Professional Documents
Culture Documents
در جنگ فکری با غرب
در جنگ فکری با غرب
در جنگ فکری با غرب
مؤلف:
مولوی عبد الهادی (مجاهد)
حق چاپ با مؤلف محفوظ است
اهداء
عبدالهادى (مجاهد)
جنگ فکری
چرا جنـگ فكـرى؟
جنگ فكری نسبت به جنگ نظامی در تسخري دامئى ملتها و اشغال رسزمني
هاى آنها بدون جنگ و خونريزى مؤثرتر و كارآمدتر است .زيرا جنگ عسكرى
مقاومت ها ،حساسيت ها ،و عكس العمل های باملثل را تحريك می كند كه
سبب به درازا كشيده شدن جنگ ،ازدياد مصارف جنگى ،و تلفات برشی ای
زيادی می گردد ،كه همۀ اينها در فرجام منجر به شكست اشغالگران می گردد،
هر چند اين شكست مدتها بعد واقع شود.
تاريخ به اثبات رسانيده كه فتح مناطق از طريق نظامى و تسلط قهرى
هيچگاهى به طور دامئى باقى منى ماند ،مگر اينكه تسخري فكرى جاى تسخري
نظامى را بگريد.
اما تسخري و اشغال فكرى بر عكس اشغال نظامى براى هميشه و يا برای مدت
طوالىن باقى می ماند ،و تداوم تسخري فكرى به اين امر وابستگی دارد که فكر
فاتحني به چه مقدار برحق است ،و به چه مقدار باخود خري ،عدل ،معقوليت و
انسانيت را براى رسزمني هاى مفتوحه به ارمغان می آورد.
اكنون كه غرب صليبى به رهربى امريكا بر افغانستان تجاوز منوده و مي خواهد
افغانستان را مستعمرۀ خود ساخته ،و افغانان را با شعارها و نامهاى مز ّور و
فريب دهندۀ چون (آزادى) و (دميوكراىس) غالمان خود سازد ،در كنار جنگ
عسكری اش جنگ فكرى را نيز مبقصد تسخري اذهان افغانها به پيامنۀ بسيار
وسيعى براه انداخته است.
امريكا براى پيشربد جنگ عسكرى اش در افغانستان تنها چهار و يا پنج
مؤسسۀ نظامی را به كار انداخته كه عبارت از(ارتش امريكا)( ،نريوهاى ناتو)،
(آيساف)( ،قواى امنيتى افغاىن) و (ادارات جاسوىس) اند.
اما براى پيش برد جنگ فكرى امريكا و متحدينش تقريباً چهار هزار مؤسسۀ
غري نظامى را به كار گامشته ،كه در زندگى افغانها در مجالهای دينى ،سياىس،
اجتامعى ،كلتورى ،رواىن ،تعليمى ،اقتصادى و مجاالت ديگرى به طور مسلسل
كار ميكنند .زيرا امريكاييها ميدانند كه روزى آنها مجبور خواهند شد که قوتهاى
نظامى شانرا از افغانستان بريون منايند .و سعی می کنند از همني اكنون جنگ
فكری شانرا به شكل فعال و مؤثر و به پيامنۀ وسيعی به پيش بربند ،تا بتوانند
با تسخري فكرى افغانها شكست نظامى خود را جبريه كنند .طوريکه همني
تجربه را انگليسها و فرانسويها قبل از آنها در مستعمرات اسالمى شان عملی
منوده بودند ،كه با گذشت ده ها سال از آزاد شدن آن كشورها هنوز هم در
هيچكدام آنها نظام اسالمى به ميان نيامده است.
جنگ فكرى چيست؟
جنگ فكری عبارت از جنگيست كه كفار آنرا به هدف تسخري مسلامنان و ازبني
بردن رشيعت ،عقيده ،فكر ،عرف ،عنعنات ،سلوك و اخالق ايشان و به منظور
زدودن صبغۀ اسالمى از زندگى آنها با استفاده از وسائل غري نظامى به اين
هدف به راه انداخته اند كه مسلامنان از تشخّص و هويت مخصوص شان
محروم گردند ،و در همه عرصه ها دنباله رو و مقلد غربیها باشند ،و در آينده
حتى هيچ تصوری از جنگ عليه كفار را نيز در ذهن نداشته باشند.
در جنگ فكرى وجود فزيىك مسلامنان هدف قرار منيگريد ،بلكه دين ،فكر،
رسوم و اعراف اجتامعى ،اخالق شخىص و اجتامعى ،و كيفيت رواىن (روحى)
آنها منيحث هدف تحت رضبات گرفته ميشوند .زيرا اينها عوامىل اند كه افراد
يك جامعه را در سنگر دفاع از وجود فزيىك و معنوی شان قرار ميدهند ،و آنها را
به ايستادن در صف جنگ در مقابل متجاوزين واميدارند.
ولی هرگاه عوامل متذكره به تدريج و به شكل سيستامتيك از بني برده شوند،
مقاومت در برابر دشمن خود بخود منتفى میگردد ،و در نتيجه دشمن از هرنوع
تلفات ماىل و جاىن در امان می ماند ،و هدفش را نيز بدون جنگ و خونريزى
بدست می آرد.
وسائل جنگ فكرى
طوريکه در جنگ نظامى وسائل نظامى چون ارتش ،توپ ،تانك ،طياره ،بم،
بارود ،گلوله ،تفنگ ،تكنالوژى عسكرى و استحكام نظامى توسط افرسان
مج ّرب ،ماهر ،و تربيت يافته به طور ماهرانه بكار برده میشوند ،همينطور
وسائىل كه در جنگ فكری مورد استفاده قرار می گريند همه چون معلم ،كتاب،
مكتب ،دانشگاه ،تحقيقات علمى ،كتابخانه ها ،جرايد ،مجالت ،ژورناليزم،
ادبيات ،علوم اجتامعى ،و خدمات صحى چون شفاخانه ها و كلنيك ها ،وسائل
تفريحى چون پاركها ،كلپها ،حوضهاى شنا ،سواحل بحر ،و وسائل اطالع
رساىن چون راديوها ،سينامها تياترها ،انرتنت ،ستاليت ،كمپنی هاى فلم
سازى ،سياست و شخصيت هاى سياىس و وسائل مشابه ديگر همه فکری
ميباشند ،فكر را متأثر ميسازند و روند فكرى اشخاص و ملتها را تغيري می
دهند ،اینها همه با مهارت زياد از طرف كفار عليه مسلامنان مورد استفاده قرار
می گريند.
ميدان جنگ فكرى عليه اسالم و مسلامنان به پيامنۀ وسيع است كه همۀ
جوانب زندگى انساىن را احاطه منوده ،و ده ها هزار مؤسسۀ غرىب در آن
مرصوف کار اند.
تاريخ جنگ فكرى
جنگ فكرى ميان حق و باطل نسبت به جنگ نظامى تاريخ بسيار طوالىن دارد
که از روز هاى اوىل دشمنى ابليس ملعون با آدم عليه السالم رشوع شده
است.
ابليس كه ممثل باطل بود بر ضد آدم عليه السالم از جنگ فكرى كار گرفت ،و
براى غلبه بر آدم عليه السالم وسائل فکری را به کار برد.
زمانيكه ابليس دانست كه بر دشمنش آدم عليه السالم از طريق توسل بزور
منى تواند غلبه حاصل منايد ،از وسائل فكرى چون تظاهر به نصحيت و
خريخواهى و ادّعاى دلسوزى بر آدم عليه السالم كار گرفت .و براى اثبات
صادق بودن در ادّعايش از سوگندها استفاده كرد ،و با سوگندهاى دروغينش
در ذهن آدم عليه السالم وسوسه ايجاد کرد ،و سخن بجای رسيد كه او و
همرسش را لغزانيده ،و سبب اخراج آنها از جنت گرديد.
الله متعال جنگ فكرى ميان آدم عليه السالم و ابليس را به گونۀ ذيل بيان
َّ ت ت ت ت ت ت ت ت َّ ت ْ ُ ت ْ ت ت ْ ُ ت ت ت ت ت ْ ت ْ ٌ ِّ ْ ُ ت ت ْ ت
ار
ٍ ن ين م ِن ي ت ميناميد :قال ما منعك أال تسجد إيذ أمرتك قال أنا خري منه خلق
ت ت ت ْ ْ ْ ت ت ت ت ُ ُ ت ت ت ت ت ت َّ ت ت ت ْ ُ ْ َّ ت ت تْتُ
يني .قال فاهبيط مينها فما يكون لك أن تتكِب فييها فاخرج إينك ٍ توخلقته مين ط
ت ت ت ت ت ْ ت ت ْ ي ُ ْ ت ُ ت ت ت َّ ت ت ُ ت ت ت ت ت ت ت َّ
ين .قال فبيما نظر يِن إيل يوم يبعثون .قال إينك مين المنظ ير مين الصاغ ييرين .قال فأ ي
ْ ت َّ ُ ِّ ت ْ ت ْ ْ يم ُ .ث َّ ك ال ْ ُم ْس تتق ت ت ْ ُ ت َّ ت ُ ْ ت ت ت ت ْتْت
ييهم تومين ي د ي أ ني
ي ب ن م م ه ن يي تآل م ي اط ِص ي م ه ل ن د عق أل ِن أغويت ي
ت ت ت ْ ُ ْ تْ تُْ ت ت ْ ت ُ ت ت ْ ت ت ْ ْ ت ت ْ ت ْ ت ت ت ت ْ ت
َثهم شاك ييرين .قال اخرج مينها َتد أك خل يف يهم وعن أيمان ييهم وعن شمآئيل ييهم وال ي
ت تُ ْ ُ ْ
ني .تويا آدم اسكن ينك ْم تأ ْْجتع ت
ُ ت ْ ُ ً َّ ْ ُ ً َّ ت ت ت ت ْ ُ ْ ت ْ َّ ت ت َّ
ورا لمن تبيعك مينهم ألمألن جهن تم م مذؤوما مدح
ي
ت ُ ت ت ت ت َّ ت ت ْ ت ت ُت ْ ْ
ْ ت ُ ت ُ ت ت ت ت ت ت ْ ُ ت ت َّ
ْ
اْلنة فلُك مين حيث يشئتما توال تق تربا هـ يذه ي الشج ترة فتكونا يم تن أنت وزوجك
ت ت ت ت تُْت ت ت ت ْ ت ت ت ُ ت َّ ْ ت ُ ُ ْ ت ت ُ ت ت َّ
ور تي عنهما مين س ْو تءات ييهما توقال ي يي لهما ما ُو الظال ي يمني .فوسوس لهما الشيطان يِلبد
اِل ت ْت َّ ت ت َّ ت ت ُ ت ت ت ت ْ ت ت ُ ت ت ت ت ُ ت ت ُّ ُ ت ت ْ ت
يين . ني أ ْو تكونا م تين اْل ي ما نهاكما ربكما عن هـ يذه ي الشجرةي إيال أن تكونا ملك ي
ني[ االعراف ]۲۱-۱۱ اس تم ُه تما إ ِّّن لت ُك تما لتم تن اَّنَّاِِ ت تت ت
وق
ي ي ي ي
ترجمه( :الله به او))) گفت چه چيز ترا باز داشت ازينكه سجده بربى،
وقتيكه من به تو دستور (تعظيم و تواضع براى آدم) دادم؟ (ابليس از روى عناد
و كرب پاسخ) گفت :من از او بهرتم .چرا كه مرا از آتش آفريده اى ،و او را از
خاك( .و آتش كجا و خاك كجا! الله به او) گفت :پس ازين (بهشت آسامىن
يا بهشت زمينى ،يا از ميان فرشتگان ،و يا ازين منزلت و مرتبت) فرودآى! تو را
نرسد كه درين (مكان دل آرا و جايگاه واال نافرماىن كنى و) تكرب ورزى ،پس
بريون رو ،تو از زمرۀ خواراىن( ،و جاى تو در ميان ارشار است نه در ميان
اخيار) (ابليس) گفت :مرا تا روزى مهلت ده و زنده بدار كه قيامت نام است و
مردمان در آن زنده مى شوند و از گورها برانگيخته می گردند( .الله )گفت:
تو از زمرۀ مهلت يافتگاىن (و مدتهاى مديد در زمني ماندگارمى ماىن) شيطان
گفت :بدان سبب كه مرا گمراه داشتى ،من بر رس راه مستقيم تو دركمني مى
نشينم .و (با هر گونه وسايل ممكن در گمراهى ايشان مى كوشم) و سپس از
پيش رو و از پشت رس و از طرف راست و از طرف چپ (و از هر جهت كه
بتوانم) به رساغ ايشان می روم و (گمراهشان مى سازم ،و از راه حق
منحرفشان میناميم تا به آنجا) كه بيشرت آنان را (مؤمن به خود و) سپاسگزار
نخواهى يافت( ،الله )گفت :خوار و حقري و رانده و ذليل ازين (جايگاه قدس
و قدسيان) بريون رو .سوگند می خورم ،دوزخ را از تو و از همۀ كساىن پر می
سازم كه از تو پريوى كنند.
اى آدم! تو و همرست در بهشت ساكن شويد و در هر كجا كه خواستيد
(بگرديد و از نعمتهاى آن) بخوريد وىل به اين درخت نزديك نشويد .و از آن
نخوريد .كه اگر چنني كنيد از زمرۀ ستمگاران خواهيد شد .سپس شيطان آنان
را وسوسه كرد تا (مخالفت با فرمان الله را در نظر شان بيارايد و
لباسهايشان را از تن به درآورد و برهنه و عريانشان سازد .و عورات نهان از
ديدۀ آنان را بديشان منايد و(بدين منظور) گفت :پرودگار تان شام را ازين
درخت باز نداشته است مگر بدان خاطركه (اگر ازين درخت بخوريد) دو فرشته
می شويد ،و يا اينكه (جاودانه می گرديد) از زمرۀ جاويدانان (درين رسا)
خواهيد شد .و براى آنها بارها سوگند خورد كه من خري خواه شام هستم((.
در آيت فوق الذكرم مى بينيم كه شيطان با الفاظ شديد سوگند میخورد كه در
دشمنى با آدم عليه السالم از هر راه و وسيلۀ استفاده می منايد ،و براى مؤمنان
در راه مستقيم كمني خواهد گرفت.
و بعد مى بينيم كه به مقصد فريب دادن آدم عليه السالم از سوگندها و تظاهر
به نصيحت و خريخواهى كار می گريد ،و دشمنى اش را با آدم عليه السالم با
چرب زباىن و نرمى به پيش می برد ،كه اينها همه از جمع وسائل فكرى به
حساب می روند.
همچنان درطول تاريخ باطل پرستان در برابر انبياء عليهم السالم در كنار ابزار
نظامى از وسائل فكرى نيز كار گرفته اند .گاهى عليه انبياء عليهم السالم
تبليغات پوچ و ميان تهى را رس داده اند ،و گاهى آنها را (ديوانه)( ،كم عقل)
و(جادوگر) گفته اند .و گاهى هم با استفاده از حرفهاى گوناگون و وسائل عوام
فريبانه مردم رادر صف جنگ در برابر انبياء عليه السالم قرار داده اند .و گاهى
هم تالش منود ه اند تا مؤمنان را در مورد (دين) و (پيامرب) شان ىب باور سازند.
همچنان زمانيكه قريش ديدند كه قرآن بر مردم تأثري ميناميد ،و دعوت
برحقش به عمق دلها و اذهان مردم ره مى گشايد ،و در نتيجۀ قناعت قلبى
شان بر رسول الله اميان مى آورند ،هامن بود که کفار قريش در بيم آن
افتادند که اگر دعوت حق به مردم به همني منوال بدون كدام مزاحمتى برسد
ممكن است كه همۀ قريش مسلامن شوند .پس هامن بود که تصميم گرفتند تا
در مقابل قرآن كريم از ياوه رساى و هذيان گويى كار گريند ،و يا اينكه در برابر
مجلس قرآن مجالس مشاعره ،قصه خواىن ،و حكايات خراىف پادشاهان
پيشني را تدوير منايند ،و به مردم بگويند :بياييد قصه ها ،اشعار ،و افسانه
هاى ما نسبت به قرآن محمد جالب تر است .چنانچه يىك از مرشكني
قريش بنام (مالك بن النرض) همني كار را می كرد ،الله متعال می فرمايد:
ت ت َّ ُ ت ْ ُ ت ْت ت ت ت َّ ت ت ت ُ ت ت ْ ت ُ ت ت ْ ُ ْ
آن توالغ ْوا فيي يه لعلك ْم تغليبون
وقال اَّليين كفروا ال تسمعوا ل يهذا القر ي
سورة فصلت ۲۶ :
ترجمه((:كافران (به همديگر) مى گفتند گوش به اين قرآن فرا ندهيد ،در
(هنگام تالوت) آن ياوه رساىئ و جار و جنجال كنيد تا (مردمان هم قرآن را
نشنوند ،و هم مجال انديشه در بارۀ مفاهيم آن از ايشان گرفته شود) و شام
پريوز گرديد)).
اينها همه وسائل غري نظامى بودند كه مرشكني آنرا جهت جلوگريى از پخش و
نرش قرآن به كار می بردند.
اكنون نيز در برابر دعوت و صدای حق ملياردها صداى باطل با تبليغات
گوناگونش غوغا مى آفرينند ،تا آواز حق به گوش مردم دنيا نرسد .ولی تفاوتش
با تالشهاى ديروز در اينست كه ديروز آوازهاى باطل تنها با قوت دهن بلند مى
گرديد ،اما امرز توسط راديوها ،تلويزيون ها ،ستاليت ها ،انرتنت ،مطبوعات ،و
به قوت ادبيات مبتذل بلند مى شود ،و مردم را از شنيدن دعوت حق باز ميدارد.
درعهد رسول الله علامی يهود مدينه نيز سعى منودند كه مسلامنان را در
مورد اسالم مرتدد سازند ،و آن چنني بود كه :قبل از ورود اسالم به مدينه عرب
مدينه به سوى يهود به ديدۀ کسانی مى نگريستند كه علم (دين آسامىن) را با
خود داشتند ،با وحى و انبياء عليهم السالم ارتباط داشتند ،و وارثان علم و
معرفت پيامربان پيشني بودند .به همني سبب به طرف آنها به ديده تقدير و
احرتام نگاه می كردند.
يهودان خواستند تا از اين باور و اعتامد مردم مدينه سوء استفاده منايند ،و آنها
را در مورد حقانيت اسالم متشكك گردانند .پس هامن بود که با همديگر به
مشوره پرداخته و چنني تصميم گرفتند كه ما به منظور مرتدد ساخنت مسلامنان
از طرف صبح در دين اسالم داخل می شويم ،و در عرص هامن روز دوباره به
يهوديت بر ميگرديم ،ومردم عرب كه ما را به صفت اهل كتاب و اهل تجربه در
مورد دين ،وحى ،نبوت ،و شناخت احكام الهى مى شناسند ،چون ما وقتی
دوباره از اسالم برگرديم آنها گامن می كنند كه شايد اسالم آن دين حقى نيست
كه در كتابهاى گذشته ازآن يادآوری شده است ،و با اين كار عرب مدينه بر ما
باور منوده ،بر نقش قدم ما قدم خواهند گذاشت ،و از اسالم اعراض منوده و
مرتد خواهند شد.
درينجا نيز يهود در مقابل اسالم يىك از وسائل فكرى را كه (دين) و (اميان)
است به کار می بردند .الله در مورد اين دسيسۀ يهودی چنني مى فرمايد:
ُ ْ َّ ت ُ ت ت ت َّ ت ت ُ ْ ت ْ ت َّ ت ت ت ت َّ ت ٌ ِّ ْ ت ْ ْ ت
ار
ي ه اَّن ه جو وا ن آم يين
اَّل لَع ل نز
ي أ يي
اَّلي ب وا ين
م آ اب
وقالت طآئ يفة من أه يل الك ي
يت
ت ْ ُ ُ ْ ت ُ ت ت َّ ُ ْ ت ْ ُ ت
جعون آل عمران۷۲: واكفروا آخيره لعلهم ير ي
ترجمه(( :جمعى از اهل كتاب (به همكيشان خود) گفتند :به آنچه بر مسلامنان
نازل شده است ،در آغاز روز اميان بياوريد ،و در پايان روز به آن كافر شويد ،تا
شايد (از قرآن پريوى نكرده و ازآن) برگردند.))...
اين دسايس امروز نيز به اشكال و الوان مختلف در برابر اسالم استعامل می
شوند ،و در جهان اسالم امروز نيز يك لشكر بزرگى از اجريان دشمن در نقش
استاذان ،فيلسوفان ،دكتوران ،محققني ،نويسندگان ،صاحبنظران ،شاعران،
هرنمندان ،و ژورنالستان وجود دارند كه از راه هاى مختلف و به اشكال گوناگون
و با استفاده از وسائل فكرى گوناگون در صدد متشكك منودن مسلامنان در
مورد حقانيت اسالم هستند ،و اسالم را به مردم بنام ارتجاع ،تروريزم و وحشت
معرىف میكنند ،و آنها را به ىب باورى در مورد عقايد و احكام اسالمى تحريك
می كنند.
اين مردم هم مانند دسيسه گران يهود مدينه از طرف روز خود را در پيشگاه
مردم مسلامن معرىف منوده ،اما بعداً در خفا مشغول فعاليت تبهكارانه عليه
اسالم می باشند.
منونۀ ديگرى از جنگ فكرى در عهد رسول الله هامنا تالش يهود براى
مشتعل ساخنت يك جنگ بزرگ و خونني ميان انصار مدينه بود .و آن به اينگونه
كه روزى يىك از بزرگان و معمران يهود بنام (شاس بن قيس) مسلامنان دو
قبيلۀ (اوس) و (خزرج) را ديد كه در بني خود رسگرم مجلس پرمحبتی بودند.
در حاليكه قبل از ورود اسالم به مدينۀ منوره اين دو قبيله ده ها سال با همديگر
جنگيده و افراد زيادى از همديگر را كشته بودند ،كه با قبول اسالم همۀ دشمنی
هاى قبىل شانرا فراموش منوده ،و يك دور جديدى از صميميت و برادرى را
آغاز كرده بودند.
اين وضعيت مسلامنان بر (شاس بن قيس) يهودی دشوار متام شد ،و تصميم
گرفت تا بار ديگر مسلامنان اين دو قبيله را بني هم به جنگ بياندازد.
او براى انجام اين كار يك وسيلۀ خطرناك فكرى را انتخاب كرد ،و آن اينكه يك
نوجوان يهودى را دستور داد تا با آهستگى در ميان مجلس مسلامنان جاى
گريد ،و سپس از هامنجا به خواندن اشعارى بپردازد كه در جنگ بعاث قبائل
(اوس) و (خزرج) عليه همديگر مى گفتند ،تا به اين وسيله خاطرات تلخ عهد
جنگ يکبار ديگر در اذهان هر دو جانب تازه شود ،و آنها يكبار ديگر به جنگ
عليه همديگر تحريك شوند.
شاس اين برنامه اش را عمىل منود ،و نتيجه اش نيز هامنطور ظاهر شد كه او
از قبل پيش بينى كرده بود .ولی به فضل و رحمت الله متعال قبل از ينكه
فريقني دست به شمشري بربند به پيامرب اطالع رسيد ،رسول الله با
اصحاب مهاجرش آمدند و با وعظ و نصيحت بر آتش جنگى كه در حال شعله
ور شدن بود آب ريختند ،و دسيسۀ يهود را خنثى ساختند.
درين دسيسه نيز يک وسيلۀ فکری که (شعر و ادب) است به کار برده شده
بود.
به همني شيوه كفار درعصور مختلف تالش كرده اند تا مسلامنان را در عوض
نربد عسكرى از طريق جنگ فكری مغلوب منايند ،که اين جنگ فكرى گاهى به
شكل حركت (عبدالله بن سبأ) يهودى ،و گاهى هم در شكل گروهاى منحرف
فكرى ديگرى چون زنادقه ،روافض ،و غريه جريان داشت .تا اينكه غرب
صليبى بعد از شكست هاى پى در پى اش در جنگهای عسكری عليه مسلامنان
جنگ فكرى را منحيث يك وسيلۀ خطرناك و جانشني جنگ عسكرى بر ضد
امت اسالمى مورد استفاده قرار داد.
پالن بكار انداخنت جنگ فكری منظم عليه مسلامنان را (لويس نهم) پادشاه
فرانسه زماىن طرح منودكه موصوف در مرص در سال ( )۱۲۵۱ميالدی در جنگ
(منصوره) بعد از شكست و زبون شدن لشكر فرانسه به دست مسلامنان اسري
شد ،و سپس در بدل فديۀ بزرگى رها شد.
(لويس نهم) در دوران اسارتش به اين نكته غور و تعمق می منود كه چرا
مسلامنان با وجود كمبود وسائل مادى و عسكرى هميشه بر كفار پريوز می
شوند؟
در پايان غور و تفكر طوالىن اش به اين نتيجه رسيد كه رسچشمۀ قوت
مسلامنان در وسائل مادى نه بلكه در دين ،عقيده ،اخالق و معنويات آنها نهفته
است .و تا زمانيكه همني رسچشمه تازه و خروشان باشد مسلامنان هميشه در
مقابل دشمنانشان نريومند و برتر می باشند.
پادشاه فرانسه بعد از رهايى اش از حبس و رسيدن به لشكرش متخصصني
نظامى ،سياىس ،مذهبى و بزرگان و متنفذين جامعۀ فرانسه را جمع منوده و در
مورد شيوۀ جنگ با امت اسالمى با آنها صحبت كرد .او در جريان صحبت
هايش چنني گفت(( :اگر ميخواهيد مسلامنان را شكست دهيد با آنها تنها به
جنگ مسلحانه اكتفا نكنيد ،زيرا شام در جنگ مسلحانه در برابر آنها شكست
خورده ايد ،شام باعقيدۀ آنها بجنگيد ،چون رسچشمۀ قوت آنها در عقيدۀ آنها
5
مضمر است)).
از آن به بعد زعامت سياىس ،فكرى و نظامى غرب تصميم گرفت تا منبعد در
مقابله با مسلامنان در كنار جنگ نظامى (جنگ فكرى) را نيز بكار اندازد ،و براى
آمادگی به اين جنگ در كليساهاى غرىب ،دانشگاه ها ،مراكز سياىس و
ديپلوماتيك مراكز تعليمى و تحقيقاىت را در علوم دين اسالم ،فكر اسالمى ،و
متدن اسالمى ايجاد منود.
اين فعاليت ها بعدها در نقش استرشاق و مسترشقني (رشق شناسی و رشق
شناسان) ( )Orientalismو تبليغ مسيحى ( )Missionaryآشكار شدند .اين
مراكز وضعيت فكرى و مدىن جهان اسالم را به طور منظم تحت غور قرار
دادند ،و به تأثري گذارى فكری در نسلهاى جديد مسلامنان مبادرت ورزيدند .که
اين تأثري گذارى فكرى در شكل و قالب مكاتب عرصى ،دانشگاه ها ،مشاورين
تعليمى ،پرورش و تربيت فرزندان مسلامنان در غرب ،موج مطبوعاىت معارص،
و جريانات و احزاب سياىس غربگرا ظاهر شد ،و منتج به ايجاد نسىل گرديد كه
تنها بنام مسلامن بود ،ولی همه نواحى زندگى سياىس ،فكرى ،اخالقى،
اجتامعى ،عسكرى ،اقتصادى ،ذوقى و ادىب اين نسل بر بنياد تصورات و
ارزشهاى غرىب استوار مى باشد ،و همه توجه و تالشش به اين نقطه متركز
دارد كه چگونه جهان اسالم و امت اسالمى را مطابق خواسته هاى غرب عيار
منايد ،اگر چه درين راه رضورت ريختاندن خون صدها هزار مسلامن نيز پيش
آيد.
- 5نقل از الغزو الفكرى تأليف استاذ يحيى محمدالياس القمرى صفح .۲
اهداف جنگ فكرى
غرب جنگ فكرى اش را در كنار جنگ عسكرى در جهان اسالم آغاز منوده ،و
همه ساله ملياردها دالر برآن خرچ مى کند ،و درين راه مليونها كارشناس و
متخصص را از طريق مؤسسات مختلف فكرى ،فرهنگى ،سياىس و تعليمى به
كار گامشته است .غرب همۀ اين تالشها را به هدف تحقق اهداف ذيل انجام
مى دهد:
هدف اول ـ از بني بردن روحيۀ مقاومت مسلامنان در برابر غرب:
غريب ها اين را می دانند كه تا زمانيکه احساس حريت در دلهاى مسلامنان
وجود داشته باشد ،و فرهنگ جهاد ،هجرت ،شهادت و قرباىن اساس رسمايۀ
فكرى شانرا تشكيل دهد ،آنها خود را از لحاظ روحى و معنوى در مقابل هر
متجاوزى آمادۀ مقاومت می دانند ،و درين راه به هرنوع فداکاری جاىن و ماىل
حارض می باشند.
ا ّما اگر همني مفاهيم توسط وسائل جنگ فكرى از فكر آنها بريون كشيده
شوند ،بعد از آن اگر هر چند به وسائل مادى فراوان و امكانات نظامى پيرشفته
مجهز نيز باشند به مقابله با دشمن آماده نخواهند شد .چنانچه همني اكنون در
جوانان و نظاميان جوامع غربزدۀ اسالمى همني روحيه ديده مى شود.
تاريخ اسالم گواهی می دهد كه مسلامنان هميشه با داشنت افراد كم و وسائل
نظامى ضعيف براى مقابله با دشمنان نريومند با متام مردانگى و همت آماده
شده اند ،و با فضل الله متعال پريوز نيز شده اند .زيرا در آنزمان روحيۀ مقاومت
در دلهای مسلامنان به صورت اجتامعى زنده بوده ،و معنويات شان رسشار و
مواج بود.
ولی اكنون جهان اسالم با وجود داشنت مليونها سپاهى مجهز به وسائل جنگى
مدرن و داراى مهارت های نظامى عاىل توان ايستادگى در مقابل دشمن را
ندارند .بلكه اساسا عزم ايستادن در مقابل دشمن را ندارند ،و قرار گرفنت در
صف دشمن را در دشمنی باملتهاى خود خوبرت وموجه تر از مقابله با او مى
دانند .زيرا جنگ فكری روحيۀ مقاومت را از آنها سلب منوده است ،و آنها طورى
تربيه شده اند كه بايد براى تطبيق برنامۀ دشمنان اسالم و تحقق اهداف آنها
كار كنند ،نه اينكه براى اسالم فداكارى منايند.
هدف دوم ـ تشكيك مسلامنان در مورد دين اسالم ،متدن
مسلامنان ،وارزشهاى اسالمى
غريب هاى صليبى می خواهند مسلامنان در مجال های دين ،عقيده ،اخالق،
ارزشهاى فكرى ،عادات ،و مناسبات اجتامعى مانند آنها باشند ،و در همۀ
مجالها ازغربی ها تقليد كنند ،که با اين كار از يكطرف كينه و نفرت در
برابرغربی ها از دلهاى مسلامنان زدوده می شود ،و با پالنهاى استعامرى آنها
مخالفت منی کنند ،و از جانب ديگر همۀ جهان اسالم به يک بازار بزرگ
استهالىك و مرصىف مصنوعات غرىب مبدل ميگردد .زيرا در آن صورت
رضورتهاى زندگى مسلامنان نيز هامنند رضورتهاى آنها می گردند.
و اينكه مسلامنان خود آن کاالها و وسائل را ساخته منى توانند ،و يا اينكه با
كيفيت خوب و قيمت نازل آنرا به بازار عرضه كرده منى توانند ،بنا ًء همۀ بازار در
برابر صنائع غرىب باز می گردد.
ولی اينکه وجود رشيعت و عقيدۀ اسالمى و تعلق مسلامنان به متدن اسالمى
مانع تحقق اين اهداف غربيها در جهان اسالم و امت اسالمى می گردد ،زيرا
مسلامنان بايد همۀ امور زندگى شانرا مطابق رشيعت ،و در روشنى عقيدۀ خود
موافق با خواسته هاى رشيعت اسالمى و متدن اسالمى عيار منايند كه اين كار
مسلامنان را يك ملت جداگانه ،و يک امت ممتاز مى سازد ،كه بايد همه چيزش
از غرب صليبى فرق داشته باشد .چون اسالم پريوانش را از مشابهت با كفار
منع می منايد ،و به استوار ماندن بر اصول و آداب خودش تشويق مى منايد.
پس براى اينكه غرب تفاوتهاى كلتورى موجود ميان مسلامنان و كفار را از بني
برده باشد سعى مى کند تا از طريق جنگ فكرى فرزندان امت اسالمى را در
مجال دين ،عقيده ،اخالق ،متدن ،و ارزشهاى واالى اسالمی شان مرتدد
سازد ،و با تبليغات منفى گوناگون حقانيت اسالم و افاديت رشيعت را زير سوال
بربد .و درين راه همۀ وسائل جنگ فكرى چون مكتب ،دانشگاه ،نصاب،
فرهنگ ،رسانه ها ،رشكت هاى اقتصادى ،پژوهشگران ،شاعران ،اديبان و
باآلخره همۀ داشته هايش را بكار انداخته تا مسلامنان را بر(دين) و (عقيدۀ)
شان ىب باور منايد ،و ازطريق نظريات سيكولريزم ،ليرباليزم ،مودرنيزم،
دميوكراىس ،و گلوباليزيشن در همۀ ساحات زندگى آنها را به قبول حرف غرب
وادار منايد.
هدف سوم ـ جلوگريى از رسيدن اسالم راستني و مكمل به جوامع
غرىب
حكومتها و كليساهاى مسيحى غرب بخوىب آگاه اند كه دين اسالم با فطریت و
معقوليتش صالحيت قبول را در هر منطقه و به نزد هر ملتى دارد ،به رشطيكه به
صورت درست و مكمل برسد.
