،بیا ییک حرکیت سیالحهیای شیان را بیه
رسم احترام بلند میکردند .سس استاد ربانی متقابالا به آنها سالم میداد و از ایشان تقاضا میکیرد
تا سالحهای خود را پایین آورند .جمعیت پرازدحام مردم که بهخاطر بدرقه مهمانان تیازهوارد آمیده
بودند ،همه جیا را فیرا گرفتیه بیود .هیر کی مییکوشیید تیا بیه نحیوی افتخیار دسیتپرسیی و ییا الاقی
سالمدادن و یک لبخندزدن با این قافلهساالران را نصیب شود.
وقتی از مقاب مجاهدین رد میشدیم ،من با دقت تمام به نیو اسیلحه دسیتداشیته آنیان متوجیه
میبودم و آنگاه دریافتم که همه از نو اسلحه ساخت رو اند و این خیود دا بیر آن بیود کیه همیه
را از طریق غنیمت به دست آورده اند .اکنون میزیبد تیا ایین سیروده «بکیر بین نطیاح» را در حیق
آنها زمزمه کنیم ،آنجا که میگوید« :هرگاه یکی از ما نیازمند شود ،نیاز زندهگیا را با شمشیر
خود برآورده میسازد .دیگران اما وقتی نیازمند شوند ،ناگزیر تن به پستی و ذلت میدهند».
روزی که مصادف بود با 10صفر 1409هـ مطابق با 21سیستامبر 1988م ،روزی بیود
که تأثیر عمیقش تا به ژرفنای روان آدمی میتاخت و موج آسایش را در آن برمیانگیخت و حقا که
آثییار ب ی سییازنده و عمیقییی بییر قلییب و روان م ین گراشییت .صییب گاه آن روز ،کییاروان مییا از منطقییه
«خن » به حرکت آغاز کرد .پیشیاپیش میا ییک عیراده زرهپیو کیه دسیتهای از مجاهیدین را حمی
میکرد ،با چندین نفربر غنیمتی دیگر که همیه مملیو از سیربازان مجاهیدین بودنید ،در حرکیت بیود.
نعرههای تکبیر و ترانهسراییهای پرجو مجاهیدین بیر فضیای وادی ،طنیینافگین بیود .موترهیای
جیپ از عقب ما روان بودند .من همراه با اسیتاد ربیانی ،مسیعود ،آریینپیور و عبیدهللا انی همیه در
یک موتر سرگشاده سوار بیودیم .کیاروان میا کیه بیا اینهمیه شیور و نواهیا ،فریادهیا و شیعاردادنهیا
همراه بود ،از وس جمعیت مردم که بر هردو پهلوی راه صف بسته بودند ،ره میگشود .هردم کیه
به قریه و یا مرکزی میرسیدیم ،دسیتههیای مجاهیدین را مییییافتیم کیه بیرای مقیدم میا لحظیهشیماری
22
میکنند .مردم در سلسله راه در چنیدین نقطیه ،سیراپردههیا نصیب کیرده بودنید تیا توقیفگیاهی بیرای
کاروان باشد تا بتوانند بیا اسیتفاده از ایین اسیتراحت ،حرفیی و ییا سیخنی بشینوند .آنهیا از مییوههیای
پنجشیر برای ما تحفه میآوردند .در این میان سیب پنجشیر که در اثر آفتابزدهگی رنگ سیرخ بیر
گونههایش تابش میکرد ،از همه بیشتر د چسپ و قاب دیدن بود.
بییاالخره بییه منطقییه «پشییغور» مواصییلت کییردیم .قومانییدان طییار فرمانییده اییین منطقییه از مییا
بهگرمی استقبا نمود .پشغور این پایگاه بزرگ ،انسان را به یاد همان فت عظیمی میاندازد که در
ماه رمضان سا 1406هـ در این ساحه بهوقو پیوست؛ قسمی کیه پنجیاه و سیه تین از مجاهیدین
بهسان یک فرقه تهاجمی سازمانیافته ،علییه پایگیاه مسیتحکم دشیمن در آن جیا ییور بردنید کیه در
نتیجه پایگاه را فت کردند و دستکم چهار صد نفر دشمن را که هشتاد و هفت تن آنان همیه افسیر و
صییاحب منصییب بودنیید ،بییه اسییار گرفتنیید .جنییرا احمدالییدین نیییز در زمییره آن اسییرا بییود .وقتییی
مجاهدین او را به قت رساندند ،رادیو و تلویزییون دولتیی کابی بیه مید چنید روز ،میرگش را میاتم
گرفت.
کاروان از پشغور تا «شابه» به پیش رفت و در آن جا توقف کوتاهی نمیود .آنگیاه ییاد بیرادر
«نورالدین» که چند وقتی را با دشواری زیاد در این منطقیه سیسری کیرده بیود ،در د میا زنیده شید.
قوماندان پیشین شابه «مرزا» نام داشت .وی در شرایطی قوماندانی ایین منطقیه را بیه پییش مییبیرد
که در آتش و خون میجوشید .حاال برادر فرمانروای این منطقه است.
کیاروان مییا از قسییمت شیابه بییه صییوب سییه منطقیه نزدیییک بیههیم (کرامییان ،عبییدهللا خیی ،دره
هزاره) رهسسار گردید .نماز ظهر را در آن جا ادا کردیم و استراحت کوتاهی نیز داشتیم .در آن جیا
کودکان برای ما ترانهخوانی کردند .ترانهخوانی که عمدتا ا حیاوی سیرودهای جهیادی مییبیود ،یکیی
از لوازم تمام مراسم پریرایی ما بود .عالوه بر آن ،صفآرایی منظم مجاهدین که عمومیا ا لبیا هیای
نظامی به تن میداشتند و سالحهای پرجالی شان نور خورشید را منعک میساختند ،بخیش دیگیر
این مراسم پرشکوه را تجلی میداد.
سس تیا منطقیه «آسیتانه» راه پیمیودیم .در امتیداد راه بیر منیاطق بیارک ،اورو و سینگانه نییز
گرر ما افتیاد .مسیعود کیه در ماشیین بیا میا ییکجیا بیود ،گفیت :در ابتیدا بیا ییک شیلدز جهیاد را آغیاز
کردیم ،اما اکنون بحمدهللا هر نو سالح بهشمو چند عراده تانک در دستر ما قرار دارد .آندم
که از قریه سنگانه میگرشیتیم ،مسیعود گفیت :ایین قرییه از ناحییه انگیور ،شیهر بیهسیزایی داشیت.
وقتی من (نویسنده) آن قریه را تماشا کردم ،دیدم که بهجز انبارهای خاک و کلیوخ چییز دیگیری در
آن باقی نمانده و حتی یک نها تازه هم در آن جا به چشم نمیخورد:
وقتیییییییی وإنهییییییییاب النهییییییییی والییییییییرخائر أال أبیییییک بیییییإحرا وهیییییدم منیییییاز
خیییییییییرجن بیییییییییال خمیییییییییر وال بمییییییییی زر وإبیییییراز ربیییییا الخیییییدور حواسیییییراا
وم لهییییییییی رأتییییییییه عییییییییین اله ونییییییییاظر کیییأن لیییم تکییین بنشییییر أحسییین منظیییراا
یعنی:
بیییییییه د از صیییییییحنههیییییییای گرییییییییهآور بنییییییییالم زار از سییییییییوزی کییییییییه دارم
بییه هییر کییوی و بییه هییر شییاخ پ یر از ب یر از آن روزی کییه آتیییش شیییعلهور شییید
بیییه خیییون افتیییاد ییییکجیییا طفییی و میییادر چییه جییانهییا و خردهییا رفییت بییر بییاد
بیییرون از خانیییههییییا بییییکفیییش و چییییادر زنییییییان پییییییردهپییییییو آواره گشییییییتند
جمییییییا منظییییییر و خورشییییییید و اختییییییر بییییه یغمییییا رفییییت از پنجشیییییر زیبییییا
23
سس در حالی که سوار بر موترها بودیم ،به ساحه وسی بیازارک (گورسیتان ابیزار جنگیی)
مواصلت ورزیدیم .این منطقیه ،روسیتاهای زییادی بهشیمو پارنیده ،ملسیسه ،نیوالی ،رحمیانخیی و
مالخی را دربر مییگییرد .در فاصیله مییان «ملسیسه» و «جنگلیک» بقاییای تانیکهیای منهیدمشیده و
عرادهجا ازبینرفته هنگفتی که دستکم به سه صد تا بالغ میگیردد ،انباشیته شیده کیه تیا هنیوز هیم
باقی است و از دو طرف ،راه را احاطه کرده است .من از مسیعود در میورد تیاریخ نبیردی کیه ایین
آثییار تییاریخی را ب یهجییا گراشییته اسییت پرسیییدم ،وی گفییت :اییین همییه در سییا هییای 1986و 1987م
بهوقو پیوسته است .به او گفتم :چرا دولت به انتقا این همه وسای تخریبشیده دسیت نیزد گفیت:
دولت کوششهای پیهم خود را در این راستا بهخرج داد ،اما همه تال های آن بیه ناکیامی انجامیید
و کاری را از پیش نبرد .دولت در صدد ایجیاد ییک پایگیاه قیوی در ایین منطقیه بیود ،ولیی بیه چنیین
هییدفی نرسییید .از اییینرو در ناحیییه انتقییا دادن وسییای منهییدمشییده کییه همییه از سرنوشییت اسییفبییار
سرنشینان خود خبر میدهند ،نیز دستاوردی جز ناکامی نداشت.
***
در اثنایی که ما از بازارک به سوی رخه روان بیودیم ،بیر یکیی از قرییههیا کیه «خیانیز» نیام
دارد ،گرر ما افتاد .آندم احمد شاه مسعود که به طرف آن قریه اشیاره مییکیرد ،گفیت :در ایین قرییه
خانمی بود که در سا 1982م به ما خدمت میکرد .در آن وقت او تنها کسی بیود کیه در ایین قرییه
بییاقی مانییده بییود .پسییر یییک تیین از هییمسیینگران مییا بییود .غیییر و دالوری آن زن تعجییب مییا را
برمیانگیخت .وقتی رو ها منطقه را بمباردمان میکردند ،ما همه به مخفییگیاههیا پنیاه مییبیردیم،
اما او چنان نمیکرد .در همیان سیا ،جنیگهیا شید یافتیه بیود و قیو هیای دشیمن در نزدیکیی ایین
منطقه جابهجا بودند .در همچو یک فضا او برای ما نان میپخت و غیرا تهییه مییکیرد و پسیر آن
را برای ما میآورد .در یکی از روزها بیود کیه بیاران آتیش بیر سیر میا بارییدن گرفیت و از هرسیو
گلوله و خمساره بر فراز ما میریخت .در آن اثنا ما در یک اتا بودیم و چون خواستیم تا از آن جیا
متفر شویم ،ناگاه متوجه شدیم که آن زن بر در اتا ایستاده و بیتابانیه بیه میا صیدا مییزنید کیه از
اتا بیرون نشوید که آتشباری بسیار شدید است تا آسیب نبینید!
او دختییری داشییت کییه در پخییتوپیز بییا وی همکییاری میییکییرد .بییاری در جریییان کیار ،ناگهییان
گلولییهای بییه آن دختییر اصییابت کییرد و در همییان جییا جییان بییه جییانآفییرین سییسرد .آنگییاه مییادر جسییم
بیروح او را با یک چادر پیچانیده و خیود بیه کیار خیویش ادامیه داد .شیوهر نییز قیبالا بیه شیهاد
رسیده بود و جز همان فرزند مجاهد دیگر کسی نداشت ،اما مرگ سراغ فرزند را نییز گرفیت
تا باالخره او هم بیه قافلیه شیهدا پیوسیت .بیدین ترتییب ،همیه چییز را در راه خداونید از دسیت داد و
زبان حالش آنچه را که حضر عایشه در سوگ برادر عبدالرحمن زمزمه میکرد ،مینواخت:
میییییییی ن الییییییییدهر قییییییییی لیییییییین یتصییییییییدعا وکنیییییییا کنیییییییدمانتی جرامیییییییة برهیییییییة
لطییییی و اجتمیییییا لیییییم نبیییییت لیلیییییة معیییییا فلمیییییییییا تفرقنیییییییییا کیییییییییأنی ومالکیییییییییا
یعنی:
کیییییز جیییییدایی نقیییییش در خیییییاطر نبیییییود مییییییا چنییییییان بییییییودیم بییییییاهم مییییییدتی
گییویی یییک شییب بییا میین او حاضییر نبییود لییییک چیییون ازهیییم جیییدا گشیییتیم بیییاز
من و همه مجاهدین بابت شهاد فرزنید او سیخت غمگیین و متیأثر شیدیم و بیهخیاطر تعزییت،
نزد او رفتیم و مرگ فرزند را به وی تسلیت گفتیم .او به ما گفت :آنچیه بییشتیر از میرگ پسیرم
مرا آزار میدهد ،این است که اکنون کسی ندارم تا نان را به شما برساند .لرا پ از ایین مین خیودم
نان و غرا را تهییه مییکینم و همیه چییز را آمیاده مییگیرارم ،شیما خیود بیاییید و آن را ببریید .مسیعود
24
اضیافه نمیود :اخییراا مین از احییوا آن زن بسییار جوییا شیدم ،امیا از او خبییری نییافتم .شیاید بیه کابی
هجییر کییرده باشیید .اگییر جییای بودوبییا او بییرایم مشییخص شییود ،میین خییودم بییه خییدمت او خییواهم
پرداخت و در مقاب آنهمه احسانی که به ما کرده ،از وی سسا گراری خواهم نمود.
***
درسییت بییه روز جمعییه مییورخ 12صییفر 1409هییـ مصییادف بییا 23سییستامبر 1988م بییه
قسمت «رخه» مرکیز دره پنجشییر رسییدیم .وقتیی آن را دییدم ،ییاد حدیقیةالمیو در «یمامیه» همیان
جایی که مسیلمه کراب به آن پنیاه بیرده بیود و بیا کمیا قسیاو و نیامردی ،شیمار هنگفتیی از ییاران
باصیییفای پییییامبر اکیییرم صیییلی هللا علییییه وسیییلم را در آن جیییا بیییه قتییی رسیییانید ،در دلیییم زنیییده شییید.
قهرمانیهایی که محمد پناه و قوماندان گدا محمد در این منطقه از خود نشیان داده انید ،انسیان را بیه
یاد فداکاریهای یاران رسو خیدا صیلی هللا علییه وسیلم مخصوصیا ا کارنامیههیای تیاریخی بیرا بین
مالک در جریان نبرد با مسیلمه میاندازد.
در سا 1982م رو ها به دنبا یک تهاجم وحشیانه علیه پنجشیر ،منطقه اعنابه و رخیه را
تصرف کردند و به تعداد پن هزار سرباز نظامی خود را در قسمت رخه و پن هیزار تین دیگیر را
در قسمت اعنابه جابهجا ساختند .بر فراز کوههیای بلنید رخیه و همچنیان بیاالی تسیههیای مجیاور آن،
پوستههای امنیتی مستحکم درست کردند .در یکی از شبها مجاهدین سینه برفهای متراکم را شق
کرده و با یک جهان زحمت ،خود را بر فراز یکی از کیوههیای نیمیهارتفیا رسیاندند و اسیلحه ثقیلیه
خود را که متشک از داشکه و هاوان بود ،در آن جا نصب کردند .این در حالی بود که رو ها در
بستر وادی و بر فراز تسههای کوچک و در نقطههای بلنید حیاکم بیر منطقیه جابیهجیا بودنید کیه بیدین
ترتیب مجاهدین در موقعیت متوس که از پیش رو با تسههیای کیمارتفیا و از پشیت سیر بیا قلیههیای
شامخ مواجه بود ،قرار داشتند.
وقتییی مسییعود موقعیییت سیینگرهای مجاهییدین را بییرای مییا نشییان میییداد ،از فییرط تعجییب گ یی
میماندم و برایم چنان مینمیود کیه گوییا او از کتیاب «هیزار و ییک شیب» قصیه مییگویید .بیا چشیم
میدیدم و با گو مییشینیدم ،امیا عقلیم بیه آسیانی بیاور نمییکیرد؛ چیون آنچیه میدییدم و میشینیدم،
حاکی از کار انسانی دشواری بود که از گوشت و خون تغریه شده و تنهیا کسیی بیه آن اقیدام مییکنید
که نخست جانش را بر کف نهاده باشد .اما در واق این نیروهای عقییم و همیتهیای پسیت اسیت کیه
بازهم در برابر این وقای انجامشده ،میا و مبهیو مییمانید و از بیاورکردن آن بیاز مییایسیتد ،در
حالی که اگر همچو قهرمانیهای فو العاده در صحنه عم پیاده نمیگردید ،یقینا ا که رو هیا تیا بیه
اییین حیید ذلیالنییه بییر پیییش پییای مجاهییدین بوسییه نمیییزدنیید و صییل و آشییتی را هییم از آنییان مطالبییه
1
نمیکردند.
خالصه اینکه رو ها از هر وسیله ممکن در جهیت سیرکوب ایین دسیته از مجاهیدین کیه در
تییاریکی شییب و از میییان تییودههییای متییراکم بییرف ،شیییرگونه بییر فییراز آن کییوه راه بییرده بودنیید ،کییار
گرفتند و هرچه از خمساره و توپ و بم و موشک در اختیار داشتند ،بر فراز سنگر آنان ریختند ،اما
هیچیک کارگر نیفتیاد و ثبیا و پاییداری مجاهیدین درهیم نشکسیت .حیاال ایینکیه از کجیا و چیهگونیه
برای شان غرا میرسید ،در حالی که آتشباری دشمن از هرسو موج میزد باید گفت کیه در مید
ده روز غرای شان فق تو خشک بود و چون آن هم به انتها رسید ،هیر مجاهید ییک دانیه کچیالو
به جای غرای روزمره صرف میکرد که با همین حا تا آخر باقی ماندند و حتی پو کچالو هیم از
طریق قرضگیری از تاجران محلی تأمین میگردید .مسعود میگویید :حالیت چنیان بیر سیر میا آمیده
.1از این گفته مملف شهید برداشت میشود کیه ایشیان را نییز عقییده بیر آن بیوده کیه تیندادن رو هیا بیه آتیشبی موقیت بیا مسیعود در سیا
1362خورشیدی ،نمایانگر شکست بزدالنه آنها و اعتراف مستقیم شان به نیروی مجاهدین در آن زمان بوده است( .مترجم)
25
بود که وقتی اسسی را از دور میدیدیم که به طرف سنگرهای مجاهدین روان است ،میترسیدیم که
مبادا یکی از آن تاجران باشد که برای بازپ گرفتن قرض خود آمده است!
صحنه کارزار در آن سا از لحظه سسیدهدم تا هنگام افو خورشید ،گرم میبود .رو ها در
طو مد روز ،هر گونه جیرأ بیرای گشیتوگیرار در البیهالی پوسیتههیای شیان را از دسیت داده
بودند .هرگاه جنبندهای میجنبید ،ناگاه گلوله دهشکه به سراغش میرسید و برایش هشدار میداد تیا
دوباره چنین بیباکی را به خود راه ندهد و بهجز در پرده سیاه شب به گشتوگرار نسیردازد 1.همیین
جوانان که با یک ثبا و استقامت کمنظیر در کوهپایههای یخبسته و پوشیده بیا بیرف بیه زنیدهگیی و
مقاومت ادامه دادند ،سرانجام موفق شدند تا پاسخ دندانشکن بیه رو هیا بدهنید و طغییان خشیم پین
هزار نظامی رو را مهار کنند:
أسییییییید تصییییییییر لیییییییه األسیییییییود ثعالبیییییییا أسییییییید فرائسیییییییها األسیییییییود یقودهیییییییا
یعنی:
وانگیییه بیییه شیییکم ز خیییون او سییییر بیییود شییییری کیییه شیییکار دام او شییییر بیییود
کییو را نییه هییرا و تییر شمشیییر بییود شییییران دگیییر بیییه پییییش او روبیییاه انییید
چه خو گفته است شیخ ابن قیم ،آنجا که فرمود« :وقتیی سیتاره همیت در شیب تیار نیاتوانی
درخشیییدن گیییرد و از پییی آن مهتییاب عزیمییت چهییره بنماییید ،آنگییاه سییرزمین د در پرتییو نییور حییق
روشن خواهد شد».
بییه هییر حییا ،طییی اییین میید مییردم رخییه تنهییا از طییرف شییب در خانییههییای شییان سییکونت
میکردنید ،امیا از طیرف روز چنیین نبیود؛ چیون همزمیان بیا دمییدن صیب ،کودکیان از پیدران شیان
پیشی گرفته ،دوان دوان به صوب پناهگاههای خویش در کوههای مجاور میشیتافتند و تمیام روز را
در آن جییا سییسری میییکردنیید و چییون خورشییید افییو میییکییرد و شییب پییرده سیییاه بییر روی زمییین
میگستراند ،همه دوباره به سوی خانههای شان برمییگشیتند تیا ایین بیار از گزنید سیرمای جیانکیاه،
جان به سالمت برند .این همه از بابیت جنیگهیایی کیه غالبیا ا از آغیاز سیسیدهدم تیا فیرا رسییدن شیب،
ادامه مییافت.
مسعود میگوید :باالخره تصمیم ما بر آن شد تا علیه پایگاه فرقه رخه ،یک عملییا چریکیی
انجام دهیم ،آنچنیان کیه وارد آن شیویم و در عمیق آن رخنیه کنییم .البتیه عملییکیردن ایین برنامیه بیه
همییت کسییانی نیییاز داشییت کییه روح و روان خییود را یییکسییره بییه خداونیید تسییلیم کییرده انیید .میین از
مجاهدین تقاضا نمودم تا دستکم سی نفر برای انجام این مسئولیت سنگین آماده شوند .آنگاه متوجه
شدم که صد تن از آنها بهطور داوطلبانه بهخاطر اجیرای آن پیالن ،حاضیر شیدند! در حیالی کیه آن
کار در ذا خود وظیفهای ب دشوار و پرخطر و خیلیها مدهش و طاقتفرسیا بیود؛ چیون عیالوه
بر تراکم برف ،دریا نیز در عرض راه مجاهدین قرار داشت که میبایست از آن عبور کنند .شاعر
اما بیجا نگفته است:
فمیییییییا حیلیییییییة المضیییییییطر إال رکوبهیییییییا إذا لیییییییم یکییییییین إال األسییییییینة مرکبیییییییا ا
یعنی:
.1مسئو دستگاه دهشکه در آن وقت ،مردی به نام صوفی غالمالدین بود که افسانه مقاومت فوالدین او در آن شیرای حسیا تیا بیه امیروز
بر سر زبانها است .همین حادثه باع شد که مردم او را به نام «صوفی دهشکه» یاد کنند و حتیی بسییاریهیا تیا کنیون او را فقی بیه همیین
نام میشناسند .قصههای او با دهشکها به شک افسانهای از ایام گرم جهاد درآمیده اسیت کیه همیه را بیه وجید و سیرور مییانیدازد .او حیاال
زنده است ،اما در گمنامی! و اگر بمیرد ،بازهم زنده خواهد بود( .مترجم)
26
نشسیییییییتن بیییییییر لیییییییب شمشییییییییر بیییییییران اگییییر میییین را نبییییودی چییییارهای جییییز
کییییه خییییو باشیییید مییییرا خییییوی دلیییییران نسیییییییویم جیییییییز نشسیییییییتن راه دیگیییییییر
مسییعود بییه ادامییه افییزود :مییا بهشیید از ناحیییه مییوزههییا کمبییود داشییتیم و از همییین بابییت خیلییی
نگران بودیم .از اینرو فق آن دسته از جوانان که بهخاطر رساندن آذوقه و یا مهما به سنگرهای
مجاهدین در نقطههای بلند کوهی موظف مییشیدند ،میوزههیای موجیوده را بیه پیا مییکردنید .بیا ایین
همه ،همتها عالی و ارادهها آهنین بود:
کیییییأنهم مییییین طیییییو میییییا التثمیییییوا میییییرد سیییییییأطلب حقیییییییی بالقنیییییییا ومشیییییییائخ
کثیییییییییر إذا شییییییییدوا قلییییییییی إذا عییییییییدوا ثقییییییا إذا القییییییوا خفییییییاف إذا دعییییییوا
یعنی:
شمشیییییر مییییرا وسیییییله اسییییت و گییییردان آنگییییه کییییه ز دشییییمنم بجییییویم کییییامی
در قلییییییب حییییییوادث انیییییید دایییییییم پنهییییییان آنها که هوا و خوی شان جنیگ بیود
بسییییییارتر انییییید همیشیییییه انیییییدر مییییییدان از روی عیییدد بییییه دیییییده انییییدک آینیییید
باالخره مجاهدین شیبهنگیام بیه صیوب پایگیاه دشیمن بیهراه افتیاده ،از درییا گرشیتند و آهسیته
آهسته به مقصدجا خود را نزدیک کردند تا سرانجام دروازههای اقامتگاههیای دشیمن را گشیودند و
هرکه را در آن یافتند ،به رگبار بستند .بیدین ترتییب ،بسییاری کشیته و زخمیی بیهجیا گراشیته و خیود
برگشتند .خبر این صحنه تکاندهنده بهسان صاعقه وحشتناکی گیو و د رو هیا را لرزانید کیه
در اثر آن خود را در تنگنایی که از هر طرف موج بیدبختی بیه سیراغ شیان مییآمید ،یافتنید .در ایین
حادثه یک تن از مجاهدین به شهاد رسید و باقی همه سالم به مواض خویش برگشتند.
این رویداد تاریخی ،روحیه سساهیان اسالم را به حدی باال برد که دوبیاره تصیمیم گرفتنید تیا
عین عم کرد را در قسمت پایگاه فرقه دومیی رو هیا در اعنابیه تکیرار نماینید .ایین بیار مجاهیدین
دست به یک شبیخون شدیدتر علیه مرکز فرقه اعنابه زدند ،قسمی که یک دیسیوی بیزرگ را کیه در
داخ فرقه وجود داشت ،منفجر ساختند و بسیاری کشته و زخمیی بیهجیا گراشیتند و خیود بیدون هییچ
نو خسارتی جانی و مالی ،سالم برگشتند .این جا بود که دشمن تشخیص داد کیه نیابودی حتمیی ،او
را تهدید میکند ،پ ناگزیر باید چارهای جست؛ زیرا تنها کسی که شکست نمیخورد ،همیان اسیت
که از مرگ نمیترسد:
وذالا وإنیییییییییییییییییی إل بییییییییییییییییین اإلبیییییییییییییییییا أخوفیییییییا ا وعنیییییییدی تهیییییییون الحییییییییاة
رأییییییییت العییییییییش فیییییییی أرب النفیییییییو ومییییوتی فییییی الییییوغی عیییییش ألنییییی
یعنی:
بییییییه دنیییییییا پییییییی مییییییرگ بییییییا حشییییییمتم میین از مییرگ هرگییز نترسییم کییه میین
کیییییییییه مییییییییین زاده غییییییییییر و همیییییییییتم بیییییود ذلیییییت زنیییییدهگیییییی عیییییار مییییین
کیییییییه زان بیییییییاز ییییییییابم همیییییییی عیییییییزتم چه خو باد مردن میرا وقیت جنیگ
آری ،این جا بود که رو هیا جبیین ذلیت بیر پیشیگاه مجاهیدین سیاییدند و چیارهای نیافتنید جیز
آنکه به صل و آتشب با شیر پنجشیر ،تن دهند و به نیروی مجاهیدین اعتیراف رسیمینمایند .بیاز
اینهمه رویدادهای عظیمی که در این وادی بهوقو میپیوسته است و میبایید کیه تیاریخ معاصیر
اسییالم بییر مبنییای آن از نییو نوشییته شییود ،همییه نبردهییای فییو العییادهای بییوده کییه بییه حقییایق خیییالی و
27
اسطورههای کهن میمانند .اما با تأسف ،کسانی که از دور و از طریق وسای ارتباط جمعی اخبیار
این رادمردان را تعقیب میکنند ،هرگز نمییتواننید حتیی از کوچیکتیرین صیحنه از آن صیحنههیای
درخشانی که اینها میسازند ،درست آگاه شوند؛ زیرا کارگردانان رسانههای بینالمللی نمیخواهند
تا چهره واقعی کسانی که همچو کارهای خار العاده از دست شان سر میزند ،در پیشگاه تودههای
مسلمان در جهان شناخته شود؛ چون از پیامدهای آن سخت احسا خطر میکنند.
سینت جییاودان الهییی در هسییتی امییا بییر اییین اسییت کییه سییرانجام حییق ظاهرشییدنی اسییت و آنکییه
عاقبییت بییه گییودا بییدبختی فییرو میییرود و بییهزودی موجویییت خییود را میییبییازد ،همانییا باطییی و
باط ی پرسییتان انیید .خداونیید میییفرماییید« :فأمییا الزبیید فیییرهب جفییا ا ،وأمییا مییا ینف ی النییا فیمک ی فییی
األرض ،کییرلک یضییرب هللا األمثییا »( .سییوره الرعیید ،آیییه )17یعنییی امییا کییف بییهکنارافتییاده ،نییابود
مییشییود و چییزی کییه بیه مییردم سیود میییدهید ،در زمییین مییمانیید .خداونید مثی هیا را چنییین مییزنیید.
همچنان میفرماید« :ب نقرف الحق علی الباط فیدمغه ،فیإذا هیو زاهیق»( .األنبییا ،آییه )18یعنیی
بلکه حق را بر سر باط میکوبیم تا آن را نابود سازد و به این ترتیب ،باط نابود میشود.
***
خالصه اینکه آنچه جبهه پنجشیر را نسبت به جبها دیگر متمایز میسازد ،چند مورد ذیی
است:
.1فرماندهی واحد و مقام قیادتی که ده سیا متیوالی در دشیوارترین شیرای نیاگوار ییکجیا بیا
دسته تربیتیافتها که با کما بیداری و حکمت ،سالیان درازی به رعایت و آموز آنیان
پرداخت ،بهسر برده است .پیدا است هرکه چییزی بکیارد ،حاصیلش را برمییگییرد و آنکیه
برتری میخواهد ،بیدارخوابی میکشد و البته خداوند هم مزد نیکوکاران را برباد نمیدهد.
.2اهتمام بالغ فرمانده به آموز ،سازماندهیی ،نظیم و بسیی سیالم افیراد .خداونید مییفرمایید:
«وأعدوا لهم ما استطعتم من قوة»( .األنفا ،آیه )60یعنی در برابر آنهیا از لحیاظ قیو و
نیرو تا حد توان ،خود را آماده سازید.
.3وجود دایمی فرمانده در میان سساهیانش ،بهگونهای که یکجا با آنها غرا صرف مییکنید و
از نو لبا آنان لبا میپوشد که اینهمه موج محبیت او را در د سیساهیانش برانگیختیه
است ،به حدی که هردم حاضر اند تا در راه پا داری وی ،جانهای شان را فدا سازند.
.4شک نیست که توجه فرمانیده بیه عواطیف و احساسیا میردم و گیو دادن بیه خواسیتههیا و
مطالب آنان بدون اینکه بار سنگین و یا ضریبههای مالی بر دو آنان بگرارد ،خود باع
شده تا همهگیی پروانیهوار بیر گیرد شیم او بسیچنید و د بیه مهیر ببندنید .وقتیی انسیان در
پنجشیر بهسر برد ،چنان احسا میکند که انگار سرتاسیر ایین وادی بیه مثی ییک خیانواده
است کیه قایید آن بیرای خردسیاالن ،پیدر و بیرای بیزرگسیاالن ،فرزنید و بیرای هیمسیاالنش
بییرادر اسییت .از همییین جییا بییود کییه در سییا 1984م یییک صیید و پنجییاه هییزار نفییر از اهییالی
پنجشیر در نیمه زمستان به محض اشاره قاید شان یکسره هجر گزیدند و خانه و کاشانه
خود را ترک گفتند .این حقیقتی است که مانند آن در تاریخ معاصر بهوقیو نسیوسیته اسیت.
آنچه بیشتر روی این واقعیت صحه میگرارد ،این است که از بدو آغاز جهاد تیا کنیون از
صدها روستای پنجشیر تنها یک حصه کوچک آن به دولت تسلیم شده است و ب .
آری ،با همین دالی است که وقتی در شما کشور کلمه «آمرصاحب» اطال شود ،یکسره
به احمد شاه مسیعود برمییگیردد .خداونید مییفرمایید« :ییا أیهیا الیرین آمنیوا مین یرتید مینکم عین دینیه
فسوف یأتی هللا بقوم یحبهم ویحبونه ،أذلة علی المممنین أعزة علی الکافرین ،یجاهدون فی سیبی هللا
وال یخافون لومة الئم ،ذلک فض هللا یمتیه من یشا ،وهللا واس علیم»( .المائده ،آییه )54یعنیی ای
کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه یکی از شما از دین خویش برگیردد ،زود خواهید بیود کیه خداونید
28
گروه دیگری را برانگییزد کیه خیدا آنهیا را و آنهیا خیدا را دوسیت مییدارنید .در برابیر مسیلمانان،
فروتن و در مقاب کفار ،زورآور مییباشیند .در راه خیدا جهیاد مییکننید و از مالمیت سیرزنشگیران
نیز هرا نمیدارند .این است احسان خداوند که به هرکه بخواهد ،میدهد و خداونید بیزرگ و دانیا
است.
***
به هر حا ،وقتی بیه قسیمت رخیه رسییدیم ،قومانیدان گی حییدر از میا اسیتقبا گرمیی بیهعمی
آورد .مرکز فرماندهی او به نیام «قرارگیاه چمیا ورده» ییاد مییشیود .آنگیاه مسیعود بیه سیتایش ایین
رزمجوی نمونه و بیان کارنامههای درخشانش که نشان غیر و شیجاعت او مییباشید ،لیب گشیود.
حاال او یک پا دارد؛ مسعود گفت :پیای دیگیر در اثیر انفجیار میاین از بیین رفتیه اسیت .احمید شیاه
مسعود از شهید عبدالواس قوماندان افسانهای پیشین رخه نییز بیه میا قصیه گفیت کیه ماییه تعجیب میا
بود:
میییییو فیییییریص المیییییو منیییییه ترعییییید أسیییییید دم األسیییییید الهزبییییییر خضییییییابه
یعنی:
از چییرم پلنییگ مییوزه کردهاسییت بییه پییا شیری که کفش ز خون شیر اسیت حنیا
بییییاال بکنیییید فلییییک بییییه او دسییییت دعییییا مرگییی کییه ز هیبییتش بلییرزد تیین مییرگ
مسعود عالوه نمود :دالوری او به حدی بود که یک بار بیا تفنیگهیای دسیتداشیته قیدیمی کیه
غالبا ا برای شکار بیهکیار گرفتیه مییشیدند ،در البیهالی تانیکهیای دشیمن بیه عملییا پرداخیت و در
کوتاهمد ،مقدار زیادی کالشینکوف به غنیمت گرفت.
ما در ضمن بازدید خویش از رخه ،از بیمارستانی که در آن جا فعا است ،نیز دیدن بهعمی
آوردیم .متأسفانه آن بیمارستان از مواد مورد نیاز پزشکی و دارو تقریبا ا خالی بیود ،بیا آنهیم دسیتی
از آستین ممسسا خیرییه اسیالمی دراز نشیده تیا ایین خیال را پیر کنید .یگانیه جهتیی کیه تیا کنیون بیه
تموی آن پرداخته است ،یک ممسسه صحی سویدنی مییباشید .پی از صیرف غیرای چاشیت ،نمیاز
جمعه را در مسجد جام رخه ادا نمودیم .مسجد از جمعیت پرازدحام نمازگزاران ،موج مییزد .در
آن جا استاد ربانی به جمعیت حاضر سخنرانی کرد.
بعد از ادای نماز ،کاروان ما به سمت آخرین نقطیه پنجشییر رهسیسار گردیید .در طیو راه بیر
قرییه «آبدره» گیرر کیردیم .مجاهیدین کییه صیفوف منظمیی تشیکی داده بودنیید ،بیه پیریرایی میا آمییده
بودند .آنگاه پیاده شدیم و به جمعیت میردم سیالم دادییم .کودکیان نییز سیرودهای جهیادی شیان را در
حضور ما زمزمه کردند .کاروان ما تیا اعنابیه ،همیان دهکیدهای کیه بخشیی از سیاکنین آن بیه دولیت
روی خییو نشییان داده بودنیید ،بییه پیییش رفییت .وقتییی آن منطقییه را تماشییا کییردم ،دیییدم کییه تییا هنییوز
باغهایش سرسبز مانده و از ناحیه آبادانیا هم آن اندازه که سایر مناطق پنجشییر خسیارهمنید شیده
اند ،آسیب ندیده است .در آن جا یک تعداد از مجاهدین بهشمو بخشی از اهالی منطقه به گرمیی از
ما پریرایی نمودند .مسعود گفیت :ایین منطقیه دو گونیه میردم را در دامین خیود پرورییده اسیت :یکیی
بدترین مردم که به یاری دشمن برخاسیتند و دیگیری بهتیرین مجاهیدانی کیه در فیداکاری و مبیارزه،
الگو بودند.
سییس کییاروان بییه راهپیمییاییا ادامییه داد کییه در ضییمن از قریییه «ف یراج» پ ی از آنکییه از
استقبا گرم مجاهدین و اهالی منطقه بهره گرفتیم ،رد شیدیم .سیرانجام بیه آخیرین نقطیه پنجشییر در
قسمت شت مواصلت کیردیم .شیت همیان منطقیهای اسیت کیه احمید شیاه مسیعود بیرای اولیین بیار در
زمان ترهکی در آن جا پایگاه گرفته بود .وقتی به آن جیا رسییدیم ،دییدیم کیه سیراپرده بزرگیی کیه بیا
29
قالینها فر شده بود ،نصب کرده انید .سیس وارد آن شیدیم و نمیاز عصیر را ادا نمیودیم .بیرادران
گفتند که منطقیه شیت از لحیاظ اداری ،مربیوط پنجشییر نبیوده بلکیه تیاب ولسیوالی گلبهیار اسیت ،امیا
مجاهدین آن را به پنجشیر ملحق ساخته اند .آنها افزودند :از این جا تیا گلبهیار ،چهیار دقیقیه راه بیه
رفتار موتر است .یکی از پایگاههای روسان تا هنوز در گلبهار مستقر میباشد که تانکهیای آن از
دور به چشم میخورد .منتها در این روزها کوچیکتیرین تحرکیی از خیود بیر ضید مجاهیدین نشیان
نمیدهند و تمام هم و غم آنها این اسیت کیه چیهگونیه بتواننید جیان خیود را نجیا دهنید و چهیار میاه
باقیمانده را بدون خطر بگررانند تا باالخره همراه با اندک اعصیاب و هوشیی کیه بیرای شیان بیاقی
مانده است ،دوباره به وطن اصلی خویش برگردند.
سس به سوی رخه بازگشت کیردیم .ییک شیب در آن جیا مانیدیم و روز بعید ،صیب گاهیان بیه
بازارک برگشتیم.
30
آتشبس
درباره
(سا )1362
مسعود میگوید :ضربا کوبندهای که ما بر پیکیر رو هیا بیهوییژه در قسیمت رخیه پنجشییر
وارد آوردیم و توانستیم تیا بیه ییاری خداونید جلیو پییشرفیت آنهیا را بگییریم و حرکیت شیان را کنید
سازیم ،قسمی که رفیتوآمید در طیو روز بیر آنهیا نیاممکن شید و پی از آنکیه موفیق شیدیم تیا در
خوابگاههای آنان در فرقه نظامی شان واق در قسمت رخه و اعنابیه پنجشییر رخنیه کنییم ،ایین همیه
باع شد که رو ها به متارکه جنگ تن دهند و از ما آتیشبی را مطالبیه نماینید .بنیا ا مکتیوبی را
عنیوانی مین فرسییتادند و در آن خواسیتار توافییق بیر آتییشبی شیده بودنیید .آنهیا در نامییه شیان از میین
بسیار به حرمت و تعظیم نام برده بودند .من به نوبه خود علما را جمی آوری کیردم و موضیو را
با آنان در میان گراشتم و از آنها نظر شریعت اسالمی در زمینیه را خواسیتار شیدم .آنهیا بیه اتفیا
هییم اییین آتییشبی را بییه عنییوان یییک پیییروزی بییزرگ بییرای مجاهییدین تلقییی کردنیید .سییس بییا ارسییا
نامهای به استاد ربانی ،نظر او را نیز جویا شدم که موافقت خود را ابراز داشت.
این پیشنهاد صل از طرف رو ها در سختترین شرای برای ما پیشکش گردید؛ چون در
همان سا ،جنگها شد بیسابقهای کسب کرده بود ،قسمی کیه رو هیا بیه دو حملیه بیزرگ علییه
پنجشیر دست زدند که در ثر آن حدود یک هزار و چهار صد نفر جام شیهاد نوشییدند و از جانیب
مقاب هم حدود دو صد نفر از افراد بلندپایه شان کشیته شیدند و پییاپی نامیههیای تهدییدآمیز از طیرف
نجیب که در آن وقت رئی سازمان اطالعاتی «خاد» بود و عبدالقادر که سمت وزار دفا دولت
را به عهده داشت ،برایم میرسید و نیز در آن وقت نرخ مواد غرایی بینهایت باال رفته بود ،قسمی
که یک کیلو جواری هزار افغانی و ییک کیلیو نمیک هفیت صید افغیانی بیود .راههیا کیالا بیه روی میا
بسییته شییده بییود و از دو جهییت تحییت محاصییره دشییمن قییرار داشییتیم :در ولسییوالی انییدراب ،قومانییدان
جمعه خان از حزب اسالمی که بعداا بیه دولیت پیوسیت ،دسیت بیه بسیتن راه بیاالی میا زده بیود و در
همان زمان بود که یک کاروان امدادی که شام صد اسپ بود و آن را استاد ربانی از پشاور برای
ما فرستاده بود ،از طرف یکعده برادران در کوهستان توقیف گردید و به ما نرسید.
اییین عوامی باعی شیید تییا مییا پییو غییرا و مصییارف اعاشییه و اباتییه خییود را از تییاجران محلییی
پنجشیر به قرض بگیریم .مصرف یکروزه مجاهیدین مجموعیا ا بیه ییک صید و پنجیاه هیزار افغیانی
بییالغ میییگردییید .بییا اییین حییا ،وقتییی مییا در پشییاور بییا یییک جهییان کوشییش و زحمییت طالییب کمییک و
همکاری شدیم ،آنچه از طرف اتحاد مجاهیدین بیه میا رسیید ،چییزی بییش از ییک ملییون و دو صید
هییزار افغییانی نبییود کییه تنهییا مصییرف هشییتروزه جبهییه را پییوره میییکییرد .لییرا مییا از هییر طییرف در
محاصییره قییرار داشییتیم ،هییم از جانییب رو هییا و هییم از ناحیییه انییدراب و هییم از طییرف نجییراب و
کوهستان و غیره که بدین ترتیب هیچ راهی از خارج پنجشیر به روی ما باز نبود.
در همچو شرایطی بود که نامه رو ها به ما رسید که طی آن از ما آتشب را مطالبه کیرده
بودند .رو ها بهخاطر انجام دیدار و مراکره با من ،پیشنهادا ذی را ارایه داشتند:
.1اینکه مالقا در یک موقعیت متوس صیور گییرد و هیردو جانیب را محیافظین شیان
همراهی کنند.
.2اینکه هردو طیرف از ییکدیگیر گروگیان گیرنید تیا اگیر از ییک جانیب خیانیت صیور
گرفت ،گروگانها کشته شوند.
31
من هردو پیشنهاد را رد کردم و به آنها اطال دادم که فق یک راه وجود دارد و آن اینکیه
شما خود نزد ما بیایید و ما امنیت تان را تأمین خواهیم کرد .باالخره چند نفیر روسیی در قالیب ییک
هیئت که آنها را یک تن از کمونیستان سرشنا پنجشیری به نام میرداد نیز همراهی مییکیرد ،بیه
مالقییا حاضییر شییدند .گفتوگوهییای مییا بییا نماینییدهگییان رو ،چنیید شییب بییه طییو انجامییید .در شییب
سومی بود که یک دپلوما روسی به د خواه خود شرو به اظهار دردهایش کرد و به بیان حالیت
اسفبار روان خسته و ناقرار پرداخته ،گفیت :میا خیوب مییدانییم کیه از طیرف حیزب کمونیسیت
افغانستان گو خورده ایم و این مرد احمق (برژنییف) میا را در ایین مهلکیه و در ایین چیاه عمییق و
سوزان انداخت و چون برژنیف هالک شد ،اندروپوف جایش را گرفیت .میا بهتیر تشیخیص داده اییم
که در افغانستان در قید و بند گیر مانده ایم ،اکنون هم و غم ما این است که چهگونیه خیود را از ایین
مهلکه رهایی بخشیم.
مسعود میگوید :من قصد داشتم تا این بخش از گفتههای او را به شک پنهانی ضب کنم ،امیا
دیدم که این کار متناسب با امانت مجل نبوده و نوعی از خست است که سزاوار شخصی مث مین
نمیباشد .باالخره متن معاهده میان طرفین به امضا رسید .این معاهده حاوی نکا ذی بود:
.1توقف سیر جنگها در پنجشیر به مد شش ماه.
.2مردم پنجشیر اجازه دارند تا در مناطق خارج از پنجشیر به جنگ بسردازند.
.3تییدویر کمسیییون مشییترک میییان مجاهییدین و کمونیسییتان افغییانی غییرض مراقبییت از رونیید
تطبیق آتشب .
حاال این پرسش بهشد مطرح است که آخر چرا آتشب باید گفت کیه یکیی از انگییزههیای
عمدهای که مرا به قبو موافقتنامیه آتیشبی بیا رو هیا واداشیت ،بیهدسیتآوردن فرصیت مناسیب
برای انتقا عین استراتیژی نظامی که از طیرف میا در پنجشییر طراحیی و تطبییق گردییده بیود ،بیه
سمت شما کشور میباشد .انگیزه دومی آن بود که ما در شرایطی نهایت دشوار و طاقیتفرسیا در
همان سا (1982م) قرار داشتیم که عقد معاهده آتشب با رو ها به ایین بینبسیت خاتمیه مییداد.
در عین حا ،ما با استفاده از فرصت آتشب ،موفق به انجام فعالیتهای بسیاری شیدیم کیه اهیم آن
قرار ذی است:
اوالا :در آن اثنا ما به تشیکی گیروپهیای مجاهیدین پرداختیه و آنهیا را بیه جبهیا جنیگ در
مناطق دیگر میفرستادیم ،خصوصا ا به منطقه سالنگ که شاهد شدیدترین جنگها بوده است.
ثانیاا :رو ها در کاپیسا و پروان دست به تهاجم علیه احزاب دیگر زدند که در اثر آن تقریبیا ا
شش هزار نفر ،مجبور به مهاجر و ترک خانههای شان شدند و ما به آنهیا در پنجشییر پنیاه دادییم.
قب از این هجوم ،رو ها برایم نامیهای فرسیتادند کیه در آن چنیین ییادآور شیده بودنید« :میا تصیمیم
داریم تا در ساحا کاپیسا تهاجم خود را بر ضد احزاب دیگر آغاز نماییم .از شما خواهش میکنییم
تا فرماندهان جمعیت را متقاعد سازید تا در راه ما موان ایجیاد نکننید» .مین بیه پاسیخ آنهیا نوشیتم:
«آتشب در میان ما و شما تنها در پنجشیر است و ب » .باالخره به تهاجم علیه کاپیسا دست زدند.
بار دیگر ،نامهای از طرف قوماندان روسی به دسترسم قیرار گرفیت کیه در آن گفتیه بیود« :بیرای
قوماندان شاهین در کاپیسا سفار کنید تیا راه را بیه روی میا بیاز گیرارد؛ چیون وی از پیانزده روز
بدینسو با ما میجنگد و ما را از پیشرفت باز داشته است» .مجدداا در پاسخ نوشتم« :آتشب تنهیا
در پنجشیر است و ب ».
ثالثاا :آتشب ،فرصت خوبی را برایم مساعد ساخت که توانستم به سمت شما کشیور رفتیه،
به تشکی گروپهای مرکزی بسردازم و پالن و سازماندهی خود را بدانجیا نییز منتقی سیازم .ابتیدا
یک طرح مفص و مرحلهای را برای سیازماندهی در شیما نوشیتم کیه از قضیا همیان بیرادری کیه
این طرح نوشتهشده را با خود حم میکرد ،در کمین رو ها گیر آمد و اسیر شید و طیرح متیرکره
32
هم به دست رو ها افتاد .این جا بود که رو ها سخت به خشم آمدنید و از مین درخواسیت مالقیا
اضطراری نمودند .وقتی من با آنان نشستم ،متوجه شدم که ابیر سییاه خشیم و کینیه سیراپای شیان را
پوشیده و به من گفتند« :ما به هیچ صور اجازه نخواهیم داد تا پیالن و اسیتراتیژی جنگیی شیما بیه
شما کشور انتقا یابد .ما میتوانیم حضور شما در کاب ،ننگرهار و جنوب کشور را تحم کنییم،
اما در قسمت شما هرگز اجازه نمیدهیم به این سازماندهی دست زنید» .از ایینرو مین دوبیاره بیه
پنجشیر برگشتم؛ چون همان وقت در موقعیتی قرار داشتم که از توان رویارویی با رو ها بیبهره
بودم.
***
وقتی اندروپوف به هالکت رسید ،چرنینکو مقام رهبری کرملین را تصاحب کرد .آنگاه یک
هیئت جدید از طرف رو ها بهخاطر تجدیید معاهیده آتشبی ،تعسیین گردیید .ایین هیئیت بیرای مین
نوشت که گویا تو نمایندهگان قبلی ما را فریب دادی ،اکنون میا شیروط تیازهای بیرای تجدیید معاهیده
آتشب داریم که از آنجمله بود :شناسایی مح اسلحه و تعداد آن و همچنان چند شرط بسیار سخت
دیگر!
هیئت از من خواست تا روی شروط جدید با آنان مراکره نمایم ،اما من ابتدا عیرر مصیروفیت
خود را به آنها عرض کردم و در ضمن از تمام دهقانان خواستم تا هرچه زودتر کلییه محصیوال
زراعتی خود را جم آوری نمایند .سس برخالف میراکرا قبلیی کیه بیا لبیا عیادی بیا نماینیدهگیان
روسی مالقا میکردم ،این بار لبا نظامی خود را به تن کرده و پ از آنکه سالح کالکیوف را
به دو کشیدم ،نزد آنها رفتم و همان ورقی را که حاوی شروط رو ها بود و من با خی بیزرگ
بر آن چلیسا زده بودم ،همراه با ور دیگری که خودم شروط پیشنهیادی و در عیین حیا خیلیی تنید
خویش را در آن نوشته بودم ،به آنها سسردم .وقتی آن را دیدند ،از فرط خشم چهرههیای شیان سییاه
و تیره شد و همچو اژدها از درون نف کشیدن گرفتند و باالخره گفتوگوهای تند ما آغاز یافت.
آنها خطاب به من گفتند :ما بیا تیو معاهیده امضیا کیردیم و تیو را بیه سیط رئیی ییک دولیت
پییریرفتیم و بییا اییین معاهییده و اییین نییو مییراکرا ،ش یهر تییو را بییه آسییمان کشیییدیم ،امییا بییازهم تییو
شروطی را وض کردهای که اصالا عملی نیست .یکی از آنهیا کیه خیلیی بیه خشیم آمیده بیود ،همیان
ور را گرفتییه و بییه شییک نامناسییب و منیافی احتییرام بییر زمییین انییداخت .میین هییم ور را گرفتییه بییه
رویش زدم و از سایر اعضای هیئیت خواسیتم تیا او را از مجلی اخیراج کننید .آنهیا از مین پیوز
خواسییتند و التمییا نمودنیید تییا اجییازه دهییم کییه در مجلی بییاقی بمانیید ،امییا میین بییه اخییراج او اصییرار
ورزیدم ،تا باالخره مجبور شدند که او را بیرون کنند.
گفتوگوهییای مییا بییه یییک مشییاجره تنیید لفظییی انجامییید و تییا نزدیکیهییای بامییداد ادامییه یافییت.
سرانجام اعضای هیئت مرکور به شروط جدید ما تن دادند و برگشتند .در روز مابعد بود که نامهای
عنوانی من فرستادند و در آن از پابندی به شروط جدیدی که به امضای طرفین رسیده بود ،معرر
خواسته و گفتند« :ما صرف از تر کالکوف ،آن را امضا کردیم» .چند روز پ سرپرست هیئت
خود در یک موتر جیپ نزد من آمده ،شرو به ایراد سیخنانی کیرد کیه انگیار مییخواسیت تیرحم
مرا جلب کند .او میگفت« :ما در معامله با تو خطاکاری نکردیم و با تو به سط رئی یک دولیت
پیشآمد نمودیم .با آنهم تو شروطی را بر ما وض کردی که از تحمی میا بیاالتر اسیت .آرزوی میا
از تو این است تا لطف نموده از بعضی این شروط تناز کنی» .من هم پ از التمیا هیای مکیرر
آنان حاضر شدم تا در قسمتی از شروط پیشنهادی خویش تخفیف آورم.
البته اینهمیه در حیالی صیور مییگرفیت کیه شیخص ببیرک کارمی ،رئیی دولیت ،از سییر
جریانییا کوچییکتییرین اطالعییی نداشییت و نقییش مییمثری هییم در آن بیهجییا نگراشییت .وی ص یرف از
طریییق شییبکههییای جاسوسییی خییویش در صییدد دریافییت اط یال از اییین جریانییا بییود و از رو هییا
33
خواست تا او را هم در جریان تحوال قرار دهند ،اما آنها با نخیو بیه او گفتنید کیه تیو را بیه ایین
چیزها کاری نیست .کارم خواست کیاری کنید تیا وانمیود سیازد کیه انگیار او از تمیام جزئییا آگیاه
بوده و در روند جریانا نقش دارد .لرا چند نفر از بیزرگسیاالن پنجشییر را نیزد مین فرسیتاد و در
ضمن از من خواسته بود تا نامهای عنوانی وی بهخاطر رهایی اسرای پنجشییری بنویسیم .او وعیده
داده بود که به مجرد رسیدن نامه ،تمام اسیرا رهیا خواهید سیاخت .هیدف اصیلی کارمی آن بیود کیه
نامه را از طریق تیلویزیون به نمایش گرارد تا مردم به این نتیجیه برسیند کیه گوییا هیر کیاری تحیت
نظار مستقیم او انجام میگیرد .من قبالا از طریق حلقا ارتباطی خویش در استخبارا دولت از
این مقصد کارم مطل شده بودم ،لرا وقتی نمایندهگان آمدند ،من از دیدار با آنها ابا ورزیدم و آنان
دوباره مأیو برگشتند.
***
سییرانجام مقییام فرمانییدهی نظییامی اتحییاد جمییاهیر شییوروی دریافییت کییه اییین معاهییده در واق ی
بزرگترین اهانت به آن مقام با اینهمه بزرگی و جبرو آن بهشمار میرود .لرا قوماندان عمومی
آن در افغانستان که یک جنرا بلندپایه روسی بود ،نامه تهدیدآمیزی به مین نوشیت کیه در آن چنیین
هشدار داده بود« :عنقریب به تو نشان خواهم داد که جنگ یعنی چه » .من به پاسخ او طی نامهای
نوشتم« :خداوند با ما است ،بلکه من به تو نشان خواهم داد که جنگ یعنی چه !».
رو هییا شییش میییاه قبیی از آنکیییه بییه تهییاجم بیییزرگ خییویش علییییه پنجشیییر در سیییا 1363
خورشیدی مطابق با سا 1984م دست زنند ،دو پالن عمده را روی دست گرفته بودند:
.1برنامه ترور من
.2خردکردن نهایی مجاهدین در پنجشیر
آنها چندین بار با بهکارگیری شیوههای مختلف در جهت ترور من کوشش بهخیرج دادنید کیه
خو بختانیه میین توانسییتم در چهییار میورد کییه از اییین میییان سییه میورد آن بییه داخی پنجشیییر و مییورد
چهارمیا به خارج آن مربوط میشد ،آن را خنثا سازم.
باری رو ها سرگرشت دانشجویی مرا بیازنگری کردنید و از خیال آن یکیی از جوانیان را
که با مین سیابقه دوسیتی داشیت و در دوران مکتیب همصینفی مین بیود و در آن وقیت بیا میا در کابی
همسایه بود ،شناسایی کردند .باالخره دستگاه جاسوسیی «خیاد» او را فراخوانید و از او خواسیت تیا
مأموریت ترور مرا بهانجام برساند .وی بیه پنجشییر آمید و مسیتقیم بیا مین نشسیت کیه طیی آن ،همیه
جریانا را برایم بازگو نمود و از ایین توطییه خطرنیاک بیه مین اطیال داد .وقتیی دوبیاره بیه کابی
برگشت ،از طرف دولت دستگیر و به زندان افگنده شد.
کامران میگوید :در یکی از روزها دکتور بها معاون دکتور نجیب کیه رئیی خیاد بیود ،در
داخ سلو های زندان به گشتوگرار مییپرداخیت کیه ییکبیاره نظیر بیه مین افتیاد و چیون بیا مین
نسبتا ا آشنایی قبلی داشت ،در مورد جریانا مربوط بیه مین از خیودم پرسیید .مین جرییان را بیه وی
حکایت کردم تیا بیاالخره شخصیا ا میرا از زنیدان آزاد کیرد .سیس میرا بیه خانیه خیود دعیو نمیود و
آنقدر به من وسوسه کرد که به انجام ترور احمد شاه مسعود ،کامالا متقاعد شدم .ایین بیار قیرار شید
تا برنامه ترور مسعود از دو طریق انجام یابد:
.1از راه تزریق نوعی زهر که چهار ساعت بعد ،انسان را از پا درمیآورد.
