Professional Documents
Culture Documents
@RastarLib آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
@RastarLib آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
@RastarLib آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات پیامبرانه را به کار می گیرد .ولی مسلمانان همان طور که گفته شد به گونههای شگفتی از
این نوع ،معجزه نام مینهند .با این همه ،بین مجموعهی سِحر کافرکیشان با معجزهی قرآن
هیچ تفاوت کمی و کیفی آشکاری به چشم نمیآید...
س .سیفی
س .سیفی
س .سیفی
- 1ترتیب المعجم المفهرس اللفاظ القرآن الکریم :رتبه محسن بیدارمغز ،قم ،انتشارات بیدار ،چاپ
چهارم ،ص.360
6 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
مسیحیت ناچار شدند بین بیزاری عرفا از طبیعت و طبیعتستایی کافرکیشان راه
میانهای را در پیش بگیرند" 2.با چنین دیدگاهی است که در مجموع ادبیات دینی
اسالم نیز ،اعتدال و میانهروی را میستایند.
از سویی ،باید دانست که" :دین دست کم در مراحل نخستین خود ،سخت به
جادوی ابتدایی میماند .به این معنی که جادو -کار و دیندار هر دو میکوشند که با
تدابیری هستی را بر سر مهر آورند و آسایش خود را تأمین کنند"3.
در همین راستا ضمن سورهی فلق به محمد توصیه میشود که برای تأمین آسایش
خویش به پروردگارِ فلق پناه ببرد تا با همین ترفند از شر مخالفان جادوگر خود
بیاساید .حتا قرار بود محمد همراه با چنین راهکاری ،از شرّ واهمههای شبانهی خود
نیز بگریزد .قرآن مدعی است که پناه گرفتن در "پشت پروردگار فلق" ،به محمد
یاری میرساند تا او "از شرّ زنان افسونگر دمنده در گرهها" نیز رهایی بیابد .چیزی
که به گمان قرآن ،رهایی محمد را از شرّ حسدِ حاسدان هم تضمین خواهد کرد4.
از متن این سوره چنان برمیآید که در زمانهی محمد ،زنان بیش از مردان به
افسون ) (charmو جادو ) (magicاشتغال داشتهاند .چنانکه محمد تاب و توان خود
را در مقابل این گروه از جادوگران از دست میداد تا در حِفاظ خداوند خویش پناه
بگیرد .در عین حال ،قرآن اصطالحاتی از جادوگری را هم در متن خود جا داده است
که عبارتاند از :دمیدن ،بستن و گشودن .چون افسون را میخواندند و همراه با
خواندن آن به اطرافشان میدمیدند تا کاری گره بخورد و رمزگشایی از آن ناممکن
شود .با این همه ،معلوم نیست که چرا خداوند محمد به او یاری نمیکرد تا او بتواند
- 2فرای ،نورتروپ :رمز کل؛ کتاب مقدس و ادبیات ،ترجمهی صالح حسینی ،تهران ،نیلوفر،1379 ،
ص.163
- 3آگبرن ،دبلیو .اف؛ نیمکوف ،ام .اف :زمینهی جامعهشناسی ،اقتباس ا .ح .آریانپور ،تهران ،جیبی،
چاپ یازدهم ،ص.429
- 4قرآن :سورهی فلق ،متن گیومه از ترجمهی بهاءالدین خرمشاهی گرفته شده.
کارکرد جادو در قرآن 7
خود را از این همه گرههای جادویی وارهاند؟ به نظر میرسد که گاهی اوقات توانایی
زنان جادوگر حتا از همهی پیروان محمد و خداوند او نیز پیشی میگرفت.
گاهی عملکرد ) )functionجادوگرانهی خداوند نیز از آنچه که زنان ساحر زمانهی
محمد به اجرا میگذاشتند ،چیزی کم نمیآورد .چون بر پایهی روایتی که خداوند از
عملکرد خود در سورهی فیل به دست میدهد ،از توان و قدرت همین جادوگران
چیزی کم نداشت .خداوند حتا نیرنگ پیلسواران را بیاثر کرد و بر سرشان پرندگانی
فرستاد که از آسمان سنگریزه میانداختند .سرآخر نیز همگی همانند برگِ کاه ،خُرد
شدند5.
قرآن از پیامبران خود در راستای مبارزهی با آنچه که سحر مینامد ،سود میبرد.
بیشترین میزان این مبارزه را به عهدهی موسا نهادهاند .آنوقت در مقابلِ او ،گروههایی
پرشمار و پرآوازه از ساحران به صف شدهاند که همگی خواست و ارادهی فرعون را به
نمایش میگذارند .موسا ضمن چیرگی خود بر نمایش این گروه از ساحران و
جادوگران ،نمونههای روشنی از سحرِ پیامبرانه را به کار میگیرد .ولی مسلمانان
همان طور که گفته شد به گونههای شگفتی از این نوع ،معجزه نام مینهند .با این
همه ،بین مجموعهی سِحر کافرکیشان با معجزهی قرآن هیچ تفاوت کمی و کیفی
آشکاری به چشم نمیآید.
کافران در متن قرآن نقشمایهای از مخالفان را برای پیامبر اسالم و خداوند او به
پیش میبرند .به گمان قرآن آنان همیشه تالش میورزند تا ضمن اجرای نمایشهای
شگفتآور خود ،پیروان محمد را بفریبند .اما محمد شیوههای شگفتآورتری را برای
رویارویی با ایشان به کار میگیرد .قرآن حتا تاریخچهای از سحر و جادو به دست
میدهد که در آن به منظور مبارزه با هنجارهایی از این نوع ،بسیاری از پیامبران
سامی نیز صفآرایی میکنند .جدای از موسا و محمد ،پیامبران دیگری چون
سلیمان ،یعقوب ،ایوب ،هود ،صالح ،لوط ،یونس و عیسا نیز از این مبارزهی همگانی
سهم میبرند .ولی خداوند در روایت خود از زندگانی پیامبران ،مسؤولیت فرآوری
رفتار معجزهآمیز ایشان را به عهده میگیرد.
قریب ده بار هم ترکیب سحرِ مبین (جادوی روشن) را در متن آیههایی از قرآن به
کار گرفتهاند که در فضای ) (atmosphereگزارش آنها ،هنجارهایی از سحر و جادو
به گروههایی از کافران بازمیگردد .چون قرآن رفتار مبارزهجویانهی مخالفان این
پیامبران را "سحر مبین" میشناسد تا بر درستی رفتار پیامبران یاد شده ،اصرار
بورزد .ولی واقعیت از آن حکایت دارد که هیچ تفاوت آشکاری در محتوا و درونمایهی
) (themeسحر کافران با خداباوران مسلمان به چشم نمیآید .با همین دیدگاه است
که در فضای قصههای قرآن ،آوردگاهی مناسب برای این گروه از پیامبران و مخالفان
ایشان آماده می گردد که هر دو گروه برای نمایش توانمندی خویش به اجرای نمونه-
هایی از سحر و جادو پای بفشارند.
گفتنی است فروید در تعریفی که از جادو به دست میدهد ،بین جادو و سحر فرق
و فاصله میگذارد .چون در خصوص سحر مینویسد" :سحر چیزی نیست جز هنر
نفوذ در ارواح و معاشرت با آنها همان طوری که در شرایط مشابه با انسان رفتار
میکنیم" 6.فروید در تکمیل تعریف خود از جادو و سحر یادآور میگردد که "در
جادو از ارواح صرف نظر میکنیم" .او سپس نتیجه میگیرد" :جادو در مواردی که
ظاهراً روحانی شدن طبیعت هنوز تحقق نیافته ،به کار گرفته میشود"7.چنین فرق و
فاصله ای از سحر و جادو در قرآن نیز به نمایش درمیآید .چنانکه میتوان برخی از
گزارشهای قرآن را در گروه سحر جا داد و برخی از آنها را نیز در گروههایی از
جادو .اما قرآن در روایتهای خود هرگز دانسته و آگاهانه چنین تفاوتی را به کار
نمیگیرد.
جدای از این ،گستردگی هنجارهای ساحران و جادوگران در قرآن ،روشن میسازد
که کافرکیشی ) (Paganismدر زمانهی پیامبر اسالم با اقبال عمومی مردم روبهرو
- 6فروید ،زیگموند :توتم و تابو ،ترجمهی ایرج پورباقر ،تهران ،آسیا ،چاپ پنجم ،ص.131
- 7فروید ،زیگموند :پیشین ،ص.132
کارکرد جادو در قرآن 9
بوده است .موضوعی که به سهم خود به ترس و واهمهی پیامبر از ایشان دامن میزد.
او مجبور بود برای پیکار و مبارزه با گروههایی پرنفوذ از کافرکیشان ،همان هنجارهای
ساحرانهی ایشان را توسعه ببخشد .در چنین آوردگاهی بود که سحر و جادو کارکرد
خرافهآمیز خود را برای هر دو گروه به اجرا میگذاشت .تا آنجا که هر روز نمونههای
جدیدتری از آنها ارتقا مییافت و برای مردم عادی به نمایش در میآمد .آنوقت
جادوگر و ساحر هم به اعتبار توان و نوع کارش ستوده میشد .مردم نیز سرآخر
پشت آنانی پناه میگرفتند که به طبع در این راه ،از توان بیشتری سود میبردند.
جیمز جرج فریزر ضمن کار میدانی خود ،تالش بسیاری به عمل آورد تا کارکرد
اجتماعی ) (social functionجادو را آشکار کند .او در خصوص تعریف جادو یادآور
میشود" :نظم مورد نظر جادو تفاوت بسیاری با نظم و سامانی دارد که بنیاد علم
است" 8.فریزر در توضیح تعریف خود از جادو ،همچنین مینویسد" :نظم مورد نظر
جادو صرفاً نوعی بسط و گسترش نظم و ترتیبِ پیدایش ایدهها در ذهن بشر است و
از قیاسی نادرست سرچشمه میگیرد"9.
- 8فریزر ،جیمزجرج :شاخهی زرین ،پژوهشی در جادو دین ،ترجمهی کاظم فیروزمند ،تهران ،آگاه،
چاپ ششم ،ص.811
- 9پیشین.
10 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
راه یافته است .باورمندان این موضوع ،فرآیند آن را به متن سورهی قمر مستند
کردهاند .سورهی قمر از سورههای مکی قرآن به شمار میآید که حدود پنجاه و پنج
آیهی کوتاه را در بر میگیرد .تمامی این آیههای کوتاه با واژههایی از نوع قمَر،
مستمِر ،مستقِر ،مزدجَر ،النذُر و ...پایان گرفته است .انگار نویسندهی متن بخواهد
شعری موزون بسراید و یا سخنی را به سجع با خواننده و مخاطب خویش در میان
بگذارد .اما فقط ناتوانی ادبی او ،در فضایی از متن همین سوره به نمایش درمیآید.
در نخستین آیه از سورهی قمر گفته میشود :اِقترَبَتِ السّاعَة وَ اَنشقّ القمرُ .این آیه
ضمن تفسیر مفسران زبان فارسی به صورت زیر ترجمه میشود" :رستاخیز نزدیک
است و ماه بازشکافت" 10.ولی بهاءالدین خرمشاهی در ترجمهی خود از قرآن ،این آیه
را ضمن عبارت دیگری به زبان فارسی برگردانده است .او مینویسد" :قیامت نزدیک
شد و ماه دوپاره شد"11.
همچنان که دیده میشود در آیهی یاد شده هیچ نشانهای از موضوع شقالقمر
کردن پیامبر اسالم به چشم نمیآید .ولی با تمامی این احوال ،بسیاری از باورمندان
به موضوع شقالقمر کردن ،ادعای خود را به همین آیه از قرآن مستند میکنند.
مخالفان مسلمان و غیر مسلمان این موضوع هم ،بهانهای را پیش میکشند که گویا
داستان شقالقمر ،همانگونه که در متن این آیه گفته میشود ،به قیامت یا روز
رستاخیز بازمیگردد .با همین رویکرد است که بر بیاعتباری آن نیز اصرار ورزیدهاند.
ولی طرفداران آن در زمانهی ما ،ادعای خود را تا به آنجا پیش میبرند که
مستنداتی به ظاهر علمی و عالمانه نیز برای آن فراهم میبینند .چنانکه برای چنین
موضوعی تصویرهایی از سطح ماه ارایه میشود تا بر بقایای چنین شکافی در سطح
ماه اصرار بورزند .آنان خیلی راحت خرافهها و افسانههایی از متن قرآن را به تاریخ
میکشانند .تا آنجا که به ظاهر مستنداتی غیر مستند برای آن فرآوری میکنند.
- 10خالصهی تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید(کشف االسرار) :تألیف احمد میبدی ،تهران ،اقبال،
چاپ دهم ،جلد دوم ص.474
- 11قرآن کریم :ترجمه از بهاءالدین خرمشاهی ،تهران ،دوستان ،چاپ ششم ،ص.528
کارکرد جادو در قرآن 11
قرآن قصد دارد ضمن روایتهایی که از زندگی اقوام پیشین به دست میدهد،
تاریخی قدسی برای انسان زمانهی خود بنویسد .چون آرزویی را در بطن خود می-
پروراند که خواهد توانست همراه با حذف یا فرآوری حوادث تاریخی به امر قدسی
خود اعتبار بیشتری ببخشد تا کارکردهای طبیعتباورانهی کافرکیشان را از متن
تاریخ به دور بریزد .به همین دلیل هم گزارشهای داستانی خود را همیشه نصفه و
نیمه رها میکند تا ناگقتنیها همواره ناگفته باقی بمانند .در چنین فضایی است که
امر قدسی پا پیش میگذارد تا در فضایی آلوده به وهم وجاهت بپذیرد .اما محمد
سحر و جادو را پشتوانهای مناسب و کارساز برای این امر قدسی گرفته بود .چون به
اعتبار سحر و جادو بود که امر قدسی او نیز وجاهت مییافت .چنین موضوعی به
درستی در افسانهی شقالقمر کردن محمد نیز بازتاب مییابد.
به طبع همراه با کشاندن امر قدسی به تاریخ ،آدمها نیز به دو گروه مقدس و
نامقدس بدل میشوند .آنوقت نامقدس از حق حیات بهره نمیگیرد .چون مقدس
قصد دارد تا سیطرهی خود را بر همهی جهان بگستراند .امر مقدس به همین منظور
حتا موضوع دینگرانی مردم را در دل میپروراند و روزی را بشارت میدهد که همگی
در جهان بدون استثنا به این دین جدید گردن بگذارند .روزی که نامقدس هرگز
امکانی برای ظهور و عرض اندام نخواهد یافت.
اما اسالم موضوع امر قدسی را به فضای عمومی زیست آدمها نیز گسترش میدهد.
چنانکه همراه با پیدایی پدیدهی قدسی ،بین مکانهای کرهی زمین هم فاصله می-
افتد .آنوقت موضوع قداستِ مکانهای ویژهای از کرهی زمین ،فرآیند قداست زمان را
نیز به خود به همراه خواهد آورد .زمان مقدس همان زمانی است که مکانها را در
گسترهای از آن ،قداست بخشیدهاند .همچنان که در ماجرای شقالقمر کردن محمد،
نمونهای ویژه از امر قدسی را پیش روی مخاطب میگذارند .به طبع امامان،
امامزادگان ،مسجدها و روحانیان همگی نمونههایی از قداست را برای باورمندان آیین
محمد به نمایش میگذارند .اسالم همچنین ظرف هزار و پانصد سال به بازتولید
مکانهای مقدس ،اشخاص مقدس و زمانهای مقدس ادامه داده است.
12 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
الیاده در توضیح مکان مقدس یادآور میگردد" :از نظر انسان مذهبی ،مکان،
متجانس نیست؛ وی وقفهها و گسیختگیها را در آن تجربه میکند؛ از لحاظ کیفی
پارهای از بخشهای مکان از بخشهای دیگر متفاوت است" 12.الیاده گفتهی خود را
به روایتی از کتاب خروج مستند میکند .آنگاه که خداوند خطاب به موسا میگوید:
"به اینجا نزدیک نشو ...کفشهایت را از پاهایت بیرون بیاور ،چون مکانی که تو در
آن ایستادهای زمین مقدسی است"13.
با این همه ،در فضای آیهی یاد شده از سورهی قمر ،فضایی مقدس و آخرالزمانی پا
میگیرد .فضایی آیینی که در آن پایان جهان اعالم میگردد تا در فرآیند آن موعودی
را به همگان بباورانند .پیدایی موعود به طبع زمان قدسی را هم به خود به همراه
خواهد آورد .چنین زمانی را به طبع با شکافتن ماه نشانهگذاری کردهاند.
گفته میشود که همراه با ظهور چنین موعودی پدیدهی شر نیز برای همیشه از
جهان رخت برخواهد بست .به همین دلیل هم قرآن فضایی قدسی و آخرالزمانی برای
مخاطب خود میآفریند تا در سپهر آن امری قدسی اتفاق بیفتد .قرآن باور دارد که
اتفاقاتی از این نوع ،به حتم انسان زمانه را نسبت به پذیرش موعود جدید متقاعد
میکند .اما چنین راهکاری با شکاف برداشتن ماه ،نشانهگذاری میگردد .همان
راهکاری که اکثر متنهای هزارهای ) ،(Millenarianismنمونههای فراوانی از آن را به
کار بستهاند .چون در فضاهای آخرالزمانی ،همواره خورشید و ستارگان کارکردی
دگوگونه از خود بروز میدهند .اما این فضای آخرالزمانی فقط و فقط نمونههایی غیر
متعارف و گنگ از سحر و جادو را در دیدرس مردم میگذارد.
گفتنی است که محمد خود را به عنوان موعود موسا و حتا عیسا جا میزد .به
همین دلیل هم موسا ،عیسا و یا دیگر پیامبران بنیاسراییل را در متن قرآن می-
ست ایند .اما نه تنها یهودان از پذیرش مأموریت محمد سر باز میزدند ،بلکه
مسیحیان نیز در او نشانهای از موعود خود نمییافتند .چنانکه محمد نیز مجبور می-
- 12مقدس و نامقدس :میرچا الیاده ،ترجمهی نصراهلل زنگویی ،تهران ،سروش ،چاپ دوم .ص.21
- 13کتاب مقدس :کتاب خروج .3/3
کارکرد جادو در قرآن 13
شد تا به اتکای اجرای نمونههایی از سحر و جادو ،توانمندی جادوگرانهی خود را به
مخالفانش بباوراند.
در ادبیات فارسی مخالفان ماجرای شقالقمر کردن محمد هم کم نیستند .چنانکه
جاللالدین محمد بلخی ضمن بهرهگیری از طنزی تند ،به چالش با چنین روایتی
برمیخیزد و میگوید:
ای منجّم ،اگرت شقِ قمر باور شد /بایدت بر خود و بر شمس و قمر خندیدن14
مطرح کردن افسانهی شق القمر کردن پیامبر اسالم ،به طبع به هیچ منطقی راه
نمیبرد .با تمامی این احوال ،مسلمانان نمونههای دیگری از معجزههای پیامبر را نیز
تبلیغ میکنند که آنها نیز چندان با منطق تجربی زمانهی ما سازگاری ندارند .حتا
مخالفان پیامبری محمد ،تمامی آنها را نمونههایی کامل از سحر و جادو به شمار
میآورند .موضوع معراج رفتن پیامبر نیز در همین چهارچوبهای همگانی مورد
بررسی قرار میگیرد .هرچند مسلمانان ،مستنداتی را برای معراج رفتن پیامبر در
سورهی بنیاسراییل فرآوری کردهاند ،ولی در نگاه بسیاری از مفسران قرآن ،برخی از
اشارههای تمثیلی سورهی النجم هم به موضوع معراج رفتن پیامبر اسالم بازمیگردد.
سورهی نجم نیز از سورههای مکی قرآن به شمار میآید .از سویی ،همسانیهای
فراوانی در نوع روایت و انشای سورههای قمر و نجم دیده میشود .چنانکه در هر دو
سوره ،اجرام فلکی مورد خطاب قرار میگیرند و کارکرد طبیعی و فراطبیعی آنان را
میستایند .جدای از این ،آیههای سورهی نجم را نیز در الگویی از سورهی قمر ،کوتاه
نوشتهاند .انگار بخواهند مصرعهایی موزون از بیتهای یک منظومهی موفق ادبی را
الگو بگذارند .حتا در سورهی نجم واژههای آخری هر آیه را با کلمههایی به ظاهر
موزون ،پایان میبخشند .مثل اینکه قصد دارند به همراه آن ،شعری مقفا (قافیهدار)
یا نثری مسجع بیافرینند؛ که هرگز موفق نمیشوند.
- 14گزیده ی غزلیات شمس :به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی ،تهران ،جیبی ،چاپ نوزدهم،
ص.393
14 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
نخستین آیهی سورهی نجم این گونه آغاز میگردد :والنّجم اذا هوی .احمد میبدی،
این آیه را به شکلی مغشوش و آشفته چنین برمیگرداند" :سوگند به ستاره ،یا به
پاره ای از قرآن یا به خود ستاره چون به زمین فرومیآید یا سوگند به ستارهی
ثریا" 15.اما بهاءالدین خرمشاهی ترجمهی دیگری از متن آن به دست میدهد .چون
او مینویسد" :سوگند به ثریا چون فروگراید"16.
در ترجمهی بهاءالدین خرمشاهی فعل مرکب "فروگراید" در فضایی از ابهام و ایهام
باقی میماند و هرگز در ذهن خواننده مفهوم درستی نمییابد .گرچه "فروگراید"
خرمشاهی همان مفهوم "به زمین فرومیآید" میبدی را در بر میگیرد ،ولی
خرمشاهی زیرکانه از بازتاب چنان مضمونی گریخته است .مگر میشود ستاره به
زمین بیفتد و یا بر آن فروبیاید؟ همراه با ترجمههایی از این دست است که بسیاری
از مترجمان یا مفسران قرآن ،بر تعقیدات لفظی و معنوی متن آن سرپوش میگذارند.
در عین حال ،متن تمثیلی سورهی یاد شده برای بسیاری از مفسران آن شرایطی را
برانگیخته است تا از روایت آن برای اثبات معراج رفتن پیامبر اسالم تأویل به عمل
آورند .در آیهی نهم از همین سوره حتا گفته میشود که فاصلهی آن دو یعنی پیامبر
و خداوند او ،از دو کمان یا کمتر ،چیزی فراتر نرفته است .تعارفی خودساخته که به
طبع محمد را به شوق می آورد و به ظاهر بر اعتبار او بین پیروان یا مخالفانش می-
افزود.
کشفاالسرار میبدی ضمن تفسیر خود ،تأویلهای ویژهای از موضوع معراج محمد
به دست میدهد .چون او در این خصوص ،از مخالفتهای عمومی مردم نیز سخن
میگوید .بیدلیل نیست که ابتدای این سوره همانند بسیاری از سورههای دیگر قرآن،
با سوگندهایی منحصر به فرد آغاز میگردد .در واقع راویِ آن قصد دارد تا ضمن
همین سوگندهای بیاساس و بیپشتوانه ،ادعای خود را به دیگران بباوراند.
احمد میبدی مینویسد که حتا ابوجهل از ادعای بیپشتوانهی محمد سود جست تا
شاید بتواند ابوبکر را از پیروی او و دین اسالم بازگرداند .گفتنی است که میبدی
ضمن روایت خود ،از قول ابوجهل خطاب به ابوبکر مینویسد" :ای پسر ابوقحافه
(ابوبکر) ،یار تو اینبار محالی میگوید که هیچ عاقلی آن را باور ندارد! محمد میگوید:
دوش از مسجدالحرام رفته به بیتالمقدس و هم در آن شب بازآمدهام .ای ابوبکر تو
باور می کنی که کسی یک ماه راه را یک شب برود و بازگردد؟ ابوبکر گفت :آنچه
محمد گفته ،راست است"17.
بنا به روایت میبدی ،دفاع ابوبکر از محمد در حالی صورت میگرفت که او هنوز از
کم و کیف ماجرای معراج رفتن محمد ،هیچ اطالعی نداشت .در واقع ابوبکر از قبل به
گفتههای محمد صحه میگذاشت .سپس ضمن دیدار خود با پیامبر ،از او چهگونگی
این ماجرا را جویا شد18.
در سنگ -نوشتهها و نگارههای دورهی هخامنشی و بعد از آن ،قرص کامل یا نیم-
تنهای از انسانی بالدار به نمایش درمیآید .بهرام فرهوشی در توضیح چنین نگارههایی
مینویسد" :قرص بالدار بیشتر جنبهی تزیینی دارد و شاید اقتباس از ملتهای
مجاور باشد .ولی هنگامی که به صورت نیمتنهی بالدار بر فراز همین قرصهای
تزیینی پدیدار میشود ،نمودار اندیشههای مذهبیِ قومی است" 19.اما شاهان
هخامنشی به نگارههایی از این دست میبالیدند و آن را همزاد و نمونهای آسمانی
برای خویش میپنداشتند .سومریان و کلدانیان هم نمونههای فراوانی از چهارپایان
بالدار را در نگارههای خود به کار گرفتهاند .به حتم در زمانهی محمد نیز دیدن گونه-
هایی از این دست ،شوق او را برمیانگیخت.
همچنان که در استورههای اسالمی باوری را به کار گرفتهاند که ضمن آن معراج
رفتن پیامبر اسالم را به پای اسب او "بُراق" مینویسند .حتا طرحهای فراوانی از
همین اسب بالدار کشیدهاند که او را در حالت پرواز به آسمان نشان میدهد .چنین
نقشمایهای از براق ،با رفتار اسبان ایزدِ مهر در مهریشت اوستا همپوشانی دارد .تا آنجا
که مهریشت مینویسد " :اسبان مهر در فراخنای هوا ،پران به گردش درآیند"20.
در سورهی صاد هم نمونههای فراوانی از سحر و جادو گزارش میگردد .در آیه 31
تا 33همین سوره به واقعهای اشاره میشود که ضمن آن برای سلیمان نبی اسبانی
میآورند .اما سلیمان چنانی به این اسبان سحرآمیز دل میبازد که آفتاب غروب می-
کند .در واقع سلیمان مسحور زیبایی اسبان خود میگردد .بنا به نص قرآن ،او سپس
برای انتقام از سحرِ اسبان ،به مثله کردن آنها روی آورد .چون سلیمان را از نمازش
بازداشته بودند.
ولی چنین رفتاری از سلیمان ،سرآخر به تحسین خداوند از او انجامید .چنانکه
بسیاری از مفسران قرآن ،در این ماجرا پای "ردالشمس" را به میان میکشند.
ردالشمس کردن نیز عملی است آیینی اما موهوم ،که خورشید را پس از غروب آن ،از
نو به وسط آسمان بازمیگردانند .موضوعی که در شرح زندگانی برخی از پیامبران
سامی نیز بازتاب مییابد.
مسلمانان در تفسیرگزاری خود از قرآن ،موضوع ردالشمس کردن سلیمان را اغلب
به پای خداوند یا فرشتگان او مینویسند تا سلیمان از نو نماز خود را بخواند .برخی از
مفسران قرآن نیز چنین راهکاری را به پیامبر اسالم یا جبرییل منتسب کردهاند .چون
میگویند پیامبر در خواب بود و علی به نگهبانی او اشتغال داشت که از نماز خویش
در سورهی صاد نمونههای دیگری از سحر و جادوگری نیز به اجرا درمیآید .در
نمونهای از آن ،خداوند به ایوب دستور میدهد که پایش را بر زمین بکوبد تا چشمه-
ای آب برای او جاری شود 23.از سویی در همین سوره ،خداوند نه تنها باد را به
تسخیر سلیمان در میآورَد بلکه از گروه شیطانها (شیاطین) ،بنایان و غواصان نیز
مریدانی همیشگی برای سلیمان قرار میگیرند24.پیداست که قرآن حرفهی بنایی و
غواصی را به استناد همین سوره ،حرفهای شیطانی میخواند .چنانکه سلیمان به
اتکای چنین توانمندیهایی ،هرگز از اجرای سحر و افسونگری در جهان پیرامون خود
بازنمیماند.
در شاهنامه نیز ضمن گزارش پادشاهی جمشید ،شغل بنایی را به گروههایی از دیوان
نسبت دادهاند .اما قرآن ،این بار سلیمان را به جای جمشیدِ شاهنامه مینشاند تا او از
دیوان (شیاطین) زمانهاش ساختمانسازی را فرابگیرد .همآمیزی شخصیت سلیمان با
جمشید کاری است که تنها به قرآن یا شاهنامه محدود باقی نمیماند بلکه چنین
موضوعی را به تمامی متنهای تاریخی و ادبی زبان فارسی نیز گسترش دادهاند.
البته قرآن توضیح روشن و دقیقی از چند و چون این موضوع به دست نمیدهد.
ولی تفسیرهای مفسران ،تأویلهای گوناگون و گاه متضادی از متن آن به عمل می-
آورد تا اقتدار سلیمان نبی را در دریاها ،آسمان و پهنهی زمین به همگان بباورانند .تا
آنجا که همگی بدون استثنا سر به فرمان سلیمان میسپارند و از فرمانبرداری او
چیزی نمیکاهند.
در عین حال ،ضمن سورهی یاد شده جایگاه ویژهای را هم به بنایان بخشیدهاند تا
شاید بر جایگاه سلیمان نبی میان بنایان زمانهاش تأکید بورزند .شاید هم خواستهاند
نشانهای برای ظهور موعود واقعی قرار میگرفت .در واقع سحر و جادوی پیامبرانی از
این دست ،همیشه بهانهای بود تا شاید در فضای وهمانگیز آن ،توانایی و حقانیت خود
را برای دیگران به نمایش بگذارند .پیداست که چنین رویکردی به هنجارهای
جادوگرانه نیز وجاهت بیشتری میبخشید.
در قرآن ،موسا را آنقدر ارج میگذارند که سیمای فرمانبرداری بیچون و چرای او از
خداوند آسمان ،در اکثر سورههای قرآن به نمایش درمیآید .حتا روایتهای ویژهای از
او ،حجم بسیاری از قصههای قرآن را در بر میگیرد .سورههای بقره و آل عمران از
این نظر جایگاه ویژهای مییابند .ولی اکثر روایتهای قرآن از موسا ،در فرآیند گزارش
خود نیمهکاره رها میشوند .قرآن قصههای خود را نیمه کاره آغاز میکند و آنها را
نیمه کاره و ناتمام نیز به انجام میرساند.
در سورهی بقره از گاوی برای ذبح کردن ،سخن به میان میآید .قرار بود که خون
این گاو را پس از ذبح آن به مقتولی بمالند تا او زنده شود و قاتل خود را به بنی-
اسراییل بشناساند .اما قوم موسا از همان آغاز برای انتخاب نوع گاو به توافق دست
نمییافتند .چون در خصوص رنگ گاو و یا جنسیت آن با هم اختالف داشتند .چنین
رویکردی موجب شده است تا امروزه تمثیل "ایرادهای بنیاسراییلی" ،در محاورهی
عمومی مردم پا بگیرد .سرانجام به توافقی دست یافتند که گاوی زردرنگ را برگزینند
که نر باشد .آنوقت خون همین گاو را به مقتول مالیدند و او نیز از نام قاتل خود
رمزگشایی به عمل آورد 26.قرآن ضمن گزارشهایی از این دست به پدیدهی "احضار
ارواح" نیز وجاهت میبخشد و آن را راهکاری مناسب برای رمزگشایی از حوادث
مخفی میپندارد .حوادثی که از دید انسان پنهان باقی ماندهاند.
ناگفته نماند که موضوع احضار ارواح همیشه بین جادوگران یهودی رواج داشته
است .تا آنجا که در تورات ،بنیاسراییل را از روی آوردن به چنین پدیدهای نهی
کردهاند27.
پیداست که موسا ضمن روایتهایی از این دست ،فقط نقش میانجی را به اجرا می-
گذاشت .چون در سویهای از این روایتها خداوند میایستاد و در سویهی دیگری از
آن نیز مردم عادی .خداوند در واقع قصد داشت تا ضمن گزارش چنین روایتهایی از
سحر و جادوگری ،حقانیت خود را با همگان در میان بگذارد .اما نمایش این حقانیت
فقط در فضایی از سحر و جادو به انجام میرسید.
در نمونهای دیگر ،داستانی از گوسالهپرستیِ پیروان موسا نیز در قرآن بازتاب می -
یابد .ضمن روایت این داستان ،موسا که برای دیدار با خداوند به کوه طور شتافته بود،
هارون برادرش را به جانشینی خود برگزید .اما قوم او در باورهای دینی خود وفادار
نماندند .سپس "سامری" ایشان را فریفت و همگی به گوسالهپرستی روی آوردند.
گوسالهای که سامری آن را از طالهای اهدایی مردم ساخته بود 28.از عملکرد سامری
به دفعات در متن قرآن نکوهش میشود.
اما تورات روایت دگرگونهای از این داستان به دست میدهد .چون در تورات این
هارون است که در جایگاهی از سامریِ جادوگر ،نقش میآفریند و شوق مردم را به
گوسالهپرستی برمی انگیزد .او بود که طالهای اهدایی مردم را به گوسالهای پرستیدنی
بدل کرد تا همگی آن را بپرستند.
بدون تردید روی آوردن خداوند سامی را به سحر و جادو ،باید واکنشی طبیعی
دانست از آنچه که در فضای اعتقادی مردم زمانه میگذشت .چنانکه او نیز در الگویی
از زبان جادوگریِ ساحران ،با مردمان زمانه به گفت و گو مینشست .اما خداوند سحر
خود را چیزی فراتر از افسون جادوگران زمانه جا میزد تا مردم به همین اعتبار،
توانمندی او را در این کارزار اعتقادی ارج بگذارند .توانی که به ظاهر از قدرت و
توانایی همهی ساحران و جادوگران زمانه پیشی میگرفت.
قرآن داستان سامری را همچنان در سورههای دیگری نیز دنبال میکند .چنانکه
ضمن روایتهایی از سورهی طه ،شخص سامری سرآخر کارش به پشیمانی میکشد و
او در فضایی از گفت و گو با خداوند ،عملش را مینکوهد تا توبه کند .با تمامی این
احوال ،موسا به طرد همیشگی او روی آورد29.
موضوع غرق شدن هواداران فرعون در رود نیل نیز از داستانهایی است که هرگز
قرآن در فرآوری آن ،جا نمیماند .چون هواداران فرعون ،همگی در رود نیل غرق -
شدند 30.از سویی موضوع گذر موسا از رود نیل به داستانی پرآوازه در ادبیات یهودی،
مسیحی و اسالمی بدل گردیده است که بازتاب گستردهی آن را در ادبیات فارسی نیز
میتوان مشاهده کرد.
موضوع عصای موسا هم به مضمونی داستانی در قرآن تبدیل شده است .چون در
الگویی از جادوگران زمانه ،عصای موسا به ماری مبدل میگشت و به مخالفان او
حمله میبرد31.همچنین بنا به ادعای قرآن ،از دست موسا سپیدی و نور بیرون می-
زد 32.موضوعی که در ادبیات فارسی آن را ضمن اشتباههای مکرر به عیسا هم نسبت
دادهاند .چنانکه عیسا تنها به اعتبار دَم خویش نیست که به شفای بیماران روی می-
آورد بلکه دست نورانی او نیز میتوانست همین اعجاز را به انجام برساند.
نقشآفرینی عصا در هنجارهای جادوگرانهی ساحران ،تا به امروز نیز به قوت و
اعتبار خود باقی مانده است .چنانکه امروزه نیز نمونههایی از عصا را شعبدهبازان در
تردستی خود به کار می گیرند .سنتی که به طبع جایگاه مناسبی در رفتار جادوگران
زمانهی ما ایفا میکند .در واقع این گروه از جادوگران یا شعبدهبازان ،همان رفتارهای
سحرآمیز پیامبران دیروزی را برای مردمان امروزی به نمایش میگذارند .چنانکه عصا
نیز یکی از لوازم کارشان شمرده میشود.
