Professional Documents
Culture Documents
مروری نظری بر مفهوم توهم منفی آندره گرین
مروری نظری بر مفهوم توهم منفی آندره گرین
مروری نظری بر مفهوم توهم منفی آندره گرین
Abstract چکیده
Negative hallucination refers to a specific
phenomenon that often occurs in both daily life and
توهم منفی به پدیدهی خاصی اشاره دارد که غالباً هم در زندگی روزمره و
clinical treatment. This phenomenon indicates a very هم درمان بالینی اتفاق میافتد .این پدیده دال بر غیبتی بسیار مجازی و و
virtual and at the same time obvious absence, and در عین حال آشکار است و بهطور ضمنی ،به عاطفهای ابرازنشده و تجربه
implicitly refers to unexpressed emotions and unusual
experiences that are influenced by negative emotions. ی غیرمعمولی که تحت تأثیر احساسات منفی است اشاره دارد .این پدیده
This phenomenon was first identified by Sigmund نخستین بار توسط زیگموند فروید و ساندور فرنزی ،به عنوان بخشی از
Freud and Sandor Francis as part of the psychiatric
spectrum and has since been studied mainly by Andre طیف روانپریشی ،شناسایی شد و سپس ،عمدتاً توسط آندره گرین،
Green, especially in the work of the negative. The خصوصاً در کارکرد امر منفی مطالعه شده است .تمرکز این مقاله بیشتر بر
focus of this article will be more on Green's statements
about negative hallucination as a consequence of the
اظهارات گرین در مورد توهم منفی بهمثابهی پیامد تناقض توهم منفی در
paradox of the negative hallucination regarding the رابطه با بازنمایی فقدانِ غیرقابلبازنمایی خواهد بود .هدف از مقاله حاضر
] [ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11
representation of the unrepresentable absence. The مروری نظری بر مفهوم توهم منفی در نظریه و رویکردهای مختلف در
purpose of this article is a theoretical review of the
concept of negative hallucination in different theories جهت آشنایی بیشتر متخصصان سالمت روان با این مفهوم است .امید است
and approaches in order to familiarize mental health با افزایش دانش درباره این مفهوم ،زمینه پژوهشهای مفصلتر در راستای
professionals with this concept. It is hoped that by
increasing knowledge about this concept, more سنجش و درمان آن فراهم گردد.
detailed research will be provided to assess and treat
it.
Keywords: Theoretical overview, negative
واژههای کلیدی :مرور نظری ،توهم منفی ،آندره گرین.
hallucination, Andre Green.
ویرایش نهایی :اسفند 99 پذیرش :دی 99 دریافت :آبان 99 نوع مقاله :تحلیلی
مقدمه
"اگر گربهای نامرئی روی صندلی نشسته باشد ،صندلی خالی به نظر میرسد .اگر صندلی خالی به نظر برسد ،نمیتوان نتیجه گرفت که
گربهای نامرئی روی آن نشسته است".
کالیو س .لوئیس .چهار عشق (.)1958
"همزمان با اینکه آنتونیو 1داشت جزئیات داستانش را برایم میگفت و شرحش از ماجرا پیش میرفت و عمیقتر میشد ،بهتدریج
حالت ارتباطیاش کمتر شد .اگرچه او در ابتدا پرحرف ،خونسرد و هوشیار به نظر میرسید ،ناگهان به شخصی ساکت ،آشفته و بیجان بدل
] [ DOR: 20.1001.1.2383353.1399.9.12.14.9
شد .به گفتهی خودش ،انگار «بالیی سرش آمده بود» .صورتش در هم رفت و هیچ احساسی در آن دیده نمیشد .شبیه شخصیتهای
سریال مردهی متحرک 2شده بود .وقتی از او پرسیدم به چه چیزی فکر میکند ،یعنی صرف ًا همین سؤال معمولی ،در لحظه ،به خود واقعی
و سرزندهاش بازگشت .شبیه نوع خاصی از مقاومت بود ،انگار که ناگهان بالیی سرش آمده بود" (بوالس.)1999 ،3
1 Antonio
2 Walking Dead
3 Bollas
194
مروری نظری بر مفهوم توهم منفی آندره گرین
A review of Andre Green's concept of the negative hallucination
در این شرح مختصر ،کریستوفر بوالس مورد آنتویو را توصیف میکند که دچار پدیدهای عجیب ولی تقریباً تکرارشونده در زندگی و در
ناادراکی2 اتاق مشاوره میشود .این پدیده به توهم منفی 1اشاره دارد و لحظهای از تهی شدن را توصیف میکند که آن را میتوان در شرایط
روانی ،یعنی زمان از کار افتادن حافظه و تهی شدن ذهن یا هنگام تحلیل از سوی تحلیلگر ،در زمان توقف روایت بدون ایجاد هیچ تداعی
ای ،مشاهده کرد .این پدیده به حالت روانپریشی تهی 3نیز اشاره دارد که در آن ،کارکرد ذهنی خالی یا فلج میشود .توهم منفی به خواب
تهی 4نیز مرتبط است؛ یعنی خوابی که خالی از بازنمایی ولی سرشار از عواطف است (بوالس .)1999 ،نخستین بار ،هیپولیت برنهایم 5در
قرن نوزدهم میالدی ،مفهوم توهمات منفی را مطرح کرد و این نوع توهمات را در درمان بالینیاش بر اساس هیپنوتیزمِ تلقینی شرح داد.