.2به وسیله تفنگچه بیصدا که حجمش کوچک ،ولی گلوله بزرگ و مرگباری دارد.
من هردو وسیله فو را به قصد انجام حتمی این ترور با خود گرفتم .نخست به خانیه خیویش
رفتم تا با همسرم خداحافظی کنم .وقتی او را از اصی واقعیه و از میأموریتی کیه روی دسیت داشیتم
آگاه ساختم ،یکباره سراپایش را آتش خشم فرا گرفت و علیه من فریاد زد که هرگیز نبایید ایین کیار
را بکنی و آن قهرمان را بکشی! سس از جیایش برخاسیت و زهیر و تفنگچیه را از مین گرفتیه ،در
34
جای نامعلومی پنهان کرد .تا باالخره خوب مطمئن شد که شوهر از این کار بهکلی صیرف نظیر
کرده است .کامران عالوه نمود که من هم به خواست همسرم تن دادم و از پیشآمد او کامالا راضیی
شدم .باالخره یک روز بعد با همین باور و تصمیم به پنجشیر رفتم.
مسییعود میییگویییید :وقتییی کییامران نیییزد میین آمیید ،غیییرا بییرایش تهیییه کیییردیم و خییودم نییییز از
خوردهنیهایی که او بیا خیود آورده بیود ،تنیاو کیردم .آندم کیامران خندیید و گفیت :اگیر از تصیمیم
خود برنمیگشتم ،اکنون تیر به هدف رسیده بود و کار از کیار گرشیته بیود .سیس همیه جریانیا را
برایم شرح داد .حاال باید حیلهای جست تا وی چون به کاب برمیگردد ،آن را بهکار گیرد .بیاالخره
هردو به این نتیجه رسیدیم که وقتی دکتور بها از وی پرسید ،برایش بگوید که این بار من تفنگچه
و زهییر را در جییایی پنهییان کییرده ام و بییار دیگییر در فییالن روز بییه پنجشیییر خییواهم رفییت و کییار را
یکطرفه خواهم کیرد و بیرای ایینکیه اطمینیان دکتیور بهیا بییشتیر جلیب گیردد ،ییک قطعیه عکی
مشترک نیز باهم گرفتیم و باالخره کامران به کاب برگشت.
کامران میگوید :در یکی از شبهای پیش از موعد اصلی ،ببرک کارمی و داکتیر نجییب در
منز داکتر بها گردهم آمدند .من هم در میان شیان حضیور داشیتم .غیرای شیب را در منیز داکتیر
بها در حالی که همه با احترام و تعظیم با من حرف میزدند ،صرف کردیم .من بیه آنهیا گفیتم کیه
ما باید برای مسعود ییک مقیدار کمیک هماننید تعیدادی بیو و لبیا و غییره ببیریم تیا بییش از پییش
باالی من اطمینیانی شیود و زمینیه انجیام تیرور بهتیر مسیاعد گیردد .بیاالخره در روز مابعید در ییک
الری که پر از بو و البسه بود ،نشستم و راهی پنجشیر شدم .وقتی به مرکز فرقه دولت در اعنابه
رسیدم ،آنها را در جریان قرار دادم و سرانجام همه کمکها را رایگان به مسعود رساندم.
مسعود میگوید :در سو قصدی دیگر ،دشمن این بار یکیی از جناییتکیاران سرشینا را کیه
چندین عملیا تروریستی را بر ضد بعضی از فرماندهان جبها اطیراف کابی موفقانیه انجیام داده
بود ،برای عملیسازی پالن ترور من موظف ساخت .اتفاقا ا پیش از آنکیه میوتر حامی وی از کابی
حرکییت کنیید ،دسییتگاه اطالعییاتی میین از طریییق مخییابره بییه میین خبییر داد کییه یییک مییوتر بییا چنییین
مشخصییا بییه طییرف شییما میییآییید و در آن مییردی اسییت کییه قصیید تییرور تییو را دارد .میین هییم تمییام
محافظین خود را در جریان قرار داده و از آنها خواستم تا متوجیه موضیو باشیند ،امیا آنهیا قسیما ا
غفلت کردند و زمانی که آن شخص بیا میوتر از کابی رسیید ،توانسیت تیا از سیه نقطیه امنیتیی رد
شییود و بییاالخره بییه پشییت دروازه ات یا م ین برس ید .ب یرایم گفتییه شیید کییه یییک نفییر از کاب ی آمییده و از
مجاهدین شکایتی دارد و میخواهد با شما ببیند.
من با خود فکر کردم که آخر چه باع شده که این مرد در چنین شرای بحرانی و ناگوار به
این جا آمده است ! من واقعا ا در حصه او اشتباهی شدم و قضیه آن موتر که از کابی بیه مین اطیال
داده بودنیید ،از یییادم رفتییه بییود .سییس بییه افییراد خییود دسییتور دادم تییا از او تحقیقییا کننیید .وقتییی او
بازداشت گردید ،همان دم راننده میوتر پیا بیه فیرار گراشیت .دییری نگرشیته بیود کیه میوتر همکیاران
مخفی ما که در شهر کاب فعالیت داشتند ،رسید .آنها سراسیمه از ما پرسیدند که همان کسی که در
این موتر آمده بود ،کجا شد ! به پاسخ گفتم که او را بیه تحقیقیا سیسردیم .گفتنید کیه او همیان فیردی
است که به قصد ترور تو آمده است.
باالخره خودم شخصا ا نزد او رفتم و برایش گفتم :تو همان کسی هستی که به خانه داکتر بها
فراخوانده شدی و حاال آمدهای تا مرا ترور کنی! سس در باره کیفییت و خصوصییا منیز داکتیر
بها آنگونه که پیش از این از زبان کامران شنیده بودم ،برایش معلوما دادم که این امر سبب شید
تا وی به جرم خویش اعتراف نماید .باالخره دستور دادم تا او را همراه بیا ییک نفیر دیگیر کیه پییش
از وی دستگیر شده بود ،اعیدام کننید .ایین اعیدام در محضیر عیام صیور گرفیت تیا عبرتیی بیرای
جاسوسان دیگر باشد.
35
نبردبزرگ
مسعود مییگویید :سیه میاه قبی از آغیاز نهمیین تهیاجم رو هیا بیر پنجشییر ،راپیور میوثقی بیه
دستر ما قرار گرفت که از خطر قریبالوقو یک حمله بسیار بزرگ و مشبو کننیده علییه ایین
دره که خشک و تر را یکسره در کام خود فرو خواهد برد ،هشیدار مییداد .در آن هنگیام میا بیا دو
چالش عمده رو در رو بودیم:
.1جستوجوی راهی برای نجا مردم عامه از این آفت فراگیر.
.2یافتن چاره برای دف خطر این بال از سر مجاهدین.
هیچ چارهای هم بهجز پنیاهبردن بیه درگیاه خداونید کیه گشیایش هیر مشیک بیه دسیت او اسیت،
نبود« .والرین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا ،وإن هللا لم المحسنین»( .العنکبو ،آیه )69یعنی کسانی
که بهخاطر ما جهاد و مبارزه میکنند ،ما ایشان را به راه خود هدایت خواهیم کرد و حقا که خداوند
با نیکوکاران است.
مجاهدین به منظور یافتن راه حلی برای این بحیران ،تشیکی جلسیه دادنید تیا بیاالخره همیه بیه
این نتیجه رسییدیم کیه تمیامی اهیالی غییر نظیامی پنجشییر بایید خانیه و کاشیانه خیود را تیرک گفتیه و
یکسره هجر کنند .من به تمام مردم پنجشییر سیفار نمیودم تیا هرچیه زودتیر راه هجیر را در
پیش گیرند .آنها هم بالفاصله به هجر آغیاز کردنید تیا آنکیه حتیی ییک نفیر هیم در سراسیر وادی
باقی نماند.
این هجر در واق با جهیانی از مشیکال و دشیواریهیای طاقیتفرسیا بیههمیراه بیود؛ چیون
عالوه بر اوضا و شرای بسیار وخیم ،موسم زمستان نیز فیرا رسییده بیود و کیوههیا و درههیا همیه
پوشیده از برف بودند .در میان خانوادهها کسیانی هیم بودنید کیه در طیو عمیر خیویش از خانیه جیدا
نشده و مشکال دوری و هجر را ندیده و حتی بعضی شان تا هنوز موتر را ندیده بودند .پ چه
حالتی بر سر شان خواهد آمد و چهگونه خواهند توانست چیزی از داشتههیای خانیه خیود را بیا خیود
ببرند و یا با چه وسیلهای آن را انتقا دهند ! کوت «خاواک» یگانه منفری بود کیه انسیان و حییوان
در حد امکان میتوانست از آن بگررد .خالصه اینکه حالت چنان بحرانیی و اسیفبیار بیود کیه فقی
خدا خود میداند.
من از کسانی که صاحب موتر بودند ،التما نمودم تا در ناحیه انتقا خوانوادهها از پنجشیر
کمک و همکاری نمایند .آنگیاه بسییاری از ترانسیسور هیای مسیافربری از چنیدین نقطیه افغانسیتان
مخصوص یا ا از شییهرهای کاب ی ،هییرا و پ ی خمییری داوطلبانییه حاضییر شییدند تییا ب یهطییور رایگییان از
موترهای شان در امر انتقا خانوادهها از پنجشییر بیه بییرون ،اسیتفاده بیه عمی آیید .میردم کابی در
پناهدادن خانوادههای مهاجر از یکدیگر پیشی مییگرفتنید ،قسیمی کیه ییک اتیا و ییا بییشتیر را در
خانههای خویش برای بیجاشدهگان اختصاص میدادند.
خداوند چه زیبا فرموده است« :للفقرا المهاجرین الرین أخرجوا من دیارهم وأمیوالهم یبتغیون
فضالا من هللا ورضوانا ا وینصرون هللا ورسوله ،أولئک هم الصادقون»( .الحشر ،آیه )8یعنی بیرای
مهاجرانی که از خانهها و اموا شیان رانیده شیدند ،در حیالی کیه در صیدد بیهدسیتآوردن احسیان و
خوشنودی خداوند اند و به یاری دین خدا و پیامبر برخاسته اند .اینها راستگویانی برحق اند.
نویسنده :با آنکه دولت بسیار تال ورزید تا مردم پنجشیر را متقاعد سازد کیه در خانیههیای
شان باقی بمانند و منطقه را ترک نگویند ،اما آنهیا بیه هییچ وجیه حاضیر نشیدند تیا از فرمیان یگانیه
فرمانده محبوب خیویش کیه از ژرفنیای قلیب او را دوسیت مییدارنید ،سیرپیچی کننید .اگیر میا تیاریخ
معاصر را ور زنیم ،میبینیم که این اولین بار است که یک ملت به محض اشاره قاید یکسیره
36
هجر میکند! در حالی که برای مردم مشک نبود تا در برابر کمونیستان خاموشی اختییار کننید و
با ناز و نعمت و بدون کدام رن و زحمت در خانههای خیویش بیاقی بماننید ،امیا آنهیا نسریرفتنید کیه
دییین شییان خییوار شییود و خییود یییوغ ذلییت را بییر گییردن نهنیید ،بلکییه تییرجی دادنیید تییا دییین و آیییین شییان
سربلند ،آزاد و پیروز باشد.
***
مسعود میگوید :به ما اطیال موثیق رسیید کیه درسیت بیسیت و چهیار روز بعید ،تهیاجم آغیاز
خواهد شد .این راپور از جزئیا دقیق پالن رو ها در این جنگ نیز به شرح ذی گزار میداد:
.1پاشیدن ماینهای پالستیکی ضد پرسون بر فراز کوهها.
.2بمباردمان قوی توس طییارا جنگیی از نیو MG23-25و TU-16و .SU22-25
پیلوتان ارتباطی به میا گفتنید کیه در سیه روز او ،همیهروزه شیش صید پیرواز صیور
میگرفت.
.3پاشیدن گازهای مسمومکننده در امتداد دره.
.4پیادهکردن نیروی کماندویی از طریق فضا بر فراز سیرکوهیهیایی کیه میاینپاشیی نشیده
اند.
.5سو دادن تانکها توأم با ستونهای پیاده ارتش بر بستر وادی.
قرار بود که ده هزار کماندوی روسی از طریق فضا فرود آیند و دو فرقه دیگیر رو هیا کیه
هر فرقه آن به نه هزار سساهی بالغ میگردید با پشتیبانی بیست و سه هزار سرباز داخلی ،در حمله
زمینی سهم گیرند.
ما دو راه بسیار دشیوار در پییش داشیتیم :ییا کیه مجاهیدین را در ایین مییدان کیه آسیمانش آتیش
میبارد و از زمینش خنجر میخیزد ،بگراریم تا با این طوفان مهیب دستوپنجه نرم کنند که در آن
صور اکثریت قاط آنان حتما ا از بین خواهند رفت و یا اینکه پنجشیر را موقتا ا تیرک کنییم و پی
از آنکه این طوفان خانمانسوز فروکش نمود ،دوباره باز گردیم .از ایین دو راه ،البید یکیی را بایید
برگزید و از نوشیدن یکی از این دو جام تلخ ،گزیری نبود .باالخره همه بر آن شیدیم تیا پنجشییر را
تخلیه کنیم.
ما هم به نوبه خود ،زمین را از ماین فر کردیم و هرچه از ماین ضد تانک و ضد پرسون
در اختیار ما بود ،همه را کیارگزاری نمیودیم .سیس خیودم در مسیجد جیام رخیه بیر سیبی اجیرای
بهموق یک ترفند ضد اطالعاتی ،شای ساختم که گویا ما تصمیم داریم تا با دشمن در داخ پنجشیر
و همچنان در استقامت انیدراب و گلبهیار بیا تمیام قیو بجنگییم و تیا آخیرین لحظیه ،مقاومیت کنییم و
اییینکییه قومانییدان عبییدالعظیم و قومانییدان امییانهللا هییردو از موقعیییت میین درسییت آگییاه خواهنیید بییود و
عنقریب چند گروپ از مجاهدین را به گلبهار و اندراب خواهم فرستاد.
پالن اصلی ما آن بود که در پوشش یک جنگ نمایشی با رو ها در گلبهار و انیدراب ،تمیام
قو های خود را از داخ پنجشییر خیارج سیازیم .در همیان وقیت مین بییتابانیه کوشیش نمیودم تیا بیا
بیرادران میا از احیزاب جهییادی دیگیر بیهویییژه در قسیمت کوهسیتان و انییدراب ،ارتبیاط بگییرم تییا در
جهت بیرونرفت از این تنگنای کشنده ما را یاری رسانند .از اینرو شخصا ا به شت و گلبهیار رفیتم
و در سختترین شرای که از هرسو موج خطر به سراغم میآمد ،بهخاطر جلیب همکیاری آنهیا و
کنارگییراری اختالفییا ذا البینییی بییه چنییین اقییداماتی دسییت زدم ،امییا آنهییا حاضییر نشییدند کییه بییا میین
مالقا کنند و حتی از دیدار با من عار داشیتند .جمعیه خیان قومانیدان حیزب اسیالمی در انیدراب بیا
رو ها رابطه گرفت و از آنیان سیالح و مهمیا دریافیت کیرد ،سیس علییه قرارگیاه میا در انیدراب
حمله نمود که خو بختانه به شکست انجامید.
37
چند دسته از مجاهدین را بر مناطق دوردست کوهستانی در پنجشیر ،مستقر کردم و خودم به
طرف دشت ریو رفتم .سس مجاهدین را در امتداد یک خ طوالنی که از قسمت خیرخانیه کابی
تا اندراب ،کندر و مزارشریف طو مییکشیید ،پی از توزیی آنیان بیه دسیتههیای کوچیک ،جابیهجیا
ساختم .از قو های خود خواستم تا دو روز قب از شرو تهاجم دشمن ،یک عملیا سرتاسری را
بهراه اندازند .در همچو یک مرحله حسا بود که اشتباهی از نو همان اشتباه که حضر حاطب
بن ابیبلتعه پیش از فت مکه مکرمه مرتکب شده بود ،از دست یکی از قومانیدانان میا سیر زد .وی
نامییهای عنییوانی خییانوادها کییه در کابی سییکونت داشییتند ،نوشییت و در آن از آنهییا خواسییته بییود تییا
هرچه زودتر میواد غیرایی را بیهطیور کیافی خرییداری کننید؛ زییرا میا عینقرییب سیالنگ را مسیدود
خواهیم کرد .این نامه از طرف خانواده او به دولت رسید که در نتیجه رو ها چهیار روز پییش از
وقت مورد نظر ،علیه سالنگ تهاجم خود را آغاز کردند و پالنیی کیه میا داشیتیم ،در اثیر ایین اشیتباه
همچنان بیاثر ماند .خالصه در جریان دو روز ،ما توانستیم تا تمام مجاهدین را بیه سیالمت از دره
پنجشیر خارج سازیم و بسیار بهموق عقبنشینی کنیم.
باری دو تن از برادران را موظف ساختیم تا پ امانهللا و پ متک در شما کابی را منفجیر
سازند .این دو پ از بزرگترین پ هایی اند که در امتداد شاهراه بزرگی که روسیه و کاب را بههم
وصییی مییییکنییید ،در والییییت پیییروان قیییرار دارنییید .دالوری و شیییجاعت آن دو بیییرادر از خیییال ایییین
مأموریت پرخطر ،بهشد نمایان گردید .آنها هردو پ را دقیقا ا معاینه کرده و مقیدار مناسیب میواد
منفجره را در هرییک کیار گراشیتند .ایین همیه را در حیالی انجیام دادنید کیه تانیکهیای دشیمن کیه از
هییردو جانییب توس ی محییافظین پییا داری میییشییدند ،از بییاالی پ ی هییا در حییا عبییور بودنیید .دلیییری
عزیییزهللا بییه حییدی بییود کییه بییاری نردبییان را گراشییت تییا بییرادر همییراهش بییاالی پ ی برآییید و جییای
کارگراری مواد را دقیق ببیند .وقتی او باال رفت ،وی به شوخی نردبان را کنار کشید و برادر را
باالی پ گراشت .او از باال صدا میزد که به لحاظ خدا! این چه شوخی است که تو با من میکنیی
نمیبینی که تانکها از دو طرف من میگررند !
نویسنده :اگر آنها با زبان عربی آشنا بودند ،یکجا با ما ایین چنید بییت را زمزمیه مییکردنید
که شاعر میگوید:
والسیییییییمهری أخیییییییا ا والمشیییییییرفی أبیییییییا لیییئن عمیییر جعلیییت الحیییرب والیییدة
حتیییییییی کیییییییأن لیییییییه فیییییییی قتلیییییییه إربیییییییا بکییی أشییییع یلقییییی المییییو مبتسییییما ا
یعنی:
شمشیییییر و نبیییییرد و نیییییزه د دار شیییییود عمیییری دگیییری اگیییر میییرا ییییار شیییود
تیییا میییرگ میییرا همیشیییه غیییمخیییوار شیییود با خنده به پای مرگ صید بوسیه زنیم
***
مسعود میگوید :سوکولوف معاون وزیر دفا اتحاد جماهیر شوروی از مسیکو بیه کابی آمید
تا خود شخصا ا برنامه جنگ را نظار کند .مسئولیت فرماندهی جنگ به دو یک مارشا روسی
کییه دو تیین از جنییراالن نیییز بییا وی همکییاری میییکردنیید ،سییسرده شیید .اییین در حییالی بییود کییه مییا بییا
چالشهای عمدهای مواجه بودیم که اهم آن قرار ذی بود:
.1بحران مسدودبودن راهها توس برف.
.2نحوه عقبنشینی مجاهدین از پنجشیر در صور لزوم.
.3چهگونگی رساندن مواد غرایی کافی برای مجاهدین در مد دوری از قرارگاههای شان
که عمدتا ا در داخ دره موقعیت داشت.
38
.4نحوه انتقا اسلحه ثقیله از طریق برف به همیان منیاطقی کیه میا در فاصیله مییان کابی و
مزارشریف ،مشخص کرده بودیم.
با این همه ،خداوند مهربان در چنان شرای ما را اعانت فرمود و مشکال میا را حی نمیود.
در حدی صحی وارد است« :سه ک است که خداوند حتما ا آنها را یاری میکند :غازی فی سبی
هللا ،کسی که بهخاطر حف عفت ازدواج کند و برده مکاتبی که در پی دریافیت بید کتابیت (آزادی)
خود باشد».
فرمانده قوای نظامی شوروی بیر کرسیی قییاد ییک جنیگ تمیامعییار علییه پنجشییر در اتیا
عملیاتش در کاب ،تکیه زد و جنگ را در داد .افغانستان هیچ وقیت شیاهد همچیو ییک تهیاجم کیه از
شد و سنگینی غیر قاب وصفی برخیوردار بیود ،نبیوده اسیت .ایین جنیگ ،طوفیان آتشیینی بیود کیه
خشم و کینه ،حی انتقیامجیویی و درد سیینه ارتیش سیرخ بیر طالطیم امیواج آن مییافیزود و کوشیش
جانکاهی بود تا آن هیبت باختیهگیی و جبیرو بربادرفتیه خیود را کیه از طیرف شییران پنجشییر بیه
خاک زده شده بود ،دوباره بازپ یابند.
سرانجام نتای اولی این نبرد بر صفحه کاغر نمودار شد .وقتی جناب مارشا ،آن ور را به
دست گرفت ،ناگاه قلم از دستش به زمین افتاد؛ چون هو از سیر پرییده بیود .وی کیه در خیواب
خرگو بهسر میبرد ،با شنیدن یک خبر د خرا از میدان نبرد که چهره مقام فرماندهی را سیاه
میکرد ،سخت تکان خورد و در حالی که زبانش خشک و گیردن و بیدنش بییاراده بیه هرسیو مایی
میگشت ،بیا دشیواری زییادی چنید کلمیه را ردییف هیم قیرار داده ،بیه زحمیت گفیت« :مییدان را بیای
دادیم».
آخر چرا مگر چه شده بود این پرسشی است که بر ذهن و دماغ هر شنونده ،خطور خواهد
کرد .آری ،مجاهدین رو ها را در یک ترفند بهموق ،گو زدند .وقتی ارتش و دسیتههیای کمانیدو
به داخ پنجشیر یور بردند ،دیدنید کیه بیهجیز میاین ،هییچ آدمییزاد در آن جیا وجیود نیدارد و تنهیا
صدای انفجار ماینها است که مهمانان ناخواسته را خیرمقدم میگوید و بی ! ایین جیا بیود کیه خشیم
دشمن به درجه جنون ارتقا یافت ،لرا یکباره تا سی فروند هواپیمای جنگی را که هیر کیدام شیانزده
بمب به وزن نیم تن را با خود حم میکرد ،غرض بمباردمان به آن دیار میفرستادند.
مسعود میگویید :ایین ،مرحلیه نخسیت جنیگ بیود کیه بیه نفی میا تمیام شید؛ چیون صیدها واحید
کماندویی دشمن کشته شیدند و تعیداد هنگفتیی از تانیکهیای شیان نییز بیه اثیر انفجیار ماینهیا از بیین
رفتند .در عین حا ،جنگهای دیگری که ما در نقاط دیگر علیه رو ها بهراه انیداختیم ،خسیارا
چشمگیری به دشمن وارد آورد .با اینهمه ،ما در متن و حواشی جنگ با مشیکال فراوانیی مواجیه
شدیم که ذیالا به بخشی از آن اشاره میکنم:
.1سرکشی قوماندانان مفسد از قبی شم الدین که یکیی از فرمانیدهان منسیوب بیه جمعییت
اسییالمی در جب ی السییراج پییروان بییود .وی بنییای مخالفییت را بییا مییا گراش یت و دسییت بییه
تحریک مردم علیه آمریت و جبهه پنجشیر زده ،میگفت :اینهمه بال و مصییبتی کیه بیر
سر مناطق ما آمده است ،همه از دسیت پنجشییریهیا اسیت .وی چنید نفیر مفسید دیگیر را
نیز گرد خود جم کرده بود و به آنها میینازیید .میا تیال مییکیردیم تیا مرکیز او را از
لوث این مفسدین پاکسازی کنیم ،اما او هر نو نظار و محاسبه مالی از طرف ما را
رد میکرد .همچنان یک قوماندان دیگر که «شیر» نیام داشیت ،راه و رو شیم الیدین
را در پیش گرفته بود و بر ضد ما فعالیت میکرد.
.2ما یک گروپ از مجاهدین را به منطقه نهرین فرستادیم تیا در آن جیا بیر ضید قیو هیای
دشییمن عملیییاتی را بییهراه اندازنیید ،امییا بییا تأسییف کییه تمییام احییزاب جهییادی بییهشییمو خییود
39
جمعیییت یییکدسییت علیییه آنهییا قیید علیم کییرده و نگراشییتند تییا مأموریییت خییود را بییه انجییام
برسانند.
.3در پروان با یک هجوم شدید مواجه شدیم.
.4در غوربند نیز بر ضد قو های ما تهاجم صور گرفت.
.5همچنان نیروهای ما در اندراب از طرف جمعه خان ،مورد حمله قرار گرفتند.
.6هواپیماهای دشمن ،هشدارنامههایی پخش کردند کیه بیرای میردم اخطیار مییداد تیا افیراد
منسوب به پنجشیر را در پروان ،کاپیسا و بغالن پناه ندهند.
.7جنگندههای جت دشمن ،تمام نقاطی را که گمان میرفت تجم گاههای مجاهیدین پنجشییر
باشند ،بهشد بمباردمان میکردند .از اینرو اهالی منطقه به تنگ میآمدند و خطاب به
مجاهدین ما مییگفتنید :ای پکیو داران! از منطقیه میا بییرون شیوید کیه بیهخیاطر شیما میا
دربهدر شدیم و هستوبود ما همه برباد رفت و ما و اوالد ما قربانی شد!
.8از سالنگ ،نهرین و صدهای جای دیگر ،صدای مجاهدین بلند میشد کیه همیه از حالیت
بد و از کمبود آذوقه شکایت میکردند.
.9دولت شای ساخت که گویا مسعود را از بین برده است .اص قضیه از این قرار بود که
باری رو ها بهخاطر گرفتاری من ،ساحه «خوستوفرنگ» را که من در آن جا بهسر
میبردم ،به محاصره کشیدند و چهار صد تن از مجاهدین نیز در آن جا حضور داشیتند.
میین خییودم بییه طییرف «اشییکمش» عقییبگییرد نمییودم کییه در نتیجییه توجییه دشییمن بییدانسییو
معطوف شد و آن جا را مورد ضربا خیود قیرار داد .سیس از آن جیا بیه جیای دیگیری
پنییاه بییردم تییا در مییورد جنییگ بییه آرامییی بیاندیشییم .رو هییا شصییت نفییر بیییگنییاه را در
خوسییتوفرنییگ بییه قت ی رسییاندند ،امییا در مجمییو برخییورد و مقییاومتی در برابییر آنهییا
صور نگرفت .لرا من دوباره به خوست برگشتم تا مقاومتی را در آن جا بهراه اندازم.
وقتی به آن جا رسیدم ،متوجه شدم که رو ها از منطقه عقبنشینی کرده اند .وقتی خبر
شهاد من به هر جا پخش گردید ،روحیه قوماندانان جمعییت رو بیه ضیعف گراشیت کیه
در نتیجه بعضی از آنان به حزب اسالمی و برخیی بیه حرکیت اسیالمی و عیدهای هیم بیه
دولت پیوستند و بهجز چند نفر از دوستان فرهنگییام کیه همیهروزه بیار مالمیت شیان را
بر دو میکشیدم ،کسی پیرامونم باقی نماند.
.10پو مورد نیاز برای خریداری مواد ارتزاقی نیز به پایان رسیده بود .در همیان شیرای ،
استاد ربانی مبلغ دو ملیون افغانی و مولوی عبیداللطیف مبلیغ ده ملییون افغیانی بیرای میا
فرستادند که اهمیت روح در بدن را برای ما داشت .اما با چهار هزار مجاهد ،چه چیاره
باید کرد !
.11هر دم آوازه شهاد این و آن به گو میرسیید .نالیه و شیکایت از کمبیود آذوقیه از هیر
طرف باال بود .بار بار خبر میرسید که اهالی فالن و فالن منطقه به اتهیام رسیاندن نیان
به مجاهدین ،کوبیده شدند .همه از پناهدادن به مجاهدین و پنجشیریها سخت در وحشیت
بودند.
.12رو ها در اندراب یک تهاجم وحشیانه را علییه مجاهیدین بیهراه انداختنید کیه در نتیجیه،
مجاهدین مجبور به عقبنشینی به طرف پنجشیر گردیدند .رو هیا تیا پنجشییر هیم آنهیا
را دنبا کردند ،در حالی که همه گرسنه و برهنه بودند .برف هم کوهها را پوشییده بیود.
تییا بییاالخره از پنجشیییر بییه طییرف کوهسییتان فییرار کردنیید کییه هیییچ ک ی بییه یییاری آنهییا
برنخاست و همه از آنان رو برتافتند!
40
.13رو هیا بیر سییالنگ نییز ییور بردنیید .مجاهیدین بییه سیوی پنجشییر عقییبنشیینی کردنیید.
رو هییا در پنجشیییر نیییز آنهییا را آرام نگراشییتند کییه در نتیجییه جنییگ شییدیدی رخ داد.
مجاهدین دوباره به طرف سالنگ عقیبگیرد نمودنید و بیه همیین ترتییب چنید وقتیی ادامیه
پیدا کرد.
از این نو رویدادها نهتنها در اندراب و سالنگ ،بلکه در دههیا جیای دیگیر نییز رخ داد کیه
در خال آن مجاهدین از یکسو در وضیعیت گرسینهگیی و برهنیهگیی بیهسیر مییبردنید و از طیرف
دیگر با رو ها و اهالی که در هر جا دنبا شان را میگرفتند ،دستوپنجه نرم میکردند .خالصیه
اینکه پن ماه تمام با این حا بهسر بردیم .فشیار روزافیزون از هیر طیرف بیر سیر میا سیایه افگنیده
بود .هواپیماهای جنگی دشمن از صب تا شام ،فرصتی برای ما نمیداد تا نفی راحیت بکشییم .گیاه
از بگرام و گاه از خواجهروا و احیانا ا از خود شوروی و از کیلهگی ،پرواز میکردند و سراغ ما
را میگرفتنید .صیب گاهیان وقتیی هواپیماهیا از آسیمان پیروان مییگرشیتند ،میردم از بیدروزی اهیالی
پنجشیییر کییه در خییاک و خییون میییجوشیییدند ،بییه گریییه میافتادنیید .سییه مییاه از اییین میید را در چنییان
وضعیت نابهسامان و شرای ناگوار سسری کردیم که طی آن ،غرای ما فق باقالی جو داده بیود و
الغیر!
مسعود میگوید :این جا بود کیه مین از صیمیم قلیب ،شیهاد را تمنیا کیردم؛ زییرا روانیم تیاب
برداشت اینهمه رن و مشقت را دیگر از دست داده بود.
وحسییییییییب المنایییییییییا أن یکیییییییین أمانیییییییییا کفییی بییک دا ا أن تییری المییو شییافیا
ا ا ا
صییییییییدیقا ناعیییییییییا أو عییییییییدوا مییییییییداجیا تمنـیتـهییییییییـا لمییییییییا تمنیییییییییت أن أری
یعنی:
وی بسا مرگیی کیه میا را مقتضاسیت ای بسییا دردی کییه مییرگ آن را شفاسییت
کیییه جفیییا از دوسیییت دییییدم وز عیییدو بهیییییییر مییییییین شییییییید میییییییرگ آندم آرزو
من بیش از صد بار تمنای شهاد کردم؛ چون در مشکال پرخموپیچیی گییر مانیده بیودم کیه
نمیدانستم چهگونه از آن رهایی یابم .موج تییرهروزی از هیر طیرف بیر میا رو آورده بیود؛ بحیران
گرسنهگی از یک طرف ،مشکال جنیگ دوامدار از جانیب دیگیر ،غیم مجاهیدین کیه در ایین کیوره
داغ خاکستر میشدند ،از سوی دیگر ،همه گلوی ما را بهشد میفشرد.
وأسییییغب حتییییی یشییییب الییییرئب والنسییییر وأظمیییأ حتیییی ترتیییوی البییییض والقنیییا
یعنی:
لیییییییب شمشییییییییر و نیییییییوک نییییییییزهام را شیییییوم تشییییینه ولیییییی سییییییراب سیییییازم
چیییییییو بیییییییر لیییییییب بازبینییییییید روزهام را بیییییه کیییییام د رسییییید گیییییرگ گرسییییینه
با این همه ،هنوز تبلیغا سو بر ضد ما جاری است که ما را بیه عنیوان هواخواهیان غیرب
و امریکیییا معرفیییی مییییکننییید! همچنیییان دشیییمنان و رقبیییای سیاسیییی میییا بیییه ایییین همیییه بسییینده نکیییرده،
ناجوانمردانه ما را متهم به شعلهایبودن و هواداری به کمونیزم چین مینمایند.
***
من (نویسنده) خودم به یاد دارم که در همان اثنایی که حمله نهم بر پنجشیر صور گرفیت و
جنگ بهشد جریان داشت ،برادر «ابوالجود» تیلفونی با من در تما شده ،گفت که رو هیا ییک
تهاجم بسیار شیدید را بیر ضید فرمانیده مسیعود در پنجشییر بیهراه انداختیه انید ،چیه مییشیود کیه ییک
41
مقدار کمیک بیرایش بفرسیتیم مین بیه پاسیخ گفیتم :آییا او تیاب اتحیاد مجاهیدین اسیت و ییا خییر اگیر
هست ،پ چرا صراحتا ا پیوستن خود به این اتحادیه را اعالم نمیدارد ! سس تیلفیون را قصیداا بیه
روی او بستم .بار دیگر آقای «معن ابونوار» که در ایاال متحیده امریکیا مصیروف تحصیی بیود،
از طریق تیلفون با من ارتباط گرفته ،گفت :مطبوعا امریکا در حاشیه نبردهای اخیر در پنجشییر
نوشته اند که «شیر بر خر پیروز شد» و ضمنا ا به ستایش از جنگهای پنجشیر مییپردازنید .مین
به او گفتم :مطبوعا و رسانههای غربی میخواهند از این میرد ،ییک قهرمیان در جهیان بتراشیند.
آنها بیجا سر او را کالن میسازند!
آری ،ابتدا چنین بود برداشتی که ما از این قهرمان مجاهید داشیتیم .وقتیی در پشیاور زنیدهگیی
میکیردیم ،در اثیر تبلیغیاتی کیه بیر ضید ایین فرمانیدهان صیور مییگرفیت ،تصیویرهای عجییب و
غریبی از آنان در ذهن مان ترسیم شده بود .اکنون امیا از د و جیان بیا «یوسیف ابوهاللیه» ییکجیا
میسرایم که:
یییییییییدیک السیییییییییف یییییییییا بطیییییییی لنیییییییا اسیییییییم أن نقبییییییی فیییییییی
مییییییییا علیهییییییییا یطییییییییرح السییییییییف ونمسییییییییی عییییییییین حیییییییییرائک
یعنی:
بیییییه شمشیییییییر کیییییینم بوسییییییه نثییییییار اال ای قهرمییییییییییییییان روزگییییییییییییییاران
ز کفیییییش پیییییای تیییییو گیییییرد و غبیییییار بیییه خیییدمت مییییفشیییانم گیییر بخیییواهی
مسعود به تعقیب گفت :امروز میبینی که مردم به پنجشییر مییآینید و زمیانی کیه انباشیتههیای
متراکم آهن و عرادهجا منهدمشده را میبینند ،دهن شان باز میماند .امیا یکیی نمییپرسید کیه آخیر
چه قدر یتیم و بیوه از پی اینها مانیده و چیه قیدر دسیت و پیا در اثیر ایین میاینهیا قطی شیده و چیه
مقدار خون در رویارویی با اینها به زمین ریخته و چندین سر از بین رفت تیا ایین چییز بارآمید !
یک روز بیوهزنی که هفت دختر داشت و پسرانش همه در جهاد شهید شده بودند و حتی یک محرم
شرعی هم برایش باقی نمانده بود ،نزد من آمده و گفت :در حق ما از خدا بتر ! دو روز اسیت کیه
ما پی مانیدههیای نیان را از همسیایههیا جمی مییکنییم و آن را مییخیوریم .بیار دیگیر ،میردی بیه نیام
معراجالدین نزدم آمد و گفت :همه این خرابیهیا و رنی و مصییبتی کیه دامینگییر میا شیده ،از دسیت
جهییاد شییما اسییت .پی صیید هییزار افغییانی بییرایم بییده ،میییخییواهم پنجشیییر را تییرک گییویم .میین هرچییه
کوشیدم ،نتوانستم زیاده از بیست هزار افغیانی (معیاد دو هیزار کلیدار پاکسیتانی) بیرایش پییدا کینم.
باالخره همان مبلغ را برایش پرداختم.
مسعود میافزاید :بازهم بدخواهان ما را به بیگانهپرستی متهم میسیازند .خداونید شیاهد اسیت
که همین حاال به مبلغ دو صد ملیون افغانی (معاد بیست میلیون کلیدار پاکسیتانی و ییا ییک میلییون
دالر امریکایی) صرف از بابت خریداری مواد غرایی برای مجاهدین ،قرضدار هستیم.
نویسنده :بگرار چند لحظه گو جان را با ترانهای که سخت در حیق ایین پییشتیاز پیروزمنید
میزیبد ،نواز دهیم:
لیییییییییم یشیییییییییمت بیییییییییه الکلییییییییی ا
أیییییییا مهییییییرا یجییییییید العییییییدو
اشیییییییییییتداد المیییییییییییوج ینتقییییییییییی وزور عیییییییییییییزة رغیییییییییییییم
یسیییییییییییط حیییییییییییین ینتضییییییییییی وسیییییفا ا مثیییی ضییییو البییییر
یعنی:
کیییه هرگیییز درنمانییید از مسییییر اال ای دلیییییییید هنگامییییییییه رزم
42
کییه طوفییانهییا نگییردد راهگیییر و ای زور به امواج حیوادث
که رخشید بیر از کنیه ضیمیر و ای شمشییییر تییییز و آبدییییده
***
باری در امتیداد راه بیه سیوی «ورسی » بیه تیاریخ 28سیستامبر 1988م مطیابق بیا 17صیفر
1409هـ احمد شاه مسعود در پیوند با جنگ سا 1984م چنین حکایت کرد :وقتی ما پنجشیر را
تییرک گفتیییم ،مجاهییدین را بییه پیین مجموعییه تقسیییم کییردیم و آنهییا را بییه طییرف خوسییتوفرنگ،
کوهسیتان ،انییدراب ،سیالنگ و نجییراب فرسیتادیم .میین خیودم در مجموعییه مربیوط بییه خوسیت بییودم.
همچنان چهار تن از قوماندانان ورزیده را در پنجشیر مستقر ساختیم که عبار بودند از:
.1قوماندان یعقوب در دره هزاره
.2قوماندان میرزا در شابه
.3قوماندان بهلو در فراج
.4قوماندان عبدالحکیم در زمانکور
باالخره رو ها تهاجم خود را آغاز کردند .وقتی رو ها به دره هزاره که قوماندان یعقیوب
با رزمندهگانش در آن جا مستقر بود ،وارد شدند ،گمان کردنید کیه سیاحه کیامالا خیالی اسیت .یعقیوب
هم به آنها مهلت داد تا داخ شوند و چون همه داخ شدند ،ناگاه ضربه کیاری بیر پیکیر آنیان وارد
آورد و جنگ سختی میان طرفین رخ داد که در نتیجه در حدود سه صد و پنجیاه تین دشیمن کشیته و
زخمیگردیدند و به تعداد هشتاد قبضه کالشیکوف و کالکوف به غنیمت مجاهدین درآمد .اتفاقا ا یکی
از این تفنگها آماده فییر بیود و چیون انگشیت ییک تین از مجاهیدین بیهطیور ناخودآگیاه بیه ماشیه آن
رسید ،فیر صور گرفت و گلوله آن به جان یعقوب اصابت کرد که در اثر آن جان به حق سسرد و
شییهید شیید .سییس معییاون او زمییام قیییاد را بییه دسییت گرفییت و در اثنییایی کییه مصییروف ازبییینبیردن
بازماندههای مجروحین دشمن بود ،یک تن از مجروحین روسی او را هدف گلوله قیرار داده ،از پیا
1
درآورد.
معیییییییی ودة أن ال یخیییییییی بهییییییییا النصییییییییر وإنیییییییییی لجیییییییییرار لکییییییییی کتیبیییییییییة
کثیییییییر إلییییییی نزالهییییییا النظییییییر الشییییییزر وإنیییییییییی لنیییییییییزا بکییییییییی مخوفیییییییییة
یعنی:
کییه پیییروزی اسییت و ظفییر خییوی شییان مییییییییییینم قائییییییییییید آن دلیییییییییییییران رزم
شییییگفتا بییییه اییییین زور و بییییازوی شییییان بیییه هرجیییا کیییه خواهنییید پیییا میییینهنییید
وقتی رو ها به قسمت فراج قدم گراشتند ،مجاهدین در صدد عقبنشینی از آن جا شیدند ،امیا
قوماندان بهلو به آنان اجازه نداده ،گفت :تا که یک ضربه کاری بر رو ها وارد نسازیم ،از جای
خود حرکت نباید کرد .باالخره کار را انجام داد و در یک عملیا موفقانیه ،بسییاری از رو هیا
را کشت و به تعداد سیزده می کالکوف و پیکا به غنیمت گرفت.
قوماندان میرزا هم در شابه سنگر گرفته بود .در اثنایی که ییک سیتون از لشیکر رو هیا در
حا عبور از آن جا بود ،وی ضمن یک عم کرد چریکی به جان آنها افتاد و چندین تن آنان را به
دیار مرگ فرستاد .سس مجاهدین در د کوهها پنهان و از چشیم دشیمن بیهکلیی ناپدیید شیدند .آنگیاه
.1نظر به گفته امینهللا یعقوبی ،فرزند ارشد قومانیدان یعقیوب شیهید ،البتیه بیرخالف آنچیه از میتن کتیاب برداشیت میشیود ،شیهاد شیخص
معاون درست پیش از شهاد پدر صور گرفته است( .مترجم)
43
یک ستون دیگر لشکر از پی آنها به کوه باال رفتند .میرزا هم با استفاده از فرصت بیه بسیتر وادی
فرود آمد و زمین را ماینگراری کرد .بدین ترتیب ،عین قضیه چندین بار تکرار شد .بار دیگر چنید
تن از مجاهدین به او خبر دادند که یک مجموعه از صاحبمنصبان و مشاورین روسی در فالن جا
دورهم نشسته اند ،وی بالفاصله با چند نفر از همسنگرانش به سراغ آنها رفت و همه را سر جیای
شان به رگبار بست و به تعقیب گفت :حاال دلم خنک شد!
***
گفتنی است که طی این مد طوالنی و پرمشقت که از ماه اپریی الیی سیستامبر سیا 1984م
به درازا کشید ،چنان دشواریها ،بیدروزیهیا و مشیکال بیر سیر مجاهیدین آمید کیه نییرو و طاقیت
بسیاری از مردم بهجز آن دسته از نخبهگیان بشیر ،تیاب تحمی آن را نیدارد .روزهیایی را در حالیت
گرسنهگی جانکاه و آوارهگی و بیپناهی مرگبار بهسر بردند .جنگهیای شیدیدی مییان طیرفین کیه
هردو جانب از خود جرأ و رویارویی تندی نشان میدادند ،بهوقو پیوست.
درسیت اسیت کیه رو هیا خسیارا شیدید جیانی و میالی را متحمی شیدند و بهیای سیینگینی را
پرداختند ،اما در مقاب مجاهدین نیز بسیاری از افراد خود را در جرییان جنیگهیا از دسیت دادنید و
عده بیشیماری از آنهیا در تصیادم بیا میاین ،بییپیا و بییدسیت شیدند .مگیر داسیتان ایین صیحنههیای
تراژیدیک و تکاندهنده بر سر زبانها همچنان تکیرار خواهید شید و شییرینی و طیراو آن از بیین
نخواهد رفت .به یقین ،تمام آن شهکاریهای درخشانی که مجاهدین در ضمن نبردهای پیروزمندانه
شان از خود تبارز دادند ،هریک نمونه ممتاز جانبازیها و قهرمانیهایی است کیه بیرای دیگیران،
سرمشق خواهد بود.
جنییگ «مالییه» نیییز یکییی از آن نمونییههییا اسییت کییه فشییرده حییوادث آن قییرار ذیی اسییت :بییاری
دشمنان در یکی از مراسم خوشی شان در قسمت ماله پنجشییر گیردهم آمدنید و از بزرگیان خیود در
کاب نیز دعو نمودند تا در این مراسم شرکت کنند .آنها در میان خود از موجودیت مجاهدین در
ساحه پرسیدند ،یکی از آنها به زبان معمو خود شان گفت که اشرار همه به طیرف انیدراب فیرار
کرده و پنجشیر را فارغ گراشته اند و هیچ خطری از جانب آنان در منطقه وجود ندارد .وقتی خوب
مطمئن شدند ،دسیته دسیته بیه آن محفی پیوسیتند و هلهلیه شیادی سیردادند .جیامهیای شیراب دسیت بیه
دست میگشت .موج مستی همه را فرا گرفت و همه غر نشئه بودند .شصت نفیر از مجاهیدین کیه
در کمینگاه نشسته بودند ،تمام حرکا و سکنا آنها را مراقبت میکردند .تا باالخره زنگ خطیر
به صدا درآمد و مجاهدین ناگهان عقابگونه به جان این آقایان مست و خمار افتادنید و بیاران گلولیه
را بر فراز آنها ریختند .دشمنان دیوانهوار به هرسو فرار میکردند .در این میان یکی از جنیراالن
روسی که راه گریز را گم کرده بود ،ناچیار خیود را بیه درییا پیر کیرد تیا مگیر نجیا یابید ،امیا
غر شد .در روز مابعد ،موترهایی که بیر های سیاه به رسم ماتم بر فراز آنهیا نصیب شیده بیود،
به منطقه آمده و الشههای متعفن رو ها و چاکران کمونیست شان را کیه بییشیمار روی هیم افتیاده
بودند ،از آن جا بردند و قصه به پایان رسید.
***
مهمترین جنبههای آموزشی «نبرد بزرگ» را میتوان در موارد ذی برشمرد:
.1اهمیییت فییو العییاده دسییتگاههییای اطالعییاتی و جاسوسییی کییه در میییان صییفوف دشییمن بییه
فعالیییت میپییردازد .شییک نیسییت کییه اییین امییر یکییی از ضییروریا حیییاتی ب یهویییژه در
جنگهای چریکی بهشمار میرود .نقیش فعالییتهیای اطالعیاتی و جاسوسیی در جنیگ،
خیلی تعیینکننده است؛ چنانکه جریانا غیر قاب حصری در دورانهیای مختلیف ،ایین
حقیقت را به اثبا رسانیده است .بنا ا باید یکی از پاییههیای اساسیی و رکین رکیین جهیاد
تلقی گردد.
44
نحوه نجا یک ملت بهطور کام از فراچنگ یک بالی همهگیر بدون آنکه گزنیدی از .2
سییوی دشییمن بییه آنهییا برسیید و فرمییانبییرداری آحییاد اییین ملییت از یگانییه قاییید خییویش در
دشوارترین لحظا بدون اندک خالفکاری! چنانچه ایین حقیقیت در جرییان ایین جنیگ
در پنجشیر به نمایش درآمد.
عقبنشینی پیروزمندانه مجاهدین از ساحه جنگ و چهگونگی برونبردن کلیه اسلحه از .3
جبها و تهیه و رساندن غرا به این تعداد هنگفت در اثنای نق و انتقاال .
بازگشت مجدد مجاهدین به سنگرهای اولیه شان توأم با آمادهگیهای تازه. .4
مشکال داخلیی و تبلیغیا خصیمانهای کیه هیم از طیرف خیود احیزاب جهیادی و هیم از .5
جانب رو ها بهشد انگیزه داده میشد و برخورد حکیمانه مجاهدین با ایینهمیه کیه بیا
درایت و موفقیت همراه بود.
45
درفرازونشیبحوادث
مسیعود میییگوییید :سییس بییه پنجشیییر برگشییتیم و بییا قومانییدانانی کییه از قبی در آن جییا بودنیید و
قوماندانانی کیه تیازه وارد آن شیدند ،تشیکی جلسیه دادییم تیا در میورد موقیف بعیدی تصیمیم بگییریم؛
چون برنامه مشخصی برای نحوه ادامه عملیا علیه دشمن پ از پایان جنگ قبلی نداشتیم .پ از
مشوره و تباد نظر ،با دو پیشنهاد رو در رو شدیم:
.1تهاجم دستهجمعی علیه دشمن.
.2تقسیییم مجاهییدین بییه دسییتههییای مختلییف و جاب یهجاسییازی آنییان بییر نقطییههییای حییاکم و در
قسمتهای ورودی درهها و توزی ساحه عملیا در میان آنها.
باالخره پیشنهاد دوم را ترجی دادیم و بنای کار ما بر آن شید .بیازهم ایین کیار بیه نوبیه خیود
مشکال فراوانی به دنبیا داشیت کیه از آنجملیه یکیی نییاز بیه پخیتوپیز بسییار و متعیدد و دیگیری
توزی اسلحه ثقیله باال هر مرکز در امتداد جبهه بود.
رویهمرفته ،مجاهدین در هر نقطه پنجشیر عملیا خود را بیر ضید رو هیا بیهراه انداختنید
که خیلی موفقانه و ثمربخش بود .باری یک گروپ از مجاهدین میبینند که صد تین از رو هیا در
یکجا جم شده اند ،لرا آنها را تعقیب میکنند تا آنکه همهگی بر گرد طعام حلقه میزنند .آندم بر
آنهییا ناگهییانی حملییه میییکننیید و بسیییاری را میییکشییند و مقییدار زیییادی هییم غنیمییت میییگیرنیید ،سییس
عقبنشینی میکنند .تکرار این نو کاررواییهای خطرناک ،رو ها را بینهایت خسته سیاخت تیا
باالخره مجبور به استفاده از دو شیوه ذی گردیدند:
.1جنگ فرسایشی :استفاده از این شیوه پ از ناکامی شیوههای قبلی صور پریرفت .این
شیییوه جنگییی عبییار بییود از فرسییتادن طیییارا مخصییوص بییرای کشییف و تشییخیص
موقعیت چریکها و متعاقبا ا فرودآوردن نیروی جنگی به آن جا و بیه محاصیرهکشییدن و
خردکییردن آنهییا .بییاری رو هییا بییا اسییتفاده از اییین شیییوه ،پیین تیین از مجاهییدین را بییه
محاصره درآوردند که در نتیجه جنگ تن به تن میان آنها در گرفیت تیا سیرانجام هیردو
طرف خسته شدند و خود به خود از جنگ دست کشیدند.
.2جنییگ اسییتحکاما :پ ی از آنکییه شیییوه قبلییی نیییز بییینتیجییه مانیید ،رو هییا بییه جنییگ
استحکاما و خند ها رو آوردند .به این معنا کیه پیرامیون پایگیاههیای خیویش خنید هیا
حفییر میییکردنیید و سییس گیرد آن را سیییم خییاردار میییگرفتنیید و آنسیوی سیییم خییاردار را
ماینگراری میکردند و در داخ خند ها اسلحه ثقیله را نصب مینمودند.
رو هییا در مجمییو از شییش گییارنیزیون در موقعیییتهییای مختلییف و اسییتراتیژیک پنجشیییر
همچون پشغور ،بهارک ،تنبنه ،رخه ،رحمانخی و اعنابه برخوردار بودند .هریک از این پایگاهها
با سیستم پیشرفتهای استحکام یافته بود؛ قسمی که پیرامون نقطه مرکزی آن تانکها جابهجا بودند،
سس خند های عمیق حفر شده بود و بعداا با سیم خاردار احاطه گردیده بیود و سیاحه میاورای سییم
خاردار ،ماینگراری شده بود.
مییا در آغییاز نمیییدانسییتیم کییه چیهگونییه در اییین پایگییاههییای اسیتحکامیافتییه رخنییه کنیییم مییورا
مجاهدین هم به اثر فشارهای جنگ دوامدار ضعیف شده بیود و آنچیه بیر ناامییدی مجاهیدین افیزوده
بییود ،وجییود پایگییاههییای دشییمن در سرتاسییر وادی بییود .لییرا ب یهخییاطر بلنییدبردن روحیییه مجاهییدین و
برانگیختن حماسه و احساسا سرشار آنان میبایست در این پایگاهها رخنه کرد و البته چارهای هم
جز این نبود .مشک عمده اما این بود کیه میا در بیاره انیوا میاینهیا (صیوتی ،فشیارکی و غییره) و
چیهگییونگی برخییورد بییا آن معلومیا کییافی نداشییتیم .از اییینرو در ابتییدا بیهخییاطر خنثییاکردن مییاینهییا
46
چنگکییی را بییه ریسییمان میییبسییتیم ،سییس ریسییمان را بییه جلییو میییانییداختیم و آن را دوبییاره پیی
میکشیدیم که در نتیجه گاهی ماینها منفجر میشیدند و متعاقیب آن مجاهیدین بیه داخی پایگیاه رخنیه
میکردند .در مراح بعدی اما توانستیم تا وسای مدرنتری برای خنثاسازی ماینها به دست آوریم
و با استفاده از آن به داخ مراکز دشمن ،راه بگشاییم.
***
در همان آوان بود که ما عملیاتی را علیه گارنیزیون پشغور بیهراه انیداختیم .ایین عملییا کیه
پنجاه و سه تن از مجاهدین در آن سیهم گرفتیه بودنید ،خیلیی موفقییتآمییز بیود؛ چیون میا در طیی آن
موفق شدیم تا عالوه بر تسخیر خود پایگاه ،چهار صد نفر از دشیمن را کیه هشیتاد و هفیت تین آنهیا
همه ضاب و صاحبمنصب بودند ،نیز به اسار خیود درآورییم .در مییان آنهیا جنیرا احمدالیدین
که رادیو -تیلویزیون دولتی مرگ او را به مد چند روز ماتم گرفت ،نیز وجود داشت.
أقییییییاربهم فییییییی البییییییأ دون األقییییییارب فییییییإن الم نایییییییا والصییییییوارم والقنییییییا
یعنی:
وز جیییور و جفیییا جملیییه بیفتییید بیییه فغیییان روزی کیییه بییید حادثیییه آیییید بیییه مییییان
کیییز ضیییربه آن پیییاره شیییود شییییر ژییییان شمشییییر بیییود ییییار مییین و ییییاور مییین
ببرک کارم رئی دولت سعی میکرد تا به نحوی زمینه رهیایی اسیرا را فیراهم سیازد .از
اینرو در میورد تبادلیه اسیرا ارتبیاط مسیتقیم بیا مجاهیدین برقیرار کیرد و گفتوگوهیا مییان طیرفین
پیرامون این قضیه آغاز و بهشد جریان داشیت .در عیین حیا ،همسیران افیراد اسیرشیده در شیهر
کاب دست به تظاهرا علیه کارم و کمونیستان زدند و آنها را به بزدلی ،شکست و بییچیارهگیی
متهم کردند:
مفتحییییییییییییة عیییییییییییییونهم نیییییییییییییام أرانیییییب غییییییر أنهیییییم ملیییییوک
یعنی:
در نمیییا پیییر لییییک در بیییاطن تهیییی جملیه خرگیو انیید و دعواشیان شییهی
وقتی کارم با مجاهدین در تما شد و بنای گفتوگو بیا آنهیا را گراشیت ،رو هیا مسیتقیما ا
در قضیه مداخله کردند تا مانعی در راه رهایی افسران ایجاد نمایند؛ زیرا رو ها میخواستند تا بیا
این کار ،کمونیستان را متقاعد سازند کیه گوییا مجاهیدین هیر سیرباز و ییا افسیری را کیه بیه اسیار
میگیرند ،حتما ا از بین میبرند و آنها را زنده نمیگرارند .هدف اصلی رو ها آن بود تا سیربازان
و افسران داخلی ،فکر تسلیمشدن به مجاهدین را بهخاطر نجا از مرگ در سر نسرورانند .در عین
حا ،رو ها مناسب شأن و شوکت خود نمیدیدند تا در پیشگاه مسعود ،سیر فیرود آورنید و از وی
تبادله اسرا را مطالبه نمایند؛ چون از این امر نسبت به خود احسیا تیوهین و حقیار مییکردنید.
لرا در صدد رهایی آنان از طریق زور شدند.
اسرای دشمن جمعا ا در قسمت «مکنی» از مناطق نزدیک به «سفیدچهر» محبیو بودنید .دو
تن از برادران عرب به نامهای ابوعاصیم و ابیوبکر ،از جملیه کسیانی بودنید کیه از اسیرا حراسیت
میکردند .در یکی از روزها بود که ناگهان چند فروند هلیکوپتر پیش از طلو آفتاب و چنید فرونید
دیگر پ از طلو آفتاب ،بر فراز نقطههای حاکم منطقه فرود آمدند و حیدوداا سیه هیزار کمانیدو را
پیاده کردند .آنگاه مسعود دستور فوری صادر کرد تا تمام اسرا کشته شوند.
47
ابییوبکر میییگوییید :مییا هییم شییرو کییردیم بییه پرتییاب بمییبهییای دسییتی بییه داخ ی زنییدان از راه
دریچههای آن .در اثنایی که ما سرگرم پرتاب بمب باالی اسرا بودیم ،آنهیا از داخی زنیدان فرییاد
میزدند کیه «میا رفقیای شیما هسیتیم» .آنهیا بیه خطیا میا را بیا رو هیا اشیتباه گرفتیه بودنید و گمیان
میکردند که شاید رو ها که بهخاطر نجا آنان آمده بودند ،به آن جا رسیده باشند .سس همه شان
چه جور و چه زخمی به بیرونآمدن آغاز کردند و ما هم یکایک آنها را به رگبار بستیم تا باالخره
یکسره از بین رفتند.
