Professional Documents
Culture Documents
مروری نظری بر مفهوم سوپرایگو از منظر رویکردهای روانکاوی
مروری نظری بر مفهوم سوپرایگو از منظر رویکردهای روانکاوی
مروری نظری بر مفهوم سوپرایگو از منظر رویکردهای روانکاوی
Abstract چکیده
The aim of this research was to investigate the concept
of the superego from the perspective of psychoanalytic هدف از مقاله حاضر بررسی مفهوم سوپرایگو از منظر رویکردهای روانکاوی
approaches, in particular the theory of Freud and Anna و به طور خاص نظریه فروید و آنا فروید و سایر نظریهپردازان شاخص روابط
Freud and other theories of object relations (Klein and
موضوعی (کالین و بیون) و مکتب مستقل بریتانیا (فربرن و وینیکات)
Bion) and the British Independent School (Fairbairn
and Winnicott). Given the significant role of the است .با توجه به نقش قابلتوجه سوپرایگوی مرضی در اختالالت روانی،
pathological superego in psychological disorders, a درک بهتر این مفهوم و عوامل زمینهساز شکلگیری سوپرایگوی مرضی در
better understanding of this concept and the context of
the formation of pathological superego formation is راستای فهم مکانیسمهای زمینهساز اختالالت روانی و در نتیجه درمان آنها
very effective in order to understand the underlying تاثیر بسزایی دارد .از منظر بسیاری از رویکردهای روانکاوی و روانپویشی
mechanism of mental disorders and their treatment.
For many psychoanalytic and psychodynamic هدف نهایی درمان چیزی نیست جز مقابله با خواستههای سوپرایگو ،و
] [ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11
approaches, the ultimate goal of treatment is to counter سپس در نتیجة آن ،تقویت ایگوی تضعیفشده و کمک به آن برای بازیابی
the demands of the superego and then strengthen the
weakened ego and help it regain control of the
تسلط خود بر حیات ذهنی سوژه .بنابراین جدا کردن بخشهای ایگو از
subject's mental life. Therefore, separating the ego سوپرایگو و به چالش کشیدن بیمار برای توقف خودتخریبی و اولویت دادن
parts from the superego and challenging the patient to به بخش سالم خود و جایگزینی سوپرایگوی مشفق به جای سوپرایگوی
stop self-destruction and prioritize his healthy part,
and replacing the compassionate superego with the پرخاشگر باید از اهداف اصلی همه رویکردهای درمانی باشد.
aggressive superego should be one of the main
therapeutic practices.
واژههاي کلیدي :سوپرایگو ،نظریههای روانکاوی ،فروید ،نظریه روابط
Keywords: superego, psychoanalytic theory, freud
theory, object relation theory موضوعی
ویرایش نهایی :فروردین 1401 پذیرش :دي 1400 دریافت :مرداد 1400 نوع مقاله :تحلیلی
مقدمه
به دلیل اهمیت نقش سوپرایگو 1در آسیب شناسی روانی بررسی این مفهوم از منظر رویکردهای روانکاوی حائز اهمیت است .اما در ابتدا
تعریف مفهوم سوپرایگو و بررسی تمایز و تشابه آن با سایر مفاهیم مرتبط ،منجر به فهم بهتر مفهوم سوپرایگو به طور خاص میگردد.
] [ DOR: 20.1001.1.2383353.1401.11.1.8.5
سیستم سوپرایگو ،در کلیترین معنایش ،شامل جنبههایی از ذهن است که ربط مستقیم و غیرمستقیمی به اخالقیات درونی و بیرونی
دارند .چنین ساختار کلی چترواژهای برای چندین مفهوم مرتبط است :سوپرایگو (به معنای دقیق) ،ایگوی آرمانی ،2ایگو و وجدان.3
در معنای کلی ،کارکردهای سیستم سوپرایگو عبارتند از تحت نظر گرفتن ایگو ،تعیین ارزشها و استانداردها ،داوری ،اعمال مجازات
بر خود (و دیگری) .اما واژهی سوپرایگو را ،در محدودترین مفهومش ،میتوان قسمتی از ذهن شخص دانست که مراقب ایگو است ،داوریاش
1 superego
2 ideal ego
3 conscience
14
مروری نظری بر مفهوم سوپرایگو از منظر رویکردهای روانکاوی
A theoretical review of the concept of superego from the perspective of psychoanalytic approaches
میکند ،از ایگو انتقاد میکند و مجازاتش میکند .عمدتاً ناهوشیاراست و ت وان خود را از منابع عمیقاً ناهوشیار میگیرد (یعنی از «اید.)»1
این قسمت از ذهن میتواند سختگیرانه و ظالمانه بر ایگو و یا دیگری عمل کند ،اما میتواند برخورد مالیمتر و مهرآمیزتری هم داشته
باشد (بارنت 2و همکاران.)2018 ،
ایگوی آرمانی را میتوان بازنمود استانداردهایی دانست که سوپرایگو با این استانداردها دربارهی ایگو داوری میکند .از آنجا که سوژه
این آرمان را اولین بار با درونی کردن ویژگی هایی که از مراقبین اولیه در اوان کودکی استنباط کرده است ایجاد میکند ،ایگوی آرمانی
جنبههای هشیار و ناهشیار دارد (شاسگه-اسمیرل .)1975 ،3رابطه ی ایگو با ایگوی آرمانی مبتنی بر میل به رشد و تحول مطابق با
استانداردهای آن است .برعکس ،رابطه اش با سوپرایگو به دلیل آرزوهای برآورده نشده پیوند تنگاتنگتری با اضطراب دارد .گرایش به سمت
آرمانیسازی کردن و انتقاد از جنبههایی از این سی ستم است تا به جای همکاری با هم تعارض داشته باشند ،و همین نیز به تجارب شایع
و بیمارگونهی بیزاری از خود منجر میشود (بلوس)1972 ،4
وجدان شخص را معموالً «صدای درون» توصیف می کنند و از این لحاظ به معرفت آگاهانه و به طور کلی خودآگاهی انسانی نزدیک
است .وجدان آشکارا ایدهای بسیار قدیمی است که بسیار تعریف و توصیف شده است .پیشینهی تحقیقاتی وسیع و جامعی دربارهی مفهوم
وجدان وجود دارد که اعضای رشتههای علمی بسیاری را برانگیخته است تا دربارهی آن بنویسند .چنین مشارکتهایی از متخصصان الهیات،
فیلسوفان ،روانشناسان ،مردمشناسان و نویسندگان ادبی ،و همینطور از روانکاوان نشأت گرفتهاند (بارنت و همکاران.)2018 ،
همانگونه که شرح داده شده این مفاهیم مرتبط و در عین حال متمایز از هم هستند .هدف از مقاله حاضر بررسی مفهوم سوپرایگو در
معنای خاص از منظر نظریه فروید 5و آنا فروید 6و سایر نظریه پردازان شاخص روابط موضوعی( 7کالین 8و بیون ) 9و مکتب مستقل بریتانیا
(فربرن 10و وینیکات ) 11است .با توجه به نقش قابل توجه سوپرایگو مرضی در اختالالت روانی درک بهتر این مفهوم و عوامل زمینه ساز
شکلگیری سوپرایگو مرضی در راستای فهم بهتر مکانیسمهای زمینه ساز اختالالت روانی و در نتیجه درمان آنها تاثیر بسزایی دارد.
