Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 10

‫‪۱۳۱‬‬

‫رویش روان شناسی‪ ،‬سال‪ ، 9‬شماره‪ ، 1‬شماره پیاپی ‪ ،46‬فروردین ‪1399‬‬


‫‪Rooyesh-e-Ravanshenasi,9(1), 2020‬‬

‫مروری نظری بر مفهوم اضطراب و نقش آن در تنظیم هیجان از منظر روانکاوی از زمان فروید تا به امروز‬
‫‪A theoretical overview of the concept of anxiety and its role on emotion regulation from‬‬
‫‪the perspective of psychoanalysis from Freud's time to the present‬‬
‫‪Downloaded from frooyesh.ir at 13:06 +0430 on Wednesday June 24th 2020‬‬

‫‪Elham Moosavian‬‬ ‫الهام موسویان‬


‫‪Ph.D Student of clinical psychology,‬‬ ‫‪Shiraz‬‬
‫‪University‬‬
‫دانشجوی دکتری روان شناسی بالینی‪ ،‬دانشکده علوم تربیتی و روان‬
‫‪elham_moosavian@yahoo.com‬‬ ‫شناسی‪ ،‬دانشگاه شیراز‪ ،‬شیراز‪ ،‬ایران‬

‫‪Abstract‬‬ ‫چکیده‬
‫‪Infants would be able to regulate emotion and‬‬ ‫توانایی تنظیم هیجان و مدیریت اضطراب تنها به واسطه تجربهی رابطهی‬
‫‪manage anxiety merely through their intimate‬‬
‫‪relationship with attachment figures they are‬‬ ‫صمیمانه نوزاد با سوژه دلبستگیای که به لحاظ هیجانی با او هماهنگ‬
‫‪emotionally in harmony with. This capability is‬‬ ‫است در کودک محقق می گردد‪ ،‬این ظرفیت برای تحول اجتماعی‪،‬‬
‫‪essential for social, emotional, cognitive, and‬‬ ‫هیجانی‪ ،‬شناختی و عصبزیستشناختی کودک حائز اهمیت بوده و‬
‫‪neurobiological development of children, and‬‬
‫همچنین ظرفیت کودک برای مقابله با اضطراب میزان موفقیت وی در‬
‫‪moreover, their ability to cope with anxiety‬‬
‫‪predicts their success in future relationships.‬‬ ‫روابط آتی را پیش بینی می کند‪ .‬بنابراین مروری نظری بر این مفهوم به‬
‫‪Thus, a theoretical overview of the concept is‬‬ ‫منظور شناخت عمیق تر این سازه حائز اهمیت است‪.‬در این مقاله برداشت‬
‫‪essential for a deeper understanding of this‬‬ ‫روانکاوان از اضطراب ‪ ،‬از زمان فروید تا کنون‪ ،‬یعنی زمانی که دنیای‬
‫‪structure. The present study examined the‬‬
‫‪psychoanalysts’ perception of anxiety since‬‬ ‫عصبشناسی بصیرت جدیدی در مورد فرمولبندیهای روانکاوی فراهم‬
‫‪Freud, i.e., when neuroscience provided new‬‬ ‫آورده است‪ ،‬عنوان شده است‪.‬‬
‫‪insight into psychoanalytic case formulations.‬‬

‫‪Keywords: Anxiety; Psychoanalysis; Emotion‬‬


‫‪regulation‬‬ ‫واژه های کلیدی‪ :‬اضطراب‪ ،‬روانکاوی‪ ،‬تنظیم هیجان‬
‫ویرایش نهایی ‪ :‬اسفند ‪98‬‬ ‫پذیرش‪ :‬مهر ‪98‬‬ ‫دریافت ‪ :‬مرداد ‪98‬‬ ‫نوع مقاله ‪:‬تحلیلی‬

‫مقدمه‬
‫اضطراب به عنوان «پاسخ به عاملی‪ ،‬در محیط یا در خود‪ ،‬که هنوز شناسایی نشده است» تعریف می شود که این پاسخ میتواند خودآگاه‬
‫بیون‪۲‬‬ ‫یا ناخودآگاه باشد (رایکرفت‪ .)1968،‬این تعریف بالتکلیفی‪( 1‬تردید یا عدم قطعیت) را از عوامل اصلی اضطراب میداند و به تعریف‬
‫(‪ )1963‬از اضطراب‪ ،‬به عنوان «پیشآگاهی‪ 3‬از هیجان»‪ ،‬نزدیک است؛ او تأکید میکند اضطراب با تجربهی هیجانیای در ارتباط است که‬
‫احتماال در آیندهای نزدیک تجربه خواهد شد و بر ماهیت ناشناختهی آن نیز تأکید دارد‪ .‬بهعالوه‪ ،‬قاطعانه تجربه اضطراب را به بدن فردی‬
‫که آن را احساس میکند ربط میدهد‪ ،‬زیرا هیجانها در درجهی اول حاالتی بدنی هستند‪ .‬همهی ما میدانیم اضطراب چگونه احساسی‬
‫است‪ :‬دلهره‪ ،‬تپش قلب‪ ،‬احساسات ناخوشایند یا احساس ناراحتی‪( 4‬یا‪ ،‬آنطور که بیون دوست داشت تأکید کند‪ ،‬بیماری‪ )5‬مبهم اما پایدار‬
‫(ایمنیول‪ .)2000،٦‬به گفتهی رابرت هینشلوود‪ ، 7‬نظریههای روانکاوی اضطراب در طول سالها تکثیر شدهاند و تا حد زیادی با مشکالت‬
‫ناشی از شکلهای مختلف تعارض در ارتباطند (هینشلوود‪ .)1991،‬در این مقاله سعی شده است با مرور نظری بر مفهوم اضطراب به طور‬

‫‪1.‬‬ ‫‪uncertainty‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪Bion‬‬
‫‪3. premonition‬‬
‫‪4. Unease‬‬
‫‪5. Disease‬‬
‫‪6 Emanuel‬‬
‫‪7. Robert Hinshelwood‬‬
‫‪۱۳۲‬‬
‫مروری نظری بر مفهوم اضطراب و نقش آن در تنظیم هیجان از منظر روانکاوی از زمان فروید تا به امروز‬
‫‪A theoretical overview of the concept of anxiety and its role on emotion regulation from the perspective of ...‬‬

‫خاص در نظریه فروید‪ ،‬مالنی کالین و آلفرد بیون درک منسجم تری از این مفهوم نائل گردد‪ ،‬و متعاقب این فهم اهمیت کارکرد اضطراب‬
‫در زندگی روزمره و متعاقبا در فرایند درمان مورد توجه واقع شود‪.‬‬

‫دیدگاه فروید‬
‫از اضطراب در طول دورهی کاریاش تغییر کرد که این تغییرات را میتوان به سه مرحله تقسیم کرد‪ .‬در مرحلهی اول‪،‬‬ ‫فروید‪۱‬‬
‫برداشت‬
‫‪Downloaded from frooyesh.ir at 13:06 +0430 on Wednesday June 24th 2020‬‬

