Professional Documents
Culture Documents
کاربرد بالینی RFT
کاربرد بالینی RFT
جسیکا دور
Mrmz.ir
مبانی نظری درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش (قسمت دوم)
این متن به سفارش مرکز خدمات روانشناسی و مشاور زندگی ترجمهشده است.
مادرخوانده من اهل جنوب ایتالیا است و میتواند میوهها و سبزیهای فوقالعادهای پرورش بدهد.
اولین باری را که او به من یک لیمو داد یادم میآید؛ آن لیمو بزرگ ،درخشان ،زرد طالیی و مثل
خورشید بود و هرچقدر که خوشمزه بود خوش عطر هم بود .وقتی انگشتان خودم را روی سطح
آن میکشیدم میتوانستم برجستگیهای آن را حس کنم .من آن لیمو را گرفتم ،نصفش کردم،
دهانم را باز کردم و مزه تازه لیمو را روی زبانم حس کردم.
همچنان که پاراگراف قبل را میخواندید ،به لحاظ روانشناختی چه اتفاقی برای شما افتاد؟ آیا
لیمو را دیدید ،آیا آن را بو ،لمس یا مزه کردید؟ آیا دهانتان کمی آب افتاد؟ کلمه لیمو را بگویید
و توجه کنید که چه تصاویر؛ بو ،مزه ،هیجانات و کلماتی در ذهن شما پدید میآید؟ لطفاً قبل از
ادامه دادن به مطالعه این کار را انجام بدهید .چه چیزی به ذهنتان آمد؟ بوی لیمو؟ مزه آن؟
رنگ لیمو؟ لیموناد؟ کیک لیمو؟ درخت لیمو؟ خاطرات ،احساسات یا افکاری درباره لیمو به
یادتان آمد؟ در RFTما به همه این تجربیات درونی ،رویداد میگوییم؛ پس وقتی ما درباره یک
رویداد صحبت میکنیم به آن دسته از تجربیات درونی اشاره میکنیم که انسانها میتوانند
داشته باشند .وقتی شما بوی لیمو را حس میکنید یا مزه آن را میچشید اینها هم رویداد
هستند .در تمرین باالیی متوجه شدید که کلمه لیمو با رویدادهای متفاوتی نظیر مزه ،بو ،حسیات،
خاطرات ،افکار و تصاویر مرتبط است.
حاال بیایید چیز دیگری را امتحان بکنیم .کلمه لیمو را بارها و بارها با صدای بلند و به سریعترین
شکل ممکن به مدت سی ثانیه تکرار کنید .توجه داشته باشید که اگر با صدای بلند این کلمه را
تکرار نکنید هدف تمرین حاصل نخواهد شد .پس اگر در یک هواپیما این متن را میخوانید به
دستشویی بروید و این کار را انجام بدهید .وقتی این کار را انجام میدهید توجه کنید که چه
اتفاقی میافتد.
با سی ثانیه تکرار کلمه لیمو معنای آن تقریباً برای هرکسی از بین میرود و تبدیل به صدای
ال به
عجیب لیی-موو میشود .در همان حال همه تصاویر ،مزهها ،بوها ،افکار و خاطراتی که قب ً
این صدا مربوط بود ناپدید میشود .این تمرین به نام تکرار تیچنر شناخته میشود .روانشناسی
که این تکنیک را ابداع کرد.
وقتی یک نوزاد یا یک کودک بودید وقتی صدای لیی موو را شنیدید شبیه به همان تجربه تمرین
قبلی را داشتید .در این نقطه از زندگی ،لیی موو معنایی برای شما نداشت؛ صرف ًا صدایی بود که
میتوانستید بشنوید و نمیتوانستید آن را به دیگر رویدادها نظیر مزه ،بو ،شکل یا رنگ میوه
ارتباط بدهید.
بین آن موقع و حاال به اتفاقی برای شما افتاده است؟ سالها پیش لیی موو صرفاً یک صدا بود
اما حاال شما این صدا را به رویدادهای زیادی ارتباط میدهید و این صدا بخشی از یک شبکه
ارتباطی گسترده است که نهتنها شامل مزهها ،بوها و رنگهای لیمو است بلکه افکار ،احساسات
و خاطرات درباره لیموناد ،کیک لیمو ،درخت لیمو ،لیموی قاچ شده ،لیموی پالستیک و بسیاری
چیزهای دیگر جزئی از آن است .چطور اینها را یاد گرفتید؟ RFTجوابهایی برای این سؤال
دارد.
یادگیری زبان
از لحظهای که متولد میشوید ،مردم اطراف شما شروع به آموزش شما برای استفاده از زبان آنها
میکنید .در آغاز این کار را با صحبت با شما شروع میکنند که شما را با صداهای این زبان آشنا
میکند؛ بعداً همچنان که بزرگتر میشوید شما را تشویق میکنند تا خودتان این صداها را تولید
ال مامان یا بابا و بطری .شما بعداً
کنید .در ابتدا این صداها مربوط به دنیای بیرون از شما است مث ً
بهزودی یاد میگیرید که این صداها را به دنیای درون خودتان ربط بدهید :به مزهها ،بوها ،حسها
ال گرسنه ،تشنه ،خوشمزه ،بدمزه ،خواستن ،نخواستن ،بله یا نه).
و تمایالت (مث ً
اینها تنها صداهایی نیستند که شما تشویق میشوید تا تقلید کنید ،بلکه تشویق میشوید تا
حالتهای بدنی و چهره را هم تقلید کنید – مث ً
ال وقتی غذا بدمزه است صورتتان را درهم بکشید
یا وقتی با چیزی موافقید دستهایتان را به هم بزنید .در همان زمان از طریق استفاده از کتابها،
ال یاد
نقاشیها و عکسها شما یاد میگیرید که عکسها را با تجربه خودتان مرتبط کنید مث ً
میگیرید که عکس یک سگ را خود سگ واقعی ارتباط بدهید یا عکس یک کودک در حال گریه
را با احساس غصه خودتان مرتبط کنید.
البته بسیاری از حیوانات قادرند که رویدادها را به این شیوه به هم ارتباط بدهند؛ مثالً بعضی از
انواع میمونها بهطور طبیعی بیست وسه نوع فریاد خطر مختلف دارند که به اشکال خاص خطر
از عقاب گرفته تا پلنگ تا آتش را در برمیگیرد .شما هم به شکل مشابهی میتوانید به سگ
خودتان یاد بدهید که صدای راه برو را به راه رفتن و دین دین را به شام خوردن ربط بدهد اما
در حدود 14الی 16ماهگی زبان انسان شروع میکند تا کامالً از زبان دیگر حیوانات متفاوت
بشود .چرا؟ چون انسانها چیزی به نام روابط استنتاجی یاد میگیرند .من متوجهم که واژه
چندان زیبایی نیست اما لطف ًا به مطالعه ادامه بدهید .در آخر فصل خواهید دید که چطور این
مفهوم به کار بالینی مربوط است.
حاال من به شما بهطور مستقیم دو رابطه ساده یاد دادم )1 :لیمو همان سیترون است؛ )2سیترون
همان سیتروونا است .از این دو رابطه آموختهشده میتوانید بدون آموزش بیشتری از طرف من
رابطههای بیشتری را استنتاج کنید .حرف مرا باور نکنید ،خودتان این ادعا را بررسی کنید و به
این چهار سؤال جواب بدهید:
دیدید؟ من تنها دو رابطه را به شما یاد دادم ،اما شما چهار رابطه دیگر را استنتاج کردید .حاال
ممکن است با خود فکر کنید :خوب که چی؟ حاال این موضوع خیلی مهم است؟ این واکنش
چندان تعجببرانگیز نیست .به خاطر اینکه توانایی ما برای استنتاج این روابط خیلی خیلی آسان
ال اگر به شما بگویم که کانگورو بزرگتر از بز است شما
است ما آن را بدیهی فرض میکنیم؛ مث ً
فوراً استنتاج میکنید که بز کوچک تر از کانگورو است .اگر به شما بگویم که مکس پسر من است
شما استنتاج میکنید که من پدر مکس هستم .استنتاج این روابط آنقدر طبیعی و خودانگیز به
نظر میرسد که تصور وضعیتی دیگر بهسختی ممکن است اما شما این توانایی را دارید چون
وقتیکه کودکی خردسال بودید انسانهای حاضر در گروه اجتماعی شما آموزش بسیار زیادی
برای انجام آن به شما داده اند (به همین خاطر است که اگر مثل تارزان در جنگل و در میان
میمونها بزرگ میشدید هیچوقت نمیتوانستید این کار را انجام بدهید و طبق معیارهای انسانی
یک کمتوان ذهنی به شمار میآمدید).
برای بهتر فهمیدن کیفیت این آموزش تصور کنید که دانیال دوازدهماهه است و هنوز رابطههای
استنتاجی را یاد نگرفته است .یکی روز مادرش به او تصویر سه موجود جادویی را به او نشان
میدهد :اژدها ،سیمرغ و پری دریایی .دانیال این حیوانات را تا آنوقت ندیده بوده است .مادر به
سیمرغ اشاره میکند و میگوید این سیمرغ است .میتوانی بگویی سیمرغ؟
مادر میگوید پسر باهوش .حاال او به طور مستقیم یک رابطه را یاد داده است :تصویر سیمرغ با
صدای "سیمرغ" رابطه دارد .او بعد میگوید :سیمرغ را به من نشان بده.
