Professional Documents
Culture Documents
رویکردهای خاورشناسان به تار یخ گذا ری حدیث - تحلیل و نقد
رویکردهای خاورشناسان به تار یخ گذا ری حدیث - تحلیل و نقد
تحلیل و نقد
نصرت نیلساز
دانشیار دانشگاه تربیت مدرس
شاخت 1،با تأثیر از نظریات گلدزیهر ،نظریات و روش او را در تشکیک نسـبت بـه اعتبـار و
اصالت احادیث ،بسط داد و خوتیر ینبل 2نیز نظریات شاخت را بـا انجـام برخـی مطالعـات
موردی دنبال کرد .ارائه اینگونه آثار و نظریات تا بدانجا رسید که ایـده جعلـی بـودن کلیـت
حدیث مسلمانان ،در جوامع دانشگاهی غرب رسمیت یافت و به عنـوان پـیشفـرض عمـده
مطالعات حدیث پذیرفته شد .دیدگاههای امثال گلدزیهر و شاخت ،همانگونـه کـه در مـتن
مطالعات اسالمی در غرب مورد توجه واقع شـد ،توسـط عالمـان مسـلمان و نیـز برخـی از
خاورشناسان مورد نقد و بررسی قرار گرفت .از جمله ،هارالد موتسکی 3در پژوهشـی راجـع
به جوامع حدیثی غیررسمی و اولیه ،بـه نقـد اسـتدالالت خـوتیر ینبـل کـه پـس از شـاخت
پرچمدار این جریان بود ،پرداخت .موتسـکی معتقـد بـود کـه نظریـههای شـاخت در بـاب
خاستگاه و گسترش حدیث ،برپایه مفروتاتی نامطمئن ،روشهایی مسئلهدار و تعمیمهـای
نابجا ،بنا شده است .گریگور شولر 4نیز در آثار خود دیدگاه منع تدوین حدیث و عدم کتابت
مطلق را مورد مناقشه قرار داد .موتوعی که یکی از پایههای استدالل مستشرقان سابق ،برای
جعلی دانستن قاطبه احادیث مسلمانان بود.
در مجموع ،مطالعات حدیث در غرب بـه مباحـث مختلفـی همچـون دسـناد و اعتبـار
حدیث ،مسأله جعل ،نصگرایی ،بررسی راویان ،مجـامع حـدیثی ،تاریخگـذاری احادیـث،
کتابت و نقل احادیث ،بررسی شروح احادیث ،فقه الحدیث و امثال آن پرداخته و در هر یک
از اینگونه موتـوعات ،بعضـا نظریـات نادرسـت یـا شـبهاتی نیـز از سـوی پژوهشـگران و
نویسندگان غربی ارائه شده است .هرچند باید توجه داشت که تا نیمه دوم قرن بیستم ،عمـده
مطالعات غربیان متوجه منابع حدیثی عامه بوده و پس از این دوره است که به تبـع تقویـت و
توسعه مطالعات شیعی ،منابع حدیث شیعه نیز به صورت جدیتر مورد بررسـی قـرار گرفتـه
است.
یکی از پرونههای مطالعاتی این مرکز که در گروه استشراق معاصر سامان یافته ،بررسـی
و نقد آثار غربیان در خصوص حدیث اسالمی بوده و کتـاب حاتـر ،دومـین عنـوان از ایـن
سلسله آثار است.
از نویسندگان محترم این اثر سرکار خانم دکتر نصـرت نیـل سـاز و سـرکار خـانم دکتـر
مرجان شیری که پژوهش و نگارش این اثر را بر عهده داشتهاند ،صـمیمانه سپاسـگزاریم .از
مساعی جناب حجت االسالم و المسلمین دکتر مرتضی مداحی ناظر علمـی طـرح و دقـت
نظر و پیگیریهای جناب آقای سید محمدرتا طباطبایی مدیر محترم واحد نشر و همچنـین
ارشادات علمی و حمایت مؤثر جناب حجـت االسـالم و المسـلمین سـید هاشـم میالنـی
ریاست محترم مرکز قـدردانی مـیکنیم و توفیقـات روزافـزون همـه پژوهشـگران و خادمـان
اندیشه اسالمی را از خداوند متعال میطلبیم ،بمحمد وآله االطهار.
فوک ،فان ِاس ،شولر و موتسکی هم بـه جریـان شـکاکیت واکـنش نشـان دادهانـد .از میـان
مسلمانانی که به دفاع از اعتبار میراث روایی پرداختهاند ،آثار افرادی چون سزگین و اعظمـی
به دلیل انتشار به زبانهای آلمانی و انگلیسی ،بیشتر مورد توجه محافل علمـی غـرب قـرار
گرفت .از اینرو ،غربیان هنگامی که میخواهند مواتع مختلف پژوهشگران معاصر نسـبت
به وثاقت روایات اسالمی را بیان کنند ،به آرای این دو تن توجه ویژهای دارند .مایکـل کـوک
با استفاده از اصطالحات اسالمی ،یک موتع را مکتب «ظاهری» و سزگین را «امـام» ایـن
مکتب و موتع مقابل را مکتب «باطنی» و ونزبرو را امام این مکتب مینامد 1.هربرت بـر
هم با این که از سه رویکرد شکاکیت ،خوشبینی و موتع میانه نسبت به وثاقـت احادیـث،
نام میبرد ،و پژوهشگرانی از مسلمانان و غربیان را در هر دسـته مـیگنجانـد ،بـا ایـن حـال
سرانجام میگوید که نسبت به وثاقت اسانید ،موتع میانهای وجود ندارد و تنها با دو موتـع
متقابل گلدزیهر و سزگین مواجهیم 2.وی پس از معرفی دیدگاههای ونزبرو تصریح مـیکنـد
که اکنون دیدگاههای گلدزیهر ،تحتالشعاع ونزبرو قرار گرفته است و تقابـل اصـلی را بایـد
میان دیدگاههای ونزبرو و سزگین بدانیم 3.هر پژوهشگر غربی در حوزۀ حدیث ،الجـرم بایـد
موتع خود را نسبت به دیـدگاههـای مختلـف دربـارۀ وثاقـت اسـانید ،مشـخص مـیکـرد.
پژوهشگرانی که سند روایات را نامعتبر میدانستند ،یا باید از روایات اسالمی به مثابۀ منبعی
تاریخی برای کسب آگاهی نسبت به دو سدۀ نخست هجری دست برمیداشتند ،یا باید به تنها
شاهد باقی مانده ،یعنی متن روایات ،اکتفا میکردند .این همان رهیـافتی بـود کـه گلـدزیهر در
پیش گرفت .اما شاخت از شیوههای مختلف برای تاریخگذاری روایات ،مانند «یـافتن روایـت
- 218.217pp.Traditions”,ofDatingtheand“EschatologyCook,1.
برای ترجمۀ این مقاله ر.ک« .تاریخگذاری روایات آخرالزمان» ترجمه :مرتضی کریمینیا ،در :کریمینیـا ،مرتضـی،
الیرهپژوه ادراغرب ،تهران :مجمع جهانی تقریب مذاهب اسالمی -معاونت فرهنگی1386 ،ش.
ا
2. Berg, The Development of Exegesis in Early Islām, pp. 49 - 50.
3. Ibid, p. 83.
17 مقدمه
در کهنترین منبع»« ،تحلیل سندی» 1و «تحلیل متن» روایات اسـتفاده کـرد .ایـن شـیوههـای
تاریخگذاری بهتدریج اصالح و تکمیل شد .مطالعات حدیثی در غرب در دو دهۀ پایـانی قـرن
بیستم میالدی ،با پیشرفتهایی روششناختی همراه بود :نخست تکامـل روش تحلیـل اسـناد
شاخت توسط ُی ْن ُبل در پژوهشهای متعدد ،و دیگری بهرهگیری از روش تحلیل «اسناد – مـتن»
توسط خاورشناسانی چون موتسکی ،فان اس ،شولر و دیگران 2.همۀ این روشهـا بـر مبـانی و
دیدگاههایی استوار است و در هر روش از معیارهایی خاص استفاده میشود.
ذکر این نکته الزم است که در مطالعات حدیثی عالمان مسلمان در سـدههـای پیشـین،
مسألهای به نام تاریخگذاری مطرح نبوده؛ زیرا مهمترین مسأله آنها اثبات حجیت حـدیث،
به مثابۀ منبعی برای اخذ احکام شریعت و آموزههای دینی بوده است .بااینحال ،از آنجا که
شواهد وقوع جعل به زمان خود پیامبر میرسد و عالمان مسلمان آگاه بودند کـه بـه مـرور
پدیدۀ جعل گسترده شده است ،مقابله با آن را با شیوههای مختلف آغاز کردند .در این میـان
قطعا یکی از مهمترین تدبیرها اعتبارسنجی روایات بوده است .نخستین مالکهای سـنجش
روایات نیز در آیات قرآن و احادیث نبوی وجود دارد .آیۀ لزوم بررسی خبـر فاسـق و روایـات
عرتۀ حدیث به قرآن ،از جمله ریشههای مالکهای ارزیابی سندی و متنی احادیث اسـت.
به مرور زمان با بحثها و تأمالت عالمان ،این قواعد گستردهتر و دقیقتر شد و محدثانی بـه
تدوین احادیث صحیح در آثار خود همت گماردند و برخی هم احادیث جعلی را گـردآوری
کردند .اگرچه در آثار عالمان حدیث ،هرگز به طور صریح بـا مسـأله و تعبیـر تـاریخگـذاری
احادیث مواجه نمیشویم؛ اما اعتبارسنجی روایات به طور تلویحی ،با مسألۀ تاریخگـذاری
.1شاخت با تقسیم سند به دو بخش اصیل و جعلی از آن در تاریخگذاری استفاده کرد .ر.ک .کتاب حاتر ،ص.149-148
16.p.Qurān”,theofCollection“TheMotzki,2.
این مقاله دو ترجمه فارسی دارد ر.ک« .خاورشناسان و رویکردهای نوین در جمع قرآن» ترجمه :فـرو پارسـا ،تحقیقاا ا
علوماقرآناواحدیث ،دوره ،1شماره1383 ،1ش و «جمع و تدوین قرآن :بازنگری در دیدگاههـای غربـی در پرتـو تحـوالت
جدید روششناختی» ،ترجمه :مرتضی کریمینیا ،هفتاآالمان ،دوره ،8شماره ،32زمستان1385 ،ش.
18رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
پیوند دارد 1.زیرا هنگامی که یک حدیث صحیح تشخیص داده میشود ،در واقـع خاسـتگاه
زمانی آن تأیید شده است ،حال بسـته بـه ایـن کـه بـه پیـامبر منتهـی مـیشـود ،یـا سـایر
معصومان ،یا صحابه یا تابعین ،این بازۀ زمانی متغیر است .امـا بـرای خاسـتگاه زمـانی
احادیث جعلی ،دو حالت ممکن است:
.1جعل در زمانی متأخر از فرد اصلی که ادعا میشود حدیث از وی صادر شده است؛
.2جعل در زمان خود آن فرد.
به عبارت دیگر اگر حدیثی به پیامبر نسبت داده شده باشد اما با توجـه بـه معیارهـای
نقد حدیث ثابت شود که جعلی است ،این جعل ممکن است در زمان خود پیامبر ،یا پس
از رحلت ایشان رخ داده باشد.
اکنون الزم است به این پرسش بپردازیم که با توجه بـه شـیوههـای عالمـان مسـلمان در
اعتبارسنجی احادیث ،آشنایی با شیوههای تاریخگذاری روایات که اساسا خاستگاهی غربی
دارد ،چه ترورتی دارد؟ ابتدا اشاره به این نکته الزم است که در نگاه عموم محققان مسلمان
برخال دیدگاه رایج در غرب ،اصل بر جعلی بودن روایت نیست .البتـه کـه ایـن سـخن بـه
معنای پذیرش همۀ روایات هم نیست و اگر با معیارهای مختلف ،جعلی بودن روایتی ثابـت
شود ،نمیتوان در احکام و آموزههای شریعت بدان استناد کرد .اما اگر محقـق مسـلمانی بـه
دنبال کسب اطالعات تاریخی از سدههای نخست هجری باشد ،روایات جعلی را بهسادگی
کنار نمیگذارد و میتواند از تعیین خاستگاه تاریخی و جغرافیـایی روایـت ،بـرای شـناخت
جنبههای گوناگون جامعه ،مکـان و زمـانی کـه روایـت در آن سـاخته شـده ،اسـتفاده کنـد.
تاریخگذاری روایاتی هم که اعتبار آنها با توجه به معیارهای محدثان مسـلمان ثابـت شـده
است ،میتواند اطالعات مهمی را دربارۀ چگونگی نشر روایت ،عرصههای جغرافیایی نشر،
.1آیا با واکاوی میراث عالمان حدیث مسلمان در سدههای مختلف میتوان به شواهد پراکندهای از توجـه بـه مسـألۀ
تاریخگذاری روایات دست یافت؟ برای پاسخ به این پرسـش ر.ک .شـیری ،نیـلسـاز« ،واکـاوی قواعـد مشـترک در
شیوههای نقد حدیث مسلمانان و روشهای تاریخگذاری روایات خاورشناسان».
19 مقدمه
سیر تطور متن و سند روایت ،در اختیار پژوهشگران قرار دهد .البته همۀ این موارد منـوط بـه
ارزیابی دقیق مبانی و شیوههای تاریخگذاری احادیث در میان غربیان و تالش برای اصالح و
بهبود آنهاست.
کتاب حاتر با این هد در چهار فصـل سـامان یافتـه اسـت .در فصـل نخسـت آرای
خاورشناسان دربارۀ وثاقت احادیث بیان و دیدگاههای گلدزیهر و شاخت تبیـین و نقـد شـده
است .روشهای مختلف تاریخگذاری روایـات و قواعـد هـر یـک ،بـا ذکـر نمونـههـایی از
پژوهشهای حدیثپژوهان برجستۀ غربی ،در فصل دوم و سوم آمـده اسـت .فصـل دوم بـه
معرفی و نقد دو روش «تاریخگذاری براساس متن» و «تاریخگذاری براساس یـافتن روایـت
در کهنترین منبع» و ذکر نمونـههـا اختصـاص دارد .در فصـل سـوم ،دو روش دیگـر یعنـی
«تاریخگذاری براساس تحلیل اسانید» و «تاریخگذاری براساس تحلیل اسناد – متن» تبیین و
نمونهها آورده شده است .آخرین فصل ،یعنی فصـل چهـارم ،نمونـهای عملـی از کاربسـت
قواعد معتبر روشهای مختلف تاریخگذاری برای تعیین خاسـتگاه زمـانی و مکـانی روایـت
نبوی «من کذب َّ
علی »...است .همچنـین اطالعـات مهمـی دربـارۀ چگـونگی نشـر ایـن
روایت ،عرصههای جغرافیایی نشر ،سیر تطور متن و سند آن را به دست مـیدهـد .انتخـاب
این روایت چند دلیل داشته است :نخست اینکه از جمله روایـات بسـیار مهمـی اسـت کـه
مسلمانان آن را متواتر میدانند ،دوم اینکه گلدزیهر این روایت را جعلی دانسـته و برسـاختۀ
مسلمانان راستکیش در برابر پدیدۀ گستردۀ جعل حدیث ،سوم اینکه ُی ْن ُبل با تاریخگـذاری
صورت ترکیبی این روایت با روایت «نهی از نیاحه بر میت» ،انتساب هـر دو را بـه پیـامبر
1
ساختگی دانسته است.
در پایان الزم است از المرکز االسالمی للدراسات االستراتیجیه ،عتبۀ مقدسۀ عباسیه کـه
امکانــات انجــام ایــن پــژوهش و چــا و نشــر آن را فــراهم آورد و بــهویــژه از نظــرات و
مساعدتهای دکتر مداحی سپاسگزاری کنیم .در نهایت برترین درود و سپاس را به پیشـگاه
.1برای دیدگاههای گلدزیهر و ُی ْن ُبل دربارۀ این حدیث ر.ک .کتاب حاتر ،صص .129-114 ،106-105
20رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
عالمان مجاهد شیعه و همۀ شهیدان راه حق ،تقدیم میکنیم و امیـدواریم گـامی کوچـک در
مسیر خدمت به میراث گرانبهایی که عالمان مسلمان در سدههای متـوالی بـا رنـج و تـالش
بیپایان حفظ کردهاند ،برداشته باشیم.
نصرت نیل ساز
مرجان شیری محمدآبادی
24جمادی الثانی 1444
7بهمن 1401
فصل اول
ChristianthetoAccordingMessageandScripturehisMuḥammad:Prophet“TheGriffith,1.
345 - 392.Century”,AbbāsīdFirstthefromSyriacandArabicinApologies
برای ترجمۀ این مقاله ر.ک« .حضرت محمد :کتاب مقدس و پیام او براساس دفاعیات عربی و سریانی مسیحی در
الیرهپژوها ادراغارب ،تهـران :مجمـع
قرن اول زمامداری عباسیان» ،ترجمه :وحید صفری ،در :کریمینیا ،مرتضی ،ا
جهانی تقریب مذاهب اسالمی1386 ،ش.
xiv.p.Developments”,andOrigins“Ḥadīth:Motzki,2.
برای ترجمۀ این مقاله ر.ک« .حدیث پژوهی در غرب :مقدمهای در باب خاستگاه و تطور حدیث» ،ترجمه :مرتضـی
کریمینیا ،در :کریمینیا ،مرتضی،احدیثاسالیم اخاالتگاهاهااواالیراتطور ،قم :دارالحدیث1390 ،ش.
22رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
استنباط احکام فقهـی یـا دریافـت آمـوزههـای اخالقـی و عقیـدتی ،یـا اطالعـات تـاریخی
میدانستند .اما عالقۀ خاورشناسان عمدتا به جنبۀ تاریخی احادیث معطو و دغدغـۀ آنهـا
استفاده از حدیث ،به مثابۀ منبعی برای بازسازی تاریخ اسالم ،در حوزههـای متنـوعی چـون
تاریخ وقایع و رویدادهای سدههای نخست ،تاریخ قرآن و علـوم مختلـف اسـالمی از فقـه،
تفسیر ،کالم ،اخالق و غیره و نیز تاریخ اندیشـههـا و نهادهـای دینـی بـوده اسـت .آنچـه در
بازسازی تاریخ اهمیت بنیادی دارد «نقد منبـع» 1اسـت کـه از دسـتاوردهای روششـناختی
مطالعات نوین تاریخی است و منظور از آن ،ارزیابی وثاقت ،اصـالت و درسـتی اطالعـات
منبع است .در نقد منبع بررسی میشود که آیا زمان و مکانی که منبع به خود نسبت میدهد،
صحیح است یا نه؟ در صورت عدم صحت این ادعـا ،بایـد خاسـتگاه زمـانی و جغرافیـایی
واقعی آن تعیین شود .سؤال مهم دیگر این است کـه فاصـلۀ زمـانی و مکـانی ایـن منبـع ،از
واقعهای که دربارۀ آن به ما خبر مـیدهـد چقـدر اسـت؟ 2بـرای نمونـه خاسـتگاه مکـانی و
جغرافیایی احادیث منسوب به پیامبر در صورت اعتقاد بـه وثاقـت آن ،مکـه و مدینـه و در
طول دورۀ بعثت است؛ اما اگر وثاقت احادیثی ثابت نشود ،باید مشـخص گـردد کـه در چـه
دورهای و در چه مکـانی سـاخته شـدهانـد .در صـورت دوم ،ایـن احادیـث سـاختگی بـرای
شناسایی مکه و مدینه در دورۀ بعثت بهکار نمیآید ،اما پژوهشگران تاریخ میتوانند از آنهـا
به مثابۀ منبعی برای شناخت دوره و مکانی که در آن جعل شدهاند ،استفاده کننـد .همچنـین
در رویکرد تاریخی ،توجه به تغییرات یک مدرک و مستند تاریخی در گذر زمان ،و شناسـایی
3
علت این تغییرات و افرادی که آنها را ایجاد کردهاند ،اهمیت ویژهای دارد.
حدیثپژوهان غربی هنگام استفاده از حدیث برای اهدا تاریخی ،بـا ایـن پرسـشهـا
دربارۀ اعتبار و وثاقت حـدیث مواجـه بودنـد و بایـد موتـع خـود را در ایـن بـاره مشـخص
میکردند .بنابراین ،قبل از معرفی شـیوههـای غربیـان در تـاریخگـذاری احادیـث ،بایـد بـه
دیدگاههای آنها دربارۀ وثاقت احادیث بپردازیم.
نخستین مطالعات حدیثی در غرب ،توسط افرادی صورت گرفت کـه در صـدد تـدوین
سیرهای تاریخی ـ انتقادی از زندگی پیامبر بودند .محققان غربی دریافته بودند کـه پـس از
قرآن ،حدیث ،مهمترین منبع شناخت زندگی پیامبر و تاریخ صدر اسالم است .پس از آن
پژوهشگران عالقمند به تحقیق دربارۀ نهادها و اندیشههای فقهی و دینی در صدر اسـالم کـه
1
به اهمیت حدیث واقف بودند ،نیز به این جرگه وارد شدند.
همانطور که اشاره شده مهمترین پرسشها برای محققان غربی این بود که کی ،چگونه
و چرا ،نوع خاصی از احادیث پدید آمد؟ این احادیث به چه شیوههایی انتقال یافتند؟ وثاقت
احادیث چه اندازه است؟ و با چه روشهایی میتوان احادیث صحیح را از روایات جعلـی و
2
تحریفشده ،شناسایی کرد؟
خاورشناسانی چون میور 3،اشپرنگر 4و دوزی 5،که مطالعات حـدیثی آنهـا همگـی در
ربع سوم قرن نوزدهم انتشار یافت ،کمابیش تصویری مشابه از پیدایش و تکوین حدیث ارائه
میکردند .به اعتقاد آنان شخصیت ،اقوال و افعال پیامبر اسالم و بنیانگذار دیـن جدیـد ،بـه
طور طبیعی در زمان حیات پیامبر ،موتوع اصلی گفتگوها بود .ایـن عـادت پـس از وفـات
پیامبر هم ،ادامه و حتی افزایش یافت .علت این امر صرفا عالقه و احترام مسلمانان به پیامبر
نبود ،بلکه پی بردن به این نکته که قرآن برای هدایت حیات عملی جامعـه اسـالمی ـ کـه بـه
سرعت خارج از مرزهای شبه جزیره عربستان در حال گسترش بـود ـ کـافی نیسـت ،نقشـی
بنیادی در توجه به سنت نبوی داشت .از اینرو ،مسلمانان کوشـیدند تمـام اطالعـاتی را کـه
میتوانند دربارۀ پیامبر بیابند ،گردآوری کننـد و هرجـا تـرورت ایجـاب میکـرد ،سـنتی را
برساخته و به پیامبر نسبت دادند.
محتوای احادیث در حافظهها ثبت و به طور شفاهی نقل میشد .بـا ایـنحـال ،هـم در
زمان پیامبر و هم پس از رحلت ایشان ،عدهای بهرغم مخالفت آشکار با کتابت حـدیث ،بـه
ثبت و نگارش احادیث میپرداختند .در اواخر قرن نخست هجری ،پیشـقدم شـدن خلفـا و
انگیزههای شخصی ،مشایخ حدیث را برانگیخت تا بخـش عمـدهای از احادیـث موجـود را
گردآوری و تدوین کنند .این محدثان محتوای مجموعههای حدیثی خود را عمدتا از طریـق
درسهای شفاهی به شاگردان خود انتقال میدادند .شاگردان نیز این درسهـا را یادداشـت و
به نسل بعد منتقل میکردند .اما متاسفأنه امروزه از این مجموعههای حدیثی که پیش از نیمۀ
دوم قرن دوم هجری نگاشته شده ،هیچ اثری باقی نمانده است .این میراث حدیثی طی قرون
بعدی با گردآوری احادیث دیگر و همچنین جعل حدیث حجیمتر شد و به صورت تألیفـات
1
مفصل درآمد.
از نظر نخستین حدیث پژوهان غربی ،دو عامـل اساسـی در جعـل و تحریـف روایـات
مؤثر بود :یکی نقل شفاهی و دیگری منازعات سیاسی مذهبی موجـود در جامعـۀ اسـالمی.
بیش از یک قرن نقل شفاهی احادیث ،چگونگی و صحت نقل حدیث را بهشدت وابسته بـه
حافظۀ راویان کرده بـود .از سـوی دیگـر تمـایالت و پـیشداوریهـای راویـان ،وابسـتگی و
دلبستگی آنها به جبهههای مختلف سیاسی عقیدتی در نزاعهای فراوان سدههای نخست ،و
xv.p.Developments”,andOrigins“Ḥadīth:Motzki,1.
25 خاورشناسان و وثاقت احادیث
همچنین آثار ناشی از گسترش و تحوالت جامعۀ اسالمی ،به طور ناخودآگـاه بـر چگـونگی
1
فهم و نقل روایات تأثیر میگذاشت.
حدیث مسلمان و شیوههـای آنهـا
ِ ناقدان
ِ حدیثپژوهان غربی به آراء و نظرات نخستین
برای تمایز میان احادیث صحیح از احادیث جعلی و تحریـفشـده ،توجـه داشـتند و حتـی
2
برخی از آنها به دستاوردهای عالمان مسلمان در این زمینه ،به دیدۀ اعجاب مینگریستند،
اما همگی بر این باور بودند که شیوۀ نقد حدیث در میان مسلمانان بیشتر مبتنـی بـر بررسـی
سلسلۀ سند و راویان بوده ،و به شواهد درونی متن روایات چندان توجه نشده و به قدر کـافی
هم سختگیرانه نبوده 3و تنها منجر به پیدایش مجموعههایی از احادیث با درجههای مختلف
وثاقت (صحیح ،حسن ،تعیف) شده است.
به اعتقاد آنها با توجه به اینکه پدیدۀ جعل حدیث بـه فاصـلۀ کوتـاهی پـس از رحلـت
پیامبر آغاز شده ،دیگر شناخت روایات جعلی ،تنها از طریق بررسی اتصال اسانید و وثاقـت
گروهـی صـحابه از نقـد و همچنـین
ِ مصونیت
ِ راویان میسر نخواهد بود .آنها عالوه بر این،
خودداری محدثان از بررسیهای عقالنی ،یعنی بررسی و تحلیل روایـات فـار از باورهـای
مذهبی ،را مانع پیدایش روشی نتیجهبخش در نقد حـدیث میدانسـتند .در نتیجـه نخسـتین
حدیثپژوهان غربی وظیفۀ نقد حـدیث در دوران جدیـد را ،شناسـایی و جداسـازی تعـداد
اندک احادیث صحیح از هزاران روایت جعلی میدانستند ،اما اغلـب آنهـا روشـی را بـرای
1
انجام این مهم که بتواند جایگرین شیوۀ نقد سند باشد ،ارائه نکردند.
به طور کلی میتوان گفت که نسلهای نخست حدیثپژوهان غربـی ،اعتمـاد بیشـتری بـه
روایات اسالمی داشتند؛ اما از نیمۀ قرن نوزدهم شکاکیت فزایندهای نسبت به اعتبار روایـات بـه
وجود آمد .در این دوره مطالعات حدیثی گلدزیهر 2و سپس در نیمـۀ قـرن بیسـتم پـژوهشهـای
شاخت 3دربارۀ خاستگاه فقه اسالمی ،جنبشی را به وجود آورد و تأثیری ماندگار بـر تشـکیک در
وثاقت احادیث داشت 4.ازاینرو ،در ادامه به اجمال دیدگاههای گلدزیهر و شاخت و مهـمتـرین
نقدهای وارد بر آنها را بررسی خواهیم کرد .طبیعی است که این بررسی محدود به دیدگاههـایی
از این دو پژوهشگر است که بهنحوی با مسألۀ تاریخگذاری پیوند دارد.
آرای گلدزیهر
گلدزیهر به وجود هستهای موثق ،اما محدود از احادیـث نبـوی عقیـده داشـت .او تصـریح
میکند که صحابۀ پیامبر پیوسته سخنان روشنگرانه پیامبر را تکرار و تالش میکردند هر آنچه
را که وی در رابطه با احکام دینی یا روش زندگی به طور کلی و رفتار اجتماعی ،در خلوت یـا
در میان عموم گفته ،برای تهذیب و هدایت جامعه حفظ کنند .با گسترش قلمـروی اسـالمی
در اثر فتوحات ،صحابه این احادیث را برای دیگران نقل و مطالب دیگـری را هـم کـه گمـان
میکردند در راستای اهدا پیامبر است ،یا آنها را درست میپنداشتند به او نسـبت دادنـد.
جعل با اغراض گوناگون در نسلهای بعد هم ادامه یافـت و اکنـون مـا در مواجهـه بـا انبـوه
روایات در جوامع رسمی حدیث ،بهتر است به جای اعتماد 5،موتعی شکاکانه اتخاذ کنیم.
وی بر خال خاورشناسان پیشین که شناسایی و جداسازی تعداد اندک احادیث صـحیح از
xvii.p.Developments”,andOrigins“Ḥadīth:Motzki,1.
2. Ignaz Goldziher (1850 - 1921).
3. Josef Schacht (1902 - 1969).
211.p.Muslim”,ofAuthenticitytheofQuestion“TheMotzki,4.
.5اشاره گلدزیهر به نظر دوزی است که پیشتر آورده شد ( ر.ک .پانوشت 1در ص .)25
27 خاورشناسان و وثاقت احادیث
هزاران روایت جعلی را تروری و ممکن میدانستند ،این امر را به سبب وقوع جعل گسـترده
1
در سیر تطور حدیث ،غیرممکن میدانست.
مکتوب» است ،استفاده از این وانه برای تمایز میان دو بخش حدیث ،یعنـی سـند و مـتن را
دلیلی بر رد نظر کسانی میداند که میگویند در نگاه مسلمانان ،حدیث در قالـب اصـلیاش
نمیتوانسته مکتوب باشد و تنها به روایات شفاهی محدود میشده است .او اکراه از کتابـت
حدیث را پدیـدهای پـس از وفـات پیـامبر و ناشـی از مالحظـات بعـدی مـیدانـد 1.وی بـه
تعارتاتی چند در اخبار اشاره میکند:
الف) ناسازگاری اخبار دربارۀ بیپروایی در نقل احادیث ،از افرادی ماننـد ابـوهریره ،بـا
گزارشهای مربوط به احتیاط زیاد صحابۀ مشهور مانند ابنمسعود (م )32و ابنعمـر
(م )74در نقل احادیث از بیم تغییر در الفاظ واقعی حدیث یا انتسـابی نادرسـت بـه
پیامبر ،یا افزوده شدن مطالبی به متن حدیث توسط شنونده .عالوه بر این ،بـه عقیـدۀ
وی جلوگیری عمر از نشر احادیثی که با اقداماتش ناسازگار بود ،نشـان مـیدهـد کـه
تمایالت فرقهای هم در بیم از انتشار عمومی احادیث دخالت داشت.
ب) از سوی دیگر ،گزارشهای مربوط به پروای برخی از صـحابه در نقـل حـدیث ،بـا وجـود
احادیث فراوانی به نام این صحابه در مسانید حدیثی ،در تضاد آشکار است 2.وی در فصـلی
از کتاب مطالعا اسالیم با عنوان «کتابت حدیث» ،منازعات بر سر نقل شفاهی یا کتابـت
حدیث را نظری میداند و با اشاره به ادامه یافتن آن در چندین سده ،تصریح میکنـد کـه ایـن
نزاعها بر شیوۀ عملی و عموما پذیرفتهشدۀ کتابت حدیث تأثیری نداشـت .بـا ایـنحـال ،وی
جوامع معتبر حدیثی را مبتنی بر منابع مکتوب پیشین نمیداند و مینویسد:
گردآوری روشمند
ِ «جوامع رسمی مجموعههایی از حدیث نیست که با ترتیبی نقادانه و
3
فراهم آمده باشند و مدونان آنها را از منابع مکتوب موجود برگزیده باشند».
او با اشاره به سفرهایی که در طلب حدیث صورت میگرفت ،دربـارۀ دیـدگاه محـدثان
نسبت به شیوههای اخذ حدیث میگوید:
«فراگیری از کتابها مطلوب نبود .کتابها برای استفادۀ عملـی اسـت امـا کسـی کـه
1
طالب حدیث پیامبر است باید آن را از زبان حامالن و راویان حدیث فراگیرد».
گلدزیهر تدوین متون حدیثی را پایان قرن دوم و نیمۀ نخست قرن سـوم ،تـاریخگـذاری
کرد که نیم تا یک قرن دیرتر از زمانی است که خاورشناسان پیشین تعیین کرده بودند.
پیامبر بودند و چون از حمایت حکومت ناامید شدند ،احادیثی را جعل کردند که پیشـگویی
پیامبر از وتعیت موجود جامعه بود 1.وی دو نمونه از النن ِت ْر ِمذی (م )279مـیآورد :یکـی
ْ ْ ُ ُ َ َ ُ َ ُ ُ َ َ ْ ُ ُ َ َّ َ َ َ َ ِّ َّ َ ْ
الصال َة ِل َوق ِت َها»2و دیگری روایت «ال ُملـك حدیث «امراء یکونون بع ِدی ی ِمیتون الصالة فصل
ْ َْ َْ َ ُ
3
ِفی ق َر ْیشَ ،و القض ُاء ِفی اْلن َص ِار».
امپراتوری روم ،به مطالعۀ شریعت پرداختند .در حالیکه در واقع کسی بـه احکـام شـریعت
اهمیت نمیداد ،آنها این احکام را برای جامعۀ آرمانی خـود وتـع کردنـد .گلـدزیهر ادعـا
میکند که سنت پیامبر که فقـه و شـریعت اسـالمی بایـد بـر آن مبتنـی باشـد را ،ایـن افـراد
برساختند و مطالب مقدسی کـه اسـاس و محتـوای کارشـان را تشـکیل مـیداد ،صـحابه و
تابعینی در اختیارشان نهادند که در میان آنها میزیسـتند 1.وی بـه خبـری دربـارۀ مکحـول
(م )112و تالش او در علمآموزی در مصر و عراق و شام و سعی زیادی که برای یافتن فـردی
که حکم انفال را بداند ،اشاره میکند2و این را آغاز سفرهای طلب علم میداند .او میگویـد
که در اثر این سفرها مردم جدیدی در زمرۀ راویان گفتههای منسوب به پیـامبر قـرار گرفتنـد.
گلدزیهر دورۀ برساختن احادیث جعلی توسط دینداران را زمانی میداند کـه صـحابه ،یعنـی
واسطههای نقل سخنان پیامبر ،دیگر زنده نبودند 3.در واقع او ادعا میکند که این افـراد ،رأی
و نظر خود و مشایخ مستقیمشان را به مرجعی نسبت میدادند که حتی برای سهلانگاران در
امر دین ،منبع بیچون و چرای شریعت بود .تا بدینجا معلوم شد که گلدزیهر ادعا مـیکـرد
که هستهای اندک از احادیث نبوی وجود داشت که دینداران با انگیزۀ مرجعیت بخشـیدن بـه
سنت پیامبر و رواج آن و نیز مقابله با حکومت ،آن را با جعل فربه ساختند .سیر تطـوری کـه
گلدزیهر برای جعل حدیث ترسیم کرده ،به همینجا پایان نمـییابـد و عـالوه بـر دینـداران،
نقش حکومت اموی هم که اساسا ِوجهه و دغدغۀ دینی نداشت ،را نیز آشکار میسازد.
حلقههای دیندار ،یا حدیثی مییافت ،یا آن را برمیساخت .اگر در نظر داشته باشـیم کـه در
این راستا پرهیزکارترین عالمان هم به مثابۀ عامالنی مشتاق در نشر جعلیات حکومت عمـل
میکردند ،دیگر جای شگفتی نیست که در همۀ مسائل مهـم اسـالمی ،چـه عقیـدتی و چـه
سیاسی ،سردمداران نظریههای رقیب میتوانند شماری روایت در تأیید دیـدگاه و نظـر خـود
بیاورند که با سندهایی به پیامبر یا نسل نخست مسلمانان مـیرسـد 1.بـه عقیـدۀ گلـدزیهر،
حکومت اموی در تاریخ حدیث ،نقشی دوگانه ایفا کـرده اسـت .1 :جعـل و نشـر حـدیث؛
.2جلوگیری از نشر احادیثی خاص .وی برای نشان دادن دخالت حکومـت در جلـوگیری از
نشر احادیث ،با استناد به تاریخاطبری (م ،)310فرمان معاویه بـه مغیـره (م 49ـ )51بـرای
ممنوع ساختن نقل حدیت در فضائل امام علی 2را ذکر میکند؛ اما برای ساختن احادیـث
جعلی و نشر آنها ،نمونههای متعددی میآورد .وی اشاره میکند کـه عبـدالملك (م )86از
بیم بیعت مردمی که از شام برای حج به مکه میرفتند ،با عبداللهبنزبیر (م ،)73سفر به حج
را ممنوع و زیارت قبۀالصخره را جایگزین آن ساخت .توجیه ایـن تغییـر در حیـات دینـی بـا
انگیزۀ سیاسی ،بر عهدۀ عالم پرهیزکـار ()) ُز ْهـری (م 123ـ )125نهـاده شـد .او هـم ایـن
َ ُ َ ُّ ِّ َ ُ َّ َ َ َ َ َ َ
اجد»3را برساخت و به پیامبر نسبت داد و در نشر آن سخن «ال تشد الرحال ِدال ِدلی ثال ِثة مس ِ
5
کوشید 4.گلدزیهر همۀ روایات حاوی پرسش دربارۀ برتری شام یا مدینه با پاسخ برتری شام
را ،ناشی از تأثیر امویان میداند و تصریح میکند که پاسخ به این پرسش در اصـل در پیونـد
1
با پرسشی بنیادی در رابطه با برتری بنیامیه یا بنیهاشم بود.
شواهدی از برساختن احادیث در راستای تمایالت امویان و چگـونگی همکـاری افـراد
دینداری چون ُز ْهری ،که نه با انگیزۀ شخصی ،بلکه برای مصالح حکومت در این روند نقش
داشتند را ،میتوان در گزارشهای خطیب بغدادی (م )463یافت کـه بایـد در همـین سـیاق
مالحظه شوند .خبری با چند طریق از َم ْع َمر(م 150ـ )154که از شاگردان ُز ْهری بـوده ،بـه
واسطۀ عبدالرزاق (م )211نقل شده است ،مبنی بر اینکـه ابـراهیمبـنولیـد امـوی (م)132
دفتری را نزد ُز ْهری آورد و اجازه خواست تا محتوای ایـن دفتـر را بـه نـام وی نشـر دهـد و او
پذیرفت .این گزارش نشان میدهد که ُز ْهری برای رواج سیاستها و اهدا امویان بـا ابـزار
دینی ،کامال آماده بود و اگرچه گاه دچار عذاب وجدان میشد ،اما قادر به مقاومـت در برابـر
فشار حکومت نبود .در خبری دیگر از َم ْع َمر این سخن از ُز ْهری نقل شده کـه امیـران ،مـا را
وادار به نوشتن حدیث کردندُ .ز ْهری از پرهیزکاران مخالف سالطین جـور 2نبـود و از دربـار
دوری نمیکرد ،بلکه از همراهان امویان بود .وی در سفر حج حجاج (م )95را همراهی کرد
و آموزش فرزندان هشام (م )125را به عهده داشت و در زمان یزید دوم (م )105قاتی بود.
در حالیکه حلقۀ پرهیزکاران ،هر نوع همکاری با حکومت را حـرام مـیدانسـتند و ورود بـه
دستگاه قدرت بهویژه امر قضاوت را ممنوع کرده بودند .از اینرو ،حکومت با هر نوع امتنـاع
از پذیرش پستهای دولتی بهشدت برخورد میکرد .پذیرش قضاوت در دستگاه جور حتـی
3
در خالفت عباسیان هم نامشروع تلقی میشد.
گلدزیهر با ذکر نمونههایی نشان میدهد که دخالت حکومت در حدیث ،چه با جعـل و
چه با جلوگیری از نشر برخی احادیث ،همواره انگیزههای سیاسی حکـومتی نداشـت و گـاه
برای اهدا کماهمیت صورت میگرفت 1.به عنوان نمونه به رسم خطبـهخـوانی خلیفـه بـر
منابر ،در نمازهای جماعت دارای خطبه ،اشاره میکند .به عقیدۀ وی خلفای فروتن نخستین
ِ
بر منبری ابتدایی و ایستاده 2خطبه را ایراد میکردند؛ اما بعدها امویان مغرور که خود را برتـر
از مردم میدانستند ،این رسم را برنتافتند .معاویه چند پله به منبر افزود ،تا بـاالی سـر مـردم
جای گیرد و منابر نفیس فلزی ساختند .خطبههـای نمـاز عیـد را کـه در اصـل بعـد از نمـاز
جماعت بود ،از بیم پراکنده شدن مردم ،قبل از نمـاز و یکـی را نشسـته و دیگـری را ایسـتاده
خواندند .چون دینداران با این بدعتها مخالفت کردنـد ،عـالمی دربـاری 3،رجـاءبنحیـوا
(م )112را وادار ساختند تا بگوید عثمان (م )35کـه امویـان مشـروعیت خـود را مرهـون او
بودند ،چنین میکرده ،یا حتی گفتند که این شیوۀ علی بوده اسـت و بعـد هـم ایـن رسـم
جعلی را به پیامبر نسبت دادند .در مقابل مخالفـان ،جـابربن َس ُـم َرة (م )76را واداشـتند کـه
ول اهلل ََي ُطب َق ِ
اعدً ا َف َقد ك ََذ َب». بگویدَ « :ف َمن َحدَّ َث ُكم َأ َّن َر ُس َ
5 4
ُ
امام و جانشین پیامبر در هدایت معنوی جامعه و صاحب منزلتی الهی ،معرفی میکردند .در
دوران عباسیان با به رسمیت شناخته شدن سنت در ادارۀ جامعـه و تـالش خلفـا بـرای آنکـه
چهرهای دینی به حکومت خود بخشند ،اهـل حـدیث در مقابـل اهـل رأی از نفـوذ بیشـتری
برخوردار شدند و عالمان رویکرد همکاری با دربار را اتخـاذ کردنـد .عالمـان بـرای تثبیـت
سنت در جامعه ،خط سیری دقیق را برای خلفا ترسیم میکردند؛ اما در رویارویی با لذتها
و سرگرمیهای خلفا ،که با سنت مخالف بود ،اهل مسامحه بودنـد و بـرای راحتـی وجـدان
خلیفه ،به تحریف احادیث دست میزدند .گلدزیهر به عنوان نمونه اشاره میکند که عـالمی
درباری به نام غیاث (م نامعلوم) ،که از عالقۀ مهدی عباسـی (م )169بـه کبوتربـازی آگـاه
بود ،برای آسودگی خاطر خلیفه که عملی خال سنت را انجام نمیدهـد ،بـا افـزودن یـک
کلمه ،حدیثی نبوی را تحریف کرد .گلدزیهر نتیجه میگیرد:
«این داستان نشان میدهد که یک عالم درباری قادر به انجام چه کارهایی در رابطـه بـا
حدیث بود .عالمانی که میخواستند اصول نظری را با اعمال روزمره سازگار کنند ،باید
به چنین ترفندهایی متوسل میشدند .این یکی از مهمترین عوامل در تاریخ رشد و نمو
1
حدیث است».
پیروزی اهل حدیث باعث شد جریانهای مختلف فقهـی ،کالمـی و سیاسـی در تأییـد
2
دیدگاههای خود از سویی به جعل و از سوی دیگر به تحریف حدیث ،دست بزنند.
عالوه بر این ،نزاعهای فرقهای هم در جعل حدیث نقش مهمی ایفـا کـرد .عـدهای هـم
برای بیان نکتهای اخالقـی یـا حکمتـی آموزنـده و بـه قصـد ترغیـب و ترهیـب ،احـادیثی را
3
برساختند و به پیامبر و صحابه نسبت دادند.
اگرچه شاخت این استنتاج کلی را «کشف درخشـانی» مینامـد کـه بایـد سـن بنـای
اصلی همه تحقیقات دربارۀ فقه و شریعت اسالمی قرار گیـرد 1،امـا موتسـکی 2آن را از نظـر
تاریخی «نتیجهای نامعتبر» مینامد .زیرا گلدزیهر تنها میتواند اثبات کند که حـداکثر یـک
درصد از این روایات با عصر پیامبر و صحابه ،تناسب تاریخی ندارد و از این شمار معدود از
مستندات ،به تعمیمی کلی دست زده است .نتیجهگیری گلدزیهر فقط در مورد روایاتی که با
دوران پیامبر و صحابه به لحاظ تاریخی تناسب ندارند ،مثال مشتمل بر وانگانی است کـه در
زمانی متأخر در موتوعات فقهی ،کالمی سیاسی به صورت اصطالح درآمده ،یا در تأیید یـا
نفی جناح یا عقیدهای خاص است ،صدق میکند؛ امـا همچنـان جـای ایـن پرسـش بـاقی
میماند که با روایات فراوانی که اثبات جعلی بودن آنها بدین طریق ممکن نیسـت ،چـهکار
3
باید کرد؟
فوک 4تالشاگلدزیهر برای نفی همـۀ آثـار و نشـانههای شخصـیت تـاریخی پیـامبر در
روایات را ،ناشی از یک تلقی مادیگرایانه از تاریخ میداند و مینویسد:
«اگرچــه نقــادی اســالمی ثازحــدیث ،براســاس مبــانی و شــواهد درونــی و خــارجی
ثاحادیث ،موفق به جداسازی همۀ عناصر جعلی از روایات نشد ،اما به هر حال نفـی
هرگونه اعتماد به روایات تنها بدین سبب ،تعمیمی نادرست اسـت .روایـات اسـالمی،
مشتمل بر انبوهی از مطالب صحیح است» .دیدگاه برخی خاورشناسان مبنی بر اینکه
روایات محصول دو قرن نخست ثهجری است و تنها نمایـانگر اعتقـادات نسـلهای
بعدی نسبت به پیامبر و معاصران اوست ،تأثیر عمیق و نر شخصیت محمد ثص بر
1
پیروانش را به طور جدی دستکم گرفته است».
p.15.Islām”,inTraditionalismofrole“TheFueck,1.
این مقاله نخستین بار در سال 1939چا شد .برای ترجمۀ ایـن مقالـه ر.ک« .اهمیـت حـدیثگرایـی در اسـالم»،
ترجمه احمد نمایی ،در :کریمینیا ،مرتضی ،حدیثاسالیم اخاالتگاهاهااواالیراتطور ،قم :دارالحدیث1390ش.
رابسن نیز تعمیمها و استنتاجات کلی گلدزیهر را نقد کرده است ،ر.ک.
173-174.pp.Tradition”,MusliminIsnād“TheRobson,
این مقاله نخستین بار در سال 1953به چا رسید .برای ترجمۀ این مقاله ر.ک« .اسناد در روایات اسالمی» ،ترجمه
مرتضی شوشتری ،در :کریمینیا ،مرتضی ،حدیثاسالیم اخاالتگاهاهااواالیراتطور ،قم :دارالحدیث1390،ش.
xxi.p.Developments”,andOrigins“Ḥadīth:Motzki,2.
40رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
عنوان یکی از عوامل وقوع جعل و تحریف ،روایاتی دال بر احتراز صحابه از نقـل حـدیث و
نیز مخالفت با کتابت حدیث را به نقل از طبقا ابـنسـعد (م )230مـیآورد 1،امـا معلـوم
نیست چگونه به صحت این روایات پی برده و آن را مستند نظریۀ خود قرار داده ،در حالیکـه
در کنار این روایات ،احادیث زیادی که نشاندهندۀ کتابت حدیث در دوران پیامبر و استمرار
آن بهرغم منع حکومت پس از پیامبر است ،نیز وجود دارد.
ناسازگاری درونی
سخنان گلدزیهر در موارد مختلف دچار ناسازگاری درونی است که به چند مـورد بـه عنـوان
نمونه اشاره میکنیم:
.1وی در صدد اثبات این مسأله است کـه سـنت پیـامبر در زنـدگی مسـلمانان چنـدان
اهمیت نداشت و با تالش گروهی از دینداران در تقابل با حکومت اموی و نیز تـالش
عمربنعبدالعزیز و سپس بـا تـالشهـای عالمـانی چـون شـافعی (م ،)204در دورۀ
عباسی منزلتی واال یافت .وی از ناآگاهی مـردم سـرزمینهـایی کـه در اقصـی نقـاط
قلمروی اسالمی بودند و همچنین سکوالر بودن امویان نتیجه گرفته که سنت اهمیت
نداشته است .البته از این مقدمات چنین نتیجهای حاصل نمیشود .تمنا اخباری که
وی آورده است نشان میدهد که مردم همۀ سرزمینها صحابه پیـامبر را آگاهـان بـه
سنت میدانستند و در امور مختلف شریعت به آنها مراجعه مـیکردنـد .ایـن دقیقـا
همان سنت و روشی بود که پیامبر بنا نهاد و پس از ایمان آوردن هـر قـوم و قبیلـهای،
فرد یا افرادی از صحابه را برای آموزش آیاتی از قرآن که تا آن زمان نـازل شـده بـود و
احکام و اعمال شرعی و آموزههای عقیدتی ،به همراه آنها میفرستاد .بنابراین ،چنین
اخباری به جای اثبات ادعای گلدزیهر خال آن را نشان میدهد .عالوه بر این ،اگـر
سنت در جامعه اهمیت نداشت ،به چه دلیل باید پرهیزکاران دغدغههای دینی خود را
pp.55 - 58.Islām”,inḤadīthofstatustheover“DisputesGoldziher,1.
41 خاورشناسان و وثاقت احادیث
در قالب حدیث و با اسناد به سـنت پیـامبر رواج دهنـد؟ خبـری هـم کـه دربـارۀ
علمآموزی مکحول آورده ،با ادعای وی دربارۀ بیاهمیتـی سـنت پیـامبر سـازگار
نیست؛ چون نشان میدهد ،حتی در سرزمینهای دور از مدینه چون مصـر و شـام و
عراق هم حدیث رواج داشته و افرادی در طلب حدیث پیامبر تالش وافری داشتهانـد.
گلدزیهر ادعا میکند که پرهیزکاران نظر خود و مشـایخ مسـتقیمشـان را بـه مرجعـی
نسبت میدادند که حتی برای سهلانگاران در امر دین ،منبع بیچون و چرای شریعت
بود .این گفته هم که نشان از اهمیت و مرجعیت سنت پیامبر یا سنت منسوب بـه
پیامبر دارد ،با ادعای مهم نبـودن سـنت و ایـنکـه دینـداران در انـزوا و بـه دور از
واقعیت جامعه به تدوین شریعت ،برای جامعۀ آرمانی و نه جامعۀ واقعـی پرداختنـد،
ناسازگار است .سخنان گلدزیهر درباره جعل حـدیث توسـط حکومـت امـوی بـرای
اعتباربخشی به یک دیدگاه در مقابله با گروه دینداران نیز ،نشان از اهمیـت سـنت در
جامعه اسالمی و استمرار آن در همه دورهها حتی بهرغم تفاوت حکومتها دارد و بـا
ادعای نخست وی مبنی بـر اهمیـتبخشـی بـه سـنت توسـط حلقـۀ پرهیزکـاران یـا
عمربنعبدالعزیز در دورۀ اموی ،سازگار نیست.
.2گلدزیهر دورۀ برساختن احادیث جعلی توسط دینداران را زمانی میداند که صـحابه،
یعنی واسطههای نقل سخنان پیامبر ،دیگر زنده نبودند 1.این سخن گلدزیهر بـا آنچـه
که دربارۀ اخذ مطالب سنت ،توسط افراد دیندار از صحابه و تابعین گفته بود ،سـازگار
نیست .همچنان که این پرسشها هم مطرح میشود که آیا این افـراد دینـدار ،غیـر از
صحابه و تابعین بودند که گلدزیهر میگوید مطالب مـورد نیـاز خـود را از صـحابه و
تابعین میگرفتند؟ آیا صحابه و تابعین ،مطالب واقعی در اختیار این افراد دیندار قـرار
می دادند ،یا مطالب غیرواقعی؟
.3وی با استناد به تحریف حدیثی نبوی توسط عالمی در دربار مهدی عباسی ،نتیجهای
بسیار کلی دربارۀ اعتبار همۀ احادیث میگیرد؛ در حالیکه ،چنان کـه خـود آورده در
ادامۀ این روایت آمده است که چون مهدی از این فریبکاری آگاه شد ،دستور داد همه
کبوتران را بکشند؛ چون عامل تحریف سخن پیـامبر بودنـد .وی بـرای اثبـات جعـل
حدیث با هد ترغیب و ترهیـب هـم ،داسـتان مشـهور احمـدبنحنبـل (م )241و
یحییبنمعین (م )233با واعظی در بغداد را آورده است 1.این دو داستان از یکسـو
نشاندهندۀ وقوع جعل در روایات است و البته نه بـیاعتبـاری تمـام روایـات ،امـا از
سوی دیگر نشان از حساسیت زیاد نسبت به محتوای احادیث دارد و نشـان مـیدهـد
احادیث جعلی اگرچه ساخته میشدند؛ اما غیرقابلشناسایی نبودند .بنـابراین ،وقـوع
جعل در حدیث؛ دلیلی برای تشکیک در اعتبار همه روایات نیست.
.4روش اصلی گلدزیهر در ارزیابی وثاقت روایات؛ مبتنی بر مـتن و قـرار دادن حـدیث
در بستری تاریخی است که در آن منازعـات سیاسـی ،اجتمـاعی ،عقیـدتی و فقهـی
گوناگون وجود داشت .او وجود احادیث نبوی را در زمان پیامبر انکار نمـیکـرد؛ امـا
اساسا عمدۀ احادیث را برسـاختۀ همـین منازعـات در دورۀ پـس از رحلـت پیـامبر،
بهویژه عصر اموی میدانست .در این باره نخست باید گفت که گلدزیهر دلیلی بـرای
اثبات کم بودن احادیث پیـامبر نمـیآورد و از وجـود انگیـزههـای جعـل پـس از
پیامبر و حتی وقوع جعل گسترده ،نمیتوان آن نتیجه را گرفت .نکتۀ شـایان توجـه
این است که وی دورۀ پس از رحلـت پیـامبر را کـامال از دورۀ حیـات پیـامبر متمـایز
میکند .اما باید گفت تمام مسائلی که گلدزیهر بـه عنـوان عامـل برسـاختن حـدیث
مطرح میکند ،در زمان خود پیامبر هم وجود داشته است و این ترورت را ایجاب
میکرد که پیامبر دربارۀ آن اظهارنظر کند و اگر مسأله و مشکلی پـیش آمـده آن را
تبیین کند .پیامبر باید احکام مجمل قرآن را در مسائل گوناگون عقیـدتی ،فقهـی،
سیاسی ،اقتصادی ،عبادی ،فردی و اجتماعی توتیح مـیداد و تبیـین مـیکـرد 1.بـه
شهادت آیات قرآن در همان زمـان هـم افـرادی از میـان مسـلمانان بـا پیـامبر در
مسائل مختلف ،اختال عقیـده داشـتند و اظهـارنظر مـیکردنـد .البتـه بـا حضـور
پیامبر و در جامعهای کوچک مانند جامعۀ مسـلمانان در عصـر پیـامبر ،احتمـال
جعل حدیث اندک بـود ،زیـرا پیـامبر حضـور داشـت و مـیتوانسـت آن سـخن
ساختگی را انکار کند؛ اما این امر کامال منتفی نیست .حتـی امـروزه هـم در سراسـر
جهان شاهد جعل سخنانی و نسبت دادن آن به افرادی که در حـوزههـای مختلـف از
مرجعیت و اعتبار برخوردارند هستیم.
.1چنان که پیشتر گفته شد ،گلدزیهر به صراحت به تبیین احکام قرآن توسط پیامبر اذعان کرده است.
تاریخانگارشهایاعرب ،ج ،1ص111؛
ا .2سزگین،
Azami, On Schacht's Origins of Muḥammadan Jurisprudence, p. 156; Abbot, Studies in
Arabic Literary papyri, II: Qurānic commentary and Tradition, pp.68 - 72.
َ
برای نمونه حدیث «من کذب »...در منابع اهلسنت تا سال ،303یعنی سال مر نسائی ،با 122مـتن و 206سـند
آمده است .برای تفصیل ر.ک .کتاب حاتر ،ص.230-221
44رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
داشت بسیاری از منابع متقدم از میان رفته اما روایات آنها در منابع متـأخرتر ثبـت و تـبط
شده است.
در مورد تعداد روایات هر مجموعۀ حدیثی ،باید بـه مسـئله تکـرار احادیـث هـم توجـه
کنیم 1.زیرا ممکن است مؤلف با توجه به معیاری که درفصـلبندی کتـابش برگزیـده اسـت،
2
یک حدیث را بارها تکرار کند.
14 - 15.pp.Islām”,inTraditionalismofrole“TheFueck,1.
.2احمدبنحنبل که کتابش را براساس مسانید صحابه سامان داده است حدیث «من کذب »...را 64بار ،در مسـانید
امام علی و شمار زیادی از دیگر صحابه مانند ابنمسعود ،عمر ،عثمان ،زبیر و دیگـران آورده اسـت .بـرای تفصـیل
ر.ک .کتاب حاتر ،ص .225-224
14.p.Islām”,inTraditionalismofrole“TheFueck,3.
4. James Robson (1890 - 1981).
174.p.Tradition”,MusliminIsnād“TheRobson,5.
45 خاورشناسان و وثاقت احادیث
162.n.246,p.Traditions”,Muslim“DatingMotzki,
تاریخانگارشهایاعرب ،ج ،1ص.97
ا .1سزگین،
.2همان ،ج ،1ص 104 ،99-98و .106
47 خاورشناسان و وثاقت احادیث
مسلمانان ،برای پیوند دادن این خلیفۀ پرهیزگار با کتابهـای حـدیث دانسـته اسـت 1.سـزگین
دلیل گلدزیهر را برای ساختگی دانستن این خبر ،کافی نمیداند و اشاره میکند که ایـن خبـر را
2
ابنسعد ،بخاری (م )256و دارمی (م )255هم نقل کردهاند.
دربارۀ مرحلۀ سوم ،یعنی تصنیف الحدیث ،او براساس آثاری چون علل احمدبنحنبل،
صحیح ِت ْر ِمذی واتقدمه ابن ابیحاتم (م ،)327برخی از نخستین مصنفان را شناسایی کـرده
است :ابن ُج َریج در مکه (مَ ،)150م ْع َمربنراشـد در یمـن ،سـعیدبنابـیعروبـه (م )156در
بصره ،سفیان ثوری (م )150در کوفه .از میان آثار این مصنفان تا کنون ،تنها سلجامع َم ْع َمـر،
مناالك قتاده (م 117ـ )118به تحریر سعیدبنابیعروبه و سلجامع ربیعبنحبیـب بصـری (م
3
حدود )160یافت شده است.
بر نقل شفاهی حدیث تا قرن سوم بوده است 1.به عقیدۀ سزگین در شیوههـای مختلـف تحمـل
حدیث ،یعنی سماع ،قرائت ،اجازه ،مناوله ،کتابت ،وصیت و وجاده ،وجود متن مکتـوب ،الزم
و تروری است .حتی در دو شیوۀ نخست هم که َ
ازبرکردن ممکن است ،در عمل بـا توجـه بـه
شواهدی که در کتابهای حدیثی آمده ،وجود سند مکتوب الزم بوده اسـت 2.سـزگین اسـتناد
ُ
گلدزیهر به اخباری چون «کان سعید بنجبیر َیکره کتاب الحدیث» و این سـخن ُز ْهـری «کنـا
َ
نکره کتاب العلم ،حتی اکرهنا علیه هوالء االمراء ،فرأینـا ان ال نمنعـه احـدا مـن المسـلمین»،
برای اثبات عدم کتابت حدیث را نادرست میشمارد؛ و بیـان مـیدارد کـه ایـن افـراد خـود بـه
نوشتن و تألیف کتاب میپرداختند و این تعبیرات صرفا به شیوۀ دریافت حدیث اشاره میکنـد،
3
کتابـه»
نه مخالفت با کتابت حدیث .وی همچنین اشاره میکند که فهم نادرست عبارت « ِمن ِ
در برخی روایات ،به این تصور نادرست منجر شـده کـه سـایر روایـات بایـد مبتنـی بـر منـابع
شفاهی باشد؛ 4در حالیکه این عبارت نشاندهندۀ دریافت حـدیث بـه شـیوۀ مکاتبـه و بـدون
فعالیت ابنصالح (م )642در آنجا در پانوشتی به نسخههای خطی کتاب وی در موزۀ بریتانیا و کتابخانه دانشگاه سن
پترزبور اشاره کرده و نوشته است که میزان رواج این اثر بنیادی از آنجا آشکار میشود که موتوع مطالعات تفصیلی
قرار گرفت و همچنین تلخیص شد و یا به نظم در آورده شد .ر.ک.