محمییییییییییرة فکییییییییییأنهم لییییییییییم یسییییییییییلبوا سییییییلبوا وأشییییییرقت الییییییدما علیییییییهم
یعنی:
غرقیییییه گشیییییتند و بمردنییییید ییییییکدمیییییی تیین برهنییه جملییه انییدر خییاک و خییون
در نظییییییر پوشیییییییده میییییییآمیییییید همییییییی چون بدنها شان به خون آغشته بیود
بییاالخره جنییگ شییدیدی میییان مجاهییدین و رو هییا در گرفییت .رو هییا کییه از آمییادهگییی و
تجهییزا کامی بیرای نبییرد بیا مجاهیدین برخییوردار بودنید ،از فیراز نقطیههییای حیاکم بیه تیرانییدازی
پرداختییه و بییه پیییش میییتاختنیید .مجاهییدین در بسییتر دره قییرار داشییتند .بییا آنهییم کفییه جنییگ ب یه نف ی
مجاهدین سنگین شد و عده بیشیماری از رو هیا یکیی پیی دیگیری از پیا درآمدنید و بیه درییا پیر
شدند .به گفته شاهدان عینی ،وقتی گرر انسان به منطقه میافتاد ،میدید کیه اجسیاد ورمکیرده دشیمن
بر کنارههای دریا بهسان االغهای مرده ،نمایان است .عمر شیرد میگوید :سه روز پی از آنکیه
جنگ فروکش نمود ،من به منطقه مکنی رفتم و چون از آب دریا نوشیدم ،احسا کردم که بوی بید
از آن تراو میکند .لرا در پی جسیتوجوی علیت گنیدهگیی آب برآمیدم تیا بیاالخره متوجیه شیدم کیه
اجساد متعفن کشتهشدهگان در فاصله نهچندان دور از ما هنوز موجود اند که در اثر پوسیدهگی آنها
شیرینی و گوارایی آب به بدبویی نفر انگیزی مبد شده است.
گفتنی است که طی این جنگ ،مجاهدین حتی یک نفر خود را از دست ندادنید و پییروزی هیم
نصیب شان شد.
***
پ از مهار وضعیت در پنجشیر ،اکنون زمان آن فرا رسیده است تا احمد شیاه مسیعود زمیام
امور دره را به دست یکی از شخصیتهایی که هو مندی ،ادب و اخال اسالمی او زبیانزد همیه
میباشد و در فروتنیی و گرییه زییاد بیه هنگیام شینیدن آییا قرآنیی مشیهور اسیت ،بسیسارد و خیود بیا
اطمینان کام راهی شما کشور گردد .شخصیت با کفایت «سارنوا محمود» او را مورد اطمینان
مسعود قرار داده بود ،به حدی که او را سزاوار قایممقامی خود در پست حسا آمرییت پنجشییر
یافت .لرا وقتی قصد کشانیدن فعالیت به شما کشور را کرد ،مسئولیت امور وادی را بیه او واگیرار
شد و خود به دنبا کار رفت.
مسعود در واق میخواست تیا سیازماندهیی و اسیتراتیژی جهیادیا را بیه شیما افغانسیتان
نیز منتق سازد .لرا در تابستان سا 1985م پنجشیر را به مقصد شیما کشیور تیرک گفیت .وی در
یکی از روستاهای شهرستان خوستوفرنگ به نام «انجیرستان» که در میان کوههای بلند و شیامخ
موقعیت دارد و تعداد سیاکنین آن در آن زمیان بیه کیمتیر از ده فامیی بیالغ مییگردیید ،فیرود آمید و بیا
چه ی تیین از نخب یهگییان مجاهییدین کییه در دشییوارترین لحظییا و مصیییبتبییارترین ایییام ،او را تنهییا
نگراشییتند و صییفای د و قییو ایمییان و نیرومنییدی اراده خییود را بییه اثبییا رسییانیدند ،در منطقییه
«شیره» رح اقامت افگند.
48
پیییش از اییین ،مسییعود اعییالن داشییته بییود کییه گویییا بییه پاکسییتان میییرود .اسییتخبارا رو
( )KGBدر هییر گییامی از شییهرهای پاکسییتان بییه فعالیییت جسییتوجویی پرداخییت تییا موقعیییت او را
مشییخص کنیید .پ ی از دو مییاه فعالیییت بیییتابانییه جاسوسییی ،دسییتگاه متییرکره از بییینتیجییهمانییدن کلییی
اینهمه کوششها که بهجز ناامیدی دستاوردی نداشیت ،گیزار داد .آنگیاه فعالییت جاسوسیی را بیه
داخ افغانستان کشاند تا باالخره گمان کردند که مسعود در یک سفر پنهانی به امریکا رفته است تا
بییه زعییم آنهییا بییا «ریگییان» رئییی جمهییور آن کشییور ،دیییدار بییه عمی آورد .اییین در حییالی بییود کییه
مسعود در منطقه شیره در میان کوهپایهها بهسر میبرد.
پ از آنکه احمد شاه مسعود در خوسیت مسیتقر گردیید ،ظیرف شیش میاه تمیام بیا هرییک از
فرماندهان شما ارتباط گرفت و طی آن پالن جنگی و استراتیژی مبارزاتی خود را بیه آنیان شیرح
داد .در این راستا بیشتر روی پایهگراری یک جبهه وسی و هماهنگ در امتداد کیوههیای هنیدوکش
تأکید میکرد .باالخره موفق گردید تا فرماندهان را یکی پی دیگیری بیر محیور خیود جمی کنید .وی
آغاز کار را با قومانیدانان منسیوب بیه جمعییت گراشیت .سیس بیا فرمانیدهان احیزاب دیگیر کیه امیید
قناعت شان نسبت به این طیرح معقیو مییرفیت ،رابطیه مسیتقیم گرفیت کیه بحمیدهللا تیال هیایش بیا
موفقیت همراه بود و توانست که در کوتاه مد در میان بسیاری از فرماندهان جهادی ،هماهنگی و
ساز برقرار کند و برای اولین بار یک عملیا مشترک را در کندز در امتداد شاهراه بزرگی که
از خال حیرتان به روسیه میگررد و همچنان در نقاط مختلف دیگر بهویژه در قسیمت فرودگیاه آن
شهر ،سازماندهی کند .در این عملیا ،تمامی احزاب جهادی والیت کندز سهم گرفته بودند.
این رویدار بیسابقه ،باع نگرانی رو هیا گردیید .آنهیا از ایینکیه در ییک شیب سرتاسیر
کندز یکباره به جنبش درآمد و تمام نیروهای جهادی یکدست علیه دشمن بهپا خواسیتند ،بهیتزده
شدند و از این هم غاف نبودند که آنچه اتفا افتاد ،تصادف محض نبوده ،بلکه دست نیرومنیدی در
پشت پرده است که این صحنههیا را انگییزه مییدهید و تیازه مییدانسیتند کیه ایین کیار از دسیت کسیی
بهجز مسعود ساخته نیست .از همین نقطه ،رو ها حد زدند کیه مسیعود حتمیا ا در سیاحه حضیور
دارد .لرا به فعالیت اکتشافی خود از طریق بهکاراندازی جاسوسان ،شد بخشییدند کیه مسیعود بییش
از یکبار عدهای از آنان را گرفتار نمود .باری یک تن از جاسو ها که به نفی هیردو طیرف کیار
میکرد ،بر او وارد شد و برایش گفت که رو ها سه پرسش ذی را بر مین مطیرح کردنید و پاسیخ
آن را از تو میجویند:
.1مشاور جنگی تو کیست
.2در طی این مد نامعلوم ،کجا بودی
.3آیا با ریگان مالقا کردی و نو سالحی که به شما داده ،چیست
مسعود در حالی که تبسمی بر لب داشت ،به پاسخ گفت« :مشاور مین ایین اسیت» و بیه سیوی
عبدهللا ان که هماندم در کنار نشسته بود ،اشاره کرد .سس در اشاره به قریه انجیرستان گفت:
«و این است امریکای من».
***
طوفییان جسییتوجوی دسییتگاههییای امنیتییی دشییمن ،شیید بیییسییابقهای بییه خییود کسییب کییرد.
هواپیماهای کشفی در همه جا و در هیر منطقیه بیه کیاو پرداختنید تیا سیرانجام موقعییت مسیعود را
تشخیص دادند .از کاب برایش اطال رسید که رو ها قصید دارنید تیا مقیر فرمانیدهی تیو را میورد
ضربا کوبنده قرار داده و کار را یکسره کنند .در آن وقت بیش از چه و پین تین از مجاهیدین،
کسییی بییا او نبییود .آنهییا در مجمییو بییه دو گییروپ تقسیییم شییده بودنیید :یکییی گییروپ مرکییزی او بییه
فرماندهی سید یحیا و دیگری گروپ مرکزی دوم بیه سرپرسیتی قومانیدان مسیلم .اسیلحه ثقیلیه آنهیا
49
فق یک پایه زیکویک بود و ب ! متباقی همه اسلحه خفیفه با چند قبضه راکتانداز بیود .مجاهیدین
دو راه دشوار در پیش داشتند:
.1یا عقبنشینی که این خود به معنای صحهگراشتن بر تمام تبلیغا دشمن مبنیی بیر ایینکیه
مسعود آمده است تا منطقه را به تباهی بکشد و سس برگردد ،بهشمار میرفت .البته این
نو شایعا بهشد جریان داشت ،به حدی که ضمن خطبهها در مسیاجد مطیرح مییشید
و از سوی دیگر با پخش اطیال نامیههیا از پیریرفتن مسیعود در منطقیه ،هشیدار مییدادنید.
یگانه هدف آنها این بود تا از این رهگرر ،مان پیوستن فرماندهان به سازماندهیی جدیید
مسعود گردند.
در این میان یگانه کسی که چون کوه ،پایداری نشان داد و پیامدهای خطرناک پناهدادن و
بهآغو گرفتن مسعود را با یک شهامت بینظیر متقب گردید ،همانا سرمعلم طار بود.
کفایتهللا تقریبا ا یک سا قب از امروز بیه شیهامت و دالوری او در حضیور مین گیواهی
داد .وقتی من از وی در بیاره او پرسییدم ،بیا قاطعییت جیواب داد کیه طیار ییک قهرمیان
است .وی ضمنا ا عالوه نمود که این گواهی را از من یادداشت بگیر ،اگر پنجاه سیا بعید
هم خالف آن را دیدی ،بر شهاد من خ بطالن بکش! من در حضور خود طار ،ایین
چیز را برای مسعود یادآوری کردم و به تعقیب گفتم :این حقیقتی است که یحیا بین معیین
(یک تن از محدثین معتمد در جرح و تعدی ) به آن گواهی داده است .دومین قهرمانی که
متحم این تکالیف گردید ،سید اکرامالدین بود .در حا حاضر ،آنهیا هیردو در اشیکمش
بهحی امیر آن جا مصروف خدمت میباشند.
.2یا مقاومت در همان جا کیه در ایین صیور ،آن دسیته از نخبیهگیان مجاهیدین کیه بیه دور
احمد شیاه مسیعود جمی شیده انید ،در معیرض خطیر نیابودی و ییا بیهاسیار درآمیدن قیرار
خواهند گرفت.
اما در همه حا ،چارهای جز انتخاب راه دومی نبود تا مردم مطمیئن شیوند کیه مسیعود تیا بیه
سرحد مرگ هم آنها را همراهی خواهد کرد.
وتلیییک القنیییا والبییییض والضیییمر الشیییقر فیییإن عشیییت فیییالطعن الیییری یعرفونیییه
وإن طالییییییت األیییییییام وانفسیییییی العمییییییر وإن مییییییت فاإلنسییییییان البیییییید میییییییت
یعنی:
میییینم وییییین همییییه گییییرز و تیییییر و تبییییر اگیییییر زنیییییدهگیییییی ییییییار بیییییودی میییییرا
کییییییییه تیییییییییر اجیییییییی را نباشیییییییید سییییییییسر وگیییر میییردم از میییردنم چیییاره نیسیییت
سییرانجام لحظییه «جنییگ سرسییامآور» فییرا رسییید .اییین جنییگ کییه در مییاه شییوا 1406هییـ
بهوقو پیوست ،از نقطه بمبارمان تباهکن آغاز یافت .به قوماندان مسلم و سید یحییا دسیتور داده شید
تا خیلی مواظیب باشیند و حتیی ییک مرمیی هیم علییه هواپیماهیای دشیمن انیداخت نکننید تیا نشیود کیه
موقعیت شان دقیقیا ا شناسیایی گیردد .آسیمان همچنیان آتیش مییباریید .پیانزده روز تمیام بیا همیین حیا
گرشت ،اما یک فیر هم از طیرف زمییننشیینان آن جیا علییه آتیشآفرینیان فضیا صیور نگرفیت! تیا
آنکه جنگندهها همه د پر شدند که منطقه یاد مقاومت را از خاطر بیرده و هیر نیو خطیر از آن جیا
بهکلی برچیده شده است.
سحرگاه روز شانزدهم سیاعت پین و ده دقیقیه بامیداد بیود کیه دو هلیکیوپتر بیر آسیمان منطقیه
حلقه زدند .مسعود به عبدهللا ان گو زد میکنید کیه ایین دو هواپیمیا مقدمیه حملیه کمانیدویی اسیت!
توق میرود که همین امروز در ظرف نیم یا یک ساعت آینده ،دیسانت کماندوها انجام شود .آنچیه
50
چه دقیقه بعد در عالم واق پیاده گردید ،این حد و توق را جامه عم پوشاند .چه و پن فرونید
هلیکوپتر بیه آن جیا سیر کشییدند و یکیی پیی دیگیری فیرود آمدنید .هیردو فرمانیده از مسیعود التمیا
کردند تا اجازه دهد که علیه دشمن آتشباری کنند ،اما جواب منفی دریافت کردند .طیارهها بر فراز
کوه ،نزدیک شدند و دروازههای خیود را گشیودند .تیا آندم هیم فرمیان شیلیک صیادر نشید! بیاالخره
کماندوها به جستن به بیرون طیارهها آغاز کردند .این جا بود که فرمان آتشگشودن بر روی دشمن
صادر گردید .آنگاه مرمیهای RPGبه سوی طیارهها ره بردند و بحمدهللا در ظرف ده دقیقه او ،
چهار فروند از آن هواپیماها در اثر اصابت مرمیها آتش گرفتند.
ضاب عبدهللا از طریق بیسیم با احمد شاه مسعود در تما شده ،گفت :در پیش رویم کافری
بر زمین افتاده که پایش بریده است و یک دانه بک هم در نزدیکی او به چشم میخورد .مسعود به
وی دستور داد تا به نحوی خود را به طرف بک کشانده و آن را بگیرد .وی چنین کرد و بیاالخره
بک را به مسعود برد .وقتی سر بک را باز کردند ،اتفاقا ا نقشه مفص جنگ را به داخ آن یافتند
و ضمنا ا معلوم شد که حام آن بک که حاال به قت رسیده ،فرمانده عمومی جنگ بوده است! بیدین
ترتیب ،فض و احسان خداوند در همان ده دقیقه نخست جنگ به نفی مجاهیدین تجلیی یافیت؛ قسیمی
که:
.1نقشه و پالن دشمن افشا گردید.
.2فرمانده عمومی جنگ کشته شد.
.3چهار فروند هلیکوپتر منهدم گردید.
پ از ایین همیه ،دشیمن دریافیت کیه بیرخالف انتظیار ،مجاهیدین هنیوز هیم در منطقیه بیهسیر
میبرند و مقاومت در آن جیا بسییار شیدید اسیت .لیرا تمیام طییارههیا از همیان راهیی کیه آمیده بودنید،
برگشتند .مسعود به مجاهدین فرمان داد تا از جای خود حرکت نکنند؛ چون تا هنوز جنگ بیه پاییان
نرسیده است .دیری نگرشته بود که سه صد هواپیما بر فضیای منطقیه رخنیه کردنید ،امیا بیدون هییچ
نو واکنش تخریبکارانهای دوباره بازگشت کردند که تا هنوز سر این امر فا نشده است!
با گرشت یکیدو ساعت بود که چهی و ییک طییاره دیگیر بیه منطقیه اعیزام شیدند و بیه جنیگ
ادامه دادند .این جنگ به مد سه روز دوام یافت که طی آن در برابر هر مجاهد ،یک طییاره بیود!
آتشباری تند هواپیماها لحظهای خاموشی نمیگرفیت .بیازهم رزمجوییان سینگر جهیاد ،رو در روی
آنها میایستادند و پاسخ متقاب میدادند ،با آنکه از طرف دیگر با گرسنهگی ،تشنهگیی و رنی نییز
دستوپنجه نرم میکردند .کماندوها بیر فیراز کیوههیای مجیاور فیرود آمیده و بیه پییشرفیت بیه سیوی
مجاهدین آغاز کردنید .جنگنیدههیای جیت و هلیکیوپتر دمیادم بیر روی چرییکهیا آتیش مییگشیودند و
منطقه را یکسره به شور و لرزه درآورده بودند.
تعبییییییت فییییییی مرادهییییییا األجسییییییام إذا کانیییییییت النفیییییییو کبیییییییاراا
یعنی:
پیییییرواز کنییییید بیییییه مثییییی عنقیییییا ییییییکدم همیییت چیییو شیییود بلنییید و بیییاال ییییکدم
از زحمیییت و رنییی ریشیییهفرسیییا ییییکدم بیییچییاره بییدن نحیییف و الغییر گییردد
خداوند میفرماید« :أم حسیبتم أن تیدخلوا الجنیة ولمیا ییأتکم مثی الیرین خلیوا مین قیبلکم مسیتهم
البأس یا والضییرا وزلزلییوا حتییی یقییو الرسییو والییرین آمنییوا معییه متییی نصییر هللا أال إن نصییر هللا
قریییب»( .سییوره البقییره ،آیییه )214یعنییی گمییان کردییید کییه بییه بهشییت درخواهییید آمیید و حییا آنکییه
چیزهایی که بر سر پیشینیان شما آمد ،هنوز به شیما نرسییده اسیت آنیان گرفتیار سیختی و ناخوشیی
51
ییاری شدند و به قدری متزلز گشتند که پیغمبیر و کسیانی کیه بیا او ایمیان آورده بودنید ،گفتنید :پی
خدا کجا است آگاه باشید که یاری خدا نزدیک است.
رویهمرفته ،این جنگ خانمانسوز که حالت میرگبیاری را بیر نفی هیا چییره سیاخته بیود و
منطقه را بهسان قبری پر از وحشت عوض کیرد ،سیه روز متیوالی را دربیر گرفیت .نتیایجی کیه از
این جنگ بیه دسیت آمید ،همیه را بهیتزده سیاخت و لطیف بییچیون پروردگیار بیزرگ را کیه بیرای
بندهگان مممن خیویش ارزانیی مییدارد ،بیه نمیایش گراشیت .در اثیر ایین جنیگ ،جمعیا ا هشیت فرونید
طیاره هلیکوپتر با سه جنگنده جت دشمن منهدم گردیدنید و بیه تعیداد ییک صید و هفتیاد الیی دو صید
سرباز روسی کشته شدند.
آنچه بیشتر تعجب آدمی را برمیانگیزد ،این است که در جریان آنهمه طوفانهیای میدهش
و خانمانسوز ،کوچکترین زیانی به مجاهدین نسیوست و حتی یک نفر مجاهد هم مجیروح نگردیید
و نه یک موی آنان بیجا شد« :فانقلبوا بنعمة من هللا وفض لیم یمسسیهم سیو واتبعیوا رضیوان هللا،
وهللا ذو فض عظیم»( .آ عمیران ،آییه )174یعنیی از فضی و نعمیت خداونید ،دوبیاره برگشیتند در
حالی که هیچ زیانی بیه آنیان نرسیید و خوشینودی خیدا را هیم نصییب شیدند و خداونید صیاحب فضی
بزرگ است.
52
واقعیتهاواندرزها
حزب کمونیست افغانستان آخرین مراح زندهگیی و بقیای خیود را مییپیمایید و عمیر سییاهش
بهسر رسیده است و هماکنیون در حالیت احتضیار ،دسیتوپیا مییزنید و چشیم بیه راه سیقوط نهیایی و
رختبستن از سرای زندهگانی است .من در طو حیاتم همچو یک وضعیت مسخرهآمیز و آکنده از
ذلت ،خواری و زبونی را که حاال این حزب با هردو جناح خلق و پرچم در آن بهسر میبرد ،شاهد
نبوده ام .ناگفتیه نمانید کیه ایین حیزب متشیک از دو جنیاح مییباشید :یکیی جنیاح «پیرچم» کیه ببیرک
کارم تأسی نموده و دیگری جناح «خلق» که از جانب نورمحمد ترهکیی بنیانگیراری شیده اسیت.
داکتر نجیب که هماکنون رئی دولت است ،یکی از اعضای جناح پرچم میباشد.
از قضا شبی در پنجشیر فرصت برایم دسیت داد تیا بیا چنید تین از فرمانیدهان جبهیا میاحو
کابی ،سییرخوردم .مالقییا گییرم میین بییا آنییان در یکییی از خانییههییا در دامنییه همییان کییوهی کییه صییحنه
رویدادهای عظیم و تاریخساز در عصر جدید بوده ،صور پریرفت .ایین کیوه تیاریخی در منطقیه
پارنده که مجاور قریه جنگلک ،زادگاه احمد شاه مسعود ،و قریه ملسسه از تواب بیازارک مییباشید،
موقعیت دارد .ایین دو قرییه (جنگلیک و ملسیسه) بیاهم نزدییک و مجیاور انید .در فاصیله مییان هیردو
قریه ،تودههای هنگفتی از آهنپارهها و بقایای عرادهجا منهدمشده و الشههای تانکها و پوکههای
توپ و خمساره که همه از آثیار نبیرد سیا هیای 1986و 1987م مییباشید ،بیه حید قابی مالحظیهای
انباشته شده است.
رو ها قادر نشدند تا چیزی از آن بقایا را انتقا دهند؛ چون عملیا پیهم مجاهدین از فراز
کوههای مجاور که به شک ناگهانی به د و جان دشمن ره میبرد و همچنان عم کردهای چریکی
آنان که در فرصتهای حسا ،دشمن را غاف گیر مییکیرد ،جیرأ چنیین اقیدامی را از آنیان سیلب
نموده بود .آنچه در ایین مییان بیر سراسییمهگیی رو هیا مییافیزود ،آن بیود کیه چرییکهیای آن جیا
عملیییا شییان را ناگهییانی و بییهس یرعت بییر و در موق ی مناسییب بییهراه میییانداختنیید .سییس در یییک
چشمبههمخوردن ،چنان از نظر غایب میشدند که گویی زمیین شیق شید و آنیان را در د خیود فیرو
برد و گویی تا کنون هییچ آدمییزاد در ایین سیاحه سیر نیزده اسیت .از ایینرو اکثیراا بیه دشیمن چنیان
مینمود که آنها نه انسان ،بلکه گروهی از جنیا اند که این صحنههای تکاندهنده را میسازند.
به هر حا ،وقتی با این فرماندهان نشستم ،از رویدادهایی به مین حکاییت کردنید کیه معمیوالا
انسان گمان میکند که نوعی از هرزهگویی و یا مجیازپردازی باشید تیا حکاییت از واقعییتهیایی کیه
همهروزه در ساحا پیرامون کاب کیه سیالیان درازی نغمیه کمیونیزم و شیعارهای ننگیین آن در آن
جا سر داده میشد ،بهوقو میپیوندد .این فرماندهان عبار بودند از محمد انیور و قیاری محیبهللا
از قرهباغ ،صوفی رسو از استالف ،سلطان محمد از بگرام ،جمعه خان از قچی و اختیر محمید از
شکردره.
من از آنها تقاضا نمودم تا از صحنههایی به من قصه گویند که یا خیود در آن نقیش داشیته و
یا آن را با چشم سر دیده اند .خانه مملو از قوماندانان و افیراد مجاهیدین بیود .اسیتاد ربیانی و عبیدهللا
انی نیییز آن جییا حضییور داشییتند .میین بیییش از یییک بییار ،آنییان را بییه خییدا تییرکیر نمییوده ،گفییتم :بهتییر
میدانید که ما آنچه را شما میگویید ،به جهان اسالم عرضه خیواهیم کیرد .بنیا ا فیردا شیما خیود از
هر حرفی که این جا بر زبان میرانید ،در پیشگاه خدا مسئو خواهید بود.
***
سس سررشته سخن به دست اختر محمد قرار گرفت که بیه زبیان فارسیی حیرف مییزد .وی
کمکیم بیا زبیان عربیی نییز آشینایی دارد و بیا مشیک مییتوانید تکلیم کنید .اسیتاد ربیانی و عبیدهللا انی
53
هریک به نوبه خود آنچه را میشنیدند ،برایم ترجمانی میکردند .وی گفت :چند سا قبی رو هیا
به کمونیستان افغانی میگفتند که تنها کسانی که بر افغانستان حکومت خواهند کیرد ،ییا میا هسیتیم و
یا همان اشرار که در کوهها بهسر میبرند .اما شما بیچارهها شان بقا در ایین کشیور را نداریید و
در سرنوشت آن هم نقشی نخواهید داشت .اکنون که دیده میشود ،همان گفته رو ها درست از آب
درآمییده اسییت .از وقتییی کییه گوربییاچوف اعییالن کییرد کییه از افغانسییتان عقییبنشییینی میییکنیید تییا کنییون
سربازان روسی که در افغانستان بهسر میبرنید ،از فیرط خرسیندی در جامیه نمییگنجنید و همیواره
برای فرا رسیدن فرصت برونرفت از خاک افغانستان ،لحظهشماری میکنند.
آنها خطاب به مجاهدین میگویند که در این روزها ما به حی مهمان شما هستیم ،پ ما را
بگرارییید و س یراغ وطیینداران خییود را بگیرییید .جالییبتییر اییینکییه رو هییا وقتییی صییحنه کشییتهشییدن
کمونیستان افغانی به دست مجاهدین را تماشا میکنند ،از آن سخت لر میبرند و آنهمه کینیههیا و
دردهای نهفته درون شان تسلیت مییابد؛ دردهای عمیق و زخمهای التیامناپیریری کیه همیه از بابیت
کارنامههای سیاه و وییرانگیریهیای بییثمیر و تراژییدیهیای بییحید و حصیری کیه تیرهکیی ،امیین،
کارم و نجیب در راه تحقق آرمانهای خیالی و سیرابگونیه خیویش بیهکیار مییبسیتند ،در د آنیان
نقش بسته و آتش خشم و کینه را در درون شان شعلهور ساخته است.
رو ها به این نتیجه رسیده اند که از طرف کمونیستان افغانی گو خورده اند؛ زیرا همینها
بودند که افغانستان را به آنان لقمه چرب نشیان دادنید و بیه آنهیا چنیان وانمیود سیاختند کیه گوییا ایین
کشور ،شکار گرانبهایی است کیه بسییار بیهآسیانی و بیه محیض ورود ارتیش سیرخ بیه خیاک آن بیه
فراچنگ او خواهد افتاد و کار یکسره خواهد شد .اما خر سرخ ناگهان پایش لغزید و با سنگ
مقاومت اسالمی که از اعما یک ملت مسلمان و پرحماسه برخاسته بود ،بهشد تصادم کرد.
باری احمید شیاه مسیعود بیرای مین (نویسینده) گفیت :در سیا 1982م رو هیا آتیشبی شیش
ماهه را به من پیشنهاد کردنید و بیه همیین منظیور هیئتیی را کیه در رأ آن ییک دپلومیا بلندپاییه
روسی قرار داشت ،نزد من فرستادند .مراکرا ما با این هیئت تا چند شب بهطو انجامید .در شب
سومی بود که همان دپلوما روسی به اظهار درد د هایش پرداخته ،گفت :شاید تو ندانی که ما در
چه وضعیت بد روانی بهسر میبریم .برژنیف احمق ما را در اینهمه مشیکال و دردسیرها و ایین
حالت خفقانآور که نجا یافتن از آن مشک است ،انداخت .ما احسا مییکنییم کیه حیاال در قیدوبنید
گیر مانیده اییم و در جسیتوجوی راه خالصیی از آن هسیتیم .مین قصید داشیتم تیا در شیب بعیدی ایین
بخش از گفتههای او را مخفیانه ضب کنم ،اما دیدم که بهکیارگیری ایین شییوههیای پسیت و کودکانیه
در شأن کسی که علو نف و همت بلند دارد ،نمیزیبد .ییک تین از کمونیسیتان پنجشییری کیه هیئیت
روسی را همراهی میکرد ،در جرییان میراکرا میا حضیور داشیت .دپلومیا روسیی در اشیاره بیه
وی گفت :همین خاکفرو ها عام اصلی همه بدبختیهای جاری و مسئو پیامدهای آن میباشند.
آری ،اکنون زمان آن فرا رسیده است تا رو ها کینه و خشم مفرط خود را نسبت به این باند
نابهکار اظهار کنند ،باندی که ناجوانمردانه خاک و زادگاه خویش را به ناچیز فروختنید و هیزاران
روسی را فدای آما نجیب و کارم کردند و خسارا جبرانناپیریری را بیرای روسییه بارآوردنید؛
بهگونهای که تعداد قربانیان روسی در افغانستان حسیب اعتیراف رسیمی سیخنگیوی آنهیا تقریبیا ا بیه
پنجاه هزار کشته و زخمی بالغ میگردد و نظر به گزار اخیری که از سوی دوایر رسمی امریکا
و پاکسیییتان در میییاه آگسیییت 1988م منتشیییر گردیییید ،آمیییارگیریهیییای هیییردو کشیییور کیییه بیییه کمیییک
دستگاههای اکتشافی و اقمار مصنوعی به دست آمده ،نشان میدهد که در جریان جنگ افغانستان و
شوروی ،به تعداد دو هزار و هشتاد فروند هواپیمای روسی سرنگون شیده و تقریبیا ا بیه همیین تعیداد
هواپیمای دیگر از کار افتاده و هفده هزار تانک و زرهپو و بیست و یک هزار موتر آنها منهیدم
گردیده است ،برعالوه از هزینه اقتصادی هنگفتی که در این راه به مصرف رسیده است.
54
اختر محمد که سخنانش از طرف قوماندانان دیگر تأیید میشد ،به ادامه اظهار داشیت :نفیر
و انزجار رو ها از کمونیستان افغانی به حدی است که باالی اعضای ایین حیزب بیه ترتییب ذیی ،
نرخگراری کرده اند:
.1صیاحبمنصییبان بلندپایییه کیه در بانیید جاسوسییی خیاد فعالیییت دارنیید ،هرییک بییه قیمییت سییه
هزار افغانی که معاد پانزده دالر امریکایی میشود.
.2صاحبمنصبان پایینرتبه به قیمت دو هزار افغانی که برابر با ده دالر است.
.3سربازان ارتش ،هر کدام به قیمت پن صد الی هزار افغانی کیه مسیاوی بیا دو و نییم الیی
پن دالر میباشد.
و چون قیمت یک رأ قاطر در افغانستان به پنجاه هزار افغانی بالغ میگردد ،پ نتیجه میگییریم
که یک قاطر به ارز صد کمونیست است!
***
اخترمحمد گفت :در ایین اواخیر یکیی از پوسیتههیای مربیوط بیه کمونیسیتان داخلیی کیه بیه نیام
«پوسییته حسییین» ش یهر داشییت ،مجاهییدین را بسیییار اذیییت میییکییرد .بییاالخره مجاهییدین ب یهخییاطر
خریداری پوسته نزد رو ها رفتند .آنها از مجاهدین مبلغ هشتاد هزار افغانی که معاد چهار صد
دالر میباشد ،در بد آن مطالبه کردند که مورد موافقه مجاهدین قیرار نگرفیت .در روز مابعید چنید
تن از مجاهدین دوباره نزد رو ها رفتند و یک دانه تیپ را با سه کمربند به قومانیدان آنهیا دادنید،
آنگاه رو ها وارد صحنه شدند و به وسیله تانکهای خود همان پوسته را توبباران کردند .سس
مجاهدین بیه آن جیا ییور بردنید کیه در نتیجیه چنید تین را کشیتند و چنیدین تین دیگیر را بیه اسیار
درآوردند و همچنان دوازده قبضه کالشینکوف با یک پایه دهشکه و یک دستگاه بیسیم بیه غنیمیت
گرفتند و برگشتند .در آن اثنا رو ها شعار میدادند که «زنده باد مجاهدین»!
لع محمد اظهار داشت :رو ها در قریه «توتمدره» والیت پروان یک کامیون پیر از البسیه
و زغا سنگ را که راهی کاب بود ،در بد دو صندو انگور به مجاهدین تسلیم کردند .سید ظفر
که قوماندانی سالنگ را به دو دارد ،گفیت :رو هیا بیه میا مییگفتنید کیه شیما بیا میا کیاری نداشیته
باشید ،بروید سیراغ کمونیسیتان همیوطن خیود تیان و از شیاهراه عمیومی هرچیه د تیان مییخواهید،
موتر بگیرید.
اختییر محمیید گفییت :مییا زیییاده از بیسییت بییار پوسییتههییای کمونیسییتان را در مقاب ی یییک تیییپ از
رو ها خریداری کرده ایم .وقتی یک دانه تیپ را برای شان میدادیم ،میآمدند و بیه وسییله تانیک
خود که ما نیز بر سر آن سوار میبودیم ،پوستههای عساکر داخلی را تیوپبیاران مییکردنید .سیس
ما به نوبه خود علیه آن یور میبردیم و با گرفتن غنیمت ،دوباره برمییگشیتیم .رو هیا کیه خیود
شاهد صحنه میبودند ،با آواز بلند شعار میدادند که «زنده باد مجاهدین»! همچنان بسییاری اوقیا
رو ها در بد سه مرغ یا یک گوسفند ،پوسته ملیشهها را به فرو رسانیده اند.
اختر محمد افزود :رو ها در قسمت سرک عمومی برای مجاهدین ضمانت میدهند تیا همیه
آن موترهییایی را کییه در ظییرف یییک روز یییا چنیید سییاعت مع یینشییده از اییین راه عبییور میییکننیید ،بییه
مجاهییدین بفروشییند .یییک قومانییدان حییزب اسییالمی بییه نییام عبدالناصییر ،سییرک عمییومی را بییرای دو
ساعت با پرداخت صد هزار افغانی خریداری کرد که در نتیجه بیست موتر به دست آورد .همچنان
عبدالقیوم و نوروز همهروزه با پرداخیت پنجیاه تیا شصیت هیزار افغیانی کیه معیاد دو صید و پنجیاه
دالر امریکایی میباشد ،سرک را از رو ها خریداری میکنند.
مجاهدین در فرصت محدودی که با پو دریافت میکنند ،هر میوتری را کیه از سیرک میورد
معامله میگررد ،با تمام داشتههایش توقیف میکنند .سس اگیر همیان میوتر مربیوط دولیت باشید ،آن
را با کلیه محمولههایش به خیود مییگیرنید و اگیر شخصیی بیود ،داشیتههیای آن را مصیادره کیرده و
55
خود موتر را با صاحبش رها میکنند و به راننده آن مکتوبی میدهند تا سندی باشد مبنی بر ایینکیه
محمولههای موتر توس مجاهدین ضیب گردییده اسیت .متعاقبیا ا راننیده میوتر ،همیان ور را کیه بیه
امضای مجاهدین رسیده اسیت ،بیه دولیت مییسیسارد تیا بیا اسیتناد بیه آن کراییه میوتر را از مرجی
مربوطه دریافت کند.
ا
اختیر محمیید همچنیان تییرکر داد کیه بییاری خییودم شخصیا بییا بعضیی از مجاهییدین در خریییداری
سیرک سییهم گییرفتم ،امییا بدبختانیه مییوتری کییه بییه دسیت مییا افتییاد ،مملییو از سیمنت بییود کییه بییه درد مییا
نمیخورد.
***
در حییا حاضییر ،رژیییم کمونیسییتی افغانسییتان در مرحلییه فروپاشییی قییرار دارد .از اییینرو بییه
رعایت و تطبیق اسالم و شریعت ،تظاهر میکند و در عین حا دروازههای تجار خارجی را بر
روی تاجران و سرمایهگزاران باز گراشته است که در اثر آن امروز شیهر کابی ،شیک ییک بیازار
بینالمللی را بیه خیود گرفتیه کیه کاالهیای تجیارتی از کشیورهای مختلیف شیرقی و غربیی در آن جیا
سرازیر میشود .صنای و تولیدا جاپانی ،انگلیسی ،کوریایی ،چینایی ،روسی و غیره همیه بیدون
امتیاز در آن جا به فرو میرسد .این در حالی است که هنوز در آن جا نظیام سوسیالیسیتی کیه در
واق بر نفی گستر استهالک و محدودکردن تجار خارجی به شرای استثنایی نظیر دارد ،حیاکم
است .اینهمه صرف بهخاطر آنکه بتواند در ناحیه شرای دشواری که بر مردم تحمی کرده است،
تخفیف آورد تا ملت نیز آنهمه رن های بیکرانی را که طی یک مد زمان طیوالنی در زییر سیایه
حاکمیت تلخ این رژیم چشیده است ،به باد فراموشی بسیسارد .جالیب ایینکیه نجییب بیه عنیوان رئیی
برحا دولت که خود از کمونیستان دوآتشه میباشد ،اخیراا مسودهای را به امضیا رسیانیده اسیت کیه
به موجب آن هر کارمند و یا مأموری که تا سه روز در نماز جماعت حاضر نشود ،از کار برکنار
خواهد شد!
باری مجاهدین موفق شدند تا شاهراه بزرگ سالنگ را زیر کنترو خود درآورند .آنهیا طیی
عملیاتی در ماه مارچ گرشته در اسیتقامت سیالنگ ،چهیار صید عیراده میوتر و بیسیت چیین تانیک را
حریق ساختند و بدین ترتیب ،جلو ارسا مواد غرایی به کاب را گرفتند که در نتیجه شیهر کابی در
محاصره شدید اقتصادی قرار گرفت و فضای اختنا آور گرسینهگیی و کمبیود میواد ارتزاقیی بیر آن
چیره گشت .الریهای کمکرسانی شوروی در شهر پ خمری والیت بغالن ،محمولههیای شیان را
تخلیه میکردنید و سیس بیه دولیت کابی خبیر مییدادنید تیا میوادی را کیه آورده انید ،تسیلیم شیود .امیا
وزار مالیییه در حییالی کییه چییارهای نداشییت ،در پاسییخ میییگفییت کییه مییا تییوان انتقییا آن بییه کاب ی را
نداریم .رو ها نیز عرر ناتوانی خود در جهت رسانیدن این مواد به پایتخت را پیشکش مینمودنید.
وقتی مجاهدین از رسیدن این کمکها به پ خمری اطال مییافتند ،به وزار مالییه دولیت هشیدار
میدادند که هرگاه الریها در قسمت پ خمری تخلیه شوند ،آنها اجازه نخواهند داد تا حتی محموله
یک الری هم به کاب برسد .وزار مترکره در پاسخ مینوشت :هر پیشنهادی که شما دارید ،قاب
قبو است .فق اجازه دهید تا بخشی از آن به کاب برسد و شما حصهای از آن را به خود گیرید.
وقتی قوماندان عبدالبصیر سالنگی از این وقای بیه میا حکاییت مییکیرد ،از فیرط تعجیب گییچ
میماندیم .اما حقیقت این است که همچو روزگاری بر سر رژیم کمونیستی در افغانستان آمده است.
مییردم همییه از وضییعیت کنییونی بییه تنییگ آمییده ان ید و همییواره بییر روی دولییت فریییاد میییکشییند کییه یییا
زندهگی ما را تأمین کنید و یا اینکه زمام قدر را به دست دیگری بسسارید.
***
خالصه اینکه دستاورد نهایی حزب کمونیست در افغانستان ،همان چیزی بوده که امروز آن
را لم میکند؛ بادار در کرملین بر آن خشم گرفته ،ارتشی که بهخاطر نجا و تحکیم پاییههیای
56
آن به این خاک تجاوز کرده بود ،یکباره از آن رو برتافته و آن را توهین و تحقیر میکند .در عین
حا ،ناخوشنودی عام ملت را نصیب شده است .حاال کمونیزم در نزد افغانها معنا و مفهیومی جیز
ویرانی ،خونریزی ،نامو فروشی و ستیزه با خیدا و میردم نیدارد .خلیق و پیرچم هیردو بیه عنیوان
علتالعل تمام بدبختیها و نگونساریهای فراوانیی کیه دامینگییر جامعیه افغیانی مییباشید ،شیناخته
شده است.
در سالیان قب از ظهیور رژییم کمونیسیتی در افغانسیتان ،وقتیی واژه «کفیر» اطیال مییشید،
آنچه در ذهن شهروند افغانی ترسیم میگردید ،چیزی بیش از یهود ،نصیارا و هنیدو نمییبیود .هییچ
ک در خیا نمیآورد که آن دسته از جوانان هوادار کمونیزم که همهروزه در گوشه و کنیار کابی
ضمن راهپیماییهای خود به نف جریان کمونیزم در افغانستان فرییاد برمییآورنید ،نییز کیافر باشیند.
اما امروز حالت چنان آمده است که مفهوم کلمه «کفر» ویژه خلق و پرچم شده است.
هییر فییرد سییاکن اییین سییرزمین ،تلییختییرین خییاطرههییا از سییردمداران کمییونیزم در ضییمیر دارد.
افغانستانی بیپناهی که گهگاه یاد پدر و یا مادر گمشده بر سیر مییزنید ،تکیان مییخیورد و ییاد آن
روز د خرا بر دلش تازه میشود که ترهکی پدر را زنده به گور کرده بیود و ییا حفیی هللا امیین
مادر را زیر انبارهای خاک و کلوخ گراشت تا جان داد و یا برادرانش به دست کارم ،دار فیانی
را ودا گفتند .چه بسا کودکانی که در اثر آتش ناپالم یا کشته شدند ،ییا کیه پوسیت بیدن شیان سیوخته
گشت و یا که نیرو و حرکت را از دست دادند و یکسره ش شدند!
آری ،همییین صییحنههییای د خییرا اسییت کییه بییرر هییزاران کینییه و غ یی را بییر د هییر فییرد
افغانستانی که به نوعی از درد آن چشیده است ،پاشیده و طوفان خشم و انتقامجوییا را در برابیر
کمونیسیتهییا برانگیختیه اسییت .لیرا اگییر خیدا روزی حکومییت افغانسیتان را بییه دسیت حییاکم مسییلمانی
بسسارد و او همه را مشمو عفو و گرشت خود قرار دهد ،بیازهم یقیین دارم کیه جیان هیر کمونیسیت
در خطر خواهد بود و از پنجه انتقام آن دسته از مردم خشمگین که تا هنوز آتش فرا پیدر ییا میادر
و یا برادر و فرزند در د شان زبانه مییکشید ،نجیا نخواهید یافیت .انتظیار مییرود کیه حتیی ییک
عنصر کمونیست هم در افغانستان زنده نماند؛ چنانچه مولوی یون خالص میگفت که ما افغانهیا
اگر صد سا بعد هم انتقام خود را بگیریم ،بازهم پیش از وقت است.
کمونیستها خود بیه ایین حقیقیت پیی بیرده انید کیه دیگیر شیان بقیا در افغانسیتان را ندارنید و
ادامه زندهگی در این خیاک بیرای شیان نیاممکن اسیت .حکومیت پوشیالی شیان نفی هیای اخییر را
میکشد و منتظر مرگ دایمی بوده و ستاره بخت آن رو به افو است .از همین جا بوده کیه در ایین
اواخییر ،شییورای وزیییران دولییت قط ی نامییهای صییادر نمییوده مبنییی بییر اییینکییه هییر شییهروند میییتوانیید
گررنامییهای بییه دسییت آورد کییه آزادی خییروج او از افغانسییتان را تضییمین کنیید .پ ی از اعییالن اییین
قط نامه ،دمادم خبر میرسد که کمونیستها جوقه جوقیه بیهخیاطر دریافیت سیند فیرار از کشیور بیه
دوایر مربوطه مراجعه میکنند تا مگر بتوانند حیا شان را از فراچنگ مرگی که در انتظیار شیان
است ،نجا دهند و از کشوری که با خون ،رنگینش کردنید و بیا کشیته و جامانیده میزینش سیاختند،
رخت بربندند .آنها همه داشتههای خود را به بازار میبرند تا مگر پولی به دست آورنید کیه بتوانید
متباقی زندهگی شان را در یکی از کشورهای اروپای شرقی ،تضمین کند.
شورای وزیران رژیم کمونیستی اخیراا با تقدیم درخواستی به باداران روسی خود از کرملین
رسما ا تقاضا نموده تا مهلت عقبنشینی نیروهایش از خیاک افغانسیتان را تمدیید کنید و بیا هیر وسییله
ممکن پایههای لرزان حکومت خودباخته شان را از فروپاشی نهایی حف کند .گفته میشود کیه ایین
درخواست به آقای شیواردنادزی وزیر امور خارجه اتحاد جماهیر شوروی پیشیکش گردیید ،امیا او
حاضر نشد تا ور را به دست گیرد؛ زیرا درخواستی بود که به دیدن نمیارزید.
57
این است آنچه کمونیستها از حاص فعالیتهای چندینسیاله خیویش در افغانسیتان بیه دسیت
آوردند که با حالتی ذلتبار و با یک جهان گردنشکستهگی و با نگاههیای بزدالنیه در پیشیگاه رو
میایستند ،اما بادار خشمگین شان آنها را وطنفرو گویان از خود میرانید .در عیین حیا ،خیود
را در برابییر ملتییی مییییابنیید کییه سییراپایش از غ یی و خشییم مییوج میییزنیید و در انتظییار فییرا رسیییدن
فرصت انتقامجیویی اسیت .ایین امیر نشیان میدهید کیه کمونیسیتهیا در معاملیه فیرو افغانسیتان بیه
رو هییا ناکییام ماندنیید و اکنییون اییین رو هییا انیید کییه کمونیسییتان افغییانی را موفقانییه بییه مجاهییدین
میفروشند.
خداوند چه زیبا و گویا مییفرمایید« :لنیریقهم عیراب الخیزی فیی الحییاة الیدنیا ،واآلخیرة أخیزی
وهم ال ینصرون»( .فصلت )16،یعنی این برای آن است تا به ایشان ذلت و خواری دنیا را بچشانیم
و بیتردید که کیفر آخر ،ذلتبارتر از این خواهد بود و هم به آنهیا میدد نخواهید شید .بیا دقیت در
محتییوای اییین آیییه مبارکییه ،انسییان درمییییابیید کییه تیا چییه حیید ،وعییید خداونیید در حصییه دییینباختیهگییان
کمونیسییت افغانسییتان بیهویییژه در روزهییای اخیییر ،تحقییق یافتییه اسییت! چییه زیبییا سییروده اسییت متنبییی
(شاعر مشهور عرب) آنجا که میگوید:
رب عیییییییییش أخیییییییییف منیییییییییه الحمیییییییییام ذ میییییییین یغییییییییب الییییییییرلی بعیییییییییش
یعنی:
رشیییک و افسیییو بیییه د بیییرد و تمنیییایش کیییرد ذلیییت آن یافیییت کیییه از جیییاه ذلیییی و دونیییی
درد جییییانکنییییدن و یییییا کیییین عییییدم جییییایش کییییرد ای بسیا عییش و حیییاتی کییه بییود بهتییر از آن
58
فراموشناشدنی
داستانهای
امشب پای صحبت «قرهبیگ» یک تین از مجاهیدین و پییشتیازان سرشینا پنجشییر نشسیتم.
وی چند داستان از صحنههای واقعی جهاد را برایم بازگو نمود که خیلی جالب و شنیدنی است:
داستانعبدالغنی
عبدالغنی 1فرزند یکی از علمای مشیهور وادی پنجشییر اسیت .پیدر در مسیجد جیام رخیه
2
قب از ادای نماز جمعه برای ما سخنرانی کرد .عبدالغنی یک تین از مجاهیدان نیامدار اسیت .بیاری
او طی یک درگیری خونین با رو ها در کنار کوهی مجروح گردیید .جیراحتش آنقیدر کیاری بیود
که توان هر نو حرکت را از وی سلب کرده بود .پ از آنکه وی زخمی و جامانده شد ،قو های
روسی تمام ساحه را تسخیر کردند و او با جسم زخمیا در همان جا باقی مانید ،امیا خیدا او را از
چشمدید دشمن پناه داد .هیچ ک نمیتوانست در آن ساحه حرکیت کنید؛ چیون همیه جیا را قیو هیای
دشمن فرا گرفته بود.
روزهایی را با این حا پشت سر گراشت .مقدار ناچیزی از آب و نان که با خود داشت ،همه
به پایان رسیده بود .حاال با کابو گرسنهگی و تشنهگی جانکاه چه چاره باید کرد ،آنجا که نه نیان
است و نه آب ! لحظاتی در فکر چاره فرو رفت و چارهای هم جز امید به رحمیت خداونید نبیود .او
دست از دامان طلیب برنداشیت و بیهدور از چشیمدیید دشیمنان در پیی دریافیت قیو الیمیو بیا ییک
جهان دشواری ،جسم نیمجان خود را کشیده به اینسو و آنسو تکاپو میکرد .اتفاقیا ا چشیمش از دور
به خلیتهای افتاد که در البیهالی سینگهیا گراشیته شیده بیود .وقتیی بیه آن نزدییک شید ،دیید کیه پیر از
تلخان (تو آردشده) اسیت .آندم بییم گرسینهگیی از سیر در رفیت ،امیا آب آشیامیدهنیی کیه از ایین
مهمتر است و درد تشنهگی هم دشوارتر! لرا تالشش را همچنان ادامه داد تا آنکه صدای آب از قعر
سنگهای مجاور به گوشش رخنه کرد .آنگاه چند گیاه کوهی نایمانند را دنبا هم قیرار داده ،ییک
سر آن را به قعر سنگها فرو برد و از سر دیگر مکیدن گرفیت و چنیان آب گیوارایی بیه دهین و
3
گلویش سرازیر شد که وحشت تشنهگی را از یاد برد.
بدین ترتیب ،خداوند چارهساز در همان ناپیداکنار تنهایی و بیم ،خوان کرم به روی او گسترد
و رز و روزیا را مهیا ساخت .وی بیش از ده روز در ساحه زیر کنترو رو ها که هیوالی
وحشت و مرگ بر آن چیره بود ،معجزهآسا باقی ماند تا آنکه رو ها از منطقه عقیبنشیینی کردنید
و سس مجاهدین به آنجا آمده و عبدالغنی را زنده با خود بردند.
.1از حسن اتفا ،قهرمان این داستان برادر من میباشد که تقریبا ا ده سا از من بزرگتر است .وقتی این حادثه در سا 1363خورشیدی
رخ داد ،ما با خانواده در نجراب مهاجر بودیم .وی چند روزی در نجراب زیر تداوی داکتران محلی بهسر بیرد و سیس غیرض معالجیه بیه
پاکستان منتق گردید که بحمدهللا شفا یافت .سس دوباره به جبهه برگشت و به آموز سالح ثقیله بهشیمو دسیتگاه ( )BM12پراخیت و بیا
اسییتفاده از اییین مهییار در اکثییر عملیییا هییا شییرکت میییکییرد .همزمییان بییا ایجییاد شییورای نظییار بییه سییمت شییما کشییور رفییت و بییا اسییتفاده از
فرصییت ،تانیییکرانیییی را نیییز آموخیییت و در دوره حکومیییت مجاهییدین بیییرای میییدتی در همییین عرصیییه ایفیییای وظیفییه نمیییود .آنچیییه از آثیییار
زخمیگریا باقی مانده ،این است که پای آسیبدیدها مقداری کوتاه است و در نتیجه کمکیم مییلنگید .قابی ییادآوری مییدانیم کیه در میتن
عربی کتاب ،اشتباها ا نام برادر دیگرم (محمد ابراهیم) که در روزهای او جهاد به شهاد رسید ،عنوان شده است که فکر میکینم از سیهو
ناق داستان باشد .لرا تعدی در عنوان و در قسمتهایی از داستان را الزمی دیدم( .مترجم)
.2اشاره است به پدر بزرگوارم مرحوم مال محمد اسماعی که از مجاهدین سابقهدار بود .وی پ از کودتای کمونیستی در کاب ،آن جیا را
ترک گفت و به صف جهاد و مبارزه پیوسیت .ییکبیار همیراه بیا بیرادر ارشید مولیوی فضی الکیریم کیه بعیداا بیه تیاریخ 7سینبله 1359بیه
شهاد رسید ،در زمان ترهکیی در محیب پی چرخیی زنیدانی شید و پی از میدتی آزاد گردیید .پیدرم در زمیان جهیاد بیه وعی و تبلییغ بیرای
مجاهدین میپرداخت و در طی آن مد ،یگانه برادر و دو فرزند خود را از دست داد( .مترجم)
.3از اظهارا خود عبدالغنی چنان برداشت میشود که تال او برای پیداکردن آب آشامیدنی ،مقدم بر هر تال دیگر بود( .مترجم)
59
آری ،او با این کارنامه درخشانش بهترین تفسیر عملی برای ایین آییه قرآنیی قیرار گرفیت کیه
میفرماید« :وما کان لنف أن تمو إال بإذن هللا کتابا ا ممجالا ،ومن یرد ثواب الدنیا نمته منهیا ،ومین
ی یرد ثییواب اآلخییرة نمتییه منهییا ،وس ینجزی الشییاکرین»( .آ عم یران )145 ،یعنییی هیییچ ک ی تییا آنکییه
دسییتور خییدا فییرا نرسیید ،نمیییمیییرد .هییر ک ی را اجل یی نوشییتهش یده اسییت .کسییی کییه پییادا دنیییا را
میخواهد ،ما برایش میدهیم و آنکه ثواب آخر را خواهان است ،از آن برایش میبخشییم و زود
است که ما مزد سسا گراران را عطا فرماییم.
قصهاحمدبیگ
ا
عبدهللا ان میگوید که من شخصا این قصه را از زبان خود احمید بییگ نییز شینیده ام .احمید
بیگ حکاییت مییکنید :مین در سیا 1984م در جرییان ییک زدوخیورد شیدید بیا رو هیا در قسیمت
حصارک پنجشیر ،جراحت برداشتم .نزدیکانم آمدند و مرا باالی چهارپایی غرض حمی و نقی مین
به جایی دیگر گراشته و به آن بستند .من توان حرکت از جیایم را نداشیتم؛ چیون از ناحییه پیا زخمیی
شده بودم .در اثنایی که مرا باالی شانههای خود حمی مییکردنید ،رو هیا میا را دیدنید و بالفاصیله
علیییه مییا آتییشبییاری کردنیید کییه در اثییر آن میین و چهییار نفییر همییراه میین همییه بییه زمییین افتییادیم .سییس
رو ها نزدیک آمدند ،ابتدا آن چهار نفر را از پا درآوردند و بعداا به سیراغ مین آمدنید و بیا مسلسی
باالی من شلیک کردند تا باالخره گمان کردند که من نیز از بین رفته ام ،اما از قضا بیه مین آسییبی
نرسید و رو ها دوباره به مواض خود برگشتند و من در چنان حالتی تنها ماندم.
پ از نیم ساعت بود که به قدر خدا خود را از ریسمانها رسته یافتم! اما هماندم در کنار
دریا قرار داشیتم کیه مییبایسیت از آن عبیور کینم ،ولیی مین کجیا و گرشیتن از درییا کجیا ! در چنیین
حالتی بازهم به فضی و مرحمیت خداونید ،پی از چنید لحظیه بییهوشیی خیود را بیر آن سیوی درییا
یافتم .سس آهسیتهآهسیته خیود را بیر روی زمیین کشییدن گیرفتم .هیر وقتیی کیه درد گرسینهگیی میرا
میآزرد ،خواب بر من غلبه میکرد و چون دوباره بیدار میشدم ،خیود را راحیت و سییر مییییافتم.
چند روز پ با قسمت دیگری از دریا در عرض راهم برخیوردم ،آنگیاه خیوابم بیرد و چیون بییدار
شدم ،خود را بر آن سوی دریا یافتم.
درسییت یییازده روز بعیید ،مقییدار نییاچیزی کشییمش پیییدا کییردم و آن را تنییاو نمییودم .بییه روز
سیزدهم بود که یک خانه سر راهم آمد .وقتی وارد آن شدم ،دیدم که از همه چیز خیالی اسیت بیهجیز
ظرفی کیه در آن مقیداری ماسیت بیود و مین آن را نوشییدم .در عیین روز بیود کیه مجاهیدین آمدنید و
سیری بیه آن خانیه زدنیید .وقتیی ناگهیان چشیم شییان بیه جسیم خیونآلییود مین افتیاد ،وحشیتزده شییدند و
یکباره پا به فرار گراشتند .من آنها را با صدای بلند به سیوی خیود فیرا خوانیدم و خیود را معرفیی
کردم تا باالخره مرا شناختند و دوباره برگشتند و از این سرگرشت من که به خواب و خییا محیض
میماند ،آگاه شدند و مرا نق دادند .وقتی من بعداا از این واقعه به مردم قصیه گفیتم ،در خیواب دییدم
که هاتفی به من میگوید :این سر را نباید فا میکردی! عبدهللا ان میگوید :احمد بیگ حاال سالم
و تندرست در میان مجاهدین بهسر میبرد.
