Professional Documents
Culture Documents
PI - Volume 19 - Issue پاییز و زمستان1396 - Pages 75-121
PI - Volume 19 - Issue پاییز و زمستان1396 - Pages 75-121
1
از τὸ ὂνیونانی به موجود عربی
1
سينا ساالری خرم
دانشجوی دكتری فلسفه ،دانشگاه تربيت مدرس ،تهران ،ايران
چكيده
در اين مقاله مىکوشمبه تحليل معناشناسانهموضوعفلسفهاولیکهدریونانیبدانτὸ ὂν
مىگویند _البته با اتکا به پژوهشهایچارلزکان_ بپردازم τὸ ὂν.در يونانى بيشتر ناظر به
امور در دسترس و يافتشدنیاست،یعنیآنچهعرفااز«هست»مرادمیشود.خواهمکوشید
برای وضوح این بحث به معادل فارسی آن بپردازم .پس از آن با رجوع به ترجمههای
مابعدالطبيعه و معادلهايى كه مترجمين برای ترجمه سه لفظ τὸ ὂν ، τὸ εἶναιو τὸ
،ἔστινگزيدهاند به تحليل معناشناسانه اين ترجمهها خواهم پرداخت .قطعا در اين ميان
موجود از همه برجسته تراست،خواهمکوشیدسابقهاینواژهرادرزبانعربیودورانترجمه
عباسیروشنسازم.سرانجامنسبتمعناشناسانهموجود بامعادلیونانیآنپایانبخشسخن
خواهدبود.
______________________________________________________
.9تاريخ وصول5935/51/55 :؛ تاريخ تصويب5936/4/6 :
.1پست الکترونيکsina.salari.kh@gmail.com :
/66فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
مقدمه
1
ارسطو در سه موضع از مابعدالطبيعه ،به روشنسازیدرخصوصآنچه او σοφία يا
مىگوید«حکمت دانشى 1است دربارهی میپردازد.اودرآلفا( 5)Α
نامد ،
حکمت مى
ّ ّ
مبادی 3و علتهای 4معين» 5،ولى نه هر سنخ علت و مبادیای ،بلکه «آن دانشى است
ّ
هاینخستینپژوهشمیکند» 6.در گاما( )Γتعريف ديگری
كه دربارهیمبادیو علت
از آن دانشى كه در مابعدالطبيعه در پى آن است 6ارائه مىکند«:دانشیهست ،كه به
هست از آن جهت که هست ،و به آنچه به آن ،به خودی خود[و به حسب طبيعتش] تعلق
دارد ،نظر مىکند» 8و عاقبت در كتاب هفتم ،زتا) (Ζپرسش اساسىای را که در
مابعدالطبيعه در جستوجوی آن است ،چنين جمعبندی میکند« :در واقع آنچه از
دیربازواکنونوهمیشهجستوجوشده و هميشه مايهیسرگشتگیاست،ایناستکه:
هست چيست()τί τὸ ὂν؟ و اين بدان معناست كه جوهر چيست؟ ...بنابراين ما نيز
بيش و پيش از همه ،و تنها در اين باره ،بايد بررسى كنيم كه از اين جهت ،هست
1
چيست(.»)τί ἐστιν
______________________________________________________
1. sophia
2. ἐπιστήμη/epistīmī
3. ἀρχαί/arkhai
4. αιτία/aitia
;5 .Metaph., 982a1-2
در ترجمهی متون مربوط به ارسطو از ترجمههای انگلیسی مجموعه آثار ارسطو به تدوین بارنز ،مجموعه
،Clarendon Aristotle Seriesهمچنين ترجمه شرفالدینخراسانیازمتافيزیک ،و متون مربوط به ارگانون
از ترجمه اديب سلطانى استفاده شده است ،البته متن يونانى Bekkerنيز در تدقيق برگردانهامدنظربودهاست.
6. Metaph., 982b9-10.
.6زين پس از اين دانش به "حکمت" يا "فلسفه اولى" ياد خواهيم كرد.
8. Metaph., 1003a21-22.
9. Metaph., 1028b2-7.
از τὸ ὂνيونانى به موجود عربى 66/
______________________________________________________
1. Metaph., 1017a8-9.
2. to on
3. Metaph., 1017a22-23.
4. to einai
5. to estin
6. mī einai
7. Metaph., 1017a31.
/68فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
هست» .چنين تمايزی در زبان يونانى قابل مشاهده است؛ اما هنگامى كه اين تمايز را از
سويهی معناشناختى واكاوی مىكنيم بدوا چنين به نظر مىرسد كه كاربرد حملى هست،
بيانگر نسبت دادن يک ويژگى به موضوع خود است ،درحالىكه كاربرد مطلق اشاره به
يک ساختار موضوع -محمولى مستقل دارد ،كه بهكلى مىتوان آن را از ساختار حملى
جدا دانست .اين موضوع (ساختار مستقل موضوع-محمولى كاربرد مطلق) اگرچه در
معادل فارسى آن نمود چندانى ندارد اما در معادل عربى و انگليسىاش روشنتر متبلور
ٌ ُ
موجود و در انگليسى ،Socrates exists مىشود .در زبان عربى گفته مىشود سقراط
البته ساختار عربى در فارسى هم راه يافته و به شکل حملى بروز كرده است ،چنانكه
گفته مىشود «سقراط موجود است» يا «وجود دارد» .نکته حائز اهميت آنکه همهی اين
جمالت را مىتوان به لحاظ صوری بهرهمند از يک نوع ساخت دانست ،اما مصداقهای
زبانى-نحوی متفاوت آن خود حامل داللتهای سمانتيکى متفاوتى هستند كه مىتوانند
در تحليلهای مابعدالطبيعى ما اثرگذار باشند .برای نمونه در فارسى گاه جای كاربرد
رود،ساختارنحویاینترکیبگونهایاستکه
مطلق هست« ،وجود دارد» به كار مى
گوییبرایصدقآنموضوعجملهبایدازویژگیای،دراینجاویژگیوجود ،برخوردار
شود .چنين داللت سمانتيکىایکهبرآمدهازساختارنحویجملهاست،البتهپيامدهای
گسترده مابعدالطبيعى دارد.
ٌ
ازسویینظر مشهور بر آن است كه افعال وجودی را _نظير «موجود»« ،هست/
موجود است /وجود دارد» و «) _»exsist(sدر مقابل فعل ربط _همچون «است» و
« _»isو مستقل از آن به شمار آورد .اين ديدگاه در شکل صوری اين افعال در زبان نيز
درزبانفارسیوانگلیسیازریشهایجدا
تأثير گذاشته به گونهایکهبرایهرکداممثال
فعلساختهاند .
/88فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
یاولازفعلمحسوبمیشودکاربردربطیاستو
چهمحوریتداردوکاربردمرتبه آن
کاربردهایوجودیومصداقیوصدقیبهنحویگشتاری-معناشناختیازکاربردربطی
ناشی میشوند .به دیگر سخن این کاربردها همگی لوازم معناشناختى كاربرد ربطى
هستند.
مراد از گشتار در اينجا اين است كه همانگونه كه اين جمله كه «كيف به وسيلهی
جملهی پایه «رضا کیف را برد» به نحو گشتاری گرفته میشود،
رضا برده شد» از
متضمنسهگشتارمعناشناختی 9است 1.نخست
جملهایمانند«سقراطسفیداست»
گشتار برونایستایانهیاوجودی؛«سقراط سفيد است» متضمن اين است كه «سقراطى
هست كه سفيد است» و از اين جمله مىتوانکاربردمطلقیاوجودیفعلراباحذف
یپیرو حملینتیجهگرفت،دراین صورتداریم«سقراطهست/موجوداست/
ِ
جمله
وجوددارد»،دومگشتارمصداقی؛اینجملهکه«سقراطسفیداست»متضمنایناست
که محمول در موضوعى مصداق يافته است و از اين رو اين گشتار واقعيت را برای
محمول وضع مىکند،وسومگشتارصدقی3؛ جمله مزبور اين ادعا را دارد كه وضعى از
شود.درمجموعمیتواننظریهگشتاریکانرا
امور مطابق با «سقر ِاط سفيد» يافت مى
چنین جمعبندیکردکهبدوا با یک جملهی حملى -ربطى در سطحى نحوی روبرو
هستيم كه در مرتبه نخست و به لحاظ معناشناختى اين جمله حامل يک ادعای صدق
امر واقعی مطابق با محتوای گزارهای جمله یافت مىشود (گشتار
است كه مىگوید ِ
______________________________________________________
َ
مطابق فرا زبانشناختى اجزا يا كل جمله در يک دامنهی مربوط سخن .9مراد از "معناشناختى" در اينجا وضع
است .مىگوييم "دامنهی مربوط سخن" چراكه لزوما چنين وضعى در جهان برقرار نيست ،برا نمونه «شرلوک
هولمز قهار است» اگرچه در جهان عينى َ
مطابقى ندارد ،به هر روی در يک دامنهی مربوط سخن اجزای چنين
جملهای وضع مىشوند.
. 1البته بايد توجه داشت كه در اولى با گشتاری صوری و نحوی روبروييم ،اما در دومى با گشتاری ضمنى و
معناشناختى است.
.3كان خود بر اين سه گشتار نام معينى نگذاشته است و نامگذاری از ماست.
/81فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
صدقى) ،الزمهی این ادعا این است که موضوعی مطابق با موضوع جمله در خارج
باشد(گشتاربرونایستایانه)کهمحمولدرآنمصداقیافتهباشد(گشتارمصداقی).
گانهی
با جايگزينى تمايز فعل ربط در سطح نحوی و گشتارها و لوازم سه
معناشناختى آن با تمايز صوری ميان فعل ربط و فعل وجودی ،ديگر نمىتوان فعل
وجودیرامستقلاززمینهیربطیآندرنظرگرفتواین جايگزينى البته پيامدهای
مابعدالطبيعى مهمى را در پى خواهد داشت ،يا بهتر است بگوييم پيامدهای
مابعدالطبيعىایصرفابرآمدهازساختارزباننخواهدداشت.
با اين مقدمات كان با فحص در منابع كهن يونانى برای مصدر einaiدر اين زبان
سه كاربرد تشخيص مىدهد .كاربرد صدقى ،9كاربرد ربطى 1و كاربرد برونايستايانه .3در
سهگانههستندکهازکارکردربطیبهشکلمستقل
حقيقت به نظر كان همين گشتارهای
منشعبشدهودرزبانبروزیافتهاند.
كاربردهای فعل ربطى مرتبهی اول 4از einaiمتضمن برونايستايى موضوع
معناشناختى 5خود در خارج هستند .بهعبارتى با يک نگاه كواينى هنگامى مىتوان از
صدق يک جملهی موضوع-محمولى سخن گفت كه عبارت محمول بر شى ءای كه
عبارت موضوع به آن ارجاع مىدهد ،صادق باشد .از اين رو مفهوم صدق برای جمالت،
از پيش مفهوم صدق را برای حمل فرازبانى 6يا صادق بودن عبارات زبانى بر اشيا در
______________________________________________________
1. veridical
2. copulative
3. existential
.4كان بسته به اينکه موضوع جمله ربطى انضمامى باشد همچون «على عاقل است» يا انتزاعى باشد همچون
«عدالت فضيلت است» ،به ترتيب كاربرد فعل ربط را مرتبه اول و مرتبه دوم مىنامد.