در این نقطه از زندگی دانیال ،شانس اینکه او به سیمرغ اشاره کند یکبهسه است؛ چون میتواند
به اژدها و پری دریایی را هم نشان بدهد .اگر او شانسی درست اشاره کند مادر میگوید :پسر
باهوش ،اینیک سیمرغ است .اگر اشتباه کند مادر میگوید :نه اینیکی سیمرغ است .در هر دو
مورد او مستقیماً رابطه دوم را یاد میدهد صدای "سیمرغ" همان تصویر سیمرغ است.
مادر همین کار را برای اژدها هم انجام میدهد .اول میگوید این اژدها است .میتوانی بگویی
اژدها؟ پسر باهوش .بعد میگوید :حاال اژدها را به من نشان بده .درنهایت مادر خواهد گفت:
درسته پسر باهوش یا اینکه نه اینیکی اژدها است.
تا اینجا که خیلی ساده بود اما بهزودی شرایط به نحو جالبی تغییر میکند .در طی دو الی چهار
ماه آینده مادر نیازی ندارد که به دانیال همه این رابطهها را بهصورت مستقیم آموزش بدهد.
همینکه کودک انسان به سن چهارده تا بیستماهگی میرسد (با فرض اینکه رشد بهنجاری به
همراه مقدار زیادی از تمرین ارتباط دادن رویدادها به این صورت داشته باشند) خودبهخود
استنتاج روابط را شروع میکند .بهعنوانمثال فرض کنید که مادر به دانیال تصویر سه حیوان
عجیب را نشان میدهد که دانیال تابهحال ندیده است :یک مار ،یک جوجهتیغی و یک زرافه.
مادر به زرافه اشاره میکند و میگوید اینیک زرافه است .میتوانی بگویی زرافه؟
مادر میگوید :پسر باهوش .حاال زرافه را به من نشان بده .دانیال صد درصد زرافه و نه دو حیوان
دیگر را نشان میدهد .مادر بهطور مستقیم به او یاد داد تصویر زرافه با صدای زرافه رابطه دارد و
دانیال بعداً خودبهخود استنتاج کرد که این صدا با تصویر ارتباط دارد.
این توانایی استنتاج خودبهخود روابط انسانها را از دیگر حیوانات جدا میکند .غیر انسانها حتی
وقتیکه تحت آموزش زیادی قرار میگیرند نمیتوانند استنتاج خودبهخود روابط را به این شیوه
یاد بگیرند .بله حتی شامپانزههای باهوش زبان آموخته هم نمیتوانند این کار را انجام بدهند.
همچنان که دارید مؤدبانه خمیازه میکشید میشنوم که میگویید بله بله بله؛ پس انسانها
میتوانند روابط را استنتاج کنند و حیوانات دیگر نمیتوانند .خوب که چی؟ چه اهمیتی دارد؟
سؤال خوبی است.
خوب كه چه؟
توانایی شما برای استنتاج این روابط دانش شما را بهسرعت و بهطور چشمگیری زیاد میکند .در
چهارده الی شانزدهماهگی روابط استنتاج شده محدود به روابط متقابل ساده همچون مثالهای
باالیی است اما در بیستودو الی بیستوهفت ماهگی ،کودک یاد میگیرد که این روابط استنتاج
شده را ترکیب کند و پیامدهای این کار چشمگیر است .برای نشان دادن این وضعیت جدید یک
واقعیت درخشان دیگر را بررسی میکنیم:
واقعیت سوم :ایتالیاییها به لیمو میگویند لیمون ،حاال شما میتوانید به هر نوع سؤالی در این
ال ایتالیاییها به سیتروونا چه میگویند؟
مورد جواب بدهید .مث ً
به یاد داشته باشید که من تنها به شما یاد دادم که لیمون همان سیترون است؛ سیترون همان
سیتروونا است و لیمو همان لیمون است .شما از این سه رابطه مستقیماً آموختهشده از طریق
ترکیب رابطههای استنتاج شده ،نه رابطه جدید را بدون آموزش اضافی تولید کردید .این توانایی
به شما این قدرت را میدهد که بهسرعت شبکه ارتباطی وسیعی ایجاد کنید.
احتما ًال متوجه یک فرمول شدهاید .از سه رابطه مستقیم ًا آموختهشده میتوان نه رابطه جدید
استنتاج کرد و از چهار رابطه ،شانزده رابطه جدید تولید میشود .اگر تعداد رابطههای مستقیم ًا
آموخته xباشد ،تعداد رابطههایی که میتوانید استنتاج کنید xبه توان دو خواهد بود .با این
حساب اگر صد رابطه جدید یاد بگیرید میتوانید ده هزار رابطه جدید از آنها استنتاج کنید!
توانایی استنتاج روابط و گسترش آنها به شبکه ارتباطی وسیع اهمیت زیادی برای شناخت و
زبان انسان دارد .این توانایی به ما قدرت تولید تعداد نامحدودی از افکار و یادگیری هر چیزی
بدون تجربه مستقیم آنها را به ما میدهد اما یک قسمت دیگر از جورچین هنوز مانده است که
به آن تحول کارکردهای محرک میگویند .بله میدانم که چیز عجیب غریبی به نظر میرسد اما
به آن سختی که به نظر میآید نیست .محرک خیلی ساده به معنای هر چیزی است که جاندار
به آن واکنش نشان میدهد و هنگامیکه از کارکردهای صحبت میکنیم منظورمان اثراتی است
که محرک روی جانداری که به آن واکنش نشان میدهد میگذارد.
پس بیایید فرض کنیم که شما یک گاز به یک لیمو میزنید (از دست لیمو خسته شدید ،درست
است؟) کارکردهای محرک لیمو (اثراتی مه لیمو روی شما میگذارد) شامل طعم و بوی آن و
آبی که در دهان ترشح میشود ،حرکات زبان و دندانهایتان و افکار و احساساتی است که نشان
میدهید و ما معموالً از کلمه کارکردها بهجای کارکردهای محرک استفاده میکنیم .حاال معنی
تحول چیست؟
تحول كاركردها
کلمه زوبوما را برای خودتان تکرار کنید و توجه کنید که چه اثری روی شما میگذارد .گمان
نمیکنم تأثیر چندانی روی شما بگذارد .چیزی که احتماالً نمیدانید این است که زوبوما یک
میوه نادر گرمسیری است .زوبوما به لحاظ قیافه و طعم شباهت زیادی به لیمو دارد فقط سه برابر
آن است .حاال تصور کنید یک زوبوما برمیدارید ،نصفش میکنید ،دهانتان را باز میکنید و آن
را مزه میکنید .طعم ترش زوبوما را در دهانتان حس میکنید و دهانتان پر آب میشود.
وقتی خطوط باال را خواندید چه اتفاقی افتاد؟ بهاحتمالقوی دهانتان پر آب شد ،پس واژه زوبوما
همان اثراتی را روی شما گذاشت که لیموی واقعی به جا میگذارد.
این فرایند با عنوان انتقال کارکردها شناخته می شود .چرا؟ چون فرایندهای واژه زوبوما (اثراتی
که روی شما گذاشت) تحول پیدا کرد (تغییر کرد) .واژه زوبوما اآلن دارای برخی از کارکردهای
لیموی واقعی است (زوبوما تا حدی همان اثر لیموی واقعی را روی شما گذاشت).
بههرحال چیز ی به نام زوبوما وجود ندارد ،من این کلمه را برای تمرینی که انجام دادید ابداع
کردم و درنتیجه مطالعه این متن شما رویدادهای بسیار زیادی را به شبکه ارتباطی وسیع متصل
به واژه لیمو اضافه کردید؛ شما سیترون ،سیتروونا ،لیمون و زوبوما را به آن اضافه کردید و همه
این کلمات جدید حاال بعضی از کارکردهای لیموی واقعی را دارند.
همه این حرفها چه ارتباطی باهم دارند؟
پ) و انتقال تحول کارکرد بین رویدادهای مرتبط در RFTبا نام چهارچوبدهی ارتباطی
( )relational framingشناخته میشود .از دیدگاه RFTچهارچوبدهی ارتباطی بنیاد زبان
و شناخت انسان را میسازد.
ارتباط همه این حرفها با کار بالینی چیست؟ خوب همانطوری که میتوانم واژه لیمو را به یک
نوع میوه ارتباط بدهم ،میتوانم که واژههای نفرتانگیز و بیارزش را به خودم ارتباط بدهم و
لحظهای که این کار را کردم برخی از کارکردهای نفرتانگیز و بیارزش به من انتقال پیدا میکند.