قصهشهادتمحمدنعیم
قاری محیبالیرحمن از فرمانیدهان قیرهبیاغ بیرایم در پنجشییر چنیین حکاییت کیرد :بیاری ییک
مجموعیییه از مجاهیییدین بیییهشیییمو محمییید نعییییم بیییه شیییهاد رسییییدند .بیییرادر محمییید نعییییم در صیییدد
جستوجوی او شد تا باالخره جسد او را پیدا کرد .وقتی به او نزدیک شد ،دید که دست بر رخسیار
نهییاده در حالییت نشسییته جییان داده و هییردو چشییمش همچنییان بییاز اسییت ،انگییار کییه مییردم را نظییاره
میکند .در وهله نخست برای برادر چنان وانمود گردید که او زنده است ،لرا خطاب بیه او گفیت:
60
برادرم! ما تیا کنیون دنبیا تیو مییگشیتیم و گمیان مییکیردیم کیه شیهید شیده ای ،برخییز کیه بیرویم تیا
تشویش مادرم رف شده و دلش آرام گیرد .اما متوجه شد که هیچ حرکتی از او سیر نمییزنید ،آنگیاه
دریافت که جان سسرده است .برایش گفت :برادر شهیدم! اگر تو در ایین حالیت بمیانی ،میا را ییارای
دفن تو نخواهد بود .لطفا ا به پشت بخواب و دست و پاییت را همیوار کین! آندم همیه دیدنید کیه چنیین
کرد تا باالخره او را برداشتند و بردند .گفتنی است که عده زیادی از مجاهدین ،شاهد صیحنه بودنید
و همه آن را با چشم سر دیدند.
شهکاریاجل
صییوفی رسییو از فرمانییدهان اسییتالف بییرایم حکایییت کییرد :روزی طیییارا جنگییی دشییمن،
منیاطق مسییکونی را بمباردمیان کردنیید کیه در جریییان بمباردمییان ییک بمییب در نزدیکیی یییک تیین از
مجاهییدین منفجییر شیید و فشییار مییوج آن او را از زمییین برداشییت و تصییادفا ا بییاالی بییام خانییها زنییده
پرتاب کرد و هیچ صدمهای به حیا او نرسیاند .بیار دیگیر ،بمبیی در نزدیکیی ییک گیاو بیه انفجیار
درآمیید کییه مییوج آن ،گییاو را برداشییت و بییر بییام منییز صییاحبش فییرود آورد .اییین در حییالی صییور
گرفت که هییچ زییانی بیه گیاو نرسیید .وقتیی صیاحبش آن را دیید ،در حییر افتیاده بیود کیه ایین گیاو
چهگونه بر فراز این بام بلند فرود آمده است!
صوفی رسو عالوه نمود :ییکبیار میا کیه هفیت نفیر از مجاهیدین بیودیم ،در محاصیره شیدید
رو ها گیر آمدیم که از هر طرف ما را احاطه کرده بودند .آنگاه بر روی ما آتیش گشیودند کیه در
اثر آن پن تن ما به شهاد رسییدند و متبیاقی بیهشیمو خیودم از ایین خطیر جیدی ،جیان بیه سیالمت
بردیم .وقتی از صحنه برمیگشتم ،به لبا هایم متوجه شدم ،دیدم که بسیاری از قسمتهای لنگیی و
پیراهنم سوخته است.
61
درادامهسفر
یک شب را در اتاقی که سقف نهچندان بلند بیا سیر آدمیی تمیا مییکیرد ،بسییار بیه سیختی
سسری کردیم .در آن شب احمد شاه مسعود با صدیق چکری در فضای باز بیرون اتا خفتند .شد
سرما در اوج خود قرار داشیت ،بیه حیدی کیه آریینپیور تیا کیه بیه اولیین قرییه در راه ورسی بیه نیام
«ی پوخ» رسید ،نیرو و توان حرفزدن را از دست داده بود؛ چون تمام شب در راه بود.
بامداد با آب سردی که سط آن را یخ بسته بود ،وضو گیرفتیم .پی از ادای نمیاز در حیالی
که عقربک ساعت پن صب را نشان میداد ،بهراه افتادیم .من بر یک اسیپ زییندار کیه متعلیق بیه
مردی به نام درمحمد بود ،سوار شدم .باالخره بر کیوهی بیه اسیم «کوتی زرد» بیاال رفتییم کیه شیش
ساعت را دربر گرفت .با آنکه آسمان صاف و خورشید تابان بود ،اما هوا بیینهاییت سیرد و خنیک
بود .از فراز کوه به دره فرود آمدیم ،آنگاه برای نماز ظهر وضو گرفتیم .فقی خیدا مییدانید کیه تیا
چه اندازه سردی جانکاه ،ما را اذیت کرد و از جرعه تلخش به ما نوشاند .از خداونید مییخیواهم تیا
آن را بر دفتر نیکیهای مان ثبت کند .من چند لبا پشمین را بر زیر پیراهنم پوشیده و ییک جیوره
دستکش چرمی را به دست کشیده بودم.
در امتداد راه با دریایی برخوردیم که مییبایسیت از آن عبیور کیرد .در نیمیه آن درییا بیود کیه
ناگاه پای اسسی که من بر آن سوار بودم ،لغزید و روی هردو زانو نشست .من پیش خود میگفتم که
حتم یا ا بییه دریییا پ یر خییواهم شیید و از احتمییا ترشییدن لبییا هییایم خیلییی هییرا داشییتم؛ چییون در آن
صور تمام وجودم به قرص یخ مبید میگشیت ،امیا خیدا لطیف کیرد کیه اسیسم دوبیاره برخاسیت و
بهجز هردو پایم ،جای دیگری از بدنم به آب تما نکیرد .سیرانجام پی از آنکیه دوازده سیاعت را
بر پشت اسپ سسری کردیم ،به ساعت پن شام بیه قرییه یی پیوخ در امتیداد راه میا بیه سیوی ورسی
رسیدیم .من از شد رن و مشقتی که در طو راه بر سرم آمده بود ،بیهزودی بیاور نمییکیردم کیه
به آن جا رسیده باشم.
از بارگاه الهی تمنا دارم تا ما را مشمو کسانی گردانید کیه در ایین آییه قرآنیی از آنهیا تقیدیر
شده است« :ما کیان ألهی المدینیة ومین حیولهم مین األعیراب أن یتخلفیوا عین رسیو هللا وال یرغبیوا
بأنفسهم عن نفسه ،ذلک بأنهم ال یصیبهم ظمأ وال نصب وال مخمصة فی سبی هللا وال یطمون موطئا ا
یغی الکفار وال ینالون من عدو نیالا إال کتب لهم به عم صال ،إن هللا ال یضی أجر المحسنین .وال
ینفقون نفقة صغیرة وال کبیرة وال یقطعون وادیا ا إال کتب هللا لهم لیجزیهم هللا أحسن ما کانو یعملون».
(التوبة )121-120،یعنی مردم مدینه و اعرابیی را کیه در اطیراف ایشیان انید ،نرسید کیه از رسیو
خدا بازپ نشینند و خویشتن را از او دور دارند و بر او ترجی دهنید .ایین بیدان سیبب اسیت کیه بیه
ایشان هیچ تشنهگی و ماندهگی و گرسنهگی در راه خدا نرسد و به هیچ جایی قدم نگرارند که کافران
را به خشم آرد و از دشمن به چیزی نرسند ،جز اینکه بر آن ،کار نیکو برای ایشان نویسند که خیدا
مزد نیکوکاران را تباه نمیکند .هیچ خرجی نکنند خیواه کوچیک و خیواه بیزرگ و هییچ وادیای را
نسسرند ،مگر آن را برای شان نویسند تا خدا آنان را به بهترین کار شان پادا دهد.
در آن جا نماز شام و خفتن را یکجا بیه «جمی تقیدیم» ادا کیردیم .سیس خیودم را در حیالی
که از سردی و ماندهگی زیاد بهشد ذله شیده بیودم ،بیر بسیتر اسیتراحت انیداختم و چنیان بیه خیواب
عمیق فرو رفتم که بهجز دم صب ،بیدار نشدم.
***
بییه روز جمعییه مییمرخ 30سییستامبر 1988م پی از ادای نمییاز بامییداد ،یی پییوخ را بییه مقصیید
«ویغنان» تیرک گفتییم .ویغنیان عبیار از روسیتایی اسیت کیه در بلنیدی مشیرف بیر حیوض نیامدار
62
ویغنان که یک بند طبیعی به عمق تقریبا ا سه صد متر میباشد ،موقعیت دارد .اسپسیوار در ظیرف
نیم ساعت منز ،تنهیا ییک جانیب آن حیوض پهنیاور را مییتوانید طیی کنید کیه همیان جانیب بلنید آن
است .بر جانب دیگر آن ،آبشارهای د چسیسی بیه نظیر مییرسیند کیه از فیراز ارتفاعیا آن بیه زییر
میریزند و یک منظره بسیار د کش را ترسیم میکننید .چیه بهتیر اگیر از ایین آبشیارها بیرای تولیید
نیروی بر استفاده بهعم آید تا ساکنین منطقه از نعمت بر مستفید گردند.
صبحانه میا در آن جیا از گوشیت میاهی و گوشیت گنجشیک تهییه شیده بیود .میردم و مجاهیدین
منطقه ،این چیزها را معموالا از همان حوض شکار میکنند .شکار گنجشک در آن جا تقریبیا ا شیک
یک رواج عمومی را به خود گرفته است .در جریان صرف غیرا مین از احمید شیاه مسیعود پرسییدم
که شما در جریان جنگ ،مجروحین را به کجا انتقا میدادید وی گفت :بیمارستانهای ما عبار
بییود از همییان خیمییه و یییا مغییارهای کییه در سییاحه وجییود میییداشییت و یگانییه طبیبییی کییه بییه تییداوی
مجروحین میپرداخت و به امور بیمیاران و مجیروحین رسییدهگیی مییکیرد ،شخصیی بیه نیام داکتیر
سحر بود که آنهم چهار سا بعد از آغاز جهیاد بیه جبهیه آمیده بیود .پی از آن چنید داکتیر دیگیر از
فرانسه و غرب در صحنه حضور یافتند و تا حدی مشک ما ح شد.
مسییعود بییه ادامییه افییزود :از کشییورهای عربییی امییا ص یرف یییک طبیییب از کشییور عربسییتان
سعودی به نام داکتیر ابوبشیار بیه کمیک میا آمید و بی و غییر از او را میا تیا کنیون ندییده اییم .سیس
پرسیش بزرگیی را مطییرح کیرده ،گفیت :آخییر کجیا شیدند آنهمیه پزشیکان ،مهندسییین و دعیو گییران
منسوب به نهضت اسالمی به پاسخ گفتم :در ظرف بیست سا تمام ،نهضت اسیالمی در قیید و بنید
طاغوتیان بهسر برد .وقتی فرزندان نهضت از زندانها آزاد شدند ،دیدند که خانوادهها ازهم پاشیده،
پسیران همیه الابیالی و دختیران همیه بییسیر و بییپیا بیه خیابیانهیا راه یافتیه انید و از اسیالم هیم هییچ
نمیدانند و از اخال آن بهکلی فاصله گرفته اند .همسران خود را در خانههیای بیگانیه ،خیادم یافتنید
و خود زیر بار وامهای سنگینی که طی این مد طوالنی بهخاطر خیرج عییا شیان اخیر شیده بیود،
قرار گرفته بودند .لرا بسیاری از آنان در پی دریافت چارهای برای بازپرداخت دین خود شدند و در
کشورهای نفتی به کار و کسب پرداختند.
بازهم از یک طرف بهخاطر رستن از زیر بار قرض ،تیال مییورزیدنید و از سیوی دیگیر
جییایی بییه خییود جسییتوجو میییکردنیید تییا از چشییمدییید اسییتخبارا دولییتهییای حییاکم پنهییان و از شییر
سردمداران ظالم آن در امیان باشیند .بیاالخره محیی زنیدهگیی در شیبهجزییره عیرب و دو خلیجیی،
دستخو یک تحو چشمگیر گردید که در اثیر آن مییزان معاشیا و دسیتمیزد آنهیا بیاال رفیت و
هزینههای مالی شان فزونی گرفت و زندهگیی شیان قیرین نعمیت و فراوانیی گردیید و نفی هیا هیم بیا
آرامگرفتن در میان بسترهای نرم و مالیم و پیوستن به زندهگی سرشیار از نیاز و نعمیت ،بیه سسیتی
گرایید و تنآسایی برای شان پسندیدهتر شد .آنگاه بازگشت دوباره به وطن و زندهگیکردن با معا
نیییاچیز بیییر آنهیییا بسییییار گیییران جلیییوه نمیییود و فقییی تعیییداد کمیییی از آنیییان برگشیییتند .بیییرعالوه آنکیییه
سسریکردن روزگار طوالنی در زندان و هردم قرارگرفتن در معرض سیرکوبهیای پییهیم ،آنهیا
را از دستبردن به اسلحه بهشد ترساند؛ چیون اصیالا همیین سیالح بیود کیه آنهمیه رنی و عیراب،
زدن و کوفتنها را سبب شد و دوایر غربی و غربپرسیتان را کیه از اسیالم مسیل وحشیتزده شیده
بودند ،بر آن داشیت تیا دسیت از دامیان اذییت و شیکنجه آنهیا برندارنید و در هیر جیا آنیان را تعقییب
کنند.
مسعود گفت :خوب ،این امیر تنهیا مربیوط میشیود بیه بیرادران میا در مصیر ،پی کجیا شیدند
برادران ما که در سوریه و عرا بودند من گفتم :شیما میدانیید کیه فعالییت سیرکوبگرانه ظالمیان
بر ضد «اخوان» در هر سرزمینی که باشند ،پیوسته و یکنواخت جریان داشته اسیت و البتیه آنهیا
در ع یرا بیشتییر از مصییر ،سییرکوب گردیدنیید .مسییعود بییاز پرسییید :آیییا یییک نهضییت اسییالمی کییه
63
جهانشمو باشد ،نمیتوانست بیا ایین بزرگیی ییک مجموعیه از طبیبیان را کیه کیم از ده نفیر باشیند،
آماده ساخته و به میدان جنگ که از ده سا بدینسو ادامه دارد ،بفرستد ! این پرسش مسیعود واقعیا ا
مرا تحت فشار قرار داد تا باالخره به آن تسلیم شده ،گفتم :به راستی که آنها مقصر اند .باز عیالوه
نمودم که مشک دیگری که ما داریم ،این است که بسیاری از مسلمانها روی دو سبب با جبهه شما
همکاری نمیکنند:
.1تا کنون چهره واقعی این جبهه را درست نشناخته اند.
.2اکثر آنها وقتی به پشاور میآیند ،یک تصویر بسیار زشت و نامطلوب از جبهیه شیما بیه
آنان داده میشود.
مثالا من خودم اینک هفت سا است کیه در پشیاور بیهسیر مییبیرم ،بیا آنهیم فقی از سیه سیا
بدینسو میشود که من تو را درست شیناخته ام .پییش از آن امیا در اثیر تبلیغیا سیوئی کیه بیر ضید
شما جاری است ،تو به عنوان یک انسان غربگرا در نزد من مطرح بودی! آرینپور گفت :آیا این
نییو گمییانهییا خواهیید توانسییت کییه از بییازپر الهییی در روز قیامییت ،پیییشگیییری کنیید آیییا شییما
نمیتوانستید کسی را به طرف ما بفرستید تا از حقیقت امر ،آگاه تان سازد !
***
پ از آنکه صبحانه را در قسمت ویغنان صیرف کیردیم ،کیاروان میا از کنیار همیان حیوض
خییو منظییر ،آرامآرام بییه صییوب ورسی حرکییت کییرد .در یییک طییرف میین سییایف رئییی اطالعییا
جمعیت و در جانب دیگرم سعدالدین که یک تاجر است ،قیرار داشیتند .آقیای سیعدالدین در ایین سیفر
هردم به خیدمت میا حاضیر بیود و میا را بسییار نیواز کیرد .وی انسیانی تنومنید و بلنیدقامت اسیت.
هرگز ندیدم که از خدمت و حرکت ،خسته شیده باشید .هیر لحظیه از حیا میا مییپرسیید .مین بیرایش
گفتم :تو که با جان و ما در خدمت این جهاد قرار داری ،هر وقت که تو را میبینم به ییاد یکیی از
دوستان خویش در عمان میافتم که نامش سعدالدین الزمیلیی بیود و مثی شیما بیا جیان و میا در راه
دعییو خییدمت میییکییرد .وی ضییمن صییحبتهییایش گفییت :آب اییین حییوض در موسییم زمسییتان ،چنییان
یخبسته میباشید کیه میردم و حیوانیا از بیاالی آن مییگررنید .آقیای سیایف حیرفهیای سیعدالدین را
برایم ترجمانی میکرد.
سرانجام بر بلندیهای مشرف به ورس رسیدیم .آنگاه متوجه شدیم که فرماندهان شما همه
از نواحی مختلف بهویژه از تخار به آن جا ریخته اند تا از استاد ربانی پریرایی بیهعمی آورنید .مین
از اسسم پییاده شیدم تیا بیر ایین جمعییت فرمانیدهان کیه بیا دریشییهیای نظیامی در انتظیار رهبیر خیود
نشسته بودند ،سالم دهم .آقای مجاهد امییر والییت تخیار در حیالی کیه بیر عصیاچوبش لنگیر انداختیه
بییود ،بییا مییا یییکجییا در حرکییت شیید .مییال ودود ،سییرمعلم طییار و اکییرامالییدین نیییز در جم ی پرشییور
فرماندهان حضور داشتند و ما با آنها احوا پرسی کیردیم .پیرچمهیای سیبز کیه بیا جمیال قرآنیی و
عبارا تکریم و ترحیب مزین شده بودند ،به اهتزاز درآمده بودند .صفوف منظم مجاهدین کیه نیور
عز و سربلندی را تا به نهانخانه د انعکا مییداد و امییدواریهیا را سیر از نیو تیازه مییکیرد،
منظره د کشی را ترسییم کیرده بیود .جمعییت پرازدحیام اهیالی کیه متشیک از پییر و برنیا ،دهقیان و
دانشمند بود؛ چون سی بر گرد ما موج میزد .پیشاپیش ما میوتری بیه حرکیت افتیاد کیه از فیراز آن
آهنگ ترانهها و سرودهای حماسهآفرین بر گو ها طنینافگن بود .کاروان موترهایی که دستههای
مجاهدین را حم میکردند ،بسیار به زحمت در میان جمعیت مردم که از هر گوشیه و کنیار هجیوم
آورده بودند ،ره میگشود.
باالخره به همان مدرسهای رسیدیم که مراسیم پیریرایی میا در آن جیا ترتییب یافتیه بیود .آنگیاه
سید اکبر از روشنفکران مجاهدین ،طی سخنانی از تشریفآوری مهمانان اظهار امتنان نمود و بیه
آنها خو آمدید گفت .متعاقبا ا اسیتاد ربیانی سیخنرانیا را اییراد نمیود و بعیداا مین نییز سیخنرانی
64
مختصری داشتم .تیا آنکیه وقیت نمیاز جمعیه فیرا رسیید و همیه نمیاز را بیه امامیت اسیتاد ربیانی ادا
کردیم و بعداا غرا صرف نمودیم.
مییین در همیییان روز (جمعیییه 30سیییستامبر 1988م) بیییا آمیییر عبیییدالحی حیییقجیییو ،ییییک تییین از
فرماندهان بلندپایه جمعیت اسالمی در والیت بغالن ،مالقاتی داشیتم کیه طیی آن سلسیله پرسیشهیا و
پاسخهایی میان من و او به شرح ذی مطرح شد:
من :چند نفر مسل دارید
حقجو :هفت هزار نفر.
من :از فتوحا اخیر تان به من بگویید
حقجو :در استقامت «حسنتا » حدود ده کیلومتر پییشرفیت داشیتیم .ایین منطقیه در نزدیکیی
شهر کهنه بغالن موقعیت دارد .ما اصالا پالن داشتیم تا در خود شیهر کهنیه نفیوذ کنییم ،امیا وقتیی از
آمییدن شییما اطییال یییافتیم ،از ادامییه عملیییا صییرف نظییر کییردیم و بییه خییدمت شییما آمییدیم .در شییهر
پ خمری به تعداد هفتاد سرباز دشمن همراه با اسلحه دستداشته شان به مجاهدین پیوستند.
من :آیا میتوانید پیشبینی کنید که بغالن چه وقت سقوط خواهد کرد
حقجو :شک نیست که بغالن از لحاظ موقعیت استراتیژیکیا شهری است که کمونیستها
به آن اهمیت زیادی قای اند و بسیاری از فرماندهان روسی و داخلیی در آن جیا مسیتقر انید .شیاهراه
بزرگ ملی که حیرتان و کاب را بههم وص میکند و همچنان سرک عمومی دیگر که از شبرغان
به کاب میپیوندد ،هیردو از راه بغیالن مییگررنید .از ایینرو انتظیار مییرود کیه رو هیا بیهخیاطر
فراهمسازی زمینه مساعد برای خروج شیان از افغانسیتان ،تیا آخیرین لحظیه بیه محافظیت از بغیالن
بسردازند و با کما جدیت و آمادهگی از آن دفا کنند.
من :در مورد کیلهگی و عملیا مجاهدین در آن جا چه گفتنی دارید
حقجو :کیلهگی میزبان یکی از پایگاههای مهم رو ها بوده و در آن جا دیسوی بزرگی است
که ضروریا و لوازم بسیاری از جبها دشمن مینجملیه بغیالن ،کنیدز ،تخیار ،بدخشیان ،فارییاب،
مزارشیریف ،سیمنگان و بییاالخره تمیامی سییمت شیما از همییان جیا تییأمین مییگییردد .کارگیاه بییزرگ
رو ها برای مهما ثقیله نیز در آن جا قرار دارد .باری ما با یکی از سساهیان ارتش شوروی کیه
از کشییور مسییلمان تاجیکسییتان بییود ،در تمییا شییدیم و بییا او در مییورد همکییاری بییرای تخریییب آن
پایگاه ،تفاهم نمودیم .باالخره به این نتیجه رسیدیم که علیه پایگاه حملیه کنییم .شیبی را کیه قیرار بیود
عملیا در آن انجیام شیود ،مشیخص نمیودیم .مسیئولیت منفجرکیردن دیسیو را بیه عهیده او سیسردیم و
قرار شد تا پ از انجام این وظیفه ،وی به طیرف میا فیرار کنید .وقتیی شیب عملییا فیرا رسیید ،میا
پایگاه را به محاصره کشیدیم و برادر تاجیکی ما نیز مأموریتش را انجام داد ،اما خود طی آن به
شییهاد رسییید .رو هییا سراسیییمه از خییوابگییاههییای شییان پراکنییده شییدند و هرکییه بییه هرسییو فییرار
میکرد .در آن حادثیه در حیدود هیزار نفیر آنهیا کشیته شیدند و حیوالی هفیت صید و بیسیت تین میواد
ذخیرهای شان نیز از بین رفت.
من :شنیدیم که رو ها در این اواخر ،داخلیها را به فرو میرسانند .آییا ایین خبیر صیحت
دارد
حقجو :آری ،من خودم دقیق به یاد دارم که یکی از قوماندانان مجاهدین به نام محمد صیدیق
دو تن از کمونیستان بلندرتبه را در بد دوازده هزار افغانی از رو ها خریداری نمود تا هردو را
به قت برساند .آنگاه نزدیکان آنها از قضیه اطال یافتند و در تال بیرای رهیایی آنهیا مبلیغ پین
صد هزار افغانی به وی دادند و آن دو را بازپ گرفتند.
***
65
شیییبهنگیییام راه خانقیییاه (مرکیییز ورسییی ) را پیمیییودیم .وقتیییی بیییه دروازههیییای شیییهر رسییییدیم،
تیراندازیها و رسامپرانیها کیه بیه رسیم شیادی و اسیتقبا از مقیدم میا صیور مییگرفیت ،شیور و
هلهلهای را در فضای منطقه خلق کرده بیود .در بحبوحیه ایین جیو و خیرو روحافیزا ییکدسیت
وارد شهر گردیدیم .مردم شهر بیه پیریرایی میا آمیده بودنید .کیاروان میا کیه متشیک از موترهیا بیود،
همچنان به حرکت خود ادامه میداد .در پیشاپیش قافله ،موتری در حرکت بود که هیردم گیو هیای
ما را با آهنگ د نواز ترانههای جهادی که از فراز آن سروده میشد ،نواز میداد .در ایین مییان
ترانهای که بیشتر تکرار میگردید ،مطل ا چنین بود:
رانیم بیرون از خاک کشور ما دشمنان را سنگر به سنگر
هللا اکبر ،هللا اکبر
آمریت منطقه ورس را شخصی به نام آمرمجاهد به عهده دارد .وی جوانی است که عمیر
از سی سا تجاوز نمیکند .راننده موتری که ما را حم میکرد ،مال عبدالودود بیود .وی آن میوتر
را قبالا از تالقان به غنیمت گرفته بیود کیه در اصی متعلیق بیه ییک عضیو بلندرتبیه خیاد بیوده اسیت.
عبدالودود آقای قوم خود است .در امتداد راه توقف مختصری نیز داشتیم که طی آن موفق شدم تا با
برادر عبا لیبیایی کیه تیازه از شیهر مزارشیریف برگشیته بیود ،دییدار کینم .وی از فیت کنیدز و از
عارف خان آمیر جبهیه کنیدز بیرای میا صیحبت کیرده ،گفیت :داکتیر نجییب رئیی دولیت ،نیواری را
عنییوانی عییارف خییان فرسییتاده کییه در آن گفتییه اسییت« :مییا حاضییریم تییا هرچییه از مییا و ثییرو
میییخییواهی ،برایییت بییدهیم و اگییر خییو داری کییه تمییام اختیییارا کنییدز بییه دسییت تییو باشیید ،بییازهم
اشکالی ندارد ،اما به این شرط که از تهاجم علیه قو های ما دست برداری».
در طییو راه همچنییان بییا قومانییدان مسییلم کییه یییک تیین از فرمانییدهان مشییهور جهییاد اسییت،
برخوردم .وی تقریبا ا بیست و شش سا عمر دارد و جوانی است که صدها تانک و موتر دشیمن را
به آتش کشیده است .من پیش از این در خصوص کارنامههای او بسییار مییشینیدم ،لیرا خیلیی شیایق
دیدار او بودم .وقتی در ورس وارد اقامتگاه موقت خود شدیم ،استاد ربانی ،قوماندان پناه را برایم
معرفی نمود .وی همان فرماندهی است که مرغ دلیم از همیه بییشتیر بیه هیوای دییدار او پیر مییزد.
قهرمانیهیای خیار العیاده او زبیانزد همیه مییباشید .دولیت کمونیسیتی از دسیت او بیه تنیگ آمیده و
همواره از او مینالد .وقتی در سالنگ بود ،نامهای از طیرف داکتیر نجییب دریافیت کیرد کیه در آن
از وی خواهش شده بود تا از حمله بر کاروانهای کمکرسانی که از گررگاه سالنگ رد میشیوند،
دست بکشد و دولت متقابالا حاضر است تا هرچه از ما و ثرو میخواهد ،برایش بسردازد.
یکی از کسانی که در آن جیا بیا وی سیرخوردم ،فرمانیده خوردسیالی بیه نیام حبییبهللا بیود کیه
فرماندهی دشت ارچی از ولسوالیهای کندز در نزدیکی دریای آمو را به عهده دارد .وی در حیالی
که عمر از بیست و یک سا تجاوز نمیکرد ،این منطقه را از چنگا دشمن آزاد ساخته بود .در
همیییین شیییب بیییا قیییاری رحمیییتهللا از فرمانیییدهان والییییت کنیییدز نییییز سیییرخوردم .وی در بخشیییی از
صحبتهای خود چنین یادآور شد :در حا حاضر به استثنای مرکز شهر ،باقی همه مناطق مربوط
به والیت کندز که شام پن ولسوالی و یک عالقهداری میشود ،در کنتیرو مجاهیدین قیرار دارد.
تنها مرکز والیت کندز به دست دولت باقی مانده و ب .با آنهم مأمورین دولت نمیتوانند در دفاتر
خییویش کییار کننیید؛ چییون مجاهییدین کلیییه لییوازم و مایحتییاج دفییاتر و دوایییر دولتییی از مییوتر و چییوکی
گرفته تا فر و ظرف و غیره را با خود برده اند.
استاد ربانی گفت :اخیراا مجاهدین در استقامت جوزجان ،دست به ییک عملییا سینگین علییه
دشمن زدند که در نتیجه آن به تعداد صد عراده وسای جنگیی دشیمن از قبیی تانیک ،میوتر و غییره
که همه به صوب فاریاب در حرکت بودند ،منهدم گردیدند .مجاهدین به نوبه خود غنایم بسییاری بیه
دست آوردند که در میان آنها یک دستگاه بزرگ بیسیم که حتی خود حکومیت کابی آن را نیدارد،
66
نیز بود .مسعود گفت :اخییراا دولیت پیشنهیادی بیه میا اراییه داده مبنیی بیر ایینکیه قیدر در سیاحا
پروان و کاپیسا میان ما و آنها تقسیم شود .قاری رحمتهللا نیز از عین پیشنهاد دولت در اسیتقامت
کندز ،خبر داد .آنگاه استاد ربانی کیه جیدی شیده بیود ،گفیت :ایین همیه در واقی ییک نیرنیگ بسییار
خطرناک است که معموالا کمونیستها آن را بهکار میبرند .رو ها عین فریب را در ماورا النهر
بر ضد مجاهدین بهکار بستند؛ قسمی که بهترین جوانان را در بخارا و خیوه برگزیدند و آنها را به
قدر رساندند .سس با پخش و نشر شایعا و افتراها در صدد بدنامی آنان در میان خود مجاهدین
شدند و باالخره سایرین را علیه آنها شوراندند .این همه سبب شید تیا مجاهیدین بیه دسیت خیود ،ایین
جوانان را که تا دیروز هریک قدوه و نمونه بودند ،به قت برسانند.
***
پ ی از ادای نمییاز خفییتن بییود کییه عبییدهللا ان ی نییزد میین آمیید و گفییت :قییرار اسییت همییراه بییا
آمرصاحب به سوی «ایبرو» برویم .باالخره بر یک موتر جیپ غنیمتی سوار شدیم و در حیالی کیه
دکتور نجیب و صدیق چکیری نییز میا را همراهیی مییکردنید ،از همیان جیادهای کیه تیازه بیه وسییله
اسیران با همکاری اهالی منطقه احداث شده بود ،بهراه افتیادیم .در آن جیا معمیوالا بخیش بزرگیی از
کارهای شاقه توس اسرای دشمن انجام میپریرد .در امتداد آن راه ،بعضی از خموپییچهیایی هیم بیه
نظر میرسد که گرشتن از آن حتی با پای پیاده بر انسان گران میافتد.
در طو راه ،مسعود راج به حکم موسیقی نظامی در شر از من سوا کرد .مین بیه پاسیخ
گفتم :رسو خدا در حدیثی به روایت بخاری میفرمایند« :در میان امتم کسانی خواهند بود که زنا،
ابریشم ،ساز و سرود و میگساری را حال میپندارند» .لرا به استثنای دهی زدن در وقیت کیارزار
و مراسییم عروسییی ،بییاقی همییه آال موسیییقی حییرام و ناجییایز اسییت .البتییه وقتییی خداونیید شییما را بییه
پیروزی رساند و زمام امور را به دست شما سسرد ،آنگاه شیما مجلی قضیا و مراجی فتیوا خواهیید
داشت که در هر مورد و هر مشکلی که در راه دولت اسالمی پییش آیید ،فتیوا صیادر خواهید کیرد و
حکم شر را در خصوص آن بیان خواهد داشت .توصیه من برای شما این اسیت کیه در خصیوص
مسایلی که به نحوی مشتبه باشد ،قسمی که جنبه ح و حرمیت آن واضی نباشید ،از دقیت و احتییاط
الزم کار گیرید .در حدی نبیوی وارد اسیت« :حیال و حیرام هیردو آشیکار انید ،امیا در مییان آنهیا
اموری اشتباهی و پوشیده است .پ هرکه از موارد پوشیده کنارهگیری کرد ،یقینا ا که دین و آبروی
خود را از آلودهگیها رسته است و اما آنکه از آن دوری نجست ،پ بعید نیست کیه گرفتیار حیرام
شود» .همچنان قاعده اصولی است که رهیدن از موارد اختالفی ،بهتر است.
به ادامه افزودم :اگر اراده خداوند رفته بود که حکومیت اسیالمی بیه دسیت شیما در افغانسیتان
قایم شود ،پ بر شما است تا دقت و احتیاط الزم را در هر کار و هر گامی مراعا کنیید و بیهجیز
در موارد ضرور ،به شبها رو نیاورید .شما خیود مییدانیید کیه میردم در سراسیر جهیان اسیالم،
همه چشم به شما دوخته اند و هر کی بیا ییک جهیان شیو و رغبیت منتظیر اسیت تیا برپیایی دولیت
اسالمی را که به بهای خون ییک و نییم میلییون شیهید بیه دسیت خواهید آمید ،در سیرزمین افغانسیتان
شاهد باشد.
در امتداد راه گهگاه چشمم به پرتگاههای عمیقی میافتاد که کنارههیای راه را بییمنیاک سیاخته
بود .با خود میگفتم که اگر راننده موتر در همچو جیایی بیه غفلیت درافتید و ییا خیود میوتر را خللیی
رسد ،چه پیش خواهد آمد ! اتفاقا ا اندکی پیش از آنکه به مح اصلی برسیم ،در یکیی از بلنیدیهیای
راه ،موتر ما از حرکت بازماند و نتوانست که بلنیدی راه را طیی کنید .ناگهیان چیرخهیایش بیه عقیب
گشت و چنان رو به پشیت مییرفیت کیه از هرچیه در راهیش مییآمید ،رد مییشید تیا بیاالخره بیا کیوه
تصادم کرد و همان جا ایستاد .آندم مسعود و عبدهللا ان هردو از موتر پیاده شدند و پ از معاینه
67
مح واقعه در میان خود گفتند :خدا را سسا که موتر همین جا توقف کرد؛ چون اگر نیم متر دیگر
عقب میرفت ،همه ما را به پرتگاه عمیقی که تقریبا ا سه صد متر عمق داشت ،میافگند.
من از مسعود در مورد سارنوا محمود و بسیمهللا خیان پرسییدم ،وی گفیت :سیارنوا محمیود
سرپرست برحا پنجشیر است و سی و شش سا عمر دارد .او در وقت دانشگاه او نمیره عمیومی
بود .بسیاری از کسانی که از نزدیک با وی آشنایی دارند ،از تقوا و پارسایی او یاد میکنند؛ قسیمی
که بیه هنگیام شینیدن آییا قرآنیی اشیک از چشیمانش سیرازیر مییشیود .وی در امیر اداره پنجشییر،
موفق است .قوماندان بسمهللا خیان شخصییتی اسیت کیه اسیتعداد آن را دارد تیا بیر سیه هیزار مجاهید،
فرمانروایی کند .وی در حا حاضر ،نایبامیر پروان و کاپیسا میباشد.
وقتی ما در بازارک بیودیم ،بسیمهللا خیان بیه میا خیدمت مییکیرد .وی از اخیال نیکیو و همیت
عالی برخوردار است.
68
دیداربااحمدشاهمسعود
درست پ از نیمههای شب بود که به قسمت ایبرو /فرخیار مواصیلت نمیودیم .در ایین سیفر،
دکتییور نجیییب سرپرسییت کمیتییه سیاسییی ،عبییدهللا ان ی و محمیید صییدیق چکییری نیییز مییرا همراهییی
میکردند .ساکنین این دهکده تقریبا ا ده فامی بیش نبودند .ما در منز کاکا تاجالدین دستیار باوفای
مسعود ،رحی اقامیت افگنیده و شیب را در آن جیا بیه خیوبی گررانیدیم .فیردا صیب میمرخ 20صیفر
1409هـ مطابق با 1اکتوبر 1988م پ از آنکه صبحانه را صرف کردیم ،با احمد شاه مسعود
گرم صحبت شدم .او با گشادهروییی بیینظییری بیه سیخنانم گیو فیرا نهیاده و بیه پرسیشهیایم پاسیخ
میداد.
مسییعود در مییورد احییوا شخصییی خییود چنییین یییادآور شیید :نییام میین احمیید شییاه اسییت .کلمییه
«مسعود» که اینک شک تخلص را به خود گرفته اسیت ،در هنگیام هجیر در پشیاور پاکسیتان بیر
اسم اصلی من عالوه گردید .در آن جیا نظیر بیه مالحظیا امنیتیی مییان خیود مقیرر داشیته بیودیم تیا
هریک باید نامی غیر از نام اصلیا به خود انتخیاب کنید .مین بیه نوبیه خیود عنیوان «مسیعود» را
برگزیدم که پ از آن به من احمد شاه مسعود گفتند.
نام پدرم «دگروا دوست محمید» اسیت کیه حیاال هشیتاد و هفیت سیا عمیر دارد و در تقیوا و
پارسایی مشهور است .از وقتی که بیه ییاد دارم ،او همیواره بیه نمیاز تهجید و نمیاز باجماعیت ،پابنید
بوده است .موقف پدرم در قبا جهاد همیشه مثبت بوده و او بود که مرا همواره بیه جهیاد و مبیارزه
بر ضد حکومت داود تشویق میکرد و هم او بود که چهره واقعی داود خان را با آنهمیه زشیتی در
ذهن من تصویر نمود .وقتی که ترهکی به قدر رسید ،پیدرم بعضیی از پیالنهیای نظیامی را بیرایم
شرح مییداد و میرا بیه اتخیاذ برنامیههیای دفیاعی توصییه مییکیرد .میادرم در زمیان داود خیان و در
حالی که خودم افغانستان را ترک گفته و به بیرون از کشور متواری شده بودم ،از دنیا رفت .وقتیی
من دوباره از پشاور به وطین برگشیتم ،متوجیه شیدم کیه میادرم پیدرود حییا گفتیه اسیت .مین دارای
چهار برادر میباشم که عبار اند از :احمد ضیا ،احمد ولی ،محمید یحییا و دیین محمید کیه توسی
اجنتهای رژیم کاب در پشاور اختطاف گردید.
قریییه مییا «جنگلییک» نییام دارد کییه در آن دسییتکییم چهی خییانواده سییکونت میییکننیید و یکییی از
روستاهای آشنا با فرهنگ و تمدن است .من (نویسنده) خودم آن قریه را دیدم که کیامالا خیراب شیده
بود .در فاصله میان این قریه و قریه مجاور آن به نام «ملسسه» حیدود سیه صید وسیای تخرییبشیده
نظییامی از قبیی تانییک و مییوتر و غیییره را تماشییا کییردم .مسییعود بییه ادامییه افیزود :قریییه جنگلییک کییه
زادگاه من میباشد ،یکی از قریههایی است که کمونیستان زیادی از آن ظهور کرده اند .تنهیا فامیی
ما با چند خانواده دیگر بود که التزام خود به اسالم و شریعت را همچنان حف کردنید ،در حیالی کیه
سایر ساکنین منطقه همه به اینکه منسوب به ایدیولوژی کمونیزم اند ،افتخار میکردنید .بسییاری از
سردمداران کمونیزم از همین قریه بوده اند که شام افراد ذی میشوند:
.1یییون اکبییری کییه در رشییته فیزیییک هسییتهای دکتییورا دارد و فعیالا اسییتاد دانشییگاه کابی و
دارای شنا نامه سرخ که ویژه سران کمونیست است ،میباشد .او چندین برادر دارد که
همییه کمونیسییت انییید .یکییی از بیییرادرانش ماسییتری خییود را در روسییییه گرفتییه و بیییرادر
سیومیا حامی شیهاد نامیه دکتیورا از انگلسیتان مییباشید .بیرادر چهیارمیا یکیی از
افسران ارتیش حکیومتی بیوده و بیرادر پنجمییا از انسیتیتو پیولیتخنییک کابی فیارغ
اسییت و فع یالا در پشییاور بییه حی ی حلقییه ارتبییاط میییان کمونیسییتان در پشییاور و انگلسییتان،
فعالیت دارد.
69
.2گ ی محمیید کییه بییه حی ی اسییتاد کمونیسییتهییا در ارتییش خییدمت میییکنیید و بییه لقییب «پییدر
کمونیزم» مشهور اسیت .وی همچنیان در ثانوییه حربیی اسیتاد بیوده کیه بخیش بزرگیی از
خردضابطان ،زیر دست او آموز دیده اند.
.3هادی کریم که فارغالتحصی فاکولته شرعیا میباشد .وی در زمان ظاهرشیاه ،زنیدانی
شد و بعداا به حزب کمونیست پیوست .باری داکتر نجیب منصب وزار عدلیه را به وی
پیشنهاد کرد ،اما او نسریرفت.
بدین ترتیب ،تقریبا ا شصت و چهار نفر از کمونیستان بلندپایه و حوالی شصت تا هفتاد ضاب
در ارتش که همه تحصی یافته روسیه اند ،از قریه جنگلک میباشند.
مسعود در خصوص آموز خود چنین یادآور گردیید :پیدرم صیاحبمنصیب و افسیر نظیامی
دولت بود .بنا ا به هر منطقهای کیه او توظییف مییگردیید ،خیانواده میا نییز بیه آن جیا منتقی مییشید.
زمانی که پدرم در کاب اقامت گزید ،من هشیت سیا عمیر داشیتم و در آن جیا بیه فراگییری در و
تعلیم آغاز نمودم .دوره ثانوی را در لیسه استقال که زبان فرانسهای به حی زبیان خیارجی در آن
جا تدری میشود ،به پایان رسانیدم.
پ از فراغت از لیسه متوجه شدم که کمونیستها دارند نفوذ خود را در میان نس جوان بیه
تدری گستر میدهند و افکار و اندیشههای جوانان را به خیود جیرب مییکننید .ایین جیا بیود کیه بیا
تأسی از درک مسئولیت و بهخاطر مقابله با این خطر روزافزون ،در حید تیوان خیود دسیت بیه کیار
شییده ،ابتییدا یییک ات یا را در شییهر کاب ی بییه کرایییه گییرفتم و بییه تییدری ریاضیییا بییرای جوانییان و
دانشآموزان پرداختم .این امر در واق فرصت مناسبی به دسیتم داد کیه مییتوانسیتم از خیال آن بیه
تلقین آموزههای دینی و اسالمی به جوانیان بسیردازم .سیس متوجیه شیدم کیه قرییه میا در پنجشییر از
همه بیشتر با این مشک مواجه بوده و به این نو تال ها نیازمند است ،لرا عیین فعالییت را بیه آن
جا کشاندم که در اثر آن کمونیستها به تنگ آمدند تا باالخره همزمان با بهپییروزیرسییدن کودتیای
داود خان ،مان ادامه آن شدند.
***
مسعود میگوید :کودتای برج سرطان سا 1352داود خان در واق حیثیت ییک واکینش در
برابر بروز روزافزون فعالیتهای اسالمی در افغانسیتان مخصوصیا ا در دانشیگاه کابی را داشیت و
به دخالت و همکاری مستقیم رو ها طراحی شده بود .داود خان به شوروی تعهد سسرده بود تیا در
جهت سرکوبی نهضت اسالمی در افغانستان فعالت نماید و این تعهد را قویا ا به منصه اجرا گراشت.
این جا بود که نهضت اسالمی در موقف تضاد و تنش با رژیم داود خان قرار گرفت.
البته خدا خواسته بود که مین پیونید عمییق و دوسیتانهای بیا انجینیر حبییبالیرحمن شیهید ،امییر
عمیومی نهضییت اسیالمی ،داشییته باشیم .دوسییتی و پیونید میین بیا او تنهییا بیه انگیییزه اخیو اسییالمی و
همسانی در هدف دعو و ایدیولوژی ،شک گرفته بود؛ برعالوه آنکه هردو ییکجیا در انسیتیتو
پولیتخنیک که از طرف رو ها و به زبان روسی بود ،در میخواندیم .وی از چنان جایگاهی
در میییان جوانییان منسییوب بییه نهضییت اسییالمی برخییوردار بییود کییه همییه او را بییه مثابییه «سیییدقطب
افغانستان» تلقی میکردند.
در اوج تحوال پی از پییروزی کودتیای داود خیان ،روزی حبییبالیرحمن بیه مین گفیت :میا
ناگزیریم تا در میان ضابطان و افسران ارتش به نف خود فعالیت کنییم تیا مگیر آنهیا در برابیر ایین
طاغو سرکش بتوانند کاری را از پیش ببرند .معلوم است که اکثرییت افسیران و صیاحبمنصیبان
ارتش از پنجشیر اند ،لرا خواهشمندم تا مرا با بعضی از آنهیا معرفیی نمیوده و تمیا میرا بیا آنیان
برقرار سازی .من هم به نوبه خود چنین کردم و باالخره طیی چنید میاه هیردو بیا برخیی از عناصیر
پاکد ارتش ،رفتوآمید داشیتیم .در یکیی از روزهیا وی نیزد مین آمیده ،گفیت :قصید دارم تیا بیرای
70
مدتی پنهان شوم و سس دوباره به سوی شما برخواهم گشت .البته همزمان با آن بود که حکمتیار و
داکتر عمر هردو از زندان ،آزاد گردیدند .آنها به اتهام قت یک دانشجوی کمونیسیت در دانشیگاه،
زندانی شده بودند و تقریبا ا یک و نیم سا در زندان بهسر بردند.
در این جا من (نویسنده) سخنان مسعود را قط کرده ،خطیاب بیه او گفیتم :میا دارییم تیاریخ و
سرگرشت نهضت اسالمی را ثبت میکنیم و شما از آنچه میگویید ،در پیشگاه خدا مسیئو خواهیید
بود .امیدوارم تا حقیقت را آنچنان که هست ،گرچند بیه زییان شیخص شیما هیم باشید ،بیازگو نماییید.
مسعود گفیت :از خیدا امیید دارم تیا نیه چییزی بیر آن تصیویر واقعیی کیه در ذهین دارم ،بیفیزایم و نیه
چیزی از آن بکاهم.
سس به طبقهبندی فرزندان نهضت اسالمی کشور پرداخته ،گفیت :طبقیه نخسیت و پیشیاهنگ
در نهضت اسالمی از استادانی همچیون پروفیسیور غیالم محمید نییازی ،اسیتاد برهیانالیدین ربیانی،
استاد عبد رب الرسو سیاف ،غالم ربانی عطیش و مولوی حبیبالیرحمن تشیکی یافتیه بیود .طبقیه
بعییدی آن را دانییشجویییان ورزیییده و متحییرک بییهشییمو عبییدالرحیم نیییازی ،انجینییر حبیییبالییرحمن،
گلبدین حکمتیار ،سییفالیدین نصیر ییار ،داکتیر عمیر ،عبیدالقادر توانیا و سیید نیورهللا عمیاد تشیکی
میدادند .در طبقه سوم آن ،کسانی چون سیدعمر از کندز ،شارقی که در پشاور به شیهاد رسیید و
غالمحضر و امثا آنها قرار داشتند .من (نویسنده) از جیایگیاه خیود در ایین طبقیا پرسییدم،
گفت :مرتبه من از همه ناز تر بود.
مسییعود میییافزاییید :قومانییدان قییوای زرهدار مییاحو قصییر ریاسییت جمهییوری در آن زمییان،
شیرعلی نام داشت .وی جمعا ا سی عیراده تانیک بیا سیی وسیای جنگیی دیگیر در اختییار داشیت و بیا
انجینر حبیبالرحمن در تما بود .آنها در تفاهم باهم راهاندازی یک کودتای مشترک بر ضد داود
را تدارک دیدند تا باالخره روزی کیه قیرار بیود کودتیا در آن صیور گییرد ،نزدییک شید .مین نیزد
حبیبالرحمن رفتم و برایش پیشنهاد نمودم تا چند نفر مسل به حی محاف با خود داشته باشد ،اما
او نسریرفت و در توجیه آن گفت که این کار منجر به جلب توجیه دولیت خواهید شید و میا را بییشتیر
در معرض خطر قرار خواهد داد .برایش گفتم :پ حد اق باید تا پییش از راهانیدازی انقیالب ،خیود
را مخفی سازی .بازهم نسریرفت؛ چون به اعتقاد او این کار سبب خواهد شد تا پیالن اصیلی میا افشیا
شود .چند روز بعد ،وی نزدم آمد و گفت که مییخواهید بیه طیرف خیرخانیه بیرود .از ایین موضیو
عالوه بر من ،عبدالصبور و سیدعمر کندزی را نیز در جریان قرار داد .ما بیه نوبیه خیود ایین خبیر
را کتمان نمیوده و قیرار میا بیر آن شید تیا هییچ کی را از آن مطلی نسیازیم .در آن روزهیا سییدعمر
تظاهراتی را بر ضد دولت در والیت کنیدز سیازماندهیی کیرده بیود کیه نتیجتیا ا تحیت پییگیرد دولیت
قرار داشت و در کاب متواری بود.
شبی من و سییدعمر در منیز عبدالصیبور نشسیته بیودیم کیه ناگهیان کسیی دروازه را کوفیت.
وقتی دروازه را باز کردیم ،متوجه شدیم که حکمتیار با موترسایکیلش در حالی کیه شیا سییاهی را
بر گرد خود پیچانده بود ،ایستاده است .وی بسیار آشفته به نظر میرسید و با عجله از ما پرسید کیه
حبیبالرحمن کجا است عبدالصبور بیرایش گفیت کیه او را چیه کیار داری حکمتییار پاسیخ داد کیه
کییار بسیییار عاجیی و حسییا اسییت .ولییی مییا از نشییاندادن موقعیییت حبیییبالییرحمن بییه حکمتیییار،
خودداری و موضو را از او نیز کتمان نمودیم .درست در روز مابعد بود که منظیور حکمتییار از
1
کار ضروری و حسا را دانستیم ،اما وقت از وقت گرشته بود و ما از کرده خود پشیمان شدیم.
.1باری آمرصاحب طی دیداری که من با ایشان در خواجه بها الدین داشتم ،در خصوص این مطلیب بیه هنگیام مراجعیه میتن ترجمیه گفتنید:
آخر گناه ما چه بود ! هماندم هرچه اصرار کردیم که گپ چیست بازهم حکمتیار حاضر نشد تا کوچیکتیرین اشیارهای بیه اصی موضیو
کند و یا به نحوی ما را در جریان قضییه قیرار دهید .وگرنیه میا هیردم حاضیر بیودیم تیا بیه هیر قیمتیی کیه مییشید ،خیود حبییبالیرحمن را در
جریان توطیه قرار دهیم ،اما چنین نشد و نتیجه آن بود که بعدتر دیده شد( .مترجم)
71
اص واقعه از این قرار بود که همان افسر نفوذی که بهحی حلقه ارتباط میان حبیبالیرحمن
و افسران ارتش فعالیت میکرد ،شنیده بود که دولت پالن کودتیای آنهیا را کشیف کیرده و در صیدد
گرفتاری حبیبالرحمن است .این جا بود که افسر نامبرده به سراغ حبیبالیرحمن آمیده بیود تیا او را
در جریان این خطر جدی قرار دهد .او سعی میکرد تا خود حبیبالرحمن و یا هر کی دیگیری را
که با او به نحوی ارتباط داشیته باشید ،پییدا کنید و از ایین واقعیه بیرایش خبیر دهید کیه در ایین مییان،
حکمتیار را مناسب تشخیص داد و او را در جریان گراشیت .او از حکمتییار خواسیته بیود تیا بیه هیر
نحوی که ممکن باشد ،این ماجرا را به اطال خود حبیبالرحمن برساند تا او خیود در پیی تیدبیر
و چیییارهسیییازی شیییود .همیییان بیییود کیییه حکمتییییار ،شیییبهنگیییام بیییه سیییوی میییا شیییتافت تیییا از موقعییییت
حبیبالرحمن آگاه شده و او را از واقعه مطل سازد که موفق نشد .درست فردای همان شب بود کیه
حبیبالرحمن به منز ضاب عمر آمد و چون میخواست دوباره بییرون رود ،در خیارج منیز در
کمین دستهای از چیاکران حکیومتی افتیاد کیه او را بازداشیت نمیوده و در ییک میوتر دولتیی انداختیه
بردند .یکی از برادران ما به نام «شریف» شاهد صحنه بود و ما را نیز در جریان قرار داد.
پ از آنکه حبییبالیرحمن بازداشیت و زنیدانی گردیید ،حکمتییار خواسیت تیا راه او را ادامیه
دهد .باری نزد من آمد و از من خواست تا اسامی افسران ارتباطی را برایش بازگو کنم ،اما مین از
افشای نام آنها سر باز زدم تا آنکه روزی از طرف حبیبالرحمن نامهای دریافت کیردم کیه در آن
از من خواسته بود تا همه چیز را در اختیار حکمتیار بگرازم و من هم بالفاصله چنان کیردم .میدتی
بعد ،سه تن از افسرانی کیه در بخیش قیوای زرهدار متعلیق بیه زنیدان کیار مییکردنید ،نیزدم آمدنید و
خاطرنشان ساختند که ما میتوانیم با توس بیه زور ،حبییبالیرحمن را آزاد سیازیم و او را سیالم بیه
اییین جییا بیییاوریم .میین موضییو را بییا حکمتیییار در میییان گراشییتم ،وی گفییت کییه مییا فع یالا در جریییان
راهاندازی یک کودتا بیر ضید داود قیرار دارییم .اگیر در همچیو ییک شیرای حسیا دسیت بیه چنیین
اقدامی بزنیم ،حتما ا پالن و برنامه ما کشف و خنثا خواهد شید .عینقرییب کنتیرو شیهر را بیه دسیت
1
خواهیم گرفت و آنگاه خود بدون هیچ مشکلی او را آزاد خواهیم کرد.
***
سییس مسییعود بییه شییرح و بسیی برنامییه و اسییتراتیژی مبییارزاتی خییود در رویییارویی بییا
کمونیستان و رو ها پرداخت .آنگاه یک نقشه جغرافیایی افغانستان را آورد و بر زمیین پهین کیرد
و با نشاندهی و انگشتگراری بر موقعیتهای مورد نظر در برنامه جنگییا ،طیرح پالنییزهشیده
خود را توضی میداد .آنگاه دریافتم که او مردی است که از نخستین ایام بروز کودتای کمونیستی
بدینسو و قبی از آنکیه رو هیا بیر افغانسیتان تجیاوز کننید ،بیر اسیا ییک اسیتراتیژی مسیتحکم و
دقیق به پیش میرفته است .وی با کما دقت و وضوح ،برنامه و پالنش را تفصی میداد و من هم
عمیقیا ا بییه گفتییههییایش گییو فییرا میییدادم و عم کردهییای درخشییانش را یکایییک دنبییا میییکییردم .تییا
بییاالخره دریییافتم کییه او در حقیقییت ،مکتییب مسییتقلی را اسییا گراشییته اسییت کییه میییباییید بییر آن اسییم
«آموز گاه اسالمی بیرای جنیگهیای چریکیی» گراشیت .شیک نیسیت کیه تجربیههیای بسییار او در
جریان این مد طوالنی ،نض گرفته و به آن مرتبه از پختهگیی و تکامی رسییده اسیت کیه مییبایید
مورد ارزیابی و مطالعه قرار گیرد و از جنبههیای مثبیت آن اسیتفاده بیهعمی آیید تیا بیرای نسی هیای
آینده نیز آموزنده و رهگشا باشد.
میین از وی پرسیییدم :آیییا از تجییارب جنییگهییای چریکییی معاصییر امثییا چیگییوارا ،ماوتسییی،
کاسترو و غیره استفاده برده اید گفت :آری ،من به حد کافی در میورد ایین تجیارب بشیری مطالعیه
.1با تأسف که این برنامه در اثر همچو بلندپروازیها و ضعف تدبیرها عقیم ماند و ثمره د خیواهی بیهبیار نییاورد و سیرانجام امییر نهضیت
اسالمی (انجینر حبیبالرحمن) توس رژیم داودی به شهاد رسید( .مترجم)
72
دارم و بخش بزرگی از زندهگی جهادیام در راه کوشش برای مطالعه و استفاده از تجارب سودمند
بشری ،صرف شده است .مسعود عالوه نمود :آنچه بیشتیر از همیه در همیین ناحییه میورد اسیتفاده
من قرار گرفته و از هر نو کتابی دیگر در مورد سازماندهی ،برنامهریزی و مراح جهاد برایم
مفید واق شده ،همانا «سیر النبی» یعنی مطالعه سرگرشت زندهگیانی پییامبر اسیالم صیلی هللا علییه
وسلم میباشد .من کتابی را که محمد حسین هیک در همین بخش تحیت عنیوان «زنیدهگیانی محمید»
نگاشته است ،با دقت و تعمق کافی مطالعه کردم و از آن بیشترین استفاده را بردم.
من (نویسنده) به احمد شاه مسعود گفتم که سلسله پیوند و ارتباط من با شما از سه مرحله ذیی
گرشته است:
ا
.1مرحله تنفیر و بیدبینی! ایین مرحلیه اصیوال مرحلیه نخسیتینی بیود کیه میا چهیره شیما را از
خال تبلیغا غرضآلودی که عمدتا ا در پشاور بر ضد شما صور میگرفیت ،در ذهین
خود ترسیم کرده بودیم و از جبهه جهادی شما نیز چنان برداشیت کیامالا منفیی داشیتیم کیه
میین خییودم طییی چنییدین سییخنرانی در امریکییا ،عربسییتان سییعودی و اردن گفتییه بییودم کییه
بسیاری میکوشیند تیا هرچیه بییشتیر مسیعود را ییک شخصییت برجسیته جلیوه دهنید و بیا
تبلیغییا بیییجییای خییود از او یییک قهرمییان بییزرگ بتراشییند ،در حییالی کییه صییدها فرمانییده
دیگر همپایه و حتی بهتر از او در صحنه حضور دارند و صیدها جبهیه دیگیر مثی جبهیه
او و یا قویتر از آن نیز موجود است.
