Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 9

‫اندیشه اسالمی ‪1‬‬

‫‪cxzghjkl;'/‬‬
‫جلسه سوم‬

‫به سوی معبود(‪)2‬‬

‫‪ .4‬حیات الهی‪:‬‬

‫از دیگر اوصاف خداوند‪ ،‬صفت حیات است‪ .‬این صفت نیز همچون علم و قدرت‪ ،‬به صورت مشترک بر خداوند‬
‫و برخی آفریدگان او اطالق می شود‪ .‬با تأمل در موارد کاربرد صفت حیات درمی یابیم که موجود حی‪،‬‬
‫موجودی است که دارای نوعی فعالیت ارادی و آگاهانه باشد‪ .‬بنابراین می توان در تعریف حیات گفت‪«:‬حیات‬
‫نوعی کمال وجودی است که نشانه اتصاف موجودی به آن‪ ،‬این است که آن موجود از فعالیت ارادی و نیز از‬
‫علم و آگاهی برخوردار است‪ .» .‬براین اساس‪ ،‬فعالیت و آگاهی یک موجود نشانه حیات او است؛ همانگونه که‬
‫فقدان این دو خصیصه در یک شیء آن را فاقد حیات می کند‪.‬‬
‫با توجه به توضیح باال‪ ،‬حی بودن خداوند بدین معنا است که ذات الهی واجد کمال خاصی است که بر اتصاف او‬
‫به علم وفعالیت صحه می گذارد‪ .‬البته در اینجا نیز الزم است برای حفظ تقدس و تعالی خداوند‪ ،‬حیات الهی را از‬
‫همه قیود و محدودیت هایی که در حیات مخلوقات او به چشم می خورد‪ ،‬تنزیه کنیم‪.‬‬
‫برای مثال‪ ،‬حیات در موجودات طبیعی‪ ،‬مانند حیوان و انسان‪ ،‬با اموری همچون رشد‪ ،‬تغذیه‪ ،‬تولیدمثل و حرکت‬
‫مکانی همراه است؛ به گونه ای که این امور از نشانه های حیات این موجودات به شمار می آیند‪ .‬اما هرگز نباید‬
‫این امور را از لوازم جدایی ناپذیر حیات بپنداریم و نباید گمان کنیم که حیات‪ ،‬به صورت مطلق با این ویژگی ها‬
‫همراه است‪ ،‬بلکه ویژگی های پیش گفته تنها از لوازم حیات در موجودات طبیعی اند‪ .‬بنابراین حیات الهی از‬
‫چنین خصوصیاتی‪ -‬که شایسته مقام الوهی خداوند نیستند‪ -‬منزه است؛ حیات الهی ذاتی‪ ،‬ازلی‪،‬ابدی و تحول‬
‫ناپذیر است؛ بدون آنکه با لوازم حیات طبیعی‪ -‬مانند رشد‪ ،‬تغذیه و‪ - . . .‬همراه باشد‪.‬‬

‫حیات الهی در منظر قرآن و حدیث‪:‬‬

‫قرآن کریم‪ ،‬در شماری از آیات خود‪ ،‬خداوند را با وصف حی توصیف کرده است‪:‬‬
‫«خداست که معبودی جز او نیست‪ ،‬زنده و برپادارنده است‪(» .‬بقره‪)522/‬‬

‫‪ 1‬ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‪Faran.ac.ir‬‬
‫« او است همان زنده ای که خدایی جز او نیست‪ ،‬پس او را در حالی که دین خود را بر وی بی آالیش گردانیده‬
‫اند‪ ،‬بخوانید‪(» .‬غافر‪)52/‬‬
‫تعبیر«هوالحی»‪ -‬براساس ادبیات عرب‪ -‬به گونه ای بر انحصار وصف حیات در خداوند داللت می کند و بیانگر‬
‫آن است که حیات حقیقی تنها از آن خدا است‪ .‬با توجه به این واقعیت که مراتب نازل حیات در موجودات‬
‫دیگر نیز دیده می شود و اصوال" قرآن خود خداوند را حیات بخش(به دیگر موجودات) می خواند‪ ،‬گویا مقصود‬
‫از این انحصار آن است که تنها حیات الهی حیاتی ذاتی‪،‬ازلی و ابدی است در حالی که‪ ،‬حیات مخلوقات او‬
‫حیاتی وام گرفته از غیر و موقتی می باشد‪ .‬زوال ناپذیری و جاودانگی حیات الهی در برخی آیات مورد تأکید‬
‫قرار گرفته است‪:‬‬
‫«و بر آن زنده که نمی میرد توکل کن‪(» .‬فرقان‪)2/‬‬