. 5كان با در نظر گرفتن تمايز موضوع ،چون جزئى از جمله و موضوع آنسان كه در خارج هست و از آن سخن
مىگوييم ،نخستين را موضوع نحوی يا گرامری و دومين را موضوع معناشناختى يا هستشناختى نام مىنهد.
Kahn, C. H., “A Return to the Theory of the Verb be and the Concept of
Being”, Ancient Philosophy, 2004, 24(2), pp.389-90.
6. extra linguistic
از τὸ ὂνيونانى به موجود عربى 83/
______________________________________________________
1. Kahn, “A Return to the Theory of the Verb be and the Concept of
Being”, Ancient Philosophy, pp.388-389.
2. Ibid, p.392.
/84فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
«چيزی الف است» به اين معناست كه چيزی به نحو صادقى الف است ،كه در غير اين
9
صورت اظهار "است" بى معنا بود.
كاربرد صدقى در ادبيات يونانى نسبتا ديرياب است 1.در يک ساخت صدقى ،بندی
كه دربردارندهی einaiاست با بندی ديگر كه شامل فعل انديشيدن يا گفتن مىشود
همبسته است؛ مانند اين جمله «اين چيزها چنان هست كه مىگويى (كه هست)» 3،در
مىناميم و جزء دوم را جزء قصدی .5در كاربرد
اين جمله جزء نخست را جزء هستيک 4
محاورهای اين ساخت ،معموال دومين مورد از جزء هستيک مىافتد و بهطور ساده گفته
مىشود «چيزها چنان هستند كه مىگويى»؛ اما ارسطو در مابعدالطبيعه هنگامىكه در
پى تعريف صدق است ،آن را نيز مىآورد« .به آنچه هست ،نيست ،يا به آنچه نيست،
هست ،گفتن ،كاذب است .اما به آنچه هست ،هست گفتن ،و به آنچه نيست ،نيست
6
گفتن ،صادق است».
در مثال مزبور با افتادن جزء دوم هستيک ،يک جمله با ساختار موضوع -محمولى
داريم 6كه در آن موضوع نحوی ما يک ضمير را شامل مىشود(/ταῦτα/tautaاينها) و
محمول نحوی اشاره به هر آنچه مخاطب مىگويد دارد .آنچه مخاطب مىگويد نيز يک
جمله يا مجموعهای از جمالت است كه محتوای آن ناظر به وضعى از امور است.
______________________________________________________
1. Kahn, “A Return to the Theory of the Verb be and the Concept of
Being”, Ancient Philosophy, p.392.
2. Ibid, p.391.
3. ἔστι ταῦτα οὕτω ὅπως σὺ λέγεις
در فارسى عاميانه نيز گفته مىشود كه"حقيقت را چنانكه هست بگو".
4. essive
مراد از جزء هستيک بخشى از جملهی مركب است كه "هست" ،به تنهايى فعل آن محسوب مىشود.
5. intentional
مراد از جزء قصدی بخشى از جملهی مركب است كه افعالى مانند "گفتن"" ،باور داشتن" و ...فعل آن قرار گيرد.
6. Metaph., 1011b26.
اينها همانگونه كه مىگويى هست».
« .6
از τὸ ὂνيونانى به موجود عربى 85/
ازاينرو ضمير "اينها" مىبايست به وضعى از امور اشاره كند كه در واقع موضوع
معناشناختى جمله نيز هست .در اينجا كاركرد منطقى estinاين است كه با اظهار آنکه
دقيقا وضع امور در خارج آنگونه هست كه مىگويى ،سخنان مخاطب را تصديق كنيم.
بنابراين در اينجا بر آنيم بگوييم كه مطابق با سخنان مخاطب وضعى از امور يافت شده
است يا به عبارتى اين وضع از امور برونايستاست(وجود دارد) .چراكه مرجع يک گزاره
در خارج وضعى از امور است كه در قالب يک جملهی موضوع-محمولى از آن اخبار
مىكنيم ،با اين توصيف كاربرد صدقى estiدر صدد است تا برونايستايى و برقراری
وضعى از امور را مطابق با آنچه جملهی ما مىگويد اثبات كند .حال اگر يافت شدن اين
وضع از امور در خارج را حالتى خاص از معنای برونايستايانه(وجودی) einaiبدانيم
9
مىتوان كاربرد صدقى را بهعنوان يک مورد ويژه از فعل برونايستايانه دستهبندی كرد.
آوردهایم،
مراد كان از كاربرد برونايستايانه كه ما آن را در ترجمه existential
مواردی است كه estiدر آن به طور مطلق مىآيد و به ظاهر كاركرد ربطى و حملىای
ندارد .كان در تحليل كاربرد برونايستايانه نيز همچون كاربرد ربطى مىگويد اين كاربرد
ايستايىای كه در كاربرد
مانند يکى از ادات معناشناختى عمل مىكند كه ادعای برون
حملى وجود داشت را بهطور مصرح بيان مىكند .فحص وی در متون كهن يونانى،
ششگونه از اين كاربرد را معلوم مىدارد:
1
( .Iبودن به معنای زندهبودن ،زيستن) :خدايان همواره هستند(جاويداناند)؛
3
برونايستايانه) :شهر ِافوری در كنارهی آرگوس هست؛
( .IIمکانى -
4
( .IIIجمع نوع :)IIراههای بسياری زير و زبر اردوگاه هستند؛
______________________________________________________
1. Kahn, “A Return to the Theory of the Verb be and the Concept of
Being”, Ancient Philosophy, pp.391-392.
2. θεοὶ αἰὲν ἐόντες
3. ἔστι πόλις Ἐφύρη μυχῶι Ἄργεος
4. πολλαὶ γὰρ ἀνὰ στρατόν εἰσι κέλευθοι
/86فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
______________________________________________________
1. νῦν δ᾽ εἴη ὃς τῆσδέ γ᾽ ἀμείνονα μῆτιν ἐνίσποι
2. ἀμφὶ δέ μιν κγαγγὴ νεκύων ἦν
3. εἰσὶ θεοὶ; oὐκ ἔστι κένταυρος
.4شواهد ريشهشناختى نيز گواه بر اين امر است رک .مدخل -esدرPokorny, J., ( :
)Indogermanisches etymologisches wörterbuch, 1969.پاكورنى آن را در حوزهی
دستهبندی كرده است.
معناشناختى «زيستن»
" .5هست" در فارسى هم ضمير سوم شخص را در خود به تنهايى دارد و هم متضمن داللت مکانى است چنانكه
در جملهی «على هست؟» معلوم مىشود .اما در زبان انگليسى isبهصورت يک فعل به كار نمىرود ،بلکه
نسبتا نقش حرفاضافه دارد از اين رو در ترجمهی عبارت فوق مىبايست كلمه where/thereپيش از آن
آورده شود يا موضوع در آن قيد شود ،اگرنه معنای محصلى نخواهد داشت ،از اين جهت مىبينيم كان آن را چنين
ترجمه كرده استThere is a city Ephyre in the corner of Argos :
از τὸ ὂνيونانى به موجود عربى 86/
در يونانى همچون فارسى باستان ترتيب اجزای جمله از قاعدهی خاصی پیروی
نمیکندو آزاد است .اين آزادی به سبب آن است كه صورت صرفى كلمات خود نشانهی
مقام نحوی آنها در جمله نيز هست و بنابراين تقديم و تأخير اجزا در تغيير معانى تأثيری
ندارد 9.به اين سبب ،اينکه در esti ،IIدر ابتدا آمده است ،معنايى جز تأ كيد ندارد 1.به
نظر كان قرار دادن estiدر ابتدای جمله به معنای تأ كيد بر همان معنای ضمنى einaiدر
خصوص واقعيت داشتن موضوع خود در خارج است.
جمالتى از قبيل IIبا استوار ساختن يک شخص يا يک امر مکانى (مانند افوری)
درصدد تثبيت آن بهمنظور حمل يا توضيح بيشتر دربارهی آن هستند .اينکه IIاين امکان
را به ما مى دهد كه در آن به جای "هست"" ،وجود دارد" را جايگزين كنيم ،و به عبارتى
آنچه به عنوان معنای برونايستايانه "هست" در اينجا به ما القا مىشود ،در پيوند با
كاركرد بالغى 3آن در خصوص معرفى موضوع گرامری جمله است" .هست" اين كار را
معناشناختى مطابق موضوع گرامری ،در
ِ مندانهی موضوع
بهوسيلهی استوار كردن مکان
خارج انجام مىدهد .به عبارتى گوينده با اظهار "هست" مىخواهد بگويد كه مطابق
معناشناختى موضوع گرامری ،در جایى یافت مىشود 4.معنای اصلى مکانى-
ِ
______________________________________________________
.9بااينحال ترتيب عادی اجزا جمله بيشتر چنين است :نهاد-مفعول يا مسند -فعل .در فارسى دری و نوشتاری
امروز جملهی اسنادی الاقل دارای سه جز است ،مثال در «ديوار سفيد است» جز اول را مسنداليه و جز دوم را
مسند و سومى را رابطه مىخوانند .رابطه كه مدنظر ماست لزوما در زبان فارسى بهوسيله "هست" بيان نمىشود
گونهی
بلکه بيشتر در محاورات جای آن _ ِ _َ به مسند افزوده مىشود ،از سوی ديگر در فارسى باستان و ميانه اين
فعل برای اسناد ضروری نبوده است و غالبا جملههای اسنادی بدون فعل رابطه ساخته مىشده است .مانند :مرگ
از زندگانى به؛ يا ،حق مادر نگاهداشتن به از حج كردن( .ناتل خانلری)451-1 :9365 ،
2. Kahn, “A Return to the Theory of the Verb be and the Concept of
Being”, Ancient Philosophy, p.394.
3. rhetoric
.4برجستهسازی اين عبارت و مشابه آن را بگذاريد در حکم برائت استهاللى در خصوص نسبت اين جنبهی
معناشناختیفعلباگزینشموجود توسط مترجمين.
/88فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
______________________________________________________
1. relative clause
از τὸ ὂνيونانى به موجود عربى 81/
______________________________________________________
1. Kahn, “A Return to the Theory of the Verb be and the Concept of
Being”, Ancient Philosophy, p.397.
از τὸ ὂνيونانى به موجود عربى 19/
تا به اينجا به اين پرداختيم كه كابردهای متعدد e inaiبا در نظر گرفتن كاربرد ربطى
شناسیاینفعلنیزبهماکمکمیکندتا
چه نسبتى با يکديگر دارند ،با اين حال ريشه
فهمبهتریازموضوعفلسفهاولیدریونانباستانبهدستآوریم.
