Download as docx, pdf, or txt
Download as docx, pdf, or txt
You are on page 1of 183

‫‪1‬‬

‫شحم‬
‫بفتح شین و سکون حاء مهمله و میم بفارسی پیه نامند‬
‫ماهیت آن‬
‫عضویست از اعضای مفرده که بر بعض اعضا مانند کرده و معده و‬
‫امعا متولد و منعقد می کردد برای محافظت آن و آن صلب تر از سمین‬
‫و مادۀ آن و سمین هر دو رقیق دم بارد مائی و فاعل انعقاد آن هر دو‬
‫برودت است و لهذا کرمی آن هر دو را می کدازد و لیکن برودت و‬
‫کثافت و انعقاد بر شحم غالب تر از سمین است و دهنیت و مائیت بر‬
‫سمین و بهترین آن تازه برآورده از حوالی کرده است و اجود طرق‬
‫استعمال آن آنست که از اغشیه آن را پاک نموده در ظرف مسی و یا‬
‫آهنی بآفتاب کذارند‪ G‬و هر قدر‪ G‬که از ان کداخته کردد در ظرف‪ G‬سفالی‬
‫بردارند و اکر نمک سود‪ G‬نمایند جهت محافظت بعضی امراض بد‬
‫نیست و از برای بعضی امراض زبون و نیز طرق تصفیه و حفظ آن‬
‫در مقدمه مذکور‪ G‬شد‬
‫طبیعت آن‬
‫بدانکه شحم حیوان نر کرم تر از حیوان ماده و وحشی کرم تر از اهلی‬
‫و همچنین شکاری از غیر شکاری‪ G‬و خصی بین بین قریب بمادۀ آن و‬
‫ابرد و ارطب از لحم است و تازۀ آن کرم تر و کهنۀ آن کرم و خشک‬
‫و کفته اند هرچند کهنه تر می شود کرمی‪ G‬و خشکی و لطافت آن زیاده‬
‫می کردد و بحسب هر حیوانی طبیعت آن مختلف می باشد و شحم‬
‫هریک از حیوانات در رسم خود مذکور‪ G‬شد و می شود ان شاء هّللا‬
‫تعالی و از مطلق آن مراد پیه بز است و خشک تر و سبک هضم تر و‬
‫سریع االنحدارتر و بطی الفسادتر از الیه است که دنبه باشد و ارطب‬
‫شحوم شحم خنزیر است و فعل آن قریب بزیت پس شحم بط و شحم بز‬
‫غلیظتر‪ G‬از شحم خنزیر و بط و شحم مرغ خانکی و خروس بین آن هر‬
‫دواند و شحم کاو نر کرم تر از شحم کوسفند‪ G‬و شحم بز ماده کرم تر از‬
‫بز نر و شحم شیر کرم تر از همه و قوت تحلیل و حدت آن زیاده و‬
‫لهذا در ابتدای اورام استعمال آن جائز نیست و در انتهای اورام صلبه‬
‫و مزمنه نافع‬

‫افعال و خواص آن‬


‫بهترین شحوم‪ G‬شحم خوک است در نضج و تلیین اورام حاره و قرحۀ‬
‫امعا و تسکین اوجاع و غوص در اعماق بدن پس شحم بط نیز سریع‬
‫الغوص است با لزوجت پس پیه کردۀ بز ماده جهت قرحۀ امعا و لذع‬
‫معای مستقیم و لهذا مسکن اوجاع و جالب نوم است و پیه خرس جهت‬
‫داء الثعلب و پیه مرغابی جهت خشونت زبان و ورم رحم و امعا و‬
‫چون با برنج پخته شود جهت قرحۀ مثانه و اکتحال پیه ماهی نهری که‬
‫از حرارت شمس کداخته باشند با عسل جهت تقویت باصره و بحری‬
‫‪2‬‬

‫آن را انفع کفته اند و پیه افعی جهت نزول ماء در چشم مجرب و پیه‬
‫کرکس و جوارح طیور وحشی‪ G‬جهت اوجاع مفاصل و پیه شیر جهت‬
‫تقویت باه نافع و ضماد یکدرهم‪ G‬از موم و زفت و شحم کاو نر با شحم‬
‫بچۀ کاو و یا شحم بز نر یا شحم بز ماده و یا شحم خنزیر جهت نضج و‬
‫تفتیح اورام و دمامیل و بهترین دوائی‪ G‬است و شحم خنزیر جهت اطفال‬
‫و زنان و کسانی که کوشت بدن ایشان نرم باشد بهتر و شحم ثور از‬
‫برای مفلوجین و حصادین و جمیع اعضای یابسۀ صلبه جهت زیادتی‬
‫تحلیل آن انفع و کفته اند که چون از عضوی موی آن را بکنند و پیه‬
‫افعی را بجای آن بمالند دیکر در ان عضو مو نروید و اصلی ندارد و‬
‫شحم اوزو شحم دجاج نمک سود جهت تحلیل اورام رحم نافع و شحم‬
‫فیل و ایل را چون لطوخ نمایند جهت طرد هوام نافع و شحم تیس هندی‬
‫که بهندی‪ G‬پیر و بمازندرانی زیل نامند از انفع ادویه است برای فالج و‬
‫خوردن شحم مغثی و مرخی معده مصلح آن در محرورین سکنجبین و‬
‫آب لیمون و امثال آن و در مبرودین زنجبیل و نمک و مانند آن بدل آن‬
‫در جمیع افعال روغن زیتون و از ان بهتر است‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫‪////////////////‬‬
‫شحم ‪ [ .‬ش َ ] (ع اِ) چربوی‪ G‬گداخته حیوان ‪ .‬په ‪ .‬پی ‪ .‬وزد‪ .‬چربی ‪.‬‬
‫چربش ‪( .‬یادداشت مولف )‪ .‬پیه که به عرف ‪ ،‬آن را چربی گویند‪.‬‬
‫(منتهی االرب )‪ .‬آن قسمت سفید و سبک از گوشت حیوان مانند آنچه‬
‫شکم و روده های آن را پوشاند‪ G.‬ج ‪ ،‬شحوم‪( . G‬اقرب الموارد)‬
‫‪//////////////////‬‬
‫شحم‌‬
‫نیکوترین پیه آن بود که از حیوان فربه و مستکمل گیرند طبیعت آن‬
‫گرم بود و تر و مختلف بود باختالف حیوان که از وی گیرند و تری‬
‫وی کمتر از سمین بود از بهر آنکه بگدازند زودتر از وی بسته شود و‬
‫گویند خشک است سودمند‪ G‬بود جهت خشونت حلق لیکن مرخی‪ G‬و مغثی‬
‫و مدخن بود و دفع مضرت وی به لیمو یا نمک کنند زنجبیل و راسن‬
‫محلل‌‬
‫شحم البط‬
‫گرم‌تر از پیه مرغ بود بغایت لطیف بود چون بموم روغن سازند و بر‬
‫روی مالند جال دهد‬
‫شحم الدجاج‌‬
‫گرمی وی کمتر از پیه بط بود و از آن خروس میانه بود و پیه مرغ‬
‫خشونت زبان و درد رحم را نافع بود‬
‫شحم االوز‬
‫‪3‬‬

‫داء الثعلب را سودمند بود و شقاق لب و روی‪ G‬را نافع بود‬


‫شحم االرض‌‬
‫صاحب منهاج گوید قطن است و گفته شود و صاحب جامع گوید‬
‫خراطین بود و مؤلف گوید خراطین را امعاء االرض خوانند و گفته شد‬
‫شحم الفیل‌‬
‫گرم بود چون بر خود مالند گزندگان بگریزند‪G‬‬
‫شحم االیل‌‬
‫بغایت گرم بود تشنج را سودمند بود و چون لطوخ کنند گزندگان‬
‫بگریزند‬
‫شحم االسد‬
‫گرمترین شحمها بود تری وی گرمتر بود و خشکی زیاده و بقوت‌تر و‬
‫جهت تحلیل اورام‪ G‬غلیظ و صلب سودمند بود‬
‫شحم الحمار‬
‫نافع بود جهت اثرها که در پوست بود و سوختگی‪ G‬آتش‌‬
‫شحم الحمار الوحشی‌‬
‫با روغن قسط جهت درد پشت نافع بود چون از باد بود‬
‫اختیارات بدیعی‪ ،‬ص‪251 :‬‬
‫شحم المعز‬
‫قابض‌ترین شحمها بود و شحم میش تحلیل در وی زیادت بود نافع بود‬
‫جهت لذع معا و ریش آن و شحم معز بقوت‌تر از شحم خنزیر بود از‬
‫بهر آنکه زود بسته شود و حقنه کردن وی سجح و تزجر را نافع بود و‬
‫کسی که ذرایح خورده باشد‬
‫شحم الخنزیر‬
‫نیکوترین وی آن بود که از خنزیر‪ G‬نر جوان گیرند و تری وی زیاده از‬
‫مجموع شحمها بود و فعل وی نزدیک بزیت بود لیکن تلیین و نضج در‬
‫وی زیاده بود که در زیت و گرمی وی کمتر از زیت بود و کمتر از‬
‫گرمی پیه بز و میش بود نافع بود جهت ورمها و قرحه‌های امعا ساکن‬
‫کند و گزندگی جانوران را سود دارد و مقدار مأخوذ از وی سه درم‬
‫بود و اولی آن بود که عوض وی پیه بز کنند که قایم‌مقام وی بود در‬
‫این زحمتها و وی حرام بود و گویند‪ G‬بدل وی شحم الکلب الماء بود‬
‫شحم البقر‬
‫‪4‬‬

‫گرم‌تر و خشک‌تر از پیه میش و بز بود و متوسط بود میان پیه شیر و‬
‫بز و بدل وی گویند پیه بط بود و شحم العجل گرمی وی کمتر از پیه‬
‫گاو بود‬
‫شحم الدب‌‬
‫لطیف بود داء الثعلب را سودمند‪ G‬بود شقاق که از سرما بود را نافع بود‬
‫خلع و وثی و تعقد مزمن و برص سودمند بود و شریف گوید چون پیه‬
‫وی در پوست انار گرم کنند و با همچندان آن زیت بیامیزند و بر ابرو‪G‬‬
‫طال کنند موی وی سیاه گرداند و بسیار برویاند‪ G‬و چون بناصور‪ G‬مالند‬
‫زایل گرداند‪ G‬و اگر پیه وی سحق کنند و بر مفاصل و مقعد طال کنند‬
‫نافع بود چون در آفتاب بر عصب غلیظ مالند برفق تا آن را بخورد‪G‬‬
‫لطیف گرداند و در غایت تلیین بود و بدل وی شحم الکلب بود و ابن‬
‫زهر گوید چون بر داء الثعلب مالند موی برویاند و چون بر چشم کشند‬
‫بعد از آنکه موی برکنده باشد دیگر نروید‪ G‬و چون بگدازند‪ G‬و بر کودکی‬
‫مالند که تازه زائیده باشد از همه آفتها ایمن بماند و جرزی‪ G‬عظیم بود‬
‫وی را‬
‫شحم السمک البحری‌‬
‫تیزی چشم را زیاده گرداند و نزول آب را سودمند بود با عسل‌‬
‫شحم االفعی‌‬
‫گرم و تر بود و اکثر اطبا برآنند که منع نزول می‌کند از چشم و علی‬
‫بن عیسی گوید منع موی زیاده بکند که در چشم بود وقتی‌که برکشند و‬
‫بر آن مالند و اسحق گوید دنکی از وی تا دو دنک زهرها و گزندگیها‪G‬‬
‫را سودمند‪ G‬بود و مضر بود بدل و مصلح آن بصل الفار بود‬
‫شحم القاوند‬
‫قاوند گویند‪ G‬و در قاف گفته شود‪G‬‬
‫شحم الثعلب‌‬
‫درد گوش را ساکن گرداند و چون در روغن سوسن بگدازند و بر‬
‫پنبه‌پاره در گوش نهند و درد دندان را نافع بود و گویند‪ G‬چون بگدازند و‬
‫بر نقرس مالند زایل گرداند و اگر طال کنند بر خاری یا چوبی و در‬
‫گوشه خانه بنهند براغیث بر وی جمع شوند و برغوث بپارسی‪ G‬کیک‬
‫خوانند‬
‫شحم التمساح‌‬
‫جالینوس گوید پیه وی چون بر گزندگی وی نهند در حال درد زایل‬
‫گرداند‬
‫اختیارات بدیعی‪ ،‬ص‪252 :‬‬
‫‪5‬‬

‫‪/////////////////‬‬
‫&&&&&&&‬
‫شراب مروق‪G‬‬
‫بضم میم و فتح را و واو مشدده و قاف‬
‫ماهیت آن‬
‫خمری است که نان میده و بکسمات در ان خیسانیده بعد از شش ساعت‬
‫صاف نمایند و بخورند کثیر الغذا و موافق‪ G‬ناقهین است‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫‪////////////////‬‬
‫مروق ‪ [ .‬م ُ َروْ َو ] (ع ص ‪ ،‬اِ) نعت مفعولی از مصدر‪ G‬ترویق ‪.‬‬
‫رجوع به ترویق شود‪ .‬صاف‪ G‬کرده شده و مصفی ‪( .‬غیاث )‬
‫(آنندراج )‪ .‬بی آمیغ‪ .‬مصفی ‪ .‬صافی‪ . G‬پالوده ‪:‬‬
‫گیتی همه جهل و حب او علم‬
‫مردم همه تیره او مروق‪. G‬‬
‫ناصرخسرو‪.‬‬

‫|| بیت مروق ؛ خانه رواق دار‪( .‬منتهی االرب )‪ .‬خانه که رواق‪ G‬بر آن‬
‫گسترده باشند‪( .‬از اقرب الموارد)‪ || .‬شراب پالوده ‪( .‬دهار)‪ .‬شراب که‬
‫صاف شده باشد‪( .‬از اقرب الموارد)‪ .‬شراب پالوده که اصالً غش ّ در‬
‫آن نبود‪( .‬غیاث )(آنندراج )‪ .‬می صافی کرده ‪ .‬رائق ‪ .‬مصفی ‪ .‬صریح‬
‫‪ .‬صریحة‪.‬صافی ‪:‬‬
‫باده خوشبوی‪ G‬مروق شده ست‬
‫پاکتر از آب و قویتر ز نار‪.‬‬
‫منوچهری‪. G‬‬
‫‪//////////////‬‬
‫شماره ‪ :٣٨‬شراب ممزوج و مروق‪G‬‬
‫کسي را که خمار سخت کند‪ ،‬و يا از درد سر رنج باشد نيکست‪ ،‬و‬
‫مردمان گرم مزاج را شايد‪،‬‬
‫‪6‬‬

‫مضرتش ‪ ،‬باد در شکم انگيزد‪ ،‬و درد بندها آرد‪ ،‬و معده و جگر را‬
‫سرد کند‪،‬‬
‫دفع مضرتش با گوشتابه و قليه با توابل و افزار‪ G‬بسيار کند‪ ،‬و نقل ميوه‬
‫خشک کند‪،‬‬
‫شرابي که بترشي زند‪ ،‬مردماني را که معدها و جکرهاء گرم دارند‬
‫شايد‪،‬‬
‫مضرتش‪ ،‬آرزوي مجامعت ببرد‪ ،‬و پيها را سست کند‪،‬‬
‫دفع مضرتش با سپيد باهاء حرف و حلوا و شيريني‪ G‬خوردن تازيان‬
‫ندارد‪،‬‬
‫شرابي که آفتاب پرورده باشد‪ ،‬لطيفتر و زودگوارتر از همه شرابها‬
‫بود‪،‬‬
‫مضرتش ‪ ،‬خون را بزودي عفن گرداند‪،‬‬
‫دفع مضرتش باسکبا و سماق و ناربا کنند‪ ،‬و نقل ريباس و انار کنند‪ ،‬و‬
‫از پس او سکنجبين خورند تازيان ندارد‪،‬‬
‫شراب مويزي‪ G،‬آنچه ازو صافي‪ G‬باشد مانند شراب ممزوج باشد‪ ،‬ميل‬
‫بخشکي دارد و موافقست محروران را‪،‬‬
‫مضرتش‪ ،‬آنچه تيره بود مانند شراب سياه باشد و بدگوارد‪ ،‬و سودا‬
‫انگيزد‪ ،‬و باد در شکم افگند‪ ،‬و شکن برآورد‪ G،‬و راههاء جگر ببندد‪،‬‬
‫دفع مضرتش‪ ،‬سکنجبين و آب کاسني‪ G‬و تخم خيار با خيار بادرنگ‪...‬‬
‫شراب خرمايي‪ ،‬تن را فربه کند‪ ،‬و خون بسيار راند‪ ،‬خاصه که نو‬
‫باشد‪،‬‬
‫مضرتش‪ ،‬غليظ و بدگوارست‪ ،‬و راه جگر ببندد‪ ،‬و خون سودايي‪G‬‬
‫انگيزد‪،‬‬
‫دفع مضرتش‪ ،‬شراب انار و سکنجبين و داروهايي که سودا را براند‬
‫بکار دارد تازيان ندارد‪ ،‬و درين باب اين مقدار کفايت باشد‪ ،‬اکنون پيدا‬
‫کنيم که انگور ازکجا پديد آمد و مي چگونه ساخته اند‪،‬‬
‫&&&&&&&‬
‫شربین‬
‫بضم شین و سکون راء مهمله و کسر باء موحده و سکون یاء مثناه‬
‫تحتانیه و نون لغت فارسی‪ G‬است بیونانی‪ G‬قادرس و بفرنکی سندر‪ G‬و‬
‫بلغت اسالم آباد چاتکام که مضاف بنکاله است کرجن نامند‬
‫ماهیت آن‬
‫‪7‬‬

‫از اصناف سرو‪ G‬است برک آن از ان عریضتر و ثمر آن شبیه ببار‬


‫سرو و از ان کوچکتر و قطران حاصل از ان بهترین قطرانها‪ G‬است و‬
‫بعضی آن را از اقسام‪ G‬صنوبر دانسته اند و بلند بسرو‪ G‬اشبه و از ان‬
‫کوچکتر و در اصفهان معروف بدرخت نوش* است و قسمی‪ G‬دیکر از‬
‫ان کوچکتر‪ G‬و خاردار‪ G‬و ثمر آن بقدر کردکان و آن را عرعر بری‬
‫نامند و کفته اند درخت شربین تا پنجاه سال می ماند و در کتاب فرنکی‪G‬‬
‫مصور دیده شد نوعی را که ثمر آن شبیه بثمر کاج و بزرکتر‪ G‬از ان‬
‫بود و شاخهای‪ G‬آن متراکم پر برک با برکهای باریک اندک بلند‬
‫طبیعت اقسام آن‬
‫در اول سوم کرم و خشک‬
‫افعال و خواص آن‬
‫آب مطبوخ شاخ آن جهت قروح ظاهری و باطنی و سستی اعضا و‬
‫ضعف معده و جکر و ریاح غلیظ و با طال جهت کزیدن ارنب بری و‬
‫لعوق آن جهت داء الفیل و بدستور‪ G‬لطوخ آن جهت منع ریختن موی و‬
‫رفع قمل و تحلیل اورام و امراض مقعده و رحم و مضمضه بطبیخ‬
‫برک و ثمر آن با سرکه جهت درد دندان و ضماد‪ G‬آن جهت خناق و‬
‫ورم لوزتین و با نمک جهت نهش مار شاخدار و ذرور آن جهت رفع‬
‫نزف الدم و اعیا و التیام قروح و خوشبوئی رائحۀ بدن و احتقان بطبیخ‬
‫آن جهت کشتن سائر دیدان موثر و ثمر آن قابض و مدر بول و مخرج‬
‫مشیمه و جهت سعال رطوبی و علل کبد و کزیدن ارنب بری نافع و‬
‫لطوخ ثمر آن با شحم ایل و با مغز سر آن بر تمام بدن جهت عدم‬
‫مضرت هوام موذی نافع و مورث صداع و هزال مصلح آن فواکه‬
‫ترش و کشنیز است و احوال قطران آن در حرف القاف مع الطا در‬
‫قطران مذکور خواهد شد ان شاء هّللا تعالی و اهل بنکاله و فرنک‬
‫قطران آن را که روغن کرجن نامند بر چوبهای‪ G‬عمارات و کشتیها‪G‬‬
‫برای محافظت از کرم خوردن می مالند و داخل رنکها نیز نموده بر‬
‫کشتیها می مالند‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫* نوش یا سرو بادبزنی‪( G‬نام علمی‪ )Thuja :‬درختی‪ G‬است از خانواده‬
‫سروها‪ ،‬که این خانواده شامل ‪ ۵‬گونه متفاوت است که ‪ ۲‬گونه از آن‬
‫بومی آمریکا و ‪ ۳‬گونه از آن بومی شرق آسیا هستند‪.‬‬

‫این درخت در مناطق معتدل آسیا و به ویژه در شیب دامنه‌های خشک‬


‫کوه به وفور‪ G‬یافت می‌شود‪ G.‬این درخت در ایران نیز بسیار دیده‬
‫می‌شود‪.‬‬
‫‪8‬‬

‫این گیاه به فارسی‪ G‬سرو تبری و نوع کوتاه آن سرو خمره‌ای نام دارد‪.‬‬
‫نامهای محلی آن در خوزستان و فارس واصفهان وشهرهای مرکزی‪G‬‬
‫«نوش»و در علی‌آباد کتول«سر»می‌باشد‪.‬‬

‫دانه‌ها بین شهریور‪ G‬تا مهر رسیده می‌شوند‪ .‬گل‌ها هم می‌توانند‪ G‬فقط نر‬
‫باشند هم ماده و یا هر ‪ ۲‬نوع به صورت همزمان‪ .‬گرده افشانی توسط‪G‬‬
‫باد انجام می‌شود‪ . G.‬میوه آن گرد یا تخم‌مرغی شکل و کبود رنگ‌است‬
‫و وقتی‪ G‬رسیده شوند‪ G‬به رنگ قهوهای در می‌آیند‪ .‬و ترشحات‪ G‬کبود یا‬
‫نقره‌ای سطح میوه را فرا گرفته است‪ .‬میوه آن از  ‪  ۸ - ۱۰‬فلس تشکیل‬
‫می‌شود‪ .‬چوب سرو‪ ،‬سبک و نرم و معطر است و به راحتی تقسیم‬
‫می‌شود و در برابر پوسیدگی‪ G‬مقاوم است‪.‬‬

‫نگهداری این درخت بسیار ساده بوده چون درختی بسیار مقاوم است تا‬
‫دمای ‪ ۸-‬درجه را به راحتی تحمل می‌کند بهتر است در آفتاب باشد‬
‫ولی در سایه نیز رشد می‌کند‪]۱[.‬‬

‫‪Riesenlebensbaumstmrp.jpg‬‬
‫‪The Kalaloch Cedar - Flickr - rachel thecat.jpg‬‬
‫‪Podlaskie - Suprasl - Kopna Gora - Arboretum - Thuja‬‬
‫‪occidentalis 'Smaragd' - plant.JPG‬‬
‫محتویات [نهفتن]‬
‫کاربرد‬ ‫‪۱‬‬
‫تکثیر‬ ‫‪۲‬‬
‫منابع‬ ‫‪۳‬‬
‫پیوند به بیرون‬ ‫‪۴‬‬
‫کاربرد[ویرایش]‬
‫این درخت در طب سنتی نیز کاربرد زیادی‪ G‬دارددر چین برگهای‪ G‬این‬
‫درخت از داروهای‪ G‬مرسوم و متداول چینی است و خونریزی‌را‪ G‬بند‬
‫می‌آورد‬
‫سایر خواص آن‪ :‬ضد تب می‌باشد‪ ،‬جوشانده برگها و یا عصاره تازه‬
‫برگها برای قطع‌هرنوع‪ G‬خونریزی مفید است‪ .‬و برای زخم اثنی‌عشر‬
‫وزخم معده مفید است‪ .‬برای التیام سوزاک‌و سرماخوردگی‌مفید است‪.‬‬
‫‪9‬‬

‫تخم آن دارای مواد مغذی است‪ ،‬مسکن‌است‪ ،‬اشتهاآور می‌باشد‪ G.،‬در‬


‫مواردطپش‪ G‬قلب به عنوان داروی مؤثری‪ G‬تجویز می‌شود‪ G‬و به عالوه‬
‫برای بی‌خوابی وعصبانیت مفید است‪ .‬سرفه را تسکین می‌دهد‪ ،‬و‬
‫برای ناراحتی واختالالت تشنجی اطفال اثر مفید دارد‪ .‬از برگها و تخم‬
‫آن برای معالجه خونریزی‪ G‬وتسکین دردهای‪ G‬روماتیسمی و بیماری‌های‪G‬‬
‫زنان استفاده می‌شود‪ G.‬استعمال خارجی برای رفع ناراحتی‌های‌پوستی‬
‫مفید می‌باشد‪ G.‬برای رویش‪ G‬مو در محل‌زخمها که موی آن ریخته باشد‬
‫نافع است‪ .‬در موارد‪ G‬اسهال خونی‪ G‬و تهوع نیز بسیار مفید است‬

‫تکثیر[ویرایش]‬
‫تکثیر این درخت از طریق کاشت بذر صورت‪ G‬می گیردبهترین زمان‬
‫کاشت بذر در پاییز و در یک قاب سرد می‌باشد‪ ،‬گیاه در سال اول رشد‬
‫بسیار کمی دارد و برای زمستان اول بهتر است در گلخانه بماند و‬
‫سپس در فصل بهار به فضای‪ G‬باز برده شود‪.‬‬

‫منابع[ویرایش]‬
‫پرش به باال ↑ «درباره نوش»‪ .‬پایگاه اطالع رسانی‪ G‬گل و گیاه‪،‬‬
‫‪۹‬اردیبهشت‪.۱۳۹۱ G‬‬
‫پیوند به بیرون[ویرایش]‬
‫?‪http://www.pfaf.org/user/Plant.aspx‬‬
‫‪LatinName=Thuja+orientalis‬‬
‫‪/////////////‬‬
‫قس عربی‪:‬‬
‫العفص[‪ ]1‬جنس نباتي يتبع الفصيلة السروية‪ .‬يشمل هذا الجنس خمسة‬
‫أنواع‪ ،‬موطن ثالثة منها شرق آسيا بينما ينتمي اإلثنان اآلخران إلى‬
‫أمريكا الشمالية‪ .‬يتراوح ارتفاعها ما بين ‪ 18-3‬متر‪.‬‬

‫أنواعه[عدل]‬
‫العفص الستانديشي (بالالتينية‪)Thuja standishii :‬‬
‫العفص السيشواني (بالالتينية‪)Thuja sutchuenensis :‬‬
‫العفص الغربي‪( G‬بالالتينية‪)Thuja occidentalis :‬‬
‫العفص الكوري‪( G‬بالالتينية‪)Thuja koraiensis :‬‬
10

)Thuja plicata :‫ (بالالتينية‬G‫العفص المطوي‬

‫أوراق العفص‬

‫ الواليات المتحدة األمريكية‬،‫ شبة جزيرة أولمبيكا‬،‫غابة قديمة‬

‫ في المشجر‬G‫أصناف من العفص الغربي‬


]‫المصادر[عدل‬
.2013 G‫ تموز‬26 ‫ تاريخ الولوج‬.‫ العفص‬.‫ أغروفوك‬G‫^ موقع‬

‫ عفص‬:‫ صور وملفات عن‬G‫مشاريع شقيقة في كومنز‬


‫أيقونة بوابةبوابة علم النبات‬
‫ نباتيةأشجارسروية‬G‫ أجناس المخروطياتأجناس‬:‫تصنيفات‬
////////////
:‫قس ازبکی‬
Tuya (Thuja), tuyya,biota — sarvdoshlar oilasiga
mansub doim yashil bir uyli oʻsimliklar turkumi. 5 turi
Sharqiy Osiyo togʻlarida (Gʻarbiy Xitoy, Koreya,
Yaponiya) va Sharqiy Amerikada tarqalgan. Dare
qirgʻokdari pastliklarida va botqokliklarda usadi.
Daraxti bal. 12–18 m, baʼzida 45– 60 m ga boradi.
Shoxshabbalari piramidasimon yoki konussimon.
Shoxlari yotik, yoki tik koʻtarilgan. Novdalari nozik,
qattiq barglari bilan birga toʻkiladi. Barglari
tangasimon. Urugʻlari yapaloq, qanotli, smolali. Ikki
turi — gʻarb T.si (T. occidentalis; boʻyi 12 m gacha,
iyunda gullaydi, 100 yildan ortiq yashaydi) va ulkan T.
(T. plicata; bal. 45–60 m, shoxshabbasi tigʻiz
piramidasimon, yogʻochi qimmatbaho) shaharlarni
koʻkalamzorlashtirishda ekiladi.
‫‪11‬‬

‫‪///////////////‬‬
‫قس اردو‪:‬‬
‫تھوجا ایک ہومیوپیتھی دوا ہے۔ یہ دوا ہومیوپیت‪G‬ھی کے عالج بالمثل‬
‫کے اصول پر کام کرتی‪ G‬ہے‬
‫اس کی خاص عالمات مندرجہ ذیل ہیں۔‬
‫چیچک یا چیچک کے بعد کے بد اثرات۔ منہ کے سوزاکی‪ G‬زہر کے‬
‫پرانے اور بد اثرات سے پیدا ہوں۔‬
‫شدید قبض یا پاخانہ کی ناکام حاجت باہ‪G‬ر نکلنے سے پہلے ہی واپس‬
‫چال جائے۔ جسمانی‪ G‬حصہ جو کپڑے سے ڈھانپا ہوا نہ ہو پر پسینہ‬
‫آئے‪ ،‬اس کی خاص عالمات ہیں۔‬
‫تھوجا کی ایجاد[ترمیم]‬
‫سدا بہار جھاڑی ‪1821‬ء اور ‪1834‬ء کے دوران ڈاکٹر سیموئیل‬
‫ہینمین نےادویات معالجہ المثلیہ میں تھوجا (‪ ) thuja‬کی افادیت کو‬
‫ثابت کر دیا میڑیا میڈیکا پیورا تھوجا پالنٹ ایسٹرن وہائیٹ سڈر کے‬
‫نام سے مشہور ہے‪.‬امریکا‪ ،‬بھارت میں تھوجا کو ُگومڑی ‪ ،‬کیل‬
‫ُمہا َسہ ‪،‬کھانسی‪ ،‬بخار‪ ،‬سر درد‪ ،‬حیض کی خرابی‪ ،‬پٹھوں اور‬
‫جوڑوں میں درد کا عالج کے لئےاستعمال کیا جاتاہے۔‬
‫‪////////////‬‬
‫قس ترکی استانبولی‪:‬‬
‫)‪Mazı, servigiller (Cupressaceae‬‬
‫‪familyasının Thuja cinsinden ağaç türlerine verile‬‬
‫‪n ad. Doğu Asya ve Kuzey Amerika'nın batı‬‬
‫‪bölgerinde yetişen ve odunu için ya da süs ağacı‬‬
‫‪olarak başka ülkelerde de‬‬
‫‪yetiştirilen kozalaklı ağaçlardır. Türkiye'de doğal‬‬
‫‪olarak bulunmazlar ancak süs bitkisi olarak‬‬
‫‪yetiştirilmektedir.‬‬
‫‪/////////////‬‬
‫‪Thuja‬‬
‫‪From Wikipedia, the free encyclopedia‬‬
‫‪arborvitaes‬‬
12

Thuja standishii foliage
and cones

Scientific classification

Kingdom: Plantae

Division: Pinophyta

Class: Pinopsida

Order: Pinales

Family: Cupressaceae

Subfamil Cupressoideae
y: [1]

Genus: Thuja
L.

Thuja (/ˈθjuːdʒə/ THEW-jə)[2] is a genus
of coniferous trees in the Cupressaceae (cypress
family). There are five species in the genus, two
native to North America and three native to
eastern Asia.[3][4][5][6] The genus
is monophyletic and sister to Thujopsis.
13

They are commonly known as arborvitaes,


[7]
 (from Latin for tree of life) thujas or cedars.
Species[3][8][9]
1. Thuja koraiensis Nakai - Korean thuja
- Jilin, Korea
2. Thuja occidentalis L. - Eastern arborvitae,
northern whitecedar - E Canada
(Manitoba to Nova Scotia), E United States
(primarily Northeast, Great
Lakes, Appalachians)
3. Thuja plicata Donn ex D.Don - Western
redcedar - from Alaska to Mendocino
County in California
4. Thuja standishii (Gordon) Carrière -
Japanese thuja - Honshu, Shikoku
5. Thuja sutchuenensis (Gordon) Carrière -
Sichuan thuja - Sichuan, Chongqing China
almost extinct in the wild
Formerly placed here[3]
 Austrocedrus chilensis (D.Don) Pic.Serm. &
Bizzarri (as T. chilensis D.Don)
 Callitris rhomboidea R.Br. ex Rich. (as T.
australis Poir.)
 Cupressus nootkatensis D.Don (as T.
excelsa Bong.)
 Glyptostrobus pensilis (Staunton ex D.Don)
K.Koch (as T. pensilis Staunton ex D.Don)
 Libocedrus plumosa (D.Don) Sarg. (as T.
doniana Hook.)
 Platycladus orientalis (L.) Franco (as T.
orientalis L.)
 Podocarpus javanicus (Burm.f.) Merr. (as T.
javanica Burm.f.)
 Tamarix aphylla (L.) H.Karst. (as T. aphylla L.)
 Tetraclinis articulata (Vahl) Mast. (as T.
articulata Vahl)
 Thujopsis dolabrata (Thunb. ex L.f.) Siebold &
Zucc. (as T. dolabrata Thunb. ex L.f.)
 Widdringtonia nodiflora (L.) Powrie (as T.
cupressoides L.)
and many more
14

Contents
  [show] 

Description[edit]

Foliage of the cultivar 'Rheingold'


Thujas are evergreen trees growing from 10 to
200 feet (3.0 to 61.0 metres) tall, with stringy-
textured reddish-brown bark. The shoots are flat,
with side shoots only in a single plane. The
leaves are scale-like 1–10 mm long, except
young seedlings in their first year, which have
needle-like leaves. The scale leaves are arranged
in alternating decussate pairs in four rows along
the twigs. The male cones are small,
inconspicuous, and are located at the tips of the
twigs. The female cones start out similarly
inconspicuous, but grow to about 1–2 cm long at
maturity when 6–8 months old; they have 6-12
overlapping, thin, leathery scales, each scale
bearing 1–2 small seeds with a pair of narrow
lateral wings.[4]
The five species in the genus Thuja are small to
large evergreen trees with flattened branchlets.
The leaves are arranged in flattened fan shaped
groupings with resin-glands, and oppositely
grouped in 4 ranks. The mature leaves are
different from younger leaves, with those on
larger branchlets having sharp, erect, free apices.
The leaves on flattened lateral branchlets are
crowded into appressed groups and scale-like
and the lateral pairs are keeled. With the
exception of T. plicata, the lateral leaves are
shorter than the facial leaves (Li et al. 2005). The
solitary flowers are produced terminally. Pollen
cones with 2-6 pairs of 2-4 pollen sacked
15

sporophylls. Seed cones ellipsoid, typically 9-


14mm long, they mature and open the first year.
The thin woody cone scales number from 4-6
pairs and are persistent and overlapping, with an
oblong shape, they are also basifixed. The central
2-3 pairs of cone scales are fertile. The seed
cones produce 1 to 3 seeds per scale, the seeds
are lenticular in shape and equally 2 winged.
Seedlings produce 2 cotyledons.[10][11]

T. plicata bark, foliage

Old growth T. plicata, Olympic Peninsula, USA

Cultivars of T. occidentalis in an arboretum


16

Thuja occidentalis cultivar 'EuropeGold'


A hybrid between T. standishi and T. plicata has
been named as the cultivar Thuja 'Green Giant'.
Another very distinct and only distantly related
species, formerly treated as Thuja orientalis, is
now treated in a genus of its own, as Platycladus
orientalis. The closest relatives
of Thuja are Thujopsis dolabrata, distinct in its
thicker foliage and stouter cones, and Tetraclinis
articulata (Greek θύια, θύα, formerly classed in
the genus and after which Thuja is named),
distinct in its quadrangular foliage (not flattened)
and cones with four thick, woody scales.
The genus Thuja, like many other forms of
conifers, is represented by ancestral forms
in Cretaceous rocks of northern Europe, and with
the advance of time is found to migrate from
northerly to more southerly regions, until
during Pliocene time it disappeared from
Europe. Thuja is also known in the Miocene beds
of the Dakotas.[12]

Ecology[edit]
Thuja species are used as food plants by
the larvae of some Lepidoptera species
including Autumnal Moth, The
Engrailed and Juniper Pug. The foliage is also
readily eaten by deer, and where deer population
17

density is high, can adversely affect the growth of


young trees and the establishment of seedlings.
[13]

Uses[edit]
They are widely grown as ornamental trees, and
extensively used for hedges. A number of
cultivars are grown and used in landscapes.[14]
[15]
 Homeowners will sometimes plant them as
privacy trees. The cultivar 'Green Giant' is popular
as a very vigorous hedging plant, growing up to
80 cm/year when young.[16]
The wood is light, soft and aromatic. It can be
easily split and resists decay. The wood has been
used for many applications from making chests
that repel moths to shingles. Thuja poles are also
often used to make fence posts and rails. The
wood of Thuja plicata is commonly used
for guitar sound boards.[17] Its combination of light
weight and resistance to decay has also led to T.
plicata (Western Redcedar) being widely used for
the construction of bee hives.[citation needed]
Oil of thuja contains the terpene thujone which
has been studied for its GABA receptor
antagonistic, with potentially lethal properties.
[18]
 Cedarwood oil and cedar leaf oil, which are
derived from Thuja occidentalis, have different
properties and uses.[19]
The natives of Canada used the needles of Thuja
occidentalis (Eastern White Cedar) to make a tea
that has been shown to contain 50 mg of vitamin
C per 100 grams; this helped prevent and
treat scurvy.[20]
In the 19th century Thuja was commonly used as
an externally applied tincture or ointment for the
treatment of warts, ringworm and thrush,[21] and a
local injection of the tincture was used for
treating venereal warts.[22]

References[edit]
18

1. Jump up^ Gadek, P. A., Alpers, D. L.,


Heslewood, M. M., & Quinn, C. J. (2000).
Relationships within Cupressaceae sensu
lato: a combined morphological and
molecular approach. American Journal of
Botany 87: 1044–1057. Available online.
2. Jump up^ Sunset Western Garden
Book, 1995:606–607
"Thuja". Oxford English Dictionary (3rd
ed.). Oxford University Press. September
2005. (Subscription or UK public library
membership required.)
3. ^ Jump up to:a b c Kew World Checklist of
Selected Plant Families
4. ^ Jump up to:a b Farjon, A.
(2005). Monograph of Cupressaceae and
Sciadopitys. Royal Botanic Gardens,
Kew. ISBN 1-84246-068-4
5. Jump up^ Gymnosperm Database: Thuja
6. Jump up^ "Thuja". Flora of China. Missouri
Botanical Garden – via eFloras.org.
7. Jump up^ "Thuja". Natural Resources
Conservation Service PLANTS
Database. USDA. Retrieved 9
December 2015.
8. Jump up^ "GRIN Species Records
of Thuja". Germplasm Resources
Information Network. United States
Department of Agriculture. Retrieved 2013-
01-22.
9. Jump up^ Biota of North America Program
2013 county distribution maps
10. Jump up^ Flora of North America
Editorial Committee. 1993. Pteridophytes
and gymnosperms. Flora of North America
north of Mexico, v. 2. New York: Oxford
University Press. ISBN 0-19-508242-
7 Page 410.
11. Jump up^ Henry A Gleason. New
Britton and Brown Illustrated flora of
Eastern North America and adjacent
Canada Vol 1, The Pteridophya,
19

Gymnospermae and
Monocotyledoneae. Hafner Press, pp 58-
67.
12. Jump up^   Gilman, D. C.; Thurston,
H. T.; Colby, F. M., eds. (1905). "Arbor
Vitæ". New International Encyclopedia (1st
ed.). New York: Dodd, Mead.
13. Jump up^ Stein, W. I. (1997). "Ten-
year survival and growth of planted
Douglas-fir and western redcedar after
seven site-preparation
treatments". Western Journal of Applied
Forestry. 12 (3): 74–80.
14. Jump up^ Thuja plicata
15. Jump up^ Thuja occidentalis
16. Jump up^ U.S. National Arboretum:
Gardens: FAQs: 'Green Giant' Arborvitae
17. Jump up^ Bucur, Voichita.
1995. Acoustics of wood. Boca Raton: CRC
Press.
18. Jump up^ Höld KM, Sirisoma NS,
Ikeda T, Narahashi T, Casida JE
(2000). "Alpha-thujone (the active
component of absinthe): gamma-
aminobutyric acid type A receptor
modulation and metabolic
detoxification". Proc. Natl. Acad. Sci.
U.S.A. 97 (8): 3826–
31. doi:10.1073/pnas.070042397. PMC 181
01 . PMID 10725394.
19. Jump up^ "Cedarwood Oil Vs Cedar
Leaf Oil". Cedar Leaf Canada. Retrieved 16
June 2015.
20. Jump up^ Johnston, William F.
(1990). "Thuja occidentalis". In Burns,
Russell M.; Honkala, Barbara
H. Conifers. Silvics of North
America. Washington, D.C.: United States
Forest Service (USFS), United States
Department of Agriculture (USDA). 1 –
via Northeastern Area State and Private
Forestry (www.na.fs.fed.us).
20

21. Jump up^ Hoffmann, David


(2003). Medical Herbalism: Principles and
Practices. Healing Arts Press.
p. 588. ISBN 0-89281-749-6.
22. Jump up^ Grieve, M. (1931). A
Modern Herbal. London: Jonathan Cape.
p. 177.

External links[edit]
Wikimedia
Commons has
media related
to Thuja.
  "Arbor Vitæ". Encyclopedia Americana.
1920.
[show]

Extant Cupressaceae species
EoL: 14007
GBIF: 2684168
Tropicos: 40013872
ITIS: 18043
NCBI: 3315
identifiers IPNI: 11717-1
GRIN: 12106
FNA: 132902
FOC: 132902
PLANTS: THUJA
AFPD: 195461
Categories: 
 Pages using eFloras template without author
names
 Thuja
 Conifer genera
////////////
‫‪21‬‬

‫شربین ‪ [ .‬ش َ ] (اِ) نام درخت قطران است و آن نوعی از صنوبر‬


‫باشد‪( .‬برهان ) (از آنندراج )‪ .‬قادریس ‪.‬درختی عظیم که قطران از آن‬
‫گیرند‪( .‬یادداشت مولف )‪.‬درختی‪ G‬است چون سرو اما از آن سرخ تر و‬
‫خوشبوی‪ G‬تر و برگ آن پهن تر و میوه آن خردتر باشد و از آن‬
‫نیکوترین قطران آید و قسم کوچک آن را عرعر بری خوانند‪( G.‬از‬
‫اقرب الموارد)‪ .‬درختی‪ G‬که از آن قطران میگیرند‪( G.‬ناظم االطباء)‪ .‬از‬
‫اصناف سرو است ‪ ،‬برگش از آن عریض تر و ثمرش شبیه به بار‬
‫سرو و از آن کوچکتر و بهترین قطران از او حاصل شود و بعضی‪ G‬او‬
‫را از اقسام صنوبر‪ G‬دانسته اند و به سرو شبیه و از آن کوچکتر است و‬
‫در اصفهان معروف به درخت نوش است و قسمی از او کوچکتر‪ G‬و‬
‫خارناک و ثمرش به قدر‪ G‬گردکان و عرعر بری گویند‪( .‬از مخزن‬
‫االدویة)‪ || .‬درخت کاج ‪( .‬از ناظم االطباء)‪ || .‬درخت زرشک ‪( .‬ناظم‬
‫االطباء)‪ .‬رجوع به ارز* شود‪.‬‬
‫* ارز‪ [ .‬اَ ‪ /‬اُ ] (ع اِ) ۞ صنوبر‪( .‬قاموس ) (برهان ) (موید‬
‫الفضالء)‪ .‬ارز‪ ،‬درخت صنوبر بی بار است و زفت رطب از آن‬
‫حاصل میشود‪( .‬تحفه حکیم مومن )‪ || .‬یا صنوبر‪ G‬نر‪( .‬منتهی االرب )‪.‬‬
‫صنوبر‪ G‬نر که ثمر ندهد‪ .‬شربین ‪ .‬فوقا‪ || . ۞ G‬صنوبر‪ G‬صغار‪ .‬رجوع‬
‫به صنوبر صغیر شود‪ || G.‬یا درخت عرعر ۞ ‪( .‬منتهی االرب )‬
‫(برهان )‪ || .‬درخت سرو‪( .‬برهان ) (موید الفضالء)‪ || .‬درخت انار‪.‬‬
‫(برهان ) (موید الفضالء)‪.‬‬
‫‪ -‬سندر‪ [ G.‬س َ َد ‪ِ /‬د ‪ُ /‬د ] (اِ) صمغی‪ G‬باشد زرد و شبیه به کاه ربا‪.‬‬
‫(برهان ) (آنندراج ) ‪:‬‬
‫مشو ایمن اندر سرای فسوس‬
‫که گه سندر است و گهی سندروس ‪.‬‬
‫فردوسی ‪.‬‬
‫رجوع به سندروس شود‪.‬‬
‫|| درخت خدنگ ‪( .‬یادداشت مولف )‪ .‬قاین آغاجی (ترکی )‪ .‬توس ‪.‬‬
‫رجوع به خدنگ* ‪ ،‬سندروس** و سندره شود‪.‬‬
‫*‪ .16‬انطاکی گوید درخت خلنج*‪[ ،xalen ،‬چنین در متن]‪،‬‬
‫("غان") در هند و چین می‌روید؛‪ G‬و ابن‌الکبیر هم دارد که این درخت‬
‫بویژه در چین‪ ،‬سرزمین مردم روس (روسیه) و بلغار بس تنومند‌شود‬
‫و چوبش را ظرف و بشقاب‌ساخته جایهای دورفرستند و تیرها سازند‪G‬‬
‫بیتا‪ .‬به گفته قزوینی‪ G‬و ابن‌فضالن در طبرستان می‌روییده و چوبش را‬
‫‪22‬‬

‫عربی خلن‪ xalen،‬؛ پارسی‪G‬‬


‫ِ‬ ‫بهر شانه سازان به ری می‌بردند‪ 1 .‬واژه‬
‫خدن‪ xadan ،‬یا خدنگ‪ xadanj ،‬ریشه در زبانهای آلتاییک دارند‪:‬‬
‫‪ qadan‬ایغوری‪ kaden ،‬در زبانهای‪ G‬کویبالی (‪ ،)Koibal‬سویوتی (‬
‫‪ )Soyot‬و قره‌قزی‪ xoran ، )Karagas( G‬در زبان چوواشی (‬
‫‪ xatyn ، )Čuwaš‬در زبان یاقوتی‪ kilen ،‬در زبان ُمردوینی‪( G‬‬
‫‪ )Mordwinian‬که همگی به درخت غان *(‪)Betula alba‬گفته‬

‫[ خ َ َد ] (اِ) درختی است بسیار سخت که از چوب آن نیزه و تیر و زین اسب سازند و تیر خدنگ و زین‬ ‫‪ *1‬خدنگ ‪.‬‬
‫خدنگ به این اعتبار گویند‪( .‬از برهان قاطع) (از ناظم االطباء)‪ .‬درختی است که چوب آن نهایت محکم و صاف و راست‬

‫باشد چون اکثر از چوب آن تیر می سازند‪ .‬لهذا مجازاً اسم تیر شده ‪( .‬غیاث اللغات )‪ .‬نام درختی است که از چوب آن‬

‫حنای زین و تیر سازند و بعضی گویند گز است و چون بیشتر از آن چوب تیر می سازند بمجاز بمعنی تیر شهرت گرفته‬

‫خدنگان جمع و گاهی تیر خدنگ به افزوده استعمال کنند‪ .‬بهر تقدیر «جگردوز» و «جگر اوباز» از صفات اوست و بانام‬

‫«زدن » و «کشیدن » و «نشستن » مستعمل است ( آنندراج)‪ .‬جنسی از تیر چوبین که همواره سخت باشد و جناق‬

‫زین نیز از او سازند‪( .‬شرفنامه منیری )‪ .‬نام درختی است محکم که از چوب آن تیر و جناق زین سازند و نوعی از‬

‫درخت گز است و چوب آن براستی موصوف ‪( .‬از انجمن آرای ناصری )‪ .‬درختی است نیک سخت که از چوب آن تیر و‬

‫سن َد ر قاین آغاجی ‪ .‬پوست درخت خدنگ را توز گویندو در آن می‬


‫خلَنج ‪( .‬از منتهی االرب )‪َ .‬‬
‫نیزه سازند و معرب آن َ‬

‫نوشته اند‪ ،‬چنانکه کتبی که درجی اصفهان پیدا شده بر توز نوشته بودند‪ ،‬مرحوم دهخدا رنگ آن را «تار و تیره »‬

‫و در این ناحیت مشک بسیار افتد [ یعنی در ناحیت خرخیز ] و مویهای‬ ‫تشخیص داده اند و موید آن این قول است ‪:‬‬
‫بسیار و چوب خدنگ و چوب خنج و دسته کارد ختو‪( .‬حدود العالم چ سیدجالل تهرانی)‪ .‬لغت نامه دهخدا‪.‬‬

‫‪G. Jacob, Handelsartikel der Araber, p. 60 .1‬‬

‫‪.Pen ts‛ao kan mu, Ch. 35B, p. 13 .2‬‬

‫‪ Ko ku yao lun, Ch. 8, p. 8b. .3‬نیز‪ ،‬بسنجید‪ G‬با‪O. Franke, Beschreibung des. :‬‬

‫‪Jehol-Gebietes, p. 77‬‬

‫* ساخ‪ ) .‬اِ) چای ‪ .‬این کلمه در اخبار الصین و الهند به صورت ذیل آمده است و باقوی احتماالت‬
‫چای مراد است ‪ :‬ویختص الملک [ االکبر فی الصین ] من المعادن بالملح و حشیش یشربونه بالماء‬
‫الحار و یباع منه فی کل مدینه بمال عظیم و یقال له الساخ و هواکثر [ شاید اکبر ] ورقا ً من الرطبه‬
‫واطیب قلیالً و فیه مراره‪ .‬فیغلی الماء و یذر علیه ‪ ،‬فهو ینفعهم من کل شی و جمیع ما یدخل بیت‬
‫المال الجزیه والملح و هذا الحشیش ‪( .‬کتاب“ اخبار الصین والهند مولف بسال ‪َ 237‬ه ‪ .‬ق ‪ .).‬شاید‬
‫این کلمه سای بوده و کاتب بغلط یاء را خاء کرده است ‪ .‬لغت نامه دهخدا‪ .‬چای ( چینی ‪،‬‬
‫ِا( معروف است و آن برگی باشد که از ختای آورند و جوشانیده مانند قهوه بخورند‪ ،‬منفعت بسیار‬
‫دارد و مضرت شراب را دفع کند‪( .‬برهان ) (آنندراج )‪ .‬معروف و مشهور‪ G‬است به چای و آن‬
‫برگی است که از چین و ختا آورند و در آب جوشانیده‪ G‬مانند قهوه خورند و خاصیت آن بسیار است‬
‫و مضرت شراب را دفع کند‪ ،‬گویند مردم تبت بسبب آنکه شراب بسیار میخورند‪ ،‬به قیمت مشک‬
‫میخرند‪( .‬برهان و انجمن آرا ذیل لغت «چاه »)‪ .‬درخت کوچکی از محصوالت آسیای شرقی یعنی‬
‫چین و ژاپون که برگهای آن را پس از عمل آوردن در جعبه های قلع اندود کرده به همه ممالک‬
‫کره ارض میبرند و نوعا ً بر دو قسم است ‪ :‬سیاه و سبز‪ ،‬و چای سبز اثر تحریکش زیادتر از چای‬
‫سیاه میباشد‪( .‬ناظم االطباء(‪ ..‬لغت نامه دهخدا‪.‬‬

‫‪Reinaue, Relation des Voyages, Vol. I, p. 40 (cf. Yule, Cathy, new ed., .4‬‬

‫)‪ .Vol. I, p. 131‬واژه تازه چینی ‪ č‛a‬در دوره تانگ (‪ ja* )dža‬تلفظ می‌شد؛ اما با توجه به‬
‫‪23‬‬

‫‪ )hwa‬فراوان‬ ‫می‌شوند‪ G.‬این درخت در کوههای شمال چین (‬


‫است و نخست چن تسان ـ کی از سده هشتم آن را بازنمود‪ 2 .‬چینیها‬
‫پوستش را در ساخت شمع و مشعل که موم آجین میکردند و نیز در‬
‫الیی یا آستر زیرجامه و پوتین‪ ،‬دسته چاقو و آراستن کمان کار گرفته‬
‫آخری را "کمان پوست غان" می‌نامیدند‪ 3 G.‬کارگیری فراگیر‪ G‬پوست‬
‫درخت غان میان تمامی قبایل سیبری برای ساخت سطل‪ ،‬سبد‪ ،‬ظرف‪G‬‬
‫و پوشش بام روشن است‪.‬‬