‫‪ .5‬ازلیت و ابدیت‬

‫از دیگر اوصاف خداوند‪،‬ازلیت و ابدیت او است‪ .‬در نظر بسیاری از اندیشمندان‪ ،‬خدا موجودی ازلی است؛ بدین‬
‫معنا که از ازل وجود داشته و در گذشته‪ ،‬زمانی نبوده است که خدا وجود نداشته باشد‪ .‬از سوی دیگر‪ ،‬خدا‬
‫موجودی ابدی است؛ یعنی هیچ زمانی نخواهد آمد که او نباشد‪.‬‬
‫با نظر به آرای دانشمندان مسلمان‪ ،‬روشن می شود که در تفسیر ازلیت و ابدیت خداوند دو دیدگاه متفاوت وجود‬
‫دارد‪:‬در تفسیر نخست‪ ،‬خدا در همه زمانها وجود دارد؛ او در گذشته وجود داشته است‪ ،‬اینک هست و در آینده‬
‫نیز خواهد بود‪ .‬این تفسیر متضمن آن است که خدا موجودی زمانمند و مقید در حصار زمان و مشمول گذر زمان‬
‫باشد‪ .‬اما براساس تفسیری دیگر‪ ،‬ازلیت و ابدیت خداوند بدین معنا است که ذات الهی‪ ،‬اساسا" فراتر از چارچوب‬
‫زمان قرار دارد و با این حال‪ ،‬بر زمان و موجودات زمانمند احاطه دارد‪ .‬در این دیدگاه این سخن که خدا در‬
‫گذشته همواره بوده است و یا در آینده همواره خواهد بود‪ ،‬سخنی مسامحه آمیز است‪.‬‬
‫هرچند برداشت عمومی از ازلیت و ابدیت خداوند‪ ،‬با تفسیر نخست سازگار است‪ ،‬به نظر می رسد که تفسیر دوم‬
‫دیدگاه دقیق تر و عمیق تری را ارائه می کند؛ زیرا مطلق نبودن وجود خدا بدین معنا است که ذات او به هیچ حد‬
‫و قیدی‪ -‬حتی قید زمان‪ -‬مقید نیست‪ .‬به دیگر سخن‪ ،‬زمان‪ -‬به معنای رایج آن‪ -‬از ویژگی های موجودات مادی‬
‫و متحرک به شمار می آید و ذات الهی از مادیت و حرکت منزه است‪.‬‬

‫‪ 2‬ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‪Faran.ac.ir‬‬
‫بنابراین‪ ،‬وقتی سخن از ازلی و ابدی بودن خدا است‪ ،‬باید توجه کرد که معنای دقیق و پذیرفتنی آن این است که‬
‫ذات الهی فراتر از زمان است و بر موجودات زمانی احاطه دارد‪ .‬البته‪ ،‬این واقعیت قابل انکار نیست که ما تا زمانی‬
‫که در عالم طبیعت و ماده محصوریم و همسان با سایر موجودات طبیعی‪ ،‬وجودی زمانمند داریم‪ ،‬به سختی می‬
‫توانیم تصوری از موجود فرازمانی‪ -‬که گذشته و حال و آینده برای او یکی است‪ -‬داشته باشیم‪.‬‬