تالش برای منشعب كردن كاربردهای گوناگون e inaiاز يک معنای پايه به طور
قابل قبولى يا از معنای حياتى-مکانى آن به معنای «زيستن ،زندهبودن» آغاز مىشود يا از
ست از «حاضربودن ،دردسترس بودن/قرار داشتن».
معنای مکانى عام آن ،كه عبارت ا
اين معنای اخير بهطور ضمنى در تمامى كاربردهای einaiكه همراه يک مسند مکانى
هستند ،نظير «سقراط اينجا هست» ،يا «سقراط در آگورا هست» ،خود به خود ديده
مىشود .از اينرو كاربرد مطلق آن را مىتوان نتيجهی افتادن قيد مکان در چنين ساخت
مکانىای نيز دانست ،نظير «سقراط هست(سقراط جايى هست)» .اين معنای مکانى-
يانهی فعل ،مطابق است با اين ايدهی كهنهی يونانى كه «هر آنچه هست،
برونايستا
اينگونه فهميده مىشود كه اين
جايى هست ،و چيزی كه جايى نباشد ،هيچ است» .
مىبايست جزء كهنترين كاربردهای ريشهی *es-در زبانهای هندی-
معنای einai
اروپايى نيز باشد .به همين سبب فرهنگ آ كسفورد(ارجاع) پيشنهاد مىكند ،كه معنای
اوليهی فعل انگليسى « beاستوارشدن ،قرار گرفتن در يک جای معين» بوده است ،كه
ساير معانى ديگر از آن ناشى شده است؛ مانند «جايى بودن ،در جهان يا يک حوزهای از
9
واقعيت بودن ،در ميان موجودات قرار داشتن و وجود داشتن».
اگرچه هر كاربردی از فعل ربط مکانى متضمن معنای «آنجا بودن ،حاضر بودن»
مىشود ،اما در خصوص متعارفترين
است و اين معنا در IIو IIIبه طور موكد ديده
كاربرد einaiكه همان ساخت فعل ربطى همراه با اسم و وصف است ،چنين معنايى
ملموس نيست .بااينحال به نظر مىرسد آنچه ما در كاربرد فعل ربط اسمى به كار
______________________________________________________
1. Kahn, “A Return to the Theory of the Verb be and the Concept of
Being”, Ancient Philosophy, p.400.
/11فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
9
مىگيريم ،روگرفتى از معنای مکانى است .چيزی كه زبانشناسان آن را جنبهی وضعى
مىدانند .اين جنبهی وضعى و ايستا و درعينحال استمراری einai 1بهمنظور بيان
einai
يک وضعيت را مىتوان در مقابل جنبهی صيروری-حركتى 3فعل شدن قرارداد .توضيح
فعلى حال ناقص(مضارع استمراری) ، 4ايوريست 5و
آنکه افعال يونانى عمدتا از سه بن ِ
حال كامل(ماضى نقلى) 6تصريف مىيابند .حال ناقص كنش را بهصورت فرايند يا
وضعيتى استمراری ،كه در طول زمان به درازا انجاميده است ،نمايان مىسازد .حالت
ايوريست كنش را ،درمقابل ،چون امری غير استمراری ،حال يا به عنوان فرايندی محض
و بسيط بدون در نظر گرفتن زمان يا با در نظر گرفتن زمانى كه به پايان مىرسد ،نمايان
مىسازد .حال كامل وضعيتى را كه از كنش گذشته برمىآيد ،متمثل مىكند .بنابراين در
يونانى هر فعل برای تصريف در زمانهای مز بور ُبنى مستقل دارد .در اين ميانeinai ،
استثنا است .تمامى زمانهای einaiاز يک بن واحد حالى-استمراری 6تصريف
مىشوند 8.اينکه einaiتنها از يک بن حالى-استمراری در زبانهای مختلف صرف
مىشود ،مىتواند اهميت فلسفى نيز به خود بگيرد .همچنان كه پارمنيدس هنگامىكه
einaiرا مقابل γίγνεσθαι1به معنای "شدن" قرار مىدهد ،به اين جنبهی صوری-
معنايى einaiنظر دارد تا از اين رهگذر در خصوص ثبات و سيالن تأمل فلسفى كند.
einaiيا بودن ناظر به يک امر وضعى و درعينحال استمراری است ،درمقابل
______________________________________________________
1. stative
2. durative
3. mutative-kinetic
4. the present-imperfect
5. aorist
6. the perfect
7. present durative
.8ساير زبانها برای غلبه بر اين محدوديت و معرفى حالت حال كامل و ايوريست از ريشههای فعلى ديگری
استفاده مىكنند ،مانند بودن در زبان فارسى و was/were/be/beenدر انگليسى.
9. gignesthai
از τὸ ὂνيونانى به موجود عربى 13/
gignesthaiيا شدن اشاره به تولد يافتن يا در وضع جديدی قرار گرفتن دارد 9.اين
شاخصهی پايداری و برقراری كه به گونهای جدايىناپذير به معادل يونانى بودن تعلق
َ
دارد ،زمينه را فراهم مىكند تا فيلسوفانى چون پارمنيدس و افالطون ،آن را متعلق حقيقى
كنندهی ايستايى و
معرفت و درعينحال همبستهی صدق بدانند einai .از اين جنبه بيان
كنندهی تبدل و ّ
تغير استمرار يک وضعيت است و اين در مقابل gignesthaiكه بيان
اينرو اين جنبه از فعل در مقابل جنبهی حركتى آن ،به معنای در
است ،قرار دارد .از
_يک_ وضع _ بهطوراستمراری_ بودن است.
ضربودن/دردسترسبودن» است ،كه اين كاربرد
نتيجه آنکه معنای پايهی فعل« ،حا
برای اشخاص به معنای «زيستن» به كار مىرود .درحالىكه معنای مکانى در
متعارفترين كاربرد فعل يعنى فعل ربط اسمى ،ضعيف است .اما اينجا نيز شاهد قرابتى
با معنای مکانى هستيم كه خود را در جنبهی وضعى-استمراری einaiبروز مىدهد ،كه
خصوصا در مورد معادل يونانى بودن قوی است .چراكه einaiدر كاربرد حملى عالوه
بر نقش نحوی خود چون نشانهای برای حمل ،اين تلقين را مىكند كه اگر چيزی چيزی
هست ،به آن نحو ايستاست و آنچنانكه هست مىماند 1.به ديگر سخن حمل ويژگىای
بر موضوع متضمن اين معناست كه برای نمونه موضوع به كيفيتى ،يا به وضعى ،يا به
مکانى يا به زمانى آنچنان كه جمله مىگويد ايستاست ،و در اين گونه بودن ،استمرار
دارد.
پارمنيدس اين جنبهی وضعى-استمراری را ،كه در هر كاربرد فعل ربط ،وجود
تهميشگى 3
مىرسد ،كه «نه هرگز دارد ،در مركز تأمالت فلسفى قرارداده و به مفهوم هس ِ
______________________________________________________
1 . Liddell, H. G., Scott, R., Jones, S. H. S., & McKenzie, R., A Greek-
English Lexicon: A New Edition Revised and Augmented Throughout by
Sir Henry Stuart Jones, with the Assistance of Roderick McKenzie, 1940,
Vol.2, Clarendon Press.
2. Ibid.
3. eternal being
/14فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
______________________________________________________
1. Kahn, “A Return to the Theory of the Verb be and the Concept of
Being”, Ancient Philosophy, pp.402-403.
از τὸ ὂνيونانى به موجود عربى 15/
جمله روشن ساختن همين ادعاهای معناشناختى است .همانطور كه گفته شد از آنجا
كه مىتوان هر نوع فعل حملى را به شکل ربطى درآورد ،تحليل فوق برای تمامى
ساختهای اسم-فعلى ،نظير «على مىراند» ،كار مىكند.
بهی نخست آن،
تحليل كان كاربرد ربطى-حملى فعل را به عنوان كاربرد مرت
محوريت مىبخشد و كاربردهای صدقى و برونايستايانه را به عنوان گشتارهای
معناشناختىای كه در مرتبهی دوم از كاربرد مرتبهی اول ربطى-حملى گرفته شدهاند،
معرفى مىكند .البته در كنار اين دو گشتار ،گشتار مصداقى نيز قرار دارد كه نشانگر وقوع
محمول در موضوع است .اين كاركرد بنيادين حملى-ربطى فعل است كه در فلسفهی
دهندهی همين
يونان مركزيت دارد ،برای نمونه نظريه مقوالت دهگانه ارسطو نشان
ساختار زيرين حملى فعل است ،كه به ما نشان مىدهد چگونه einaiبه انحای گوناگون
گفته مىشود و در تمام مقوالت نحو فعل به صورت ربطى-حملى است(موضوع چه
هست؟ به چه اندازه هست؟ از چه كيفى هست؟ به چه وضعى هست؟ در چه جايى
هست؟ و .)...اما از نظريه مقوالت دهگانه ارسطو جالبتر نظريه بساطت واحد
ّ
فلوطين و عدم تعلق هستى( )ousiaآن است .هستى در اين معنا علىالقاعده نمىتواند
به معنای برونايستايانه و وجودی آن باشد ،چرا كه برای فلوطين اگر واحد نباشد هيچ
چيز ديگری هم نخواهد بود .بلکه هستى نداشتن واحد در اينجا به معنای نداشتن
ّ
ساختار حملى كه مستلزم تركب آن است ،هست ،كه در غير اين صورت واحد از حالت
9
بساطت خارج شده و كثير مىشود.
در كنار einaiو estiبه عنوان مصدر و صيغه سوم شخص آن كه همانگونه كه
گفته شد در اساس كاربردی حملى-ربطى را نشان مىدهند ،وجه وصفى فاعلى فعل قرار
دارد كه آن نيز اين كاربرد را بيشتر بروز مىدهد.
______________________________________________________
1. Kahn, C. H., Essays on Being, OUP Oxford, 2009, p.3.
/16فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
وجه وصفى فاعلى einaiنيز مطابق با چنين ساختار نحویای مىتواند در يک
جملهی مركب بر سر يک صفت بيايد:
5. Σωκράτης, ὧν σοφός, λέγει
سقراط صفت فاعلى حکيم مىگويد
مذكرeinai
______________________________________________________
1. present participle
از τὸ ὂνيونانى به موجود عربى 16/
حال ὧν σοφός
مىتواند به عنوان يک وصف معين ،همراه با حرف تعريف
جايگزين اسم شده و موضوع جمله قرار گيرد:
6. ὁ ὧν σοφός λέγει
آنکه حکيم است ()the being wise مىگوید
در مثالهای فوق 9اگرچه وجه وصفى فاعلى einaiدر مثال )ὧν(5از صورت
وجه وصفى فاعلى ساير فعلها در 9و παύων( 4و ) γιγνώσκωνپيروی مىكند،
3
يعنى اگرچه به لحاظ نحوی ،ظاهری وصفى 1دارد ،اما در حقيقت همچون فعلى صرفى
محسوب مىشود ،چرا كه به لحاظ عدد ،جنس و حالت مطابق موضوع جملهای است
كه پيرو آن است .در مورد ὧν ،5در عدد ،جنس و حالت از Σωκράτηςتبعيت
نموده و مىتواند به عنوان يک فعل مستقل صرفى ،عمل كند و از اين جهت تفاوتى ميان
4
5و 5نيست.