یک مثال دیگر بزنم .عبارت زندگی من بخشی از یک شبکه ارتباطی بسیار عظیم است .این
عبارت به تعداد نامحدودی از رویدادها شامل انواع بسیاری فکر ،احساسات و خاطرات درباره
همهچیز از شغل من گرفته تا زندگی اجتماعی من و سالمتی و خانوادهام است .حاال تصور کنید
که من کلمات افتضاح و بیمعنی را به عبارت "زندگی من" مرتبط کنم .همینکه این کار را
انجام دادم بعضی از کارکردهای افتضاح و بیمعنی نهتنها به عبارت زندگی من بلکه به هر رویداد
درون شبکه ارتباطی زندگی من منتقل میشود و درنتیجه هر چیزی در زندگی من به نظر
افتضاح و بیمعنی میآید .شما مطمئن ًا این نوع از چهارچوبدهی ارتباطی را در مراجعین افسرده
خود دیدهاید.
در گفتگوی روزمره ما از چهارچوبدهی ارتباطی با عنوان تفکر ،شناخت ،زبان یا ذهن انسان نام
میبریم .چهارچوبدهی ارتباطی برای ما بهعنوان یکگونه پیشرفتهای بزرگی به ارمغان آورده
است .این خصوصیت به توانایی تحلیل ،صحبت ،تصور ،ابداع ،مشکلگشایی را داده است؛ اما ذهن
یک شمشیر دو لبه است .از وقتیکه صاحب توانایی چهارچوبدهی ارتباطی میشویم این خصلت
زندگی ما را تحت نفوذ خود میگیرد و همچنان که بزرگتر میشویم هرروز بیشتر از دیروز در
دنیای زبان زندگی کرده و از دنیای تجربه مستقیم دورتر میشویم و در میان همین شرایط است
که ACTبه داد ما میرسد.
حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتاب شناسی زیر بالمانع است:
هریس ،راس .)1393( .مبانی نظری درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش به زبانی ساده (قسمت دوم).
علی فیضی (مترجم) .برگرفته در روز ؟؟ سال ؟؟ از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره
زندگی http://www.mrmz.ir/
چرا درمانگران بایستی دغدغه یادگرفتن نظریه چهارچوب ارتباطی را داشته باشند؟
متیو ویالت
این متن به سفارش مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی ترجمهشده است.
رفتار آموختهشده ساختن ارتباطهای نمادین و پاسخدهی به آنها زبان نامیده میشود.
منظور از مربوطسازی پاسخدهی به یکچیز بر اساس چیزی دیگر است
وقتی ما چیزها و رویدادها را به هم مربوط میسازیم ،درباره آنها از طریق این رابطه
چیزی یاد میگیریم .به این نحو بهرهوری یادگیری ما بهطور چشمگیری افزایش پیدا
میکند.
شیوه چهارچوبدهی چیزها و رویدادها معنا و تأثیر آنها را تغییر میدهد ،بنابراین اگر
میخواهیم معنا و تأثیر چیزی را تغییر دهیم میتوانیم شیوه چهارچوبدهی خود را تغییر
بدهیم.
زبان (مربوط سازی نمادین) در مرکز تمامی مفاهیم ذهنی انسان قرار دارد پس درمانگران
چه خوششان بیاید چه نیاید بهطور مداوم با زبان سروکار دارند.
زبان در مرکز استدالل منطقی قرار دارد اما انجام کار منطقی همیشه مؤثرترین کار نیست.
خاصیت زبان بسط و گسترش و نه کاهش و تفریق .وقتی میخواهیم از محتوی ذهنی
خاصی خالص بشویم طوری مشغول زبان میشویم که ناخواسته ارتباط نمادین مشکلساز
را تقویت میکنیم.
هرچند رفتار نمادین در آغاز بر اساس یادگیری مبتنی بر تقویت و همایندی مستقیم
قرار دارد اما درنهایت تأثیر همه انواع یادگیری را تغییر میدهد؛ درنتیجه اصول رفتاری
مستقیم (انواع شرطیسازیها ،خاموشی ،خوگیری و نظیر اینها) برای درک روانشناسی
انسان کافی نیست .برای این کار نیازمند نظریهای در باب رفتار نمادین هستیم.
حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتابشناسی زیر بالمانع است:
ویلیت ،متیو .)1394( .چرا درمانگران بایستی دغدغه یادگرفتن نظریه چهارچوب ارتباطی را
داشته باشند؟ علی فیضی (مترجم) .برگرفته در روز؟؟ سال؟؟ از سایت مرکز خدمات
روانشناسی و مشاوره زندگی http://www.mrmz.ir/
زبان همچون ابزاری تجربی در رواندرمانی
جسیکا دور
این متن به سفارش مرکز خدمات روانشناختی و مشاوره زندگی ترجمهشده است.
همه میدانیم که زبان باعث دردسرهای زیادی برای آدمها میشود ،چه آنهایی که دچار
مشکالت روانشناختی هستند چه آنهایی که نیستند .نظریهپردازان ACTبر این باورند که
درمانگران بایستی از زبان بهطور تجربی استفاده کنند و این دقیق ًا همان راهی است که درمان
مبتنی بر پذیرش و تعهد و دیگر رواندرمانیهای موج سومی آن را انتخاب کردهاند.
دسته گستردهای از تکنیکهای تجربی را میتوان در فرایند ACTبه کار برد .در آن دسته از
درمانهایی که روی تماس با تجربه افکار متغیر تأکید میشود ،توجه آگاهی ()Mindfulness
یکی از مشهورترین مجموعه تمرینهای مبتنی بر شواهد است که به کار میرود .تکنیکهای
رایج توجهآگاهی انواعی از تمرینهای مراقبهاند که درمانجویان برای انجام آنها یاد میگیرند
هر رویداد قابلادراک درونی و بیرونی نظیر صدا ،بو ،افکار و حسهای بدنی را مشاهده کنند .از
دیدگاه نظریه چهارچوب ارتباطی انجام این تمرینها باعث افزایش توجه به جنبههای غیر دلخواه
محیط ازجمله محیط ذهنی میشود.
به زیان استعاری ،میتوان گفت که این فرایند حفرههای فیلتری را که توسط زبان ایجاد میشود
ال وقتی
گشادتر میکند و اجازه میدهد با تجربه مستقیم تماس بیشتری داشته باشیم .مث ً
درمانجویان حسهای بدنی خود را در تمرین اسکن بدنی به مدت زیادی مشاهده میکنند
ترغیب میشوند تا ویژگیهای طبیعی این حسها را موردتوجه قرار بدهند ،بهسادگی اجازه بدهند
که باشند و قضاوتها و ارزیابیهای ایجادشده توسط زبان را رها کنند .اگر درمانجو در دست
خود احساس درد کند ،او ترغیب میشود تا جنبههای متعدد این حس و را مشاهده کرده و
درعینحال با پیروی از دستورالعمل رها کردن قضاوت ،این واکنش را تضعیف کند.
جالب است که حتی شکلهای کالمی کنترل میتواند منابع کالمی کنترل را همچنان که در
دستورالعمل "قضاوت را رها کن" میبینیم تضعیف کند .از دیدگاه نظریه چهارچوب ارتباطی تا
وقتیکه این دستورالعمل تا وقتیکه عدم حساسیت حاصل از آن منجر به رفتار ناکارآمد نشود
متناقض نما نیست .اگر درمانجویان ترغیب شوند تا بدون واکنش به سیر افکار خود ،آنها را
مشاهده کنند ،رفتار آنها توسط یک قاعده کنترلشده است؛ اما این قاعده احتمال انجام رفتاری
متناسبتر از سوی درمانجویان در محیط را افزایش میدهد .در ،ACTتوجهآگاهی ترکیبی از
فرایندهای پذیرش ،گسلش و تماس با لحظه اکنون و بافتار انگاری خویشتن است .بهعنوانمثال
یک درمانجو ترغیب میشود تا بعد از به یادآوردن یک خاطره بد ،فضایی برای هیجانات دردناک
ایجاد کند .به زبان نظریه چهارچوب ارتباطی ،درمانگر بافتاری کالمی ایجاد میکند که راهانداز
رویداد روانشناختی دردناکی میشود و درمانجو را ترغیب میکند تا با پیامدهای نگریختن از
تجربه ،تماس پیدا کند .بااینکه درمانجو گمان میکند بایستی از هیجانات دردناک اجتناب کرد،
ال
تجربه مستقیم پذیرش گستره واکنشهای آینده او به هیجانات دردناک را توسعه میدهد (مث ً
پذیرش احساس اضطراب بهمنظور صحبت کردن در میان جمع یا پذیرش احساس افسردگی
برای انجام دوباره اقدامات معنادار).
حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتاب شناسی زیر بالمانع است:
دور ،جسیکا .)1394( .زبان همچون ابزاری تجربی در رواندرمانی .علی فیضی (مترجم) .برگرفته
در روز ؟؟ سال ؟؟ از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی
http://www.mrmz.ir/
قدرت استعارهها در رواندرمانی
جسیکا دور
این متن به سفارش مرکز خدمات روانشناختی و مشاوره زندگی ترجمهشده است.
فرقی نمیکند یک درمانگر با تجربه ACTباشید یا یک درمانگر تازهکار ،درهرحال میدانید که
استعارهها و تمرینات در موفقیت درمان نقشی اساسی بازی میکنند .این ابزارهای قدرتمند به
درمانجویان کمک میکند تا با ارزشهای خود تماس پیدا کنند و به آنها برای تعهدی واقعی
و آگاهانه به تغییر ،انگیزه الزم را میدهد.
