Professional Documents
Culture Documents
Andishe1 Part3
Andishe1 Part3
cxzghjkl;'/
جلسه سوم
.4حیات الهی:
از دیگر اوصاف خداوند ،صفت حیات است .این صفت نیز همچون علم و قدرت ،به صورت مشترک بر خداوند
و برخی آفریدگان او اطالق می شود .با تأمل در موارد کاربرد صفت حیات درمی یابیم که موجود حی،
موجودی است که دارای نوعی فعالیت ارادی و آگاهانه باشد .بنابراین می توان در تعریف حیات گفت«:حیات
نوعی کمال وجودی است که نشانه اتصاف موجودی به آن ،این است که آن موجود از فعالیت ارادی و نیز از
علم و آگاهی برخوردار است .» .براین اساس ،فعالیت و آگاهی یک موجود نشانه حیات او است؛ همانگونه که
فقدان این دو خصیصه در یک شیء آن را فاقد حیات می کند.
با توجه به توضیح باال ،حی بودن خداوند بدین معنا است که ذات الهی واجد کمال خاصی است که بر اتصاف او
به علم وفعالیت صحه می گذارد .البته در اینجا نیز الزم است برای حفظ تقدس و تعالی خداوند ،حیات الهی را از
همه قیود و محدودیت هایی که در حیات مخلوقات او به چشم می خورد ،تنزیه کنیم.
برای مثال ،حیات در موجودات طبیعی ،مانند حیوان و انسان ،با اموری همچون رشد ،تغذیه ،تولیدمثل و حرکت
مکانی همراه است؛ به گونه ای که این امور از نشانه های حیات این موجودات به شمار می آیند .اما هرگز نباید
این امور را از لوازم جدایی ناپذیر حیات بپنداریم و نباید گمان کنیم که حیات ،به صورت مطلق با این ویژگی ها
همراه است ،بلکه ویژگی های پیش گفته تنها از لوازم حیات در موجودات طبیعی اند .بنابراین حیات الهی از
چنین خصوصیاتی -که شایسته مقام الوهی خداوند نیستند -منزه است؛ حیات الهی ذاتی ،ازلی،ابدی و تحول
ناپذیر است؛ بدون آنکه با لوازم حیات طبیعی -مانند رشد ،تغذیه و - . . .همراه باشد.
قرآن کریم ،در شماری از آیات خود ،خداوند را با وصف حی توصیف کرده است:
«خداست که معبودی جز او نیست ،زنده و برپادارنده است(» .بقره)522/
1ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Faran.ac.ir
« او است همان زنده ای که خدایی جز او نیست ،پس او را در حالی که دین خود را بر وی بی آالیش گردانیده
اند ،بخوانید(» .غافر)52/
تعبیر«هوالحی» -براساس ادبیات عرب -به گونه ای بر انحصار وصف حیات در خداوند داللت می کند و بیانگر
آن است که حیات حقیقی تنها از آن خدا است .با توجه به این واقعیت که مراتب نازل حیات در موجودات
دیگر نیز دیده می شود و اصوال" قرآن خود خداوند را حیات بخش(به دیگر موجودات) می خواند ،گویا مقصود
از این انحصار آن است که تنها حیات الهی حیاتی ذاتی،ازلی و ابدی است در حالی که ،حیات مخلوقات او
حیاتی وام گرفته از غیر و موقتی می باشد .زوال ناپذیری و جاودانگی حیات الهی در برخی آیات مورد تأکید
قرار گرفته است:
«و بر آن زنده که نمی میرد توکل کن(» .فرقان)2/
.5ازلیت و ابدیت
از دیگر اوصاف خداوند،ازلیت و ابدیت او است .در نظر بسیاری از اندیشمندان ،خدا موجودی ازلی است؛ بدین
معنا که از ازل وجود داشته و در گذشته ،زمانی نبوده است که خدا وجود نداشته باشد .از سوی دیگر ،خدا
موجودی ابدی است؛ یعنی هیچ زمانی نخواهد آمد که او نباشد.
با نظر به آرای دانشمندان مسلمان ،روشن می شود که در تفسیر ازلیت و ابدیت خداوند دو دیدگاه متفاوت وجود
دارد:در تفسیر نخست ،خدا در همه زمانها وجود دارد؛ او در گذشته وجود داشته است ،اینک هست و در آینده
نیز خواهد بود .این تفسیر متضمن آن است که خدا موجودی زمانمند و مقید در حصار زمان و مشمول گذر زمان
باشد .اما براساس تفسیری دیگر ،ازلیت و ابدیت خداوند بدین معنا است که ذات الهی ،اساسا" فراتر از چارچوب
زمان قرار دارد و با این حال ،بر زمان و موجودات زمانمند احاطه دارد .در این دیدگاه این سخن که خدا در
گذشته همواره بوده است و یا در آینده همواره خواهد بود ،سخنی مسامحه آمیز است.