‫بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان‬

‫‪* https://en.wikipedia.org/wiki/Betula_pendula‬‬

‫‪https://mvahdatid5gmailcom.blogspot.ca/2016/11/‬‬
‫‪blog-post_18.html‬‬

‫** سندروس ‪ [ .‬س َ َد ] (معرب ‪ ،‬اِ) سرو‪ G‬کوهی ‪( .‬یادداشت مولف )‪.‬‬
‫|| نوعی از «تویا» ۞ و درورنی و گالساژ نوعی از کاغذ بکار است‬
‫‪ .‬زرنیخ احمر‪ .‬از یونانی «سندرش » ۞ صمغ زردی که از درختی‪G‬‬
‫مخصوص در آفریقا جاری شود و نیز بنوعی از معدنیات اطالق‬
‫گردد‪( .‬از حاشیه برهان قاطع چ معین )‪ .‬سندر است که صمغی باشد‬
‫شبیه به کاه ربا و روغن کمان را از آن پزند و فرق میان سندروس‪ G‬و‬
‫کاه ربا این است که کاه ربا را چون در آتش نهند از آن بوی مصطکی‬
‫آید و از سندروس‪ G‬بوی بغایت ناخوش آید‪( .‬غیاث ) (برهان )‪ .‬صمغی‬
‫است زرد که روغن کمان از آن گیرند‪( .‬انجمن آرای ناصری )‪ .‬صمغ‬
‫زرد شفافی است که از هند آرند و بعضی گفته اند که صمغ ساج است‬
‫و آن چون کهربا کاه را کشد‪ ،‬لیکن از کهربا در عمل جذب سست تر‬
‫است و در طب بکار برند‪( .‬یادداشت مولف )‪ .‬صمغی‪ G‬است که برنگ‬
‫زعفران زند و ابوعلی در قانون گوید‪ :‬که صمغ درخت ساج است ‪.‬‬
‫(یادداشت مولف از مفردات قانون چ تهران ص ‪ .)216‬دزی آورده‬
‫است که دو نوع است ‪ :‬هندی و َسبتی ‪( .‬از دزی ج ‪ 1‬ص ‪: )693‬‬
‫مگر ایمنی از سرای فسوس‬
‫که گه سندروس‪ G‬است و گه آبنوس ‪.‬‬

‫صورت کره‌ای و ژاپنی ‪ ،sa‬دور نیست که در برخی گویشهای چینی گونه ‪ sa‬نیز وجود داشته‬

‫ت‬
‫است‪ .‬در هر حال‪ ،‬از آنجا که این واژه هیچ‌گاه در زبان چینی همخوان پایانی نداشته است‪ ،‬صو ِ‬

‫سایشی پایانی در ‪ šāx‬که سلیمان فرونگاشته‪ ،‬تأثیر ویژه زبان عربی است (مشروط بر آنکه‬
‫ِ‬

‫دستنوشته درست خوانده شده باشد)‪.‬‬


‫‪24‬‬

‫فردوسی ‪.‬‬
‫‪/////////////‬‬
‫شربین‪:‬‬
‫دیسقوریدوس فی ‪ :1‬فادرس هی شجرة عظیمۀ منها یکون القطران لها‬
‫ثمر شبیه بثمر السرو غیر أنه أصغر منه بکثیر و قد تکون شجرة‬
‫شربین صغیرة مشوّکۀ لها ثمر شبیه بثمر العرعر و عظمه مثل عظم‬
‫حب اآلس مستدیرة و أما قدرنا و هو القطران فأجوده ما کان به ثخینا‬
‫صافیا قویا‪ G‬کریه الرائحۀ إذا قطر‪ G‬منه ثبتت قطراته علی حالها غیر‬
‫متب ّددة‪ .‬جالینوس فی ‪ :7‬مزاج هاتین الشجرتین حار یابس قریب من‬
‫الدرجۀ الثالثۀ و أما الدهن الذي یخرج من هذه الشجرة و هو القطران‬
‫فأجوده ما کان منه ثخینا و یظن أنه قریب من الرابعۀ ألنه یسخن‬
‫إسخانا کثیرا ج ّدا و من شأنه أن یعفن اللحم الرخص اللین سریعا‪ G‬تعفینا‬
‫ال وجع فیه کما یفعل سائر األشیاء األخر کلها التی فی حرارتها‬
‫فی مثل هذه الدرجۀ الرابعۀ بعینها و جوهرها جوهر لطیف‪ ،‬و أما اللحم‬
‫الصلب فکذا یفعل فیه بعد م ّدة طویلۀ و جمیع ما هذا سبیله من‬
‫األدویۀ یقال له أدویۀ معفنۀ و أدویۀ تعفن و إنما یخالف بعضها بعضا‬
‫فی کثرة فعلها لذلک و قلته و القطران من أمثال هذه األدویۀ فی‬
‫المرتبۀ األولی ضعیف و ذلک أن جلها قوي بلیغ القوّة و لذلک صارت‬
‫هذه کلها تشد الجثث المیتۀ و صار‪ G‬القطران أیضا یشد الجثث‬
‫المیتۀ و یحفظها من العفونۀ و یفنی ما فیها من الرطوبۀ و الفضل من‬
‫غیر أن یؤثر و ینکی فی األعضاء الصلبۀ‪ ،‬و إذا أدنی القطران من‬
‫األجسام التی تحیا فی الحرارة التی فی تلک األجسام ینمیها و یزید فی‬
‫قوّتها و تکون هی السبب فی إحراقه اللحم الرخص اللین و إذا‬
‫کان القطران علی ما وصفت فلیس بعجب أن یقتل القمل و الدیدان و‬
‫الحیات المتولدة فی البطن و الدود و الکائنۀ فی األذن‪ ،‬و إذا‬
‫استعمل أیضا من أسفل قتل األجنۀ األحیاء و أخرج الموتی کما من شأنه‬
‫أن یفسد النطفۀ إذا مسح به رأس الذکر فی وقت الجماع و‬
‫لذلک صار أنفع األدویۀ کلها فی منع الحبل و یصیر من استعمله علی‬
‫ما وصفت عقیما و أفعاله األخر التی یفعلها فأوالهن دلیله علی‬
‫ذلک أنه یسخن غایۀ اإلسخان بمنزلۀ ما یفعل إذا قطر‪ G‬منه شیء فی‬
‫السن و الضرس المأکولۀ من تسکین الوجع و تکسر السن و‬
‫‪25‬‬

‫الضرس و هو أیضا یرقق اآلثار الحادثۀ فی العین و یشفی الحمرة‬


‫الحادثۀ عن األخالط الغلیظۀ‪ ،‬و أدسم ما فی القطران و هو الجزء‬
‫صفحۀ ‪ 526‬من ‪ www.Ghaemiyeh.com 900‬الجامع لمفردات‬
‫االدویه و االغذیه مرکز القائمیۀ باصفهان للتحریات الکمبیوتریۀ‬
‫الدهنی منه الخالص الدهنیۀ التی تجتمع فی الصوف الذي یعلق علیه إذا‬
‫طبخ هو ألطف من القطران کله و أقل حدة منه إال أن إسخانه‬
‫دون إسخانه و منزلۀ ما یبقی من القطران بعد ما یطبخ و هو‬
‫الجامع لمفردات األدویۀ و األغذیۀ‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص‪81 :‬‬
‫غلیظ عند هذا اللطیف کمنزلۀ تفل الزیت‪ ،‬و لذلک صار القطران من‬
‫طریق أنه غلیظ یلذع و یفتح فهو بهذا السبب یهیج القروح و‬
‫یورمها‪ ،‬و أما ذلک القطران اآلخر المضاعف الذي قلنا أنه دهنی دسم‬
‫فقوته ساکنۀ لینۀ تبلغ من لینها و سکونها أن ذوي الغباوة من‬
‫الناس قد تعلموا بالتجارب أن یدهنوا به الجراحات العارضۀ للغنم فی‬
‫وقت الجز بالمقاریض لیشفوها بذلک مثل ما یداوونها بالزفت‬
‫الرطب‪ ،‬و قد یستعمل العوام القطران أیضا فی مداواة الحکۀ و القردان‬
‫العارضۀ للصبیان و الغنم‪ .‬و أما حب الشربین فقوته معتدلۀ حتی‬
‫أنه یمکن أن یؤکل علی أنه من أکثر من أکله تصدع رأسه و أسخن بدنه‬
‫و وجد له لذعا فی معدته‪.‬‬
‫دیسقوریدوس فی ‪ :2‬و للقطران قوة أکالۀ مقطعۀ لألبدان الحیۀ حافظۀ‬
‫للمیتۀ‪ ،‬و لذلک سماه قوم حیاة المیت و یحرق النبات و الجلود‬
‫بإفراط فی إسخانه و تجفیفه‪ ،‬و قد یصلح فی اإلکحال لحدة البصر و‬
‫یجلو البیاض و األثر العارض من اندمال قرحۀ فی العین‪ ،‬و إذا‬
‫قطر مع خل فی اآلذان قتل دودها‪ ،‬و إذا طبخ بماء قد طبخ فیه الزوفا و‬
‫قطر فیها سکن دویها و طنینها‪ ،‬و إذا قطر فی الموضع المأکول‬
‫من السن فتت السن و سکن الوجع‪ ،‬و إذا تضمد‪ G‬به مع الخل فعل ذلک‬
‫أیضا‪ ،‬و إذا لطخ علی الذکر قبل الجماع منع الحبل‪ ،‬و إذا لطخ‬
‫علی الحلق نفع من الخناق و ورم‪ G‬اللوزتین‪ ،‬و إن لطخ به الحیوان قتل‬
‫القمل و الصیبان‪ ،‬و إذا تضمد به مع الملح نفع من نهشۀ الحیۀ‬
‫التی یقال لها فارسطس و هی حیۀ لها قرنان‪ ،‬و إذا شرب بطالء نفع من‬
‫شرب األرنب البحري‪ ،‬و إذا لعق منه أو تلطخ به منع داء الفیل‪،‬‬
‫و إذا تحسی منه مقدار أوقیۀ و نصف نقی القروح التی فی الرئۀ و‬
‫أبرأها‪ ،‬و إذا احتقن به قتل الدود الدقیق منه و الغلیظ و یجذب‬
‫‪26‬‬

‫الجنین‪ ،‬و قد یکون منه دهن یجمع بصوفۀ تعلق علیه عند طبخه کما‬
‫یفعل بالزفت و یفعل کما یفعله القطران غیر أن الدهن خاصته‬
‫یبرئ جرب المواشی‪ G‬و الکالب إذا دهنت به و یقتل قردانها و یرطب‬
‫قروحها‪ G‬العارضۀ لها من بعد جز صوفها‪ ،‬و ینبغی أن یجمع دخان‬
‫القطران کما یجمع دخان الزفت و قوّة دخان القطران مثل قوّة دخان‬
‫الزفت و ثمر الشربین یقال له قدد دیرس و قوّته مسخنۀ و هو‬
‫رديء للمعدة و ینفع من السعال و شدخ العضل و تقطیر البول‪ ،‬و إذا‬
‫شرب مسحوقا مع الفلفل أد ّر الطمث‪ ،‬و قد ینفع إذا شرب بالخمر‬
‫من شرب األرنب البحري‪ ،‬و إذا خلط بشحم اإلیل أو بمخه ثم مسح الجلد‬
‫به لم یقربه شیء من الهوام‪ ،‬و قد یستعمل فی أخالط‬
‫المعجونات‪ .‬الرازي‪ :‬إذا مسح به األطراف أمنت من أن تعفن من البرد‪،‬‬
‫و إن کان قد بدأ بها ذلک‪ .‬الغافقی‪ :‬القطران الذي یخرج من‬
‫کال صنفی الشربین أجود القطران و أصفاه و هو أح ّد ریحا من القطران‬
‫الذي یخرج من ذکر الصنوبر و البق و أشد کراهۀ‪ ،‬و اآلخر‬
‫أقل ریحا و أسرع جمودا و أغلظ و أقل سیالنا‪ ،‬و إذا طبخ القطران‬
‫الجامع لمفردات األدویۀ و األغذیۀ‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص‪82 :‬‬
‫بنار لینۀ جمد فصار‪ G‬یابسا أسود‪ ،‬و أهل بابل یسمون القطران المعقود‬
‫هکذا زفتا‪ ،‬و کذا أهل الشأم أیضا و المغرب‪ ،‬و قد یشرب‬
‫القطران مخلوطا ببعض األدویۀ فینفع من شرب السم و لسع الهوام و‬
‫یطرد الریاح الغلیظۀ المؤلمۀ التی قد انعقدت فی بعض األحشاء‪ ،‬و‬
‫إذا خلط بزیت و دقیق شعیر و شیء من ماء عذب و ضمد به الحلق و‬
‫الصدر حلل الرطوبۀ المجتمعۀ فی قصبۀ الرئۀ و فی الحلقوم‪.‬‬
‫الجامع لمفردات االدویه و االغذیه‬
‫&&&&&&&‬
‫شراب‬
‫اسم اصطالحی‪ G‬خمر است و نیز شراب را بر شربت معمول مطبوخ‬
‫آب میوها و یا ادویۀ رطبه و یا یابسه در آب پخته صاف کرده با شیرۀ‬
‫نبات و یا قند و یا عسل و یا مانند آنها بقوام آورده اطالق می نمایند‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫‪/////////////////‬‬
‫شراب ‪ [ .‬ش َ ] (ع اِ) آشامیدنی از مایعات که جویدن در آن نباشد‪،‬‬
‫حالل باشد یا حرام ‪ .‬ج ‪ ،‬اشربة‪ .‬آشامیدنی‪ . G‬نوشیدنی‪ . G‬آب ‪ .‬مقابل‬
‫‪27‬‬

‫طعام ‪( .‬یادداشت مولف‪ .) G‬هر شی رقیق‪ G‬که نوشیده شود‪( .‬غیاث‬


‫اللغات )‪ .‬آشامیدنی و خوردنی از مایعات ‪( .‬منتهی االرب )‬
‫‪///////////‬‬
‫‪https://en.wiktionary.org/wiki/‬‬
‫‪%D8%B4%D8%B1%D8%A7%D8%A8‬‬
‫‪http://sharabnabiran.blogspot.ca/‬‬
‫‪/////////‬‬
‫‪...‬شاید‪ G‬واژه "شراب"‪ G‬ریشه‌ای‪ G‬هند و‪ G‬اروپایی‪ G‬یا‪ G‬به طور‪ G‬اخص‬
‫ارمنی‪ G‬داشته باشد‪ G،‬هرچند‪ G‬این به‌خودی‪ G‬خود‪ G‬اثبات‪ G‬نمی‌كند‪ G‬كه‬
‫‪1‬‬
‫خاستگاه مو‪‌G‬پروری‪ G‬را می‌توان‪ G‬در‪ G‬نزد‪ G‬هند و اروپای‪G‬یان‪ G‬یافت‪.‬‬
‫سامی‪ G‬بودن خاستگاه‪ G‬مو‪ G‬نزد من محتملتر‪ G‬می‌نماید‪ G‬چینیها‪ ،‬در‪G‬‬
‫دوره‌های‪ G‬تاریخی‪ G‬متأخرت‪G‬ر‪ G،‬مو را‪ ،‬كه از‪ G‬آن پیش کشتش‪ G‬را‪ G‬بهیچ‬
‫روی‪ G‬نمی‪ G‬شناختند‪ G،‬از فرغانه‪ ،‬سرزمین‪G‬ی‪ G‬ایرانی‪ G،‬گرفتند؛‪ G‬پس برای‪G‬‬
‫رسیدن‪ G‬به آماجهایمان‪ G‬در‪ G‬این كتاب بر جسته‪ G‬سازی‪ G‬همین واقعیت‪G‬‬
‫روشن‪ G‬بس است كه در آن روزگار‪ G‬كشت مو‪ G‬در‪ G‬تمامی‪ G‬ابعاد آن در‪G‬‬
‫باختر‪ G‬آسیا‪ ،‬از‪ G‬جمله ایران‪ ،‬بسیار‪ G‬رایج بود‪G.‬‬
‫چینیان نخســـــتین‪ G‬بار‪ G‬به واسطه‪ G‬سردار‪ G‬چان‌ كی‌ین‪ G‬از وجــــود‪G‬‬
‫مـــــو بستانی‪ )Vitis vinifera ( G‬و‪ G‬شرابی‪ G‬كه از انگور‪ G‬اندازند‪G‬‬
‫خبردار‪ G‬شدند؛‪ G‬سردار‪ G‬در‪ G‬مأموریت‪ G‬به یادماندنی‪ G‬خود‪ ،‬در‪ G‬سال‪G‬‬
‫‪128‬پ م در‪ G‬سر راه به یوئه‌ـ‌چی‪ )Yüe-či( G‬از فرغانه‪ G‬و سغد‪ G‬گدشت‬
‫و سالی‪ G‬را‪ G‬هم در‪ G‬باكتریا‪ G‬بسر‪ G‬برد‪ G.‬درباره‪ G‬مردم‪ G‬فرغانه (‪)Ta-yüan‬‬
‫چنین گوید‪ " G:‬شرابی‪ G‬دارند‪ G‬كه از انگور‪‌G‬گیرند‪ " G.‬همــین نکته را‬
‫درباره‪ G‬پارتیان‪ )An-si( G‬نیز‪ G‬دریافت‪ G.‬در‪ G‬همین فصل از‪ Ši-ki G‬می‪G‬‬
‫آورد‪ G‬توانگران‪ G‬فرغانه شراب‪ G‬انگور‪ G‬فراوان‪ G،‬تا ده هزار‪ G‬من را‪ G‬مدتی‪G‬‬
‫دراز‪ G‬انبار‪ G‬می‌كنند‪ G‬و‪ G‬گاه آن را دهها‪ G‬سال نگاه می‌دارند‪ G‬بی بیم‪G‬‬
‫تباهی‪ G‬؛ همان اندازه‪ G‬شیفته میگسار‪G‬ی‪ G‬بودند‪ G‬که اسبانشان‪ G‬کشته‬
‫اسپست‪ .‬فرست‪G‬ادگان‪ G‬چینی‪ G‬تخم‪ G‬هر دو‪ G‬گیاه را به كشور‪ G‬خویش‪ G‬بردند‪ G‬و‪G‬‬
‫‪ .11‬هوپز هم به همین نتیجه رسیده است‪:‬‬

‫‪.J. Hoops, Waldbāume und Kulturpflanzen, p. 561‬‬


‫‪28‬‬

‫فغفوز‪ G‬نخستین‪ G‬كسی‪ G‬بود كه اسپست‪ G‬و مو‪ G‬را در‪ G‬خاك‪ G‬پربار‪ G‬كاشت و‪G‬‬
‫وقتی‪ G‬فرستا‪G‬دگان‪ G‬بیگانه به دربار‪ G‬چین رسیدند‪ G‬چشمشان‪ G‬به‌‬
‫اسپست‌زارها‪ G‬و‪ G‬موستانها‪G‬ی‪ G‬دراندشت‪ G‬نزدیك‪ G‬كاخ شاهی‪ G‬افتاد‪ . G‬ورود‪G‬‬
‫اسپست به چین همچون ورو‪G‬د‪ G‬مو‪ G‬به این كشور‪ G‬در اسناد‪ G‬پادار‪ G‬آمده‬
‫است‪ .‬نكته مهمی‪ G‬كه باید‪ G‬بدان پرداخت‪ G‬این است كه چینیها‪ G‬با انگور‪G-‬‬
‫همچون اسپست‪ - G‬و‪ G‬فن شراب‌سازی‪ G‬درست‪ G‬در میان مردمان‪G‬‬
‫آریایی‌تبار‪ G،‬بیشتر‪ G‬تیره ایرانی‪ G،‬روبرو‪ G‬شدند‪ G‬و در‪ G‬میان هیچ یك از‪G‬‬
‫قبایل‪ G‬ترك چنین‪ G‬چیزهایی‪ G‬ندیدند‪G.‬‬
‫بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان‬

‫‪/////////////‬‬

‫شراب یا ِمی یک نوشیدنی‪ G‬الکلی است که از تخمیر میوه انگور‬


‫به‌دست می‌آید‪ ]۱[.‬خاصیت شیمیایی‪ G‬طبیعی انگور به‌گونه‌ای است که‬
‫می‌تواند بدون افزودن شکر‪ ،‬اسید‪ ،‬آنزیم یا دیگر افزودنی‌ها‪ G‬تخمیر‬
‫شود‪ ]۲[.‬شراب از تخمیر انگور‪ G‬له شده به وسیله انواع مخمر که شکر‬
‫موجود در انگور را به الکل تبدیل می‌کنند بدست می‌آید‪ .‬برای بدست‬
‫آوردن انواع شراب‪ ،‬از انواع مختلف انگور با مخمرهای‪ G‬گوناگون‬
‫استفاده می‌شود‪]۳[.‬‬

‫اگرچه از میوه‌های دیگر مانند آلبالو‪ ،‬سیب‪ ،‬توت و‪ ...‬و تقریبا ً از‬
‫تمامی رستنی‌ها نیز شراب ساخته می‌شود‪ G‬ولی واژه شراب بدون ذکر‬
‫نام میوه تقریبا ً همیشه به معنی شراب انگور است و شراب‌های دیگر‬
‫را با نام آنها می‌آوریم‪( G‬مانند‪ :‬شراب سیب یا شراب اقطی)‪.‬‬

‫معموالً شراب‌هایی که از دیگر رستنی‌ها‪ G‬مانند برنج‪ ،‬گندم‪ ،‬رازک و‪...‬‬


‫به دست می‌آیند که از مواد نشاسته‌ای هستند و برای استفاده به عنوان‬
‫شراب در نظر گرفته نمی‌شوند‪ G‬بلکه فرایندهای دیگری‪ G‬بر روی‪ G‬آنها‬
‫انجام می‌شود تا نوشیدنی‌های‪ G‬دیگری از جمله آبجو یا ویسکی به دست‬
‫آید‪ ،‬در حالی که شراب زنجبیل به همراه کنیاک تقویت می‌شود‪ G.‬در این‬
‫نمونه‌ها استفاده از لغت شراب عالوه بر مراحل ساخت به منبع شراب‬
‫غنی تر اطالق می‌گردد‪ G.‬استفاده تجاری از واژه ‪ wine‬به زبان‬
‫‪29‬‬

‫انگلیسی (و معادل آن در زبان‌های دیگر) در بسیاری از‬


‫قانونگذاری‌ها‪ G‬ممنوع است‪]۴[.‬‬

‫ظرف شرابی متعلق به حدود ‪ ۴٬۵۰۰‬سال پیش از میالد در تپه حاجی‬


‫فیروز‪ G‬نقده به عنوان نخستین وسیله شراب‌سازی‪ G‬موجود از دوران‬
‫نوسنگی کشف شده است‪]۵[.‬‬

‫محتویات [نمایش]‬

‫پیشینه[ویرایش]‬

‫قدمت چند هزار ساله شراب سازی تأیید شده است‪ .‬درحال حاضر یکی‬
‫از اولین شراب سازی‌های‪ G‬کشف شده در ایران‪ ،‬شمال کوه‌های‬
‫زاگرس است‪ .‬باستان شناسان کشف کرده‌اند که اولین بار شراب در‬
‫ایران و در شهر شیراز ساخته شد که مرغوب‌ترین شراب دنیا شناخته‬
‫شده است‪.‬‬

‫تکنیک مخلوط کردن رزین تربانتین با شراب جهت جلوگیری از ترش‬


‫شدن شراب بوده است‪ .‬برای فیلیپ مارنیوال (‪Philippe‬‬
‫‪)Marinval‬مدیر پژوهش در مرکز مردم شناسی‪ G‬تولوز این مدرکی‬
‫است دال بر اینکه انسان نو سنگی شراب می‌نوشیده است‪]۶[.‬‬

‫شراب و مسیحیت[ویرایش]‬

‫اولین معجزه عیسی مسیح تبدیل آب به شراب است‪[.‬نیازمند منبع] در‬


‫انجیل یوحنا آمده است که عیسی مسیح به همراه مادرش (مریم) به یک‬
‫عروسی در قانا دعوت شده بودند‪ .‬در آن عروسی‪ G‬شراب تمام می‌شود‪G.‬‬
‫عیسی دستور‪ G‬می‌دهد خمره‌ها را از آب پر کنند‪ .‬او آب را به شراب‬
‫تبدیل می‌کند[‪ ]۷‬عیسی در شام آخر نیز نان را به شاگردانش می‌دهد و‬
‫می‌گوید‪« :‬بخورید‪ G،‬این بدن من است‪ ».‬و جام را برمی‌دارد‪ G‬و‬
‫شکرگزاری‪ G‬می‌کند و می‌گوید‪« :‬بنوشید‪ G‬این است خون من که به‬
‫خاطر آمرزش گناهان ریخته خواهد شد»[‪ ]۸‬در آیین عشای ربانی نیز‬
‫که امروزه به یاد شام آخر عیسی در تمام کلیساها برگزار‪ G‬می‌شود از‬
‫شراب انگور‪ G‬یا آب انگور (برای زیر ‪ ۱۸‬ساله‌ها) به مقدار کم استفاده‬
‫‪30‬‬

‫می‌شود؛ اما با این حال از مست شدن و افراط در شراب‌خواری به‬


‫عنوان گناه یاد شده است‪ ]۹[.‬پولس رسول نیز می‌گوید‪:‬‬

‫مست شراب مشوید که شما را به هرزگی می‌کشاند؛ بلکه از روح پر‬


‫شوید‪]۱۰[.‬‬

‫قس عربی‪:‬‬

‫النبيذ هو مشروب كحولي يتم إنتاجه بتخمير‪ G‬العنب‪ .‬وعلى الرغم من أنه‬
‫يمكن إنتاج النبيذ بتخمير الفواكه األخرى‪ ،‬إال أن أشهر أنواعه تكون من‬
‫العنب‪.‬‬

‫يعتبر نبيذ العنب أحد أقدم أنواع الخمور‪ ،‬حيث وجدت أوان فخارية فيها‬
‫آثار للنبيذ تعود للعصر الحجري‪ G‬الحديث في (‪ 5400‬ق‪.‬م ‪ 5000 -‬ق‪.‬م)‬
‫كما وجد في المقابر الفرعونية آثار له كذلك‪ ،‬باإلضافة إلى رسوم على‬
‫الجدران لكيفية صنعه‪.‬‬

‫‪/////////‬‬

‫قس مصری‪G:‬‬

‫النبيت هو نوع من انواع المشروبات‪ G‬الكحوليه و ساعات بيتقال عليه‬


‫كمان خمره‪ .‬النبيت بيتعمل من عصير العنب المتخمر‪ .‬عصير العنب ليه‬
‫تركيب كيمياوي معين بيخليه يتخمر‪ G‬لوحده من غير ما يتحط له او سكر‬
‫او انزيمات او احماض‪.‬‬

‫‪///////////‬‬

‫قس آذری‪:‬‬

‫‪Şərab — spirtli içki‬‬

‫‪//////////‬‬

‫قس ترکی‪:‬‬

‫‪ .‬چاخیر‪ ،‬شراب یوخسا مئی ‪ -‬الکل‌لو بیر ایچگی دیر‪ .‬اوزوم شرابی‪G‬‬
‫کیشمیش یوخسا اوزومدن‪ G‬اله گلیر‪ .‬اوزوم‪ G‬تورشاماقدا شراب اولور و‬
‫الکول اوندا دوزلینیر‪ .‬الکول بدنی کهلیدیب و عقلی آرادان آپارار‪ .‬هر‬
‫جور اوزومدن بیر جوره شراب اله گلیر‪.‬‬
‫‪31‬‬

‫هابئله توت‪ ،‬شاه توت‪ ،‬آلما‪ ،‬هولو‪ ،‬خورما و‪...‬نئچه جوره میوه دن‬
‫ونئچه جوره دنه لردن هابئله آرپا و بوغدا و ‪...‬ایله شراب دوزلتمک‬
‫اولور‪ .‬دنلرین شرابی نیشاسته دن اولور‪ .‬بو جور شراب ویسکی‪ G‬و‬
‫آرپاسویو و ماء الشعیر اوچون ایشله‌دیلیر‪.‬‬

‫ان اسکی چاغدا ‪ 4.500‬ایل میالددان اونجه ایللردن نقده شهرینده‬


‫شراب قازانی‪ G‬و باردانی‪ G‬تاپیلیب‪ .‬شیراز شرابی الب اسکی و یاخچی‬
‫شراب اولوردو‪ G‬و بیلینن شراب شیراز شهرینده تاپیلیب‪.‬‬

‫‪///////////‬‬

‫قس ترکی استانبولی‪:‬‬

‫‪Şarap, meyvenin (genellikle üzüm) fermente‬‬


‫‪edilmesiyle üretilen alkollü bir içecektir.‬‬

‫‪//////////‬‬

‫قس هندی فیجی‪:‬‬

‫‪Wine ek nasaa kare waala drink hae. WIne jaada kar‬‬


‫‪ke anguur se bane hae lekin kabhi abhi plums aur‬‬
‫‪balckberies se banaa dring ke bhi wine bola jaawe‬‬
‫‪hae.‬‬

‫‪///////////‬‬

‫قس باسای اندونزی‪:‬‬

‫)‪Anggur (minuman‬‬
‫‪Dari Wikipedia bahasa Indonesia, ensiklopedia‬‬
‫‪bebas‬‬
‫‪Untuk anggur sebagai buah, lihat Anggur.‬‬
32

Segelas anggur merah


Anggur (atau juga populer disebut dalam bahasa
Inggris: wine) Wine adalah minuman beralkohol
yang terbuat dari fermentasi anggur atau buah-
buahan lain. Karena adanya keseibangan kimia
alami, anggur dapat berfermentasi tanpa
tambahan gula, asam, enzim, air atau nutrisi
lainnya. Dalam proses fermentasi, ragi akan
mengkonsumsi kandungan gula dari anggur dan
mengubahnya menjadi etanol serta karbon
dioksida. Variasi yang berbeda dari jenis anggur
dan ragi akan menghasilkan jenis wine yang
berbeda. Variasi tersebut dapat dihasilkan dari
interaksi kompleks antara perkembangan
biokimia anggur, reaksi yang terlibat dalam
proses fermentasi, lingkungan fermentasi
(karakteristik khusus yang dihasilkan dari
lingkungan geografis, geologi, iklim bahkan
genetic tanaman
anggur), appellation (penyebutan atau nama
yang diberikan untuk memnerangkan dimana
anggur untuk wine tersebut tumbuh), serta
campur tangan manusia dalam proses
keseluruhan. Wine telah diproduksi selama
ribuan tahun. Bukti terbaru menyatakan bahwa
ditemukan sebuah kendi wine berumur 8000
tahun di Georgia. Jejak dari wine dapat juga
terdapat di Iran setelah ditemukan kendi wine
33

berusia 7000 tahun serta kilang wine berusia


6100 tahun di Armenia yang mana dianggap
sebagai kilang wine pertama sejauh ini. Namun
minuman fermentasi anggur telah dikenal oleh
masyarakat Cina dengan ditemukannya tembikar
anggur berumur 9000 tahun di Cina bagian utara.
Wine mulai merambah Balkan sejak 4500
sebelum masehi dan dikonsumsi masyarakat
Yunani dan Romawi. Dalam mitologi Yunani
kuno, Dewa yang dianggap sebagai Dewa wine
dan anggur adalah Dionysus, dalam mitologi
Romawi kuno dikenal dengan nama Bacchus.
sepanjang sejarah, wine dikonsumsi sebagai
minuman untuk memabukkan.
///////////

:‫قس (یاین) عبری‬

‫ היין נוצר בעת תסיסה‬.‫יין הוא משקה חריף המיוצר לרוב מענבים‬
‫ כאשר הסוכר מומר בתהליך מטבולי על ידי‬,‫אלכוהולית של תירוש‬
.‫חמצני‬-‫שמרים לאתנול (המכונה כוהל או אלכוהול) ולפחמן דו‬

‫ כאשר התברר כי מיץ‬,‫תהליך ייצור היין היה קיים עוד בימי קדם‬
.‫או פרי עוברים תהליך לא ברור (דאז) שבסופו נוצר משקה משכר‬
‫ פעמים‬.‫מאז ימי קדם יש ליין התייחסות רבה בתרבות האנושית‬
‫ בדומה‬.‫רבות יש ליין תפקיד באירועים חברתיים ובאירועים דתיים‬
‫ שתייה מרובה של יין גורמת לשכרות‬,‫למשקאות חריפים אחרים‬
‫ועליצות בטווח הקצר אך בטווח הארוך צריכת אלכוהול מוגזמת‬
‫ מועיל‬,‫ בשתייה מתונה‬,‫ עם זאת‬.‫עלולה לגרום לנזקים בריאותיים‬
."‫] בעל המלאכה המייצר יין מכונה "יינן‬1[.‫היין במניעת מחלות לב‬

/////////////

G:‫قس باسای جاوی‬

Anggur (ombèn-ombèn)

Saka Wikipédia Jawa, bauwarna bébas abasa Jawa


34

Segelas anggur merah

Anggur (utawa populer disebut ing basa Inggris: wine)


iku ombènan ngandhut alkohol kang digawé saka sari
anggur jinis Vitis vinifera kang biasané mung tuwuh
ing area 30 hingga 50 derajat lintang lor lan kidul.
Ombèn-ombèn ngandhut alkohol kang digawé saka
sari buah liya kang kadar alkoholé antara 8% nganti
15% biasané diarani anggur woh-wohan (fruit wine).

//////////

G:‫قس سواحلی‬

Divai (kutoka Kifaransa du vin) ni kileo


kinachotengenezwa kwa majimaji ya zabibu.

Pengine inaitwa pia: mvinyo (kutoka Kireno vinho),


ingawa jina hilo linaweza kutumika kwa vileo vikali
zaidi.

Inawezekana kutumia pia majimaji ya matunda


mengine ili kupata kinywaji cha kufanana ingawa watu
wengine hawapendi kukiita "divai".

//////////

:‫قس کردی‬

Şerab, şorav, xwînî, wîn (bi latînî: vinum) vexwarineke


alkolîk e ku ji tiriyan (tirî, tirih, tirab) tê çêkirin û li
Kurdistan û Anatolyayê ji demên gelek kevnare tê
çêkirin[1][2][3][4][5][6].
‫‪35‬‬

‫‪Gorî cureyê tirabê, şerab jî dikare sor, reş an spî be.‬‬


‫‪Hin cureyên şerabê hene ku ji fêkiyan û birincê tên‬‬
‫‪çêkirin lê ne ewçend navdar in.‬‬

‫‪///////////‬‬

‫قس ازبکی‪:‬‬

‫‪Sharob yoki vino fermentlangan meva suvidan‬‬


‫‪tayyorlanadigan alkogolli ichimlikdir. Meva suvi‬‬
‫‪achishi natijasida undagi xamirturush fruktozani‬‬
‫‪spirtga aylantiradi. Sharob koʻpincha uzumdan,‬‬
‫‪baʼzida olma, marjonmeva yoki boshqa mevalardan‬‬
‫‪tayyorlanadi.‬‬

‫‪///////////‬‬

‫قس پنجابی‪:‬‬

‫شراب الکحل والی اک شربت اے جینوں انگوراں دے خمیری‪ G‬رس‬


‫توں بنایا جاندا اے۔ انگوراں دا رس بنا مٹھے‪ ،‬انزائم‪ G‬تیزاب یا پانی‬
‫دے اپنی کیمیائی‪ G‬پدھر نوں اکو رکھدیاں ہویاں اندروں پلٹدا اے۔ خمیر‬
‫اوہدے اندر کھنڈ نوں الکوحل تے کاربن ڈائی آکسائڈ وج پلٹ دیندا‬
‫اے۔ انگوراں دیاں وکھریاں ونڈاں تے وکھرے خمیر وکھرے سواد‬
‫تے رنگاں دیاں شراباں بناندے نیں۔ انگوراں توں عالوہ کسے ہور‬
‫شے نال بنی شراب نال اوس شے دا ناوی اندا اے۔ چٹی شراب‪ ،‬الل‬
‫شراب تے گالبی شراب مشہور ونڈاں نیں۔ شراب انگورا‪G‬ں دی اک‬
‫ونڈ شراب انگور‪ G‬دے دانیاں توں بنائی جاندی اے۔‬

‫‪/////////////‬‬

‫قس کردی سورانی‪:‬‬

‫شەراب یان بادە خواردن‪G‬ەوەیێکی ئەلکولییە‪ ،‬کە لە تەخمیری‪ G‬ترێ‬


‫بەدەست دێت‪ .‬مرۆڤ مەست دەکات‪ .‬شەراب لە تەواوی‪ G‬میوەکان بە‬
‫دەست دێت بەڵام ھەرکات ناوی‪ G‬شەراب بە تەنھایی و بە بێ ناوی میوە‬
‫بێت‪ ،‬مەبەست شەرابی ترێیە‪]٢[]١[.‬‬
36

]‫سەرچاوەکان[دەستکاری‬

Jump up ↑ H. Johnson Vintage: The Story of Wine pp.


11–6 Simon & Schuster 1989 ISBN 0-671-79182-6

Jump up ↑ http://www.avbc.com/news/BW.html

Pages using ISBN magic links :‫پۆلەکان‬

///////////

G:‫قس تاتاری‬

Шәраб (шулай ук кызыл аракы) – йөзем яисә


җиләк-җимеш ачытып ясалган исерткеч эчемлек.
Табигый шәрабларның куәтлелеге – 9-16% (спирт
күләме), куертылганнарныкы – 16-22%.

///////////

:‫قس اردو‬

‫شراب‬

‫ ویکیپیڈیا سے‬،‫آزاد دائرۃ المعارف‬

‫ اور نشہ‬G‫وہ خمیر کیا ہوا مشروب جس کے پینے سے انسان سرور‬


‫ یہ مشروب عام طور پر انگور کے عرق سے تیار کیا‬،‫پیدا ہوتا ہے‬
،‫] ۔ دنیا کے بہت سے مذاہب میں شراب پینا منع ہے‬1[ ‫جاتاہے‬
‫اسالمی شریعت میں شراب پینا حرام ہے۔‬

///////////

:‫قس اویغوری‬

‫ۋىنو ياكى ئۈزۈم ھارىقى‬

/////////////

G:‫قس زازاکی‬

Şerab şımıteyo alkoliko ke engur ra vıraziyeno, cı ra


vaciyeno. Tarixê şerabi zaf kıhano, dınya sero deha
37

zêde dormeyê Deryayê Miyanêni de vıraziyêne. Şerab


sıpê u sûr beno, verocê Ewropa de İtalya, İspanya,
Fransa, Yunanıstan de deha zêde vıraziyeno u şerabê
inan namdaro, ê Tırkiya zi şımiyeno u şınasiyeno.

//////////////

Wine
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article is about the beverage. For other uses,
see Wine (disambiguation).

Wine

Glasses of red wine and white wine

Alcohol by volume 5.5%–15.5%

Ingredients Grapes

Variants Red
White
Rosé
38

16th-century wine press
Wine (from Latin vinum) is an alcoholic
beverage made from fermentedgrapes. These
grapes are generally Vitis vinifera, or a hybrid
with Vitis labrusca or Vitis rupestris. Grapes are
fermented without the addition
of sugars, acids, enzymes, water, or
other nutrients.[1] Yeast consumes the sugar in
the grapes and converts it to ethanol and carbon
dioxide. Different varieties of grapes and strains
of yeasts produce different styles of wine. These
variations result from the complex interactions
between the biochemical development of the
grape, the reactions involved in fermentation,
the terroir, and the production process. Many
countries enact legal appellations intended to
define styles and qualities of wine. These typically
restrict the geographical origin and permitted
varieties of grapes, as well as other aspects of
wine production.
There are also wines made from fermenting
other fruits or cereals, whose names often specify
their base. Wines made from plants other than
grapes include rice wine and various fruit
wines such as those made
from plums or cherries. Some well known
examples are hard cider from apples, perry from
pears, pomegranate wine, and elderberry wine.
Wine has been produced for thousands of years.
The earliest known evidence of wine comes
39

from Georgia (Caucasus) in Eurasia, where 8000-


year-old wine jars were found.[2][3][4] Traces of wine
have also been found in Iran with 7,000-year-old
wine jars[5][6]and in Armenia in the 6,100-year-
old Areni-1 winery; the earliest known winery.[7]
[8]
 Wine reached the Balkans by 4500 BC and was
consumed and celebrated in
ancient Greece, Thrace and Rome. Throughout
history, wine has been consumed for
its intoxicating effects, which are evident after the
normal serving size of five ounces.[9][10][11]
Wine has long played an important role in
religion. Red wine was associated with blood by
the ancient Egyptians[12] and was used by both
the Greek cult of Dionysus and the Romans in
their Bacchanalia; Judaism also incorporates it in
the Kiddush and Christianity in the Eucharist.
https://en.wikipedia.org/wiki/Wine

&&&&&&&

‫شریفه‬
‫بفتح شین و کسر را و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح فا و ها آن را‬
‫سیتاپهل نیز نامند‬
‫ماهیت آن‬
‫اسم هندی ثمری است هندی شبیه بثمر صنوبر که بفارسی کاج نامند و‬
‫پوست آن صلب خشن و مقطع بهم پیوسته و بعد از رسیدن نرم و از‬
‫ آن در جوف آن دانها است و‬G‫هم بعضی جدا می کردند و بعدد قطعهای‬
‫ غلیظ لزج‬G‫ و پیوسته بباطن پوستها نیز رطوبتی‬G‫بر هر دانه رطوبتی‬
‫دانه دار و در زیر آن پرده اندک نازک لزج و در جوف آن تخمی سیاه‬
‫ بقدر لوبیا و حب الخروع و مغز آن سفید و درخت‬G‫رنک اندک طوالنی‬
‫آن پریشان با شاخهای بسیار و تا بسه قامت بلند می شود و برک آن از‬
‫برک ساذج عریض تر و اندک کوتاه تر و نازک تر و بهترین ثمر آن‬
‫ آنست‬G‫بزرک بالیدۀ رسیدۀ شیرین بزرک دانه پر رطوبت‬
‫طبیعت آن‬
‫ کرم و تر با رطوبت لزجه‬G‫در دوم‬
‫افعال و خواص آن‬
‫‪40‬‬

‫اندک مسخن و مخرب معده و محرک مواد ساکنه و ملین طبع‬


‫خصوص با پردۀ باالی تخم آن خوردن نفاخ و بطی الهضم و اکثار آن‬
‫مولد خون بلغمی لزج سوداوی‪ G‬و محدث حمیات و دمامیل و جرب و‬
‫قوبا و امثال اینها و تخم آن را چون بسایند و بر سر بمالند شپش آن را‬
‫بکشد و دفع نماید و لیکن باید که احتیاط نمایند که بچشم نرسد‪ G‬که‬
‫سوزش و ورم می کند و فرزجۀ آن مسقط جنین است و مجرب‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫‪////////////‬‬
‫کاج ‪( .‬اِ) صنوبر‪ G.‬سرو سیاه ‪ .‬ناژ‪ .‬نوژ‪ .‬ناج ‪ .‬ناجو‪.‬ارزه ‪ .‬نوج‬
‫(نوح )‪ .‬شوخ ‪ .‬درخت راتینج ‪ .‬درخت راتینه ‪ .‬شجرةالراتینج ‪ .‬نشک ‪.‬‬
‫ُوهل ‪ .‬کاز‪ .‬کاژ‪ .‬تنوب ‪ .‬نام درختی باشد که آن را به عربی‬
‫صنوبرالصغار‪ G‬خوانند و آن تخمی است مثلث و سه گوشه ‪ ،‬طعم آن به‬
‫چلغوزه نزدیک است ‪ .‬نام فارسی‪ G‬درخت صنوبر است که نام دیگرش‬
‫ناژو است ‪ .‬درختی‪ G‬است خوش قامت که در شعر مشبه به قد معشوق‬
‫است و شباهت بسرو دارد‪( .‬فرهنگ نظام )‪ .‬کاج ۞ یکی از انواع‬
‫تیره مخروطیان است که برگهای‪ G‬دائمی دارد و برگهای‪ G‬سوزنی آن‬
‫سه بسه در غالفی قرار گرفته است ‪( .‬گیاه شناسی گل گالب ص‬
‫‪ .)301‬کاج درختی است از تیره پیناسه ۞ و از جنس پینوس از این‬
‫جنس در جنگلهای اروپا و امریکا گونه های بسیار‪ G‬متعدد یافت میشود‪G‬‬
‫ولی در ایران کاج درخت جنگلی شمرده نمیشود و با اینکه گونه های‬
‫چندی از آن در باغها یافت میشود‪ ،‬دو گونه را در اینجا نام می بریم ‪:‬‬
‫‪ - 1‬کاج الداریکا ۞ این گونه در باغهای تهران و فالت ایران‬
‫فراوانتر‪ G‬از گونه های دیگر است ‪.‬‬
‫‪ - 2‬کاج کاشفی ‪ -‬که شاید نام علمی آن (کاج طویل الورق ) ۞ باشد‬
‫در الهیجان موجود است و بنام کاشف السلطنه که آن را به ایران‬
‫آورده است کاج کاشفی نامیده میشود‪ .‬این گونه از لحاظ چوب خیلی بر‬
‫گونه اولی برتری دارد‪ .‬دو گونه کاج نیگرا ۞ و بروتا ۞ از ترکیه‬
‫توسط اداره کل جنگلها به ایران آورده و کاشته شده است (از جنگل‬
‫شناسی ج ‪ 1‬ص ‪ .)258‬همین کتاب در ص ‪ 281‬زیر عنوان ‪« :‬برخی‬
‫درختان جنگلی بیگانه » می آورد‪:‬‬
‫‪( - 1‬کاج سیلوستریس ) ۞ گونه ای کاج است که برای جنگل کاری‬
‫زمینهای ناتوان بسیار شایستگی‪ G‬دارد و در جنگلهای اروپا بفراوانی‪G‬‬
‫دیده میشود‪ .‬درختی‪ G‬است روشنائی‪ G‬پسند با شاخ و برگ کم و هرگونه‬
‫آب و هوائی را تحمل میکند عمق ریشه آن بسته بژرفای خاک است‬
‫در کوهستانها و زمینهای شنی بچهل متر ارتفاع و ‪ 1/20‬متر قطر‬
‫میرسد و در نقاط سرد و در ارتفاعات بکندی میروید‪ G‬و چوبش خوب‬
‫است ‪.‬در جلگه و نقاط گرم بتندی میروید و چوب آن ارزش چندانی‪G‬‬
‫ندارد برای ساختمان شیروانی و تیر تلگراف و تلفون بکار میرود‪ G.‬در‬
‫معادن نیز مصرف میشود‪ G.‬زغالش نیز خوب است ‪ .‬خمیر چوب آن‬
‫‪41‬‬

‫نیز در کاغذ سازی‪ G‬مصرف میشود‪ G.‬اینگونه کاج را بهتر است آمیخته‬
‫با پهن برگها مانند مازو و راش بکارند‪( - 3 .‬کاج ماریتیما) ۞ گونه‬
‫ای کاج است که آهک گریز میباشد و در هوای گرم و خشک خوب‬
‫پایداری میکند‪ .‬این درخت که دراروپا بسیار فراوان است برای ثابت‬
‫نگاه داشتن تپه های شنی کاشته میشود‪ .‬سرمای بیش از ‪ 15‬درجه را‬
‫تحمل نمیکند ریشه های آن هم سطحی و هم ژرف میباشند‪ G‬به ارتفاع‬
‫‪ 30‬متر و قطر ‪ 1/20‬متر میرسد چوبش متوسط‪ G‬است ‪ .‬برای تهیه‬
‫تراورس ‪ ،‬تیر تلگراف ‪ ،‬و تیر تونلی (برای معادن )مصرف‪ G‬میشود‪.‬‬
‫از صمغ آن تربانتین ۞ استخراج میکنند‪.‬‬
‫‪( - 3‬کاج استربوس‪ ۞ ) G‬گونه ای کاج است که در امریکا فراوان‬
‫میباشد به چهل متر ارتفاع و ‪ 1/20‬متر قطر میرسد امریکائیان آن را‬
‫کاج سفید مینامند‪ G‬برای جنگل کاری باتالقها خیلی خوب است چوبش‬
‫در ساختمان بکار میرود‪ G‬برای کشتی سازی‪ G‬نیز مصرف‪ G‬میگردد‪.‬‬
‫خیلی سبک است (وزن مخصوص آن ‪ 3854‬ر‪.‬میباشد)‪( G‬از جنگل‬
‫شناسی ج ‪ 1‬ص ‪ )282 - 281‬درختان سایه پسند و پرشاخ وبرگ‬
‫برای جنگل کاری خالص مناسبترند‪ .‬درختانی‪ G‬مانند مازو و کاج نیز با‬
‫اینکه سایه پسند نیستند چون دارای چوب گرانبهائی‪ G‬میباشند میتوان‬
‫خالص کاشت ‪( .‬جنگل شناسی‪ G‬ج ‪ 2‬ص ‪.)31‬‬
‫‪////////////////‬‬
‫‪http://khurasanian.blogfa.com/cat-2.aspx‬‬
‫&&&&&&&‬
‫ششریت‬
‫بکسر شین و سکون شین دوم و کسر راء مهمله و سکون یاء مثناه‬
‫تحتانیه و ثاء مثلثه‬
‫ماهیت آن‬
‫اسم بیخ نباتی است که در دیر البالد مصر یافت می شود‪ G‬سطبرتر از‬
‫انکشتی و بی مزه مائل بزردی‪G‬‬
‫طبیعت آن‬
‫کرم و خشک‬
‫افعال و خواص آن‬
‫جهت استسقای زقی مجرب دانسته اند و کویند بدون کرب و مشقت‬
‫اخراج زردآب می کند‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫&&&&&&&‬
‫‪42‬‬

‫شطیبه‬
‫بضم شین و فتح طا و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح باء موحده و ها‬
‫لغت مغربی است‬
‫ماهیت آن‬
‫نباتی است کثیر الوجود در کوه های برف دار و برک و تخم و شکل‬
‫کیاه آن مانند زیره و با اندک تندی طعم و شیرینی‪ G‬و بیخ آن چند عدد‬
‫مجتمع و غیر مستحکم و بعضی از ان راست و بعضی کج‬
‫طبیعت آن‬
‫کرم و خشک‬
‫افعال و خواص آن‬
‫بالخاصیه جهت تپهای حاره نافع و مدر بول و مفتت حصاه و محلل‬
‫ریاح معده و رافع اکلۀ مستحکمه و ضماد آن بجهت علت معروفه‬
‫بشوکه کویند‪ G‬مجرب است‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫‪/////////////‬‬
‫شطیبة‪ [ .‬ش ُ طَ ب َ ] (ع اِ) روناس ‪ .‬ششتره ‪( .‬از یادداشت مولف )‪.‬‬
‫رجوع به ششتره شود‪G.‬‬
‫‪ -‬ششتره ‪ [ .‬ش َ ‪ /‬ش ِ ت َ َر ‪ِ /‬ر ] (اِ مرکب ) روناس ‪( .‬ناظم‬
‫االطباء)‪ .‬روناس که بدان چیزها سرخ کنند‪( .‬از برهان ) (از انجمن‬
‫آرا) (از آنندراج )‪ُ .‬شطَیبَة گیاهی است که در عالج نواصیر بکار‬
‫است ‪( .‬یادداشت مولف )‪ .‬رجوع به روناس شود‪.‬‬
‫‪////////////‬‬
‫روناس‬
‫‪43‬‬

‫تيره روناس ‪Rubicee‬‬


‫نام فارسي‪ /‬علمي جنس‪ :‬روناس‪.Rubi L / G‬‬
‫نام فارسي‪ /‬علمي گونه‪ :‬روناس‪Rubi tinctorum L . / G‬‬
‫نام انگليسي‪ G‬گونه‪Dyer's madder :‬‬
‫نام‌هاي ديگر‪ :‬رناس‪ ،‬روغناس‪ ،‬روينك‪ ،‬روپنك‪ ،‬فوه‪ ،‬انگورسگ‪،‬‬
‫روناس معمولي‪ ،‬رودانك‪ ،‬تاروبيات‪ ،‬قزل بويا‪ ،‬قزل‌كوك‪ ،‬بخورتيكان‪،‬‬
‫ردنگ‪ ،‬انبرك‌واش‪ ،‬قرمز رنگرزان‪ ،‬شش‌تره‪ ،‬عروض ضمر‪.‬‬
‫كليات گياه‌شناسي‬
‫وضع رويش‪ :‬پايا‪ ،‬چندين‌ساله‪ .‬تكثير‪ G‬از؛ دانه‪ ،‬ريزوم‌ها‪.‬‬
‫روناس‪ :‬گياهي بوته‌اي به بلندي تا ‪ 1‬متر‪ ،‬با ساقه‌هاي چهارگوش‪G‬‬
‫باالرونده و پوشيده از خارهاي كوچك قالب مانند براي چسبيدن به‬
‫‪44‬‬