نظریه چهارچوب ارتباطی با نشان دادن این نکته که توانایی منحصربهفرد انسانها برای واکنش
به محرکهای استنتاجی دقیقاً همان چیزی است که ما را در تله رنج هیجانی گرفتار میکند از
استفاده از استعارهها در فرایند درمان حمایت میکند .خاصه توانایی ما برای برنامهریزی،
پیشبینی ،ارزیابی ،گفتگوی کالمی و ارتباط دادن رویدادها و محرکها به یکدیگر هم برایمان
مفید است و هم به ما آسیب میزند .تواناییهای شناختی قدرتمند به ما کمک میکند تا مشکالت
را حل کنیم اما اغلب اوقات ما از این ابزار بهغلط برای حل مشکالت درونی خود استفاده میکنیم.
ما بر این باوریم همانطور که میتوانیم شغل یا خانه خود را کنترل کنیم میتوانیم فکر و احساس
خود را کنترل کنیم.
پژوهشها نشان می دهند که هرچه بیشتر افکار و احساسات خود را سرکوب کنیم ،آنها قویتر
برمیگردند .بهعالوه بااینکه ممکن است این تالشها برای فرار از تجربههای درونی (اجتناب
تجربهای) در کوتاهمدت مؤثر واقع شوند ،درنهایت منجر به محدودتر شدن زندگی میشوند.
بهعنوانمثال فردی که هر بار در ورود به موقعیت اجتماعی احساس اضطراب میکند ممکن است
با دوری گزیدن از این رویدادها بهطور موقت اضطراب خود را کاهش دهد؛ اما در درازمدت توانایی
او برای زندگی راحت به مقدار زیادی محدود خواهد شد و ترس او از تعامالت اجتماعی پابرجا
خواهد ماند.
ACTپیشنهاد میکند که خود همسان پنداری بیشازحد با تولیدات زبانی منجر به
انعطافناپذیری روانشناختی میشود و این انعطافناپذیری در مرکز رنج انسان قرار دارد .این
روابط درونی را میتوان به شش فرایند روانشناختی آسیبزای اصلی تقسیم کرد:
اجتناب تجربهای
آمیختگی شناختی
تسلط گذشته پنداشته شده و آینده ترسناک
وابستگی به خودپنداره
عدم وضوح ارزشها
و کمبود اقدامهای ارزشمند.
راه ACTبه سمت بهزیستی هیجانی شامل حرکت بهسوی انعطافپذیری روانشناختی از طریق
شش فرایند درمانی متعامل باهم است.
درمانگر وقتی با حقههایی روبهرو میشود که زبان به افراد مبتالبه مشکالت روانشناختی (و در
کل عموم مردم) میزند بایستی تماس دوبارهای بین درمانجو و عناصر مثبت تجربیاتش برقرار
کند .ازآنجاکه هر اتفاقی که در فرایند رواندرمانی میافتد نتیجه تعامالت نمادین است (به همین
خاطر یکلحظه سکوت هم معنایی دارد) نمیتوان این کار را بدون استفاده از زبان انجام داد؛
پس درمانگر نیازمند استفاده از زبان به شیوهای تجربی است و این راهی است که توسط ACT
و دیگر رواندرمانیهای موج سومی نظیر درمان شناختی مبتنی بر توجهآگاهی (،)MBCT
رفتاردرمانی دیالکتیکی ( )DBTو رواندرمانی تحلیلی کارکردی ( )FAPانتخاب شده است.
در مطلب بعدی به نحوه استفاده از زبان و استعاره در ACTبرای رسیدن به اهداف مطلوب
درمانی نگاهی بیشتر خواهیم پرداخت.
حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتاب شناسی زیر بالمانع است:
دور ،جسیکا .)1394( .قدرت استعارهها در رواندرمانی .علی فیضی (مترجم) .برگرفته در روز ؟؟
سال ؟؟ از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگیhttp://www.mrmz.ir/
نکتهای دیگر درباره استفاده از استعاره در رواندرمانی
جسیکا دور
این متن به سفارش مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی ترجمهشده است.
در درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد ( )ACTاین نکته تأییدشده است که بیش همسان پنداری
خود با زبان لفظی منجر به عدم انعطافپذیری روانشناختی میشود که در مرکز رنج آدمی قرار
دارد .برای درمان زخمهایی که زبان اغلب به افراد میزند درمانگران به استفاده تجربی از زبان
نیاز دارند و این همان راهی است که توسط ACTو دیگر درمانهای موج سومی انتخابشده
است.
یک نوع استفاده تجربی از زبان همان کاربرد تکنیکهای تجربی شامل توجهآگاهی ،گسلش و
تکنیکهای خود بافتارانگاری خویشتن است اما برای آنکه به درمانجویان کمک کنیم تا اثرات
منفی زبان را تضعیف کنیم تمرینات تجربی مرسوم تنها شیوه در دسترس نیست .درمانگران
میتوانند با استفاده از پرسش ،ضابطهبندی دوباره و تالش برای گزینش دیدگاهی متفاوت توجه
درمانجویان را به تجربه خود جلب کنند.
شکلهای خاصی از زبان خودشان راهاندازهای اصیل تجربیاند .بهویژه استعاره که نشانه استفاده
تجربی از زبان در ACTبهمنظور خاصی است .استعارهها با فراهم کردن یک بافتار کالمی غنی
که برانگیزنده مشابه همان افکار ،احساسات و رفتارهایی است که موقعیت واقعی درمانجو
برمیانگیزد مفاهیم انتزاعی را عینی میکند .با استفاده از استعارهها میتوان موقعیتی را تصویر
کرد که
3و دنیایی کالمی ایجاد میکند که در آن درمانجویان میتوانند رفتارهایی نو را کاوش کنند.
استعارهها همچنین قدرت جلب کردن توجه به ویژگیهای چشمگیر موقعیت را دارند که ممکن
است در محیط واقعی به آنها بیتوجهی شده باشد؛ پس برای رهایی از قفسی که زبان میسازد،
نظریه چهارچوب ارتباطی ( )RFTاصولی راهنما جهت ساختن استعارههایی ارائه میکند که تأثیر
درمانی بیشینه دارند.
از دیدگاه RFTزبان ساخته ارتباط بین چیزهاست .ما رابطهها را میسازیم و میفهمیم و به این
رابطهها پاسخ میدهیم .در بعضی موارد ،یک رابطه ساده بین دو رویداد میتواند رفتار ما را تحت
تأثیر قرار بدهد .بهعنوانمثال اگر یک خدمتکار بشقابی را روی میز ما بیاورد و بگوید :خیلی داغ
است ،ما احتما ًال وقتی با احتیاط به آن بشقاب دست خواهیم زد .ما رابطهای را که خدمتکار بین
بشقاب و داغ ساخت میفهمیم و این دانش نحوه تعامل ما با بشقاب را تحت تأثیر قرار داد .موارد
دیگری نظیر تبعیت کردن از دستورالعملهای پیچیده هم نشاندهنده آن است که ترکیب روابط
ساده میتواند رفتارها را به شیوه پیچیدهای کنترل کند.
یکی از استعارههایی که عموم ًا در ACTبه کار میرود استعاره کالسیک ببر گرسنه است .در
کاربست این استعاره از درمانجو خواسته می شود تا تصور کند یک توله ببر در جلوی خانهاش
پیدا می کند و از او تا پیدا کردن یک پناهگاه مناسب نگهداری میکند .در طول روزهای بعد،
توله ببر وقتی گرسنه میشود غرش میکند و درمانجو بالفاصله به او غذا میدهد؛ اما درنتیجه
ببر قویتر شده و رفتهرفته هنگام دوباره گرسنه شدن بسیار پرخاشگر میشود .درمانجو هیچ
چارهای جز غذا دادن بیشتر به ببر ندارد و این کار ببر را قویتر و پرخاشگرتر میکند .این شرایط
یک دور باطل ایجاد می کند .از این استعاره برای اشاره به مشابهتهای آن با تالشهای نامفید
درمانجو برای سرکوب هیجانهای دردناک استفاده میشود.
یک ارتباط همسانی بین این دو ارتباط شرطی هم وجود دارد :من اگر به ببر غذا بدهم تا آرام
شود قویتر و پرخاشگرتر خواهد شد؛ و من اگر هیجانهای منفی خودم را سرکوب کنم آنها
قویتر و غیرقابلتحملتر خواهند شد .بااینحال اینکه درمانجویان اجتناب حاصل از سرکوب
هیجانی را بهترین راهبرد برای تسکین رنج میدانند .دلیل دیگر این ترجیح عدم حساسیت به
پیامدهای بلندمدت چنین راهبردی است .این عدم حساسیت خود حاصل چنین قاعدهای است:
من برای بهترشدن حالم نیازمند پرت کردن حواسم هستم .شما میتوانید از چنان استعارهای
برای هدایت توجه درمانجو به پیامدهای عینی اقداماتش در بافتاری استفاده کنید که با شرایط
مشکلساز کنونیاش متفاوت است اما شامل پیامدهای کارکردی مشابهی است :غذا دادن به ببر
گرسنه نتایج مشابهی با سرکوب هیجانات منفی دارد .اگر درمانجو همسانی کارکردی بین دو
موقعیت را بفهمد ،آن موقع متوجه پیامدهای منفی سرکوب هیجانی در بلندمدت شده و اینگونه
فرصتی برای تغییر رفتار او پیش میآید.