در نیمۀ اول قرن بیستم ،توهمات منفی اغلب در نظریههای روانپویشی دیده میشدند .برای مثال ،فروید 6در «گرگ مرد» بیماری را
توصیف میکند که متقاعد شده بود انگشتش قطع شده است و به دلیل فقدان درد مرتبط ،این حالت را گونهای از توهم منفی برمیشمرد
(جاردی ،مدیکان و توماس.)2016 ،7
توهم منفی میتواند نشانهای از اختالالت روانپریشی شدید در طیف اسکیزوفرنی باشد ،توهم منفی نزدیکترین ارتباط را با سندرم
کوتارد 8دارد ،که آتوسکوپی درونی منفی ،موضوع هذیانآمیز عدم وجود ،امتناع ،منفینگری ،عدم حساسیت به درد و گاهی اوقات ایدهی
جاودانگی (فناناپذیری) برای آن متداول هستند .سندروم کوتارد به افتخار اعصابشناس فرانسوی ،ژول کوتارد ( ،)1840-1889نامگذاری
شد که اولین بار در سال 1880آن را به عنوان یک واحد بیماری شناسی مشخص کرد (دوبروین 9و همکاران .)2009 ،سندرم کوتارد با
ال
انکار توهمآمیز من و امتناع هذیانآمیز شخص توصیف می شود؛ نگرش غیر قابل اصالح به این که چیزی از بین رفته ،خراب شده یا اص ً
هرگز وجود نداشته است .بیماران وجود اعضای خاص بدن (مغز ،معده) و /یا جنبههای ذهنی (افکار ،عقاید) و /یا دنیای خارجی (افراد،
حوادث) را انکار میکنند (گروور 10و همکاران .)2014 ،شکل خاصی از انکار بارداری شخص در مراحل پایانی (علیرغم عالئم واضح
مورفولوژیک) نیز به عنوان نوع بهخصوصی از سندرم کوتارد توصیف شده است (والوچ 11و همکاران .)2007 ،سندرم کوتارد میتواند در
] [ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11
اسکیزوفرنی ،صرع ،بیماری پارکینسون ،ضربه مغزی ،میگرن ،اختالالت گردش خون مغزی ،تومورهای مغزی ،بیماریهای عفونی (سیفلیس،
تب حصبه) رخ دهد (هلدن 12و همکاران.)2007 ،
توهم منفی یک پدیدهی روانشناختی فراتشخیصی است و میتواند به عنوان عالمت سایر بیماریهای روانی ،مثالً اختالل دوقطبی،
اختالل افسردگی اساسی ،روانپریشی و افسردگی پس از زایمان ،حالت تجزیهای 13و تبدیلی عمل کند .ضایعهی سنگین (از دست دادن
همسر) در نیمی از افراد بیوه بدون سابقهی اختالل روانی ،تجارب حسی غیرعادی ایجاد میکند .طی واکنش شدید نسبت به غم ،چنین
افرادی ،به ویژه افراد مسن که از نظر عاطفی وابسته بوده و ازدواج سعادتمندی داشتهاند ،ممکن است مجموعهی فوق العاده ناهمگونی از
اختالالت حسی با حالتهای مختلف را تجربه کنند (کاستلنوو .)2015 ،14بازماندگان ضایعه میتوانند هم توهم مثبت (دیدن روح یا
شنیدن صدای متوفی) را تجربه کنند و هم در موارد نادر با توهمات منفی روبهرو شوند ،به عنوان مثال بدن را که در تابوت قرار گرفته
است ،نبینند (اسد و شاپیرو .)1986 ،15توهم منفی در افراد سالم نیز میتواند در نتیجهی تلقین هیپنوتیزم یا تحت تأثیر خستگی یا استرس
خود را نشان دهد .همان طور که هوروویتس )1983( 16اشاره کرده «اشکال بسیار ضعیف توهم منفی در زندگی روزمره رخ میدهند .به
عنوان مثال انسان می تواند دنبال چیزی بگردد ،مستقیماً به آن نگاه کند ،اما در ذهنش آن را نبیند .برخی از خیاالت و توهمات مثبت
شامل جنبهی توهم منفی هستند :درک محرکهای واقعی از شناخت آگاهانه خارج شده و با تصاویر داخلی جایگزین میشود» (هوروویتس،
.)1983
آنچه به درک ماهیت توهم منفی و سببشناسی آن مربوط است ،هنوز دقیقاً تعریف و کامالً مطالعه نشده است .مدلهای توضیحی
مختلفی در این مورد وجود دارد که تقریباً میتوان آنها را به سه گروه بزرگ تقسیم کرد :روان-فیزیولوژیک (اختالل در سطح فیزیولوژی
و ساختار مغز) ،سایکوبیولوژیک (اختالل در سطح تعادل انتقال دهندههای عصبی) و مدلهای روانپویشی (اسد و شاپیرو .)1986 ،ردیفی
از کارهای اختصاص داده شده به مطالعهی این پدیده نشان میدهد که شیوع توهم منفی به ویژه در رابطه با تشخیص آن در بیماران مسن،
کسانی که فقدانی را از سر گذراندهاند و در افرادی که رنج روانی شدیدی را تحمل میکنند ،جداً دست کم گرفته شده است (هذیف توماس1
میتوانند احساسات و تصورات زنده را پاک و بعد ،شکافهایی در روان ایجاد کنند که ممکن است منشأ روانپریشی باشند .با وجود این،
فروید بعداً در سال ،1924این پدیده را عمومیت میبخشد؛ با بحث در این باره که در بسیاری از موارد ،زمانیکه واقعیتی غیرقابلتحمل
نمیتواند ادراک شود ،هذیان به منظور ترمیم رخنهی ایجادشده در ادراک نمایان میشود (کونتو .)2017 ،5بنابراین ،فروید اولین کسی بود
که پدیدهی توهم منفی را به عنوان عالمت رواننژندی توصیف کرد و ویژگیهای بروز و ناپدید شدن آن را بیان کرد .طبق گفتهی فروید،
توهم منفی فقط نتیجهی تلقین پس از هیپنوتیزم ،پدیدهای غیرتصادفی یا بیمعنی نیست ،بلکه عملکردی دقیق و در وهلهی اول محافظت-
کننده را انجام میدهد (آوتونوموی.)2017 ،6
از نظر فروید توهم منفی ماهیتِ مرموزترین پدیدهای است که حتی ممکن است سرنخ سایر عالئم و به طور کلی عملکرد دستگاه ذهنی