‫تكيه‌گاه‪ .‬برگ هاي بيضي‪ ،‬دراز و نوك تيز‪ ،‬حلقه‌وار در هر بند ساقه‪،‬‬
‫بدون دمبرگ‪.‬‬
‫گل‪ :‬خوشه‌هاي غير متراكم و چتري از گل‌هاي با جام لوله‌اي كوچك‪،‬‬
‫داراي ‪ 5‬لُب‪ ،‬در رأس يا حول محور‪ G‬ساقه‌ها‪ ،‬برنگ سبز مايل به‬
‫زرد‪ ،‬گلدهي در تابستان و پاييز‪.‬‬
‫ميوه‪ :‬هسته يا حبه‌هاي كوچك كروي‪ ،‬برنگ قرمز‪ G‬تيره يا سياه در‬
‫حالت رسيده‪.‬‬
‫ريشه‌‪ :‬ريزوم‌هاي منشعب قرمز‪ G‬رنگ به طول يك متر و قطر يك‬
‫سانتي‌متر‪ ،‬با پوست قرمز رنگ‪.‬‬
‫تركيبات‪ :‬ريشه‌هاي روناس حاوي مواد قرمز‪ G‬رنگ به نام آليزارين‬
‫است‪ .‬تركيبات ديگر شامل پورپورين(روناس ارغواني)‪،‬‬
‫روبيادين(روناس نارنجي)‪ ،‬ايكستاتين (روناس زرد)‪ ،‬اسيد روبه‬
‫ريتويك‪ ،‬گلوكز‪ ،‬مواد پكتيك‪ ،‬مواد رزيني‪ G‬و مواد چرب است‪.‬‬
‫رويشگاه‪ :‬روناس گياه مقاوم در برابر سرما و يخبندان تا ‪ 15‬درجه‬
‫زير صفر بوده‪ ،‬نياز به محل‌‌هاي آفتابي يا سايه ـ آفتاب و خاك خوب‬
‫زهكشي شده دارد‪ .‬اين گياه در اكثر نقاط اروپا آسيا و آفريقا و در‬
‫ايران از جمله در نواحي شمالي‪ ،‬غرب ايران و اطراف دماوند‪G‬‬
‫مي‌رويد‪G.‬‬
‫كاربرد‬
‫‪ -‬اندام‌هاي‪ G‬زيرزميني‪ G‬گياه روناس كاربرد‪ G‬دارويي دارند‪.‬‬
‫‪ -‬ريزوم‌هاي‪ G‬روناس داراي يكي از مهمترين رنگ‌هاي گياهي است‪.‬‬
‫ماده رنگي قرمزرنگ‪ G‬آن آليزارين است‪.‬‬
‫‪ -‬ريشه‌ها را براي توليد رنگ از گياهان دوساله در بهار و پاييز از‬
‫خاك در مي‌آورند‪ G.‬اين ماده رنگي را عمدتا ً براي مركب و نقاشي به‬
‫كار مي‌برند‪.‬‬
‫‪ -‬خاصيت روناس معمولي‪ G‬ضد عفوني كننده‪ ،‬ادرار آور‪ ،‬ملين‪ ،‬دافع‬
‫سنگ‌هاي فسفاتي‪ G‬كليه و مثانه‪ ،‬هضم كننده‪ ،‬سرطان‌زا‪ ،‬موتاژن‌زا و‬
‫سمي است‪.‬‬
‫‪ -‬در طب سنتي گياه روناس‪ G‬طبيعت گرم و خشك داشته از آن براي‬
‫يرقان‪ ،‬تقويت معده‪ ،‬پادزهر‪ G‬سموم و جلوگيري از بيماري‌هاري از‬
‫سگ‌هاي هار استفاده مي‌شده است‪.‬‬
‫منابع‌‪:‬‬
‫‪ -1‬مظفريان‪ ،‬ولي‌هللا‪ ،‬فرهنگ نام‌هاي گياهان ايران‪ ،‬فرهنگ معاصر‪،‬‬
‫‪1375‬‬
‫‪45‬‬

‫‪ -2‬كريمي‪ ،‬هادي‪ ،‬فرهنگ رستني‌هاي ايران‪ ،‬جلد دوازدهم‪ ،‬پاره‬


‫پنجم‪ ،‬علم كشاورزي‪1388 ،‬‬
‫‪ -3‬صالحي‪ G‬سورمقي‪ ،‬محمدحسين‪ ،‬گياهان دارويي و گياه درماني‪ ،‬جلد‬
‫سوم‪ ،‬دنياي تغذيه‪1389 ،‬‬
‫‪ -4‬امامي‪ ،‬احمد‪ ،‬فرهنگ مصور گياهان دارويي‪ ،‬سبزآرنگ‪1389 ،‬‬

‫روناس‬
‫‪46‬‬

‫روناس‬

‫روناس‬
‫‪47‬‬

‫روناس‬
‫?‪http://91.98.46.102:1002/description.aspx‬‬
‫‪id=id8_6917&f=1‬‬
‫‪////////////‬‬
‫روناس (نام علمی‪ )Rubia tinctorum :‬نام یک گونه از سرده‬
‫روناس است‪ .‬گیاهی است که به حالت خودرو‪ G‬در مناطق‪ G‬مدیترانه‪ ،‬در‬
‫شمال آفریقا و بعضی مناطق آسیا می‌روید‪ G.‬ساقه این گیاه پوشیده از‬
‫خارهای ریز می‌باشد و ارتفاع آن تا حدود دو متر می‌رسد‪ G.‬روناس با‬
‫استفاده از خارهای‪ G‬ریزی که دارد به دیوار‪ G‬و درختان می‌چسبد و باال‬
‫می‌رود‪.‬‬

‫برگهای آن بیضی‪ ،‬نوک تیز و دراز بوده که به صورت گروهی‪ G‬و به‬
‫شکل چتر از کنار ساقه بیرون می‌آید‪ .‬گلهای روناس‪ G‬کوچک و به‬
‫رنگ زرد مایل به سبز می‌باشد‪ .‬میوه آن گوشتی‪ G‬و به رنگ تیره‌است‪.‬‬
‫ریشه آن به نام روناس معروف است به رنگ قرمز‪ G‬تیره و به صورت‬
‫دراز‪ ،‬باریک و استوانه‌ای می‌باشد‪ .‬دارای طعمی تلخ و گس بوده و‬
‫قسمت مهم این گیاه از نظر طبی بشمار‪ G‬می‌آید‪ .‬از ریشه روناس‪ G‬در‬
‫قدیم برای رنگرزی‪ G‬پارچه و نخ استفاده می‌شده‌است‪.‬‬
‫‪48‬‬

‫محتویات [نمایش]‬
‫ترکیبات شیمیایی[ویرایش]‬
‫ریشه روناس دارای ماده‌ای رنگی به نام جوهر روناس‪ G‬می‌باشد که‬
‫برای رنگرزی‪ G‬بکار می‌رفت‪ G‬ولی بعد از اینکه توانستند این ماده را به‬
‫طریقه شیمیایی‪ G‬تهیه کنند کشت آن برای تهیه آلیزارین متوقف‪ G‬گردید‪.‬‬
‫خواص داروئی[ویرایش]‬
‫روناس از نظر طب قدیم ایران گرم و خشک است‪.‬‬
‫بازکننده گرفتگی‌ها‪ G‬در بدن است‪.‬‬
‫ادرار آور است و حبس‌البول را درمان می‌کند‪.‬‬
‫برای معالجه بیماری فلج آن را با عسل مخلوط کرده و به بیمار بدهید‪.‬‬
‫ترشح شیر راز یاد می‌کند‪.‬‬
‫درد سیاتیک را رفع می‌کند‪.‬‬
‫یبوست‌های سخت را معالجه می‌کند‪.‬‬
‫اشتهاآور‪ G‬است‪.‬‬
‫قاعده‌آور است‪.‬‬
‫خارش پوست را برطرف‪ G‬می‌کند بدین منظور‪ G‬می‌توان از ضماد‬
‫استفاده کرد و یا اینکه جوشانده آن را در وان حمام بریزید‪ G‬و مدتی در‬
‫آن استراحت کنید‪.‬‬
‫اوره خون را پائین می‌آورد‪G.‬‬
‫جوش خوردن استخوان شکسته را تسریع می‌کند‪.‬‬
‫تورم را در بدن از بین می‌برد‪.‬‬
‫از کمپرس جوشانده روناس برای رفع بیماریهای پوستی‪ G‬استفاده کنید‬
‫در آذر بایجان و اردبیل به نام «بویاق»‪ G‬معروف است پودر آن را با‬
‫عسل مخلوط کرده وبا آتل بر روی محل شکستگی‪ G‬استخوان می‌بندند‪G‬‬
‫طرز استفاده[ویرایش]‬
‫دم کرده‪ :‬یک قاشق‪ G‬مرباخوری ریشه خرد شده روناس‪ G‬را در یک‬
‫لیوان آب جوش ریخته‪ ،‬بگذارید به مدت ‪ ۱۰‬دقیقه دم بکشد‪ .‬مقدار‬
‫مصرف آن نصف فنجان سه بار در روز است‪ .‬جوشانده روناس‪۱۰ G:‬‬
‫گرم ریشه روناس را در یک لیتر آب ریخته و بگذارید برای مدت ده‬
‫‪49‬‬

‫دقیقه بجوشد‪ .‬این جوشیده را در وان حمام بریزید‪ G‬و برای رفع‬
‫بیماریهای‪ G‬پوستی در آن استراحت کنید‪.‬‬
‫زیان‌ها‪ :‬همان‌طور که گفته شد روناس‪ G‬ترشح ادرار را زیاد می‌کند و‬
‫فشار آن را باال می‌برد بنابرین ممکن است در اثر استفاده زیاد ایجاد‬
‫خون در ادرار کند و در اینصورت بهتر است که روناس با کتیرا‬
‫خورده شود‪.‬‬
‫در طب سنتی کرمانشاه روناس (رینیاس در کردی) با زرده تخم مرغ‬
‫کردی به شکل ضماد برای شکستگی استخوان همراه با آتل به مدت‬
‫سه روز استفاده می‌شود‪ G.‬در آذر بایجان و اردبیل به نام «بویاق»‪G‬‬
‫معروف است آن را با عسل مخلوط کرده وبا آتل بر روی محل‬
‫شکستگی استخوان می‌بندند‬

‫منابع[ویرایش]‬
‫مشارکت‌کنندگان‪ G‬ویکی‌پدیا‪ ،»Rubia tinctorum« ،‬ویکی‌پدیای‬
‫انگلیسی‪ ،‬دانشنامه آزاد (بازیابی در ‪ ۶‬ژوئن ‪.)۲۰۱۶‬‬
‫‪///////////‬‬
‫قس عربی‪:‬‬
‫صبَّاغ[‪( ]2‬االسم العلمي‪:‬‬‫صبْغ[‪ ]1‬أو فُ َّوة ال َّ‬
‫صب ِْغيَّة أو فُ َّوة ال َّ‬
‫الفُ َّوة ال َّ‬
‫‪ )Rubia tinctorum‬هو نوع نبات من جنس الفُ َّوة‪ ،‬ذي أزهار‬
‫مصفرة‪ ،‬وطول من ‪ 30‬إلى ‪ 150‬سم‪ .‬يعطي جذر الفوة صباغ أحمر‪.‬‬
‫وينبت في األحراج واآلجام (ج أجمة)‪ ،‬فهو ال يحتاج إلى رعاية يعد‬
‫إزالة األعشاب الضارة من حوله‪ .‬يبج أن ينزع النبات من األرض بعد‬
‫حلحلة التربة‪ .‬تجرد الساق من األوراق وتوضع‪ G‬الجذور في المستودع‬
‫لتجف‪ .‬عندما تجف الجذور تطحن وتحول‪ G‬إلى مسحوق ويوضع في قدر‬
‫مع بعض الماء‪ ،‬ويسخن المزيج الستخراج الصباغ األحمر البراق‪.‬‬
‫ويمكن استعمال حجر الشب كمرسخ لوني ليعطي لون أحمر عميق‬
‫أللياف الصوف‪ .‬وإذا استخدم وعاء نحاسي يمكن الحصول على لون‬
‫أكثر بريقاً‪.‬‬

‫وقد ورد في معجم تاج العروس أن (الفوه كسكر عروق رقاق‪ G‬طوال‬
‫حمر يصبغ بها‪ ،‬نافع للكبد‪ ،‬والطحال‪ ،‬والنسار‪ ،‬وجع الورك‪،‬‬
‫والخاصرة‪ ،‬مدر جداً‪ ،‬ويعجن بخل فيطلى‪ G‬به البرص‪ ،‬فإنه يبرأ)‪ .‬وهو‬
‫نبات دائم الخضرة بأوراق ذات طول ‪ 10-5‬سم وعرض ‪ 3-2‬سم‪،‬‬
‫وتنمو األوراق‪ G‬بشكل حلزوني‪ G‬حول الساق‪ ،‬وهي ‪ 7-4‬أوراق‪ G‬تنمو‬
‫بشكل نجمي‪ .‬يمكن للجذور‪ G‬أن تبلغ ‪ 1‬متر طوالً‪ ،‬وبثخانة ‪ 12‬مم‪ ،‬وهو‬
50

Rose( ‫ بلون الفوة الزهري‬G‫مصدر الصباغ األحمر المعروف‬


.‫ الثمار ذات لون أسود بعد أن تنضج‬.)madder

]‫المراجع[عدل‬
‫ تحقيق‬،‫ ابن البيطار‬،‫^ تفسير كتاب دياسقوريدوس في األدوية المفردة‬
.1990 ]])‫ [[|تونس (مدينة‬،‫ بيت الحكمة‬،‫إبراهيم بن مراد‬
1349 ‫ المطبعة األميرية بالقاهرة‬،‫ أحمد عيسى‬،‫^ معجم أسماء النبات‬
.‫هـ‬
////////////
:‫قس آذری‬
Adi boyaqotu (lat. Rubia tinctorum)[1] - boyaqotu
cinsinə aid bitki növü.[2]
/////////
:‫قس ترکی استانبولی‬
Kökboya bitkisi (Rubia tinctorum),
köklerinden alizarin ve parparin adlı boyar
maddelerin (kök boya) elde edildiği bir çiçekli
bitki türüdür.
Anavatanı Akdeniz bölgesidir. Orta ve Batı
Anadolu bölgelerinde çok yetiştirilir. Türün
köklerinden elde edilen Alizarin ve Parparin
maddeleri ile hazırlanan boya, Dünya'da Türk
kırmızısı adıyla bilinir. İplik boyamacılığında
kullanılan ilk bitki olduğu bilinmektedir. İlk
olarak Manisa-Alaşehir'de kullanıldığı
sanılmaktadır.
//////////
Rubia tinctorum
From Wikipedia, the free encyclopedia
Rubia tinctorum
51

Scientific classification

Kingdom: Plantae

(unranked): Angiosperms

(unranked): Eudicots

(unranked): Asterids

Order: Gentianales

Family: Rubiaceae

Tribe: Rubieae

Genus: Rubia

Species: R. tinctorum

Binomial name

Rubia tinctorum
L.

Rubia tinctorum, the common


madder or dyer's madder, is
52

a herbaceousperennial plant species belonging to


the bedstraw and coffee family Rubiaceae.

Contents
  [show] 

Description[edit]

The common madder can grow up to 1.5 m in


height. The evergreen leaves are approximately
5–10 cm long and 2–3 cm broad, produced in
whorls of 4–7 starlike around the central stem. It
climbs with tiny hooks at the leaves and stems.
The flowers are small (3–5 mm across), with five
pale yellow petals, in dense racemes, and appear
from June to August, followed by small (4–6 mm
diameter) red to black berries. The roots can be
over a metre long, up to 12 mm thick and the
source of red dyes known as rose
madder and Turkey red. It prefers loamy soils
(sand and clay soil) with a constant level of
moisture. Madder is used as food plants for
the larvae of some Lepidoptera species including
the Hummingbird Hawk Moth.
https://en.wikipedia.org/wiki/Rubia_tinctorum
&&&&&&&
‫شعر‬
‫‪53‬‬

‫بفتح شین و سکون عین و راء مهملتین بفارسی موی و بترکی قبل و‬
‫بهندی بال نامند جمع آن اشعار و شعور و شعار‪ G‬آمده‬
‫ماهیت آن‬
‫متولد از ابخره و ادخنۀ اخالط محترقه و یابسه است و فرق‪ G‬میان آن و‬
‫صوف و وبر آنست که شعر پیچیده نمی باشد بخالف صوف و وبر‪ G‬و‬
‫صوف نرم و نازک و ما بین آن هر دو است و صوف‪ G‬را بفارسی پشم‬
‫و وبر را کرک نامند و هر سه عام اند همه حیوانات یعنی بعضی را‬
‫شعر و وبر هر دو می باشد مانند بز و بعضی را پشم فقط می باشد‬
‫مانند میش و بره و بعضی را موی فقط مانند اکثر حیوانات و انسان را‬
‫نمی باشد مکر شعر فقط و از مطلق آن مراد شعر انسان است‬
‫طبیعت آن‬
‫سرد و خشک‬
‫افعال و خواص آن‬
‫سوختۀ آن مسخن و بغایت مجفف و بیلذع و جهت اکله و خشک کردن‬
‫زخمها و قالع و قروح ذرورا و طالء با عسل و با کندر و زفت جهت‬
‫جراحات سر ذرورا‪ G‬بعد از مالیدن زفت برانها و طالی آن با‬
‫مرداسنک جهت تسکین جرب و حکۀ شدید قوی چشم و با روغن‬
‫زیتون و یا آب جهت سوختکی آتش و با سرکه سائیدۀ آن جهت تحلیل و‬
‫قلع ثآلیل و بثور و سک دیوانۀ کزیده و با شراب و روغن زیتون و با‬
‫آب جهت ورم سر و جراحت آن و بدستور‪ G‬غیر محرق آن و محرق آن‬
‫با عسل جهت قالع دهان اطفال و با روغن کوسفند جهت عشره و ورم‬
‫حادث از ان و ذرور آن جهت بروز‪ G‬مقعده و رد کنندۀ آنست بر موضع‬
‫خود و قطور آن با روغن کل جهت تسکین درد کوش و با سفیدآب و‬
‫توتیای مغسول و کل ارمنی جهت حرقه البول مجرب و بخور‪ G‬آن جهت‬
‫صرع سددی و کریزانیدن هوام و حمول آن جهت سیالن رحم و‬
‫تجفیف رطوبات آن و صرع و ماء الشعیر که از تقطیر آن حاصل می‬
‫کردد جهت داء الثعلب و رویانیدن موی مجرب و بدستور دهن آن و‬
‫نیز مقوی باه است و تعلیق موی طفل پیش از آنکه صلب شده باشد‬
‫جهت نقرس و عقرب کزیده نافع و دستور‪ G‬احراق آن در دستورات‪G‬‬
‫مقدمه و دهن آن در مرکبات در ادهان مذکور شد‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫‪///////////‬‬
‫شعر‪ [ .‬ش َ ع َ ] (ع اِ) َشعر‪ .‬موی ‪ .‬ج ‪ ،‬اَشعار‪ُ ،‬شعور‪ِ ،‬شعار‪( .‬ناظم‬
‫االطباء)‪ .‬بمعانی َشعر است ‪( .‬منتهی االرب )‪ .‬لغتی است در َشعر‪.‬‬
‫(از اقرب الموارد)‪ .‬رجوع‪ G‬به َشعر شود‪ || .‬گیاه ‪( .‬از اقرب الموارد)‪.‬‬
‫|| درخت ‪( .‬از اقرب الموارد)‪ || .‬زعفران ‪( .‬اقرب الموارد) ۞ ‪.‬‬
‫‪////////////‬‬
‫‪54‬‬

‫قس عربی‪:‬‬
‫ال َّشعر هو زوائد‪ G‬بروتينية تنمو على أجسام الثدييات‪ ،‬ويتكون من بعض‬
‫الخاليا الغير حية وبعض المكونات التي تكون عادة سامة وضارة‬
‫بالجسم فتفرز على هيئة الشعر الذي يغطي‪ G‬أجسام الثديات‪.‬‬

‫يظهر الشعر في جسم الجنين خالل الشهرين األوليين من عمر الجنين‬


‫ويتركز‪ G‬في الحواجب والشفة العليا والذقن‪ ،‬أما شعر باقي‪ G‬مناطق الجسم‬
‫فيظهر في الشهر الرابع ويتكون الشعر من لب وقشرة والطبقة الكينينية‬
‫والغالف الجدري الداخلي ويبلغ العدد اإلجمالي للشعر في اإلنسان ‪5‬‬
‫ماليين شعرة منها ‪ 100,000‬في فروة الرأس ويسقط‪ G‬منها الشعر بمعدل‬
‫طبيعي بواقع ‪ 100‬يوميا وشعر‪ G‬الجنين غير ملون وال يحتوي على لب‬
‫ويسمي "النجو"‪ G‬وهو ناعم‪ ،‬أما بعد الوالدة فيظهر‪ G‬الشعر الزغبي وهو‬
‫أيضا ناعم وال يحتوي على لب‪ ،‬أما الشعر النهائي فهو طويل وخشن‬
‫ويحتوي‪ G‬علي لب‪.‬‬
‫‪//////////////‬‬
‫قس آذری‪:‬‬
‫‪Saç — insanlarda baş nahiyəsində müdafiə örtüyünün‬‬
‫‪bir hissəsi.‬‬
‫‪//////////‬‬
‫قس باسای جاوی‪G:‬‬
‫‪Rambut atau sering disebut bulu adalah organ seperti‬‬
‫‪benang yang tumbuh di kulit hewan dan manusia,‬‬
‫‪terutama mamalia. Rambut muncul dari epidermis‬‬
‫‪(kulit luar), walaupun berasal dari folikel rambut yang‬‬
‫‪berada jauh di bawah dermis. Struktur mirip rambut,‬‬
‫‪yang disebut trikoma, juga ditemukan pada‬‬
‫‪tumbuhan.‬‬
‫‪//////////‬‬
‫قس عبری‪:‬‬
‫שיער (לפי כללי הכתיב חסר הניקוד של האקדמיה ללשון העברית‪,‬‬
‫יש לכתוב שער) הוא סיב עשוי חלבון (פילמנט)‪ ,‬הצומח מזקיק‬
‫המצוי בשכבת הדרמיס דרך שכבת האפידרמיס שבעור‪ .‬השיער‬
‫(כולל פרווה או צמר) מצוי רק בבעלי חיים ממחלקת היונקים‪.‬‬
55

‫גם בבעלי חיים ממחלקות אחרות מצויות רקמות דמויות שיער‬


.‫ אולם אין רקמות אלה מהוות שיער‬,)‫רגליים‬-‫(בעיקר פרוקי‬

‫ ממספר מינרלים‬,‫השיער עשוי בעיקר מקרטין שהוא סוג של חלבון‬


‫ ומספר‬A ‫ וויטמינים כגון ויטמין‬,)‫ ברזל וכלור‬,‫ צורן‬,‫(בעיקר אבץ‬
‫ השיער דומה במבנהו לציפורניים אצל‬.B ‫ויטמינים מקבוצת‬
‫ לקרניים ולפרסות אצל בהמות ולמקור ולנוצות אצל‬,‫טורפים‬
.‫עופות‬
///////////////
G:‫قس باسای جاوی‬
Rambut utawa (rékma) tukul ing mèh kabèh pérangan
awak, kajaba èpèk-èpèk lan sikél, mata, lan lambé.[1]
Rambut kng na sirah ndadèkaké tetep ngrasa anget.
Rambut asring uga disebut wulu kang ana ing irung,
kupéng lan sekitar mata kanggo nlindungi organ-
organ kasebut sak lebu ln partikel-partikel liyané.[1]
Alis lan wulu mata nglindungi mata kanti cara
ngurangi cahaya lan partikel kang ngenani organ
paningal kasebut. Semono uga rambut-rambut alus
kang ana ing awak kang nyediakaké keangetan lan
perlindungan kanggo kulit.[1] Rambut uga dadi
bantalan kang nglindungi awak saka tatu.[1]
////////////
:‫قس کردی‬
Por, kerese an materyalek biyolojîk ji dezîkan ku ser
dermîs çêdibe û mezin dibe. Por ji taybetmendî û
şayesên mirov û lawiran.
///////////
:‫قس پنجابی‬
‫ کھل دے اتے بریک تعاگے ورگی شئے وے۔ اے زیادہ سر تے‬،‫وال‬
‫ اے۔ کھل دی اک پرت‬G‫اگدے نے۔ وال میمل جنوراں دی خاص نشانی‬
‫ ہوندے نیں جناں وچوں جیونی تعاگے ورگے‬G"‫"ڈرمس" وچ "فالیکل‬
‫ جناں نوں وال آکھیا جاندا اے۔ انسانی پنڈے دی‬،‫فالمنٹ نکلدے نیں‬
‫کھل تے فالیکل ہوندے نیں جناں توں سخت وال نکلدے نیں۔ واالں دی‬
‫ ونڈاں تے صحت ول خاص تیعان دتا جاندا اے۔ وال اک‬،‫اگائی‬
‫‪56‬‬

‫پروٹین "کیراٹن" دے بنے ہوندے نیں۔ عمر‪ ،‬رہتل‪ ،‬۔تریخ تے دھرم‬


‫دی مناسبت نال لوک اپنے واالں نوں کٹدے تے اوہناں دے سٹائیل‬
‫بناندے نیں۔‬
‫‪/////////////////‬‬
‫قس کردی سورانی‪:‬‬
‫سائنسدانن جي جديد تحقيق مطابق وار هڪ مهيني ۾ لڳ ڀڳ ‪ 12‬ملي‬
‫ميٽر وڌندا آهن‪ ،‬رات جو وار گهٽ رفتار سان وڌندا آهن‪ ،‬ڏينهن‬
‫شروع ٿيڻ سان ئي انهن جي وڌڻ جي رفتار وڌي وڃي ٿي‪.‬‬
‫‪///////////////‬‬
‫قس تاجیکی‪:‬‬
‫‪Мӯй (Pili) - торҳои найчамонанди маҳин ва нозуке,‬‬
‫‪ки аз пӯст мерӯянд.‬‬
‫‪/////////‬‬
‫قس ترکی استانبولی‪:‬‬
‫‪Kıl, bitkilerin kökleri ile yapraklarında bulunan ince-‬‬
‫‪uzun yapılara ve hayvanların, özellikle de memelilerin‬‬
‫‪bedenlerini kaplayan, "kıl kesecikleri" adı verilen‬‬
‫‪hücrelerden çıkan tüylere verilen ortak ad.‬‬
‫‪///////////‬‬
‫قس اردو‪:‬‬
‫بال ممالیہ جانوروں کی کھال پر اگتے ہیں۔ وہ بال جو انسان کے‬
‫عالوہ دوسر‪G‬ے ممالیہ جانوروں کے جسم پر اگتے ہیں انھیں “فر“‬
‫کہا جاتا ہے‪ ،‬بھیڑ کے جسم پر انھیں گول بالوں کو اون کہا جاتا ہے۔‬
‫کسی بھی جسم پر اگر بال موجود‪ G‬نہ ہوں تو اسے “گنجا پن“ کہا جاتا‬
‫ہے۔ انسانوں اور چند دوسر‪G‬ے‪ .‬جانوروں میں ارتقاء کی وجہ سے‬
‫بالوں کی بڑی مقدار اب جسم پر موجود نہیں ہوتی اور کچھ ممالیہ‬
‫جانور جیسے ہاتھی وغیرہ کے جسم پر سے یہ بال مکمل طور‪ G‬پر‬
‫غائب ہو چکے ہیں۔‬
‫‪/////////////‬‬
‫قس اویغوری‪ :‬چاچ‬
‫‪//////////‬‬
‫قس زازاکی‪G:‬‬
57

Porr (Latinki: pili) ya ki gıcık, gıjık, muyê ke serey


merdumi sero benê derg. Porr tewr zêde keratin ra
yeno meydan. Taê istisneyan ra, zey kefa destan,
wertey beçıkan, bınê lıngan, serê cıcıkan u lewan ra
qêri heme wucıdê insanan muyıno.
//////////
Hair
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Hair (disambiguation).
"Hairy" redirects here. For the epithet, see List of
people known as the Hairy.
‹ The template below (Human-centric) is being
considered for deletion. See templates for
discussion to help reach a consensus.›
This article appears to be written
from a human-centric
perspective. Please help by rewriting
it from a biologically correct point of
view that treats humans as one of
many relevant species rather than the
only one to which it applies. (October
2016)(Learn how and when to
remove this template message)

Hair
58

Cross section of a hair

Strand of human hair at 200× magnification.

Identifiers

MeSH D006197

Code TH H3.12.00.3.02001

TA A16.0.00.014

FMA 70752
59

Anatomical terminology
[edit on Wikidata]

Hair is a protein filament that grows


from follicles found in the dermis, or skin. Hair is
one of the defining characteristics of mammals.
The human body, apart from areas of glabrous
skin, is covered in follicles which produce
thick terminal and fine vellus hair. Most common
interest in hair is focused on hair growth, hair
types and hair care, but hair is also an
important biomaterial primarily composed of
protein, notably keratin.
Attitudes towards different hair, such
as hairstyles and hair removal, vary widely across
different cultures and historical periods, but it is
often used to indicate a person's personal beliefs
or social position, such as their age, sex, or
religion.[1]
https://en.wikipedia.org/wiki/Hair
&&&&&&&
‫شعر الجیاد‬
‫بکسر جیم و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف و دال مهمله‬
‫ماهیت آن‬
‫نباتی است شبیه بموی یال اسپ و باریک و سیاه چندین عدد بهم‬
‫ زمین پهن و بی برک و‬G‫پیوسته شبیه بدسته از یکجا روئیده و بر روی‬
‫ساق و بیخی قوی و چون بسوزانند بوی موی سوخته از ان آید و غیر‬
‫پر سیاوشان است‬
‫طبیعت آن‬
‫کرم و خشک‬
‫افعال و خواص آن‬
‫بخور آن جهت تپ ربع مجرب و تعلیق آن و مانع ماندکی مسافران و‬
‫روندکان پیاده است‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫‪60‬‬

‫&&&&&&&‬
‫شعر الغول‬
‫بضم غین معجمه و سکون واو و الم و آن را الحاء الغول* نیز کویند‬
‫ماهیت آن‬
‫کیاهی است بی ساق و ثمر و منحصر در اوراق خشن شبیه بسرخس‬
‫مائل بسیاهی و بیخ آن سیاه و پرریشه و در دار المرز موجود و در‬
‫تنکابن کرف** نامند و غیر پرسیاوشان‪ G‬است چنانچه بعضی کمان‬
‫کرده اند مالیقی کفته که آن را بفارسی‪ G‬اردمانه و ببربری مامرب و‬
‫سیون نامند و آن نباتی است که در اقلیم ثالث بهم می رسد و در غیر‬
‫آن از اقالیم دیکر بهم نمی رسد و آن تارهای‪ G‬باریک شبیه بموی است‬
‫که بر روی زمین پهن می شود و طول بسیار‪ G‬ندارد و شاخ و برک و‬
‫کل نیز ندارد و چون جمع کرده شود منقبض می کردد و چون بر آتش‬
‫اندازند بوی موی آید و بعضی محض مسنون را شعر الغول نامیده اند‬
‫و در مغرب اقصی بسیار می روید میان مدینۀ تلمسان و مدینۀ فاس و‬
‫در انجا معروف‪ G‬بلحیۀ مسنون است‬
‫طبیعت آن‬
‫کرم و خشک باعتدال‬
‫افعال و خواص آن‬
‫قریب بپرسیاوشان است و در تنقیۀ سینه قوی تر از ان و مالیقی کفته‬
‫از خاصیت آن آنست که بخور آن زائل کنندۀ تپ ربع است بزودی‪ G‬و‬
‫تعلیق آن بر بازو مانع کثرت تعب و ماندکی مسافر‪ G‬است در راه رفتن‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫* لِ َحاء ال ُغول[‪ ]1‬أو لِحْ يَة ِمسُون[‪( ]1‬االسم العلمي‪Asplenium. :‬‬
‫‪ )trichomanes L‬هي نوع نباتات من جنس ُّ‬
‫الط َحال ومن الفصيلة‬
‫الط َحالِيَّة ومن رتبة السرخسيات‪.‬‬ ‫ُّ‬

‫المراجع[عدل]‬
‫^ تعدى إلى األعلى ل‪ :‬أ ب معجم أسماء النبات‪ ،‬أحمد عيسى‪ ،‬المطبعة‬
‫األميرية بالقاهرة ‪ 1349‬هـ‪.‬‬
‫** کرف ‪ [ .‬ک َ َر ] (اِ) در مازندران و گیالن بی تشخیص به مطلق‬
‫انواع سرخس گفته می شود‪( .‬یادداشت مولف )‪.‬‬
‫^^^^^^^‬
61

G‫] یا سرخس عقابی گیاهی است که تقریبا ً در سراسر‬۲[‫ چماز‬،‫َک َرف‬


G.‫جهان می‌روید‬

G‫ در مناطق‬Gً‫این جنس در ایران سه گونه سرخس دارد که معموال‬


.‫تخریب‌یافته جنگلی شمال می‌روید‬

]‫نگارخانه[ویرایش‬
Adelaarsvaren planten Pteridium aquilinum.jpg
]‫منابع[ویرایش‬
،‫ انگلیسی‬،‫ التینی‬:‫ فرهنگ نام‌های گیاهان ایران‬،‫ ولی‌هللا‬،‫مظفریان‬
.۳۰۸‫ ص‬،۱۳۷۵ G‫ فرهنگ معاصر‬:‫ تهران‬G‫فارسی‬
painting circa 1920 by the Swedish ↑ ‫پرش به باال‬
botanist C. A. M. Lindman (1856–1928), taken from
his book(s) Bilder ur Nordens Flora (first edition
published 1901–1905, supplemented edition 1917–
.1926?)
]۱[:‫ از‬G‫پرش به باال ↑ برابر فارسی‬
///////////////
:‫قس ترکی استانبولی‬
Pteridium, eğrelti cinsi. En tanınmış örneği kartal
eğreltisidir (Pteridium aquilinum).

Eğreltiler dönemi[değiştir | kaynağı değiştir]


İlk varoluşları günümüzden 300 milyon yıl öncesine
dayanır. Devoniyen Dönemi'nde karada hiçbir
hayvanın yaşamadığı dönemlerde belirmiştir. 250
milyon yıl önceki Karbonifer Dönemi'nde
yeryüzündeki karaların hemen hemen tamamı
eğreltiotu ormanları ile kaplıydı. Bu yüzden bu
döneme eğrelti otu dönemi denir. Dünyadaki kömür
yataklarının temelleri bu dönemdeki eğreltiotlarına
dayanır. O dönemde yaşayan eğrelti otlarının çoğunun
62

soyu tükenmiştir fakat bazıları soyununu günümüze


kadar sürdürmeyi devam ettirmiştir.

Nemli ve keskin güneş ışıklarından korunacak kadar


gölgeli yerlerde üreyebilirler. Bazıları yosuna benzer
biçimde miniktir. Tropik bölgede yetişenleri ise 25 m
uzunluğa varabilecek kadar büyük olabilmektedir.

Eğrelti otları damarlı bitkilerdir. Suyu köklerinden alıp,


damarları ile yapraklarına kadar ulaştırabilirler.
Türlerin çoğu toprakta yetişir. Yalnız Platycerium
cinsinden geyik boynuzu gibi bazı eğreltiler başka
bitkilerin üzerinde yaşayabilir.
/////////////
Bracken
From Wikipedia, the free encyclopedia
"Pteridium" redirects here. For the Ediacaran
organism, see Pteridinium.
For other uses, see Bracken (disambiguation).

Bracken
63

Pteridium aquilinum[1]

Scientific classification

Kingdo Plantae
m:

Divisio Pteridophyta
n:

Class: Pteridopsida

Order: Dennstaedtiales

Family: Dennstaedtiacea
e

Genus: Pteridium
Gled. ex Scop.
1760 not Raf.
64

1814
(Pteridaceae)

Bracken (Pteridium) is a genus of large,


coarse ferns in the familyDennstaedtiaceae.
Ferns (Pteridophyta) are vascular plants that
have alternating generations, large plants that
produce spores and small plants that produce sex
cells (eggs and sperm). Brackens are noted for
their large, highly divided leaves. They are found
on all continents except Antarctica and in all
environments except deserts, though their typical
habitat is moorland. The genus probably has the
widest distribution of any fern in the world.
In the past, the genus was commonly treated as
having only one species, Pteridium aquilinum, but
the recent trend is to subdivide it into about ten
species.
Like other ferns, brackens do not have seeds or
fruits, but the immature fronds, known
as fiddleheads, are sometimes eaten, although
some are thought to be carcinogenic.
(see Poisoning)
The word bracken is of Old Norse origin, related
to Swedish bräken and Danish bregne, both
meaning fern.

Contents
  [show] 

Description and biology[edit]


Evolutionarily, bracken may be considered one of
the most successful ferns. Bracken, like heather,
is typically found in moorland environments, and
is commonly referred to by local populations in
the north of England as 'Moorland Scrub'. It is
also one of the oldest ferns, with fossil records
over 55 million years old having been found. The
plant sends up large, triangular fronds from a
wide-creeping underground rootstock, and may
form dense thickets. This rootstock may travel a
65

metre or more underground between fronds. The


fronds may grow up to 2.5 m (8.2 ft) long or
longer with support, but typically are in the range
of 0.6–2 m (2.0–6.6 ft) high. In cold environments,
bracken is deciduous and, as it requires well-
drained soil, is generally found growing on the
sides of hills.

Sori on outer edge under the leaves


The spores are contained in structures found on
the underside of the leaf called sori. The linear
pattern of these is different from other ferns which
are circular and towards the centre.

Distribution[edit]
Pteridium aquilinum (bracken or common
bracken) is the most common species with
a cosmopolitan distribution, occurring
in temperate and subtropical regions throughout
much of the world. It is a prolific and abundant
plant in the moorlands of Great Britain, where it is
limited to altitudes of below 600 metres. It does
not like poorly drained marshes or fen. It has
been observed growing in soils from pH 2.8 to
8.6. Exposure to cold or high pH inhibits its
growth. It causes such a problem of invading
pastureland that at one time the British
government had an eradication programme.
Special filters have even been used on some
British water supplies to filter out the bracken
spores.[2] NBN distribution map for the United
Kingdom
Bracken is a characteristic moorland plant in the
UK which over the last decades has increasingly
out-competed characteristic ground-cover plants
66

such as moor grasses, cowberry, bilberry and


heathers and now covers a considerable part of
upland moorland. Once valued and gathered for
use as animal bedding, tanning, soap and glass
making and as a fertiliser, bracken is now seen
as a pernicious, invasive and opportunistic plant,
taking over from the plants traditionally
associated with open moorland and reducing
easy access by humans. It is toxic to cattle, dogs,
sheep, pigs and horses and is linked to cancers
in humans.[3] It can harbour high levels of sheep
ticks, which can pass on Lyme Disease. Grazing
provided some control by stock trampling but this
has almost ceased since foot and mouth over ten
years ago. Global climatic changes have also
suited bracken well and contributed to its rapid
increase in land coverage.
Bracken is a well-adapted pioneer plant which
can colonise land quickly, with the potential to
extend its area by as much as 1–3% per year.
This ability to expand rapidly is at the expense of
other plants and wildlife, can cause major
problems for land users and managers. It
colonises ground with an open vegetation
structure but is slow to colonise healthy, well
managed heather stands.
The biodiversity that depends on these uplands is
very special and very rich. Many of the species
only occur on upland moorland, tied to features
unique to the habitat. The loss and degradation of
such areas due to the dominance of bracken has
caused many species to become rare and
isolated.[citation needed]
species[4]
1. Pteridium aquilinum - nearly cosmopolitan
2. Pteridium arachnoideum - Mexico, Central +
South America, Galápagos
3. Pteridium caudatum - Mexico, Central +
South America, Florida, West Indies
4. Pteridium centrali-africanum - Zaire,
Zambia, Tanzania, Burundi
67

5. Pteridium esculentum - China, SE Asia,


Australia
6. Pteridium falcatum - Guangxi
7. Pteridium feei - Mexico, Central America
8. Pteridium lineare - Yunnan
9. Pteridium revolutum - China
10. Pteridium tauricum - Caucasus
11. Pteridium yunnanense - Yunnan

Fungi associations[edit]
Woodland fungi can be found growing under the
bracken canopy, for example Mycena epipterygia.
Both Camarographium stephensii and Typhula
quisquiliaris grow primarily from dead bracken
stems.

Other plant associations[edit]


Allelopathy: Bracken fern is known to produce
and release allelopathic chemicals, which is an
important factor in its ability to dominate other
vegetation, particularly in regrowth after fire. Its
chemical diffusions, shady canopy and its thick
litter inhibit other plant species from establishing
themselves – with the occasional exception of
plants which support rare butterflies. Herb and
tree seedling growth may be inhibited even after
bracken fern is removed, apparently because
active plant toxins remain in the soil.
Brackens substitute the characteristics of a
woodland canopy, and are important for giving
shade to European plants such as common
bluebell and wood anemone, where the woodland
does not exist. These plants are intolerant to
stock trampling. Dead bracken provides a warm
microclimate for development of the immature
stages. Climbing corydalis, wild
gladiolus and chickweed wintergreen also seem
to benefit from the conditions found under
bracken stands.
The high humidity helps mosses survive
underneath including Campylopus
68

flexuosus, Hypnum cupressiforme, Polytrichum
commune, Pseudoscelopodium
purum and Rhytidiadelphus squarrosus.

Animal species that use bracken[edit]


This section needs additional
citations for verification. Please
help improve this article by adding
citations to reliable sources.
Unsourced material may be
challenged and removed. (October
2011) (Learn how and when to
remove this template message)
Brackens of the Northern Hemisphere are used
as food plants by the larvae of
some Lepidoptera species including dark green
fritillary, dot moth, high brown fritillary, gold
swift, map-winged swift, pearl-bordered
fritillary, orange swift, small angle shades, small
pearl-bordered fritillary. They also form an
important ecological partnership with plants such
as violet and cow-wheat (Melampyrum pratense)
for various Boloria fritillary species.
It is also a favoured haunt of the sheep
tick Ixodes ricinus which can carry lyme disease.
Between 27 and 40[vague] invertebrates (including
nine moths) in the UK feed on bracken. These
include the sawfly, a planthopper (Dytroptis
pteridis), the map-winged swift moth caterpillar,
brown silver-line moth caterpillar (Petrophora
chlorosata) and Paltodora cytisella. The numbers
feeding on the bracken increase as the season
progresses due to the decreasing levels of toxin,
and the production of nectaries in the spring, food
for ants which in turn may kill
any herbivorous insects in the vicinity.
Where bracken is dominant it excludes most
specialist heathland/moorland bird species of
conservation concern, although there are a few
species that may benefit from a certain proportion
of bracken. Deeper bracken stands provide a
69

good food site for many resident or breeding


birds, such as threatened ground-nesting
species skylark, yellowhammer, curlew and lapwi
ng. Some British birds such as the whinchat and
the nightjar use bracken as their preferred
habitats. The nightjar may lay its eggs on the
bare ground under the bracken. The skylark often
nests in bracken and uses it for cover. Small
stands of bracken provide nesting, feeding and
roosting habitat for a variety of smaller birds,
including the willow warbler (which will also use
bracken to construct its nest), the tree pipit,
the yellowhammer, the ring ouzel,
the woodcock and the twite.
These stands also give cover, especially during
the nesting season, from predators such as birds
of prey and crows; and from free-ranging dogs
and users straying off the paths which, usually
unintentionally, disrupts nesting and can identify
the nest site to predators. On heavily used
spaces, this may be an important protection.
The European adder can be found basking on
bracken, the colour of their skin concealing them.

Uses[edit]
This section needs additional
citations for verification. Please
help improve this article by adding
citations to reliable sources.
Unsourced material may be
challenged and removed. (July
2010) (Learn how and when to
remove this template message)
70

Young bracken fronds curled


Bracken fiddleheads (the immature, tightly curled
emerging fronds) have been considered edible by
many cultures throughout history, and are still
commonly used today as a foodstuff. Bracken
fiddleheads are either consumed fresh (and
cooked) or preserved by salting, pickling, or sun
drying. In Korea,[5] where they are
called gosari (고사리), they are a typical
ingredient in the mixed rice dish called bibimbap.
The British Royal Horticultural Society
recommends against consumption of bracken
either by humans or livestock, since it contains
carcinogens linked with oesophageal and
stomach cancer.[6] However, the poison found in
bracken, ptaquiloside, is both water-soluble and
is destroyed in heat and alkaline conditions.[7]
[8]
 Despite this, moderation of consumption is still
recommended to mitigate chance of throat and
stomach cancers.[8]
Both fronds and rhizomes have been used to
brew beer,[9] and the rhizome starch has been
used as a substitute for arrowroot[citation needed].
Bread can be made out of dried and powdered
rhizomes alone or with other flour. Indigenous
peoples of the Americas[which?] cooked the
rhizomes, then peeled and ate them or pounded
the starchy fiber into flour[citation needed]. In Japan,
71

where it is known as warabi (蕨?), starch from the


rhizomes is used to make confections, most
significantly warabimochi.
Bracken is called wiwnunmí útpas ‘huckleberry’s
blanket’ by the Umatilla Indians of the Columbia
River in the United States Northwest. The fronds
were used to cover a basket full of huckleberries
in order to keep them fresh.[citation needed]
The Māori of New Zealand used the rhizomes
of P. esculentum (aruhe) as a staple food,
especially for exploring or hunting groups away
from permanent settlements; much of the
widespread distribution of this species in present-
day New Zealand is in fact a consequence of
prehistoric deforestation and subsequent tending
of aruhe stands on rich soils (which produced the
best rhizomes). The rhizomes were air-dried so
that they could be stored and became lighter; for
consumption, they were briefly heated and then
softened with a patu aruhe (rhizome pounder);
the starch could then be sucked from the fibers
by each diner, or collected if it were to be
prepared for a larger feast. Patu aruhe were
significant items and several distinct styles were
developed.[10]
In East Asia, Pteridium aquilinum (fernbrake or
bracken fiddleheads) is eaten as a vegetable,
called warabi (蕨 / わらび) in Japan, gosari (고사
리) in Korea, and juécài (蕨菜) in China and
Taiwan. In Korea, a typical banchan (small side
dish) is gosari-namul (고사리나물) that consists
of prepared fernbrake that has been sauteed. It is
a component of the popular dish bibimbap.
Bracken has been shown to be carcinogenic in
some animals[11] and some have suggested it
could have some part in causing the high
incidence[citation needed] of stomach cancer in Japan.
[11]
 It is currently under investigation as a possible
source of new insecticides.[12]
Uncooked bracken contains
the enzyme thiaminase, which breaks
72

down thiamine. Eating excessive quantities of


bracken can cause beriberi, especially in
creatures with simple stomachs. Ruminants are
less vulnerable because they synthesize
thiamine.[citation needed]
It was traditionally used (and still is in certain
areas like mid-Wales) for animal bedding, which
later broke down to a rich mulch which could be
used as fertilizer.[13]
When used by gardeners as a winter mulch it has
been shown to reduce the loss
of potassium and nitrogen and to lower soil pH.[13]
Other uses were as packing material for products
such as earthenware, as a fuel, as a form of
thatch. The ash was used for degreasing woolen
cloth.[citation needed]
The ash of bracken fern was used in
making forest glass in Central Europe from about
1000 to 1700.[citation needed]
Bracken is currently harvested in the Lake
District, Cumbria, United Kingdom to make
commercial composts.[citation needed]
A quick and easy remedy for nettle stings is to
rub bracken on the affected area. The juice it
releases alleviates the sting, and bracken often
grows near stinging nettle.[citation needed]

Poisoning[edit]
The plant is carcinogenic to animals such as
mice, rats, horses and cattle when ingested,
although they will usually avoid it unless nothing
else is available. Young stems are quite
commonly used as a vegetable in China, Japan
and Korea. However, some researchers suspect
a link between consumption and higher stomach
cancer rates.[11] The spores have also been
implicated as a carcinogen. Danish scientist Lars
Holm Rasmussen released a study in 2004
showing that the carcinogenic compound in
bracken, ptaquiloside or PTA, can leach from the
73

plant into the water supply, which may explain an


increase in the incidence of gastric and
esophageal cancers in bracken-rich areas.[14]
In cattle, bracken poisoning can occur in both an
acute and chronic form, acute poisoning being
the most common. In pigs and horses bracken
poisoning induces vitamin B deficiency.
[15]
 Poisoning usually occurs when there is a
shortage of available grasses such as in drought
or snowfalls.
Along with the DNA damage caused
by ptaquiloside it is shown that chemicals in the
fern can damage blood cells and can
destroy Vitamin B1. This in turn causes beriberi, a
disease normally linked to nutritional deficiency.
Hydrogen cyanide is released by the young
fronds of bracken when eaten by mammals or
insects.[16] Two major insect moulting hormones,
alpha ecdysone and 20-hydroxyecdysone, are
found in bracken. These cause uncontrollable,
repeated moulting in insects ingesting the fronds,
leading to rapid death.[17]

Archaeology[edit]

Bracken in the UK with a linear pattern running


across the hillside, a possible indication of past
cultivation.
Many sites have many archaeological remains
dating from the Neolithic and Bronze Ages
through to the Industrial Revolution. The root
systems of established bracken stands degrade
archaeological sites by disrupting the strata and
other physical evidence. These rhizomes may
travel a metre or more underground between
74

fronds and form 90% of the plant, with only the


remainder being visible.

Control[edit]
Some small level of scattered cover can provide
beneficial habitats for some wildlife, at least in the
UK (as given above). However, on balance,
removing bracken encourages primary habitats to
re-establish, which are of greater importance for
wildlife. Control is a complex question with
complex answers, which need to form part of a
wider approach. Management can be difficult and
expensive; plans may need to be about cost-
effective, practical limitation and control rather
than give an expectation for eradication.
All methods need follow-up over time, starting
with the advancing areas first. Given the decades
elapsed to arrive at the current levels of coverage
on many sites, slowing or reversing the process
will be also of necessity long-term, with
consistency and persistence from all parties
being key.
Various techniques are recommended by Natural
England and the RSPB to control bracken either
individually or in combination RSPB Bracken
management in the uplands.
 Cutting — once or twice a year, repeatedly
cutting back the fronds for at least 3 years
 Crushing/rolling — using rollers, again for at
least 3 years
 Livestock treading — during winter,
encouraging livestock to bracken areas with
food. They trample the developing plants and
allow frost to penetrate the rhizomes. In May
and June, temporary close grazing or mob
stocking on small areas away from nests,
particularly using cattle, horses, pigs or ponies
may crush emerging bracken fronds resulting
in reduced bracken cover. Sufficient fodder will
be required to prevent livestock eating the
bracken. This may suit steep areas where
75

human access is difficult and herbicide


undesirable.
 Herbicide — Asulam (also known as Asulox) is
selective for ferns; glyphosate is not; but the
latter has the advantage that the effects can
be seen soon after application. They are
applied when the fronds are fully unfurled to
ensure that the chemical is fully absorbed.
Rare ferns such as adder’s tongue, killanery
and lemon-scented ferns can also be found in
similar habitats and it is important that these
are not destroyed in the process of bracken
control.
Natural England recommends that
only Asulam can be sprayed aerially, Glyphosate
requires spot treatment, e.g. using a weedwiper
or knapsack spray. The toxicity of Asulam is low
and has been generally highly cost-effective but
its use is now restricted by the EU after 2012, at
least until specific registered uses can be defined.
Selective sprays like Starane, Access,
Metsulfuron 600WG, etc. work well but only if
sprayed in late autumn so the rhizomes store
food for winter and hence absorb the poison.
On archaeological sites, chemical control is
usually required as mechanical methods may
cause damage.
 Allowing plants to grow in its place, e.g., the
establishment of woodland, causes shade that
inhibits bracken growth. In the UK, trees,
notably rowan, have done well since grazing
reduced greatly after the foot-and-mouth
epidemic in 2000 but young saplings struggle
in high bracken. In decades to come, tree
shade cover may increase, if permitted, and so
may reduce bracken growth, but this is both
long-term and in some cases is contentious in
the change it would bring to traditionally open
heath or moorland, both aesthetically and as a
valuable habitat.
76

 Burning — useful for removing the litter, but


may be counter-productive as bracken is
considered to be a fire-adapted species
 Ploughing — late in the season followed by
sowing seed
Any bracken control programme must be
completed, or bracken will re-establish.
A Bracken Control Group was established in
2012 to provide best-practice guidance for all
bracken control techniques. The Group has also
been responsible for submitting an application for
an Emergency Authorisation to secure the
continued availability of Asulam for bracken
control, following the decision not to register the
product under new regulations in the EU.
Registration has been re-applied for but this will
not be available until 2017 at the earliest. Until re-
registration is approved the Group will aim to
keep Asulam available under the emergency
provisions. Bracken Control Group website

Pteridium aquilinum
 

Fronds of the bracken fern

See also[edit]
 Bibimbap
 List of plants poisonous to equines

References[edit]
77

 Marrs, R.H.; Watt A.S. (2006). "Biological


Flora of the British Isles 245: Pteridium
aquilinum (L.) Kuhn.". Journal of Ecology. 94:
1272–1321. doi:10.1111/j.1365-
2745.2006.01177.x.
 Germplasm Resources Information
Network: Pteridium aquilinum
 Flora Europaea: Pteridium aquilinum
 Flora of North America: Pteridium aquilinum
1. Jump up^ painting circa 1920 by the
Swedish botanist C. A. M. Lindman (1856–
1928), taken from his book(s) Bilder ur
Nordens Flora (first edition published
1901–1905, supplemented edition 1917–
1926?).
2. Jump up^ Independent newspaper article:
Spores for thought
3. Jump up^ Potter, D.M. (4 September
2000). "Carcinogenic effects of ptaquiloside
in bracken fern and related
compounds". British Journal of
Cancer. 83 (7): 914–
920. doi:10.1054/bjoc.2000.1368.
4. Jump up^ The Plant List, search
for Pteridium
5. Jump up^ "Dol Sot Bibimbap". Korean
cuisine.
6. Jump up^ "Dol Sot Bibimbap".
7. Jump
up^http://www.fs.fed.us/database/feis/plant
s/fern/pteaqu/all.html
8. ^ Jump up
to:a b http://www.theatlantic.com/health/arch
ive/2011/06/the-bracken-fern-a-natural-
born-killer/241271/
9. Jump up^ Jones, David L.
(1987). Encyclopaedia of ferns : an
introduction to ferns, their structure,
biology, economic importance, cultivation
and propagation. Portland, Ore.: Timber
Press. p. 13. ISBN 0881920541.
78

10. Jump up^ McGlone, Matt S.;


Wilmshurst, Janet M.; Leach, Helen M.
(2005). "An ecological and historical review
of bracken (Pteridium esculentum) in New
Zealand, and its cultural
significance" (PDF). New Zealand Journal
of Ecology. 28: 165–184.
11. ^ Jump up to:a b c Evans IA, Widdop
B, Jones RS, et al. (September 1971). "The
possible human hazard of the naturally
occurring bracken carcinogen". Biochem.
J. 124 (2): 29P–30P. PMC 1177200
. PMID 5158492.
12. Jump up^ Jbilou R, Amri H, Bouayad
N, Ghailani N, Ennabili A, Sayah F (March
2008). "Insecticidal effects of extracts of
seven plant species on larval development,
α-amylase activity and offspring production
of Tribolium castaneum(Herbst) (Insecta:
Coleoptera: Tenebrionidae)". Bioresour.
Technol. 99 (5): 959–
64. doi:10.1016/j.biortech.2007.03.017. PM
ID 17493805.
13. ^ Jump up to:a b "Archived copy".
Archived from the original on 2009-12-12.
Retrieved 2009-07-08.
14. Jump up^ Guardian newspaper
article on ptaquiloside from bracken
entering water supplies
15. Jump up^ Auld, RA; Medd, RW
(1992). Weeds. Sydney: Inkata Press.
16. Jump up^ Amelot ME, Alonso
(February 2005). "Kinetics of the natural
evolution of hydrogen cyanide in plants in
neotropical Pteridium arachnoideum and its
ecological significance". Journal of
Chemical Ecology. 31 (2): 315–
31. doi:10.1007/s10886-005-1343-z. PMID 
15856786.
17. Jump up^ "Insect Hormones: Alpha
Ecdysone and 20-Hydroxyecdysone in
Bracken Fern". Science
79

Classic. 157 (3795): 1436–1438. 22
September
1967. doi:10.1126/science.157.3795.1436.