استعارههای متفاوتی توسط جامعه ACTبه زبانهای متفاوت ،برای فرهنگهای مختلف و مختص
فرایندهای متفاوت ساختهشده است .در بعضی موارد ،استعاره به شکل یک تمرین عینی است
که مستلزم اقدام از سوی درمانجو و مشاهده پیامد راهبردهای مختلف است .مثالً میتوان از
تمرین نوشتن با نابینایی نام برد .این تمرین شامل خواهش از درمانجو برای نوشتن در حالی
است که درمانگر مانعی جلوی چشمان او قرار داده است .در مرحله اول تمرین از درمانجو
خواسته میشود تا در طول نوشتن هر کاری که میتواند برای دیدن انجام بدهد .این تالش منجر
به این میشود که درمانجو تمام نیرویش را بهجای نوشتن صرف فرار از موانع بکند .در مرحله
دوم تمرین از درمانجو خواسته می شود تا رویکرد دیگری را اتخاذ بکند؛ یعنی با وجود ندیدن
کاغذ بهجای تالش برای خالص شدن از دست موانع ،تمام تمرکزش روی عمل نوشتن قرار دهد.
با این رویکرد ،درمانجو معموالً قادر است تا بدون ناکامی و صرف نیرو برای چالش با موانع
جملهای خوانا بنویسد .اینگونه ارتباطی بین تالش برای رهایی از هیجانهای دردناک و تالش
برای رهایی از موانع دیداری برقرار میشود .در هردو بافتار تالش برای رهایی از موانع تالشهای
درمانجو را به خود اختصاص میدهد و از تالشهای او برای رسیدن به هدف مطلوب میکاهد؛
درحالیکه پذیرش وجود مشکالت –هیجانهای دردناک و موانع دیداری -به درمانجو اجازه
میدهد تا با موفقیت مشغول انجام اقدام بشود .در این استعاره فیزیکی مثل استعارههای داستانی،
هدف نهایی تغییر کارکرد رفتارهای مشکلساز است تا درمانجو بتوان متوجه ماهیت راهبردهای
ناموثر بشود .این آگاهی به او اجازه میدهد تا رفتاری متناسبتر با محیط از خود نشان بدهد.
حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتاب شناسی زیر بالمانع است:
دور ،جسیکا .)1394( .نکتهای دیگر درباره استفاده از استعاره در رواندرمانی .علی فیضی
(مترجم) .برگرفته در روز ؟؟ سال ؟؟ از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی
http://www.mrmz.ir/
آیا از دیدگاه علم رفتاری بافتاری میتوان شناخت را تغییر داد؟
متیو ویلیت
این متن به سفارش مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی ترجمه شده است.
به تکنیکهای تغییر شناختی اغلب بهعنوان چیزی متناقض با درمانهای مبتنی بر توجهآگاهی
و پذیرش نگریسته میشود .در این رویکردها درمانجویان ترغیب میشوند تا بهجای تغییر دادن
شکل و محتوای افکار دشوار خود از آنها فاصله بگیرند .بااینکه شکی نیست تکنیکهای درمانی
بهکاررفته در رویکردهای توجهآگاهی و پذیرش مدار از تکنیکهای درمان شناختی متفاوت
هستند اما ارزشش را دارد که نگاهی از نزدیکتر به آنچه درمانگران برای فاصلهگیری از افکار
انجام میدهند بیندازیم .وقتی درمانگران از درمانجویان دعوت میکنند تا افکار را خود را همچون
ابرهایی در آسمان ببینند یا بهطور ذهنی قدمی از افکار به عقب بگذارند آیا درمانجویان را ترغیب
نمیکنند تا بهطور متفاوتی درباره افکار فکر کنند؟
نظریه چهارچوب ارتباطی ( )RFTرویکردی رفتاری بافتاری در مورد زبان و شناخت است که به
درمانگران اجازه می دهد راهبردهای تغییر شناختی را با رویکردهای مبتنی بر پذیرش و
توجهآگاهی یکپارچه کنند .از دیدگاه RFTچهار اصل وجود دارد که میتوان بر اساس آنها به
درمانجویان کمک کرد تا شیوه تفکر را تغییر بدهند و درعینحال از مشکالت تکنیکهای تغییر
ال اثرات متناقض سرکوب فکر ،بحثهای بیحاصل درباره واقعیت ،آسیبزا
شناختی سنتی (مث ً
پنداشتن افکار و بیمار پنداشتن صاحبان آن افکار) دوری کنند .این چهار اصل عبارتاند از:
فکر کردن یک رفتار است و نظیر هر رفتار دیگری می توان به آن شکل داد .برای این کار الزم
است بدانید که رفتار یک چیز عینی که بتوانید مستقیماً آن را تغییر بدهید نیست اما تعامل بین
ار گانیسم و محیط این خصلت را دارد .شما نیاز دارید که پیشایندها و پسایندهای رفتاری که
می خواهید به آن شکل بدهید را هدف قرار بدهید .درمانجویی را تصور کنید که انگیزه کافی
برای انجام اقدامی که واقعاً کیفیت زندگی او را بهتر میکند ندارد .او مثالً فکر میکند ”من
تنبلتر از آنم که چنین کاری بکنم“ .درمانگر میتواند از طریق شکل دادن توانایی او برای ارتباط
برقرار کردن بین اقدام و هدفی معنادار انگیزه او را افزایش بدهد .درمانگر مثالً میتواند بپرسد:
”تصور کنید که هفته بعد میآیید و برایم تعریف میکنید که هفته قبل چطور گذشت دوست
دارید بگویید که توانستید چه موفقیتهایی به دست بیاورید؟ و وقتی به هفته قبل نگاه میکنید
چه ویژگی معناداری در آن وجود دارد؟“ درمانگر به این شیوه از یک پیامد (سؤال) که تفکر به
سمت هدفی معنادار سوق می دهد .انگیزه چیزی که بتوان با یک مداخله آن را درون درمانجو
تغییر داد بلکه با تغییر دادن بافتار فعال میشود و افزایش یا کاهش پیدا میکند .وقتی تفکر
درمانجو (و دیگر رفتارهای او) را تغییر میدهید همیشه از خود بپرسید ”به چه شیوههایی
میتوانم بافتار را تغییر بدهم؟ این تغییر چه اثری روی شیوه تفکر درمانجو خواهد گذاشت؟“
یادگیری زدایی یک فرایند روانشناختی نیست .رفتارهایی وجود دارند که ما یاد میگیریم دیگر
انجام ندهیم اما این رفتارها از خزانه رفتاری ما ناپدید نمیشوند بلکه ما صرف ًا دیگر آنها را انجام
نمیدهیم .ما میتوانیم تصمیم بگیریم تا دیگر به یک رستوران ناامیدکننده نرویم .چنین فرایندی
به این معنا نیست که ما رفتن به آن رستوران را یادگیری زدایی کردهایم بلکه به این معنا است
که یاد گرفتهایم رفتن به آن رستوران را انجام ندهیم و کنترل خوبی روی اقدام خود داریم.
مشکلی که در مورد تفکر وجود دارد این است که ما نسبت به رفتارهای دیگر کنترل کمتری
روی آن داریم .غیرممکن است که تصمیم بگیریم به یک خاطره دردناک دیگر فکر نکنیم و از
انجام آن کامالً جلوگیری کنیم .رابطههای نمادینی که افکار ما را به همدیگر ارتباط میدهد
مستلزم ا ین است که ما بپذیریم افکار حتی اگر نخواهیم که آنها را داشته باشیم دوباره
برمیگردند؛ پس وقتی می خواهید به تفکر درمانجو شکل بدهید این فرض را داشته باشید که
ال ناپدید نخواهد شد .دستورالعمل از بین بردن یا جایگزین
آنچه به آن فکر میکنید هیچوقت کام ً
کردن هر فک ری را رها کرده و در عوض تغییر شناختی را به چشم رویکردی اضافهکننده و
یکپارچه کننده در نظر بگیرید .از خودتان بپرسید چه افکار مفیدی را میتوان به خزانه افکار
درمانجو اضافه کرد؟ وقتی چشم درمانجو را به یک دیدگاه جدید و واکنشهای منعطفتر باز
میکنید کدام افکار هستند که به افکار کمتر مفید معنا میدهند؟ یک مثال شایع از راهبرد
یکپارچه گری برای تغییر شناختی این است که درمانجو فکر خود را به این شکل دوباره
صورتبندی کند ”من این فکر را دارم که “...او با این کار فکر اصلی را در بافتاری گستردهتر قرار
داده و از محتوی آن کمی فاصله میگیرد که این کار نفوذ آن فکر روی رفتار درمانجو را تضعیف
میکند.