پیداست که عصای شعبدهبازی و تردستی ،هرگز به کار راه رفتن صاحبانش نمی-
آید .چون شعبدهبازان و معرکهگیران امروزی از عصای خود تنها کارکردهایی
جادوگرانه و سحرآمیز را انتظار دارند .عصاهایی از این دست ،همچنین هرگز برای راه
رفتن افراد معلول یا کهنسال ساخته نشدهاند .در نتیجه سازهی چنین عصاهایی با
سازهی عصاهای متعارف و سنتی در مغایرت قرار میگیرد.
مار هرچند در کتاب پیدایش نقشمایهای از دشمن را برای انسان به پیش میبرد،
ولی از واقعیتی پرده برمیدارد که انسان خواهد توانست ضمن خوردن میوهی
ممنوعه ،به دانایی و عمری جاودانی دست بیابد 33.بیدلیل نیست که موسا ضمن
هنجارهای جادوگرانهاش مردم را از مار میترسانید .خداوند چنین نمایشی را از پیش
در کتاب پیدایش به اجرا گذاشته بود .حتا خودِ موسا نیز از مارِ جادویی خویش
واهمه داشت.
همچنین بر اساس روایتهایی از سورهی نمل ،سلیمان با سخن گفتنِ مورچگان،
آشنایی کامل داشت 34.چنین موضوعی در ادبیات فارسی جایگاه گستردهای یافته
است .تا آنجا که داستانهای فراوانی را از ارتباط او با جهان مورچگان نقل میکنند.
در همین سوره حتا نمونهای از ارتباط او با هدهد حکایت میشود .موضوعی که به
آگاهی سلیمان از حال و روز ملکهی سبا میانجامد .آنوقت هدهد ارتباطی بین
سلیمان و بلقیس فراهم میبیند تا او را به تمکین عاشقانه از سلیمان مجبور نماید.
اما ملکهی سبا از این تصمیم سر باز میزند تا آنکه سلیمان از نیروی جنیان ،در
همین راه یاری میجوید 35.چنین توانی را به ظاهر خداوند از پیش به سلیمان ارزانی
کرده بود .چون خداوند و سلیمان به اشتراک توانمندی خود را در این راه برای
مخالفانشان به نمایش میگذاشتند تا همگی به تمکین از خداوند آسمان مجبور
شوند .پیداست که تمکین از خداوند آسمان ،به سهم خود تمکین از سلیمان را هم
در پی داشت.
- 33پیدایش.3/1 -5 :
- 34قرآن :پیشین.27/18 :
- 35پیشین.27/20 -44 :
کارکرد جادو در قرآن 23
موضوع انگشتری سلیمان نیز به موضوعی عمومی در ادبیات فارسی بدل شده است
تا گروهی افسانههایی از آن را گزارش نمایند .چون گفته میشود که روی نگین این
انگشتری" ،اسم اعظم" خداوند را نقش کرده بودند که سلیمان میتوانست به اعتبار
آن ،چیرگی خود را بر تمامی پدیدههای هستی به پیش ببرد .سپس شیطان موفق
شد که این انگشتری را از سلیمان برباید و چند صباحی را بر پیروان او حکم براند .اما
سرآخر این سلیمان بود که بر شیطان چیره شد و ضمن دستیابی به انگشتری یاد
شده ،از نو بر کرسی پادشاهی خود دست یافت36.
امروزه نیز مردم از انگشتری عقیق خود ،چنین کارکردی را انتظار دارند .آنان
اثرگذاری مثبت انگشتریهای عقیق را قدر میشناسند .گویا با همین رویکرد خواهند
توانست بر هر سحری فایق آیند و سحری جدید را برای صاحب انگشتر به اجرا
بگذارند .پدیدهای که به سهم خود از قداست و جادوزایی سنگ حکایت دارد.
موضوع حاملگی مریم را نیز در قرآن به یکی از پدیدههای جادویی مبدل کردهاند.
چنانکه در آیهای از سورهی انبیا گفته میشود :والتی احصنت فرجها فنفخنا فیها من
روحنا و جعلنها وابنها آیه للعالمین 37.بهاءالدین خرمشاهی این آیه را چنین ترجمه
میکند" :و همچنین آ ن زن که پاکدامنی ورزید آنگاه از روح خویش در او دمیدیم و
او و پسرش را پدیدهی شگرفی برای جهانیان گرداندیم" 38.بهاءالدین خرمشاهی در
ترجمهای که از این آیه به دست میدهد ،زیرکانه و دانسته واژهی فرج (کُس) را
ترجمه نکرده است .ضمن روایت یاد شده گفته میشود که مریم فرج (کُس) خود را
حفظ کرد و ما روح خودمان را در آن دمیدیم .با این همه مشخص نیست که این
"ما" چه کسانی هستند .ولی پیداست که تمامی راهکارهایی از این نوع ،فقط به
منظور همخوانی آن با باورهای عوامانهی مردمان زمانه صورت میپذیرد.
شاید هم خداوند روح خود و جبرییلاش را در فرج مریم دمیده است تا از فرآیند
همین دمیدن ،مریم بارور شود .اما دمیدن نیز به سهم خود عملی جادوگرانه شمرده
میشود که گاهی از آن با عنوان افسون نیز یاد میگردد .جادوگران به طبع موضوع
دمیدن را به همراه نمونههایی از وِردخوانی به پیش میبرند تا چنین موضوعی به
افسون طرف مقابل بینجامد.
موضوع دمیدن "روحنا" (روح ما) در فرج (کس) مریم از نو در سورهی تحریم نیز
تکرار میگردد و بهاءالدین خرمشاهی دوباره به فرآوری اخالقی از ترجمهی آن
اشتغال میورزد39.
در گزارش باال موضوع دمیدن همچنین با کارکرد جادویی روح همخوانی دارد و
مسلمانان به همین اعتبار عیسا را روحاهلل مینامند .آنان به طبع ضمن همسویی با
گروههایی از مسیحیان تالش کردهاند تا روح خداوند را در کالبدی از انسان زمینی
تجسد ) (reincarnationببخشند .کارگزاری چنین ماجرایی را هم به روحالقدس
سپردهاند .اوست که پدیدهی روح را مدیریت میکند و حتا نمونهای از آن را ضمن
رویکردی جادویی به "دامن" یا "چادر" مریم نیز میدمد .بیت زیر از جاللالدین
بلخی به درستی چنین آموزهی موهومی را پیش روی خوانندهی خود میگذارد:
خواهی که به هر ساعت ،عیسای نوی زاید /زان گلشن خود بادی ،بر چادر مریم
زن40
محمدرضا شفیعی کدکنی در توضیح خود از این بیت مولوی مینویسد" :اشاره
است به باردار شدن مریم از دم روحالقدس" 41.دمی سحرآمیز که به طبع جادو می-
آفریند .تا آنجا که زنان از تأثیر جادویی آن ،به آسانی باردار میگردند.
- 39پیشین :ص.561
- 40بلخی ،جاللالدین محمد :گزیدهی غزلیات شمس ،به کوشش محمدرضا شغیعی کدکنی ،تهران،
جیبی ،چاپ نوزدهم .ص.374
- 41پیشین :ص.375
کارکرد جادو در قرآن 25
"نورتروپ فرای" باوری را پیش میکشد که گویا موسا هم خواهری به نام مریم
داشته است .او مدعی است که در سورهی آل عمران قرآن ،شخصیت این دو مریم را
به هم آمیختهاند .فرای مینویسد" :چنین پیداست که در سورهی سوم قرآن [آل
عمران] این دو مریم یگانه شدهاند" 42.داوری در خصوص چنین ادعایی به آیههای
35تا 47این سوره مستند میگردد .در عین حال ،نام مریم خواهر موسا به روشنی
درمتن آیهی 36سورهی آل عمران بازتاب مییابد .اما "ک .ک .روِتون" در مورد
خواهر موسا یادآور میشود" :خواهرش (مریم ،پیامبر زن) رساله مانندی به نام
عملکرد ...هنر کیمیاگری نوشت که سلیمان نبی کتاب حجر را به آن افزود که هیچ
یک از آن دو در دست نیست و در این کار ،متخصصان کتاب مقدس و شیمیدانان
شکاک تالش بسیار کردهاند"43.
در فضای همین سورهی آل عمران است که به مریم مادر عیسا وحی میشود44.
ولی مسلمانان هرگز او را به عنوان پیامبر نمیشناسند .جدای از این ،در منابع غیر
اسالمی از خواهر موسا به عنوان پیامبر یاد کردهاند .پیامبری که به ظاهر با هنر
کیمیاگری نیز آشنایی کامل داشت .به طبع کیمیاگری او با گونههایی ویژه از
جادوگری زمانه پیوند میخورد .ولی پذیرش پیامبریِ زنان هرگز با باورهای قرآن،
سازگاری ندارد .با این همه ،همان طور که گفته شد قرآن در سورهی فلق بر توان
جادوگری زنان یهودی زمانهی پیامبر اسالم ،صحه میگذارد.
ابتدای بیست و چهار سوره از سد و چهارده سورهی قرآن را با نمونههایی از حروف
رمزگذاری ) (mystificationکردهاند .اما مفسران قرآن در رمزگشایی ) (decipherاز
این پدیده جا میمانند .چنانکه در همین راستا گاهی به تأویلهایی دست میزنند که
در این تأویلها هم از رمزگشایی آنها بهرهای نمیگیرند.
- 42فرای ،نورتروپ :رمز کل؛ کتاب مقدس و ادبیات ،ترجمهی صالح حسینی ،تهران ،نیلوفر ،چاپ
دوم ،ص.244
- 43روتوِن ،ک .ک :اسطوره ،ترجمهی ابوالقاسم اسماعیلپور ،تهران ،نشر مرکز ،چاپ چهارم ،ص.21
- 44قرآن :سورهی آل عمران ،آیههای .)3/36 -47( 36 -47
26 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
گفتنی است که در جادوگری برای حروف جایگاهی سحرآمیز قایل شدهاند .حتا
همین کارکرد جادویی حروف را برای عدد هم مناسب میدانند .با این رویکرد است
که بخش گستردهای از متنهای جادوگری فقط به نمونههایی از اعداد یا حروف
اختصاص مییابد .تا آنجا که ارتباط منطقی این اعداد یا حروف همواره برای خواننده
نامفهوم باقی میماند.
در موضوع اسم اعظم ) (The Great Codeهم چنین عملکردی از عدد یا حرف را
به کار میبندند .چون جادوگران مدعی هستند که از چند و چون اسم اعظم
رمزگشایی کردهاند .به همین منظور در هالهای از رمزگذاری مجدد ،معادل عددی یا
حرفی آن را با خوانندهی خود در میان میگذارند .حتا بسیاری از جادوگران ،کتاب-
های جادوگری را با ادعاهایی از این جنس پر میکنند .ادعاهایی بیپشتوانه برای
نامی بی پشتوانه ،که هرگز به واقعیتی ملموس راه نخواهد برد.
بر پایهی چنین بینشی بود که در قرن هشتم و نهم هجری ،جنبش حروفیه در
فالت ایران پا گرفت .آنان در حروف قداستی جادوگونه را نشان میجستند که
پیشینهی آن در واقع به خود قرآن و جنبش اسماعیلیه بازمیگشت .اما در این پهنه
نه تنها چیزی از رمزگذاری حروف قرآن گشوده نمیشد بلکه همچنان رمزهای
جدیدی نیز بر آن میافزودند تا سیمایی جادویی و سحرآمیز به این ماجرا ببخشند.
در فضای ادبیات جادوگری یهودی ،گنوسی و حتا یونانی نیز نمونههایی از همین
حروف را آوردهاند .گویا در متن و بطن آنها ،رمز و سری را به کار گرفتهاند که تنها
جادوگر از چند و چون این ماجرا آگاهی دارد.
به نظر میرسد که مزدکیان نیز به سحرآمیز بودن حروف اعتقاد کامل داشتهاند.
چون در فضای درونی هر حرفی معنای باطنی آن را میجستند" .با این همه،
مزدکیان امکان دست یافتن بعضی از خاصان را به قدرتی الهی ممکن میدانند .این
خواص بدین واسطه میتوانند بر سرّ پوشیده در ترکیبات حروف آگاه شوند"45.
- 45شاکد ،شائول :تحول ثنویت؛ تنوع آرای دینی در عصر ساسانی ،ترجمهی احمدرضا قائممقامی،
تهران ،نشر ماهی ،1387 ،ص.158 -159
کارکرد جادو در قرآن 27
بدون شک مزدکیان و خواص آنان ،در مبارزهی خود با مخالفان خویش و موبدان
زردتشی ،به چنین حروفی سحرآمیز نیاز داشتند تا از خواست و ارادهی ایشان
رمزگشایی صورت نگیرد .تجربههایی از این دست بود که بعدها به متن قرآن نیز راه
یافت .ولی محمد در الگویی از تمامی جادوگران چیزی میگفت که فقط خودش آن
را میفهمید تا بر چنین گسترهای ،توان جادوگرانهاش را برای اغیار زمانه به نمایش
بگذارد.
یوحنا نیز درمکاشفهی خود از رمز عددی سود میبرد تا نمونهای از آن را برای نام
نرون امپراتور روم ،نشانه بگذارد .او در همین راستا مینویسد" :هیچکس نمیتوانست
شغلی به دست آورد تا چیزی بخرد مگر اینکه عالمت مخصوص این جانور ،یعنی
اسم یا عدد او را بر خود داشته باشد" 46.در فضای همین عبارت است که او از
جامعهی خفقانزدهی دورهی نرون رمز میگشاید تا آنجا که مینویسد" :هرکه
باهوش باشد میتواند عدد این جانور را محاسبه کند .این عدد ،اسم یک انسان است
و مقدار عددی حروف اسم او به 666میرسد"47.
آنچه که تا کنون درخصوص جادوگری در قرآن گفته شد ،مفسرانِ آن ،همه را
معجزه دانستهاند .اما نویسندگان پیشین در گزارشهای اسالمی خود ،برای "کرامت"
نیز جایگاه ویژهای در نظر میگیرند .باید دانست که به موضوع کرامت ،جایگاهی
پایینتر از معجزهی پیامبران اختصاص مییابد .گفته میشود که قدیسان یا اولیای
خداوند خواهند توانست گونههایی از کرامت خود را به اجرا بگذارند .اما اولیا یا
قدیسان در بسیاری از گزارشهای افسانهای زبان فارسی ،حتا فراتر از پیامبر و
خداوند او عمل میکنند.
چنانکه عطار در متن تذکرهاالولیای خود ،بسیاری از همین هنجارهای خرافی و غیر
واقعی را به گروههایی از "اولیا" نسبت میدهد .به واقع او مستندهای غیر مستندی
فراهم میبیند که ضمن آنها حتا اولیا را در جایی فراتر از پیامبران مینشاند .انگار از
- 46مکاشفه.13/17 :
- 47پیشین.13/18 :
28 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
جایی مأموریت یافته است که خرافههای عامیانه را به عنوان مستندات تاریخی جا
بزند .به همین دلیل هم تذکرةاالولیای عطار ،از همترازی الزم با منطقالطیر او جا
میماند.
آموزههای محمد در خصوص اعجاز یا جادوگری ،بعدها برای برخی از مدعیان
پیامبری نیز الگو قرار گرفت .چون آنان نیز دریافتند که به اتکای نمونههایی از سحر
و جادوگری ،خواهند توانست توانمندی پیامبرانهی خود را به مردمان عادی بباورانند.
ابوریحان بیرونی از این گروهِ پیامبران ،با عنوان "متنبئین" (یا پیامبران دروغین) نام
میبرد و تاریخچهای هم برای ایشان فراهم میبیند .او حتا مانی و مزدک را نیز در
سامانهای از پیامبران دروغین جا میزند؛ تا البد زردشت در نقشی از پیامبران راستین
ظاهر شود .ابوریحان موضوع متنبئین را در همین گزارش خود ،حتا پس از پیدایی
اسالم نیز دنبال میکند .اما در اینجا فقط "مسیلمهی کذاب" نیست که بر جایگاهی
از پیامبران دروغین مینشیند بلکه او از حالج نیز چنین نقشمایهای را سراغ می-
گیرد48.
شرح عملکرد احمد بن طیب سرخسی در گزارش ابوریحان بیرونی ،جایگاه ویژهای
مییابد .بنا به گزارش بیرونی او به اتکای رمزگذاری عددی خود از حروف قرآن،
هدفش را به اجرا میگذاشت .ولی چنین موضوعی تا به آنجا شوق ابوریحان را برمی-
انگیخت که او مینویسد" :کاش میدانستم سرخسی که کتب و مقاالتی در باز کردن
مشت حیلهگران نوشته و مقصودش پیغمبران است ،چهگونه به آیات قرآن استشهاد
میکند"49.
موضوع متنبئین کاری دو سویه بود .چون این فقط امثال ابوریحان نبودند که
مدعیان پیامبری را متنبئین مینامیدند ،بلکه بسیاری از همین متنبئین ،محمد را
نیز در جایگاهی از پیامبران دروغین مینشاندند .گفته میشود زکریای رازی نیز
- 48بیرونی ،ابوریحان :آثارالباقیه ،ترجمهی اکبر داناسرشت ،تهران ،امیرکبیر ،چاپ ششم ،ص-322
.293
- 49پیشین :ص.306
کارکرد جادو در قرآن 29
توضیح اینکه ابوریحان بیرونی فهرستی موضوعی از کتابهای رازی فراهم دیده
است که آن دو کتاب رازی را هم در موضوع "کفریات" فهرست خود جا میدهد.
عنوان یکی از این کتابها عبارت است از :فیالنبوات ،و یدعی نقضاالدیان (در نبوات
و آن نقض ادیان خوانده میشود) .ابوریحان کتاب دیگر رازی را نیز با عنوان زیر
فهرست کرده است" :فی حیلالمتنبئین ،و یدعی مخاریقاالنبیاء (در نیرنگ
پیامبرنمایان و آن مخاریق پیغمبران خوانده میشود)" 51.شکی باقی نمیماند که
علت گمگشتگی این دو کتاب نیز در واقع به موضوع و درونمایهی آن دو بازمیگردد.
چون آن کتابها نیز همانند بسیاری از کتابهای "ضاله"ی دیگر ،از برنامهی
کتابسوزان مداوم مسلمانان زمانه بینصیب نماندهاند.
بنا به گزارشی که در خود قرآن انعکاس مییابد ،موضوع متنبئین در زمانهی پیامبر
اسالم نیز به یکی از آسیبهای اصلی برای مسلمانان بدل شده بود .چون آنان همگی
ادعای وحی میکردند و سخنان خود را به عنوان سخنان خداوند جا میزدند .درست
همانگونه که پیامبران نیز نمونههایی از آن را به پیش میبردند .مردم آنوقت برای
پذیرش مأموریت پیامبر ،اجرای گونههایی از معجزه را الزم میشمردند .اما کم نبودند
افرادی که در این پهنه نیز ،هرگز چیزی کم نمیآوردند .ولی قرآن در معرفی و
شناسایی این گروه از پیامبرانِ به ظاهر دروغین ،یادآور میشود" :و از ایشان گروهی
هستند که به تقلید و تحریف کتاب آسمانی میکوشند تا آن را [که از خود می-
بافند] جزو کتاب آسمانی بشمارند و حال آنکه جزو کتاب آسمانی نیست ،و میگویند
- 50سپیتمان (اذکائی) ،پرویز :حکیم رازی (حکمت طبیعی و نظام فلسفی) ،تهران ،قطره،1382 ،
ص.663
- 51بیرونی ،ابوریحان :فهرست کتابهای رازی ،به ترجمه و اهتمام مهدی محقق ،دانشگاه تهران،
چاپ سوم ،ص 17و .57
30 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
آن از سوی خداوند [نازل شده] است و حال آنکه از سوی خداوند نیست ،و آگاهانه به
خداوند دروغ میبندند"52.
ادعای پیامبری کردن ،به یکی از موضوعهای داستانی در ادبیات کالسیک فارسی
بدل گردیده است .در نمونهای طنزآمیز از آن ،عبید مینویسد" :شخصی دعوی
خدایی میکرد .او را پیش خلیفه بردند .او را گفت :پارسال اینجا یکی دعوی
پیغمبری میکرد ،او را کشتند .گفت :نیک کردهاند که من او را نفرستاده بودم"53.
در مثنوی معنوی نیز دست کم دو داستان از کسانی که ادعای پیامبری داشتند،
بازتاب مییابد .در نمونهای از آنها "کاتب وحی" مرتد شد و دعوی پیامبری کرد .تا
آنجا که بلخی میگوید:
هم ز نَ سّاخی برآمد هم ز دین /شد عدوِ مصطفا و دین به کین54
در داستان دیگری از مثنوی نیز باز شخصی ادعای پیامبریاش را با مردم در میان
میگذارد .ولی مردم از او میپرسند که تو چه خوردهای که اینچنین یاوه میگویی؟ او
هم پاسخ میدهد که اگر من نانی داشتم ،هرگز ادعای پیامبری نمیکردم:
گفت :اگر نانم بدی ،خشک و طری /کی کنیمی دعوی پیغمبری55
داستانهایی از این گروه ،همگی از جایگاه پیامبرانی حکایت دارند که نامی دروغین
با خود به همراه داشتهاند .در واقع آنان نتوانستند برای خود وجاهتی جادویی بین
مردم دست و پا نمایند .چنانکه همین موضوع ،درونمایههایی طنزآمیز نیز برای
نویسندگان و شاعران زبان فارسی فراهم دیده است.
گفتنی است که جادوگر در فرآیند جادوگری خود تالش میورزد تا بر زمان و مکان
متعارف چیره گردد .کاری که به ظاهر هرگز ممکن نخواهد شد .اما جادوگر ضمن
سود جستن از دانشی کاذب و دروغین چنین خواستی را در دیدرس مخاطب خود
میگذارد .او مخاطب خود را از راهِ ساز و کارهایی غیر علمی میفریبد تا او بر وقوع
چنین کارکردی از جادو ،گردن بگذارد .چون "هدف عمده در جادو عبارت است از
مهار کردن ارواح ،و این شکل مهار کردن زمان و مکان آنها را به خود میگیرد.
خواندن وِرد است که ارواح را در زمان مهار میکند و ناچارشان میسازد به شیوهی
خاصی عمل کنند و از عمل کردن به شیوههای دیگر بازشان میدارد"56.
در موضوع معراج رفتن یا شقالقمر کردن محمد نیز ،چنین عملکردی از جادوگری
را به کار بستهاند .سپس خواندن ورد و افسون به کار جادوگر میآید تا ضمن جادو و
جنبل ،از مخاطب خود زمان متعارف را پس بگیرد که به او زمانی ساختگی و تصنعی
ارزانی شود.
از سویی ،دایرهی جادویی نیز چنین رویکردی را برای جادوگر و مخاطب او به اجرا
میگذارد .به اتکای چنین دایرهای است که گریز از مکان و زمان را نیز از او پس می-
گیرند تا او در زمان و مکانی ویژه و خودمانی محبوس باقی بماند .به عبارتی روشنتر،
جادوگر از راه چیرگی بر زمان و مکان سوژهاش را نیز به بند میکشاند .چنانکه
موضوع "بستن" در جادوگری ،به یکی از موضوعات اساسی آن بدل شده است .سپس
کسی را که بستند به اطاعت از خود نیز مجبورش میکنند.
مفیستوفلس در نمایشنامهی فاوست اثر گوته ،تالش میورزد تا به همراهی زنی
روسپی و جادوگر (مارگریت) فاوست را به دایرهای جادویی بکشاند .او آنوقت به زن
جادوگر توصیه میکند که وِرد بخواند و یک فنجان از نوشیدنی افسون شده به
فاوست بنوشاند .سپس دایرهای رسم کند و فاوست را به درون همان دایرهی خود
ببرد .زن جادوگر نیز ضمن همدستی با مفیستوفلس در این راه موفق میگردد .در
واقع همراه با حضور فاوست در این دایره ،باید همه چیز را تمام شده دانست .چون او
- 56فرای ،نورتراپ :رمز کل :کتاب مقدس و ادبیات ،ترجمهی صالح حسینی ،تهران ،نیلوفر ،چاپ دوم،
ص.318
32 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
در فضایی از همین دایره است که ضمن آن ،ارادهاش را نیز به مفیستوفلس واگذار
میکند57.
توضیح اینکه شیبانِ راعی در گزارش مولوی ،از دایرهی جادویی برای محافظت
گوسفندانش از گرگ سود میبرد .چنین راهکاری را هود پیامبر هم برای تأمین
امنیت خاندانش از بادهای آسیبزا مناسب یافته بود.
از کارکرد جادویی دایره ،امروزه مارگیران هم برای مارگیری خود بهره میگیرند.
چون ابتدا دایرهای را ترسیم میکنند و سپس ضمن خواندن وِرد ،مار را به درون آن
میکشانند .اما مار را هرگز از چنین دایرهای خالصی نخواهد بود .همانگونه که در
نمایشنامهی فاوست گوته نیز نمونهای روشن از آن اتفاق افتاد.
- 57گوته ،یوهان ولفگانگ :فاوست ،ترجمهی م.ا .بهآذین ،تهران ،نیلوفر ،1376 ،ص.69
- 58بلخی ،جالل الدین محمد :مثنوی معنوی ،بسعی و اهتمام رینولد الین نیکلسون ،تهران ،امیرکبیر،
چاپ شانزدهم ،ص.)6/4815 -4816( 1278 -1279
جادوگری در کتاب مقدس
در "کتاب مقدس" نیز مخالفان خداوند به سحر و جادوگری متهم میگردند .آنوقت
خداوند به پیامبران سامی خود یاری میرساند تا همگی شگردهایی متداول از
جادوگری را برای این مخالفان به اجرا بگذارند .در واقع خداوند با زبان جادو و سحر،
مردم را به قضاوت میطلبد .زبانی که از پیش کارکردهای خرافهآمیزی از آن ،در بین
مردم زمانه وجاهت یافته بود.
در عین حال ،او جادوگری را به آشکارا مینکوهد و ضمن دستورهای دینی خود در
کتاب "الویان" پند میدهد" :فالگیری و جادوگری نکنید" 59.ولی چنین گزارشی از
الویان حکایت از آن دارد که جادوگری و فالگیری همیشه بین بنیاسراییل نفوذ و
گسترش بینظیری داشته است .تا آنجا که خداوند و پیامبر او نیز از بروز چنین
رویکردی احساس خطر میکردند .چون جادوگران و فالگیران به اعتبار هنر و دانش
کاذب و فریبکارانهی خویش ،میتوانستند بر ذهن مردمان زمانه چیره شوند.
با همین رویکرد است که خداوند در کتاب "تثنیه" نیز بنیاسراییل را از جادوگری
بازمیدارد .اما پدیدهی جادوگری در اینجا گسترهی بیشتری مییابد .چون خداوند
میگوید" :هیچ یک از شما نباید به جادوگری بپردازد یا غیبگویی و رمالی و
فالگیری کند و یا ارواح مردگان را احضار کند" 60.در واقع جادوگران بنیاسراییلی
برتری خود را نسبت به خداوند نیز به اجرا میگذاشتند .چنانکه در زمینهی
جادوگری تا گسترهی احضار ارواح نیز پیش رفته بودند.
یهودان همواره بابلیان و کلدانیان را به جادوگری منتسب کردهاند .ولی مستندات
تاریخی و کاوشهای باستانشناسی از واقعیتی حکایت دارد که در این گستره هرگز
بنیاسراییل چیزی از بابلیان کم نداشتند" .شائول شاکد" در خصوص این قبیل از
کاوشهای باستانشناسی در بابل ،قضاوت درستی ارایه میدهد .چون مینویسد:
"ظاهراً از این یافتههای بابل میتوان چنین نتیجه گرفت که جادوگری ،حد اقل تا
آنجا که بر طلسمات جامها بیان شده ،سخت در سیطرهی استادان یهودی و مملو از
اوراد یهودی بوده است" 61.بنا به نوشتهی شاکد ،بنیاسراییل تعویذهای خود را روی
چرم مینوشتند ،اما عبارتهای سحرآمیز دینی خود را در چهارچوب درب خانه نقش
میبستند .به طبع حضور قدرتمندانهی چنین پدیدهای به بیاعتباری اهداف انبیای
بنیاسراییل میافزود و بر ناتوانی آنان بین تودههای عادی مردم دامن میزد.
در ایرانِ امروزی نیز چنین شگردی از جادوگری را در چهارچوب دربهای ورودی
ساختمان ،به کار میگیرند .با این تفاوت که تنها نمونههایی از آیةالکرسی ،وان یکاد،
بسماهلل یا حدیث و روایت را دستمایهی کار خود میشمارند .اقوام منطقه در واقع
گونههای ویژهای از همافزایی فرهنگی را در پهنهی جادوگری نیز مغتنم شمردهاند.
شاکد همچنین یادآور میشود که بنیاسراییل "متون جادویی را بر جامهای سفالی
مینوشتهاند" 62.بین مردم ایران هم تا سالهای اخیر رسم بر آن بوده است که به
منظور آب نوشیدن یا غسل کردن از جامهای ویژهای استفاده کنند .رسمی که هنوز
هم مطرود نشده است .چون هنوز هم همچنان چنین رسم -آیینهایی را در گوشه و
کنار ایران به کار میبندند .حتا نمونههایی از همین جامهای افسون -نوشته را در
بازار شهرها میفروشند .در سقاخانهها و حمامهای عمومی نیز همیشه چنین جام-
هایی ارج و قرب داشتهاند.
عهد عتیق هرچند رفتار جادوگران را به سخره میگیرد ،ولی خداوند از نو همان
رفتار جادوگران را در فضای عمومی جامعه به اجرا میگذارد .سپس پیامبران هم در
این راه واسطهی خداوند قرار میگیرند تا ارتباطی مناسب بین او (خداوند) و مردم
- 61شاکد ،شائول :تحول ثنویت؛ تنوع آرای دینی در عصر ساسانی ،ترجمهی احمدرضا قائممقامی،
تهران ،نشر ماهی ،1387 ،ص.105
- 62پیشین :ص.104
جادوگری در کتاب مقدس 35
برقرار گردد .ارتباطی که به تمامی در فضایی از وهم و وهن پا میگرفت تا پیامبر نیز
در نقشی از جادوگر حرفهای ،توان جادوگرانهی خود را بر همگان بباوراند .اما تورات
همانند قرآن این توان و نیروی فراطبیعی را معجزه نام میگذارد تا ضمن همین حقه،
بین رفتار شعبدهبازانهی جادوگران و هنجارهای به ظاهر معجزهآمیز خداوند آسمان،
فاصله بیفتد.
ماجرای "گوسالهی طالیی" در کتاب "خروج" ،مستند مناسبی فراهم میبیند تا
صفآرایی پیروان موسا با مدافعان جادوگری بهتر روشن شود .جادوگران در این واقعه
نقشی از کافرکیشان یا پیروان ادیان مخالف موسا را به اجرا میگذارند .در واقع آنان
بدون استثنا بر همان باورهای آیینی پدران خویش پای میفشردند .سنتهایی که
موسا آنها را برنمیتابید تا بتواند به راهکارهای آیینی خداوند آسمانی خود ،وجاهت
بیشتری ببخشد .پیداست که در سایهی عملکرد همین خداوند آسمانی بود که
هنجارهای سحرآمیز موسا نیز مشروعیت میپذیرفت .در واقع موسا مشروعیت خود را
از آسمانی موهوم میگرفت .او کارکرد ) (functionموهوم این آسمان خرافهآمیز را
به جای خرافاتی از زمین مینشانید که جادوگران زمانهی موسا گونههایی از آن را
بین مردم عادی زمانه رواج میدادند.
در روایت عهد عتیق ماجرای گوسالهی طالیی از آنجا آغاز میگردد که موضوع
بازگشت موسا از کوه طور به درازا کشید .آنوقت مردم به دور هارون برادر موسا گرد
آمدند و از او خواستند تا او خدا و ایزدی برای ایشان بیافریند .سپس "هارون گفت:
گوشوارههای طال را که در گ وش زنان ،دختران و پسران شماست ،پیش من بیاورید.
هارون نیز گوشوارههای طال را گرفت و آنها را در قالبی که ساخته بود ،ریخت و
مجسمهای به شکل گوساله ساخت"63.
مالینوفسکی مینویسد" :مرد جادوگر بسیار مورد احترام و ترس است" 64.چنین
مفهومی در موسا نیز صدق میکرد .چون او در بین مردم عادی بر ترس از خود ،دامن
میزد و از این طریق احترامی را برای خویش برمیانگیخت .موضوعی که در خصوص
خداوند موسا هم صادق بود .چون خداوند نیز ضمن ترساندن مردم ،بر احترام خویش
میافزود .احترامی که در فضایی آزادانه به حتم تحلیل میرفت و گم میشد .همچنان
که در ماجرای گوسالهی طالیی پیش آمد.
بنا به گزارش کتاب "خروج" ،این موضوع در حالی اتفاق افتاد که موسا در طور به
سر میبرد .او دو لوحه از ده فرمان معروف خود را فراهم دیده بود .اما پس از آگاهی
بر چند و چون موضوع ،لوحهها را در دره رها کرد و خود را بین پیروان گوساله-
پرست خویش رسانید .او میدید که مردم همگی به دور گوسالهی طالیی می-
رقصیدند و شادمانی میکردند .ولی موسا چنین صحنهای را تاب نیاورد" .سپس
گوسالهی طالیی را گرفت و در آتش انداخته آن را ذوب کرد .آن را کوبید و گردش را
روی آب پاشید و از آن آب به بنیاسراییل نوشانید"65.
- 64مالینوفسکی ،برانیسالو :سه گزارش از زندگی اجتماعی مردم بدوی (ابتداییها) ،مترجم اصغر
عسکری خانقاه ،تهران ،علمی و فرهنگی ،1389 ،ص.74
- 65عهد عتیق :پیشین.32/20 ،
جادوگری در کتاب مقدس 37
در روایتی که قرآن از این ماجرا به دست میدهد ،راوی آن تالش میورزد تا هارون
را از همکاری با گوسالهپرستان وارهاند .اما موسا در متن تورات ،برادرش هارون را نیز
بر کرسی اتهام مینشاند و همراهی او را با گوسالهپرستان تقبیح میکند.
پدیدهی برگشتن پیروان موسا از دین و پرستیدن گوسالهی طالیی به بنمایهای
هنری برای بسیاری از هنرمندان و نویسندگان بدل شده است .چنانکه میکل آنژ نیز
از بازتاب آن غافل نماند و تندیسی برای موسا فراهم دید.
فروید کتاب "موسای میکل آنژ" خود را در خصوص نقد روانکاوانهی همین شاهکار
هنری نوشت .اما فروید معتقد بود که موسای میکل آنژ سیمایی مالیم و آرام از خود
به نمایش میگذارد .چنین سیمایی به طبع با آنچه که کتاب خروج از عملکرد
عجوالنه و آمیخته به خشم موسا به دست میدهد ،به چالش برمیخیزد .فروید در
قضاوت خود از این مجسمه مینویسد" :مجسمه ،موسا را در لحظهای نشان میدهد
که نظارهگر صحنهی کفرآمیز قوم خود است :قومی مرتد ،در حال رقص و پایکوبی در
اطراف بت"66.
گروههایی از منتقدان نیز ،چنین رویکردی را در تندیس موسای میکل آنژ موجه
نمیدانند .چون نگاه استوار و آرام این تندیس به نقطهای دور ،با عملکرد
پرخاشگرانهای که موسا از خود به اجرا گذاشت ،همخوانی ندارد .چنانکه فروید نیز
تصویر دگرگونهای از این تندیس سراغ میگیرد .تصویری که در آن موسا عصبانی
نیست و خیلی راحت میتواند بر خشم خویش چیره شود.