ملتهای زيادی در هندوستان ،بنگال ،برما ،تايلند ،ماليزيا ،اندونيزيا ،فلپاين،
بروناىئ و رسزمينهاى افريقاى مركزى دين اسالم را از طريق دعوت پذيرفته
اند .در آنجاها هيچ لشكر فاتحى از مسلامنان نرفته تا اسالم را در نتيجۀ فتح
عسكرى درآن مناطق نرش منوده باشد ،بلكه زمانيكه مردم آن رسزمينها خود
معقوليت ،حقانيت و افاديت اسالم را مشاهده منودند در نتيجۀ رغبت وقناعت
خود آنرا پذيرفتند.
اکنون غرب صليبى نيز از معقوليت و مقبوليت اسالم درهراس است ،و همني
ترس به صورت گسرتده نزد کليساها و حکومات درآنجا وجود دارد كه اگر اسالم
بصورت راستني و مكمل به جوامع غرىب كه از استبداد و نامعقوليت مسيحيت
و حيوانيت سيكولريزم به ستوه آمده اند برسد ،بعيد نخواهد بود كه مردمان
معقول و با سواد غرب و آنهای كه در تالش حق و حقيقت هستند آنرا بپذيرند،
و مسيحيت و ماديت را به صورت مكمل ترك منوده و به اسالم رو آورند ،كه در
آن صورت جلوگريى ازين موج براى غرب ناممكن خواهد بود .زيرا همني اكنون
در غرب مردمان زيادى مرصوف تحقيق و مطالعه در مورد اسالم هستند ،و
هزاران تن از آنها همه ساله به دين مقدس اسالم میگرايند.
کوششهای بازدارنده غربيها از رسيدن اسالم به غرب
براى اينكه غربيها از رسيدن اسالم راستني و مكمل به اروپا و امريكا مامنعت
کرده باشند سه كار ذيل را انجام داده اند:
(الف) :حكومتها و كليساهاى غرىب سعى می كنند تا اسالم را به جوامع غرىب
به شكل مسخ شده و تحريف شده معرىف منايند ،و آنرا بحيث دينى معرىف
منايند كه مربوط به زمانه هاى قديم بود ،و به جز از شمشري ،قتل ،جنگ ،قطع
منودن دست و پا ،و قائم منودن تسلط مذهبى جربى برمردم چيزى ديگرى را
منى شناسد .نه نظام را مى شناسد ،و نه پيرشفت و ترقى را .نه صلح و زندگى
صلح آميز رامى شناسد ،و نه متدن را .نه عواطف انساىن را مى شناسد ،و نه
هم تقاضاهاى فطرى زندگى برشى را .و اينکه اسالم تغيري در زندگى جوامع
برشی را به وسيلۀ عقل ،علم ،فرهنگ ،فراهم ساخنت قناعتهاى ذهنى نه ،بلكه
به زور شمشري ،تفنگ ،و شالق به ميان مى آورد.
رسانه ها و مطبوعات غرب و قيادتهاى سياىس و دينى آن به صورت خستگى
ناپذير به همچو تبليغات زهرآگني بر ضد اسالم مرصوف هستند ،و درين راه
ساالنه ملياردها دالر را به مرصف مريسانند ،تا جوامع غرىب را هراسانيده و از
قبول اسالم باز دارند.
(ب) :قيادتهاى دينى ،فكرى و سياىس غرب كوشش می كنند تا با استفاده از
هر نوع نفوذ سياىس ،اقتصادى ،نظامى ،و بني امللىل خود حكومت هاى جهان
اسالم را مجبور سازند تا در كشور هاى شان نصاب هاى تعليمى خالی از اسالم
حقيقى را رايج منايند .و علامء ،دعوتگران ،مدارس دينى ،تنظيمهاى اسالمى،
مطابع و جهت هاى ديگرى را كه براى دعوت اسالمى كار می کنند تحت فشار
شديدى نگهدارند ،فعالني آنها را ببندند ،بكشند ،و يا اينكه به حدى آنها را
ضعيف منايند و به خويشنت مرصوف سازند كه از رسانيدن اسالم صحيح به
غرب عاجز شوند .و همچنان به نامها و بهانه های مختلف همۀ داراىئ و وسائل
مادى و معنوى آنهارا مصادره کنند ،و باآلخره آنها را در كشورهاى خود به فقر،
ذلت و زندگى پر از مشكالت مواجه سازند ،تا تواناىئ رسانيدن دعوت به مردم
را از دست دهند.
همني علت است كه در اكرثيت كشورهاى اسالمى محدوديت هاى گوناگون بر
تنظيم هاى اسالمى وضع می گردد ،و جلو فعاليت آنها گرفته ميشود .و در
مقابل آن مفاهيمی به نام اسالم به مردم معرىف ميگردند كه آنها يا اصالً به
اسالم رابطۀ ندارند ،و يا اينكه يك شكل مسخ شدۀ از اسالم مى باشد كه
فطرت سليم از آن نفرت دارد.
(ج) :غرب اگر از يكطرف از رسيدن اسالم راستني و مكمل به جوامع غرىب
جلوگريی می کند ،از جانب ديگر به آن عده گروه ها ،تنظيمها و حركتها اجازۀ
فعاليت در غرب را میدهد كه يا اسالم را به گونۀ وارونه و تحريف شده پخش
می کنند ،و خود در جوامع اسالمى منحيث گروه هاى منحرف و كفری شناخته
مى شوند مانند قاديانيها ،بهائيها ،بابيها ،و صوفيهاى منحرف وغريه .و يا اينكه
چون (جامعت تبليغ) اسالم صحيح را به شكل ناقص ونيم بند به مردم عرضه
ميدارند ،و از نصاب دعوىت و فرهنگى خود اولويات اسالم ،فرائض ،واجبات،
عقيدۀ والء و براء ،اقامه نظام اسالمى ،حاكميت رشيعت اسالمى ،جلوگريى از
فساد ،حصول علم رشعى كاىف ،همدردى با حركتهاى جهادى ،كمك ماىل با
جهاد و مجاهدين ،و حتى دعاء براى مجاهدين را به اين مقصد حذف كرده اند
كه كفار از آنها ناراض نشوند ،و آنها از ويزاى رفنت به كشور هاى كفرى محروم
نگردند.
اگر همني گروه با تالشهای كه دارد در كنار مجاهدين كه براى اقامۀ نظام
اسالمی مرصوف عمل هستند بايستد ،و از مبارزين مسلامن حاميت و پشتيباىن
منايد ،بدون شك که مجاهدين در خالل ده سال براى دعوت اسالمى خدمات و
كارهاى را انجام خواهند داد ،و دستاوردهاى مثبتى را خواهند داشت كه اين
گروه در ظرف يك قرن به آن دست نيافته ،و از انجام آن عاجز خواهد بود.
غرب به اين گروها براى اين اجازۀ فعاليت را می دهد كه نظامها و پالنهاى
استعامرى غرب ،متدن كفرى ،و استكبار جهاىن از دعوت آنها هيچ گونه
خطری احساس منی کند ،و درعني حال غرب در بدل اين اجازۀ دعوت به آنها از
مسلامنان اجازۀ باملثل را براى دعوت مسيحى در داخل كشور هاى اسالمى نيز
تقاضا دارد .و بيم اين نيز مريود كه غرب مكار از اينگونه گروهاى ساده لوح
مسلامن بر خالف جهاد و مجاهدين نيز استفاده منايد.
در مجموع همۀ اين امور به منظور تحقيق اهداف جنگ فكری انجام مى يابد.
هدف چهارم ـ ايجاد قيادت هاى دروغني و بيگانه پرور براى جهان
اسالم
از جمله اهداف جنگ فكری يىك هم محروم ساخنت كشورها و مجتمعات
اسالمى از داشنت قيادتهاى صالح ،و درعوض آن معرىف قيادتهاى جعىل،
دست ساخته بيگانگان ،اجنبى پرور ،و تقديم آنها منحيث الگو و منونه به نسل
جديد می باشد.
غربيها اين را ميدانند كه تا زمانيكه در امت اسالمى قيادت هاى مخلص،
اصيل ،خداترس و وفادار به مصالح امت موجود باشند آرمان هاى غرب در
جهان اسالم تحقق نخواهد يافت .پس به همني علت غرب تالشهاى مذبوحانه
و پیگري می منايد تا قيادتهاى مخلص مسلامنان را يا بکشد ،و يا در زندانها
بيفگند ،و يا هم تبعيد و بدنام كند.
غرب در مورد قيادتهاى مخلص مسلامنان از توطيه ها و دسائس گوناگون كار
می گريد تا در اجتامع موثريت آنها را صدمه زند .غرب گاهى بر آنها تهمت مى
بندد ،و گاهى پريوان و فعالني آنها را به انشعاب و انشقاق تشويق میناميد ،و
گاهى براى به انحراف کشانيدن آنها تالش ميكند ،و گاهى هم آنها را به مذاكره
و كنار آمدن و مصالحه با غرب دعوت میدهد.
و در مقابله با قيادتهاى مخلص به رشد تقويه و حاميت از اشخاص و جهت
هاى می پردازد كه در خط السري غرب حركت می كنند ،و می خواهند مجتمعات
مسلامنان را نيز پريو غرب بسازند .غرب همني قيادتهای غربگرا را رشد
ميدهد ،از طريق وسايل تبليغاىت به تشهري و درخشانيدن آنها مى پردازد ،و در
مجاالت ذيل به آنها امكانات را فراهم میناميد:
در هالك نـوع انسـان سـخت كـوش دانــــش افـرنگـــــيان تيـــغ بـــدوش
از انديشــــــــۀ الديــــــــن او آه! آه ! از افـــرنگ و از آيني او
اقبال به غرب زده گان و قربانيان (جنگ فكرى) غرب در مورد (انسان
دوستى!!؟) و(حقوق شناىس!!؟) غرب چنني ميگويد:
بـــره را كردســـت برگرگـــان حـــالل شــرع يورپ ىب نــزاع قيـل و قـال
مرگهـــــا از گـــــردش ماشـــــني او كشــنت ىب حــرب ورضب آيــني او
اقبال نه تنها از حقيقت غرب پرده بر ميدارد ،بلكه تصوير واضحى از آنعده
مسلامناين را كه در دام فكرى غرب گري مانده و قرباىن (جنگ فكرى) گشته
اند ،و اينكه چگونه تعليم غرىب مسلامنان غيور را به عروسكهاى غرىب تبديل
منوده ،و همۀ داريی اسالم را از آنها گرفته است مبا تقديم ميكند ،او چنني
ميگويد:
حكمــت اربــاب كــني را هــم بــدان حكمــت اربــاب ديــن كــردم بيــان
مكر وفن؟ تخريب جـان تعمـري تـن حكمت ارباب كني مكر است و فـن
از مقـــــام شـــــوق دور افتـــــاده ىئ حكمتـــــى از بنـــــد ديـــــن آزاده ىئ
تــا بــه كــام خواجــه انديشــد غــالم مكتـــب از تـــدبري او گـــريد نظـــام
بـــر مـــراد او كنـــد تجديـــد ديـــن شـــيخ ملـــت بـــا حـــديث دلنشـــني
كــار او تخريــب خــود تعمــري غــري واى قــــومى كشــــتۀ تــــدبري غــــري
از وجـــــود خـــــود نگـــــردد بـــــاخرب ميشــود در علــم و فــن صــاحب نظــر
نوجوانــان چــون زنــان مشــغول تــن از حيـــــا بيگانـــــه پـــــريان كهـــــن
مــــرده زاينــــد از بطــــون امهــــات در دل شـــــان آروزهـــــا ىب ثبـــــات
شوخ چشم و خود منا و خـورده گـري دخـــرتان او بـــه زلـــف خـــود اســـري
صــــبح او از شــــام او تاريــــك تــــر ملتـــــــــى خاكســـــــــرت او ىب رشر
كــار او فكــر معــاش و تــرس مــرگ هــر زمــان انــدر تــالش ســاز و بــرگ
غافــل از مغزنــد و انــدر بنــد پوســت مــنعامن او بخيــل و عــيش دوســت
در زوال ديــــن و اميــــان ســــود او قـــــــوت فرمـــــــانروا معبـــــــود او
روز گارش نقش يك فـردا نـه بسـت از حــد امــروز خــود بــريون نجســت
االمـــان از گفتـــه هـــاى ىب عمـــل از نياكــــان دفــــرتى انــــدر بغــــل
يعنــى از خشــت حــرم تعمــري ديــر ديــن او عهــد وفــا بســنت بــه غــري
سپس اقبال حكيم و فيلسوف مسلامن از تأثري منفى تعليم و مكتب غربگرا
شكوه می كند ،و فرزندان (روشن فكر!!) ،اما (تاريك ضمري) آنرا چنني معرىف
میناميد:
مصـــطفى نـــا يـــاب ارزان بولهـــب درعجـــم گرديـــدم وهـــم درعـــرب
ظلمـــت آبـــاد ضـــمريش ىب چـــراغ ايــن مســلامن زاده روشــن دمــاغ
آرزو درســــــــــينۀ او زود مــــــــــري درجــواىن نــرم و نــازك چــون حريــر
حريــــــت انديشــــــۀ او را حــــــرام ايــن غــالم ابــن غــالم ابــن غــالم
از وجـودش ايــن قــدر دانــم كــه بــود مكتــب از وى جذبــۀ ديــن در ربــود
نــان جــو ميخواهــد از دســت فرنــگ اين زخود بيگانه اين مسـت فرنـگ
مـــــؤمن و انديشـــــۀ او ســـــومنات از فرنگــــى ميخــــرد الت و منــــات
تـــا بـــدن را زنـــده دارد جـــان دهـــد ديــن و دانــش را غــالم ارزان دهــد
قبلـــــۀ او طاقـــــت فرمانرواســـــت گر چه بـر لبهـاى او نـام خداسـت
اقبال حکيم كه از زهر فلسفۀ مادى غرب به خوىب آگاه است مسلامنان را از
خطر اتّباع انديشۀ غرىب خرب میدهد ،و به آنها می فهامند كه كسيكه يكبار با
(زهر فكرى) غرب آلوده گردد او ديگراز فعاليت به نفع مسلامنان به دور ميگردد،
و از خري بزرگی محروم میشود:
هر كه خورد اندر همني ميخانه مرد هوشمندى از خم او مى نخــــورد
ال فرق بني علم و فرهنگ را منیدانند ،و گامن ميربند
بعىض غرب زده گانيكه اص ً
كه اگر آنها رسم و رواج و فرهنگ غربیها را تقليد كنند ،و شكل ،مظهر ،لباس و
فيشن خود را چون غربيها بسازند ،آنها نيز مانند غربيها در بخش علم و فن
پيرشفت خواهند كرد ،و رشق نيز مانند غرب به اوج پيرشفت و كامل مادی
خواهد رسيد.
اقبال در مورد اين تصور و خيال خام و فريبنده شيفته گان غرب را چنني مورد
خطاب قرار ميدهد:
بايد اين اقوام را تنقيد غرب رشق را از خود برد تقليد غرب
ىن ز رقص دخرتان ىب حجاب قوت مغرب نه از چنگ و رباب
ىن زعريان ساق ىن از قطع موست ىن زسحر ساحران الله روست
ىن فروغش از خط التينى است محكمى او را نه از الدينى است
ازهمني آتش چراغش روشن است قوت افرنگ از علم و فن است
مانع علم وهرن عاممه نيست حكمت از قطع و بريد جامه نيست
مغز مى بايد ،نه ملبوس فرنگ علم و فن را اى جوان شوخ و شنگ
اين كله يا آن كله مطلوب نيست اندرين ره جز نگه مطلوب نيست
طبع د ّراىك اگر دارى بس است فكر چاالىك اگر دارى بس است
اقبال در نهايت به فرزندان امت اسالمى توصيه منوده ميگويد که نه گوهر غرب
قابل نگهداشنت است ،و نه مشك آن قابل بوييدن ،زيرا گوهرش مغشوش
بوده ،و مشكش از نافۀ آهو نه ،بلكه از ناف سگ است ،او ميگويد:
مشك اين سودا گر از ناف سگ است گوهرش تفدار و در لعلش رگ اسـت
( - 5انسايكلوپيدياى مخترص اديان ومذاهب معارص جهان) بحث صهيونيزم ج۱صفحه – ۲۶
.۵۲۵
ميناميند .و پرسان و دخرتان جوان را تحت نام آزادى بسوى رسکشی از اصول
و ضوابط جامعه فرا می خوانند.
همچنان كشورهاى اسالمى راديوها دارند ،وىل نرشات آنها مانند نرشات
تلويزيوىن در همۀ جوانب زندگى مطالب و برنامه هاى بيگانگان را به نرش مى
سپارند ،و اگر كدام برنامۀ را در رابطه با اسالم نرش هم منايند ،آن نيز ناقص و
سطحى عيارگرديده می باشد كه از موضوعات اساىس چون حاكميت اسالم،
نظام اسالمى و عقايد صحيحه در آن چيزى منی باشد.
گذشته ازين مفاهيم اسالمى ناب توسط همچو پروگرامهاى نام نهاد اسالمى
تحريف می گردند ،و چيزهاى به نام اسالم معرىف مى گردند كه اسالم از آن
ربا ميباشد.
م ّ
در كنار راديوها و تلويزيونها وسائل اعالم چاپی مانند جرايد ،مجالت ،نرشيه
ها ،ناولها و غريه نيز وجود دارند كه تقريباً نود و پنج فيصد اين نرشات از طرف
مؤسسات و نويسندگاىن غربگرا که سيكولريزم (ىب دينى) را به حيث عقيده
قبول كرده اند به نرش می رسند.
اين افراد بر اساس اصول سيكولريزم هيچ نقىش را براى (دين) و (رشيعت)
در دولت و زندگى اجتامعى مردم قائل نيستند .و در عني حال همينها به
(دميوكراىس غرىب) و به (حقوق و آزادیها به شيوۀ غرىب) به چنان قداستى
قائل هستند كه باالتر از قداست دين و رشيعت است ،و شب وروز درين مورد
می كوشند كه چگونه اين ارزشها و مفاهيم وارداىت غرىب را بر اذهان مسلامنان
تحميل كنند.
غربيها يك سالح خطرناىك را كه عبارت از (آزادى بيان) مى باشد به دست اين
غربگراها داده اند تا همۀ مقدسات اسالمى و ارزشهاى رشعى رابه بهانۀ آن
مورد هجوم قرار دهند.
شعار (آزادى بيان) سالحى است كه فرهنگيان و قلم بدستان غربگرا از آن بر
ضد مقدسات اسالمى كار ميگريند ،وىل زمانيكه نفرت و انزجار مردم مسلامن
عليه جنايات فكرى آنها به حركت آيد ،در آن وقت ديده ميشود كه جهان غرب،
و نظامهاى سيكولر حاكم بر كشورهاى اسالمى به دليل (آزادى بيان) اين
مجرمني را برائت ميدهند ،و بيرشمانه از آنها دفاع می منايند.
در ساحۀ اعالم نه تنها اينكه فساد از داخل بر جهان اسالم مسلط است ،بلكه
از خارج نيز همه روزه هزارها ساعت نرشات راديويى و تلويزوىن ای بيگانه
كشورهاى اسالمى را تحت پوشش قرار می دهند ،و بهدف تبديل منودن مسري
فكرى فرزندان امت اسالمى مرصوف كار می باشند.
شبكه انرتنت و فيسبوک و كيبل نورى تسلط غربيها را بر مجال فكرى و اخالقى
كشورهاى اسالمى هر چه بيشرت آسان و همه جانبه ساخته است.
در جهان اسالم امروز نه تنها اينکه سنگرهاى اعالمى مسلامنان خاىل اند ،بلكه
براى پر كردن اين سنگر هاى خاىل كوششهاى مؤثرى نيز انجام منى يابند ،كه
اين يك تراژيدى ديگرى از تراژيدی هاى حركت ها و نهضت هاى اسالمى
است.
علت عقب مانده گی مسلامنان امروز در عرصۀ اعالم و مطبوعات اينست كه مسري
اصىل خود را ترك كرده ،و درين مجال نيز معيارهاى بيگانگان را پذيرفته اند.
عرصۀ زندگى اجتامعى و فرهنگى:
هر قوم و ملتى در جهان داراى يك فرهنگ و يك شكل مخصوىص از زندگى
اجتامعى خود ميباشد ،كه شاميل مخصوص آنها مظهر شناخت اجتامعى
ايشان مى باشد .و ملتهاى كه معتقد به اديان باشند هميشه تالش مى ورزند تا
تشخص مىل ايشان نيز از ديگران مستقل باشد ،و در كدام قوم و ملت ديگرى
منحل نگردند.
اگر مردم يك ملت لباس ،فرهنگ ،و مشخصات ديگر شناساىئ خويش را از
دست دهند در آن صورت آنها هر چند هوشيار ،باسواد ،و از لحاظ مادى
پيرشفته هم باشند باز هم به آنها به ديدۀ يك ملت مستقل نگريسته منيشود.
مسلامنان نيز بايد ميان اقوام ديگر جهان از خود يك فرهنگ و شكل مخصوص
زندگى اجتامعى داشته باشند ،كه به آن فرق و امتياز خود را از اقوام كافر ثابت
منايند .اگر اين فرق از ميان رود ،در آنصورت مسلامنان از لحاظ مظهر هيچ
فرقى با كفار نخواهند داشت.
فرهنگ ،طرز زندگى ،لباس ،عادات ،رواجها ،جشنها و تجليل از روزهاى خاص
هر قوم به دين ،اعتقادات ،اخالق ،اصالت تاريخى و موقعيت جغرافيايى آن
ملت بستگى داشته ميباشد ،كه ترك آنها در حقيقت مبعناى بيگانه شدن از
خود ،و از ارزشهاى ملت خود ميباشد.
از روزیكه كشور هاى جهان اسالم تحت استعامر غرب قرار گرفته اند ،از هامن
زمان بدينسو غربيها تالش كرده اند تا مسلامنان را از لحالظ اجتامعى و
فرهنگى دنباله رو خود قرار دهند .و كشور هاى استعامرى ازين كار سه هدف
مهم ذيل دارند:
الف ــ تغيري فرهنگ مسلامنان:
فرهنگ مسلامنان يك فرهنگ اسالمى است ،و معيار (درست بودن) و
(نادرست بودن) اشياء و افعال در آن رشيعت اسالمى است.
غربی ها می خواهند مسلامنان را از فرهنگ و طرز زندگى اجتامعى اسالمی خود
بيگانه سازند ،و همه داشته هاى فرهنگى و اجتامعى مسلامنان را پسامنده،
ارتجاعى ،و نا سازگار با اوضاع امروز جهان معرىف منايند .و در مقابل آن
مسلامنان را به پذيرفنت فرهنگ ،عادات ،رواجها ،لباس و طرز زندگى غرب
تشويق ميكنند ،و سعی ميکنند با اين كار ميان اسالم و مسلامنان فاصله ايجاد
كنند ،كه اين يىك از اهداف اساىس غرب ميباشد.
ب ــ نفرت زدايی ميان مسلامنان وکفّار:
زمانيكه زندگى اجتامعى و كلتورى مسلامنان و غربیها يكسان گردد ،و غربیها
براى مسلامنان در عرصۀ اجتامعى و كلتورى حيثيت الگو و منونه را كسب
كنند ،طبيعى است كه درآن صورت نفرتيكه در قلب مسلامنان در برابر
مسيحیها و يهودیها وجود دارد خود بخود از بني مريود ،و آنها برايشان دشمنان
نه ،بلكه دوستان و استادان متدن و ترقى معلوم ميشوند ،كه بايد از آنها تقليد
و متابعت صورت گريد ،نه اينكه با آنها دشمنى شود ،در حاليكه الله عزوجل آنها
را به مسلامنان بحيث دشمنان معرىف منوده ،و مسلامنان را از دوستى با آنها
منع فرموده ،طوريكه الله عزوجل می فرمايد :يا أ ُّيها الَّ ِذين آم ُنواْ ال ت َّت ِ
خ ُذواْ
ض ومن يتولَّ ُهم ِّمنك ُْم فإِنَّهُ ِم ْن ُه ْم إِنَّ اللّه
الْي ُهود وال َّنصارى أ ْولِياء ب ْعضُ ُه ْم أ ْولِياء ب ْع ٍ
ظا ِل ِمني املائدة ۵۱ / ال ي ْه ِدي الْق ْوم ال َّ
ترجمه( :اى مومنان! يهود و نصارى را به دوستى مگرييد ،بعىض آنها دوست
بعىض ديگر شان هستند ،و اگر كىس از شام آنها را به دوستى گرفت او نيز از
(جمع) آنهاست ،الله عزوجل قوم ظامل را هدايت منیكند).
غربی ها میخواهند از طريق پخش فرهنگ و عادات و رواجهاى اجتامعى خود
مسلامنان را دنباله رو خود قرار دهند ،و به همني مقصد اعالم و مطبوعات غرب
مسلامنان را به بزرگداشت و تجليل از روزهاى فرهنگى و اجتامعى غرىب نه تنها
تشويق مى كند ،بلكه غربیها روزها ،عادات و مناسبات خود را از طريق مؤسسۀ
ملل متحد ،يونيسكو ،و ادارات ديگر بني امللىل غرىب بحيث روزهاى جهاىن
قرار داده اند ،كه بايد همۀ ملل جهان آنرا احرتام منايند ،و به تجليل ازآن
بپردازند .از همني جهت غرب و در رأس آن امريكا فرهنگ خود را بنام (فرهنگ
جهاىن) و نظام خود را بنام (نظام جهاىن) می خواند.
امروز ما با كامل تأسف می بينيم که مسلامنان نيز زندگى خود را درعرصۀ
فرهنگ و رسوم و رواجهای اجتامعى مطابق معيارهاى بيگانه به پيش ميربند،
كه اين خود يك عامل ديگرى از عوامل ذلت امت اسالمى را تشكيل میدهد.
ج ـ تبديل جهان اسالم به بازار مرصفی توليدات غرب:
كشورهاى غرىب ميخواهند تا با پخش و نرش فرهنگ ،مود ،فيشن ،و عادات
غرىب در جهان اسالم رضورتهاى زندگى مسلامنان را چون رضورتهاى زندگى
غربيها سازند.
و سپس برای جوابگويی همچو رضورتهاى وارداىت در زندگی مسلامنان صنعت
و فابريكه هاى غرب را انكشاف دهند .و به اين ترتيب كشورهاى اسالمى را
براى خود به يك بازار مرصىف و استهالىك جديد تبديل منايند.
در نهايت اين بحث به اين نتيجه میرسيم كه :تا زمانيكه مسلامنان در همۀ
جوانب زندگى دوباره به معيارهاى اسالمی خود بر نگردند ،و از تقليد كوركورانۀ
غرب خود را نجات ندهند ،هرگز ازين ذلت نجات نخواهند يافت .زيرا الله
عزوجل در حالت هيچ قومى دگرگوىن مثبت را تا آن زماىن منى آورد كه آن قوم
خود در عملكرد ،عقايد ،نظريات ،فرهنگ ،عادات و رواجهاى خويش تبديىل
مثبت را نياورد.
دميوكراسی كفر است
يا
اسالم ؟
تسخري ملتها به بهانۀ تحکيم دميوکراسی
از جمله اصطالحاتی كه بعد از تجاوز امريكا بر افغانستان در فرهنگ سياسی و
فكری اين تجاوز زياد تر رواج يافته يكی هم اصطالح (دميوكراسی) است .زيرا
وسايل اعالم و مؤسسات سياسی و اجتامعی غرب ،حكومت دست نشاندۀ
غربیها در افغانستان ،و همه مؤسسات و شخصيتهای غربگرای كه در
افغانستان مشغول به پخش مفاهيم غربی اند بيشرت از هر انديشۀ دیگر در
افغانستان برای دميوكراسی و تنفيذ آن كار ميكنند.
اينكه اكرثيت ملت مؤمن افغان تا هنوز از شناسايی مفهوم اصلی دميوكراسی و
فلسفۀ اين پديدۀ شيطانی به شكل حقيقی اش ناخرب است ،چون حكام و
سياسيون سيكولر بجای معرفی مفاهيم اصلی دميوكراسی غرب به مقصد
فريب دادن مردم مسلامن از آن به كلامت و اصطالحات ديگری چون آزادی،
عدالت ،مساوات ،حقوق برش ،جامعه مدنی ،قانونيت ،ترقی ،تحمل وهم پذيری
تعبريكرده اند .همني علت است كه قسمتی زيادی از مردم افغانستان از
شنيدن و پذيرفنت آن احساس حرج منيكنند ،و حتی تالش برای نرش و تطبيق
آنرا كفر و يا گناه هم منيدانند.
در كنار ابهام در مورد مفاهيم اصلی دميوكراسی يك عامل ديگری كه در زدودن
نفرت از دلهای مسلامنان در مقابل دميوكراسی نقش مهم دارد آن وجود عدۀ از
مالمناها ،شيخ ها ،پريها ،حرضتها ،و رهربان منحرف جهادی دركنار دميوكراتها
است كه دين ،اميان ،غريت ،جهاد و استقالل خود را در عوض چند دالر و يا
كدام منصبی فروخته اند ،ولی تا هنوز شكل و مظهر عوام فريبانۀ خود را تغيري
نداده اند.
در حقيقت امريكاييهای اشغالگر آنها را به همني منظور استخدام منوده اند ،تا
با شكل و قيافۀ مذهبی و وجاهت روحانی آنها حقيقت كفری دميوكراسی را از
مردم بپوشانند.
ديروز كمونستها نيز كمونيزم را به افغانها بنام عدالت اجتامعی ،مساوات
انسانی ،و حركت مرتقی و كارگری معرفی منوده بودند .آنها نيز قضيۀ انكار از
دين ،و الحاد كمونيزم را در همني مفاهيم و اصطالحات از عامۀ مردم پنهان
نگهداشته بودند.
ديروز اگر مفاهيم اصلی كمونيزم قبل از حاكم شدنش بر مسلامنان به آنها به
پيامنۀ وسيع و به صورت مؤثر معرفی می گرديد ،شايد ده ها هزار جوان ما زير
بريق آن منی ايستادند ،و نه هم در برابر پدران ،برادران ،و مجاهدين به نفع
كمونيزم می جنگيدند.
اينكه امروز امريكاييها و ائتالفیان آنها ميخواهند دميوكراسی را جرباً بر همۀ
جهان تحميل كنند درين راه هزارها مليارد دالر را به مرصف مريسانند ،هزارها
مؤسسه وصدها هزار سپاهی و ده ها حكومت تحميل شده را برای تحقق اين
هدف به كار انداخته اند تا دميوكراسی را بر كشور های اسالمی تحميل منايند.
امريكاييها در راه تحكيم دميوكراسی شان در عراق بيشرت از هفتصدهزار ،و در
افغانستان اضافه تر از يكصدهزار ،و در صوماليا ده هاهزار مردم راكشتند ،و تا
هنوز هم كشنت مردم در راه تحكيم دميوكراسی ومبقصد از ميان برداشنت
عوامل و عنارصی كه سد راه دميوكراسی قرار ميگريند ادامه دارد.
همۀ اين موضوعات بايد ما افغانها را وادارد تا دميوكراسی غربی را به صورت
عميق مطالعه مناييم ،از فلسفۀ آن مطلع شويم ،وبدانيم كه آيا دميوكراسی كفر
است يا اسالم؟
شناخت دميوكراسی برای ما ازين جهت هم مهم است كه امريكاييها حتامً
روزی از رس زمني ما رفتنی هستند ،ولی دميوكراتان ،و افكار دميوكراتيك را
منحيث خلف و مرياث خود درينجا باقی خواهند گذاشت .و سپس همني
دميوكراتان محلی تالشهای شانرا در راه جلوگريی از حاكميت اسالم به شيوه
های مختلف دوام خواهند داد .و برای همني هدف امريكاييها سعی ميكنند تا
ميان مجاهدين گروهی را بنام (ميانه روها) ايجاد كنند ،تا در آينده يكجا با
دميوكراتان در يك نظام مشرتك كار كنند ،و از طريق اجرای دسيسه ها و
معامله گریها راه رسيدن به حكومت را بر رخ مجاهدين مخلصی كه برای قيام
حكومت خالص اسالمی در افغانستان كار میكنند سد منايند.
در اين بحث ما تالش منوده ايم تاسخن در مورد دميوكراسی را در محدودۀ دو
بخش ذيل متمركز سازيم:
اول ــ معرفی دیموکراسی.
دوم ــ مناقشۀ دیموکراسی و دالئل تکفیر آن.
قبل از حكم بر هر نظريه و عقيده اين موضوع بسيار مهم است كه هامن
نظريه به صورت همه جانبه اش شناخته شود ،و همه جوانب تاريخی ،فلسفی،
واقعی ،و عملی آن ارزيابی گردد ،تا در نتيجۀ وضاحت متام و در روشنی دالئل
قانع كننده بر آن حكم صادر گردد.
از لحاظ اصولی اين نيز الزم است كه در مورد حكم بر هر نظريه بايد هامن
نظريه به صورت اصلی اش مورد بررسی قرار گريد .به اين معنی كه اگر كسی
ميخواهد در مورد اسالم تحقيق و يا بر آن حكم كند ،بايد بر آن اسالم حكم كند
كه از طرف الله بر محمد صلی الله علیه وسلم در مكه و مدينه نازل شده ،و
به شكل قرآنكريم ،احاديث پيامرب صلی الله علیه وسلم و فهم و برداشت
مسلامنان هامن زمانه (سلف صالحني) محفوظ است .نه اسالميكه آنرا كدام
مركزی از مراكز تحقيقاتی و يا تبليغاتی غربی ايجاد و تدوين منوده باشد.