یکی از موانع اصلی تغییر شناختی این است که در جستجوی واقعیت عینی گیر کنیم .هیچ
فکری خارج از بافتار خود صحیح یا غلط نیست .از دیدگاه نظریه چهارچوب ارتباطی ( )RFTتفکر
بهتر است که با پراگماتیسم و نه واقعیتگرایی هدایت بشود .آنچه در این دیدگاه مهم است ایجاد
شیوههای تفکری است که برای فرد مفید هستند .درمانگری که از دیدگاه RFTاستفاده میکند
بهجای اینکه به دنبال میزان واقعی بودن یک فک ر باشد مفید بود یک فکر در یک بافتار خاص
را در نظر میگیرد .درمانجویی را در نظر بگیرید که میگوید ”من خجالتیترین آدم روی زمین
هستم .هیچوقت نخواهم توانست که دوستی پیدا کنم .هیچ دلیلی برای تالش کردن نیست“.
حتی بااینکه این فکر مبالغهآمیز به نظر میآید پرسش از صحت این فکر بر اساس تطابق آن با
واقعیت ممکن است از دیدگاه درمانجو بیاعتبارسازی به نظر بیاید و باور درمانجو به فکرش را
افزایش بدهد .بهجای این کار تمرکز روی فایده این فکر در بافتار خواستن دوستی توجه درمانجو
را به این سمت میبرد که چهکاری میتواند برای بهبود زندگیاش انجام بدهد .درمانگر میتواند
بپرسد ”وقتی این فکر را دارید بعدش چهکاری انجام میدهید؟ و بعد چه اتفاقی میافتد؟ آیا این
کار به شما کمک میکند که به دوست پیدا کردن نزدیک بشوید یا دورتر؟“ دیگر شیوههای ایجاد
ال درمانگر
معنی کارکردی برای افکار شامل اراده پاسخ بهنجارکننده از سوی درمانگر است .مث ً
میتواند بیان کند که هیجانها واکنشهایی طبیعی هستند یا برای درمانجو شرح بدهد که
رفتارهای ناموثر با همایندیهای مربوط به گذشته انتخاب شده و شکل دادهشدهاند.
.4بهجای تعلیم و سخنرانی بهصورت تجربی كار كنید.
شناختها می تواند عدم حساسیت قدرتمندی نسبت به عناصر مهم تجربهمان ایجاد کنند.
همینکه شروع به تفکر به شیوه خاصی کردیم گرایش داریم چیزهایی را ببینیم که آن شیوه
تفکر را تائید کند و درعینحال چیزهای متضاد با آن را نادیده بگیریم .از دیدگاه RFTکار اصلی
درمانگر ان این است که به درمانجویان کمک کنند با تجربه خود تماس بیشتری پیدا کنند تا
بتوانند به شیوههای مؤثرتری انطباق پاسخهای خود با بافتار بیشتر کنند .وقتی داریم به درمانجو
در مورد نشانهها و عالئم حمله وحشتزدگی آموزش میدهیم یک توصیه خوب میتواند مفید
باشد اما مفیدتر این است که به درمانجو آموزش بدهیم چگونه از تجربه خود یاد بگیرد.
درمانجویان به این شیوه مهارتهایی را کسب میکنند که میتوانند در هر موضوعی به کار ببرند.
اگر بتوانند آنچه انجام میدهند را مشاهده کرده و پیشایندها و پسایندهای آنچه انجام میدهند
را پیگیری کنند میتوانند لحظهبهلحظه به شیوه سازگارانهتری رفتار کنند؛ بنابراین درمانگران
تجربی بهجای اینکه به درمانجو بگویند چهکاری بکند یا چه چیزی را مشاهده بکند ترجیح
میدهند که مشاهدهگری انواع تجارب را به او بیاموزند .آنها سؤاالت زیادی میپرسند که
ال میپرسند
درمانجو را به سمت همایندیهای مفیدی (پیشایند-رفتار-پسایند) سوق میدهد؛ مث ً
”بعدش چه احساسی داشتید؟ بعدش چهکاری انجام دادید؟ بعدش چه اتفاقی افتاد؟“ وقتی به
تفکر درمانجو شکل میدهید بافتاری ایجاد کنید که مشاهدهگری را برانگیزد و او را ترغیب کنید
که نتیجهگیری خودش را بیان کند .حتی وقتی میدانید که شیوه بهتر چیست این احتمال را
در نظر بگیرید که ممکن است درمانجو به نتیجه متفاوتی برسد که بهاندازه نتیجهگیری شما یا
بیشتر از آن معتبر باشد.
ویلیت ،متیو .)1394( .آیا از دیدگاه علم رفتاری بافتاری میتوان شناخت را تغییر داد؟ .علی
فیضی (مترجم) .برگرفته در روز؟؟ سال؟؟ از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی
/http://mrmz.ir
سه شیوه برای تجربیتر كردن گفتگوی بالینی
متیو ویلیت
این متن به سفارش مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی ترجمهشده است.
درمانهای تجربی بیشتر از توصیه به استفاده از قواعد و آموزش روانشناختی روی استفاده از
تکنیکهایی تأکید دارند که به درمانجویان کمک میکند تا تجربه خود را مشاهده کنند.
بهعبارتدیگر درمانگران تجربهگرا بهجای اینکه به درمانجویان بگویند چهکاری بکنند (حتی اگر
توصیه خوبی به نظرشان برسد) ترجیح میدهند که مهارتهای سلسلهمراتبی مشاهده و استنتاج
نتایج مفید را در درمان جویان شکل بدهند .درمانجویان به این شیوه در مواجهه با مشکالت
روانشناختی مستقلتر و منعطفتر عمل میکنند .البته قاعده و دستور ندادن به درمانجویان به
معنی حرف نزدن نیست .در این مقاله سه شیوهای که گفتگوی بالینی شما تجربیتر میکند را
بیان میکنیم.
سادهترین راه برای بهبود سبک تجربی خودتان این است که بیشتر سؤال بپرسید و کمتر حرف
بزنید .روی تک سؤالی تمرکز کنید که درمانجویان را به سمت همایندیهای مرتبط (توالی
پیشایند-اقدام-پسایند) سوق میدهد .از چهارچوبدهی شرطی (نظیر اگر-آنگاه) برای جلب
کردن توجه درمانجو به رابطههای علت و معلولی و چهارچوبدهی زمانی (نظیر کی و چه زمانی)
برای توجه کردن به همبستگیها استفاده کنید .مثالً میتوانید بپرسید ”نتیجه کنار کشیدن و
منزوی شدن چه شد؟“ یا ”وقتی مضطرب میشوید چهکار میکنید؟“ ”و بعد چه اتفاقی افتاد؟“
با پرسیدن سؤاالت بیشتر که منجر به توصیف تجاربی (نظیر یک حس بدنی ،یک احساس)
ال این
میشود که نیازمند توجه ویژهای هستند روی آن تجربهها بیشتر وقت صرف کنید (مث ً
تجربه شبیه چیست؟).
.2بنیاد گفتگو را در زمان حال بسازید
مشاهده کردن چیزهایی که در لحظه حال اتفاق میافتد معمو ًال راحتتر به یادآوردن یا تصور
کردن آنها است .بااینحال بسیاری رویدادهای مرتبط با مشکالت درمانجو در خارج از اتاق
درمان اتفاق میافتند و ما اغلب نیازمند کاوش در آنها از طریق گفتگو بهجای مشاهده مستقیم
هستیم .بهمنظور اینکه این کاوش را تا حد امکان تجربی کنیم میتوانید گفتگوی خود و درمانجو
ال میتوانید بگوید :بیایید به آن
را طوری پیش ببرید که انگار در زمان حال اتفاق میافتد .مث ً
لحظه ای برگردیم که شما آن احساسات شدید را داشتید؛ انگار که همیناالن آن احساسات را
دارید .چه کسی آنجا با شما است؟ چه چیزی میبینید؟ چه افکاری دارید؟ چهکاری انجام
میدهید؟
اگر قواعد را طوری بیاموزیم که منجر به ایجاد مهارتهای سلسلهمراتبی مشاهده همایندیها و
ال به رشد و پرورش مهارتهای تجربی میانجامد.
استنتاج نتایج مفید بشود استفاده از آنها عم ً
مثالً شما میتوانید یک تمرین تجربی را اینطور معرفی کنید ”بیایید تمرینی انجام بدهیم که
شما کمک میکند مشاهده کنید که چه چیزی برای شما مؤثر است“ یا ”هدف این تمرین کمک
کردن به شما برای این است که تجربههای خود را با مهارت بیشتری مشاهده کرده و متوجه
بشوید که کدام اقدامات برای شما بیشترین فایده را دارند“ .حتی اگر از آموزش روانشناختی
استفاده میکنید درمانجویان را ترغیب کنید تا آنچه از این آموزش آموختهاند را با آنچه در تجربه
ال ”آیا تا به اآلن چیزی مشابه با آنچه کتاب به شما
خود مشاهده میکنند مقایسه کنند (مث ً
میگوید مشاهده کردهاید؟ میتوانید در این مورد برایم بیشتر حرف بزنید؟“) .نسبت به مشاهدات
درمانجو که با تجربه شما در تضاد است دیدگاهی باز داشته باشید و روی فرایند پیدا کردن
مشترک راهحل مؤثر برای هر موقعیت خاص تمرکز کنید.
حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتابشناسی زیر بالمانع است:
ویلیت ،متیو .)1395( .سه شیوه برای تجربیتر کردن گفتگوی بالینی .علی فیضی (مترجم).
برگرفته در روز؟؟ سال؟؟ از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی
/http://mrmz.ir
چه میشود اگر...؟ استفاده از قدرت تصویرسازی برای كمک به درمانجویان
متیو ویلیت
این متن به سفارش مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی ترجمهشده است.
افرادی که دنبال کمک گرفتن از مشاور ،رواندرمانگر یا مربی زندگی هستند اغلب گزارش
میدهند که گیر افتادهاند .آنها بعضیاوقات احساسات و افکار خود را نمیفهمند و اغلب مواقع
نمیدانند چهکاری انجام بدهند که خوشحالتر بشوند؛ یا میدانند چهکاری باید انجام بدهند اما
احساس ناتوانی میکنند .در همه این موارد آنچه ایشان میخواهند این است که راهی جدید
بهسوی یک زندگی لذت بخش و معنادار پیدا کنند .به این دلیل و فارغ از همه مشکالت خاصی
که درمانجویان با آن دستوپنجه نرم میکنند بخش قابلتوجهی از کار درمانی میبایست روی
گشودن درهایی به سمت آگاهی و انعطافپذیری بیشتر و ارتباط با اهداف معنادار تمرکز کند.
یکی از قویترین شیوههای کمک به درمانجویان برای خالصی از مشکالت از طریق گفتگوی
معمولی (بین درمانگر و درمانجو) استفاده از سؤاالت ”چه میشود اگر“ یا آنچه است که ما در
نظریه چهارچوب ارتباطی به آن ”چهارچوبدهی شرطی“ میگوییم .این نوع از سؤاالت درمانجو
را دعوت میکند که در واقعیتهای تصوری کاوش کند و به این شیوه تجربههای بصیرتبخش
را به دست آورده و به پاسخهای جدیدی به مشکالت واقعی کنونی دست پیدا کند .در این مقاله
سه مثال از سؤاالت شرطی بیان میشود که میتوانید از آنها برای انداختن نوری تازه به تاریکی
مشکالت درمانجوی خود استفاده کرده و امکان دسترسی او به اقدامات مؤثر را بیشتر کنید.
.1رؤیاپردازی
شاید مؤثرترین و خوشایندترین شیوه استفاده از سؤاالت ”چه میشود اگر“ این است که از
درمانجویان بخواهیم تا دنیایی مجازی را که همهچیز در آن امکانپذیر است را تصور کنند .در
این دنیا رؤیا و امید امکانپذیر میشود و این نگرش جدید میتواند به زندگی واقعی درمانجو
منتقل شود .مثالً ”اگر شما عصایی جادویی داشتید که همهچیز را برای شما امکانپذیر میکرد
آنگاه زندگی شما چه تغییری به خود میدید؟“ یک مثال رایج از سؤاالت شرطی است که به
درمانجویان کمک میکند تا اهداف خود را شناسایی کنند .شما همچنین میتوانید بپرسید ”اگر
صد میلیون تومان برنده میشدید با آن چهکار میکردید“ تا با این سؤال در مورد ارزشهای
درمانجو و اقدامات ارزشمند او کاوش کنید.
.2ردگیری
چهارچوبدهی شرطی هسته و قلب توانایی ما برای تحلیل علتها و پیامدهای اقدامات ما
(ردگیری) است .وقتی درمانجویان درباره انتخابهایی که باید بکنند دچار تعارض هستند از
آنها بخواهید تا در مورد پیامدهای اقدامات جایگزین کاوش کنند .این کار به آنها کمک میکند
ال میتوانید بپرسید ” اگر ...را انجام
تا ادراک روشنتری ازآنچه میخواهند به دست بیاورند .مث ً
بدهید چه میشود؟“ چون پیامدهای مهم ممکن است از نظر پنهان بمانند اغلب الزم است که
از طریق چند سؤال چندگانه اگر-آنگاه در مورد پیامدها کاوش بشود (مثالً ”اگر ...را انجام بدهید
نتیجه بلندمدت آنچه خواهد شد؟” ”و این کار چه پیامدهای درزمینهٔ روابط/زندگی
کاری/احساسات شما خواهد داشت؟“)
راسل کولتس در کتاب خود با نام درمان متمرکز بر شفقت به زبان ساده ( CFT Made
)Simpleتکنیکی را ارائه می کند که از روش بازیگری متد الهام گرفته است .در این تکنیک از
درمانجویان خواسته میشود تصور کنند که اگر با خودشان مشفق و مهربان بودند چه رفتارهایی
انجام میدادند .این نوع از منظرگزینی برای درمانجویانی که بهسختی میتوانند تصور کنند
میتوانند به مشکالت کنونی به شیوه دیگری پاسخ بدهند بسیار مفید است .مثالً میتوانید
بپرسید ”اگر خود ایدئالتان بودید بعد چهکاری انجام میدادید؟“ یا ”اگر فردی بودید که الگو و
الهامبخش شما است در مورد این مسئله چهکاری انجام میدادید؟“
حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتابشناسی زیر بالمانع است:
ویلیت ،متیو .)1395( .چه میشود اگر...؟ استفاده از قدرت تصویرسازی برای کمک به
درمانجویان .علی فیضی (مترجم) .برگرفته در روز؟؟ سال؟؟ از سایت مرکز خدمات روانشناسی و
مشاوره زندگی /http://mrmz.ir
سه شیوه استفاده از منظر گزینی در رواندرمانی
متیو ویلیت
این متن به سفارش مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی ترجمهشده است.
در پایین سه مثال استفاده از منظرگزینی در رواندرمانی ارائه میشود که شما میتوانید در
حوزههای مختلف کار بالینی خود از آن استفاده کنید:
درمانجویان اغلب مواقع در مشاهده یا توصیف هیجانات ،حسهای بدنی و افکار خود مشکل
دارند .شما میتوانید از آنها بخواهید تا از منظر متفاوتی به این تجربهها نگاه کنند ،این کار به
آنها کمک میکند تا بدون احساس فشار برای پیدا کردن سؤال به بینش برسند .مثالً میتوانید
از آنها بپرسید ”اگر یکی از افرادی بودید که شما را در حالی دچار حمله وحشتزدگی شدهاید
میدید چه چیزی مشاهده میکردید؟ مثالً چه حالتهای چهره یا بدنی را میدیدید؟“ یا ”تصور
کنید که سه ساعت بعد این جلسه را به یاد میآورید .به نظرتان چه احساساتی موقع صحبت
درباره این موضوع داشتید؟ چه احساساتی را به یاد خواهید آورد؟“
موضوع شایعی که درمانگران اغلب نیازمند پرداختن به آن هستند کمبود شفقت به خود درمانجو
است .مثالً وقتی افراد در دوران کودکی در محیطی بسیار انتقادگر بزرگ شده باشند ممکن است
آن انتقادات را درونی سازی کرده و بنابراین برایشان مشکل باشد که احساسات مثبتی نسبت به
خود تجربه کنند .برای اینکه به ایشان کمک کنیم تا شفقت ورزی به خود را پرورش بدهند
می توانیم از ایشان بخواهیم که نسبت به خود از دیدگاه فردی که با ایشان مهربان است نگاه
ال ”بهترین دوست شما در مورد این موضوع همیناالن به شما چه میگوید؟“ یا ”اگر
کنند (مث ً
بهترین دوست خود –مثالً احمد -بودید اآلن به خودتان چه میگفتید؟“) .اگر درمانجو در نشان
دادن مهربانی به خود مشکل زیادی داشت میتوانید از او بخواهید تا فردی را که برایشان مهم
ال ”اگر دخترتان به شما بگوید
است را موقعیت کنونی خود تصور کرده و به او مهربانی کنند (مث ً
که آدم بدی است دوست دارید به او چه بگویید؟“).
.3به درمانجویان كمک كنید تا با منبع معناداری از رضایت تماس پیدا كنند.
درمانجویان مخصوص ًا اگر افسرده باشند اغلب در شناسایی چیزهایی که برایشان در زندگی مهم
است مشکل دارند .در این موارد اگر صرفاً از آنها بپرسید که چه چیزی برایشان مهم است مؤثر
نخواهد بود چون منبع معنادار رضایت از زندگی بسیار دورتر از آن است که متوجهش بشوند یا
به یاد بیاورند .برای اینکه بتوانید به آنها کمک کنید تا چیزی را برایشان مهم است را کشف
کرده یا دوباره با آن ارتباط برقرار کنند میتوانید از آنها بخواهید تا از منظر زمانی متفاوتی به
زندگی خود نگاه کنند (مثالً ”بیایید به عقبتر و زمانی برگردیم که زندگی را لذتبخش تجربه
میکردید ،در آن زمانها چهکارهایی انجام میدادید؟“) یا از آنها بخواهید که از نظرگاه فرد
دیگری به زندگی خود نگاه کنند (مثالً ”اگر از همسر شما بپرسم او چه چیزهایی را در زندگی
شما مهم توصیف خواهد کرد؟“) .شما همچنین میتوانید درمانجویان را ترغیب کنید با مشاهده
اینکه چه چیزی برای دیگران لذتبخش است قدمی بهسوی تشخیص چیزهایی که برای ایشان
معنادار است بردارند (مثالً ” وقتی جوان بودید الگوی شما چه کسی بود؟ چه چیزی این فرد را
برای شما خاص و مهم میکرد؟ چهکاری میتوانید انجام بدهید تا مثل این فرد باشید؟“).