فروید حتا در بارهی اصالح هنجارهای رفتاری موسا از سوی میکل آنژ ،مینویسد
که در این تندیس موسا "دیگر نمیخواهد الواح را پرتاب کند تا روی سنگها تکه-
تکه شوند ،به خاطر همین الواح ،خشم خود را فروخورده ،برای نجات آنها بر التهاب
درونی خویش مهار زده است" 67.میکل آنژ در واقع چهرهی معقول و خردمندانهای به
- 66فروید ،زیگموند :موسای میکلآنژ ،ترجمهی محمود بهفروزی ،تهران ،جامی ،1391 ،ص.61
- 67پیشین :ص.61 -62
38 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
موسا میبخشد که از آن در متن کتاب مقدس هیچ خبری نیست .چهرهای آرام و
صبور که هرگز در هنجارهای رفتاری موسا به چشم نمیآمد.
موسا و مرتدان قوم او در واقعهی گوسالهی طالیی ،هر دو از راهکارهای واحدی برای
بیان اندیشههای آیینی خویش سود میبرند .در چنین فرآیندی برای هر دو گروه،
آتش وسیله قرار میگیرد تا تودههایی از طال را ذوب کنند .چون قرار بود از آن پس
برای مرتدان بنیاسراییل ،طالها در سازهای جدید استحاله بپذیرد .به طبع چنین
استحالهای رضایت کافرکیشان بنیاسراییل را برمیانگیخت.
اما موسا بر این استحالهی طبیعی هرگز گردن نمیگذاشت .او کارکرد دیگری از
تندیس گوساله به دست میداد .چون ضمن تخریب مجسمه ،جایگاه آیینی آن را
هم نادیده انگاشت تا آیین جدید خود را بر جایگاهِ آیین همگانی و پذیرفتنی مردم
بنشاند.
گفتنی است که موسا در این راه ،به سحر هم روی آورد .چنانکه ریزههای طال را در
آب نوشیدنی مردم ریخت و سپس همگی را به نوشیدن آن ملزم کرد .راهکاری
جادویی که تا امروز نیز همچنان بین جادوگران دوام آورده است.
چنانکه در جامعهی امروزی ما نیز روحانیان از تربت قدیسان شیعه در همین راه
استفاده به عمل میآورند .وِرد خواندن در چنین نمایشی هم الزم شمرده میشود.
آنوقت مجریِ چنین برنامهای ،ورد و افسون میخوانَد و بر نوشیدنی جام میدمَد
(فوت میکند) .باید دانست که دمیدن و افسون خواندن ،همیشه در جادوگری نقش
ویژهای را به عهده میگیرد .چون "وِردخوانی مهمترین عنصر جادو را تشکیل می-
دهد"68.
با این همه ،نقشآفرینی آتش را نباید در ماجرای گوسالهی طالیی نادیده گرفت.
آتش نیرویی شیطانی است که جادوگران هرگز از جایگاه آیینی آن در فرآیند
جادوگری غافل نمیمانند .اما در موضوع گوسالهی سامری این فقط نیروهای مخالف
- 68مالینوفسکی ،برانیسالو :سه گزارش از زندگی اجتماعی مردم بدوی (ابتداییها) ،مترجم اصغر
عسکری خانقاه ،تهران ،علمی و فرهنگی ،1389 ،ص.191
جادوگری در کتاب مقدس 39
موسا نیستند که از توان طبیعی آتش به عنوان ابزار کار خویش سود میبرند ،بلکه
موسا نیز از آتش برای اجرای برنامههایش بهره میگیرد.
موسا پیش از واقعهی گوسالهی طالیی نیز نمونههایی از رفتار جادوگرانهی خود را
برای پیروانش به اجرا گذاشته بود .همچنان که در کوچ تاریخی قوم او از بیابانهای
لم یزرع ،گروهی از موسا آب خواستند .آنوقت خداوند به موسا دستور داد" :با همان
عصایی که به رود نیل زدی ،به صخره بزن تا آب از آن جاری شود و مردم
بنوشند" 69.موسا نیز به دستور خداوند توجه کرد و خیلی زود از عمل خود نتیجه
گرفت .در واقع تماس عصا با صخره ،به تمکین سحرآمیز صخره از موسا انجامید.
هنجاری که تنها در رفتار جادوگران ،میتوان به نمونهای روشن از آن دست یافت.
موسا به واقع نمونه ای آشکار از جادوی لمسی یا جادوی مسری (contagious
) magicرا برای پیروان خود به اجرا میگذاشت.
ناگفته نماند که در قرآن موضوع آب جاری کردن از صخره را به ایوب هم نسبت
دادهاند .مسلمانان همچنین نمونهای از همین آبهای جادوگرانه را به ابراهیم ،هاجر
همسر او و اسماعیل فرزندشان هم نسبت میدهند .آبی که به آب چاه زمزم شهرت
یافته است.
در استورههای یونانی هم گاهی کارکردهای جادویی را از صخره انتظار دارند .در
مجادلهای که بین "آتنا" و "پوسیدون" پیش آمد قرار شد که هر یک از آن دو برای
مردم آتن هدیهای ارمغان بیاورند" .آتنا درخت زیتون را به مردم آتن هدیه داد ،اما
پوسیدون نیزهاش را به صخرهای در آکروپولیس زد و چشمهی آب شوری پدید
آمد" 70.موضوعی که به شدت پوسیدون را به خشم آورد .چون او همراه با جاری
شدن آب شور ،شرط خود را نیز به آتنا باخت.
- 69خروج.17/6 :
- 70بولن ،شینودا :نمادهای اسطورهای و روانشاسی مردان ،ترجمهی مینو پرنیانی و با همکاری پرتو
پارسی ،تهران ،آشیان ،1390 ،ص.113
40 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
با این همه ،عصای موسا نمونههایی از اجرای سحر و یا ابطال آن را به پیش میبرد.
این عصا ،عصایی چند منظوره بود که هم از اقتدار موسا حکایت داشت و هم اینکه
برای اجرای هرگونه سحر و جادویی به یاری او میشتافت .اما موسا توانمندی
جادوگرانهی عصایش را به اقتدار بیچون و چرای خداوند آسمان هم پیوند میزد.
ترفندی عوامانه که به اعتبار آن ،بین او و جادوگران عادی فاصله میافتاد.
اما این فقط موسا نبود که از عصای سحرآمیز خود علیه مخالفان خویش سود می-
برد .برادر او هارون نیز نمونهای از همین عصا را در اختیار داشت .هارون ضمن دستور
خداوند به همراه برادرش موسا به دربار فرعون شتافت .سپس در مبارزهای که بین
هارون و جادوگران فرعون پیش آمد ،او عصای خود را به زمین کوبید .عصای هارون
نیز خیلی زود به مار تبدیل شد و تمامی مارهای جادوگران فرعون را بلعید 71.بدون
تردید کارزار موسا با فرعون بستری مناسب برای عرض اندام جادوگران فراهم میدید.
ولی در این کارزار جادویی ،سرآخر او سرفراز بیرون میآمد .چون توان جادوگریش
همیشه بر دیگر رقیبان او میچربید .موسا به طبع توانمندی خود و خداوند موهوم
خویش را در این راه به کار میگرفت.
مارگیری نیز همیشه در گذشته به صورت حرفهای مستقل عرض اندام میکرد .تا
آنجا که مارگیران توان حرفهای خود را در این راه به کار میبستند .مارگیران
همچنین افسونهای نامفهومی نیز میخواندند تا با همین حقه ،مار را از مخفیگاهش
بیرون بکشانند .در حرفه و کار معرکهگیران نیز مار نقش مهمی میپذیرد .به طبع
آیینهایی از این نوع در گذشتههای دور نیز رواج داشتهاند .چنانکه امروزه نیز در
گوشههایی از جهان ،کارکرد جادوگرانهی خود را برای مردم عادی به نمایش می-
گذارند .بد نیست به یاد بیاوریم که در دورهای از تاریخ نیز هارون ،موسا و خداوند او
همگی در جرگهای از همین مارگیران و معرکهگیران نقش میآفریدند .آنوقت مردم
نیز مجبور میشدند تا شعبدهبازیهایی از این نوع را تماشا کنند و سرآخر هم فرآیند
آن را بپذیرند.
در استورهها ،مار نیز همانند آتش به عنوان نیرویی اهریمنی نقش میآفریند .چنین
نقشمایهای را از همان ابتدای آفرینش انسان ،در کتاب پیدایش به کار بستهاند .مار
در کتاب پیدایش ،حوا را به خوردن میوهی ممنوعهی خداوند ترغیب کرد تا شوق
دانستن و دانایی ،در انسان ریشه بدواند .کتاب پیدایش ضمن بازتاب چنین استوره-
ای ،از زبان مار مینویسد" :مطمئن باش نخواهید مرد! بلکه خدا خوب میداند زمانی
که از میوهی آن درخت بخورید ،چشمان شما باز میشود و مانند خدا میشوید و
میتوانید خوب را از بد تشخیص دهید"72.
اما جالب آن است در ماجرای موسا و جادوگران فرعون ،هر دو گروه از کارکرد مار
برای نمایش اهداف جادوگرانهی خود بهره میگیرند .در اینجا نیز مار آموزههایی از
دروغ و فریب را به پیش میبرد و در فرآیند هنجارهای خود ،نمونهای از دانش
جادوگرانه را به اجرا میگذارد .دانشی دروغین که هرگز به کالبد علم راه نخواهد برد.
بدون تردید ،موسا نیز در الگویی از جادوگران زمانهاش ،چنین راهکارهایی را ارج
مینهاد و همانند ایشان برای قبوالندن خود به تودههای عادی مردم به همان ابزار
متعارف جادوگران روی میآورد .چون مارها به ترس بین مردم دامن میزدند تا به
ظاهر این موضوع به مرگ بینندگانش بینجامد .مار نه تنها نیرویی اهریمنی است بل-
که اهدافی را به پیش میبرد ،که همان اهداف اهریمن و شیطان است .مهم این است
که موسا نیز همانند جادوگران زمانهی خویش از زبان نشانهای مار برای پیشبرد
آرمان خود سود میبرد.
از ایزدان یونانی همواره "زئوس را به صورت مردی قوی مجسم کردهاند که اغلب
همراه با عصای سلطنتی و یا یک آذرخش بر تخت خود تکیه زده است" 73.جدای از
این ،شاهان نیز در الگویی از همین ایزدان همواره اقتدار خود را به سودجویی از
عصاهایی ویژه مرتبط دانستهاند .چون عصا نمادی برای نمایش اقتدار ایزدان یا
شاهان قرار میگیرد .این موضوع در حالی اهمیت مییابد که به یاد بیاوریم سلیمان
یا خشایارشاه نیز نمونهای سحرآمیز از همین عصا را به همراه داشتهاند .در کتاب
استر گفته میشود" :وقتی پادشاه (خشایارشاه) استر را در تاالر ایستاده دید ،او را
مورد لطف خود قرار داده ،عصای طالیی خود را به سویش دراز کرد .استر جلو رفت و
نوک عصای او را لمس کرد" 74.خشایارشاه در هنجاری از این دست ،نمونهای از
جادوی لمسی یا همدالنه ) (sympathetic magicرا به کار میگرفت تا همگی
ضمن لمس عصای طالیی او به حاجت درونی خود دست بیابند.
"فریزر" گونهای از همین بیعت جادویی را در اثر جاودانهاش شاخهی زرین بازتاب
داده است .او مینویسد" :وقتی بابل به تصرف آشوریان درآمد ،پادشاهان آشور ،خود
به بابل میآمدند و مراسم گرفتن دستان خداوند (بعل) را به جا میآوردند تا با این
عملِ رسمی ،حق سلطنت خویش را که خود به زور شمشیر به دست آورده بودند،
مسجل کنند"75.
آیین جادوگرانهای که خشایار شاه آن را در دیدار خود با استر به کار بست ،از پیش
بین شاهان بابلی روا ج داشته است .چون شاهان بابل برای بیعت با ایزد باروری بعل
) (belدست او را لمس میکردند .چنانکه "گیرشمن" در خصوص دست یافتن
کورش به پادشاهی بابل مینویسد[" :کورش] به هنگام جشن سال نو ،به تقلید
سالطین بابل ،دست خدای بعل را لمس کرد .و بدین وجه جلوس سلسلهی جدید از
پادشاهان بابل را رسمیت بخشید" 76.پیداست که چنین رسمی را شاهان هخامنشی
از بابلیان آموخته بودند .بابل شهری بود که از همان زمان در ترویج نمونههایی ویژه
از سحر و جادوگری شهرت داشت.
ناگف ته نماند ایزد بعل از جایگاه ایزد باروری برای بابلیان نقش میآفرید و می-
توانست گونههایی ویژه از خیر و برکت را به پیروان خود ارزانی کند .همچنان که
کورش نیز از چنین راهکار جادوگرانهای بینصیب نماند .اما چنین رویکردی چندان
هم دوام نیاورد .چون خشایارشاه برای سرکوب شورش بابل دستور داد" :استحکامات
شهر مزبور را خراب کنند ،معابد آن را ویران سازند ،و مجسمهی بعل را ذوب نمایند.
از این زمان وی عنوانِ شاه بابل را ترک گفت ،به عنوان شاه پارسیان و مادها اکتفا
کرد" 77.ذوب کردن مجسمهی بعل نیز راهکاری جادوگرانه شمرده میشد .درست به
گونهای که موسا نمونهای از آن را برای گوسالهی طالیی به اجرا گذاشت .عملکرد
خشایارشاه با راهکار غیر اخالقی موسا در خصوص ذوب کردن گوسالهی طالیی،
همپوشانی دارد.
یوحنا در مکاشفهی خود ،موعود عیسا را "کلمهی خدا" نام مینهد .سپس
لشکرهایهای آسمانی بر اسب سفید مینشینند و به دنبال کلمهی خدا یا همان
موعود موهوم راه میافتند .بنا به نوشتهی مکاشفهی یوحنا ،از دهان تمامی این
لشکریان آسمانی ،شمشیر تیزی بیرون میآمد و "قومهای بیایمان" را هدف می-
گرفت .اما کلمهی خدا در نقشی از موعود ،ضمن استفاده از "عصای آهنین" بر ایشان
حکم میراند 78.در فضای همین گزارش نیز عصا نمودگاری روشن برای حکمرانی بر
مردم به حساب میآید .همچنان که موعودِ یاد شدهی یوحنا نیز از این رویکرد
همگانی بر کنار نمیماند.
موسا جدای از این ،با کارکرد چند منظورهی عصایش آشنایی کامل داشت .او
همچنین برای دستیابی به آب ،بارها از آن سود برد .چون موسا در موقعیتی دیگر نیز
موضوعِ از صخره آب جاری کردن را الزم شمرد تا آشوبگرانی را که بر او شوریده
بودند به آرامش و پیروی از خود مجاب نماید .چنانکه در کتاب اعداد ،خطاب به این
"آشوبگران" یادآور میشود" :ای آشوبگران بشنوید! آیا ما باید از این صخره برای شما
- 77پیشین :ص.213
- 78مکاشفه.19/15 :
44 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
آب بیرون بیاوریم؟ آنگاه موسا عصایش را بلند کرده ،دو بار به صخره زد و آب فوران
نموده ،قوم اسراییل و حیواناتشان از آن نوشیدند"79.
در ضمن ،خداوند از همان ابتدا تالشهای فراوانی به عمل آورد تا سحر خود را که
معجزه نام گرفته بود ،به موسا بباوراند .چون نخستین بار که موسا عصایش را رها
کرد ،خیلی زود عصا به ماری شگفتآور مبدل گشت و موسا از آن فرار کرد .آنوقت
خداوند دستور داد تا موسا دُم مار را بگیرد .موسا نیز پذیرفت .سپس مار به همان
عصای موسا بدل شد 81.در واقع موسا نزد خداوند آموزش میدید تا هرگز از مار و
دشمنانش نترسد .دشمنانی که به ظاهر همگی نقشی از شیطان و جادوگر را به پیش
میبردند .همان گونه که مار نیز چنین نقشمایهای را به اجرا میگذاشت.
اما خداوند آزمایشهای دیگری را هم با موسا تمرین میکرد و به پیش میبرد تا
شاید ترس و واهمه ،از کالبد موسا بگریزد .به همین منظور به موسا دستور داد تا
دستش را از ردای خود بیرون بکشد .موسا نیز چنین کرد ،ولی او با دستی جذام
گرفته مواجه گردید .سپس خداوند دستور داد که او از نو دستش را در ردایش پنهان
کند .آنوقت دست موسا به حالت نخستین خویش بازگشت 82.انگار خداوند
رویکردهایی از بازی کودکانه را با موسا دوره میکرد .موسا هم به نیکی درمییافت
که خداوندِ او میتواند خیلی فراتر از جادوگران فرعون عمل نماید.
گونهای از جادوی مهربانهی خود را به یعقوب ارزانی میکند .اکنون و در روزگار ما به
نام فنیئیل در کتابهای جادویی فارسی ،جایگاه ویژهای بخشیدهاند .مستندی که به
سهم خود ،از نفوذ و حضور تاریخیِ جادوگری یهودی در ادبیات جادویی ایران
حکایت دارد.
یعقوب در گزارش یاد شده از بنمایهای سود میجوید که گویا هرکسی خداوند را
ببیند ،خواهد مرد .ولی او از اینکه زنده مانده بود ،خوشحال به نظر میرسید.
موضوعی که در عهد عتیق ،قدیسان دیگری هم آن را به کار میگیرند .ولی در
داستان کشتی گرفتن خداوند با یعقوب ،به تعمد خدا به عنوان شخصی ناشناس
نقش میآفریند تا با همین حقه ،از زنده ماندن یعقوب نیز توجیه صورت پذیرد.
نویسنده یا نویسندگان کتاب پیدایش ،در افسانهی کشتی گرفتن یعقوب با
خداوند ،راهکاری را پیش میگیرند تا بتوانند به خداوند شخصیتی انسانی ببخشند.
چنانکه سرآخر او تجسد ) (reincarnationمییابد و در کالبدی انسانگونه،
هنجارهایی از آدمها را به نمایش میگذارد .به طبع چنین شگردهایی که از سوی
انسانها به کار گرفته میشد ،از جایگاه آسمانی خداوند میکاست .ولی بر توان و
اقتدار انسان در این چیدمان آیینی میافزود .در نگاهی دیگر به این ماجرا ،روشن
میشود که ایزدان آسمان نیز به سهم خود به انسانها حسد میورزیدند و دوست
داشتند تا رفتاری همانند ایشان را روی کرهی زمین به پیش ببرند .همچنان که
بسیاری از ایزدان زمینی در نقشی از پیامبران ،دوست داشتند تا حضور خود را در
عرش خداوند غنیمت بشمارند و ضمن عروج خویش به جایگاهی از ایزدان آسمانی
ببالند.
داستان یعقوب و داستانهای دیگری از این نوع در کتاب مقدس یا استورههای
یونانی ،زمینههای کافی برای جاللالدین بلخی آماده کرد تا او داستان موسا و شبان
را بسراید .او نیز در همین منظومه تالش میورزد تا از اقتدار خداوند در آسمان
بکاهد و خداوند را به دوستی صمیمی برای انسان زمینی مبدل نماید .موضوعی که
جادوگری در کتاب مقدس 47
تبلیغ میکنند ،بلکه چهبسا موعودی نیز از سوی او مأموریت مییابد تا به یاری
مردمان جهان بشتابد.
سامانهای از نکوهش "انبیای کذبه" یا همان متنبئین در مجموع کتاب مقدس هم پا
گرفته است .آنان به اتکای نمونههایی از جادو یا پیشگوییهای بیپشتوانه ،حضور
خود را به عنوان نبی بر مردم عادی تحمیل میکردند .نمونههایی از "کالم خدا بر
ضد انبیای دروغین" ،در رسالهی حزقیال نبی انعکاس یافته است .او در همین راستا
یادآور میگردد" :خداوند فرمود وای بر انبیای نادانی که خیاالت خود را به جای کالم
من بازگو میکنند .حال آنکه هیچ کالمی از جانب من به ایشان نازل نشده است"85.
اما بخشی از کتاب حزقیال نبی هم به موضوع "کالم خدا بر ضد انبیای زن دروغین"
اختصاص مییابد .در واقع زنان جادوگر یهودی چیزی از همکاران مرد خود کم نمی-
آوردند .در اینجا نیز خداوند خطاب به زنان جادوگر یهودی هشدار میدهد" :وای بر
شما که قوم مرا گمراه میکنید .به بازوهایشان طلسم و جادو میبندید و دستار
افسون به آنان میفروشید تا بتوانند اختیار زندگی دیگران را به دست بگیرند"86.
چنین روایتی به طبع از جایگاه زنان جادوگر در زمانهی حزقیال نبی حکایت دارد.
چنانکه چنین جایگاهی برای زنان تا زمانهی محمد نیز دوام آورده بود که نمونهی
روشنی از کارکرد آن در سورهی فلق نیز بازتاب مییابد .جدای از این ،نمونههایی از
همان دستارهای افسون شده ،امروزه از نو در جامعهی ما به شکل چفیه باب شده
است .بسیجیان و حزباللهیهای زمانه ،آن را بر گردن خویش میآویزند .مداحان
امروزی نیز همگی گونههایی از همان دستارهای افسون شده را بر سینهی خویش به
نمایش میگذارند.
در عین حال "فرای" ضمن توضیح پیشگوییهای حزقیال نبی یادآور میشود" :خود
او (حزقیال) چنان مینماید که خدایی به ما عرضه میکند سخت رواننژند ،که مدام
قوم خویش را تنبیه میکند به این قصد که از واقعیت خویش اطمینان بیابد" 87.به
عبارتی روشنتر ،خداوند انسانها را شکنجه میدهد تا همگی از سر جبر و زور بر
خداوندی او گردن بگذارند.
موضوع انبیای کذبه (متنبئین) بدون وقفه در متنهایی از عهد جدید هم ادامه می-
یابد .عهد عتیق هم تالش به عمل میآورد تا خط فاصل روشنی از پیامبران راستین
با انبیای کذبه به دست بدهد ،ولی در هدف خویش همیشه ناکام باقی میماند.
پیداست که هر دو گروه برای پیامبری خویش ،از جایی ویژه مأموریت نداشتند .در
نتیجه بنا به اقتدار حرفهای خویش در کار جادوگری ،میتوانستند رضایت مردمان
زمانه برآورده نمایند .رضایتی که در صورت لزوم بر پیامبری ایشان صحه میگذاشت.
فرای در توضیح چنین پدیدهای یادآور میگردد" :در عهد جدید ،مانند عهدعتیق ،در
بارهی انبیای کذبه مرتب هشدار داده میشود منتها معیارهای تمیز انبیای کذبه از
انبیای صادق آنقدرها دقیق نیست" 88.دقیق نبودن این موضوع هم به آنجا بازمی-
گشت که هر دو گروه از پایه و اساس دروغ میگفتند و مردم را فریب میدادند تا به
جادوگری خویش دوام ببخشند .چون هرگز خداوندی در کار نبود تا او ایشان را به
این کار بگمارد .سپس ادعاهای هر گروه فقط به اعتبار نمونههایی از فریب و جادو به
اجرا گذاشته میشد.
موسا علیرغم مبارزهاش با فرعون ،در درون خویش به شخصیت او دل باخته بود.
چنانکه نقشمایهای از او را ،شناسهای درست برای خداوند مطلق خویش قرار میداد.
فرای به منظور توضیح چنین کارکردی از فرعون یادآور میشود" :فرعون عالوه بر
شبان قوم و کاهن اعظم و پادشاه ،ایزد مجسم هم بود ،و در زمان حیات با هوروس و
پس از مرگ با اوزیریس یگانه شمرده میشد .سمبولیسم آخرت جاودان ،مرتبط با
-87فرای ،نورتروپ :رمزکل؛ کتاب مقدس و ادبیات ،ترجمهی صالح حسینی ،تهران ،نیلوفر ،چاپ دوم،
ص.307
- 88پیشین :ص.185
50 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
مومیایی کردن اجساد و نظیر آن ،در اصل منسوب به فرعون است و بس" 89.بدون
شک نفرت ظاهری موسا از فرعون ،چیزی از جادوی عشق او نسبت به کنش جادویی
فرعون نمیکاست .او به شدت مجذوب شخصیت مقتدرانهی فرعون بود و این
شخصیت را در بازآفرینی شخصیت "خداوند مطلق" خویش به کار میبست.
در سامانهای از جادوی پزشکی نیز شفای بیماران اعجازی همیشگی برای عیسا
قرار میگرفت .او نه فقط نمونههایی فراوان از بیماران را شفا میداد بلکه خیلی
آسوده به مردگان نیز زندگانی دو باره میبخشید .هنجارهایی از این نوع حتا در بین
بسیاری از قدیسان مسیحی نیز جا افتاد که در ادبیات مسیحی میتوان به نمونههای
فراوانی از آن دست یافت .با این همه ،چه عیسا و چه "حواریون" او و یا دیگر
قدیسان مسیحی ،هرگز خودشان از مزایای این همه مرگزدایی از زندگی انسان،
بهرهای برنمیگرفتند و فقط تبلیغات بیپشتوانهای از این دست را بین مردم عادی
جامعه رواج میبخشیدند.
هرچند در چنین فضایی ،همیشه رفتاری خیرخواهانه از خداوند تبلیغ میگردید،
ولی خداوند سامی همیشه چنین عمل نمیکرد .چنانکه خداوند برای قوم نوح ،گونه-
ای از توفان را به اجرا گذاشت تا همگان را به نابودی بکشاند .چنین نمونهای برای
قوم لوط نیز به نمایش درآمد .در اینجا شهرها با مردمانش هدف قرار میگرفت .در
هنجارهایی از این گونه ،در خفا خواست و آرزوی بنیاسراییل هم دیده میشد .چون
ضمن روایت آنها ،پندارهای تعقیب میگردید که قومکشی خواهد توانست سرآخر به
ماندگاری یا دوام و بقای خداباوران بنیاسراییل بینجامد .انگار خداوند سامی جدای از
خیر و نیکی ،نمونههایی ویژه از پدیدههای شر و هنجارهای اهریمنی را هم نمایندگی
می کرد .هنجارهایی که در نهایت با نابودی انسان و دنیای پررونق او پایان می-
پذیرفت.
مالینوفسکی از جادویی که مرگ و نیستی را برای انسانها به ارمغان میفرستد ،به
عنوان جادوی سیاه یاد میکند .او مینویسد" :جادوی سیاه اغلب باعث مجرمیت
- 89پیشین :ص.132
جادوگری در کتاب مقدس 51
زیاده از حد میشود و تا آنجا پیش میرود که شکنجه و آزار زشتی را موجب میشود
و بیعدالتیهای انزجارآوری را مرتکب میگردد"90.جدای از کتاب مقدس ،نمونههای
فراوانی از جادوی سیاه را در اوستا و قرآن نیز به کار بستهاند.
کتاب ایوب نمونهای کامل از خشونتهای بیمالحظهی خداوند به دست میدهد تا
شاید ضمن آنها ایوب را به توبه بکشانند .اما انگیزهی به توبه کشاندن ایوب هرگز
مشخص نیست .چون ایوب ،بر بیگناهی خویش در این ماجرا پای میفشرد و شکایت
خود را از خداوند ،بر حق میدانست .او به خوبی یادآور میشد که شفیعی را برای
درد و رنج خویش سراغ ندارد .از سویی هر چند همه او را به توبه دعوت میکردند،
اما علت این توبه در جایی از رفتار ایوب به چشم نمیآمد .انگار بدون هر علت و
دلیلی هم باید توبه کرد .او آشکارا یادآور میشد" :من از خدا شکایت دارم نه
انسان" 91.ایوب در واقع مسؤولیت پذیری انسان زمانهاش را در مقابل مسؤولیت
ناپذیری خداوند آسمان میگذارد و از آن گله سر میدهد .او خداوند را باور دارد ،اما
میخواهد این خداوند هرگز از چهارچوبهای اخالقی و موجه مردم ،پا بیرون نگذارد.
فرای در داوری خود از ماجرای ایوب ،قضاوت درستی را پیش روی ما میگذارد.
چون مینویسد" :کتاب ایوب را معموالً ذیل تراژدی طبقهبندی میکنند ،منتها از دید
فنی به خاطر پایان خوش کمدی است و ایوب از نو صاحب مال و منال میشود"92.
کتاب ایوب به گونهای طبیعی از منطقی فراتر از متن دیگر کتابهای عهد عتیق
سود میبرد .او شکایت از خداوند را به دفعات تکرار میکرد و در همین رابطه یادآور
میشد" :من هنوز هم از خدا شکایت دارم و نمیتوانم ناله نکنم" 93.بدون تردید،
- 90مالی نوفسکی ،برانیسالو :سه گزارش از زندگی اجتماعی مردم بدوی (ابتداییها) ،مترجم اصغر
عسکری خانقاه ،تهران ،علمی و فرهنگی ،1389 ،ص.82
- 91کتاب ایوب.21/4 :
- 92فرای ،نورتروپ :پیشین ،ص.277
- 93پیشین.23/2 :
52 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
ایوب "از ظلم و خشونت در دنیا شکایت میکند" 94و فرآیند زیانبار و آسیبزای آن
را نیز بدون استثنا به پای خدای آسمان مینویسد.
بنا به دستمایهای که کتاب ایوب فراهم میبیند ،پدیدهی شر نیز در سازهای از
حاکمیت مطلق خداوند آسمان جانمایی میشود .ایوب در توبهنامهی خویش نیز به
پایمال کردن حقوق مردم از سوی خداوند اصرار میورزد" :به خدای زندهی قادر
مطلق که حق مرا پایمال کرده و زندگیم را تلخ نموده است قسم میخورم که تا
زمانی که زندهام و خدا به من نفس میدهد حرف نادرست از دهانم خارج نشود و با
زبانم دروغ نگویم"95.
چنین توبهای در حالی صورت میپذیرفت که ایوب هرگز دروغ نمیگفت .در عین
حال او در متن یاد شده به پایمال شدن حقوق طبیعی خویش از سوی خداوند پای
میفشارد .ولی چارهای منطقی و خردمندانه برای جبران آن نمیبیند .چون در باور
ایوب ،خدواندِ "قادر مطلق" ،به هر عمل شرارتباری نیز دست مییازد .هرچند این
عمل شرارتبار ،خشونت ناموجهی را نیز با خود به همراه داشته باشد .خشونتهایی
که اغلب به اتکای نمونههایی از سحر و جادو به اجرا گذاشته میشدند" .گدشته از
این ،در واقع اسناد و تاریخ قوم یهود نیز بر این شیوه تأکید میکنند و به ما نشان
میدهند – این بار بدون نقض یکدیگر -که اندیشهی خدای مطلق توسط موسا در
اختیار این قوم قرار داده شده است"96.
با این همه ،در زمانهی موسا شکوه و شکایت ،بخشی همیشگی از هنجارهای بنی-
اسراییل را تشکیل میداد .چنین رویکردی واقعیتی را آشکار میکرد که دین موسا
هرگز با خواست و ارادهی پیروان او سازگاری نداشته است.
خداوند نیز علی رغم آنچه که در داستان ایوب پیش آمد ،به چنین شکایتهایی
واکنش مثبت نشان میداد .در فرآیند همین شکایتها بود که خداوند حتا از آسمان
- 94پیشین.24/1 :
- 95پیشین.27/1 :
- 96فروید ،زیگموند :موسا و یکتاپرستی ،ترجمهی هورا رهبری ،تهران ،فرهنگ صبا ،1387 ،ص.102
جادوگری در کتاب مقدس 53
برای پیروان ناراضی موسا نان فرستاد .آنوقت همگی موظف شدند تا به اندازهی نیاز
خویش از این نانها گِرد بیاورند .چون نانهای اضافی ،صبح روز بعد فاسد میگشت.
انگار خداوند بخواهد ضمن یاری گرفتن از موسا ،برنامههای کمونیستی خود را بر
پهنهی زمین به اجرا بگذارد .چون موسا ضمن سفارشهای خود به قومش یادآور
میگردید" :این نانی است که خداوند به شما داده تا بخورید .خداوند فرموده که هر
خانواده به اندازهی احتیاجِ روزانهی خود از این نان جمع کند"97.
پیداست که اندیشههایی از این نوع ،تنها در فضایی از افسانه و قصهی مذهبی پای
میگرفت .مردم با چنین گزارشهای خالف واقعی ،آرزوهای محالی را تحسین می-
کردند که تاریخ هرگز نمیتوانست بر پیدایی آنها صحه بگذارد .ولی نمایهپردازی از
همین حوادث ،شرایطی را برمیانگیخت تا بعدها بسیاری از کمونیستها نیز بر اصل
"هرکس به اندازهی نیازش" اصرار بورزند .اصلی که این بار از افسانه و قصهی
مذهبی ،راهیِ فضای اقتصادی امروزی شده بود تا اقتصاددانان امروزی نیز عملیاتی
شدن آن را مغتنم بشمارند" .الرنس کوپ" ضمن روشنگری خود از چنین پیامی
یادآور میشود برخی نیز عقیده دارند "شعار -نه هرکس به حسب توانایی خود ،بل
هرکس به حسب نیاز خود -،از سن پل است ،حال آنکه این جمله در واقع به مارکس
تعلق دارد .هر دو روایت عظیم ،چه روایت مارکسیستی و چه روایت کتاب مقدس،
وقتی به حقیقت مطلق بدل شوند به یکسان نادرستاند"98.
گفتنی است که خداوند سامی از چنین بنمایهای در جایی دیگر نیز سود میجوید.
در اینجا ،ایلیا (الیاس) مورد توجه خداوند قرار میگیرد تا او از آسمان برایش غذا
بفرستد .گزارش مائده خوردن ایلیا در "کتاب اول پادشاهان" اینگونه انعکاس می-
یابد" :او همانجا دراز کشید و خوابید .اما وقتی خوابیده بود ،فرشتهای او را بیدار کرد
و گفت :برخیز و لقمه نانی بخور! ایلیا بلند شد و به اطراف خود نگاه کرد و در کنارش
یک نان روی سنگهای داغ و کوزهای آب دید و پس نان را خورد و آب را نوشید و
دوباره خوابید"99.
پیداست که نصنویسانِ عهد عتیق ضمن روایتهایی از این نوع ،به گمان خویش
کارکرد موهوم خداوند آسمان را وجاهت میبخشیدند .مردم نیز در فضایی از فقر و
فالکت که برای ایشان رقم میخورد ،آرزوی تخدیرآمیزی را از این موضوع در دل
میپرورانیدند .پدیدهای به ظاهر آسمانی ،که فقط در جهانی وهمآمیز از سحر و جادو
به نمایش درمیآمد .اما همگی خیلی عوامانه به چنین روایتهایی عشق میورزیدند.
چون ضمن تخدیری فراطبیعی و موهوم ،تنها نیاز روانیشان را برآورده میکردند.
آنوقت چیدمانی در هستی پا میگرفت که در سویهای از آن محیط زیست طبیعی
آدمیان را سامان میبخشیدند و در سویهای دیگر از آن هم ،جهان فراطبیعی خداوند
آسمان جانمایی میشد .در واقع دنیای یکجهانی انسان در چنین سپهری به دنیایی
دو جهانی میبالید .انسان سپس در همین جهان جدید و نوظهور بود که به خوشی-
های تخدیری یا به ظاهر آرمانی خود نایل میگردید .پیامبران سامی در واقع مبلغان
خوبی برای سامانههایی موهوم از هستی شمرده میشدند .اما "فرای" ضمن مقایسه-
ای که از دنیای چند خدایی طبیعتپرستان با جهان تکخدایی باورمندان به
فراطبیعت به عمل میآورد ،یادآور میگردد" :علم در آیین چند خدایی راحتتر
تکوین مییابد"100.
