Professional Documents
Culture Documents
آوای تبعید شماره 23
آوای تبعید شماره 23
آوای تبعید شماره 23
١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
داستان فهرست
-ناغيل /علي احمدنژاد ١١٤ /
چند نكته /شيوا فرهمند راد٣ /
-پاريس بيزنسي /حامد احمدي ١١٨ /
-قيرميزيم /غفور اماميزاده ١٢٠ /
مقاله /مصاحبه
-اونون سسي يوخوسونا دامجيﻼيير /سولماز جمالي ١٢٩ /
-بازگشت به زبان مادري /گفتوگوي عطيه طاهري با رقيه
-قيزيمين آدي /س .حاتملوي ١٣٢ /
كبيري ٥ /
-قاراچادرالي قادين /نيگار خياوي ١٤٠ /
-سفر ترك /رضا براهني ١٢ /
-بير دلينين خاطيره دفتريندن /درويشاوغلو ١٤٣ /
-غربت وطن /حامد احمدي ١٦ /
-وتن گل بئله گئدليم /عيسي دوغانلي ١٥٢ /
-آذربايجان ادبياتي و ديجيتال دئوريم /عليرضا اردبيلي ١٨ /
-جينسيزليك دامجيﻻري /محمد صبحدل ١٥٨ /
-جاناوار /عليرضا اصغرزاده ٢٦ /
-چن /صالح عطايي ١٦٢ /
-موقعيت اجراي آشيقي در ايران امروز و فروپاشي يك نهاد
-بنزريش /فرانك فريد ١٦٧ /
اجتماعي /منيره اكبرپوران ٣٠ /
-دست ديلبر /رقيه كبيري ١٧٠ /
-آذربايجان ديلي ،آنا ديليم /حسن رياضي ٤٤ /
-مريمين ناغيلﻻري /مريم گريواني /خراسان توركجهسينه
-توركها در سينماي ايران /سينماتوگرافچي ٥١ /
چئويرن :محمد افشارنيا ١٧٦ /
-مقدمهاي بر تئاتر امروز آذربايجان و مسئلهي هويت و
-بير آز خيال /شريف مردي ١٧٩ /
فرهنگ بومي /اكبر شريعت ٥٤ /
-تونل /ايلقار مؤذنزاده ١٨٥ /
-فشردهي تاريخچهي آموزش تركي آذربايجاني /شيوا
-قفيل سورغو /نريمان ناظيم ١٨٩ /
فرهمند راد ٥٨ /
-خروش غربت ناظم حكمت در تبعيد /ترجمه :علي
سفرنامه
قرهجهلو ٧٦ /
-حج سفرنامهسيندن اوچ بؤلوم /حامد احمدي ١٩٥ /
-قاطار مراقندهيه دوغرو آخير /رقيه كبيري ١٩٩ /
شعر از صفحه ٨١
-سفر تفليس /مرتضي نگاهي ٢٠٦ /
آيدين آراز ،دومان اردم ،بهروز اسماعيلزاده ،عبدالرحيم
اسماعيلي كبودرآهنگي ،رسول اسماعيليان ،رحيم اصغرزاده،
كتاب /نقد
علي اقدام ،نادر الهي ،مفتون اميني ،توركان اورمولو ،رضا
-در پي داستان »از زير خاك« /قاسم تركان ٢١٩ /
باهارلي ،فائضه بهادري ،غﻼمرضا بهاري )باهارلي( ،حكيم
-بو گولـله چاغيندا لوطف ائديرسن آچيرسان گول /سيد
تيليمخان ،اسماعيل جميلي ،ﻻله جوانشير ،امين حاجيلو،
مرتضي حسيني ٢٢٤ /
ائلچين حسنزاده ،خان صنم ،كيان خياو ،نيگار خياوي،
-زهتابي شئعرلرينده؛ مهاجيرت ،سورگون ،و غوربت ادبياتي
حسن رياضي ،آرش ساعي ،علياكبر سراج اكبري ،مرتضي
/ابراهيم رشيدي )ساواﻻن( ٢٢٨ /
سلماني ،س .سئيدآوالي ،بولوت شيرازلي ،بهروز صديق،
-آستانهي ديوانگي /ايواز طاها ٢٣٢ /
مصيب عربگل ،مهدي عظيمي ،رحيمه محمديفر ،پوريا
-يوخلوقون وارليغي /شريف مردي ٢٣٧ /
محمدي كيا ،مسكين قليچ ،سعيد موغانلي ،خندابلي مهجور،
-صغري و كبراي يك تومور ِ تحميلي /شيوا فرهمند راد /
ووقار نعمت
٢٥٣
-آنا ديلينيزده ياشايين /شريف مردي ٢٥٧ /
هنرهاي تجسمي - :چند اثر از بهروز حشمت ١١٠ /
٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
چند نكته
آقاي اسد سيف مدير مسئول »آواي تبعيد« از من خواستند كه مسئوليت تدوين اين ويژهنامه را به گردن
بگيرم .با تجربههاي قبلي ميدانستم كه اين كاري سنگين و كمرشكن است .كوشيدم شانه خالي كنم ،اما
نشد! پس دست به دامان دوستان داخل ايران شدم ،كه اگر ياري آنان نبود ،هرگز به تنهايي نميتوانستم
مجموعهاي را كه پيش رو داريد فراهم كنم .افسوس كه آن ياران ،به دﻻيلي پذيرفتني ،نخواستند نامشان
آورده شود .درود بر آنان!
با ديدن اين همه آثار به تركي به قلم جوانان تازهنفس و پرشور ،به ياد ميآورم هنگامي را كه »زبان پدري
مادرمردهي من« را نوشتم ،نيز چگونه در گذشتهاي نهچندان دور هرگاه سخني از زبان و هويت تركي به
ميان ميآمد ،انواع مهرها و نشانهاي »پان تركيست« بود كه از همه سو بر گوينده ميباريد .اين مهرزدنها
هنوز البته پايان نگرفته ،اما فضا ديگر همان فضا نيست و بسيار دگرگون شده است :فرخنده باد »بازگشت به
زبان مادري« اين خيل جوانان ،با وجود همهي سختيها!
موضوع زبان و زبان مادري و زبان تركي ،چند زباني بودن يك كشور ،و وطن و تبعيد ،چه فيزيكي و چه
زباني ،و دشواريهاي آنها ،در چند نوشتهي نخست اين مجموعه مطرح شدهاست.
در شناسنامهي »آواي تبعيد« ،در انتهاي مستطيل سمت راست صفحهي ،١نوشته شده كه »ويراستار هر
نوشته نويسنده آن است« .از اين رو تنها آثار پديدآورندگاني را ويراستهام كه خود از من خواستند .در ديگر
آثار تنها اگر هنگام مرورشان غلطي فاحش ،يا بيتناسبي در اندازهي حروف نظرم را جلب كرد ،درستشان
كردم.
از آقاي سيف سپاسگزارم كه پس از ويژهنامهي گيلكي ،خود پيشنهاد ويژهنامهي تركي را دادند و بدين گونه
فرصتي شد تا پژواكي از آثار تركان در تبعيد نيز در ميان ديگر »آواهاي تبعيد« به گوش برسد .اميدوارم كه
ديگر تبعيديان كشورمان نيز فرصت مشابهي بهدست آورند؛ و سپاسگزارم از همه و از تكتك نويسندگان،
مترجمان ،شاعران ،و هنرمندان همكار اين شماره.
٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
رقيه كبيري
رقيه كبيري زاده ١٣٤١شهرستان خوي ،كارمند بازنشسته علوم پزشكي است .تاكنون از خانم كبيري
پنج عنوان رمان ،يك عنوان داستان بلند ،شش عنوان داستان كوتاه ،دو سفرنامه و چند اثر ديگر به زبان
توركي چاپ و منتشر شده است .سه عنوان از آثارش با برگردان الفباي ﻻتين در جمهوري آذربايجان ،يكي از
رمانهايش با الفباي استانبولي در تركيه و دو عنوان از رمانهايش به زبان فارسي ترجمه شدهاند.
داستانهاي كوتاه " ماوايل"" ،مني آگورادا يانديرين"" ،گؤيرچين قيزﻻر" و ترجمه فارسي رمان
"قوشﻼر داها قورخمورﻻر" از اين نويسنده آذربايجاني در جشنوارههاي مختلف مستقل مقام كسب كردهاند.
كبيري خواندن كتاب و نوشتن را از سنين مدرسه آغاز ميكند ولي از سال ١٣٨٤خلق اثر به زبان مادريش
توركي به شكل حرفهاي به مهمترين دغدغه اين نويسنده تبديل ميشود .ما همچنان شاهد آفرينش اين زن
_ نويسنده به زبان توركي هستيم .نويسنده از سال ١٣٨٤هجرتي زباني را آغاز كرده كه شايد نتوان پاياني
براي آن متصور بود.
بحران احتمالي كه در اين پروسه تجربه -خانم كبيري ،حجم عظيمي از كتابهايي كه
ميكنيد بگوييد. خواندهايد به زبان فارسي ،زبان دوم شما بوده
است .از سال ٨٤تصميم به هجرت از دنياي
-هنوز هم حجم عظيمي از كتابهايي كه ميخوانم زبان دوم به دنياي زبان مادري ميگيريد.
به زبان فارسي است .من از زبان فارسي گريزان
تصميم به اينچنين مهاجرتي تصميم بزرگ و
نيستم ،اما اكنون ميتوانم بگويم زبان فارسي كه
سختي است .ميخواهم از داستان هجرت و
٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
لغتنامه ميگشتم .براي من تاسفآور بود كه زبان رسمي ثبت شده در قانون اساسي كشور است
سالهاي مديدي از زندگيام را با زبان مادريام زبان دومم ،و زبان توركي زبان مادري و زبان
صحبت بكنم اما دستور زبان و ساختار جمله را بلد خﻼقيت ادبي من است.
نباشم .خيلي از كساني كه مثل من خودآموخته هجرت از زبان غير مادري به زبان مادري
هستند چنين مشكلي داشتند و هنوز هم بيشترمان چيزي است مثل بازگشت به خويشتن .اما اين امر به
-از جمله خود من نيز -با چنين مشكلي دست به آساني صورت نميگيرد .دور شدن از آن
گريبانيم. ازخودبيگانگي ،و رها شدن از عدم اعتماد به نفسي
انسان در هر جغرافيايي كه باشد از بطن مادر كه زبان غيرمادري سالها نرم نرمك بر ناخودآگاه و
به درون زبان پرتاب ميشود .دنياي اطراف را به روح و روان من تحميل كرده بود ،كار راحتي نبود .و
واسطه زبان ميشناسد و در دوران كودكي به واسطه هنوز هم با اين مسئله دست به گريبانم .من در
زبان به شناخت بصري ميرسد .ما گويشوران زبان خانهاي بزرگ شدهام كه همگي به زبان توركي
توركي و دانش آموختگان به زبان فارسي به سبب صحبت ميكنيم .مادرم در زمان حكومت يكساله
اين كه سالهاي سال در خانه و كوچه و خيابان به پيشهوري به زبان توركي درس خوانده بود و زبان
زبان مادري و در مدرسه و دانشگاه و ساير مراكز توركي و فارسي را به خوبي ميخواند .پدرم بيشتر
دولتي به زبان رسمي اعﻼم شده در قانون اساسي با اشعار مذهبياش را به زبان توركي نوشته است ،و
ديگري ارتباط برقرار ميكرديم و ميكنيم ،نه خود من نيز كم و بيش ميتوانستم اشعار معجز شبستري
بوديم و هستيم و نه كامﻼً بيگانه از خود .در طي و ترجمه حافظ به زبان توركي و اشعار تركي استاد
سالهاي تحصيل نوعي خودكمبيني در مقابل زبان شهريار را بخوانم .اما همه اينها به معني تسلط
حاكم و رسمي در ما پديد آمده و نهادينه شده و اين نوشتاري بر زبان مادريام نبود .هنگامي كه شروع
خودكمبيني در ناخودآگاه بسياري از گويشوران كردم به زبان توركي بنويسم ،تمام مدت ذهنم در
زبان غير رسمي رسوب كرده .به همين سبب بعضي حال مجادله بود .از طرفي با كشف معناي هر واژهاي
خانوادهها با تكيه بر تجربههاي شخصي خود با در زبان مادريام ذوقزده ميشدم اما از طرف ديگر
كودكانشان به زبان فارسي حرف ميزنند تا شايد حس غريبي داشتم از اين كه دستور زبان و ساختار
فرزندانشان اين خودكمبيني را تجربه نكنند. زبان مادريام را بلد نيستم .به اين ميماند كه شما
در شهري متولد شويد و زندگي كنيد و عشق بورزيد
-شما اشاره كرديد بعضي خانوادهها بنا به اما هيچ معلوماتي درباره شهر نداشته باشيد.
تجربه تلخي كه از سر گذراندهاند با كودكانشان مينوشتم بي آن كه متوجه شوم ساختار جملههايم
به زبان مسلط صحبت ميكنند .آيا اين تصميم مثل جملههاي فارسي از آب در ميآيد .دايره واژگان
براي كودكان رهايي بخش خواهد بود؟ تركيام بسيار محدود بود .براي نوشتن يك داستان
كوتاه بارها و بارها لغتنامه فارسي -توركي دكتر
بهزادي را ورق ميزدم و دنبال معادل توركي در
٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
كردم .اما كار آساني نبود .چيره شدن بر اين -وضعيت اين كودكان مصداق اين جمله است :از
ازخودبيگانگي زباني كار سادهاي نيست و تنها با اينجا »مانده« و در آنجا »درمانده«...
ممارست و خواندن و نوشتن فراوان توانستم تا
حدودي بر آن چيره شوم. -فكر ميكنيد اصرار بر حفظ و تداوم تك
كساني كه مجبورند به زبان غير مادريشان زباني از سوي صاحبان قدرت و روشنفكران و
بنويسند و بخوانند از همان سال اول مدرسه در آفرينشگران ادبي چه پيامدهايي براي
سرزمين خود مهاجرت زباني ميكنند ،اما امكان زبانهاي غير غالب و گويشوران اين زبانها
ندارد شهروند درجه يك زبان غيرمادري باشي :دائم خواهد داشت؟
در حال رفت و برگشت هستي .در خانه زبان مادري
و در مدرسه زبان غيرمادري و رسمي شده در قانون؛ -زبان تنها وسيلهي برقراري ارتباط نيست .زبان
ميتوان گفت اين رفت و برگشت و دوگانگي عامل نظامي انتزاعي ،ذهني و جمعي است .نظامي از
اضطراب و عدم اعتماد به نفس بسياري از كساني نشانهها كه به واسطهي گفتار و نوشتار تحقق مادي
است كه چنين تجربهاي دارند .به نظرم هنوز هم مييابد .بر اساس ديدگاه ساختارگراي زبانشناسي،
همسنوساﻻن من به ياد دارند كه بسياري از نميتوان بين زبانها قائل به برتري شد .همهي
همكﻼسيهايشان هنگام جواب دادن درس در پاي زبانهاي دنيا ،فارغ از اينكه صاحب رسمالخط
تحتهسياه شلوارشان را خيس ميكردند .بحران زباني شناخته شده و ادبيات غني و فرهنگ واﻻباشند ،يا
براي گويشوران زبان غيررسمي از همان پاي زباني قبيلهاي ،كه صرفاً از عهدهي رفع نيازهاي
تختهسياه آغاز ميشود و در تمامي برهههاي زندگي روزمره برآيند ،در يك نگاه كلي كاركردي برابر
به عناويني ،خودي نشان ميدهد و تا آخر زندگي دارند .هر زباني عﻼوه از اين كه دﻻلتهاي معنايي
ادامه دارد. خاص خود را در بين گويشورانش دارد ،با در نظر
گرفتن اين كه فرهنگ عنصري جداييناپذير از زبان
-شما جزو نادر توركهايي هستيد كه مشغول است ،در صورت قرار گرفتن زباني خاص در
آفرينش ادبي به زبان مادريتان هستيد .چه جايگاهي فراتر از زبانهاي ديگر ،اقتدار فرهنگياش
چيز مانع از آن شد كه نتوانيد دنياي زبان را نيز بر گويشوران ساير زبانها تحميل خواهد كرد
مادري را ترك كنيد؟ خيلي از نويسندگانِ و دقيقا همين مسئله نقطه آغاز ازخودبيگانگي و
تورك فارسينويس ،دنياي زبان مادري را ترك عدم اعتماد به نفس كساني است كه زبان
كردهاند. مادريشان زباني غير رسمي است .منِ تورك زبان
وقتي شروع به نوشتن به زبان مادريام كردم ،رفته
-قبل از اين كه به طور جدي به زبان مادريام رفته از سيطرهي اين اقتدار فرهنگي كنار كشيدم و
بنويسم ،مطالبي به زبان فارسي مينوشتم و خيلي همراه با آفرينش ادبيام زبان مادريام را كشف
٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
نويسندگان تورك فارسينويس تﻼش كردهاند با بهره دغدغه چاپ و انتشارشان را نداشتم .حتي اولين
گرفتن از مكان ،تاريخ و عناصر بومي آذربايجان مطالبي كه با قلم من در مجله ديلماج چاپ شده به
آثارشان را خلق كنند .در باارزش بودن اين آثار هيچ زبان فارسي است .اما از زماني كه به زبان مادريام
شكي نيست اما اين آثار در دستهبندي ادبيات زبان برگشتم ،انگيزهام براي نوشتن چندين برابر شد.
مادريمان جاي نميگيرند. بيوقفه خواندم و نوشتم تا سالهاي از دست رفته را
اگر استدﻻلي منطقي از وضعيت جامعه ادبي جبران كنم .گويي با هر نوشته بخشي از ديواري را
داشته باشيم ،بايد قبول كنيم نويسندهاي كه به زبان كه در برابرم قد علم كرده بود فرو ميريختم و عﻼوه
غير رسمي كشور مينويسد ،هيچ شانسي براي از به چالش كشيدن محدوديت زباني ،خود را نيز به
كسب شهرت و معروفيت آثارش ندارد .از اين رو به چالش ميكشيدم و روز به روز بر فرديتم به عنوان
نظر من توركهاي فارسينويسي كه خود و آثارشان يك زن نويسنده تورك پافشاري ميكردم و ميكنم.
شناختهشده هستند ،به سختي ميتوانند عطاي نوشتن رمان و داستان در نوع خود تجربهاي
شهرت را به لقايش ببخشند و ريسك كنند و به ناب براي زنان مشرق زمين است اما تجربهي نوشتن
زباني بنويسند كه حتي الفباي آن در مدارس نيز رمان و داستان به زبان مادري براي من تجربهاي بكر
تدريس نميشود. بود و هنوز هم هست؛ نوعي مالكيت معنوي است،
با كساني كه از زبان توركي استفاده ابزاري چيزي است مختص خودم .در جايگاه يك زن -مادر
ميكنند كاري ندارم چرا كه دﻻيل من براي نوشتن مهمترين داراييهاي معنويام دو فرزندم و آثارم
به زبان مادريام كامﻼ متفاوت است .اما بعضي از هستند.
عزيزان نيز هستند كه به طور مداوم سنگ زبان بايد اضافه كنم شخصا هيچ ايرادي بر
مادري را به سينه ميزنند اما دريغ از خواندن يك نويسندگان تورك فارسينويس نميگيرم و به
صفحه از آثاري كه به زبان مادريشان چاپ شده انتخاب فردي اشخاص احترام ميگذارم .عوامل
است .اين سنگ زدن تنها ردي سرخ بر سينهشان بر سياسي و غير سياسي بسياري مانع نوشتن به زبان
جاي ميگذارد و چون پرچمي خونين تنها براي مادري ميشود .مهمترينش مشقات شروع كردن از
نشان دادن به ديگران كاربرد دارد. صفر است .بايد نوشتن و خواندن زبان مادري را بي
همه باور داريم كه زباني زنده و پويا خواهد ماند آن كه مدرسه و مكتب و فرهنگستاني در كار باشد،
كه انديشه توليد كند و در تمام ژانرهاي هنر كاربرد از صفر آغاز كني و اين كار آساني نيست .در سفرم
داشته باشد .اما بين حرف و عمل يك دره عميق به ازبكستان با دكتر مجابي همسفر بودم -ايشان
وجود دارد .بايد ضمن در نظر گرفتن وضعيت موجود يكي از ياران همدورهاي ساعدي هستند -از ايشان
در كشور به جاي شعار و لفاظيهاي بيفايده و شنيدم كه ميگفتند ساعدي آرزو داشت به زبان
دوري جستن از تلههاي حاشيهساز و تاكيد بر اجراي توركي بنويسد .اخيرا فريبا وفي نويسنده نامآشنا و
بندهاي قانون اساسي كشور ،در پي توليد آثاري به خوب تبريزي در مصاحبهاي داشتن چنين آرزويي را
زبان مادريمان باشيم .اگر در پي زنده و پويا به صراحت بر زبان آورده است .بسياري از
٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
مضاعفي در من ايجاد كرده و مهمتر از همه ،وقتي نگهداشتن زبان مادريمان هستيم بايد مشقات را به
عطاي شهرت را بر لقايش ميبخشي تو ميماني و جان بخريم.
باورهايت .من باور دارم ادبيات زبان مادريام روزي و مسئلهي مهم ديگري كه مانع از بازگشت
بازتاب جهاني خواهد داشت .به يقين من آن روز را توركان فارسينويس به زبان مادريشان ميشود،
نخواهم ديد اما باور دارم كه روزي اين اتفاق خواهد بهره برداري سياسي از زبانهاي غيررسمي
افتاد. بهخصوص زبان توركي است .از اين رو خيلي از
توركهاي فارسينويس براي در امان ماندن از
-نويسنده غيرفارس وقتي زبان مسلط را براي برچسبهايي مثل پان تركيست ترجيح ميدهند
آفرينش ادبي انتخاب ميكند چه چيزهايي را همچنان به زبان رسمي كشور بنويسند و از نظر من
گم ميكند و يا اصﻼ چيزي از دست ميدهد يا باز هم قابل سرزنش نيستند.
نه؟
-بهره برداريهاي سياسي همواره وجود
-با تجربهاي كه در نوشتن به زبان غير مادري دارم، داشته و خواهد داشت .برچسبزني بر
بايد عرض كنم كه هنگام نوشتن به زبان غيرمادري فعاليتهاي برابريخواه زباني از جبهه مخالفان
اين مسئله ذهن نويسنده را خيلي درگير نميكند. بازگشت زبانهاي غيرغالب به عرصه نمادين
نويسنده مدام دلمشغول كلنجار رفتن با واژهها و مكتوب اتفاق ميافتد .اين عمل بسياري را از
نهادينه كردن فرهنگ و زبان »ديگري« در درون توجه به زبانهاي غيرغالب نااميد و دلسرد
خود و آثارش ميباشد و از هر چيزي هزينه ميكند
كرده و ميكند .چگونه توانستهايد مقاومت
تا جاي پاي خود را در فرهنگ و زبان ديگري محكم
كنيد و با آفرينش ادبي رد پايي انكارناپذير در
كند و در آن جا براي خود جايگاه »خودي« كسب
حيات بخشي به ادبيات توركي از خود بر جاي
كند .از اين رو ديگر فرصت و جايي براي فكر كردن
بگذاريد؟
به اين مسئله نميماند .اما هنگامي كه باورهايت به
نقطهاي ميرسد و چرخشي ميكني و ميخواهي
-من به خوبي بر شرايط سياسي و اجتماعي حاكم
مسيري را كه آمدهاي مرور كني ،تازه در مييابي كه
آگاهم و در سالهاي اخير شاهد بودم بعضي دوستان
بيبهره از توشهاي هستي كه متعلق به زبان و
نوشتن را به تمامي كنار گذاشتهاند ،و يا بعد از
فرهنگ توست.
كسب جوايزي از جامعه ادبي فارسي زبان تغيير رويه
-برخي انتخاب زبان غير فارسي را براي داده و به زبان فارسي مينويسند .اما من هنوز هم از
كشف زبان مادريام هنگام نوشتن و خواندن لذت
نوشتن نوعي مداخلهگري در نظم مسلط
ميبرم ،هنوز هم نياز دارم زبان مادريام را بهتر و
ميدانند .شما به عنوان فاعل اين انتخاب چه
بيشتر ياد بگيرم .همچنين محدوديت اشتياق
٩
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
ميكنم حتي طالبان نيز با تفكرات واپسگرايانه و نيز با شتاب بيشتري در حال تغيير است .امروز زنان
حاكميت اسلحه و ايجاد ترس نتوانسته از پس قدرتمندي در سيستم حكومتي كشورهايشان به
كنشگري زنان امروز افغانستان برآيد. باﻻترين پستها رسيدهاند .با پيشرفت برقآساي
كنشگري من نيز عﻼوه از محدوديتهاي تكنولوژي و دسترسي سريع به تمام نقاط جهان،
اجتماعي ،محصول محدوديتهاي زباني است .من زنان بيش از پيش از وضعيت يكديگر باخبر ميشوند
نيز زن -مادر كنشگري هستم كه در طي اين و تجربههاي خود را به اشتراك ميگذارند .زنان
سالها دارم در حوزه ادبيات زبان مادريام فعاليت امروز ميخواهند سهمي از اجتماع و جهان داشته
ميكنم ،و در اين راه عﻼوه از اين كه زحمات زيادي باشند .با تمام محدوديتها و قوانين نابرابر ،زنان
كشيدهام ،متحمل هزينهي معنوي فراواني نيز كشور ما نيز از اين امر مستثني نيستند و دارند از
شدهام .نميخواهم آن چه بدست آوردهام و آنچه از اندرون تاريخيشان خارج ميشوند .همانگونه كه
دست دادهام را در كفههاي ترازو بسنجم .مهم نيست شاهديم ،رگههاي كنشهاي زنانه در بطن جامعه ما
كدام سنگينتر است ،مهم اين است به كاري كه پررنگتر شده است .روز به روز بر تعداد زنان
انجام ميدهم باور دارم .با وجود اين كه قوانين كنشگر در تمام حوزهها افزوده ميشود .زنان دارند
حاكم بر كشور و قشري از جامعه منِ نوعي را در خود را باز تعريف ميكنند .به يقين اين بازتعريف
جايگاهي پايينتر قرار ميدهد ،باور دارم كه من با نگاهي سنتي به جايگاه زن نيست و در اين بازتعريف
تمام وجوه منفي و مثبتم يك انسان هستم و در فرديت و توانايي زن به عنوان يك انسان مطرح
آثارم وجوه مختلف انسان را روايت ميكنم و به است .و اگر دوبوار زنده بود شايد استدﻻلي متفاوت
تصوير ميكشم. از استدﻻل ٦٠-٧٠سال پيشش ارائه ميكرد و
تغييراتي در بخشهايي از كتاب جنس دوم ميداد.
-ممنون از اينكه با دقت و حوصله پاسخ نميدانم دوبوار اگر زنده بود در باره وضعيت كنوني
داديد. زنان افغانستان چگونه قضاوت ميكرد اما من فكر
١١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
اين چهار تيپ ،در واقع چهار نوع از انواع تيپ رضا براهني
مردهاي رمانهاي ما را در سالهاي بعد تشكيل
خواهند داد ،گرچه زبانهاشان نه به آن درجه
افراطي در جهتهاي خاص يكايك آنان خواهد بود،
و نه فونكسيونها و نقشهاشان در عرصهي جامعه.
از آن نوع تيپ روشنفكر معمولي را با مقداري سواد
زبانهاي خارجي هميشه خواهيم داشت؛ و همچنين
دهاتي را.
تشتت ناشي در زبان اين چهار نفر از كجا
سرچشمه ميگيرد؟ دو زبان اول ،زبانهاي سفر ترك
"پارودي" هستند .دو زبان دوم زبانهاي تقريبا بريدهاي از نوشتهاي بلند در نشريهي
واقعي .ولي يك زبان در اين عرصه از ميان برخاسته »شهروند« كانادا
است .در برخورد اين چهار تن ما با ارواح معذب
سروكار داريم ،ارواحي كه در حال حركت به سوي ] [...يك پخششدگي زباني در قصهي "فارسي
شرايط و سرنوشتهاي نامعلومي هستند كه ماهيت شكر است" جمالزاده اتفاق ميافتد كه در آن دو
محتوم آنها را زبان آينده تعيين خواهد كرد .اين زبان مبالغهآميز در دو جهت مختلف از زبان دو
چندگانگي زبان است كه به عصر حاضر شهادت شخصيت ،هم خواننده و هم دو شخصيت ديگر قصه
ميدهد .صفآرايي غربي و يا غربزده ،در برابر عربي را تحت تاثير ،و حتي ميتوان گفت ،تحت فشار قرار
و يا عربزده ،و صفآرايي آن دو در برابر دهاتي و ميدهند .يكي از آنها شخصيتي است كه جملهاش
آن روشنفكر به اصطﻼح مصلح و اصﻼح طلب ،از به ظاهر فارسي است ،ولي مدام از كلمات فرنگي در
اعماق جامعهي ما نشأت ميگيرد .يكپارچگي از آن استفاده ميشود؛ و ديگري شخصيتي است كه به
طريق "پارودي" به خطر افتاده است .اما خود رغم آن كه جملهاش به ظاهر فارسي است ،از كلمات
جمالزاده هم با انتخاب آن عنوان "فارسي شكر پيچيدهي عربي استفاده ميكند.
است" وسط دعوا نرخ تعيين كرده است .او نيز مثل از دو شخصيت ديگر ،يكي دهاتياي است كه با
رضاخان پهلوي ،اساس تعليم و تربيت در كشوري بقيه به زندان افتاده است ،و از زبان دو نفر ديگر
چندزبانه را بر فارسي ،همان "فارسي شكر است" وحشت ميكند ،و چهارمي شخصيت روشنفكري
ميگذارد. است كه حرفهاي آن دو نفر را ميفهمد ،ولي با آن
علت محبوبيت فراوان و ترديدناپذير جمالزاده نوع حرف زدن مخالف است ،و در واقع خود او
در برلين ،و در محافل محافظهكار بعدي از نوع صاحب زباني است متعادل .دهاتي غرق در حيرت و
محفل "راهنماي كتاب" و محفل صاحب "سخن" و وحشت است.
محافل مشابه بعدي اين بود كه او با گفتن "فارسي
١٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
در نتيجه چند زبانگي محكوم شناخته ميشود ،در شكر است" ،نقطهي كوري در اثر خود خلق ميكرد،
حالي كه بايد عكس آن رسميت داده شود .جمالزاده و آن اين كه اثري با چهار زبان مختلف به وجود
نيز معتقد ميشود كه تنها با "فارسي شكر است" ميآورد كه نهايتا مشكل آن را از طريق زبان قابل
ميتوان مشكل را حل كرد .اما جامعهي ايران غير از فهم فارسي حل ميكرد ،و از سوي ديگر با گفتن
اين است .فرض كنيد كه يك سلول باشد كه در آن "فارسي شكر است" با چندگفتارگي اصلي موجود
عﻼوه بر آن چهار نفر جمالزاده ،چهار نفر ديگر در قصهي خود از لحاظ اجتماعي و تاريخي به
همسلول باشند :يكي ترك ،ديگري كرد ،سومي مبارزه برميخاست .يعني اين فرزند مشروطيت،
عرب ،چهارمي بلوچ و يا تركمن .طبيعي است كه چندزبانگي حاكم بر عصر مشروطيت را در اثرش
اينها زبانهاي يكديگر را اصﻼ نخواهند فهميد .آيا پياده ميكرد و شخصيتهايي با زبانهاي مختلف
عنوان "فارسي شكر است" ميتوانست مشكل را حل خلق ميكرد اما با گفتن "فارسي شكر است" ،با
كند؟ طبيعي است كه ما نميتوانيم به نويسنده انديشهي اميت زباني خود آن دهاتي ،كه جمالزاده
پيشنهاد كنيم كه به جاي آن چهار نفر ،چهار نفر روشنفكر مصلح را به كمك او فرستاده بود ،به
ديگر در آن سلول بگذارد .اما در هر اثر ،بويژه اثري مخالفت برميخاست .يعني او دقيقا به همان اندازه
كه با خصلت بنيادي خود چندگونهگويي را پيش قر و قاطي فكر ميكرد كه آن دو شخصيت اول
ميكشد و براي آن راه حلي پيشنهاد ميكند ،ما حق قصهاش.
داريم انگشت بر جاهاي مخفياي بگذاريم كه اثر با جمالزاده ميدانست كه زبان بايد ساده باشد،
ايجاد يك موقعيت احتمالي وجود آنها را به ما قابل فهم باشد و متكي بر اميت و سادگي زبان رايج
وقوف ميدهد .و اين ،چيزي است كه ربطي به باشد ،اما وقتي عنوان براي اثر خود انتخاب ميكرد،
هزوارش ،هرمنوتيك و اين قبيل مسائل ندارد .اين مثل رضاخان پهلوي ،به همان مابعدالطبيعهگرايي
مسئله ،مسئلهي وقوف به حوزهي سوم را پيش زباني روي ميآورد ،كه در سايهي آن ميشد بقيهي
ميكشد .چيزي بيان ميكند ،چيزي بيان ميشود، زبانهاي ايران را تعطيل كرد .يعني رضاخان با
حوزهي سومي در اين فاصله دهان باز ميكند و كشتن زبانهاي ديگر ،از يك متافيزيك زباني مبتني
اصالت اثر را به مبارزه ميطلبد .اين كمبود ،ماهيت بر يك زبان براي همه و آن هم فارسي ،سر در
اصالت اثر را به مبارزه ميطلبد .به دليل اين كه: ميآورد ،و اصﻼح طلب ما پس از طي مراحل ،يك
اصل چندزبانگي ذات اثر را بروز ميدهد. متافيزيك را با متافيزيك ديگر معالجه ميكرد.
ولي نميتوان چندزبانگي واقعي را با چندزبانگي چندزبانگي عدم فهم متقابل پيش ميآورد! ــ و
مقطعي مخدوش كرد .اگر چهار مليت و يا قوم جمالزاده اين را خوب نشان ميدهد ــ پس بهتر
ساكن ايران در زندان مشتركي زندگي ميكردند، است يكدل و يك صدا همه فارسي حرف بزنيم.
امكان نداشت زبان يكديگر را بفهمند ،مگر اين كه ما غايبها را در قصه حاضر ميكنيم تا بفهميم
تصميم ميگرفتند زبانهاي يكديگر را ياد بگيرند. كه قصهنويس چه در نظر دارد .جمالزاده رو به چند
جمالزاده اصل چندزبانگي را در چارچوب برخورد زبانگي بدي ميآورد ،اما آن را خوب بيان ميكند،
١٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
قصه را پيش ميكشد ،با حذف واقعيت اصلي آن مردم ايران با مدرنيتهي ناقص و مخدوش نشان
چند صدا ،با آن پيش كشيدن هم مخالفت ميكند. ميدهد ،اما اصل حق چندزبانگي را با كتمان كردن
اين تعارض و تناقض از برخورد ناقص ما با مدرنيته و واقعيت آن ،و بيان تضادپذير آن در عنوان "فارسي
به سبب ورود ما به عصر رشد ناموزون تاريخي ما به شكر است" ،نه تنها به سوي راه حل رهنمون
وجود آمده است .ما از جا كنده ميشويم كه درك نميشود ،بلكه در پشت سر ،و زير ﻻيههاي بيانهاي
كل قضيه را از آن خود كنيم ،اما به دليل غربزدگي و دو آدم غربزده و عربزده مخفي نگه
عقبماندگي تاريخي ــ اجتماعي و فرهنگي خود ،و ميدارد ،و اين نيز يكي از بحرانهاي اصلي برخورد
به دليل درك نادرست حتي روشنفكران و ما با مدرنيته است .جمالزاده با گفتن "فارسي شكر
نويسندگان ما از مدرنيته ،درست در مقطع ظهور آن است" در واقع دنبال انديشهي ساختن دولت ملي
در ايران ،نميتوانيم مشكل تاريخي ،بومي ،اجتماعي، National Stateبه سود يكي از مليتها در ايران و
و فرهنگي خود را در كمال مسالمت به حل قطعي يكي از زبانهاي امي ايران است ،يعني چيزي كه
آن بسپاريم .در نتيجه از يك سو در يك قصهي مشروطيت سعي كرد با آوردن "شوراهاي ايالتي و
جمالزاده ،زبان مادري به صورت زبان فارسي ،به وﻻيتي" آن را موضوع مدرنيتهي كشور ما قرار دهد،
عنوان زبان امي ،براساس اصل اميت زبان قصه ،در و عصر پهلوي با رسمي كردن زبان فارسي درست در
قصهي "درد دل قربانعلي" به كار گرفته ميشود تا مقطع پيدايش انديشهي تعليمات عمومي ،اين بخش
بعداً به خود مادر و يا زن ،بهويژه مردهي او تجاوز از مدرنيته را در چارچوب آرياييگرايي مندرآوردي،
شود؛ و از سوي ديگر وقتي كه اميت زبان تنها به به كلي معطل گذاشت؛ و هم خود او ،و هم پسرش
صورت "فارسي شكر است" به كار گرفته ميشود، چنان در نفرت از زبانهاي اقوام مختلف پيش رفتند
بقيه اميتها ،يعني اميتهاي مليتهاي ديگر ،به كه محمدرضا شاه حتي اجازه نداد شعرهاي تركي
فراموشي سپرده ميشود ،يعني هم مادر كشته مادرش كه همان زن شاه سابق )رضاشاه( بود،
ميشود و هم زباني كه فرزند از مادر به ارث برده تدوين و چاپ شود .كسي كه زبان مادر خودش را
است؛ و جمالزاده در غياب اين وقوف ،و تناقض ناشي قطع كند ،و در واقع به مادر خودش خيانت كند ،در
از اين وقوف ،قصههاي خود را نوشته است .در نتيجه واقع از همان اصل "فارسي شكر است" پيروي كرده
به همان صورت كه نيما يوشيج و احمد شاملو ،وقتي است ،كه اگر با التزام به درك دقيق آن ،به اصالت و
دربارهي شعر حرف ميزدند ،در جهت خاصي حرف عدم اصالت از درون اثر يك بار و از برون اثر چندين
ميزدند كه با تئوري شعرهايي كه گفته بودند بار بپردازيم و آن را ديگرگون و ساختارزدايي كنيم،
مباينت داشت ،و از اين طريق يك نقطهي كور ،يك خواهيم ديد كه درست در زمان ارائهي راه حل،
حوزهي مخفي در برخورد تئوري و عمل در شعرهاي سوراخ دعا را به كلي گم كرده و قافيه را يكسر
خود ايجاد كرده بودند ،جمالزاده و هدايت نيز ،يك باخته است.
اصل را با دو قطب آن اصل پيش ميكشيدند ــ اصل ستم ،هم ادبي است و هم اجتماعي ،و
اصالت زبان مادر ،و يا اميت زبانشناختي و زبان جالب اين است كه اثري كه اصل چندصدايي بودن
١٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
هم در يك قصهي صد و بيست صفحهاي ،يعني بوف رايج ،و بعد كشتن خود مادر و يا زن ،درست در
كور ،نشانهي كامل مخفي كردن اصيل ترين بخش مقطع تكيهگاه قرار دادن زبان او براي نگارش قصه
رمان ،يعني زبان خود قصه است .نويسنده صاحب ــ ،يك اصل اساسي را به كلي مخفي نگاه
زبان قصهي خود را كشته ،خود را جانشين او كرده ميداشتند ،و آن اين كه ايجادكنندهي زبان قصهي
است[...] . آنها بايد از بين ميرفت .كشتن دو زن پشت سر
١٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
احساسات ناخودآگاه به وسط بيايد چند نفر از ما من بعد از يك تﻼش نصفه نيمه براي پيوستن
قرار است هواي وطن بكنيم. به صف مهاجرين و »همنوايي با اكثريت« متوجه
وطن و غربت اگرچه اموري اعتباري هستند شدم جهان براي من غربتي عظيم است و از اين
ولي به يك مضمون ريشه در احساسات عميق و حيث فرقي نيست ميان تبريز و استانبول و پاريس و
نهفتهي ما دارند .وطن مادر است ،رحم تاريك و امن نيويورك .مسئله بر سر اين بود كه اگر بعد از كلي
مادر .وطن جاييست كه وقتي سر را بر روي بالش تﻼش براي رسيدن به غربِ آزاد باز هم نميتوانستم
ميگذاري حس خوبي داري .تاريخ بشر با تبعيد معنايي براي زندگيام دست و پيدا كنم ،ديگر نمي-
آغشته شده است ،تبعيد آدم از عدن ،تبعيد دانستم به كجا بايد مهاجرت كنم؟!
آزاديخواهان توسط جباران ،تبعيد عقل از جانها امروز وسيله تبديل به هدف شده است ،وقتي
توسط جاهﻼن ،تبعيد روشنايي از سوي ظلمت- كسي موفق ميشود بعد از ماهها و سالها تﻼش و
پرستان ...براي همين وطن بايد جايي باشد بهشتي، خرج مبالغ بسيار و به جان خريدن رفتارهاي ترحم
آزاد ،معقول و روشن... آميز و تحقير كننده ويزاي كشوري خارجي را براي
محمود درويش ميسرايد »ﻻ تغرّب احدا راك اين تبعيد خودخواسته بگيرد» ،گودباي پارتي«
وطنا!« )غربت كسي نباش كه تو را وطن ديده است( برگزار ميكند ،همچنان كه جشن تولد؛ مكانيزمي
وطن شايد آغوش تو باشد... دفاعي براي سركوب غم .شادي براي فراموشيِ غصه.
در پارادوكسي عجيب براي رفتن به غربت شادي
ميكند .انگار كه وطن غربت باشد و غربت وطن .در
اين سرزمين تناقضها كه سخن از عدالت بوي غارت
ميدهد و هر زمان دم از اميدي ميزنند سوگواري از
در و ديوار ميبارد ،طبيعي است كه وطن ،غريب
باشد.
به نظر من كسي كه سوداي بازگشت و تكثير
آن »بيشتر« به دست آورده در آن غربت را در سر
بپروراند ولو اين كه هرگز موفق به بازگشت نشود،
معنايي براي ادامه راه خواهد داشت ،وگرنه همانند
بسياري از مهاجريني كه با آنها در قامت
رواندرمانگر جلساتي داشتهام بعد از مدتي سرخورده
و مايوس منتظر اتفاقي خواهند ماند كه هرگز رخ
نميدهد .مگر اين كه فرد مهاجر تمام قد و
ششدانگ خود را در فرهنگ مقصد مستحيل كرده
باشد .هرچند خدا ميداند وقتي پاي نيازها و
١٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١
عليرضا اردبيلي
Windows 95 ديجيتال دئوريمين يايقينﻼشماسيني من ،شرطي اوﻻراق ١٩٩٥حساب ائديرم .بو ايلده
اوپراتيو پروقرامي مئيدانا چيخماقﻼ ،بشر تاريخينده اسگي بير چاغ ،قاپانيپ ،يئني بير چاغ آچيلدي٢٤) .
آوقوست (١٩٩٥بو ،سؤزون اصيل معناسيندا ،بير ميﻼد و حتي بير دئوريمايدي .آذربايجان ،بو دئوريمدن
كنار قاﻻبيلمزدي و كنار قالمادي .بو دئوريم ،آذربايجاني نئجه ائتگيلهدي؟
اؤزگور اؤزنشر
اسگيدن ،ايران مملكتينده هر بير كيتاب ،مقاله يا قيصا شعرين نشري ،بير مديال اورقانين وار
اولماسي و او اورقانين ،تورك ديلينده يا آذربايجانﻼ باغلي بير يازيني نشر ائتمك اوچون ايكي شرط
ﻻزيمايدي:
.١مديال اورقانين يؤنتيمي اؤزو ،بو اثرين نشريله راضي اولسون؛
.٢همان اورقان ،بو اثري نشر ائتمهنين امنيتي هزينهسيني اؤدهمهيه حاضير اولسون.
بو شراييطين بللي اوﻻن نتيجهلريندن بير اؤرنهيه ايشاره ائتمك ﻻزيم اولسا ،بولوت قرهچورلونون،
-١فارسجا و توركجه مقالهلر مؤلفي ،فارسجا ،توركجه و روسجا ديللري آراسيندا ترجومهلر ،تريبون درگي سي )١٩٩٧ـ (٢٠٠١و ١٩٩٨
دن تريبون سايتينين اورتاق رئداكتورليغي .يازديغي مقالهلردن بير نئچه اؤرنك :روايت گونهاي از جنبش مردم آذربايجان در شمال ارس
) / (١٩٩٠نگاهي به كتاب "قطران در عسل" از قلم شيوا فرهمند راد ) / (٢٠١٥ياشاياركن افسانهيه چئوريلميش ،قدير روستموو )(٢٠١١
/گؤردوم اؤز ياريمي بيگانه ياديمدان چيخدي! )دوكتور جواد هيئت حاقيند! ) / (٢٠٠٦وارليق درگيسي ٢٠ ،ياشيندا بير مكتب )/ (٢٠٠٠
دادنامه آذربايجان ) / (١٩٩٩خﻼصهنويسي و ترجمه بخشي از كتاب "بتهاي آريايي" اثر استفان آرويدسون از زبان سوئدي )/ (٢٠٠١
آذربايجان قلمي تهران سيﻼحي قارشيسيندا ) / (٢٠٠٥اسطورهزدايي از ايدئولوژي و تاريخ چپ ) / (٢٠٠٢سه روايت موازي از تأسيس
حكومت ملي آذربايجان جنوبي ) / (٢٠١٥فردين "سلطان قلبها" و مهوش "بت ١٥٠كيلويي الواط تهران" /فقدان نگاه عرفي به فرهنگ
ديني آذربايجان ) / (٢٠١٤نقش روشنفكران و هنرمندان يهودي در موجوديت جمهوري آذربايجان ،ترجمه از روسي ) / (٢٠٢٠مصاحبه
بيبيسي با ژيراير ليپاريتيان مشاور ارشد رئيس جمهور اسبق ارمنستان ،ترجمه از روسي )(٢٠٢٠
١٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
غلطنامهلر ،مرجوع سهولر ،آفتورئداكسيون "سازيمين سؤزو" كيتابينين نشرينه باخماق اوﻻر.
قديمدن "سهو مرجوعدير" دئميشلر يعني بو اثرين خاليقي ،اصلينده ددهقورقودون اون بويونو
اينسان اؤز سهولريني آنﻼديغي زامان اونﻼرا دوزليش نظمه چكميشدير" .سازيمين سوزو" يالنيز بو اون
گتيره بيلر .آما بو پرينسيپ ،چاپ اولموش اثرلره ايكيبويون ،دؤرد بويونو اؤزونده ائحتيوا ائدير .توم
عاييد ائديله بيلمزدي .بير اثر ،چاپ ماكيناسيندان اثرين يالنيز ايكي دانگي اوﻻن "سازيمين سؤزو"
چيخديغي زامان ،دوزليشه باغلي حئساب اولور .بو شاه رئژيمي دؤرونده قاچاق ،آز تيراژ و پيس چاپ
پرينسيپده البته موستثنا حالﻻر دا واردير .ميثال كيفيتيايله نشر اولموشدور و اثر تام اون ايكي بويو
اوچون اگر اثر ايكينجي نشره گئتسه ،مؤليف ،اؤز ايله نشري ،اثري يارادان بولوت قرهچورلونون
اؤرهيينده تيكان كيمي بيتميش بو سهولري جراحي اؤلوموندن چوخ سونرا ،ايسوئچده "ددهمين كيتابي"
ائتمك شانسي تاپير .ديگر موستثنا ايسه ،اثرين چاپ آديﻼ مومكون اولدو) .رئداكتور دوكتور محمدعلي
ماكيناسيندان چيخماسيندان سونرا آمما نشريندن فرزانه ،تريبون درگيسي و دورنا درنهديينين نشري،
اؤنجه اوﻻن فاصيلهده كشف اولموش سهولرديرلر. ،٢٠٠١استكهلم(
قديملر؛ بو حالدا ،كيتابين اورتاسينا بير يا بير نئچه ديجيتالﻻشما ،بو باخيمدان بير دئوريم
صحيفهدن عيبارت هر مولفه تأسسوف حيسي و ياراتدي .هر بير شاعير و يازيچي ،اؤز اثريني نشر
اورهك آغريسي وئرن" ،غلطنامه" آرتيرماق اوﻻردي. ائتمك اوچون ،بيرنئچه سئچيم آراسيندا ،سئچه بيلر
ديجيتال ايامين مؤليفي ،حتي اثرين نشريندن كي اثرين هانسي فورماتدا و هانسي اورقاندا يا
سونرا ،ايستهديگي دفعه ،اؤز اثرينه قاييديب و پﻼتفورمدا نشر ائلهسين .آرتيرماق يئرينده اوﻻر كي،
ديجيتال دئوريمين اونا بخش ائتدييي ،سؤزون غيري دموكراتيك بير سياسي رئژيمين
اصيل معناسيندا "سهوي مرجوع" ايمكانيندان حاكميتينين كونترول ايمكانيندان و سانسوروندان
يارارﻻنا بيلير .بو ايمكان قلم صاحيبي يا اصلينده قورتارميش بو تيپلي ،سؤزون تام معناسيندا "اؤزگور
كﻼوياتورا صاحيبيني ،ايمﻼ و اينشا سهولرينه يول اؤز نشر" ايران كيمي اؤلكهلرين وطنداشي اوچون،
وئرمك استرسيندن قورتارير. يالنيز ال چاتماز بير رؤيا حساب اوﻻ بيلردي .بو
ايمﻼ سهولريله باغلي ،يئني بير ايمكان آزادليق ،سادهجه بير "نشر ايمكاني" كيمي
"آفتورئداكسيون" ايمكاني دير .بو ايمكانﻼ چوخ گؤرونمهمهليدير .بير قلم صاحيبي ،هله الينه قلم
عادي حال حئساب اوﻻن ايمﻼ سهولري ،بو عﻼوه آلمادان يا كﻼوياتورا اؤنونده اوتورمادان ،اثرينين
ايمكان طرفيندن ،مؤلفين نئجه دئيرلر ،روحونون ايلك جوملهلريني و مؤحتواسيني ذهنينده سئير
خبري اولمادان ،اؤز ـ اؤزونه دوزلير. ائدركن ،اؤزونو سربست حيس ائتمهسي ،اونون
ياراديجيليغينا تأثير بوراخير .داها هر بير جوملهني
گئنيشلنميش آفتورئداكسيون ايمكاني قوراركن يا هر بير فيكرين فانتازياسينا داﻻركن،
يوخاريدا كي ايمكانا بير داها فونكسيا آرتيرماق اثرين نشر طالعينه هانسي تأثيري قوياجاغيني گؤتور
ـ قوي ائتمك ﻻزيم گلمير.
١٩
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٢٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٢١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
ايمكانﻼري ،عرب اليفباسيندا يازيﻼن متنلري، پروژه چرچيوهسيند ،عليرضا بي صرافي ،ديل و خط
اوخوناقلي ائلهدي .ميثال :بو اوچ يازيليشا ديقت قايداﻻرينين الگوريتملريني و چارتﻼريني يازاندان
ائدين: سونرا ،دوكتور منصوريزاده طرفيندن ،نظره
" .١موسيقيچيلريميز" آلينميش پروقرام بيلگيسايار ديلينه چئوريليب
" .٢موسيقيچيلريميز" حاضيرﻻندي .بو آلگوريتملرين نئجه يازيلديغي و
" .٣موسيقي چي لريميز" پروژهنين آرخاسيندا اوﻻن دوشونجه طرزي ،اؤزو
ايلك يازيليم ،ياريمفاصيله فونكسياسيندان چوخ ماراخلي آمما موستقيل بير مؤوضوعدير .نتيجه
فايداﻻنميشدير .فارس و عرب ديللرينده قولﻼنيﻼن اوميد وئريجيايدي و آيدينايدي كي ،نؤوبتي بير
"موسيقي" سؤزو آچيقـآيدين ،اوچونجو يازيليمدان يئنيلهمكده ،چوخ پارﻻق بير محصول آرايا
فرقلي اوﻻراق ،ايلك باخيشدا گؤرسنمهسيله ياناشي، چيخاجاقدير .سون ايللرده توم بيلگيسايار
بوتون سؤزون ،واحيد بير سؤز اولماسيدا بلليدير. توم پﻼتفورمﻼرينين و پروقرامﻼري
بئلهليكله ،توركجه اوخومادا چتينليك چكن بير يئنيلشمهسيندن سونرا ،بو پروقرامدان اساسدان بير
فرد ،ايلك باخيشدا" ،موسيقي" سؤزونو عادي بير يئنيلشديرمك ﻻزيمدير.