‫فروید معتقد بود اضطراب به طور مستقیم با ایدهها یا افکار در ارتباط نیست‪ ،‬بلکه نتیجهی انباشتگی انرژی جنسی یا لیبیدوی‪ 2‬حاصل از‬
‫ریاضت یا برانگیختگی جنسی ارضانشده (برای مثال‪ ،‬مقاربت منقطع‪ )3‬است‪ .‬لیبیدویی که ابراز نشود «نفرین شده است» و‪ ،‬مانند مادهای‬
‫سمی‪ ،‬به اضطراب تبدیل میشود‪ .‬تصور بر این بود که رابطهی جنسی این موانع را از سر راه برداشته و اضطراب را آزاد میکند‪ .‬افزایش‬
‫تنش غریزی بدون هیچگونه امکان تخلیه‪ ،‬تجربهی ناخوشایندی است‪ ،‬درحالیکه تخلیه تنش غریزی تجمع یافته به منظور بازیابی تعادل‬
‫یا همایستایی میتواند لذت بخش باشد‪.‬‬
‫نظریهی اضطراب بعدی فروید به سرکوب مربوط بود‪ .‬در این مرحله از اندیشههای او تمایالت جنسی غیرقابلقبول‪ ،‬تکانهها و امیال‬
‫برخاسته از اید بدوی با هنجارهای اجتماعی «متمدنانه» که به شکل ایگو یا سوپرایگو در فرد درونیسازی شده بودند در تعارض قرار‬
‫می گرفتند‪ .‬ایگو ‪ ،‬که بین تقاضاهای دو «ارباب» خود‪ ،‬یعنی اید و سوپرایگوی سطح باالتر (یا وجدان)‪ ،‬گیر افتاده است‪ ،‬تصورات مربوط به‬
‫امیال غریزی جنسی را سرکوب و آنها را به ناخودآگاه تبعید میکند‪ .‬انرژی متصل به تصور رها میشود و برای اهداف دیگر به کار میرود؛‬
‫فروید این پدیده را واالیش‪ 4‬نامید‪ .‬اضطراب ایگو‪ ،‬که از تعارض بین غریزهی جنسی و هنجارهای اجتماعی ناشی میشود‪ ،‬سرکوب را‬
‫برمیانگیزد‪ .‬تصور سرکوبشده هرازگاهی سعی میکند راه خود را به هشیاری باز کند («بازگشت [تصور] سرکوبشده») و این امر هم‬
‫میتواند ظهور چیزی خطرناک را هشدار دهد و دوباره ایگو را دچار اضطراب کند (ایمنیول‪.)2000،‬‬
‫فروید در تفکرات بعدی خود دربارهی اضطراب دو نوع اصلی از اضطراب را از هم تفکیک کرد‪ .‬اضطراب بدویتر و اولیهتر به تجربهی‬
‫آسیبزای فروپاشی کامل مربوط است که به نابودی احتمالی منجر میشود و مقادیر زیادی از تنش غریزی را به همراه دارد‪ .‬الپالنچ و‬
‫پونتالیس ‪ )1985( 5‬اضطراب خودکار‪ 6‬یا اولیه را به این صورت تعریف میکنند‪:‬‬
‫واکنشی که سوژه هربار که خود را در موقعیتی آسیبزا مییابد (یعنی هربار که با هجوم هیجانهایی مواجه میشود‪ ،‬که صرفنظر از‬
‫منشأ درونی یا بیرونیشان‪ ،‬نمیتواند آنها را مهار کند) نشان میدهد‪.‬‬
‫بعداً‪ ،‬اضطراب هشداردهنده‪ ،7‬که ظهور بالقوهی اضطراب خودکار (یعنی ترس از نابودی) را هشدار میدهد‪ ،‬این اضطراب بهاصطالح‬
‫خودکار را حفظ میکند‪.‬‬
‫فروید در مطالعات بعدی خود توضیح داد که «اضطراب هشداردهنده‪ ،‬به صورت مستقیم تنش غریزی تعارضی نیست‪ ،‬بلکه هشداری‬
‫در مورد تنش غریزی پیشبینیشده در ایگو است»‪ .‬بنابراین‪ ،‬از دید روانکاوی کالسیک‪ ،‬اضطراب هشدار یا نشانهای است که میگوید چیزی‬
‫بسیار بد در شرف وقوع است‪ ،‬بنابراین‪ ،‬اگر می خواهی از نظر جسمی و روانی سالم بمانی‪ ،‬بهتر است سریع ًا دست به کار شوی‪ .‬شبیه به‬
‫طوفان الکتریکی شدیدی است که در ذهن برپا شود (فروید‪.)1926،‬‬
‫فروید فکر میکرد این اضطراب با تجربهی پرفشار تولد در ارتباط است‪ .‬بنابراین کارکرد هشداردهی اضطراب بسیار مهم است و به‬
‫لحاظ بیولوژیک تنظیم شده است تا ارگانیسم را از خطر یا تهدیدی که به تعادل او وارد میشود آگاه کند‪ .‬اضطراب به صورت افزایشی در‬
‫تنش جسمانی یا روانی احساس میشود و هشدارهایی که ارگانیسم از این طریق دریافت میکند به او اجازه میدهند در برابر خطر‬
‫ادراکشده‪ ،‬که چارلز رایکرافت‪ 8‬روانتحلیلگر آن را «شکل به درون معطوفشدهی گوشبهزنگی» توصیف میکند‪ ،‬دست به اقدامی دفاعی‬
‫بزند‪.‬‬

‫‪1‬‬ ‫‪Freud‬‬
‫‪2.‬‬ ‫‪libidio‬‬
‫‪3 coitus interruptus‬‬
‫‪4. sublimation‬‬
‫‪5. Laplanche and Pontalis‬‬
‫‪6. Automatic anxiety‬‬
‫‪7. Signal anxiety‬‬
‫‪8. Charles Rycroft‬‬
‫‪۱۳۳‬‬
‫رویش روان شناسی‪ ،‬سال‪ ، 9‬شماره‪ ، 1‬شماره پیاپی ‪ ،46‬فروردین ‪1399‬‬
‫‪Rooyesh-e-Ravanshenasi,9(1), 2020‬‬

‫ظاهراً هر دو شکل اضطراب هشداردهنده و خودکار از «درماندگی روانی نوزاد» سرچشمه میگیرند «که همردهی درماندگی زیستی‬
‫آن است»‪ .‬اضطراب اولیه و خودکار بر نوع خودانگیختهای از واکنش داللت دارد که با ترس از فروپاشی کلی ناشی از درهمشکستن کامل‬
‫در ارتباط است؛ برای قضاوت دربارهی منشأ محرکهای پرفشار و ادراک آنها جایی ندارد و بنابراین با نوع هشداردهندهی اضطراب متفاوت‬
‫است‪ .‬کارکرد اضطراب هشداردهنده این است که « با توانمندسازی ایگو برای انجام اقدامات احتیاطی دفاعی مطمئن شود که اضطراب‬
‫اولیه [خودکار] هرگز تجربه نخواهد شد» بنابراین از موقعیتی حرف میزنیم که به ما میآموزد نشانههای اخطار یا هشداردهندههایی را که‬
‫‪Downloaded from frooyesh.ir at 13:06 +0430 on Wednesday June 24th 2020‬‬