در عین حال ،مائده باریدن خداوند از آسمان ،در نوشتن متن قرآن نیز الگو قرار -
گرفت .ولی متن قرآن ،خوردن چنین مائدههایی را فقط برای پیروان عیسا مناسب
یافته است101.
بنیاسراییل همچنین از تمامی حوادث پیش آمده و از رفتارهای موسا ایراد می-
گرفتند و زبان به شکایت میگشودند .حتا در این شکایتها هارون برادر موسا هم از
تیررس شماتت ایشان رهایی نمییافت .خداوند برای حل و فصل نهایی چنین
شماتتهایی تصمیم گرفت تا هر یک از رییسان دوازده قبیلهی بنیاسراییل ،عصایی
را بیاورند .عصای موسا نیز برای قبیلهی الوی به کار گرفته شد که هارون آنان را
نمایندگی میکرد .عصاها کنار هم چیده شدند .ولی در این بین ،عصای موسا که به
هارون اختصاص داشت شکوفه داد ،تا خداوند با همین حقه و افسون ،حقانیت
جانشینی هارون را با بنیاسراییل در میان بگذارد 102.شکوفهها نیز سرآخر به بادام
مبدل شدند.
در واقع موسا شعبدهها و تردستیهایی از این دست را به تاریخ میکشانید تا همگی
بر درستی آنها صحه بگذارند .چنانکه در صورت نیاز ،قدیسان یهودی نیز نمونههایی
از آنها را برای فریب مردمان ساده لوح زمانهی خود ،به کار میگرفتند.
گفته شد که مستندات جادوگری در حفاریهای بابلی جایگاه ویژهای دارد .بخش-
هایی از این دستسازههای پیدا شده ،به جادوگران یهودی بازمیگردد" .مثالً متون
جادویی یهودی را بر جامهای سفالی مینوشتند" 103.جامهای سفالی ،انسان را به یاد
همان لوحههای گِلی بابلیان میاندازد .لوحههایی که موسا نیز نمونههایی از آنها را
برای نوشتن ده فرمان خود به کار گرفته بود .یهودان اما تعویذهای خود را که تِفلین
نامیده میشد ،روی چرم مینوشتند104.
نمایش میگذاشت .در واقع نویسندگان کتابهای عهد عتیق نیز به پذیرش چنین
واقعیتهای غیر قابل انکاری ،پای میفشردند.
چون یادآور میشدند" :سلیمان هفتصد زن و سیصد کنیز برای خود گرفت .این
زنها به تدریج سلیمان را از خداوند دور کردند" .105اما ماجرای سلیمان نبی به
همین جا پایان نمیپذیرد .چون نمونههایی از بتپرستی را نیز در پروندهی اتهامات
او میگنجانند .چنانکه به صراحت نوشتهاند" :سلیمان عشتاروت ،الههی صیدونیها و
ملکوم ،بت نفرتانگیز عمونیها را پرستش میکرد .او به خداوند گناه ورزید و مانند
پدر خود داود ،از خداوند پیروی نکرد"106.
انگار ائتالفی را از سلیمان نبی و خداوند سامیان ،سامان بخشیده بودند تا هر یک از
آن دو ضمن حفظ استقالل عمل ،بتوانند در حریم خودمانی خویش دوام بیاورند .ولی
نویسندگان کتابهای تورات علیرغم اطالعی که از زندگانی سلیمان داشتند از
واگذاری شخصیت او به گروههایی از مخالفان خود سر باز زدهاند.
چنین نمونهای در اوستا و شاهنامه نیز ضمن گزارش افسانهی جمشید به نمایش
درمیآید .چون جمشید هم به سهم خود ایزدی زمینی است که ضمن همکاری با
اهورامزدای آسمان از پیروی مطلق او سر باز میزد .به همین دلیل هم فرهی ایزدی و
فرهی پادشاهی را از جمشید پس گرفتند و به دلیل نافرمانی او از خداوند آسمان،
مرگ را به سراغش فرستادند .با این همه ،در شاهنامه و اوستا جمشید را به دلیل
خدماتش تحسین نمودهاند .چون او از چنان جایگاهی در بین مردم سود میبرد که
نصنویسان اوستا هرگز نمیتوانستند خاستگاه مردمی او را نادیده بگیرند.
کتاب مقدس سامانهای از پیامبران سامی و مخالفان ایشان فراهم میبیند .در
سویهای از این سامانه ،پیامبران و پیروان ایشان ایستادهاند .پیروانی که انگار همگی
به اجبار در صفی از پیروان پیامبران جانمایی میشوند .اما در سویهی دیگری از این
" انبیای بعل را بگیرید و نگذارید یکی از ایشان فرار کند .پس همهی آنها را گرفتند
و ایلیا ایشان را کنار رود قبشون برد و آنها را در آنجا کشت"108.
به عبارتی روشن ،بنا به اقرار خودِ ایلیا ،او حدود چهارصد و پنجاه نفر از کاهنان
ایزدکدههای بعل را در کنار رودخانهی قبشون سر برید .انگار بخواهند نمونههایی از
چهارپایان را ذبح کنند .ولی نفوذ کافرکیشان در بین بنیاسراییل به حدی بود که
ایلیا به دلیل رفتار ناروایش در کشتار ایشان ،هرگز نتوانست بین مردم دوام بیاورد .او
خیلی زود سر به کوه و بیابان نهاد .چون از سوی مخالفانش همواره به مرگ تهدید
میشد.
ناگفته نماند که ایزدان باروری همواره کارکردهایی از زایش ،بارش باران و
حاصلخیزی محصول را برای پیروان خود به پیش میبردند .ولی ارتباط این گروه از
ایزدان با طبیعت ،خشم بسیاری از پیامبران سامی را برمیانگیخت .چون پیامبران
بنیاسراییل اجرای چنین راهکارهایی را ،همیشه به پدیدههای فرازمینی و آسمانی
پیوند میزدند .به همین دلیل هم این پیامبران همواره با کاهنان زمانهی خود که
چنین اندیشههایی را رهبری میکردند ،به چالش برمیخاستند" .نورتروپ فرای" در
همین راستا به درستی مینویسد" :انبیا از چنین کارهایی تبری جستهاند و تبرای
آنها جزیی از مجاهدت ایشان در راه زدودن طبیعتپرستی است و القای این نکته که
حضور یا شخصیتی ملکوتی در طبیعت وجود ندارد که در برابر اینگونه پرستشها
واکنشی نشان دهد و اگر هم وجود داشته باشد حضور شخصیتی شر و اغواگر
است"109.
شکی نیست که چنین قضاوتی ،در موضوع کشتار ایلیا از کاهنان بعل هم صدق
میکند .حتا میتوان مفهوم آن را در پهنهای گسترده از پیکار بدون وقفهی پیامبران
سامی با کافرکیشان زمانهی ایشان هم صادق دانست.
- 108پیشین.18/20 :
- 109فرای ،نورتروپ :رمز کل :کتاب مقدس و ادبیات ،ترجمهی صالح حسینی ،تهران ،نیلوفر ،چاپ
دوم ،ص.219
جادوزایی در اوستا
در اوستا هم صفبندی محکمی از زردشت و مخالفان او صورت میپذیرد .زردشت
از این مخالفان به عنوان "دروج" نام میبرد که به گمان اوستا همگی "تباهکنندگان
جهان" هستند 110.کتاب زردشت همچنین گروههای دیگری را هم در شمار مخالفان
اهورامزدا میشناسد .چنانکه "کرپان و کویها" هم از جانمایی در صف مخالفان
اهورامزدا سهم میبرند .اما اوستا اصرار میورزد که این گروهها "فرمانروایی آزاد" را
در سر میپرورانند و سرآخر روزی "تباه" خواهند شد 111.جدای از اینها ،اوستا
مستندات غیر قابل انکاری به دست میدهد که پیروان زردشت حذف و نابودی
مخالفانشان را در سر میپرورانیدند .در نتیجه زردشتیان قصد داشتند تا همهی این
مخالفان را بکشند؛ با این بهانه که از تباهی جهان جلوگیری شود.
با این رویکرد بود که سامانهای از گذارهای آیینی در اوستا پا گرفت .آزمایش "آذر
فروزان و آهن گدازان" از جملهی همین گذارهای آیینی بود که اوستا اجرای آن را
برای افراد هر گروهی الزم میشمرد 112.مری بویس در همین راستا مینویسد:
"زردشت وقوع چنین آزمونی را در مقیاسی وسیع پیشبینی میکرد؛ که تمامی
بشریت از رودخانهی فلز گداخته میگذرند .همه ناگزیرند که از این رودخانه
- 110اوستا کهنترین سرودها و متنهای ایرانی :گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه ،تهران ،مروارید،
چاپ سیزدهم ،جلد اول ،ص.)31/1( ،17
- 111پیشین :ص.)31/15( 27
- 112پیشین :ص)51/9( 79
60 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
آهن یا روی گداخته بر سینه ریختن ،رسم -آیینی شمرده میشد که جدای از
زردشت بسیاری از قدیسان زردتشتی نیز آن را به کار گرفتهاند .ارداویرفنامه می-
نویسد زمانی که آذرآباد مارسپندان مقام روحانی دورهی شاپور دوم زاده شد ،بر
سینهاش روی گداخته ریختند115.
ناگفته نماند که ارداویرافنامه ،گزارش چنین موضوعی را از دینکرد هفتم وام گرفته
است 116.ولی انعکاس چنین رسمی ) (costomدر ادبیات زردشتی جایگاه ویژهای
دارد .حتا بسیاری از مؤبدان زردشتی نیز نمونهای وهمآمیز از آن را در پروندهی خود
- 113بویس ،مری :آیین زرتشت؛ کهن روزگار و قدرت ماندگارش ،ترجمهی ابوالحسن تهامی ،تهران،
نگاه ،1386 ،ص.143
- 114بویس ،مری :پیشین ،ص.71
- 115ارداویرفنامه (ارداویرازنامه) :متن پهلوی ،حرفنویسی ،آوانویسی ،ترجمی متن پهلوی ،واژهنامه
فیلیپ ژینیو ،ترجمه و تحقیق ژاله آموزگار ،تهران ،معین؛ انجمن ایرانشناسی فرانسه ،چاپ دوم،
ص.43
- 116دینکرد هفتم :تصحیح متن ،آوانویسی ،نگارش فارسی ،واژهنامه و یادداشتها محمدتقی راشد
محصل ،تهران ،پژوهشگاه علوم انسانی ،1389،ص.)5/3( 246
جادوزایی در اوستا 61
باز در مرحلهی دیگری از همین گذارهای وهمآمیز ،او را به پیش اهورامزدا میبرند.
در همین راستا نوشتهاند" :آنگاه چون چشم گشود ،تن خویش را در مینو دید و به
انجمنی نگریست چنان پرنور که از نور ایشان سایهی خود را نمیدید .میان او و
انجمن بیست و چهار گام فاصله بود" 119.شاید موضوع عروج پیامبر اسالم را هم از
همین مسافرت مینوی زرتشت الگوبرداری کردهاند .چنانکه قرآن هم فاصلهی محمد
را با خداوند او ،کمتر از دو کمان (قاب قوسین) میداند .قرآن در همین زمینه می-
نویسد :فکان قاب قوسین او ادنی (تا آنکه فاصلهی آنها به قدر دو کمان شد یا کم-
تر) 120.ناگفته نماند که موسا نیز در طور چنین نمایشی را برای پیروان خود به پیش
برده است.
- 117آموزگار ،ژاله؛ تفضلی ،احمد :اسطورهی زندگی زردشت ،تهران ،نشر چشمه ،چاپ هفتم ،ص37
(به نقل از دینکرد هفتم .)3/13 -14
- 118دینکرد هفتم :پیشین ،ص.)3/15( 221
- 119آموزگار ،ژاله؛ تفضلی ،احمد :پیشین :ص( 171به نقل از زراتشتنامه).
- 120قرآن :ترجمهی بهاءالدین خرمشاهی ،تهران ،دوستان ،چاپ ششم ،ص ،526سوره نجم آیهی 9
(.)53/9
62 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
فیلیپ ژینیو در خصوص افسانه بودن مسافرت زردشت به جهان مینوی ،یادآور
میشود" :این سفر بیشتر افسانه است نه واقعیتی تاریخی ،به این معنا که شاید رسم
بوده که برای اثبات الهامات زردشت بگویند او چنین سفری کرده است"121 .
جالب آن است که در تمامی این مسافرتهای موهوم ،هرگز خدایی دیده نمیشود.
فقط به میزان معینی از فاصلهگذاریِ پیامبر یا هر قدیس دیگری با خداوند بسنده
میکنند .در عین حال ،همیشه چنین بنمایهای را بین اقوام منطقه تبلیغ کرده بودند
که اگر کسی خدا را ببیند ،بدون تردید خواهد مرد .با همین رویکرد است که در
گزارش عروج پیامبران ،هرگز از دیده شدن خداوند ،سخنی به میان نمیآمد.
اما ادبیات زردشتی تمامی گزارشهای جادویی زندگانی زردشت را معجزه میخواند.
همان باوری که چند و چون آن را برای هنجارهای جادویی محمد و موسا نیز به کار
گرفتهاند .در گزارش دیگری از همین گذارهای موهوم ،حتا یادآور میشوند که سقف
خانهی گشتاسب شکاف برداشت و زردشت از آسمان جلوی تخت او ظاهر شد122.
موضوع شکاف برداشتن خانهی گشتاسب را هم مسلمانان برای ترک برداشتن ایوان
مداین به کار بستهاند .تا همراه با چنین حادثهای تولد محمد را در دورهی انوشیروان
ساسانی نشانه بگذارند .محمد بن جریر طبری در همین راستا مینویسد" :و
انوشیروان آن شب خواب دید چنانکه آن کنگرهی ایوان او به زمین افتادی"123.
میرچا الیاده اجرای چنین رسمی را در فضایی از فرهنگ بودایی ریشهیابی کرده
است .رسمی که گفته میشود به منظور "استعالبخشی به وضع انسان" انجام می-
پذیرد .او در همین راستا مینویسد" :متون بودایی به آرتها اشاره میکند که در هوا
پرواز میکنند و سقف قصر را میشکافند"124.به نظر میرسد که نویسندگان چنین
- 121ژینیو ،فیلیپ :انسان و کیهان در ایران باستان ،ترجمهی لیندا گودرزی ،تهران ،نشر ماهی،1392،
ص.108
- 122آموزگار ،ژاله؛ تفضلی ،احمد :پیشین ،ص ( 159نقل از :وجرکرد دینی).
- 123طبری ،محمد بن جریر :تاریخ بلعمی ،ترجمهی ابوعلی بلعمی ،به تصحیح ملکالشعرای بهار؛
محمد پروین گنابادی ،تهران ،هرمس ،1386 ،ص.921
- 124الیاده ،میرچا :مقدس و نامقدس ،ترجمهی نصراهلل زنگویی ،تهران ،سروش ،چاپ دوم ،ص.131
جادوزایی در اوستا 63
گزارشی ،موضوع روایت خود را از بوداییان وام گرفتهاند .چنانکه در روایتهایی از این
دست به راحتی زردشت را بر جایگاه "آرهاتها" 125مینشانند.
در مورد دیگری هم ،آب رودخانه برای زردشت "دو پاره" شد و سپس "پل پهنی"
آشکار گردید که زردشت و پیروان او از همین پل گذشتند 126.موضوعی که با
جزییات کامل خود ،گذر موسا و هوادارانش را از رود نیل تداعی میکند .بدون تردید
پیامبران سامی یا ایرانی در سامانهای از وهم و وهن ،به روایتهایی از رفتارهای
جادوگرانهی همدیگر دستبرد میزدند تا در اجرای کارهای جادویی خود ،هرگز
چیزی از همدیگر کم نیاورند.
در توضیح اینکه چرا زردشت و یا هر پیامبر دیگری در ابتدا خودش چنین مراحلی
را میآزماید ،میرچا الیاده یادآور میگردد" :عزایمخوان (افسونگر یا جادوگر) تا زمانی
که مراسمی در بارهی خود او اجرا نشده است نمیتواند به اجرای آیینهای درمان در
بارهی دیگران ،دست بیازد" 127.ولی زردشت درهمهی این آزمونها در نقشی از
همان عزایمخوان آیینی ظاهر میگردد که الیاده از کارکرد جادویی آن سخن می-
گوید.
موضوع خندیدن زردشت نیز در بسیاری از منابع زردشتی بازتاب مییابد .چون
"جهی" به همراه گروه دیگری از روسپیان در تولد او حاضر بودند تا شاید بتوانند به
زردشت آسیبی برسانند .اما زردشت به همهی ایشان خندید 128.خندیدنی که همراه
با آن ،سحر هر جادوگری را به سخره میگرفت تا برتری جادوگرانهی خود را در
دیدرس همگان بگذارد .جادوزاییِ چنین خندهای در نامگذاری اسحاق هم به چشم
میآید .چنانکه در کتاب پیدایش نوشتهاند" :ابراهیم پسرش را اسحاق (یعنی خنده)
- 125آرهاتها یا آرتاتها در فرهنگ بودایی کسانی هستند که به "نیروانا" دست یافتهاند .آنان
همانند عارفان ایرانی پس از طی مراحل سلوک ،به چنین جایگاهی میرسند.
- 126آموزگار ،ژاله؛ تفضلی ،احمد :پیشین ،ص ( 159نقل از :وجرکرد دینی).
- 127الیاده ،میرچا ،اسطورهی بازگشت جاودانه ،ترجمهی بهمن سرکاراتی ،طهوری ،چاپ دوم،
ص.94
- 128دینکرد هفتم :پیشین ،ص.)3/1 -2( 219
64 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
سراغ گرفتهاند .بدون تردید هوسانگیزی زنان روسپی ،حسادت زردشت یا موبدان
زردشتی را برمیانگیخت .اما شکی باقی نمیماند که آیین زردشت نیز همانند همهی
ادیان دیگر ،نمونههایی کامل از محدودیت را در خوشیهای همگانی مردم به اجرا
میگذاشت .جانمایی روسپیان در گروه جادوگران هم از آنجا ناشی میشد که شمار
ایشان هر روز در جامعه فزونی میگرفت و آنان در دلربایی و دلفریبی از مردم ،چیزی
کم نمیگذاشتند.
زردشت همانند هر پیامبر دیگری هالهای از قداست دور خویش میتنید که به
اعتبار آن رفتارهای متعارف مردمان زمانهاش را "نامقدس" بنامد .او ضمن به
کارگیری چنین حربهای ،از آزادیها فردی و اجتماعی مردم جلوگیری میکرد .حتا
چنین محدودیتهایی را تا زندگانی خصوصی انسانها و مسایل جنسی ایشان هم
گسترش میداد .او به شدت اصرار میورزید تا عشقهای آزادانه را در جامعه لگام
بزند .هدفی که اجرای آن را بدون کم و کاست در دینهای سامی هم به پیش می-
برند .ولی چنین راهکار خودخواهانهای ،فقط به اتکای دینگردانی مردم سامان می-
پذیرفت .پدیدهای که همهی پیامبران توحیدی عملیاتی شدن آن را به نمایش
گذاشتهاند.
در چنین فرآیندی بود که رفتارهایی از جادوگری نیز قداست مییافت .تا هر
پیامبری در نقشی از جادوگر برتر ،جادوگران دیگر زمانهاش را به عزلتجویی وابدارد.
حتا بر گسترهی همین حقه بود که نظامهای چند ایزدی ) (polytheismاز سر جبر
جایش را به نظامهای توحیدی واگذاشت .پیداست که حذف آزادیهای عمومی فقط
در نظامهای توحیدی تحقق مییابد .حال آنکه نظامهای چند ایزدی به راحتی می-
توانند به رشد و اعتالی دانش و فرهنگ عمومی یاری برسانند .زردشت هم این
موضوع را خوب میفهمید .چون هرگز با عشق و خواست آزادانهی مردم سر سازگاری
نداشت.
جادوزایی در اوستا 67
مالینوفسکی در توضیح جادوی عشق مینویسد" :آدمی بر این باور است که
جذابیت جنسی و قدرت دلفریبی ،در جادوی عشق ساکن است"134.اما زردشت این
جادوی عشق را در زنان روسپی برنمیتابید تا جادوی اختصاصی و تنگنظرانهی
خود را در جرگهی ایشان نیز به کار بگیرد.
در استورههای یونانی آفرودیت به عنوان "ایزد بانوی عشق ناب و آرمانی" نقش
میآفریند .حتا او را همیشه با سیمایی شهوتانگیز به تصویر کشیدهاند و ایزدی
دلفریب برای روسپیان به حساب آوردهاند .چنانکه در پارهای از شهرها "روسپیان،
کاهنبانوان واقعی پرستشگاه آفرودیت به شمار میرفتند" 135.شاید در محدودهی
فالت ایران هم چنین نمونههایی از هنجارهای اجتماعی روسپیان به اجرا گذاشته
میشد .به عبارتی روشن ،به نظر میرسد که روسپیگری در زمانهی زردشت به مثابه-
ی آیینی همگانی عمل میکرد .با همین دیدگاه هم ،روسپیگری برای بسیاری از
مردمان عادی جامعه قداست داشت .چون لزومی نداشت که زردشت و پیروان او این
همه از روسپیان واهمه داشته باشند .با این همه ،در اوستا و مجموعهی ادبیات
زردشتی ،روسپیان را دیو – ایزدی همچون "جهی" رهبری میکند که او تا اندازهای
نقشمایهای از آفرودیت را به پیش میبرد.
هنجارهای آیینی آناهیتا نیز در گزارشهای تاریخی خود چیزی از عملکرد جهی یا
آفرودیت کم نمیآورد .چنانکه ایزدکدههایی برای تقدیس آناهیتا در سرتاسر
سرزمینهای منطقه بر پا شده بود .در همین ایزدکدهها ،زایران و مشتاقان آناهیتا
نمونههایی از تندیس او را میخریدند و با خود به همراه میبردند .تندیسهایی که
پیکر برهنه یا نیمه برهنهی آناهیتا را به نمایش میگذاشت .بهرام فرهوشی در توضیح
چنین پدیدهای مینویسد" :برنزکاران و زرگران تندیسهی بغدخت (آناهیتا) را از زر و
- 134مالینوفسکی ،برانیسالو :سه گزارش از زندگی اجتماعی مردم بدوی (ابتداییها) ،مترجم اصغر
عسکری خانقاه ،تهران ،علمی و فرهنگی.193 ،1389 ،
- 135ژیران ،فیلیکس :اساطیر یونان ،ترجمهی ابوالقاسم اسماعیلپور ،تهران ،کاروان ،چاپ پنجم،
ص.150
68 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
سیم یا برنز با شکلهای سنتی و اساطیری میساختند و تن برهنه یا نیمه برهنهی او
یا پرستاران پرستشگاه او را بر روی تُنگها ،ساغرها و جامهای زرین و سیمین نقش
میکردند"136.
به طبع مجادلههایی از این دست سبب شد تا سرانجام در اوستای متأخر ،نمونه-
هایی از هنجارهای آیینی آناهیتا را هم به اوستا بکشانند تا رضایت هواداران او در
پهنهی جامعه تأمین گردد .همراه با اعادهی حیثیت از آناهیتا ،او نیز در کنار دیگر
ایزدان زردشتی ارج و قرب یافت .ایزدانی که چندان هم با رویکرد توحیدی زردشت
در متن اوستای متقدم سازگاری نداشت.
با این همه ،ایزدکدههای آناهیتا در منطقهی وسیعی از سرزمینهای منطقه
همیشه مشوق خوبی برای روسپیگری آیینی قرار میگرفت .قضاوت فریزر نیز بر
چنین کارکردی از ایزد آناهیتا اصرار میورزد .او مینویسد" :در ارمنستان ممتازترین
خانوادهها دخترانشان را به خدمت آناهید ) (Anaitisمیگماشتند که در معبدش در
آسیلیسهنا دوشیزگان پیش از آنکه ازدواج کنند دراز مدتی را به فاحشهگی می-
پرداختند" 137.به طور حتم گسترش رسم -آیینهایی از این گونه بود که اقتدار
زردشت و پیروان او را به چالش میگرفت .چنانکه تالش میکردند تا ضمن اِعمال
محدودیتهای خود ،از نفوذ چنین آیینهایی بکاهند.
در اوستا همچنین از دیوان به عنوان آفرینندگان دروج و تباهی نام میبرند .ولی
اهورامزدا ضمن پندهای خود در اوستا یادآور میگردد که از ایشان پیوند خود را می-
برد .سپس توضیح میدهد" :از دیوان و دیوپرستان دوری میگزینم .از جادوان و
جادوپرستان ،دوری میگزینم"138.
صفبندی اهوراییان با دیوان در شاهنامه نیز انعکاس مییابد .اما اوستا تمامی
مخالفان خود را در سامانهای از دیوان جا میزند .تا آنجا که همیشه در متن آن ،دیو
و جادو مترادفی متعارف برای هم شمرده میشوند .در همین زمینه "مولتون" توضیح
میدهد" :دی وپرستانی که پرستندگان خدایان کهن طبیعت در میان آرییان بودند ،از
پذیرش اصالحات زردشت امتناع ورزیدند ،و همگی رو به خشونت آوردند تا بدین
وسیله جهان آدمی را تباه سازند"139.
ناگفته نماند که مولتون عبارت "تباه سازند" را از متن اوستا ودیعه گرفته است که
آن را اوستانویسان به دفعات به کار گرفتهاند تا رفتار مخالفان خود را نکوهش کنند.
در واقع ضمن چنین رویکردی ،برخوردی رسمی با موضوع دیو صورت میپذیرد که
هرگز به واقعیتهای تاریخی راه نمیبرد .جدای از این ،مولتون در عبارت یاد شده،
دیدگاه درستی هم از جایگاه اجتماعی دیوان به دست میدهد .چون آنان را همان
آریاییانی به حساب میآورد که "خدایان کهن طبیعت" را میپرستیدند .شناسهای
روشن که به اعتبار آن ،بین پیروان زردشت و جماعت دیوان فاصله میافتاد .چون
دنیای یک جهانی و واقعی دیوانِ طبیعتپرست ،هرگز دنیای دو جهانی و موهوم
زردشت را تاب نمیآورد .بدون تردید مخالفت آنان با همدیگر نیز در چنین نگاهی به
هستی ،ریشه داشت.
ویر گوردون چایلد در توضیح خود از هدف مبارزهی زردشت با دیوان و نیروهای
اهریمنی مینویسد" :زردشت آیین چندخدایی کهن هند و ایرانی را به یک آیین
تکخدایی روحانی تبدیل کرد که دیگر نه یک آیین صرفاً قبیلهای یا ملی بلکه
همچون وحی مُنزلی بود که همهی مردم به سویش فراخوانده میشدند" 140.بدون
شک زردشت که تمامی مخالفان خود را دیو مینامید ،آنان را در گروههای اهریمنی
جامعه جا میزد تا بتواند آیین خودانگارانهاش را برای همهی مردم به اجرا بگذارد.
- 139مولتون ،جیمز هوپ :گنجینهی مغان ،ترجمهی تیمور قادری ،تهران ،امیرکبیر ،1384 ،ص-119
.118
- 140چایلد ،ویر گوردون :آریاییها ،ترجمهی محمدتقی فرامرزی ،تهران ،نگاه ،چاپ دوم ،ص.59
70 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
در اوستا همچنین از گردونهای صحبت میشود که "چهار تکاور سپید ،روشن،
درخشان ،پاک ،هوشیار و بیسایه آن را میکشند"141.
در همین زمینه مینویسد" :هرمس سایهاش را با خود نمیبرَد ،او آن را رها می-
کند"144.
چنین موضوعی هرچند به طنزی فلسفی شباهت دارد ،ولی واقعیتی را آشکار می-
سازد که هرمس مردی بدون همزاد شمرده میشد .چون توانسته بود همانند عارفان
ایرانی بر تضادهای درونی خویش فایق آید .همان موضوعی که مولوی نیز چند و
چون آن را ضمن گذار عارفان به مرحلهی "فنا" ،بازتاب میدهد.
در واقع بیسایهها در جهان کسانی هستند که برای همیشه از داشتن همزاد بی-
نصیب ماندهاند .موضوعی که در نگاهی فلسفی به آن ،امری ناممکن به نظر میرسد.
اما در سامانهای از جادو و جادوگری دستیابی به چنین پدیدهای چندان هم مشکل
نخواهد بود تا وحدتی از اضداد یا همزادها پا بگیرد .وحدتی که فقط ضمن موهوم-
بافیهای عارفانه یا جادوگرانه تحقق مییابد.
اما "شینودا بولن" برای توضیح بیسایگی هرمس مستند مناسبی فراهم دیده است.
چون مینویسد" :در کیمیاگری جیوه نماد هرمس /مرکوری است .نماد جمع اضداد،
فلز اما مایع ،جسم و در عین حال جان؛ سرد اما سوزان؛ سمی و با وجود این
دارویی"145.
صادق هدایت نیز در کتاب بوف کور از نماد سایه به عنوان نشانهای برای همزاد
خویش سود میبرد .تا آنجا که در گسترهی متن بوف کور ،همین سایه است که در
جایگاهی از مخاطب برای راوی آن نقش میآفریند .او یادآور میشود" :اگر تا حاال
تصمیم گرفتم که بنویسم فقط برای این است که خودم را به سایهام معرفی کنم"146 .
- 144کربن ،هانری :انسان نورانی در تصوف ایرانی ،ترجمهی فرامرز جواهری نیا ،شیراز ،آموزگار خرد،
ص.75
- 145بولن ،شینودا :نمادهای اسطورهای و روانشاسی مردان ،ترجمهی مینو پرنیانی و با همکاری پرتو
پارسی ،تهران ،آشیان ،1390 ،ص.240
- 146هدایت ،صادق :بوف کور و زنده به گور :سوئد ،نشر باران ،1994 ،ص.7
72 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
در جایی دیگر نیز میگوید" :من فقط برای سایهی خودم مینویسم که جلو چراغ به
دیوار افتاده است ،باید خودم را بهش معرفی کنم"147.
در گذارهای حماسی یا آیینی نیز گونههایی از همین دیدگاه جادویی ،به اجرا
درمیآید .چون قهرمانان ضمن عبور از خوان و خطرهای حماسی است که وحدت
خود را به جهان پیرامون خویش میباورانند .همان موضوعی که زردشت نیز نمونه-
هایی از آن را در فضایی آیینی به نمایش گذاشت.
ولی موضوع به آنجا بازمیگردد که بیسایهها در الگویی از پیامبران همواره می-
توانند در حریم انسانها نفوذ کنند و از ایشان بالگردانی به عمل آوردند .توضیح این-
که "بالگردانِ مطلوب باید فاقد هرگونه ویژگی گناه باشد" 148.بدون تردید همین
"بیگناهی" است که سامانهای از بیسایگی را برای قهرمانان استورهای یا عرفانی
فراهم میبیند.
یونگ ضمن پی بردن به چنین رویکردی ،موضوع نیمهی تاریک شخصیت انسان ،یا
سایهی او را به فضایی از روانکاوی فردِ بیمار میکشاند و مینویسد" :مواجه شدن با
نیمه ی تاریک شخصیت یا سایه ،در هر درمان مالیم و کامل ،به خودی خود پیش
میآید ،و این مسأله همان قدر اهمیت دارد که مسألهی گناه در دین ،کشمکش
آشکار ،اجتناب ناپذیر و دردناک است" 149.ولی باید در نظر داشت که افراد بیسایه را
بدون هر گناهی به تصویر میکشند .او گناهی ندارد و بنا بر این نیازی نمیبیند تا
شخصیت راستین خود را از دیگران مخفی نماید.
اوستا ضمن روایت خود از چهار تکاوری که گردونهی یاد شده را میکشند ،تمثیلی
) )allegoryرا هم در دیدرس خوانندهاش میگذارد .چون در پناه همین تمثیل است
که کارکرد طبیعی چهار عنصر را با خوانندهاش در میان مینهد .اوستا همراه با چنین
- 147پیشین.
- 148الش ،جان :دوقلوها؛ توأمانی و همزادها ،ترجمهی رقیه بهزادی ،تهران ،علمی ،1391 ،ص.67
- 149یونگ ،کارل گوستاو :روانشناسی و کیمیاگری ،ترجمهی پروین فرامرزی ،مشهد ،بهنشر ،چاپ
دوم ،ص.62
جادوزایی در اوستا 73
تمثیلی ،جایگاه جادویی چهار عنصر آتش ،خاک ،آب و باد را در حرکت و جوشش
هستی یادآور میگردد .اما بیسایگی این چهار عنصر از آنجا ناشی میشود که ضد و
همزادی برای ایشان در نظر نگرفتهاند .چون در نگاهِ کیهانشناسی )(cosmology
اوستا ،هرگز آنها همزاد و ضدی برای هم شمرده نمیشوند ،بلکه در همراهی با هم،
حضور و بقای هستی را در جهان دوام میبخشند.
اردیبهشت یشت از نمازهایی سخن میگوید که "همهی جادوان و پریان را برمی-
اندازد" 150.بدون شک ،نماز یا هر دعایی را میتوان نوعی از جادوگری به حساب
آورد .چون نمازگزار میتواند ضمن نماز از جادوی رقیب خود رمزگشایی )(decipher
کند .همچنان که اوستا دیدگاهی را تعقیب میکند که این نماز ویژه میتواند از توان
جادوگران و پریان بکاهد .اما باید دانست که در فضایی از جادو و جادوگری ،فقط
جادوگر است که میتواند بر نمونهای از جادو فایق آید.
در مهریشت برای توصیف توانمندی اسبان مهر یادآور شدهاند" :اسبان مهر در
فراخنای هوا ،پران به گردش درآیند" 151.چون در اوستا فضایی فراهم دیدهاند که
تنها زردشت و ایزدان زردشتی در چنین فضایی نمایشهایی جادوگرانه را به پیش
میبرند .جدای از این ،جهان پیرامون ایشان هم از این جادوزایی جا نمیماند.
همچنان که اسب مهر نیز در الگویی از رفتار خود او ،هنجارهایی جادوگرانه را به
نمایش میگذارد.
موضوع پریدن اسبان مهر به آسمان را برای معراج رفتن پیامبر اسالم نیز الگو
) (paradigmگرفتهاند .چون پیامبر اسالم برای رفت و بازگشت خود به عرش از
چنین اسبی سود برد .اسب افسانهای پیامبر اسالم ،بُراق نام داشت که تصویرسازان و
شمایلنگاران مذهبی او را با دو بال و چهار پا در وسط آسمان به نمایش میگذارند.
اسبان بالدار در بسیاری از استورهها ،حضوری فعال دارند .در استورههای یونانی هم
پرزئوس سرِ مدوسا را میبُرد و سپس از خون او اسبان بالدار بیرون میآیند152.
فرش معروف سکایی پازیریک را از کوههای آلتای چین به دست آوردهاند .فرشی که
بافت آن به دورهی هخامنشیان بازمیگردد .در فرش پازیریک حاشیههایی هم برای
فضای اصلی آن اختصاص مییابد .ولی "حاشیهی این فضا در اشغال جانوران بالدار
افسانهای است که هر کدام به نوبهی خود در یک مربع قرار گرفتهاند" 153.سوای از
این" ،در نگارهی آپادانا مادها و لیدیاییها ظرفهایی حمل میکنند که دستگیرهای
به شکل شیر بالدار و یا پرندهای افسانهای دارد"154.