External links[edit]
Wikimedia
Commons has
media related
to Pteridium
aquilinum.
 World fern species list — Pteridium
 Independent page devoted to bracken (uses
older classification scheme)
 Alonso-Amelot ME, Avendaño M (March
2002). "Human carcinogenesis and bracken
fern: a review of the evidence". Curr. Med.
Chem. 9 (6): 675–
86. doi:10.2174/0929867023370743. PMID 11
945131. Archived from the original on 2011-
10-06.
 Pteridium aquilinum at the Encyclopedia of
Life
 Natural England — Bracken control,
vegetation restoration and land
management[permanent dead link]
 RSPB: Bracken management in the uplands
 Bracken for Butterflies by Butterfly
Conservation
 Edibility of Bracken: Identification and edible
parts of bracken
Categories: 
 Dennstaedtiaceae
 Japanese vegetables
 IARC Group 2B carcinogens

//////////////
:‫قس آذری‬
Tükvari sümürgə (lat. Asplenium trichomanes)[1] —
sümürgə cinsinə aid bitki növü.[2]
‫‪80‬‬

‫‪///////////‬‬
‫‪Asplenium trichomanes (commonly known‬‬
‫‪as maidenhair spleenwort[1]) is a small fern in‬‬
‫‪the spleenwort genus Asplenium. It is a‬‬
‫‪widespread and common species, occurring‬‬
‫‪almost worldwide in a variety of rocky habitats. It‬‬
‫‪is a variable fern with several subspecies.‬‬
‫‪https://en.wikipedia.org/wiki/‬‬
‫‪Asplenium_trichomanes‬‬
‫&&&&&&&‬
‫شعیر‬
‫بفتح شین و کسر عین مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و راء مهمله‬
‫بفارسی جو و بهندی سج بفتح سین مهمله و جیم عجمی نامند‬
‫ماهیت آن‬
‫از حبوب معروفه است بهترین آن سفید رسیدۀ بالیدۀ تازۀ آنست و کهنه‬
‫که یک سال بران کذشته باشد بسیار زبون‬
‫طبیعت آن‬
‫در آخر اول سرد و خشک‬
‫افعال و خواص آن‬
‫قلیل الغذاتر از کندم و با قوت جالیه و قابضه و مجففه و رادعه و‬
‫مسکن غلیان صفرا و خون و عطش و حدت حمیات حارۀ حاده و سل‬
‫و دق مصلح آن لبن یتوعات و مورث الغری بدن و مضر مثانه مصلح‬
‫آن روغنها و انیسون است و آب جو مقشر مطبوخ‪ G‬به حدی که جوها‬
‫شکفته و مهرا شوند و صاف کرده سرد نموده و یا نیم کرم بیاشامند‪ G‬که‬
‫ماء الشعیر نامند سرد و تر و مسکن حدت دم و صفرا و اخالط‬
‫محترقه و حمیات حارۀ حاده و امراض حاده و مسکن حرارت باطنی‪ G‬و‬
‫لهیب و حرارت جکر و عطش مفرط و دق و سل و قرحۀ ریاح و ذات‬
‫الجنب و سعال یابس و صداع حار و امثال اینها و سدر و سریع‬
‫االنحدار و مولد خون صالح و مرخی معدۀ رطب و مضر احشای‬
‫بارده و نفاخ و مصلح آن کل قند و هنکام اعتقال بطن استعمال آن جائز‬
‫نیست و مطبوخ آن با نصف وزن آن خشخاش کوبیده مانند حریره‬
‫جهت صداع حار و باضافۀ قرطم‪ G‬جهت اخراج بلغم لزج و منع شری و‬
‫مفتح سدد و با عناب و سپستان و انجیر و پرسیاوشان جهت درد سینه‬
‫و سرفه مجرب و شیرۀ جو که کشک الشعیر نامند سرد مائل بخشکی‬
‫و غلیظتر از ماء الشعیر و جهت اسهال صفراوی و امزجۀ حاره و‬
‫غرغره بدان جهت ورم‪ G‬کلو و درد آن و ضماد آرد آن رادع و محلل‬
‫‪81‬‬

‫اورام صلبه و کشایندۀ دمامیل حاره و بتنهائی و یا با تخم خبازی بوزن‬


‫آن جهت سل و ذات الجنب و اورام زیر بغل و سینه و پستان و بناکوش‬
‫و سائر اعضا و بدستور‪ G‬با قلیلی ریوند‪ G‬چینی جهت اورامی که حرارت‬
‫آنها در کمال حدت نباشد و با سرکه جهت اورام صفراویه و شری و‬
‫اکر آرد آن نباشد جو مقشر را با آب و یا عصارات برکهای مناسبه‬
‫سائیده استعمال نمایند و با آب سفرجل جهت نقرس حار و با آب کشنیز‬
‫تازه جهت تحلیل خنازیر و اورام حارۀ صلبه و ورم کلو و با رازیانج‬
‫و تخم کتان و زفت و بول اطفال جهت تحلیل اورام صلبه و کشودن‬
‫دمل و با اکلیل الملک و پوست خشخاش جهت ذات الجنب و نقرس و‬
‫مطبوخ آن با سرکه جهت جرب و حکه و با بنک و افیون و آب برک‬
‫کاهو و مانند آن جهت صداع و ورم چشم و نزالت و باد سرخ و‬
‫استحکام نمودن عضو مکسور‪ G‬و مرضوض‪ G‬و طالی مطبوخ آن با‬
‫انجیر یا ماء العسل جهت تحلیل اورام بلغمی و حار بغایت مؤثر و‬
‫ضماد سوختۀ آن با سرکه جهت کلف و حزاز نافع و سویق‪ G‬آن یعنی‬
‫آرد بودادۀ آنکه در سویق مذکور شد تبرید و تغذیۀ آن زیاده از سویق‪G‬‬
‫کندم است و آشامیدن آن با قدری شکر بهترین اغذیۀ اطفال است و‬
‫مسکن عطش و لهیب باطنی و نان آن ثقیل بطئ الهضم و نفاخ و چون‬
‫خمیر آن را بکذارند تا ترش شود و در دوغ حل کنند و یک شب‬
‫بکذارند پس بنوشند‪ G‬جهت تسکین غلیان خون صفراوی‪ G‬و لهیب باطنی‪G‬‬
‫و تشنکی مفرط و قئ صفراوی‪ G‬و تپهای حاره و اسهال صفراوی و‬
‫حکه بیعدیل مضر مبرودین و نفاخ مصلح آن شکر و یا نبات خوردن و‬
‫مصلح سویق آن مغسول نمودن و با شیرینی خوردن است و دستور‬
‫طبیخ ماء الشعیر در قرابادین در حرف المیم مع االلف مذکور‪ G‬شد‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫‪////////////‬‬
‫شعیر‪ [ .‬ش َ ] (ع اِ) جو‪( .‬منتهی االرب ) (ناظم االطباء) (از اقرب‬
‫الموارد)‪ .‬نام غله معروف که به فارسی و هندی جو گویند‪ ،‬و گویند‬
‫شعیر از َشعْر بمعنی مو است زیرا که جو مو بر سر دارد و گندم ندارد‬
‫یا آنکه کم دارد‪( .‬از غیاث اللغات )‪ .‬جو‪ ،‬شعیرة یکی آن ‪( .‬از مهذب‬
‫االسماء) (آنندراج )‪...‬‬
‫‪ -‬شعیر رومی‪ ۞ G‬؛ خندروس‪ G‬است ‪( .‬ذخیره خوارزمشاهی‪( ) G‬تحفه‬
‫حکیم مومن )‪.‬‬
‫‪ -‬شعیر هندی ؛ هلیله ‪( .‬یادداشت مولف )‪ .‬رجوع به هلیله شود‪.‬‬
‫‪//////////‬‬
‫شعیر‬
‫نوعی از وی بی‌پوست بود و آن را سلت خوانند بپارسی جو برهنه‬
‫گویند و فعل وی نزدیک بجو با پوست بود و نیکوترین وی آن بود که‬
‫تازه و سفید و بزرگ بود و دانه وی فربه بود و طبیعت وی سرد و‬
‫‪82‬‬

‫خشک بود در اول و گویند‪ G‬در دویم‪ G‬و خشکی وی بیشتر از باقالی‪G‬‬
‫مقشر بود باندک چیزی اما در همه خصلت‌ها مانند وی بود چون از‬
‫بیرون استعمال کنند و چون پخته خورند‪ G‬فاضل‌تر از باقال بود و در‬
‫وی تحلیل و جال بود و غذای وی کمتر از غذای گندم بود و بر کلف‬
‫گرم کرده طال کنند سود دهد و بر جرب ریش‌شده با سرکه گرم‌کرده‬
‫طال کنند سود دهد و با سرکه بر نقرس طال کردن نیکو بود و منع‬
‫سیالن فضول از مفاصل بکند و آرد وی با پوست خشخاش و اکلیل‬
‫الملک ضماد کردن بر ذات الجنب نافع بود و با انجیر چون بپزند‬
‫تبهای بلغمی را نافع بود و چون مرضوض کنند و بآتش گرم کنند و بر‬
‫وجعی که از حرارت بود نهند یعنی تکمید کنند ساکن کند و بر‬
‫ورمهای‪ G‬گرم نیز همین عمل کند و بادانگیز بود و مغص آورد و مضر‪G‬‬
‫بود بمثانه و مصلح وی انیسون بود و آرد جو چون با انجیر بپزند و بر‬
‫ورم بلغمی و ورم‪ G‬گرم اندازند بپزاند و بگدازد‪ G‬و چون با راتینج و‬
‫زفت و سرگین کبوتر بیامیزند‪ G‬و بر ورمهای‪ G‬صلب نهند نضج بدهد و‬
‫چون با زفت تر و موم و بول کودکان که محکم نشده باشد و زیت‬
‫بیامیزند و بر خنازیر نهند نضج دهد و چون با عصاره سرد بسرشند‬
‫مانند کاهو و تورک و آب عنب الثعلب و ضماد کنند بر چشم که ورم‪G‬‬
‫کرده آن گرم بود ساکن کند و همچنین طال کردن بر مجموع ورمهای‪G‬‬
‫گرم و جمره و حمره و فلقمونی و مانند آن مفید بود و چون با سرکه‬
‫بسرشند و بر پیشانی طال کنند درد سر گرم ساکن کند و همچنین تنها با‬
‫ادویه که موافق بود قالع را زایل کند‬
‫______________________________‬
‫صاحب مخزن االدویه می‌نویسد‪ :‬شعیر بفتح شین و کسر عین بفارسی‬
‫جو و بهندی سج گویند‬
‫فرانسه‪ ‌ORGE‬انگلیسی‪‌BARLEY‬‬
‫اختیارات بدیعی‬
‫‪////////////////‬‬
‫جو‬
‫اشاره‬
‫در کتب طب سنتی با نام عربی آن (شعیر) آمده است به فرانسوی‪:‬‬
‫‪ Orge‬و‪ Orge Cultive‬و به انگلیسی‪ ‌BarleyG‬و‪Common barley‬‬
‫گفته می‌شود‪ G.‬گیاهی است از خانواده‪ ‌Gramineae‬نام علمی آن‪‌Hord‬‬
‫‪ . eum vulgare L‬و‪ . Hordeum sativum pers‬می‌باشد‪.‬‬
‫مشخصات‬
‫جو گیاهی است یکساله که ارتفاع ساقه استوانه‌ای آن بسته به ارقام‬
‫مختلفه از ‪ 40 -100‬سانتی‌متر فرق‪ G‬می‌کند‪ .‬برگها سبز تیره متناوب‬
‫‪83‬‬

‫باریک دراز و در موقع لمس کردن بخصوص در جهت باال به پایین‬


‫برگ خشونتی‪ G‬احساس می‌شود‪ G.‬میوه آن به شکل سنبل که دارای سنبله‬
‫یا سنبلهای کوچک است و هر سه سنبلک در یک محفظه جای دارد و‬
‫در هر گرهی دو محفظه و در نتیجه به‌طور کلی در هر ردیف‪ G‬شش‬
‫گل است‪ .‬در بعضی ارقام هر شش گل تلقیح می‌شود و این ارقام دارای‬
‫شش ردیف سنبلک می‌باشند‪ ،‬این ارقام را جوشش ردیفه ‪]471‬‬
‫می‌نامند‪.‬‬
‫در مواردی که دانه‌های قسمت وسط رشد نمی‌کنند‪ G‬و دانه‌های طرفین‬
‫رشد کامل می‌نمایند‪ ،‬خوشه مربع به نظر می‌آید زیرا چهار ردیف‬
‫دارد‪ .‬این ارقام‪ G‬را جو چهار‬
‫معارف گیاهی‪ ،‬ج‪ ،‌1‬ص‪330 :‬‬
‫ردیفه ‪ ]472‬می‌نامند‪ G.‬در مواردی که فقط دو ردیف وسط‪ G‬تلقیح شده و‬
‫رشد می‌کند و بقیه ردیفها رشد نمی‌کند و عقیم است‪ ،‬ارقام‪ G‬جو با این‬
‫مشخصات را که فقط دو ردیف‪ G‬دارند جو دو ردیفه ‪ ]473‬می‌نامند‪ .‬رقم‪G‬‬
‫اخیر نیز باز ممکن است سه جور باشد که یکی را جو دو ردیفه‬
‫بادبزنی ‪ ]474‬و دیگری‪ G‬را جو دو ردیفه ایستا[‪ ]475‬و سرانجام جو‬
‫دو ردیفه خم‌شده ‪ ]476‬نامند‪.‬‬
‫از نظر کاشت‪ ،‬جو به دو نوع تقسیم می‌شود‪ G‬جو بهاره و جو پاییزه‪ .‬جو‬
‫پاییزه در پاییز کاشته می‌شود و احتیاج به دیدن سرمای زمستانه دارد‬
‫و طول زندگی آن بلندتر از جو بهاره است ولی به‌هرحال زودتر‪ G‬از‬
‫جو بهاره برداشت می‌شود‪ .‬جو بهاره در بهار کاشته می‌شود و احتیاج‬
‫به دیدن سرمای زمستانه ندارد و بدون دیدن زمستان به دانه می‌نشیند‪.‬‬
‫طول دوره زندگی‪ G‬آن کوتاهتر‪ G‬از جو زمستانه است ولی بعد از جو‬
‫زمستانه برداشت می‌شود و در مناطقی که بارندگی‪ G‬و رطوبت‪ G‬بهار و‬
‫تابستان کم است جو زمستانه ترجیح دارد‪ ،‬زیرا قبل از مواجهه با‬
‫فصل خشکی گیاه می‌رسد و برداشت می‌شود‪.‬‬
‫ترکیبات شیمیایی‬
‫از نظر ترکیبات شیمیایی‪ G‬و مواد مختلفه ارقام جو برحسب محل کاشت‬
‫متفاوت هستند و مقدار مواد از یک رقم‪ G‬تا رقم دیگر کمی تغییر‬
‫می‌کند‪.‬‬
‫جدول زیر میزان مواد مختلفه در ‪ 3‬رقم‪ G‬مختلف جو و کاه جو را نشان‬
‫می‌دهد‪:‬‬
‫مواد مختلفه‪ /‬جو رقم ‪ /1‬جو رقم ‪ /2‬جو رقم ‪ /3‬کاه جو‬
‫آب‪ 11 /46 /‬درصد‪ 13 /‬درصد‪ 13 /5 G/‬درصد‪ 14 /‬درصد‪G‬‬
‫مواد ازته‪ 9 /‬درصد‪ 13 /4 /‬درصد‪ 8 /9 G/‬درصد‪ 3 /‬درصد‪G‬‬
‫مواد چرب‪ 2 /14 /‬درصد‪ 2 /8 G/‬درصد‪ 1 /76 /‬درصد‪ 1 /5 G/‬درصد‬
‫‪84‬‬

‫مواد نشاسته‌ای‪ 60 /4 /‬درصد‪ 63 /7 /‬درصد‪ 49 /9 G/‬درصد‪41 /‬‬


‫درصد‬
‫مواد غیر ازته مختلفه‪ 10 /3 /‬درصد‪ /‬تعیین نشده‪ 18 /54 /‬درصد‪/‬‬
‫تعیین نشده‬
‫سلولز‪ 4 /76 /‬درصد‪ 2 /6 /‬درصد‪ 4 /8 G/‬درصد‪ 36 /‬درصد‪G‬‬
‫معارف گیاهی‪ ،‬ج‪ ،‌1‬ص‪331 :‬‬
‫خاکستر‪ 1 /83 /‬درصد‪ 4 /5 G/‬درصد‪ 2 /45 /‬درصد‪ 4 G/‬درصد‬
‫تغییر مواد در ارقام‪ G‬مختلف فوق در اثر محل و اقلیم کاشت جو و‬
‫درعین‌حال ارقام نیز می‌باشد‪G.‬‬
‫از نظر نسبت وزن قسمتهای مختلف گیاه جو نسبت به کل گیاه‪،‬‬
‫بررسی زیر جالب است‪ :‬در یک بوته جو به‌طور متوسط‪ 50 G‬درصد‬
‫وزن بوته را دانه تشکیل می‌دهد و ‪ 38‬درصد‪ G‬را ساقه و برگ‬
‫خشک‌شده آن و ‪ 6‬درصد‪ G‬را ریشکها و محور خوشه‌ها و در آخر حدود‬
‫‪ 10‬درصد را یقه و ریشه تشکیل می‌دهد‪.‬‬
‫در گیاه خشک در حدود ‪ 55‬میلی‌گرم‪ G‬ارسنیک در هر ‪ 100‬گرم گیاه‬
‫خشک و ‪ 50‬میلی‌گرم‪ G‬ارسنیک در هر ‪ 100‬گرم گیاه تازه وجود دارد‪.‬‬
‫در اثر خیس کردن جو تحت درجه حرارت خاصی جوانه می‌زند‪ G‬و از‬
‫جو جوانه زده پیش از آنکه رشدش از حد معینی تجاوز‪ G‬نماید مالت جو‬
‫به دست می‌آورند‪G.‬‬
‫مالت جو در داروسازی‪ G‬کاربرد وسیعی‪ G‬دارد زیرا ماده‌ای است که ضد‬
‫اسکوربوت‪ G‬می‌باشد و در موارد‪ G‬کمی ویتامین‪ ‌C‬بدن خیلی مفید است و‬
‫برای تهیه شیرهای غلیظ مخلوط‪ G‬با مالت و تهیه غذای اطفال و‬
‫شیرینی‌ها‪ G‬کاربرد فراوان دارد و بعالوه از جوانه جو جوشانده‌ای‪ G‬تهیه‬
‫می‌شود به نام آب تورایون ‪ .]477‬در جوانه جو آلکالوئیدی‪ G‬به نام‬
‫هوردئین وجود دارد و سولفات هوردئین خاصیت ضدعفونی‌کننده‬
‫روده دارد‪ .‬از عصاره مالت جو نیز که از جوشاندن مالت در آب و‬
‫غلیظ کردن مایع حاصل در حد عصاره به دست می‌آید در داروسازی‪G‬‬
‫و معالجه بیماری‌ها استفاده وسیعی‪ G‬به عمل می‌آید‪.‬‬
‫عصاره مالت جو به‌طور‪ G‬متوسط دارای مقدار زیادی مالتوز‪( G‬حدود‬
‫‪ 60‬درصد)‪ 10 ،‬درصد‪ G‬ساکاروز[‪ 21 ،]478‬درصد دکسترین ‪]479‬‬
‫و سایر مواد معدنی است و برای ازدیاد ترشح شیر مفید است و دارای‬
‫ویتامینهای‪ ‌B 1G‬و‪ B 2‬می‌باشد‪G.‬‬
‫بررسی شیمیایی‪ G‬و تجزیه دیگری نشان می‌دهد که در هریک صد گرم‬
‫عصاره خشک مالت جو مواد زیر موجود است‪:‬‬
‫‪85‬‬

‫آب ‪ 3‬گرم‪ ،‬انرژی‪ 367 G‬کالری‪ ،‬پروتئین ‪ 6‬گرم‪ ،‬مواد هیدراتهای‪G‬‬


‫کربن شامل قندها و نشاسته ‪ 89‬گرم‪ ،‬خاکستر‪ 1 /6 G‬گرم‪ ،‬کلسیم ‪48‬‬
‫میلی‌گرم‪ ،‬فسفر ‪ 294‬میلی‌گرم‪ G،‬نیاسین ‪ 9 /8‬میلی‌گرم‪ G،‬تیامین ‪0 /36‬‬
‫میلی‌گرم و رایبوفالوین ‪0 /45‬‬
‫معارف گیاهی‪ ،‬ج‪ ،‌1‬ص‪332 :‬‬
‫انواعی از جو‬
‫معارف گیاهی‪ ،‬ج‪ ،‌1‬ص‪333 :‬‬
‫آهن ‪ 8 /7‬میلی‌گرم‪ G،‬سدیم ‪ 80‬میلی‌گرم‪ ،‬پتاسیم ‪ 230‬میلی‌گرم‪G،‬‬
‫میلی‌گرم‪.‬‬
‫در هریک صد گرم دانه جو خام مواد زیر وجود‪ G‬دارد‪:‬‬
‫آب حدود ‪ 11‬درصد‪ ،‬پروتئین ‪ 8‬درصد‪ ،‬مواد چرب ‪ 1‬درصد‪،‬‬
‫هیدراتهای کربن (قسمت عمده نشاسته) ‪ 78‬درصد‪ ،‬خاکستر ‪0 /9‬‬
‫درصد‪ ،‬کلسیم ‪ 16‬میلی‌گرم‪ ،‬فسفر ‪ 189‬میلی‌گرم‪ G،‬آهن ‪ 2‬میلی‌گرم‪G،‬‬
‫سدیم ‪ 3‬میلی‌گرم‪ ،‬پتاسیم ‪ 160‬میلی‌گرم‪ G،‬تیامین ‪ 0 /12‬میلی‌گرم‪،‬‬
‫رایبوفالوین ‪ 0 /05‬میلی‌گرم‪ ،‬و نیاسین ‪ 3‬میلی‌گرم‪ G،‬ویتامین‪( ‌C‬صفر)‪.‬‬
‫خواص‪ -‬کاربرد‬
‫جو به‌طور کلی در طب سنتی به سه صورت‪ G‬مختلف استعمال می‌شود‪.‬‬
‫‪ .1‬جو درست که دانه با سبوس روی آن باشد و فقط دنباله آن را کنده‬
‫باشند؛ ‪ .2‬جو مقشر یا پوست گرفته که عمال قسمتی از پوست آن‬
‫گرفته شده است؛ ‪ .3‬جو سفیدکرده که تمام پوست و سبوس آن را گرفته‬
‫و به صورت جو سفید درآمده باشد که در اصطالح به آن جو‬
‫مرواریدی می‌گویند‪ G.‬جو درست معموال برای تهیه غرغره‌ها به کار‬
‫می‌رود و در سایر موارد از جو مقشر یا جو کامال سفیدشده استفاده‬
‫می‌شود‪.‬‬
‫مالت جو کمک به هضم غذا می‌کند و مغذی است و سینه را نرم‬
‫می‌کند و برای سقط جنین به کار می‌رود‪[ G.‬هاو]‪ .‬در چین قدیم‪G‬‬
‫جوانه‌های جو را در موارد‪ G‬سقط جنین به کار می‌بردند و به عنوان‬
‫سقطکننده جنین می‌خوردند‪ G‬و به عالوه از آن به عنوان دارو برای‬
‫ناراحتی‌های‪ G‬بعد از زایمان استفاده می‌کردند [استوارت ‪ .‬و برای‬
‫معالجه سوءهاضمه تجویز می‌شده است‪ .‬خوردن دانه جو تشنگی را‬
‫فرومی‌نشاند‪ G.‬تب را برطرف می‌کند و به عنوان مقوی و تونیک عمل‬
‫می‌کند و مالت در هضم غذاهای نشاسته‌ای خیلی کمک می‌کند و برای‬
‫کاهش ترشح شیر کاربرد دارد‪.‬‬
‫جو از نظر طبیعت طبق نظر حکمای طب سنتی سرد و خشک است و‬
‫مواد مغذی آن از گندم کمتر است ولی قابض و خشک‌کننده است‪.‬‬
‫غلیان صفرا و خون را تسکین می‌دهد‪ ،‬عطش را فرومی‌نشاند‪ G‬و حدت‬
‫‪86‬‬

‫تبهای گرم و تبهای سل را تقلیل می‌دهد‪ .‬مضر مثانه است از این نظر‬
‫باید با روغن و انیسون خورده شود‪.‬‬
‫اگر جو مقشر را بپزند به حدی که جوها شکفته و خوب پخته شود ولی‬
‫آن را نمالند و آن را صاف کرده و سردش نمایند ماء الشعیر به دست‬
‫می‌آید‪ .‬ماء الشعیر سرد و تر‬
‫معارف گیاهی‪ ،‬ج‪ ،‌1‬ص‪334 :‬‬
‫است‪ ،‬مسکن حدت خون‪ ،‬صفرا‪ ،‬اخالط سوخته و تبها و امراض گرم‬
‫می‌باشد‪ .‬حرارت باطنی را تسکین می‌دهد و حرارت کبد و عطش‬
‫مفرط را فرومی‌نشاند‪ G‬و برای سل‪ ،‬زخمهای‪ G‬ریه‪ ،‬ذات الجنب‪ ،‬سردرد‬
‫گرم و امثال اینها نافع است‪ .‬زود هضم می‌شود‪ G،‬مولد خون صالح است‬
‫و به اصطالح خونساز‪ G‬می‌باشد ولی معده را سست می‌کند‪ .‬برای آالت‬
‫داخل شکم اشخاص سردمزاج‪ G‬مضر است و نفاخ‪ ،‬از این نظر باید با‬
‫گل قند خورده شود و در مواردی‪ G‬که شکم بسته است و یبس می‌باشد‪G‬‬
‫خوردن ماء الشعیر جایز نیست و جمع بین ماء الشعیر سکنجبین نیز‬
‫جایز نیست‪ .‬اگر ماء الشعیر با نصف وزن جو آن‪ ،‬خشخاش کوبیده‬
‫مخلوط و مانند حریره شود‪ ،‬برای سردرد گرم مفید است و با عناب‪،‬‬
‫سپستان‪ ،‬انجیر و پرسیاوشان برای درد سینه و سرفه مجرب است‪.‬‬
‫شیره جو که آن را کشک الشعیر گویند سرد مایل به خشک است و‬
‫غلیظتر‪ G‬از ماء الشعیر است و برای اسهال صفراوی‪ G‬و مزاجهای‪ G‬گرم‬
‫مفید است و غرغره با آن برای ورم گلو و درد گلو نافع است‪ .‬ضماد‬
‫آرد جو رادع است‪ ،‬ورمهای‪ G‬سخت را تحلیل می‌برد‪ ،‬دملهای گرم را‬
‫سرباز می‌کند و به تنهایی و یا مخلوط با هم‌وزن آرد جو و تخم پنیرک‪،‬‬
‫برای سل‪ ،‬ذات الجنب‪ ،‬ورمهای زیربغل‪ ،‬سینه‪ ،‬پستان‪ ،‬پشت گوش و‬
‫سایر اعضا مفید است و ضماد آن باریوند‪ G‬چینی برای ورمهایی که‬
‫حرات آنها در کمال حدت نباشد‪ ،‬بسیار نافع است و با سرکه برای‬
‫ورمهای‪ G‬صفراوی و مخملک مفید است‪ .‬اگر آرد جو نباشد‪ ،‬جو مقشر‬
‫را با آب و یا عصاره برگهای‪ G‬مناسب ساییده و استفاده کنید‪ .‬ضماد‪ G‬آرد‬
‫جو با آب برای نقرس گرم و با آب گشنیز‪ G‬تازه برای تحلیل خنازیر‪ G‬و‬
‫ورمهای‪ G‬گرم سفت و ورم گلو نافع است‪ .‬آب پخته جو با سرکه برای‬
‫جرب و خارش و با تریاک و آب برگ کاهو و نظایر آن برای سردرد‪،‬‬
‫ورم چشم‪ ،‬باد سرخ و محکم کردن عضو شکسته نافع است‪ .‬خوردن‬
‫آرد جو با شکر غذای خوبی‪ G‬برای اطفال و مسکن عطش و التهاب‬
‫است‪ .‬نان جو سنگین و ثقیل الهضم است و نفاخ‪ .‬اگر خمیر آرد جو را‬
‫بگذارند که ترش شود و در دوغ حل کنند و یک شب بگذارند بماند و‬
‫سپس بخورند‪ G‬برای تسکین غلیان خون صفراوی‪ ،‬تشنگی مفرط‪ ،‬قی‬
‫صفراوی‪ ،‬تبهای گرم‪ ،‬اسهال صفراوی‪ G‬و خارش بسیار مفید است‪ .‬جو‬
‫برای سردمزاجان مضر است از این نظر باید با شکر خورده شود‪.‬‬
‫تهیه ماء الشعیر‪ :‬جو مقشر و بی‌پوست را گرفته خوب بشویند و آن را‬
‫در آب جوش دهند و آب آن را بریزند‪ G‬و مجددا آب تازه در آن بریزند‪G‬‬
‫و آن را بپزند تا دانه‌های جو شکفته و دهن آنها باز شود در این موقع‬
‫‪87‬‬

‫آن را با پارچه‌ای صاف و بدون آنکه بمالند آب رد شده را می‌گذارند‬


‫که سرد شود‪ G‬و می‌خورند‪.‬‬
‫معارف گیاهی‪ ،‬ج‪ ،‌1‬ص‪335 :‬‬
‫کشک الشعیر‪ :‬جو مقشر را در آب‌جوش دهند تا خوب شکفته شود و‬
‫قبل از صاف کردن بمالند که مغز آن نیز داخل آب شود و غلیظ گردد‪،‬‬
‫آن را کشک الشعیر نامند و شبیه آش جو می‌باشد‪G.‬‬
‫ماء السویق برای تب‌های خیلی گرم و عطش و اسهال صفراوی نافع‬
‫است‪.‬‬
‫برای تهیه ماء السویق جو مقشر را گرفته سرخ‌کرده و پس از آن آرد‬
‫کنند و ‪ 160‬گرم از آرد آن را در آب بریزند و برهم زنند تا غلیظ شود‬
‫و از پارچه‌ای بگذرانند‪ G‬و با ‪ 4‬گرم طباشیر ساییده و ‪ 4‬گرم صمغ‬
‫عربی مخلوط‪ G‬کرده و بخورند‪ .‬برای تهیه جوشانده جو در حدود‪20 G‬‬
‫گرم جو سفید مقشر را در هزار گرم آب می‌جوشانند تا کلیه مواد‬
‫نشاسته‌ای جو در آب حل شود (در حدود‪ 7 -8 G‬ساعت بجوشد) این‬
‫جوشانده را خنک کرده و یا نیم‌گرم‪ G‬مصرف می‌کنند‪ G.‬از سولفات‬
‫هوردئین برای معالجه اسهال ساده و اسهال خونی و حصبه و به‌طور‬
‫کلی عفونتهای روده‌ای استفاده می‌شود‪ G‬و ‪ 1 -3‬گرم در یک پوسیون‬
‫خورده می‌شود‪.‬‬
‫روش دیگری برای تهیه ماء الشعیر‪ :‬جو مقشر ‪ 15‬گرم‪ ،‬ریشه‬
‫شیرین‌بیان مقشر و خردکرده ‪ 8‬گرم‪ ،‬آب مقدار کافی‪ .‬جو را با آب‬
‫گرم بشویند و در مقداری آب بجوشانند آن‌قدر که جو شکفته شود و‬
‫صاف‌شده محلول ‪ 1000‬گرم شود و بعد از روی‪ G‬آتش برداشته و ریشه‬
‫شیرین‌بیان را داخل کرده ‪ 12‬ساعت بگذارند بماند و بعد صاف کنند‪.‬‬
‫این جوشانده را به عنوان ملین و مدر استعمال کنند‪.‬‬
‫ماء الشعیر مرکب که عالوه بر ملین و مدر بودن برای سینه هم خوب‬
‫است‪:‬‬
‫جوشانده جو به ترتیبی‪ G‬که در باال ذکر شد ‪ 1000‬گرم‪ ،‬انجیر خشک‬
‫‪ 60‬گرم‪ ،‬ریشه شیرین‌بیان ‪ 15‬گرم‪ ،‬مویز‪ 60 G‬گرم و با ‪ 1000‬گرم آب‬
‫مخلوط کرده بجوشانند تا جمعا ‪ 1000‬گرم باقی بماند و آن را صاف‬
‫کنند و مانند مشروب ملین و مدر و در موارد برونشیت‪ G‬و ناراحتی‬
‫سینه فنجان فنجان میل کنند‪.‬‬
‫نگاهی به تحقیقات علمی جدید در مورد خواص درمانی جو‬
‫جو از روزگاران‪ G‬کهن همیشه به عنوان بسته‌ای از ترکیبات دارویی‪G‬‬
‫مفید برای بیماری‌های‪ G‬قلبی و یبوست و دیگر اختالالت هاضمه و‬
‫احتماال سرطان شناخته شده است‪.‬‬
‫جو به عنوان دارویی‪ G‬برای عروق قلبی‬
‫‪88‬‬

‫جو‪ ،‬به نظر می‌رسد که از چند طریق در کاهش کلسترول‪ G‬مؤثر است‪.‬‬
‫یکی این‬
‫معارف گیاهی‪ ،‬ج‪ ،‌1‬ص‪336 :‬‬
‫است که شبیه داروهای شیمیایی‪ G‬ضد کلسترول بازار‪ ،‬در مکانیسم‬
‫ساخت کلسترول‪ G‬در کبد دخالت کرده و کلسترول‪ G‬را کاهش می‌دهد‪.‬‬
‫محققان وزارت‪ G‬کشاورزی‪ G‬امریکا در مرکز تحقیقات مادییسن سه‬
‫ترکیب جداگانه در جو کشف کرده‌اند که قابلیت کبد در ساختن‬
‫کلسترول نوع‪ ‌LDL‬را مهار می‌کنند‪ LDL.‬جزیی از کلسترول‪ G‬است که‬
‫مض ّر بوده و به رگهای‪ G‬خونی آسیب می‌رساند و منجر به حمله‌های‬
‫قلبی می‌شود‪ .‬در آزمایشی‪ G‬خوراندن جو به خوک موجب شده که‬
‫کلسترول خون خوک تا ‪ 18‬درصد‪ G‬پایین بیاید و بدون تردید‪ ،‬جو در‬
‫کاهش کلسترول‪ G‬خون انسان نیز مؤثر است‪ .‬تحقیقات دکتر روزماری‪G‬‬
‫نیومن ‪ ]480‬استاد دانشگاه ایالتی مونتانا‪ G‬که بر روی عده‌ای مردان‬
‫داوطلب انجام شد‪ ،‬نشان داد که خوردن جو به صورت نان‪ ،‬دانه پخته‪،‬‬
‫کیک یا سایر انواع‪ ،‬کلسترول خون آنها را به میزان محسوسی پایین‬
‫آورده است‪ .‬این گروه مدت ‪ 6‬هفته هر روز سه بار با غذای خود از‬
‫خوراکی‌های‪ G‬جو استفاده کرده‌اند و پس از ‪ 6‬هفته کلسترول‪ G‬خون آنها‬
‫‪ 15‬درصد کاهش یافته است‪ .‬آزمایشها‪ G‬نشان می‌دهد هر چقدر‬
‫کلسترول خون بیشتر باشد تأثیر رژیم جو در کاهش آن بیشتر‪ G‬است‪ .‬در‬
‫آزمایش فوق گروه دیگری که طی همان مدت ‪ 6‬هفته از آرد گندم یا‬
‫سبوس گندم به جای جو استفاده کرده بودند‪ G‬هیچ کاهشی را در‬
‫کلسترول خون نشان ندادند‪ .‬به نظر دکتر نیومن خاصیت کاهش‬
‫کلسترول در جو‪ ،‬حد اقل قسمتی‪ G‬مدیون وجود‪ G‬مواد بتاگلوکان ‪]481‬‬
‫محلول در آن است‪ .‬مواد بتاگلوکان الیاف گیاهی صمغی هستند که‬
‫بخصوص در جو و یوالف (جو دو سر) به صورت قابل حل در آب‬
‫یافت می‌شود‪ .‬این مواد نه فقط در پوسته نازک خارجی جو بلکه در‬
‫داخل مغز دانه جو نیز وجود‪ G‬دارند‪ .‬دکتر نیومن در حال حاضر با‬
‫همکاری گروهی از دانشمندان سوئدی دست‌اندرکار اجرای تحقیقاتی‬
‫هستند که معلوم‪ G‬کنند کدام واریته جو از این نظر بهترین نوع می‌باشند‪،‬‬
‫یعنی کلسترول خون را بیشتر کاهش می‌دهند‪G.‬‬
‫آزمایشهایی‪ G‬که در دانشکده پزشکی دانشگاه ویسکانسن شده نیز نشان‬
‫می‌دهد که کپسولهای حاوی روغن جو که محتوی عواملی برای کاهش‬
‫قابلیت کلسترول سازی کبد هستند‪ ،‬به اشخاصی‪ G‬که پس از انفارکتوس‬
‫عمل جراحی‪ G‬قلب کرده‌اند داده شده و موجب کاهش کلسترول‪ G‬خون آنها‬
‫در حدود‪ 9 -18 G‬درصد‪ G‬شده است‪.‬‬
‫معارف گیاهی‪ ،‬ج‪ ،‌1‬ص‪337 :‬‬
‫جو به عنوان ضد سرطان‬
‫دکتر چارلز السون ‪ ،]482‬دانشمند و کارشناس‪ G‬تغذیه در دانشگاه‬
‫ویسکانسن‪ ،‬معتقد است که در دانه‌های گیاهان‪ ،‬مواد شیمیایی‪ G‬ضد‬
‫‪89‬‬

‫سرطان وجود دارد و دکتر ترول ‪ ،]483‬یکی از صاحب‌نظران در‬


‫رشته علوم تغذیه‪ ،‬نیز این نظریه را تأیید می‌نماید‪ .‬دکتر ترول می‌گوید‬
‫مواد شیمیایی معروف‪ G‬به مهارکننده‌های پروتئاز[‪ ]484‬که در دانه‌های‬
‫گیاهی از جمله در جو وجود‪ G‬دارند عوامل موجد سرطان را در بستر‬
‫روده‌ها سرکوب می‌کنند و به این دلیل جو در ردیف مواد ضد سرطان‬
‫قرار دارد‪.‬‬
‫جو برای رفع یبوست‬
‫گروهی از دانشمندان معتقدند جو برای یبوست بسیار مفید است‪ .‬در‬
‫آزمایشی مقداری بیسکویت‪ G‬را به جای آرد گندم با آرد جو درست کرده‬
‫و به ‪ 19‬بیمار مبتال به یبوست مزمن که مرتبا از داروهای ملین‬
‫استفاده می‌کردند‪ G‬دادند ‪ 150‬نفر یعنی در حدود ‪ 75‬درصد افراد آن‬
‫گروه که روزانه ‪ 3 -4‬بار از این بیسکوتها می‌خوردند‪ G‬به کلی معالجه‬
‫شدند‪ ،‬یبوست آنها برطرف‪ G‬شد‪ ،‬تعداد دفعات تخلیه افزایش یافت‪ ،‬نفخ و‬
‫درد شکم برطرف شد و دیگر نیازی‪ G‬به خوردن داروهای‪ G‬ملین نداشتند‪.‬‬
‫و به عنوان امتحان اثر جو‪ ،‬افراد مورد آزمایش خوردن بیسکویت‪ G‬جو‬
‫را متوقف‪ G‬کردند و در ظرف‪ G‬یک ماه تمام اعضای گروه دوباره مبتال‬
‫به یبوست شده و ناچار خوردن داروهای‪ G‬ملین را از سرگرفتند‪G.‬‬
‫توجه‪ :‬به‌طور کلی نظر کارشناسان این است که هرچه بیشتر آرد جو‬
‫را تصفیه کنند یعنی بیشتر سبوس آن گرفته شود‪ G‬اثر شفابخشی آن کمتر‬
‫می‌شود‪ .‬بهترین راه این است که جو با سبوس کامل به صورت آرد یا‬
‫بلغور جو مصرف شود‪ .‬جو سفیدکرده که اغلب در فروشگاهها‪G‬‬
‫عرضه می‌شود دارای آثار شفابخشی کمتری‪ G‬بخصوص در رفع‬
‫یبوست می‌باشد‪ .‬ولی به‌هرحال جو پوست‌کنده و بدون سبوس نیز از‬
‫نظر مبارزه با بیماریهای‪ G‬قلبی تا حدودی‪ G‬مفید است‪ .‬دانشمندان دانشگاه‬
‫ویسکانسن توصیه می‌کنند برای اینکه از حد اکثر خواص جو استفاده‬
‫شود حتی االمکان آرد کامل آن تهیه و مصرف شود‪ ،‬یعنی سبوس آن‬
‫هیچ گرفته نشود‪ G.‬زیرا ترکیبات ضد کلسترول‪ G‬جو بیشتر در پوسته‬
‫خارجی یعنی در سبوس جو قرار‪ G‬دارد‪.‬‬
‫معارف گیاهی‪ ،‬ج‪ ،‌1‬ص‪338 :‬‬
‫‪/////////////‬‬
‫جو (نام علمی‪ )Hordeum vulgare :‬یکی از غالت است‪ .‬چرخه‬
‫زندگی این گیاه یک ساله و از خانواده گرامینه‌ها (گندمیان) است‪.‬‬
‫کشت جو احتماالً از اتیوپی و آسیای جنوب‌شرقی آغاز شده‌است‪.‬‬

‫محتویات [نمایش]‬
‫خاستگاه[ویرایش]‬
‫‪90‬‬

‫خاستگاه واقعی‪ G‬جو هنوز ناشناخته است‪ .‬اما بسیاری‪ G‬از محققین‪،‬‬
‫خاستگاه این گیاه را کوه‌های زاگرس در غرب ایران‪ ،‬آناتولی جنوبی‬
‫و فلسطین می‌دانند‪ G.‬بر پایه نظریه والیوف‪ ،‬مبداء جوی ریشک دار و‬
‫غالف دار‪ ،‬کشور‪ G‬اتیوپی و شمال آفریقا و مبداء نوع بدون ریشک‪،‬‬
‫ریشک کوتاه و کالهک دار‪ ،‬آسیای جنوب شرقی‪ ،‬به ویژه چین‪ ،‬ژاپن‬
‫و تبت است‪.‬‬

‫«حدود پنج هزار سال پیش از میالد مردم غارنشین فالت ایران در پی‬
‫تغییراتی که از لحاظ آب و هوا و تشکیل مزارع و چمنزارها به وجود‬
‫آمد به دشت‌ها روی‪ G‬آوردند و زندگی تازه‌ای را آغاز کردند‪ G‬و در تمدن‬
‫آن‌ها نسبت به دوران‌های پیشین پیشرفت‪ G‬بیشتری دیده شد‪ .‬کهن ترین‬
‫دشت‌نشینان‪ ،‬مردم‪ G‬تپه سیلک (‪ ) Tepe Sialk‬نزدیک کاشان بودند‪ G‬که‬
‫آثار زندگی شان در آن‌جا به دست آمده‪ .‬تحقیقاتی که در این محوطه‬
‫انجام گرفته نشان می‌دهد که مردم فالت ایران به امر کشاورزی‪G‬‬
‫پرداختند و حیوانات اهلی را نیز پرورش‪ G‬دادند‪ .‬در هزاره چهارم پیش‬
‫از میالد مردم دشت‌نشین فالت ایران در کار زندگی پیشرفت بیشتری‬
‫کردند ‪ .....‬در این دوره تجارت نیز رو به پیشرفت‪ G‬نهاد‪ .‬اما دادوستد‬
‫بیش‌تر مربوط به محصوالت کشاورزی‪ G‬مانند گندم و جو بود‪ .‬مسئله‬
‫دیگر که اهمیت دارد این است که کشت گندم و جو نخستین بار در‬
‫ایران متداول شد‪]۲[».‬‬
‫جو برای تعداد زیادی‪ G‬از مردمان نواحی سردسیر‪ G‬و خشک (به ویژه‬
‫خاور میانه و شمال آفریقا) منبع غذایی مهمی به شمار می‌رود‪ G.‬البته‬
‫امروزه بیشتر برای خوراک دام و تهیه فراورده‌های‪ G‬تخمیری از این‬
‫گیاه استفاده می‌کنند‪.‬‬
‫‪////////////‬‬
‫قس عربی‪:‬‬
‫الشعير نوع نباتي عشبي حولي من الفصيلة النجيلية‪ ،‬اسمه العلمي‬
‫(بالالتينية‪.)Hordeum vulgare :‬‬

‫محتويات [أظهر]‬
‫معلومات غذائية[عدل]‬

‫بسيسة شعير من جربة‬


‫يحتوي كل كوب من الشعير‪ G‬المق ّشر (‪ 184‬غ) بحسب وزارة الزراعة‬
‫األميركية على المكونات الغذائية التالية‪:‬‬
91

651 :‫السعرات الحرارية‬


4.23 :‫الدهون‬
0.88 :‫الدهون المشبعة‬
135.20 G:‫الكربوهيدرات‬
31.8 :‫األلياف‬
1.47 :‫السكر‬
22.96 :‫البروتينات‬
0 :‫الكوليسترول‬
]‫علم األحياء[عدل‬
]‫لمحة تاريخية[عدل‬
‫ وقد كان من‬.‫يعتبر الشعير أقدم مادة استعملها اإلنسان في غذائه‬
‫المحاصيل الغذائية الرئيسية في العصور القديمة حيث كان يصنع منه‬
.‫الخبز‬
//////////////
:‫قس آذری‬
Adi arpa (lat. Hordeum vulgare) – qırtıckimilər
fəsiləsinin arpa cinsinə aid bitki növü.

Arpanın vətəni Qədim Misir olmuşdur. Eramızdan


əvvəl 5 min əvvəl mədəni surətdə misirlilər tərəfindən
əkilib becərilirdi.