‫از تجارب آسیبزا یا ناخوشایند گذشته آموختهایم تشخیص دهیم تا در آینده از آنها اجتناب کنیم‪ .‬بنابراین اضطراب در حفاظت از‬
‫ارگانیسم در برابر خطرهای جسمی یا روانی نقش مهمی دارد‪ .‬وضعیت «دیگر هرگز» که وقتی آسیب میبینیم‪ ،‬آزرده میشویم یا تحت‬
‫فشار قرار میگیریم پیش میآید برای همه ی ما آشنا است‪ .‬ترس از فروپاشی ایگو‪ ،‬یا متالشی شدن یا دیگر نبودن‪ ،‬اولین اضطراب همهی‬
‫ماست (ایمنیول‪.)2000،‬‬
‫‪1‬‬
‫تصور بر این بود که این اضطراب با ضربهی تولد در ارتباط است‪ ،‬اما بعدها متفکران روانتحلیلگری نظیر مالنی کالین (‪)1948‬و خود‬
‫فروید در آثار بعدیاش آن را به ترس از غریزهی مرگ و پرخاشگری ارتباط دادند‪ .‬روانکاوان دیگر مثل ایستر بیک‪ 2‬و بیون آن را با شکست‬
‫در تحمل مرتبط میدانستند‪.‬‬
‫باید خاطرنشان کرد که تصور فروید از اضطراب از این واقعیت زندگی ناشی میشود که نوزاد انسان‪ ،‬در مقایسه با دیگر گونهها‪ ،‬موجودی‬
‫درمانده است و بقای طوالنی تر او به طور کامل به کارکردهای فرزندپروری وابسته است تا حاالت تنش درونی ناشی از گرسنگی‪ ،‬تشنگی‪،‬‬
‫خطر‪ ،‬سرما و غیره را کاهش دهند‪ .‬این تجربهی درماندگی پیشنمونهی همهی موقعیتهای آسیبزاست‪ .‬آسیب روانی زمانی ایجاد میشود‬
‫که ارگانیسم قادر به تنظیم حالت خود نباشد و در نتیجه تحت فشار قرار گیرد‪ .‬فروید متوجه شد که در همهی موقعیتهای آسیبزا‪:‬‬
‫وجه مشترک خطرهای درونی فقدان یا جداییایست که به افزایش پیشروندهی تنش منجر میشود تا جاییکه سوژه توانایی غلبه بر‬
‫برآشفتگیها را از دست میدهد و زیر بار آنها خرد میشود‪ :‬این مشخصهی حالتی است که به احساس درماندگی میانجامد ‪ ...‬درماندگی‬
‫کامل نوزاد در طول دورهای نسبتاً طوالنی به این معناست که خطرهای دنیای بیرونی اهمیت بیشتری برای آن دارند‪ ،‬بنابراین ارزش ابژهای‬
‫که بتواند در برابر این خطرها از او محافظت کند و جایگزین زندگی داخل رحمیاش شود به شدت باال میرود‪ .‬بنابراین‪ ،‬این عامل زیستی‬
‫نخستین موقعیتهای خطر را به وجود میآورد و به نیاز به دوست داشته شدنی منجر میشود که در ادامهی زندگی کودک همراه او باقی‬
‫میماند‪.‬‬
‫‪4‬‬ ‫‪3‬‬
‫‪.‬فروید فقدان ابژهی عشق را یکی از اصلیترین اضطرابها میدانست‪ .‬تأکید او بر نقش عمدهی اضطراب اختگی یا ترس از دست‬
‫دادن یکپارچگی بدنی (بهویژه آلت تناسلی پسربچه) نیز شکلی از اضطراب جدایی یا فقدان است‪ .‬از دست دادن آلت تناسلی نه تنها نشانهی‬
‫از دست دادن منبع لذت است‪ ،‬بلکه برای کودک ارزش خودشیفته وار نیز دارد‪ .‬بهعالوه‪ ،‬در خیالپردازی و‪ ،‬به صورت نمادین‪ ،‬در زندگی‬
‫جنسی آینده‪ ،‬ابزاری برای برقراری دوبارهی اتحاد اولیهی ازدسترفته با سوژه مادر به دست میدهد (فروید‪)1926،‬‬
‫تنظیم هیجان‪ 5‬از طریق رابطه با سوژه والدینی یا دلبستگی در تحول انسان نقش بسزایی دارد‪ .‬در واقع‪ ،‬نشان داده شده است که‬
‫کودکی که همواره در معرض آسیبهای روانی قرار دارد و نمیتواند با تنظیم هیجان تنش غریزی خود را کاهش دهد‪ ،‬در برابر خطر‬
‫بیشبرانگیخته و گوشبهزنگ میماند و در نتیجه ساختارهای عصبشناختی ضروری و الزم برای تحول نمیتوانند تحول یابند‪ .‬بنابراین‬
‫اضطراب برای خطرهای واقعی یا خیالی کارکرد هشداردهی مهمی دارد و سعی میکند جلوی خرد شدن ارگانیسم زیر بار هیجان را بگیرد‪.‬‬
‫بنابراین اگر اضطراب را «پیشآگاهی از هیجان» بدانیم یعنی این امکان وجود دارد که هیجانی که ممکن است تجربه شود طاقتفرسا و‬
‫آسیبزا باشد‪ .‬اگر بتوانیم هیجان را شناسایی کنیم‪ ،‬میتوانیم به نحوی آن را به خاطره‪ ،‬نام یا پاسخ دفاعی پیشبینیشدهای بچسبانیم یا‬
‫متصل کنیم و این کار به خودیخود میتواند اضطراب را کاهش دهد‪ .‬اگر از ماهیت چیزی آگاه باشید‪ ،‬حداقل میتوانید به آن فکر کنید و‬
‫برای مقابله با آن راهکاری بیندیشید‪ .‬پیشبینیپذیری پدیدهایست که اضطراب را کاهش میدهد‪ ،‬زیرا بر کاهش بیثباتی و درماندگیای‬
‫داللت دارد که‪ ،‬همانطور که مشاهده کردهایم‪ ،‬عوامل اصلی ایجاد اضطراب هستند (ایمنیول‪.)2000،‬‬

‫‪1‬‬ ‫‪.The trauma of birth‬‬


‫‪2‬‬ ‫‪.Easter Bick‬‬
‫‪3. Loved object‬‬
‫‪4. Castration anxiety‬‬
‫‪5. Emotional regulation‬‬
‫‪۱۳۴‬‬
‫مروری نظری بر مفهوم اضطراب و نقش آن در تنظیم هیجان از منظر روانکاوی از زمان فروید تا به امروز‬
‫‪A theoretical overview of the concept of anxiety and its role on emotion regulation from the perspective of ...‬‬

‫اینکه کودکان دوست دارند قصههایی را که قبالً برایشان ترسناک بودهاند بارها و بارها بشنوند نمونهی بارزی از این پدیده است‪.‬‬
‫کودکی که برای اولین بار کارتون سه بچه خوک‪ 1‬والت دیزنی را میدید از گرگ بزرگ بد‪ ،2‬که میتوانست «یک لقمهی چربتان کند»‬
‫ترسیده بود‪ .‬این کودک دچار ترس از گرگها شد‪ .‬در واقع‪ ،‬از نگاه کردن به عکس آنها اجتناب میکرد و نمیخواست بسیاری از قصههایی‬
‫مثل شنل قرمزی را‪ ،‬که به گرگها ربط داشتند‪ ،‬بشنود‪ .‬باوجوداین‪ ،‬میخواست باز هم کارتونی را که پیش از این از آن ترسیده بود تماشا‬
‫کند‪ .‬مضطربانه منتظر میشد تا گرگ نمایان شود و بعد دیوانهوار و با صدای بلند میخندید‪ ،‬انگار که هیچ ترسی از آن ندارد‪ .‬ظاهراً خودش‬
‫‪Downloaded from frooyesh.ir at 13:06 +0430 on Wednesday June 24th 2020‬‬

‫را مجبور میکرد با ترسش مواجه شود و بر آن غلبه کند‪ .‬یکی از بازیهایش این بود که گرگ او را دنبال کند‪ ،‬بگیرد و بخورد و بعد موقعیت‬
‫برعکس میشد و او گرگ را دنبال میکرد و میخورد‪ .‬درحالیکه میتوان گفت این کودک دچار فوبی گرگ شده و قصد داشته از مواجهه‬
‫با آن اجتناب کند‪ ،‬بارها کارتون را تماشا میکرد تا خود را متقاعد کند که درمانده نیست و میتواند پیروزمندانه حضور گرگ را پیشبینی‬
‫کند‪ .‬خود فوبی راهی برای چسباندن اضطرابی فراگیرتر به موقعیتی خاص است که تا حدی قابل کنترل خواهد بود‪ .‬این کار هم اضطراب‬
‫ناشی از درماندگی را کاهش میدهد‪ .‬بسیاری از فوبیها چنین کاربردی دارند و نمادی از اضطرابی عمیقتر هستند و‪ ،‬خوشبختانه‪،‬‬
‫بیشترشان زیاد ناتوانکننده نبستند‪ .‬چسباندن اضطراب در خودآسیبی عمدی‪ ،‬که افراد بدن خود را بریده یا به درد میآورند‪ ،‬نیز دیده‬
‫می شود‪ .‬این کار‪ ،‬اگرچه ممکن است با علل و معانی بسیاری انجام شود‪ ،‬اغلب تالشی برای متمرکز کردن یا قرار دادن درد یا اضطرابی‬
‫نامشخص و کنترلنشده در محلی خاص از بدن است که فرد بر آن کنترل دارد‪ .‬دختر نوجوان شانزدهسالهای توضیح داد با دیدن خونی که‬
‫از محل بریدگیای که روی بازویش ایجاد کرده بود بیرون زده بود نه تنها به گونهای خشونتآمیز از تنش رها شده بود بلکه توانسته بود‬
‫منبع درد را ببیند و کنترل کند‪ .‬این کار اضطرابش را کم کرده بود‪ ،‬اگرچه با عارضهی جانبی احساس گناه همراه بود‪ ،‬که نوع دیگری از‬
‫درد روانی است (ایمنیول‪.)2000،‬‬