باشد...« .هنگام تالش برای توضیح دادن توهم ،باید نه توهم مثبت ،بلکه توهم منفی را در نظر بگیریم» (فروید .)1997 ،توهم منفی به
عنوان یک دفاع روانشناختی عمل میکند ،که همزمان شناخت و عدم شناخت ادراک آسیبزا را در نظر دارد .توهم منفی فعاالنه برخی
از دریافتهای غیرقابلتحمل و غیرقابلقبول را سرکوب میکند .طبق نظریهی روانکاوی ،توهم منفی مکانیزمی دفاعی است که احتما ًال
در حالت خودکار عمل میکند .عملکرد توهم منفی این است که دریافت ناخوشایند را در مراحل اولیه قطع کند و در نتیجه ایگو موضوع
را از حالت بیمارگونهی بیشتر محافظت کند .انکار درک و حقیقتِ یک واقعه ،ترس را به طور خودکار خنثی میکند (حتی مانع بروز آن
میشود) .رفع اضطراب ،نگرانی یا سایر پیامدهای ناخوشایند چنین ادراکی را امکانپذیر میکند .پس از آنکه فروید مفهوم دفاع انکار
( )1914را توسعه داد ،استفاده از مفهوم توهم منفی را در متون خود متوقف کرد .در حقیقت ،انکار برای فروید جایگزین توهم منفی شد
] [ DOR: 20.1001.1.2383353.1399.9.12.14.9
1 Hazif-Thomas
2 Bourguignon & Manus
3 Freud & Breuer
’4 Delusions and Dreams in Jensen’s ‘Gradiva
5 Kontou
6 Avtonomov
196
مروری نظری بر مفهوم توهم منفی آندره گرین
A review of Andre Green's concept of the negative hallucination
همچنین ،ساندور فرنزی )1929( 1این ایده را بسط داده که توهم منفی اولین مرحلهی روانپریشی است و به دفاعی مبتنی بر
خودشیفتگی در مقابل هجوم تروماتیک 2هیجانات اشاره دارد ،در حالیکه مرحلهی دوم به شکلگیری جبرانکنندهی توهمات مثبت مربوط
است .از نظر فرنزی ،توهم منفی باعث ایجاد شکاف در واقعیت یا تصوری مبهم از غیرواقعیت میشود و میتواند شکل مکث ،تهی شدن یا
رخوت ذهنی به خود بگیرد که حاالتی پیش از هذیانهای روانپریشانه محسوب میشوند (کونتو.)2017 ،
توهم منفی در نظریه آندره گرین
از آنجا که عالقهی فروید به سمت درک عمیقتر و تمایز مکانیسمهای دفاعی روان سوق پیدا کرد ،پس از سال 1917اصطالح توهم
منفی دیگر در آثار او مشاهده نشد .پس از چندین دهه فراموشی حقیقی ،پدیدهی توهم منفی مجدداً مورد تفکر روانکاوان مکتب روانکاوی
فرانسه ،به ویژه آندره گرین 3قرار گرفت .به بیان آندره گرین ،دستهای مادری که نوزادش را در آغوش میگیرد ،روی کودک اثری باقی
میگذارد که یک چارچوب ساختاری ذهنی را شکل میدهد .در غیاب مادر ،از دست دادن ادراک ابژۀ مادرانه و توهم منفی نسبت به آن،
در این چارچوب ساختاری جای میگیرند .این چارچوب ساختاری از درونیسازی محیط مادرانۀ برساخته از مراقبتهای مادرانه منتج
میشود .تمایل ذاتی به توهم منفی در مورد مادر ،در خاستگاه بازنماییهای اولیه نهفته است؛ از این منظر ،توهم منفی بر تمام نظریههای
بازنمایی مقدم است .توهم منفی ،برای بازنمایی ابژههای جدید و سرمایهگذاری روانی روی آنها ،فضایی بالقوه ایجاد کرده و برای تفکر و
نمادسازی ،شرایط مناسبی فراهم میکند .گرین ،در توجه به نقش «غیاب دیگری» در شکلگیری روان ،دنبالهرو عقاید وینیکات و بیون4
است .غیابی که «واسطی میان حضور و فقدان است ».این امر به این گزارۀ گرین منتهی میشود« :روانْ رابطۀ میان دو کالبد است که یکی
از آنها در این رابطه غایب است( ».اوریباری.)2018 ،5
از سال 1977تا ،1994آندره گرین توهم منفی را بررسی کرد و جایگاه مهمی به آن در نظریه و درمان بالینی بخشید .گرین توهم
منفی را پدیدهای آسیبشناختی نمیدانست ،بلکه آن را حالتی تلقی میکرد که در هر جایی از زندگی میتواند روی دهد .بهطور خاص ،او
] [ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11
این بحث را مطرح کرد که توهم منفی بخشی از نیروی منفی محسوب میشود .در روانکاوی ،امر منفی ،آنطور که بهطور جامع توسط
گرین توصیف شده است ،به بخشی جداییناپذیر از رانهی مرگ اشاره دارد و نیروی نابودکنندهای را شکل میدهد که از بنیادِ سوژه
ساختارزدایی و روابط او را سرشار از تعارض میکند .این پدیده با خود حالتی نهفته و تروماتیک به همراه دارد که ،به گفتهی گرین همچون
نابسامانیای سازمانیافته در سراسر زندگی عمل میکند (گرین.)1999 ،
توهم منفی در مورد مادر پیششرط ارضای توهمی (به تعبیر فروید) ،تصورات ،زندگی فانتزی و تفکر است .همچنین ،داللتی بر ثالثیت
و تفسیر است ،زیرا غیاب مادر به طور ضمنی سوالبرانگیز است« :وقتی مادر میرود ،کجا میرود؟»؛ ارجاعی ضمنی به پدر ،چون رفتن
مادر در ذهن کودک به پدر ،در جایگاه یار مادر ،ربط دارد .غیبت مادر و خیالپردازیهایی که غیابش در چارچوب ساختاری ذهن
برمیانگیزد ،بنمایهی قواعد گرین در محیط روانتحلیلی است .اگر این فرایندها فرصت رخ دادن پیدا نکنند و اگر یک عامل تحمیلی
بیرونی که کودک را دچار روانزخم کند ،نگذارد غیاب امکانی فراهم کند تا فضای روانی مستحکم و عمیقی شکل گیرد ،چه پیش میآید؟
اگر مادری ،مانند مادری روانپریش ،موجب وحشت کودک شود و درنتیجه ،کودک در درونیسازی چارچوب ساختاریاش ناتوان بماند،