همچنان اگر در مورد (دميوكراسی) بحث صورت می گريد ،و يا بر آن حكم
صادر ميگردد ،بايد برآن دميوكراسی ای حكم شود كه غرب خود آنرا به ميان
آورده ،برايش اصول وضع منوده ،و در آنجا آ نرا تطبيق منوده است .نه
دميوكراسی ای كه مفكرين غربگرای منسوب به اسالم آنرا در نتيجه
پيوندكاری با اسالم به ميان آورده اند.
اگر اين اصل رعايت نگردد ،در آنصورت هيچ چيز به صورت اصلی وحقيقی اش
معلوم منی گردد ،و شايد حكم بر غري موضعش صادر گردد ،که نباید چنین
شود.
و برای اينكه بحث خود را در مورد دميوكراسی به شكل واضح و مرتب در
خدمت خوانندگان عزيز تقديم منوده باشيم ،آنرا به دو بخش تقسيم می
منايم ،كه بخش اول آن تعريف مخترص از دميوكراسی ،وبخش دوم آن
مناقشۀ دميوكراسی از نظر اسالم ،ودالئل تكفري آن ميباشد.
بخش اول -تعريف دميوكر اسی
دميوكراسی كلمۀ مرکبی است که از لحاظ لغوی از دو كلمۀ زبان يونان باستان
اشتقاق يافته ،كه يكی آن (دميوس) Demosبه معنای مردم ،و ديگرش
(كراتوس) Cratosبه معنای حكم است ،كه معنای تركيبی هر دو (مردم
ساالری) و يا (حاكميت مردم) ميباشد .و اصطالحاً غربیها دميوكراسی را چنني
تعريف منوده اند:
.Government of the People by the People for the People
(حكومت مردم ،توسط مردم ،برای مردم).
حكومت و يا حاكميت دو شاخه دارد كه يكی قوانني و ديگرش تنفيذ قوانني
ميباشد.
به اين معنا كه وضع قوانني در هر بخش زندگی ،وانتخاب حاكم در نظام
دميوكراسی از جانب خود مردم صورت ميگريد .و مصدر قوانني در آن آرای
مردم میباشد.
در دميوكراسی هيچ جايگاهی برای (دين) يا (رسالت آسامنی) وجود ندارد.
با در نظر داشت حاصل تعريف لغوی و اصطالحی فوق الذكر تعريف جامع
دميوكراسی به شكل ذيل بدست می آيد:
(دميوكراسی عبارت از آن نظام سياسی ،اجتامعی ،و فكری غري دينی ای است
كه در آن حاكميت ،ترشيع ،و فيصله از جانب مردم ،توسط مردم ،و برای مردم
در قالب آرای (اكرثيت) به دور از هر نوع قيد و بند دينی اجراء می گردد).
مبنای فكری دموكراسی:
دميوكراسی معارص زادۀ افكار و محيط غرب است .و غربیها به طور اجتامعی تا
هنوز هيچ دين إلهی را به شكل كامل و سامل آن نديده اند .چون يهوديت تنها
دين بنی ارسائيل بود ،و آنها منی خواستند كه ملل ديگر را به دين خود دعوت
منايند .و مسيحيت نيز زمانی به غرب رسيد كه توسط (پاول) يهودی تحريف
شده بود ،و (تثليث) درآن جای (توحيد) را گرفته بود.
مسيحيت تحريف شده در مورد ارتباط انسان با پروردگارش يكمقدار رهنامئی
های در خود داشت ،اما در مورد تعامل انسانها با همديگر (رشيعت) و (قوانني)
نداشت .و مردم در غرب زندگی سياسی ،اجتامعی ،و امور اقتصادی شانرا مطابق
قوانني و اعراف (رومانی) و (يونانی) عيار منوده بودند كه اين كار در ذهن جامعۀ
غربی از قديم االيام اين باور را ايجاد كرده بود كه دين در امور زندگی و نظام دخل و
غرضی ندارد.
خاليگاهی را كه دين مسيحیت به علت عدم موجوديت قوانني در امور زندگی و
مسائل اجتامعی ايجاد كرده بود پادشاهان ،نخبه گان و رسمايه داران آنرا با
قوانني وضعی از جانب خود ُپر منوده بودند .آنها چنان قوانينی را وضع كرده
بودند كه اكرثيت افراد جامعه را به نامها و اشكال گوناگون در خدمت چند
پادشاه و فيودال مسخّر منوده بود .پادشاهان حاكميت بر مردم را حقی
ميدانستند كه از جانب الله به آنها داده شده ،نه اينكه از جانب مردم در
نتيجۀ كدام تعهد و يا بيعتی به صورت امانت به آنها سپرده شده باشد.
كليسا از يكطرف قانون و رشيعتی برای تنظيم امور زندگی نداشت ،و از جانب
ديگر علم ،دين ،تفكر و عقل را در انحصار خود در آورده بود ،و به چنان مرحلۀ
از استبداد فكری رسيده بود كه هر كسيكه كدام نظريۀ را كه طرف تأييد كليسا
قرار منيداشت تقديم ميكرد فوراً (كافر) خوانده ميشد و از رحمت الله
محروم شمرده میشد ،و به جرم بغاوت از دين محكوم می گرديد.
تصور تحريف شده و نا معقول كليسا از دين از يكطرف ،و نظام جابرانۀ شاهی
از طرف دیگر مردم را در اروپا از دين ،رسالت و نظامهای شاهی متنفر ساخت،
و بر روی مفكرين عرص نوين (عرص تنوير) دروازۀ الحاد (انكار از دين) را باز
كرد كه آنها به جای (دين) ارادۀ مردم را به صورت مطلق مصدر قوانني
گردانيدند ،و به عوض (وحی) الهی (عقل) را معيار شناخت (حق) و (ناحق) قرار
دادند.
اروپايان از لحاظ فكری در مورد دين به دوگروه تقسيم شدند ،يك گروه به
صورت كلی ازدين ،رسالت و روحانيت انكار منود ،كه اين تفكر بعدها شكل
كمونيزم را بخود گرفت .و گروه ديگری به وجود دين تنها در محدودۀ (ضمري
شخصی) افراد اعرتاف منود .بدين معنی كه (دين) نزد آنها تنها رابطه ايست
ميان فرد و معبودش ،و در امور زندگی و نظام هيچ دخلی ندارد .و انسان در
ايجاد قوانني برای زندگی خود آزادی مطلق دارد .كه اين طرز ديد بعدها به نام
(سيكولرزم) يا (جدایی دين از زندگی و دولت) شناخته شد .و همني نظريه
اساس فكری (دميوكراسی) را تشكيل ميدهد.
فيلسوفان مشهور دميوكراسی معارص هر يك (توماس هوبز)( ،جان الك) و
(جان جاك روسو) اين اساس را برای دميوكراسی در شكل فلسفۀ Social
( Contacپيامن اجتامعی) تقديم منودند كه خالصۀ آن به شكل ذيل است:
فيلسوفان مذكور ميگويند(:انسانها در زمان قديم به شكل فطری و طبيعی حيات
خود را به رس میربدند ،زندگی آنها در آن وقت نامنظم بود ،هيچ قانون و دولتی
نداشتند تا امور آنها را تنظيم كند ،بعدها مردم به داشنت قانون و حكومت رضورت
احساس كردند ،و برای ساخنت نظام و قانون با هم جمع شدند ،و با گذشنت از
يک سلسله آزاديهای شخصی در ميان خود يك پيامن اجتامعی ()Social Contac
را ايجاد كردند ،كه بعدها شكل حكومت و قانون را به خود گرفت ،و به اين ترتيب
تصور قانون و حكومت از ارادۀ مردم به ميان آمد).
نظريۀ فوق الذكر بر مبنای انكار از الله ،از پيامربانش ،و از اديان الهی
استوار است .بدين معنی كه (نعوذبالله) نه الله وجود دارد ،و نه مردم را
آفريده ،و نه هم به آنها نظام ،قوانني و پيامربان را فرستاده است .و يا اينكه
الله خالق انسانها است ،ولی غري از آفريدن كاری ديگری نكرده ،نه
پيامربان فرستاده ،و نه اديان نازل كرده ،و نه انسانها را شيوۀ تنظيم زندگی
تعليم داده است .اگر اينها را كرده می بود پس در آنصورت به ()SocialContac
(پيامن اجتامعی) فيلسوفان دميوكراسی چه رضورت بود؟
اصول دميوكراسی:
دميوكراسی غربی بر دو اصل اساسی استوار است كه با فقدان آن دو ،و يا
فقدان يكی از آنها هيچ جامعه و يا نظامی دميوكراتيك شمرده منی شود .آن دو
اصل عبارت اند از:
– ۱اصل سيادت (حاكميت).
- ۲اصل حقوق و آزادیها.
وهر يكی ازاين دو اصل فوق الذكر از خود خصوصيات و مشخصات عليحدۀ
دارد كه آنرا به طور فرشده در سطور ذيل ياد آوری می منايم:
اصل اول _سيادت يا (حاكميت اعلی):
تعريف سيادت( :سيادت يا حاكميت آن سلطۀ مطلقۀ عليا است كه به صورت
مستقل حق صدور حكم را بر اشياء و افعال دارا باشد).
تعريف ديگری چنني می گويد( :سيادت آن سلطۀ مطلقۀ عليای امر و نهی
است كه نه سلطۀ ديگری مساوی با وی ،و نه بلندتر از او وجود داشته باشد).
اصل سيادت (حاكميت عليا) در دميوكراسی بر دو شق ذيل استوار است:
الف ـ بخش تقنني يا (ترشيع) :يعنی قانون و يا رشيعتی كه فيصله ميان مردم
طبق آن صورت ميگريد.
ب ـ بخش تنفيذ :يعنی قوۀ مجریۀ قانون (حاكم) و چگونگی رسيدن به
حاكميت.
خصوصيات قوۀ مقننه در دميوكراسی:
خصوصيات تقنني (ترشيع) در دميوكراسی قرار ذيل اند:
- ۱سيادت (حاكميت علیا) به طور مطلق حق مردم است .يعنی آن حاكميتی كه
هيچ حاكميتی باالتر از آن وجود ندارد حق مردم است ،نه حق الله .
- ۲ارادۀ مردم مقدس است .يعنی هيچ ارادۀ منی تواند ارادۀ مردم را ردكند ،و
يا بر آن اعرتاض منايد .هر چه را مردم بخواهند هامن حق و درست است.
- ۳رأی (اكرثيت) معيار راستني شناخنت حق میباشد .به اين معنی كه همۀ
مردم شايد بر يك امر متفق نباشند ،ولی اگر اكرثيت آنها بر آن اتفاق منايند،
همني اتفاق اكرثيت (ميعارحق و درست بودن) آن امر میباشد.
- ۴عقل يگانه مصدر قوانني است .يعنی در ايجاد قوانني ،و صدور احكام
(وحی) هيچ نقشی ندارد.
هر چه را كه عقل (خوب) پندارد هامن (خوب) و (حق) است ،و هر چه راكه
عقل (بد) پندارد آن (بد) و (باطل) است.
اينكه همۀ مردم در زمان واحد (مقنن) شده منی توانند ،پس بايد مردم عدۀ را
به پارملان معرفی منايند كه به منايندگی و وكالت از آنها قوانني بسازند ،و
امورحكومت را پيش بربند ،كه به اين ترتيب انتخابات عمومی برای تعني
حكومت داران و قانون سازان شاخۀ دوم حاكميت يعنی بخش (قوۀ اجرائيه) را
تشكيل می دهد.
خصوصيات قوۀ اجرائيه (حكومت) در دميوكراسی:
– ۱حكومت از طرف اكرثيت مردم ،و از طريق انتخابات عمومی به ميان می
آيد.
- ۲انتخابات بر اساس قانونی برگذار ميگردد كه (دين) در آن هيچ نقشی
نداشته باشد.
- ۳همۀ باشنده گان اصلی يك كشور در انتخابات حقوق سياسی يكسان دارند.
يعنی هر فرد اگرچه پريو هر (دين) و (مذهبی) باشد با ساير اتباع همني كشور
حقوق سياسی مشرتك و مساوی دارد( .دين) در ميان آنها عامل برتری
(تفاضل) شده منی تواند ،و در انتخابات معيار (مسلامن بودن) و يا (كافر بود
ن) ( ،زن بودن) و يا (مرد بودن) مطرح نيست ،همه با هم يكسان حق (رأی
دهی) و حق (كانديد شدن) را دارند.
- ۴در انتخابات عقل ،علم ،تجربه ،تقوی ،و صالح بودن هيچ ارزشی ندارند.
به اين معنی كه رأی يك شخص (جاهل) با رأی يك شخص (عامل) مساوی
شناخته میشود.
همچنني هيچ فرقی ميان رأی يك انسان (ذكی) و (هوشيار) و رأی يك انسان
(غبی) و (احمق) وجود داشته منی باشد.
به همني شكل رأی يك انسان با تجربه و شخصيت خبري سياسی و ملی با رأی
يك فردیكه هيچ تجربه و خربه نداشته باشد ،و تنها در شامر انسانها می آيد
هيچ فرقی ندارد.
در انتخابات يك انسان صالح ،متقی ،باعفت و محسن ،و يك فرد مرتشی ،زانی،
ال مساوی برخوردار هستند.
قاتل ،لوطی ،دزد و حرامکار هردو از حقوق سياسی كام ً
- ۵كانديدان بايد در انتخابات مصاريف هنگفتی منايند ،ماه ها و سالها كمپاين
تبليغاتی به راه بيندازند ،تا مردم را به رأی دادن به نفع خود تشويق منايند.
- ۶پیروان هرنظريه و انديشۀ كه در نتيجۀ انتخابات به حاكميت برسند،
ديگران همه بايد حكومت آنها را بپزيرند ،و برخالف آنها هيچ قيامی نكنند .اما
اپوزيسيون (حزب مخالف) ميتواند بر بعضی از علمكردها و اقدامات حكومت در
محدودۀ دیموکراسی اعرتاض منايد.
اصل دوم -حقوق و آزاديها:
اصل حقوق وآزاديها در دميوكراسی بعد از اصل حاكميت اصل دوم دميوكراسی
شمرده می شود .و در صورت عدم تطبيق اين اصل دميوكراسی هيچ معنی و
مفهومی ندارد.
حقوق و آزادی های دميوكراسی
- ۱آزادی عقيده:
قضيۀ عقيده در دميوكراسی يك مسؤليت و مكلفيت نه ،بلكه يك امر اختياری
است .به اين معنی كه رضور نيست انسان حتامً مسلامن باشد ،و تنها طاعت و
عبادت الله را كه خالق و مالك اوست بجا آرد .بلكه در دميوكراسی انسان در
مجال عقيده آزاد است ،و اين به ميل خودش تعلق دارد كه كدام دينی را می
پذيرد ،و يا اينكه اصال هيچ دينی را منی پذيرد و ملحد میامند.
همچنان انسان حق دارد كه يك دين را ترك كند ،و گرويدۀ دين ديگری شود.
مثالً امروز مسلامن باشد ،فردا مسيحی شود ،پس فردا هندو گردد ،روز ديگری
يهودی ،كمونست ،بودائی و يا پريو كدام دين ديگری گردد.
در دیموكراسی هيچ قانون و مرجعی این حق را ندارد كه فرد را در مورد تبديلی
دينش محاسبه كند ،زيرا انتخاب دين در دميوكراسی حق شخصی او ميباشد،
و جامعه و نظام با عقيدۀ او هيچ كاری ندارند .و اگر جهتی از او اين حق را
سلب منايد ،منظومۀ دميوكراسی بايد با همۀ توانش در كنار او قرار گريد ،و
ازين حق او پاسداری منايد.
– ۲حق آزادی اظهار نظر:
آزادی اظهار رأی در دميوكراسی نيز از جملۀ حقوقيست كه هيچ قيد و بندی را
منی پذيرد .به اين معنی كه انسان میتواند در هر موردی اظهار نظر كند ،بدون
اينكه ديده شود كه احكام و قوانني قطعی دينی براساس (وحی) استوار
هستند ،و انسان باید به آنها تسليمی كامل داشته باشد ،و در آن هيچ جايی
برای رأی انسان وجود ندارد.
ولی در دميوكراسی قداست (رأی انسان) نسبت به قداست (وحی الهی) بلندتر
است .و همني علت است كه در دميوكراسی احكام دينی نيز بر اساس آراء
مردم تغيري و تبديل میگردند.
– ۳آزادی شخصی :
آزادی شخصی يكی دیگری از آزادیهای دميوكراسی است .و آزادی شخصی در
دیموكراسی عبارت از آنست كه انسان در مورد شخص خودش آزادی عام وتام
دارد .او در مورد خودش هركاری را انجام داده میتواند ،و هر گونه اخالق و
سلوك را اختيار منوده میتواند ،بدون اينكه آن اخالق و سلوك در ميزان (روا) و
(ناروا) سنجش شوند.
در دميوكراسی زنا ،لواطت ،و كارهای مشابه به آن حق شخصی انسان میباشد،
و اين اعامل تا آنوقت جرم پنداشته منی شوند كه به رضا و ميل خودش انجام
گريند ،و جرب و اكراه در آن صورت نگرفته باشد.
– ۴آزادی بيان و تبليغ :
آزادی بيان در دميوكراسی ي ك حق مسلم هر انسان است .و هر فرد حق بيان
هر چيزی را دارد .هيچ جهتی او را از بيان نظريه اش مانع شده منی تواند ،اگر
چه نظر وی در مورد الله ،دين ،پيامربان و يا موضوعات عقيدوی ديگری
باشد.
با استناد به همني دليل اروپا و امريكا منايش كارتونها و فلمهای تحقري آميزی
را كه در آن به پيامرب بزرگ اسالم محمد صلی الله علیه وسلم اهانت صورت
گرفته بود جواز داد.
: ۵حق مسكن :
دميوكراسی به هر انسان حق ميدهد تا در هر جايی كه دلش ميخواهد سكونت
منايد ،و در هامن محل بايد به هويت و شخصيت او احرتام شود .يعنی اگر يك
كافری بخواهد در مكۀ معظمه در كنارحرم سكونت منايد ،بايد منع نگردد.
- ۶حق ملكيت:
در دميوكراسی انسان حق دارد تا ملكيت هر چه را كه بخواهد حاصل منايد ،و از
هر طريقی كه میخواهد مال به دست آورد ،و به هر طوريكه بخواهد آنرا به
مرصف برساند .دميوكراسی در مورد كسب و يا مرصف مال به هيچ عامل
خارجی چه دينی باشد و يا غري آن اجازۀ مداخله را منی دهد .بلكه اين را حق هر
انسان ميداند كه به هر شيوۀ كه مال به دست آورده و يا مرصف كرده می تواند
كسب و مرصف كند.
- ۷حق كار:
دميوكراسی به انسان حق ميدهد كه هر كار و پيشۀ را که میخواهد انتخاب
منايد .چون در كارها از نظر دميوكراسی حالل و حرام وجود ندارد.
- ۸حق تعليم و تعلّم :
در دميوكراسی انسان حق تحصيل هر نوع علم را دارد ،اگر چه آن علم جادو و
شعبده بازی نيز باشد.
- ۹حق مساوات مردان و زنان :
مردان و زنان هردو در دميوكراسی حقوق و آزاديهای يكسان دارند .هر كاری را
كه مردان انجام میدهند ،زنان نيز بايد از انجام آن باز داشته نشوند.
مردان حق قيموميت و تسلط بر زنها را ندارند ،بلكه هر دو در مقابل همديگر
ازحقوق مساوی متقابل بر خودار هستند ،و هيچ تفاضلی در ميان آنها نيست.
عالوه بر حقوق متذكره حقوق ديگری نيز وجود دارد كه از حقوق مهم
دميوكراسی شمرده می شوند ،كه حقوق و آزادیهای پلوراليزم (تعدد گرایی)
سياسی و (دينی) نيز از آن جمله میباشند.
پلوراليزم (تعدد گرايی) سياسی:
پلوراليزم سياسی به معنای تعدد احزاب سياسی است ،يعنی مردم در جوامع
دميوكراتيك ميتوانند احزاب سياسی متعددی داشته باشند .اين احزاب
سياسی به مقصد پيشربد اجنداهای گوناگون و نظريات مختلف سياسی،
قومی ،و ايديالوژيكی تأسيس میگردند ،و سپس به هدف رسيدن به قدرت از
وسائل و راه های مختلف رقابت استفاده می منايند.
بسا اوقات دولت های قدرمتند استعامری به منظور رسيدن به اهداف شان در
كشورهای عقب مانده احزاب سياسی به وجود می آورند ،و سپس از راه های
مختلف آنها را به قدرت میرسانند ،تا از طريق آنها كشورهای آزاد را مستعمرۀ
خود بگردانند ،و مصالح خود را در آن تأمني منايند.
پلوراليزم دينی:
اگر چه در دميوكراسی دين در امور جامعه و دولت نقشی ندارد ،اما اينكه دین و
معنویت يك رضورت فطری انسانهاست و اين خاليگاه فطری را در وجود انسان
هيچ چيزی ديگری جز معنويت پر منی كند ،پس به همین اساس دميوكراسی
نيز به انسان اجازه میدهد تا در زندگی شخصی خود در محدودۀ عقيده و
عبادت متدين باشد .و احزاب دينی نيز ميتوانند در همني محدوده فعاليت
منايند ،مرشوط بر اينكه دميوكراسی را در امور سياسی و اجتامعی بپذيرند.
به همني اساس هر فرد و جهت در هر جا حق پخش و نرش عقيدۀ خود را دارد.
مثال اگر تبليغيهای مسلامن در هر جا حق تبليغ محاسن اسالم را دارند ،هكذا
به پريوان هر دين و مذهب ديگری نيز بايد اين حق حاصل باشد كه در جوامع
اسالمی آزادانه مسلامنان را به كفر دعوت منايند ،و هيچ فرد و جهتی جلو آنها
را نگريد .و اگر جلو فعاليت آنها گرفته شود ،حكومتهای دميوكراتيك جهان بايد
بر ضد آنهای وارد عمل شوند كه كفار را در كشورهای اسالمی از دعوت به كفر
منع ميناميند.
برای رسيدن به اين مقصد كه حقوق و آزادیهای دميوكراسی كه با در نظر
داشت مقاصد روحی ،اجتامعی ،سياسی و استعامری جامعۀ مسيحی غرب
وضع شده اند در همۀ جهان به شكل يك قانون ُمسلّم و به صورت حتمی
تطبيق شود ،غربيها اين حقوق و آزادیها را در يك قالب قانون جهانی حقوق
برش در آوردند ،و همۀ كشور های را كه عضويت سازمان ملل متحد را دارند
بطوری به پذيرفنت آن مكلف گردانيدند كه تخلف از آن به هيچ صورت قابل
قبول نيست .و برهمني حتميت در ميثاق جهانی حقوق برش چنین ترصيح شده
است( :تعامل با اين حقوق به گونۀ كه با اصول و اهداف ملل متحد در تضاد
5
باشد به هيچ صورت جائز نيست)
اين توضيح رصاحت دارد كه كشورهای عضو ملل متحد حقوق و آزاديهای
مذكور در ميثاق حقوق برش را بايد به هامن شكل و حيثيت تطبيق كنند كه ملل
متحد آنرا ميخواهد ،و هيچ جهتی اين حقوق و آزديها را به شكل ديگری تعبري
و تأويل كرده منی تواند.
حكم مذكور در مادۀ متذكرۀ فوق ادعای آنهای را از بني ميربد كه ادعای تعبري و
تأويل حقوق و آزادیهای مذكور را به شكل اسالمی اش ميكنند.
ترجمه( :و هر كه با پيامرب مخالفت ورزد بعد از آنکه راه هدايت برايش آشكار
شده است ،و ( راهی) جز راه مؤمنان در پيش گريد ،او را به هامن جهتی كه
دوستش داشته است رهنمود می گردانيم ،وبه دوزخش داخل ميگردانيم ،و
دوزخ چه بدجايگاهی است).
درين آيت مباركه الله آنهای را اهل جهنم معرفی ميكند كه باقانون و فيصلۀ
پيامرب صلی الله علیه وسلم مخالفت می ورزند.
ت ْ ت ُ ْ ُ ُ ت َّ ت ُ ُ َّ ُ ت ِّ ت ت ْ ت ت َّ ْ ُ ت ْت ت ْ تتُْ
- ۹تومااختلفت ْم فيي يه مين َش ٍء فِكمه إيل اهّللي ذل يكم اهّلل رِّب علي يه توَّكت وإيِل يه
ييب سورة الشوری ۱۱ / ُأن ُ
ترجمه( :و در هر چيزی كه اختالف پيدا كنيد داوری آن به الله واگزار ميگردد).
اين آيت نيز به طور قطع حكم ميكند كه در صورت نزاع فيصله بايد به رشيعت
راجع شود .و هيچ مرجعی ديگری حاكم قرار داده نشود.
همۀ آيات فوق الذكر ،و ده ها آيات ديگر با رصاحت كامل اين موضوع را بيان
ميدارند كه سيادت (حاكميت علیا) تنها از الله و رشيعت منزلۀ اوست ،و
فيصله بايد تنها و تنها بر هامن قانونی صورت گريد كه الله نازل فرموده .و
هر كه در مقابل قانون الله بر مبنای عقل و ارادۀ خود برای برش قوانينی
وضع منايد كه مخالف قانون الله باشد ،او مؤمن باقی منی ماند ،بلكه از
دائرۀ اسالم مسلامً خارج ميگردد.
نتيجۀ که در نهايت اين بحث به دست می آيد اينست که (حاكميت علیا) در
دميوكراسی حق مردم است ،اما در اسالم اين حق الله ميباشد .در
دميوكراسی قوانني حل و فصل مشكالت برش از طرف برش تنها بر مبنای عقل
ايجاد ميگردند ،و بعد از موافقت و تصويب اكرثيت (پارملان) ،و توشيح حاكم
قانونيت كسب می كند .اما در اسالم نه قانونی در برابر قانون اسالم ايجاد
ميگردد ،و نه قانون اسالم برای (تصويب) يا (رد) به پارملان عرضه ميشود .اگر
چنني شود ،پس در آنصورت به پارملان نسبت به حكم الله حيثيت و مقام
بلندتر قائل شدن است ،كه اين كار خودش يك كفر يقينی و آشكار ميباشد.
- ۲موضوع تقدس ارادۀ مردم:
ارزشمندترين و مقدس ترين چيز در دميوكراسی ارادۀ مردم است .و همني ارادۀ
مردم مصدر قانون ميباشد .هر آنچه را كه مردم بخواهند هامن (حق) و (قانونی)
ميباشد ،و هر چيزی را كه مردم رد منايند ،او هرگز رشعيت و قانونيت ندارد.
ارادۀ مردم در دميوكراسی نسبت به ارادۀ الله نيز مقدس تر شمرده میشود.
اگر الله در رشيعت و قانون خود حكمی نازل منوده باشد ،اما مردم چيزی
ديگری بخواهند ،درين صورت دميوكراسی حكم میكند كه رشيعت الهی ترك
شود ،و قانونی كه مصدرش ارادۀ مردم است عملی گردد.
دميوكراسی حكم میكند كه ارادۀ مردم در قالب قانون اساسی از طرف كدام
مجلس تقنينی و يا كدام مرجع ديگر مردمی تدوين و تصويب شود ،سپس به
(رشيعت) و يا هر عرف و قانون ديگری در روشنی قانون اساسی ديده شود،
اگر آن (رشيعت) و (عرف) موافق قانون اساسی باشد ،قابل قبول ميباشد .البته
نه ازين جهت كه آن حكم الله و رشيعت نازل شده از آسامن است ،بلكه به
اين حيثيت كه با قانون اساسی مطابقت دارد.
و اما اگر رشيعت و يا عرف با قانون اساسی موافقت نداشته باشد ،پس به هيچ
صورت عملی شده منی تواند ،هر چند که آن حكم مبنی بر آيت رصيح قرآن ،و
يا حديث صحيح ،و يا اجامع امت نيز باشد .اين در حقيقت باال شمردن نظر و
ارادۀ مردم از رشيعت الله است .و اين عمل آن كفريست كه الله
پيامربش را از آن منع منوده است .الله میفرمايد:
ت ت ْ ُ ت ْ ت ُ ت ت ت ت ُّ ت ت ت َّ ْ ت ْ ت ُ ْ ت ْ ت ْ ُ ْ ت ت ْ ُ ت ت ت ْ
وأ ين احكم بينهم بيمآ أنزل اهّلل وال تتبيع أهواءهم واحذرهم أن يفتينوك عن بع يض
ت ت ت ت ُّ
نزل اهّلل سورۀ املائده ۴۹ / ما أ
ترجمه( :و فيصله منا در ميان آنها به هامن قانونيكه الله نازل منوده است،
و از اميال و آرزوهايشان پريوی مكن ،و از آنان برحذر باش كه تو را از برخی
چيز هائيكه الله بر تو نازل كرده است به دور و منحرف نكنند).
ولی در دميوكراسی بايد حتامً به ملت مراجعه شود ،و آروزها و خواسته های آنها
در نظرگرفته شود ،و مطابق آن قوانني وضع گردند ،اگر چه آن قوانني مخالف
قانون الهی باشند .و در ميزان دميوكراسی هيچ قانون و ارادۀ منی تواند كه
قانونی را كه بر اساس ارادۀ مردم به ميان آمده باشد رد منايد.
– ۳موضوع معيار بودن رأی اكرثيت :
در دميوكراسی رأی اكرثيت (معیار حق) قرار داده شده است .بدين معنی كه
هرآن شخص و هر آن فيصله بر حق شمرده میشود كه مورد تأييد اكرثيت مردم
قرار گريد .و مستحق حاكميت كسی شناخته ميشود كه اكرثيت مردم او را
تأييد منايند.
در اسالم كرثت تعداد رأی دهندگان معيار حق و مستحق بودن نيست ،بلكه در
ميزان اسالم حق آن است كه قرآن ،حديث و دالئل رشيعت او را تأييد كند ،اگر
چه در عقب او يك شخص و يا تعداد كمی از مردم باشند ،و درمخالفت با آن
جمع غفريی قرار داشته باشند .به طور مثال اگر اكرثيت مردم يك كشور به
دالئل مختلف به جايز بودن زنا ،لواطت ،و يا سود رأی دهند ،و در مقابل آنها يك
شخص مخالفت منايد ،و يا اينكه هيچكس رأی مخالف ندهد ،با وجود آن هم اين افعال
شنيع روا منيگردند ،بلكه برای هميشه حرام باقی می مانند .اما در دميوكراسی رأی
اكرثيت صالحيت تحليل و تحريم را دارا ميباشد.
در اسالم حق و جائز آنست كه اسالم آنرا حق و جائز بخواند ،و باطل و ناجائز آنست كه
رشيعت او را باطل و ناجائز گردانيده باشد.
در اسالم نه تنها تأييد اكرثيت بحيث معيار حق پذيرفته نشده ،بلكه آيات
قرآنی به رصاحت مريسانند كه تعداد كسانی كه حق را می پذيرند و شكر گذار
اند ،نسبت به ديگران كمرت است.
ِّ ُ ُّ ت ت ت تْ ت ُ ْ ت ْ تت ت
يل اهّلل إين
ي ي ب س ن ع وك ل ض
ي ي ضي ر األ ِف
ي ن م الله میفرمايد :وإين ت يطع أكَث
ت َّ ُ ت َّ َّ َّ ت ْ ُ ْ َّ ت ْ ُ ُ ت
يتبيعون إيال الظن وإين هم إيال َيرِون سورة األنعام ۱۱۶/
ترجمه( :و اگر نظر اكرثيت كسانی را كه در روی زمني هستند بپذيری ،از راه
الله ترا منحرف كنند .زيرا آنها از پی گامن ها مريوند( ،تخمني كنندگان
اند).
ت
تْ ُ ت ت ت ْ ت ت
همچنان میفرمايد :تولـك َّين أك ت
َث اَّنَّ ي
اس ال يعلمون سورة األعراف۱۸۷ /
ترجمه( :اما اكرث مردم منی دانند).
ُ َّ ت ت ْ ِّ تت ٌ
ييل من عيباديي الشك ُ
ور سورة السبأ ۱۳ / و در آيت ديگری میفرمايد :وقل
ترجمه( :و تعداد كمی از بندگان من شكر گذارند).
رسول الله صلی الله علیه وسلم نيز بارها رأی اقليت را بر رأی اكرثيت ترجيح
داده و بر آن عمل منوده است .چنانچه در جنگ بدر به رأی حباب بن املنذر
عمل منوده ،در حاليكه نظر صحابۀ دیگر رضی الله عنهم در مورد ميدان جنگ
از آن مختلف بود.
همچنان رسول الله صلی الله علیه وسلم در صلح حديبيه رأی صحابه را كه
اكرثيت بودند نپذيرفت ،و برخالف آراء ايشان با قريش صلح منود.
ابوبكر صديق نيز با اتخاذ موقف قوی در برابر فتنۀ ارتداد با رأی اكرثيت
مخالفت منود ،و لشكر اسامه را به طرف شام فرستاد.
از دالئل فوق الذكر معلوم میشود كه (كرثت) و يا (قلت) آراء در اسالم در تعيني
(حق) و (باطل) و (روا) و (ناروا) هيچ نقشی ندارد .درحاليكه در دميوكراسی
(اكرثيت) در مرتبۀ (اله) ،و آرای (اكرثيت) در مرتبۀ (رشيعت) قرار داده شده
است ،كه اين يك كفر بواح و آشكار میباشد.
- ۴مصدر قانون رشع باشد يا عقل ؟
دميوكراسی در واقع بر اساس نظريۀ (سكولريزم) استوار است .و (سيكولرزم) حكم
ميكند كه دين نبايد در (نظام) و (امور زندگی) نقشی داشته باشد .پس بر همني
اساس مصدر قانون در دميوكراسی (عقل مردم) است ،نه (وحی الهی).