Naxçıvan Muxtar Respublikasında arpa zəmiləri az yer


tutsa da, pivə sənayesində ən vacib xammal kimi
istifadə olunur. Arpadan qədim insanlar ev
heyvanlarını yemlənməsində istifadə edirlər.
/////////
:)‫ (مالدیوی‬G‫قس دیوهی‬
‫‪92‬‬

‫)ނ ަވ ަތ‬‫ނ‪ު Hordeum vulgare :‬‬ ‫ނ ް‬


‫ޓ ިފ ްކ ަ‬
‫ނ ި‬ ‫(ސ ިއ ް‬‫ނ ަ‬ ‫ދ ް‬‫ގ ަ‬
‫ިހ ަމ ޮ‬
‫ބ ަވ ެތ ެކ ެވ‪ި .‬ހ ަމ‬
‫ގ ާވ ުމ ެގ ާ‬
‫ކ ޮ‬ ‫ނ‪ަ Barley :‬‬
‫)އ ީ‬ ‫ބ ުހ ް‬ ‫ސ ަ‬ ‫ރ ި‬‫ނގ ޭ‬
‫(އ ި‬‫ި‬
‫ސ‬‫ެވ ް‬ ‫ށ‬‫ނ ަމ ް‬‫ނ ިދ ު‬
‫ާކ ް‬ ‫ށ‬ ‫ރ ަތ ަކ ް‬ ‫ނ ާވ ު‬
‫ޖ ަ‬‫ނ ަ‬ ‫ނ ިއ ް‬‫ށ ިގ ަ‬ ‫ރ ް‬
‫ކ ަވ ަ‬‫ނ ީ‬ ‫ދ ަ‬‫ގ ަ‬ ‫ޮ‬
‫ދ ަތ ެކ ިތ‬
‫ަފ ަ‬ ‫ށ‬
‫ރ ި‬‫ނ‪ ،‬ފ ާ ޮ‬ ‫ޕާ ް‬ ‫ގ ެތ ްއ ަގ ިއ‬‫ނ ުމ ޮ‬‫ރ ެއ ްއ ެޗ ެކ ެވ‪ާ .‬އ ް‬ ‫ނ ުކ ާ‬ ‫ނ ް‬ ‫ބ ު‬‫ޭ‬
‫މ ެގ‬
‫ީ‬ ‫ރ ެއ ެވ‪.‬‬
‫ނ ުކ ެ‬ ‫ނ ް‬ ‫ބ ު‬
‫ށ ޭ‬ ‫ނ ެގ ުފ ް‬ ‫ދ ު‬‫ގ ަ‬ ‫ށ ިހ ަމ ޮ‬ ‫ރ ަމ ް‬ ‫ުކ ު‬ ‫ރ‬‫ޔ ު‬
‫ަތ ްއ ާ‬
‫ޔ ު‬
‫ރ‬ ‫ނ ަތ ްއ ަތ ްއ ާ‬ ‫ރ ުލ ެގ ަތފާ ުތ ުބ ިއ ް‬ ‫ބ ުގ ަ‬ ‫ރ‪ަ ،‬އ ިދ ަ‬ ‫ޔ ު‬‫ބ ަ‬ ‫ި‬ ‫ރ ް‬
‫ނ‬ ‫ިއ ުތ ު‬
‫ރ ް‬
‫ނ‬ ‫މ ެގ ިއ ުތ ު‬ ‫ޅ ެއ ެވ‪ީ .‬‬‫ށ ުއ ެ‬‫ކ ް‬
‫ނ ޮ‬ ‫ނ ް‬‫ބ ު‬‫ނ ޭ‬ ‫ދ ް‬ ‫ގ ަ‬
‫ސ ިހ ަމ ޮ‬ ‫ެވ ް‬
‫ށ‬ ‫ރ ަމ ް‬
‫ުކ ު‬
‫ރ ިހ ަމ‬
‫ރ ިއ ު‬
‫ރ ުކ ާ‬
‫ޔ ު‬
‫ޅ ަގ ިއ ަތ ްއ ާ‬
‫ދ ު‬
‫ނ ަތ ްއ ަ‬ ‫ނ ުބ ިއ ް‬ ‫ރ ެގ ިފ ި‬‫ަތފާ ުތ ަވ ްއ ަތ ު‬
‫ރ ެއ ެވ‪.‬‬‫ށ ަފ ިއ ުހ ެ‬‫ކ ް‬
‫ނ ޮ‬‫ނ ް‬ ‫ބ ު‬‫ނ ޭ‬ ‫ދ ް‬ ‫ގ ަ‬
‫ޮ‬

‫‪///////////‬‬
‫قس باسای اندونزی‪:‬‬
‫‪Jelai (Hordeum vulgare, Ingg. barley) adalah sejenis‬‬
‫‪serealia untuk pakan ternak, penghasil malt, dan‬‬
‫‪sebagai makanan kesehatan. Jelai adalah anggota‬‬
‫‪suku padi-padian (Poaceae). Pada tahun 2005, jelai‬‬
‫‪berada pada urutan keempat dari jumlah produksi‬‬
‫‪dunia dan luas area penanaman serealia di dunia‬‬
‫‪(560.000 km²).[1] Waktu berkecambahnya sekitar 1-3‬‬
‫‪hari.‬‬
‫‪///////////‬‬
‫قس عبری‪:‬‬
‫שעורה תרבותית (שם מדעי‪ ,)Hordeum vulgare :‬המכונה‬
‫בקיצור שעורה‪ ,‬היא מין תרבותי בסוג שעורה שבמשפחת הדגניים‪.‬‬
‫השעורה מהווה‪ ,‬יחד עם החיטה‪ ,‬מקור ראשוני לפחמימות‪ .‬שני‬
‫הדגנים האלה היו בין היבולים המבויתים הראשונים של האדם‪,‬‬
‫במהלך התקופה הנאוליתית בסהר הפורה‪ ,‬כבר לפני יותר מ‪-‬‬
‫‪ 10,000‬שנים‪ .‬קמח שעורה כונה "לחם עוני"‪ ,‬מזונם של עניים‪,‬‬
‫ושל בהמות הבית‪ .‬השעורה משמשת גם כחומר גלם לייצור בירה‪.‬‬
‫השעורה יכולה לצמוח גם באזורי בצורת‪ ,‬דלים בגשם‪ ,‬שהחיטה‬
‫אינה יכולה לצמוח בהם‪ .‬השעורה נחשבת גידול המזון החמישי‬
‫בחשיבותו בעולם[‪.]1‬‬
‫‪/////////////‬‬
‫قس باسای جاوی‪G:‬‬
93

Jawawut (hordeum vulgare) iku panganan pokok sing


wigati kaya déné beras lan sabanjuré. Wuli jawawut
utamané kanggo panganan kéwan (manuk lsp),
nanging bisa uga minangka bahan kanggo gawé bir,
wiski, lan panganan kaséhatan. Ing taun 2007,
tanduran jawawut iki rangking kapapat ing donya
dideleng saka cacahing prodhuksi lan jembaring tlatah
tetanèn sing ditanduri.[1]
/////////
G:‫قس سواحلی‬
Shayiri (kutoka Kiarabu ‫ ;شعير‬kwa Kiingereza: "barley")
ni mmea wa familia ya manyasi katika ngeli ya
monokotiledoni.
//////////
:‫قس ازبکی‬
Arpa (Hordeum) — g‘alladoshlar oilasiga mansub bir
va ko‘p yillik o‘tsimon o‘simliklar turkumi. Yevrosiyo
va Amerikada 30 ga yaqin turi ma’lum.
Dehqonchilikda A. O‘rta Osiyo (Turkma-niston jan.) da
miloddan avvalgi 12— 10-ming yilliqdan ekib kelinadi.
Vatani Old Osiyo. Ekma A.
///////////
:‫قس پنجابی‬
‫جؤ گھآ ٹبر دا اک بوٹا تے اک اہم دینے والی فصل اے۔ ایہ انسان دیاں‬
‫پہلیاں اگایئیاں گیآں فصالں وجوں اک تے ہجے اک وڈے تھاں تے‬
‫اگائی جارئی اے۔ ایہ انسانی کھان پین دے نال جانوراں دے چارے‬
2007 ‫ں وچ ورتی جاندی اے۔‬G‫تے بیر تے ہور الکوحل والے شربتا‬
‫وچ ایہ ہوند تے اگائی تھاں وچ چوتھے نمبر تے سی۔‬
/////////////
:‫قس کردی سورانی‬
.‫جۆ ڕوەکێکی یەکساڵەیە لە تیرەی گەنمەکان و لە دەستەی دانەوێڵەکانە‬
‫ دەچێنرێ و لە‬G‫ تۆوی جۆ لە سەرەتای بەھار یان پاییزدا‬G‫ەواریدا‬G‫لە کورد‬
.‫ئاخری بەھاردا درەو دەکرێ‬
////////////
94

:‫قس تتری‬
Арпа (Hordeum vulgare) – Кыяклылар гаиләлеге,
Hordeum ыругыннан үләнчел үсемлек.
////////////
:‫قس تاجیکی‬
Ҷав (Türk.Arpa), гиёҳест яксола. Пояаш то 30 – 90 см
қад мекашад. Хӯшааш дароз, сукдор (баъзан бесӯк
мешавад); донаш дарозрӯяи зард, бунафш, сиёҳ,
сабзтоб ва дорчинӣ. Ҷав аз ҷумлаи ғалладонаҳои
қадимист. Дар таркиби он сафеда, ангиштоб,
клетчатка, равған, ферментҳо ва витаминҳои В, D
мавҷуданд. Сафедаи Ҷав нисбати сафедаи гандум
серғизо аст.
/////////////
:‫قس ترکی استانبولی‬
Arpa (Hordeum
vulgare L.) buğdaygillerden taneleri malt ve yem olarak kullanılan
önemli bir tahıl bitkisidir. Tarih öncesi devirlerdeki en önemli kültür
bitkilerinden biri olmakla birlikte, ekonomik önemi olan bitkilerin
başında gelmektedir.[1][2][3] Yaklaşık 10.500 yıl önce,
bugünkü İsrail, Ürdün, Lübnan, batı Suriye, batı İran, Irak ile
güneydoğu Türkiye’yi kapsayan ve Bereketli Hilal olarak
isimlendirilen bölgede kültüre alındığı bilinmektedir.[3][4][5][6][7][8][9][10] O
zamanlarda ekimi yapılmakta olan arpa, bugün yabani arpa
(Hordeum vulgare L. ssp. spontaneum (K. Koch.) Thell.) olarak da
bilinen ve ilk defa Türkiye’de keşfedilmiş olan bir alt türdür. Bu alt
türü, insanlar en az 18.000–19.000 yıldan beri, önemli bir besin
kaynağı olarak kullanmaktadırlar.[2][3][4][8][9]İnsanlar arpayı 10.000 yıl
öncesinde Orta Doğu’dan başlayarak, 2.000 yıl öncesinde Çin’e
kadar, dünyanın farklı yerlerinde ıslah etmişler böylece bugün
kullandığımız arpayı (Hordeum vulgare ssp. vulgare L.) elde
etmişlerdir.[2][3][4][10][11][12]

//////////
:‫قس اویغوری‬
‫ بۇنداق ئاتىلىشى ئۇنىڭ ئەجدادى بىلەن‬،‫ئارپا ئىلگىرى «ئېگىزلىكتىكى ئاشلىق» دەپ ئاتىالتتى‬
.‫مۇناسىۋەتلىك‬
- ‫ يىلدىن ئارتۇق تاالش‬100‫ئارپا ئۆستۈرۈشنىڭ بارلىققا كېلىش مەسىلىسى توغرىسىدا تارىختا‬
‫ شىزاڭ ئېگىزلىكىدە‬- ‫ يىلىغا كەلگەندە ئېلىمىز ئالىملىرىنىڭ چىڭخەي‬- 1974 “،‫تارتىش بولغان‬
‫ ھازىر‬.‫تۈرلۈك ياۋا ئارپىالر توغرىسىدىكى يېڭى بايقىشى بىلەن ئىلمىي يەكۈن چىقىرىلدى‬
‫ تېرىپ ئۆستۈرۈشى ئارقىسىدا ياۋا‬،‫ھەممە ئادەم ئارپا ئۆستۈرۈشنىڭ كىشىلەرنىڭ تاللىشى‬
‫ ياۋا ئالتە قىرلىق ئارپادىن ھازىرقى ئارپىغىچە‬− ‫ ياۋا شېشىسىمان ئارپا‬− ‫ئىككى قىرلىق ئارپا‬
.‫ئۇزاق مۇددەتلىك تەدرىجىي تەرەققىيات جەريانىنى بېسىپ ئۆتكەنلىكىنى ئېتىراپ قىلىدۇ‬
95

///////////

Barley
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Barley (disambiguation).

Barley

Drawing of Barley

Scientific classification

Kingdom: Plantae

(unranked): Commelinids

Order: Poales

Family: Poaceae

Subfamily: Pooideae

Tribe: Triticeae
96

Genus: Hordeum

Species: H. vulgare[1]

Binomial name

Hordeum vulgare
L.

Synonyms[2]

List[show]

Barley (Hordeum vulgare L.), a member of the grass family, is a


major cereal grain grown in temperate climates globally. It was
one of the first cultivated grains, particularly in Eurasia as early as
13,000 years ago. Barley has been used as animal fodder, as a
source of fermentable material for beer and certain distilled
beverages, and as a component of various health foods. It is used
in soups and stews, and in barley bread of various cultures. Barley
grains are commonly made into malt in a traditional and ancient
method of preparation.
In 2014, barley was ranked fourth among grains in quantity
produced (144 million tonnes) behind corn, rice and wheat.[3][4]
https://en.wikipedia.org/wiki/Barley

&&&&&&&
*‫شفنین البری‬
‫بفتح شین و سکون فا و کسر نون و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون‬
‫معروف بیمام** است بترکی االفاخته و بهندی بکله نامند‬
‫ماهیت آن‬
‫مرغی است از فاخته بزرکتر و سفید و طوق کردن آن سیاه و ناتمام و‬
‫ بوتیمار نامند و‬G‫کردن و پای آن بلند و کویند بجثۀ فاخته است و بفارسی‬
‫کویند کبوتر بریست و منقار و پای آن سرخ است و آنچه در هند و‬
‫بنکاله دیده شده طوق کردن ندارد و تمام آن سفید و منقار آن سفید‬
‫رنک و پاهای آن بلند باریک سیاه رنک و بعضی را مائل بزردی و‬
‫ را کوتاه تر‬G‫بعضی را پرهای سر آن بلندتر و اکثری‬
‫طبیعت آن‬
‫کرم و خشک در دوم و کویند خشکی بران غالب است‬
‫‪97‬‬

‫افعال و خواص آن‬


‫بغایت مسمن بدن و مجموع آن مستحیل بخون صالح می کردد و مقوی‬
‫قوت ماسکه و حواس و موافق ناقهین و مفلوجین و زیاده کنندۀ قوت‬
‫حافظه و محرک باه و اکثار آن مضر محرورین و مورث بیخوابی‪G‬‬
‫مصلح آن سرکه و کشنیز و مقوی فعل آن شیر تازه دوشیده است و‬
‫کویند بهتر آنست که بعد از ذبح یک روز رها کنند و روز دیکر پخته‬
‫بخورند و همچنین سائر طیور‪ G‬قویه را بهترین آن کوچک فربه آنست و‬
‫زیاده از یکسالۀ آن و همچنین الغر آن بسیار مضر است‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫* شفنین ‪ [ .‬ش ِ ‪ /‬ش َ ] (معرب ‪ ،‬اِ) کبوتر‪( .‬ناظم االطباء)‪ .‬برخی‬
‫گویند کبوتر دشتی‪ G‬است ‪( .‬یادداشت مولف )‪ .‬نوعی از کبوتر‪( .‬از‬
‫اقرب الموارد)‪ .‬رجوع‪ G‬به کبوتر‪ G‬شود‪ || .‬قمری ‪( .‬ناظم االطباء)‪ .‬نوعی‬
‫است از قمری‪ G‬چن ِد کبوتری منقار و چنگال سرخ ‪( .‬مهذب االسماء)‪.‬‬
‫قمری ‪ ،‬این کلمه را مترجم ایتالیائی دیاتسارون به ترتر ۞ ترجمه‬
‫کرده و شاید این کلمه تورتور ۞ فرانسوی‪ G‬باشد که اصل تورترل ۞‬
‫به معنی قمری‪ G‬است ‪( .‬یادداشت مولف‪ : ) G‬عوض او ذبیحت قربان‬
‫کنند‪ ،‬آنچنانکه گفته شد در ناموس خدا‪ ،‬دو جفت شفنین یا دو کبوتربچه‬
‫‪( .‬ترجمه دیاتسارون‪ G‬ص ‪ .)20‬و رجوع‪ G‬به قمری‪ G‬شود‪ || .‬فاخته ‪.‬‬
‫(ناظم االطباء)‪ .‬رجوع به فاخته شود‪ || .‬مرغی است و گویند‪ G‬همان‬
‫است که عامه یمام خوانند‪ .‬ج ‪َ ،‬شفانین ‪( .‬از اقرب الموارد)‪ .‬به لغت‬
‫یونانی نام مرغی است که آنرا به فارسی بوتیمار و به عربی یمام‬
‫خوانند و آن دو نوع باشد‪ ،‬برخی بحری و برخی برّی ‪ .‬برّی بوتیمار‪G‬‬
‫است که گفته شد وبحری جانوری است به شکل خفاش و بال و رنگ‬
‫او نیز به خفاش میماند و دم او به دم موش شباهتی‪ G‬دارد و در بیخ دم‬
‫خاری دارد که بدان می گزد و اگردر‪ G‬زیر بالین کسی گذارند‪ G‬آن کس‬
‫را خواب نبرد و اگر در پای درخت خاک کنند آن درخت خشک شود‪.‬‬
‫(آنندراج ) (برهان )‪ .‬بوتیمار‪ .‬ج ‪ُ ،‬شفانین ‪( .‬ناظم االطباء)‪ .‬طریقون ‪.‬‬
‫غم خورک ۞ ‪ .‬مالک الحزین ‪( .‬یادداشت مولف )‪ .‬بوتیمار‪( G.‬تذکره‬
‫ابن بیطار)‪ .‬و رجوع به بوتیمار‪ G‬شود‪.‬‬
‫‪ -‬شفنین بحری ؛ حیوان دریایی است شبیه خفاش در رنگ و بال و‬
‫شکل ‪ ،‬و دنباله او شبیه به دنباله موش و در زیر دم نیشی دارد و از‬
‫زدن نیش درد شدیدی‪ G‬عارض شود‪( .‬از تحفه حکیم مومن ) (از ذخیره‬
‫خوارزمشاهی )‪ .‬ابرق ‪ .‬حوت الشرّ‪.‬‬
‫‪ -‬شفنین برّی ؛ همان یمامه و بوتیمار است ‪( .‬از تحفه حکیم مومن )‬
‫(از ذخیره خوارزمشاهی‪ .) G‬و رجوع به شفانین شود‪.‬‬
‫** یمام ‪ [ .‬ی َ ] (ع اِ) کبوتر دشتی ‪( .‬ناظم االطباء) (دهار) (منتهی‬
‫االرب )‪ .‬کبوتر وحشی‪ G‬و یکی آن یمامة است و کسائی گوید‪ :‬کبوتری‪G‬‬
‫است که در خانه ها انس می گیرد و اهلی می شود‪ G‬و دیگران گفته اند‬
‫کبوتری‪ G‬است که جوجه می کند و کبوتر‪ G‬دشتی غیراهلی را حمام گویند‬
‫‪98‬‬

‫و بعضی گفته اند یمام کبوتری دشتی بی طوق است و حمام بر کبوتر‬
‫طوقدار‪ G‬مانند قمری و فاخته اطالق شود‪( .‬از تاج العروس )‪ || .‬کبوتر‬
‫اهلی ‪( .‬ناظم االطباء)‪ .‬کبوتر خانگی ‪( .‬دهار)‪ .‬کبوتر‪ G‬خانه ‪ .‬الواحد‬
‫یمامة‪(.‬مهذب االسماء)‪ || .‬شفنین بری است ‪( .‬تحفه حکیم مومن )‬
‫(مخزن االدویه )‪ .‬شفنین ‪( .‬اختیارات بدیعی )‪ .‬مرغی است که آن را‬
‫بوتیمار‪ G‬می گویند‪( .‬برهان )‪ .‬بوتیمار‪ G‬نیست و صاحب برهان غلط می‬
‫گوید و اینکه در ترجمه لفظ شفنین و بوتیمار‪ G‬نوشته که به عربی یمام‬
‫گویند وهمچنین لفظ یمام را نیز بوتیمار‪ G‬معنی کرده این خطای فاحش‬
‫را سه بار تکرار نموده ‪ ،‬زیرا در کتب متعارف عربی یمام به معنی‬
‫کبوتر وحشی‪ G‬و خانگی است نه بوتیمار‪( G.‬از یادداشت مولف )‪|| .‬‬
‫قمری ‪( .‬از ناظم االطباء)‪ || .‬فاخته ‪( .‬تذکره داود ضریر‪ G‬انطاکی )‬
‫(ناظم االطباء)‪ || .‬یمام یا شجرةالیمام ‪ ،‬گیاهی است که به یونانی‪G‬‬
‫صامریوما نامند‪( .‬تذکره داودضریر‪ G‬انطاکی ‪ ،‬ذیل ماده شجرة)‪|| .‬‬
‫آهنگ وقصد‪ .‬یمامة‪( .‬منتهی االرب ) (ناظم االطباء) (آنندراج )‪.‬‬
‫‪ -‬یمام پرنده ایست از کبوتر سانان ‪ .‬شبیه قمری است از تفاوتهای آن با‬
‫قمری جثه کوچکتر‪ G‬آن و نداشتن طوق روی‪ G‬گردن و رنگ شبیه آهن‬
‫زنگ زده ی پرهای‪ G‬آن است یمام را در لهجه محلی بعضی نقاط‬
‫یاکریم گویند‪.‬‬
‫‪ -‬یاکریم ‪ [ .‬ک َ ] (اِ) قسمی‪ G‬پرنده شبیه به کبوتر کوچک ‪ ،‬دو چند‬
‫گنجشکی ‪( .‬یادداشت مولف )‪ .‬گونه ای قمری ‪ .‬رجوع‪ G‬به قمری‪ G‬شود‪.‬‬
‫|| (اِ صوت ) اسم صوت پرنده مذکور‪ .‬حکایت صوت آن ‪( .‬یادداشت‬
‫مولف )‪.‬‬
‫‪ -‬امثال ‪:‬‬
‫کبوترصناری‪ G‬یاکریم نمی خواند ‪.‬‬
‫‪////////////‬‬
‫شفنین ‪ [ .‬ش ِ ‪ /‬ش َ ] (معرب ‪ ،‬اِ) کبوتر‪( G.‬ناظم االطباء)‪ .‬برخی گویند‬
‫کبوتر دشتی است ‪( .‬یادداشت مولف )‪ .‬نوعی از کبوتر‪( .‬از اقرب‬
‫الموارد)‪ .‬رجوع به کبوتر شود‪ || .‬قمری‪( . G‬ناظم االطباء)‪ .‬نوعی است‬
‫از قمری‪ G‬چن ِد کبوتری‪ G‬منقار و چنگال سرخ ‪( .‬مهذب االسماء)‪.‬‬
‫قمری ‪ ،‬این کلمه را مترجم ایتالیائی دیاتسارون به ترتر ۞ ترجمه‬
‫کرده و شاید این کلمه تورتور ۞ فرانسوی‪ G‬باشد که اصل تورترل ۞‬
‫به معنی قمری‪ G‬است ‪( .‬یادداشت مولف‪ : ) G‬عوض او ذبیحت قربان‬
‫کنند‪ ،‬آنچنانکه گفته شد در ناموس خدا‪ ،‬دو جفت شفنین یا دو کبوتربچه‬
‫‪( .‬ترجمه دیاتسارون‪ G‬ص ‪ .)20‬و رجوع‪ G‬به قمری‪ G‬شود‪ || .‬فاخته ‪.‬‬
‫(ناظم االطباء)‪ .‬رجوع به فاخته شود‪ || .‬مرغی است و گویند‪ G‬همان‬
‫است که عامه یمام خوانند‪ .‬ج ‪َ ،‬شفانین ‪( .‬از اقرب الموارد)‪ .‬به لغت‬
‫یونانی نام مرغی است که آنرا به فارسی بوتیمار و به عربی یمام‬
‫خوانند و آن دو نوع باشد‪ ،‬برخی بحری و برخی برّی ‪ .‬برّی بوتیمار‪G‬‬
‫است که گفته شد وبحری جانوری است به شکل خفاش و بال و رنگ‬
‫‪99‬‬

‫او نیز به خفاش میماند و دم او به دم موش شباهتی‪ G‬دارد و در بیخ دم‬


‫خاری دارد که بدان می گزد و اگردر‪ G‬زیر بالین کسی گذارند‪ G‬آن کس‬
‫را خواب نبرد و اگر در پای درخت خاک کنند آن درخت خشک شود‪.‬‬
‫(آنندراج ) (برهان )‪ .‬بوتیمار‪ .‬ج ‪ُ ،‬شفانین ‪( .‬ناظم االطباء)‪ .‬طریقون ‪.‬‬
‫غم خورک ۞ ‪ .‬مالک الحزین ‪( .‬یادداشت مولف )‪ .‬بوتیمار‪( G.‬تذکره‬
‫ابن بیطار)‪ .‬و رجوع به بوتیمار‪ G‬شود‪.‬‬
‫‪ -‬شفنین بحری ؛ حیوان دریایی است شبیه خفاش در رنگ و بال و‬
‫شکل ‪ ،‬و دنباله او شبیه به دنباله موش و در زیر دم نیشی دارد و از‬
‫زدن نیش درد شدیدی‪ G‬عارض شود‪( .‬از تحفه حکیم مومن ) (از ذخیره‬
‫خوارزمشاهی )‪ .‬ابرق ‪ .‬حوت الشرّ‪.‬‬
‫‪ -‬شفنین برّی ؛ همان یمامه و بوتیمار است ‪( .‬از تحفه حکیم مومن )‬
‫(از ذخیره خوارزمشاهی‪ .) G‬و رجوع به شفانین شود‪.‬‬
‫‪//////////////‬‬
‫قمری خانگی (نام علمی‪ )Spilopelia senegalensis :‬گونه‌ای پرنده‬
‫از تیره کبوتریان و راسته کبوترسانان‪ G‬است که حدود‪ ۲۶ G‬سانتیمتر‪G‬‬
‫طول دارد و شبیه قمری‪ G‬معمولی‪ ،‬اما کوچکتر از آن است‪ ]۱[.‬قمری‪G‬‬
‫خانگی در مناطق‪ G‬گرمسیری‪ G‬آفریقای جنوب صحرا‪ ،‬خاورمیانه‪،‬‬
‫جنوب آسیا‪ ،‬هند و غرب استرالیا زندگی می‌کند‪ .‬این پرنده در ایران‬
‫نیز یافت می‌شود‪ G.‬این پرنده دم بلند و جثه الغری نسبت به دیگر‬
‫کبوترسانان دارد‪ .‬سطح پشتی‪ ،‬بالها و دم آن به رنگ خرمایی است‪.‬‬
‫پرهای خاکستری‪ G‬مایل به آبی در بال‌هایش دیده می‌شود‪ .‬سر و‬
‫بخش‌های پائینی بدنش به صورتی‪ G‬و شکمش به رنگ سفید می‌گراید‪G.‬‬
‫پاهایش نیز قرمز‪ G‬رنگ است‪ .‬این پرنده گاه «یاکریم»‪ G‬نامیده می‌شود‪G‬‬
‫‪///////////////‬‬
‫قص عربی‪:‬‬
‫فاختة النخيل أو حمام الدبسي أو الرُقطيّة أو اليمامة الضاحكة[‪]2‬‬
‫(بالالتينية‪ )Streptopelia Senegalensis :‬هي حمامة صغيرة‬
‫تعيش في أفريقيا وتحديداً‪ G‬جنوب الصحراء ال ُكبرى وفي‪ G‬منطق ِة الشرق‬
‫الحمام‬
‫ِ‬ ‫األوسط وشرقًا إلى شبه القارّة الهنديّة‪ .‬يتميّز هذا الطائر عن‬
‫بأن حجمهُ أصغر ولهُ ذي ٌل أطول منهُما‬ ‫القمري والحمام‪ G‬البرّي ال ُمطوّق ّ‬
‫لون ُمختلف فرأسهُ وصدرهُ يميالن للبُن ّي‬ ‫ولكن جناحه أقصر‪ ،‬ولهُ ٌ‬
‫حيث ال يهابُ‬ ‫ُ‬ ‫المناطق السكنيّة‬
‫ِ‬ ‫ال ُمح ّمر أو الزهري‪ ،‬وعادةً ما يُشاهد في‬
‫النّاس كثيرًا‪.‬‬

‫الغذاء[عدل]‬
‫‪100‬‬

‫سطح األرض‪ ،‬وأحيانًا‬ ‫ب والبذور التي يجدها على‬ ‫ّ‬


‫يتغذى على الحُبو ِ‬
‫ِ‬
‫النمل خالل فترة التكاثر‪.‬‬
‫ِ‬ ‫يتغذى على‬

‫التكاثر[عدل]‬

‫عش فاختة النخيل‪.‬‬


‫الطيور خالل شهر مارس ومايو‪ ،‬والعُشّ ُمشابه لليمامة‬‫تتكاثر هذه ُّ‬
‫ال ُمطوّقة وعادة تبني أعشاشها بين أغصان شجر السمر لتستفيد من‬
‫شوكها في حماي ِة العُشِّ ‪ ،‬وتضع األنثى عادةً بيضتين بيضاء اللون وناد ًرا‪G‬‬
‫ما تضع بيضة واحدة وتبل ُغ فترة حضانة البيض بين ‪ 13-12‬يو ًما‪ ،‬و ُم ّدة‬
‫رعاية الصغار لوصولها‪ G‬لسنِّ الطيران تقريبًا نفس ُم ّدة حضانة البيض‪[.‬‬
‫‪]3‬‬

‫المراجع[عدل]‬
‫^ جمعية الطيور العالمية (‪Stigmatopelia" .)2009‬‬
‫‪ ."senegalensis‬القائمة الحمراء لألنواع المهددة باالنقراض‬
‫‪ .Version 2009.2‬االتحاد الدولي لحفظ الطبيعة‪ .‬اطلع عليه بتاريخ‬
‫‪.February 4, 2010‬‬
‫^ اليمامة الضاحكة (فاختة النخيل) ‪ ،‬موقع الحياة البرية بالمملكة العربية‬
‫السعودية أطلع عليه بتاريخ ‪ 27‬فبراير‪.2016 G‬‬
‫^ اليمامة الضاحكة (فاختة النخيل)‪.‬‬
‫‪/////////////‬‬
‫قس آذری‪:‬‬

‫‪Xırda qur-qur (lat. Streptopelia senegalensis) - qurqur‬‬


‫‪cinsinə aid quş növü.‬‬
‫‪////////////‬‬
‫قس عبری‪:‬‬
‫הצוצלת ‪( Palm Dove -‬שם קודם‪ :‬תור העיר[‪ ]2‬שם מדעי‪:‬‬
‫‪ )Streptopelia senegalensis‬היא תור קטן החי באזורים‬
‫הטרופים באפריקה מדרום לסהרה‪ ,‬במזרח התיכון ובדרום אסיה‬
‫מדרום להודו‪ .‬הצוצלת מתגוררת בסבך‪ ,‬באזורים יבשים‪ .‬בישראל‬
101

‫ הנפוצה‬,‫ רבים מתבלבלים בינה לבין יונת הבית‬.‫נפוצה בכל הארץ‬


.‫גם היא ברחבי הארץ‬

‫ ומטילה שתי ביצים‬,‫הצוצלת מקננת על גבי עצים או בחצרות בתים‬


.‫ בתנועת כנפיים קצובה ומשק מהיר מזדמן‬,‫ מעופה מהיר‬.‫לבנות‬
.‫אופן תעופה זה מאפיין את כלל היוניים‬

.‫ צוצלת היא הציפור הרביעית בתפוצתה בישראל‬,2015 ‫נכון לשנת‬


////////////////
:‫قس ازبکی‬
Musicha (Streptopelia senegalensis) —
kaptarsimonlar oilasi gʻurraklar urugʻiga mansub qush.
Dumi uzun, boshqa kaptarsimonlarga nisbatan kichik.
Tanasining orqa tomonidagi patlari bir xil kulrang ,
boʻyni orqasida qora rangli yarim halqasi bor.
Urugning boshqa turlaridan gavdasining kichikligi (uz.
14—30 sm), daraxtlar shoxiga in qurmasligi bilan farq
qiladi. Oʻrta Osiyoda keng tarqalgan, turar joylar
yaqinida yashaydi. Binolarning boʻgʻotlariga in quradi,
2—3 ta tuxum qoʻyadi. Bir yilda bir necha marta bola
ochadi. Oʻtroqyashaydi. Oʻsimliklar urugʻi, jumladan,
don va non uvoqlari bilan oziklanadi. [1]
/////////////
:‫قس پنجابی‬
‫ہسدی_کگی کگیاں دے ٹبر دا اک پنچھی اے۔ ایہ اک نکے ناپ دی‬
‫ افریقہ توں لے کے لیندا ایشیاء توں‬G‫کگی اے جیہڑی دکھنی صحرائی‬
‫دکھنی ایشیاء تک دے دیساں دی واسی اے۔ ایہدی کوک لگدا اے‬
‫جیویں ہس رئی اے تے ایس باہجوں ایہدا ناں ہسدی کگی پیا۔‬
///////////////
:‫قس ترکی استانبولی‬
Küçük kumru (Streptopelia
senegalensis), güvercingiller (Columbidae) familyasından bir kuş t
ürü.

///////////
102

Laughing dove
From Wikipedia, the free encyclopedia

Laughing dove

At Zighy Bay in the Musandam

Peninsula, Oman

Conservation status

Least Concern (IUCN 3.1)  [1]

Scientific classification

Kingdom: Animalia

Phylum: Chordata

Class: Aves

Order: Columbiformes

Family: Columbidae

Genus: Spilopelia

Species: S. senegalensis

Binomial name
103

Spilopelia senegalensis
(Linnaeus, 1766)

Synonyms

 Streptopelia senegalensis
 Stigmatopelia senegalensis

The laughing dove (Spilopelia senegalensis) is a


small pigeon that is a resident breeder in Sub-Saharan Africa,
the Middle East east to the Indian Subcontinent. This small long-
tailed dove is found in dry scrub and semi-desert habitats where
pairs can often be seen feeding on the ground. A rufous and black
chequered necklace gives it a distinctive pattern and is also easily
distinguished from other doves by its call. Other names
include palm dove and Senegal dove while in India the name of
the little brown dove is often used. It was introduced in Western
Australia and has established itself in the wild
around Perth and Fremantle.

///////////
https://en.wikipedia.org/wiki/Laughing_dove
&&&&&&&
‫شفنین البحری‬
‫بهندی ساکوچ و بفرنکی پستینا که مرین نامند‬
‫ماهیت آن‬
‫ است شبیه بخفاش در رنک و بال و شکل در دنبالۀ آن‬G‫حیوانی دریائی‬
‫نیشی مانند خار است‬
‫افعال و خواص آن‬
‫ و چون نیش آن را در زیر‬G‫چون کسی را بکزد الم عظیم حادث کردد‬
‫ مفرط و دفن کردن آن در خانه‬G‫ مورث بیخوابی‬G‫جامۀ خواب کذارند‬
‫موجب تفرقه اهل آن خانه و پاشیدن مسحوق سوختۀ آن بر دو کس‬
G‫باعث تفرقه و بغض ایشان و بدین سبب آن را حوت الشر نامند و کویند‬
‫ و درد عظیم‬G‫ برند باعث سوزش‬G‫چون در بول کسی نیشی آن را فرو‬
‫ رفع آن نشود‬G‫صاحب بول شود و مادامیکیه برنیاورند‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
//////////////
‫ برخی گویند‬.)‫ (ناظم االطباء‬G.‫ اِ) کبوتر‬، ‫ ش َ ] (معرب‬/ ِ ‫ [ ش‬. ‫شفنین‬
‫ (از اقرب‬.‫ نوعی از کبوتر‬.) ‫ (یادداشت مولف‬. ‫کبوتر دشتی است‬
‫‪104‬‬

‫الموارد)‪ .‬رجوع به کبوتر شود‪ || .‬قمری‪( . G‬ناظم االطباء)‪ .‬نوعی است‬


‫از قمری‪ G‬چن ِد کبوتری‪ G‬منقار و چنگال سرخ ‪( .‬مهذب االسماء)‪.‬‬
‫قمری ‪ ،‬این کلمه را مترجم ایتالیائی دیاتسارون به ترتر ۞ ترجمه‬
‫کرده و شاید این کلمه تورتور ۞ فرانسوی‪ G‬باشد که اصل تورترل ۞‬
‫به معنی قمری‪ G‬است ‪( .‬یادداشت مولف‪ : ) G‬عوض او ذبیحت قربان‬
‫کنند‪ ،‬آنچنانکه گفته شد در ناموس خدا‪ ،‬دو جفت شفنین یا دو کبوتربچه‬
‫‪( .‬ترجمه دیاتسارون‪ G‬ص ‪ .)20‬و رجوع‪ G‬به قمری‪ G‬شود‪ || .‬فاخته ‪.‬‬
‫(ناظم االطباء)‪ .‬رجوع به فاخته شود‪ || .‬مرغی است و گویند‪ G‬همان‬
‫است که عامه یمام خوانند‪ .‬ج ‪َ ،‬شفانین ‪( .‬از اقرب الموارد)‪ .‬به لغت‬
‫یونانی نام مرغی است که آنرا به فارسی بوتیمار و به عربی یمام‬
‫خوانند و آن دو نوع باشد‪ ،‬برخی بحری و برخی برّی ‪ .‬برّی بوتیمار‪G‬‬
‫است که گفته شد وبحری جانوری است به شکل خفاش و بال و رنگ‬
‫او نیز به خفاش میماند و دم او به دم موش شباهتی‪ G‬دارد و در بیخ دم‬
‫خاری دارد که بدان می گزد و اگردر‪ G‬زیر بالین کسی گذارند‪ G‬آن کس‬
‫را خواب نبرد و اگر در پای درخت خاک کنند آن درخت خشک شود‪.‬‬
‫(آنندراج ) (برهان )‪ .‬بوتیمار‪ .‬ج ‪ُ ،‬شفانین ‪( .‬ناظم االطباء)‪ .‬طریقون ‪.‬‬
‫غم خورک ۞ ‪ .‬مالک الحزین ‪( .‬یادداشت مولف )‪ .‬بوتیمار‪( G.‬تذکره‬
‫ابن بیطار)‪ .‬و رجوع به بوتیمار‪ G‬شود‪.‬‬
‫‪ -‬شفنین بحری ؛ حیوان دریایی است شبیه خفاش در رنگ و بال و‬
‫شکل ‪ ،‬و دنباله او شبیه به دنباله موش و در زیر دم نیشی دارد و از‬
‫زدن نیش درد شدیدی‪ G‬عارض شود‪( .‬از تحفه حکیم مومن ) (از ذخیره‬
‫خوارزمشاهی )‪ .‬ابرق* ‪ .‬حوت الشرّ‪.‬‬
‫‪ -‬شفنین برّی ؛ همان یمامه و بوتیمار است ‪( .‬از تحفه حکیم مومن )‬
‫(از ذخیره خوارزمشاهی‪ .) G‬و رجوع به شفانین شود‪.‬‬
‫* ابرق ‪ [ .‬اَ َر ] (ع ص ‪ ،‬اِ) سیاه و سفید‪ .‬رسن دورنگ ‪ .‬پیسه رسن ‪.‬‬
‫رسن پیسه ‪ || .‬زمین بلند با ریگ و سنگ ‪ .‬خاک با سنگ و ریگ و‬
‫گل درآمیخته ‪ .‬زمین درشت که با ریگ و سنگریزه باشد‪ || .‬شفنین‬
‫بحری ‪ || .‬طلق ‪ || .‬نام داروئی مقوی حافظه ‪ .‬ج ‪ ،‬اَبارق ‪.‬‬
‫‪////////////‬‬
‫بوتیمار‪ G‬یا غم‌خورک گونه‌ای پرنده آبچر است از راسته سقامرغ‌سانان‪،‬‬
‫خانواده حواصیالن‪ .‬ویژگی اصل این پرنده که آن را از دیگر اعضای‬
‫تیره حواصیالن متمایز می‌کند‪ ،‬گردن کوتاه‌تر‪ G‬آن است‪.‬‬

‫دو زیرگونه از بوتیمار در ایران به همین نام شهره‌اند که در سیستان و‬


‫سواحل خزر به میان نیزارها‪ G‬و باتالق‌ها به فصول‪ G‬پرباران می‌زیند‪G.‬‬
‫این دو عبارت‌اند از بوتیمار و بوتیمار کوچک‪ .‬بوتیمار آهسته و‬
‫به‌دشواری و در ارتفاعی کم پرواز‪ G‬می‌کند و گردن خود را هنگام‬
‫پرواز جمع می‌کند و به هنگام خطر بی‌حرکت می‌ایستد و منقار خویش‬
‫‪105‬‬

‫را به شکلی ویژه عمودی نگاه می‌دارد و به شکلی گوژپشتانه حرکت‬


‫می‌کند‪ .‬وی رابطه نامأنوسی با انسان دارد و بیشتر از انسان دوری‪G‬‬
‫می‌جوید و صبح زود یا به هنگام غروب از نهانگاه خود بیرون می‌آید‪.‬‬

‫محتویات [نمایش]‬
‫در ادب پارسی[ویرایش]‬
‫بوتیمار‪ G‬از جمله مرغان افسانه‌ای ادبیات پارسی‪ G‬است که به‬
‫تنگ‌چشمی و بخیلی آوازه دارد‪ .‬مشهور‪ G‬است که بوتیمار‪ G‬همیشه در‬
‫تشنگی به سر می‌برده اما آن هنگام که به رودخانه و دریا می‌رسیده‪،‬‬
‫چه غم بسیار‪ G‬می‌خورده که مبادا آب دریا تمام شود و او از تشنگی‬
‫بمیرد‪ ،‬از این جهت آب نمی‌خورده‪ .‬بوتیمار به معنای صاحب‬
‫غم‌خواری است‪[]۱[.‬نیازمند منبع]‬

‫از بوتیمار‪ G‬با نام‌هایی‪ G‬دیگر چون کیالن‪ ،‬غم‌خورک‪ ،‬ماهی‌خوار‪،‬‬


‫هوقار و مرغ غصه نیز یاد می‌کنند‪]۱[.‬‬

‫بوتیمار‪ G‬در شعر پارسی[ویرایش]‬


‫روا داری که‬ ‫تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی‌آید‬
‫من بلبل چو بوتیمار بنشینم‪( G‬سعدی)[‪]۲‬‬
‫لب دریا و مرغ بوتیمار‪G‬‬ ‫َمثَ ِل جام و پارسایان است‬
‫(خاقانی)[‪]۳‬‬
‫که فرو‪ G‬رفته‌ای و‬ ‫گفت ای انوری آخر چه فتادست ترا‬
‫غمزده چون بوتیمار‪( G‬انوری)[‪]۴‬‬
‫لب دریا نشسته سرفکنده (عطار‬ ‫مرا آید ز بوتیمار‪ G‬خنده‬
‫نیشابوری)[‪]۵‬‬
‫فرورفته به اندیشه‬ ‫ندارم غصه دانه اگر چه گرد این خانه‬
‫چو بوتیمار می گردم (موالنا)[‪]۶‬‬
‫کشید سر به گریبان‬ ‫بط شراب چو طاوس مست بال گشود‪G‬‬
‫خود چو بوتیمار (صائب تبریزی)[‪]۷‬‬
‫نام از آنست که‬ ‫مرغکی عاشق آبست‌که بوتیمارش‪G‬‬
‫پیوسته بود با تیمار (قاآنی)[‪]۸‬‬
‫گونه‌ها[ویرایش]‬
‫‪106‬‬

‫پرندگانی‪ G‬که به نام بوتیمار شناخته می‌شوند‪ G‬و عضو زیرخانواده‬


‫‪ Botaurinae‬به شمار‪ G‬می‌روند عبارت‌اند از‪]۹[:‬‬

‫زیرخانواده ‪Botaurinae‬‬
‫سرده غمخورک‌ها‬
‫بوتیمار‪ G‬کوچک‪Ixobrychus minutus ،‬‬
‫بوتیمار‪ G‬کوچک استرالیایی‪Ixobrychus dubius ،‬‬
‫بوتیمار‪ G‬کوچک نیوزیلندی‪Ixobrychus novaezelandiae ،‬‬
‫(منقرض)‬
‫بوتیمار‪ G‬دارچینی‪Ixobrychus cinnamomeus ،‬‬
‫بوتیمار‪ G‬پشت‌راه‌راه‪Ixobrychus involucris ،‬‬
‫بوتیمار‪ G‬کمینه‪Ixobrychus exilis ،‬‬
‫بوتیمار‪ G‬زرد‪Ixobrychus sinensis ،‬‬
‫بوتیمار‪ G‬شرنک‪Ixobrychus eurhythmus ،‬‬
‫بوتیمار‪ G‬کوتوله‪Ixobrychus sturmii ،‬‬
‫بوتیمار‪ G‬سیاه‪Ixobrychus flavicollis ،‬‬
‫سرده بوتیمارهای‪ G‬بزرگ‬
‫بوتیمار‪ G‬آمریکایی‪.Botaurus lentiginosa ،‬‬
‫بوتیمار‪ G‬اوراسیایی‪ G‬یا بوتیمار‪ G‬بزرگ‪Botaurus stellaris ،‬‬
‫بوتیمار‪ G‬آمریکای جنوبی‪Botaurus pinnatus ،‬‬
‫بوتیمار‪ G‬استرالزیایی‪Botaurus poiciloptilus ،‬‬
‫‪( Botaurus hibbardi‬فسیل)‬
‫سرده ‪( Zebrilus‬بوتیمارهای‪ G‬زیگزاگی)‬
‫حواصیل زیگزاگی‪( G‬یا درستش بوتیمار زیگزاگی)‪Zebrilus ،‬‬
‫‪undulatus‬‬
‫منابع[ویرایش]‬
‫↑ پرش به باال به‪Dehkhoda Dictionary ۱٫۱ ۱٫۰ :‬‬
‫‪107‬‬

‫پرش به باال ↑ سعدی‪ ،‬دیوان اشعار‪ ،‬غزلیات‪ ،‬غزل ‪۲۲۹‬‬


‫پرش به باال ↑ خاقانی‪ ،‬دیوان اشعار‪ ،‬قصاید‪ ،‬شماره ‪۱۱۲‬‬
‫پرش به باال ↑ انوری‪ ،‬دیوان اشعار‪ ،‬قصاید‪ ،‬قصیده شماره ‪۸۱‬‬
‫پرش به باال ↑ عطار‪ ،‬اسرارنامه‪ ،‬بخش نوزدهم‪ G،‬الحکایه و التمثیل‬
‫‪////////////‬‬
‫قس عربی‪:‬‬
‫الواق نوع من الطيور‪ ،‬تزيد على ‪ 12‬نوعًا‪ ،‬وتنتمي‪ G‬إلى فصيلة‬
‫البلشونيات‪ .‬تعيش في المستنقعات‪ ،‬وتتواجد‪ G‬في كل قارات العالم ماعدا‬
‫القارة القطبية الجنوبية واألجزاء الشمالية من آسيا وأمريكا‪ G‬الشمالية‪]3[.‬‬

‫محتويات [أظهر]‬
‫الوصف[عدل]‬
‫يعتبر الواق األوروبي‪ G‬أكبر أنوع الواق ويبلغ طوله حوالي ‪ 75‬سم‪،‬‬
‫وأصغر أنواعه هو الواق األقل بطول ‪ 30‬سم‪ .‬يمتلك الواق ريش أسود‬
‫ُمخضر في ق ّمة رأسه وفي‪ G‬المؤخرة‪ .‬عنقه وأرجله طويلة إلى حد ما‪،‬‬
‫ولكنها أقصر من طيور‪ G‬البلشون األخرى‪ .‬تمتلك طيور الواق منقار كبير‬
‫حاد ودقيق‪ .‬لون األجزاء العليا من جسم الطائر أصفر برتقالي داكن‪ ،‬مع‬
‫بقع سمراء ُمحمرة وسوداء‪ ،‬ولون أجزائها السفلى أصفر برتقالي شاحب‬
‫مع خطوط سمراء‪ ،‬وأرجلها خضراء مصفرة‪]3[.‬‬

‫السلوك والطبيعة[عدل]‬
‫يعيش الواق بصورة عامة منفردًا عدا وقت التكاثر‪ .‬ويبني‪ G‬عشه البسيط‬
‫على األرض‪ ،‬بين النباتات المائية الطويلة‪ .‬وتضع أنثى الواق من ثالث‬
‫إلى خمس بيضات بنية اللون‪ .‬ولكي يتغذى الواق يقف ساكنًا تما ًما في‬
‫الماء الضحل‪ ،‬مرتقبًا األسماك والضفادع والفئران والسحالي‬
‫والحشرات‪ .‬ويشير‪ G‬الطائر بمنقاره إلى األعلى‪ ،‬عندما يريد أن يختفي‪،‬‬
‫ويقف ساكنًا تما ًما‪ .‬وتصعب‪ G‬مشاهدةُ الواق وسط القصب المائي بسبب‬
‫ألوانه‪ .‬ويتردد‪ G‬صياح الواق بانتظام‪ G‬رتيب عبر المستنقعات التي يعيش‬
‫فيها‪ .‬ويحدث الواق األوروبي‪ G‬ضحيجًا مدويًا كالبوق‪ G‬المزعج البعيد‪ ،‬كما‬
‫يتردد صياح الواق األمريكي مثل المضخة الصدئة‪ ،‬أو مثل صوت‬
‫الضرب بالمطرقة على الوتد‪ .‬ويدعى الواق األمريكي‪ G‬أحيانا بسبب‬
‫صياحه "المضخة الصاخبة" أو "الوتد المطروق”‪]3[.‬‬
‫‪108‬‬

‫األنواع[عدل]‬
‫أشهر أنواع الواق‪]5[]4[:‬‬

‫الموطن مالحظات‬ ‫النوع الجنس اإلسم العلمي‬


‫أمريكا‬ ‫‪Ixobrychus exilis Ixobrychus‬‬ ‫الواق األقل‬
‫الشمالية‬
‫أفريقيا‪ ،‬أوروبا‬ ‫الواق الصغير ‪Ixobrychus minutus‬‬
‫الجنوبية‪ ،‬أوروبا‪ G‬الوسطى‪،‬‬
‫غرب آسيا‪ ،‬جنوب آسيا‪ ،‬أستراليا‬

‫جنوب شرق‪ G‬آسيا‬ ‫الواق األصفر ‪Ixobrychus sinensis‬‬


‫الواق ذو الظهر‬
‫المخطط‬

‫أمريكا الجنوبية‬ ‫‪Ixobrychus involucris‬‬


‫‪ Ixobrychus sturmii‬أفريقيا‬ ‫الواق القزم‬
‫واق فون شرينك‪ Ixobrychus eurhythmus G‬جنوب شرق‪ G‬آسيا‬
‫جنوب شرق‪G‬‬ ‫الواق الكستنائي ‪Ixobrychus cinnamomeus‬‬
‫آسيا‬
‫جنوب شرق‪ G‬آسيا‪،‬‬ ‫‪Ixobrychus flavicollis‬‬ ‫الواق األسود‬
‫أستراليا‬
‫الواق النيوزلندي‪Ixobrychus novaezelandiaeG‬‬
‫منقرض‬
‫‪Botaurus lentiginosa‬‬ ‫الواق األمريكي ‪Botaurus‬‬
‫أمريكا الشمالية‬
‫الواق األوراسي ‪ Botaurus stellaris‬أوروبا‪ ،‬آسيا‬
‫الواق األمريكي‬
‫الجنوبي‬
109

G‫ أمريكا الوسطى‬،‫ أمريكا الجنوبية‬Botaurus pinnatus


‫أستراليا‬ Botaurus poiciloptilus ‫الواق األستراالسيوي‬
‫مستحاثة‬ Botaurus hibbardi
‫ أمريكا‬Zebrilus undulatus Zebrilus ‫الواق المتعرج‬
‫الجنوبية‬
]‫المراجع[عدل‬
ITIS TSN : ‫ نظام معلومات تصنيفية متكاملة — وصلة‬: ‫ في‬G‫^ مذكور‬
Integrated : ‫ — عنوان‬2013 G‫ سبتمبر‬19 :‫— تاريخ االطالع‬
2011 :‫ — تاريخ النشر‬Taxonomic Information System
‫) في ويكي‬P830( ‫^ تعديل قيمة خاصية معرف موسوعة الحياة‬
‫ اطلع‬.eol.org ."‫ في موسوعة الحياة‬Botaurinae G‫بيانات"معرف‬
.2017 ‫ يناير‬23 ‫عليه بتاريخ‬
‫ الطبعة‬،‫ أ ب ت الموسوعة العربية العالمية‬:‫^ تعدى إلى األعلى ل‬
29-28 .‫ ص‬،27 .‫ ج‬،‫الثانية‬
Web, A. (2014). Bitterns: Short-tailed, short-necked ^
.wading birds
Bittern, bird, Britannica.com ^
////////////
G:‫قس سواحلی‬
Vumatiti ni ndege wakubwa
wa nusufamilia Botaurinae na Tigrisomatinae katika familia ya Ard
eidae ambao wana domo refu na nyembamba lakini shingo fupi
kuliko spishi nyingine za familia hii. Hupinda shingo yao wakiruka
angani. Ndege hawa wana rangi nyeupe, nyeusi na kahawia.
Vumatiti hula samaki, amfibia na wadudu wa maji. Hizi ni spishi
zinazojificha ndani ya uoto. Hujenga tago lao kwa
matawi, manyasi na mimea ingine katikati ya matete au juu ya
miti. Tago limefichika kwa kawaida.

///////////

Bittern
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Bittern (disambiguation).
110

Bitterns

American bittern

Scientific classification

Kingdom: Animalia

Phylum: Chordata

Class: Aves

Order: Pelecaniformes

Family: Ardeidae

Subfamily: Botaurinae

Genera

 Ixobrychus Billberg, 1828
 Botaurus Stephens, 1819
 Zebrilus Bonaparte, 1855

Bitterns are a classification of birds in the heron family of Pelican


order of wading birds. Species named bitterns tend to be the
shorter-necked, often more secretive members of this family. They
were called hæferblæte in Old English; the word "bittern" came
to English from Old French butor, itself from Gallo-
Roman butitaurus, a compound of Latin būtiō and taurus.[1] Bitterns
111

form a monophyletic subfamily in the heron family,


the Botaurinae.
Bitterns usually frequent reed beds and similar marshy areas, and
feed on amphibians, reptiles, insects, and fish.
Unlike the similar storks, ibises, and spoonbills, herons, egrets,
pelicans, and bitterns fly with their necks retracted, not
outstretched.
The genus Ixobrychus contains mainly small species:
 Little bittern, Ixobrychus minutus
 Australian little bittern, Ixobrychus dubius
 New Zealand little bittern, Ixobrychus novaezelandiae (extinct)
 Cinnamon bittern, Ixobrychus cinnamomeus
 Stripe-backed bittern, Ixobrychus involucris
 Least bittern, Ixobrychus exilis
 Yellow bittern, Ixobrychus sinensis
 Schrenck's bittern, Ixobrychus eurhythmus
 Dwarf bittern, Ixobrychus sturmii
 Black bittern, Ixobrychus flavicollis
The genus Botaurus is the larger bitterns:
 American bittern, Botaurus lentiginosa.
 Eurasian bittern or great bittern, Botaurus stellaris
 South American bittern, Botaurus pinnatus
 Australasian bittern, Botaurus poiciloptilus
 Botaurus hibbardi (fossil)
The genus Zebrilus includes only one species:
 Zigzag heron (or properly Zigzag bittern), Zebrilus undulatus

Notes[edit source]
Wikimedia Commons has
media related to Botaurinae.

