Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 47

‫فلسفه تحليلى‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪ ،9316‬ص‪919-75‬‬

‫‪1‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬یونانی به موجود عربی‬
‫‪1‬‬
‫سينا ساالری خرم‬
‫دانشجوی دكتری فلسفه‪ ،‬دانشگاه تربيت مدرس‪ ،‬تهران‪ ،‬ايران‬

‫چكيده‬
‫در اين مقاله مى‪‎‬کوشم‪‎‬به تحليل معنا‪‎‬شناسانه‪‎‬موضوع‪‎‬فلسفه‪‎‬اولی‪‎‬که‪‎‬در‪‎‬یونانی‪‎‬بدان‪τὸ ὂν‎‬‬
‫مىگویند _البته با اتکا به پژوهش‪‎‬های‪‎‬چارلز‪‎‬کان_ ‪‎‬بپردازم‪ τὸ ὂν‎.‬در يونانى بيشتر ناظر به‬
‫‪‎‬‬
‫امور در دسترس و يافت‪‎‬شدنی‪‎‬است‪‎،‬یعنی‪‎‬آنچه‪‎‬عرفا‪‎‬از‪«‎‬هست»‪‎‬مراد‪‎‬می‪‎‬شود‪‎.‬خواهم‪‎‬کوشید‪‎‬‬
‫برای ‪‎‬وضوح ‪‎‬این ‪‎‬بحث ‪‎‬به ‪‎‬معادل ‪‎‬فارسی ‪‎‬آن ‪‎‬بپردازم‪‎ .‬پس ‪‎‬از ‪‎‬آن ‪‎‬با ‪‎‬رجوع ‪‎‬به ‪‎‬ترجمه‪‎‬های‪‎‬‬
‫مابعدالطبيعه و معادلهايى كه مترجمين برای ترجمه سه لفظ ‪ τὸ ὂν ، τὸ εἶναι‬و ‪τὸ‬‬
‫‪ ،ἔστιν‬گزيده‪‎‬اند به تحليل معناشناسانه اين ترجمه‪‎‬ها ‪‎‬خواهم ‪‎‬پرداخت‪ .‬قطعا در اين ميان‬
‫موجود از همه برجسته‪ ‎‬تر‪‎‬است‪‎،‬خواهم‪‎‬کوشید‪‎‬سابقه‪‎‬این‪‎‬واژه‪‎‬را‪‎‬در‪‎‬زبان‪‎‬عربی‪‎‬و‪‎‬دوران‪‎‬ترجمه‪‎‬‬
‫عباسی‪‎‬روشن‪‎‬سازم‪‎.‬سرانجام‪‎‬نسبت‪‎‬معناشناسانه‪‎‬موجود ‪‎‬با‪‎‬معادل‪‎‬یونانی‪‎‬آن‪‎‬پایان‪‎‬بخش‪‎‬سخن‪‎‬‬
‫خواهد‪‎‬بود‪.‬‬

‫واژگان كليدى‪ ،τὸ ὂν ،einai‎:‬موجود‪ ،‬وجود‪ ،‬هست‪ ،‬چارلز كان‪.‬‬

‫______________________________________________________‬
‫‪ .9‬تاريخ وصول‪5935/51/55 :‬؛ تاريخ تصويب‪5936/4/6 :‬‬
‫‪ .1‬پست الکترونيک‪sina.salari.kh@gmail.com :‬‬
‫‪ /66‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫مقدمه‬
‫‪1‬‬
‫ارسطو در سه موضع از مابعدالطبيعه‪ ،‬به روشن‪‎‬سازی‪‎‬در‪‎‬خصوص‪‎‬آنچه ‪‎‬او‪ σοφία ‎‬يا‬
‫مىگوید‪«‎‬حکمت دانشى‪ 1‬است درباره‪‎‬ی‪‎‬‬ ‫میپردازد‪‎.‬او‪‎‬در‪‎‬آلفا(‪‎ 5)Α‬‬
‫نامد‪‎ ‎،‬‬
‫حکمت مى‪‎ ‎‬‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫مبادی‪ 3‬و علت‪‎‬های‪ 4‬معين»‪ 5،‬ولى نه هر سنخ علت و مبادی‪‎‬ای‪ ،‬بلکه «آن دانشى است‬
‫ّ‬
‫های‪‎‬نخستین‪‎‬پژوهش‪‎‬میکند»‪ 6.‬در گاما(‪ )Γ‬تعريف ديگری‬
‫‪‎‬‬ ‫كه دربار‪‎‬هی‪‎‬مبادی‪‎‬و علت‪‎‬‬
‫از آن دانشى كه در مابعدالطبيعه در پى آن است‪ 6‬ارائه مى‪‎‬کند‪«‎:‬دانشی‪‎‬هست‪ ،‬كه به‬
‫هست از آن جهت که هست‪ ،‬و به آنچه به آن‪ ،‬به خودی خود[و به حسب طبيعتش] تعلق‬
‫دارد‪ ،‬نظر مى‪‎‬کند»‪ 8‬و عاقبت در كتاب هفتم‪ ،‬زتا)‪ (Ζ‬پرسش اساسى‪‎‬ای ‪‎‬را ‪‎‬که ‪‎‬در‪‎‬‬
‫مابعدالطبيعه در جستوجوی آن است‪ ،‬چنين جمع‪‎‬بندی ‪‎‬می‪‎‬کند‪«‎ :‬در ‪‎‬واقع ‪‎‬آنچه ‪‎‬از‪‎‬‬
‫دیرباز‪‎‬و‪‎‬اکنون‪‎‬و‪‎‬همیشه‪‎‬جستوجو‪‎‬شده و هميشه مايه‪‎‬ی‪‎‬سرگشتگی‪‎‬است‪‎،‬این‪‎‬است‪‎‬که‪‎:‬‬
‫‪‎‬‬
‫هست چيست(‪)τί τὸ ὂν‬؟ و اين بدان معناست كه جوهر چيست؟‪ ...‬بنابراين ما نيز‬
‫بيش و پيش از همه‪ ،‬و تنها در اين باره‪ ،‬بايد بررسى كنيم كه از اين جهت‪ ،‬هست‬
‫‪1‬‬
‫چيست(‪.»)τί ἐστιν‬‬

‫______________________________________________________‬
‫‪1. sophia‬‬
‫‪2. ἐπιστήμη/epistīmī‬‬
‫‪3. ἀρχαί/arkhai‬‬
‫‪4. αιτία/aitia‬‬
‫;‪5 .Metaph., 982a1-2‬‬
‫در ترجمه‪‎‬ی ‪‎‬متون ‪‎‬مربوط ‪‎‬به ‪‎‬ارسطو ‪‎‬از ترجمه‪‎‬های ‪‎‬انگلیسی ‪‎‬مجموعه ‪‎‬آثار ‪‎‬ارسطو ‪‎‬به ‪‎‬تدوین ‪‎‬بارنز‪‎ ،‬مجموعه‪‎‬‬
‫‪ ،Clarendon Aristotle Series‬همچنين ترجمه شرف‪‎‬الدین‪‎‬خراسانی‪‎‬از‪‎‬متافيزیک‪ ،‬و متون مربوط به ارگانون‬
‫از ترجمه اديب سلطانى استفاده شده است‪ ،‬البته متن يونانى ‪ Bekker‬نيز در تدقيق برگردان‪‎‬ها‪‎‬مد‪‎‬نظر‪‎‬بوده‪‎‬است‪.‬‬
‫‪6. Metaph., 982b9-10.‬‬
‫‪ .6‬زين پس از اين دانش به "حکمت" يا "فلسفه اولى" ياد خواهيم كرد‪.‬‬
‫‪8. Metaph., 1003a21-22.‬‬
‫‪9. Metaph., 1028b2-7.‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪66/‬‬

‫پرسش اساسى مابعدالطبيعه يا حکمت جستوجو در خصوص علل و مبادی‬


‫هست از آن جهت که هست است‪ ،‬از اين جهت فهم ما از بنيادی‪‎‬ترین ‪‎‬مفهوم‪‎‬‬
‫گیریهای ‪‎‬ما ‪‎‬در ‪‎‬طی ‪‎‬اشتغال ‪‎‬به ‪‎‬این ‪‎‬صناعت‪‎‬‬
‫مابعدالطبیعه ‪‎‬تأثیر ‪‎‬به‪‎‬سزایی ‪‎‬در ‪‎‬کل ‪‎‬جهت‪‎ ‎‬‬
‫مشغلههای‪‎‬مترجمان‪‎‬دوران‪‎‬عباسی‪‎‬‬
‫‪‎‬‬ ‫‪‎‬‬
‫رسد‪‎‬یکی‪‎‬از‪‎‬دل‬ ‫دارد‪‎.‬در‪‎‬دوران‪‎‬ترجمه‪‎‬متون‪‎‬به‪‎‬نظر‪‎‬می‪‎‬‬
‫بازگویی‪‎‬این‪‎‬مفهوم‪‎‬در‪‎‬زبان‪‎‬عربی‪‎‬بوده‪‎‬است‪‎‬و‪‎‬از‪‎‬این‪‎‬رو‪‎‬گزینههای‪‎‬متعددی را برای انتقال‬
‫‪‎‬‬
‫اين معنا مطرح كرده‪‎‬اند‪‎.‬من‪‎‬در‪‎‬ادامه‪‎‬خواهم‪‎‬کوشید‪‎‬پس از تحليل معناشناسانه و نحوی‬
‫معادل يونانى هست يا موجود به سير ترجمه اين مفهوم در دوران ترجمه و تحليل‬
‫معناشناختى گزينه‪‎‬های‪‎‬مترجمین‪‎‬بپردازیم‪‎ .‬‬

‫‪ τὸ ὂν ،τὸ εἶναι‬و ‪τὸ ἔστιν‬؛ سه لفظ براى یک مفهوم‬


‫ارسطو ‪‎‬در‪ Δ7‎‬كه به معانى موضوع فلسفه اولى اختصاص دارد از سه لفظ برای يک‬
‫مفهوم استفاده مى‪‎‬کند‪‎ .‬وی ‪ Δ7‎‬را چنين مى‪‎‬آغازد كه «‪ τὸ ὂν‬از يک سو‬
‫حسب خود(بالذات) گفته مى‪‎‬شود»‪ 9‬و در ادامه پس‬
‫ِ‬ ‫اتفاقى(بالعرض) و از سوی ديگر به‬
‫‪1‬‬
‫حسب‬
‫ِ‬ ‫شدن ‪ ، τὸ ὂν‬مى‪‎‬گويد « ِ‬
‫بودن‪ εἶναι /‬به‬ ‫از پرداختن به معنای اتفاقى گفته ِ‬
‫خود‪ ،‬درست به شمار چيزهايى كه صورت‪‎‬های حمل بر ‪‎‬آن داللت دارند‪ ،‬گفته‬
‫‪5‬‬
‫مىشود»‪ 3.‬بار ديگر مى‪‎‬گويد «همچنين بودن‪ τὸ εἶναι4 /‬و هست‪τὸ ἔστιν/‬‬
‫‪‎‬‬
‫داللت براينکه راست است دارند‪ ،‬و نه‪-‬بودن‪ μὴ εἶναι6 /‬داللت بر اينكه راست‬
‫نيست‪ ،‬بلکه كاذب است»‪ 6‬و در پايان مى‪‎‬گويد «باز هم بودن‪ τὸ εἶναι /‬و ‪τὸ ὂν‬‬

‫______________________________________________________‬
‫‪1. Metaph., 1017a8-9.‬‬
‫‪2. to on‬‬
‫‪3. Metaph., 1017a22-23.‬‬
‫‪4. to einai‬‬
‫‪5. to estin‬‬
‫‪6. mī einai‬‬
‫‪7. Metaph., 1017a31.‬‬
‫‪ /68‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫داللت بر آن دارد كه برخى چيزهايى كه نام برده شد بالقوه يا بالفعل‪‎‬اند»‪‎ 9.‬‬


‫چنانكه‬
‫مشاهده مى‪‎‬شود ارسطو به چهار معنا برای مفهومى كه در ذهن دارد اشاره مى‪‎‬كند‪ ،‬اما‬
‫معنای مورد نظر خود را با سه لفظ متفاوت اما هم‪‎‬ريشه بيان مى‪‎‬كند؛ ‪ to ‎einai, to on‬و‬
‫‪ .to estin‬فى‪‎‬الحال ‪‎‬سردستی ‪‎‬بدانیم ‪‎‬که ‪ ‎einai‎‬معادل مصدر بودن در يونانى است‪،‬‬
‫همچنين ‪ estin‬صيغه سوم شخص مفرد از اين فعل‪ ،‬معادل با است يا هست فارسى و‬
‫‪ on‬صورت خنثای وجه وصفى فاعلى از اين فعل‪ .‬از ميان اين سه آنچه بيش از سايرين‬
‫در كالم ارسطو در مابعدالطبيعه محوريت دارد ‪ to on‬است‪ .‬در ادامه مى‪‎‬کوشم‪‎‬به‪‎‬تحلیل‪‎‬‬
‫معناشناختی‪‎‬و‪‎‬نحوی‪‎‬این‪‎‬سه‪‎‬اصطالح‪‎‬و پيوند ميان آنها از اين زاويه بپردازم‪.‬‬
‫مسأله را از يک تمايز مرسوم مى‪‎‬آغازم؛ جان استوارت ميل تقسيم كالسيک ميان‬
‫بودن (‪ )to be‬به معنای وجود داشتن (‪ )to exist‬و بودن به معنای چيزی بودن ( ‪to be‬‬
‫‪ )something‬را در كتاب منطق خود صورتبندی مىكند و معتقد است كه سراسر‬
‫‪1‬‬
‫تاريخ مابعدالطبيعه در اثر خلط ميان اين دو معنى در هالهای از ابهام فرورفته است‪.‬‬
‫نخست مىبايست به اين نکته تفطن يافت كه تمايز ميان هست‪ ،‬به معنای «چيزی بودن»‬
‫يا معنای ربطى هست‪ ،3‬در مقابل هست‪ ،‬به معنای «وجود دارد» در دو سطح قابل‬
‫بررسى است؛ نخست در سطح نحوی؛ در چنين سطحى هست يا بهصورت مطلق به‬
‫كاربرده مىشود چون‪« ،‬سقراط هست»‪ ،‬و يا بهصورت حملى‪ ،‬چون «سقراط آتنى‬
‫______________________________________________________‬
‫‪1. Metaph., 1017a35-1017b1.‬‬
‫‪2. Mill, J. Stuart, A System of Logic Ratiocinative and Inductive,‬‬
‫‪University Of Toronto Press, 1974, p.79.‬‬
‫نويسنده به واسطه چارلز كان با اين قول ميل آشنا شد؛ رک‪.‬‬
‫‪Kahn, C. H., “The Greek Verb “To Be” and the Concept of Being”,‬‬
‫‪Foundations of Language, 1966.‬‬
‫‪ .3‬آن چنان كه بعدتر روشن خواهد شد‪ ،‬بر خالف مشهور‪ ،‬تفاوتى به لحاظ معنايى و نحوی ميان «هست» و‬
‫لتر‪‎‬هستم‪‎،‬از‪‎‬این‪‎‬جهت‪‎‬حتی‪‎‬در‪‎‬گفتار‪‎‬خود‪‎‬‬
‫«است» نيست‪ ،‬البته من به‪‎‬منظور‪‎‬وحدت‪‎‬اصطالح‪‎‬به‪«‎‬هست»‪‎‬مای ‪‎‬‬
‫استفاده‪‎‬کردهام‪‎‬که‪‎‬البته‪‎‬این‪‎‬امری‪‎‬است‪‎‬غریب‪‎.‬اما‪‎‬در‪‎‬این‪‎‬غرابت‪‎‬‬
‫‪‎‬‬ ‫طی‪‎‬مقاله‪‎‬نیز‪‎‬بعضا‪‎ ‎‬جای‪«‎‬است»‪‎‬از‪«‎‬هست»‪‎‬‬
‫عمدی‪‎‬است‪‎‬که‪‎‬ریشه‪‎‬در‪‎‬عدم‪‎‬اعتقاد‪‎‬به‪‎‬تمایز‪‎‬نحوی‪‎‬میان‪‎‬این‪‎‬دو‪‎‬لفظ‪‎‬دارد‪.‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪61/‬‬

‫هست»‪ .‬چنين تمايزی در زبان يونانى قابل مشاهده است؛ اما هنگامى كه اين تمايز را از‬
‫سويهی معناشناختى واكاوی مىكنيم بدوا چنين به نظر مىرسد كه كاربرد حملى هست‪،‬‬
‫بيانگر نسبت دادن يک ويژگى به موضوع خود است‪ ،‬درحالىكه كاربرد مطلق اشاره به‬
‫يک ساختار موضوع‪ -‬محمولى مستقل دارد‪ ،‬كه بهكلى مىتوان آن را از ساختار حملى‬
‫جدا دانست‪ .‬اين موضوع (ساختار مستقل موضوع‪-‬محمولى كاربرد مطلق) اگرچه در‬
‫معادل فارسى آن نمود چندانى ندارد اما در معادل عربى و انگليسىاش روشنتر متبلور‬
‫ٌ‬ ‫ُ‬
‫موجود و در انگليسى ‪،Socrates exists‬‬ ‫مىشود‪ .‬در زبان عربى گفته مىشود سقراط‬
‫البته ساختار عربى در فارسى هم راه يافته و به شکل حملى بروز كرده است‪ ،‬چنانكه‬
‫گفته مىشود «سقراط موجود است» يا «وجود دارد»‪ .‬نکته حائز اهميت آنکه همهی اين‬
‫جمالت را مىتوان به لحاظ صوری بهرهمند از يک نوع ساخت دانست‪ ،‬اما مصداقهای‬
‫زبانى‪-‬نحوی متفاوت آن خود حامل داللتهای سمانتيکى متفاوتى هستند كه مى‪‎‬توانند‬
‫در تحليلهای مابعدالطبيعى ما اثرگذار باشند‪ .‬برای نمونه در فارسى گاه جای كاربرد‬
‫رود‪‎،‬ساختار‪‎‬نحوی‪‎‬این‪‎‬ترکیب‪‎‬گونهای‪‎‬است‪‎‬که‪‎‬‬
‫‪‎‬‬ ‫مطلق هست‪« ،‬وجود دارد» به كار مى‪‎‬‬
‫گویی‪‎‬برای‪‎‬صدق‪‎‬آن‪‎‬موضوع‪‎‬جمله‪‎‬باید‪‎‬از‪‎‬ویژگی‪‎‬ای‪‎،‬در‪‎‬اینجا‪‎‬ویژگی‪‎‬وجود‪ ،‬برخوردار‬
‫شود‪ .‬چنين داللت سمانتيکى‪‎‬ای‪‎‬که‪‎‬برآمده‪‎‬از‪‎‬ساختار‪‎‬نحوی‪‎‬جمله‪‎‬است‪‎،‬البته‪‎‬پيامدهای‬
‫گسترده مابعدالطبيعى دارد‪.‬‬
‫ٌ‬
‫از‪‎‬سویی‪‎‬نظر مشهور بر آن است كه افعال وجودی را _نظير «موجود»‪« ،‬هست‪/‬‬
‫موجود است‪ /‬وجود دارد» و «)‪ _»exsist(s‬در مقابل فعل ربط _همچون «است» و‬
‫«‪ _»is‬و مستقل از آن به شمار آورد‪ .‬اين ديدگاه در شکل صوری اين افعال در زبان نيز‬
‫در‪‎‬زبان‪‎‬فارسی‪‎‬و‪‎‬انگلیسی‪‎‬از‪‎‬ریشهای‪‎‬جدا‪‎‬‬
‫‪‎‬‬ ‫تأثير گذاشته به گونه‪‎‬ای‪‎‬که‪‎‬برای‪‎‬هر‪‎‬کدام‪‎‬مثال‪‎‎‬‬
‫فعل‪‎‬ساختهاند‪‎ ‎.‬‬
‫‪‎‬‬
‫‪ /88‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫فیلسوف‪‎‬و‪‎‬زبانشناس‪‎‬امریکایی‪‎،‬چارلز كان‪ ،9‬با طرح نظريه تحليل گشتاری‪ ،‬در‬


‫‪‎‬‬
‫صدد است با تحليل گشتاری فعل ربط در يونانى توضيح دهد كه تمايز ظاهری ميان فعل‬
‫ربط و فعل وجود يا كاربرد ربطى و مطلق ‪ ‎einai‬ريشه در تمايزی بنيادی‪‎‬تر‪‎‬میان‪‎‬نقش‪‎‬‬
‫نحوی ‪‎‬فعل‪‎ 2‬به ‪‎‬عنوان ‪‎‬فعل ‪‎‬ربط ‪‎‬و ‪‎‬نقش ‪‎‬معناشناختی ‪‎‬فعل ‪‎‬به ‪‎‬عنوان ‪‎‬اداتی ‪‎‬که ‪‎‬‬
‫بيانگر‪‎‬‬
‫برونایستایی‪‎ 3‬در‪‎‬جهان»_ ‪‎‬است‪‎،‬دارد‪‎.‬در‪‎‬اینجا‪‎‬‬
‫واقعیتی‪‎‬فرازبان‪‎‬شناختی‪_‎‬یا‪‎‬به‪‎‬تعبیری‪‎ «‎‬‬
‫برونایستایی‪ 4‬برای موضوعات‪ ،‬مصداق يافتن‪ 5‬برای‬
‫کاربرد ‪‎‬معناشناختی ‪‎‬شامل ‪‎ ‎‬‬
‫محموالت و صدق‪ 6‬برای جمله به عنوان يک كل است‪ .‬به عبارتى بر خالف تحليل سنتى‬
‫پنداشت‪‎،‬نظریه‪‎‬کان‪‎‬میگوید‪‎‬‬
‫‪‎‬‬ ‫كه كاربرد مطلق و وجودی را مستقل از كاربرد ربطى مى‪‎‬‬
‫______________________________________________________‬
‫‪1. Charles Kahn‬‬
‫‪ .1‬زين پس هر جا از «فعل» به تنهايى سخن گفتيم منظور افعالى مانند «بودن» در فارسى ‪ to be‬در انگليسى و‬
‫های‪‎‬آنها‪‎‬در‪‎‬زبانهای‪‎‬دیگر‪‎‬است‪.‬‬
‫‪‎‬‬ ‫‪ einai‬در يونانى و معادل‪‎‬‬
‫ٌ‬
‫‪ .3‬كان داللت سمانتيکى كاربرد مطلق را (چون اين جمله‪« :‬الف» هست‪/‬وجود دارد‪ /‬موجود‪ ،)exists /‬فرض‬
‫ّ‬
‫داند‪‎.‬به‪‎‬عبارتی‪‎‬با‪‎‬بیان‪‎‬چنین‪‎‬جملهای‪‎‬ادعا‪‎‬‬
‫‪‎‬‬ ‫متعلق فرازبان‪‎‬شناختى موضوع جمله در يک جهان مفروض سخن مى‪‎‬‬
‫میکنیم‪‎‬که‪‎‬موضوع‪‎‬در‪‎‬جهان‪‎‬یا‪‎‬جهانى مفروض قرار‪/‬حضور دارد و ايستاست‪ .‬از اين نظر برآنم اين كاركرد را جای‬
‫‪‎‬‬
‫ملهم ساختار موضوع‪-‬محمولى است)‪ ،‬از آن به برون‪‎‬ایستایی‪‎‬تعبیر‪‎‬کنم‪‎.‬البته‪‎‬آگاهم‪‎‬که‪‎‬‬
‫آنکه وجودی بنامم(كه ِ‬
‫امروزه‪‎‬برخى از متعاطيان فلسفه اگزيستانس در كشور از مفهوم ‪ existence‬به معنای خاص آن در اين فلسفه‪ ،‬به‬
‫ایستایی‪‎‬یاد‪‎‬میکنند(خصوصا‪‎‬بنگرید‪‎‬به‪‎‬ترجمه‪‎‬سیاوش‪‎‬جمادی‪‎‬از‪‎‬هستى و زمان)‪ .‬اما دليل من برای استفاده‬
‫‪‎‬‬ ‫‪‎‬‬
‫برون‬
‫از اين تركيب ربطى به كاربرد اگزيستانسياليستى آن ندارد و خواننده را نسبت به تبادر آن تحذير مى‪‎‬کنم‪ .‬فارابى‬
‫ّ‬
‫پيش از كان مراد او را از داللت سمانتيکى كاربرد مطلق فعل چنين بيان مى‪‎‬کند‪[«‎:‬الموجود] قد يقال على كل‬
‫متصور و ّ‬‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬
‫متخيل فى النفس و على‬ ‫قضية كان المفهوم منها هو بعينه خارج النفس كما فهم‪ ،‬و بالجملة على كل‬
‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬
‫كل معقول كان خارج النفس و هو بعينه كما هو فى النفس‪ .‬و هذا معنى أنه صادق‪ ،‬فإن الصادق و الموجود‬
‫مترادفان»(فارابي‪ ،‬محمدبن محمد‪ ،‬کتاب الحروف‪ ،‬تصحیح و تقدیم‪ :‬محسن مهدی‪ ،‬دارالمشرق‪ ،‬بیروت‪،‬‬
‫‪0791‬م‪ ،‬ص‪ .)996‬فارابى به روشنى كاربرد مطلق را در معنای منظور ما به معنای «حضور‪ ،‬قرار داشتن و ايستايى‬
‫ّ‬
‫مىداند‪‎.‬با‪‎‬نظر‪‎‬به‪‎‬این‪‎‬گفته ‪‎‬فارابی‪‎‬نویسنده‪‎‬معادل‪‎‬‬
‫متعلق قضيه يا مفهومى در خارج‪ ،‬آنچنان كه در ذهن است» ‪‎‬‬
‫نمىیابد‪.‬‬
‫رونایستایی‪‎‬برای‪‎‬افاده‪‎‬ی‪‎‬این‪‎‬معنا‪‎‬از‪‎ existence‎‬‬
‫بهتری‪‎‬از‪‎‬ب ‪‎‬‬
‫‪4. existence‬‬
‫‪5. instantiation‬‬
‫‪6. truth‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪89/‬‬