چه عواقبی برای مراحل اولیۀ زندگی فانتزیاش خواهد داشت؟ (کوهن و پرلبرگ.)2018 ،6
گرین خاطرنشان میکند ،این لحظات به رویداد نهفتهای مبتنی بر فقدان اشاره دارند که زمانی در تاریخچهی سوژه اتفاق افتاده است:
فقدان روانی ابژه .با این حال ،این فقدان ابژه به فراق طبیعی مادر اشاره ندارد ،بلکه به فقدان عجیبی مربوط است که در عقدهی مادر مرده7
نشان داده میشود .عقدهی مادر مرده دال بر فقدان فیزیکی مادر نیست .به عبارت دیگر ،به مرگ یا غیبت حقیقی او اشاره ندارد .بهعالوه،
] [ DOR: 20.1001.1.2383353.1399.9.12.14.9
عقده ی مادر مرده به فقدان کلی مادر به خاطر وجود عوامل مزاحم طبیعی (پدر ،کار و غیره) نیز طی رشد سوژه مربوط نیست .برعکس،
عقدهی مادر مرده بیانکنندهی استعارهای است مستقل از محرومیت از ابژهی واقعی و ،بهگونهای تناقضآمیز ،به فقدان مادر هنگام حضورش
ارتباط دارد .به بیان دیگر ،مادری که بهلحاظ روانی غایب ،گرچه بهلحاظ فیزیکی حاضر است (گرین .)2001 ،گرین ،مفهوم «عقدۀ ماد ِر
1 Ferenczi
2 traumatic
3 Andre Green
4 Winnicot & Bion
5 Urribarri
6 Kohon & Perelberg
7 Dead mother complex
197
رویش روان شناسی ،سال ، 9شماره ،12شماره پیاپی ،57اسفند 1399
Rooyesh-e-Ravanshenasi,9(12), 2021
مرده» ،ترسیم میکند تا نشان دهد روانزخمهای مربوط به مادر ،مانند افسردگی مادر و روگردانی مادر از فرزند ،از چه طریقی در شکلگیری
روان کودک اثر گذاشته و باعث ایجاد حفرههای روانی عمیق در ناخودآگاه او میشود؛ معنا از دست میرود و به تعبیر بیون ،برای کودک
دیگر هیچچیزی معنی ندارد؛ و قابلیت بازنمایی و تفکیک درونروانی از میانذهنیت دچار آسیب میشود (کوهن و پرلبرگ .)2018 ،به
طور خاص ،فقدان در سوژه بهواسطهی مادری تثبیت میشود که بهلحاظ فیزیکی نزدیک به کودکش است ولی «دلش آنجا نیست»؛ یعنی
کسی که «ساکت و ،در عین حال ،پرحرف است» .از این رو ،بهلحاظ روانی جدا میشود؛ یعنی کودکش را در آغوش نمیگیرد ،بخش عمده
ی عشق و مهربانیاش را در خود نگه میدارد و ،در نتیجه ،کودک تهی از بازنمایی رها میشود .بنابراین ،به گفتهی گرین ،مادر بهمثابهی
شخصی غایب احساس میشود و فراق او حالتی خالی را بر جای میگذارد؛ یعنی کاغذی سفید یا بازنماییِ غیبت مادر (گرین.)2001 ،
با این حال ،مادر مرده همواره غمگین نیست .او زمانی برای کودکش منبع سرزندگی بوده ،اما به علت ترومایی که هنگام کمسن بودن
کودکش به آن دچار شده است ،از طریق تبدیل بیرحمانهی خود به شخصیتی بیروح ،عالقه و عشقش را از کودکش دریغ میکند .به
گفتهی گرین ،ترومایی که مادر دچارش شده است به فاجعهای غیرعادی اشاره ندارد ،بلکه به اتفاقات عادیتری مثل مرگ فرزند در نوزادی
یا سقط جنین اشاره دارد که بسیار متداولاند .همچنین ،ممکن است مادر بداند که شریک زندگیاش به او خیانت میکند یا اینکه تروما
مربوط به از دست دادن پدر یا مادر خودش باشد .البته همهی این تروماها باعث نشدهاند او تماماً افسرده شود ،ولی موجب شدهاند انرژی
ذهنی او بر حالتی دائمی مبتنی بر سوگواریِ بیصدا متمرکز شود :سوگواری برای شوکی که او با آن بهطور منطقی مواجه شده ،اما به
میزانی که اهمیت داشته و شدید بوده به زبان آورده نشده است .در نتیجه ،ترومای غیرقابلارائهای در مادر شکل میگیرد که بهطور نهفته
به رابطهاش با کودکش نیز نفوذ میکند .این ترومای غیرقابلارائه بهمثابهی معمایی از سوی او ابراز میشود .گویی از اندوهی ناشناخته و
معماگونه رنج میبرد؛ اندوهی که آشکارا ابراز نمیشود و ،بنابراین ،هالهای در رابطه با رفتار او شکل میگیرد (کونتو.)2017 ،
ال
مسئلهای که بهوضوح تناقضآمیز مینماید این است که این تروما در رابطهی واقعیاش با کودکش مشخص نیست ،چرا که مادر کام ً
] [ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11
در بند تروما اسیر است و این رابطهاش با کودکش است که آن را فعال میکند .این بدان معناست که گرچه مادر بهلحاظ روانی آسیبدیده1
و از کودکش دور است ،در واقعیت ،کنترل بیش از حد بر کودکش دارد و بیش از حد مراقب و نگران اوست .گرین مینویسد« :مرده و
حاضر؛ اما ،با اینکه مرده ،حاضر است» .عالوه بر این ،همانطور که جد سکوف 2مینویسد ،مادر مرده نام غلطی است ،نه به خاطر اغراقی
که در این عبارت وجود دارد ،بلکه به این دلیل که صفت مرده بهطور کامل قدرت او را نشان نمیدهد او را بهطور دقیقتر میتوان نه تنها
غیرمرده ،بلکه فشارآورنده ،حبسکننده یا حتی ،طبق واژگان کالین ،3بد توصیف کرد تا بیجان (کوهون .)1999 ،با این همه ،مادر مرده
نه در سطحی عمیق ،بلکه بهشکلی سطحی در زندگی کودکش حضور دارد .به نظر میرسد که به کودکش وابسته است ،البته نه در قالب
دلبستگیای شخصی ،بلکه همچون اعتیادی که عمیقاً از آن بیزار است .توماس اچ .اوگدن 4میگوید «معتاد به هروئین عاشق هروئین نیست.