] [ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11
ایدۀ جنبة سانسورگر ذهن بعدها توسط فروید ( )1914در مقالة کالسیک او ،دربارۀ نارسیسیسم ،1بسط بیشتری یافت .او در این اثر
توضیح میدهد که چگونه سهم معینی از «لیبیدوی ایگو» 2در جریان فرایند نرمال رشد به صیانت از نفس به خود 3تعلق میگیرد .از دید
4
فروید ،این نوع لیبیدو با نوعی که نسبت به موضوع وجود دارد متفاوت است .در این مقاله فروید برای نخستین بار اصطالح ایگوی آرمانی
را معرفی میکند :مفهومی که مقدمة طرح سوپرایگو شد .مطابق ت عریف فروید ،ایگوی آرمانی تصور خود است از آنچه که آرزو دارد باشد.
او همچنین میگوید که هر جنبه ای از رفتار سوژه که در تعارض با ایگوی آرمانی باشد موجب بروز احساس شرم و گناه میشود (فروید،
.) 1914فروید اصطالح «ایگوی آرمانی» را در معنایی مشابه با ایگوی ایدهآل به کار میبرد و میان این دو اصطالح تمایزی قائل نمیشود
(الپالنش و پونتالیس .)1973 5،بهگفتةی فروید ،یک فرد در درون خود تصویری ایدهآل ایجاد میکند و این تصویر به معیاری برای سنجش
ایگوی واقعی او تبدیل میشود ،در حالی که ممکن است دیگری چنین کاری انجام ندهد .در مورد اول ،این ایگوی آرمانی به الگوی هدفی
تبدیل میشود که خود از آن پیروی می کند .بنابراین ،نارسیسیزم سوژه بر این ایگوی آرمانی جدید استوار میشود و درست مثل ایگوی
نورس 6به احساس کمال میرسد .سوژه این احساس کمال ازدسترفته را در فرم جدیدی از ایگوی آرمانی جستجو میکند که ،طبق گفتة
فروید« ،جانشینی برای نارسیسیزم اولیة او در زمان کودکی است که در آن او ایدهال خودش بود» (فروید.)1914 ،
مفهوم ایگوی آرمانی و رابطة آن با ایگو به طور مفصلتری در مقالة روانشناسی گروهی و تحلیل ایگو (فروید )1921 ،مورد بررسی
قرار گرفته است .در همین مقاله است که فروید مفهوم همانندسازی 7را برای نخستین بار به کار میبرد و آن را «اولین مورد از ابراز پیوند
عاطفی با شخص دیگر» تعریف میکند .مفهوم همانندسازی برای فهم بهتر ایگوی آرمانی و نظریة عقدۀ اودیپ ،که او آن را با عبارات کلی
«تمامیِ ا حساساتی که کودک در رابطه با والدین خود و تعامالتی که ممکن است با آنان داشته باشد تجربه میکند» توصیف میکند،
اهمیت باالیی دارد (نیو .)1991 8،همانندسازی عبارت است از فرایند تحولی که در آن فرد «ایگوی خود را بر اساس ایگویی که به عنوان
الگوی خود پذیرفته» مدلسازی میکند و طی این فرایند موضوع در ایگو درونفکنی میشود (بارنت و همکاران.)2018 ،
] [ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11
فروید ( ) 1917در ماتم و مالنکولی از مثال بالینی مالنکولی (به معنی افسردگی )9استفاده میکند تا توضیح دهد که چگونه ایگو به
دو بخش تقسیم میشود و یکی از بخشها علیه دیگری برمیآشوبد .او برای این بخش خشن عناوین مختلفی را بهکار میبرد (برای مثال:
ایگوی آرمانی ،عامل معترض 10،دستگاه سانسور) و آن را عامل اصلی سرکوب معرفی میکند .او سپس این وضعیت بیمارگونه را با وضعیت
سالمی که در آن ایگوی آرمانی با وجود معترض بودن به ایگو اینگونه افراطی عمل نمیکند مقایسه میکند (فروید.)1921 ،
ایگو و اید (فروید )1923 ،اولین مقالة رسمی منتشرشدهای است که فروید در آن از اصطالح سوپرایگو استفاده میکند (سوپرایگو در
زبان آلمانی Uber Ichاست که معنای لفظی آن «فراتر از ایگو ،من یا خود» است) .او در این مقاله نظرات خود را دربارۀ همانندسازی،
که در باال به آن اشاره شد ،بسط میدهد و عنوان می کند که سوپرایگو حاصل تغییرات ایگوست که در نتیجة همانندسازی کودک با
شخصیت والدین خود اتفاق میافتد .او توضیح میدهد که چگونه این تغییرات در ایگو موجب شکلگیری عاملی میشود که جایگاه خاصی
را در روان به خود اختصاص میدهد و در این جایگاه بخش تغییریافتة ایگو با سایر بخشهای آن از موضع یک ایگوی برتر یا سوپرایگو
رفتار کرده و دربارۀ آنها قضاوت میکند .او ضمن اشاره به کیفیت سختگیرانة این عامل آن را احساس گناه هوشیاری میداند که سوژه آن
را به صورت وجدان تجربه میکند و در عین حال ،یک حس گناه ناهوشیار را نیز در سوژه ایجاد میکند .سوپرایگو دو کار انجام میدهد و
همزمان با تعریف استاندارد یا الگوی ایدهآل (جمالتی چون تو باید مثل این باشی!) گزینشهای سوژه را نیز محدود میکند (جمالتی مثل:
نباید مثل او –پدر -باشی) (فروید .)1923 ،او میگوید پسران با ازآن خود کردنِ پستان خود را به مادر و با همانندسازی خود را به پدر
وصل میکنند .در مراحل بعدی ،شکل سادهای از «عقدۀ اودیپ مثبت» رشد میکند که طی آن پسر میل ناهوشیار و ستیزهجویانهای به
] [ DOR: 20.1001.1.2383353.1401.11.1.8.5
ر ها شدن از شر پدر و گرفتن جای او برای مادر را تجربه می کند .سپس ،در حالی که رابطه با پدر به نحو متغیر و نامشخصی ادامه پیدا
1 On Narcissism
2 ego libido
3 self
4 ego ideal
5 Laplanche & Pontalis
6 infantile ego
7 identification
8 Neu
9 depression
10 critical agency
16
مروری نظری بر مفهوم سوپرایگو از منظر رویکردهای روانکاوی
A theoretical review of the concept of superego from the perspective of psychoanalytic approaches
میکند ،رابطه با مادر ،که صرفاً رابطهای محبتآمیز است ،در کنار آن پایدار میماند .طبق گفتة فروید ،اگر فرایند رشد بهطور نرمال ادامه
پ یدا کند ،همانندسازی پسر با مادر تضعیف و همانندسازی او با پدر تقویت میشود؛ اینجاست که صحبت از «انحالل عقدۀ اودیپ» آغاز
می شود .با این حال ،فروید به این نکته هم اشاره دارد که اگر گرایش زنانة پسر قوی باشد رشد او ممکن است در جهت همانندسازی با
مادر ادامه یابد (بارنت و همکاران .)2018 ،بنابراین میتوان سوپرایگو را بهعنوان یک محصول نهایی ساختاری در نظر گرفت که به تجربیات
همانندسازانه مثبت ،بهویژه با والدین همجنس نیاز دارد .رشد سوپرایگوی جامد به طور ذاتی با هویت جنسی مرتبط است (کیسن.)2019 ،1
بنا بر نظر فروید ،سوپرایگو به همین طریق شخصیت پدر را به خود میگیرد .در جریان رشد ،رابطهای شکل میگیرد که در آن قوت
سوپرایگوی آغازین و سرعت سرکوب آن با میزان سرسختی و سلطهگری آن بر ایگو در مراحل بعدی نسبت مستقیم دارد .در سطح نزدیکتر
به هوشیار ،این نیرو میتواند خود را به صورت وجدان نشان دهد اما در سطوح عمیقتر ،حس ناهوشیاری از تقصیر را در فرد ایجاد میکند.