سورعتله اوخويور و آردينجا گلن "چي" و "لريميز" باشقا بير پروقرام ،دوكتور غفور عليپور آدلي
شكيلچيلري اونا آرتيرير .بو شكيلچيلرين سايي باشقا بير پروقراميست اوزمان طرفيندن يازيلدي .بو
چوخ آزدير و چوخ تكرار اولماﻻرينا گؤره ،آز بير پروقرامين آدي AzConvertدير و اونو اينترنتدن
زاماندا ،فردين ذهنينده ثبت اولور .قياس اوچون يئنديرمك مومكوندور.
ديقت ائتديكده گؤرسنير كي ،ايكينجي يازيمدا
"موسيقيچيلريميز" فورموندا ،آچار سؤز اوﻻن و اليفبا استانداردﻻشماسي
اوخوجويا تانيش اوﻻن "موسيقي" سؤزو بير نؤوع ايراندا عرب اليفباسيندا تورك ديلينده يازمادا
ايتير باتير" .تام فاصيله" و "دونماميش" فاصيلهايله حاكيم اوﻻن قارقاشايا سون وئرمك مقصديله ،وارليق
يازيلميش ،اوچونجو واريانتدا ،سؤزون كؤكو و درگيسي آكادميك بير چاليشمادان سونرا ،گوجلو
شكيلچيلري پراكنده گؤرسنيرلر و ايلك باخيشدا بير ايراده آرايا قويوب و ايكي اورتوقرافي سئميناري
بللي اولمور كي بير سؤزون اجزاسيديرﻻر. كئچيردي) .سونو ١٨مهر ٥ ،١٣٨٠اوكتيابر ٢٠٠١
بوندان عﻼوه Word ،و اونون كيمي اونﻼرﻻ سندلرين لينكي "آچيق سؤز" سايتيندا( بو سئمينار
پروقرامﻼر حتي آز قاﻻ بوتون پروقرامﻼر و ديجيتال دئوريمينين ايلك ايللرينه تصادوف ائلهدي
پﻼتفورمﻼردا ،اوتوماتيك ايصﻼح يا Autocorrection او جوملهدن ،ﻻتينـعرب اليفباﻻري آراسيندا
ايمكاني ،تورك ديلينده ايمﻼ استانداردﻻشماسينا كؤچورگن پروقرامﻼرين يازيلماسيندا ،بو سئمنيارين
يارديم ائدير. قرارﻻري ،موهوم رول اويناديﻼر .هابئله ،ديجيتال
عالمين "ياريم فاصيله" و "دونموش فاصيله" كيمي
٢٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٢٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
اثرلر ،حروف دوزومو ،صفحهبندليك ،شيرازه ،اوز ديجيتال دئوريمين باش وئردييي ايلده بور رقم٧٥ ،
قابيغي دزايني و هر هانسي باشقا باخيمدان فاييز ايدي كي بو رقمين او ايللرين گنجلري
كيفيتليايديلر .كيچك مطبعهلرده چاپ اولماغا آراسيندا داها يوخاري اولماسي طبيعيدير .بو
محكوم اولموش تورك ديللي اثرلر ،يوخاريدا آدي باخيمدان ،سؤزو گئدن دئوريمين ،گنج و اورتا
گئدن "سازيمين سؤزو" كيمي ،كيفت باخيميندان نسلين ساوادﻻنما اورانينين يوخاري اولدوغو ايللرده
ان آشاغي روتبهيه ماليك اولوردوﻻر. باش وئرمهسي ،بو حاديثهني توركلر و آذربايجان
ديجيتالﻻشما بو ساحهده ده ،بير دئوريم ادبياتي اوچون ،داها دا وئريملي ائتميشدير.
ياراتدي .بوگون بير دؤولت بودجهسيله يارانميش باشقا بير مقام ،هم ايران و هم توركيه و
ديجيتال بير اثرين ،تك باشينا بير مكتب شاگيردي آذربايجان جومهوريتي توپلومﻼريندا ،ساوادين
طرفيندان يارانميش اثر ،يا كيفيت باخيميندان عوموميلشمهسي دير .فرضا اگر گونوموزون ديجيتال
اوخشار سويهده اوﻻ بيلر يا حتي مكتب شاگيردي، دئوريمي مشروطه دؤرونده باش وئرسهايدي ،بو
دؤولت اورقانينين آرايا چيخارديغيندان داها دئوريمدن يالنيز اهالي بير فاييضي يارارﻻنا
كيفيتلي و سامباللي بير اثر نشر ائده بيلر. بيلهجكديلر .هابئله حاضيركي دونيادا ،اينسانﻼرين
عومومي ريفاه سويهسينين آرتيمي ،اونﻼري ،يالنيز
سينيرسيز گؤروش چؤرك آوارهسي اولماقدان قورتاريب و اونﻼرا
نورمال حالدا و داها دوغروسو ،اسگي دونيادا، سوسيال شبكهلرده فعال اولماق و سانال دونيانين
گؤروشمك يالنيز سفرله مومكون اولوردو .بو ايسه ،او وطنداشي اولماق كيمي واخت طلب ائدن ايشلر
دئمكدير كي ،بير يئرده ياشامايان ايكي اينسانين دالينجا گئتمهيه ايمكان وئرميشدير.
گؤروشو ،هميشه باهالي سودا ايدي و اگر بو
گؤروشده ،مادي بير گلير گؤزلنميردي يا درين كيفيتده عدالت
فردي و عائيله باغﻼريندان سؤز گئتميرديسه ،اوندا اسگي زامانﻼر ،چاپ و نشر صنايعينين
گؤروشه ﻻزيم اوﻻن مادي وسائيطي صرف ائتمك، اؤزللييي ،اونﻼرين محصولو اوﻻن چاپ اثرلرينين
عقل شرطي دئيلدي .او دونيادا ،يالنيز تيجارت، كيفيتينده بيرباشا گؤرسنيردي .بئله كي ،مثﻼ
زيارت و عائيله گؤروشلري مقصديله سفر باش قوزئي آذربايجاندا بير چاپ اثريني اله آﻻندا ،اونون
وئريردي و هله گونوموزده دبده اوﻻن توريسم آدلي باكي يا موسقوا چاپي اولماسي درحال گؤرنوردو.
بير شئيده كشف يا ايختيراع اولماميشدي .بئلهليكله خصوصيله رنكلي چاپدا ،حتي گؤرنوردو كي اثر،
آذربايجانلي و غيري آذربايجانلي توركلرين باكي ،موسقوا ،شرقي آلمانيا يا غربي آلمانيادا چاپ
گؤروشلري ،يالنيز قيد اوﻻن اوچ مقصدله باش توتان اولوبدور .ايرانا گلديكده ده ،ايلك نؤوبهده دؤولت
توتابيلردي. باش حاشيهسينده سفرلرين مطبعهلرينده چاپ اولموش درس كيتابﻼري يا
آذربايجانليﻻرين باشقا توركلرله گؤروشمهسي، اميركبير كيمي بؤيوك ناشيرلرين چاپ ائلهديكلري
٢٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
سؤزلر ١١٥ ،ايل اؤنجه ،ساوادسيز كوتله اوچون مشهد ،كربﻼ و مكه زيارتلري عرفهسيندن عﻼوه،
ياريم مكتب رولو اويناديغي كيمي ،ديجيتال دؤريم باكيدا فعلهليك ائتمك و عوثمانليدا تيجارت
دؤرانيندا دا ،اؤز ديلينده ساوادسيز اوﻻن سفرلرينده مومكون اولوردو .يوز ايل اؤنجه،
آذربايجانليﻻر اوچون ،ديجيتال دونيانين توركجه و عوثمانلينين ايفﻼسا اوغراماسي و روسيهنين اؤز
چوخ واخت ﻻتين اليفبالي يازيﻼريني گؤرور .هر بير اطرافينا ،سماسيندان قوش كئچمهين دمير پرده
سوسيال شبكه كليپي ،فيلم ،يا سريالين محتواسي، هؤردو .نتيجه هم ايقتصادي باخيمدان و هم اينساني
سس وتصويردن عﻼوه ،بير سيرا يازيﻼريدا اؤزونده و مدني ايليشگيلر باخيميندان بير فاجيعهايدي.
ائحتيوا ائده بيلير و بو تيپلي يازيﻼر ،اؤز ديلينده ديجيتال دئوريم ،بو دردين ده ،درمانيني
ساوادسيز اوﻻن توركلر اوچون ،يازيب اوخوماق گتيردي .ديجيتال دونيادا ،يالنيز تاجيرلر و زووار
مشقي و مكتبي رولونو عؤهدهلنير .بئلهليكله سؤزو يوخ ،همده قلم و فيكير صاحيبلرينين گؤروشلرينه
گئدن بو ديجيتال دئوريم ،ايراندا ياشايان آذربايجان يئر ياراندي.
توركلريني ،توركجهنين يازيلي فورموايله ،هر گون و
هر آن قارشيﻻشديرير .اگر اسگيدن ،باكيدان توركجه يازيب اوخوماق
تصوير پروقرامﻼريندا، تلويزيون ياييﻼن ايراندا اگر فارس ديليينده يارادانﻼرا ،هر بير
كيفيتسيزايدي و اوردا كيريل اليفباسيﻼ يازيﻼن مكتب گؤرموش شخص ،پتانسيل موخاطبديرسه،
متنلري اوخوماق غيري مومكون ايدي ،بوگون توركجهنين يالنيز شيفاهي ديل اولماغا محكوم
آغيللي تلفونﻼردا ،ﻻتين اليفباسيﻼ يازيلميش متنلر، اولدوغوندان ،بو ديلده ياراديلميش اثرلرين
هم تكنيك باخيميندان سون درجه كيفيتليديرلر و موخاطبي ،چون محدود بير ائليته خاص اولموشدور.
هم ده موخاطب ،او اثرلري اؤز تلفونونا يوكلهييب بوردا مكتب گؤرموش اولماقدان عﻼوه ،بيرده تورك
ساخاﻻيابيلير و ايستهدييي حالدا ياييمي ديلينده اوخوماق اوچون زحمت چكمك ﻻزيمدير.
دايانديريب ،ايستهدييي متني ثابت تصوير كيميده اگر فارس ديليني تحصيل سيستمينده ،نومره آلماق،
اوخويا بيلير .بو سببدن دير كي ،بوگون اورميه و ايمتاحاندان كئچمك و ايش تاپماق كيمي حياتي
تبريز كيمي شهرلرده ،غير دؤولتي نشر ساحهسينده، موتيولرله اؤيرنيريك ،نه نومره و نه ايمتاحان و يا نه
توركجه نشر اوﻻن كيتابﻼر ،عونوان و تيراژ ده ايشله باغلي اولمايان توركجهني اؤيرنمك
باخيميندان ،فارس ديللي كيتابﻼردن قاباخداديرﻻر. زحميتني چكمك ،يالنيز سونسوز و دوغال بير
سئوگي موتيويله باش توتماليدير.
١١آوقوست ٢٠٢١ستوكهولم تورك ديلينده مكتب گؤرمهميش آذربايجانلي،
alirza.g@gmail.com "يازيلي توركجه"ني ،نثر ،شعر و )حركتلي تا ثابيت(
تصويرلر ايچينده گؤره بيلر .واختيﻼ "مﻼنصرالدين"
ژورنالينين كاريكاتورﻻرينين حاشيهسينده توركجه
٢٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٢٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
آشاغيدا دنيس ساديلمانين شعرينين بير نيشانسيز قبيرلرده باسديرميشﻼر .بئله بير مكانﻼرا
بؤلوملريني ،آزاد و ييغجام حالدا ،اؤز ديليميزه »مدرسه« دئمك اوﻻرمي؟ بئلهنچي مدرسهلردن و
چئويرميشم .سؤز يوخ كي بو شعرده ،ديلي اَزيلميش اونﻼردا اوز وئرندهشتلي اوﻻيﻼردان نئجه دانيشماق
و كيمليگي تاﻻنميش هركس اؤز دورومونا اويغون اوﻻر؟
گؤره جكدير:
َ نشانه لر قيزيل دريلي شاعير دنيس ساديلمان او مدرسه
لردن جان قورتارميش نادير انسانﻼردان بيري دير.
جاناوار »سؤز ساواشچيسي«نا معروف اولموش دنيس بو
سنين رئزيدئنشال مدرسه نه نيفرت ائديرم مدرسه لرده ياشاديغي اؤزل تجربه لريني»جاناوار«
سنه نيفرت ائديرم آدلي اوزون بير شعرده ديله گتيرميش١.دنيسين
سن بير جاناوارسان شعرينده جاناواردان منظور ،اوشاقﻼر اونﻼردا قتل
قورخونج آج-ياﻻواج بير جاناوار ائديلميش و يا فرقلي ساتاشماﻻرا معروض قالميش
سوموكلَرين دميردن دوزلميش مدرسه لر دير» .جاناوار« ائله ده كانادانين
اتين سيمئت دن استعمارچي دوولتي ديركي رحمسيزجه سينه
مينلرجه اوشاغين اؤلدورولمه سينه ويا اريديليب
سن بير جاناوارسان آسيميله ائديلمه سينه فرمان وئرميش .باشقا
سوچسوز قيزيل دريلي اوشاقﻼري باخيشدان ايسه» ،جاناوار« همده كاتوليك
ييرتيب ازيب اودماق اوچون ياراديلميشسان كليساسيني تمثيل ائدير كي بو مدرسه لرده باش
سن اورگي سويوخ جاناوار وئرن جنايتلر اونون قانلي الي ايله باش وئرميشلر.
يئرده كي سيمئتلر كيمي سويوخسان دنيسين »جاناواريني« من بيرينجي دفه اونون اؤز
عشق دن بوشسان سسي ايله راديودان ائشيتديم و شعري دينله
محببت دن يوخسول ديكجه ،آذربايجان شاعيري بولود قاراچؤرلوسهندين
چيركين اوزوندهقيرميزي كربيجلر آراسيندان »ياساق« آدلي شعري گؤزومون اؤنونده جانﻼندي.
جاناوار گؤزلرين قابارير عجبا! گؤرسن دنيسين جاناواري ايله سهندين
توتقون آچيشقاﻻر داليسيندان طالعيني قاراﻻيان ،ديليني و دوشونجه لريني
جاناوار گؤزلرين ايبليس كيمي باخير ياساقﻼيان ،كولتورونو و وارليغيني تاﻻن ائدن
قورخودان تيترَين اوشاقﻼر سؤمورگه چي »جاناوارين« آراسيندا بير فرق وارمي؟
قارشيندا شَرمدن يئره باتماق ايستيرلر
- ١دنيس ساديلمانين اوريژينال شعري:
MONSTER – A POEM BY DENNIS SADDLEMAN:
سنين رئزيدئنشال مدرسه نه نيفرت ائديرم https://vernoncommunityschool.wordpress.com/vcsploratio
ns-2016-2017/monster-a-poem-by-dennis-saddleman/
سنه نيفرت ائديرم شعر دنيسين اؤز سسي ايله:
Dennis Saddleman performs Monster:
https://www.cbc.ca/player/play/1904877123726
٢٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١
منيره اكبرپوران
دكتراي ادبيات فرانسه را در،( كه اشعار خود را با نام اولكر اوجقار به چاپ رسانده١٩٨٤) ١٣٦٣ منيره اكبرپوران متولد تبريز در سال-١
رساله دكتراي او كه پنج مقالهي مستخرج از آن به طور آنﻼين در دسترس. از دانشگاه شهيد بهشتي تهران اخذ كرده است٢٠١٨ سال
در امتداد اين پژوهش او. رزمنامههاي روﻻن و كتاب دده قورقود:هستند به تطبيق دريافت دو حماسهي كهن فرانسوي و تركي ميپردازد
دو سال پژوهشگر فوق دكتراي دانشگاه كلرمون فران )فرانسه( بود كه در اين مدت با ترجمهي پنج اجراي كوراوغلو به فرانسه مطالعات
. حاصل اين دو سال يك كتاب و چندين مقاله در آستانهي چاپ هستند.خود را بر تحول اجراها در فضاهاي مدرن شهري متمركز كرد
( در مونترال كاناداست و از طريق تحليل سي مصاحبهيINRS)نگارنده مقاله در حال حاضر دانشجوي دكتراي مركز ملي پژوهش علمي
.انجام شده با آشيقهاي مناطق مختلف ايران بر روي تجربه زيستهي آخرين نسل آشيقهاي سنتي ايران كار ميكند
مطلب حاضر چكيدهاي از مقدمهي اين.اين مصاحبهها به زودي در قالب ويژهنامهي نشريه اوزان در تهران به چاپ خواهند رسيد
.مصاحبههاست
: آثار پژوهشي نگارنده
1- « Vers l’étude du « travail épique » dans le Livre de Dede Korkut », Études mongoles et sibériennes, centrasiatiques et
tibétaines, Paris, EPHE-CEMS, 2014, N° 45 (https://journals.openedition.org/emscat/2340).
2- « L’Altérité dans Le Livre de Dede Korkut : l’image du chrétien », The Journal of Academic Social Science Studies, n°57,
p. 291-309, Été 2017.
3- « Le destan turc est-il une épopée ? Premiers débats et prolongements actuels », Recueil Ouvert du Projet
Épopée, Université Grenoble Alpes, (http://ouvroir-litt-arts.univ-grenoble-alpes.fr/revues/projet-epopee/283), 2017.
4- « Approches de l’imaginaire épique ; vers conceptualisation d’une notion », Bulletin de l’IFAN Ch. A. Diop, sér. B, t.
LIX, n° 1-2, 2019, p.157-167.
:آثار در حال چاپ
1- « Le destan de Koroğlu et l’éloge de la rébellion », colloque international La transgression dans l’épopée, Rouen, 27-28
septembre, 2018.
2- « Récitations des ashiq iraniens au sein des institutions modernes : anachronisme et transformation sociale »,
Anachronisme, Saulo Neiva, Presses de l’université Clermont-Auvergne.
3- Koroğlu du XXIe sicèle et les aşıq iraniens, Texte bilingue de six récitations enregistrées en Iran du 2015-2018 et dans de
différents milieux culturels, Isis, Istanbul.
4- « La notion d’imaginaire épique à l’épreuve du Livre de Dede Korkut », Revista Epicas, Asie épique (2).
٣٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٣١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
و بقيه تخصصها در خدمت يك چيز قرار ميگيرند: اجراي حماسي براي مردم ترك بسيار مهم بوده
سنت و آيين اجرا .بنابراين جستوجوي است .بايد به اين نكته توجه داشت كه آشيقهاي
ماتريالهايي سازگار با تعريف ادبيات و هنر واﻻي سنتي به اتفاق آرا از فروكاسته شدن حرفهي خود
كﻼسيك در اين بافت بيهوده است .از نظر آشيق به خوانندگي هراس دارند و فكر ميكنند آشيق
اينها تنها بخشي از مراسم يا »مجلس« هستند .از شدن سير و سلوكي دارد كه از هر كسي برنميآيد و
نظر آشيق متن نوشته شدهي حماسهي كوروغلو يا به هيچ وجه نميتوان آن را به خواندن اشعار يا
فﻼن باغﻼشما يا معما يا ...تنها به درد آشيقهاي اجراي موسيقي فروكاست .در واقع ركن اصلي تمايز
جوان كمحافظهي بي مباﻻت ميخورد كه به متن سنت آشيقي به عنوان يك نهاد اجتماعي همين
رجوع كنند و مروري بر حماسهي كورغلو داشته شرايط پيچيده وكهني است كه براي آشيق شدن و
باشند .در سنت آشيقي داستان بدون كﻼمهايي ١كه آشيق ماندن بايد رعايت كرد .مسيري كه جوان
در اجرا آن را همراهي ميكنند بيفايده يا به قول عﻼقمند به اين سنت براي رسيدن به استادي طي
جان مايلز فولي غير قابل فهم است. ميكند ،مسير پر پيچ و خمي است .فرد در اين
ممدو ديوف ،متخصص حماسههاي آفريقايي در مسير با ارزشها و سبك زندگي خاصي خو ميگيرد
حماسه آفريقا دائرةالمعارفهايي ميبيند كه قبايل كه او را به عنوان ريش سفيد عاقل و آگاه جامعهاش
دانش مورد نياز خود را از طريق آنها ثبت و منتقل ثبيت ميكند .او با عبور سربلند از آزمونها به
ميكنند .٢ما ميتوانيم همين را در مورد اجراهاي مشروعيت فوقالعادهاي دست مييابد و در طي
حماسي تركي نيز مد نظر قرار دهيم .آشيق سنتي سالها مرارت و مداومت تا حدي به نمايندهي
باور دارد كه بايد بتواند و ميتواند به تمام سواﻻت گذشتگان و سنت تبديل ميشود.
مخاطبان خود پاسخ دهد .ناگفته پيداست كه منظور آشيق بخشهايي از نقش يك خواننده،
از همه سواﻻت ،سواﻻتي در بطن سنت هستند و نويسنده ،شاعر ،موسيقيدان ،مورخ ،تذكره نويس،
اين مردان حتي ميكوشند از ميراث شفاهياي كه معلم اخﻼق و ريشسفيد را ايفا ميكند .اين نقش
به وضوح به زماني پيش از تقسيم كار حرفهاي و
١اينجا »كﻼم« به عنوان معادلي براي »سؤز« در عبارت»سؤز و تخصصي شدن تمام اين حوزهها تعلق دارد .سنت
ساز« مورد استفاده ي آشيقها انتخاب شده است ،دو گانهاي كه آشيقي مجموعهاي از همه اينهاست و به اين ترتيب
موسيقي را از كﻼم جدا ميكند .آشيقها معموﻻ هنگام صحبت از يك آشيق در بافت مدرن شهري تقريبا با
شجرهي حرفهاي خود از دو نوع استاد نام ميبرند ،استاد كﻼم و
استاد ساز .بنابراين ميتوان اين واژه را معادل »متن« در سنت
متخصصين هيچ يك از اين حوزهها قادر به رقابت
شفاهي در نظر گرفت .بديهي است كه كﻼم از نظر بوطيقا با حرف نيست .سنت آشيقي نه تنها انرژي خود را در كسب
زدن عادي تفاوت بسيار دارد و آفريده ميشود .چه زماني كه با يك تركيبي ازمهارتها در سطحي متفاوت از
بداهه طرف هستيم ،چه زماني كه آشيق آفريدهي پيشينيان يا
حرفهايگري امروز صرف ميكند ،بلكه نگاه كامﻼ
حتي معاصران خود را بازآفريني ميكند.
2
Diouf, M. (1991). « L’invention de la littérature orale : les
متفاوتي به مهارتهاي كسب شده دارد .به اين
épopées de l’espace soudano-sahélien », Études
littéraires, 24 (2), p. 31-32.
ترتيب موسيقي ،ذوق ادبي و حنجرهي تربيت يافته
٣٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
متوجه ميشويم كه از عناصر كامﻼً مشخص اما گرد آوردهاند به مسائل علمي جديد نيز پاسخ
بسيار متنوعي تشكيل شده است :روايت حماسه، بدهند .پاسخهايي كه جز با شناخت آن سنت و
شرح آن از طريق ضرب المثلها ،نمونههايي از اعتقاد به كليت آن ،غير منطقي و حتي بيمعنا به
زندگي روزمره و دوبيتيهاي عاميانه ،١بركت دادن و نظر خواهند رسيد .آشيق از خود انتظار دارد تمام
دعاي خير كردن ،گفتن »تعريف« اشعارتعليمي و مباحث مورد نياز مخاطبان خود را از حفظ بداند:
مذهبي ،پاسخ به سواﻻت و احتماﻻً بحثهاي بداهه اشعار ،داستانها ،روايات تاريخي و ...هرچيزي كه
يا باغﻼشما .٢رابطه ي اندامواري بين اين عناصر مخاطب فرضي او ميتواند از او بخواهد .بايد كاري
وجود دارد و دريافت داستان يا شعر در خارج از كرد كه تا جاي ممكن نياز به گفتن »نميدانم«
چارچوب مراسم با دريافت سنتي آن بسيار متفاوت نباشد .اين پايان مشروعيت آشيق خواهد بود .اغلب
خواهد بود .اگر آشيقها همكاران جوان خود را به مصاحبه شوندگان من معتقد بودند كه هرچند
عنوان آشيق واقعي به رسميت نميشناسند دقيقا به خودشان امروز همه چيز را نميدانند اما افتخار
اين خاطر است كه آنها به جاي آموختن كل مراسم شاگردي استاداني را داشتهاند كه همه چيز را
در سالهاي همراهي با استاد ،تنها داستان را ياد ميدانستند ،مطلقاً همه چيز!
گرفتهاند و قادر به جاي دادن آن در كليت پوياي اين تسلط شگفتانگيز به سنت و سبك زندگي
مراسم نيستند .خصوصيتي كهمعموﻻ با فقدان نقش خاص اين مردان را به تجسم سنت و دانش نياكان
معنوي آشيق همراه ميشود .از نظر اين بدل ميكرد به طوري كه بسيار مورد احترام
سالخوردگان چون جوانان بي سلوك نقش معنوي و مخاطبان خود بودند .به نظر ميرسد در بافتهاي
اجتماعي آشيق را به جا نميآورند ،خوانندگاني بيش سنتي رد درخواست آشيق تاوان اجتماعي سختي
نيستند. داشته است و اغلب افراد از اين كار خودداري
مسلمان شدن تركان در قرن هشتم ميﻼدي ميكردند .به طور مثال ،وقتي آشيق براي برگزاري
روند طوﻻنياي را آغاز كرد كه طي آن اين مراسمي وارد روستايي ميشد ،يكي از وظايف او
مردانمسئوليت خواندن اشعار عرفاني و تصوف را بر آشتي دادن طرفين دعوا و ختم غائلههايي بود كه به
عهده گرفتند .سنت آشيقي هميشه با گرايش هاي نوعي به عروسي و خانوادهي دو طرف مربوط بودند.
شيعي در ارتباط بوده است .مي دانيم كه آشيق مورد بسيار مشهوري كه اغلب مصاحبهشوندگان در
قرباني پدر معنوي و آموزگار بنيانگذار سلسله خاطراتشان ذكر ميكردند رفتن دنبال اقوامي بود كه
صفويه ،شاه اسماعيل بوده است .خود او نيز به به دﻻئلي از صاحب مراسم كينهاي به دل داشتند و
عنوان يك فرد مقدس بسيار مورد احترام بود در عروسي شركت نكرده بودند .در اين مواقع آشيق
وهمچنان اشعارش در حلقههاي علوي آناطولي و با خواندن دو بيتيهاي بداهه يا با صحبت ،شخص را
اهل حق آذربايجان به عنوان ذكر خوانده ميشود. راضي ميكرد كه كوتاه بيايد و او را تا مجلس
همراهي كند.
1
Bayatı
2
Bağlaşma /Deyişmə
اگر به رپرتوار يك آشيق سنتي نگاهي بيندازيم
٣٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
شبهتاريخي ،١اين رقابت در يك باور فولكلوريك رايج آشيقها نيز اين اشعار را ميخوانند .در بخش بسيار
كامﻼ قابل مشاهده است .در حالي كه آشيقها بزرگي از سنت كﻼمي ،حضرت علي به عنوان ياريگر
درخت توت را به شكل سنتي مناسبترين چوب براي قهرمان داستان ظاهر ميشود .اين كرامات را بايد در
ساخت ساز خود ميدانند ،يك باورفولكلوريك رايج كنار حضور شخصيت درويش و بناهاي مقدس
مردم را تشويق ميكند كه توت را وقف هيزم صفوي مانند مسجد صاحباﻻمر تبريز و بقعهي شيخ
مساجد بكنند. صفي در اردبيل در داستانها فهم كرد .با تمام اينها
اما رقابت بر سر درخت توت يا حق روايت رابطهي آشيقها و دولت صفوي ،چنانكه رابطهي اين
معراج پيامبر و كرامات حضرت علي و حتي ادعاي سلسله با قيزيلباشهايي كه آنها را به قدرت رسانده
تعليم اخﻼق و دين با همراهي موسيقي در جامعهاي بودند چندان خوب پيش نرفت .در زمان جانشين
كه موسيقي را گناه آلود و شهوت انگيز ميداند شاه اسماعيل ) (١٥١٤-١٥٧٦موسيقي با مشكﻼت
بزرگترين دغدغهي آشيقها نماند .زماني كه آنها بزرگي روبرو شد .در كتابهاي مذهبي آن زمان
كمكم به نقش غير ديني خود رضايت ميدادند، بحثهايي پيرامون ممنوعيت موسيقي و رقص در
رقباي جديد و مشكﻼت جديتري را در زمينه حال توسعه بود ،بحثهايي كه تا به امروز ادامه دارد.
نوسازي كشور تجربه كردند .به ويژه اينكه اما ارتباط منفي موسيقي و آواز تمام مشكل نبود:
مدرنسازي با تحقير شديد همه جلوههاي سنت و روايتهاي مذهبي كه اين افراد ميگويند و
عطش شديد به فناوري و مدرنيته همراه بود .به طرز ميخوانند ،گاهي با نسخههايي كه توسط نهاد
جالبي اين دورخيز به سمت نو شدن با نگاه حسرت مذهبي ثبت و استاندارد شده است ،تناقض دارد .در
بار به گذشتهي باستاني ايران همراه بود .درست چنين مواقعي اغلب نهاد رسمي دين ،براي كسب
مانند اروپا كه براي مدرن شدن بازهي بزرگي از حكمت و دسترسي به حقيقت مرجع قابل
تاريخ خود را كه با تسلط مسيحيت و اقوام ژرمن اطمينانتري به نظر ميرسند و روايت اغراقآميز
شناخته ميشد به نام قرون وسطي به حاشيه آشيق روز به روز بياعتبارتر ميشود .نه تنها
ميراند ،ايران نيز مي خواست به دوره ي قبل از داستانهاي قديمي مثل داستان نباتي رويارويي
حمله اعراب و مغول ،مسلمان شدن و مهاجرت اساتيد بزرگ با روحانيان دستباﻻيي اين مردان اهل
تركان به ايران بازگردد .تحت تاثير اين تمايل و البته عرفان را نقل ميكنند ،خاطرات آشيقهاي
تحصيل گسترده به زبان فارسي ،يك زبان نمايندهي سالخورده ي امروز نيز از اين لحظات پر دلهره اما
تمدن و پيشرفت شد و زبان ديگر نمايندهي تحجر، غرورآميز خالي نيست :رويارويي با يك روحاني در
بي سوادي و طبقههاي فرودست. مجلس يا هر جاي ديگر و پاسخ به سوال او كه با
خلع سﻼح كردن طرف مقابل همراه بوده است ،جدا
١مشهورترين اين داستانها داستان رويارويي پيروزمندانهي خسته
از تجربهي زيسته آشيقها و داستانهاي
قاسيم با ميرزا كاظم ،حاكم شرع زمان خويش ،در قرن ١٨ميﻼدي
است .مقبرهي خسته قاسيم در شهر تيكمهداش) آذربايجان شرقي(
و مسجد ميرزا كاظم در شهر تبريز قرار دارند.
٣٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
تقديم ميشد اما چون زمان طوﻻني بود صاحبخانه انحﻼل نظام اربابي يكي ديگر از عناصر
تمام هدايا را در شب اول دريافت ميكرد و آنچه تعيينكننده در تغيير وضعيت آشيقها بود .خانها
ميماند مال آشيق بود. معموﻻ آشيقهاي رسمي خود را داشتند .عﻼوه بر
پيشتر به بررسي انواع مختلف اجراها خواهيم اين ،آنها با دعوت آشيقها به مجالس مجلل هفت
پرداخت اما بايد دانست كه اجرا در عروسي شب خود به اجراها رونق ميبخشيدند .در اين
كاملترين اجراهاست زيرا شركتكنندگان مردم مجالس بود كه آشيقها باهم رقابت ميكردند و
معمولي هستند كه به مناسبت ازدواج جمع شدهاند. بهترينها تعيين ميشدند .گرايشها ،آهنگها و اشعار
موضوع گردهمايي بسيار سنتي است .بسياري از جديد در بستر اين مجالس مجلل و پر جمعيت رشد
كدها و آيينها از طرف مخاطبان و آشيق كامﻼً و نمو ميكردند .عﻼوه بر حذف نظام اربابي تغيير
شناخته شده هستند .در يك بافت سنتي آشيق سبك زندگي و رشد فرديت نيز در وارونه شدن
مديريت تمام و كمال اين مراسم را بر عهده دارد. موقعيت اجتماعي آشيقها نقش داشتند .در حالي
ﻻزم به ذكر است كه به طور سنتي هيچ آشيق كه تا همين سي چهل سال پيش عروسيهاي سه و
ديگري نميتواند در اين مراسم شركت كند .در غير حتي پنج روزه كه مديريت آنها به آشيق سپرده
اين صورت اين حضور به نوعي مبارزه طلبي حمل ميشد كم نبودند .امروزه عروسيها چند ساعتي
خواهد شد و دو مردبايد به شكل بداهه باهم رو در بيشتر طول نميكشند و البته در اين زمان كوتاه
رو شوند تا آشيق اصلح تعيين شود و ديگري مجلس مردم ترجيح ميدهندبرقصند و شادي كنند تا اينكه
و احتماﻻ آن منطقه را براي هميشه ترك كند .كسي حكمت بياموزند و پند بگيرند.بايد اين را در نظر
كه ميبازد بايد ساز خود را بدهد و اين حرفه را رها گرفت كه در بافتهاي سنتي افراد جلوي آشيق
كند .البته در عصر اخير گرفتن ساز به ندرت اتفاق نميرقصيدند .آشيق و ريش سفيدان در داخل
ميافتد و آشيق بازنده تنها با كولهباري از شرمساري مجلس جاي داشتند و دايرهچيدر بيرون از مجلس
مجلس را ترك ميكند .به نظر ميرسد محدوديت براي جوانان و كودكان مينواخت .مطلب مهم ديگر
حضور در مجلس آشيقهاي ديگر نوعي محافظت تاثير اين تغييرات بر بازار كار آشيقهاست .در حالي
سنتي از حق مالكيت معنوي اثر باشد .در رقابت بين كه در گذشته آشيقها در طول سه ،پنج يا حتي
آشيقها ،ازبر بودن كاملترين مجموعه از مطالب هفت روز براي سفارشها پول دريافت ميكردند ،در
سنتي بسيار مهم بود .مجموعهاي كه كسب آن عروسيهاي كوتاه مدت امروزي اين مجال وجود
سالها زمان ميبرد و در گرو هفت سال شاگردي يك ندارد و آشيق از صاحب مجلس پولدريافت ميكند.
استاد بود .در اين هفت سال جوان خدمت استاد با اينكه در اغلب مناطق جمعآوري پول همچنان به
ميكرد و اجازه مييافت او را در مراسم همراهي كند عهدهي آشيق است ،اما تمام آنچه در طول مراسم
و اداره كردن مراسم را از او بياموزد .در همين جمعآوري ميشود هديهي عروسي به شمار ميآيد و
مراسمها بود كه گهگاه استاد ساز را به شاگردش مال صاحب مجلس است .گويا در گذشته نيز
ميداد و از او ميخواست برخيزد و درخواستي را هديهي عروسي به روشهاي كم و بيش يكساني
٣٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
ميكرد كه اجراي بداههاش تا حد ممكن غير اجرا كند .اين زمينهاي بود براي معرفي مرد جوان به
شخصي و بيدردسر باشد .در خاطرات آشيقها مخاطبين .به اين ترتيب نه تنها مطالب بلكه
بسيار به چنين مسائلي برميخوريم :مرد نابينايي كه مخاطب و قلمرو را نيز شاگرد از استادش به ارث
چون آشيق در شعرش از واژه ي »كور« استفاده ميبرد.
كرده مجلس را به هم ميزند تا مردي كه دست به در بافت سنتي اين مراسم عملكرد اجتماعي
چاقو ميبرد ،چون آشيق به سفارش شخصي ترانهاي قابل توجهي داشت .در جامعهاي كه اكثر مردم
را اجرا كرده كه نام زن فرد مدعي در آن برده بيسواد بودند يا فقط ميتوانستند قرآن بخوانند،
ميشود. اجراي آشيق رسانه اصلي و مجالي براي معاشرت
.٢رسانه هاي مدرن و سنت در مسلخ بود .اين مجالس نه تنها راهي براي سرگرمي و
امروزه از چندين طريق ميتوان به سنت يادگيريبلكه راهي براي مشاركت در جامعه بودند.
آشيقي دست يافت :در عروسي ،قهوهخانهها ،كاست، كميت و كيفيت مشاركت اعضاي جامعه در مراسم با
سيدي منتشر شده توسط خود آشيقها ،كتاب، موقعيت آنها در زندگي واقعي و هرم اجتماعي
نمايش تلويزيوني ،برنامه راديويي ،كنسرت ،جشنواره ارتباط تنگاتنگي داشت .كسي كه به سنت آشيقي
و البته در كانالهاي محتلف تلگرام يا روي آپارات. تسلط بيشتري داشت و ميتوانست درخواستهاي
دريافت هر يك از اين اجراها با ديگري متفاوت است پيچيدهتري بدهد و البته كسي كه مبلغ بيشتري را
و تاثير متفاوتي برتحول اجراها دارد .اما كمابيش صرف سفارش دادن ميكرد ،احترام جمع را بر
همهي اين رسانهها چيزي جز گودالهاي آب ميانگيخت و كم كم خود رابه عنوان ريش سفيد آن
پراكندهي بازمانده از يك درياي خشكيده به دست گروه يا جامعه جا مي انداخت .هنگام صحبت با
نميدهند .چنانكه ديديم اجراي عروسي حتي در سالخورده متوجه ميشويم كه اداره كردن مجلس
زمان كم و با تبديل آشيق به خواندن خواننده و انرژي و مهارت بسيار باﻻيي طلب ميكرده و هر
ترانههاي رقص كاملترين شكل اجراييست كه اكنون لحظهي آن سرشار از بايدها و نبايدهايي بوده كه از
به آن دسترسي داريم .دومين بستر اجرا از لحاظ استاد به شاگرد منتقل ميشدند و جوانان با همراهي
قدمت قهوهخانهها هستند .شايد بتوان گفت پدرانشان در مراسم ميآموختند .مثﻼ آشيقها با
قهوهخانهها مقر اصلي آشيقها در شهر بودند .با رفت دريافت هر سفارش قبل از اجرا مجلس را
و آمد به قهوهخانه ،آشيقها براي خود شبكهاي ميسنجيند تا نادانسته درگير دعواي دو نفر يا دو
حمايتي ايجاد ميكردند كه تقسيم قلمرو و رابطه با طايفه نشوند :متداول بود كه افراد اشعاري براي
مخاطبان ديگر مناطق را ساماندهي ميكرد .به اين رساندن پيامي خاص به يك فرد حاضر در مجلس
ترتيب كساني كه عروسياي در پيش داشتند سفارش بدهند .اين پيام ممكن بود مثبت يا منفي
ميدانستند براي شناسايي و دعوت آشيق مناسب به باشد .مثﻼ برادري كه فكر مي كرد برادرانش ارث
كجا بايد مراجعه كنند .احتماﻻ به خاطر توسعهي پدري را باﻻ كشيدهاند شعري در مذمت خيانت برادر
راهها در اطراف شهرهاي بزرگ رفت و آمد به تبريز، به برادر سفارش ميداد و آشيق تﻼش خود را
٣٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
به همكارانشان در قهوهخانهها مراجعه ميكنند .اما زنجان يا اورميه راحت تر از رفت و آمد به روستاهاي
ديگر نه از كساني كه براي آزمون و انتخاب آشيق اطراف آنها بود و آشيقي كه در يك شهر بزرگ
ميآمدند خبري هست ،نه آنهايي كه پايهي اقامت ميگزيد ميتوانست مراجعان بيشتر و
هميشگي اجراها بودند و نه از مسافراني براي شركت متنوعتري داشته باشد.
دريك اجراي جديد يا ديدن اجراي يك آشيق چنانكه از مصاحبهها پيداست ،هر چايخانه
مشهور فرصت سفر را غنيمت ميشمردند تا ذوق مقررات خاص خود را داشت ،يك يا گروهي از
اين كشف جديد را با خود به ديارشان سوقات ببرند. آشيقها با قهوهخانهاي به توافق ميرسيدند و طبق
اين سوقاتي هم در اولين عروسي پيش رو و هنگام برنامه خاصي كه در اختيار مخاطبان نيز قرار
تصميمگيري براي دعوت آشيق به كار ميآمد و هم ميگرفت به اجرا ميپرداختند .به اين ترتيب
بعدها ميتوانست موضوع يك سفارش جالب توجه و مخاطبين نيز ميتوانستند داستان مورد نظر خود را
خاص باشد .در هر حال قهوهخانه و اجراهاي آن دنبال كنند يا فقط براي اجراي آشيق مورد
نوعي تمرين و مقدمهاي براي اجراي مراسم عروسي عﻼقهشان به قهوهخانه بروند .قسمت عمدهي اين
تلقي ميشدند .به گفتهي مصاحبهشوندگان من قواعد هنوز در قهوهخانههاي زنجان و اروميه قابل
ممنوعيت اجرا در قهوهخانهها در سالهاي بعد از مشاهده است با اين تفاوت كه مخاطبين بسيار
انقﻼب و سالهاي جنگ دليل از بين رفتن اين ساز و بسيار اندك هستند و افراد براي دعوت آشيق به
كار منظم و قاعدهمند شده است .سالها تعطيلي قطعا مراسم عروسي بيشتر به خود آشيق زنگ ميزنند تا
حلقههاي ارتباطي بسياري را گسسته و بسياري از اينكه بخواهند مثل گذشته زمان و هزينه ي زيادي
جوانها را از ورود به اين حرفه و همراهي اساتيد براي انتخاب آشيق صرف كنند .چنان كه گفتيم
محروم كرده است .اما تغيير سبك زندگي و تغيير امروز آشيق اهميت نمادين سابق را ندارد و چون
نگاه جامعه به گذران وقت را نيز بايد به عنوان عامل مثل گذشته افراد رويدادهاي مربوط به دنياي
مهمي در اين فروپاشيدگي در نظر گرفت :در ايران آشيقها را دنبال نميكنند .دعوت فﻼن آشيق كه
امروز قهوه خانه به هيچ وجه نميتواند به عنوان اخيرا در فﻼن مجلس فﻼن بداههي خاص را اجرا
مكاني فرهنگي شناخته شود .ضمن اينكه مردان كرده ديگر ارزش و معناي چنداني ندارد كه صاحب
زمان بيشتري را با خانوادههاي خود سپري ميكنند عروسي بخواهد براي آن رنج سفر را به جان بخرد.
و ديگر آن فراغت سابق را ندارند. در گذشته اكثر كساني كه به قهوهخانهها ميآمدند و
در مورد اجراهاي ارائه شده بر كاست يا از شدت ازدحام دم در و سر پا سفارش ميدادند و
سيدي ،انحراف شديد از سنت مشهود است .در اجراها را دنبال ميكردند ،صاحبان عروسي بودند اما
اجراهاي ضبط شده ،داستان بر مناسك غلبه امروزه اين قهوهخانه ها بيشتر ميزبان دورهمي
ميكند .فرمول هاي سنتي براي شروع و پايان آشيقهاي درمانده از تنهايي خانه و طرفداران سابق
مراسم حذف يا به شدت خﻼصه ميشوند .مداخﻼت و سالخوردهي آنان است .هنوز هم هستند
معمول آشيق در داستان براي شرح آن بسيار كاهش آشيقهايي كه براي همفكري و رفع اشتباهات خود
٣٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
اما چه اتفاقي ميافتد وقتي اجراي يك آشيق به مييابد .زيرا نه جمعي وجود دارد ،نه واكنشي و نه
دست مخاطبي در يك قلمرو دوردست يا حتي يك تعاملي! بنابراين بخشي از سنت به عنوان زوايد و
آشيق ديگر با اعتقاد به روايتي ديگر ميرسد؟نتيجه حاشيههاي داستان كه براي مخاطب امروزي
معموﻻ زير سوال بردن دانش آشيق مورد نظر است. خوشايند نيست حذف ميشوند .دعاي خير ،دعاي
خطر بزرگي كه اين كاستها و كتابها سنت را با سفره كه در عروسي به عهدهي آشيق است ،تعريف
آن مواجه كردهاند ايجاد استانداردهايي است كه با به گفتن ،پرسش و پاسخ ،لطيفههايي كه نميتوان
حاشيه راندن و حذف روايتهاي موازي پويايي ويژهي خارج از جمع مردانهي شب عروسي از آنها سخن
اجراي داستان را مختل ميكند .به بيان ديگر ،با گفت و ...
توجه به اينكه تمام مناطق و تمام گروههاي مختلف در واقع ،در اجراهايي كه در غياب مخاطب
دسترسي يكساني به ابزارهاي ثبت و پخش ندارند، ضبط ميشوند ،تعامل بين آشيق و مردم به طور
اين ابزارها نسخه خاصي را كه احتماﻻً گروه وسيعي خطرناكي تغيير ميكند .مخاطب غايب است و از
از آشيقها نادرست بدانند به عنوان نسخهي يگانه و قضا همه خطاها جاودانه ميشوند .در هنگام اجرا از
اصلي تقديس ميكنند. آشيق سوال نميشود .او آنچه را كه بهتر ميداند
جالب توجه اينكه اغلب آشيقهاي سنتي به اجرا ميكند و اگر دست خودش باشد ميتواند
هيچ وجه سخن آموخته شده از استاد خود را تغيير چندين بار اجرا را ضبط و پاك كند تا باﻻخره به
نميدهند .حتي وقتي مجبور به تصحيح كلمه يا يك نسخهي قابل قبول برسد .اما نميتواند عملكرد
عبارتي هستند كه معناي آن را درست به ياد ندارند خود را با توجه به عكسالعمل تماشاگران تنظيم
ويا كلمه به شكلي كه آنها ضبط كردهاند در جمله كند .آشيقي كه ضبط ميكند آسيب پذير و خلع
معنا نميدهد اين كار را به نام بازگشت به روايت سﻼح است .مصاحبهها گواه درماندگي اين مردان در
استاد و تصحيح اشتباهي از طرف خودشان در سير مقابل واكنشهاي بعضا پرخاشگرانهي برخي
دروني كردن مطلب ياد ميكنند .يعني به هيچ وجه مخاطبان خويش است.يكي از مسائل و مشكﻼت
به آنچه آموختهاند به چشم متون ادبي دائما سيال و اصلي در اين حوزه به تفاوت روايتها مربوط ميشود.
بيصاحب نگاه نميكنند .در چنين موقعيتي است چنانكه گفته شد پيشترها آشيقها قلمرو و روايات را
كه وقتي با نسخههاي تركيبي تاليف شده و يا حتي از استاد خود به ارث ميبردند و معموﻻ با گروههايي
نسخههاي قديمي اساسا متفاوت از نسخهي خود سرو كار داشتند كه آن نسخه را به عنوان نسخهي
مواجه ميشوند ممكن است به دانش و نيت خير صحيح و حتي عين واقعيت ميپذيرفتند .هنوز هم
ارائه كنندهي آن نسخهي »غلط« شك داشته باشند. به قول خود آشيقها مخاطبان »آشيق شناس«١
عﻼوه بر اين از نظر برخي آشيقهاي سنتي، قبل از دعوت هر آشيق از او دربارهي شجرهي
انتشار و فروش ميراث استاد نوعي خيانت است. اساتيدش و داستانهايي كه ازبر دارد سوال ميكنند.
آشيقي كه دانش سنتي را دريافت ميكند تنها مجاز
به ارائه آن در مراسم مشخص و در چارچوب قواعد 1
Aşıq bilən, aşıq taniyan adam
٣٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
دارند .يعني چنين متوني به ندرت ميتوانند مانند معين است :فروش روايت ،خود به شكل يك كتاب
يك رمان و به صرف لذت ادبي اثر خوانده شوند .از يا كاست به معني بيارزش كردن اين ميراث
طرف ديگر ،همان طور كه گفته شد اين آثار تنها گرانبهاست .هيچ آشيقي نميتواند مالكيت معنوي
بخشي از اجرا را ثبت ميكنند كه بايد دست نخورده داستانها را بفروشد چون اين سرمايه يك سرمايهي
بماند. مشترك است و به فرد خاصي تعلق ندارد .با فروش
اجراي آشيق به طور كلي سه حالت دارد :آواز، آن مخاطبين به خواندن كتاب و گوش دادن كاست
شعر خواني و روايت .اغلب بخشهايي كه يك بار با قناعت خواهند كرد و آشيقها امكان بهرهمندي از
ساز به شكل آواز ارائه ميشوند بار دوم بدون ساز دانش خود را از دست خواهند داد .در برخي
خوانده ميشوند .در اين تكرارها آشيق اغلب با جابه مصاحبهها افرادي مدعي شدند كه حاضرند
جايي ظريف كلمات معناي شعر را به روز ميكند يا داستانهايشان را با خود به گور ببرند اما به نسل
توضيحي بر مطلب ميافزايد .يعني اين تكرارها جديد »آشيقهاي خدمت استاد نكرده« منتقل
داراي دﻻلتهاي ضروري براي درك متن هستند. نكنند .هرچند امروزه اين نگاه افراطي در مقابل انبوه
اما چون قسمتي از سبك هر استاد به حساب كساني كه تنها هدفشان بقاي سنت و انتقال ميراث
ميآيند و حالت بداهه دارند در كتاب جايي ندارند. گرانبهاست حاشيهاي بيش نيست ،اما براي فهم نگاه
به اين ترتيب ،با حذف مثالها و مثلها و تفسيرها سنت به اين متون و ساز و كارهاي حفظ مالكيت
آنچه باقي ميماند روايتي است برهنه و ساده؛ معنوي در بستر سنت شفاهي بسيار آموزنده است.
روايتي جدا شده از زمينهاي كه ديگر پويايي يك در اين جا بهتر است از كاست و دستنويس به
اجرا را ندارد و با غير شخصي شدن و قرار گرفتن در عنوان پشتيبان حافظه نيز ياد كنيم .بسياري از
حوزه عمومي به گذشتهاي دور و دور از دسترس آشيقهاي سنتي بيسواد هستند و تمام مطالب را
پرتاب ميشوند .مقصد پاياني اين كتابها معموﻻ هنگام همراهي با استاد در مراسم آموختهاند .در
آرشيو كتابخانه آشيقها و پژوهشگران است. چنين مواردي بسيار پيش آمده كه استاد قطعهاي را
اين مشكل در ثبت اشعار غير روايي بيشتر روي كاست براي شاگردش اجرا كرده .از ٤-٥دهه
ديده ميشوند .در حالي كه داستان كوراوغلو يا پيش اساتيدي كه قادر به خواندن و نوشتن هستند
اصلي و كرم كم و بيش ميتوانند در دسته براي انتقال اين ميراث بهنوشتار رجوع ميكنند.