موضوع جادوزایی سیمرغ ،جدای از شاهنامه در اوستا نیز انعکاس مییابد .چنانکه او
در دریای فراخکرت روی درختی مینشیند که این درخت "در بر دارندهی داروهای
نیک و داروهای کارگر است" 155.پیداست که همراه با چنین رویکردی به روشنی
میتوان در اوستا نیز نمونههایی کارساز از جادوی پزشکی را سراغ گرفت .حتا می-
توان در شاهنامه ،بسیاری از هنجارهای سیمرغ را نمونههایی روشن از جادوی
پزشکی به شمار آورد.
در بهرامیشت نیز توصیه کردهاند که پری از کرکس را بر تن خود بمالند تا با همین
راهکار جادویی ،سِحر دشمن را باطل کنند .آنوقت بهرامیشت یادآور میشود" :کسی
که استخوانی یا پری از این مرغ دلیر با خود داشته باشد ،هیچ مرد توانایی او را از
جای به در نتواند برد و نتواند کشت" 156 .شکی نیست که ایرانیان چنین ترفندهای
جادوگرانهای را در جنگهای خود علیه دشمن نیز به کار میبستند تا به گمان
- 152ژیران ،فیلیکس :اساطیر یونان ،ترجمهی ابوالقاسم اسماعیلپور ،تهران ،کاروان ،چاپ پنجم،
ص.169
- 153کخ ،هاید ماری :از زبان داریوش ،مترجم پرویز رجبی ،تهران ،نشر کارنگ ،چاپ چهاردهم،
ص.235
- 154پیشین :ص.202
- 155رشنیشت :ص.)17( 400
- 156بهرامیشت.14/35 -36 :
جادوزایی در اوستا 75
خویش ،از مرگ در امان بمانند .راهکاری موهوم و خیالبافانه که هرگز راه به جایی
نمیبرد.
اما باید دانست که موضوع جادوزایی پر را در شاهنامه به سیمرغ نسبت میدهند.
چون به اعتبار پر سیمرغ بود که زخم مادر رستم را بهبود بخشیدند .حتا با مالیدن پر
سیمرغ به چوب درخت گز ،پیکانی جادویی برای رستم فراهم گردید که رستم با
همان پیکان بود که اسفندیار را کشت.
"میرچا الیاده" درخصوص قداست و جادوزایی گیاهان یادآور میشود" :در مورد
خاصیت جادویی و درمانگری برخی از گیاهان هم باید یادآوری کنیم که این
شفابخشی از این بابت است که اینگونه گیاهان یا نمونهای مینوی دارند و یا نخست
بار ایزدی آنها را چیده و جمعآوری کرده است" 157.امروزه نیز مردم عادی چنین
قداستی را به عهدهی گروههایی از قدیسان مرده نهادهاند که از آنها با عنوان امام یا
امامزاده یاد میگردد .چنانکه مردم برای خوردنیهایی که در فضای مقبرهی همین
امامان یا امامزادگان متبرک می شوند ،خاصیت شفابخشی قایل هستند .نمونهای
کامل از جادوی پزشکی که بدون کم و کاست از سوی قشرهای گستردهای از مردم
به کار گرفته میشود.
گمیز (شاش گاو) هم در جادوگری پزشکی اوستا نقش میآفریند .تا آنجا که گمیز
میتواند نقشمایه ای از دارو را برای پیروان زردشت به اجرا بگذارد .در همین راستا به
زن زائو توصیه میشود" :باید شش یا نُه جام گمیز آمیخته با خاکستر بیاشامد تا گور
درون زهدان وی شسته شود" 158.وندیداد سفارش میکند که زن زائو تا سه شبانه-
روز با همین وضع باقی بماند تا پس از آن "تن و جامهی خود را با گمیز و آب ،در
کنار نُه گودال بشوید و بدینسان پاک شود"159.
- 157الیاده ،میرچا :اسطورهی بازگشت جاودانه ،تهران ،طهوری ،چاپ دوم ،ص.45
- 158اوستا :پیشین ،وندیداد ،ص.)7/51( 715
- 159پیشین.7/54 :
76 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
در همین سامانهی جادویی است که نه فقط گاو قداست مییابد بلکه شاش او را
نیز قدر میدانند تا کارکردی پزشکی را برای ایشان به پیش ببرد .شکی نیست که
چنین راهکارهایی را انسانهای نخستین به نیکی آموخته بودند و از همان زمان ،آن-
ها را به کار میبستند .آموزههایی که توانسته بود تا دورهی ساسانیان و حتا پس از
آن نیز دوام بیاورد.
افسوندرمانی نیز در وندیداد جایگاه ویژهای دارد که از آن با عنوان "منثرهدرمانی"
یاد میشود .چون وندیداد کار پزشکان را به سه سامانهی "کاردِ پزشکی" ،گیاهدرمانی
و منثرهدرمانی تقسیم میکند 160.در منثرهدرمانی ،شگردهایی را به کار میگیرند تا
روح پلید را از کالبد بیمار بیرون بکشانند .اما افسونهایی که در این راه به کار می-
گرفتند ،همان گفتارهای اهورامزدا یا ایزدان دیگر زردشتی بودند که نمونههای
فراوانی از آن ،در وندیداد ،هومیشت ،اردیبهشت یشت یا یشتهای دیگر اوستا بازتاب
مییابد.
همان چیزی که امروزه مسلمانان گونههایی از آن را در دعاهای خویش یا قرائت
سورهها و آیههای خاصی از قرآن به کار میگیرند .در توضیح چنین پدیدهای است
که مالینوفسکی مینویسد" :وِردخوانی جادویی روابط تنگاتنگی با دانش سنتی و به
ویژه با اساطیر ارایه میدهد" 161.امروزه نیز مردم عادی از همین شیوهی جادویی
برای درمان بیماران روانی خود بهره میگیرد .با این همه ،شکی باقی نمیماند که
موضوع بیماری روانی برای نویسندگان وندیداد نیز امری شناخته شده به حساب
میآمد .چنانکه با وردخوانیِ خود ،قصد داشتند به درمان آن بشتابند .راهکاری که به
طبع هیچ نقش مثبتی در شفای بیماران روانی نداشت.
آژی دهاک در اوستا تمامی دیوان و نیروهای اهریمنی را نمایندگی میکند .به
همین دلیل هم او را با چهرهای جادوگرانه به نمایش میگذارند .در فضایی از همین
چهره ،سه پوزه با سه کله و شش چشم از کالبد او در دیدرس بیننده قرار میگیرد.
سیمایی چند وجهی که فقط در چینشی جادویی میتوان به نمونهای از آن دست
یافت.
همچنین در ادبیات زردشتی به منظور بازتاب جادوگری اژدهاک ،ادعایی را پیش
میکشند که گویا او در بابل سازههایی بر پا کرده بود تا مردم را به بتپرستی بکشاند.
اما "زردشت در برابر آن جادویی فراز گفت ،همه آشفته و ناکار شد" 162.همان طور
که در این متن دیده میشود ،زردشت به اتکای جادوی خود توانست بر جادوی
ضحاک پیروز شود .پیداست که تاریخ هرگز نمیتواند برای اثبات اینگونه از گزافه-
گوییها ،مستندی ارایه نماید.
گزارشهایی از این دست در ادبیات پهلوی و ادبیات فارسی بسیار دیده میشود.
چیزی که به اعتبار سرزمین بابل در جادوگری و سحرآفرینی میافزاید .حتا نمونه-
های فراوانی از کارکرد جادوگرانهی ساحران بابل را در کتابهای عهد عتیق و عهد
جدید هم انعکاس دادهاند .با همین رویکرد است که بابل در حفاریهای باستان-
شناسی نیز اهمیت مییابد .حفاریهایی از این دست مستندات خوبی برای پیشینهی
جادوگری در این منطقه به دست میدهد" .شائول شاکد" در همین زمینه مینویسد:
"اگر به نسبت اشیای جادوگری و اشیای مورد استفاده در آیینهای دین رسمی در
حفاریهای باستانشناسان در بابل دورهی ساسانی توجه کنیم ،درمییابیم که شمار
نوشتههای جادویی به نظر من زیاد است"163.
شاکد همچنین در تحقیق خود میگوید که حجم زیادی از این آثار کشف شده به
جادوگران یهودی بازمیگردد .او توضیح میدهد که شمار اندکی از این نوشتههای
جادویی نیز به خط پهلوی نوشته شدهاند .چنانکه در نوشتن آنها از زبان پارسی
میانهی دورهی ساسانی و زبان پارتی اشکانیان نیز سود بردهاند .او از جامهایی نیز
چنین قضاوت درستی از شاکد ،در شرایطی صورت میپذیرد که متأسفانه بسیاری
از پژوهشگران بر جادوستیزی زردشت اصرار میورزند .همان موضوعی که نمونههای
فراوانی از آنها در متن اوستا نیز تکرار میشوند .چنین شگردی را اکثر پیامبران
سامی نیز به کار گرفتهاند .اما همیشه گونههای خاصی از جادو را به پیش بردهاند تا
بر بی اعتباری کار رقیبان خود اصرار بورزند .باید دانست که زردشت نیز هرگز از
چنین رویکردی بر کنار نمیماند.
از سویی ،در کتاب وندیدادِ اوستا تالش میشود تا تعریفی نیز برای شناخت جادو به
دست بدهند .چون وندیداد مینویسد" :و سرشت جادو بدین گونه پدیدار شود :از راه
نگاهِ [افسونی] .پس هرگاه جادو گام پیش نهد و به افسون شیون برکشد ،بیشتر
کارهای کشندهی جادویی پیش رود"165.
نمونهی دیگری از جادو یا افسونِ نگاه کردن ،در دینکرد هفتم نیز دیده میشود .در
همین زمینه است که دینکرد هفتم از قول زردشت مینویسد" :من نخستین کسی
هستم که با چشم بد نگریستن ،بهره و روزی را از دیگران میگیرم و از این روی با
چشم بد به عیبی که نداری مینگرم و بهره و سود را از تو میگیرم"166.
ولی معلوم نیست که زردشت چرا چنین قصد ناصوابی را در ذهن خود می-
پرورانید؟ شاید هم قصد داشت که همراه با ترساندن مخالفان یا موافقان خویش،
احترام بدون چون و چرای ایشان را نسبت به خود برانگیزد .مالینوفسکی در توضیح
چنین موضوعی مینویسد" :هر بیماری و مرگی به عمل جادوی سیاه ارتباط یافته،
مرد جادوگر مورد احترام و ترس است"167.
- 167مالینوفسکی ،برانیسالو :سه گزارش از زندگی اجتماعی مردم بدوی (ابتداییها) :مترجم اصغر
عسکری خانقاه ،تهران ،علمی و فرهنگی ،1389 ،ص.74
- 168پیشین :ص.82
- 169اردبهشت یشت.3/8 :
80 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
جادویی ،پیام اهورامزدا را به ساکنان ورِ جمکرد میرساند 170.همان شهر افسانهای که
جمشید آن را در الیههای زیرین زمین بنا نهاده بود .جمشید قصد داشت با بنای این
شهرِ زیرزمینی ،مردم و حیوانات کرهی زمین را از سیلی حتمی وارهاند .اما اوستا-
نویسان زردشتی تنها موضوع نجات و جاودانگی متن اوستا را در دل میپروراندند تا
مبادا دین زردشتی بر اثر سیلی جهانی از رونق بیفتد.
به هر حال ،رقابتی سخت بین گروههای گوناگون در همین سامانهی اعتقادی صورت
میپذیرد .چون عدهای از پیروان زردشت جایگاه کرشفت را از سیمرغ هم فراتر می-
بینند .چنین امتیازی از آنجا ناشی میگردد که میپنداشتند او خواهد توانست
ضمن حقهی خود ،اوستا را از هر آسیب و گزندی حفظ نماید.
این دعوای خودمانی و خانگی حتا به روشنی در بُندَهِش نیز انعکاس مییابد .چون
بندهش مینویسد" :نخست از مرغان ،سیمرغ سهانگشته بوَد ،او سرور مرغان نیست،
زیرا کَرشِفت سرور است ،آن مرغی که دین را به ور جمکرد برد" 171.در عین حال،
بندهش توهین خود را خیلی روشن در خصوص جایگاه آیینی سیمرغ به کار میگیرد
و او را خیلی تحقیرآمیز "سهانگشته" مینامد .در فضای چنین تحقیری است که
بسیاری از پیروان زردشت ،رستم و خاندان او را هم چندان پذیرا نیستند .چون
سیمرغ توتمی همیشگی برای تبار زال شمرده میشد .قصدشان آن است که همراه با
چنین رویکردی از عمل اسفندیار نیز تقدیر به عمل آورند .کسی که همانند کَرشِفت،
توان خود را در راه گسترش دین اهورایی زردشت به کار گرفت.
به هر حال ،چینشهایی از این نوع را میتوان بخشی از کیهانشناسی دین زردشتی
به حساب آورد که ضمن آن پرندگان هم در فضایی جادویی ،رفتاری جادوگرانه را به
پیش میبردند .ناگفته نماند که اوستا پرندگانی از این دست را تشخص میبخشد تا
رفتاری انسانی ،از خود به نمایش بگذارند .جدای از این ،در اوستا جانیابی فضای
بیجان پیرامون انسان را هم به پیش میبرند .پدیدهای که جادوگران نیز هرگز از
- 170وندیداد.2/41 :
- 171فرنبغ دادگی :بندهش ،گزارنده مهرداد بهار ،تهران ،توس ،چاپ سوم ،ص.)121( 89
جادوزایی در اوستا 81
کارکرد جادویی آن غافل نمیمانند .در قرآن هم همین چیدمان استورهای را به اجرا
میگذارند .تا آنجا که در قرآن تمامی پدیدههای بیجان ،خداوند آسمان را سجده
میکنند و به شکرگزاری از او اشتغال میورزند.
شکی نیست که نمونههایی ویژه از ادبیات چوپانی حضور خود را بر تمامی متن
اوستا گسترده است .پدیدهای که از چیرگی اقتصاد شبانی در جامعه نشان دارد.
سپس رفتار آدمها نیز از چنین ساز و کارهایی نشان میجوید .چراکه در آیین
زردشت برای تنبیه گناهکاران از تازیانه زدن هم سود میبرند .همان کاری که از آن
برای تنبیه اسب یا شتر هم بهره میگرفتند .در وندیداد نمونههایی از تازیانهی اسب،
"اَسپه -اَشترا" و "سَروشو -چَرن" نام گرفته است .آنوقت گناهکاران زردشتی را با
همین تازیانهها است که مجازات میکنند .موضوع تازیانه زدن بزهکاران را مسلمانان
هم در آیین خود به کار بستهاند که نمونهای از آن را تعزیر مینامند.
از سویی ،باور انسانهای نخستین آن بود که روح پلید به کالبد گناهکاران حلول
میکند .چنانکه گفته میشد با تازیانه زدن یا اِعمال شیوههای دیگری از این دست،
میتوانند این روح پلید را از جسم او بیرون بکشند .در چنین سامانهای به طبع
جادوگری نیز قداست مییافت و به طور طبیعی جایگاه طبیعی خود را پیدا میکرد.
چون هر موضوعی که در ارتباط با روح مطرح میشد ،به نحوی با موضوع جادوگری
هم پیوند میخورد.
گزارش شاهنامه از جادو
در شاهنامه سامانهای پرقدرت از دیوان علیه ایرانیان پا میگیرد .همان موضوعی که
در اوستا نیز اجرای آن را بدون کم و کاست به پیش میبرند .گزارشهای شاهنامه ،با
پادشاهی کیومرس آغاز میگردد که از همان آغاز ،دیوان معارضی سرسخت برای
قدرت گرفتن پادشاهان نموده میشوند.
دیو سیاه از نخستین دیوانی است که شاهنامه از او نام میبرد .سپس لشکریانِ
همین دیو با سپاهیان سیامک فرزند کیومرس به جنگ برمیخیزند .جنگی که در
نهایت شکست و مرگ سیامک را به همراه آورد .ولی در گزارش فردوسی از دیو سیاه،
او همانند انسانهای عادی عمل میکند .چنانکه همانند انسانها ،لشکریانی گِرد آورد
و سرآخر هم سیامک را کشت.
سرانجام این هوشنگ پسر سیامک بود که بر دیو سیاه چیره شد و انتقام پدرش را
از او گرفت .شاهنامه جدای از این ،موضوع کشف آهن و گوهر را نیز به پای هوشنگ
مینویسد:
سرِ مایه کرد آهن آبگون /کزآن سنگ خارا کشیدش برون
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد /کجا زو تبر ،اره و تیشه کرد172
هوشنگ پس از کشف آهن به کشف آتش نیز دست یافت .ولی چنین اشتباهی از
سوی فردوسی نادانسته به متن شاهنامه راه مییابد .شاهنامه پژوهانی همانند جالل
خالقی مطلق چارهی کار را در آن دیدهاند که داستان کشف آتش را ،از قسمتهای
الحاقی شاهنامه به حساب بیاورند .برخی نیز به ابعاد تاریخی کشف آتش میاندیشند
و بنا را بر آن میگذارند که پیشینهای کهنتر برای آتش در نظر بگیرند.
- 172فردوسی ،ابوالقاسم :شاهنامه ،ت صحیح ژول مول ،تهران ،جیبی ،چاپ سوم ،جلد اول ،ص19
(پادشاهی هوشنگ ،بیت .)9-8
84 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
بنا به روایتی که شاهنامهی "ژول مول" از هوشنگ ارایه میدهد ،او برای کشتن
مار از سنگ بهره گرفت .اما این سنگ بر سنگ دیگری فرود آمد که آتش از دل آن
جرقه زد:
نشد مار کشته و لیکن ز راز /پدید آمد آتش از آن سنگ باز173
آهن در جهان باستان همواره پدیده و نیرویی جادویی شمرده میشد .چون آن را
از دل سنگ بیرون می کشیدند .در این راه به همراهی آتش نیز نیاز بود ،که آن هم
نیرویی اهریمنی به حساب میآمد .در واقع نخستین جادوگران ،همین آهنگران
بودهاند .چون آهنگران سنگ و آتش را توأمان در اختیار خود داشتند .با چنین
رویکردی ،پیداست که کاوه آهنگر را نیز باید از گروه همین جادوگران دانست .بدون
تردید ،حرفهی آهنگری شگفتی مردمان عادی زمانه را برمیانگیخت.
در استورههای یونان نیز بدون استثنا چنین بنمایهای از آهن و آهنگری انعکاس
مییابد تا مردم فرآیند آن را به کار و حرفهی جادوگری پیوند بزنند .در همین راستا
گزارش میشود" :در جنگلهای ایدای فریجیه ،جادوگران زیرکی میزیستند به نام
داکتیلها که تعدادشان در اصل سه تا بود :سلمیس ،دامنامنئوس ،و آَکمون نیرومند
که نخستین کسانی بودند که در غارها به هنر و صنعت هفائیستوس پرداختند و
آهنگری و فلزکاری آموختند"174.
پس از هوشنگ پسرش تهمورس بر تخت شاهی نشست .ولی در زمانهی او دیوان
قدرت بیشتری یافتند .چنانکه فردوسی در خصوص پیکار او با دیو و اهرمن یادآور
میشود:
برفت اهرمن را به افسون ببست /چو بر تیزرو بارگی برنشست175
از گزارش یاد شده چنان برمیآید که ایرانیان در جنگهای خود ،از افسون هم
استفاده میکردند .افسونها ،وِردهایی بودند که آنها را میخواندند و برای بالگردانی
به اطرافشان میدمیدند .فردوسی در همین گزارش خود از تهمورس ،دو باره یادآور
میشود:
از ایشان دو بهره به افسون ببست /دگرشان به گرز گران کرد پست
پس تهمورس به اتکای افسون بود که بخش اصلی لشکر دیوان را ناتوان کرد .برای
کشتن مابقی نیز از "گرز گران" سود جست .گرز گران (سنگین) نیز به دلیل پیوند
آن با آهن و آهنگری از کارکردی جادوگرانه سود میبرد.
اغلب قهرمانان استورهای ایران نمونههایی از همین گرز را به همراه خود دارند .ولی
گرز فریدون به تعبیر شاهنامه گرزی گاوسر بود .چون گاو توتمی روشن برای تبار
فریدون قرار میگرفت .با همین گرز بود که او ضحاک "اژدهافش" را ناتوان کرد و در
کوهی بلند به بند کشید.
سوشیانتها یا همان قهرمانان هزارهای زردشت نیز همگی نمونهای از همین گرز را
در اختیار خود دارند .در واقع گرز نمادی روشن برای اعمال قدرت و اجرای عدالت
قرار میگیرد .همچنان که گهگاهی نیز چنین نقشی را به عصا سپردهاند .پیداست که
جادوی گرز فریدون ،چیزی از سحر عصای موسا یا خشایارشاه کم نمیآورد.
در دنیای امروز نیز چکش یا پتکِ رییس دادگاه ،جایگاه همان گرز استورهای را پر
میکند .اینگونه از پتکها را فقط به دستان رییس محکمه میسپارند تا او به اعتبار
آن نفوذ کالمش را بر همگان بباوراند .چنین نمادی از پتک را در نشانهگذاری پرچم
بسیاری از کشورها هم به کار گرفتهاند .پیداست که همراه با همین رویکرد است که
نمادها یا قهرمانان استورهای را به گزینهها و قهرمانانی جمعی و همگانی بدل نموده-
اند.
چون استورهها هرگز در جامعه نمیمیرند .آنها بنا به شرایط زمانه ،تغییر شکل می-
دهند و از شکلی به شکل دیگر درمیآیند .سپس ضمن بالندگی خود ،با جامعهای
امروزی و مدرن هماهنگ میگردند .چنانکه در جامعهی امروزی نیز کارکردهای
86 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
جدیدتری از گرز تعریف میشود و رییس محکمه را بر جایگاه همان قهرمان استوره-
ای مینشانند .او پتکی به دست میگیرد تا دادگاهی را رهبری کند و در نگاهی
عمومی ،جامعهی بشری را به عدالت بکشاند.
ولی آنجا که گرز نماد کشوری قرار میگیرد ،کارگزاران آن قصد دارند تا گروههایی
همگون از مردمان جامعه را بر جایگاه همان قهرمان استورهای بنشانند .همچنین در
تمامی اینها چه در دنیای جدید یا در جهان کهن ،گرز نشانهای روشن برای برقراری
عدالت و دادگری قرار میگیرد .حتا قهرمانان هزارهای دین زردشت هم به اتکای
جادوزایی گرز است که اهداف عدالتخواهانهی خود را به اجرا میگذارند.
الیاده ضمن روشنگری خود از پدیدهی اژدهاکشانِ استورهای مینویسد" :داریوش
خود را فریدون دیگری میانگاشت که در افسانههای ایرانی اژدهای سه سری را کشته
بود" 176.اما منظور الیاده از "اژدهای سه سر" همان ضحاک (آژیدهاک) است که در
متن اوستا با "سه پوزه ،سه کله و شش چشم" به نمایش درمیآید .کسی که نابودی
او سرآخر از سوی فریدون رقم خورد .به گمان الیاده ،داریوش میخواست تا در
فضایی از تاریخ ،همان رفتارهای استورهای فریدون را به اجرا بگذارد .اما چنین
رویکردی تنها به اعتبار تبلیغ دروغهایی بیپشتوانه صورت میپذیرفت .چنانکه الیاده
نیز از چنین رفتاری با عبارت "الفزنی یا آوازهپراکنی سیاسی" داریوش یاد میکند.
177گفتنی است که اکثر شاهان هخامنشی ،اشکانی و ساسانی نیز در الگویی از
داریوش یا خشایارشاه ،ادای همان شاهان استورهای ایران را درمیآوردند.
آپولن از ایزدان یونان هم نمونهای از گرزی زرین را به هرمس بخشیده بود تا او به
اتکای آن نگهبانی از گلههای آسمانی را به عهده بگیرد 178.جدای از این ،در گرز هم
نمونهای روشن از جادوگری بازتاب مییابد .چون در فرآوری آن توأمان آتش و سنگ
- 176الیاده ،میرچا :اسطورهی بازگشت جاودانه ،ترجمهی بهمن سرکاراتی ،تهران ،طهوری ،چاپ دوم،
ص.52
- 177پیشبن :ص.53
- 178ژیران ،فیلیکس :پیشین ،ص.126
گزارش شاهنامه از جادو 87
را به استخدام گرفتهاند .در عین حال ،هرمس به اتکای گرز بود که در نگهبانی از
گلههای خود موفق عمل میکرد.
همان طور که گفته شد در استورهی فریدون نیز چنین بنمایهای را به کار گرفتهاند.
چون او نه فقط گرزی گاوسر به دست داشت بلکه در تبار خود نیز از گاو نشان
داشت .حتا پرورش فریدون را هم گاوی ویژه پذیرفته بود .نمونهای کامل از ادبیات
شبانی که کارکرد جادویی آن را توأمان میتوان در استورههای ایران و یونان سراغ
گرفت.
اما مالینوفسکی در خصوص اهمیت افسون مینویسد" :وِردخوانی مهمترین عنصر
جادو را تشکیل میدهد"179.وِردها همانند دعاهای امروزی بودند که مجریان آن پس
از خواندن آنها ،با دهانشان به اطراف خود میدمیدند .گاهی هم به شخص مورد
نظر میدمیدند تا او را از هر چشمزخمی رهایی و نجات ببخشند.
با این همه ،جنگ دیوان با تهمورس به همین آسانی پایان نپذیرفت .افسونها نیز
نتوانستند پیروزی او را بر جرگههایی از دیوان تثبیت نمایند .اما سرانجام دیوان
پیشنهاد دادند که هر دو گروه به صلح روی بیاورند تا دیوان در قبال این صلح،
نوشتن و خواندن را به تهمورس بیاموزند:
نبشتن به خسرو بیاموختند /دلش را به دانش برافروختند
نبشتن یکی نه که نزدیک سی /چه رومی چه تازی و چه پارسی
چه سغدی ،چه چینی و چه پهلوی /نگاریدن آن کجا بشنوی180
با همین رویکرد ،شکی باقی نمیماند که دیوان نیز همانند انسانهای معمولی
بودهاند و میتوانستند به مجموعهی پیروان تهمورس ،در کار نوشتن و خواندن یاری
برسانند .اما در آن دوره ،از خواندن و نوشتن هم همانند حرفهی آهنگری ،به عنوان
کاری جادوگرانه توجیه به عمل میآمد.
- 179مالینوفسکی ،برانیسالو :سه گزارش از زندگی اجتماعی مردم بدوی (ابتداییها) ،مترجم اصغر
عسکری خانقاه ،تهران ،علمی و فرهنگی ،1389 ،ص.191
- 180شاهنامه :پیشین ،پادشاهی طهمورث ،ص( 24بیت .)44 -46
88 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
پس از تهمورس ،جمشید نیز شگردهای او را در خصوص به بند کشاندن دیوان به
کار بست .چنانکه دیوان از نو به ایرانیانِ حاکم ،خِشت زدن ،دیوار کردن و گرمابه و
کاخ ساختن را یاد دادند .جمشید همچنین به اعتبار دانش دیوان بود که به نمونه-
هایی از سنگهای قیمتی و فلزات جدید دست یافت .ولی باز همگی چنین دست-
آوردهایی را پدیدهای افسونگرانه میپنداشتند:
به چنگ آمدش چند گونه گهر /چو یاقوت و بیجاده و سیم و زر
ز خارا به افسون برون آورید /شد آن بندها را سراسر کلید181
بدون شک از افسون برای بستن طرف مقابل استفاده میشد تا توانایی انجام هر
کاری را از او پس بگیرند .همچنین به اعتبار افسون و جادو میشد هر طلسمی را نیز
گشود .چنین فرآیندی از بستن یا باز کردن به طبع تنها به اتکای دمیدن جادوگر
محقق میشد .اصطالحات بستن ،بازکردن ،دمیدن اصالحاتی جادوگرانه است که تا
به امروز نیز همچنان به قوت و اعتبار خود باقی ماندهاند.
ناگفته نماند که فردوسی از ضحاک به عنوان "کی اژدهافش" نام میبرد و در
توصیف زمانهی اهریمنی ضحاک یادآور میگردد:
هنر خوار شد جادویی ارجمند /نهان راستی آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز /ز نیکی نبودی سخن جز به راز182
آنان همگی در جامعه حضوری فعال دارند اما هنجارهایشان جادوگرانه است و مردم
از درک و فهم بسیاری از این هنجارهای جادویی ایشان عاجز میمانند .به همین
دلیل هم نام دیو در شاهنامه با نمونههایی کامل از جادو پیوند خورد .ولی بحث جن
هرگز در حوصلهی شاهنامه نمیگنجد .جنها در منابع دیگر از ادبیات فارسی ،همگی
آفرینههایی نموده میشوند که چهبسا به چشم نمیآیند و در تاریکیها و جاهای
خلوت و دنج حضوری فعال دارند .با این همه ،جاپاهایی از پری نیز در شاهنامه یا
منابع زردشتی انعکاس مییابد .حتا گاهی هم همسانیهایی بین هنجار پری و رفتار
جن دیده میشود.
فروید برای روشنگری از جایگاه دیو در استورهها و افسانهها به درستی یادآور می -
گردد" :وقتی ملتی مغلوب ملت دیگری میشود ،غالباً خدایان واژگون شدهی ملت
مغلوب برای قوم فاتح به شیاطین تبدیل میشوند"183.چنین موضوعی در تاریخ
استورهای ایران هم خیلی طبیعی و به روشنی اتفاق میافتد .انگار اقوام بومی فالت
ایران پس از یورش آریاییان به نمونههایی از دیوان بدل میگردند .تا آنجا که جنگی
مداوم بین آریاییان و همان اقوام بومی اتفاق میافتاد .اما این اقوام بومی در نقشی از
دیوان به چنان دانشی مجهز بودند که آریاییان از آنها هیچ بهرهای نداشتند.
فردوسی نیز در شاهنامه نمای روشنی از دیوان به دست میدهد .چون میگوید:
تو مر دیو را مردمِ بد شناس /کسی کو ندارد ز یزدان سپاس184
ولی باید دانست که معرفی دیوان به عنوان مردمان بد ،به نگاه رسمی و خودمانی
فردوسی در شاهنامه بازمیگردد تا غیر خودیهای جامعه را مردمانی بد بشناسد .اما
فردوسی شناسهی دیگری نیز برای شناخت دیوان به دست میدهد .چون آنان را
افرادی به دور از پذیرش "یزدان" میخواند .چنانکه در شاهنامه یا اوستا ،همیشه
دیوان را در جرگهی اهریمن جانمایی میکنند .موضوعی که بدون تردید بر
کافرکیشی دیوان صحه میگذارد .چون به تعبیر فردوسی ،سپاسگزار یزدان نبودهاند.
- 183فروید ،زیگموند :موسای میکل آنژ ،ترجمهی محمود بهفروزی ،تهران ،جامی ،1391 ،ص.232
- 184شاهنامه پیشین ،جلد سوم ،ص( 143بیت.)176
90 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
همان شناسهای که برای دیوان در شاهنامه در نظر میگیرند ،در کل اوستا نیز
انعکاس مییابد .با پذیرش چنین دیدگاهی شکی باقی نمیماند که دیوان همیشه در
نقشی از مخالفان باورهای موجه و رسمی در جامعه حضور داشتهاند و جانمایی آنان
بین گروههایی از جن و پری امری باطل مینماید.
"ویر گوردن چایلد" هم در این خصوص از واقعیتی قابل تأمل رمز میگشاید .چون
مینویسد" :در اوستا بسیاری از خدایان ودایی و میتانی به اهریمن تبدیل شدهاند در
حالی که نام خدای زردشت یعنی اهورا در ودا معموالً به معنی دیو یا شیطان
است"185.معاملهای طبیعی و پایاپای در عرصهی فرهنگ دو سرزمین ،که میتواند
برای همیشه دوام بیاورد و به قوت و اعتبار خود باقی بماند.
حتا ضحاک را نیز در تاریخ استورهای ایران از گروه همین دیوان به شمارآوردهاند
که گویا او نیروهای وابسته به اهریمن را نمایندگی میکرد .شاید بتوان مارهایی را که
بر دوش ضحاک دیده میشدند ،توتمی برای او به شمار آورد .نمونههایی از همین
مارها را مردم منطقه ،در زمان اقتدار ایالمیان میپرستیدند .همان ایالمیانی که تمدن
و فرهنگ پرآوازهی ایشان ،در دورهی استقرار مهاجمان آریایی چندان دوام نیاورد و
جای خود را خیلی زود به فرهنگ و تمدن مهاجمان آریایی داد.
"هینیتس" در خصوص جایگاه آیینی مار در دورهی شهریاری ایالم مینویسد:
"سفالهای هزارههای چهارم و سوم پیش از میالد پر از نقش مار است .مار به عنوان
مظهر دفع بال بر روی درِ کوزهها و سرپوش ظرفها نمایان میشود .مارها در مقام
نگهبانِ در بر درگاهها میایستند ،بر پیکرهی شاه و گِرد محراب میپیچند ،دستهی
نذورات مذهبی چون دبوس و بیل و مانند آنها را میسازند و قرقرهوار میچرخند تا
تختی برای ایزدی باشند" 186.در توصیفی که شاهنامه و دیگر منابع زبان فارسی از
ضحاک به دست میدهند ،نمونههایی از همین نمادها را نیز به کار گرفتهاند.
- 185چایلد ،ویر گوردون :آریاییها ،ترجمه ی محمدتقی فرامرزی ،تهران ،نگاه ،چاپ دوم .ص.58 -59
- 186هینیتس ،والتر :شهریاری ایالم ،ترجمهی پرویز رجبی ،تهران ،نشر ماهی ،1387 ،ص.51
گزارش شاهنامه از جادو 91
چنانکه دیده میشود فردوسی از ضحاک با صفت "اژدهافش" نام میبرد .او حتا
اصرار میورزد که ضحاک به دختران جمشید "کژی و جادویی" آموخت .همراه با
چنین شناسههایی که فردوسی به دست میدهد ،ضحاک نه فقط در جایگاهی از
اژدهای اهریمنی برای ایرانیان نقش میآفریند بلکه او جادوگری است که دو دختر
از پادشاه پیشین ایران را نیز به شبستان خود برد .اما فریدون این دختران را سرانجام
از بند ضحاک رهایی بخشید و آنان را در اختیار خود گرفت.
شاهنامه موضوع رهایی این دختران را از سوی فریدون ،به شکل زیر بازتاب میدهد:
برون آورید از شبستانِ اوی /بتان سیه چشم خورشید روی
بفرمود شستن تنانشان نخست /روانشان پس از تیرگیها بشست
ره داور پاک بنمودشان /ز آلودگیها بپالودشان
که پروردهی بتپرستان بُدند /سراسیمه بر سان مستان بُدند188
گرچه "فرای" از چنین دیدگاهی برای توضیح حضور اژدها در کتاب مقدس سود
میجوید ،ولی در استورهی ضحاک نیز میتوان گوشههایی روشن از چنین رویکردی
را به نظاره نشست.
بهرام بیضایی به منظور روشنگری بیشتر از استورهی فریدون یادآور میگردد:
"فریدون نماد باروری است و نشانههای او ارتباط با آب و گاو است .نام پدرش آبتین
با آب مربوط است و او رها کنندهی شهرناز و ارنواز است که نماد ابرهای بارانزا [و
خود به خود نمایانگر ایزدبانوی آبها بغبانو آناهیتا] باشند .مهمترین نشان پیوستگی
فریدونِ گاوپرورد با گاو اینکه گاوی آراسته و ویژه به نام برمایون او را شیر میدهد؛
و فریدون نه تنها به کینخواهی پدر ،که به کینخواهی گاو /دایهاش ضحاک را می-
کشد"191.