در دميوكراسی اطالق (خوب) به چيزی می شود كه (عقل مردم) آنرا خوب
بداند ،و بر عكس آن (بد) به چيزی گفته میشود كه (عقل مردم) آنرا بد بداند.
پس با توجه به همني (خوبیها) و يا (مصالح) كه عقل مردم آنرا تعيني منوده
قوانني وضع ميگردند.
در كشور های اسالمی بارها چنني اتفاق می افتد كه اگر در كدام قانونی بعضی
از مواد رشعی باقی مانده باشند ،آن مواد نيز بايد بر ميزان عقل سنجش شوند،
و مردم بر آن در روشنی عقول خود حكم كنند .چنانچه مدتی قبل در پاكستان
در مورد (فرمان حدود رشعی) به منظور تحريك اذهان مردم كمپاينی باپرداخت
مصارف از بودجۀ امريكا به راه انداخته شد .اين كمپاين در شامری از كانالهای
تلويزيونی و جرائد تحت عنوان (ذرا سوچئی) (اندكی تأمل فرماييد) برای مدت
شش ماه مسلسل ادامه داشت .كه در نتيجۀ آن اكرثيت اعضای پارملان بعضی
از حدود رشعی را بنا برحكم عقل خود منع اعالن كردند.
- ۵آيا عقل به تنهائی صالحيت حكم درست بر (خوبی) و (بدی)
اشياء و افعال را دارد ؟
عقل بنا بر وجوهات ذيل صالحيت درست حكم بر اشياء و افعال را ندارد:
- ۱عقول مردم از همديگر متفاوت اند .اگر عدۀ يك (چيز) يا يك (كار) را
(خوب) ميشامرند ،عدۀ ديگری هامن (چيز) را (بد) ميپندارند .يا اينكه بعضی از
مردم شايد بنا بر حكم عقل خود يك شخص را به خاطر انجام كاری مستحق
مكافات بدانند ،درحاليكه عقل عدۀ ديگری از مردم هامن شخص را بخاطر
هامن كار مستحق مجازات بدانند .به همني اساس گفته می توانيم كه عقل به
تنهايی صالحيت اصدار حكم درست را تا زمانی ندارد كه (وحی) او را رهناميی
نكند.
- ۲عقول انسانها از خواهشات و غرائز فطری و متايالت عاطفی آنها متأثر
میگردند ،و اين يك امر مسل ّّم است كه خواهشات و غرائز مردم از همديگر
متفاوت ميباشند .پس به همني علت و بنابر همني تأثر متفاوت عقول آنها نيز
در مورد (اشياء) و (افعال) احكام متفاوتی صادر می منايند ،كه تشخيص
مصلحت حقيقی از ميان اين قضاوتهای متفاوت كار ناممكن ميباشد.
- ۳عقول انسانها با تبديلی احوال ،رشايط ،و زمان تغيري می يابند ،و چيزی
راكه امروز (خوب) می شامرند ،فردا در رشائط و حاالت ديگری هامن چيز را
(بد) ميدانند ،كه اين كار بر بی ثبات بودن عقل داللت میكند ،در حاليكه (وحی
الهی) كه از علم ازلی الله بر رضورتهای انسان منشأ میگیرد با در نظرداشت
همه حاالت و رشايط حكم ثابتی را صادر می منايد.
در اسالم حق مرتب منودن (ثواب) و (عقاب) ،و حكم بر ( ِحل) و ( ُحرمت)
اشياء و افعال تنها و تنها حق الله است ،چنانچه میفرمايد:
َّ ِّ ُْ ْ
اْلك ُم إيال يهّلل سورة األنعام۵۷ / إ ي ين
ترجمه( :حكم نيست مگر تنها از الله است).
ُ َّ ت ت ْ ت ت ت ت ت ت ِّ ت ت ْ ت َّ ْ ت ت ت
ْشيع ٍة من األم ير فاتبيعها وال
همچنان الله متعال ميفرمايد:ثم جعلناك لَع ي
ت َّ ْ ت ْ ت َّ ت ت ت ْ ت ُ ت
يين ال يعلمون سورة الجاثية ۱۸ / تتبيع أهواء اَّل
ترجمه( :ازين به بعد ترا (ای پيامرب) بر يك راه روشن دين برابر منوده ايم ،بايد
همني را بپذيری ،و دنبال خواهشات آنانی مرو كه منيدانند).
رسول الله صلی الله علیه وسلم نيز بر(ردّ) هر آن حكمی فيصله منوده است كه
بر دليل رشعی استوار نباشد ،و انسانها آنرا بر مبنای عقل خود وضع كرده
باشند.
عائشه رضی الله عنها روايت ميكند كه رسول الله صلی عليه وسلم فرموده:
ً ت ّ
من أحدث یف أمرنا هذا ما ليس منه فهو رد .و ِف لفظ :من ع يمل عمال ليس
ّ
عليه أمرنا فهو رد بخاری و مسلم.
ترجمه( :كسيكه در دين ما چيزی را ايجاد كند كه از دين نباشد آن مردود
است .و در لفظ ديگری آمده است :كسيكه كاری را انجام دهد كه بر آن امر
(دليل) ما نباشد ،آن مردود است).
اما در دميوكراسی بر خالف همۀ دالئل فوق الذكر مصدر قوانني عقل انسان
است ،و (وحی) درآن حق هيچگونه مداخله را ندارد .در دميوكراسی حق ترشيع
وتقنني به طور مكمل از الله گرفته شده ،وبدون كم وكاست به (برش)
سپرده شده است ،تا بر مبنای عقل و خواهشات خود برای خود هر نوع قوانينی
را كه ميخواهد بسازد ،كه اين كار بزرگرتين همۀ انواع كفر است.
انتخابات
انتخابات در نظام دميوكراسی حيثيت ستون فقرات آنرا دارد كه هيچ نظامی
بدون آن يك نظام دميوكراتيك واقعی خوانده منیشود .ولی آن انتخاباتيكه طبق
اصول دميوكراسی برگذار میگردد در اسالم هيچ جای ندارد .و طوريکه اسالم
برای هر بخش زندگی ضوابط و اصول مشخص دارد همچنني برای حكومت و
سياست نيز نظام و اصول خاصی از خود دارد كه بعضی از مشخصات آن به
طور ذيل اند:
خصوصيات حاكميت در اسالم
خصوصيت اول:
حاكميت يا واليت در اسالم يك غنيمت و دست آوردی نيست كه به هر شكل
ممكن بايدحاصل شود .بلكه (حاكميت) و (واليت) در اسالم يك مسؤوليت
سنگني و مكلفيت خطرناكی است كه از طرف ملت به آن فردی سپرده میشود
كه در وجود او شش رشط اساسی امامت موجود باشند .رشوط واليت بر
مسلامنان را علامی اسالم قرار ذيل تعيني منوده اند:
رشوط واليت بر مسلامنان
رشط اول ــ مسلامن بودن :
حاكم بايد مسلامن باشد .انسان كافر امري مسلامنان و زعيم دولت اسالمی
شده منی تواند .هيچ فرد كافری چه يهودی باشد ،و يا نرصانی ،كمونيست،
سيكولر و يا هم پريو كدام دين ديگری غري از دين اسالم باشد منی تواند (ولی
األمر) مسلامنان تعيني گردد .الله میفرمايد:
ت تت ُْ ْ ت ت ً ت ت ت ْ ت ت ُّ ْ ت
ني سبييال سورة النساْء۱۴۱/ولن َيعل اهّلل ل يلَكف ييرين لَع المؤ يمني
ترجمه( :هرگز منی گرداند الله متعال راه غلبه كافران را بر مؤمنان) .و بزرگرتين انواع
غلبه حاكم بودن و ولی األمر بودن است.
در قرانكريم همواره با ذكر لفظ (أولی األمر) اين قيد گذاشته میشود كه او بايد
از جمع مسلامنان باشد ،و بر موجوديت اين رشط همۀ علامی اسالم اجامع
دارند ،و هيچكس درين مورد مخالفت نه منوده است .پس به همني دليل در
اسالم حاكم شدن كافر بر مسلامنان حرام است.
اما در نظام دميوكراسی به (دين) هيچ اعتباری داده منیشود .و هر كس
میتواند خود را برای امارت كانديد منايد ،بدون اينكه (مسلامنی) و يا (كفر) او
در نظر گرفته شود .بلكه فيصله متحدانۀ دنيای كفر امروز عمالً در برابر
مسلامنان بر اين است كه هيچ مسلامن صحيح و واقعی نبايد در هيچ كشور
اسالمی به حاكميت وامارت برسد .و اگر بالفرض به اين منصب برسد هر چند
از طريق انتخاب هم باشد ،بايد سقوط داده شود ،و به او فرصت تشكيل
حكومت داده نشود ،كه اين مثالها در افغانستان ،تركيه ،الجزائر و كشورهای
اسالمی ديگری عمالً و مكرراً به مشاهده رسيده اند.
رشط د وم ــ مرد بودن :
رشط دوم حاكم شدن در اسالم مرد بودن است .زن نبايد در اسالم حاكم اعلی
باشد .در حديثی كه آنرا امام بخاری ،ترمذی ،نسائی و امام احمد بن حنبل
(رحمهم الله تعالی) روايت منوده اند آمده است :زمانيكه به پيامرب صلی الله
علیه وسلم اطالع رسيد كه مردم ايران قديم بعد از مرگ پادشاه ايران (كرسی)
دخرتش را حاكم گردانیدند ،فرمودند( :لن يُفلح قوم ّ
ولوا أمرهم امرأة).
ترجمه( :هرگز كامياب نخواهد شد قوميكه زمام امور شانرا به زنی سپرده
باشند).
ولی در نظام دميوكراسی بر عكس اسالم مرد وزن به طور يكسان حق انتخاب شدن
و حاكم شدن را دارند ،و همني حكم در قانون اساسی موجود افغانستان نيز به گونه
ذيل بيان شده است:
(اتباع افغانستان حق انتخاب منودن و انتخاب شدن را دارند)( )5كه اين كار در
مخالفت رصيح با اسالم قرار دارد.
رشط سوم ــ بالغ بودن :
رشط سوم بلوغ است ،زيرا انسان نابالغ مكلف منی باشد.
رشط چهارم ــ عاقل بودن :
رشط چهارم حاكميت عقل است ،چون سفيه و ديوانه اهل تكليف نيست.
رشط پنجم ــ آزاد بودن :
رشط پنجم حاكم شدن آزاد بودن (ح ّريت) است ،زيرا غالم ملكيت و اختيار عملكرد و
ترصفات خود را ندارد ،چه رسد به ديگران.
رشط ششم ــ عدل (فاسق نبودن) :
رشط ششم زمامداری عدالت است ،بدين معنی كه حاكم بايد فاسق نباشد ،هر
چند عدۀ علامء واليت فاسق را جائز اما مكروه دانسته اند.
خصوصيت دوم :
انتخاب حاكم در اسالم از طرف (اهل حل وعقد) صورت ميگريد ،و (اهل حل
وعقد) عبارت از مردمان صالح ،زبده ،عامل ،سياستدان و اهل خربۀ جامعه هستند
كه (مصالح) امت را از (مفاسد) آن تفكيك و تشخيص ميكنند ،و در انتخاب حاكم
از احتياط كامل و دقت فراوان كار ميگريند .و بعد از انتخاب حاكم توسط آنها افراد
امت به منظور ابراز اطاعت با او به صورت عموم بيعت می منايند.
ولی در دميوكراسی حاكم توسط عموم مردم انتخاب ميگردد ،و در امر انتخاب
او به كافر ،فاسق ،مجرم ،كم عقل ،و جاهل هامن حقی حاصل است كه يك
فرد مؤمن ،متدين ،صالح ،هوشيار و عامل از آن برخودار است.
در دميوكراسی در امر انتخاب شخصی به صفت حاكم از زاويه صالح بودن و
- 5کرزی در آستانۀ انتخاب شدنش برای بار دوم بـه پسـت رياسـت جمهـوری او را بـا صـدور
فرمانی آزاد کرد ،و با اعزار از طرف حلقه های غربی از افغانستان کشيده شد.
- 4سنن الرتمذی كتاب الفنت باب أفضل الجهاد.
باشد ،و يا باطل.
در آنعده از كشورهای اسالمی كه دميوكراسی غربی در آن حاكم است بطور
آشكار ديده میشود كه مردم تنها و تنها حق اظهار رأی باطل را دارند و بس ،و
هر كه بخواهد رأی حق را اظهار كند ،با كشته شدن ،بسته شدن ،اخراج از
كشور ،و تهديدهای گوناگون ديگری روبرو میگردد.
درين كشورها برای پخش و نرش نظريات كفری همۀ وسائل بكار انداخته
میشوند ،اما برای اظهار حق به هيچ يك از راديو ،تلويزيون ،مجله ،جريده و
نرشات ديگری اجازه داده منی شود .و اگر احياناً در بعضی جاها اجازه داده هم
شود در آنصورت نيز پاليسی ،حدود و موضوعاتش از طرف ادارات دولتی تعيني
ميگردند ،و تخطی ازآن جرم محسوب می شود.
مناقشۀ آزادی شخصی:
مهمرتين آزادیها در دميوكراسی كه قلب دميوكراسی خوانده میشود آزادی
شخصی است كه آزادی اخالقی نيز ناميده میشود .آزادی شخصی بدين معنی
است كه انسان در مورد شخص (ذات) خود به طور مكمل آزادی بدون قيد و
رشط دارد ،و هر كاری را كه در رابطه با خود بخواهد اجرا كرده می تواند .دين،
اعراف اجتامعی ،رسم و رواج ،آداب و قوانني اخالقی نبايد در راه بهرمند شدن
از لذت های زندگی مانع گردد .و فرد بايد درين كار از تسلط و محاسبۀ هر
جهت ديگری آزاد باشد.
مطالبۀ اين نوع آزادی در غرب نيز در حقيقت عكس العمل مردم غرب در برابر
طغيان (كليسا) و مراقبت شديد آن از زندگی اجتامعی و اخالقی مردم بود .در غرب
طوريكه مردم در مجال دين ،عقيده و عبادت تسلط (كليسا) را ازبني بردند،
همچنني به كنرتول و مراقبت اخالقی (كليسا) نيز خامته دادند.
انقالب فرانسه دين را از دولت جدا ساخت ،و نظريۀ سيكولريزم را ايجاد كرد ،و
سپس بني دين و اخالق نيز جدايی آورد .حكم كردن بر (خوب بودن) و يا (بد
بودن) اخالق را از صالحيتهای دين نه ،بلكه آنرا مربوط ذوق و سليقۀ شخصی
دانست .بدين معنی كه هر ُخلُقی را كه فرد (خوب) پندارد (خوب) است ،و
هيچكس نبايد بر آن حق اعرتاض داشته باشد ،و بنا بر قبول همني فلسفه
آزادی شخصی در غرب زنا ،لواطت ،سحاق (هم جنسبازی زن بازن) ،يا ازدواج
مرد با مرد ،و زن با زن اعامل خالف اخالق شمرده منيشوند ،و قوانني غربی به
انجام دادن چنني اعامل اجازه ميدهند.
همۀ اين اعامل در فرهنگ دميوكراسی تا زمانيكه به شكل اجباری اجراء
نگرديده باشند جرم پنداشته منی شوند.
و اگر به طور اجباری واقع شده باشند ،در آنصورت نيز به علت حرام بودنش
جرم شمرده منی شوند ،بلكه به علت اجباری بودنش جرم تلقی ميگردند.
با در نظر داشت معيارهای غربی آزادی شخصی در دميوكراسی هيچ جایی
برای (امر باملعروف و نهی عن املنكر) وجود ندارد .و هر دولتیكه دميوكراسی در
آن عملی گردد ،حق (امر باملعروف و نهی عن املنكر) به شكل اتوماتيك از آنجا
رخت سفر می بندد .در يك دولت ازين دو تنها يكی میتواند موجود باشد( ،يا
امر باملعروف و نهی عن املنكر) و يا هم (دميوكراسی ) .ممكن نيست كه هر دو
يكجا عملی شوند .زيرا (امر باملعروف و نهی عن املنكر) اكرثاً با موضوع عبادت
و اخالقيات ارتباط ميگريد ،و همۀ اين اعامل در دميوكراسی امور شخصی تلقی
میگردند ،كه هيچ جهتی ديگری حق مداخله در آنرا ندارد.
(آزادی شخصی) و (فلسفه اخالق) در دميوكراسی بر مبنای نظريۀ فيلسوف
انگليسی (هوبز) (۱۶۷۹ - ۱۵۸۸م) استوار است كه ميگويد :خري به معنای
(لذت) ،و رش به معنای (نفرت) است .يعنی هر چيزيکه در آن (لذت) باشد آن
(خري) است ،و هر چيزيكه در آن ( نفرت) باشد آن (رش) است.
تعيني معيارهای (خري) و (رش) در دميوكراسی كار دين نه ،بلكه كار ذوق و
غريزه شخصی است .اين نوع آزادی نه تنها در اسالم جا ندارد ،بلكه با اديان
ديگر ،و فطرت سليم نيز مخالفت دارد .به همني دليل دميوكراسی با داشنت
چنني آزادی لجام گسيخته كفر رصيح ميباشد.
مناقشۀ آزادی انتخاب مسكن:
دميوكراسی به هر انسان حق ميدهد تا در هر جايی كه ميخواهد مسكن گزیند.
و به همني اساس دميوكراسی اين را منی پذيرد كه كفار از جزيرة العرب اخراج
شوند ،و يا اينكه كفار از رسزمني حرم منع گردند .اين در حاليست كه حكم
رصيح نگذاشنت كفار در جزيرة العرب در حديث رشيف آمده است ،رسول الله
صلی الله علیه وسلم فرموده اند( :أخرجوا املرشكني و يف رواية اليهود والنصاری
من جزيرة العرب) روایت بخاری
ترجمه( :مرشكان را از جزيرة العرب بريون كنيد) ،در روايت ديگر (يهود و
نصاری را از جزيرة العرب بريون کنيد) .و به همني دليل عمر بن خطاب در
زمان خالفت خود يهود و نصاری را از جزيرة العرب اخراج منود.
اما در رشايط كنونی اگر كسی مطالبه كند كه يهود ،نصاری و يا كفار ديگر از
جزيرة العرب اخراج شوند ،و يا اينكه در امر اخراج آنها تالش كند ،او به جرم
مخالفت با دميوكراسی محكوم ميگردد ،و جواز كشتنش مساعد میشود.
مناقشۀ حق ملكيت:
نظام دميوكراسی اساسا به هدف محافظت از اقتصاد کپيتاليزم (رسمايه داری)
مبيان آمده ،و فرد در آن آزادی مطلق دارد كه از هر راهی كه می تواند مال به دست
بياورد ،و در هر راهی كه ميخواهد آنرا به مرصف برساند .دميوكرايس در مورد به
دست آوردن و مرصف مال به هيچ عامل دينی و اخالقی حق مداخله را منی دهد .و
همني علت است كه در كشورهای دميوكراتيك رسمايه داران بزرگ از طريق سود،
احتكار ،بی عدالتی در حق كارگران ،تجاوز بر كشورهای ديگر ،دزديدن و تاراج
معادن طبيعی آنها از طريق به راه انداخنت جنگها ،فروش اسلحه ،و بكار انداخنت
فابريكه های حربی رسمايه های شانرا افزايش ميدهند ،و سپس آنرا درعيش و
عرشت ،قامر ،فحشاء و ارساف به مرصف مريسانند.
اما اسالم برای به دست آوردن مال انتخاب شيوۀ جایز و استخدام وسائل حالل
را رضوری ميداند ،و در امر مرصف آن نيز قيوداتی را وضع منوده است.
نظام مال در اسالم يك نظام اقتصادی متوازن است كه نه مانند نظام رسمايه
داری رسمايه را در بني چند تن محدود می سازد ،و نه مانند كمونيزم است كه
افراد را از داشنت ملكيت شخصی محروم میگرداند .بلكه اسالم از يكطرف به
افراد حق داشنت رسمايه را می دهد ،و از جانب ديگر در مال اغنياء و رسمايه
داران حق مردم بی بضاعت و فقري را تثبيت می منايد.
مناقشۀ حق كار:
انسان در دميوكراسی آزادست كه هر كار و پيشۀ را که میخواهد انتخاب
منايد .اما در اسالم فرد تنها حق كار حالل را دارد ،و اجازه منيدهد انسان
كارهای ناجائزی چون باز منودن ميخانه ،و يا ايجاد مركز زنا و فحشاء و غريه را
انجام دهد .اما در دميوكراسی افراد همۀ اين كارها را به صورت آزادانه انجام
داده می توانند .زيرا دميوكراسی ( ِحل) و (ح ُـرمت) را منی شناسد ،بلكه در
دميوكراسی به منفعت و خساره نگريسته ميشود ،و هر آن كاری كه منفعت
مادی دارد جائز شمرده ميشود.
مناقشۀ حق تعليم:
انسان در دميوكراسی آزادی مطلق دارد كه هر چه را ميخواهد بياموزد .ولی در
اسالم هرگز به فراگرفنت علوم و فنونی چون سحر ،شعبده بازی و مداری گری
و مانند آنها اجازه داده منيشود .اسالم تعليم جادو را كفر خوانده ،و از آن
مامنعت میناميد.
پارملان يك ادارۀ طاغوتی ممثل دميوكراسی
پارملان چيست؟ پارملان در دميوكراسی آن ادارۀ منايندگان منتخب مردم است
كه حق مطلق وضع قوانني و ترشيع (تحليل و تحريم) را برای يك كشور دارد.
قاموس (اكسفورد) كلمۀ پارملنت را چنني ترشيح می منايد:
.Parliament: a group of people that makes the lows of a country
(پارملنت آن گروپی از مردم است كه برای يك كشور قوانني می سازند).
در بحثهای گذشته ديده شده كه در نظام دميوكراسی (اكرثيت) مرتبۀ (إله) را
دارد .زيرا حق سيادت (حاكميت اعلی) كه حق مطلق اصدار امر و نهی و تحليل و
تحريم است به (اكرثيت) بستگی دارد .و طوريكه در دين فيصلۀ (الله )قابل
نقض نيست ،همينطور در دميوكراسی نيز فيصله (اكرثيت) رد منی شود .و اينكه
دميوكراسی (اكرثيت) را مرتبۀ (اله) قائل است ،پارملان را كه منايندۀ (اكرثيت)
است مرتبۀ (پيامربی) ميدهد .و اين بدين معناست كه منايندگان بايد مطابق
خواست و ميل موكّلني خود قوانني ايجاد منايند ،و مصالح آنها را تأمني كنند.
دميوكراسی كه در حقيقت براساس سيكولرزم (الدينيت) استوار است( ،دين)
در آن حق مداخله در امور حكومت و نظام را ندارد .همه قرار دادها و مسوده
های كه به منظور قانون شدن در پارملان غرض بحث وغور تقديم میشوند بايد
بر اساسات دينی استوار نباشند.
طرحها ،نظريات و مسوده ها در دميوكراسی تا زمانی قابليت تطبيق را داشته
منی باشند كه از پارملان حق (قانونيت) را كسب نكرده باشند .زيرا قانون در
پارملان به مصوبۀ گفته ميشود كه هر دو مجلس پارملان آنرا تصويب منوده و
رئيس جمهور و يا حاكم آنرا توشيح كرده باشد .و تا زمانیكه مراحل فوق الذكر
راطی نكرده باشد قابليت تطبيق راندارد.
در دميوكراسی پريوان هر فكر و انديشه ميتوانند از طريق انتخابات خود را به
پارملان برسانند .كفر ،الحاد ،و يا انحراف عقيدوی مانع رسيدن آنها به پارملان
منيشود .و هر كسيكه به پارملان برسد در آنجا مطابق ميل و مفكوره اش
طرحهای قانونی را به پارملان تقديم ميناميد ،و عضو پارملان هيچگاه به سبب
اظهار انديشه ها و نظرياتش تحت تعقيب عدلی قرار منيگريد ،هر چند كه
نظرياتش مخالف دين نيز باشند .همني صالحيت در مادۀ (يكصدويكم) قانون
اساسی حكومت دست نشاندۀ امريکا در کابل چنني بيان شده است:
(هیچ عضو شورای ملی به علت رأی یا نظریه ای که در هنگام اجرای وظيفه
5
ابراز میدارد ،مورد تعقیب عدلی قرار منی گريد).
ترجمه(( :ای دو دوست زندانی من! آيا خدايان پراگنده بهرت اند يا هامن الله
يگانه و غالب؟ اين معبودهای كه غري از اله می پرستيد چيزی جز نامهای
( بی مسمی) نيستند كه شام و پدرانتان آنها را خدا ناميده ايد .الله حجت و
برهانی بر (خدا ناميدن) آنها نازل نکرده است ،فرمانروائی از آن الله است و
بس ،الله دستور داده تا جز او را نپرستيد ،اين است دين راست و ثابت،
ولی بيشرت مردم منی دانند)).
پس آيا اين ممكن است كه يوسف عليه السالم در حال محبوس بودن و ضعيف
بودنش رشك را با آواز رسا و بلند رد منايد ،و حاكميت را تنها از آن الله
بداند ،ولی بعدها در وقت آزادی و قوت اين حقيقت را بپوشاند ،و طبق دين
پادشاه فيصله كند؟ اين در حاليكه الله او را در زمني متكني نيز داده بود؟!
حرف ديگری كه قابل ذكر است اينست كه پارملان از وزارت فرق دارد .پارملان
رشيعت و قوانني می سازد ،و وزارتها آنرا تنفيذ میناميند .پس آنانيكه در
پارملانهای كنونی مخالف دين الله قوانني ميسازند ،و آنرا تصويب می كنند،
جرم ايشان نسبت به كسانی كه قوانني آماده شده را تنفيذ می منايند بيشرت
می باشد.
پس استدالل آنهای كه رفنت به پارملان را بر كار كردن يوسف عليه السالم
قياس میكنند صحيح نيست .ولی اين بدين معنی هم نسيت كه رفنت به پارملان
ناجائز ،ولی قبول منودن وزارت در حكومت كفری جائز باشد.
قبول كردن وزارت در نظامهای طاغوتی كنونی كه بر ضد دين الله اعالن جنگ
منود ه اند ،با دوستان الله می جنگند ،و با دشمنان الله دوستی و
ائتالف می كنند نيز حرام است ،و درين مورد استدالل بر عمل يوسف عليه
السالم باطل ميباشد .زيرا وزيران در حكومتهای كنونی نيز سوگند احرتام و
پاسداری هامن قانون اساسی را بجا می آورند كه بر اصول كفری دميوكراسی
استوار است .در حاليكه الله امر فرموده كه بر همچو قوانني طاغوتی كفر
تتْ ُ ُ ْ ُ ُ ت ت ت ت ت ت ُ ْ ت َّ ُ
وت وقد أميروا
ي اغ بايد ورزيد ،الله می فرمايد :ي يريدون أن يتِاكموا إيل الط
ت ت ْ ُ ْ
أن يكف ُروا ب ي يه سورة النساء ۶۱ /
ترجمه (( :ميخواهند دعوايشان را برای فيصله به طاغوت بربند ،در حاليكه به ايشان امر
شده تا بر آن (طاغوت) كافر شوند)).
اكنون اگر كسی چنني گامن برد که يوسف عليه السالم نيز قانون طاغوتی را
پذيرفته ،و به مقصد پاسداری و احرتام از او سوگند بجا آورده باشد ،در حاليكه الله
بدی را از او نفی منوده ،و او را از بندگان مخلصش گردانيده است ،يقيناً اين
گامن كننده تكذيب كنندۀ يك پيامرب الله ميباشد ،و كافرتر از هركافری ميگردد ،و
يقيناً از ملت اسالم خارج می باشد.
ب :وزيران در حكومتهای كنونی قبول كننده و منفذين قوانني وضعی كفری
هستند كه در همۀ مسائل بايد پابند قوانني وضعی باشند .پس آيا ممكن است
در مورد يوسف عليه السالم نيز چنني گامن كرد كه موصوف معاذ الله پابند
همچو قوانني وضعی كفری ظاملانه و باطل بوده باشد؟
اگر كسی در مورد او چنني گامن كند ،و سپس به فعلش استدالل منايد ،يقينا
او يكی از پيامربان الله را به پذيرفنت قوانني كفری متهم منوده ،كه اين كار
خودش كفر و خروج از دين اسالم است .زيرا الله پيامربانش را برای آن
فرستاده است تا امتهای شانرا درس بيزاری از طاغوت دهند ،و آنها را تنها به
ُ ِّ تت ْ تتْت
پذيرفنت احكام الله دعوت منايند ،الله می فرمايدٍ :تلقد بعثنا يِف ُك
ْ ت ُ ْ َّ ُ ت ُ َّ ُ ً ت ْ ُ ُ ْ َّ
أم ٍة َّرسوال أ ين اعبدوا اهّلل تواجتنيبوا الطاغوت سورة النحل ۳۶ /
ترجمه( :بی گامن ما در هر امت رسولی فرستاديم تا برای مردم بگويد :عبادت
الله را بكنيد ،و از طاغوت خود را نگهداريد).
و پيام رسالت يوسف عليه السالم نيز همني بود .پس چگونه ممكن است كه يوسف
عليه السالم با وجود پيامرب بودنش قانون طاغوت را پذيرفته باشد ،و مطابق آن فيصله
منوده باشد؟
ج :وزارت يوسف عليه السالم در حقيقت متكينی بود كه از جانب الله به او
در زمني داده شده بود ،بنا ًء او مطابق حكم الله فيصله می منود ،و هيچكس
به او رضری رسانيده منيتوانست ،و نه كسی قادر به سبكدوش كردن او از
وظيفه اش بود .و نه او را به اجرای كدام فيصله مجبوركرده میتوانست ،و
همني معنای (متكني فی األرض) ميباشد.
آيا در حكومتهای طاغوتی عرص حارض وزراء از همچو صالحيتهای مطلق
برخودار هستند؟ تا قياس شان بر ورزات يوسف عليه السالم صحيح گردد؟
وزيران عرص حارض در بندهای قوانني طاغوتی چنان گري اند كه به نفع اسالم
هيچ حرکتی اجراء كرده منیتوانند.
يوسف عليه السالم در جريان كارش از هر نوع مراقبت و تعقيب عدلی آزاد بود،
زيرا زمانیكه پادشاه يوسف عليه السالم را از زندان بريون كشيد ،و يوسف عليه
السالم حكايت خود را به وی بيان منود ،سخنان او در پادشاه چنان اثر منود كه
يني تأم ٌ َّ ت ْ ْ ت ت
ِل ْي تنا مك ٌ
يني سورة يوسف۵۴ / به او گفت :إينك اِلتوم ت ي
ترجمه( :بدون شك تو امروز نزد ما صاحب مرتبۀ بلند و امني هستی) .مفرسين
می نويسند :از آن به بعد پادشاه مرص تنها يک حيثيت ترشيفاتی داشت ،و
همۀ كار ها را يوسف عليه السالم انجام می داد ،و بنام (عزيز) ياد می گردید.
بعضی از مفرسين باالتر ازين ادعا می كنند كه پادشاه مرص در آنزمان به دست
يوسف عليه السالم مسلامن گرديد ،و مطابق دين يوسف عليه السالم اجراءت
می منود.
پس به دقت ديده شود كه آيا وزرای صالح و مسلامن در حكومتهای طاغوتی كنونی
نيز دارندۀ همچو مرتبۀ هستند؟ و اگر وضعيت كنونی از وضعيت زمان يوسف عليه
السالم متفاوت باشد پس در آنصورت قياس درست منی باشد.
تت ت ت
د :الله در حق يوسف عليه السالم از متكني ياد آوری منوده است :وكذل يك
ت ُ ت ت َّ ِّ
مكنا يِلُوسف يِف األ ْر يض سورة يوسف۲۱/
ترجمه( :و همينگونه يوسف عليه السالم را در زمني متكني بخشيديم) .لفظ
متكني درين آيت مجمل است ،ولی در جای ديگری الله تفسري لفظ
تت ُ ت َّ َّ َّ ُ (متكني) را چنني بيان فرموده استَّ :اَّل ت
يين إين مكناه ْم يِف األ ْر يض أقاموا
ور م
ت ت ت ْ ت ْ ُ ت ت َّ ت ت ُ ُ ُ
األ ة يب قَع ي هّلل
ي و ر نك م ال ن ع او ه نو وف
ي الز تَكةت تو تأ تم ُروا بال ْ تم ْع ُ
ر الصالتةت توآتت ُوا َّ
َّ
ي ي ي ي
[سورة الحج ]۴۱ /
ترجمه( :آنانيكه هر گاه ما آنها را در زمني متكني بدهيم مناز را اقامه كنند ،و زکات اداء
منايند ،و به نيكی امر منوده و از بدی منع كنند ،و خامتۀ همه كارها مخصوص الله و
در اختيار الله است).
اينكه الله در مورد يوسف عليه السالم نيز از متكني دادن به او در زمني ياد
آوری منوده ،پس يوسف عليه السالم نيز از جمله هامن مردمانی بود كه در
وقت قدرت بر مردم اقامۀ مناز منوه و نظام زكات را قائم ميكرد ،و امر باملعروف
و نهی عن املنكر مینمود .و درين سلسله بزرگرتين معروف (توحيد) بوده ،و
بزرگرتين همۀ منكرات (رشك) میباشد .يوسف عليه اسالم از دين برحق پدران
خود متابعت منوده و مطابق هامن دين فيصله مينمود .و هيچگاه بر قانونی كه
الله آنرا نازل نه كرده باشد فيصله منیكرد .و نه هم به وضع قوانينی كه
مخالف قانون الله باشد اجازه میداد .و اگر كسی در مورد او عليه السالم
برخالف اين حقيقت عقيدۀ ديگری داشته باشد مسلامن باقی منی ماند.