کل این فرایند در عبارت مشهور «سوپرایگو وارث عقدۀ اودیپ است» خالصه میشود (فروید.)1923 ،
فروید ( ) 1924در مساله اقتصاد روانی در مازوخیسم نظریة خود را دربارۀ سوپرایگو به پشتوانة شواهد بالینی از «واکنش درمانی
منفی» تقویت می کند .طبق این شواهد ،مقاومت بیمار نسبت به فرایند درمان ناشی از میل مازوخیستی به رنج کشیدن است .به گفتة او،
این واکنش ناشی از احساس گناه ناهوشیار است .او توضیح میدهد که چگونه بیمار از مریضی خود راضی است و از خالصی از این مجازات
خودداری میکند و همچنین می گوید که این کار احمقانه است .او معتقد است که بیمار «احساس گناه ندارد ،بلکه فکر میکند بیمار است»
و ادعا میکند که احساس گناه ناهوشیار خود را بهصورت مقاومت در برابر بهبود نشان میدهد .او سپس کار «دشوار» روانکاو را توضیح
میدهد که عبارت است از تبدیل احساس گناه ناهشیار به هوشیار (فروید.)1924 ،
فروید ( )1926در مقالهای با عنوان بازداریها ،عالئم و اضطراب 2که چند سال بعد منتشر شد ،طرحی کلی از نقش اساسی اضطراب
در نوروز ارائه میدهد .او سپس به توضیح مفصلتر این مسئله می پردازد که چگونه فقدان عشق سوپرایگو (یا همان شدت آن) برای ایگو
] [ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11
بهمثابة تهدیدی است که میتواند منجر به احساس تقصیر و در نتیجه ،خودتنبیهگری (برای مثال افسردگی) شود .از آنجا که سوپرایگو
میتواند عمل خاصی را ممنوع کند و ایگو نیز به منظور خودداری از ایجاد تعارض از انجام آن عمل خودداری میکند ،و این بازداری میتواند
در خدمت خودتنبیهگری قرار گیرد (جناچه در فوبیای هانس کوچولو قابل مشاهده است) (فروید.)1926 ،
فروید ( )1927مقالة گمانهپردازانة خود ،آیندۀ یک توهم را با تأملی بر چیستی فرهنگ آغاز میکند .اساس استدالل او این است که
بقای انسان و پیشرفت تمدن در گروی انکار امیال غریزی و بدوی چون زنای با محارم ،آدمخواری و شهوت کشتار است .او شرحی از آنچه
که بعدها نامش را «سوپرایگوی فرهنگی» میگذارد ارائه میکند و بر نقش و اهمیت آن به عنوان یک عامل وادارکننده ،که در عین حال
به تحمیل قوانین رفتار متمدنانه نیز کمک میکند ،تأکید میکند .از نظر فروید تغییرشکل سوپرایگو و درونیشدن آن ذخیرۀ فرهنگی بسیار
ارزشمندی است و عامل پیشبرد تمدن به شمار میرود (فروید.)1927 ،
فروید ( )1930این نظرات را در اثر مشهور خود با عنوان تمدن و ماللت های آن بیشتر بسط میدهد .مضمون اصلی این رساله «نزاع
پایانناپذیر» میان خواستههای غریزی و محدودیتهای اعمالشده بر انسان «متمدن» است .فروید نشان میدهد که چگونه افزایش بیش
از حد این محدودیت ها نوعی واکنش شدید غریزی را به همراه خواهد داشت و سپس به توضیح رابطة میان عوامل متمدنساز درونی و
تأثیرات بیرونی می پردازد .نظریة او دربارۀ سوپرایگو محور اصلی توصیف او از این رابطه است .او همچنین به توصیف نقش مثبت احساس
گناه در رشد تمدن و همچنین در نسبت با نیروهای تاریک موجود در وضعیت بشر (یا به عبارتی همان امیال ویرانگر درون روان) میپردازد.
او نتیجه میگیرد که از آنجائی که سوپرایگو افکار و اعمال را برابر میداند ،هیچ چیز را نمیتوان از آن پنهان کرد .بنابراین فروید در رسالة
] [ DOR: 20.1001.1.2383353.1401.11.1.8.5
تمدن و مالمتهای آن به این موضوع اشاره میکند که احساس تقصیر (یا به عبارتی «حس دائمی ناخشنودی درونی») از دو چیز ناشی
می شود :نخست «مرحلة نورسی» وجدان و وحشت آن از قدرت و دوم وحشت از سوپرایگویی که در مراحل بعد شکل میگیرد .اولی خواهان
ارضا نشدن غرایز است و دومی فرد را وادار به خودتنبیهگری میکند چون امیال ممنوعه نمیتوانند از دید سوپرایگو پنهان بمانند؛ در این
صورت ،سوپرایگو این نیات بد را با کارهای بد یکی میانگارد .او میگوید چنین شرایطی منجر به «حس دائم ناخشنودی درونی...تنش
ناشی از احساس گناه» میشود (فروید .)1930 ،بنابراین ،شدت عمل سوپرایگو نشان از تخاصم سرکوبشدۀ خود کودک دارد و شاید این
شدت عمل بازت ابی از رفتار و نگرش واقعی والدین نسبت به کودک نباشد .او در همین رابطه میگوید« :کودکی که در کمال نرمی و آرامش
1 Kissen
2 Inhibitions, Symptoms and Anxiety
17
رویش روان شناسی ،سال ،11شماره ،1شماره پیاپی ،70فروردین 1401
Rooyesh-e-Ravanshenasi Journal(RRJ),11(1), 2022
پرورش یافته ممکن است وجدان بسیار سختگیری پیدا کند ».البته فروید این واقعیت را میپذیرد که تربیت سختگیرانه به خودی خود
میتواند تأثیر زیادی داشته ب اشد .او در ادامة بحث خود این مفاهیم را با توجه به رابطة میان ایگو ،اید و سوپرایگو بررسی میکند .از نظر او
ایگو زمانی مازوخیستی میشود که تحت تأثیر سوپرایگوی سادیستی قرار بگیرد (بارنت و همکاران.)2018 ،
فروید ( )1933پژوهش خود دربارۀ سوپرایگو را در مقالهای با عنوان درسگفتارهای مقدماتی جدید دربارۀ روانکاوی بازبینی و تلخیص
کرد .به گفتة فروید ،سوپرایگو به سرنوشت عقدۀ اودیپ بستگی دارد و «وارث آن پیوند عاطفیِ (دوران کودکی) است ».این فرایند شامل
انکار احسا سات شدید نسبت به والدین از سوی کودک است که این کار تقویت و تشدید همانندسازی با آنها را در پی دارد .فروید معتقد
است که اگر این فرایند ناقص انجام شود ،سوپرایگو به لحاظ نیرو و رشد ناقص خواهد شد .این فرایند در چرخة طبیعی حیات فرد به طرز