هرچند برداشت عمومی از ازلیت و ابدیت خداوند ،با تفسیر نخست سازگار است ،به نظر می رسد که تفسیر دوم
دیدگاه دقیق تر و عمیق تری را ارائه می کند؛ زیرا مطلق نبودن وجود خدا بدین معنا است که ذات او به هیچ حد
و قیدی -حتی قید زمان -مقید نیست .به دیگر سخن ،زمان -به معنای رایج آن -از ویژگی های موجودات مادی
و متحرک به شمار می آید و ذات الهی از مادیت و حرکت منزه است.
2ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Faran.ac.ir
بنابراین ،وقتی سخن از ازلی و ابدی بودن خدا است ،باید توجه کرد که معنای دقیق و پذیرفتنی آن این است که
ذات الهی فراتر از زمان است و بر موجودات زمانی احاطه دارد .البته ،این واقعیت قابل انکار نیست که ما تا زمانی
که در عالم طبیعت و ماده محصوریم و همسان با سایر موجودات طبیعی ،وجودی زمانمند داریم ،به سختی می
توانیم تصوری از موجود فرازمانی -که گذشته و حال و آینده برای او یکی است -داشته باشیم.
در قرآن کریم ،از دو اصطالح«ازلی» و«ابدی» سخنی به میان نیامده است؛ قرآن ازلیت و ابدیت خداوند را با تعابیر
دیگری مطرح کرده است .برای مثال ،قرآن خداوند را به عنوان«اول» و «آخر» معرفی می کند:
«او است اول و آخر و ظاهر و باطن ،و او به هر چیزی دانا است(» .حدید)3/
هرچند مفسران دو واژه«اول» و«آخر» را به گونه های مختلفی تفسیر کرده اند ،گویا مقصود از این دو صفت همان
ازلیت و ابدیت است و این معنا از سوی پاره ای روایات تأیید می گردد .امام علی(ع) در خطبه موسوم به اشباح
می گوید:
«خداوند اولی است که قبل ندارد تا چیزی قبل از او باشد ،و آخری است که بعد ندارد تا چیزی بعد از آن باشد» .
در حدیث دیگری از امام صادق(ع) می خوانیم:
« او آغاز است بدون آنکه چیزی قبل از او باشد ،و ابتدایی بر او پیشی گیرد ،و پایان است بدون آنکه خود پایانی
داشته باشد .همواره بوده است و همیشه خواهد بود ،بدون آنکه آغاز یا پایانی داشته باشد» .
از این سخنان آشکار می شود که مقصود از اول و آخر بودن خداوند ،آن است که برای او قبل یا بعدی تصور
نمی شود و آغاز و پایانی ندارد و عدم ،نه بر او سبقتی دارد و نه پیوستی.
پاره ای از آیات قرآن نیز بر خصوص ابدیت و فنا ناپذیری خداوند تأکید می کند«:کل شیء هالک ال وجهه؛جز
ذات او همه چیز نابودشونده است» .
در رأی بسیاری از مفسران مقصود از«وجه خداوند» همان ذات الهی است و براین اساس ،آیه باال ،گویای نوعی
بقا و ابدیت برای خداوند است.
3ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Faran.ac.ir
.6حکمت الهی:
حکمت یکی دیگر از اوصاف خداوند است .این صفت معانی مختلفی دارد که بازشناسی آنها ،برای فهم بهتر
بحث حاضر ،الزم است:
.1یکی از معانی حکمت« ،معرفت و شناخت حقایق اشیا» است .با توجه به علم بی کران الهی این معنا از حکمت
درباره خداوند متعال صادق است ،اما در نهایت به صفت علم باز خواهد گشت .به دیگر سخن ،حکمت در این
معنا یکی از شاخه های علم الهی به شمار می آید.
.5معنای دوم حکمت آن است که افعال فاعل در غایت استواری و کمال و به دور از هرگونه نقصانی باشد.
خداوند ،به این معنا نیز ،حکیم است؛ یعنی ،همه افعال و کارهای او به نیکوترین و کامل ترین صورت ممکن
نحقق می پذیرد و از هرگونه کاستی و نقصی مبرا است.