‫ی‪‎‬اول‪‎‬از‪‎‬فعل‪‎‬محسوب‪‎‬میشود‪‎‬کاربرد‪‎‬ربطی‪‎‬است‪‎‬و‪‎‬‬
‫‪‎‬‬ ‫‪‎‬‬
‫چه‪‎‬محوریت‪‎‬دارد‪‎‬و‪‎‬کاربرد‪‎‬مرتبه‬ ‫آن‬
‫کاربردهای‪‎‬وجودی‪‎‬و‪‎‬مصداقی‪‎‬و‪‎‬صدقی‪‎‬به‪‎‬نحوی‪‎‬گشتاری‪-‬معناشناختی‪‎‬از‪‎‬کاربرد‪‎‬ربطی‪‎‬‬
‫‪‎‬‬
‫ناشی ‪‎‬می‪‎‬شوند‪‎ .‬به ‪‎‬دیگر ‪‎‬سخن ‪‎‬این ‪‎‬کاربردها ‪‎‬همگی ‪‎‬لوازم ‪‎‬معناشناختى كاربرد ربطى‬
‫هستند‪.‬‬
‫مراد از گشتار در اينجا اين است كه همانگونه كه اين جمله كه «كيف به وسيله‪‎‬ی‪‎‬‬
‫جملهی ‪‎‬پایه ‪«‎‬رضا ‪‎‬کیف ‪‎‬را ‪‎‬برد» ‪‎‬به ‪‎‬نحو ‪‎‬گشتاری ‪‎‬گرفته ‪‎‬می‪‎‬شود‪‎،‬‬
‫‪‎‬‬ ‫رضا ‪‎‬برده ‪‎‬شد» از‬
‫متضمن‪‎‬سه‪‎‬گشتار‪‎‬معناشناختی‪ 9‬است‪ 1.‬نخست‬
‫‪‎‬‬ ‫جملهای‪‎‬مانند‪«‎‬سقراط‪‎‬سفید‪‎‬است»‪‎‬‬
‫‪‎‬‬
‫گشتار برون‪‎‬ایستایانه‪‎‬یا‪‎‬وجودی؛‪«‎‬سقراط سفيد است» متضمن اين است كه «سقراطى‬
‫هست كه سفيد است» و از اين جمله مى‪‎‬توان‪‎‬کاربرد‪‎‬مطلق‪‎‬یا‪‎‬وجودی‪‎‬فعل‪‎‬را‪‎‬با‪‎‬حذف‪‎‬‬
‫ی‪‎‬پیرو ‪‎‬حملی‪‎‬نتیجه‪‎‬گرفت‪‎،‬در‪‎‬این ‪‎‬صورت‪‎‬داریم‪«‎‬سقراط‪‎‬هست‪‎/‬موجود‪‎‬است‪‎/‬‬
‫ِ‬ ‫‪‎‬‬
‫جمله‬
‫وجود‪‎‬دارد»‪‎،‬دوم‪‎‬گشتار‪‎‬مصداقی؛‪‎‬این‪‎‬جمله‪‎‬که‪«‎‬سقراط‪‎‬سفید‪‎‬است»‪‎‬متضمن‪‎‬این‪‎‬است‪‎‬‬
‫که ‪‎‬محمول ‪‎‬در ‪‎‬موضوعى مصداق يافته است و از اين رو اين گشتار واقعيت را برای‬
‫محمول وضع مى‪‎‬کند‪‎،‬و‪‎‬سوم‪‎‬گشتار‪‎‬صدقی‪3‬؛ جمله مزبور اين ادعا را دارد كه وضعى از‬
‫شود‪‎.‬در‪‎‬مجموع‪‎‬میتوان‪‎‬نظریه‪‎‬گشتاری‪‎‬کان‪‎‬را‪‎‬‬
‫‪‎‬‬ ‫امور مطابق با «سقر ِاط سفيد» يافت مى‪‎‬‬
‫چنین ‪‎‬جمع‪‎‬بندی‪‎‬کرد‪‎‬که‪‎‬بدوا ‪‎‬با ‪‎‬یک ‪‎‬جمله‪‎‬ی حملى‪ -‬ربطى در سطحى نحوی روبرو‬
‫هستيم كه در مرتبه نخست و به لحاظ معناشناختى اين جمله حامل يک ادعای صدق‬
‫‪‎‬امر ‪‎‬واقعی ‪‎‬مطابق ‪‎‬با ‪‎‬محتوای ‪‎‬گزاره‪‎‬ای ‪‎‬جمله ‪‎‬یافت مى‪‎‬شود (گشتار‬
‫است كه مى‪‎‬گوید ِ‬
‫______________________________________________________‬
‫َ‬
‫مطابق فرا زبان‪‎‬شناختى اجزا يا كل جمله در يک دامنه‪‎‬ی مربوط سخن‬ ‫‪ .9‬مراد از "معناشناختى" در اينجا وضع‬
‫است‪ .‬مى‪‎‬گوييم "دامنه‪‎‬ی مربوط سخن" چراكه لزوما چنين وضعى در جهان برقرار نيست‪ ،‬برا نمونه «شرلوک‬
‫هولمز قهار است» اگرچه در جهان عينى َ‬
‫مطابقى ندارد‪ ،‬به هر روی در يک دامنه‪‎‬ی مربوط سخن اجزای چنين‬
‫جملهای وضع مى‪‎‬شوند‪.‬‬
‫‪‎‬‬
‫‪ . 1‬البته بايد توجه داشت كه در اولى با گشتاری صوری و نحوی روبروييم‪ ،‬اما در دومى با گشتاری ضمنى و‬
‫معناشناختى است‪.‬‬
‫‪ .3‬كان خود بر اين سه گشتار نام معينى نگذاشته است و نامگذاری از ماست‪.‬‬
‫‪ /81‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫صدقى)‪ ،‬الزمه‪‎‬ی ‪‎‬این ‪‎‬ادعا ‪‎‬این ‪‎‬است ‪‎‬که ‪‎‬موضوعی ‪‎‬مطابق ‪‎‬با ‪‎‬موضوع ‪‎‬جمله ‪‎‬در ‪‎‬خارج‪‎‬‬
‫باشد(گشتار‪‎‬برونایستایانه)‪‎‬که‪‎‬محمول‪‎‬در‪‎‬آن‪‎‬مصداق‪‎‬یافته‪‎‬باشد‪(‎‬گشتار‪‎‬مصداقی)‪‎.‬‬
‫‪‎‬‬
‫گانهی‬
‫با جايگزينى تمايز فعل ربط در سطح نحوی و گشتارها و لوازم سه‪‎ ‎‬‬
‫معناشناختى آن با تمايز صوری ميان فعل ربط و فعل وجودی‪ ،‬ديگر نمى‪‎‬توان ‪‎‬فعل‪‎‬‬
‫وجودی‪‎‬را‪‎‬مستقل‪‎‬از‪‎‬زمینه‪‎‬ی‪‎‬ربطی‪‎‬آن‪‎‬در‪‎‬نظر‪‎‬گرفت‪‎‬و‪‎‬این جايگزينى البته پيامدهای‬
‫مابعدالطبيعى مهمى را در پى خواهد داشت‪ ،‬يا بهتر است بگوييم پيامدهای‬
‫مابعدالطبيعىای‪‎‬صرفا‪‎‎‬برآمده‪‎‬از‪‎‬ساختار‪‎‬زبان‪‎‬نخواهد‪‎‬داشت‪.‬‬
‫‪‎‬‬
‫با اين مقدمات كان با فحص در منابع كهن يونانى برای مصدر ‪ ‎einai‬در اين زبان‬
‫سه كاربرد تشخيص مى‪‎‬دهد‪ .‬كاربرد صدقى‪ ،9‬كاربرد ربطى‪ 1‬و كاربرد برون‪‎‬ايستايانه‪ .3‬در‬
‫سهگانه‪‎‬هستند‪‎‬که‪‎‬از‪‎‬کارکرد‪‎‬ربطی‪‎‬به‪‎‬شکل‪‎‬مستقل‪‎‬‬
‫حقيقت به نظر كان همين گشتارهای ‪‎‬‬
‫منشعب‪‎‬شده‪‎‬و‪‎‬در‪‎‬زبان‪‎‬بروز‪‎‬یافتهاند‪.‬‬
‫‪‎‬‬
‫كاربردهای فعل ربطى مرتبه‪‎‬ی اول‪ 4‬از ‪ ‎einai‬متضمن برون‪‎‬ايستايى موضوع‬
‫معناشناختى‪ 5‬خود در خارج هستند‪ .‬به‪‎‬عبارتى با يک نگاه كواينى هنگامى مى‪‎‬توان از‬
‫صدق يک جملهی موضوع‪-‬محمولى سخن گفت كه عبارت محمول بر شى ‪‎‬ءای كه‬
‫عبارت موضوع به آن ارجاع مى‪‎‬دهد‪ ،‬صادق باشد‪ .‬از اين رو مفهوم صدق برای جمالت‪،‬‬
‫از پيش مفهوم صدق را برای حمل فرازبانى‪ 6‬يا صادق بودن عبارات زبانى بر اشيا در‬
‫______________________________________________________‬
‫‪1. veridical‬‬
‫‪2. copulative‬‬
‫‪3. existential‬‬
‫‪ .4‬كان بسته به اينکه موضوع جمله ربطى انضمامى باشد همچون «على عاقل است» يا انتزاعى باشد همچون‬
‫«عدالت فضيلت است»‪ ،‬به ترتيب كاربرد فعل ربط را مرتبه اول و مرتبه دوم مى‪‎‬نامد‪.‬‬
‫‪ . 5‬كان با در نظر گرفتن تمايز موضوع‪ ،‬چون جزئى از جمله و موضوع آن‪‎‬سان كه در خارج هست و از آن سخن‬
‫مىگوييم‪ ،‬نخستين را موضوع نحوی يا گرامری و دومين را موضوع معناشناختى يا هست‪‎‬شناختى نام مى‪‎‬نهد‪.‬‬
‫‪‎‬‬
‫‪Kahn, C. H., “A Return to the Theory of the Verb be and the Concept of‬‬
‫‪Being”, Ancient Philosophy, 2004, 24(2), pp.389-90.‬‬
‫‪6. extra linguistic‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪83/‬‬

‫جهان يا يک جهان سخن مفروض‪ ،‬فرض مى‪‎‬گيرد؛ بنابراين ساختار موضوع‪-‬محمولى‬


‫يک جمله كه بر مبنای آن صدق تعبير شده است‪ ،‬مستلزم برون‪‎‬ايستايى (وجود) موضوع‬
‫معناشناختى است‪ 9.‬حال مى‪‎‬گوييم كه اين جمالت حامل يک ادعا در خصوص صدق‬
‫نيز هستند؛ ادعايى كه مى‪‎‬گويد محتوای جمله‪‎‬ای آنها‪ ،‬در واقعيت یافت مى‪‎‬شود‪ .‬ازاين‪‎‬رو‬
‫كاربردهای ربطى ‪ ‎einai‬دو داللت معناشناختى را متضمن است‪ ،‬به اين معنى كه نهتنها‬
‫متضمن برون‪‎‬ايستايى موضوع خود‪ ،‬بلکه صحت محتوای جمله‪‎‬ای خود نيز هستند‪ .‬به‬
‫بيان ويتگنشتاين «يک گزاره نشان مى‪‎‬دهد كه چگونه چيزها اگر صادق باشند برقرار‬
‫هستند و مى‪‎‬گويد كه آنها اين‪ ‎‬چنين برقرار هستند»‪ .‬مثال هنگامى كه مى‪‎‬گوييم «على‬
‫ايستاده است»‪ ،‬الزمه‪‎‬ی اين ادعای ما اين است كه در خارج على‪‎‬ای باشد(عقدالوضع) و‬
‫‪1‬‬
‫آنگاه آن على در وضع ايستادن قرارداشته باشد(عقدالحمل)‪.‬‬
‫اينكه چرا فعل بودن است كه چون محملى برای بيان واضح ادعای صدق به كار‬
‫مىرود‪ ،‬ازنظر كان‪ ،‬به نقش عام و برجسته‪‎‬ای كه اين فعل در ميان ساير افعال بازی‬
‫‪‎‬‬
‫مىكند مربوط مى‪‎‬شود‪ .‬آن‪‎‬سان كه ارسطو مى‪‎‬گويد هر فعلى را مى‪‎‬توان با "هست‪/‬است"‬
‫‪‎‬‬
‫عالوهی يک وجه وصفى جايگزين كرد؛ مانند «تئاتتوس مى‪‎‬نشيند» كه با «تئاتتوس‬
‫‪‎‬به ‪‎‬‬
‫جايگزينپذير است‪ .‬چراكه هر فعلى كه به موضوعى نسبت داده مى‪‎‬شود‪،‬‬
‫‪‎‬‬ ‫نشسته است»‬
‫درصدد نسبت دادن حالت و وصفى به موضوع خود است و از اين رو مى‪‎‬توان آن را در‬
‫قالب ساختار موضوع‪ -‬محمولى بيان كرد‪ .‬اينجاست كه جايگاه برجسته‪‎‬ی فعل ربط‬
‫بهعنوان نشانه‪‎‬ی حمل نمايان مى‪‎‬شود‪ .‬از سويى هر حملى كه بهطور عادی از چيزی‬
‫اخبار مى‪‎‬كند‪ ،‬حامل يک ادعای صدق نيز هست‪ .‬به همين سبب مى‪‎‬توان نتيجه گرفت در‬
‫هر حملى فعل ربط خود به تنهايى به معنای صدق نيز هست‪ ،‬چراكه اگر اظهار شود‬

‫______________________________________________________‬
‫‪1. Kahn, “A Return to the Theory of the Verb be and the Concept of‬‬
‫‪Being”, Ancient Philosophy, pp.388-389.‬‬
‫‪2. Ibid, p.392.‬‬
‫‪ /84‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫«چيزی الف است» به اين معناست كه چيزی به نحو صادقى الف است‪ ،‬كه در غير اين‬
‫‪9‬‬
‫صورت اظهار "است" بى معنا بود‪.‬‬
‫كاربرد صدقى در ادبيات يونانى نسبتا ديرياب است‪ 1.‬در يک ساخت صدقى‪ ،‬بندی‬
‫كه دربردارنده‪‎‬ی ‪ ‎einai‬است با بندی ديگر كه شامل فعل انديشيدن يا گفتن مى‪‎‬شود‬
‫همبسته است؛ مانند اين جمله «اين چيزها چنان هست كه مى‪‎‬گويى (كه هست)»‪ 3،‬در‬
‫‪‎‬‬
‫مىناميم و جزء دوم را جزء قصدی‪ .5‬در كاربرد‬
‫اين جمله جزء نخست را جزء هستيک‪‎ 4‬‬
‫محاورهای اين ساخت‪ ،‬معموال دومين مورد از جزء هستيک مى‪‎‬افتد و بهطور ساده گفته‬
‫‪‎‬‬
‫مىشود «چيزها چنان هستند كه مى‪‎‬گويى»؛ اما ارسطو در مابعدالطبيعه هنگامىكه در‬
‫‪‎‬‬
‫پى تعريف صدق است‪ ،‬آن را نيز مى‪‎‬آورد‪« .‬به آنچه هست‪ ،‬نيست‪ ،‬يا به آنچه نيست‪،‬‬
‫هست‪ ،‬گفتن‪ ،‬كاذب است‪ .‬اما به آنچه هست‪ ،‬هست گفتن‪ ،‬و به آنچه نيست‪ ،‬نيست‬
‫‪6‬‬
‫گفتن‪ ،‬صادق است»‪.‬‬
‫در مثال مزبور با افتادن جزء دوم هستيک‪ ،‬يک جمله با ساختار موضوع‪ -‬محمولى‬
‫داريم‪ 6‬كه در آن موضوع نحوی ما يک ضمير را شامل مى‪‎‬شود(‪/ταῦτα/tauta‬اينها) و‬
‫محمول نحوی اشاره به هر آنچه مخاطب مى‪‎‬گويد دارد‪ .‬آنچه مخاطب مى‪‎‬گويد نيز يک‬
‫جمله يا مجموعه‪‎‬ای از جمالت است كه محتوای آن ناظر به وضعى از امور است‪.‬‬

‫______________________________________________________‬
‫‪1. Kahn, “A Return to the Theory of the Verb be and the Concept of‬‬
‫‪Being”, Ancient Philosophy, p.392.‬‬
‫‪2. Ibid, p.391.‬‬
‫‪3. ἔστι ταῦτα οὕτω ὅπως σὺ λέγεις‬‬
‫در فارسى عاميانه نيز گفته مىشود كه"حقيقت را چنانكه هست بگو"‪.‬‬
‫‪4. essive‬‬
‫مراد از جزء هستيک بخشى از جمله‪‎‬ی مركب است كه "هست"‪ ،‬به تنهايى فعل آن محسوب مى‪‎‬شود‪.‬‬
‫‪5. intentional‬‬
‫مراد از جزء قصدی بخشى از جمله‪‎‬ی مركب است كه افعالى مانند "گفتن"‪" ،‬باور داشتن" و ‪ ...‬فعل آن قرار گيرد‪.‬‬
‫‪6. Metaph., 1011b26.‬‬
‫اينها همان‪‎‬گونه كه مى‪‎‬گويى هست»‪.‬‬
‫‪‎ « .6‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪85/‬‬

‫ازاين‪‎‬رو ضمير "اينها" مى‪‎‬بايست به وضعى از امور اشاره كند كه در واقع موضوع‬
‫معناشناختى جمله نيز هست‪ .‬در اينجا كاركرد منطقى ‪ estin‬اين است كه با اظهار آنکه‬
‫دقيقا وضع امور در خارج آنگونه هست كه مى‪‎‬گويى‪ ،‬سخنان مخاطب را تصديق كنيم‪.‬‬
‫بنابراين در اينجا بر آنيم بگوييم كه مطابق با سخنان مخاطب وضعى از امور يافت شده‬
‫است يا به عبارتى اين وضع از امور برون‪‎‬ايستاست(وجود دارد)‪ .‬چراكه مرجع يک گزاره‬
‫در خارج وضعى از امور است كه در قالب يک جمله‪‎‬ی موضوع‪-‬محمولى از آن اخبار‬
‫مىكنيم‪ ،‬با اين توصيف كاربرد صدقى ‪ esti‬در صدد است تا برون‪‎‬ايستايى و برقراری‬
‫‪‎‬‬
‫وضعى از امور را مطابق با آنچه جمله‪‎‬ی ما مى‪‎‬گويد اثبات كند‪ .‬حال اگر يافت شدن اين‬
‫وضع از امور در خارج را حالتى خاص از معنای برون‪‎‬ايستايانه(وجودی) ‪ ‎einai‬بدانيم‬
‫‪9‬‬
‫مىتوان كاربرد صدقى را بهعنوان يک مورد ويژه از فعل برون‪‎‬ايستايانه دسته‪‎‬بندی كرد‪.‬‬
‫‪‎‬‬
‫آوردهایم‪،‬‬
‫مراد كان از كاربرد برون‪‎‬ايستايانه كه ما آن را در ترجمه ‪‎ existential‬‬
‫مواردی است كه ‪ esti‬در آن به طور مطلق مى‪‎‬آيد و به ظاهر كاركرد ربطى و حملى‪‎‬ای‬
‫ندارد‪ .‬كان در تحليل كاربرد برون‪‎‬ايستايانه نيز همچون كاربرد ربطى مى‪‎‬گويد اين كاربرد‬
‫ايستايىای كه در كاربرد‬
‫‪‎‬‬ ‫مانند يکى از ادات معناشناختى عمل مى‪‎‬كند كه ادعای برون‪‎‬‬
‫حملى وجود داشت را به‪‎‬طور مصرح بيان مى‪‎‬كند‪ .‬فحص وی در متون كهن يونانى‪،‬‬
‫ششگونه از اين كاربرد را معلوم مى‪‎‬دارد‪:‬‬
‫‪‎‬‬
‫‪1‬‬
‫‪( .I‬بودن به معنای زندهبودن‪ ،‬زيستن)‪ :‬خدايان همواره هستند(جاويدان‪‎‬اند)؛‬
‫‪3‬‬
‫برونايستايانه)‪ :‬شهر ِافوری در كناره‪‎‬ی آرگوس هست؛‬
‫‪( .II‬مکانى‪‎ -‬‬
‫‪4‬‬
‫‪( .III‬جمع نوع‪ :)II‬راه‪‎‬های بسياری زير و زبر اردوگاه هستند؛‬

‫______________________________________________________‬
‫‪1. Kahn, “A Return to the Theory of the Verb be and the Concept of‬‬
‫‪Being”, Ancient Philosophy, pp.391-392.‬‬
‫‪2. θεοὶ αἰὲν ἐόντες‬‬
‫‪3. ἔστι πόλις Ἐφύρη μυχῶι Ἄργεος‬‬
‫‪4. πολλαὶ γὰρ ἀνὰ στρατόν εἰσι κέλευθοι‬‬
‫‪ /86‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫ستايانهی كامل)‪ :‬بگذار كسى باشد كه حکيمانه‪‎‬تر مشورت خواهد‬