بنديهاي متداول انواع ادبي جايي براي خود داشته كتابهاي چاپ شده نيز اغلب شكل و شمايل همين
باشند .بخش عظيمي از سنت آشيقي با اين دستنويسها را دارند .يعني تنها به ثبت روايت و
دستهبنديها سازگاري چنداني ندارند .چطور ميتوان قسمتهاي موزون كه حفظ آن اهميت بسيار دارد و
معماهاي آشيقي را ثبت كرد؟ امروز چه كساني نميتوان بداهه آنها را باز سرود ،اكتفا شده است .در
ميتوانند مخاطب چنين معماهاي پيچيده و دور از هر حال تجربه نشان ميدهد كه مخاطب غالب اين
ذهني باشند؟ همين طور است براي »تعريفها«»، آثار آشيقهاي جوان ،طرفداران و عﻼقمندان سابق و
دعاهاي خير« ،و دئييشمهها .در نظر بگيريد يا افرادي هستند كه نگاه مردمشناختي به متن
٣٩
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
آذربايجان و حتي خوانندگان برخاسته از ميان خود رويارويي بداههي دو آشيق را كه طبق سنت قرار
تركان ايران هر يك به سهم خود قسمتي از ميشود تمام اشعارشان بي نقطه ،يا بدون تماس
مخاطبين فرضي اين مردان را به خود اختصاص لبها ١يا با رعايت الزام ديگري از اين نوع باشد .در آن
ميدهند. رويارويي معيار اصلي سرعت و دقت عمل است.
يعني حتي كساني كه به موسيقي و آواز تركي ممكن است آشيقها و مخاطبانشان هيچ يك بعدها
نيز عﻼقه دارند ممكن است ترانه ها را به اجراي هيچ كدام از اشعار رد و بدل شده را به ياد نياورند،
آشيقي ترجيح دهند و ميدهند .اين گونه است كه رويدادي است كه تنها در لحظه زيست ميشود .آيا
آشيقها مجبور ميشوند براي پاسخ دادن به ثبت اين اشعار ميتواند خوانندهي عادي شعر دوست
سفارشها ترانه هاي محبوب كشورهاي همسايه را را به مطالعهي آنها ترغيب كند؟ آيا در فقدان
بياموزند و اجرا كنند ،در حالي كه به شدت از هيجان برد و باخت و نفس مجلس اين اشعار
مضمون و محتواي اغلب اين ترانه ها بيزارند و همچنان ارزش ادبي ﻻزم براي چاپ شدن و
اجراي آهنگهاي رقص را دون شأن خود ميشمارند. مطالعهي عميق را خواهند داشت؟
با اين حال رابطهي آشيق و خواننده بسيار پيچيدهتر ديديم كه امروزه ميراث كهن آشيقها نميتواند
از اينهاست .از قديم شهرت مﻼك مهمي در سنت موفقيت چنداني در ميدان ادبيات ايران به دست
آشيقي به شمار ميآيد .هر قدر كه ثروت بي اهميت بياورد چون از ديد خود آشيقها اين متون بيش از
شناخته شده ،شهرت و محبوبيت تاييدي است آنكه ادبيات به شمار بيايند آرشيوهاي دانش هستند.
برحقيقي بودن آشيق و موفقيت او در سلوك اما در ميدان دانش نيز چه تاريخ ،چه فلسفه و چه
خويش .در واقع رسيدن به مقام استادي كه آرزوي علوم تجربي ،اين مردان هيچ شانسي براي تثبيت
هر آشيقي است جز با محبوبيت و شهر ممكن خود ندارند .در دنياي معاصرنه تنها سنت آشيقي
نيست .از اين زاويه بهتر ميتوان درك كرد كه بلكه هيچ دانش فولكلوريكي هر قدر هم غني باشد
محبوبيت يك خواننده بيبهره از »سجاياي اخﻼقي« نميتواند در مقابل نهاد علم قد علم كند .ميماند
ﻻزم تا چه حد ميتواند مايهي رشك و حتي اندوه رقابت با خواننده و نوازنده .رقابتي كه به هزار دليل
يك آشيق سالخورده شود. نتيجهي دلسرد كنندهي آن از پيش معلوم است .در
مشكل ديگر رابطهي بين سنت آشيقي و واقع اگر زماني سنت آشيقي در ايران تنها با
رسانههاي مدرن در ايران ،عدم شناخت سنت و نگاه موسيقي كﻼسيك فارسي مجبور به رقابت بود ،امروز
توريستي به آن است .برگزاركنندگان جشنوارههاي تعداد رقبا بسيار زياد است :از موسيقي مدرن غربي
غيرحرفهاي و مديران پخش راديو و تلويزيون از اين گرفته تا موسيقي و آواز مدرن تركيه ،جمهوري
سنت به خوبي آگاهي ندارند و ترجيح ميدهند
حداقل دستمزد را بپردازند و يك آشيق روي صحنه
١دوداق ديمز ) (dodaq dəyməzبه شعرهايي گفته ميشود
داشته باشند .بدون اينكه واقعاً نگران كيفيت كار او كه در آن حروفي كه طي تلفظ آنها لبها با هم تماس پيدا
باشند .به اين ترتيب ،اساتيد بزرگ معموﻻ به خاطر ميكنند استفاده نميشود.
٤٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
توانايي آشيق در پاسخ به خواستهها و سواﻻت مطالبهي دستمزد يا دوري از حلقههاي نزديك به
مخاطبان پر اهميتتر از كيفيت ساز اوست و رسانهها به حاشيه رانده ميشوند .در نتيجه
موسيقي تنها بخشي از اجرا را همراهي ميكند. آشيقهايي به جشنوارهها ،برنامههاي راديويي يا
كنسرتهاي آشيقي مانند ساير كنسرتهاي مدرن تلويزيوني راه مييابند كه از نظر اساتيد سنتي لزوماً
تهيه و سازماندهي ميشوند ،بنابراين هيچ بداهه و بهترينها نيستند .از نظر مصاحبهشوندگان من »بي
هيچ رابطه عاطفي خاصي بين آشيق و مردم وجود تجربگي« اين افراد تصوير خوبي از سنت ارائه
ندارد .اين كنسرتها معموﻻ شكل يك كار گروهي را نميكند .با اينحال بايد در نظر داشت كه .١ :قسمت
دارند كه از راه فروش بليط هزينههاي خود را تامين عظيمي از سنت چنان كه پيشتر گفته شد،
ميكند .ناگفته پيداست كه مخاطب اين كنسرتها نميتواند با مخاطبان جوان ارتباط بر قرار كند؛ .٢
ومخاطب آشيق در عروسي يكي نيستند و ذاتا به در اغلب موارد اين برنامهها تنها جنبهي تفريحي
طبقههاي اجتماعي متفاوتي تعلق دارند .رابطهي فرد دارند و هدف معرفي واقعي سنت نيست ،بلكه حضور
به فردي كه در عروسي بين سفارشدهنده و آشيق نمايشي نمايندهاي از سنت است؛ .٣در اين نوع
برقرار ميشود و معموﻻ تا سالها در خاطر آشيق گزينش معموﻻ مهارتي كه معيار قرار ميگيرد با
ميماند اما اينجا به فيدبكهاي رسانهاي و بعضا فردي معيارهاي سنتي آشيق موفق تفاوت بسيار دارد.
بعد از كنسرت تبديل ميشوند. عﻼوه بر اين ،دراين اجراها آشيقها بايد شعر
در گذشتهاي نه چندان دور آشيقها فقط در كوتاهي را در همراهي با موسيقي بخوانند شعري كه
حاشيه جشنوارههاي مختلف ،به ويژه جشنوارههاي انتخاب ميشود به ندرت ميتواند از نگاه سنت شعر
مربوط به اقوام يا شبهاي شعر دعوت ميشدند تا مناسبي باشد.اشعار مناسبتي در سنت آشيقي
مخاطبان را سرگرم كنند .اين اجراها معموﻻ به جايگاه ويژهاي دارند و نه تنها اشعار روز بلكه انواع
نوعي زمان استراحت بين دو برنامه جدي تلقي تعريف نيز ميتوانند به نوعي در سنت جاي بگيرند.
ميشدند .آشيق اشعار كوتاهي مربوط به موضوع اما معموﻻ به خاطر كمبود وقت يا استيصال آشيق
همايش يا اشعار شاد فولكلوريك را ميخواند .در ده كم تجربه در مقابل دوربين و تمركز او بر ارائهي
سال اخير برخي از آشيقها موفق به ورود به چيزي كه مانع از دعوت او در مناسبتهاي بعد
موسسات مدرن و برگزاري جشنواره هاي مخصوص نشود ،اين اجراها نميتوانند بهدرستي در سنت ادغام
سنت آشيقي شدهاند .مخاطب اجراهاي گروه اول شوند و حالت نچسب و مصنوعي به خود ميگيرند.
اغلب شهرونداني بودند كه يا به دنبال پر كردن آشيقهايي كه در كنسرتها ميخوانند عموماً
اوقات فراغت خود در يك برنامهي تفريحي شركت افرادي هستند كه تصور مدرني از موسيقي دارند.
ميكردند يا به مناسبت خاصي گرد هم ميآمدند و آنها اجراهاي سنتي را با سليقه مردم شهري و
چند دقيقه اي هم شاهد اجراي آشيق بودند .در طبقهي متوسط تطبيق ميدهند .در اين نوع اجراها
اجراهاي گروه دوم افرادي شركت ميكنند كه به موسيقي و آهنگ بر كﻼم غلبه دارند ،در حالي كه
طور ويژه به اين سنت عﻼقه دارند .اين مراسم داراي در اجراهاي سنتي كامﻼً برعكس است و محتوا،
٤١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
اصلي سنت آشيقي در دنياي امروز اين است كه فرمول ها و آيين هاي سنتي است اما درواقع همه
ديگر نميتواند مانند گذشته به عنوان يك نهاد چيز تمرين شده و نوعي شبيه سازي اجراي سنتي
مستقل زنده بماند .بخشهاي خاصي از آن ديگر يا تئاتري است كه مراسمي مرده را به تصوير
معتبر نيست زيرا تقسيم كار اجتماعي و تخصصي ميكشد .آشيق سنتي اغلب اجراهاي گروه اول را
شدن نقشي كه اين بخشها به عهده داشتند را به كامﻼً بيارزش و دون شأن خود ميداند اما اغلب يا
نهادهاي متخصص مستقلي سپرده است :دين به خاطر حفظ سنت يا به خاطر نياز به دستمزد
انحصار برآوردن نياز به معنويت و توضيح سنتي اندكي كه پرداخت ميشود؛ و يا حتي به خاطر
جهان را در دست گرفته است .و البته حتي همين دسترسي به صحنه و آزمودن بخت خود در اين
دين نيز در مقابل نهادهاي علمي متعدد و توسعه رقابت پيچيده به آن تن ميدهد .اجراهاي گروه دوم
يافتههر روز بيش از پيش به قلمروي كوچكتر اما شأن و تشخص خاصي دارند و معموﻻ دعوت
رضايت ميدهد .بنابراين ،اين توضيحات عاميانه و شدن به آنها حتي بدون دريافت دستمزد لذتبخش
اسطورهاي از جهان كه آشيقها ارائه ميكنند كامﻼً است .كما اينكه از اين طريق آشيق ميتواند با
بي اعتبار هستند .چند نفر در دنياي امروز ما حاضر مخاطبان تجديد ديداري بكند و به اين ترتيب در
ميشوند در مجلس عروسي پولي به آشيق بدهند و هفته ها و ماههاي آينده تماسهاي بيشتري براي
از او سوالهايي بكنند كه نسلهاي گذشته ميكردند: دعوت به عروسي داشته باشد.
چرا هفته هفت روز دارد؟ هابيل و قابيل چطور به
تنهايي نسل انسان را گسترش دادند؟ پيامبر در نتيجه گيري
معراج خود چه حيوان عجيبي ديد١؟ ديديم كه براي آشيقها و مخاطبان سنتي آنها
عﻼوه بر اين ،يكي از وظايف مهم سنت آشيقي اين روايات معنايي متفاوت از ادبيات داشت.
اين بود كه برخي رويدادهاي تاريخي را چندان بازگو مراسمي بود آييني كه به عنوان يك نهاد اجتماعي
كند كه بخشي از حافظه جمعي و تاريخ مشترك عمل ميكرد :مشاركت در مراسم روابط بين فردي
شوند .امروزه نهاد تاريخ نگاري رسمي اجازهي قد اعضاي گروه و در سطحي وسيعتر جامعه را تنظيم
علم كردن به هيچ روايت رقيب ديگري نميدهد .در ميكرد ،بازگويي سنت حافظه جمعي و دانش
مورد تربيت اخﻼق و آداب و رسوم هم همين طور. عاميانه در مورد جهان را منتقل و البته به روزرساني
آداب ،قواعد واصول زندگي تغيير كردهاند و ديگر مي كرد .كاهش مجموعهاي پويا به گونههاي ادبي
آشيق و مجموعه مطالب سنتي او به هيچ وجه كه از روي نمونههاي ادبيات مكتوب تعريف شدهاند،
مرجع مناسبي براي يادگيري نحوه رفتار محسوب زيباييشناسي و عملكرد هنر سنتي را زير سوال
نميشوند. ميبرد.هر رسانهاي غير از رسانهي سنتي اجرا در
در نتيجه ،تنها چيزي كه براي آشيقها ميماند مراسم،قسمتي از اجرا را حذف ميكند و حتي در
دراز مدت بر متون و مناسبات اقتصادي و اجتماعي
١سوالها از خاطرات آشيقهاي مورد مصاحبه انتخاب شدهاند. موجود ميان اساتيد سنت تاثير ميگذارد .مشكل
٤٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
حوزهي ادبيات و موسيقي است .براي اين كار چارچوبهاي موجود سازگاري ندارند :همه فرمولهاي
آشيقها بايد با نوازندگان ،خوانندگان و شاعران سنتي كه آشيقها هنگام اجرا براي صحبت با مردم از
رقابت كنند .اما زيباييشناسي ادبيات شفاهي كامﻼً آنها استفاده ميكنند ،مناسك ،حركات و قواعد ريز و
متفاوت است و سازگاري آن با زيباييشناسي مدرن درشتي كه فهم اين متون را ممكن ميكردند.
متني كه به عنوان داستان كوروغلو به دست ما بسيار دشوار است .در حالي كه ادبيات شفاهي
مبتني بر تكرار است و بايد در زمينه مراسم آييني و مي رسد عقيم است .آشيقهاي جوان ديگر به رسم
قديم تعليم نميبينند و باور جمعي درك شود ،هنر مدرن بر فرد
پيشينيان را به حرفهي خود و كﻼم و تكرار ناپذيري اثر و منحصر به فرد
به ارث رسيده ندارند .يعني با تغيير بودن آن تاكيد ميكند.
نسل ديگر چارهاي جز بسنده درك مخاطبان سنتي از
كردن به همين متون عقيم نخواهد اجراهاي حماسي و نوع ادبي
بود .تركان ايران نيز مانند بسياري حماسي با آنچه در قرن نوزدهم به
ديگر از مردمان جهان از اجراي عنوان بخشي از نظريههاي نوع ادبي
حرفهاي سنت فاصله مي گيرند. توسعه يافته و از روي متون تدوين
ثبت و نگهداري لحظههاي آفرينش شده ،بسيار متفاوت است.
در فقدان رابطهي مستقيم و روايتهاي حماسي به نهادي غير از
نزديك خالق و مخاطب )نگارش، نهاد ادبيات تعلق دارند .آنها
ديجيتال ،فيلم ،صدا يا حتي اجراي زيباييشناسي خاص خود را دارند.
زنده ي اينترنتي( روز به روز بيش تﻼش ما براي تكهتكه كردن يك
از پيش جا مي افتد .رونق امروز اثر بهروز حشمت
اجرا ،تعامﻼت اجتماعي ايجاد شده
در اطراف آن و دﻻلتهاي معنايي و زيبايي خاص آن بازار كتاب تركي در ايران نشان ميدهد كه اين
را از بين ميبرد.هنگام ثبت و انتقال ،كﻼم چاره اي گسست از مدتها پيش آغاز شده است و بازگشت به
جز تكهتكه شدن ندارد .بخشهاي مختلف از گذشته غير ممكن است .سرگرداني دونكيشوت وار
پيكرهي واحد اجرا جدا شده به قواعد چارچوبهاي اين مردان از خود گذشته در هزار توي ميدانهاي
مختلف تن ميدهند .روايت منثور و ابيات منظوم هر فرهنگي شهري گواه روشني بر اين مدعاست .تنها
يك با توجه به مضمون و محتواي خود براي جاي كاري كه ميتوان كرد توجه به روشهاي نوين ثبت،
گرفتن در دستهبنديهاي متفاوتي تغيير ميپذيرند .مطالعه و دريافت اين آثار است .تنها با به رسميت
مثلها به عنوان فولكلور در مجموعه ها گردآوي شناختن بوطيقاي ويژهي كﻼم و اجراست كه
ميشوند و باورها به شكلي فروكاسته در كتابهاي ميتوان به تجربهي دريافتي نزديك به دريافت
»باور عامه« جا ميگيرند .ناگفته پيداست كه بخش سنتي اثر اميد داشت.
زيادي نيز هيچگاه هيچ جا ثبت نميشوند چون با
٤٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٤٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
مخصوصلوغونون تجسومودور .او خالقين بوتون وارليغيني بيلديرن ،قورويان ان مهم عاميللردن
مدني كئچميشيني محافظه ائدن ان مهم واسطه ،بيريدير«.
هر بير خالقين ،ملتين آنجاق بير آنا ديلي ديلدير .پروفسور آغاموسا آخوندوون فيكيرينجه :
»ديل بير چوخ اجتماعي حادثه لردن فرقلنير .ديل واردير .همين ديل ،او خالقين و ملتين عمومي ديلي
هئچ بير حالدا عموم بشري اولماييب؛ ديل ملي اولدوغو اوچون ،او ديله عموم خالق ديلي دئييرلر.
سجيه داشيييب .ديل بير اونسييت واسطهسي ،مثال اوچون بيزيم آناديليميز ،عموم خالق ديليميز
فيكيرين ايفاده واسطهسي كيمي مختلف آذربايجان ديليدير .بو ديل ،آذربايجان خالقينين
خالقﻻرين ،ملتلرين ديلي كيمي موجوددور .هر معنوي واري ،و كيمليييدير .عموم خالق ديلي ايكي
مهم قوﻻ آيريلير :دانيشيق ديلي و ادبي ديل .ادبي ديلين اؤزونون سجيهوي خصوصيتلري وار«
يئر اوزونده ،چوخ ملتلر ،خالقﻻر ،قوومﻻر ديل عموم خالق ديلينين ان يوكسك فورماسيدير.
ياشايـير .اونﻼرين اؤز يوردو ،مدنيتي ،عادت – داها دوغروسو ادبي معيارﻻرين ،اوسلوبﻻرين
عنعنهسي اولدوغو كيمي ،اؤز ديللري ده واردير .هر واسطهسي ايله فيكيرين دقيق ،آيدين ،سرراست و
خالقين دوغما ديلي اونون »آناديلي« ساييلير .آنا آنﻼشيﻼن شكيلده ايفاده اولماسينا امكان يارادير.
ادبي ديل ،عموم خالق ديلينده ،سئچمه ،عوض ديلي ،او ديلدير كي ،انسانﻼر اونونﻼ ديل آچير،
اونونﻼ دانيشير ،اونونﻼ ياشايير ،اونونﻼ اؤلورلر .بيزيم ائتمه ،آلينما ،ايتيرمه ،معيارﻻشما عملياتﻻري
ده آناديليميز ،آذربايجان ديليدير .آناميزين بطنينده نتيجهسينده اوسلوبﻻر سيستمينه دوشور .بو
آناميزين قاني ايله ،دويغوﻻري ايله بيرگه عملياتﻻر اجتماعي ـ مدني دييشيكلرله سيخ
دامارﻻريميزدا دوﻻشيب .اونون سئوگي و محبتينين باغليدير .آنجاق هر بير اوسلوب ،ديلين ملي
ايشيغيندا ،بيزيم جانيميزدا كؤك ساليب و خصوصيتلري اساسيندا قورولور ،تكميللشير.
دوغوﻻركن دوداقﻻريميزدا چيچكلنيب ،ﻻيﻼﻻرﻻ ،آذربايجان ديلي انكشاف ائتميش ديللر
نازﻻماﻻرﻻ ،بوي آتيب و عؤمروموز اوزونو سيراسيندادير .اونون دا يوكسك كئيفيته ماليك
بئينيميزين ،اورهييميزين ،ايشلريميزين ،آرزو و اوﻻن ادبي ديلي واردير.
دونيا خالقﻻري ادبي ديللر واسطهسي ايله بير - ايستكلريميزين ترجماني اولوب .دئمك بئشيك
باشيندان – قبير داشيناجان دويغو و بيرلري ايله ادبي ،مدني ،اجتماعي عﻼقه ساخﻼيير و
دوشونجهلريميزين بوتون چاﻻرﻻريني قلبيميزين ان فيكير مبادلهسينه گيريشيرلر .بو مبادلهلرده عاليملر،
درين قاتﻻريندا گيزلنن احتراصﻻريميزي ،هيجان يازيچيﻼر ،مطبوعات ايشچيلري و معلملرين و …
و اضطرابﻻريميزي تجسوم و ايفاده ائدير .آغي ﻻرﻻ ،بؤيوك رولو اولور .بو ساحهده هئچ كيم خالق ديلي
ايله يازيچي و شاعرلر قدهر باغلي اولمور .چونكي اوخشاماﻻر بيزي سون منزيله تاپشيرير.
آكادئميك ميرزه ابراهيم اوو يازير » :هر خالقين بديعي سؤز صنعتينين اساسي سؤز اوسته قورولور.
آنا ديلي ،اونون ملي وارليغينين ،معنوي عالمينين سؤز اونﻼرين هم ايفاده آلتي ،هم ده اثرلرينين
ايفادهسيدير .بئلهليكله هر ديل بير خالقين ،ملتين جوهري ،ماياسيدير .اونﻼر سؤزه سويوق قانلي
٤٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
كيفيتلري اؤيرنير و اونﻼري منيمسهييرسه ،او آدام مناسبت بسلهيه بيلميرلر .سؤز شاعر ـ يازيچي
يوكسك نطق مدنيتينه صاحب اوﻻ بيلير. اوچون ديري و جانلي بير وارليقدير .اونﻼر اوچون
هر ملتين ،خالقين مدني گؤستريجيلريندن سؤز چوخ معنالي ،چوخ يؤنلودور .اونﻼر سؤزو بيلير،
بيري ده شفاهي – يازيلي نطق سانيلير .نطق دويور ،لمس ائدير ،سؤزون رنگيني ،عطريني،
مدنيتي ديلين امكانﻻريندان معاصر سويهده چكيسيني سئزه بيليرلر و سؤز ياراديجيليغيندا بو
استفاده ائتمك باجاريغي دئمكدير .ديلين قابليتدن اولدوقجا يئرلي -يئرينده فايداﻻنماغي
گؤزهلليييني ايفادهليلييني اوز دانيشيق ياخود باجارا بيليرلر .پروفسور توفيق حاجييئو چوخ گؤزهل
يازيسيندا آيدين ،آچيق ،آخيجي ،موسيقيلي دئيير» :او )سؤز اوستاسي( ،سؤز ماتئرياليني يونور،
شكيلده عكس ائتديره بيلن هر بير كيمسه يوكسك جيﻼﻻيير ،صنعت فاكتينا چئويرير .اونو اوسلوبي
نطق مدنيتينه يييهلنميش آدام اولور. داورانيش اوچون چئويكلشديرير ،حساسﻻشديرير.
بوگون نطق مدنيتينه صاحب اولماق مدنيليك يازيچي -شاعر بو استقامتينده ياراديجيليق
معيارﻻريندان بيريدير .يوكسك مدني نطق ،معاصر فعاليتيني موافق بديعي ـ اوسلوبي ايشله برابر ان
ادبي ديلين انكشاف ائتميش ،معيارﻻري ايله چوخ ادبي ديلين خئيرينه يؤنلير«.
سسلشن اوسلوبﻼري سيستمينده بوللورﻻشان نطق دونيانين بويوك يازيچيسي ماكسيم گوركينين
دئمكدير. ايفادهسي ايله دئسك» :ادبياتين اساس ماتئريالي
حؤرمتلي عاليم ،پروفسور يحيا كريموو يازير: تأثيراتﻻريميزي، بوتون ب ي زي م سؤزدور.
»كفايت قدهر سؤز احتياطينا مالك اوﻻن ،اونون دويغوﻻريميزي ،فيكيرلريميزي فورمايا ساﻻن
معناسيني بيلن ،سؤزدن يئرلي -يئرينده ،دقيق سؤزدور.
معنادا استفاده ائتمهيي باجاران آدامين نطقي آيدين، دئمهلي» :يازيچينين ان عالي مقصدي سؤزله
جاذبهلي؛ سؤزو چوخ چئويك اولماقﻼ سئحيرلي بير حياتا كئچير ،بديعي اثرين ان يوكسك مطلبي،
عالم يارادير .ديلين ديگر واحدلري آنجاق سؤزون علوي فيكيرلري سؤزله ايفاده اولونور«.
وارليغي شرايطينده يارانير«. يازيچيﻼر ،شاعرلر و هر هانسي بير فيكير
هرهانسي بير ديلي اؤيرنديكده ،ايلك نووبهده آدامي ،قلم صاحبي يوخاريداكي كيفييتلري
اونون سؤزلريني ،جملهلريني ،داها دوغروسو لغت ييهلنمك اوچون اؤز نطق مدنيتيني انكشاف
تركيبني و ديل قورولوشو قايداﻻريني اؤيرنيريك .بو ائتديرمهليدير .بونون اوچون ،او ديلي دريندن ،هر
قايداﻻر ايسه او ديلين اؤزونه مخصوصدور .ديلين طرفلي اؤيرنمهلي و سؤزون سيرلر خزينهسينه يول
وارليغيني تأمين ائدن اساس قووه ايسه ائله بو قايدا تاپماليدير .چونكي ديلين داخلي قانونﻼريني ،اونون
– قانونﻻردان عبارتدير. سؤز قورولوشو ،سؤز بيرلشمهلري و جمله
گراماتيكا )ديل قورولوشو قايداﻻري( هر اؤيرنيب، سجيهلريني قورولوشﻻرينين
شئيدن اول ،بو و يا ديگر بير ديلين صرف و گؤزهللييينه، ديلين او منيمسهمهدن،
نحويني ،يعني سؤزلرين سسلردن يارانماسيني، ايفادهليليينه ييهلنمك امكانسيزدير .هر كيم بو
٤٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
موضوعسودا آنا ديلينده يازان يازيچيﻼريميزي داها دييشمهسيني ،بيرلشمهسيني ،قانونا اويغون شكيلده
جدي شكيلده دوشونمهيه يؤنلتميشدير .بو اوزدن موجود اولماسيني و فعالييت گؤسترمهسيني عكس
ديليميزين قورولوشو و صرف و نحوينين چئشيدلي ائتديرير .بو معنادا گراماتيكا تمامي ايله سجيهوي
واحدلري ساحهسينده آراشديرماﻻر آرتميش و بير خصوصيت داشيير .يعني او ديلين اؤزونه مخصوص
چوخ مقاله و كتاب يازيلميشدير .بو اثرلرين مكانيزميني عكس ائتديرير .ديلچيلييه گيريش
داشيديغي هدفلر باشقا ـ باشقا اولدوغو كيمي كتابيندا اوخويوروق» :انسان فيكيرلرينين مادي ديل
اونﻼرين مندرجهلري و علمي سويهلري ده شكلينه دوشمهسي اوچون لغت تركيبينده سؤزلرين
مختلفدير .مؤلفلرينين علمي بيليييندن، معيين قايدا -قانونﻼر اوزره ديلين» ،گراماتيك«
مقصديندن آسيلي اوﻻراق اونﻼرين متودﻻري و قورولوشو ايله اوزﻻشماسي واجبدير .بونﻼر اصلينده
آراشديرما يولﻻري و هدفلري ده آيري -آيري سؤزلرين دييشمهسي ،بيرلشمهسي واسطهسي ايله
سجيهلر داشيييرﻻر .بو يازيﻼرين بعضيلري علمي عمله گلير ،ائله بو معنادا ديلين لغت تركيبي ايله
نطقهيي نظردن دايازدير .بعضيلري ايسه باشقا اونون »گراماتيك« قورولوشو قارشيليقلي عﻼقهده
ديللرين )عرب ،فارس (…،قايدا -قانونﻻري اولور .محض بونا گوره ده ديل سيستيمينده هر بير
اساسيندا ديليميزي اؤيرنمهيه جان آتميشﻼر .بو ديلين بير شئي و »گراماتيك« قورولوشون ايسه
يانليش آدديمﻻرا باخماياراق بير نئچه ديلچي عاليم باشقا شئي اولدوغونو دوشونمك البتّه سهودير.
طرفيندن ديليميزين قورولوش قايداﻻري ،او تايين »گراماتيك« قورولوش انسان فيكيرلرينين ماددي
آكادئميك اثرلريندن قايناقﻼناراق آكادئميك سويهده ديل جيلدينه دوشمهسينه ،انسانﻼر آراسيندا
يازيلميشدير .بو عاليملرين اثرلري چوخ اؤنملي اولسا اونسييتين عمله گلمهسينه كومك ائدير«.
دا ،آنجاق هله ده ايران آذربايجانيندا ،آنا ديليميزين هر بير ديل ،دانيشيق ديل سويهسيندن ادبي
قورولوش قايداﻻريني ،علمي اساسﻻر اوزره ،ساده ديل سويهسينه يوكسلديكجه ،او ديلده يازيب-
شكيلده ايضاح ائدن ،معاصر اؤيرديجيليك متودﻻرين يارادان و اوخويانﻼردا ،او ديلين قايدا ـ قانونﻼريني
يولو ايله ساده ،ييغجام بير ديلله اوخوجو كوتلهلرينه اؤيرنمهسينه جان آتير .بو ايشده ،يعني ديلين
آنﻼدان ،اونﻼرين ايستكلريني ،احتياجﻻريني جدي اؤيرنيلمه و اؤيرديلمهسينده ديلچي عاليملرين
صورتده اؤدهمك مقصدي ايله يازيﻼن ،عادي كومهيي بويوك اولور .اونﻼر ادبي ديلين قايدا ـ
اوخوجودان دوتموش تا تجربهلي قلم صاحبلرينين قانونﻻريني ،آرايير ـ آراشديرير .اونون سيستيميني،
يارارﻻناجاغي بير اثرين يئري بوش ايدي .بو قايداسيني ،نظامﻼيير و علمي اساسﻻر اوزره تنظيم
بوشلوغون دولدورولماسي آناديليميز ساحهسينده ائدير و بو يولﻻ ديللرين عمومي قانونو ،هابئله عموم
چاليشانﻼرين قارشيسيندا دوران ان اؤنملي خالق ديللرينين ،ديل قورولوشو قايداﻻري
وظيفهلردن بيري ايدي. سيستيملي صورتده يازيلير.
بو گون آرتيق اناديليميزين ديرچليش دايرهسي ايشلنمه ديليميزين ادبي
واختيدير .ادبي ديليميزين يوكسليشي ايله ادبي ـ گئنيشلنديكجه ،اونون اؤيرنيلمه و اؤيرديلمه
٤٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
جدي مسئله لرين بيري دير .چونكي ،بو ديرچليش و بديعي اوسلوبﻼرين ايشلنمه قوهسينين آرتماسي و
يوكسليش آنﻼرنيدا ادبي ديليميزين گوجونون، احاطه دايره سي نين گئنيشلنمه سي ايله،
زنگينليي نين ،الوان ليغي و گؤزل ليني نين باش چئشيدلي يازي نوعلرينينده چوخالماسي طبيعي
قالديرديغي بير واختدا ،ديليميزده يازيب ـ ياردان سسلنير .بونا اعتبارن ديليميزين علمي ـ ايشلك
قوه لر ديليميزين افاده ليك قابليتينه ييهلنمك رولونو هر طرفلي اؤيرنمك مسئله سي اؤنملي بير
اوچون اونون لغت تركيبيني ،قورولوشونو ،دريندن موضوعويا چئويريلميش دير.
اؤيرنمه لي اولورﻻر .بئله حالدا اصيل ادبي ـ علمي بوگون ياشلي قلم صاحبلريميز سيراسينا ،گنج
متن لرله تانيش اولمادان ،ايستر -ايستمز يانليش و استعدادلي يازيچي و شاعر لرده قوشلوموشدور .بو
مئيل لره توتولوب و باشفا تورك منشالي ديللره اوز سيرا گوندن – گونه سيخﻼشير و گوجلنير .سون
توتمالي اولورﻻر .او ديللرين سؤزلري ،سؤز بيرلشمه واختﻼر ،ديليميزده اونﻼرجا رومان ،حكايهلر مجموعه
لري .سؤز ياراتما قايداﻻري جمله قورما يولﻻري سي ،ادبي ـ تنقيدي يازيﻼر ،علمي ـ تدقيقي اثرلر
)شعورلو وشوعورسوز اوﻻراق( بيزيم ديلده او يازيچي ياييلميشدير .اجتماعي ،تاريخي ،مدني ساحه لرين
ﻻرين اثرلري سيماسيندا اؤزونو گؤسترير. باشقاـ باشقا موضوعﻼريندا چوخ بيتگين و ديرلي
يئني -يئني ادبي قوهلرين ،قلم صاحبلرينين اثرلر يازيلمشدير .فولكولور نمونهلري ايله
فعاليتينين گرگينلشدييي و معاصر ادبي ديليميزده برابركﻼسيك ادبي متنلر ،ديوانﻻردا گئنيش
يازيب – اوخوما ماراغينين آرتديغي بير واختدا، اوخوجو كوتلهسينين اختيارينا قويولموشدور .بو
ادبي ديليميزه باشقا ديللردن سؤز و ايفاده گون آناديللي مطبوعاتميز دا ماراقلي بير دورومو
آخيمينيندا گوجلنمهسينهده شاهد اولوروق .بو ياشاماقدادير :اونﻼرجا اؤيرنجي درگيلري ،بير نئچه
حادثه ،قلم صاحبلرينين ادبي ديليميزله ﻻزيمينجا فصلنامه ،آيليق ،هفتهليك ديليميزده نشر اولونور .
تانيش اولماماﻻري ،چئشيدلي ادبي – بديعي متن مطبوعات ديليميزين دايره سي و نفوذو گونو -
لرين الده اولماماسي و شخصي ماراق ﻻر بئله بير گوندن آرتير و گوجلنير .ادبي ديليميزين ايشلنمه
آخينا يول آچير .البته بو آخينمانين باشقا بير سببي ميداني دا گئنيشلنير .ايندي ادبي انجمنلرين،
ده شعورلو صورتده آنا ديليميزي ،هانسيسا بير محفللرين جلسه لرينده ،اينترنت سايتﻼريندا ،وبﻼق
ديلين لهجهسي ،ياخود قالينتيسي كيمي قلمه ﻻردا ،تئاتر سالونﻼريندا ،تلويزيون كانال ﻻريندا
وئرنلرايسه ديليميزي پوزقونﻼشديران بو آخيني، ديليميزين ايشلنمه وضعيتي جدي بير حال آليبدير.
گوجلنديرمهيه چاليشيرﻻر .يئني ادبي قوه لر تأسفلر اولسون كي بئله بير واختدا هله ده مكتب
بيلمهدن ،ادبي ديليميزله تانيش اولمادان ،توركيه لرده آنا ديليميز تدريس اولونمور ،هلهدير كي يوزلرله
توركجه سينه اوز توتورﻻر .آنجاق بير پارا ديرناق ضيالي و علم آدامﻼرينين » آنا ديلي ميزين «
آراسي عاليملر بيله -بيله ،شعورلو اوﻻراق ديليميزه اؤيرنيلمهسي بارده ايستكلري جاوابﻼنماييبدير! بئله
ياماق اوﻻن ،اونو پوزغون حاﻻ ساﻻن سؤز و افاده بير حالدا ادبي ديليميزين اؤيرنيملهسي
لرله دولدورماغا چاليشيرﻻر .حتي توركيه ديلي نين يازيچيﻼريميزين قارشيسيندا دوران ان بؤيوك و
٤٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
صرف و نحويني ديليميزده اجرا ائتمكله هانسيسا حادثه اوزون ايللر اؤزونو ،پهلوي شوونيستلري نين
اويدورما تورك ديلي ياراتماغا جان آتيرﻻر .اونﻼر ،آنا ديليميزين بوغازنيا جايناغيني ايليشديريب ،اونو
ديليميزين عادي و دوغما سؤزلريني ،سؤز بوغوب ،يوخ ائتمك ايسته ديكلريندن آسيلي دير.
ادبي ديليميزين انكشافينا مانع اوﻻن ييرلشمهلريني و علمي ـ ادبي اصطﻼح ﻻريني
توركيه توركجه سينده كي قارشيليق ﻻري ايله ايرينتيلردن بيري ده ادبي ديليميزده افراط شكيلده
عوض ائديرلر .تورك ديلي نين سؤز قورولوشو و يئرليچي ليك مئيلي نين آرتماسيدير ،آذربايجان
جمله قورولوشو قايداﻻريني ديليميزه سوخماقﻼ ادبي ديليايله ياخشي تانيش اولمايان ،اونون
ديليميزين گراماتيك قانونﻼريني پوزارق اونو توركيه كﻼسيك و معاصر متن لريني اوخومايان ،يالنيز
ديلي نين قويروغو ،يا ان آزي بير لهجهسي كيمي شفاهي ادبي ديل ايله محدود صورتده تانيش اوﻻن
گؤسترمك ايسته ييرلر .البته ديليميز بئله ياد بعضي قلم صاحبلري ،ياشاديق ﻻري بؤلگلهلرين،
تأثيرلرين نتيجهسينده پوزقونﻼشما تهلكهسي ايله كندلرين يئرلي سؤزلريني يازيﻼريندا يئرلي ـ
قارشيﻼشسادا امينيك كي سارسيلماياجاق يئنه ده يئرسيز ايشلتمهلري دير .اونﻼردا ادبي ديليميزين
گونو -گوندن چيچكلنيب ،زنگينلشيب داهادا دوغما و ايشليك سؤزلريني بيلمه دن يئرلي سؤزلرله
جيﻼﻻنيب و دونيانين ان مدني ديللري سيراسيندا ديشييرلر .بو ديشمه لر بعضان ائله گولونج اولور كي،
سؤز اويونوندان باشقا هئچ بير شئيه اوخشامير. اولدوغو كيمي انكشاف ائدهجكدير.
ادبي ديليميزده خلل گتيرن ،كوبودلوقﻼرين و آنجاق بو يولﻻ اونﻼر ،ادبي ديليميزين پوزغونلوغونا
عيبجرليكلرين باشقا بير تظاهروده فارس و عرب يول وئريرلر .بئله حالﻻر ديلي باياغيﻼشديرير .حتي
سؤزلرينين ،يئرسيز ايشليديلمه سي دير :ديليميزده اونو پارچاﻻنما ،بؤلونمه تهلوكه سينه گتيريب
فارس وعرب ديللري نين صرف ونحوي اساسيندا چيخاردا بيلر .بئله عيبجرليكلر بو گون ادبي
سؤزبيرلشمه لري و عباره لر دوزلديرلروديليميزين ديليميزين قارشيسيندا دوران ان جدي مانعه لردن
دوغما قايدا -قانون ﻻريني پوزاراق قوندارما و قوراما دير...
منيم فيكيريمجه بو گون معاصر آذربايجان ادبي بير ديل قوراشديرير ﻻر كي آديني » دوه قوشو «
ديلي قويماق اوﻻر .چونكي بو يارامازﻻرين ديلينه نه ديلينين اؤيرنيملهسي بؤيوك اؤنم داشيير .آنا ديلين
فارس ديلي ،نه عرب ديلي ،نه ده كي آذربايجان علمي و مئتدوديك صورتده اؤيرديلمهسي،
ديلي دئمك اوﻻر .بئله بير ديل له اوخوجوﻻر اؤزو ديليميزين دوغرو و دوزگون انكشافينا خدمت ائدير.
ياخشي تانيشديرﻻر .بو حادثه ايسه پهلوي ديليميزين قانونا اويقونﻼري ،قايداﻻري علمي يولﻻ
تؤر -درين و اطرافلي شكيلده بوتون اينجهليكلري ايله قالينتيﻻرينين لرينين شوونيست
اؤيرنيليرسه ،ادبي ديليميزين ،شفاهي نطقميزين تؤكونتولريايله باغلي دير.
بو خستهليكلرين ان اساس سببلريندن بيري افاده قابليتي آرتير ،ديليميزين ايشلنمه دايرهسي
ديليميزين مكتبلرده تدريس اولونماماسي و ادبي گئنيشلير .اوخوجو كوتلهسينين شفاهي و يازيلي
ديليميزده متنلرين ياييلماماسي اولسادا ،منجه بو نطق مدنيتي يوكسلير .اونﻼر باجاريقﻼ ،ثمره لي
٤٩
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
بديعي ادبياتيميزين بؤيوك اوغورﻻر قازاناجاغينا شكيلده ديلين افاده امكانﻼريندان ،سؤز خزينه
امكان يارادير. سيندن يارارﻻنيرﻻر .نطقلري روانﻼشير ،جلب
ائديجي و تأثيرلي اولور .بونﻼرا ادبي ديليميزين،
٥٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
سينماتوگرافچي
توركها در سينماي ايران
صنعت سينما مانند بسياري از پديده هاي ديگر وامدار توركهـاي ايـران اسـت .ورود نخسـتين دسـتگاه
ســينماتوگراف بــه ايــران در ســال ١٩٠١مــيﻼدي توســط مظفرالــدين شــاه قاجــار از پادشــاهان تــورك
ايران سرآغازي بر سينماي ايران محسوب ميشود.
اولــين فــيلم ســينمايي كــه در ايــران ارتبــاط گذاشته است .تمسخر لهجه توركهايي كه به فارسـي
مستقيمي با فرهنگ آذربايجان دارد فـيلم مشـهدي صحبت ميكنند و از آن وقيحتر خلـق شخصـيتهاي
عباد است كـه در سـال ١٩٥٤ميﻼديتوسـط صـمد نادان با مشاغل سطح پايين جامعه تصويري مغرضانه
صباحي ساخته شده است.اين اثر يك اپرت كمدي -از توركها در سينماي فارسي خلق نمـوده اسـت .در
موزيكال آذربايجاني است كه در چهار پـرده توسـط سينماي بعد از انقﻼب كه اميد مي رفت بـا دوري از
عزيز حاجي بيف در سال ١٩١٠نوشته شـد و بـراي افكار شوونيستي دوران پهلوي بر اساس آموزه هـاي
اولين بار در سال ١٩١١در باكوبـه نمـايش درآمـد .ديني به اقـوام و مليتهـاي مختلـف نگريسـته شـود،
زبان فيلم مشهدي عباد در ايران بـه فارسـي تغييـر متاسفانه همان رونـد ادامـه يافتـه و در مـواقعي بـه
يافت ،حتي ترانه هـاي كـامﻼ كالـت و مشـهور ايـن شكلي صريح و عريـان بـه تـوهين و تحقيـر توركهـا
نمايشنامه موزيكال هـم توسـط خواننـدگان فارسـي پرداخته ميشود .اما چند تن از فيلمسازان تورك بـا
پرداختن به فولكلور و زندگي مردم تﻼش نمودند تـا زبان اجرا شد.
در زمان سلطه حكومت پهلوي تلويزيـون ملـي اين تصوير منفي و مخدوش را اندكي ترميم نمايند.
كارگرداني كه براي اولين بار فولكلور آذربايجان ايران نيزبعضا بـه موضـوع توركهـا و البتـه بـه زبـان
فارسي مي پرداخت .از آن جملـه سـريال تلويزيـوني را دستمايه فيلمهايش قرار داد و با ساختن فيلمهاي
آتش بدون دود سـاخته نـادر ابراهيمـي دردهـه ٧٠ساواﻻن ,دمرل و ساراي گـام مهمـي در راه انـدازي
ميﻼدي از مهمترين فيلمهاي تلويزيون ملي ايران در سينمايي مبتني بر فرهنگ آذربايجان برداشت يداﷲ
سالهاي قبل از انقﻼب است .نادر ابراهيمي زنـدگي و صــمدي اســت امافيلمهــاي او نيــز همچنــان بــه
فرهنگ توركمنها را دستمايه ساخت اين سريال قرار زبانفارسي توليد شد ،تنها فيلم سـاراي بـود كـه بـه
داده است و موسـيقي تـوركمني نيـز در ايـن فـيلم توركي آذربايجاني دوبله شد و بـه مـدت چهـار مـاه
تمامي سالنهاي سينما در شهر هاي توركنشين بـه جايگاه ويژه اي دارد.
اما سينماي ايران در كليت خود نگاه مثبتي به نمايش اين فيلم پرداختند .بسياري از مردم پـس از
توركهــا نداشــته و در اكثريــت فيلمهــاي فارســي ساليان دراز و برخي براي اولين بار به خـاطر ديـدن
تصويري مخدوش و تحقير آميز از توركها به نمايش اين فيلم به سالنهاي سينما رفتند.
٥١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
كمرنگ است و تنها فيلمي كـه بنـوعي بـا فرهنـگ توليد فيلم به زبان توركي آذربايجاني
آذربايجان مرتبط است ميﻼد عاشـورا سـاخته اصـغر دهه ١٩٩٠سرآغاز توليد فيلم به زبـان تـوركي
جاويد فيلمساز پيشكسوت اردبيلي است كه در سال در تلويزيون ايران است .شـبكه هـاي تلويزيـوني در
١٩٧٠ساخته شد .اما در سالهاي پس از انقـﻼب بـا تبريز ،اردبيل ،اروميه ،زنجان و شـبكه بـرون مـرزي
هـدف پـرورش فيلمسـازان جـوان بـراي راه انـدازي سحر در تهران شروع به توليـد سـريالها و فيلمهـاي
سينماي اسﻼمي اهميت ويژه اي به فيلم كوتاه داده تلويزيــوني بــه زبــان تــوركي آذربايجــاني و بعضــا
شد و در اين ميان بسياري از جوانان تورك توانستند توركمنيكردند .رضا صيامي و منوچهر طهماسـبي از
با استفاده از اين فرصت وارد فعاليت سينمايي شوند پيشگامان توليد فيلم توركي در شبكههاي تلويزيوني
و در ادامه براي ساختن فيلمهايشان به زبان مـادري بودند.
تﻼش كنند. در عرصه سينماي حرفهاي و فيلم بلنـد اولـين
از ميان اين دسته فيلمسازان ميتوان از افـرادي فيلم سينمايي توسط رهبر قنبري در سال ٢٠٠٤در
چون رضا جمالي ،اسماعيل منصف ،فرهاد عيوضـي، يكي از روسـتاهاي اردبيـل سـاخته شـد كـه جـوايز
بهمن و بهرام ارك ،شهزاد قريشي ،ارتوران نجفيگل، بسياري را در جشنوارههاي داخلي و خارجي نصـيب
عليرضا سلمانپور ،هايده مرادي ،ليﻼ نوروزي و لـيﻼ او كرد .در ادامه فيلم آرزوها نيز توسـطرهبر قنبـري
احدي نام برد كه توانستند در جشنواره هاي داخلـي ساخته شد .مضمون اين فيلم در ارتباط با جمهوري
و خارجي موفقيتهايي را كسب نمايند. آذربايجاناست كه در حاشيه به جنـگ قـره بـاغ نيـز
حيات دوباره سينماي حرفهاي توركي پرداختــه اســت .ايــن فــيلم در ايــران و جمهــوري
سالهاي ٢٠٠٠مـيﻼدي شمسـي گرچـه مبـدا آذربايجان هيچ وقت امكان اكران پيدا نكـرد و تنهـا
شروع فيلمهاي سينمايي به زبان تـوركي اسـت امـا روي آنتن تلويزيون پخش شد.
اين روند ادامه نيافته و بـه دﻻيلـي بـه نـوعي دچـار عــﻼوه بــر رهبــر قنبــري فيلمســازان ديگــري
ركـــورد گرديـــد .دهـــه ٢٠١٠و بطـــور مشـــحص همچون رضا صـيامي ،بابـك شـيرينصـفت ،حسـن
سال٢٠١٦در سي و پنجمـين جشـنواره ملـي فجـر نجفــي ،وحيــد آذر و علــي ابــدالي فيلمهــايي در
فيلم سينمايي"ائو" به كارگرداني اصغر يوسـفينـژاد جمهوري آذربايجان و توركيه با همكاري هنرمنـدان
در بخـش مسـابقه توجــه منتقـدان سـينمايي را بــر اين دو كشور ساختند كه هيچ كدام از اين فيلمها به
انگيخت .فيلم به زبان تـوركي آذربايحـاني بـود و در سينماهاي داخل ايران راه نيافتند.
تبريز با عوامل بومي سـاحته شـده بـود .ايـن فـيلم
توانستدر بخش بين المللي جشنواره جـايزه بهتـرين
فيلم كوتاه
فيلمنامـــه ،بهتـــرين فـــيلم و همچنـــين جـــايزه
در سالهاي قبل از انقﻼب فيلم كوتاه عمـدتا در
نتپك]جايزه توسغه سينماي آسـيا[را بدسـت آورد و
مراكز سينماي آزاد متمركز بود .در اين سالها توجـه
اين موفقفيتها جـاني دوبـاره بـه سـينماي تـوركي
بهفرهنگ و زبان توركي در ميان فيلمسـازان بسـيار
٥٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
فارسي در سينماي ايران با چند مشكل و مانع عمده ايران دميد و بسيار از فيلمسازان را ترغيب به توليـد
روبرو هستند .از آنجا كـه در طـول تـاريخ سـينماي فيلم توركي نمود.
ايران زبانهـا و فرهنـگهـاي غيرفارسـي تنهـا بـراي فيلمهاي "آرپاچايي آيريليـق نغمـهسـي"]آرپـا
مضحكه و تمسخر اين زبانها و فرهنـگهـا اسـتفاده چايي نغمه جدايي[ ساخته علـي ابـدالي " ،كؤمـور"
شــده مهمتــرين موانــع در ســينماي غيرفارســي ]زغال[ساخته اسماعيل منصـف و "قوجـاﻻر اؤلمـز"
بخصــوص فيلمهــاي تــوركي ،توليــد جشــنوارهاي و ]پيرمردهـا نمـي ميرنــد[ سـاخته رضــا جمـالي كــه
هنري ايـن فيلمهـا و همچنـين عـدم آشـنايي و در توانست جايزه روح آسيا را در جشنواره توكيو ٢٠١٩
حقيقت عادت نداشتن مخاطبان به ديدن فيلمهـايي كسب كند .در سيوهشتمين جشنوارهفيلم فجـر در
با زبانهـاي غيـر فارسـي اسـت .بـا توجـه بـه وجـود سال ٢٠٢٠فيلمهاي "آتاباي" ساخته بازيگر نامـدار
جنــبشهــاي مــدني و هويــت طلبانــه در جوامــع و ستاره سينماي ايران خانم نيكـي كريمـي و فـيلم
غيرفارسي انتظار ميرود كه مخاطبان بيشتري پيگير "پوست" به كارگرداني بهمن و بهرام ارك كه فـيلم
و عﻼقمند به ديدن اين فيلمها باشند امـا در نهايـت كوتاهشان بنام "حيوان" توانسته بود جوايز بسـياري
تاسف مردمي كه سالها به ديدن سينماي سـرگرمي از جشنوارههاي داخلي و خارجي و از جملـه جـايزه
فارسي زبان عـادت كـردهانـد رغبتـي را كـه انتظـار دوم بخش سينه فوندانسيون جشنواره معتبر كـن را
مــيرود بــه ديــدن فيلمهــاي غيرفارســي هنــري و كســب كنــد ،خــوش درخشــيدند .ايــن دو فــيلم و
جشنوارهاي نشان نميدهند .اين مسئله بسيار مهمي بخصوص فيلم "پوست" به نـوعي پديـده جشـنواره
است كه هم بايد فيلمسازان تورك آن را مد نظر قرار محسوب ميشدند كـه عـﻼوه بـر زبـان تـوركي ،بـه
دهند و هم جامعه روشـنفكري تـورك راه چـاره اي لحاظســاختار و فــرم و زبــان ســينمايي فيلمهــاي
براي آن بيابد. ارزشمندي بودند .فـيلم پوسـت توانسـت عـﻼوه بـر
ديدگاه پانايرانيستي و انحصـارگرايانه از موانـع كسب جايزه موسيقي فيلم به عنـوان بهتـرين فـيلم
ديگر حاكم بر سينماي ايران است كه معتقـد اسـت هنر و تجربه نيز انتخاب شود.