این واقعیت که او به هر دری میزند تا آن را بهدست بیاورد به این معنا نیست که او عاشق آن است یا نسبت به آن نوعی تعلق عاطفی
دارد» (اوگدن .)1999 ،این در مورد عقدهی مادر مرده نیز صادق است که در قالب آن ،مادر از کودکش بیشتر مثل مادهی مخدری اعتیادآور
استفاده میکند تا شخصی با نیازهای جداگانه .به همین دلیل است که سوژه احساس میکند مادرش در برابر شکنندگیهای انسانی مصون
است و در نتیجه ،قادر به توجه و مراقبت نیست ،ولی نیاز مبرمی دارد که نجات یابد (نقش ظاهراً نجاتبخش مادهی مخدر).
همانگونه که پیشتر مطرح گردید تحکم مادر مرده تأثیر بسزایی بر کارکرد فرایندهای فکری کودک دارد ،چرا که هیچ فضایی را برای
بازنماییهای کودکش باقی نمیگذارد .به بیان دیگر ،مادر بهطور عادی از نظر پنهان نمیشود؛ یعنی بهواسطهی در اختیار گذاشتن فضای
کافی برای اینکه کودکش فرایند فکریاش را فعال کند و بفهمد که مادرش او را ترک کرده و سپس ایجاد بازنماییهای نمادین خود را
] [ DOR: 20.1001.1.2383353.1399.9.12.14.9
دنبال کند .برعکس ،مادر تمام فضای روانی کودک را اشغال میکند و بدون اینکه اجازه دهد کودکش فقدان طبیعی و منطقی او را بازنمایی
کند ،با او همانندسازی میکند .این همان محیطی است که توهم منفی پدیدار میشود .در توهم منفی ،سوژه به دلیل نیروگذاری شدید
روانی 5بر مادر مردهی تناقضآمیز بیحرکت میماند .انرژی مادر ،بهواسطهی ارسال دو پیام متضاد از سوی او مبنی بر حضور یا غیبتش ،به
شدت در روان کودک جمع میشود .به عبارت دیگر ،کودک با این سؤال مواجه میشود که آیا مادر حاضر است یا غایب؟ گویی مادرش دو
1 traumatized
2 Jed Sekoff
3 Klein
4 Thomas Ogden
5 hypercathexis
198
مروری نظری بر مفهوم توهم منفی آندره گرین
A review of Andre Green's concept of the negative hallucination
هضمنشدهاش1 قطاری را که از دو سوی مخالف میآیند به حرکت درآورده است :از سویی ،مادر به او بهواسطهی انتقال غم ،فشار و مسائل
از درون به روان کودک فشار میآورد .در نتیجه ،شاید میتوان گفت ،کودک کمبود درونی یا سیستم ایمنی روانی ضعیف مادر را به ارث
میبرد .از سوی دیگر ،مادر به کودک از بیرون و بهواسطهی حضور تحکمآمیزش فشار میآورد .در نتیجه ،کودک با فشاری بیرونی مواجه
میشود که فضای درونیاش به اندازهای ثبات ندارد که آن را تحمل کند .بنابراین ،تصادمی روانی اجتنابناپذیر خواهد بود (کونتو.)2017 ،
بنابراین به نظر گرین ،توهم منفی فقط به درک دادههای حسی ربط ندارد .بلکه با درک افکار نیز مرتبط است .در مورد توهم منفی
فکر ،برخی افکار اساسی از بین میروند ،چون رفع شدهاند .از وجود و فعالیتهای زیرزمینی آنها اثری نیست .ناتوانی در گفتن ،بیان و
توصیف دنیای درونی خود ،از اینجا نشأت میگیرد .گاهی اوقات به جای عالئم ذهنی ،بیماریهای روانتنی پدید میآیند (گرین.)1998 ،
الکسیتیمیا 2مفهومی کامالً شناخته و پذیرفته شده در روانشناسی و روانپزشکی است .مشخصهی الکسیتیمیا مشکل در بروز و توصیف
احساسات خود ،و ناتوانی در تفکیک و بیان شفاهی عواطف خویش است .برخی از نویسندگان روانکاو سعی میکنند پدیدهی الکسیتیمیا
را با پدیدهی توهم منفی پیوند دهند ،چون در این مکانیسم تحقق الکسیتیمیا را میبینند (پیرلوت و کورکوس .)2012 ،3بعضی از
پژوهشگران معاصر عملکرد توهم منفی را بیضرر تلقی میکنند (هذیف توماس و همکاران .)2015 ،توهم منفی ،شخص را به طور ریشهای
از ترس ،اضطراب ،نیاز به انتخاب کردن و غیره نجات میدهد .از نظر روانشناختی یک توضیح قابل درک در مورد پدیدهی توهم منفی
میتواند به عنوان مثال عدم تمایل عمیق برای دیدن یا شنیدن چیزی باشد .در کالم اغلب میشود این عبارت را شنید« :االن نمیتوانم
ببینمت» ،که دقیقاً گمان میرود گوینده «میبیند» ،اما در عین حال «متوجه نمیشود» ،کسی را که به او نگاه میکند و برداشت خودش
را ،به طور مثال به دلیل نارضایتی ،نادیده میگیرد« .از دل برود هر آن که از دیده برفت» همانطور که تصور میشود ،به معنای خالص
شدن هم از ادراک و هم از بازنمایی است (آوتونوموی.)2017 ،
در حالت مربوط به عقدهی مادر مرده ،که مادر تمامی پیامهای تناقضآمیز مذکور را انتقال میدهد ،به خاطر سوگواری عمیق مادر و
] [ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11
متعاقباً کمبود تماسهای عاطفی میان او و کودک ،سوژه فاجعهی از دست دادن عشق مادری و حتی تهدید فقدان خود مادر را تجربه می