Goldziher, Muslim studies, vol. 2, p. 175, n. 2.
بااینحال ،داوری قطعی دربارۀ میزان آگاهی گلدزیهر از محتوای کتاب ابنصالح مستلزم بررسی همۀ آثـار گلـدزیهر
با در نظر گرفتن زمان نگارش هر کدام است.
تاریخانگارشهایاعرب ،ج ،1ص.103 ،98 ،
ا .1سزگین،
.2همان ،ج ،1ص .103 ،102و نیز ر.ک.
Siddiqi, Ḥadīth Literature, pp.158 - 159.
تاریخانگارشهایاعرب ،ج ،1ص 113ـ .115شولر ترجمۀ سزگین از سخن ُز ْهـری را صـحیح نمیدانـد
ا .3سزگین،
اما این را میپذیرد که در برخی موارد وانۀ «کتاب» اشاره به طریق نقل و تحمل حدیث دارد و نمونۀ آن را این عبـارت
َ َ ُ
جـاء تـعف ُه» دربارۀ عمروبنشعیب میداند «اذا حدث ثعمروبنشعیب عن ابیـه عـن جـده فهـو کتـاب َو مـن ُهنـا
ابنحجر ،تهذیباسلتهذیب ،ج ،8ص .44برای سخن شولر ر.ک.
Schoeler, The Oral and the Written in Early Islām, p. 122.
تاریخانگارشهایاعرب ،ج ،1ص .113
ا .4سزگین،
49 خاورشناسان و وثاقت احادیث
سماع از شیخ ،یا قرائت نزد وی اسـت کـه بـه همـین دلیـل هـم ،عالمـان آن را چنـدان معتبـر
نمیدانستند .گلدزیهر در بررسی صحیفۀ عبداللهبنعمروعاص ،بـه نقـل ایـن صـحیفه توسـط
نبیرۀ او عمروبنشعیب (م )120اشاره میکند و علت بیاعتباری این نقل نزد محدثان بعـدی را
این میداند که پرهیز و هراس از حفظ حدیث به صـورت مکتـوب ،در دورهای متـأخر پدیـدار
شد 1.سزگین این تفسیر را نادرست میخواند و علت مخالفـت برخـی از منتقـدان بـا روایـات
عمروبنشعیب را این میداند که او جز به شیوۀ کتابت یا وجاده نمـیتوانسـت ایـن صـحیفه را
2
واقدی (م )207استناد میکند که میگوید:
روایت کند .در این باره وی به سخن ِ
«از ابن ُج َریج دربارۀ شیوۀ قرائت نزد محدث پرسیدم ،او گفت :کسی چون تـو چگونـه
چنین پرسد ،حال آن که مردم بر سر صحیفه اختال دارند آن را برگیرند و روایت کنند،
3
بیآن که بر شیخی خوانده باشند ،و اگر بر شیخی خوانند راست گردد».
سزگین همچنین به تفسیرهای نادرست گلدزیهر از اطالعات موجود کـه آنهـا را نشـانۀ
اجتناب از کتاب و کاغذ دانسته ،اشاره میکنـد 4.وی بـه عنـوان نمونـه ایـن سـخن یکـی از
ُّ َ َ َ ُ َ ُ َ
ـد ِه ِک َتابـا قـط» را نشـانۀ اجتنـاب َوکیـع از َ
معاصران وکیع (م« )196رأیت وکیعا و ما رأیت ِبی ِ
کتاب و کاغذ نمیداند و میگوید این سخن تنها نشـان مـیدهـد کـه َوکیـع ،از حفـظ درس
َ َ ُ ُ َ َّ َ
5
ات َوکیـع»،
میگفته است نـه از روی کتـاب .سـفارش احمـدبنحنبـل« ،علـیکم ِبمصـنف ِ
6
نادرستی تفسیر گلدزیهر را بهخوبی نشان میدهد.
آمده ،نشان از حقیقت تردیدناپذیر کتابت حـدیث از همـان سـدۀ نخسـت مـیدانـد 1.ایـن
شواهد عبارتند از:
الف) اخبار نشاندهندۀ کراهت از نگارش حـدیث :ماننـد ایـن کـه ابوموسـی اشـعری
(م 49ـ ـ )53نوشــتههــای حــدیثی یکــی از پیــروانش را از میــان بــرد ،یــا وصــیت
عبیدةبنقـیس صـحابی (م )74کـه کتـابهـایش را بسـوزانند ،یـا اظهـار پشـیمانی
حسنبنمحمدبنحنفیه (م 95ـ ،)99نوادۀ امام علی ،از نوشتن کتـاب سرجاا بـه
طور تلویحی نشان میدهد ،نگارش حدیث خیلی زود آغاز شده بود.
ب) اشــاره بــه دفترهــای حــدیثی یــا صــحیفههــای صــحابه و تــابعین :ماننــد صااحیفه
عبداللهبنعمروعاص ،صحیفۀ عطاءبنابیرباح (م ،)104دفتـر حـاوی آرای علـی
در باب خیار که نزد حسنبنعلی بـود ،کتـاب زیـدبنثابـت (م 45ـ )48دربـارۀ
دیات ،دفترهایی که ابوهریره از احادیث رسول خدا فـراهم آورده بـود ،دفتـری کـه
عبدالعزیزبنمروان (م )85از احادیث ابوهریره در اختیـار داشـت ،طومـار نوشـتهای
دربارۀ صدقات و فرائض که شعبی (م )103بر کسی امالء میکرد.
ج) اخبار و نقلهای فراوان دربارۀ ابزار و چگونگی نوشتن حدیث از صـحابه و تـابعین:
مانند نوشتن بر الواح ،دفترها ،کف دست ،دیوار و حتی نعلین.
.1غیر از سزگین ،دیگر پژوهشگران مسلمان هم شواهد فراوانی را گردآوردند که نشان میداد سنت کتابـت حـدیث از
زمان پیامبر آغاز شد و بهرغم مخالفت کوتاهمدت و نامؤثر حکومتی ،به طور مستمر در میان مسلمانان رواج داشـت.
اعظمی از 52تن از صحابه که دارای نوشتههای حدیثی بودند نام میبرد ،و میگوید این اخبـار نشـان میدهـد همـۀ
کسانی که روایاتی دال بر کراهت از کتابت حدیث از آنها نقل شده ،جز یکی دو نفر ،احادیث عکس آن هم از ایشان
وجود دارد .گزارشها نمایانگر این است که این افراد هم خود حدیث را مینوشتند و هم برای دیگران نقل میکردند تا
آنها بنویسند یا اینکه فقط دیگران را به نوشتن روایات وامیداشتند .ر.ک.
Azami, Studies in Early Ḥadīth Literature, pp.30 - 60.
51 خاورشناسان و وثاقت احادیث
د) رایج بودن مراسله میان صحابه و قـدمای تـابعین در مسـائل علمـی :ماننـد ایـن کـه
نجدةبنعامر حروری (م ،)69یا نافعبنازرق (م )65نامههایی به ابـنعبـاس (م)68
نوشتند و از او پرسشهایی کردند.
هـ) استنساخ کتابهای حدیثی برای استفادۀ شخصی ،یا برای حاکمان :عبدالعزیزبنمـروان،
ُ
حاکم مصر ،با ارسال نامهای از ک ِّثیـربن ُمـرة حضـرمی (م 70ـ )80درخواسـت کـرد کـه
احادیثی از صحابه ،جز احادیث ابوهریره را کـه خـود در اختیـار داشـت ،استنسـاخ کنـد؛
تصریح ابنجـریج بـه ایـن کـه از ُز ْهـری حـدیث نشـنیده اسـت ،امـا از دفتـر حـدیثی او
نسخهبرداری کرده و ُز ْهری اجازۀ روایت آن را به وی داده است؛ در خبـری دیگـر آمـده کـه
ابن ُج َریج اجازۀ استنساخ کتابهایش را به سـلیمانبـنمجالـد 1یکـی از نزدیکـان منصـور
دوانیقی (م )158داد و تصریح کرد برخی از آنها را بـه شـیوۀ سـماع ،و برخـی را بـه شـیوۀ
ُ
عرض دریافت کرده است .حمید طویل (م )142کتابهـای حسـن بصـری (م )110را و
َم ْع َمربنراشد دو دفتر دربارۀ مغازی را ،از عثمان َج َزری که از تابعین بود ،استنساخ کردند.
و) شواهد مربوط به ارزشگذاری شیوههای تحمـل حـدیث :ایـن اخبـار نشـان مـیدهـد
دریافت حدیث به روش کتابت از قرن نخست رواج داشته است .اشارۀ عالمان به نحوۀ
دریافت احادیث و کتابها ،که در آثار ابتدای قرن سوم مانند عللااحمدبنحنبل یافـت
میشود ،نشان میدهد اصطالحات مختلف طرق تحمل حـدیث ،خیلـی زود پدیـدار
تثبیت تعریف نهایی ،قطعا در گـذر زمـان
شده است؛ اگرچه مانند هر اصطالح دیگری ِ
صورت گرفته و حتی در ابتدا برخی روشها مانند کتابت ،چنـدان از روشهـای دیگـر
مانند وجاده ،متمایز نبوده است .غیر از مورد ابنجـریج کـه در بنـد قبـل آمـد ،سـزگین
شواهد متعددی بر دریافت حدیث به روش مکاتبه ذکر میکند .شعبه (م )160گفته کـه
.1در متن آلمانی کتاب سزگین( ،ج ،1ص ) 66سلیمانبنمجاهد آمده که اشـتباه اسـت (ر.ک .ابـنحنبـل ،سلعلال،
ج ،2ص )312اما در دو جـا از مـتن آلمـانی (ج ،1ص ،517پانوشـت 7و ص )845و در ترجمـه عربـی کتـاب
تاریخانگارشهایاعرب ،ج ،1ص .108-107
ا سزگین تبط نام درست است .ر.ک .سزگین،
Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Vol. 1. pp. 66, 517, n. 7, p. 845.
52رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
روایات دو تن از تـابعین ،یعنـی عـامر شـعبی (م 105ـ )110و عطـاءبنابـیربـاح ،از
علی به روش مکاتبه بوده است .کتابهای عبداللهبنعمرو صحابی را نیـز نـوادهاش
شعیب (م نامعلوم) و نبیرهاش عمرو بـه همـین شـیوه روایـت کـردهانـد .سـفیان ثـوری
(م )161گفته است« :احادیث اسرائیل عن عبداالعلی عن ابنالحنفیه قال :کانت مـن
کتاب» .ابنابیحاتم در توتیح آن گفته است«:یعنی دنهـا لیسـت بسـماع» 1.قـدمای
تابعین غالبا از کتابت اجتناب میکردند ،امـا هنگـامی کـه امیـران امـوی از ایـن شـیوه
استفاده کردندُ ،ز ْهری بهاجبار آن را تأیید کرد .سزگین نتیجه میگیرد:
«این اخبار دربارۀ شیوههای روایت و کاربرد آنها به ما نشان میدهد که در نیمۀ نخست
قرن دوم ،همچون نیمۀ دوم قرن اول مواردی که در آنها صرفا بـه «سـماع» و «قرائـت»
توسل میجستند کم بوده و در کنار آنها شیوههای «مکاتبه»« ،مناوله» و مانند ایـنهـا
بهکار میرفته است .با این همـه دو شـیوۀ نخسـت کـه «الروایـة علـی الوجـه» نامیـده
2
میشد ،را برترین شیوهها میدانستند».
سزگین شواهد پراکندهای را میآورد تا نشان دهد عالمان در گزارشهایی که دربارۀ شیوۀ
علم راویان و محدثان آوردهاند به نکات ظریف و مهمی اشاره کردهاند ماننـد :ثبـت
دریافت ِ
مطالب در مجلس درس استاد توسط یکی از شاگردان و استنساخ دیگران از نوشـتههـای او؛
کتابت احادیث استاد توسط شاگرد و دادن نوشتهها به استاد تا آنها را بر وی بخواند؛ تصریح
عالمان به اینکه برخی از کتابهایی را که در اختیار دارند نزد مؤلف سماع کردهاند و برخـی
را سماع نکردهاند؛ عرتۀ کتابی که از درسهای استاد نوشته بودند بر شیخ بـرای تصـحیح؛
امانت دادن کتابها برای نسخهبرداری؛ پرسش راویان دربارۀ چگونگی نقل کتابها و اشاره
به شیوۀ تحمل حدیث علمای مختلف؛ تمایز میان احـادیثی کـه از حفـظ روایـت میشـد و
احادیث مکتوب؛ مراجعۀ محدثان به مآخذ و منابعی که در اختیار داشتند برای ارائۀ درس یـا
تألیف کتاب؛ جستجو در کتابهای راوی برای یافتن حدیثی که از او نقل میشد ،به منظـور
پی بردن به اصالت حدیث1.حتی در گزارشهای مربوط بـه سـماع ،قرائـت و امـالء نیـز بـه
وجود نوشتههای حدیثی اشاره شده است .هد سفرهای حدیثی هم که اخبـار متعـددی از
آن در کتابهای حدیث بهویژه تراجم محدثان آمده است ،این بود که تا حـد امکـان اجـازۀ
2
روایت کتابها و احادیث بیشتری را به بهترین شیوه ،یعنی سماع یا قرائت ،کسب کنند.
حاوی نام مؤلفان پیشین و راویان مجاز این منابع است 1.سزگین بـر همـین مبنـا ،روشـی را
معرفی کرد که در آن با تحلیل اسانید آثار روایی موجود ،میتوان منـابع آن آثـار را شناسـایی
2
کرد و همچنین میتوان آثار از دسترفته را بازسازی کرد.
به صورت شفاهی نقل شود و شواهدی مبنی بر کتابت گاهبهگاه حدیث در صـدر اسـالم فـراهم
میکند ،از سوی دیگر نبیه عبود 1و سزگین پذیرفتهاند که در آن دوران گاه مخالفتهـای دینـی بـا
کتابت حدیث صورت میگرفت .بنابراین ،پرسش اصـلی ایـن اسـت :آیـا آثـار مـدون در علـوم
مختلف اسالمی که در فاصلۀ قرنهای دوم تا چهارم تألیف شده و مشخصۀ اصلی آنها استفاده
ّ
از سند بوده ،مانند ُم َوطأ مالکبنانس ،مغازی ابناسحاق (م ،)150صاحیح بخـاری و صاحیح
مسلم (م ،)261تاریخ و تفسیر طبری و سغان اابوالفرج اصفهانی (م )356مبتنی بر منابع مکتوب
بوده یا شفاهی؟ آیا مانند گلدزیهر ابتدای پیدایش مصنفا را زمـان بخـاری و مسـلم بـدانیم یـا
مانند سزگین یک قرن زودتر؟
چنان که مشاهده میشود ،پرسشی که شولر در صدد پاسخگویی بـدان اسـت ،تنهـا بـه
حوزۀ حدیث محدود نمیشود و در واقع علوم مختلفی را که در آنها انتقال دانـش از طریـق
روایت یعنی ارائۀ اطالعات با ذکر سلسـله سـندی تـا گوینـدۀ اصـلی کـالم بـوده اسـت را،
دربرمیگیرد .از اینرو ،در نمونههای متعددی که وی برای تبیین نظریهاش مـیآورد ،غیـر از
آثار حدیثی ،عناوین کتابهای گونـاگونی در حـوزههـای مختلـف علـوم از جملـه تفسـیر،
قرائت ،تاریخ ،وانهشناسی ،شعر و حتی پزشکی دیده میشود .نظریۀ شولر دربارۀ شیوههـای
انتقال دانش در سدههای نخستین ،بر مؤلفههای متعددی اسـتوار اسـت 2کـه در ایـنجـا بـه
مواردی که بیشترین پیوند را با حوزۀ حدیث دارند اشاره میکنیم.
ارجاعات مکرر به «کتب»« ،دفاتر»« ،صحف» یا «قـراطیس» را کـه عالمـان نوشـته ،یـا از
آنها استفاده کردهاند ،تأویل کنیم ،یا نادیده بگیریم .همچنان که الزم نیست مانند طرفـداران
نقل مکتوب ،بهدنبال توتیحاتی برای اصطالحاتی در سند بگردیم که ُمشعر به نقل شـفاهی
1
است و اینکه در اسناد جـز در مـوارد اسـتثنایی بـه نـام کتـابهـا ارجـاع داده نمـیشـود.
ویژگیهای شایان توجه این نظام عبارتند از:
الف) شیوههای فراگیری علم
یکی از ویژگیهای مهم نظام آموزش اسالمی ،شیوههای مختلف کسب دانـش و تمـایز
میان اعتبار و ارزش آنهاست .ریشههای این نظام به عهد پیامبر و زمانی میرسد کـه ایشـان
2
در حلقۀ یاران خود در مسجد به آنها قرآن و سایر موارد را آموزش میداد.
یکی از شیوهها ،شیوۀ «سماع» ،یعنی گوش فرادادن شاگردان به قرائت استاد یـا نماینـدۀ او
از روی متن مکتوب یا از حفظ بود که عموما عالیترین شیوۀ نقل تلقی میشد .تنهـا «قرائـت»
که بعدها «عرض» هم نامیده شد ،با سماعابرابری مـیکـرد .ایـن شـیوه هـم ماننـد سـماع ،در
مجلس درس شکل مـیگرفـت و در آن شـاگرد در محضـر اسـتاد مطـالبی را از حفـظ قرائـت
میکرد ،یا از روی یادداشتهایش بلند میخواند .استاد گوش فرامـیداد و تصـحیح مـیکـرد.
َ
این درسها در مجالس یا ُمجالسا یا حلقات ارائه مـیگردیـد کـه در دوران اولیـه اغلـب در
مسجد و گاه در مکانهای دیگر ،مثال خانۀ استاد ،تشکیل میشد .غیـر از ایـن ،دو شـیوۀ نقـل
دانش ،نسخهبرداری ِصر از دفاتر ،نیز خیلی زود پدیدار شد .اما تا زمانی که متن موردنظر از
مرجعی معتبر سماع نشده بود ،نقل آن تعیف تلقی میگشـت .در مجـالس گونـاگون ،ماننـد
مجالس امالء ،شاگردان مطالب را مینوشتند؛ حتی در مجـالس سـماع نیـز برخـی شـاگردان
3
مطالبی را یادداشت میکردند؛ اگرچه گاه با نارتایتی استادان مواجه میشدند.
1. Schoeler, The Oral and the Written in Early Islām, pp. 28 - 43.
2. Ibid, p. 48.
3. Ibid, pp. 29, 30.
57 خاورشناسان و وثاقت احادیث
از چهرههای بارز علوم مختلف مانند فقه ،حدیث و لغت آمده ،استناد مـیکننـد .بـه عقیـدۀ
شولر این تعابیر را نباید خارج از متن و زمینۀ اصلی ،یعنی گزارشهای مرتبط بـا شـیوههـای
آموزش و یادگیری نزد عالمان برجسته ،بررسی کرد .اغلب ،این تعابیر ،همانطور که عبـود و
سزگین بهدرستی خاطر نشان کردهانـد ،بیـانگر آن اسـت کـه ایـن مراجـع بـدون اسـتفاده از
یادداشت ،درس میدادند .از آنجا که این تعابیر صـریحا در گـزارشهـا ذکـر شـده ،معلـوم
میشود امری استثنائی بوده ،نه شیوهای متعار و مرسوم؛ و بههیچ وجه تأییدی بـر تفسـیر و
برداشت گلدزیهر نیست که این عالمان از کاغذ و کتاب اجتناب میکردند.
شولر برای اثبات این ادعا به بررسـی گـزارشهـای متعـدد مربـوط بـه َوکیـعبـنجـراح
میپردازد ،شخصی که به عقیدۀ گلدزیهر از کاغـذ و کتـاب دوری مـیکـردَ .وکیـع یکـی از
نویسندگانی است که بسیار پیش از بخاری به تألیف مصانفا پرداخـت ،خطیـب بغـدادی
دربارۀ او چنین آورده است:
َ
حديث سفيان عن الشيوخ». كتاب َقط و َامال عليهم َوكيع
ُ «ما ُرؤی لِ َوكيع
3
این برداشت که َوکیع هیچ یادداشتی از احادیث سفیان نداشت ،یـا اصـال هیچگونـه مـتن
مکتوبی در اختیار نداشت ،غلط است .خطیب بغدادی اندکی بعد نقل میکند که َوکیع گفت:
ِ
املنزل َكتب ُت ُه».
4
« َما كتب ُ َعن سفيان الثوري َحديث ًا قط ،كن ُ أحفظ ُه َفإذا َر َجع ُ إىل
قطعا هیچ تعارتی میان عادت به نوشتن مطالب و مراجعه به آنها در هنگام تـرورت،
و عادت به ارائۀ درس از حفظ ،وجود ندارد.
البته اگر استادی ،مجموعهای محدود از احادیث را در اختیار داشت ،میتوانست بـدون
متون مکتوب بهکار بپردازد .اما این ادعا دربارۀ عالمانی که گفتـه مـیشـود نویسـندگان آثـار
عظیم مصنفا بودهاند ،کامال اشـتباه اسـت 1.مسـلما ایـن متـون مکتـوب ،اغلـب متـونی
غیررسمی بود؛ براساس گزارشهای فوق ،نوشتههای َوکیـع احتمـاال بـه شـکل مجموعـهای
مرتب از یادداشتها و دفاتر بود ،و چون همین مطالب از حفظ نقل میشد ،ممکـن بـود از
درسی به درس دیگر تفاوتهایی ،گاه اساسی ،پیدا کند .این یکی از علتهای ممکـن بـرای
پیدایش نقلهای متفاوت از یک اثر است.
همچنین استادان در مجالس مختلف درس (سماع) ،مطالب خـود را بـه صـورتهـای
کمابیش متفاوت ارائه میکردند و هنگامی که مطالب به شـیوۀ قرائـت عرتـه مـیشـد ،نیـز
2
صورتهای کامال متفاوتی از کار خویش را توثیق میکردند.
یکی از روشهای مهم شولر در تبیین نظریهاش ،واقعنگری و واقعنمایی از طریـق ارائـۀ
مثالهای متعدد و نمونههای مشابه است .او برای فهم بهتر نظام آموزش سـدههـای نخسـت
اسالمی ،آن را با شیوۀ ارائۀ درس در دانشگاههای امروزی مقایسه میکند که استاد میتوانـد
در ترمهای مختلف یک درس را به صورتهای متفاوت ارائه کند .ایـن تفـاوتهـا ناشـی از
3
بازنگریهای پیدرپی استاد در مطالب یا بسنده نکردن او به نسخۀ مکتوب است.
1. Schoeler, The Oral and the Written, pp. 31, 115.
2. Ibid, pp. 32 - 33.
3. Ibid, p. 33.
59 خاورشناسان و وثاقت احادیث
در مجالس سماع شاگردان در محضر استاد بر به خاطر سپردن مطالبی که ارائه میشد،
تمرکز میکردند .پس از آن دربارۀ محتوای درس با هم مباحثه ،و سرانجام در خانه آن را ثبت
میکردند تا در آینده بتوانند بدان مراجعـه کننـد .گـاه نیـز تنهـا یکـی از شـاگردان نسـخهای
مینگاشت و دیگران از نوشتههای او نسخهبرداری میکردند ،مانند اینکه همۀ راویان تفسیرا
مجاهدا(م 104ـ ،)105در تهیۀ نسخههای مکتوب خود از کتاب قاسمبـنابـی َبـزه (م)124
1
استفاده کردهاند ،بدون اینکه در سند نامی از وی ببرند.
گاه نیز یک شاگرد با استفاده از مطالب مکتوب سایر شـاگردان بـرای خـود نسـخهای تهیـه
2
ششـم تفسایر
ِ خطی منحصر به فـرد و متعلـق بـه قـرن
میکرد .مطالعۀ دقیق اشتاوت بر نسخۀ ِ
مجاهد ،این اطالعات را به ما میدهد :کاتب ،این نسخه تفسیر را مستقیما از دو تـن از مشـایخ
خود که هر دو راویان موثقی هستند ،دریافت کرده و مدت زمانی بعد از اتمام درس ،از نوشتههـا
مجلس درس ،برای تهیۀ نسخۀ شخصی خود استفاده کرده است.
ِ و نسخههای دیگر حاتر ِان
در این شرایط ،بروز اختال زیاد در نسـخههـای مختلـف یـک مـتن چنـدان عجیـب
نیست .زیرا برخال مجالس امالء ،مطالب دریافتشده از طریق نقل شفاهی ،مدت زمانی
3
بعد براساس یادداشتهای افراد مختلف نوشته میشد.
د) تطور دیدگاه محدثان ،غلبۀ تدریجی نقل مکتوب
شولر برداشت سزگین از دیدگاه گلدزیهر دربارۀ مخالفت گسـترده بـا کتابـت حـدیث و
متروک شدن این شیوه میان مسلمانان در سدههای نخست را نادرست میداند .وی بهدرستی
نشان میدهد که گلدزیهر غیر از اشاره به کتابت حدیث در زمان پیامبر ،معتقد بود که نزاعها
میان طرفداران نقل شفاهی و حامیان نقل مکتوب ،صرفا نظری بـوده و ایـن منازعـات هـیچ
تأثیری بر شیوۀ عموما پذیرفتهشدۀ کتابت حدیث نداشت 4.شـولر بـا بررسـی دقیـق روایـات
اما در خارج از شام ،بهویژه بصره و کوفه ،عالمان بـه دو شـیوه بـه مخالفـت بـا کتابـت
حدیث پرداختند :نخست آنکه شمار زیادی روایت علیه ثبت مکتـوب احادیـث بـه جریـان
درآمد .راه دیگر مخالفت با تدوین احادیث به دستور امویان ،تأکید بیشتر بر نقل حـدیث از
حفظ بود.
1
شولر برای تاریخگذاری روایات نهی از کتابت حدیث ،از تحلیل اسناد شاخت و ُی ْن ُبـل
استفاده کرده است و با رسم تمام طرق نقل این احادیث و با شناسایی حلقۀ مشترک یـا راوی
مشترک ،زمان پیدایش این روایات را در آستانۀ مر عمربنعبدالعزیز ،یعنی اواخر قـرن اول
و ابتدای قرن دوم ،میداند .او که بـرخال شـاخت و ُی ْن ُبـل راوی مشـترک را ،لزومـا جاعـل
حدیث نمیداند ،تصریح میکند که نتایج حاصل از این شیوۀ تحلیل ،نتـایج قطعـی در پـی
ندارد .اکثر این راویان مشترک ،اهل بصره ،کوفه و مدینهاند و روایات منسـوب بـه صـحابه و
حتی برخی از روایات منسوب به تابعین ،از روایات منسوب به پیامبر دربارۀ نهـی از کتابـت
2
حدیث ،قدیمترند.
علل مخالفت این عالمان با تدوین احادیث در شام ،به عقیدۀ شولر عبارت است از:
.1تدیت عراق و مدینه با امویان .خارج از شام ،مردم حاتر نبودند احـادیثی را کـه در
شام به فرمان امویان تدوین و منتشر میشد بپذیرند و حتی ُز ْهری به جعل حدیث بـه
سود امویان متهم بود.
.2دلیل احتمالی دیگر این است که عالمان از این بیم داشتند کـه در زمـانی کـه فرقـههـای
مختلف کالمی یکپارچگی و وحدت اسالمی را بهشدت تهدید میکردند ،مجـاز بـودن
فرقههای مذهبی و سیاسی ،یا تکتک عالمان به کتابت احادیث ،بر اختالفات بیفزاید.
.3احتماال محدثان بصره که عمومـا مـتکلم هـم بودنـد ،احادیـث شـفاهی را تـرجیح
میدادند ،زیرا احادیث شفاهی برای دفاع از عقیدۀ خود و رد عقاید دیگـر ،انعطـا ،
قابلیت و کارآیی بیشتری از احادیث مکتوب داشت .دستکاری در تعالیمی که صرفا
به صورت شفاهی حفظ شده ،به راحتـی بـا اتـافه کـردن ،حـذ کـردن ،تغییـرات
3
جانبدارانه ،تحریف و به ویژه جعل صریح حدیث امکانپذیر است.
1. Hypomnema.
2. Syngramma.
3. Ibid, p. 46.
4. Ibid, p. 79.
5. Ibid, pp. 35, 177.
6. Heribert Horst (1925 - 2012).
7. Ibid, p. 176.
63 خاورشناسان و وثاقت احادیث
تثبیت شدهای به آثـار خـود نمـیدادنـد .ایـن سـخن بـهمنزلـۀ ایـن ادعـا نیسـت کـه آنـان یـا
شاگردانشان ،مطالبی مکتوب که به عنوان یادداشتهایی برای ارائۀ درس یا کمـک بـه حافظـه
برای یادآوری مطالب ،از آن استفاده کنند ،نداشتند .همچنین این احتمال نیز منتفی نمـیشـود
که استاد یا شخصی دیگر ،نسخهای کامال بازنگری شده از درسهای او تهیـه کـرده باشـد .بـا
اینحال ،بدین معناست که عالمان ،اغلب کتـابهـایی ویراسـته ،بـه معنـای نسـخۀ نهـایی و
بازنگری شدۀ مطالب خود ،برجای نمیگذاشتند .به عنوان مثال دربارۀ مالك میخـوانیم کـه او
ّ
ترجیح میداد شاگردان کتابشا ُم َو اطأ ،را بر وی بخوانند (شـیوۀ قرائـت) .گـاهی خـود کتـاب را
برای شاگردان میخواند (شیوۀ سماع)؛ حتی گزارش شده که گاه نسخهای را که خود بـازنگری
کرده بود در اختیار شاگردان مینهاد (شیوۀ مناوله) .این گزارشها نشان میدهـد کـه وی قطعـا
نسخههایی از کتابش را یا خود نگاشته ،یا ناسخان برای او نوشتهانـد .بـا وجـود ایـن ،او شـکل
ّ
نهایی ُم َوطأ را تعیین نکرد؛ او نسخهای رسمی فراهم نیاورد که مبنایی برای نسخههای متفـاوت
ّ
موجود باشد .در حقیقت نسخههای متفـاوت ُم َوطاأ ،ثبـت درسهـای مختلفـی اسـت کـه در
دورههای متفاوت به شیوۀ سماع یا قرائت ارائه شده و نمایانگر تفاوتهای زیاد است.
این روند شبیه شیوۀ مرسوم در دانشگاههای امروزی است که استاد مطالب را به صورت
جزوه در اختیار شاگردان قرار میدهد ،و حتی آن را بازنگری هم میکند؛ اما در بیشتر مـوارد
نوشتههای خود را به صورت یک کتاب ویرایش و چا نمیکند .اما دانشجویان مـیتواننـد
پس از مر استاد آن را ویرایش کنند .درسهای ِه ِگل 1و سوسور 2نمونههایی از ایـن دسـت
هستند .اگر استاد درسنوشتههای خود را بخشیده باشد ،یا نسخۀ بازنگریشدۀ آنها در میان
نوشتههای او یافت شود ،به احتمال زیاد مبنایی برای شاگردان در ویرایش مطالب مـیشـود.
در غیر اینصورت ،شاگردان به نوشتههای خود اکتفا میکنند.
اما شواهد موثقی وجود دارد که از همان دورههای اولیه ،برخی عالمان ،بـرخال رونـد
رایج ،به اثر خود یا دست کم نسخهای از آن ،شکل نهـایی مـیدادنـد .یـا بـه عبـارت دیگـر
کتابهایی به معنای واقعی ،فراهم میآوردند .نمونههایی از این دستاسلکتااباسلکبیار ابـن
َ َ ّ َّ َ
اسحاق (م )150در تاریخ و مجموعه اشعار مفضل تبی (م ،)164به نام ُمفضلیا اسـت،
که هر دو به دستور منصور ،خلیفۀ عباسی ،فراهم آمده است .این کتابهـا بعـدها از طریـق
مجالس درس نشر یافته و به سبب همان شیوههای ارائۀ درس استادان و شیوههـای شـاگردان
در ثبت مطالب ،تحریرهای متفاوتی از این آثار بهجا مانده است .اما در هر صورت براساس
باورهای حاکم در آن روزگار ،نقل از آنها ،تنها در صورتی مجـاز بـود کـه نـزد نویسـنده یـا
طریق نقل دارد ،قرائت شود .موارد پیشگفته مشابه روش آن دسـته
شخص دیگری که به وی ِ
از استادان امروزی است که جزوههای درسی خود را به صورت کتاب منتشر مـیکننـد ،امـا
این امر باعث نمیشود استاد این مطالب را به شکلی متفاوت و اصـالحشـده در درسهـای
1
بعدی ارائه نکند.
شولر پس از ذکر نمونههایی دیگر از هیپومنما و سینگراما در علوم دیگر ،مانند قرائـات و
نحو 2،انگیزههای متفاوتی را برای تمایل عالمان به نشر تعالیم خود به صـورت کتـابهـایی
ویراسته (سینگراما) ،برمیشمارد:
نخست مقابله با جنبشهای بدعتآمیز و فرقهها .این عامل سبب پیدایش قـدیمیتـرین
نوشتههای کالمی موجود ،مانند رالالةاف اسلقدر منسوب به حسن بصـری و کتااباسررجاا
منسوب به محمدبنحنفیه شد.
دوم تمایل خلفا و دستگاه حکومت به مکتوب ساختن سیاستهایشـان ،ایـن انگیـزه در
ورای تألیف کتاباسلخرسج ابویوسف (م )182وجود داشت.
انگیزۀ سوم تمایل حکومت به دسترسی به مطالبی ،مانند گزارشهـای تـاریخی ،شـعر،
1
قرائات قرآن و غیره است که عالمان تنها در مجالس درس ارائه میکردند.
حاشیۀ نسخۀ خود یا زیر هر سطر مینوشتند ،که در استنساخهای بعـدی ممکـن بـود بـه مـتن
اصلی راه یابد .شاهد دیگر بر نقش راویان در انتقال آثار این است که عناوین مشـابه خـاص در
تراجم و فهارس ،بهویژه فهرالت ابنندیم ،به دو مرجع از دو نسل متفاوت نسبت داده میشـود.
1
این امر نشان میدهد یک یا دو نسل از عالمان بر یک اثر کار کردهاند.
استفادۀ عالمان در مجالس درس از کتابهای واقعی (سینگراما) ،باعث پدیدهای جدید شد
و آن زنجیرۀ راویان کتاب بود؛ یعنی سلسلهای که صاحب یـک نسـخه از کتـاب را بـه نویسـندۀ
اصلی متصل میساخت .در این موردِ ،اسناد که اصالتا تنها برای احادیث و اخبار منفـرد بـهکـار
میرفت ،دربارۀ کل یک کتاب بهکار رفته است .این ویژگی در کتابهایی در حوزۀ حدیث ،فقه،
ِ
تفسیر ،تاریخ ،لغت و حتی پزشکی مشاهده میشود .زنجیرۀ راویان کتاب هم برای آثاری ماننـد
سلکتاب سیبویه ،که مطالب درون کتاب دارای سند نیستند ،پدید آمد و هم برای آثاری که مطالب
2
درون آنها هر یک دارای سندی مجزاست ،مانند کتابهای حدیثی .
تأثیر دیگری که مجالس درس بر نحوۀ نشر آثار داشت ،این بود که گاه استاد بخـشهـایی
از آثار مختلف را که دربارۀ یک موتوع خاص بود ،گردآوری میکرد و شرح و توتیح مـیداد.
این امر در مورد کتابهایی هم که شکل ثابتی یافته بود ،نیز صورت میگرفت .شکلی کـه ایـن
مطالب در روند بهکارگیری در مجالس درس به خود گرفته و سرانجام به تألیفاتی وارد شـده کـه
3
اکنون به دست ما رسیده است ،کمابیش با شکل اصلیاش تفاوت دارد.
اشاره به چگونگی نقل علوم نمییابیم و آنچه در متون دیده میشود «الرواية املستموعة» است
که به اشتباه به روایت شفاهی ترجمه شده است .وی مینویسد:
«این تعبیر ،بر این تأکید دارد که شاگرد مطالب را شنیده و صرفا نسخه برداری نکرده است.
این مسئله که استاد درس را از روی یادداشتهای مکتوب ارائه کرده باشد ،یا از حافظه ،یـا
اینکه شاگرد مطالب را در همان مجلس درس نوشته باشد ،یا ابتدا به حافظه سپرده باشـد و
1
بعدا نوشته باشد ،اهمیت کمتری دارد و دست کم در این تعبیر بیان نشده است».
بسیاری از مخالفتها با کتابت دانش ،در پرتوی این نگاه ،معنایی جدیـد مـییابـد .در
واقع عالمان از بیم رواج برگـرفتن علـم از نوشـتههـا و بـدون کمـک و راهنمـایی اسـتاد کـه
ِ
میتوانست منجر به کجفهمیها و اشتباهاتی در فراگیری و نشر علوم شود ،با کتابـت ِصـر
مخالف بودند ،نه با اصل کتابت .بهتدریج ،به دالیل گوناگون کتابت در عمـل رواج یافـت و
مخالفت با کتابت تنها در حوزۀ بحثهای نظـری عالمـان جایگـاهی داشـت .در برخـی از
حلقههای محدثان ،از َبرخواندن که پیشتر نوعی مهارت تلقی میشد ،دیگر چندان مطلوب
نبود و قرائت آزادانه مدتها بود که یکی از موجبات خطا و اشتباه تلقـی مـیشـد .بـا وجـود
این ،تأکید عالمان بر لزوم دریافت علوم به طریق سماع یا قرائت ،و اعتبار زیـادی کـه بـرای
این امر قائل بودند ،باعث شده بود عالمان وانمـود کننـد کـه دانـش خـود را بـدین شـیوههـا
دریافت کردهاند ،نه از طریق استنساخ کتابها .در قلمروی شعر ،شـاعران حتـی از ایـنکـه
2
دیگران از باسوادی آنها آگاه شوند ،بیمناک بودند.
وثاقت است .مشخص است که جعل در متون مکتوب ،به آسانی جعل در نقل شـفاهی اسـت،
بنابراین ،نه نقل شفاهی لزوما نشانۀ عدم وثاقت است و نه نقل مکتوب دلیلی بر وثاقت.
او در نقد دیدگاه برخی پژوهشگران جدید که نقـل مکتـوب را بـا مسـئلۀ وثاقـت پیونـد
میدهند ،به دیدگاه عالمان مسلمان اشاره میکند کـه در اعتبـار مطـالبی کـه صـرفا بـا نقـل
مکتوب دریافت شده ،تردید داشتند و تنها مطالبی را که از طریق سماع دریافـت شـده بـود،
معتبر و ارزشمند میدانستند .تردیـد در اعتبـار منـابع مکتـوب صـرفا بـه سـبب مالحظـات
عقیدتی نبود ،بلکه بیم از اشتباهات کاتبان ،تفسیرهای ناصواب ،یا تکیه بر مطالب جعلی در
این امر دخیل بوده است .از اینرو ،آنها تأکید میکردند کسانی کـه دانـش خـود را تنهـا از
دفاتر اخذ میکنند ،دچار اشتباهاتی میشوند؛ زیرا از روایت شنیده شده (الروايتة املستموعة)
ناآگاهند .این استدالل با توجه به ویژگیهای خط عربی ،که در آن زمان اغلب بـدون نشـانه
نگاشته میشد ،استداللی متقن است 1.اهمیت اخذ دانش از استاد را از عنـاوین تحقیرآمیـز
مصحفی و صحفی هم میتوان دریافت .در حوزۀ قرائت قرآن ،گروهی به نام ُمصتحف ّيونابـه
وجود آمدند که مانند ُص ُحف ّيون در سایر علوم بودنـد .آنهـا علـوم خـود را صـرفا از دفـاتر و
کتابها برمیگرفتند ،نه از طریق سماع .عالمان مردم را از این گروه برحذر میداشتند 2.این
انذارها تنها به حوزۀ علوم دینی محدود نمیشد و در علوم دیگر ماننـد شـعر و پزشـکی هـم
دیده میشود 1.به عقیدۀ شولر این انذارها ،تلویحا نشانگر آن است که در حوزههای مختلف
دانش ،نقل صرفا مکتوب رایج بود ،اگرچه بـا مخالفـتهـایی مواجـه مـیشـد 2.وی تأکیـد
ِ
عالمان مسلمان بر لزوم نقل مکتوب در کنار نقل مسموع را الهام گرفته از آیۀ 282سورۀ بقره
میداند ،که هم به کتابت قرض فرمان داده است و هـم بـه لـزوم گـرفتن شـاهدانی بـر ثبـت
مکتوب آن .این آیه نشان میدهد ،اسناد مکتوب ابزاری مفید برای کمک به حافظه است کـه
باعث میشود طرفین معامله شرایط و میزان معاملـه را بـه خـاطر آورنـد .امـا افـزونبـر آن،
3
شهادت شفاهی برای تأیید سند کتبی تروری است.
شولر اشاره میکند که در سدههای میانی ،با تکوین «نظام درس» ،یا بـه عبـارت دیگـر
سازوکار سماع و قرائت ،که در آن نقل شفاهی و مکتوب مکمل یکدیگر بود ،نظـامی شـکل
گرفت که درانگاهاعالمان آن عصر،اتوان انتشار موثق و معتبر علوم را دارا بود 4.او با استناد به
نویسندگان جوامع روایی ماننـد بخـاری،
ِ نتیجۀ پژوهشهایی که خاورشناسان بر روی منابع
ِ
طبری ،ابوالفرج اصفهانی و ابن عبدربه (م ،)328داشتهاند ،مینویسد:
«برای مؤلفان جوامع ،نسخههای خطی که از کتابهـای نویسـندگان قبلـی در اختیـار
داشتند ،و از آنها نقل یا نسخهبرداری مـیکردنـد ،یعنـی مطالـب را بـه روش وجـاده،
.1یکی از نمونه های جالب که نشاندهندۀ اختال نظر عالمان در شیوههای اخذ دانش هم هست پاسخ ابـنبطـالن
(م )458به ابنرتوان (م )435است .ابنرتوان مسلمانی بود که دانش پزشکی را از کتابها برگرفته بـود و کتـابی
در رجحان یادگیری دانش پزشکی از کتابها بر یادگیری از استاد نگاشته بود .ابن ُبطالن ،پزشک نسطوری ،در فصـل
اول سلمقالةاسلمصریة در پاسخ او دالیلی میآورد تا ثابت کند با فرض یکسانی توان یادگیری دو شاگرد ،آنچه نزد استاد
خوانده میشود بهتر و آسانتر فهمیده میشود ،تا آنچه که صرفا از کتابها برگرفته میشود .شولر پـس از ذکـر هفـت
دلیل او تصریح میکند که دلیل ششم و هفتم صورتی بسطیافته از استدالالت عالمان حدیث و لغت است که حدیث
و شعر نباید صرفا از دفاتر نسخهبرداری شود .ر.ک.
Schoeler, The Oral and the Written, pp. 58 - 60.
2. Ibid, p. 80.
3. Ibid, pp. 82, 83.
4. Ibid, p. 42.
70رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
کتابت و غیره نقل میکردند ،هم به لحاظ کمیت و هم از نظر کیفیـت نقـش کـوچکی
ایفا میکرد .تعداد و اهمیت روایاتی که مستقیما از درس مشایخشان برگرفته بودند ،چه
از طریق یادداشتهای شخصی ،یا یادداشتهای دیگر شاگردان ،یا از روی نوشتههای
1
مشایخ یا نسخۀ رونوشت آنها استنساخ کرده بودند ،بیشتر بود».
این دسته از روایات را میتوان از وانگانی درااسانید کـه نشـانگر اخـذ از اسـتاد اسـت،
مانند «حدثنی» و«اخربنی» ،شناسایی کرد .زیرا تنهـا کسـانی کـه در مجـالس درس حضـور
2
داشتند مجاز بودند که مطالب را با تعابیر«حدثنی» و«اخربنتی» ،بـرای دیگـران نقـل کننـد.
شولر همچنین با استناد به بالمی 3،علت اصلی نابودی آثار کهن را ،تمایل مدونان جوامع به
در اختیار داشتن مطالب به صورت بازنگری و غربالشده ،میداند؛ یعنی به همانگونهای که
مسـتمر گـزینش سـره را از ناسـره
ِ در مجالس درس دریافت میکردند .در این مجالس روند
جدا میساخت .یکی از شواهد این تمایل ،سفرهایی اسـت کـه بـرای طلاباعلام صـورت
میگرفت و اغلب و تا دیرزمانی برای دستیابی به مطالبی خاص تروری بـود .دسترسـی بـه
بسیاری از منابع اولیه ،تنها از طریق حضور در مجالس درس مشایخی امکانپذیر بـود ،کـه
4
ِ
پیشتر این مطالب را گردآوری و در دفاتر و یادداشتهایشان ثبت کرده بودند.
اگرچه سرانجام نوشتن ،عمال در فرهن اسالم مانند فرهن یونان و یهودیت 5،ندای پیـروزی
سر داد ،اما عالمان مسلمان بر این باور باقی ماندند که نوشتن در نقل دانش (و دلیل معتبر حقوقی)،
باید حداکثر نقش کمکی داشته باشـد .تـا زمـان پیـدایش کتـابهـای واقعـی بـه گونـهای کـه مـا
میشناسیم ،و حتی پس از آن ،شیوۀ معتبر نقل دانش (دست کم به لحاظ نظـری) سـماع و قرائـت
بود ،که مستلزم ارتباط مستقیم شاگرد و استاد است .در دورههای بعد یک پدیده بهخـوبی نمایـانگر
ترجیح نقل مسموعه است که آشکارا در نقطۀ مقابل شیوۀ رایج نسخهبرداری ِصـر از کتـابهـا،
ِ
قرار داشت .این پدیده ،همان نظام سجازه بود .شیوۀ معمول دیگر ،افزودن ِاسناد به مقدمۀ نسخههـای
خطی بسیار معتبر خاص بود که غالبا مشتمل بر آثار دینی بود ،اما گاه منـابع غیردینـی را نیـز در بـر
میگرفت .باور این بود که این ِاسناد آخرین مالك نسخۀ خطی را با زنجیرهای متصل از راویان موثق
1
که این اثر را از طریق سماع دریافت کردهاند با نویسنده پیوند میدهد.
حسین مدرسی طباطبائی به منظور فراهم آوردن متممی بر فصل مربوط به آثار امامیـه در جلـد
نخست اثر سزگین ،کتابی را نگاشته که البته محدود به میراث مکتوب شیعه در سه قرن نخست
هجری است .وی با استناد به نظریۀ محمـد مصـطفی اعظمـی و سـزگین معتقـد اسـت دفـاتر
حدیث که راویان اولیۀ حدیث از روایات شفاهی مینوشتند و بـه آنهـا جـزء ،نسـخه ،اصـل،
صحیفه یا کتاب میگفتند ،منابع عمدۀ مجموعههای حـدیثی بزرگتـر بعـدی ،و سـند روایـات
حاوی نام مدونان اولیۀ حدیث است .وی با استفاده از روش سزگین 1آثار کهنی را معرفی کـرده
2
که شمار زیادی نقل از آنها در آثار متأخرتر باقی مانده است.
آرای شاخت
گلدزیهر در باور رایج و سنتی یعنی صحت همۀ احادیث موجود در جوامـع رسـمی حـدیث
تشکیک ایجاد کرد؛ اما شاخت حدود شصت سال بعـد ،شـکاکیت را وارد مرحلـهای فراتـر
ساخت .بهرغم گلدزیهر که معتقد بود روایات اصیل و صحیحی از پیامبر وجود دارد ،اما بـه
دلیل وقوع جعل گسترده قابل شناسایی نیست ،شاخت میگفت:
«ما باید این تصورات بیدلیل را کنار بگذاریم که در ابتدا هستهای موثق از اخبار وجود
داشته که به زمان پیامبر میرسیده و بعدها طی نسلهای متوالی ،احادیـث سـاختگی و
3
جانبدارانه بدان افزوده شده است».
میان مسلمانان ،زودتر از آغاز قرن دوم رواج نیافته است .او با اشاره به روایتی از ابـنسـیرین
(م« )110قال َل يكونوا يسألون عن االسنا فلام وقع الفتنه قالوا سموا لنا رجالكم فينظر التی انتل
السنة فيوخذ حديثهم و ينظر الی انل البدع فال يوختذ حتديثهم» 1مصـداق فتنـه را کشـته شـدن
خلیفۀ اموی ،ولیدبنیزید ،در سال 126هـ .ق در سالهای پایانی حکومت اموی میداند .او
این تاریخ را زمانی میداند که به طور مرسوم پایان «دوران طالیی کهن» تلقی میشود ،یعنی
2
دورانی که سنت پیامبر هنوز رواج داشت.
شاخت معتقد است هر دیدگاه و نظریهای برای کسب مقبولیت و اعتبار با افـزودن یـک
سند به افراد معتبر در صدر اسالم ،یعنی پیامبر یا صحابه نسبت داده میشد .این جعل سـند
اغلب بدون دقت صورت میگرفت؛ به طوریکه یک دیدگاه بـه افـراد مختلـف نسـبت داده
3
شده است.
به موازات «وتع سند» ،از طریق جعل و تحریف ،سندها اصالح شده و بهبـود یافتنـد.
این امر به دو طریق صورت گرفت:
الف) رفع نقیصههایی چون انقطاع و ارسال؛ یعنی سندی کـه در متـون قـدیمیتر مـثال
ّ
ُم َوطأامالك به صورت ناقص آمده در جوامع حدیثی متأخرتر مثل صحیح بخـاری بـا
سند کامل ذکر میشود .این امر نشاندهندۀ اصالح سند در فاصله زمانی میان مالاك
4
و مؤلفان کتب حدیثی بعدی است.
ب) نسبت دادن روایت به مرجعی مهمتر؛ در مناقشه میان آرا و مذاهب فقهی گوناگون،
هر گروه سعی میکرد دیدگاه خود را که در قالب حدیث عرته کرده بود بـه مرجعـی
معتبرتر منسوب سازد .از اینرو ،احادیثی که ابتدا از تابعی نقل میشد ،در دورههـای
بعد به صحابه و بعد از آن به پیامبر نسبت داده میشد .شاخت ایـن پدیـده را «رشـد
وارونۀ اسانید» 1مینامد 2.همانطور که قبال ذکر شد ،این پدیده را گلدزیهر به عنـوان
3
یکی از پیامدهای غلبۀ اهل حدیث ،تبدیل احادیث موقو به مرفوع نامیده بود.
یکی دیگر از پدیدهها در تاریخ جعل سند از دیدگاه شاخت ،تکثیر طـرق 4یعنـی جعـل
راویان یا مراجع بیشتر برای یک دیدگاه یا حدیث ،است .بدین ترتیب یک متن بـا چنـد سـند
5
نقل میشود ،تا نقیصۀ «خبر واحد بودن» آن رفع گردد.
مسلمان دربارۀ جایگاه سنت در تشریع ،آثار متعددی تـألیف کـردهانـد کـه همـه در نقـد نظریـۀ
اصلی شاخت بهکار میآید .اعظمی دیدگاههای شاخت را در کتابی بـا عنـوان نقادامباادیافقاها
سالیم اشاخت ،با شیوهای علمی و دقیق ،تحلیل و ارزیابی کرده است .برخـی از نقـدهای وی
بر شاخت عبارت است از:
1. Azami, On Schacht's Origins, pp. 154 - 165; idem, Studies in Early Ḥadīth Literature, p. 237.
2. Idem, Studies in Early Ḥadīth Literature, p. 242.
77 خاورشناسان و وثاقت احادیث
رواج سند
دربارۀ زمان متداول شدن ذکر سند در میان مسلمانان ،اعظمی با اشاره به سخن ابـنسـیرین،
تعیین مصداق «فتنه» توسط شاخت را ناشی از دیدگاه او در مورد عدم وجود احادیث نبـوی
در قرن اول میداند .اعظمی میگوید:
«قتل ولیدبنعبدالملك در تاریخ اسالم ،هرگز پایان دوران طالیی تلقی نمیشـد و ایـن
اصطالح فقط در مورد پایان دوران خلفای راشدین بکار میرود .عالوه بر این فتنـههای
بســیاری قبــل از قتــل ولیــد وجــود داشــته؛ ماننــد جن ـ میــان عبداللــهبــنزبیــر و
عبدالملكبنمروان در سال هفتاد قمری امـا بـزر تـرین فتنـه جنـ میـان علـی و
معاویه بود که شکا ناشی از آن تا به امروز هم میان مسلمانان وجود دارد؛ عـالوه بـر
1
این قتل عثمان هم که خود منجر به فتنه شد قبل از این زمان بود».
اعظمی در پایان میگوید:
«اگر شاخت کاربرد متعار و منظم سند را ابتدای قرن دوم میداند ،حتما بـهکـارگیری
نامتعار و گاهبهگاه آن در قرن اول را قبول دارد ،حال این سؤال پیش میآید او که زمان
پیدایش مذاهب فقهی را قرن دوم میداند و محدثان را مربوط به دورهای پـس از فقهـا،
2
در قرن اول چه کسی از اسناد استفاده میکرد»؟
خاورشناسان دیگر هم دربارۀ زمان بهکارگیری سند نظراتی متفاوت با شاخت دارند.
جوز هوروویتس 3با اشـاره بـه سـخن گلـدزیهر در مـورد اسـتفادۀ ُز ْهـری از «اسـناد
جمعی» 4،نتیجه میگیرد که استفاده از اسناد اولیه و منفرد ،بایـد پـیش از ایـن تـاریخ آغـاز
شده باشد.
هوروویتس بهکارگیری سند در متون حدیثی را دیرتر از ثلث آخر قرن اول نمـیدانـد 1.امـا
رابسن معتقد است در نیمههای قرن نخست که تقریبا اکثر صحابه از دنیا رفته بودند ،کسانیکه
پیامبر را ندیده بودند ،دربارۀ او چیزهایی نقل میکردند ،طبیعی بود که مردم از آنهـا بخواهنـد
مرجع و سند خود را ذکر کنند .این سیستم اگرچه بهتدریج تکوین و تکامل یافته ،اما عناصـری
از سند ،قطعا از هر دورهای که مردم آن را تقاتا کردهاند ،وجود داشته است.
رابسن تعیین مصداق فتنه توسط شـاخت را نمیپـذیرد و ماننـد اعظمـی معتقـد اسـت،
جن میان علی و معاویه شکافی در میان مسلمانان ایجاد کرد که آثار آن تاکنون باقی است.
اما او این زمان را برای رواج اسناد زود میداند و معتقد اسـت ،مصـداق فتنـه سـالهـای64
تا 72هـ .ق است؛ یعنی زمانی که عبداللهبـنزبیـر در مکـه ادعـای خالفـت کـرد و تحـت
2
محاصره قرار گرفت.
pp.154 - 155.Isnād”,theofOriginandAntiquity“TheHorovitz,1.
169 - 170.pp.Tradition”,MusliminIsnād“TheRobson,2.
3. Schacht, The origins, pp. 163 - 164.
79 خاورشناسان و وثاقت احادیث
او پس از تبیین اینکه راویان مختلـف در احـادیثی کـه مـتن یکسـانی دارنـد ،در واقـع
اطالعات خود را از یک منبع مشترک گرفتهاند ،این پدیده را شاهدی بـر دقـت عالمـان قـرن
1
دوم در نقل حدیث میداند.
به عقیدۀ اعظمی اگر اشکاالتی هم در سند احادیث وجود داشـته باشـد ،شـاخت هـیچ
دلیل متقنی که باعث شود اعتماد خود به اکثر راویان را از دست دهیم ،یـا ایـنکـه دیگـر بـه
2
منابع حدیثی استناد نکنیم ،ارائه نکرده است.
بود ،بنابراین ،ممکن بود سند حدیث را حذ کنند ،خصوصا در مواردی که حـدیثی کـامال
1
شناخته شده و مشهور بود.
بنابراین ،برای درک صحیحتر تفاوتهای اسانید یک روایت در منابع گونـاگون بایـد بـه
چند نکته توجه کنیم:
آگاهی این دانشمندان کامل و جامع نبوده است؛ یعنـی بـه همـۀ احادیـث زمـان خـود
واقف نبودند.
علمای مسلمان در نقل حدیث ،سند را همواره به یک گونه ذکر نمیکردند .آنهـا بـرای
اختصار در ذکر سند ،شیوههای گوناگونی داشتند:
الف) حذ کامل سند وقتی که منابع دیگر ثابت میکرد از سند آگاهند.
ب) ذکر بخشی از سند مثل اولین یا آخرین راوی ،یا چند راوی از قسمتهای مختلـف
سند ،وقتی که منابع دیگر ثابت میکرد از سند آگاهند.
ج) ذکر فقط یک طریق از طرق متعددی که در اختیار داشتند .همانطـور کـه در اولـین
ّ
مثالی که شاخت آورده ،شـیبانی راوی ُم َوطاأ مالـك میگویـد« :قتد جتاءت فتی َنتذا
َ
احا يث خمتلف ٌة.»...
د) ذکر عبارت «عن رجل» یا «عن ثقة» وقتی که نام آن راوی را در جای دیگری آوردهاند.
وی این شیوههای مختلف نقل سند را با نمونههایی از آثار ابناسحاق ،مالـكبـنانـس،
2
ابویوسف ،شیبانی و شافعی ،در تمیمۀ 1کتابش نشان داده است.
اعظمی آنگاه به دقت همۀ نمونههای شاخت را بررسی کرده و نشان میدهـد ،در چهـار
مورد حدیث با سند کامل در آثار معاصران مالك آمده است و این چنین نیست که در فاصله
.1مثال ابویوسف میگوید به دلیل اختصار سند را حذ کردهام .یا اینکه شافعی میگوید حـدیثی را بـا سـند کامـل
شنیده است ،اما اکنون آن را به خاطر نمیآورد .ر.ک.
Azami, On Schacht's Origins, p. 183.
2. Azami, On Schacht's Origins, pp. 183 - 184, cf. also pp. 206 - 212.
81 خاورشناسان و وثاقت احادیث
زمانی میان مالك و احمدبنحنبل یا بخاری ،سند کامـل شـده باشـد (مثـالهـای یـک ،دو،
چهار و پنج).
یکی از نمونهها (مثال سه) هم حدیثی است که محدثان به دلیل آنکه یکی از راویان آن
متهم به جعل است آن را نپذیرفتهاند.
نمونۀ آخر هم تنها نشان میدهد که شافعی این حدیث را به صورت مرسـل میشـناخته
و خود شافعی هم این نکته را متذکر شده است ،اما ایـن دلیلـی بـر عـدم وجـود حـدیث بـا
طریق کامل در جای دیگر نیست زیرا همانطور که شافعی خـود میگویـد« :همـۀ سـنت را
1
همۀ علما میدانند».
برخی از مثالهایی که شاخت در بخشهای دیگر کتابش ذکر کرده ،مخـالف قاعـدهای
است که خود وتع کرده؛ مانند اینکه شاخت حدیثی را با سند کامل ذکر میکند و میگوید
این سند در دوران مالك کامل شده است ،در حالیکه شافعی آن حـدیث را بـا سـند نـاقص
آورده ،آیا میتوان گفت :مالك که چهل یا پنجاه سال پیش از شافعی میزیسته ،سند روایتـی
2
را که شافعی میخواسته به صورت ناقص بیاورد ،کامل کرده است؟
شاخت حدیثی را با سند ناقص از شـیبانی کـه از فقهـای عـراق اسـت ،نقـل میکنـد و
میگوید توسط شافعی با سند کامل ذکر شده است .حدیثی که شافعی آورده موافـق دیـدگاه
فقهای عراقی است .آیا میتوان پذیرفت شافعی که دیدگاههایی مخالف فقهای عراق داشت،
3
سند را به نفع دیدگاه مخالف خود تکمیل و جعل کند؟
همچنین شاخت دو حدیث را که مالك با سند کامـل (متصـل) ذکـر کـرده ،مـیآورد و
میگوید پیش از مالك این احادیث با سند منقطع وجود داشته است .فتوای مالك خال دو
1. Ibid, pp. 184 - 188; Schacht, The origins, pp. 165 - 166.
2. Azami, On Schacht's Origins, pp. 195 - 196 (example 4); Schacht, The origins, p. 169.
3. Azami, On Schacht's Origins, p. 196; Schacht, The origins, p. 169.
82رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
حدیثی است که خود با سند کامل ذکر کرده است سؤالی که در اینجا پیش میآید ،این است
1
که آیا مالك سند روایاتی را که فتوای خودش مخالف آنها بوده ،کامل کرده است؟
تکثیر طرق
یکی دیگر از نظریههای مهم شاخت در مورد اسناد ،جعل طرق مختلف برای یـک حـدیث
به منظور کسب اعتبار بیشتر است .او پنج نمونه به عنوان مستند این نظریه میآورد.