ویلیت ،متیو .)1395( .سه شیوه استفاده از منظر گزینی در رواندرمانی .علی فیضی (مترجم).
برگرفته در روز؟؟ سال؟؟ از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی
/http://mrmz.ir
چرا نپرسیم چرا؟
این متن به سفارش مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی ترجمه شده است.
اگر در درمانهای مبتنی بر پذیرش و توجهآگاهی یا موج سوم رفتار درمانی نظیر درمان مبتنی بر پذیرش
و تعهد ( )ACTآموزش دیده باشید شاید بعضی اوقات شنیده باشید که پرسیدن ”چرا“ از درمانجویان اقدام
درمانی خوبی نیست .آیا تا به حال شده زبانتان را موقع گفتن این کلمه گاز بگیرید یا از ناظر بالینیتان
موقع نمایش فیلم جلسه درمانیتان پوزش بخواهید که ”میدانم ،نباید میپرسیدم چرا!“ ؟ اگر این
موقعیتها برای شما آشنا هستند میخواهم چشماندازی را به شما نشان بدهم که احتماال نگریستن از آن
وضعیت را برای شما منعطفتر خواهد ساخت.
اول اجازه بدهید نکته مهمی را روشن کنم .در یک رویکرد بافتارگرای کارکردی نظیر ACTآنچه در
گفتگوی بالینی باید بگویید یا نگویید وابسته به هدف (کارکرد) در مجموعهای مفروض از شرایط (بافتار)
است .به همین دلیل در چنین درمانهایی به سختی میتوان قواعدی را یافت که حرکتهای کالمی
خاصی را بیتوجه به بافتار توصیه یا نهی میکنند .به عبارت دیگر این که آیا پرسیدن ”چرا“ خوب است
یا نه وابسته به هدف درمانی شما است پس چرا نباید پرسید چرا؟
شاید اشتیاق پرسیدن ”چرا“ یادگاری از شیوه کنجکاوی ما در کودکی باشد .اگر فرزند کوچکی داشته باشید
متوجه منظورم میشوید .کودکان درباره آنقدری درباره دنیا کنجکاو هستند که میخواهند راز و رمز همهچیز
را بدانند (چرا خورشید زرد است؟ چرا نمیتوانیم مثل پرندگان پرواز کنیم؟) .باالخره کنجکاوی و گشودگی
دو مورد از ستون های موضع درمانی در رویکردهای موج سومی است پس شاید منطقی باشد در فرایند
درمان بپرسیم که ”چرا؟“
کودکان همچنین میپرسند ”چرا“ تا قواعدی که به نظرشان محدودکننده یا دلبخواهی است را به چالش
بکشند”( .چرا دندانهایم را مسواک کنم؟“ ”چرا وقتی که میخواهم بازی کنم به مدرسه بروم؟“) یکی از
اهداف اصلی درمانهای موج سومی مثل ACTکه در انسانگرایی پایه دارند این است که درمانجویان را
از قواعد دلبخواهی آزاد کنند.؛ پس آیا وقتی که به نظر میرسد درمانجویان با قواعد دلبخواهی محدود
شدهاند نمیتوانیم از آنها بپرسیم که ”چرا“؟
آیا دقت کردید که این شیوه استفاده از ”چرا“ بازتابدهنده دو نوع هدف است؟ یک هدف فهمیدن شیوه
کار دنیا و دیگری روشن کردن هدف یک اقدام است .در درمانهای موج سومی هر دو مهماند اما به
روشنی با یکدیگر تفاوت دارند.
دانستن شیوه کارکرد چیزها در بافتار بالینی عموما هدف ارزندهسازی و بهنجارسازی تجارب و شفقتورزی
به خود را دنبال میکند .درمانگران درمانجویان خود را ترغیب میکنند تا در نظر بگیرند که شرایط گذشته
و آینده چطور آنها را به سوی احساس و اقدام دردناک اما کامال قابل فهم هدایت کرده است.
مقصود از روشن ساختن هدف اقدامات درمانجویان شکل دادن به مهارتهای ردگیری ایشان یا توانایی
توجه کردن به پیامدهای آنچه انجام میدهند و نیز ارزیابی تطابق این پیامدها با اهداف ایشان است.
درمانگران به درمانجویان کمک میکنند تا از منظر عملگرایانهتری به زندگی خود نگاه کنند تا به ایشان
برای درآمیختن با اقدامات رضایتبخش به جای تکرار الگوهای رفتاری مشابه کمک شود.
این دو هدف در قلب درمانهای موج سومی قرار دارد .از یک سو میخواهیم درمانجویان به تجربههای
روان شناختی خود به عنوان بخشی از زندگی انسانی (حتی اگر دردناک و عجیب باشد) روی بیاورند و از
دیگر سو میخواهیم که ایشان بتوانند تشخیص بدهند که چه اقداماتی آنها را به سوی زندگی مطلوبشان
میبرد و همان کارها را انجام بدهند؛ پس حداقل در سطح نظریه شما میتوانید همیشه بپرسید که ”چرا“!
اما نکته این است که استفاده از واژهای که معناهای متفاوتی همراه خود دارد ممکن است گیجکننده باشد
و برخی اوقات درمان را به مسیرهای بیفایدهای بکشاند .مخصوصا پرسیدن ”چرا“ ممکن است درمانجو
را بیشتر از قبل در داستانهایی گیر بیندازد که ممکن است واقعی باشند اما توجه او را از راهحلهای بالقوه
مفید منحرف کند .به همین دلیل است که مدرسان درمان موج سومی ممکن است برخی اوقات هشدار
بدهد که پرسیدن چرا مفید نیست .پرسیدن این سوال خطر تحلیل بیش از حد و نشخوار فکری درباره
چیزهایی که نمیتوان تغییرشان داد را در بردارد؛ یا ممکن است تحلیل کردن را در برخی بافتارهای خاص
نیازی به تحلیل کردن نداریم تشویق کند (شاید شنیدهاید که اگر به دنبال فرصتی برای تامل هستید به
غروب آفتاب مثل یک مساله ریاضی نگاه نکنید البته مگر این که خوره دانش باشید).
پس چطور میتوانیم از تلههای پرسیدن ”چرا“ اجتناب کنید و همچنان به درمانجویان خود کمک کنید که
تفکر عملگرایانه و واقعگرایانه را دنبال کنند؟ اینجا چند راهنمایی برای شما دارم که میتوانید بالفاصله در
گفتگوی بالینی خودتان به کار ببرید.
.1به روشنی بدانید که در این لحظه میخواهید با درمانجویتان به چه هدفی برسید .آیا بهنجارسازی
است؟ آیا شکل دادن به مهارتهای ردگیری است؟ صرفا به خاطر این که میخواهید بدانید چرا
این سوال را نپرسید؛ بدانید که چرا میپرسید چرا.
.2به جای واژه ”چرا“ از دیگر واژههای واضحتری استفاده کنید که منظور دقیق شما از آنچه
میخواهید بدانید را برساند .مثال اگر میخواهید هدف یک اقدام را بدانید بپرسید که ”هدف از این
کار چه بود؟“ ”میخواستید به چه برسید؟“ ”امیدوار بودید که با انجام این کار اوضاع چه فرقی
بکند؟“ یا ”با چه نیتی این کار را انجام دادید؟“ اگر به دنبال دانستن و بهنجارسازی هستید بپرسید
”فکر میکنید چه چیزی روی شما اثر میگذارد تا ...را انجام بدهید“ ”اگر از چشم انداز مشفقانهای
نگاه کنید احساسی که االن دارید را چطور میفهمید؟“ یا ”آیا چیزهایی در زندگی االن شما یا در
گذشته شما وجود دارد که انجام آنچه میخواهید انجام بدهید را برای شما سخت بکند؟“
.3در هر موردی کلماتی را انتخاب بکنید که با هدف و سبک گفتگوی شما جور در بیاید و به منظور
ارزیابی موثر بودن حرکات کالمی خود پاسخهای درمانجو را مدنظر قرار بدهید .مثال سوالی که
روی هدف تمرکز دارد باید توجه درمانجو را به سمت اهداف و پیامدهای اقدام او سوق بدهد .این
نکته ممکن است به نظر بدیهی بیاید اما محتوی گفتگوی بالینی اغلب مواقع آنقدری غنی است
که ممکن است هدف اولیه خود را از یاد ببریم!
ویلیت ،متیو .)1395( .چرا نپرسیم چرا؟ علی فیضی (مترجم) .برگرفته در روز؟؟ سال؟؟ از سایت مرکز
خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی /http://mrmz.ir
ضمیمه:
اگر دوست دارید همچنان با ما همراه باشید میتوانید در کانالهایی که در زیر معرفی شدهاند
عضو بشوید:
ترجمه ی مقاالت،
https://telegram.me/mrmz_ravanshenasan