1. Jump up^ Joseph P. Pickett; et al., eds. (2000). "Bittern". The


American Heritage Dictionary of the English Language (4th ed.).
Boston: Houghton Mifflin. Retrieved 2006-07-04.
Categories: 
 Bitterns
 Ardeidae
 Extant Miocene first appearances
&&&&&&&
‫شقاقل‬
‫بفتح شین و دو قاف در میان هر دو الف اول مفتوح و دوم مضموم و‬
‫در آخر الم و آن را شقاقل و ششقاقل و حشقاقل و شقیقل و هشقیقل نیز‬
‫ نیز نامند‬G‫و بهندی ستالی و سوالی و دودهالی و کاکول و ستاور‬
‫ماهیت آن‬
‫‪112‬‬

‫بیخی است پر کره و با لزوجت و اندک شیرینی و بسطبری‪ G‬انکشتی و‬


‫دراز و سفید رنک و ساق کیاه آن پرکره و بر هر کرهی برکی و ثمر‬
‫آن بقدر نخودی سیاه و پر از رطوبت سیاهی و کل آن بزرک تر از‬
‫بنفشه و منبت آن زیر اشجار متراکمه و جاهای نمناک و مستعمل بیخ‬
‫آنست و قوت آن تا چهار سال باقی می ماند‬
‫طبیعت آن‬
‫در اول کرم و در دوم تر با رطوبت فضلیه‬
‫افعال و خواص آن‬
‫مبهی و مفتح و قاطع بلغم و مقوی ظهر و مسخن معده و کبد و کرده‬
‫مضر اشتها و مصدع و مصلح آن عسل و مربای آن با عسل بیغایله و‬
‫مقوی ارواح و قوی و باه و زیاده کنندۀ منی مقدار شربت آن تا پنج‬
‫درم بدل آن در تقویت باه حب الصنوبر و بوزیدان است‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫‪////////////‬‬
‫شقاقل ‪ [ .‬ش َ ق ُ ] (اِ) ۞ گزر صحرایی‪ G‬و هشفیفل ‪( .‬ناظم االطباء)‪.‬‬
‫اشقاقل ‪ .‬شقیقل ‪ .‬هشقیقل ‪ .‬ششقاقل ‪ .‬گزر بری ‪ .‬ریشه گزر بری ‪.‬‬
‫(فرهنگ فارسی‪ G‬معین )‪ .‬زردک صحراییست‪ G‬و بهترین آن سطبر و‬
‫سنگین و به زردی‪ G‬مایل باشد‪ ،‬اگر زن به خود گیرد بچه بیندازد و آنرا‬
‫جزر اقلیطی خوانند‪( .‬برهان ) (آنندراج )‪ .‬حشفیفل ‪ .‬صاحب ماالیسع‬
‫گوید‪ :‬کلمه شقاقل نبطی باشد‪ .‬اشقاقل ‪ .‬زردک ریگی ‪ .‬ششقاقل ‪.‬‬
‫درختی هندی است و در داروها‪ G‬بکار برند‪( .‬یادداشت مولف )‪ .‬گزر‬
‫دشتی ‪ .‬بیخش را بهمن خوانند‪( .‬نزهةالقلوب ) (از صیدنه ابوریحان‬
‫بیرونی‪ .) G‬اشقاقل ‪ ،‬آن تخم گزر بری است ‪( .‬بحر الجواهر)‪ .‬اشقاقل‬
‫است ‪(.‬ذخیره خوارزمشاهی‪ .) G‬بیخی است پرگره و باقروحه و اندک‬
‫شیرینی و به سطبری انگشتی و دراز و ساق گیاه او پرگره و در هر‬
‫گرهی برگی رسته و ثمرش بقدر نخود سیاه و مملو از رطوبت و گلش‬
‫بزرگتر‪ G‬از بنفشه و منبتش در زیر اشجار متراکم و مکان نمناک ‪ .‬و‬
‫مستعمل ‪ ،‬بیخ او‪ .‬قوتش تا چهار سال باقی است ‪( .‬از تحفه حکیم‬
‫مومن )‪.‬‬
‫‪ -‬مربای‪ G‬شقاقل ؛ شقاقل که در شکر پزند و چون به غلظت رسید بکار‬
‫برند و از خوشمزه ترین مرباهاست ‪.‬‬
‫|| (اصطالح گیاه شناسی‪) G‬شش شاخ است که گونه ای از گیاهان‬
‫خاردار از تیره چتریان است و قرصعنه و قرسعنه و شوکه ابراهیم و‬
‫قرصنه و شغذاب و ارینجیون و ارنجیون و ایرنج و کمافیطوس‪ G‬نیز‬
‫نامند‪( .‬از فرهنگ فارسی معین )‪ .‬و رجوع‪ G‬به شش شاخ و مترادفات‬
‫دیگر شود‪ || .‬جنسی از ماهی ریزه ‪(.‬ناظم االطباء)‪ .‬جنسی از ماهی‬
‫ریزه که بجهت قوت باه خورند‪( .‬برهان ) (آنندراج ) ‪:‬‬
‫‪113‬‬

‫چند شقاقل خوری که سستی و قوت‬


‫بازنگردد‪ G‬به تو به زور شقاقل ‪.‬‬
‫ناصرخسرو‪.‬‬
‫‪///////////////‬‬
‫‪ ...‬تازه در دوره اسالمی بود كه ایرانیان درباره آن اطالعاتی به دست‬
‫]جزَر[ یا‬
‫آوردند؛ و بعد آن را با نام عربی ‪َ jazar‬‬
‫]ج ِزر[ شناختند كه به هر حال احتمال دارد خود این نامها بر‬
‫‪ِ jezer‬‬
‫گرفته از گزر )‪ gazar (gezer‬فارسی‪ G‬بوده باشند‪ .‬در دارونامه‬
‫ابومنصور‪ ،‬كه گویا از منابع عربی گرته‌برداری‪ G‬كرده‪ ،‬هویج زیرنام‪G‬‬
‫عربیش آمده است‪ 1 .‬همچنین از گونه‌ای خودرو به نام ‪] šašqāqul‬‬
‫ششقاقل‪ /‬شقاقل[ نام می‌برد كه به نظر ابومنصور‪ G‬همان ‪Eryngium‬‬
‫‪ campestre‬است‪ .‬پس چه بسا اعراب هویج را در سده دهم به ایران‬
‫برده باشند‪ .‬نامهای فارسی هویج‪ ،‬فزون برگزر‪،gazar )gezer( ،‬‬
‫زردک‪ zardak 2 ،‬و ‪] šawandar‬شوندر‪ /‬چغندر[ است كه دومی‬
‫’’چغندر لبو‘‘ و ’’هویج‘‘ به كار می‌رود‪G.‬‬
‫ِ‬ ‫برای نامیدن‬
‫جان‌فرایر‪ ،‬كه از سال ‪ 1672‬تا ‪ 1681‬در هند و ایران سفر كرد‪،‬‬
‫هویج را در شمار ریشه‌های خوراكی‪ G‬ایران آورده است‪ 3 .‬داستان‬
‫چینی راجع به ورود‪ G‬هویج به چین در دوره مغوالن آشكارا ورود‬
‫دیر‌هنگام این سبزی را به ایران تأیید می‌كند‪ .‬سیر منطقی رویدادها‬
‫چنین بوده است‪4 .‬‬
‫بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو‪-‬ایرانیکا)‬
‫‪////////////‬‬
‫‪https://mvahdatid5gmailcom.blogspot.ca/2016/07/‬‬
‫‪blog-post_50.html‬‬
‫&&&&&&&‬
‫شقایق‬
‫بفتح شین و قاف و الف و کسر یاء مثناه تحتانیه و قاف و آن را شقایق‬
‫النعمان و بالطینی بیای دراز ایتلم یعنی کلی که رنک او زود متغیر‬
‫می شود و بلغت کستیالن امایلس و بفارسی‪ G‬الله نامند و در وجه تسمیه‬
‫و نسبت آن بنعمان کفته اند برای مشابهت رنک آن بشقیق برق است و‬
‫نیز کفته اند شبیه است بخون که سرخ است و خون را نعمان نامند و‬
‫نیز کفته اند چون نعمان بن منذر آن را بسیار دوست می داشت و اول‬
‫کسی بود که در خورنق‪ G‬اطراف قصر خود کاشته بود و نیز کفته اند که‬
‫چون او آن را بسیار در خضابات استعمال می نمود لهذا موصوف‬
‫بدان نموده اند‬
‫‪114‬‬

‫ماهیت آن‬
‫نباتی است شبیه بخشخاش در نبات و برک و کل و ثمر و دانه اال آنکه‬
‫از ان در همه چیز کوچکتر و تخم آن ریزه تر و بری و بستانی می‬
‫باشد و برک بستانی‪ G‬آن از بری ریزه تر و کل آن اکثر پنج برک و صد‬
‫برک که هزارا نامند نیز می شود و الوان و افشان نیز‬
‫طبیعت آن‬
‫در دوم‪ G‬کرم و خشک‬
‫افعال و خواص آن‬
‫افیون حاصل از ان مانند آنکه از کوزۀ خشخاش اخذ می نمایند بسیار‬
‫قوی التخدیر و السکر و بدستور‪ G‬دانه و پوست آن از دانه و پوست‬
‫خشخاش جاذب و ملطف و مفتح و جالی آثار و مجفف و آشامیدن کل‬
‫خشک مسحوق آن بقدر دو درم با میفختج جهت تسکین درد احشا و‬
‫اعضا که دفعه بهم رسیده باشد بسیار‪ G‬سریع االثر و نفوخ آن قاطع‬
‫رعاف در ساعت و ذرور آن حابس نزف الدم هر عضو و در‬
‫مطبوخات صاحب جدری در اوائل جهت تلطیف‪ G‬ماده و تصفیۀ آن و‬
‫تفتیح مسام و بروز‪ G‬بظاهر جلد نافع و آشامیدن طبیخ برک و ساق آنکه‬
‫با کاه جو پخته باشند مدر شیر و بول و حیض و طالی عصارۀ آن‬
‫منقی چرک زخمها‪ G‬و رافع تقشر جلد و محلل ورم چشم و سعوط‪ G‬آن‬
‫منقی رطوبات‪ G‬دماغی و قطوران جالی بیاض عین و بدستور‪ G‬قطور‪G‬‬
‫برک کل آن و اکتحال بدان و ضماد کل آن با پوست کردکان سبز سیاه‬
‫کنندۀ مو و رافع قوبا و آشامیدن یک درم تخم آن هر روز با آب سرد و‬
‫مداومت بدان جهت رفع برص مجرب کفته اند و یک درم از قبۀ آن با‬
‫شراب مورث جنون است‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫‪///////////////‬‬
‫شقایق ‪ [ .‬ش َ ی ِ ] (از ع ‪ ،‬اِ) ۞ شقائق ‪ .‬گیاهی که شبیه است به‬
‫گل خشخاش وبه تازی شقائق النعمان گویند‪( .‬ناظم االطباء)‪ .‬الله‬
‫دختری ‪( .‬ریاض االدویة)‪ .‬الله ‪( .‬لغت فرس اسدی ) (بحر الجواهر)‪.‬‬
‫الله داغدار‪ .‬الله نعمان ‪ .‬الله دلسوخته ‪ .‬شقائق ‪ .‬الله بشکنک ‪ .‬االله‬
‫‪ .‬آالله ‪ .‬شقر‪( .‬یادداشت مولف )‪ .‬گیاهی است یکساله به ارتفاع ‪ 30‬تا‬
‫‪ 60‬سانتیمتر‪ G‬از تیره خشخاش که غالبا ً در مزارع‪ G‬و کشتزارها‪G‬‬
‫میروید‪ .‬گلش منفرد و بزرگ و زیبا برنگ قرمز‪ G‬و شامل دو کاسبرگ‬
‫است که مانند خشخاش زود‪ G‬می افتند‪ .‬تعداد گلبرگها چهار و تعداد‬
‫پرچمها زیاد است و بعالوه در قاعده گلبرگهای آن غالبا ً لکه های‬
‫سیاهرنگ دیده میشود‪ .‬قسمت مورد استفاده این گیاه در گلبرگهای‪ G‬آن‬
‫است که باید پس از جمعآوری‪ G‬بسرعت خشک شود تا خراب نگردد و‬
‫به رنگ تیره درنیاید‪ .‬و آنرا در تداوی بکار برند‪ .‬خشخاش بری ‪.‬‬
‫خشخاش منثور‪ .‬خشخاش بستانی ‪( .‬فرهنگ فارسی معین )‬
‫‪115‬‬

‫‪//////////‬‬
‫شقایق نعمان‌‬

‫شفر خوانند‪ G‬و بیونانی‪ G‬ارامونی و بری گویند و بستانی‪ G‬بود بپارسی الله‬
‫گویند و نوعی دیگر از الله هست که آن را آذریون گویند و گفته شد و‬
‫طبیعت هر دو نوع صاحب منهاج گوید گرم و خشک بود در اول و‬
‫گرم است در دویم و عیسی بصری گوید گرم و خشک بود در دویم‪ G‬و‬
‫وی محلل و منضج بود و جالیی و حدتی در وی بود و اگر گل شقایق‬
‫با پوست جوز تر بیامیزند موی را بغایت سیاه کند و خضابی‪ G‬نیکو بود‬
‫و اگر در شیشه کنند و در شیب و باالی وی یک مثقال روی سوخته‬
‫بنهند و در سرگین تر چهل روز‪ G‬دفن کنند چون بیرون آورند و در‬
‫ساعت موی خضاب کنند تنها بغایت سیاه گرداند‪ G‬و عصاره وی سفیدی‬
‫چشم را زایل کند و قوت بدهد خاصه از چشم کودکان و در کحلها قوت‬
‫چشم بدهد و شریف گوید چون آب وی در چشم کشند حدقه را سیاه‬
‫گرداند و منع نزله بکند در ابتدا و تیزی وی زیاده گرداند و اگر یک‬
‫رطل شقایق و نیم رطل پوست گردکان در شیشه کنند و در سرگین‬
‫گرم دفن کنند دو هفته و موی بدان خضاب کنند سیاه گرداند و چون‬
‫ظرفی آبگینه پر کنند و در شیب آن چهار درم روی سوخته بنهند و در‬
‫باالی آن همچنین و سر آن بگیرند‪ G‬و در سرگین دفن کنند سه هفته بعد‬
‫از آن بیرون آرند آبی سیاه غلیظ باشد موی را بوی سیاه کنند نیکو بود‬
‫و اگر دست زنان بوی رنگ کنند نیکو بود و ابن رضوان گوید تخم‬
‫وی چند روز‪ G‬هر روز یک درم به آب سرد بیاشامند از برص شفا یابند‬
‫و دیسقوریدوس‪ G‬گوید اگر وی را همچنان بکوبند و آب وی بگیرند‪ G‬و‬
‫بدان سعوط کنند سر را تنقیه کند و چون بخایند قطع بلغم بکند و چون‬
‫بپزند با شراب و بر ورم گرم چشم ضماد کنند زایل کند و آثار قرحه‬
‫که در وی بود پاک گرداند و ریشهای چرکن پاک کند و چون زن بخود‬
‫برگیرد حیض براند و چون ورق‪ G‬وی و قضبان وی با حشیش جو بپزند‬
‫و بخورند‪ G‬شیر براند و شقایق نافع بود جهت نمش و جرب ریش شده و‬
‫قوبا‬
‫______________________________‬
‫صاحب مخزن االدویه می‌نویسد‪ :‬شقایق بفتح شین آن را شقایق النعمان‬
‫و بالتینی بیای درازایتلم‪ G‬یعنی گلی که رنگ او زود متغیر می‌شود و‬
‫بفارسی الله می‌نامند‬
‫التین‪ ‌PAPAVER RHOCAS‬فرانسه‪‌COQUELICOZ -PAVOT -‬‬
‫‪ COQ‬انگلیسی‪‌CORN –POPPY‬‬
‫‪////////////‬‬
‫شقایق سرخ‬
‫‪116‬‬

‫اشاره‬

‫به فارسی «شقایق» و «شقایق سرخ» و در کتب طب سنتی با نام‬


‫«خشخاش منثور» که نوعی خشخاش بری است نام برده می‌شود‪ G.‬در‬
‫کتب طب سنتی به‌طور کلی برای خشخاش مزروع معروف‪ G‬که از آن‬
‫تریاک می‌گیرند دو نوع اصلی قایل هستند یکی خشخاش بستانی که‬
‫عالوه بر گل آن تخم آن نیز سفید است و دیگر خشخاش بری که تخم‬
‫آن سیاه است و چون شقایق سرخ نیز دارای تخمهای سیاه‌رنگ‬
‫می‌باشد‪ ،‬لذا آن را نوعی خشخاش بری می‌دانند‪ G.‬به فرانسوی‪‌CoqueliG‬‬
‫‪ cot‬و‪ Ponceau‬و‪ Pavot rouge‬و به انگلیسی‪ ‌Corn poppyG‬و‬
‫‪ Red poppy‬گفته می‌شود‪ G.‬گیاهی است از خانواده خشخاش‪‌Papave‬‬
‫‪ ، raceae‬نام علمی آن‪ . ‌Papaver rhaeas L‬است که آن را‬
‫‪ P .rhoeas‬نیز می‌نویسند‪G.‬‬

‫مشخصات‬

‫شقایق سرخ گیاهی است علفی یکساله که از آن یک عصاره شیرینی‬


‫ترشح می‌شود‪ G.‬گلهای آن درشت در انتهای ساقه گل‌دهنده و به رنگ‬
‫سرخ زنده که اغلب لکه سیاهی در ته جام آن دیده می‌شود‪ G.‬بلندی آن تا‬
‫یک متر می‌رسد‪ G.‬برگها و ساقه آن پوشیده از کرک و تار می‌باشد‪G.‬‬
‫برگها با بریدگی‌های عمیق و دندانه‌دار‪ ،‬شکل کلی آنها مانند مثلث که‬
‫قاعده آنها طرف‪ G‬ساقه و رأس آن به طرف خارج است‪ .‬میوه آن شبیه‬
‫خشخاش معمولی ولی کوچکتر از آن به ابعاد ‪ 1 *2‬سانتی‌متر‪ G‬است‪.‬‬
‫تخم آن که در‬
‫معارف گیاهی‪ ،‬ج‪ ،‌3‬ص‪401 :‬‬
‫داخل میوه قرار‪ G‬دارد سیاه‌رنگ می‌باشد‪ .‬شقایق از گیاهان آهک‌دوست‬
‫است و هرکجا که به‌طور طبیعی می‌روید نشان‌دهنده آهکی بودن خاک‬
‫آن است‪ .‬این گیاه معموال در مزارع غالت و در نقاط سایه‌دار و‬
‫قسمتهای‪ G‬روشن و کم‌درخت جنگلها می‌روید‪G.‬‬
‫شقایق سرخ در اروپا و آسیا و سایر مناطق معتدله نیمکره شمالی‬
‫می‌روید‪ G.‬در هند و کشمیر‪ ،‬در ایران در مناطق سرحدی ایران و‬
‫عراق در دره بازوفت‪ G‬و واریته‌هایی‪ G‬از آن در تبریز‪ G‬و کرمان‬
‫می‌رویند‪ G.‬گزارشهایی‪ G‬از وجود‪ G‬این گیاه در خوزستان‪ G‬بین شوش و‬
‫دهلران و بین هفت‌تپه و اهواز نیز حکایت می‌کند‪G.‬‬
‫‪117‬‬

‫ترکیبات شیمیایی‬

‫از نظر ترکیبات شیمیایی‪ G‬و مواد عامله در گیاه شقایق سرخ به‌طور‪G‬‬
‫کلی مواد روئدین ‪ ،]667‬مورفین‪ ،‬پارامورفین ‪ ]668‬و نارکوتین‬
‫وجود دارد‪ .‬وجود‪ G‬یک گلوکوزید نیز در آن مشخص شده است‪.‬‬
‫روئدین یک آلکالوئید غیر سمی است که در تمام قسمتهای اندام گیاه‬
‫یافت می‌شود‪ .‬از گل آن در حدود ‪ 0 /031‬درصد آلکالوئید‪ G‬روئدین به‬
‫دست می‌آید‪ .‬به عالوه در گل شقایق مواد دیگری از جمله لعاب‪ ،‬کمی‬
‫قند‪ ،‬صمغ و ‪...‬‬
‫وجود دارد]‪ . [G .I .M .P‬در گزارش دیگری وجود روژنین ‪]669‬‬
‫نیز در آن تأیید شده است [کاریونه و کیمورا]‪.‬‬

‫خواص‪ -‬کاربرد‬

‫شیرابه‌ای که از کپسول گیاه شقایق سرخ گرفته می‌شود‪ G‬مخدر و کمی‬


‫مسکن و آرامبخش است‪ .‬برگها و تخم آن تونیک‪ ،‬مقوی و در تبهای‬
‫ضعیف مؤثر است ‪. [G .I .M .P‬‬
‫در چین گلها و ریشه گیاه برای یرقان تجویز می‌شود‪[ G‬استوارت ‪ .‬در‬
‫ژاپن و فیلیپین از دم‌کرده گلهای آن به صورت غرغره استفاده می‌شود‬
‫[کاریونه و کیمورا]‪ ،‬آن را برای تسکین سرفه می‌خورند‪[ G‬سوریانو]‪.‬‬
‫در فرانسه سابقا از دم‌کرده گلهای آن برای نرم کردن سینه استفاده‬
‫می‌کردند‪ G‬و در مخلوطی به نام گلهای سینه‌ای ‪ ]670‬مورد‪ G‬مصرف‬
‫معارف گیاهی‪ ،‬ج‪ ،‌3‬ص‪402 :‬‬
‫قرار می‌دادند‪G.‬‬
‫شقایق سرخ از نظر طبیعت طبق نظر حکمای طب سنتی خیلی سرد و‬
‫خشک است و تخم آن سیاه‌رنگ و برگ و تخم آن از برگ و تخم‬
‫خشخاش معمولی (خشخاش تریاک) قوی‌تر است و برای تسکین‬
‫حرارت کبد و قطع سیالن رحم مفید است‪.‬‬
‫دم‌کرده ریشه آن که پس از دم کردن‪ ،‬مقدار آب به نصف برسد برای‬
‫سیاتیک نافع است‪.‬‬
‫شقایق سرخ برای دماغ مضر است و از این نظر باید با رازیانه‬
‫خورده شود‪ .‬مقدار خوراک از تمام اعضای گیاه نصف مقداری است‬
‫که در مورد خشخاش معمولی‪ G‬توصیه می‌شود بنابراین مقدار خوراک‬
‫‪118‬‬

‫از جرم اعضای گیاه شقایق سرخ در حدود ‪ 4‬گرم و به صورت‬


‫دم‌کرده در حدود‪ 5 -6 G‬گرم و جوشانده آن ‪ 8 -10‬گرم از کپسول یا از‬
‫گل آن است که در صد گرم آب جوشیده شود‪ .‬مدت دم کردن آن ‪6 -10‬‬
‫ساعت می‌باشد‪ .‬مقدار خوراک از تخم آن ‪ 5‬گرم است‪ .‬در اکثر موارد‬
‫از نظر خواص به جای شقایق سرخ می‌توان از کاهوی بری استفاده‬
‫کرد‪.‬‬
‫از جوشانده ‪ 7 -8‬کپسول این گیاه در هزار گرم آب نیز برای خواب‬
‫بچه‌ها استفاده می‌شود‪ 1 -4 ،‬قاشق کوچک بسته به سن بچه شبها داده‬
‫می‌شود‪.‬‬
‫ممکن است از شربت گل شقایق سرخ نیز استفاده شود‪ .‬برای این کار‬
‫‪ 100‬گرم گل شقایق سرخ را در ‪ 1500‬گرم آب جوش به مدت ‪6‬‬
‫ساعت دم می‌کنند‪ G‬و در حدود یک کیلوگرم شکر یا کمی بیشتر به آن‬
‫اضافه می‌نمایند و برای اشخاصی‪ G‬که از نظر خوردن قند مسئله‌ای‬
‫نداشته باشند‪ ،‬می‌توان تجویز نمود‪.‬‬
‫گونه‌های دیگر شقایق که در ایران می‌رویند‪ G‬و از نظر دارویی مورد‪G‬‬
‫توجه هستند عبارت‌اند از‪:‬‬

‫‪. Papaver dubium L.1‬‬

‫اشاره‬

‫گیاهی است یکساله‪ ،‬قسمت پایین ساقه آن بدون کرک برگهای آن با‬
‫تقسیمها و بریدگی‌های عمیق به‌طوری‌که آن را به صورت شانه‌ای‬
‫درآورده و پوشیده از کرک ابریشمی‪ G‬ظریف است‪ .‬گلبرگها‪ G‬به رنگ‬
‫ارغوانی قرمز است‪ .‬این گیاه در هندوستان در مناطق معتدل و سرد‬
‫مانند کشمیر می‌روید‪ G.‬در ایران در قزوین و در اطراف تهران‪ ،‬در‬
‫آذربایجان در اطراف تبریز و در غرب در دامنه‌های کوه شازند و‬
‫سیالخور و در بلوچستان و در مرزهای شرقی‪ G‬در حریرود‪ G‬دیده‬
‫می‌شود‪ .‬واریته‌ای از این گیاه در‬
‫معارف گیاهی‪ ،‬ج‪ ،‌3‬ص‪403 :‬‬
‫غرب بین بغداد و بیستون به نام ‪‌P .dubium var turbinatum‬‬
‫‪ . DC‬و رقم‪ G‬دیگری به نام ‪‌P .dubium var subintegrum‬‬
‫‪ . (M .B .) Elkan‬در خراسان در رباط سفید بین مشهد و تربت‬
‫حیدریه می‌روید‪.‬‬
‫‪119‬‬

‫ترکیبات شیمیایی‬

‫از نظر ترکیبات شیمیایی‪ G‬در شقایق گونه‪ ‌P .dubium‬دو آلکالوئید به‬
‫نامهای آپورئین ‪ ]671‬و آپورئیدین ‪ ]672‬وجود دارد‪ .‬آلکالوئید‪ G‬دوم‬
‫دارای اثر فیزیولوژیکی‪ G‬شبیه تبائین است ‪. [G .I .M .P‬‬

‫خواص‪ -‬کاربرد‬

‫گلهای شقایق گونه‪ ‌P .dubium‬معرق می‌باشد‪ G‬و چون کمی س ّمی است‬
‫در مصرف‪ G‬آن باید دقت شود و در حد مجاز باشد و از اختالط گلهای‬
‫این گیاه با شقایق سرخ(‪ )P .rhoeas‬پرهیز‪ G‬شود که مسمومیت‪ G‬ایجاد‬
‫نشود‪.‬‬

‫‪ .2‬گونه‪. ‌Papaver orientale L‬‬

‫اشاره‬

‫گیاهی است چندساله با ساقه افراشته پوشیده از کرک‪ .‬برگهای آن با‬


‫تقسیمات مکرر و پهن دندانه‌دار با دندانه‌های اره‌ای‪ .‬گلهای آن به‬
‫رنگ قرمز ارغوانی و گلبرگها پوشیده از کرک مخملی است‪ .‬کپسول‬
‫آن تخم‌مرغی‪ G‬با دیسک مسطح در انتهای آن‪.‬‬
‫این گیاه در هند در باغها کاشته می‌شود‪ .‬در ایران در گیالن در شمال‬
‫ایران در هرزویل و راه چالوس و همچنین در قزوین و ری به‌طور‬
‫خودرو‪ G‬دیده می‌شود‪ .‬در آذربایجان در دامنه‌های سهند و در میشوداغ‬
‫و در سنندج کردستان نیز می‌روید‪ .‬در شمال ایران این خشخاش را‬
‫خشخاش سفید می‌نامند‪G.‬‬

‫ترکیبات شیمیایی‬

‫از نظر ترکیبات شیمیایی‪ G‬این گونه دارای آلکالوئیدهای‪ G‬نارکوتین‪،‬‬


‫تبائین‪،‬‬
‫‪120‬‬

‫معارف گیاهی‪ ،‬ج‪ ،‌3‬ص‪404 :‬‬


‫شقایق سرخ‬
‫ایزوتبائین ‪ ]673‬است و به عالوه وجود گلوسیدین ‪ ،]674‬دو باز فنلی‬
‫و یک باز غیر فنلی در آن مشخص شده است‪ .‬در این گیاه مورفین‬
‫مشاهده نشده است‪.‬‬
‫جمع آلکالوئیدهای‪ G‬گیاه در حدود ‪ 0 /16‬درصد است که شامل تبائین‪،‬‬
‫پروتوپین و اوریپاوین ‪ ]675‬نیز می‌باشد]‪. [G .I .M .P‬‬

‫خواص‪ -‬کاربرد‬

‫خواص دارویی‪ G‬گونه‪ ‌P .orientale‬شبیه خواص شقایق سرخ است‪.‬‬


‫گلبرگهای آن معرق می‌باشد‪ G‬و چون این گیاه سمی است در مصرف آن‬
‫باید احتیاط نمود و خیلی کم مصرف‪ G‬کرد و به عالوه از اختالط آن با‬
‫شقایق سرخ باید اجتناب شود‪G.‬‬
‫معارف گیاهی‪ ،‬ج‪ ،‌3‬ص‪405 :‬‬

‫‪ .3‬گونه‪. ‌Papaver argemone L‬‬

‫اشاره‬

‫گیاهی است یکساله پوشیده از کرک ابریشمی‪ .‬برگهای‪ G‬آن دارای‬


‫تقسیمات مکرر که به صورت رشته‌های نازک درآمده است‪ .‬گلبرگهای‪G‬‬
‫آن تخم‌مرغی‪ G‬دراز به رنگ پریده با لکه‌هایی به رنگ قرمز‪ G‬تیره‬
‫است‪ .‬کپسول آن دراز‪ ،‬استوانه‌ای و به شکل گرز می‌باشد‪ .‬این گیاه در‬
‫اطراف تبریز در مزارع اراک در نوده و در غرب ایران در کرند‬
‫می‌روید‪ G.‬در هند در باغها کاشته می‌شود‪G.‬‬

‫خواص‪ -‬کاربرد‬

‫شربت گلهای این گیاه در اسپانیا به عنوان معرق‪ G‬مورد توجه است‪.‬‬
‫دانه‌های آن نیز ملین است‪.‬‬
‫‪121‬‬

‫‪ .4‬گونه‪. ‌Papaver bracteatum Lindl‬‬

‫اشاره‬

‫گیاهی است چندساله که معموال از سال دوم به بعد گل می‌دهد‪ .‬ساقه آن‬
‫افراشته و پوشیده از کرک است‪ .‬برگها دارای بریدگی‪ G‬که هریک از‬
‫قسمتهای‪ G‬آن دراز نیزه‌ای است‪ .‬گلهای آن به رنگ قرمز‪ G‬خونی که در‬
‫بن جام آن یک لکه درشت تیره دیده می‌شود‪G.‬‬
‫گلبرگها پوشیده از کرک ریز می‌باشد‪ .‬کپسول آن تخم‌مرغی با دیسک‬
‫پهن که در اطراف آن دندانه‌هایی وجود دارد‪ .‬این گیاه در ایران در‬
‫دامنه‌های البرز در پلور و در دامنه‌های کوه دماوند‪ G‬در گچسر در‬
‫ارتفاع ‪ 2000‬متری و در ورک نزدیک کرج‪ ،‬در دره چالوس‬
‫مازندران در ‪ 2200‬متر ارتفاع و در آذربایجان در خوی دیده شده‬
‫است‪.‬‬
‫در مناطق‪ G‬شمال به نام «خشخاش سیاه» شناخته می‌شود‪G.‬‬

‫ترکیبات شیمیایی‬

‫از نظر ترکیبات شیمیایی‪ G‬در ریشه و برگ و کپسول این گیاه ماده‬
‫تبائین یافت می‌شود‪ .‬مقدار تبائین در کپسول آن که ضمن تیغ زدن با‬
‫صمغ شیره آن خارج می‌شود‪ G‬بیش از سایر قسمتها‪ G‬می‌باشد‪ .‬مقدار‬
‫تبائین این گونه شقایق که در ایران می‌روید از گونه‌های نظیر آن که‬
‫در سایر‪ G‬مناطق دنیا می‌رویند‪ G‬بیشتر است‪ .‬به همین جهت از نظر‬
‫دارویی خیلی مورد توجه می‌باشد‪.‬‬
‫ماده تبائین یا پارامورفین یکی از آلکالوئیدهای‪ G‬موجود در تریاک است‬
‫که مقدار‬
‫معارف گیاهی‪ ،‬ج‪ ،‌3‬ص‪406 :‬‬
‫آن در خشخاش مولد تریاک خیلی کم است ولی در این گونه(‬
‫‪ )P .bracteatum‬زیاد است‪.‬‬
‫تبائین یک آلکالوئید سمی متبلور‪ G‬سفیدی است به فرمول‪ G‬خام‪‌C 91 H‬‬
‫‪ 12 NO 3‬و نام شیمیایی آن دی‪ -‬متیل‪ -‬دهایدرومورفین ‪]676‬‬
‫می‌باشد‪.‬‬
‫‪122‬‬

‫معروف است که ماده تبائین را مردم منطقه‪ ‌Thebes‬به جای تریاک‬


‫مصرف می‌کردند به این دلیل آن را‪ Thebaine‬گفته‌اند‪ Thebes.‬از‬
‫شهرهای قدیمی‪ G‬ازبین‌رفته مصر شمالی است که مشرف‪ G‬به نیل در‬
‫روزگاران کهن وجود‪ G‬داشته و پایتخت سابق مصر در این شهر بوده‬
‫است‪.‬‬
‫مقدار تبائین که در تریاک در حدود‪ 0 /2 -0 /5 G‬درصد‪ G‬می‌باشد در‬
‫شیره خشک حاصل از تیغ زدن کپسول گونه‪ ‌P .bracteatum‬ایران‬
‫خیلی بیشتر‪ G‬و چندین برابر است‪.‬‬
‫تبائین در ‪ 193‬درجه سانتی‌گراد ذوب می‌شود و تقریبا در آب غیر‬
‫محلول است ولی در الکل و اتر حل می‌شود‪ G‬و در اسید سولفوریک‬
‫غلیظ نیز حل می‌شود و به رنگ قرمز تیره درمی‌آید‪.‬‬
‫تبائین به عنوان یکی از داروهای معروف برای ترک اعتیاد تریاک‬
‫مورد توجه است‪.‬‬
‫معارف گیاهی‪ ،‬ج‪ ،‌3‬ص‪407 :‬‬
‫‪//////////////‬‬
‫گل باد (نام علمی‪ )Anemone coronaria :‬نام یکی از گونه‌های‬
‫شقایق نعمانی است‪ .‬در زبان عربی به این گل شقایق‌النعمان و زبان‬
‫ترکی استانبولی‪ "dağ lalesi" G‬یا الله کوهی گفته می‌شود‪G.‬‬

‫گل باد گل ملی کشور سوریه است‪]۱[.‬‬

‫پانویس[ویرایش]‬
‫پرش به باال ↑ ‪Britannica international encyclopaedia، 国‬‬
‫‪.花، 355‬‬
‫پیوند به بیرون[ویرایش]‬
‫در ویکی‌انبار پرونده‌هایی درباره گل باد موجود است‪.‬‬
‫‪Comprehensive profile for Anemone coronaria,‬‬
‫‪MaltaWildPlants.com‬‬
‫‪Anemonia coronaria in israelwildflowers.co.il‬‬
‫‪ Photos of Anemone coronaria by Zachi Evenor, in‬فلیکر‬
‫‪ Anemone coronaria in Israel by Zachi Evenor, in‬فلیکر‬
‫‪123‬‬

‫‪Anemone coronaria in Palestine‬‬


‫درگاه گیاه‌شناسی‪G‬‬ ‫نشان درگاه‬
‫‪//////////////‬‬
‫قس عربی‪:‬‬
‫َشقيقة النُعمان (ج شقائق النعمان) وتعرف علميا ً باسم ال ُشقار اإلكليلي‬
‫(بالالتينية‪ )Anemone coronaria :‬هي زهرة برية حمراء جميلة‬
‫ارتبطت باألدب العربي‪ ،‬قيل نبتت على قبر النعمان بن المنذر أشهر‬
‫ملوك الحيرة عندما داسته الفيلة إذ رفض الخضوع لملك الفرس بتسليم‬
‫نساء العرب فكانت معركة ذي قار‪ ،‬ولهذا نسبت إليه‪ .‬تعرف في األردن‬
‫وبادية الشام والعراق‪ G‬باسم الدحنون أو الحنون‪.‬‬

‫محتويات [أظهر]‬
‫الموطن األصلي لنبات شقائق النعمان[عدل]‬
‫الموطن األصلي للنبات هو في أوروبا‪ G‬وشمال أفريقيا والمناطق‪ G‬المعتدلة‬
‫في آسيا‪ .‬وقد‪ G‬وطن هذا النبات في أمريكا‪ G‬الشمالية والجنوبية ويزدهر‪G‬‬
‫عادة في األراضي‪ G‬المزروعة‪ ،‬وعلى جوانب الطرقات ويعرف‪ G‬عادة‬
‫بأزهاره الجميلة وبشكله المميز‪.‬‬

‫ينتشر نبات شقائق النعمان في بالد الشام في معظم‪ G‬مناطق سوريا ولبنان‬
‫وفلسطين وبادية الشام بعرعر والجوف شمال المملكة العربية السعودية‬
‫وخاصة المناطق الجبلية في سوريا‪-‬لبنان وجبال القدس والسفوح‬
‫الشرقية‪ ،‬وللزهرة عدة ألوان بينها البنفسجي والزهري واألحمر‬
‫واألبيض والقرمزي والقرنفلي واألرجواني‪.‬‬

‫سُجلت كإحدى النباتات التي لها جذورها التاريخية والثقافية في بالد‬


‫الشام‪ ،‬ولها مكانة خاصة في الحضارة العربية واإلسالمية واألدب‬
‫العربي وتضمنتها‪ G‬الكثير من األشعار والقصص والحكايات الشعبية في‬
‫بالد الشام‪ ،‬فيما نبتة قرن الغزال تدخل في التاريخ الغذائي في بالد الشام‬
‫حيث تطبخ مثل ورق العنب‪.‬‬

‫الوصف النباتي[عدل]‬
‫نبات شقائق النعمان عشب حولي ذو ساق رفيعة غضة منتصبة‬
‫ومتفرعة‪ ،‬وأوراقه متفرعة أيضا ً السفلى منها ذات أعناق والعليا منها‬
‫‪124‬‬

‫مغمدة للساق‪ ،‬واألوراق‪ G‬رمحية الشكل حافتيها‪ G‬مفصصة أو تبدو كأنها‬


‫مقطعة ومسننة‪ .‬تظهر سويقة الزهرة من آباط األوراق وهو طويل يحمل‬
‫اوالً برعما ً زهريا ً ثم ال يلبث ان يتحول إلى زهرة احادية جميلة لها اربع‬
‫بتالت وبقعة داكنة في الوسط‪ .‬ثمرة النبات عبارة عن كبسولة بيضوية‬
‫الشكل مستديرة القاعدة تحوى‪ G‬عدداً كبيراً من البذور‪ G.‬وجميع اجزاء‬
‫النبات مغطى بشعيرات بيضاء‪..‬‬

‫االستعماالت الطبية[عدل]‬
‫وتقطف األزهار في فصل الصيف وهي الجزء المستعمل‬

‫المحتويات الكيمائية ألزهار‪ G‬شقائق النعمان‪ :‬تحتوي على قلويدات أهمها‬


‫البابا فيرين ‪ papaverine‬والرويادين‪ Rhoeadine G‬والروياجين‬
‫‪ Rhoeagen‬وصبغ أحمر يعرف باآلنثوسايانين ‪Anthocyanin‬‬
‫ومواد هالميه‪ ،‬وحمض الميكونيك‪ G‬وحمض العفص‪ .‬لقد اشار العشاب‬
‫األيرلندي كيوغ سنة ‪1735‬م إلى ان شقائق النعمان ذات طبيعة مبردة‬
‫ومنعشة عند شرب فغلي ما بين ‪ 5‬إلى ‪ 6‬زهرات‪ ،‬حيث يخف األلم‬
‫ويحث على النوم‪ .‬كما يمكن وضع األوراق الخضراء المرضوضه على‬
‫القروح والحبوب والحميات الجلدية الحارقة‪ .‬وقد‪ G‬نشرت عشبة شقائق‬
‫النعمان في دستور‪ G‬األدوية البريطانية لعام ‪1949‬م‪.‬‬

‫لقد تحدث داود األنطاكي‪ G‬في تذكرته عند شقائق النعمان فقال «ان شرب‬
‫سكن الوجع وخاصة القولنج ويزيل‪ G‬البرص شربا ً وطالء‪ ،‬ويخفف من‬
‫ظلمة العين شربا ً واحتماالً‪ ،‬طبيخة يدر اللبن شربا ً والحيض احتماالً‪،‬‬
‫مسحوقة بقطع الرعاف من وقته وهو مجرب»‬

‫إما ابن البيطار في جامعة فقال «إذا مضع النبات اجتذب البلغم‪،‬‬
‫وعصارته تنقي الدماغ من المنخرين وهي تلطف تجلو اآلثار الحادثة في‬
‫العين عن قرحة تنقي الشقائق القروح الوسخة وتقلع وتستأصل‪ G‬العلة التي‬
‫ينقشر معها الجلد يدر الطمث إذا إحتملته المرأة ويدر‪ G‬اللبن»‪.‬‬

‫أما ديسقوريدس‪ G‬فيقول « النوع البستاني والبراي من شقائق النعمان إذا‬


‫دقت جذورها‪ G‬وأخرج ماؤها واستنشق‪ G‬نقي الرأس‪ ،‬وإذا مضغت طردت‬
‫البلغم‪ ،‬وإذا طبخت وتضمد بطالئها ابرأت اورام العين الحارة‪ ،‬ويقلع‬
‫الجرب المتقرح»‪.‬‬
‫‪125‬‬

‫أما عيسى بن علي فيقول «شقائق النعمان ان خلط زهرة مع قشور‪G‬‬


‫الجوز الرطب صبغ الشعر صبغا ً شديد السواد ويقلع القوباء وعصارته‬
‫تذهب بياض العين وال سيما أعين األطفال‪ ،‬إذا اكتحل بماء عصارته‬
‫سود الحدقة ومنع من ابتداء الماء النازل في العين وقوى‪ G‬حاستها واحد‬
‫بصرها»‪.‬‬

‫أما مايقوله الطب الحديث عن استعماالت شقائق النعمان فيقول ان ازهار‬


‫شقائق النعمان مهدئة معتدلة وتستخدم اليوم شقائق النعمان بشكل رئيسي‬
‫كمفرج معتدل لألالم وكعالج للسعال المتهيج كما انه يساعد في خفض‬
‫فرط النشاط العصبي ويمكن استخدام العشبة أيضا ً في عالج األرق‬
‫والهيوجيه العامة والسعال والربو‪ G‬ويعطي عادة كشراب‪.‬‬

‫تستعمل العشبة بكاملها في محلول عادي وذلك بأخذ ملعقة صغيرة من‬
‫مسحوق العشبة وتوضع على ملء كوب ماء مغلي وتترك‪ G‬لتنقع لمدة‬
‫عشر دقائق‪ G‬ثم تصفي وتشرب لعالج األضطرابات العصبية عند‬
‫األطفال ملعقة كبيرة مرتين إلى ثالث مرات في اليوم‪ .‬وهناك‬
‫مستحضرات طبية سائلة مسجلة تستعمل لألضطرابات العصبية عند‬
‫الكبار‪.‬‬

‫يمكن صنع شاي مكون من مريج من الشوفان وشقائق النعمان وعشبة‬


‫البلسان وزهرة اآلالم الحمراء‪.‬‬

‫بمعدل ملعقة صغيرة من كل نبات وتمزج ثم توضع على ملء كوب ماء‬
‫مغلي وتترك‪ G‬لتنقع لمدة ‪ 15‬دقيقة ثم يستعمل من المغلي ملعقة كبيرة إلى‬
‫ملعقتين قبل النوم للكبار قبل النوم لعالج األرق وبعض األضطرابات‬
‫العصبية‪.‬‬
‫‪///////////‬‬
‫قس آذری‪:‬‬

‫‪Çələng əsməsi (lat. Anemone coronaria)[1] - əsmə‬‬


‫]‪cinsinə aid bitki növü.[2‬‬
‫‪///////////‬‬
‫قس عبری‪:‬‬
‫‪126‬‬

‫ַּכָּל נִית מְצּוי ָה (שם מדעי‪ )Anemone coronaria :‬היא מין צמח‬
‫ממשפחת הנוריתיים‪ ,‬אחד מכ‪ 120-‬מינים של הסוג כלנית‪ ,‬והיחיד‬
‫הצומח בר בארץ ישראל‪ .‬הכלנית היא צמח מוגן וקטיפתו אסורה‪.‬‬
‫לפי סקר שערכה החברה להגנת הטבע‪ ,‬הכלנית היא הפרח המוכר‬
‫והאהוב ביותר בקרב הישראלים‪ ]1[.‬ב‪ 2013-‬נבחרה לפרח‬
‫הלאומי של מדינת ישראל‪]2[.‬‬

‫הכלנית היא גאופיט רב‪-‬שנתי‪ .‬בעולם היא נפוצה בעיקר באזורים‬


‫בעלי אקלים מתון או קריר בחצי הכדור הצפוני‪ ,‬מספרד מזרחה ועד‬
‫תוך אסיה וצפון אפריקה כאשר היא משגשגת בייחוד בארצות הים‬
‫התיכון‪ :‬יוון‪ ,‬טורקיה‪ ,‬סוריה‪ ,‬לבנון וארץ ישראל‪ ]3[.‬בארץ ישראל‬
‫הכלנית נפוצה מצפון הארץ עד הר הנגב ופורחת בדרך כלל‬
‫בחודשים ינואר עד אפריל‪ .‬לעתים מספר פרטים מקדימים ופורחים‬
‫כבר בדצמבר‪.‬‬

‫פרחי הכלנית מופיעים במספר צבעים‪ :‬אדום (הנפוץ ביותר)‪ ,‬לבן‬


‫או גוני סגול הנעים מסגול‪-‬כחול לסגול‪-‬ורוד‪ .‬צבע הכלנית מושפע‬
‫מריכוז הפיגמנטים האדומים – ככל שהאדומים מעטים יותר‪ ,‬צבעים‬
‫אחרים יוכלו לבלוט‪ .‬סוג הקרקע שעליה צומחת הכלנית עשוי‬
‫להשפיע על ריכוז הפיגמנט‪ ,‬ולכן נראים לעתים שדות כלניות‬
‫שבהם כל הפרחים באותו הצבע‪.‬‬
‫‪///////////‬‬
‫قس ترکی استانبولی‪:‬‬
‫‪Taçlı dağ lalesi (Anemone coronaria), düğün‬‬
‫‪çiçeğigiller (Ranunculaceae) nemli topraklar, yarı‬‬
‫‪güneşli ya da güneşli yerlerde yaşayan çok yıllık otsu‬‬
‫‪bir bitki türü.‬‬

‫‪Şubat-Mayıs aylarında çiçek açan bitkinin boyu 15-45‬‬


‫‪cm civarındadır. Yaprakları parçalı çiçekleri kırmızı,‬‬
‫‪pembe, veya mordur. Çiçeğinin orta bölgesi beyazdır‬‬
‫‪ve 5-8 tane taç yaprağı vardır.‬‬
‫‪////////////‬‬

‫‪Anemone coronaria‬‬
‫‪From Wikipedia, the free encyclopedia‬‬
127

Poppy anemone

Scientific classification

Kingdom: Plantae

(unranked): Angiosperms

(unranked): Eudicots

Order: Ranunculales

Family: Ranunculaceae

Genus: Anemone

Species: A. coronaria

Binomial name

Anemone coronaria
L.
128

Red Anemone coronaria in Israel, January 2016.

Anemone coronaria (poppy anemone,[1] Spanish marigold, dağ


lalesi in Turkish, kalanit in Hebrew, shaqa'iq An-Nu'man in Arabic)
is a species of flowering plant in the genus Anemone, native to
the Mediterranean region.

Contents
  [show] 

Description[edit source]
Anemone coronaria is a herbaceous perennial plant growing to
20–40 cm tall (rarely to 60 cm), with a basal rosette of a
few leaves, the leaves with three leaflets, each leaflet deeply
lobed. The flowers are borne singly on a tall stem with a whorl of
small leaves just below the flower; the flower is 3–8 cm diameter,
with 5–8 red, white or blue petal-like tepals.

Cultivation[edit source]
Anemone coronaria is widely grown for its decorative flowers.
Numerous cultivars have been selected and named, the most
popular including the De Caen and St Brigid groups of cultivars.
[2]
 The De Caen group are hybrids cultivated in the districts of Caen
and Bayeux in France in the 18th century.

Etymology[edit source]
Anemone coronaria means crown anemone, evoking regal
associations.
The Arabic name is shaqa'iq An-Nu'man translated literally as the
wounds, or "pieces", of Nu'man.[3][4] One possible source of the
name traces back to the Sumerian god of food and
vegetation, Tammuz, whose Phoenician epithet was "Nea'man".
[5]
 Tammuz is generally considered to have been drawn into the
Greek pantheon as Adonis, who died of his wounds while hunting
wild boar. The deity is transformed into a flower, stained by the
blood of Adonis.[5] Tammuz's Phoenician epithet "Nea'man" is
believed to be both the source of "an-Nu'man" in Arabic which
129

came through Syriac, and of "anemone" which came through


Greek.[5] Another possible source of the name is An-Nu'man III Bin
Al-Munthir, the last Lakhmid king of Al-Hirah (582-c.609 AD) and
a Christian Arab. An-Nu'man is known to have protected the
flowers during his reign.[3] According to myth, the flower thrived
on An-Nu'man's grave, paralleling the death and rebirth of Adonis.
In Hebrew, the anemone is kalanit metzuya. "Kalanit" comes from
the Hebrew word "kala ‫ "כלה‬which means "bride", "metzuya"
means "common." The kalanit earned its name because of its
beauty and majesty, evoking a bride on her wedding day.[6] In
2013 Anemone coronaria was elected as the national flower of
the State of Israel, in a poll arranged by the Society for the
Protection of Nature in Israel (‫ )החברה להגנת הטבע‬and Ynet.[7]
Anemone coronaria grows wild all over Israel, Palestine and
Jordan. During the British Mandate for Palestine, British soldiers
were nicknamed "kalaniyot" for their red berets.[citation needed]

Gallery[edit source]

Red carpet of Anemone coronaria flowers in Shokeda Forest, Israel,


2012. The vast red carpets of anemones have become a major tourist
attraction of the northern Negev region of Israel in recent years.