فزایندهای تحت تأثیر دی گر مراجع قدرت مانند معلمان و الگوهای آرمانی اوست و بدین طریق است که سوپرایگو هرچه بیشتر جنبة تقلیدی
پیدا میکند .در این مقاله ،فروید در پی ایجاد تمایز میان سوپرایگو و وجدان است و بدین منظور منشأ اولی را تغییر ساختاری ذهن میداند
اما وجدان را صرفاً تجسم بخشیدن به امری انتزاعی توصیف می کند .او سوپرایگو را از ایگوی آرمانی نیز متمایز میکند و فرق آنها را در
این میداند که اولی حامل تصویر آرمانی است و ایگو خود را نسبت به آن میسنجد ،از آن تقلید میکند و تالش میکند تا خواستههای او
را برای حرکت بیشتر به سمت کم ال برآورده سازد» .ایگوی آرمانی رسوب تصوری است که کودک از کمال دارد و سوپرایگو عامل اجرای
آن (بارنت و همکاران.)2018 ،
فروید در این مقاله سوپرایگو را بر حسب رابطهاش با اضطراب مورد بحث قرار میدهد .او معتقد است که ایگو تنها جایگاه اضطرابهای
حاد است و تنها ایگوست که اضطراب را تولید و آن را احساس میکند .وقتی ایگو از سوی اید ،سوپرایگو و جهان بیرون تحت فشار باشد،
از طریق ایجاد اضطراب واکنش نشان می دهد .او بسته به هریک از این عوامل انواع اضطراب را تحت عنوان اضطراب نوروتیک ،اضطراب
اخالقی و اضطراب واقعگرایانه برمیشمرد .او همچنین مفهوم اضطراب را از نقطهنظر فرایند رشد مورد بررسی قرار میدهد و به این موضوع
] [ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11
اشاره میکند که شکل اولیة سوپرایگو در اوایل دورۀ کودکی با ترس از ازدستدادن محبت (والدین)( ،و یا همان اضطراب اجتماعی) پیوند
دارد (فروید .)1933 ،فروید از نیاز ناهوشیار به تنبیه و از رنجهای عصبی متعاقب آن سخن میگوید؛ نیازی که ردپای آن را در تمام
بیماریهای ذهنی میتوان یافت و بدترین دشمن برای تالشها درمانگرانه است .او سپس این احساس گناه ناهوشیار را به مسئلة واکنش
درمانی منفی در روانکاوی و رابطة آن با اخالق ،آموزش ،جنایت و بزهکاری ،پیوند میدهد (فلیشر.)2020 ،1
فروید ( )1936در مقالة یادآوری خاطرهای بد در آکروپولیس 2در مورد افرادی بحث میکند که ممکن است به خاطر احساس گناه و
یا احساس خودکمبینی دچار بیماری شوند؛ افرادی که به خود اجازۀ شاد بودن را نمیدهند .او معتقد است که در چنین مواردی« ،سرنوشت
بدی که ما انتظار داریم نصیب مان شود تجسمی از وجدان ما ،از سوپرایگوی سختگیر درون ماست ،که خود آن هم بازماندهای از نیروی
تنبیهگری است که سابقة آن به زمان کودکی ما برمیگردد» (فروید.)1936 ،
آخرین اثر فروید ،که ناتمام باقی ماند ،طرحی کلی از روانکاوی ( )1940است که در سال 1938نوشته شد اما بعد از مرگ او بهچاپ
رسید .استرچی 3در مقدمة آن مینویسد که این رساله مؤخرهای مسحورکننده بر کل دیدگاههای نظری فروید است و نور تازهای بر تمامی
دغدغههای او میتاباند (استرچی .)1964 ،فروید در بخشی از رساله که به تکنیک مربوط به انتقال اختصاص دارد در این مورد اظهارنظر
می کند که تلقی بیمار از روانکاو به عنوان شخصیتی شبیه به والدین میتواند ارزش درمانی داشته باشد .روانکاو از طریق رابطة انتقال
می تواند قدرت و جایگاه مرجعیت سوپرایگو را نسبت با ایگوی بیمار کسب کند .این وضعیت پیامدهای ضمنی مهمی برای کار و هدف
روانکاو دارد چراکه میتواند از چنین قدرتی به مثابة ابزاری در جهت درمان ایگو استفاده نماید .بنابراین ،هدف راهبردی در تحلیل چیزی
] [ DOR: 20.1001.1.2383353.1401.11.1.8.5
نیست جز مقابله با خواستههای سوپرایگو ،و سپس در نتیجة آن ،تقویت ایگوی تضعیفشده و کمک به آن برای بازیابی تسلط خود بر حیات
ذهنی سوژه (بارنت و همکاران.)2018 ،
سوپرایگو از منظر آنا فروید
آنا فروید سیستم سوپرایگو را در شکل گیری نوروز بسیار مهم و تحلیل آن را نیز جزئی حیاتی از روند درمان میداند .او نیز ،به تأسی
از دیدگاه های نظری پدرش ،زمان تشکیل ساختار سوپرایگو را مربوط به اواخر دورۀ رشد ،یعنی جایی میان مرحلة نهفتگی و مرحلة فالوسی،
1 Fleischer
2 A Disturbance of Memory on the Acropolis
3 Strachy
18
مروری نظری بر مفهوم سوپرایگو از منظر رویکردهای روانکاوی
A theoretical review of the concept of superego from the perspective of psychoanalytic approaches
و زمان تثبیت آن را دورۀ مابعد عقدۀ اودیپ (یعنی بین سه تا چهار سالگی) میداند .سوپرایگو فقط زمانی شکل میگیرد که عقدۀ اودیپ
منحل شده باشد (یعنی بین پنج تا شش سالگی) .او اضطراب سوپرایگو ،پریشانی وجدان و احساس گناه را عواملی بسیار تأثیرگذار بر کودک
و افراد بالغ میداند و به این موضوع اشاره میکند که کار سوپرایگو تعیین یک معیار ایدهآل است تا بر اساس آن ابراز هرگونه امیال جنسی
و پرخاشگرایانه را سرکوب کند .با این حال ،وقتی پاسخ ایگو اطاعت از فرمانهای سوپرایگو و کنشهایش دفاعی باشد ،ممکن است از لذت
بردن ناتوان باشد (فروید ،آ.)1936 ،
سوپرایگو نیرویی مهیب و زیانبار است .معیاری ایدهال تعیین میکند که طبق آن مسائل جنسی ممنوع و پرخاشگری
امری ضداجتماعی تلقی میگردد .این ما را وادار میکند که توجه ویژهای به تحلیل سوپرایگو مبذول بداریم (فروید ،آ،
.)1936
بنابراین ،یکی از وظایف روانکاوی این بود که از طریق کنترل فرمانهای سوپرایگو یا به بیان دیگر ،تضعیف قدرت آن و تعدیل شدت
عمل آن ایگو را احیا کند .او همچنین نظریة بسیار شناخته شدۀ خود دربارۀ «همانندسازی با پرخاشگر» را در زمینة رشدِ مداوم سیستم