در حكومتهای طاغويت عرص حارض اگر وزيری كوچكرتين كاری را به نفع
اسالم انجام دهد فوراً از وظيفه اش سبكدوش ميگردد ،و يا به جرم خيانت به
حكومت ،و مخالفت با قانون اساسی به زندان افگنده ميشود .و اگر بالفرض
حكومت باهمۀ وزارتهايش از طريق انتخابات به دست مسلامنان هم بيفتد ،با
آن هم به آنها فرصت حكومت كردن داده منیشود ،چنانچه در بعضی از
كشورهای جهان اسالم مبشاهده رسيده .پس گفته ميتوانيم كه استدالل بر
كار يوسف عليه السالم بهانۀ بيش نيست.
شبهه دوم -استدالل بر عمل نجاشی :
عدۀ از مسلامنانيكه مرض دميوكراسی در قلبهايشان جا گرفته برای جواز
مشاركت در نظام های دميوكراتيك به عمل نجاشی استدالل ميناميند ،و
ميگويند با وجود اينكه نجاشی يك پادشاه مسلامن بود ،ولی حكومت اسالمی را
نافذ نكرده بود .ليكن با آن هم رسول الله صلی الله علیه وسلم او راستوده و از
وی بنام (عبد صالح) ياد آوری منوده است ،و بر وی مناز جنازۀ غائبانه نيز ادا
منوده ،پس اگر در عرص حارض هم حاكمی نظام اسالمی را نافذ نكند ،و يا
مسلامنان در يك نظام غري اسالمی سهم بگريند ،كار نا جائزی را مرتكب نشده
باشد.
نجايش كی بود ؟
نجاشی آن پادشاه حبشه بود كه درسال پنجم بعثت به آنعده از مسلامنانيكه
پيامرب آنها را از مكه مكرمه به حبشه فرستاده بود پناه داد .اين پادشاه به
دست همني مهاجرين اسالم را قبول منوده و مسيحيت را ترك گفت .او
مهاجرين را با عزت و احرتام نگهداشت ،و زمانيكه قريش هيئت دو نفری را با
تحائف نفيس به منظور اسرتداد مهاجرين مسلامن به حبشه فرستادند ،بعد از
مناقشه و تحقيق وقتی از ظلم قريش و مظلوميت مهاجرين اطالع يافت ،حارض
به تسليمدهی مهاجرين به قريش نگرديد ،و وفد قریش را نامراد و با دست
خالی مرخص منود .و سپس به رسول لله اطالع فرستاد كه او به دست
جعفر اسالم را پذيرفته ،وتوسط او به رسول الله بيعت منوده است .و
بعدها در يك مرحلۀ ديگری فرزندش را به همراهی يك وفد بزرگ به هدف تأييد
و نرصت رسول الله به مدينه فرستاد ،و از پيامرب درخواست منود كه اگر
ايشان بخواهند آمادۀ هجرت به مدينه منوره نيز هست .رسول الله درحقش
دعا منود ،وزمانی كه نجاشی وفات يافت بروی مناز جنازۀ غائبانه نيز خواند.
اما اكنون اگرعدۀ استدالل میكنند و ميگويند كه نجاشی مسلامن بود ،ولی
رشيعت اسالمی را نافذ نكرده بود ،پس اگر آنها نيز همچو عملی را انجام دهند
باكی ندارد .اين استدالل بنابر دالئل ذيل باطل است:
-۱م دعيان اين ادعا كه گويا نجاشی رشيعت را نافذ نكرده بود هيچگونه دالئل
قطعی و قابل اعتبار در دست ندارند .اميان آوردن غائبانه نجاشی ،و دفاع و
نگهداری از مسلامنان مهاجر در رسزمينش ،مخالفت ورزيدنش با بطريكها
(علامی مسيحي) ،و فرستادن پرسش با وفد شصت نفری به نز د رسول الله
به هدف تأييد و نرصت ايشان ،همه و همه به اين داللت میكنند كه او در
حالت مسلامنی مطابق حكم و نظام طاغوت فيصله منیكرد.
– ۲استدالل بر وضعيت نجاشی قياس است ،و قياس در اصول آنرا گويند كه
بريک حادثۀ كه در موردش نص رشعی موجود نباشد حكم حادثۀ ديگری كه
نص رشعی بر آن موجود باشد تطبيق گردد ،مرشوط بر اينكه در ميان هر
دوحادثه علت مشرتك وجود داشته و از همديگر فرق نداشته باشند .و يكی از
رشوط قياس اينست كه در مورد آن (فرعی) كه بر (اصل) قياس ميگردد بايد
نص موجود نباشد.
درينجا عمل نجاشی ( اصل) گردانيده شده ،و مشاركت درحكومت
دميوكراتيك در عرص حارض (فرع) گردانيده شده ،و عدم تنفيذ رشيعت علت
مشرتك در ميان هر دوحادثه گردانيده شده است ،ولی اين قياس از آنجهت
درست نيست كه درينجا در مورد (فرع) نصوص رصيح وجود دارند ،و آنها حكم
ميكنند كه هر كسيكه رشيعت را (حكم) يعنی مرجع داوری نشامرد ،مسلامن
ت ت ِّ ت ت ُ ْ ُ ت ت َّ ُ ِّ ُ ت
منی ماند ،چنانچه الله می فرمايد :فال تو تربك ال يؤمينون حىت ُيتكموك
ت ً ِّ َّ ت ت ْ ت ُ ت ِّ ُ ْ ت ْ ً ت ت ت ت ت ْ ت ُ ْ ُ َّ ت ت ُ ْ ت ُ
َيدوا يِف أنف يس يه ْم ح ترجا مما قضيت تويسلموا تسلييما
فييما شجر بينهم ثم ال ي
سورة النساء۶۵ /
ترجمه( :اما نه! به پرودگارت سوگند كه آنان مومن به شامر منی آيند تا تو را در
اختالفات و درگرييهای خود به داوری نطلبند و سپس ماللی در دل خود از
داوری تو نداشته و كامالً تسليم (قضاوت تو) باشند).
ت ت ت ُ ت ت ْ ت ت ت َّ ت ت ْ ُ ُ ت ُ ْ ت ُ ت
ْ َّ ت
نزل إيِلْك ي أ ا مهمچنان الله می فرمايد :ألم تر إيل اَّليين يزعمون أنهم آمنوا ب ي
تتْ ُ ُ ْ ت ت ْ ُُ ْ ت ْ ت ُ ُ ت ت ت ت ت ت ُ ْ ت َّ ُ ت ت ُ ت
وت وقد أميروا أن يكفروا ب ي يه نزل مين قبليك ي يريدون أن يتِاكموا إيل الطاغ ي وم ا أ ي
ً ت ً ت ت ُ َّ ُ ت ت ُ ْ َّ ُ ُ
توي يريد الشيطان أن ي يضله ْم ضالال ب يعيدا سورة النساء ۶۱ /
ترجمه( :ای پيامرب! آيا تعجب منی كنی از كسانيكه می گويند كه آنان به آنچه
بر تو نازل شده و به آنچه پيش از تو نازل شده اميان دارند ولی ميخواهند
داوری را پيش طاغوت بربند( ،و حكم او را بجای حكم الله بپذيرند) و حال آنكه
به ايشان فرمان داده شده است كه (به الله اميان داشته و) به طاغوت
اميان نداشته باشند ،و شيطان می خواهد كه ايشانرا گمراه (و از راه حق و
حقيقت بدر كند).
پس چگونه جائز خواهد بود که در موجوديت نص رشعی به قياس عمل مناييم.
در حاليكه قاعده اصولی اينست كه با موجوديت نص قياس درست نيست.
– ۳در زمانۀ نجاشی رشيعت مكمل نشده بود ،و نظر به ُبعد مسافت و نبود
وسائل مواصالتی احكام رشعی همه روزه و يا در هر هفته و هر ماه به او
منیرسيد ،او فقط به عملی منودن احكامی مكلف بود كه به او رسيده بودند .اما
اكنون كه رشيعت مكمل گرديده و همۀ احكام رشيعت به ما به يكبارگی رسيده
اند ،پس شيفتگان و دلباخته گان دميوكراسی چگونه رشيعت مكمل موجود را
گذاشته و به عمل زمانی استدالل می كنند كه رشيعت تا آنوقت مكمل نگرديده
بود؟
شبهه سوم -تسميۀ دميوكراسی به شوری:
عنارصسيكولر و غربگرا كه در تالش پخش و تنفيذ دميوكراسی در جهان
اسالم هستند به هدف فريب دادن مسلامنان دميوكراسی (بی دين) غربی را به
نام ( شورای) اسالمی مسمی ميگردانند .و بصورت دروغني تبليغ میكنند كه
دميوكراسی درحقيقت يك شكل مرتقی شورای اسالم است ،و با عملی كردن
آن نظام شورايی اسالم در عمل تطبيق میگردد.
امريكا ومت حدين صليبی اش زمانی كه افغانستان را با مبباردمان شديد وبا
همكاری گروهای از منافقني وجواسيس داخلی تسخري كردند ،وبعداز كشنت
ده هاهزار مسلامن خواستند يك حكومت غالم وبی صالحيتی رابر افغانان
تحميل كنند ،واز طريق آن دالئل جواز اشغال افغانستان را فراهم كنند ،برای
رسيدن به اين هدف درينجا نيز بوق ورسنای دميوكراسی رابه صدا درآورند ،و
چندتن خائن ووطنفروش رابا چند تنی از افغانان سيكولر كه با خود از غرب
آورده بودنديكجا باكمونستان ورفقای مليشۀ شان باريسامن دميوكراسی در
طبيله بستند ،وهمه را در مجلسی بنام (لويه جرگه) زيرخيمۀ كه همني
اشغالگران آنرا قبالً نصب منوده بودند جمع منوده وباكامل وقاحت باالی رس
تت ْ ُ ُ ْ ُ ت ت ْ ت ُ
وری بينه ْم سورة الشوری ۳۸ /را نيزنوشتند. آنها آيۀ متربكه وأمرهم ش
ولی دميوكراسی هيچگاه به دادن نام شوری به آن اسالمی منیگردد ،چنانچه
رشاب با نام گذاری (مرشوبات روحی) ،و زنا با نام (تقاضای جنسی) حالل منی
گردد.
فرق ميان (شورای اسالمی) و(پارملان دميوكراسی) مانند فرق ميان (حق)
و(باطل )ميباشد ،كه بعضی ازين فروق را به شكل ذيل ياد آوری میكنيم:
فروق ميان (رأی گريی پارملانی) و(شورای اسالمی)
فرق اول :شورای اسالمی ميان مسلامنان مؤمن ،موحد و متابعني رشيعت
انجام میگريد ،درحاليكه (رأی گريی پارملانی) ميان اعضای مجلسی برگذار
میگردد كه در آن مسلامن ،هندو ،مسيحی ،يهودی ،كمونست و ملحد همه به طور
يكسان حق رأی دادن دارند ،وفيصله در آن بر اساس (حق بودن) و(قوت دليل) نه ،بلكه
بر اساس (اكرثيت آراء) صورت میگريد.
قرآن كريم وقتی آيت شوری را ذکر می كند ،در آن شوری را به حيث وصف
مؤمنانی ياد آوری ميكندكه آنها به الله اميان آورده اند ،و به اوتوكل می
منايند ،از گناهان وكارهای بی حيائی خود را نگهميدارند ،وزمانی كه به غضب آيند
بخشش میكنند ،وآنانی كه دعوت پروردگار شانرا لبيك گفته واقامۀ مناز میكنند ،كار
شان بر اساس شوری اجراء میشود ،و از آنچه كه الله به آنها داده خرچ میكنند ،و
اگر بر آنها تجاوز صورت گريد انتقام ميگريند ( از خود دفاع می كنند).
تت ْ ُ ُ ْ ُ ت ت ْ ت ُ
وری بينه ْم كار شان بر قرآن مجيد در مورد شوری می فرمايد :وأمرهم ش
اساس شوری بني خود آنها (مسلامنان) ميباشد ،مگر دميوکراسی و شيوۀ (رأی
گريی پارملانی) ميگويد كه( :و أمرهم شوری بينهم و بني غريهم ) كار آنها
(پارملانيها) بر اساس شوری بني مسلامنان و غري مسلامنان اجرا ميگردد.
در اسالم شوری تنها در ميان مسلامنان ميباشد ،ولی در دميوكراسی نظر خواهی و
مشورت ميان مؤمنان و كافران همه انجام می يابد .پس يكسان دانسنت (شورای
اسالم) با (پارملان دميوكراسی) درحقيقت مساوی دانسنت حق با باطل است.
فرق دوم :شوری يك حكم و يك منهج الهی است كه از طريق وحی نازل شده،
و پيامرب آنرا در عمل تطبيق منوده است .اما دميوكراسی يك مفكوره بی
دين ،و يك نظام وضع شده از طرف كفار است كه بر اساس هوا و هوس
انسانها به ميان آمده است.
فرق سوم :شوری در اموری صورت می گیرد كه در مورد آن نص رشعی موجود
نباشد .و زمانیكه نص رشعی موجود باشد هيچ جايی برای شوری باقی منی
ماند.
ولی در دميوكراسی اساساً برای احكام الله و رشيعت هيچ جایي وجود
ندارد ،زيرا در دميوكراسی حق حاكميت و (ترشيع) به طور مطلق حق مردم
است كه (اكرثيت) آنرا متثيل میكند.
فرق چهارم :در دميوكراسی (اكرثيت) نزد پريوانش مرتبه و مقام الله را
دارد كه بايد مطابق ميل و رغبت خودش قوانني بسازد ،و در وضع قوانني هيچ
قوت خارجی (وحی) حق مداخله را ندارد .اما در (شوری اسالم) نه تنها اكرثيت
رشع) و ( ُمطاع) نيست ،بلكه مأمور ،ملتزم ،و مطيع است .و در هر چيز و هر
(م ّ
مورد بايد امر الله و امر رسول او را ،و نيز امر (أواالمر) را تا زمانيكه به
معصيت امر نكرده باشد بپذيرد.
در (شوری اسالم) امام و حاكم در هر مورد به قبول رأی اكرثيت ملزم منيباشد،
بلكه اكرثيت به اطاعت از امام ملزم هستند ،تا زمانيكه طاعت در معروف باشد.
فرق پنجم :مصدر قانون در دميوكراسی خواهشات مردم اند ،و معيار حق
را(رأی اكرثيت) تشكيل ميدهد ،اما در (شوری اسالم) اكرثيت در( وضع
احكام) و (معياريت) آن هيچگونه مداخله و نقشی ندارد ،بلكه به عوض
(اكرثيت) (قوت دليل) اعتبار دارد ،اگر چه اين دليل قوی تنها توسط يك تن
ارائه شده باشد.
فرق ششم :دميوكراسی در اروپا و در جامعه الحاد زدۀ غرب نشأت منوده كه در
آنجا (دين) در همۀ موارد زندگی و نظام نقش خود را از دست داده و بی اهميت
گرديده ،و تنها در گوشۀ كليسا محبوس گردانيده شده است .ولی شوری جزء
نظام اسالم است كه در همۀ امور مربوط به زندگی و نظام كه در موردش نص
رصيح موجود نباشد تأثريش را دارد ،و مسلامنان بر عمل كردن بر آن تشويق
شده اند.
پس بنا بر فروق فوق الذكر (دميوكراسی) و (شوری اسالم) دو نظام جدا از
همديگر اند كه يكی آن از اسالم و ديگرش از الحاد رسچشمه گرفته است .و
آنانيكه ميخواهند دميوكراسی را به مردم مرادف (شوری اسالم) معرفی منايند يا
نظام و حيثيت شورای اسالم را منیدانند ،و يا حقيقت دميوكراسی را منی
شناسند ،و يا اينكه هردو را خوب می شناسند ،ولی از روی منافقت نظام كفری
(دميوكراسی) را به عامۀ مسلامنان در قالب (شورای اسالم) معرفی می كنند تا
مسلامنان آنرا مغاير دين نخوانده و بپذيرند.
شبهه چهارم ــ مشاركت در دميوكراسی به منظور مصلحت دعوت:
عدۀ از اشخاص و گروه های اسالمی به بهانۀ مصلحت دعوت در نظام دميوكراسی
سهم ميگريند ،و استدالل میكنند كه اگر آنها به هدف انتخاب شدن خود را كانديد
نكنند شايد كدام شخص و گروه اسالم دشمن آن جا را اشغال منايد .و يا استدالل
ميكنند كه آنها تالش می ورزند تا از طريق پارملان زمينه تطبيق قوانني اسالمی را
مساعد سازند .و يا هم استدالل می منايند كه در نظامها و حكومتهای دميوكراتيك
به آنهای اجازۀ فعاليت دعوت علنی داده می شود كه دميوكراسی را پذيرفته و در
قالب نظام دميوكراسی زندگی منايند ،و آنهايكه دميوكراسی رامنی پذيرند با
محدوديتهای گوناگون مواجه ميگردند ،پس برای اينكه اجازۀ فعالیت علنی داشته
باشند ،و پيام خود را به همۀ طبقات جامعه به صورت آشكار رسانيده بتوانند،
مصلحت دعوت تقاضا میكند كه بايد نظام دميوكراتيك را بپذيرند ،و از آزدی بيان
موجود در دميوكراسی استفاده كنند.
جوابهای چهارگانه در رد دالئل وبهانه های وهمی فوق الذكر:
جواب اول :نظاميکه براساس كفر (سيكولرزم) استوار باشد ،و در چارچوبۀ آن
دين (وحی الهی) در امور زندگی و حكومتداری حق مداخله نداشته باشد ،تعيني
حالل و حرام در آن مطابق خواسته برش و در قالب تأييد اكرثيت انجام يابد،
حق ترشيع درآن به شكل مطلق از الله متعال گرفته شده و به برش داده شده
باشد ،و فرق ميان كفر و اسالم در آن وجود نداشته باشد ،و به همه تنها از
ديدۀ انسان بودن نگريسته شود ،و به قضاوت كافر و مسلامن در مورد
اشخاص و اشياء صالحيت و ارزش يكسان داده شود ،و امر باملعروف و نهی
عن املنكر به دليل تضاد داشتنش با آزادی شخصی ممنوع قرار داده شود ،و
ارتداد حق شخصی افراد خوانده شود ،و مرتکب آن از هر نوع مجازات مصؤون
باشد ،و بلند كردن صدای اعرتاض و مخالفت با احكام اسالمی تحت نام آزادی
اظهار رأی كار جائز و قانونی شمرده شود ،پس آيا مشاركت در همچو نظام
كفری به معنای تأييد و پذيرفنت آن نخواهد بود؟
آيا كاركردن در چارچوب چنني نظامی و پذيرفنت آن منافی آن توحيدی نخواهد
بود که از همه اولرت كفر ورزيدن به طاغوت را تقاضا می منايد؟ توحيدی كه
آغازش به (الإله) شده ،و انكار از هر نوع طاغوت راقبل از (إال الله) گفنت
مطالبه میكند؟
در اسالم اميان آن شخص درست خوانده منیشود كه توحيد را می پذيرد اما در
مقابل رشك موقف دشمنانۀ آشكار ندارد ،و برضدآن اعالن جنگ منیكند .الله
( كفر بالطاغوت) را پيشرت از (اميان بالله) ياد منوده است ،چانچه می
فرمايد:
ت ت تت ِّ ت ت ْ ت ْ ت ت ْ ُ ْ ت ْ ُ ْ ت ت تُْ ت ت ْ ت ْ ُ ْ َّ ُ
وت ويؤمين بياهّلل فق يد استمسك بيالعروةي الوثَق ال ان يفصام لها
فمن يكفر بيالطاغ ي
يع تعل ٌ
ييم[ البقره ]۲۵۶ /
ت ُّ ت ٌ
واهّلل س يم
ترجمه( :پس هر كه بر طاغوت كفر ورزد و بر الله اميان بياورد يقيناً بر حلقۀ
محکم چنگ زده كه جدايی ندارد ،و الله شنوا و دانا است).
پس آيا مصلحت دعوت اسالمی درين خواهد بود كه صف كفر جدا و صف
اسالم جدا باشد ،تا توحيد خالص متحقق گردد .و بيزاری و انكار از كفر به
صورت آشكار اعالن گردد؟ و يا اينكه مبقصد بعضی از مصالح موهوم و جزئی
مصلحت عليای توحيد قربان شود؟
در اسالم بزرگرتين همۀ مصالح توحيد الله ،و بيزاری از طاغوت است .اگر
اين مصلحت سرتگ از بني می رود ،پس مصالح ديگر هزار بار از بني بروند.
نشسنت در كنار مرشكان ،سيكولران ،كمونستان و ملحدين در يك مجلس ،و
در محدودۀ يك قانون ،و برای پيشربد يك نظام ،و يا به آنها دادن حق تبليغ و
بيان کفر هيچگاهی نه اسالم است ،و نه مصلحت دعوت اسالمی ميباشد ،بلكه
الله از نشسنت با همچو مردم به صورت آشكار منع منوده است ،چنانچه
میفرمايد:
ات اللّ ِه يُكف ُر بِها ويُ ْست ْهزأُ بِها فال اب أنْ إِذا س ِم ْع ُت ْم آي ِ
يف الْ ِكت ِ
وقدْ ن َّزل عل ْيك ُْم ِ
يث غ ْري ِِه إِنَّكُ ْم إِ ًذا ِّم ْث ُل ُه ْم إِنَّ اللّه جا ِم ُعيف ح ِد ٍ ت ْق ُعدُ واْ مع ُه ْم ح َّتی يخُوضُ واْ ِ
يف جه َّنم ج ِمي ًعا سورۀ النساء ۱۴۱ / الْ ُمنا ِف ِقني والْكا ِفرِين ِ
ترجمه( :و يقيناً (الله )در كتاب بر شام نازل كرده است كه چون شنيديد به
آيات الله كفر ورزيده میشود ،و آنها به بازيچه گرفته میشوند با چنني
كسانی منشينيد تا آنگاه كه به سخن ديگری ميپردازند .بی گامن درين صورت
(كه با ايشان همنشني شده و با استهزاء آنان گوش فرا می دهيد) شام هم مثل
آنان خواهيد بود ،يقيناً الله متعال گرد آورندۀ همۀ منافقني و كفار در جهنم
میباشد).
در پارملانهای موجود به طور آشكار ديده میشود كه عنارص سيكولر (بی دين)،
كمونستان ،بندگان هوا و هوس ،و ساير گروهای گمراه برصاحت از ارتداد دفاع
ميکنند ،از قوانني كفری جانبداری كرده ،و بر احكام اسالمی چون جهاد،
حدود ،حجاب و غريه متسخر ميکنند ،و به نامهای بد گوناگون از آنها نام
ميربند ،و لکن با وجود همۀ اين فجائع باز هم مسلامنان نام نهاد دميوكرات و
پارملانی به بهانۀ مصلحت دعوت در يك پارملان با اين زنادقه و مرتدين يكجا كار
میكنند.
جواب دوم :گروهی كه خود را منايندگان مسلامنان معرفی می منايند در
اكرثيت پارملان های جهان اسالم در (اقليت) قرار دارند كه منی توانند به علت
اقليت بودن در مقابل اكرثيت ( يكولر) كوچكرتين تبديلی را در قوانني مخالف
اسالم بياورند .زيرا در نظام دميوكراسی رأی اكرثيت (حق) شمرده میشود ،و
به همني علت طی هشتاد سال گذشته كه دميوكراسی در حكومتهای جهان
اسالم رخنه كرده است در هيچ گوشۀ از جهان اسالم ديده نشده که رشيعت
اسالمی از طريق دميوكراسی و انتخاب نافذ گرديده باشد .ولی شيفتگان
مسلامن منای دميوكراسی با وجود اينهمه از دميوكراسی دستربدار منیشوند ،و
به هدف تحول مثبت به منهج نبوی اسالم رجوع منی كنند ،كه اين باعث
شكوك در نيات و اخالص مدعيان خدمت به اسالم از طريق دميوكراسی
ميگردد.
جواب سوم :مرشكني مكه نيز به پيامرب پشنهاد تشكيل يك نظام مشرتكی
كه شبيه دميوكراسی امروز بود كرده بودند ،که در آن از يكطرف عقايد،
نظريات ،تصورات ،و اعامل رشكی آنها مصؤون ميبود ،و از جانب ديگر شايد
اسالم نيز تاحدی در آن ديده ميشد .ولی تفاوتش با دميوكراسی امروزه درين
بود كه مرشكني مكه در آنزمان رهربی ،زعامت ،مال و حتی حكومت و قيادت
سياسی را بدون انتخابات و كسب اكرثيت آراء به پيامرب ميسپردند ،چنانچه
در سريت مباركه رسول الله آمده است كه :رهربان مرشکني مكه مجلسی را
تدوير منودند ،و درآن فيصله کردند تا (عتبه بن ربيعه عبشمی) را كه يكی از بزرگان
قبيله (بنوعبدالشمس) بود با همني پيشنهاد به پيامرب بفرستند .عتبه پيشنهاد
مرشكني را به صورت ذيل به رسول الله ارائه كرد:
(ای برادرزاده! خودت ميدانی كه تو در ميان ما از حسب و نسب خوبی برخور
دار هستی ،مگر برای قومت چنان دينی را آورده ای كه به سبب آن اتفاق و
اتحاد قومت از ميان رفت ،قومت را كم عقل خواندی ،و ايشانرا بد گفتی ،دين
شانرا كفر ،و پدران و نياكان شانرا كفارخواندی ،من چند پيشنهادی برايت
دارم ،آنها را بشنو! ممكن است عدۀ از آنها را بپذيری!
رسول الله به او گفت :ای ابو الوليد! بگو! آنرا می شنوم .عتبه پيشنهادهای
خود را چنني مطرح كرد:
(ای برادر زاده! اگر تو با اين پيامربی مال ميخواهی ،آنقدر مال برايت جمع
میكنيم كه نسبت به همۀ ما مال تو زياد شود ،و اگر با آن عزت میخواهی ترا
بحيث چنان بزرگ و سيد خود می پذيريم كه هيچ فيصلۀ بدون موافقت تو
اجراء نشود ،و اگر پادشاهی ميخواهی ترا پادشاه خود خواهيم ساخت ،و اگر بر
تو جنی نشسته و خود را از چنگش رهانيده منیتوانی ،در آنصورت ترا به كاهنی
میربيم كه بر تو بخواند ،و درين راه هر قدر مالی كه از ما مرصف شود ،مرصف
میكنيم تا ترا ازين آسيب برهانيم).
رسول الله بعد ازينكه همه حرفهای او را شنيد به او فرمود( :ای ابوالواليد!
سخنت متام شد؟) او گفت بلی .رسول الله به او فرمود( :حاال از من بشنو!)،
ُصلت) را برايش تالوت منود ،و پيشنهاد و سپس آياتی از سوره متربكه (ف ّ
تأسيس چنني نظام مشرتك با قريش را كه زعيم و رهرب آن نيزخود رسول الله
ميبود رد كرد.
از رد منودن رسول الله پيشنهاد كفار را كه در آن تشكيل نظام مشرتك را
خواسته بودند به خوبی آشكار ميگردد كه رسول الله نظريه تشكيل نظام
مختلط با كفار را حتی در وقت محروميت و مظلوميت كه اصحابش با اذيت و
تكليف شديد مرشكني مواجه بودند نيز نپذيرفت ،در حاليكه در صورت قبول آن
پيشنهاد ممكن بود بر مسلامنانيكه در حالت مظلوميت قرار داشتند يكمقدار
آسانی نيز می آمد .ولی با آن هم پيامرب اين كار را بخاطری انجام نداد تا
مسلامنان را بياموزاند كه مؤمن و كافر هيچگاه در يك نظام مشرتك با همديگر
يكجا مانده منیتوانند ،و خصوصاً زمانیكه زمام امور نيز به دست جاهليت و كفر
قرار داشته باشد.
و اين هم معلوم است كه مرشكني قريش در آنزمان مانند كفار عرص حارض
دروغگو ودو روی نبودند .آنها باوعده هائيكه باپيامرب مينمودند صادق بودند.
آنها واقعاً به رسول الله سيادت ،مال ،پادشاهی ،و زعامت را ميدادند .ولی در
مقابل آن خواستار توقف مبارزۀ رسول الله عليه نظام جاهليت آنها بودند،
كاری كه كفار دميوكراسی عرص حارض نيز از مسلامنان همني مطالبه را می
منايند .و لکن رسول الله اين پيشنهاد آنها را هيچگاه نپذيرفت.
حاال سوال درين جاست كه آيا آنعده اشخاص وگروههای كه خود را اسالمی
ميدانند ،و با مشاركت خود در دميوكراسی از آن تأييد میكنند ،از همني گونه
حيثيت برخوردار هستند؟ ظاهرست كه به آنها در بدل تأييد كفر دميوكراسی
هيچ چيزی به جز چند مشت پول داده منی شود.
آيا به اينگونه اشخاص وگروه های اسالمی كه خود را فريب میدهند واقعاً اجازۀ
بيان اسالم راستني ،ورد منودن همۀ انواع كفر ،و انجام اقدام عملی بر ضد
آنها داده میشود؟
اگر داده میشود پس در جريان يك قرن گذشته اين حق در كدام يك از كشور
های اسالمی ديده شده؟ و اگر داده منی شود پس چرا به همچو حجتهای باطل
استدالل میكنند ،و از منهج نبوی دعوت به اسالم كه زندگی و دعوت صحابه
ريض الله عنهم مثال زندۀ آن است عدول منوده و به كناره مريوند؟
اگرا ينگونه مشاركت به مصلحت دعوت میبود ،رسول الله صلی الله علیه وسلم
آنرا در آنزمانی كه مسلامنان به جز از پيشه كردن صرب كار ديگری منيتوانستند
قبول می كرد.
در آنزمان رسول الله اصحاب مظلومش را امر منود تا به (حبشه) مهاجر
شوند ،ولی به آنها زندگی منودن با كفار را دريك نظام مشرتك اجازه نداد ،تا به
مردم بفهامند كه اسالم برای زندگی محيط و نظامی میخواهد كه از هر نوع قيد
و بند جاهليت آزاد باشد .و مسلامنان تا زمانی آرام نه نشينند كه برای خود يك
نظام آزاد و اسالمی خالص ساخته نباشند.
جواب چهارم :تاريخ ومشاهده هر دو ثابت منوده اند كه در گذشتۀ نزديك
كشورهای دميوکرات جهان اسالم تنها نظامهای مخالف اسالم را به بار آورده ،و
برای اسالم صحيح و راستني درآن هيچ جايی وجود ندارد .حتی اگر مسلامنان
از طريق انتخابات نيز به قدرت رسيده باشند.
(االخوان املسلمون) در مرص از هشتاد سال بدينسو بخاطری ايجاد حكومت
اسالمی از طريق مشاركت در دميوكراسی فعاليت جدّ ی می منايد ،اما هر
زمانیكه نظام حاكم در مرص كوچكرتين عالمۀ تغيريی به دست االخوان
املسلمني را ببيند ،فوراً اخوانيها را با يك مصيبت جديد مواجه میسازد .رهربان و
اعضای فعال آنرا به زندان می افگند ،و يا فعاليتهای سياسی آنها را محدود می
ال ممنوع قرار داده ،و همه دارايی منايد ،و يا اينكه فعاليت اين تنظيم را كام ً
های آنرا مصادره میكند ،و بزرگانش را از صحنه سياست و تأثريگذاری بر جامعه
محروم ميگرداند .نتيجه اش اين شد كه درجريان هشتاد سال گذشته نه
حكومت مرص اسالمی شد ،و نه جامعۀ اسالمی در آنجا به ميان آمد ،و نه هم
تنظيم االخوان بر هامن منهج فكری و علمی كه شهيد امام حسن البناء ،و
شهيد سيدقطب از آن در تأليفات و نوشته هايشان ياد كرده اند استوار باقی
ماند ،بلكه دميوكراسی با گذشت زمان عزم آنها را سست و متزلزل منود ،و
سياستهای شانرا تغيري داد.
در تركيه نيز تنظيم اسالمگرای نجم الدين اربكان (حزب سالمت ملی) در
انتخابات اكرثيت را مطابق اصول دميوكراسی به دست آورد ،و حكومت ساخت،
ولی زمانيكه ارتش سيكولر و مدافع دميوكراسی تركيه عالمات تغيري را به نفع
اسالم مشاهده منود ،فوراًحكومت را از بني برد ،و بر تنظيم اربكان ممنوعيت
اعالن كرد ،و رهربان تنظيم را از فعاليت سياسی منع منود.
و همچنان در بزرگرتين كشور مسلامن افريقای شاملی (الجزائر) زمانيكه (جبه
اسالمی نجات) طبق اصول دميوكراسی در انتخابات اكرثيت را به دست آورد،
در آنجا نيز ارتش سيكولر مداخله منود ،نتائج انتخابات را لغو قرار داد ،و
رهربان و منسوبني عالی رتبه (جبهۀ اسالمی نجات) را در زندانها افگند ،و ملت
مسلامن الجزائر را در چنان يك جنگ داخلی درگري ساخت كه آتش افروختۀ آن
تا امروز ادامه دارد ،و ده ها هزار انسان در آن سوختند.