اما فریدون که اژدهایی همچون ضحاک را از تخت پایین میکشد ،در این راه از
گرزی "گاوسر" سود میجوید که نمادی کارساز برای جادو و جادوگری قرار می-
- 189ویدنگرن ،گئو :فئودالیسم در ایران باستان ،ترجمهی هوشنگ صادقی ،تهران ،کتاب آمه،
،1391ص.20
- 190فرای ،نورتروپ :رمز کل؛ کتب مقدس و ادبیات ،ترجمهی صالح حسینی ،تهران ،نیلوفر ،چاپ
دوم ،ص.266
- 191بیضایی ،بهرام :ریشهیابی درخت کهن ،تهران ،روشنگران و مطالعات زنان ،چاپ دوم ،ص.33
گزارش شاهنامه از جادو 93
گیرد .کاوهی آهنگر نیز در چنین فضایی بود که به فریدون یاری میرسانید .بدون
تردید حرفهی او هم شناسهای درست و دقیق برای جادوگری است .در واقع در
استورهی ضحاک یا فریدون چیدمانی از جادوگری را سامان بخشیدهاند تا هر یک از
آن دو با منطق و زبان جادو ،اقتدار و توانایی خود را به همدیگر بباورانند .با این
تفاوت که در این آوردگاه ،فریدون نیروهای وفادار به نیکی را رهبری میکرد ،اما
ضحاک به طور طبیعی از رهبری نیروهای شر چیزی نمیکاست.
در ضمن ،استورهی فریدون با استورهی ایندره ،هرقل و بسیاری از افسانههای دیگر
نیز همپوشانی دارد .چون آنان نیز نمونهای از همین اژدهای سه سر را کشتهاند192.
جادو و افسونگری به طبع دانشی است که آن را میآموزند و به دیگران نیز یاد می-
دهند .اما در افسانهی فریدون به جادو تباری ایزدانه میبخشند .چون بنا به تصریح
فردوسی ،از بهشت سروشی میآید و نهانی و پنهانی افسونگری را به او یاد میدهد.
چنین حادثهای در شاهنامه اینگونه انعکاس مییابد:
سروشی بدو آمده از بهشت /که تا بازگوید بدو خوب و زشت
سوی مهتر آمد به سان پری /نهانی بیاموختش افسونگری
که تا بندها را بداند کلید /گشاده به افسون کند ناپدید
فریدون بدانست که این ایزدی است /نه اهریمنی و نه کار بدی است193
هرچند طبق رسمی عمومی جادو را به اهریمن نسبت میدهند ،ولی بنا به گزارشی
که شاهنامه ارایه میدهد ،ایزدان خیر نیز نمونههایی اخالقی از آن را در اختیار
داشتهاند .چنانکه نمونههایی ویژه از آن را به انسانهای برگزیدهی خویش نیز انتقال
میدادند .به طبع شاهان استورهای یا تاریخی ایران که از "فرهی ایزدی" سود می-
بردند ،هرگز از توان جادوگری ایزدانِ خیر و نیکی بیبهره نمیماندند .به ظاهر در
اینجا هم خداوند آسمان به شاهان زمینی خود ،در همین راه یاری میرسانید.
ایرانیان چنین چینشی موهوم از هستی را بین خود رسمیت بخشیده بودند .چون
گفتنی است که در عبارت باال نمونهای کامل از "جادوی تغییر فصل" را به کار
بستهاند .فریزر در خصوص جادوی تغییر فصل مینویسد" :انسان در مرحلهای از
رشد ،ظاهراً باید تصور کرده باشد که وسیلهی رفع بالی تهدیدگر در دست خود
اوست و میتواند با فن جادو ،تغییر فصلها را شتاب ببخشد یا کُند کند"195.
گذشته از این ،فردوسی در داستان یاد شده ،از شاه یمن با عنوان "سر تازیان ،شاهِ
افسونگران" یاد میکند .در چنین روایتهایی از شاهنامه به طبع عربستیزی
فردوسی هم آشکار می گردد .چنانکه برای ضحاک نیز تباری تازی فراهم میبیند تا
جادوگری او را برآمده از تبارش بخواند .ولی همچنان که در این ماجرا دیده شد،
سرآخر توان افسونگری ایرانیان بود که جادوی شاه یمن را از پای درآورد.
فردوسی نمونهای دیگر از جادوی تغییر فصل را ضمن گزارشی از جنگ ایرانیان با
تورانیان هم ارایه میدهد .اما در این مورد خاص ،هرگز جادوی ایرانیان نتوانست بر
افسون تورانیان فایق آید و ایرانیان در این راه ،صدمات فراوانی را متحمل شدند.
چنانکه شاهنامه در گزارش خود میآورد:
ز ترکان یکی بود "بازور" نام /به افسون به هر جای گسترده گام
بیاموخته کژی و جادوی /بدانسته چینی و هم پهلوی
چنین گفت پیران به افسونپژوه /که ایدر برو تا سر تیغ کوه
یکی برف و سرما و باد دمان /بر ایشان برآور هم اندر زمان ...
چو بازور بر شد به کوه ،در زمان /برآمد یکی باد و برف ژیان196
نمونهای کامل از جادوی تغییر فصل در این بیت جاللالدین محمد بلخی نیز انعکاس
مییابد:
خرم آن باغی که بهرِ مریمان (جمع مریم) /میوههای نو ،زمستان میرسد197
گزارش بلخی به آیهای از سورهی آل عمران بازمیگردد که ضمن آن ،زکریا از علت
وجود "رزق و روزی" نزد مریم جویا میشود .مریم هم در پاسخ او توضیح میدهد:
- 195فریزر ،جیمزجرج :شاخهی زرین؛ ترجمهی کاظم فیروزمند ،تهران ،آگاه ،چاپ ششم ،ص.357
- 196شاهنامه پیشین ،جلدسوم ،ص( 18بیت .)355 -360
- 197بلخی ،جاللالدین محمد :گزیده ی غزلیات شمس ،بهکوشش محمدرضا شفیعی کدکنی ،تهران،
جیبی ،چاپ نوزدهم ،ص.171
96 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
میدهد"198. "آن از نزد خداوند است؛ خدا هرکسی را که بخواهد بیحساب روزی
اما پیداست که بلخی در شعر خود ،مثل همیشه از آیهی یاد شده تأویل به عمل
آورده است.
متن استورهای تاریخ ایران چنان است که گویی در آن آوردگاهی از جادوگران
فراهم دیده اند تا هر یک از مدعیان ،توانمندی خود را در این گستره به نمایش
بگذارد .در همین آوردگاه است که نیروهای غالب و رسمی در مقابل نیروهای مغلوب
و غیر رسمی به صفآرایی میپردازند .شاهنامه هم در توصیف این فرآیند از تمامی
اصطالحات جادو و افسونگری سود میبرد .چون طبیعت هر جادویی از شاهنامه ،در
پهنهای از بستن و گشادن یا دمیدن تأویل می پذیرد .افسون را هم فقط به منظور
"بستن" رقیب خود ،به کار میگیرند که اجرای آن بدون "وردخوانی و دمیدن" امری
ناممکن مینماید .اما رقیب نیز با کاربست چنین راهکاری است که خواهد توانست
"گشادن" بندها و گرههای حریف را به پیش ببرد.
در واقع جادوگری با "مهار کردن ارواح" و در اختیار گرفتن زمان و مکان پیوند
میخورد .توضیح "فرای" هم در همین راستا خواندنی است .او مینویسد" :هدف
عمده در جادو عبارت است از مهار کردن ارواح ،و این شکل مهار کردن زمان و مکان
آنها را به خود میگیرد .خواندن وِرد است که ارواح را در زمان مهار میکند و
ناچارشان میسازد به شیوهی خاصی عمل کنند و از عمل کردن به شیوههای دیگر
بازشان میدارد"199.
- 198قرآن کریم :ترجمهی بهاءالدین خرمشاهی ،تهران ،دوستان ،چاپ سوم ،ص.)3/37( 54
- 199فرای ،نورتروپ :رمز کل؛ کتاب مقدس و ادبیات ،ترجمهی صالح حسینی ،تهران ،نیلوفر ،چاپ
دوم ،ص.318
گزارش شاهنامه از جادو 97
از خود به زال می سپارد که زال در صورت نیاز آن را به آتش بکشد .آنوقت سیمرغ به
منظور چارهگری از تنگناهای پیش آمده ،به یاری زال یا رستم میشتابد.
چنانکه سیمرغ برای زادن رستم از مادر ،دستور داد که او را با می مست کنند.
سپس شخصی "بینا دل" به اتکای "افسون" پهلویش را شکافت تا بچه را از شکم
مادر بیرون کشید .سیمرغ برای مداوای مادر رستم هم توصیه کرد:
وزآن پس بدوز آن کجا کرد چاک /ز دل دور کن ترس و اندوه و باک
گیاهی که گویم تو با شیر و مشک /بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
بسای و بیاالی بر آن خستگیش /ببینی هم اندر زمان رَستگیش
بر آن مال از آن پس یکی پر من /خجسته بوَد سایهی فر من200
در واقع سیمرغ نمونهای از جادوی لمسی یا جادوی مهربانانه را به زال آموزش می-
دهد تا او در مداوای زخم مادر رستم از آن سود بجوید .جادوزایی گیاهان را هم نباید
در سفارش سیمرغ نادیده گرفت .الیاده در توضیح چنین جایگاهی از گیاهان جادویی
یادآور میشود" :هیچ گیاهی به خودی خود شریف و ارزشمند نیست ،بلکه فقط از
طریق مشارکت و انبازش با یک نمونهی ازلی و یا به سبب تکرار اَعمال و اوراد و
نیرنگهایی که آن را از قلمرو ناسوتی پیرامونش جدا کرده متبرکش میسازد ،دارای
ارزش میشود"201.
موضوعی که عملکرد استورهای سیمرغ نیز به سهم خود از چند و چون آن
رمزگشایی میکند .چون سیمرغ آشکارا میگوید :خجسته بوَد سایهی فر من .به طبع
سیمرغ به دلیل اینکه از "فر ایزدی" بهره میبرد ،به اعتبار همین فر ایزدی می-
توانست از هر بیماری و دردی در جهان بالگردانی به عمل آورد.
در حماسه گیلگمش نیز نمونهای از گیاهان جادویی را جانمایی کردهاند .گیاهی
که به گیلگمش اختصاص داشت ولی "گیلگمش میبیند که گیاه جادوییاش را
ماری میبلعد"202.
شاهنامه عملکرد قهرمانانهی رستم را نیز در سامانهای از جادو جا میدهد .چون در
توصیف توان و قدرت او در جنگآوری یادآور میگردد:
شب و روز بودی به جنگ اندرون /همیدون گهی چاره ،گاهی فسون203
به عبارتی روشن ،رستم در جنگها ،گاهی با چارهگری پیروزی بر دشمن را به
پیش میبرد و گاهی نیز این پیروزی را به اتکای افسونگری خود به انجام میرسانید.
رستم همچنین در شاهنامه از اسبی بهره میگیرد که در رفتار و ظاهر آن ،گونه-
هایی ویژه از جادوگری را به کار بستهاند .فردوسی صفت اَبرَش را برای شناخت
ویژگیهای جادویی رخش مناسب میبیند .چون رخش مویی سرخ و سفید داشت.
نمونهای از همین اسبهای جادویی ،در گزارشِ زندگی زردشت هم دیده میشود.
اسبی که اسبان دیگر را از لگدمال کردن زردشت بازمیداشت204.
اما جادوزایی رخش در شاهنامه تا به آنجا است که رستم شبها برای او اسپند دود
میکرد تا او از چشم بد آسیب نبیند .در همین راستا فردوسی به صراحت میسراید:
چنان گشت ابرش (رخش) ،که در شب سپند /همی سوختندش ز بهر گزند205
فردوسی در فضای همین بیت ،از جایگاه اسپند در بالگرانی از چشم زخم مردم،
شناسهای درست به دست میدهد .شناسهای که تا به امروز همچنان به قوت و اعتبار
خود باقی مانده است .در فضای چنین گزارشی از فردوسی ،پیداست که تاریخچهای
- 202حماسهی گیلگمش :به روایت دُنا رزنبرگ ،برگردان ابوالقاسم اسماعیلپور ،تهران ،نشر اسطوره،
،1389ص.133
- 203شاهنامه :پیشین ،ص( 184بیت .)1865
- 204دینکرد هفتم :تصحیح متن ،آوانویسی ،نگارش فارسی ،واژهنامهها و یادداشتها محمدتقی راشد
محصل ،تهران ،پژوهشگاه علوم انسانی ،1389 ،ص.)3/14( 221
- 205شاهنامه :پیشین ،جلد اول ،ص( 226بیت )133
گزارش شاهنامه از جادو 99
معتبر نیز برای رسم اسپند دود کردن ایرانیان فراهم میگردد .تاریخچهای که فضای
تاریخ را نیز درمینوردد تا در جهانی از استوره و افسانه سر بر آورد.
رستم در شاهنامه برای گذر از خوان و خطرهای قهرمانی ،هفت مرحله را پشت سر
گذاشت که خوان چهارم آن به کشتن زنی جادوگر ،اختصاص داشت .اسفندیار نیز در
خوان چهارم از قهرمانی خود ،به جنگ زن جادوگر شتافت و او را کشت .چنین
اتفاقی به طبع جایگاه اثرگذار زنان جادوگر را در جامعه بازتاب میدهد .اما خوان
پنجم اسفندیار به کشتن سیمرغ اختصاص مییابد .همان سیمرغی که به عنوان
توتمی خانوادگی برای رستم نقش میآفرید .اما سیمرغ در گزارشهای فردوسی از
رستم و زال ،به عنوان آفرینهای تکساختی ظاهر میگردد .موضوعی که اعتبار آن،
در خوان پنجم اسفندیار رنگ میبازد .چون سیمرغی که اسفندیار آن را به قتل
رسانید ،بچههایی نیز با خود به همراه داشت .شاهنامه حضور بچههای سیمرغ را در
خوان پنجم اسفندیار ،اینگونه بازتاب میدهد:
چو دیدند سیمرغ را بچگان /خروشان و خون از دو دیده چکان
چنان برپریدند از آن جایگاه /که از سایهشان دیده گم کرد راه206
پس از پیدایی عرفان در ایران ،موضوع گذارهای حماسی و پهلوانی خیلی راحت به
گذارهای عرفانی مبدل شد .اما گذارهای عرفانی تنها ضمن گشت و گذارهایی در
درون عارف اتفاق میافتد .عطار شمار چنین گذارهای عارفانهای را در منطقالطیر
خود ،به هفت مرحله میرساند که مولوی از آنها با عنوان هفت شهر عشق نام می-
برد .گزارشهای عارفان از این مراحل نیز نمونههایی شگفت از گذار نفسانی را با
مخاطب در میان میگذارد که تنها به اتکای جادو میتوان تحقق آنها را شدنی و
ممکن دانست.
در استورههای حماسی ،قهرمان مجبور میشود ضمن اجرای نمایشهای جادویی،
حقانیت خود را برای ه مگان به نمایش بگذارد .همچنان که در ادیان سامی یا ایرانی
نیز پیامبران نمونههایی از آن را به اجرا میگذاشتند .موضوع گذر آیینی سیاوش از
آتش نیز درهمین راستا توجیه میپذیرد .فردوسی پایان این گذار را اینگونه به
تصویر میکشد:
یکی دشت با دیدگان پر ز خون /که تا او ز آتش کی آید برون
ز آتش برون آمد آزادمرد /لبان پر ز خنده ،و رخ همچو وَرد207
گذار سیاوش از آتش با گذار ابراهیم از آن ،همپوشانی دارد .ولی هر دو نمونهای از
گذارهای آیینی را در دیدرس مخاطب خویش میگذارند تا بر پاکی و راستی
قهرمانان خود صحه بگذارند .در واقع کارکردهای اهریمنی آتش را در اینجا نیز به کار
گرفتهاند تا به ناکارآمدی آن در مرگ انسانهای برگزیده (مصطفا) ،اصرار بورزند.
چنانکه زردشت و بسیاری از قدیسان دین زردشتی برای بازتاب چنین آیینی ،از
"روی گداخته" سود میبردند .آنوقت روی گداخته بر سینهی قهرمان آیینی قرار
می گرفت تا ضمن سرد شدن ،بر حقانیت او صحه بگذارد .همین شیوه را در جهنم
نیز به کار بستهاند تا صحت خطاکاری بسیاری از مردم را که گناهکار نامیده می-
شوند ،بیازمایند .چون آتش از سوزاندن آنان چیزی کم نمیآورد.
بنمایهی آیینی یاد شده را پس از فرآوری الزم حتا در آموزههای اسالمی هم به کار
گرفتهاند .چون مسلمانان باوری را پیش میکشند که پدیدهها و حوادث طبیعی به
همراه وحوش و حیوانات از آسیب رساندن به قدیسان و فرزندان ایشان منع شدهاند.
ادعایی بیپشتوانه که هیچ مستند تاریخی نمیتوان برایش فراهم دید .مگر آنکه
نمونههایی غیر مستند از افسانه را به تاریخ بکشانند.
موضوع جنگ رستم با اسفندیار در شاهنامه ،از نو بهانه قرار میگیرد تا به منظور
چارهگری از این ماجرا دو باره پری از سیمرغ را بسوزانند .سیمرغ با این بهانه که "فر
ایزدی دارد آن پاکتن" ،رستم را از کشتن اسفندیار بازمیدارد .حتا یادآور میشود:
که هرکس که او خون اسفندیار /بریزد وِرا بشکرد روزگار208
اما پس از اصرار رستم بود که سیمرغ راهکارهایی از جادو و افسون را پیش پایش
گذاشت:
بفرمود تا رفت رستم به پیش /بمالید بر تارکش پرِ خویش
بدو گفت :شاخی گزین راستتر /سرش برتر و تنش بر کاستتر
برین گز بود هوش اسفندیار /تو این چوب را خوارمایه مدار
بر آتش بر این چوب را راست کن /یکی نغز پیکان نگه کن کهن209
در گزارش یاد شده ،اجزای فراوانی از فن جادوگری را به کار بستهاند .موضوعی که
فقط با مالیدن پر سیمرغ بر تارک رستم پایان نمیپذیرد ،بلکه از چوب گز هم
کارکردی افسونگرانه را انتظار دارند .حتا پای آتش را نیز به میان میکشند تا دور
کاملی از جادوبخشی را برای رستم به بار بنشانند.
اسفندیار چنین رویکرد افسونگرانهای را خوب فهمیده بود .چون موقعی که در
جنگِ رستم از پا درافتاد ،خطاب به رستم گفت:
به مردی مرا پور دستان نکشت /نگه کن بر این گز که دارم به مشت
بدین چوب شد روزگارم به سر /ز سیمرغ و از رستم چارهگر
فسونها و این بندها زال ساخت /که نیرنگ و بند جهان او شناخت
چو اسفندیار این سخن یاد کرد /بپیچید و بگریست رستم به درد210
در واقع ضمن جنگهایی از این دست ،همواره پیروزی را به نام بهترین جادو و
برترین جادوگر نوشتهاند .چنانکه از پر سیمرغ نه فقط جادو میزاید بلکه همراه با
مالیدن آن بر تارک رستم نمونهای روشن از جادوزایی آن را هم به اجرا میگذاشتند.
طی سدههای اخیر همواره شاهان ایرانی نمونهای از همین پرهای جادوزا را ،بر تاج
خویش نصب میکردند .حتا آنگاه که تاجهایی مرصعنشان باب شد ،طرحی از پر را
هم در باالی تاج به نمایش میگذاشتند .مفیستوفلس در نمایشنامهی فاوست نیز
در بیتهای باال همچنین افسون ،بند و نیرنگ را برنهادهای مناسب برای جادو
شناختهاند .در دورهی ساسانی نیز چنین رویکردی در زبان عمومی وجاهت مییافت.
بدون تردید واژهی کید را هم باید به این مجموعهی مترادف افزود .واژهای که پس از
پیدایی اسالم به زبان فارسی راه یافت .ولی اکنون از واژهی نیرنگ یا کید درونمایهی
محدودتری هدف قرار میگیرد .چون نیرنگ و کید فقط معنایی از فریب و حقه را در
ذهن انسان تداعی میکند .اما این حقه و فریب امکان دارد هرگز به جادویی اثربخش
و کارساز نینجامد.
در دورهی ساسانیان نیرنگها را برای بالگردانی از حیوانات درنده و حشرات موذی
هم به کار میگرفتند .در روشنگری از چنین پدیدهای "شاکد" مینویسد" :بخشی از
مناسک زردشتی در واقع به اعمالی اختصاص دارد که میتوانیم آنها را اعمال
جادویی به حساب آوریم .اینها اورادی (لغت معمول آن نیرنگ) هستند برای
محافظت شخص در برابر نیش مارها ،حشرات ،تب و ناگواریهای دیگر"213.
- 211گوته ،یوهان ولفگانگ فون :فاوست ،ترجمهی م .ا .بهآذین ،تهران ،نیلوفر ،1376 ،ص.42
- 212ژیران ،فیلیکس :اساطیر یونان ،ترجمهی ابوالقاسم اسماعیلپور ،تهران ،کاروان ،چاپ پنجم،
ص.95
- 213شاکد ،شائول :تحول ثنویت؛ تنوع آرای دینی در عصر ساسانی ،ترجمهی احمدرضا قائممقامی،
تهران ،نشر ماهی ،1387ص.107
گزارش شاهنامه از جادو 103
موضوع اردشیر به آنجا بازمیگشت که او میخواست بر تمامیِ جهان دست بیابد تا
به پدیدهی جنگ و خونریزی برای همیشه پایان ببخشد .ولی کید هندی ،شاه را از
"مهرک نوشزاد" میترسانید .چون امکان داشت کسی از افراد نژاد او ،بر تخت
پادشاهی دست بیاب د .ناگفته نماند که موضوع اخترگویی همیشه بین شاهان ایرانی
جایگاه ویژهای داشته است و پادشاهان هرگز از پیشگوییهایی از این نوع ،غافل
نمیماندند.
- 214ژینیو ،فیلیپ :انسان و کیهان در ایران باستان ،ترجمهی لیندا گودرزی ،تهران ،نشر ماهی،
،1392ص.130
- 215شاهنامه پیشین ،جلد پنجم ،ص( 174بیت .)178
104 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
میگذشت ،به خوبی در سپهر شعرش برمال میشود .مگر ایران پیش از پیدایی اسالم
با خود این همه شیخ ،فقیه ،محتسب ،قاضی ،واعظ و مفتی به همراه داشت؟ همینها
به طبع برای امثال حافظ تعزیر فراهم میدیدند .جدای از این ،باالدستیهای جامعه،
برنامهی حکومتیِ خُمشکنی را در فضای شیراز به پیش میبردند تا میکدهها همگی و
برای همیشه بسته باقی بمانند .پیداست که در دیوان حافظ پدیدههایی از این دست
همگی تمثیلی برای نبودِ آزادی اندیشه و بیان قرار میگرفت.
اما زبان تمثیلی ) (allegoricحافظ شرایطی فراهم میدید تا او نسبت به آنچه که
در فضای جامعهاش میگذشت ،منتقد باقی بماند .انتقادی که چندان هم کافی نبود.
چون چنین انتقادی فقط خط قرمزهای حکومت را در مینوردید .در حالی که همین
حکومت به اتکای فرهنگی وارداتی اما مسلط و چیره ،اهداف نامردمی خود را به پیش
میبرد.
حافظ به همین فرهنگ وارداتی و مهاجم ،از این نقطه نظر گردن میگذاشت که
این فرهنگ در زمانهی او بخشی از فرهنگ عمومی جامعه را تشکیل میداد .با این
رویکرد است که حافظ نمیتوانست تمامی آسیبها و تناقضهای برآمده از فرهنگ
مسلط جامعهی خود را ببیند و فرآیند آن را به نفع فرهنگ بومی پیشین ،حل و
فصل نماید.
مشکل خواجهی شیراز با حکومت از آنجا سر برمیآورد که او ضمن سنتشکنی
خود ،قرائتی خودمانی و مداراجویانه از فرهنگ عمومی به دست میداد .اما حکومتیان
اغلب چنین نگاهی از مدارا را برنمیتابیدند تا اقتدار بیچون و چرای خود را برای
همگان به نمایش بگذارند .پیداست که برای عملیاتی شدن این اقتدار ،دین مخدرِ
رسمی وسیله قرار می گرفت تا مردان سیاست خیلی عوامانه خواست و ارادهی خود را
به پیش ببرند.
گفتنی است که در دیوان حافظ مجموعههایی از فرهنگهای سامی و ایرانی گرد
آمدهاند .اما فرهنگ مهاجم و بیگانهی سامی در این گستره نقش اصلی را به عهده
میگیرد .همین فرهنگ گرچه با سیمایی از اسالم در شعرهای حافظ ظاهر میگردد،
معشوق جادگر حافظ 107
قرآن در متن همین آیه ،نمونهای از چشم زخم جادویی کافرکیشان زمانهی محمد
را با مخاطبانش در میان میگذارد .حتا برای این سحر ،باطلالسحری نیز فراهم می-
بیند .چون باطلالسحرِ چشم کردن کافران نیز در خواندن همین آیه رو میشود .ولی
محمد را به اعتبار چنین آیهای هم نتوانستند از چشم بدِ کافران رهایی ببخشند .با
این حساب ،توانایی جادوگرانهی کافرکیشان زمانهی محمد ،چیزی از اقتدار خداوند
آسمانی او کم نمیآورد .چون آنان در آوردگاهی از جادو و جادوگری به راحتی می-
توانستند محمد و خداوند او را به چالش بگیرند .اما حافظ خیلی هم مفاخرهآمیز به
چنین سحری از قرآن میبالید و به همه سفارش میکرد که :و اِن یَکاد بخوانید و بر
فراز کنید.
این رسم اجتماعی ) (social costomتا زمانهی ما نیز همچنان دوام آورده است.
چون در دوران ما نیز بر سردرِ بسیاری از خانهها و محل کسب افراد ،نمونهای از
کاشیِ "وَ اِن یَکاد" را نصب کردهاند .مردم حتا در اتاقهای خود نمونههایی از دست-
سازهی هنری آن را بر دیوار میآویزند .اِنجوی شیرازی ضمن حاشیهنویسی خود بر
این غزل حافظ ،یادآور شده است که در شیراز "و ان یکاد" را بر گردن کودکان می-
آویزند .رسمی که اینک نیز کم و بیش در همهی نقاط ایران رواج دارد .انجوی از
رسم "چهل ان یکاد" نیز در شیراز یاد میکند .در این رسم ،کودکان با چهل برگ
کاغذِ شش گوشه به مسجد میروند و از دیگران میخواهند تا نمونهای از "و ان
یکاد" را بر همین کاغذها بنویسند .سپس آنها را به بازوی افراد متقاضی میبندند تا
از چشم زخم این و آن مصون بمانند219.
- 219انجوی شیرازی ،ابوالقاسم :دیوان حافظ ،تهران ،شهاب ثاقب ،1382 ،ص.286
- 220ناتل خانلری ،پرویز :دیوان حافظ ،تهران ،خوارزمی ،1362 ،جلد دوم ،ص.1176
معشوق جادگر حافظ 109
-221ژیران ،فلیکس :اساطیر یونان ،ترجمهی ابوالقاسم اسماعیلپور ،تهران ،کاروان ،چاپ پنجم ،ص.48
- 222فروید ،زیگموند :موسا و یکتاپرستی ،ترجمهی هورا رهبری ،تهران ،1387 ،ص.168
- 223کلیات سعدی :تصحیح محمدعلی فروغی ،تهران ،اقبال ،چاپ هفتم ،رسائل نثر ،ص.76
110 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
اما حافظ ضمن کنایه ی خود به زاهد ،مصرعی از همین بیت سعدی را به شکل
زیباتری تضمین میکند:
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه باک /دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
حافظ زاهد را همانند دیو و جنی میبیند که از او میگریزند .پیداست که چنین
رویکردی تنها به دلیل قرآنخوانی حافظ صورت میپذیرد .چنانکه حافظ در بیت باال
به قرآنخوانی خود میبالد و به همین جهت هم به دیگران فخر میفروشد.
فروید تالش میورزد تا تعریف روشنی از جادو به دست بدهد .او در همین راه حتا
از تجربههای فریزر نیز درس میگیرد و مینویسد" :جادو یعنی یک ارتباط خیالی را
اشتباهاً به جای ارتباط واقعی گرفتن"224.چنین موضوعی در گزارشهایی که حافظ
نیز از جادو به دست میدهد ،انعکاس مییابد .گزارشهایی که در فضای آن از شبهِ
علم به عنوان علمی عمومی و همگانی تقدیر به عمل میآید .اما چنین علم کاذب و
اشتباهآمیزی هرگز به ساحت علمی تجربی راه نخواهد یافت.
واژهی جادو و مشتقات آن قریب ده بار در دیوان حافظ بازتاب یافته است .اما حافظ
در اکثر موارد ،آن را از مضمون اصلیاش تهی میکند تا جادو ،استعارهای
) (metaphorبرای چشمِ معشوق قرار گیرد .چون از نگاه حافظ ،چشم انسان وسیله-
ای مناسب است تا از توان آن برای جادوزایی استفاده به عمل آید .نیرویی که
کارکرد آن را به تمامی در چشمان معشوق حافظ به کار گرفتهاند .در همین راستا او
تصویرهای شعری جالبی هم میآفریند که در همهی آنها این چشمان معشوق است
که نقش جادویی خود را برای حافظ به پیش میبرد .همچنان که در بیت زیر نمونه-
ای از آن دیده میشود:
از چشم شوخش ای دل ایمان خود نگهدار /کان جادوی کمانکش بر عزم غارت آمد
در فرهنگ اسالمی "بصیر" را از صفات خداوند خویش میپندارند .در واقع خداوند
با جادوی همین چشم است که همهی گسترهی جهان را در دیدرس خود دارد.
چنین دیدگاهی از خداوند در شعر حافظ هم دیده میشود .چون چشمان معشوق او
- 224فروید ،زیگموند :توتم و تابو ،ترجمهی ایرج پورباقر ،تهران ،آسیا ،چاپ پنجم ،ص.132
معشوق جادگر حافظ 111
از هر چشمی ممتاز مینماید .چنانکه او از واژهی جادو ،استعارهای ویژه و انحصاری
برای چشم میسازد.
در استورههای یونانی چنین کارکردی از چشم را به آرگوس سپردهاند .آرگوس
غولی ) (Azazelاست که سد چشم دارد .او حتا زمانی که میخوابید ،پنجاه چشمش
باز میماند .هرمس موفق شد که غول مذکور را با افسونگری و نوای نی خواب کند و
سرش را ببرد 225.در این آوردگاهِ جادویی ،همان طور دیده میشود هرمس فقط به
اعتبار افسونگری خود بود که به مبارزهی با جادوی آرگوس شتافت .در عین حال،
کارکرد جادوگرانهای از نوای نی نیز در گزارش یاد شده دیده میشود.
در استورههای مصری نیز نمونهای از "چشم همهسو نگر" دیده میشود .از چشم
همهسو نگر در معماری ،نقاشی و پیکرهسازی مصر باستان سود بردهاند .در
فراماسونری جایگاه ویژهای را به چشم همهسو نگر میبخشند .چون "چشم همهسو
نگر به ماسونها یادآوری میکند که معمار بزرگِ عالم همیشه اعمالشان را زیر نظر
دارد"226.
صادق هدایت تالش زیادی به عمل میآورد تا جادوی "چشم زخم" را خرافهای غیر
ایرانی به حساب بیاورد .او به صراحت معتقد است که چنین موضوعی از فرهنگ
مصری به فرهنگ ایرانیان راه یافته است .حتا برای اثبات گفتهی خود کوشش می-
کند مستنداتی هم آماده کند .چون در همین راستا مینویسد" :در موزهی معارف
تهران از جمله اشیایی که در کاوشهای شوش متعدد پیدا شده طلسم چشم زخم
م صری ،چشم مقدس است که چینی پخته شده و لعابی آبی دارد"227.
- 225ژیران ،فیلیکس :اساطیر یونان ،ترجمهی ابوالقاسم اسماعیلپور ،تهران ،کاروان ،1387،ص.69
- 226هاروود ،جرمی :تاریخچهی فرماسونری ،ترجمهی علی شیعه علی ،تهران ،سبزان ،چاپ دوم،
ص.81
- 227هدایت ،صادق :فرهنگ عامهی مردم ایران ،گرد آورنده جهانگیر هدایت ،تهران ،نشر چشمه،
چاپ هفتم ،ص .24
112 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
با این همه صادق هدایت وجود چشم زخم را در اوستا نمیتواند کتمان کند .ولی
متنهایی از این دست را از افزودههای اوستا به حساب میآورد228.
اما این فقط چشمان معشوق نیست که گونههایی از جادو را برای حافظ به اجرا
میگذارد ،بلکه غمزه و کرشمهی او نیز چیزی از چشمانش کم نمیآورد .در واقع
غمزه و کرشمه رفتاری فریبکارانه را برای معشوق به پیش میبرند .ولی هنجارهایی از
این دست فقط از سوی معشوقی موهوم پا میگیرند که در الگویی از جادو ،مخاطب
خود را میفریبند.
توضیح اینکه معشوق گرچه ضمن شعر حافظ ،در سامانهای از غمزه یا کرشمه،
عشق و عالقهی عاشق را در دل می پروراند ،ولی او از پاسخ مثبت دادن به چنین
عشقی دوری میجوید .در نتیجه هیجان عشق و عاشقی نیز در عاشق باال میگیرد.
اما این عشق چیزی جز پاسخ منفی معشوق را با خود به همراه ندارد .پیداست که
این پاسخ منفی هرگز از دل معشوق برنمیخیزد .چون دل و درون معشوق همیشه بر
پذیرش عاشق تأکید میورزد .شاید ذکر نمونههایی از غمزه و کرشمه در غزلهای
حافظ چندان هم بیفایده نباشد:
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت /فتنهانگیز جهان غمزهی جادوی تو بود
همچنین:
تا سِحرِ چشم یار چه بازی کند که باز /بنیاد بر کرشمهی جادو نهادهایم
گفتنی است که در سامانهای از استورههای یونانی نیز چنین کارکردی از جادوی
ایزدان بازتاب مییابد .برای نمونه آفرودیت در همین استورهها کمربندی جادویی در
اختیار داشت که به اعتبار آن میتوانست هرکسی را بفریبد" .هرا هنگامی که می-
خواست عشق شوی خود را دوباره به سوی خویش جلب کند ،بیدرنگ سوی رقیب
پیشین (آفرودیت) شتافت تا کمربند جادویی وی را امانت گیرد .کمربندی که به
واسطهی آن میتوانست دل ایزدان و آدمیان را به دست آورد"229.
- 228پیشین.
229زیران ،فلیکس :پیشین ،ص.153
معشوق جادگر حافظ 113
به عبارتی کوتاه ،معشوق حافظ جادوگر است .چنین معشوقی را از فرق سر تا نُک
پا ،از جادو سرشتهاند .حتا از تمامی اجزای بدن او نیز نمونهای از جادو میزاید و
بیرون میریزد .هیچ شکی برای مخاطب حافظ باقی نمیماند که معشوق او هم
اهدافش را در سامانهای از جادو به پیش میبرد .ولی معشوق حافظ ،معشوقی
خودمانی و اختصاصی نیست .او چنین نقشی از جادوزایی را در هستی برای همگان
به اجرا میگذارد .چون خیلی راحت آدمها را میفریبد و در سامانهای از جادو و
افسون همگی را به دام خویش میکشاند.