کند .بنابراین ،سوژه ،به منظور حفظ روان خود ،به فرایندی دفاعی متوسل میشود و ،با دنبال کردن حرکتی که دو جنبهی متضاد دارد،
ایگوی خود را سامان میبخشد :نیروزدایی روانی 4از ابژهی مادر و همانندسازی 5ناخودآگاه با مادر مرده (گرین.)2001 ،
نیروزدایی روانی
نیروزدایی روانی هم عاطفی است و هم معطوف به بازنمایی و موجب کشته شدن ابژهی عشق به لحاظ روانی میشود که البته سوژه
بدون هیچ نفرتی آن را انجام میدهد .در واقع ،سوژه با روشهای متفاوت از میان آنها ،پریشانی ،بیخوابی و ترسهای شبانه مبارزه می
کند و در نهایت ،موفق میشود از مادر سرمایهزدایی کند .او ابژه را در یک لحظه حذف و فضای خود را خلق میکند که در آن ،به گفتهی
گرین ( )1999ابژهی تعارضآمیز بیرون از ایگو قرار میگیرد .در واقع ،همانطور که در موردی که بوالس نشان داد دیده میشود ،آنتونیو
کمتر ارتباط برقرار میکند و نوعی مقاومت عجیب از خود نشان میدهد؛ او در یک لحظه از تحلیلگر جدا میشود و بیوقفه خود را از بند
پیوندهای ارتباطی رها میکند.
در واقع ،نیروزدایی روانی سبب میشود سوژه بر حالتی منفی نیروگذاری کند .به گفتهی گرین «نیروگذاری روانی آن چیزی است که
باعث ادامهی زندگیتان میشود ،خوب یا بد ،اما همچنان معنادار؛ نیروگذاری روانی به این معناست که همواره دارای جریانی از انرژی
هستید که آن را در تمام فعالیتها بهکار میگیرید» .اما نیروزدایی روانی به توقف همهی تالشها ،به دوری از هر گونه کنش و به روگردانی
از صرف انرژی برای ایدهها و ابژهها اشاره دارد .بهعالوه ،نیروزدایی روانی از تصویر ایدهآل مادر ،6همانطور که مارتین اس .برگمان)1999( 7
] [ DOR: 20.1001.1.2383353.1399.9.12.14.9
مینویسد ،به سرکوب آن مربوط نیست .سازوکار سرکوب از دسترسی ناخودآگاه به خودآگاه جلوگیری میکند ،اما آنچه سرکوب شده است
زنده باقی میماند و میکوشد از قالب سرکوب خود را بازگرداند .در نتیجه ،در سرکوب ،حیات سوژه بهلحاظ درونی به قوت خود باقی می
ماند .برعکس ،در نیروزدایی روانی ،گرچه ابژه از خودآگاه بیرون کشیده شده ،سوژه همچنان بهلحاظ درونی مرده یا ،مثل مورد آنتونیو ،مرده
1 unmetabolized
2 Alexithymia
3 Pirlot & Corcos
4 decathexis
5 identification
6 maternal imago
7 Martin S Bergmann
199
رویش روان شناسی ،سال ، 9شماره ،12شماره پیاپی ،57اسفند 1399
Rooyesh-e-Ravanshenasi,9(12), 2021
ی متحرک است .وقتی این اتفاق رخ میدهد« ،ایگو ،همچون ابژه ،به خودش بیعالقه میشود و تنها اشتیاقی برای ناپدید شدن را باقی
میگذارد :کشیده شدن به سوی مرگ و هیچ بودن» .از این رو ،در نیروزدایی روانی ،سوژه وارد حالتی مبتنی بر منفی بودن میشود که در
آن ،آرزومندانه عدم میل به دیگری و بازگشت به حالت غیرکنشورانه را طلب میکند؛ یعنی عدم و نیستی .در واقعیت ،این همان حاالت
مبتنی بر ناادراکی هستند که پیشتر به آنها اشاره کردیم؛ یعنی زمانیکه ذهن تهی میشود یا حافظه از کار میافتد (گرین.)1986 ،
همانندسازی
کودک بهگونهای تناقضآمیز ،به منظور جبران افراطی این فقدان و بدون اینکه از آن مطلع باشد ،با ابژه همانندسازی میکند .او با ابژه
تناسبی واکنشی 1برقرار میکند و در آخر ،موفق میشود ،نه بهواسطهی شباهت به آن ،بلکه با تبدیل شدن خودش به ابژه ،سوژه را تصاحب
کند .از این رو ،سوژه مادر را درونی و با زنده نگه داشتنِ ابدی او در خاطرش ،حضور مادر او را تسخیر میکند (گرین .)1986 ،از این
گذشته ،همانطور که گرین تصریح میکند ،سوژه بدین شکل (همانندسازی مثبت) با مادر همانندسازی نمیکند ،بلکه این همانندسازی
با «حفرهای صورت میگیرد که (از سوی مادر) بهواسطهی نیروزدایی روانی باقی مانده است» (همانندسازی منفی) .این بدان معناست که
سوژه با یافتن موضعی مبتنی بر هویتی مثبت ،خودش لزوماً به والدی مرده بدل نمیشود ،بلکه با عاطفهای که از مادرش به جای مانده
است همانندسازی میکند؛ غم و تهی بودن حفرهی مادر سوژه را تحتالشعاع قرار میدهد و او نیز غمگین و تهی میشود .بهعالوه ،گرین،
با واژهی حفره ،وجههای مثبت به غیبت میبخشد .او میگوید این حفره یا وقفه به خألیی ساده اشاره ندارد ،بلکه به «شالودهی چیزی بدل
میشود که واقعی است»؛ یعنی «تنها چیز واقعی» (گرین .)1997 ،به گفتهی یکی از بیماران« ،تمام آن چیزی که دارم آن چیزی است که
ندارم» .این بدان معناست که شکاف به واقعیت تبدیل میشود؛ واقعیتر از ابژههای کنونیای که وجود دارند .بنابراین ،غیبت ملموس می
شود و شکل میگیرد.