در پاكستان نيز زمانيكه عدۀ از گروههای اسالمی از بركت قربانی ديگران در
سال (۲۱۱۲م) در انتخابات (صوبه رسحد) برنده شدند ،و حكومت ساختند ،در
طول دوران حكومت خود حتی يك قانون اسالمی را نيز نافذ نتوانستند ،و نه به
نفع اسالم كدام اقدام مثبتی را انجام دادند كه تاريخ آنرا به حيث دست آورد
آنها ثبت كرده و در دل خود جا دهد .بلكه به متام مشكل هامن كارهای را
ميكردند كه حكومتهای سيكولر آنرا با آسانی به پيش میربدند .وعلت آن
نارسايی اين بودکه به اين حكومت دميوكراتيک از طرف حكومت مركزی اجازه
تنفيذ اسالم داده منیشد .و اينها نيز سوگند (وفاداری) به (دميوكراسی) را ياد
منوده بودند.
خالصۀ اين بحث
در پايان اين بحث به اين نتيجه میرسيم كه (دميوكراسی) يك دين غري
اسالمی كفری و شيطانی است كه همۀ جوانب زندگی انسان را احتوا ميناميد.
دميوكراسی در حقيقت سلب كردن حق الله در ترشيع و تقنني و نظام برای
برشيت ،و الله را (نعوذبالله) فاقد صالحيت پنداشنت است .دميوكراسی
درغرب در نتيجۀ انحراف مسيحيت و ظهور الحاد مبيان آمده ،كه همه چيز در
آن از هر قيد و بند دينی آزاد ،و طبق ميل و خواهش انسانها انجام می يابد.
در دميوكراسی باور داشنت به معبود بودن الله ،و باور نداشنت به آن هردو
ارزش يكسان دارند ،زيرا در صورت پذيرفنت او به حيث معبود باز هم پذيرفنت
قانون و رشيعت او خالف اصول دميوكراسی تلقی ميگردد ،و معطل قرار داده
می شود.
دميوكراسی بر مبنای نظريات و افكار فيلسوفان ملحد غربی استوار است ،و با
اسالم هيچ رابطه و مشابهتی ندارد .ولی عنارص غربگرا وسيكولر (بی دين) و
چند مسلامن فريب خوردۀ كه از افكار آنها متأثر گردیده اند تالش میكنند تا به
هدف فريب دادن مردم روابط و مشابهتهای دروغينی را ميان اسالم و
دميوكراسی از خود برتاشند ،تا آنها را ازين طريق از مبارزه و جهاد بر ضد دين
كفری (دميوكراسی) مانع شوند ،و آنها را منرصف سازند.
دميوكراسی يك تضمني خطرناك برای استمرار تسلط استعامر غربی بر جهان
اسالم است ،كه غرب میخواهد با بکار گريی زور ،زر ،تزوير ،زندان ،و مرگها
آنرا در جهان اسالم از طريق حكومتهای دست نشاندۀ خود محفوظ و ماندگار
سازد ،و در راه تنفيذ و نرش آن هزارها مليارد دالر ،به صد ها هزار نريو ،و وسائل
نظامی را به مرصف مريساند ،و به هدف از بني بردن مخالفت با آن صدها هزار
مسلامن را در كشورهای اسالمی به قتل مريساند .و نهضتها و حرکتهای
اسالمی را از ترس اينكه مبادا مسلامنان مظلوم و مقهور را از حقيقت زشت
دميوكراسی با خربسازند از بني ميربند.
و اکنون كه افغانستان مورد تجاوز غرب قرار گرفته ،و غربيها جنگهای
وحشيانۀ را به هدف تطبيق دميوكراسی درين كشور به راه اندخته اند ،ايجاب
میكند تا ملت مسلامن افغان با ماهيت فكری ،عقائدی و اخالقی اين دشمن
مكار اگاه باشند ،و هويت دشمن را از هر زاويه بشناسند.
و به مقصد برآورده شدن همني مقصد اين موضوع را كه از ميان ده هاكتاب در
نتيجۀ مطالعۀ هزار ها صفحه استنباط و استخراج منوده و به زبان سليس جلو
چشم آنعده از جوانان ملت خودم كه در راه دفاع از اسالم آمادۀ هر نوع قربانی
هستند ،و به جهاد عملی بر ضد كفر دميوكراسی مشغول هستند گذاشتم .در
نهايت ميخواهم عرض كنم كه اگر درين موضوع من به حق رسيده باشم ،از
لطف و كرم الله متعال است .و اگر در جايی اشتباه كرده باشم ،اين خطا و
اشتباه از كم علمی و ناتوانی خودم است كه از علامی مخلص آرزوی متوجه
ساختنم را در جهت تصحيح آن مطالبه دارم.
اسالم امريكايی
دو نوع اسالم
در عرص حارض در جهان دو نوع اسالم وجود دارد ،يكی آن اسالمی است كه
الله آنرا بر محمد صلی الله علیه وسلم نازل فرموده ،و او آنرا به امت اسالم
به صورت مكمل رسانيده ،و مسلامنان آنرا در طول تاريخ امت اسالمی پذيرفته،
و در زندگی فردی و اجتامعی خود تطبيق منوده اند ،در راه دفاع از آن مليونها
مسلامن فداكاری كرده اند ،و علامی اسالم نيز همواره به اتهامات و شكوك
دشمنان در مورد همني اسالم حقيقی پاسخهای علمی و معقول ارائه داشته ،و
در رشح احكام و جوانب مختلف همني اسالم حقيقی صدها هزار كتاب نوشته
اند ،كه به پيامنۀ وسيعی در زبانهای مختلف جهان موجوداند .اين هامن
اسالمی است كه الله جز آن هيچ دين ديگری را منی پذيرد ،الله
ميفرمايد:
ْ ُت ت ِّ َّ ِّ ت
اإلسالم آل عمران ۱۹ /
إين اِلين عيند اهّلل ي
ترجمه( :دين مقبول به نزد الله اسالم است).
ْ
يينا فتلتن ُي ْق تب تل م ْين ُه تو ُه تو ِف اآلخ تيرةي م تين اْلتاِس ت
ت ت تْت ت ْت ْ ت ً
ين ي ي ي اإلسال يم د
ومن يبتغي غري ي
آل عمران ۸۵ /
ترجمه( :و هر كه به جز اسالم دين ديگری را طلب كند هر گز از وی پذيرفته
نخواهد شده ،و او در آخرت از جملۀ زيان كاران است).
و اسالم حقيقی هامن دينی است كه كافران به هيچ صورت و در هيچ زمانی از
دشمنی با آن دست منی كشند ،و به هر شكل و وسيلۀ كه باشد بر ضد پريوان
آن در جنگ مستمر مشغول ميباشند .و تا زمانی جنگ خود را ادامه میدهند كه
مسلامنان را به زعم خود از اسالم بريون كنند ،كه به انجام چنني كاری
ت ت ُ ت ُ ت ُ ت ُ ت َّ
هيچگاه موفق نخواهند شد .الله می فرمايد :توال ي تزالون يقات يلونك ْم حىت
ْ تت ُ ْ ُ ت ُّ ُ ت
ي ُردوك ْم عن ديينيك ْم إ ي ين استطاعوا البقره۲۱۷/
ترجمه( :هميشه كافران با شامخواهند جنگيد تا اينكه شام را از دين تان
(اسالم) بريون كشند.اگر به انجام اين كار موفق شوند).
يعنی تا زمانيكه مسلامنان به اسالمیكه آنرا الله متعال نازل منوده است محكم و
استوار باقی مبانند ،جنگ كفار در مقابل آنها به شكل از اشكال جاری و مستمر
خواهد بود .و مسلامنان تنها زمانی دوستان آنها ميشوند كه از اسالم برگردند.
ت ت ت ت ت
الله همني مفهوم را در آيۀ ديگری چنني بيان ميفرمايد :تولن ت ْرَض عنك
ْ ت ُ ُ ت ت َّ ت ت ت َّ ت َّ ت َّ ت ُ ْ
اری حىت تتبيع ميلتهم البقره ۱۲۱/ اِلهود وال اَّنص
ترجمه( :هرگز يهود و نصاری از تو راضی منی شوند تا آنكه از ملت (دين) آنها
پريوی نه منايی).
از آيات فوق الذكر بخوبی آشكار ميشود كه (اسالم الهی) هرگز مورد قبول يهود
و نصاری و سائر كفار قرار منيگريد ،و به همني علت همۀ كفار در رسارس دنيا
همۀ توان مادی و معنوی شانرا به كار ميگريند تا مانع تطبيق (اسالم الهی)
شوند .و اگر در رسزمينی تطبيق هم شده باشد تالش ميكنند تا آنرا نيز به هر
وسيلۀ ممكنه که باشد از بني بربند و آثارش را محو منايند.
ولی در مقابل (اسالم الهی) نوع ديگری از اسالم آن اسالمیست كه غربيها و در
رأس آنها امريكاييها برای معرفی ،پخش و تطبيق آن كار میكنند ،و همۀ و
سائل مادی و معنوی شان را بكار می اندازند تا در جهان اسالم همني اسالم
امريكايی جای (اسالم الهی) را در زندگی مردم بگريد.
مركز تحقيقاتی ( RAND Corporationيكی از مهمرتين مراكز تحقيقاتی
امريكا است ،و مسؤوليت تحقيقات در مورد اسالم و ساخنت پاليسیها برای
حكومت امريكا را در امور سياسی ،اجتامعی ،دفاعی و اسرتاتيژيكی به عهده
دارد ،و پژوهشگران غربی امور جهان اسالم در آن بطور مرتب مرصوف تحقيق
بر ابعاد مختلف زندگی مسلامنان هستند ،و نتايج بحثهای شان را به منظور
تطبيق به ادارات مختلف امريكايی میسپارند.
گروهی از مسترشقني و پژوهشگران همني اداره به رهربی Cheryal Benard
كه خودش يهودی و همرس شخصیت مهم (زملی خليل زاد) سفري اسبق افغانی
االصل امريكا در افغانستان ،عراق و سازمان ملل متحد است طرحی را به منظور
معرفی همني اسالم امريكايی تحت عنوان :
Civil democratic Islam Partners Resources and Strategies
يعنی (اسالم دميوكراتيك متمدن ،رشكاء ،منابع و اسرتاتيژيها) تقديم منوده كه در
هشتاد و دو صفحه ترتيب شده است.
در تهيه اين طرح با (چرييل بنارد) شوهرش (خليل زاد) همراه با نه تن ديگر از
مسترشقني و پژوهشگران كمك منوده اند.
طرح مذكور يك اسالم نوين امريكايی را معرفی می منايد ،و سپس برای نرش
همني اسالم نوين در جهان اسالم دوستانی را تشخيص منوده ،و منابعی را كه
در راه تطبيق اين اسالم نوين از آن استفاده شده میتواند مشخص منوده
است .و همچنان اسرتاتيژيهای را به هدف از بني بردن ،محدود ساخنت ،و يا
مسخ كردن (اسالم الهی) تقديم میكند.
تعريف اسالم امريكايی:
اسالمی را كه امريكا ميخواهد (چرييل بنارد) آنرا چنني تعريف میكند( :دنيای
صنعتی نوين ،امريكا ،و در مجموع جامعۀ بني املللی چنان اسالمی را ميخواهند
كه با نظامهای ديگر جهان در يك مسري حركت منايد ،دميوكراتيك و مرتقی
باشد ،و مطابق قوانني ،احكام و اخالق جهانی سري منايد).
تعريف مذكور نقاط ذيل را مشخص ميناميد.
- ۱اسالم بايد طبق خواستۀ امريكا و جامعۀ جهانی باشد.
- ۲اسالم بايد يك تشخص عليحده و نظام مخصوص از خود نداشته باشد،
بلكه با نظامهای ديگر جهان يكسان باشد.
- ۳اسالم بايد دميوكراتيك باشد ،بدين معنی كه از طرف مردم به ميان بيايد،
نه اينكه بر مبنای (وحی) استوار باشد.
- ۴اسالم شكل كهنۀ خود را ترك كرده ،و شكل جديد و مرتقی را برگزيده باشد.
- صفحه هشتم
Civil democratic Islam Partners Resources and strategies
- ۵اين اسالم بايد در بخش احكام و فلسفه اخالقی با احكام و اخالق غرب
يكسان باشد.
و بعد ازین تعریف طرح مذكور در همني صفحه در مورد پشتيبانی و تشويق
پريوان اسالم امريكايی چنني می نويسد:
(اين يك كار حكيامنه خواهد بود كه از آن عده مسلامنانی حاميت و تشويق
بعمل آيد که با (صلح جهانی) و جامعۀ بني املللی همركاب گرديده اند ،و
دميوكراسی و متدن را از خود ميناميند).
جلمۀ فوق الذكرحاوی مفاهيم آتی ميباشد.
- ۱از همۀ مسلامنان پشتيبانی صورت نگريد ،بلكه پشتيبانی بايد از عنارص
خاص انجام يابد.
- ۲پشتيبانی بايد از عنارصی صورت گريد كه با كفار هيچ مشكلی نداشته
باشند .بلکه با آنها يكجا تحت چرت امنيت و صلح جهانی زندگی شان را سپری
منايند ،و بر جهاد هيچ باوری نداشته باشند ،اگر چه كفار بر مسلامنان هر نوع
مظاملی را روا داشته باشند.
- ۳حاميت از مسلامنانی صورت گريد كه دميوكراسی را منحيث خط مشی
زندگی ،و متدن غرب را منحيث شيوۀ زندگی خود پذيرفته باشند.
نويسندۀ اين طرح عامل جدايی ميان مسلامنان و كفار را دوری مسلامنان از
فرهنگ غرب كه آنرا نويسنده فرهنگ بني املللی میخواند ميداند ،و درين بخش
چنني مینويسد:
(دور ماندن مسلامنان از فرهنگ معارص بني املللی زمينه تريه گی روابط و
5
مشكالت را ميان آنها و ديگران مهيا منوده است).
معنای عبارت فوق الذكر اينست كه روابط ميان مسلامنان و ديگران تا آن وقت
تريه خواهد بود که مسلامنان فرهنگ اسالمی خود را ترک نکرده ،و فرهنگ
جهانی را از خود نکرده باشند .و هر زمانيکه فرق ميان دو فرهنگ از بني برده
شود ،اختالف ميان مسلامنان و كفار خود بخود از ميان خواهد رفت.
- 5درين مورد مراجعه شـود بـه مقارنـه كتـاب صـنف اول نصـاب مجاهـدين و نصـاب حكومـت
امريكاييها در افغانستان در همني كتاب.
ميداشتند ،حاال در كنار آن نرش سلسله ها و رسيالها و برنامه های سياسی،
اجتامعی ،تعليمی ،ادبی ،فرهنگی ،اقتصادی و دينی را نيز به پيامنۀ وسيعی
رشوع منودند.
و همني راديوهای بريون مرزی خربنگاران ،ژورنالستان با تجربه ،پژوهشگران،
اديبان ،و كارشناسان امور سياسی را بامعاشات بسيار بلند دالری در ادارات
خود جذب كردند ،تا دربخش غربگرا منودن افغانها كار همه جانبۀ انجام دهند.
غرب در كنار (راديو صدای امريكا) و (بی بی سی) راديوهای ديگری چون
(راديوی آزادی) كه از طرف كانگرس امريكا متويل میشود ،و راديو(ډيوه) را كه
برای مناطق پشتون نشني هر دو طرف مرز با پاكستان نرشات ميكند نيز بوجود
آورد .و استيشنهای محلی و منطقوی F.Mرا برای اين راديوهای در شهرهای
مختلف بازكرد ،تا بتوانند برنامه های شانرا باكيفيت بهرت به مردم برسانند.
دوم :غرب بعد از تجاوزش بر افغانستان ده ها راديوی محلی غري دولتی را
تقريباً در همهً شهرهای بزرگ افغانستان فعال منود ،و هزارها تن از پريون
اسالم امريكايی را در آنها توظيف منود ،که هر يك از ين راديوها برای اهداف
مشخصی نرشات دارد .درين سلسله تنها راديوهای كه در شهركابل فعاليت
5
میكنند تعداد شان به ۴۹استيشن بالغ میگردد.
سوم :امريكايیها در بسياری از ولسواليهای واليات افغانستان راديوهای محلی
ايجاد كردند ،كه انتشارات اكرثيت اين راديوها از داخل قرار گاه های نظامی
امريكايی كه در هامن ساحه وجود دارند صورت ميگريد ،و مصارف همۀ آنها را
ادارۀ توسعۀ بني املللی امريكا ( )USAIDتأمني میكند ،كه تعداد اين راديوهای
4
محلی در واليات و ولسواليها تا كنون به ۲۵۱راديو رسيده است.
همۀ اين فعاليتها به منظور عملی منود ن توصيۀ )RAND) Corporationمبنی
بر زمينه سازی برای نرش پيام پريوان اسالم (دميوكرات ومتمدن) انجام
ميشود.
5
http://www.elections.pajhwok.com/dr/node/1125
4
http://www.bbc.com/persian/afghanistan-03212133
مادۀ پنجم :مادۀ پنجم اين پالن امريكايی اين است كه احكام اسالمی بايد به
گونۀ تعبري و تفسري شوند كه دوستان سيكولر امريكا آنرا ميخواهند .بدين
معنی كه دين اسالم بايد مطابق مفاهيم غرب و در چهارچوبۀ ميثاق حقوق برش
وضع شده از جانب غرب تعبري شود .و هر حكمی كه مخالف حقوق برش غربی،
معاهدات جهانی ،و قوانني بني املللی ،و همچنان مخالف معيار های فرهنگ
غربی باشد ،بايد ارتجاعی ،عقب مانده و فرسوده شمرده شود ،كه به زعم آنها
اكنون قابليت تطبيق را از دست داده است.
غرب همني تجربه را در چندين كشور اسالمی چون تركيه ،مرص ،ليبيا ،تونس،
الجزائر ،مراكش ،هندوستان ،پاكستان ،و كشورهای اسالمی ديگر نيز تكرار
منوده است ،كه در نتيجۀ آن در كشورهای متذكره تصور چنان اسالمی در
اذهان مردم قائم شده است كه با كفر و زندگی كفری هيچ گونه حساسيتی
ندارند .بلکه حساسيت و دشمنی را كه اين مردمان نسبت به اسالم حقيقی و
پیروان آن دارند به مراتب شديدتر است نسبت به حساسيتی كه در مقابل
اديان و مذاهب ديگر دارند.
به همني علت مسلامنان نام نهاد غربگرا نسبت به غربیها دشمنان رس سخرت
قيام نظام اسالمی هستند ،و به هر قيمت جلو قيام آنرا ميگريند.
اکنون امريكا و رفقايش ميخواهند در افغانستان نيز همينگونه اسالم غربزدۀ را
كه تفسري و تعبري آن مطابق معيار های غرب انجام شود در عمل پياده منايند،
كه درين راستا اقدامات ذيل را تاكنون انجام داده اند:
اقدامات امريكايی به هدف تعبري غربی از اسالم درافغانستان
اول :امريكا ميخواهد فكر و تصور طرفداران اسالم حقيقی (مجاهدين) را در
افغانستان بحيث يك فكر افراطی ،بيگانه ،تندرو ،و فكر و تصوری كه قابليت تطبيق
را ندارد معرفی منايند .و در كنار آن سعی ميكند كه افكار و نظريات وارداتی غرب،
بعضی رسوم و عنعنات جاهالنۀ مردم و خواهشات توده های منحرف را به حيث
اسالم به مردم معرفی كند.
دوم :امريكا و حكومت دست نشانده اش در افغانستان آنعده از علامی سوء را به
راديوها ،تلويزون ها ،و رسانه های ديگر دعوت ميناميند که اسالم را مطابق نظريات
غرب تفسري ميناميند ،و خود نيز اسالم را از منابع استرشاقی غربی آموخته اند.
سوم :اعامر مدارس دينی در مراكز و واليات توسط رژيم دست نشاندۀ
امريكايیها با مصارف متجاوزين كه توسط وزارت تعليم و تربيه و تحت نظارت
مشاورين امريكايی برای رياست تدريسات دينی تأسيس ميشوند نيز يكی
ازين اقدامات بشامر مريود.
قابل تعجب اينست که جاپانيها که همپيامنان امريکا هستند در ولسوالی
(شيوه) واليت ننگرهار ،و انگليسها در مرکز شهر جالل آباد مدارس دينی تأسيس
کرده اند ،و عدۀ از علامی بی خرب از فتنه استرشاق را در آن به تدريس علوم اسالمی
گامشته اند.
چهارم :سيستم قضائی و عدلی افغانستان كه در گذشته تاحد زيادی بر اسالم
استوار بود اكنون از طرف یکی از متحدین اشغالگر امریکا (كشور ايتاليا) در آن
تجديد نظر صورت گرفت ،و در آن تعديالتی وارد کرد تا با قوانین غربی
همخوان شود .و همچنان ايتالويها قاضيان ،مدعی العمومان ،و كارمندان عدلی
و حقوقی افغان را توسط استاذان و ماهرين حقوقی و قانونی ايتالوی زير تربيه
گرفتند ،كه اين پروسه از چندين سال گذشته بدينسو به رسعت در جريان
است ،و صدها مليون دالر بر آن به اين مقصد به مرصف میرسد كه نظام
قضائی و عدلی افغانستان را نيز مطابق هامن اسالمی عيارکنند که طرح آن از
طرف RAND Corporationتحت نام Civil democratic Islamريخته شده
است.
پنجم :گشايش شاخۀ دانشگاه سيكولرمانند (األزهر) مرص در افغانستان نيز
يكی از اقدامات درين سلسله است .امريكا ميداند كه تا زمانيکه افغانها دین
شانرا از علامی مخلص شان در مسجد ،محراب و مدرسه می آموزند ،در
افغانستان (اسالم حقيقی) را منحيث دين قبول منوده ،و در دفاع از آن مليون
ها تن به قربانی حارض میشوند .چنانچه در جريان چهل سال گذشته به خوبی
مشاهده گرديد.
لهذا امريكايي ها سعی ميكنند تا درعوض علامی مخلص افغانی ،و مدارس
آنها علامی دميوكرات گونۀ و غربرگرا را كه طبق افكار و نظريات (اسالم
امريكايی) تربيه شده اند از کدام کشور ديگری وارد منايند .و اينگونه علامی
دميوكرات بايد از كشوری وارد گردند که از يكطرف برای پيوندکاری با
افکارغربی كار منايند ،و از جانب ديگر يكمقدار وجاهت دينی و علمی نيز
داشته باشند ،كه همني مواصفات در رشايط كنونی در دانشگاه (ازهر) ،و
علامی امروزی (ازهر) ديده میشوند .و به همني علت ادارۀ دست نشاندۀ امريکا
در كابل از (مرص) كه بزرگرتين حليف ارسائيل و امريكا در جهان عرب است
درخواست منود تا شاخۀ از دانشگاه (ازهر) را در كابل بگشايد ،كه اين
درخواست پذيرفته هم شد.
قابل ياد اوريست كه (ازهر) در گذشته ها مركز تعليمی (اسالم حقيقی) ،يک
ُبرجی از برجهای بزرگ و نريومند اسالم ،و مركزی از مراکز تخريج علامی با
تقوای اسالم بود .ولی اکنون (ازهر) يك موسسۀ تعليمی (سيكولر مانند) و تابع
حكومت سيكولر مرص است ،که اسالم مسخ شده و نيم بند را مبردم تقديم
میكند.
اکرث مدرسني کنونی (ازهر) افرادی اند که ريشهای شانرا می تراشند ،التزامی
مبظهر و شیوه زندگی اسالمی ندارند ،واكرثيت آنها به احكام و اخالق اسالم
هم چندان متعهد نیستند ،و هر چه را كه حكومت فرمايش دهد هامن را
تدريس می منايند.
در گذشتۀ نزديك چند تن از ازهری ها و فارغ التحصيالن دانشگاه های مرص
كه رؤسای جمهور ،و زيران ،و اصحاب مناصب عليای حكومتی شده اند
هيچكدام آنها تاريخ خوبی از خود بجا نگذاشته اند .كه ميشود درين راستا از
(عبدالرحمن وحيد) در اندونيزيا( ،مأمون عبدالقيوم) در مالديف( ،ربانی) و
(مجددی) در افغانستان به حيث رؤسای جمهور ،و (سياف) به حيث رهرب يك
حزب و (عبدالسالم عظيمی) رئيس اسبق محكمۀ عليای افغانستان نام برد .از
جملۀ ازهری های معارص كمرت مشاهده شده كه در قبال جهاد و اسالم راستني
مواقف خوبی داشته باشند ،و یا کسی از آنها بغري از راد مرد بزرگ عرص حارض (دکتور
عمر عبدالرحمن) در صف جهاد قرار داشته باشد.
امريكا اكنون ميخواهد در افغانستان نیز از طريق شاخۀ دانشگاه (ازهر)
علامءی سيكولر و معتقد به (اسالم امريكايی) را تربيت دهد ،تا در آينده اينها
برای همني (اسالم امريكايی) فعاليت و دعوت منايند .و از جانب ديگر همينها
در مقابل علامی مخلص و مسلامن يك جبهۀ داخلی ديگری را در افغانستان
بگشايند.
مادۀ ششم :مادۀ ششم اين پالن امريكايی به معرفی علامی دميوكرات در
اجتامع توصيه می منايد ،كه اين توصيه در افغانستان به گونۀ ذيل عملی
گرديد:
امريكايیها بعد از تجاوز شان بر افغانستان همۀ علامی حق پرور را به نامها و
بهانه های گوناگون تحت تعقيب و مجازات قرار دادند .عدۀ را به زندانها
افگندند ،عدۀ را شهيد كردند ،و عدۀ ديگر ی را وادار به ترك كشور و يا مجبور
به سکوت منودند .كه به اين ترتيب منرب و محراب ،و مكتب و مدرسه را از
وجود علامی كه جلو نرش (اسالم امريكايی) را ميگريند خالی كردند ،و در عني
حال خالی آنها را به علامء و دانشمندانی پر منودند كه از امريكا و غرب متأثر
هستند ،دميوكراسی را می پذيرند ،و در محدودۀ دميوكراسی فعاليتهای دينی
شانرا به اندازۀ كه دميوكراسی به آنها اجازه میدهد محدود می منايند.
و برای اينكه اين علامء بزعم شان حق آزادی بيان ،و افاديت دميوكراسی را ادا
كرده باشند ،گاه گاهی بعضی از اقدامات حكومت را نقد نيز میناميند ،كه به اين
كار خود ميخواهند دو هدف را به دست آورند ،يكی اينكه خود را مسلامنان
راستني و علامی حقگو جلوه دهند ،و از جانب ديگر چهرۀ سياه حكومت دست
نشاندۀ امريكايی در کابل را نيز با موجوديت خود در ساختار آن سفيد سازند ،و
به مردم وامنايند كه امريكايی ها با علامی اسالم هيچ دشمنی ای ندارند .و اگر
كسی ميخواهد برای اسالم خدمت منايد ،بايد بيايد مانند اينها در قالب
دميوكراسی برای دين خدت منايد.
امريكايی ها به اين دسته علامء و استاذان غربگرا به مقصد كسب وجاهت و
شهرت اجازۀ نرشات را نيز داده اند .و همچنان به آنها اجازۀ ايجاد مراكز در
مركز و واليات ،و اجازۀ فعاليت علنی در ميان محصلني و استادان دانشگاه ها را
نيز داده اند .اين مسلامنان نام نهاد در بدل اجازۀ متذكره خدمات ذيل را به
حكومت دست نشانده و مزدور امريكا انجام می دهند:
خدمات علامی غربگرا به امريكا
اول :پذيرفنت دميوكراسی:
اولني خدمتی را که اين علامی غربگرا در افغانستان و عامل اسالم به امريکايی
ها ميکنند اينست که آنها به صفت علامی دين (نظام) و (عقيدۀ) دميوکراسی را
ميپذيرند ،و در مورد اجرای وظيفه در حکومات سيكولر و دميوکرات هيچ
حساسيتی از خود نشان منیدهند ،که اين خود تلقني است به مردم در مورد
پذيرش دميوکراسی.
دووم :تحريف مفاهيم اسالم :
اين علامی غربگرا مفاهيم جهاد ،قتال ،هجرت ،والء و براء را تحريف ميكنند ،و
مدلوالت حقيقی اين مفاهيم را از اذهان جوانان و عامۀ مسلامنان بريون
ميكنند ،و اين سخن را به مردم تلقني ميكنند كه جنگ و تفنگ حل مشكل
مسلامنان نيست .و اينكه جنگ و تفنگ افغانستان را ويران منوده ،و ازين به
بعد بايد با جامعۀ جهانی در امر بازسازی وطن همدست شويم .و به مردم درين
مورد تبليغات ميكنند كه گويا مجاهدين گامشته گان فالن وعالن جهت
هستند ،وهيچ برنامۀ افغانی ندارند ،پس نبايد مفكوره ،سياست و نظام آنها
پذيرفته شود.
باز داشنت مردم از مشاركت در جهاد و قتال يك منافقت بزرگی است ،و از
مهمرتين اهداف امريكايی ها به شامر می آيد ،كه اين علامء مانند غربگراها با
متام وقاحت وسیلۀ رسيدن امريكايی ها به اين هدف مهم شان ميگردند.
سوم :تشكيك در مورد مجاهدين:
علامی غربگرا با تشكيك و شبهه پراگنیهای خود مردم را از قبول دعوت علامی
راستني باز ميدارند ،و به جوانان ميگويند كه برای درست بودن جهاد وجود امري
متفق عليه و وحدت رايه (بريق) رشط است كه در افغانستان وجود ندارند.
پس جنگ كنونی در افغانستان جهاد رشعی نه ،بلكه ويرانی كشور است .ولی
آنها اين سخن را منافقانه از مردم مخفی نگه ميدارند كه رشوط متذكره در
(جهاد طلب) يعنی جهاديكه مسلامنان آنرا در رسزمني كفار انجام میدهند
رضوری است .اما در افغانستان اكنون جهاد دفاعی جريان دارد که بر همۀ
افغانان هامنند مناز و روزه فرض ميباشد.
چهارم :بريون منودن زنان از خانه ،و تسهيل عمليۀ اختالط مرد
وزن:
يكی از اهداف بزرگ غرب در جهان اسالم اينست كه زنان مسلامن را به هر
شكل از اشكالی كه باشد بايد از خانه هايشان بريون منايند ،و همۀ آن موانعی
را كه از اختالط زن ومرد جلوگريی ميكنند از رس راه آنها دور منايند.
غرب درين راه بتدريج حركت میكند ،و از هر وسيلۀ ممكنه برای برآوردن اين
مأمول استفاده میكند ،هر چند که بعضی از اين وسائل در ظاهر جنبۀ اسالمی
نيز داشته باشد ،مانند اعامر مسجد مخصوصی برای زنان در (اسعدآباد) مركز
واليت (كرن) كه به مرصف يكصدوهشتاد هزار دالر كه از طرف ادارۀ بازسازی
واليتی P.R.Tامريكا بتاريخ ۴ – ۷ – ۲۱۱۹تهداب گذاری شد.
بسيار شگفت آور است كه امريكا علامء ،طالب علم ،و مسلامنان را كه مشغول
عبادات در مساجد ميباشند توسط مبباردمان به شهادت مريساند ،ولی برای
زنها و خواهران آنها در داخل شهرها از هزينۀ مصارف جنگی خود مساجد
مخصوصی میسازد!!
علامی دميوكرات غربگرا به نامهای اجتامعات دينی ،محافل تعليمی ،و
اجتامعات تربيتی هزارها زن و خواهر مسلامن را از خانه هايشان بريون
ميناميند ،و زمينۀ تجمع شانرا در پارك ها ،عيدگاهای شهرها و ميدانهای
سپورتی مساعد میسازند.
اگر چه اين كار به نام دين انجام ميگردد ،ولی در حقيقت تطبيق هامن اجندای
غرب است كه هدفش بريون كشيدن زنان مسلامن از خانه های شان ميباشد.
در تاريخ اسالم علامی مسلامن چنني اسلوبی را در تعليم دين برای زنان
هيچگاه بكار نگرفته اند ،و با روح عمومی اسالم نيز همخوانی ندارد ،زيرا
اسالم برای زنان عبادات را در خانه ها نسبت به مساجد بهرتخوانده است.
مادۀ هفتم :مادۀ هفتم طرح (رند كارپوريشن امريكايی) سخن از معرفی منودن
تاريخ و متدن ملتها و كشوهای غري اسالمی در جهان اسالم میزند ،و سپس
به شكل خاص توصيه میناميد كه تاريخ زمانۀ قبل از اسالم به مسلامنان معرفی
شود ،تا مسلامنان آنرا از خود دانسته ،و به آن افتخار منايند.
درين بخش حكومت دست نشاندۀ امريكاييها در افغانستان در نصاب تعليمی
تا كنون تغيريات وسيعی را وارد نكرده است ،چون تا هنوز احساس اسالمی در
ميان مردم قريه ها و قصبات در افغانستان زنده است ،و ساحاتی زيادی وجود
دارند كه حكومت دست نشانده بر آن تسلط ندارد .ولی اين كرس را از طريق
رسانه ها و مطبوعات پوره کرده است ،و تلويزونها و راديوهای زيادی استند كه
از طرف اجنبیها متويل ميشوند ،و افغانان سيكولر در آنها تاريخ ،متدن و
فرهنگ غرب و هندوها را شب و روز به ملت مسلامن افغان عرضه میکنند.
اينكه گردانندگان اين تلويزونها از جانب هامن غربیهای استخدام شده اند كه
مؤسس حكومت كنونی دست نشاندۀ غربيها در افغانستان هستند ،فلهذا وزير
اطالعات و فرهنگ اين حكومت قادر نگرديد كه عدۀ از تلويزونهای را كه
نرشات شان با دين ،فرهنگ ،اخالق ،و ارزشهای ملی افغانان در تضاد قرار
دارند ازين کار بازدارد.