برای ارائه دلیل کوتاهی بر حکیم بودن خداوند ،به معنای دوم آن می توان گفت:بی گمان ،میان هر فاعلی با
فعلش نوعی تناسب و سنخیت برقرار است؛ زیرا فعل ،در واقع ،تجلی وجود فاعل و جلوه ای از کماالت ذات او
است .بنابراین فاعلی که ذاتش از هر جهت کامل است ،فعلش نیز از هر جهت کامل خواهد بود.
یکی از نتایج مهم پذیرش حکمت الهی بدین معنا ،آن است که نظام هستی را بهترین نظام ممکن -نظام احسن-
بدانیم؛ چرا که ج هان ،با تمام گستره بی کرانش ،فعل خدا است و حکمت الهی اقتضا دارد که فعل او به بهترین
صورت ممکن انجام پذیرد.
.3سومین معنای حکمت،دوری از انجام فعل قبیح و ناشایست است .در این معنا ،حکیم هرگز مرتکب عمل
زشت و ناپسند نمی گردد .این معنا از حکمت نیز همچون دو معنای پیشین ،در مورد خداوند صدق می کند .در
بینش اسالمی ،هرچند خداوند بر ارتکاب کارهای قبیح توانا است ،ذات کامل و نامتناهی او مقتضی آن است که
تنها مبدأ صدور افعال نیک گردد .اعتقاد به حکمت الهی ،به معنای حاضر ،مستلزم آن است که خداوند را از
ارتکاب هر انچه عقل عمومی بشر آن را قبیح می شمارد ،منزه بداریم.
با تأمل در معنای باال ،روشن می شود که عدل یکی از شعب حکمت -به معنای حاضر -است؛ زیرا معنای
حکمت آن خواهد بود که خداوند مرتکب هیچ کار زشت و ناپسندی،همچون کذب ،خلف وعده و نیز ظلم نمی
گردد.
4ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Faran.ac.ir
.4چهارمین معنای حکمت آن است که فاعل ،افعال خود را براساس غایات معقول و اغراض خردپسند انجام دهد
و از ارتکاب کارهای عبث و بیهوده بپرهیزد .بنابراین حکمت الهی در این معنا ،همان غایتمندی افعال است؛ یعنی
خدا از انجام افعال لغو و بی هدف منزه است و تمام کارهای او را عنایت و غرض معقولی پشتیبانی می کند.
ما آدمیان نیز بسیاری از افعال خویش را بر طبق غایت خاصی انجام می دهیم؛ اما نباید از این حقیقت غفلت
ورزیم که میان غایتمندی کارهای ما و حکیمانه بودن افعال الهی تفاوتی اساسی وجود دارد .ما از رهگذر افعال
اختیاری و هدفمند خود،عموما" ،در پی رفع یکی از نیازها و کمبودهای خویشیم و با انجام فعل ،به گونه ای از
کمال راه می یابیم .بنابراین ،غایت افعال ما رفع نیاز و تحصیل کمال است .برای مثال شخصی که در راه آموختن
دانش گام می نهد و به درس آموزی در نزد استاد یا مطالعه کتاب همت می گمارد ،در واقع به دنبال آن است که
نیاز خ ویش به کسب دانش را پاسخ گوید و جهل خویش را به علم مبدل سازد و از این طریق ،به کمال مطلوبی
راه یابد .اما غایت افعال الهی ،به هیچ رو ،رسیدن به کمال نیست؛ زیرا او کامل مطلق است و نقصی ندارد تا با
انجام فعلی در پی جبران آن باشد؛ بلکه غایت افعال الهی رساندن موجودات به کمال مطلوب آنها و عبث نبودن
آن بدین معنا است که نیازی از نیازهای مخلوقات را برطرف می سازد.
معنای مورد بحث از حکمت الهی ،در آیات متعددی طرح شده است .برای مثال در مورد غایتمندی آفرینش
انسان می خوانیم« .آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده ایم و این که شما به سوی ما بازگردانیده نمی
شوید؟»(مأمنون)112/
در این آیه ،قرآن به آفرینش آدمیان ،به مثابه یکی از افعال الهی ،اشاره می کند و بیان می دارد که این کار عبث
و بیهوده نبوده ،بلکه غایتی حکیمانه داشته است .شاید بتوان بخش دوم آیه را اشاره ای ظریف به غایت مزبور
دانست؛ یعنی خدا انسانها را آفریده است تا در دنیا از امکانات تحصیل کمال و سعادت بهره گیرند و سرانجام
نتایج اعمال خود را در جهان بازپسین دریابند.