‫ازلیت و ابدیت خداوند در آیینه قرآن و روایات‪:‬‬

‫در قرآن کریم‪ ،‬از دو اصطالح«ازلی» و«ابدی» سخنی به میان نیامده است؛ قرآن ازلیت و ابدیت خداوند را با تعابیر‬
‫دیگری مطرح کرده است‪ .‬برای مثال‪ ،‬قرآن خداوند را به عنوان«اول» و «آخر» معرفی می کند‪:‬‬
‫«او است اول و آخر و ظاهر و باطن‪ ،‬و او به هر چیزی دانا است‪(» .‬حدید‪)3/‬‬
‫هرچند مفسران دو واژه«اول» و«آخر» را به گونه های مختلفی تفسیر کرده اند‪ ،‬گویا مقصود از این دو صفت همان‬
‫ازلیت و ابدیت است و این معنا از سوی پاره ای روایات تأیید می گردد‪ .‬امام علی(ع) در خطبه موسوم به اشباح‬
‫می گوید‪:‬‬
‫«خداوند اولی است که قبل ندارد تا چیزی قبل از او باشد‪ ،‬و آخری است که بعد ندارد تا چیزی بعد از آن باشد‪» .‬‬
‫در حدیث دیگری از امام صادق(ع) می خوانیم‪:‬‬
‫« او آغاز است بدون آنکه چیزی قبل از او باشد‪ ،‬و ابتدایی بر او پیشی گیرد‪ ،‬و پایان است بدون آنکه خود پایانی‬
‫داشته باشد‪ .‬همواره بوده است و همیشه خواهد بود‪ ،‬بدون آنکه آغاز یا پایانی داشته باشد‪» .‬‬
‫از این سخنان آشکار می شود که مقصود از اول و آخر بودن خداوند‪ ،‬آن است که برای او قبل یا بعدی تصور‬
‫نمی شود و آغاز و پایانی ندارد و عدم‪ ،‬نه بر او سبقتی دارد و نه پیوستی‪.‬‬
‫پاره ای از آیات قرآن نیز بر خصوص ابدیت و فنا ناپذیری خداوند تأکید می کند‪«:‬کل شیء هالک ال وجهه؛جز‬
‫ذات او همه چیز نابودشونده است‪» .‬‬
‫در رأی بسیاری از مفسران مقصود از«وجه خداوند» همان ذات الهی است و براین اساس‪ ،‬آیه باال‪ ،‬گویای نوعی‬
‫بقا و ابدیت برای خداوند است‪.‬‬

‫‪ 3‬ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‪Faran.ac.ir‬‬
‫‪ .6‬حکمت الهی‪:‬‬

‫حکمت یکی دیگر از اوصاف خداوند است‪ .‬این صفت معانی مختلفی دارد که بازشناسی آنها‪ ،‬برای فهم بهتر‬
‫بحث حاضر‪ ،‬الزم است‪:‬‬
‫‪ .1‬یکی از معانی حکمت‪« ،‬معرفت و شناخت حقایق اشیا» است‪ .‬با توجه به علم بی کران الهی این معنا از حکمت‬
‫درباره خداوند متعال صادق است‪ ،‬اما در نهایت به صفت علم باز خواهد گشت‪ .‬به دیگر سخن‪ ،‬حکمت در این‬
‫معنا یکی از شاخه های علم الهی به شمار می آید‪.‬‬
‫‪ .5‬معنای دوم حکمت آن است که افعال فاعل در غایت استواری و کمال و به دور از هرگونه نقصانی باشد‪.‬‬
‫خداوند‪ ،‬به این معنا نیز‪ ،‬حکیم است؛ یعنی‪ ،‬همه افعال و کارهای او به نیکوترین و کامل ترین صورت ممکن‬
‫نحقق می پذیرد و از هرگونه کاستی و نقصی مبرا است‪.‬‬
‫برای ارائه دلیل کوتاهی بر حکیم بودن خداوند‪ ،‬به معنای دوم آن می توان گفت‪:‬بی گمان‪ ،‬میان هر فاعلی با‬
‫فعلش نوعی تناسب و سنخیت برقرار است؛ زیرا فعل‪ ،‬در واقع‪ ،‬تجلی وجود فاعل و جلوه ای از کماالت ذات او‬
‫است‪ .‬بنابراین فاعلی که ذاتش از هر جهت کامل است‪ ،‬فعلش نیز از هر جهت کامل خواهد بود‪.‬‬