تمام فعاليتهاي فرهنگي بايد به زبـان فارسـي انجـام در دو سال اخير بـدليل شـيوع بيمـاري كرونـا
شود .نمونهاي از اين نگاه انحصارگرايانه را در سخنان فعاليتهــاي ســينمايي دچــار ركــود گرديــده امــا
خبرنگاري شاهد بوديم كه بـه سـاخته شـدن فـيلم فيلمسازان تـورك بـه تـﻼش خـود ادامـه ميدهنـد.
"آتاباي" به زبان توركي معترض بود. محصول اين دوران ،فيلم سينمايي "طرﻻن"است كه
عدم حمايتهاي مادي از طرف صاحبان سـرمايه توسط سيد محمد حسيني در اردبيل ساخته شـده،
و نهادهاي دولتي عمدتا بـدليل ريسـكپـذير بـودن كه البته به جشنواره فجر راه نيافـت و تـاكنون نيـز
اينگونه فيلمهـا بـراي برگشـت سـرمايه ،مـانع مهـم اكران نشده است.
ديگري است كه باعث شده فيلمهاي غيرفارسيزبـان موانع
بــا ســرمايهگــذاري مشــترك عوامــل ســازنده و بــا ســينماي تــوركي و بطــور كلــي زبانهــاي غيــر
بودجههاي اندك ساخته شوند.
٥٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
دليل اهميـت بنيـاني آن شايسـته اسـت بـه عنـوان دستمايهي كار خود قرار دادهاند .تئاتري كه بخشي
مولفهاي جدا بررسي شود .ايـن اهميـت از آنجـايي از تاريخ يك منطقهي جغرافيايي را بستر خـود قـرار
ناشي ميشود كه زبان نقشي اساسي در معنا يـافتن داده است خواهي نخواهي رو به سمت هويـت بـومي
ديگر عناصر بازي ميكند و عنصريسـت كـه حتـي حركت مي كند .در سه چهار سال اخير خوشـبختانه
بدون نياز به عناصر ديگر ،هويـت بـومي تئـاتر را تـا توجه به تاريخ آذربايجان افزايش نسبي داشته است.
حدود زيادي مشخص مي سازد .يك تئـاتر بـه زبـان تئاترهــايي هــمچــون ســتارخان )كــارگردان رامــين
تـــوركي ،خـــواهي نخـــواهي آن را بـــه منطقـــهي راستي نويسـنده نـادر سـاعي ور( ،اتابـك پـاركينين
جغرافيايي/فرهنگي خاصي از جهان و گاه منطقـه ي تراژدي سي )كارگردان سـيروس مصـطفي نويسـنده
خاصــي از كشــوري مثــل ايــران منتســب مــيكنــد، مرتضــي هاشــمپــور( ،پاشــا و موســيو )هــر دو بــا
همچنان كه تئاتري به زبان كردي يا به زبـان عربـي كارگرداني نـازيﻼ ايـرانزاد بنـام و نويسـندگي اكبـر
نيز چنين كـاركردي دارد .اهميـت زبـان آن انـدازه شريعت( ،قاچـاق نبـي )نويسـنده و كـارگردان اميـر
هست كه عدهاي سـهوا »تئـاتر تـوركي« را متـرادف حجازي( و ...از جملهي اين نمايشها هسـتند .وجـه
»تئاتر آذربايجاني« بدانند! با اين كه در يـك دهـه ي تاريخي اين نمايشها باعث شده است كـه بـه طـور
اخير تئاتر توركي افـزايش چشـمگيري داشـته و بـه طبيعي جغرافياي وقايع نيز آذربايجان باشد.
لحاظ مخاطب نيز از اقبال مضاعفي برخـوردار بـوده پ :فرهنگ
است ،ولي هم چنان نتواسته است به عنوان جريـاني فرهنگ واژهي بسيطيست كه رسوم ،سنتهـا،
قدرتمند خود را مطرح كند و به ثبات برساند .نبـود باورها ،اساطير و افسانهها و ...را پوشش ميدهـد .بـا
نويسندگاني كه اشراف به زبان توركي داشته باشند، اينكه برخي كارگردانها )يعقوب صـديقجمـالي بـا
ترس و بياعتمادي اغلب كارگردانان به متن تـوركي نمايش هاي آنا يوردوم آذربايجـان-نوشـته ي محمـد
و نويسندگان بومي و رويكرد جشـنوارهمحـور اغلـب رمضاني -و كوراوغلـو ،ياشـار نـوري بـا نمـايش مـن
تئاترهــا )كــه چشــم بــه جشــنوارهي فجــر دارنــد(، اوچونجو نفريديم-نوشته ي محمد رمضاني -و ساراي
مهمترين موانع بر سـر راه تئـاتر تـوركي هسـتند .از نوشته و كـار اميـر حجـازي و (...تجربيـات جسـته
ميان تئاترهايي كه به زبان توركي اجرا شـدهانـد بـه گريختــهاي در ايــن حــوزه داشــتهانــد ولــي مهــدي
غير از آنها كه قبﻼ نامشان ذكر شد بايد به چهار اثر صالحيار مخصوصا با نمـايشهـاي خيابـاني خـود در
اشاره كرد كه خصوصيتي متفاوت از بقيه داشتهانـد. طي سالهاي متمادي ،شاخصترين كـارگردان ايـن
منصــور حمي ـدي بــا اجــراي تــوركي نمــايشهــاي حوزه است .با ايـن حـال بـا نگـاهي بـه مجموعـهي
ائلچيليق )خواستگاري نوشته ي چخـوف( و زوراكـي اجراها ميتـوان گفـت كـه وجـه فرهنگـي تئـاتر در
طبيب )نوشتهي مولير( در سالهاي نـه چنـدان دور آذربايجان به شدت كمرنگ است.
حركتي را آغاز كرد كه متاسفانه چندان پـي گرفتـه الف :زبان
نشد .بـا چنـد سـال وقفـه در ادامـهي ايـن حركـت زبان اساسا يكي از وجوه فرهنگ است ولـي بـه
كامران قرباني نمايش كرگدن )نوشته ي يونسـكو( را
٥٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
پينوشت: اجرا كرد و باز با چند سال وقفه علي پوريان نمـايش
.١پرواضح است كه امكان دارد اسـامي برخـي آنتيگون )نوشتهي آنوي( و عليرضا كوشكجﻼلي نيز
آثار و خالقان آنها در اين نوشته از ياد رفته با كمك علي فتوحي نمـايش رابينسـون و كـروزو را
و يا از قلم افتاده باشد .با اين كه عمـدي در روي صحنه بردند .همهي ايـن نمـايشهـا در دوران
اين مسئله وجود ندارد و اساسا ايـن نوشـته خود از اقبال نسبي برخوردار بودهاند و معلوم نيسـت
قصد نداشته كه عناوين تمـام آثـار را ذكـر چه عاملي مانع تداوم اين حركت بوده است!
كند ،با اين حال ﻻزم است از هر كسي كـه ***
ناماش را فراموش كردهام عذرخواهي كنم. آنچه آمد نگاهي كوتاه و گذرا به تئاتر تبريز از
.٢ﻻزم به يادآوريست كه اين بحث به عنوان منظر هويت بومي بود .هويت بومي الزاما به كيفيـت
فتح باب طبيعتا احتمـال دارد نقصـانهـاي فني نمايشها ارتباطي ندارد و شـايد بتـوان تـاثير و
زيادي داشته باشـد .بـا ايـنحـال اميـدوارم اهميت آن را فراتئـاتري و فرهنگـي دانسـت .شـايد
پتانسيل و اهميـت آن باعـث تـداوم بحـث بتوان پرداختن به هويت بومي را با هنر متعهد قياس
توسط ديگر دوستان و فعاﻻن حوزهي تئـاتر كــرد :هــر دو بــه انتخــاب شخصــي نويســندگان و
گردد. كارگردانــان مربــوط مــيشــوند و هــيچكــدام در
ارزشگذاري هنـري يـك اثـر نقشـي اساسـي بـازي
نمـيكننـد ولــي وقتـي بـه تــاثير هنـر و هنرمنــد و
وظيفهي آنها)اگر اعتقادي به وظيفه داشته باشـيم(
در قبال اجتماع بپردازيم ،هر دوي اين عناصر نقشي
اساسي بازي ميكنند.
در پايان ﻻزم است يـادي كنـيم از جشـنوارهي
تازه پا گرفته ي »ميرزا آقا تبريزي« كه بخشي از آن
مربوط به نمايشنامههاي تركيست و قطعا حداقل در
دراز مدت تاثيرات آن را بر نمايشنامه نويسي بومي و
مخصوصا توركي خواهيم ديد و يادي كنيم از جـاي
خالي جشنواره اي براي تئاتر توركي كه در صورت پا
گــرفتن مــيتوانــد در كنــار جشــنوارهي »ميــرزا اقــا
تبريزي« و به عنوان مكمل آن ،نقطه ي عطفي باشد
در تاريخ تئاتر در آذربايجان و گامي مهم در راستاي
رسيدن به چيزي به نام »تئاتر آذربايجاني«!
٥٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١
شيوا فرهمند راد
نزديك صد سال است كه آموزش رسمي و دولتي به زبان تركي آذربايجاني در مدارس جمهوري
آذربايجان وجود داشتهاست .ميزان تأثير موجوديت آن آموزش در آذربايجان ايران ،خود مبحث
جداگانهايست .اما از تاريخچهي آموزش زبان تركي آذربايجاني يا آموزش به زبان تركي آذربايجاني بهطور
كلي چه ميدانيم؟
اگر به گذشتهي خيلي دور نرويم ،پس از تصرف بخشهايي از شمال ايران به دست ارتش روس و
بستهشدن عهدنامههاي گلستان و تركمانچاي ) ،(١٨٢٨و با وجود يك زخم جدايي به بزرگي رود ارس ،و با
آن كه سير آموزش زبان مردمان همزبان در دو سوي ارس هر يك كموبيش راه خود را رفت ،با اين حال
رفتوآمد و ارتباط فرهنگي مردم دو ساحل تا نزديك يكصد سال پس از آن ادامه داشت .كارگران،
پيشهوران ،بازرگانان ،روشنفكران ،انديشمندان ،انقﻼبيان ،پيشگامان تاريخ بيداري ايران ،و آورندگان آموزش
و پروش نوين به ايران ،كه بيشترشان خواندن و نوشتن يا سواد عالي را در قفقاز ميآموختند؛ مبارزان انقﻼب
مشروطيت ،جنبش جنگل ،و حزب كمونيست ايران ،در درازاي يكصد سال با رفت و آمد ميان دو ساحل
ارس ميكوشيدند كه آن زخم جدايي را بخيه بزنند .ارتباط فرهنگي دو سوي ارس البته در دوران حكومت
شوروي در آن سو ،و پهلوي در اين سو ،و تا امروز نيز با همهي محدوديتها ،همواره به اشكال گوناگون ادامه
داشتهاست .بنابراين نميتوان تحول آموزش زبان تركي آذربايجاني را در ايران بهكلي جدا از تحول آن در
قفقاز دنبال كرد.
حاكمان جديد پس از تصرف قفقاز جنوبي نام سرزمين "آذربايجان" و "آدربيجان" را براي منطقه بهكار
-١شيوا فرهمند راد ،زادهي ١٣٣١اردبيل ،مهندس بازنشسته .كتابها ،ترجمه و تأليف :متن كامل و دو زباني اپراي كوراوغلو / ١٣٥٤
تحليلي بر حماسهي كوراوغلو )پاشا افندييف( » / ١٣٥٧ايران ،باﻻخره چه خواهد شد« )اوليانوفسكي( ٩ / ١٣٦٢روز و ٩شب )نبي
خزري( / ١٣٦٦با گامهاي فاجعه / ١٣٦٨از ديدار خويشتن )احسان طبري( ،به كوشش / ١٣٧٥ ،عروج – سوتنيكوف )واسيل بيكوف(
/ ١٣٩٨ – ١٣٨٢قطران در عسل / .١٣٩٥حماسههاي شفاهي آسياي ميانه )نورا چادويك( .١٣٩٦در دست انتشار :وحدت نافرجام.
٥٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
مدارس دو كﻼسه ايجاد شود .وظيفهي عمدهي ميبردند .برخي از پژوهشگران ايراني ،از جمله
مدارس دو كﻼسه ،كه از سال ١٨٣٠بهتدريج آغاز عنايتاﷲ رضا و پيروان او ،اين نظريه را مطرح
بهكار كردند ،عبارت بود از آموختن سواد ابتدايي به و شايع كردهاند كه در مناطقي كه ايران با
شاگردان .در اين مدارس زبان روسي ،زبان محلي عهدنامههاي گلستان و تركمانچاي از دست داد
)گرجي ،ارمني ،آذربايجاني( ،حساب )چهار عمل و به تصرف دولت روس در آمد ،هرگز نام
اصلي( ،ودانستنيهاي ديني )شرعيات براي
آذربايجان وجود نداشته و اين نام را نخست
مسلمانان( تدريس ميشد" .اساسنامهي مدارس"
دولت "جمهوري دموكرات آذربايجان" )دولت
مدير مدارس دو كﻼسه را موظف ميكرد كه
"مساوات"( در سال ١٩١٨براي مقاصد
شاگرداني را كه زبان محلي و بهويژه آذربايجاني را
سياسي معيني اختراع كرد .اما سندهاي
خوب ميآموختند با دادن مدالهاي طﻼ و نقره
تشويق كنند[٦٦ ،١]. بيشماري به روسي وجود دارد ،و همچنين
چندي بعد حكومت تازه كارشناسان زبان و تصوير روي جلد كتابهاي آموزش تركي
آموزش و پرورش را بسيج كرد و كار تهيهي آذربايجاني ،كه مشتي نمونهي خروار در اين
درسنامهها را شتاب بخشيد .از جمله در گزارش نوشته ميآيند ،بهروشني نشان ميدهند كه
مدير آموزش منطقهي قفقاز بارون آ.پ .نيكاﻻيي به نام آذربايجان در بخش جدا شده از ايران در
ژنرال شاهزاده بهبودوف به تاريخ ٤ژانويه ١٨٥٦ شمال رود ارس نيز همواره وجود داشتهاست.
ميخوانيم» :فرماندار سابق قفقاز آجودان ژنرال دولت استعمارگر روسيه براي اعمال حاكميت
شاهزاده وارانتسوف در فرماني به تاريخ ٣٠ژوئيه خود بر سرزمينهايي كه تازه تصرف كردهبود ،و
١٨٥٢لطف كردند و در موافقت با نظر من در همان براي ادارهي امور منطقه چارهاي نداشت جز آنكه
هنگام مقرر داشتند كه چاپ منتخبات لهجهي كادرهاي حكومتي خود را تربيت كند ،و اين
تاتاري ِ آدربيجاني ] aderbeydjanskiyمنظور تركي كارگزاران و كاركنان دولت ميبايست توانايي
آذربايجانيست[ كه آموزگاران دبيرستان تفليس برقراري ارتباط با مردم محل را ميداشتند .اينان
آقايان گريگورييف و ميرزا شفيع صادقاوغلو براي ميبايست هم زبان مردم محل را ميآموختند و هم
مديران واحدهاي آموزشي منطقهي آموزشي قفقاز زبان روسي را به مردم محل ميآموزاندند .براي
تهيه كردهاند مجاز اعﻼم شود ...اين كتاب و تمام آموزش زبان نيز ميبايست مدارس و كﻼسهايي
محتويات آن براي استفاده در دبيرستانهاي دولتي داير ميشد و كتابهاي آموزشي تهيه ميكردند.
منطقهي آموزشي قفقاز ،و بخشهايي از آن براي در سال ١٨٢٧دولت مركزي در پتربورگ
ساير مدارس شهرستانهاي اين منطقه در نظر فرمان ايجاد مدارس را در قفقاز صادر كرد و
گرفته شدهبود .چاپ كتاب نيز در اصل قرار بود در اساسنامهاي براي اين كار تهيه كردند .تصويب شد
تفليس صورت گيرد ،اما سپس به دليل كمبود كه در تفليس يك دبيرستان و در چندين شهر قفقاز
بودجه] ،پس از درگذشت ميرزا شفيع واضح[
٥٩
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
گاه آنقدر درازاند كه جمعوجور كردنشان و سر در عاليجناب گريگورييف ناچار شد كه كتاب را در
آوردن از آنها سخت است .براي همين» :با هدف تبريز با چاپ سنگي منتشر كند و تا كنون بخشي از
كتابهاي مذكور سهميهي مدارس شهرستانها در آسان كردن اين كار مشكل ،در سال ١٢٥٢تاريخ
اسﻼمي ]هـ ..ق[ كتاب كوچكي تأليف كردم كه هم آنجا چاپ شدهاست«[٦٧ ،١].
در عبارت و هم در معنا آسان است و نصيحتها
]كذا[ نام دارد« ٦٧ ،١].و [٦٨
اين كتاب دومين اثر آموزشي قدسي پس از
"تذهيباﻻخﻼق" بود ،واژههاي جا افتادهي عربي و
فارسي فراوان در آن بهكار رفتهبود و با اين حال
همچون درسنامهاي در نوع خود بيهمتا ،تا آغاز
سدهي بيستم در مكتبخانههاي قفقاز بهكار
ميرفت.
از آن پس دو گروه كتابهاي آموزشي زبان
تركي آذربايجاني بيشتر و بيشتر پديدار شدند-١ :
درسنامههايي براي آموزش نوجوانان مدارس روسي
با هدف تربيت مترجمان و كارمندان ويژهي دولت
در آينده؛ -٢درسنامههايي براي آموزش زبان
تصوير برگي از "كتاب توركي" ]منتخبات تاتاري لهجهي آدربيجاني
مادري به كودكان آذربايجاني كه در مﻼخانهها، Татарской хрестоматии адербейджанского
مدارس "اصول جديد" ،يا در مدارس مختلط "روس [наречияميرزا شفيع واضح و ايوان گريگورييف ،چاپ سنگي ،تبريز-٥٦ ،
١٨٥٥
– مسلمان" سواد ميآموختند .چند نمونهي مهم به
شرح زير است: پيدايش درسنامههاي تازه
-دستنوشتهاي به روسي از دانشمند يكي از كساني كه به فكر پديد آوردن
سرشناس خاچاتور آبوويان ) (١٨٠٩ – ١٨٤٨در درسنامههاي نوين افتاد ،از جمله عباسقليآقا
دست است با عنوان "فشردهي قواعد مكالمه به زبان قدسي )باكيخانوف( بود .او در سال ١٨٣٦كتاب
تركي )تاتاري( ،كه در سراسر استان قفقاز جنوبي، "نصيحتنامه" را نوشت و در مقدمهي كتابش
در آذربايجان ،و كموبيش در همهجاي پرسيا ]ايران[ درسنامههاي موجود را داراي نقائص جدي قلمداد
به آن سخن ميگويند" .او در اين اثر از دستور زبان كرد و نوشت كه هيچ درسنامهاي نديدهاست كه
و واژههاي آذربايجاني ،و ساختار جملهها سخن زبان و محتواي آسان داشتهباشد .او ميگفت كه
ميگويد .جملهها به آذربايجاني و برگردان آنها به كتابهاي موجود به زباني چنان دشوار و غليظ
روسي نوشته شدهاند .تاريخ نوشتن كتاب نامعلوم نوشته شدهاند كه كودكان هيچ ،حتي خود
آموزگاران نيز معناي آنها را نميفهمند .جملهها
٦٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
درسنامهي "منتخبات تطبيقي زبان تركي" است ،اما گمان ميرود كه هنگام كار آبوويان در
)لهجههاي عثماني و آذربايجاني( را در مسكو چاپ مدرسهي محلي تفليس در سالهاي ١٨٣٧تا
كرد .نويسنده نمونههاي گوناگوني براي قرائت در ١٨٤٣نوشته شدهاست.
كتاب نقل ميكند و در مقدمه نشان ميدهد كه -ميرزا شفيع واضح ) (١٧٩٤ – ١٨٥٢كه در
كتاب را براي آموزش تركي عثماني و آذربايجاني گزارش بارون نيكاﻻيي از او نام بردهشد ،آموزگار
نوشتهاست .او در صفحهي دوم كتاب با پاسخي روا زبانهاي شرقي مدرسهي عالي تفليس بود و از راه
به خواستاران يكي كردن زبانهاي عثماني و ترجمهي اشعارش بهدست يكي از شاگردان
آذربايجاني ،خطا بودن چنين فكري را نشان ميدهد: آلمانياش بهنام بودنشدت Bodenstedtآوازه و تب
»...ميخواستم در همين كتاب چند مقالهي شعرهايش اروپاي همعصرش را فرا گرفتهبود .بخش
نوشتهشده به لهجههاي عثماني و آدربيجاني ]كذا[ نخست درسنامهي او سه فصل داشت .فصل نخست
)از منطقهي قفقاز جنوبي( هم بگنجانم با اين هدف "نصايح و حكَم"؛ فصل دوم نمونههايي از زبان
كه امكان تطبيق و مقايسه فراهم شود و مﻼحظه كتابها و مطبوعات دوران )قراباغنامه و دربندنامه(؛
شود چه تفاوت عظيمي ميان اين دو لهجه وجود و فصل سوم تكههايي از مثنوي "ليلي و مجنون" و
دارد و چهقدر اين نظر صحيح است كه زبان تركي ديگر غزلهاي محمد فضولي را در بر داشت .بخش
عثماني ،يعني زباني كه در تركيه به آن سخن دوم كتاب نيز "واژهنامهي تاتاري ]آذربايجاني[ به
ميگويند ،آنقدر با زبان موجود در منطقهي قفقاز روسي" بود.
تفاوت دارد كه سخنگويان به اين دو يكديگر را -در سال ١٨٥٧كتاب "راهنماي عملي
نميفهمند ،و اگر هم بفهمند ،با دشواريهاي بزرگي مكالمه به لهجهي آدربيجاني aderbidjanskiyاز
همراه است .درك همين واقعيت است كه در واقع تركي ِ تاتاري" ] Практическое руководсто
باعث شده كه زبان آدربيجاني ]كذا[ ،تاتاري [турецко-татарско-адербиджанского наречия
ناميدهشود تا نشان دادهشود كه چيزي سواي زبان نوشتهي پ.م .بوداگوف در مسكو منتشر شد كه در
عثماني است [٨٢ ،١].«...پروفسور ﻻزارف در همان ٢٠درس آواشناسي و مورفولوژي زبان آذربايجاني را
مقدمه از اهميت زبان آذربايجاني و ميزان گسترش به روسيزبانان ميآموخت و برگردان متنهايي از
آن در كشورهاي آسيايي و خاور نزديك سخن آذربايجاني به روسي و بهعكس را تشريح ميكرد.
ميگويد و مينويسد ...» :اين زبان هم در دربار شاه -در سال ١٨٦١ميرزا ابوالحسن بيك وزيروف
]قاجار[ بهكار ميرود و هم در بسياري از استانهاي "درسنامه لهجه تاتاري آدربيجاني "aderbidjanskiy
پرسيا ]ايران[ ...به طور كلي ،بايد توجه داشت كه Учебник татарско-адербиджанского ]
گسترش اين زبان ...در سراسر آسيا بيشتر از [наречияرا بنا بهنوشتهي خود با هدف آموختن
گسترش زبان فرانسه در اروپا است ...با استفاده از زبان آذربايجاني به مترجمان پديد آورد.
اين زبان ميتوان سراسر آسيا و اروپاي ]زير -در سال ١٨٦٦ل.م .ﻻزارف Lazarev
حاكميت[ تركيه را پيمود[٨٣ ،١]«.
٦١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
آخوندزاده كه در آن هنگام مترجم فرمانده كل قواي در دههي ١٨٣٠دانشمند بزرگ ارمني
قفقاز بود و نفوذ فراواني هم در دستگاه او و هم در خاچاتور آبوويان مدير مدرسهي تفليس بود و
ميان روشنفكران پيشروي آذربايجاني داشت ،مشكل همزمان ،همچنانكه نشان دادهشد ،درسنامهاي نيز
را با فرمانده قوا بارون روزن در ميان نهاد و روزن از براي آموزش تركي آذربايجاني نوشت و آن را نيز
آخوندزاده خواست كه طرحي پيشنهادي تهيه كند. تدريس ميكرد .در اين هنگام چهرهي بزرگ و
آخوندزاده پس از تهيهي طرحي اساسي و با موافقت سرشناس تاريخ بيداري آذربايجان و ايران ،ميرزا
روزن ،علماي روحاني ،مفتي و شيخاﻻسﻼم را به فتحعلي آخوندزاده ) (١٨١٢ – ١٨٧٨به آبوويان
جلسهاي فراخواند ،پيشنهاد خود را بهتفصيل شرح پيوست و در كنار همهي فعاليتهاي گستردهاش،
داد ،رضايت همه را جلب كرد و سرانجام روزن با آموختن زبان مادري به كودكان آذربايجاني را نيز در
نوشتن جملههاي زير در حاشيهي طرح آخوندزاده، مدرسهي تفليس بر عهده گرفت .اما كار فراوان
موافقت خود را اعﻼم كرد» :براي آزمايش ،در جوار آخوندزاده را بيمار كرد و او در سال ١٨٤٠بهناگزير
دارالمعلمين قفقاز جنوبي "شعبهي تاتار" جداگانه و از كار تدريس زبان مادري كناره گرفت .جاي خالي
ويژهي اهالي ترك منطقه براي مدت سه سال آخوندزاده را ميرزا شفيع واضح پر كرد و زبانآموزي
گشايش يابد .اگر دورهي آزمايشي موفقيتآميز بود، ادامه يافت ،اما هم در تفليس و هم در ديگر
پس از سه سال اين شعبه به آموزشگاهي مستقل شهرهاي قفقاز و آذربايجان كمبود شديد آموزگار
براي تركان تبديل شود و از گوري به مركز زبان مادري و كمبود شديد درسنامه و كتابهاي
آذربايجان انتقال يابد«[٨٥ ،١]. كمكدرسي وجود داشت .آموزش كودكان هنوز
شعبهي تاتار دارالمعلمين گوري يك سال پس بهطور عمده ،هرچند ناچيز ،در مﻼخانهها و
از درگذشت آخوندزاده ،در سال ١٨٧٩گشايش مكتبهاي سنتي با روشها و متنهاي كهن عربي و
يافت .در آغاز جلب دانشآموزان آذربايجاني به آن، فارسي صورت ميگرفت ،و اگر آموزشي لنگ به زبان
بهويژه براي دورهي ابتدايي ،دشوار بود زيرا گوري تركي آذربايجاني وجود داشت ،با روشها و متنهاي
جمعيت آذربايجاني نداشت و آذربايجانيان شهرهاي سنتي و با روش هجيكردن و ابجد بود.
ديگر نيز از تحصيل جوانانشان در مدارس غير ديني
و اختﻼطشان با پيروان دينهاي ديگر بيمناك چرخشي ديگر
بودند .تا آنكه آموزگار روس آلكسي اوسيپوويچ پيدايش نقطهي عطف در آموزش تركي
چرنيايفسكي Черняевский Cherniyayevskiy آذربايجاني نيز به همت و ابتكار ميرزا فتحعلي
) (١٨٤٠ – ١٨٩٤كه به پيشنهاد آخوندزاده به آخوندزاده رخ داد .در سال " ١٨٧٦دارالمعلمين
مديريت شعبهي تاتار آموزشگاه گوري گمارده قفقاز جنوبي" در شهر گوري گرجستان براي تربيت
شدهبود در سفري گرد شهرهاي ايروان ،نخجوان، آموزگاران پايهگذاري شد ،اما در اين آموزشگاه تنها
شوشا )پناهآباد( ،شماخي ،نوخا ،قازاخ و چند جاي روسان ،گرجيان ،و ارمنيان درس ميخواندند.
٦٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
ديگر گروهي از نوجوانان آذربايجاني را كه روسي مدارس روس – مسلمان نقش قاطع و بسيار بزرگي
ميدانستند از مدارس روسي دولتي دستچين كرد و در تربيت كادرهاي آموزشي محلي آذربايجان
به شعبهي تاتار گوري انتقال داد .بسياري از داشتند .با آنكه در اين مدارس زبان آذربايجاني
چهرههاي سرشناس اجتماعي ،هنري ،و علمي بعدي اكنون به شكل درسي مستقل تدريس ميشد ،اما
آذربايجان از ميان همين گروه برخاستند ،از آن درسنامهها و كتابهاي كمكدرسي به اين زبان
جمله :جليل محمدقليزاده ،نريمان نريمانوف ،هنوز ناياب بود .اين مهم نيز بهدست و همت
فريدونبيك كؤچرلي ،عزير حاجيبيكوف ،سليمان چرنيايفسكي حل شد .او گفتار آذربايجاني را در
زادگاهش شماخي با عﻼقه و تﻼش شخصي ثاني آخوندوف ،مسلم مقامايف ،و..
آموختهبود اما در كﻼس درسش در گوري با اين
واقعيت تلخ روبهرو شد كه هيچ كتابي براي تدريس
ندارد و چاره را در آن يافت كه خود درسنامهاي
بنويسد.
چرنيايفسكي در زماني كوتاه الفباي عربي را
آموخت و با درسهايي كه از آثار كارشناس بزرگ
آموزش و پرورش روس كنستانتين اوشينسكي
Ushinskyگرفتهبود ،نخستين درسنامهي صوتي
)فونتيك( زبان آذربايجاني را پديد آورد و در سال
١٨٨٢كتاب "وطن ديلي" ]زبان وطن[ را با
دستخط دانشآموزش رشيدبيك افنديزاده و با
چاپ سنگي منتشر كرد .همهي درسنامههاي تا
پيش از آن كتاب ،حروف عربي را با هجيكردن
ميآموختند ،اما "وطن ديلي" نخستين درسنامهي
همهي تركزبانان جهان ،و به نظر فريدونبيك .
تصوير روي جلد "وطن ديلي" چرنيايفسكي ،چاپ دوم ١٣٠٦هـ.ق
كؤچرلي »نخستين درسنامهي همهي جهان اسﻼم«
شعبهي تاتار آموزشگاه گوري هرگز به "مركز بود كه صداها يا فونتيك زبان را به دانشآموزان
آذربايجان" انتقال نيافت ،اما با فارغالتحصيلي ميآموخت .در اين كتاب براي نخستين بار نقطهي
نخستين گروه از اين شعبه در سال ،١٨٨٢بهتدريج پايان جمله ،دو نقطه ،عﻼمت سؤال ،و عﻼمت ندا )!(
تعداد بيشتري مدارس دو كﻼسهي "روس – در كنار حروف عربي بهكار گرفتهشد.
چرنيايفسكي چندي بعد بخش دوم "وطن مسلمان" )يا روس – تاتار( در نواحي گوناگون
آذربايجان پديدار شدند .شعبهي "تاتار" گوري و ديلي" را با همكاري يكي ديگر از دانشآموزانش
٦٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
درسنامهاي آسان پديد آورد كه به جاي شش ماه، منتشر كرد .اين كتاب شامل متنهايي براي قرائت،
به نوشتهي روي جلد كتاب »بيسوادان با اين كتاب شعر ،چيستان ،ضربالمثلها و از اين دست بود .او
خواندن و نوشتن را در يك ماه« ميآموختند. "اصول كيتابي" ]كتاب اصول[ را نيز جداگانه براي
"اوشاق باغچاسي" بارها تجديد چاپ شد و در آموزش روش تدريس "وطن ديلي" نوشت.
مجموع با تيراژي نزديك به ٩٠,٠٠٠در سراسر
قفقاز و حتي در آنسوي درياي خزر پخش شد.
رشيدبيك چندي بعد ،از آن رو كه »در مكاتب
ابتدائيه كتاب مناسبي به تركي براي قرائت«
نداشتند» ،پارهاي حكايات و روايات مناسب زمانه و
معيشت حال را كه در طول سالها« به چشمش
خوردهبود »به زبان تركي ساده تقرير و تحرير« كرد
و كتاب قرائت "بصيرةاﻻطفال" را پديد آورد .اين
كتاب كه ٢٢٦صفحه داشت در سال ١٩٠١در باكو
چاپ شد و پس از چند بار تجديد چاپ به تيراژ
٤٢,٠٠٠نسخه رسيد ١٠٨ ،١].تا [١١٣
نزديك پايان سدهي نوزدهم »پيشرفت مهمي
در فرهنگ و مطبوعات قفقاز بهوجود آمد و در باكو
تصوير روي جلد "بصيرةاﻻطفال" افنديزاده
و شماخي و نوخا مدارس جديده داير شد ...] .در[
يكي از دانشآموختگان پروردهي تﻼش مدرسهاي كه انجمن ايالتي باكو تأسيس كردهبود،
آخوندزاده و چرنيايفسكي ،رشيدبيك افنديزاده ] [...شاعر سيد عظيم شيرواني )(١٨٣٥ – ١٨٨٨
) (١٨٦٣ – ١٩٤٢بود كه در سال ١٨٨٢تحصيل در معلم زبانهاي آذربايجاني و فارسي و عربي بود«.
] ،٢ج .[٤٧ ،١مدارس خصوصي ديگري كه بهتدريج شعبهي "تاتار" آموزشگاه گوري را به پايان رسانيد.
در شهرهاي گوناگون آذربايجان پديدار شدند رشيدبيك پس از سالها تدريس زبان مادري و بهكار
كموبيش مانند مدارس دولتي بودند ،با اين تفاوت بردن كتاب "وطن ديلي" ،بر پايهي آنچه از
كه همهي درسها در اين مدارس به زبان تركي چرنيايفسكي آموختهبود و آنچه از قوت و ضعف
آذربايجاني بود و زبان روسي را به شكل درسي "وطن ديلي" ديدهبود ،خود در سال ١٨٨٩
جداگانه ميآموختند .اين مدارس روش آموزشي درسنامهاي بهنام "اوشاق باغچاسي" ]باغچهي
ويژهاي را بهكار ميبردند كه "اصول جديد" ناميده كودكان ،مهد كودك[ نوشت و منتشر كرد.
ميشد .از آن ميان مدرسهي سيد عظيم شيرواني به رشيدبيك در اين كتاب ٨حرف ويژهي زبان عربي را
سال ١٨٧٠در شماخي ،مدرسهي محمدتقي صدقي از خط خارج كرد و با ٢٤حرف باقيمانده
٦٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
مسلمان دخترانه به دست اين دو در باكو به سال به سال ١٨٩٢در اردوباد و به سال ١٨٩٤در
[١٢٨٠] ١٩٠١جنجال بزرگي آفريد ،اما در پي نخجوان ،و مدرسهي ميرزا حسن رشديه را به سال
تﻼش خستگي ناپذير آنان ،در سال [١٢٩٣] ١٩١٤ ١٢٧٤) ١٨٩٥هـ.خ( در تبريز ميتوان نام برد.
در باكو ٩مدرسهي روس – مسلمان پسرانه٣ ، دانشآموزان اين مدارس نه روي حصير ،كه روي
مدرسهي دخترانه ،و يك مدرسهي ششكﻼسه نيمكت مينشستند ،از گچ و مداد استفاده ميكردند،
وجود داشت .در شهرهاي ديگر مدارس دخترانه بهجاي قلم ني با قلم نوك فوﻻدي مينوشتند ،و
پيش از آن آغاز بهكار كردهبودند .در سال ١٨٩٨ مهمتر از همه كودكان براي نخستين بار پايههاي
] [١٢٧٧در "آموزشگاه دخترانهي شفيقهخانم" در علوم را به زبان مادري خود ميآموختند.
شماخي ٧٠دختر عﻼوه بر خواندن و نوشتن به گسترش اين مدارس از سويي كار مﻼخانهها را
تركي آذربايجاني ،كارهاي دستي و خياطي نيز كساد ميكرد و برخي روحانيان واپسگرا احساس
ميآموختند .در همان سال در شعبهي آموزش پيشه ميكردند كه عرصه بر آنان تنگ ميشود ،و از سويي
در آموزشگاه شهر شكي ،به دختران پرورش كرم ديگر با سياست استعماري حاكميت روس خوانايي
ابريشم ميآموختند ،و در سال [١٢٧٥] ١٨٩٦در نداشت .حاكميت روس كه اكنون كادرهاي محلي
آموزشگاه ويژهي دختران آذربايجاني در تفليس، خود را پروردهبود و زبان محلي را به افراد مورد
خياطي و گلدوزي در كنار زبان تركي آذربايجاني اعتماد خود آموختهبود ،منافع خود را در بيسوادي
تدريس ميشد ١٥٥ ،١].تا [١٥٧ و عقبماندگي مردم محل مييافت و نميخواست
از اين دوران هم ،گذشته از دستنوشتههاي كه سواد و دانش بيش از آن گسترش يابد .بنابراين
فراوان و كتابهاي به تركي آذربايجاني كه سال و از هر دو سو پيوسته موانعي بر سر راه فعاليت اين
جاي انتشارشان معلوم نيست ،از جمله نمونههاي مدارس ميتراشيدند ،و از جمله اجازه گشايش آنها
زير نيز در دست است: را نميدادند ،پدران و مادران را تحريك ميكردند كه
-محمدتقي صدقي )" :(١٨٥٤ – ١٩٠٣صرف كودكانشان را از اين مدارس بيرون بياورند ،و
نحو ،و قواعد قرائت و كتابت" .١٨٩٢ ،او كه با مدارس خصوصي موجود را از راههاي گوناگون
روزنامههاي ترجمان )در باغچهسرا( ،اختر تصرف ميكردند ،دولتي ميكردند ،و سپس برنامهي
)استانبول( ،حبلالمتين )كلكته( ،كاسپي )باكو( ،و درسها را تغيير ميدادند .با همهي اينها سير
ناصري )تبريز( همكاري داشت ،چندين كتاب گسترش مدارس خصوصي و تدريس به زبان مادري
داستان به آذربايجاني براي كودكان نيز نوشت ،از در آنها ديگر سر باز ايستادن نداشت.
جمله" :داستانهاي مكتب" شامل ادامهي مكتب، در باكو نخستين مكتب روس – مسلمان را
داستان كودك چشمسير ،كودك دروغگو ،كودك سلطان مجيد غنيزاده ) (١٨٦٦ – ١٩٣٧و
سخاوتمند ،و... حبيببيك محمودبيكوف ) (١٨٦٣ – ١٩٢٣در سال
-ميرزا عبدالسﻼم آخوندزاده تفليسي )- ١٩٠٧ ١٨٨٧گشودند .گشايش نخستين مكتب روس –
٦٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
روسي" )به تركي آذربايجاني( شامل ٢٨٠٠متن، ؟( ،شيخاﻻسﻼم قفقاز( كه كتاب "قواعد مختصر
"لغت تركي و روسي"" ،مختصر الفباي روسي" براي فارسي براي مبتديان" را در سال ١٨٩٠در تفليس
آموزش روسي به آذربايجانيان" ،الفباي متحركه" منتشر كرده بود ،در سال ١٨٩٤درسنامهي
براي آموزش تدريس به روش فونتيك ،و "كليد "سرمشق" را به آذربايجاني چاپ كرد .او در اين
ادبيات" براي آموزش زبان فارسي. كتاب خوشنويسي را به خط تعليق و نستعليق
-محمودبيك محمودبيكوف ):(١٨٨٣ – ١٩٢٣ آموزش ميداد و در پايان پندهايي به خط خوش
الفباي تركي و كتاب اول قرائت ،١٩٠٧سال دوم نوشتهبود.
،١٩٠٧سال سوم ،١٩٠٩امﻼي ما ،١٩١١الفباي
نوين تركي ) ١٩٢٢نخستين درسنامه با الفباي
ﻻتين( .او در كتاب "امﻼي ما" قواعد نوشتار به
سبك عثماني را كنار نهاد و اصﻼحات مفيد و مهمي
در نوشتار تركي آذربايجاني به خط عربي انجام داد.
-عبداﷲ شايق ) :(١٨٨١ – ١٩٥٩درسنامهي
آذربايجاني "چشمافزار ]عينك[ كودكان"،١٩١٠ ،
براي دانشآموزان كﻼس اول ابتدايي .او در همان
سالها داستانها و شعرها و نمايشنامههاي
بيشماري به تركي براي كودكان نوشت ،از جمله:
روباه به حج ميرود ،پشتيبان خوب ،تقتقخانم،
دمدراز ]شلهقويروق=روباه[ ،مراد ،دلبستگي ،مميش
چوپان ،عروسك سخنگو و خروس انتقامجو ،بهار
تصوير روي جلد كتاب صرف و نحو نريمان نريمانوف
زيبا ،و ،...و ديرتر نيز "ادبيات تركي" و "كتاب قرائت
ملي" را براي دانشآموزان نوشت. -نريمان نريمانوف ) :(١٨٧٠ – ١٩٢٥فشرده
-ميرزا عباس عباسزاده )(١٨٧٠ – ١٩٢٠ صرف و نحو زبان تركي آذربايجاني )براي
نخست "سال اول ،الفبا براي مبتديان" را به سال دانشآموزان مدارس روس – مسلمان( ،١٨٩٩ ،و
[١٢٨٠] ١٩٠١در گنجه نوشت اما روحانيان چند كتاب زبانآموزي ديگر.
تكفيرش كردند زيرا كوشيدهبود در اين كتاب الفباي -سلطان مجيد غنيزاده" :اصطﻼح آذربايجان
عربي را تغيير دهد و از اين رو آموزگاران آن را )خودآموز براي فراگيري تركي قفقاز(" ،عنوان
پنهاني بهكار ميبردند .اين كتاب تا سال ١٩١٣بارها روسي" :خودآموز تركي به لهجهي آذربايجاني قفقاز
به اشكال گوناگون چاپ شد .او از سال ١٩٠٧تا )خواندن و نوشتن(" ،چاپ نخست ،١٩٠٢چاپ
١٩٠٨چندين درسنامهي ديگر نيز نوشت ،از جمله: پنجم ،١٩٢٢و چندين كتاب ديگر ،از جمله" :لغت
روسي و تركي" شامل ١٠,٠٠٠واژه" ،ديلماج زبان
٦٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
از جمله آخوندزاده و محمدآقا شاهتختي )كتاب "سال دوم ،قرائت"" ،زبان تركي ،قرائت"" ،لطائف"،
"الفباي صوتي شرق" ،١٩٠٢ ،به تركي(؛ افراد "مجموعهي مشق" ،و...
بيشماري در اصﻼح خط عربي براي كاربرد آن در
تركي كوشيدند )رشيدبيك افنديزاده ،ميرزا محمد
خلفي افشار ،سلطان مجيد غنيزاده ،جليل
محمدقليزاده ،نريمان نريمانوف ،فريدونبيك
كؤچرلي ،محمودبيك محمودبيكوف ،عباس صحت،
عبداﷲ شايق ،ميرزا حسين حسنزاده يرواني،
عبداﷲبيك افنديزاده ،و ،٢]...صفحههاي
گوناگون[( ،اما با وجود دستاوردهايي شايان،
هيچيك از اينها جا نيافتاد و هنوز خطي كه همهي
خصوصيات زبان را بازتاب دهد و بهآساني فرا
گرفتهشود ،بهدست نيامدهبود.
تﻼشهايي براي كاربرد خطي جز عربي براي
زبان تركي آذربايجاني نيز صورت گرفت .از جمله
جليل محمدقليزاده ) (١٨٦٦ – ١٩٣٢در خاطرات تصوير روي جلد "اصطﻼح آذربايجان" غنيزاده
خود نوشتهاست ...» :يكي از ميسيونرهاي
اكنون به ابتكار پيشروان فرهنگي ،در شهرهاي
خاورشناس بهنام رادلوف الفباي تازهاي را براي
گوناگون تئاتر ،كلوب ،كتابخانه ،و قرائتخانههايي
تركان آذربايجان پيشنهاد ميكرد و اين عبارت بود
اغلب با صفت "مسلمان" گشايش مييافت .از جمله
از حروف روسي .براي چند صوتي كه در الفباي
در سال " ١٨٩٦قرائتخانهي مسلمانان" به دست
روسي وجود ندارد ،او عﻼمتهاي تازهاي ساختهبود.
نريمان نريمانوف در باكو گشايش يافت و در همان
نمونهي اين حروف در آن دوران گاه در نشريهي
سال ديگران در شهرهاي شكي و قوبا ،و سالي ديرتر
ادارهي فرهنگ قفقاز ] [...چاپ ميشد .من چون در
در شماخي نهادهاي مشابهي ايجاد كردند.
آن زمان جوان بودم و بيخبر از سياست روسها،
الفباي تازهي رادلوف را براي تركان تأييد كردم«،١].
بحث خط و نفوذ زبانهاي ديگر
[١٦٠
در طول همهي اين سالها ،بهويژه از هنگام
در كنار بحث پيرامون نارسايي خط عربي،
فعاليت ميرزا فتحعلي آخوندزاده در آمورش زبان
بحثي گسترده پيرامون ميزان نفوذ زبانهاي تركي
تركي آذربايجاني ،يكي از بحثهاي ميان آموزگاران
عثماني ،عربي ،روسي ،و فارسي ،در تركي
ايرادها و نارساييهاي خط عربي براي زبان
آذربايجاني نيز جريان داشت .كوشندگان سوادآموزي
آذربايجاني بود .كساني خطهاي تازه اختراع كردند،
٦٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
پادشاهي قاجار ،چاپ ميشد و گمان ميرود كه اين به زبان مادري بهويژه از كساني كه "عثمان
كتابها در تبريز و ديگر شهرهاي آذربايجان نيز پرستان" ميناميدند سخت ناراضي بودند .پيشتر در
پخش ميشدند و براي آموزش بهكار ميرفتند .از آن همين نوشته اشارهاي گذرا از قلم ﻻزارف آمد.
جملهاند" :كتاب توركي" نوشتهي ميرزا شفيع واضح روزنامهي "مﻼ نصرالدين" و مدير آن جليل
و ايوان گريگورييف ،چاپ ١٨٥٦؛ مجموعهي محمدقليزاده از مخالفان سرسخت "عثمانيسازي"
نوشتههاي آموزشي سيد عظيم شيرواني ،به كوشش تركي آذربايجاني بودند.
پسرش ،چاپ ١٨٩٥؛ "مجموعه آثار حاجي سيد محمودبيك محمودبيكوف در شمارهي ٦٥سال
عظيم شيرواني" ،چاپ ١٩١٢؛ و "نگاهي به هيكل ١٩٠٩روزنامهي "ترقي" نمونهاي از درسنامهي
انسان" ،نوشتهي محمدتقي صدقي به سال ،١٨٨٢ "علم حيوانات" نقل ميكند» :بولبوللر نغماتينين
چاپ ،١٩٠٩كه همه در تبريز چاپ شدند. لطافتي ايله شهرتشعار اولوب حشرات ايله تغذي و
در سال ١٢٦٠) ١٨٨١هـ.خ( مسيونرهاي امرار حيات ائديرلر« -و ميپرسد» :آخر اين هم شد
مسيحي پرسبيتري " Presbyterianمدرسه زبان تركي ]آذربايجاني[؟ آيا اين است "فصاحت و
مموريال" را در تبريز گشودند .يكي از ميسيونرها بﻼغت"ي كه ميگويند؟« ،و ميافزايد» :هدف اصلي
بهنام دكتر جان الدر John Elderمينويسد[...]» : بايد آن باشد كه زبانمان را و نوشتارمان را به جايي
برسانيم كه همهي مردم آن را بفهمند و بدانند «.و زبان تركي نيز از آن جهت كه زبان متداول
ادامه ميدهد» :آذربايجان خود ادبيات دارد – آذربايجان بود در اين آموزشگاه به شاگردان تعليم
١
ادبياتي خواندني ،آموختني ،و دانستني [٢٠٠ ،١]«...داده ميشد«.
در سال ١٢٧٢) ١٨٩٣هـ.خ( ميرزا صادق ابن اما پاﻻيش زبان و تغيير خط نوشتار تركي
مﻼ اسداﷲ تبريزي )" (١٨٣٩ – ١٩٠٧كتابچهي آذربايجاني در شمال رود ارس تا سال ١٩٢٩به
ادبيه" )بخش دوم از "خمسهي ادبيه"( را براي تأخير افتاد .و در جنوب رود ارس زبان و خط و
آموزش خواندن و نوشتن تركي آذربايجاني در تبريز آموزش تركي سرگذشتي ديگر داشت.
منتشر كرد .نويسنده در آغاز كتاب به تركي
آذربايجاني مينويسد كه »اين دفتر ادبيه ميخواهد در ايران
با خط فارسي حروف الفبا را و با خط عربي هجي اين نگارنده در چند و چون تاريخچهي آموزش
كردن و متصل كردن كلمهها را ،و با فصاحت زبان زبان تركي آذربايجاني در ايران پژوهش يا منبعي
وطن سخن گفتن را ،و اسباب معاش ﻻزم در امور سودمند در دسترس نداشتهام .پس از تصرف شمال
دنيوي را ،گفتوگوي معرفتآميز را و سهولت رود ارس به دست دولت روس ،همچنان كه گفتهشد
ارتباط فرهنگي ساكنان دو ساحل ارس تا سالها بر
" -١تاريخ ميسيون آمريكائي در ايران" ،مترجم سهيل آذري،
جا بود و از جمله برخي از درسنامههاي زبان مادري
انتشارات نورجهان ،تهران ،١٣٣٣ص .٥٩بهنقل از دكتر صمد
سردارينيا" :پيشينه تدريس زبان تركي در آذربايجان" ،منتشر و كتابهاي آموزشي قفقاز در تبريز ،وليعهدنشين
شده در چند وبگاه.
٦٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
آذربايجاني به شيوهي صوتي بود كه در ايران منتشر صاحب قلم شدن را به كودكان بياموزد[٢٢٧ ،١]«.
ميشد و نيز نخستين درسنامهاي بود كه حتي ميرزا صادق تبريزي كه شعر نيز ميسرود و
آموزگاران زبان فارسي را با شيوهي تدريس فونتيك "فاني" تخلص ميكرد در همان سال درسنامهي
آشنا ميكرد .گفته ميشد كه اين كتاب خواندن و ديگري به تركي آذربايجاني براي آموزش كودكان در
نوشتن را در مدت ٦٠ساعت به كودكان ميآموزد. مﻼخانهها نيز نوشت كه تنها نسخهي دستنويس و
نياز به چنين كتابي در آذربايجان بسيار وجود داشت بي عنوان آن براي ما ماندهاست .او پس از "درس
و از همين رو در تيراژ گستردهاي در همهي ابتدايي" در بخش نخست ،در سرآغاز بخش دوم
شهرهاي آذربايجان پخش شد. مينويسد» :با تعليم تركي ،فارسي ،و روسي بهزودي
ميرزا حسن رشديه نخستين دبستانش را در چشمان كودكان گشوده ميشود ،در مدتي كوتاه از
سال ١٢٦٨) ١٨٨٩هـ.خ( در تبريز گشود ،اما علوم خارجي بهرهمند ميشوند و ]محتواي[
مدرسههاي او را ٩بار به بهانههاي واهي ،با نوشتههايشان از بركات علم وسعت مييابد .اما در
روشهاي گوناگون ،با حمله و غارت و حتي با خواندن عبارتهاي دشوار متنهاي قديمي تركي و
تيراندازي بهسوي او و زخمي كردنش بستند .اين فارسي از كاتبان مسلمان عاجز ميمانند ،به كنه
آموزگار دلسوز به ناگزير چند بار به مشهد گريخت، مطلب نميرسند ،و از كاتبان ايراد ميگيرند...