همچنان به یاد دارم که در مقدمیه چیاپ دوم کتیابم بیه نیام «آییا الیرحمن» بیه شیما ناسیزا
گفتیه بییودم و شخصیییت شییما را جییرح کییرده بییودم .امییا رویداد تییاریخیای کییه در جریییان
نهمییین تهییاجم رو هییا بییر پنجشیییر بییهوقییو پیوسییت ،بییه نحییوی در طییرز نگییر قبلیییام
دگرگونی ایجاد کرد و مرا واداشت تا در نوشته خودم تجدید نظر کنم و آن قسیمتی را کیه
به شما مربوط میشد ،حرف کردم .در همان وقتی که تهیاجم نهیم علییه شیما بیه اوج خیود
رسیده بود ،شخصی به نام ابوالجود با مین در تمیا شید و از مین خواسیت تیا بیرای شیما
کمکی بفرستم ،اما من با خشم تیلفون را به روی او بستم و حاضر نشدم تیا کوچیکتیرین
همکاری با شما داشته باشم .مسعود به تعقیب گفت :از این همیه در پیشیگاه خیدا بیازپر
خواهی شد.
.2مرحله سکو و بیطرفی نسبت به شما .البته آنچه اساسا ا سبب شد تا نیو برداشیت مین
از شما به تعاد نزدیک شود ،همانا گزارشا عینیای بود که بیرادر نورالیدین از جبهیه
شما برای ما میفرستاد .این گزارشا توانست تا ما را به عقیبگیرد وادارد و از مرحلیه
تنفر و بدبینی به مرحله توقف و بیطرفی منتق سازد .به این معنا که نیه بیه سیتایش شیما
میپرداختم و نه به طعن و تخریش شما .همان وقت بود کیه میا دو تین از بیرادران عیرب
را که عبار بودند از ابوعاصم عراقی و ابوبکر سوری و متعاقبا ا ابویاسر عراقی را به
سوی شما فرستادیم.
.3مرحلییه محبییت و دوسییتی .یگانییه کسییی کییه در رسیییدن مییا بییه اییین مرحلییه نقییش برجسییته و
مستقیم را بازی نمود ،همانا عبدهللا ان مییباشید کیه از سیه سیا بیدینسیو بیا شیما بیهسیر
میبرد.
اییینجییا بییود کییه مسییعود بییه اظهییار درد د هییایش پرداخییت و از آنهمییه غییم و انییدوهی کییه در
نهانخانیههیای د و سیینها نهفتیه اسیت ،نالییدن گرفیت .مین حیرفهیای او را کیه بیا سیوز و گیداز
همراه بود ،میشنیدم و به خوبی لم میکیردم کیه آنچیه مییگویید ،همیه برخاسیته از ژرفیای د و
درون او است و حکایت تلخی است از روزگاران طیوالنیای کیه بیا ییک جهیان دشیواری و رنی و
73
محنتها بر سر این جوان گرشته و او را به راهی برده است که از هرسو هدف تییر و پیکیان قیرار
گرفته که گویا میسراید:
فییییییییمادی فییییییییی غشییییییییا میییییییین نبییییییییا رمیییییییانی القیییییییوم بیییییییاألزرا حتیییییییی
تکسیییییییر النصیییییییا علیییییییی النصیییییییا فصیییییییییر إذا أصیییییییییابتنی سیییییییییهام
ألنییییییییی مییییییییا انتفعییییییییت بییییییییأن أبییییییییالی فهیییییییییان ومیییییییییا أبیییییییییالی بالرزاییییییییییا
یعنی:
زمییییییین سییییییینه میییییین کشییییییتزار پیکییییییان شیییییید مرا زب که به تییر و خیدنگ و نییزه زدنید
چییییو جسییییم خسییییته میییین بییییاز نیییییزهبییییاران شیییید و از تصیییییادم بیییییاهم شکسیییییت پیکیییییانهیییییا
کییه خییوف از د میین رفییت و تییر قربییان شیید مییییرا دگییییر نبییییود تییییر و بیییییم از شمشیییییر
من از پن چین پیشانی او که بهسان شیارها بر صفحه جبیینش نقیش بسیته و نشیان ییک عمیر
رن و مصییبت اسیت ،حکاییت دردهیا را مییخوانیدم و تیازه درک مییکیردم کیه تیا چیه حید سینگینی
مسئولیتهای عظیمی که از نوجوانی به دو وی سسرده شده ،زخمهای کاری بیر جسیم و روان او
زده و تازهگی و درخشندهگی جوانی را از وی سلب کرده است.
مسعود گفت :خدا شاهد است که ما نه بهخاطر خود مییجنگییم و نیه بیهخیاطر دنییا و حتیی نیه
صرف برای آزادی خاک افغانستان .یگانه مرام و هدف ما پا داری و دفا از اسالم است .اگر ما
آرزوهای دیگری بیه د مییداشیتیم و بیه اهیداف دیگیری چشیم مییدوختییم ،هییچ وقیت چنیین پاییدار
نمیماندیم و توفیق اینهمه قربانیها برای میا دسیت نمییداد .کوشیش در راه پیا داری از دیین خیدا
فریضییه بییزرگ الهییی اسییت کییه مییا مکلییف بییه انجییام آن میییباشیییم .بنییا ا اگییر مییا خییدای ناخواسییته در
افغانستان ناکام شیویم ،بیر میا الزم اسیت تیا جهیاد را در منیاطق دیگیر ادامیه دهییم .شیما هیم بیهحیی
مسییلمان ،مکلفییید تییا در جهییت یییاری دییین خییدا همییت گماشییته و بییا کسییانی کییه همچییو راهییی را دنبییا
میکنند ،همکاری نمایید و هرگاه باورمند شدید که ما بهخاطر خدا کار میکنییم ،پی بایید جانیب میا
را بگیرید .شما خود در جریان قرار دارید که تا چه حد تبلیغیا خاینانیه بیر ضید جبهیه میا صیور
میگیرد و با شمشیر و خنجر از دور و نزدیک ،ما را هدف قیرار مییدهنید و بیا ادعاهیای دروغیین
خویش ناجوانمردانه گوشت و خون ما را میخشکانند که این امر حتی شیما و اسیتاد ربیانی را نییز
تحت تأثیر خود قرار داده است.
آن دم مییین او را بیییا ییییاد خیییدا تسیییلیت دادم و در ضیییمن بیییرایش نصییییحت کیییردم تیییا در حصیییه
مجاهدین سابقهدار ،بسیار عطف توجه کند و در ناحیه حقو آنها از سه انگاری و بیتفاوتی جیداا
بسرهیزد و هیچگاه در برابیر نعمیت عظییم پییروزی کیه از جانیب پروردگیار بیرایش مییرسید ،غیره
نشود .همچنان او را توصیه نمودم که پیوند با خدا را تقویت بخشید تیا از گزنید آفیت غیرور و تکبیر
بهدور ماند؛ زیرا نبردها ،پیروزیها ،نظم و شورای او زبانزد همه بوده و همه بیه او مییبالنید .او
را به ادامیه ذکیر خیدا ،تیالو قیران کیریم ،شیبخییزی ،روزههیای نفلیی و تواضی در برابیر خیدا و
بندهگان او دعو کردم و ضمنا ا به شیوخی گفیتم :مین اکثیراا از مغرورشیدن شخصییتهیای نظیامی،
هرا دارم .آنگاه تبسمی بر لبانش نقش بست.
***
سس مسعود صحبتهای خود را در مورد برنامه و استراتیژی جنگییا در گرشیته و آینیده
و چهگونگی براندازی نظام کمونیستی در افغانستان ،ادامه داد که عنقریب آن را ترکر خواهیم داد.
وی که همچنان به صحبتهایش ادامه میداد ،خواست تا در مورد مشکال و چالشهایی که ممکن
است در مراح بعدی دامنگیر آنها شود ،سخن گوید ،اما در همان لحظیه خسیتهگیی و درمانیدهگیی
74
من به اوج خود رسیده بود؛ چون وقت تقریبا ا نیمههای شب بود .لرا در جریان صیحبتهیای مسیعود
و در حالی که قلم بهدسیت داشیتم ،خیواب بیر مین غلبیه کیرد .آنگیاه مسیعود تبسیمیکرده ،بیه شیوخی
گفییت :ببینییید کییه شیییخ تییا پیییش از اییین بیییدار بییود ،امییا وقتییی سییخن از احتیاجییا و وض ی نامسییاعد
اقتصادی ما به میان آمد ،او را خواب برد! وقتی طال و بخت ما چنین باشد ،پ چاره چیست !
مسییعود میییگوییید :میین بییرای اولییین بییار در مییاه سییستامبر سییا 1979م کییه مصییادف بییا دوران
حاکمیت رژیم حفی هللا امین بود ،طرح و پالن مبارزاتی خود را برای همرزمان خویش به تفصیی
پیشیکش نمیودم .در آن وقییت پالنیی کییه میا روی دسییت داشیتیم ،عبیار بییود از توجیه بیییشتیر بییه دو
شاهراه بزرگ کاب -شما و کاب -ننگرهار و تمرکز فعالیت بر همین دو محور مهیم .سیس سیاحه
را به دو حصه تقسیم کردیم که خ فاص میان هردو ،سلسله کوههای هندوکش را قرار دادیم که با
توجه به آن ،منطقه به سه بخش گرایید :محور هندوکش ،شما هندوکش و جنوب هندوکش.
فعالیت رزمی ما در افغانستان علیالقاعده از چهار مرحله باید بگررد:
.1مرحله نطفهگراری
.2مرحله دفا فعا
.3مرحله تعرض استراتیژیک
.4مرحله بسی همهگانی
البته تقسیم مناطق آنگونه که پییشتیر بیه آن اشیاره شید ،پی از توجیه بیه ایین مراحی مطیرح
است .در عین حا تقسیم مناطق از لحاظ کوهستانیبودن و همواربودن را در نظر گرفتیم و منطقه
را به دو قسمت ساختیم:
الف :مناطق کوهستانی
ب :ساحا هموار
فعالیت ما با توجه به رعایت اولویتها میبایست دو مرحله را طی کند:
.1مرحله بهدستآوری سالح و تقویه خودمانی در ایام ترهکی و امین.
.2مرحله تال برای تطبیق برنامه در مناطق کوهستانی بهویژه در پنجشیر.
البته سعی ما بیشتر بر آن متمرکز بود تا پالن و استراتیژی مورد نظر را در پنجشیر عملی
سازیم و چون تجربه کار ما در آن جا به کامییابی پیوسیت ،شیرو کنییم بیه توسیعه و گسیتر عیین
فعالیت در همان سیه بخیش از منیاطقی کیه میا تقسییم کیرده بیودیم .بیاالخره در اسیتقامت پنجشییر کیه
جزئی از محور هندوکش محسوب میشود ،به کار خود آغاز کردیم .در نخسیتین روزهیا دشیمن از
فعالیت ما آگاه شد و به فعالیت متقاب بر ضد ما اقدام نمود .سس در صدد شدیم تیا دامنیه فعالییت را
وسییعت بخشیییم و در منییاطق دیگییر دسییت بییه تأسییی پایگییاههییا بییزنیم .از اییینرو در اسییتقامتهییای
غوربنید ،کاپیسیا ،سیالنگ ،انیدراب و شیما افغانسیتان دسیت بیه کیار شیدیم و بیه تیال خیود در ایین
راستا ادامه دادیم.
ما در جریان فعالیتهیای خیویش بیه منظیور توسیعه سیاحه کیار بیا موانی و چیالشهیای جیدی
بهشمو موارد ذی ،مواجه بودیم:
.1کمبود اسلحه ،سرمایه و مایحتاج دیگر.
.2عدم دریافت اجازه رسمی از طرف رهبری جمعیت.
.3مشک دولت و استمرار نبردها در پنجشیر.
.4کمبود مردمان شایسته که بتوان اداره مراکز و جبها در خارج پنجشیر را به عهده آنان
سسرد.
.5مشک حزب اسالمی که در هر جا و هر کاری برای ما موان ایجاد میکرد.
75
البته ما با یک انرژی کافی بیرای پییشبیرد فعالییت بیر اسیا اسیتراتیژی پالنییزهشیده خیویش
وارد صحنه شدیم ،اما از این دست مشکال در هر گامی ما را زیر فشار قرار میداد و میانعی در
راه پیییشرفییت کییار مییا ایجییاد میییکییرد .مییثالا بییاری در یکییی از منییاطق دسییت بییهکییار شییدیم ،آنگییاه
فرمانروای همان منطقه که منسوب به جمعیت بود ،مان فعالیت ما شده ،گفیت کیه شیما از پنجشییر
هستید و حق ندارید تا در مناطق دیگر دخالت کنید .همچنان وقتی در قسمت اندراب به فعالیت آغاز
کردیم و ده می سالح توزی نمودیم ،مسئو جمعیت برآشفت و در واکنش به آنچه ما انجیام دادییم،
هشتاد می سالح را در منطقه توزی کرد.
از مشکال دیگری که دامنگیر ما شد ،آن بود که تعداد مجاهدین در پنجشییر فزونیی گرفیت
و این امر باع جلب توجه دولت گردید و آن را واداشیت تیا دسیت بیه سیرکوب مجاهیدین بزنید .لیرا
هردم بر ضد مجاهدین جنگ را بهراه میانداخت و به آنها فرصتی نمیداد تا نفی راحیت بکشیند.
تنها در جریان آتشب بود که فرصتی برای ما دست داد تا چند وقتی در فضای آرامی نسبی بهسر
ببریم .از طیرف دیگیر ،تمیام احیزاب جهیادی در جهیت جلیب و جیرب میردم ذریعیه پرداخیت پیو و
سالح ،از یکدیگر پیشی گرفته و باهم سخت رقابیت مییکردنید ،امیا کیار مین مبتنیی بیر آن بیود کیه
صرف کسی را که با مین در برنامیه و پیالن میورد نظیر موافیق مییبیود ،در کیار و فعالییت بیا خیود
شریک میدانستم و دوشادو همدیگر کار میکردیم.
***
من به تمام فرماندهان جمعیت بهخاطر پیشکشنمودن آنچه در نظر داشتم ،نامه نوشتم و طی
س یا 1983م بییا اسییتفاده از فرصییت آتییشب ی ،در قریییه «شرشییر» کییه فع یالا مرکییز اسییالمالییدین در
اشکمش میباشد ،با بسیاری از فرماندهان جمعیت بهشیمو آریینپیور ،مخیدوم عبیدالباری ،طیار ،
اکرامالدین ،عبدالحی حقجو ،عیارف خیان و عیده دیگیر شخصیا ا دییدار بیهعمی آوردم و اسیتراتیژی
خییود را بییه آنییان شییرح دادم .شییک نیسییت کییه عملیییکییردن اییین برنامییه ،کییار یییک نیییروی کوچییک و
محدود نبود ،بلکه به اتحاد و همبستهگی و ایجاد یک نیروی بیزرگ و هماهنیگ در برابیر شیوروی
ضرور داشت.
فرماندهان هریک نظریا خود را پیشکش نمودند .باالخره آرینپور خواست تا موضیو را
فشرده سازد و حرف آخر را مطرح کند ،لرا در جم فرماندهان گفت« :من بیشتر از شما با کتیاب
خدا و سینت پییامبر آشینایی دارم و شیما بایید بدانیید کیه برنامیهای را کیه مسیعود اراییه نمیود و در
صدد است تا بر اسا آن کار مشترک صور گیرد ،بهترین طرحی اسیت کیه مین تیا کنیون شینیده
ام .مین خیودم هفیت صیید مجاهید و ییک منطقیه آزاد در اختیییار دارم کیه اینیک همیه را در خییدمت او
قرار میدهم» .به دنبا او سرمعلم طار ،اکرامالدین ،قاضی عبدالباری ،عارف خان و فرمیو از
اندراب نیز مراتب موافقت و همکاری عام و تام خود را با من ابراز داشتند .البته سرمعلم طیار و
اکرامالدین ،هردو مشکال و پیامدهای جیدی ایین امیر را در قسیمت اشیکمش بیه دو گرفتنید و بیا
جان و ما حاضر شدند تیا در راه تطبییق عملیی آن از هییچ نیو همکیاری درییغ نورزنید .ایین امیر
باع شد تا بسیاری از مردم بیهخیاطر ایینکیه آنهیا منیاطق و افیراد زیردسیت خیود را بیه میا تسیلیم
کردند ،زبان به مالمت آنان بگشایند و آنها را بهباد تمسخر و سرزنش گیرند.
پ از آنکه با فرماندهان شیما بیه تفیاهم رسییدیم و بنیای کیار مشیترک را بیا آنهیا گراشیتیم،
ساحه فعالیت را به دو دسته تقسیم کردیم:
.1مناطق کوهستانی که باید به من سسرده شود تا در آن جا کار کنم.
.2ساحا هموار که فعالا به حا خود باقی بماند.
بییاالخره بییرادران ،منییاطق کوهسییتانی را در اختیییار میین گراشییتند و مییا هییم کییار خییود را آغییاز
کردیم .پیش از آنکه من عمالا دست به کار شوم ،با امانهللا هاشمی از تخیار مشیوره نمیودم و او را
76
نییزد اسییتاد ربییانی فرسییتادم تییا پییالن و برنامییهای را کییه مییا روی دسییت داشییتیم ،بییه او شییرح دهیید.
خو بختانه قناعت استاد ربانی در زمینه فراهم گردیید کیه طیی نامیهای غییر رسیمی ،موقیف میا را
تأیید نمود و بدین ترتیب ما را یک گام بیه جلیو بیرد .موصیوف نامیه دیگیری بیه قومانیدان عبیدالحی
حقجو فرسیتاد و او را تشیویق کیرد تیا بیا میا همکیاری کنید کیه ایین هیم ییک نیو موفقییت بیرای میا
بهشمار میرفت.
چندی بعد ،نامه مفصلی عنوانی استاد ربیانی نوشیتم و طیی آن تمیام نتیای مثبتیی را بیه دسیت
آورده بودیم ،برایش گزار دادم .وقتی آن را مالحظه نمود ،خوشنود گردیید و بیه تعقییب گفیت کیه
من تمام آنچه را شما بنا نهاده ایید ،تأییید مییکینم .البتیه ایین نیو موضی گییریهیا در همچیو مواقیف
حسا از خوبیهای شخصیت استاد ربانی بهشمار میرود .یکیی از جنبیههیای مثبیت و خردمندانیه
در معامله استاد ربانی با ما آن بود که وی برای جبهه پنجشیر از مجمو کمکهیا هشیت درصید و
برای پروان و کاپیسا جمعا ا شش درصد سهمیه پرداخت میکرد.
در این جا من از مسعود در مورد کمکهای میالی و ییا تسیلیحاتی کشیورهای بیگانیه از قبیی
امریکا و غیره پرسیدم ،گفت :تا کنون هیچ نو کمک رسمی از جانب آنهیا دریافیت نکیرده ام .لیرا
وقتیی سیندیگا (خبرنگیار انگلیسییی) طیی دوبیار سیفر بییه پنجشییر از مین پرسیید کییه پییام شیما بییه
ضیا الحق چیست برایش گفتم :پیامم به او این است که در حق ما از خدا بترسید و بیرای جبهیه میا
که خداوند به وسیله آن آرمانها و اهداف رو را به خاک زد ،کمک بفرستد که سخت محتاجیم.
در خصوص فرانسهایها و آنهمه تبلیغاتی که در حق ما به سبب آنان اوج گرفته است ،بایید
بگویم :خدا شاهد است که زیاده از یک چهارم میلیون افغانی ،تا کنون چیزی از جانیب آنهیا بیرای
ما نرسیده است .باری چند روزنامهنگار فرانسهای به پنجشیر آمدند و بیدروزی و حالیت خفقیانآور
ما را از نزدیک بررسی نمودند ،آنگاه بیرای مین پیشنهیاد کردنید تیا نامیهای عنیوانی میردم فرانسیه
بهخاطر جلب کمکهای بشردوستانه بنویسیم .وقتیی مین نامیه را نوشیتم و بیرای شیان سیسردم ،آنهیا
رفتند و با پیشکشنمودن نامه بیه میردم فرانسیه ،مقیدار زییادی از کمیکهیا را بیه نیام میا جمی آوری
کردند ،اما همه را به جیب خود زدند و آنچه به ما رسید ،چییزی بییش از ربی ییک میلییون افغیانی
نبود.
***
مسعود میگوید :ما تا کنون در مرحله دفا فعا بهسر میبیریم و در صیدد ایجیاد پایگیاههیای
جدید میباشیم که گامی در جهیت آمیادهگیی بیرای بیرونرفیت از حالیت دفیاعی محیض و رسییدن بیه
مرحله تعرض استراتیژیک ،محسوب میشود .آنچه برای انسانی که به میدان نبرد قدم میگرارد و
سر به آستان مبارزه میزنید ،از اهمییت و اولوییت برخیوردار اسیت ،ایین اسیت کیه مرحلیه خیود را
درست بشناسد و در عین حا برای مراح بعیدی ،برنامیهرییزی کنید .شیک نیسیت کیه مطیرحشیدن
مسأله ژنیو و آغاز خروج رو ها از کشور ،شرای و اوضا جدییدی را بیه مییان آورده اسیت کیه
میتوان آن را در چهار نقطه ذی خالصه کرد:
.1فرصت کوتاه
.2مرحله حسا و سرنوشتساز
.3دگرگونیهای چشمگیر و سری
.4تغییر یا زوا پریری اوضا جاری
مثالا ممکن است که احزاب موجود بیه سیادهگیی از بیین برونید و جیای آنهیا را احیزاب جدیید
دیگر بگیرد .بنا بر این ،سا جاری و آینده ،حسا ترین مرحله را تشکی میدهند .به این معنیا کیه
در ایین مرحلیه اسیت کیه سرنوشییت کشیور رقیم مییخیورد؛ چییون نحیوه شیک گییری اوضیا در اییین
مرحله ،حادتر است آنهیم بیا کیفییت تیازه .فرامیو نکنییم کشیورهایی کیه تیا کنیون بیا جهیاد افغیانی
77
همکاری کردند و کمکهای مالی و نظامی در اختیار آن قرار دادند ،هدف اصلی آنها زمینهسازی
برای برقرارشدن نظام اسالمی در کشور نبوده ،بلکه آنهیا از نقطیهنظیر مبیارزه بیا خطیر اسیتعمار
کمونیزم از این جهاد پشتیبانی نمودند ،وگرنه آنها یک چیز و مجاهدین چیز دیگری میخواستند.
بدون شک ،مرحلیه کنیونی کیه اساسیا ا مرحلیه نتیجیهگییری و بیهدسیتآوردن محصیو مراحی
قبلی بهشمار میرود ،بسیار حسا و تعیینکننده است؛ چون ممکن است گروه دیگری بروز کند و
زمام امور کشور را به دست گیرد .لرا نباید دستکم گرفته شود .پ از آنکه رو ها از افغانسیتان
وادار به عقبنشینی شدند ،ما میبینیم که مسأله افغانستان در مجام بینالمللی به ییک قضییه محلیی
و سیاسی عوض شده و آنچنان که میباید ،به آن اهمییت داده نمییشیود .البتیه ایین از ناحییه خیارج،
اما در داخ افغانستان انتظیار مییرود تیا جریانیا بیه نفی میا بچرخید؛ زییرا میا از پشیتیبانی عمییق
مردم برخوردار هستیم.
اکنون که وجود رو ها در افغانستان ختم شده است ،ناگزیر باید دولت دسیتنشیانده آنهیا را
کالا از پا درآورد و هیچ نو نقشی ،نه محلی و نه بینالمللی ،برای آن باقی نباید گراشت؛ زییرا اگیر
چنین نشود ،فرصت از دست خواهد رفت و هیر روزی کیه مییگیررد ،بیه زییان جهیاد ملیت میا تمیام
خواهد شید و ارز و قیمتیی را کیه ایین جهیاد در چشیم و د میردم چیه در ایین جیا و چیه در جهیان
اسالم و حتی چه در تمام عالم کسب کرده است ،از دست خواهد داد.
ما همزمان با اعالن آمادهگی رو ها برای عقبنشینی از خیاک افغانسیتان ،از حالیت دفیاعی
به مرحله تهاجمی یا تعرض استراتیژیک ارتقا نموده ایم .شک نیست که تعرض به چهار نکته ذیی
ضرور دارد:
.1ساحه مناسب
.2امکانا کافی
.3سازماندهی منظم
.4زمان مناسب
بییه اییین معنییا کییه منییاطق اسییتراتیژیک را بییه دسییت بای ید آورد و باییید منییاطق تحییت کنتییرو
مجاهدین بههم پیوسته باشند .همچنان از وجود یک قیاد محوری و مرکزیت حاکم سیاسی گزیری
نیست و از مقام فرماندهی واحد نظامی هم برخوردار باید بیود .بیا درنظرداشیت ایینهمیه ،میا عمیالا
وارد صحنه شدیم و کار این مرحله را به نحو آتی برنامهریزی کردیم:
اوالا :کار را از ده والیت شرو کردیم ،بهگونهای که آنها را در مجمو به چهار بخش ذی
که هر بخش آن یک زون را تشکی میدهد ،تقسیم نمودیم:
.1بدخشان ،تخار ،کندز و بغالن به سرپرستی آرینپور.
.2پروان ،کاپیسا ،شما کاب و بامیان که فرمانده آن در جلسه بعدی تعیین خواهد شد.
.3لغمان ،تگاب /نجراب ،ننگرهار و جنوب شر کاب به قیاد طار خان.
.4سمنگان ،بلخ ،فاریاب و جوزجان به فرماندهی خلی هللا.
ثانیاا :تحکیم رواب با متباقی فرماندهان جمعیت و جلب همکاری آنها.
ثالثاا :تال برای بهبودبخشیدن رواب بیا قومانیدانان سرشینا کشیور مخصوصیا ا در جبهیا
ماحو کاب ،مانند جال الدین حقانی و غیره.
رابعاا :تشکی یک اردوی نه هزار نفری که از سه هیزار آن قطعیا مرکیزی تشیکی شیود و
شش هزار دیگر آن بیرای تعیرض ،سیازماندهیی شیوند .عالوتیا ا ییک جنیاح دیگیر ارتیش بیه سیسیتم
رسیمی تشیکی شیود کیه حسیاب آن از مجاهیدین بیهکلیی جیدا باشید و از واحیدهای عمیدتا ا غیرمجاهیید
درست گردد و باالخره بسی همهگانی صیور گییرد تیا همیه در برداشیت تکیالیف و پیامیدهای هیر
تصمیمگیری ،سهم داشته باشند .البته موقف ما در برابر چالش احزاب جهیادی دیگیر ،ایین اسیت کیه
78
تا حد توان سعی خواهیم کرد تا آنها را در چهارچوب یک سازماندهی مشترک ،هماهنیگ سیازیم
و یکجا با آنان برای پیشبرد هدف واحد کار کنیم.
تا این جا حرف از سیستم آمادهگیها بود .پ از آن نوبت مییرسید بیه جنیگ و تصیفیهکیاری
که از مراح ذی باید بگررد:
.1نخست به تصفیه والیا شما آغاز باید کرد.
.2در مرحله دوم محور شاهراه بزرگ ملی تصفیه شود.
.3سس به تنظیم و سازماندهی گروهها در پیرامون شهر کاب بایید پرداخیت تیا در منیاطق
اطراف شهر ،تصفیه صور گیرد و زمینه برای براندازی نهایی رژیم ،مساعد گردد.
79
ازکراماتجهاد
به روز یکشنبه مورخ 2اکتوبر 1988م از ایبرو به خانقاه برگشتیم .در آنجا با محمید پنیاه
و شاه محمد از فرماندهان مشهور و محبوب جهاد سرخوردم .محمد پناه در جریان صحبتهایش با
من چنین حکایت کرد :در سا 1983م آمرصاحب میرا بیه سیالنگ فرسیتاد تیا مسیئولیت فرمانیدهی
آنجا را به دو گیرم .در یکی از روزها خواستم تا از قریه نواج به قریه اولنگ سالنگ بروم .در
یک موتر الری که مملو از کاه و گیاه بود ،سوار شدم .موتر چون بار سنگین بیود ،بیه آهسیتهگی
حرکت میکیرد .اتفاقیا ا در قسیمتی از راه ،ییک عیراده تانیک رو هیا کیه قیرار بیود از مقابی میا رد
شود ،ناگاه در پیش روی موتر ما توقف کرد؛ چون ظاهراا یکی از سرنشیینان آن میرا شیناخته بیود.
آندم یازده نفر مسل که هریک کالکوفی در دستداشتند ،از تانیک پریدنید و میوتر میا را محاصیره
کردند .آنها علیه من فریاد زدند تا از میوتر پییاده شیوم .مین از دروازه طیرف راننیده فیرود آمیدم تیا
مگر دقیقهای بر عمرم افزوده شود.
رو ها از من پرسیدند :تو از کجایی گفتم :از همین جا .باالخره خواسیتند تیا میرا بیه پایگیاه
خود منتق سازند .همان لحظه من ناگهان مشت محکمی بر چشم همانیک که میرا بیه چنیگ گرفتیه
بود ،کوفتم که در اثر آن وی به زمین افتاد و خودم پا به فرار گراشتم .آنگاه آتش تند فیرها از یازده
کالکوف به دنبالم گشوده شد ،اما از قضا مین توانسیتم خیود را سیالم بیه کنیار دریاچیه محی برسیانم.
باری به پشت سر خود نگاه کردم ،دییدم کیه رو هیا میرا تعقییب نکیرده انید .در بیاالی سیر میا ییک
پوسته دیگر رو ها بود .من خواستم تا خود را بهحیی ییک دهقیان جلیوه دهیم ،لیرا چنیدی بیر کنیار
دریا نشستم و آب نوشیدم و در پی جستوجوی حیله دیگری برای نجا بودم.
از دور زنی را دیدم که همراه بیا پسیر در راه روان بیود .خواسیتم بیا آنهیا ییکجیا شیوم تیا
چنان وانمود سازم که گویا من سرپرست آنها میباشم و سالمت بگررم .لرا به سیرعت دنبیا آنهیا
حرکت کردم ،اما موفق به دریافت آنان نشدم .سس خود را بر پای کوهی رساندم و از آن باال رفتم
و به پشیت آن فیرود آمیدم .وقتیی بیه قرارگیاه خیود میا رسییدم ،مجاهیدین از فیرط خرسیندی بیه گرییه
آمدند؛ چون آنها پیش از این از دستگیری من مطل شده بودند .در لبا ها و کالهم به دلی تمیا
گلولهها آثار سوختهگی به نظر میرسید .همانجیا گفیتم :فیردا خواهیید دیید کیه مین بیا آن تانیک ،چیه
خواهم کرد و هم خواهید دید که راننده آن را با چه سرنوشتی دچار خواهم ساخت ! در روز مابعد،
یک ماین بزرگ ضد تانک را در راه آن کار گراشیتم تیا بیاالخره وقتیی از بیاالی آن مییگرشیت ،بیه
انفجار درآمد و تانک را حدود چه متر به باال برد و رانننده آن هم پارچه پارچه شد.
فلییییم یمییییت اإلنسییییان مییییا حیییییی الییییرکر هییو المییو فییاختر فییاعالا لییک ذکییره
یعنی:
انجییییام شییییما و آخییییر مییییا مییییرگ اسییییت پایییان تمییام زنییدهگیهییا مییرگ اسییت
چیییون هسیییتی زنیییدهیادهیییا نیییامرگ اسیییت بگییییرار تییییو یادگییییار نیکییییی از خییییود
محمیید پنییاه افییزود :پ ی از آنکییه عروسییی کییردم ،در یکییی از خانییههییا کییه فاصییله چنییدانی بییا
پوستههای دشمن نداشت ،اقامت گزیدم .در آن وقت ،فامی ما در مجمو به بیست عضو میرسیید.
باالخره رو هیا از موقعییت منیز میا اطیال یافتنید ،لیرا ییکبیار در بییرون خانیه در داخی دره بیه
کمین نشستند و سس هواپیماهیا آمدنید و بیه بمباردمیان علییه منیز مسیکونی میا آغیاز کردنید .آنهیا
میخواستند تا از این طریق ،مرا مجبور به خروج از منز سازند تیا بیه دام شیان بیفیتم .مین هیم در
80
اثر شد بمباردمان به خارج سرای پریدم ،اما از لطف خدا بیه کیوه بیاال رفیتم و بیه چنیگ رو هیا
نیامدم .این در حالی بود که جنگندههای دشمن همچنان به بمباردمان ادامه میدادند.
باری متوجه شدم که یک بمب ،مستقیم به وس خانه فرود آمد و انفجار نمود .آنگیاه از فیراز
کوه به زیر آمدم تا ببینم که خانوادهام چه حا دارند .وقتی به آنجا رسیدم ،عدهای را کشته و برخی
را زخمیی یییافتم و کسییانی هییم ناپدیید بودنیید .سییس هییردم بییر روی انباشیتههییای خییاک و کلیوخ گییو
مینهادم تا ناله یا تکان و حرکتی از زیر آن بشنوم و زندهبهگورشدهگان بیدفا را نجا دهم .بدین
ترتیب ،قربانیان را از زیر انبارهیای خیاک و کلیوخ بیرون آوردییم .در ایین مییان ،همسیرم بیا دختیر
خواهرم هردو جان باخته بودند .این در حالی بود که در آن وقت ،بیش از سه ماه از زمان عروسی
من نگرشته بود .بیه محیض آنکیه مین وارد منیز شیدم ،رو هیا خانیه را بیه محاصیره کشییدند ،امیا
خداوند برایم کمک کرد که توانستم به نحوی در میان آنها رخنه کنم و خود را نجا دهم.
میییییو فیییییریص المیییییو منیییییه ترعییییید أسیییییید دم األسیییییید الهزبییییییر خضییییییابه
یعنی:
از چیییرم پلنیییگ میییوزه کیییردهاسیییت بیییه پیییا شیری که کفیش ز خیون شییر اسیت حنیا
وز بیییازوی او لیییوای فخیییر اسیییت بیییهجیییا از هیبیییت و قهیییر او بلیییرزد تییین میییرگ
***
قوماندان مسیلم جیوانی اسیت کیه عمیر از 26سیا تجیاوز نمییکنید و از جملیه فرمانیدهانی
است که در بیشترین جنگهیای پنجشییر ،حضیور فعیا داشیته اسیت و بیا آنکیه خردسیا بیود ،امیا
خسارا شدیدی بر رو ها مخصوصا ا در حصیه جنگلیک و ملسیسه وارد آورده اسیت؛ چنیانکیه در
مجمو ،سه صد تانک و عرادهجا جنگی دشمن را منهدم ساخته است .وی موتر ما را راننیدهگیی
میییکییرد .قومانییدان مسییلم در فرخییار در حییالی کییه قومانییدان گییدا محمیید نیییز حضییور داشییت ،طییی
صحبتهایش از چند قهرمان برای ما یاد کرد که اینک از ایشان نام میبریم:
* شهید حشم :وی یکی از فرماندهانی بود که در تقوا و پرهیزگیاری ،شیهر داشیت .وی تیا
آخرین لحظه شهاد ،حاضر نشد تا سالحش را به رو ها تسیلیم کنید .درسیت بعید از جیانبیاختنش
بود که رو ها آمدند و با قط بند سالحش آن را از وی گرفتند.
* وزیراحمد :وی در انستیتو انجینری در خوانده بود و انسانی پارسیا بیود .هیردو پیایش
در اثر انفجار ماین قط شدند و هردو چشمش از بین رفتند .وی کیه خیود هنیوز در حالیت احتضیار
بهسر میبرد ،برایم گفت :پیش چشمم را باز بگرار تا بوستانهای خرم را تماشا کنم و هماندم جان
به حق سسرد! سس برادرانش آمدند و با گریه و زاری او را به خیاک سیسردند و خیود در حیالی کیه
همچنان میگریستند ،برگشتند .در طیو راه ،هیاتفی از غییب کیه آواز بیه آواز بیرادر شیهید شیان
میماند ،با لحنی عتابآمیز بر آنها ندا زد که آخر چرا گرییه مییکنیید ! بیسیت روز پی ،رو هیا
در حالی شبهنگام علیه ما دست به حمله زدنید کیه میا همیه غیر خیواب بیودیم .ییکتین از جوانیان
پارسا که «وکی » نام داشت نیز با ما بود .در آن شب ،همان شهید باالی سر وکی میآید و او را با
دست تکان میدهد و سه بیار بیا صیدای بلنید بیرایش مییگویید :برخییز کیه رو هیا حملیه کیرده انید!
باالخره وکی از خواب برخاست و ما را هم بیدار کرد .آنگاه متوجیه شیدیم کیه واقعیا ا چنیین بیوده و
رو ها به ما نزدیک شده اند .با آنها وارد جنگ شدیم و بسیاری از آنان را کشتیم.
* وحید :در سا 1363خورشیدی عین واقعه با وحید شهید صور گرفت .زمانی رو ها
از طرف شب در حالی کیه میا همیه گیرم خیواب بیودیم ،بیاالی میا هجیوم آوردنید .آنگیاه وحیید شیهید
81
باالی سر یکتن از مجاهدین به نام عبدالرحیم میآید و در خواب بیر او صیدا مییزنید کیه برخیزیید
که رو ها به سوی شما رخ مانده اند! سس ما همه از خواب برخاستیم و جلو دشمن را سد کردیم.
* پیرمحمد :وقتی او به شهاد رسیید ،پیدر ییک سیا بعید از پشیاور آمید و بسییار اصیرار
ورزید که قبر پسر را باز کند تا او را ببیند .وقتی سر قبر را گشود ،دید که پسر تا هنیوز سیالم
است و ریشش بلند شده است .مسلم میگوید :من خودم شاهد صحنه بودم و آن را به چشم سر دیدم.
* نریر :وی یکی از خویشاوندان من بود .درست یک سا پ از شهادتش مادر آمید تیا او
را ببیند .باالخره قبر پسر را باز کرد و او را چنان یافت که گوییا همیین اکنیون شیهید شیده اسیت.
خونش همچنان تازه بود .تنها کف دستش اندکی تغییر کرده بود و ب .
* علی احمد :وی همچون شیر دالور بود ،به حدی که یک وقت بهطور مخفی بیاالی ییکتین
از سییربازان روس یی کییه ب یا نارنجییکانییداز مصییروف فیرکییردن بییود ،حملییه بییرد تییا آن را از دسییتش
بگیرد .سرباز روسی فق هماندم آگاه شد کیه علیی احمید از دسیتگاه نارنجیک محکیم گرفیت .سیس
ناچار با نارنجک بر روی او فیر کرد و او را همانجا به شهاد رسانید .مدتی بعد ما بیاالی همیان
پوسته یور بردیم و آن را تصرف کردیم .وقتی به آنجا رسییدیم ،متوجیه شیدیم کیه جسید آن شیهید
تا هنوز سالم است و تغییری در آن رونما نگردیده است.
* عبدالواس از منجهور :باری در مییان میا و رو هیا جنیگ درگرفیت .متوجیه شیدیم کیه از
عبدالواس خبری نیست .ما بدین گمان شدیم که شاید اسیر شده باشد .در آن اثنا از فراز ییک کیوه،
روشنایی به چشم میخورد .با خود میگفتیم که شاید کدام پوسته رو هیا باشید ،امیا وقتیی شیش میاه
پ به آنجا سر زدیم ،دیدیم که عبدالواس در آنجا شهید شده و تا هنوز نور از بدنش تابش میکند.
***
به تاریخ 21رمضان 1409هـ مطابق با 1989/4/26م قوماندان مسلم چند داستان جالیب
دیگر را در شیهر جیال آبیاد بیرایم رواییت نمیوده ،گفیت :قومانیدان غیالمعلیی از قرییه میا و یکیی از
نزدیکییان میین بییود .مسییعود او را ب یهحی ی سییرگروپ یییک قطعییه متحییرک برگزییید تییا آنکییه ش یهر
بهسزایی کسب نمود .در سا 1981م یکی از طیارا دشمن ،او را دید و بالفاصله گلولهای را بیه
سوی او شلیک کرد که به شهادتش انجامید .او را در خود قریه به خاک سسردند .پ از آنکه او را
دفن کردند ،همه دیدند که از قبیر نیور سیاط مییشیود ،آنچنیان کیه حتیی رو هیا بیه ظین ایینکیه
مجاهدین در آن جا مستقر شده اند ،هردم آن جا را به توپ و بمب میبستند ،در حالی کیه هییچ کی
در آن جا نبود.
در یکی از روزها شهید غالمعلی به صیور اصیلی خیود بیا بیرادرزاده کیوچکش کیه هشیت
ساله بود ،رو به رو میشود و بر او سالم میدهد .کودک نیزد پیدر برمییگیردد و از ایین امیر بیه
وی اطال داده ،میگوید که من همین اکنون کاکیایم را دییدم کیه بیر مین سیالم داد .در سیا 1984م
رو ها وارد جنگلک شدند .در آن وقت حتی یک نفیر از مجاهیدین هیم در آن جیا بیاقی نمانیده بیود.
روزی از روزها چهار نفر دشیمن در آن جیا ناگهیانی کشیته مییشیوند و هرگیز معلیوم نمییشیود کیه
آنها را کی کشت ! مسلم افزود :یکبار خودم دیدم که ماینی بر زیر پای یکتن از کفار به انفجیار
درآمد که واقعا ا تعجب ما را برانگیخت؛ چون من که خود مسئو منطقیه بیودم ،مییدانسیتم کیه حتیی
یک ماین را در آن جا کارگراری نکرده ایم.
مسلم در رابطه به چشمدیدهای خود از امدادهای غیبی بیرای مجاهیدین مییگویید :از دیگیران
شنیدم و خود در منجهور دیدم که چندین بار علیه رو ها مرمی شلیک میشد ،امیا معلیوم نمییبیود
که از طیرف کیسیت و خیوب هیم مییدانسیتیم کیه از سیوی مجاهیدین نیسیت .میثالا بیاری بیا قومانیدان
صفیهللا توافق بهعم آوردم تا در پوسته دشمن در قسمت منجهور ،رخنه کنیم .وظیفیه هیمدیگیر را
مشخص نمودیم ،قسمی که من مسیئو انیداخت سیالح ثقیی از قبیی تیوپ و هیاوان بیودم و صیفیهللا
82
وظیفه داشت تا علیه پوسته میورد نظیر ییور ببیرد .روز و سیاعت حملیه را نییز تعییین کیردیم .از
قضا در همان روز ،طیارا دشمن آمدند و ما را مصروف نگه داشتند .وقتیی سیاعت مشیخصشیده
عملیا فرا رسید ،یکباره متوجه شدیم که پوسته دشمن از جهت نامعلومی توپباران شد .باالخره
وقتی آتش توپخانه متوقف گردید ،صفیهللا باالی پوسته مورد نظر حمله کرد و آن را بیه سیادهگیی
تصرف نمود .بعد از این واقعه ،صفیهللا با من برخورد و بیرایم گفیت :خداونید بیه تیو اجیر دهید کیه
خیلی دقیق هدف زدی! به او گفتم :به خدا سیوگند کیه مین ییک مرمیی هیم فییر نکیرده ام .چنیدی بعید
صفیهللا را جن گرفت .مسعود یکی از روحانیون را خواست تا جن را از او براند .آندم همان جین
قرآن را به پیش کشید و از روحانی التما کرد تیا او را بیا صیفیهللا بگیرارد .جین مییگفیت کیه مین
همیشه با صفیهللا در وقت جنگ همکاری داشیته ام .روحیانی بیرایش گفیت :یعنیی چیهگونیه گفیت:
نمیدانی او کی بود که در آن روز پوسته دشمن را به توپ بست که سس صفیهللا آن را متصیرف
شد !
مسییلم افییزود :متعاقییب حملییه نهییم رو هییا بییر پنجشیییر در سییا 1984م بسیییاری از سییساهیان
روسی به سبب پشه ،مگ و یا کییک بهشید بیمیار شیدند کیه در نتیجیه عیدهای از آنیان بیه هالکیت
رسیدند .همچنان در میان مجاهدین کسانی بودند که اسیلحه دسیتداشیته خیود را فروختیه بودنید و ییا
چیزی از اموا بیت الما را به سرقت برده بودند و خداوند آنها را نیز مجازا کرد ،قسمی که یا
دست شان قط شد و یا پای خود را از دست دادند و یا که کور و یا ش گردیدند.
مسلم همچنان حکاییت نمیود کیه در میاه رمضیان سیا 1405هیـ پشیغور را فیت کیردیم .آن
وقت ،دهه او ماه مبارک رمضان بود .در این جنگ ،چهار صد تن را به اسار درآوردیم کیه از
جمله 87تن آنها همه ضاب و صاحبمنصب بودند .جنرا احمدالیدین کیه نشیرا حکومیت کابی
مرگش را به مد سه روز عزای عمومی اعالن کرد ،نیز در میان آنیان بیود .غنیمیت هنگفتیی نییز
به دست آوردیم ،به حدی که نق و انتقا آن که توس خود اسرا انجام میشد ،سه روز متیوالی را
دربر گرفت .در جریان دهه آخر ماه رمضان بیود کیه رو هیا بیا ییک نییرو و آمیادهگیی بیزرگ کیه
شام سه هزار تانک و نفربر و موتر میشد ،علیه ما حمله کردند .ما هیم بیه مقاومیت و روییارویی
برخاستیم .آنها در امتداد دره پنجشیر جابیهجیا بودنید و چهی دسیتگاه BM41و BM21و دوازده
پایه توپ DCرا که با نیروی بر انداخت میشد و قطیر گلولیه آن بیه 245ملیم مییرسیید ،بیا خیود
آورده بودند .جنگندههای جیت هیم پییاپی مواضی مجاهیدین را بیه بمیب مییبسیتند .ییکبیار دییدم کیه
شصت فروند طیاره از نو طیارا Gun Shipبه پیرواز درآمیده و پشیغور را کیه تیازه بیه دسیت
مجاهدین فت شده بود ،بمباردمان کردند.
خالصیه ،مییا از مقاومییت مسیتمر بییه سییتوه آمیدیم و جنییگ دوامدار نیییز میا را بهشیید خسییته و
درمانده ساخته بود .باری در شب 27رمضان به دعا و نیایش پرداختیم تا خداوند میا را کمیک کنید
و بار دو ما را سیبک سیازد .فیردای آن شیب ،نزدییک سیاعت 9قبی از ظهیر بیود کیه در قسیمت
نوالی که من قوماندان آن بودم ،ده عرادهجا دشمن در حا عبور از آنجا بودند کیه ناگهیان علییه
آنها یور بردیم و با یک ضربه همه را تار و مار کردیم .چند لحظه بعد ،یک فروند هلیکوپتر به
فضای منطقه به پرواز درآمید ،امیا خیود بیه خیود بیدون آنکیه کسیی بیاالی آن فییر کنید ،در البیهالی
تانکها سقوط کرد و همان جا منفجر شد که در نتیجه ،هشتاد وسیای جنگیی دشیمن را نییز تخرییب
کرد .این حادثه در قسمت رحمانخی که یکی از دهکدههای مجاور قرییه میا در بیازارک مییباشید،
بهوقو پیوست .ما خود صحنه انفجار را تماشا میکردیم .سس اطال حاص نمیودیم کیه بیه تعیداد
هفتاد سرباز دشمن نیز در این حادثه جان خود را از دست داده اند.
یک رویداد خار العاده دیگر نیز در قسمت رخه بهوقیو پیوسیت .در آن جیا هییچ آدمییزاد
وجییود نداشییت .روزی از روزهییا ب یهطییور ناگهییانی تانییکهییا و وسییای جنگییی رو هییا بییه انفجییار
83
درمیآیند ،اما هیچ ک نفهمید که کی آنها را انفجار داد و چهگونه منفجر شدند ! بیاالخره در ییک
محاسبه عمومی معلوم گردید که تعداد وسای تخریبشده دشمن در جریان این نبردها ،چه به دست
مجاهدین و چه از راه کرامت ،به بیش از هفت صد عراده میرسد .تنها در نزدیکی قرارگیاه خیودم
در قریههای مجاور ،تقریبا ا دو صد عراده آن منهدم گردیده بودند.
راسییتی نباییید از اییین داسییتانهییا شییگفتزده شیید .میین (نویسیینده) خییودم بییا چشییم سییر در همییین
ساحا ،سه صد عراده تانک و موتر و غیره را تماشا کردم که تا هنوز مخروبههای شان سر جای
خیود بییاقی اسییت .بییه گفتییه قومانییدان مسییلم ،رو هیا هرگیز قییادر نشییدند تییا اییین مخروبییههییا را منتقی
سازند ،با آنکه دستکم سه بار پنجشیر را از وجود این چیزها پاکسازی نمودند.
***
حقیقت این است که آنچیه میا را بیه شکسیت در مقابی یهیود و اسیرائی واداشیته اسیت ،همانیا
گنهکاری و بدمنشی در برابر خدا و پیامبر میباشد و ب .اگر ما واقعا ا د به رضا و خوشینودی
خداوند ببندیم و به قصد برتری آیین الهی در زمین به میدان نبرد گام بگیراریم و ییکدسیت در زییر
پرچم «ال إله إال هللا» بسی شویم ،شیک نیسیت کیه پییروزی از آن میا خواهید بیود و یهودییان هرگیز
نخواهند توانست تا در سرزمین مقد فلسطین ،پایداری کنند .خداوند میفرماید« :وما أصابکم مین
مصیبه فبما کسبت أیدیکم» .یعنی :هرچه از رن و ناخوشی به شما میرسد ،همه از دست خود تان
است .همچنان میفرماید« :إن الرین تولوا منکم یوم التقی الجمعان إنما اسیتزلهم الشییطان بیبعض میا
کسبوا ،ولقد عفی هللا عنهم ،إن هللا غفور رحیم» .یعنیی :یقینیا ا آن دسیته از شیما کیه در وقیت کیارزار
(احد) پشت دادند ،شیطان آنها را به سبب بعضی کارها که کرده بودند ،فریب داد .خداوند از آنهیا
درگرر شده ،حقا که خداوند بخشاینده و مهربان است.
روایییت اسییت کییه فرمانییدهان سییساه اسییالم در جنییگ یرمییوک از قییو و جبییرو دشییمن و از
خسییارا و بییدروزیای کییه بییر سییر مسییلمانان در مقابلییه بییا آنهییا آمییده بییود ،بییه حضییر ابییوبکر و
حضر عمر گزار دادند .آنها به پاسیخ نوشیتند« :ییکدسیت و هماهنیگ شیوید و لشیکر واحیدی
تشکی دهید و سس به جان دشمن بیفتید .شما به یاری دین خدا برخاسته اید و خداوند کسانی را که
به یاری او همت گمارند ،پیروز و آنانی را که بر ضد او بهپا خاسته اند ،زبون میسازد .آنچیه بیر
سر شما آمده ،از قلت تان نبوده ،بلکه همه پیامد گناهکاری است .پی از گنیاه بسرهیزیید» 1.سیعد بین
ابی وقاص به لشکریانش دستور داد تا از نهر دجله در حالی عبور کنند که پ و یا قیایقی در آن جیا
نبییود و عییربهییا هییم بییا شییناوری آشیینایی نداشییتند! بییازهم سییعد در مقییام اصییرار بییر مییوقفش گفییت:
«خداوند در هر حا ،کارساز است و او ما را کافی است .به خدا سوگند که اگر لشکریان دسیت بیه
گنییاه و بییدکاری نزننیید و نیکییی را از یییاد نبرنیید ،خداونیید حتم یا ا آنهییا را مییدد میییکنیید و دییینش را بییه
2
پیروزی میرساند».
عمر بن عبدالعزیز رضی هللا عنه به یکی از سران لشکر نامیه نوشیت و بیه او دسیتور داد
تییا از هیییچ چیییزی بییه انییدازه گنییاه نترسیید؛ چییون بییه گفتییه او گنییاه از هییر نییو کییید و مکییر دشییمن،
خطرناکتر است و تازه آنچه دشمن را مغلوب میسازد ،گناهکاری آنها است .اگر چنین نبود ،کی
مییا میییتوانسییتیم دشییمنان خییود را کییه از لحییاظ نیییرو و آمییادهگییی بییه مراتییب از مییا برتییری دارنیید ،بییه
شکست مواجیه سیازیم .هرگیاه هیردو در گنیهکیاری ییکسیان باشییم ،شیک نیسیت دشیمن کیه نییرو و
تعداد بیشتر است ،برنده خواهد شد .پیروزی ما نتیجه قو و توانمندی خیود میا نمییباشید .پی
84
داشت .هرچه از گناه دوری شود ،به همان پیمانه نیرو و نباید از هیچ دشمنی به اندازه گناه ،هرا
1
قو ما فزونی مییابد.
***
قصه داد محمد بیرادر قومانیدان مسیلم نییز خیلیی جالیب اسیت .وی از دانشیگاه نظیامی کابی
بهحی پیلو فارغ گردیده بود .پدر نییک محمید ابتیدا یکیی از افسیران ارتیش دولیت وقیت بیود و
بعییداا از وظیفییها تقاعیید نمییود .وی پسییر داد محمیید را در بخییش پیلییوتی دانش یگاه نظییامی شییام
ساخت تا باالخره از آن جا فارغ گردید و سس بهخاطر تکمی تحصیال و آموز های عالی خود
به روسیه رفت و به مد سه سا در آن جا سسری نمود و بعداا به کاب برگشت.
وقتی داد محمد به کاب عود نمود ،به پدر پیشنهاد کرد تا یکیی از هواپیماهیای جنگیی
ارتییش را بییه نف ی مجاهییدین اختطییاف نماییید .سییه تیین از هییممسییلکان خییود را نیییز بییه فییرار بییه طییرف
پاکستان همراه با طیارههای مدرن Su22Mقان ساخته بود .از پدر درخواست کرد تا احمد شاه
مسعود را در جریان بگرارد .وقتی موضو به اطال مسعود رسید ،وی ایین پیشنهیاد را نسیریرفت
و از او خواست که همچنیان در مقیام خیود در ارتیش بیاقی بمانید تیا در جهیت متقاعدسیاختن پیلوتیان
دیگر در امر همکاری با مجاهدین ،فعالیت کند .وی هر بار از مسعود میخواست تا اجازه دهید کیه
با یک مجموعه از هوادارانش به سوی او فرار کند ،اما مسعود اصرار میورزید تیا در جیای خیود
باقی مانده و به نف مجاهدین کار کند.
در جنگ سا 1984م وی از جمله کسانی بود که به بمباردمان پنجشیر ،مکلف شده بودند.
در اثنایی که بمباردمان همچنان جریان داشت ،وی یکی از جیتهای روسی را در فضا هدف قرار
داد و آن را سرنگون ساخت .بار دیگیر ،رو هیا او را بیر فیراز خنجیان از منیاطق واقی در شیما
سالنگ فرستادند تا مواض مجاهدین را بمباردمان کنید ،امیا او بیرعک ،منطقیهای را کیه رو هیا
در آن مستقر بودند ،هدف قرار داد که در نتیجیه حیدود پین صید تین آنهیا کشیته و منطقیه مسیکونی
شان نیز یکسره تباه گردید.
تکرار این نو عم کردها باالخره رو ها را نسبت به وی بدگمان ساخت تا آنکیه در پیی
دسیسیییهجیییویی بیییرای قتییی او شیییدند .معمیییوالا در هیییر هواپیمیییا میییاینی وجیییود دارد کیییه بیییه اشیییاره
ریمو کنترو از دور به انفجار درمیآید .رو ها با استفاده از این شیوه ،طییاره او را در جرییان
یکی از پروازهایش منفجر ساختند .همزمان با انفجار طیاره ،او خواست تا خود را نجیا دهید .لیرا
در حالی که مجهز با فراشو بود ،به بیرون طیاره پرید ،امیا درییغ و درد کیه از قضیا چتیر بیاز
نشد و سرانجام با کوههای سربهفلککشیده والیت کاپیسا تصادم کرد و از پا درآمد.
85
دیدارباچندشخصیتجهادی
به روز یکشنبه ممرخ 2اکتوبر 1988م از قسمت ایبرو بیه سیوی خانقیاه رهسیسار گردییدیم.
در امتداد راه ،دریای خروشان پیو که به دریای ورس میپیوندد ،ما را همراهی میکرد .احمد شاه
مسعود ،صدیق چکری و دکتور نجیب ،یاران سفرم بودند .وقتیی بیه قمسیت خانقیاه رسییدیم ،متوجیه
شدیم که جمعیت مردم در انتظار ما بهسر میبرند .در آن جا بسیار با عجله چند لقمه از صبحانه را
تنییاو کییردیم و سییس دوبییاره بییهراه افتییادیم .قومانییدان مسییلم راننییده میوتر مییا بییود .وقتییی بییه دهکییده
سرتنگ مواصلت کردیم ،دیدیم که در آن جا سراپردههایی بیرای اسیتراحت میا نصیب شیده و اهیالی
منطقه همه به پریرایی ما آمده اند .در آن جا من و استاد ربانی هردو به نوبه خود سخنرانی کردیم.
سس صبحانه را که از گوشت ماهی و گنجشک تهیه شده بود ،صرف نمیودیم و همیراه بیا مسیعود،
ربانی و آرینپور سوار موتر شده ،حرکت کردیم.
آندم از مسعود خواهش نمودم تا از جریانا سا 1361خورشییدی بیرای میا صیحبت کنید.
وی گفت :مشکال و تلخیهایی که در سا 1361بر سر ما آمد ،در طو زنیدهگیی جهیادی میا بیه
اسیتثنای سیا 1363کیه دشیواریهیا و دربیهدریهییای بییکرانیی را بیههمیراه داشیت ،نظییر نداشییته
است .در آن سا ،ما راه مواصالتی پنجشیر را در قسمت راه تنگ که دهنیه ورودی دره مییباشید،
مسدود ساختیم تا جلو ورود تانکها به پنجشیر گرفته شود .درست در همیان سیا بیود کیه رو هیا
برای اولین بار تاکتیک جنگ کماندویی را بهکار بردند؛ قسمی که در روز او به تعیداد پین هیزار
سرباز را در قسمتهای اعنابه ،تاواخ ،دشتک ،رخه و آستانه و در روز مابعد تعداد بیشمار دیگر
را که عدد شان مشیخص نبیود ،در منیاطق خینچ و غنجیو پییاده کردنید .سیسیتم اجراییی ایین عملییا
طوری بود که هواپیماها بر فراز کوهها فرود میآمدند و در آن جا نیروی کماندویی پیاده میکردند.