‫یکی از نتایج مهم پذیرش حکمت الهی بدین معنا‪ ،‬آن است که نظام هستی را بهترین نظام ممکن‪ -‬نظام احسن‪-‬‬
‫بدانیم؛ چرا که ج هان‪ ،‬با تمام گستره بی کرانش‪ ،‬فعل خدا است و حکمت الهی اقتضا دارد که فعل او به بهترین‬
‫صورت ممکن انجام پذیرد‪.‬‬
‫‪ .3‬سومین معنای حکمت‪،‬دوری از انجام فعل قبیح و ناشایست است‪ .‬در این معنا‪ ،‬حکیم هرگز مرتکب عمل‬
‫زشت و ناپسند نمی گردد‪ .‬این معنا از حکمت نیز همچون دو معنای پیشین‪ ،‬در مورد خداوند صدق می کند‪ .‬در‬
‫بینش اسالمی‪ ،‬هرچند خداوند بر ارتکاب کارهای قبیح توانا است‪ ،‬ذات کامل و نامتناهی او مقتضی آن است که‬
‫تنها مبدأ صدور افعال نیک گردد‪ .‬اعتقاد به حکمت الهی‪ ،‬به معنای حاضر‪ ،‬مستلزم آن است که خداوند را از‬
‫ارتکاب هر انچه عقل عمومی بشر آن را قبیح می شمارد‪ ،‬منزه بداریم‪.‬‬
‫با تأمل در معنای باال‪ ،‬روشن می شود که عدل یکی از شعب حکمت‪ -‬به معنای حاضر‪ -‬است؛ زیرا معنای‬
‫حکمت آن خواهد بود که خداوند مرتکب هیچ کار زشت و ناپسندی‪،‬همچون کذب‪ ،‬خلف وعده و نیز ظلم نمی‬
‫گردد‪.‬‬

‫‪ 4‬ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‪Faran.ac.ir‬‬
‫‪ .4‬چهارمین معنای حکمت آن است که فاعل‪ ،‬افعال خود را براساس غایات معقول و اغراض خردپسند انجام دهد‬
‫و از ارتکاب کارهای عبث و بیهوده بپرهیزد‪ .‬بنابراین حکمت الهی در این معنا‪ ،‬همان غایتمندی افعال است؛ یعنی‬
‫خدا از انجام افعال لغو و بی هدف منزه است و تمام کارهای او را عنایت و غرض معقولی پشتیبانی می کند‪.‬‬
‫ما آدمیان نیز بسیاری از افعال خویش را بر طبق غایت خاصی انجام می دهیم؛ اما نباید از این حقیقت غفلت‬
‫ورزیم که میان غایتمندی کارهای ما و حکیمانه بودن افعال الهی تفاوتی اساسی وجود دارد‪ .‬ما از رهگذر افعال‬
‫اختیاری و هدفمند خود‪،‬عموما"‪ ،‬در پی رفع یکی از نیازها و کمبودهای خویشیم و با انجام فعل‪ ،‬به گونه ای از‬
‫کمال راه می یابیم‪ .‬بنابراین‪ ،‬غایت افعال ما رفع نیاز و تحصیل کمال است‪ .‬برای مثال شخصی که در راه آموختن‬
‫دانش گام می نهد و به درس آموزی در نزد استاد یا مطالعه کتاب همت می گمارد‪ ،‬در واقع به دنبال آن است که‬
‫نیاز خ ویش به کسب دانش را پاسخ گوید و جهل خویش را به علم مبدل سازد و از این طریق‪ ،‬به کمال مطلوبی‬
‫راه یابد‪ .‬اما غایت افعال الهی‪ ،‬به هیچ رو‪ ،‬رسیدن به کمال نیست؛ زیرا او کامل مطلق است و نقصی ندارد تا با‬
‫انجام فعلی در پی جبران آن باشد؛ بلکه غایت افعال الهی رساندن موجودات به کمال مطلوب آنها و عبث نبودن‬
‫آن بدین معنا است که نیازی از نیازهای مخلوقات را برطرف می سازد‪.‬‬
‫معنای مورد بحث از حکمت الهی‪ ،‬در آیات متعددی طرح شده است‪ .‬برای مثال در مورد غایتمندی آفرینش‬
‫انسان می خوانیم‪« .‬آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده ایم و این که شما به سوی ما بازگردانیده نمی‬
‫شوید؟»(مأمنون‪)112/‬‬