اما باري ديگر و باري ديگر بازگشت ،از پا ننشست وبنابراين من ،ميرزاصادق فاني كه سالها در
آموزگاري عمر خود را صرف كردهام و چندين دفتر
كار خود را ادامه داد .نيما يوشيج از جمله براي او
سرودهاست» :ياد بعضي نفرات /روشنم ميدارد/ : براي درك و خواندن آسان و سريع كودكان
نوشتهام ،از آن جمله در اين دفتر ِ كتابت قواعد اعتصام يوسف / ،حسن رشديه / .قوتم ميبخشد /ره
نوشتن نامههاي تركي و فارسي را به زبان سادهي مياندازد /و اجاق كهن سرد سرايم /گرم ميآيد از
آذربايجان و قفقاز نوشتم« و سپس ٥٠نمونه متن گرمي دمشان ] ٢٦٠ ،٣].«[...تا [٢٦٧
برنامهاي كه رشديه براي سال اول يكي از نامه به فارسي و تركي ميآورد[٢٣٣ ،١].
دبستانهايش ريختهبود از اين قرار بود» :دروس
ابتدايي با الفباي صوتي به زبان تركي تبريز١٥٠ ، رشديه
ساعت؛ قرائت تركي ١٠٠ ،ساعت؛ صرف زبان تركي در سال ١٢٧٣) ١٨٩٤هـ.خ( ميرزا حسن
كتبي و شفاهي ٥٠ ،ساعت؛ صرف زبان فارسي كتبي رشديه ) (١٨٥١ – ١٩٤٤آموزگار خوش ذوق و
و شفاهي ٥٠ ،ساعت؛ قرائت فارسي ٥٠ ،ساعت؛ صاحب سبك و پايهگذار آموزش نوين در ايران،
صرف عربي به طرز جديد ١٠٠ ،ساعت؛ قرآن مجيد درسنامهي تازهاي بهنام "وطن ديلي" ]زبان وطن[
و آيات كريمه ٥٠ ،ساعت؛ اصول دين ٢٠ ،ساعت؛ نوشت و در همان سال در تبريز به چاپ رسانيد.
فروع دين ٥٠ ،ساعت؛ حساب كتبي و شفاهي١٠٠ ، "وطن ديلي" براي روزگار خود پيشتاز بود ،زباني
ساعت؛ تاريخ شفاهي ٣٠ ،ساعت؛ جغرافياي شفاهي ساده داشت ،و نخستين كتاب آموزش سواد تركي
از روي نقشه تبريز ٣٠ ،ساعت؛ مشق خط٤٠ ،
٦٩
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
ساعت؛ ديكته تركي و فارسي و عربي ١٠٠ ،ساعت؛ يافت» ،با امكاناتي درخشان در امر آموزش كه در آن
رسم و نقاشي ٤٠ ،ساعت؛ ورزش بدني به حركات روزگاران كمنظير بود .در گزارشي از تقيزاده كه در
١
٢٢آوريل ١٩١٢ميﻼدي به براون نوشتهشده، علمي ٥٠ ،ساعت«.
آمدهاست كه در "نتيجهي مجاهدهي"
معارفخواهان ،در تبريز "قريب ٢٥باب مدرسهي
ابتدايي و متوسطه به اصول جديد دائر بود[...] ".
مدرسه سعادت ]" [...قريب پانصد شاگرد
داشت" .[١٥٠ ،٣]«.شواهدي از آموزش به زبان
تركي نيز در كﻼسهاي آن دوران در دست است ،از
جمله از متن آگهيهاي فراواني كه براي پذيرش
دانشآموز منتشر ميشد ،براي نمونه» :مدرسه ادبيه
قبول ميكند طفل هفتساله را كه هيچ به مكتب
نرفته ،در مدت چهار ماه به نوشتن جميع الفاظ
مشكله خواه فارسي و خواه تركي و عربي و
عددنويسي ميباشد دارا نمايد .اﻵن اطفالي كه در
مدرسه تحصيل ميكنند ،اولياي اطفال حق دارند
آمده امتحان نمايند .محل مدرسه حاجي سيد
٢
حسين كهنه«. تصوير روي جلد "وطن ديلي" حسن رشديه
سيد محمد ناطقي معروف به اعتماد )– ١٣٦٠
١٢٧٧يا ١٢٧٩هـ.خ( در سال ١٢٩٦) ١٩١٧هـ.خ( اما تاريكانديشان اين مقدار را نيز تحمل
مدسه "اعتماد" را در تبريز پايه گذاشت .او چندين نداشتند .رشديه پس از يك فرار ديگر به قفقاز و
كتاب شعر و نثر و داستان و گردآوري فولكلور به بازگشت و ساختن مدرسهاي ديگر در سال ١٣١٥
تركي آذربايجاني ،و از جمله درسنامههايي براي ) ،(١٩٣٦سرانجام به قم پناه برد و خانهنشين شد و
شاگردان مدرسهاش نوشت ،از آن جملهاند" :صرف و در سال (١٩٤٤) ١٣٢٣همانجا درگذشت .اما
نحو زبان تركي آذربايجاني"" ،توركي نصاب" ،و بذري كه رشديه پاشيدهبود اكنون به ثمر ميرسيد و
"الفباي جديد" .كتاب اخير در سال ١٣٠٥) ١٩٢٦ آموزگاران ديگري كار او را پي ميگرفتند.
هـ.خ( در تبريز چاپ شد. در تب و تاب جنبش مشروطيت و در پي
تﻼشهاي رشديه و ديگر مبارزان جنبش ،تعداد
مدارس در تبريز و ديگر شهرهاي آذربايجان افزايش
٧٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٧١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
"زبانكُشي" Linguisideالبته واكنش مردم را در پي مىتوانست دريابد كه در هر گوشه و كنار اين كشور
ميآورد .با بركناري رضاشاه از سلطنت در شهريور پهناور ،مردمى زندگى ميكنند كه هزاران سال است
،١٣٢٠فرهنگيان آذربايجان براي آغاز دگربارهي به طور طبيعى و غريزى به آداب و رسوم و زبان
آموزش زبان مادري بي درنگ بهپا خاستند .از جمله خود خو گرفتهاند ،و با زور و قلدرى نمىتوان عادات
روزنامهي آذربايجان "ناشر افكار جمعيت آذربايجان" و زبان آنها را از يادشان برد .آن دستور شاق دكتر
در ٢٤آذر ١٣٢٠مينوشت» :ما ميگوييم محسنى مانند آن بود كه به خروس تكليف كنند با
آذربايجان كه زبان ،عادات و مليت مخصوص را صداى كبوتر بخواند وگرنه سرش را خواهند بريد.
داراست حق دارد به زبان مادري خود حرف زده و ] [...دكتر محسنى يك روز باز مرا به دفترش
بدان زبان در مدارس تدريس نمايد و كتابهاي خود احضار كرد و به شعرهاى تركى من كه براى كودكان
٢
را به زبان مادري نشر نمايد«. كودكستان مىسرودم ،ايراد گرفت .او رو به من كرد
و چنين بود كه "حكومت ملي آذربايجان" در و گفت" :اين شعرها چيست كه براى بچهها
٢١آذر ١٣٢٤روي كار آمد و آموزش به زبان مىنويسى؟ ...اين شعرها سياسى است [...] ".روشن
مادري در آذربايجان از سر گرفتهشد .كودكان در بود كه دكتر محسنى تصميم گرفتهبود به هر
دوران اين حكومت يك ساله در مدارس به زبان خود بهانهاى كه شده "باغچه اطفال" را در تبريز منحل و
تحصيل ميكردند .يكي از يادگارهاي آن دوران مرا بيكار كند [...] .تا سال ١٣٠٦كودكستان را
كتاب "آنا ديلي" )زبان مادري( در جلدهاي پنجگانه اداره كردم .اما سرانجام از ادامه كار بازماندم و
١
براي كﻼسهاي ١تا ٥است كه زبان تركي »باغچه اطفال« تبريز منحل شد«.
آذربايجاني را به كودكان ميآموخت.
غﻼمحسين صدري افشار از فرهنگنويسان اختناق پهلوي اول
بهنام زبان فارسي ميگويد» :در ٢١آذر سال ١٣٢٤ نگارنده از وجود آموزش رسمي تركي
زبان تركي را در اين منطقه زبان رسمي اعﻼم كردند آذربايجاني در فاصلهي سالهاي ١٣٠٦و ١٣٢٤
و قرار شد ما به تركي درس بخوانيم .در آن سال من اطﻼعي بهدست نياوردهام .روشن است كه ممنوع
دانشآموز كﻼس دوم بودم .ما وسط درس بوديم، كردن سخن گفتن و حتي معني كردن كلمات به
كتاب تركي هم وجود نداشت و معلمها سرگردان تركي ،جريمه ،توهين و تحقير و اعمال سياست
بودند .من چون كتابهاي تركي را خوانده بودم،
كتابهاي فارسي را به تركي ترجمه ميكردم و روي
" -١روشنگر تاريكيها – خودنوشتهاي جبار باغچهبان" ،مؤسسه
تخته مينوشتم و بچههاي ديگر ياد ميگرفتند .در فرهنگي هنري پژوهشي تاريخ ادبيات كودكان ،تهران ،١٣٨٩
صص ٦٧تا .٦٩و نيز "زندگينامهي جبار باغچهبان بنيانگزار
آموزش ناشنوايان در ايران به قلم خودش" ،مركز نشر سپهر،
-٢شماره ،١٣سرمقاله با عنوان "ما چه ميگوييم"" .آذربايجان" تهران ،١٣٥٦ ،صص ٩٢تا .١٠٤نيز بنگريد به :محمدرضا
از ١٠آبان ١٣٢٠تا ١٣فروردين ١٣٢١در تبريز به مديريت علي اﻻردبيلي" :ميرزه جبار عسگرزاده باغچهبان" )به آذربايجاني( در
شبستري منتشر ميشد. اين نشاني.
٧٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
شهرهاي آذربايجان بر پا كردند ،نسخههاي سال ١٣٢٥وقتي اول مهر سر كﻼس رفتيم ،كتاب
بيشماري از كتاب "آنا ديلي" طعمهي آتش شد و سالهاي اول تا پنجم به تركي تهيه شده بود.
آموزش تركي آذربايجاني بار ديگر براي دهها سال متخصص تحصيلكردهاي هم در اين زمينه نداشتيم،
ممنوع و غير ممكن گرديد. اما توانستند با همان تحصيلكردهها ،كتابهاي
دكتر رضا براهني تصوير تكاندهنده و دردآوري حساب و هندسه ،تاريخ و جغرافيا و قرائت را به
از فرداي ممنوعيت زبان مادري در آذربايجان ترسيم تركي با الفباي عربي تهيه كنند [...] .من يادم
ميكند» :كﻼس چهارم يا پنجم دبستان بودم در ميآيد در آن كتابها شعرها و داستانهايي به تركي
تبريز .به من گفتهبودند كه يك روزنامهي ديواري آمدهبود .همينطور برخي آثار ادبيات كشورهاي
بنويسم .ماندهبودم .دستم نميرفت كه به فارسي ديگر را به تركي ترجمه كردهبودند و از اين دست
بنويسم .مادرم كه سال گذشته در نوشتن مطالب .در همان سال ١٣٢٥وقتي حكومت عوض
روزنامههاي تركي كمكم كردهبود ،گفت" :به تركي شد ،كتابهاي ما عوض شدند و دوباره كتابهاي
١
بنويس ،بده بره!" و با چسباندن كاغذهاي رنگي فارسي آمد«.
كمكم كرد .روزنامه را به تركي نوشتم و بردم به نويسندهي بزرگ ،دكتر غﻼمحسين ساعدي
ديوار مدرسه چسباندم .ناظم مدرسه آمد و از ميگويد» :مثﻼً يك سال فرض بفرمائيد بنده تركي
پنجرهي كﻼس ميديدم كه روزنامهي مرا كند و برد. خواندم و آن موقع زمان حكومت پيشهوري بود.
بعد زنگ زدند و همه را به صف كردند .ناظم آمد سر كﻼس چهارم ابتدائي .قصه ماكسيم گوركي توي
صف ،روزنامه را نشان داد و پرسيد كي اين را نوشته. كتاب ما بود .قصه چخوف توي كتاب ما بود.
من سرافكنده دست بلند كردم .صدايم زد به بيرون مثالهاي تركي و شعر صابر و شعر ميرزا علي معجز
از صف و گفت" :مگر نگفتيم كه به فارسي بنويسيد؟ ]شبستري[ ...همهي اينها توي كتاب ما بود ،و آن
چرا به تركي نوشتي؟" گفتم" :بلد نبودم" .روزنامه را وقت تنها موقعي كه من كيف كردم كه آدم هستم،
پرت كرد روي زمين ،و گفت" :بليس"! من به زانو بچه هستم ،يا دارم درس ميخوانم همان سال بود.
افتادم و نوشتههايم را ليسيدم .جوهر روي صورتم من از آنها دفاع نميكنم ،ميخواهم احساس خودم
٢
ماليده ميشد ،و بچههاي توي صف به قيافهام را بگويم«.
ميخنديدند .آري ،زبان مادري من توي شكمم
٣
است! ليسيدمش!« اختناق پهلوي دوم
از آن هنگام ،و حتي پس از انقﻼب ،١٣٥٧تا پس از سركوب حكومت ملي آذربايجان ،در
امروز ،آموزش رسمي زبان تركي آذربايجاني در كنار "قتله" ،كتابسوزانهاي بزرگي نيز در
٧٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
زبان آذربايجاني" دكتر فرزانه بارها تجديد چاپ و مدارس آذربايجان وجود نداشتهاست .از سال ١٣٢٥
منتشر شدند .سپس بهتدريج كتابهاي تازهاي نيز تا ،١٣٥٦در طول بيش از سي سال ،تنها از انتشار
پديد آمدند ،مانند "گلين توركجه دانيشاق – بياييد تعداد انگشتشماري كتاب به آذربايجاني خبر داريم،
تركي حرف بزنيم" )همراه با سه نوار آموزشي(، و در آن ميان تنها ٢كتاب آموزش زبان" :خودآموز
نوشتهي ثمينه باغچهبان )پيرنظر( ،يكي از زبان آذربايجاني" نوشتهي دكتر سﻼماﷲ جاويد در
ادامهدهندگان كار پدر )تهران ،آبان ،١٣٦٠چاپ سال ) ١٣٤٣انتشارات فرزانه ،اصفهان( ،و "مباني
افست ،ناشر مؤلف( ،و بسياري كتابهاي ديگر. دستور زبان آذربايجاني" نوشته دكتر محمدعلي
اما تا آغاز آموزش رسمي زبان آذربايجاني و فرزانه در سال ) ١٣٤٤انتشارات شمس ،تبريز(.
ديگر زبانهاي موجود در ايران هنوز راهي دراز در سالي پيش از كتاب دكتر جاويد ،صمد بهرنگي
پيش بود ،و اين كار هنوز نيز آغاز نشدهاست. كه دغدغهي بزرگش آموزش كودكان آذربايجان بود،
جفاي دولتهاي برآمده از انقﻼب ١٣٥٧بر مجموعهاي بهنام "پارهپاره" منتشر كرد به تركي
مليتها و زبانهاي غير فارسي كشور ،و بر فعاﻻن آذربايجاني با زيرعنوان "مجموعهاي از اشعار زبان
هويتخواه در طول ٣٥سال گذشته خود چندين آذربايجاني همراه دوبيتيهاي محلي )باياتيها("
مقالهي جداگانه ﻻزم دارد. )نشر ابنسينا ،تبريز .(١٣٤٢ ،اين كتابچه در دوران
خفقان محمدرضا شاه پهلوي بهزودي به "مانيفست"
چالشهاي پيش رو – درس تجربه دانشجويان و روشنفكران هويتخواه آذربايجاني
آ .عبداﷲيف در كتاب خود )منبع (١بارها تبديل شد .بهرنگي براي كاستن از رنج كودكاني كه
تكرار ميكند كه پس از تركمانچاي و از همان به زباني جز زبان مادريشان آموزش خواندن و
هنگامي كه دولت روس در پي آموختن و آموزاندن نوشتن را آغاز ميكردند ،كتاب "الفباي فارسي براي
زبان مردم محل بر آمد ،تا هنگامي كه پيشروان كودكان آذربايجان" را با تكيه بر واژههاي مشترك
محلي به فكر سوادآموزي مردم خود افتادند ،و تا در دو زبان پديد آورد اما اين تﻼش نيز به جايي
١
نزديك يكصد سال پس از آن ،بزرگترين مشكلها در نرسيد و كتاب بهرنگي هرگز چاپ نشد.
قفقاز كمبود و نبود درسنامه و آموزگار زبان تركي در آستانهي انقﻼب ١٣٥٧گروههاي دانشجويي
آذربايجاني بود. با نامهايي چون "مبارز دانشجولر" در تبريز و تهران
نخستين كنگرهي آموزگاران زبان تركي و شهرهاي ديگر به تكثير و نشر پنهاني درسنامههاي
آذربايجاني در پانزدهم اوت سال [١٢٨٥] ١٩٠٦در تركي آذربايجاني پرداختند ،و سپس كتابهاي
باكو تشكيل شد .اين كنگره در طول ده روز مسائل قديمي ،از "آنا ديلي" سال ١٣٢٥تا "مباني دستور
و مشكﻼت گوناگون آموزش زبان آذربايجاني را
بررسي كرد ،برنامهي كﻼسهاي درس را تنظيم و
-١گوشهاي از رنج آن كودكان از جمله در نوشتهاي از همين قلم
تصويب كرد ،و سندهاي فراواني منتشر كرد .در توصيف شدهاست" :زبان پدري ِ مادرمردهي من" در نشاني
http://shiva.ownit.nu/Zaban_ped.htm
٧٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
را نيزبه ما ميآموزد كه چشمانتظار و به اميد بررسي چرايي نابساماني آموزش زبان مادري،
اقدامات دولتها نشستن بيهوده است و شايد گذشته از كمبود درسنامه و آموزگار ،جمعبندي
مدارس خصوصي بتوانند آموزش زبان مادري ،و كنگره چنين بود:
آموزش به زبان مادري را آغاز كنند؟ اما اين به -١تعداد و ساعات درسهاي زبان مادري كم است؛
شرطي ممكن است كه نيروهاي حاكم و -٢آموزش زبان آذربايجاني اجباري نيست؛
"فرهنگستانها" از سياسي كردن و امنيتي كردن -٣زباني يگانه و عام براي آموزش بهكار نميرود؛
اين خواست شهروندي برحق و انساني دست بردارند. -٤مديران مدارس به زبان آذربايجاني اهميت
آيا ميتوان چنين اميدي داشت؟ نميدهند؛
استكهلم ،آذر – بهمن ١٣٩٢ -٥دانشآموزان به زبان آذربايجاني اهميت
)بازنويسي و تلخيص :شهريور (١٤٠٠ نميدهند؛
-٦برخي از والدين نگرش تحقير آميزي نسبت به
منابع: زبان آذربايجاني دارند[٢٨٧ ،١].
-١آقامحمد عبداﷲيف" ،از تاريخ تدريس زبان به گمان نگارنده ،ما نيز در ايران ،در آغاز كار
آذربايجان" )به آذربايجاني ،اسناد روسي به زبان دشواريهايي مشابه موارد ششگانهي باﻻ خواهيم
اصلي و اغلب بي ترجمه نقل شدهاند( ،باكو .١٩٦٦ داشت .بايدها و نبايدها و روشها را كارشناسان فن
А. С. Абдуллајев: Азәрбајҹан дилинин بهتر ميدانند اما بيگمان سود بردن از تجربههاي
тәдриси тарихиндән, Бакы: Маариф, 1966.
موجود كاري عاقﻼنه است .تﻼشهاي گرانبهايي در
-٢يحيي آرينپور ،از صبا تا نيما ،چاپ پنجم،
زمينهي رسيدن به زبان آذربايجاني استاندارد براي
شركت سهامي كتابهاي جيبي ،تهران .١٣٥٧
آموزش ،و خط و نوشتاري پذيرفتني ،در ٣٥سال
-٣ماشااﷲ آجوداني ،مشروطهي ايراني ،چاپ پنجم،
گذشته در داخل ايران نيز صورت گرفتهاست و با
نشر اختران ،تهران .١٣٨٣
كمك گرفتن از آنها ميتوان گامهاي مؤثري در اين
" -٤گذشته چراغ راه آينده است" ،پژوهش گروهي:
راه برداشت.
جامي ،انتشارات نيلوفر ،تهران ،چاپ دوم ،پاييز
همچنين ،تجربهي آغاز كار در قفقاز شايد اين
.١٣٧١
٧٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
آنها از خاطرات خود با ناظم حكمت سخن خروش غربت ناظم حكمت در تبعيد
ميگويند ،نه تنها نام آن شاعر بزرگ ،بلكه نامهاي ترجمه :علي قرهجهلو
بزرگان ادبيات ترك ،مانند اورهان كمال ،صﻼحالدين
ايوباوغلو ،سعيد فائق ،فاضل حسنو داغﻼرجا ،نيز در
فضا ميپيچيد .خودم را در ميان فيلم تاريخ ادبيات
احساس ميكنم.
٧٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
داد كه ناظم آمده ،فردا در "سنت جرمين" هم ديگر "چرا دوست نداشتند" .حفظي توپوز فورا جواب
را خواهيم ديد .من هم بلند شدم ،و رفتم .ديدم ميدهد :دليلاش چه بود؟ كمونيست بودنش! و
ناظم در ﻻبي هتل است .آدمي ستبر ،و فوقالعاده ادامه داد :ميدانستند كه به دليل كمونيست بودن
خوشتيپ .روبوسي كرديم ،از من درباره دوستاناش در زندان است .بدان دليل هم دوستاش نداشتند.
در استامبول ،واﻻ نورالدين ،سعيد فائق ،و اورهان من هم نتوانستم تحمل كنم .برخاستم و گفتم ،من
كمال پرسيد .براي روز بعد قرار مﻼقات گذاشتيم. هم نقاشي بلدم .وقتي اين را گفتم به هيجان آمد و
روز بعد از دفتر ساختمان يونسكو به من تلفن دست هايش را دور گردنم حلقه زد .من هم او را
كردند ،گفتند دوست تان ناظم آمده .پائين آمدم، بغل كردم .گفت ،مادام كه نقاشي ميكني ،پس بيا و
يكدفعه ديدم كاركنان مجذوب ناظم در يونسكو پرترهاي ازمن بكش .بﻼفاصله پرتره ناظم را با
دور او حلقه زدهاند ،با او عكس ميگيرند و سياهقلم كشيدم .گفت :فوقالعاده است .تصوير مرا
كتابهايش را به امضاء ميرسانند... خيلي خوب كشيدي .ابراهيم باﻻبان تو از قصبه
"سئچ كؤي" )از دهات بورسا( آمدهاي ،كار سلماني
اگر بدون مصاحبه برگردي ترا روزنامهنگار ميكني ،طرحهاي بسيار زيبايي ميكشي ،آيا
حساب نميكنم دانشگاه را تمام كردهاي؟ گفتم :نميدانم دانشگاه
اورهان كاراولي ،آخرين روزنامهنگار ترك كه در چيست .گفت :دبيرستان خواندي؟ بعد پرسيد:
مسكو با ناظم حكمت ديدار كرده بود ،آن روزها را دبيرستان ،متوسطه؟ آن را هم نخوانده بودم.
چنين شرح ميدهد :در ژوئيه ١٩٦٠يك گنگره در"سئچ كؤي" يك مدرسه سه كﻼسه وجود داشت،
خاورشناسان در مسكو برگزار گرديد ،و از تركيه نيز فقط به آن مدرسه رفته بودم .كار سلماني را ول
دعوت به عمل آمد .هيئتي شامل رئيس فرهنگستان كردم و به آموزش درسهاي نقاشي از ناظم حكمت
زبان ترك ،رئيس فرهنگستان تاريخ ترك، آغاز كردم.
هنرمندان ،آكادميسينها ،تشكيل شد .در اين هيئت اورهان كاراولي پرسيد :رنگ روغن را از ناظم
بهعنوان روزنامهنگار از روزنامه "اولوس" احمد ياد گرفتي؟ باﻻبان ،گفت :بله ،روزي ناظم از من
شكري اسمر ،از روزنامه "مليت" عمرسامي جوشار، پرسيد :آيا تابلوي رنگ روغن ميتواني بكشي؟ گفتم:
و از روزنامه "وطن" نيز مرا انتخاب كردند .در آن ميتوانم .تابلوي "دوكوماجيﻼر" Dokumacılarمرا
زمان شاعر فاضل حسنو داغﻼرجا در روزنامه وطن ناظم به استانبول فرستاد ،پول خوبي گيرم آمد.
مينوشت .به من گفت :تو گنگره را ول كن ،بدون بعد از باﻻبان حفظي توپوز آغاز به سخن
مصاحبه با ناظم حكمت برنگرد ،اگر بر گردي ترا ميكند :بعد از آزادي از زندان در منزل واﻻ )واﻻ
روزنامهنگار حساب نمي كنم. نورالدين( ماند .بعدا ،زماني كه به علت ماموريتام در
يونسكو ،در پاريس اقامت كردم ،عابدين دينو -نقاش
هم آن جا بود .ميگفت اگر ناظم به پاريس بيايد به
تو خبر ميدهم .سال ١٩٦١بود .روزي عابدين خبر
٧٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
هست ،فدا كنم" .سخنراني فوقالعادهاي بود. چگونه عشق به "ورا" به ازدواج انجاميد؟
آكادميسينهاي ما كه از تركيه آمده بودند، در روز اول گنگره ،ورود پرهيبت ناظم به سالن
خشكشان زده بود. را ديدم .بﻼفاصله عكساش را گرفتم .بسيار
وقتي سخنراني تمام شد ،تحت تاثير سخنراني خوشتيپ بود و با قد بلنداش بﻼفاصله تشخيص
خود ،ناظم آنقدر هيجان زده شده بود كه ناگهان به داده ميشد .وقتي به تركي صدايش زدم "ناظم
حالتي كه مثل اين كه خودش را در آغوش من ول بيگ"! بسيار هيجان زده شد .پيشام آمد و مرا در
كرده باشد در آمد .ما ترسيديم .آن وقت گفت: آغوش كشيد .گفت :شما تا اين جاها آمدهايد .امشب
چيزي نميشود ،اگر قرار است بميرم ،اين جا پيش با هم باشيم .شب اول ناظم ما را به يك رستوران
شما و در حالي كه خودم را در استانبول حس گرجي برد .اكبر بابايف ،عمر سامي جوشار ،و من ...
ميكنم ،ميخواهم بميرم .نه بخاطر مردنم ،بلكه از سپس اين به يك دوستي صميمانه تبديل شد .ناظم
اين كه مرا در اين جا دفن ميكنند ناراحتم. در آن زمان عاشق يك دختر روس به نام " ورا
از هر سهتايشان يك جا ميپرسم :خب ،اگر تولياكووا" شده بود .اما دوستانش مخالف بودند.
ناظم حكمت در قيد حيات بود ،باز هم امروز به دبير كل كميته صلح روسيه شوروي ،مخائيل
زندان ميافتاد؟ حفظي توپوز گفت:ناظم هميشه به كوتوف ،در مركز كميته صلح شوروي ،يك
اميد خبرهاي خوش از تركيه زندگي كرد .عقل و گردهمايي ترتيب داده هيئت ترك را نيز دعوت
فكرش در تركيه بود .به نظرم اگر زنده بود ،در زندان كرده بود .ناظم حكمت هم در كرسي حضور داشت.
نميبود ،ولي در "چيچك پاساژي" و " جمهوريت هيئت ترك ،نمايندگان دولتهاي ترك ،و روسها
ميخانهسي" ميبود .بزرگترين ترس ناظم اين بود كه هم بودند .به عنوان دو روزنامهنگارهم ،عمر سامي
ممكن است در تركيه او را آن طور كه هست درك جوشار و من ...وقتي كوتوف در سالن سخنراني
نكنند .اما اگر امروز زنده بود ،دوست داشتيم به او ميكرد ،ناگهان رو به ما كرد ،و گفت" :ما در
بگوييم :ناظم ،تركيه ترا دوست دارد! مبارزات ملي به شما كمك كرديم ،ولي شما رفتيد و
عضو ناتو شديد" ،و با شيوه متهم كنندهاي عليه
بزرگترين شاعر جهان تابلوهاي مرا از تركيه آغاز به سخن كرد .ناظم پشت تريبون رفته و
"كادي كؤي" تا "بئشيكتاش" حمل كرد )ا. شروع كرد" :ما ملتي هستيم كه ميخواهيم با
باﻻبان( روسها دوست باشيم .باور دارم طولي نخواهد كشيد
فاروق فئنيك از روزنامه وطن براي مصاحبه با كه روسها به درياهاي گرم دسترسي پيدا خواهند
ناظم حكمت آمده بود .ناگهان ناظم حكمت كرد .اما ،با توريست هايشان" .و به سخنانش ادامه
هيجانزده شد و گفت :از نويسندگان روزنامه وطن داد» :ولي ،در اين جا از خاك كشورم صحبت
خواهش ميكنم ،دو تا از كارهاي نقاشي ابراهيم ميشود« ،و فرياد زد" :من به خاطر يك گرم خاك
باﻻبان را به شما نشان خواهم داد ،اين ها را تركيه ،حاضرم ٢٠كيلو خوني را كه در وجودم
٧٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
حكايتصداي ضبط شده ناظم حكمت در ارزشيابي كنيد .يكي "دروازه زندان" و دومي
پاريس كه در هيچ جائي منتشر نشده است "تابلوي بهار" است .براي هر دوي اين تابلوها ناظم
حفظي توپوز شرح ميدهد :كاسترو )فيدل( به شعر گفته بود .در سال ١٩٥٠بعد از اين كه ناظم از
ناظم گفت" :من ترا آدم مسني تصور ميكردم ،در زندان بيرون آمد ،روزي صﻼحالدين ايوباوغلو آمد،
حالي كه تو جوان هستي .من وقتي جوان بودم و گفت :از اين دو تابلو عكس بگيريم و بعد بفروشيم.
شعرهاي ترا ميخواندم" .كاسترو به ناظم سيگار در بئشيكتاش عكاس بسيار ماهري بود .تابلوها
برگ هديه داده بود .آن سيگارها را هم ناظم به من بزرگ بودند ١,٢٥ ،متر .ناظم حكمت از طرف جلو و
داد .در ضمن شعري كه درباره همسرش ورا سروده من از طرف عقب گرفتيم .با كشتي از "كادي كؤي"
بود" ،گيسوهاي زرد طﻼيي" را خواند .من اينها را به "كابا تاش" رفتيم .ناظم حكمت در جلو من هم
ضبط كردم .براي من اين سند بزرگي شد .اين از عقب ،از كاباتاش تا بئشيكتاش همراه تابلوها راه
صداي ضبط شده هم پيش من است و در هيچ رفتيم .بزرگترين شاعر جهان با من تابلوها را حمل
جايي منتشر نشده است. كرد .يكي از اين تابلوهاي تاريخي "دروازه زندان"،
https://www.aydinlik.com.tr/kultur-sanat/2017- در "آيواليك" در منزل "خانواده جوندالي" است.
haziran/nazim-hikmet-ben-vucudumdaki-20-kilo-kani-
bir-gram-turk-topragi-icin-dokmeye-hazirim ديگري نميدانم كجاست.
https://teoridergisi.com/nazim-hikmette-milli-bilinc
٧٩
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
تركي آذربايجان
تركي تركمن
تركي خراسان
تركي خلج
تركي قشقايي
تركي استان مركزي
تركي همدان
٨٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
آيدين آراز
جلفا
بوغداني سئويرم
سئويليرم بوغداشين بير قيزا
آغاجابنزر ياشيل بير قيزا
آرمود آغاجي كيمي قيرميزا چالير حطيميزدهكي
بوغدا سارييا چالير
قيز بوغدايا
من چالينيرام قيزا
٨١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
سانيلير اردبيلدي
رؤياﻻريمدا
من شريته باخيرام
كلمهلر شريت سطيرلرينده
سوتيين گئيميش
ايچيبوش سوتيين
رؤياﻻريمدا
آتين
چيرپيرام چيمنلييه بوغدايا چاﻻني
ديشيمي ساليرام آرمودونا
قان قيزاردير ديشلريمي
گؤزلريمين آغيني
آت ،مال كيمي بيزه باخيب اوتﻼيير
قان قيزاردير گونشي
موغاندا آخشام اولور
گونش ،آيا قير وئرير
آي ،گونشه
٨٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
رود-دورو-رود تراختوررر
آل اساماسيمي:
تراختورجا سئويرم سني
بيريسينين توپو داغيدير رؤياﻻريمي
قانقيرميزي آدام آخير درهدن اتوبانا ساري
ساري پيشيك قوجاقﻼنير دوشدان قاييدميش قاديندا
بوغداشين گؤزلرينده قير اريديب تؤكولور ايچيمه
قادين پيشيك گؤزلرينده كيشميش يئيير
حيطيميزدهكي آرمود يئتيشمهيير
ديشيمي باتيريرام رؤياﻻريما
قيرميزا چالير
هامي اوينايير قانقيرميزي آدامﻻر
قاييديرام ائوه
٨٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٨٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٨٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٨٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٨٩
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٩١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٩٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٩٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
آه اورتادوغو!
خان صنم سنين آخان اولدوزﻻرين چوخ كيچيك اولور
اهر او قدر كيچيك كي
شهرلرين او تاييندان آخيب
هئي دكارت عمي! تاوانﻻريميزدا پارتﻼيير
ياغديرما آرتيق او شوبهه فلسفهسيني باشيما و هر گئجه گؤيوموزده اولدوز آخديقجا
گئرچكلر بللهنير هر حالدا ائويميزده بير اوشاق ،بير قوجا
بو بير مونولوگدور بير آرزي ،بير اومود
نه واختسا ترك ائديلميش بيرينين گؤزلريندن بير ياشام اؤلور
چالميشديم اوچوروما قوجاق آچاركن. آه اورتادوغو!
نه سسلهميشديم نه توتموشدوم اي شهوت قوخويان قيلينجﻻرين آناسي
بوراخ راحات اولسون دئميشديم قانلي آغيزﻻرين قوتسال دعاسي
»انتحاري دوشونن اؤلموشدور ذاتن«. ساواشدان قاﻻن دول قادينﻻرين قارانليق ياسي
سنين باشيني موصلده كسديلر
-سئوگي بير سالديريجيدير ،سنسه بير سالديرقان قولﻻريني كربﻼدا
-يانيليرسان آياقﻻريني
بو بير ديالوگدور آياقﻻريني كسمهديلر
چيللهلرين بيرينده سيغينميشدير قوﻻقليغيما، آياغيني آرزيﻻردان كسديلر
اوشوموشدور بلكه! و بير تك نفت قوخويان اورهيين قالدي
بيتمك ايستهمهميشدير سني سئوسم ده
سني سئومهسم ده
-١ايلك اؤنجه گؤزلرينين عاصي لحنيني
بير اؤگئي قابيله تك باغلييام سنه
سئوميشدي اندامينداكي ديسيپلينله قارشيت
سانيرام
سونرا اوندان بير اوغلو اولسون ايستهميشدي
اوچونجو دونيا ساواشيندان سونرا دا
-٢يان ياتاقداكي گؤزل زاهي قان آغﻼييردي بير جوت باتيلي چيلپاق انساني قيزديرماق اوچون
اوشاق قيز اولموشدو سونوجدا گؤمولوب
بو بير پرولوگدور سنين قانلي باغريندا
٩٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٩٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
نيگار خياوي
مشكينشهر
دئييرم
چيخيم شهرين ميليونونجو گؤيدلنينين دامينا سؤيلهييممي گؤرن؟
سؤيلهييممي آناما
قارداشﻻريمي گئجه-گؤزونه ساعاتين صفحهسيندن بير-بير سيليب سوپورورلر؟
سؤيلهييممي بيري اوركدن انتحار ائدير؟
بيري بئينيندن ايدزه توتولور
بيري او بيريني ،اؤزونو ،قيرميزي كنديريني گيردكان آغاجينا آسير
گؤرن دئييممي
بو گون قيزيني شهرين زيرزميسينده گؤردوم بير يئني انتحار باغيريركن؟
گؤرن دئييممي باجيﻻريم فلهيين كهنه بورجونا گئتديلر و قادينليق گودازينا؟
دئييممي آلمانين سئوينجيني اليمين چوخوروندا نئجه قويﻼديم
و قار دنهلريله ال-اله وئريب هارايا گئتديم؟
دئييممي گؤرن شعريمين شيريمﻻريندا كيملرله سئويشمهديم؟
و جانيمين جيريقﻻريندا وئران آبادﻻر وئران آبادﻻر وئران آبادﻻر تيكديم
سونرا پاييز گليب سحر-سحر ساچﻻريما نئجه تؤكولدو
آناما دئييممي گؤرن جنازهسي اليميزده قالميشدي
و قبرينه هئچ يئرده يئر تاپانميرديق
سونرا من سيچانﻻري سوراقﻼشيب اونﻼرا گيلئيلنيرديم،
سونرا دريمين آلتيندا سيچان سيچان سيچان اويناقﻼييردي
و هئچ كيم شهره يئني قبرستان تيكه بيلميردي.
٩٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٩٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
چالديقجا قانادين
بئـــرئ
او اوچ قارتاليم
بـــــيكين بـــــي بئرئ ،ﻻق ايچئ تيشــر
-آنام اورهييندن گلن باياتيم
لينگـــــي ســــينور غوصتادا بوغزي شيشر
اؤيله اوجا-اوجا اوچاركن اونﻼر
قوزغون جايناغيندان
فيكــــري هرنه وارميش ،ايشكـــــه هاتار
قوشﻻر آلديﻼر
ائزيلـــــه ائلچر ،تئكر ،هــــادرار ،قــــاتار
باغا قوندوﻻر
وورولموش قوشﻻرا
تا بئيلئور ائـــــزي شايـــــي بيلْمـــز خﻼص
يووا قوردوﻻر
كئچـــــه كـــــونديز ايشـــي اولور التماس
دنيني
سويونو
تاش و تــــورپاق ،قـــورت و قوشقا يالوارور
اسيرگمزلر
كئـــــزلريده ياش تئكـــــر ،قان هقﻼيــور
»بابكيم« قاﻻسي
او اوجا »بذ«لر
قالـــــور اودا بئـــــرييك ،بـــــي نچچه ييل
»صمد«
هـــــي تئكر باش ،كئـــــزيه تورپاق وكيل
»بهروز«
و
يئگولوكـــــي ،باقا ،قالئنداقهميــــــــــــش
»كاظيم«
ســـــيچقان وگئـــــچچمن و چــورپاقهميش
كار
جـــــانورﻻر بئرئ وصفـــــي ،ائشتهلــــــر و
ائزه سيـــــده عــــــار و ننـــــگي كئشتهلر كور
گئجهده
شيـــــرهايير بئـــــرئ ولَو حـــــق بيلمهزر اولدوزوم
ﻻق ايچـــــچه قالماســـــي بيزكه بــــدهر آييم.
١٠١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
بير قورخودان پريودو داليدوشن آغاجﻻري گؤره انسان بيرييله سئويشمهدن سئوه بيلرمي؟
بيليرم بيزيم بيزدن باشقا كيميميز وار؟
بير ده قارا پيشييين ديشيندن يئره دوشن قيرميزي باخسانا!
دوداقﻻري... اللريمي ساچﻻريندا
سسسيزدير آما سئويشمهيه چوخ جانسيزدير اورهييمي اللرينده اونوتموشام!
حيات... آل فيكريمي ده بئينيده ساخﻼ!
بير آغ ديمديكلي دؤنور كوچهيه پارتﻼديغيندا
قانادسيزجا گزينير بيرليكده داغيلماليييق شهره
باهاري اؤسكورور زيبيلقابيﻻرا هئچ نهيي دوشونه بيلميرم داها
كئچير آغيرﻻشير گئتبهگئت كيرپيكلريم
يئل اسير اويخو گؤزلريمه يئريكلهيير...
بير قورخوسونو ساتيب خرجلهين كيشي گلير گونش زورﻻمادان قارانليغي
باهاري گؤتورور ياتاغا كؤچمهليييك...
اوزونه ال چكيب قويور داشقاسينا! دايان!
باخيب بالكنا دئيير» :بو چوﻻق ياشامين نهيينه ياتاغا كؤچمهدن اونجه
قودوخﻼنيرسان؟ باشيما قويمالييام بؤركومو!
منيم آغريﻻريمدا دايانان ساعات بيليرسن
نه قدر قاچسا دا بو آتامدان قاﻻن
سنين بوشلوغونو دولدورماياجاق« سون يادگاردير...
١٠٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
سئومك سؤزجويونو قوشﻻردان اؤيرنميشديم ايلك داميزديرديم پيچاقدان سوزن اوووجومون قانيني
جينقيلتيلي صاميتليييمده
و سنه اوزانان اليمه توخوندوغوندا آنﻼميشديم باريشي ساغﻼديم اينكلر قبيلهسي ايله دونوزﻻر
دريمدن اؤته بيلهجهييمي... طايفاسينين آراسيندا
سونرا
باخ هله هارداسا قيزيل آلمادان يئيهجكديم چاخيرﻻديم گؤزومدن آغزيما آخان شور دنيزي
ايﻼن قادين! و بيردن آتيلديم ميﻼددان سونراكي ايلك گونه...
ميﻼددان اؤنجهني ده واراقﻼديم
مني تانري ايله باش-باشا بوراخما لوطفا قوتﻼديق برابر ميﻼدين شرفينه
مني سئومز بيليرم كﻼواري داغيندا يانان شمعي پوفلهيهرك
دانديريلميشام تانرينين آغزيندان اَسن هاوايﻼ...
اونوتدورولموشام اونا
آلتيمي دولدوردوغوم گونلر ايدي اوندان يئرلرده سوروكلهنن قوتسالليغي دا گؤردوم
قورخدوغوم آن قارداشليغين اوووجدان آخان قانا حؤرمتسيزلييني
اورهييمه اوتورماميشدي ذاتا... ده
اون بير ياشيمدا بيلديم دنيز ماوي اولماز ايندي ايسه سئويشمه تؤرهسينده
چيينيمدهكي آغ گئييملي ملهيين ايفتيراسيني قيرميزي بئزين آغآپآغ قالديريلما آنيندايام
بيلديم
اون ايكي ياشيمدا تانيديم جغرافيامي هيروشيمايا قان لكهسي دوشمهميش هله
و تام اون بئش ياشيمدا قونشونون قيزي اميزديردي آدديمﻻديم قادينﻻرين باشيندان آچيﻼن يئلين
ايچيمدهكي كؤرپه دايناسورو... سرينلييينده
اون آلتي ياشيمدا قارقاﻻرين سئويشمهسيني و تام مدنيتين زيروهسينده قالديرديم آتامين پاسلي
گؤرمكله آچيلدي گؤزوم قيلينجيني
ايندي اسﻼمدان سونرا مين دؤرد يوزونجو ايلدهيم جنتدن يئنركن قيريﻼن آياغيمي ميراث بوراخميشام
دونوزﻻر اينكلري ساغير... مندن سونراكي ازيكلره
و ايچيمدهكي كؤرپه دايناسور دوغولماغا مئييللي
ايلك دفعه گؤردويومده سني كؤرپه ايﻼندين
دئييل...
آغاجين گؤودهسينه اوزانان
باليق بابانين سون دييشمهسيايدين تزه
ساچينين اوجونودا هؤرموشدون اويسا
سئو اي اي ر م )اوستونه باساراق( سني
١٠٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١٠٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
ووقار نعمت
كليبر خُندابلي مهجور
خُنداب شهري ،استان مركزي
عشقين يئني اوخونوشو
بير من
سؤز گولشديرمهدن بو مور زنبقلرله
هجران آتشينه يانان
سينديريب عشقين آمبارقوسونو
بير اولدوئ پروانه ،بير من
آي ايشيغينا بوﻻشديرماق ايستهديم اللريمي
بير مجنون سؤزون فاش ائتدئ
فعللر چيخيشمايير گوزهللييينه
يازولدئ ديوانه ،بير من
گؤزلرينه آيارﻻمادان توم ساعاتﻼري
عقلي توپوغوندا بير تانرييا صرف ائتديك چوخ زمان بيمارام خسته
گونلريميزي طبيب گلمز يارام اوسته
بيزي اوز دالداليغينا ووردو چيچكلر بير ابدال گئييندئ پوسته
مزارﻻر يئني اوخونوشوموز گزر خانه-خانه ،بير من
ياتيشير كيمسهسيز آدامليقﻻردا
گؤزوم قانلئ ياشﻼر تؤكدئ
پاپاغيني قينقيلي قويموش بير يازدي تخم غم سينهمده اكدئ
١٠٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١٠٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١٠٩
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
بهروز حشمت
١١٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
***
١١١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
ماشينسازي تبريز
١١٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١١٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١١٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
دئييب يئرينده دؤندو .اليني جدولين داليسينا قهرمانلي ناغيلين بير كانفليكتي ده اولماليدير.
آپاريب بيراز قورتداﻻندي .بير قورو چؤپ گؤتوروب تكجه گرك بير ياخجي سنه ياراشان كانفليكت
بير ده دينمز ،يارپاغا دونوخدوغو كيمي چؤپه تاپاق .قاﻻني گئتديكجه اؤز يئريني تاپاجاق.
دونوخدو. ناغيليوي ،كانفليكتيوي دوزگون سئچهبيلسن ،ﻻپ
»سانيرام چوخ بؤيوك ناغيل آختاريرسان «.كرم آخيراجان بير بؤيوك ايش ده گؤره بيلمهسن ،باشيوا
دئدي» .ايندي دئدين كي سئودييين بيريسي ده نه اويونو دا گلسه يئنه قهرمان اولورسان .ايندي دئ
واردير .اوجوردو؟« گؤرك نه آختاريرسان«.
»اوجوردو آمما من گيزليجه سئويرم .سئوگي »ايستهييرم قهرمان اوﻻم آمما بوجور گئتسه بير
قهرماني سئوگيسيني آغيزﻻرا سالماليدير .من هئچ كيچيك كاراكتردن آرتيق اولمورام .ناغيليمي
اؤزونه ده دئيه بيلمهرم .ياني اوجور سئوگي منجه آنﻼميرام ،من ده كانفيليكتيني آختاريرام«.
اوشاق ايشي دير .نئجه اوشاق بير گول گؤرنده تئز »حل اوﻻر .چاتماديغين بير سئوگين وار يوخسا
قوپاردار كي اؤزونون اولسون ،بير گؤزل آدام دا يارديم ائتمك ايستهدييين آدامﻼر؟«
گؤرنده ايستهيهر اؤزونه گؤتورسون .منجه يئكه »ايكيسي ده وار!«
آدامﻼر گوللره يئتيشديكلري كيمي سئوديكلري »اوندا ايشيميز راحات دير! منجه سنينكي
آدامﻼرين يولونو آچيب قيراقدان چيچكلنمكلرينه سئوگي يا دا ايگيدليك قهرماني اوﻻر«.
باخارﻻر«. »يوخ .دئديييم او دئييل .ناغيليم قاتما
كرم جيبيندن سيگار پاكتيني چيخارديب قاريشيق اولوبدور ،قهرمانيني ايتيرميشم .اؤزوز
فندهييني آختاراراق آلتي-يئتدي قدم اوزاقﻼشدي. بيليرسيز ،هر قهرمان اؤز ناغيلينا قهرمان دير.
اوزو اويانا ماسكيني آشاغي چكيب سيگاريني قورخورام قهرمان اولماماق قورخوسوندان كاريخام،
يانديردي. آيري ناغيلﻼرين قهرماني اولوب اؤز ناغيليمي
»اوندا سن گؤزللييي قوروماق ايستهييرسن!« قهرمانسيز قويام«.
بيراز سسسيزليكدن سونرا دؤمرول ايدي ديله عماد جدول اوسته اوتورجاق يئردن بير يارپاق
گلن» .گئت بير گؤزلليك تاپ ،قورو! اونا ايري گؤتوردو .دانيشان اولمادي .بيراز گؤزونون قاباغيندا
باخانين گؤزونو چيخارد! او يولدا اؤلسن ده دوﻻنديريب دونوخاندان سونرا يارپاغي يئله وئردي.
قهرمانسان ،قالسان دا .دوز دئييرسنسه بوندان گؤزو بير ده يئري آختاراراق دئدي» .چوخلو
راحات ايش وار؟« ناغيلﻻر قورتارينجا آنﻼنيلماز .ناغيل واردير
»اوﻻر! هر يئرده گؤزلليك گؤرنلرين ايشي تكجه قورتاراندان سونرا دا آنﻼنيلمير .منجه آختارماغي
بير گؤزل گؤرنلردن راحات اوﻻ بيلر .منجه هر گؤزده بوراخ .تاپماماق ،آختاراراق قالماقدان ياخجي دير.
گؤزلليك وار ،هئچ بيريسيني چيخاردا بيلمرم. آختارماغين يولو تاپماغين بؤيروندن سووشور.
هاميسيني قوروماق ايستهييرم .بير ده ايندي تاپانﻻر يئرينده بو يولدان دؤنوب چيخيرﻻر.
بيريسينين گؤزونو چيخاردان قهرمان ،ناغيليندان آختارماغي بوراخمادان ،تاپماغا چاتماق اولمور «.بونو
١١٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
ايشيز اولماسا! بيرازدان استوديو واختيم وار«. قاﻻني زينداندا قاﻻر «.دؤمرول سيگاريني يانديراندا
عماد ايله كرم دئديلر »سن گئت« .كوراوغلو كرم سيگاريني دابانيندا سؤندوردو .موتورﻻرين يانينا
موتورونو يانديريب آت اوستو »هلهليك« دئدي. يئتيشنده ساغ اليني دؤمرولون سول چيينينه قويدو.
سيگاردان سونرا دؤمرول ده قالمادي .دئدي »اؤز دؤمرول داها دينمهدي.
ايشيز دير نسيمي .من آيراني چوخ ايچميشم ،يوخو »گولو سن ده درمهسن آيريسي گليب
آشيرير .گئجهز خئيره قالسين «.دئديلر »گئجن درهجك .هئچ بلكه سن قدهر ده قدريني بيلمهدي.
خئير «.او دا گئتدي. آخيردا بيلهجكسن كي سن درمهيينه قيماديغين
اوچ موتوردان بيري قالدي .اوچ كيشينين هر گولو آيريسي دريبدير .اؤزووه ايستهمه كي بير
بيري بير سيگار چيخارديب يانديردي .كرم يئنه آيريسينا قالسين؟ سن ده بير آيريسينين بيري .نه
بيراز اوزاقدا دوروب اوزونو قارانليغا توتموشدو .عماد فرقي؟«
ايله هوشنگ جدول اوسته اوتوروب سيگار چكرك »بيليرم! دوز دئييرسن كرم .آمما قورخورام گولو
آغاجﻼرا باخيرديﻼر .پاركدا يارپاقﻼردان سونرا هئچنه درسهم بو بيلديكلريم كئفيني كورﻻيا .ايستهييرم
دبرميردي .كرم دانيشماسايدي تكجه يارپاقﻼرين بيريسي درسين كي سينسين جانينا .بيريسينين
سسي گليردي. گولداني يئردن باﻻجا اولسا ،گونشي گؤيدن سؤنوك،
»يولداش من بيلديييمي دئديم! منجه سن ساخﻼديغي گولو اينجيدير .بوندان خبري اولسا
بؤيوك ناغيل آختاريرسان .ايش اوردا دير!« اؤزونو ده اينجيدير«.