اشکال وصفى فاعلى einaiعالوه بر اينکه مىتوانند ساختارهای گوناگون فعل
6
ربط را ممثل سازند ،در ساختارهای غير ربطى ،همچون حياتى 5،صدقى،
______________________________________________________
.9شش مثال اخير در تفهيم وجه وصفى فاعلى فعل و تحليل نحوی آن را مديون دانش يونانى دكتر احمد
عسگری هستم كه در اختيار اين جانب قرار دادند.
2. adjectival
3. finite verb
4. Kahn, C. H., The Verb “Be” in Ancient Greek, (second edi),
Indianapolis, Cambridge, Hackett Publishing Company, 2003, p.453.
) با اين همه هکتور ديگر [زنده] نيست(5. καὶ Ἕκτορος οὐκετ ἐόντός
قصهیآنچه[صادق]هسترابگو(6. τὸν ἐοντα λέγειν λόγον
)
/18فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
برونايستايانه 9،نيز به كار مىآيند 1.بنابراين از اين نظر تفاوتى ميان esti ،einaiو on
نيست و هر سه به لحاظ كاركردی و نحوی نشانگر يک چيزند.
در كنار اين كاربردهای معمول نحوی ،كاربردهای اصطالحى ὄνرا نيز شاهد
هستيم كه زمينه را برای كاربرد خاص فلسفى آن فراهم مىكند؛ مانند τὰ ὄντα
χρήματαكه مىتوان آن را به «
پولهايى كه هست» ترجمه كرد ،و مراد از آن پولهايى
برونايستايانه
باشد كه هماكنون در دست هست .اين كاربرد بيشتر به ساختار مکانى -
شباهت دارد ،به عبارتى با اين بيان مىخواهيم به پولهايى كه در دسترس و اختيار قرار
دارند اشاره كنيم .اما كاربرد ديگری نيز هست كه بيشتر مىتواند از بار فلسفى برخوردار
باشد ،كان در اين خصوص جملهای از هومر را نقل مىكند كه ἐόντα3در آن متعلق
فعل دانستن قرار مىگيرد؛ «كالخاس (يک پيشگو)كه آنچه بود ،شده بود ،و خواهد بود
را مىدانست» 4.در اين زمينه وجه وصفى فاعلى اشاره به هر عمل و رويدادی دارد كه
پيشگو قرار است پيشگويى كند .اين كاربرد از فعل به عنوان متعلق دانستن ،مىتواند در
كنار كاربرد صدقى آن به عنوان متعلق گفتن ،قرار گيرد ،كه هم به صورت جمع در
گويش آتنى( )τὰ ὄνταو هم به صورت مفرد در گويش ايونى به كار رفته است ،مانند
آنجا كه هرودوت مىگويد:
λέγειν τὸ ἐόν/ ἐξέμαθον πᾶν τὸ ἐόν
همهی آنچه هست را آموختند/گفتن آنچه هست
به نظر مىرسد ربط ميان اين دو كاربرد از اين جهت است كه تا چيزی به واقع و به
طور صادق نباشد نمىتواند متعلق دانستن قرار گيرد ،به عبارتى آن چيزی متعلق حقيقى
______________________________________________________
1. ἅμα μέν τῆσ προδοσίας οὔσην, ἅμα δὲ καὶ χιμῶνος ὄντος
(براسيداس به راحتى بر نيروی نظامى غلبه كرد) چون از سويى خيانت بود و از سوی ديگر طوفان بود.
2. Kahn, C. H., The Verb “Be” in Ancient Greek, p.454.
.3صورت جمع ὄνدر گويش ايونى.
4. δς ῇδη τά τ’ ἐόντα τά τ’ ἐσσόμενα πρό τ’ ἐόντα
از τὸ ὂνيونانى به موجود عربى 11/
دانستن است كه به طور صادق و به واقع هست .از نظر كان اين كاربرد از فعل تأثير به
9
سزايى بر معنای τὸ ὂνدر انديشهی پارمنيدس و پس از وی گذاشته است.
در كنار معنای صدقى وجه وصفى فاعلى ،معنای ديگری از فعل مزبور هست كه
وجه ديگری از كاربرد فلسفى آن را در بر مىگيرد و آن كاربرد ملکى einaiاست .چنين
مىگوييم« :مرا كتابى هست ،يا برای من كتابى
كاربردی در فارسى نيز نظير دارد ،مثال
است» ،يعنى من كتابى دارم .در يونانى نيز گفته مىشود ( ἐστι μοίبرای من هست)،
در كنار έχεινبه معنای داشتن .اين ساخت ملکى ،در كاربرد τὰ ὄνταبه منظور
اشاره به مايملک يک شخص منعکس مىشود τὰ ὄντα ،در اين كاربرد به معنای
«آنچه كسى را هست» يا دارايى فرد است .اين كاربرد نيز چندان بىربط با معنای صدقى
برونايستايانه نيست ،چراكه هنگامى مىگوييم «كسى را چيزی هست» ،اين
و مکانى -
بدان معناست كه برای او آن چيز در دست و اختيار است ،و در عين حال برای آنکه آن
چيز به واقع متعلق به او باشد (او را باشد) ،مىبايست به طور صادق در دست و اختيار او
باشد ،چراكه اگر در دست و اختيار غير مىبود ديگر متعلق به او نبود و به طور صادق او
1
را نبود.
بنابراين مىتوان گفت مفهوم τὰ ὄντα
مىتواند به طور كلى اشاره به هر آنچه در
دسترس است (شايد بتوان گفت هر آنچه يافتنى و ادراکپذير است) داشته باشد ،البته
چنين مفهومى ظاهرا تا پيش از قرن پنجم ق.م نادر بوده است ،اما به مرور در آثار
پيشاسقراطيان ظاهر مىشود .رسائل كسانى چون ديوگنس و هيپوكراتيس چنين القا
مىكنند كه τὰ ὄνταدر وهلهی نخست به عنوان عناصر قوا و اجسام چون خاک ،آب،
آتش ،هوا و يا خشک و تر و گرم و سرد تصور مىشده است .اما دليل متقنى برای محدود
كردن اين اصطالح به عناصر نيست ،بلکه به نظر مىرسد هر آنچه يک انديشمند به
______________________________________________________
1. Kahn, The Verb “Be” in Ancient Greek, pp.454-455.
2. Ibid, p.455.
/988فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
هستند ،مىرسيم ،كه لزوما هم در اين جهان نيستند 9.دست آخر از آنجا كه فرقى ميان
وضعيت امور و اشيای عالم در ὄνبودن نيست ،به عبارتى همهی اينها مجموعهی آنچه
در جهان هست را تشکيل مىدهند ،وجه وصفى فاعلى مىتواند به عوارضى چون گرم
بودن ،بلند بودن ،گرد بودن نيز ارجاع كند .از اين روست كه ارسطو مىگويد τὸ ὂν
1
صورتهای حمل بر آنها داللت دارند گفته مىشود».
«درست به شمار چيزهايى كه
______________________________________________________
.9همانگونه كه پيشتر رفت τὸ ὄν ،متعلق دانستن است ،چرا كه آنچه به معنای صدقى هست ،به واقع متعلق
حقيقى دانستن است ،كه در غير اين صورت دانستن به آن تعلق نمىگرفت ،برای افالطون نيز مثل هستند كه
متعلق حقيقى دانستناند ،چرا كه به واسطهی آنان است كه معرفت ممکن مىگردد ،از اين رو از نظر او همانان
هستند كه حقيقتا به معنای صدقى هستند.
2. Kahn, The Verb “Be” in Ancient Greek, p.457.
physis .3به معنای روند برآمدن و باليدن نيز از همين ريشه است .رک .مدخل مربوطه؛
Pokorny, J. Indogermanisches etymologisches wörterbuch, 1969.
/981فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
نکتهی ديگر آنکه بر خالف مشهور كه گفته مىشود در فارسى "هست" برای كاربرد
مطلق و "است" برای كاربرد ربطى فعل بودن ،به كار مىرود در گذشته شاهد چنين
تمايزی نيستيم:
9
هست ديـگ هـوست خـام هـنوز خامى آن ز دم سرد من است خاقانى
امروزه در محافل دانشگاهى به اين تمايز اهميت بسياری داده مىشود ،البته به نظر
،علیالخصوصاز
است هایهستشناسانه
کیدیناشیازجهت
گیری مىرسدچنینتأ
گون هیصدراییآن كه وجود رابط و مستقل محوريتى ويژه در آن دارد با اين حال در اين
مؤيد خوبى برای اين ادعاست مقال مجال پرداختن به آن نيست .به هر روی شاهد اخير ّ
كه برای بيان ربط مىتوان از هر دو گزينه استفاده نمود و تفاوت معناداری به لحاظ نحوی
1
و معنايى ميان آن دو نيست.
اما در خصوص برابر فارسى ،τὸ ὂνبه نظر مىرسد گزينهای بهتر از خود "هست"
در فارسى نتوان يافت .همانطور كه گفته شد τὸ ὂνدو كاربرد صدقى و مکانى-
برونايستايانه (و به تبع آن ملکى) را با خود دارد .در فارسى نيز اين كاربردها را مىتوان
برای "هست" يافت .در خصوص كاربرد صدقى در محاوره گفته مىشود «ماجرا را آن
طور كه هست بگو!» و از آن مراد مىشود كه آنچه را اتفاق افتاده است ،آنگونه كه صادق
است گفته شود .از اين رو هست كه فاعل سوم شخص آن ،مضمر است عبارت است از،
آنچيزهايى كه حقيقتا برقرارند.
______________________________________________________
.9با جستوجو در سايت گنجور بدست آمده است.
.1ناتلخانلریدردستور زبان فارسى به تفصيل به طعن و نقد اين تمايز ساختگى مىپردازد .وی با آوردن شواهد
متعدد از ادب پارسى مىکوشد،عدمچنینتمایزیرادرسطحنحوینمایانسازد.بهنظراواختالفصوریاین
دوواژهنهنشانگر تفاوت كاركرد نحوی آنان ،بلکه بيانگرتمایزیدرسطحمعانیوبیانسخناست.بهدیگر
ّ
سخنآنجاکهبخواهیمبرثبوتوتعلقمحمولیبهموضوعیتأ کیدکنیم،بهلحاظبالغیاز«هست»استفاده
میکنیم؛ ناتل خانلری ،پرویز ،دستور زبان فارسي ،انتشارات توس ،تهران0171 ،ش ،صص.313-16
از τὸ ὂνيونانى به موجود عربى 983/
هست در يک كاربرد ملکى به معنای دارايى و مايملک نيز به كار مىرود ،مولوی
مىگويد:
هست را از نسيه خيزد نيستى تو مگر خود مرد صوفى نيستى
يا در تاريخ قم هنگامى كه نويسنده قصد معين كردن صاحب دارايىای را دارد
هست ادريس
ِ چنين مىگويد« :طسوج لنجرود هست ِ اسحاق ...طسوج ابرشتجان،
9
.»...