پیشفرضهای این نظریۀ شاخت دقیقا همان است که پیشتر ذکر شد ،اعظمی باز هـم
تکتک مواردی را که شاخت آورده است ،بررسی میکند.
َُ ّ
نمونۀ اول دربارۀ صدور فرمان زکات توسط عمر است کـه مالـك در موطاأ بـدون سـند
آورده است .این فرمان با انتساب به پیامبر در مسند احمدبنحنبل و جوامع حدیثی دیگر،
با سند کامل آورده شده است 2.البته شاخت در پانوشت آورده کـه ایـن سـخن بـدین معنـی
3
نیست که عمر فرمان زکات را صادر نکرده است.
ُ
اعظمی نشان میدهد که شاخت در فصلهای پیشین ،روایتـی را آورده کـه در آن تمامـه
میگوید که انسبنمالك ،نوشتهای در رابطه با زکات از ابوبکر به او داده است .ابـوبکر ایـن
نوشته را «فرمان خدا و سنت پیامبر» نامیده بود .شاخت زمان پیـدایش ایـن روایـت را دوران
حمادبنسلمه بصری (م )167که راوی قبل از تمامه در سند است ،میداند.
حال اگر ما به سخن خود شاخت استناد کنیم ،معلوم مـیشـود فرمـان زکـات در زمـان
مالك با استناد به پیامبر وجود داشته؛ زیرا مالك و حمادبنسـلمه معاصـرند و ایـن چنـین
نبوده که یک قرن بعد در کتب سته و مسند احمدبنحنبل طریق دیگـری بـرای ایـن روایـت،
جعل و به پیامبر نسبت داده شود.
سخن شاخت در مورد صدور حکم زکات در زمان عمر هم جالب توجه است ،زیـرا در
قرآن بارها به دادن زکات ،فرمان داده شده است ،بنابراین اجرای این حکم در زمان پیـامبر
1
بدون مراجعه به روایات هم ،امری قطعی و مسلم است.
اعظمی با ذکر نمونههای دیگر نشان میدهد کـه اسـتدالل شـاخت ،یـا مبتنـی بـر ایـن
پیشفرض است که اگر یک حدیث در زمانی توسط حتی یک قاتی هم مستند واقع نشـده،
2
آن حدیث وجود نداشته است.
یا بر این پیشفرض استوار است که عدم ذکر طرق مختلف یک حـدیث ،یـا عـدم ذکـر
یک حدیث با سند کامل توسط یکی از مدونان کتب فقهی یا حدیثی ،مثال مالـکبـنانـس،
شاهدی بر عدم وجود آن حدیث با طرق مختلـف در زمـان آن مؤلـف اسـت .در حـالیکـه
بررسیها نشان میدهد همان حـدیث توسـط عالمـانی کـه پـیش از مالـك میزیسـتند ،بـا
سندهای مختلف ذکر شده است.
در برخی موارد هم برخال فرتیۀ سوم شـاخت در مـورد اسـانید مالحظـه مـیشـود،
حدیثی را که شافعی با سند ناقص آورده ،مالك که حدود نیم قـرن پـیش از او میزیسـته ،بـا
سند کامل ذکر کرده 3،یا اینکه شافعی حدیثی را کـه در تأییـد دیـدگاه مـذهب فقهـی دیگـر
4
است ،با سند کامل ذکر کرده است.
1. Azami, On Schacht's Origins, pp. 188 - 189; Schacht, The origins, p. 167.
2. Azami, On Schacht's Origins, p.192, example 3; Schacht, The origins, p. 167.
3. Azami, On Schacht's Origins, pp. 195 - 196, example 4; Schacht, The origins, p. 169.
4. Azami, On Schacht's Origins, p. 196, example 5; Schacht, The origins, p. 169
84رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
بررسی تاریخی جنبههای گوناگون اسالم را از دست محققان غربـی کـه مهـمتـرین دغدغـۀ
آنها تاریخی بود ،خارج میکرد .البته آن شکاکیت افراطی عمال پـژوهشهـای گلـدزیهر و
شاخت را نیز با یک تناقض روششناختی بنیـادی مواجـه مـیسـاخت .زیـرا تصـویری کـه
گلدزیهر از منازعات سیاسی ،فرقهای ،فقهی و سپس شاخت از سیر تطـور فقـه اسـالمی در
نخستین سدههای اسالمی ارائه میکردند ،اساسا مبتنی بر روایـات بـود .خاورشناسـانی کـه
ذهن تاریخی داشتند ،سعی کردند روایـات سـیره را از دایـرۀ شـکاکیت گلـدزیهر و شـاخت
خارج کنند .شوالی 1با این ادعا که یافتههای گلدزیهر بر روایـات فقهـی صـدق مـیکنـد 2و
مونتگمری وات 3هم با این فرض کـه سـیرۀ نبـوی ،مشـتمل بـر هسـتهای اصـیل از مطالـب
صحیح است 4،کوشیدند روایات سیره را حفـظ کننـد .برخـی ماننـد فـوک هـم ،شـکاکیت
گلدزیهر را به صراحت رد کردند .فوک در مقالۀ «حدیثگرایی در اسالم» که در سال 1939
به آلمانی نوشت ،بهویژه بر اهمیت سنت پیامبر در میان مسلمانان تأکید کـرد کـه بـه همـین
دلیل در نقد نظریۀ شاخت هم مفید است .او یکپارچگی فرهن اسالمی در سـرزمینهـای
مختلف و در گذر زمان و حوادث روزگار را ناشـی از یـک گـرایش روحـی و سـبک زنـدگی
مشترک میداند که بر همۀ سطوح زندگی فردی و اجتماعی مسـلمانان سـایه افکنـده اسـت.
عامل یکپارچگی فرهن اسالمی ،سنت پیامبر و تأثیر مداوم آن بر زندگی مسلمانان در قرون
متمادی بوده است 5.به نظر فوک تنها با در نظر گرفتن شخصیت بیبـدیل پیـامبر ،مـیتـوان
توفیق بینظیر اسالم را تبیین کرد .او با استناد به آیات قرآن دربارۀ نقش سنت پیـامبر در کنـار
قرآن در همۀ ابعاد حیات مسلمانان چنین مینویسد:
«به گفتۀ قرآن ،آنان او را «أسوة حسنة» (احزاب )21 :و «اول المسلمین» (انعام)163 :
میدانستند .هیچ چیز گیراتر و پرجذبهتر از کالم او نبود .او بود کـه در مسـائل شـرعی
حکم صادر میکرد ،میزان زکات را مشخص میکرد و به پرسشهای مربوط به مناسک
و عبادات پاسخ میداد .از اینرو ،از آغاز در کنار کالم خدا ،الگـوی زنـده نبـوی قـرار
داشت .در واقع جذبۀ شخصیت او چنان چشمگیر بود که تأثیر شگر آن بـر مـردم تـا
1
به امروز باقی مانده است».
همانطور که پیشتر آورده شد وی این دیـدگاه خاورشناسـان را کـه حـدیث در دو قـرن
نخست ساخته شده و تنها از تصور نسلهای بعد از پیامبر و معاصرانش حکایت دارد ،ناشی
از عدم توجه به تأثیرگذاری عمیق شخصیت پیامبر بـر پیـروانش مـیدانـد 2.او سـپس رونـد
پیدایش جوامع حدیثی را در گذر تاریخ به اجمال بررسی ،و به برخی نکتههـای مهـم اشـاره
میکند؛ مانند :آغاز زودهنگام جمعآوری روایات مربوط بـه ابعـاد مختلـف زنـدگی پیـامبر
توسط فرزندان صحابه در مدینه؛ تشکیل حلقههای حدیثی در مسجد مدینه و بازگویی سنت
پیامبر برای مسلمانانی که مشتاقانه برای آگاهی از سنت پیامبر و رویدادهای صدر اسـالم از
اقصی نقاط سرزمینهای اسالمی به مدینه میآمدند؛ آغاز نقد حدیث و توجه به سند و مـتن
حدیث در این نقادیها؛ اختال نظر مدونان جوامـع حـدیثی در پـذیرش احادیـث و حتـی
اختال روش آنها از جهت نشان دادن اختال نظرهـای صـحابه و راویـان در موتـوعات
مختلف 3.آنگاه چنین نتیجه میگیرد:
«وحدت حیرتانگیز سبک زندگی اسـالمی ،بـهرغـم کثـرت گونـههـای انفـرادی آن،
بهترین دلیل بر این مدعاسـت کـه حـدیثگرایـی کـه در آن همـواره سـنت را آرمـانی
تغییرناپذیر دانستهاند ،ریشه در جامعۀ صدر اسالم در مدینه داشته است و برخاسـته از
1
اجزایی از اندیشههای ناسازگار نسلهای بعدی نبوده است».
از دیگر نقدهای فوک بر آرای شکاکان در وثاقت احادیث ،خلط خاستگاه حدیث بـا ثبـت
نوشتاری آن است 2.به گفتۀ موتسکی ،جدیترین انتقاد از شاخت هم این بوده که وی بـه قـدر
کافی میان محتوای حدیث و شکل آن تفاوت ننهاده است .شکل حدیث ،صورتی رسمی است
3
که در قرن دوم به وجود آمد ،اما محتوای حدیث به زمانی بسیار قدیمتر برمیگردد.
پژوهشگران غربی چهار رویکرد اصلی نسبت به شکاکیت در وثاقت احادیث داشتهاند:
.1کسانی که شکاکیت افراطی گلدزیهر و شاخت را به کلی مردود دانستند .غیر از فوک
که به دیدگاههای وی اشاره شد ،عبود هم در این زمره قرار میگیرد .رویکرد این افـراد
با نظر محققان مسلمانی که با آرای غربیان آشنا بودند و به نقد دیدگاههای گلدزیهر و
شاخت پرداختند ،وجوه اشتراکی دارد .مهمترین وجه اشتراک این است که آنها ایـن
مبنا را پذیرفته بودند که هر حدیثی تا وقتی که خالفش ثابـت نشـود ،اصـیل و موثـق
است؛ یعنی به زمانی که ادعا میکند تعلق دارد.
.2خاورشناسانی کـه نـه تنهـا شـکاکیت گلـدزیهر و شـاخت را پذیرفتنـد ،بلکـه آن را
افراطیتر هم کردند .آنها این اصل را پذیرفته بودند که هر روایت منسوب به پیـامبر،
صحابه و تابعین را باید جعلی دانست ،مگر آنکه خالفـش ثابـت شـود و بـه همـین
دلیل برخی از آنها از حدیث به مثابۀ منبعـی تـاریخی بـرای شـناخت صـدر اسـالم
استفاده نمیکردند .در صدر ایـن افـراد مـیتـوان از جـان ونزبـرو 4و سـپس مایکـل
کوک 5،پاتریشیا کرونه 1،و اندرو ریپین 2نام برد .نکتۀ حـائز اهمیـت ،پـی بـردن ایـن
تحلیل و نتیجهگیری
عالمان مسلمان از دیرباز و خاورشناسان از زمانی که به مطالعۀ متـون حـدیثی پرداختهانـد،
وقوع جعل و تحریف در احادیث را ،امری مسلم و قطعی دانستهاند 3.در مـورد میـزان وقـوع
جعل و تحریف اگرچه برخی اخبار به تعداد فراوان احادیث جعلی اشاره میکنـد ،امـا بـاور
غالب آن است که عالمان و محدثان نخستین از اهلسنت و شیعه ،تالشهای فراوانی کردند
تا احادیث صحیح را از جعلی شناسایی و در مجموعههایی گـردآوری کننـد .امـا بعـدها دو
عقیدۀ متفاوت نسبت به جوامع حدیثی متقدمان در میان شیعه و اهـلسـنت شـکل گرفـت.
باور رایج و غالب در میان اهلسنت ،اعتقاد به صحت همـۀ احادیـث کتـب سـته خصوصـا
صحیح مسلم و صحیح بخاری ،بوده و هست 4.در میان شیعه اگرچـه اخبـاریون اعتقـاد بـه
صحت همۀ روایات کتب اربعه دارند ،اما اصولیون دربارۀ هیچیـک از کتـب حـدیثی چنـین
5
اعتقادی ندارند و حتی احادیث کتب اربعه را به لحاظ متن و سند قابل نقد میدانند.
در مقابل باور افراطی اهلسنت به صحت همه روایات جوامع رسمی حدیث ،خاورشناسان
شکاکی چون گلدزیهر و شاخت با مشاهدۀ روایاتی که در آن جانبداریهای سیاسـی ،فقهـی،
کالمی ،قومی و غیره آشکار است ،یا اینکه به لحاظ تاریخی با دورهای که ادعا میکردنـد بـدان
تعلق دارند ،یعنی عصر پیامبر و صحابه ،سازگار نیستند ،به جانـب تفـریط گراییدنـد و گفتنـد
2
هیچ حدیث صحیحی از پیامبر یا صحابه وجود ندارد؛ 1یا اگر وجود دارد بسیار اندک است.
در حوزۀ نقد حدیث ،دیدگاه غالب در میان خاورشناسان این بوده اسـت کـه شـیوۀ نقـد
حدیث در میان عالمان مسلمان ،صرفا مبتنی بـر سـند اسـت و بـه مـتن و محتـوای روایـت
نمیپردازد .آنها با توجه به روایاتی که در جوامع حدیثی یافتند و به تعبیر گلـدزیهر «حـاوی
عیــانترین اشــتباهات تــاریخی» 3بــود ،یــا از گ ـرایش سیاســی ،فقهــی ،عقیــدتی خاصــی
جانبداری میکرد ،نتیجه گرفتند که این شیوه در شناخت روایـات جعلـی بسـیار ناکارآمـد
است .محققان غربی درپژوهشهای خود ،کمتـر بـه بررسـی مبـانی نقـد حـدیث در میـان
4
مسلمانان خصوصا مدونان حدیث در قرن سوم پرداختهاند.
البته برخی از آنها صرفا با اشارهای کوتاه آن حکم کلی را نقد کرده و این نکته را خـاطر
نشان ساختهاند که محدثان مسلمان ،در نقد روایات به مـتن حـدیث هـم توجـه میکردنـد.ا
رابسن در اینباره میگوید:
«این دیدگاه که سند تضمینکنندۀ وثاقت احادیث نیست ،کامال مرهون رویکرد نقادانـه
غربی نیست ،محدثان مسلمان آنچنانکه عموما به آنها نسبت میدهند ،فریب اسـناد
5
به ظاهر صحیح را نمیخوردند».
رابسن آنگاه به نمونههایی اشاره میکند که حاکم نیشابوری (م )405بهرغم وثاقت همۀ
راویان سند ،حدیث را صحیح نمیداند؛ و میگوید:
«حاکم معتقد است :حدیث صحیح را فقط با طریق نقل آن نمیتوان شناسـایی کـرد و
30- 31.pp.Revaluation…"."ASchacht,1.
302.p."…"PrinciplesGoldziher,2.
3. The crudest anachronisms, C.f. Goldziher, Muslim Studies, vol. 2, p. 141.
Lii.p.Developments”,andOrigins“Ḥadīth:Motzki,4.
173.p.Tradition”,MusliminIsnād“TheRobson,5.
90رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
1
عوامل دیگر مانند فهم حدیث ،حفظ و سماع احادیث فراوان ،در این راه مؤثر است».
آلبرشت نت 2نیز با استناد به مقدمۀ ابنجوزی (م )597دراسلموضوعا ،نشان داده کـه
بهرغم باور غالب میان خاورشناسان ،عالمان مسلمان در نقادی حـدیث بـه مـتن نیـز توجـه
داشتهاند .ابنجوزی از هفت گروه که با انگیزههای مختلف به جعل حدیث میپردازند ،نـام
برده است:
.1زندیقان و بدعتگزاران که با هد ایجاد فساد در شریعت و افکندن شـک و تردیـد در
میان عوام ،احادیثی را جعل و در تألیفات دانشمندان معتبر و موثق وارد ساختهاند.
.2پیروان مذاهب و فرق گوناگون برای تأیید عقاید فرقهای.
.3عدهای که با هد ترغیب و ترهیـب ،حـدیث جعـل کـردهانـد .ایـن گـروه در واقـع
معتقدند که شریعت اسالم برای هدایت کافی نیست و آنها برای رفع این کاسـتی بـه
جعل حدیث پرداختهاند.
.4عدهای که هر کالم نیکوئی را با افزودن یک سند ،به شکل حدیث عرته کردند.
.5کسانی که برای نیل به اغراض و اهدا شخصی ،به وتع حدیث دست زدهاند.
.6برخی ناقالن حدیث که با بیان روایات به منزلت و جایگاهی دست یافته بودند ،برای
آنکه همچنان مورد توجه قرار گیرند ،متن چند حدیث را با هم ترکیب و با سند یکـی
از روایات اصلی عرته کردند.
.7قصهپردازان که به شیوههای مختلف برای جذب مخاطبان ،قصههای خود را بـه نـام
حدیث عرته میکردند.
مالحظه میشود که در همۀ ایـن مـوارد مـتن حـدیث اسـت کـه جعلـی بـودن آن را نشـان
میدهد 3.حقیقت آن است که نقد حدیث در میان مسلمانان ،شامل نقد سند و متن میباشد.
در نقد سند ویژگیهایی چون اتصال و انقطاع سند و خصوصیات راوی مورد توجه قـرار
میگیرد .توجه به این نکته تروری است کـه تـعف سـند ،بـرای کنـار گذاشـتن آن کـافی
نیست ،همانطور که صحت سند باعث اطمینان کامل به حدیث نمیشـود .زیـرا جـاعالن،
1
گاه حدیثی را وتع و سپس سندی صحیح را به آن متصل میکردند.
توجه به متن حدیث برای ارزیابی آن نیز پیشینهای طـوالنی دارد .برخـی معیارهـا ماننـد
تعارض با قرآن ،تعارض با سنت در روایات معصومین به عنوان نشانههای جعل ،ذکـر شـده
است؛ برخی مانند رکاکت لفظ و معنا هم از دیرباز از سوی دانشـمندان شـاهدی بـر جعـل
حدیث تلقی میشد.
آرای خاورشناسان دربارۀ وثاقت مجموعههای حدیثی و ناکارآمدی شیوۀ نقد حدیث در
میان مسلمانان ،باعث شد که در دورۀ اخیر« ،نقـد مـتن» در میـان حـدیثپژوهان مسـلمان
اهمیت ویژهای بیابد .از اینرو ،معیارهـای متعـدد دیگـری ماننـد تعـارض بـا عقـل ،علـم،
واقعیت ،شخصیت معصوم و تاریخ و همچنین جانبداری از جریانهای سیاسی ،کالمـی،
2
فقهی ،برای شناسایی احادیث ساختگی ارائه شد.
هااوانمونهها ،ص.14
ا ا
گذسریاحدیث؛اروش ا
تاریخ .1آقایی،
94رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
تاریخگذاری صحیح احادیث پرداخت .در این فصل دو روش تاریخگذاری براساس تحلیـل
متنی و تاریخگذاری براساس یافتن روایت در کهنترین منبع معرفی ،ارزیابی و نقد میشود.
برای نمونهای از پژوهشهای غربیان بـا اسـتفاده از روش نخسـت ،تـاریخگـذاری ُی ْن ُبـل بـر
روایت «من كذب» و روایت «هنی از نياحه بر مي » انتخاب شده اسـت .بـرای روش دوم نیـز
نمونههایی از تاریخگذاریهای گلدزیهر آورده شده است.
هفتاد قرن بیستم مارستن اسپیت 1،روش تحلیل صوری که سالها پیش در مطالعـات کتـب
مقدس ابداع شده بود ،را در مطالعه روایات اسالمی بهکار گرفت ،او با مقایسه تفـاوتهـای
متنی تحریرهای مختلف یک حدیث ،تطور تاریخی آن را بازسـازی و سـپس بـا مراجعـه بـه
کتب تراجم و شرححال و استناد به تاریخ وفـات چهـرۀ شـاخص روایـت ،تحریرهـای آن را
2
تاریخگذاری کرد.
کوک نیز در مقالهای براساس شواهد بیرونـی ،بـه تـاریخگـذاری احادیـث آخرالزمـانی
پرداخت .این روش تنها در مورد روایاتی که حاوی پیشگوییهایی هسـتند ،کارآمـد اسـت.
کوک با توجه به اخبار غیبیای که در روایت ذکـر شـده و اطالعـات تـاریخی دربـاره وقـایع
تاریخی ،تاریخ تقریبی پید ایش روایت را تعیین میکرد .او بهدرستی میگفـت :روایتـی کـه
یک واقعه تاریخی را صحیح و حادثۀ دیگری که بعـد از آن رخ داده را نادرسـت پـیشگـویی
3
کرده است ،در فاصلۀ وقوع بین این دو حادثه ،جعل شده است.
گلدزیهر که بارها روایات را براساس متن تاریخگذاری کرده ،هیچگاه معیارهای خـود را
صراحتا مشخص نکرده ،اما موتسکی با توجه به نمونههایی از تاریخگذاری روایات در کتاب
مطالعا اسالیم ،این معیارها را استخراج کرده است:
.1روایاتی که از پیامبر یا مسلمانان متقدم تصویری نامطلوب ترسیم میکننـد ،معتبـر و
4
کهن هستند.
5
.2معایبی که گروههای مختلف به یکدیگر نسبت دادهاند ،احتماال اصلی تاریخی دارند.
.3ناسازگاری تاریخی در متن روایت ،بیانگر آن است که روایت در زمـانی متـأخرتر از
1
آنچه ادعا شده ،پدید آمده است.
.4روایاتی که مضمونشان مراحل ثانوی سیر تطور و رشد یک مسئله را نشان میدهند،
2
متأخرتر از روایاتی هستند که محتوای کمتر پیچیدهای دارند.
حدود شصت سال بعد از گلدزیهر ،شـاخت بـا پیـروی از او بـه تـاریخگـذاری احادیـث
براساس تحلیل متنی پرداخت .وی بر مبنای رسالههای فقهی شافعی ،سیر تطور اصول فقـه در
طول قرن دوم را بازسازی فرتی کرد 3و قواعدی برای تـاریخگـذاری بـر مبنـای متـون روایـات
وتع نمود:
.1نخست باید با قرار دادن محتوای روایت (که عبارت است از مسئلهای فقهی و پاسـخ
آن) در جریان کلی تطور فقه،آن را تاریخگذاری کرد .البته منظور شاخت همـان سـیر
تطوری است که خود برای فقه اسالمی ترسیم کرده است.
.2متون موجز ،کهنتر از متون مشروح و مبسوطند4.به عبارت دیگر ،هرچه متن روایتی
5
بیشتر تطور یافته ،بر توتیحها و شاخ و بر های داستانی آن افزوده شده است.
6
.3اصلهای فقهی بینام ،کهنتر از آنهایی هستند که به مرجعی مشخص منسوب شدهاند.
.4متونی که تلویحا متضمن یک مسئله فقهیاند ،کهنتر از متونی هسـتند کـه صـراحتا
7
آن مسئله را شرح و بسط میدهند.
از پژوهشهای دیگر خاورشناسان ،میتوان قواعد ذیل را که تصـریحا یـا تلویحـا بـرای
تاریخگذاری روایات براساس متن بهکار رفته است ،استخراج کرد:
1
.1نقل قول غیرمستقیم ،کهنتر از نقل قول مستقیم است.
خاص تحریرهای مختلف آن
.2هرگاه یکی از تحریرهای روایت ،ترکیب چندین عنصر ِ
2
حدیث باشد ،احتماال ثانویه است و با انگیزه ارائه کاملترین متن جعل شده است.
.3افزودهای (عبارت یا کلمهای) که در بیشتر تحریرهای یک روایت آمـده ،احتمـاال از
3
دیگر افزودهها کهنتر است.
.4هرگاه افزودهای در یک حدیث نبوی باشد کـه سـخن یـک صـحابی اسـت ،بیـانگر
4
مرحلۀ متقدمی از تطور حدیث است.
ارزیابی و نقد
تاریخگذاری روایات براساس متن را ،از دو جنبۀ روششناختی و معیارها میتوان نقـد کـرد.
از نظر روششـناختی بایـد گفـت کـه بـا تحلیـل متنـی صـر و اتکـا بـه محتـوا و شـکل،
تاریخگذاری هیچ متنی از جمله روایات ممکن نیست .همۀ کسـانی کـه ادعـا کـردهانـد بـا
تحلیل متنی صر ،به تاریخگذاری پرداختهاند ،عمـال از شـواهد و مسـتندات دیگـری هـم
استفاده کردهاند .اما معموال به هنگام استفاده از این شواهد ،اعتبـار تـاریخی آنهـا را مـورد
سؤال قرار ندادهاند؛ چون الجرم به ورطۀ تسلسلی میافتادند که امکان هر گونـه پژوهشـی را
سلب میکند 5.تمن اینکه باید اشاره کرد که نتایج تحلیلهای متنی را میتوان به گونههای
مختلف تعبیر و تفسیر کرد و در این مسیر پیشفرضهـای پژوهشـگر بسـیار مـؤثر و تعیـین
کننده است .برای نمونه میتوان به نقدهای 1و 3در ذیل اشاره کرد 1.اما دربارۀ قواعـدی کـه
خاورشناسان در تحلیلهای متنی از آن بهره بردهاند ،تذکر چند نکته تروری است:
.1قاعدۀ اصالت احادیث ،حاکی از تصـویری ناپسـند از پیـامبر و صـحابه ،درسـت
نیست؛ زیرا براساس آیات قرآن به مثابۀ یک منبع تاریخی ،تمامی مسلمانان حتـی در
زمان حیات پیامبر ایمان واقعی نداشتند و در بین مسلمانان عدهای منافق بودند که
آن حضرت و مسلمانان واقعـی را آزار مـیدادنـد (ر .ک .توبـه 56 :ـ 61؛ منـافقون:
1ـ .)8افزون بر این ،شواهدی تاریخی نیز حکایت از آن دارند که زنادقـه و منافقـان
2
در عصرهای متأخرتر برای تضعیف اسالم ،به جعل روایت میپرداختهاند.
.2درباره متأخرتر بودن روایاتی که بیانگر مراحل ثانوی سیر تطـور و رشـد یـک مسـئله
هستند ،از آنجا که اطالعات ما درباره رشد و تطور مسـائل ،اغلـب مبتنـی بـر خـود
3
روایات است ،چنین استداللی دوری است.
.3در مورد تقدم و تأخر متون ،بسته به ایجاز یا تفصیل ،باید گفت که این احتمـال هـم
وجود دارد متون موجز و کوتاه بر مبنای گزارشهای مفصلی شکل گرفته باشـند و در
نتیجه ،متأخرتر باشند 4.همچنین وجود تحریرهای طوالنی و کوتـاه یـک روایـت بـه
5
طور همزمان ،با این استنتاج در تعارض است.
.4دربارۀ وجود نقل قول مستقیم یا غیرمستقیم در روایات ،باید ایـن احتمـال را هـم در
خاورشناالاناواسبنعباس ،ص 62ـ .63برای نمونههای بیشتر ر.ک .همان ،ص 62ـ .65
ا .1نیلساز،
.2ر.ک .ابنجوزی ،سلموضوعا ،ج ،1ص.37
p. 210.Traditions”,Muslim“Dating3. Motzki,
.4فاناس« ،تقدیر در رحم مادر :پژوهشی در پیوند حدیث و کالم» ،ص.232
p. 218.Traditions”,Muslim“Dating5. Motzki,
َ
برای نمونههای وجود تحریرهای موجز و طوالنی یک روایت همزمان ر.ک .ابنابـیش ْـی َبه ،سلمصانف ،ج ،7ص89؛
ابنراهویه ،سلمسند ،ج ،1ص ،275ج ،2ص ،543ج ،3ص .819در پژوهشی ،روایت آغاز نزول وحی تاریخگذاری
شده و برخال ادعای شاخت ،مشخص شده که تحریرهای مفصل و طوالنی این روایت کهنتر از تحریرهای مـوجز
آن است (ر.ک .شیری ،نیلساز« ،تاریخگذاری روایات آغاز نزول وحی بر پیامبر در جوامع روایی اهلسنت»).
99 تاریخگذاری بر اساس تحلیل متنی و یافتن در کهنترین منبع
نظر داشته باشیم که گزارشهایی که در اصل صریح و تفصـیلی بودنـد و در آنهـا از
نقل قول مستقیم استفاده شده است ،به مرور زمـان رسـمیتـر شـده و بـه نقـل قـول
1
غیرمستقیم تبدیل شده باشند.
از میان معیارهای مختلف در تاریخگذاری متنی روایت ،تنها معیاری که میتوان با قیـودی
آن را پذیرفت ،این است که ناسازگاری تاریخی ،نشانگر جعل روایت در زمانی متأخرتر اسـت.
البته خاورشناسانی چون گلدزیهر و ُی ْن ُبل از این قاعده برای جعلـی دانسـتن هـر روایـت نبـوی
مشتمل بر خبر از آینده استفاده کردهاند .در حالیکه طبق عقیدۀ ما مسلمانان ،پیـامبر بـه اذن
خداوند از غیب ،از جمله آینده ،آگاه است و در مواردی از آن خبر داده است.
عالمان مسلمان هم در نقد و ارزیابی حدیث ،به مخالفت روایت بـا قطعیـات تـاریخی
توجه داشتهاند ،مثال استاد بخاری ،سلیمانبنحرب محدث ساکن مکه (م ،)224حکم بـه
َ َ
تعف یک راوی به نام محمدبنفضاء جهضمی (م نامعلوم) نمـود؛ زیـرا وی روایـت «هنتی
ِ
اجلاريتة بيتنَهم» را نقـل میکـرد ،در حـالیکـه سـکه در دوران النبی عن كرس سك ِّة املسلمنی
پیامبر وجود نداشته و نخستین بار حجاجبنیوسف (م )95سکه را ترب کرده است 2.اما
همانطور که گفته شد ،تاریخگذاری بر مبنای تحلیل متنی صر ،امکانپذیر نیسـت ،ولـی
در عین حال باید گفت توجه به نکتههایی که در تحلیـل متنـی لحـاظ شـده اسـت ،در کنـار
استفاده از سایر شیوههای تاریخگذاری به نتایج قابل اعتمادتری میانجامد.
در ادامه برای آشنایی بیشتر با روش تاریخگـذاری براسـاس تحلیـل متنـی ،نمونـههـای
تاریخگذاری براساس تحلیل متنی از گلدزیهر آورده میشود.
213.p.Traditions”,Muslim“Dating1. Motzki,
.2ر.ک .بخاری ،سلصحیح ،ج ،2ص 134؛ نیز آقایی« ،نقد محتوایی احادیث در حدیثپژوهی اهلسنت» ،ص .18
100رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
منازعهای سیاسی یا مذهبی یا اجتماعی اشاره کرده ،به نـوعی تقـدم و تـأخر ،دسـتههـایی از
روایات را مشخص کرده است .وی گاه به صراحت از تاریخگذاری سخن گفته اسـت؛ مـثال
َاب َو ِمث َل ُه َم َعه» 1میگوید :متأسفانه تعیین زمان شکلگیری این ِ ِ
دربارۀ حدیث «إِنِّی ُأوتي ُ الكت َ
حدیث ،حتی به احتمال ممکن نیست 2.دربارۀ وانۀ «متن» هم مینویسد :متأسفانه نمیتوان
کهنترین کاربرد این اصطالح را در آثـار حـدیثی مشـخص کـرد 3.او جـز در مـوارد بسـیار
معدود ،به سند روایات توجه چندانی ندارد و تنها با توجه به متن و بدون روشن ساختن هیچ
قاعدهای ،به تاریخگذاری روایات پرداخته است .مهمترین دغدغۀ وی ایـن بـوده اسـت کـه
نشان دهـد حـدیث ،در منازعـات و اخـتال هـای فـراوان جامعـه اسـالمی ،نقشـی بسـیار
تعیینکننده داشت و بـه مثابـۀ سـالح و ابـزاری کارآمـد توسـط طـرفین هـر نزاعـی و بـرای
اعتباربخشی به دیدگاههای متفاوت و متعارض استفاده میشد .به برخی از این منازعـات در
فصل نخست اشاره شد .در ادامه ،مـواردی دیگـر کـه در آنهـا گلـدزیهر بـه تـاریخگـذاری
دستههایی از روایات پرداخته است ،آورده میشود:
نمیشد ،به مواردی چون احکام دیه اشاره میکند .به عقیدۀ وی چون مسائل مربـوط بـه دیـه
در زندگی روزمره اعراب امری بسیار مهم بود ،وجود احکامی دربارۀ آن کامال تروری بـوده
است .بنابراین ،میتوان تصور کرد که پیـامبر بـه سـبب رویـدادهای واقعـی ،الزم دیـده کـه
مواردی را به احکام اندک قرآن دربارۀ قتل نفس و کفارۀ آن بیفزایـد .بـه همـین دلیـل احکـام
اصلی مربوط به دیه را حقیقتا میتوان جزء متون اصلی حدیثی دانست و چـون عمومـا آن را
صحیح تلقی میکردند ،با نوشتن آنها مخالفت نمیشد 1.در اینجا مشـاهده مـیشـود کـه
گلدزیهر با پذیرفتن انتساب روایات مربوط به دیه به پیامبر ،در واقع آنها را تاریخگـذاری
کرده است.
57.p.Islām”,inḤadīthofStatustheover“DisputesGoldziher,1.
2. Idem, Muslim Studies, vol.2, p. 31.
102رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
گستراندند و تالش برای یافتن شواهدی از سنت پیامبر در همۀ امور حتی زمان آغاز جنـ ،
نوع مهریه ،جزئیات امور شخصی و غیره صورت میگرفت .معیار رسمیت یافتن یک رأی یا
اصل فقهی این بود که یا مبتنی بر سنت پیامبر باشد ،یا اگر حکم ثـابتی نبـود بایـد بـه دنبـال
شواهدی میگشتند که دریابند پیامبر در چنین شرایطی چه حکمی کـرده اسـت .ایـن گـروه
دستههایی از روایات را برساختند مانند:
.1روایاتی شدید اللحن در نکوهش بـدعتهـا :گلـدزیهر روایتـی را از صاحیح بخـاری
میآورد که در آن حضرت علی در خطبهای این سخن پیامبر را نقل کرده که مدینه
حرم است و هیچ درختی نباید در آن قطع شود و «من َأحتدَ َ فِيهتا حتدَ ًثا َفع َلي ِ
ته َلعنَت ُة اهلل َ َ َ َ
ْج ِعنی» 1آنگاه میگوید در تحریرهایی دیگـر از حضـرت علـی بـا الئك َِة َوالن ِ
َّاس َأ َ واملَ ِ
َ
حذ کلمۀ «فيها» ،نهی از آوردن بدعت تعمیم یافت و دیگر خـاص مدینـه نبـود .وی
این تحریر را به النن ابوداوود اسناد داده است 2.گلدزیهر پس از این سخن مینویسد:
«اما گرایش به تعمیم لعنت بر بدعتگزاران ،به طور کلی حتی در کهـنتـرین مـتن
3
نیز پیداست».
گلدزیهر مشخص نمیکند که چگونه دانسته «کهنترین متن» ،متنی است کـه کلمـۀ
«فیها» در آن وجود دارد .اگر مالک تاریخ منبعی باشد که روایت را در آن یافته ،بایـد
گفت که تحریرهای مختلف این روایت هم با لفظ «فیها» و هـم بـدون آن در مساند
احمدبنحنبل ( 164ـ )240که سی سـال پـیش از بخـاری ( 194ـ )256بـه دنیـا
4
آمده ،وجود داشته است.
.2در دستهای دیگر از روایات ،تمن نهی شدید از بدعت بر پیروی از سنت پیـامبر،
َ
تأکید شده است .گلدزیهر روایت زیر را از النن نسائی (م )303میآورد:
َاب اهلل، «من َي ِد ِه اهلل َف َال م ِض َّل َله ،ومن يض ِلل َف َال نا ِي َله ،إِ َّن َأصدَ َق ِ ِ ِ
احلديث كت ُ َ َ َ ُ ُ َ َ ُ ُ َ َ
اُتاَ ،و ُك َّل ُُمدَ َثتة بِد َعت ٌة َو ُك َّتل بِد َعتة َو َأح َس َن اْلَد ِي َند ُي ُُم َ َّمدَ ،و ََش اْلُ ُم ِ
ور ُُمدَ َث ُ َ َّ
َض َال َل ٌة َو ُك َّل َض َال َلة ِ ِِف النَّار».
ِ 1
سپس مینویسد در تقریر ظاهرا متأخرتری از همـین اندیشـه ،همـۀ ایـن مطالـب تـا
حدی مفصلتر و دقیقتر بیان شدهاند 2.منظور وی از تقریر متـأخرتر روایـت زیـر در
النن ابوداوود (م )275است:
وصي ُكم بِتَقوى اهلل والسم ِع وال َّطا َع ِة وإِن َعبدً ا حب ِشتياَ ،فإِنَّته متن ي ِعتِ ِمتن ُكم بع ِ
تدی « ُأ ِ
َ ُ َ َ ََ ا َ َ َّ َ َ
الر ِاش ِدي َنََ ،م َ َّس ُكوا ِ ََها َو َعضوا ِ
َف َس َ َريى اختِ َال ًفا كَثِ ًرياَ ،ف َع َلي ُكم بِ ُسنَّتِی َو ُسن َِّة اُخُ َل َفاء املَه ِد ِّي َ
نی َّ
اج ِذ ،وإِيا ُكم و ُُمدَ َث ِ
ورَ ،فإِ َّن ُك َّل ُُمدَ َثة بِد َع ٌةَ ،و ُك َّل بِد َعة َض َال َلة». ات اْلُ ُم ِ َع َلي َها بِالن ََّو ِ َ َّ َ
3
َ
با این که نسائی متأخرتر از ابوداوود است ،میتوان نتیجه گرفت کـه مـالک گلـدزیهر در
تعیین تقدم و تأخر تحریرهای این روایت ،تقدم و تأخر منابع نبوده است؛ بلکه اجمـال و
تفصیل تحریرها بوده است و تحریر دوم را بـه دلیـل تفصـیل بیشـتر ،متـأخرتر از تحریـر
َ
نسائی میداند .این را میتوان یکی از قواعد تاریخگذاری گلدزیهر براساس متن دانسـت
(قاعدۀ چهارمی که موتسکی ذکر کرده است) .ظاهرا این قاعده الهامبخش شـاخت ،در
تاریخگذاری احادیث فقهی بوده است 4.نکتۀ شایان توجه این است که در روایت اخیـر،
دامنۀ سنت از سنت پیامبر ،به سنت خلفای بعد از پیامبر گسترده شده است.
گلدزیهر میگوید در تقابل با ایـن رویکـرد ،طرفـداری افراطـی از سـنت و نیـز تفسـیر
ص .526 ،398
َ
.1نسائی ،سلسنن ،ج ،3ص .189
2. Goldziher, Muslim Studies, vol. 2, p. 35.
.3ابوداوود ،سلسنن ،ج ،2ص .393
.4ر.ک .فصل اول کتاب حاتر.
104رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
افراطی از بدعت که در روایاتی ساختگی تجلی یافته ،عدهای از عالمان این اندیشه را مطرح
کردند که باید میان بدعتهای پسندیده و ناپسند ،تمایز قائل شد و آن را در قالب سخنانی از
صحابه و در مرحلهای متأخرتر از قول پیامبر بیان کردند .مالکبنانس (م )179گفتـه اسـت
عم البدع ُة نذه» 1.سپس گلدزیهر این نکتهِ
که عمر بدعتی در مناسک نماز را چنین ستود «ن َ
را مطرح میکند که این تمایز مسـتلزم گفتـاری از پیـامبر بـود .بنـابراین ،مخالفـان رویکـرد
افراطی با ساختن حدیث زیر این تمایز را به پیامبر نسبت دادند:
َ اْلس َال ِم ُسنَّ ًة َح َسنَ ًةَ ،ف َل ُه َأج ُر َناَ ،و َأج ُر َمن َع ِم َل ِ ََها َبعدَ ُه ِمن غ ِ
َري َأن َيتن ُق َ « َمن َس َّن ِِف ِ
َان َع َلي ِه ِوز ُر َنتا َو ِوز ُر َمتن َع ِم َتل ور ِنم َش ٌءَ .و َمن َس َّن ِِف ِ
اْلس َال ِم ُسنَّ ًة َس ِّي َئ ًة ،ك َ ِمن ُأ ُج ِ
2
َ ِمن َأو َز ِار ِنم َشء». ِ ََها ِمن َبع ِد ِهِ .من غ ِ
َري َأن َين ُق َ
بنا بر این حدیث تا آخرالزمان سنتهایی نو پدید میآیند .این سخنان نشان میدهد کـه
3
به احتمال زیاد شاخت نظریه بهبود اسانید ،یعنی نسبت دادن یک دیدگاه به مرجعی مهمتر،
را هم از گلدزیهر اقتباس کرده است.
ّ
.1مالکُ ،م َوطأ ،ج ،1ص .114
َ
.2نسائی ،سلسنن ،ج ،3ص .87
.3ر.ک .فصل اول و دوم کتاب حاتر.
105 تاریخگذاری بر اساس تحلیل متنی و یافتن در کهنترین منبع
پدیدۀ جعل ،که گلدزیهر ترسیم میکند ،هر یک از واکنشها به نوبۀ خود با واکنشهـایی از
سوی گروه دیگر مواجه میشود.
الن َِّار» 3اشاره میکند که هشتاد تن از صحابه آن را نقل کردهاند و به نقـل از طبقاا اسلحفاا
4
آورده است که سمعانی (م )510میتوانست این روایت را با بیش از نود طریـق نقـل کنـد.
گلدزیهر با نقد تاریخگذاری میور میگوید:
«انتساب این روایت به صحابه مانند عثمان ،این سخن را به انـدازهای کـه میـور مایـل
5
است کهن نمیسازد».
این یکی از معدود مواردی است که گلدزیهر به سند روایات و تعدد طـرق نقـل ،اشـاره
کوتاهی کرده است .وی همچنین به تفاوت تحریرها توجه کرده و میگوید حذ «متعمدا »
در برخی تحریرها احتماال برای دفاع از کسانی بوده که احادیث جعلی را بـا ایـن تصـور کـه
درست و معتبرند ،نشر میدادند .بعد می افزاید ،البته ایـن هـد بـا افـزودن ایـن وانه بهتـر
تأمین میشد 1.در اینجا آشکار است که گلـدزیهر تحریـر بـدون قیـد «متعمتد ًا» را متـأخر
دانسته است در صورتی که امکان متقدم بودن آن هم وجود دارد.چنان که ُی ْن ُبـل هـم افـزودن
این قید را متأخر دانسته است .همچنین گلدزیهر به وجود صورتهای دیگر این روایت ،کـه
تقول» آمده ،اشاره کرده و یک نمونه را آورده است 2.وی ترجمـۀ
مثال بهجای وانه «كذب»َّ « ،
دو حدیث دیگر را که نسبت به جعل حدیث هشدار داده است ،هم بدون ذکر منبع مـیآورد.
ون ِِف ِ
آخ ِر این دو حدیث را مسلم (م )261در مقدمۀ صحیح آورده است :یکی حدیث « َس َي ُك ُ
تون ِِف ِ ِ
ترآخ ِ تانم» و دیگـری « َي ُك ُ تاؤ ُكمَ .فإِ َّيتا ُكم َو إِ َّي ُ
َیدِّ ُثو َن ُكم َما ََل تَس َم ُعوا َأن ُتم َو َال آ َب ُ ُأ َّمتي ُأن ٌ
َاس ُ َ
ون .يأ ُتو َن ُكم ِمن اْلَحا ِ ِ الزم ِ
اؤ ُكمَ .فإِ َّيتا ُكم َو إِ َّي ُ
تانمَ .ال يث بِ َام ََل تَس َم ُعوا َأن ُتم َو َال آ َب ُ َ ون ك ََّذا ُب َ َ ان َ َّجا ُل َ َّ َ
ُي ِضلو َن ُكم َو َال َيفتِنُو َن ُكم» 3.او میافزاید هشدارهای دیگری از این دست ،نه در قالب احادیـث
نبوی ،بلکه به صورت اقوال افراد پرهیزکار ،از قـرن اول و دوم نقـل شـده اسـت 4.البتـه الزم
است اشاره کنیم که دو قولی کـه گلـدزیهر بـا اسـتناد بـه صاحیح مسـلم مـیآورد ،یکـی از
ابنمسعود (م )32و دیگری از عبداللهبنعمرو عاص (م )65است که هر دو در قرن نخست
5
میزیستند و علت سخن گفتن گلدزیهر از قرن دوم معلوم نیست.
اُخ َرا َء َة َق َال َأ َجل َهنَانَا َأن َيستَن ِج َي َأ َحدُ نَا بِ َي ِمينِ ِه َو َيستَقبِ َل ال ِقب َلت َة َو َق َ
تال َال احب ُكم يع ِّلم ُكم ِ
ِ
ون إِنَّا َلن ََرى َص َ ُ َ ُ َ « .1ق َال املُ ِ
ْش ُك َ
ون َث َال َث ِة َأح َجار» .ر.ک .نسائی ،سلسنن ،ج ،1ص .44 يستَن ِجي َأحدُ ُكم بِدُ ِ
َ
َ َ
ḤadīthofStatustheover“DisputesIdem,;130-129pp.2,vol.2. Goldziher, Muslim Studies,
59 and n. 26, 28.7p.Islām”,in
108رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
قرآنبسندگی ،در ساختار روایت صورت میگرفت .از میان این دسته روایات ،یکی جالب توجه
است؛ زیرا نشاندهندۀ دو چیز است .1 :رد کـردن مخالفـت بـا حـدیث .2رویکـرد طرفـداران
راستکیش سنت .منظور گلدزیهر از حدیث جالب توجه ،حدیث اریکه است .او ترجمـۀ « َأ َال
1
نشان دهیم آن روایت به عنوان حجـت فقهـی در مسـئلهای کـه اگـر آن روایـت وجـود
داشت ،استناد به آن تروری بود ،استفاده نشده است .زیرا روایات به عنوان حجـت در
مناقشات فقهی استفاده میشدند ،بنابراین ،اگر روایتی وجود داشته که دیدگاه یک فقیه،
1
یا مکتبی فقهی را تأیید یا رد میکرده است ،باید بدان استناد شده باشد».
پس از شاختُ ،ی ْن ُبل این روش را در تاریخگذاری انواع روایات بهکار گرفت و ادعا کـرد
که مدونان مسلمان در بسیاری موارد ،همۀ مطالبی را که مدونان قدیمتر گرد آورده بودند ،در
کنار مطالبی که خود داشتند جمع میکردند .به عبارت دیگر ،چون این یک اصل اسـت کـه
جوامع شامل همۀ مطالب پیشینیان است ،نبود روایتی در جوامع خـاص را مـیتـوان حـاوی
2
اشاراتی مهم به تاریخ و خاستگاه جغرافیایی آن روایت دانست.
بنابراین ،ادعای شاخت و ُی ْن ُبل این است که زمان و مکان تألیف قدیمیترین منبعـی کـه
روایتی خاص در آن موجود است ،خاستگاه زمانی و مکانی پیدایش آن روایـت را مشـخص
میکند و روایت پیش از تألیف آن منبع وجود نداشته استُ .ی ْن ُبل تاریخ کهنترین منبعی کـه
روایت در آن یافت شده است را« ،حد زمانی آغازین» 3،یا به عبارت دیگر «زودترین زمان»
پیدایش روایت نامید.
ارزیابی و نقد
استفاده از ایـن روش در تـاریخگـذاری روایـت ،اگرچـه نـه بـه صـورت یـک قاعـده مـورد توجـه
حدیثپژوهان بوده و در اصل لزوم توجه به کهنترین منبعی که روایت در آن آمده اسـت ،تردیـدی
وجود ندارد .اما پژوهشگران نتیجـهگیـری شـاخت و ُی ْن ُبـل در اسـتفاده از ایـن روش را نپذیرفتنـد و
تصریح کردند که با این روش میتوان «حد زمانی پایانی» 1،یعنی «دیرترین زمان» پیدایش روایـت
را تعیین کرد .مهمترین نقدهای وارد بر کاربست این روش توسط شاخت و ُی ْن ُبل عبارتند از:
.1استفاده از برهان مبتنی بر سکوت و بیتوجهی به سـایر احتمـاالت :همـانطـور کـه
پیشتر آمد ،برهان مبتنی بر سکوت ،استنتاجی است که بر نبـود شـواهد در اسـناد تـاریخی
استوار است ،نه بر وجود شواهد .این برهان در مطالعات کالسیک ،یعنی مطالعات بـر آثـار
کهن ،بدین معناست که از عدم اشاره به موتوعی خاص در آثار موجود یک مؤلـف ،نتیجـه
گرفته شود که وی از آن موتوع بیاطالع بوده است .استفاده از این برهـان در بررسـی یـک
اثر مشروط به چند چیز دانسته شده است :لزوم آگاهی مؤلف از آن موتوع خاص؛ ایـنکـه
هد مؤلف ارائۀ گزارشی کامل از یک مسأله باشد؛ موتوع به حدی مهم بوده باشد که ذکر
آن در آن زمان تروری بوده باشد.
پیشفرضهای شاخت و ُی ْن ُبل در استفاده از برهان مبتنی بر سکوت این بـوده اسـت کـه
همۀ عالمان از تمام روایات موجود در زمان خود ،آگاه بودند و دیگر ایـنکـه عالمـان ،همـه
روایات را باید در کتابهایشان آورده باشند .در فصل نخست ،به نادرستی این دو پیشفرض
اشاره کردیم .نکتۀ جالب توجه این است که شاخت و ُی ْن ُبل ،در استفاده از این برهان حتی به
احتمال ناآگاهی مؤلف از روایت ،اعتنا نکردهاند و حکم به نبود روایت دادهاند .در حالیکـه
نبود یک روایت در یک منبع ،میتواند دالیل متعددی داشته باشد و قطعا بدین معنـا نیسـت
که آن روایت اصال وجود نداشته است .بنابراین ،در استفاده از برهان مبتنی بر سکوت ،بایـد
به احتماالت گوناگون توجه کرد و از تفسیر دلبخواهی خودداری کرد .عدم ذکر یک حدیث
در یک منبع ،غیر از ناآگـاهی مؤلـف ،مـیتوانـد دالیـل دیگـری هـم داشـته باشـد؛ ماننـد:
معیارهای خاصی که مؤلف برای گـزینش روایـات داشـته؛ شـیوۀ خـاص مؤلـف در تـدوین
اثرش؛ عدم دسترسی وی به هنگام تألیف آن اثر به همه منابع مکتوبی که در اختیـار داشـته؛
از دست دادن برخی از منابع مکتوبی که داشـته و نیـز از یـادبردن برخـی از روایـاتی کـه در
خاطر داشته است 1.جالب است که دو نمونـه از ایـن احتمـاالت را در مقدمـۀ شـاخت بـر
کتابش ،خاالتگاهافقهاسالیم ،امیتوان یافت:
نخست؛ عدم دسترسی یک نویسنده به همه منابع مکتوبی که پیشتر در اختیـار داشـته
است .شاخت در مقدمه آورده که به هنگام تألیف کتابش؛ به همـۀ منـابعی کـه روزگـاری در
قاهره در اختیارش بوده ،دسترسی نداشته و نتوانسته است از برخی منابع مهم استفاده کند.
دوم :عدم ذکر همۀ مطالبی که یک نویسنده در اختیار دارد به دالیل مختلف .شاخت بـا
ابراز حسرت عمیق خود از عدم امکان مراجعه به منابعی مهم در فقـه 2،مقدمـۀ کتـاب را بـا
سخنی از شافعی به پایان میبرد که تمن اشاره به از دست دادن برخی از آثارش مـیگویـد:
همۀ مطالب مربوط به یک موتوع را از بیم مـاللآور بـودن نیـاورده اسـت 3.در ایـن سـخن
شافعی هر دو احتمال فوق دیده میشود:
ِ
طول كتتابی اخترصت َخو
ُ عض كتبی وحتقق ُ بام يعر ُف ُه ُ
أنل العلم م ّا حفظ ُ َف غاب َعنّی َب ُ
« َ
4 كل ِ
أمره». عض َما فيه الكفاية ون َتقصی العلم فِی ّ
َفأتي ُ بِ َب ِ
.2بیتوجهی به امکان وجود تحریرهای مختلف از یک اثر :همانطور که پیشتر ذکر شد،
در قرنهای نخست احادیث عمدتا از طریق تدریس اسـتاد در مجـالس درسـی ثبـت و تـدوین
میشدند نه صرفا از طریق نسخهبرداری از منابع مکتوب 5.همچنین باید توجه داشت که جوامع
حدیثی به مرور زمان تکمیل میشدند و همۀ راویان یک عالم ،لزوما مجموعههـای یکسـانی از
روایات او را دریافت نکردهاند 6.عالوه بر ایـن ،بایـد احتمـال وجـود اخـتال بـین تحریرهـای
مختلف یک کتاب را هم در نظر گرفت .این اختال ها میتواند نتیجۀ علل گوناگون باشد:
الف) بازنگری و اصـالح اثـر توسـط نویسـندۀ اصـلی .نمونـۀ مشـهور از ایـن دسـت،
ّ
بازنگریهای مکرر مالك در ُم َوطأ است.
ب) نقش راویان یک کتاب .همۀ راویان یک اثر لزوما صورت کامـل کتـاب را از اسـتاد
دریافت نکردهاند .گاه نیز راوی یک اثر ممکن است دست به ویـرایشهـایی عامدانـه
زده باشد و برخی مطالب را به دالیل مختلـف ،از جملـه اخـتال نظـر بـا نویسـندۀ
اصلی ،حذ کرده باشد .چنان که ابنهشام (م 213ـ )218در مقدمه صریحا گفتـه
که برخی مطالب را از الیرۀ ابناسحاق (م )150حذ کرده است 1.عـالوه بـر ایـن،
گاه راویان به نسخههایی دسترسی داشتند که صفحاتی از آن پیشتر گم شده بود 2.بـا
توجه به موارد فوق و اینکه امروز مطالعات حدیثی بـر مبنـای آثـار چـا شـده و نـه
نسخههای خطی صورت میگیرد ،اگر مطلبی را که گردآورنـدگان متـأخر از مـدونان
متقدم نقل کردهاند ،در آثار چاپی آن مدونان متقدم نیـافتیم ،نبایـد شـتابزده داوری
کنیم و باید احتماالت گوناگون فوق را در نظر بگیریم.
.3نادیده گرفتن امکان وجود روایت در منابع کهـن دیگـر :شـاخت و ُی ْن ُبـل عمـدا ایـن
واقعیت را که احتماال روایات پیش از ثبت ،در منابعی که آنها بررسی کـردهانـد ،پیشـینهای
داشته است ،نادیده میگیرند 3.این استنتاج کلی به سبب عدم دسترسی به همۀ منابع کهـن و
کمبود آنها ،به هیچ روی صحیح نیست؛ 4زیرا اگر تنها یک منبع (اعم از نسخه های خطـی
5
و چاپی) نادیده گرفته شده باشد ،میتواند کل استنباط را باطل کند.
با توجه به دالیل فوق ،همانطور که هوروویتس بهدرستی بیـان کـرده 1،از ایـن روش بایـد
برای تعیین «حد زمانی پایانی» ،نه «حد زمانی آغازین» پیدایش یک روایت اسـتفاده کـرد .بـه
عبارت دیگر ،نقل یک روایت در کتابی ،صرفا بیانگر وجـود آن در زمـان تـألیف کتـاب و دورۀ
حیات مؤلف کتاب است ،نه معین کنندۀ زمان به وجود آمدن آن روایت .در پایان ذکر این نکته
تروری است که برخی خاورشناسان مانند ونزبرو ،این روش تاریخگـذاری را بـهکلـی مـردود
میدانند ،زیرا اساسا انکار میکنند که منابع منتسب به نویسندگان قرن دوم و سوم را واقعا خـود
ِ
آن افراد تألیف کردهاند .آنان ادعا میکنند که این آثار محصول فرایندی طـوالنی از گـردآوری و
تصحیح مطالب بوده و به دست عالمانی وابسته به مدارس در حال ظهور فراهم شدهاند .هرگاه
کتابی به درجهای از کمال و استواری میرسید ،آن را بـه مرجعـی قـدیمیتـر کـه آمـوزههـایش
اساس مضامین کتاب بود ،نسبت مـیدادنـد .در نتیجـه ،تـاریخ پیـدایش روایـات موجـود در
2
کتابها را نمیتوان مساوی با زمان حیات نویسندگان ادعایی آنها دانست.
در ادامه برای آشنایی بیشتر با این روش ،نمونههایی از تاریخگـذاری براسـاس یـافتن در
کهنترین منبع در پژوهشهای ُی ْن ُبل آورده میشود.
ْ
ُین ُبل و تاریخگذاری براساس کهنتر ین منبع
3
ُی ْن ُبل در فصلی با عنوان «رواي من كذب و هنی از نياحه بر مي » در کتاب حادیثاسالایم
عدم وجود تاریخی نافع موالی ابنعمر ،نبود شرححال نافع در سلطبقا اسلکباری اسـت .ر.ک .ینبـل« ،نـافع مـوالی
ابنعمر و جایگاه او در آثار حدیثی مسلمانان» ،ص.298-297
اما اخیرا یک نسخه خطی از سلطبقا ایافت شده که شامل شرححال نافع است ،بدینگونه این استدالل ینبـل ،باطـل
میشود .ر.ک .موتسکی« ،مطالعات حدیثی به کجا میرود؟» ،ص.351
xxix.p.sources”,IslāmictheandMuḥammadprophetthe“Introduction;Rubin1.
- xliv.xliiipp.Developments”,andOrigins“Ḥadīth:Motzki,2.
برای نقد دیدگاههای ونزبرو دربـارۀ تـاریخگـذاری برخـی از متـون کهـن تفسـیری ر.ک .نیـلسـاز ،خاورشناالااناوا
سبنعباس ،فصلهای پنجم و ششم. ا
ُ ْ ُ
.3این کتاب پنج فصل دارد که بنا به گفتۀ خود ینبل در فاصلۀ سالهای 1976تـا 1981نوشـته و بخـشهـایی از آن
115 تاریخگذاری بر اساس تحلیل متنی و یافتن در کهنترین منبع
دو دسته احادیث ،یکی روایات «من كذب »..و دیگری روایات «هنی از نياحه بتر ميت » ،کـه
گاه به صورت مستقل و گاه در تحریرهایی همراه هم آمدهاند ،را تاریخگـذاری کـرده اسـت.
وی در مقدمه تأکید میکند که اولین و مهمترین گام در بررسی هر روایتی ،تاریخگـذاری آن
است و اگر نتیجه نشان داد که جعلی متأخر از زمان پیامبر است ،باید خاستگاه جغرافیایی و
چگونگی جعل هم مشخص شود 1.وی اشاره میکند که مسلمانان این دو روایـت را متـواتر
میدانند ،اما غربیان حدیث من كذب را جعلی دانستهانـد 2،و از ایـنرو پـژوهش خـود را بـه
نوعی ارزیابی مفهوم تواتر هم میداندُ .ی ْن ُبل در همین مقدمه تصریح کرده که اسـتداللهـای
این پژوهش مبتنی بر برهان سکوت است و اذعان میکند که استدالل قویتری نیافته اسـت.