‫دیدگاه مالنی کالین‬


‫مطالعات مالنی کالین اساساً تصور غالب دربارهی اضطراب را تغییر دادند؛ او توجه را از موقعیت اضطراب فراگیر‪ ،‬که نظر فروید بود‪ ،‬به‬
‫یکی از محتواهای خیالپردازی درونی اضطراب معطوف کرد‪ ،‬تا به آن معنا دهد‪ .‬کالین اضطراب و دفاعها را در دو دستهی کامالً متمایز‪،‬‬
‫یعنی وضعیت پارانوئید‪-‬اسکیزوئید‪ 3‬و وضعیت افسردگیزا‪ ،4‬قرار داد‪ .‬او اضطراب را در مرکز مطالعات روانتحلیلگری قرار داد‪« :‬از ابتدای‬
‫فعالیت روانکاوانهام‪ ،‬بر اضطراب و علت آن تمرکز کردهام»‪ .‬بهعالوه‪ ،‬اضطراب انگیزهی اصلی تحول در نظر گرفته میشد‪ ،‬اگرچه اضطراب‬
‫بیشازحد میتواند اثر معکوس داشته باشد و اگر طاقتفرسا و غیرقابلمهار باشد جلوی تحول را میگیرد (کالین‪.)1948،‬‬
‫کالین ادعا کرد نوزادان ذاتاً در طلب انواع دانش هستند و بدن مادر (آنچه در درون آن اتفاق میافتد‪ ،‬محتویات آن‪ ،‬ارتباطی که با‬
‫ظاهر بیرونیاش دارد و تمایز آن با بدن خود نوزاد) اولین ابژهی کنجکاوی کودک است‪ .‬کالین نیز‪ ،‬مانند فروید‪ ،‬فکر میکرد بین آنچه غرایز‬
‫زندگی (یا عشق) و غریزهی مرگ (یا نفرت) خوانده میشوند روابط متقابل و پیوستهای وجود دارد‪ ،‬که به دوسوگرایی منجر میشود‪.‬‬
‫تجارب لذتبخش با مادر به تکانههای دوست داشتن منجر میشوند‪ ،‬درحالیکه تجارب ناکامکننده نفرت و خشم را در پی دارند‪ .‬به‬
‫راحتی میتوان دید که کودک با چه سرعتی بین این دو حالت رفتوآمد میکند‪ .‬کودکی که منتظر غذاست و با خشم جیغ میکشد گرفتار‬
‫تجربهی منفی پرتنشی است‪ .‬به محض اینکه بغل میشود و پستان را به دهان میگیرد‪ ،‬دنیا دگرگون میشود‪ .‬کودک بالفاصله آرام میشود‪،‬‬
‫انگار که با جادو تسکین یافته و تسلی داده شده باشد‪.‬‬
‫تنش غریزی ناخوشایندی که در درون کودک ایجاد شده است‪ ،‬به جای غیاب «پستانی خوب»‪ ،‬به صورت حضور «پستان بدی» که به‬
‫او حمله میکند احساس میشود‪ .‬شیر دادن تسکینبخش پستان بد را دور میکند و جای آن را به پستان خوب میدهد‪ .‬به زبان عامیانه‪،‬‬
‫افراد‪ ،‬مثالً‪ ،‬از «راه ندادن سرما» صحبت میکنند‪ ،‬انگار‪ ،‬به جای ایدهی ترمودینامیکی صحیح فرار گرما یا نبود گرما‪ ،‬سرما را مزاحمی منفی‬
‫میبینند (ایمنیول‪.)2000،‬‬

‫‪1.‬‬ ‫‪Three Little Pige‬‬


‫‪2.‬‬ ‫‪Big Bad Wolf‬‬
‫‪3. Paranoid-schizoid position‬‬
‫‪4. Depressive position‬‬
‫‪۱۳۵‬‬
‫رویش روان شناسی‪ ،‬سال‪ ، 9‬شماره‪ ، 1‬شماره پیاپی ‪ ،46‬فروردین ‪1399‬‬
‫‪Rooyesh-e-Ravanshenasi,9(1), 2020‬‬

‫یکی دیگر از اصول مرکزی نظریهی کالین به سازهای مربوط است که آن را فانتزی ناهشیار‪ 1‬نامیده است‪ .‬این امر‪ ،‬به بیان ساده‪ ،‬به‬
‫این معناست که همهی تکانههای بدنی و تجارب هیجانی بازنمایی روانیای دارند که صورت خیالپردازی نمایان میشود و کودک با استفاده‬
‫از آن برای خود تصویر منحصربهفردی از دنیا میسازد‪ .‬کودک همواره سعی میکند تجاربش را درک کند و برای دنیا مدلی بسازد‪( .‬بازنمایی‬
‫درونیای که در سراسر زندگی همواره اصالح و آزمون میشود)‪ .‬برای مثال‪ ،‬حالت تنش غریزی ناخوشایند ناشی از گرسنگی مانند این است‬
‫که ابژهی بدی است که از درون به کودک حمله میکند‪ .‬بنابراین‪ ،‬نوزاد از همان ابتدا در درون خود دنیای درونی پویا‪ ،‬دائمالتغییر و زندهای‬
‫‪Downloaded from frooyesh.ir at 13:06 +0430 on Wednesday June 24th 2020‬‬