نسيمي سيگاريني سؤندورهرك كرمه گؤز »يولداش! دوز دئييرسن آمما منجه ايري
ائلهييب سؤزونون اوستونو گلدي» :كرم ياخجي باخيرسان .آدام دا گول دئييل ،آدام دير «...كرمين
دئيير .باﻻجا كانفليكت قهرمانينا دا راحات اولور. موبايلي زنگ ووروب سؤزونو پارا قويدو .اليني
بؤيوك قهرمانﻼر دا باﻻجا كانفليكتلردن باشﻼييرﻻر. جيبينه ساليب يئنه بير سيگارليق اوزاقﻼشدي.
بلكه باﻻجاﻻريﻼ باشﻼماليسان .منجه گئت بير يوك كوراوغلو دانيشماميشدان موبايليني سؤندوروب
قارپيز آل .قازانمادان بير گون اورتاچاغيندا سات. جيبينه قويدو» .بو يئرين كؤكلري دويون دوشدو،
سونرا منه بير تك زنگ آت .او زامان بلكه يئر اوزو بازار اولدو .ايندي بيريسي آﻻبيلديغي قدهر
دانيشيغيميز بير يئره چاتدي .قوياجاقسان بيراز ساتيليب ساتابيلديغي قدهر آلينير ،آل-وئره باخمايان
فيكرين دورولسون .بللي دير ،سو يولونو تاپيب آخار، ال اياغي توتور .عموغلو! سن كيميلر داها سئوگي
سندن ده بؤيوك بير قهرمان چيخار .من سحرچاغي قهرماني اولمور .بيراز بوش توتماليسان ياشاييشي.
ايشه گئتمهلييم .ايشين اولماسا بيز ده ياواش- آدام يئر اوزونون قهرماني يارانماييب .آدام دا يئرين
ياواش گئدك ،ياتماياني يوخو آپارار«. ايسي دير ،سسي دير ،ايندي اؤزون دئدين ،بير گول
نومرهلر آلينيب وئريلندن سونرا خدافيظلشديلر. كيمي .گئت باشيوي قات گؤزلليكلره ،ياشا .قديملره
موتور پاركدان اوزاقﻼشديقجا يارپاقﻼرين سسي باخما ،ايندي من ده قيراق بوجاقدا سؤزومو
آيدينﻻشيردي .گؤيه باخاراق بير سيگار يانديردي. اوخويورام گونوم آشا .يئنه اؤزون بيلرسن .من گئديم
١١٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
اولجه .زيل قارا پيشيك باﻻسي چيراغيني ياخيندان سيگارين اوتونون سسي يارپاقﻼرين سسينه
توتاندا گؤروندو .قارا نايلون ايچينده باﻻجا باشيني اوخشاييردي ،هردن يئل چوخاﻻندا يارپاقﻼردان سو
بير باشماق قوطوسوندان چيخارديب تيترهييردي. سسي چيخيردي .آرادا بير باتميش سيزيلتي سسي
قوطونون قارا قاپاغيندا كؤمورله »مني ساخﻼ« گليردي .فيكرينده بير كؤرپه آغﻼييردي .سيگاريني
يازيلميشدي .موبايليني جيبينه قويوب قوطونو قورتارماميش دوروب سيزيلتي سسينين داليجا
قوجاغينا گؤتوردو .باشي آشاغي ،پيش-پيش دوشدو .پاركين قارانليق يئرلرينده موبايلينين
ائلهيهرك پاركدان چيخدي. چيراغيﻼ آختاراندا ،ايكي پارﻻق گؤزلريني گؤردو
١١٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١٢٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
»بوننان بئله حقين يوخدو منه شيلله ووراسان. ائششكآريسيني قاناديندان ياپيشيب گول يئرينه
بيلدون؟ بودا اوشاقدي تربيت ائلهييبسيز .اينديدن اووجونا قويدوم .اليني يوماندا ائله بنگيلدهدي كي
دوشوب آراليق ﻻتﻻرينان آياق اولوب .صاباح دا يئكه قارداشي قادير حؤوللو حووللو قاپيﻻريني
قشه قمارباز اوﻻر« .ياديما گلن ايلك دؤنه ايدي آچيب ائشييه چيخدي .قورخومدان قاچيب ائويميزه
آغامين اوزونه دوروردو .ﻻمپين ايشيغي آلتيندا اوز تپيلديم .ايكي قارداش گليب داش قالمادي
اوزه دورموشدوﻻر .ايلك دؤنه ايدي ريضانين چيرپديﻼر قاپيميزا.
هئيكليني آغامدان اوجا ،سسيني ايسه گور ائوده ريضا حيرصله اوزومه باخدي:
گؤروردوم .آتامين سسي تيترهييردي .اورهييم »گئنه چؤلده بيرينن بوغوشوبسان هه .كؤپه-
سيخيلدي .آغزيمي آچيب باغيرديم: يين گئدهسي ،سنون حسابو الووه وئررم«.
»سن ده قيزباز« .قورخماسايديم قاﻻنين دا ههله بيچه بيچه دوروب حيهط قاپيسينا
دئيهجكديم» :سيگاري«. گئتدي .قاپيني آچجاق همن آغينا بوزونا باخمادان
صاباحيسي گون ايدي آتام مني سئوينديرسين ايكي قارداش اوستونه يومولدوﻻر .دوروب قورخا
دئيه اليني چيينيمه قويدو» :سنه بير قيرميزي قورخا باخماق سونرا دا ريضانين حيرصلي حيرصلي
جنگي خوروز آﻻجييام« دئدي .سئوينديييمدن گليب منله حسابﻼشماغيني گؤدمكدن باشقا هئچ
قوجاغينا آپبانديم. بير ايش اليمدن گلميردي .قونشوﻻر حيهطه
حيهطدهكي اريك آغاجينين ديبينده چوروك تؤكولوب آراﻻشديرديﻼر .ريضانين بورنوندان قان
گوشهلريني مينلييين اوتدوغوم ناديردن آخيردي .كؤينهيينين اوزهرينده شاطير احمدين
صافالديرديم .قيرميزيم ياواشدان اليمه ديمديك آراﻻياندا اونلو اللرينين ايزلري قالميشدي .آرا
ووردو .آجميشدي ،ناهارين ايستيردي .پئنجرهدن بوشالدي .ريضا حيهط قاپيسيني باغﻼدي .پيللهلردن
آنامين سسي گلدي: اوسته چيخاركن تلهسيك آدديمﻻرينين گوببولتوسو
»گئده اگر او خوروزو لكه سالسون ائله بوگون اوتاغا دولدو .ننهم ائوده يوخ ايدي ،باجيمين اتهيينه
ريضايا دئيهجييم توتوب باشين كسه ها .او لَكي من ساريلديم.
نه زحمتنن اكميشم« .اوزو آغاجﻻرين آراسيندان ننمگيل گلهنهجن ايشيني قورتاريب زئرزمييه
گؤرسنميردي .قيرميزينين اوزونه باخديم: گئتميشدي .اونﻼردان يئدييينين نئچه برابرين منه
»ائشيتدين داي نه دئدي .دئيير شلوغ ائلهسون يئديرتدي .بيليرديم زئرزميده سيگار چكير .آخشام
پيخپيخ ائلييهجك .ايندي قشه اوشاقﻻر كيمي اوتور ننهم كؤينهييمي يوخاري چكيب كورهييمدهكي
بوردا يئروندن دبرمه گليم .بيلدون« .اليمي بوغازينا چوبوغون ايزلريني گؤردويونده آغﻼدي .آغام
آپارميشديم .بيليردي شوخلوقﻼشيرام. حيرصلنميشدي:
آنام استيل كاساداكي شورباني منه طرف »اده سفئي گئده گل گؤروم نه حقينن اوشاغي
اوزاداندا اوزومه باخدي: بو گونه ساليبسان« .قوﻻغينين ديبينه بير افسري
»خوروزو لكه بوشﻼييب گلدين هه؟«. شيلله گئيديردي .قالخيب آغامين باشينا باغيردي:
١٢١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
اؤزومه سؤز وئرميشديم نامهني وئرمهيم .او گوندن وساييلين پولون جمعلهسن بيليرسن نئچهيه
بري زئرزميده آلما جعبهلرينين آلتيندا گيزلتديم. چيخار؟«.
اليم تيترهيه تيترهيه بوش جعبهلري قووزاييب ﻻپ »من اؤز پاييمدان وئريرم«.
آلت جعبهلرين آلتينا قويدوم .سونرا دا اؤزومو بيلمه- »سن اؤز پاييندان وئريرسن ولي اؤزون آج
مزلييه ووروب افشين گيلله توپ اويناماق بهانهسي قاليرسان .عوضينده يخچالي آچيب الووه گلهني
ايله كوچهيه چيخديم .اويناماق بهانه ايدي. آغزووا تپيرسن .ياني بو موندار خوروز سنون آغزونان
فيكريمين هاميسي زئرزميدن گلن او سسده بيزيم پاييميزي يئيير« .قيرميزي بؤيرومده گؤزلريني
قالميشدي .ائلهبيل بوش بير قازانين ايچينه دامجي يوموب آرخايينليقﻼ ياتميشدي .سئوينيرديم كي
دامجي سو تؤكوردون .آردينجا دا ايلديريم سسينه ديليميزدن باش تاپمير» .ياواش دانيش گؤرميسن
اوخشار بوغوق بير سس گليردي .كنجكاو ياتيب؟« دئيه جواب وئرهجكديم اوتانماسايديم.
اولموشدوم .ياواش ياواش زئرزمينين گيرهجهيينه دئيينمهيينين داليسين توتدو:
ياخينﻼشديم .پيللهلردن آشاغي ائنديم .جعبهلردن »خالق بير تيكه چؤرك تاپا بيلمير ،بوردا بيزيم
ﻻققيلداما سسي گليردي .اوست جعبهلردن بير خوروزوموز قوزو اتي يئيير .سن بيليرسن بو پول نه
ايكيسي يئره دوشدو .بير قيز سسي گلدي» :ياواش، زحمتنن اله گلير؟«.
ياواش نامرد« .داليسيجان دا بوغوق ايلديريم سسي. »قيرميزيم ات يئمير قويروق يئيير .سنين ده
آدديمﻻريمي داها دا ياواشﻼتديم .گيرهجكده قويروقدان آجيغين گلير .پولودا آغام قازانير« .دئجه-
دوردوم .تليسي آراﻻييب گؤزومون بيريني ايچري ك وئرديييم جوابدان پئشمان اولدوم.
سوخدوم .گؤزلريمه اينانابيلميرديم .هؤولومدن پيلله- »دئيهسن آغزوون شومارهسينده دانيشميرسان
لردن آپبانيب يوخاري چيخديم .اوتاغا گيريب هه .پولو كي هدره وئريرسن؛ قاب قاشيغي نييه بو
قاپيني قيفيلﻼديم .يورغانين آلتيندا اوزومو موندارين آغزينا سورتورسن؟ اگر مريض اولساق
باسديرديم .بير روبع سونرا ايدي قاپينين دستگيره- سرطان توتساق كيمين حسابينادي؟ گئنه ددهميز
سي بورولدو : خرجين وئرهجك هه؟ اوندا گرك داوا درمان پولونا
»آچ قاپيني ياشار .منم آچ« .دئدي .اؤزومو بو ائوي ده ساتا؛ نييه ،چونكو بير موندار خوروز وار
يوخولوغا ووردوم .مطمئن ايديم زئرزمينين پيلله- ايميش بير ده ايكي قاريش بويو اولمايان ديلي اوزون
لريندن چيخاندا آياقﻻريمين سسيني ائشيتميشدي. گئده كي گؤيلو ايستيردي بو موندار خوروزا قوناقليق
»آچ ياشار منم ريضا« .سسي مهريبان وئره .ددؤن پولو اولسايدي مني ائولنديرهردي .منيم
اولموشدو .قورخا قورخا دوروب آچديم. ائولنمك واختيم دي ولي بئمبئكار آراليقدا دوﻻنيرام.
»به نييه آغﻼييبسان ياشار .نه اولوب كي؟«. جيب پولوم دا يوخدو؛ باشا دوشورسن يا يوخ؟«.
»هئچ زاد خوروزوم مريض اولوب « دئيهنده سسي داها دا اوجالميشدي .بيليرديم آخيردا
اؤزوم ده بيلميرديم بو جوابي هاردان چيخارتديم. بحثي بورا چكهجك .اوولجه ائولنمك سونرا او ماجرا،
»بونون آغﻼماغي يوخدوكي .منيم بير بير آز سونرا دا حتما تهديد ايله نامهني ايستهيهجك.
١٢٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
»نه كاغيذي« دئديييمده ككهلهمهيه دوشدو: دامپزشك دوستوم وار؛ صاباح آپاراريق بير ايينه وورار
»هئچ دوستﻻريمدان بيرينين ايدي«. جورﻻنار .بؤيوك قارداش به هاچان كارا گلر؟ هله من
»هانكي دوستوون؟« دئديييمده عصباني اولدو. ده دئديم بلكه كوچهده زاددا اوشاقﻻر سني دؤيوبلر؛
بيليردي دوستﻻرينين هاميسيني تانييرام. ايستيرديم گئدم هاميسينين قوﻻغين كسم ائ«...
»مني سؤال جوابا چكمه .فقط بير كلمه سوسدوم.تزهدن سسه گلدي.
گؤروبسن يا يوخ؟« آدديمﻻريني توندلشديردي. »اگر آيري موشكول زاد اولسا دئ ها منه«.
»يوخ« دئديم. ديليم آچيلميردي.
»مطمئن سن؟« دئيركن گؤزومه باخدي. »ياخجي من گئديم اوست باشيمي چيرپيم.
»هه«دئديم. آشاغيدا جعبهلري جورﻻياندا توز تورپاق اولدو«
»مطمئن سن كي مطمئن سن؟«. دئييب اوتاقدان چيخدي .حيهط قاپيسينين
»هه«. اوجادان سسي گلهنده بيلديم كي ائودن ائشييه
»مسالهسي يوخدو«. چيخدي .قاچيب زئرزمييه گيرديم .نامهني جعبه
اليمي الينده سيخا سيخا يئريييردي .دالي لرين دوشدويو يئردن تاپديم .آغ كاغيذين اوستونده
قالماماق اوچون سورعتله آدديمﻼمالي ايديم. ايكي باشماق ايزي قالميشدي .پاكاتيني آچديم .زاغ
زاغ اسيرديم .اليمين تيترهمهسي كاغيذي
قيرميزيم هله بؤيرومده آرخايينليقﻼ ياتميشدي. خيشيلداديردي .نامهني كاميل اوخويابيلمهديم؛ آخير
هردن ريضانين سسي اوجالديقجا گؤزونو آچيب سطري قيرميزي خودكارﻻ يازيلميشدي» .تا عيد
سونرا يوموردو .معلوم ايدي سؤزوموزدن بير كلمه ده بايد به طور رسمي ازدواج كنيم .عاشق با وفايت
باشا دوشمور .ريضايا دئديم كي »اگر بوندان بئله رضا« .ازدواج كلمهسي يئكه يازيلميشدي .بؤيرونده
بئچهمه شوربا وئرمهسم موشكولون حل اوﻻر؟«. اوچ دؤرد دهنه قيرميزي اولدوز عﻼمتي وار ايدي.
گؤزومون ايچينه باخدي : قاباغيني گونمدرسهميزين صاباحيسي
»اؤزو او يوﻻ وورما«. كسديرميشدي .قاپيدان چيخجاق منه طرف گلدي :
»هانكي يوﻻ؟«. »گلميشم گئدك دامپزشكه«.
»بيليرسن اونو نه قدهر چوخ ايستيرم؟«. »يوخ « دئديم» .خوروزوم جورﻻنيب«.
سواليني بيردن بيره سوروشدو .بيليرديم »او« دان »به نه تئز ائله بي گونده مريض ده اولدو دا
منظورو زئرزميده »ياواش« دئيه چيغيران آغ قيز جورﻻندي دا؟«.
ايدي .مجبور ايديم سوروشام »كيمي؟«. »هه بير گونده مريض ده اولدو جورﻻندي دا«.
»مني ساريما ضررووهدي« دئيهنده گؤزومو بيليرديياﻻن دئييرم.
آلنينا زيللهميشديم .آلنينداكي قيريشيقﻻري »هئله اولسون .ياخجي ياديما دوشدو ياشار سن
ساييرديم. زئرزميده كاغيذدان زاددان بي شئي تاپماييبسان
»نئينك .سؤزومو آيري جور دئييرم .آغلو ييغ تزهليكده؟«.
١٢٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
آخيردا بوينونون دريسين ده قوپارديب باشيني بير باشووا .بعضي شئيلري سن چوخ ايستيرسن .بعضي
طرفه ،بدنيني بير طرفه آتيرام .ديمدييي ايكي اوچ شئيلري ده من .ولي من حاضيرم او چوخ ايسته-
دفعه آچيليب يومولور .ولي بدني بوش يئره او قدهر ديييم شئيلرين يولوندا مين دنه بئله خوروزﻻري
چاليقﻼيير كي آخيردا يورولور ،اوزانير .بير سري بير قوربان كسم« .ايشاره بارماغيني قيرميزينين باشينا
خوروزون باشين كسيرديم باشسيز بدني قان آخا ياخينﻼشديردي .قيرميزي گؤزونو آچدي آنجاق داي
آخا دوروب قاچدي .اؤزومون ده رحميم گلدي .اون يوممادي .ائلهبيل بو دؤنه سؤزوموزدن باش تاپدي.
ديقاياجان چاليقﻼدي .احتماﻻ سنونكي ده اوﻻردان »اگر ايستيرسن بو موندار خوروزون ديري قاﻻ
اوﻻجاق .البته سنون بئچووي خاص مراسيمده كسه- او نامهني گتير وئر منه .بيلدون يا بيلمهدون؟«.
جييم .آداخليليق گئجهمده قوناقليق وئرهنده. »نامه منده دئييل «.
سئوگيليم طبيعي اتدن چوخ خوشو گلير«. »اگر سنده دئييل اوندا هاردان بيليرسن كي
سئوگيليسينين اؤزونون بدني غيريطبيعي هانكي نامهدن دانيشيرام؟« .سوسمالي ايديم .بونو
ايدي .زئرزميدن بويﻼياندا دالي منه طرف ايدي. چوخ ياخجي بيليرديم .ياني جوابيم دا يوخ ايدي.
عؤمرومده او قدهر آغ بدن گؤرمهميشديم .نقاشي »بو بئچهني مختليف يولﻻرنان آرادان آپارا
دفتريمين بوتون صفحهلريندن ده آغ ايدي .اليمده بيلرم .مثلن سن مدرسهده اوﻻندا سيچان داواسيني
قارا ماژيك اولسايدي بدنينين هر يئرين قاپ قارا شوربا سويونا باتيريب قاباغينا آتام .بيليرسن كي ﻻم
ائلرديم .دوروب كوچهيه قاچديم .قيرميزيم دا ﻻم اودار .مطمئنم او قدهر شوربا يئييب كي اييسيني
باشيني قووزاييب آرخامجا قاچدي .كوچه ايستي نئچه مئتيردن بيلير .ولي حئيفدي راحات ايكي
ايدي .هئچ كس يوخ ايدي .باشيم اوستونده گونشه كيلوي اتي اوﻻر .ايستهميرم آغاما ضرر وورام .سن
باخديم .گؤزلريم دولدو .گؤزلريمي يومدوم. اولماياندا باشين كسيب قويارام پيللهنين اوستونه.
صاباح صبحانه يئمهديم .آنام دئدي »نئينك اوندا نهنم مجبور اوﻻجاق شورباسين پيشيره .سن ده
چورك پنيري قويورام مدرسهده يئيرسن« .قاچيب مجبور اوﻻرسان يا اتين يئيهسن يا دا آج قاﻻسان«.
لولون تاختا قاپيسيني آچديم .چوخدان ايدي مني سؤزونه آرا وئردي .اوجادان گولوب اوزومه باخاندان
گودوردو .وورنوخماسيندان بيلديم .قاباغينا ايكي سونرا سؤزونون داليسيني توتدو:
اوووج چوروك ناديرين پولو ايله آلديغيم بوغدادان »جوجهنين باشي كسيلهنده بيليرسن نجور
تؤكدوم .اليمي باشينا چكيب حيهط قاپيسينا اولور؟ پيچاغين ايتي يئري بوغازينا ديمييهنهجن
قاچديم .دؤنوب آنامدان دا قيرميزيمدان دا جوجه هله بيلمير نه اتفاق قراردي دوشه .پيچاغي
خودافيظلشديم. سورتهلييهنده اولده حولقومو كسيلير .سورا گئدير
آنام دئييردي »مال قويونﻻر ،تويوق جوجهلرين درينه ،بوغازين سومويونه چاتاندا خيرچيلداما سسي
باشﻻري كسيلهنده آغري چكميرلر«. گلير؛ قان فيشقيرير .اوندا يازيق جوجه بيلير هر
»اينانميرام بونا« دئديم» .ايمكاني يوخدو كي. شئي قوتاريب .چوباﻻماق ايستييهنده آياقﻻرينين
اگر آغري چكمهسهلر اوندا اوﻻري ووراندا قيشقيريب اوستوندهكي آياغيمنان مؤحكم فيشار وئريرم .ﻻپ
١٢٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
ياخينﻼشيب اليني باشيمدا گزديردي .اوزومه قاچمازﻻركي .بير دهنه جوجهيه باﻻجا تپيك وورسان
گولومسهييب دئدي : قوققولداييب قاچار؛ مالﻻر ماعيلدايار؛ قويونﻻر
»بيزيم بدنيميزين پروتئيني بيليرسن كي اتدن بعيلدهير .ياني دئييرلر وورما آغرييير« .اوزومه باخيب
تاًمين اولور«. گولدو» .منه ده بؤيوك بابام بئله دئميشدي ،آنجاق
»ياني مجبوروق اتلرين يئيك؟«. من سنين كيمي فيكيرلشمهميشديم« .اليني بوينوما
»ياني بئله يارانميشيق .البته سن قيرميزي ساريب سؤزونون داليسين توتدو:
خوروزونكوندان يئمهيهبيلرسن ده« .دئدييينده هامي »هله نه اولوب كي بئله سؤالﻻر سوروشوسان،
بيردن گولوشدو. اولمايا اؤز خوروزوندان قورخورسان؟«.
»آﷲ ائلييهبيلمزدي بيزي آيري جور يارادا؟«. »هه« دئديم.
»هاميميز اؤلهجهييك .حئيوانﻻر بيرجور اؤلور. »گئنه ريضا بير سؤز دئييب؟« دئيه
اينسانﻻر آيري جور؛ فقط اؤلومون نؤوعو فرق ائله- سوروشدوغوندا جوابيم عئيني ايدي»:هه«.
يير« .دئيهركن گؤزومون ايچينه زيللهميشدي »ريضا قلط ائلهييب .هله واختي دئييل«.
گؤزلرين. سوروشماديم ،سوروشابيلمهديم هاچاندي
»اينسانﻻر يوز ايل هشتاد ايل عؤمر ائلهييرلر؛ واختي.
حئيوانﻻرا بير ايكي ايل ده فورصت وئرميريك .منيم مدرسهده معلليميميز دئدي بوجور شئيلره
قيرميزيم دوققوز آيليق دير آغا«. چوخ فيكير وئرمهيم »بوﻻر آللهين حكمتي دير«
»اينسان دا وار بير ايل ،بير آي دا عؤمر ائلهمير. دئيه.
قاليب قيسمتينه .بيرينجي و ايكينجي دونيا »ياني سيزين نظريزه آغري چكيرلر يا يوخ؟«
ساواشيندا بيليرسن نئچه ميليون آدام اؤلوب؟«. دئيه سوروشدوم.
بيلميرديم .ايستهميرديم بيلم .قرار دئييلدي »من بير يئرده اوخوموشام بعضي فيلسوفﻻر
دونياليق ساواشيندا اؤلن اينسانﻻرين ساييسينا دئييرلر آغري چكميرلر«.
گؤره قويام قيرميزيمين باشي كسليب گئده او قيزين »فيلسوفﻻرآغا؟«.
آغ آپباق بدنينين ايچينده محو اولوب ايته. »فيلسوفﻻر او آدامﻼرديﻼر كي هر شئيين
يولدا تصميميمي توتدوم.ائوه يئتيشجك همن اوستونده چوخ فيكيرلشيرلر«.
آشپازخانايا گئتديم .آنامگيل اوتاقدايديﻼر .يئكه »نجور بو نتيجهيه چاتيبﻼر آغا؟«.
پيچاغي گوتورسهيديم شك ائلرديلر .ميوه كاردي »بعضيلري دئيير حئيوانﻻرين روحو يوخدو«.
ايله امتحان ائلهيهجكديم .اوتاغيمين قاپيسيني »قبول ائلهميرم« دئديم» .اگر فيلسوفﻻرين بي
قيفيلﻼديم .كيتاب دفترلريم تؤر تؤكوك اوتاغين قيرميزي خوروزو اولسا بيري گليب اونا داش وورسا
اورتاسينا داغيلميشدي .ريضانين ايشي ايدي. خوروز سس ساليب قاچاجاق .چون كي خطر حيس
بيليرديم آخيردا گليب بوراﻻري دا آختاراجاق. ائلهييب .چون كي آغري چكيب .داشين دا يئري
كيتابﻻرين اوستونده اوزانيب كاردي بوغازيما گؤيهرهجك.عئيني بيزيم بدنيميز كيمي آغا«.
١٢٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
جيريلميش نامهيه سونرا گؤزومون ايچينه زيللهدي آپارديم .اوجونو خيرتدهييمه سورتدوم .اللريم
گؤزلريني : تيتريردي .بير آز فيشار وئرديم .آغريني بير هونونون
»نامهني اوخويوبسان هه؟« .عصباني ايدي. سانجماسي كيمي بوغازيمدا حيس ائلهديم .فيشاري
»هه« دئديم .قاشﻻري دويونلهندي. چوخالتديم .درين بير گؤينهلتي بدنيمين هر يئرينه
»بوغازووا نه اولوب اده؟«. برق كيمي سيزدي .خيرچيلداما سسيني دويموردوم
»ييخيلميشام« دئديم» .گئنه خوروزومون هله .فيشاري داها دا چوخالتديم .قيشقيرماماق
باشين كسهجكسن؟«. اوچون زورﻻ ساخﻼشديرديم اؤزومو .ديشلريمي
گؤزونو بوغازيمين كسيلميش يئرينه سيخديم .هله حلقومومو كسمهميش آغريدان آز
ياخينﻼشديريب باخماق ايستهدي .اليمي اوستونه قاليردي آغﻼيام .كاردي اوزاقﻼشديرديم .اوجونداكي
توتدوم : قيرميزي قانيما باخديم .ايلك دامجيسينين
»كيمنن ساواشيبسان اده؟« دئيهركن بوغازيمدان آشاغي آخديغيني حيس ائلهديم.
بوغازيمدا ايدي گؤزلري. قورخدوم .نقاشي دفتريمدن بير صفحه جيريب قانين
»مدرسهده ييخيلديم .گئنه خوروزومو اؤلدوره- اوستونه توتدوم .اوزانيب آغ آپباق سقفه باخديم.
جكسن؟«. باشي كسيلن هر حئيوان اؤلمهميشدن بو آغرينين
»نجور اولدو ييخيلدين فقط بوغازين يوز برابريني دويور .اولجه كيچيك سانجي ،سونرا
كسيلدي؟«. آغري چوخالير ،چاليقﻼيير ،آخيردا اؤلور .اؤلوم دادينا
»بيلميرم«. يئتيشير .ولي ريضا دئييردي اون ديقا چكدي جاني
»نامهيه گؤره بيرينه بي سؤز دئمهييبسن كي؟«. چيخا .دئييردي باشسيز بدن دوروب قاچدي .بدن
»يوخ دئمهميشم«. بير طرفده جان وئريردي باش بير طرفده.
»سنين خوروزونان هلهليك ايشيم يوخ«. بوغازيمين قاني قوروموشدو .قانلي كاغيذي
»هاچان اوﻻجاق؟«. گؤتوردوم ،آيري صفحه جيرديم .توپورجكله يئريني
اليني چيينيمه قويدو : تميزلهيهندن سونرا دوروب زئرزمييه قاچديم .جعبه-
»منظوروم بودو كي من هله سربازچيليغا گئده- لري بيربير گوتوروب يئره قويدوم .ﻻپ آلت جعبه-
جيم .ايكي ايل سربازچيليغيم چكهجك .اوندان سورا نين آلتينداكي نامهني گؤتوروب كؤينهييمين آلتيندا
ايش داليسيندا اوﻻجييام ،بلكه تاپديم بلكه تاپباديم، قارنيما قويدوم .بيليرديم ريضا بو موقعلر هاردا اولور.
اَده كيمدي بو وضعيتده منه قيز وئره؟ اوناجان كوچهده تير برقين يانيندا سيگار چكيردي .ايلك
سنين خوروزون دا قوجاليب اؤلوب« .سيگاريندان دؤنه ايدي سيگاريني مندن گيزلتميردي .نامهني اونا
بير پوك ووروب اوزومه پوفلهدي» .دئمهدين بوغازووا طرف اوزاتديغيمدا اينانيلماز قيافه ايله اوزومه باخدي
نه اولوب«. :
»اوندا خوروزومنان ايشين اولميياجاق؟«. »آفرين ايندي اولدون قشه اوشاق باخ .گئده به
»يوخ هلهليك اولماياجاق«.نامهني جيبينه بونو اوولدن گتيرهيدين داينان« .اول پاكاتي
١٢٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١٢٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
منيم دير آديني نه ايسته ييره م قويارام .كيمه نه س .حاتملوي
دخلي وار .ﻻپ داش –كسسك قويارام.
تاكسي شوفري دؤنوب قايين آتامين اوزونه
قيزيمين آدي
باخيب ،توركجه سوروشدو:
-سن آلﻼه كيشي ال چك! ...بو اوغﻼني دا
-سيجيللي مسئله سي دير؟
ايشينده ن –گوجونده ن قويما!...
-همشهري اوچ آي ديركي ،بير اوشاغين آدي
آخي نه فرقي وار؟ قوي اوشاغين آديني نه
اوستونده بو اداره ده ن او اداره يه گئديريك .فوتبال
ايسته ييرلر قويسونﻼر! خديجه ،فاطما!...
توپي كيمي بيزي بورادان– اورايا پاس وئريرلر .ناوار
اصﻼ زكيه منيم بؤيوك ننه مين آدي ايدي.
كي اوشاغا توركي آد قويموشام.
-سن بئله شئي لري باشا دوشمه سن ،نوه
قايين آتام شوفرين جوابيندا دئدي.
منيم دير ،آديني دا من قويمالييام .هئچ كيمه دخلي
-عاييب اولماسين سوروشماسي ،اوشاغين آدي
اوﻻن بير شئي دئييل ،والسﻼم.
نه دير؟
قايين آتام ايله قايين آنامين دئييشمه سيني
شوفر سوروشدو.
ائشيده ن حيات يولداشيم دورنا ،منه باخيب
قايين آتام منه اشاره ائديب دئدي:
گولومسه دي.
-بو منيم داماديم دير .اوشاقدا منيم قيز نوه م
اوچ آي دير كي ،ائوده بيزيم قيزيميزين
دير .آديني»سئويل« قويموشام .ايندي بو خارابادا
آديندان باشقا صحبت يوخدور.
اونا سيجيللي وئرمك ايسته ميرلر .هر دفعه بير باهانا
-بيز ناهارا گئري دؤنه جه ييك.
گتيريرلر :نه بيليم »اسﻼمي آد دئييل» ،«.بيزيم
قايين آتام بونو دئييب بيزيم اوطاغيميزين
ليستي ميزده يوخدور «.دئييرلر.
قاپيسي ني آچدي:
دئييره م :باﻻم! ...كوروش ،داريوش اسﻼمي آد
-گل باﻻ گئده ك!...
ديﻼر؟ شهين ،مهين اسﻼمي آد ديﻼر؟ نئيه »
ميزين اوستونده ن عينكي مي گؤتوروب اونون
سئويل« -ه گلنده اسﻼمي اولمادي؟ موس– موس
داليسيجا اوطاقدان چيخديم .دالي دان اونا باخاندا،
دئيينجه ،مصطافا دئييب ،ياخانيزي قورتارين .دئيين
قايين آتام قولتوغونداكي قيرميزي پوشه ايله ،ﻻپ
كي ،توركي آدﻻرا سيجيللي وئرمك ايسته ميريك .او
دارائي مامورﻻرينا اوخشاييردي.
تون به تون اولموشون زامانيندا دا ائله بئله ايدي.
خيياوان باشيندا بير تاكسي يا ال ائديب،
اوندادا قيزيمين آدينا يوز دانا بامبول چيخارتديﻼر.
مينديك .قايين آتام آدرسي شوفره وئره نده ن
آخيردادا يوز نفر پارتي سالديقدان سونرا سيجيللي
سونرا ،اوز دؤنده ريب ،منه دئدي:
سينده »درنا« يازديﻼر .ها دئديم كي بابا منيم
-بو گون والﻼهي بو ايشي قورتارمالييام .قبول
قيزيمين آدي »دورنا« دي» ،درنا« دئييل .فايدا
ائله مه سه لر ،اوردا بست اوتوراجاغام .يا منه وئره م
وئرمه دي .كيمه دئييرسن.
آلﻼه ،يا اونﻼرا .كيشي بئله ده ايش اوﻻر؟ اوشاق
هاوا سويوق دا اولسا ،قيشين اورتاسيندا ساچان
١٣٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
گونش ين شعاعﻼري ،تاكسي نين پنجره لريني صوراتﻼري بير آن بئله آز قاﻻ سئوال عﻼمتينه
اوخشادي. قيزديرميشدي.
– جناب آغاي مرووتي؟ انقﻼب ين اوچونجو ايلدؤنومو ياخينﻼشديغي
قايين آتام حؤرمتله سوروشدو. اوچون ،بيريلري ،خيياوانﻼري بزه مكله مشغول
كيشي باشي ايله اشاره ائله دي .قايين آتام ايره ايديﻼر.
قايين آتامين دردي دئشيلميشدي .دورمادان لي گئديب ،كيم اولدوغونو ،كيم اونو گؤنده رديييني
بير نئچه قيسسا جمله ده اونا بيلديردي .مرووتي دانيشيردي.
تاكسي تهرانين شهر شوراسي بناسينين عينكي ني گؤزونده ن گؤتوروب ،قوندارما بير
قاباغيندا ساخﻼياندا ،سؤزلرينه هله ده دوام ائتمك سئوينج ايله آياغا قالخيب بيزه صندلي چكدي.
ايسته ين قايين آتاما اشاره ائتديم كي :ماشين دان سونرا قاپي ني آچيب راهرودا كيمسه يه:
– حسن آغا! اوچ دانا چاي!... دوشمه لييك.
گليب ميزين داليسيندا اوتوراندان سونرا: تاكسي شوفري ده بير همدرد تاپميش كيمي،
– آقاي ميرزالو منيم ولي نعمتيم دير .تلفن دا ماشينين راهنما چيراغ ﻻرينين ايكيسيني
احواﻻتي منه دانيشدي .البته كي منيم اليم ده ن هر دهيانديريب ،قايين آتام ايله دردسر ائله ييردي.
آخيردا اوزومه اوز باغﻼييب ماشين دان يئنه – نه گلسه اسير گه مه ره م .او كيشي نين منيم و
عايلهمين بوينوندا حقي چوخدور .اليندهكي يئنه دئديم:
خودكارﻻ اوينايا– اوينايا و اوتوردوغو صندلي نين -عمي اوغلو گئج اوﻻر ها.
قايين آتام ناچار قاليب ،الين ساليب جيبينده ن اوستونده ساغا– سوﻻ زووولده يه– زووولده يه
پول كيفيني چيخاريب تاكسي چي نين پولونو بونﻼري دئدي.
قاپي آچيليب جاوان بير اوغﻼن سﻼم وئريب، وئريب ،خدافظ لشيب ،تاكسي دان يئنيب ،ماشين
اوچ دانا چاي الينده آخسايا– آخسايا اوطاغا گيردي. ين قاپي سيني باغﻼدي.
چاي ﻻري ميزين اوستونه قوياندان سونرا ،توركي ×××××
راهرودا بير ايكي دفعه آشاغي يوخاري گئتديك لهجه ايله فارسجا مرووتي ده ن سوروشدو:
– باشقا امرينيز يوخدور؟ ده ن سونرا ،قايين آتام اوطاقﻼرين بيرينين قاپي
– خير ساغ اولون. سيني تاققيلداتدي.
مرووتي بونو دئييب ،قندلرين بيريني آغزينا – بفرمائيد!...
اوطاقدان بيري سسلندي .قاپي ني آچيب ايچه قويوب چاي دان بير قورتوم ايچدي .آبدارچي يئنه
ري گيرديك .ميزين داليسيندا اوتوران اورتا ياشلي ،آخسايا– آخسايا اوتاقدان چيخيب قاپي ني داليسيجا
آريخ– جيﻼز كيشي ،عينكي نين يوخاري سيندان باغﻼدي.
– چاي ﻻرينيزي بويورون! من بو ايشين بيزي آشاغي دان– يوخاري يا سؤزوب ،بورنونو بير
يئره ييغيب ،ايشكه دوداقﻼريني ائله بوزدي كي ،داليسيني توتارام .نتيجه ني ميرزالو جنابﻼرينا دئيه
١٣٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
اونون لقبي »محكمه شاگرد« دير .اونا وزير– مه زير ره م .حسن تصادف ده ن وزير كشور جنابﻼري بو
خرج دئييل .سسيني باشينا ساليب هر اداره ني بير گون تهرانين شهر شوراسي ايله جلسه سي واردي.
بيرينه وورار .ايندي ده بقين كي وزيري تاپمايين جا وزير جنابﻼري ايله آراميز سازدي .بو ايشي بير جوره
بوراخان دئييل. حل ائده ره م .سيز منه بير ايكي دانا باشقا آدﻻر دا
چاي ﻻري ايچيب ،جلسه نين يئري ني اوئره وئرين .بو اولمادي ،هئچ اولماسا او بيري لريني اونﻼرا
نديكده ن سونرا ،مرووتي ده ن خدافظ لشيب قبول ائله تديره ره م.
اوطاقدان چيخديق. آغزينداكي قندي سورا– سورا مرووتي دئدي.
××××× – آقاي مرووتي ،باشقا آد اوﻻ بيلمز .يا
مرووتي گؤستردييي اوطاغين قاپي سيني »سئويل« يا دا اصﻼ من بو اوشاغا هئچ سيجيللي
تاققيلداديب ايچه ري گيرديك .ميزين داليسيندا آلمارام .آخي بئله ده ايش اوﻻر؟ بو مملكت ده دولت
اوتوران ،ديرناق ﻻريني كيچيك بير قوورا ايله هر ايشي يئر به يئر ائديب ،يالنيز منيم نوه مين
قووراﻻيان گنج خانيم منشي باشيني قووزاييب، آدينا يئتيشمه ك اونا قاليب؟
درحال ميزين كشوﻻرينين بيريني آچيب ،قووراني قايين آتام حوصله سيز و بير آزدا آجيق لي
اورا آتدي .سونرا جلد باشينداكي چارقدي آشاغي دئدي.
چكيب ،آنلي نا تؤكولن توك لريني اونون آلتيندا – آخي...
گيزله ديب و سرت بير آهنگ ايله سوروشدو: قايين آتام مرووتي نين سؤزونو كسدي:
– فرمايشي داشتيد؟ – آقاي مرووتي سيز لطف ائله ييب بو وزيرين
– وزير كشور جنابﻼري ايله گؤروشمك ايسته هاردا جلسه سي اولدوغونو منه بويورون .من ائله بو
ييريك. گون بو ايشه بير طه حه ر چكه ره م .من وزيره بير
قايين آتام تبسم له و يوموشاجاق اونا جواب نئچه دانا شكايت يازميشام .سانيرام كي او اؤزوده
وئردي. جريان دا واردي.
– بوراسي تهران شهر شوراسي نين رئيسي نين – آخي وزيره نه دئمك ايسته يير سينيز؟ بير
دفتري دير .سيز يانليش گلميسينيز .وزارت كشور- ده كي او ايندي جلسه ده دير .اورا سيزي
ه گئتمه نيز ﻻزيم دير .خانم منشي تحكم له دئدي. بوراخمازﻻر .مرووتي تعجب له سوروشوب ،چاي
– بيليره م قيزيم .آمما وزير كشور بورادا جلسه يندان بير قورتوم دا ايچدي.
سي واردير .من اونﻼ ايكي دقيقه ايشيم واردير. – سيز لطف ائديب جلسه نين يئري ني منه
منشي ني يوموشاتماق اوچون هر زامان سرت و بويورون! قاﻻنيني من حل ائده ره م.
باريشماز داورانان قايين آتام ،يوموشاق و آتاواري بير – باش اوسته ،چاي ﻻرينيزي سويوتمايين!
لحن ايله گنج منشي يه دئدي. مرووتي ﻻبد قاليب دئدي.
– اولماز! ممكون دئييل ،قاباقجادان وقت چاي ايچه– ايچه اوره گيم دويونمه يه
آلمادان رئيس ايله گؤروشمك اوﻻسي دئييل. باشﻼدي .من قايين آتامي ياخشي تانيييرام .عايله ده
١٣٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
سونرا قوجا كيشي نين عنادجيل و مصمم بورادا مهم بير اجﻼسين اورتاسينداييق .سيز بو
گؤزلرينين ايچينه باخيب ،چاره سيز و يورولموش قارداشﻼرين وقتيني اهمييت سيز بير مسئله ايله
بير حالدا: آليرسينيز .آخي مملكتين قانون– مقرراتي واردير.
– چوخ ياخشي .بويورون! اولسون! منيم سؤزوم هر كس اوشاغينا ايسته دييي غير ايسﻼمي آدي
يوخدور. قويا بيلمز كي .سيز...
قايين آتاما ائله بيل كي يئني بير روح گلدي و قايين آتامين داها صبيركاساسي داشماق ايدي.
وقتي فوتا وئرمه ده ن: يئرينده ن ياريمچيليق دوروب و وزيرين سؤزونو
– ممكون سه بير تيكه كاغاذ اوسته بير امر كسدي:
يازين! – ياني سيز بويورورسينيز كي آذربايجانلي ﻻر
وزير ايسه قاييديب يئرينده اوتوردو و مسلمان دئييل لر.
قاباغينداكي دفتر ده ن بير صحيفه قوپاريب و اونون سونرا ﻻپ سون سيمه ووروب و ميزين
اوستونده يازا– يازا باشيني قووزاييب سوروشدو: اوستونده كي تلفونا طرف هجوم آپاريب اونون گوشي
– اوشاغين آدي نه جور يازيلير؟ سيني گؤتوره– گؤتوره:
قايين آتام »سئويل« كلمه سيني هججي له – خواهيش ائديره م بويورون نخست وزير
ييب ،سونرا كاغاذي وزيرده ن آليب اونا بير گؤز جنابﻼرينا تلفن ائديب ،سوروشون كي عجبا
گزديريب ،رضايت له پوشه نين اورتاسيندا او بيري »سئويل« داها چوخ ايسﻼمي بير آد دير ،يوخسا
كاغذﻻرين يانينا قويدو .يئرينده ن قالخا– قالخا شهين– مهين؟ او اؤزو تورك دي و توركجه باشا
باشي ايله منه گئتمك اوچون اشاره ائديب و وزيره دوشدويو اوچون ،قطعيا بونو سيزلرده ن داها ياخشي
خيطاب: بيلير.
– چوخ تشككور ائديره م .اللرينيز آغريماسين. قايين آتامين بو حركتينه شاهيد اوﻻن
هر حالدا اوچ آي زحمتي ميز نتيجه وئردي .آلﻼه اوطاقداكي ﻻرين بير نئچه سيني گولمك
سيزده ن راضي اولسون .سونرا اوطاقداكيﻼرا اوز توتموشدور .ﻻكن بونو بروزا وئرمه مك اوچون،
توتوب دئدي: باشﻼريني آشاغي ساليب هره سي نمايش اوﻻراق
– قصورا باخمايين! بودا هر حالدا شهريميزه بير ايش ايله مشغول ايديﻼر .بيري قاباغينداكي
مربوط اوﻻن ايشلرده ن بيري دير. كاغاذﻻري سهمانﻼييردي ،اوبيريسي خودكار ايله
بونﻼري دئيه نده ن سونرا خداحافظ لشيب ،او كاغاذ اوسته بير شئي لر يازيردي.
قاباقدا من اونون داليسيجا اوطاقدان چيخديق. وزير ايسه يئرينده ن سيچراييب ،تلفونون
منشي بيزي گؤره ن كيمي قاش– قاباغيني دويونله گوشي سيني قايين آتامين الينده ن آليب ،يئرينه
ييب بير شئي دئمه ده ن غضبله اوزوموزه باخدي. قويوب بير آز هيجانﻼ:
قايين آتام عكسينه مهربانجاسينا اونون اوزونه گوله– – قارداش! نخست وزير جنابﻼرينين آياغيني
گوله اوندان خداحافظ لشيب اوطاقدان راهرويا بئله كيچيك ايشلره چكمه يين!
١٣٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
ايدي .اونون توپورجه يي گوللهيئرينه گئديردي. قايين آتام اوچ آي تامام بو قاپي دان او قاپي يا
××××× قاچديغي و بو اوچ آي دا دولت مامورﻻريندان
ناهاردان خيلي كئچميش ايدي كي ،گليب ائوه ائشيتدييي و گؤردويو بوتون حقارت لرين آجيغيني
چاتديق .قايين آتام سيجيللي ني الينده گؤيه ماموردان آچاراق ،تحقيرله و گوبودجاسينا دئدي:
قالديريب قايين آناما دئدي: – سيز بئله شئي لري باشا دوشمه سينيز .نه
– هه گؤردون .من آﻻرام .بئله نخست وزيرين جور وزير جنابﻼري يازيب ،ائله سيز ده او جور
يانينا دا گئتمه لي اولسايديم بو سيجيللي ني يازين! سؤزواوزاتمايين! سونرا منه باخيب ديل–
آﻻجاغيديم. دوداغي آراسيندا ميزيلدادي:
قايين آنام باشيني تووﻻيا– تووﻻيا ناهار اوچون – خان باغيشﻼييب .نوكر باغيشﻼماق ايسته
پيشيردييي و چوخدان اوجاغين اوستونده سويوموش مير.
آبگوشتي قيزديرماق اوچون ،آشپازخانايا دوغرو يوﻻ بيلميره م مامور قايين آتامين سؤزلريني
دوشدو. ائشيتدي يا يوخ .هر حالدا ائشيتسه يدي ده اؤزونو
سون ائشيتمه مز لييه ووردو .امر وزير كشورين امري
١٣٩
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١٤٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
چكمك ايچيمدن گلمهدي .هم ده سونراكي گونلره اونو ﻻغا قويماغا باشﻼميشديم .گؤستردييي دورولوق
دانيشماغا سؤزوموز اولمالي ايدي. قارشيسيندا اؤزومو ايتيرميش كيمي اولدوم ،آنجاق
سونراكي گونلرده ده آرابير گؤروشوردوك. اونون تانيشليق ،ايسينيشمك آختارديغيني دا تئز
بعضن سﻼمﻼشيب ال قووزاييب سوووشوردوم، آنﻼييب ال اياغيمي ييغيشديرديم .زيبيلچي دوستوم
بعضن اؤزومو گؤرمهمزلييه ووروب سوووشوردوم، درين يالقيزليغيندان قاچماغا گئدجك يئر
بعضن اياق اوستو دؤرد-بئش كلمه دانيشيب ساغ آختاريردي .بيلميرم نهدن اونون دا منيم كيمي
اولﻼشيرديق .اوزون دانيشماق ايستميردي مهربانليق گؤرمهميشي اولدوغونو تئز باشا دوشدوم.
هئچواخت .سؤزو آغزيندا بيتمهميش ،اياغي گئتمك اونا ائله بئله راست گله جاواب وئرمك ناشيليق
ايستيردي .ايلك تانيشليغيميزدا تليسي گوج بيلﻼه اوﻻبيلردي ،بونو دا تئز باشا دوشدوم .دورولوغونو
قارا چادراسينين آلتينا يئرلشديرديييني گؤردويومده زدهلمهيهجك بير جاواب تاپمالييديم ،هم چكينجه-
دئييرديم بلكه اوتانديغيندان تليسيني مندن لي هم گولومسر بير ايفادهيله" :نييه قمگينسن"
گيزلَمك ايستير ،سونراكي گونلرده تليسي چيينينه دئديم" ،بو گؤزلليكده اوخورسان كي!" بيردن اوزونه
آلديغيني گؤرنده ،اوتانج چكمه دردي اولماديغيندان سئوينج دولدي" :سن ده بو گؤزلليكده قيرميزي
آرخايين اولدوم .بيلديم ،ايشيني آرخايينليقﻼ گؤرور، شال ساليبسان كي باشيوا!" دئدي" .قابيلي
اوتانما فيﻼن يوخ ايدي آرادا .من ده اونون يوخدي" ،دئديم" ،واﷲ يانيمدا آيري روسريم
آرخايينليغي بابتيندن آرخايين اولدوم .دئمك، اولسئيدي ،بوني آچيب وئررديم سنه"ني دئيه-دئيه،
زيبيل توپﻼماغي احتياج اوزوندن دئييلميش، او يئكهليكده ياﻻني اوزونه-اوزونه دانيشديغيما
داييسينين مالي دورومو ياخشي ايميش .كوچهلرده ايچيمدن قيزيشديم .بللي ايدي ،سؤزوم خوشونا
دوﻻنا-دوﻻنا باشقا زيبيل توپﻼيانﻼري گؤروب زيبيل گئتمهميشدي .اوزونه سپيلميش سئوينج توزو بيردن
توپﻼما هوسينه دوشوب ،اؤزونه ايش ائلهميشدي .يا گلدييي كيمي ائلهجه ده بيردن چكيلدي" :تك
دا اوﻻبيلسين نئجهسه بير ايش گؤرموش اولسون قالميشام!" ،دئدي .او شكيلده قايغيسيز دانيشماغا
دئيه ،زيبيل توپﻼييردي. باشﻼديغي گئنه اؤز حالينا دؤندويونو گؤستريردي .بو
-زيبيللري ييغيب نئينيسن؟ اؤلچوده قايتاقسيز قايغيسيز دانيشماسي
-آپاريرام او ياندا ،ﻻااپ او ياندا بوشالديرام او قيسقانديريردي آدامي .اَر-آروادليق ،بوشانما فيﻼن
بيريسي زيبيل قابيﻼرينا. مسلهسي اولدوغونو آنﻼديم .آچيق دانيشماسي منه
قادينين بو ايشيني او بيري زيبيل توپﻼيانﻼرين ده يول آچيردي :اوشاق-موشاق زاد يوخدي به؟
بعضيسي گؤروب بيلميشديلر .بونا گؤره ده اونو ايزله- -آلدي آپاردي دا به!
ييب ،گئنده دوروب توپﻼديغي زيبيللرين هارايا -وئرميهيدون داي.
بوشالتديغيني گودوردولر. -داييم دئدي ،وئر آپارسين!