بنابر گزارهی گرین ،توهم منفی فرایندهای دوالیهی نیروزدایی روانی /همانندسازی به شکل خاصی از بازنمایی عینیت میبخشد .به
] [ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11
طور خاص ،از سویی ،سوژه از مادر نیروزدایی روانی میکند و نیروگذاری شدید روانی بر غیبت او را در قالب کالم بیان نمیکند .از سوی
دیگر ،نمیتواند اثر این نیروگذاری شدید روانی را خنثی کند و در واقع ،این اثر بهقدری منکوبکننده میشود که ناتوانی سوژه در تفکر در
قالب بازنمایی کالمی را تداوم میبخشد .به همین دلیل است که آنتونیو «از بالیی صحبت میکند که سرش آمده بود» .او احساسی مبهم
و کلی را تجربه میکند که نمیتواند آن را به زبان بیاورد و تنها بهلحاظ عاطفی بازنمایی و تجربه میشود .این عاطفهای است که حس
وحالی منفی دارد و شکل معماگونه به خود میگیرد (کونتو.)2017 ،
2
توهم منفی به عنوان فضای گذار
گرین به میزان چشمگیری تحت تأثیر وینیکات و خصوصاً تعبیر او از فانتزی بهمثابهی فضایی خاص بوده است .وینیکات ،در اثر خود
با عنوان بازی و واقعیت ،)1971( 3از «ناحیهی بینابینیای در رابطه با تجربه سخن میگوید که هم واقعیت درونی و هم زندگی بیرونی در
آن سهم دارند» .به نظر او ،این فضا در فاصلهی زمانیِ بعد از غیبت مادر و هنگامی عمل میکند که کودک چند الگوی شخصی کارکردی
را به منظور غلبه بر فقدان مادر ایجاد میکند .در کل ،این حالت را میتوان بهمثابهی فضایی خیالی تلقی کرد؛ برساختی فضایی -زمانی که
برای سوژه همچون تسلیدهندهای در جهت کنار آمدن با درد فراق عمل میکند (وینی کات.)1953 ،
میتوان گفت توهم منفی موقعیتی روانی ایجاد میکند؛ قلمرویی فضایی نزدیک به فضای گذار وینیکات .این موقعیت ،با پوشش
غیرواقعی خود ،وقتی که واقعیت به لحاظ روانی خصمانه است و لحظهای بههمفشرده از تجربه را بهدست میدهد ،از سوژه در مقابل
احساسات درونی و بیرونی محافظت میکند (گرین .)2001 ،با این همه ،تفاوتی اساسی با مفهوم وینیکات این است که توهم منفی فضای
] [ DOR: 20.1001.1.2383353.1399.9.12.14.9
گذار مثبتی را ،آنطور که وینیکات آن را بهکار میبرد ،شکل نمیدهد ،چرا که به فرایند سوگواریای موفقیتآمیز و واقعی نمیانجامد،
بلکه ،برعکس ،شاید بتوان گفت به فضای گذار منفیای اشاره دارد (گرین.)1999 ،
بنابراین طبق اظهارات گرین نیروی منفی همواره و بهصورت پیشفرض متضمن وجود ابژه است .این موضوع بهطور جداییناپذیری در
پیوند با روابط ،الگوهای ارتباطی و همبستگیهاست و امر منفی ،با تحلیل بردن آنها ،وارد این روابط میشود .به نظر گرین ،این تحلیل
رفتن را نمیتوان بهمثابهی تمایل به تخریب از حیث جدایی از سوژهها دانست ،بلکه میتوان آن را تخریب نظم روابط بین این سوژهها
قلمداد کرد .این بدان معناست که گرچه پیوندهای ارتباطی بین سوژهها حفظ میشوند ،منفی بودن و بیتفاوتی به آنها رسوخ میکند.