‫دارد‪ .‬ساکنین این دنیا را بازنماییهای خود در رابطه با دیگران مهم‪ ،‬ابژههای درونی نامدار یا بخشهایی از خود در رابطه با یکدیگر تشکیل‬
‫میدهند‪ .‬حالت این ابژههای درونی با توجه به آنچه به آنها نسبت داده میشود و آنچه از افراد بیرونی‪ ،‬یعنی ابژههای بیرونی‪ ،‬به درون‬
‫فرستاده میشود تغییر میکند‪ .‬همانطور که بتی جوزف‪ )1989( 2‬روانتحلیلگر میگوید‪:‬‬
‫این را میدانیم که شخصیت خود را با جذب (درونفکنی‪ )3‬تجربهای که از روابط اولیهی خود با والدین و نگارههای نزدیک دوران‬
‫نوزادی و کودکیمان داریم میسازیم و احساسی که به خود داریم بر دنیایی که در درون خود میسازیم‪ ،‬یعنی دنیای درونیمان‪ ،‬مبتنی‬
‫است‪.‬‬
‫برداشت کودک از واقعیت بیرونی به این بازنمایی درونیسازیشده از دنیا و روابط درون آن بستگی دارد و کودک تنها با توجه به آن‬
‫میتواند تجاربش را درک کند‪ .‬پژوهشهای مدرنی که بر نوزادان انجام میشوند بسیاری از مشاهدههای کالین را تأیید کرده و نشان دادهاند‬
‫دنیای درونی کودک بسیار پیچیدهتر از چیزی است که تصور میشد و معنایی که مغز به آن ضمیمه میکند میانجی همهی برداشتهاست‪.‬‬
‫«دنیای» جنین در درون بدن مادر است و از دید نوزاد همهچیز در آنجاست‪ .‬کالین گمان میکرد کودک به شدت دربارهی آن کنجکاو‬
‫است‪ .‬بهعالوه معتقد بود کودک به صورت ناخودآگاه و ابتدایی از آمیزش و همچنین از وجود آلت جنسی پدر آگاه است‪ .‬در خیالپردازی‬
‫ناهشیار‪ ،‬بدن مادر تجسم «خزانهی همهی چیزهای مطلوبی که فقط از آنجا به دست میآیند» است‪.‬‬
‫وقتی کودک ناکام یا خشمگین یا عصبانی است‪ ،‬در خیالپردازیهای خود با هر آنچه در اختیار دارد به بدن مادر حمله میکند‪ .‬ممکن‬
‫است در خیالپردازی خود برای دریدن‪ ،‬بلعیدن‪ ،‬پاره کردن‪ ،‬ریزریز کردن‪ ،‬جویدن و ‪ ...‬پستان یا نوک پستان در ابتدا با آروارهها و لثهها و‬
‫بعداً با دندانهای قدرتمندش گاز بگیرد‪.‬‬
‫همهی اینها نامأنوس و دورازذهن به نظر میرسند‪ ،‬اما هر کسی که از نزدیک بازی یا نقاشیهای کودکان را تماشا کند‪ ،‬یا به‬
‫رویاهایشان گوش دهد‪ ،‬مصداقی از این خیالپردازیها را مشاهده خواهد کرد‪ .‬فیلمهای بسیاری (بهویژه فیلمهای ترسناک) به این‬
‫خیالپردازیها اشاره دارند‪ .‬در جنگها‪ ،‬اغلب این خیالپردازیها جامهی عمل میپوشند‪.‬‬
‫کالین معتقد بود از نظر آزاردهندهترین و ترسناکترین نگاره زمانی است که احساس میکند مادر و پدر به گونهای خصمانه‬
‫درهمآمیختهاند؛ او این نگاره را «ابژهی درهمآمیختهی بد‪ »4‬نامید‪ .‬این اتفاق زمانی میافتد که کودک احساس میکند از اتاقخواب یا‬
‫رابطهی صمیمانه ی خصوصی والدین کنار گذاشته شده است‪ .‬اگر مادر کنار کودک حضور نداشته باشد‪ ،‬ممکن است کودک فکر کند کنار‬
‫پدر یا فرزندان دیگر است‪ .‬این بخشی از موقعیت ادیپی شناختهشده است‪.‬‬
‫نوزاد‪ ،‬در خیالپردازی خود‪ ،‬در دنیای درونیاش‪ ،‬دوست دارد به هر دو والد‪ ،‬یا به مادری که به نوعی پدر را‪ ،‬مثل آلت تناسلیاش‪ ،‬در‬
‫درون خود بازنمایی میکند‪ ،‬حمله کند؛ درنتیجه سوژه درهمآمیخته آسیب میبیند و در نظر کودک به ترسناکترین و آزاردهندهترین ابژه‬
‫تبدیل میشود‪ .‬این ابژههای درونی «بد» از درون و از همان روشهایی که در اصل در حملههایش از آنها استفاده کرده بود‪ ،‬از درون به‬
‫کودک آسیب میزنند و یا در ابژههای بیرونی بد احساس میشوند‪ .‬کودک زندگی خود را در خطر میبیند‪.‬‬
‫بسیاری از کودکان از گرفتن پستان به شدت میترسند‪ ،‬پشت میزنند‪ ،‬جیغ میکشند یا‪ ،‬وقتی از تحمل جدایی خشمگین و ناکام‬
‫میشوند‪ ،‬مادر را پس میزنند‪ .‬کودک در ذهن خود به پستان غایب حمله میکند و بنابراین میترسد پستانی که بازمیگردد با او رفتار‬
‫خصمانهای داشته باشد‪ .‬بنابراین کودک از حملههای تالفیجویانهی ابژههای درونی یا بیرونی‪ ،‬که در اصل از قانون قصاص (چشم در عوض‬
‫چشم و دندان در عوض دندان) ناشی میشود میترسد و مضطرب میشود و برای محافظت از خود و تعادلش از دفاعهای قدرتمندی‬
‫استفاده میکند‪ .‬نابودی بدن مادر و بخشها و محتویات آن در دنیای درونی نوزاد ادامه مییابد؛ در واقعیت بیرونی کودک نمیتواند آسیب‬

‫‪1.‬‬ ‫‪Unconscious phantasy‬‬


‫‪2.‬‬ ‫‪Betty Joseph‬‬
‫‪3. introjecting‬‬
‫‪4. Bad combined object‬‬
‫‪۱۳۶‬‬
‫مروری نظری بر مفهوم اضطراب و نقش آن در تنظیم هیجان از منظر روانکاوی از زمان فروید تا به امروز‬
‫‪A theoretical overview of the concept of anxiety and its role on emotion regulation from the perspective of ...‬‬

‫زیادی به مادر وارد کند و درنهایت ممکن است نوک پستانش را گاز بگیرد یا او را ناخن بکشد‪ .‬بازگشت مهربانانهی مادر برای کودک بسیار‬
‫اطمینانبخش است و کودک متوجه میشود او نابود نشده است‪ .‬این تأیید بقای مادر به کودک اطمینان میدهد که واقعیت درونی و بیرونی‬
‫از هم متمایزند و او همهتوان نیست (یعنی افکار و خیالپردازیهایش آنطور که فکر میکند جادویی و قدرتمند نیستند) (ایمنیول‪.)2000،‬‬
‫اضطرابهای مربوط به شرایط خطرناک بدن مادر و‪ ،‬به صورت گستردهتر‪ ،‬واقعیت بیرونی‪ ،‬در کندوکار آزادانهی دنیای بیرون را مختل‬
‫میکنند‪ .‬این انواع اضطراب مبتنی بر ترس از تالفی و نابودی خود‪ ،‬که اضطرابهای گزندوآسیب‪ 1‬خوانده میشوند‪ ،‬با نوع دیگری از اضطراب‬
‫‪Downloaded from frooyesh.ir at 13:06 +0430 on Wednesday June 24th 2020‬‬

‫که نگرانی اولیهی آن ایمنی یا شرایط ابژه (مثالً مادر و بدنش) است در تضادند‪ .‬کالین این اضطرابها را‪ ،‬که با نگرانی و ترس از دست دادن‬
‫ابژهی خوب در پی حمالت سادیستیک کودک به آن در ارتباطند‪ ،‬اضطرابهای افسردهساز‪ 2‬نامید (کالین‪.)1931،‬‬
‫روابط صمیمی سرشار از دوسوگرایی هستند‪ ،‬زیرا در چنین روابطی هم عشق و هم نفرت در مورد یک فرد احساس میشوند‪ .‬وقتی‬
‫کودک از این «حقیقت منتخب»‪ ،‬که مادر بد و خوب یک نفر است‪ ،‬آگاه میشود‪ ،‬نفرت و تکانههای مخربی که نسبت به مادر «بد» احساس‬
‫میکند به مادر «خوبی» که کودک عاشق اوست نیز معطوف میشوند‪ .‬کودک نگران آسیبی میشود که ممکن است به همان فردی که‬
‫بیش از همه او را دوست دارد وارد کرده باشد‪ .‬این شرایط کودک را به اضطراب بسیار دردناکی دچار میکند و باعث میشود آرزوی ترمیم‬
‫آسیبی را در سر بپروراند که خود را مسئول آن میداند‪ .‬در حقیقت‪ ،‬این اضطراب از اضطراب گزندوآسیب دردناکتر است‪ ،‬زیرا تمرکز اصلی‬
‫آن احساس گناه‪ ،‬اندوه‪« ،‬من چه کردم؟»‪ ،‬افسوس‪ ،‬پشیمانی و تنهایی است‪.‬‬
‫اگرچه اضطراب افسردهساز به ترس از دست دادن عشق فرد مربوط است‪ ،‬اما کیفیت آن با آنچه فروید گفته است متفاوت است‪ .‬ظاهراً‬
‫تصور فروید بیشتر با ترس از دست دادن عشقی در ارتباط است که به از دست رفتن دسترسپذیری والدین برای کاهش حاالت غریزی‬
‫کودک منجر میشود‪ .‬این تصور‪ ،‬در مقایسه با تصور کالین از اضطراب افسردهساز‪ ،‬خودمحورتر به نظر میرسد‪ .‬از آنجا که نگرانی برای‬
‫بهزیستی دیگری بر نگرانی برای خود برتری می یابد‪ ،‬که معرف آن نیز «توی بیچاره» است (در مقایسه با «من بیچاره» در اضطراب‬
‫گزندوآسیب)‪ ،‬اساس عطوفت‪ ،‬همدلی و آرزو برای جبران را نیز شکل میدهد‪ .‬این اضطراب به تقبل مسئولیت احساسات خود و عواقب‬
‫آنها مربوط است‪ .‬جوزف (‪ )1989‬مینویسد‪:‬‬
‫البته‪ ،‬تحمل دوسوگرایی و احساس گناه ناشی از آن‪ ،‬با توضیحات مناسب‪ ،‬میتواند و باید اضطراب را کاهش دهد‪ ،‬زیرا آگاهی از عشق‬
‫و نگرانی و تالش برای انجام کاری در مورد آن خشم و انزجار را کاهش خواهد داد که این امر از اضطراب میکاهد‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬ظرفیت تحمل اضطراب افسردگیزا موفقیت مهمی در مسیر تحول به سوی بلوغ به حساب میآید‪ .‬تصور بر آن است که‬
‫بسیاری از موفقیتها و خالقیتهای دنیا با نیاز به تأثیرگذاری و جبران در ارتباطند و از تحمل نگرانی افسردگیزا حاصل میشوند و بنابراین‬
‫نقش اضطراب را در برانگیختن تحول نشان میدهند‪ .‬گذشته از این‪ ،‬کالین مینویسد که اضطراب کودک دربارهی ابژه‪ ،‬بهویژه اضطراب‬
‫گزندوآسیب‪ ،‬میتواند به جستجو برای ابژههای جدیدی منجر شود که آنقدر از گزندوآسیب مملو نباشند و از این طریق دامنهی افراد و‬
‫چیزهایی را که کودک در این دنیا با آنها ارتباط برقرار میکند وسعت میبخشد‪ .‬هنگامی که هر یک از دو شکل اضطراب بیشازحد زیاد‬
‫شود‪ ،‬می تواند ارتباط فرد را با دنیا بازداری یا محدود کند‪ .‬به همین صورت‪ ،‬اگر فرد آسیب وارده را غیرقابل جبران و بنابراین نابخشودنی‬
‫بداند‪ ،‬ممکن است احساس گناه‪ ،‬ناامیدی و درماندگی در حد قابلتوجهی افزایش یابد(ایمنیول‪.)2000،۳‬‬