دئييردي :بيلميرم نييه آتدي گئتدي؟ بونو -ايندي كيمنن قاليسان؟
مخاطبيندن سورموردو ،هئچ اؤزونوندن ده "داييم ساخلير ".بوندان آرتيق سورغو سوواﻻ
١٤١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
چوخداندي گؤرمز اولموشام قارا چادرالي سورموردو ،بو سورونو ائله بئله لوغاﻻييردي ،ديلينين
دوستومو .بيلميرم كرونايا يولوخوب ،يوخسا ائشييه اوستونده اويناييردي سانكي بو سورويﻼ ،سانكي
چيخماغا دايييسيگيل اجازه وئرمير .كرونايا جاواب بوﻻجاغيندان دا واز كئچميشدي .بعضن منه:
يولوخوبسا ،بيمارستانا گؤتوروبلر يوخسا ائوده سنونكي ده سني آتيب ،قيرميزي شاللي؟ دئييردي.
كئچيرهجك دورومدامي؟ يوخسا كرونا آغ جييريني نئجه جاواب وئرهجهييمي بيلميرديم .هئچ اوزونه
آغارديب دا گؤتوروب بيريوللوق اؤزويله آپارميشدير اينجينمهسيني ايستهميرديم" :كيشيدي داي ،آتاندا
شاهگؤلونون قارا چادرالي قادينيني؟ بير يوللوق آزاد آتير" ،دئييرديم.
اولوب يوخسا؟ سوروشماغا ،دانيشيب دردلشمهيه دانيشاندا همشه او يانبو يانا باخيردي،
چوخ سؤزلريم واريدي اونونﻼ ،آنجاق من اونون هئچواخت گؤزومه باخميردي.
كيمي قايغيسيز ،قايتاقسيز دانيشماغا جسارتيم -آخي بيليسن من نجورام؟
يوخيدي ،داها چوخ شئيلر بيلمك ده ايستهميرديم -نجورسان؟
حاققيندا ،ائله دورولوقﻼ وار اولماسي منه يئتيردي. من ...زادام...زاد ...آزادام ...آزاد!
٩٩,٢,١ نه دئمك ايستهديييني باشا دوشموردوم .هم ده
باشا دوشوب دوشمهديييمين نه اهميتي واردي كي.
١٤٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١
درويشاوغلو
گونئي آذربايجاندا انقﻼب اولوب .مستقل گونئي
آذربايجان دؤلتي قورولوب .بو انقﻼبين رهبري و
سونراﻻري بو دؤلتين باشيچيسي محمد امين
رسولزاده ،سيد جعفر پيشوري ،عباس اوغلو
حسينقولو ،يوخسا ممدكاظيم حق وئردي يوخ ،من
اؤزومم.
اوتوز ايلدن بري آلمانين كؤلن شهرينده
اولدوغوما و گونئي آذربايجاندا ياشايانﻼر ايله
ياخيندان – اوزاقدان بير ارتباطيم اولماديغينا
بير دلينين خاطره دفتريندن
قارشين ،گونئي آذربايجان ميللتي مني انقﻼبين
گوز )پاييز( گونلري چوخ داريخمالي اولور.
رهبرليگينه و سونراسي قوروﻻن دؤلتين باشچيليغينا
آلماندا ،غربتده ،قيسسا ،ياغيشلي ،قارانليق
سئچيب .امام خميني عليه الرحمه كيمي اؤزل
گونلر.بئله گونلرده گون اورتاسي ساعات بيره قدر
اوچاق ايله ،تتنه لي و تمتراقلي رسم و رسومات ايله
ياتاقدان چيخابيلميرم .بير اؤنجهكي آخشام" ،صاباح
گؤنئي آذربايجانا گتيريلميشم .ايندي دؤلت
سحر تئزدن قالخيب ايشلريمي گؤره جگم" فيكري
باشچيسي يام.
ايله ساعات اوندا ياتديغيما قارشين ،ائرتهسي
سحر قالخديغيمدا ،ياتاق اوتاغيمين قاپيسيندا
گونساعاتين چالماسي ايله گؤزومو آچيب ،ياغيشلي،
جوان بير قيز خدمتكاريم حوله مي حاضير توتوب.
رطوبتلي ،ياري قارانليق هاواني گؤرونجه ساعاتين
ياشاديغيم قصرين ايكينجي قاتيندا اوﻻن ياتاق
اوستونه بير يوموروق ووروب ،يورقاني باشيما چكيرم.
اوتاغيما ياپيشيق حامام اوچ متير ائنينده ،يئددي
خيال دونيامدا درينلشمهگه باشﻼييرام:
متير بويوندادير .حامام خدمتكاريم يوخودان
قالخماق ساعاتيمدان ايگيرمي دقيقه اؤنجه حامامين
-١٩٥٧١ايلينده گونئي آذربايجانين توفارقان )آذرشهر( شهرينده
وانيني ايستي سو ايله دولدورار .ياتاق اوتاغيمين آنادان اولدوم ١٩٧٥ .ايلينده تبريزده فردوسي مدرسه سيندن
قاپيسندا حامام شئپيكلريمي )دم پائي لريمي( ديپلم آلديم ١٩٨٣ .ده آنكارادا يؤنه تيم پسيكولوژيسي بؤلوموندن
جوتلر ،الينده حوله ايله حاضير دورار .ساعاتين ليسانس آلديم .بو ايللرده آذربايجانجا يازماغا باشﻼديم ١٩٨٦ .دان
آلمانيانين كؤلن شهرينده ياشاماقدايام ١٩٩٣ .ايلينده محاسبه
چالماغيني ائشيتديكدن سونرا قالخماز ايسم ،اون
چيليك و وئرگي مشاورليگي بؤلومونو قورتاريب و بو بؤلومده ده
بئش دقيقه گؤزلر .اوندان سونرا ياواشجا قاپييا ايشله مه گه باشﻼديم .روح بيليمجيليك (پسيكولوژي-
ووراراق مني اويانديرار" .سحرينيز خير اولسون، پسيكوآناليز( ده درينلشديم و يازديغيم قيسا ناغيلﻼردا
پسيكوآناليتيك باخيشيمين اورتايا چيخماسي آرتيق اختياريمدا
پاشام" دئيه گولومسه يرك حولَمي اليمه وئريب
اولمايان بير فنومن )پديده( اولماغا باشﻼدي .بو ناغيلﻼر گؤردوگوم
حامامين قاپيسيني آچار .ياريم ساعات ايله قيرخ و تجربه ائيله ديگيم انسانﻼر آراسي ارتباطﻼرين پسيكوآناليز
بئش ديقيقه يه ياخين ايستي سو ايله دولو وانين باخيشيندان بير تجزيه تحليي كيمي كاغاذا توكولورلر.
١٤٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
عطير سپر ،اوگون اوچون اويغون پالتارﻻر سئچر و ايچينده ييرقاﻻنارام .يورقونلوق حس ائتديگيم گونلر
منه گئيديرر .گئينمه تشريفاتيم ايگيرمي دقيقه ده ايسه وانين باش طرفينده كي دوواردا اوﻻن زنگه
چكر. باساراق ماساژ خدمتكاريمي چاغيرارام.
گئينيب ،حاظيرﻻنديقدان سونرا ،آيري دؤلت ماساژ خدمتكاريم كئچن ايل دونيا قادينﻼري
باشچيﻼري ايله دانيشماق اوچون حاظيرﻻنما گؤزلليك مسابقه سينده ايكينجي چيخان ايتاليالي
اوتاغيما گيررم .مشاورلريمدن بيريسي كيسينجرين آلئسسيا دير .گؤزليگينين يانيندا ادبلي ،حؤرمتلي
اوغلو مايك دير .مايك او گونكو دؤلت قوناغي ايله بير خانيم دير .سحرلري يورقونلوغومو چيخارتماق
هانسي موضوعﻼر باره سينده دانيشيﻼجاغيني، اوچون واندا ايستي سويون ايچينده اوتوزبئش دقيقه
هانسي اوﻻسي )احتمالي( سورويا قارشي نه جور بير ساغيمي – سولومو اوغوشدورار .حامامدا اولدوغوم
جواب وئره جگيمي و سونوندا نه جور اؤز ايستگيمي زامان ايچينده آشچيم ،فرانسه لي لوسيا خانيم،
اونا قانديراجاغيمي ،داها دوغروسو سون سؤزو اونون ميطباق خدمتكارﻻري ايله بيرليكده قاينالتي ميزيني
يوخ منيم دئيه جگيمي ،دئملي اؤز ايستكريمي اونا حاظيرﻻر.
تحميل ائده بيلجگيمي كلمه – كلمهسينه اؤيگرَدر. من اؤزوم چوخ "خلقي" و "ميللي" بير انسان
اؤزل ديپلوماسي پسيگولوقوم ايسه اريك اولدوغوم اوچون تك باشيما قاينالتي يئمرَم .بوتون
فرومون قيز نوه سي ماديسون دور .ماديسون چوخ كنيزلريم و نوكرلريم ايله بيرليكده قاينالتي ميزينه
مهربان و انساندان آنﻼيان بير خانيم دير .دونيا اوتورارام و اؤزومو بو عزيزلريم ايله ياخين حس
مشهورو پسيكوآناليتيكر اوﻻن اريك فرومون قيز نوه ائتديگيم اوچون اونﻼرﻻ بيرليكده دئييب – گولرك
سي ،اؤزو ماساچوست اونيورسته سينده پسيكوآناليز قاينالتي يئيرم .بو آرادا قاينالتي سالونونون ساغ
كورسوسونون موديره سي اولموشدور .منيم كيمي كونجونده كي سن ده موزيك اوركستريم سحر
بير انسانا آنجاق بئله مشاورلر گركليدير. موزيكي چاﻻر .موزيك اوركستريم سكگيز نفردن
بو حاظيرليقدان سونرا ساعات گون اورتادان اولوشوب ،بونﻼرين هاميسيني دا اوروپا دؤلتلرينين
سونرا ايكي يه ياخينﻼشار .قصرين آشاغي قاتينداكي ميللي اوركستلريندن آييريب گتيرتديرميشم .چوخ
ديپلوماسي سالونونا ائنَرم .اون ايكي متير بؤيوندا، دويغولو و موزيكال اولدوغوم اوچون هر گون عيني
دؤرد متير ائنينده كي ديپلوماسي سالونونون گون ملودويني دينلمكدن خوشﻼنمارام .هر گون آيري بير
باتانا ساري آچيﻼن بؤيوك پنجره لريندن سو ايله ملودوي چاﻻر اوركستريم .قاينالتيمين ياريسيني
دولوب داشيب ،شپه لنن اورومو گؤلونون قيراغيندا موزيك ايله يئيرم .ايكينجي ياريسيني دا موزيك
گزن فﻼمينگوﻻرا ،اوچان آغ قوشﻼرا باخاراق بير اوركستريمين اعضاسي نين قاينالتي ميزينده
فينجان قهوه ايچرم .سقف دن آسيلي اوﻻن بؤيوك اوتوردوقدان سونرا بيرليكده يئيريك .اونا گؤره
لوسترلين آلتيندا ،سالونون بويا – بويونا دوزولموش قاينالتي يئمگيميز بيرآز اوزون چكر ،ساعات اون
گيردكان تاختاسيندان سئيقللنميش و ياغﻼنميش بيره ياخين ،موشاطام گليب ،مني گئيينمه اوتاغينا
ميزلر پار -پار پاريلدار .ميزلرين اوستونده كي آپارار .ساققاليمي قيرخار ،ساچيمي دارار ،اؤزومه
١٤٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
خيالﻼريمين داديني چيخارتديم .قالخينجا ،دوش گوموش قابﻼردا دوزولموش ميوه لر ،يئيه جكلر،
فيﻼن توتماغا حوصلَم اولمادي .اوزومه بير سو چيله كريستال كوزه لرده دوزولموش شرابﻼر ،اورمو بؤلگه
ديم .بير "صبحانه" يئديم ،بير ايكي چاي ايله بير سينين اوزوموندن چكيلميش وودكاﻻر ،آلما سويو،
ايكي سيگار چكديم .چوخ داريخمالي گون ايدي. ديليملَنيب ديسلرده دوزولموش قوهون -قارپيز
بدنيمده آغير بير يورقونلوق حس ائديرديم. انساندا دايانيلماز بير اشتها آچار .اوبيري دؤلت
گؤزلريمين آلتي تورباﻻنميش ايدي .نئچه گونلوك باشچيﻼري ايشلرينده بيرآز داها قيوراق ترپنديكلري
ساققاليم و دارانماميش ساچﻼريم آينادا اوزومه آغيز اوچون ،بير چوخ زامان منيم حاظيرﻻنيب
اگيردي .او گون نه ائده جگيمي بيلميرديم .جانيم ديپلوماسي سالونونا گلمگيمدن بير – ايكي ساعات
عراق ايچيب ،خياواندا ميل دورماق ايسته ييردي. ائركن گلرلر .آنجاق منيم اوچون اؤنملي دگيل .مني
آنجاق خوش ذوق بير انسان اولدوغوم اوچون هر گؤزلملي ديرلر .اونسوزدا اونﻼر ائله – بئله بؤيوك
عراقي ايچه بيلميرم .جانيم ايچمك ايسته ديگينده آدامﻼر ساييلمازﻻر .مني گؤزلَمه لري ،اونﻼرين
يا هنسي ايچرم ،يادا تكيﻼ .ماشينيمي مينيب ،كوچه گؤزونده منيم دگريمي آرتيرار .بير پارا گونلرده ،چوخ
نين باشينداكي سوپرماكتده ايچمك اوچون بير گؤزلَميش اوﻻن دؤلت باشچيﻼري داريخيب ،يوخسا
شئي آختارديمسا دا جانيم ايسته ديگي عراغي منيم گئج گلمگيمي اؤزلرينه سايغيسيزليق اوﻻراق
تاپابيلمه ديم .كؤلن شهرينين اوچاق ائنيش – دگرلنديرديكلري اوچون ،مذاكره ني گؤزلمزلر.
قالخيش ميدانينا ياخيندا اوتوردوغوم اوچون، كوسوب قاييديب گئدرلر .بئله گونلرده قصريمين
"گئديب ،ائنيش قالخيش ميدانيندا ديوتي فري بوتون خدمتچيلريني ،مشاورلريمي ،موشاطامي،
شاپ دان بير شئيلر آليم" دئيه فيكيرلشديم .ائنيش باغبانﻼريمي ايچري چاغييرارام .اؤزوموز ميزين
قالخيش ميدانينين اوزون سالونونو آدديمﻼركن، باشينا اوتوروب ،قوناقﻼر اوچون حاظيرﻻنميش يئيه
ايچري ده ِروِ )آلماندا اوﻻن بير زنجيره سوپرماركت( جكلري يئيريك ،شرابﻼري ايچريك و سونوندا
ين بير شعبه سي اولدونو گؤرونجه سئوينديم، هاميميز بيرليكده ميللي مارشيميزي اوخوياريق:
"آهان ،بوردا ياخچي بير عراق تاپابيلرم" دئيه ايچري بيز گوجلو بير ميللتيك
گيرديم .دوغرودان دا شانسلي ايميشم .آختارديغيم هئچ كسه باش ائگمريك
ايچجگي ،دئملي هنسي ني تاپيب آلديم .عراق گوندوز – گئجه بيلمريك
شوشه سيني آسما چانتاما قوياراق ،رِوِ نين دورمادان يئييب – ايچريك
قاپيسيندان چيخاركن ،اون – اون بئش ايلدن بري هئچ كسي اؤنمسه مريك
تانيديغيم بير دوستوما توش گلديم .باخيمسيز اؤز- چونكو بير اوچ نفر بير ميللتيك
گؤزومدن ،پالتاريمدان اوتانديغيم اوچون اونون *****
گؤزونه گؤرونمك ايسته ميرك ،باشيمي آشاغي كئچن جومعه گونو ،دسامبرين اون بيري ،يئنه
ساليب ،اوردان اوزاقﻼشماغا چاليشاركن ،حسين بئله ياغيشلي و قارانليق گونلردن بيري ايدي .گون
گؤزونو گؤزومون ايچينه تيكدي. اورتادان سونرا ساعات ايكي ياريما قدر ياتاقدا
١٤٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
نه جور دانيشاجاغيمي ،هاردان سؤزه باشﻼياجاغيمي قوناقﻼريميزي يئر به يئر ائديم.
فيكيرلشيرديم .بئله بير انسان مطلق كي سئوينجيمدن آز قالسين اؤرگيم سينَمدن
اقتصاد،حقوق ،يوخسا سياست بيليمي دوكتورودور. چيخاجاق ايدي .سانكي منيم بو آخشام اؤزل بير
بئله انسانﻼرين يانيندا منيم دانيشابيلَجگيم بير سؤز عراق اختارماغيم بير تانري قورقوسو ايميش" .دئمك
يوخدور .هاردان سؤزه باشﻼياجاغيمي بيلميرديم. كي تانيرنين لوطفو كيمي ،بيلمه ديگيم بير گوج
گلن مسافرلره باخا – باخا ،اون بئش دقيقه دن طرفيندن بئله بير تصادف اوچون بورايا گلميشم".
سونرا ايكي نفرين بيزيم ديليمزده دانيشاراق دئيه فيكيرلشرك ،سئوينج دولوسو:
ياخينﻼشديغيني گؤرونجه" ،آهان كسين كي بو چوخ ياخچي ،حسين قارداش ،من بونﻼري
ايكي نفرديرلر" ئيه گئنه هؤوشنه دن اورگيم گؤزلرم ،سن گئت اوبيري قوناقﻼري يئر – به يئر
چيرپينماغا باشﻼدي .يوخاريدان آشاغي اؤز پالتاريما ائله.
بير گؤز سالديم ،كؤينگيمين ياخاسينا بير ال حسين قارداش تشكر ائدرك تر-تلَيسك
چكديم ،پالتوومون دوگمه لريني باغﻼديم و قامتيمي اوزاقﻼشدي .اوچاقﻼرين ائنمك ساعاتﻼريني
دوز توتاراق اونﻼرا ياخينﻼشيب ،سرهنگين امرينه گؤسترن تابلويا باخديم .مونيخدن گلن اوچاغين
حاظير بير سرباز كيمي دوردوم .او ايكي نفر منه ائنمه سينه دوز بير ساعات ياريم قاليردي.
ياخينﻼشيب ،يانيمدان ساووشدوﻻر .بير شئ دئمه اوتوردوغوم محله ائنيش – قالخيش ميدانينا ياخين
گه جرئت ائتمديم .بير – ايكي آدديم مندن اوزاقدا اولدوغو اوچون ،تر -تلسيك ماشينا مينيب ،ائوه
دوردوﻻر .بيريسي من ياشﻼردا ،بيريسي ده ايگيرمي سوردوم .اليم آياغيما دوﻻشا -دوﻻشا ساققﻼيمي
– ايگيرمي بئش ياش اوندان جوان ،اوروپالي جوانﻼرا قيرخديم .يوغوندوم .اوز – گؤزومه اودكولون سپديم.
بنزر بيري ايدي.من "يوخسا بونﻼر دگيل" دئيه بئله گونلريم اوچون پالتار ديﻼبيمدا حاظيردا
فيكيرلشيركن ،ياشلي اوﻻن آدام جيبيندن موبايل توتدوغوم "پيلو پالتارﻻريمي" گئيينيب ،ائنيش -
تلفونونو چيخارديب بير نمره توتدو. قالخيش ميدانينا گئري قاييتديم .ائنيش ساعاتﻼري
حسين بيگ ،بيز بير ساعاتدير بوردا گؤزله تابلوسونا گؤره اوچاق تازا ائنميشدي .آنجاق مسافرلر
ييريك ،بس سيز هارداسوز؟ هله چامادانﻼريني آليب ،چيخماغا باشﻼمايشديﻼر.
حسين آديني ائشيدينجه" ،آهان بونﻼرديرﻻر" اورگيمده توي – بايرام ايدي" ،كسين كي بونﻼرين
دئيه فيكيرلشرك اونﻼرا ياخينﻼشيب ،سﻼم وئرديم. كؤلن شهرينده ده شعبه لري وار .حزب رئيسي ايله
"بيگ لر ،من حسين بيگ طرفيندن وظيفه تانيشسام ،بلكه بورداكي شعبه لرينده ،يوخسا
لنديريلرك سيزي مشايعت ائدجگم" دئديم .من عضولرينين بيريسينه مني شوفر كيمي ايشه
ياشﻼردا اوﻻن آدام آلچاقﻼييجي باخيشيني اوزومه آلماغيني توسيه ائده بيلر ".دئيه فيكيرلشرك قارا
تيكدي. گونلريم ساووشوب ،آيدين و گؤزل گونلريمين
سيز؟ باشﻼياجاغيني گؤروردوم .هؤوشنه دن بير آياغيمي
بله گؤتورب ،بير آياغيمي قويوردوم .حزب باشقاني ايله
١٤٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
آدام دوداغيني بوزرك مندن اؤنده يئرمهگه چئورمدن ،دوز قاباغا باخا – باخا ائتكملي بير سس
تونوندا: باشﻼدي.
حسين بيگ اؤزو هاردادير؟ "بيگ ،بو ياندان گئتملييك ،ماشيني بو طرفده
بيلميرم. پارك ائتميشم" دئيه سسلنديگيمده ،قاييديب
بس سيز كيمسينيز؟ گلديلر .منيم گؤسترديگيم طرفه يئرمه گه باشﻼديق.
منيم آديم قنبر دير. بير نئچه دقيقه سوسقونلوق ايچينده ائنيش –
اؤزوز كيمسينيز؟ قالخيش ميدانينين اوزون سالونوندا يئريديكدن
بو سورونو آنﻼيا بيلمديم. سونرا اؤز اؤزومه "سيز؟" سوروسونداكي سس تونونو
"من قنبرم ،بس من اؤزوم كيمم؟ اولمايا قنبر بئنيمده خيرداﻻماغا باشﻼديم" .آهان ،بؤيوك بير
حزبين باشقاني اونو مشايعت ائتمك اوچون منيم ايله من ايكي آيري آدامﻼريق .روح خسته خاناسيندا
كيمي بير بي سروپا آدامين گؤندريلديگيندن اولدوغوم زامانﻼر روح حكيمينه "من آيري
خوشﻼنمايابيلر .واللهي بونون تقصيري آرتيق منده آدامﻼرين بئنيندن كئچن فيكيرلري اوخويورام"
دگيل ايدي ".آنجاق حزب باشقانينين بو سورودان دئديگيمده" ،يوخ ،ائله بير شئي اولماز ،هئچ كس
باشقا هئچ بير شئي دانيشماديغينين ندنيني آيري بير آدامين بئنيندن كئچن فيكلري
آنﻼييرديم .بئله بير انسان منيم كيمي بير آدام ايله اوخويابيلمز .سن اؤزونو هم اؤزون كيمي همي ده
نه دانيشسين كي .اوروپا دؤلت باشچيﻼري ايله نه آيري بير آدام كيمي تجربه ائديرسن" دئديگيني
كيمي قارارﻻرا گلديكلريندن مي؟ يوخسا بيزيم خاطرﻻديم .دئمك كي روح دوقتورو حاقلي ايميش.
مملكتيميزده قوروﻻجاق اوﻻن دؤلتين دوزلگه من ايكي نفر ايميشم .باخ بو بيگ بئله منيم ايكي
سيندن )ساختاريندان( اقتصادي سيستميندن ،نفر اولدوغومو گؤرور .كسين كي بو حزب باشقاني
حقوقي سيستميندن ،بو مملكت اوچون آيري تحصيﻼتي نين يانيندا روح حكيمليگي
حاظيرﻻديغي آنا ياسا اؤن يازيسيندان مي دوقتورلوغو دا وار ".ديه فيكيرلشرك.
آديمي بيليرم ،آنجاق اؤزومون كيم اولدوغومو دانيشسين؟ بئله انسانﻼرين ذهني هر زامان بئله
مسئله لر ايله مشغول اوﻻر .بو قدريني آنﻼييرديم و بيلميرم
هانسي حزبدن ،هانسي تشكيﻼتدان ،هانسي من ده سسيمي ايچيمه ساليب جينقيريمي
جبههدن ،هانسي فرقهدن ،هانسي پارلماندان سينيز؟ چيخارتميرديم.
عؤمرومده بئله شئيلر ايله ياخيندان – اوزاقدان سوسقونلوق ايچينده ماشينين دالي جعبه
سينين قاپيسيني آچيب ،بيگلرين چمدانﻼريني هئچ بير ارتباطيم اولماميشدي .آنجاق بو باشقانين
جعبه يه قويدوقدان سونرا ،مينمكلري اوچون ده منه بير يارديم ائده جگي آرزوسوندا اؤزومو
قاپيني آچديم و آغير و متين بير "بويورون" ايله شيرينلشتيرمگه چاليشاراق" ،كاميون شوفري ايديم،
اونﻼرين ماشينا مينمكلريني ايسته ديم .بير – ايكي ايندي ده ايشسيزم ،دئسم ،مني اؤنمسمز ،سونرا
دقيقه سونرا باشقان بيگ اوزونو منه ساري حسين قارداش دا مني تاپيشيرسا ،امگي بوشا گئدر"
١٤٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
اركن گئديم" فيكري ايله ساعات يئددي ياريمدا ائنيش قالخيش ميندانيندان آلديغيم ،چوخ
حزب رئيسينين هوتلينين قاپيسينين قاباغيندا سئوديگيم هنسي ايچگيمي ايچمگه باشﻼديم .بو
حاضر ايديم. آرادا موبايل تلفونوم سسلندي .حسين قارداشين
ساعات سگيزه قدر هوتلين قاپيسيندا آديني گؤرونجه سئوينديم .حسين قارداش هميشه
گؤزلديكدن سونرا ،نيگاران اولماغا باشﻼديم. كي راحات و مهربان سس تونوندا ،بير آز دا اوتاناراق.
"اولميايا بيزيم حزب رئيسني آلمانين وزارت قنبر قارداش ،سندن بير خاهيشيم اوﻻجاق،
اطﻼعاتي اوغورﻻييب" دئيه فيكيرلشمه گه باشﻼديم. سحر بيزيم بو حزب رئيسي ايله يارديمچيسيني
بئله فيكيرلر مني چوخ راحاتسيز ائدر .يئريمده هوتلدن گؤتوروب ،سالونا گتيره بيلرسن؟
دورابيلمرم.روح حكيميمين بئله وضعيتلر اوچون "آي آﷲ ياخچي اولدو حزب رئيسي قاييديب
وئرديگي حب لردن بيريسيني آتماق ايسته ديم. گئتمدي" ،دئيه سئوينرك،
آنجاق ماشيندا ايچمك اوچون سو يوخ ايدي .ائنيب اوﻻر ،عيبي يوخدرو.
بير استكان ايليق سو ايستمك اوچون هوتله گيرديم. هامي ساعات سكگيزده سالوندا اولمالييق .من
هوتلين كانتينينده بير نئچه نفرين بيزيم ديليمزده اونﻼرﻻ دانيشديم .ساعات سكگيزه اون دقيقه قاﻻندا
دانيشديقﻼريني گؤرونجه سئوينديم .بير استكان هوتلين قاباغيندا سني گؤزله يجكلر.
ايليق سو ايله داوامي آتديقدان سونرا ،بيزيم ديلده باش اوسته
دانيشانﻼردان بير خانيما. سحر تئزدن قالخيب ،حزب رئيسيني آپارمالي
باغيشﻼيين ،من حزب رئيسينين شوفريم، ايديم .بونو اؤزوم اوچون بير شرف كيمي حس
ساعات سگيزه اون دقيقه قاﻻندا رئيسي مينديرجك ائديرديم .منيم كيمي بير بي سروپا آدامين بيردن
ايديم .رئيسدن خبرينيز وار مي؟ بيره حزب رئيسينين خصوصي شوفري اوﻻبيلمه سي
دئيه سوروشدوم .او خانيم حزب رئيسيني بير بؤيوك بير شانس ايدي .اؤز – اؤزومه "بلكه بونﻼرين
اؤنجه كي آخشام گؤردوگونو آنﻼتدي ،آنجاق نييه ايشي آلمانيادا بير – ايكي آي چكر ،من ده هر گون
يوبانديغيندان خبري يوخ ايدي .مهربان بير سس حزب رئيسينين خصوصي شوفري كيمي ايشلرم.
تونوندا. بلكه ده آدام آيري تحصيﻼتينين يانيندا بير ده روح
بويورون بير فينجان قهوه ايچين ،اوتورون، حكيميدير .خسته ليگيم باره سينده دانيشارام.
ايندي گلر بيگانه بير دوقتور كيمي باشدان ساوما ائله ميز .بلكه
دئدي.اوتوروب گؤزله ديم .ساعات آرتيق سكگيز درديمه بير چاره تاپار" دئيه فيكيرلشرك ساعات اون
ياريم اولموشدو. بيرده ياتديم.
يئنه او "پارانوئيد" نگارانچيليغيم تَپمه ووردو. ائرته سي گون ساعات يئددي يه اون بئش
اليم آياغيم تيتره مگه باشﻼدي .حزب رئيسينه بير دقيقه قاﻻ ساعاتين زنگي چالينجا ،بو يول يوموروق
شئي اولسايدي ،بوتون آرزوﻻريم هئچ اوﻻجاق ايدي. ايله اوستونه وورماديم ،جيرريقا كيمي يئريمدن
منيم هؤووشنم كانتينده كي لري ده هؤووشنه قالخيب ،ساققاليمي قيرخيب ،يوغوندوم و "بير آز دا
١٥٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
دقيقه سونراقاپي آچيلدي .حزب رئيسينين لنديردي .بير بيري ايله پيچيلداماغا باشﻼديﻼ.
يارديمجيسي داغينيق ساچﻼري ،پيسميريقلي پيچيلديﻼر آراسيندا "رئيسه بير شئي اولسا ،بوتون
گؤزلري ايله ،اؤزو قاپينين داليندا دوراراق ،باشيني توپﻼنتي هئچ اوﻻر"" ،آلمانين اونون اوچون چوخ دا
قاپينين چاتﻼغيندان اوزالديب ،نفسيندن عراق امنيتلي بير اؤلكه اولماديغيني بيليردي" كيمي
قوخوسو پوسگوررك. سؤزلر ائشيديرديم .بيزيم ديليمزده دانيشان
رئيس دوش توتور وطنداشﻼر ايكي – ايكي ،اوچ – اوچ هوتلدن
دئدي .قورخو و هيجانﻼر ايچينده ،منه هئچ ده چيخيب گئدرك كانتينده قاﻻنﻼرين ساييسي گئت
ارتباطي اولمايان بير سؤز گلدي آغزيما. گئده آزاليردي .بو وضعيت منده آغير بير يالنيزليق
بس توپﻼنتي نه اوﻻجاق؟ دويغوسو و قورخو ياراديردي .ساعات آرتيق دوققوزا
دئيه سوروشدوم .رئيسين يارديمجيسي چوخ ياخينﻼشيردي.بير خانيمدان يالواريرجاسينا ،
سويوق قانلي و اؤنمسمز بير سس تونوندا. "رئيسين آدي نه دير" دئيه سوروشدوم .هوتلين
رئيسين داها اؤنملي بير ايشي چيخدي. رسپتسيونوندان رئيسين قالديغي اوتاغين نمره
توپﻼنتيا گلمه مگه قارار وئردي .توپﻼنتيني ابطال سيني آليب ،تر – تله سيك اوتاغين قاپيسينا
ائتسينلر گئديب ،قورخا – قورخا قاپيني ووردوم .هئچ بير
دئيب قاپيني اوزوموزه باغﻼدي. خبر چيخمادي .دوردوغوم يئرده قورويوب – قالديم.
بوتون آرزوﻻريم سويا تؤكولدو .بلكه بير ساعاتيما باخديم .دوققوز ياريم ايدي .آرتيق حزب
شوفرليك ايشي تاپابلرم ،بلكه بو رئيس عيني زاماندا رئيسنيين گروگان توتولموش اولدوغوندان
روح حكيمي دير .درديمه بير چاره ائدر ،كيمي آرخايينﻼشماغا باشﻼديم.پارانوئيد نگارانچيليغيم تپه
خيالﻼريم هئچه چيخدي .كور – پئشمان ،سويوم مه ووردو .تر – تلَسيك ،آشاغي قاتا ائنديم .بيزيم
سوزوله سوزوله ائوه قاييديب ،بير اؤنجه كي ديلده دانيشانﻼردان هئچ كيم قالماميشدي كانتينده.
آخشامدان قاﻻن عراغيمي ايچركن. رسپتسيوندا اوتوران خانيما يالواريرجاسينا "پوليسه
كشگه بو دلي ليكدن هئچبير زامان ساغالماسام زنگ وورون" دئديم .نه اولدوغونو سوروشدو .هؤوشنه
دئيه آروزﻻديم. و تيترمه ايچريسينده" ،بيزيم حزب رئيسي اوتاغيندا
دگيل ،كسين كي باشينا بير شئيلر گليب ،بيليرسيز
بئله اؤنملي انسانﻼرين جاني هميشه و هر يئرده
امنيت ده اولمايابيلر" دئيه جواب وئرديم.
رسپتسيونداك خانيم دا منيم قورخو و هؤووشنه
لريمدن ال – آياغيني ايتيردي .قالخيب من ايله
اوتاغين قاپيسينا گلدي .ساعات آرتيق اونا اون بئش
ديقيقه قاليردي .رسپتسونداكي خانيم ايله ايكيميز
قاپيني ياريرجاسينا وورماغا باشﻼديق .بير نئچه
١٥١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
سئوگيليسي اوﻻبيلن بير اويقور قيزي! خورتﻼنينگ قشقايي توركجهسيندن بير نثر نمونهسي
آدي اويچوي اولماسايدي دا چواچيو يا دا بونا بنگزر
بير زاد اوﻻبيليردي .بونا گؤره ده هئچ آديني ايسا دوغانلي
سوروشماميش پيس كللهسيني قوپارتميشدي.
وتن گل بئله گئدليم
جوممورونگ آت قويروغو باغﻼنميش اوﻻن
اوزون بير متلينگ ايلك بؤلومو
ساچچي ،ساققالينا ديزديگي يمني مونجوقﻼر،
بويونوندان آسيلي قورد ديشي ،سول قاشينينگ )قاشقايي ديلجي لرينينگ اورتاق باخيشينا داياناراق،
اوستونده بير گؤگ] [١٣چات تكين گؤزوكن درين اينديكي تورك ديلينده اولمايان و گنلليكله آراب
يارا ايزي ،ياشيل پارﻻق گؤزلري ،واردان آرتيق][١٤ ديلينده ايشله نن بيتيم )حرف(لر ،تورك آباجاسينا
دا يوروينده قول_ قاناتيندان قووزانان اووسونلو ][١٥ اويقون يازيلميشدير(.
سسلر ،قاراچوققايي اونا قيسقانديريردي.
بو اؤزلليكلرينگ هئچ بيريسي جوممورونگ گون قيزيل بير قيژقيرراغا] [١مينيب باتيداكي
كؤلگليگي] [١٦اوﻻن يازيق قاراچوققا’يا پاي داغﻼرا دوغرو چاپيردي] .[٢قاراچوققا يئره
اولماميشدي ،بير تك سول الينينگ اولماماسيندان سرَلنميش اوزون بير قارا گرمن] [٣تكين] [٤دينه
آييري! داغينينگ روخونا] [٥برلميشدي] .[٦ايگيرمي
اونونگ تك گؤزه گلن دگيشيك اؤزلليغي، ارشين ايلريده ياماجدان آششاغي اينن ساغ الي
جومموردان اونا پاي اوﻻن آت قويروغو ساچچي پاسﻼنميش شام دميريندن دوزلميش اوﻻن ،سول
اوﻻبيليردي .يوخسا كيم سوسقون سوﻻق بير قولو دا اولمايان اوجا بويلو گؤزلري آز چكيك اوزو
يئريينده][١٧ وئرردي؟ قيز قاراچوققا’يا سوموكلو] [٧چينگيز بيييقلي آﻻ ساچلي قيرخ يا دا
ياستيﻼشميش بير توسباغايا بنگزهين ،گون دوغاندا يوز قيرخ ياشيندا اوﻻن او كيشي ،بكه] [٨ده آيري
قورخودان باتينينگ قارانليغينا سيغينان ،گون اورتا بير كيشي بو آدي اونا باغيشﻼميشدي.
چاغي آياق آلتيندا ازيلن ،گون باتان چاغي دا قاراچوققانينگ اگهسي] [٩اوﻻن بيريسي .بو آددان
اوزانيب آنشيريق’آ] [١٨سوررونن بير يوخلوق! خوشو گلن ،اوندان آنگﻼيان ،آرخاسينداكي قاراليغي
جوممور آنجاق قاراچوققا كيمين دوشونموردو تانييان بيري .آدي جوممورودو آنجاق قاراچوققا اونا
تابي] .[١٩ايگيرمي يا دا يوز ايگيرمي ايل سوسوب دميرلگين] [١٠دئييردي.
دا جانقاﻻلي] [٢٠بير ياشامي اوﻻن اگه سينينگ دميرلگينينگ بارماغينداكي اوزوگونگ ساري
آياغيندا سوررونن قاراچوققا ،جوممورونگ تانيديغي قاشيني نئچچه ايل اؤنجه پئكين’ده] [١١اؤلدوردوگو
انگ هالقيشﻼمالي وارليق ايدي .او گرچك بير بير خورتﻼنينگ] [١٢اليندن قاپميشدي .اوزوگه
يولداش ،گؤوه نيلير بير قولداش ،قورخماز بير باخديغيندا ،قيرخ ايل اؤنجه اورومچو’دا آناسينينگ
آرخاداش ايدي. قارينيندا اؤلدورولن گؤگچك آدلي قيزي گؤروردو.
قيرخﻼر ايل يولدا اوﻻن ،ساواشدان ساواشا،
١٥٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
گيزلم] ،[٣٠سويشمه نينگ قوتسال قودوزلوغو! آه دوغانلي بير دوشن باريشا باريشدان
آلتان! نيجه بير كيشي سني گؤرسون ده ارككليگي ساربازي’نينگ] [٢١آياغيندا سوررونمك ،هئچ ده
باش قويوب داغﻼرا گئدمهسين؟ ندن اؤلوب ده قوﻻي بير ايش دگيل ايدي.
سنده ايتمهسين؟ باشﻼمادان بيتمهسين ،ندن يانار گون ايشيغي گؤرمهين يوزلر ايل سورن
گؤزونگده آليشيب] [٣١دا توتمهسين؟ گوندوزلرده ،قارانليق گؤرمهين سونسوز گئجهلرده،
اودون منيم] [٣٢اوجاق سن اول! سوگي منيم قوشقولو چاغﻼرينگ][٢٢ آخمايان هئچ
قوجاق سن اول! قارا’نگ منيم آل’ايم سن اول! دورقسانماﻻريندا جوممورو يالينقيز بيراخماماق،
يولچو منيم ،يولوم سن اول! توتوش گه] [٣٣داديما زامانينگ انگ دار ديليملرينده دونوب قالميش اوﻻن
يئتيش! سينينق بئليمده سن بيتيش! قويما ايشيقدا ياريمچيليق سؤزلري آختاريب بولوب بوتونلشتيرمك
من ايتم! گولومسه قويما من بيتهم! گئجنگده ’... و بونﻼرا بنگزر مينگلرجه اينانيلماز چتينليكلره
سون بو سؤزلري اوجا سس اينن سؤيلميش دايانماق قاراچوققادان باشقا ،كيمينگ اليندن گله
اولمالي ايدي كي ،ياماجدان اينركن آرخايا باخيب بيليردي؟
اونو ايگيرمي ارشين گئريده اوچورومونگ كمينده سون گونلرده سارباز] [٢٣گئجه لرينينگ
قوشقو] [٣٤قوشماقدا گؤرن جوممور ،اوجادان قارانليغيندان بسله نن آلتان قارانتي’يا] [٢٤آشيق
قاققيﻼييب دئدي: اولدوغونو دا ،باشينداكي دردلره آرتسايدينگ،
_ گل آوارانينگ] [٣٥بيريسي! دوروب هارا قاراچوققا’نينگ ايشينينگ ناغارزا] [٢٥چتين
باخيرينگ؟ ايتم بيتم توتم اؤتم خان! آياغينگ اولدوغو آچيقجا آنگﻼشيليردي.
سيگريلسه آلتاني بيراخ ،آتاسي آلﻼق دا سني آلتان خاتين! سارباز گئجلرينينگ قارانليغيني
قورتاراماز قوردلوتنگ’اينگ] [٣٦ديبيندن! اين يئر اوزونونگ انگ گؤزل قاراسينا بويايان قارانتي.
آششاغي! بيرآزدان گون باتاجاقدير .من ده آلما تانيديغيميز آل’اينگ آناسي ،آلﻼق’اينگ قيزي.
درهسينده] [٣٧دونقوزﻻرينگ كئشيگيني چكه آنجاق ...
جگيم .اوندا سن ده گومم اول] [٣٨گئد آنجاق قاراچوققانينگ گؤزوندهكي آلتان ،بو
ويلوولوغونگونگ ] [٣٩آرديندان! هارادان سنينگ ده ياخينليقﻼردا بيتميردي! اونونگ دوشله ديگي آلتان
بئله هرگلي اولدوغونگو بيلجگيديم من؟ اينديدن قاراباسانا بنگزر بو قوشقولوقﻼردا] [٢٦قاباريردي:
الينگه آليب ميرت_ ميرت] [٤٠ائتمه قارداش! قوي ‘‘دوداقﻼرينينگ آراسيندا يوز مينگ
گون باتسين! قيزگلينينگ] [٢٧ترچيك] [٢٨سيجاقليغيني
سنينگ گونونگ منيمكيندن ده ياماندير دؤشلري خاتينيم! ائدبيلهن آرماغان
يازيق! سوﻻريندان سرين قارابوﻻق’ينگ][٢٩
گل! دولوقسانميش ،گونه ايشيق اميزديرن قارانتي!
گل قوربان اولدوم سنينگ او اوزون بله][٤١ دينه داغينينگ تك وارليق ندني! قارانتيﻼرينگ
قارا سئهسينگ][٤٢دارينگا! انگ چكيجيسي ،بوتون قاپپيﻼرينگ آرخاسينداكي
١٥٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١٥٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
هرنهيين ديبينه گئدن دئييلديم آخي. ياريسيني ايسه قلپه آپاردي .سونسوز ايدي و
-بلكه بو قدر اوشاغي اوزمويهسن– .رؤيا دئيير-. ياخيندان تانيديغيم ايلك اوخويان قادين او ايدي.
دوستونون ايتيدير .بير ايكي گون ساخﻼييب قلپه ،سسيني و گؤزلليييني بير يئرده آپارميشدي.
حؤصلهدن دوشر. سونرا ايتلرين هوروشمه سسي گلير .جيرتدان
گؤزونون يورغون ايشارتيسي هله ده گؤزلدير. دئيير:
ايللر آدامﻼري گؤزللهده بيلرميش .ايشين -ايت سسي گلن طرفه يوخ ايشيق يوﻻ دوغرو
آغيرطرفي اونا دوشوب .ائو ايشي ،ائشيك ايشي و گئتمهليييك.
شاهينين ده قايغيسي .سو سسي ساعات سسينه شاهين -دئوين ائوي اوﻻن طرفه؟ -دئيه
قاريشير .هئچ ايشه چاتا بيلميرم .نهييسه سوروشور.
ايتيرميشم. -هه دئوين ائوي اوﻻن طرفه.
رؤيا: -بيردن بو دئو آخماق دئو اولماسا؟
-چوخ سؤزه باخانيديق بيز؟-دئيه سوروشور. قورخونو اوشاق گؤزلريندن جانيما توشﻼيير.
يوخ دئييلديك .هامي دئدي اولماز .بيز دئديك -آخماق دئو اوﻻجاق.
اوﻻر و ائولنديك .هاميني محضره چاغيرساق دا هئچ -هاردان بيليرسن؟
كيم گلمهدي .شاهيدلري كيرايه توتمالي اولدوم. -هميشه آخماق دئو اولوب .اوندان.
ايش قورتارانا ياخين شهناز خاﻻ گلدي .خاﻻ؛ -هرنه هميشه عيني جور اولور؟
اصلينده خاﻻم يوخ ،آنامين باجيليغيدي .بوينوندان »يوخ هردن فرق ائدير «.بونو شاهينه دئميرم.
بويون باغيسيني آچيب رؤيانين بوينونا كئچيرتدي. شاهين بؤيويور .اؤز عﻼقهلريني تاپير و دانيشگاها
ايكيميزي تبريكلهيهنده فيسيلتيلي پاسلي سس گئدير.
آرخاسيندا اوزاق زامانﻼردا ايتيردييم سئحيرلي بير بير جينيم اولسايدي نه ايسترديم اوندان؟ جين
سسي آختاريرديم .چادراسين بئلينه دويونلهدي نه ائده بيلردي كي بيزه؟
چيلتيك چالدي و اوينادي ،آمما اوخومادي. رؤيا دئيير:
اوخوماسي موحاريبه ايله گئتميشدي. -بيريسي بو تلوزيونو ائودن چيخاراردي .دلي
-پهي توهوندا آهﻼماز اوهول .هحمتليح هانان اولدوق اؤلوم خبري ائشيتمكدن.
دا هولسايدي... سون واختﻼر تلوزيونا دا سسسيز باخيرام.
آغﻼميرديم .تكجه بو قادينين اورهيينه گؤره هاراداسا موحاريبه وار و آدامﻼر ايستر سسلي ،ايستر
كؤورهلميشديم. سسسيز ،اؤلورلر.
سونرا هرنه ،هرنهيي ايشه سالدي .حيات دامﻼ- شاهين بؤيويهندن بري دئييشمهييميز
دامﻼ ساعاتا قاريشدي و آدامﻼري يويوب آپاردي. چوخاليب .هر نه اوسته سؤزلشمك اولور .چوخو پول
هرنه هميشه عيني جور اولمور آمما الوان توزﻻرين اوسته اولور ،آمما پولون باهانا اولماسيني ايكيميز ده
هجومو وار و دونيا فيرﻻنير .رنگلر ،قوخوﻻر و بيليريك .بو سيميتنليك هارادان ياراندي منده؟
١٥٩
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
دامﻼﻻرين شيشهيه چيرپماسينا باخير و اصﻼ -يوخ نه زحمتي .بير لحظه دايانين.
دينمير .رنگلر ،قوخوﻻر ايشه دوشورلر و بيليرم كي ماشيندان ائنيب ،دال صانديقدان دولو
نئچه خيابان فاصيلهده كيچيك آپارتمانيميزدا رؤيا پﻼستيكي گتيريرم .آليب ايچينه باخير.
ائوه چاتيب و بولودلو هاوانين ياري قارانليغيندا -واي »ايت قيداسي« ،بونﻼر هاميسي جيني
دامجي دامجي سو سسينين ساعات سسينه اوچوندور؟-دئيه ،گؤزلرينده جين اوينايير.
قاريشماسينا قوﻻق آسير. گؤز قاپاقﻼريمي ائنديريب ،تأييد ائديرم.
٩٦/٠٧/٢٤ خوداحافيظلهشيب ،آيريليريق .ماشيندا شاهين،
١٦١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
چن
يوخ ،ال آياغيمي ايتيرمهميشديم.
مئشهيه ياخين بير يئردير .سسسيزليك وار.
بونو دئمك ايستيرم كي چوباﻻميرديم .آنجاق
تكجه هردن بوزﻻرين سسيني ائشيديرسن.
ياديمدادير معطل قالميشديم ،بيلميرديم نه ائدم.
باهارين ايلك گونلريدير .اريميش بوزﻻرين
بير ساعاتدان آرتيق ايدي ائلهسينه
سوﻻري اوردا بوردا گؤل باغﻼميش .مئشه بوتون چن
اوتورموشدوم.
ايچيندهدير.
عاغليندان؟
»اَن گؤزل هاوا اؤلمك اوچون« هله ده كيمسه ملهييردي.
بلكه او ساعات دا بئله دوشونوردوم. ياتانميرديم .يئنه چاي قويماق فيكرينه
اينتيحار ساعاتيني سئچمك موهومدور .١منيم دوشدوم .الكول چيراغيني يانديرديم .قومقومانين
اوچون موهوم ايدي. سويو بيتميشدي.
بير ساعات كي بير زادي ماهنا ائتمهيهسن. دئمك اوﻻر چاي قويماقﻼ باشيني قاتيب ،او
بير ساعات كي تلسمهيهسن. سسي بير تَهر ائشيتمهمزلييه وورماق ايستهييردين.
بير ساعات كي قارانليغي اولمايا.
تكلّوفله دانيشيرسان. هله ياخشي سورشموسان ،نييه داها اؤلمهيه
رغبت گؤسترميردين؟!
آدام اؤز اليندن هارايا قاچا بيلير؟! هرحالدا چاديردان چيخيب چاينيكي قارﻻ
مئشهيه قاچميشدين. دولدورماليديم.
دانيشماقدان قاچميشديم .بئينيمده ده اولسا چن چكيلمهميشدي .دنه دنه ده قار گليردي.
صوبدن آخشاما دانيشيرديم. بوراﻻردا بئله ايميش ،بوردان اَريـييب ،اوردان
آنا آز دانيشيردي .بعضاً گونلرجه سوسوردو. ياغيرميش .گؤزل هاوا ايدي! دينجلييي،
آنا خوصوصن اؤلندن سونرا چوخ ايجازﻻ راحاتچيليغي وار ايدي .دئمه او قورخو ،او دهشت،
دانيشيردي .گؤزومه گؤرونوردو... كيمسهنين ملهدييي چاديرين ايچينده ايميش.
بير گون قاييتديكي :هر سؤزوم بير هيچقيرق. دؤشلريمي هاوا ايله دولدوروب بوشالديرديم.
اولجه قورخدوم .سونرا يئنه آنادان گلن بير قاييداق چاديرا .چاديردان چيخيب چيخماماقدا
انرژيني حيس ائتديم! قالميشدين ،بيلميردين نه ائدهسن آما بيردن زيپي
آنا ظاهيرده ساواشقان دئييلدي آما بلكه چكيب ائشيگه سيچرادين.
سؤزلري هر كيمدن ،ساوشقانﻻردان انرژيلي ايدي. هه ،ائلهبيل كيمسه مني توﻻزﻻدي .دئييرلر
آنا صاف ايدي ،رياكار دئييلدي ،ديلي آدام اؤلوم آياغيندا قيبراق اولور.
ليللنديريب بوﻻماييردي. اؤلومجول يا اؤلومسئور اولماق مني
آنا بوتون عؤمرونو او ايكي اوچ كلمهيه آلداديرميش ،قورخماز اولدوغومو سانيرديم!
ييغميشدي و بلكه بو اوزدن نهقدر ده كدرلي اولسا بلكه ده چوخﻼري تك اؤلومون دينجلييي وار
انرژيلي ايدي. سانيرديم
قوهچيراغيني يانديرماميشديم ،گرك دئييلدي، آما بونﻼري بوگون بورادا دوشونورسن .او گئجه،
او ياخشي هاوا ،مومكون ايدي سنين اوچون اؤلوم
-١اهميتلي هاواسي اولسون .ياديندامي بئله هاوادا نه كئچردي
١٦٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
ﻻريندا گؤرموشدوم ،قاراليقﻻري ايشيلداييردي. مئشه گؤرونموردو ،البت اوندان اوزاق دوشموشدوم.
»هدايت«ين كور بايقوش رومانيندا دا بئله بير بيرآز اويانليق بير اوچوروما چاتديم .او دووار كيمي
يئر وار ،اورداكي راوينين عميسي هاچاندان هاچانا اوچورومون دؤشوندن قالين قَييم بير آغاج نئچه
اونا قوناق گلميش ـ روماني اوخودوقجا عميسي داشين آراسيندان ديكهليب قالخميشدي.