‫‪‎‬‬ ‫‪( .IV‬برون‪‎‬اي‬
‫‪9‬‬
‫داد؛‬
‫‪1‬‬
‫‪( .V‬فعل وقوع)‪ :‬دور و بر او همهمه‪‎‬ای از مرگ بود؛‬
‫‪3‬‬ ‫َ‬
‫قنطورس نيست‪.‬‬ ‫‪( .VI‬برون‪‎‬ايستايى نامقيد)‪ :‬خدايان هستند؛‬
‫در كاربرد نوع ‪ ‎einai ،I‬به يک معنای انضمامى يعنى فعل «زيستن‪ ،‬حضور‬
‫داشتن» فهميده مى‪‎‬شود‪ .‬از آنجا كه در چنين جمله‪‎‬ای‪ ،‬موضوع على‪‎‬القاعده يک شخص‬
‫است‪ ،‬و به اين جهت چيزی است كه مى‪‎‬تواند در گفتوگو شركت كند‪ ،‬اين تنها موردی‬
‫است كه در موارد فوق فعل مورد نظر‪ ،‬مايل به اولشخص و دومشخص است‪،‬‬
‫درحالىكه ساير موارد به شکل سوم شخص نمود يافته‪‎‬اند‪ .‬ازنظر كان اينکه در چنين‬
‫‪‎‬‬
‫كاربستى نحو فعل بهصورت عادی ظاهر مى‪‎‬شود مى‪‎‬تواند دليل خوبى باشد بر اينکه‬
‫‪4‬‬
‫معنای اصلى آن چيست‪.‬‬
‫در نوع ‪ II‬شاهد نوعى كاربرد ‪ ‎einai‬هستيم كه داللت مکانى دارد و درعين‪‎‬حال‬
‫‪5‬‬
‫بهگونهای متضمن يک معنای برون‪‎‬ايستايانه نيز هست‪.‬‬

‫______________________________________________________‬
‫‪1. νῦν δ᾽ εἴη ὃς τῆσδέ γ᾽ ἀμείνονα μῆτιν ἐνίσποι‬‬
‫‪2. ἀμφὶ δέ μιν κγαγγὴ νεκύων ἦν‬‬
‫‪3. εἰσὶ θεοὶ; oὐκ ἔστι κένταυρος‬‬
‫‪ .4‬شواهد ريشه‪‎‬شناختى نيز گواه بر اين امر است رک‪ .‬مدخل ‪ -es‬در‪Pokorny, J., ( :‬‬
‫‪ )Indogermanisches etymologisches wörterbuch, 1969.‬پاكورنى آن را در حوزه‪‎‬ی‬
‫دستهبندی كرده است‪.‬‬
‫معناشناختى «زيستن» ‪‎‬‬
‫‪" .5‬هست" در فارسى هم ضمير سوم شخص را در خود به تنهايى دارد و هم متضمن داللت مکانى است چنان‪‎‬كه‬
‫در جمله‪‎‬ی «على هست؟» معلوم مى‪‎‬شود‪ .‬اما در زبان انگليسى ‪ is‬بهصورت يک فعل به كار نمى‪‎‬رود‪ ،‬بلکه‬
‫نسبتا نقش حرفاضافه دارد از اين رو در ترجمه‪‎‬ی عبارت فوق مى‪‎‬بايست كلمه ‪ where/there‬پيش از آن‬
‫آورده شود يا موضوع در آن قيد شود‪ ،‬اگرنه معنای محصلى نخواهد داشت‪ ،‬از اين جهت مى‪‎‬بينيم كان آن را چنين‬
‫ترجمه كرده است‪There is a city Ephyre in the corner of Argos :‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪86/‬‬

‫در يونانى همچون فارسى باستان ترتيب اجزای جمله از قاعده‪‎‬ی ‪‎‬خاصی ‪‎‬پیروی‪‎‬‬
‫نمیکند‪‎‬و آزاد است‪ .‬اين آزادی به سبب آن است كه صورت صرفى كلمات خود نشانه‪‎‬ی‬
‫‪‎‬‬
‫مقام نحوی آنها در جمله نيز هست و بنابراين تقديم و تأخير اجزا در تغيير معانى تأثيری‬
‫ندارد‪ 9.‬به اين سبب‪ ،‬اينکه در ‪ esti ،II‬در ابتدا آمده است‪ ،‬معنايى جز تأ كيد ندارد‪ 1.‬به‬
‫نظر كان قرار دادن ‪ esti‬در ابتدای جمله به معنای تأ كيد بر همان معنای ضمنى ‪ ‎einai‬در‬
‫خصوص واقعيت داشتن موضوع خود در خارج است‪.‬‬
‫جمالتى از قبيل ‪ II‬با استوار ساختن يک شخص يا يک امر مکانى (مانند افوری)‬
‫درصدد تثبيت آن به‪‎‬منظور حمل يا توضيح بيشتر درباره‪‎‬ی آن هستند‪ .‬اينکه ‪ II‬اين امکان‬
‫را به ما مى‪ ‎‬دهد كه در آن به جای "هست"‪" ،‬وجود دارد" را جايگزين كنيم‪ ،‬و به عبارتى‬
‫آنچه به عنوان معنای برون‪‎‬ايستايانه "هست" در اينجا به ما القا مى‪‎‬شود‪ ،‬در پيوند با‬
‫كاركرد بالغى‪ 3‬آن در خصوص معرفى موضوع گرامری جمله است‪" .‬هست" اين كار را‬
‫معناشناختى مطابق موضوع گرامری‪ ،‬در‬
‫ِ‬ ‫مندانهی موضوع‬
‫بهوسيلهی استوار كردن مکان‪‎ ‎‬‬
‫خارج انجام مى‪‎‬دهد‪ .‬به عبارتى گوينده با اظهار "هست" مى‪‎‬خواهد بگويد كه مطابق‬
‫معناشناختى موضوع گرامری‪ ،‬در جایى یافت مى‪‎‬شود‪ 4.‬معنای اصلى مکانى‪-‬‬
‫ِ‬

‫______________________________________________________‬
‫‪ .9‬بااينحال ترتيب عادی اجزا جمله بيش‪‎‬تر چنين است‪ :‬نهاد‪-‬مفعول يا مسند‪ -‬فعل‪ .‬در فارسى دری و نوشتاری‬
‫امروز جمله‪‎‬ی اسنادی الاقل دارای سه جز است‪ ،‬مثال در «ديوار سفيد است» جز اول را مسنداليه و جز دوم را‬
‫مسند و سومى را رابطه مى‪‎‬خوانند‪ .‬رابطه كه مدنظر ماست لزوما در زبان فارسى بهوسيله "هست" بيان نمى‪‎‬شود‬
‫گونهی‬
‫بلکه بيشتر در محاورات جای آن _ ِ _َ به مسند افزوده مى‪‎‬شود‪ ،‬از سوی ديگر در فارسى باستان و ميانه اين‪‎ ‎‬‬
‫فعل برای اسناد ضروری نبوده است و غالبا جمله‪‎‬های اسنادی بدون فعل رابطه ساخته مى‪‎‬شده است‪ .‬مانند‪ :‬مرگ‬
‫از زندگانى به؛ يا‪ ،‬حق مادر نگاهداشتن به از حج كردن‪( .‬ناتل خانلری‪)451-1 :9365 ،‬‬
‫‪2. Kahn, “A Return to the Theory of the Verb be and the Concept of‬‬
‫‪Being”, Ancient Philosophy, p.394.‬‬
‫‪3. rhetoric‬‬
‫‪ .4‬برجستهسازی اين عبارت و مشابه آن را بگذاريد در حکم برائت استهاللى در خصوص نسبت اين جنبه‪‎‬ی‪‎‬‬
‫معناشناختی‪‎‬فعل‪‎‬با‪‎‬گزینش‪‎‬موجود توسط مترجمين‪.‬‬
‫‪ /88‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫بالغى معرفى يا استوار‬


‫ِ‬ ‫ستايانهی فعل كه همان جايى بودن است‪ ،‬با اين كنش‬
‫‪‎‬‬ ‫بروناي‬
‫‪‎‬‬
‫كردن موضوع‪ ،‬در يک دامنه‪‎‬ی مربوط سخن برجسته مى‪‎‬شود‪ .‬به عبارتى اظهار "هست"‬
‫مويد اين ادعاست كه موضوع جمله‪‎‬ی ما در جایى یافت مى‪‎‬شود‪ ،‬و آنجا در دسترس‪،‬‬
‫ضمنى معناشناختى‪ ،‬كه با تاكيد‬
‫ِ‬ ‫لتهای‬
‫حاضر و استوار است‪ .‬كان معتقد است اين دال ‪‎‬‬
‫بالغى روی فعل به لفظ درمى‪‎‬آيد است كه ما را بر آن مى‪‎‬دارد كه در خصوص موضوع‬
‫چنين اظهار كنيم كه "وجود دارد"‪ .‬همين تحليل را مى‪‎‬توان در خصوص ‪ III‬كه شکل‬
‫جمع ‪ II‬است به كار بست‪.‬‬
‫مورد‪ IV‬را مى‪‎‬توان در ساختار‪ ،‬موازی با فرمول )‪ Ǝx (Fx‬دانست‪ .‬در چنين‬
‫ساختار نحوی‪‎‬ای يک موضوع گرامری بهصورت نامعين استوار مى‪‎‬شود‪ .‬به اين معنا كه‬
‫به اين وسيله گفته مى‪‎‬شود موضوع معناشناختى‪‎‬ای يا يک هويت فرازبانى‪‎‬ای یافت شدنى‬
‫است‪ ،‬كه ويژگى يا ويژگى‪‎‬هايى كه در جمله‪‎‬ی پيرو‪ ،9‬قيد مى‪‎‬شود بر آن صدق مى‪‎‬کند‪.‬‬
‫بنابراين نه تنها نحو بلکه نقش معناشناختى فعل در ‪ IV‬شبيه سور وجودی است‪ .‬يعنى‬
‫تأييد يا رد در دسترس ‪‎‬بودن شى ‪‎‬ءای كه شرايط معينى را برآورده كند يا استوار ساختن يا‬
‫طرد كردن موضوعى كه محموالت معينى بر آن صادق است‪ .‬در اينجا شاهد يک ربط‬
‫مفهومى ميان صدق برای حمل و برون‪‎‬ايستايى برای موضوع حمل هستيم‪ ‎einai .‬در‪IV‬‬
‫مانند كاربرد صدقى همچون يک ادات معناشناختى جمله كار مى‪‎‬كند‪ ،‬به اين صورت كه‬
‫در هر دو به منظور ارجاع به يک هويت فرازبان‪‎‬شناختى به‪ ‎‬كار گرفته مى‪‎‬شود‪ ،‬كه حال‬
‫مىتواند مرجع‪ ،‬موضوع جمله باشد يا كل جمله‪ .‬در‪ ‎einai ،IV‬به كار گرفته مى‪‎‬شود تا‬
‫‪‎‬‬
‫مرجع موضوع را كه در خارج‪ ،‬شرايطى را كه در جمله‪‎‬ی پيرو معين شده است‪ ،‬برآورده‬
‫مىسازد‪ ،‬در يک جهان مربوط سخن استوار كند‪ .‬ولى در كاربرد صدقى‪‎einai ،‬‬
‫‪‎‬‬

‫______________________________________________________‬
‫‪1. relative clause‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪81/‬‬

‫‪‎‬بهكارگرفته مى‪‎‬شود تا مرجع محتوای كل جمله را در خارج كه عبارت از يک وضعى از‬


‫‪9‬‬
‫امور است‪ ،‬استوار سازد‪.‬‬
‫در نوع ‪ V‬موضوع(همهمه)‪ ،‬نام يک كنش انتزاعى است كه فعل ديگری را در يک‬
‫مىنماياند‪ ‎einai .‬در ‪ V‬بهعنوان يک فعلى كه از وقوع يک رخداد‬
‫ایتر باز‪‎ ‎‬‬
‫جملهی پايه‪‎ ‎‬‬
‫‪‎‬‬
‫خبر مى‪‎‬دهد عمل مى‪‎‬كند‪ ،‬به عبارتى فعلى كه بهوسيلهی آن تأييد يا رد مى‪‎‬شود كه كنش‬
‫جملهی مقدماتى واقع‪‎‬شده است يا نه‪ .‬در جمله‪‎‬ی مزبور نام انتزاعى "همهمه" صورت‬
‫‪‎‬‬
‫شدهای از فعل "همهمه كردن" است كه از جمله‪‎‬ی مقدماتى «مرگ دور و بر او‬
‫اسمى ‪‎‬‬
‫‪‎‬‬
‫همهمه مى‪‎‬كرد» گرفتهشده است‪ .‬در اينجا ‪ ‎einai‬صورتى اسمى‪‎‬شده از يک فعل زيرين‬
‫ِ‬
‫حملى‪ 1‬را چون موضوع خود اخذ مى‪‎‬كند و بر روی آن عمل مى‪‎‬كند‪ .‬كاركرد ‪ ‎einai‬در‬
‫چنين جمالتى آن است كه در يک جهان سخن معين موضوع معناشناختى خود را _كه‬
‫در اينجا همان همهمه است_ به عنوان امری واقعى قرار دهد‪.‬‬
‫تحقيقات كان نشان داده است كه نوع ‪ VI‬تا پيش از قرن پنج پيش ‪‎‬از ميالد ظاهر‬
‫نشده است و بيشتر در اثر برآمدن شکاكيت الهياتى در عصر سوفيست‪‎‬ها در نيمه‪‎‬ی دوم‬
‫قرن پنجم پيش ‪‎‬از ‪‎‬ميالد ديده مى‪‎‬شود‪ .‬از اين ‪‎‬رو اين كاربرد ‪ ‎einai‬محملى را برای‬
‫شکاكيت در خصوص باورهای سنتى فراهم مى‪‎‬سازد‪ VI .‬را مى‪‎‬توان پيشينه‪‎‬ای برای نگاه‬
‫مدرن به مفهوم وجود‪ existence/‬انگاشت‪ ،‬كه در اين سؤال اليب‪‎‬نيتز كه «چرا جای‬
‫آنکه چيزی نباشد چيزی هست؟» نمود مى‪‎‬يابد‪.‬‬
‫كان مى‪‎‬گوید كه شکل سلبى چنين كاربردی بر شکل ايجابى‪‎‬اش تقدم دارد‪ ،‬شکل‬
‫ايجابى مى‪‎‬تواند چون پاسخى به ترديدهای شکاكانه مطرح شود‪ .‬يعنى در پاسخ به اينکه‬
‫گفته شود «زئوس نيست(وجود ندارد)»‪ ،‬گفته شود كه «هست(وجود دارد)»‪ .‬حال با اين‬
‫مقدمه مى‪‎‬توان گفت كه ‪ VI‬نوع خاصى از ‪ IV‬است‪ .‬به ديگر سخن ‪ ‎einai‬در ‪IV‬‬
‫______________________________________________________‬
‫‪1. Kahn, “A Return to the Theory of the Verb be and the Concept of‬‬
‫‪Being”, Ancient Philosophy, p.395.‬‬
‫‪ .1‬در اينجا «همهمه» از فعل پايه‪‎‬ی «همهمه كردن» گرفته شده است‪.‬‬
‫‪ /18‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫شده در جمله‪‎‬ی پيرو را احراز مى‪‎‬كرد‪ ،‬در خارج استوار‬


‫موضوعى را كه شرايط قيد‪‎ ‎‬‬
‫جملهی پيرو مى‪‎‬افتد و فعل بهصورت مطلق بيان مى‪‎‬شود‪ .‬در اين‬
‫مىساخت‪ ،‬حال در ‪‎ VI‬‬
‫‪‎‬‬
‫‪‎‬صورت ارزش سلبى آن به معنای آن است كه هيچ موضوع معناشناختى‪‎‬ای را مطابق با‬
‫موضوع گرامری‪ ،‬نمى‪‎‬توان در واقعيت يافت كه پذيرنده‪‎‬ی هرگونه حمل اتفاقى باشد‪.‬‬
‫‪‎‬بهعبارتى چنانچه گفته شود «زئوس نيست»‪ ،‬به اين معنا خواهد بود كه نمى‪‎‬توان هيچ‬
‫ويژگىای را به‪‎‬طور صادق بر آن حمل كرد‪ .‬از اين‪‎‬رو هرچه كه درباره‪‎‬ی زئوس گفته شود‬
‫‪‎‬‬
‫مطلقا كاذب است‪ ،‬چراكه اساسا زئوسى يافت نمى‪‎‬شود كه بخواهد امکان صدق‬
‫محمولى بر آن بررسى شود‪ .‬بنابراين كاربرد مطلق ‪ ‎einai‬در ساخت سلبى به معنای نفى‬
‫امکان هرگونه حمل صادق بر آن است و از سوی ديگر در ساخت ايجابى به معنای امکان‬
‫حمل يک ويژگى يا ويژگى‪‎‬هايى به طور صادق بر آن است‪ .‬به عبارتى در كاربرد ايجابى‬
‫هنگامى كه مى‪‎‬گوييم «چيزی هست‪/‬وجود دارد»‪ ،‬در حقيقت بر آنيم تا بگوييم‪ ،‬چيزی‬
‫يافت مى‪‎‬شود و در دسترس است كه به طور صادق مى‪‎‬توان در خصوص آن سخن گفت‪.‬‬
‫با مبنای فوق ‪ ‎einai‬ديگر چون مورد ‪ I‬بهصورت يک محمول مرتبه‪‎‬ی اول ديده‬
‫بىمعنا خواهد شد‪.‬‬
‫نمىشود و سؤال «آيا وجود محمول است؟» ‪‎‬‬
‫‪‎‬‬
‫كان تأ كيد مى‪‎‬كند‪ ،‬بايد توجه داشت كه تحليل‪‎‬هايى كه او به كمک ابزارهای منطقى‬
‫از كاركردهای ‪ ‎einai‬بهعنوان فعلى كه بيانگر صدق‪ ،‬برون‪‎‬ايستايى و وقوع است‪ ،‬تا به‬
‫گانهی يک فعل‬
‫اينجا داشته است‪ ،‬برای يک گوينده‪‎‬ی يونانى زبان همگى كاركردهای سه‪‎ ‎‬‬
‫هستند و از يکديگر جدا نيستند‪ .‬اين امر تمايل چنين گوينده‪‎‬ای را برای عدم تمايز نهادن‬
‫ميان اين سه كاربرد و در حقيقت ربط مفهومى آنها با يکديگر را در ذهن او نشان‬
‫‪9‬‬
‫مىدهد‪.‬‬
‫‪‎‬‬

‫______________________________________________________‬
‫‪1. Kahn, “A Return to the Theory of the Verb be and the Concept of‬‬
‫‪Being”, Ancient Philosophy, p.397.‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪19/‬‬

‫تا به اينجا به اين پرداختيم كه كابردهای متعدد ‪ e‎ inai‬با در نظر گرفتن كاربرد ربطى‬
‫شناسی‪‎‬این‪‎‬فعل‪‎‬نیز‪‎‬به‪‎‬ما‪‎‬کمک‪‎‬میکند‪‎‬تا‪‎‬‬
‫‪‎‬‬ ‫چه نسبتى با يکديگر دارند‪ ،‬با اين حال ريشه‪‎‬‬
‫فهم‪‎‬بهتری‪‎‬از‪‎‬موضوع‪‎‬فلسفه‪‎‬اولی‪‎‬در‪‎‬یونان‪‎‬باستان‪‎‬به‪‎‬دست‪‎‬آوریم‪.‬‬
‫تالش برای منشعب كردن كاربردهای گوناگون ‪ e‎ inai‬از يک معنای پايه به ‪‎‬طور‬
‫قابل قبولى يا از معنای حياتى‪-‬مکانى آن به معنای «زيستن‪ ،‬زنده‪‎‬بودن» آغاز مى‪‎‬شود يا از‬
‫‪‎‬‬
‫ست از «حاضربودن‪ ،‬دردسترس‪ ‎‬بودن‪/‬قرار داشتن»‪.‬‬
‫معنای مکانى عام آن‪ ،‬كه ‪‎‬عبارت ‪‎‎‬ا ‪‎‬‬
‫اين معنای اخير بهطور ضمنى در تمامى كاربردهای ‪ ‎einai‬كه همراه يک مسند مکانى‬
‫هستند‪ ،‬نظير «سقراط اينجا هست»‪ ،‬يا «سقراط در آگورا هست»‪ ،‬خود به خود ديده‬
‫مىشود‪ .‬از اين‪‎‬رو كاربرد مطلق آن را مى‪‎‬توان نتيجه‪‎‬ی افتادن قيد مکان در چنين ساخت‬
‫‪‎‬‬
‫مکانىای نيز دانست‪ ،‬نظير «سقراط هست(سقراط جايى هست)»‪ .‬اين معنای مکانى‪-‬‬
‫‪‎‬‬
‫يانهی فعل‪ ،‬مطابق است با اين ايده‪‎‬ی كهنه‪‎‬ی يونانى كه «هر آنچه هست‪،‬‬
‫برونايستا ‪‎‬‬
‫‪‎‬‬
‫اينگونه فهميده مى‪‎‬شود كه اين‬
‫جايى هست‪ ،‬و چيزی كه جايى نباشد‪ ،‬هيچ است»‪‎ .‬‬
‫مىبايست جزء كهن‪‎‬ترين كاربردهای ريشه‪‎‬ی ‪ *es-‬در زبان‪‎‬های هندی‪-‬‬
‫معنای ‪‎ ‎einai‬‬
‫اروپايى نيز باشد‪ .‬به همين سبب فرهنگ آ كسفورد(ارجاع) پيشنهاد مى‪‎‬كند‪ ،‬كه معنای‬
‫اوليهی فعل انگليسى ‪« be‬استوارشدن‪ ،‬قرار گرفتن در يک جای معين» بوده است‪ ،‬كه‬
‫‪‎‬‬
‫ساير معانى ديگر از آن ناشى شده است؛ مانند «جايى بودن‪ ،‬در جهان يا يک حوزه‪‎‬ای از‬
‫‪9‬‬
‫واقعيت بودن‪ ،‬در ميان موجودات قرار داشتن و وجود داشتن»‪.‬‬
‫اگرچه هر كاربردی از فعل ربط مکانى متضمن معنای «آنجا بودن‪ ،‬حاضر بودن»‬
‫مىشود‪ ،‬اما در خصوص متعارف‪‎‬ترين‬
‫است و اين معنا در ‪ II‬و ‪ III‬به طور موكد ديده‪‎ ‎‬‬
‫كاربرد ‪ ‎einai‬كه همان ساخت فعل ربطى همراه با اسم و وصف است‪ ،‬چنين معنايى‬
‫ملموس نيست‪ .‬بااين‪‎‬حال به نظر مى‪‎‬رسد آنچه ما در كاربرد فعل ربط اسمى به كار‬