این بهواقع تخریب محسوب نمیشود ،بلکه ساختارزدایی بهحساب میآید .بنابراین ،سوژهها بهلحاظ فیزیکی در کنار هم باقی میمانند ،اما
بهلحاظ روانی از یکدیگر فاصله میگیرند .این خصیصهی منفی در توهم منفی کامالً آشکار است؛ پدیدهای که در آن ،گرچه سوژه پیوندش
را با دیگری قطع نمیکند ،بهواسطهی محفوظ نگاه داشتن پیوندی منفی ،بهلحاظ روانی از دیگری جدا میشود .از این رو ،میتوان فرض
کرد که ،در توهم منفی ،سوژه عقدهی مادر مرده را تکرار میکند .او بهتناوب دچار احساس فقدانی میشود که فیزیکی نیست ،بلکه روانی
است و ،در نتیجه ،تجربهی سوگواری ناتمامی را زنده میکند که ،در آخر ،او را از درون تهی میکند .توهم منفی به بازنمایی واقعی این
تهی بودن بدل میشود .این پدیده بهتناوب در زندگی شخص رخ میدهد و از این رو ،بهواسطهی ساختارزدایی از ادراک ،تابع پیشفرض
های نیروی منفی است .بنابراین ،احساسات پیدرپیِ ناادراکی ،نوستالژی و پوشش مالیخولیایی آنها و همچنین ،تهی بودن ذهن و ناتوانی
سوژه در تمرکز ،به یاد آوردن و احساس خالقیت داشتن معنا و مضمون پیدا میکنند (کونتو.)2017 ،
بحث و نتیجهگیری
توهم منفی برای آندره گرین اصطالحی تعیینکننده است ،چرا که آن را به منظور بسط سایر مفاهیم و شرایط بالینیای که در اثرش
دربارهی امر منفی بسیار به آنها پرداخته است ،استفاده کرده است .توهم منفی پدیدهای پاتولوژیک نیست ،بلکه ساختاری روانی است که
به ادراکی حقیقی اشاره ندارد ،بلکه مربوط به بازنمایی غیبت ابژه است .بدین ترتیب ،همانطور که گرین مینویسد «این غیبتِ بازنمایی به
مانند نبود تصویر در آینه نیست ،بلکه بازنماییِ غیبتِ بازنمایی است» .این بدان معناست که توهم منفی به بَرساختی غیرواقعی و خیالی،
جعبهای تهی ،مملو از عدم وجود یا ،به عبارت دیگر ،به خیال و به گفتهی گرین ،به یک نوواقعیت اشاره دارد .در این مقاله ،بعد از مروری
نظری بر این مفهوم در آثار فروید و فرنزی ،بر این برساخت بالینی متمرکز شدیم و تالش کردیم به این موضوع پی ببریم که توهم منفی
] [ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11
بهمثابهی امری فینفسه تهی چگونه میتواند امر منفی ،ناگفته و همواره نهفته را بازنمایی کند .سپس ،منشأ منفی بودن در سوگواری مادر،
یعنی مرثیهی ناگفتهی او ،دنبال شد .بدین منظور ،اثر آندره گرین راجع به امر منفی و برخی پارهها از نظریهاش در باب مادر مرده را پی
گرفتیم .ودر آخر ،تمرکزمان به توهم منفی بهمثابهی ساختاری فضایی -زمانی معطوف گردید که در زندگی سوژه رخ میدهد و خصوصیات
ویژهای را نشان میدهد که به فضای گذار وینیکات مربوطند .امید است با بسط این مفهوم زمینه آشنایی متخصاصان حوزه سالمت روان
فراهم گشته و زمینه پژوهش های مفصلتر در راستای سنجش و درمان این موضوع فراهم گردد.
منابع
Asaad, G., & Shapiro, B. (1986). Hallucinations: theoretical and clinical overview. The American journal of psychiatry, 143
(9), 1088-1097.
Avtonomov, D. A. (2017). Negative Hallucination. The history of the concept, psychopathology and its potential position
in the clinical practice. Neurological Bulletin, 49(3), 78-84. (in Russian).
Bergmann, M. S. (1999). Anna Freud, Leo Rangell and André Green. The Dead Mother: The Work of André Green, 195.
Bollas, C. (1999). Dead mother, dead child. NEW LIBRARY OF PSYCHOANALYSIS, 87-108.
Bourguignon, A., & Manus, A. (1980, February). Negative hallucination, denial of reality and scotomization. In Annales
medico-psychologiques, 138(2), 129-153.
Castelnovo, A., Cavallotti, S., Gambini, O., & D’Agostino, A. (2015). Post-bereavement hallucinatory experiences: A critical
overview of population and clinical studies. Journal of affective disorders, 186, 266-274.
Debruyne, H., Portzky, M., Van den Eynde, F., & Audenaert, K. (2009). Cotard’s syndrome: a review. Current psychiatry
] [ DOR: 20.1001.1.2383353.1399.9.12.14.9
Green, A. (1998). The primordial mind and the work of the negative. International Journal of Psycho-Analysis, 79, 649-665.
Green, A. (1999). The work of the negative. London and New York: Free Association Books
Green, A. (2001). Life Narcissism, Death Narcissism, trans. A. Weller. London and New York: Free Association Books, 9.
Grover, S., Aneja, J., Mahajan, S., & Varma, S. (2014). Cotard's syndrome: Two case reports and a brief review of literature.
Journal of neurosciences in rural practice, 5(1), 59.
Hazif-Thomas, C., Stephan, F., Walter, M., & Thomas, P. (2015). Hallucination négative, conscience de soi et avancée en
âge. L'Encéphale, 41(2), 168-173.
Helldén, A., Odar-Cederlöf, I., Larsson, K., Fehrman-Ekholm, I., & Lindén, T. (2007). Death delusion. Bmj, 335(7633), 1305-
1305.
Horowitz, M. J. (1983). Image formation and psychotherapy (Vol. 1). Jason Aronson.
Jardri, R., Medjkane, F., & Thomas, P. (2016). Erratum to" Is negative hallucination still a viable concept?" L'Encephale,
42(5), 495.
Kohon, G. (Ed.). (1999). The dead mother: The work of André Green. Psychology Press.
Kohon, G., & Perelberg, R. J. (Eds.). (2018). The Greening of Psychoanalysis: Andre Green's New Paradigm in
Contemporary Theory and Practice. Routledge.
Kontou, C. (2017). Negative Hallucination as the Representation of the Unrepresentable. EC Psychology and Psychiatry, 5,
142-149.
Ogden, T. H. (1999). Analysing forms of aliveness and deadness of the transference-countertransference. NEW LIBRARY OF
PSYCHOANALYSIS, 128-148.
Pirlot, G., & Corcos, M. (2012). Understanding alexithymia within a psychoanalytical framework. The international journal
of psychoanalysis, 93(6), 1403-1425.
Urribarri, F. (2018). On clinical thinking: the extension of the psychoanalytic field towards a new contemporary paradigm.
In The Greening of Psychoanalysis. Routledge.
Walloch, J. E., Klauwer, C., Lanczik, M., Brockington, I. F., & Kornhuber, J. (2007). Delusional denial of pregnancy as a
special form of Cotard’s syndrome. Psychopathology, 40(1), 61-64.
Winnicott, D. W. (1953). Transitional objects and transitional phenomena—a study of the first not-me possession.
International journal of psycho-analysis, 34, 89-97.
[ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11 ]
[ DOR: 20.1001.1.2383353.1399.9.12.14.9 ]
202
مروری نظری بر مفهوم توهم منفی آندره گرین
A review of Andre Green's concept of the negative hallucination
[ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11 ]
[ DOR: 20.1001.1.2383353.1399.9.12.14.9 ]