سوپرایگو به کار بست و آن را به فرایند شروع درونفکنی در مرحلة نوپایی مرتبط نمود .برای مثال ،او توضیح میدهد که چگونه کودک
نوپا با مادر خود که کلمة نه! را به زبان میآورد همانندسازی میکند و چگونه این امر موجب تحریک روندی میشود که طی آن کودک
نوپا نه! نه! را با خود تکرار میکند (بارنت و همکاران .)2018 ،آنا فروید در بحثهای بسیاری بهکرّات به نابالغ بودن سوپرایگو در اکثر مدت
دوران کودکی اشاره میکند ،به این معنا که سوپرایگو همچون یک ساختار روانی مستقل عمل نمیکند و فاقد استقالل عمل است (هولدر،
.)2005آنا فروید عنوان میکندکه چگونه کودک با تاخیر و تنها به تدریج قادر به دستیابی به سوپرایگو کمتر تحت تاثیر والدین و
مستقلتری است ،و بنابراین از نظر او سوپرایگو اولیه کودک در دوره رشد بعدی تغییر اساسی میکند .آنا فروید در مورد کار درمان نیز بر
تأثیر وابستگی کودک به والدین به عنوان موضوعهایی واقعی یا حاضر در زندگی ،تأکید ویژهای دارد .بنابراین ،این وضعیت اجتماعی عاملی
] [ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11
محدودکننده در کار روانکاوی بر روی کودک بهشمار میآید و نیازمند توجه ویژه است .از نظر او ،روانکاو در جایگاه ابژۀ محبت جدید قرار
میگیرد که موقتاً یک ایگوی آرمانی جدید را به کودک میدهد و از این طریق جایگزین والدین آرمانی میشود .در نتیجه از دید آنا فروید،
روانکاوی عالوه بر کار با کودک نیازمند کار با والدین با هدف تغییر نگرش آنان نسبت به کودک است (هولدر.)2005 ،1
سوپرایگو از منظر رویکردهاي روابط موضوعی
کالین پس از مشاهدات و گزارشهای خود دربارۀ فانتزیها و اضطرابهای پیشااودیپی در کودکان زیر دو سال به این نتیجه میرسد
که شکل اولیة سوپرایگو در اولین سال حیات و بنابراین ،بسیار زودتر از آنچه قبالً فرض شده بود ،قابل مشاهده است .به گفتة او ،نوزاد یک
سوپرایگوی بسیار ابتدایی و نورس را که شامل جزء-موضوع 2است درونی میکند و این سوپرایگو اثری قوی بر ایگوی ابتدایی و نورس دارد
و بر آن حاکم است .او همچنین معتقد بود که عقدۀ اودیپ ریشههایی قدیمیتر دارد و این نظریة او منجر به ایجاد صورتبندیهای نوینی
از موضع3های پارانوید-اسکیزوئید 4و افسردهوار5شد .در نظریة کالین ،کودک از همان آغاز اضطراب آزار دیدن( 6ترس مورد حمله واقع
شدن از سوی جزء-موضوعهای بد فرافکنیشده) را تجربه میکند و در ادامه نیز با اضطراب افسردگی( 7ترس از بالهایی که بدیهای خیالی
کودک ممکن است بر سر کل موضوعها بیاورند) مواجه می شود .آنچه به کالین کمک کرد تا ماهیت ساختار ایگو و سپس ،سوپرایگو را
تعریف و آن را روشن کند یکی مفهوم موضع و دیگری بازنگریاش در نظریة فروید دربارۀ اضطراب بود (کالین1934 ،؛ سگال.)1978 ،8
او«موضع پارانوید-اسکیزوئید» را توصیف میکند که در آن کودک با دو تکه کردنِ ایگو و ابژۀ خویش به بخشهای «خوب» و «بد» (برای
مثال« ،پستان مادر» و «قضیب پدر») به این تکانههای عشق و نفرت ذاتی واکنش نشان میدهد .تکانههای ویرانگر به موضوعی فرافکنی
] [ DOR: 20.1001.1.2383353.1401.11.1.8.5
میشوند که در این دوره «بد» دانسته میشود و کودک خود را تحت آزار آن حس میکند .طبق گفتة کالین ،این نخستین تالش کودک
برای تسلط یافتن بر غریزۀ مرگی است که از همان آغاز خود را هدف قرار داده است .وقتی ابژۀ بد آزارگر مجدداً درونفکنی میشود ،آنگاه
1 Holder
2 Part object
3 Position
4 Paranoid-Schizoid
5 depressive
6 persecutory anxiety
7depressive anxiety
8 Segal
19
رویش روان شناسی ،سال ،11شماره ،1شماره پیاپی ،70فروردین 1401
Rooyesh-e-Ravanshenasi Journal(RRJ),11(1), 2022
هستة اولیة سوپرایگو شکل میگیرد .سگال می نویسد :در مرحله سادیستی دهانی ،کودک به سینه مادرش حمله می کند و آن را هم به
صورت تخریبشده و هم ویرانگر میبلعد :سینه درونیشده آزادهنده بد .این اولین ریشه جنبههای آزاردهنده و سادیستی سوپرایگو است
(سگال.)1978 ،
از نظر او ،صورتبندی فروید از سوپرایگویی که بعد از انحالل عقدۀ اودیپ شکل میگیرد در واقع آخرین مرحله از یک فرایند رشد
پیچیدهتر است که با جزء-موضوعها و همچنین کل -موضوعها 1مرتبط بوده است .مطابق با آرای کالین ،زندگی خیالیِ کودک از یک طرف
حاصل درونفکنی شخصیت پدر و از طرف دیگر حاصل کژبینیهای ناشی از فرافکنیهای خود کودک است .بین سنین سهماهگی تا دو
سالگی ،کودک سالم به تدریج به وضعیت افسردهوار میرسد ک ه در آن جزء ابژۀ مرحلة پیشین تبدیل به کل موضوع میشود .کالین این
مرحله را نشانی از رشد اولیة سیستم سوپرایگوی کودک عنوان کرده است .کودک در این مرحله نسبت به حس عشق و نفرتی که به یک
فرد واحد دارد حساسیت پیدا میکند .وقتی وضعیت افسردهوار حاکم میشود کودک نیز این قابلیت را پیدا میکند که احساس غم ،گناه
اولیه ،و پشیمانی اولیه را حس کند و این احساسات نخستین نشانههای سیستم سوپرایگو هستند .یکی از فرضیات مهم این نظریه است
که کودک باید به منظور حل این تعارض و فانتزیهای برخاسته از درون ،یک کلابژۀ ثابت و تا حد زیادی خوب را بهطرز موفقیتآمیزی
درونفکنی کند (بارنت و همکاران.)2018 ،
2
یکی دیگر از نتیجهگیریهای کالین دربارۀ اهمیت نقش رشک در رشد افراد و پیامدهای احتمالی آن بر شکلگیری سوپرایگو بود.