‫در این آیه‪ ،‬قرآن به آفرینش آدمیان‪ ،‬به مثابه یکی از افعال الهی‪ ،‬اشاره می کند و بیان می دارد که این کار عبث‬
‫و بیهوده نبوده‪ ،‬بلکه غایتی حکیمانه داشته است‪ .‬شاید بتوان بخش دوم آیه را اشاره ای ظریف به غایت مزبور‬
‫دانست؛ یعنی خدا انسانها را آفریده است تا در دنیا از امکانات تحصیل کمال و سعادت بهره گیرند و سرانجام‬
‫نتایج اعمال خود را در جهان بازپسین دریابند‪.‬‬
‫در آیه دیگری نیز از حکیمانه بودن آفرینش آسمان ها و زمین و موجودات میان آنها‪ -‬که می تواند کنایه از‬
‫خلقت جهان باشد‪ -‬سخن گفته شده است‪.‬‬

‫‪ 5‬ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‪Faran.ac.ir‬‬
‫«و آسمان ها و زمین و آنچه را میان آن دو است به بازی نیافریده ایم‪(» .‬دخان‪)33/‬‬
‫از امام صادق(ع) نیز روایت شده است که در پاسخ به این پرسش که«چرا خدا بندگان را آفرید؟» فرمود‪:‬‬
‫«همانا خداوند آفریدگان خود را بیهوده و عبث نیافرید و آنان را به حال خویش واننهاد‪ . . .‬و آنان را نیافرید تا‬
‫سودی برد یا به وسیله آنان زیانی را از خود دور کند‪ ،‬بلکه تا به آنان سودی رساند و به نعمت جاودان واصلشان‬
‫گرداند‪» .‬‬

‫حکمت الهی و شرور‪:‬‬

‫تاکنون روشن شد که در بینش اسالمی‪ ،‬همه افعال خداوند حکیمانه و دارای غایاتی معقول است که البته این‬
‫غایات به آفریدگان او باز می گردند‪ .‬از سوی دیگر انکار نمی توان کرد که در جهان پیرامون ما اموری هستند‬
‫که آنها را شر می دانیم؛ بالیا و مصیبت های ناشی از پدیده های طبیعی همچون سیل و زلزله‪ ،‬بیماری ها‪ ،‬دردهای‬
‫فیزیکی‪ ،‬االم روحی و‪ . . .‬مجموعه وسیعی از شرور را پدید می آورند که هر انسانی کم و بیش با آنها دست به‬
‫گریبان است‪ .‬آیا وجود شرور با حکمت الهی و غایتمندی آفرینش انسان سازگار است؟ اگر غرض از خلقت‬
‫آدمیان‪ ،‬تأمین مصالح و منافع آنان است‪ ،‬وجود شرها را که برخالف مصالح انسانی و غایت خلقت بشر است‪،‬‬
‫چگونه می توان توجیه کرد؟‬
‫نخست باید بدانیم که وجود بالیا‪ ،‬مصیبت ها‪ ،‬درد و رنج و سختی در دنیا خالی از غایات معقول نیست؛ بلکه این‬
‫امور در جهت تأمین مصالح حقیقی فردی یا نوعی انسان ها قرار دارند‪ .‬بدیهی است که ارائه طرح جامعی از‬
‫فلسفه یا حکمت شرور نیازمند گفتاری مفصل است‪ .‬ما در اینجا‪ ،‬به صورت بسیار فشرده‪ ،‬به پاره ای فواید شرور‬
‫در حیات فردی و جمعی انسان ها اشاره می کنیم‪.‬‬