ايستايانهی آن به
اما از همه برجستهتر كاربرد هست در كاربرد خاص مکانى -
برون
معنای آنچه در جهان يافت مىشود ،و يا در خارج قرار دارد است ،در محاوره مىگوييم
«رضا خانه هست؟» ،يا هنگامى كه به «آنچه هست» اشاره مىكنيم ،مراد ما آن چيزهايى
است كه در خارج قرار دارند و يافت مىشوند ،كه مىتوان از آن «آنچه» را حذف نمود و
از «هست» به طور مطلق استفاده كرد .چنين تركيبى در فارسى به نظر متداول نيز
مىرسد .برای نمونه ،هست در فارسى به معنای آنچه زنده هست ،نيز به كار مىرود اما
بيشتر به خود صورت جمع مىگيرد:
1
گر غم فرقت او نيست كند هستان را نيست بر سعدی از اين واقعه و نيست عجب
در اينجا مراد سعدی آن است كه ،جای شگفتى ندارد كه غم فراق يار آنان كه
هستند (زنده هستند) را نيست كند (بميراند).
اما به نظر مىرسد در ميان انديشمندان پارسىگوی از همه بيشتر در انديشهی
مولوی هست به معنای فلسفى مورد نظر ما بروز يافته باشد:
من كافرم ار ميان هستان هست آن صيدی كه ز دام دلپرستان ،رست آن
در چنين معنايى اين نمونه از عطار نيز در دست است:
9
هستند به نيستى بسى اولىتر زان نيست همى شوند هستان ،كه همه
______________________________________________________
.9به نقل از مدخل "هست" لغتنامه.
.1سايت گنجور.
/984فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
سخنى شايسته در خصوص اين موضوع بسى خارج از حيطهی اين پژوهش است
اما برای نمونهای از پرداخت مفهومى انتزاعى از هست به اين شاهد از مولوی بسنده
مىكنيم:
بى ديدهی هستانه ،رو ديده تو بينا كن! دهای ليکن از دانش هستانه
دانـا شـ
با توجه به شواهدی كه آمد به نظر نزديکترين واژه كه افادهی مفهوم اصطالح مزبور
را در فارسى كند ،هست باشد ،و به كار بردن واژگانى همچون هستنده ،باشنده _كه اوال
به معنای مقيم و سکنى گزيده است_ و همينطور تركيبات نامانوسى چون هستومند،
1
چندان شايسته به نظر نمىرسد.
_____________________________________________________
.9سايت گنجور.
.1پيشتر از نويسنده پرويز ضياءشهابى برابر "هست" را برای اين منظور مناسب ديده است؛ ضیاءشهابي ،پرویز،
«پا به پای ارسطو به جستجوی دانش برین» ،برهان و عرفان ،بهار ،0131ص .31
از τὸ ὂνيونانى به موجود عربى 985/
فارابى برای طرح مسأله ،بر آن است كه ساير زبانهای غير از عربى اين امکان را در
خود دارند كه لفظى در آنها بر همهی چيزها داللت مىكند ،بى آنکه چيزی را بر چيز
ديگر در آن داللت استثنا كند .به عبارتى لفظى در تمام زبانها هست ،كه داللت به همه
چيز مى كند .در كنار اين كابرد ،كاربرد ديگر آن لفظ است كه برای ربط محمول به
موضوع استفاده مى شود .كاربرد نخست را بنا بر مقدماتى كه در فصل پيشين گفتيم
كاربرد مطلق و كاربرد دوم را كاربرد ربطى مىنامم .فارابى معادل اين لفظ را در فارسى
"هست" و در يونانى "استين" مىگيرد و تأ كيد مىكند كه در ساير زبانها نيز لفظى با اين
9
كاربردهای پيشگفته يافت مىشود.
از ويژگىهای نوع لفظ مزبور آن است كه از چيز ديگری مشتق نشده است و
تصريف اشتقاقى نيز نمىپذيرد و چنانچه بر آن باشند تا از آن مصدری ساخته شود
مىبايست با آن همچون اسم برخورد كرده و از اسم مصدر بسازند ،در چنين مواردی اگر
در ساير الفاظ ،مصدر صورت نخستين(مثال ّاول) آنان است ،در اين خصوص اسم
صورت نخستين است و مصدر از آن اشتقاق مىيابد .همچنان كه از "انسان" مصدر
ّ
"انسانية" ساخته مىشود 1.با اين اسلوب مىتوان از "هست" در فارسى مصدر"هستى" را
ساخت.
لهای را طرح مىكند؛ در ساير زبانها غير از عربى معادل لفظى
در اينجا فارابى مسأ
چون "هست" را مىتوان يافت ،از اين رو برای بيان انديشههايى اساسى در منطق و علوم
______________________________________________________
.9تأ كيد فارابى در اين خصوص نشانگر ذهنيت او در خصوص زبان است .الزمهی چنين سخنى اين است كه
در نظر او زبان در بطن خود دارای يک ساختار كلى است كه هر زبان مصداقىای ،از آن ساختار تبعيت كند و
حضور لفظى نظير كاربرد مطلق و ربطى "هست" در اين ساختار جای دارد؛ فارابي ،کتاب الحروف ،ص.000
سازیهایاینچنینیازاسم ،در عربى فصيح مرسوم نبوده و به نظر به
یشایستهذکرآنکهحتامصدری
.1نکته
اسممصدرهانخستدرترجمههایمترجمانمتقدمنظیر
وسيله مترجمان از فارسى به عربى رسوخ كرده است.
اسطاثبهچشممیخورند؛افنان ،سهیل محسن ،پیدایش اصطالحات فلسفي در عربي و فارسي ،ترجمه محمد
فیروزکوهي ،انتشارات حکمت ،تهران0137 ،ش ،ص.68
/986فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
نظری _كه مشخصا در اينجا به مابعدالطبيعه اشاره دارد_ كه به واسطهی اين لفظ بيان
مىشوند با مشکلى روبهرو نيستيم ،اما در عربى چنين لفظى را سراغ نداريم .بنابراين
زبان طبيعى در اين حوزه قادر به بيان انديشههای اساسى ما در منطق و مابعدالطبيعه
9
نيست.
در اينجا مجال آن را نداريم كه به تفصيل به معادل فعل ربط در زبان عربى
بپردازيم ،اما نکتهی حائز اهميت آن است كه در زبان عربى بر خالف زبانهای هند-
ایترين جملهی
اروپايى يک ريشه مشخص چون *es-خواستگاه فعل ربط نيست .پايه
بيان كنندهی ربط در عربى جملهی اسميه است ،كه در آن حرفى معين كه نشانگر ربط
باشد بروز ندارد ،بلکه به گونهای ساختار اسمى-خبری اين جمله متضمن ربط ميان
ٌ موضوع و محمول است ،برای نمونه « ٌ
على عادل» .شايد تنها هنگامى كه نواسخ بر سر
يان آنها
جملهی اسميه مىآيند به گونهای بتوان آنها را نشانگر فعل ربط دانست ،اما در م
َ َ
حروفى چون "إن"" ،أن" ،و فعل ناقص "كان" ربط ميان موضوع و محمول را بدون قيد
َ َ
خاصى بيان مىكنند" .إن" و "أن" تنها برای بيان فعل ربط به كار مىروند اما "كان" هم در
بيان ربط كاربرد دارد و هم در بيان مطلق بودن چيزی .از اين رو "كان" را به دو نوع تقسيم
تامه ،چون «كان ُ
الله و لم يکن معه مىكنند؛ كان ناقصه ،چون«كان ُ
الله غفورا» و كان ّ
1 ٌ
شىء».
حال برای نقل انديشههای منطقى و مابعدالطبيعىای كه بيان آنها از اساس وابسته
به الفاظى چون "هست" در فارسى و استين در يونانى است ،به ناچار بايد دست به
گسترش و ا متداد زبان طبيعى زد .به عبارتى الفاظى را برای اين منظور جعل نمود كه يا
______________________________________________________
ّ
اليونانية و ال ّ
الفارسية و ال مقام «استين» فى العربية منذ ّأول وضعها لفظة تقوم مقام «هست» فى
ّ .9و ليس فى
ّ
مقام نظائر هاتين اللفظتين فى سائر األلسنة .و هذه يحتاج إليها ضرورة فى العلوم النظرية و فى صناعة المنطق؛
فارابي ،کتاب الحروف ،ص.991
2. Shehadi, F., Arabic and “To Be”, The Verb “Be”and Its Synonyms,
1969.
از τὸ ὂνيونانى به موجود عربى 986/
اساسا در زبان طبيعى مقصد ،نظيری نداشتهاند و يا اگرچه نظيری دارند اما كاركرد
ديگری برای آنها تعريف نمود .مورد اخير نيز به دو صورت ممکن است؛ يا الفاظى را در
زبان طبيعى عينا به كار بگيريم و يا تركيبات جديدی از آنها برای منظور خود بسازيم.
شواهد گواه آن است كه مترجمين از همهی اين گزينهها برای اين منظور بهره بردهاند .در
اينجا به معادلهايى كه مترجمين برای einaiو to onدر ترجمه متون به كار گرفتهاند
اشاره مىكنيم.
مىگويد اين واژه در زمان او
األیسية :خليل بن احمد(متوفى 575ق) در العين
منسوخ شده است ،وتنها يک نمونه از آن كاربرد دارد كه عرب مىگويد« :ائتنى به من
همانگونه كه هست در
س» و مراد اين است كه چيزی را باستقالله حيث َأ ْيس و َل ْ
ي
ٍ ٍ
مىآورد .اين واژه و مشتقات آن
دسترس فرد قرار دهيم و در معنای "تأييس" نيز استقالل را
نزد كندی برای اشاره به مفهوم einaiو to onبسيار به كار برده مىشود 9و اسطاث كه
هم دورهی وی بوده است نيز نخستين بار اين واژه را برابر τὸ εἶναιدر Metaph.