‫______________________________________________________‬
‫‪1. Kahn, “A Return to the Theory of the Verb be and the Concept of‬‬
‫‪Being”, Ancient Philosophy, p.400.‬‬
‫‪ /11‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫‪9‬‬
‫مىگيريم‪‎ ،‬روگرفتى از معنای مکانى است‪ .‬چيزی كه زبان‪‎‬شناسان آن را جنبه‪‎‬ی وضعى‬
‫‪‎‬‬
‫مىدانند‪ .‬اين جنبه‪‎‬ی وضعى و ايستا و درعين‪‎‬حال استمراری‪ ‎einai 1‬بهمنظور بيان‬
‫‪‎ ‎einai‬‬
‫يک وضعيت را مى‪‎‬توان در مقابل جنبه‪‎‬ی صيروری‪-‬حركتى‪ 3‬فعل شدن قرارداد‪ .‬توضيح‬
‫فعلى حال ناقص(مضارع استمراری)‪ ، 4‬ايوريست‪ 5‬و‬
‫آنکه افعال يونانى عمدتا از سه بن ِ‬
‫حال كامل(ماضى نقلى)‪ 6‬تصريف مى‪‎‬يابند‪ .‬حال ناقص كنش را بهصورت فرايند يا‬
‫وضعيتى استمراری‪ ،‬كه در طول زمان به درازا انجاميده است‪ ،‬نمايان مى‪‎‬سازد‪ .‬حالت‬
‫ايوريست كنش را‪ ،‬درمقابل‪ ،‬چون امری غير استمراری‪ ،‬حال يا به عنوان فرايندی محض‬
‫و بسيط بدون در نظر گرفتن زمان يا با در نظر گرفتن زمانى كه به پايان مى‪‎‬رسد‪ ،‬نمايان‬
‫مىسازد‪ .‬حال كامل وضعيتى را كه از كنش گذشته برمى‪‎‬آيد‪ ،‬متمثل مى‪‎‬كند‪ .‬بنابراين در‬
‫‪‎‬‬
‫يونانى هر فعل برای تصريف در زمان‪‎‬های مز بور ُبنى مستقل دارد‪ .‬در اين‪ ‎‬ميان‪‎einai ،‬‬
‫استثنا است‪ .‬تمامى زمان‪‎‬های ‪ ‎einai‬از يک بن واحد حالى‪-‬استمراری‪ 6‬تصريف‬
‫مىشوند‪ 8.‬اينکه ‪ ‎einai‬تنها از يک بن حالى‪-‬استمراری در زبان‪‎‬های مختلف صرف‬
‫‪‎‬‬
‫مىشود‪ ،‬مى‪‎‬تواند اهميت فلسفى نيز به خود بگيرد‪ .‬همچنان كه پارمنيدس هنگامىكه‬
‫‪‎‬‬
‫‪ ‎einai‬را مقابل ‪ γίγνεσθαι1‬به معنای "شدن" قرار مى‪‎‬دهد‪ ،‬به اين جنبه‪‎‬ی صوری‪-‬‬
‫معنايى ‪ ‎einai‬نظر دارد تا از اين رهگذر در خصوص ثبات و سيالن تأمل فلسفى كند‪.‬‬
‫‪ ‎einai‬يا بودن ناظر به يک امر وضعى و درعين‪‎‬حال استمراری است‪ ،‬درمقابل‬

‫______________________________________________________‬
‫‪1. stative‬‬
‫‪2. durative‬‬
‫‪3. mutative-kinetic‬‬
‫‪4. the present-imperfect‬‬
‫‪5. aorist‬‬
‫‪6. the perfect‬‬
‫‪7. present durative‬‬
‫‪ .8‬ساير زبان‪‎‬ها برای غلبه بر اين محدوديت و معرفى حالت حال كامل و ايوريست از ريشه‪‎‬های فعلى ديگری‬
‫استفاده مى‪‎‬كنند‪ ،‬مانند بودن در زبان فارسى و ‪ was/were/be/been‬در انگليسى‪.‬‬
‫‪9. gignesthai‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪13/‬‬

‫‪ gignesthai‬يا شدن اشاره به تولد يافتن يا در وضع جديدی قرار گرفتن دارد‪ 9.‬اين‬
‫شاخصهی پايداری و برقراری كه به گونه‪‎‬ای جدايىناپذير به معادل يونانى بودن تعلق‬
‫‪‎‬‬
‫َ‬
‫دارد‪ ،‬زمينه را فراهم مى‪‎‬كند تا فيلسوفانى چون پارمنيدس و افالطون‪ ،‬آن را متعلق حقيقى‬
‫كنندهی ايستايى و‬
‫معرفت و درعين‪‎‬حال همبسته‪‎‬ی صدق بدانند‪ ‎einai .‬از اين جنبه بيان‪‎ ‎‬‬
‫كنندهی تبدل و ّ‬
‫تغير‬ ‫استمرار يک وضعيت است و اين در مقابل ‪ gignesthai‬كه بيان‪‎ ‎‬‬
‫اينرو اين جنبه از فعل در مقابل جنبه‪‎‬ی حركتى آن‪ ،‬به معنای در‬
‫است‪ ،‬قرار دارد‪ .‬از ‪‎‬‬
‫_يک_ وضع _ ‪‎‬بهطوراستمراری_ بودن است‪.‬‬
‫ضربودن‪/‬دردسترسبودن» است‪ ،‬كه اين كاربرد‬
‫‪‎‬‬ ‫نتيجه آنکه معنای پايه‪‎‬ی فعل‪« ،‬حا‬
‫برای اشخاص به معنای «زيستن» به كار مى‪‎‬رود‪ .‬درحالى‪‎‬كه معنای مکانى در‬
‫متعارفترين كاربرد فعل يعنى فعل ربط اسمى‪ ،‬ضعيف است‪ .‬اما اينجا نيز شاهد قرابتى‬
‫‪‎‬‬
‫با معنای مکانى هستيم كه خود را در جنبه‪‎‬ی وضعى‪-‬استمراری ‪ ‎einai‬بروز مى‪‎‬دهد‪ ،‬كه‬
‫خصوصا در مورد معادل يونانى بودن قوی است‪ .‬چراكه ‪ ‎einai‬در كاربرد حملى عالوه‬
‫بر نقش نحوی خود چون نشانه‪‎‬ای برای حمل‪ ،‬اين تلقين را مى‪‎‬كند كه اگر چيزی چيزی‬
‫هست‪ ،‬به آن نحو ايستاست و آنچنانكه هست مى‪‎‬ماند‪ 1.‬به ديگر سخن حمل ويژگى‪‎‬ای‬
‫بر موضوع متضمن اين معناست كه برای نمونه موضوع به كيفيتى‪ ،‬يا به وضعى‪ ،‬يا به‬
‫مکانى يا به زمانى آنچنان كه جمله مى‪‎‬گويد ايستاست‪ ،‬و در اين گونه بودن‪ ،‬استمرار‬
‫دارد‪.‬‬
‫پارمنيدس اين جنبه‪‎‬ی وضعى‪-‬استمراری را‪ ،‬كه در هر كاربرد فعل ربط‪ ،‬وجود‬
‫تهميشگى‪‎ 3‬‬
‫مىرسد‪ ،‬كه «نه هرگز‬ ‫دارد‪ ،‬در مركز تأمالت فلسفى قرارداده و به مفهوم هس ِ ‪‎‬‬

‫______________________________________________________‬
‫‪1 . Liddell, H. G., Scott, R., Jones, S. H. S., & McKenzie, R., A Greek-‬‬
‫‪English Lexicon: A New Edition Revised and Augmented Throughout by‬‬
‫‪Sir Henry Stuart Jones, with the Assistance of Roderick McKenzie, 1940,‬‬
‫‪Vol.2, Clarendon Press.‬‬
‫‪2. Ibid.‬‬
‫‪3. eternal being‬‬
‫‪ /14‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫بوده است‪ ،‬و نه نخواهد بود‪ ،‬چون فى‪-‬الحال و درمجموع هست»‪.‬‬


‫كان نظريه‪‎‬ی خود را چنين جمع‪‎‬بندی مى‪‎‬كند؛ يک جمله‪‎‬ی ساده‪‎‬ی فعل ربط نظير‬
‫«سقراط عاقل هست»‪ ،‬يا «سقراط آگورا هست» مستلزم سه گونه الزمه‪‎‬ی معناشناختى‬
‫است‪ .5 .‬اگر جمله صادق باشد موضوعى بايد در خارج باشد‪ ،‬يعنى بايد چيزی باشد كه‬
‫جمله درباره‪‎‬ی آن است(گشتار برون‪‎‬ايستايانه)‪ .2 .‬جمله يک ادعای صدق دارد‪ ،‬يعنى‬
‫ادعا دارد كه چيزها در حقيقت آنچنان هستند كه جمله مى‪‎‬گويد كه هستند(گشتار‬
‫عاقلبودن‪/‬در‬
‫صدقى)‪ .9 .‬اين ادعای صدق مستلزم آن است كه صفت مورد بحث ( ‪‎‬‬
‫آگورابودن) درواقع نيز متعلق به موضوع باشد‪ ،‬يعنى ويژگى مطابق با آن واقع شده است‪،‬‬
‫يا در اين موضوع خاص مصداق يافته است‪ ،‬و َ‬
‫مطابق موضوع در خارج‪ ،‬آن‪‎‬چنان بر قرار‬
‫گانهی معناشناختى‪ ،‬كاربردهای متفاوت‬
‫است(گشتار مصداقى)‪ .‬مطابق با اين لوازم سه‪‎ ‎‬‬
‫‪ ‎einai‬به عنوان ادات معناشناختى جمله قرار دارد؛ ‪ .5‬كاربرد برون‪‎‬ايستايانه برای‬
‫(كسى‪/‬هيچكسى هست‪/‬نيست كه فالن و فالن باشد)‬
‫‪‎‬‬ ‫موضوعات در جمله‪‎‬های نوع ‪IV‬‬
‫‪ .2‬ساخت صدقى برای يک يا بيش از يک جمله(چيزها چنان هستند كه مى‪‎‬گويى) ‪.9‬‬
‫فعل وقوع و مصداقى برای محموالت در نوع‪ ،V‬به عبارتى محمول مورد نظر در‬
‫موضوعى مصداق يافته است‪ 9.‬بنابراين در يک جمله‪‎‬ی ربطى فعل ربط نشانه‪‎‬ای برای‬
‫تضمين تمامى اين داللت‪‎‬های معناشناختى است‪.‬‬
‫به سبب اينکه كاربرد عادی فعل ربط به مثابه نشانه‪‎‬ی حمل در يک جمله‪‎‬ی مرتبه‪‎‬ی‬
‫اول‪ ،‬كه در آنها موضوع انضمامى است‪ ،‬به‪‎‬طورمعمول حامل اين سه الزمه‪‎‬ی ضمنى‬
‫معناشناختى است(برون‪‎‬ايستايى برای موضوع‪ ،‬صدق برای جمله و تعلق به يک موضوع‬
‫برای محمول) اين تحليل بهطور يکسان مى‪‎‬تواند برای سه گونه جمله‪‎‬ی مرتبه‪‎‬ی دوم‪ ،‬كه‬
‫در آن موضوع انتزاعى است‪ ،‬به كار گرفته شود كه كاربرد ‪ ‎einai‬در آن بهعنوان عملگر‬

‫______________________________________________________‬
‫‪1. Kahn, “A Return to the Theory of the Verb be and the Concept of‬‬
‫‪Being”, Ancient Philosophy, pp.402-403.‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪15/‬‬

‫جمله روشن ساختن همين ادعاهای معناشناختى است‪ .‬همانطور كه گفته شد از آنجا‬
‫كه مى‪‎‬توان هر نوع فعل حملى را به شکل ربطى درآورد‪ ،‬تحليل فوق برای تمامى‬
‫ساختهای اسم‪-‬فعلى‪ ،‬نظير «على مى‪‎‬راند»‪ ،‬كار مى‪‎‬كند‪.‬‬
‫‪‎‬‬
‫بهی نخست آن‪،‬‬
‫تحليل كان كاربرد ربطى‪-‬حملى فعل را به عنوان كاربرد مرت ‪‎‬‬
‫محوريت مى‪‎‬بخشد و كاربردهای صدقى و برون‪‎‬ايستايانه را به عنوان گشتارهای‬
‫معناشناختىای كه در مرتبه‪‎‬ی دوم از كاربرد مرتبه‪‎‬ی اول ربطى‪-‬حملى گرفته شده‪‎‬اند‪،‬‬
‫‪‎‬‬
‫معرفى مى‪‎‬كند‪ .‬البته در كنار اين دو گشتار‪ ،‬گشتار مصداقى نيز قرار دارد كه نشانگر وقوع‬
‫محمول در موضوع است‪ .‬اين كاركرد بنيادين حملى‪-‬ربطى فعل است كه در فلسفه‪‎‬ی‬
‫دهندهی همين‬
‫يونان مركزيت دارد‪ ،‬برای نمونه نظريه مقوالت دهگانه ارسطو نشان ‪‎‬‬
‫ساختار زيرين حملى فعل است‪ ،‬كه به ما نشان مى‪‎‬دهد چگونه ‪ ‎einai‬به انحای گوناگون‬
‫گفته مى‪‎‬شود و در تمام مقوالت نحو فعل به صورت ربطى‪-‬حملى است(موضوع چه‬
‫هست؟ به چه اندازه هست؟ از چه كيفى هست؟ به چه وضعى هست؟ در چه جايى‬
‫هست؟ و ‪ .)...‬اما از نظريه مقوالت دهگانه ارسطو جالب‪‎‬تر نظريه بساطت واحد‬
‫ّ‬
‫فلوطين و عدم تعلق هستى(‪ )ousia‬آن است‪ .‬هستى در اين معنا على‪‎‬القاعده نمى‪‎‬تواند‬
‫به معنای برون‪‎‬ايستايانه و وجودی آن باشد‪ ،‬چرا كه برای فلوطين اگر واحد نباشد هيچ‬
‫چيز ديگری هم نخواهد بود‪ .‬بلکه هستى نداشتن واحد در اينجا به معنای نداشتن‬
‫ّ‬
‫ساختار حملى كه مستلزم تركب آن است‪ ،‬هست‪ ،‬كه در غير اين صورت واحد از حالت‬
‫‪9‬‬
‫بساطت خارج شده و كثير مى‪‎‬شود‪.‬‬
‫در كنار ‪ ‎einai‬و ‪ esti‬به عنوان مصدر و صيغه سوم شخص آن كه همانگونه كه‬
‫گفته شد در اساس كاربردی حملى‪-‬ربطى را نشان مى‪‎‬دهند‪ ،‬وجه وصفى فاعلى فعل قرار‬
‫دارد كه آن نيز اين كاربرد را بيشتر بروز مى‪‎‬دهد‪.‬‬

‫______________________________________________________‬
‫‪1. Kahn, C. H., Essays on Being, OUP Oxford, 2009, p.3.‬‬
‫‪ /16‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫مفهوم ‪ τὸ ὂν‬در فلسفه‪‎‬ی فيلسوفان هست‪‎‬شناخت يونان چون پارمنيدس‪،‬‬


‫افالطون و ارسطو محوريتى اساسى دارد‪ ὄν .‬صورت خنثای وجه وصفى فاعلى‪ 9‬از‬
‫مصدر ‪ ‎einai‬است كه از كاربردهای آن‪ ،‬در ساختار حملى است‪ .‬به عنوان مثال چنانچه‬
‫در يونانى بخواهيم بگوييم‪" ،‬سقراط حکيم است" خواهيم داشت‪:‬‬
‫‪1.‬‬ ‫‪σοφός‬‬ ‫‪εστί‬‬ ‫‪Σωκράτης‬‬
‫حکيم‬ ‫هست‬ ‫سقراط‬
‫مىتوان گفت‪:‬‬
‫اين گزاره را با اين جمله نيز ‪‎‬‬
‫‪2.‬‬ ‫‪σοφός‬‬ ‫‪ὧν‬‬ ‫‪Σωκράτης‬‬
‫حکيم‬ ‫آنکه هست‬ ‫سقراط‬
‫وجه وصفى فاعلى يک فعل مى‪‎‬تواند‪ ،‬به عنوان جمله‪‎‬ی حاليه در يک جمله‪‎‬ی‬
‫مركب به كار رود‪:‬‬
‫‪3.‬‬ ‫‪Σωκράτης,‬‬ ‫‪γιγνώσκων‬‬ ‫‪αυτόν,‬‬ ‫‪λέγει‬‬
‫سقراط‬ ‫به عنوان شناسنده‬ ‫او‬ ‫مىگويد‬
‫‪‎‬‬

‫(سقراط كه او را مى‪‎‬شناخت(به عنوان شناسنده او)‪ ،‬مى‪‎‬گوید)‬

‫‪4.‬‬ ‫‪,Σωκράτης‬‬ ‫‪παύων‬‬ ‫‪τούς μαθητάς,‬‬ ‫‪λέγει‬‬


‫سقراط‬ ‫متوقف كننده‬ ‫شاگردان‬ ‫مىگويد‬
‫‪‎‬‬
‫(سقراط درحالى‪‎‬كه شاگردان را متوقف مى‪‎‬كرد‪ ،‬گفت)‬

‫وجه وصفى فاعلى ‪ ‎einai‬نيز مطابق با چنين ساختار نحوی‪‎‬ای مى‪‎‬تواند در يک‬
‫جملهی مركب بر سر يک صفت بيايد‪:‬‬
‫‪‎‬‬
‫‪5.‬‬ ‫‪Σωκράτης,‬‬ ‫‪ὧν‬‬ ‫‪σοφός,‬‬ ‫‪λέγει‬‬
‫سقراط‬ ‫صفت فاعلى‬ ‫حکيم‬ ‫مىگويد‬
‫‪‎‬‬
‫مذكر‪einai‬‬

‫______________________________________________________‬
‫‪1. present participle‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪16/‬‬

‫(سقراط‪ ،‬در حالى‪‎‬كه حکيم است (سقراط و هو حکيم‪ ،)being wise/‬مى‪‎‬گويد)‬

‫حال ‪‎ ὧν σοφός‬‬
‫مىتواند به عنوان يک وصف معين‪ ،‬همراه با حرف تعريف‬
‫جايگزين اسم شده و موضوع جمله قرار گيرد‪:‬‬
‫‪6.‬‬ ‫‪ὁ ὧν σοφός‬‬ ‫‪λέγει‬‬
‫آنکه حکيم است (‪)the being wise‬‬ ‫مىگوید‬
‫‪‎‬‬

‫در مثال‪‎‬های فوق‪ 9‬اگرچه وجه وصفى فاعلى ‪ ‎einai‬در مثال ‪ )ὧν(5‬از صورت‬
‫وجه وصفى فاعلى ساير فعل‪‎‬ها در ‪ 9‬و ‪ παύων( 4‬و ‪) γιγνώσκων‬پيروی مى‪‎‬كند‪،‬‬
‫‪3‬‬
‫يعنى اگرچه به لحاظ نحوی‪ ،‬ظاهری وصفى‪ 1‬دارد‪ ،‬اما در حقيقت همچون فعلى صرفى‬
‫محسوب مى‪‎‬شود‪ ،‬چرا كه به لحاظ عدد‪ ،‬جنس و حالت مطابق موضوع جمله‪‎‬ای است‬
‫كه پيرو آن است‪ .‬در مورد ‪ ὧν ،5‬در عدد‪ ،‬جنس و حالت از ‪ Σωκράτης‬تبعيت‬
‫نموده و مى‪‎‬تواند به عنوان يک فعل مستقل صرفى‪ ،‬عمل كند و از اين جهت تفاوتى ميان‬
‫‪4‬‬
‫‪ 5‬و ‪ 5‬نيست‪.‬‬
‫اشکال وصفى فاعلى ‪ ‎einai‬عالوه بر اينکه مى‪‎‬توانند ساختارهای گوناگون فعل‬
‫‪6‬‬
‫ربط را ممثل سازند‪ ،‬در ساختارهای غير ربطى‪ ،‬همچون حياتى‪ 5،‬صدقى‪،‬‬

‫______________________________________________________‬
‫‪ .9‬شش مثال اخير در تفهيم وجه وصفى فاعلى فعل و تحليل نحوی آن را مديون دانش يونانى دكتر احمد‬
‫عسگری هستم كه در اختيار اين جانب قرار دادند‪.‬‬
‫‪2. adjectival‬‬
‫‪3. finite verb‬‬
‫‪4. Kahn, C. H., The Verb “Be” in Ancient Greek, (second edi),‬‬
‫‪Indianapolis, Cambridge, Hackett Publishing Company, 2003, p.453.‬‬
‫) با اين همه هکتور ديگر [زنده] نيست(‪5. καὶ Ἕκτορος οὐκετ ἐόντός‬‬
‫قصهی‪‎‬آنچه[صادق]‪‎‬هست‪‎‬را‪‎‬بگو(‪6. τὸν ἐοντα λέγειν λόγον‬‬
‫) ‪‎‬‬
‫‪ /18‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫برونايستايانه‪ 9،‬نيز به كار مى‪‎‬آيند‪ 1.‬بنابراين از اين نظر تفاوتى ميان ‪ esti ،‎einai‬و ‪on‬‬
‫‪‎‬‬
‫نيست و هر سه به لحاظ كاركردی و نحوی نشانگر يک چيزند‪.‬‬
‫در كنار اين كاربردهای معمول نحوی‪ ،‬كاربردهای اصطالحى ‪ ὄν‬را نيز شاهد‬
‫هستيم كه زمينه را برای كاربرد خاص فلسفى آن فراهم مى‪‎‬كند؛ مانند ‪τὰ ὄντα‬‬
‫‪ χρήματα‬كه مى‪‎‬توان آن را به « ‪‎‬‬
‫پولهايى كه هست» ترجمه كرد‪ ،‬و مراد از آن پول‪‎‬هايى‬
‫برونايستايانه‬
‫باشد كه هم‪‎‬اكنون در دست هست‪ .‬اين كاربرد بيشتر به ساختار مکانى‪‎ -‬‬
‫شباهت دارد‪ ،‬به عبارتى با اين بيان مى‪‎‬خواهيم به پول‪‎‬هايى كه در دسترس و اختيار قرار‬
‫دارند اشاره كنيم‪ .‬اما كاربرد ديگری نيز هست كه بيشتر مى‪‎‬تواند از بار فلسفى برخوردار‬
‫باشد‪ ،‬كان در اين خصوص جمله‪‎‬ای از هومر را نقل مى‪‎‬كند كه ‪ ἐόντα3‬در آن متعلق‬
‫فعل دانستن قرار مى‪‎‬گيرد؛ «كالخاس (يک پيشگو)كه آنچه بود‪ ،‬شده بود‪ ،‬و خواهد بود‬
‫را مى‪‎‬دانست»‪ 4.‬در اين زمينه وجه وصفى فاعلى اشاره به هر عمل و رويدادی دارد كه‬
‫پيشگو قرار است پيشگويى كند‪ .‬اين كاربرد از فعل به عنوان متعلق دانستن‪ ،‬مى‪‎‬تواند در‬
‫كنار كاربرد صدقى آن به عنوان متعلق گفتن‪ ،‬قرار گيرد‪ ،‬كه هم به صورت جمع در‬
‫گويش آتنى(‪ )τὰ ὄντα‬و هم به صورت مفرد در گويش ايونى به كار رفته است‪ ،‬مانند‬
‫آنجا كه هرودوت مى‪‎‬گويد‪:‬‬
‫‪λέγειν τὸ ἐόν/ ἐξέμαθον πᾶν τὸ ἐόν‬‬
‫همهی آنچه هست را آموختند‪/‬گفتن آنچه هست‬
‫‪‎‬‬
‫به نظر مى‪‎‬رسد ربط ميان اين دو كاربرد از اين جهت است كه تا چيزی به واقع و به‬
‫طور صادق نباشد نمى‪‎‬تواند متعلق دانستن قرار گيرد‪ ،‬به عبارتى آن چيزی متعلق حقيقى‬

‫______________________________________________________‬
‫‪1. ἅμα μέν τῆσ προδοσίας οὔσην, ἅμα δὲ καὶ χιμῶνος ὄντος‬‬
‫(براسيداس به راحتى بر نيروی نظامى غلبه كرد) چون از سويى خيانت بود و از سوی ديگر طوفان بود‪.‬‬
‫‪2. Kahn, C. H., The Verb “Be” in Ancient Greek, p.454.‬‬
‫‪ .3‬صورت جمع ‪ὄν‬در گويش ايونى‪.‬‬
‫‪4. δς ῇδη τά τ’ ἐόντα τά τ’ ἐσσόμενα πρό τ’ ἐόντα‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪11/‬‬