‫الف‪ .‬شکوفا شدن استعدادها‬

‫سرشت انسان و وضعیت عمومی جهان طبیعت به گونه ای است که بسیاری از استعدادهای مادی و معنوی انسان‬
‫جز در سایه مواجهه با سختی ها و مبارزه با مشکالت شکوفا نمی شود‪ .‬همان گونه که عضالت بدن یک‬
‫ورزشکار تنها از راه تمرین های سخت و طاقت فرسا ورزیده می شود‪ ،‬پاره ای قابلیت های روحی و معنوی انسان‬
‫نیز در برخورد با مصائب و تالش برای چیرگی بر دشواری های زندگانی‪ ،‬شکوفایی و ظهور می یابد‪ .‬مثال"‬

‫‪ 6‬ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‪Faran.ac.ir‬‬
‫بسیاری از اکتشافات و اختراعات علمی‪ ،‬تحت تأثیر نیاز های اساسی آدمی برای حل مشکالت فردی و جمعی‬
‫خود رخ داده است‪.‬‬
‫قرآن بر این واقعیت تأکید می ورزد که در دامان هر سختی و مصیبتی‪ ،‬آسانی و سهولتی نهفته است‪.‬‬
‫«پس بدان که دشواری‪ ،‬آسانی است‪ ،‬آری‪ ،‬با دشواری آسانی است‪(» .‬شرح‪2/‬و‪)5‬‬
‫امام علی(ع) نیز تأثیر سختی ها را در شکوفایی استعدادهای نهفته آدمی‪ ،‬در قالب تشبیهاتی بسیار زیبا‪ ،‬چنین بیان‬
‫می دارد‪.‬‬
‫« بدانید شاخه درختی که در بیابان می روید سخت تر است حال آنکه پوست سبزه های خوش نازکتر است و‬
‫آتش گیاهان صحرایی افروخته تر و خاموشی آنان دیرتر است‪» .‬‬

‫ب‪ .‬آزمون الهی‬

‫یکی از سنت های عمومی خداوند سنت ابتال یا آزمون است‪ .‬خداوند بر اساس غایت آفرینش انسان و ویژگی‬
‫های وجودی اش‪ ،‬او را در صحنه های گوناگون زندگی می آزماید‪ .‬البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که‬
‫امتحان الهی به انگیزه کشف مجهول انجام نمی گیرد؛ بلکه در اینجا نیز غایت فعل خداوند‪ -‬آزمون‪ -‬به مخلوق‪-‬‬
‫انسان‪ -‬باز می گردد و غرض از این آزمایش‪ ،‬چیزی جز پرورش استعدادهای نهفته انسان و برآمدن گوهرهای‬
‫درونی او نیست‪ .‬آدمی‪ ،‬در کوران آزمایش الهی‪ ،‬سنگ معدنی را می ماند که در کوره ای آتشین نهاده می شود‬
‫تا ناخالصی های آن جدا گردد و جوهره گرانبهای آن آشکار شود‪ .‬هرچند آزمون الهی گاه از طریق رفاه و‬
‫آسایش نیز انجام می پذیرد‪ ،‬پاره ای از آیات قرآن به آزمایش انسان ها از طریق سختی ها و بالیا اشاره می کند‪:‬‬
‫«و قطعا" شما را به چیزی از قبیل ترس و گرسنگی‪ ،‬و کاهشی در اموال و جان ها و محصوالت می آزماییم و‬
‫مژده ده شکیبایان را‪(» .‬بقره‪)122/‬‬

‫ج‪ .‬بیدارگری‬

‫یکی از مهمترین دستاوردهای بلیا آن است که آدمی را از خواب غفلتی که بر اثر فروغلتیدن در نعمت های‬
‫دنیوی بدان دچار شده بیدار کرده مسئولیت های خطیر او را در برابر خدای خویش یاداور می شوند و استکبارش‬
‫را به فروتنی و خضوع مبدل می سازند‪ .‬قرآن در اشاره به این مطلب‪ ،‬بیان می دارد که همواره اقوام پیامبران با‬
‫انواع سختی ها روبه رو بودند؛ تا مگر از سرکشی دست شسته‪ ،‬در مقابل حق تسلیم شوند‪:‬‬