‫دیدگاه بیون‬
‫بیون (‪ ،)1962‬تحول ظرفیت هرگونه تفکر یا کنجکاوی‪ ،‬توجه یا یادگیری‪ ،‬به تجربهی کودک از کنجکاوی‪،‬‬ ‫ظرف‪/4‬مظروف‪5‬‬‫در نظریهی‬
‫توجه عاطفی یا فکر کردن دیگران به او بستگی دارد‪ .‬روان کودک به اندازهای تحول نیافته است که بتواند احساسات قوی را تحمل کند‪،‬‬
‫بنابراین کامالً به دسترسپذیری ابژهای‪ ،‬که معموالً در وهله ی اول مادر است‪ ،‬بستگی دارد تا کودک بتواند از طریق او خود را از شر این‬
‫احساسات خالص کند‪ .‬بیون این ابژه را ظرف و مواد هیجانی خام‪ ،‬پردازشنشده و هضمنشدهای را که به ظرف فرافکنی میشوند مظروف‬
‫مینامد‪.‬‬

‫‪1.‬‬ ‫‪Persecutory anxieties‬‬


‫‪2.‬‬ ‫‪Depressive anxieties‬‬
‫‪3 Emanuel‬‬
‫‪4. container‬‬
‫‪5. contained‬‬
‫‪۱۳۷‬‬
‫رویش روان شناسی‪ ،‬سال‪ ، 9‬شماره‪ ، 1‬شماره پیاپی ‪ ،46‬فروردین ‪1399‬‬
‫‪Rooyesh-e-Ravanshenasi,9(1), 2020‬‬

‫گریه یا دیگر رفتارهای کودک آشفتگی یا احساسات دیگر را در مادر مهربان برمیانگیزد‪ .‬بنابراین مادر باید سعی کند‪ ،‬با تأمل و تفکر‬
‫دربارهی احساسی که کودک در او برانگیخته است و ارتباط دادن آن با تجربهی خود و تجربهای که از کودک دارد‪ ،‬احساس یا معنای‬
‫گریهی او را درک کند و بر این اساس پاسخ دهد‪ .‬این فرآیند‪ ،‬که بیون آن را ریوری‪( 1‬فکر و خیالی که ناخودآگاه به ذهن میرسد) نامیده‬
‫است‪ ،‬اغلب ناخودآگاه است‪ .‬بنابراین کودک نه تنها به واسطهی ارضای نیازهایش احساس راحتی بیشتری میکند‪ ،‬بلکه میتواند تجربهی‬
‫مادری را که او را در فضای ذهنی خود جا میدهد به درون بفرستد و احساس کند که فهمیده میشود‪ .‬بیشتر شدن این قبیل تجربهها‬
‫‪Downloaded from frooyesh.ir at 13:06 +0430 on Wednesday June 24th 2020‬‬

‫موجب میشوند کودک ابژهی فکرکنندهای را به ذهن خود وارد کند که بازنمایی تجربهی ظرف‪/‬مظروف است‪ .‬آنگاه میتواند برای فکر‬
‫کردن دربارهی تجربههای خود از این ابژهی فکرکننده‪ ،‬یا این ظرف‪ ،‬استفاده کند‪ .‬بنابراین‪ ،‬ظرفیت خود را برای تفکر دربارهی تجارب‬
‫عاطفیاش توسعه میدهد و در ذهن خود فضایی ایجاد میکند‪ .‬بنابراین کودک برای بررسی احساسات خود و درک آنچه احساس میکند‬
‫و معنای آن به ظرف نیاز دارد (بیون‪.)1962 ،‬‬
‫اگر مادر نتواند این فرافکنیهای هیجان خام کودک را بپذیرد چه؟ اگر کسی نباشد که کارکرد تحمل (یعنی تحمل آنچه برای کودک‬
‫تحملناپذیر است) را انجام دهد چه؟ تنها چارهی کودک این است که بیشتر سعی کند احساس بد را‪ ،‬که به واسطهی تجربهی درست درک‬
‫نشدن احساس و دریافت نکردن توجه بدتر میشود‪ ،‬بیرون بدهد‪ .‬کودک ظرفی را که به او فکر کرده یا درکش کند‪ ،‬در «نامگذاری»‬
‫اضطرابهایش او را یاری دهد و بر اساس پاسخهای مختلفی که به او میدهد حاالت هیجانیاش را از هم متمایز کند درونسازی نمیکند‪،‬‬
‫بلکه در عوض ظرفی را به درون میدهد که ارتباط را پس میزند‪.‬‬
‫درنتیجه کودک نمیتواند تجربهی خود را بفهمد و درک کند‪ .‬ظاهراً بیمیلی ظرف برای دریافت ارتباطاتش را خصمانه تجربه میکند‬
‫و دور باطلی برقرار میشود که به موجب آن تنها چارهی کودک این است که سعی کند با نیروی بیشتری از شر تجارب بدش خالص شود‬
‫یا‪ ،‬بدتر از آن‪ ،‬به طور کلی تالش برای فرافکنی اضطرابهایش را کنار بگذارد‪ .‬کودک نمیتواند عواطفش را به شیوهای تنظیم کند که رشد‬
‫را افزایش دهد و در عوض با خصوصیات ظرف معیوب همانندسازی میکند (ایمنیول ‪.)2000،‬‬
‫بیون (‪)1962‬توضیح میدهد که در هر موقعیت اضطرابی از سه طریق میتوان با مشکل برخورد کرد‪.‬‬
‫راه اول به تعدیل‪ 2‬درد روانی مربوط است که «در درجهی اول به وسیلهی تفکر انجام میشود و درک و اقداماتی را در پی دارد که به‬
‫خوبی دنیای بیرونی را اصالح کرده یا با آن سازگار میشوند‪ ،‬یا ویژگیهای جدیدی را در ابژههای درونی درونسازی میکند که موجب‬
‫آسایش یا تحکیم شخصیت میشوند»‪ .‬بیون میگوید برای درک موقعیتها و انجام اقدام متناسب با آنها باید واقعیتهای موقعیت را در‬
‫نظر بگیریم (ملتز‪ ۳‬و هاریس‪.)1976 ،٤‬‬
‫این روش با روش دوم مقابله با درد از طریق تالش برای اصالح‪ 5‬موقعیت و تبدیل آن به موقعیت دلخواه متفاوت است‪ .‬در این روش‬
‫واقعیتها‪ ،‬بااستفاده از انواع مکانیسمهای دفاعی (مثل آرمانیسازی‪ 6‬یا بدنامسازی‪ ،)7‬تحریف میشوند‪.‬‬
‫روش سوم و افراطیتر مقابله با درد تالش برای اجتناب‪ 8‬از آن است‪ ،‬که از طریق تخریب ظرفیت آگاهی از واقعیت یا نادیده گرفتن‬
‫کلیهی واقعیتها انجام میشود‪ .‬به عقیدهی بیون‪ ،‬این امر به غفلت و جهل‪ 9‬منجر میشود‪ .‬بنابراین تعدیل از طریق تفکر‪ ،‬اصالح از طریق‬
‫دفاع یا اجتناب از طریق پاکسازی سه روش مختلف برای مقابله با اضطراب هستند‪.‬‬
‫یادگیری و رشد واقعی تجربهی دردناکی است و اضطراب فراوانی به همراه دارد‪ .‬یادگیری بدون قدری ناکامی امکانپذیر نیست (ناکامی‬
‫از ندانستن چیزی‪ ،‬یا از سردرگم شدن و اضطراب در مورد بیسواد بودن)‪ .‬ظرفیت تحمل این احساسات ظرفیت یادگیری را تعیین میکند‪.‬‬
‫این درد اساساً «ابر عدم قطعیت‪ »10‬یا توانایی تحمل عدم قطعیت‪« ،‬بدون تالش برای رسیدن به واقعیت و دلیل» است که کیتز‪ 11‬آن را‬