‫دانستن است كه به طور صادق و به واقع هست‪ .‬از نظر كان اين كاربرد از فعل تأثير به‬
‫‪9‬‬
‫سزايى بر معنای ‪ τὸ ὂν‬در انديشه‪‎‬ی پارمنيدس و پس از وی گذاشته است‪.‬‬
‫در كنار معنای صدقى وجه وصفى فاعلى‪ ،‬معنای ديگری از فعل مزبور هست كه‬
‫وجه ديگری از كاربرد فلسفى آن را در بر مى‪‎‬گيرد و آن كاربرد ملکى ‪ ‎einai‬است‪ .‬چنين‬
‫مىگوييم‪« :‬مرا كتابى هست‪ ،‬يا برای من كتابى‬
‫كاربردی در فارسى نيز نظير دارد‪ ،‬مثال ‪‎‬‬
‫است»‪ ،‬يعنى من كتابى دارم‪ .‬در يونانى نيز گفته مى‪‎‬شود ‪( ἐστι μοί‬برای من هست)‪،‬‬
‫در كنار ‪ έχειν‬به معنای داشتن‪ .‬اين ساخت ملکى‪ ،‬در كاربرد ‪ τὰ ὄντα‬به منظور‬
‫اشاره به مايملک يک شخص منعکس مى‪‎‬شود‪ τὰ ὄντα ،‬در اين كاربرد به معنای‬
‫«آنچه كسى را هست» يا دارايى فرد است‪ .‬اين كاربرد نيز چندان بى‪‎‬ربط با معنای صدقى‬
‫برونايستايانه نيست‪ ،‬چراكه هنگامى مى‪‎‬گوييم «كسى را چيزی هست»‪ ،‬اين‬
‫و مکانى‪‎ -‬‬
‫بدان معناست كه برای او آن چيز در دست و اختيار است‪ ،‬و در عين حال برای آنکه آن‬
‫چيز به واقع متعلق به او باشد (او را باشد)‪ ،‬مى‪‎‬بايست به طور صادق در دست و اختيار او‬
‫باشد‪ ،‬چراكه اگر در دست و اختيار غير مى‪‎‬بود ديگر متعلق به او نبود و به طور صادق او‬
‫‪1‬‬
‫را نبود‪.‬‬
‫بنابراين مى‪‎‬توان گفت مفهوم ‪‎ τὰ ὄντα‬‬
‫مىتواند به طور كلى اشاره به هر آنچه در‬
‫دسترس است (شايد بتوان گفت هر آنچه يافتنى و ادراک‪‎‬پذير است) داشته باشد‪ ،‬البته‬
‫چنين مفهومى ظاهرا تا پيش از قرن پنجم ق‪.‬م نادر بوده است‪ ،‬اما به مرور در آثار‬
‫پيشاسقراطيان ظاهر مى‪‎‬شود‪ .‬رسائل كسانى چون ديوگنس و هيپوكراتيس چنين القا‬
‫مىكنند كه ‪ τὰ ὄντα‬در وهله‪‎‬ی نخست به عنوان عناصر قوا و اجسام چون خاک‪ ،‬آب‪،‬‬
‫‪‎‬‬
‫آتش‪ ،‬هوا و يا خشک و تر و گرم و سرد تصور مى‪‎‬شده است‪ .‬اما دليل متقنى برای محدود‬
‫كردن اين اصطالح به عناصر نيست‪ ،‬بلکه به نظر مى‪‎‬رسد هر آنچه يک انديشمند به‬

‫______________________________________________________‬
‫‪1. Kahn, The Verb “Be” in Ancient Greek, pp.454-455.‬‬
‫‪2. Ibid, p.455.‬‬
‫‪ /988‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫عنوان محتويات و مقومات كيهان (‪ )κόσμος‬تشخيص مى‪‎‬داده است‪ ،‬برای او ‪τὰ‬‬


‫‪9‬‬
‫‪ ὄντα‬محسوب مى‪‎‬گشته‪.‬‬
‫يکدست از جهان طبيعت به مثابه يک كل‪،‬‬
‫در حقيقت تالش برای ارائه‪‎‬ی تبيينى ‪‎‬‬
‫نياز به يک اصطالح‪‎‬شناسى را با خود به همراه دارد‪ ،‬تا به واسطه‪‎‬ی آن بتوان به هر آنچه‬
‫كيهان از آن تشکيل يافته است يا هر آنچه كيهان از آن برآمده است‪ ،‬اشاره كرد‪ .‬برای اين‬
‫منظور به نظر مى‪‎‬رسد لفظ ‪ πάντα‬به معنای "همه" و "هرچيز" كفايت كند‪ ،‬اما‬
‫هنگامىكه بخواهيم حضور فيزيکى (به معنای يافتنى بودن و ادراک‪‎‬پذيری) و واقعيت‬
‫‪‎‬‬
‫داشتن اين چيزها را القا كنيم‪ ،‬بهترين گزينه برای اين هدف عبارت ‪πάντα τὰ ὄντα‬‬
‫همهی‬
‫همهی آنچه هست» است‪ ،‬كه مى‪‎‬توان آن را صورت مختصری از « ‪‎‬‬
‫به معنای « ‪‎‬‬
‫آنچه در اين جهان هست» دانست‪ ،‬عبارتى كه اشاره به هر آنچه در اين جهان در‬
‫دسترس‪ ،‬حاضر و يافتنى است دارد؛ همان كاربرد مکانى برون‪-‎‬ايستايانه‪.‬‬
‫تا به اينجا با دو كاربرد از وجه وصفى فاعلى ‪ ‎einai‬روبهرو هستيم؛ يکى كاربرد‬
‫صدقى آن كه از قدمت بيشتر برخوردار است و ديگری كاربرد متأخر مکانى‪-‬‬
‫ايستايانهی آن‪ .‬اولى به وضعيت امور در جهان با ساختار زبانى‪-‬گزاره‪‎‬ای ارجاع‬
‫‪‎‬‬ ‫‪‎‬‬
‫برون‬
‫مى كند‪ ،‬و دومى به حضور‪ ،‬در دسترسى و يافتنى بودن اشيا و هويات فردی در جهان‪ .‬در‬
‫‪‎‬‬
‫اولى ‪ /τὰ ὄντα‬آنچه هست‪ ،‬به معنای آنچه به واقع و به طور صادق هست‪ ،‬است‪ ،‬به‬
‫ديگر سخن امور و رويدادهايى كه حقيقتا رخ داده‪‎‬اند يا خواهند داد‪ ،‬و در دومى در يک‬
‫برونايستايانه‪ ،‬به معنای چيزهايى كه در دسترس و حاضرند و جايى يافت‬
‫كاربرد مکانى‪‎ -‬‬
‫مىشوند‪ .‬برای يونانيان هر دوی اينان ‪ τὰ ὄντα‬محسوب مى‪‎‬شود و تمايزی ميان اين دو‬
‫‪‎‬‬
‫نيست‪ .‬هنگامى كه معنای صدقى كه كاربرد نخستين را تداعى مى‪‎‬كند با كاربرد دوم‬
‫برونايستايانه‪ ،‬كه شى محور است‪ ،‬تركيب شود به مفهوم افالطونى ‪τά όντως‬‬
‫مکانى‪‎ -‬‬
‫‪‎ « όντα‬‬
‫هستهايى كه هست» به معنای آن چيزهايى كه به طور صادق و حقيقتا‬
‫______________________________________________________‬
‫‪1. Kahn, The Verb “Be” in Ancient Greek, p.456.‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪989/‬‬

‫هستند‪ ،‬مى‪‎‬رسيم‪ ،‬كه لزوما هم در اين جهان نيستند‪ 9.‬دست آخر از آنجا كه فرقى ميان‬
‫وضعيت امور و اشيای عالم در ‪ ὄν‬بودن نيست‪ ،‬به عبارتى همه‪‎‬ی اين‪‎‬ها مجموعه‪‎‬ی آنچه‬
‫در جهان هست را تشکيل مى‪‎‬دهند‪ ،‬وجه وصفى فاعلى مى‪‎‬تواند به عوارضى چون گرم‬
‫بودن‪ ،‬بلند بودن‪ ،‬گرد بودن نيز ارجاع كند‪ .‬از اين روست كه ارسطو مى‪‎‬گويد ‪τὸ ὂν‬‬
‫‪1‬‬
‫صورتهای حمل بر آنها داللت دارند گفته مى‪‎‬شود»‪.‬‬
‫‪‎‬‬ ‫«درست به شمار چيزهايى كه‬

‫در باب برابر فارسی ‪τὸ ὂν‬‬


‫فعل هست در فارسى با فعل ‪ esti‬در يونانى كه هر دو صيغه‪‎‬ی سوم شخص زمان حال‬
‫فعل بودن در فارسى و ‪ ‎einai‬در يونانى هستند‪ ،‬از ريشه‪‎‬ی هندی‪-‬اروپايى ‪ *es-‬هستند‪،‬‬
‫و ازآنجاكه مصدرهای آنان كاركردهای تقريبا يکسانى دارند اين امکان برای ما در زبان‬
‫فارسى فراهم است تا معادل‪‎‬های تصريفات اين دو مصدر را در زبان يونانى و زبان‬
‫فارسى با تقريب بيشتری نسبت به ديگر زبان‪‎‬ها بيابيم‪ .‬با اين حال مصدر بودن و مشتقات‬
‫شهی ‪ *es-‬گرفته نشدند؛ بودن‬
‫آن در فارسى بر خالف معادل يونانى خود‪ ،‬همگى از ري ‪‎‬‬
‫از ريشه‪‎‬ی هندی‪-‬اروپايى ‪ bheu‬گرفته شده است كه با ‪ phy‬در يونانى هم‪‎‬ريشه است‪ 3‬و‬
‫هر دو در حوزه‪‎‬ی معنايى برآمدن و باليدن قرار دارند‪ ،‬در حالى كه ريشه‪‎‬ی ‪ *es-‬در‬
‫حوزهی معنايى زيستن و زندگى مى‪‎‬گنجد‪.‬‬
‫‪‎‬‬

‫______________________________________________________‬
‫‪ .9‬همان‪‎‬گونه كه پيش‪‎‬تر رفت‪ τὸ ὄν ،‬متعلق دانستن است‪ ،‬چرا كه آنچه به معنای صدقى هست‪ ،‬به واقع متعلق‬
‫حقيقى دانستن است‪ ،‬كه در غير اين صورت دانستن به آن تعلق نمى‪‎‬گرفت‪ ،‬برای افالطون نيز مثل هستند كه‬
‫متعلق حقيقى دانستن‪‎‬اند‪ ،‬چرا كه به واسطه‪‎‬ی آنان است كه معرفت ممکن مى‪‎‬گردد‪ ،‬از اين رو از نظر او همانان‬
‫هستند كه حقيقتا به معنای صدقى هستند‪.‬‬
‫‪2. Kahn, The Verb “Be” in Ancient Greek, p.457.‬‬
‫‪ physis .3‬به معنای روند برآمدن و باليدن نيز از همين ريشه است‪ .‬رک‪ .‬مدخل مربوطه؛‬
‫‪Pokorny, J. Indogermanisches etymologisches wörterbuch, 1969.‬‬
‫‪ /981‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫نکتهی ديگر آنکه بر خالف مشهور كه گفته مى‪‎‬شود در فارسى "هست" برای كاربرد‬
‫‪‎‬‬
‫مطلق و "است" برای كاربرد ربطى فعل بودن‪ ،‬به كار مى‪‎‬رود در گذشته شاهد چنين‬
‫تمايزی نيستيم‪:‬‬
‫‪9‬‬
‫هست ديـگ هـوست خـام هـنوز خامى آن ز دم سرد من است خاقانى‬
‫امروزه در محافل دانشگاهى به اين تمايز اهميت بسياری داده مى‪‎‬شود‪ ،‬البته به نظر‬
‫‪‎،‬علیالخصوص‪‎‬از‪‎‬‬
‫است ‪‎‬‬ ‫های‪‎‬هستشناسانه ‪‎‬‬
‫‪‎‬‬ ‫کیدی‪‎‬ناشی‪‎‬از‪‎‬جهت ‪‎‬‬
‫گیری‬‫‪‎‬‬ ‫مىرسد‪‎‬چنین‪‎‬تأ‬
‫‪‎‬‬
‫گون ‪‎‬هی‪‎‬صدرایی‪‎‬آن كه وجود رابط و مستقل محوريتى ويژه در آن دارد با اين حال در اين‬
‫مؤيد خوبى برای اين ادعاست‬ ‫مقال مجال پرداختن به آن نيست‪ .‬به هر روی شاهد اخير ّ‬
‫كه برای بيان ربط مى‪‎‬توان از هر دو گزينه استفاده نمود و تفاوت معناداری به لحاظ نحوی‬
‫‪1‬‬
‫و معنايى ميان آن دو نيست‪.‬‬
‫اما در خصوص برابر فارسى ‪ ،τὸ ὂν‬به نظر مى‪‎‬رسد گزينه‪‎‬ای بهتر از خود "هست"‬
‫در فارسى نتوان يافت‪ .‬همانطور كه گفته شد ‪ τὸ ὂν‬دو كاربرد صدقى و مکانى‪-‬‬
‫برونايستايانه (و به تبع آن ملکى) را با خود دارد‪ .‬در فارسى نيز اين كاربردها را مى‪‎‬توان‬
‫‪‎‬‬
‫برای "هست" يافت‪ .‬در خصوص كاربرد صدقى در محاوره گفته مى‪‎‬شود «ماجرا را آن‬
‫طور كه هست بگو!» و از آن مراد مى‪‎‬شود كه آنچه را اتفاق افتاده است‪ ،‬آن‪‎‬گونه كه صادق‬
‫است گفته شود‪ .‬از اين رو هست كه فاعل سوم شخص آن‪ ،‬مضمر است عبارت است از‪،‬‬
‫آن‪‎‬چيزهايى كه حقيقتا برقرارند‪.‬‬

‫______________________________________________________‬
‫‪ .9‬با جستوجو در سايت گنجور بدست آمده است‪.‬‬
‫‪ .1‬ناتل‪‎‬خانلری‪‎‬در‪‎‬دستور زبان فارسى به تفصيل به طعن و نقد اين تمايز ساختگى مى‪‎‬پردازد‪ .‬وی با آوردن شواهد‬
‫متعدد از ادب پارسى مى‪‎‬کوشد‪‎،‬عدم‪‎‬چنین‪‎‬تمایزی‪‎‬را‪‎‬در‪‎‬سطح‪‎‬نحوی‪‎‬نمایان‪‎‬سازد‪‎.‬به‪‎‬نظر‪‎‬او‪‎‬اختالف‪‎‬صوری‪‎‬این‪‎‬‬
‫دو‪‎‬واژه‪‎‬نه‪‎‬نشانگر تفاوت كاركرد نحوی آنان‪ ،‬بلکه بيان‪‎‬گر‪‎‬تمایزی‪‎‬در‪‎‬سطح‪‎‬معانی‪‎‬و‪‎‬بیان‪‎‬سخن‪‎‬است‪‎.‬به‪‎‬دیگر‪‎‬‬
‫ّ‬
‫سخن‪‎‬آنجا‪‎‬که‪‎‬بخواهیم‪‎‬بر‪‎‬ثبوت‪‎‬و‪‎‬تعلق‪‎‬محمولی‪‎‬به‪‎‬موضوعی‪‎‬تأ کید‪‎‬کنیم‪‎،‬به‪‎‬لحاظ‪‎‬بالغی‪‎‬از‪«‎‬هست»‪‎‬استفاده‪‎‬‬
‫میکنیم؛ ناتل خانلری‪ ،‬پرویز‪ ،‬دستور زبان فارسي‪ ،‬انتشارات توس‪ ،‬تهران‪0171 ،‬ش‪ ،‬صص‪.313-16‬‬
‫‪‎‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪983/‬‬

‫هست در يک كاربرد ملکى به معنای دارايى و مايملک نيز به كار مى‪‎‬رود‪ ،‬مولوی‬
‫مىگويد‪:‬‬
‫‪‎‬‬
‫هست را از نسيه خيزد نيستى‬ ‫تو مگر خود مرد صوفى نيستى‬
‫يا در تاريخ قم هنگامى كه نويسنده قصد معين كردن صاحب دارايى‪‎‬ای را دارد‬
‫هست ادريس‬
‫ِ‬ ‫چنين مى‪‎‬گويد‪« :‬طسوج لنجرود هست ِ اسحاق ‪ ...‬طسوج ابرشتجان‪،‬‬
‫‪9‬‬
‫‪.»...‬‬
‫ايستايانهی آن به‬
‫‪‎‬‬ ‫اما از همه برجسته‪‎‬تر كاربرد هست در كاربرد خاص مکانى‪‎ -‬‬
‫برون‬
‫معنای آنچه در جهان يافت مى‪‎‬شود‪ ،‬و يا در خارج قرار دارد است‪ ،‬در محاوره مى‪‎‬گوييم‬
‫«رضا خانه هست؟»‪ ،‬يا هنگامى كه به «آنچه هست» اشاره مى‪‎‬كنيم‪ ،‬مراد ما آن چيزهايى‬
‫است كه در خارج قرار دارند و يافت مى‪‎‬شوند‪ ،‬كه مى‪‎‬توان از آن «آنچه» را حذف نمود و‬
‫از «هست» به طور مطلق استفاده كرد‪ .‬چنين تركيبى در فارسى به نظر متداول نيز‬
‫مىرسد‪ .‬برای نمونه‪ ،‬هست در فارسى به معنای آنچه زنده هست‪ ،‬نيز به كار مى‪‎‬رود اما‬
‫‪‎‬‬
‫بيشتر به خود صورت جمع مى‪‎‬گيرد‪:‬‬
‫‪1‬‬
‫گر غم فرقت او نيست كند هستان را‬ ‫نيست بر سعدی از اين واقعه و نيست عجب‬
‫در اينجا مراد سعدی آن است كه‪ ،‬جای شگفتى ندارد كه غم فراق يار آنان كه‬
‫هستند (زنده هستند) را نيست كند (بميراند)‪.‬‬
‫اما به نظر مى‪‎‬رسد در ميان انديشمندان پارسى‪‎‬گوی از همه بيشتر در انديشه‪‎‬ی‬
‫مولوی هست به معنای فلسفى مورد نظر ما بروز يافته باشد‪:‬‬
‫من كافرم ار ميان هستان هست آن‬ ‫صيدی كه ز دام دل‪‎‬پرستان‪ ،‬رست آن‬
‫در چنين معنايى اين نمونه از عطار نيز در دست است‪:‬‬
‫‪9‬‬
‫هستند به نيستى بسى اولى‪‎‬تر‬ ‫زان نيست همى شوند هستان‪ ،‬كه همه‬

‫______________________________________________________‬
‫‪ .9‬به نقل از مدخل "هست" لغتنامه‪.‬‬
‫‪ .1‬سايت گنجور‪.‬‬
‫‪ /984‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫سخنى شايسته در خصوص اين موضوع بسى خارج از حيطه‪‎‬ی اين پژوهش است‬
‫اما برای نمونه‪‎‬ای از پرداخت مفهومى انتزاعى از هست به اين شاهد از مولوی بسنده‬
‫مىكنيم‪:‬‬
‫‪‎‬‬
‫بى ديده‪‎‬ی هستانه‪ ،‬رو ديده تو بينا كن!‬ ‫دهای ليکن از دانش هستانه‬
‫دانـا شـ ‪‎‬‬
‫با توجه به شواهدی كه آمد به نظر نزديک‪‎‬ترين واژه كه افاده‪‎‬ی مفهوم اصطالح مزبور‬
‫را در فارسى كند‪ ،‬هست باشد‪ ،‬و به كار بردن واژگانى هم‪‎‬چون هستنده‪ ،‬باشنده _كه اوال‬
‫به معنای مقيم و سکنى گزيده است_ و همين‪‎‬طور تركيبات نامانوسى چون هستومند‪،‬‬
‫‪1‬‬
‫چندان شايسته به نظر نمى‪‎‬رسد‪.‬‬

‫‪ einai‬و تصریفات آن در گذر ترجمه عربی‬


‫تا به اينجا روشن شد كه مراد از ‪/τὸ ὂν‬هست به عنوان مفهوم محوری مابعدالطبيعه در‬
‫يونان در امتداد يک سنت فکری‪ ،‬به معنای آنچه در دسترس و حاضر و یافتنى هست‪،‬‬
‫است‪ ،‬كه در عين حال به معنای حقيقى و صادق متعلق معرفت قرار مى‪‎‬گيرد‪ .‬بهترين‬
‫منبعى كه گزارشى جامع از معضالت ترجمه اين مفهوم و نظاير آن در فلسفه يونان‪ ،‬به‬
‫دست مى‪‎‬دهد‪‎‬الحروف فارابى است‪ ،‬روش فارابى در باب اول و سوم اين كتاب‪ ،‬آن است‬
‫كه نخست به معانى هر حرف آن‪‎‬گونه كه در زبان طبيعى نزد ّ‬
‫عامه‪‎‬ی مردم است اشاره‬
‫مى كند و بعد از آن‪ ،‬معانى آن حرف و تركيبات مربوط به آن را آنگونه كه در متون فلسفى‬
‫‪‎‬‬
‫مىشود‪ .‬در اين ميان فصل پانزدهم از باب اول كه به "موجود" مى‪‎‬پردازد‪،‬‬
‫ديده ‪‎‬‬
‫‪‎‬‬
‫مفصلترين فصل است و شايد بتوان گفت مباحث فصول سه تا هفت‪ ،‬همگى به نحوی‬
‫‪‎‬‬
‫تمهيدگونه ناظر به آن چيزی است كه فارابى در اين بخش مى‪‎‬خواهد بگويد‪.‬‬

‫_____________________________________________________‬
‫‪ .9‬سايت گنجور‪.‬‬
‫‪ .1‬پيشتر از نويسنده پرويز ضياءشهابى برابر "هست" را برای اين منظور مناسب ديده است؛ ضیاءشهابي‪ ،‬پرویز‪،‬‬
‫«پا به پای ارسطو به جستجوی دانش برین»‪ ،‬برهان و عرفان‪ ،‬بهار‪ ،0131‬ص ‪.31‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪985/‬‬

‫فارابى برای طرح مسأله‪ ،‬بر آن است كه ساير زبان‪‎‬های غير از عربى اين امکان را در‬
‫خود دارند كه لفظى در آنها بر همه‪‎‬ی چيزها داللت مى‪‎‬كند‪ ،‬بى آنکه چيزی را بر چيز‬
‫ديگر در آن داللت استثنا كند‪ .‬به عبارتى لفظى در تمام زبان‪‎‬ها هست‪ ،‬كه داللت به همه‬
‫چيز مى‪ ‎‬كند‪ .‬در كنار اين كابرد‪ ،‬كاربرد ديگر آن لفظ است كه برای ربط محمول به‬
‫موضوع استفاده مى‪ ‎‬شود‪ .‬كاربرد نخست را بنا بر مقدماتى كه در فصل پيشين گفتيم‬
‫كاربرد مطلق و كاربرد دوم را كاربرد ربطى مى‪‎‬نامم‪ .‬فارابى معادل اين لفظ را در فارسى‬
‫"هست" و در يونانى "استين" مى‪‎‬گيرد و تأ كيد مى‪‎‬كند كه در ساير زبان‪‎‬ها نيز لفظى با اين‬
‫‪9‬‬
‫كاربردهای پيش‪‎‬گفته يافت مى‪‎‬شود‪.‬‬
‫از ويژگى‪‎‬های نوع لفظ مزبور آن است كه از چيز ديگری مشتق نشده است و‬
‫تصريف اشتقاقى نيز نمى‪‎‬پذيرد و چنانچه بر آن باشند تا از آن مصدری ساخته شود‬
‫مىبايست با آن همچون اسم برخورد كرده و از اسم مصدر بسازند‪ ،‬در چنين مواردی اگر‬
‫‪‎‬‬
‫در ساير الفاظ‪ ،‬مصدر صورت نخستين(مثال ّاول) آنان است‪ ،‬در اين خصوص اسم‬
‫صورت نخستين است و مصدر از آن اشتقاق مى‪‎‬يابد‪ .‬همچنان كه از "انسان" مصدر‬
‫ّ‬
‫"انسانية" ساخته مى‪‎‬شود‪ 1.‬با اين اسلوب مى‪‎‬توان از "هست" در فارسى مصدر"هستى" را‬
‫ساخت‪.‬‬
‫لهای را طرح مى‪‎‬كند؛ در ساير زبان‪‎‬ها غير از عربى معادل لفظى‬
‫در اينجا فارابى مسأ ‪‎‬‬
‫چون "هست" را مى‪‎‬توان يافت‪ ،‬از اين رو برای بيان انديشه‪‎‬هايى اساسى در منطق و علوم‬