سساه دشمن در جریان این نبردها از دو فرقه بزرگ رو ها کیه حیاوی بیسیت هیزار عسیکر بیود و
نیز یک فرقه ملیشههای افغانی که تعداد شان به ده هزار سرباز بالغ میگردید ،تشکی یافته بود.
***
در این میان ،فرصتی بیرایم دسیت داد تیا پیای صیحبت قومانیدان گیدا محمید بنشیینم .او فرزنید
بازمحمد از منطقه دشتریو پنجشییر مییباشید و اکنیون 42سیا عمیر دارد .وی در سیا 1358
خورشیدی به صف جهاد مسلحانه پیوست و از ابتدا با مسعود هیمسینگر بیوده اسیت .پیدر پییش از
انقالب ،پدرود حیا گفته است.
گییدا محمیید میییگوییید :از سییا 1358بییدینسییو میین بییا جنییگ سییروکار دارم .وقتییی مسییعود در
پشاور بود ،نامهای برای ما فرستاد و در آن گفته بود که وی قصد دارد تا به پنجشیر برود و در آن
جا به جهاد آغاز کند .لرا از ما تقاضا کرده بود تا بهخاطر همراهی او به نورسیتان بیرویم .وقتیی از
نورسییتان بازگشییت نمییودیم ،مرکزیییت خییود را در قسییمت دشییتریییو اتخییاذ کییردیم .در آن وقییت بییا
مسییعود یییک قبضییه ماشییینییدار شی دز و یییک قبضییه راکییت بییا پیین مرمیییا بییود و مییا یییک قبضییه
کالشینکوف نیز خریداری نمودیم .در آن جیا میا نمییتوانسیتیم آزادانیه گشیتوگیرار کنییم ،لیرا بسییار
مخفیانه از دشتریو به پریان و سفیدچهر رفتوآمد داشتیم.
باری دولت موقعیت ما را کشف و بر منزلی که ما در آن سیکونت داشیتیم ،ییور بیرد و میا
هم مقاومت کردیم .آنگاه به آمرصاحب که در سفیدچهر بهسر میبرد ،اطال دادیم کیه راه را قطی
کند تا ما بتوانیم آن دسته از چاکران حکومتی را کیه بیه جیان میا افتیاده بودنید ،بیه اسیار درآورییم.
بییاالخره کییار بییه آن کشییید کییه بییه یییاری خییدا سییرکرده آنییان را از پییا درآوردیییم و بییاقی همییه را اسیییر
گرفتیم و همچنان عالقهداری شابه را فت کردیم .پ از آن ،روحییه میردم بیاال رفیت تیا بیاالخره بیا
86
تبر و عصا بر ضد دولت بهپا خاستند .البته اینهمه باع شد تا ما از مرحله پنهانکاری بیه مرحلیه
فعالیت علنی انتقا یابیم .وقتی عالقهداری شابه فت شید ،تصیمیم گیرفتیم تیا عالقیهداری دره را نییز
فت کنیم .مردم هم در پهلوی میا ایسیتادند و هرچیه از سیالح دسیتداشیته شیان بیود ،همیه را بیا خیود
آوردند که بدین ترتیب به تعداد دو صد فرد مسل با ما یکدست گردیدند .ما از ایین مجموعیه ،صید
نفر را به سوی دره و صد تن دیگر را به طرف بازارک فرسیتادیم .بیاالخره بیازارک فیت شید ،امیا
دره به حا خود باقی ماند .سس جنگندههای دشمن بیه بمباردمیان آغیاز کردنید کیه در نتیجیه بیسیت
تن از مجاهدین به شهاد رسیدند.
دشمن در قسمت دره به مقاومت شدید پرداخت ،امیا سیرانجام مقیاومتش شکسیت و ایین سیاحه
نییز بییه تصییرف مجاهییدین درآمید .پی از آن مییا همییه در قسییمت بیازارک گییردهم آمییدیم تییا از آن جییا
عملیا خود را به قسمت رخه بکشانیم .شهدا را دفن و زخمیها را به جای مناسب انتقا دادییم و
سس باالی رخیه ییور بیردیم ،امیا در آن جیا نتوانسیتیم کیاری از پییش ببیریم؛ چیون اهیالی منطقیه
هنوز از دولت فاصله نگرفته بودند .لرا بیه سیوی سیالنگ و گلبهیار سیر کشییدیم و در آن سیاحا تیا
یک ماه با دشمن درگیر جنگ بودیم .در جریان این کشمشها مهما ما که غالبیا ا از راه غنیمیت بیه
دست میآمد ،به پایان رسیید و تهیاجم دولیت برعلییه میا شید یافیت .درسیت در همیان آوان بیود کیه
احمد شاه مسعود طی یک حمله وسی دشیمن در اسیتقامت سیالنگ ،از ناحییه پیا زخیم برداشیت .ایین
واقعه در قسمت تسه سرخ بهوقو پیوست.
پ از آنکه دولت دوباره بر وادی پنجشیر یور برد ،میردم بیا دولیت هماهنیگ شیدند و میا
مجبور شدیم که به طیرف پرییان عقیبنشیینی کنییم .در آن وقیت بیهجیز تعیداد محیدودی از مجاهیدین
مخلص که تیا آخیر از خیود اسیتقامت و پاییداری نشیان دادنید ،کسیی بیا میا بیاقی نمانیده بیود .بیاالخره
سران قریهها و برزگان قوم در میان خود توافق کردند تا مسعود و همرزمانش را دستگیر کرده و
به دولت تحوی دهند تا از بالی بمباردمانها و تخریب خانههیا کیه گوییا مسیعود سیبب آن مییباشید،
نجا یابند .یکی از برادران با وفای ما آمد و میا را در جرییان ایین توطییه خطرنیاک قیرار داد .در
آن وقت ،ما در مجمو پنجاه نفر بودیم که بهجز مسعود ،دیگران با تعلیما نظامی آشنایی نداشتند.
از اینرو مسعود بهخاطر آموز عسکری و تمرینا نظامی برای ما کور یکماهیه داییر نمیود
و سس ما را به دو دسته تقسیم کرد:
.1گروپ بیست و پن نفری به سرپرستی خود که در قسمت بازارک موظف بود.
.2گروپ بیست و پن نفری دیگر به سرکردهگی اینجانب که به طرف شابه فرستاده شدیم.
باالخره جهاد را از نو آغاز کردیم .این بار پالن ما آن بیود کیه وسیای نقلییه دشیمن را کیه بیه
اکمییا پایگییاه شییان در شییابه میییپردازنیید ،هییدف قییرار دهیییم .موقعیییت اسییتراتیژیک مییا کییه عمییدتا ا
نقطههای حاکم منطقه بود ،در ناحیه انجام درسیت ایین پیالن بیه میا کمیک شیایانی کیرد .تیا سیرانجام
دشمن وادار به عقبنشینی گردید .یکتن از همسنگران خود را فرستادیم تا خبر موثق برای ما دهد
و به دنبا او مجموعه دیگری را فرستادیم تا ببینند که در داخ وادی چه میگررد ! وقتی آنها بیه
بستر وادی فیرود آمدنید ،دیدنید کیه قیوای دشیمن آمیاده فیرار از شیابه مییباشیند .میا هیم بیا اسیتفاده از
موق ،آنها را به محاصره کشیدیم کیه در نتیجیه عیدهای را بیه اسیار درآوردییم و بیه تعیداد بیسیت
قبضییه تفنییگ انگلیسییی بییا دو تفنگچییه غنیمییت گییرفتیم و همچنییان اسییناد مییوثقی را کییه حییاوی اسییامی
آندسته از مردم بود که با دستگاه استخبارا دولت همکاری مستقیم داشتند ،به دست آوردیم.
بدین ترتیب ،شابه و دره هردو را تحت کنترو خود درآوردیم .سس طی نامهای بیه مسیعود
از وی خواستیم تا برای ما هدایت دهد که چه باید کنیم وی در پاسیخ نوشیت :بیه مسیجدها برویید و
دوباره به بسی مردم بسردازید .کسی که از هماهنگی با میا سیر بیاز زد ،سیالحی را کیه بیار او از
دولت به غنیمت گرفته بود ،از وی بگیرید و اگر بازهم مشک تراشی کرد و آن را پنهان داشت ،میا
87
خود میدانیم که چه کسی سالح دارد .ما به مد سه هفته طبق این فرمان در مساجد فعالیت کیردیم
که باالخره آمرصاحب خود نیز تشریف آورد .مردم را به شیک چنید مجموعیه کیه هیر مجموعیه
آن حاوی پن نفر میبود ،تقسیم میکردیم و آنها را آموز میدادیم .پ از تکمی دوره آموز ،
دوباره آنها را به مناطق شان میفرستادیم تا به طرفداری از مجاهیدین بیر ضید دولیت کیار کننید.
اما آنهیا را مسیل نمییسیاختیم و از طیرف دیگیر ،شیبهنگیام بیه تهدیید کسیانی کیه بیا دولیت رابطیه
داشتند ،میپرداختیم.
فعالیتهای ما تا به سه ماه ادامه یافت که در طی آن توانستیم منطقیه را بیه نظیم طبیعیی خیود
برگردانیم و اوضا را کنترو نماییم و در هر یک از مرکزییتهیای عمیده امثیا بیازارک ،فیراج،
اعنابه ،آبدره و شت ،بیست نفر آموز دیده جابهجیا سیاختیم .در ایین فعالیتهیا علمیای دینیی نقیش
تعییینکننییدهای بییازی کردنیید؛ قسییمی کییه فتییوای کفییر کسییانی را کییه بییه کمییونیزم میییپیوسییتند ،صییادر
مینمودند و جوانان را بهخاطر فراگیری آموز ها و تمرینا نظامی نزد ما میفرستادند .سس ما
کسانی را که در این مد آموز دیده بودند ،مسل ساختیم و بعداا دستور دادیم تا البد تمام راههیای
اکماالتی دولت که در قسمت رخه مرکزیت داشت ،قط شوند .همچنان مجاهیدین را دسیته دسیته بیه
طرف پاکستان میفرستادیم تا در آن جا تمرینا عیالی نظیامی را فیرا گیرنید .در همیان وقیت ،ییک
پایه دهشکه به دست آوردیم و آن را در یکی از نقاط حاکم منطقیه رخیه نصیب کیردیم کیه دشیمن را
خیلی سراسیمه ساخته بود .بدین ترتیب ،اکماال دولت از طریق زمین بهکلی قط شید و میردم هیم
قسما ا مسل شده بودند .این جا بود که کنترو اوضیا از دسیت دولیت خیارج شید و سییطره خیود را
باخت و سرانجام پنجشیر به تصرف مجاهدین درآمد .اینهمه در زمان حفی هللا امین تحقق یافت.
وقتی رو ها به میدان آمدند ،ما دارای بیش از بیست قرارگاه بودیم که در هر یک آن پن تا
ده نفر مسل و باقی غیرمسل مستقر بودند .ثیرو منیدان پنجشییر از هرچیه در تیوان شیان بیود ،در
جهییت اکمییا و امییداد مییا دریییغ نکردنیید و از طییرف دیگییر در اثییر نبردهییایی کییه بییا دشییمن داشییتیم،
بسیاری غنیمت به دست آوردیم که در رف نیاز ما خیلی کمیک مییکیرد .بیاالخره تصیمیم میا بیر آن
شد تا وقتی که رو ها ییکسیره داخی وادی نشیده انید ،بیا آنهیا روییارویی صیور نگییرد .در آن
وقت ،فرماندهی مجاهدین از رخه تا شت به دو من و از رخه تا پریان به عهده خیود آمرصیاحب
بود .سرانجام مسعود فرمان صادر کرد تا عملیا آغاز گردد .وی تأکید داشت کیه نقیاط ضیعیف را
هدف قرار دهیم .سس همه یکدست به جان دشمن افتادیم و در چندین نقطه آنها را کیوفتیم کیه در
نتیجه شکست خوردند و مقدار زیادی غنیمت به دستر ما قرار گرفت که به تقویه مراکز ما ممد
واق شد و روحیه مجاهدین نیز فو العاده باال رفت.
به یاد دارم که باری کمونیستها در سا 1361خورشیدی دست به یک تهاجم علیه میا زدنید
که در نتیجه همه به اسار ما درآمدند .بار دیگیر ،قیوای دشیمن کیه تعیداد شیان بیه ییک هیزار و دو
صد سرباز بیالغ مییگردیید و لیوازم جنگیی زییادی نییز بیا خیود آورده بودنید ،بیر میا حملیهور شیدند.
محور آن جنگ در منطقه برجمن بود .سس مجاهیدین را تقسییما کیردیم و جنیگ آغیاز یافیت .در
طی آن نبرد ،سی تن آنها کشته شیدند و بیاقی همیه تسیلیم گردیدنید .در آن وقیت میا دو صید و پنجیاه
مجاهید بییودیم .از جملییه چیزهییایی کیه بییه غنیمییت گرفتییه بیودیم ،دو پایییه تییوپ DCو دو پایییه هییاوان
غرنی و پن پایه هاوان وس بود.
رجییییییا إذا جییییییا الییییییردی فهییییییم هییییییم سیییییییییأثر للعییییییییز المحطییییییییم تاجییییییییه
وال یرهبیییییون المیییییو والمیییییو مقیییییدم رجیییییا ییییییرون الیییییر عیییییاراا وسیییییبه
یعنی:
کییییه در مییییوج حییییوادث در شیییینا انیییید بگییییییییییییرد انتقیییییییییییامم را کسیییییییییییانی
88
کییییییه بییییییا فیییییین شییییییجاعت آشیییییینا انیییییید نیییه بیییا خیییواری بجوینییید کیییام د را
کیییه از زنجییییر هیییر وحشیییت رهیییا انییید نیییییه میییییردن راه بیییییر آنهیییییا بگییییییرد
***
صب روز سهشنبه ممرخ 4اکتوبر 1988م مطابق با 24صفر 1409هـ بیا عیارف خیان
فرمانییده عمییومی جمعیییت اسییالمی در والیییت کنییدز ،نشسییتی داشییتیم .محمیید عبییدهللا از فرمانییدهان
ولسوالی امام صاحب آن والیت نیز او را همراهی میکرد .عارف خان نامهای از قوماندان روسیی
و نامه دیگری از والی هوادار کمونیزم کندز را که هردو عنوانی وی فرستاده شده بود ،به ما نشان
داد و همچنان دکتور نجیب ،نواری را به وی ارسا داشته که در آن گفته است :اگر شیما از جنیگ
با دولت دست بکشید ،من حاضرم تا اشتراک تان در امر سرپرسیتی امیور والییت کنیدز را بسیریرم.
در این نوار به ضیا الحق و استاد ربانی ناسزا گفته شده است.
عارف خان گفت :در این روزها مأمورین دولت بدون حمی سیالح رفیتوآمید میکننید .وقتیی
دولت خواست تا آنها را مسل سازد ،نسریرفتند و به نجیب گفتند کیه مجاهیدین عفیو عمیومی اعیالن
کرده اند ،اگر ما دوباره سالح برداریم ،بیم آن میرود که اگر این بار شهر را تصیرف کننید ،میا را
خواهند کشت .وی افزود :عفو عمومی اعالنشده از طرف ما بیر روحییه کمونیسیتهیا خیلیی تیأثیر
گراشته است .به این معنیا کیه نحیوه برداشیت منفیی آنهیا نسیبت بیه مجاهیدین را تغیییر داد و فضیای
حسن ظن را به میان آورد ،به اندازهای که باری آنها نزد مین آمدنید و از مین مطالبیه نمودنید تیا بیه
آنها اجازه دهم که از من پا داری کنند .به من گفتند :ما هم افغانیم ،پ چرا میخواهیید کیه میا را
از کشور ما برانید و کافر گفتیه بیا میا برخیورد مییکنیید ! بیار دیگیر ،شخصیی بیه نیام نسییم همکیار
نزدیک گالبزوی وزیر داخله رژیم بیه دییدار مین آمید .وقتیی وارد اتیا شید ،از هیردو گیو خیود
محکم گرفته ،گفت :توبه توبه از ستیزه با شما.
محمد عبدهللا در صحبتهیایش گفیت :بیاری میا علییه یکیی از پایگاههیای دشیمن حملیه کیردیم.
کمونیستهای افغانی بهخاطر نجا جان خود به رو ها پناه بردند ،اما روسیان پیرچمهیای سیبز و
سفید را بلند کرده ،فریاد میزدند :ما موافقتنامه ژنیو را امضا کرده ایم ،بنا ا نمیخیواهیم دوبیاره
با شما بجنگیم و حاال شما میدانید و اینها .سیس میا رفتییم و صیاحبمنصیبان داخلیی را دسیتگییر
کردیم و زمانی که عفو عمومی صادر شد ،آنها را دوباره آزاد ساختیم .از آن به بعد ،هر وقتی که
با ما سر میخوردند ،از فرط خجالت سر خود را پایین میانداختند.
***
امروز یک بار دیگر پای صحبتهای محمد پناه نشسیتم .او ایین جیا از حیوادث سیا 1981م
به من حکایت کرده ،گفت :از کاب به ما راپور رسید که عنقریب رو ها از طریق فضا دست بیه
پیادهکیردن کمانیدو خواهنید زد .بیاالخره طییارههیای دشیمن کیه تعیداد شیان بیه صید فرونید هلیکیوپتر
میرسید ،بر فراز دره پنجشیر ظاهر شیدند و بیه پییادهکیردن نییروی کمانیدویی آغیاز نمودنید .در آن
وقت بهجز یک پایه دهشکه با یک پایه زیکویک ،کدام سالح عمیده دیگیر کیه در جهیت دفیا میمثر
ب یهکییار رود ،نداشییتیم .همییان جییوانی کییه مسییئو انییداخت دهشییکه بییود ،از هییو و وحشییت آن روز
سراسیمه شد و از پریشانی زیاد نتوانست که علیه طیارهها فیر کند .سس به شاهسیلیمان کیه مسیئو
زیکویک بود ،دستور دادم تا آنها را زیر آتش گیرد .او با حماسه زییادی بیه صیوب طییارههیا آتیش
گشود که در نتیجه پن فروند هلیکوپتر را یکجا سرنگون کرد.
سییس رو هییا نقطییهای را کییه زیکویییک در آن جییا بییود ،زیییر بمباردمییان گرفتنیید تییا آنکییه مییا
مجبور به ترک زیکویک شدیم .کماندوها به طرف میا پییش آمدنید و سیرانجام جنیگ در گرفیت .در
اییین درگیییری ،پنجییاه سییرباز روسییی کشییته شییدند و ح یدود سییی می ی کالکییوف و دو راکییت بییا یییک
89
نارنجییکانییداز کییه تییا فاصییله هییزار و هفییت صیید متییری را هییدف میییزد ،غنیمییت گییرفتیم .از جملییه
کالکوفها دو تای آن با دوربین مخصوص شب مجهز بودند .پی از فیروکشنمیودن جنیگ ،وقتیی
بهخاطر جم آوری غنیمت به طرف نبردگاه رفتییم ،دییدیم کیه حلقیههیای بیمهیای دسیتی را گشیوده و
همه را در ساحه رها کرده اند تا آماده انفجار باشند .یکتن از افراد دشمن در حالی که بم دستی بیه
دست داشت ،سر جایش هیالک شیده بیود و چیون خواسیتیم سیالحش را بگییریم ،همیان بیم بیه انفجیار
درآمد که در اثر آن او خود پاره پاره شد و تعدادی از مجاهدین نیز مجروح گردیدند.
عبدهللا ان از قوماندان پناه پرسید :در مجمو چه مقدار غنیمیت گرفتیه باشیی گفیت :تقریبیا ا
دو صد می کالکوف با دو صد می کالشینکوف از طرییق غنیمیت بیه دسیت میا آمیده و حیدود چهی
عراده تانک و چهار صد عراده میوتر را منهیدم سیاخته اییم .بیه ییاد دارم کیه بیاری بیر ییک کیاروان
موترهای حام مهما دشیمن کیه بیه ییک صید و پنجیاه عیراده میوتر بیالغ مییگردیید ،حملیه کیردیم.
وقتی یکی را به آتش کشییدیم ،بیاقی همیه در اثیر آن حرییق گردیدنید .پی از آن رو هیا تیا بیه ییک
هفته مکم مشغو جمی آوری پارچیههیای گوشیت کشیتهشیدهگیان شیان بودنید .ایین واقعیه در قسیمت
سالنگ رخ داد .بار دیگر ،یک موتر تی را هدف گلوله قرار دادیم کیه در نتیجیه چنیان آتیش گرفیت
که شعلههای آن تا به فاصله چهار صد متری زبانه میکشید .باالخره کلیه خانیههیای مجیاور منطقیه
که در فاصله تقریبا ا صد متری از مح حادثه دور بودنید ،بیه حرییق درآمدنید .ایین رویداد در سیا
1364خورشیدی بهوقو پیوست.
***
در آن روز (سییهشیینبه مییمرخ 4اکتییوبر 1988م) بییا چنیید تیین از شخصیییتهای جهییادی دیگییر
همچون ارباب خدایداد همکار نزدیک اسالمالیدین ،سیید اکیرامالیدین آمیر اشیکمش ،سیید عبیدالکریم
هاشمی مسئو بخش فرهنگی و آمر خوستوفرنگ ،سرمعلم طار ،سید اکبر ،دکتور عبیدالرحمن
و سییارنوا منیییر م یدعیالعمییوم شییورای نظییار نیییز مالقییا داشییتم .در آن مالقییا ،میین راج ی بییه
توطیییههای جهییانی بییر ضیید خالفییت اسییالمی البتییه از زاویییه بررسییی تییاریخی و همچنییان در مییورد
سرکوبی جنبشهای اسالمی در جهان اسیالم ،بحی کیردم .متعاقیب آن ،آقیای هاشیمی مسیئو بخیش
فرهنگی به صحبت پرداخته ،گفت :دشمن نخست ما جه و نادانی است .آرزوی ما از دعو گران
و دانشمندان مسلمان و متعهد این است که در جهت برونرفت از این منجالب کشینده کیه سرنوشیت
ملت مسلمان افغانستان را بهشد تهدید میکند ،با ما همکاری مسئوالنه نمایند.
در آن جا فرصیت دیگیری بیرایم دسیت داد تیا بقییه حرفهیای قومانیدان گیدا محمید را بشینوم.
عبدهللا ان میگوید :من با جرأ میتوانم بگویم که قوماندان گیدا ییک جنیرا تمامعییار اسیت .مین
هرگییز از اییین حییرف خییود احسییا حییرج نمیییکیینم؛ چییون او بییا چنییان موهبییههای نظییامی و تجییارب
شخصی آراسته است که او را شخصیتی باالتر از جنرا میدهد.
قوماندان گیدا در خصیوص حملیه دوم رو هیا بیر پنجشییر ،چنیین ییادآور شید :در تهیاجم بیار
دوم ،نیروی دشمن چندین برابر نسبت بیه حملیه نخسیت بیود .ایین حملیه در مجمیو توسی تانیکهیا
صور گرفت .این بار به آنان فرصت دادیم که تیا قسیمت سیفیدچهر بیه پییش برونید .میردم همیه از
ساحه خارج شده بودند .ما مجاهدین را در امتداد وادی تقسیما کرده بودیم .به رو ها موق دادیم
تا در مواض خویش جابهجا شوند .سس با یک قومانده علیه آنان حمله بردیم و در چندین نقطیه بیه
جان آنها افتادیم که در نتیجه خسارا شدیدی را متحم گردیدند؛ قسمی که بیست الیی سیی عیراده
تانک آنها از بین رفت و به تعداد زیادی از نفرا شان کشته شدند و سس عقبنشینی کردند.
وی در مورد حمله سوم رو ها اظهار داشت :تهاجم سوم رو ها خیلی سنگین بود .این بار
نیروی دشمن از لحاظ آمادهگی نظیامی و لیوازم جنگیی ،شیش چنید بییشتیر از حملیه دوم بیود؛ چیون
رو ها دریافته بودند که دو حمله قبلی سبب شد تا مجاهدین غنایم هنگفتی منجملیه اسیلحه ثقیلیه بیه
90
دست آورند .در این حمله عالوه بر تانکها ستونهای پیاده ارتیش سیرخ نییز بیه مییدان آمیده بودنید.
این بار آنها را نگراشتیم تا از حدود بازارک تجاوز کنند .تاکتیک میا در برخیورد بیا دشیمن از بیار
او فر داشت؛ قسمی که مجاهدین را از مناطق سفیدچهر ،پریان ،خینچ و دشیترییو در ییکجیا
جم آوری کردیم و سس از هر منطقیه ییک گیروپ سیی نفیری تشیکی دادییم و آنهیا را در منیاطق
شت ،اعنابه و رخه به جنگ فرستادیم.
ا
آنچه سبب شد تا میا از ایین سیسیتم تشیکیالتی کیار گییریم ،آن بیود کیه عادتیا اهیالی منطقیه از
تر اینکه مبادا دشمن قریهجا آنها را یکسره تباه کند ،آنچنان که میبایست در داخ قرییههیا
از خود مقاومت مطلوب نشان نمیدادند و تانکها را بهشد سرکوب نمیکردند .تجربه نشیان داده
بییود کییه جنگیییدن هییر کی در منطقییه خییود نتیجییه د خییواهی بییه دنبییا نییدارد .از اییینرو مردمییان
مناطق باالی پنجشیر را موظف ساختیم تا در ساحا پایین این وادی به جنگ بسردازند .وقتی آنها
با خونسردی بسیاری در برابر رو هیا جنگیدنید ،ایین جیا بیود کیه میردم منطقیه بیه جیو آمدنید و
دوشادو آنان بر روی دشمن تاختند و با ضربا کوبنده خویش دشمن را بهشد زیانمند ساختند
و کمر رو ها را شکستند.
پییی از آن ،دسیییتههیییای مجاهیییدین را در امتیییداد وادی در قسیییمتهیییای شیییت ،فیییراج ،تیییاواخ،
زمانکور ،حصارک و غیره مستقر ساختیم .تانکها در داخ دره حرکت میکردند و رو ها خود
بر بیاالی کیوههیا موضی گرفتیه بودنید .مجاهیدین مییآمدنید و در نقطیههیای حیاکم بیا روسیان درگییر
میشدند و سس یکباره عقبنشینی میکردند .تا آنکه رو ها بدین گمیان مییشیدند کیه سیاحه کیالا
خالی است .سس ما موق مناسب را دییده از فیراز کیوههیا بیه زییر مییآمیدیم و تانیکهیا را بیه آتیش
میکشیدیم .بدین ترتیب ،مورا رو ها رو به ضعف گراشت تا باالخره در قسمت بازارک گیردهم
آمدند و پ از مشوره و تباد نظر ،به این تصمیم شدند که منطقه را ترک گویند .در خال همه آن
جریانا ،اطالعاتی که از طریق افراد توظیفشده ما در داخ کاب به ما مییرسیید ،خیلیی سیازنده
بود و ما اکثراا با اعتماد به همین راپورها تصمیم میگیرفتیم .میثالا ییک سیرباز ارتیش در کابی چنید
روز قب از آغیاز ییک حملیه از موعید مشیخص آن بیه میا گیزار مییداد و میا پییش از پییش بیرای
چهگونهگی مقابله با آن ،آمادهگی الزم میگرفتیم.
در این جا صحبتهای گدا محمد قط شد؛ چون هماندم عبیدهللا انی آمید و از تصیمیم رحیی
غیر مترقبه به ما خبر داد.
91
ازبانگرحیلتاختمسفر
امروز استاد ربانی برای بازگشت به پاکستان ،آمادهگیی مییگییرد .لیرا بیه تمیامی هیمرکابیانش
فرمان داد تا مرکز تعلیمی را به مقصد ورس ترک گویند .عبدهللا ان نزد من آمد و گفت :فق چند
ساعت محدود در پیش روی داریم که به زیار برادران عرب در قسیمت بورکیه بیرویم .آنگیاه بیه
شاه محمد اطال دادیم که ما تصمیم داریم تا به تالقان برویم .وی یکی از موترهای غنیمتی را آماده
کرد و ما سوار بر آن شده ،راهی تالقان گردیدیم .درست پیش از نماز عصر روز چهارشنبه ممرخ
1988/10/5م بود کیه همیراه بیا فرمانیده شیاه محمید بیه صیوب تالقیان رهسیسار گردییدیم .شیاه محمید
آمریییت شییهر تالقییان را بییه عهییده دارد و یکییی از دانشییمندانی اسییت کییه مییردم از وی بییه خییوبی یییاد
مییکننید .میا بیهخیاطر دییدار بیا آنعیده از بیرادران عیرب کیه بیا ولییدآغا (سییدجما ) فرمانیده حیزب
اسالمی بهسر میبردند ،عازم تالقان شدیم .آنها طی یک گروپ بیست و یک نفری کیه همیه عیرب
بودند ،به سرکردگی ابوابراهیم به آنجا رفته بودند.
در طو راه در قسمت فرخار با یک مجموعه از برادران عرب کیه آنهیا را ابوشیهید یمیانی
و دکتییور صییال لیبییی سرپرسییتی میییکردنیید ،سییر خییوردیم .در میییان آنییان فییات بییرادر ابوشییهید و
مصعب و جعفر و ابوصهیب که همه اتبا کشیور یمین مییباشیند ،نییز حضیور داشیتند .ابوشیهید در
موتر به کنار من نشست و هردو سرگرم صحبت شدیم .آنها اسسان خود را در فرخار گراشتند و به
همراهی ما آمدند.
جز همان یک شب که در پیش روی داشتیم ،فرصت دیگری برای ما مسیاعد نبیود؛ چیون دو
نامه عنوانی استاد ربانی ،یکی از طرف استاد سیاف و یون خالص و دیگیری از جانیب حکومیت
پاکستان فرستاده شده بود که در هردو از وی خواسیته بودنید تیا هرچیه عاجی تیر برگیردد .لیرا اسیتاد
ربانی قرار گراشت تا زود به پاکستان عود نماید .میبایست که ما ابتدا به تالقان برویم و سس بیا
سیدجما در تما شویم تا زمینه مالقا ما با برادران عرب را مساعد سیازد .درسیت بعید از شیام
به تالقان رسیدیم .سس به خانه یکی از ثرو منیدان منطقیه رفتییم .در آنجیا غیرای شیب را صیرف
کردیم و همان جا شب ما سسری شد .قاب ییادآوری مییدانیم کیه نخسیت بیه منزلیی کیه گمیان مییکینم
متعلق به شاه محمد بوده باشد ،رفتیم اما در آنجا غرای شب پیدا نشد.
فردا چندی به گشتوگرار در شهر پیرداختیم کیه در ضیمن از کمیتیه فرهنگیی حیزب اسیالمی
نیز دییدار بیهعمی آوردییم .در آن جیا بیا سیید مییرزا بیرادر سییدجما کیه از جملیه فیاتحین تالقیان بیه
حساب میآید ،سر خوردیم .وی از این دیدار خیلی اظهار خوشنودی کرد .من صحبت مختصری با
آنها داشتم که در ضمن از شجاعت و شکیبایی آنان تقدیر نموده و آنهیا را بیه ادامیه ایین راه تیا بیه
سرحد برپایی یک دولت اسالمی با همکاری همیه بیرادران و بیا توجیه بیه پیا داری و حفی خیون،
مییا و آبییروی مییردم توصیییه کییردم .در اثنییایی کییه مییا در کمیتییه فرهنگییی حییزب ب یهسییر میییبییردیم،
خمسارههای دشمن پییاپی بیه هیر طیرف شیهر اصیابت مییکیرد و صیدای مهییب آن گیو هیای میا را
مییییآزرد .پایگیییاه دشیییمن در بیییاغ ذخییییره کیییه ییییک بیییاغ پهنیییاور و خیلیییی اسیییتحکامیافتیییه و دارای
زیرزمینیهای پخته و قوی بود ،موقعیت داشت .باری مجاهدین خواسیتند تیا در آن جیا رخنیه کننید،
اما با آنکه خسارا و تلفا زیادی را متحم شدند ،موفق به فت آن نگردیدند و همچنیان بیر فیراز
یکی از کوههای مشرف بر شهر تالقان مردی به نام کور مالی که یک شخصیت پست و منسوب به
حزب ستم ملی میباشد ،سنگر گرفته بود و هر بار شهر را هدف خمسارهها قرار میداد.
«ستم ملی» یک گیروه هیوادار کمیونیزم چیین بیوده کیه از طیرف طیاهر بدخشیی بیا همکیاری
بحرالدین باع بنیانگراری شده است .این حزب در زمان ظاهرشاه تأسی گردید .هدف از تأسی
92
آن ،دعییو بییرای آنچییه نجییا تاجییکهییا از زیییر بییار ظلییم و سییتم رژیییمه یای حییاکم کشییور خوانییده
میشود ،میباشد .آنها بدین باور اند کیه تاجیکیان و اقلییتهیای دیگیر سیالیان درازی در زییر سیایه
حکومیتهییای قیومی افغانسییتان همییواره میورد اسییتبداد و سیتم قییرار گرفتییه و از حقیو اساسییی شییان
محروم گشته اند .لرا برای اعاده حیثیت و حقو از دست رفته آنان مبارزه بایید کیرد .پی از آنکیه
طاهر بدخشی ممس این گروه در زمان ترهکیی در زنیدان کشیته شید ،ایین حیزب بیه دو جنیاح ذیی
منشعب گردید:
.1سازا (سازمان انقالبی زحمتکشان افغانستان).
.2سزا (سازمان زحمتکشان افغانستان).
ممس جناح دومی (سزا) همان بحرالدین باع میباشد و حاال رهبری آن را بشیر بغالنی،
وزیییر عدلیییه در حکومییت نجیییب ،بییه عهییده دارد و جنییاح او (سییازا) را عبدالحمییید گ یران کییه در
دانشکده زراعت دانشگاه کاب استاد است ،سرپرستی میکند.
***
سس به مسجد تالقان رفتیم .وقتی وارد آن شدیم ،دوگانهای برای یگانیه گیراردیم .آندم ییاد آن
دسته از صحابه کرام که برای اولین بار این شهر را فت کرده بودند ،بر خیاطرم گیرر نمیود کیه در
نتیجیییه ،اشیییک از چشیییمانم سیییرازیر شییید .همچنیییان در جرییییان ادای نمیییاز ،از احنیییف بییین قیییی و
عبدالرحمن بن سیمره کیه هیردو از بزرگیان صیحابه بودنید و هیرا ،کابی ،تالقیاان و تخارسیتان آن
روز به دست نیرومند آنان فت گردید ،یادم آمد.
متعاقبا ا شهر تالقان را به مقصد دهنه که روستایی در نزدیکی دریای تخار است ،ترک گفتیم.
نماز ظهر را ادا نمودیم و به انتظار سید جما نشستیم .نزدیک شام بود که به کنار دریا رسیدیم و
در همان جا نماز شام را به امامت عبدهللا انی ادا کیردیم .سیس بیه سیید جمیا پیشنهیاد نمیودم تیا
بهخاطر دیدار با استاد ربانی با ما برود .او هم پریرفت تا باالخره به همین مقصد یکجا باهم بیهراه
افتادیم .از دهنه به سوی مرکز تعلیمی در فرخار رهسیسار گردییدیم .شیاه محمید و سیید جمیا هیردو
رفیق راه من بودند که در طو راه با ایشان گرم صحبت بودم.
سید جما در صحبتهایش از من اظهار خوشی و قدردانی نموده ،گفت :خرد و بزرگ همیه
از مقدم شما خوشنود گردیده اند؛ چون هر ک آرزو میکرد کیه شیما ییکبیاره بیه شیما افغانسیتان
تشریففرما شوید .وی در مورد جهاد نیز صحبت کرد .من برایش گفتم :از کراماتی که در جرییان
جهاد رونما گردیده ،برایم بگو .وی اظهار داشت :به نظر من فت تالقیان کیه در ظیرف چنید سیاعت
محدود انجام یافت ،خود بزرگترین کرامت است .ادر این میان ،برادر ابوابراهیم عراقیی بیا پخیش
و توزی اعالمیههای ممثر ،نقش یک فات را بازی کرد .بسام که وظیفه چاپ این اعالمیههیا را بیه
دو داشییت ،بییر هییر ور آن امضییا میییکییرد .وقتییی افسییران دولتییی ن یام او را میییدیدنیید ،گمییان
میکردند که سازمان جدیدی به همین نام در کار است.
این منشورا ،آنها را به تسلیمشیدن بیه مجاهیدین تشیویق مییکیرد و از آنهیا مییخواسیت تیا
ایدیولوژی کمونیستی را کنار گرارند و ضیمنا ا در د آنهیا خیوف و تزلیز بیهجیا مییگراشیت .بیدین
ترتیب ،پخیش و نشیر ایین اعالمییههیا نتیای خیوبی بیه دسیت داد؛ قسیمی کیه کیار بیه جیایی کشیید کیه
افسییران بلندرتبییه دولتییی ،شییبهنگییام نییزد مییا میییآمدنیید و در جهییت مبییارزه بییا کمییونیزم بییه مییا بیعییت
میدادند .حتی زنیان نییز ایین کیار را مییکردنید .در جرییان عملییا بیرای فیت تالقیان ،بیرادرم سیید
میرزا از حومههای شهر با من در تما شده ،گفت که ما اکنون در اطراف شهر قیرار دارییم و بیه
اکماال ضرور است .من مواد مورد نیاز را آماده کرده و بیه آنیان فرسیتادم .پی از چنید سیاعت
از طریییق دسییتگاه بیسییم بییا او تمییا گییرفتم ،وی گفییت کییه میین حییاال از داخی شییهر بییا تییو صییحبت
93
میکنم .ما شهر را فت کیرده اییم! مین واقعیا ا از ایین توفییق خداونیدی کیه فیت بیزرگ را بیه ایینهمیه
آسانی نصیب ما کرد ،متعجب شدم.
وی همچنان داستان یکی از شهدا را به من حکایت کرده ،گفت :پ از آنکه او جام شهاد
را نوشید ،رو هیا آمدنید و بیه مثلیهکیردن او پرداختنید .متعاقبیا ا میا جسید او را بیه دسیت آورده و بیه
خاک سسردیم .مدتی بعید مین او را در خیواب دییدم کیه گوییا بیه مین مییگفیت :بعضیی از دنیدانهیا و
اسییتخوانهییای میین در همییان جییایی کییه شییهید شییدم بییاقی مانییده ،آنهییا را بیییاور و بییا خیودم دفیین کیین.
باالخره من به مح شهادتش رفتم و آنچه را گفته بود ،یافتم و سس همه را آورده و با خود دفن
کردم.
بعییدا سررشییته سییخن بییه دسییت شییاه محمیید افتییاد .وی در مییورد برخییورد انسییانی و اسییالمی ا
مجاهدین با اسرای جنگی صحبت کرده ،گفت :باری یک کاروان بزرگ قو های دشیمن از تالقیان
سرکشیده و به سوی کلفگان در حرکت بود .در اثنایی که داشت از منطقه نمکفروشیی رد مییشید،
یییکبییاره علیییه آن هجییوم بییردیم ،هشییت عییراده مییوتر را بییه آتییش کشیییدیم و دسییتهای از روسییان و
داخلیها را از پا درآوردیم تیا بیاالخره فیرار را بیر قیرار تیرجی دادنید و از محی گریختنید .در ایین
میان ،یکی از موترهای نفربری که زنان و کودکان را حم میکرد ،با تمام سرنشیینانش در سیاحه
باقی ماند .ما به نوبه خود زنان و کودکان را گرفته ،در یک اتا گرم جابهجیا سیاختیم و حتیی هییچ
خانمی را تفتیش بدنی نکردیم .خانمها هر کدام با خود پو حم میکردند ،ولیی میا چییزی از آنهیا
نستاندیم .فردای آن روز ،کمونیسیتهیا عیدهای از بیزرگسیاالن را گیردهم آوردنید و از آنیان هیئتیی
تشکی دادند و بهخاطر رهایی زنان و کودکان به طرف مجاهدین فرستادند .قب از رسیدن آنها میا
همه زنان و کودکان اسیرشده را آزاد کرده ،دوباره به تالقان فرستادیم .وقتی مردان با زنان خیویش
سر میخورند ،از آنها میپرسند که اشرار در حیق شیما چیههیا کردنید ! خیانمهیا در پاسیخ بیا خشیم
میگویند که ما همواره از شما میشنیدیم که مجاهدین را اشرار میگفتیید ،امیا حیاال درییافتیم کیه در
واق شما خود اشرار و وطنفرو هستید .ما مجاهدین را مردمیانی امیین و پیاکدامین ییافتیم .حتیی
پولی که در کیسه داشتیم ،هنوز به جای خود است و هرگز به آن دستبرد نزدند.
سرانجام به مرکز تعلیمی در فرخار مواصلت ورزیدیم .در آن جا از استاد ربانی جویا شدیم،
گفته شد که وی به ورس رفته است .سس قوماندان مسلم و برادرانش غرای شب را برای میا تهییه
دیدند .پ از آنکه غرا صرف کردیم ،نماز خفتن را ادا نمودیم و همان جیا بیه خیواب رفتییم .پییش
از این ابوشهید برایم توصیه کرده بود کیه وقتیی سیید جمیا بازگشیت مییکنید ،در ناحییه حراسیت و
محافظییت او بسیییار عطییف توجییه شییود .البتییه محییض آمییدن سییید جم یا بییا مییا بییه شییجاعت او داللییت
میکنید؛ چیون در منطقیه کسیانی وجیود داشیتند کیه بیا وی دشیمن بودنید و از دسیت وی فیراری شیده
بودند .من با سید جما و شاه محمید در ییک اتیا خفتییم .وقتیی بیرای نمیاز صیب بییدار شیدم ،او را
دیییدم کییه در روشیینایی چییراغ مصییروف تییالو قییرآن اسییت .نمییاز بامییداد را ادا کییردیم و بییهزودی
حرکت نمودیم .باالخره به خانقاه مرکز ورس رسیدیم.
وقتی وارد ورس گردیدیم ،هماندم قاری سعید الجزایری و عبدالعظیم مغربی تازه به آن جیا
رسیدند .از دیدار شان بسیار خورسند شدم و ییکجیا بیاهم غیرا تنیاو کیردیم .سیس از اسیتاد ربیانی
جویا شدیم ،گفتند که به طرف پیو رفتیه و در آن جیا منتظیر شیما اسیت .پی از صیرف صیبحانه در
خانقاه ،من یک شلوار مخملیی خرییداری نمیودم ،سیس بیهراه افتیادیم .در حومیه خانقیاه بیا عبیدالحی
حقجو امیر جبها نهرین که تازه از پیو برگشته بود ،سر خوردیم .ییک روز پییش از ایین ،بیرادر
ابوشییهید بییه میین گفتییه بییود کییه قومانییدان عبییدالحی یییک قافلییه بییزرگ را کییه متعلییق بییه انجینییر بشیییر
میباشد ،توقیف کرده است .در آن جا با استفاده از فرصت با او به گوشهای رفتییم .عبیدهللا انی در
حضور ابوشهید به او گفت :قافله باید آزاد شود و از همین نقطه باید شیما سیاز بیا حیزب اسیالمی
94
در منطقه را آغاز نمایید .وی از مشکال و تلخیهایی که از جانب حزبیهای منطقیه چشییده بیود،
به من شکایت کرد .در اخیر عبدهللا ان برایش گفت که شما این قافله را به پا مهمانی شیخ ،رها
سازید .باالخره موافقه نمود و تعهد سسرد که آن را آزاد کند.
سس یکجا با عبدهللا ان سوار ماشین شیده بیه سیوی پییو رهسیسار گردییدیم .وقتیی بیه آن جیا
رسیدیم ،متوجه شدیم که استاد ربانی با کاروان سفر در انتظار ما نشسته است .مسعود نیز آن جا
حضور یافته بود .من از وی خواهش نمودم تا در حصه قاری سعید و عبدالعظیم و ابوشیهید عطیف
توجییه نمییوده و بییا آنهییا بییه نیکییویی برخییورد کنیید .سییید جمییا بییه نییزد اسییتاد ربییانی رفییت و بییا او
احوا پرسی کرد .وی از این پیشامد او شاد شد و از مقدم او اظهار امتنان نمود و آنگاه هردو کنار
هم نشستند .در آن جا همه باهم غرای چاشت را صرف کردیم و بعداا نماز ظهر ادا نمودیم.
سس شاه محمد و سیفالدین که هردو از فرماندهان جمعیت اند ،از من خواهش نمودند تا به
شک انفرادی با آنها دیدن نمایم .آنهیا هرییک از مشیکال اقتصیادی خیود بیه مین شیکایت کردنید.
سیفالدین گفت :آنعده از تانکها را که در جریان نمایش دیدی ،همیه را مین در تالقیان بیه غنیمیت
گرفته ام .متعاقبا ا برای چند دقیقه بیا آریینپیور و آمرمجاهید نشسیتم .بیه آنهیا گفیتم کیه شیما هیردو از
جمله کسانی هستید که من بیشتر از همه شیایق دییدار شیان بیودم .آمرمجاهید بیه تعقییب مین اشیتیا
متقاب خویش را اظهار نمود و عین احسا را تبارز داد .آرینپور گفیت :مین از دییدار بیا شیما هیم
خو شدم و هم خفه! خو شدم برای اینکه توفیق دیدار شما به من دست داد .پیش از این تصیمیم
داشتم تا بهخاطر دیدار شما به پاکستان سفر کنم در حالی که من عادتیا ا سیفر بیه خیارج افغانسیتان را
نمیپسندم .پ خدا را سسا که خود شما را به این جا آورد .خفیه شیدم بیرای ایینکیه فرصیت کیافی
نیافتم تا با شما بنشینم و برایت راز د کنم.
سییس از آن جییا بییه سییوی مرکییز تعلیمییی روان شییدیم .بعیید از ادای نمییاز عصییر ،بییا مییردم
خیداحافظی کیردیم و بیر اسیسان خیود سیوار شیده ،بییه حرکیت افتیادیم .دو سیاعت و نییم تمیام بیر کنییار
دریییای پیییو منییز نمییودیم کییه یییک سییاعت آن در تییاریکی شییب بعیید از شییام طییی شیید .نمییاز شییام را
درعرض راه ادا کردیم .باالخره به مرکز تعلیمی که به ابتکار مسعود تأسیی یافتیه بیود ،رسییدیم.
مسعود یک ماه و نیم تمام همیراه بیا عبیدهللا انی بیاالی قطعیا مرکیزی کیه متشیک از ییک صید و
پنجاه نفر میباشید ،در ایین مرکیز کیار کیرده اسیت .ایین قطعیا مرکیزی ،هسیته اولیی اردوی آینیده
کشیور را تشییکی میییدهنید .دراییین مرکییز سیمیناری داییر گردیییده بییود کییه از او مییاه رمضییان سییا
1408هـ تا نیمه ماه شوا همان سا ادامه یافت .مسیئولیت امیور نظیامی و اداری آن را مسیعود
به عهده داشت و وظیفه پیشبرد امور عقیدتی و فکری آن به دو عبیدهللا انی بیود کیه در ضیمن،
قیام و صیام ماه مبیارک رمضیان را نییز انجیام داد .شیک نیسیت کیه ایین مرحلیه ییک مرحلیه بسییار
سازنده و سودبخش بود .مسعود و عبدهللا ان از این امر به کسی اطال ندادند.
باری در جریان ایین مید ،ییک حادثیه ناگهیانی و عجییب رخ داد .حادثیه طیوری بیود کیه دو
فرونیید هلیکییوپتر دشییمن اشییتباها ا در نزدیکییی منطقییه «شیییره» همییان جییایی کییه مسییعود در روزهییای
نخست سازماندهیا در سمت شیما از آن بیه عنیوان پایگیاه اسیتفاده مییکیرد ،بیه زمیین نشسیتند.
آنها اصالا راهگم شده بودند .پ از فرودآمدن ،پیلوتان آنها از یک دهقان مح که در کشتزار
مصروف کار بود ،در باره همان منطقه جویا میشوند .او به آنها میگوید که این جا سلطان شییره
است .آندم هردو از تر با شتاب بیه سیوی طییارههیا رخ مانیده و بیهزودی بیه پیرواز درمییآینید و
فرار میکنند.
این جا بیود کیه فرصیتطلبیان بدانیدیش از وقیو ایین حادثیه ،سیو اسیتفاده نمیوده ،آوازه ییک
تهمییت بییزرگ را در قبییا مسییعود بییهراه میییاندازنیید کییه شییباهت کلییی داشییت بییه حادثییه «افییک» کییه
منییافقین زمییان پیییامبر صییلی هللا علیییه وسییلم در راه بازگشییت از غییزوه مریسییی بییه حضییر عایشییه
95
رضیهللا عنها تهمت بسته بودند .آری ،یکباره عدهای از علمای منسوب به احیزاب دیگیر ،گیردهم
میآیند و فتوای کفر و ارتداد مسعود را صادر میکنند و در عین حا اعالم میدارند که گویا جهاد
بر ضد او فرض شده است .اینهمیه در حیالی صیور مییگییرد کیه مسیعود خیود سیخت مشیغو
تربیه و آموز مجاهدین بود تا آنها را به عنوان عناصر آمادهای که بتوانند کیار سیرنگونی رژییم
کمونیستی را برای ابد در داخ افغانستان بهسر رسانند ،بار آورد.
***
بییه روز جمعییه مییمرخ 1988/10/7م مطییابق بییا 27صییفر 1409هییـ نمییاز بامییداد را در
قسیمت پیییو ادا کییردیم و سیس بییهراه افتییادیم .میین ابتیدا نمیییدانسییتم کییه مسیعود و آرییینپییور و دیگییر
فرماندهان از همین جا برگشت خواهند نمود .لرا با آنیان ودا نکیرده ،حرکیت نمیودم .پی از آنکیه
من سوار اسپ شده و بهراه افتاده بودم ،آنها در جستوجوی من شدند.
اسسی که امروز نصیبم شد ،ضعیف و الغر بود و خیلی سست راه میرفت و بیا وجیود آنکیه
از همه پیشتر حرکت کردم ،اما بازهم برادران همسفرم از من جلو شدند و من از همه عقب ماندم.
از صاحب اسپ پرسیدم که نامت چیست وقتی جواب داد ،من درسیت نفهمییدم؛ چیون از او چییزی
شبیه «مشاه» شنیدم .سس دیگران به من گفتند که نامش احمد شاه است .وی بسیار اصرار میکیرد
تا اسسش را تند حرکت ندهم و آن را نزنم و هر بار به من گو زد مینمود که گوییا اسیسش ضیعیف
است .وقتی به کوه باال میرفتیم ،از من خواهش میکرد که از اسس فرود آیم تا نف گیرد.
برف هم گهگاه میبارید .صبحانه را که از گوشت آهو تهیه شده بود ،در یکی از سماوارهای
عرض راه صرف کردیم .در آن جا عادتا ا خود صاحب سماوار آهو شکار مییکنید و آن را مییپیزد.
پ از آنکه یک خوراک را تناو کردم ،خیلی خوشم آمد و آنگیه ییک خیوراک عیالوهگیی مطالبیه
کردم .انجینر عتیق پیش از این به من گفته بود که اهالی این منطقه از پیروان مرهب اسماعیلیه اند.
یکیی از بییرادران کییه نورالییدین بلخییی اسییمش بیود و فییارغالتحصییی انسییتیتو عییالی انصییار در بلییخ
میباشد ،در پهلویم نشسته بود .به او سفار کردم تا از صاحب آن سماوار بسرسد که آیا اسیماعیلی
هست وقتی از او پرسید ،جیوابش مثبیت بیود .آنگیاه از تنیاو خیوراک دومیی منصیرف شیدم و بیه
خوردن چای و نان خشک ادامه دادم .در آن جیا معمیوالا چهیارمغز را بیا چیای میآورنید کیه بیا نیان
خشک خورده میشود و مجاهدین از آن میخرند.
در عرض راه ،کوه خیلی بلند و مرتفعی قرار داشت .وقتی به آن باال رفتیم ،هشت ساعت را
دربر گرفت .این کوه چون مشرف بر روستای «ویشتی» است ،لرا به نام کوه ویشیتی ییاد مییشیود.
این روستا ورس و پنجشیر را ازهیم جیدا مییسیازد .بیاالخره حیوالی سیاعت چهیار بعید از ظهیر بیه
انجمن رسیدیم .نماز ظهر و عصر را یکجا به جم تیأخیر ادا کیردیم و عبیدهللا انی سیوره کهیف
را برای ما تالو نمود.
در این میان ،آنچه خیلی به من جالب توجه افتاد ،همانا اماکن بودوبا اسماعیلیها میباشد.
اسماعیلیها عبار اند از یک فرقه باطنیه که رهبر مرهبی شان شخصی به نام آغاخیان بیوده و از
مراسم و اشکا پرستش ویژهای برخوردار اند که از شعایر شناختهشده اسالمی بیگانه است .آنچه
از آنهییا توجییه مییرا بییه خییود جلییب کییرد ،سییکونتگییاههییای مسییتحکم شییان بییر فییراز کییوههییا بییود.
سکونتگاههای آنان در مناطق مختلف افغانستان معمیوالا نقطیههیای دوردسیت کوهسیتانی مییباشید؛
مثالا منطقه واخان که جزئی از بلنیدیهیای پیامیر اسیت و دره پییو کیه در بلنیدترین کیوههیای ورسی
موقعیت دارد و به همین قسم کران و منجان و مناطق دیگر .محال مسکونی آنها در پاکستان نیز
در مناطق دوردست کوهستانی و صعبالعبور قرار دارد؛ چنانکه اکثراا در بلندیهای چترا و در
مناطق کوهستانی گلگت که فاصله میان پاکسیتان و چیین مییباشید ،سیکونت دارنید .گفتنیی اسیت کیه
امییاکن مسییکونی فرقییه نصیییریه نیییز همییین گونییه اسییت .آنهییا در منییاطق دوردسییت سلسییله کییوههییای
96
علویین که سوریه و ترکیه را ازهم جدا میسازد ،بودوبا دارنید و همچنیان طایفیه دیگیری بیه نیام
مکارمه که در یمن شمالی زندهگی میکنند ،همچو مناطق را برای بودوبا برگزیده اند.
البتیییه ایییین امیییر در مجمیییو تصیییادفی نبیییوده ،بلکیییه روی ییییک سییینجش قبلیییی و اسیییتراتیژی
پیشبینیشده از طرف خود این فرقههای باطنیه ،صور گرفتیه اسیت .ایین اسیتراتیژی را غالبیا ا از
حسن الصباح آموخته اند که در قلعه المو پایگاه گرفته بود و از آن جا برای ترور شخصییتهیای
بلندپایه اه سنت بهویژه صالحالدین ایوبی که سرگرم جنگ نامی ضرو با صلیبیها بود ،توطیه
میچید .بعضیها بدین باور اند که در گرشتهها مسلمانان اهی سینت بیا ایین طواییف برخیورد خشین
کرده اند که عالوه بیر سیرکوب و تبعیید ،آنیان را تحیت محاصیره قیرار مییداده انید .لیرا آنهیا بیرای
اینکه مرهب شان در امان بماند و خود با این نو عک العمی هیای تنید اهی سینت مواجیه نگردنید،
ناچار راه عزلت را در پیش گرفته و به داخ کوهپایهها پناه بردند و آنجا را مسکن گزیدند.
***
به روز شینبه میمرخ 1988/10/8م غیرای صیب را در قسیمت انجمین تنیاو کیردیم و سیس
بهراه افتادیم .در آن جا انوا مختلف غرا باالی سفره ما چیده شده بود .استاد ربانی به من گفیت :از
هر خانه برای ما غرا مییفرسیتند ،پی بایید از هیر کیدام آن تنیاو کیرد تیا آنیانی کیه بیرای میا طعیام
آورده اند ،آزردهخاطر نشوند.
مردم آنجا علیرغم فقر و نیاداری شیان ،خیلیی سیخیطبی و مهمیاننواز انید .در آن جیا هییچ
مهمانی خوار نمیشود .وقتی انسان داستانهای قدیم عرب را مرور میکند ،درمییابید کیه افغیانهیا
نیز همچو آنها با خوی مهماننوازی آمیخته میباشیند و البتیه بییش از ایین شیواهد زییادی در دسیت
است که ثابت میسازد افغانها عموما ا مهماننواز اند .بارها حوادثی اتفا افتاده کیه وقتیی آدمیی در
آن میاندیشد و مییبینید کیه ایینهیا تیا چیه انیدازه پیا حرمیت مهمیان را دارنید ،آنگیاه از ایین خیوی
خدادادیای که در نهاد این ملت نهفته است ،تعجب میکند .حتی ملیشههیای دولیت کمونیسیتی بیرای
عربها به پا آنکه مهمان اند ،احترام میگرارند.
مییگوینید :در یکیی از روزهیا سیلطان محمیود غزنیوی بیه شیکار رفیت .تیا بیاالخزه بیه سیوی
آهویی تیر پرتاب کرد که به هدف خورد .آهو که زخمی شیده بیود ،بیه خیمیه یکیی از صحرانشیینان
افغان پناه برد .سلطان محمود سیراغ آهیو را گرفیت و مییخواسیت آن را بیه چنیگ آورد ،امیا همیان
بادیهنشین دستش را گرفت و نگراشت که وارد خیمه شود و آهو را بگیرد .سلطان برایش گفیت :آییا
نمیدانی که من محمود غزنوی هستم بادیهنشین گفت :اکنون دانستم ،اما هرگیز اجیازه نخیواهم داد
که مهمانم را اذیت کنی! سلطان محمود از همت او خوشش آمد تا بیاالخره بیه پیا احتیرام و تقیدیر
از پیشامد او از آنچه میخواست ،صرف نظر کرد.