‫‪1‬‬
‫‪. reverie‬‬
‫‪2.‬‬ ‫‪modulating‬‬
‫‪3 Meltzer‬‬
‫‪4 Harris‬‬
‫‪5. modify‬‬
‫‪6. Idealise-ing‬‬
‫‪7. Denigrate-ing‬‬
‫‪8. evade‬‬
‫‪9. Ignore-ance‬‬
‫‪10. Uncertainty cloud‬‬
‫‪11. Keats‬‬
‫‪۱۳۸‬‬
‫مروری نظری بر مفهوم اضطراب و نقش آن در تنظیم هیجان از منظر روانکاوی از زمان فروید تا به امروز‬
‫‪A theoretical overview of the concept of anxiety and its role on emotion regulation from the perspective of ...‬‬

‫قابلیت منفی تعریف کرده است (کیتز‪ .)1970،‬این امر به توانایی تحمل عدم قطعیت موقعیت‪/‬ایدهی جدید اشاره دارد که بر ایدههای‬
‫قدیمی و شیوههای عملکرد تأثیر میگذارد و موجب تغییر میشود‪ .‬کلیهی «واقعیتهای دنیای بیرونی تنها به واسطهی ویژگیهای ثانویهشان‬
‫قابل درک هستند زیرا در بافت تجربهای عاطفی بر حواسمان تأثیر میگذارند‪ .‬توانایی تفکر دربارهی این واقعیتهای تجربهی عاطفی‬
‫مستلزم تحمل احساساتی بودن‪ ،‬بهویژه [اضطراب]‪ ،‬است» (ملتزر و هاریس‪.)1976،‬‬
‫در فرمولبندی اولیهی مالنی کالین‪ ،‬اضطراب افسردگیزا به لحاظ تحولی از اضطراب گزندوآسیب پیشرفتهتر بود‪ .‬باوجوداین‪ ،‬بیون‬
‫‪Downloaded from frooyesh.ir at 13:06 +0430 on Wednesday June 24th 2020‬‬

‫توانست نشان دهد که همهی ما بین این دو مجموعه از اضطرابها در نوسان هستیم‪.‬عموم ًا درد‪ ،‬بهویژه احساس گناه نهادینه در اضطراب‬
‫افسردهساز آنقدر زیاد است که قابل تحمل و مدیریت نیست و موجب میشود احساسات گزندوآسیب بیشتری بازگردند‪ .‬احساس گناه‬
‫بلوغنیافتهای که به فردی که قادر به تحمل آن نیست وارد میشود‪ ،‬بیشازحد آسیبزا به نظر میرسد‪ .‬به همین صورت‪ ،‬احساسات‬
‫گزندوآسیب میتوانند احساسات افسردگیزا را در پی داشته باشند‪ .‬رفتار بیتفاوت و خودمحور کودک به اضطراب افسردهساز منجر شد‪،‬‬
‫تجربهای که با درک آسیبی که وارد کرده بود‪ ،‬بسیار دردناک بود‪ .‬با کمک والدینش توانست آن را مدیریت کند و از این تجربه درس بگیرد‪.‬‬
‫بیون موقعیتی را شرح میدهد که در آن نوزاد‪ ،‬که میترسد در حال مرگ باشد (یعنی‪ ،‬همانطور که پیش از این گفته شد از اضطراب‬
‫اولیهی مربوط به فروپاشی رنج میبرد) این اضطراب را به مادرش‪ ،‬یا همان ظرف‪ ،‬فرافکنی میکند‪.‬‬
‫مادرد نرمال میتواند [این اضطراب را] بپذیرد و از لحاظ درمانی پاسخ دهد (یعنی طوری برخورد کند که نوزاد احساس کند شخصیت‬
‫ترسیدهاش دارد به او برگردانده میشود‪ ،‬اما به شکلی که اینبار قابل تحمل است)‪ ،‬ترسها برای شخصیت نوزاد قابل مدیریت میشوند‪.‬‬
‫باوجوداین‪ ،‬اگر مادر نتواند فرافکنیهایی را که به او میشود بپذیرد و کارکرد تحمل را برای نوزاد انجام دهد‪ ،‬نوزاد تجربهی بیمعنا‬
‫شدن احساسش را به درون میفرستد و بنابراین‪ ،‬به قول بیون‪« ،‬بیم بینام‪ »1‬را دریافت میکند‪ .‬این از خود ترس از مردن بدتر است‪ ،‬زیرا‬
‫به نامی وابسته نیست و بنابراین به صورت بیمی نمایان میشود که حدود آن نامشخص است (بیون‪.)1962،‬‬
‫این سناریو در افرادی که به بیماریهای جدی مبتال هستند و به خود اجازه نمیدهند که بدانند احساسی که دارند ترس از مرگ است‬
‫متداول است‪ .‬در عوض‪ ،‬این افراد احساس بدتری از بیم بینام را با خود به همراه دارند‪ .‬در بسیاری از موارد‪ ،‬اطرافیان فرد بسیار بیمار آنقدر‬
‫به خاطر فقدان بالقوهی عزیز خود اضطراب دارند که نمیتوانند به روشنی فکر کنند و به بیمار یاری دهند تا تجربهی خود را نامگذاری و‬
‫تحمل کند‪ .‬افراد اغلب سعی میکنند‪ ،‬به جای اینکه به خود و بیمار کمک کنند با واقعیتهای زندگیشان مواجه شوند‪ ،‬با حسن تعبیر یا‬
‫دلگرمیدادنهای اشتباه‪ ،‬از بیمار «محافظت کنند»‪.‬‬
‫نامگذاری تجربهی اضطراب آن را میچسباند‪ .‬نام برای پیشگیری از پراکندگی پدیدهها استفاده میشود‪ ،‬زیرا وابستگیهای متقابل‬
‫عناصر تجربه را نشان میدهد‪ .‬همانطور که بیون میگوید‪:‬‬
‫با پیدا کردن نام و به موجب آن چسباندن پدیدهها‪ ،‬اگر بخواهیم‪ ،‬میتوانیم باقی زمان را به تعیین معنای آن اختصاص دهیم‪ .‬نام‬
‫اختراعی است که‪ ،‬پیش از آنکه بدانیم چیزی چیست‪ ،‬فکر کردن دربارهی آن چیز را ممکن میسازد (بیون‪.)1970،‬‬
‫زندگی در جهانی بینام به شدت آزاردهنده است‪ .‬به چیزی منجر میشود که به آن «اضطراب مبهم‪ »2‬که حدود آن نامشخص است‪.‬‬
‫اضطراب همهجا احساس میشود‪ .‬شکست تحمل همهی انواع اضطراب را برمیانگیزد‪ .‬وقتی فرد نتواند اضطراب را تحمل کند و احساس‬
‫کند در هیجان پردازشنشده و بینامی غرق شده است که اغلب به صورت اختاللهای جسمی تخلیه میشود‪ ،‬حمالت هراس‪ 3‬رخ میدهند‪.‬‬
‫ترس و اضطراب ناشی از فکر حملهی هراس برای برانگیختن چنین حملهای کافیست‪.‬شکست سوژه دلبستگی در تحمل اضطراب نیز به‬
‫این معناست که اضطراب‪ ،‬به جای اینکه «نامگذاری» و چسبیده شود‪ ،‬مانند موقعیت بیم بینام‪ ،‬به صورتی شدتیافته به فرد بازمیگردد‪.‬‬
‫آنگاه فرد باید با دو برابر اضطراب اولیه مقابله کند‪ ،‬زیرا اضطراب اولیه به صورت شدتیافته دوباره به او فرافکنی شده است و اینبار اضطراب‬
‫ناشی از نداشتن ظرف نیز با آن همراه است؛ بنابراین فرد احساس میکند که درک نمیشود‪.‬‬
‫نمونهای از این را در هواپیمایی دیدم که با آشفتگی هوا مواجه شد‪ .‬کودکی به مادرش نگاه کرد تا از چهرهی او بخواند که «دربارهی‬
‫این موقعیت چه احساسی داشته باشم؟»؛ موقعیت به وضوح اضطرابآور بود‪ ،‬زیرا هواپیما میلرزید و تکان میخورد‪ .‬رنگپریدگی مادر بر‬