‫______________________________________________________‬
‫‪ .9‬تأ كيد فارابى در اين خصوص نشان‪‎‬گر ذهنيت او در خصوص زبان است‪ .‬الزمه‪‎‬ی چنين سخنى اين است كه‬
‫در نظر او زبان در بطن خود دارای يک ساختار كلى است كه هر زبان مصداقى‪‎‬ای‪ ،‬از آن ساختار تبعيت كند و‬
‫حضور لفظى نظير كاربرد مطلق و ربطى "هست" در اين ساختار جای دارد؛ فارابي‪ ،‬کتاب الحروف‪ ،‬ص‪.000‬‬
‫سازیهای‪‎‬این‪‎‬چنینی‪‎‬از‪‎‬اسم‪ ،‬در عربى فصيح مرسوم نبوده و به نظر به‬
‫ی‪‎‬شایسته‪‎‬ذکر‪‎‬آنکه‪‎‬حتا‪‎‬مصدری ‪‎‬‬
‫‪‎‬‬ ‫‪ .1‬نکته‪‎‬‬
‫اسم‪‎‬مصدرها‪‎‬نخست‪‎‬در‪‎‬ترجمههای‪‎‬مترجمان‪‎‬متقدم‪‎‬نظیر‪‎‬‬
‫‪‎‬‬ ‫وسيله مترجمان از فارسى به عربى رسوخ كرده است‪‎.‬‬
‫اسطاث‪‎‬به‪‎‬چشم‪‎‬میخورند؛‪‎‬افنان‪ ،‬سهیل محسن‪ ،‬پیدایش اصطالحات فلسفي در عربي و فارسي‪ ،‬ترجمه محمد‬
‫‪‎‬‬
‫فیروزکوهي‪ ،‬انتشارات حکمت‪ ،‬تهران‪0137 ،‬ش‪ ،‬ص‪.68‬‬
‫‪ /986‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫نظری _كه مشخصا در اينجا به مابعدالطبيعه اشاره دارد_ كه به واسطه‪‎‬ی اين لفظ بيان‬
‫مىشوند با مشکلى روبهرو نيستيم‪ ،‬اما در عربى چنين لفظى را سراغ نداريم‪ .‬بنابراين‬
‫‪‎‬‬
‫زبان طبيعى در اين حوزه قادر به بيان انديشه‪‎‬های اساسى ما در منطق و مابعدالطبيعه‬
‫‪9‬‬
‫نيست‪.‬‬
‫در اينجا مجال آن را نداريم كه به تفصيل به معادل فعل ربط در زبان عربى‬
‫بپردازيم‪ ،‬اما نکته‪‎‬ی حائز اهميت آن است كه در زبان عربى بر خالف زبان‪‎‬های هند‪-‬‬
‫ایترين جمله‪‎‬ی‬
‫اروپايى يک ريشه مشخص چون ‪ *es-‬خواستگاه فعل ربط نيست‪ .‬پايه‪‎ ‎‬‬
‫بيان كننده‪‎‬ی ربط در عربى جمله‪‎‬ی اسميه است‪ ،‬كه در آن حرفى معين كه نشانگر ربط‬
‫باشد بروز ندارد‪ ،‬بلکه به گونه‪‎‬ای ساختار اسمى‪-‬خبری اين جمله متضمن ربط ميان‬
‫ٌ‬ ‫موضوع و محمول است‪ ،‬برای نمونه « ٌ‬
‫على عادل»‪ .‬شايد تنها هنگامى كه نواسخ بر سر‬
‫يان آنها‬
‫جملهی اسميه مى‪‎‬آيند به گونه‪‎‬ای بتوان آنها را نشانگر فعل ربط دانست‪ ،‬اما در م ‪‎‬‬
‫‪‎‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫حروفى چون "إن"‪" ،‬أن"‪ ،‬و فعل ناقص "كان" ربط ميان موضوع و محمول را بدون قيد‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫خاصى بيان مى‪‎‬كنند‪" .‬إن" و "أن" تنها برای بيان فعل ربط به كار مى‪‎‬روند اما "كان" هم در‬
‫بيان ربط كاربرد دارد و هم در بيان مطلق بودن چيزی‪ .‬از اين رو "كان" را به دو نوع تقسيم‬
‫تامه‪ ،‬چون «كان ُ‬
‫الله و لم يکن معه‬ ‫مىكنند؛ كان ناقصه‪ ،‬چون«كان ُ‬
‫الله غفورا» و كان ّ‬ ‫‪‎‬‬
‫‪1‬‬ ‫ٌ‬
‫شىء»‪.‬‬
‫حال برای نقل انديشه‪‎‬های منطقى و مابعدالطبيعى‪‎‬ای كه بيان ‪‎‬آنها از اساس وابسته‬
‫به الفاظى چون "هست" در فارسى و استين در يونانى است‪ ،‬به ناچار بايد دست به‬
‫گسترش و ا متداد زبان طبيعى زد‪ .‬به عبارتى الفاظى را برای اين منظور جعل نمود كه يا‬

‫______________________________________________________‬
‫ّ‬
‫اليونانية و ال‬ ‫ّ‬
‫الفارسية و ال مقام «استين» فى‬ ‫العربية منذ ّأول وضعها لفظة تقوم مقام «هست» فى‬
‫ّ‬ ‫‪ .9‬و ليس فى‬
‫ّ‬
‫مقام نظائر هاتين اللفظتين فى سائر األلسنة‪ .‬و هذه يحتاج إليها ضرورة فى العلوم النظرية و فى صناعة المنطق؛‬
‫فارابي‪ ،‬کتاب الحروف‪ ،‬ص‪.991‬‬
‫‪2. Shehadi, F., Arabic and “To Be”, The Verb “Be”and Its Synonyms,‬‬
‫‪1969.‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪986/‬‬

‫اساسا در زبان طبيعى مقصد‪ ،‬نظيری نداشته‪‎‬اند و يا اگرچه نظيری دارند اما كاركرد‬
‫ديگری برای آنها تعريف نمود‪ .‬مورد اخير نيز به دو صورت ممکن است؛ يا الفاظى را در‬
‫زبان طبيعى عينا به كار بگيريم و يا تركيبات جديدی از آنها برای منظور خود بسازيم‪.‬‬
‫شواهد گواه آن است كه مترجمين از همه‪‎‬ی اين گزينه‪‎‬ها برای اين منظور بهره برده‪‎‬اند‪ .‬در‬
‫اينجا به معادل‪‎‬هايى كه مترجمين برای ‪ ‎einai‬و ‪ to on‬در ترجمه متون به كار گرفته‪‎‬اند‬
‫اشاره مى‪‎‬كنيم‪.‬‬
‫مىگويد اين واژه در زمان او‬
‫األیسية‪ :‬خليل بن احمد(متوفى ‪575‬ق) در العين ‪‎‬‬
‫منسوخ شده است‪ ،‬وتنها يک نمونه از آن كاربرد دارد كه عرب مى‪‎‬گويد‪« :‬ائتنى به من‬
‫همانگونه كه هست در‬
‫‪‎‬‬ ‫س» و مراد اين است كه چيزی را باستقالله‪‎‬‬ ‫حيث َأ ْيس و َل ْ‬
‫ي‬
‫ٍ‬ ‫ٍ‬
‫مىآورد‪ .‬اين واژه و مشتقات آن‬
‫دسترس فرد قرار دهيم و در معنای "تأييس" نيز استقالل را ‪‎‬‬
‫نزد كندی برای اشاره به مفهوم ‪ ‎einai‬و ‪ to on‬بسيار به كار برده مى‪‎‬شود‪ 9‬و اسطاث كه‬
‫هم دوره‪‎‬ی وی بوده است نيز نخستين بار اين واژه را برابر ‪ τὸ εἶναι‬در ‪Metaph.‬‬
‫‪ 993b31‬به كار برده است‪ 1‬همين طور برابر ‪" τὸ εστίν‬األيس" قرار داده است‪ 9.‬نبود‬

‫______________________________________________________‬
‫‪ .9‬منبع اصلى من در يافتن اين برابرها (افنان‪ ،‬سهیل محسن‪ ،‬واژهنامه فلسفي‪ ،‬دارالمشرق‪ ،‬بیروت‪،‬‬
‫ّ‬
‫‪0731‬م) بوده است‪ .‬األول تأييس األيسات عن ليس و هذا الفعل ّبين أنه خاصة لله تعالى الذی هو غاية كل علة؛‬
‫فإن تأييس األيسات عن ليس‪ :‬ليس لغيره»؛ کندی‪ ،‬یعقوببناسحاق‪ ،‬رسائل الكندى الفلسفية‪ ،‬مقدمه و‬
‫تصحیح و تعلیق از محمد ابو ریده‪ ،‬دار الفکر العربى‪ ،‬قاهره‪ ،0111 ،‬صص‪.935-934‬‬
‫‪2. ὥσθ’ ἕκαστον ὡς ἔχει τοῦ εἶναι, οὕτω καὶ τῆς ἀληθείας‬‬
‫عبارت مربوط همين است كه آورديم‪ ،‬اما با توجه به متن تفسير مابعدالطبيعه ابن رشد‪ ،‬متن مزبور از ترجمه‪‎‬ی‪‎‬‬
‫اسحاق‪‎‬بن‪‎‬حنین‪‎‬نقل‪‎‬شده‪‎‬است‪‎‬و‪‎‬نه‪‎‬اسطاث‪‎،‬با‪‎‬این‪‎‬حال‪‎‬با‪‎‬اتکا‪‎‬به‪‎‬افنان‪‎‬آن‪‎‬را‪‎‬نقل‪‎‬کردیم‪ .‬افنان‪ ،‬پیدایش‬
‫اصطالحات فلسفي در عربي و فارسي‪ ،‬ص‪ .011‬الزم به ذكر است برتوالچى در( ‪Bertolacci, A.,‬‬
‫‪“On the Arabic Translations of Aristotle’s Metaphysics”, Arabic Sciences and‬‬
‫‪ )Philosophy, 15(02), 2005, p.257‬ترتيب تاريخى ترجمه عربى مابعدالطبيعه را چنين ذكر مى‪‎‬کند‪:‬‬
‫اسطاث(‪ ←)α, B-I, L‬اسحاق بن حنين (‪ ←)α‬متى بن يونس(‪ ←)Λ‬نظيف بن ايمان(‪)Α‬‬
‫‪ /988‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫معادل مشخصى برای فعل ربط در عربى ايجاب مى‪‎‬كند كه برای صورت معرفه‪‎‬ی آن در‬
‫يونانى معادلى همچون "األيس" قرار دهند‪ .‬با توجه به نکته‪‎‬ی خليل در باب معنای آن‪ ،‬به‬
‫نظر وجه ترجيح آن برای معادل يونانى‪‎‬اش اين باشد كه مفهوم "أيس" اشاره به شىء بماهو‬
‫دارد‪ ،‬و تحقق و ثبات و تعين آن را نيز مىرساند‪ .‬چنين ترجمه‪‎‬ای جنبه‪‎‬ی وضعى و ايستای‬
‫‪ ‎einai‬را پر رنگ مى‪ ‎‬كند‪ .‬البته با توجه به كاربستى كه كندی از آن دارد مى‪‎‬توان حدس زد‬
‫اين مفهوم بيشتر بار الهياتى نيز مى‪‎‬تواند داشته باشد‪ ،‬چراكه خدا چيزی را كه هيچ است‬
‫تعين و استقالل مى‪‎‬بخشد‪.‬‬ ‫را ّ‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫اإلن ّية‪ :‬مصدری ساختگى از أن است‪ .‬فارابى در االلفاظ آن را جزو حروف حواشى‬
‫دستهبندی مى‪‎‬كند و مى‪‎‬گويد به منظور اظهار اثبات هستى(وجود) چيزی و تأ كيد بر‬ ‫‪‎‬‬
‫ّ‬
‫صدق و درستى آن قرين آن مى‪‎‬شود و از همين روست كه مصدر أن ّية را از آن برمى‪‎‬سازند‬
‫كه اشاره به حقيقت‪ ،‬ذات و جوهر شى دارد‪ 1.‬ابوحاتم رازی (متوفى ‪922‬ق) در کتاب‬
‫الزینة كه قاموسى است ناظر به معنای مصطالحات الهياتى و فقهى‪ ،‬جای لفظ وجود از‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫أن ّية استفاده مى‪‎‬كند‪ 3.‬اسطاث األن ّية را در ‪ Metaph. 1042b28‬برابر ‪ τὸ εἶναι‬قرار‬
‫ّ‬
‫مىدهد‪ 4.‬شايسته ذكر است در مبحث برهان‪ ،‬برهان إن در مقابل برهان ّلم‪ ،‬برای بيان‬
‫‪‎‬‬
‫دوگانهی ارسطويى «دانستن اينكه هست و دانستن اينکه چرا هست» به كار گرفته‬
‫‪‎‬‬

‫_____________________________________________________‬
‫‪ .9‬اسحاق نيز در ‪ τὸ εστίν ،1042b25-26‬را به األيس برگردانده است‪« .‬فاذا بين ان األيس يقال على قدر‬
‫عدة هذه االنواع»؛ از‪ὥστε δῆλον ὅτι καὶ τὸ ἔστι τοσαυταχῶς λέγεται :‬‬
‫‪ .1‬فارابى‪ ،‬محمد بن محمد‪ ،‬االلفاظ المستعملة فى المنطق‪ ،‬تحقيق و مقدمه و تعليق از محسن مهدی‪ ،‬الزهراء‪،‬‬
‫تهران‪9484 ،‬ق‪ ،‬ص‪.45‬‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫‪« .3‬و كانت إن ّيته فيها ظاهرة بينة واضحة‪ ،‬كما تری بناء فتعلم أن له بانيا‪ ،‬فکأن ظهور البناء ظهور البانى إذ كان‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫يدل على إن ّيته‪ ».‬ابوحاتم رازی‪ ،‬احمد بن حمدان‪ ،‬کتاب الزینة فی کلمات االسالمية العربية‪ ،‬تصحیح و تعلیق‬
‫حسین بن فیضاهلل الهمداني‪ ،‬مرکز الدراسات و البحوث الیمني‪ ،‬صنعاء‪0771 ،‬م‪ ،‬ص‪.709‬‬
‫‪« .4‬إنية بعض األشياء تحد بجميع هذه» برگردان از‪:‬‬
‫‪ἐνίων δὲ τὸ εἶναι καὶ πᾶσι τούτοις ὁρισθήσεται‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪981/‬‬

‫ّ‬
‫مىشود‪ .‬در همه‪‎‬ی موارد فوق األن ّية بيان‪‎‬گر وجه صدقى‪ -‬استمراری ‪ ‎einai‬است‪ ،‬كه‬
‫‪‎‬‬
‫‪9‬‬
‫ثبات و تحقق و تأ كيد بر صدق و درستى چيزی را مى‪‎‬رساند‪.‬‬
‫االثبات‪ :‬اين مفهوم نيز معنايى صدقى‪ -‬استمراری را به ذهن متبادر مى‪‎‬كند‪.‬‬
‫اسطاث در ‪ Metaph. 1005b35‬آن را برابر ‪ τὸ εἶναι‬قرار مى‪‎‬دهد‪ 1.‬اما پيش‪‎‬تر از او‬
‫ابنالمقفع در المنطق خصوصا هنگامى كه در پى توضيح العبارة ارسطو است‪ ،‬از آن بهره‬
‫‪‎‬‬
‫‪3‬‬
‫مىگيرد‪.‬‬
‫‪‎‬‬
‫الكينونة‪ :‬كينونة مصدر كون است‪ .‬اسطاث در ‪ Metaph. 998b23‬آن را در برابر‬
‫‪ τὸ εἶνα‬به كار مى‪‎‬گيرد‪ 4‬و در ‪ Metaph. 994a2‬در ترجمه‪‎‬ی ‪ ،τα ὄντα‬االكوان را‬
‫به كار مى‪ ‎‬برد كه جمع كون است از اين رو در نظر او كون به عنوان برابر ‪ τὸ ὂν‬نيز‬
‫مىبايست پذيرفتنى باشد‪.‬‬
‫‪‎‬‬
‫الهویة‪ :‬فارابى مى‪‎‬گويد برخى از مترجمين بر آن شدند كه لفظ "هو" را آنجا كه در‬
‫ٌ‬
‫زيد هو ٌ‬
‫عالم»‪ ،‬به كار برند‪ ،‬و از‬ ‫يونانى "استين" و در فارسى "هست" به كار مى‪‎‬رود مانند «‬
‫آن مصدر « ّ‬
‫الهوية» را برساخته‪‎‬اند‪ .‬پيش‪‎‬تر نيز اشاره شد كه در اين گونه مصدرسازی‪‎‬ها با‬
‫______________________________________________________‬
‫ّ‬
‫‪ .9‬برای بحث تفصيلى در خصوص ترجمه أن ّية و پيشينه افالطونى و نو افالطونى آن نک‪D’Ancona,‎ ( .‬‬
‫‪.)2011‬‬
‫‪« .1‬فمن الناس كما قلنا من يزعم انه يمکن ان يظن ان االثبات و النفى معا هو شىء واحد على ما وصفنا»‬
‫برگردان از‪:‬‬
‫‪εἰσὶ δέ τινες οἵ, καθάπερ εἴπομεν, αὐτοί τε ἐνδέχεσθαί φασι τὸ αὐτὸ εἶναι‬‬
‫‪καὶ μὴ εἶναι‬‬
‫ّ‬
‫‪ .3‬قال‪ :‬لما كان الکالم باثبات الثابت و ابطال الباطل و بابطال الثابت و باثبات الباطل؛ لم يکن بد من أن يکون‬
‫الصدق لونين‪ ،‬احدهما اثبات الثابت و االخر ابطال الباطل و الکذب لونين‪ ،‬احدهما اثبات الباطل و االخر ابطال‬
‫الثابت‪ .‬ابنالمقفع‪ ،‬عبداهلل‪ ،‬المنطق‪ ،‬البن المقفع و حدود المنطق‪ ،‬البن بهریز‪ ،‬تصحیح محمدتقي‬
‫دانشپژوه‪ ،‬انجمن شاهنشاهي فلسفه ایران‪ ،‬تهران‪0139 ،‬ش‪ ،‬صص‪ 73‬و ‪.77‬‬
‫‪« .4‬الن لفصول جميع األشياء كينونة اضطرارا و كل فصل واحد بالعدد» برگردان از‪:‬‬
‫‪ἀνάγκη μὲν γὰρ τὰς διαφορὰς ἑκάστου γένους καὶ εἶναι καὶ μίαν εἶναι‬‬
‫‪ἑκάστην‬‬
‫‪ /998‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫مبدا مصدر به عنوان اسم برخورد مى‪‎‬شود و از اسم مصدر ساخته مى‪‎‬شود‪ .‬در متون نيز‬
‫‪9‬‬ ‫ّ‬
‫الهوية را برابر ‪ τὸ εἶνα‬برای نمونه در ‪ Metaph. 1019a5‬قرار داده است‪.‬‬ ‫اسطاث‬
‫‪1‬‬
‫نکتهی مهم اينکه در ترجمه‪‎‬ی ‪ Δ7‬اسطاث آن را برای برابر ‪ τὸ ὂν‬به كارمى‪‎‬گيرد‪.‬‬
‫‪‎‬‬
‫الموجود‪ :‬فارابى مى‪‎‬گويد برخى از مترجمان جای "هو" لفظ "موجود" را به كار‬
‫بردند‪ 3.‬در زبان عربى برای بيان فعل ربط بسته به بيان زمان‪‎‬دار يا بى‪‎‬زمان فعل ربط يا‬
‫استفادهی مطلق يا ربطى از آن‪ ،‬از حروف و كلمات متفاوتى با ريشه‪‎‬های مختلف استفاده‬
‫‪‎‬‬
‫ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬
‫مىشود‪ ،‬نظير "إن"(مانند‪ :‬إن زيدا ٌ‬
‫عالم)‪ ،‬مشتقات "كان"(مانند‪ :‬كان زيد عالما يا زيد‬ ‫‪‎‬‬
‫ٌ‬ ‫ٌ‬
‫يکون عالما)‪ ،‬آوردن "هو"(مانند‪ :‬زيد هو العالم) و يا استفاده از هيچ حرفى(مانند‪ :‬زيد‬
‫عالم) و اين در حالى است كه در زبان يونانى برای بيان فعل ربط تنها از يک‬ ‫ٌ‬
‫ريشه(‪ )εἶναι‬و آن هم برای تمامى موارد زمان‪‎‬دار و بى‪‎‬زمان و ربطى و مطلق استفاده‬
‫مىشود‪ .‬بودن چنين مشکالتى مترجمان را بر آن داشت تا از يک ريشه‪‎‬ی معين برای بيان‬
‫‪‎‬‬
‫فعل ربط استفاده كنند و دست آخر گزينه‪‎‬ای كه بدان رسيدند استفاده از ريشه‪‎‬ی "وج‪‎‬د"‬
‫برای بيان اين منظور بود‪ .‬به اين صورت كه چنانچه بخواهيم بگوييم‪" ،‬الف ب بود"‪،‬‬
‫َ‬
‫‪‎‬بهجای آنكه بگوييم "الف كان ب" مى‪‎‬گوييم "الف ُو ِجد ب"‪ ،‬و چنانچه بخواهيم بگوييم‬
‫"الف ب خواهد بود" به‪‎‬جای آنکه بگوييم "الف يکون ب" مى‪‎‬گوييم "الف يوجد ب"‪ ،‬و‬
‫ٌ‬ ‫ٌ‬
‫موجود‬ ‫برای آنكه بگوييم "الف ب است"‪ ،‬به‪‎‬جای آنكه بگوييم "الف ٌب" مى‪‎‬گوييم "الف‬
‫ب"‪ .‬اين برای بيان گزاره‪‎‬های دو موضعى بود اما برای بيان گزاره‪‎‬های تک موضعى كار‬
‫بسيار ساده‪ ‎‬و البته طبييعى‪‎‬تر است؛ از اين رو برای آنكه بگوييم "الف بود" مى‪‎‬گوييم‬
‫َ‬
‫"الف ُو ِجد"‪ ،‬و برای آنكه بگوييم "الف خواهد بود" مى‪‎‬گوييم "الف يوجد" و برای "الف‬

‫______________________________________________________‬
‫‪« .9‬فاذ تقال الهوية بانواع كثيرة» برگردان از‪ἐπεὶ δὲ τὸ εἶναι πολλαχῶς :‬‬
‫‪« .1‬و الهوية تقال بعضها بنوع العرض» برگردان از‪τὸ ὂν λέγεται τὸ μὲν κατὰ συμβεβηκὸς :‬‬
‫‪ .3‬فارابي‪ ،‬کتاب الحروف‪ ،‬ص‪.001‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪999/‬‬