993b31به كار برده است 1همين طور برابر " τὸ εστίνاأليس" قرار داده است 9.نبود
______________________________________________________
.9منبع اصلى من در يافتن اين برابرها (افنان ،سهیل محسن ،واژهنامه فلسفي ،دارالمشرق ،بیروت،
ّ
0731م) بوده است .األول تأييس األيسات عن ليس و هذا الفعل ّبين أنه خاصة لله تعالى الذی هو غاية كل علة؛
فإن تأييس األيسات عن ليس :ليس لغيره»؛ کندی ،یعقوببناسحاق ،رسائل الكندى الفلسفية ،مقدمه و
تصحیح و تعلیق از محمد ابو ریده ،دار الفکر العربى ،قاهره ،0111 ،صص.935-934
2. ὥσθ’ ἕκαστον ὡς ἔχει τοῦ εἶναι, οὕτω καὶ τῆς ἀληθείας
عبارت مربوط همين است كه آورديم ،اما با توجه به متن تفسير مابعدالطبيعه ابن رشد ،متن مزبور از ترجمهی
اسحاقبنحنیننقلشدهاستونهاسطاث،بااینحالبااتکابهافنانآنرانقلکردیم .افنان ،پیدایش
اصطالحات فلسفي در عربي و فارسي ،ص .011الزم به ذكر است برتوالچى در( Bertolacci, A.,
“On the Arabic Translations of Aristotle’s Metaphysics”, Arabic Sciences and
)Philosophy, 15(02), 2005, p.257ترتيب تاريخى ترجمه عربى مابعدالطبيعه را چنين ذكر مىکند:
اسطاث( ←)α, B-I, Lاسحاق بن حنين ( ←)αمتى بن يونس( ←)Λنظيف بن ايمان()Α
/988فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
معادل مشخصى برای فعل ربط در عربى ايجاب مىكند كه برای صورت معرفهی آن در
يونانى معادلى همچون "األيس" قرار دهند .با توجه به نکتهی خليل در باب معنای آن ،به
نظر وجه ترجيح آن برای معادل يونانىاش اين باشد كه مفهوم "أيس" اشاره به شىء بماهو
دارد ،و تحقق و ثبات و تعين آن را نيز مىرساند .چنين ترجمهای جنبهی وضعى و ايستای
einaiرا پر رنگ مى كند .البته با توجه به كاربستى كه كندی از آن دارد مىتوان حدس زد
اين مفهوم بيشتر بار الهياتى نيز مىتواند داشته باشد ،چراكه خدا چيزی را كه هيچ است
تعين و استقالل مىبخشد. را ّ
ّ ّ
اإلن ّية :مصدری ساختگى از أن است .فارابى در االلفاظ آن را جزو حروف حواشى
دستهبندی مىكند و مىگويد به منظور اظهار اثبات هستى(وجود) چيزی و تأ كيد بر
ّ
صدق و درستى آن قرين آن مىشود و از همين روست كه مصدر أن ّية را از آن برمىسازند
كه اشاره به حقيقت ،ذات و جوهر شى دارد 1.ابوحاتم رازی (متوفى 922ق) در کتاب
الزینة كه قاموسى است ناظر به معنای مصطالحات الهياتى و فقهى ،جای لفظ وجود از
ّ ّ
أن ّية استفاده مىكند 3.اسطاث األن ّية را در Metaph. 1042b28برابر τὸ εἶναιقرار
ّ
مىدهد 4.شايسته ذكر است در مبحث برهان ،برهان إن در مقابل برهان ّلم ،برای بيان
دوگانهی ارسطويى «دانستن اينكه هست و دانستن اينکه چرا هست» به كار گرفته
_____________________________________________________
.9اسحاق نيز در τὸ εστίν ،1042b25-26را به األيس برگردانده است« .فاذا بين ان األيس يقال على قدر
عدة هذه االنواع»؛ ازὥστε δῆλον ὅτι καὶ τὸ ἔστι τοσαυταχῶς λέγεται :
.1فارابى ،محمد بن محمد ،االلفاظ المستعملة فى المنطق ،تحقيق و مقدمه و تعليق از محسن مهدی ،الزهراء،
تهران9484 ،ق ،ص.45
ّ ّ
« .3و كانت إن ّيته فيها ظاهرة بينة واضحة ،كما تری بناء فتعلم أن له بانيا ،فکأن ظهور البناء ظهور البانى إذ كان
ّ ّ
يدل على إن ّيته ».ابوحاتم رازی ،احمد بن حمدان ،کتاب الزینة فی کلمات االسالمية العربية ،تصحیح و تعلیق
حسین بن فیضاهلل الهمداني ،مرکز الدراسات و البحوث الیمني ،صنعاء0771 ،م ،ص.709
« .4إنية بعض األشياء تحد بجميع هذه» برگردان از:
ἐνίων δὲ τὸ εἶναι καὶ πᾶσι τούτοις ὁρισθήσεται
از τὸ ὂνيونانى به موجود عربى 981/
ّ
مىشود .در همهی موارد فوق األن ّية بيانگر وجه صدقى -استمراری einaiاست ،كه
9
ثبات و تحقق و تأ كيد بر صدق و درستى چيزی را مىرساند.
االثبات :اين مفهوم نيز معنايى صدقى -استمراری را به ذهن متبادر مىكند.
اسطاث در Metaph. 1005b35آن را برابر τὸ εἶναιقرار مىدهد 1.اما پيشتر از او
ابنالمقفع در المنطق خصوصا هنگامى كه در پى توضيح العبارة ارسطو است ،از آن بهره
3
مىگيرد.
الكينونة :كينونة مصدر كون است .اسطاث در Metaph. 998b23آن را در برابر
τὸ εἶναبه كار مىگيرد 4و در Metaph. 994a2در ترجمهی ،τα ὄνταاالكوان را
به كار مى برد كه جمع كون است از اين رو در نظر او كون به عنوان برابر τὸ ὂνنيز
مىبايست پذيرفتنى باشد.
الهویة :فارابى مىگويد برخى از مترجمين بر آن شدند كه لفظ "هو" را آنجا كه در
ٌ
زيد هو ٌ
عالم» ،به كار برند ،و از يونانى "استين" و در فارسى "هست" به كار مىرود مانند «
آن مصدر « ّ
الهوية» را برساختهاند .پيشتر نيز اشاره شد كه در اين گونه مصدرسازیها با
______________________________________________________
ّ
.9برای بحث تفصيلى در خصوص ترجمه أن ّية و پيشينه افالطونى و نو افالطونى آن نکD’Ancona, ( .
.)2011
« .1فمن الناس كما قلنا من يزعم انه يمکن ان يظن ان االثبات و النفى معا هو شىء واحد على ما وصفنا»
برگردان از:
εἰσὶ δέ τινες οἵ, καθάπερ εἴπομεν, αὐτοί τε ἐνδέχεσθαί φασι τὸ αὐτὸ εἶναι
καὶ μὴ εἶναι
ّ
.3قال :لما كان الکالم باثبات الثابت و ابطال الباطل و بابطال الثابت و باثبات الباطل؛ لم يکن بد من أن يکون
الصدق لونين ،احدهما اثبات الثابت و االخر ابطال الباطل و الکذب لونين ،احدهما اثبات الباطل و االخر ابطال
الثابت .ابنالمقفع ،عبداهلل ،المنطق ،البن المقفع و حدود المنطق ،البن بهریز ،تصحیح محمدتقي
دانشپژوه ،انجمن شاهنشاهي فلسفه ایران ،تهران0139 ،ش ،صص 73و .77
« .4الن لفصول جميع األشياء كينونة اضطرارا و كل فصل واحد بالعدد» برگردان از:
ἀνάγκη μὲν γὰρ τὰς διαφορὰς ἑκάστου γένους καὶ εἶναι καὶ μίαν εἶναι
ἑκάστην
/998فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
مبدا مصدر به عنوان اسم برخورد مىشود و از اسم مصدر ساخته مىشود .در متون نيز
9 ّ
الهوية را برابر τὸ εἶναبرای نمونه در Metaph. 1019a5قرار داده است. اسطاث
1
نکتهی مهم اينکه در ترجمهی Δ7اسطاث آن را برای برابر τὸ ὂνبه كارمىگيرد.
الموجود :فارابى مىگويد برخى از مترجمان جای "هو" لفظ "موجود" را به كار
بردند 3.در زبان عربى برای بيان فعل ربط بسته به بيان زماندار يا بىزمان فعل ربط يا
استفادهی مطلق يا ربطى از آن ،از حروف و كلمات متفاوتى با ريشههای مختلف استفاده
ٌ ٌ ّ ّ
مىشود ،نظير "إن"(مانند :إن زيدا ٌ
عالم) ،مشتقات "كان"(مانند :كان زيد عالما يا زيد
ٌ ٌ
يکون عالما) ،آوردن "هو"(مانند :زيد هو العالم) و يا استفاده از هيچ حرفى(مانند :زيد
عالم) و اين در حالى است كه در زبان يونانى برای بيان فعل ربط تنها از يک ٌ
ريشه( )εἶναιو آن هم برای تمامى موارد زماندار و بىزمان و ربطى و مطلق استفاده
مىشود .بودن چنين مشکالتى مترجمان را بر آن داشت تا از يک ريشهی معين برای بيان
فعل ربط استفاده كنند و دست آخر گزينهای كه بدان رسيدند استفاده از ريشهی "وجد"
برای بيان اين منظور بود .به اين صورت كه چنانچه بخواهيم بگوييم" ،الف ب بود"،
َ
بهجای آنكه بگوييم "الف كان ب" مىگوييم "الف ُو ِجد ب" ،و چنانچه بخواهيم بگوييم
"الف ب خواهد بود" بهجای آنکه بگوييم "الف يکون ب" مىگوييم "الف يوجد ب" ،و
ٌ ٌ
موجود برای آنكه بگوييم "الف ب است" ،بهجای آنكه بگوييم "الف ٌب" مىگوييم "الف
ب" .اين برای بيان گزارههای دو موضعى بود اما برای بيان گزارههای تک موضعى كار
بسيار ساده و البته طبييعىتر است؛ از اين رو برای آنكه بگوييم "الف بود" مىگوييم
َ
"الف ُو ِجد" ،و برای آنكه بگوييم "الف خواهد بود" مىگوييم "الف يوجد" و برای "الف
______________________________________________________
« .9فاذ تقال الهوية بانواع كثيرة» برگردان ازἐπεὶ δὲ τὸ εἶναι πολλαχῶς :
« .1و الهوية تقال بعضها بنوع العرض» برگردان ازτὸ ὂν λέγεται τὸ μὲν κατὰ συμβεβηκὸς :
.3فارابي ،کتاب الحروف ،ص.001
از τὸ ὂνيونانى به موجود عربى 999/
ٌ 9
همانگونه كه گفته شد مهمترين فايدهی چنين
هست" خواهيم گفت "الف موجود".
كاری ،برگردان فعل ربط زماندار و بىزمان با كلماتى با ريشهی واحد و همچنين به كار
بردن اصطالحات يکسان در گزارههای دو موضعى و تک موضعى است.
نکتهی حائز اهميت اين كه على رغم كاركرد متداول "موجود" به عنوان فعل ربط در
عربى پس از دوران ترجمه و معاصر ،تا پيش از آن شاهد چنين كاركردی از اين فعل
1
نيستيم .قواميس عربى شاهدی است بر اين مدعا.