‫‪1.‬‬ ‫‪Nameless dread‬‬


‫‪2.‬‬ ‫‪Free floating anxiety‬‬
‫‪3. Panic attacks‬‬
۱۳۹
1399 ‫ فروردین‬،46 ‫ شماره پیاپی‬، 1‫ شماره‬، 9‫ سال‬،‫رویش روان شناسی‬
Rooyesh-e-Ravanshenasi,9(1), 2020

ً‫ بلکه ظاهرا‬،‫ زیرا نه تنها باید بدون کمک با اضطراب خود مقابله میکرد‬،‫ کودک بیدرنگ آشفته شد‬.‫تهدیدآمیز بودن موقعیت داللت داشت‬
.‫باید اضطراب شدید مادرش را نیز میپذیرفت که کامالً او را از پا میانداخت‬

‫بحث و نتیجه گیری‬


Downloaded from frooyesh.ir at 13:06 +0430 on Wednesday June 24th 2020

‫اگر به تعریفی که بیون از اضطراب به عنوان «پیشآگاهی از هیجان» ارایه میکند برگردیم و بپذیریم که هیجانها در مرکز وجود‬
‫ به نام‬،‫ یکی از دانشمندان علوم اعصاب‬.‫ اضطراب و نحوهی برخورد ما با آن نیز نقش بسیار مهمی خواهند یافت‬،‫انسانی ما قرار دارند‬
‫ به طور قانعکنندهای عنوان میکند که هیجان به استدالل کمک میکند و شواهد عصبشناختی حاکی از آنند که «ظاهر ًا‬،۱‫داماسیو‬
‫ این ادعا با‬.»‫هیجانی که درست هدفگیری و مستقر شود سیستم حمایتی است که بدون آن ساختمان استدالل بهدرستی عمل نمیکند‬
‫ توانایی تنظیم حاالت هیجانی‬،‫ بنابراین‬.)1999،‫ همخوان است (داماسیو‬،‫ که فکر کردن را حاصل تحمل تجارب هیجانی میداند‬،‫نظر بیون‬
‫ این اتفاق‬.)1999،۲‫ بلکه برای تحول شناختی و عصبزیستشناختی نیز حائز اهمیت است (شور‬،‫ هیجانی‬،‫نه تنها برای تحول اجتماعی‬
.‫تنها در صورتی میافتد که نوزاد تجربهی رابطهی صمیمانه با سوژه دلبستگیای را که به لحاظ هیجانی با او هماهنگ است داشته باشد‬
‫ کودک هرگز نحوهی تحمل حاالت هیجانی خود را یاد نمیگیرد و نمیتواند با تنش‬،‫اگر این امر به هر دلیلی دچار اختاللهای مزمن شود‬
‫ بنابراین ظرفیت کودک برای مقابله با اضطراب میزان موفقیت او در مقابله با چالش های زندگی در‬.‫ناشی از روابط صمیمی مقابله کند‬
.‫آینده به ویژه در تعامالتش را پیشبینی میکند‬

‫منابع‬
Bion, W. R. (1962). A Theory of Thinking, in Second Thoughts. Selected Papers on Psycho-Analysis. New York: Jason
Aaronson.
Bion, W. R. (1963). Elements of Psychoanalysis. London: Heinemann.
Bion, W. R. (1962). Learning from Experience. London: Heinemann.
Damasio, A. (1999). The Feeling of What Happens. Body, Emotion and the Making of Consciousness. London: Heinemann.
Freud, S. (1926). Inhibitions, Symptoms and Anxiety, Standard Edition of the Complete Psychological Works of Sigmund
Freud, vol. London: Hogarth Press and Institute of Psychoanalysis.
Hinshelwood, R. D. (19991). A Dictionary of Kleinian Thought. London: Free Association Books.
Joseph, B. (1989). Envy in everyday life, in Psychic Equilibrium and Psychic Change. New Library of Psychoanalysis
(chapter 13), Selected Papers of Betty Joseph, Bott Spillius, E. and Feldman, M. (eds). London: Tavistock /Routledge.
Klein, M. (1931). A contribution to the Theory of Intellectual Inhibition, Love, Guilt and Reparation and other works.
Writings of Melanie Klein. London: Hogarth Press and Institute of Psychoanalysis.
Klein, M (1975). On the theory of anxiety and guilt, Envy and Gratitude and other works. Writings of Melanie Klein (1948).
London: Hogarth Press and Institute of Psychoanalysis.
Laplanche, J; Pontalis, J. B. (1985). The Language of Psychoanalysis. London: Hogarth Press and Institute of Psychoanalysis.
Meltzer, D; Harris, M. (1994). A Psychoanalytical model of the child-in-the-family-in-the-community (1976), in Sincerity and
Other Works. Collected Papers of Donald Meltzer, Hahn, A. (ed.). London: Karnac Books.
Quoted in Bion, W. R. (1970). Letter to George and Thomas Keats, 21 December 1817, Attention and Interpretation. London:
Heinemann.
Rycroft, C. (1968). A critical dictionary of psychoanalysis. Harmondsworth: Penguin.
Schore, A. (1999). Attachment and the Regulation of the Right Brain, in (eds) Steele, H. and Cassidy, J., Attachment and
Human Development. London: Routledge.

1 Damasio
2 Schore
۱۴۰
‫مروری نظری بر مفهوم اضطراب و نقش آن در تنظیم هیجان از منظر روانکاوی از زمان فروید تا به امروز‬
A theoretical overview of the concept of anxiety and its role on emotion regulation from the perspective of ...
Downloaded from frooyesh.ir at 13:06 +0430 on Wednesday June 24th 2020

You might also like