کالین بر قدرت ،شدت ،سرسختی و بیرحمی زیاد سوپرایگوی ابتداییِ دورۀ آغازین و نیز بر اینکه این سوپرایگو مبنایی برای آسیبشناسی
روانی کودک است تأکید دارد .او سپس نتیجه می گیرد که کنترل این صورت آغازین و برطرف کردن تسلطی که بر حیات ذهنی کودک
دارد مهمترین هدف از روانکاوی کودک است .از تفاوتهای مهم نظر او با دیدگاه کالسیک این بود که شکلگیری سوپرایگو در این نظریه
مقدم بر عقدۀ اودیپ است و نه نتیجه انحالل آن ،و این تغییر در ترتیب زمانی پیامدهای مهمی در پی دارد (هولدر.)2005 ،
] [ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11
بیون ماهیت به شدت بدوی سوپرایگوی آغازین را توضیح می دهد که به اعتقاد او با پاتولوژی جدی مرتبط است .به عقیدۀ او ،الزم
است که میان این سوپرایگوی آغازین و سیستم اخالقی پیشرفتهتر ،پیچیدهتر و عقالنیتر بعدی تمایز قائل شویم (بیون .)2000 ،بیون
مشخصههای بخش سایکوتیک شخصیت را ،که به باور او همواره با بخشهای سالم همزیستی دارند ،توصیف میکند .بخش سایکوتیک
شخصیت بیون برگر فته از سوپرایگوی بدوی کالین است .در این مقایسه ،وضعیت سایکوتیک با وضعیت نوزاد در موقعیت پارانوید-اسکیزوئید
مرتبط دانسته می شود که در آن شخص تمایل دارد حمالت ویرانگر به ایگو را با توان سرکوب جایگزین کند .او در ادامه توضیح میدهد
که حالت سایکوتیک در نتیجة فرایند بیمارگونة همانندسازی فرافکنانه 3ایجاد میشود و خود این را با مدل ظرف و مظروف 4مرتبط میداند.
فرایند فرافکنی نرمال به این دلیل شکل بیمارگونهای به خود میگیرد که در فرایند چندپارهسازی خشن دستگاه ذهن به چندین قسمت
مختلف (یا همان دوپاره سازی )5تبدیل می شود .در سایکوز ،این فرایند بیمارگونه همراه با گسیل این قطعات به درون موضوعهای جهان
بیرون صورت میگیرد که حاصل این فرایند ایجاد موضوعهای نامأنوس 6است .این ترکیب ممکن است به صورت آمیزهای ناهمگون از
تکههای گوناگون کندهشده از خود (ایگو ،سوپرایگو) و بخشهایی از موضوعهای واقعی درآید .بیون اینها را عناصر بتا 7مینامد .بدین
ترتیب ،میتوان گفت تکههایی از شخصیت فرد پس از تغییرشکل به «چیز» تبدیل میشود (بارنت و همکاران.)2018 ،
در فرایند رشد نرمال ،نوزاد احساسات غیرقابلکنترل خود را (یا همان مظروفها را) به پستان خوب (ظرف) فرافکنی میکند و مجدداً
آنها را در فرمی قابل هضم و جذب و انطباقپذیر از موضوع دریافت میکند .نوزاد بخشی از روان خود ،بهویژه عواطف مهارنشدنی (مظروف)
را فرافکنی میکند تا فرم زهرزداییشده و انعطافپذیرتری از آنها مجدداً دریافت کند (بیون .)2000 ،بیون نشان میدهد که وقتی این
] [ DOR: 20.1001.1.2383353.1401.11.1.8.5
رابطه آکنده از حس رشک شود ،عناصر این رابطه از معنا و نیروی حیات تهی میشوند و فرایند رشد نرمال متوقف یا نابود میشود .زمانی
که این وضعیت بیمارگونه شکل بگیرد ،بخش سایکوتیک شخصیت غلبه پیدا میکند .بیون توضیح میدهد که چگونه این فرایند منجر به
شکلگیری یک سوپر ایگوی قوی و به شدت مخرب در ذهن میشود که بیون آن را سوپر_ایگو مینامند ،آنچه بر ایگو برتری و تسلط
داشته و گویی با خود فرد انسجامی ندارد و به صورت بیگانهای تجربه میشود (ویس .)2020 ،1گرچه هم سوپرایگوی نرمال و هم سوپر
ایگوی مرضی ،هردو عامل ایجاد احساس گناه هستند ،دومی مسئول آزارهای بسیار بزرگتری است و همین نیروست که از جانب بخش
سایکوتیک شخصیت بهکار گرفته میشود (بیون.)1967 ،
سوپرایگو از منظر مکتب مستقل بریتانیا
فربرن ( ) 1946در رابطه با عقدۀ اودیپ و سوپرایگو از منتقدان نظریة کالسیک بود .با این حال ،او در آغاز برخی از کارکردهای سوپرایگو
را به آنچه خود خرابکار درونی 2مینامد ،و بعدتر ،به آنچه دفاع اخالقی مینامد ،واگذار میکند .او نتیجه گرفت که «هدف غایی تالشهای
لیبیدویی نه ارضای میل بلکه رسیدن به موضوع است ».بنابراین ،نوزاد ،یا «من» لیبیدویی ،از پیش برای برقراری ارتباط با «دیگری» (یا
به عبارتی ،یک «من» لیبیدویی دیگر) برنامهریزی شده است و در وهلة اول« ،موضوع-جو»ست و نه «لذتجو» (بارنت و همکاران.)2018 ،
فربرن همچنین پرخاشگری را پدیدهای ثانویه میدانست که تنها زمانی به وقوع میپیوندد که تالش برای برقراری ارتباط لیبدویی ناکام
بماند .او بر این اساس ایدۀ غریزۀ مرگ یا وجود یک رانة آغازین ویرانگر را رد میکند .در این دیدگاه ،تقسیمبندی ایگو تنها پس تولد و در
نتیجة استرسها و ناکامیهای زندگی روزمره به وجود میآید .تقسیمبندیهایی که در درون خود به وجود میآید هم بخشهایی از آن را
بر علیه دیگر بخشها برمیانگیزد .در دیدگاه فربرن ،در فرایند رشد تمام انسانها یک تقسیمبندی بنیادین اتفاق افتاده است که او نامش
را وضعیت اسکیزوئید میگذارد .او معتقد است تمام افراد با پرسش چگونگی حل این معضل روبرو میشوند و آنچه نوع ساختار ایگو را
تعیین میکند همین نحوۀ مواجهه و حل این مسئله است (فربرن.)1944 ،
نظریة رشد فربرن شامل سه مرحله است و هر یک از این مراحل به میزان جدایی خود از دیگری بستگی دارند .در اولین مرحله که
«وابستگی کودکانه» نامیده می شود ،هنگامی که وابستگی مطلق وجود دارد ،شکست فرد مراقب قطعی است و این شکست منجر به
دوشقهشدن ایگو و شکلگیری وضعیت اسکیزوئید میشود .از دید فربرن ،ایجاد این چالش در مسیر رشد الگوی نرمال رشد تمام انسانهاست
] [ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11
(فربرن .)1946 ،از سال 1943به بعد ،او سوپرایگو را عاملی برای آنچه او «دفاع اخالقی» مینامید ،میدانست (یعنی ،مجموعهای از
ساختارهای درونی که منشأ شکلگیری آنها دوپاره سازی خود در نخستین مرحلة رشد بوده است) .بنابر عقیدۀ فربرن ،یک کودک نرمال
باید بتواند با سرخوردگیهای ناشی از نیازهای برآوردهنشده کنار بیاید .او برای این کار تجربیات بد را جدا و آنها را در خود بازنشانی میکند.