______________________________________________________
.9فارابى ،کتاب الحروف ،ص.001
یجمعآوریلغاتقاموسنویساناشارهایکنیم.معموال لهجهها چون
.1شايسته است در اينجا قدری به شيوه
چنانبهقدرتخودباقیمیمانندوزبانفصیحوادبیكه صرفا ابزاری
با زندگى روزانه مردم سر و كار دارند ،هم
برای بيان ايدههایانتزاعیاستاختصاصبهطبقهایروشنفکرازجامعهدارد،واصطالحابهآنالعربية الباقية يا
العربية الفصحى گفته مىشدهاست (آذرنوش ،آذرتاش ،تاریخ زبان و فرهنگ عربي ،انتشارات سمت،
تهران0199 ،ش ،ص .)64پیش از اسالم این میراث ادبی به عنوان گنجینهی علوم شناخته میشده است و
اشرافعربفرزندانخودرابرایفراگیریاين ميراث به صحرا نزد باديه نشينان مىفرستادند.اینمیراثتاپیشاز
قروندووسهدرقالبادبیاتشفاهیسینهبهسینهدرمیاناعرابمنتقلمیشدهاست،البتهدراینمیانقرآن
ویژهایدارد.حرکتگردآوری لغت در قرن
کریمبهعنوانمهمترینمنبعمکتوب عربى ادبى فصيح ،برجستگى
دوم هجری با پيشگامى ابوزيد انصاری (255-525ق) و اصمعى(256-522ق) با پژوهشهایمیدانیآناندر
نشینانصورتگرفت.بااینحالحرکتآنانچندانتداومنیافت،بهطوریکهگفتههایسایرلغویان
میانبادیه
متکیبهدادههاییاستکهآنانگردآوری كردند؛ فهمي حجازی ،محمود ،زبانشناسي عربي،
عربعمدتا
ترجمه سید حسین سیدی ،انتشارات سمت ،تهران0197 ،ش ،صص .)33-36لغويون به كسانى گفته
مىشد كه در گردآوریوتالیفبهواژگانزبانیاشتغالداشتند.پیشازتألیفکتبلغت،سنتشفاهیوروایی
درخصوصنقللغترواجداشتهاستلغویانیچونابوزیدواصمعیکهدرقوامیسبهکراتبهآنهاارجاع
جمعآوریواژگانعربیوثبتآنهادریکقاموسبرآمد،
دادهمیشود ،ار اين دستهاند.نخستینکسیکهدرپی
خلیل بن احمد الفراهیدی(071-011ق) ،صاحب کتاب العين بود .بعد از آن ابوبکر محمد بن حسن بن
ُد َريد(925-229ق) صاحب جمهرة اللغة و ابومنصور محمد بن احمد ازهری(971-282ق) صاحب تهذیب
اللغة قرار دارند .پس از اسالم پيشفرضدانشمندانعرباینبودهاستکهزبانعربیفصیحبهزبانشعرفصیح
تراست.ازاینجهتلغویانعربلهجههاییراکهامکانایندرآنهامیرفتکهبا
وبهخصوصقرآننزدیک
آوریلغتکناریمینهادند؛آذرنوش ،تاریخ زبان و فرهنگ عربى،
زبانبیگانگاندرهمآمیزند،هنگامجمع
/991فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
خليل در العين ذيل مدخل "وجد" به اين اكتفا مىكند كه َوجد در برابر حزن قرار
جمهرةاللغة معنای
مىگيرد و وجدان به معنای يافتن چيزی مفقود است .ابنُ دريد در
يافتن را برای وجدان ذكر مىكند و واجد را به معنای غنى معرفى مىكند .پس از وی
ازهری در تهذیب اللغة و در همين معنا ُوجد را داريم كه در قرآن نيز به معنای ُوسع و
توانايى به كار رفته است 9.نکته مهم آنکه ايجاد از اين ريشه به معنای غنى كردن و بر
َ ََْ َ َ ُ َ
طرف كردن ضعف چيزی است ،مانند «الحمد لله الذی أ ْو َجدنى بعد ما أفق َرنى أی
َْ
أغ َنانى» .نخستين كسى كه در ميان قاموس نويسان به معنايى الهياتى از موجود اشاره
َ
مىكند ابن منظور(متوفى 755ق) در لسان العرب است .وی مىگويد« :و ُو ِجد الشى ُء
َ ََ ُّ َ
عن عدم ،فهو موجود ،مثل حم [أی قضى] فهو محموم [أی مقضى]؛ و أوجده الله و ال
َ ََ
وجده ،كما ال يقال ح ّمه». يقال
ّ
با توجه به تأخر چهار قرنهی ابن منظور از پيشينيان خود و نقلى كه در خصوص او
آمده است كه وی خود نيز به كار جمعآوری لغت دست زده است نمىتوان انتظار داشت
كه موجود به استناد گفتهی او نخست و پيش از دوران ترجمه معنايى الهياتى داشته است.
در ادبيات عرب معنايى كه اشاره به موجود به معنای آنچه ضعفى از آن بر طرف و
غنى شده است ،چندان در دسترس نيست و عمدتا موجود در برابر مفقود و به معنای
يافته به كار برده شده است .در اين خصوص شواهد زير گفتنى است:
ابوالفرج اصفهانى(متوفى 956ق) در األغانى اين شعر را نقل مىكند:
1 السرح موجود ّ من ّ ّ
علي طريق فهل أنا إن عللت نفسى بسرحة
_____________________________________________________
بالجملهازهیچشهرنشینیلغتاخذنشدونهازبیاباننشینانکهدرکرانههایبالدخویشدر
صص«.24-22
میکردند،درهمانآغازدریافتندکهایشانبا
همسایگیاقوامدیگرمسکنداشتندو...زیراکسانیکهنقللغت
هادرهمآمیختهاند،وزبانشان فاسد شده است ».فارابى ،کتاب الحروف ،ص.935
دیگرملت
َ ْ ُ ُ َ ْ َْ ُ َ َُْ ْ ْ ُ ْ ُ
.9أس ِکنوهن ِمن حيث سکنتم ِمن وج ِدكم (الطالق.)6:
.1أبو الفرج اإلصفهانى ،على بن الحسين ،کتاب األغانى ،دار إحياء التراث العربى ،بيروت9114،م ،ج،4
ص.588
از τὸ ὂνيونانى به موجود عربى 993/
اگر من خود را به زنى مشغول بدارم از آن زن راهى برای من پيدا مىشود .در جای ديگر
مىبينيم:
9
معروفه إن طلبنا الجود موجود نخاف عزل امرئ ّكنا نعيش به
از خوف كنار گذاشتن كسى كه با او به خوبى مىزيستم اگر طلب جودی از ما بکند ،آن
جود مهيا است.
ثعالبى نيز در التمثيل و المحاضرة اين ضرب المثل را آورده است؛ الماء أهون
1 موجود ،و ّ
أعز مفقود (آب چه راحت يافتهای است و چه عزيز گمشدهای).
مىرسد كه موجود كاركرد ربطى و مطلق هست
با در نظر داشت شواهد فوق به نظر
3
را تا پيش از دوران ترجمه نداشته است.
اما در خصوص كاركرد موجود در متون فلسفى فارابى سخن را با اين نکته مىآغازد
كه ،موجود در زبان عرب اسمى مشتق از مصدر وجود و وجدان است .كه به دو صورت
مطلق و ّ
مقيد به كار مىرود .كاربرد مطلق وجود عمدتا به معنای يافتن چيزی است كه
در دسترس قرار ندارد و پس از چندی پيدا مىشود و ما علم به مکان آن مىيابيم مانند
ُ ُ ّ ُ
«وجدت الضالة» ،كه عرب جای آن مىتواند صادفت يا القيت (هر دو به معنای برخورد
______________________________________________________
.9همان ،ج ،6ص.14
.1ثعالبى ،أبو منصور عبد الملک بن محمد بن إسماعيل ،التمثيل و المحاضرة ،دار و مکتبة الهالل ،بيروت،
1883م ،ص.968
.3برای فحص بيشتر در خصوص «موجود» در كتب ادب و قواميس عرب ،كار آقايان صالحى ،ذهابى و
ضياءشهابى با عنوان «سير تحول معنای «وجود» و «موجود» از نخستين سدههای هجری تا عصر ابنسینا»
ّ
شایستهذکراست.دراینمقالهنویسندگاندرصددندتطورمعنایی«موجود»را از معنايى «سوبژكتيو» كه افادهی
معنای «یافتهشدن» را میکند ،به معنایی فلسفیکه ناظر به وضع امور در جهان است ،نشان دهند .تفاوت
اساسیکاراینجانبباکارایشاندرتحلیلیاستکهمناینجاازمعنای«موجود» در نسبت با τὸ ὂνدر
يونان ،البته در امتداد كار چارلز كان ،صورت دادهام.
/994فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
مقيد آن به معنای ادراک و معرفت به چيزی از حيثى خاص كردن) استفاده كند .كاربرد ّ
ُ
است ،مانند «وجدت زيدا كريما»(الف. )81 ،55 ،
كاربرد ّ
مقيدی كه فارابى برای وجود ذكر مىكند در متون فلسفى پيش از آن جايگاه
داشته است .راغب اصفهانى(متوفى 425ق) در المفردات اين كاربرد را اينگونه توضيح
مىدهد كه وجود انحای مختلفى دارد يا وجود به واسطهی يکى از حواس پنجگانه است
ُ
مانند «وجدت طعمه» و يا وجود به واسطهی قوای نفس چون شهوت و غضب و عقل،
مانند «وجود الحزن و و السخط» يا وجود به معنای معرفت به خدا كه به واسطهی قوهی
عقل حاصل مىشود .وجود در چنين معنايى به معنای دريافتن ،ادراک و شناخت نسبت
به چيزی است .از همين روی كندی اين اصطالح را هنگامى كه درصدد توضيح در
خصوص انواع ادراک و شناخت انسان است به كار مىگيرد و مىگويد:
«إن الوجود اإلنسانى وجودان .أحدهما أقرب منا و أبعد عند الطبيعة ،و هو وجود
الحواس و اآلخر أقرب من الطبيعة و أبعد عندنا ،و هو وجود العقل.و بحق ما كان الوجود
وجودين :وجود حسى و وجود عقلى ،إذ األشياء كلية و جزئية ،أعنى بالکلى األجناس
لألنواع و األنواع لألشخاص ،و أعنى بالجزئية األشخاص لألنواع» 9.ابن سينا در دانشنامه
هنگامى كه در پى همين تقسيمبندی است برابر "اندريافت" را برای وجود به كار مىگيرد:
حس به چند روی تفاوت دارند :يکى آنکه عقل «و اما اندريافت عقل و اندريافت ّ
چيزی را به خوديش چنانكه وی هست اندريابد و ّ
حس هيچ چيز را بخوديش
1
اندرنيابد».
با توجه به نقلى كه از كندی آورده شد مىتوان نتيجه گرفت كه وجود در زبان
فلسفى متقدم ،بيشتر در معنای ّ
مقيدی كه فارابى برای آن ذكر مىكند كابرد داشته است.