‫‪ 7‬ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‪Faran.ac.ir‬‬
‫« و در هیچ شهری‪ ،‬پیامبری نفرستادیم مگر آنکه مردمش را به سختی و رنج دچار کردیم تا مگر به زاری درآیند‪.‬‬
‫»(اعراف‪)44/‬‬
‫همچنین در مورد قوم فرعون بیان می شود که هدف از نزول بال و سختی بر آنان‪ ،‬این بوده است که متذکر گردند‬
‫و حقایقی را که از آن غفلت ورزیده اند‪ ،‬یادآور شوند‪:‬‬
‫« و در حقیقت‪ ،‬ما فرعونیان را به خشکسالی و کمبود محصوالت دچار کردیم؛ باشد که عبرت گیرند‪.‬‬
‫»(اعراف‪)131/‬‬

‫د‪ .‬قدر شناسی نعمت های الهی‬

‫از دیگر فواید شرور آن است که انسان اهمیت نعمتهای الهی را دریابد و قدر آن را بشناسد؛ زیرا«قدر عافیت‬
‫کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید‪ .» .‬در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است‪:‬‬
‫«این آفات هرچند به افراد نیکوکار و بدکار هر دو می رسد‪ ،‬ولی خداوند آن را مایه اصالح هر دو گروه قرار داده‬
‫است‪ .‬اما آفات و بالیایی که به نیکوکاران می رسد‪ ،‬مایه تذکر نعمت های پروردگارشان که در گذشته در اختیار‬
‫آنان بود می گردد و این امر آنان را به شکر و شکیبایی رهنمون می شود‪» .‬‬
‫تاکنون به چند مورد از فواید و آثار مثبت شرور در زندگی انسانها اشاره کردیم‪ .‬اینک چند اصل کلی را‪ -‬که با‬
‫توجه به آنها برای نتیجه گیری از این بحث سودمند است‪ -‬به بحث می گذاریم‪.‬‬
‫‪ .1‬با توجه به محدودیت دانش بشری‪ ،‬نمی توان ادعا کرد که ما به همه اسرار و رموز پدیده هایی که آن را شر‬
‫می دانیم آگاهی داریم‪ .‬بسا در این امور مصالح فراوانی نهفته باشد که ما از آنها بی خبریم‪ .‬قرآن‪ ،‬چه زیبا‪ ،‬از این‬
‫حقیقت پرده برمی دارد‪ ،‬از آنجا که می گوید‪«:‬و بسا چیزی را خوش نمی دارید و آن برای شما خوب است‪.‬‬
‫»(بقره‪)515/‬‬
‫‪ .5‬هدف نهایی آفرینش انسان رسیدن به سعادت حقیقی است که جز در سایه عبادت خدا و قرب الهی فراهم نمی‬
‫شود‪ .‬براین اساس‪ ،‬نباید هر امری را که با آسایش و رفاه مادی آدمی معارض است‪ ،‬برخالف حکمت دانست؛‬
‫زیرا بسا که سعادت و رستگاری او در گرو تحمل دشواری ها و ناهمواری ها باشد‪ .‬بنابراین توجه به غایت حقیقی‬
‫خلقت انسان در ارزیابی ما از رابطه شرور با حکمت الهی نقشی اساسی دارد و تصویری جامع تر از واقعیت به‬
‫دست می دهد‪.‬‬

‫‪ 8‬ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‪Faran.ac.ir‬‬
‫‪ .3‬نکته مهم دیگر تأثیر اعمال انسانها در ظهور پاره ای از شرور است‪ .‬انسان گاه برای خود و دیگران شرآفرین‬
‫می شود‪ ،‬اما به دلیل ناآگاهی از رابطه کرده خویش با آثار آن‪ ،‬نتایج اعمال خویش را بهانه ای برای اعتراض به‬
‫حکمت الهی قرار می دهد‪ ،‬حال آنکه«خود کرده را تدبیر نیست‪» .‬در قرآن نیز آمده است‪:‬‬
‫«به سبب آنچه دست های مردم فراهم آورده‪ ،‬فساد در خشکی و دریا نمودار شده است‪(» .‬روم‪)41/‬‬

‫‪ 9‬ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‪Faran.ac.ir‬‬

You might also like