همانگونه که در گسترهی دین اسالم نیز ،خداوندِ آسمان را بر چنین جایگاهی
ق خود نشان میجوید .معشوقی مینشانند .اما حافظ چنین کارکردی را از معشو ِ
همانند خداوند که در سامانه و سپهری از وهم بر شاعر ظاهر میشود .با همین
رویکرد است که گاهی اوقات نیز معشوق حافظ با همان خداوند برآمده از دین ،به هم
می آمیزد .ولی شاعر همواره این خداوند را در هیأتی زنانه به تصویر میکشد .چنانکه
میگوید:
افسوس که از شش جهتم راه ببستند /آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت
شش جهتی که شاعر از آن سخن میگوید ،چهار جهت اصلی و باال و پایین آن را
در بر میگیرند .ولی خال ،خط ،زلف ،رخ ،عارض و قامتِ معشوق تمامی این شش
جهت را بر روی شاعر مسدود کردهاند .آنوقت شاعر در دایرهای جادویی به سر می-
برد که گذر از آن ،امری ناممکن مینماید .شکی نیست که حافظ تمامی اجزای
هستی را جهانی جادویی میبیند که آفرینندهی آن نیز اقتدار جادوگرانهاش را در
چنین فضایی به نمایش میگذارد.
اما او در پس واژهی "ببستند" ،همان جبر طبیعتگرایانهای را که به آن باور دارد با
خوانندهاش در میان میگذارد .جبری که فرآیند آن را به پای جادوگری جهانی
(خداوند) مینویسد .او همین نگاه فلسفی را در بیتی دیگر هم اینگونه دنبال میکند:
مهندس فلکی راه دیرِ شش جهتی /چنان ببست که ره نیست زیر دام مُغاک
114 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
پیداست که در بیت فوق "مهندس فلکیِ" حافظ ،در نقشی از جادوگری جهانی نیز
ظاهر میشود .مالینوفسکی در خصوص این گروه از جادوگران یادآور میگردد" :مرد
جادوگر بسیار مورد احترام و ترس است" 230.در واقع این ترس از اقتدار جادوگر است
که همزمان احترام بیننده و مخاطب را نسبت به او برمیانگیزد .چون راه او را در زیر
مغاک (گور) از شش جهت میبندد .حافظ همراه با سودجویی از واژهی "ببستند"،
همان مفهوم جادوگرانهی بستن را پیش روی مخاطب خود میگذارد.
در عین حال خواجهی شیراز ضمن بهرهگیری از ویژگی پرگار ،کارکرد آن را برای
دایرههای جادویی تمثیل میگذارد .همان دایرهای که در مارگیری به کار مارگیران
میآید تا مار را در فضای آن به بند بکشانند .درواقع جبر جادویی پرگار ،تمثیلی
مناسب برای جبر طبیعی حافظ قرار میگیرد .پرگار را هم همان مهندس فلکی در
اختیار خود دارد تا به اعتبار آن نقشهای جادویی بیافریند .در یکی از همین بیت-
های دیوان حافظ ،کارکرد جادوگرانهی پرگار اینگونه روایت میشود:
آسوده بر کنار چو پرگار میشدم /دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت
با این همه او امید خود را در این راه از دست نمیدهد .ولی هر امیدی برای تغییر و
دگرگونی ) (changeبه مساعدت "دایرهی چرخ کبود" حواله میگردد:
گر مساعد شودم دایرهی چرخ کبود /هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
چون تغییر کنشگرانه ،هرگز در ذهن جبری حافظ جایگاهی نمییابد .به طبع با پرگار
جادوگرانه سرنوشتی را برای او رقم زدهاند که رهایی از آن را ممکن نمیبیند .مگر
آنکه از نو بخواهند طرح دیگری از همان پرگار جادویی را به پیش ببرند.
پرگار در فراماسونری نیز نقش نمادین ویژهای به عهده میگیرد .چون "پرگار
برجستهترین نماد فراماسونری برای حقیقت و وفاداری تلقی میگردد" 231.شعر
حافظ نیز از همین تعریف عمومی بر کنار نمیماند .چراکه خداوند و آفرییندهی
- 230مالینوفسکی ،برانیسالو :زندگی اجتماعی مردم بدوی (ابتداییها) ،مترجم اصغر عسکری خانقه،
تهران ،علمی و فرهنگی ،1389 ،ص.74
- 231هاروود ،جرمی :پیشین ،ص.70
معشوق جادگر حافظ 115
- 232یونگ ،کارل گوستاو :روانشناسی و دین ،ترجمهی فؤاد روحانی ،تهران ،جیبی ،چاپ سوم،
ص.142 -145
- 233معین ،محمد :فرهنگ فارسی ،ذیل مادهی مندل.
116 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
شاعران فارسی زبان از کارکرد هندسهی "شش جهتی" به فراوان در شعر خویش
سود بردهاند .اما مولوی برای گریز از شش جهت کیهان شناسی ایرانی ،تدبیری را نیز
پیش روی مخاطبش میگذارد .چون میگوید:
در خواب شو ز عالم و از شش جهت گریز /تا چند گول گردی و آواره سو به سو؟234
بلخی خواب و بیهوشی را بهانه میگذارد تا شاید به اعتبار آن بتواند روان خود را از
آسیبهای فلسفی این جهان شش جهتی وارهاند .تخدیری که هرگز از آسیب
جادوزای اصل ماجرا ،چیزی نخواهد کاست .در واقع او از ناخودآگاه خویش برای
درمان دردهای فلسفی خودآگاه یاری میجوید .پناه گرفتن او در ناخودآگاه و خواب
نیز حکایت از آن دارد که او در خودآگاه و واقعیتهای هستی خویش ،هرگز نتوانسته
درمانی برای آن بجوید.
حافظ از کارکرد سحرآمیز نعل اسب نیز در شعرش سود میجوید .در گسترهی
ادبیات جادویی ایران ،به نعل اسب ،جایگاه ویژهای میسپارند .چنانکه خواجهی شیراز
نیز در بیتی میگوید:
در نهانخانهی عشرت صنمی خوش دارم /کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم
پرویز ناتل خانلری در توضیح این بیت مینویسد" :اینجا به کنایه سر زلف به نعل و
رخ یا چهرهی برافروخته به آتش تشبیه شده است" 235.حافظ در این بیت چنان
چیدمانی از چهرهی معشوق به دست میدهد که انگار بخواهد شعری هندسی
بسراید.
اما خلیل خطیب رهبر برای شرح این بیت ،توضیح برهان قاطع را اینگونه آورده
است" :هرگاه خواهند که شخصی را به خود رام کنند نام او را بر نعل اسبی بکنند و
- 234بلخی ،جاللالدین محمد :گزیدهی غزلیات شمس ،به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی ،تهران،
جیبی،چاپ نوزدهم ،ص( 452شفیعی کدکنی در تصحیح.خود مصرع نخست این بیت را به شکل زیر
آورده است :در خواب شو ز عالم وز شش جهت گریز).
- 235دیوان حافظ :به تصحیح و توضیح پرویز ناتل خانلری ،تهران ،خوارزمی ،1362 ،جلد دوم،
ص.1235
معشوق جادگر حافظ 117
آن نعل را در آتش نهند و افسونی چند که مناسب آن است بخوانند و آن شخص
مضطرب گردد و رام شود" 236.به عبارتی روشن ،نعل در آتش نهادن ،انگار نمونهای از
کارکرد جادویی کمربند آفرودیت را به پیش میبرد .کمربندی که آفرودیت به اتکای
آن از همهی ایزدان یونانی دل میبُرد و کام میگرفت237.
ایرج میرزا نیز در عارفنامهی خود از کارکرد جادویی نعل در آتش گذاشتن ،سود
میبرد .او خطاب به عارف میسراید:
زن و مرد از برایت غش نمایند /برایت نعل در آتش نمایند
پیداست که زن و مرد ،هدفشان از نعل در آتش گذاشتن آن است که شاید بتوانند
با همین راهکار جادویی ،عشق عارف را به دست بیاورند.
صادق هدایت نیز در بوف کور از جایگاه سحرآمیز نعل و همچنین انواع و اقسام
مهرههای رنگین غافل نمیماند .چنانکه "پیرمرد عجیب" داستان او" ،دو تا نعل" و
"چند جور مهرهی رنگین" نیز در بساط خود به همراه داشت .او "طلسمی به بازویش
بسته ...و فقط شبهای جمعه قرآن میخواند" 238.بدون شک در چیدمانی که صادق
هدایت فراهم میبیند ،طلسم ،نعل و مهرههای رنگین با قرآنخوانی یا همان
وردخوانی جادویی قرابت مییابند تا در دستیابی قهرمان داستان به هدفش
تسهیلگری به عمل آورند.
خواجهی شیراز از سرودن شعر هندسی هم غافل نمیماند .او در این راه حتا از
کارکرد ابزار هندسی نیز بهره میگیرد .همچنان که دیده شد ،نگاه او به معشوق نیز
نگاهی هندسی است .آنوقت همین کارکردهای هندسیِ جهان پیرامون خود را ،به
فضایی از جادو و جادوگری میکشاند .حتا او در حروف فارسی نیز چنین کارکردی از
236دیوان حافظ :به کوشش خلیل خطیب رهبر ،تهران ،صفیعلیشاه ،چاپ سی و هشتم ،ص.441
- 237ژیران ،فیلیکس :پیشین ،ص.153
- 238هدایت ،صادق :متن کامل بوف کور و زنده بگور؛ نقدی بر بوف کور م .ف .فرزانه ،نشر باران،
سوئد.1994 ،
118 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
هندسهی جادویی را سراغ میگیرد .کارکردی که به سهم خود ویژگیهایی کارساز از
جادو را به پیش میبرد .ذکر شماری از همین بیتها شاید جالب باشد:
نیست بر لوح دلم جز الفِ قامت یار /چه کنم حرفِ دگر یاد نداد استادم
یا:
هر سرو که در چمن برآید /پیش الفِ قدت چو نون باد
همچنین:
در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست /نقطهی دوده که در حلقهی جیم افتاده-
ست
اما در قرآن نیز از حروف برای رمزگذاریهای الزم سود میبرند .همین رمزها را در
آغاز بیست و چهار سوره از سورههای قرآن آوردهاند .اما حافظ ادعایی را پیش می-
کشد که گویا او میتواند از همین حروف قرآن ،تفسیر به عمل آورد .چون در بیتی از
مثنوی آهوی وحشی میسراید:
چون ماهیَ کلک آرم به تحریر /تو از نون والقلم میپرس تفسیر
نون والقلم را در ابتدای سورهی قلم آوردهاند که همچنان حرف نون را در ابتدای آن
رمزگذاری میکنند .ولی حافظ میگوید که او میتواند از چنین رمزی ،گرهگشایی به
عمل آورد .پدیدهای جادویی و سحرآمیز که خواجهی شیراز ،ادعای بیپشتوانهی خود
را در رمزگشایی از آن به کار میگیرد.
حافظ پدیدهی جادو را در راستای خواست و ارادهی عاشقانهی خود میبیند .او
خوب فهمیده بود که فقط به اعتبار نمونهای از جادو میتوان جادویی دیگر را رامِ
خود کرد .حتا داوطلبانه حاضر بود که برای دستیابی به معشوقی ساحر ،نقشی از
ساحر و جادوگر را برای او به اجرا بگذارد .چنین هدفی در این بیت حافظ به درستی
انعکاس مییابد:
گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی /صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت
ناگفته نما ند که در ادبیات فارسی برای توضیح جادوگری ،هاروت و ماروت نیز
جایگاه ویژهای مییابند .نام آنان را در قرآن نیز آوردهاند .قرآن به صراحت مینویسد
معشوق جادگر حافظ 119
که هاروت و ماروت به اتکای جادوی خود بین زنان و مردان زمانه جدایی می-
افکندند 239.حتا چنان تبلیغ میشود که آنها را در چاه بابل به بند کشاندهاند .بابل
همان سرزمینی است که جادوگرانِ آن را در فضایی از کتابهای عهد عتیق و عهد
جدید نکوهش میکنند .گفته میشود که هاروت و ماروت عذاب این جهانی را به
عذاب آخرت ترجیح دادند .چنین موضوعی به همراه نام بابل سرآخر هم به متن قرآن
کشانده میشود .حافظ هم اطالعات خود را از این افسانه در متن قرآن میجوید و
جدای از این ،نمونهای از آن را در غزل خویش انعکاس میدهد .ولی حافظ قصد دارد
تا از توانایی جادوگرانهی همین هاروت برای حل و فصل نهایی مشکل خود سود
بجوید.
با این همه ،تناقضی ) (paradoxهم در شعر حافظ به نمایش درمیآید .چون بنا به
صراحت قرآن هاروت و ماروت دو فرشتهای بودند که بین زن و شوهر جدایی می-
افکندند .اما حافظ تالش میورزد تا از همان جادوی جدایی افکنانهی هاروت بابلی در
راستای رسیدن به معشوق خویش بهرهمند شود .شاید هم جدایی و فاصله افتادن او
از معشوق ،به کارکرد جداییافکنانهی جادوی هاروت بابلی بازمیگردد .چون حافظ را
در فضایی جادویی میبندند تا او هرگز به معشوق خویش دست نیابد.
بهرام فرهوشی مدعی است که دو فرشتهی هاروت و ماروت ،همان ایزدان خرداد و
مرداد زردشتی هستند که اقوام منطقه آنها را تشخص بخشیدهاند 240.تا آنجا که
افسانههای فراوانی هم از عملکرد آنان گزارش میکنند .سپس نمونهای از کارکرد
گناهکارانهی ایشان ،به متن قرآن نیز راه یافته است .اما چنین گناهی فقط به اعتبار
نمونههایی از سحر و افسون صورت میپذیرفت تا جدایی بین همسران ممکن گردد.
گفته شد که جادو تنها در فرآیند نمونههایی از بستن یا گشادن به اجرا گذاشته
می شود .حافظ نیز چنین موضوعی را به نیکی دریافته بود که چنین اصطالحاتی را
در متن شعرش انعکاس میدهد:
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست /گشادِ کار من اندر کرشمههای تو کرد
گشا د کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است /خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز
پیشانی
بدون تردید حافظ بیش از همه به خلق آرایههایی از شعر میاندیشد و در همین
راه ،از راهکارهای سنت جادوگری نیز یاری میجوید .او چنین سنتی از جادوگری را
در این بیت به نمایش میگذارد:
ا ی دوست ،دست حافظ تعویذ چشم زخم است /یا رب ببینم آن را در گردنت
حمایل
پیش از این گفته شد که مردم همیشه نمونههایی از تعویذ یا افسون را به گردن
خود میآویختند تا از چشم زخم دیگران را در امان بمانند .حافظ نیز از همین راهکار
جادوگرانه برای بیان احساس عاشقانهاش در قبال معشوق سود میبرد .چون مدعی
است که دستش در نقشی از تعویذ چشم زخم عمل میکند .در نتیجه از معشوق
خود انتظار دارد تا اجازه بدهد که او دست خود را به گردنش بیاویزد .چنین موضوعی
از حافظ چنان مبتکرانه است که به نظر نمیرسد نمونهای از آن را شاعری دیگر هم
به کار گرفته باشد.
موضوع مبتکرانهی دیگری از "تعویذ" یا افسون را در این بیت حافظ هم میتوان
سراغ گرفت:
کِلک تو خوش نویسد در شأن یار و اغیار /تعویذ جانفزایی ،افسون عمرکاهی
حافظ از نوشتن و کِلک معشوق خود به عنوان "تعویذ جانفزا" و همچنین "افسون
عمرکاه" یاد میکند .کارکردی متناقض که هرگز نمیتوان نسبت به آن بیاعتنا باقی
ماند .پیداست که تعویذ جانافزای این معشوق به "یار" اختصاص مییابد ،ولی او
افسون عمرکاه را برای "اغیار" در نظر میگیرد .زیبایی این شعر هم ضمن گزینش
چنین آرایهای ،صد چندان میگردد.
به عبارتی دیگر معشوق حافظ هم درد میآفریند و هم درمان .این ویژگیِ تمامی
جادوگران است .جادوگر در دردآفرینی ،کارش به سامانهای از "جادوی سیاه" می-
معشوق جادگر حافظ 121
کشد .چون جادوگر تنها در راه بهبودی اوضاع عمل نمیکند ،بلکه نمونههایی از بالها
را نیز به مخالفانش ارزانی میکند .در قرآن و کتاب مقدس هم نمونههایی از همین
جادوهای ایذایی بازتاب مییابد که خداوند از آنها در راه تنبیه "بندگان" خویش
سود میبرد .مالینوفسکی از جادوهای ایذایی به عنوان "جادوی سیاه" یاد میکند و
مینویسد" :جادوی سیاه اغلب باعث مجرمیت زیاده از حد میشود و تا آنجا پیش
میرود که شکنجه و آزار زشتی را موجب میشود و بیعدالتیهای انزجارآوری را
مرتکب میگردد"241.
حافظ حتا ضمن بیان شاعرانهی خود باوری را پیش میکشد که گویا معشوق او
شعرش را با زر مینویسد و آن را به عنوان تعویذی کارساز میپذیرد:
حافظ تو این دعا ز که آموختی که یار /تعویذ کرد شعر ترا و به زر گرفت
شاعران و نویسندگان پیشین زبان فارسی از واژهی هیکل نیز به عنوان برنهادهای
مناسب برای تعویذ سود بردهاند .همچنان که مولوی در بیتی از دیوان شمس می-
سراید:
لب بگشا هیکلِ عیسا بخوان /کز دمِ دجال جفا مردهاند242
از این بیت چنان برمیآید که مردم زمانهی مولوی نیز هیکلها را در نمونهای از
تعویذ بر گردنشان میآویختند .چنانکه شاعر در نقشی از راوی این گزارش ،خود را
هیکل یا تعویذ گردن یارش میپندارد .ولی او در این نقشآفرینی جادویی ،حتا مجال
سرخاراندن را هم نمییابد.
خواجهی شیراز از ساز و کارهای نذر کردن هم برای سحر و جادو بهره میگیرد .نذر
کردن امروزه نیز در آیینهای جادویی مردم ،جایگاه ویژهای دارد .اما پای نذر موقعی
به میان میآید که انسان خود را از هر تغییر اثرگذار در زندگیاش ناتوان میبیند .بنا
بر این ،تغییر و دگرگونی به نمونههایی از نذر احاله میگردد تا از توان جادویی نذر
کردن در همین راه سود بجویند .مردم گاهی نذرهای خود را به اعتبار اهدای بخشی
از مال و دارایی خود به امامان یا امامزادگان و یا دیگر قدیسان به پیش میبرند .گاهی
هم نمونههایی از وِردخوانی (دعا) را به اجرا میگذارند تا حاجت بجویند .وردها نیز
ضمن سورهها یا آیههای ویژهای از قرآن فراهم میگردد .در همین راه ،حتا از دعاهای
متداول هم بهره میگیرند.
حافظ در نمونهای از نذرهای خود ،به معشوق یادآور میگردد:
سرمست در قبای زرافشان چو بگذری /یک بوسه نذر حافظ پشمینهپوش کن
معشوق حافظ در این بیت مثل همیشه در نقشی از جادوگر ظاهر میشود" .قبای
زرافشان" او به درستی چنین شناختی از جادوگر را به ذهن انسان تداعی میکند .اما
حافظ از همین معشوق جادوگر خود تقاضا دارد تا بوسهای نذر شاعر بکند که او
بتواند به حاجتش نایل گردد .با این حساب حافظ برای خود نیز قداستی جادوگرانه
قایل است .همچنان که امروزه نمونهای از آن را برای قدیسان زمانه در نظر میگیرند.
- 243پیشین :ص.109
معشوق جادگر حافظ 123
244ژینیو ،فیلیپ :انسان و کیهان در ایران باستان ،ترجمهی لیندا گودرزی ،تهران ،نشر ماهی،1392 ،
ص.76
124 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
حافظ این دو پدیدهی معارض خیلی راحت به هم میرسند و در کنار هم قرار می-
گیرند .به هر حال ،معشوق حافظ به سهم خود شعبدهبازی است که میتواند آب و
آتش را توأمان در اختیار خود بگیرد .ولی باید دانست که موبدِ گجسته ابالیش برای
توضیح این موضوع ،خلقت آتش را به اهریمن نسبت میدهد تا بتواند خود را از
چنین تناقضی وارهاند.
همچنین بنا به دیدگاهی که ژینیو از کتاب زادسپرم بازتاب میدهد این "اهریمن
است که از زمان آفرینش جهان با دادن مزهی بد به آب و افزودن دود به آتش به این
دو عنصر آسیب رسانده است" 245.اما حافظ به نیکی دریافته بود که تنها علمی کاذب
همانند شعبده بازی خواهد توانست آب و آتش را به هم بیامیزد .موضوعی که تنها از
همان معشوق شعبدهباز او برمیآمد.
جدای از این" ،چشم بد دور" نیز دعایی است که حافظ آن را در متن بیت باال
آورده است .او نه تنها در زندگی اجتماعی خود از چشم زخم آدمها میگریزد ،بلکه
مدعی است که پدیدههای طبیعی نیز به سهم خود میتوانند با خود چشم زخم را
برای انسان در پی داشته باشند .چنانکه در این بیت میگوید:
از چشم زخم دهر مبادت گزند از آنک /در دلبری به غایت خوبی رسیدهای
امروزه نیز مردمان زمانهی ما باوری را دنبال میکنند که گویا چشم زخمها فقط
کسانی را هدف میگیرند که "به غایت خوبی" رسیدهاند .به غایت خوبی رسیدن،
میتواند از خرید خانه و اتومبیل گرفته تا ارتقای شغلی و تحصیلی افراد را در بر
بگیرد.
حافظ برای بازتاب اندیشهی خود حتا از اصطالحات جادویی قرآن نیز سود میبرد:
جمالت مُعجز حُسن است لیکن /حدیث غمزهات سحر مبین است
سحر مبین را قریب ده بار در قرآن به کار بردهاند .موضوعی که قرآن آن را به
هنجارهای سحرآمیز جادوگران زمانهی محمد بازمیگرداند .اما حافظ چنین پدیدهای
از سحر را در غمزهی معشوق خود سراغ میگیرد .پدیدهی معجزه را نیز حافظ به
- 245پیشین :ص.77
معشوق جادگر حافظ 125
جمال و زیبایی معشوق خویش بازمیگرداند .پس در سیمای معشوق حافظ ،خیلی
راحت و آسوده معجزه و سحر در کنار هم ظاهر میشوند .به عبارتی روشنتر ،معشوق
او معجزه و سحر را توأمان در اختیار خود دارد .چون در نگاه حافظ ،معشوق او امر
قدسی و هنجارهای کفرآمیز را به راحتی به هم میآمیزد .تناقضی برآمده از ذات
دین ،که هرگز دینمداران راهکار منطقی و خردمندانهای برای پاسخ آن نیافتهاند.
اخترباوری و اخترگویی نیز در شعر حافظ جایگاه ویژهای مییابد .چنانکه او واژهی
طالع را قریب شا نزده بار در شعرش به کار گرفته است .در همین بسامد ،طالع
شوریده ،طالع سعد و مسعود نیز بازتاب یافتهاند .رسمی همگانی که از هزاران سال
پیش در فرهنگ مردمان فالت ایران به کار گرفته میشد .در نمونهای از همین
اخترباوری است که او میگوید:
ز اخترم نظری سعد در ره است که دوش /میان ماه و رخ یار من مقابله بود
یا این بیت:
از چنگ منش اختر بدمهر به در برد /آری چه کنم فتنهی دور قمری بود
واژهی اختر را هم حافظ حدود دوازده بار به کار برده است .در عین حال به همراه
اختر و طالع واژههایی از نوع چرخ و فلک ،دهر ،روزگار ،قسمت ،قسمت ازلی و آسمان
نیز در شعر حافظ کم نیستند که همگی به عنوان نوشتنِ سرنوشتی محتوم در
زندگی انسانها نقش میآفرینند .اما سرنوشتی که بسیاری از اخترگویان و طالعبینان
میتوانند آن را پیشگویی نمایند .به طبع پیشگوییهایی از این دست ،فقط در
گسترهای از عملکرد سحر و جادو قابل تأمل خواهد بود.
در مجموع دیوان خواجهی شیراز ،دیدگاهی پیش روی مخاطب قرار میگیرد که
گویا ایمان به خداوند خواهد توانست برای شاعر نتایجی جادویی بیافریند .ولی او در
فضایی از "مصلحتاندیشی" ) (pragmatismفقط به سودبخشی این ایمان می-
اندیشد و در نتیجه تسلیم او به خداوند با نگاهی عرفانی اما سوداگرانه صورت می-
پذیرد .او در چنین فضایی است که حتا به جبر خداوند در هستی گردن میگذارد و
آن را باب میل خود می پندارد .پیداست که چنین تمکینی فقط از باب "ادب" و
126 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
حرمت نهادن به پدر آسمانی به عمل میآید تا او جایگاه همین پدر آسمانی را در
نقش معشوق خود قدر بداند.
حافظ در الگویی از آموزههای ایوب خوب فهمیده بود که هرگز نباید از وجود
تناقض و خطا در هستی سخنی به میان بیاورد .چون میپنداشت که پوشش نهادن
بر چنین خطاهای شرآمیزی در هستی ،میتواند برای او شمول جادوی آسیبزای
خداوند را در پی داشته باشد.
خواجهی شیراز همچنین از ته دل باور داشت که سرنوشتی را از پیش برای همهی
آدمها نوشتهاند .اما تغییر این سرنوشت را امری ناممکن میدید تا همه چیز به جبر و
تقدیری ازلی حواله گردد .حتا به منظور تأکید به چنین باوری ،در قطعهای میگوید:
به آب و زمزم و کوثر سفید نتوان کرد /گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
البته او کارکرد ستارگان را هم در ظهور چنین طالعی مؤثر میبیند:
بگیر طرهی مهطلعتی و قصه مخوان /که سعد و نحس ز تأثیر زهره و زحل است
روالن بارت اخترباوری را در زمانهی ما موضوعی بورژوایی یا خردهبورژوایی می-
پندارد و در توضیح آن مثالهایی نیز ذکر میکند .او همچنین یادآور میشود که در
سامانهی اخترگویی "ستارگان اخالقگرا هستند و در خدمت فضایل هستند"246.
دست کم باید پذیرفت که ادبیات پیشین ایران همیشه از چنین قضاوتی بر کنار می-
ماند .چون در فضای اخترگویی ایرانی ،بداخالقی ستارگان چیزی از خوشاخالقی
آنها کم نمیآورد.
موضوع طالعبینی و پیشگویی از آینده ،تا حدی در زمانهی حافظ رونق داشته
است که عبید زاکانی شاعر معاصر او هم در نکوهش از آن سخن میگوید .چون عبید
به منظور مبارزهای فرهنگی فالنامههایی طنزآمیز از این پیشگوییها فراهم دید و
ضمن آنها باورمندان به فالگیری و طالعبینی را به سخره گرفت .با این همه ،بعدها
دیوان حافظ منبعی همگانی برای فالگیران ایرانی گردید .چون شعر تمثیلی حافظ،
- 246بارت ،روالن :اسطوره ،امروز ،ترجمهی شیریندخت دقیقیان ،تهران ،نشر مرکز ،چاپ پنجم،
ص.104 -105
معشوق جادگر حافظ 127
میبرد .او همچنین همان انگشتری اسم اعظم ) (The Great Codeخود را به دست
دارد که به اعتبار آن میتواند بر جهان انسانها و حیوانات حکم براند .با این همه او
گاهی نیز همین کارکرد افسانهای سلیمان را با شگفتیهای جادوگرانهی جمشید به
هم میآمیزد .تا آنجا که موضوع انگشتری سلیمان را گاهی نیز به نام جمشید می-
نویسد.
جدای از این ،حافظ ا ز کاربرد رفتارهای سحرآمیز موسا نیز غافل نمیماند .موضوع
جادوزایی عصای موسا ،گوسالهی سامری و سخن گفتن موسا با خداوند نیز بارها در
شعر حافظ انعکاس مییابد که تکرار آن بیفایده مینماید .همین موضوع درمورد
جانبخشی و بالگردانیِ جادوگرانهی عیسا از بیماران نیز صدق میکند .ضمن پرهیز
از اطالهی کالم ،شاید الزم باشد که فقط دو نمونه از آن آورده شود:
جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت /عیسا دمی کجاست که احیای ما
کند
و یا:
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک /چو درد ،در تو نبیند که را دوا کند
الزم به توضیح است که در هر دو بیت باال ،حافظ از موضوع دمیدن عیسا به منظور
جانبخشی و بالگردانی از انسان سود میبرد .پدیدهای که تنها در فضایی از جادو و
جادوگری وجاهت مییابد.
حافظ همان طور که گفته شد خود نیز مدعی است که میتواند گونههایی از سحر و
افسون را برای مخاطبانش به پیش میبرد .چنین موضوعی به درستی در این غزل
حافظ هم منعکس گردیده است:
دوش دیدم که مالئک در میخانه زدند /گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم سِتر و عفاف ملکوت /با من راهنشین بادهی مستانه زدند
شکر آن را که میان من و او صلح افتاد /حوریان رقصکنان ساغر شکرانه زدند ...
هرچند حافظ در این غزل ،نمادها و تمثیلهایی از عرفان ایرانی را بازتاب میدهد،
ولی چنان فضایی میآفریند که انگار پیامبر اسالم یا قدیسی دیگر را به معراج
معشوق جادگر حافظ 129
بستن و گشودن هدف اصلی و نهایی همهی جادوگران را تشکیل میدهد .آنان
انتظار دارند تا در فرایند همین بستن یا گشودن به هدف خود دست بیابند و ضمن
آن آرامش خاطر خود را نیز تضمین نمایند .موضوعی که پیامبران نمونههایی از آن را
در همهی هنجارهای خویش به کار میگیرند.
در متن قرآن قریب ده بار ترکیب سحر مبین را هم به کار گرفتهاند .سحر مبین در
واقع جادوهایی مکتوب بودهاند که ساحران همراه با وِرد خویش بر آن میدمیدند.
موضوع دمیدن و وِردخوانیهای جادوگرانه را نیز به دفعات در متن قرآن به کار برده-
اند .از سویی ،قرآن منبع خوبی برای گردآوری اصطالحات جادویی جادوگران به
شمار میآید .بیدلیل نیست که قرآن در کشورهای اسالمی ،به عنوان یکی از منابع
اصلی جادوگری نقش میآفریند .جدای از این ،جادوگران ایرانی قریب یک سوم
متنهای جادویی خود را از قرآن میگیرند .بنا بر این جایگاه گستردهی قرآن برای
جادوگری ،بر کسی پوشیده نمیماند.
ناگفته نماند که نوع ویژهای از جادو تنها در دامن اسالم پا گرفته است که از آن با
عنوان "علم شریف جَفر" نام میبرند" .علم جفر" دانشی خودمانی و اختصاصی است
که فقط به فرزندان محمد اختصاص مییابد .در واقع افرادی از ایشان که با عنوان
سید یا شریف شناخته میشوند ،میتوانند نمونههایی از هنجارهای جادوی جفر را به
پیش ببرند .ولی مشتاقان چنین موضوعی ،از جفر به مثابهی علم یاد میکنند تا آن
را از شمول جادو معاف بدانند .فریزر در توضیح مواردی از این دست به درستی می-
نویسد" :نظم مورد نظر جادو تفاوت بسیاری با نظم و سامانی دارد که بنیاد علم
است" 249.چنین رفتاری در هنجارهای تمامی جادوگران به نمایش درمیآید .ولی هر
جادوگری بدون استثنا از پذیرش چنین نام و عنوانی سر باز میزند .به هر حال جفر
نیز دانش کاذبی است که هرگز به نمونهای از علم تجربی و امروزی راه نخواهد برد.
پیشینهای هم برای ادبیات جادوگری فراهم دیدهاند .به عبارتی روشن ،جادوگری نیز
تاریخ ویژهای دارد .اما مبدأ و منشأیی برای آن نمیتوان در نظر گرفت .انگار همزادی
همیشگی برای انسان قرار گرفته است .حتا این نوع از ادبیات در دنیای جدید نیز
بازتولید میشود .چنانکه از سازهها ،درونمایهها و حتا واژههای جدید و نو نیز در
نوسازی و فرآوری آن سود بردهاند .ولی با این همه ،اغلب گذشتهای دور برای
مشتاقان ادبیات جادوگری هدف قرار میگیرد .سپس در همین گذشتهی دور است
- 249فریزر ،جیمز جرج :شاخهی زرین ،ترجمهی کاظم فیروزمند ،تهران ،آگاه چاپ ششم ،ص.811
رسم -آیینهای جادویی 133
که بسیاری از یافتهها و آموزهها تکرار میگردند و در همان قالبهای قدیمی و کهنه
به خریداران امروزی خود عرضه میشوند .در همین زمینه مالینوفسکی مینویسد:
"جادوگری وسیله ی حفظ وضعیت کنونی امور ،دایمی کردن نابرابریهای سنتی ،و
جلوگیری از شکلگیری نابرابریهای جدید است"250.
در قرآن اشارههای صریحی را به کار گرفتهاند که گویا عدهای از جادوگران حتا
محمد را نیز جادو میکردند یا به عبارتی روشنتر او را میبستند .متن سورهی فلق،
مستند خوبی برای این ادعا فراهم میبیند .چون گفته میشود زنی جادوگر چنانی او
را بسته بود که محمد شبها آرامش نداشت و خوابش نمیبرد .مسلمانان از همان
زمان هم بسیاری از هنجارهای جادوگرانه را به یهودان زمانهی خود نسبت میدادند.
ولی چنین سنتی تنها به یهودان اختصاص نداشت .چون جادوگران بابلی و کلدانی
نیز همیشه در این راه پیشتاز بودهاند .اما یهودان به منظور مقابله با همین رقیبان
منطقهای خود ،هرگز از کاربرد شگردهای نوتری در جادو جا نمیماندند .چهبسا
چنین کاربردی از جادو ،جنبهی آیینی نیز به خود میگرفت .چون دین و جادو را
چنانی به هم میآمیختند که فاصلهگذاری آن دو از همدیگر ،امری مشکل مینمود.
آنتونی گیدنز در کتاب جامعهشناسی خود ،تالش میورزد تا دستمایهای برای
جدایی دین از جادو در دیدرس خوانندهاش بگذارد .چنانکه مینویسد" :جادو توسط
افراد انجام میشود ،نه توسط اجتماعی از مؤمنان" 251.اما در فضای مستندات
تاریخی هرگز نمیتوان بین "اجتماعی از مؤمنان" گیدنز با جرگههای جادوگران،
چندان هم خط قرمزی ترسیم کرد .آنان خیلی راحت به هم میآمیزند و اهداف
دینباورانه یا جادوگرانهی خود را به پیش میبرند .جداسازی جماعت جادوگر از
جماعت دینباور هرگز در چنین جامعههایی قابل تشخیص نبودهاند .گاهی هم اعتقاد
به خداوند آسمانی بهانه قرار میگیرد تا بین گروههایی از جادوگران با باورمندان به
دین فاصله بیفتد .در ضمن ،هر دو گروه خیلی راحت و آسوده به جماعت همدیگر راه
مییابند.
در ایران و دیگر کشورهای اسالمی ،قرآن یکی از منابع اصلی سحر و جادوگری به
شمار میآید .حتا ضمن حاشیهنویسی بر بسیاری از ترجمههای قرآن ،چنین هدفی را
به اجرا گذاشتهاند .چون این گروه از مترجمان حاشیههایی نیز برای قرآن فراهم
میبینند تا ضمن آنها" ،خاصیت"های هر سوره و آیهای را نیز با مخاطبانشان در
میان بگذارند.
در منابع فارسی از جادو با نامهایی از نوع افسون ،نیرنگ ،بند ،کید ،جنبل ،تنبل،
طلسم ،هیکل ،حِرز ،عزیمت ،تعویذ و جَفر یاد میشود .ولی این نامها همیشه با هم
همپوشانی و همسانی ندارند و چهبسا نمونهای خاص و ویژه از جادو را به اجرا می-
گذارند.