‫ٌ ‪9‬‬
‫همانگونه كه گفته شد مهم‪‎‬ترين فايده‪‎‬ی چنين‬
‫‪‎‬‬ ‫هست" خواهيم گفت "الف موجود"‪.‬‬
‫كاری‪ ،‬برگردان فعل ربط زمان‪‎‬دار و بى‪‎‬زمان با كلماتى با ريشه‪‎‬ی واحد و همچنين به كار‬
‫بردن اصطالحات يکسان در گزاره‪‎‬های دو موضعى و تک موضعى است‪.‬‬
‫نکتهی حائز اهميت اين كه على رغم كاركرد متداول "موجود" به عنوان فعل ربط در‬
‫‪‎‬‬
‫عربى پس از دوران ترجمه و معاصر‪ ،‬تا پيش‪ ‎‬از آن شاهد چنين كاركردی از اين فعل‬
‫‪1‬‬
‫نيستيم‪ .‬قواميس عربى شاهدی است بر اين مدعا‪.‬‬
‫______________________________________________________‬
‫‪ .9‬فارابى‪ ،‬کتاب الحروف‪ ،‬ص‪.001‬‬
‫ی‪‎‬جمع‪‎‬آوری‪‎‬لغات‪‎‬قاموس‪‎‬نویسان‪‎‬اشارهای‪‎‬کنیم‪‎.‬معموال لهجه‪‎‬ها چون‬
‫‪‎‬‬ ‫‪ .1‬شايسته است در اينجا قدری به شيوه‪‎‬‬
‫چنان‪‎‬به‪‎‬قدرت‪‎‬خود‪‎‬باقی‪‎‬میمانند‪‎‬و‪‎‬زبان‪‎‬فصیح‪‎‬و‪‎‬ادبی‪‎‬كه صرفا ابزاری‬
‫‪‎‬‬ ‫با زندگى روزانه مردم سر و كار دارند‪ ،‬هم‪‎‬‬
‫برای بيان ايده‪‎‬های‪‎‬انتزاعی‪‎‬است‪‎‬اختصاص‪‎‬به‪‎‬طبقه‪‎‬ای‪‎‬روشنفکر‪‎‬از‪‎‬جامعه‪‎‬دارد‪‎،‬و‪‎‬اصطالحا‪‎‬به‪‎‬آن‪‎‬العربية الباقية يا‬
‫العربية الفصحى گفته مى‪‎‬شده‪‎‬است ‪(‎‬آذرنوش‪ ،‬آذرتاش‪ ،‬تاریخ زبان و فرهنگ عربي‪ ،‬انتشارات سمت‪،‬‬
‫تهران‪0199 ،‬ش‪‎ ،‬ص‪‎ .)64‬پیش ‪‎‬از ‪‎‬اسالم ‪‎‬این ‪‎‬میراث ‪‎‬ادبی ‪‎‬به ‪‎‬عنوان ‪‎‬گنجینه‪‎‬ی ‪‎‬علوم ‪‎‬شناخته ‪‎‬می‪‎‬شده ‪‎‬است ‪‎‬و‪‎‬‬
‫اشراف‪‎‬عرب‪‎‬فرزندان‪‎‬خود‪‎‬را‪‎‬برای‪‎‬فراگیری‪‎‬اين ميراث به صحرا نزد باديه نشينان مى‪‎‬فرستادند‪‎.‬این‪‎‬میراث‪‎‬تا‪‎‬پیش‪‎‬از‪‎‬‬
‫قرون‪‎‬دو‪‎‬و‪‎‬سه‪‎‬در‪‎‬قالب‪‎‬ادبیات‪‎‬شفاهی‪‎‬سینه‪‎‬به‪‎‬سینه‪‎‬در‪‎‬میان‪‎‬اعراب‪‎‬منتقل‪‎‬می‪‎‬شده‪‎‬است‪‎،‬البته‪‎‬در‪‎‬این‪‎‬میان‪‎‬قرآن‪‎‬‬
‫ویژهای‪‎‬دارد‪‎.‬حرکت‪‎‬گردآوری لغت در قرن‬
‫کریم‪‎‬به‪‎‬عنوان‪‎‬مهمترین‪‎‬منبع‪‎‬مکتوب عربى ادبى فصيح‪ ،‬برجستگى‪‎ ‎ ‎‬‬
‫‪‎‬‬
‫دوم هجری با پيشگامى ابوزيد انصاری (‪255-525‬ق) و اصمعى(‪256-522‬ق) با پژوهش‪‎‬های‪‎‬میدانی‪‎‬آنان‪‎‬در‪‎‬‬
‫نشینان‪‎‬صورت‪‎‬گرفت‪‎.‬با‪‎‬این‪‎‬حال‪‎‬حرکت‪‎‬آنان‪‎‬چندان‪‎‬تداوم‪‎‬نیافت‪‎،‬به‪‎‬طوری‪‎‬که‪‎‬گفتههای‪‎‬سایر‪‎‬لغویان‪‎‬‬
‫‪‎‬‬ ‫‪‎‬‬
‫میان‪‎‬بادیه‬
‫متکی‪‎‬به‪‎‬دادههایی‪‎‬است‪‎‬که‪‎‬آنان‪‎‬گردآوری كردند؛ فهمي حجازی‪ ،‬محمود‪ ،‬زبانشناسي عربي‪،‬‬
‫‪‎‬‬ ‫عرب‪‎‬عمدتا‪‎ ‎‬‬
‫ترجمه سید حسین سیدی‪ ،‬انتشارات سمت‪ ،‬تهران‪0197 ،‬ش‪ ،‬صص‪ .)33-36‬لغويون به كسانى گفته‬
‫مىشد كه در گرد‪‎‬آوری‪‎‬و‪‎‬تالیف‪‎‬به‪‎‬واژگان‪‎‬زبانی‪‎‬اشتغال‪‎‬داشتند‪‎.‬پیش‪‎‬از‪‎‬تألیف‪‎‬کتب‪‎‬لغت‪‎،‬سنت‪‎‬شفاهی‪‎‬و‪‎‬روایی‪‎‬‬
‫‪‎‬‬
‫در‪‎‬خصوص‪‎‬نقل‪‎‬لغت‪‎‬رواج‪‎‬داشته‪‎‬است‪‎‬لغویانی‪‎‬چون‪‎‬ابوزید‪‎‬و‪‎‬اصمعی‪‎‬که‪‎‬در‪‎‬قوامیس‪‎‬به‪‎‬کرات‪‎‬به‪‎‬آن‪‎‬ها‪‎‬ارجاع‪‎‬‬
‫جمعآوری‪‎‬واژگان‪‎‬عربی‪‎‬و‪‎‬ثبت‪‎‬آنها‪‎‬در‪‎‬یک‪‎‬قاموس‪‎‬برآمد‪‎،‬‬
‫داده‪‎‬میشود‪ ،‬ار اين دسته‪‎‬اند‪‎.‬نخستین‪‎‬کسی‪‎‬که‪‎‬در‪‎‬پی‪‎ ‎‬‬
‫‪‎‬‬
‫خلیل ‪‎‬بن ‪‎‬احمد ‪‎‬الفراهیدی(‪071-011‬ق)‪‎ ،‬صاحب ‪‎‬کتاب العين بود‪ .‬بعد از آن ابوبکر محمد بن حسن بن‬
‫ُد َريد(‪925-229‬ق) صاحب جمهرة اللغة و ابومنصور محمد بن احمد ازهری(‪971-282‬ق) صاحب تهذیب‬
‫اللغة قرار دارند‪ .‬پس از اسالم پيش‪‎‬فرض‪‎‬دانشمندان‪‎‬عرب‪‎‬این‪‎‬بوده‪‎‬است‪‎‬که‪‎‬زبان‪‎‬عربی‪‎‬فصیح‪‎‬به‪‎‬زبان‪‎‬شعر‪‎‬فصیح‪‎‬‬
‫تر‪‎‬است‪‎.‬از‪‎‬این‪‎‬جهت‪‎‬لغویان‪‎‬عرب‪‎‬لهجههایی‪‎‬را‪‎‬که‪‎‬امکان‪‎‬این‪‎‬در‪‎‬آنها‪‎‬می‪‎‬رفت‪‎‬که‪‎‬با‪‎‬‬
‫‪‎‬‬ ‫‪‎‬‬
‫و‪‎‬به‪‎‬خصوص‪‎‬قرآن‪‎‬نزدیک‬
‫آوری‪‎‬لغت‪‎‬کناری‪‎‬مینهادند؛‪‎‬آذرنوش‪ ،‬تاریخ زبان و فرهنگ عربى‪‎،‬‬
‫‪‎‬‬ ‫‪‎‬‬
‫زبان‪‎‬بیگانگان‪‎‬در‪‎‬هم‪‎‬آمیزند‪‎،‬هنگام‪‎‬جمع‬
‫‪ /991‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫خليل در العين ذيل مدخل "وجد" به اين اكتفا مى‪‎‬كند كه َوجد در برابر حزن قرار‬
‫جمهرةاللغة معنای‬
‫‪‎‬‬ ‫مىگيرد و وجدان به معنای يافتن چيزی مفقود است‪ .‬ابن‪ُ ‎‬دريد در‬
‫‪‎‬‬
‫يافتن را برای وجدان ذكر مى‪‎‬كند و واجد را به معنای غنى معرفى مى‪‎‬كند‪ .‬پس از وی‬
‫ازهری در تهذیب اللغة و در همين معنا ُوجد را داريم كه در قرآن نيز به معنای ُوسع و‬
‫توانايى به كار رفته است‪ 9.‬نکته مهم آنکه ايجاد از اين ريشه به معنای غنى كردن و بر‬
‫َ‬ ‫ََْ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ َ‬
‫طرف كردن ضعف چيزی است‪ ،‬مانند «الحمد لله الذی أ ْو َجدنى بعد ما أفق َرنى أی‬
‫َْ‬
‫أغ َنانى»‪ .‬نخستين كسى كه در ميان قاموس نويسان به معنايى الهياتى از موجود اشاره‬
‫َ‬
‫مىكند ابن منظور(متوفى ‪755‬ق) در لسان العرب است‪ .‬وی مى‪‎‬گويد‪« :‬و ُو ِجد الشى ُء‬ ‫‪‎‬‬
‫َ ََ‬ ‫ُّ‬ ‫َ‬
‫عن عدم‪ ،‬فهو موجود‪ ،‬مثل حم [أی قضى] فهو محموم [أی مقضى]؛ و أوجده الله و ال‬
‫َ‬ ‫ََ‬
‫وجده‪ ،‬كما ال يقال ح ّمه»‪.‬‬ ‫يقال‬
‫ّ‬
‫با توجه به تأخر چهار قرنه‪‎‬ی ابن منظور از پيشينيان خود و نقلى كه در خصوص او‬
‫آمده است كه وی خود نيز به كار جمعآوری لغت دست زده است نمى‪‎‬توان انتظار داشت‬
‫كه موجود به استناد گفته‪‎‬ی او نخست و پيش از دوران ترجمه معنايى الهياتى داشته است‪.‬‬
‫در ادبيات عرب معنايى كه اشاره به موجود به معنای آنچه ضعفى از آن بر طرف و‬
‫غنى شده است‪ ،‬چندان در دسترس نيست و عمدتا موجود در برابر مفقود و به معنای‬
‫يافته به كار برده شده است‪ .‬در اين خصوص شواهد زير گفتنى است‪:‬‬
‫ابوالفرج اصفهانى(متوفى ‪956‬ق) در األغانى اين شعر را نقل مى‪‎‬كند‪:‬‬
‫‪1‬‬ ‫السرح موجود ّ‬ ‫من ّ‬ ‫ّ‬
‫علي طريق‬ ‫فهل أنا إن عللت نفسى بسرحة‬
‫_____________________________________________________‬
‫بالجمله‪‎‬از‪‎‬هیچ‪‎‬شهرنشینی‪‎‬لغت‪‎‬اخذ‪‎‬نشد‪‎‬و‪‎‬نه‪‎‬از‪‎‬بیاباننشینان‪‎‬که‪‎‬در‪‎‬کرانه‪‎‬های‪‎‬بالد‪‎‬خویش‪‎‬در‪‎‬‬
‫‪‎‬‬ ‫صص‪«‎.24-22‬‬
‫میکردند‪‎،‬در‪‎‬همان‪‎‬آغاز‪‎‬دریافتند‪‎‬که‪‎‬ایشان‪‎‬با‪‎‬‬
‫همسایگی‪‎‬اقوام‪‎‬دیگر‪‎‬مسکن‪‎‬داشتند‪‎‬و‪‎...‬زیرا‪‎‬کسانی‪‎‬که‪‎‬نقل‪‎‬لغت‪‎ ‎‬‬
‫ها‪‎‬در‪‎‬هم‪‎‬آمیختهاند‪‎،‬و‪‎‬زبانشان فاسد شده است‪ ».‬فارابى‪ ،‬کتاب الحروف‪ ،‬ص‪.935‬‬
‫‪‎‬‬ ‫‪‎‬‬
‫دیگر‪‎‬ملت‬
‫َ ْ ُ ُ َ ْ َْ ُ َ َُْ ْ ْ ُ ْ ُ‬
‫‪ .9‬أس ِکنوهن ِمن حيث سکنتم ِمن وج ِدكم (الطالق‪.)6:‬‬
‫‪ .1‬أبو الفرج اإلصفهانى‪ ،‬على بن الحسين‪ ،‬کتاب األغانى‪ ،‬دار إحياء التراث العربى‪ ،‬بيروت‪9114،‬م‪ ،‬ج‪،4‬‬
‫ص‪.588‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪993/‬‬

‫اگر من خود را به زنى مشغول بدارم از آن زن راهى برای من پيدا مى‪‎‬شود‪ .‬در جای ديگر‬
‫مىبينيم‪:‬‬
‫‪‎‬‬
‫‪9‬‬
‫معروفه إن طلبنا الجود موجود‬ ‫نخاف عزل امرئ ّكنا نعيش به‬
‫از خوف كنار گذاشتن كسى كه با او به خوبى مى‪‎‬زيستم اگر طلب جودی از ما بکند‪ ،‬آن‬
‫جود مهيا است‪.‬‬
‫ثعالبى نيز در التمثيل و المحاضرة اين ضرب المثل را آورده است؛ الماء أهون‬
‫‪1‬‬ ‫موجود‪ ،‬و ّ‬
‫أعز مفقود (آب چه راحت يافته‪‎‬ای است و چه عزيز گمشده‪‎‬ای)‪.‬‬
‫مىرسد كه موجود كاركرد ربطى و مطلق هست‬
‫با در نظر داشت شواهد فوق به نظر ‪‎‬‬
‫‪3‬‬
‫را تا پيش از دوران ترجمه نداشته است‪.‬‬
‫اما در خصوص كاركرد موجود در متون فلسفى فارابى سخن را با اين نکته مى‪‎‬آغازد‬
‫كه‪ ،‬موجود در زبان عرب اسمى مشتق از مصدر وجود و وجدان است‪ .‬كه به دو صورت‬
‫مطلق و ّ‬
‫مقيد به كار مى‪‎‬رود‪ .‬كاربرد مطلق وجود عمدتا به معنای يافتن چيزی است كه‬
‫در دسترس قرار ندارد و پس از چندی پيدا مى‪‎‬شود و ما علم به مکان آن مى‪‎‬يابيم مانند‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ّ‬ ‫ُ‬
‫«وجدت الضالة»‪ ،‬كه عرب جای آن مى‪‎‬تواند صادفت يا القيت (هر دو به معنای برخورد‬

‫______________________________________________________‬
‫‪ .9‬همان‪ ،‬ج‪ ،6‬ص‪.14‬‬
‫‪ .1‬ثعالبى‪ ،‬أبو منصور عبد الملک بن محمد بن إسماعيل‪ ،‬التمثيل و المحاضرة‪ ،‬دار و مکتبة الهالل‪ ،‬بيروت‪،‬‬
‫‪1883‬م‪ ،‬ص‪.968‬‬
‫‪ .3‬برای فحص بيشتر در خصوص «موجود» در كتب ادب و قواميس عرب‪ ،‬كار آقايان صالحى‪ ،‬ذهابى و‬
‫ضياءشهابى با عنوان «سير تحول معنای «وجود» و «موجود» از نخستين سده‪‎‬های ‪‎‬هجری ‪‎‬تا ‪‎‬عصر ‪‎‬ابن‪‎‬سینا»‪‎‬‬
‫ّ‬
‫شایسته‪‎‬ذکر‪‎‬است‪‎.‬در‪‎‬این‪‎‬مقاله‪‎‬نویسندگان‪‎‬در‪‎‬صددند‪‎‬تطور‪‎‬معنایی‪«‎‬موجود»‪‎‬را از معنايى «سوبژكتيو» كه افاده‪‎‬ی‪‎‬‬
‫معنای ‪«‎‬یافته‪‎‬شدن» ‪‎‬را ‪‎‬می‪‎‬کند‪‎ ،‬به ‪‎‬معنایی ‪‎‬فلسفی‪‎‬که ‪‎‬ناظر ‪‎‬به ‪‎‬وضع ‪‎‬امور ‪‎‬در ‪‎‬جهان ‪‎‬است‪‎ ،‬نشان ‪‎‬دهند‪‎ .‬تفاوت‪‎‬‬
‫اساسی‪‎‬کار‪‎‬اینجانب‪‎‬با‪‎‬کار‪‎‬ایشان‪‎‬در‪‎‬تحلیلی‪‎‬است‪‎‬که‪‎‬من‪‎‬اینجا‪‎‬از‪‎‬معنای‪«‎‬موجود» در نسبت با ‪ τὸ ὂν‬در‬
‫‪‎‬‬
‫يونان‪ ،‬البته در امتداد كار چارلز كان‪ ،‬صورت داده‪‎‬ام‪.‬‬
‫‪ /994‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫مقيد آن به معنای ادراک و معرفت به چيزی از حيثى خاص‬ ‫كردن) استفاده كند‪ .‎‬كاربرد ّ‬
‫ُ‬
‫است‪ ،‬مانند «وجدت زيدا كريما»(الف‪. )81 ،55 ،‬‬
‫كاربرد ّ‬
‫مقيدی كه فارابى برای وجود ذكر مى‪‎‬كند در متون فلسفى پيش از آن جايگاه‬
‫داشته است‪ .‬راغب اصفهانى(متوفى ‪425‬ق) در المفردات اين كاربرد را اينگونه توضيح‬
‫مىدهد كه وجود انحای مختلفى دارد يا وجود به واسطه‪‎‬ی يکى از حواس پنجگانه است‬
‫‪‎‬‬
‫ُ‬
‫مانند «وجدت طعمه» و يا وجود به واسطه‪‎‬ی قوای نفس چون شهوت و غضب و عقل‪،‬‬
‫مانند «وجود الحزن و و السخط» يا وجود به معنای معرفت به خدا كه به واسطه‪‎‬ی قوه‪‎‬ی‬
‫عقل حاصل مى‪‎‬شود‪ .‬وجود در چنين معنايى به معنای دريافتن‪ ،‬ادراک و شناخت نسبت‬
‫به چيزی است‪ .‬از همين روی كندی اين اصطالح را هنگامى كه درصدد توضيح در‬
‫خصوص انواع ادراک و شناخت انسان است به كار مى‪‎‬گيرد و مى‪‎‬گويد‪:‬‬
‫«إن الوجود اإلنسانى وجودان‪ .‬أحدهما أقرب منا و أبعد عند الطبيعة‪ ،‬و هو وجود‬
‫الحواس و اآلخر أقرب من الطبيعة و أبعد عندنا‪ ،‬و هو وجود العقل‪.‬و بحق ما كان الوجود‬
‫وجودين‪ :‬وجود حسى و وجود عقلى‪ ،‬إذ األشياء كلية و جزئية‪ ،‬أعنى بالکلى األجناس‬
‫لألنواع و األنواع لألشخاص‪ ،‬و أعنى بالجزئية األشخاص لألنواع»‪ 9.‬ابن سينا در دانشنامه‬
‫هنگامى كه در پى همين تقسيم‪‎‬بندی است برابر "اندريافت" را برای وجود به كار مى‪‎‬گيرد‪:‬‬
‫حس به چند روی تفاوت دارند‪ :‬يکى آنکه عقل‬ ‫«و اما اندريافت عقل و اندريافت ّ‬
‫چيزی را به خوديش چنانكه وی هست اندريابد و ّ‬
‫حس هيچ چيز را بخوديش‬
‫‪1‬‬
‫اندرنيابد»‪.‬‬
‫با توجه به نقلى كه از كندی آورده شد مى‪‎‬توان نتيجه گرفت كه وجود در زبان‬
‫فلسفى متقدم‪ ،‬بيشتر در معنای ّ‬
‫مقيدی كه فارابى برای آن ذكر مى‪‎‬كند كابرد داشته است‪.‬‬

‫______________________________________________________‬
‫‪ .9‬كندی‪ ،‬رسائل الكندى الفلسفية‪ ،‬صص‪.31-38‬‬
‫ابنسينا‪ ،‬حسين بن عبدالله‪ ،‬الهيات دانشنامه عالئى‪ ،‬با مقدمه و حواشى و تصحيح دكتر محمد معين‪،‬‬
‫‪‎ .1‬‬
‫دانشگاه بو على سينا‪ ،‬همدان‪9383 ،‬ش‪ ،‬صص‪.983-981‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪995/‬‬

‫فارابى پس از اين اشاره مى‪‎‬كند‪ ،‬برابر موجود در فارسى "يافته" است‪.‬‬


‫فحص من به اين نينجاميد كه نخستين بار چه كسى ‪τὸ ὂν‬را به موجود برگرداند‬
‫اما دستكم مى‪‎‬توان نتيجه گرفت كه اين برابر چندان مورد عالقه‪‎‬ی كندی و اصحاب‬
‫حلقهاش نبوده است‪ ،‬چرا كه وی بيشتر مايل به استفاده از "أيس" و "هو" و مشتقات آن‬
‫‪‎‬‬
‫بوده است‪ 9.‬با اين حال موجود به عنوان برابری برای ‪ τὸ ὂν‬به نظر مى‪‎‬رسد بيشتر در‬
‫حلقهی حنين ابن اسحاق و نخست در ترجمه‪‎‬های كتب منطقى ارسطو به كار رفته‬
‫‪‎‬‬
‫‪1‬‬
‫است‪.‬‬
‫البته در متون فلسفى با توجه به آنچه از كندی نقل شد وجود به معنای ادراک و‬
‫معرفت يا به تعبير ابن‪‎‬سينا اندریافت‪ ،‬به كار مى‪‎‬رفته است‪ .‬از اين روی مى‪‎‬توان نتيجه‬
‫گرفت كه مراد از موجود به معنای يافته آن چيزی است كه به يافت و ادراک در مى‪‎‬آيد‪.‬‬
‫اين معنا چندان بى‪‎‬ارتباط با معنايى كه متفکرين يونان از ‪ τὸ ὂν‬منظور داشته‪‎‬اند نيست‪.‬‬
‫همانطور كه پيش‪‎‬تر رفت‪ ،‬وجه وصفى فاعلى‪ ) τὸ ὂν(‎ einai‬دو كاربرد دارد؛ نخست‬
‫‪‎‬‬
‫كاربرد صدقى آنکه از قدمت بيشتر برخوردار است و ديگری كاربرد متأخر مکانى‪-‬‬
‫ايستايانهی آن‪ .‬اولى به وضعيت امور در جهان با ساختار زبانى‪-‬گزاره‪‎‬ای ارجاع‬
‫‪‎‬‬ ‫‪‎‬‬
‫برون‬
‫‪3‬‬
‫مىكند‪ ،‬و دومى به حضور‪ ،‬در دسترسى و یافتنى بودن اشيا و هويات فردی در جهان‪.‬‬
‫‪‎‬‬
‫در اولى ‪/τὰ ὄντα‬آنچه هست‪ ،‬به معنای آنچه به واقع و به طور صادق هست‪ ،‬است‪،‬‬
‫به ديگر سخن امور و رويدادهايى كه حقيقتا رخ داده‪‎‬اند يا خواهند داد‪ ،‬و در دومى در‬
‫برونايستايانه‪ ،‬به معنای چيزهايى كه در دسترس و حاضرند و جايى‬
‫يک كاربرد مکانى‪‎ -‬‬
‫يافت مى‪‎‬شوند‪ .‬نظر به اين نکته مترجمانى كه ‪ τὸ ὂν‬را به موجود باز گردانده‪‎‬اند‪ ،‬بيشتر‬