او برای توجیه این نحو استدالل میگوید :مدونان مسلمان در بسیاری موارد همۀ مطـالبی را
که مدونان قدیمتر گرد آورده بودند ،در کنار مطالبی که خود داشتند جمـع مـیکردنـد و ایـن
یک اصل است که جوامع ،شامل همۀ مطالب پیشینیان است .نبود روایتی در جوامع خـاص
را میتوان حاوی اشاراتی به تاریخ پیـدایی و خاسـتگاه جغرافیـایی آن روایـت دانسـت 3.وی
همچنین قاعدهای وتع میکند و میگوید:
«هر چه حدیثی مشهورتر باشد ،نبود آن در جوامعی کـه انتظـار داریـم در آنهـا یافـت
شود ،مهمتر است .در نتیجه اشاره به یافت نشدن آن که خود یک برهان سکوت است،
4
ارزشمندتر میباشد».
او ابتدا به تاریخگذاری روایات «هنی از نياحه بر مي » و سپس به تاریخگـذاری روایـات
«من كذب »...پرداخته است.
ربیعبنحبیب (م .نیمه دوم قرن دوم احتماال ،)170ریشۀ «ن و ح» یا نیاحه بهکار نرفتـه ،امـا
«ب ك ی» آمده است .دربارۀ سندها به دلیل نبود اطالعات دربارۀ راویان در منـابع رجـالی،
ُ
نمیتوان داوری کرد؛ اما چون ربیع خود از عباد بود و خاستگاه اصلی این گروه بصـره بـوده،
ّ
احتماال سندها هم بصریاند .ریشۀ «ن و ح» در ُم َوطأ مالك (م )179هم وجود نـدارد ،امـا
روایتی حاوی ریشۀ «ب ك ی» که در آن عایشه (م )58فهم عبداللهبنعمر (م )73از روایت
ّ
نبوی را نقد کرده است ،در ُم َوطأ وجود دارد 1.در جامع ابن َو ْهب (م )197این قول ،بـا هـیچ
یک از دو ریشه نیامده است .اما ُی ْن ُبل اشاره میکند که احتمـاال نسـخۀ چـاپی ،شـامل همـۀ
موارد موجود در نسخۀ اصلی جامع ابن َو ْهب نیست و با توجه به ایـنکـه وی شـاگرد مالـك
ّ
بوده ،اثر وی باید شامل اخبار موجود در ُم َوطأ باشد 2.باید گفت که اصـل توجـه بـه امکـان
وجود تفاوت میان نسخه چاپی یک اثر ،با نسخه یا نسخههای خطی موجود آن بسـیار مهـم
است ،اما ُی ْن ُبل همواره به این نکته توجه کافی نداشته است .اما این سخن که جامع ابن َو ْهب
ّ
باید شامل همۀ موارد موجود در ُم َوطأ مالك باشد ،دقیقا برگرفته از همـان مبنـایی اسـت کـه
پیشتر بدان اشاره کردیم و نشان میدهد که ُی ْن ُبل به یک گزینش مدون ،از میان روایـاتی کـه
در اختیار دارد ،اصال توجه نمیکند.
َ
یالسی (م )203است کـه یکـی از روایـاتش جالـب توجـه اسـت؛ چهارمین منبع مسند ط ِ
چون برای نخستین بار از قول دو تن از صـحابه ،ثابـتبـنودیعـه (م نـامعلوم) و قرظـةبنکعـب
(م 35ـ ،)40تمایز میان نیاحه و بکاء دیده میشود؛ اگرچه نیاحه هنوز بهشدت نهی نشده است.
ُی ْن ُبل برای نفی انتساب روایات نهی از بکاء /نیاحه بر میت؛ بر دو نکته دوبار تأکید کرده است:
« .1وحدَّ َثنِي عَن مالِ ٌ َ ،ع ْن عَب ِد اهلل بن َأ ِِب بكر ،عَن َأبِ ِيه ،عَن عَمر َة بِن ِ عَب ِد الرمح ِن؛ اهنا َأخربته :اهنا س ِمع ع ِ
َائ َش َة ُأ َّم ََ ُ ّ َ َ ّ َّ َ َ َ َ َ
ِ ِ ِ ِ ِ ِ املُؤ ِمنِنیَ َت ُق ُ
الرمح ِن. احل ِّيَ .ف َقا َل عَائ َش ُةَ :يغف ُر اهلل ْلَ ِِب عَبد َّ ول :إِ َّن املَ ِّي َ َل ُي َع َّذ ُب بِ ُبكَاء َ
ول َو ُذك َر َْلَا َأ َّن عَبدَ اهلل بن ُع َم َر َي ُق ُ
ول اهلل بِ َي ُهو ِ َّية َيبكِي َع َلي َها َأن ُل َهاَ .ف َق َال" :إِ َّن ُكم َلتَب ُك َ
ون َع َلي َهاَ ،و ّاهنا ِ ِ
َِسَ ،أو َأخ َط َأ .إِن ََّام َم َّر َر ُس ُ ِ ِ
َأ َما إ َّن ُه ََل َيكذبَ .و َلكنَّ ُه ن َ
َُ ّ
َل ُت َع َّذ ُب ِِف َق ِرب َنا"» ر.ک .مالک ،موطأ ،ج ،1ص .234این روایت به همراه روایتی دیگر در بـاب «النهـی عـن البکـاء
علی المیت» آمده است.
2. Juynboll, Muslim Tradition, pp. 102 - 104.
119 تاریخگذاری بر اساس تحلیل متنی و یافتن در کهنترین منبع
نخست خاستگاه جغرافیایی اسانید .وی میگوید :همۀ اسانید مربوط به بکاء و نیاحه عراقی
است و سند مدنی یا مکی ندارند و بار دیگر مینویسد :این روایات یک سند حجازی ندارند.
دوم اینکه ُی ْن ُبل ذکر نام قرظه را مهم میداند؛ زیرا نیاحه نخستین بار در مر او در کوفـه
صورت گرفته است .این اولین اشاره به تاریخ در روایات اسـت و اگـر بپـذیریم ایـن روایـت
متواتر از پیامبر صادر شده ،باید بگوییم پیامبر در مدینه از کاری نهی کرده کـه نخسـتین بـار
1
در کوفه صورت گرفته است.
َ
در مصنف ابن ابیش ْی َبه (م ،)235شماری از روایات با اسانید کامل و نـاقص در رابطـه
با بکاء و نیاحه آمده که بیشتر اسانید عراقی ،یکی مکی و یکی مدنی – شامی ،بـدون ریشـۀ
«ن و ح» و یکی مدنی بدون ریشۀ «ن و ح» است .در مساند احمـدبنحنبـل ،همـۀ اسـانید
روایات حاوی ریشۀ «ن و ح» عراقیانـد و تنهـا یـک سـند نـاقص شـامی اسـت .در مساند
احمد برای نخستین بار روایت من كذب در ترکیب با روایت نهی از نیاحـه ظـاهر مـیشـود.
َ
ُی ْن ُبل با توجه به اینکه ابن ابیش ْی َبه و ابـنحنبـل هـم معاصـر بودنـد و هـم مـدت زیـادی در
بغداد میزیستند ،این امر را نوعی ادراج در سندی عراقی میداند که به مغیرةبنشعبه (م 49ـ
)51حاکم کوفه میرسد .همین سند ،در مصنف برای نهـی از نیاحـه آمـده؛ امـا بـدون متن
َ
یالسی نیامده ،با اینکه چند بار روایت متن كتذب در آن
كذب .همچنین این سند در مسند ط ِ
نقل شده است .مسلم نیز روایت من كذب را با همین سند ،اما بدون بخش نیاحه در مقدمـه
صحیح و بخش نهی از نیاحه را با همان سند ،در باب جنائز آورده استُ 2.ی ْن ُبل همچنـین بـا
استناد به کلینی (م )329میگوید :در منابع شیعی نهی از صیحه بر میت منسـوب بـه امـام
صادق وجود دارد .وی به مجموعاسلفقه زیدبنعلی (م )121و بحثها دربارۀ وثاقـت آن و
وجود چهار روایت ،حاوی ریشۀ «ن و ح» در این اثر اشاره میکند و مـیگویـد :در صـورت
پذیرش وثاقت آن ،تنها سند مدنی حاوی ریشۀ «ن و ح» در آن یافت میشود 1.وی سـرانجام
از اینکه جز چند سند شامی و مصری ،سایر اسانید عراقـیانـد نتیجـه مـیگیـرد کـه نیاحـه
مفهومی عراقی است و رسمی معمول در مدینه نبود؛ زیرا اگر چنین بود باید اشارهای در قرآن
ّ
یا ُم َوطأ مالك بدان مییـافتیم .بنـابراین ،از نظـر ُی ْن ُبـل ،انتسـاب روایـات نهـی از نیاحـه بـه
پیامبر ،ساختگی است .وی بار دیگر به گزارش مربوط به مر قرظـه اشـاره مـیکنـد و بـا
اشاره به معلوم نبودن دقیق زمان مر قرظـه 2،مـیگویـد :نـامعقول نیسـت اگـر سـال 40را
«زودترین زمان پیدایش» این روایت بدانیم 3.او بار دیگر تأکید میکند :این زمـان تقریبـا دو
دهه بعد از بنای کوفه و حدود سی سال پس از وفات پیامبر است .وی همچنـین مـیگویـد:
عمربنعبدالعزیز (م )101در نامهای که برای تأکید بـر نکوهیـدگی نیاحـه نوشـت ،بـه ایـن
روایت استناد نکرده که با توجه به جانبداری وی از حدیث ،باید گفـت در آن زمـان از ایـن
4
سخن آگاه نبوده است.
ْ
در همۀ این موارد ،استفادۀ ُین ُبل از برهان سکوت کامال آشکار است .توجه به چند نکتـه
دربارۀ شیوۀ تاریخگذاری ُی ْن ُبل الزم است:
.1مالک ُی ْن ُبل در تعیین خاستگاه جغرافیایی اسـانید معلـوم نیسـت و ظـاهرا وی فقـط بـه
متأخرترین راویان در هر سند توجه دارد .به عنوان نمونه او نگفتـه اسـت کـه چـه تعـداد
َ
یالسی یافته است .از هشت روایتی کـه در ایـن موتـوع در مساند روایت را در مسند ط ِ
َ
یالسی یافت میشود ،سند روایت عایشه که پیشتر بدان اشاره شد ،کامال مکی است ط ِ
و از تابعیهای مذکور در سه سند ،دو نفر مدنی و یکی مکی است .اما دو راوی متـأخر
از طبقۀ تابعین در همه اسانید ،غیر از آن سند کامال مکی ،عراقی هستند.
.2او به خبر مر قرظه استناد کرده و مینویسد :پیامبر در مدینه از امری نهی کرده کـه سـه
دهه بعد از وفات او در کوفه رخ داده است .خبر مر قرظه دربارۀ نخستین نیاحه در کوفه
است و بدین معنا نیست که نیاحه در حجاز صورت نمیگرفته؛ زیرا در اخبار دیگر نهـی
پیامبر یا صحابه در بستر رویدادی ،در مدینه یا مکه رخ داده است 1.عالوه بر اینُ ،ی ْن ُبل
2
خود در ابتدای مقاله از گلدزیهر نقل کرده که نیاحه بر میت ،رسمی جـاهلی بـوده و در
3
روایات هم به صراحت از جمله رسوم جاهلی شمرده شده است.
.3معلوم نیست که چرا ُی ْن ُبل تنها در همین یک مورد به بستر ذکر روایت توجه کرده ،اما
از موارد متعدد دیگری که در آن بستر صدور روایـت ،زمـان پیـامبر اسـت ،ماننـد
شهادت حمزه یا رحلت ابراهیم پسر پیامبر ،غفلت کرده یـا اسـتناد عمـر در بسـتر
مر به این روایت را نادیده گرفته است.
.4یکی از روشنگرترین روایات در این زمینه که در آن دقیقا گریه از نیاحه متمایز شده و
معلوم است که پیامبر از برخی رسوم ناپسند جاهلی ماننـد جامـه دریـدن و فریـاد
(صــراخ) یــا ســخنی کــه موجــب ناخشــنودی خــدا باشــد نهــی کــرده ،پرســش
4
عبدالرحمنبنعو (م )32از پیامبر پس از مر ابراهیم است.
.1برای نمونه بستر صدور برخی روایات پس از شهادت حمزه ،یا پس از مر ابراهیم ،پسر پیامبر ،بوده و یا این که
عمر در زخمی که منجر به مرگش شد چون ناشـکیبایی صـهیب را دیـد بـه ایـن حـدیث اسـتناد کـرده اسـت .ر.ک.
َ
یالسی ،سلمسند ،ص 235 ،210 ،8؛ ابنسعد ،سلطبقا اسلکبری ،ج ،1صص 137ـ 139؛ ج .19 ،3 ط ِ
2. Juynboll, Muslim Tradition, p. 96.
َ
یالسی ،سلمسند ،ص .315 .3ر.ک .ط ِ
َ
.4برای نمونه ر.ک .ابن ابیش ْی َبه ،سلمصنف ،ج ،3ص 266که روایت در آن چنین آمده است« :حدثنا علی بنناشم
عَن ابن َأ ِِب َلي ََل ،عَن َع َطاء ،عَن جابِ ِر بنعَب ِد اهلل َق َالَ :أ َخ َذ النَّبِی بِي ِد عَب ِد الرمح َِن بنعَو َ ،ف َخرج بِ ِ
ته إِ َىل الن ِ
َّختل َفتاتَی َ َ َّ َ َ
َيو ُ بِنَف ِس ِهَ ،ف َو َض َع ِف حجره ،فقالَ " :يا ُبن ََّي ال أمل ل م َن اهللِ شتيئا " َوذرفت عَينُت ُه ،فقتال لت ُه عَبتدُ
َ َ َ َ َ ً َ ِ َ َ ُ ِ َ َ َ َ ِ ِ ِ ِ يم َو ُن َو َ ُ
ِ
بِإِب َران َ
ِ ِ مح َق ِ َاء؟ َق َال« :انَّام َهني ُ عَن َصوت ِ َنه عَن البك ِالرمح َِن :تَبكِي يا رسو َل اهللِ؟ َأ و ََل ت ِ
نغمتة َْلتونی َفتاج َري ِنَ :صتوت عنتدَ َ َنی َأ َ َ ُ َ َ َ ُ َّ
122رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
ترحم َال ِ ِ زام ِري َشي َطان َو َصوت ِعندَ ُم ِصي َبة ََخ ِ و َل ِعب وم ِ
ِ ُو ُجوه َو َش ِّق ُج ُيوبَ ،و َرنَّة َشي َطان إن ََّتام َنتذه َرمحَت ٌة َو َمتن َال َي َ َ َ َ
ِ أوالنَا حلزنا َع َلي َ ُحزن ًا َ َلح ُق َ ِ ِ ِ َ َ
أشدّ من َن َذا َوإنّتا إن أخرنَا َلن َ
دق َو َسبيل َمأتيه َو ّ أمر َح ٌق ووعد ص ٌ وال أنّه ٌ إبرانيم َل َ
ُ رحم َيا
ُي َ
لب َو َال َن ُق ُ ِ بِ َ ملَحزُ و ُن َ
الرب». سخ ُط َّول َما َي ُ ون تَبكي ال َعنیُ َو ََیزُ ُن ال َق ُ
1. Ibid, p.108.
2. A. J. Wensinck (1882 - 1939).
3. Concordance et indices de la Tradition Musulmane, (1916).
123 تاریخگذاری بر اساس تحلیل متنی و یافتن در کهنترین منبع
َ
دوم اینکه نسائی به این حدیث اعتماد نداشته است 1.البته ُی ْن ُبل در پانوشـتی مفصـل 2آورده
است که باید سخن شاکر ،ویراستار مسند ابنحنبل ،را که به نقـل از منـذری (م )656آورده کـه
َ
نسائی این روایت را نقل کرده ،اشتباه بدانیم .جالب این است که ُی ْن ُبل پس از این داوری قطعـی،
احتمال تفاوت نسخۀ چاپی با اصل یک اثر را هم مطرح میکند و حتی با ارجاع به فیضاسلقادیرا
َ
شرحاسلجامعاسلصغیر میگوید :ظاهرا سیوطی (م )911اطمینان داشته که نسائی این روایت را بـا
اسانیدی منتهی به انس (م )92و ُز ْهری ،نقل کرده است .جالبتر اینکه ُی ْن ُبل اعترا میکند که
تنها جلد اول از چا جدید النناسلکبری با تحقیق عبدالصمد شـر الـدین را در اختیـار دارد و
میگوید تنها با کامل شدن این چا ،میتوان به دلیل قطعی دست یافت 3.اما گویی تمایـل وی
به نبود این روایت برای استفاده از برهان سکوت ،موجب نادیده گرفتن همۀ ایـن احتمـاالتی کـه
مطرح کرده و شتابزدگی در داوری شده است؛ زیرا به دنبال آن مینویسد« :تعجب نمیکنم اگـر
روایت من کذب در آن یافت نشود» .این هم نوعی ناسازگاری در استدالالت ُی ْن ُبـل اسـت؛ زیـرا
َ
اگر انتظار ندارد ،چرا آن پرسش را دربارۀ مشایخ نسائی مطرح کرده است؟) افزون بر این ،احتمال
َ
دومی که مطرح کرده ،یعنی عدم اعتماد نسائی به حدیث ،اذعان به این نکته است که مـدونان از
مجموعۀ احادیث ،با توجه به معیارهای مختلف دست به گزینش میزدند و این بـا مبنـای کلـی
ُی ْن ُبل که مدونان جوامع حدیثی همه روایات پیشینیان را می آوردند ،در تعارض است.
ُی ْن ُبل سپس به سلرالاله شافعی (م )204میپـردازد کـه 25سـال پـس از مالـک ،اولـین
مجموعۀ حجازی است که روایت من کذب در آن یافت میشودُ .ی ْن ُبل تنها بـه تفـاوت مـتن
4
تحریرهای موجود در سلرالاله اشاره میکند و بدون بررسـی بیشـتر بـه سـند چهـار روایـت
مذکور در سلرالاله میپردازد .در سه روایت نام عبدالعزیز بنمحمد درآوردی (م )186وجود
دارد که در دو روایت شافعی ،بیواسطه و در یکی بـا واسـطه ،از او نقـل کـرده اسـتُ .ی ْن ُبـل
میگوید :نگاهی به سند نشان میدهد که مسئول نشر این روایت در حجـاز ،درآوردی بـوده
است .وی همچنین با توجه به اینکه مشایخ درآوردی در دو سند ،از مشایخ مالك بودهانـد،
باز هم این پرسش را مطرح میکند که با توجه به آگاهی مالك از گستردگی جعـل ،چـرا وی
این روایت را از این مشایخ نقل نکرده اسـت؟ سـرانجام ُی ْن ُبـل تحریرهـای شـافعی را مشـابه
نخستین تحریرهای روایت من كذب میداند.
همانطور که مالحظه میشود در اینجا ُی ْن ُبل براساس حلقۀ مشـترک معکـوس 1،یعنـی
درآوردی که سه مروی عنه دارد ،آن هم تنها در اسانید یک کتاب ،تاریخ نشر یک روایـت در
مکانی خاص را تعیین کرده است .البته او هیچ اشارهای به اصطالح حلقۀ مشـترک معکـوس
نکرده است .اثر حجازی بعدی ،مسند حمیدی (م )219است که حدیث من كذب یک بـار
ُ
با سند سفیانبنع َیینه – من ال احصی ـ ابوهریره در آن آمده استُ .ی ْن ُبل بـا توجـه بـه ایـنکـه
حمیدی شاگرد شافعی و درآوردی هم بوده ،از اینکه روایت را از طرق آنها دریافت نکـرده
اظهار شگفتی میکند .وی همچنین اشاره میکند که در زمان بخاری ،چهار تـن از تـابعین،
ابوصالح ذکوان (م ،)101کلیببـنشـهاب (م نـامعلوم) ،مسـلمبـنیسـار(م 105ـ )125و
ابوسلمه (م94یا ،)104این روایت را از ابوهریره نقل کردهاند و با اینکه نام این چهار تـن در
ُ
اسانید روایاتی که ابنع َیینه نقل کـرده ،مکـرر آمـده و وی همـۀ عمـر در کوفـه زیسـته ،چـرا
نتوانسته است روایت را با سند صحیح عراقی یا مدنی بیاورد؟
ُ
به عقیدۀ ُی ْن ُبل تعبیر «من ال احصی» نشان میدهد که ابـنع َیینـه زمزمـۀ کالمـی بـا ایـن
َب ْيت ِف لنَّار"( .شافعی ،سلرالاله ،ص )396اما در این سند تنها سالمبنعبداللهبنعمـر از فقهـای سـبعه مدینـه بـوده
استُ .ی ْن ُبل همچنین اشاره میکند که عبیداللهبنعمر (م 144ـ )147هم از مشایخ مالـک بـوده و همـان سـؤالی کـه
درباره مشایخ درآوردی کرده اینجا هم مطرح کرده است.
.1این اصطالح از ابداعات ُی ْن ُبل است .ر.ک .کتاب حاتر ،ص.158
125 تاریخگذاری بر اساس تحلیل متنی و یافتن در کهنترین منبع
مضمون در نکوهش درو بر پیامبر را شنیده بوده و شرکت هر محدث معتبری در نقـل آن را
الزم میدانسته است.
ُْ
نکتۀ دیگری که ین ُبل بدان توجه کرده این است که اقوالی چون «حدثوا عن بنتی ارسائيتل وال
حرج» و «حدثوا عنی وال تكذب» ،که در منابع دیگر به صورت مقدمهای بر حـدیث مـن کـذب
1
آمده ،در مسند حمیدی قبل از این روایت آمده ،اما هنوز بخشی از روایت نشده است.
ّ
ُی ْن ُبل باوجود اینکه در ابتدای بحث ،به نبود روایت در ُم َوطأ مالـك و جاامع ابـن َو ْهـب
اشاره کرده بود ،بار دیگر به به جامع ابن َو ْهب میپردازد و مینویسد :با توجه به اینکه در این
اثر شمار زیادی اسانید عراقی ناقص وجود دارد و روایـت مـن کـذب در آن زمـان در عـراق
َ
یالسی هم آن را آورده است ،نبود روایت در جامع ابن َو ْهـب عجیـب اسـت. رواج داشته و ط ِ
با اینحال ،نام ابن َو ْهب در سند دو روایت من کذب آمـده اسـت :یکـی در مساند احمـد و
ّ
دیگر در نسخهای خطی از ُم َوطأ ابن َو ْهب .سندها در این نسخۀ خطی ،کاملتر از پـاپیروس
جامع است و مدون آن احتماال در قرن سوم میزیسته و دو تن از شاگردان ابن َو ْهب راوی آن
بــودهانــد .بخــش اول را محمــدبنعبداللــهبــنعبــدالحکم ( 182ـ )268و بخــش دوم را
بحربننصر خوالنی ( 180ـ )267روایت کردهاندُ .ی ْن ُبل سال تولد این دو تن را «حد آغازین
زمانی» رواج این روایت در مصر میداند و نتیجه میگیرد که بهرغم فعالیتهای حـدیثی در
مصر تا اواخر قرن دوم یا حتـی اوایـل قـرن سـوم ،یکـی از مشـهورترین سـخنان پیـامبر بـه
سرزمینی که نیم قرن پس از رحلت پیامبر تسخیر شده بود ،نرسیده بود.
اما بررسی اسناد این روایت در منابع سه قرن نخست اسالمی نشـان مـیدهـد کـه ایـن
ُْ
روایت از سه حلقۀ مشترک مصری نقل شده اسـت :یکـی در طبقـه صـحابه ،عق َبـةبنعـامر
(م ،)58و دو نفر در طبقات بعدی ،عمـروبنحـارث مصـری (م 147ـ )149در طـرق ایـن
روایت از مالکبن ُع َ
باده صحابی (م نامعلوم) و عبداللهبـنلهیعـه مصـری (م 173ـ )174در
طرق این روایت از قیسبنسـعد انصـاری (م حـدود .)60بنـابراین ،ایـن روایـت براسـاس
1
تاریخگذاری بر مبنای حلقۀ مشترک در نیمۀ قرن اول در مصر نقل میشده است.
منتهی به ابنمسعود میشود ،اما قاسم ،نوۀ ابنمسعود ،از مشایخ ابوحنیفه نیست .دربـارۀ سـند
دوم هم مینویسد :عطیه تعیف است و عمدا مشخص نمیکرد که منظـورش کـدام ابوسـعید
ُ
است ،تا گمان شود از ابوسعید خدری نقل مـیکنـد و نـه ابوسـعید کلبـی کـه روایـت را از او
دریافت کرده بود .در سند سوم هم ابورؤبه تصـحیف ابوذؤبـه اسـت .سـند پـنجم هـم نـاقص
است؛ چون ابوحنیفه و ُز ْهری رابطۀ شاگرد و استادی نداشـتند .نـام انـس کـه در دو سـند آخـر
آمده ،در اسانید متعدد روایت من کذب دیده میشود ،اما این دو سند در جوامـع دیگـر نیامـده
استُ 1.ی ْن ُبل به دلیل این اشکاالت ،جعل این اسانید را ناشیانه مینامد و مینویسد:
«من مایلم ایـن اسـانید را ،اسـانید ابوحنیفـه بنـامم؛ زیـرا در جوامـع رسـمی حـدیث
2
یافت نمیشوند».
به عقیدۀ وی این اسانید مدت زمانی طوالنی ،شاید دویست سال پس از مر ابوحنیفـه
ساخته شدهاند .وی همچنین برای نفی انتساب این روایات به ابوحنیفه ،بـار دیگـر از برهـان
سکوت استفاده میکند و مینویسد:
«در رسالة العالم والمتعلم منسوب به ابوحنیفه با اینکه عبارتی دربـاره گنـاه درو
به خدا و پیامبر آمده ،اما این روایت ذکر نشده است .همچنین در نامه به عثمـان بتـی،
که شاخت هم آن را موثق میداند ،ابوحنیفه به قرآن استناد کرده ،اما یـک حـدیث هـم
نیاورده استُ .ی ْن ُبل همچنین میافزاید :چرا کسی که بارها روایـات را بـه سـخره گرفتـه
3
است ،باید مشهورترین روایت را نقل کند؟».
دربارۀ شواهد ُی ْن ُبل ،الزم نیست بار دیگر تعف اسـتدالل مبتنـی بـر برهـان سـکوت را
یادآور شویم 4.اما نبود آنچه اسانید خاص ابوحنیفه مینامـد ،در سـایر جوامـع هـم درسـت
نیست؛ زیرا سه سند از پنج سند ،در سایر منابع یافت میشود :سند اول البته بدون قاسم نـوۀ
ابنمسعود؛ سند دوم و سند پنجم 1.سـومین دلیـل ُی ْن ُبـل هـم پـذیرفتنی نیسـت؛ زیـرا حتـی
شدیدترین ناقدان حدیث هم وجود حدیث را به طور کلی انکار نکردهاند و اتفاقا نقل روایت
من كذب توسط آنها بسیار طبیعی است؛ چون نوعی مقابله با رشـد فزاینـدۀ جعـل حـدیث
بوده است.
پس از آن ُی ْن ُبل ،به نبود روایت من کـذب در جاامع ربیـعبـنحبیـب اشـاره مـیکنـد و
میگوید :این امر میتواند یک «حد زمانی آغازین» را برای ما مشخص سازد 2.وی سپس به
َ
یالسی میرود و به بررسی سندی و متنی روایات من كذب در این اثر و مقایسۀسرا مسند ط ِ
آن با آثار متقدمتر و متأخرتر میپردازد.
از جمله مهمترین نکتهها وجود قید «متعمد ًا» 3در برخی تحریرهاست که به عقیـدۀ وی
نمیتوان مسئول این ادراج را تعیین کرد و مطمئنتر آن است که بگوییم این ادراج بـهتـدریج
در میان نسلی از راویان مرسوم شده ،تا مشخص شود کذب از سر بـیتـوجهی یـا فراموشـی
4
نبوده ،بلکه بهعمد بوده است.
نکتۀ دیگر این است که روایت من کذب در منابع متأخرتر ،حاوی مقدمـهای اسـت کـه در
َ
یالسی به صورت روایتی مستقل آمده استُ .ی ْن ُبل با این بررسی یک قاعده را استنتاج میکند:
ط ِ
«هر چه روایتی دارای جزئیات و مؤلفههای بیشتری باشد ،آن تحریر متـأخرتر اسـت.
5
این قاعده دربارۀ سندها هم صادق است».
شواهد وی دربارۀ اسانید ،یکی این است که یک تحریـر کـه در جاامع ابـن َو ْهـب بـا سـند
.1برای تحلیل کامل اسانید روایت من کذب ر.ک .کتاب حاتر ،صص .265-242
2. Juynboll, Muslim Tradition, pp. 124 - 125.
.3اما چنان که پیشتر اشاره شد گلدزیهر معتقد است «متعمدا» از تحریرهـای متـأخرتر حـذ شـده اسـت .ر.ک.
کتاب حاتر ،ص.106-105
4. Juynboll, Muslim Tradition, pp. 126 - 127.
5. Ibid, p. 128.
گلدزیهر و شاخت هم قبال چنین قاعدهای را وتع کرده بودند.
129 تاریخگذاری بر اساس تحلیل متنی و یافتن در کهنترین منبع
َ َ
یالسـی،
یالسی با سند کامل آمده و دیگر اینکه در سندی در مسند ط ِ
ناقص آمده بود ،در مسند ط ِ
تردید شعبه نسبت به اینکه ابوهریره گفته این روایت را از پیامبر دریافت کرده بیان شـده ،امـا در
1
جوامع متأخرتر این تردید حذ شده و روایت به صورت مرفوع آمده است.
سرانجام ُی ْن ُبـل خاسـتگاه زمـانی و جغرافیـایی روایـت مدن كدذب را میـان تـاریخ مـر
َ
یالسی ،در نیمۀ دوم قرن دوم در عراق تعیین میکند .به عقیـدۀ وی مسـئول ربیعبنحبیب و ط ِ
این جعل شاگردان حلقههای مشترک در اسانید این روایتند ،یا افرادی که از نام این شاگردان
استفاده کردهاند .حلقههای مشترک یکی شعبةبنحجاج (م )160است در بصـره و کوفـه ،و
دیگری ابوعوانه وتاحبنعبدالله (م )176در واسط و بصره ،و عبداللهبنلهیعـه (م )174در
تقول استفاده شـده کـه بعـدها بـه كتذب و
قول و ّ
مصر .در تحریرهای کهنتر از وانگان قالّ ،
إفرتی تحول یافته است .کهنترین مقدمهها و مـؤخرههـای روایـت متن كتذب ،بـه درو در
2
حدیث اشاره دارد و مواردی که در آنها به مسئلهای فقهی اشاره شده ،متأخرتر است.
ُی ْن ُبل اشاره میکند که به مرور زمان ،اسانید مختلـف افـزایش یافتـه و شـمار سـندها در
َ
یالسی است و حتی در آن اسانیدی وجود دارد کـه بـهمسند ابنحنبل بسیار بیشتر از مسند ط ِ
جوامع رسمی راه نیافته است و بیشترین تحریرهای این روایت در سلموضوعا ابنجوزی (م
)592دیده میشودُ .ی ْن ُبل 31سند از اسانید متعددی که ابنجوزی آورده ،به دلیل اینکـه در
3
جوامع قبلی نیامده است را ،جعلهایی از قرن چهارم به بعد میداند.
فقط عناوین و اسامی مؤلفانشان بهجای مانده است .از سوی دیگر در منابع موجـود ،بـرای
هر حدیثی ،سندی ذکر شده که این سندها ،میتوانند اطالعاتی دربارۀ تـاریخ مـتن روایـت،
پیش از تثبیت در کتب متأخر و منابع کتب متـأخر ،در اختیـار مـا قـرار دهنـد .بنـابراین ،بـا
بررسی تمام سندهای روایات کتاب و جستجوی راویان مشترک در خطـوط نقـل ،مـیتـوان
1
تـر
منابع کتاب و مطالب مؤلفان متقدم را شناسایی کرد .بدین گونه ،با شناسایی منبـع کهـن ِ
روایتی که در کتابی نسبتا متأخر ذکر شده است ،دیرترین زمان وجود آن روایت به عقـبتـر،
یعنی زمان نگارش منبع کهنتر آن برده میشود .بنابراین ،میتوان گفـت ایـن روش پیونـدی
وثیق با روش یافتن حدیث ،در کهنترین منبع موجود دارد.
توجه به شناسایی منابع کهنی که آثار متأخرتر با بهرهگیری از آنهـا فـراهم آمـدهانـد ،از
سدۀ نوزدهم میالدی در میان غربیان دیده میشود .اشپرنگر 2در 1856م به منابع ابناسحاق
ِ
واقدی (م )207درامغازی اشاره کرد .همچنین در 1898میالدی ،کتـابی دربـارۀدر الیره و ِ
منابع یاقوت حموی در معجماسلبلدسن منتشر شد .مصححان متون عربی سدههای نخستین و
میانه نیز ،اغلب به شناسایی منابع نویسنده توجه دارند .همچنین پـژوهشهـای متعـددی در
مورد نویسندگان این دورهها و منابع آنها صورت گرفته است .ولهـاوزن 3هـم کـه در زمینـۀ
تاریخ اسالم تحقیق میکرد ،با الهام از تجربیات حاصل از مطالعـات عهـدینی در 1899و
ُ
،1902دربارۀ منابع تاریخ طبری و فتوح سلبلدسن َبالذری تحقیق کرد و بهدرستی ابناسحاق،
واقـدی و مـدائنی (م )228را بـه عنـوان مآخـذ
ابومخنف (م ،)157سیفبنعمـر (مِ ،)180
اصلی طبری شناسایی کرد 4.هورست در رسالۀ دکتری خود در سال ،1951با تحلیل اسانید
جامعاسلبیان تالش کرد منابع طبری در تفسیرش را مشخص کند 5.در دهۀ 60قرن بیستم هم
- 243.242pp.Traditions”,Muslim“DatingMotzki,1.
2. Aloys Sprenger (1813 - 1893).
3. Julius Wellhausen (1844 - 1918).
- 46. Al - Qantara, 25: 45- 91.45pp.Sources”,LostofReconstructionThe“On4. Landau - Tasseron,
- Tabari. Ein Beitrag zur at koranlammentar im Gewahrsmanner “Die Heribert, Horst,5.
Bonn, 1951ZuUniversitatIslam”,imuberlieferungexegetischenderkenntnis
131 تاریخگذاری بر اساس تحلیل متنی و یافتن در کهنترین منبع
1
منابع ابوالفرج اصفهانی در سرغان ،مورد توجه سه تن از خاورشناسان قرار گرفـت .بالشـر
فرانسوی در تاریخاسدبیا اعرب و زولوندک 2امریکایی و فالیش َه ِمر 3آلمانی در دو پـژوهش
جداگانه ،با عنوان منابعاکتاباسرغان ،برخی از منابع ابوالفرج را شناسایی کردند 4.سـزگین
هم در سال 1956به شناسایی منابع بخاری ،در سلجامعاسلصحیح پرداخـت و روش خـود را
بعدها دربارۀ صحیح مسلم و تاریخ و تفسیر طبری و سرغان ابوالفرج هم بهکـار بسـت 5.در
این میان تالشهای سزگین چون با مقایسۀ نظاممند اسانید به ارائۀ روشی ،اگرچه نـه چنـدان
دقیق ،برای تمایز میان مدونان آثار و راویان آثار انجامید ،بسیار مورد توجه و گاه ستایش قرار
گرفت و استفاده از آن برای «شناسایی منابع یک اثر» و «بازسازی آنها» ،یا یکـی از ایـن دو
منظور ،بسیار رواج یافت .به همین دلیل در ادامه به توتیح نظر او دربارۀ کارکرد اسانید و نیز
چگونگی استفاده از اسانید برای شناسایی منابع یک جامع روایی ،خواهیم پرداخت .سزگین
با تأکید بر آغاز زودهنگام نقل مکتوب حدیث و مسـتمر دانسـتن ایـن شـیوه از همـان سـدۀ
نخست ،اسانید روایات را حاوی اطالعاتی مهم میداند:
.1اسانید به هیچوجه داللت بر روایت شفاهی ندارد و در آنها از مؤلفان و راویان مجاز
کتابها نام برده شده است.
.2با مقایسه میان کهنترین کتابهای موجود در حـوزۀ حـدیث و جوامـع حـدیثی کـه
بعدها پدید آمده ،نه تنها میتوان ثابت کرد کـه ِاسـنادها داللـت بـر اقتبـاس از مـتن
مکتوب دارد ،بلکه میتوان نشان داد که ترتیب مواد و مـدارک و فصـلبنـدی آثـار در
دورۀ بعد ،تا حد زیادی به کتابهای متقدمی که از آنها نقل قول شده باز میگردد.
.3برای شناسایی منابع یک مؤلف باید در اسانید اثر او ،صـاحبان کتـابهـای پـیش از
وی را که امروز در دست است ،شناسایی کنیم.
سزگین مثالی را برای روشن شدن پیوند منابع ذکر میکند :در این سند در صحیح بخـاری
«حدثنا عبداهلل بنُممد قال حدثنا عبدالرزاق قال اخربنا َمع َمر عن مهام عن ابی نريرة» همگـی جـز
ابوهریره مؤلفند ،ولی او هم مآخذی مکتوب داشـت .از عبداللـهبـنمحمـد (م )235مسـندی
کتابی به دست نیامده است ،اما کتابهای َم ْع َمربنراشد (م )155و همامبن َّ
منبـه (م )130را در
اختیار داریم .همۀ احادیث دارای این ِاسناد را میتوان در مصنف عبـدالرزاق و صاحیفه همـام
بازیافت و بخشی از آنها هم در جامع َم ْع َمر وجود دارد .در اینجا سزگین تصریح میکنـد کـه
در مواجهه با چنین اسانیدی چند احتمال وجود دارد .1 :بخاری مستقیما از صحیفه همام بهـره
برده باشد و دیگران راوی صحیفه باشند؛ .2بخاری از کتاب استادش عبداللـهبـنمحمـد بهـره
برده باشد که مستقیما از صحیفه اقتباس کرده؛ .3بخاری از مصنف عبـدالرزاق اسـتفاده کـرده
باشد که صحیفه همام منبع مستقیم یا غیرمستقیم آن است.
سزگین پس از تبیین نظریـهاش دربـارۀ شـیوههـای حفـظ و نقـل حـدیث و سـیر تطـور
کتابهای حدیثی و اطالعاتی که در اسانید نهفته است ،روشی را برای بازسازی منـابع یـک
اثر ارائه میکند:
«ابتدا همۀ سندهای مذکور در یـک جـامع حـدیثی کـه در صـدد شناسـایی منـابعش
هستیم ،برحسب متأخرترین راویانشان مرتب میشوند .سپس از میان آنهـا ،سـندهایی
که مؤلف مکررا ذکر کرده است ،بررسی میشـوند تـا مشـخص گـردد کـه در خطـوط
نقلشان نامهای مشترکی هست یا نه .اگر نیست ،خودشان به عنوان مؤلف منبعـی کـه
گردآورنده از آن استفاده کرده است ،محسـوب مـیشـوند و اگـر هسـت ،آخـرین نـام
مشترک در سندهایشان که مشتمل بـر راویـان یکسـان اسـت ،مؤلـف منبعـی کهـنتـر
محسوب میشود ،در حالیکه دیگر اسامی مشترک تنها بر راویان داللت دارنـد .وقتـی
منابع کتاب مشخص شد ،میتوان منابع این منابع را هـم بـه همـین روش شناسـایی و
133 تاریخگذاری بر اساس تحلیل متنی و یافتن در کهنترین منبع
سپس بازسازی کرد .البته در صورتی راویان مشترک را مؤلف منابع کتاب میدانـیم کـه
1
خود صاحب کتاب بوده باشند».
ارزیابی و نقد
همانطور که در فصل نخست آورده شد ،در چند دههای که از ارائـۀ نظریـه و روش سـزگین
گذشته ،مطالعات متعددی برای آزمودن آنها بهویژه در غرب صورت گرفته است و چنان که
در تبیین نظریۀ شولر در فصل نخست آورده شد ،توجه پژوهشگران به نکتههای بسیار مهمی
که در نظام انتقال دانش و سیر تطور آثار مکتوب در گذر زمان باید در نظر گرفـت ،معطـو
شده است .اما چنان که خواهیم دید ،این نقدها به تکمیل نظریـه و روش سـزگین انجامیـده
است .یکی از مهمترین نقدها که شولر آن را بهخوبی تبیین کرده ،عدم امکان مرزبندی دقیق
میان مؤلفان و راویان در سدههای نخست است .این مشکل در سخن سـزگین هنگـامی کـه
دربارۀ یکی از سندهای پرتکرار در صحیح بخاری بحث میکند ،آشکار است .در این سـند
به دلیل وجود مؤلفان متعدد در سلسلۀ سند ،احتماالت گوناگونی دربارۀ مؤلف یا راوی بودن
نامهای مذکور در سند وجود دارد .در این مورد سـزگین فقـط احتمـاالت گونـاگون را بـدون
ترجیح یکی بر دیگری مطرح کرده است.
به این موارد ،دو احتمال دیگر هم باید افزود :نخست ایـنکـه بخـاری از جاامع َم ْع َمـر
استفاده کرده باشد که صحیفۀ همام منبع آن است و دو فرد ابتـدای سـند راوی جاامع َم ْع َمـر
باشند .دوم اینکه در مورد احتمال دوم هم که سزگین مطرح کرده است ،این را بایـد در نظـر
داشته باشیم که ممکن است استاد بخاری ،عبداللهبنمحمد ،نه مستقیما از صاحیفه همـام،
بلکه از مصنف عبدالرزاق یا جامع َم ْع َمر استفاده کرده باشد.
با اینحال ،سزگین در موردی مشابه یعنی اسانید تفسیر مجاهد در جامعاسلبیان ،به طرح
احتماالت گوناگون نپرداخته و به صراحت ،منابع طبـری را در نقـل روایـات مجاهـد تعیـین
.1مجاهدبنجبر ،تفسیرامجاهد ،تحقیق :عبدالرحمن طاهر بنسورتی ،مجمع البحوث االسالمیه ،اسالم آباد.1367 ،
178.p.Tafsir”,Mugahid’sand- kutubalDarCairenetheofTafsir1075“MS.Leemhuis,2.
3. Ibid, pp. 169 - 172.
135 تاریخگذاری بر اساس تحلیل متنی و یافتن در کهنترین منبع
نخست آورده شد تا قرن سوم بیشتر راویان ،متونی را که نقل میکردند ،تلخـیص یـا اصـالح
میکردند ،یا مطالبی بدانها میافزودند ،و به طور کلی در شکلگیری آثار بسیار مؤثر بودند.
439روایتی که با 269سند ،حاوی اقوال افرادی غیر از مجاهد است ،اگرچه ایـن حقیقـت
را کتمان نمیکند که این نسخه در اصل برای نقل روایات تفسیری مجاهد بـوده اسـت ،امـا
1
نشان میدهد راویان این نسخه ،در روند نقل ،مطالبی را بدان افزودهاند.
دربارۀ اسانیدی که به دلیل وجود مؤلفان متعدد در اسانید با احتماالت گوناگونی مواجه
هستیم و تشخیص راویان یک اثر از مؤلفان دشوار است ،ذکر این نکته تروری است که در
فهارس اهلسنت ،مانند فهرالت ابنندیم طرق آثـار نقـل نشـده اسـت ،امـا در دو فهرسـت
نجاشی و شیخ طوسی چون طریق آثار ذکر شده است ،میتوان در شناسایی منابع آثار روایی
2
شیعه از این طرق بهمثابۀ قرینهای برای ترجیح میان احتماالت گوناگون استفاده کرد.
در پایان الزم است مراحل مختلف کاربست روش سزگین را با توجه به مـوارد تکمیلـی
حاصل از پژوهشهای دیگر ،مشخص کنیم:
.1استخراج همۀ اسانید اثر روایی
.2مرتب ساختن اسانید براساس متأخرترین راوی
.3شناسایی نامهای مشترک (حلقههای مشترک)
.4تعیین نامهای مشترکی که بعد از آنها پراکندگی یا انشعاب سند وجود دارد.
.5مشخص کردن مؤلفان در سلسله اسانید و نیز توجه به عناوین آثار آنها برای ارزیابی
اینکه موتوع کدامیک با موتوع اثر روایی موردنظر ما تناسب دارد 3.در ایـن دسـت
موارد ،اگر اثر موردنظر ما در یک موتوع باشد کار آسان اسـت ،امـا در صـورتی کـه
یک جامع روایی باشد که خود شامل کتابها و ابـواب گونـاگون اسـت ،کـار بسـیار
171.p.Tafsir”,Mugahid’sand- kutubalDarCairenetheofTafsir1075“MS.Leemhuis,1.
.2نیلساز؛ رجائی فرد« ،کارکرد فهرستهای شیخ طوسی و نجاشی در تکمیل روش سزگین در بازیـابی منـابع آثـار
کهن روایی» ،صص 138ـ .139
.3همان ،صص 141ـ .142
136رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
دشوار میشود و باید حتما به عناوین کتابها و ابواب آن جامع روایی توجه کـرد .در
این مورد باید به دو نکته توجه داشت :نخست اینکه نام برخی از مؤلفان در فهارس و
کتابهای رجال نیامده است .دیگر آنکه گاه نامهای موجود در سند هم مؤلفند و هم
راوی آثار دیگران .مثال ابندرید که در اسانید سغان حلقۀ مشترک است ،هـم مؤلـف
1
است و هم راوی.
پس از انجام این مراحل ،حلقۀ مشترکی که بعد از او سند انشعاب یافته است را منبع
اثر روایی موردنظر تلقی میکنیم .هر گاه نامهای راویان فقط در طبقه نخسـت یکـی
باشد و سپس با هم اختال پیدا کنند ،نخستین نـام ،مؤلـف منبـع مـورد اسـتفاده را
نشان میدهد .هرگاه نامها تا طبقه دوم یا سوم و طبقات دیگر مشترک باشد ،این بـدان
معناست که نخستین نامهای مشترک که پـس از آنهـا انشـعاب سـند وجـود نـدارد،
راویان منبع استفادهشده در آن اثر روایی هستند .وقتی منـابع کتـابی مشـخص شـد،
میتوان منابع این منابع را هم به همین روش شناسایی کرد.
.6اگر در یک سند چند مؤلف وجود داشته باشند و همه هم حلقۀ مشترک باشند و هـم
پس از آنها انشعاب سند وجود داشته باشد ،داوری دربارۀ اینکـه مـدون اثـر روایـی
موردنظر ما از اثر یا آثار کدامیک از ایـن مؤلفـان اسـتفاده کـرده ،دشـوار اسـت و در
اینجا بسته به طول سند و تعداد مؤلفان ،چنان که در بارۀ سندی در صاحیح بخـاری
گفته شد ،با احتماالت متعددی مواجه میشویم.
.7برای ارزیابی احتماالت بند ،6در صورت وجود نسخههای آثـار کهـن ،بایـد مـوارد
منقول از آنها در اثر روایی موردنظر را با نسخههای مستقل بهجامانده ،مقایسه کـرد.
امــا در اســتفاده از ایــن معیــار ارزیــابی ،بایــد بــه همــۀ نکــاتی کــه در معرفــی روش
تاریخگذاری براساس کهنترین منبع گفته شـد ،توجـه کـرد .همچنـین بایـد در نظـر
بخشهای اسزاآنارامختلافارساکاهادرباارۀا
ا داشته باشیم که در مجالس درس گاه استاد
.1نیلساز« ،تبیین و ارزیابی نظریۀ سزگین دربارۀ شناسایی و بازسازی منابع جوامع روایی» ،ص 342ـ .343
.2البته در برخی آثار مانند سلکشفاوسلبیان به دلیل آن که ثعلبی در مقدمه ،هم از منابعش نام برده و هم طرق خود به
این منابع را آورده است ،میتوان طرق برخی از آثـار تفسـیری کهـن را یافـت .ر.ک .گلدفلـد ،مفسارواشارقاسلعاالما
سرالیم ا(مقدمه سلکشفاوسلبیان ثعلبی ،صص 12ـ .)68
138رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
از آثار مهم است ،افزود .البته باید به ایـن نکتـۀ مهـم توجـه داشـت کـه همـۀ طـرق
کتابها در این منابع ثبت و تبط نشده است.
در ادامه برای آشنایی بیشتر با این روش ،نمونهای از تـاریخگـذاری براسـاس شناسـایی
منابع در پژوهشهای موتسکی ،آورده میشود.
- 289288pp.Musannaf.”,“TheMotzki,1.
139 تاریخگذاری بر اساس تحلیل متنی و یافتن در کهنترین منبع
َ
خود را از ُز ْهری ( 28درصد) ،قتاده ( 25درصـد) و ایـوب َسـختیانی ( 11درصـد) دریافـت
کرده است .از افـراد مجهـول ( 6درصـد) ،از ابـنطـاووس ( 56درصـد) نقـل کـرده و آرای
شخصی َم ْع َمر ،یک درصد مطالب را در نمونه مورد بررسی تشکیل داده اسـت .بـاقیمانـده
مطالب ،یعنی 24درصد از 77نفر مختلف نقل شده اسـت .در حـالیکـه در مطـالبی کـه
َصنعانی از ثوری نقل کرده اسـت ،آرای شخصـی ثـوری غلبـه دارد و 19درصـد مطالـب را
تشکیل میدهد.
َ
بنابراین ،بررسی اسانید مشایخ صنعانی نشان میدهد که «الگـوی اسـانید» ،هریـک از
مشایخ وی نیز «همان گونهگونی و تنـوع» ،اسـانید خـود َصـنعانی را دارد .موتسـکی نتیجـه
میگیرد که هر یک از مجموعههایی که منابع َصنعانی بوده ،هویتی ویژه داشتهاند .زیرا بسیار
بعید است که یک جاعل بتواند مجموعهای چنین متنوع به وجود آورد .همچنین بایـد توجـه
داشته باشیم که هر چه بررسیها عمیقتر میشود ،مثال با در نظر گرفتن محل زندگی راویـان
و محدثان ،یا ویژگیهای غریب و خاص در متون ،تفاوتهای بیشتری را در این مجموعههـا
میتوان یافت .بنابراینَ ،صنعانی به درو چیزی را به اساتید خود نسبت نداده اسـت 1.دلیـل
دیگر موتسکی برای وثاقت َصنعانی در نقل از اساتیدش ،شیوۀ ارائۀ مطالب توسـط َصـنعانی
است :او به جز نقل مستقیم از مشایخ اصلیاش ،گاه با واسطه از این مشـایخ نقـل میکنـد،
مثال از ابن ُج َریج از طریق ثوری نقل میکند؛ گاه نیز تردید خـود را در مـورد سـند ،یـا عـین
الفاظ حدیث ،بیان کرده است .به عقیدۀ موتسکی ،یک جاعـل واقعـی چنـین تردیـدهایی را
اظهار نمیکند .بنابراین ،مأخذ َصنعانی جعلی نیست و او دقیقـا از منبعـی نـام مـیبـرد کـه
حدیث را از آن دریافت کرده است 2.ا
موتسکی سپس به سرا منابع رجالی و تراجم میرود و میگوید اطالعات ایـن منـابع،
نتایج بررسیهای سندی فوق را تأیید میکند .زیرا اطالعات این منـابع نشـان مـیدهـد کـه
مشایخ َصنعانی ،سالهایی را در یمن گذراندهاند و َصـنعانی امکـان اخذحـدیث از آنهـا را
داشته است .عالوه بر این ،همۀ این اساتید از نخستین مصنفنگاران بودهاند ،یعنی احادیـث
را براساس موتوع تدوین کردهاند .سرانجام موتسکی از همۀ این شواهد نتیجه میگیـرد کـه
مصنف عبدالرزاق ،با گردآوری روایات از آثاری قدیمیتر تـدوین شـده اسـت کـه میتـوان
دست کم تا حدودی آنها را از روی اسانید بازسازی کرد .با توجه به اطالعـات موجـود ،در
شرح حال َصنعانی میتوان گفت او منابع اصلی خود را بین سالهای 144تا 153هجری به
1
دست آورده است.
موتسکی همین بررسیها را در مورد روایات یکی از مشایخ َصنعانی ،یعنی ابـن ُجـریج،
انجام میدهد .او از پنج هزار روایت منقول از ابن ُج َریج در مصنف َصنعانی 20درصد را به
عنوان نمونه برمیگزیند .بررسی او نشان میدهد که ابـن ُج َـریج روایـات خـود را از راویـان
متعددی ،یعنی 107نفر ،اخذ کرده است :عطاءبنابیرباح ( 39درصد) ،عمـروبندینـار (7
درصد)ُ ،ز ْهری ( 6درصد) ،ابنطاووس ( 5درصد) و نظایر این .بـه عقیـدۀ موتسـکی ،الزم
نیست یک جاعل مسیری به این دشواری را برگزیند و این تعداد زیاد از راویان را انتخاب کند
و تعداد متفاوت روایات را به هر یک نسبت دهد .موتسکی همچنین نشـان مـیدهـد کـه بـا
توجه به اطالعات منابع رجالی ،اخذ حدیث ابن ُج َریج از راویـان فـوق کـامال ممکـن بـوده
است .همچنین موتسکی نمونه روایات را از جنبههای دیگر بررسی کرده است ،مانند :میزان
استفاده از رأی در منقوالت مشایخ ابن ُج َریج؛ انواع رابطه میان مشایخ ابن ُج َریج با نسل قبل
از راویان که گاه استادی و شاگردی است ،مانند رابطۀ عطـاءبنابـیربـاح بـا ابـنعبـاس ،یـا
خانوادگی است مانند نقل هشام از پدرش عروةبنزبیر ،یا رابطۀ آزادشده با مولی ،مانند نـافع
با ابنعمر؛ تفاوت مشایخ ابن ُج َریج در تعداد احادیثی که از پیامبر ،صـحابه یـا تـابعین نقـل
کردهاند؛ میزان التزام مشایخ ابن ُج َریج به ذکر سند که نشان میدهد مشایخ مدنی وی ،التزام
بیشتری به ذکر سند داشتهاند؛ تفاوت اسانید در اصطالحاتی که نشـاندهنـدۀ طـرق تحمـل
حدیث است ،مانند استفاده از «عن» یا «سمعت» میان راویان .موتسکی از این تفاوتهـای
ساختاری در اسانید نتیجه میگیرد که این تفاوتها ،نمیتواند نتیجۀ جعلی نظاممند باشـد و
باید در طول زمان پدید آمده باشد .او مینویسد:
« ِصر این واقعیت که احادیث و اسناد جعل شدهاند نباید به این نتیجه منجر شود کـه
بگو ییم همۀ آنها جعلی است و یا اینکه نمیتوان میان احادیث صـحیح و جعلـی بـا
1
اطمینانی نسبی تمایز قائل شد».
موتسکی در مرحلۀ بعد اسانید منبع اصلی ابن ُجریج ،یعنی عطاءبنابیرباح (م )115که
یکی از حلقههای وصل میان ابن ُجریج و طبقۀ صحابه است ،را بررسی میکنـد .متـون ایـن
روایات دو سبک مختلف دارند که با فراوانی یکسان دیده میشوند؛ یعنی نیمی از مطالب در
قالـب پرســش و پاســخ اســت و نــیم دیگــر در قالــب امــالء .بخــش اول بیشــتر متشــکل از
پرسشهای خود ابن ُج َریج از عطاء است .اما همین مقایسه در مورد روایـات سـایر مشـایخ
ُ
ابن ُج َریج ،نتایج متفاوتی دارد .در روایات عمروبندینار ،سبک پرسـش و پاسـخ تنهـا در نـه
درصد و در روایات ابنشهاب تقریبا چهارده درصد و در روایات ابنطـاووس 5/5درصـد و
در روایات عبدالکریم 8درصد است .تمنا پرسشها در صـورتهـای مختلـف مسـتقیم،
غیرمستقیم و غیره دیـده مـیشـوند .از نظـر موتسـکی همـین تنـوع سـبک ،احتمـال جعـل
سازمانیافته را منتفی میسازد.
موتسکی ،ویژگیهای درونی متن این دسته روایات را از چند جهت بررسی کرده است:
.1عبدالرزاق هم آرای ابن ُج َریج را آورده و هم آرایی را که ابن ُج َـریج از نسـل قبـل نقـل
کرده است .اگر ابن ُج َریج جاعلی باشد که آرای خود را برای کسب اعتبـار بیشـتر بـه
نسل پیشین نسبت داده ،چرا همواره این کار را نکرده است؟
.2گاه ابن ُج َریج آرای عطاء را توتیح میدهد و گاه با رأی او مخالفت کرده است .ایـن
فرض معقول نیست که ابن ُج َریج روایتی را جعل کند و به عطاء نسبت دهـد و سـپس
آن را تفسیر یا نقد کند .اما میتوان تصور کرد که یک شـاگرد زمـانی کـه آمـوزههـای
استادش را میشنیده ،توان و اعتماد به نفس کافی برای نقـد آنهـا را نداشـته اسـت و
بعدا این توان را به دست آورده باشد.
.3با اینکه با توجه به تعداد روایات ،عطاء مهمترین مرویعنه ابن ُج َریج است ،اما ابـن
ُج َریج گاه با واسطه از او نقل کرده است.
.4ابنجریج در برخی موارد شک و تردید خود در مورد «عینالفاظ» عطاء یا منظـور او
را بیان میکند که میتواند دلیلی بر صدق او و نیز تالش وی برای نقل دقیق آموزههای
استادش باشد.
.5در برخی موارد ابنجریج به تفاوت حدیثی که از عطاء در زمانهای مختلف شـنیده،
یا به تفاوت حدیثی که از عطاء و فرد دیگری شنیده ،اشاره کرده است.
.6ابن ُج َریج گاه به عطاء نسبت جهل ،تردید و تغییـر رأی مـیدهـد .بعیـد اسـت یـک
جاعل حرفهای که نظرات خود را برای اعتبار بیشتر بـه گذشـتگان نسـبت مـیدهـد،
چنین کاری بکند.
موتسکی همۀ شواهد را دلیلی بر اعتبار این دسته روایات میداند ،یعنی در اصـل اقـوال
1
عطاء بودهاند.
عطاء روایات زیادی از صحابه نقل نمیکند .اما این بدین معنی نیست که در زمان او تعـداد
کمی حدیث وجود داشته است؛ بلکه فقط نمایانگر آن است که احادیث نقش اندکی در تعـالیم
فقهی او داشته ،زیرا دیدگاههای او بیشتر مبتنی بر رأی است 2.در میـان صـحابه ،عطـاء بیشـتر از
همه از ابنعباس نقل قول میکند .این نقلقولها را هـم عمـدتا بـرای تأییـد نظـر خـودش آورده
است .گاهی هم قول ابنعباس را نقل کرده و بـا آن مخالفـت کـرده اسـت .نقـلهـای عطـاء از
ابنعباس هم به صورت مستقیم هست و هم باواسطه .در نمونههایی که موتسکی بررسـی کـرده
است ،هیچ یک از نقلهای ابنعباس از پیامبر نیست .موتسکی از این شواهد نتیجه میگیـرد
که روایات با سند ابن ُج َریج – عطاء – ابنعباس در مصنف به طـور کلـی قابـلاعتمادنـد .غیـر از
ابنعباس ،عطاء تنها ادعای سماع از معدودی صحابۀ دیگر مانند ابـوهریره و جـابربنعبداللـه را
دارد و در برخی موارد هم از آنها با واسطه نقل میکند .بنابراین میتوان نتیجه گرفت که روایاتی
که عطاء از صحابه نقل کرده و ادعای سماع داشته است را ،باید اصیل تلقی کـرد ،مگـر ایـنکـه
خال آن ثابت شود .موتسکی همچنین اشاره میکند که عطاء در پاسخ به پرسشهایی که از او
میشد ،تنها بخشی از روایات را که در مأخذ دیگر با تفصیل بیشتر موجود بوده را نقل مـیکـرد.
یعنی عطاء از شکل کامل روایت آگاه بوده و آن را تلخیص کرده اسـت .ایـن نتیجـهگیـری دقیقـا
خال قاعدۀ شاخت است که هر چه متن روایت کاملتر باشد ،روایت متأخرتر است.