______________________________________________________
.9كندی ،رسائل الكندى الفلسفية ،صص.31-38
ابنسينا ،حسين بن عبدالله ،الهيات دانشنامه عالئى ،با مقدمه و حواشى و تصحيح دكتر محمد معين،
.1
دانشگاه بو على سينا ،همدان9383 ،ش ،صص.983-981
از τὸ ὂνيونانى به موجود عربى 995/
______________________________________________________
.9افنان ،پيدایش اصطالحات فلسفى در عربى و فارسى ،ص.183
واژهنامه فلسفى ،ص.381
.1همو ،
.3در بخش اول مقاله كوشيدم با برجستهسازی معنای یافتنى بودن و در دسترسى اين اصطالح در متن ،ذهن
خواننده را به اين جنبه و رابطهای كه مىتواند با ترجمه آن به موجود داشته باشد معطوف بدارم.
/996فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
______________________________________________________
.9كان اگرچه به نظر مىرسد با عربى آشنايى ندارد اما به ربط معنای موجود به كاربرد مکانى-بروايستايانه در
حاشيه بحث خود اشاره مىكند؛
Kahn, “The Greek Verb “To Be” and the Concept of Being”, Foundations
of Language, p.257.
ّ كل ّ ّ
قضية كان المفهوم منها هو بعينه خارج النفس كما فهم ،و بالجملة على كل .1و [الموجود] قد يقال على
ّ ّ متصور و ّ
ّ
متخيل فى النفس و على كل معقول كان خارج النفس و هو بعينه كما هو فى النفس .و هذا معنى أنه
ّ
صادق ،فإن الصادق و الموجود مترادفان.
از τὸ ὂνيونانى به موجود عربى 996/
نتيجه
تا به اينجا كوشش شد این نکته را روشن شود که مطابق با نحو يونانى كاربرد مطلق
"هست" چه به لحاظ معناشناختى و چه به لحاظ نحوی ساختى مستقل از ساخت حملى
نيست .داللت معناشناختى اين ساخت نيز آنچنانكه در يونانى نمود يافته ،در فلسفه
فيلسوفان هستشناخت يونان باستان باألخص پارمنيدس ،افالطون 9و ارسطو مؤثر
واقعشده است .آنها نيز كاربرد مطلق einaiرا مستقل از حمل نمىدانند .اين خصيصه
در آموزهیارسطودرکتابمقوالتواینکههست را در هر مقوله به معنای آن مقوله
مىداندكامال نمود دارد.
شواهد گواه آن است كه اين نحوه نگاه به هست ،در قرون وسطای متقدم نيز امتداد
یابد.دکترمحمدایلخانیدرمقالهیمستوفاییبهمفهوم«وجود»( )esseدر قرون
مى
ایتنتیجهمیگیرد،مفهوم«وجود»درایندورانچيزی
وسطای متقدم مىپردازدودرنه
جدای از برداشت فيلسوفان يونان به عنوان «آنچه هست» يا امر يا امور دارای صورت
______________________________________________________
.9مجال در اين تحقيق برای پرداختن به اين دو فيلسوف اندک بود اما برای اين منظور خواننده را ارجاع مىدهیم
بهاثرمهمچارلزکان؛Kahn, Essays on being.
/998فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
نبوده است .به عبارتى متکلمين قرون وسطای متقدم وجود را امری متمايز و در كنار
9
ماهيت اشياء نمىپنداشتند.
با توجه به اين نکته ترجمهی to onو to einaiبه موجود و وجود در دوران ترجمه
كه ساختار نحوی آن به لحاظ معناشناختى چنين القا مىکندکهاگرچیزیموجود است،
به جهت برخورداری از وجودى ،موجود شده است ،سهمى تأثيرگذار در اين تلقى از
مهمترینمفهومفلسفهاولیدارد و از اين جهت تاريخ ترجمه جزئى مهم از تاريخ فلسفه
محسوب مىشود.
همانطور كه گفته شد و عبارات فارابى در الحروف نيز بر آن تأ كيد مىکنددرزبان
عربیعبارتیکهداللتبراینمفهومبنیادیندرفلسفهکند،یافتنمیشودوبدینروی
کهافادهیاین
مترجمینبرآنشدندکهتاباگسترشزبانطبیعیبهوضعاصطالحی
یگزینهها"،موجود"و"وجود"به
مفهومراکنددستزنند.بهنظرمیرسددر ميان همه
لحاظفصاحتزبانیبردیگرانترجیحپیداکردهاست.بااینحالهمچنانکهرفتتا
پیشازدورانترجمهکارکردچنینریشهایدرزبانعربیچیزیغیرازکارکردفعلربط
بانهاییونانیوفارسیبودهاستودرحقیقتمترجمینچنینکاركردی را برای
درز
اين ريشه وضع كردهاند .
منابع
آذرنوش ،آذرتاش ،تاریخ زبان و فرهنگ عربى ،انتشارات سمت ،تهران5977 ،ش.
ابندريد ،محمد بن حسن ،جمهرة اللغة ،دار العلم للماليين ،چاپ اول ،بيروت5388 ،م.
ابنرشد ،محمد بن احمد ،تفسير ما بعد الطبيعة ،ج ،2انتشارات حکمت ،تهران5977 ،ش.
ابنسينا ،حسين بن عبدالله ،الهيات دانشنامه عالئى ،با مقدمه و حواشى و تصحيح دكتر محمد
معين ،دانشگاه بو على سينا ،چاپ دوم ،همدان5989 ،ش.
______________________________________________________
.9رک .ايلخانى ،محمد« ،وجود( )esseدر قرون وسطای متقدم» ،شناخت ،شماره9386 ،51ش.
از τὸ ὂνيونانى به موجود عربى 991/
ابنالمقفع ،عبدالله ،المنطق ،البن المقفع و حدود المنطق ،البن بهریز ،تصحيح محمدتقى
دانشپژوه ،انجمن شاهنشاهى فلسفه ايران ،تهران5957 ،ش.
ابنمنظور ،محمد بن مکرم،لسان العرب ،دار صادر ،چاپ سوم ،بيروت5454 ،ق.
ابوحاتم رازی ،احمد بن حمدان ،کتاب الزینة فى کلمات االسالمية العربية ،تصحيح و تعليق حسين
بن فيضالله الهمدانى ،مركز الدراسات و البحوث اليمنى ،صنعاء5336 ،م.
أبو الفرج اإلصفهانى ،على بن الحسين،کتاب األغانى ،دار إحياء التراث العربى ،چاپ اول ،بيروت،
5334م.
ارسطو ،متافيزیک ،ترجمه شرفالدين خراسانى ،انتشارات گفتار ،تهران5967 ،ش.
همو،مابعدالطبیعه،ترجمهمحمدحسنلطفی،طرحنو،تهران0831،ش.
ّ
همو ،منطق ارسطو(ارگانون) ،ترجمه ميرشمسالدین ادیب سلطانی ،انتشارات نگاه ،تهران،
5931ش .
ازهری ،محمد بن احمد ،تهذیب اللغة ،دار احياء التراث العربى ،چاپ اول ،بيروت5425 ،ق.
افنان ،سهيل محسن ،پيدایش اصطالحات فلسفى در عربى و فارسى ،ترجمه محمد فيروزكوهى،
انتشارات حکمت ،تهران5983 ،ش.
واژهنامه فلسفى ،دارالمشرق ،بيروت5386 ،م.
همو ،
ايلخانى ،محمد« ،وجود( )esseدر قرون وسطای متقدم» ،شناخت ،ش5987 ،53ش ،صص-26
.27
ثعالبى ،أبو منصور عبد الملک بن محمد بن إسماعيل ،التمثيل و المحاضرة ،دار و مکتبة الهالل،
چاپ اول ،بيروت2119 ،م.
خاقانى ،بديلبن على ،دیوان اشعار ،بر گرفته ازhttp://ganjoor.net/khaghani :
راغب اصفهانى ،حسين بن محمد،مفردات ألفاظ القرآن ،چاپ اول ،بيروت5452 ،ق.
دهخدا ،علىاکبر،لغتنامه ،مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران ،تهران0871،ش.
سعدي ،مصلحبن عبدالله ،کليات سعدى ،برگرفته ازhttp://ganjoor.net/saadi :
صالحى ،اسکندر ،عباس ذهابى ،پرويز ضياءشهابى« ،سير تحول معنای «وجود» و «موجود» از
نخستين سدههای هجری تا عصر ابنسينا» ،حكمت سينوى(مشكوةالنور) ،پاييز و زمستان ،35
شماره 5935 ،56ش ،صص.598 -553
/918فلسفه تحليلى ،سال سيزدهم ،شماره سى و دو ،پاييز و زمستان 5936
ضياءشهابى ،پرويز« ،پا به پای ارسطو به جستجوی دانش برين» ،برهان و عرفان ،بهار ،پيش
شماره5989 ،5ش ،صص.52-97
عطار ،محمدبن ابراهيم ،دیوان اشعار ،برگرفته ازhttp://ganjoor.net/attar/divana:
فارابى ،محمدبن محمد ،کتاب الحروف ،تصحيح و تقديم محسن مهدی ،دارالمشرق ،بيروت،
5371م.
همو ،االلفاظ المستعملة فى المنطق ،تحقيق و مقدمه و تعليق از محسن مهدی ،الزهراء ،چاپ دوم،
تهران5414 ،ق.
فراهيدی ،خليل بن احمد ،کتاب العين ،نشر هجرت ،چاپ دوم ،قم5413 ،ق.
زبانشناسى عربى ،ترجمه سيد حسين سيدی ،انتشارات سمت ،تهران.
فهمى حجازی ،محمود ،
5973ش.
كندی ،يعقوببناسحاق ،رسائل الكندى الفلسفية ،مقدمه و تصحيح و تعليق از محمد ابو ريده ،دار
الفکر العربى ،چاپ دوم ،قاهره5996 ،ق.
مولوی ،جاللالدين محمد بن محمد ،غزليات شمس تبریز ،مصحح و مقدمه نويس محمدرضا
شفيعى كدكنى ،انتشارات سخن ،تهران5987 ،ش.
ناتل خانلری ،پرويز ،تاریخ زبان فارسى ،ج ،9نشر نو ،تهران5965 ،ش.
همو ،دستور زبان فارسى ،انتشارات توس ،تهران5939 ،ش.
Aristotle, Aristoteles, Graece, Vol.2, Ex Rescensione: Immanuelis
Bekkeri, ed. Academia Regia Borussica, Georgium Press,
NewYork, 1831.
Barnes, J., The Complete Works of Aristotle, The Revised Oxford
Translation, Two Vols. Princeton University Press, USA,
1984.
Bertolacci, A., “On the Arabic Translations of Aristotle’s
Metaphysics”, Arabic Sciences and Philosophy, 2005, 15(02),
pp.241–275.
D’Ancona, C., “Platonic and Neoplatonic Terminology for Being
–in Arabic translation”, Studia Graeco-Arabica, 2011, pp.23
46. Retrieved from http://www.greekintoarabic.eu/
Kahn, C. H., “The Greek Verb “To Be” and the Concept of
Being”, Foundations of Language, 1966, 2(3), pp.245–265.
Kahn, C. H., The Verb “Be” in Ancient Greek (second edi).
919/ يونانى به موجود عربىτὸ ὂν از