‫______________________________________________________‬
‫‪ .9‬افنان‪ ،‬پيدایش اصطالحات فلسفى در عربى و فارسى‪ ،‬ص‪.183‬‬
‫واژهنامه فلسفى‪ ،‬ص‪.381‬‬
‫‪ .1‬همو‪‎ ،‬‬
‫‪ .3‬در بخش اول مقاله كوشيدم با برجستهسازی معنای یافتنى بودن و در دسترسى اين اصطالح در متن‪ ،‬ذهن‬
‫خواننده را به اين جنبه و رابطه‪‎‬ای كه مى‪‎‬تواند با ترجمه آن به موجود داشته باشد معطوف بدارم‪.‬‬
‫‪ /996‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫ايستايانهی آن توجه داشته‪‎‬اند‪ ،‬از اين جهت طبيعى است‬


‫‪‎‬‬ ‫به كاربرد متأخر مکانى برون‪-‬‬
‫كه هنگامى كه در ترجمه‪‎‬ی ‪ Δ7‬به موجود به معنای صادق بر مى‪‎‬خوريم‪ ،‬برای ما قدری‬
‫غريب برسد‪.‬‬
‫ايستايانهی ‪ τὸ ὂν‬را مد‬
‫‪‎‬‬ ‫با اين حال غرابت مزبور هنگامى كه معنای مکانى‪‎ -‬‬
‫برون‬
‫نظر آوريم چندان به چشم نمى‪‎‬آيد‪ 9.‬اگر فارابى را مالک قرار دهيم برای او صدق متضمن‬
‫برونایستایانه‪‎‬است‪‎.‬مراد از صدق اين است كه آنچه در نفس تصور‬
‫يک معنای مکانى‪‎ -‬‬
‫يا تخيل مى‪‎‬شود و يا معقول نفس قرار مى‪‎‬گيرد‪ ،‬بعينه در خارج نيز یافت شود‪ 1.‬به عبارتى‬
‫صدق عبارت است از حضور يک مفهوم آنچنان كه در جهان است‪ ،‬در ذهن‪ .‬مفهومى را‬
‫مىیابیم‪ ،‬مىگوييم مفهوم مد نظر یافت‬
‫در ذهن داريم و وقتى مطابق آن را در جهان ‪‎‬‬
‫شد‪/‬موجود است‪ /‬صادق است‪.‬‬
‫اما برای اينکه چرا از ميان ترجمه‪‎‬های‪‎‬متعدد‪‎‬این‪‎‬موجود بود كه نشانگر موضوع‬
‫فلسفه اولى شد‪ ،‬شايد بتوان به اين فرضيه دست يازيد؛ در قرون اوليه‪‎‬ی‪‎‬اسالمى به سبب‬
‫فرهنگ ادبيات محور عرب‪ ،‬فصاحت و بالغت زبانى از اهميت ويژه‪‎‬ای بر خوردار بوده‪‎‬‬
‫است و اين زمينه را فراهم مى‪‎‬سازد تا در چنين جامعه‪‎‬ای ميدان انديشه و تفکر بيش‪‎‬تر‬
‫تحت تأ ثير كسانى قرار گيرد كه از اين خصيصه برخوردار باشند‪ .‬از سويى اين واژگان‬
‫(وجود و موجود) از آنجا كه در علوم نظری و خصوصا مابعدالطبيعه محوريتى خاص‬
‫دارند و پركاربرد هستند اگر به شيوه‪‎‬ای نامانوس و غير فصيح برگردان شوند اين امکان را با‬

‫______________________________________________________‬
‫‪ .9‬كان اگرچه به نظر مى‪‎‬رسد با عربى آشنايى ندارد اما به ربط معنای موجود به كاربرد مکانى‪-‬بروايستايانه در‬
‫حاشيه بحث خود اشاره مى‪‎‬كند؛‬
‫‪Kahn, “The Greek Verb “To Be” and the Concept of Being”, Foundations‬‬
‫‪of Language, p.257.‬‬
‫ّ‬ ‫كل ّ‬ ‫ّ‬
‫قضية كان المفهوم منها هو بعينه خارج النفس كما فهم‪ ،‬و بالجملة على كل‬ ‫‪ .1‬و [الموجود] قد يقال على‬
‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫متصور و ّ‬
‫ّ‬
‫متخيل فى النفس و على كل معقول كان خارج النفس و هو بعينه كما هو فى النفس‪ .‬و هذا معنى أنه‬
‫ّ‬
‫صادق‪ ،‬فإن الصادق و الموجود مترادفان‪.‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪996/‬‬

‫خود دارند كه به‪‎‬كاربرندگان چنين اصطالحاتى از سوی اديبان و نحويان كه معيار‬


‫فصاحت را در دست دارند‪ ،‬مورد سرزنش واقع شوند و از فروغ كالمشان در بدو امر‬
‫كاس ته شود‪ .‬دانستيم كه ساختن اسم مصدر در عربى قديم نادر است و به عبارتى چنين‬
‫اسلوبى از فصاحت برخوردار نيست‪ ،‬همين چنين است تصريفاتى كه كندی از "ايس" در‬
‫آثار خود به كار مى‪‎‬گيرد‪ ،‬اما در ميان همه‪‎‬ی اين گزينه‪‎‬ها "موجود" و مصدر آن "وجود" به‬
‫لحاظ اصول صرفى و فصاحت بهترين گزينه برای برگردان فعل ربط است تا مشتغالن به‬
‫علوم نظری دست‪‎‬كم از اين جهت مورد شماتت قرار نگيرند‪.‬‬

‫نتيجه‬
‫تا به اينجا كوشش شد این ‪‎‬نکته ‪‎‬را ‪‎‬روشن ‪‎‬شود ‪‎‬که ‪‎‬مطابق با نحو يونانى كاربرد مطلق‬
‫"هست" چه به لحاظ معناشناختى و چه به لحاظ نحوی ساختى مستقل از ساخت حملى‬
‫نيست‪ .‬داللت معناشناختى اين ساخت نيز آنچنانكه در يونانى نمود يافته‪ ،‬در فلسفه‬
‫فيلسوفان هست‪‎‬شناخت يونان باستان باألخص پارمنيدس‪ ،‬افالطون‪ 9‬و ارسطو مؤثر‬
‫واقعشده است‪ .‬آنها نيز كاربرد مطلق ‪ einai‬را مستقل از حمل نمى‪‎‬دانند‪ .‬اين خصيصه‬
‫در آموزه‪‎‬ی‪‎‬ارسطو‪‎‬در‪‎‬کتاب‪‎‬مقوالت‪‎‬و‪‎‬اینکه‪‎‬هست را در هر مقوله به معنای آن مقوله‬
‫مىداند‪‎‬كامال نمود دارد‪.‬‬
‫‪‎‬‬
‫شواهد گواه آن است كه اين نحوه نگاه به هست‪ ،‬در قرون وسطای متقدم نيز امتداد‬
‫یابد‪‎.‬دکتر‪‎‬محمد‪‎‬ایلخانی‪‎‬در‪‎‬مقالهی‪‎‬مستوفایی‪‎‬به‪‎‬مفهوم‪«‎‬وجود»(‪ )esse‬در قرون‬
‫‪‎‬‬ ‫‪‎‬‬
‫مى‬
‫ایت‪‎‬نتیجه‪‎‬میگیرد‪‎،‬مفهوم‪«‎‬وجود»‪‎‬در‪‎‬این‪‎‬دوران‪‎‬چيزی‬
‫‪‎‬‬ ‫وسطای متقدم مى‪‎‬پردازد‪‎‬و‪‎‬در‪‎‬نه‬
‫جدای از برداشت فيلسوفان يونان به عنوان «آنچه هست» يا امر يا امور دارای صورت‬

‫______________________________________________________‬
‫‪ .9‬مجال در اين تحقيق برای پرداختن به اين دو فيلسوف اندک بود اما برای اين منظور خواننده را ارجاع مى‪‎‬دهیم‪‎‬‬
‫به‪‎‬اثر‪‎‬مهم‪‎‬چارلز‪‎‬کان؛‪Kahn, Essays on being.‎‎‎‬‬
‫‪ /998‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫نبوده است‪ .‬به عبارتى متکلمين قرون وسطای متقدم وجود را امری متمايز و در كنار‬
‫‪9‬‬
‫ماهيت اشياء نمى‪‎‬پنداشتند‪.‬‬
‫با توجه به اين نکته ترجمه‪‎‬ی‪ to on‎‬و ‪ to einai‬به موجود و وجود در دوران ترجمه‬
‫كه ساختار نحوی آن به لحاظ معناشناختى چنين القا مى‪‎‬کند‪‎‬که‪‎‬اگر‪‎‬چیزی‪‎‬موجود است‪،‬‬
‫به جهت برخورداری از وجودى‪ ،‬موجود شده است‪ ،‬سهمى تأثيرگذار در اين تلقى از‬
‫مهمترین‪‎‬مفهوم‪‎‬فلسفه‪‎‬اولی‪‎‬دارد و از اين جهت تاريخ ترجمه جزئى مهم از تاريخ فلسفه‬
‫‪‎‬‬
‫محسوب مى‪‎‬شود‪.‬‬
‫همانطور كه گفته شد و عبارات فارابى در الحروف نيز بر آن تأ كيد مى‪‎‬کند‪‎‬در‪‎‬زبان‪‎‬‬
‫عربی‪‎‬عبارتی‪‎‬که‪‎‬داللت‪‎‬بر‪‎‬این‪‎‬مفهوم‪‎‬بنیادین‪‎‬در‪‎‬فلسفه‪‎‬کند‪‎،‬یافت‪‎‬نمیشود‪‎‬و‪‎‬بدین‪‎‬روی‪‎‬‬
‫‪‎‬‬
‫که‪‎‬افادهی‪‎‬این‪‎‬‬
‫‪‎‬‬ ‫مترجمین‪‎‬بر‪‎‬آن‪‎‬شدند‪‎‬که‪‎‬تا‪‎‬با‪‎‬گسترش‪‎‬زبان‪‎‬طبیعی‪‎‬به‪‎‬وضع‪‎‬اصطالحی‪‎‬‬
‫ی‪‎‬گزینهها‪"‎،‬موجود"‪‎‬و‪"‎‬وجود"‪‎‬به‪‎‬‬
‫‪‎‬‬ ‫مفهوم‪‎‬را‪‎‬کند‪‎‬دست‪‎‬زنند‪‎.‬به‪‎‬نظر‪‎‬می‪‎‬رسد‪‎‬در ميان همه‪‎‬‬
‫لحاظ‪‎‬فصاحت‪‎‬زبانی‪‎‬بر‪‎‬دیگران‪‎‬ترجیح‪‎‬پیدا‪‎‬کرده‪‎‬است‪‎.‬با‪‎‬این‪‎‬حال‪‎‬هم‪‎‬چنان‪‎‬که‪‎‬رفت‪‎‬تا‪‎‬‬
‫پیش‪‎‬از‪‎‬دوران‪‎‬ترجمه‪‎‬کارکرد‪‎‬چنین‪‎‬ریشه‪‎‬ای‪‎‬در‪‎‬زبان‪‎‬عربی‪‎‬چیزی‪‎‬غیر‪‎‬از‪‎‬کارکرد‪‎‬فعل‪‎‬ربط‪‎‬‬
‫بانهای‪‎‬یونانی‪‎‬و‪‎‬فارسی‪‎‬بوده‪‎‬است‪‎‬و‪‎‬در‪‎‬حقیقت‪‎‬مترجمین‪‎‬چنین‪‎‬کاركردی را برای‬
‫در‪‎‬ز ‪‎‬‬
‫اين ريشه وضع كرده‪‎‬اند‪‎ .‬‬

‫منابع‬
‫آذرنوش‪ ،‬آذرتاش‪ ،‬تاریخ زبان و فرهنگ عربى‪ ،‬انتشارات سمت‪ ،‬تهران‪5977 ،‬ش‪.‬‬
‫ابندريد‪ ،‬محمد بن حسن‪ ،‬جمهرة اللغة‪ ،‬دار العلم للماليين‪ ،‬چاپ اول‪ ،‬بيروت‪5388 ،‬م‪.‬‬
‫‪‎‬‬
‫ابنرشد‪ ،‬محمد بن احمد‪ ،‬تفسير ما بعد الطبيعة ‪،‬ج‪ ،2‬انتشارات حکمت‪ ،‬تهران‪5977 ،‬ش‪.‬‬
‫‪‎‬‬
‫ابنسينا‪ ،‬حسين بن عبدالله‪ ،‬الهيات دانشنامه عالئى‪ ،‬با مقدمه و حواشى و تصحيح دكتر محمد‬
‫‪‎‬‬
‫معين‪ ،‬دانشگاه بو على سينا‪ ،‬چاپ دوم‪ ،‬همدان‪5989 ،‬ش‪.‬‬

‫______________________________________________________‬
‫‪ .9‬رک‪ .‬ايلخانى‪ ،‬محمد‪« ،‬وجود(‪ )esse‬در قرون وسطای متقدم»‪ ،‬شناخت‪ ،‬شماره‪9386 ،51‬ش‪.‬‬
‫از ‪ τὸ ὂν‬يونانى به موجود عربى ‪991/‬‬

‫ابنالمقفع‪ ،‬عبدالله‪ ،‬المنطق‪ ،‬البن المقفع و حدود المنطق‪ ،‬البن بهریز‪ ،‬تصحيح محمدتقى‬
‫‪‎‬‬
‫دانشپژوه‪ ،‬انجمن شاهنشاهى فلسفه ايران‪ ،‬تهران‪5957 ،‬ش‪.‬‬
‫‪‎‬‬
‫ابنمنظور‪ ،‬محمد بن مکرم‪،‬لسان العرب‪ ،‬دار صادر‪ ،‬چاپ سوم‪ ،‬بيروت‪5454 ،‬ق‪.‬‬
‫‪‎‬‬
‫ابوحاتم رازی‪ ،‬احمد بن حمدان‪ ،‬کتاب الزینة فى کلمات االسالمية العربية‪ ،‬تصحيح و تعليق حسين‬
‫بن فيض‪‎‬الله الهمدانى‪ ،‬مركز الدراسات و البحوث اليمنى‪ ،‬صنعاء‪5336 ،‬م‪.‬‬
‫أبو الفرج اإلصفهانى‪ ،‬على بن الحسين‪،‬کتاب األغانى‪ ،‬دار إحياء التراث العربى‪ ،‬چاپ اول‪ ،‬بيروت‪،‬‬
‫‪5334‬م‪.‬‬
‫ارسطو‪ ،‬متافيزیک‪ ،‬ترجمه شرف‪‎‬الدين خراسانى‪ ،‬انتشارات گفتار‪ ،‬تهران‪5967 ،‬ش‪.‬‬
‫همو‪‎،‬مابعدالطبیعه‪‎،‬ترجمه‪‎‬محمدحسن‪‎‬لطفی‪‎،‬طرح‪‎‬نو‪‎،‬تهران‪0831‎،‬ش‪.‬‬
‫ّ‬
‫همو‪ ،‬منطق ارسطو(ارگانون)‪ ،‬ترجمه ميرشمس‪‎‬الدین ‪‎‬ادیب ‪‎‬سلطانی‪‎ ،‬انتشارات ‪‎‬نگاه‪‎ ،‬تهران‪،‬‬
‫‪5931‬ش‪‎ .‬‬
‫ازهری‪ ،‬محمد بن احمد‪ ،‬تهذیب اللغة‪ ،‬دار احياء التراث العربى‪ ،‬چاپ اول‪ ،‬بيروت‪5425 ،‬ق‪.‬‬
‫افنان‪ ،‬سهيل محسن‪ ،‬پيدایش اصطالحات فلسفى در عربى و فارسى‪ ،‬ترجمه محمد فيروزكوهى‪،‬‬
‫انتشارات حکمت‪ ،‬تهران‪5983 ،‬ش‪.‬‬
‫واژهنامه فلسفى‪ ،‬دارالمشرق‪ ،‬بيروت‪5386 ،‬م‪.‬‬
‫همو‪‎ ،‬‬
‫ايلخانى‪ ،‬محمد‪« ،‬وجود(‪ )esse‬در قرون وسطای متقدم»‪ ،‬شناخت‪ ،‬ش‪5987 ،53‬ش‪ ،‬صص‪-26‬‬
‫‪.27‬‬
‫ثعالبى‪ ،‬أبو منصور عبد الملک بن محمد بن إسماعيل‪ ،‬التمثيل و المحاضرة‪ ،‬دار و مکتبة الهالل‪،‬‬
‫چاپ اول‪ ،‬بيروت‪2119 ،‬م‪.‬‬
‫خاقانى‪ ،‬بديلبن على‪ ،‬دیوان اشعار‪ ،‬بر گرفته از‪http://ganjoor.net/khaghani :‬‬
‫راغب اصفهانى‪ ،‬حسين بن محمد‪،‬مفردات ألفاظ القرآن‪ ،‬چاپ اول‪ ،‬بيروت‪5452 ،‬ق‪.‬‬
‫دهخدا‪ ،‬على‪‎‬اکبر‪‎،‬لغتنامه‪ ،‬مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران‪ ،‬تهران‪0871‎،‬ش‪.‬‬
‫سعدي‪ ،‬مصلحبن عبدالله‪ ،‬کليات سعدى‪ ،‬برگرفته از‪http://ganjoor.net/saadi :‬‬
‫صالحى‪ ،‬اسکندر‪ ،‬عباس ذهابى‪ ،‬پرويز ضياءشهابى‪« ،‬سير تحول معنای «وجود» و «موجود» از‬
‫نخستين سده‪‎‬های هجری تا عصر ابن‪‎‬سينا»‪ ،‬حكمت سينوى(مشكوة‪‎‬النور)‪ ،‬پاييز و زمستان ‪،35‬‬
‫شماره ‪5935 ،56‬ش‪ ،‬صص‪.598 -553‬‬
‫‪ /918‬فلسفه تحليلى‪ ،‬سال سيزدهم‪ ،‬شماره سى و دو‪ ،‬پاييز و زمستان ‪5936‬‬

‫ضياءشهابى‪ ،‬پرويز‪« ،‬پا به پای ارسطو به جستجوی دانش برين»‪ ،‬برهان و عرفان‪ ،‬بهار‪ ،‬پيش‬
‫شماره‪5989 ،5‬ش‪ ،‬صص‪.52-97‬‬
‫عطار‪ ،‬محمدبن ابراهيم‪ ،‬دیوان اشعار‪ ،‬برگرفته از‪http://ganjoor.net/attar/divana:‬‬
‫فارابى‪ ،‬محمدبن محمد‪ ،‬کتاب الحروف‪ ،‬تصحيح و تقديم محسن مهدی‪ ،‬دارالمشرق‪ ،‬بيروت‪،‬‬
‫‪5371‬م‪.‬‬
‫همو‪ ،‬االلفاظ المستعملة فى المنطق‪ ،‬تحقيق و مقدمه و تعليق از محسن مهدی‪ ،‬الزهراء‪ ،‬چاپ دوم‪،‬‬
‫تهران‪5414 ،‬ق‪.‬‬
‫فراهيدی‪ ،‬خليل بن احمد‪ ،‬کتاب العين‪ ،‬نشر هجرت‪ ،‬چاپ دوم‪ ،‬قم‪5413 ،‬ق‪.‬‬
‫زبانشناسى عربى‪ ،‬ترجمه سيد حسين سيدی‪ ،‬انتشارات سمت‪ ،‬تهران‪.‬‬
‫فهمى حجازی‪ ،‬محمود‪‎ ،‬‬
‫‪5973‬ش‪.‬‬
‫كندی‪ ،‬يعقوببناسحاق‪ ،‬رسائل الكندى الفلسفية‪ ،‬مقدمه و تصحيح و تعليق از محمد ابو ريده‪ ،‬دار‬
‫الفکر العربى‪ ،‬چاپ دوم‪ ،‬قاهره‪5996 ،‬ق‪.‬‬
‫مولوی‪ ،‬جاللالدين محمد بن محمد‪ ،‬غزليات شمس تبریز‪ ،‬مصحح و مقدمه نويس محمدرضا‬
‫شفيعى كدكنى‪ ،‬انتشارات سخن‪ ،‬تهران‪5987 ،‬ش‪.‬‬
‫ناتل خانلری‪ ،‬پرويز‪ ،‬تاریخ زبان فارسى‪ ،‬ج‪ ،9‬نشر نو‪ ،‬تهران‪5965 ،‬ش‪.‬‬
‫همو‪ ،‬دستور زبان فارسى‪ ،‬انتشارات توس‪ ،‬تهران‪5939 ،‬ش‪.‬‬
‫‪Aristotle, Aristoteles, Graece, Vol.2, Ex Rescensione: Immanuelis‬‬
‫‪Bekkeri, ed. Academia Regia Borussica, Georgium Press,‬‬
‫‪NewYork, 1831.‬‬
‫‪Barnes, J., The Complete Works of Aristotle, The Revised Oxford‬‬
‫‪Translation, Two Vols. Princeton University Press, USA,‬‬
‫‪1984.‬‬
‫‪Bertolacci, A., “On the Arabic Translations of Aristotle’s‬‬
‫‪Metaphysics”, Arabic Sciences and Philosophy, 2005, 15(02),‬‬
‫‪pp.241–275.‬‬
‫‪D’Ancona, C., “Platonic and Neoplatonic Terminology for Being‬‬
‫–‪in Arabic translation”, Studia Graeco-Arabica, 2011, pp.23‬‬
‫‪46. Retrieved from http://www.greekintoarabic.eu/‬‬
‫‪Kahn, C. H., “The Greek Verb “To Be” and the Concept of‬‬
‫‪Being”, Foundations of Language, 1966, 2(3), pp.245–265.‬‬
‫‪Kahn, C. H., The Verb “Be” in Ancient Greek (second edi).‬‬
919/ ‫ يونانى به موجود عربى‬τὸ ὂν ‫از‬

Indianapolis, Cambridge, Hackett Publishing Company, 2003.


Idem, “A Return to the Theory of the Verb be and the Concept of
Being”, Ancient Philosophy, 2004, 24(2), pp.381–405.
Idem, Essays on being, OUP Oxford, 2009.
Liddell, H. G., Scott, R., Jones, S. H. S., & McKenzie, R., A
Greek-English Lexicon: A New Edition Revised and
Augmented Throughout by Sir Henry Stuart Jones, with the
Assistance of Roderick McKenzie, 2 Vols. 1940, Clarendon
Press. Retrieved from
http://stephanus.tlg.uci.edu/lsj/#eid=1&context=lsj
Mill, J. Stuart, A System of Logic Ratiocinative and Inductive,
University Of Toronto Press, 1974.
Pokorny, J., Indogermanisches etymologisches wörterbuch.
Francke, 1969. Retrieved from
http://www.utexas.edu/cola/centers/lrc/ielex/PokornyMaster-
X.html
Shehadi, F., Arabic and “To Be”, The Verb “Be” and Its
Synonyms, pp. 112–125, 1969 Springer.

You might also like