باری ما احمد مبارک یکی از برادران مجاهد سیومالیایی را بیه سیوی پیروان فرسیتادیم تیا در
جهاد مقید سیهم گییرد .در یکیی از شیبهیا مجاهیدین بیاالی مرکیز کمونیسیتهیا عملییاتی را بیهراه
انداختند .آنگاه آتش توپخانه دشمن از هرسیو بارییدن گرفیت و زمیین را در زییر پیای مجاهیدین بیه
لرزه درآورد .مجاهدین همه به هر طرف پراکنده و متواری شدند ،اما احمد مبارک سراسیمه شیده،
نمیدانست که به کجا برود .همه شیب را بیا ییک عیالم سیرگردانی در جسیتوجوی راهیی بیه سیوی
مقر مجاهدین سسری کرد .وقتی صب دمید ،خود را در یکی از بیاغهیا و در محلیی ناآشینا یافیت .از
قیافها معلوم بود که افغانی نیست .صاحب باغ او را دیید و همیاندم شیناخت کیه عیربنیژاد اسیت.
برایش گفت که این قریه یکی از قرییههیای تحیت سیلطه دولیت اسیت و در ضیمن فرودگیاه و پوسیته
کمونیستها و قرارگاه روسان را از پشت پنجره باغ به او نشان داد.
احمد مبارک میگویید :آن لحظیه درییافتم کیه در دام دشیمن افتیاده ام .چنیدی پی صیاحب بیاغ
صبحانه برایم تهیه کرد .سس موتری را آورد که چند تن از رفقایش نیز در آن نشسته بودند .آنهیا
97
یک مقدار پو از کیسه برآورده به من تعارف کردند ،اما من نسریرفتم .آنها گفتنید کیه تیو مهمیان و
بییچییاره هسییتی ،اییین پیو را بگییر تیا نیییاز بییرآورده شییود ،امیا میین بییازهم امتنییا ورزیییدم .مییوتر
همچنان در حرکت بود .با خود میگفتم که اینها میرا مییبرنید تیا بیه رو هیا تسیلیم کننید .وقتیی بیه
مرکز مجاهدین نزدیک شدیم ،مرا همان جا فرود آوردند و خود پ از خداحافظی بیا مین برگشیتند.
وقتییی مجاهییدین مییرا دیدنیید ،بهشیید خرسییند شییدند و هلهلییه شییادی سییر دادنیید .شییک نیسییت کییه آنهییا
میتوانستند مرا به رو ها تحوی دهند و پو هنگفتی هم به دست آورند ،امیا چنیین نکردنید؛ چیون
خوی مهماننوازی شان چنین اجازهای را به آنها نمیداد.
عبدهللا طاهر از برادران فعا عرب در مربوطا والییت هیرا بیود .وی قصیه میکیرد کیه
بییاری یییک زدوخییورد شییدید میییان کمونیسییتان افغییانی و مجاهییدین بییهوقییو پیوسییت و میین در جبهییه
مجاهدین بودم .آنگاه مجاهدین با کمونیستها در تما شده ،خطاب به آنها گفتند که ایین جیا بیا میا
یک مهمان است ،اگر کشته شود برای همه ما و شما عیار و ننیگ خواهید بیود .کمونیسیتهیا گفتنید:
پ همین جیا جنیگ را متوقیف مییسیازیم تیا شیما مهمیان را از سیاحه خیارج کنیید .بیاالخره میرا از
ساحه جنگ ،دور کردند و آتش جنگ دوباره شعلهور شد.
دکتور عمر عراقی یکی از جوان پراحسا و هدفمند عرب است که از دانشکده طب فارغ
شده و خیلی به جنگ و مبارزه عالقه دارد .وی ابتدا بهخاطر انجام خدما طبی برای مجاهیدین بیه
هرا رفت و سس از آن جا راهی تالقان گردید و در قسمت بورکه نزد سید جمیا ولیید مصیروف
خدمت شد .در آن جیا بیا دسیتییاری دکتیور صیال و دکتیور ابیودردا دسیت بیه تأسیی بیمارسیتانی
زدند که نتیجه فعالیت آن خیلی ثمربخش بود .باری جنگها در تخار بهخصوص در مناطق چیاهآب
و رسییتا شیید گرفییت .دکتییور عمییر بیهخییاطر سییهمگیری در آن بییه صییوب معرکییه رهسییسار گردییید.
یکتن از برادران دیگر نییز او را همراهیی مییکیرد .در اثنیایی کیه آنهیا از راه مییان ینگییقلعیه و
دشتیقلعه میگرشتند ،با یک تانک دشمن سر خوردند و هیردو بیه اسیار درآمدنید .وقتیی ملیشیههیا
متوجه شدند که دکتور عمر عرب است ،به او گفتند که ما هم در اص عرب هستیم .سس به اکرام
و اعزاز او پرداختند و با او ودا گفتیه ،آزاد نمودنید تیا آنکیه دوبیاره سیالم بیه قرارگیاه مجاهیدین
برگشت.
از این نیو داسیتانهیا بیه میا نشیان مییدهید کیه خصیلت مهمیاننیوازی تیا چیه حید در سرشیت
افغانها نهادینه است.
بار دیگر مجاهیدین تصیمیم داشیتند تیا در قسیمت دشیتیقلعیه تخیار کیه در فاصیله مییان درییای
کوکچه و رود آمو موقعیت دارد ،علییه مراکیز دشیمن دسیت بیه حملیه زننید ،امیا کمونیسیتان پییش از
موق در نزدیکی چاهآب علیه مجاهدین تاختند و جنگ را بهراه انداختنید .پی از آنکیه شصیت نفیر
آنهییا در طییی اییین درگیییری کشییته شییدند و تلفییا سیینگینی را متحم ی گردیدنیید ،شکسییت خوردنیید.
بییاالخره رو هییا پییا بییه میییدان گراشییتند و بییا مجاهییدین درگیییر نبییرد شییدند .در اییین درگیییری ،یییک
هواپیمای دشمن که حامی بیسیت فیرد روسیی بیود ،سیرنگون گردیید و کلییه سرنشیینانش بیه هالکیت
رسیییدند .قومانییدان عبییا کییه فرمانییده مجاهییدین در آن نبییرد بییود ،در جریییان جنییگ از ناحیییه شییکم
جراحت برداشت که در نتیجه رودههایش برون آمد .آنگاه دکتور عمر رودههای او را دوباره بهجا
کییرد و بییا تییار و سییوزن عییادی شییکمش را دوخییت و در روشیینایی چییراغ بییه تییداوی او پرداخییت تییا
باالخره شفا یافت .پ از آنکه فرمانده عبا صحتمند گردید ،اسپ خود را به دکتیور عمیر هدییه
داد ،اما او از قبو آن معرر خواست.
***
در فاصله میان انجمین و اسیکازر ،بیرادر جعفیر میا را همراهیی مییکیرد .وی کیه ییکتین از
مجاهدین یمن بوده و آن روز در قسمت انجمن بیا میا سیرخورد ،تیازه از بورکیه برگشیته بیود .او ده
98
مییاه تمییام در سییمت شییما ب یهسییر بییرد کییه طییی اییین میید از منییاطق چییاهآب ،رسییتا ،ینگیییقلعییه و
دشتیقلعه دیدن کرده است .وقتی به ینگیقلعه رفت ،فق یک روز از فت آن گرشته بود .این منطقه
به دست قاضی کبیر ،از فرماندهان حزب اسالمی ،فت گردید .جعفر از قاضی کبیر بیه میا صیحبت
کرده ،گفت :وی ابتدا تیاب جمعییت بیود و بعیداا بیه حیزب اسیالمی پیوسیت .آنچیه او را بیه ایین کیار
واداشت ،آن بود که باری قوماندن عبدالصمد که بعدها خداوند او را گمراه کرد و به دولت پیوست،
از تمام فرماندهان زیردسیت خیود خواسیت تیا حیزب اسیالمی را از منطقیه براننید ،امیا قاضیی کبییر
نسریرفت و در واکنش به آن ،جانب حزب اسالمی را گرفیت .سیس عبدالصیمد شخصیا ا وفیاداریا
را به دولت اعالم کرد که اکنون در منطقه رستا مرکز دارد و این مرکیز بیا چنید طییاره و تانیک،
مجهییز میییباشیید و تمییا مسییتقیم بییا رو هییا برقییرار کییرده اسییت .رسییتا در مجمییو در محاصییره
مجاهدین بهسر میبرد و انشا هللا بهزودی فت خواهد شد.
من خطاب به جعفر گفتم :در طی این مد ،چه چیز از همه بیشتر بر تو ممثر افتیاد گفیت:
آنچه بیش از همه مرا تحت تأثیر قرار داد ،همانا شخصیت ابوابراهیم مییباشید .وی از روزگیاری
که بیا ابیوابراهیم سیسری کیرده بیود ،صیحبت نمیود و بییت ذیی را کیه از سیرودههیای ابوشیهید یمنیی
میباشد ،زمزمه کرد:
إیماننییییا طعمییییه قیییید أخجیییی العسییییال کانیییت مجالسییینا فیییی کییی متکیییأ
یعنی:
در آن مجل که حکمیت بیود و هیم دیین گییییوارا بییییود مییییا را طعییییم صییییحبت
کیییه کیییام میییا بیییه ایمیییان گشیییت شییییرین زنیییییام خیییییود عسییییی شیییییرمید آنگیییییه
جعفیر عییالوه نمییود کیه در خییال اییین مید ،عمیالا بییرایم ثابیت شیید کییه وقتیی حضییر عثمییان
رضییهللا عنیه مییگویید« :بسیا کارهیایی اسیت کیه بیا زور بیرآورده مییشیود ،نیه بیا داوری قییرآن»،
منظور چیست ! باری یکتن از فرماندهان به نام انجینر قسیم سیگار و نسوار را در مناطق تحت
تسل خود ممنو اعالن کرد و به مردم سفار نمود تا ریشهای خیود را بگرارنید .مجاهیدین همیه
به او تن دادند بهجز یک نفر که از التزام به آن سر باز زد .آنگاه انجینر قسیم او را به شیال بسیت
تا جزای این بیباکی را ببیند .ما به او گفتیم :چرا او را با شال میزنی گفت :او با پند و اندرز به
راه نیامد ،پ همین شال است که او را به راه خواهد آورد.
باری دیگر بیه قومانیدان امیینهللا از فرمانیدهان مجاهیدین ،اطیال دادنید کیه گوییا اهیالی فیالن
قریه به نماز جماعت حاضر نمیشیوند .آنگیاه وی همیه را بیه وقیت ظهیر در مسیجد گیردهم آورد و
نماز ظهر را باهم به جماعت ادا کردند .سس به آنها دستور داد که تا نماز عصر همان جا بمانند
و به همین ترتیب تا نماز خفتن به آنها اجازه خروج از مسجد نداد .وقتی نماز خفتن را به جماعیت
ادا کردند ،به آنان دستور داد تا در خود مسجد به خواب روند .ایین همیه بیهخیاطر آنکیه دوبیاره از
جماعییت سییر بییاز نزننیید .بییرادر ابییوجعفر نیییز بییه نوبییه خییود از کییرم و غیییر مییرد و زن افغانسییتان
اظهار تعجب و تقدیر نمود.
حوالی ساعت چهار بعد از ظهر بود که به منطقیه اسیکازر مواصیلت ورزییدیم .در آن جیا بیه
خانه پدر مال محمد جان رفتیم .مال محمد جان اولین کسی بود که جهاد را در بدخشیان آغیاز کیرد و
بیییه تیییاریخ 18بیییرج حمییی سیییا 1358خورشییییدی منطقیییه کیییران و منجیییان را از تصیییرف دولیییت
کمونیستی ،آزاد ساخت .تا باالخره دولت در صدد بازپ گیری دوباره آن گردید ،اما محمد جان در
راه دشمن کمین گرفت که طی آن شصت تن از سربازان مسل ارتش را به اسیار خیود درآورد و
99
از آن به بعد فرمانروای کران و منجان شد .دیری نگرشته بود که اهالی منطقه که اکثراا اسیماعیلی
هستند ،یکباره به دولت پیوستند و دست از همکاری با مجاهدین برداشتند.
ناگفته نماند که کران و منجان عبار از یک عالقهداری در والیت بدخشیان مییباشید کیه از
دو بخش ذی تشکی یافته است:
« .1کران» که از قسمت انجمن تا ربیاط را دربیر مییگییرد .سیاکنین آن ،همیه از اهی سینت
هستند و رباط جزئی از آن بهشمار میرود.
ا
« .2منجییان» کییه از قسییمت ربییاط تییا مجاهییدکوت را شییام میییشییود .اهییالی آن عمومیا اتبییا
مرهب اسماعیلیه هستند.
خالصه اینکه دولت با پشتیبانی اهالی منجان به تاریخ 12جیوزای سیا 1359درسیت پین
ماه پ از تجاوز علنی قشون سرخ شوروی بر افغانستان ،علیه محمد جان یور برد که منجر بیه
شهاد وی در 23می 1980م گردید و منطقه کالا بیه تصیرف دولیت درآمید و بیا همیین حیا بیاقی
ماند تا آنکه احمد شاه مسعود دوباره آن را پ گرفت .محمد جان به هنگام شهادتش بیست و هشیت
سا عمر داشت و حاال از او همسر و سه دختر باز مانده است .در آن وقت قوماندان عبدالبصیر
خالد در اسکازر معلم بود و زیر دست میال محمید جیان بیه جهیاد آغیاز کیرد .پیدر کیه از او بیه میا
قصه میکرد ،به لهجیه محلیی گفیت« :سیه عیاجزه از او مانیده اسیت» .عیاجزه بیه تعبییر آنهیا یعنیی
دختر خردسا .آنها به طبقه اناث «سیاهسر» نیز میگویند .چنان مینمایید کیه ایین اصیطالح را از
گفتار حضر عایشه رضیهللا عنها در حق زنان انصار استنباط کرده اند؛ آن جیا کیه در اشیاره بیه
زنییان مدینییه پی از نییزو سییوره نییور چنییین فرمییود« :آنهییا چییون زاغهییا بییه دنبییا رسییو خییدا در
حرکت شدند».
در اسییکازر بییا آقییای فرمییو ،مسییئو دیسوهییای مهمییا جبهییه ،نیییز سییرخوردم .وی از مییردم
خوستوفرنگ و بهخصوص از خود قریه فرنگ بیه میا قصیه جیالبی کیرده ،گفیت :در سیا 1363
مجموعه بزرگی از مجاهدین پنجشیر به سوی خوست متواری شیدند .پی از جابیهجاشیدن آنهیا در
خوسییت ،هواپیماهییای دشییمن همییهروزه بییه سییراغ مییا میییآمدنیید و در هییر موق ی بییر فییراز مییا بمییب
میریختند و به دنبا آن کماندو پیاده میکردند .روزی نامهای از جانب مسعود بیه دسیترسیم قیرار
گرفییت کییه در آن هشییدار داده بییود کییه قییرار اسییت فییردا در خوسییتوفرنگ نیییروی کمانییدویی فییرود
آورده شود .من به مردم خوست اطال دادم تا هرچه عاج خانههای شان را ترک گفته و به کوهها
پناه ببرند .یکتن از علما را به طرف فرنگ فرستادم تیا میردم را از ایین امیر آگیاهی دهید ،امیا از
قضییا او بییه دام رو هییا افتییاد کییه بیدین ترتیییب اهییالی منطقییه کییامالا بیییخبییر ماندنیید .در روز مابعیید،
کماندو پیاده شد و چه و هشت تن از اهالی بیگناه آن جا را کشتند .چند روز پ ،من خودم بیه آن
قریه رفتم تا به آنها تعزیت گویم .آنها خطاب بیه مین گفتنید کیه اینهمیه بیال و تبیاهی را شیما سیبب
شده اید .من در مقام تسالی آنها گفتم :شما از روز او انقالب به جهاد نسرداختیید ،لیرا خداونید ایین
ابتال را بر سر شیما آورد تیا آن نقیصیه را جبیران کنید .بایید بدانیید کیه هرییک از ایین چهی و هشیت
شهید برای هفتاد تن از نزدیکانش در پیشگاه خدا شیفاعت خواهید کیرد و همیه را بیا خیود بیه بهشیت
خواهد برد .شاید که خداوند با این آزمون ،تقصیر گرشته تان را عفو کرده باشد.
***
به روز یکشنبه ممرخ 9اکتوبر 1988م از اسکازر به صوب جنگ رخ ماندیم .ابتدا اسیپ
نداشتیم تا سوار شویم ،لرا میبایست انجینر عتیق که در واق کارگردان با تیدبیر سیفر میا بیود ،چنید
رأ اسپ را برای ما گرایه گیرد .باالخره برای من و ابوحارث و عبدهللا ان و پسرم ابراهیم چند
اسپ را به کرایه گرفت .کرایه هر اسپ از آن جا تا به پاکستان ،بیسیت هیزار افغیانی کیه معیاد دو
هزار کلدار میباشد ،تمام شید .پسیر دیگیرم حریفیه ییک اسیپ را بیرای خیود از قسیمت انجمین در
100
بد پانزده هزار افغانی کرایه گرفته بود؛ چون اسپها در انجمن بسیار بوده و اجیوره آن هیم نسیبتا ا
ارزانتر میباشد.
ا
این بار من سوار اسپ نیرومندی شده ،بهراه افتادم .استاد ربانی که معمیوال در طیو سیفر
تنها از یک اسپ کار میگرفت ،دوشادو مین در حرکیت بیود .اسیپ او نییز خیلیی قیوی و زرنیگ
بود .در سلسله راه ،هوای مسابقه اسپدوانی بر سر ما زد .لرا هیردو بیه مسیابقه پیرداختیم .بیاالخره
میدان این مسابقه گوارا تا رفت ،گرمتر شد و پای متباقی برادران همسفر ما نیز بدان کشیده شد .در
بحبوحییه اییین جییو وخییرو د نییواز در حییالی کییه سییوار بییر اسییپهییا بییودیم ،مییوج شییادی و هلهلییه
سراپای ما را فرا گرفته بود .صحنهای بود که آدمی را به یاد مسیلمانان پیشیین و ییاران رسیو خیدا
مییانییداخت کییه ایین سییرزمینهییا را فیت کییرده بودنیید .نیهتنهییا اییین جیا بلکییه هییر بیاری کییه بییا مشییکلی
برمیخوردیم و یا تلخیای را میچشیدیم ،هماندم یاد صحابه کرام که به یمن فداکاریها و زحما
شییان خداونیید نییور اسییالم را بییه سییرزمین افغانسییتان تابانیید ،در د و روان مییا زنییده میییشیید .وقتییی
خستهگی راهپیمایی در فراز و نشیب کوت ها مرا میآزرد و یا سردی جانکاه شبها از جیام تلخیش
به من میچشاند و باالخره هر بار که به رنجی درمیافتادم و مشقتی میدیدم ،دست نیایش به درگاه
خدا باال میبردم و برای اصحاب کرام دعا میکردم.
خودم سوار بر اسیپ و در راه روان بیودم ،امیا در آسیمان خییالم هیزار خیاطره پیر مییزد کیه
هردم مرا به هر طرف میبرد .اسپ گاهی مرا به کوه میکشید و دمی از فراز آن به زیر میآورد،
گهی بروک میکرد و گاه میلغزید ،لحظهای به زانو میخورد و باز میایستاد .ییکبیار کیه لغزیید،
مرا بر روی سنگالخی انداخت که اگر خدا نجاتم نمیداد ،یا سخت لگدمالم میکرد و یا که بر روییم
سم مینهاد! آخر چه چیز به خاطرم مییگرشیت و در آسیمان خییالم پیر مییزد مین از همیت و عیزم
راسخ فرزندان آن نس پیشتاز و پیشآهنگ که به روزگار عمیر و عثمیان ،سیرزمین افغانسیتان را
فت کردنید ،احسیا شیگفتی مییکیردم .ییادم از عبیدالرحمن بیه سیمره ،آن صیحابی برومنید و دلییر،
میآمد که برای اولین بار کاب را فت کرد و غنایمش را به فاتحان همرکابش تقسییم نمیود .در سینن
ابوداود ضمن اسناد حدیثی چنین آمده است« :حدثنا عبدالرحمن بن سمره فی کابو قا .»...
همچنان یاد شیرین احنیف بین قیی همیان صیحابی عظیمیی کیه هیرا و غیرب افغانسیتان بیه
دسییتش فییت گردییید ،ب یهسییان نسیییم صییب گییاهی بییه بوسییتان خیییالم میییدمییید و فضییای قلییبم را معطییر
میساخت .سس به یاد صله بن اشیم ،آن مرد پارسا و زاهد سنگرنشین و تابعی جلی ،میافتادم کیه
گرچه عمر دراز به یک صد و سیی سیا رسییده بیود ،امیا دسیت از جهیاد و شمشییر برنداشیت تیا
آنکه یکجا با فرزند د بند طی کارزاری در منطقیه سیسیتان از منیاطق جنیوبغربیی افغانسیتان
که گمان میرود فراه و نیمروز فعلی باشد ،به درجه شیهاد نایی آمید .تیابعی دیگیری کیه او را در
یکی از جنگهای پیرامون کاب همراهی میکرد ،میگوید :شبهنگام او را مراقبت کیردم تیا ببیینم
که چه میکند دیدم که در تاریکی شب به سوی جنگلیی رخ مانید و بیه آن داخی شید .مین از پیی او
رفتم و از دور نظارها میکردم .وضو ساخت و همان جا نمازخواندن گرفت .هنوز نماز تمام
نگشته بود که پلنگی به صوب او آمد .وجود من از بییم و تیر بیه لیرزه افتیاد و قلیبم تسییدن گرفیت.
سس به درختی باال رفتم تا ببینم که پلنگ با او چه خواهد کرد دییدم او هنیوز غیر درییای نییایش
است و بیخیا گاه به رکو میرود و گیاه بیه سیجده مییافتید .پلنیگ خیود از ایین صیحنه ،بهیتزده
گردید و دیری در کنار او ایستاد تا باالخره او را به حا خود گراشت و از آن جا رفت.
بییا خییود میییگفییتم کییه مییا اینییک در کییاروانی سراسییر مجهییز قییرار داریییم کییه سییاربان آن رهبییر
جمعیت اسالمی است ،بزرگمردی که پا دارانش همه هر لحظه بیهپیا انید و خیدمتگیرارانش همیه
گو به فرمان ،غرا و آب به هر جا تیار است و آماده ،نه کسی شکایت از برهنیهگیی دارد و نیه از
کمنانی! در سلسله راه به قصد راحت ما استراحتگاهها ساخته اند ،مجاهدین بهخاطر انجیام خیدمتی
101
از یکدیگر سبقت میجویند ،به هر طرف میبینی که مردم از دیدار رهبر خود شاد اند و مسرور؛
چه این بار نخست است که او سری به این جا زد و راه از میان آنها برد .با اینهمه ،فشیار رنی و
مشقت از این سفر و آنچه در خال آن از مشکال و ناخوشیها بر سر ما آمید ،دو میا خمییده و
د از سینه برآورده! پ چه رسد به آن دسته از صحابیان جان بر کفیی کیه از سیرزمین صیحرایی
و سییوزان عییرب بییه اییین جییا سییر زدنیید و حییا آنکییه در میید حیییا خییویش بییرف و یییخ را ندیییده و
مسا نکرده بودند؛ نه چون ما غرا و پوشاک داشتند و نه آنقدر مجهیز بودنید .عیالوه بیر آن ،همیه
مردم با آنها به ستیزه برخاستند و با شمشیر و سرنیزه به استقبا شان رفتند ،نه با ترانه و لبیک و
خو آمدید!
پییشتییر از آنکیه در راه بازگشییت مییان مجاهیدکوت را طییی کنییم ،خبییر رسییید کیه پیین نفییر از
مجاهدین کندز بر فراز آن کوه از شد یخباد ،جا مانده و منجمد شده اند و کهنسا دیگری نییز بیه
نزدیکی آنها پیدا شده که هردو پایش به انجماد گراییده بود و جان نیمه بر تن داشت! تا آنکه ناچار
هردو پایش را بریدند و همچنان سه تن دیگر که از آن جا رد میشدند ،یکباره ناپدیید شیدند و هییچ
از آنها اثر یا خبری نیست .شش ماه تمام انتظار باید کشید تا برف ذوب شود و باالخره اجساد آنان
عیان گردد .این هم که تیا هنیوز آغیاز زمسیتان اسیت و سیردی بیه اوج خیود نرسییده و راه ییکسیره
مسدود نگردیده است ،پ چه رسد به هفت کوت نورسیتان ! چیه بسیا پیکرهیای پیاکی کیه تیا هنیوز
زیر انبارهای برف آن مدفون مانده اند و مجاهدانی که در میان صیخرههیای عظییمش گییر افتیاده و
تنها خدا است که از حا و سرنوشت شان خبر دارد .چه بسا صحابیان و تابعین که در این گوشه و
کنییار دورافتییاده ،شییکار شیییرها و درنییدهگییان شییدند و دالوران پیییشتییازی کییه در اییین دیییار ،غییر
رودخانهها گشتند.
از این دست خاطرهها بود که پیاپی به فکر و خیالم گرر میکرد و دمادم مرا به خیود مشیغو
میداشت .نوار قصهگوی تاریخ هم لحظهای نمیایستاد و هر دم از گرشتهها قصهای به من میگفت
و باز همه روی یک نقطه میچرخید .بارها به برادران میگفتم کیه گمیان نمییکینم در مییان فاتحیان
مسلمان پیشین ،بهویژه صحابه کرام ،کسی یا گروهی برتر و مأجورتر از آن دستهای باشند که ایین
سرزمینها را که پر از برف و جنگال و درندهگان و هیزاران آفیت اسیت ،فیت کیرده انید .حقیا کیه
آنهیا نمونییههییای برتییری بیوده انیید کییه مییا در مقایسیه بییا جییاه و منزلییت عیالی شییان ،وزن گیییاه را هییم
نداریم .اکنون که شمهای از مشکال و زحما آنان را در این جا احسا کرده ایم ،به این حقیقیت
سخت معترفیم و آن را از د و جان میپریریم و در برابر عظمت و نیروی اراده و ایمان آنان گیچ
مانده ایم.
***
باری از استاد ربانی پرسیدم :چه باع است که ایین کیاروانهیا دیرتیر انتظیار میکشیند و تیا
که موسم برفباری فرا نرسد ،بهراه نمیافتند وی به پاسخ گفت :حقیقیت ایین اسیت کیه آمیادهکیردن
یک قافله ،کار آسانی نیست و گاهی از توان ما باالتر میباشد .هر جبهه چشیم بیه راه ایین اسیت کیه
چه وقت کاروان اکماالتیا را مجهز کنیم و بفرستیم .عیالوه بیر آن ،کراییه و اجیوره هیر قافلیه بیه
نوبه خود یک معضله بزرگ دیگری را تشکی میدهد .اجوره هر اسپ و قاطر ،احیانا ا به سه صید
دوالر بالغ میگردد .بنا ا اگر یک کاروان متشک از صد اسپ و قیاطر باشید ،پی در مجمیو سیی
هزار دوالر پرداخت بایید نمیود تیا کیه تنهیا مصیرف حمی و نقی آن را پیوره کنید و اگیر متشیک از
هزار اسپ باشد ،اجوره آن به سه صد هزار دوالر خواهد رسید .شک نیست که این خود یک مبلیغ
هنگفتی است که گاهی چنان مینماید که حتی برای خریداری اسپ و قاطر برای نق و انتقا میواد
مورد نیاز مجاهدین ،کافی باشد و نیازی به کرایهگیری نباشد .مثالا کرایه یک اسپ ،نییم ییا بییشتیر
از نیم قیمیت آن را پیوره مییکنید ،پی چیرا مجاهیدین اسیپ و قیاطر خرییداری نمییکننید تیا خیود بیه
102
پرور آن بسردازند و توس آن لوازم خود را نق دهنید البتیه میا پییش از ایین ،روی همیین قضییه
غور نموده و از دیدگاه اقتصادی بیه مطالعیه آن پیرداختیم و بیاالخره درییافتیم کیه اسیتفاده از سیسیتم
کرایهگیری نسبتا ا بهتر بوده و زحمت و تکلیف زیادی به دنبا ندارد.
بدیهی است که صاحب اسپ ،فرامیو نمییکنید کیه غالبیا ا اسیس در طیو راه تلیف مییشیود.
البته این هم در حاال طبیعی که از گزند دشمن بیمی نداشته باشد ،اما دو ییا سیه سیا پییش ،بسییار
کم اتفا مییافتیاد کیه کیاروانی بیه سیالمت از شیر دشیمن بیه منیز برسید .گیاهی بیا تانیک در کمیین
میییینشسیییتند و گیییاهی بیییا هلیکیییوپتر از هیییوا بیییه جیییان کیییاروان مییییافتادنییید .دشیییمن غالبیییا ا از طرییییق
جاسو های خویش که در هر جبهه از آنها استخدام کرده است ،خبر کاروانها را میگرفیت و از
جزئیا رفتوبرگشت آنها مطل میشد.
هرگز فرامو نمیکنم که باری کاروان شهید موحد که به سوی پروان در حرکیت بیود و از
صد شیتر تشیکی یافتیه بیود ،در عیرض راه توسی طییارا دشیمن تعقییب و سیرانجام بیهکلیی نیابود
گردید که بهجز یک شتر به سرمنز نرسید .این هم در مناطق کوهستانی ،پ چه رسد به سیاحاتی
که سراسر بیابان است و راه از د دشت میگررد و عبور از آن یک ماه کام را دربر مییگییرد و
در طو راه نه کوه است و نه درخت و حتی نه سنگ و صخرهای که بتوان به زیر خزید .چنین
است که بسیار کم اتفا میافتد که قافلهای تا به سرمنز مقصود ،جان به سالمت ببرد .تصیور ایین
راه ،هر دم مرا به ییاد آن دو شیهید گلگیون کفین :یکیی ابیوحمزه از فلسیطین و دیگیری ابوعثمیان از
کویت که هردو از اولین شهدای مکتب خیدما بودنید ،مییانیدازد .آنهیا کیه ضیمن انجیام مسیئولیتی
صییحرای هلمنیید را بییه صییوب هییرا میییپیمودنیید ،ناگهییان بییا کمییین دشییمن برخوردنیید و بییه مقصیید
نارسیده جان خود را از دست دادند .حقیقتا ا که شهاد آنها تأثیر عمیقی بر د و روان آن دسیته از
برادران دیگر گراشت که از پی آنها به صحنه آمدند و یاد آنها به هر دلی نشان ماتم میزند.
با درنظرداشت آنچه گفته شید ،صیاحبان اسیپ و قیاطر هیر انیدازه هیم کیه پیو مطالبیه کننید،
بازهم کم است .برعالوه اینکه آنها همواره به پرور جانوران خود میپردازند و در طو مد
سفر ،مرتب خیوراک آن را بیه وقیت مناسیب آمیاده مییسیازند و لحظیهای توجیه از آن برنمییدارنید.
شک نیست که هر اسپ و قاطر ،ضرور به پا بانی درست دارد؛ قسمی که آن را بیا مهیار از
فراز و نشیبها براند و هم بداند که کی باید بخورد و چه وقت بنوشد و هر بیار نییاز را بیرآورده
سازد .من خودم در جریان این سفر به این حقیقت پی بردم و صاحب اسپ را دیدم که در هر گام با
تو همراه میباشد و چون قلبش از چهارپایش جدایی ندارد ،لحظهای تو را تنها نمیگرارد.
راستی من عالقه زیادی به اسپ پیدا کردم و محبتم نسبت به آن افزایش یافت .البته همین امر
به من کمک کرد تا بسیاری از رموز و اشاراتی را کیه ضیمن احادیی نبیوی و ییا اشیعار عیرب در
زمان جاهلیت و اسالم در این زمینه وارد است ،خوب درک کنم .من به مفهوم این حیدی بهتیر پیی
بردم که امام احمد به روایت از ابن مسعود نق میکند که رسو خدا صلی هللا علیه وسلم فرمودنید:
«اسپها سه قسم اند :اسپ رحمانی ،اسپ شیطانی و اسپ انسانی .اسپ رحمانی همان است کیه در
راه خدا بهکیار افتید .پی علیف ،سیرگین و ادرار ایین اسیپ همیه در مییزان اعمیا صیاحبش حسیاب
خواهد شد .اسپ شیطانی آن اسیت کیه گیاه در راه قمیار و گیاهی در بخیش گیرو بیهکیار گرفتیه شیود.
اسپ انسانی اما همان است که آدمی نگاهش داشته و آن را پرور کنید .پی ایین گونیه اسیپ ،فقیر
را پوشش است».
من اسپ انسانی را خوب شناختم؛ آنگاه که دیدم صاحبان آن با درآمدی که از طریق کرایه و
اجییوره آن بییه دسییت میییآورنیید ،امییرار معییا میییکننیید .آنهییا در طییو راه از اسییپ خییود فاصییله
نمیگیرند ،چنانکه گویی در رفتار با تو به مسابقه میپردازند .جان شان در گرو اسپ شان است و
103
بسیار در هرا میباشند تا مبادا بال و آفتی سراغ حیوان شان را بگیرد و از ایینکیه اسیپ شیان را
سرعت دهی ،سخت آزرده میشوند.
در حین بازگشت از اسکازر به سیوی جنگی ،مین و حیارث و جعفیر هرییک اسیسی را کراییه
گییرفتیم و آندم کییه از د صییحرای ک یران ره میییگشییودیم ،هییوای اسییپدوانییی بییر سییر مییا زد .امییا
نمیدانستیم که صاحبان اسپها از این کار ما آزرده خواهند شید .وقتیی بیه قسیمت «شییران» مرکیز
غند الفت رسیدیم ،قوماندان امین خان به ما دعو داد تا چاشت را با او صرف کنیم .باالخره به آن
جا رفته ،اسپها را بر دروازههای غند بسیتیم و خیود وارد مهمیانخانیه شیدیم .وقتیی بیرون آمیدیم و
قرار بود که ادامه راه به سوی جنگ را بسیماییم ،متوجه شدیم کیه اسیپهیا سیر جیای خیود نیسیتند و
ناپدید شده اند! آنگاه حیر زده شدیم و بعداا به ما معلوم گردید که صیاحبان آن اسیپهیا از کیرده میا
بهشد خشمگین شده انید ،بیه حیدی کیه یکیی از آنهیا در اثنیایی کیه میا اسیپهیا را بیه سیرعت جلیو
میراندیم ،از غصه به گریه آمده و پیوسته میگفته است« :اسپ مرد ،اسپ مرد» .از ایینرو وقتیی
آنها به غند الفت رسیدند ،اسپهای خود را گرفتیه و بیدون آنکیه اجیورهای بخواهنید ،از راهیی کیه
آمده بودند ،برگشتند.
اینهمه در واق گفته یکی از شعرای جاهلی عرب را به یادم مییآورد کیه در حیق اسیسش کیه
«سکاب» نام داشت ،چنین سروده است:
نفی ال تعار وال تبا أبیت اللعن أن سکاب علق
به این معنا که سکاب اسپ خوب و خو نمایی است که نه بیه عارییت داده مییشیود و نیه بیه
فرو میرسد.
وقتی انسان اهتمام بالغ اسپداران به اسپهای شیان را مییبینید ،تعجیب مییکنید .امیا نبایید از
نظییر دور داشییت کییه همییین اسییپهییا مایییه روزی و مصییدر مصییارف روزگییار شییان انیید .از اییینرو
همواره به خدمت و پرور آنها میپردازنید ،قسیمی کیه از قمچیین گرفتیه تیا خیورجین و غییره بیه
همه اهتمام میورزند و مرتب مواظب کاه و جو آنها میباشند .حتی نیمه شبهیا از خیواب شییرین
بیدار میشوند تا به آنها آب و علف دهند.
***
وقتی در قسمت شیران متوجیه شیدیم کیه اسیپهیا ناپدیید شیده انید ،بهیتزده شیدیم و در حییر
افتادیم که چهگونه ادامه راه را بسیماییم .تا باالخره قوماندان امین اسپ خود را حاضیر کیرد و در
اختیییار میین قییرار داد و همچنییان دو تیین از زیردسییتان خییود را بییا میین فرسییتاد تییا در طییو راه مییرا
همراهی کنند و یک چسن را نیز به عنوان تحفه برایم بخشید .برای دو فرزندم نیز از دستمیا هیای
گ دوزیشده و کالهای قشنگ افغانی ،هدیه داد .سس بهراه افتادیم .ابوحیارث و ابیراهیم هیردو بیر
اسپ دیگری به دنبا من روان بودند .حریفه که اسپ مستق داشت ،در آن جا درنگیی کیرد و کمیی
بعدتر از ما حرکت نمود.
باالخره آفتاب غروب کرد و شب پرده سیاهش را بر زمین ،پهین نمیود و همیهجیا را تیاریکی
فرا گرفت .شد سرما رفته رفته ،تندتر میشد .مدتی توقف کردیم و نماز شیام را بیا مجاهیدین ادا
نمودیم و به دنبا آن ما نماز خفتن را به جم تقدیم ادا کردن گرفتیم و برای بیرادران افغیانی چنیان
وانمود ساختیم که گویا ما داریم سنت شام را میخوانیم؛ چون یکجاخوانیدن دو نمیاز بیه ییک وقیت
در نظر آنها یک عم کامالا نامأنو جلوه میکند .ایین هیم بیه دلیی آنکیه در میرهب حنفیی «جمی
بین صالتین» جایز نیست ،مگر در موسم ح و آنهم فق در دو وقت :یکی هنگام مراسم عرفه که
میان ظهر و عصر جم تقدیم صور میگیرد و دوم در مزدلفه که شیام و خفیتن هیردو ییکجیا بیه
جم ی تییأخیر ادا میییشییوند .حتییی اییین را هییم از جملییه مناسییک ویییژه ح ی میییشییمارند .روی اییین
ملحوظا ،ما جرأ نمیکردیم تا آشکارا در حضور آنان ،دو نماز را در یک وقت ادا کنیم.
104
در این جا به یک واقعییت مهیم اشیاره بایید کیرد کیه هرگیاه مجاهیدین عیرب خواسیته باشیند تیا
فعالیت آنان در متن جامعه افغانی ثمربخش افتد و خدما انسانی و اسالمی شیان بیه هیدف بسیونیدد،
پ البد خود را در چهارچوب مرهب حنفی عیار سازند و بیا دقیت تمیام از آن پییروی کننید .وگرنیه
هیچ عربی نمیتواند که در چشم و د یک افغانی راه یابد ،مگر در صورتی کیه بیه دیین او احتیرام
گرارد .البته دین در نظر شهروند افغیانی ،همیان میرهب حنفیی مییباشید .پی هرکیه بیه نیوعی بیا آن
مخالفت کند ،گویا با خود اسالم مخیالف بیوده اسیت .هیر عربیی کیه وابسیته بیه میرهب امیام ابوحنیفیه
نباشد ،وهابی است« .وهابی» در نظر آنها یعنی کسی که از ملت اسالم خیارج بیوده و منسیوب بیه
مرهب وهابیت که به عقیده آنها یکی از فرقههای ضاله است ،میباشد.
شک نیست که عوام زیادی در کار بوده که این نو برداشتهای منفی از وهابیت را شک
داده است و البته این عوام ریشههای تاریخی که به چندین قیرن برمییگیردد ،نییز دارد کیه اهیم آن
قرار ذی است:
.1اختالفا میان دستگاه خالفت عثمانی و طبقه وهابیها که سبب شد تا عثمانیها علیه این
طبقییه قییرار گیرنیید .بییدیهی اسییت کییه خالفییت عثمییانی جایگییاه خاصییی در د و ضییمیر
مسلمانان شبه قاره هند ،پاکستان و افغانستان داشته و دارد که آن را ممثی خالفیت و تیاج
اسالم میدانسته اند.
.2تبلیغا رسانههیای انگلیسیی کیه از دییر زمیانی بیدینسیو در جهیت پخیش و گسیتر ایین
برداشتها فعالیت داشیته اسیت .بیه همیه روشین اسیت کیه رادییو BBCهمیهروزه از ایین
نو تبلیغا را بیشتر دامن میزند تا مگر فضای اعتماد در میان عربهیا و افغانیان از
بین برود.
.3اه تصوف که به نوبه خود نقش مهمی در این زمینه بازی کرده اند.
.4اه تشی که تا حد زیادی در این مناطق بر ضد آنچه وهابییت خوانیده مییشیود ،فعالییت
بهخرج داده اند.
با درنظرداشت آنچیه گفتیه شید ،میا از بیرادران عیرب جیداا تقاضیا مییکیردیم تیا در نمازهیای
خویش مواظب مرهب حنفی باشند و از حرکاتی که با این مرهب جور درنمییآیید ،بسرهیزنید و البتیه
در این خصوص ،فتاوای زیادی از علما و در رأ آنها امام احمد بین حنبی ،امیام مالیک و شییخ
ابن تیمیه وارد است که همه این نظریه را تأیید میکنند .ابن تیمیه رساله مستقلی در این زمینه تحت
عنوان «اختالف األئمه فی العباده» نگاشته است و در بسیاری از موارد منجمله در چندین جای از
مجموعیییه فتیییاوای خیییویش بیییه ایییین نکتیییه مهیییم شیییرعی ،تصیییری کیییرده اسیییت .وی پیرامیییون اصییی
«مصلحت» به تفصی سخن گفته که فشرده آن چنین است :اگیر قیرار بیود کیه پابنیدی بیه بعضیی از
سنتها و یا امیور اسیتحبابی سیبب بیروز فتنیه شیود و در د هیا خلی ایجیاد کنید و بیاالخره منجیر بیه
آشییوب و اختالفییا ذا البینییی گییردد ،پ ی بهتییر و محتییاطتییر تییرک آن اسییت؛ زیییرا محبییت متقاب ی
مسلمانان واجب و همبستهگی در میان آنها فرض اسیت و شیک نیسیت کیه فیرض مقیدم بیر سینت و
مستحب میباشد و همه امت به این واقعیت ،اتفا نظر دارند.
موازنه و ترجی در میان مصیلحتهیا نییاز حییاتی بیه داشیتن علیم کیافی هیم در زمینیه مسیای
شرعی و هم در ناحیه آنچه به عقلیا مربوط میشود ،دارد .به این معنیا کیه اصیو و زیربناهیای
تشییریعی در ذهیین کسییی کییه پیرامییون همچییو یییک موضییو فتییوا صییادر مییکنیید ،بییه قییو واضی و
روشن باشد و آن را درک کنید .همچنیان آشینایی بیا واقعییتهیای موجیود و دریافیت و هضیم شیرای
محییی بییرای شییخص مفتییی خیلییی ضییروری اسییت .ابیین تیمیییه سییخن جییالبی در اییین زمینییه دارد کییه
میگوید :در باره مسای مربوط به جهاد ،تنها از کسی فتوا باید خواست که دین را به درستی بفهمد
و با قضایای روز و آنچه از امور دنیا بهشمار میرود ،آشنایی کام داشته باشد.
105
میا بارهیا روی همیین قضیییه بیا واکینشهییای تنید آن دسیته از جوانییان برخیوردیم کیه در جهییت
تطبیق سنت بدون اینکه شناخت کاملی با قواعد و اصو شرعی و یا حداق با واقعیتهیای موجیود
در داخ افغانستان داشته باشند ،از خود حساسیت نشان میدهند؛ غاف از اینکه مردم افغانستان بیه
این نو قضایا خیلی اهمیت میدهند و نسبت به آن حساسیت دارند .باالخره بخشی از همین جوانان
در هر جا تبلیغا بهراه انداختند که گوییا شییخ عبیدهللا عیزام ییک آدم میرهبی و ضید سیلفیت اسیت و
دارد با سنت مبارزه میکند .سبحانهللا ،این چه بهتان عظیم و افترای نابهجایی است!
حقیقت این است که با درنظرداشت شیرای موجیود جامعیه افغیانی ،در مییان فریضیه جهیاد و
بعضی از حرکا جزئی نماز تضاد و تناقض برقرار است .به این معنا که اگیر بخیواهیم روی ایین
حرکییا پافشییاری کنیییم ،از ادای فریضییه جهییاد باییید دسییت شسییت و اییین خییود سییبب رمیییدن د هییای
افغانان از ما خواهد گردید که دوباره نه به حرف ما گو فرا خواهند داد و نه به تالشی کیه میا در
راه اصالح جهاد و طرز تفکر آنهیا بیهخیرج مییدهییم ،اعتنیایی خواهنید کیرد .بنیا ا آنچیه در داخی
افغانستان از همه مهمتر و کارآمدتر است ،همانا دعو گران پخته و رسیدهای اند که تیا کنیون نقیش
بارزی در جهاد این ملت بازی کرده اند و از این پ هم مشکال و معضال آینده را همینها ح
و فص خواهند کرد و سرانجام به ییاری خیدا و بیا فعالییت مدبرانیه خیویش سیر از آسیتان ییک آینیده
شکوفان درخواهند آورد .ما به نوبیه خیود همیواره از همیین طبقیه نخبیهگیان کیه در کشیورهای شیان
درگیر مسای مربوط به دعو بوده انید و در ایین زمینیه تجربیه کیافی اندوختیه انید ،خواسیته اییم تیا
سری به این سوی کره خاکی زده و در عالج بیزرگتیرین قضییه امیت اسیالمی در عصیر حاضیر،
سهم گیرند.
بیتردید ،قضیه افغانستان با لحاظ شرای و پیامدهایی که بیا خیود داشیته اسیت ،در واقی ییک
موهبت بزرگ الهی بوده که همه مسلمانان متعهد را میسزد تا از هر سو به سراغ این چشمه زال
خییدادادی رو کننیید و از آب گییوارای آن جگییر و سییینه داغ شییان را خن یک سییازند و از همییین نقطییه،
گامی در جهت برقراری جامعه نوین اسالمی بگرارند و باالخره مسئولیت خود را در قبیا فریضیه
جهاد و مبارزه که خداوند از فراز هفت آسمان بدان سفار کرده اسیت ،بیهانجیام برسیانند و از ایین
رهگرر به آرزوهای پیشین و دیرین خود جامه عم بسوشانند .اکنون دروازههای جهاد در افغانستان
به روی همه باز است و این خود فرصت نایابی است که میباید هرچه زودتر آن را غنیمیت شیمرد
و با تمام نیرو از آن استفاده کرد و پادا عظیمی کمایی نمود .سه انگاری و مهلتطلبی در چنیین
موق حسا ،نه به مصلحت اسالم بوده و نه هیچ سودی به امت اسالمی میبخشد .پ کوشش باید
کرد تا به راهی گام نهاد که به منفعت دین و دنیا بانجامد.
من با اعتراف به فض بیکیران خداونید و منیت عظیمیی کیه بیر د و روانیم نهیاده اسیت ،در
خدمت به جهاد افغانستان خیر بزرگی را میبینم که خداوند توفیق آن را به من داده است .اکنون که
هفت سا از خدمتم در این عرصه میگررد ،از د و جان میگویم :بزرگترین نعمتیی کیه خداونید
پ از نعمت ایمان بیر مین ارزانیی داشیته اسیت ،همانیا توفییق خیدمت بیه جهیاد افغانسیتان مییباشید؛
نعمتی که در سایه آن دلم روشنی ،ضمیرم پختهگی و روح و روانم صفا یافت .دنیا در نظرم نیاچیز
جلوهگر شد .نسبت به شخصیتها و جریانها عمیقنگری برایم دست داد .تجربیههیایم نضی گرفیت
و بییاالخره در خییال آن بییه هییر در سیری زدم و هییر حرکییت و جنییبش را آزمییودم .واقعیا ا کییه تجربییه
بزرگی بود که مقیاسی به دستم داد تا بتوانم میزان کارآیی حرکتها را بسنجم و جوهر پییروان هیر
مدعی را دریابم.
آری ،خود در صحنه حضور یافتم و در تالطم حادثهها رخنه کردم تا آنکه توانستم فرزنیدان
نهضت اسالمی را به کفه ترازو بگرارم و حجم واقعی آنیان را مشیخص کینم و مییزان توانیایی آنیان
در برابر تندبادهای حوادث و نیرو و شایستهگی آنان در پیشبرد امور و رهبری امتها و همچنیان
106
ارز همبسیتهگیی در میییان مبیارزان حاضییر در صیحنه را درک کینم .اگییر زمینیه حضییوریافتن در
چنین فضای آکنده از آزمونها که فطر آدمی را صیق زده ،غبار و آلودهگیها را از آن میزداید
و ویژهگیهای سرشت انسانی را به نمایش میگرارد ،برایم دست نمیداد ،هرگز نمیتوانسیتم کیه بیا
دعو ها و جریانا گوناگون گالویزی داشته باشم و با جهیتهیای مختلیف اسیالمی ،روزگیاری را
بگررانم و باالخره حقایق را کشف کنم.
من دریافتم که «تربیت» رکن رکین و شرط اساسی آمادهسازی و آمادهگیگرفتن بیرای انجیام
مسئولیتهیای جهیادی بیوده و البید قبی از مجهزشیدن بیا سیالح و هیر نیو لیوازم دیگیر بایید تکمیی
گیییردد .کسیییی کیییه تیییا هنیییوز ایییین پییی را نسیییسرده ،هرگیییز ییییارای آن را نیییدارد کیییه بیییر حیییریم پیییر از
دشواریهای جهاد قدم نهد و اگر با نیروی حماسه توانست که به آن جا سری بزنید ،دور نیسیت کیه
دست از مقاومت بردارد و راه بدبختی را پیش گیرد.
آری ،بییا هییمزیسییتی اییین چنییین اسییت کییه انسییان ارز خییود را درمییییابیید و خییود را درسییت
میشناسد و کاستیهای تربیتیا را تشخیص میدهد و همچنان میتواند جماعتی را که منسوب به
آن است ،ارزیابی نماید و از برج عاجی که در آن نشسته است ،به ساحه واقعییتهیا فیرود آیید و بیه
میدان جنبش ،حرکت ،پویش و کارزار قدم گرارد .با چنین زیسیتن اسیت کیه نفی آدمیی از افیراط و
تفری به تعاد و میانیهروی گرایییده ،در برابیر مخالفیان موقیف فعیا و مثبیت مییگییرد ،بیه حقیو
هیرک اعتیراف نمیوده و بیه هییچ صیور در حصیه دیگیران بیر اسیا حقید و کینیه و ییا اغییراض
کوچک ،ستم روا نمیدارد .با چنین زیستن است که نف آدمی به خیود جیرأ مییگییرد ،قسیمی کیه
در همه حا به تقصیر خود اعتراف نموده و همیشه در پی جبران کاستیها و مبارزه بیا انحرافیا
میباشد.
با همزیستی منصفانه است که بسیاری از اختالفا در میان گروهها رف گردیده و در مقاب ،
نیروها و استعدادهای گوناگون در یک میدار بیه حرکیت افتیاده ،از البیهالی حیوادث و رویدادهیای
گرم به سوی بهدستآوردن هدف مشترک ،راه میگشاید .با هیمزیسیتی مخلصیانه اسیت کیه بسییاری
از سیییو تفاهمهیییا برچییییده شیییده و بخیییش بزرگیییی از آلیییودهگییییهیییا و بییییاعتمیییادیهیییا کیییه در آغیییو
پنهانکاریها رشد و نمو کرده است ،از بین میرود و هم انسان بیه ایین نتیجیه مییرسید کیه فعالییت
جدی در عرصه واقعییتهیا بیا خیواب و خییا شییرین ،سیازگار نیسیت و ایینکیه آرمیانهیای بلنید را
مردان بلندهمتی میباید تا آن را در صحنه واقعیت و عم ،پیاده سازند و اییدهآ هیا را تحقیق عملیی
بخشند.
من از خال تجربه عملی دریافتم که گروههای اسالمگیرا مکمی ییکدیگیر انید و از تعیاون و
همکییاری متقاب ی در میییان شییان بییر اسییا نیکییویی و تقییوا گزیییری نیسییت .هیییچ حرکتییی بییه تنهییایی
نمیتوانید کیه جامعیهای را بیه سیوی اسیالمیبیودن سیو دهید تیا آنکیه از نییرو و اسیتعداد مسیلمانان
استفاده نکند .پ ناگزیر باید از هر آنچه در جهت سازندهگیی جامعیه اسیالمی و پییشرفیت فعالییت
اسالمگرایانه مفید واق میشود ،استمداد جست و به یاری دین خدا برخاست.
***
سییرانجام بییه قسییمت جنگی مواصییلت ورزیییدیم .اییین جنگی زار در عییرض راه موقعیییت دارد.
کاروانهایی که از این راه میگررند ،در آن جا آتش برمیافروزند؛ چون سردی جیانکیاه آن ،آدمیی
را خیلی اذیت میکند ،به گونهای که وقتی انسان به آن جا میرسد ،خواب از سر مییپیرد .یگانیه
چاره همین آتشافروختن است که اکثراا از خ وخاشاک جنگ در آن کار گرفته میشود .مسیافران
گرد آتش حلقه میزنند تا از فیض حرار آن مستفید گردند .هرک سر به زانو میگیرارد و بسییار
میکوشد تا چند لحظه خواب را بدزدد ،اما در آن جا که از هر سیو آواز بلنید مییشیود ،گیاه اسیپهیا
غر میکنند و گاهی االغها به نعره میآیند ،ادامه خواب شبه محا است.
107
استاد ربانی به خیمیهای کیه از سیوی صیاحب سیماوار کوچیک در پهلیوی ییک سینگ بیزرگ
نصب شده بود ،رفت .صاحب سماوار از مقدم او خیلی شاد شد و از وی بسیار نواز کرد .من که
با استاد ربانی همراه بودم ،حریفه و ابراهیم را نیز با خود بردم .خستهگیی و درمانیدهگیی میا بیه اوج
خود رسیده بود .سس در همان جای تنگ ،خود را انداختیم و پهلو به پهلیوی هیم خفتییم .هرییک میا
بهسان قو پر ک وپیچی بر روی زمین نقش بسته بودیم.
در آن جا من با چند تن از برادران عیرب کیه عیازم افغانسیتان بودنید ،سیرخوردم .آنهیا تیازه
مجاهدکوت را طی کرده بودند .چیزی که از آنان خوشم نیامد ،آن بود که دیدم آنها بازهم حرکیاتی
را در نماز انجام میدهند که مردم افغانستان را بدگمان میسازد؛ مثالا دست باالی سینه مینهادند و
آمین به جهر میگفتند .من بارها به برادران نصیحت کرده بودم که به این قضیه متوجیه باشیند ،امیا
آنها را دیدم که بازهم گفتههایم را پشت گو کرده و به آن اهمیت نمیدهند .آندم با خیود گفیتم کیه
مردم افغانستان با این دسته از جوانان ،چنان برخیورد خواهنید کیرد کیه بیا هیئیتهیای سیویدنی و ییا
آلمانی میکنند؛ از آنها دارو ،قلم ،کتاب و یا غییره را مییگیرنید ،امیا نیه بیه حیرف شیان گیو فیرا
خواهنیید داد و نییه بییه نصیییحت آنییان اعتنییایی خواهنیید کییرد و نییه هییم آنگونییه کییه بییا بییرادران مسییلمان
راستین خود با دوسیتی ،وفیا ،مهیر ،حییا و غییره برخیورد مییکننید ،بیا آنهیا معاملیه خواهنید کیرد.
خالصه اینکه از نواز مهرآمیز مردم این سرزمین ،محروم خواهند گشت.
بییه روز شیینبه مییمرخ 10اکتییوبر 1988م از قسییمت جنگ ی بییه سییمت مجاهییدکوت رهسییسار
گردیدیم .این کوت فاصله چندانی با جنگ ندارد .بامداد با آب سردی که سط آن به مثی شیشیه ییخ
بسته بود ،وضو گرفتیم .نماز فجر را ادا کردیم .من اسپ نداشتم؛ چون در قسیمت جنگی بیود کیه
قوماندان امین را دیدم که آمده است تا از همان جا بیا اسیتاد ربیانی ودا گفتیه و بعضیی از مایحتیاج
جهادیا را گرفته برگردد .در این میان ،اسپ او نیز بود که میبایست آن را با خود ببرد .به هیر
حا ،چند اسپ را از نو به کرایه گرفتیم و بهراه افتادیم.
میین در طییو زنییدهگیییام روزی را بییا آن دشییواری ،سییراغ نییدارم .آن روز بسیییار بییا رن ی و
مشقت بر من گرشت .ساعت تقریبا ا هفت بامداد بود که ما جنگی را تیرک گفتییم و بیهراه افتیادیم .در
عرض راه از بدنه یک هواپیمای منهدمشده که مجاهدین آن را سماوار سیاخته انید ،رد شیدیم .سیس
مجاهدکوت را طیکردن گرفتیم .انبار برفکوچهای ایام گرشته در آن جا چنان منجمد شیده بیود کیه
راهرفتن بر روی آن ،قرین لغزیدنهیای پییهیم بیود .بیرایم ممکین نبیود کیه سیوار اسیپ شیوم؛ چیون
سوارشدن بر اسپ در آن موق ،معنای غوطهورشدن در امیواج خطیر را داشیت کیه عیاقبتش خیلیی
وخیم مینمود .دور نبود که انسان را به پرتگاه عمیقی پر کند که دوبیاره روی زنیدهگیی را نبینید.
جاکت خود را از تن بیرآوردم و بیر پشیت اسیپ انیداختم؛ چیون در آن حالیت ،لبیا بیدن هیم بیه بیار
گرانی عوض میشود که دو آدمی تاب تحم آن را نمیآورد.