همچنان آنعده نويسندگان و پژوهشگرانی كه با اسالم و تاريخ اسالمی كينه می
ورزند سعی میکنند تا نوشته های شانرا به تاريخ و اديان ما قبل از اسالم
افغانستان وقف منايند ،تا به مردم چنني تلقني كنند كه گويا دين اسالم و
متدن اسالمی يك چيز عارضی در متدن افغانان بوده ،كه با زور و قوت فاتحني
درينجا وارد شده ،ورنه اصالت ملتهای اين رسزمني در (آريائيت)( ،زردشتيت)،
(مزدكيت) و (بودائيت) ميباشد .به همني سبب آثار مربوط به (بودا) و بقايای
اديان قدميی برای آنها از اهميت قابل مالحظۀ برخودار اند .و در مورد آنها در
دائرة املعارفها ،مجله ها ،و نرشات ديگر صدها مضمون به چاپ مريسانند ،و
ازين راه تالش ميکنند تا مردم را به زمانۀ ماقبل از اسالم پيوند دهند .در حاليكه
قرآن كريم و رسول الله صلی الله علیه و سلم آنرا جاهليت ناميده است.
ماده هشتم :تشكيل غربی گونۀ مجتمع اسالمی :مادۀ هشتم پالن (رند
كارپوريشن) ايجاد پلوراليزم سياسی ،جامعۀ مدنی ،احزاب و تنظيمهای
سياسی را در جهان اسالم توصيه منوده ،و عامۀ مردم را به مشاركت فعاالنه در
اجراءات سياسی دعوت می منايد ،اين توصيه كه در حقيقت دسيسۀ برای
پارچه کردن جامعۀ مسلامنان و تقسيم کردن آن بر احزاب بی شامر میباشد در
افغانستان نيز به مهارت متام عملی گرديد.
بعد از تجاوز امريكا جامعۀ افغانی كه هنوز از بالی تفرق و منازعۀ هشت و يا نه
تنظيم نجات نيافته بود ،و جدايی های كه در جامعۀ افغانی از اثر جنگهای
هفت تنظيم مجاهدين و دوتنظيم شيعه ايجاد شده بود دوباره التيام نيافته
بودكه امريكايي ها جامعۀ افغانی را بار ديگر تقريباً به دوصد حزب و فراكسون
سياسی تقسيم منودند ،و هر كشور اروپايی مسؤليت تأسيس ،متويل ،فعال
منودن و كفالت چندين حزب سياسی را به عهده گرفت.
عالوه بركشور های اروپايی كشورهای همسايه نيز به منظور محافظت از مصالح
سياسی و فرهنگی شان در افغانستان اتحاديه ها و احزابی را بر مبنای قومی و
زبانی ايجاد كردند ،و وسائل تبليغاتی و رسانه های جمعی را به پيامنه وسيع به
آنها مهيا ساختند.
اين احزاب و جريانهای سياسی جامعۀ افغانی را چنان پارچه پارچه منودند كه
سخن از وحدت اسالمی در آن در محدودۀ يك شعار باقی ماند ،كه هيچگونه
تحقق عملی يافته منیتواند.
مستعمرين در هرجا ملتهای استعامر شده را به گروها و فرقه ها تقسيم می
كنند ،تا آنه ا از يكطرف چانس وحدت در برابر استعامر را از دست دهند ،و از
جانب ديگر هر گروه را در مقابله با گروه ديگری به خود محتاج نگهدارند .و به
اين شكل برای عملی منودن طرح ها و پاليسی های شان بيشرت از يك بديل در
اختيار داشته باشند .و همني پاليسی مصداق عملی شعار استعامر كهن است
كه می گفت ( )divide and ruleيعنی تفرقه بينداز و حكومت كن.
هدف از رشكت عامۀ مردم در اجراءات سياسی ،و هدف از آزادی بيان به ميتود
غربی اش اينست كه در عوض اطاعت و پشتيبانی مسلامنان از مركز ،مراجع
متعدد تصميم گريی در سطح محلی ايجاد شوند ،و افراد جامعه تشويق گردند
تا هميشه با اقدامات سياسی شان حكومت مركزی را تحت فشار قرار دهند ،كه
اين كار دو هدف غرب را در يك وقت متحقق میسازد ،که يكی ضعيف منودن
حكومت های مركزی ،و دومی مهيا كردن زمينه فعاليت با دست باز در ميان
عامۀ مردم ،و متحرك منودن آنها در مقابل حكومتها از طريق جريانات مختلف
سياسی و اجتامعی ميباشد.
استفاده از مالهای رواجی برضد اسالم:
ادارۀ تحقيقاتی RAND Corporationامريكايی در زمينۀ پخش و نرش (اسالم
امريكايی) يك گروه ديگری را نيز تشخيص میناميد كه در اصل رفقای امریکا
نيستند ،ولی ميتوان از آنها استفاده كرد.
اين گروه آن مالهای (رواجی) هستند كه اندوختۀ علم رشعی شان ناچيز بوده،
و با روح عمومی اسالم و رسالت آشنائی كامل ندارند ،بلكه در جامعه به شكل
( Professionalحرفوی) مرصوف پيشربد بعضی از وظائف دينی هستند ،و با هر
حركت و اقدامی كه ميخواهد اسالم را از شكل رواجی آن كشيده و دوباره به
شكل اصلی اش كه زمانی در همۀ جهان اسالم امور دين و دنيا هر دو را تنظيم
مینمود برگرداند مخالفت میناميند.
اين مالهای رواجی فكر میكنند كه با ظهور چنني تحول مثبت همۀ آن اميتازات
و مصالح مادی و معنوی مزعوم خود را كه در مالئی (حرفوی) دارند از دست
میدهند ،و به همني علت منی خواهند آن علامی كه از اسالم درك حركی و
سياسی دارند جای اينها را در جامعه بگريند.
(چرييل بنارد) در همني كتابش (اسالم متمدن و دميوکراتيک) آن راه ها و چاره های را
نشاندهی ميكند كه چگونه مالهای رواجی در مقابله با جوانان آراسته به فکر اسالمی و
علامی حركی استعامل شوند ،وی مينويسد:
(( -۱همۀ آن مالحظات و انتقاداتی را که مالهای رواجی بر عملكردهای پیروان
فكر جهادی و حركی دارند بايد باشور و شغف فراون نرش کرد ،و آتش كينه و
اختالف ميان اين دو گروه بايد هر چه بيشرت تازه نگهداشته شود.
- ۲در راه وحدت بنيادگرايان با مالهای رواجی بايد موانعی ايجاد گردد.
- ۳بايد پشتيبانی و تشويق از تالشهای بعمل آيد كه به منظور نزديك ساخنت
مالهای رواجی با علامی غربگرا و دميوكرات صورت میگیرند.
- ۴بايد مالهای رواجی را طرز مناقشه و مناظره با بنياد گرايان آموخت ،تا بتوانند
در ميدان استدالل با بنياد گرايان مقابله كنند ،زيرا بنيادگرايان به طور عموم در
ساحه تبليغ و استدالل نسبت به مالهای رواجی بسيار قوی هستند.
- ۵در بعضی از كشورها بايد به مالهای رواجی تعليم و تربيۀ (اسالم دميوكرات)
داده شود ،تا در مقابل بنيادگرايان باقوت متام ايستادگی منايند.
- ۶در مدارس و مراكز مالهای رواجی بايد علامی (مودرن) جابجا گردند.
- ۷از آنعده مالهای حنفی رواجی كه با نظريات علامی (مودرن) توافق دارند
پشتيبانی صورت گريد ،و نظريات شان نرششود ،تا به اين وسيله از پخش
نظريات متشدد وهابی (سلفی) جلوگريی شود كه اين كار به پول وعلم هر دو
نياز دارد .زيرا بنيادگراها نيز در راه نرش نظريات متشدد وهابی (سلفی) خود
پول هنگفتی را به مرصف مريسانند ،و از لحاظ علم نيز بسيار پيرشفت منوده
اند)).5
امريكا بعد از تجاوزش بر افغانستان در راه تطبيق توصيه های فوق الذكر از
مالهای رواجی و مدارس آنها در افغانستان و پاكستان به شكل ذيل استفاده
منود:
- 5صفحه های Civil democratic Islam Partners Resources and Strategies 20-23
توصيه های فوق همچون توصيه های ديگر با دقت متام در کشورهای اسالمی
و به طور خصوصی در کشورهای که حرکتهای اسالمی در آن وجود دارند عملی
گرديده اند.
امريکا نه تنها عنارص دميوکرات و سیکولر را در منطقه بر این قانع ساخت که
مسلامنان راستین دشمنان آنها و امریکا هستند ،بلکه عمالً حکومتهای
دیموکرات را در صف جنگ بر ضد مسلامنان راستني قرار داد ،و همني
حكومتهای سيكولر اكنون صدها هزار مسلامن را بی خامنان ميسازند ،به قتل
مريسانند ،برقريه ها وخانه های شان به جرم اينكه آنها زندگی اسالمی را
میخواهند مببارد میكنند.
و همني حكومتهای دست نشاندۀ بيگانگان چنان نظامهای را به ميان آورده اند
كه به اسالم در آن هيچ نقش و موقعيتی داده نشده است .دين را از امور دولت
داری و نظام محروم گردانيده ،و از اسالم تنها نام آنرا ميخواهند و بس .و
آنهای كه مطالبۀ تطبيق اسالم را در جامعه ميكنند ،از طرف همین حکومتها
كوبيده میشوند ،و بنام تروريست ،ويرانگر ،بنيادگرا و طرفدارخشونت از صحنه
برداشته ميشوند.
غربيها ميخواهند به ملتهای مسلامن بجای قيادتها و قهرمانان حقيقی
قيادتهای جعلی ای ديگری رابرتاشند ،و نوازنده ها ،آوازخوانان ،بازیگران،
رقاصه ها ،كركتی ها و ممثلني فلمی را بحيث قهرمانان معرفی كنند ،و رسانه
های غربی و گامشته گان دميوكرات منای غربيها شب و روز در تعريف،
متجيد و تشهري همني قهرمانان ساختگی و اجنبی پرور مشغول ميباشند.
غربيها می خواهند جوانان ملتهای مسلامن در همۀ امور ازين قهرمانان دروغني تقليد
کنند ،و برای رشد و تبارز دادن همني قيادهای جعلی صدها اتحاديه ،مجمع ،سازمان،
نهادهای ادبی ،كلپ ها ،جرگه های قومی ،و بنيادهای كلتوری ايجاد منوده اند ،تا
همينها در ذهنيت اجتامعی جامعه بحيث قهرمانان جا گريند.
در افغانستان و كشورهای اسالمی ديگر رسانه ها و نظامهای تعليمی
دميوكراتها تالش می ورزند تا اسالم را به مردم بحيث يك دين (رواجی) معرفی
كنند ،كه بر عرف وعنعنات مردم استوار ميباشد .و اين را نيز به مردم تلقني
میكنند كه اسالم بايد تنها يك جزئی از فرهنگ شان باشد ،نه اينكه همۀ امور
زندگی شان تابع اسالم باشد.
مطبوعات ،راديوها و تلويزونهای غرب ،و دميوكراتهای دست نشانده اش در
امور مهم دینی ،سياسی اجتامعی فرهنگی ،نظامی و اسرتاتيژیك با
شخصيتهای مصاحبه ها انجام می دهند كه آنها اصالً نه از اسالم چيزی
ميدانند ،و نه ظرفيت و استعداد تشخيص مشكالت جهان اسالم را دارند .بلكه
همۀ آنها كسانی اند كه سعی می منايند در همه چيز پلۀ غرب سنگني و
موقفش برحق تبلور كند ،و همۀ اين اقدامات به اين مقصد صورت ميگیرند كه
به همچو افراد در جامعه حيثيت قيادی بخشيده شود.
پاليسی هجومی بر ضد بنيادگراها:
كتاب Civil democratic Islamدر نهايتش به غرب و طرفداران سيكولرش
يك پاليسی هجومی را بر ضد مسلامنان تعيني میناميد تا اسالم و مسلامنان در
خانۀ خود مورد هجوم قرار گريند ،و توانايی رسانيدن دعوت و جهاد را به غرب
از دست دهند.
وسائلی كه درين پاليسی هجومی مورد استفاده قرار ميگیرند نيز باید از جهان
اسالم انتخاب شوند ،تا با ابزار مسلامنان خود ايشان از بني برده شوند.
اين پاليسی بر سه اساس مهم بنا يافته كه به شكل ذيل اند:
- ۱محروم ساخنت مسلامنان از صالحيت و استعداد هجومی.
- ۲استفاده از صوفيان و تصوف منحرف در راه تحقق اهداف غرب.
- ۳پرورش نسل نوين به شيوۀ غربی.
(چرييل بينارد) اين پاليسی هجومی را به گونۀ ذيل ترشيح منوده و مینويسد:
( ...بايد حيثيت ،صالحيت وقانونيت از اشخاص ومناصبی كه با اسالم بنياد
گرا وافراطی ارتباط دارد سلب شوند ،وبرآنها هجوم اخالقی صورت گريد ،تا آنها
دردفاع از خود مرصوف نگهداشته شوند ،و فساداخالقی غرب را فراموش
کنند).5
5مضمون ( الجامعـة األمريكيـة يف بـريوت مركـز لنشـاط املخـابرات والسـفارة األمريكيـة ) در
شامره ( )۲۱۱مجلۀ املجتمع كويت.
گرفته بودند برای تسخري عامل اسالم يك طريقه و اسرتاتيژی جديدی را وضع
منودند ،که اساسش بر كوششهای كليسا و تعليم استوار بود.
امريكا مبلغني مسيحی را وظيفه داد تا در كشورهای اسالمی كه تا آنزمال تحت
استعامر اروپاييها قرار داشتند از طريق تأسيس مكاتب ،كالج ها ،و دانشگاه ها
يك نسل نوينی را تربيه كنند كه افرادش تنها به نام مسلامن باشند ،و در
واقعيت هيچ همدردی با اسالم و مسلامنان نداشته باشند .دين ،فكر ،اخالق،
فرهنگ و شيوۀ زندگی شان امريكايی باشد ،تا افراد همني نسل نوين بعد از
فراغت شان امور كشور ها را بدست بگريند .و اين بار مستعمره نگهداشنت
كشورهای اسالمی از طريق ( Westernizationغربی سازی) آنها دوام يابد.
كليسا در كشورهای اسالمی به ايجاد ادارات و مراكز تعليمی اقدام كرد كه در
حقيقت برای تحقق اهداف جنگهای استعامری صليبی به مثابه يک جبهۀ جنگ
بودند ،اما در ظاهر شعارهای (تعليم)( ،انسانيت) و(ترحم) را بلند ِمكردند.
منرص ارمنی االصل ميگويد( :زمانيكه كشورهای اروپايی در
ّ )لطفی ليفونيان(
جنگهای صليبی شكست خوردند ،خواستند برضد مسلامنان جنگ ديگری را از
طريق تعليم و تبليغ راه اندازی كنند ،و اين بار كليساها ،مبلغني مسيحی،
مكاتب ،دانشگاه ها و شفاخانه ها را به كار گامشتند ،و هزارها تن از مبلغني
مسيحی را در جهان اسالم پراگنده منودند).5
اين اسرتاتيژی امريكا بسيار مؤثر واقع شد .زيرا اين بار نه تنها مردم در
كشورهای اسالمی از آنها نفرت منیكردند ،بلكه مردم فرزندان خود را باقبول
مصارف مالی گزاف در اختيار آنها به منظور آموزش و تعليم گذاشتند ،و آيندۀ
نسل جديد را خود به تبشرييهای مسيحی (تبليغی های مسيحی) سپردند.
- 5مجلۀ ( املجتمع ) کويت ،شامرۀ 433مقالۀ الجامعة األمريکية يف بريوت مرکز لنشاط
املخابرات و السفارة األمريکية.
مسيحيت در پردۀ تعليم
زمانيكه منرصين امريكايی مسيحی پروتستانت در جهان اسالم از مراكش الی
اندونيزيا پراگنده شدند مشاهده منودند كه درينجا مردم به قبول مسيحيت
آماده نيستند ،بلكه به سبب ظلم استعامر اروپايی نفرت مسلامنان در برابر
مسيحيت نسبت به گذشته بيشرتگرديده ،و بعضی از ساحاتی كه تا آنزمان
تحت كنرتول خالفت عثامنی قرار داشتند با پخش و نرش مسيحيت مخالفت
می منايند .پس هامن بود كه مبلغني مسيحی امريكايی برای فعاليت مسيحی
خود دو اقدام مهم ذيل را انجام دادند.
اول :مبلغني مسيحی فعاليتهای خود را در مناطقی چون لبنان و مرص آغازكردند كه
اقليتهای مسيحی از قبل در آنجا موجود بودند.آنها اين ساحات را منحيث مراكزی
برای انجام فعاليت هايشان در مناطق ديگر به بهانۀ اينكه گويا آنها به مسيحيان
محلی كار ميكنند ،و كسی حق اعرتاض بر آنها را ندارد اتخاذ منودند.
دوم :آنها پروژه های خود را در شكل بهرتين مراكز تعليمی كه براساس
معيارهای بسيار عالی استوار بود آغاز كردند .نتيجۀ اين كار آن شد که بعد از
گذشت يك مدتی مسلامنان ثرومتند منطقه نيز فرزندان شانرا درين مراكز
شامل منودند ،و با گذشت زمان و كوششهای مستمر ،و در نتيجۀ کسب نفوذ و
تأثري بر حكام محلی باآلخره امريکا اين مكاتب را به مراكز مهم تحصيالت عالی
مبدل كرد كه بعضی از آنها بعدها به شكل دانشگاه های امريكايی American
Universitiesظهور كردند كه درين بحث معرفی عدۀ از آنها خدمت خوانندگان
تقديم ميگردد.
انتخاب مراكز مهم جهان اسالم برای تأسيس دانشگاه های
امريكايی
منرصين امريكايی برای تأسيس دانشگاه ها آن مناطقی را انتخاب منوده اند
كه از يكطرف در آنجا با دست باز فعاليت بتوانند ،و از جانب ديگر مناطق
متذكره از لحاظ سياسی ،اجتامعی ،اقتصادی و دينی بر مناطق ديگر يكه در
اطراف آن موقعيت دارند تأثري داشته باشد ،تا همني تأثري در نرش فعاليتهای
امريكايی نيز ممد واقع گردد.
مؤثر ترین مناطق مستهدف برای اين پالن شهر های (بريوت)( ،قاهره)،
(استانبول) و اکنون (كابل) تعني گرديدند ،كه در مورد اهميت هر يکی ازين
مناطق چند سطری به گونۀ ذيل تقديم میگردد:
بيـروت لبنان:
برای تأسيس دانشگاه امريكايی لبنان از آنجهت مهم بود كه از يكطرف در
ساحل بحريۀ مديرتانه در سمت مقابل با اروپا موقعت دارد ،و امريكا از طريق
بحر مستقيامً به آن راه دارد ،و از جانب ديگر در بريوت اقليتهای نامسلامنی
چون (مسيحيان مارون)( ،درزیها)( ،ارمنیها) و(اسامعيليها) سكونت داشتند
كه وجود آنها برای فعاليتهای امريكايی زمينۀ مساعدی را مهيا می منود .و
مهمرت اينكه مناطق سوريه ،عراق ،فلسطني ،اردن و کشورهای جزيرۀ عرب به
شكل مؤثر از لبنان تحت شعاع قرار ميگرفت.
قـاهـرۀ مرص:
كشور مرص كه از يكطرف در كنار بحريۀ مديرتانه موقعيت دارد و از جانب ديگر
حيثيت پل را ميان براعظمهای آسيا و افريقا داشته ،و با داشنت دانشگاه
(األزهر) و داشنت متدن تاريخی و سياسی حيثيت يك مركز علمی و فرهنگی را
برای همۀ افريقای شاملی و مركزی بخود گرفته است .و در کنار این در اواخر
قرن نوزدهم و اوائل قرن بيستم خانواده حاكم (محمدعلی) كه غرب را قبلۀ آمال
خود گردانيده بود ،و مرص را از خالفت عثامنی جدا ساخته بود ميخواست همه
چيز را در مرص مطابق فرهنگ غرب عيار منايد.
در كنارهمۀ اينها مسيحیهای مرص (قبطیها) نيز يكبار در عهد استعامر فرانسه و
سپس در زمان استعامر انگليس رشد قابل مالحظۀ منوده بودند .همۀ اين اسباب
برای (منرصين) امريكايی زمينۀ پخش و نرش مسيحيت و به راه انداخنت پروسۀ
تعليم به شيوۀ غربی ،و باز كردن دانشگاه امريكايی را مساعد ساخته بود.
استانبول ترکيه:
شهر استانبول كه تقريباً پنج قرن مركز خالفت اسالمی در تركيه بود ،و به
سبب وجود مساجد زيبا در آن در دنيا بنام (شهر مناره ها) ياد می گرديد ،و
عثامنیها خالفت عظيمی را از هامنجا اداره میكردند و به هر طرف فتوحات
داشتند ،به حدی كه در اروپای رشقی نيز ساحات زيادی را فتح منوده بودند.
ولی در اخري در اثر ضعف داخلی و توطئه های يهودی و مسيحی به زوال روبرو
گرديدند .مركز اين خالفت (شهر استانبول) نيز برای منرصين امريكايی مبنظور
فعاليتهای تعليمی شان موقعيت جالبی بود .از همني جهت آنها در آنجا نخست
كالج (رابرت) را تأسيس منودند كه بعدها در عهد ترکيۀ سيکولر به دانشگاه
امريكايی تبديل گرديد.
كـابل افغانستان:
افغانستان كه در طول تاريخ يك قلعۀ مستحكم اسالم و رسزمني جهاد و
فداکاریها برای اسالم بوده ،و مردمش هميشه با نريوی اميان در برابر قوتهای
بزرگ دنيا با مردانگی و متانت ايستادگی منوده اند ،و زوال قوتهای بزرگ دنيا
نيز از همينجا آغاز شده است نيز دارای اهميتی زيادی برای منرصین است.
همۀ اين رشادتها در رسزمني افغانها به اين دليل به عمل آمده كه مردم اين رس
زمني برای هميشه بر اميان ،رشيعت ،فرهنگ اسالمی ،و ازرشهای ملی و
اخالقی خود محكم و استوار باقيامنده اند ،و رنگ و فرهنگ بيگانگان را
نپذيرفته اند .و به همني خالص بودن و فطريت شان توانستند تا در نتيجۀ
جهاد عظيم شان چهارده صد سال بعد نيز نظام اسالمی را همرنگ نظام صدر
اسالم قائم منايند.
اما اين كار برای غرب و در رأسش امريكا كه ميخواهد همۀ دنيا را به بهانۀ
(گلوباليزيشن) در خُم امريكا رنگ منايد ،و همه را تحت بريق خود قرار دهد
قابل قبول نبود .به همني سبب با همراهی رفقای صليبی اش يكجا برضد
افغانستان جنگ بزرگ صليبی را آغاز منود ،و با تسخري كابل اندکی بعد بنياد
يك دانشگاه امريكايی را درين شهر گذاشت ،كه تفصيالت آن در صفحات
بعدی بيان خواهد شد.
چرا دانشگاهای امريكايی در جهان اسالم؟
با وجود آنكه ده ها هزار جوان از گوشه و كنار جهان اسالم مرصوف فراگرفنت
تعليامت در غرب اند ،و از محيط آنجا متاثر نيز می شوند ،پس چرا به تأسيس
دانشگاهای امريكايی در جهان اسالم رضورت افتاد؟
جواب اين پرسش را مدتها قبل مؤسس دانشگاه امريكايی بريوت Denial
Blessدر سال (۱۸۶۲م) چنني داده بود:
(تأسيس يك ادارۀ بزرگ تحصيالت عالی در لبنان از آنجهت رضوراست كه
آنعده جوانان جهان اسالم كه در غرب و دانشگاهای امريكا تحصيالت شانرا به
پايان میرسانند ،اكرثیت آنها به كشورهای شان بر منيگردند تا درينجا با
مبلغني امريكايی مستقيامً كمك منايند ،بلكه هامنجا در غرب به كارها و وظائف
مرصوف میگردند .اما برعكس آنها فارغني مكتب (سيمون كالهون) -مكتبی كه
درسال (۱۸۳۵م) در لبنان توسط (سيمون كالهون) تأسيس شده و بنام
خودش مسمی گرديد -همه عمالً در كشورهای اسالمی در مكاتب مبلغني
مسيحی بحيث استاذان ،مبلغني ،وپرسونل اداری مرصوف كار هستند).5
همني علت باعث شده تا امريكاييها و مؤسسات تعليمی امريكا اينجا در
كشورهای اسالمی ادارات تحصيالت عالی خود را تأسيس منايند.
اهداف دانشگاه های امريكايی در جهان اسالم
قبل ازينكه در مورد دانشگاه های مشهور امريكايی در جهان اسالم بحث
مفصل داشته باشيم بهرت ميدانم تا به شكل عمومی از اهداف و مقاصدی
مخترصاً ياد آوی منايم كه اين دانشگاه ها برای رسيدن به آنها تأسيس
میشوند ،و ملياردها دالر برآنها به مرصف مريسد:
هدف اول -تسخريقدرت سياسی كشورهای اسالمی :
دانشگاه های امريكايی در جهان اسالم به تربيۀ شاگردان در عرصه های می
پردازند كه فردا آن شاگردان بتوانند در بخشهای تعليم ،سياست ،اداره ،اجتامع،
اقتصاد ،فرهنگ و ارتش صالحيتهای اداره و قيادت راحاصل منايند .تا امريكا از
طريق آنها موفق به تسخري قدرت سياسی در كشورهای اسالمی گردد ،و نظام
سياسی را در كشورهای اسالمی مطابق خواسته های غرب بر پاكند.
تاريخ و تجربه هر دو ثابت منوده اند كه همني شاگردان منافق صفت
امريكايیها درعمليۀ از بني بردن قوانني و احكام اسالمی ماهر تر و سخت دل
تر از امريكايیها عمل میكنند.
دانشگاه امريكايی با مهارت زياد و به گونۀ سيستامتيك عمليۀ Brainwash
(شستشوی مغزی) شاگردان را انجام ميدهد ،فكر و ذهن آنها را بر اساس
اصول ،قوانني ،فرهنگ و ارزشهای اخالقی غرب عيار می منايد ،و در مقابل آن
اسالم را به آنها از طريق دروغ و تزوير بحیث يك دين نامعقوليت ،عقب ماندگی،
( - 5التبشري واالستعامر فی البالد العربية) تأليف دكتور مصطفی الخالدي و دكتور عمر فروخ
صفحه .۹۶
قساوت ،خونريزی و خشونت معرفی می منايد ،كه هزاران تن اين جوانان بعد از
فراغت از دانشگاه در مراكز بلند و مناصب عليای جامعه و نظام قرار میگیرند ،و
صاحب صالحيتهای بلند و بزرگ میگردند .اما از عقيده ،اصول ،اخالق ،فكر و فرهنگ
اسالم نه تنها بی بهره ميباشند ،بلكه بامتام شدت و قساوت برای از بني بردن آنها از
طريق ادارات حكومتی و خصوصی اقدام نيز می منايند .و در مقابل آنهمه از
ارزشهای اجتامعی و تاريخی جامعۀ خود بغاوت منوده و مرصوف تطبيق قوانني
بيگانه گان ميگردند.
هدف دوم -مسيحی كردن نسل جديد:
دانشگاه امريكايی از طرف كليسای فرقۀ پروتستانت Protestantمسيحی كه
مركز آن در نيويارك است تأسيس ،و ازطرف همني مرجع اداره و متويل میگردد.
و لهذا اهمرتين هدف آنرا مسيحی منودن جوانان مسلامن تشكيل میدهد .و
همۀ فعاليتهای ديگرش در حقيقت به گونۀ وسائل و پوشش برای برآورده شدن
همني هدف به كار گرفته میشوند كه تفصيالت آن اندكی بعد ذكر خواهد شد.
هدف فوق در (مادۀ دوم) وثيقۀ تأسيس دانشگاه امريكايی قاهره بطور علنی
چنني ذكر يافته بود:
(يكی از اهداف دانشگاه امريكايی قاهره اين است كه تعليم وتربيۀ مسيحی به
جوانان مرص وكشورهای اطراف آن تقديم شود ،وسپس اخالق وسلوك
مسيحيت به همۀ جهان اسالم از طريق دانشگاه به سويۀ بلند درعمل معرفی
گردد).5
هدف سوم -تشکيك نسل جوان در مورد حقانيت اسالم:
مبلغني امريكايی ميدانند كه افغانها مسيحيت را منی پذيرند ،هر چند که عقيدۀ
شان ضعيف نيز باشد ،بنا ًء پروسۀ مرتدد ساخنت نسل جوان در مورد حقانيت
- 5مجلۀ عربی البيان چاپ لندن ،شامرۀ ( )533مضمون (أهداف الجامعة األمريکية بالقاهرة )
تلخيص نوشتۀ دکتوره سهري البيلی.
اسالم را منحيث بديل مسيحيت و بحيث مقدمۀ برای مسيحی ساخنت
تدريجی شامل پروگرام خود منودند ،و با مطرح منودن شكوك و شبهات
گوناگون در مورد اسالم به مرتدد ساخنت جوانان آغاز كردند ،و در نتيجۀ آن
جوانان را به صوب ( Existentialismالحاد) و بی بندوباری اخالقی می كشانند،
كه با تطبيق اين برنامه اگر جوانان مسيحی نگردند ،مسلامن نيز باقی منی
مانند .و برای انجام هيچگونه خدمتی به اسالم حارض منیشوند .كه اين كار
خودش يك دستآورد بزرگی برای مسيحيت به حساب می آيد.
مبلغان مسيحی برای برآوردن اين هدف فرزندان خانواده های را كه در قدرت
سياسی و حاكميت رشيك هستند ،و يا بانفوذ هستند بطور خاص زير كار
ميگريند .زيرا در آينده غالباً قدرت به طور موروثی بدست اينها می افتد.
هدف چهارم -خشكانيدن رسچشمه های فكری مقاومت:
به هر مقداريكه امريكاييها و اروپاييها از جهاد مسلح و حركتهای جهادی در
هراس هستند ،به هامن اندازه بلكه بيشرت از آن از بيداری اسالمی ،و از
خروشان بودن رسچشمه های فکری مقاومت مخالف خود نيز در ترس و هراس
برس می برند .زيرا آنها به اين باور هستند كه با اسلحه و تكنالوژی عرصی
میتوان با مجاهدين مقابله منود ،اما ممکن نيست با قوت اسلحه با آن قوت
معنوی و فكری مقابله کنند كه در عقب مجاهدين در امر تربيه و ذهن سازی
مجاهدين و معرفی دشمن به آنها مرصوف كار است ،و حركت غرب و امريكا را
گام به گام مراقبت می منايد ،و به حركتهای جهادی سرتاتيژی مناسب فكری،
سياسی ،اعالمی و نظامی را تشخيص و مراحل تطبيق آنرا تعيین میناميد.
غرب ميكوشد برای تضعيف فعاليت مجاهدين در كشورهای اسالمی ادارات
فكری و تعليمی را به سطح محلی ايجاد كند ،و كادرهای محلی را درين ادارات
منحيث پژوهشگر ،و تحليلگر بكار بگامرد .و همچنان به منظور از بني بردن
فكر جهادی پالنهای رابه سطح منطقوی ترتيب ميدهد ،و با در نظر داشت
حاالت و رشائط موجود باالی آن كار ميكند.
تربيۀ اينگونه اشخاص ،و سپس بکار گامشنت آنها در ارگانهای مختلف دولتی
و غیر دولتی از اهداف مهم دانشگاه امريكايی محسوب میشود .دانشگاه
امريكايی قاهره در مورد حركتهای جهادی و اسالمی زيادی در آسيا و افريقا
تحقيقاتی انجام داده ،و به اشكال گوناگون تا حدی در عمليۀ به دام افگندن
عدۀ از مفكرين اسالمی و شخصيتهای جهادی سابق موفق نيز شده است.
همني اشخاص و ادارات منطقوی بعدها جوانان را در مورد جهاد و مجاهدين در
شك افگنده ،و اذهان شان را مشوش می سازند ،و نظريۀ مرشوعيت و افاديت
جهاد را زير سوال میربند كه بهرتين منونۀ اين مردم اكرثيت رهربان ديروزۀ
ال
مجاهدين اند كه امروز نه تنها در زير سايۀ بريق دشمن ايستاده اند ،بلكه عم ً
عليه مجاهدين جبهه نیزگرفته اند.
هدف پنجم -تربيۀ پرسونل محلی برای كمپنيهای غربی به شيوۀ
امريكايی :
اينكه كشورهای اسالمی بصورت مجموعی به سبب پيرشفت غرب درعرصه
های صنعت ،اقتصاد و تجارت به بازارهای استهالكی غرب مبدل گرديده اند ،و
اقتصاد كشورهای اسالمی در چنگال كمپنيهای ( )Multinationalچند مليتی
غرب و امريكا افتيده ،و حتی حكومتهای آنها را از لحاظ اقتصادی مغلوب و
مقهورگردانيده ،پس همۀ اين كمپنيها در كشورهای اسالمی و مخصوصاً در
كشورهای كه غربيها ارادۀ تسخري آنها را دارند به هزاران تن مأمور و پرسونل
مسلكی كه دارای مهارت های عالی اداری و مسلكی به شيوۀ غربی باشند
رضورت دارند ،تا بتوانند كارهای كمپنيهای استعامری و استثامری غرب را به
شيوۀ درست به پيش بربند ،و در عني حال با هوشياری فراوان متوجه اين نيز
باشند كه هر نوع فعاليت اقتصادی و تجارتی ای كه احتامالً منفعت آن به سود
جهاد و اسالم به كار انداخته میشود از پيرشفت و انكشاف باز داشته شوند ،و
با موانع و محدوديتها مواجه گرديده و از بني بروند.