جدای از این ،جادو گاهی نیز نمونههایی از شامورتیبازی ،تردستی ،خالبازی،
مارگیری ،احضار روح ،احضار جن ،آینهبینی ،کفبینی ،فالگیری ،دعانویسی،
استخاره ،طالعبینی و اخترگویی را به پیش میبرد .طبیعی است که هر کدام از آنها
هم اهداف خاص خود را دنبال میکنند .مجریان آنها هم اغلب با کارهای هم چندان
آشنایی ندارند .به عبارتی روشن ،جادوگران کار و شغل خود را خیلی تخصصی و
حرفهای انتخاب کردهاند.
در همین راستا گفتنی است که جادوگران از سورهی اَحزاب برای گشودن بخت
دختران سود میبرند .سورهی حِجر هم قرار است به کسب ایشان رونق ببخشد .در
ضمن ،خواندن سورهی انفال زمینههای کافی برای ایشان فراهم خواهد دید تا از ظلم
و ستم شاه و سلطان رهایی بیابند .سورهی یس (یاسین) اطاعت همگان را از
خوانندهی آن تضمین خواهد کرد .همچنین توصیه میشود که سورهی والعصر را
بیست بار بخوانند و بر سرکه بدمند ،سپس سرد شدن و بستن را برای رقیب خود
هدیه خواهند فرستاد .برای باطلالسحر نیز جدای از سورهی والعصر از سورهی بیّنه
رسم -آیینهای جادویی 135
هم استفاده میکنند .جهت حاضر کردن جن ( (exorcismهم باید سورهی والصّافات
را بخوانند.
در بین جادوهای قرآنی آیةالکرسی بیش از همه سهم میبرد .متن آن به آیهای از
سورهی بقره بازمیگردد که میگوید :اهللُ ال الهَ اِلّا هوَالحیّ القیّوم252.مسلمانان در
الگویی از وردخوانی جادوگران به اتکای آیةالکرسی هر کاری را شدنی میدانند.
چنانکه در همین راستا مولوی نیز میگوید:
با آیتِ کرسی به سوی عرش پریدیم /تا حی بدیدیم و به قیّوم رسیدیم253
بلوف و دروغی عارفانه که نمونههای فراوانی از آن ،در دیوان بسیاری از شاعران
عارف نیز انعکاس مییا بد .چون عارفان همان گونه که گفته شد ،خیلی راحت
موهومات برآمده از جهان سیر و سلوک خود را به پای تجربهای عینی و واقعی می-
نوشتند.
موضوع "وِردخوانی" نه تنها در سورهها یا آیههایی ویژه از قرآن هدف قرار میگیرد
بلکه چنین هدفی را در دعاخوانی و زیارتنامهخوانی نیز به پیش میبرند .چون
"وردخوانیِ جادویی ،روابط تنگاتنگی با دانش سنتی و به ویژه با اساطیر ارایه می-
دهد"254.
جدای از این ،مسلمانان عقیده دارند که تکرار بسماهلل ،گریز جن را از ایشان تضمین
خواهد کرد .به همین منظور هم نمونهای از آن را بر سردرِ مغازهها و یا خانهها نصب
میکنند یا میآویزند .باور عمومی بر آن است که هرگز جن و شیطان به چنین خانه-
ها و مغازههایی داخل نخواهد شد.
به تازگی در خروجیِ شهرهای ایران ،دروازهای بتونی میسازند تا مسافران را از زیر
همین دروازهها بگذرانند .تمامی دروازهها را با نمونههایی از "و ان یکاد" ،آیةالکرسی
یا دیگر آیههای جادوزای قرآن تزیین مینمایند .قرار است همین دروزاهها برای
مسافران خود ،سالمت بیافرینند .اغلب دروازههایی از این دست را ،از دروازه قرآن
شیراز نمونهبرداری میکنند.
وِردخوانیها تنها به مجموعهای از سورههای قرآن یا انواع و اقسام دعاهای متداول
محدود باقی نمیمانند .چون جدای از اینها ،از برخی عبارتهای ویژه نیز در همین
راه سود میبرند .این عبارتها چهبسا مفهوم نیستند و معنا و درونمایهی خاصی را
نیز در بر ندارند .حتا در همین راه از برخی اسامی نیز یاری میجویند .ولی این
اسامی هم اغلب نامهایی شناخته شده به حساب نمیآیند و فقط جادوگران و
جادونویسان حرفهای از کاربرد آنها بهره میگیرند.
برخی از همین نامها عبارتاند از :بنیسوائیل ،همواکیل ،طوطائیل ،همرائیل،
دزائیل ،همزائیل ،رفتائیل ،لومائیل ،قهرائیل .نامهایی از این دست انسان را به یاد نام-
های عزرائیل ،جبرائیل ،اسرافیل و میکائیل میاندازند .ایزدانی که گفته میشود در
نقشی از فرشته ،با خداوند سامی همدلی دارند و دستورهای او را برای انسانهای
روی زمین به اجرا میگذارند .در استورههای سامی حتا از نقشآفرینیهای محدود
عزازیل هم سخن به میان میآید .اما عزازیل در ادبیات فارسی حضوری کم رنگتر
دارد و به ظاهر از جایگاه چهار فرشته یا موکل یاد شده سود نمیبرد .بدون تردید
چنین موضوعی از حضور و نفوذ ادبیات جادویی یهودی در بین ایرانیان حکایت دارد.
چنانکه نامهای گفته شده را خیلی راحت در متن جادوهای زبان فارسی هم
گنجاندهاند.
مستندات به دست آمده از کاوشگران باستانشناسی در منطقهی بابل ،نشان می -
دهد" :جادوگری تا آنجا که بر طلسمات جامها بیان شده ،سخت در سیطرهی
رسم -آیینهای جادویی 137
- 255شاکد ،شائول :تحول ثنویت؛ تنوع آرای دینی در عصر ساسانی ،ترجمهی احمدرضا قائممقامی،
تهران ،نشر ماهی.1387،105 ،
- 256مالینوفسکی ،برانیسالو :پیشین.
138 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
پیش میکشند که گویا همین حروف "دو کلمهی جالله" فراهم خواهد دید که
همانها اسم اعظم هستند .گروهی دیگر از جادونویسان هم اسم اعظم را برآمده از
حروف "ب ط د ج ح ا و ز ه " میپندارد .در واقع همگی خیلی خوب میفهمند که
دروغ میگویند .ولی همین دروغها به طبع به گرمی بازار ایشان خواهد افزود .بر این
اساس ،جادوگران همگی ادعایی را پیش میکشند که به رمزگشایی از اسم اعظم هم
نایل شدهاند .اما هرگز نتیجهی بیرونی چنین ادعایی در جایی نمود نمییابد.
موضوع اسم اعظم ) (The Great Codeدستمایهای برای بسیاری از استوره-
شناسان فراهم دیده است تا در آثار خویش ،نقد و روشنگری از آن را امری الزم
بشمارند .چنانکه نورتروپ فرای در سال 1978کتابی با عنوان اسم اعظم نوشت .ولی
الرنس کروپ نگاه فرای را در کتاب اسم اعظم به نقد میگیرد .کروپ مدعی است که
او به امری خیالی همانند مجموعهای از کتاب مقدس یا اشعار ویلیام بلیک نگاه می-
کند و در الگویی از آنها است که اسم اعظم را توضیح میدهد257.
قرآن نیز چنین کارکردی از رمزآمیزی حروف را در آغاز بسیاری از سورههایش به
کار بسته است .در همین راستا عدهای هم همین حروف جادویی را به عدد ابجد
برمیگردانند تا آنوقت از ویژگیهای عددی آن در راستای هدف تبلیغی خویش سود
بجویند .گمگشتگی و رمزآمیزی "اسم اعظم" هم گسترش و فراگیری چنین باوری را
رونق میبخشد .برخی از رسالههای مکتوب جادوگری و سحر نیز اسم اعظم را به عدد
تبدیل نمودهاند تا از خواص آن در راستای تحقق هدف خویش سود بجویند .گروهی
نیز همچنان به دنبال حروفی میگردند که این حروف شاید نمونهای از اسم اعظم را
بنمایاند .ولی بسیاری از جادوگران همچنان ادعایی را پیش میکشند که گویا همگی
از حروف یا عدد اسم اعظم ،رمزگشایی کردهاند.
در مکاشفهی یوحنا نیز ضمن سودجویی از فضایی جادویی ،نام نرون امپراتور روم را
با عدد 666رمزگذاری میکنند 258.در همین راستا بسیاری از نویسندگان کتابهای
- 257الرنس ،کوپ :اسطوره ،مترجم محمد دهقانی ،تهران ،علمی و فرهنگی ،1384 ،ص.176
- 258مکاشفهی یوحنا.13/18 :
رسم -آیینهای جادویی 139
- 259شاکد ،شائول :تحول ثنویت ،تنوع آرای دینی در عصر ساسانی ،ترجمهی احمدرضا قائمی ،تهران
نشر ماهی ،1387 ،ص.158
140 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
چنانکه که گفته شد" ،مزدکیان امکان دست یافتن بعضی خاصان را به قدرتی الهی
ممکن میدانند .این خواص بدینواسطه میتوانند بر سرّ پوشیده در ترکیبات حروف
آگاه شوند" 260.دیدگاههایی از این دست ،بعدها نه فقط به متنهای جادوگری راه
یافت بلکه شروع و آغاز بسیاری از سورههای قرآن نیز ،متأثر از چنین حروفی
رمزگذاری شد تا بر جادوزایی و سحرآمیزی قرآن اصرار بورزند.
با این همه حروفِ جادونوشتهها همیشه برای خوانندهاش مفهوم نیستند .چون
خواننده در متن آنها گاهی نیز با حروف یا اشکالی آشنا میشود که به نمونههایی از
آن ،تنها در فضای رسالههای ساحری میتوان دست یافت.
در کتابهای جادوگری جدولهایی را هم از حروف اختصاصی جادوگران آوردهاند.
چنین جدولهایی گاهی نام آدم ،یعقوب ،خضر ،یوسف ،اسحاق ،سلیمان ،نوح ،ادریس
و هود را با خود به همراه دارد .پیداست که امروزه نیز جادوگران ،تمامی این افراد را
به عنوان پیشکسوتهایی از فن و هنر جادوگری به رسمیت میشناسند .جدای از
این ،تکرار این نامها از واقعیتی پرده برمیدارد که انبیای بنیاسراییل همیشه به
نمونهای روشن از جادوگری اشتغال داشتهاند .اما ضمن جدولی از حروف که به آنها
نسبت میدهند ،گاهی هم نمونههایی از عالمتگذاریهای رمزآمیز را به نمایش می-
گذارند.
برخی از جدولهای یاد شده را هم به نام اقوام منطقه به ثبت رساندهاند .نام اقوام
کلدانی ،سامری ،حبشی ،آشوری بیش از دیگران در همین جدولهای جادویی تکرار
میشود .انگار همگی در این راه با هم مسابقه گذاشته بودند .پیداست که نمونههای
فراوانی از همین جادوها تا زمانهی ما نیز دوام آوردهاند .بدون تردید در متن اصلی
آنها نیز دست بردهاند تا در صورت لزوم متن و موضوع همهی جادوها را با شرایط
فرهنگی و جغرافیایی جدید هماهنگ کنند.
اما جادو و سحر را همیشه روی کاغذ نمینویسند .چون از کف دست ،ناخن ،تخم
مرغ ،نعل اسب ،کاغذ ،برگ درخت ،سفال ،دانهی حبوبات ،خلخال ،گردنبند و نگین
- 260پیشین :ص.159
رسم -آیینهای جادویی 141
انگشتر هم در همین راستا استفاده به عمل میآورند .در همین راه ،گاهی نیز برای
نوشتن جادوی خود ،از زعفران و مشک سود میجویند تا کارکرد اعجازآمیزتری از آن
انتظار داشته باشند .الزم به یادآوری است که اغلب "متون جادویی یهودی را بر
جامهای سفالی مینوشتهاند"261.
- 261پیشین :ص104
-262دیمز ،اورلی :تندیسگری و شمایل نگاری در ایران پیش از اسالم ،ترجمهی علیاکبر وحدتی،
تهران ،نشر ماهی ،1388 ،ص.51
142 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
گاهی هم جادو نوشتهها را در آتش میسوزانند .در همین راستا شعلهی چراغ
جایگاه ویژهای مییابد تا دود آن تمامی فضاهای خانه را پر کند .گاهی هم جادو را در
خمره میاندازند .سپس درِ آن را محکم میبندند و در خاک خانه مخفی میکنند.
جادو -نوشتهها را گاهی نیز در کاسهای از آب میاندازند و سپس محتوای آن را سر
می کشند .امروزه از تربت امام حسین یا آب زمزم نیز در اجرای چنین آیینی یاری
میجویند .قهرمانان عزاداران بیل نوشتهی غالمحسین ساعدی ،خاک تربت "آقا" را
در کاسهای از آب به هم میآمیختند .سپس آن را با جاروب به فضای عمومی
روستای خود میپاشیدند تا اجنه و ارواح بیگانه را از گسترهی روستایشان پس
برانند263.
صادق هدایت نیز در بوف کور از کارکرد جادویی "آب تربت" غافل نمیماند .او
مینویسد" :حاال میخواهم سرتاسر زندگی خودم را مانند خوشهی انگور در دستم
بفشارم و عصارهی آن را ،نه ،شراب آن را قطره قطره در گلوی خشک سایهام مثل آب
تربت بچکانم" 264.جالب آن است که ضمن این عبارت ،شراب در ناخودآگاه صادق
هدایت همان نقشمایهی آیینی آب تربت را به پیش میبرد.
در پارهای موارد ،جادو را به بازوی خود نیز میبندند .گویا با همین ترفند خواهند
توانست از حریم خویش سحرزدایی به عمل بیاورند .به نظر میرسد که بازوبند
سهراب نیز چنین هدفی را به اجرا میگذاشت .اما فردوسی از آن در راستای شناسه-
ای خانوادگی برای سهراب سود میبرد.
جدای از این ،طلسم و جادو را در چاهی مخروبه هم میاندازند و گاهی نیز در
قبرستانی شناخته شده یا متروکه به خاک میسپارند .زمانی هم الزم میبینند تا
نمونهای از آن ،در جِرز و سوراخی از درب ورودی خانه مخفی بماند .چنین رسمی را
جادوگران یهودی پیش از پیدایی اسالم نیز به کار گرفتهاند.
- 263ساعدی ،غالمحسین :عزادارن بیل ،تهران ،نیل ،چاپ سوم ( ،)1349ص.77 -79
264هدایت ،صادق :بوف کور ،سوئد ،نشر باران ،1994 ،ص.55
رسم -آیینهای جادویی 143
بین بسیاری از گروههای قومی ایران چنان رسم است که برای فایق آمدن به سحر
دیگران ،پارچهای از او میربایند و آن را به آتش میکشند .باور عمومی بر آن است
که همراه با اجرای چنین رسمی ،سحر را از حریم خود پس میرانند .غالمحسین
ساعدی نمونهای از آن را در عزاداران بیل اینگونه بازتاب میدهد" :خواهر عباس یک
تکه کهنه آتش زد و داد به ننه خانوم .ننه خانوم کهنه را گرفت و پیچید .شعلهی
آتش توی پارچه خفه شد و دود سیاهی بیرون آمد" 265.انگار با همین ترفند به
نیروی اهریمنی سحر چیره خواهند شد.
بستن یا باز کردن بخت دختران بیشترین نقش را در جادوگری ایفا میکند .نقش
دوم را در این راه ،جادوی محبت و عشق به عهده میگیرد .زنانی که به محبت شوهر
خویش میاندیشند و یا مردانی که عشق زنی را در سر میپرورانند ،سرآخر به نمونه-
ای از همین جادو روی میآورند.
در جادو جایگاهی را هم به بالگردانی از بیماران اختصاص دادهاند .گاهی اوقات هم
از جادو برای بالآفرینی سود میبرند .بالیی که دشمنان یا محصول و چهارپایان
ایشان را هدف میگیرد.
بستن یا باز کردن مردان را امروزه نیز همچنان به پدیدهای برای جادوگری مبدل
کردهاند .برای اجرای چنین آیینی از جادوگری ،ابتدا تخم مرغ سیاهی را انتخاب می-
کنند .سپس طلسم خود را روی همین تخم مرغ مینویسند .آنگاه تخم مرغ در دیگی
قرار میگیرد تا آن را روی آتش بجوشانند .در مرحلهی بعد ،مردی را که بستهاند
روی همین دیگ مینشانند تا تخم مرغِ داخل دیگ بترکد .مجریان چنین ماجرایی،
همراه با ترکیدن تخم مرغ چنان میپندارند که باز کردن مرد را به انجام رساندهاند.
جهت باز کردن بخت دختران هم طلسم را بر ران پایشان میبندند تا آن را همانند
بازوبند با خود همراه بگردانند.
اما برای جلب محبت افراد ،تخمِ مرغی سیاه را زیر آتش دفن میکنند .گاهی هم
روی تخم مرغ ،طلسم خود را مینویسند و آن را در تودههایی از آتش رها میکنند.
- 265پیشین :ص.108
144 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
جهت بالگردانی از چشم زخم هم تخم مرغ سیاه طلسم شده را به پای بیمار می-
کوبند .ترکیدن تخم مرغ تمثیلی مناسب برای باز شدن هر طلسم بستهای قرار می-
گیرد .گویا همراه با اِعمال چنین ترفندی ،طلسم رقیب هم باطل میگردد.
مرغ سیاه نیز همانند هر جاندار سیاه دیگری در جادوگری نقش ویژهای ایفا می-
کند .چون در باور عمومی ،اهریمن رنگ سیاه را نمایندگی میکند .جادوگران به
همراه تودههای عادی مردم چنان میپندارند که ارواح اهریمنی را در کالبد حیوانات
سیاه سامان بخشیدهاند .به همین دلیل هم جادوگران از توان جادوزاییِ آنها ،در
رابطه با حرفهی خویش سود می جویند .امروزه نیز خوردن مرغ سیاه بین جادوگران
به شکل سنتی همگانی درآمده است .آنوقت پوست مرغ زندهی سیاهی را میکنند و
آن را روی آتش کباب میکنند و میخورند .انتظار دارند تا با همین راهکار جادویی،
روح شیطانی آن مرغ را به کالبد خویش بکشانند.
در همین راستا شاکد از قول "مری بویس" مینویسد" :در آنجا (شریفآباد قزوین)
ماکیان سیاه را برای "شخص زیر زمین" قربان میکردهاند" .266ناگفته نماند که
خدایان زیرزمینی همیشه به گونهای با نیروهای اهریمنی مرتبط بودهاند .چون
جانوران موذی و اهریمنی همگی در دل خاک جانمایی شدهاند.
اما جان الش در توضیح چنین رویکردی کمی هم فراتر از آنچه که گفته شد ،عمل
میکند و در این راه از کارکرد جادوگرانهی گربهی سیاه یاری میجوید .او مینویسد:
"گربهی سیاه ،به واقع ،حیوان دستآموز جادوگر نیست ،بلکه خودِ جادوگر
است"267.چون گربهی سیاه در نگاه تحلیلی جان الش از جایگاه اهریمنی خود می-
بالد و سرآخر به یار و همزادی مناسب برای جادوگر مبدل میگردد.
در ایران بین مردمان عادی چنان رسم است که همیشه گربههای سیاه را از خود
پس برانند .حتا آنها را در جایی زندانی میکنند تا بین افراد خانواده ظاهر نشوند.
اجرای چنین رسمی به خصوص شبها شدت بیشتری میگیرد .چون باور دارند که
گربهی سیاه نمونهای از روح شیطان و اهریمن را در کالبدش پنهان دارد.
گروهی از جادوگران باوری را پی میگیرند که قربانی کردن حیوانات سیاه و خوردن
آن ،به ایشان در احضار روح مردگان یاری میرساند" .فرای" هم به سهم خود گوشه-
هایی از چنین ماجرایی را برمال میکند .او میگوید" :ایزدان مشئومی نیز در عالم
سفلی وجود دارند که با ارواح مردگان زندگی میکنند و الزمهی احضار آنان قربانی
نیم شبی حیوانات سیاه و نظایر آنهاست .این ایزدان میتوانند به پیشگوییِ آیندهی
دورتری بپردازند"268.
- 268فرای ،نورتروپ :رمز کل؛ کتاب مقدس و ادبیات ،ترجمهی صالح حسینی ،تهران ،نیلوفر ،چاپ
دوم ،ص.185
146 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
در تهران امروزی نیز مردم عادی جایگاه ویژهای برای شگون و جادوزایی نعل باز
کرده اند .چون معتقدند که نعل با خود شگون و سرخوشی به همراه خواهد آورد .به
همین منظور باالی سردرِ خانهها نعلی نیز میکوبد .چنین رسمی تا کنون هم به
اعتبار خود باقی مانده است .مغازهها و محل کسب نیز از این رویکرد جادوگرانه بی-
نصیب نمیمانند .چون نعلی را هم در کف درب ورودی آنها بر زمین میکوبند .حتا
بسیاری از مردم که اتومبیلی نو میخرند ،نعلی جلوی سپرش نصب میکنند .در واقع
باورها و دیدگاه های شبانی را ابتدا به جادو و جادوگری میکشانند و سپس از کارکرد
موهوم آنها در فضای شهرهای مدرن و امروزی سود میجویند.
کارخانههای اتومبیلسازی ایران هم در سالهای اخیر باب کردهاند که به مشتریان
خود قرآن کوچکی هدیه نمایند .این قرآن در فضایی از جلوی داشبرد اتومبیل
جانمایی میشود .در چنین راهکاری ،رسمی جادوگرانه را نیز به اجرا میگذارند.
رسمی که گویا قرآن داخل اتومبیل ،خواهد توانست از هر آسیب و تصادفی بالگردانی
به عمل آورد .گروهی هم بر بدنهی اتومبیل خود مینویسند" :بیمهی حضرت
ابوالفضل" .اما این حضرت ابوالفضل ،چندان هم با وظیفهی بیمهگری خود آشنایی
ندارد.
هرچند مردم همه روزه موارد بسیاری از بیاعتباری چنین رسمهایی را تجربه می-
کنند ،ولی پاک کردن آن از ذهنشان امری ناممکن مینماید .مدافعان فرهنگ رسمی
و دولتی نیز به چنین فرآیندی از جادوزایی قرآن و قدیسان شیعه دامن میزنند.
جادوگران از تخم گیاهان هم به عنوان دستمایهای مطمئن و کارساز برای
جادوگری بهره میگیرند .چنانکه هفت مرتبه سورهی فیل را برای تخم اسپند می -
خوانند و بر آن میدمند تا همان ماجرای اصحاب فیل اینجا نیز اتفاق بیفتد و آن-
وقت پدیدهی شر از حریم انسان بگریزد .با تخم جاروب نیز همین جادو را به کار
میبندند .ولی این دفعه ،سی و نه بار آیةالکرسی میخوانند .گروهی هم از سورهی
کوثر چنین کارکردی را انتظار دارند .حتا با دانههای فلفل سیاه نیز چنین راهکارهایی
را به پیش میبرند.
148 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
اسپند دود کردن در ایران رسمی همگانی است .گویا "اجنه و ارواح شیطانی" همراه
با مشاهدهی دود اسپند پا به فرار میگذارند .به تازگی باب کردهاند که اسپند را ابتدا
در حرم امامان و امامزادگان متبرک میکنند و سپس آن را دود میکنند .نمونهای از
جادوی همدلی یا تقلیدی که کاربرد آن را در بالگردانی از حریم انسانها جایز می -
شمارند.
از سویی ،واژهنامهای زردتشتی در توضیح واژهی اسپند نوشته است" :اسفند گیاهی
است که تخم آن را برای دفع چشم زخم در آتش ریزند"270.
دستیابی به دفینه را نیز در حوزهی کاری جادوگران تعریف نمودهاند .تا آنجا که
قرار است گروهی به اعتبار همین راهکار عمومی به نمونههایی از دفینه و گنج دست
بیابند .همچنین جهت خنثا کردن هدف و ارادهی جن هم ،سورهی حمد (فاتحه) یا
آیةالکرسی را میخوانند و از سورهی توحید (اخالص) نیز در همین راستا یاری می-
جویند.
جادوگران گاهی نیز طلسم و جادوگری را با نمونههایی از آنچه که در کیمیاگری
بازتاب مییابد ،به هم میآمیزند .انگار خواص اجسام و اشیا را روی هم تجربه می-
کنند .اما هرگز تجربه و آزمونی علمی ،برای ایشان در کار نیست .چون تمامی یافته-
های موهوم خود را بدون استثنا علم میپندارند .علمی که هرگز به تجربه نیاز نخواهد
داشت .در همین راستا فریزر مینویسد" :نظم مورد نظر جادو صرفاً نوعی بسط و
گسترش نظم و ترتیبِ پیدایش ایدهها در ذهن بشر است و از قیاسی نادرست
سرچشمه میگیرد ،اما نظم مورد نظر علم مبتنی بر مشاهدهی بردبارانه و دقیق
پدیده است"271.
- 270سروشیان ،جمشید سروش :فرهنگ بهدینان ،انتشارات دانشگاه تهران ،چاپ پنجم ،ص ( 6ذیل
مادهی اسپند).
- 271فریزر ،جیمز جرج :پیشین ،ص .811
رسم -آیینهای جادویی 149
در این سامانه است که انگار متولدان هر ماه یا هر روزی از هفته را سرنوشتی برایشان
نوشتهاند که این سرنوشت به ظاهر محتوم است و همیشه بدون تغییر باقی میماند.
برای نمونه گفته میشود که متولدان حوت (اسفند) طبیعتی همچو ماهی و آب دارند
که پاکی و بیآالیشی را مینمایاند .اما متولدان شهریور همچون فلزِ سخت میمانند
که هیچ انعطاف و نرمشی در ایشان به چشم نمیآید .همچنین در سامانهای از
اخترگویی ،صاحبانِ اخترِ مشتری از روزگاری خوش و خرم سود خواهند برد .اما
کالبد افراد مریخی را از خشونت و بدشگونی انباشتهاند.
اخترگویی و اخترباوری بین ایرانیان ،بیش از اقوام دیگر ریشه دارد .هرچند گروهی
از شاعران زبان فارسی در مذمت آن سخن گفتهاند ،اما نویسندگان و شاعرانی نیز
هستند که آن را گونهای کامل از علم شمردهاند .انگار سعد و نحس نیز همواره با
انسانها متولد میشود.
مردم حتا امروزه نیز بسیاری از رسمهای جادوگرانه را در جشنهای خصوصی و
عمومی خویش به اجرا میگذارند .به همین منظور موقع اجرای صیغهی عقد ،افراد
بدشگون را از دور و بر عروس و داماد دور میکنند .افراد بدشگون کسانی هستند که
به ظاهر هرگز در زندگی زناشویی یا اجتماعی خود موفق نبودهاند .در مراسم عقد حتا
سفارش میشود که اطرافیان عروس و داماد دستانشان را گشاده بگذارند تا گرهای در
کار عروس و داماد پیش نیاید .پیداست که در موضوع گره زدن ،همان داستان بستن
جادویی انعکاس مییابد .این موضوع در زمانی اتفاق میافتد که داماد نتواند عروس را
"تصرف" کند و از اجرای وظیفهی دامادی خود جا میماند .در اینجاست که کاربرد
نمونههایی اثرگذار از طلسم وجاهت پیدا میکند .گاهی نیز داماد ،عروس خود را
طالق میدهد تا او را از نو به عقد خویش در بیارود .چون میپندارند که ضمن چنین
راهکار عوامانهای به حتم طلسم بستهی داماد را خواهند گشود.
در عروسیها حتا عدهای نمونههایی از قیچی را همچنان باز نگه میدارند تا مراسم
عقد پایان پذیرد .مردم میخواهند همراه با چنین تدبیری عروس و داماد را هم از
"بستن" دشمنان وارهانند .ضمن رسمهایی از این نوع گونههایی ویژه از جادوی
150 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
تقلیدی یا لمسی را نیز به اجرا میگذارند .نمایههای روشنی از همین جادوها را حتا
در چیدمان سفرهی عقد نیز به کار میگیرند.
سفرهای را هم روی سر داماد و عروس میگیرند که روی آن ،گروهی از دختران یا
همان "زنان خوشبخت" دستهجمعی قند میسایند .داماد نیز انگشتش را در پیالهی
عسل فرو میکند و آن را در دهان عروس میگذارد .ولی همراه با راهکارهای
جادوگرانهای از این نوع قرار است زندگی داماد و عروس به شیرینی و خوشی
بینجامد.
فریزر نمونهای از فرآیند گره زدن و باز کردن جادوگرانه را در تور لباس عروس نیز
سراغ میگیرد .او می نویسد که تور عروس را کمربندی ریزبافت به هم پیوند میدهد.
سپس توضیح میدهد ،مردم باور دارند که گرههای تور عروسی خواهد توانست
عروس را از دستبرد این و آن مصون بدارد .سپس "داماد باید همه گرههای تور را باز
کند یا کمربند را بگشاید"272.
-اسطورهی زندگی زردشت :ژالهی آموزگار؛ احمد تفضلی ،تهران ،نشر چشمه ،چاپ
هفتم.
-انسان نورانی در تصوف ایرانی :هانری کربن ،ترجمهی فرامرز جواهرینیا ،شیراز،
آموزگار خرد ،چاپ دوم.
-المعجم المفهرس اللفاظ القرآن الکریم :محمد فؤاد عبدالباقی ،رتبه محسن بیدارفر،
قم ،انتشارات بیدار ،چاپ چهارم.
-انسان و کیهان در ایران باستان :فیلیپ ژینیو ،ترجمهی لیندا گودرزی ،تهران،
.1392
-اوستا کهنترین سرودها و متنهای ایرانی :گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه،
تهران ،مروارید ،چاپ سیزدهم.
-ایران از آغاز تا اسالم :تألیف رومن گیرشمن ،ترجمهی محمد معین ،تهران ،علمی و
فرهنگی ،چاپ نوزدهم.
-بُندهِش :فرنبغ دادگی ،گزارنده مهرداد بهار ،تهران ،توس ،چاپ سوم.
-پژوهشی در خرقهی درویشان و دلق صوفیان :گئو ویدن گرن ،ترجمه و تحقیق بهار
مختاریان ،تهران ،نشر آگه.1393 ،
-تاریخ بلعمی :محمد بن جریر طبری ،ترجمهی ابوعلی بلعمی ،به تصحیح ملک-
الشعرای بهار؛ محمد پروین گنابادی ،تهران ،هرمس.1386 ،
-تاریخچهی فراماسونری :نویسنده جرمی هاروود ،مترجم علی شیعهعلی ،تهران،
سبزان ،چاپ دوم.
-تحول ثنویت؛ تنوع آرای دینی در عصر ساسانی :ترجمهی احمدرضا قائممقامی،
تهران ،نشر ماهی.1387 ،
-تندیسگری و شمایلنگاری در ایران پیش از اسالم :اورلی دیمز ،علیاکبر وحدتی،
تهران ،نشر ماهی.1388 ،
-توتم و تابو :زیگموند فروید ،ترجمهی ایرج پورباقر ،تهران ،آسیا ،چاپ پنجم.
-جامعهشناسی :آنتونی گیدنز ،ترجمهی منوچهر صبوری ،تهران ،نشر نی ،چاپ سوم.
کتابنامه 153
-جهان فروَری؛ بخشی از فرهنگ ایران کهن :تألیف بهرام فرهوشی ،دانشگاه تهران،
چاپ سوم.
-حکیم رازی :تألیف پرویز سپیتمان (اذکائی) ،تهران ،طرح نو.1382 ،
-حماسهی گیلگمش :به روایت دُنا رزنبرگ ،،برگردان ابوالقاسم اسماعیلپور ،تهران،
نشر اسطوره.1389 ،
-خالصهی تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید (کشفاالسرار) :احمد میبدی ،تهران،
اقبال ،چاپ دهم.
-رمز کل؛ کتاب مقدس و ادبیات :نورتروپ فرای ،ترجمهی صالح حسینی ،تهران،
نیلوفر ،چاپ دوم.
-روانشناسی و دین :کارل گوستاو یونگ ،ترجمهی فؤاد روحانی ،تهران ،جیبی ،چاپ
سوم.
-روانشناسی و کیمیاگری :کارل گوستاو یونگ ،ترجمهی پروین فرامرزی ،مشهد ،به-
نشر ،چاپ دوم.
-دو قلوها؛ توأمانی و همزادها :جان الش ،ترجمهی رقیهی بهزادی ،تهران ،علمی،
.1391
-دینکرد هفتم :تصحیح متن ،آوانویسی ،نگارش فارسی ،واژهنامه و یادداشتها
محمدتقی راشد محصل ،تهران ،پژوهشگاه علوم انسانی.1389 ،
-دیوان حافظ :تصحیح ابوالقاسم اِنجوی شیرازی ،تهران ،شهاب ثاقب.1382 ،
-دیوان حافظ :به تصحیح و توضیح پرویز ناتل خانلری ،تهران ،خوارزمی.1362 ،
-دیوان غزلیات موالنا شمسالدین محمد خواجه حافظ شیرازی :به کوشش خلیل
خطیب رهبر ،تهران ،صفیعلیشاه ،چاپ سی و هشتم.
-ریشهیابی درخت کهن :بهرام بیضایی ،تهران ،روشنگران ،چاپ دوم.
-زمینهی جامعهشناسی :تألیف آ گبرن؛ نیمکوف ،اقتباس ا .ح .آریانپور ،تهران،
جیبی ،نشر یازدهم.
154 آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
-متن کامل بوف کور و زنده بگور :صادق هدایت ،سوئد ،نشر باران.1994 ،
-مثنوی معنوی :جاللالدین محمد رومی ،بسعی و اهتمام رینولد الین نیکلسون،
تهران ،چاپ سیزدهم.
-مقدس و نامقدس :میرچا الیاده ،ترجمهی نصراهلل زنگویی ،تهران ،سروش ،چاپ
دوم.
-موسا و یکتاپرستی :زیگموند فروید ،ترجمهی هورا رهبری ،تهران ،فرهنگ صبا،
.1387
-موسای میکل آنژ و هفت گفتار دیگر در روانکاوی :زیگموند فروید ،ترجمهی محمود
بهفروزی ،تهران ،جامی .1391
-نمادهای اسطورهای و روانشناسی مردان :شینودا بولن ،ترجمهی مینو پرنیانی،
تهران ،آشیان.1390 ،
-وزیدگیهای زادسپرم :نگارش فارسی ،آوانویسی ،یادداشتها ،واژهنامه ،تصحیح متن
محمد تقی راشد محصل ،تهران ،پژوهشگاه علوم انسانی ،چاپ دوم.
گامهای گالیله
آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات
س .سیفی
قرآن از پیامبران خود در راستای مبارزهی با آنچه که سحر مینامد ،سود میبرد .بیشترین
میزان این مبارزه را به عهدهی موسا نهادهاند .آنوقت در مقابلِ او ،گروههایی پرشمار و پرآوازه
از ساحران به صف شدهاند که همگی خواست و ارادهی فرعون را به نمایش میگذارند .موسا
ضمن چیرگی خود بر نمایش این گروه از ساحران و جادوگران ،نمونههای روشنی از سحرِ
آیینهای جادوگری در فرهنگ و ادبیات پیامبرانه را به کار می گیرد .ولی مسلمانان همان طور که گفته شد به گونههای شگفتی از
این نوع ،معجزه نام مینهند .با این همه ،بین مجموعهی سِحر کافرکیشان با معجزهی قرآن
هیچ تفاوت کمی و کیفی آشکاری به چشم نمیآید...
س .سیفی
س .سیفی