در آیه دیگری نیز از حکیمانه بودن آفرینش آسمان ها و زمین و موجودات میان آنها -که می تواند کنایه از
خلقت جهان باشد -سخن گفته شده است.
5ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Faran.ac.ir
«و آسمان ها و زمین و آنچه را میان آن دو است به بازی نیافریده ایم(» .دخان)33/
از امام صادق(ع) نیز روایت شده است که در پاسخ به این پرسش که«چرا خدا بندگان را آفرید؟» فرمود:
«همانا خداوند آفریدگان خود را بیهوده و عبث نیافرید و آنان را به حال خویش واننهاد . . .و آنان را نیافرید تا
سودی برد یا به وسیله آنان زیانی را از خود دور کند ،بلکه تا به آنان سودی رساند و به نعمت جاودان واصلشان
گرداند» .
تاکنون روشن شد که در بینش اسالمی ،همه افعال خداوند حکیمانه و دارای غایاتی معقول است که البته این
غایات به آفریدگان او باز می گردند .از سوی دیگر انکار نمی توان کرد که در جهان پیرامون ما اموری هستند
که آنها را شر می دانیم؛ بالیا و مصیبت های ناشی از پدیده های طبیعی همچون سیل و زلزله ،بیماری ها ،دردهای
فیزیکی ،االم روحی و . . .مجموعه وسیعی از شرور را پدید می آورند که هر انسانی کم و بیش با آنها دست به
گریبان است .آیا وجود شرور با حکمت الهی و غایتمندی آفرینش انسان سازگار است؟ اگر غرض از خلقت
آدمیان ،تأمین مصالح و منافع آنان است ،وجود شرها را که برخالف مصالح انسانی و غایت خلقت بشر است،
چگونه می توان توجیه کرد؟
نخست باید بدانیم که وجود بالیا ،مصیبت ها ،درد و رنج و سختی در دنیا خالی از غایات معقول نیست؛ بلکه این
امور در جهت تأمین مصالح حقیقی فردی یا نوعی انسان ها قرار دارند .بدیهی است که ارائه طرح جامعی از
فلسفه یا حکمت شرور نیازمند گفتاری مفصل است .ما در اینجا ،به صورت بسیار فشرده ،به پاره ای فواید شرور
در حیات فردی و جمعی انسان ها اشاره می کنیم.
سرشت انسان و وضعیت عمومی جهان طبیعت به گونه ای است که بسیاری از استعدادهای مادی و معنوی انسان
جز در سایه مواجهه با سختی ها و مبارزه با مشکالت شکوفا نمی شود .همان گونه که عضالت بدن یک
ورزشکار تنها از راه تمرین های سخت و طاقت فرسا ورزیده می شود ،پاره ای قابلیت های روحی و معنوی انسان
نیز در برخورد با مصائب و تالش برای چیرگی بر دشواری های زندگانی ،شکوفایی و ظهور می یابد .مثال"
6ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Faran.ac.ir
بسیاری از اکتشافات و اختراعات علمی ،تحت تأثیر نیاز های اساسی آدمی برای حل مشکالت فردی و جمعی
خود رخ داده است.
قرآن بر این واقعیت تأکید می ورزد که در دامان هر سختی و مصیبتی ،آسانی و سهولتی نهفته است.
«پس بدان که دشواری ،آسانی است ،آری ،با دشواری آسانی است(» .شرح2/و)5
امام علی(ع) نیز تأثیر سختی ها را در شکوفایی استعدادهای نهفته آدمی ،در قالب تشبیهاتی بسیار زیبا ،چنین بیان
می دارد.
« بدانید شاخه درختی که در بیابان می روید سخت تر است حال آنکه پوست سبزه های خوش نازکتر است و
آتش گیاهان صحرایی افروخته تر و خاموشی آنان دیرتر است» .