در مرحلۀ بعـد موتسـکی نقـلهـای عطـاء از پیـامبر را بررسـی کـرده اسـت .تعـداد
ارجاعات عطاء به پیامبر در نقلهایی که صورت پرسش و پاسخ دارد ،بسـیار انـدک اسـت،
تمن اینکه تنها بخشی از حدیث را آورده ،یا صرفا به آن اشارهای کرده است .امـا احادیـث
نبوی در متونی که قالب امالء دارند ،بیشتر است و همچنین کامل و مفصلند .البته موتسکی
اشاره میکند تعداد احادیث نبوی که عطاء از آن آ گاه بوده ،بسیار بیشتر از مواردی اسـت کـه
عمال در استداللهای فقهیاش از آن بهره برده است .زیرا در برخی روایات ،ابن ُج َریج بعـد
از اینکه عطاء نظرش را دربارۀ مسئلهای گفته است ،از او دربارۀ حدیثی نبوی سؤال میکنـد
و جواب عطاء نشان میدهد که وی از حدیث نبوی آگاه است .شاهد دیگـر ایـن اسـت کـه
عطاء قواعدی فقهی را ذکر میکند که صریحا آنها را حدیث نبوی میدانسته اسـت ،امـا در
آنها مستقیما به پیامبر ارجاع نمیدهد 1.این احادیث نبوی باید پیش از آن در زمان خـود او
متداول بوده باشند ،یعنی میتـوان زمـان آنهـا را قـرن نخسـت هجـری دانسـت .سـرانجام
موتسکی از بررسی مصنف عبدالرزاق چنین نتیجه میگیرد:
«تئوری انکار ارزش میراث حدیثی ،به مثابۀ منبعی تـاریخی کـه گلـدزیهر ،شـاخت و
بسیاری دیگر از جمله خودم از آن طرفداری میکردیم ،مطالعات تاریخی دربارۀ اسالم
2
در قرون نخست را از منبعی مهم و کارآمد محروم میسازد».
اگرچه موتسک بر وثاقت احادیث منقول از صحابه اصـرار نمـیورزد؛ امـا وجـود ایـن
منقوالت را ،حداقل نشانۀ آن میداند که در دهههای پایانی قـرن اول هجـری تعـداد زیـادی
حدیث وجود داشته است .نتیجهگیریهای موتسک تاریخ گزارشهای معتبـر دربـارۀ دوران
1
اولیۀ اسالمی را حداقل 50سال به عقب میراند و به حدود پایان قرن اول میرساند.
نتیجهگیری
با توجه به بررسیهایی که در فصل حاتر ،دربارۀ دو روش تاریخگذاری بر مبنای تحلیل متنی و
تاریخگذاری ،براساس یـافتن روایـت در کهـنتـرین منبـع صـورت گرفـت ،بایـد گفـت روش
تاریخگذاری براساس تحلیل متنی ،کارآیی چندانی ندارد .اساسا با تحلیل متنی صر ،نمیتوان
تاریخ پیدایش متنی را مشخص کرد .معیارها و قواعدی هم که در این روش ذکر شدهاند ،معتبـر
نیستند ،اما میتوان ناسازگاری تاریخی در روایت را بیانگر پیدایش آن در زمانی متأخرتر از زمـان
ادعایی روایت دانست .با این حال استفاده از این قاعده باید بـا در نظـر گـرفتن عقایـد اسـالمی
همراه باشد؛ زیرا خاورشناسانی چون گلدزیهر و ُی ْن ُبل ،بنا بر این قاعده ،هـر گونـه روایـت نبـوی
مشتمل بر خبر از آینده را جعلی میدانند ،در حالیکه طبق عقیدۀ ما مسلمانان ،پیامبر بـه اذن
خداوند از غیب،از جمله آینده ،آگاه است و در مواردی از آن خبر داده است.
با این حال ،تحلیل متنی روایات صحیح ،میتواند سیر تطور روایت و احیانا افـزودنهـا
یا کاستنها در متن روایت را مشخص سازد .استفاده از این روش در مـورد روایـات جعلا
هم در کنار توجه به مستندات و شواهد تاریخی ،میتواند اطالعاتی دربـارۀ انگیـزه و هـد
جاعل و نشردهندگان روایت در سرزمینهای مختلف در اختیار ما قرار دهد.
روش تاریخگذاری براساس یافتن در کهنترین منبع ،تنها میتواند «حد زمانی پایـانی»
پیدایش یک روایت را تعیین کند .به عبارت دیگر ،بـا یـافتن کهـنتـرین منبـع یـک روایـت،
میتوان اطمینان یافت که حداقل در زمان تألیف آن منبع ،روایـت وجـود داشـته اسـت ،امـا
دربارۀ اینکه آیا قبل از آن دوره روایت موجود بوده یا نه ،نمیتوان نتیجـهای گرفـت .البتـه بـا
بررسی شرح حال مؤلف منبع مـوردنظر و چگـونگی شـیوههـای نقـل وی ،همـانطـور کـه
موتسکی دربارۀ مصنف عبدالرزاق َصنعانی 1انجام داده ،میتوان با اطمینان یـافتن از وثاقـت
وی ،حد زمانی پایانی پیدایش آن را به زمان حیات مرویعنه مؤلف منبع موردنظر عقـبتـر
برد .استفادۀ دیگری که میتوان از این روش کرد ،بررسی روایت در تمـامی منـابع روایـی بـا
هد آگاهی از تغییرات متنی و سندی و سیر تطور آن در طول زمان و چگونگی انتقال آن از
یک منبع به منبع دیگر است.
pp.287 - 307.Sanāni”,-AlRazzāq-ALAbd“TheMotzki,1.
فصل سوم
پیروی میکند ،میتوان از آن برای تاریخگذاری روایات استفاده کرد 1.بعد از شاخت ،بـیش
از همه ُی ْن ُبل روش شاخت در تاریخگذاری بر مبنای سندها را بهکار گرفت و آن را بسط داد و
کاملتر کرد 2.در ادامه به تبیین قواعد تاریخگذاری بر مبنای سند خواهیم پرداخت.
پیامبر و صحابه را جعلی دانست و ادعا کرد :افرادی که چند نسل بعـد از وفـات پیـامبر در حـوالی
پایانی قرن اول میزیستند ،جاعل و بانی متن حدیث و مسئول قسمتی از سند هستند ،که آنها را بـه
کهنترین مرجع ادعایی که غالبا پیامبر است ،متصل میکند .به عبارت دیگر ،صـحابه و در اغلـب
موارد تابعین؛ مسئول ظهور نامهایشان در سلسله سندها نیستند؛ زیرا آنها پیش از بهکارگیری سـند،
از دنیا رفته بودند ،کسی بانی متن و کهنترین بخش سند است که در جایگاه سوم ،چهارم ،یا پنجم
پس از پیامبر قرار دارد 1.شاخت و ُی ْن ُبل وجود برخی مشخصهها در اسانید را نشانۀ جعـل یـا اعتبـار
کمتر دانستهاند؛ مانند:
.1اصالح سندها :همانطور که آمد ،شاخت مدعی بود که سندها به طور دلبخـواهی
به روایات افزوده شده و بعدا اصالح و به سمت عقب بسـط یافتـهانـد (رشـد وارونـۀ
سندها) ،بنابراین ،هرگاه روایتی با چند طریق نقـل شـده باشـد ،طـرق کامـلتـر آن،
2
متأخرتر از دیگر طرق آن است.
.2تکثیر اسناد :شاخت میگفت :اگر روایتی در منابع متقدمتر بدون سند یا با یک سند
ذکر و در منابع بعدی با چندین سند نقل شده باشد ،سندهایی که در منابع متـأخر بـا
مراجع و راویان فزونتر بیان شدهاند ،جعلیاند؛ زیرا از زمان شـافعی بـا هـد رفـع
نقص و ایراد روایات آحاد ،با جعل مراجع اتافی ،سـندها تکثیـر شـدهانـد 3.بخـش
عمدۀ طرق مجموعه تحریرهای یک روایت ،جعل مؤلفانی اسـت کـه تحریرهـای آن
روایت در کتابهایشان نقل شده ،خصوصا وقتی یکی از راویان آن طریـق ،صـاحب
4
کتاب باشد و آن طریق در کتابش ذکر نشده باشد.
.3اسناد کامل و بینقص :شاخت ،بهترین و کاملتـرین سـندها را متـأخرترین آنهـا
میدانست ،چرا که همانطور که پیشتر ذکر شد ،وی مدعی بود سندها همپای رشد
مطالب روایات و تا حدی جداییناپذیر از آنها ،تدریجا اصالح شدند و این امـر تـا
1
دورۀ کتابت (قرن دوم) تداوم یافت.
.4روایة األقران :شاخت سـندهایی را کـه راویـان مختلفـی در طبقـهای واحـد دارنـد،
2
غیرقابل اعتماد و ساختگی میداند.
.5رأی مشترک چندین عالم :ادعای دیگر شاخت این است که احتمال نقل یـک رأی
کهن اصیل از چند نفر منتفی است ،هرگاه یک رأی با چند سند متفاوت به چنـد نفـر
3
نسبت داده شود ،بیانگر جعل در سند و عدم اعتبار سند است.
.6اسناد خانوادگی :از نظر شاخت هرگاه راویان سـند روایتـی؛ از افـراد یـک خـانواده
4
باشند ،قطعا روایت مورد بحث معتبر و موثق نیست.
.7راویان ُم َعمرُ :ی ْن ُبل بهتبع گلدزیهر ،وجـود ُم َعمـرین در سـند حـدیث را مشـکوک و
پیامد ارزش اسناد عالی میداند .او مدعی است بـه سـبب فاصـلۀ زیـاد بـین وفـات
پیامبر در سال یازدهم و الزامـی شـدن کـاربرد اسـناد در دهـۀ هشـتاد قـرن نخسـت
هجری ،در سن راویان دستکاری شده است .جعل عمر طوالنی راویـان ،در فراینـد
شکلگیری سندها ،امری اجتنابناپذیر بوده و تقریبا همزمان با پیدایش سندها آغـاز
شده است و اغلب ُمعمرین شخصیتهایی ساختگیاند ،زیـرا امکـان افـزایش عمـر
آنها آسانتر بوده است ،تا شخصیتهایی تاریخی که خیلی پیشتر از آنکـه امکـان
جعل و انتشار این داستانها دربارۀ سن باالی آنها فراهم شود ،درگذشته بودند 5،مثال
6
در مواردی پسرانی موهوم برای پدرانی احتماال تاریخی جعل شدند.
حلقۀ مشترک
یکی از شواهد سند که به اعتقاد شاخت در تاریخگـذاری حـدیث میتوانـد بسـیار کارآمـد
باشد ،وجود راوی مشترک یا حلقۀ مشترک است .در احادیثی که چندین طریـق نقـل دارنـد،
گاه نام یک راوی در همۀ سندها تکرار شده است .شاخت با رسم نمودار ،طرق مختلف یک
حدیث ،آن را به دو بخش اصیل و جعلی تقسیم کرد.
پیامبر پیامبر پیامبر
.1البته باید توجه داشت که تعبیر بخش باال یا پایین نمودار اسانید بستگی به چگونگی رسم نمودار دارد .شاخت کـه
152رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
بخش جعلی سـند اسـت .آنگـاه دیگـران ،ایـن روایـت را از راوی مشـترک بـه راسـتی نقـل
کردهاند.این بخش از سند ،یعنی بخش پایین نمودار ،بخش اصیل سند را تشـکیل میدهـد.
بنابراین ،هرچه سند متأخرتر باشد ،مثال در قرن دوم یا سوم ساخته شده باشد ،بخش جعلـی
سند طوالنیتر میشود .البته شاخت میگوید :باید همواره این نکته را در نظر داشـته باشـیم
که ممکن است اشخاص گمنام دیگری از نام راوی مشترک اسـتفاده کـرده باشـند .بنـابراین،
ّ
وجود راوی مشترک حدازمان اآغازین ،یعنی زودترین زمان پیدایش ،یک روایت را مشخص
میکند 1.شـاخت بـا تأکیـد بـر ایـنکـه بیشـتر راویـان مشـترک ،متعلـق بـه طبقـۀ پـیش از
مالکبنانس است ،مینویسد:
«خاستگاه بیشتر روایات فقهی را باید در نیمۀ نخست قـرن دوم هجـری کـه آغـاز دورۀ
2
کتابت است ،جستجو کنیم».
ُی ْن ُبل دیدگاههای شاخت دربارۀ حلقۀ مشترک ،تقسیم سـند بـه دو بخـش اصـیل و جعلـی و
همچنین استفاده از حلقۀ مشترک برای تعیین حد زمانی آغازین روایت را پذیرفت و بخش جعلی
سند را «طریق منفرد» نامید .او علت جعلی بودن طریق منفرد را چنین توتیح میدهد:
پذیرفتنی نیست که حدیثی را تنها یک صحابی از پیامبر و از آن صـحابی هـم تنهـا یـک
تابعی و از آن تابعی هم تنها یک تابع تابعین و در انتها یک حلقۀ مشترک نقل کرده باشد 3.یـا
ِ
نخستین بار سندهای روایتی را برای نشان دادن حلقۀ مشترک رسم کرد نام پیامبر را در قسمت باالیی قرار دادُ .ی ْن ُبـل
در نمودارهایی که رسم کرده ،همواره گویندۀ اصلی متن حدیث (که میتوانـد پیـامبر یـا فـردی دیگـر باشـد) را در
قسمت پایین رسم کرده و سپس راوی یا راویان حدیث در طبقات بعد را آورده است .معموال بیشتر خاورشناسان مانند
ُی ْن ُبل نمودارها را رسم میکنند .اما برخی دیگر از محققان مانند مصطفی اعظمی نمودار اسانید را از راسـت بـه چـ
رسم کردهاند ،یعنی نام گویندۀ اصلی متن را سمت راست آورده و سـپس نـام راوی یـا راویـان طبقـات دیگـر را آورده
است.
1. Schacht, The Origins, pp. 172 - 175.
2. Ibid, p. 176.
;184-185pp.Isnād-Analytical”,“SomeJuynboll,3.
ینبل« ،نافع موالی ابنعمر و جایگاه او در آثار حدیثی مسلمانان» ،ص .288
153 تاریخگذاری بر اساس تحلیل اسانید و تحلیل اسناد ـ متن
اینکه فردی جزء حدیثی یا صحیفهاش را تنها به یک شاگرد خود برای نسخهبرداری بدهـد و
آن شاگرد هم به طور مشابه چنین کند و از آن بعیدتر این است که شاگرد اخیر نیز ،به همـین
رویه نسخهاش را برای استنساخ تنها به یک شاگرد دهد .بهخصوص با توجه به این ادعـا کـه
در صدر اسالم ،صحیفهها دست به دست میشدند ،کمیابی نسبی و ارزش باالی صحیفهها
نیز مؤید این ادعاست؛ بنابراین ،طرق منفرد 1،تاریخی نیستند 2.به عبارت دیگرُ ،ی ْن ُبـل ادعـا
میکند که اگر پیامبر ،صحابه ،تابعی و راویان طبقات بعـدی ،بـهراسـتی گوینـدۀ روایتـی
باشند ،باید افراد متعددی روایت را از آنها اخذ و نقل کرده باشند .نقل تنها یک نفر از آنهـا
داللت بر جعلی بودن انتساب روایت به آنها دارد.
ُی ْن ُبل روش تاریخگـذاری براسـاس حلقـۀ مشـترک را بسـط داد و قواعـد و اصـطالحات
جدیدی چون حلقۀ مشترک فرعی ،حلقۀ مشترک ظاهری ،حلقـۀ مشـترک معکـوس ،شـبکه
عنکبوتی و غیره را وتع کرد که در ادامه به توتیح آنها خواهیم پرداخت.
حلقۀ مشترک فرعی :یکی از اصطالحات ابداعی ُی ْن ُبل ،حلقـۀ مشـترک فرعـی 3اسـت.
راویانی که از حلقۀ مشترک ،یا از راویان نسلهـای بعـد از حلقـۀ مشـترک روایـت را شـنیده
و آن را برای دو یا چند نفـر از شـاگردانشـان نقـل کـردهانـد ،حلقـۀ مشـترک فرعـی نامیـده
4
میشوند.
.1اصطالح طریق منفرد ( )Single Strandدر پژوهشهای خاورشناسان به دو معنا بـهکـار رفتـه اسـت .1 :قسـمت
متقدم سند که روایت را از حلقۀ مشترک به مرجع روایت متصل میکند و شامل نامهای مشترک اسـت .2 .سـندهایی
که فاقد حلقۀ مشترک هستند یا به عبارت دیگر هیچ اشتراکی با سندهای دیگر ندارند (ر.ک .بخش بعـدی) .مقصـود
هر نویسنده از این اصطالح را میتوان با توجه به سیاق کـالم مشـخص کـرد .در اینجـا مقصـود موتسـکی از طـرق
منفرد ،سندهای فاقد حلقۀ مشترک است.
.2ینبل« ،نافع موالی ابنعمر و جایگاه او در آثار حدیثی مسلمانان» ،ص .291
3. Partial common link.
;184p.Isnād-Analytical”,“SomeJuynboll,4.
ینبل« ،نافع موالی ابنعمر و جایگاه او در آثار حدیثی مسلمانان» ،ص .289
154رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
تنها حلقۀ مشترکی اصیل است که خود دارای چندین (سه تا یـا بیشـتر) حلقـۀ مشـترک
1
فرعی باشد.
در نمودار ذیـل ،راوی 1حلقـۀ مشـترک و راوی 5در طبقـۀ دوم و راوی 8در طبقـۀ سـوم،
حلقههای مشترک فرعی هستند.
دربارۀ حلقههای مشترک فرعی نیز صادق است .در چنین صورتی ،باید ظهـور حـدیث را بـه
1
حلقۀ مشترک فرعی در طبقات بعدی نسبت داد.
طرق منفرد :از نظر ُی ْن ُبل در نمودار سلسلۀ اسانید یک روایت ،تنها طرقـی معتبـر اسـت
که در شبکۀ اسناد بین حلقۀ مشترک و مؤلفان جوامع ،در همـۀ طبقات،حلقـههـای مشـترک
فرعی وجود داشته باشد .اگر طریقی این ویژگی را نداشته باشد ،طریق منفرد است و احتماال
جعلی و فاقد اعتبار .به عبارت دیگر ،وقتی یک حلقۀ مشترک ،شاگردانی دارد که ظاهرا آنچه
را از او فرا گرفتهاند ،تنها برای یک شاگرد نقل کردهاند و آن شـاگرد نیـز تنهـا بـرای یـک نفـر
روایت کرده است و الی آخر .اعتبار تاریخی چنین طریقی ،مانند طریق منفردی که از حلقـۀ
مشترک به پیامبر میرسد ،مشکوک است 2.البته اگـر روایای کـه شـاگرد حلقـۀ مشـترک
است ،در بسیاری از شبکههای اسانید دیگر ،حلقۀ مشترک قطعی باشد ،جایگاه او بـه حلقـۀ
3
مشترک فرعی ارتقا مییابد و طریق منفرد او معتبر است.
شبکه عنکبوتی :یکی دیگر از اصطالحات ابداعی ُی ْن ُبل ،شبکه عنکبوتی 4است .هرگـاه
سلسله سندی در نگاه نخست ،یک حلقۀ مشترک داشته باشد ،اما با بررسی دقیقتر مشخص
میشود که همۀ این طرق یا بیشتر آنها ،طرق منفردند ،به سخن دیگر ،هیچ یک از راویـان،
بیش از یک شاگرد ادعایی ندارند ،یا تنها یک یا دو تن از آنها بیش از یک شاگرد دارند ،ایـن
سلسله سند را شبکه عنکبوتی مینامیم ،که فاقد اعتبار تـاریخی اسـت 5.از نظـر ُی ْن ُبـل ،ایـن
سندها احتماال همزمان با مؤلف کهنترین جامع حدیثی که روایت را با یکـی از ایـن طـرق
.1ینبل« ،نافع موالی ابنعمر و جایگاه او در آثار حدیثی مسلمانان» ،ص ،294برای نمونه ایـن مـورد ر.ک .همـان،
ص308؛ ینبل« ،بازنگری برخی اصطالحات در علوم حدیث» ،پیشین ،ص.419
.2ینبل« ،نافع موالی ابنعمر و جایگاه او در آثار حدیثی مسلمانان» ،ص.291-289
.4ینبل« ،جامعۀ نخستین اسالمی :درآمدی به اصطالحشناسی حدیثی خوتیر ینبل»،ص ،166همو« ،نـافع مـوالی
ابنعمر و جایگاه او در آثار حدیثی مسلمانان» ،ص.318
4. Spidery Bundles.
.5ینبل« ،نافع موالی ابنعمر و جایگاه او در آثار حدیثی مسلمانان» ،ص.293
156رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
منفرد آورده است ،ساخته شدهاند 1.راویان حدیث در همۀ دورهها ،از جمله مؤلفـان جوامـع
بزر حدیثی ،در ایجاد طرقهای جعلی سـند دسـت داشـتهانـد 2،طـرق عنکبـوتی و طـرق
منفردی که در نیمۀ باالیی شـبکه ،بعـد از حلقـۀ مشـترک تـا گردآورنـدگان جوامـع حـدیثی
مختلف قرار دارند ،جعل همان مؤلف جامع حدیثی ،یا استاد ادعایی اوست که روایت برای
اولین بار در کتابش ذکر شده است 3.در نمودار ذیل ،از آنجا که در بین راویـان راوی ،1تنهـا
راوی ،5حلقۀ مشترک فرعی است ،راوی 1حلقۀ مشـترک ظـاهری نامیـده مـیشـود و طـرق
موجود در آن هم چون یکدیگر را قطع نمـیکننـد ،طـرق منفـرد و سلسـله سـند آن ،شـبکۀ
عنکبوتی نامیده میشوند.
.1همان ،ص.296
;xxxixp.Developments”,andOrigins“Ḥadīth:Motzki,2.
برای نمونه ر.ک .ینبل« ،بازنگری برخی اصطالحات در علوم حدیث» ،ص .462-461او تمام مؤلفان کتـب سـته را
جاعل طرق منفرد متعدد دانسته و از میان آنها ،مسلم را ماهرتر مـیدانـد ،زیـرا در کتـاب او بـیش از سـایر کتـابهـا
احادیثی با طرق منفرد نقل شدهاند ،همچنین ادعا میکند که متابعات و شواهد ،احادیث تقلیدی با طـرق شـیرجهای
هستند و بیش از سایر کتب سته ،در صحیح مسلم نقل شدند.
.3ینبل« ،نافع موالی ابنعمر و جایگاه او در آثار حدیثی مسلمانان» ،ص292؛ همو« ،بازنگری برخی اصـطالحات
در علوم حدیث» ،ص.419
157 تاریخگذاری بر اساس تحلیل اسانید و تحلیل اسناد ـ متن
طرق شیرجهای :شاخت به این نکته که گـاهی اوقـات ،سـندهایی حلقـۀ مشـترک را دور
2
زدهاند ،توجه کرده و چنین سندهایی را جعلی دانسته بودُ 1.ی ْن ُبل این سندها را طرق شـیرجهای
نامید و بانی آنها را ،مؤلفان جوامع حدیثی یا مراجع ایشان دانسـت 3.بـه ادعـای وی از اوایـل
قرن سوم ،جامعان حدیث برای کاهش دادن بار اعتبار روایت از دوش حلقۀ مشترک ،شروع بـه
استفاده از طرق شیرجهای به طبقات پایینتر از حلقـۀ مشـترک کردنـد 4.بـه مـرور زمـان ،ایـن
جاعالن طرق منفرد ،به شیرجههای عمیقتـری روی آوردنـد 5.هرچـه شـیرجه بـه زیـر حلقـۀ
مشترک عمیقتر باشد ،تاریخ پیدایش آن طریق متأخرتر است.
به عبارت دیگر ،طرق شیرجهایی که به یـک صـحابی خـتم مـیشـود ،متـأخرتر از طـرق
223.220,pp.Traditions”,Muslim“Dating1. Motzki,
2. Diving Strands.
.3ینبل« ،نافع موالی ابنعمر و جایگاه او در آثار حدیثی مسلمانان» ،ص.294
.4همو« ،جامعۀ نخستین اسالمی :درآمدی به اصطالحشناسی حدیثی خوتیر ینبل» ،ص.165
.5ینبل« ،نافع موالی ابنعمر و جایگاه او در آثار حدیثی مسلمانان» ،ص.292
158رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
شیرجهایی است که به یک تابعی میرسد .متأخرترین طرق هم ،طرق شیرجهایی است کـه بـه
1
پیامبر ختم میشود.
در نمودار ذیل ،طریقهای یک ،دو و سه طـرق شـیرجهای هسـتند .طریـق یـک کـه بـه
پیامبر میرسد ،متأخرترین آنها و طریق سه که به تابعی میرسد ،متقدمترین آنها است.
حلقۀ مشترک معکوسُ :ی ْن ُبل ،راویی را که از چندین مرویعنـه روایتـی را نقـل کـرده،
حلقۀ مشترک معکوس 2نامید و مدعی شد :او داستانی را از مجموعه اخبـاری کـه از اسـاتید
مختلف اخذ کرده ،برساخته است .بنابراین ،وی نشانگر نقطۀ پایان تکامل و تکوین روایتـی
است که احتماال از یک واقعیت تاریخی نشأت گرفته و غالبا به شکل شفاهی بـه نسـلهـای
;p.199Isnād-Analytical”,“Some1. Idem,
همو« ،نافع موالی ابنعمر و جایگاه او در آثار حدیثی مسلمانان» ،ص.295-294
2. Inverted Common Link.
159 تاریخگذاری بر اساس تحلیل اسانید و تحلیل اسناد ـ متن
بعدی منتقل شده است 1.در نمودار فرتی ذیل ،راوی 9که از سه راوی روایت کـرده اسـت،
حلقۀ مشترک معکوس نامیده میشود.
ُی ْن ُبل در بهکارگیری روش تاریخگذاری ،براساس حلقۀ مشترک ،از آنجا کـه حلقـۀ مشـترک را،
جاعل عبارتپردازی اولیۀ حدیث میدانست ،هرگاه با روایتـی مواجـه مـیشـد کـه قبـل از حلقـۀ
مشترک آن (که خود صاحب کتاب است) ،روایت با طرق منفرد از راویان دیگـری در منـابع قبلـی
(منابع قبل از کتاب حلقۀ مشترک) ذکر شده ،اما حلقۀ مشترک بدون ارجـاع بـه آنهـا ،روایـت را از
مرویعنه دیگری ذکر کرده است ،حلقۀ مشترک را متهم به جعـل بـا الگـوبرداری از روایـات قبلـی
میکرد 2.همچنین در مواقعی که یک روایت ،دو حلقۀ مشترک دارد ،ادعا میکرد که حلقـۀ مشـترک
3
گمنام ،یا کمترمشهور در جعل روایت از دیگر حلقۀ مشترک که مشهورتر است ،تقلید کرده است.
.1ینبل« ،جامعۀ نخستین اسالمی :درآمدی به اصطالحشناسی حدیثی خوتیر ینبل» ،ص.172-171
.2همو« ،بازنگری برخی اصطالحات در علوم حدیث» ،پیشین ،ص.441-440
.3ازکان« ،حلقۀ مشترک و پیوندش با مـدار» ،ص483؛ ینبـل« ،بـازنگری برخـی اصـطالحات در علـوم حـدیث»،
پیشین ،ص.438
160رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
.1از جمله عالی بودن طریق غیرمنفرد ،زیرا به سبب ارزش اسناد عالی نزد عالمان مسلمان ،منطقی نیست فـردی کـه
روایتی را با سند عالی و غیرمنفرد نقل میکند ،خود را برای جعل طریق دیگری به زحمت بیاندازد.
.2موتسکی« ،مطالعات حدیثی به کجا میرود؟» ،ص.374-370
.3همان ،ص.372-370
161 تاریخگذاری بر اساس تحلیل اسانید و تحلیل اسناد ـ متن
1
برای عدم ذکر آن حلقۀ مشترک و جعل طریق دیگری نداشته است.
.4هرگاه راویان حلقۀ مشترک ،از مراکز علمی مختلف و رقیب یکدیگر هسـتند ،تبـانی
2
آنها یا نقل کامال اتفاقی آنها بسیار بعید است.
ارزیابی و نقد
دربارۀ دیدگاههای خاورشناسان دربارۀ اسانید ،ابتدا الزم است اشاره کنیم که عالمان مسلمان
از دیرباز در نقد حدیث به ویژگیهای مختلف سند،مانند تعدد طرق یا نقل با طریق واحـد،
5
رشد وارونۀ اسناد ،جایگزینی راویان اسانید 3،راوی مشترک طرق حـدیث 4،روایـة اْلقـران،
تفاوتهای طرق مختلف یک روایت مثل رفع یا وقـف ،ارسـال یـا انقطـاع و غیـره 6،توجـه
خاصی داشتهاند 7.اما دیدگاههای خاص خاورشناسان شکاک ،بهویژه شاخت و ُی ْن ُبل دربـارۀ
.1همان ،ص.372-371
187.p.- Analytical”,Isnād“SomeJuynboll,2.
.3برای نمونه ر.ک .ابنحجر ،فتحاسلباریاشرحاصاحیحاسلبخااری ،ج ،1ص ،351ج ،2ص،413 ،382 ،308 ،16
ج ،3ص ،263 ،174 ،141 ،24ج ،4ص ،349 ،275 ،217 ،151ج ،5ص ،268 ،204 ،79ج ،6ص،172 ،9
،397 ،293ج ،7ص ،346 ،28ج ،8ص ،371 ،267 ،133ج ،9ص ،556 ،174 ،16ج ،10ص،250 ،84
،433ج ،11ص ،437 ،335 ،213ج ،12ص ،272 ،104 ،7ج ،13ص.268 ،166 ،7
لی »...و ِ
لی« ،»...د َر َع ٰ
.4این اشارهها به گونههای مختلفی روی داده است :مثال محدثان با تعابیری مثل « َما ُرهم ٰ
لی »...راوی مشترک را مشخص کردهاند (برای نمونه ر.ک .ابن عدی ،سلکامالافا اسلضاعفا اسلرجاال ،ج،3
« َياور َع ٰ
ص170؛ ابن حجر ،فتحاسلباریاشرحاصحیحاسلبخاری ،ج ،2ص.)360
.5برای نمونه ر.ک .ابنحجر ،فتحاسلباریاشرحاصحیحاسلبخاری ،ج ،1ص226؛ ص ،265ج ،10ص.501
.6برای نمونه ر.ک .ابنحجر ،فاتحاسلبااریاشارحاصاحیحاسلبخااری ،ج ،1ص ،379 ،155 ،91ج ،2ص،86 ،63
،311 ،193 ،139 ،138ج ،3ص ،304 ،176ج ،4ص ،185 ،92 ،40ج ،12ص.201
.7برای آشنایی بیشتر با شیوههای مشترک نقد سندی عالمان مسـلمان و روشهـای تـاریخگـذاری براسـاس تحلیـل
سندی ر.ک .شیری/نیلساز« ،واکاوی قواعد مشترک در شیوههای نقد حـدیث مسـلمانان و روشهـای تاریخگـذاری
روایات خاورشناسان».
162رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
اسانید توسط پژوهشگران مسلمان و غربی ،مـورد نقـد قـرار گرفتـه اسـت کـه در ایـن میـان
اعظمی و موتسکی سهم بیشتری داشتهاند .این نقدها عبارتند از:
پیشفرضهای نادرست
.1پیشفرض عدم کاربرد اسناد در عصـر پیـامبر و صـحابه مسـتدل نیسـت ،شـواهد
بسیاری وجود دارد که بیانگر کاربرد سند از زمان حیات پیامبر به بعـد اسـت 1.بـه
طور مثال عروةبنزبیر (حدود 22ـ 94ق) هر چند بسیار ساده ،ابتدایی و نامنظم سند
را بهکار برده است 2.بنابراین ،یقینا کل نظام اسناد ،امری جعلی و مربوط به زمانهای
3
متأخر نیست ،بلکه مشتمل بر عناصری واقعی است.
.2این دیدگاه که حلقۀ مشترک جاعل روایت است ،منطقی نیست؛ زیـرا بنـابر آن ،یـک
خبرنگار که اطالعات را از منابع مختلف گرد آورده و در یـک روزنامـه منتشـر کـرده
است ،باید جاعل اخبار تلقی شود؛ چرا که تمام خوانندگان روزنامه میتوانند به او به
عنوان تنها منبع خود ارجاع دهند 4.دیگر ایـنکـه ،اخـذ حـدیث از یـک نفـر (حلقـۀ
مشترک) توسط عدهای ،بیانگر اعتماد آنها به آن فرد و وثاقت وی است ،نه بالعکس.
برای عدم وثاقت آن فـرد بایـد دلیـل آورد 5.در واقـع حلقـههـای مشـترک ،نخسـتین
نشردهندگان حرفهای علم هستند که مطالب را به طور حرفهای در مجالس علمی بـه
شاگردانشان منتقل کردهاند و هر یک از این شاگردان ،آن مطالب را بـه فـرد یـا افـراد
دیگری منتقل کرده است 1.نکته دیگر اینکه ،محتمل است حلقۀ مشترک روایت را از
فردی که ادعا میکند ،دریافت کرده باشد ،چنان که حالـت طبیعـی در نقـل حـدیث
2
چنین است.
.3این فرض که طرق منفرد به معنای تنها طریق نقل روایت است ،یعنی روایت را تنهـا
یک صحابی از پیامبر شنیده و از او یک تابعی الی آخر ،نادرست است ،بلکه طرق
منفرد صرفا بدین معناست که حلقۀ مشترک هنگام نقل روایت ،تنها یـک طریـق آن را
ذکر کرده ،نه اینکه طریق نقل دیگری وجود نداشته است 3.دیگر طرق نقـل روایـت،
بدین دلیل که هیچ یک از نخستین گردآورندگان آنها را نقل نکرده ،فراموش شدهاند،
البته در مواردی افرادی در پی دیگر طرق نقل روایت که در سنت شفاهی ،یـا توسـط
مؤلفان فرعی حفظ شده ،بودهاند و هرگاه چنین طرقی را یافتهاند ،یک یا چنـد طریـق
به زیر حلقۀ مشترک در شبکه اسناد شیرجه زده است 4.بـدینگونـه طـرق شـیرجهای
شکل گرفتهاند؛ بنابراین ،ادعای جعلی بودن طرق شیرجهای باطل است.
.4درباره انتساب یک نظریه به افراد مختلف ،این احتمال منتفی نیست کـه پیـامبر و
یک صحابی ،یا تابعی همه یک رأی خاص فقهی داشته باشند 5،یا در واقع ،صـحابی
و تابعی به سبب آگاهی از رأی پیامبر ،آن رأی را برگزیدهاند ،اما به دلیلـی ،مسـتند
نظر خود را بیان نکرده باشند.
.5اخذ روایت توسط چند راوی همطبقه از یکدیگر ممکن است و دلیلی بر عدم اعتبار
چنین اسنادی وجود ندارد .علمای مسلمان هم به این موتوع توجه داشـته و از آن بـا
30.p.Qurān”,theofCollection“TheMotzki,1.
238.p.Traditions”,Muslim“DatingIdem,2.
.3موتسکی« ،مطالعات حدیثی به کجا میرود؟» ،ص .336
.4همانجا.
p.220.Traditions”,Muslim“DatingMotzki,5.
164رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
عنوان روایة اْلقران 1یاد کردهاند .نکتۀ دیگر اینکه ،با توجه به اهمیت اسناد عالی نـزد
محدثان ،وجود چنین اسنادی که متضاد با ارزش علو سند است ،داللت بر وثاقت و
اعتبار بیشتر سند دارد نه بالعکس آن.
.6پیشفرض مشکوک بودن وجود ُم َعمرین در اسانید ،این نظریه است که بـا توجـه بـه
سطح عمومی تمدن ،بهداشت و سالمت شبه جزیرۀ عربستان در قرن هفتم و هشـتم
میالدی ،احتمال اینکه عالمان زیادی هفتاد ،هشتاد یا در موارد معـدودی نـود سـال
عمر کنند ،بعید است 2.اما این پیشفرض ناموجه است؛ زیرا اطالعـی دربـارۀ وتـع
بهداشت آن دوران وجود ندارد .همچنین مشخص نیست چنـد درصـد از عالمـان آن
دوران عمر طوالنی داشتند .افزون بر این ،درصد باالی راویان مسن ،در کتب تراجم،
تا حدی بدین سبب است که این کتب عمـدتا بـه عالمـان مشـهور پرداختـهانـد و در
سنت اسالمی ،عالمان وقتی مشهور میشدند که شاگردان زیادی داشتند و ایـن تنهـا
در طی یک دورۀ طوالنی اشتغال به تحصیل محقق میشد .عالمان هرچه مسـنتـر و
مشهورتر میشدند ،شاگردان بیشـتری جـذب مـیکردنـد .لـذا در فرهنـ اسـالمی
3
اختال سنی زیاد میان استاد و شاگرد ،پدیدهای پرتکرار است.
تعمیمهای نادرست
.1این قاعدۀ کلی که تنها طرقی معتبرند که در شبکۀ اسناد بین حلقۀ مشـترک و مؤلفـان
جوامع ،حلقههای مشترک فرعی وجود دارند ،مبتنی بر تفسیر نادرستی از شبکۀ اسناد
است .زیرا هرگاه فرض کنیم راوی ،حدیثی را برای چند نفر نقل کرده باشد و هر یـک
از این افراد هم حدیث را برای چند نفر دیگر نقل کرده باشند و ایـن رونـد در تمـامی
.1هرگاه راوی و مرویعنه از نظر سنی یا اساتید با یکدیگر مسـاوی باشـند بـه چنـین روایتـی ،روایـت اْلقـران گفتـه
میشود ،زیرا دو قرین از یکدیگر نقل کردند (شهید ثانی ،سلرعایةاف اعلماسلدرسیة ،ص.)349
.2ینبل« ،نافع موالی ابنعمر و جایگاه او در آثار حدیثی مسلمانان» ،ص.303-300
.3موتسکی« ،مطالعات حدیثی به کجا میرود؟» ،ص .356
165 تاریخگذاری بر اساس تحلیل اسانید و تحلیل اسناد ـ متن
طبقات رخ داده باشد ،در طبقات متأخرتر ،تعداد راویان افزایش چشمگیری مییابـد.
حال اگر در نظر بگیریم که راویان طبقات متأخرتر امکان انتخاب چند مـرویعنـه از
بین تعداد زیاد مرویعنههای موجود را دارنـد ،ایـن احتمـال کـه همـه از یـک شـیخ
مشترک نقل کنند ،چندان زیاد نخواهد بود .بنابراین ،طرق منفرد در شبکۀ اسناد ،باید
بسیار بیشتر از طرق غیرمنفرد باشند .احتماال در این پیشآمد ،چند عامل دیگـر هـم
نقش داشتهاند :فاصلۀ جغرافیایی میان راویان ،نقل روایت توسـط افـرادی کـه مـدتی
دور از مراکز علمی مسلمانان زندگی و کار میکردند ،تعداد اندکی از شـاگردان یـک
شیخ ،که در آینده خود شیخ میشدند .لذا راویان منفرد میان حلقههای مشترک فرعی
1
و طرق منفردی که چند طبقه را در بر میگیرند ،مواردی کامال عادی هستند.
از سوی دیگر ،شبکۀ اسناد روایات ،خطوط نقلیانـد کـه در تألیفـات انـدک مؤلفـان
متأخر ذکر شدهاند ،هر یک از این مؤلفان ،یک یا چند طریـق را ذکـر کـردهانـد .ایـن
بخش اندک ،نمیتواند ساختار کل نقل را منعکس کند 2.نکته دیگر ایـنکـه ،امکـان
جعل طرق درهمتنیده نیز بهوسیلۀ مؤلفان متأخر وجود دارد ،زیرا مسلما آنها راویـان
کلیدی ممکن برای هر روایت را بـهخـوبی مـیشـناختند و مـیتوانسـتند سـندهایی
3
مشتمل بر این راویان بسازند.
.2حکم کلی جعلی بودن اسانید ،منطقی نیست .همانطور کـه پـیشتـر آمـد ،انتشـار
احادیثی با محتوا و الفاظ یکسـان در قلمـروی وسـیع جهـان اسـالم ،در زمـانی کـه
نظامهای ارتباطی مدونی وجود نداشـته ،مؤیـد اعتبـار اسـناد اسـت و تصـور جعـل
گسترده را محال میسازد .هرچه سلسله سند توسعه یافتـه ،بـر شـمار راویـان افـزوده
شده و حدیث در مناطق مختلف بیشتری منتشر شده است .احادیث زیادی موجودند
که راویان آنها در بیشتر طبقات اهل ده منطقـۀ دور از هـم هسـتند؛ بـه گونـهای کـه
اجتماع و اتفاق آنها برای این هد و غرض محـال اسـت .الزمـۀ ادعـای شـاخت،
پذیرش یک محال طبیعی و روانشناختی است ،پذیرش اینکـه احـادیثی کـه معنـا و
الفاظشان یکسان هستند ،با وجود فقدان روشهای نوین ارتباطی امروزه ،در منـاطق
کامال مجزا منتشر شده و راویان ،یا مستقل از هم اسنادشان را به یـک منبـع مشـترک
1
رسانده ،یا در یک توطئه گسترده با هم تبانی کردهاند.
.3قاعدۀ کلی ایجاد تغییراتی در حدیث توسط حلقۀ مشترک معکوس ،مستدل نیسـت؛
بلکه ممکن است او روایتی را عینا با الفاظ یکسان از راویان مختلف اخذ و نقل کرده
باشد؛ چنان که شیوه معمول راویان ،نقل عین الفاظ حدیث است .در مواردی هم که
متون احادیث تفاوتهایی داشته ،عموما راویان هنگام ذکر روایت میگفتند کـه لفـظ
حدیث را از کدام راوی (و اللفظ له) 2نقل میکنند.
.4این قاعده کلی که کاملتـرین اسـناد جعلـی و متـأخرنـد ،درسـت نیسـت؛ زیـرا در
پژوهشهای مختلف اثبات شده است که برخی احادیث نبوی که با سند کامـل نقـل
3
روایات مشابهی که از صحابه یا تابعین نقل شدهاند ،کهنترند.
ِ شدهاند ،از
.5تعمیم جعلی بودن تمام اسانید خانوادگی ،صحیح و مستدل نیست ،در واقع ایـنگونـه
اسانید یک نوع اصیلی از ارائه سند هستند؛ 4زیرا طبیعی است که روایات بـین اعضـای
خانواده نقل شوند و چنین نقلهایی باید فراوان باشند 1.البته برخی از اسـناد خـانوادگی
جعلیاند ،اما نمیتوان آن را معیار جعلی بودن سند دانست؛ چرا که اگر سخن نزدیکان
یک فرد درباره او همیشه مردود باشد ،دیگر نمیتـوان شـرح حـالی نوشـتُ 2.ی ْن ُبـل کـه
همانند شاخت ،اسانید خانوادگی را جعلی میداند ،با ارائه نمونهای به اعتبـار تـاریخی
3
برخی از آنها ،اذعان کرده است.
تناقض در روش
.1اگر مدارس کهن فقهی بنا به گفتۀ شاخت ،در قرن دوم پدید آمدند ،پس جریان اهل حدیث
باید در زمانی متأخرتر آغاز شده باشد؛ در نتیجه ،بنابر اذعان او که استفادۀ بیتابطه از سند
در دورهای از قرن اول وجود داشته است ،این سؤال مطرح میشود که با توجه به عدم وجود
5
فقیه و محدثی در آن زمان ،چه کسانی از این سندها استفاده میکردند؟
.2شاخت روایاتی که موافق با نظراتش است را ،بیهیچ دلیلی معتبر میداند و روایـات
دیگر را جعلی؛ همچنین هرگاه حلقۀ مشـترکی را در قـرن نخسـت مـییابـد ،نادیـده
میگیرد 6.به طور مثال ،او روایتی را که ابنسعد در سلطبقاا اسلکباری بـیسـند نقـل
221.p.Traditions”,Muslim“DatingMotzki,1.
2. Azami, On Schacht's Origins, p. 197.
.3ر.ک .ینبل« ،جامعۀ نخستین اسالمی :درآمدی به اصطالحشناسی حدیثی خوتیر ینبل» ،ص .170
.4ر.ک .کتاب حاتر ،صص .81-79
5. Azami, On Schacht's Origins, p. 168.
6. Ibid, p. 202.
168رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
کرده ،پذیرفته ،اما هشت روایت دیگری که ابنسعد با ذکر منبع و جزئیات کامل نقل
کرده است را ،با این استدالل که مخالف روایت اول هستند ،جعلی میشـمرد 1.امـا
باید گفت :اختال حدیث صحابه ،در انتساب دو یا چند عمل متفاوت به پیـامبر،
چند علت دارد :الف) پیامبر در چند موقعیت یک عمل عبادی مثل نماز شب را به
چند صورت بهجای آوردند ،تا نشان دهند که هـر چنـد صـورت جـایز اسـت و هـر
صحابه یک صورت را نقل یا مشاهده کرده است .ب) هر کـدام از صـحابه براسـاس
فهم خود ،سخن یا عمل پیامبر را بر وجوب یا استحباب حمل و نقل کـرده اسـت.
ج) عملی را صحابی نقل کرده که بعـدا نسـخ شـده و او نسـخ آن را ،روایـت نکـرده
2
است.
ُ .3ی ْن ُبل اذعان میکند که ممکن است حلقۀ مشـترک روایـت را از یکـی از معاصـرانش
اخذ کرده باشد ،یا مضمون روایت ،کهن و ُملهم از گفتهای باشد که چندین دهه قبـل
و شاید در عصر پیامبر نقل شده باشد 3.اما این احتمال را رد میکند که منبع ادعـایی
حلقۀ مشترک ،واقعا مرویعنه او باشد .در حالیکه این امر ممکن اسـت؛ چنـان کـه
4
حالت طبیعی در نقل حدیث چنین است.
.4نظریهپردازی ُی ْن ُبل دربارۀ جعل حدیث ،به آنجا میانجامد که خواننده باید قبول کنـد بـا
شبکه گستردهای از درو و دسیسه که محدثان مسـلمان در طـی قـرون متمـادی سـامان
دادند و در کتب خود ثبت کردند و این جعل عظیم و همگانی را از چشمها پنهان کردند،
مواجه است .در حالیکه خود ُی ْن ُبل اعترا کـرده اسـت ،تصـور وقـوع جعـل گسـترده،
1
بیآنکه در منابع رجالی شاهدی بر آن وجود داشته باشد ،پذیرفتنی نیست.
.5او در پذیرش اطالعات روایات (شرححالی) ،یا بسیار گزینشی عمل کرده و تنهـا متـونی را
2
که تأییدکننده دیدگاهش هستند ،بر میگزیند ،یا متون را کامال جانبدارانه تفسیر میکند.
.6همچنین ُی ْن ُبل در پذیرش حلقههای مشترک هم کامال جانبدارانه عمل کرده اسـت؛
در حالیکه وی وجود سه حلقۀ مشترک فرعی را دلیل بر اعتبار حلقۀ مشترک میداند،
در مواردی چنین عمل نکـرده؛ مـثال ُز ْهـری (م 123ـ )125را بـا وجـود سـه حلقـۀ
3
مشترک فرعی ،حلقۀ مشترک ظاهری دانسته است.
187.p.- Analytical”,IsnādSome“Juynboll,1.
.87موتسکی« ،مطالعات حدیثی به کجا میرود؟» ،ص .361
او تاریخ والدت مالک را نمیپذیرد ،اما روایتی که میگوید مالک اندکی بعد از سال 133یا « ،136شاب» یا «فتی» بود
را میپذیرد و ادعا میکند بکار رفتن این عناوین برای فردی تقریبا چهـل سـاله پـذیرفتنی نیسـت ،بنـابراین تـاریخ والدت
مالک صحیح نیست (ینبل« ،نافع موالی ابنعمر و جایگاه او در آثار حدیثی مسلمانان» ،ص.)302-300
..3ینبل« ،بازنگری برخی اصطالحات در علوم حدیث» ،پیشین ،ص.451-450
pp.297 - .298.Sanāni”,-AlRazzāq-ALAbd“TheMotzki,4.
170رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
خود دربارۀ عبارتی از متن ،یا راویی در سند و تفـاوت سـبکهـای نقـل او ،مخـالف
1
نظریه جعل سند و متن حدیث توسط حلقۀ مشترک است.
.3به نظر ُی ْن ُبل ،طرق منفرد در زیر حلقههای مشترک ،پیامد خاستگاه متأخر اسناد در ربع سوم
ا
قرن اول است .اول در آن دوره تا دو دهۀ اول قرن دوم ،تابعین میزیستند؛ پس بنـابر دیـدگاه
ُی ْن ُبل ،باید بسیاری از حلقههای مشترک در میان تابعین باشند؛ اما حلقههای مشترک معموال
ا
در یک یا چند طبقه پس از تابعین دیده میشوند .ثانیا پذیرش این فرض کـه ذکـر اسـناد در
اواخر قرن دوم نزد راویان رایج شده ،لزوما به معنای جعلی بـودن مراجعـی کـه آنهـا ذکـر
کردند نیست و همچنین تبیـین کننـدۀ طـرق منفـرد قبـل از حلقـۀ مشـترک نیسـت 2.زیـرا
حلقههای مشترک بهجای جعل یک طریق ،میتوانستند چندین طریق جعل کنند.
.4با وجود اینکه ُی ْن ُبل دربارۀ انسبنمالك (م 90ـ )93میگوید:
«او از صحابۀ ُم َعمر است و سن او چنان بود که فاصلۀ زمانی بین وفات پیامبر و آغـاز قـرن
دوم را پر میکرد ،اما با کمال تعجب بهرغم دمدست بودن سلسلهسندهایی که با انس آغـاز
3
میشدند ،ظاهرا چندان از آنها استفاده نشده است».
اما از این نکته ،اعتبار سندهای انس را نتیجه نمیگیرد.
با استناد به دالیل فوق ،حلقۀ مشترک ،نخستین راویی اسـت کـه حـدیث را بـه صـورت
گسترده منتشر کرده است و نقل چند نفر از او سبب حصول اعتماد به نشر حدیث توسط او و
بهتبع آن ،اطمینان به وجود حدیث در زمان او میگردد.
چهار احتمال دربارۀ نقش حلقۀ مشترک وجود دارد :نخست ایـنکـه او جاعـل و ناشـر
روایت باشد؛ دوم اینکه وی راوی و مدون حدیث و نشردهندۀ آن باشد؛ سوم اینکـه حلقـۀ
مشترک بر اثر جعل به وجود آمده باشد و هیچ ارتباطی با روایـت نداشـته باشـد 4.در اغلـب
پژوهشهای خاورشناسان یکی از این سه نقش به حلقـۀ مشـترک نسـبت داده شـده اسـت و
چون در بسیاری موارد ،حلقۀ مشـترک از نسـل تـابعین متأخرنـد ،ظهـور حلقـۀ مشـترک در
طبقات متقدمتر را یا نتیجۀ جعل دانستهاند ،یا به آن اعتنا نکردهاند.
اما باید گفت احتمال چهارمی هم وجود دارد و آن این است که حلقـۀ مشـترک «قائـل
اصلی» خبر باشد و افراد متعددی سخنی را که از وی شنیدهاند نقل کرده باشند .اگر با رسـم
نمودار طرق نقل یک روایت ،معلوم شد که پس از گویندۀ اصلی (پیامبر ،صحابی ،تـابعی)،
سند انشعاب یافته است ،آن فرد حلقۀ مشترک است؛ چون شرط اصلی برای حلقـۀ مشـترک
انشعاب سند پس از وی است .دلیل این ادعای مـا ،همـان پـیشفـرض شـاخت و ُی ْن ُبـل در
جعلی دانستن بخش متقدم سند ،یعنی بخشی است که حلقۀ مشترک در طبقۀ سوم یا چهارم
سند را به پیامبر متصل میکند .زیرا چنان که ُی ْن ُبـل بـه صـراحت گفتـه اسـت ،در شـرایط
طبیعی انتظار میرود که افراد زیادی در طبقۀ صحابه ،حدیثی را از پیامبر نقل کـرده باشـند و
به همین ترتیب انتظار میرود در طبقات بعد ،این روند ادامه یافتـه باشـد .چنـان کـه اخبـار
نشان میدهد ،پیامبر در حلقۀ یارانشان در مسجد به آموزش قرآن و احکـام و آمـوزههـای
دینی میپرداختند و حاتران را به انتقال سخنانشان به غایبان ،تشـویق مـیکردنـدَ « :فل ُي َب ِّلت ِ
الش ِاندُ الغ َِائب» 1.بنابراین قرار گرفتن آن حضـرت در جایگـاه حلقـۀ مشـترک ،امـری بسـیار َّ
طبیعی است .این نکته دربارۀ صحابه هم صادق است؛ زیرا از همـان ابتـدای تبلیـس اسـالم،
برخی صحابه به دستور پیـامبر بـرای آمـوزش قـرآن و مسـائل دینـی بـه امـاکن مختلفـی
میرفتند 2.بنابراین ،انتظار میرود راویان متعددی احادیث نبوی را از آنها اخذ و نقـل کـرده
باشند ،یا سخنان خود آن صحابه را نقل کرده باشند .همچنین باید توجـه داشـت کـه بنـا بـه
گزارشهای تاریخی ،اطرا برخی صحابه از جمله ابنعباس (م )68و جـابربنعبداللـه (م
68ـ ،)77حلقههای درسی شکل گرفته بود 1.بعضی از صحابه هم صـحیفههـایی نگاشـته
بودند؛ مانند عبداللهبنعمروبنعاص (م )65که صحیفۀاصادقه را نوشت 2.اگر چنـدین نفـر
به نقل روایات این صحیفهها پرداخته باشند ،مؤلف آن صـحیفه ،در جایگـاه حلقـۀ مشـترک
ظاهر میشود .در میان خاورشناسان ،کنراد وجود حلقۀ مشترک را در طبقۀ صحابه ،و شولر و
ُ
گ ِرگه در طبقۀ تابعین پذیرفتهاند 3.حتی خود ُی ْن ُبل هم اذعان کرده که در مـوارد بسـیار انـدکی
برخی صحابه ،حلقۀ مشترک هستند و حدیث قول پیامبر است 4.موتسکی هم مـیگویـد:
اگر حلقۀ مشترک را گردآورندۀ نظاممند روایات بدانیم ،نمـیتـوانیم مـواردی را کـه در آنهـا
پیامبر یا صحابه حلقۀ مشترکند را تبیین کنیم 5.بنـابراین او هـم اذعـان کـرده اسـت کـه گـاه
پیامبر ،یا فردی از صحابه ،در مقام حلقۀ مشترک ظاهر شدهاند.
چنان که گفته شد ،طرقی که مشتمل بر حلقههای مشترک فرعیاند ،اطمینانآور هستند؛
اما این به معنای عدم وثاقت طرق منفـرد نیسـت ،بلکـه دربـارۀ وتـعیت آنهـا بـا بررسـی
راویانشان ،باید داوری کرد .وجود تغییراتی در طرق مختلف یک حدیث ،چون رفع و وقـف
و ...بیانگر جعلی بودن اسناد نیست؛ بلکه باید بر مبنای تمام طرق یک حدیث و شرححـال
راویان آنها ،قضاوت کرد .نقل دو طریق حدیثی توسـط یـک راوی ،نقـل باواسـطه از شـیخ
ِ ِ
خودش و نقل روایتی از غیر حلقۀ مشترک آن روایت ،در حالیکـه حلقـۀ مشـترک اسـتادش
ِ
باشد ،سبب اعتماد بیشتر به طرق منقول میشود.
در ادامه تـاریخگـذاری روایـات جمـع قـرآن توسـط موتسـکی ،بـه عنـوان نمونـهای از
تاریخگذاری براساس تحلیل سندی آورده میشود.
.1ر.ک .بالذری ،سنساباسرشرسف ،ج ،4ص 34ـ 38؛ مزی ،تهذیباسلکمال ،ج ،4ص.452
تاریخانگارشهاایا
ا .2ابنعساکر ،تاریخامدینةادمشق ،ج ،31ص262؛ برای آگاهی بیشتر از این آثار ر.ک .سزگین،
عرب ،ج ،1ص .110-104
xli.p.Developments”,andOrigins“Ḥadīth:Motzki,3.
214.p.- Analytical”,Isnād“SomeJuynboll,4.
- 242.241pp.Survey”,ATraditions:Muslim“DatingMotzki,5.
173 تاریخگذاری بر اساس تحلیل اسانید و تحلیل اسناد ـ متن
عبدالرزاق َصنعانی ،نظر کرون کامال رد شد .در این دو منبع ،نقـلهـایی وجـود دارد کـه بـه
اندازۀ نقلهای بخاری کامل است ،اما عین آنها هم نیست 1.روایت جمـع ابـوبکر درمنبـع
کهن دیگر ،یعنی جامع ابن َو ْهب ،هم یافت میشود .این تحریر از این جهت مهم است کـه
َ
یالسی وجود ندارد ،در آن آمده است 2.بنابراین ،موتسکی
بخش پایانی روایت که در مسند ط ِ
نتیجه میگیرد که با روش تاریخ گذاری براساس کهنترین منبع ،روایات جمع ابوبکر به ربع
3
آخر قرن دوم میرسد.
در مورد روسیا اجمع عثمان هم سه روایت ،یکی مفصل و دو نقل کوتاهتـر در صاحیح
بخاری یافت می شود .گزارشهای متعـددی هـم در ایـن بـاره در مساند احمـدبنحنبـل و
طبقا ابنسعد و فضائلاسلقرآن ابوعبید آمده است .اما موتسکی با توجه به دو شاهد ،تاریخ
نهایی جمع عثمان را براساس این شیوه ،ربع آخـر قـرن دوم مـیدانـد :نخسـت روایتـی کـه
5 َ 4 َ
یالسی نقل میکنـد ،امـا در نسـخۀ چـاپیابنشبه (م )262در تاریخاسلمدینةاسلمنورة از ط ِ
َ
یالسی یافت نمیشود؛ دوم گزارشهایی که در جامع ابن َو ْهب 6آمده است. مسند ط ِ
.1ر.ک .ابوعبید قاسمبنسالم ،فضائلاسلقرآن ،صص 152ـ 153؛ َصنعانی ،سلتفسیر ،ج ،1ص .250
.2ر.ک .ابنوهب ،جامع ،ج ،3صص 26ـ .27
18.p.Qurān”,theofCollection“TheMotzki,3.
َ
.4ر.ک .ابنشبه ،تاریخاسلمدینهاسلمنوره ،ج ،3ص .992
.5تأکید موتسکی بر نسخۀ چا شده بسیار مهم است زیرا نشانۀ توجه به چند احتمـال اسـت .1 :وجـود روایـت در
نسخۀ خطی دیگری که در چا از آن استفاده نشده؛ .2یا نسخۀ خطیای کـه هنـوز کشـف نشـده؛ .3یـا نسـخهای
خطی که در قرنهای گذشته وجود داشته و از میان رفته است.
.6ر.ک .ابنوهب ،جامع ،ج ،3صص 28ـ .29
175 تاریخگذاری بر اساس تحلیل اسانید و تحلیل اسناد ـ متن
را به پژوهشی دیگر موکول کرده است 1.به همین دلیل ،ادامۀ کار او در تـاریخگـذاری روایـات
جمع قرآن را مبتنی بر تحلیل اسانید دانستهایم .موتسکی برای تاریخگذاری روایات جمع قـرآنا
ابوبکر،ابراساس روش تحلیل اسانید ،منابع را به سـبب کثـرت بـه دو دسـته تقسـیم مـیکنـد:
ُ
نخست منابعی که مربوط به سالهـای 141تـا 256اسـت و شـامل مغاازی موسـیبـنع َقبـه
َ
یالسی،اتفسیر عبدالرزاق ،فضاائلاسلقارآن ابوعبیـد ،مساند احمـدبنحنبـل و(م ،)141مسند ط ِ
طریق نقلهـای مختلـف جمـع ابـوبکر در ایـن
نمودار پانزده ِ
ِ صحیح بخاری است .او با رسم
شش منبع ،نشان میدهد که حلقۀ مشترک ( )clدر این طرق ،ابنشهاب ُز ْهری (م )124است،
که با یک طریق منفرد به واسطۀ ابنسباق (م نامعلوم) به زیدبنثابت ،یعنـی راوی اصـلی خبـر،
اتصال پیـدا مـیکنـد .در میـان راویـان نسـل بعـد از ُز ْهـری ،دوحلقـة مشـترک فرعـی ()pcl
وجــود دارد :ابـراهیمبــنســعد (م 183یــا )184و یــونسبــنیزیــد ایلــی (م 152یــا .)159در
میان راویـان دو نسـل بعـد از ُز ْهـری ،چهـار حلقـۀ مشـترک فرعـی وجـود دارد :ابوالیمـان،
2
لیث (م ،)175عثمانبنعمر (م 207ـ )209و محمدبنعبیدالله.