بدین ترتیب ،رابطهای پر افت و خیز درونی میشود که طی آن یک ابژۀ درونی متشکل از اجزای خوب و بد بهوجود میآید .بخش خوب
همچنان ارتباط خود را با ایگوی مرکزی حفظ میکند ،اما بخش بد باز هم به دو بخش ایگوی لیبیدویی و ایگوی ضد لیبیدویی تقسیم
میشود .ایگوی لیبیدویی (تکهای از ایگوی اصلی که از آن جدا شده است) به یک ابژۀ جذاب متصل میشود .حاال ،ایگوی ضدلیبیدویی (که
آن نیز تکه ای از ایگوی اصلی است) به ابژۀ طردشده پیوند خورده و همین ایگوی ضدلیبیدویی است که پس از پشتسرگذاشتن سرکوب
به خود حملهور میشود .نکتة مورد اشارۀ او این است که وقتی کودک موضوعهای خود را درونی میکند ،این موضوعها نقشی سوپرایگویی
به خود میگیرند .او می گوید این وضعیت از دید کودک شبیه به این است که بگوییم «گناهکار بودن در جهانی که خداوند بر آن حکمرانی
میکند بهتر از زنده بودن در جهانی است که شیطان بر آن حکم میراند» (فربرن.)1943 ،
فربن ( )1944در تجدید نظر نظریه ساختار درون روانی ،مفهوم سوپرایگو جای خود را به مفهوم خرابکار درونی داده است (اگرچه
خود مفهوم رها نشده است) .این ساختار تا حد زیادی با عملکرد سوپرایگو مطابقت دارد ،اما از این جهت که ساختار ایگو است و نه یک
موضوع درونیشده ،متفاوت است .همچنین پیچیدهتر از ایده کالسیک سوپرایگواست ،زیرا "ترکیبی است از سوپرایگو و موضوع مرتبط با
آن " .حتی تفاوت مهمتر در این است که "فاقد هرگونه بار اخالقی است" (فیربرن .)1944 ،با این وجود ،فربرن مفهوم سوپرایگو را حفظ
] [ DOR: 20.1001.1.2383353.1401.11.1.8.5
1 Weiss
2 Internal Saboteur
21
رویش روان شناسی ،سال ،11شماره ،1شماره پیاپی ،70فروردین 1401
Rooyesh-e-Ravanshenasi Journal(RRJ),11(1), 2022
درونفکنیهای نوزاد بدوی و پیشاانسانی هستند و وابستگی به موضوع مطلق است .در این مرحله ،که نخستین مرحلة شکلگیری ایگوست،
نوزاد نمی تواند احساس گناه را تجربه کند ،چرا که ایگو قوت و یگانگی و سازماندهی الزم را بدست نیاورده است .او نتیجه میگیرد که
شکلگیری قوۀ احساس گناه به لحاظ منطقی و تجربی نیازمند درجهای از رشد عاطفی و حدی از سالمت ایگو و نیز آن چیزی است که
وینیکات آن را امید می نامد .رسیدن به این بلوغ مستلزم فراهم بودن محیط تسهیلگر است .منظور او از این اصطالح حضور شخصیتی
همچون مادر است که از نوزاد نگهداری و مراقبت کند (وینیکات .)1963 ،او در ادامه ،ایدۀ فرایند طبیعی اما پیچیدۀ نگهداری 1و مادر به
اندازه کافی خوب را بیشتر بسط میدهد و مادر موضوعای 2را از مادر محیطی 3متمایز میکند .او با پرداختن به سویهای از ماجرا که مربوط
به کودک است از دستیابی به ظرفیت نگران شدن 4و قابلیت استفاده از موضوعها صحبت میکند .تکلیفی که بر عهدۀ مادر موضوع گذاشته
شده است حضور قابل اتکا برای کودک و جان به در بردن از حمالت زیانبار (واقعی یا خیالی) است .همانطور که وینیکات میگوید ،مادر
باید «از حوادث برخاسته از غریزه جان سالم به در ببرد» (بارنت و همکاران.)2018 ،
به باور وینیکات ،نوزاد چگونه به سوپرایگو بالغ و سالم دست مییابد؟ وینیکات این مسأله را فرآیندی تدریجی توصیف میکند که در
آن ،بین پنج تا شش ماهگی الی دو سالگی« ،ظرفیت نگران بودن» در نوزاد رشد میکند .این فرمولبندی نظری به وضوح بر مبنای
فرمولبندی موضع افسردهوار کالین است که در آن نوزاد میتواند دوسوگرایی 5را تحمل کند (یعنی ،سازشی بین عشق و خشم خود ایجاد
کند) و این تأثیرات را به سمت مراقب معطوف میکند که در ذهن نوزاد شخصی تمام و کمال است .با این حال ،به بیان وینیکات ،در این
برهه ،مادر موضوعی و مادر محیطی در کنار یکدیگر در ذهن نوزاد قرار میگیرند و امکان ترمیم و التیام به وجود میآید .در حالت سالم،
این فرآیند رشد مستلزم درونفکنی 6سوپرایگوی پیشاادیپی و مادرانهای است که ارتباط نزدیکی با ظرفیت نگران بودن دارد .برخالف کالین،
تأکید بیشتری روی نقش و اهمیت مادر بالفعل و مراقبتکننده دارد .در این دوره ،نوزاد از مرحلة وابستگی مطلق به «نگهداری» مادر عبور
میکند و میتواند اضطراب خود را در خود نگهدارد و کیفیت این عاطفة ابتدایی تغییر میکند و تبدیل به احساس گناه میشود .وقتی نوزاد
] [ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11
می تواند این تعارض را در خود نگهدارد و تحمل کند ،اضطراب به تدریج به احساس گناه تبدیل میشود (وینیکات .)1958 ،طبق گفتة
وینیکات ،در شرایط سالم ،به تدریج یک اخالقیات درونی شکل میگیرد .در صورتی که روند بلوغ فرد به خوبی سپری شود ،قدرت و تسلط
ایگو بر رانههای اید و همچنین قابلیت قبول مسئولیت فردی اعمال و ظرفیت پشیمانی و جبران کوتاهیها بهطرز فزایندهای بیشتر میشود
(دیویس و والبریج.)1981 7،
او همچنین شرح مفصلی دربارۀ اخالقیات کاذب 8،مشکالت پیشروی روند تکامل احساس گناه ،و نیز ،ناهنجاریهای شکلگیری
سوپرایگو نوشته است و به کرّات به نمونههای غیرمعمول احساس گناه در موارد مربوط به نوروز وسواسگونه و مالیخولیا ارجاع میدهد .در
هر دوی این بیماریها ،نفرت قویتر از محبت است و غلبة احساس گناه باعث فلج شدن فرد میشود .فقدان قابلیت ترمیم (که جنبهای از
احساس گناه است) در جریان پرورش سوپرایگو ممکن است بسیار جدی باشد ،چرا که وینیکات تأکید میکند که آنچه در این وضعیت
غایب است رانهای در جهت «رفتار سازنده یا محبتآمیز بالفعلی است...که موضوع را احیا کند ،آن را بهبود دهد و بخشهای خرابش را از
نو بسازد( »...وینیکات.)1963 ،
بحث و نتیجهگیري
با وجود تفاوتهایی که در نظریههای ذکر شده در رابطه با زمان و چگونگی شکلگیری سوپرایگو وجود دارد اما یک واقعیت در تمام
] [ DOR: 20.1001.1.2383353.1401.11.1.8.5
نظریهها مشترک و مسلم است ،اینکه در نتیجه رابطه کودک و مراقب بخشی از ویژگیهای سرزنشگر و اخالقمحور والدین در درون کودک