 

Red Anemone coronaria
130

 

White Anemone coronaria
 

Purple Anemone coronaria
 

Anemone coronaria growing wild in Israel


 

Red Anemone coronaria with 6 petals

References[edit source]
1. Jump up^ "BSBI List 2007" (xls). Botanical Society of Britain
and Ireland. Archived from the original on 25 February 2015.
Retrieved 2014-10-17.
2. Jump up^ BBC Gardeners' World Archived 11 July 2011 at
the Wayback Machine.
3. ^ Jump up to:a b Arabic-English lexicon, Volume 1, Part 4 By
Edward William Lane, p. 1578, https://books.google.com/books?
id=3p4OAAAAYAAJ&pg=PA1578
4. Jump up^ The poetics of anti-colonialism in the Arabic qaṣīdah
Hussein N. Kadhim, p. 158, https://books.google.com/books?
id=80JtT6_MEmwC&pg=PA158
5. ^ Jump up to:a b c History of Syria: Including Lebanon And
Palestine By Philip Khuri Hitti, p.
‫‪131‬‬

‫?‪117, https://books.google.com/books‬‬
‫‪id=91YymsCw5DIC&pg=PA117‬‬
‫‪6.‬‬ ‫‪Jump up^ Anemone coronaria in WildFlowers.co.il (Hebrew).‬‬
‫‪7.‬‬ ‫‪", ynet, 25‬הכלנית‪ :‬הזוכה בתחרות "הפרח של ישראל‪Jump up^ ‬‬
‫‪November 2013.‬‬

‫]‪External links[edit source‬‬


‫‪‬‬ ‫‪Comprehensive profile for Anemone coronaria,‬‬
‫‪MaltaWildPlants.com‬‬
‫‪‬‬ ‫‪Anemonia coronaria in israelwildflowers.co.il‬‬
‫‪‬‬ ‫‪Photos of Anemone coronaria on Flickr‬‬
‫‪‬‬ ‫‪Anemone coronaria in Israel on Flickr‬‬

‫‪Wikimedia Commons has‬‬


‫‪media related to Anemone‬‬
‫‪coronaria.‬‬
‫‪Categories: ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪Anemone‬‬
‫‪‬‬ ‫‪Flora of Israel‬‬
‫‪‬‬ ‫)‪Flora of Palestine (region‬‬
‫‪‬‬ ‫‪Flora of Syria‬‬
‫‪‬‬ ‫‪Flora of Lebanon‬‬
‫‪‬‬ ‫‪Plants described in 1753‬‬
‫&&&&&&&‬
‫شقراق‬
‫بفتح شین و بکسر نیز آمده و قاف و فتح راء مهملۀ مشدده و الف و‬
‫قاف و شراق‪ G‬و شرقوق و شرشق نیز و بفارسی‪ G‬کاسکینه و بشیرازی‪G‬‬
‫کاسه شکنک و باصفهانی سبز قبا و بمازندرانی‪ G‬کراکر و عرب آن را‬
‫اخیل کویند و بدیمن دانند و بهندی‪ G‬لتوره نامند‬
‫ماهیت آن‬
‫دمامنیی کفته طائری است بقدر کبوتر و کوچک سبز رنک خوش‬
‫منظر و در جناح آن سیاهی و مخطط بسرخی و سبزی و سیاهی نیز‬
‫می باشد و در بالد روم و شام و خراسان و نواح آنها بسیار و حریص‬
‫و بدخو و دزد بچۀ مرغان دیکر است و دور از آبادانی و مردم می‬
‫باشد و بر سر کوهها اشیانه می سازد‪ G‬و لیکن بچه در آبادانی برمی‪G‬‬
‫آورد و عفیف از سفاد و کثیر االستغاثه می باشد و فریاد‪ G‬بسیار می کند‬
‫که کویا آن را زده اند و بغدادی و انطاکی کفته اند طائری‪ G‬معروف‪G‬‬
‫است ملون بسبزی‪ G‬و سرخی و سیاهی و در اشجار و شکاف دیوارها‬
‫خانه می سازد و در تابستان دیده می شود و بدبو است و کثیر‬
‫التصویت و کویند‪ G‬طائری است بقدر کنجشک که پیه کویند و کنجشکان‬
‫را صید کند‬
‫طبیعت آن‬
‫‪132‬‬

‫کرم و خشک در دوم‬


‫افعال و خواص ان‬
‫محلل قوی ریاح غلیظه و مواد بلغمیه و دیرهضم مضر محرورین و‬
‫مصدع مصلح آن سکنجبین عسلی و شکری و طالی سرکین آن جهت‬
‫جالی کلف نافع است‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫‪/////////////////‬‬
‫شقراق ‪ [ .‬ش ِ ق ِرْ را ] (ع اِ) شرقراق‪ . G‬شرقرق‪ . G‬شرشق ‪ .‬نوعی از‬
‫غراب ‪ .‬مرغی است کوچک با خجکهای سرخ و سبز و سیاه و سپید‪،‬‬
‫و از اینجاست که آن را «اخیل » هم نامند و آن در زمین حرم و روم‬
‫و شام و خراسان ونواحی‪ G‬آن یافت شود‪ .‬چون تلخه آن بر زر ناقص‬
‫عیار گداخته ریزند‪ G‬سرخ و کامل عیار گردد‪( .‬از منتهی االرب )‬
‫(آنندراج )‪ .‬عَوْ هَق ‪( .‬تاج العروس )‪ .‬مرغی است بقدر فاخته سبز و‬
‫بدبوی و به فارسی سبزه قبا نامند و در تنکابن کراکر گویند‪ .‬شرقراق ‪.‬‬
‫شرقرق‪ . G‬طیرالعراقیب ‪ .‬اخطب ‪ .‬شرشق‪ . G‬قاریه ‪ .‬زاغ کبود‪ .‬مرغی‬
‫است که او را به فال بد دارند‪( .‬یادداشت مولف )‪ .‬کاسکینه ‪ .‬مرغ سیاه‬
‫‪( .‬زمخشری )‪ .‬کراج ‪( .‬دهار) (مهذب االسماء)‪ .‬اخیل ‪( .‬بحر‬
‫الجواهر)‪.‬مرغی است چن ِد کبوتر و رنگ آن بین سرخ و سبز و سیاه ‪.‬‬
‫از اول نیسان به سرزمین شام می آید و تا آخر تابستان در آنجا‬
‫سکونت دارد‪ .‬و بیشتر در شکاف درختان و دیوارها‪ G‬بسر میبرد‪ .‬بدبو‬
‫و بسیارخوان است ‪( .‬از تذکره داود ضریر‪ G‬انطاکی ص ‪.)222‬‬
‫مرغی است سرخ و سپید و سبز‪( .‬از اقرب الموارد)‪ .‬بلواسه و سنقره‬
‫گویند‪ ،‬به پارسی‪ G‬کاسکینه و به شیرازی کاسه شکنک گویند‪( .‬از‬
‫ذخیره خوارزمشاهی‪( ) G‬تحفه حکیم مومن )‪ .‬شیرگنجشک ‪( .‬فرهنگ‬
‫فارسی‪ G‬معین )‪ .‬و رجوع به شیرگنجشک و مترادفات دیگر شود‪.‬‬
‫‪///////////‬‬
‫سبزقباهای رنگین (نام علمی‪ )Coracias :‬نام یک سرده از تیره‬
‫سبزقبا‪ G‬است‪.‬‬

‫گونه‌ها[ویرایش]‬
‫سبزقبای‪ G‬وراج ‪Coracias garrulus‬‬
‫سبزقبای‪ G‬حبشی ‪Coracias abyssinicus‬‬
‫سبزقبای‪ G‬سینه‌یاسی ‪Coracias caudatus‬‬
‫سبزقبای‪ G‬دم‌پارویی ‪Coracias spatulatus‬‬
‫‪133‬‬

‫سبزقبای‪ G‬کاکل‌حنایی ‪Coracias noevius‬‬


‫سبزقبای‪ G‬هندی ‪Coracias benghalensis‬‬
‫سبزقبای‪ G‬بال‌ارغوانی ‪Coracias temminckii‬‬
‫سبزقبای‪ G‬شکم‌آبی ‪Coracias cyanogaster‬‬
‫منابع[ویرایش]‬
‫مشارکت‌کنندگان‪ G‬ویکی‌پدیا‪ ،»Coracias« ،‬ویکی‌پدیای‪ G‬انگلیسی‪،‬‬
‫دانشنامه آزاد (بازیابی در ‪ ۱۳‬اوت ‪.)۲۰۱۴‬‬
‫‪///////////‬‬
‫قس عربی‪:‬‬
‫سبزقباهای رنگین (نام علمی‪ )Coracias :‬نام یک سرده از تیره‬
‫سبزقبا‪ G‬است‪.‬‬

‫گونه‌ها[ویرایش]‬
‫سبزقبای‪ G‬وراج ‪Coracias garrulus‬‬
‫سبزقبای‪ G‬حبشی ‪Coracias abyssinicus‬‬
‫سبزقبای‪ G‬سینه‌یاسی ‪Coracias caudatus‬‬
‫سبزقبای‪ G‬دم‌پارویی ‪Coracias spatulatus‬‬
‫سبزقبای‪ G‬کاکل‌حنایی ‪Coracias noevius‬‬
‫سبزقبای‪ G‬هندی ‪Coracias benghalensis‬‬
‫سبزقبای‪ G‬بال‌ارغوانی ‪Coracias temminckii‬‬
‫سبزقبای‪ G‬شکم‌آبی ‪Coracias cyanogaster‬‬
‫منابع[ویرایش]‬
‫مشارکت‌کنندگان‪ G‬ویکی‌پدیا‪ ،»Coracias« ،‬ویکی‌پدیای‪ G‬انگلیسی‪،‬‬
‫دانشنامه آزاد (بازیابی در ‪ ۱۳‬اوت ‪.)۲۰۱۴‬‬
‫‪//////////‬‬
‫قس ترکی استانبولی‪:‬‬
134

Viogajivu au kambu ni ndege wa tropiki wa jenasi


Coracias katika familia Coraciidae. Wanafanana na
kunguru wadogo wenye rangi kali: kahawia, buluu na
zambarau. Spishi nyingine zina mileli miwili nyingine
zina mkia wa mraba. Hula wadudu ambao
wanawakamata kutoka kitulio cha juu. Tago lao ni
tundu mtini. Jike huyataga mayai 2-4.
///////////

Coracias
From Wikipedia, the free encyclopedia
"Galgulus" redirects here. The genus name Galgulus was
also invalidly given to a toad bug genus (now Gelastocoris) by
Latreille c. 1802, to the rockfowl (now Picathartes) by Wagler in
1827, and to the brown-eared bulbul (Microscelis amaurotis) by
Kittlitz in 1832..

Coracias

Adult European roller

Scientific classification

Kingdom: Animalia

Phylum: Chordata

Class: Aves

Order: Coraciiformes

Family: Coraciidae
135

Genus: Coracias
Linnaeus, 1758

Species

8, see text

Synonyms

Galgulus Brisson, 1760

Coracias is a genus of the rollers, an Old World family of near


passerine birds related to the kingfishers and bee-eaters. They
share the colourful appearance of those groups, blues and browns
predominating. The two outer front toes are connected, but not the
inner one.
Coracias rollers are watch-and wait hunters. They sit in a tree or
on a post before descending on their prey and carrying it back in
the beak to a perch before dismembering it. A wide range of
terrestrial invertebrates, and small vertebrates such as frogs,
lizards rodents and young birds, is taken. Their prey includes
items avoided by many other birds, such as hairy caterpillars,
insects with warning colouration and snakes.[1] They often perch
prominently whilst hunting, like giant shrikes.
The name is from the Ancient Greek korakías (κορακίας),[2] derived
from korax (κόραξ, ‘raven, crow’).[3] Aristotle described
the coracias as a bird as big as a crow but has a red beak,[4] which
some believe to be the chough.[5]
The species in taxonomic order are:
 European roller Coracias garrulus
 Abyssinian roller Coracias abyssinicus
 Lilac-breasted roller Coracias caudatus
 Racket-tailed roller Coracias spatulatus
 Rufous-crowned roller Coracias noevius
 Indian roller Coracias benghalensis
 Purple-winged roller Coracias temminckii
 Blue-bellied roller Coracias cyanogaster

References[edit source]
1. Jump up^ Fry, C. H.; Fry, K. (30 June 2010). Kingfishers, Bee-
eaters and Rollers. Bloomsbury Publishing. pp. 15–
16. ISBN 978-1408134573. OCLC 25547477.
2. Jump up^ André Jean François Marie Brochant de Villers;
Alexandre Brongniart; Pierre Jean François Turpin
(1818). Dictionnaire des sciences naturelles (in French).
Levrault. p. 349.
‫‪136‬‬

‫‪3.‬‬ ‫‪Jump up^ Craig, John (1854). A New Universal, Technological,‬‬


‫‪Etymological, and Pronouncing Dictionary of the English‬‬
‫‪Language. p. 407.‬‬
‫‪4.‬‬ ‫‪Jump up^ Camus, Armand-Gaston (1783). Histoire des‬‬
‫‪animaux d'Aristote (in French). Chez la veuve Desaint. p. 225.‬‬
‫‪5.‬‬ ‫‪Jump up^ Greek Word Study Tool‬‬
‫‪‬‬ ‫‪Kingfishers, Bee-eaters and Rollers by Fry, Fry and‬‬
‫‪Harris, ISBN 0-7136-8028-8‬‬

‫]‪External links[edit source‬‬


‫‪ Roller videos on the Internet Bird Collection‬‬
‫‪Categories: ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪Coraciidae‬‬
‫‪‬‬ ‫‪Bird genera‬‬
‫‪‬‬ ‫‪Coracias‬‬
‫&&&&&&&‬
‫شکاعی‬
‫بضم شین و بفتح نیز آمده و فتح کاف و الف و عین مهمله و الف‬
‫مقصوره لغت عربی است و بیونانی اقرانیقی‪ G‬و نیز افشارنیقی‪ G‬بمعنی‬
‫شوکه البیضا نامند و کویند آن را شوکه البیضا و شوکۀ عربیه و کثیر‬
‫الرکب نیز و بالطینی‪ G‬اطرکطیاس‪ G‬و بفارسی بادآورد‪ G‬کویند و اصح‬
‫آنست که غیر بادآورد‪ G‬است بلکه از اصناف آنست و نیز بفارسی آن را‬
‫چرچه کویند و در بعضی‪ G‬بالد معروف‪ G‬بکنکر خر است و کویند بهندی‬
‫اونت کتاره نامند‬
‫ماهیت آن‬
‫دو نوع می باشد یکی کل آن سفید و شاخهای آن باریک بلند سفید و کم‬
‫شعبه و دیکری‪ G‬کل آن بنفش و شاخهای آن اندک قویتر‪ G‬و پرشعبه و‬
‫مائل بسبزی‪ G‬و زردی‪ G‬و این مخصوص بشکاعی است و تحقیق آنست‬
‫که ساق آن مثلث و طوالنی و سطبری آن بقدر انکشتی و باریکتر‪ G‬از‬
‫ان و برک آن کوچک مثلث شکل اندک ضخیم طوالنی با زغب کمی و‬
‫بر سر آن خاری و کل آن بنفش مائل بزردی و تخم آن ریزه مثلث‬
‫شکل خاکستری‪ G‬رنک و طعم آن شیرین و بهترین آن سبز و بعضی‬
‫کفته اند زرد آنست که کهنه نباشد و مستعمل از ان بیخ و ثمر آنست و‬
‫بیخ آن قویتر‬
‫طبیعت آن‬
‫کرم و خشک در دوم و کویند در اول کرم و در سوم خشک و بعضی‬
‫سرد نیز کفته اند‬
‫افعال و خواص آن‬
‫قوت تجفیف و قبض این زیاده از بادآورد*‪ G‬و با قوت تریاقیت‪ G‬و بیخ و‬
‫ثمر آن ملطف بلغم و مفتح و جهت قطع نزف الدم از سینه و ورم لهاه‬
‫‪137‬‬

‫و مقعده و طبیخ آن جهت امراض معده و کبد و حمیات مرکبه و کهنه‬


‫و خصوصا در صبیان بغایت نافع و بجهت فالج و رعشه و اوجاع‬
‫ظهر و اسهال بطن و جهت جذام و برص و بهق و قطع سیالن‬
‫رطوبات از رحم و سائر بدن مفید برای آنکه دافع مواد سوداویه و‬
‫بلغمیه و جالب آنها است از عمق بدن و با افسنتین مسمن بدن و بیخ آن‬
‫حابس نزف الدم و محلل اورام مقعده و مدمل قروح مضر رئه مصلح‬
‫آن صمغ عربی است مقدار شربت آن دو درم و صاحب تقویم پنج درم‬
‫کفته بدل آن بادآورد و در سائر افعال قریب بباد آورد و در حرف البا‬
‫مع االلف مذکور شد صاحب اختیارات بدیعی کفته که بشیرازی آن را‬
‫خارمهک کویند‪ G‬و وی نباتی کوهی است و در زمین سیستان بهم می‬
‫رسد‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫* بادآورد‪َ [ .‬و ] (اِ مرکب ) بمعنی بادآورد است که بوته خار‬
‫شوکةالبیضاء باشد‪( .‬برهان )‪ .‬نام بوته خاریست‪ G‬سفید و دراز بقدر‬
‫یک ذرع در نهایت خفت و سبکی که بیشتر‪ G‬در زمین ریگ بوم و دامن‬
‫کوهها روییده و خارش انبوه شود و گل آن بنفش و سرخ و سفید هم‬
‫میباشد و تخمش بخسک میماند و بعربی شوکةالبیضاء خوانند‪G.‬‬
‫(برهان ‪ :‬بادآور)‪ .‬و رجوع به غیاث و آنندراج و جهانگیری شود‪.‬‬
‫گیاهی است که بتازی‪ G‬شوکةالبیضاء خوانند‪ ،‬بواسطه سبکی آنرا‬
‫بادآورد‪ G‬گویند‪( .‬فرهنگ سروری )‪ .‬خاریست که بوته آن در زمین‬
‫ریگ و دامن کوهها بیشتر‪ G‬بود و ساقش بسطبری‪ G‬انگشت و قد آن‬
‫بمقدار یک گز بود‪ ،‬اول که برگ بیرون آورد چون گیاهی باشد و در‬
‫آخر خار گردد و خارش انبوه و دراز و سفید باشد و گل او بنفش و‬
‫سرخ و سفید‪ .‬منجیک گوید ‪:‬‬
‫گر بگرد گنج بادآورد‪ G‬گردم فی المثل‬
‫آن ز بختم خار بادآورد گردد درزمان ‪.‬‬
‫(از فرهنگ رشیدی‪.) G‬‬
‫گیاهی است داروئی از تیره سینانتره ۞ و از جنس کنگر و خاردار‬
‫و قمه آن سفید و بتازی شوکةالبیضاء‪ G‬و بادآور‪ G‬نیز گویند‪( G.‬ناظم‬
‫االطباء)‪ .‬مانند خسک است و خارش از خسک درازتر‪ G‬است ‪.‬‬
‫(نزهةالقلوب )‪ .‬سفیدخار‪ .‬سپیدخار‪ .‬اسفیدخار‪ .‬اسپیدخار‪ِ G.‬خنگ بید‪.‬‬
‫کنگر سفید‪ .‬اشترگیاه ‪َ .‬سزَد‪ .‬جاورد‪ G.‬گوالفت ‪ .‬حباورد‪ .‬راس القنفذ‪.‬‬
‫اقنثالوقی* ۞ ‪ .‬اقنتالوقی‪ . G‬اقنیتون ‪ .‬خسک ‪ .‬شوک الدواب ‪.‬‬
‫خارخسک ‪ .‬حسک ‪ .‬شویکه ‪ .‬شوکة‪ .‬خرشف ‪ .‬حکه ‪.‬‬
‫شوکةالمبارکه ‪.‬راس الشیخ ‪ .‬باذآور‪ G.‬رجوع به ذخیره خوارزمشاهی‪ G‬و‬
‫قانون ابوعلی سینا چ طهران ص ‪ 237‬و الفاظ االدویه و تحفه حکیم‬
‫مومن شود‪( .‬فرهنگ فرانسه بفارسی‪ G‬نفیسی ‪ ،‬ذیل )‪ .‬و رجوع‪ G‬به‬
‫اشترغاز شود‪ .‬مولف اختیارات بدیعی آرد‪:‬بادآورد را شوکةالبیضاء‬
‫گویند و نبات وی در زمین ریگ ‪ ،‬دامن کوهها بیشتر روید و ساق وی‬
‫‪138‬‬

‫بستبری انگشت بودو قد آن مقدار یک گز باشد و کمتر باشد و بیشتر‬


‫در روی‪ G‬زمین پهن باشد‪ ،‬رنگ وی بسپیدی زند و گل وی بنفش وسفید‬
‫رنگ بود و سرخ و سفید نیز بود و تخم وی مانند تخم خسک دانه بود‬
‫و نبات وی خارناک بود خارهای دراز وسفید و بهترین وی آنست که‬
‫ورق وی سفید بود و تازه وطبیعت آن گرم و خشک در درجه اول و‬
‫گویند سرد است در اول و بیخ وی سرد و خشک است و منفعت وی‬
‫آنست که مسهل بلغم لزج بود و در وی قوه محلل و مفتح هست خاصه‬
‫تخم وی و نافع بود جهت اورام بلغمی و نفث دم و تبهاءبلغمی کهن و‬
‫ضعف درد دندان چون بطیخ آن مضمضه کنند و گزندگی‪ G‬جانوران و‬
‫عقرب چون بر وی ضماد کنند نافع بود و دیسوقوریدوس‪ G‬گوید‪ :‬بیخ‬
‫وی چون بجوشانند‪ G‬جهت نفث دم و درد معده و اسهال کهن نافع بود و‬
‫بول براند و بر اورام‪ G‬بلغمی ضماد کنند نافع بود و اگر تخم وی‬
‫بیاشامند کزاز را نافع بود و گزندگی‪ G‬جانوران ‪ ،‬و اگر داالثعلب به بیخ‬
‫آن حک کنند بغایت سودمند بود و مجرب وشربتی‪ G‬از وی یک درم و‬
‫نیم بود اما مضر بود بشش و مصلح وی افسنتین بود و شیخ الرئیس‬
‫گوید بدل وی در تبهای بلغمی شاه ترج بود‪ ،‬روستائیان شیراز‪ G‬آنرا‬
‫بدرود خوانند‪( G.‬اختیارات بدیعی )‪.‬‬
‫ابوریحان بیرونی‪ G‬آرد‪ :‬او را بلغت رومی‪ G‬لوفیلقی خوانند و بسریانی‪G‬‬
‫ساناحور‪ G‬گویند و بعربی‪ G‬شکاعی گویند و بپارسی‪ G‬بادآورد و این نوع‬
‫دلیل کند بر اینکه این دارو بوزن سبک بود و شاخهای‪ G‬بادآورد‬
‫بیکدیگر نزدیک باشد‪ .‬و رای گوید‪ :‬شکاعا را در بادیه دیدم و او‬
‫ازانواع ترهائیست که بیخ او در تابستان خشک نشود‪ .‬و جان گوید‪:‬‬
‫بعضی از اطبا بادآورد‪ G‬را نوعی دیگر اعتقاد کرده اند و رای ‪،‬‬
‫شکاعی ‪ ،‬و رازی‪ G‬گوید‪ :‬بادآورد خاریست که بخسک مشابهت دارد و‬
‫رنگ او سفید باشد و خار او کمتر باشد از خارخسک ‪ ،‬و ابوالمعاذ و‬
‫ابوالخیر گویند‪ :‬بادآورد خاریست که رنگ او سفید است و بتازی او را‬
‫شکاع گویند و در سیستان او را جواله کش گویند و ترنگبین بر وی‬
‫فرودآید‪ G،‬و جان گوید‪ :‬گمان من آنست که ابومعاذ درین که گوید‬
‫ترنگبین بر شکاعی فرودآید‪ G‬صادق نیست زیرا که ترنگبین بر خاری‬
‫فرودآید‪ G‬که او را بلغت عرب حاج گویند و میان حاج و شکاعی مباینت‬
‫است و بعضی‪ G‬از اطبا گویند‪ :‬بادآورد‪ G‬بیونانی تعریفی کرده اند که‬
‫معنی اوبپارسی‪ G‬خارسفید است و منبت او در کوهها و غارها باشد و‬
‫خار او بخارخسک مشابهت دارد جز آنکه رنگ خسک سفید نیست و‬
‫خار بادآورد کمتر باشد از خارخسک و برگ او ببرگ حماما ماند‪ ،‬جز‬
‫آنکه برگ بادآورد‪ G‬تنک تر باشد و برگ او را مویکها باشد چنانکه بر‬
‫برگ خس الحمار و ساق او باندازه دکر (کذا) ببالد و ساق او میان‬
‫تهی باشدو‪ G‬سطبری‪ G‬او بمقدار انگشت بود بر طرف او و خاری‬
‫باشددراز‪ G‬چنانکه بر معصفر دشتی و شکوفه های او بنفشجی باشد‪.‬‬
‫بعضی گفته اند این صفات نباتیست که بعربی او را هیشر گویند صفت‬
‫او گرمست در اول خشک است در سوم سودمند بود مر تبهای کهنه را‬
‫و معده را تقویت کند و سده هابگشاید‪ G‬و خون آمدن از معده دفع کند و‬
‫بطیخ او مضمضه کردن درد دندان را سودمند بود و چون بخایند و بر‬
‫‪139‬‬

‫موضع لسع عقرب طال کنند نافع بود و بدل او در دفع تبهای بلغمی‬
‫کهنه شاهتره بود‪( .‬ترجمه صیدنه ابوریحان بیرونی‪ G‬نسخه خطی‬
‫کتابخانه لغت نامه )‪ .‬و رجوع به بحر الجواهر و مفردات ابن البیطار‬
‫و تذکره داود ضریر انطاکی‪ G‬شود‪.‬‬
‫*‬
‫‪https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A3%D9%82%D9%‬‬
‫‪86%D8%AB%D8%A7‬‬
‫)‪https://en.wikipedia.org/wiki/Acanthus_(plant‬‬
‫‪ -‬شکاعی ‪ [ .‬ش ُ عا ] (ع اِ) َشکاعی ̍‪ .‬گیاهی است باریک ازداروها‪ G‬و‬
‫آنرا باب سنجاب و آفتاب پرست نیز گویند و به جهت دقت آن الغر را‬
‫بدان تشبیه دهند و گویند‪ :‬کانه عودالشکاعی ‪ .‬شکاعاة یکی ‪ ،‬یا واحد‬
‫ندارد‪ ،‬و یقال شکاعی واحدة و شکاعی کثیرة‪ُ .‬شکاعَیان ‪ .‬ج ‪،‬‬
‫ُشکاعَیات ‪ .‬شکاعی به گیاه باد آورد ماند و بادآورد نیست ‪ .‬تبهای کهنه‬
‫و آماس کام و درد دندان را نفع بخشد‪( .‬منتهي االرب ) (آنندراج )‪ .‬از‬
‫گیاهان باریک است و به بادآورد‪ G‬یا خار مبارک ماند‪ .‬واحد‪ ،‬شکاعاة‪،‬‬
‫یا واحد ندارد‪ ،‬و گویند‪ G‬شکاعی واحدة و شکاعی کثیرة‪ .‬تثنیه ‪،‬‬
‫ُشکاعَیان ‪ .‬ج ‪ُ ،‬شکاعَیات ‪( .‬از اقرب الموارد) (از ناظم االطباء)‪.‬‬
‫جرجر‪( .‬مهذب االسماء)‪ .‬چرخله ‪( .‬از (ناظم االطباء)‪ .‬چرچه ‪(.‬بحر‬
‫الجواهر)‪ .‬ذوثالث شوکات ‪( .‬یادداشت مولف )‪ .‬و رجوع به بادآورد‪ G‬و‬
‫آفتاب پرست و چرخله و تذکره ضریر انطاکی‪ G‬و تحفه حکیم مومن و‬
‫ذخیره خوارزمشاهی‪ G‬شود‪.‬‬
‫‪ -‬چرخله ‪ [ .‬چ َ خ َ ل َ ‪ /‬ل ِ ] (اِ) نباتی باشد سست و ساق باریک و‬
‫عرب آنراشکاعی خوانند‪( .‬برهان ) (آنندراج )‪ .‬گیاهی از جنس کنگر‬
‫و بادآورد که بتازی «شکاعی » و بترکی «بوقناق » گویند‪( .‬ناظم‬
‫االطباء)‪ .‬چرخه ‪ .‬کاسنی ‪ .‬رجوع‪ G‬به چرخه شود‪.‬‬
‫‪ -‬چرخه ‪ [ .‬چ َ خ َ ‪ /‬خ ِ ] (اِ) بمعنی «چرخله » است و آن رستنی‪ G‬و‬
‫نباتی باشد که بعربی‪« G‬شکاعی » گویند‪ ،‬بسبب آنکه بسیار‪ G‬سست و‬
‫ساق باریک است ‪ ،‬چه هرگاه کسی را بسیار ضعیف‪ G‬و الغر بینند‪،‬‬
‫گویند‪« :‬کانه عود شکاعی »‪( .‬برهان ) (آنندراج )‪ .‬چرخله ‪( .‬ناظم‬
‫االطباء)‪ُ .‬شکاعی ‪( .‬بحر الجواهر)‪ .‬رجوع به چرخله شود‪ || .‬بمعنی‬
‫دور هم آمده است که در برابر تسلسل است ‪( .‬برهان ) ۞‬
‫(آنندراج )‪...‬‬
‫‪///////////‬‬
‫كنگر خر‬
‫نام هاى ديگر‪ :‬شكاعى‪ -‬چرخه‪ -‬چرخله‪ -‬خار زن بابا‪ -‬بوقناق‪ -‬شوكة‬
‫البيضا‪.‬‬
‫‪140‬‬

‫‪Onoporde- Onoporde acanthi*- Chardon aux nes-‬‬


‫‪Argentine thistle - Wild artichoke.‬‬
‫مشخصات‪:‬‬
‫گياهى است از خانواده ‪ Compositae‬دوساله به بلندى ‪50-200‬‬
‫سانتيمتر‪ G.‬ساقه آن مثلثى و پوشيده از تارهاى‪ G‬پنبه اى به رنگ سفيد و‬
‫آبى روشن است‪ .‬تمام قسمت ساقه و شاخه ها بالدار است و در كناره و‬
‫نوك آنها خار وجود دارد‪ .‬برگهاى‪ G‬آن بزرگ‪ ،‬دراز‪ ،‬بيضى‪ ،‬با كناره‬
‫خاردار مى باشد‪ .‬گلهايش بنفش و به شكل يك طبق ضخيم و متراكم‬
‫است كه گلها در آن قرار‪ G‬دارند و منتهى به خار هستند و در انتهاى‬
‫ساقه گل دهنده در تابستان ظاهر مى شود‪ G.‬تخم آن ريز و مثلث شكل و‬
‫خاكسترى‪ G‬رنگ و طعم آن شيرين است و بهترين آن سبزرنگ يا سبز‬
‫مايل به زرد است‪ .‬اين گياه در تبريز‪ ،‬خوى‪ ،‬نزديك ماكو‪ ،‬همدان‪،‬‬
‫اصفهان‪ ،‬شاهرود‪ ،‬بسطام‪ ،‬شهميرزاد‪ G،‬كردستان‪ ،‬آذربايجان غربى‪،‬‬
‫دامنه هاى البرز‪ ،‬گچسر‪ ،‬دماوند در ارتفاع ‪ 2640‬متر از سطح دريا و‬
‫كندوان در كنار جاده ها و اراضى دورافتاده و باير مى رويد‪ .‬طبيعت‬
‫آن‪ :‬گرم و خشك است ولى عده اى آن را سرد مى دانند‪.‬‬
‫خواص درمانى‪G:‬‬
‫‪ - 1‬آب دم كرده آن را بنوشيد‪ G.‬خشك كننده رطوبتها‪ G‬و ضد سم و قابض‬
‫است‪.‬‬
‫‪ 2-‬گذاردن له شده تازه آن يا ماليدن شيره تازه آن بر زخم‪ ،‬براى التيام‬
‫زخم و كنترل زخمهاى كچلى و جرب و زخمهاى سرطانى‪ G‬مؤثر است‪.‬‬
‫تخم كنگر خر‬
‫خواص درمانى‪ G:‬آب دم كرده آن را بنوشيد‪ G.‬مسهل است و براى‬
‫بيماريهاى‪ G‬معده و كبد مفيد مى باشد‪ ،‬تبهاى كهنه را تسكين مى دهد‪،‬‬
‫جريان رطوبات‪ G‬از رحم و ساير اعضاى بدن را قطع مى كند‪ ،‬براى‬
‫رفع فلج و رعشه و جذام مفيد است‪ ،‬درد پشت را تسكين مى دهد‪.‬‬
‫ريشه كنگر خر‬
‫خواص درمانى‪G:‬‬
‫‪ -1‬آب دمكرده آن را بنوشيد‪ G.‬براى قطع خونريزى‪ G‬از سينه و مقعد‪،‬‬
‫رفع ورم مقعد و التيام زخم مفيد است‪ ،‬براى درمان بيماريهاى معده و‬
‫كبد و رفع تبهاى كهنه مؤثر است‪ ،‬مسهل است‪ ،‬براى رفع فلج و رعشه‬
‫و جذام و تسكين درد پشت و قطع جريان رطوبت از رحم و ساير‬
‫اعضاى بدن مفيد است‪.‬‬
‫‪ -2‬بيست و پنج تا سى گرم از تازه آن را همراه با ساقه هايش در نيم‬
‫ليتر آب بجوشانيد و آب صاف كرده آن را بنوشيد‪ G.‬چند بار قى ايجاد‬
‫مى كند و مانند مسهل صفرا عمل مى كند‪.‬‬
141

861 :‫ ص‬G،‫اسرار گياهان دارويى‬


* http://golvagiah.com/%D8%AE
%D8%A7%D8%B1%D9%BE%D9%86%D8%A8%D9%87-
%D8%AE%D8%A7%D8%B1-%D9%BE%DB%8C
%D8%B1%D8%B2%D9%86/
-
https://en.wikipedia.org/wiki/Onopordum_acanthium
http://www.gologiah.ir/darooee/giahane-darooee/
k/kangar.html
http://www.gbif.org/species/111909199

Onopordum illyricum
From Wikipedia, the free encyclopedia

Onopordum illyricum

Scientific classification

Kingdom: Plantae

(unranked): Angiosperms

(unranked): Eudicots
142

(unranked): Asterids

Order: Asterales

Family: Asteraceae

Tribe: Cynareae

Genus: Onopordum

Species: O. illyricum

Binomial name

Onopordum illyricum
L.

Onopordum illyricum is a species of thistle known by the


common name Illyrian thistle,[1] or Illyrian cottonthistle.[2] It is
native to southwestern Europe, but has been introduced
into Australia and California, where it has become a noxious
weed.
The plant is a biennial herb producing an erect, branching,
winged, spiny stem known to exceed two meters in maximum
height. The spiny leaves may be up to 50 centimeters long and
are divided into deep toothed lobes. The inflorescence bears
several large flower heads each up to 7 centimeters wide. They
are lined with spiny, woolly to cobwebby phyllaries and bear many
narrow glandular purple flowers each about 3 centimeters long.
The fruit is a cylindrical achene 4 or 5 millimeters long topped with
a white pappus a centimeter in length.

References[edit]
1. Jump up^ "BSBI List 2007". Botanical Society of Britain and
Ireland. Archived from the original (xls) on 2015-02-25.
Retrieved 2014-10-17.
2. Jump up^ "Onopordum illyricum". Natural Resources
Conservation Service PLANTS Database. USDA. Retrieved 30
January 2016.

External links[edit]
 Jepson Manual Treatment
 GRIN Species Profile
 Flora of North America
 Illyrian Thistle in Victoria
 Photo gallery
‫‪143‬‬

‫‪This Cynareae article is a stub. You can help Wikipedia‬‬


‫‪by expanding it.‬‬
‫‪Categories: ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪Onopordum‬‬
‫‪‬‬ ‫‪Invasive plant species‬‬
‫‪‬‬ ‫‪Plants described in 1753‬‬
‫‪‬‬ ‫‪Cynareae stubs‬‬
‫‪///////////////‬‬
‫خواص گیاه داروئی‪( G‬خارمریم) یا همان (کنگر خر)‬
‫به گزارش ایلیا نیوز ؛‪ ‬دوراهک شهری در منطقه ی خشک جنوب‬
‫استان بوشهر‪ G‬از توابع شهرستان دیر است که دارای کوهی به نام احمد‬
‫سلمان می باشد‪ .‬کوه احمد سلمان منطقه ی خوش آب و هوایی است که‬
‫از دیرباز‪ G‬دامداران در آن سکنی داشته و دارند‪.‬‬
‫این کوه محل رویش گیاهانی است که خاصیت دارویی‪ G‬فراوانی داشته‬
‫و مردم قدیمی‪ G‬این دیار برای مرهم دردشان از این گیاهان بهره می‬
‫جستند‪.‬‬
‫در این مطلب تحقیقی جامع در مورد گیاهان دارویی موجود‪ G‬در‬
‫اطراف شهر دوراهک باالخص کوه احمد سلمان گرد آوری شده‬
‫است ‪ .‬کار تحقیق در مورد این گیاهان توسط‪ G‬زایر احمد‬
‫دوراهکی‪ ‬و‪ ‬سعید بردستانی‪ ‬انجام شده است‪.‬‬
‫برای دیدن خواص همه ی گیاهان جمع آوری شده اینجا کلیک کنید‬
‫‪ ‬‬
‫خواص گیاه داروئی (خارمریم)‬
‫این گیاه در لهجه ی شهر دوراهک به (کنگر خر) معروف‪ G‬است‬
‫گیاه خار مریم‪ ،‬قرن هاست که برای درمان بیماری‪ G‬های متعددی‪ G‬به‬
‫کار گرفته می شود این گیاه که بومی خاورمیانه‪ ،‬اروپا و آمریکای‪G‬‬
‫شمالی است سال هاست که برای درمان بیماری مورد‪ G‬استفاده قرار می‬
‫گیرد‪ .‬به نوشته سایت «‪ »ehow‬این گیاه در کاهش عالیم پیری بسیار‬
‫موثر است و نقش مهمی در سم زدایی از بدن و به ویژه کبد دارد‪.‬‬
‫● خواص خار مریم‪:‬‬
‫این گیاه که یک نوع آنتی اکسیدان قوی است‪ ،‬از بدن در برابر آسیب‬
‫های سلولی ایجاد شده از رادیکال های آزاد محافظت می کند‪.‬‬
‫ماده ای به نام گلوتاتیون(‪ )Glutathione‬موجود‪ G‬در این گیاه نقش‬
‫عمده ای در سم زدایی کبد ایفا می کند‪.‬‬
‫‪144‬‬

‫خار مریم از ایجاد سنگ صفرا پیش گیری و بیماری‪ G‬را درمان می‬
‫کند‪.‬‬
‫این گیاه‪ ،‬در مقابله با سرطان پروستات‪ ،‬رحم و سینه موثر است و‬
‫رشد سلول های سرطانی‪ G‬را نیز کاهش می دهد‪.‬‬
‫این گیاه اثربخشی داروهای‪ G‬مربوط به شیمی درمانی‪ G‬را نیز افزایش‬
‫می دهد‪.‬‬
‫مقاومت انسولین در بیمارانی که از دیابت نوع ‪ ۲‬رنج می برند را‬
‫کاهش می دهد‪.‬‬
‫خار مریم‪ ،‬در کاهش میزان کلسترول خون موثر‪ G‬است و کلسترول‪G‬‬
‫مفید را نیز افزایش می دهد‪.‬‬
‫در صورت‪ G‬مسمومیت با قارچ که می تواند‪ G‬به کبد آسیب برساند‪G‬‬
‫خوردن خارمریم‪ ۱۰ G‬دقیقه پس از مصرف قارچ‪ ،‬اثر سموم‪ G‬را از بین‬
‫می برد‪ .‬استعمال عصاره خارمریم در عرض ‪ ۴۸‬ساعت پس از‬
‫مسمومیت بر اثر مصرف‪ G‬قارچ مانع از کار افتادن کبد و مرگ حتمی‬
‫می شود‬
‫‪145‬‬

‫‪////////////‬‬
‫خارمریم‪ G‬گیاه صد در صد کبدی‬
‫خارمریم‪:  ‬‬
‫‪146‬‬

‫سایر اسامی ‪ :‬ماریتیغال‪ – ‬عکوب – حرشف‪ G‬بری‬


‫نام علمی‪Silybum marianus :‬‬
‫نام انگلیسی ‪Milk thistle fruit :‬‬
‫نام عربی‪ :‬عکوب‪)Akub( ‬‬
‫نام فرانسوی‪Chardon – marie :‬‬
‫نام آلمانی‪Echte mariendistel :‬‬
‫گیاهی است از خانواده گیاهان‪ Asteraceae  ‬یا نام‬
‫قدیمی‪.Compositae ‬‬
‫شکل گیاه ‪:‬بدون شک همه شما در اواخر بهار و در کنار جاده ها و‬
‫صحرا ها گیاه خاردار بسیار‪ G‬زیبایی را دیده اید که سرشاخه های گرد‬
‫تیغ دار سبز آن مزین به گلی است که به صورت‪ G‬یک کاله بنفش‬
‫خوشرنگ و زیبا روی‪ G‬آن قرار‪ G‬گرفته است و کامال در بین گیاهان‬
‫دیگر صحرا جلوه گری می کند‪.‬گیاهی‪ G‬است دو ساله دارای برگهای‬
‫منقسم و دندانه دار به رنگ سبز شفاف که در کناره های برگ و‬
‫رگبرگ ها لکه های سفید وجود‪ G‬دارد ‪ .‬گل ها لوله ای و درشت و به‬
‫رنگ ارغوانی – میوه سیاهرنگ و شفاف و دارای تار‪.‬‬
‫‪147‬‬

‫محل رویش‪: ‬این گیاه خود رو بوده و در صحراهای ایران و بیشتر در‬


‫دره هراز‪ ،‬دشت مغان‪ ،‬مناطقی از خوزستان و‪  ‬کالردشت می‌روید‪G.‬‬
‫در گرگان – مازندران – آذربایجان – لرستان – فارس و خراسان‪.‬‬
‫اندام دارویی گیاه‪ : ‬دانه های داخل میوه‬

‫مواد موثره ‪ :‬فالونوئید‪ ‬سیلی مارین‪ ‬شامل‪ ‬سیلی بین‪ ‬و‪ ‬سیلی دیانین‪ ‬که‬


‫در‪ ‬کاهش کلسترول خون‪ ‬سودمند‪  ‬است‪.‬سیلی بین فعال‌ترین جسم موثر‬
‫گیاه است‬
‫خواص درمانی ‪ :‬ضد کبد چرب‪ – ‬صفراآور‪ -‬مقدار امالح صفراوی را‬
‫کم میکند ‪ -‬داروی مقوی برای کبد چرب‪ – ‬ضد سیروز کبدی‪ – ‬آنتی‬
‫هپاتوتوکسیک‪.‬‬
‫دانه خار مریم‪ ‬از کبد در برابر‪ G‬آسیب های ناشی از الکل‬
‫–‪ ‬هپاتیت‪ – ‬کبد چرب و سیروز‪ ‬محافظت‪ G‬میکند و کمیسیون ‪ E‬آن را به‬
‫عنوان یکی از‪ ‬بهترین درمان کننده های سیروز‪ ‬میشناسند‪.‬‬
‫رفع مشکالت کبدی‪ ‬در اثر مصرف بیش از حد برخی داروها‪ G‬مانند‬
‫استامینفون و داروهای‪ G‬شیمیایی ترک اعتیاد‪-‬کاهش عالئم‬
‫پسوریازیس‪ ( ‬دائ الصدف‪ – ) G‬خنثی کننده اثرات ناشی از خوردن‬
‫قارچ سمی‬
‫‪148‬‬

‫روش استفاده ‪ :‬دم کرده – تنتور‬


‫طرز تهیه دم کرده ‪ ۳/۵ :‬گرم دانه را در ‪ ۱۵۰‬سی سی آب جوش در‬
‫‪ ۱۰‬الی ‪ ۱۵‬دقیقه دم کرده روزانه ‪ ۳‬الی ‪ ۴‬دفعه نیم ساعت قبل از غذا‬
‫مصرف شود‪.‬‬
‫طرز تهیه تنتور ‪ ۲۵-۱۵ :‬قطره را روزانه ‪ ۴‬الی ‪ ۵‬مرتبه مصرف‬
‫کنند ( بهتر است قبل از مصرف‪ G‬تبخیر الکل انجام گیرد )‬
‫بهتر است از فرآورده های استاندارد شده‪ ‬خارمریم‪ ‬استفاده کنیم چون‬
‫مواد موثره آنها قوی تر است و بهتر از دم کرده و تنتور‪ G‬آن است‬
‫فراورده های موجود در بازار ‪ :‬قرص لگالون‪ – ‬قرص‬
‫لیورگل‪ – ۷۰ ‬دوراسیلیمارین‪ – ‬قطره و قرص‪ ‬هگریمارین‬
‫‪149‬‬

‫خارمریم‪ G‬میزان التهاب‪ ‬را کاهش داده و تاثیرات‪ ‬آنتی اکسیدان‪ ‬بالقوه‬


‫ای دارد‪ .‬آنتی اکسیدان‪ ‬ها از سلول های‪  ‬بدن در برابر آسیب دیدگی‪G‬‬
‫ناشی از فرآیندهای شیمیایی‪ G‬حفاظت می کنند‪.‬‬
‫این گیاه در‪ ‬درمان اختالالت فوق کلیوی وسندرم روده ملتهب‪ ‬کاربرد‪G‬‬
‫دارد و برای‪ ‬درمان اختالل پوستی«داءالصدف» نیز مورد استفاده‬
‫قرار می گیرد‪.‬‬
‫خارمریم‪ G‬یکی از بهترین گیاهان محافظ کبد‪ ،‬خارمریم‪ ‬می‌باشد‪ G.‬اثرات‬
‫محافظت کبدی شامل موارد زیر است‪:‬‬
‫‪ -‬خاصیت‪ ‬خنثی کردن رادیکال‌های آزاد‪.‬‬
‫‪ -‬خاصیت‪ ‬ضداکسیدان‪ ‬آن چندین بار از ویتامین ‪ E‬بیش تر است و از‬
‫این طریق محافظ خوبی‪ G‬برای کبد است‪.‬‬
‫‪ -‬محافظت‪ G‬کبد از مواد شیمیایی و داروها‪ :‬سیلی مارین از طریق خنثی‬
‫کردن الکل‪ ،‬گاالگتوزآمین‪ ،‬کربن تتراکلراید‪ ،‬سم آمانیتا و غیره ‪ ،‬کبد‬
‫را محافظت می‌کند‪G.‬‬
‫‪ -‬تحریک سنتز پروتئین‌ها در کبد‪ :‬به احتمال قوی تحریک تولید‬
‫سلول‌های جدید کبد از طریق ساخت پروتئین در کبد به وسیله سلی‬
‫مارین است‪.‬‬
‫‪ -‬خاصیت‪ ‬ضد تورم‪ :‬سلی مارین دارای خاصیت قوی‪ G‬ضد تورم‪G‬‬
‫می‌باشد‪.‬‬
‫از دیگر آثار سلی مارین‪ ،‬حل سنگ‌های صفراوی‪ G‬و کمک به‪ ‬درمان‬
‫پسوریازیس‪ ‬است‪ .‬سلی مارین در تصحیح اعمال‪  ‬غیر عادی کبد در‬
‫جهت درمان پسوریازیس‪ G‬مفید می‌باشد؛ به طوری‪ G‬که از سنتز‬
‫لوکوترین‌ها جلوگیری می‌کند‪ .‬ارتباط‪ G‬دیگر عمل کبد و پسوریازیس‪ G‬در‬
‫فیلتراسیون کبدی خون است ‪ .‬در گردش خون کبدی افراد مبتال به‬
‫پسوریازیس اندوتوکسین‌هایی‪ G‬مشاهده شده (مانند اندونوکسین‌های‪G‬‬
‫دیواره باکتری‌ها در روده ) که با کاهش یا خنثی شدن آن‌ها‬
‫پسوریازیس بهبود می‌یابد‪G.‬‬
‫مسئله دیگر در پسوریازیس‪ G،‬افزایش تولید لوکوترین‌هاست‪ G‬که سیلی‬
‫مارین از طریق مهار لیپوکسی‪ G‬ژناز از تولید آن جلوگیری‪ G‬می‌کند‪.‬‬
‫‪ -‬خار مریم‪ ‬از ایجاد سنگ صفرا پیش گیری‪ ‬و بیماری‪ G‬را درمان می‬
‫کند‪.‬‬
‫‪ -‬محافظت‪ G‬کلیه از تاثیر مواد شیمیایی‬
‫تحقیقات جدید نشان داده است که سیلی مارین اثر مخرب مواد شیمیایی‪G‬‬
‫بر روی‪ G‬کلیه را کاهش داده و محافظ خوبی برای کلیه‌هاست‪.‬‬
‫&&&&&&&‬
‫‪150‬‬

‫شکرتیغال‬
‫بفتح شین و کاف و راء مهمله و کسر تاء مثناه فوقانیه و سکون یاء‬
‫مثناه تحتانیه و فتح غین معجمه و الف و الم بفارسی تیهال نامند‬
‫ماهیت آن‬
‫خانه و غالف حیوانی‪ G‬است شبیه بمکس که در خار انزروت مانند کرم‬
‫ابریشم از لعاب خود می تند و در ان می میرد و بعضی را سوراخ‬
‫کرده بدر می رود‪ G‬و آن خانه و غالف در تازکی شیرین می باشد و‬
‫چون بسیار کهنه شود شیرینی‪ G‬آن بسیار کم می کردد و آن کرم را‬
‫بشیرازی‪ G‬خز و کک و تیغال و خانۀ آن را شکر تیغال نامند و غیر‬
‫سکر العشر است و صاحب اختیارات اشتباه نموده آن را سکر العشر‬
‫نوشته‬
‫طبیعت آن‬
‫در حرارت معتدل و رطوبت‪ G‬بر ان غالب و با لزوجت‬
‫افعال و خواص آن‬
‫ملین صدر و خشونت آن و مسکن حدت اخالط و سوزش مری و جهت‬
‫سرفه و تصفیۀ صوت و خشکی کلو و معده نافع و اکثار آن مغثی‬
‫مصلح آن شکر و ترنجبین مقدار شربت آن تا پنج درم بدل آن نبات‬
‫است‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫‪/////////////‬‬
‫شکرتیغال ‪ [ .‬ش َ ک َ ] (اِ مرکب ) غالف حیوانی شبیه به مگس که‬
‫در بوته انزروت از لعاب خود مانند کرم ابریشم‪ G‬می تند و در آن می‬
‫میرد و آنرا در طب مانند داروهای صدری‪ G‬استعمال میکنند‪( .‬ناظم‬
‫االطباء) (ازتحفه حکیم مومن )‪ .‬پیله ای که حشره خزوکک بر روی‬
‫اندامهای گیاه تیغال می بندد‪( || .‬اصطالح گیاه شناسی‪ ) G‬گیاهی است‬
‫۞ خارداراز‪ G‬تیره مرکبان بشکل خارخسک که گلهایش بشکل گلوله‬
‫ای خاردار‪ G‬و آبی رنگ در انتهای ساقه قرار دارند‪ .‬این گیاه در‬
‫سراسر دنیای قدیم‪ G‬میروید‪ .‬بر روی برگها و ساقه این گیاه حشره ای‬
‫از راسته قاب باالن بنام خزوکک ۞ جهت حفظ تخمها و نوزاد خود‬
‫پیله ای می تند بقدر یک فندق‪ G‬که سفیدرنگ است ‪ .‬نوزاد‪ G‬پس از آنکه‬
‫به حیوان بالغ بدل شد پیله را سوراخ میکند و از آن خارج میشود‪G.‬‬
‫جنس پیله این حیوان که از ترشحات گیاه شکرتیغال‪ G‬ساخته شده‬
‫ترکیبی از مواد سلولزی ونشاسته و مواد ازته و بمقدار زیاد (در حدود‬
‫‪ 25‬درصد) قند مخصوصی‪ G‬بنام ترهالوز ۞ است ‪ .‬در طب قدیم‪ G‬از‬
‫این پیله که بنام شکرتیغال یا گل تیغال مینامند‪ G‬بعنوان ملین و متعادل‬
‫کننده دستگاه گوارش استفاده میکردند‪ .‬باید دانست که در بازار‬
‫‪151‬‬

‫منظور از شکرتیغال همین گل تیغال پیله خزوکک است و خودگیاه را‬


‫بنام تیغال مینامند‪ .‬خارشکر‪ .‬رعی االبل ‪ .‬شوک الجمال ‪ .‬شوک الجمل‬
‫‪ .‬شکرتیار‪( || G.‬اصطالح پزشکی ) پیله ای ۞* که حشره خزوکک‬
‫بر روی‪ G‬اندامهای گیاه تیغال می بندد‪( .‬فرهنگ فارسی‪ G‬معین )‪|| .‬‬
‫چیزی شیرین مزه است که در درون گل تیغال باشد و آن جزء شیرین‬
‫را در درکه ‪ ،‬قندک و خود گیاه را تیغ قندک نامند‪ .‬خارشکر‪G.‬‬
‫(یادداشت مولف )‪.‬‬
‫‪* https://en.wikipedia.org/wiki/Echinops‬‬
‫‪http://dahkoosky.blogfa.com/post-465.aspx‬‬

‫‪//////////////‬‬
‫‪...‬سوای ترانگبین‌های باال‪ ،‬شلیمر‪ 2‬دو گونه دیگر را نیز باز نموده‬
‫است كه در كار هیچ نویسنده دیگری ندیده ام‪ .‬نام فارسی یكی از آنها‬
‫را شكر تیغال‪ šiker eighal ‬بر شمرده گوید در پی سوراخی‪ G‬كه‬
‫كرم در گیاه در می‌آورد‪ G‬بهم رسد‪ .‬خود وی این كرم را در ترانگبین‬
‫تازه یافته است‪ .‬این ترانگبین را کشتکاران البرز‪Lawistan ،‬‬
‫[كذا‌ـ‌الرستان؟] و دماوند به تهران می‌آورند‪ G،‬هرچند این گیاه گرد‬
‫تهران و بخشهای دیگر نیز یافت می‌شود‪ G.‬گرچه این ترانگبین کمابیش‬
‫هیچ شیرینی ندارد خلط‌آور بسیار خوبی است و سرفه‌های سخت‬
‫درمان را آرام می کند‪...‬‬
‫بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو‪-‬ایرانیکا)‬
‫‪///////////‬‬
‫ِش َکرتیغال (‪ )Echinops‬سرده‌ای از گیاهان چندساله‌است‪ .‬نام‌های‬
‫دیگر آن در قدیم شکرتیار‪ G،‬خارشکر و تیغ قندک بوده‌است‪ .‬شکر تیغال‬
‫که براحتی‪ G‬در آب حل می‌شود‪ G‬دارای ‪ ۲۳‬درصد قند ترهالوز‪ ،‬طعمی‪G‬‬
‫شیرین و لعاب‌دار است و بعنوان لینت‌بخش و برطرف‌کننده سرفه و‬
‫نیز پائین آورنده تب مصرف می‌شود‪G.‬‬

‫‪.Terminologie, p. 359 .22‬‬

‫‪« *‬شکر تیغال‪ :‬گیاهی است خاردار از تیره مركبان به شكل خارخسك ‪ ...‬روی برگها و ساقه‬
‫این گیاه‪ .‬حشره‌ای از راسته قاب‌باالن به نام خزوكك جهت حفظ تخمها و نوزاد خود پیله‌ای می‌تند‬
‫به قدر یك فندق که سفیدرنگ است جنس پیله ‪ ...‬ترکیبی“ از مواد سلولزی‪ ،‬ا ُزته و حدود ‪25‬‬
‫درصد قند مخصوصی به نام ترهالوز است‪ .‬در طب قدیم به عنوان ملین استفاده می‌کردند‪ .‬در‬
‫بازار منظور“ از شكر تیغال همین گل تیغال پیله خزوكك است و خود گیاه را به نام تیغال‬
‫می‌گفتند‪ .‬خارشكر‪ ،‬رعی‌االبل‪ ،‬شوك الجمال ‪ ...‬آن جزء شیرین را‪ ،‬در دركه قندك و خود گیاه را‬
‫تیغ قندك نامند » (لغتنامه دهخدا)‪.‬‬
‫‪152‬‬

‫گیاهان این سرده را خارشکرها و قندرونک‌ها‪ G‬هم نامیده‌اند‪.‬‬

‫این سرده در ایران ‪ ۵۴‬گونه گیاه علفی چندساله خاردار‪ G‬دارد که‬
‫معموالً انحصاری‪ G‬ایران‌اند‪.‬‬
‫شکرتیغال گیاهی است خاردار‪ G‬بشکل خارخسک که گل‌هایش به‌شکل‬
‫گلوله‌ای خاردار‪ G‬و آبی‌رنگ در انتهای ساقه قرار دارند‪ .‬این گیاه در‬
‫سراسر بر قدیم می‌روید‪ G.‬بر روی برگ‌ها و ساقه این گیاه حشره‌ای از‬
‫راسته قاب‌باالن بنام خزوکک برای نگهداری‪ G‬تخم‌ها و نوزاد خود‬
‫پیله‌ای می‌تند به اندازه یک فندق که سفیدرنگ است‪ .‬نوزاد پس از‬
‫آن‌که به حشره بالغ بدل شد پیله را سوراخ می‌کند و از آن خارج‬
‫میشود‪ .‬جنس پیله این حشره که از ترشحات گیاه شکرتیغال ساخته‬
‫شده ترکیبی از مواد سلولزی و نشاسته و مواد ازته و به‌مقدار زیاد (در‬
‫حدود ‪ ۲۵‬درصد) قند مخصوصی‪ G‬بنام ترهالوز است‪ .‬در پزشکی‪ G‬قدیم‬
‫از این پیله که بنام شکرتیغال‪ G‬یا گل تیغال مینامند بعنوان ملین و متعادل‬
‫کننده دستگاه گوارش استفاده می‌کردند‪ G.‬در بازار منظور از شکرتیغال‪G‬‬
‫همین گل تیغال پیله خزوکک است و خودگیاه را بنام تیغال مینامند‪[.‬‬
‫‪]۲‬‬
‫گیاهان مولد شیرابه‌های قندی (مان) شکرتیغال‪ G‬در اغلب استان‌های‬
‫ایران به ویژه یزد (مهریز) خراسان فارس(جهرم)‪ G‬اصفهان کرمان‬
‫کرمانشاه همدان لرستان شاهرود مازندران و تهران در بلندای ‪۱۸۰۰‬‬
‫متری از سطح دریا رویش و پراکندگی‪ G‬داشته و جمع‌آوری محصول‬
‫نیز کم و بیش در این مناطق‪ G‬صورت می‌گیرد‪ .‬در بسیاری‪ G‬از مناطق‬
‫ایران به رغم وجود و وفور‪ G‬گیاه شکرتیغال آثاری از فعالیت و وجود‬
‫حشره مشاهده نمی‌شود‪]۳[.‬‬
‫‪//////////////‬‬
‫قس عربی‪:‬‬
‫القنفذي[‪ ]1‬أو القرقفان[‪ ]2‬جنس نباتي ينتمي إلى الفصيلة النجمية‪ .‬يضم‬
‫هذا الجنس حوالي ‪ 120‬نوعًا من النباتات موطن معظمها أوروبا‪ G‬وآسيا‬
‫وحوض البحر األبيض المتوسط وإفريقيا‪ G‬وكثير منها ينتشر في الوطن‬
‫العربي‪.‬‬

‫من أنواعه في الوطن العربي[عدل]‬


‫القنفذي أدني الساق (بالالتينية‪ )Echinops adenocaulos :‬في بالد‬
‫الشام وسيناء‬
‫القنفذي أقنثي القنابات (بالالتينية‪ )Echinops acantholepis :‬في‬
‫بالد الشام وتركيا‪ G‬والقوقاز‪G‬‬
‫‪153‬‬

‫القنفذي األمرد (بالالتينية‪ )Echinops glaberrimus :‬في بالد الشام‬


‫ومصر‬
‫القنفذي البرقاوي (بالالتينية‪ )Echinops cyrenaicus :‬في المغرب‬
‫العربي‬
‫القنفذي الجاللي (بالالتينية‪ )Echinops galalensis :‬في مصر‬
‫والمغرب العربي‬
‫القنفذي الحسوني‪( G‬بالالتينية‪ )Echinops hussonii :‬في مصر‬
‫والمغرب العربي‬
‫قنفذي الخضراوات (بالالتينية‪ )Echinops strigosus :‬في المغرب‬
‫العربي وإسبانيا‪ G‬والبرتغال‬
‫القنفذي الشائك (بالالتينية‪ )Echinops spinosissimus :‬في مناطق‬
‫الوطن العربي المتوسطية وأوروبا‪G‬‬
‫قنفذي غاياردو (بالالتينية‪ )Echinops gaillardotii :‬في بالد الشام‬
‫القنفذي الفلسطيني (بالالتينية‪ )Echinops philistaeus :‬في بالد الشام‬
‫وسيناء‬
‫القنفذي متعدد القرون (بالالتينية‪ )Echinops polyceras :‬في بالد‬
‫الشام وسيناء‬
‫القنفذي النازل (بالالتينية‪ )Echinops descendens :‬في بالد الشام‬
‫من أنواعه األخرى[عدل]‬
‫القنفذي األبيض (بالالتينية‪)Echinops niveus :‬‬
‫القنفذي األزرق (بالالتينية‪)Echinops ritro :‬‬
‫القنفذي الثلجي (بالالتينية‪)Echinops nivens :‬‬
‫القنفذي الروسي‪( G‬بالالتينية‪)Echinops ruthenicus :‬‬
‫القنفذي العريض األوراق (بالالتينية‪)Echinops latifolius :‬‬
‫القنفذي العمالق (بالالتينية‪)Echinops giganteus :‬‬
‫القنفذي الكروي الرأس (بالالتينية‪)Echinops sphaerocephalus :‬‬
‫في معظم مناطق أوروبا‪G‬‬
‫القنفذي المرتفع (بالالتينية‪)Echinops exaltatus :‬‬
‫القنفذي المرسيني‪( G‬بالالتينية‪ )Echinops mersinensis :‬في تركيا‬
154

)Echinops orientalis :‫ (بالالتينية‬G‫القنفذي المشرقي‬


)Echinops humilis :‫القنفذي المنخفض (بالالتينية‬
)Echinops graecus :‫ (بالالتينية‬G‫القنفذي اليوناني‬
]‫مصادر[عدل‬
‫ شباط‬19 ‫ تاريخ الولوج‬.)‫ المركبة (الفصيلة‬.‫^ الموسوعة العربية‬
.2011
.)‫القرقفان (باإلنكليزية‬.‫المتوسطية للنباتات‬-‫^ قاعدة البيانات األوروبية‬
.2013 ‫ كانون الثاني‬10 ‫تاريخ الولوج‬
/////////////
:‫قس آذری‬
Toppuztikan (lat. Echinops)[1] - çobanyastığıkımılər
fəsiləsinə aid bitki cinsi.[2]
///////////
:‫قس عبری‬
.‫) סוג של צמח ממשפחת המורכבים‬Echinops :‫קיּפֹודָ ן (שם מדעי‬
‫ מזרחה‬,‫ הטבעיים לאירופה‬,‫ מינים‬120-‫לסוג זה משתייכים כ‬
.‫למרכז אסיה ודרומה להרים של אפריקה הטרופית‬
//////////////
:‫قس کردی‬
Şekirok riwekekî bi histrî ye. Li ser zilekî gir debe û li
serî zil topekî bi histrî çêdibe. serî ew topî wer mihurik
dibe. ku meriv histriyên ev topî jê jêke di hundur da
topikekî şîren dertê. ew tê xwarin.
///////////

Echinops
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article is about the plant. For the mammal genus, see Lesser
hedgehog tenrec.