موتسکی نمودار دوم اسانید روایات جمع ابوبکر را ،براساس پنج منبعی کـه در بـازۀ زمـانی
شصت سال پس از بخاری تألیف شده ،یعنـی جاامع ت ْرمـذی ،الانن َنسـائی ،مساند َ
ابـویعلی ِ ِ
( ،)307جامعاسلبیان طبری (م )310و مصاحف ابـن ابـیداوود (م ،)316رسـم مـیکنـد .در
چهارده طریق نقل مختلف این منابع پنجگانه ،نیز مانند نمودار قبل حلقۀ مشترک ُز ْهری اسـت و
همۀ طرق جز دو طریق ،با طریق منفردی از ابنسباق ،به زیدبنثابت میرسـد .در میـان راویـان
نسل بعد از ُز ْهری ،دو حلقۀ مشترک فرعـی داریـم :ابـراهیمبـنسـعد (م 182ــ )185و یـونس
(م .)159در راویان دو نسل بعد از ُز ْهـری ،چهـار حلقـۀ مشـترک فرعـی وجـود دارد :درآوردی
3
(م ،)187عبدالرحمنبنمهدی (م ،)198یعقوببنابراهیم (م )208و عثمانبنعمر.
براساس این روش ،موتسکی با توجه به زمان درگذشـت ُز ْهـری ،تـاریخ روایـات جمـع
ابوبکر را ربع اول قرن دوم هجریامیداند .بدین ترتیب تاریخگذاری براساس تحلیـل اسـناد
1
زمان پیدایش این روایات را ،نسبت به روش قبلی نیم قرن عقبتر میبرد.
موتسکی به همین ترتیب ،نمودار 22سلسله سند مربوط به روایات جمـع قـرآن توسـط
َ
عثمان را از هشت منبع ،فضائلاسلقرآن ابوعبید ،تاریخاسلمدیناه ابـنشـبه ،صاحیح بخـاری،
جامع ت ْرمذی ،النن َنسائی ،مسند َ
ابویعلی ،جامعاسلبیان طبری و مصااحف ابـن ابـیداوود، ِ ِ
ْ ُ
رسم میکند که در تمام این اسانید هم ،حلقۀ مشترک زهری است .در راویـان نسـل بعـد از
ُ
ُز ْهری ،سه حلقۀ مشترک فرعی وجود دارد :ابراهیمبنسعد ،یونس ،عمـارةبنغزیـة (م.)140
در این مورد هم متون روایات با هم تفاوتهایی دارد و میتوان آنها را به دستههـایی تقسـیم
کرد که هماهن با اسانید مختلف است .بنابراین ،تاریخ روایات جمعاعثمان هم ،بـا توجـه
2
به راوی مشترک ،به ربع اول قرن دوم می رسد.
اما تاریخگذاری موتسکی به همینجا ختم نمیشود .او برخال شاخت و ُی ْن ُبل ،راویان
مشترک را جاعالن حدیث نمیداند؛ بلکه آنها را نخستین مدونان روشـمندی مـیدانـد کـه
روایات را در مجالس درس منظم ،به شاگردان منتقل میکردند .به عقیـدۀ موتسـکی ،دلیلـی
برای نپذیرفتن سخن راوی مشترک ،مبنی بـر ایـنکـه اطالعـات خـود را از شخصـی معـین
(مرویعنه) گرفته ،نداریم .برای انکار ادعای او باید شواهدی استوار ،مانند عـدم سـازگاری
تاریخ دورۀ حیات آنها با این ادعا ،در دست داشته باشیم ،یا انگیزههای محکمی برای جعل
بیابیم .در مورد این روایات هم دلیل محکمـی در دسـت نـداریم ،کـه ُز ْهـری نمـیتوانسـته
روایات جمع ابوبکر را از تابعی نه چندان مشهوری مانند ابنسباق (تـاریخ وفـات نـامعلوم)
دریافت کرده باشد ،یا اینکه ُز ْهری نمیتوانسته روایات جمع عثمـان را از صـحابی معـرو
مالكبنانس دریافت کرده باشد.
از نظر موتسکی وجود روایات دیگری از ُز ْهری که نسبت به روایت اصلی وی ،اتـافات و
تفاوتهایی دارد و سند آنها نشاندهندۀ اخذ روایـات از افـراد دیگـری چـون خارجـةبـنزیـد
(م 99ـ ،)100عبیداللهبنعبدالله ،عبداللهبنعتبه (م )74و سالمبـنعبداللـهبـنعمـر (م)106
است ،مؤید استنتاج فوق است .بنابراین ،موتسکی معتقد است که ُز ْهری واقعا ایـن اخبـار را از
نسل پیش از خود دریافت کرده و با توجه به تاریخ وفات انسبنمالك نتیجه مـیگیـرد کـه ایـن
روایات ،باید به آخرین دهههای قرن اول بازگردد .وی یافتههای پژوهش خـود را مـردود کننـدۀ
نظریههای ونزبرو و برتن 1دربارۀ خاستگاه روایات جمع قرآن و نیز نظریۀ شوالی دربـارۀ متـأخر
2
بودن روایات جمع قرآن ابوبکر ،نسبت به روایات جمع قرآن عثمان میداند.
گرفته شد و با پژوهشهای شولر و موتسـکی ،رشـد و تکامـل بیشـتری یافـت 2.در ایـن روش
یافتههای اساسی دربارۀ فرایند نقـل روایـت ،نـه تنهـا از سـندها ،بلکـه از مقایسـۀ تحریرهـای
مختلف متنی و اختصاص آنها به طرق خاص ،استخراج میشود .این شـیوه ،نـه تنهـا امکـان
تاریخگذاری دقیقتر روایات را فراهم میکند ،بلکه به بازسازی تاریخ نقل احادیـث و تغییـرات
متون آنها در جریان نقل نیز کمک میکند .پیشفرض این روش ،ایـن دیـدگاه اسـت کـه بـین
اختالفات سندی و متنی یک روایت ،اگر بخشی از فرایند نقل واقعی باشند ،همبستگی وجـود
دارد و بعید است این همبستگی ،ناشی از جعلی نظاممند باشد؛ زیرا پدیـدۀ همبسـتگی چنـان
3
گسترده است که تقریبا همۀ محدثان باید در جعل شریک باشند.
میان آنها همبستگی وجود دارد یا نه؟ بدین منظور ،ابتدا گونهگونیهای متنهایی که
متعلق به یک دسته اسناد واحدند و سپس متنهایی کـه متعلـق بـه دسـته اسـنادهای
مختلفاند ،مقایسـه مـیشـوند .ویژگـیهـای یکسـان در روایـات دسـته اسـنادهای
1
مختلف ،احتماال ناشی از منبع مشترک آنها است.
.5در صورت وجود همبستگی ،میتوان دربارۀ متن اصیلی که حلقۀ مشترک نقل کرده و کسی
2
که مسئول تغییرات ایجاد شده در جریان نقل پس از حلقۀ مشترک است ،به نتیجـه رسـید.
اگر متون منقول از یک حلقۀ مشترک ،ویژگیهای منحصربهفـرد و متمـایزی از متـون سـایر
راویان داشته باشند ،میتوان اعتبار آن متن را نتیجه گرفت .به دیگر سـخن ،دریافـت کـه آن
متون بهراستی منقول از آن حلقۀ مشترک است و مؤلفان جوامع حدیثی یا استادان آنهـا ،بـا
تقلید از حدیث راویان دیگر ،سند و متن روایت را جعل نکردهاند؛ زیرا بسیار بعید است کـه
هر یک از جاعالن برای طریق خود متنی را وتع کند ،که از یکسو از الگوی متنی حدیث
یک حلقۀ مشترک دیگر تقلید میکند و از سوی دیگر ناهمسانیهای زیادی بـا آن دارد و در
عین حال در این ناهمسانیها ،مشخصههای مشترکی با متون دیگر جاعالن دارد 3.براساس
این روش میتوان دید که آیا روایت در قرن اول هجری نقل شده یا نه؟ اما اینکـه روایـت از
پیامبر صادر شده یا نه ،خارج از دسترس این روش است .استواری نتایج ایـن روش ،بـر
حسب تعداد و تنوع تحریرهای در دسترس افزایش مییابد.
کرد .این قواعد که اشاراتی بدان را در مقاالت مختلف میتوان یافت ،عبارتند از:
.1عبارتپردازی اولیۀ حدیث ،توسط حلقههای مشترک اصـلی صـورت گرفتـه اسـت .نشـر
حدیث در طبقات بعد توسط حلقههای مشترک فرعی صورت گرفته است و آنها احتمـاال
مسئول تغییرات در متن حدیثاند 1.با مقایسه دقیق متون متفـاوت یـک روایـت ،مـیتـوان
2
تحریرهای اصالحشدۀ آن متن را ،به حلقههای مشترک فرعی مختلف ،نسبت داد.
.2هرگاه متـون مختلفـی از یـک راوی مشـترک (اصـلی یـا فرعـی) نقـل شـده باشـد،
عبــارتهــای مشــترک در همــۀ تحریرهــا را مــیتــوان از آن راوی مشــترک دانســت و
3
اختال های متنی ،نتیجۀ ویرایشهای راویان طبقات بعد است.
.3هرگاه در بیشتر تحریرهای منقول از یک حلقۀ مشترک ( اصلی یا فرعـی) ،وانههـا یـا
عبارات خاصی ذکر شده باشد ،آن وانهها یا عبارات ،مشخصۀ خاص متون آن حلقـۀ
4
مشترک محسوب میشوند.
.4هنگامی که دو نفر از راویان یک حلقـۀ مشـترک (اصـلی یـا فرعـی) ،تحریـری را بـا
وانهپردازی تقریبا یکسان نقل کرده باشند ،به احتمال زیـاد همـان ،تحریـر اصـیل آن
حلقۀ مشترک است .بنابراین ،مسئول اختال تحریرهای گوناگون منقول از آن حلقـۀ
5
مشترک ،راویان بعد از او هستند.
.5هرگاه تحریر یکی از شاگردان حلقۀ مشترک ،ویژگی خاصی داشته باشد که در تحریرهای
دیگر شاگردان حلقۀ مشترک وجود ندارد و از آن شاگرد تنها یک تحریر نقل شـده باشـد،
6
نمیتوان تعیین کرد که آن شاگرد ،مسئول آن تغییر است یا راویان بعدی.
.6در مواردی که دو یا چند تحریر متفاوت از حلقۀ مشترک توسط دو یا چنـد شـاگرد او
نقل شـده باشـد ،دو احتمـال وجـود دارد :الـف) حلقـۀ مشـترک روایـت را بـا چنـد
وانهپردازی مختلف نقل کرده باشد .ب) برخی شـاگردان حلقـۀ مشـترک ،یـا راویـان
طبقات بعد از آن شاگرد ،یا شاگردان ،روایت را دقیق نقـل نکـرده باشـند 1.در چنـین
2
مواردی نمیتوان مسئول تفاوت تحریرها را مشخص کرد.
.7هرگاه روایتی دارای تحریرهای مختلف از حلقههای مشترک اصلی متعـدد باشـد ،و
تحریرهای یک یا دو نفر از این حلقههای مشترک ،اتافاتی نسبت به سـایر تحریرهـا
داشته باشد ،آن اتافات مربوط به همان یک یا دو حلقـۀ مشـترک اسـت و ربطـی بـه
حلقههای مشترک فرعی در طبقات بعد ندارد .البته اگر این اتـافات در برخـی و نـه
همۀ تحریرهای منقول از حلقۀ مشترک دیگری مشاهده شود ،احتمال وقـوع خطـا در
3
فرایند نقل یا تأثیر متقابل تحریرهای مختلف نیز وجود دارد.
.8اگر تحریرهای منقول از دو راوی متفاوت ،کامال شـبیه یکـدیگر باشـند ،دو احتمـال
وجود دارد :الف) یکی از تحریرها ،الگوی راوی دیگر بوده است 4.ب) هـر دو مـتن،
5
از منبع واحدی نشأت گرفتهاند.
.9اسانید مقرون 6،بررسی تغییرات در متون را ناممکن میسازد؛ زیرا نمیتوان گفت که
7
آیا دو نقل در وانهپردازی یکسان بودهاند ،یا فقط مشابه.
;192-200pp.l-Huqayq”,AbiIbnofMurder“TheIdem,1.
موتسکی« ،مطالعات حدیثی به کجا میرود؟» ،ص.387
.2البته در این موارد احتمال سومی هم وجود دارد ،اینکه شخص پیامبر در مواتع یا مواقع مختلف ،آن حـدیث را
با عبارات متفاوتی فرموده باشند.
.3فاناس« ،تقدیر در رحم مادر :پژوهشی در پیوند حدیث و کالم» ،ص.247-243
.4برای تعیین اینکه کدام راوی از راوی دیگر تقلید کرده است ،باید سن ،شهرت و تخصص دو راوی بررسی شود.
.5موتسکی« ،مطالعات حدیثی به کجا میرود؟» ،ص .405
.6سند مقرون ،سندی است که راوی یک متن را با دو یا چند سند نقل کرده باشد.
.7گرکه« ،روش تاریخگذاری اسناد-متن ،با توجه به (حلقه مشترک) پژوهش موردی :روایات آخرالزمان» ،ص .237
183 تاریخگذاری بر اساس تحلیل اسانید و تحلیل اسناد ـ متن
.10هرگاه یک روایت از دو راوی ،با «دو متن متفاوت» در منابع مختلف آمده باشد ،اما
در یک منبع از این دو راوی« ،یک متن» نقل شده باشد ،باید نتیجه بگیریم که مؤلف
آن منبع اشتباه کرده و متن یک راوی را یک بار به خودش و بـار دیگـر سـهوا بـه راوی
1
دیگر ارجاع داده است.
ارزیابی و نقد
از آنجا که در روش تاریخگـذاری براسـاس سـند و مـتن ،هـر دو قسـمت حـدیث بررسـی
مــیشــود ،ایــن شــیوه نســبت بــه ســایر روشهــا ،نتــایج بســیار ثمــربخشتــری دارد .لــذا
خاورشناسانی که متوجه نقایص دیگـر روشهـای تـاریخگـذاری شـدند ،بـدین روش روی
آوردند .در بهکارگیری این روش ،بایـد بـدین نکتـه توجـه کنـیم کـه از آنجـا کـه مسـلمانان
با استناد به قرآن و بـه جهـت عقایـد اسـالمی ،معیارهـایی در نقـد مـتن حـدیث دارنـد کـه
مورد پـذیرش خاورشناسـان نیسـت و براسـاس آنهـا مـیتـوان برخـی احادیـث جعلـی را
شناسایی کرد ،از جمله به سبب اعتقاد به عصمت پیامبر ،برخی نسبتها بـه آن حضـرت
پذیرفته نمیشود .بنابراین ،هرگـاه حـدیثی جعلـی 2،مطـابق بـا ایـن روش در قـرن نخسـت
هجری تاریخگذاری شود ،با رد انتساب آن بـه پیـامبر ،قائـل آن را مشـخص مـیسـازیم؛
اما خاورشناسان در این موارد نمیتوانند تعیین کنند که آیـا روایـت از پیـامبر صـادر شـده
است یا نه؟
در ادامــه نمونــهای از تــاریخگــذاری براســاس تحلیــل ســند و مــتن از پــژوهشهــای شــولر
آورده میشود.
.1همان ،ص.228
.2این موتوع تنها درباره احادیثی صادق است که مطابق با معیارهای نقد متن حدیث ،جعلی دانسته شدهاند.
184رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
.1شولر پس از اشاره به نام 13تن از خاورشناسان که بهنحوی این روایات را بررسی کردهاند مـینویسـد« :تقریبـا در
هر کتاب مفصلی دربارۀ محمد ثص به نخستین وحی پرداخته شده است» .ر.ک.
Schoeler, The Biography of Muḥammad, pp. 38 - 39.
> .2و < دو عالمتی است که شولر میان نام راویان ،بسته به اینکه ذکر سند را از صدر سـند آغـاز کـرده باشـد یـا از
انتهای آن ،استفاده کرده است .در هر صورت نام راوی متقدمتر ،در بخش درونی هر عالمت قرار میگیرد.
.3چنان که در ادامه خواهیم دید شولر راوی مشترک بودن عایشه را نمیپذیرد و نشان میدهد که راوی مشـترک بـودن
عبیدبنعمیر هم در اسانید آشکار نیست و مبتنی بر تحلیل برخی اطالعات دیگر است.
185 تاریخگذاری بر اساس تحلیل اسانید و تحلیل اسناد ـ متن
همۀ مقایسههای متون در پژوهش شولر اسـت ،بـه جـای ترجمـه ،مـتن روایـت را براسـاس
تقسیمبندی شولر خواهیم آورد:
الر َّز ِاق ،قال :أخربنا َمع َم ٌر قال :أخربنا الزن ِر ّي قال :أخربِّن ُعر َو ُةَ ،عن َع ِائ َش َة قال : َعبدُ َّ
َان َال َي َرى ُرؤيا اِ ّال َجا َءت ِم ُثل
الرؤيا الصا َق ُةَ ،فك َالوحي ّ
سول ا ِ ِ
هلل م َن َ َّ .1أو ُل َما ُب ِدى َء بِ ِه َر ُ
َان يأ ِِت ِحراء َفيتَحن َُّث فِ ِيه ،و نو ال َّتعبدُ ال َّلي ِاِل َذو ِ ِ َف َل ِق الص ِ
ات َ َ َ َ ُ َ َ َ َ َ َ ب إِ َليه اُخَ َال ُءَ ،فك َ َبحُ ،ث َّم ُح ِّب َ
ال َعدَ َِ ،و َيت ََز َّو ُ لِ َذلِ َ ُ ،ث َّم َير ِج ُع إِ َىل َخ ِد ََي َة َف ُت َز ِّو ُ ُه ملِث ِل َها (روایت تحنث).
احلق َو ُن َو ِِف َغ ِار ِح َرا َء َف َجا َء ُه املَ َل ُ فِ ِيه. نی َما َجا َء ُه َ َ .2ف ِح َ
سول اهلل :إقرأ .فقال رسول اهلل :قل َ :ما أنَا بِ َق ِارئَ ،ف َأ َخ َذ ِِّن، َ .3ف َق َال له :اقرأ ،يقول لِر ِ
َ َ
اجلهدُ ُ ،ث َّم َأر َس َلنِيَ ،ف َق َال :اق َرأُ ،قل ُ َ :ما َأنَا بِ َق ِارئَ ،ف َأ َخ َذ ِِّنَ ،ف َغ َّطنِي ِ ِ
َف َغ َّطنيَ ،حتَّى َب َل َ منِّي َ
اجلهدُ ُث َّم َأر َس َلنِيَ ،ف َق َال :اق َرأ بِاس ِم َر ِّب َ ا َّل ِذي َخ َل َقَ ،حتَّى َب َل َ ما ََل ِ ِ
ال َّثال َث َةَ ،حتَّى َب َل َ منِّي َ
َيع َلم( .روایت دقرأ).
وِّن َز ِّم ُل ِ
َي َة َف َق َالَ :ز ِّم ُل ِ ِ ِ َ .4ف َر َج َع ِ ََها تَر ُج ُ
ب وِّن َف َز َّم ُلو ُه َحتَّى َذ َن َ ف َب َوا ُر ُهَ ،حتَّى َ َخ َل َع ََل َخد َ
الرو ُع (روایت خدیجه .)1
َعن ُه َّ
ربَ .ف َق َالَ :قد َخ ِشي ُ َع َ َّلَ ،ف َقا َل :ك ََّالَ ،واهلل َال َُي ِزي َ اهلل َي َةَ :ما ِِل؟ َو َأخ َ َ
رب َنا اُخَ َ َ
ِ ِ
َ .5ف َق َال ُخَد َ
فَ ،و ُت ِع ُنی َع ََل ن ََو ِائ ِب احلَ ِّق. يثَ ،و تَق ِري َّ
الضي َ الر ِح َمَ ،و تَصدُ ُق احلَ ِد َ ِ
َأ َبدً ا ،إِ َّن َ َلتَص ُل َّ
(روایت خدیجه .)2
ِ ِ ِ ِ ِ
َص َو ُن َو ابن َي ُةَ ،حتَّى َأ َت بِه َو َر َق َة بننَو َف ِل بنراشد بن َعبد ال ُع َّزى بن ُق َ ٍّ ُ .6ث َّم ان َط َل َق بِه َخد َ
َب بِال َع َربِ َّي ِة َاب ال َع َر ِ َّ
ِبَ ،ف َكت َ
ِ
ب الكت َ ان ِل َّي ِةَ ،وك َ
َان َيك ُت ُ
َان َتنَرص ِِف اجل ِ
َ يهاَ ،وك َ َّ َ َي َةَ ،أخو َأبِ َ
ِ
َع ِّم َخد َ
َان َشي ًخا كَبِ ًريا َقد َع ِم َي. بَ ،وك َ يلَ ،ما َشا َء اهلل َأن َيك ُت َ اْلن ِج ِِم َن ِ
قالَي ُةَ :أي ابن َع ِّم ،اس َمع ِم َن ابن َأ ِخي َ َ ،ف َق َال َو َر َق ُة :ابن َأ ِخيَ ،ما ت ََرى؟ َف َ ِ
َ .7ف َقا َل َخد َ
الس َال ُمَ ،يا َليتَنِي ِ
وسى َع َليه َّ
ِ
وس ا َّلذي ُأن ِز َل َع ََل ُم َول اهللَ ما َر َأىَ ،ف َق َال َو َر َق ُةَ :ن َذا النَّا ُم ُ َر ُس ُ
ول اهلل َ :أو ُخم ِر ِجي نم؟ َف َق َال ور َق ُةَ :نعم ََل يأ ِ يها َج َذ ًعاِ ،ح َ ِ
ت َ َ ََ َّ ُ نی َُي ِر ُج َ َقو ُم َ َ ،ف َق َال َر ُس ُ َ ف َ
ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ
أحدٌ بِ َام أتي َ بِه إ َّال ُعو َي و أوذيَ ،وإن ُيدركني َيو ُم َ َ ،أن ُرص َك ن ً
َرصا ُم َؤ َّز ًرا.
186رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
وِّن. ضَ ،ف َج َثث ُ ِمن ُه ُرعب ًاُ .ث َّم َر َجع ُ َ ،ف ُقل ُ َ :ز ِّم ُل ِ
وِّن َز ِّم ُل ِ الس َام ِء َو اْلَر ِ نی َّ ُكر ِِس َب َ
ِ و َ ِّث ُر ِ
(و الرج َز َفان ُجر). وِّنَ .ف َأن َز َل اهلل َت َع َاىل( :يا َأ ََيا املُدَّ ِّث ُر) ا َلی َ
شولر این روایت را در منابع دیگر غیر از مصنف َصنعانی یافته و نمودار طـرق مختلـف آن
را ترسیم کرده است .در همۀ طرقُ ،ز ْهری حلقۀ مشترک است و سند ،پس از وی انشعاب یافته
و سند ،قبل از ُز ْهری یک طریق منفرد است .بنابراین ،فرض اولیۀ شـولر ایـن اسـت کـه ُز ْهـری
1
نشردهندۀ این روایت بوده است و میگوید تحلیل متنی هم این فرض را تأیید میکند.
(نمودار طرق روایت آغاز نزول وحی ترسیم شده توسط شولر)
188رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
شولر روایت مفصل نخستین وحی را روایتی «مرکب» 1مینامد؛ زیرا مؤلفهها و اجـزای
آن به صورت منفرد ،یا در ترکیب با مضامین دیگر در سایر روایات دیده میشـود .وی اشـاره
میکند که ماجرای فترت ،اگر در روایات ُز ْهری باشد ،با مضمون دیدن فرشته در افق و قصد
روایت إقرأ
ُْ
خودکشی پیامبر همراه است .برای زهری ،عنصر اصلی در نخستین تجربۀ وحی،
ِ
روایت افق که در نقلهای دیگر ساختاری برای اشاره به نخستین وحی است ،نقشـی
ِ است و
فرعی دارد .در ادامه شولر در صدد بررسی دو مطلب است :نخست اینکـه آیـا ُز ْهـری ایـن
مؤلفهها را ترکیب کرده یا یک راوی متقدمتر؟ دوم اینکه راویان ُز ْهری چه تعاملی بـا مـتن او
2
داشتهاند؟ آیا همواره همۀ متن را روایت کردهاند ،یا اجزایی از آن را؟
ُْ
تحریرهای مختلف روایات زهری
شولر روایات ُز ْهری را در منابع مختلف ،براسـاس طـول بـه سـه دسـته کوتـاه (دو تحریـر)،
متوسط و طوالنی (دو تحریر) تقسیم کرده و نشان داده در هر یک از منابع ،کدام تحریرهـا و
کدام بخشهای تقسیمبندی دوازدهگانه فوق ،آمده است .همۀ راویـانی کـه از ابـناسـحاق<
ُ ُْ
طاردیِ ،ت ْر ِمذی ،تحریری کوتاه (بخش یـک) در حـد زهری نقل کردهاند ،یعنی ابنهشام ،ع ِ
چهار جمله را آوردهاند .شولر این را تحریر کوتاه )SV I( 1مـینامـد .دومـین تحریـر کوتـاه
َ ُ
واقـدی ،از دو تـن از
( )SV IIشامل بخش یک و دو تقسیمبندی را بـالذری از ابـنسـعد از ِ
شاگردان ُز ْهری ،یعنی َم ْع َمر و محمدبنعبدالله مسـلم ،از ُز ْهـری نقـل کـرده اسـت .اولـین
تحریر متوسط ( ،)MV Iشامل بخشهای یک تا سه را ازرقی در سخباارامکاهامشارفه ،بـا دو
واسطه از َم ْع َمر نقل کرده است .به عقیدۀ شولر ،این تلخیصها توسط شاگردان َم ْع َمر ،مانند
واقدی ،صورت گرفته است؛ زیرا َم ْع َمر روایت کامـل را از ُز ْهـری دریافـت و بـه شـاگردش،ِ
عبدالرزاق ،منتقل کرده است .راویانی ماننـد ابـنحنبـل و ابـنحبـان هـم ،مـتن کامـل را از
عبدالرزاق گرفتهاند.
َُ
تحریر طوالنی را غیر از َم ْع َمر ،دو شاگرد دیگر ُز ْهری ،عقیلبنخالد (م141یا کمـی بعـد) و
یونسبنیزید (م )159نیز نقل کردهاند .مسلم و بیهقی ،تحریر یونس را (بـدون بخـشهـای 8ـ
)11و بخاری ،تحریر عقیل را (بـدون بخـشهـای 10ـ )11آورده اسـت .همچنـین هـیچ یـک
«تمیمۀ فترت» 1و قصد خودکشی پیامبر را نیاوردهاند .ظاهرا این بخش ،هرگز در تحریر عقیـل
نبوده ،اما آن را در تحریر یونس ،که ابوعوانه در مسند خود آورده میبینیم.
درئلسلنباوه بیهقـی،
ا تحریر طوالنی عقیل ،در نقلی ناقص (بدون بخشهای 1ـ ) 3در
یافت میشود .مسلم هم پس از آوردن تحریر طوالنی یونس (بدون تمیمۀ فترت) ،بـه نقـل
ناقص تحریر عقیل اشاره میکند .بخاری نیز عالوه بر تحریر طوالنی عقیل ،از تحریر ناقص
َ
وی نیز آگاه بوده و ظاهرا این دو تحریر عقیل ،دوشادوش هم تا زمان یحییبنعبداللهبن ُبک ْیر
(م ،)231راوی مشترک در طریق بخاری و بیهقی به عقیل ،نشر یافته است.
بخاری ،متن کامل روایت را دو بار دیگر ،اما به صورت تحریرهای ترکیبی ،از عقیل و یونس
در کتاب التفسیر و نیز از عقیل و عبدالرزاق < َم ْع َمر (با تمیمه فترت) ،در کتـاب التعبیـر آورده
است .شولر تحریرهای َم ْع َمر ،عقیل ،یونس را تحریر طوالنی یک ( )LV Iمینامد؛ زیرا بـه جـز
پیوست فترت (که فقط عبدالرزاق آورده) ،تنها تفاوتهای متنی اندکی دارند.
وی اشاره میکند :نقل طوالنی دیگری را طبری با سه واسطه از نعمانبنراشد ،از ُز ْهری
نقل کرده که هم در مطالب و هم در ترتیب ،با تحریر طوالنی یک تفـاوت دارد .از ایـنرو آن
را تحریر طوالنی دو ( )SV IIمینامد.
َ
یالسی ،به واسطۀ شاگرد دیگر ُز ْهـری ،صـالحبـنابـیاخضـر ،از
نقل ناقص دیگری را ط ِ
ُز ْهری به صورت دو روایت آورده است ،که یکی شامل بخشهای یک تا سه و دیگری شامل
بخشهای چهار تا شش است.
سپس شولر به چگونگی نقل تمیمۀ فترت (بخشهای 9ـ )11در منابع میپردازد .این
بخش از تحریر َم ْع َمر ،دو بار به صورت جداگانه نقل شده است :طبری که ظـاهرا از تحریـر
طوالنی َم ْع َمر آگاه نبوده ،آن را با سند عبداالعلی (م < )245محمدبنثور (م َ < )190م ْع َمر
ُ
آورده و َبالذری با سند ابوالحارث شریحبنیـونس <1سـفیان < َم ْع َمـر .عبـدالرزاق ،طبـری،
ُ
َبالذری و ابوعوانه ،بالفاصله بعد از این تمیمه ،روایتی دیگر را دربارۀ فترت آوردهاند؛ البتـه
2
سه نفر اول ،به نقل از َم ْع َمر و ابوعوانه به نقل از یونس.
یکی از مواردی که شولر بدان توجه کرده است ،ترتیب عناصـر تشـکیلدهنـدۀ مـتن در
تحریرهای مختلف است .او ذکر میکند که دو تحریر طوالنی روایات آغاز وحی ،در ترتیب
مطالب با هم تفاوتهایی دارند .در تحریر طوالنی دو بخش چهار ،قبل از بخش سه آمـده و
ُ
بین این دو ،بخش َده آمده است .همچنین بخش هشـت و نـه در آن نیامـده اسـت و پایـانی
متفاوت دارد .شولر با اشاره به ترتیب مضامین دو تحریر طوالنی ،تأکید میکند که تفاوت در
ترتیب مطالب ،موجب تفاوتهای جدی در معنا میشود .حال این پرسش مطرح است کـه
آیا این تفاوت ناشی از این است که ُز ْهری در موقعیتهای مختلف دو تحریـر را نقـل کـرده
است ،یا یکی از راویان ،میان طبـری و ُز ْهـری ،یـا حتـی خـود طبـری ،باعـث ایـن تفـاوت
شدهاند؟
ُْ
ارتباط تحریرهای زهری با حلقههای مشترک فرعی
های حلقـههـای مشـترک نقل بررسی به ،ریهشولر برای یافتن متن اصلی حلقۀ مشترک ،یعنی ُز ْ
ِ
فرعی در طبقات متأخرتر از ُز ْهری پرداخته و با یافتن وجوه اشتراک ،سعی کـرده اسـت کـه مـتن
.1شریحبنیـونس در سـند بـالذری ،در واقـع سـریجبنیـونس اسـت و در سـند تصـحیف رخ داده اسـت ،زیـرا.1 :
ُ
ابوالحارث ،کنیه سریجبنیونس ،راوی سفیانبنع َیینه اسـت (مـزی ،تهاذیباسلکماال ،ج ،10ص .2 .)221در کتـب
رجالی ،همچنین در روایات ،راویی با نام شریحبنیونس ذکر نشده است.
2. Ibid, pp. 42 - 44.
191 تاریخگذاری بر اساس تحلیل اسانید و تحلیل اسناد ـ متن
اصلی حلقۀ مشترک را بازسازی کند .او ابتدا ،حلقههای مشترک فرعی در دو طبقه بعد از ُز ْهری و
سپس حلقههای مشترک فرعی در طبقۀ شاگردان ُز ْهری ،را بررسی کرده است.
ُْ
الف) چهار حلقۀ مشترک فرعی در دو طبقه بعد از زهری
َ
در دو طبقه بعد از ُز ْهری چهار حلقۀ مشترک فرعی وجود دارد :عبـدالرزاق ،یـونسبـن ُبک ْیـر
(م ،)199عبداللهبن َو ْهب (م )197و لیثبنسعد .شولر ،شاخۀ عبدالرزاق را مناسـبتـرین
نمونه برای تحلیل میداند؛ زیرا تحریر وی هم در صورت اصلی ،در سلمصنف وجـود دارد و
ُ
هم تعدادی تحریرهای فرعی مبتنی بر آن را ابنحنبل ،ابنحبان ،بیهقـی ،ابـونعیم و واحـدی
آوردهاند .مقایسۀ این نقلهـا ،میـزان زیـادی مطابقـت و چنـد اخـتال را نشـان مـیدهـد.
مثال واحدی صرفا مطالبی را که برایش مهم و در پیوند با اسـباب نـزول بـوده ،آورده و حتـی
در ترتیــب مطالــب ،تغییراتــی داده اســت .دومــین حلقــۀ مشــترک فرعــی در ایــن طبقــه،
طاردی و یکی در جامع ِت ْر ِمذی باقی ماندهع
ُ
اثر در تا دو او، از نقل سه که است ر یونسبن ُب َک ْ
ی
ِ
است .تحریر وی کوتاه است و همـان نتـایج مقایسـۀ قبلـی را در بـردارد .نکتـۀ دیگـری کـه
شولر توجه بدان را تـروری مـیدانـد ،ایـن اسـت کـه نـوع اثـری کـه روایـت در آن یافـت
میشود ،در وانهپردازی یا طـول تحریـر تـأثیر نـدارد؛ یعنـی مـا چیـزی بـا عنـوان «تحریـر
تاریخی» در تقابل با «تحریـر حـدیثی» نـداریم .دو تحریـر طـوالنی کـه مسـلم و ابوعوانـه
از عبداللهبـن َو ْهـب نقـل کـردهانـد هـم ،تفـاوتهـای بسـیار انـدکی دارنـد .شـولر از ایـن
مقایسهها نتیجه میگیرد که نقلهای موازی از ربع سوم قـرن دوم بـه بعـد ( 800مـیالدی)،
1
تغییر اندکی کردهاند.
ُْ
ب) سه حلقۀ مشترک فرعی در یک نسل پس از زهری
شولر سپس به بررسی حلقههای مشترک فرعی در یک نسل قبـل از عبـدالرزاق ،یعنـی نسـل
شاگردان مستقیم ُز ْهری میپردازد ،که مهمترین آنها َم ْع َمـر اسـت و بـا اهمیـت بـه مراتـب
کمتر ،ابناسحاق و یونسبنیزید 1.تحریرهای َم ْع َمر عبارتند از :تمیمه دربارۀ فترت ،تحریر
کوتاه ،2تحریر متوسط ،تحریر طوالنی ،1که این مورد اخیـر کـامال وابسـته بـه عبـدالرزاق
است .شولر نتیجه مـیگیـرد کـه تحریـر َم ْع َمـر نسـبت بـه تحریـر نسـل بعـد از وی ،یعنـی
عبدالرزاق ،به دلیل فعالیتهای ویرایشی شاگردان ،دچار تغییرات اساسیتـری شـده اسـت.
شولر سه تحریر طوالنی ،1متوسط و کوتاه 2از َم ْع َمر ،که به ترتیب در آثار عبدالرزاق ،ازرقی
و ابنسعد موجود است را برای مقایسه برمیگزیند.
تحریر کوتاهی که ابنسعد آورده ،دو جمله بیشتر از سـایر نقـلهـای بـاقیمانـده دارد:
«فمكث ...و َل يكن شیء احب .»....مقایسه با شاخۀ ابـناسـحاق نشـان مـیدهـد کـه ایـن
واقـدی و واقـدی از دو تـن از شـاگردان
بخشی از متن اصلی بوده است .چون ابـنسـعد از ِ
ُز ْهریَ ،م ْع َمر و محمدبنعبدالله مسلم ،نقل کرده ،دو احتمال وجود دارد .1 :مطالب اتـافه
در نقل َم ْع َمر بوده و عبدالرزاق حذ کرده باشدَ .2 .م ْع َمـر حـذ کـرده باشـد و در طریـق
واقدی ،این مطلب اتافه به واسطۀ راوی دیگر ،یعنی محمدبنعبداللـه مسـلم، ابنسعد عن ِ
2
از تحریر اصلی ُز ْهری گرفته شده باشد.
شولر احتمال دوم را ترجیح میدهد .چون این افزوده در تحریر ازرقی که او هم از َم ْع َمر
َ
یالســی کــه از َم ْع َمــر نگرفتــه و از
نقــل کــرده اســت ،وجــود نــدارد .امــا در تحریــر ط ِ
َ
یالسی روایت صالحبنابیاخضر گرفته ،بخشی از آن جملۀ اتافی اول وجود دارد؛ اگرچه ط ِ
را تلخیص و به دو بخش هم تقسیم کرده است.
ُ
با توجه به اینکه َبالذری روایت را از ابنسعد نقل کرده است ،شولر به مقایسـۀ دو نقـل
ُ
در آثار چا شدۀ آنها میپردازد و از تفاوتهای میـان آن دو نتیجـه مـیگیـرد کـه َبـالذری
مطالب ابنسعد را عینا نقـل نکـرده و تحریرهـای تـا حـدودی متفـاوت را ،کـه در مجـالس
1
استادش نوشته ،آورده است.
سپس شولر تمیمۀ فترت را از مصنف عبدالرزاق و تفسیر طبری به طور کامل مـیآورد و از
مقایسۀ آنها نتیجه میگیرد که غیر از شباهتهای معنایی و برخی شباهتهای لفظـی ،میـان دو
ُ
تحریر ،تفاوتهای لفظی جدی وجـود دارد .سـومین نقـل َم ْع َمـر از فتـرت کـه َبـالذری آورده،
تفاوتهای بیشتری دارد؛ اما شباهت آن به نقل طبری بیشتر است ،تا نقل عبدالرزاق.
تحلیلها نشان میدهد که بخشهایی از تحریر َم ْع َمـر ،عینـا نقـل شـده اسـت؛ ماننـد
ابتدای روایت و در سایر بخشها ،نقل به معنا صورت گرفته ،مانند تمیمۀ فترت .عالوه بـر
2
این تحریرهای َم ْع َمر نسبت به تحریرهای عبدالرزاق ،تفاوتهای بیشتری دارند.
حلقۀ مشترک فرعی دیگر در طبقۀ شاگردان ُز ْهری ،ابناسحاق است که شولر به بررسـی
تحریرهای سندهای منشعب شده از او ،یعنی تحریـر َبکـائی کـه ابـنهشـام آورده و تحریـر
طاردی و ِت ْر ِمذی 3از او نقل کردهاند ،میپـردازد .در ایـن تحریرهـاع
ُ
نفر، دو که ر یونسبن ُب َک ْ
ی
ِ
که کوتاه و در حد چهار جملهاند ،تطابق لفظی مـثال در جملـۀ اول و آخـر وجـود دارد؛ امـا
تفاوتهایی هم دیده میشود؛ مثال تعبیر «الرؤيا الصا قه» که از کهـنتـرین عناصـر روایـت
است ،در تحریر بکائی آمده؛ اما در تحریـر یـونس نیامـده اسـت .بعـد از اشـاره بـه برخـی
تفاوتها ،شولر نتیجه میگیرد که ابناسحاق به دالیل ویرایشی و برای پرهیز از تکـرار ،ایـن
روایت ُز ْهری را در حد چهار جمله تلخیص کرده است؛ زیرا پس از آوردن دو روایت دیگـر،
نقلی طوالنی (که شاید در اصل یکی بودهانـد) ،دربـارۀ آغـاز وحـی را مـیآورد .شـولر ایـن
روایت را تحریر طوالنی سه ( )LV IIIنامیده و در ادامه بررسی کرده است.
شولر پس از مقایسۀ تحریر طوالنی ،1که سه شـاگرد ُز ْهـریَ ،م ْع َمـر ،یـونسبـنیزیـد و
عقیل ،از وی نقل کردهاند و نیز تحریر کوتاهی کـه ابـناسـحاق از ُز ْهـری آورده مـیگویـد:
میتوان یک تحریر اولیه از ُز ْهری را مسلم فرض کرد .اما داوری دربارۀ تفـاوتهـای تحریـر
طوالنی دو با تحریر طوالنی یک را منوط به بررسی تحریر طوالنی سه میداند ،که از ُز ْهـری
1
نقل نشده است.
شولر به این نکته هم اشاره کرده که مدونان جوامع حـدیثی نیـز ،بـه تفـاوت تحریرهـای
ُز ْهری توجه کردهاند .به عنوان نمونه ،مسلم پس از آوردن روایتی به نقـل از یـونسبـنیزیـد،
تفاوتهایی را که در تحریر «عبدالرزاق عن َم ْع َمر» و نیز «لیثبنسعد عـن عقیـل» یافتـه را
ذکر میکند .از جملۀ این تفاوتها این است که بندهای یک تا سـه در نقـل لیـث < عقیـل
وجود ندارد .شولر اشاره میکند که نقلی که بیهقی در درئل،ااز طریـق لیـث < عقیـل آورده
است ،درستی حر مسلم را تأیید میکند .اما در عین حال بخاری ،دو گونـه نقـل از عقیـل
دارد .وی در بخش سحادیثاسألنبیا و بخش سلتفسیر ،چندین تحریر کوتاه از عقیـل آورده کـه
دو تحریر ،فاقد بندهای ابتدایی روایت است ،اما در تحریـر طـوالنی از عقیـل کـه در بـاب
کیفاکانابد اسلوح اآورده ،این بخشهـا وجـود دارد و فقـط تـمیمۀ فتـرت در آن نیسـت.
بنابراین ،شولر نتیجه میگیرد که دو گونه نقل از عقیل ،همزمـان جریـان داشـته اسـت 2.وی
همچنین تفاوتهایی را که مسلم بدانها اشاره کرده اسـت ،در منـابع دیگـر ماننـد مصانف
درئلسلنبوه
ا عبدالرزاق و نیز آثاری که روایت را از عبدالرزاق گرفتهاند ،مانند مسند ابنحنبل و
ابونعیم و سالباباسلنزول واحدی را پیگیری میکند.
یکی از اختالفات جالب از نظر شولر که مسلم بدان اشاره نکرده ،اما ابنحجر در شـرح
صحیح بخاری آورده ،دربارۀ خطی است که ورقه میتوانسته بخواند کـه آیـا عبـری بـوده یـا
َ
یالســی از
عربــی .تنهــا در تحریــر طــوالنی عقیــل در صااحیح بخــاری و در تحریــری کــه ط ِ
صالحبنابیاخضر آورده ،تعبیر الكتاب العربانی آمده و در سایر تحریرها ،حتی تحریرهای بـا
سند مرکب که بخاری از یونس +عقیل و نیز َم ْع َمر +عقیل آورده و همچنین در تحریر ناقص
از عقیل ،تعبیر الكتاب العربی آمده است .از دیگر اختال ها ،مـوردی اسـت کـه ابـنحنبـل
بدان اشاره کرده که عبداللهبنمبارک ،که روایت را از َم ْع َمر و یونس نقل کرده ،میـان دو تعبیـر
الرؤيا الصا قه و الرؤيا الصاحله ،تردید داشته است.
سپس شولر به این نکته میپردازد که بسیاری از تفاوتهـای متنـی در نوشـتن رخ داده و
ناشی از شباهت صورت نوشتاری دو کلمه است :مانند َيزي و َیزن یااالصا قه و الصتاحله
یا فؤا ه و بوا ره یا العربی و العربی .این موارد نشان میدهد کـه تأکیـد محـدثان بـر الروايتة
املسموعة چقدر مهم بوده است؛ زیرا این اختالفات هـیچکـدام شـنیداری نیسـت .بنـابراین،
شولر نتیجه میگیرد که اگرچه محدثان به لحاظ نظری بر الرواية املسموعة تأکید مـیکردنـد،
اما در عمل ،نقل روایت بیشتر مبتنی بر کتابت صر ،یعنی بـه روشاالكتابتة بـود .در نسـل
مشایخ بخاری و مسلم و حتی در زمان احمدبنحنبل ،کتابت شیوۀ رایج در آمـوزش و نقـل
حدیث بود 1.شولر در انتها به تفاوتهایی کـه عالمـانی چـون طبـری و مسـلم بـدان توجـه
نداشتهاند هم ،به اجمال اشاره کرده است.
.1در این باره ر.ک .کتاب حاتر ،نظریۀ سزگین و نظریۀ شولر ،صص.71-45
196رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
«ناموس موسی» آمده است .در این مورد هم شولر ،زبیربنبکار را مسـئول تلخـیص روایـت
میداند؛ زیرا برای او اطالعات مربوط به ورقه مهم بوده است.
َ ُ
طاردی با سند یونسبن ُبک ْیر <هشامبنعـروه <عـروه ،آورده و طبـری بـا
روایت سوم را ع ِ
سند ابوکریب (م َ < )241وکیع< هشامبنعروه< عروه .این روایت دربارۀ فترت و نزول سورۀ
والضحی است و نام جبرئیل به صراحت آمده و از نظر شولر ،شاهدی بر این است که هشام،
خبری درباره نخستین وحی از پدرش شنیده است.
شولر از مقایسۀ این سه روایت ،با تحریر ُز ْهری ،عناصر مشترک میان آنهـا را شناسـایی
کرده است که عبارتند از :بخشهای پنج ،هفت ،دو و سه 1.الزم بـه ذکـر اسـت کـه اسـانید
چهارگانه این سه تحریر نشان میدهد که هشام حلقۀ مشترک فرعی است؛ چون چهار نفر از
او نقل کردهاند.
شولر برای تکمیل بحث به این نکته هم اشاره کرده که تحریرمتأخری را ابونعیم در درئلاسلنباوه
آورده که به یزیدبنرومان (م < )130عروه < عایشه ،منتهی میشود که شباهت چشمگیری با نقـل
1
طوالنی ابنلهیعه دارد و معلوم است که یکی ،از روی دیگری ساخته شده است.
عایشه
شولر با اشاره به این نکته که با توجه به پیوند خانوادگی عروه با عایشه ،خیلی طبیعی بوده کـه
وی دربارۀ نخستین وحی ،مطالبی را از خالهاش شنیده باشد ،به بررسی روایاتی که بهنحـوی
با روایت مذکور پیوند داشته باشد و سند آن به عایشه برسد ،میپردازد .روایت مرکب تقریبـا
کهنی که در آن «رواي اقرأ» با «رواي َشح صدر» آمیخته شده ،به نقـل از عایشـه ،امـا نـه
َ َ
یالسی روایت را با این سند آوردهدرئلسلنبوه ابونعیم وجود دارد .ط ِ
ا یالسی وعروه ،در مسند ط ِ
«حدثنا محا بنسلمة قال :أخربِّن أبو عمران اجلوِّن عتن رجتل عتن عائشتة» و ابـونعیم بـا سـند
«ابوبكربنخال < احلار بنابی اسامه< او بناملحرب< محا بتنستلمه < أبتو عمتران اجلتونی <
يزيدبنبابنوس < عائشة».
در این دو سند ،حماد راوی مشترک است که ظاهرا تحریرهای زیادی از روایت نخستین
اوی پـیش از وی ،یعنـی
وحی را گردآوری و منتشر کرده بـود .از ایـن رو ،مـیتـوان گفـت ر ِ
الجونی ،مسئول این تحریر مرکب از چند روایت است .مؤلفههای ایـن روایـت عبارتنـد از:
تحنث ،سالم سن ها و درختان بر پیـامبر ،روایـت افـق ،روایـت شـرح صـدر کـه نقـش
محوری دارد و روایت دقرأ را در برمیگیرد ،دوباره سـالم سـن هـا و درختـان بـر پیـامبر.
روایت دقرأ در این تحریر مرکب ،به تحریر ُز ْهری شبیهتر است ،تا تحریر ابنلهیعه .مضـمون
کهنتر ،فشردن پیامبر توسط فرشته را دارد و فاقد مضمون متأخرتر فرش (بساط) است.
از نظر شولر این روایت شاهدی بر اینکه عایشه مـرویعنـه عـروه باشـد ،نیسـت .زیـرا
«رجل» یا افراد بعد ،نیازی به جعل آگاهانه نداشتند و ممکن است صرفا فقط چند روایت را
با هم ترکیب کرده باشند .وجود «عن» در بخش متقدم سند هـم ،نشـان مـیدهـد کـه هـیچ
ادعایی نسبت به ارتباط مستقیم وجود نداشته است .با این حال ،نمیتوان گفـت مـدون ایـن
تحریر مرکب ،از تحریرهای عروه آگاه نبوده است و رفع سند به عایشه ممکن است به دلیـل
آشنایی وی با تحریر ُز ْهری از عروه از عایشـه باشـد ،یـا حتـی بـیدلیـل .شـولر جـایگزینی
«رجل» در تحریر ابونعیم را با یکی از مشایخ جـونی ،یعنـی یزیـدبنبـابنوس 1،نمونـهای از
بهبود اسانید میداند .به عقیدۀ شولر ،منتهی نشدن سند همۀ روایات عروه بـه عایشـه ،دلیـل
2
دیگری است بر اینکه عایشه مرویعنه عروه نیست.
.1از آنجا که یزیدبنبابنوس ،راوی معتبری نیست (عقیلی ،سلضعفا ،ج ،4ص374؛ ابنحجـر ،تهاذیباسلتهاذیب ،ج ،11
ص ،)276بعید است که اصالح سند رخ داده باشد ،چرا که افزودن وی در سند ،وتعیت سند را بهبود نمیبخشد.
2. Ibid, pp. 57 - 59.
ُ
طاردی اشاره نکرده است .ر.کIbid, 59 .
.3البته اشپرنگر به وجود این تحریر در اثر ع ِ
.4قال ابن إستحاق :وحتدثني ونتب بتنكيستان ،متوىل آل التزبري .قتال :ستمع عبتد اهلل بتنالتزبري ونتو يقتول
لعبيد بنعمري بنقتادة الليثي :حدثنا يا عبيد ،كيف كان بدء ما ابتدئ به رسول اهلل من النبوةحنی جاءه جربيتل.»...
ر.ک .ابنهشام ،الیره ،ج ،1ص.155
201 تاریخگذاری بر اساس تحلیل اسانید و تحلیل اسناد ـ متن
شولر سپس محتوای این روایت را براساس کاملترین تحریـر کـه طبـری آورده ،در دوازده
بند گزارش میکند و نتیجه میگیرد که در کل تحریر طوالنی سه ،نسبت به تحریرهای طـوالنی
یک و دو ،بسـیار تفصـیلیتـر و دارای جزئیـات ،عناصـر داسـتانی و تکـرار بیشـتری اسـت و
شاخصترین ویژگیاش این است که شبهنگـام و در خـواب پیـامبر روی داده اسـت ،نـه در
بیداری.
از سه روایتی که ابناسحاق در آنها حلقۀ مشترک است ،تحریر طبری و ابنهشام به هم
شبیهترند و میزان اختال آن دو به اندازهای که از نقل مکتوب انتظار مـیرود ،انـدک اسـت.
ابنهشام متن را تلخیص کرده و دو بخش مربوط به «بیم پیامبر از شاعر یا مسحور شـدن» و
«تصمیم به خودکشی» را حذ کرده است .از آنچـه ابـنهشـام در مقدمـه آورده کـه مـوارد
ناپذیرفتنی یا مشتمل بر اهانت را حذ میکند ،معلوم میشود که حذ هـای ایـن روایـت
هم آگاهانه بوده است و ناشـی از سـهو یـا نقـل بـه معنـا در نقـل شـفاهی نیسـت .در نقـل
ُ
طاردی ،سند سهوا حذ شده و گویی این روایت ادامۀ روایت کوتاه قبلـی اسـت .از نظـر ع ِ
ُ
طاردی آگاهانه دو متن را ترکیب کرده باشد ،زیـرا دلیلـی بـرای حـذ
شولر بعید است که ع ِ
سند صحیح وجود ندارد.
شولر پس از اشاره به برخی دیگر از تفاوتهای این سه تحریر ،نتیجه مـیگیـرد کـه هـر
سه ،مبتنی بر متنی طوالنیتر و منسجمتر از ابناسحاق بوده کـه احتمـاال ترتیـب اجـزای آن
چنین بوده :تحریر کوتاه یک ( ،)SV Iروایت سالم سن هـا و درختـان بـر پیـامبر ،روایـت
ُ
طـاردی
طوالنی سه ( .)LV IIIابنهشام این متن را آگاهانه ویرایش و تلخیص کرده است .ع ِ
برخی بخشها را ناقص گزارش کرده کـه ناشـی از سـهو و اشـتباه بـوده ،امـا طبـری مـتن را
وفادارانه و شاید بههمان صورت اصلی روایت کرده است .از نظر شولر بازسازی مـتن اولیـۀ
ابناسحاق ،ممکن است؛ اما دربارۀ شیوههای نقل نمیتوان با قطعیت داوری کرد ،زیرا نقـل
شفاهی ،نمیتواند نقل لفظ به لفظ فقرههای طوالنی و نقل مکتوب ،نمیتوانـد تفـاوتهـای
سه تحریر را توتیح دهد .بنابراین ،بهتر است با توجه به منابع رجالی بگوییم ،تفـاوتهـا از
202رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
یکسو ناشی از ویژگیها و کاستیهای موجـود در نظـام آموزشـی (ماننـد جاافتـادن برخـی
1
مطالب در هنگام امال) و از سوی دیگر ،ناشی از ویرایشهای آگاهانۀ مدونان است.
بنابراین ،شولر غیر از روش تحلیل اسناد – متن ،از یک شاهد خـارج از سـنت اسـالمی
هم برای تاریخگذاری این روایت ،استفاده کرده است.
عبیدبنعمیر
ْ ُ
شولر با اشاره به اینکه برخی از پژوهشـگران ،تفـاوتهـای چشـمگیر تحریـر زهـری و ابـن
اسحاق را بررسی کردهاند ،خود بار دیگر این اختال هـا را بـه تفصـیل توتـیح مـیدهـد و
سرانجام نتیجه میگیرد که در تحریر ابناسحاق ( ،)LV IIIجزئیات با تفصیل بیشتری آمـده
و خبر به قصه شباهت بیشتری دارد ،تا حدیث .این امر با توجه به اینکه خبر اصلی را ،یکـی
َ
از قصاصین ،عبیدبنعمیر ،در محفلی عمومی بیان کرده ،چندان عجیب نیست .امـا تمایـل
ُز ْهری به بسنده کردن به اصول ،باعث شده تحریر او بیشتر صورت حدیث به خود بگیرد .بـا
اینحال ،وی تأکید میکند که دو تحریر ،بـهرغـم ویژگـیهـای متفـاوت و تبـاین در برخـی
جزئیات ،ویژگیهای مشترک مهمی هم دارند :از جمله اینکه اجـزای ترکیـبشـده و حتـی
ترتیب آنها بهخصوص در تحریر طوالنی یک و تحریر طوالنی سه شبیه است.
تحریر طوالنی یک :رؤیاهای پیامبر – تحنث – ظهـور فرشـته – اقـرأ – خدیجـه یـک و دو
ورقه – فکر خودکشی +افق (= فترة)
تحریر طوالنی سه :تحنث – ظهور فرشته – اقرأ – فکر خودکشی +افق خدیجه دو – ورقه.
اما در تحریر طوالنی دو ترتیب مضامین تفاوت جدی دارد :رؤیاهای پیـامبر – تحنـث –
خدیجه یک (زملونی) – فکر خودکشی – اقرأ – خدیجه دو – ورقه.
در تحریرهای طوالنی دو و سه ،جـواب پیـامبر بـه فرشـته «مـا اقـرأ» اسـت و در تحریـر
طوالنی یک «ما أنا بقاریء».
پس از توتیح برخی از شباهتهای مهم ،شولر اشاره میکند که اشپرنگر با توجه به این
ُْ
شباهتها ،نتیجه گرفته که تحریر ابناسحاق ( )LV IIIو تحریر زهری < عروه ( LV I , LV
204رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
،)IIاز منبعی مشترک نشأت گرفتهاند 1.اشپرنگر و ُی ْن ُبل عقیده دارند که تحریر طـوالنی سـه،
یک مخبر اصلی درست دارد که همان عبیـدبنعمیـر اسـت .ایـن فـرض ،اشـپرنگر را قـادر
میسازد که منتهی شدن سند به عایشه در تحریر ُز ْهری را توتیح دهد ،بدون اینکه ُز ْهری یا
عروه را متهم به جعل عامدانه کند .اشپرنگر تأکید میکند که َو ْهببنکیسان ،میتوانسته این
روایت را به طور غیرمستقیم از عبیدبنعمیر و مستقیما از مولی خود عروه که این روایـت در
خاندانش جریان داشته ،دریافت کند .شولر عبیدبنعمیر را به عنوان راوی اصلی مـیپـذیرد،
اما عقیده دارد که نباید مانند اشپرنگر بر اینکه عروه مروی عنه َو ْهببنکیسان بوده ،بـیش از
حد تأکید کرد؛ بلکه میتوان یک روایت خانوادگی را به مثابۀ منبع در نظر داشت که هم نقل
عروه از آن نشأت گرفته و هم نقل َو ْهـب .وی بـدین ترتیـب سـعی مـیکنـد طریـق نقلـی را
بازسازی کند که در آن عبیدبنعمیر حلقۀ مشترکی است که دو راوی داشته .1 :افراد مختلف
از خاندان زبیر َ .2و ْهببنکیسان.
دربارۀ اینکه چرا تحریر ُز ْهری < عروه به عایشه منتهی میشود ،اما تحریر هشام <عروه
نه ،شولر عقیده دارد که عروه منبعی برای روایت خود ذکر نکرده و این ُز ْهری بوده که بعـدها
با توجه به اینکه بیشتر روایات عروه از عایشه بوده ،نام عایشه را به سـند افـزوده اسـت ،امـا
قصد فریب مخاطبان را نداشته است.
سرانجام شولر نتیجه میگیرد که تحریرهای طوالنی یک ،دو سه ،مبتنی بر خبری مرکب
از مؤلفههای مختلف است که در قرن نخست ،عبیدبنعمیر فراهم آورده و از طریق خانـدان
2
زبیر ،به عروه و َو ْهببنکیسان ،انتقال یافته است.
بازسازی تحریرها
تحر یر عروه
شولر با توجه به ناقص بودن تحریر کوتاه سه ،ویژگیهای قصص در تحریر طوالنی سه و تغییرات
عامدانه در تحریر طوالنی چهار ،تحریر ُز ْهری را از سایر موارد به تحریر عروه ،نزدیکتر میداند.
به عقیدۀ او ،عروه خود عناصر قصه را از تحریر اولیه ،یعنی تحریر عبیـدبنعمیـر ،حـذ کـرده
است؛ در حالیکه َو ْهببنکیسان این عناصر را نه تنها حفظ کرده ،بلکـه بسـط هـم داده اسـت.
شولر با مقایسۀ تحریرهای مختلف و تعیین موارد مشترک در تحریرهایی که عروه در سـند آنهـا
وجود دارد ،این مضامین را در تحریر عروه شناسایی میکند :رؤیاهای پیـامبر – روایـت تحنـث –
روایت افق (دیدن فرشته یا شنیدن صدای او که او را پیامبر مینامد) – روایت خدیجه (بیم پیـامبر
از مسحور یا کاهن شدن) – قصد خودکشی – تسلی و ستایش پیامبر توسط خدیجه – روایت اقـرأ
(نزول وحی احتماال به هنگام بیداری – تکرار درخواست توسط فرشته – امتنـاع پیـامبر – فشـردن
1
پیامبر توسط فرشته – سرانجام نزول وحی) – روایت ورقه.
ُْ
تحریر زهری
شولر عقیده دارد که تفاوتهای تحریرهای ُز ْهری ،تصادفی و ناشی از رونـد نقـل نیسـت؛ بلکـه
آگاهانه به وجود آمدهاند .وی در توتیح تفاوت «ما اقـرأ» ،در تحریـر طـوالنی دو ،بـا «مـا أنـا
بقاریء» در تحریر طوالنی یک ،به تحریری متأخر که بیهقی با سند لیث < عقیـل < ُز ْهـری <
محمدبننعمانبنبشیر آورده ،اشاره میکند که در آن تعبیر «ما أنا بقاریء» آمده است .به عقیدۀ
وی اگر این روایت موثق باشدُ ،ز ْهری غیر از عروه ،مرویعنـه دیگـری داشـته اسـت و احتمـاال
ُز ْهری در برخی موارد ،تعبیر محمدبننعمان «ما أنا بقاریء» را جایگزین تعبیر عروه« ،ما اقـرأ»،
کرده باشد.