یکی از سنت های عمومی خداوند سنت ابتال یا آزمون است .خداوند بر اساس غایت آفرینش انسان و ویژگی
های وجودی اش ،او را در صحنه های گوناگون زندگی می آزماید .البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که
امتحان الهی به انگیزه کشف مجهول انجام نمی گیرد؛ بلکه در اینجا نیز غایت فعل خداوند -آزمون -به مخلوق-
انسان -باز می گردد و غرض از این آزمایش ،چیزی جز پرورش استعدادهای نهفته انسان و برآمدن گوهرهای
درونی او نیست .آدمی ،در کوران آزمایش الهی ،سنگ معدنی را می ماند که در کوره ای آتشین نهاده می شود
تا ناخالصی های آن جدا گردد و جوهره گرانبهای آن آشکار شود .هرچند آزمون الهی گاه از طریق رفاه و
آسایش نیز انجام می پذیرد ،پاره ای از آیات قرآن به آزمایش انسان ها از طریق سختی ها و بالیا اشاره می کند:
«و قطعا" شما را به چیزی از قبیل ترس و گرسنگی ،و کاهشی در اموال و جان ها و محصوالت می آزماییم و
مژده ده شکیبایان را(» .بقره)122/
ج .بیدارگری
یکی از مهمترین دستاوردهای بلیا آن است که آدمی را از خواب غفلتی که بر اثر فروغلتیدن در نعمت های
دنیوی بدان دچار شده بیدار کرده مسئولیت های خطیر او را در برابر خدای خویش یاداور می شوند و استکبارش
را به فروتنی و خضوع مبدل می سازند .قرآن در اشاره به این مطلب ،بیان می دارد که همواره اقوام پیامبران با
انواع سختی ها روبه رو بودند؛ تا مگر از سرکشی دست شسته ،در مقابل حق تسلیم شوند:
7ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Faran.ac.ir
« و در هیچ شهری ،پیامبری نفرستادیم مگر آنکه مردمش را به سختی و رنج دچار کردیم تا مگر به زاری درآیند.
»(اعراف)44/
همچنین در مورد قوم فرعون بیان می شود که هدف از نزول بال و سختی بر آنان ،این بوده است که متذکر گردند
و حقایقی را که از آن غفلت ورزیده اند ،یادآور شوند:
« و در حقیقت ،ما فرعونیان را به خشکسالی و کمبود محصوالت دچار کردیم؛ باشد که عبرت گیرند.
»(اعراف)131/
از دیگر فواید شرور آن است که انسان اهمیت نعمتهای الهی را دریابد و قدر آن را بشناسد؛ زیرا«قدر عافیت
کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید .» .در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است:
«این آفات هرچند به افراد نیکوکار و بدکار هر دو می رسد ،ولی خداوند آن را مایه اصالح هر دو گروه قرار داده
است .اما آفات و بالیایی که به نیکوکاران می رسد ،مایه تذکر نعمت های پروردگارشان که در گذشته در اختیار
آنان بود می گردد و این امر آنان را به شکر و شکیبایی رهنمون می شود» .
تاکنون به چند مورد از فواید و آثار مثبت شرور در زندگی انسانها اشاره کردیم .اینک چند اصل کلی را -که با
توجه به آنها برای نتیجه گیری از این بحث سودمند است -به بحث می گذاریم.
.1با توجه به محدودیت دانش بشری ،نمی توان ادعا کرد که ما به همه اسرار و رموز پدیده هایی که آن را شر
می دانیم آگاهی داریم .بسا در این امور مصالح فراوانی نهفته باشد که ما از آنها بی خبریم .قرآن ،چه زیبا ،از این
حقیقت پرده برمی دارد ،از آنجا که می گوید«:و بسا چیزی را خوش نمی دارید و آن برای شما خوب است.
»(بقره)515/
.5هدف نهایی آفرینش انسان رسیدن به سعادت حقیقی است که جز در سایه عبادت خدا و قرب الهی فراهم نمی
شود .براین اساس ،نباید هر امری را که با آسایش و رفاه مادی آدمی معارض است ،برخالف حکمت دانست؛
زیرا بسا که سعادت و رستگاری او در گرو تحمل دشواری ها و ناهمواری ها باشد .بنابراین توجه به غایت حقیقی
خلقت انسان در ارزیابی ما از رابطه شرور با حکمت الهی نقشی اساسی دارد و تصویری جامع تر از واقعیت به
دست می دهد.
8ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Faran.ac.ir
.3نکته مهم دیگر تأثیر اعمال انسانها در ظهور پاره ای از شرور است .انسان گاه برای خود و دیگران شرآفرین
می شود ،اما به دلیل ناآگاهی از رابطه کرده خویش با آثار آن ،نتایج اعمال خویش را بهانه ای برای اعتراض به
حکمت الهی قرار می دهد ،حال آنکه«خود کرده را تدبیر نیست» .در قرآن نیز آمده است:
«به سبب آنچه دست های مردم فراهم آورده ،فساد در خشکی و دریا نمودار شده است(» .روم)41/
9ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Faran.ac.ir