پس آماده منودن چنني پرسونل نيز از اهداف مهم دانشگاه امريكايی در
كشورهای اسالمی به شامر می رود.
هدف ششم -ترويج شيوۀ زنده گی غربی ،و تشويق روحيۀ استهالک
مصنوعات غرب در جهان اسالم:
امريکا سعی می ورزد تا قبل از صدور فرهنگش به کشورهای اسالمی شيوۀ
زنده گی غربی را در آنها رائج سازد .تا مردم در همۀ جوانب زندگی شان از
مصنوعات غربی استفاده منايند ،كه در نتيجۀ آن جهان اسالم به يك بازار
بزرگ مصنوعات غربی مبد ل میگردد .و برای تحقق همني هدف کمپنيهای
بزرگ امريكايی مانند ( )Fordو ( ) General Motorو ...به پيامنۀ بسيار
وسيعی دانشگاه امريكايی و مؤسسۀ جهانی( )USAIDامريکايی را مساعدت
می منايند ،تا دانشگاه های امريكايی برای آنها در رشق به حيث کمپنيهای
فرهنگی در مورد ايجاد بازار زمينه سازی منايند ،که با اين كار از يكطرف فرهنگ
اجتامعی مسلامنان را تبديل منايند ،و از جانب ديگر از رشد صنعت در جهان
اسالم جلوگريی منوده و برای پيرشفت اقتصادی غرب نيز زمينۀ وسيعی را
مساعد سازند.
دانشگاه امريكايی يک دانشگاه مسيحی ميباشد
دانشگاه امريكايی در هر كشور اسالمی ای كه قرار دارد در حقيقت يك دانشگاه
مسيحی ميباشد ،كه از طرف كليسای بزرگ فرقۀ پروتستانت نرصانی نيويارك
( )Presbyterianتأسيس و اداره میشود .بورد عالی مشورتی همۀ اين دانشگاه
ها يكی است ،و اعضای آنرا رسان بزرگ فرقه پروتستانت نرصانی ،مالكان
كمپنيهای بزرگ ،تاجران بني املللی و متخصصني علوم اجتامعی و تعليمی
تشكيل می دهند.
در كشورهای اسالمی هر دانشگاه امريكايی اساساً مبقصد پخش و نرش
مسيحيت تأسيس ميگردد ،و همۀ فعاليتهای ديگر در آنها حيثيت وسائلی را
دارند كه در خدمت هدف اصلی بكار گرفته میشوند.
در سال ۱۸۶۲ميالدی زمانيكه برای بار اول تصميم گرفته شد تا (فاكولتۀ
انجيلی سوريه) در بريوت بنام جديد دانشگاه امريكايی مسمی گردد ،و مبلّغ
بزرگ مسيحی امريكايی Denial Blissبه حيث اولني رئيس اين دانشگاه
تعيني گرديد .موصوف بعد از تعيني شدنش درين پست در سال ۱۸۶۳ميالدی
غرض مشوره بارسان بزرگ مسيحی ( )Presbyterianرهسپار نيويارك گرديد ،و
در آنجا در كليسای بزرگ مركزی Presbyterianسخرنانی را ايراد منود كه در
بخشی از آن چنني آمده بود:
(رشق به تعليامت دينی ما نياز دارد ،در آنجا بايد تورات و انجيل (بايبل) بحيث
5
يك كتاب تدريسی دامئی قرار داده شود).
و در مورد رسالت دانشگاه امريكايی بريوت گفت:
((دانشگاه امريكايی بريوت بايد از طريق كتابهای مسيحی در آسيا و افريقا
روابط ما را با مليون ها انسان قائم منايد ،و بايد نعمت مسيحيت را برآنها
4
(مسلامنان) ارزانی فرمايد))
همچنان ادارۀ تأسيسی دانشگاه فيصله منود كه( :هر استاذ اين دانشگاه بايد
0
مبلّغ دين مسيحی باشد).
در سال ۱۹۱۹ميالدی زمانيكه گروهی از شاگردان مسلامن در برابر سوق دادن
اجباری محصلني مسلامن به كليسای دانشگاه احتجاج منودند ،و از ادارۀ
( -5التبشري واالستعامر يف البالد العربية ) تأليف دکتور مصطفی الخالدي و دکتور عمر فروخ،
صفحۀ 21
- 4مأخذ سابق
- 0مأخذ سابق
دانشگاه خواستند تا محصلني مسلامن در مراسم مذهبی دانشگاه جرباً رشيك
گردانيده نشوند ،در جواب اين مطالبه ادارۀ دانشگاه اعالميۀ را صادر منود كه در
مادۀ چهارم آن چنني آمده بود((:دانشگاه امريكايی بريوت يك دانشگاه
مسيحی است ،و به مصارف ملت مسيحی تأسيس شده ،و برای اين تأسيس
شده كه انجيل در نصاب تعليمی اش شامل باشد ،تا منافع و خوبيهای دين
مسيحيت را جلو چشم هر شاگرد بگذارد ،پس هر كسيكه درين دانشگاه قصد
شموليت را دارد قبل از شامل شدن بايد با دقت كامل غور منايد كه درين
5
دانشگاه از او چه خواسته می شود)).
همچنان بورد مشورتی دانشگاه اعالن منود كه(( :دانشگاه امريكايی برای تعليم
حقائق توارت وانجيل به مردم تأسيس شده است ،تا با اين كار دانشگاه يك
مركز روشنی مسيحيت گشته ومردم را به از خود كردن اين روشنی توصيه
4
منايد)).
به همني اساس تا سال ۱۹۲۲ميالدی تورات (عهد قديم) در نصاب دانشگاه
رسامً شامل بود ،و به همۀ شاگردان تدريس ميگرديد.
آغاز محتاطانه
اينكه اين دانشگاه ها در كشورهای اسالمی تأسيس می گردند مؤسسني آنها بسيار
احيتاط میكنند که در ابتدا حساسيت ملتهای مسلامن را تحريك نكنند ،و به همني
علت محصلني را در قدم اول با تعليامت مسيحی روبرو منی سازندDenial Bliss .
مؤسس دانشگاه امريكايی بريوت درين مورد میگويد:
((ما در سالهای اول كارهای تنصريی خود را با احتياط انجام می داديم ،تا از
برانگیختاندن غضب خالفت عثامنی قبل از استحكام و برپا ايستادن دانشگاه
-5التبشري واالستعامر يف البالد العربية ) تأليف دکتور مصطفی الخالدي و دکتور عمر فروخ،
صفحۀ۱۱۵
-4مأخذ سابق
جلوگريی کرده باشيم .اما بعدها همۀ شاگردان به عبادت مسيحی و به انجام
5
رسويس روز يكشنبه مجبور گردانيده می شدند)).
چرا نام اين دانشگاه (دانشگاه امريكايی است)؟
هر يكی ازين دانشگاه های مسيحی در كشورهای اسالمی از طرف N.Y,
( Presbyterianمركز بزرگ فرقۀ مسيحی پروتستانت) امريكا تأسيس می
شود ،اما كلمۀ (مسيحی) با نام آن يكجا منی شود ،تا حساسيت مردم را در
كشورهای اسالمی تحريك نكند.
در مرص نيز هنگاميكه دانشگاه امريكايی تأسيس ميشد در آن وقت بر رس
نامگذاری آن دانشگاه ميان رسان بورد مشورتی دانشگاه اختالف بوجود آمد،
بعضيها ميگفتند :نام دانشگاه بايد به شكل علنی (دانشگاه مسيحی) گذاشته
شود ،و عدۀ ديگری ميگفتند :بايد (مؤسسه تعليامت مسيحی مرص و رشق
نزديك) ناميده شود .و گروه سومی میگفتند نامش بايد (مجمع كالج های
مسيحی قاهره) گذاشته شود .باآلخره در ماه دسمرب سال ۱۹۱۷ميالدی ميان
اعضای بورد در مورد تعني نام دانشگاه انتخابات صورت گرفت ،كه در نتيجۀ
آن نام ( A.U. Cairoدانشگاه امريكايی قاهره) برايش انتخاب شد .زيرا که
يكتعداد از شخصيتهای مهم حكومت مرص بر نامهای قبلی اعرتاض داشتند.
ولی با وجود همۀ اين تغريات شكلی كه صورت گرفت اعضای بورد مشورتی اين
دانشگاه ها را در ميان خود به نامهای (دانشگاه مسيحی) ميخوانند.
- 5مجلة املجتمع کويتی ،شامره ( )433مضمون الجامعـة األمريکيـة يف بـريوت مرکـز لنشـاط
املخابرات و السفارة األمريکية ).
دانشگاه امريكايی بريوت
دانشگاه بريوت در جهان اسالم قدميی ترين دانشگاه های امريکايی است.
اين دانشگاه در جريان ۱۵۱سال گذشته در رويدادها و حوادث خطرناكی كه در
جهان اسالم به وقوع پيوسته نقش عمده داشته است .در كنار پخش و نرش
مسيحيت در قسمت پخش و به قدرت رسانيدن نظریۀ سيكولريزم
( Secularismبی دينی) در كشورهای عربی جهان اسالم نيز كارهای زيادی را
انجام داده است.
تالشهای ايجاد (نشنلزم عربی) در جهان عرب مبقصد از بني بردن خالفت
عثامنی نيز از همينجا آغاز گرديد .فارغني همني دانشگاه بودند كه مسؤليت
وارد منودن افكار و نظريات غرب به جهان عرب را به عهده گرفته و انجام
دادند.
تأثريات اين دانشگاه تنها در جهان عرب منحرص مناند ،بلكه به كشورهای
ديگر منطقه نيز رسايت کرد ،به حدی كه چندين تن از فارغ التحصيالن افغان
آن در كابينه های حکومت اشغال امريکايی در افغانستان به صفت وزيرو رئيس
نصب شده اند که از جملۀ شخصيتهای شناخته شدۀ آنها ارشف غنی رئيس
ادارۀ اشغال امريکايی ،روالغنی(مسيحی) بحيث بانوی اول و رسپرست
موسسۀ آشيانه ،انوارالحق احدی وزير ماليه ،اکرب پوپل رئيس دانشکاه کابل از
۲۱۱۱م تا ۲۱۱۵م ،يوسف پشتون وزېر شهرسازی ،هاميون قيومی مشاور
ارشد رئيس ادارۀ اشغال امريکايی ارشف غنی در امور زيربنا و تکنالوژی
ميباشند.
و شخصيکه از طرف امريكا در اشغال افغانستان بزرگرتين نقش را ايفا كرد ،و
بعد از اشغال همۀ امور حكومت دست نشاندۀ امریکا در كابل تحت نظارت
مستقيم او اجراء ميگرديد يعنی (زملی خليل زاد) نيز فارغ التحصيل همني
دانشگاه امريکایی است.
اين دانشگاه در مقايسه با دانشگاه های امريكايی ديگر در منطقه حيثيت مادر
را دارد ،و پالنهای اكادميك برای فعاليتهای پروتستانت مسيحی در آسيا و
كشورهای اسالمی افريقا نيز در همني دانشگاه طرح ريزی میشوند.
زمينه سازی برای ايجاد اين دانشگاه در سال ( )۱۸۳۵ميالدی زمانی آغاز شدكه
مبلّغ مسيحی امريكايی(سيمون كالهون) يك باب مكتب عرصی را برای پرسان
و دخرتان در بريوت افتتاح كرد.
اين مكتب مسيحی در كنار جذب فرزندان مسيحيان ساكن در آن منطقه به
جذب فرزندان مسلامنان نيز پرداخت ،و به سبب توجه جدی معلمني مسيحی،
و وجود وسائل فراوان و وسيع تعليمی در آن اين مكتب رشد قابل مالحظۀ
منود ،و شاگردان بسياری را تقديم کرد ،كه بعد از فراغت در ادارات مسيحی و
مراكز تعليمی بكار گامشته شدند.
نتايج خوب و موفق شاگردان مكتب (سيمون كالهون) بزرگان مبلّغني مسيحی هريك
( )Denial Blissو( )William tom sonرا كه از نيويارك آمده بودند به تأسيس يك
ادارۀ تحصيالت عالی در بريوت تحريك و تشويق منود .اين دو تن حني
بازگشت به نيويارك راپورها و پيشنهادات شانرا جهت مشوره به كليسای بزرگ
نيويارك ( )Presbyterianبردند ،و سه سال متام از ۱۸۶۲ميالدی الی
۱۸۶۵ميالدی بر آن مشوره صورت گرفت و ترتيبات گرفته شد ،و درین مدت
برای اين دانشگاه استاذان نیز آماده ساخته شدند.
درسال 5311ميالدی ( )Denial Blissرئيس اين دانشگاه تعيني گردید ،و در
همني سال ۱۸۶۵ميالدی اين دانشگاه امريكايی افتتاح گرديد.
نصاب ،زبان ،اداره ،استادان و همه چيز دانشگاه امريكايی بود ،كتاب انجيل
(بايبل) در ضمن نصاب گنجانيده شد ،و بحيث كتاب تدريسی مقرر گردید كه
( )۵۷سال متام يعنی تا سال ( )۱۹۲۲ميالدی به شكل علنی ادامه داشت ،اگر
چه بعدها تعليامت و مراسم مذهبی مسيحی اخيتاری گرديدند ،اما ادارۀ
دانشگاه ميحط و استادان را چنان تنظيم منوده بود كه شاگردان خود بخود
بطرف مسيحيت مايل شوند ،که همني كار هدف اصلی آنها نيز بود.
درين مورد يک رئيس ديگر اين دانشگاه Penroseكه در سال ( )۱۹۴۸ميالدی
به اين سمت توظيف شد ،در سخرنانی افتتاحيۀ خودكه به همني مناسبت ايراد
می منود چنني گفت:
((دالئل به اثبات رسانيد كه مؤثر ترين وسيلۀ راكه مبلغني امريكايی در سوريه
و لبنان برای پخش و نرش مسيحيت بكار گرفته اند هامنا ادارات تعليمی می
باشد ،از همني جهت رئيس دانشگاه امريكايی بريوت نيز از جملۀ مبلّغني فرقۀ
5
پروتستانت برگزيده شده بود)).
اکنون نيز زمامداران و سياستمداران زيادی در جهان عرب كه كشورها و ملتهای
شان را جرباً وادار به غالمی امريكا منوده اند فارغان همني دانشگاه اند .و همينها
هستند که در همۀ جهان عرب مامنعت از تطبيق رشيعت اسالم ميکنند ،و هر
كسيكه سخن از حاكميت اسالم و آزادی از تسلط غرب بر زبان آورد از طرف همني
زمامداران و بر مبنای قوانينی ساختۀ دست خود آنها اعدام میشوند ،محبوس
ميگردند ،و يا به ترك كشورهای شان مجبورگردانيده میشوند.
دانشگاه امريكايی قاهره
دانشگاه قاهره نيز درجهان عرب مولود فكر مبلّغني ( )Missionaryپروتستانت
است .نظريۀ ايجاد اين دانشگاه بار اول در ذهن مبلّغ مسيحی امريكايی در
مرص (چارلز واتسن) Charles Watsonكه پرس مبلّغ مشهور امريكايی در مرص
(اندرو واتسن) بوده خطورکرد.
(چارلز واتسن) كه فعاليتهای تعليمی را به منظور مسيحی ساخنت اطفال و
جوانان در مرص از قبل آغاز منوده بود پالن این دانشگاه را تهيه کرد ،و سپس
- 5املدارس العاملية األجنبية – االستعامرية – تاريخها ومخاطرها ) تأليف بکر بن عبدالله أبو زيد
صفحه.۲۷
(روشيلد) يهودی مشوره منود و به او گفت:
(تركان قبل از جنگ به هدف تسخري استانبول منطقۀ (روملی) را كه ساحۀ در
كنار استانبول است منحيث پايگاه عسكری خود ساخته بودند ،كه بعد ها از
هامنجا امپراطوری مسيحی (قسطنطینيه) را واژگون كردند .من هم در هيمنجا
(روملی) يك مكتب ثانوی (ليسه) را تأسيس ميکنم ،تا از همينجا خالفت
تركان عثامنی را واژگون منايم).
(روشيلد) هم با او موافقه كرده ،و هامن بود كه ابتدا ًء در آنجا يك مکتب ثانوی
تأسيس شد ،كه بعدها به كالج (رابرت) استانبول تبديل گرديد ،و باآلخره به
دانشگاه امريکايی کنونی ترکيه مبدل گشت.
در مورد هويت دينی اين دانشگاه مبلّغ مشهور مسيحی و اولني رئيس دانشگاه
امريكايی بريوت ( )Denial Blissمی گويد :كالج رابر ت تركيه (دانشگاه
امريكايی کنونی) يك كالج مسيحی بوده ،تعليم ،نصاب ،و محيط تعليمی اش
به صورت آشکار مسيحی است ،زيرا مبلّغني مسيحی آنرا اعامر منوده ،و
5
هميشه رئيس آن يك مسيحی بوده است.
( -5التبشري واالستعامر يف البالد العربية ) تأليف دکتور مصطفی الخالدي و دکتور عمر فروخ،
صفحۀ۹۵
( -4التنصري يف افغانستان دراسة وصفية تحليلية ميدانية) رسالة مقدمة لنيل شهادة ماجستري
من الجامعة اإلسالميةالعاملية يف إسالم آباد من قبل الطالب نقيب الله محمد صديق
ولی اينكه افغانها مردم متمسك وقائم بر دين هستند ،وانگليسها را منحيث دشمنان،
ودين شانرا (كفر) می شمردند ،به همني علت دعوت آنها درآنزمان چندان مؤثر واقع
نگرديد.
بعدها مبلغني مسيحی به اين حقيقت متوجه شدندكه افغانها مسيحيت رامنی
پذيرند ،هامن بودکه مسيحيها نيز اسرتاتيژی خود را تغري داده ،و در عوض
مسيحيت آشكار به ترويج زبانها وفرهنگ اروپايی ميان مردم اين مناطق دست زدند.
درمجموعۀ مقاالت مبلغني مسيحی اروپايی كه آنراعامل مرصی (محب الدين
الخطيب) تحت عنوان (الغارة علی العامل اإلسالمی) (تهاجم بر جهان اسالم)
بزبان عربی ترجمه منوده است به شكل توصيه به مبلغني مسيحی چنني آمده
است ( :افغانها) مردم بسيار محكمی هستند ،به پذيرفنت مسيحيت آماده منی
شوند ،بايد برای آنها فرهنگ غربی وادبيات غربی را به زبانهای آنها ترجمه
ونرش منائيم ،تا آهسته آهسته با مسيحيت و افكار اروپايی آشنا شوند) .5همني
علت باعث شد تا درعهد امان الله خان دروازه های افغانستان به روی فرهنگ و
افكار غربی نه تنها باز شد ،بلكه لباس و فرهنگ غرب جرباً بر افغانها تحميل
نيز گرديد.
اما بعدها گروه های چپی و احزاب كمونستی ازين وضعيت به نفع خود استفاده
كردند ،که در نتيجه دروازۀ فعاليت بعوض کليسا به روی افکار کمونيستی باز
گرديد .زيرا كليسا از غرب منايندگی میكرد ،ولی در افغانستان حاكميت به
دست روسها و رفقای شان قرار داشت ،و آنها حارض نبودند تا در ساحۀ تحت
نفوذ و تسلط شان رقبای غربی آنها به نفع خود فعاليت منايند .و به همني علت
كليسای غربی فعاليتهای پخش و نرش مسيحيت را خارج از حيطۀ نفوذ روسها
در ميان مهاجرين افغان در پاكستان و اروپا آغاز كرد.
- 5الغارة علی العامل االسالمی ،ترجمه وترتيب از محب الدين الخطيب و مساعد اليافی.
خالصه از صفحات .۱۷ ،۱۸ ،۱۹
فقر ،جهل ،مرض ،دروازه های سه گانه تنصري
فقر ،جهل و مرض آن سه دروازۀ اند كه مبلغني مسيحی از آن وارد كشورهای
اسالمی ميشوند ،و برای مسيحيت تحت عنون كمكهای انسانی ،تعليم و
فعاليتهای صحی كار میكنند.
و جنگ عاملی است كه اين سه حالت را به ميان می آورد .افغانها نيز از سبب
جنگ مجبور به مهاجرت شدند ،و سپس در محيط هجرت با فقر ،بيسوادی و
امراض گوناگون ديگر مواجه شدند .كه همۀ اينها دروازۀ فعاليت مؤسسات
مسيحی را در كمپهای مهاجرين افغان باز كرد .و اين مؤسسات در كنار
فعاليتهای مذکور فعاليتهای پخش مسيحيت را نيز در ميان افغانها بصورت
مخفی و علنی آغاز كردند.
اين نوع فعاليتهای مسيحيت رفته رفته چنان علنی گرديدند كه بتارخ (/۸ /۱۶
۱۹۸۸م) كمشرنی پاکستان برای امور مهاجرين افغان ابالغيۀ را به امضای
(سيد احمد اخرت) معاون اين كمشرنی صادر منود ،و در آن به همۀ مؤسسات
غربی كه در پاكستان فعاليت مینمودند اخطار داد تا كتابها و نرشات مسيحی را
در ميان مهاجرين نرش نكنند .و اينكه اينگونه فعاليت مؤسسات غربی ،بنابر
مادۀ پانزدهم قانون جزائی پاكستان تحقري به ارزشهای دينی شمرده ميشود كه
مرتكب آن به حبس ،غرامت و يا هردو محكوم شده میتواند.
ليكن بعد از صدور چنني ابالغيۀ باز هم فعاليتهای مسيحی بني مهاجرين
ازطرف مؤسسات غربی ادامه داشت .اين موضوع را آقای (رستم شاه مومند)
كمشرن ام ور مهاجرين افغان درهامن وقت طی مصاحبه اش با مجلۀ (الجهاد)
كه درشامره پنجاه ودوم ماه فربوری سال ۱۹۸۹م به چاپ رسيد نيز تأييد
منود ،موصوف اين را نيز عالوه منودكه عدۀ از اعضای مؤسسات غربی بنابر
ارتکاب همني جرم از پاكستان اخراج نيز شده اند.
مراكز زبان انگليسی و فعاليت های مسيحی
ال يادآوری شد به منظور پخش زبانها و فرهنگ اروپايی و امريكايی مطابق
چنانچه قب ً
ال بخاطر ايجاد تحول
توجيهات مبلّغني پيشني مسيحی مؤسسات آتی الذكر كه اص ً
فكری در ميان مسلامنان فعاليت می منايند صدها مراكز و كورس آموزش زبان
انگليسی را ايجاد كردند ،كه برای ده ها هزار پرس و دخرت افغان در كنار زبان
انگليسی زمينه های رفنت به اروپا و امريكا را نيز مساعد میساختند .اين مؤسسات
قرار ذيل بودند:
International Rescue Committee - ۱كه مخففش ) )I.R.Cاست( .آی،
آر ،سی) يك مؤسسۀ كليسائی خالص امريكايی است كه معنايش (كميتۀ بني
املللی نجات) است.
(نجات) يك كلمۀ انجيلی است ،ومعنايش حسب تعبري آنها اينست که هر
فردی كه دين مسيحيت را بپذيرد ،از حساب و كتاب ،و از عذاب آخرت نجات
می يابد ،زيرا كفارۀ گناهان آنها را به زعم آنها الله متعال قبالً با قربانی كردن
عيسی (عليه السالم) پرداخته است .كه اين خودش يك عقيدۀ باطل است.
مؤسسۀ ))I.R.Cصدها كورس را در كمپهای مهاجرين و شهرهای پاكستان
ايجاد منود كه در آغاز استادانش اروپاييها و يا امريكاييها بودند ،اما بعدها
استادان افغانی را تربيه كردند ،كه اين استادان برای زبان انگليسی نسبت به
خود آنها كار بيشرتی را انجام دادند.
))I.R.Cنه تنها زبان انگليسی و از طريق آن فرهنگ اروپايی و امريكايی را
نرش مینمود ،بلكه در شهر پشاور مطبعۀ نيز داشت كه بنام مطبعۀ سيدجاملدين
افغان فعاليت میكرد .در پهلوی فعاليتهای مذكور اين مؤسسه امور نصاب
مكاتب و تربيۀ معلم را نيز به عهده داشت ،كه وقتاً فوقتاً سمينارهای تربيۀ
معلم را نيز داير مینمود.
American Center - ۲يك مؤسسۀ فرهنگی مسيحی ديگری است كه مركزش
در منطقۀ صدر پشاور موقعيت داشت ،و در كنار زبان انگليسی به فعاليتهای
فرهنگی و مسيحی ديگری نيز دست میزد .تدريس زبان درين مؤسسه اكرثاً
توسط استاذان اناث امريكايی انجام می يافت.
( British Council - ۳برتش كونسل) مؤسسۀ ديگر فرهنگی مسيحی بود كه از
طرف کشور انگلستان اداره میشد ،كه در كنار تعليم زبان انگليسی كتابخانۀ مجهز،
منايشگاه افالم و فعاليتهای فرهنگی ديگری را نيز اجرا مينمود.
World Belief( ( – ۴و( )Teamدو مؤسسۀ مسيحی امريكایی بودند كه با
مؤسسۀ (زوالك) هالندی و مؤسسۀ ( World) Beliefكانادايی يكجا يك مركز
بزرگ تعليم زبان انگليسی را برای افغانها در منطقه ))G Lاسالم آباد بنام
( )E.S.Lبه پيش میربدند.
اين مركز در هنگام اختتام كورسهای زبان انگليسی برای فارغانش به صورت
علنی كتابهای مسيحی ترجمه شده به فارسی و پشتو را نيز توزيع می منود ،و
همچنان افالم مسيحی را كه در آن زندگی عيسی (عليه السالم) به متثيل
كشيده شده بود در مناسبات مختلف برای مشاهدۀ شاگردان تقديم ميكرد.
( - ۵شلرتناو انرتنيشنل) :اين هامن مؤسسۀ است كه عبدالرحمن پنجشريی در
آن مرتد گرديد .اين مؤسسه در كمپ مهاجرين در نارصباغ پشاور برای زنان بيوه
مركز تعليمی حرفوی داشت ،كه در كنار تعليم حرفوی در قسمت پخش مسيحيت
و فحشا نيز به پيامنۀ بسيار وسيعی فعاليت مینمود.
به بزرگان كمپ به اثبات رسيده بود كه مؤسسۀ (شلرتناو) در كنار فعاليتهای
ناروای كه داشت بر زنان بيوه كه در مركز شامل بودند چندين بار تابليتهای
(منع حمل) را نيز توزيع منوده بود .در حاليكه زنان بيوه مسلامن به همچو
تابليتها قطعاً رضورت ندارند.
مهاجرين چندين بار به كمشرنی افغان شكايت منودند ،اما مسؤلني اين
مؤسسه به سخن كمشرنی هيچگونه توجهی نكردند ،تا باآلخره بتاريخ (/۴ /۲۶
۱۹۹۱م) ده هزار مهاجر بعد از ادای مناز عيد سعيد فطر بر مركز اين مؤسسه
يورش بردند ،و همۀ دارايی و وسائل آنرا در آن مرکز از بني برند .و بنا بر گفتۀ
(ميشال هيل) يكنت از رؤسای هامن وقت مؤسسه (شلرتناو) كه در شامره شصت
و هشتم مجلۀ الجهاد در صحبت با خرب نگار آن مجله اظهار منوده بود که در آن
قيام مردمی كه عليه آنها صورت گرفت يك مليون دالر به (شلرتناو انرتنشنل)
خساره رسیده بود.
همني مؤسسه درعهد حكومت طالبان فعاليتهای تنصريی خود را بصورت
مخفيانه و به پيامنۀ وسيعی در كابل آغاز كرده بود كه عاملني آن از طرف اداراۀ
استخبارات و امر باملعروف طالبان با هزار ها نسخه كتب و نرشات مسيحی
گرفتار شده و به هدف تحقيقات به محاكم سپرده شدند ،كه برای نجات و
رهائی آنها ده ها مؤسسه و دولت بشمول ادارۀ ملل متحد به حركت آمدند.
وقتی آن كوششها در قسمت رهائی مجرمني مؤسسۀ (شلرتناو) مثمر واقع
نگرديد ،پس هامن بود كه امريكا تهاجم نظامی خود را رسيعرت انجام داده ،و
آن مبلّغني مسيحيت را به كمك معلومات استخباراتی طی حملۀ رسيع نظامی
(چريكی) از واليت غزنی نجات داد.
در كنار مؤسسات تعلیمی و كمك رسانی مسيحی از سال ۱۹۸۱م بدينسو
مسيحيان اروپايی و امريكايی به منظور مسيحی ساخنت افغانان يك راديوی
مسيحی را به كمك مسيحيان پاكستان در راولپندی فعال ساخته اند ،كه به زبانهای
مختلف افغانی صبح و شام نرشات مسيحی اش را پخش ميكند .همۀ مبلّغني و
نطاقان آن افغانهای اند كه مرتد شده اند.
اين راديو نرشات مسيحی اش را به ملتی پخش میكند كه يك فرد مسيحی هم
نداشت .اما اکنون صدها تن را مسيحی ساخته است ،البته قابل ياد آوريست
كه همۀ اين مرتدين هامن عنارص كمونست و سيكولر بودند كه در گذشته
معتقد به كفر (كمونيزم) و (سيكولريزم) بودند ،وبعد از آن كفر (نرصانيت) را
پذيرفتند.
آنعده افغانان مرتديكه بصورت آشكار مسيحی شده اند در كنار راديو اکنون در
انرتنت نيز فعاليتهای گسرتده را آغاز كرده اند كه نرشات تلويزونی نيز در آن
شامل است.
بعد از تجاوز امريكا و نريوهای غربی صليبی بر افغانستان درينجا كليساها
نيزساخته شدند كه در پايگاهای نظامی متجاوزين در كابل ،قندهار،
مزاررشيف ،ارگون ،جالل آباد ،هلمند ،بگرام وده ها منزل مخفيانه موقعيت
دارند.
درين كليساها دركنار غربیها رفقای مرتد افغانی آنها نيز برای ادای مراسم
عبادت در روز يكشنبه حضور می يابند .درين چند سال اخري جشن (كرسمس)
نيز در افغانستان به پيامنه وسيعی برگذار می گردد ،كه در پهلوی متجازين
غربی ،مرتدان افغانی نيز با دلچسپی فراوان در آن سهم می گريند .وعدۀ از
گلفروشان غربزدۀ كوچۀ مرغ فروشی شهرنو كابل برای آنها كرسمس تری
(درخت كرسمس) نيز تهيه میكنند.
درين سلسله يك موضوع ديگری كه قابل اهميت است و آن اينكه بنا بردست
داشنت مستقيم امريكاييها و اروپاييها در اشغال افغانستان افغانها آنها را
دشمن خود ميخوانند ،لهذا وظيفۀ نرش مسيحيت به شكل گسرتده در
افغانستان به مسيحيان كورياي جنوبی كه رفقای نزديك امريكاييها هستند
سپرده شده است.
كليسای پروتستانت كوريای جنوبی بزرگرتين كليسا در آسيا است كه در جهان
بعد از كليسای پروتستانت امريكا بيشرتين مبلّغني را دارد كه تنها ()۲۱۱۱۱
بيست هزار تن مبلّغ زن ومرد آن تحت پوشش مؤسسات كمك رسانی وتعليمی
مرصوف پخش مسيحيت درجهان اسالم هستند.
روزنامۀ (ليرباسيون) چاپ فرانسه درماه جوالی سال (۲۱۱۷م) راپوری را منترش
منود كه در آن چنني آمده بود:
((مركز مبلّغین اتحاديۀ كليساهای انجيلی كوريای جنوبی كه در شهرك
(بوندانگ) در كنار شهر (سيول) پايتخت اين كشور موقعيت دارد درسال
(۲۱۱۶م) برای ( )۲۱۱۱تن مبلّغ مسيحی كوريايی ويزای سياحت به افغانستان
ر ا آماده منود كه ازين جمله ( )۱۵۱۱تن آنها در ماه جون سال مذكور به
افغانستان رسيدند ،و در آنجا در مناطق شيعه نشني مانند باميان ،مزار ،كارتۀ
سخی و قلعۀ شادۀ كابل در خانه های شيعه مذهبها دعوت مسيحيت را رشوع
5
منودند)).
اين گروه پرسان مراهق و خوشچهره را نيز باخود آورده بودند ،و آنها را در
بخش نرش فساد اخالقی بكار گامشته بودند.
اين دسيسه زمانی افشا شد كه مبلّغني مذكور به هدف دعوت مسيحيت به خانه
های عدۀ از پشتونها و سنی مذهبها نيز داخل شدند كه مردم بعد از درك اين
موضوع به مظاهره بر ضد آنها پرداختند .بعد از رسوا شدن اين توطئه حكومت
كرزی فوراً آنها را در سفارت كوريا مقيم كابل جمع منوده ،و همه را به
ازبکستان فرستاد .ولی زمانيکه خشم مردم فروکش منود آنها را به آهستگی
دوباره به افغانستان داخل كرد.
افتضاح ديگر مبلّغني مسيحی ای كوريايی زمانی بر مال شد كه بيست وسه تن
آنها بتاريخ (۲۱۱۷ /۷ / ۱۹م) در ساحۀ (قره باغ) غزنی به دست طالبان افتادند.
در آغاز آن ماجرا حکومت کرزی آنها را كارمندان مؤسسۀ خرييه معرفی منود،
ولی بعدها حكومت كوريا و خانواده های مب ّلغني اسري شده اعرتاف منودند كه
همۀ آن اسريان مبلّغني مسيحی اند كه به افغانستان زير چرت امريكاييها به
مقصد دعوت به مسيحيت رفته بودند .منرصين متذكره طی مذاكرات طوالنی و
بعد از يك معاملۀ سنگني و در نتيجۀ اين تعهد كه همۀ كوريايی های نظامی و