ْ ُ ْ َ
شولر با اشاره به اینکه ازرقی روایتی را از عبداللهبنمسعود صنعانی< َمع َمر < زهری نقل کرده که
در آن پیامبر ،دو بار در پاسخ فرشته گفته «ما أنا بقاریء» و بار سوم گفته «ما اقرأ» ،این احتمال را
مطرح میکند که شاید ُز ْهری در زمانی ،تحریری با هر دو تعبیر مشـایخ خـود را نقـل کـرده
باشد ،اگرچه در بیشتر مجالس ،تعبیر عروه را آورده است .شولر تحریر طـوالنی دو ُز ْهـری را
کهنتر میداند و معتقد است تحریر طوالنی یـک را هـم خـود ُز ْهـری ،بـا تغییـر در ترتیـب
مضامین و حتی افزودن ماجرای فترت ،ساخته است .علت هـم ایـن بـوده کـه ظـاهرا در آن
زمان دربارۀ نخستین وحی نازل شده ،اختال نظرهایی وجـود داشـته و مـثال در روایتـی از
معاصر ُز ْهری ،یحییبنابیکثیر (م ،)129سورۀ مدثر ،نخسـتین سـوره دانسـته شـده اسـت.
ُز ْهری در واکنش به این نظر ،تحریر طوالنی 1را ساخته که در آن سورۀ مدثر ،نخستین وحی
1
بعد از فترت دانسته شده است و نه نخستین وحی به طور کلی.
نتیجهگیری
براساس بررسیهایی که انجام شد ،میتوان گفت :از میان شیوههای مختلـف تاریخگـذاری
روایات ،روش تحلیل سندی ـ متنی دقیقترین شیوۀ ارزیابی روایات است .خاورشناسـان بـا
سندی ِصر ،با ترکیب
ِ متنی ِصر و شیوۀ تحلیل
تحلیل ِ مشاهدۀ کاستیها و نقایص روش
ِ ِ
این دو روش به تاریخگذاری براساس تحلیل سندی ـ متنی روی آوردهاند .در کاربسـت ایـن
روش ،ابتدا باید روایت را براساس معیارهای نقد متن اسالمی سنجید ،چرا که ممکن اسـت
در روایتی که جعلی بودن آن برای مسلمانان محرز است ،ظاهرا پیامبر یـا ائمـه حلقـۀ
مشترک باشند ،در صورتی که مسلما روایت از ایشـان صـادر نشـده اسـت .در ایـن حالـت،
تاریخگذاری روایت ،میتواند اطالعات را دربـارۀ زمـان جعـل ،مکـان جعـل و جـاعالن و
انگیزههای آنها در اختیـار مـا قـرار دهـد .اگـر روایـت از نظـر کالمـی درسـت باشـد ،بـا
تاریخگذاری میتوان به اطالعاتی دربارۀ چگونگی نشر روایت در سرزمینهـای مختلـف و
عامالن اصلی نشر آن و نیز تطورات متن در گذر زمان و مسببان آن و غیره ،دست یافت.
در تاریخگذاری براساس سند،حلقۀ مشترک در سند روایت ،کهنترین راوی در سلسـله
سند روایت است که دو نفر یا بیشتر ،از وی روایت را نقل کردهاند؛ البته باید توجه داشت در
مواردی که تعداد راویان حلقههای مشترک کم است ،محتمل است حلقـۀ مشـترک ظـاهری
باشد و بر اثر جعل ،یا تحریف و تصحیف به وجود آمده باشد .حلقۀ مشترک ،بیانگر وجـود
روایت در زمان حیات وی است .او میتواند قائل روایت ،راوی و نشردهندۀ آن ،یا جاعل آن
باشد.بعد از مشخص شدن حلقۀ مشترک ،باید مـرویعنـه و راویـان وی بررسـی شـوند ،تـا
چگونگی ارتباط آنها ،امکان اخذ روایت از یکدیگر و زمان و مکان فعالیت آنها مشـخص
گردد .بدین گونه ،ظاهری یا اصلی بودن حلقۀ مشترک تعیین میشود.
حلقههای مشترک فرعی ،راویانی در سلسله سند روایـات هسـتند کـه دو یـا چنـد راوی
دارند و بعد از حلقۀ مشترک اصلی روایت ،در طبقات متأخرتر آمدهاند .در تعیین حلقههـای
مشترک فرعی هم ،باید ارتباطهای آنها با مرویعنه و راویـانشـان مشـخص گـردد .حلقـۀ
مشترک معکوس ،راویی است که روایت را از دو یا چند مرویعنه ،نقل کـرده اسـت .هرگـاه
سندها و متون منقول از وی مختلف باشد ،ایـن امـر سـبب اطمینـان بیشـتر بـه وثاقـت وی
میشود؛ زیرا با داشتن یک تحریر روایت ،نیازی به جعل تحریرهای دیگر نداشته است.
برای تاریخگذاری روایات براساس تحلیل سندی ـ متنی ،بعد از تحلیل سندی روایت و
مشخص شدن حلقههای مشترک آن ،بـا مقایسـۀ متـون منقـول از حلقـههـای مشـترک یـک
روایت ،شباهتهای این متون بررسی میشود ،تا مشخص گردد آیا راویان وی ،مـتن تقریبـا
یکسانی را بدو نسبت دادهاند یا نـه؟ هرگـاه دو یـا چنـد تحریـر منسـوب بـه حلقـۀ مشـترک
مشخص شد ،سه احتمال مطرح میشود:
.1حلقۀ مشترک بهراستی ،راوی یا جاعل چند تحریر مختلف این روایت بوده است؟
.2برخی راویان وی سبب این تغییرات هستند.
.3انتساب یکی یا همه تحریرها به وی جعلی است .ایـن احتمـال ،در مـواردی کـه تعـداد
راویان حلقۀ مشترک ،دو یا سه نفر مرتبط با یکدیگر ،یا غیرموثق هستند ،قویتر است.
مشخصههایی که تنها در متون یک حلقۀ مشترک اصلی یا فرعی روایت آمدهاند ،افـزودۀ
وی به روایت هستند .اگر مشخصهای تنها در یکی از تحریرهـای روایتـی آمـده باشـد ،ایـن
مشخصه اصیل نیست و افزوده یا تحریف یکی از راویان است.
فصل چهارم
. 1در منابع شیعی متعددی این روایت نقل شده ،اما از آنجا که جامعۀ آماری ما منابع سه قرن نخست هجری اسـت،
بیشتر منابع شیعی در این پژوهش بررسی نمیشوند .برخی منابع شیعی حاوی این روایت عبارتند از :کلینی ،سلکاف ،
ج ،1ص62؛ نعمانی ،سلغیبة ،ص81؛ صدوق ،منارایحضرهاسلفقیه ،ج ،4ص364؛ همـو ،عیاوناسخبارسلرضاا ،ج،2
ص212؛ ابنشعبة حرانی ،تحفاسلعقاول ،ص193؛ مفیـد ،سررشااد ،ج ،1ص123؛ سـید مرتضـی ،سرماال ،ج،1
ص137؛ طوسی ،سرمال ؛ ص227؛ طبرسی ،مکارماسرخیق ،ص.440
.2ر.ک .تقیزاده« ،تأملی در حدیث نبوی «من کذب علی متعمدا»».
.3طبرانی در کتاب طرقاحدیثامناکذباعل ،از افراد مـذکور روایـت یـا روایـتهـایی نقـل کـرده اسـت (ر.ک.
طبرانی ،طرقاحدیثامناکذباعل ).
.4نووی ،شرحاصحیحامسلم ،ج ،1ص.68
210رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
با وجود کثرت نقل این روایت و اعتبار زیاد آن نزد عالمان مسلمان ،برخی خاورشناسان
از جمله گلدزیهر و ُی ْن ُبل همانطور که در فصل دوم گفته شد ،ایـن روایـت را جعلـی و فاقـد
اعتبار دانستهاند .در این فصل ،بعد از جمعآوری تحریرها و طـرق مختلـف ایـن روایـت از
منابع سه قرن نخست اسالمی ،با هد بررسی دقیق متون مختلـف روایـت ،آنهـا تحلیـل
محتوا میشوند و سپس بـا سـه روش :تـاریخگـذاری براسـاس یـافتن در کهـنتـرین منبـع،
تاریخگذاری براساس تحلیل سندی و حلقۀ مشترک و تاریخگذاری براساس تحلیل سـندی ـ
متنی ،روایت تاریخگذاری شده و خاستگاه زمانی و مکانی پیدایش و نشر آن و سیر تطورات
متنی آن در گذر زمان مشخص میشود.
تحلیل محتوا
تحلیل محتوا ،روشی برای جمعآوری اطالعات در علوم اجتماعی اسـت کـه بـا توصـیف و
ارزیابی متن و براساس مشخصههای بارز آن ،به نتیجهگیری دربارۀ روابـط پیـدایش ،منظـور
نویسنده ،تأثیر پیام بر مخاطب یا بر وتعیت اجتماعی ،میپردازد 1.در این روش تمـام مـتن
به منظور طبقهبندی عناصر معنیدار پیام ،شمارش بسامدی آنهـا ،حاتـر یـا غایـب بـودن
واحدهای معنیدار ،بررسی میشود و بهوسیلۀ ارقام و درصدها ،برای تفسیر بـر پایـۀ اصـول
علمی و منطقی ،اولین قدم برداشته میشود 2.در تحلیل محتوا ،هد محقـق از توصـیف و
تفسیر متن ،استنباط و کشف جنبههایی از واقعیتها و وتعیت اجتماعی یا به عبارت دیگر،
3
شرایط تولید متنهایی که تحلیل میشوند ،است.
در این فصل ،به منظور تحلیل متنی روایات ،از روش تحلیل محتوا استفاده میشود؛ بـدین
نحو که ابتدا متون روایات بررسی میشوند و مقولههـای آنهـا (موتـوعات اصـلی) مشـخص
شده ،سپس زیرمقولهها (موتوعات فرعی) که در ذیل مقولهها قرار میگیرند؛ تعیین میشـوند؛
بعد از آن ،کدها (موتوعات فرعیتر یا کلیدوانهها) مشـخص مـیگردنـد .در نهایـت جـدولی
ترسیم میشود و کدهای موجود در هر روایت ،در این جدول مشخص میشود .از آنجا که ذکر
کدها در جدول ،سبب حجیم شدن جدول میشود ،برای اشاره به کدها ،از حرو التین استفاده
میشود؛ بدین صورت که یک حر التین به عنوان شناسه ،زیرمقولهها در نظر گرفته میشـود و
شناسه کدهای این زیرمقولهها با افزودن توان به همان حر ،مشخص میشوند .قالب جـدول،
بدین نحو است که در ردیـف بـاالیی آن ،مقولـههـای روایـت ذکـر شـده ،و در ردیـف بعـدی،
زیرمقولهها آمدهاند .سپس در ردیف بعدی ،نام منابع حاوی روایت به ترتیب زمـانی و نـام راوی
روایت از پیامبر آمده و در ستونهای بعدی ،شناسه کدهای موجود در هر روایت 1ذکـر شـده
است .ترسیم این جدول ،این امکان را به ما میدهد کـه بـه راحتـی بفهمـیم در هـر منبـع چنـد
روایت ،از چه کسانی و با چه مقوالت و زیر مقـوالت و کـدهایی ذکـر شـده اسـت .هـمچنـین
میتوان به سادگی مالحظه کرد که روایت ،در منابع مختلف از راویان متفاوت ،یا از یـک راوی،
دچار چه تغییرات متنی شده است .از این جدول در تاریخگذاری ،براساس یافتن در کهـنتـرین
منبع و تحلیل سندی ـ متنی استفاده میشود و بررسی دقیق متون روایات را تسهیل میکند.
تحلیل محتوای احادیث نهی از درو بستن بر پیامبر ،نشان میدهـد کـه در روایـات
مذکور ،دو مقوله یا به عبارت دیگر ،دو موتوع اصلی وجود دارد ،که هر کدام شامل چندین
زیرمقوله (موتوع فرعی) است .این زیرمقولهها هم حـاوی کـدهای خاصـی (موتـوعات
فرعیتر) هستند:
مقولۀ اول :فضای صدور و استناد به روایت ،با زیرمقولههای:
الف) فضای صدور روایت= ،Aبا کدهای :درو بستن فـردی بـر پیـامبر ،A1=نهـی
پیامبر از ادعای دروغین نسبت پدری با فردی= ،A2نهی پیامبر از کتابـت حـدیث=،A3
نهی پیامبر از نوحهسرایی بر یکی از انصار= ،A4در تمن خطبهای در عید قربـان= ،A5در
عهد یا خطبهای در حجة الوداع=.A6
.1ترتیب روایات هر منبع در جدول براساس ترتیب ذکر روایات در هر منبع است.
212رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
ب) فضای استناد صحابه به روایت= ،Bبا کدهای :اثبات وجود احادیـث جعلـی=،B1
علت عدم نقل روایت از پیامبر ،B2=تأکید بر درستی روایت خود از پیامبر ،B3= مـتهم
کردن فردی به کذب=.B4
مقوله دوم :اصل روایت با زیرمقولههای:
الف) بخش مقدماتی= ،Cبا کدهای :نهی از درو بستن بر دیگران= ،C1دسـتور ابـال
آموزههای خود (پیامبر) به دیگران= ،C2نهی از نگارش حدیث= ،C3سـفارش بـه قـرآن=،C4
تأکید بر نقل حدیث صحیح از ایشان= ،C5نهی از کثرت نقل حدیث پیـامبرC6=؛ اجـازۀ
نقل حدیث از بنیاسرائیل= ،C7پیشبینی پرسش از صحابه دربـارۀ احادیـث پیـامبر،C8=
پیشبینی پیروزی مسلمانان= ،C9اعالم خبر عدم امکان تجسم شیطان در خواب به صـورت
پیامبر ،C10=سفارش به نامگذاری با اسم ایشان=.C11
ب) نهی از درو بستن بر پیامبر ،D= با کدهای :متن كتذب عتل متعمتدا=D1؛ متن
تعمد عَل كذبا=D2؛ من كذب عَل كذبة متعمدا=D3؛من كذب علی /إن الذي يكذب علی= D4؛
من كذب/قال عَل ما َل أقل=D5؛ ال تكذبوا عل= ،D6من قال عل ما َل أقل متعمدا= ،D7إن كتذبا
عل ليس ككذب أحدكم= ،D8من حد عني كذبا= ،D9من افرتى عل كذبا= ،D10من روى عني
حديثا/حد بحديث ونو يرى أنه كذب=.D11
ج) وتــعیت درو زن بــر پیــامبر ،E=بــا کــدهای :أكتتذب الكتتاذبنی =E1؛ أحتتد
الكذابنی=E2؛ احد الكاذبنی=.E3
د) کیفر درو بستن بر پیامبر ،F=با كدنای :فليتبوأ مقعتده من/فتی النتار=F1؛ فليتبتوأ
مقعده من جهنم=F2؛ فليتبتوأ مضتجعا متن النتار=F3؛ فليتتلمس جلنبته مضتجعا متن النتار=F4؛
فليتبوأ/يبني له بي فی النار=F5؛ يلج/يولج النار=F6؛ فليتبوأ بيتا من جهنم=F7؛ فتان لته بيتتا ِف
النار=F8؛ فهو ِف النار=F9؛ فليتبتوأ مضتجعا متن جهتنم=F10؛ َل يترح رائحتة اجلنتة=F11؛ وقتى
الشفاعة= ،F12كلف أن يعقد شعرية وإال عذب=.F12
و) بخــش پایــانی= ،Gبــا کــدهای :روایتــی دربــارۀ نیــت نــدادن حــق همســر و طــر
213 تاریخگذاری روایت من کذب
معامله= ،G1روایتی دربارۀ حقیقت رؤیای فرد صالح= ،G2نهـی از تفسـیر قـرآن بـیعلم/بـه
رأی= ،G3نهی از یـاری باطـل= ،G4نهـی از نوشـیدن شـراب= ،G5تحـریم پوشـیدن لبـاس
حریر= ،G6نهی از نوحهسرایی= ،G7خبری دربارۀ وتع صحابه در قیامت=.G8
فضای صدور و
اصل روایت
استناد به روایت
نهی از دروغ بستن بر پیامبر
کیفر دروغ بستن بر پیامبر
راوی از پیامبر
زننده بر پیامبر
بخش مقدماتی
وضعیت افتراء
بخش پایانی
ردیف
F1 D1 B1 امام علی کتاب سلیممنبع 1
ُ
F5 D4 جامع معمر ابوسعید خدری 2
F1 D1 C2 حسن بصری " 3
F1 D1 A1 سعیدبنجبیر " 4
جامع
G5 F7/F10 D1 قیسبنسعد 5
ابنوهب
الرساله
F1 D5 ابوهریره 6
شافعی
F5 D4 ابنعمر " 7
َ
F4 D4 B2 ابوقتاده " 8
D6 C2/C7 ابوهریره " 9
مسند
F1 D5 B2 عثمان َ 10
یالسی
ط ِ
214رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
فضای صدور و
اصل روایت
استناد به روایت
راوی از پیامبر
زننده بر پیامبر
بخش مقدماتی
وضعیت افتراء
بخش پایانی
ردیف
منبع
F6 D6 امام علی " 11
F1 D5 B2 زبیر " 12
F1 D1 ابنمسعود " 13
F1 D1 " " 14
E2 D11 مغیرةبنشعبه " 15
E2 D11 َس ُم َره " 16
F1 D1 انس " 17
F1 D1 ابوهریره " 18
ُْ
F7 D5 B3 عق َبةبنعامر جزء اشیب 19
مصنف
G1 F13 D1 B2 صهیب 20
َصنعانی
تفسیر
F1 D1 C2/C7 عبداللهبنعمرو 21
َصنعانی
مسند
D6 C2/C7 ابوهریره 22
حمیدی
F1 D1 " " 23
المعیار
F1 D1 B4 عمار 24
والموازنه
غریب
F1 D1 بیسند 25
الحدیث
215 تاریخگذاری روایت من کذب
فضای صدور و
اصل روایت
استناد به روایت
راوی از پیامبر
زننده بر پیامبر
بخش مقدماتی
وضعیت افتراء
بخش پایانی
ردیف
منبع
ابنسالم
طبقات
F1 D4 B2 زبیر 26
الکبری
مسند
E3 D11 َس ُم َره 27
ابنجعد
F1 D1 انس " 28
E3 D11 مغیرةبنشعبه " 29
F1 D1 انس " 30
ُ
F1 D4 B3 ابوسعید خدری " 31
مصنف ابن
E3 D11 امام علی َ 32
ابیش ْی َبه
F1 D1 انس " 33
F1 D1 عبداللهبنعمرو " 34
F1 D1 B2 زبیر " 35
َُُْ
F1 D1 B4 خالدبنعرفطه " 36
َ
F1 D5 C5/C6 ابوقتاده " 37
F1 D7 C5/C6 " " 38
ُ
F1 D1 ابوسعید خدری " 39
F1 D1 " " 40
F1 D5 ابوهریره " 41
216رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
فضای صدور و
اصل روایت
استناد به روایت
راوی از پیامبر
زننده بر پیامبر
بخش مقدماتی
وضعیت افتراء
بخش پایانی
ردیف
منبع
F1 D4 C8 رجل " 42
F1 D1 جابر " 43
F1 D1 انس " 44
F1 D1 ابنعباس " 45
F1 D4/ D8 مغیرةبنشعبه " 46
F1 D1 زیدبنارقم " 47
مسند
G2 F1 D1 B3 ابوهریره 48
ابنراهویه
مسند
F9 D4 B2 عمر 49
ابنحنبل
F5 D2 عثمان " 50
F1 D1 امام علی " 51
E1 D11 " " 52
F1 D1 " " 53
F1 D4 B2 زبیر " 54
F1 D1 C5 ابنعباس " 55
G3 F1 D1 C5 " " 56
F1 D1 C9 ابنمسعود " 57
G4 F1 D1 C9 " " 58
F2 D1 " " 59
217 تاریخگذاری روایت من کذب
فضای صدور و
اصل روایت
استناد به روایت
راوی از پیامبر
زننده بر پیامبر
بخش مقدماتی
وضعیت افتراء
بخش پایانی
ردیف
منبع
F1 D1 C1 A2 عبداللهبنعمرو " 60
F1 D1 C2/C7 " " 61
F1 D1 C10 ابوهریره " 62
F1 D1 C2/C3/C7 A3 " " 63
ُ
F1 D1 C2/C3 ابوسعید خدری " 64
F8 D1 " " 65
F1 D1 " " 66
F1 D1/ D6 C2/C7 " " 67
F1 D1/ D6 C2/C3/C7 " " 68
F1 D1 انس " 69
F1 D1 " " 70
F1 D1 " " 71
F1 D1 B2 " " 72
F1 D1/D4 " " 73
F1 D1 " " 74
F1 D1 " " 75
F1 D1 " " 76
F1 D1 " " 77
F1 D1 جابر " 78
G5 F3/F7 D3 B3 قیسبنسعد " 79
218رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
فضای صدور و
اصل روایت
استناد به روایت
راوی از پیامبر
زننده بر پیامبر
بخش مقدماتی
وضعیت افتراء
بخش پایانی
ردیف
منبع
F1 D1 سلمةبناکوع " 80
F1 D1 معاویةبنابیسفیان " 81
ُْ
G6 F1 D1 B3 عق َبةبنعامر " 82
G7 F1 D1/D8 B3 مغیرةبنشعبه " 83
G7 F1 D1/D8 B3 A4 " " 84
F2 D1 B3 زیدبنارقم " 85
ُ َُ
F2 D1 B4 خالدبنع ْرفطه " 86
F1 D9 زبیر دارمی
87سنن ِ
F1 D1 َیعلیبنمره " 88
َ
F1 D7 C5/C6 ابوقتاده " 89
صحیح
F1 D2 B2 انس 90
بخاری
F1 D5 سلمةبناکوع " 91
F1 D1 C10/C11 ابوهریره " 92
G7 F1 D1/D8 مغیرةبنشعبه " 93
تاریخ کبیر
D1 C1 عایشه 94
بخاری
D4 ابوهریره " 95
F11 D4 C1 اوسبناوس " 96
F12 D4 انس " 97
219 تاریخگذاری روایت من کذب
فضای صدور و
اصل روایت
استناد به روایت
راوی از پیامبر
زننده بر پیامبر
بخش مقدماتی
وضعیت افتراء
بخش پایانی
ردیف
منبع
F1 D1 B4 عمار " 98
فتوح مصر و
G5 F5 D3 قیسبنسعد 99
اخبارها
مالكبن ُع َ
باده " 100
F1/F5 D10
راوی از پیامبر
زننده بر پیامبر
بخش مقدماتی
وضعیت افتراء
بخش پایانی
ردیف
منبع
G3 F1 D1 C5 ابنعباس " 114
F1 D1 B3 امام علی " 115
العمر و
F1 D1 C2/C7 عبداللهبنعمرو 116
الشیب
غریب
F1 D1 طلحه الحدیث 117
حربی
مالكبن ُع َ اآلحاد
F2 D5 C4/C5/C8 A6 باده 118
والمثانی
F1 D1 C8 رجل " 119
G8 F1 D1 C8 A5 رجل " 120
سنن کبری
F1 D2 انس َ 121
نسائی
ُْ
G6 F1 D3 B3 عق َبةبنعامر " 122
221 تاریخگذاری روایت من کذب
تاریخگذاری
در بخش گذشته ،روایات «من كذب» تحلیل محتوا شد .در این بخـش ،روایـات مـذکور بـا
روشهای مختلف تاریخگذاری میشوند.
.1دربارۀ صحت انتساب این کتاب به سلیم تردیدهایی وجود دارد (ر.ک.خوئی ،معجماسلرجال ،ج ،9ص 226ـ .)238
نهجسلبیغه هم آمده است.
.2این تحریر در ا
222رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
َ
در سلرالاله شافعی (م ،)204چهار تحریر ،یک تحریر از ابوقتاده ،دو تحریر از ابـوهریره
و تحریری از ابنعمر آمده .از هیچ یک از مراجع این روایت ،در منابع قبلـی تحریـری نقـل
نشده است .کد (علت عدم نقل روایت از پیامبر )B2=نخستین بار در این منبع ،در تحریر
َ
ابوقتاده و کد (اجازۀ نقل حدیث از بنیاسرائیل= )C7در تحریری از ابوهریره آمده است.
َ
یالسی (م )204با 9تحریـر اسـت :تحریـری از امـام علـی ،دو منبع بعدی ،مسند ط ِ
تحریر از ابنمسعود ،یک تحریر از عثمان ،تحریری از زبیر ،یـک تحریـر از مغیـرةبنشـعبه،
یک تحریر از ابوهریره ،تحریری از َس ُم َرة و تحریری از انـس .ایـن اولـین منبعـی اسـت کـه
تحریرهایی از ابنمسعود ،عثمان ،زبیر ،مغیرهَ ،س ُم َرة و انس نقل کرده اسـت .در تحریرهـای
مغیره و َس ُم َره ،اولین بار کد (وتعیت افتراءزننده بر پیامبر ،)E=آمده است.
ُْ
در منبع ششم :جز اشیب (م ،)209اولین بار تحریری از عق َبةبنعامر آورده شده و کـد
(تأکید بر درستی روایت خود از پیامبر= ،)B3نخستین بار در این تحریر آمده است.
در منبع بعدی ،مصنف َصنعانی (م )211چهار تحریر وجود دارد :سـه تحریـر در بـاب
ُ
(الكذب عَل النبي ،)از ابوسعید خدری ،سعیدبنجبیر و حسن بصری که در جاامع َم ْع َمـر
هم آمدهاند و تحریری از صهیببنسنان در باب (الرجل يتزوج املرأة ال ينوي إذا صداقها) کـه
شامل کد (روایتی دربارۀ نیت ندادن حق همسر و طر معامله= )G1است .این کد ،تنهـا در
همین تحریر آمده است.
در منبع هشتم :تفسایر َصـنعانی ،تحریـری از عبداللـهبـنعمـروبنعـاص در ذیـل آیـۀ
«ْلنتتذركم بتته ومتتن بلت » (انعــام )19 :آورده شــده اســت .ایــن اولــین منبعــی اســت کــه از
عبداللهبنعمرو ،روایت من كذب را نقل کرده است.
حمیدی (م )219هم در مسند ،دو تحریر از ابوهریره آورده است.
در منبع دهم :سلمعیاراوسلموسزنة ابوجعفر اسکافی (م ،)220دو تحریر بیسـند ،یکـی از
وأن املعتمدَ ِمنها نو
يث الوار ِة عن رسول اهلل ّسبب اختال ِ اْلحا ِ حول ِ امام علی( ،كال ُم ُهُ
صتدق ِه)،
ِ ِ
والتامس قرينة عتَل رسول اهلل ،وأ ّما ما يرويه غري ُه فال ُبدَّ من التثب ِ فيه
ِ ما يرويه نو َعن
که در کتاب سلیم هم آمده و دیگری از عماربنیاسـر ذیـل عنـوان (كتال ُم عتامر بتنيتارس ِمتن
223 تاریخگذاری روایت من کذب
ِ
وُممد بنمستلمة ُ .ثت َّم كتالم أمرياملتؤمننیِ ف املُ َت َخ َ
لفتنی ابنعمر ِ
أمرياملؤمننی ِ ف أن َي َت َك َّل َم َم َع ِ
عن ُه) ،نقل شده است.
درمنبع بعدی ،غریباسلحدیث ابنسالم ،تحریری بیسند از پیامبر آمده است.
منبع بعدی ،طبقا اسلکبری ابنسعد (م )230است که در مسند زبیربنعوام ،تحریـری
از وی آورده شده است.
مسنداسبنجعد (م ،)230هفت تحریر ،یک تحریـر از ابـنمسـعود ،یـک ا منبع سیزدهم:
متن با دو سند در دو موتع کتاب از مغیرةبنشعبه ،تحریری از َس ُم َره ،تحریـری از ابوسـعید
ُ
خدری و سه تحریر از انس آورده شده است .تحریری که از ابـنمسـعود نقـل کـرده (ر .ک.
جدول ،ح )13و یکی از سه تحریر انس (ر .ک .جدول ،ح ،)17بـا همـان سـند و مـتن ،در
َ
یالسی آمده است.
مسند ط ِ
منبع بعدی ،کتاب سلعلم زهیربنحرب (م ،)234تحریری از عبداللهبـنعمـرو آورده کـه بـا
واسطۀ یک راوی ،از َصنعانی نقل کرده و در تفسیر َصنعانی (ر .ک .جدول ،ح )21آمده است.
َ
منبع پانزدهم :مصنف ابن ابیش ْی َبه (م 21 ،)235تحریر این روایت را در بابهـای (متا
ِ ِ ِ
ُذك َر من َعال َمة النِّفاق) و (ِف َت َعمد ِ ِ
الكذب َعَل النّبي وما َجاء فيه) آورده است .از امام علـی
ُ َُ
و 9صــحابی :ابــنمســعود ،زبیــر ،ابــوهریرهَ ،سـ ُـم َره ،خالــدبنع ْرفطــه ،عبداللــهبــنعمــرو،
زیدبنارقم ،ابنعباس ،جابر و ابنعمر ،هر کدام یک تحریر و از مرةالخیر ـ رجـل هـم یـک
ُ َ
تحریر نقل کرده و از امام علی و چهار صحابی :مغیرةبنشعبه ،ابوقتاده ،ابوسعید خـدری
و انس هر یک ،دو تحریر روایت کرده است .یکی از دو تحریر امام علی ،تحریری اسـت
َ
یالسی (ر .ک .جدول ،ح )11آمـده اسـت؛ البتـه بـا افـزایش مـرویعنـه ابـن
که در مسند ط ِ
َ َ َْ َ َْ
یالسی آمده (ر.
ابیشیبه .تحریر ابن مسعود ،با تفاوت در مرویعنه ابن ابیشیبه ،در مسند ط ِ
ک .جدول ،ح .)13یکی از دو تحریری هم که از مغیـره نقـل کـرده ،بـا تفـاوت در دو راوی
انتهای سند (راویان متأخر) (ر .ک .جدول ،ح )29و تحریر َس ُم َره ،با همان سـند ،در مساند
َ
ابنجعد (ر .ک .جدول ،ح )27آمده است .تحریری که ابن ابیش ْی َبه از عبداللهبنعمـر نقـل
224رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
کرده ،با تفاوت در مرویعنههای وی ،در سلرالااله شـافعی (ر .ک .جـدول ،ح )7ذکـر شـده
َْ
است .قابل توجه است که ابن ابیشی َبه ،بعد از نقل تحریری از انس ،طریقی به امام علـی
نقل کرده و از ذکر متن آن 1،با ارجاع به متن دیگری خودداری میکند؛ گرچه آن متن هـم در
نسخه چاپی کتاب وی نیامده ،اما در منبعی متأخرتر ،در مسند احمدبنحنبـل ،آمـده اسـت
ُ َُ
(ر .ک .جدول ،ح .)51این کتاب ،اولین منبعی اسـت کـه تحریرهـایی از خالـدبنع ْرفطـه،
زیدبنارقم ،ابنعباس ،جابر و مرةالخیر ـ رجل نقل کرده است.
منبع شانزدهم :مسند ابنراهویه (م ،)237یک تحریـر از ابـوهریره آورده کـه در آن کـد
(روایتی دربارۀ حقیقت رؤیای فرد صالح= )G2آمـده (ر .ک .جـدول ،ح ،)48ایـن تحریـر،
تنها روایتی است که کد مذکور را دارد.
در منبــع بعــدی ،مسااندااحمــدبنحنبــل (م ،)241بیشــترین تحریرهــای ایــن روایــت،
64تحریر ،از امام علی و 19صحابی و یک تابعی روایت شـده اسـت .هفـت تحریـر از
امام علی ،تحریری از عمر ،شش تحریر از ابنمسعود ،دو تحریر از عثمـان ،دو تحریـر از
ُْ
زبیر ،شش تحریر از مغیرةبنشعبه ،دو تحریر از عق َبةبنعامر ،چهار تحریر از ابـوهریره ،سـه
ُ َُ
تحریر از َس ُم َره ،تحریری از معاویه ،یک تحریر از قیسبنسعد ،تحریری از خالدبنع ْرفطـه،
سه تحریر از عبداللهبنعمرو ،تحریری از زیدبنارقم ،دو تحریر از ابـنعبـاس ،تحریـری از
ُ
جابر ،پنج تحریر از ابوسعید خدری ،دو تحریر از ابنعمر ،تحریری از سلمةبناکوع ،دوازده
تحریر از انس و یک تحریر از سالمبنعبدالله .دو تحریر عمر و معاویه تنها در این اثر آمـده
است .تحریری از سلمةبناکوع ،برای نخستین بار در این منبع دیده میشود.
چهار تحریر از امام علی با کدهای یکسان و اختال های متنی جزئی ،نقل شده کـه
َ
یالسی (ر .ک .جدول ،ح )11هم آمده است .یکـی از تحریرهـای ابـنمسـعود ،در
در مسند ط ِ
َ
یالسی (ر .ک .جدول ،ح )15هم یافت میشود .ابنحنبل تحریر دیگر ابـنمسـعود را،مسند ط ِ
.1با ذکر سند و عبارت« :ابن فضیل عن اْلعمش عن الحکم عن عبد الرحمن بنأبي لیلی عن علي مثل حـدیث ابـن
فضیل عن اْلعمش عن حبیب».
225 تاریخگذاری روایت من کذب
در دو جا آورده است :یک جا بـا دو سـند و در جـای دیگـر بـا سـندی دیگـر (ر .ک .جـدول،
َ
یالسـی (ر .ک.ح .)59یکی از دو تحریر عثمان ،از سه مرویعنه روایت شده ،کـه در مساند ط ِ
جدول ،ح )10هم آمده است .یکی از دو تحریر منقول از زبیر هم ،با تفـاوت در مـرویعنـه
َ
احمــد ،در مصاانف ابــن ابــیشـ ْـی َبه (ر .ک .جــدول ،ح )35نقــل شــده اســت .دو تحریــر
َ
یالسی با تفاوت در مروی عنـههـا آمـده اسـت .ایـن دو تحریـر بـا مغیرةبنشعبه در مسند ط ِ
اختال متنی جزئی و کدهای یکسان ،در دو موتع مسند احمد آمـدهانـد (ر .ک .جـدول،
ُْ
ح .)15یکی از دو تحریری که ابنحنبل از عق َبةبنعامر نقـل کـرده ،در جاز اشـیب (ر .ک.
جدول ،ح )19هم ذکر شده است .یکی از تحریرهای ابوهریره با تفاوت در مرویعنه احمد،
َ
یالسـی (ر .ک .جـدول ،ح )18و تحریـر دیگـری در مساند ابـنراهویـه (ر .ک. در مسند ط ِ
جدول ،ح )48آمده است .احمد ،سه تحریر از َس ُم َره آورده که یک تحریر را از دو مرویعنـه
َ
یالسـی (ر .ک.
نقل کرده ،یکی از مـرویعنـههـای وی ،روایـت را هماننـد تحریـر مساند ط ِ
جدول ،ح ،)16نقل و دیگری همانند تحریر مسند ابن َجعد روایت کرده است .تفاوت آنهـا
در تغییر یک کد است و دو تحریر دیگر ،با تفاوت در مرویعنههای احمد و اخـتال متنـی
جزئی ،در دو موتع کتاب ذکر شده .این تحریر در مسند ابنجعد هـم آمـده اسـت (ر .ک.
جدول ،ح .)27احمدبنحنبل ،تحریری از عبداللهبنعمرو را در دو موتع ،یک جا بـا یـک
سند و جای دیگر با دو سند نقل کرده .یکی از این دو سـند از َصـنعانی روایـت شـده و ایـن
تحریـــر در تفسااایر َصـــنعانی (ر .ک .جـــدول ،ح )21آمـــده .در یکـــی از تحریرهـــای
عبداللهبنعمرو ،برای اولین بار ،کد (نهی از درو بستن بر دیگران= )C1در روایت من كذب
نقل شده است .ابنحنبل دو تحریـر از عبداللـهبـنعمـر نقـل کـرده کـه کـدهای یکسـان و
اختال های متنی جزئی دارند و در سلرالاله شافعی (ر .ک .جدول ،ح )7با همان سند ،امـا
تفاوت در مرویعنههای آنها نقل شدند .همـین تحریـر را در موتـع دیگـری ،احمـد نقـل
کرده؛ با این تفاوت مهم که سند آن به سـالمبـنعبداللـه منتهـی مـیشـود؛ در حـالیکـه در
تحریرهای قبلی ،سالم این روایت را به پدرش (ابنعمـر) ،نسـبت مـیدهـد و دو تحریـر از
226رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
َ
تحریرهای انس ،در مصانف ابـن ابـیش ْـی َبه (ر .ک .جـدول ،ح ،)44بـا تفـاوت در مـروی
عنههای احمد ،نقل شدند.
منبع بعدی ،منتخابامساند عبـدبنحمیـد (م ،)249در مساند ابـنعمـر ،تحریـری از
ابنعمر نقل کرده که با اخـتال در مـرویعنـه عبـدبنحمیـد ،در سلرالااله شـافعی (ر .ک.
جدول ،ح )7آمده است.
ِ
احلديث عتن النبتي والتثبت فيته)؛ الننادسرم (م ،)255در بابهای (اتقا ُء منبع نوزدهم:
ِ
ِ وتعليم السنن) و ( ُ
حديث رسول اهلل) 10 ،تحریـر ایـن روایـت آمـده تأويل ُ (البال ُغ عن رسول اهلل
َ
است .دارمی از زبیر ،ابوقتاده ،ابوهریره ،عبداللهبنعمرو ،ابنعباس ،جابر و َیعلیبنمره ،هر کدام
دارمـی آمـده اسـت. َ
یک تحریر و از انس ،سه تحریر نقل کرده است .تحریر یعلی ،تنها در النن ِ
تحریری که از ابوهریره نقل شده ،در مسند ابنراهویه (ر .ک .جدول ،ح )48هم بـا اشـتراک در
دو راوی بعد از ابوهریره ،آمده است .تحریر منقول از ابنعباس ،با تفاوت مرویعنـه دارمـی ،در
َ
مصنف ابن ابیش ْی َبه (ر .ک .جدول ،ح )45و تحریر جابر ،در مسند احمد آمـده اسـت (ر .ک.
جدول ،ح .)78تحریری که دارمی از عبداللهبنعمرو نقل کرده ،همان تحریر تفسیر َصنعانی (ر.
ک .جدول ،ح )21است .از سه تحریری کـه دارمـی از انـس نقـل کـرده ،دو تحریـر در مساند
ابنحنبل (ر .ک .جدول ،ح )72آمده ،این دو تحریر متن تقریبا یکسانی دارند و بـا 5سـند نقـل
َ
شدهاند و تحریر سوم در مصنف ابن ابیش ْی َبه (ر .ک .جدول ،ح )33آمده است.
كذب عَل النبتي،)
اثم من َ
منبع بعدی ،صحیح بخاری (م )256است که در بابهای ( ُ
النياحة عَل املي )( ،ما ُذ ِكر عن بني إرسائيل) و (من سمى بِ ِ
أسامء اْلنبياء) 8 ،تحریر ِ يكر ُه من
َ َ َّ َ (ما َ
آمــده اســت .بخــاری از امــام علــی و 6صــحابی ،زبیــر ،مغیــرةبنشــعبه ،ابــوهریره،
عبداللهبنعمرو ،سلمةبناکوع و انس ،هر کدام یک تحریر نقل کرده است .تحریر منقـول از
َ
یالسی (ر.
امام علی ،را بخاری از ابنجعد نقل کرده و همان تحریری است که در مسند ط ِ
ک .جدول ،ح )11و مسند ابن َجعد آمده است .تحریر زبیر همان تحریری است که ابنسعد
در سلطبقا اسلکبری (ر .ک .جدول ،ح )26با چهار سند نقل کرده .بخاری آن را بـا یکـی از
227 تاریخگذاری روایت من کذب
سندهای ابنسعد روایت کرده است .تحریری را که بخاری از عبداللهبـنعمـرو نقـل کـرده،
همان تحریر تفسیر َصنعانی (ر .ک .جدول ،ح )21است.
منبع بیست و یکم :بخاری دراسردباسلمفرد در باب (مسح اْلرض بالید) ،یـک تحریـر
َ
از ابوقتاده آورده که در سلرالاله شافعی (ر .ک .جدول ،ح )8هـم آمـده اسـت .در پایـان ایـن
َ
تحریر ،ابوقتاده گفته که پیامبر در حین نقل این روایت ،زمین را با دست مسح میکردند.
منبع بیست و دوم :بخاری دراتاریخاکبیر ،شش تحریـر ایـن روایـت را از عمـار یاسـر،
ُ َُ
خالدبنع ْرفطـه ،عایشـه ،ابـوهریره ،انـس و اوسبـناوس آورده اسـت .دو تحریـر عایشـه و
ُ َُ
اوسبناوس ،تنها در این اثر آمده است .سند تحریر خالـدبنع ْرفطـه منقطـع اسـت؛ امـا در
َ
مصنف ابن ابیش ْی َبه (ر .ک .جدول ،ح )36با سند متصل نقل شده است.
در منبع بعدی ،فتوحامصراوسخبارها قرشی مصری (م ،)257سـه تحریـر ،یـک تحریـر از
قیسبنسعد و دو متن با یک سند از مالكبن ُع َ
باده نقل شده اسـت .ایـن کتـاب ،اولـین منبعـی
است که از مالكبن ُع َ
باده روایتی را نقل کرده و کد (در عهد یا خطبـهای در حجـة الـوداع=)A6
هم نخستین بار در یکی از دو تحریر وی ذکر شده است (ر .ک .جدول ،ح.)101
منبع بعدی ،سریضاح فضلبنشاذان (م )260یک منبع شیعی است که در سـه موتـع،
این روایت بدون سند نقل شده است.
منبع بیست و پنجم :مسلم (م )269در مقدمه صحیح شش تحریـر نقـل کـرده اسـت .وی
ابتدا متن روایت را با بیان (اثر مشهور از پیامبر ) ،نقل کرده و سپس با ذکر یک سند از َس ُم َرة (ر.
ک .جدول ،ح )27و دو سند از مغیره (ر .ک .جدول ،ح ،)29به متن روایـت ارجـاع مـیدهـد.
َ
مرویعنه مسلم در هر دو سند ،ابن ابیش ْی َبه است که روایت در مصنف وی آمده است .مسـلم،
ُ
دو تحریر دیگر از مغیره ،تحریری از ابوهریره ،یک تحریر از ابوسعید خدری و تحریری از انـس
َ
یالسی (ر .ک .جدول ،ح )18آمده است. آورده است .تحریر ابوهریره در مسند ط ِ
التغليظ ِف تعم ِد الكذب عَل
ُ درمنبع بعدی ،النن ابنماجه (م 273ـ ،)275در بابهای (
رسول اهلل )و ( َمن َحدّ َ عن رسول اهللَ حديث ًا ونو َيرى أ ّنه كذب) ،دوازده تحریر نقل شـده
است :سه تحریر از امام علی ،تحریری از ابنمسعود ،یک تحریر از زبیر ،یـک تحریـر از
228رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
َ
مغیرةبنشعبه ،تحریری از ابوقتاده ،یک تحریر از ابوهریره ،تحریری از َس ُم َره ،یک تحریـر از
ُ
جابر ،تحریری از ابوسعید خدری و یک تحریر از انسبنمالك.
در یکی از سه تحریری که ابنماجه از امـام نقـل کـرده ،مـرویعنـه ابـنماجـه ،ابـن
َ
ابیش ْی َبه است که روایت در مصنف وی آمده است (ر .ک .جدول ،ح .)32ابنماجه ،تحریر
َ
ابنمسعود را از چهار مرویعنه از جمله ،ابن ابیش ْی َبه نقل میکند که در مصنف و قبـل از آن
َ
یالسی (ر .ک .جدول ،ح )13آمده است .تحریرهای زبیر (ر .ک .جدول ،ح)35 در مسند ط ِ
َ
و َس ُم َرة را از دو مرویعنه نقل کرده ،که یکی از آنها ابن ابیش ْـی َبه اسـت و در مصانف ذکـر
شده؛ البته تحریر َس ُم َره ،قبل از مصنف ،در مسند ابنجعد (ر .ک .جدول ،ح )27هـم آمـده
َ َ
است .ابنماجه تحریر ابوقتاده را از ابن ابیش ْی َبه روایت کرده که در مصانف (ر .ک .جـدول،
ح )37نقل شده است .تحریر منقول از جابر (ر .ک .جدول ،ح )78و انس (ر .ک .جـدول،
ُ
ح )75در مسند ابنحنبل و تحریر ابوسعید خدری ،با تفاوت در مرویعنـه در مصانف ابـن
َ
ابیش ْی َبه (ر .ک .جدول ،ح )40آمده است.
ِ
رسول ِ
الكذب عَل اهللِ وعَل عقاب
منبع بیست و هفتم :در سلمحاالن برقی (م ،)274در باب ( ُ
اهلل وعَل اْلوصياء) ،یک تحریر از امام صادق نقل شده است .در ابتدای این تحریر ،امـام،
درو بستن به خداوند ،پیامبر و اوصیا را از کبائر میشمرند و سپس این روایت را نقل میکنند.
ِ
رستول اهلل ،)تنهـا یـک ِ
الكذب عتَل ِ
التشديد ِف در النن ابوداوود (م ،)275در باب (ِف
تحریر از زبیر آورده شده است.
درمنبع بعدی ،تأویلامختلفاسلحدیث ابـنقتیبـه دینـوری (م ،)276تنهـا یـک تحریـر
بیسند نقل شده است.
الكذب عتَل رستول اهللِ( ،)ف ِ منبع سیم :در النن ِت ْر ِمذی (م )279در بابهای (ِف تعظي ِم
ِ
كذب)( ،ما جاء ِف احلديث عن بني إرسائيتل)( ،متا َجتا َء ِف التذي ُي َف ِّ ُ
رست َمن روى حديث ًا ونو َيرى أ ّنه ٌ
ناقب علی بنابی طالب رضی اهلل عنته) ،هفـت تحریـر از امـام علـی و پـنج القرآن بِ َر ِأيه) و ( َم ُ
َ
صحابی روایت شده است .دو تحریر از امام علی ،یکی در النن ابنماجه (ر .ک .جدول،
َ
یالسـی (ر .ک .جـدول ،ح،)14ح )107هم آمده .تحریـری از ابـنمسـعود کـه در مساند ط ِ
229 تاریخگذاری روایت من کذب
تحریــری از مغیــرةبنشــعبه کــه در مسااند ابــنجعــد (ر .ک .جــدول ،ح )29و تحریــری از
عبداللهبنعمرو که در تفسیر َصنعانی (ر .ک .جدول ،ح )21هم نقل شدهاندِ .ت ْر ِمذی به ذکر
روایت از این 6صحابه اکتفاء کرده؛ اما از 19تن نام میبرد که روایتهایی در این باره نقـل
کردنــــد .از 6تــــن از آنهــــا ،ابــــوبکر (م ،)13ابوموســــی اشــــعری ( 42تــــا ،)53
سعیدبنزیدبنعمروبننفیل (م 51ـ ،)52بریـدةبنحصـیب (م )63سـاکن مدینـه ،بصـره و
مرو 1،ابوامامه باهلی (م 81ـ )86و عمروبنعبسه (م نـامعلوم) ،روایتـی در منـابع سـه قـرن
نخست چاپی موجود ،یافت نمیشود 2.همچنین وی دو طریق بیمتن از امـام علـی ذکـر
َ
کرده که یکی در مصنف ابن ابیش ْی َبه و دیگری در مسند ابنحنبل با متن آمده و طریقی بدون
متن از َس ُم َرة نقل کرده ،که در مسند ابنجعد با متن ذکر شده است.
دو منبع بعدی ،کتاب سلعمراوسلشیب ابن ابیالـدنیا (م )281و سلصامتاوآدسباسللساان
وی هستند .در سلعمراوسلشیب ،تحریری از عبداللهبنعمرو ،بیسند و بـا ارجـاع بـه بخـاری
نقل شده که در صحیح بخـاری و قبـل از آن در تفسایر َصـنعانی ،نقـل شـده اسـت (ر .ک.
جــدول ،ح21و .)116در سلصاامتاواآدسباسللسااان ،دو تحریــر نقــل شــده :تحریــری از
َ
یالسی (ر .ک .جدول ،ح )15هم آمده و تحریری از َس ُم َرة که در
مغیرةبنشعبه که در مسند ط ِ
مسند ابنجعد (ر .ک .جدول ،ح )27نقل شده است.
منبع سی و سوم :در غریباسلحدیث حربی (م )285یـک تحریـر از طلحـةبنعبیداللـه
نقل شده ،در هیچ منبع دیگری از طلحه روایتی نقل نشده است.
در منبع بعدی ،سآلحاداوسلمثان ابن ابیعاصم (م 5 ،)287تحریر نقل شده ،تحریری از
ُ َُ
زبیر که در النن ابوداوود (ر .ک .جدول ،ح )111هم آمده و تحریری از خالدبنع ْرفطه کـه از
َ
ابن ابیش ْی َبه نقل شده و در مصنف (ر .ک .جدول ،ح )36هم آمده است .ابـن ابـیعاصـم،
تحریری از مالکبن ُع َ
باده و دو تحریر از مرةالخیر ـ رجل نقل کرده است .یکی از تحریرهای
نتیجه
براساس بررسیهای فوق ،نتایج ذیل حاصل شد:
بنقیس ،کهنترین منبع این روایت ،این کتاب اسـت؛اللیم ا
.1در صورت پذیرش وثاقت کتاب ا
در غیر این صورت ،براساس جامع َم ْع َمر ،روایت در نیمۀ اول قرن دوم وجود داشته است.
.2بیشترین تحریرهای این روایت را احمدبنحنبل نقل کرده است.
.3نقل تحریری از عبداللهبنعمرو ،در تفسایر َصـنعانی و عـدم ذکـر آن در مصانف وی ،ذکـر
َ
سندی توسط ابن ابیش ْی َبه و اشاره به متن آن و ذکر مراجع دیگری برای روایت توسط ِت ْر ِمذی،
بیانگر آگاهی آنها از تحریرهایی بیش از مواردی است که در کتابهای خود آوردهانـد .ایـن
امر مخالف نظریۀ شاخت و ُی ْن ُبل در تاریخگذاری براساس کهنترین منبع 1است.
.4مطابق با نظریۀ تکثیر و اصالح اسانید ،با مرور زمان ،در منابع مختلف اسانید و مراجـع
بیشتری برای این روایت نقل شده است؛ اما این امر داللت بر درستی این نظریه و تکثیـر
اسانید روایت با جعل ندارد؛ بلکه با تحلیل سندی ،باید این پدیده را بررسی کرد.
َ َ
یالسی ،مصنف َصنعانی و مصنف ابن ابیش ْی َبه از منـابع مساند
.5به احتمال زیاد ،مسند ط ِ
َ
احمدبنحنبل و یکی از منابع صحیح مسلم و النن ابنماجه ،مصنف ابن ابیش ْی َبه است.
َ َ
یالسیَ ،صنعانی و ابن ابیش ْـی َبه در مساند آورده و
زیرا احمد ،تحریر یا تحریرهایی را از ط ِ
َ
مسلم و ابنماجه در کتاب خود ،تحریرهایی را از ابن ابیش ْی َبه آوردهاند که در کتابهـای
َ َ
یالسیَ ،صنعانی و ابن ابیش ْی َبه ،بدون تغییر مهمی آمده است.
ط ِ
تحلیل اسانید
به منظور تاریخگذاری این روایات با روش تحلیل سندی و حلقۀ مشترک ،ابتدا نمودار طـرق
روایات ترسیم ،سپس طرق منقول از صحابه و تابعین بررسی و حلقههای مشـترک اصـلی و
فرعی تعیین میشود .حلقۀ مشترک اصلی این روایـت ،پیـامبر بـا 28راوی اسـت .چهـار
تابعی هم روایت را با سند منقطع ،از آن حضرت نقل کردهاند .با وجـود ایـنکـه ،پیـامبر،
حلقۀ مشترک اصلی این روایت است ،در روایات منقول از هر صحابی یا تابعی ،اولین حلقۀ
مشترک را ،حلقۀ مشترک اصلی در نظر میگیریم.
این روایت با طریق منفرد از هشت صحابه :عمربنخطاب (م ،)23طلحةبنعبیدالله قرشی
مدنی(م ،)36عماربنیاسر (م ،)37عایشه (م ،)58معاویةبنابیسفیان (م ،)60صهیببنسـنان
رومی (م ،)73اوسبناوس ساکن دمشق (م نامعلوم) و َیعلیبـنمـرة کـوفی (م نـامعلوم) و سـه
تابعی :سعیدبنجبیر کوفی (م ،)95سالمبـنعبداللـه (م )106و حسـن بصـری (م )110و امـام
صادق نقل شده است .در ادامه طرق غیرمنفرد این روایت بررسی میشوند.
232رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
حجاج
َ
ابن ماجه ابن ابی ش ْی َبه هاشم بن علی محمدبن عبدالرحمن
عبدالرحمان بن
حکم
ابی لیلی
َصنعانی ابن فضیل اعمش
حبیب ثعلبه
عثمان بن محمدبن ابی
َ
ش ْی َبه
شعبه ابوسلمه ابونضره
َ
ابن حنبل ابن ابی ش ْی َبه عفان
همام زید بن اسلم عطاء بن یسار
عبدالصمد
ابوعبیده
َصنعانی معمر ابوهارون عبدی
234رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
235 تاریخگذاری روایت من کذب
َ
ابن ماجه ابن ابی ش ْی َبه محمدبن بشر
حمیدی
سفیان
محمد بن
مسلم ابوعوانه
عبید
موسی
ابوهر یره
اسحاق بن عبدالرحمان بن
ز ید عطاءبن یسار
عیسی ز ید
عفان
عاصم بن
عبدالواحد کلیب
کلیب
ابن راهویه مخزومی
236رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
.4طرق راویان ابنعباس
ابن عباس
َ
ابن ابی ش ْی َبه
سوید بنعمرو ابوعوانه عبداالعلی
ِت ْر ِمذی سفیان بنوکیع
َ
یالسی
ط ِ
عثمان
اسحاق بنعیسی
رجل
مره
مقدمی یحیی بنسعید
َ
ابن ابی ش ْی َبه غندر
237 تاریخگذاری روایت من کذب
عبدالملک بن
عمرو
سفیان
مومل
وکیع
حجاج
مسعودی
یزید
غندر
عبدالرحمان بن
ابن جعد شعبه سماک
عبدالله
َ
ط ِ
یالسی
اسماعیل بن موسی
َ
ابن ابی ش ْی َبه
ابن حنبل ابن ماجه شر یک ابن مسعود
عبدالله بن عامر
سوید بن سعید
هاشم شیبان
ابوعوانه
عفان
حماد بن سلمه عاصم زر
اوزاعی
ابن حنبل َصنعانی
عبدالله بن
بخاری ابوعاصم عمرو
َ
ابن ابی ش ْی َبه
ابن نمیر
َ
بخاری یالسی
ابوالولید ط ِ زبیر
محمد بن
نسائی خالد شعبه
عبدالعلی
ابن زبیر
محمد بن بشار
ابن ماجه
َ
ابن ابی ش ْی َبه غندر
مسلم
ابن ابی عاصم
َ
ابن ابی ش ْی َبه
ابن حنبل
محمدبن بشر زکر یا خالدبن مسلمه
بخاری علی
ابووداعه
ُْ
ابن ابی عاصم عق َبةبن مکرم عبدال فاربن داود ابن لهیعه
عمروبن حار یحیی بن میمون
قرشی محمدبن یحیی ابن وهب
ُ
.12طرق راویان ع َقبةبنعامر
نسائی
ابن لهیعه ابوعشانه معافری
ُْ
اشیب عق َبة بن عامر
یزیدبن ابی حبیب
هشام بن ابی رقیه
ابن حنبل هارون بن معرو ابن وهب عمرو
240رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
ابن وهب
َ
ابن ماجه ابن ابی ش ْی َبه ابن یعلی
محمدبن اسحاق معبدبن کعب
محمدبن بشر
َ
ابن ابی ش ْی َبه
عبیدالله بن عمر ابوبکربن سالم سالم
ابواسامه
ابن حنبل
بهز
یحیی بن سعید
سعیدبن
عبید
محمدبن عبدالله بن
ابن نمیر
نمیر
َ
ابن ابی ش ْی َبه
قران
242رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
.18طرق راویان زیدبنارقم
َ
.19طرق راوی َس ُم َرةبن ُجندب
َ
یالسی
ط ِ
ابن جعد
.3سفیان ثـوری :سـفیان از سـماك روایـت کـرده و دو راوی از سـفیان نقـل کـردهانـد:
عبدالملکبنعمرو بصری (م 204ـ )205و مؤملبناسماعیل بصری (م :)206وی
مدتی هم ساکن مکه بود 1.هیچ کدام از این دو راوی ،حلقۀ مشترک نیستند.
َ
یالسـی
.4حمادبنسلمه :حماد از عاصمبنبهدله روایت کرده اسـت و دو راوی داردِ :
ط
َ2
یالسـی در مساند
(م )204و عفانبنمسلم بصری( ،م )219که ساکن بغداد شـد .ط ِ
این روایت را آورده است.
.5شریكبنعبدالله :شریك از سماك روایت کرده و با چهار راوی ،حلقۀ مشترک فرعـی
َ
است :ابوبکربنابیش ْی َبه (م )235صاحب مصنف؛ عبداللهبنعامر کـوفی (م)237؛
َ
سویدبنسعید (م )240و اسماعیلبنموسی کوفی (م .)245ابن ابیش ْـی َبه روایـت را
در کتابش آورده و از وی ابنماجه در النناخود نقل کرده است .ابنماجه در النن،ااز
سه راوی دیگر هم روایت کرده است.
نتیجه :براساس بررسیهای فوق ،روایت ابنمسعود قبل از سـال ،32حـداقل در کوفـه
وجود داشته و سپس توسط راویان وی در بصره ،مکه و بغداد نشر یافته است.
.1وبـرة در در دوران حکومـت خالدبنعبداللـه قسـری ( 106ـ )120در گذشـت (مـزی ،تهاذیباسلکماال ،ج،30
ص 426ـ .)428
248رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
نتیجه :براساس بررسیهای فوق ،روایت مغیره قبل از سال 51در کوفه وجـود داشـته و
سپس در بصره منتشر شده است.
َ
طرق منقول از ابوقتاده
َ
از ابوقتاده ،حارثبنربعی (م )54که در جنـ احـد ،خنـدق و غـزوات بعـد از آن شـرکت
داشت 1،چهار طریق نقل شده و با دو راوی ،حلقۀ مشـترک اسـت :معبـدبنکعـب انصـاری
مدنی (م نامعلوم) و مادر اسیدبنابیاسید مدنی (م نامعلوم) .از آنجا که مادر اسـید مجهـول
َ
است ،مطمئنتر است که ابوقتاده را حلقۀ مشترک ندانیم.
َ
در طبقۀ سوم ،یعنی دو طبقه بعد از ابوقتاده ،ابناسحاق مدنی (م )151مؤلف الایره ،بـا
دو راوی حلقۀ مشترک است .مرویعنه ابن اسحاق ،معبدبنکعـب اسـت و از ابـناسـحاق،
یحییبن َیعلی کوفی (م )180و احمدبنخالد (م )214روایت کردهاند .این روایت در نسـخه
چاپی موجود سیره ابناسحاق نیامده است.
در طبقــۀ چهــارم ،عبــدالعزیزبنمحمــد مــدنی (م )187حلقــۀ مشــترک فرعــی اســت.
مرویعنه وی ،اسیدبنابیاسید است و عمروبنابـیسـلمه دمشـقی (م 212ـ )214کـه در
اواخر عمر در مصر سکونت گزید 2و محمدبنعبیدالله مدنی (م نامعلوم) راویان اویند.
َ
نتیجه :مطابق با بررسیهای فوق ،روایت ابوقتاده ،حداقل قبل از سال ،151سال وفـات
ابناسحاق ،در مدینه نقل و سپس به کوفه ،دمشق و مصر منتقل شده است.