1 holding
2 object mother
3 Environmental mother
هرچه. سوپرایگو یا به قول فربرن خرابکار درونی نامیده میشود، این والد درونیشده.درونفکنی شده و تا همیشه در آنجا ساکن است
بیماران با اختالالت وخیم. ایگوی او بیشتر با سوپرایگوی آسیبدیدهاش همانندسازی کرده است،پاتولوژی سوپرایگوی بیمار شدیدتر باشد
روانی تقریباً صد در صد با افراد پرخاشگری که در گذشته درونیسازی شدهاند همانندسازی کردهاند و ایگوی مشاهدهگر آنها در حالت
خودآگاهی ندارد و بین خود و دیگران درونیسازیشده (افراد پرخاشگر متعلق، شخص از هویت خود آگاه نیست، به عبارت دیگر.کما است
به از دست رفتن کلی آگاهی از هویت خود و خودآگاهی، در طول زندگی بیمار، فرآیند درونیسازی.به گذشته) تمایزی قائل نمیشود
جای خود را به دیدگاه شخص پرخاشگر درونیسازیشده داده است و به بیمار دیکته میکند که خود و دنیا، که بهتدریج،منجر شده است
به لحاظ روانی یا جسمی مورد، بهشدت، درحالیکه مراقب دیگر منفعالنه شاهد ماجرا بودهاند، این بیماران، در بیشتر موارد.را چگونه ببیند
فضای درونی مجازی چنین بیماری شامل مجموع همهی همانندسازیهای.سوء استفادهی حداقل یک مراقب پرخاشگر قرار میگرفتهاند
متوالی سالهای ناخوشایند دوران کودکی است که مجبور بوده است دقیقاً همان هویتی را به خود بگیرد که افراد پرخاشگر از او
بنابراین جدا کردن بخش های ایگو از سوپرایگو و به چالش کشیدن بیمار برای توقف خودتخریبی و اولویت دادن به بخش.میخواستهاند
.سالم خود و جایگزینی سوپرایگو مشفق به جای سوپرایگو پرخاشگر باید از اهداف اصلی همه رویکردهای درمانی باشد
منابع
Barnett, B., Wise, I., Williams, P., & Parsons, M. (2018). “You Ought To!”: A Psychoanalytic Study of the Superego and
Conscience. Routledge.
Bion, W. R. (1959). Attacks on linking. In: Second Thoughts. London: Maresfield Library.
Bion, W. R. (2000). Clinical Seminars and Other Works. London: Karnac.
Blos, P. (1972). The function of the ego ideal in adolescence. Psychoanalytic Study of the Child, 29: 43–88.
[ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11 ]
Chasseguet-Smirgel, J. (1975). The Ego Ideal: A Psychoanalytical Essay on the Malady of the Ideal. London: Free
Association
Davis, M., & Wallbridge, D. (2018). Boundary and space: An introduction to the work of DW Winnicott. Routledge.
Fairbairn, W. R. (1943). The repression and the return of bad object. Psychoanalytic Studies of the Personality. London:
Routledge & Kegan Paul.
Fairbairn, W. R. (1944). Endopsychic structure considered in terms of object-relationships. Psychoanalytic Studies of the
Personality. London: Routledge & Kegan Paul.
Fairbairn, W. R. (1946). Object relations and dynamic structure. Psychoanalytic Studies of the Personality. London:
Routledge & Kegan Paul.
Fairbairn, W. R. (1952). Psychoanalytic Studies of the Personality. London: Routledge & Kegan Paul.
Fairbairn-Birtles, E., & Scharff, D. E. (Eds.) (1994). From Instinct To Self: Selected Papers of W. R. D. Fairbairn. Northvale,
NJ: Jason Aronson.
Fleischer, L. (2020). Historical Review of the Corruptibility of the Superego. Canadian Journal of Psychoanalysis, 28(1),
86-106.
Flugel, J. C. (1945). Man, Morals and Society: A Psycho-analytic Study. New York: International Universities Press.
Freud, A. (1936). The Ego and the Mechanisms of Defence. London: Hogarth.
Freud, S. (1895). Psychotherapy of hysteria. In: Studies on Hysteria, S.E. London: Hogarth.
Freud, S. (1900). Distortion in dreams. In: The Interpretation of Dreams. London: Hogarth.
Freud, S. (1914c). “On narcissism: an introduction. London: Hogarth.
Freud, S. (1917). Mourning and melancholia. London: Hogarth.
Freud, S. (1921). Group Psychology and the Analysis of the Ego. London: Hogarth.
Freud, S. (1923b). The Ego and the Id. London: Hogarth.
[ DOR: 20.1001.1.2383353.1401.11.1.8.5 ]
Rosenfeld, H. (1952). Notes on the psychoanalysis of the superego conflict of an acute schizophrenic patient. In: E. Bott-
Spillius (Ed.), Melanie Klein Today: Developments in Theory and Practice, Volume 1: Mainly Theory. London: Tavistock
and Routledge.
Segal, H. (1978). Introduction to the Work of Melanie Klein. London: Hogarth.
Strachey, J. (1964). An outline of psychoanalysis, Editor’s Note. In: Moses and Monotheism, An Outline of Psychoanalysis
and Other Works. London: Hogarth.
Weiss, H. (2020). A brief history of the super-ego with an introduction to three papers. The International Journal of
Psychoanalysis, 101(4), 724-734.
Winnicott, D.W. (1963). Morals and education. In: The Maturational Processes and the Facilitating Environment: Studies in
the Theory of Emotional Development. London: Hogarth.
[ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11 ]
[ DOR: 20.1001.1.2383353.1401.11.1.8.5 ]
24
مروری نظری بر مفهوم سوپرایگو از منظر رویکردهای روانکاوی
A theoretical review of the concept of superego from the perspective of psychoanalytic approaches
[ Downloaded from frooyesh.ir on 2023-03-11 ]
[ DOR: 20.1001.1.2383353.1401.11.1.8.5 ]