سس روی دو دست و دو پا باالشدن گرفتم .چارهای هم جز این نبود؛ چیون ایسیتاده راهرفیتن
با بهزمینخوردنهای پیاپی همراه بود که انسان را از ادامه راه بیازمیداشیت .در اثنیایی کیه مین بیا
دشواری نف میکشیدم ،دمادم نفی هیای سیوخته اسیپهیا و قاطرهیا کیه از مقیابلم رد مییشیدند ،بیر
صورتم میزد و جریان تنفسم را قط میکرد .کاروانها که معموالا متشک از اسیپ ،قیاطر و االغ
میبودند ،از فراز کوه به زیر میآمدند .هر لحظه خطر آن میرفیت کیه اگیر یکیی از آن چهارپاییان
که همه از مهما ،کاال و مواد غرایی بار بودند ،یکبیاره بلغیزد ،بیه زنیدهگیی آدمیی خاتمیه خواهید
داد .باری یکی از االغها در نزدیکی استاد ربانی که رو به باال میرفیت ،لغزیید و همیاندم ییکتین
از محییافظین او خییود را بییه سییرعت طییرف االغ پرتییاب کییرد و از لجییامش گرفتییه ،آن را متوقییف
ساخت .اگر چنین نمیکرد ،حتما ا باالی استاد ربانی میغلتید.
108
وقتی به قله کوه نزدیک شدیم و فق در فاصله تقریبا ا صد متری آن قرار گرفتیم ،مرا حییر
فییرا گرفتییه بییود کییه چ یهگونییه بییرایم ممکیین خواهیید شیید تییا سییرانجام بییر فییراز کوت ی برسییم .از شیید
خستهگی و درمانیدهگیی زییادی کیه سیر تیا پیای وجیودم را فیرا گرفتیه بیود ،نزدییک بیود کیه نیخ قلیبم
بگسلد .در اثنایی که حالم به این خرابی کشیده بود ،یکباره نگاهم به دامنه کوه افتاد که دیدم االغی
با بار غلتان رو به زیر میرود و صاحبش نیز از پی او دوان است تا مگر جیانور بییزبیانش را
از مرگ حتمی که در قعر وادی در انتظار نشسیته اسیت ،نجیا دهید .مگیر دریغیا کیه امیید بیه
یأ مبد شد و باالخره آن خر مسکین به انجام بد پیوسیت و بخیت صیاحبش را نییز بیه خیاک سییاه
نشاند .با تماشای آن صحنه غمانگیز ،بالاختیار به خندهای که در واق عین گریه بود ،درآمدم.
حییاال بییرایم خیلییی دشییوار مییینماییید کییه تلخییی زحمییاتی را کییه اییین مییردم همییهروزه متحم ی
میگردند ،بازگو نمایم و ییا از سییاهروزیهیای آنیان کیه در هیر بیار از رفیتوآمیدها سیراغ شیان را
میگیرد ،با زبان قلم حکایت کنم .اینک فق با خود میسرایم که:
جنییییییییا ا إذا رکبییییییییوا إنسییییییییا إذا نزلییییییییوا
ا ال أبعییییید هللا عییییین عینیییییی غطارفیییییه
یعنی:
کییییه دایییییم بییییهپییییا انیییید و غییییر تییییال بنیییییازم مییییین ایییییین قیییییوم فرزانیییییه را
از آندم کیییییه پهلیییییو نهنییییید بیییییر فیییییرا سیییییواره پیییییری انییییید و بیییییاز آدمیییییی
اما مسیلم اسیت کیه بیه قیو خداونید ،راه بهشیت از همیین جیا مییگیررد« :أم حسیبتم أن تیدخلوا
الجنه ولما یعلم هللا الرین جاهدوا مینکم ویعلیم الصیابرین» .یعنیی :آییا گمیان مییکنیید کیه وارد بهشیت
میشوید ،در حالی که تا هنوز خداوند آنانی را که از شما جهیاد کیرده انید و آنیان کیه صبرپیشیهگیان
اند ،معلوم نکرده است !
من دریافتم که در حا حاضر ،هیچ ملتی بر ایین گسیتره خیاکی یافیت نمییشیود کیه بیه انیدازه
مردم افغانستان رن ببرد .شاید خداوند حکمتی در این امر نهفته باشد که مردم افغانستان را در این
برهه از تاریخ معاصر امت اسالمی به این آزمیون سینگین مبیتال کیرده اسیت تیا ایین امیت را توسی
آنها از لجنزار بدبختی و مهلکه خودباختهگی مرگبار ،نجا بخشد .بییگمیان آنچیه از ایین ملیت
همیشییهدرسیینگر انتظییار میییرود ،خییود پییادا عظیمییی اسییت کییه از رهگییرر اخییالص و اسییتقامت و
پایداری به دست میآید ،پاداشی که هر پادا دیگری بهجز بهشت در برابر آن ناچیز است.
چه شیوا فرموده است امام جعفر صاد آنجا که میگوید« :مین پیادا نفی پیاک را تنهیا از
خداوند میطلبم؛ چون چیزی در هستی ،ارز آن را نمیتواند تکافو کند .مین بیا ایین نفی ،بهشیت
را میخرم .اگر آن را در برابر چیزی غیر از بهشت فروختم ،خیانت بزرگی را مرتکیب شیده ام و
اگر با این نف در پی دنیا شدم و آن را به دسیت آوردم ،بییتردیید همیه را از دسیت داده ام» .حسین
بصری میفرماید :باری یک بادیهنشین از مقاب پیامبر خدا صلی هللا علیه وسلم که سیرگرم تیالو
آیه «إن هللا اشتری من المیممنین أنفسیهم وأمیوالهم بیأن لهیم الجنیه» بیود ،مییگرشیت .از آن حضیر
صلی هللا علیه وسلم پرسید که این سخن از کیست فرمود :از خداوند .بادیهنشیین گفیت :بیه خیدا چیه
معامله سودبخش و گرانمایهای! آنگاه کمر همت به جهاد بست تا سرانجام شهید شد.
***
وقتی به فراز کوه نزدیک شدیم ،صاحب اسپ که دین محمد نام داشت ،نزدم آمد و بیا صیدای
گرفته به من گفت« :اسپ مرد» .بدین ترتیب یک الشه دیگیر بیر آنهمیه الشیههیای افتییده بیر خیاک
اسسان جانباخته که بیشمار به هر طرف راه دیده میشدند ،عالوه گردید .این جانورهای بییچیاره
غالبا ا از درماندهگی زیاد و مشکال طاقتفرسای راه به مرگ تن مییدهنید و راحیت مییطلبنید .در
109
طو راه در میان مردم میبینی که یکی االغش را به پیش میراند به امید آنکه عاقبت به منیز گیه
مقصییود برسیید و چییون جییانور مسییکین یییکبییاره میییلغییزد و بییه زمییین میییخییورد ،صییاحبش رو بییه
رهروان کرده ،از آنها طالب کمیک مییشیود تیا بیا وی در بلنیدکردن جیانور کیه بیر زمیین لنگیر
انداختییه و از خسییتهگییی زیییاد در زیییر بییار گییرانش نف ی میییزنیید ،همکییاری نماینیید .وی ب یهخییاطر
برانگیختن هرچه بیشتر حی تیرحم میردم ،خطیاب بیه آنیان مییگویید :آییا شیما کلمیهگیوی نیسیتید !
منظور این میباشید کیه آییا کلمیه توحیید را بیر زبیان نییاورده ایید بیدین طرییق بیه آنهیا گیو زد
میکند که بر مممن است تا دست برادر را گرفته و در سختیها با او همکاری نماید.
در میان مجاهدین و کراکشان که از این راه مییگررنید ،یکیی را مییبینیی کیه از شید سیرما
لرزه به اندامش افتاده و از حا بد خود مینالد و سرنوشت ناهنجاری را منتظر است و نمیداند که
چه وقت مرگ به سراغش مییآیید .دیگیری را مییبینیی کیه هیردو دسیتش را بیر سیر نهیاده و هیردو
چشمش به رهگرران خیره شده تا مگر مردی را ببیند که امید خیر از او میرود تا از او بخواهد کیه
بر سر دعا خوانده و آن را افسون کنید و ییا کیدام دانیه دوا بیرایش بدهید تیا درد سیر آرام گییرد.
همچنییان دیگییری را میییبینییی کییه دسییت بییر شیکم نهییاده از درد معییده نییالش سییرمیدهیید و همییواره از
خداونید آرزو میییکنیید تییا درد را درمییان کنیید و ایین مصیییبت را از وی بگیییرد .بییا اییین همییه ،مییوج
حرکت لحظهای متوقف نشده و سی کاروانها از دو طرف ،خروشان است .عبیور و میرور پییهیم
رهنییوردان کییه علیییرغییم تلخییی محنییتهییا و شیید بالهییا از راه نمیییایسییتند ،بیییم و وحشییت را از راه
برچیده است.
سرانجام در حالی که عقربک ساعت یک بعد از ظهیر را نشیان مییداد ،بیه قلیه کیوه رسییدیم.
من قصد داشتم تا نماز ظهر و عصر را یکجا باهم به جم تقدیم ادا کنم ،اما کجا است آبیی کیه بیا
آن وضو کنم حتی جیایی کیه بیرای سیجدهکیردن فیراهم باشید ،نییافتم .بیاالخره نوبیه فرودآمیدن فیرا
رسییید .اکنییون بییا مشییک دیگییری دسییت و پنجییه نییرم باییید کییرد؛ چییه روبییهزیرآمییدن از فییراز کییوه ،بییا
لغزیدنها و بهزمینخوردنهای پیهم همراه بود .لرا ابوحارث آمد و پیشاپیش مین راهرفیتن گرفیت؛
چون کفشهای من از آن نو کفشهایی نبود که بیاالی ییخبنیدان ،اسیتواری خیود را حفی کنید .پی
میبایست تا با تکیه بر ابوحارث گام بگرارم .به یک دستم عصای چوبین بود که هنگام راهرفتن بر
آن لنگر میانداختم .با این هم از تکرار لغزیدنها در امان نبودم.
راهپیمایی ما به درازا کشید .تمام کوشش ما آن بود تا قبی از غیروب بیه خیمیهای کیه در پیای
کوه نصب شده بود ،خود را برسانیم تا نماز ظهر و عصر را باهم به جم تیأخیر بخیوانیم .بیاالخره
فروغ خورشید ،کمکم به زردی گراییید و میا هنیوز در راه بیودیم .سیس تنیدتر بیه حرکیت افتیادیم تیا
مگر از آفتاب که بر افق آسیمان در ناحییه مغیرب دامین گسیترده بیود و داشیت افیو مییکیرد ،پیشیی
بگیییریم .سییرانجام چنیید دقیقییه پیییشتییر از غییروب آفتییاب بییه همییان خیمییه موعییود رسیییدیم .در آن جییا
بر آسا وضو گرفته ،نماز ظهر و عصر را یکجا گراردیم .سس اذان مغرب بلند شید ،نمیاز شیام
را نیز ادا کردیم و یک مقدار چای نوشیدیم .در طو روزی که گرشت ،این اولیین بیار بیود کیه میا
غرا تناو میکردیم.
در آن جا متوجه شدم که استاد ربیانی ییکجیا بیا هیردو پسیرم (حریفیه و ابیراهیم) خیمیه را بیه
مقصد منز حاجی متین ترک گفته اند .آنها بسییار پییش از میا بیه آن جیا رسییده بودنید .بیاالخره بیا
یک تن از محافظین استاد که در انتظار من نشسته بود ،سرخوردم .استاد ربانی به او توصیه کیرده
بود که تا وقت غروب آفتاب منتظر من بماند ،اگر تا آندم نیامدم ،لحافی را گرفته به سراغم بیه کیوه
رود و در صییور لییزوم مییرا بییا لحییاف پیچانییده بییر پشییت خییود حمی کنید .وقتییی او مییرا دییید ،خیلییی
خرسییند گردییید و شییتابان نییزد اسییتاد ربییانی برگشییت تییا از رسیییدنم بییه وی م یژده دهیید .آن شییب میین
نتوانستم که خود را نزد آنها به منز حاجی متین برسانم؛ چون تاریکی شب همهجیا را فیرا گرفتیه
110
بود و راهی که میبایست تا به آن جا طی کنم ،پر از سنگ و فرازونشیبها بود که عبور از آن در
د شب ،توانفرسا مینمود .برای اسپ هم ممکن نبود کیه سیه سیاعت مکمی در چنیان راه پرخطیر
منز کند .الجرم شب را در همان جا سسری کردیم.
فردا سهشنبه ممرخ 1988/10/11م پ از نماز بامداد یکجا با عبدهللا ان و ابوحارث کیه
تنها یک اسپ داشتیم ،به سوی منز حاجی متین رهسسار گردیدیم .باالخره حوالی سیاعت نیه بیه آن
جا مواصلت ورزیدیم .در آن جا جعفر یمیانی بیا هیردو پسیرم چشیم بیه راه میا بودنید .صیبحانه را بیا
حاجی متین صرف کردیم که برای ما شیر و مسکه با عس و نان گیرم ،تهییه دییده بیود .وی میردی
بسیار مهماننواز بوده و در روستای کوچکی که به نام خیود مسیما شیده اسیت ،زنیدهگیی مییکنید.
وقتی انسان با او برمیخورد ،یاد حاتم طایی در دلش زنده مییشیود؛ چیون منیز وی بیه آسیایشگیه
خسیییتهحیییاالن و ایسیییتگاه رهگیییرران رنییی بیییرده ،عیییوض شیییده اسیییت .لحظیییهای دسیییت از خیییدمت بیییه
کاروانهای مجاهدین برنمیدارد .او که تقریبا ا شصتساله میباشد ،خود با جمله فرزندانش بدون
احسا ماللت و تنگدلی دایما ا در خدمت مهمانان است و پاداشی هم در مقابی ایینهمیه تیپوتیال
از کسی طم ندارد .واقعا ا انسان بهتزده میشود وقتی میبیند که صدها بلکه احیانا ا هزارها مسافر
به منز وی سرمیزنند ،منزلی که جریان دود متوقف نمیشود .اه این خانیه ،راحیت و آرامیی
را نمیشناسند.
چه زیبا سروده حاتم طایی آنگه که در خطاب به بردها میگوید« :ای غالم! آتش برافروز
که شب تاریک و باد خیلی تند است .هر وقت که مهمانی را به منز فراخواندی ،تو را آزاد خواهم
کرد» .راستی که کرم و سخاو از اخال پسندیده اسالف ما بوده است .شاعری در مقام مدح کرم
و سخاو یک قوم میگوید:
للطیییییییییییییارقین النیییییییییییییازلین مقیییییییییییییاری قیییییییوم إذا أخیییییییو النجیییییییوم فیییییییإنهم
یعنی:
وانگیییه کیییه سیییتارههیییا شیییود نورافشیییان وقتی که به کام شب فرو رفت جهیان
بییر روی هییر آنکییه آییید اییینجییا مهمییان گسترده نگیر همیشیه ایین خیوان کیرم
***
پ از صرف صبحانه ،بر چند اسسی که استاد ربانی بهخیاطر میا گراشیته بیود ،سیوار شیده و
راه کوه را طیکردن گرفتیم .درست ساعت یک روز به فراز آن کوه رسیدیم .نمیاز ظهیر و عصیر
را در همان جا باالی انبارهای برف منجمدشیده ،ییکجیا بیه جمی تقیدیم گیراردیم .سیس رو بیه زییر
فرودآمیدن گییرفتیم .در سلسیله راه مییا بیرفبییاری آغیاز شیید و بیه تییدری بسیتر زمییین را مییپوشییانید.
میبایست که ما پیش از غروب آفتاب و قب از آنکه برف بر خ راه متراکم گردد ،به جیای معیین
برسیییم .در غیییر آن صییور ،نقییش راه ناپدییید خواهیید شیید و مییا هییم راه را بیهکلییی گییم خییواهیم کییرد.
عبا ،حارث ،حریفه و ابراهیم نیز مرا همراهی میکردند .رییز بیرف تیا رفیت ،شید گرفیت و
نشانههای راه نیز کمکم پنهان شده میرفت .من بیوقفیه از خداونید التجیا میینمیودم تیا میا را از شیر
برف و باران و خطر راه نگه داد.
خودم بر پشت اسپ بودم که برف بر سرم انباشته و لبا هایم تر شد .هیردو پیایم نییز در اثیر
سرمای شدید به تدری یخشدن گرفت .لیرا از اسیپ فیرود آمیدم و چنیدی پییادهروی کیردم تیا مگیر بیا
گرمی حرکت از گزند سرما جان به سالمت ببرم .در طو راه ،پیایم گیاهی در گی و گیاهی در آب
فرو میرفت .بسیار تال میکردیم که از آفتاب پیشیی بگییریم تیا میا را بیه چنیگ تیاریکی نسیسارد،
ورنه در شب ظلمانی با هزار سرگردانی به کجا برویم آیا جز جانباختن در زیر انبارهیای بیرف،
111
امید دیگری خواهیم داشت ! از گله گرگهای آن جا که در چنیین فرصیتهیای طالییی سیروپا کنیده
در پییی دریافییت شییکار خییود شییب تییا روز در جسییتوخی یز میییباشییند ،چییه میییپرسییی ! از اییینرو
نمیتوانستیم که دمی توقف کنیم ،بلکه البید تیزتیر گیام برداشیت و تنیدتر حرکیت کیرد تیا از هییوالی
مرگ گریخت .باالخره خداوند بر ما لطف کرد که در آن جا با یک افغان سرخوردیم و دنبا او را
گرفتیم؛ چون یقین داشتیم که تا او با ما باشد ،راهگم نخیواهیم شید .در طیو راه وقتیی او بیا قیاطر
از ما پیشی میگرفیت ،دواندوان از پیی او مییرفتییم و چیون نمییتوانسیتیم خیود را بیه او برسیانیم،
صدا برمیکشیدیم تا بایستد.
خاطرم ناآرام بود .هر بار از خود میپرسیدم که چه بر سر ما خواهد آمد آیا اکنون به سوی
مرگ قدم برمیداریم آیا اج ما را به این جا کشیده است تا در میان این کوهپایهها جان دهییم ! در
عالم خیا ،این بیت را با خود زمزمه میکردم:
بییییییین الثلییییییوج علییییییی طریییییییق مییییییدنف مییییا کنییییت أحسییییب أن تکییییون منیتییییی
یعنی:
کییییه مییییرگ اییییین جییییا بگیییییرد دامیییینم را میییییییرا هرگیییییییز خییییییییا آن نبیییییییودی
زنییییییییید جیییییییییالد قسیییییییییمت گیییییییییردنم را سییر اییین راه پ یر از بییرف و وحشییت
در بحبوحه این نو خاطرا تلخ بود که ناگهان از اعمیا وجیودم نیدا برخاسیت کیه گوییا بیه
من میگفت :آزرده مبا که مردن در این جا عین شیهاد اسیت .در حیدیثی از پییامبر اکیرم صیلی
هللا علیه وسلم وارد است که فرمودند« :کسی که به قصد سفر پیا در رکیاب نهیاد و بیهدر شید ،سیس
چهارپییایش او را لگییدما کییرد کییه بییه مییرگش انجامییید و یییا مییاری او را گزییید و یییا بییه کییدام وسیییله
دیگری جان باخت ،پ او شهید و سزاوار بهشت است» .خداوند میفرماید« :ومن یخیرج مین بیتیه
مهاجراا إلی هللا ورسوله ثم یدرکه المو فقید وقی أجیره علیی هللا»( .سیوره النسیا ،آییه )100یعنیی
کسی که از منزلش به قصد هجر به سوی خدا و پییامبر خیارج شید و سیس میرگ سیراغش را
گرفت ،یقینا ا که خداوند خود پادا او را خواهد داد.
در حدی صحی وارد است که فضاله ابن عبید صیحابی در یکیی از نبردهیا حضیور داشیت.
در این نبرد یک تن از مجاهدین به شهاد رسید و یک تن دیگر به اجی خیود وفیا یافیت .پی از
دفن آنهیا صیحابی میرکور بیاالی سیر همیان ییک کیه بیه اجی خیود پیدرود حییا گفتیه بیود ،ایسیتاد.
حاضرین همه برآشفتند و به او گفتند که آیا شهید را گراشته ،باالی سر میرده مییایسیتی وی گفیت:
به خدا سوگند که این هردو قبر نزد من یکسان است .از هر کدام که برانگیخته شوم ،بیاکی نیدارم؛
چون خداوند میفرماید« :والرین هاجروا فی سبی هللا ثم قتلوا آو ماتوا »...ببینید کیه خداونید در ایین
جا میان کشتهشدهگیان و خیودمردهگیان فرقیی نگراشیته و بیرای هیردو رز نیکیو و بهشیت بیرین را
وعده داده است.
من بیش از همه در حصه هردو پسرم نگیران بیودم و تمنیا مییکیردم کیه ای کیا آنهیا را بیا
خود نمییآوردم .هیر بیار کیه مسیافهای را طیی مییکیردیم ،از میردم مییپرسییدیم کیه آییا راه بیه آخیر
نرسیده آیا این راه آخر ندارد ! پاسخ درمییافتیم که دو ساعت باقی مانده ،ییک سیاعت بیاقی مانیده
و همین طور ...تا سرانجام قب از غروب به میرز پاکسیتان رسییدیم .از خرسیندی زییاد ،د هیا همیه
شاد و چهرهها یکباره شگفتند .در آن جا یک اردوگاه مجاهدین قرار دارد که از خیمیههیای زییادی
تشییکی یافتییه اسییت .مییا وارد آن اردوگییاه گردیییدیم و مجاهییدین بییه رسییم پییریرایی از مقییدم مییا شییادی
سردادند و به شلیک مرمیهای رسام بر فضا پرداختند .تقریبا ا همهک چشم بیه راه میا بیوده و همیه
112
پییش از رسییدن میا آن جیا را بیه مقصید چتیرا به انتظار ما نشسته بودند .منتها استاد ربانی خود
ترک گفته بود.
به هر حا ،چونکه لبا های ما خشک نبود ،در جستوجوی آتش شدیم تا جامههای خود را
بخشکانیم .وقتیی آتیش ییافتیم ،کفیشهیا را از پیا درآورده و گیرد آتیش حلقیه زدییم .گرمیی آتیش چنیان
گوارا بود که هر از گاهی د میکردیم در بین آتش بنشینیم تا از گزنید آبیی کیه جسیم و لبیا میا را
یکسره تر کرده بود ،خالصی یابیم.
حوالی ساعت نه شب موتری که استاد ربانی بهخاطر حم و نق ما فرسیتاده بیود ،بیه آن جیا
مواصلت کرد و ما هم سوار آن شیده بیه صیوب چتیرا حرکیت کیردیم .درسیت پی از سیاعت ییک
شب بیه منیز گیه مجاهیدین رسییدیم .در آن جیا همیه بیه بسیتر خیواب افتیادیم و شیب را در همیان جیا
سسری کردیم .فردا به وقت چاشت ،من با پسرم ابراهیم در موتر استاد ربانی که دو چوکی را برای
ما در آن اختصاص داده بود ،سوار شدیم .عبدهللا ان و ابوحارث و حریفیه ییکجیا بیاهم در ماشیین
دیگییری نشسییتند .سییس راه پشییاور را در پیییش گییرفتیم .در طییو راه ،مییوتری کییه عبییدهللا ان ی و
همرهانش را حم میکرد ،از موتر ما پیشی گرفت .سرانجام به تاریخ 12اکتوبر 1988م پی از
یک سفر طوالنی که یک ماه و اندی را دربر گرفت ،دوباره به شهر پشاور قدم گراشتیم.
113
درحاشیهسفر
اوالا :بیه یقیین کیه ایین سییفر پرماییه ،آثیار عمییق و خیلییهییا سیازنده بیر مین گراشیت .در طییو
زندهگیام سفری را سراغ ندارم که این چنین ممثر و پرپیامد بیرایم تمیام شیده باشید .بیا آنکیه دییری
بود که با روح و روان در سایه جهاد میردم افغانسیتان زیسیت کیردم و بیا زبیان و قلیم ،هفیت سیا و
اندی به خدمت خستهگیناپریر این جهاد پرداختم ،امیا در جرییان ایین سیفر بیرایم چنیان میینمیود کیه
انگییار بییرای اولییین بییار اسییت کییه چهییره واقعییی جهییاد را در سیییمای قهرمانییان واقعییی آن بییه تماشییا
مینشینم .این سفر ،مرا یکباره به معراج برد و مرا نسبت به آینده جهاد و آرمانهای بلند آن بییش
از پیش ،مطمئنتر ساخت.
ثانیاا :من در طو این سفر ،تفسیر عملی و زنده برای این آیه قرآنی جستم که طی آن خداوند
الیزا میفرماید« :کرلک یضیرب هللا الحیق والباطی ،فأمیا الزبید فییرهب جفیا ا وأمیا میا ینفی النیا
فیمک فی األرض» .یعنی خداوند توانا حق و باط را چنین مث میزند که باط همانند کیف درییا
بهزودی از بین میرود ،ولی حق به مثابه چیزی که به مردم سود میبخشد ،در زمین باقی میمانید
و نابودی ندارد .گاه ممکن است که فروغ جاودانه حق در اثر شوکت روبنای باط ،خاموشی گیرد
و اه باط با جستوخیز بوزینهوار و چا و نیرنگ شرمآور خویش بازار باط را گرمتر ساخته
و بر شعله برازنده حق آب پاشند و باالخره مدتی آن را در کن فراموشی محصور نگیه دارنید ،امیا
این به معنای مرگ حتمی و دایمی حق نیست ،بلکه خداوند خود پیروزی حیق بیر باطی را تضیمین
نموده و نوید داده است که سرانجام حق ظاهرشدنی است« :ب نقرف بالحق علی الباط فیدمغه فیإذا
هو زاهق ،ولکم الوی مما تصفون» .یعنی ما حق را بر سر باط مییکیوبیم تیا آن را نیابود سیازد و
به این ترتیب ،باط محو میشود .اما وای بر شما از توصیفی که میکنید.
پ نباید به هیاهوی نابهجای اه باط ،ارج گراشت و یا به بهتانها و هرزهگوییهیای شیان
به دنبا حق و اه آن اعتنایی کرد .خداوند میفرماید« :وذرهم یخوضوا ویلعبوا حتی یالقوا یومهم
الری یوعدون» .یعنی آنها را به حا خود بگرار تا در کار خود فرو روند و سرگرم بازی باشند تا
آنکه عاقبت به روزی که برای شان وعده شده است ،بسیوندند.
آنچییه مهییم اسییت ،اییین اسییت کییه آدمییی بییه خییود بینیید و پیییش از آنکییه انگشییت انتقییاد بییه سییوی
دیگییری نشییانه رود ،کاسییتیهییای خییود را دیییده و در جهییت اصییالح آن بکوشیید .در راه خییود اسییتوار
باشد و هرچه در توان دارد ،در پیشبرد کار و تربیه و سازندهگی بهخرج دهد و با توک بر خداوند
بییه پیییش بتییازد کییه پیییروزی در انتظییار او خواهیید بییود .ارشییاد الهییی اسییت« :ومیین یتییق هللا یجعی لییه
مخرجا ا ویرزقه من حی ال یحتسب ،ومن یتوکی علیی هللا فهیو حسیبه ،إن هللا بیالغ أمیره قید جعی هللا
لک شی قدراا» .یعنی کسی کیه از خیدا بترسید ،خداونید مشیکلش را آسیان نمیوده و از راهیی بیه او
روزی میدهد که گمان آن را نکرده باشد .کسی که به خدا توکی کنید ،بیرایش کیافی اسیت .یقینیا ا کیه
خداوند کار خود را بهسر میرساند و او برای هر چیز اندازهای تعیین کرده است.
انسان باید خود را به خداوند توانا که از هر چیز قویتر و بر هر چیز غالب است ،بسسارد تا
از چتر حمایت پروردگار برخوردار گردد .خداوند میفرماید« :إن هللا یداف عن الرین آمنوا ،إن هللا
ال یحیب کی مختییا فخیور» .یعنییی خداونیید از کسیانی کییه ایمییان آورده انید ،دفییا میییکنید و یقینیا ا کییه
خداوند متکبران فخرفرو را نمیپسندند.
مواظب با که در هر گامی با مکر و نیرنگ دشیمنان کیه در کمیین تیو نشسیته انید و در راه
تو دامها چیده اند ،درخواهی افتاد .اما چند قاعده ذی را که سنت دایمیی زنیدهگیی انسیانی را تشیکی
میدهند ،هیچگاه فرامو مکن:
114
.1نخست اینکه مکر بد جز به اهلش برنمیگردد .مردی به ابن عبا رضی هللا عنه گفیت:
ما در تورا میخوانیم که کسی که با نیت بید در راه بیرادر چیاهی حفیر کنید ،خیود
در آن فرو میافتد .ابن عبا گفت :عین موضیو در قیرآن نییز مطیرح اسیت ،آنجیا کیه
خداونیید میییفرماییید« :وال یحیییق المکییر السییی إال بأهلییه» .یعنییی مکییر بیید ج یز بییه اهل یش
برنمیگردد.
.2دوم اییینکییه حییق ثابییت و پایییدار اسییت و هیییچگییاه بییه شکسییت نهییایی تیین نمییی دهیید؛ چییون
نیرومندی و توانش را از مصدر حق میگیرد .حق با نظام کاینا هماهنگ اسیت؛ چیون
هسییتی بییر اسییا حییق هسییت شییده اسییت .در قییرآن وارد اسییت« :ومییا خلقنییا السییماوا
واألرض ومییا بینهمییا إال بییالحق» .یعنییی مییا آسییمانهییا ،زمییین و آنچییه را در میییان هییردو
است ،جز به حق نیافریده ایم.
.3بییدان کییه آفریییدگار هسییتی بییر کییار مسییل اسییت .پ ی خییود را بییه او بسییسار تییا از تییو
نگییهداری کنیید« :إن هللا ی یداف عیین الییرین آمنییوا ،إن هللا ال یحییب ک ی خییوان کفییور» .یعنییی
خداوند از کسانی که ایمان آورده اند ،دفا میکند .یقینا ا که خداوند ،خیانتکاران ناسیسا
را نمیپسندد.
.4عاقبت ستم ،وخیم است .خداوند به داد هر مظلیوم ولیو کیه کیافر هیم باشید ،مییرسید و بیر
فر ستمگر میکوبد و ظلم را خورد میکند .قیرآن و حیدی هیردو بیر ایین واقعییت تأکیید
کرده اند .خداوند میفرماید« :ومن عاقب بمث ما عوقب به ثم بغی علیه لینصرنه هللا ،إن
هللا لعفو غفور» .یعنی هرک بیه همیان مقیدار کیه بیه او سیتم شیده اسیت ،مجیازا کنید و
آنگه خود مورد تعدی قرار گیرد ،خدا حتما ا او را یاری خواهد کرد .یقینا ا که خدا بخشینده
و آمرزنده است .ابن تیمیه پیش از شرو جنیگ شیقحب کیه در رمضیان سیا 702هیـ
بییهوقو پیوسییت ،سییوگند یییاد کییرد کییه مسییلمانان حتم یا ا پیییروز خواهنیید شیید .مییردم از او
پرسیدند که چرا انشا هللا نمیگویی گفت :میگویم ،اما به یقین نه به شک تعلیق .سیس
آیه فو را خواند.
.5بهترین توشه و قویترین پشتوانه بیرای آدمیی در ایین راه ،همانیا شیکیبایی و تقیوا اسیت؛
چه این هردو بهسان زره پرمقاومتی اند که هر مسلمانی در رویارویی بیا دشیمن خیود بیا
آن مجهییز میییباشیید« :وإن تصییبروا وتتقییوا ال یضییرکم کیییدهم شیییئاا ،إن هللا بمییا یعملییون
محیی » .یعنیی اگیر شیما صیبر و تقیوا پیشیه کنیید ،کیید و مکیر آنهیا بیر ضید شیما کیارگر
نمیافتد .یقینا ا که خداوند به آنچه شما انجام میدهید ،احاطه دارد.
آری ،تقوا و شکیبایی در واق رأ هر نیکیویی بیوده و خداونید بیا ایین دو خصیلت ،آدمیی را
ارز و برتری میدهد« :إنه من یتق ویصبر فإن هللا ال یضی أجر المحسنین» .یعنی هرکه تقیوا و
شکیبایی پیشیه کنید ،خداونید پیادا نیکوکیاران را بربیاد نخواهید داد .بیا صیبر و شیکیبایی اسیت کیه
فرشتهگان رحمت از فراز آسمانهیا بیه پشیتیبانی اهی حیق فیرود مییآینید« :بلیی إن تصیبروا وتتقیوا
ویأتوکم من فورهم هیرا یمیددکم ربکیم بخمسیه آالف مین المالئکیه مسیومین» .یعنیی بیه یقیین کیه اگیر
استقامت و تقوا پیشه کنید و دشمن به همین زودی به سراغ شما بیاید ،خداوند شما را بیه پین هیزار
نفر از فرشتهگان که نشانههای مخصوص دارنید ،میدد خواهید داد .بعضیی از تیابعین در تفسییر ایین
آیه گفته اند که این پن هزار فرشته در پشتیبانی از سساهیانی فرود میآیند که با صبر و حوصله بیه
میدان آمده اند و البته این سنت همیشهگی الهی تا قیام رستاخیز خواهد بود.
بیتردید ،مبارزه مردم افغانستان نشان داد که اصوالا آنانی که بیا صیبر و شیکیبایی فیراوان و
با خاموشی توأم با جیدیت کامی در برابیر دشیمن جنگیدنید ،بیدون آنکیه سیر و صیدایی در جهیان از
خود بلند کنند ،تنها همانها بوده اند که نقش محوری را در شکست رو ها بازی کردند .امیا آنیانی
115
که پیشه و کار شان فق جستوجوی کاستیهای دیگران و به اینوآن تهمتبسیتنهیا بیود ،سیرانجام
ناب یهکییاری شییان عیییان گردییید و نقییاب از چهییرههییای شییان فییرو افتییاد تییا آنکییه امییروز مییورد تنفییر
خو بینان دیروزی خویش قرار گرفته اند.
آری ،انسان آزمند در برابر فض و بخشش خدا که رز و روزی همه به دست او است ،چه
میتواند از پیش ببرد آییا مییتوانید افتخیاری را کیه خداونید نصییب کسیی مییکنید ،بازگردانید ! ای
گروهی که حرف ایمان بر زبان دارید ،اما د های تان لر ایمان را مسا نکیرده اسیت! مسیمانان
راسییتین را بییه بییاد غیبییت و بییدگویی نگیرییید و در پییی عیییبهییای آنییان نباشییید؛ چییون کسییی کییه در
جستوجوی عیب برادر مسلمان خویش باشد ،خداوند کاسیتیهیا و عییوب خیود او را بیرمال خواهید
ساخت و هرکه چنین باشد ،گرچه در هزار پرده پنهان گردد ،بازهم نصیبی جز رسوایی ندارد.
ثالثاا :مطالعه و ارزیابی یک قضیه از دور ،نتیجه مثبت بهبار نمیآورد .اگر خواسته باشیم تا
قضیهای را درست بررسی و یا اداره کنیم ،پ ناگزیر باید در عمق آن فرو رفت و در اقیانو آن
شناور شد .بنا بر این نهتنها جهاد و مبارزه مردم افغانستان ،بلکه هیر همچیو قضییهای را نمییتیوان
از بیییرون مرزهییای آن رهبییری کییرد ،بلکییه نییاگزیر باییید در گرمییاگرم میییدان نبییرد جهییید تییا کییه هییر
دستوری را جایی و هر فرمانی را گو شنوایی باشید .دخالیتکیردن بییجیا در قضییهای کیه تمیا
مستقیم با آن در میان نباشد ،کاری است فسادبرانگیز ،هرچند نیت خالص و مصلحتهایی را هم بیا
خود داشته باشد.
رابعاا :هر اندازه که وقت خود را در جهت تربیه و پرور سساهیانت که بیر محیور تیو جمی
شده اند ،به مصرف برسانی و متحم مشکال شوی ،به همان پیمانیه نتیای مطلیوبتیری بیه دسیت
خواهی آورد و هرگاه با آنان بر اسا محبت ،همزیستی نزدیک داشته باشی و اشتباها آنان را با
سعه صدر تحم کنی و با سرکشیهای نابههنگام شان بیا شیکیبایی و حوصیله برخیورد کنیی ،شیک
نیست که مهر و محبت آنان نسبت به تیو فزونیی گرفتیه و بییش از پییش پیا احتیرام تیو را خواهنید
کرد و هردم آماده قربانی در راه هیدفی کیه بیه آن مییخیوانی ،خواهنید بیود .امیا اگیر از آنهیا گوشیه
گرفتی و سرگرم کارهای د خواه خود شدی و کمتر به آنان بر توجه نمیودی ،ایین جیا اسیت کیه از
شعله محبت تو در د های شان به تدری کاسته خواهد شد و بیه میرور زمیان از تیو فاصیله خواهنید
گرفت.
خامساا :حقیقت این است که دین مقد ما هرگز به دانشمندی که سر جای خود نشسته و فاقد
حماسه انقالبی است که با ساز و برگ کارزار کوچکترین آشینایی نیدارد ،جیوهر نیاب خیود را بیه
نما نگراشته و پرده از روی اسرار و رموز برنمیگیرد ،بلکه فق بیه پیمانیه آنچیه تیو بیرایش
داده ای ،برایت میدهد و هر اندازه که میزان فداکاری تو در میدان نبیرد بیا جاهلییت فزونیی گییرد،
بییه همییان پیمانییه از گنجینییه اسییرار بییه تییو بخشیییده و وسییای پیییروزی را در اختیییار میییگییرارد.
راستی کسانی که جهاد میکننید ،تنهیا همیانهیا انید کیه دیین را درسیت مییفهمنید و از نزدییک آن را
میشناسند .خداوند در سوره التوبه میفرماید« :فلوال نفر من ک فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الیدین
ولینرروا قومهم إذا رجعیوا إلییهم» .یعنیی چیرا از هیر فرقیه آنهیا گروهیی نمییرونید تیا در امیر دیین
آگاهی حاص کنند و چون برمیگردند ،قوم خود را بیم دهند.
ابن عبا رضیی هللا عنیه در تفسییر آییه متیرکره بیه ایین رأی تمایی دارد و طبیری نییز آن را
ترجی میدهد .بنا بر این ،همان گروهی که این وظیفه را به عهده میگیرد و از این رهگرر در پیی
شناخت سالم دین برمیخیزد ،شایستهگی آن را دارد تا بر اسرار دین پی ببرد و در عمیق امیواج آن
غوطهور شده ،جواهر گرانبهای آن را به دسیت آورد .بیدیهی اسیت کیه جهیاد در جیوهر بهتیرین
آزمونی است که وقتی نف آدمی با آن مبتال میشود ،صفا و درخشندهگی مییابد و از میان طوفیان
آتش و خونی که در میدان نبرد برمیخیزد ،بیه سیوی بلنیدیهیا پیرواز مییکنید .کسیانی کیه روزگیار
116
شان در البهالی صفحا کتاب و دفتر و در د کتابخانهها سسری میگردد ،همچنان در برج عاج
باقی خواهند ماند و هرچه خواهند کرد ،برری است که در هوا میپاشند.
آری ،آنانی که مییخواهنید بیا ایین دیین از البیهالی افکیار و نظرییههیا و از روزنیه طیرز دیید
مکتبی که به آن وابسته اند ،برخورد کنند ،بیپرده میگویم که اینها تا که هسیتند بیا همیان قضیایای
تیوریکی سروکار خواهند داشت که همواره در بازار خیا شان در تردد بوده و تا هنوز در صحنه
واقعیت پیاده نشده است و خود کوچکترین تأثیری بر مجرای واقعیتهیا نخواهنید داشیت؛ چیون تیا
کنون پاهای شان با گرد و خاکی که از سرزمین واقعیتها برمیخییزد ،آلیوده نشیده اسیت .لیرا آنهیا
در آسمان ایدهآ های مجرد که از صحنه واقعیت بهدور است ،پر میزنند و خیا ناقرار خیود را بیا
داشتن همچو آرمانهای سربهفلککشیده آرام میسازند ،اما نمیداننید کیه چیهگونیه آن را در صیحنه
عم پیاده کنند و باالخره به پیمانه آرمانهیای خیود ،حیوادث بیزرگ را شیک دهنید؛ زییرا آنهیا در
راه تحقق آن رنجی نمیبرند و هم در برابر سنگینی آن تاب مقاومت نمیآورند.
شک نیست که محنیتپیریری حتیی در کارهیای معمیو زنیدهگیی ،شیرط پییروزی اسیت .میثالا
میزان مهار طبیب در عملیا جراحیی بسیتهگیی بیه مقیدار فعالییت و کوشیش مسیتمر او در همیین
عرصه دارد؛ قسمی که تجربههایش نض میگیرد و بیاالخره در مییان اهی حرفیه ،جیایگیاه بلنیدی
کسب میکند و در نزد خاص و عام ،قاب اعتماد میگیردد .بیه همیین قییا مهنید ،دهقیان ،نجیار،
آهنگر و هر کسبهکار دیگر .پ چه رسد به اموری که مربوط به دین خدا است ،دینی که آسمان و
زمین بر پایه آن استوار اند.
سادسیاا :یکییی از حقییایق انکارناپییریر ،اییین اسییت کییه اقامییه دییین خییدا و برپییایی جامعییه و دولییت
اسالمی در زمین از خود قانون و برنامه ثابت و غیر قاب تغیییر دارد کیه عیین همیان قیانونی اسیت
که با بهکارگیری آن ،این دین برای اولین بار توس حضر محمد صلی هللا علیه وسیلم در صیحنه
واقعیت ،پیاده گردید .البته این قانون ،مراحلی دارد که اینک به آنها اشاره میکنیم:
.1مرحله اعالن دعو توس همان کسی که به حقانیت دعو خود ایمیان دارد و تحقیق آن
را ضرورتی اجتنابناپریر میبیند و توحید ناب را اولین گام در این عرصه تلقی کند.
.2مرحلییه جنییگ سییرد و بییهکییارگیری سیسیییتم تبلیغییاتی در برابییر چیزهییایی کییه در صیییدد
براندازی آنها است .اما حرکت و سازمان اسالمی به حیی ییک نهیاد اجتمیاعی ،مکلیف
است تیا در جهیت سیازندهگیی افیراد و بیاالخره سیاختار ییک نهیاد مرکیزی قیوی و میمثر،
نهایت تال را بهخرج دهد.
.3مرحلییه جنییگ گییرم در همییه اشییکا آن کییه بییا اعییالن جهییاد مسییلحانه ،آغییاز میییگییردد .در
قییامو اسییالم وقتییی واژه «جهییاد» بییه شییک مطلییق اسییتعما شییود ،مقصیید از آن جنییگ
مسلحانه است .ابن رشد به ایین نکتیه تصیری کیرده ،مییگویید :کلمیه جهیاد کیه بیه تنهیایی
استعما شود ،مفهوم جنگ مسیلحانه در برابیر کفیار را مییرسیاند .بیتردیید ،وقتیی نبیرد
میان طاغوتیان از یکسو و جنبش اسالمی از جانب دیگر اوج میگیرد ،مردمی که ایین
صحنه را از دور تماشا میکنند ،در هر گامی که جانب حق به پیش میتیازد ،د بنید اهی
حق میشوند و به تدری به صف آنها میپیوندند تا باالخره این مرحله بیه یمین پاییداری
رزمندهگان مممن به پیروزی قطعی و تأیید بالکیف الهیی مییانجامید« :إنیا لننصیر رسیلنا
والرین آمنوا فی الحیاه الدنیا ویوم یقوم األشهاد» .یعنی ما حتما ا پیامبران خود و کسانی را
که ایمان آورده اند ،در زندهگی دنیا و روزی که گواهان بهپا میخیزند ،یاری میدهیم.
.4پ از تحقق این پیروزی ،مردم دستهدسته گرویده دین خدا میشوند« :إذا جیا نصیر هللا
والفت ورأیت النیا ییدخلون فیی دیین هللا أفواجیاا ،فسیب بحمید ربیک واسیتغفره ،إنیه کیان
تواب یا ا» .یعنییی وقتییی امییداد خداونییدی و لحظییه پیییروزی فییرا رسییید و مییردم را دیییدی کییه
117
دستهدسته به دین خدا میگرایند ،پ خدا را به پاکی یاد کن و از او آمیرز بخیواه ،حقیا
که او پریرنده توبه است .از همین جا بوده که سیا نهیم و دهیم هجیری پی از فیت مکیه،
در پریرایی از نمایندهگان اقوام مختلف که از هیر سیو بیه مدینیه مییآمدنید تیا رسیما ا اسیالم
خیود را اعیالن کننید ،سیسری شیید .ایین همیه درسیت پی از آنکیه در رمضیان سیا هشییتم
هجیری طییاغو بییزرگ در میییدان نبییرد شکسیت خییورد و معبودهییای دروغییین کفییار نیییز
یکسره سرنگون گردیدند« :وق جا الحق وزهق الباط ،إن الباط کان زهوقا ا» .یعنی
بگو که حق آمد و باط نابود شد ،حقا که باط نابودشدنی است.
سیابعاا :مین از خیال تجربیه جهییاد افغانسیتان بیه ایین حقیقیت رسیییدم کیه ییک گیروه بیه تنهییایی
نمیتواند که در راستای برپایی حکومت اسالمی ،کاری را از پیش ببرد .بنا ا هر جنبش اسالمیای
که میخواهد دین خدا در زمین حاکم شود ،ناگزیر اسیت تیا بیا حرکیا دیگیر هماهنیگ شیود و حیق
آنها در سازندهگی را نادیده نگیرد و تنها خود را وارث بالمنازغ آیین الهی تلقی نکند؛ آنچنان کیه
پیش از این یهود و نصارا کردند« :وقالت الیهود والنصاری نحن أبنا هللا وأحبیاؤه ،قی فلیم یعیربکم
بییرنوبکم ،بی أنییتم بشییر ممین خلییق» .یعنییی یهییود و نصییارا گفتنیید کییه مییا فرزنییدان خییدا و دوسییتان او
هستیم .بگو :پ چرا شما را در برابر گناهان تان کیفر میدهد بلکه شیما هیم در شیمار بشیر قیرار
دارید که خداوند همه را آفریده است.
ثامن یاا :میین از خییال هییمزیسییتی نزدی یک بییا جهییاد دریییافتم کییه گییروههییای اسییالمی بییه مثابییه
جویبارهای خرد و بزرگی اند که سرانجام همه در بحیر بییکیران اسیالم مییریزنید و آن جیا بیههیم
میرسند .پ هر کوششی که در جهت نادیدهگیری نقش یکی از این گروهها صور مییگییرد ،در
حقیقت خطری است که پیکر عمومی اسالم را تهدید میکند و ما در واق با ایین کیار ،زییانی را بیه
بنیاد عقیدتی خیود متوجیه سیاخته اییم کیه گیاهی منجیر بیه ازپادرآمیدن آن خواهید شید .مثیا ایین امیر
درست همانند خرسی اسیت کیه وقتیی دوسیتش در کنیار خفتیه بیود ،بیه پیا وفیاداری خواسیت تیا
مگسی را از روی او کنار زند ،لرا سنگ بزرگی را برداشت و مگ را هدف قرار داده ،سنگ را
بهشد بر روی دوستش کوفت و همان جا کار را یکسره کرد.
تاسعاا :پ برای تحققبخشییدن بیه مبیدأ سیابق ،بیر میا اسیت تیا زبیان از تخرییب ایین گیروههیا
ببندیم و همواره در پی پخیش و اشیاعه جوانیب مثبیت آنهیا باشییم و بیا جنبیههیای منفیی آن حکیمانیه
برخورد نماییم و با کما مدارایی و جدیت در اصیالح آن بکوشییم .امیام حسین البنیا در توصییه بیه
پیروانش میگوید« :از تخرییب اشیخاص و ارگیانهیا بهشید دوری کنیید» .البتیه آنچیه بییشتیر در
ناحیه گستر محبیت و هیمدلیی در مییان جهیتهیای مختلیف تیأثیر بیهسیزایی مییگیرارد ،همانیا ذکیر
نیکوییهیای هیمدیگیر و امتنیا از تبلیغیا سیو بیر ضید ییکدیگیر اسیت .خداونید مییفرمایید« :قی
لعبادی یقولوا التی هی أحسن ،إن الشیطان ینزغ بینهم» .یعنی برای بندهگانم سفار کن تا همانچیه
را که نیکو است ،بر زبان آورند .یقینا ا که شیطان در میان آنان نزا برمیانگیزد.
عاشراا :این جا میسزد تا یادی از آن دسته از فرماندهان و مجاهیدین کینم کیه در ایین سیفر بیا
ما همراه بودند و یا با آنها در سرزمینی که با آهین فیر و بیا خیون رنگیین اسیت ،برخیوردم و از
آنها حرفهایی شنیدم که تا هنوز در گوشم طنینافگن بوده و با خونم جو خورده است:
oاستاد ربانی که او را نمونه خوبی از بردبیاری ،ادب و خیو صیحبتی در سیفر ییافتم .در
هر جا که مینشست ،من و پسر کوچکم ابراهیم را در کنار خود جیا مییداد .مین درییافتم
که وی خیلی پرعزیمت است؛ با آنکه در وهلیه نخسیت ،انسیان تصیور مییکنید کیه چنیین
خصلت در او نباشد ،اما در کوهنوردی و تحم مشکال از همه پیشدست بود.
oبرادر احمد شاه مسعود که تواض و کمحرفیا ماییه تعجیب اسیت .هییچ وقیت از مین و
استاد ربانی نه پیاده و نه سواره ،پییش نمییشید .هیر بیار کیه وارد مجلسیی مییگردیید ،در
118
آخییر مجل ی مییینشسییت .تعجییبم آنگییاه فزونییی گرفییت کییه پییی بییردم وی دختییر یکییی از
دستیارانش را خواستگاری کرده است ،در حالی که هر دوشیزه افغانی تمنا مییکنید تیا
افتخار همسری با او را نصیب شود.
oاسیتاد آریینپیور کیه تقیوا ،فروتنیی و ادب او آدمیی را بیه ییاد سیلف صیال مییانیدازد .میین
بسیار عالقهمند شینیدن حیرفهیای او بیودم ،امیا او اکثیراا خیامو مییبیود .تیا کیه از وی
چیییزی نمیییپرسیییدی ،سییخن نمیییگفیت .بییاری از وی در مییورد رمییز خاموشیییا سییوا
کردم ،گفت :من به خود اجازه نمیدهم تا در حضیور شخصییت بزرگیی مثی شیما حیرف
بزنم .کسی که با او شناخت قبلی نداشیته باشید ،مییان او و کسیانی کیه بیهحیی خیدمتگیار
کار میکنند ،فر نمیگرارد .وی گفت :مین قصید داشیتم تیا جهیت دییدار شیما بیه پاکسیتان
سفر کنم ،اما خدا را سسا که شما با تشریفآوری خویش به این جا مقصیدم را بیرآورده
ساختید.
oبرادر آمر مجاهد که نمونهای از سربلندی و ادب وافر است .با آنکه از ناحیه پیا معییوب
است ،اما خیلی فعا و جدی به نظر میرسد.
oقوماندان مسلم کیه بیا وجیود خردسیالیا توانسیته اسیت د میردم را بیه دسیت آورد .وی
شهکاریهای زیادی از خود در صحنه نبرد ،نشان داده است .بقایای وسیای تخرییبشیده
در قریه جنگلک ،همه حکایت از شجاعت و دالوری او دارد.
oبرادر سایف رئی اطالعا جمعیت که احتیرام و برخیورد نیکیویش بیا میردم و پیشآمید
خوب و ممدبانه او با همسفران ،قاب تقدیر است.
oبرادر صدیق چکری که از وفاداریا با برادران و دوستان ،خوشم آمد.
oسید اکبر که واقعا ا در طی این سفر ،متحم تکالیف فراوانی شد.
oانجینر عتیقهللا که انسانی برخوردار از ادب ،حیا و همت عالی میباشد.
oدکتور نجیب رئی کمیته سیاسی جمعیت که او را شخصیتی ملتزم به اخال اسیالمی و
دارای تقوا و ادب یافتم.
oسارنوا محمود که از نیکوییا بسیار شنیده بودم و جز نیکویی در او ندیدم.
oشاه محمد که شخصیتی دانشمند و نمونه تواض و اخال است.
oدکتور صال اللیبی که همهروزه محبت و عالقهمندیام نسبت به او فزونی مییابد.
oابوشهید یمانی که وقتی باهم ودا میکردیم ،به من گفت :تو را بیشتر از خیود و عییالم
دوست میدارم .خدا او را دوست داشیته باشید .از خداونید اسیتدعا دارم تیا میا را بهتیر از
آنچه دیگران در حق ما گمیان نییک دارنید ،بگردانید و آنچیه را کیه از بیدیهیای میا بیر
آنهیا پوشیییده اسییت ،اصیالح و مغفییر نماییید .همچنییان بیرادران دیگییری کییه ابوشییهید را
همراهییی میییکردنیید بهشییمو ابییوذر و سییید جمییا کییه از تواض ی ،ادب و شییجاعت شییان
خوشم آمد.
oدکتور تارشی و رحمتهللا از فاریاب که ادب و اخالص هردو مایه تعجب و تحسین مین
بود.
oعبدهللا ان و ابوحارث که به منزله دست و پا ،چشم و گو برایم بودند.
خالصه هر برادری که ما را در این سفر همراهی کرد ،کم یا بیش بر روان مین تیأثیر مثبیت
گراشت و بر صفحه خاطرم یادگاری شیرین نوشت .اینک از آنعیده برادرانیی کیه نیامهیای شیان را
فرامو کرده ام و یا اینکه خود آنها را از یاد برده ام ،پوز میطلبم.
119
خاتمه
در پایان برای مردم رزمجوی افغانستان ،بشار پییامبر خیدا را اهیدا مییکینم؛ آنجیا کیه در
حدیثی صحی مییفرماینید« :شییطان در هیر راهیی بیر کمیین فرزنید آدم نشسیته اسیت .وقتیی از راه
اسالم بگررد ،به وی میگوید که آیا مسلمان میشوی و دین خود و پدران و اجداد را مییگیراری
اما او سر باز میزند و مسلمان میشود .وقتی در راه هجر بیا او برمییخیورد ،مییگویید کیه چیرا
خاک و وطن خود را ترک میکنی و مهاجر میشوی مهاجر همانند اسپ است که تنیاب بیه گیردن
دارد .اما او نمی پریرد و مهیاجر مییشیود و چیون در راه جهیاد بیا او برمییخیورد ،مییگویید کیه آییا
جهاد میکنی در حالی کیه ایین کیار بیه قیمیت جیان و میا تیو تمیام مییشیود و بیاالخره مییجنگیی تیا
سرانجام کشته میشوی و ما و منالت تقسیم میگردد اما او تن درنمیدهد و به جهیاد مییپیردازد.
پ هرکیه در برابیر شییطان چنیین باشید ،بیه یقیین کیه خداونید او را وارد بهشیت خواهید کیرد .اگیر
کشته شد ،وارد بهشت میشیود و اگیر غیر شید ،وارد بهشیت مییشیود و اگیر جیانوری او لگیدما
کرد ،بازهم وارد بهشت میگردد».
بنا بر این ،هر کسی که به قافه ایمان پیوست و مسئولیت جهاد و مبارزه را ادا نمود ،پادا
حتمیا همانا بهشت جاودان الهی اسیت کیه وارد آن خواهید شید .در قیرآن عظییمالشیأن چنیین نویید
میدهد« :إن الرین آمنوا والرین هاجروا وجاهدوا فی سبی هللا أولئک یرجون رحمه هللا ،وهللا غفیور
رحیم» .یعنی آنانی که ایمان آوردند و هجر کردند و به جهاد در راه خدا پرداختند ،اینها امیدوار
رحمت خداوند اند و خداوند بخشنده و مهربان است.
پیامبر اسالم صلی هللا علیه وسلم در جایی دیگر چنین بشار مییدهید« :مین بیرای کسیی کیه
به من ایمان آورد و مسلمان شد و سس هجر گزید ،ضمانت ییک منیز در ابتیدای بهشیت و ییک
منز در وس بهشت و یک منز دیگر در بلندترین طبقه بهشت را میدهم و برای کسی که به من
ایمان آورد و مسلمان شد و جهاد کرد ،ضمانت میدهم که برایش منزلی در ابتدای بهشیت و منزلیی
در وس آن و منزلی هم در بلندترین مقام جنت خواهد بود .هرکه چنین کرد ،در واق هیچ نیکیویی
را فروگرار نشده و از هر بدی هم اجتناب کرده است .پ در هر جا و بیه هیر وسییلهای کیه بمییرد،
بازهم نصیبش جنت است».
پ درود بر آنان که ایمان آوردند و هجر کردند و مجاهد شدند.
***
خداوندا !
زندهگی با سعاد و مرگ بیا شیهاد بیرای میا نصییب گیردان و میا را در زییر پیرچم پییامبر
برگزیدها حضر محمد مصطفی صلی هللا علیه وسلم محشور فرما.
بارالها !
جهاد امت اسالمی را در افغانستان ،فلسطین ،لبنان ،اریترییا ،سیوما ،سیودان ،برمیا ،یمین و
باالخره در هر گوشه و کنار جهان به پیروزی برسان.
خدایا !
درفش تابناک اسیالم را برافراشیته دار ،حاکمییت قیرآن را تحقیق بخیش و میا را از سیساهیان
قرآن قرار ده.
سبحانک اللهم وبحمدک ،أشهد أن ال إله إال أنت ،أستغفرک وأتوب إلیک.
سبحان ربک رب العزه عما یصفون ،وسالم علی المرسلین،
والحمد هلل رب العالمین.
120