ُْ
طرق منقول از عق َبةبنعامر
ُْ
این روایت از عق َبةبنعامر (م ،)58صحابی که در جن صفین در سپاه معاویه بـود و مـدتی
از جانب معاویه والی مصر بود 1،به چهار طریق نقل شده است .از او دو تن روایت کردهاند:
هشامبنابیرقیه مصری (م )115و ابوعشانه معافری مصری (م.)118
هر دو راوی عقبه در طبقۀ بعد ،حلقۀ مشترک فرعی هستند :هشامبـنابـیرقیـه ،دو راوی
دارد :یزیدبنابیحبیب مصری (م )128و عمروبنحارث مصری (م 147ـ .)149ابوعشـانه
معافری هـم ،دو راوی دارد :عمـروبنحـارث و عبداللـهبـنلهیعـه مصـری (م 173ـ .)174
عمروبنحارث ،دو مرویعنه دارد و حلقۀ مشترک معکوس است .روایت عقبه ،قبـل از سـال
58در مصر نشر یافته است.
سند وی منقطع است .ابن َو ْهب روایـت را در سلجاامع و قرشـی مصـری ،در فتاوحامصاراوا
سخبارها نقل کرده است.
ُ َُ
طرق منقول از خالدبنع ْرفطة
ُ َُ
دیگر صحابی راوی این روایت ،خالدبنع ْرفطه کوفی (م )61است کـه از وی ،چهـار طریـق
نقل شـده اسـت .حلقـۀ مشـترک ایـن تحریـر در طبقـۀ پـنجم ،یعنـی چهـار طبقـه بعـد از
ُ َُ
خالدبنع ْرفطه ،محمدبنبشر کوفی (م )203است که از زکریـابنابـیزائـده کـوفی (م 147ـ
َ
)149روایت کرده و از او ،ابن ابیش ْی َبه در مصنف و علیبـنمـدینی بصـری (م ،)235نقـل
کردهاند .با توجه به اینکه ،ابنبشر راوی تحریر ابوهریره هم است ،میتوان گفت بـهراسـتی،
ُ َُ
این تحریر را از زکریا اخذ کرده .در نتیجه ،تحریر خالدبنع ْرفطه ،حداقل قبـل از سـال 149
در کوفه وجود داشته و سپس به بصره منتقل شده است.
.1بخاری ،تاریخاسلکبیر ،ج ،5ص5؛ ابنعساکر ،تاریخامدینةادمشق ،ج ،31ص 238ـ .291
255 تاریخگذاری روایت من کذب
عبدالرحمانبنعمـرو شـامی (م )157کـه در یمامـه ،دمشـق و بیـروت سـکونت داشـت 1و
عبدالرحمان ،ثابتبنثوبان شامی ـ دمشقی (م نامعلوم).
نقل وی از ابوسعید تردیدآمیز است .به هرحال ،این موتوع تفاوتی در حلقـهمشـترک بـودن
ُ
ابوسعید خدری ،ایجاد نمیکند.
حضرت برد .او تا زمان وفات پیامبر در خدمت ایشان بود 1.بیشترین طرق این روایـت (35
طریق) ،از انس نقل شده است .وی بـا َده راوی ،حلقـۀ مشـترک اسـت .راویـان او عبارتنـد از:
.1قتــادةبندعامــة بصــری (م 117ـ )118؛ .2حمــادبنابــیســلیمان کــوفی (م 119ــ )120؛
.3ابنشهاب ُز ْهری (م 123ـ )125در مدینه و شام سکونت داشت .4 2.عبدالعزیزبنصـهیب
بصری (م)130؛ .5عاصمبنسلیمان احـول بصـری (م 141ـ )143؛ .6سـلیمانبـنطرخـان
تیمی بصری (م )143وی مدتی ساکن کوفه و زمانی هم قاتی مـدائن بـود؛ .7 3عتـاب مـولی
هرمز بصری (م نامعلوم)؛ .8عیسیبنطهمان بصری (م نامعلوم) ساکن کوفه ،که در بغداد هم
به کسب علم پرداخت؛ .9 4محمدبنبشر کوفی (م )203و .10عبدالرحمان .طریق منقـول از
عبدالرحمان در تاریخاکبیر بخـاری آمـده و از آنجـا کـه راوی عبـدالرحمان در سـند مـذکور،
یعقــوببــنابــیســاره اســت کــه روایــت دیگــری از وی نقــل نشــده و راوی هــیچ یــک از ســه
عبــدالرحمانی کــه راوی انــس هســتند (عبــدالرحمانبــناصــم ،عبــدالرحمانبــنجبیــر و
عبدالرحمانبنابیلیلی) ،نیست ،نمیتوان عبدالرحمان مذکور در طریق موردنظر را مشـخص
ساخت .محمدبنبشر هم ،به دلیل فاصلۀ زمانی 110ساله با انس ،نمیتوانـد راوی وی باشـد.
الننادسرم آمـده ،خطـایی رخ داده اسـت. و هببنابراین ،در طریق وی که در مصنف ابن ابی َش ْی َ
ِ
راوی محمدبنبشر در این طریق ،عاصم احول است که خود ،این روایت را بیواسـطه از انـس
نقل کرده است .به هر حال ،انس با حداقل 8راوی ،حلقۀ مشترک است.
سعیدبنعامر بصری ـ مصری (م .)208در نتیجه ،تحریر مره ،حداقل قبـل از سـال 160در
بصره نقل میشده و سپس در مصر هم منتشر شده است.
نتیجه
براساس بررسی فوق نتایج ذیل حاصل شد:
.1همانطور که ذکر شد ،حلقۀ مشترک اصلی این روایت ،پیامبر با 28راوی اسـت؛
بنابراین ،روایت قبل از سال دهم هجری ،حـداقل در مدینـه نقـل مـیشـده و سـپس
توسط صحابه در کوفه ،مکه ،بصره ،شام و مصر نشر یافته است.
ُ َْ َ
.2امام علی و 9صحابی :ابنمسعود ،عثمان ،مغیرةبنشعبه ،ابوقتاده ،عقبةبنعـامر،
ُ
ابوهریره ،عبداللهبنعمرو ،ابوسعید خدری و انس ،حلقۀ مشترک این روایتند.
.3کوفه نخستین مکان نشر تحریرهای :امام علی قبل از سال ،40ابنمسعود قبل از سال
،32مغیرةبنشعبه قبل از سال 51و ابوهریره قبل از سال 58بوده است.
.4مدینه نخستین مکان نشر تحریرهای چهار صحابی دیگر بوده است :عثمـان قبـل از
ُ
سال ،35زبیر قبل از سال ،73ابوهریره قبل از سال ،58ابوسعید خدری قبل از سال
،74انس قبل از سال .93
.5مکه نخستین مکان نشر تحریرهای زبیر ،قبل از سال 73و عبداللهبنعمـرو ،قبـل از
سال 68بوده است.
ُ َْ
.6تحریر انس قبل از سال 93در بصره ،تحریر عقبةبنعامر قبل از سال 58در مصـر و
تحریر عبداللهبنعمرو قبل از سال 68در شام نشر یافته است.
.7شعبةبنحجاج ،مهمترین نقش در انتشار تحریرهای مختلف این روایت را ایفا کـرده
است .او در تحریرهای امام علی ،و پنج صحابی :ابنمسعود ،زبیر ،مغیرةبنشعبه،
ابوهریره و انس و یک تابعی ،مرةبنشراحیل ،حلقۀ مشترک فرعی و راوی تحریرهـای
ُ
معاویه و ابوسعید خدری است .او تحریرهـای مختلـف ایـن روایـت را بـه صـورت
265 تاریخگذاری روایت من کذب
گسترده در بصره نشر داده و با توجه به نقل طرق و متون مختلـف توسـط شـعبه ،وی
بهراستی راوی آنها بوده است.
.8برخال نظریۀ تکثیر و اصـالح سـندها 1،اسـانید مختلـف ایـن روایـت حـداقل از یـازده
صحابه ،بین ثلث دوم قرن اول تا پایان آن قـرن ،وجـود داشـته اسـت .اگـر جاامع َم ْع َمـر را
کهنترین منبع این روایت بدانیم ،حدود یک تا نیم قـرن قبـل از نگـارش ایـن کتـاب ،ایـن
ُ
اسانید وجود داشته؛ اما در جامع ،تنها از یک صحابی ،ابوسعید خدری ،تحریری نقل شده
است.
با دو متن متفاوت از دو راوی و سه سند .تحریر شعبه بدین شـرح اسـتَ « :ال تَك ِ
تذ ُبوا
َع َ َّلَ ،فإِ َّن ُه َمن َيك ِذب َع َ َّلَ ،ي ِلج النَّار» .یکی از دو تحریر منقول از شـریک هـم ،هماننـد
تحریر شعبه است (ر .ک .جدول ،ح .)107در نتیجه ،تحریر منصـور همـان تحریـر
شعبه است .اما از آنجا که تنها دو تحریر متفاوت از شریك نقل شده است ،نمیتوان
با اطمینان مسئول تحریر متفاوت را مشخص ساخت و چند احتمال مطرح میشـود:
.1یکی از راویان بعد از شریک ،مسئول این تغییر باشد .2 .شریك خـود ،دو تحریـر
متفاوت را نقل کرده باشد و هر یک از راویان وی ،یکی از آنها را روایت کرده باشند.
.3مرویعنه شریک ،منصور ،راوی دو تحریر متفاوت بوده و شریك هر دو تحریـر را
از او نقل کرده باشد ،اما شعبه ،تنها راوی یک تحریر باشد.
افزون بر تحریرهای منقول از حلقههای مشترک بعد از امام ،سه تحریر دیگـر هـم از
سه راوی متفاوت (سلیم ،ثعبله و ابوعبدالرحمان) از آن حضرت نقل شده است ،که کدهای
یکسانی دارند ،تنها در یکـی از آنهـا ،کـد (اسـتناد بـه روایـت در :اثبـات وجـود احادیـث
جعلی= )B1آمده که در دو تحریر دیگر نیست .قدر مشترک آنهـا بـدین شـرح اسـتَ « :متن
ك ََذ َب َع َ َل ُم َت َع ِّمدً ا َفل َي َت َب َّوأ َمق َعدَ ُه ِم َن الن َِّار».
براساس بررسیهای فوق ،سه تحریر متفاوت (تحریر حکـم ،تحریـر منصـور و تحریـر
سلیم ،ثعبله و ابوعبدالرحمان) از امام نقل شدهانـد ،کـه هـیچ کـد مشـترکی بـا یکـدیگر
ندارند .با توجه به اینکه ،سه راوی (سلیم ،ثعبلـه و ابوعبـدالرحمان) ،تحریـر واحـدی را از
امام نقل کردند ،تحریر آنها باید منقول از امام باشـد و مسـئول تغییـر دو تحریـر دیگـر،
حلقههای مشترک فرعی آنها ،حکم و منصور ،هستند.
ح .)59 ،58 ،57 ،14 ،13بنابراین ،روایت ابنمسعود حداقل بدین شرح بوده اسـتَ « :متن
ك ََذ َب َع َ َل ُم َت َع ِّمدً ا َفل َي َت َب َّوأ َمق َعدَ ُه ِم َن الن َِّار».
تفاوت دو تحریر دیگر ،افزایش کد (پیشبینی پیروزی مسلمانان= )C9به هر دو تحریر و
کد (نهی از یاری باطل= )G4به یکی از آنها است .کد ( )C9تنهـا در ایـن دو تحریـر و کـد
( )G4هم تنها در یک تحریر از بین تمام تحریرهای روایت من كذب آمده اسـت .در ایـن دو
تحریر ،حلقۀ مشترک فرعی بعد از ابنمسـعود ،سـماکبـنحـرب بـا دو راوی (مسـعودی و
سفیان ثوری) است .بنابراین ،روایت سماك حداقل کد ( )C9را داشته است و دو راوی وی از
او نقل کردهانـد .البتـه ،تحریرهـای دو راوی دیگـر سـماك (شـعبه و شـریک) ،تنهـا دو کـد
( )D1/F1را دارد .در اینجا دو احتمال مطرح میشود .1 :سماک ،روایت ابنمسعود را بـه دو
شکل نقل کرده است ،یک بار بدون تغییری در آن و بار دیگر با افزودن عباراتی بدان .2 .وی
هر دو شکل روایت را از ابنمسعود اخذ و نقل کرده است.
تحریرهای روایت من كذب آمده ،پس خاص تحریر عبداللهبنعروه ،یکی از راویان ابنزبیـر
است .پنج تحریر دیگر از عامربنعبدالله ،حلقۀ مشترک فرعی بعد از ابنزبیر نقـل شـدند و
در چهار تحریر از آنها ،شعبه ،حلقۀ مشترک فرعی بعد از عامر است .از آنجا که کد ()D1
در یکی از این چهار تحریر شعبه (ر .ک .جدول ،ح )35و تحریر راوی دیگـر عـامر (وبـره)
(ر .ک .جدول ،ح )111آمده ،احتماال این کد در تحریر عامر و بهتبع آن ابنزبیر وجود داشته
است.
در نتیجه ،تحریر ابنزبیر تقریبا بدین شرح است:
َیدِّ ُ َعن ُه َأص َحا ُب ُه؟ َق َالَ :أ َما إِ ِِّّن ِ ِ ِ
« َما لی َال َأس َم ُع َ ُحتَدِّ ُ َعن َر ُسول ال َّلته ، ك ََام ُ َ
تل ُم َت َع ِّمتدً ا َفل َي َت َب َّ
توأ ََل ُأ َف ِارق ُه ُمن ُذ َأس َلم ُ َ ،و َل ِكنِّی َس ِمع ُ ِمن ُه ك َِل َم ًةَ «:متن ك َ
َتذ َب َع َ َّ
َمق َعدَ ُه ِم َن النَّار».
ِ ِ
نوحهسرایی= )Gهم آمده ،در نتیجه ،تحریر وی حداقل بدین شرح است« :إ َّن كَذ ًبا َع َ َّ
تل 7
تول اهلل، َليس َكك َِذب َع ََل َأحدَ ،فمن ك ََذب َع َل م َتعمدً اَ ،فلي َتبوأ مقعدَ ه ِمن النَّار ،س ِ
تمع ُ َر ُس َ َ َ َ َّ َ َ ُ َ َ َّ ُ َ ِّ َ َ َ
ِ ِ ِ
يح َع َليه» .بنـابراین ،محتمـل اسـت کـدهای (،)D8/G7 ول :إِ َّن ُه َمن ن َ
يح َع َليهُ ،ي َع َّذب بِ َام ن َ َي ُق ُ
افزودۀ سعیدبنعبید به تحریر علیبنربیعه باشد؛ اما چون علیبنربیعه تنها دو راوی دارد
و بخشی از تحریرهای آنها مشترک است ،نمیتوان با اطمینان در اینباره قضاوت کرد و
احتمال اختصار تحریر وی توسط راوی دیگر او ،محمدبنقیس ،را نادیده گرفت.
.2حبیببنابیثابت :از حبیب دو تحریر با دو کد نقل شده است .کد (من روى عنتي
حديثا/حد بحديث ونو يترى أنته كتذب= )D11در آنهـا مشـترک (ر .ک .جـدول،
ح )29 ،15و در یک تحریر کـد (أحتد الكتذابنی= )E2و در تحریـر دیگـر کـد ( حدا
لكاذبني= )E3آمده است .در نتیجه ،روایت وی بدین شرح است« :من حدَّ َ بِح ِ
تديث َ َ َ
ونو يرى َأ َّنه ك َِذبَ ،فهو َأحدُ الك ََّذابِنی /الك ِ
َاذبنی». ٌ َُ َ ُ َ ُ َ ََ
فرعی بعد از مغیره ،نمیتوان تحریر وی
به دلیل تفاوت زیاد تحریرهای دو حلقۀ مشترک ِ
را مشخص ساخت و سه احتمال مطرح میشود .1 :مغیره راوی هـر دو تحریـر بـوده؛ .2بـه
درو این روایت بدو نسبت داده شده؛ .3مغیره راوی یکی از دو تحریر بوده و تحریر دیگر با
جعل بدو نسبت داده شده است.
َ
حلقۀ مشترک تحریرهای ابوقتاده و ویژگیهای متون آن
َ
از ابوقتاده ،چهار متن و چهار سند نقل شده است که کـد مشـترکی ندارنـد (ر .ک .جـدول،
ح .)89 ،38 ،37 ،8بعد از وی دو حلقۀ مشترک فرعی داریم.
.1محمدبناسحاق :ابناسحاق راوی سه تحریر با دو راوی اسـت کـه در آنهـا ،کـدهای
(تأکید بر نقل حدیث صحیح از ایشان=C5؛ نهی از کثرت نقل حـدیث پیـامبرC6=؛
فليتبوأ مقعده من/فی النار= )F1مشترکند .تنها تفاوت آنها ،وجود کد (من قتال عتَل متا َل
أقل= )D5در تحریر یکی از راویان وی و کد (من قال عتل متا َل أقتل متعمتدا= )D7در دو
تحریر راوی دیگر است .تفاوت این دو کد در بـود و نبـود قیـد مهـم (متعمتد ًا) اسـت،
270رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
بنابراین ،تحریر ابناسحاق حداقل چنین است« :إِيا ُكم و كَثر َة احل ِد ِ
يث َعنِّيَ ،ف َمن َق َال َع َ َّل َ َ َ َّ
َفل َي ُقل َح اقا َأو ِصد ًقاَ ،و َمن َت َق َّو َل َع َ َّل َما ََل َأ ُقلَ ،فل َي َت َب َّوأ َمق َعدَ ُه ِم َن النَّار».
.2عبدالعزیزبنمحمد :دو راوی عبدالعزیز از وی متن تقریبا یکسانی نقل کردنـد ،کـه
همانند تحریر عبداللهبنزبیر ،کد (علت عدم نقـل روایـت از پیـامبر )B2=را دارد.
ِ
رسول اهلل َك َام بنابراین ،تحریر وی بدین شرح است« :قل ُ ْلِب قتا ة َما َل َ َال ُ َحتدِّ ُ َعن
ِ اس عن ُه َف َقال أبو قتا َة َس ِمع ُ
ول َمتن كَت َذ َب َعت َ َّل َفل َيتت َلمس ِ َ
جلنبِت َه رسول اهلل َي ُقت ُ
َ َیدِّ ُ النَّ ُ
َُ
ضجع ًا ِم َن النَّار».
َم َ
َ
مطابق بررسیهای فوق ،نمیتوان تحریر ابوقتاده را مشـخص سـاخت و دربـارۀ تحریـر
وی ،همانند تحریر مغیره ،سه احتمال مطرح میشود.
ُْ
حلقۀ مشترک تحریرهای عق َبةبنعامر و ویژگیهای متون آن
ُْ
چهار سند و سه متن از عق َبةبنعامر نقل شده است .تنها کد (تأکید بر درستی روایـت خـود
از پیامبر = )B3در تحریرهای وی مشترکند .بعد از عقبه ،دو حلقۀ مشترک فرعی داریم.
.1هشامبنابیرقیه :از هشام دو تحریر نقل شده ،که تنها در یـک کـد متفاوتنـد (ر .ک.
جدول ،ح ،)122 ،82کد (من كذب عل متعمدا= )D1بـه کـد (متن كتذب عتَل كذبتة
متعمدا= )D3در تحریر دیگر تبدیل شده است .با توجه به اینکـه ،راوی تحریـری کـه
کد ( )D1را دارد ،عمروبنحارث ،حلقـۀ مشـترک معکـوس ایـن روایـت اسـت و در
تحریر وی از راوی دیگـر عقبـه ،ابوعشـانه معـافری ،کـد (متن كتذب/قال عتَل متا َل
أقل= )D5آمده و براساس ،تعدد تکرار کد ( )D1در تحریرهای روایت متن كتذب ،بـه
احتمال زیاد ،نقل عمروبنحارث ،دقیقتر از راوی دیگر هشـام ،یزیـدبنابـیحبیـب،
است و روایت هشام بدین شرح است:
تال :إِ ِِّّن ول ال َّلت ِه ُ ،قم يا ُعقب ُةَ .ف َقام ُعقب ُة بن َع ِ
تامرَ ،ف َق َ « َن َذا ر ُج ٌل فِي ُكم َُي ِرب ُكم َعن رس ِ
َ َ َ َ َ ُ ُ َ
تهدُ َأ ِِّّن ِ ِ
ولَ :من كَذ َب َع َل ُم َت َع ِّمدً ا َفل َي َت َب َّوأ َمق َعدَ ُه مت َن الن ِ ِ َس ِمع ُ َر ُس َ
َّتار َو َأش َ َّ ول ال َّلتهَ ي ُق ُ
ول :من َلبِس احل ِرير ِِف الدنيا ،ح ِرمه َأن يلبسه ِِف ِ ِ
اآلخ َرة». َ ُ َُ َ ََ ُ َ َ َ َسمع ُت ُه َي ُق ُ َ
271 تاریخگذاری روایت من کذب
.2ابوعشانه معافری :هر دو راوی وی ،تحریری با کدهای یکسـان از وی نقـل کردنـد و
تحریر او بدین شرح است:
ولَ :من ك َِذ َب َع َ َّل َمتا ََل
ول ال َّلت ِهَ ي ُق ُ
ول ال َّلت ِهَ ما ََل َي ُقل َس ِمع ُ َر ُس َ
ول َع ََل رس ِ
َ ُ « َال أ ُق ُ
أ ُقل َفل َي َت َب َّوأ َبيت ًا ِمن َج َهنَّم».
بر طبق بررسیهای فوق ،نمیتوان تحریر عقبه را مشخص ساخت و دربارۀ تحریـر وی،
َ
همانند تحریر مغیره و ابوقتاده ،سه احتمال مطرح میشود.
.1در اصل چهار متن در چهار منبع مختلف از محمدبنبشر نقل شده ،اما چـون سـه تـا از آنهـا تقریبـا یکسـانند و
سندهای آنها هم تنها در یک یا دو راوی متأخر تفاوت دارند ،آنها را یک متن محسوب کرده و تعداد متون منقـول از
وی را دو متن دانستهایم.
274رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
.1عطیه عوفی :از عطیه 4 ،سند و 3متن نقل شده که در آنها کد مشترکی نیامده اسـت
(ر .ک .جــدول ،ح .)65 ،40 ،31امــا کــدهای ( )D1/F1در دو تحریــر نقــل شــده،
توأ َمق َعتدَ ُه ِمت َن
بنابراین ،تحریر عطیه احتماال چنین استَ « :من ك ََذ َب َع َ َّل ُم َت َع ِّمدً اَ ،فل َي َت َب َّ
َّتار» .الزم به ذکر است که در سومین تحریر کد ( )F1به (فان له بیتا فـي النـار=)F8 الن ِ
تبدیل شده .از آنجا که این کد تنها در یک تحریر از بین تمام تحریرهای روایت مـن
کذب آمده است ،اصیل نیست.
1 1
.2همامبنیحیی :از همام ،پنج سند و مـتن نقـل شـده ،کـه در آنهـا دو کـد ( )D /F
مشترک و کد (دستور ابال آموزههای خود (پیـامبر) بـه دیگـران= )C2هـم در چهـار
تحریــر آمــده اســت (ر .ک .جــدول ،ح .)106 ،68 ،67 ،64 ،39بعــد از همــام،
عفانبنمسلم با دو سند و دو متن ،حلقۀ مشترک فرعی اسـت .یـک تحریـر وی ،کـد
َ
( )C2را دارد و تحریر دیگر که در مصنف ابن ابیش ْی َبه آمده ،این کد را ندارد .با توجـه
به نکتهای که دربارۀ مصنف گفته شد 1،تحریر عفان این کد را داشته ،پس این کـد در
تحریر همام هم بوده است .نکتۀ دیگر اینکـه در تحریرهـای سـه تـن از چهـار راوی
همام ،کد (نهی از نگارش حدیث= )C3هم نقل شده .بنابراین ،به احتمـال زیـاد ایـن
کد هم در تحریر همام وجود داشته و تحریر وی حداقل بدین شرح است:
َب َعنِّي َشي ًئا َفل َيم ُح ُه َو َق َال َ
:حدِّ ُثوا َعنِّتيَ ،و َمتن آنَ ،ف َمن َكت َ « َال تَك ُت ُبوا َعنِّي َشي ًئا إِ َّال ال ُقر َ
ك ََذ َب َع َ َّل ُم َت َع ِّمدً ا َفل َي َت َب َّوأ َمق َعدَ ُه ِم َن النَّار».
براساس بررسیهای فوق ،در تحریرهـای دو حلقـۀ مشـترک فرعـی تحریرهـای ابوسـعید
ُ
خدری ،کدهای ( )D1/F1مشترکند .تحریر ابونضره ،راوی دیگر ابوسعید هم این دو کـد را دارد
(ر .ک .جدول ،ح .)66در نتیجه ،در تحریرهای سه تن از چهار راوی ابوسعید ،این دو کد نقل
شده و تحریر وی ،حداقل بدین شرح استَ « :من ك ََذ َب َع َ َّل ُم َت َع ِّمدً اَ ،فل َي َت َب َّوأ َمق َعدَ ُه ِم َن الن َِّار».
آمده (ر .ک .جدول ،ح .)97از آنجا که این کد ،تنها در یک تحریر از بین تمام تحریرهـای
روایت من كتذب نقل شـده اسـت ،اصـیل نیسـت .راوی ایـن تحریـر از انـس هـم مجهـول
(عبدالرحمان) است .در یک تحریر از بین تحریرهای انس ،کد (فليتبتوأ/يبني لته بيت فتی
1
النار= ،)F5نقل شده .راوی این تحریر ،قتیبةبنسعید ،یکی از سه راوی ،لیثبنسعد ،اسـت.
از آنجا که دو راوی دیگر لیث ،این کد را نقل نکردنـد و ِت ْر ِمـذی ،نویسـندۀ ایـن تحریـر در
کتابش ،روایت را بیواسطه از قتیبه ،اخذ کرده و بیان کرده که این حدیث بدین وجه از انس،
غریب است ،میتوان با اطمینان ،مسئول این تغییر را قتیبه دانست.
قابل ذکر است ،در یکی از تحریرهای انس هم ،هر دو کد (من كذب عل متعمدا= )D1و
(من كذب علی= )D4نقل شده است (ر .ک .جدول ،ح .)73این تحریر را احمدبنحنبـل از
دو مرویعنه آورده است کـه یکـی از آنهـا ،ابـوقطن عمـروبنهیـثم ،روایـت را بـدون قیـد
(متعمدا) و دیگری ،یزیدبنهارون ،با این قید روایت کرده است .با توجـه بـه تحریـر انـس،
نقل یزید ،دقیق است.
باده حلقۀ مشترک است .از وی دو سـند گفته شد که عمروبنحارث در تحریرهای مالکبن ُع َ
و سه متن نقل شده است (ر .ک .جدول ،ح .)118 ،101 ،100از ابن َو ْهب ،یکی از دو راوی
عمروبنحارث با یک سند و در یک منبع ،دو تحریر ،یکی مختصـر و دیگـری مفصـل نقـل
شده و تحریر راوی دیگر عمرو ،هم مفصل است .دو تحریر مفصل بسیار شبیه یکدیگرنـد و
تنها در دو کد تفاوت دارند .براساس کدهایی که در دو تحریر یکسانند ،تحریر عمـرو بـدین
صورت است:
نتیجه
مطابق با بررسیهای فوق ،نتایج ذیل حاصل شد:
ُ
.1قدر مشترک ،تحریرهای منقول از امـام علـی و نـه صـحابی ،ابـنمسـعود ،زبیـر،
ُ ُ َُ
ابوهریره ،خالدبنع ْرفطه ،عبداللهبنعمرو ،ابنعباس ،جابر ،ابوسعید خدری و انـس،
چنین استَ « :من ك ََذ َب َع َل ُم َت َع ِّمدً اَ ،فل َي َت َب َّوأ َمق َعدَ ُه ِمت َن الن ِ
َّتار» ،تحریرهـای یکـی از دو َّ
ُ َْ
حلقۀ مشترک فرعی بعد از مغیرةبنشـعبه و عقبـةبنعـامر ،هـم بخـش فـوق را دارد.
تحریرهای منسوب به چهار صحابه دیگر که با طرق منفرد نقل شدند ،همچنین ،هـر
سه تحریری که بیسند در سه منبع ،غریباسلحادیث ابـنسـالم ،سریضااح و تأویالا
مختلفاسلحدیثاروایت شدند ،شامل بخش فـوق اسـت .بنـابراین ،ایـن عبـارت از
پیامبر نقل شده است.
.2با توجه به اینکه ،حکمبنعتیبه ،یکـی از حلقـههـای مشـترک فرعـی تحریرهـای امـام
علی و راوی و مرویعنه ،شعبه ،حلقۀ مشترک تحریرهـای سـمرةبنجنـدب اسـت و
تحریر حکم از امام علی دو کد ( )E3/D11را دارد و تحریر َس ُـم َرة ـ ابـن ابـیلیلـی ـ
280رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
حکم ـ شعبه ،کد ( )D11و یکی از دو کد ( )E2و ( )E3را دارد ،و براساس نتیجـهای کـه
دربارۀ تحریر امام علی گرفتیم ،در مییابیم که .1 :حکم ،تحریر امام را تغییـر داده
است .2 .در تحریر شعبه ـ َس ُم َرة ،کـد ( )E3وجـود دارد ،نـه ( .3 .)E2شـعبه ،تحریـر
َس ُم َره ،را بیهیچ تغییری ،همانطور که از حکم اخـذ کـرده ،نقـل کـرده اسـت .البتـه،
نمیتوان مشخص کرد که آیا حکم ،تغییری در روایت َس ُم َرة بوجود آورده است یا نه؟
.3با توجه به اینکه ،ویژگیهای تحریرهای شعبه از صحابی مختلف ،متفـاوت اسـت،
میتوان گفت وی بهراستی ،راوی این تحریرها از مرویعنههای خود بوده و نقلهـای
وی تقریبا دقیق و بیاشکال است.
.4از آنجا که مشخص شد ،روایـت پیـامبر ،حـداقل شـامل دو کـد ( )D1/F1بـوده
ُْ
است ،میتوان گفت ،در تحریرهای مغیرةبنشعبه و عق َبةبنعامر که یکی از دو حلقـۀ
مشترک آنها ،این دو کد را نقل کردند ،این کدها وجود داشته است.
َ
.5در تحریر ابوقتادة که در مورد ذکر یا عدم ذکر قید (متعمدا) ،تردید داشتیم ،ایـن کـد
نقل شده است.
.6تحریرهای سلمةبناکوع و مرة ـ رجل ،که کد ( )F1را دارند ،و تردید داشتیم که کدام
یک از کدهای ( )D1و ( )D4دارند ،میتوان گفت شامل کـد ( )D1هسـتند و بخـش
مشترک آنها بدین شرح استَ « :من ك ََذ َب َع َ َّل ُم َت َع ِّمدً ا َفل َي َت َب َّوأ َمق َعدَ ُه ِم َن الن َِّار».
تحلیل و نتیجهگیری
تاریخگذاری روایت من كذب ،بیانگر صدور این روایت از پیامبر قبل از سال 11هجری ،وفات
پیامبر ،و نشر آن توسط 28صحابی است .این روایت با تحریرها و طرق متعددی در نسلهای
مختلف و تقریبا در تمامی مناطق اسالمی نقل شده است .در طبقۀ تابعین 63 ،نفر ،در طبقۀ تابع
تابعین 66 ،راوی ،در طبقۀ بعد 93نفر و در طبقۀ پنجم ،نود راوی دارد که آن را در حجاز ،عـراق،
شام ،مصر ،یمن ،واسط و بلخ نشر دادند و در جوامع روایی متعددی ثبت شـده اسـت .بنـابراین،
این روایت در تمامی طبقات توسط افراد زیادی نقل شده و تواتر آن مشخص است.
281 تاریخگذاری روایت من کذب
اما از آنجا که شش فضای صدور مختلف (درو بستن فـردی بـر پیـامبر ،A1=نهـی
پیامبر از ادعای دروغین نسبت پدری با فردی= ،A2نهی پیامبر از کتابـت حـدیث=،A3
نهی پیامبر از نوحهسرایی بر یکی از انصار= ،A4در تمن خطبهای در عید قربـان= ،A5در
عهد یا خطبهای در حجة الوداع= ،)A6برای این روایت ذکر شده که هر کدام از یک نفر نقـل
شده است ،نمیتوان مشخص کرد ،کدام یک از آن ها ،بهدرسـتی فضـای صـدور روایـت را
شرح میدهند .این احتمال هم وجود دارد که پیامبر ،چندین بار در شـرایط مختلـف ایـن
سخن را فرموده باشـند .البتـه دو فضـای صـدور ایـن روایـت (در تـمن خطبـهای در عیـد
قربان= ،A5در عهد یا خطبهای در حجة الوداع= )A6تقریبا یکی هستند .یعنی یـک راوی بـه
روز ایراد خطبه ،تأکید کرده و دیگری به سفر حجی کـه در آن خطبـه ایـراد شـده .بنـابراین،
احتماال فضای صدور این روایت ،یا حداقل یکی از فضاهای صدور آن ،در تمن خطبـهای
در حجة الوداع ،در روز عید قربان بوده است .همچنین محتمل است یک راوی ایـن روایـت
را با روایت دیگری ترکیب و نقل کرده باشد ،یا جاعلی با هد پنهان ساختن جعل خود ،بـا
سوء استفاده از روایت من كذب ،شرایطی را ترسیم کرده باشـد کـه جعـل خـود را در قالـب
روایتی نبوی ،با همراهی این روایت بیان کرده باشد .به طور مثال ،روایتی که از ابوهریره نقل
شده و فضای صدور روایت من كذب را ،نگارش احادیث پیامبر و نهی آن حضرت در این
باره میداند ،مورد تردید است 1.درستی هر یک از این احتمـاالت را بایـد بـا تـاریخگـذاری
سایر روایاتی که شـامل یکـی از فضـاهای صـدور ایـن روایـت اسـت ،آزمـود کـه نیـاز بـه
پژوهشهای جدیدی دارد.
به هر حال ،با توجه به نقل 28راوی از پیامبر و حلقۀ مشترک بـودن ده نفـر از آنهـا،
صدور این روایت از پیامبر قطعـی اسـت .محتـوای ایـن روایـت ،بیـانگر جعـل حـدیث
.1دربارۀ عدم اعتبار روایـات نهـی از نگـارش حـدیث ر.ک .دیـاری بیـدگلی ،محمـدتقی« ،نقـد و بررسـی علـل و
انگیزههای منع نگارش حدیث» ،ص 36ـ 53؛ دارایی ،مرتضی؛ ملکی ،یدالله؛ تابان ،جعفر« ،فلسفهی جدال منـع
نگارش حدیث نبوی در قرن اول» ،ص 257ـ .284
282رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
پیامبر توسط افرادی در دوره حیات آن حضرت است .روایتی که از سعیدبنجبیر نقل شده
(ر .ک .جدول ،ح )4و تحریری از امـام علـی کـه در کتااباالالیم ،سلمعیااراواسلموسزناه
نهجسلبیغه روایت شده است ،هـم داللـت بـر درو بسـتن
اسکافی (ر .ک .جدول ،ح )1و ا
افرادی بر پیامبر در آن دوره دارد .نکتۀ دیگر این است که ،جعل سخنان پیـامبر ،مسـلما
در دورهای صورت گرفته که آن حضرت محبوبیت اجتماعی داشتهانـد؛ چـرا کـه جاعـل بـا
هد کسب امتیازی دست به جعل میزند .دو مرجـع ایـن روایـت ،زمـان صـدور آن را در
سفر حج میدانند (ر .ک .جدول ،ح ،)120 ،118 ،101و یکـی از آنهـا تأکیـد دارد کـه در
حجة الوداع ،پیامبر روایت من كذب را فرمودند .بنابراین ،مـیتـوان گفـت کـه روایـت در
دوران مدینه و در سالهای پایانی حیات آن حضرت ،از سـال هفـتم هجـری بـه بعـد کـه
مسلمانان موفق به انجام حج شدند ،از آن حضرت صادر شده است.
در دوران بعد ،برخی صحابۀ پیامبر به نقل و نشر آن پرداختند ،نقل متن اصلی روایت
« َمن ك ََذ َب َع َ َّل ُم َت َع ِّمدً اَ ،فل َي َت َب َّوأ َمق َعدَ ُه ِم َن الن َِّار» ،توسط صحابۀ پیامبر بر مبنای بررسیهـایی
که صورت گرفت ،قطعی است .اما دربارۀ درستی انتساب ،مقولۀ اول روایت (فضای صدور
و استناد به روایـت) و هـیچ یـک از کـدهای زیرمقولـههـای بخـش مقـدماتی= Cو بخـش
پایانی= Gروایت ،به صحابۀ مرجع آن تحریر ،نمیتوان با قطعیت سخن گفت .تنها انتسـاب
کد (علت عدم نقل روایت از پیامبر ،)B2=به عبداللهبنزبیـر قطعـی اسـت ،نـه بـه زبیـر،
مرجع عبدالله.
با این حال میتوان حدس زد ،هر یک از کدهای زیرمقولۀ استناد به روایت توسط برخی
صحابه یا راویان آنها ،بیان شده باشد؛ مثال با توجه به شرایط اجتماعی ـ سیاسـی آن دوران،
ممنوعیت نقل حدیث توسط سه خلیفۀ اول و تابعیت برخی صحابه از آن ،برخی صـحابه یـا
وابستگان آنها ،در بیان علت عدم نقـل روایـت از پیـامبر ،)B2( بـه ایـن حـدیث اسـتناد
کردند .دربارۀ کد تأکید بر درستی روایت خـود از پیـامبر )B3( هـم ،بـا توجـه بـه شـیوع
گستردۀ جعل حدیث در دوران امویان ،وجود این کد در تحریر اصیل برخی صـحابه چـون،
283 تاریخگذاری روایت من کذب
مغیرةبنشعبه ،حاکم اموی کوفه به سبب متهم بودن حکومت به جعـل حـدیث و ابـوهریره،
عامل معاویه و جاعل حدیث در راستای سیاستهای اموی 1،محتمل است.
دربارۀ زیرمقولۀ بخش مقدماتی روایت ،تنها براساس حلقههای مشترک اصلی ،یا فرعی
برخی روایات میتوان گفت:
.1کد پیشبینی پیروزی مسلمانان= ،C9ثلث اول قرن دوم در تحریر ابنمسعود (قبـل از
سال 123وفات سماکبنحـرب) ،در کوفـه وجـود داشـته اسـت .از آنجـا کـه ایـن
پیشبینی ،به طور کلی بیان شده و به حادثه خاصی اشاره ندارد ،انگیزهای برای جعـل
آن وجود نداشته و احتماال راوی آن ابنمسعود بـوده اسـت .اخبـار قـرآن از پیـروزی
مسلمانان هم ،مؤید صدور این پیشبینی از پیامبر است.
.2کد اعالم خبر عدم امکان تجسم شیطان در خواب به صورت پیـامبر ،C10=ثلـث
اول قرن دوم در تحریر ابوهریره (قبل از سال 128ـ 132وفات ابوحصین کـوفی) در
کوفه نشر یافته است.
.3کدهای سفارش به قرآن= ،C4تأکید بر نقل حدیث صحیح از ایشان= ،C5پـیشبینـی
پرســش از صــحابه دربــارۀ احادیــث پیــامبر ،C8=نیمــۀ اول قــرن دوم در تحریــر
ُْ
عق َبةبنعامر( ،سال 147ـ 149وفات عمروبنحارث) ،در مصر نقل شدهاند.
.4کدهای دستور ابال آموزههای خود (پیامبر) به دیگران= C2و اجـازۀ نقـل حـدیث از
بنـــیاســـرائیل= ،C7نیمـــۀ اول قـــرن دوم در تحریـــر ابـــوهریره (قبـــل از وفـــات
حسانبنعطیه) 2،نقـل شـده اسـت .از آنجـا کـه پیـامبر ،مرجـع دیـن و الگـوی
مسلمانان بودند ،ابال آموزهای آن حضرت به دیگران تـروری بـوده و اسـت ،و آن
.1از آنجا که تاریخ وفات سعید مشخص نیست براساس تاریخ وفات یکی از راویان وی ،قرانبن تمـام (م ،)181ایـن
نتیجه گرفته شد.
منابع
جشننامۀاسالتادامحمدعل امهادویارسد،
ا آقایی ،علی« ،نقد محتوایی احادیث در حدیثپژوهی اهلسنت»،
به کوشش رسول جعفریان ،تهران :مورخ1391 ،ش.
هااوانمونهها ،تهران :حکمت1394،ش.
ا ا
گذسریاحدیث،اروش ا
تاریخ ــــــــــ ،
ابن ابيحاتم رازي ،عبدالرحمن ،سلجرحاوسلتعدیل ،بیروت :دار احیاء التراث العربي 1371 ،ق.
يسلحدیاد ،تحقیـق :محمدابوالفضـل ابـراهیم،
سبانسبا ا
ابنابـيالحدیـد ،عبدالحمیـد ،شارحانهاجاسلبیغاةا ا
داراحیاءالکتبالعربیة.
َ
ابنابيش ْی َبة ،ابوبکر ،سلمصنف ،تحقیق :سعید اللحام ،بیروت :دارالفکر1409 ،ق.
ابنجوزي ،عبدالرحمانبنعلي ،سلموضوعا ،تحقیق :عبدالرحمن محمدعثمان ،مدینه :المکتبـة السـلفیة،
1386ق.
ابنحبان بستی ،محمد ،سلثقا ،بیجا1393 ،ق.
ابنحجر عسقالني ،احمدبنعلي ،فتحاسلبارياشرحاصاحیحاسلبخااري ،تحقیـق :محمـد فـؤاد عبـدالباقي،
بیروت :دار المعرفة1379 ،ق.
ــــــــــ ،تهذیباسلتهذیب ،بیروت :دارالفکر للطباعة والنشر والتوزیع 1404 ،ق.
ابنحنبل ،احمد ،سلعلل ،تحقیق :وصي اللهبنمحمود عباس ،بیروت :المکتب االسالمي1408 ،ق.
ــــــــــ ،سلمسند ،بیروت :دار صادر ،بیتا.
ابنراهویة ،اسحاق ،سلمسند ،تحقیق :حسین بردالبلوسي ،مدینة :مکتبةاإلیمان1412 ،ق.
ابنسعد ،محمد ،سلطبقا اسلکبری ،بیروت :دارصادر ،بیتا.
ابنسالم ،ابوعبید قاسم ،فضائلاسلقرآن ،بیروت :دارالکتب العلمیة1426 ،ق.
َ
ابنشبه ،عمر ،تاریخاسلمدینةاسلمنورة ،قم :دارالفکر1410 ،ق.
سبنسلصیح)،اتحقیق :نورالـدین عتـر،
ابنصالح ،عثمانبنعبدالرحمان ،معرفةاسنوسعاعلوماسلحدیثا(مقدمةا ا
بیروت :دارالفکر1406 ،ق.
ابن عبدالبر ،یوسف ،جامعابیاناسلعلماوفضله ،بیروت :دارالکتب العلمیة1398 ،ق.
288رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
ابنعدي ،عبدالله ،سلکاملافياسلضعفا اسلرجال ،تحقیق :یحیی مختار غزاوي ،چ سـوم ،بیـروت :دارالفکـر،
1409ق.
ابنعساکر ،علیبنحسن ،تاریخامدینةادمشق ،تحقیـق :علـی شـیری ،بیـروت :دارالفکـر للطباعـة والنشـر
والتوزیع1415 ،ق.
النناسبنماجة ،تحقیق :محمد فؤاد عبدالباقی ،دارالفکر.
ا ابنماجه ،محمدبنیزید،
ابنندیم بغدادي ،محمدبناسحاق ،فهرالتااسبناندیم ،تحقیق :رتا تجدد ،بیجا.
ابن َو ْهب ،عبدالله ،سلجامعاتفسیراسلقرآن ،بیروت :دارالغرب االسالمی2003 ،م.
ابنهشام ،عبدالملک ،الیرةاسلنبویة ،تحقیق :محمد محییالدین عبدالحمید ،قاهره :مکتبة محمدعلی صبیح
واوالده1383 ،ق.
ابوریه ،محمود ،شیخاسلمضیرةاسبوهریرة ،قم :مؤسسه انصاریان.
ابوداوود سجستاني ،سلیمانبناشعث ،سلسانن ،تحقیـق :سـعید محمـد لحـام ،دارالفکـر للطباعـة والنشـر
والتوزیع1410 ،ق.
اتسلندر ،پیتر ،روشهایاتجرب اتحقیقاسجتماع ،ترجمه :بیژن کاظمزاده ،تهران :انتشـارات آسـتان قـدس،
1371ش.
ازکان ،خالد« ،حلقـۀ مشـترک و پیونـدش بـا مـدار» ،ترجمـه :سـید علـی آقـایی ،در :آقـایی ،سـید علـی،
هااوانمونهها ،تهران :حکمت1394 ،ش.
ا ا
گذسریاحدیث:اروش ا
تاریخ
اسپیت ،مارستن« ،وصیت سعدبنابی وقاص :تطور یک حدیث» ،ترجمه :زهرا مبلس ،در :آقایی ،سید علی،
هااوانمونهها ،تهران :حکمت1390 ،ش.
ا ا
دیث:اروشتاریخگذسریاح
ا
اعظمي ،محمدمصطفی ،درسالا اف اسلحدیثاسلنبویاوتاریخاتدوینه ،المکتب اإلسالمی1400 ،ق.
باردن ،لورنس ،تحلیلامحتوس ،ترجمه :ملیحـه آشـتیانی /محمـد یمنـی دوزی سـرخابی ،تهـران :انتشـارات
دانشگاه شهید بهشتی1375 ،ش.
بخاري ،دسماعیلبنابراهیم ،صحیحاسلبخاري ،بیروت :دارالفکر1401 ،ق.
ُ
َبالذري ،احمدبنیحیی ،سنساباسرشرسف ،تحقیق :محمد حمیدالله ،مصر :دارالمعار 1959 ،م.
بیهقی ،احمد ،درئلاسلنبوة ،بیروت :دارالکتب العلمیة1405 ،ق.
289 منابع
ِت ْر ِمذي ،محمدبنعیسی ،سلسنن ،تحقیق :عبدالرحمان محمد عثمان ،چ دوم ،بیروت :دارالفکر 1403 ،ق.
تقیزاده ،حسن« ،تأملی در حدیث نبـوی «مـن کـذب علـي متعمـدا» ،مطالعاا اسالایم :اعلاوماقارآناوا
حدیث ،شماره پیاپی 1387 ،81/3ش.
ثعلبي ،احمد ،سلکشفاوسلبیاناعناتفسیراسلقرآن ،تحقیق :ابومحمد بنعاشـور ،بیـروت :دار احیـاء التـراث
العربی1422 ،ق.
الجوابي ،محمد طاهر ،جهوداسلمحدنینافيانقدامتناسلحدیثاسلنبوي ،نشر و توزیع مؤسسات.
الحاج حسن ،حسین ،نقداسلحدیثافياعلماسلروسیةاوسلدرسیة ،بیروت :مؤسسة الوفاء1405 ،ق.
حسیني جاللي ،تدویناسلسنةاسلشریفه ،قم :مکتب االعالم االسالمي 1376 ،ش.
خطیب بغدادي ،احمدبنعلي ،تاریخابغدسد ،چا مصطفی عبدالقادر عطـا ،بیـروت :دارالکتـب العلمیـة،
1417ق.
ــــــــــ ،حدیثاسلستةامناسلتابعین ،به کوشش محمد رزق طرهوني ،دار فواز للنشر1412 ،ق.
خطیب ،عبداللهبنعبدالرحمن ،سلرداعل امزسعماسلمستشرقیناإجناتساجولدتسیهراویوالافاشااختاومانا
أیدهماامناسلمستغربین ،بیجا2012 ،م.
خطیب ،محمدعجاج ،سلسنةاقبلاسلتدوین ،قاهره :مکتبة وهبة1408 ،ق.
خوئي ،معجمارجالاسلحدیثاواتفصیلاطبقا اسلروسة ،چ پنجم ،مرکز النشر الثقافة االسالمیة1412 ،ق.
دارایی ،مرتضی؛ ملکی ،یدالله؛ تابان ،جعفر« ،فلسفهی جدال منـع نگـارش حـدیث نبـوی در قـرن اول»،
پژوهشهایاسعتقادیاکیم ،شماره ،33بهار .1398
ا
دارقطني ،عليبنعمر ،سلعلل ،تحقیق :محفوظ الرحمن زینالله سلفي ،ریاض :دارطیبة1405 ،ق.
الدمیني ،مسفر عزم الله ،مقاییسانقدامتوناسلسنة ،مدینه :مکتبة العلوم1374 ،ق.
پاژوهشهاایافلساف ا
ا دیاری بیدگلی ،محمدتقی« ،نقد و بررسی علل و انگیزههای منع نگارش حـدیث»،
کیم ،شماره ،1پاییز .1378
رافعی ،عبدالکریم ،فتحاسلعزیز ،دارالفکر.
رامهرمزي ،حسنبنعبدالرحمن ،سلمحد اسلفاصلابیناسلرسوياوسلوسعي ،تحقیـق :محمـد عجـاج خطیـب،
بیروت :دارالفکر1404 ،ق.
290رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث
رجائی فرد ،ابوالفضل ،میرس امکتوباشیعهادراپنجاقرنانخست ،تهران :نشر نگاه معاصر1399 ،ش.
رحمتی ،محمدکاظم« ،مطالعهای در مورد حدیثی کهن؛ حدثوا عن بنی اسرائیل وال حرج» ،علوماحادیث،
شماره1381 ،23ش.
سباعي ،مصطفی ،سلسنةاوامکانتهااف اسلتشریعاسرالیم ،دمشق :المکتب االسالمی1379 ،ق.
سبحاني ،جعفر ،سلحدیثاسلنبويابیناسلروسیةاوسلدرسیة ،قم :مکتبة التوحید1419 ،ق.
سزگین ،فؤاد ،محاضرس افياتاریخاسلعلوماسلعربیةاواسرالیمیة ،چ اول ،فرانکفورت :منشورات معهـد تـاریخ
العلوم العربیة و االسالمیة 1404 ،ق.
تاریخانگارشهایاعرب ،به کوشش احمدرتا رحیمی ریسه ،تهران :خانۀ کتاب1380 ،ش.
ا ــــــــــ ،
سلفي ،محمدلقمان ،سهتماماسلمحدنینابنقداسلحدیث،االندساوامتنااوادحضامزسعماسلمستشارقیناواستبااعهم،
ریاض1408 ،ق.
سیوطي ،جاللالدین ،سرتقاناف اعلوماسلقرآن ،بیروت :دارالفکر1416 ،ق.
شافعي ،محمدبنادریس،اسلرالالة ،به کوشش احمد محمد شاکر ،بیروت :المکتبة العلمیة.
شهید ثاني ،زین الدین ،سلرعایةاف اعلماسلدرسیة ،تحقیق :عبد الحسین محمدعلی بقال ،چ دوم ،قـم :مکتبـة
آیة الله العظمی المرعشي النجفي1408 ،ق.
شیری ،مرجان؛ نیلساز ،نصرت« ،واکـاوی قواعـد مشـترک در شـیوههای نقـد حـدیث مسـلمانان و روشهـای
تاریخگذاری روایات خاورشناسان» ،مطالعا اتاریخ اقرآناواحدیث ،شماره 1399 ،67ش.
شیری ،مرجان؛ نیلساز ،نصرت« ،تاریخگذاری روایات آغاز نـزول وحـی بـر پیـامبر در جوامـع روایـی
اهلسنت» ،مطالعا اقرآناواحدیث ،شماره1401 ،30ش.
صدوق ،محمدبنعلی ،منارایحضرهاسلفقیه ،تحقیق :علـیاکبـر غفـاری ،قـم :مؤسسـة النشـر اإلسـالمي،
1404ق.
َصنعاني ،عبدالرزاقبنهمام ،سلمصنف ،تحقیق :حبیبالرحمن اعظمي ،منشوراتالمجلسالعلمي.
ــــــــــ ،تفسیراعبدسلرز َ
سقاصنعاني ،بیروت :دارالکتب العلمیه1419 ،ق.
طباطبایي ،محمدحسین ،سلمیزسنافياتفسیراسلقرآن ،بیروت :موسسة االعلمي للمطبوعات1390 ،ق.
طبراني ،سلیمانبناحمد ،سلمعجماسروالط ،دار الحرمین للطباعة والنشر والتوزیع1415 ،ق.
291 منابع
مزي ،جمالالـدین ،تهاذیباسلکماال ،تحقیـق :بشـارعواد معـرو ،چ چهـارم ،بیـروت :مؤسسةالرسـالة،
1406ق.
مسعودي ،علیبنحسین ،مروجاسلذهباوامعادناسلجوهر ،چ دوم ،قم :دارالهجرة1404 ،ق.
مسلم نیشابوري ،مسلمبنحجاج ،صحیحامسلم ،بیروت :دارالفکر.
تاریخگاذسریا
ا موتسکی ،هارالد« ،مطالعات حدیثی به کجا میرود؟» ،ترجمه :زهرا مبلس ،در :آقایی ،علـی،
هااوانمونهها ،تهران :حکمت1394 ،ش.
ا ا
حدیث:اروش
مهدویراد ،محمدعلی ،تدویناسلحدیث ،بیروت :دارالهادی1427 ،ق.
نجاشي ،احمدبنعلي،افهرالتاسالما امصنفياسلشیعةا(رجاالاسلنجاشاي) ،چ پـنجم ،قـم :مؤسسـة النشـر
اإلسالمي التابعة لجماعة المدرسین1416 ،ق.
نجمی ،محمد صادق ،الیریادراصحیحین ،تهران :شرکت افست سهامی عام 1361 ،ش.
َ
نسائي ،احمدبنشعیب ،سلسنناسلکبری ،بیروت :دارالفکر1348 ،ق.
نفیسی ،شادی ،درسیةاسلحدیث ،تهران :سمت1394 ،ش.
نووي ،یحییبنشر ،شرحاصحیحامسلم ،بیروت :دار الکتاب العربي 1407 ،ق.
نیلساز ،نصرت« ،تبیـین و ارزیـابی نظریـۀ سـزگین دربـارۀ شناسـایی و بازسـازی منـابع جوامـع روایـی»،
پژوهشهایاقرآناواحدیث ،سال چهل و هفتم ،شمارۀ دوم ،پاییز و زمستان1393 ،ش.
ا
ــــــــــــ « ،تاریخگــذاری احادیــث براســاس روش ترکیبــی تحلیــل اســناد ومــتن در مطالعــات اســالمی
پژوهشهایاقرآناواحدیث ،سال ،44شمارۀ 1390 ،1ش.
ا خاورشناسان»،
ــــــــــ ،خاورشناالاناوااسبناعباس ،تهران :انتشارات علمی و فرهنگی1393 ،ش.
ــــــــــ « ،ماهیت منابع جوامع روایی اولیه از دیدگاه گرگور شـوئلر» ،مطالعاا اسالایم :اعلاوماقارآناوا
حدیث ،سال ،44شمارۀ 1391 ،88ش.
نیلساز ،نصرت؛ رجائی فرد ،ابوالفضل« ،کارکرد فهرسـتهـای شـیخ طوسـی و نجاشـی در تکمیـل روش
سزگین در بازیابی منابع آثار کهن روایی» ،دوافصلنامۀاعلم اااپژوهش امطالعا افهماحدیث ،سـال
چهارم ،شماره اول1396 ،ش.
یعقوبي ،احمدبنابي یعقوب ،تاریخایعقوبي ،بیروت :دارصادر.
293 منابع
سـید: ترجمـه،» درآمدی به اصطالحشناسی حـدیثی خـوتیر ینبـل: «جامعۀ نخستین اسالمی، خوتیر،ینبل
مجمـع جهـانی تقریـب مـذاهب: تهـران،الیرهپژوه ادراغارب
ا، مرتضی، کریمینیا: در،علی آقایی
.ش1386 ،اسالمی
راحلـه/ مژگـان آقـایی: ترجمـه،» «نافع موالی ابنعمر و جایگاه او در آثـار حـدیثی مسـلمانان، ــــــــــ
.ش1394 ، حکمت: تهران،هااوانمونهها
ا ا
اروش:گذسریاحدیث ا
تاریخ ، سید علی، آقایی: در،نوشاوند
: در، فاطمـه صـادقی/ شـادی نفیسـی: ترجمـه،» «بازنگری برخی اصطالحات در علوم حدیث، ــــــــــ
.ش1394 ، حکمت: تهران،هااوانمونهها
ا ا
اروش:گذسریاحدیث ا
تاریخ ، سید علی،آقایی
Abbot, Nabia, Studies in Arabic Literary papyri, vol. II: Qurānic commentary and
Tradition, The University of Chicago Press, U.S.A, 1967.
Azami, M.M, Studies in Early اḤadīth Literature, American trust Publications
U.S.A, 1978.
__________ , On Schacht's Origins of Muḥammadan Jurisprudence, Oxford, Oxford
University Press, 1996.
Berg, Herbert, The Development of Exegesis in Early Islam: The Authenticity of
Muslim Literature from the formative period, Surrey, Uk: Curzon press, 2000.
Cook,Michael,“EschatologyandtheDatingofTraditions”,inḤadīth: Origins and
Development, ed. Harald Motzki, Aldershot: Ashgate, 2004, pp: 217 ـ241.
Fueck, Johann, “The Role of Traditionalism in Islam”, in Ḥadīth: Origins and
Development, ed. Harald Motzki, Aldershot: Ashgate, 2004, pp. 3-26.
Goldziher, Ignaz,“ Principles of Law in Islam”, In the Historian's History of the
world, Newyork, 1904, pp. 294-304.
__________ , “DisputesovertheStatusofḤadīthinIslam”,inḤadith: Origins and
Development, ed. Harald Motzki, Aldershot: Ashgate, 2004, pp. 55-66.
__________ , Muslim studies, ed. S. M. Stern, translated by C.R. Barber and S.M.
Stern. 2 Vols. George Alien, London, 1967 ـ1971.II, p. 19, n. 1.
Griffith,Sidney,“TheProphetMuḥammad:hisScriptureandMessageAccordingto
رویکردهای خاورشناسان به تاریخگذاری حدیث 294
theChristianApologiesinArabicandSyriacfromtheFirstAbbāsidCentury”,
in: The Life of Muḥammad, ed. Uri Rubin, Aldershot: Ashgate, 1999, pp. 345 ـ
392.
Horovitz, Josef,“ The Antiquity and Origin of the Isnād”, in Ḥadīth: Origins and
Development, ed. Harald Motzki, Aldershot: Ashgate, 2004, pp.154 ـ155.
Horst, Heribert, Die Gewahrsmanner im koranlammentar at-Tabari. Ein Beitrag zur
kenntnis der exegetischen uberlieferung im Islam, Universitat Zu Bonn, 1951.
Juynboll, G. H. A,“ Some Isnād-Analytical Methods Illustraed on the Basis of
Several Women-Demeaning Sayings from Ḥadīth Literature”, in Ḥadīth:
Origins and Development, ed. Harald Motzki, Aldershot: Ashgate, 2004, pp.
175-216.
__________, Muslim Tradition, Cambridge University Press, 2010.
Landau ـTasseron,“OntheReconstructionofLostSources”,Al-Qantara, 2004. pp.
45 ـ91.
Leemhuis, F, “MS.1075 Tafsir of the Cairene Dar al-kutub and Mugahid’s Tafsir”.
In: Peters, R. (ed.) Proceedings of the Ninth Congress of the Union
Europeenne des Arabisants et Islamisants, 1981, Leiden, pp.169 ـ180.
Modarressi, Hossein, Tradition and Survival: A Bibliographical Survey of Early
ShīiteLiterature,OneworldPublications,Oxford,2003.
Motzki, Harald,“ The Question of the Authenticity of Muslim Traditions
Reconsidered: A Review Article”, In Method and Theory in the Study of
Islamic Origins, ed. Berg, 1997, pp. 211 ـ257.
__________,“TheCollectionoftheQurān: A Reconsideration of Western Views in
Lighit of Recent Methodological Developments”, Der Islam, 78, 2001, pp. 1 ـ
34.
__________,“DatingMuslimTraditions:ASurvey”, Arabica, LII, 2, 2005, pp. 204 ـ253
295 منابع