Echinops
155

Echinops adenocaulos with a shield

bug

Scientific classification

Kingdom: Plantae

(unranked): Angiosperms

(unranked): Eudicots

(unranked): Asterids

Order: Asterales

Family: Asteraceae

Tribe: Cynareae

Genus: Echinops
L.

Species

About 120 species, see text


156

Echinops /ˈɛkᵻnɒps/[1] is a genus of about 120 species of flowering


plants in the family Asteraceae, commonly known
as globe thistles. They have spiny foliage and produce blue or
white spherical flower heads. They are native to Europe east to
central Asia and south to the mountains of tropical Africa.[2]
Species include:
 Echinops adenocaulos  Echinops niveus
 Echinops bannaticus  Echinops orientalis
 Echinops chantavicus  Echinops ritro
 Echinops echinatus  Echinops ruthenicus
 Echinops exaltatus  Echinops setifer
 Echinops giganteus  Echinops sphaerocephalus
 Echinops gmelinii  Echinops spinosissimus
 Echinops graecus  Echinops tournefortii
 Echinops humilis  Echinops tschimganicus
 Echinops latifolius  Echinops viscosus
 Echinops longisetus
 Echinops nivens

Echinops adenocaulos in Haifa, Israel
 

Echinops setifer in Japan
 

References[edit]
Wikimedia Commons has
media related to Echinops.

1. Jump up^ Sunset Western Garden Book, 1995:606–607


2. Jump up^ RHS A-Z encyclopedia of garden plants. United
Kingdom: Dorling Kindersley. 2008. p. 1136. ISBN 1405332964.
This Cynareae article is a stub. You can help Wikipedia
by expanding it.
Categories: 
‫‪157‬‬

‫‪‬‬ ‫‪Asteraceae genera‬‬


‫‪‬‬ ‫‪Echinops‬‬
‫‪‬‬ ‫‪Cynareae stubs‬‬
‫&&&&&&&‬
‫شک‬
‫بضم شین و بفتح نیز آمده و کاف مشدده بعربی‪ G‬سم الفار و تراب‬
‫الهالک و اهل عراق و مغرب رهج الفار و بشیرازی مرک موش کانی‬
‫و بهندی سنبل کهار نامند و اکسیریان زرنیخ سفید خوانند‬
‫ماهیت آن‬
‫جسمی است معدنی سفید ثقیل الوزن براق و آنچه زردرنک باشد زبون‬
‫بود و از خراسان آورند‪ G‬و کویند دود نقره است که از معدن آن بهم می‬
‫رسد و قوت آن تا هفتاد سال باقی می ماند و بعد از ان فاسد‪ G‬می کردد‬
‫و رنک آن اغبر و وزن آن سنکین می شود‬
‫طبیعت آن‬
‫در چهارم‪ G‬کرم و خشک‬
‫افعال و خواص آن‬
‫از سموم‪ G‬قتاله است و محلل و معفن و التیام دهندۀ زخمهای‪ G‬بارد شدید‬
‫که صبر‪ G‬نتوان نمود و اکتحال آن در یک روز رطوبات طبقات چشم‬
‫را زائل کند و طالی آن با روغنها جهت حکه و جرب و با کالب جهت‬
‫اورام بارده و استسقا نافع و نیم درم آن در یک روز کشنده بسوزش‬
‫اندرون و ثقل زبان و اعضا و خدر و سرخی چشم و کرمی بدن و‬
‫برافروختکی‪ G‬بشره و کاه باسهال الدم منجر کردد و تریاق‪ G‬آن تراشۀ‬
‫پوستهای‪ G‬حیوانات است که سوزانیده بقدر ربع و تا دو چندان بیاشامند‬
‫و معالجۀ آن معالجۀ زیبق خورده است و چون در خمیر کیرند و یا در‬
‫طعامی دیکر و بخورد‪ G‬موش دهند بمیرد و هر موشی‪ G‬دیکر که بوی آن‬
‫بشنود نیز می میرد و خانه از موشان پاک شود و اهل هند می کویند‬
‫که پنج نوع می باشد یکی پهتکیا و آن شبیه بشب یمانیست سفید شفاف‬
‫و در آتش دود نکند و دوم هلدیا یعنی برنک زردچوبه زردرنک و‬
‫سوم کودیا و این میکون است و چهارم دارما و آن سرخ است برنک‬
‫دانۀ انار و پنجم سنکهیا و این بسیار سفید می باشد و این هر دو نوع‬
‫اخیر بسیار کم یاب است و در اعمال صناعت کیمیا بکار می آید و‬
‫دافع بلغم و سودا است و جهت تپ لرز و ضیق النفس انسان و اسپ و‬
‫درد دندان نافع دانسته اند‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫‪///////////////‬‬
‫‪158‬‬

‫شک ‪ [ .‬ش ُ ] (اِ) ۞ مرگ موش را گویند و آنرا به عربی تراب‬


‫هالک و سم الفار خوانند‪( .‬برهان ) (از بحر الجواهر)‪ .‬صاحب برهان‬
‫گفته سم الفار است وآنرا فارسی دانسته و آن عربی است ‪( .‬انجمن آرا)‬
‫(آنندراج )‪ .‬هالک ‪ .‬رهج الفار‪ .‬تراب الهالک ‪ .‬هالوک ‪ .‬رهج ‪.‬‬
‫(یادداشت مؤلف )‪ .‬چون خوردن آن سبب قتل موش میگردد مرگموش‬
‫گویند و آن جسمی است معدنی و سفید و ثقیل الوزن و براق و از‬
‫سموم قتاله است ‪( .‬از تحفه ٔ حکیم مؤمن )‪ .‬دوده را گویند که از نقره‬
‫حاصل شود‪ ،‬و نیز گویند بخاری است که از معادن زرنیخ متصاعد‬
‫شود و چون کثافتی دراو پدید آید او را بگیرند‪ G‬و در وقت حاجت بکار‬
‫برند‪(.‬از تذکره ٔ صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی‪ .) G‬تراب الهالک گویند‪ .‬اهل‬
‫مغرب رهج الفار خوانند و به عربی سم الفار و به شیرازی مرگ‬
‫موش کانی گویند‪ G.‬و جماعت اکسیریان وی رازرنیخ سفید خوانند‪ G‬و وی‬
‫سم قاتل بود و معالجه ٔ کسی که آن خورده باشد چنان کنند که معالجه ٔ‬
‫کسی که زیبق مصعد‪ G‬خورده باشد و مشکل خالص یابد و آنرا در میان‬
‫پنیر یا چیز دیگر گذارند موشی که آنرا بخورد بمیرد و هرموش که‬
‫بوی آن موش مرده بشنود‪ G‬بمیرد چنانکه خانه ازموش پاک گردد‪( .‬از‬
‫ذخیره ٔ خوارزمشاهی‪: ) G‬‬
‫گر بر شرنگ و شک بوزد باد لطف تو‬
‫درحال شهد و ش ّکر گردد شرنگ و شک ‪.‬‬
‫سوزنی‪( G‬ازجهانگیری )‪.‬‬
‫‪////////////‬‬
‫ر ِسنیک یا ارسنیک که در فارسی‪ G‬به اکسید آن مرگ موش و سولفید آن‬
‫زرنیخ گفته می‌شود‪ ،‬عنصر شیمیایی‪ G‬است که در جدول تناوبی با‬
‫عالمت ‪ As‬مشخص است و دارای عدد اتمی ‪ ۳۳‬است‪ .‬آرسنیک شبه‬
‫فلز سمی معروفی‪ G‬است که به سه شکل زرد‪ ،‬سیاه و خاکستری یافت‬
‫می‌شود‪ ]۵[.‬آرسنیک و ترکیبات آن به‌عنوان آفت کش بکار می‌روند‪:‬‬
‫علف‌کش‪ ،‬حشره‌کش و آلیاﮊهای مختلف‪.‬‬
‫‪//////////‬‬
‫قس زرنیخ در عربی‪:‬‬
‫الزرنيخ عنصر كيميائي‪ G‬له الرمز ‪ As‬والعدد الذري ‪ 33‬في الجدول‬
‫الدوري للعناصر‪ G.‬كتلته الذرية ‪ 74.922‬ويقع في المجموعة الخامسة‬
‫عشر من الجدول الدوري الحديث‪ .‬يعتبر الزرنيخ من أشد المواد سمية‪،‬‬
‫وكثيراً ما استخدم للتخلص من األعداء وذلك لسهولة الحصول عليه‪،‬‬
‫ويمكن كشفه بسهولة بغض النظر عن محاولة تنظيف األدوات التي‬
‫استعملت في عملية تناول الزرنيخ ومناقلته‪.‬‬
‫‪///////////‬‬
‫قس آرسن در آذری‪:‬‬
159

Arsen (As) – D.İ. Mendeleyevin elementlərin dövri


sistemində 33-cü element.
/////////
:‫قس آرسن در باسای اندونزی‬
Arsen (As) – D.İ. Mendeleyevin elementlərin dövri
sistemində 33-cü element.
///////////
:‫قس آر َسن در عبری‬
‫ הוא יסוד רעיל ביותר‬,‫ הידוע גם בשם ז ְַרניך‬,)Arsenic( ‫ַארסֶן‬
ְ
.33 ‫ ומספרו האטומי‬As ‫ממשפחת המתכות למחצה שסמלו הכימי‬
///////////
:‫قس آرسنیک در باسای جاوی‬
Arsenik, arsen, utawa arsepunikam iku unsur kimia
jroning tabel périodik kang nduwé simbul As lan
nomer atom 33. Dat iki awujud bahan metaloid kang
misuwur mawa racun lan nduwé telung wangun
alotropik; kuning, ireng lan klawu. Arsenik lan
senyawa arsenik dipigunakaké minangka pestisida,
herbisida, insektisida lan werna-werna aloy.
///////////
:‫قس آسنیا در سواحلی‬
Asenia (pia: arseniki, aseniki; kutoka kigiriki αρσενικόν
"arsenikon" iliyotaja kampaundi ya elementi) ni nusumetali
au metaloidi yenye namba atomia 33 katika mfumo radidia. Uzani
atomia ni 74.9216.

//////////
:‫قس مرگِ موش در ازبکی‬
Mishyak (rus. mish — sichqon, yad — zahar) — q.
Margimush.[1]
///////////
‫قس آرسنیک در پنجابی‬
/////////////
‫‪160‬‬

‫قس آرسنیک در پشتو‪:‬‬


‫ارسېنیک کیمیاوي‪ G‬توکی دی چې په وگړیزه ژبه ورته د (موږک‬
‫وژنه) وایي‪ )As( .‬یې کیمیاوي‪ G‬نښه ده‪ ۳۳ .‬اتومه لري‪ .‬نرم دی‪ .‬خړ‬
‫او زېړ رنگونه لري‪.‬د خړ خټنه ډېره د چار ساحه یې هم غټه ده‪ .‬دغه‬
‫توکی که تود شي په اکسیډ بدلېږي‪ ،‬چې د ارسېنیک اكسايډ (‬
‫‪ )As2O3‬ورڅخه جوړېږي‪ ،‬چې د اوږې بوی لري‪ .‬ارسېنیک په څه‬
‫گډونونو کې د وچ اکر څخه پرته له دې چې اوبه شي په غاز بدلېږي‪.‬‬
‫‪///////////‬‬
‫قس زه رنیخ در کردی سورانی‪:‬‬
‫زەڕنیخ (بە ئینگلیزی‪ )Arsenic G:‬یەکێکە لە توخمە کیمیایییەکان بە‬
‫هێمای کیمیاییی‪ »As« G‬و گەردیلە ژمارەی ‪.٣٣‬‬
‫‪//////////////‬‬
‫قس تاتاری‪G:‬‬
‫‪Мышьяк (лат. Arsenicum, As) — Менделеевның‬‬
‫‪периодик таблицасының 4 период, 15 төркем‬‬
‫‪элементы. Тәртип номеры - 33.‬‬
‫‪//////////‬‬
‫قس تاجیکی‪:‬‬
‫‪Арсен‬‬
‫[‪Мавод аз Википедиа — донишномаи]вироиш‬‬
‫‪озод‬‬

‫‪Арсен As‬‬
‫‪Арсен‬‬
‫‪33‬‬ ‫‪Рақами атомӣ:‬‬
‫)‪74.92160(2‬‬ ‫‪Массаи атомӣ:‬‬
‫‪4, 15‬‬ ‫‪Давр, Гурӯҳ:‬‬
‫)‪Арсен (As‬‬
‫‪161‬‬

‫]‪Инҷоро ҳам бингаред[вироиш‬‬


‫‪/////////////‬‬
‫قس آرسنیک در ترکی استابولی‪:‬‬
‫‪Arsenik , 4. periyot metaloidi. Zeolit, demirüçklörür‬‬
‫‪gibi çeşitli metotlar ile çöktürülmektedir.‬‬

‫‪Arsenik kimyada As sembolü ile gösterilen ve metal ile‬‬


‫‪ametal arasında bir özelliğe sahip bir element.‬‬
‫‪//////////‬‬
‫قس آرسنیک در اردو‪:‬‬
‫زرنیخ یا آرسینک ایک کیمیائی‪ G‬عنصر ہے‪ ،‬جس کا اٹامک نمبر ‪33‬‬
‫ہے۔ زرنیخ کافی دوسرے عناصر کے مرکبات میں پائی جاتی ہے‬
‫جیسا کہ سلفر یا گندھک میں۔ بنیادی‪ G‬استعمال تانبے اور لیڈ کے‬
‫دھاتی مرکبات کو طاقت دینا ہے۔ اور یہ ایک عام این‪-‬ٹائپ سیمی‬
‫کنڈکٹر ہے۔ بیکٹیریا کی کچھ اقسام آرسینک کو خوراک کے طور پر‬
‫استعمال کرنے کی صالحیت رکھتے ہیں۔ آرسینک کی بہت ہی کم‬
‫مقدار کچھ جانورو‪G‬ں کی خوراک میں شامل ہوتی ہے‪ ،‬مثالً مرغیوں‬
‫یا چوہوں کی خوراک میں۔ [‪]1‬‬
‫‪//////////‬‬
‫قس ئارسېن رد اویغوری‪G‬‬
‫‪/////////////‬‬

‫‪Arsenic‬‬
‫‪From Wikipedia, the free encyclopedia‬‬
‫‪For the poison commonly called arsenic, see Arsenic trioxide.‬‬

‫‪Arsenic,   As‬‬
‫‪33‬‬
162

General properties

Name, symbol arsenic, As

Pronunciation /ˈɑːrsᵻnɪk/, also /ɑːrˈsɛnɪk/ when


attributive
AR-sə-nik, ar-SEN-ik

Allotropes grey (most common), yellow, black

Appearance metallic grey

Arsenic in the periodic table

germanium ← arsenic → selenium

Atomic number (Z) 33

Group, block group 15 (pnictogens), p-block

Period period 4

Element category   metalloid

Standard atomic 74.921595(6)[1]


weight (±) (Ar)

Electron configuration [Ar] 3d10 4s2 4p3

per shell 2, 8, 18, 5

Physical properties

Phase solid
163

Sublimation point 887 K (615 °C, 1137 °F)

Density near r.t. 5.727 g/cm3

when liquid, at m.p. 5.22 g/cm3

Triple point 1090 K, 3628 kPa[2]

Critical point 1673 K, ? MPa

Heat of fusion grey: 24.44 kJ/mol

Heat of vaporization 34.76 kJ/mol (?)

Molar heat capacity 24.64 J/(mol·K)

Vapor pressure

P (Pa) 1 10 100 1 k 10 k 100 k


at T (K) 553 596 646 706 781 874

Atomic properties

Oxidation states 5, 4, 3, 2, 1,[3] −1, −2, −3 (a


mildly acidic oxide)

Electronegativity Pauling scale: 2.18

Ionization energies 1st: 947.0 kJ/mol


2nd: 1798 kJ/mol
3rd: 2735 kJ/mol
(more)

Atomic radius empirical: 119 pm

Covalent radius 119±4 pm

Van der Waals radius 185 pm

Miscellanea

Crystal structure rhombohedral


164

Thermal expansion 5.6 µm/(m·K)[4] (at r.t.)

Thermal conductivity 50.2 W/(m·K)

Electrical resistivity 333 nΩ·m (at 20 °C)

Magnetic ordering diamagnetic[5]

Magnetic susceptibility(χmol) −5.5·10−6 cm3/mol[6]

Young's modulus 8 GPa

Bulk modulus 22 GPa

Mohs hardness 3.5

Brinell hardness 1440 MPa

CAS Number 7440-38-2

History

Discovery Early Bronze Age (2500 BC)

First isolation Albertus Magnus (1250)

Most stable isotopes of arsenic

iso NA half- DM DE (MeV) DP


life
ε – 73
Ge
73
As syn 80.3 d γ 0.05D, –
0.01D, e
ε – 74
Ge
β+ 0.941 74
Ge
74
As syn 17.8 d
γ 0.595, 0.634 –
β− 1.35, 0.717 74
Se
165

75
As 100 is stable with 42 neutrons
%

 view

 talk

 edit

| references | in Wikidata

Arsenic is a chemical element with symbol As and atomic


number 33. Arsenic occurs in many minerals, usually in
combination with sulfur and metals, but also as a pure
elemental crystal. Arsenic is a metalloid. It has various allotropes,
but only the gray form is important to industry.
The primary use of metallic arsenic is in alloys of lead (for
example, in car batteries and ammunition). Arsenic is a common
n-type dopant in semiconductor electronic devices, and
the optoelectronic compound gallium arsenide is the second most
commonly used semiconductor after doped silicon. Arsenic and its
compounds, especially the trioxide, are used in the production
of pesticides, treated wood products, herbicides, and insecticides.
These applications are declining, however.[7]
A few species of bacteria are able to use arsenic compounds as
respiratory metabolites. Trace quantities of arsenic are an
essential dietary element in rats, hamsters, goats, chickens, and
presumably many other species, including humans.
However, arsenic poisoning occurs in multicellular life if quantities
are larger than needed. Arsenic contamination of groundwater is a
problem that affects millions of people across the world.

https://en.wikipedia.org/wiki/Arsenic
&&&&&&&
G‫شکرقند‬
‫ و سکون نون و دال مهمله‬G‫بفتح شین و کاف و سکون راء مهمله و قاف‬
‫ بزمین قند و زمین را بهندی اول نامند‬G‫بفارسی مشهور‬
‫ماهیت آن‬
‫بیخ نباتی است بطریق نجم و بیاره بر زمین مفروش و برک آن شبیه‬
‫بجوز ماثل و از ان کوچکتر و کل آن نیز شبیه بکل آن و کم رنک تر‬
‫ و بیخ آن در زیر زمین که از اطراف ریشۀ آن برآمده تا‬G‫و کوچکتر‬
‫بقدر تربی و پوست آن سرخ و مغز آن سفید و کم آب و در هر ده‬
‫پانزده عدد و زیاده و کمتر نیز تکون می یابد بسبب قوت و ضعف‬
‫زمین و بعد بکمال رسیدن بروآرده زیر خاکستر کرم مانند چقندر پخته‬
‫و یا در آب جوش داده پوست آن را جدا کرده می خورند شیرین و لذیذ‬
‫می باشد بعضی آن را بعد از پختن نرم کرده قدری آرد کندم ممزوج‬
‫کرده مانند خمیر سرشته حبوب بزرک بقدر کردکان ساخته در روغن‬
‫‪166‬‬

‫بریان کرده کرماکرم در شیرۀ شکر و یا نبات که غلیظ باشد می‬


‫اندازند و بعضی برای خوش بوئی قدری‪ G‬مشک بکالب حل کرده داخل‬
‫آن شیره می کنند پس برآورده می خورند بسیار‪ G‬لذیذ می باشد و این را‬
‫بهندی کل کله می نامند‬
‫طبیعت آن‬
‫کرم و تر و با رطوبت فضلیۀ غریبه که بعد از طبخ و جوش دادن کم‬
‫می کردد‬
‫افعال و خواص آن‬
‫مسدد و قابض و نفاخ و فی الجمله مغری‪ G‬سینه و قصبۀ رئه است‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫‪///////////////‬‬
‫شکرقند‪ [ G.‬ش َ ک َ ق َ ] (اِ مرکب ) نبات ‪ || .‬نوعی از سیب زمینی‬
‫شیرین ‪( .‬ناظم االطباء)‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫شکرقند‪ :‬زمین قند‬
‫قس زمین قند در اردو‪:‬‬
‫‪ - ١‬ترکاری‪ G‬کی قسم سے ایک جڑ ہے اوپر سے اس کا رنگ سیاہ یا‬
‫سرخ ہوتا ہے‪ ،‬تنہا یا گوشت کے ساتھ پکایا جاتا ہے۔‬
‫‪//////////////‬‬
‫زمین قند۔‬
‫(‪)Amerphophophalus Campanulatus‬‬
‫دیگرنام۔‬
‫عربی میں زمین قند فارسی میں سوسین کند تیلگو میں منچاکند سندھی‬
‫میں سورن بنگالی میں اول جبکہ مذکورہ نام الطینی‪ G‬ہے۔‬
‫ماہیت۔‬
‫کچالو کی مانند ایک درخت کی جڑ ہے اس کے جسم پر چھوٹی‬
‫گلٹیاں ہوتی ہیں انہیں کاٹ کرزمین میں بیج کے طور پر گاڑ دینے‬
‫سے اس کا پودا اگتا ہے۔جڑ کارنگ سرخی مائل جس کا ذائقہ پھیکا‬
‫کسیال ہوتاہے۔‬
‫مقام پیدائش۔‬

‫‪ - 2‬ناظم‪ ،‬اسماعیل‪ .‬دارونامه طوبا‪( :‬گزیده داروهای مجرب پزشکی ایرانی؛ تهران‪ :‬اندیشه‌آور‪:‬‬
‫آبژ‪.‬‬
‫‪167‬‬

‫پاکستان و ہند کے گرم و مرطوب عالقوں میں اس کی کاشت کی‬


‫جاتی ہے۔‬
‫مزاج۔‬
‫گرم خشک درجہ دوم۔‬
‫استعمال۔‬
‫اس کا سالن یا اچار بناکر استعمال کرتے ہیں زمین کند کو تنہا یا‬
‫گوشت کے ساتھ پکا کر کھاتے ہیں لذیذ اور ہاضم ہے۔آیورویدک طب‬
‫کے کئی نسخوں کا جزو اعظم زمین قند ہے ۔بواسیر خوانی‪ G‬کیلئے‬
‫زمین قند کو املی کے پتوں اور دھان کے چھلکوں کے ساتھ ابال کر‬
‫استعمال کراتے ہیں اس کا تیزابی مادہ زائل ہوجائیگا‪G‬۔۔زمین قند دو‬
‫قسم کا ہوتاہے۔ایک خودرہ دوسرا کاشت کردہ ۔‬
‫یہ یادرکھیں کہ خودرو یعنی جنگلی زمین قند میں تیزابی مادہ زیادہ‬
‫ہوتاہے۔اس لئے پکانے سے پیشتر‪ G‬اس کو اچھی طرح ابالناچاہیے ۔‬
‫پھر اس کے ٹکڑے بناکر گھی یا تیل میں تلیں ۔جب سرخ ہوجائیں تو‬
‫بطور ترکاری‪ G‬پکاکر کھائیں ۔اس طریق‪ G‬سے بالکل بے ضرر اور‬
‫لذیذ بن جائے گا۔‬
‫فساد بلغم کو دفع کرتاہے۔چنانچہ کھاسی اور دمہ میں پرانے گڑ اور‬
‫نمک کے ہمراہ ایک بانڈی میں گل حکمت کرکے جالتے ہیں ۔اور‬
‫اس کو باریک پیس کر بقدر نصف‪ G‬گرم پانی میں رکھ کر کھالتے ہیں‬
‫۔قلیل القدا اورقابض ہے۔باوگوال اور موٹاپے میں بھی مفید ہے۔صفراء‬
‫کا غلبہ بڑھاتاہے اس لئے جلدی امراض داد خارش جذام وغیرہ میں‬
‫مضر ہے۔‬
‫نفع خاص۔‬
‫فساد بلغم ‪،‬بواسیر۔‬
‫مضر۔‬
‫معدے کیلئے ۔‬
‫مصلح۔‬
‫دہ‪G‬ی اور گرم مصالحہ۔‬
‫بدل۔‬
‫رتالو‪،‬ٹنڈے ۔‬
‫مقدارخوراک۔‬
‫بقدرہضم۔‬
168

http://mufaradat.blogspot.ca/2016/02/mardana-
taqat.html
////////////
G:‫سووگ در باسای اندونزی‬
ِ ‫قس‬
Suweg (dari bahasa Jawa) adalah tanaman anggota
marga Amorphophallus dan masih berkerabat dekat
dengan bunga bangkai raksasa (A. titanum) dan iles-
iles (A. muelleri). Suweg sering dicampurbaurkan
dengan iles-iles karena keduanya menghasilkan umbi
batang yang dapat dimakan dan ada kemiripan dalam
morfologi daun pada fase vegetatifnya. Nama lainnya
adalah porang, meskipun nama ini juga dipakai untuk
iles-iles. Nama-nama dalam bahasa lain: elephant foot
yam[4][5] atau stink lily (bahasa Inggris), teve (bahasa
Tonga), jimmikand, suran, chenna, ol (bahasa Bengal),
serta oluo (bahasa Odia(.
Suweg adalah tanaman asli Asia Tenggara dan
tumbuh di hutan-hutan kawasan Malesia, Filipina,
serta India tropik (bagian selatan).
///////////

Amorphophallus paeoniifolius
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article needs additional citations
for verification. Please help improve this
article by adding citations to reliable sources.
Unsourced material may be challenged and
removed. (March 2013) (Learn how and when to
remove this template message)

Elephant foot yam


169

Scientific classification

Kingdom: Plantae

(unranked): Angiosperms

(unranked): Monocots

Order: Alismatales

Family: Araceae

Subfamily: Aroideae

Tribe: Thomsonieae

Genus: Amorphophallus

Species: A. paeoniifolius

Binomial name

Amorphophallus paeoniifolius
(Dennst.) Nicolson, 1977[1]

Synonyms[2]

Amorphophallus
campanulatus(Roxb.) Blume ex
Decne
Amorphophallus
bangkokensisGagnep.
Amorphophallus chatty Andrews
Amorphophallus
decurrens (Blanco) Kunth.

Amorphophallus paeoniifolius, the elephant foot


yam or whitespot giant arum[3][4] or stink lily, is a tropical tuber
crop grown primarily in Africa, South Asia, Southeast Asia and the
tropical Pacific islands. Because of its production potential and
170

popularity as a vegetable in various cuisines, it can be raised as


a cash crop.

Contents
  [show] 

Description[edit]
The plant gives off a putrid smell. The pistillate (female) and
staminate (male) flowers are on the same plant and are crowded
in cylindrical masses. The berries are red when ripe and are not
quite round, being subglobose or ovoid.[2]

Uses[edit]
As food[edit]

Elephant foot yam

Elephant foot yam is of Southeast Asian origin. It grows in its wild


form in India, Sri Lanka, the Philippines, Malaysia, Indonesia, and
other Southeast Asian countries.
In India this species as a crop is grown mostly in Bihar, West
Bengal, Kerala, Karnataka, Andhra
Pradesh, Maharashtra and Orissa. It is popularly known as "oal"
(ol (ওল) in Bengali, suran or jimikand in Marathi and Hindi, Chenai
kizhangu in Tamil, suvarna gedde (ಸುವರ್ಣ ಗೆಡ್ಡೆ)
in Kannada, chena (ചേന) in Malayalam, oluo in Oriya, kanda
gadda in Telugu and kaene in Tulu).
In Bihar it is used in oal curry, oal bharta or chokha, pickles and
chutney.[5] Oal chutney is also called "barabar chutney" as it has
mango, ginger and oal in equal quantities, hence the name
barabar (meaning "in equal amount").
In West Bengal, these yams are eaten fried or in yam curry. The
plant body of elephant foot yam is also eaten in West Bengal as a
green vegetable called Bengali: ওল শাক "ol shaak".
In Cambodia, it is known as toal thom (ទាល់ធំ).[6]

In Tonga, where it is known as teve, it is viewed as the most


inferior of all yam species, and is only eaten if nothing else is
available.
As medicine[edit]
171

The elephant-foot yam is widely used in Indian medicine and is


recommended as a remedy in all three of the major Indian
medicinal systems: Ayurveda, Siddha and Unani.[7] The corm is
prescribed for bronchitis, asthma, abdominal pain, emesis,
dysentery, enlargement of spleen, piles, elephantiasis, diseases
due to vitiated blood, and rheumatic swellings. Pharmacological
studies have shown a variety of effects,[8] specifically antiprotease
activity, analgesic activity, and cytotoxic activity.[9] In addition it has
been found to be a potentiator for further reducing bacteria activity
when used with antibiotics.[10]
Along with other therapeutic applications, the Ayurvedic
Pharmacopoeia of India indicates the use of corm[11] in prostatic
hyperplasia. The corm contains an active diastatic enzyme
amylase, betulinic acid, tricontane, lupeol, stigmasterol,
betasitosterol and its palmitate and glucose, galactose, rhamnose
and xylose.

Notes and references[edit]


1. Jump up^ Nicolson, Dan Henry (1977). "Nomina conservanda
proposita - Amorphophallus (Proposal to change the typification
of 723 Amorphophallus, nom. cons. (Araceae))". Taxon. 26:
337–338. doi:10.2307/1220579.
2. ^ Jump up to:a b Quattrocchi, Umberto (2012). CRC World
Dictionary of Medicinal and Poisonous Plants: Common names,
scientific names, eponyms, synonyms, and etymology, Volume
1 A–B. Boca Raton, Florida: CRC Press (Taylor & Francis).
p. 253. ISBN 978-1-4398-9442-2.
3. Jump up^ "Amorphophallus paeoniifolius". Integrated
Taxonomic Information System. Retrieved 6 December 2014.
4. Jump up^ "Amorphophallus paeoniifolius (Dennst.) Nicolson -
whitespot giant arum". Natural Resources Conservation Service,
United States Department of Agriculture.
5. Jump up^ Nedunchezhiyan, M.; Misra, R. S. (2008).
"Amorphophallus tubers invaded by Cynodon
dactylon". Aroideana. International Aroid Society. 31 (1): 129–
133.
6. Jump up^ Mathieu LETI, HUL Sovanmoly, Jean-Gabriel
FOUCHÉ, CHENG Sun Kaing & Bruno DAVID, Flore
photographique du Cambodge, Toulouse, Éditions Privat, 2013,
p. 113.
7. Jump up^ Khare, C. P. (2007). Indian Medicinal Plants: An
Illustrated Dictionary. Berlin: Springer Verlag. ISBN 978-0-387-
70637-5.
8. Jump up^ Wu, Xueqing; Zhu, Weifeng (1999). "Summary of
Pharmacological Studies of Amorphophallus Riviers". LiShiZhen
Medicine and Materia Medica Research. 10 (8): 631–
632. (subscription required (help)).
9. Jump up^ Das, S. S.; et al. (2009). "Effects of petroleum ether
extract of Amorphophallus paeoniifolius tuber on central nervous
system in mice". Indian journal of pharmaceutical
sciences. 71 (6): 651–655. doi:10.4103/0250-
474X.59547. PMC 2846470 . PMID 20376218.
10. Jump up^ Dey, Yadu Nandan; et al. (2011). "Synergistic
depressant activity of Amorphophallus paeoniifolius in Swiss
albino mice". Journal of Pharmacology and
Pharmacotherapeutics. 2 (2): 121–123. doi:10.4103/0976-
500X.81910. PMC 3127343 . PMID 21772777.
11. Jump up^ The corm is irritant due to the presence of needle-
like crystals of calcium oxalate. Ravi, V.; Ravindran, C. S.; Suja,
172

S. (2009). "Growth and productivity of elephant foot yam


(Amorphophallus paeoniifolius)(Dennst. Nicolson): An
overview". Journal of Root Crops. Trivandrum, India. 35 (2):
131–142. Boiling the corms dissolves the crystals and makes
the corms edible.

Wikimedia Commons has


media related
to Amorphophallus
paeoniifolius.

EoL: 1098928

GBIF: 2871533

Plant List: kew-8254

Tropicos: 2106081

ITIS: 506752

IUCN: 44393336
ntifiers
NCBI: 174187

IPNI: 1675013-1

GRIN: 102457

FOC: 242302701

PLANTS: AMPA13

AFPD: 33355
Categories: 
 Amorphophallus
 Root vegetables
 Flora of the Indian Subcontinent
 Flora of Indo-China
 Flora of Malesia
 Flora of New Guinea
 Flora of Fiji
 Flora of Samoa
 Crops originating from Asia
&&&&&&&
‫شل‬
‫ الم‬G‫بضم شین و تشدید‬
‫ماهیت آن‬
‫ثمر درخت هندی است از ادویۀ مجهوله است بعضی کویند که آن را‬
‫ کفته اند بزرکتر از فندق‬G‫سفرجل هندی نامند که بیل باشد و بعضی‬
‫است و در طعم آن تندی و اندک تلخی و قبض است و نرم ملمس و بی‬
‫‪173‬‬

‫قشر و بعضی کفته اند مدور بقدر زردآلو می باشد و بعضی کفته‬
‫بهیأت زنجبیل است‬
‫طبیعت آن‬
‫در سوم‪ G‬کرم و در اول خشک‬
‫افعال و خواص آن‬
‫محلل قوی و ملطف اخالط غلیظ و مسهل و دافع ریاح و جهت صالبت‬
‫عصب و فالج و عرق النسا و قولنج نافع مضر رئه مصلح آن عسل‬
‫مقدار شربت آن تا نیم درم است‬
‫مخزن االدویه عقیلی خراسانی‬
‫‪////////////‬‬

‫شل‌‬

‫اسحق بن عمران گوید شل در هندوستان سفرجل هندی خوانند و آن‬


‫ثمری مدور بود و قوت وی مانند زنجبیل بود و طبیعت آن گرم بود در‬
‫سئوم و تر بود در اول ملطف کیموس غلیظ بود و صالبت اعصاب را‬
‫نافع بود و شیخ الرئیس گوید طعم وی تلخ بود و تیز و قابض و بادها‬
‫بشکند و در وی تحلیل عجیب بود و عرق النسا و نقرس را مفید بود و‬
‫تیاروق‪ G‬گوید نافع بود ریاحی‪ G‬را که عارض شود در رحم زنان و بچه‬
‫را نگاه دارد در رحم و چون با عسل یا نبات استعمال کنند بناشتا معده‬
‫را پاک گرداند و قوت امعا بدهد و نشف رطوبات بکند و مقدار‬
‫مستعمل از وی تا یک درم بود و گویند‪ G‬مضر بود به شش و مصلح وی‬
‫عسل بود و صاحب تقویم گوید صداع آورد و مصلح وی خشخاش سیاه‬
‫و شکر بود و صاحب منهاج سهو کرده که گفته که از خوردن وی‬
‫همان عارض شود که از زیبق مقتول و حق بر طرف صاحب جامع‬
‫بود که وی نیکو تحقیق کرده و باشتباه و اشتراک لفظی به شکی در‬
‫غلط نمانده است‬

‫صاحب مخزن االدویه می‌نویسد‪ :‬شل بضم شن ثمر درختی هندی است‬
‫از ادویه مجهوله است بعضی آن را سفرجل هندی نامند که بیل باشد و‬
‫بعضی گفته‌اند که بزرگتر از فندق است و در طعم آن تندی و اندک‬
‫تلخی و قبض است و بعضی گفته‌اند مدور‪ G‬و بقدر زردآلو می‌باشد‪ G‬و‬
‫بعضی گفته به هیئت زنجبیل است‬

‫صاحب تحفه وی را سفرجل هندی می‌داند‬

‫اختیارات بدیعی‬
‫‪174‬‬

‫‪/////////////‬‬

‫شکر سیب (انگلیسی‪ )Sugar-apple :‬یک نوع میوه است‪.‬‬

‫نگارخانه[ویرایش]‬

‫‪Pineapple shijia.jpg‬‬

‫‪Sugar Apple (Annona squamosa) interior.jpg‬‬

‫‪Sugar Apple deconstructed.jpg‬‬

‫‪Sugar Apple pulp.jpg‬‬

‫‪Sugar-apples 5, Taitung County, Dec 06.JPG‬‬

‫‪Ata Sugar-apple Pinha Fruta do conde.JPG‬‬

‫منابع[ویرایش]‬

‫مشارکت‌کنندگان‪ G‬ویکی‌پدیا‪ ،»Sugar-apple« ،‬ویکی‌پدیای‪ G‬انگلیسی‪،‬‬


‫دانشنامهٔ آزاد (بازیابی‪ G‬در ‪ ۲۷‬ژانویه ‪.)۲۰۱۵‬‬

‫‪//////////////‬‬

‫سفرجل هندي‬

‫[عدل]‬

‫اضغط هنا لالطالع على كيفية قراءة التصنيف‬

‫السفرجل الهندي‬

‫نبات القشطة الصدفية يحمل ثمرة السفرجل الهندي‬

‫نبات القشطة الصدفية يحمل ثمرة السفرجل الهندي‬


‫‪175‬‬

‫التصنيف العلمي‬

‫المملكة‪ :‬النباتات‬

‫الشعبة‪ :‬كاسيات البذور‬

‫الرتبة‪ :‬الماغنوليات‬

‫‪Annonaceae‬‬ ‫الفصيلة‪:‬‬

‫الجنس‪Annona :‬‬

‫النوع‪A. squamosa :‬‬

‫االسم العلمي‬

‫‪Annona squamosa‬‬

‫لينيوس‬

‫معرض صور‪ G‬سفرجل هندي ‪ -‬ويكيميديا‪ G‬كومنز تعديل قيمة خاصية‬


‫معرض صور‪ G‬كومنز (‪ )P935‬في ويكي بيانات‬

‫تعديل طالع توثيق القالب‬

‫السفرجل الهندي اسم يطلق على ثمرة نبات القشطة الصدفية (االسم‬
‫العلمي‪ )Annona squamosa :‬وهو من النباتات التي تنمو في‬
‫المناطق االستوائية من أمريكا الالتينية وجزر‪ G‬الهند الغربية‪ .‬يتخذ‬
‫السفرجل الهندي شكالً مخروطياً‪ G‬قاعدته مستديرة الشكل يتراوح‪ G‬قطرها‬
‫غالبا ً ما بين ‪ 5‬إلى ‪ 10‬سنتيمترات‪ ،‬ورأسه مدبب‪ ،‬لونه أخضر مزرق‪.‬‬
‫أكيد أن السفرجل الهندي له نفس خصائص نبات القشطة الصدفية إال أن‬
‫هذه التسمية تختص بها الثمرة دون باقي النبات األم[‪.]1‬‬

‫صور أخرى[عدل]‬

‫مقطع يبين ثمرة السفرجل الهندي من الداخل‬

‫ثمرة سفرجل هندي جاهزة لألكل‬


176

]‫إقرأ كذلك[عدل‬

)‫قشطة (نبات‬

]‫مراجع[عدل‬

‫^ ثمار السفرجل الهندي‬

///////////////

Sugar-apple
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article is about the fruit of Annona squamosa. For the fruit
plant, see Annona squamosa.

Sugar-apple

Scientific classification

Kingdom: Plantae

(unranked): Angiosperms

(unranked): Magnoliids
177

Order: Magnoliales

Family: Annonaceae

Genus: Annona

Species: A. squamosa

Binomial name

Annona squamosa
L.

Michał Boym's drawing of, probably, the sugar-apple in his Flora


Sinensis (1655)

Sugar-apple is the fruit of Annona squamosa, the most widely


grown species of Annona and a native of the tropical Americas
and West Indies. The Spanish traders and others brought it to
Asia where its old Mexican name ate may still be found in
Bengali ata, Nepalese aati, Sinhalese katu atha, Burmese aajaa
thee, and atis in the Philippines. It is also known as custard
apple in India and (mainly Annona reticulata) in the Philippines.[1]
The fruit is spherical through conical, 5–10 cm (2.0–3.9 in) in
diameter and 6–10 cm (2.4–3.9 in) long, and weighing 100–240 g
(3.5–8.5 oz), with a thick rind composed of knobby segments. The
color is typically pale green through blue-green, with a deep pink
blush in certain varieties, and typically has a bloom. It is unique
among Annona fruits in being segmented, and the segments tend
to separate when ripe, exposing the interior.
178

The flesh is fragrant and sweet, creamy white through light yellow,
and resembles and tastes like custard. It is found adhering to 13-
to-16-millimetre-long (0.51 to 0.63 in) seeds forming individual
segments arranged in a single layer around a conical core. It is
soft, slightly grainy, and slippery. The hard, shiny seeds may
number 20–40 or more per fruit and have a brown to black coat,
although varieties exist that are almost seedless.[1][2]
There are also new varieties being developed in Taiwan.
The atemoya or "pineapple sugar-apple," a hybrid between the
sugar-apple and the cherimoya, is popular in Taiwan, although it
was first developed in the US in 1908. The fruit is similar in
sweetness to the sugar-apple but has a very different taste. As its
name suggests, it tastes like pineapple. The arrangement of seeds
is in spaced rows, with the fruit's flesh filling most of the fruit and
making grooves for the seeds, instead of the flesh's occurring only
around seeds.

Contents
  [show] 

Nomenclature[edit]

Sugar-apple with cross section

As a result of its widespread cultivation, many local names have


developed for the fruit.
 In English, it is most widely known as a sugar apple or
sweetsop as well as a custard apple, especially in India and
Australia (custard apple also refers to Annona reticulata, a
closely related species).
 In Hispanic America, regional names include anón, anón de
azucar, anona blanca, fruta do
conde, cachiman, saramuyo, grenadilla (little grenade) and
many others.
 In Arabic, it is called ‫( قشطة‬qishta / ishta / ashta), the translation
being "cream".
 In Aceh, it is called "seureuba".
 In Angola, it is called fruta-do-conde or fruta-pinha.
 In Bambara, it is called zumzum or sunsun
 In The Bahamas, it is called "sugar apple".
 In Brazil, it is called fruta-do-conde, fruta-de-
conde, condessa, fruta-pinha, pinha (lit. cone), ata or anona.
 Its name in Burmese is aajaa thee.
 In Cambodia, regional names include "plae teib".
 In Curacao, it is called "skopapel".
 In Ethiopia, it is called Gishta (ጊሽጣ) in Amharic.
 In Germany, it is called Zimtapfel, because of its taste.[3]
179

 In Ghana, it is called "Sweet Apple".


 In Greece, it is called γλυκόμηλο (sweet apple).
 In Haiti, it is called kachiman.
 In Hong Kong, it is called foreign lychee (番鬼荔枝).
 In Iceland, it is called hvaðerþetta.
 In India it is known as: Sitaphal in most languages, literally
meaning Sita's fruit
In Bengali: ata (আতা)
In Gujarati: sitaphal (સીતાફળ)
In Hindi: sitaphal (सीताफल) or sharifa (शरीफ़ा)
In Kannada: sitaphala (ಸೀತಾಫಲ)
In Malayalam: aathakka (ആത്തക്ക) / seethappazham (സീത
പ്പഴം)
In Marathi: sitaphal (सीताफळ)
In Punjabi: sharifa (ਸ਼ਰੀਫਾ)
In Tamil: sitappalam (சீதாப்பழம்)
In Telugu: sita phalamu (సీతా ఫలము).
 In Indonesia, srimatikiya or, as mostly people call it, srikaya.
 In Jamaica, it is called "sweetsop" or "sweet-sop".
 In Kenya, it is called matomoko.
 In Madagascar, it is called conicony in Malagasy.
 In Malaysia, it is called buah nona.
 In Martinique it is called pomme cannelle.
 In Nepal, it is called "aati" as well as "saripha" (सरीफा).
 In Nicaragua, it is called "annona guatemala".
 In Northern Nigeria, it is called fasadabur in Hausa
 In Pakistan, it is called Sharifa (‫)شريفا‬
 In the Philippines, it is called atis.
 In Singapore (Malay), it is called buah nona.
 In Sri Lanka, it is call "Anoda" or "Katu Atha" in Sinhalese.
 In Taiwan, it is called sakya (Chinese: 釋
迦; pinyin: shìjiā; Taiwanese: sek-khia, sek-kia) because one
cultivar resembles the top part of Shakyamuni's (釋迦牟尼)
head.
 In Tanzania, it is called matopetope.
 In Thailand, it is called noi-na (น้อยหน่า).
 In Uganda, it is called ekistaferi.
 In Vietnam, it is called mãng cầu ta or na.
 In Yemen, it is called Khirmish (‫)خرمش‬.

Nutrition and uses[edit]


Sugar-apples, (sweetsop), raw

Nutritional value per 100 g (3.5 oz)

Energy 393 kJ (94 kcal)


180

Carbohydrates 23.64 g

Dietary fiber 4.4 g

Fat 0.29 g

Protein 2.06 g

Vitamins

Thiamine (B1) (10%)

0.11 mg

Riboflavin (B2) (9%)

0.113 mg

Niacin (B3) (6%)

0.883 mg

Pantothenic acid (B5) (5%)

0.226 mg

Vitamin B6 (15%)

0.2 mg

Folate (B9) (4%)

14 μg

Vitamin C (44%)

36.3 mg

Minerals

Calcium (2%)

24 mg

Iron (5%)

0.6 mg

Magnesium (6%)
181

21 mg

Manganese (20%)

0.42 mg

Phosphorus (5%)

32 mg

Potassium (5%)

247 mg

Sodium (1%)

9 mg

Zinc (1%)

0.1 mg

Link to USDA Database entry

 Units
 μg = micrograms • mg = milligrams
 IU = International units

Percentages are roughly approximated using US recommendations for

adults.

Source: USDA Nutrient Database

Sugar-apple is high in energy, an excellent source of vitamin C


and manganese, a good source of thiamine and vitamin B6, and
provides vitamin B2, B3 B5, B9, iron, magnesium, phosphorus and
potassium in fair quantities.[4]
A Philippine company produces sugar apple wine. [citation needed]
For uses of other fruit from the Custard-apple family see:
 Atemoya (a hybrid between A. squamosa and A. cherimoya)
 Cherimoya
 Custard-apple

Gallery[edit]

182

Sugar apple (right), with Taiwanese "pineapple shijia" (atemoya)


(left)
 

The sugar apple readily breaks open when ripe.


 

A deconstruction of a sugar apple, showing a lobe of fruit and pulpy


segments with seeds.

A sugar apple ready to eat


 

Sugar apples in Taitung, Taiwan


 

A sugar apple in Goiânia, Brazil

See also[edit]
 Annonin
 Atemoya
183

 Cherimoya
 Custard-apple
 Soursop

References[edit]
1. ^ Jump up to:a b Morton, Julia (1987). "Annona
squamosa". Fruits of warm climates. p. 69. Retrieved 6
March 2013.
2. Jump up^ "Annona squamosa". AgroForestryTree Database.
Retrieved 16 September 2013.
3. Jump up^ Bernd Nowak, Bettina Schulz: Taschenlexikon
tropischer Nutzpflanzen und ihrer Früchte. Quelle&Meyer,
Wiebelsheim 2009, ISBN 978-3-494-01455-5, p. 57–59.
4. Jump up^ "Benefits of Custard apple". 22 December 2014.

External links[edit]
Wikimedia Commons has
media related to Annona
squamosa.

Wikisource has the text of


a 1911 Encyclopædia
Britannica article
about Sugar-apple.

 Flora of North America: Annona squamosa


 Germplasm Resources Information Network: Annona
squamosa
 Fruits from Americas: Annona squamosa
 Pacific Island Ecosystems at Risk: Annona squamosa
Categories: 
 Annona
 Edible fruits
 Trees of the Caribbean
 Crops originating from the Americas
 Crops originating from South America
 Medicinal plants

You might also like