اولدوغونا شك ائديرسن ،مومكوندور گؤرمهدييي اَل چاتمايان آغاج ايدي ،ايكي مئتر كيمي دره-
آتاسي يا قايناتاسي اولسون! ـ قوناغين قاباغينا بير نين توشوندا ايرهلييندن سونرا ديكهليب
زاد قويماق اوچون گئديب صانديقخاناني آختارير. قالخميشدي .بيردن ماتادور »ايگناسيو«نون،
اوردا بيرآز يوبانير ،گليب گؤرور قوناق گئتميش ييرتيجي اينكلرين بوينوزﻻريﻼ پارچاﻻنديغيني
»قاپي ايسه بير اؤلو آغزي كيمي آچيق قالميش« خاطيرﻻديم.
بو جومله ده او قارا مينجيقﻻر كيمي بئلهسينه يئكه يئكه جيراقاسان اَير ،دانيشماياق.
ايشيلدايير؛ يقين بوشيوغازليقﻼ يا تصادوفاً »ياغيش داها ايگناسيونون آغزينا ياغير«
يازيلماميش .بير عؤمور چاليشمانين بهرهسيدير. چاينيكي قارﻻ دولدوروب گئري دؤندوم.
بير زامان بو آچيق قاﻻن آغيزﻻ ياغيشين
الكول چيراغيني سؤندوردوم ،چاي قويماديم. گؤزللييي وار ايدي ،بير زامان دهشتلي صحنه ايدي،
چوخ اويناميش اوشاقﻻر تك خورد خشيل او چاغ ايسه بير دهشتلي گؤزللييه شاهيد ايديم.
دوشموشدوم ،يوخوم آپاريردي. بلكه من دهشتلي گؤزلليكلري آختاريرميشام.
بونو بير زامان اوشاقليق گؤزلريله شَوه مينجيق
١٦٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
هره بيرينه بنزهدندن سونرا دئديلر اوشاق مين هاوايا بيغﻼري نازيك ايدي .اينجه بير اوغﻼن ايدي» .ياني
چاﻻر ,سونرا اؤزو اوﻻر .بير سويو بونا بنزر بير سويو او بيري سونرا بئله كوبودﻻشا بيلر ,گؤره سن؟«
بيرينه،آخيردا اؤزونه بنزر. بير يول دربندين ايكينجي تينين چؤننده ,ﻻپ
ايش ﻻپ چتين اولموشدو .اودو فيكيريم اؤز اوز به گؤز چيخديق .بير آن دونوب ,قالديق .پاييزين
خياوانيميزين داواخاناچيﻼريندان سوواي ،او بيري توتوق هاوالي گونلرينين بيرايدي .او گون گؤزلرينه
خياوانينكيﻻرا دا گئديردي .بيرزاد آلماق باهاناسينا باخديم .آﻻگؤزودو! نه طاهره خانيم آﻻ گؤزودو ,نه
گئتديم بيرينه…گؤردوم دانيشاندا دوداقﻼري اَري ,نه داواخاناچيﻼر…! بلكه گئيديي بال بويا
گيردهلهنير .ايندي گل بير يول طاهره خانيمين ياغمورلوق گؤزلرينده عكس اولموشدو .آما يتي -ياز
اوغلون دانيشدير ,يا دانيشاندا دوداقﻼرينا گؤز تيك! ايدي بيرداها گؤزلرينه فيكير وئرنده توخﻼشميشدي.
بير آخشام اوستو ساعاتي سوروشدوم اوندان .دئدي: قونورا چاليردي! طاهره خانيمين گؤزلري كيمي.
دؤرد .اؤزومو دانﻼديم .بلليدي دا دؤرد دئينده دوداق اَرينين گؤزلري كيمي.
گيرده لنر…نئچه هفته سونرا آخشام سككيز- هله بيرگون جليل آغانين داواخاناسيندان
زادايدي .دئديم :باغيشﻼيين ساعاتيم دالييا پامبيق آﻻندا ,گؤردوم او دا گلدي ,چكيليب قيراغا
قالير…»خواهيش ائليرم« دئييب سككيزه بير ربع نوبهمي وئرديم باشقاسينا .دايانيب دانيشاركن گؤز
قاليري-ني ائله دئدي دوداقﻼري قاباغا گليب, تيكديم اونﻼرا» .يوخ ,جليل آغايا بنزهميردي «.آما
گيردهلهنرك .دوداقﻼري دولغون ايدي ,اونون گولنده ايكيسينين ده زنخداني چوخورا دوشوب,
دوداقﻼرينا تاي» .آي اؤزودي ،تاپديم« اورهيه ياتيم ائليردي اونﻼري .بيلميرم او گون نه
دئديم…»آنجاق او كوله كيشيدن بئله اوجا بوي بير ايشلري وارايدي ,بئله خوش -بئشلشيرديلر .آما
اوغﻼن؟!« فكري آتيلدي ذهنيمه ,قويمادي بيردن دؤنوب گؤزو منه ساتاشاندا دوروخسوﻻندي.
تاپديغيمدان اؤونم. اوزلرينين گؤرونوشو بير -بيرينه چاليردي…من داها
بيلديم آنام مجمعيني ايسﻼق گؤردوكده گؤزومو بيلهلريندن آييرماديم .او دا گاهدان دؤنوب
حيرص باغيرساغيني كسهجك .چايﻼر دا سويوموش منه باخيردي .آخيردا جليل آغا ديله گلدي »خانيم
اوﻻردي .هرنه ايسه كئچديم اوتاغا. سيز نه ايستهديز؟« اونوتموشدوم نه يه گلميشم.
طاهره خانيم مني اوغلونا ايستيردي» .اصلينده جليل آغا شككه دوشوب ده ,دؤنوب طاهره خانيمين
اوغﻼن اؤزو سيزين قيزي بيهنيب« دئديلر .منده اوغلونا باخدي .او دا باشين آشاغي سالدي.
باشيما خئيير دئديم اورهييمده .ال -آياق گونلرين بير گونونده طاهره خانيم باجيسي
ايتيردييمدن بيرزاد اوخودو يازيق اوغﻼن .ايندي دوغاندان سونرا قوناقليق وئرميشدي .بيزي ده
دئييب به سئوينجك دوشموشم…كيريخليغيم چاغيردي .دازاﻻق كؤرپه كيشيلرين چوخونا
اوندان چوخ ايميش آنجاق كي ائله تومدو. بنزيردي ددهسيندن سوواي! ددهسينين باشي توم
جوابيم اونا باها باشا گلدي .سينيخدي .اوندان ايدي -قارا ،فر,توم .اوشاغين باشي سئيرك ,قوش
بري داها باشيمي آشاغي ساﻻرديم راستﻼشاندا. توكو كيمي اوچاناق ,اؤزوده ساريمتيل ايدي .اوشاغي
١٦٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
ايميش ,مني بو حالدا گؤردوكده بئله اؤزونو باشيمي يئره تيكرديم .اصلينده آز قاﻻ اؤزوم ده يئره
ساخﻼشديريب ,هئچ زاد سوروشماسين .عقله گلمز گيرم .اودا باخيب ،سووشاردي.
بيرزاد دوغرولموشدو خياوانين آراسيندا .ايستهدييمي ***
تاپميشديم .آنجاق... ايللر اؤتموشدو بير داها اونو گؤردوكده .توك-
چوخدان ايدي داواخاناچيﻼردان ياخام باشي آغارميشدي .بو يول يئريمده ميخﻼنيب,
قورتولموشدو .آنجاق بونو چؤزمك اونﻼردان دا چتين قالديم .توك -باشينين آغليغيندان يوخ,
اولدو .طاهره خانيمين اوغلو عئيني بيزيم اَبي دايي بنزريشيندن!
اولموشدو .آنامدان ائشيتميشديم »اَبي دايين بير »آي آي آي ,بئله ده ايش اوﻻر؟« دئديم» .آدام
قيزي سئوردي ،وئرمه ديلر ،كؤكوندن مملكتي دا آداما بو قدر بنزر؟«
بوراخدي چيخدي گئتدي« دئيه. طاهره خانيمين اوغلو او الدن گليردي ,من بو
داها بو سفر آنامدان سوروشدوم ابي دايينين الدن او اله كئچيرديم خطكشليك اوستونده .مني
سئوديي قيزين آدين .اول ميننا-ميننا دوشدو ,سونرا گؤروب ,دايانيب ,سونرا كئچدي.
دئدي- :طاهره! هويوخ قالديم. عكسلرين گؤرموشدوم .نئچه ايل قاباق ,بير يول
بئينيمي چوخ يوروب ,حئساب گئتديكدن دا اؤزو گلميشدي .سينيخميش ,توك -باشي
سونرا ,گؤردوم آخي اوندا كي اَبي دايي بوردا آغارميش بير كيشي ايدي .دوز طاهره خانيمين
دئييلميش. اوغلونون اينديسينه بنزيردي ,دوز! بو سؤزو
ياني سئومكدن بنزرليك يارانا بيلر؟ يا بلكه ده دوشونركن ,چيراغ آچدي من قالديم آرادا ,داليدان
سئويب چاتماماق ،آدامﻼري بير -بيرلرينه بئله اونا باخا -باخا .آز قالدي قاﻻم ماشين آلتيندا.
بنزهدر! ماشينﻼرين سيگنال سسينه دؤندو .مني گؤرجك
يئنه من قالديم ,همي گوناهكار ,همي جوابسيز! قاييتدي گلدي منه ساري ,قولومدان ياپيشدي
آپاردي او اله مني .يوخ جوابيم اونا آغير گلميش
١٦٩
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١٧٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
باتومﻻريني ،باشﻻرينداكي دمير بؤركلريني يئردن داش گؤتوردويومو ظنّ ائدرلر .آمما بورا
گؤرنده ،آدامين اورهيينه قورخو دامير .آز قالير تبريزدي ،فلسطين دئييل كي من ده انتفاضه
آدامين آدي ياديندان چيخسين ،هاندا قالسين كي ساواشي اوچون يئردن داش گؤتوروب پليسه ساري
عشقين رنگلريني دوشونسون .منجه اؤلوم رنگي ده تولﻼييم .اوستهليك ،مگر پليس كيمدي؟ اونﻼر دا
عشقين رنگلريندن بيريسيدير. ائله منيم كيمي آناﻻرين اوغولﻻريديﻼر دااا ،تقاعد
عشقي چؤرك سبديمده داشيماغا دئييل، اولموش ياشليﻻرﻻ ايشلري اولماز دئيه دوشوندوم.
شواليهلرينين قورخو ميدانيني ساعات ساغ-سولوما باخديم .بير آن نظريمه گلدي
محاصرهسينده گؤردوكده نظريمه گلدي او هوندور ساغ-سولومداكي پليسلر قالخانﻻرين داليسيندا
بينانين باشينداكي ساعاتين عقربهلري ده قورخودان قورويوب قالميش قورخو شواليهلريديرلر .آمما بو
دايانيبﻻر .اؤز-اؤزومه دئديم :قورخونون باﻻسي شواليهلر قوروماميشديﻼر ،ديپ-ديري ،جانلي آدامﻻر
اؤلسون! ايديلر .دايانديقﻻري يئرده قيميلداييرديﻼر ،بير-
قورخونون حيوان و آدام كيمي دوغماق قابليتي بيرلريله دانيشيرديﻼر .حتي بير -ايكيسي دقتله مني
اولماسا دا ،منجه قورخونون دوغومو ويروس دوغومو سوزوردولر .اونا گؤره احتياط ائلهييب قفيلدن يئره
كيمي بير شئيدير ،نفسدن نفسه ،سسدن سسه، أييلمهديم .ساري موزاييك اوسته ديزه چؤكوب،
الدن اله بوﻻشيب ،ياييﻼر .قورخو آدامي ألبهأل اونﻼرا باخمادان چؤرك سبديمي قولومدان يئره
اؤلدورمز ،آزجا-آزجا ،تيكه-تيكه اؤلدورر .دوز بوراخديم .كپنهيين اؤلوسونو آستاجا گؤتوروب،
دئميشلر ،قورخو اؤلومدن پيسدير. سبدين ايچيندهكي سنگكين اوزرينه قويدوم.
بير-ايكي پليسين مني گؤزآلتينا آلديقﻼريني كپهنك يئنه بؤيرو اوسته دوشوب قالدي .آدام
حيس ائديرم .يقين يئردن كپنهيي گؤتورمهييم اولسايدي ،دئيرديم ناغيلﻻرداكي گؤزل كيمي
دقتلريني چكيب .گؤرهسن يئردن گؤتوردويوم شيرين يوخويا داليب.
شئيين آنجاق و آنجاق بير كپهنك اؤلوسو اولدوغونو گؤيلومدن كئچير بو كپهنك ﻻپ عشق
گؤردولر؟ رنگيندهدير ،دئييم .عؤمورلرينده عاشق اوﻻنﻻر
چاليشيرام سويوققانلي گؤرونوم .اؤز-اؤزومه عشق رنگينين نه اولدوغونو ياخجي بيلرلر .عشق
دئييرم :فيكر ائله أتدن دووار چكميش بو پليسلر رنگي هردن اؤزل بير رنگه چاﻻر .قاليب هانسي
بولوارﻻرين كنارينا أكيلميش يامياشيل شومشاد واختدا ،هانسي بير حالدا عشقه ياناشاسان .حتي
آغاجﻻريديﻼر. اؤزونه مخصوص لحني ده وار بو رنگلرين .بونونﻼ
شمشاد آغاجﻻري سؤزونو ذهنيمده تكرار بئله عشق رنگيندهدير دئسم ،بيله-بيله اؤزومو
ائديركن سنگكين اوجوندان بير پارچا قوپاريب ساﻻرام او دويغونون ايچينه .بيليرم خيابانﻻرين بو
آغزيما قويورام .پليسلري گؤرمزدن كيمي پيادا وضعيتيله عشق دويغوسو توتماز.
يولوندان كئچيرم .بير-ايكي آدديم اوزاقﻼشماميش بير نفر عصيانچي بئله خياباندا گؤزه گؤرونمور.
اوشاقيانا بير فيكير عاغليما چاتير .گئري دؤنورم. بونونﻼ بئله پليسلرين گئيينيشلريني ،أللريندهكي
١٧١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
منجه قوجا آدامﻻرين آستا آدديمﻻري حيات بوتون شهامتيمي آياقﻻريمدا توپﻼييرام .فيكريم
تجربهلريندن آسيليدير .انسان ياشا دولونجا يولون اوشاقيانا اولسا دا ،بؤيوك بير ساواشا گئدن كيمي
سونونا يئتيشمك اوچون هئچ تلهسمز .قادينين حسيم وار .آدديم آتديقجا ساواش ميدانينا
يئريشيندن چوخ ،قولوندان آسﻼنميش حصير زنبيل ياخينﻼشديغيمي حيس ائديرم .ميدانين اورتاسينا
دقتيمي چكير .ياخينﻼشديقجا زنبيلين اوزرينه توپﻼنميش پليسلرين قارشيسيندا دايانيرام .پليسلر
توخونموش چيچكلر منه تانيش گلير .ايچيمده ايسه تعجبله منه باخيرﻻر .بيري أليني بئلينه
عجيبه بير دويغو قايناشير .بو سويوق و قورخولو آپاريب ،باتومون دستهييني سيخير .قورخورام .او
آتمسفرده او حصير زنبيل اوزريندهكي چيچكلر، باتوم منيم آرتروزلو سوموكلريمين حسابيني
اعدام صحنهسينده اويونجاغي ايله اويناييب بيريوللوق چوروده بيلر .اؤزومو سينديرميرام .كپنهيي
گولومسهين بير معصوم وارليغي ذهنيمده آستاجا گؤتوروب اووجومدا اونا گؤرسديب ،يانيندا
جانﻼنديرير .بيردن-بيره اوزاق بير خاطره ذهنيمده دوران پليسين چيينينه قويوب ،گئري دؤنورم.
آيدينﻼشيب ،او زنبليبن تانيش گلدييينين ندنيني پليسلردن اوزاقﻼشيركن بير ده دؤنوب باخاماغا
خاطيرﻻييرام .ايچيمده مني اينجيدن بير نيسگيل قورخورام .قورخورام او قورخو شواليهسي كپنهيي
اويانير .بير سفر شماﻻ گئدنده آنام صيغه چيينيندن يئره آتيب ،آياغي ايله اونون ألوان و اينجه
باجيسينين زنبيليني امانت آليب منه گؤرسديب، قانادﻻريني أزسين ...قورخورام...
اونون كيمي بير چؤرك زنبيلي آلماغيمي **
تاپشيرميشدي .او زنبيلين ده اوزرينده رنگلي نئچه گوندور ساعات ميداني بيزيم
چيچكلر توخونموشدو .شمال سفريندن گئري قوروغوموزدادير .قارامتيل پالتار گئيينميش بير
دؤندويومده ،آنامين تاپشيريغيني اونوتدوغومو قادين هئچ تلسمهدن پيادا يولوندان خيابانا آدﻻييب،
خاطيرﻻميشديم .سونراكي سفرلرده آنام حياتدا آستا آدديمﻻرﻻ ميدانا ساري گلير .عموميتله شورش
دئييلدي اونون تاپشيريغيني يئرينه گتيريم. ياتاندان سونرا جماعت شورشه قارشي خدمت ائدن
قادين گليب دومدوز منيم قارشيمدا داياناندا پليسلري گؤرمزدن گليب ،يا دا گؤز اوجو اونﻼري
هويوخورام .حاضير-يراق اولماق شورشه قارشي سوزوب يولﻻرينا دوام ائدرلر .همقاطارﻻريم كيمي
خدمت ائدن پليس اوچون أن واجب أمردير .بيردن- من ده تعجب ايله بيزه ياخينﻼشان قاديني گؤزدن
بيره هؤووشنه باشيمدان بدنيمه سوزولوب ،جانيمي قويمورام .قادين ايكي آدديم بيزه قالميش
قيزيشما باسير .ساغ-سولومداكي همقاطارﻻريم قارشيميزدا دايانيركن ساغ طرفيمدهكي همقاطاريم
كيمي أليمي بئليمدن سالﻼنميش باتوما آپارماق دئيير» :ائله بير بو قوجا-قاري قالميشدي ايماله
ايستهسم ده ،اونون بارماغينداكي دستديلبر اوزويو ائلهمهسين!«
گؤرونجه ندنسه أليم سوستالير .بيلميرم ايچيمده »بوشﻼ ،پاتليتيندن بلليدي آلزايمري وار،
اويانميش نيسگيل ،يوخسا اونون آستا و اينانجلي ائوينين يولونو آزيب ،گؤرموسن گيژ تويوق كيمي
آدديمﻻري أليمين سوستالديغينا سبب اولور ،آنجاق واﻻي وورور!« سول طرفدهكي همقاطاريم دئيير.
١٧٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
بير جوت روبوت كيمي ياراتماق قصدي وار .چيينيم خيابانﻻر ،دانشگاهﻻر ،اؤنوموزدن قاچان آدامﻻر ،يئره
اوجاق ،اؤلو كپهنك ايسه منيم چيينيمه دخيل ييخيﻼنﻻر ،ييخيليب قالخانﻻر ،قيشقيريب
دوشوب ،فيلمين سونوندا اؤلو كپهنك خورتﻼييب، باغيرانﻻر ،قالخانﻻريميزا توخونان داشﻻر ،توستو،
قانادﻻنيب اوچسون دئيه ،بير يؤنتمن من و قان ،سس ،سس ،سس ،سس ،سس ...عجيبه
چيينيمدهكي كپهنكدن »زامانين مسيحي« آدلي دوشونجهلر ذهنيمده جوجهرير.
سندلي فيليم چكمك ايستهيير. سس قزئتلرين تيتريني اوخويور :أمرلري
موسيقيچيلر ايسه كپهنهيين قاناد چالماق اطاعت ائدن بير انسانين چييني اؤلو بير كپهنهيين
سسي ايله منيم پوتونﻻريمين سسيني نوتا آليب، آغيرليغي آلتدا قانقرن اولوب قاراليب ،چورودو ...اؤلو
اوزرينه شعر قوشوب ،موسيقي دستگاهﻻريندا ،فرقلي بير كپهنك ميتوز بؤلگوسو ايله وظيفهسيني يئرينه
گوشهلرده سسلنديرمهيه چاليشيرﻻر. يئتيرن بير انسانين چيينينده يوزلرجه اؤلو كپهنهيه
انسان فتوگرافچيﻻري، طبيعت بؤلوندو ...قهوهاي قويروقلو كپهنك انگلي قرهداغ
فتوگرافچيﻻري ،حشره فتوگرافچيﻻري ،سياسي اورمانيندا أل توخونماميش يارپاقﻻرا داراشيب،
فتوگرافچيﻻر و دوربينلرين فﻼش ايشيقﻻري ... توخوم ساﻻن كيمي ،قهوهاي خاللي اؤلو بير كپهنك
بوتون بونﻼرا رغمن شورشه قارشي خدمت ائدن ده صداقت ايله خدمت ائدن بير آدام چيينينده
پليسلر كيمي نه اعتراض ائتمهيه حقيم وار نه يوزلرجه اؤلوم توخومو سالدي...
سورغو سوال ائتمهيه. ذهنيمده عجيبه تصويرلر قايناشير .يالنيز
رسامﻻرين بيري اؤلو كپهنهيين قانادﻻريني ژورناليستلر دئييل ،چيينيمدهكي اؤلو كپهنك،
جنتده گزهن ملكلرين قانادﻻري ايله دييشديريب، شاعرلر ،يازيچيﻻر ،سناريو يازانﻻر و يؤنتمنلر
مني بوينوزلو بير ابليس باﻻسي كيمي رسم اوچون اورتاق سوژه اولسا دا ،آنجاق مؤلفلرين
ائتمكدهدير .بير آيري رسام ايسه كپهنكلرين نئجه دوشونجهلري اورتاق دئييل .بير يازيچي چيينيمه
بير وارليق اولدوغونو دوشونمهدن بيزيم يئرلريميزي آغيرليق ائدن تكجه بير قهوهاي كپهنهيي مين بير
دييشديريب ،كپهنهيين بير ألينه باتوم ،او بيري ألينه كپهنهيه دؤنوشدوروب ،هر گئجه بير ناغيل سؤيلهين
قالخان وئريب ،منيم اؤلومو كپهنهيين ساغ قاناديندا شهرزاد كيمي كاراكتر ياراتماغا چاليشير .بير
رسم ائتمك ايستهيير و... آيريسي چيينيمدهكي كپهنهيي يوزلرجه زنجي
يالنيز ذهنيم دئييل ،وجودومون دا دنگهسيني كپهنهيه ،مني ده ايپك يولونونون قاچاق
ايتيرميش كيمييم .گئت-گئده اؤلو كپهنهيين يولﻻريندان زنجيلري گتيريب ،بغداد بازاريندا قول
آغيرليغيندان چيينيم ساغا لنگر سالميش كيمي ساتان بير آدام كيمي روايت ائتمك ايستهيير.
اولور. بير شاعر كپهنهيين قانادﻻرينداكي قرينه
گؤرهسن من بو هنرمندلرين ياراتديغينين خالﻻري پوزوب ،يئرينه قارماقاريشيق ،خيردا،
هانسييام؟ عاغليمدان كئچن بوتون ژورناليستلري، بؤيوك رنگارنگ خالﻻر قويور .بير سناريو يازان مني
موزيسينلري ،رسامﻻري ،فتوگرافچيﻻري ،شاعرلري ده كپهنك كيمي اؤلدوروب ،يئنيدن ﻻبراتواردا بيزي
١٧٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
تيكان اوسته آياقيالين دايانميش كيمي دايانيب، و يازيچيﻻري منيم كيمي أمرلره اطاعت ائديب،
دستديلبر اوزوكلري ايله اؤلو كپهنكلري سورغو-سوال حاقﻻري اولمايان بير مقامدا گؤرمك
دوشونورم. گؤيلومدن كئچير .گؤرهسن اونﻼر بو مقامدا اولساﻻر،
ائوه يئتيشمك همين آنامدان ميراث قالميش نئجه بير وارليغا چئوريلرلر؟
صانديقچاني آچيرام .آنامين ياقوت قاشلي ،فيروزه ساغيمداكي همقاطاريمين باتومو چيينيمه
قاشلي اوزوكلرينين اورتاسينداكي عقيق قاشلي توخوندوغو آن ديسكينيرم .كپهنك پوتونﻼريمين
دستديلبر اوزويونو گؤتوروب جولو بارماغيما تاخيب، قاباغيندا يئره دوشور .نه ساغ همقاطاريما باخيرام ،نه
كپهنهيي اوزويون يئرينه قويورام. سول همقاطاريما .ألجهييمي أليمدن چيخاريب
قاديني يئنيدن گؤرمك اوچون صاباحدان هر كپهنهيين اؤلوسونو احتياط ايله اونون آراسينا
گون او گئدن پيادا يولدا داياناجاغام .بارماغيمداكي بوكوب ،قولتوق جيبيمه قويورام .كئشيك واختيم
دستديلبر اوزويومو اونا گؤرستمك ايستهييرم. باشا چاتانا كيمي گؤزومو قادين گئدن يوﻻ تيكيب،
١٧٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١٧٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
ايچين قوروت قاييرديي و انه ميزه قوروت قاييرماغي كيشي سياستدن دئيردي .كورونادان و سردار
اويرتدي. سليماني دن دئيردي .قله دن دئيردي كي
اوزومه دئييرم نه ياخشي دير بو مبادله لر. نوجاوانليغيندا اون-اون بئش خانواردان چوخراق يوخ
كشكه اصﻼ پول يوخ ايدي .تام زاد مبادله ليك ايدي .كيشي خاتينينگ ييغﻼييشيني سبب سيز
اوﻻيدي .هر انسان تﻼش ائدير ياخشيليگي چوخراق ييغﻼييش سويلردي .تا اونﻼر يئتيشسينلر بير چوخ
و يئيراق بير ياخشيليق اينن جبران ائتسين. توركو دانيشديق بيز .بونﻼرينگ توركوسو بيزيم
ايشيگين زنگيني چاليرﻻر .بو سفر منيم نن كيمين آي ان جي سي )ينگ( بار ايدي .گلدينگ...
ايشلري بار .بير چاغا بير دبه سوت اينن ايشيگين گئتدينگ. ...
اونگونده دير .دئيير مريم خاﻻ بو سوتو انه م بئردي هديه ائتمك ايچين بير زاديم يوخ ايدي.
سيزه بئريم ...ذوق مرگ اولورام .سوتو قايناديرام . قايتاريﻼن تنقﻼتي بنفش ظرفي اينن خاتينا بئرديم.
سوتو سوت دئييلدي كي .ياخشي حسدن دولو ايدي. خاتين گولدو و چرقدينگ بالينينگ آستيندا
روح دوپينگي ايدي. گيزلتدي .ديشسيز گولوشو قشنگ ايدي.
خوشحاﻻم كي ايندي بو قله مبادله سي
واديسينده دوشوبدورام. ٢
#قله ده ياشاما ايشيگين زنگيني چاليرﻻر .بابا اينن ايشلري بار.
بابام ايشيگه گئدير و بير ظرف بال نن قاييدير.
٣ سوروشورام كيم ايدي؟ بابام دئيير حسنعلي ايدي.
شهرده اوتوران كارمند قارداش قله ده اوتوران باغين ايچينده ائو قاييريردي ،ايكي گون كومگه
اكينجي قارداشا زنگ ووروب "انه يي گوندرين شهره گئتديم ده پول آلماديم .ايندي باغينين آريﻼرين
كي من زيارت ايچين اونو مشهده ائرتيم" دئدي .قله )زامبوراﻻرين(-ين باليندان گتيريب ...
ده اوتوران قارداش ايستگاها ماشينين ايزينه گلير. ايشيگين زنگيني چاليرﻻر .قونشونون اوغلو بير
ائوين ايشيگينه گئديرك .انه زينه لردن عصا اينن فرغون اينن ايشيگين اونگونده بئكليير .بير جووال
آرامگينه آشاغايا يينير .حواله نينگ ايشيگينه ماشينا بوغداي گتيريب .دئيير بوغدايﻼري تويوغﻼرينيز
يئتيشنجه ،قار اونونگ چرقدينه و تيتره ين اللرينه ايچين گتيريبديرم .انه نگيز بيزه سوغان و كلم
اوتورور. بئرنميش قبﻼ...
اوچ خاتين يولجو اوچ مختلف نسلدن باريق. ايشيگين ايپيني قونشونون قيزي چكير و نئچه
علي ماشينينگ صندوق عقبيني گوبلكدن دولدورو و سانا بوش استيل مجمع و بير بسته قوروت اينن
شهرينگ مغازه لرينينگ آدرسلريني سوروجويه ايچره گلير .دئيير بو مجمعلر سيزكي دير .نئچه گون
بئرير كي اونﻼري تحويل بئرسين. بوندان ايلري گئتديك ايچينه قوروت قويدوق.
عليگل قله سينه يئتيشنده سوروجوموزه كي قوروتﻼرين بسته سيني منه بئرير و دئيير بو دا
عليگللي دير دئيرم قله نگير باﻻشهر اولوب .هميشه سيزينگ پايينگيز .او گون انه نگ گلدي بيزيم
١٧٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
بيلميرسيز كؤرپه و قوزو نمه دير! سونرا اونا توضيح ساخت و سازدادير .سوروجو دئير عليگللي لر هر
بئريرم كي تورك ديلينده داوارين باﻻليغيندان دورد گونده بير اينك يئيرلر ،ايندي گريوانلي ﻻردا
جاوانليغينا و قوجالديغينا فرقلي آدﻻري باردير. قصابي دا يوخدور .دئير عليگللي لر ياخشي ايش
كيرپي داوارين باﻻليغين مرحله سي دير .چاغاليغينا ائديرلر ،ياخشي يئيب ايچيرلر و ياخشي دا پيشرفت
قوزو ،توخلو ،شوشئي ،سونرا قويون و انگ سونگدا ائديرلر .دئيرم قله كي بيرآز كاتاﻻنير آدامﻼر بعضي
قاري قويوندور كي قاري داوارا دئيلير. ايشلري عار بيليب ائتميرلر اما عليگلده خاتين
اوغلونون ائوينين ايشيگينه يئتيشنده نَوره سي كيشي هنيز ايش ائديرلر .دئيرم اگر عليگللي او
قاپيني آچير .خوشحالليق نن دئيرم سيزه ماما قونشوموز اولميايدي بيزيم باغيميزينگ اوتﻼريني
گتيرميشيك .گلير مامانين قولونو توتوب ائرتير. هيچكيم اورماز.
ماشين حركت ائدير .شيشه دن قاري باخارام و اونون قارلي هاوادا پرايدين تيتريلن اتاقگي ،بيزيم
خيالي كؤرپه لري ايچين نگران اولورام. ايچين متحرك بير كرسي حساب اولونور .بير ساعت
اوندا اوتوروروق و كئچميشدن دانيشيريق .سوروجو
دئير :قديم زمان بوغدا اورماق ايچين "گازينگ
تخته" سينه گئدرديك .درتوملي لرين هيلوسو داغا
چوﻻنيردي و بوغدا اورارديﻼر .كيشي خاتيني دا يوخ
ايدي .هر كيم بوغدانين ساري خوشه لرينده يئل
اسمگي اينن "لي ﻻني" دئيردي و هيلونو باشﻼردي.
يووارا گئديرديلر و بيربيرينه كومك ائديرديلر.
اسدلي گردنه سينه ياخين پئلته پئلته قار
ياغيير .كاتا انه كي ايلريدكي صندليده اوتوروب چوله
گؤز تيكيبدير دئير بو قاردا كؤرپه لريميز
سويوقلوقدان اؤلرلر .سوروجو دئير :بيز دئييرك بو
قار و سويوقلوقدا سيزي ساغ سالم شهره يئتيرك،
سن كيرپي لرين غصه سيني يئيرسن؟ دئييرم مگر
بو ياشدا كؤرپه نگيز هم بار مي؟ بير زاد دئمير .شايد
كي قار اونو قويون و كؤرپه لري اوﻻن زمانينگ اوزاق
بير خاطره سيني يادينا گتيردي و كؤرپه لره نگران
اولدو.
پهليمدكي قيز منه سوروشور كؤرپه نمه دير؟
دئيرم كؤرپه شو قوزودور اما بيرآز كيچيكراق .دئير
قوزو نمه دير؟ سوروجو گولور :سيز يئنگي لر حتي
١٧٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١
يئتر كي ياشاسين!... شريف مردي
سوچ و جزا ـ فيودور داستايفسكي
١٧٩
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
خوشلوقﻼرا سئوينديييم گؤرمهميشليييمدن دوﻻيي چاليشماقدا اوقدر ده كؤتولوك يوخ .بيرآز دا خيال
دئييل .بيرزامانﻼر قيز يوخ ايدي داغا داشا، ﻻزيمدير البته ،اوندا گؤررسن كي گئندن باخانﻼرين
يئمكخانايا ،سينمايا گؤتورمهييم .بوللو سوللو دوشوندويو ترسينه ياخشي زادﻻر دا وار.
خرجلرديم .داغ داش دليسي ايديم .آمما اويون بئله قوخو ،پيسليك ،اييرنج اييرنج آخيشان سوﻻر
گليب! كارتون ،پيﻼستيك ،خيردا چؤرك ...قاباغيما وار واراولماغينا .بونﻼري گؤرمزدن گلميرم .هر
گلن قيويرزيويري آييريب قارنيمي دولدورورام شئيدن پيس بورنا سوخوﻻن ايتي قوخودور ايلك
ايندي. ياخينﻼشمادا .اويانبويانا قاچيشان هوندور سيچانﻼر.
گؤتوردويوم قيزﻻردان يوخسا ديرماشديغيم ايستي هاواﻻردا داها پيس ...اييرنج و رذيل سوﻻري
داغﻼردان واز كئچيرم .دوروم هلهليك اوقدر ده آغير اوﻻن موشامپاﻻرا ياخينﻼشمارام هئچ ،اونﻼر دا
دئييل .بير دهكي ايندي داي زيبيله سيغينيب قاچيلمازدير آنجاق .پينتي آدامﻼرين زيبيلي يوخسا
چؤرك چيخارتماق قاباقﻼر كيمي عار دئييل .لوكس جيريق موشامپاﻻر هرياني بلهشيك ائلهييرلر ايستر
ايش اولور ياواش ياواش .ماشيني اوﻻن ،ياخشي ايستمز .ياشيما گؤره بيرآز ترپهنيشيم اوزانير.
پالتار اَينينده اوﻻن ...بوندان قاباق زيبيله باش قديمكي قيچ قولوم قالماييب داها .الكولك ائديب
سوخانين اَنينده جيرجينده اوﻻردي ،اؤزوده بعضن ايستهديييمي تاپاندان سونرا ،اونو درين قابين
چؤرك تاپمازدي باشين توخ قويسون يئره .زامان ايچيندن چيخارتماق اؤزو يئكه چتينليكدير.
گونبهگون تازا دونا گيرير ...عارسيز دئييلم آمما ايليشهبيلن يئري زادي اولسا چلنيگيمين بوينونو
بوجور شئيلر ده گؤزومده دئييلدير هئچ زامان .اؤز ايليشديريب چيخاردارام ،اولماسا ايكي قول ياري
ايشيمده اوﻻرام .ائرتهدن دوروب سورونه سورونه بدن اَييليب قابين ايچينه )گوجوم چاتماز
گوندهليك خرجيمي چيخارديب دؤنرم يوواما. زيبيلقابيني اَيم( چاليشا چاليشا چيخاردارام .چوخ
مرتضويدن آشاغي ،ايتيب باتان چيخماز بير دا درينه جوممارام ،ائله اوزدن درده ديني آختارارام.
كوچهنين ديبينده اوچ قات يوخاري ديرماشان تاپديغيمي ايكي اوچ چاليشمادا يوخاري گتيرسم
پيللهلرين آلتيندا سوخولوب ياتيرام .كيمسهيه ده سئوينمهيه اورهييم ده وار گؤيلوم ده وار .ياشام
آزاريم ديمز .اونسوز دا اوستوراغا باغلي اوﻻن دولودور بئلهبئله گؤزل شئيلرله .بئليم بيرآز بوكوك
ديوارينان مني ايچينده ياشايان آدامﻼردان اولسا دا ،انگل تؤرهتمز ايشيمده .ياواش ياواش
آييرميشﻼر .سارالميش قاپيسي دا وار ائويمين .بير ايشيمي گؤررم .البته خياباندان كئچنلر اولور و
زامانﻼر چؤل قاپيميز بير ايدي باشقا آدامﻼرينان. هركس اؤزونه گؤره بيرجور باخير آداما .باخسين.
سونراﻻر ايستهمهديلر اونﻼر گيرندن من ده گيرم. ﻻپ گؤزونون ايچي ايله ده باخسين .اويون آچان
ائلهبيل من چيخان يئردن چيخماييب يوخسا من منيم باشيما آچميش اينديليك .كيم بيلير كيمين
گيرهجهييم يئره گيرميهجكلر .اودوكي بير دليك باشينا نهلر گلهجك؟ اويونبازدي بو فلك...
بري ياندان آچديﻼر و سارالميش قاپي دا اولدو منيم شانسيم گتيرسه دردهدين شئيلر آز تاپيلمير.
دروازام .ايستي هاواﻻردا تر ايچينده بوغولسام دا ياني خوش گونلريم ده اولور آراسيرا .بئلهنچي
١٨٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
باشيني دييشمك ده اولور .هله واريم و كاريما دا سويوقﻼردا ياخشيدي .سيزاق گليركن يورغانين
گلير .هفتهليك حامامﻼريم يئرينده .ترتميز. آلتي يوموشاق ايستيليك باغيشﻼيير آداما.
بيرگون ديبينده اييرنج سو سوزولوب قاﻻن دورو سيخيﻼرام ﻻپ ديبه ،يورغاني چكرم باشيما،
موشامپانين ايچينده قارا بير شئي گؤردوم. بوكولوب راديونون خيششاخيشينا قوﻻق آسارام.
چلينگيمي ايليشديريب چكديم يوخاري .بيرآز ديز آغريسي بعضي گئجهلر بيرآز آمانيمي كسير
اويانبويان ائلهديم )بيرداها زيبيلقابينا آتماق آمما ائرتهلر ياخشي شئيلر يولومو گؤزلهيير دئيه
ايستهديم( سونرا دوگونو آچديم .ايلك دوگون راحت ديك قالخارام .هينناهين ايله البته.
آچيلدي .اونون ايچينده بير موشامپا داها وار ايدي، جيحونو اوزويوخاري گئدرم من .داي كميل،
اونون دوگونو آچيلمادي كي آچيلمادي .آدام دئيير مالك اشتر ،امام خميني زاد باشقاﻻرين الينده .بيرآز
ننهسينه بايرامليق يولﻼيير .ياواش دوگون وور دا! اوزويوخاريدي ...آمما داي ائله بئله گليب داي.
آچابيلمهديم .ايستهميرديم ديبينه ييغيشان آغ اوراﻻرا دا گيرسم گيررمها .كيمسهنين ترپنَجهيي
ياشيل چاﻻن رزيل سو اوستوباشيما داغيلسين، قالماميش قوجادا ايشي اولماز .هاشمي ياخشيدي،
اوناگؤره جيرماديم .اورهييمدن ده گلميردي ساﻻم امام خمينيده بيرشئي اولماز .هردن هاشمييه گيرر
ديشيمه .باش بارماغيمي چاليشديم بيرتهر سوخام بيرآز باشيمي اورا بورا سوخارام .آمما گئنلده آزادي
ايچينه .تورشاميش پيس قوخو بارماغيم موشامپانين خيابانيندان يوخسا ائله مرتضويدن باشﻼييب بو
ايچينه گيرجهيين بورنومو يانديردي .لعنته سيراني سيليب سوپوررم اؤزومه .يادگار اوزاقدا،
گلميش ...قاتي سودان بيرآز تؤكولدو شالواريما. كميلدي ،خوشدو ،اوﻻرا دا گئتميشم گئتمهيينه،
بيلمهديم نييه بونو آچديم .تاپديغيم ژيلئت آمما ائله جيحوندو آلت اوست ائتديييم .بيرشئي
اؤزل بيريسي دئييلدي هئچ .پيرپئشمان اولدوم قالميش اولساها او دا ...دئييرم كي ال چوخاليب.
آچديغيم موشامپادان .ديشيمين ديبيندن چيخاني آخشام باشي وانئتينن جاهيل جاوان ايكينفر ﻻپ
ياغديرديم گؤتورن يييهسينه .آغزيماگلني ده ياﻻر خياباني .قاﻻنيني دا بعضن چؤپچولر يوخسا
توپوردوم صيفتينه .بيرآز اؤرهييم سويوياندان سونرا اوبيريلر چكرلر باشﻼرينا .منه نه قاﻻجاق؟ همي
باخديم ايچينه .پيچاغينان كسيلميش ايكي ياريم باشاريسيز همي ده كي سحرسحر بوشالديب يويوبﻼر
بربري ،ايكي آشا بلهشميش كاسا ،ايكي قاشيق، دا قابﻼري .آخشام شولوقلوغوندا ايشلهمرم ،قيزيل ده
خيلك بلشيك سيلهجك ...و بو ژيلئت! اوغﻼن ائوي تؤكسهلر .پيس عادتدي آمما دا نئينئييم؟
بوشالداندان سونرا قيزا دئيير گلسين .بلكه قيز دا شابلونﻼشميش فيكيرلر ده گلمهسين آغلينيزا.
اوغﻼن دا تهرانلي دئييل ...اوغﻼن اؤز يولداشيندان ساققال ماققال باسماييب بيلهمي .كيركثافت
ائوينين بوشالدماسيني ايستر ...يالوارار كي قيز ايچينده ده بوغولمورام .اوزهريمه چكديييم يورغان
گئديرهااا سن آلﻼه ...آچاري آﻻر دوستوندان. ترتميز يورغاندير .تميز ياشارام .اؤزومه گؤره غروروم
سئناريوﻻر دوزولدو قافامدا ...قيز گلمهميش اوغﻼن وار .اؤرنهيين ايكي هفته اؤنجه گومانيما بير يا ايكي
حاماما گئدر ،اؤزونو ترتميز ساهمانﻼر .قيزين كره ايشلهنميش ژيلئت تاپديم ،او يوغونﻼريندان كي
١٨١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
چكيليب .اوردا آذان چاغي واخ بئواخ منيم كيمي گلمهيينه هله اون بئش دقيقه قالميش .چيخار
قارتيميش قوجاﻻر گليب چاباﻻرﻻر .گون چيخانا قدر كوچهنين باشيندان ايكي كاسا آش آﻻر .بلكه ده
قاچيب دارتينان وار دستگاهﻻرين يانيندا .آدي زنگ وورار قيزا كي يولوندا ايكي كاسا دا آش آل
ياديمنان چيخيب خارابانين .قاپاني دا وار اؤزوو گتير .ائوده بير ساريﻼندان سونرا تلهسيك آشي ايچر
چكهسن .ائرتهلري ده چوﻻق موﻻقﻼري آيي اوينادانا سونرا يئنه ساريﻼرﻻر .كاساﻻردان بيريني ده قيزين
بنزر سووو شيرين بير قانجيق اوينادار .ورزيش وئرر آغ بودو باسيب بؤكوب ازر ...يوغون بود ائله سيخيب
ياني .اوردان كئچهلي دال قاباق اويناييشينا باخارام كاساني كي ...سيلهجكلر چوخدو موشامپادا...
جئيرانين .بو كره ﻻپ بئله آيا دئميشدي سن سوزولوب بودون اوستوندن آخيشان آغوووش سو
چيخما من چيخارام .اؤزو ده سحرسحر .جيبيمدهكي سيلهجكلري اوردان كاساني اوردان دا هرياني
ژيلئتي برك توتوب دابانيمي اويناديرديم قويروق باسميشدي ...آشين سويونا قاريشميش ...قول قيچ
اوينادان كؤپكلر كيمي .باخيب ائلهسه قويروق بود قاناد ...هر شئيي ييغيشديريب موشامپانين
باسيب ايتيلَرديم .خانيمين دينگيلتيسي آياق اوسته ايچينده )تلهسه تلهسه بربريلري ده اوﻻرين اوستونه(
ﻻيﻼي چاليردي بيلهمه ائلهبيل .اورتادا سفئي بير قويوب ،بركيديب چؤله چيخاندا گوله گوله آتيب
موزيك ده واردي ...موزيك هارا بونون بودو هارا .هئچ زيبيل قابينا اوردان دا يولﻼنيب شادمانا مينسين
زامان موسيقي ديقتيمي چكمييب .آمما قطار دوراغينا قيزي يولﻼ ساليب...
باجاقماجاق نييه ،گؤيلون ايستهيينجه. قيز گئديب خيال ميال چكيب آپارميشدي
دوغروسو پارك منيم دوﻻنديغيم يئرلردن بيلهمي .گؤردوم اوتورموشام .ژيلئتي قاپيب بربري
دئييل آمما داي چكير هردن گليب بير اوتوروب پاراسيني قويوب چانتاما يولﻼنديم .به نييه كاندوم
دينج آﻻسان .گؤزل مؤزله باخاسان .كافتارﻻرين ماندوم يوخودو؟ قاييديب باخماق ايستهديم ،گولدوم
چوچاﻻماسينا گولهسن ...چكيليب گلميشديم بو كره اؤزاؤزومه .اوغﻼن ائله تلهسيب كي آراداكي نازيك
ده .ايش گوجو قوتولونجا گيريب اوتاغينا پارپالتاريني واسيطهني اونودوب .خيابانﻼر داكي اوقدر داردي...
دييشدي .مانتوزاد گئيدي .بير آز گؤزدن دوشدو بيرآزدان دا گليب قابﻼري يوياجاقﻼر.
بيزيم بو گؤزل .آخي او شالوار هارا بو قاراسي هارا. يول اوزو آشاغي ائنديكجه )اوزويوخاري
بود همن بود آنجاق گؤركمي باشقا ايدمان ييغمارام .قالخيب ائله جيحونو اوزآشاغي ياواش
قيافهتينده .خانيم باشقا دونا گيرينجه گؤزوم ايكي ياواش ائنرم( بير اليم داليمجا سورونن چانتاني چكير
نيمكت اويانليقدا ديكَرميش بوقچاكيمي بير شئي اوبيري ده چلينگه دايالي ،هله بهنودا
سئزدي .شيغيديم اوستونه قوجايانا .اوستونو آلينجا يئتيشمهميشديم آغ دامجي سوزولوردو گؤزومون
بئش اون كره اويانبوياني دهتلهديم .كيمسهنين قاباغيندا بولور بودون اوزهريندن ...قيپ قيبراق...
باخيشي آلتيندا دئييلدي بوقچا .ياواشجانا ژئله ...قيچيم گلميردي .سرسم اولوردوم .بودون
قوﻻغيندان توتوب ايليشديرديم چانتاما .گؤزل مؤزلي اوزهرينده دامجي آخينيب آخينيب سوزولوردو.
اونودوب تودابانا خارراخار. دؤندوم بهنودا .باﻻجا پارك وار بهنوددان طوساجاق
١٨٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
بيريئره وارمير آمما توركجهسي آنﻼم قازانير ان آزي. قلبيم ﻻپ آغزيما قدر قالخيب دارتينيردي.
مالسينانين اؤنونده بير دككه وار .روزنامهلري گليب بيلسهيدي ده بيري نه دئيهبيلردي؟ بيرآز اويان
گئجهياريسي قويور قاپيسينا .دككه يييهسي ساعت بويان ...ديل تؤكمك زاد .قوجاليغين هئچ زادي
يئددي ياريم زاد گلير .بو آرا بيردنهسي منه چاتسا ياخشي اولماسا بير بو خاصيتي ياخشيدي .كيمسه
نه اوﻻر؟ همشهريدن ،شرقدن ،آفتابدان مافتابدان اوجور توخونمور آداما.
زاددان ...اَن زهلهسيزي آمما همشهري! بورخولدوم طوسا .اوردان جيحونا چيخينجا
ائنيب طوسون جيحونا قاووشان بربرچيدن دينجهلديم بيرآز .چوخدان بري جيحون منيم
ياريم بربريمي آليب بوكدوم جيبيمه .صوبحانهلر اولموشدو .مولكوم ماليم كيمي ايدي .زمزَمدن قاباق
يئرآلما بللهسي ...اينديلر داها ياريم بربري ده چوخ گلميشم بورا .شوخلوق دئييل كي .تهران بئلهدي دا!
گلير .اوقدر صاباح گتيررم دئديم كي اؤزلري خاراب قالسين .زمزم بؤيودو بيز خيردالديق .او
اؤرگهشديلر پاييمي آييرماغا .اوزآشاغي جيحوندا، شيشدي بيز كيچيلديك .او قالخدي بيز ائنديك.
هاشميده زاددا ...چؤركچي اوقدر واركي يادﻻريندان خيابانﻼري گئنيشلهديرديلر هاي كويله ...بيز
چيخا ...آمما ياددان چيخار بيرگون ايكي گون اوچ گولوردوك .سئوينيرديك داردودوك يوﻻقﻼرين آغيز
گون ...گونبهگون اولماز! بير ايكيسي بيلديييني آچماغينا .گوله گوله ده قيسقيريليرديق داها دا
بيلديردي .اوز تورشودونجا كسديم اوردان ياريميمي آشاغيﻼرا .جرثقيللر ،بتن فيشقيردانﻼر داررادار
آلماغي .قالدي اوچو! نه اولسا نه اولسا هردن بير فَتير خارراخار ايشلهيير ...چانتامي چكير جيحونو
ده وئرر چؤركچيلردن بيري .احمددي آدي اوزآشاغي توتموشدوم .دامپزشكيه چاتماميش دئديم
مصطفيدي بيلميرم .خوش گؤرونوشلو تازي به گؤروم بوگون آللهيم نه قويوب اووجوما! بلكه
دوروموندا دينگيلدهيه دينگيلدهيه كوندهلري باسار بوگونون ريزقي ﻻپ ائله ايلك باشدان وئريليب .داي
ياييلسين .گولوشلري ايله ياريم بربريمي كسيب قاﻻني راديو خيشاخيشي و يورغان مئهلهنمهسي
وئرر .ديشلريندن بيري قاراليب .آپار وئر دوكتوره گؤر پاييما توشوب .كيم دئييب يوخسولون آلﻼهي يوخ؟
نئجه سوخار ...ديشين بيري بيرميليون! احمديم هله نه چيخا قاباغيما ياخشيدي؟ اوقدر ياخشي
منيم. آرايابيلمهديم .نه ايديسه پالتارمالتار ايدي .قيرميزي
يئرآلمامي به هاردان گتيررم؟ او قاليب شانسا و نوخودويا چاﻻن كاپشن زاد ...نهبيليم ياددان
بيرنئچه فاكتورا .اونسوز دا بير دنه يئرآلمانين يوخ چيخميشدي يوخسا پاركا گليب قاچانﻼرين ايدي؟
اولماسي نئيساندان يوك بوشالدان ياري يوخولو فرقي نهدي؟ منه يئتيشميشدي .شالواردان زاددان
شاگيرد نه سئزر نه ده خبري اوﻻر! بيلسه ده وار بئلم .گئديب ائوده باخارام دئيه ياديما توشدو
قاباقﻼيان اؤزوم اوﻻرام .آﻻ سوخ گؤزووا. ياديمنان چيخيب روزنامهمي گؤتورم .گئري دؤندوم.
صوبحانهمي ترتميز راديومون سرسفئي سؤزلري زمزمدن آشاغي اوستونه »سينامال« يازيلميش
و موسيقيسي سسسيزلييينده يئييب گيررم يئريمه. ساتيش مركزي وار .داي بيلميرم نييه »مال سينا«
يورغانيمدي و خيالميال... يازماييبﻻر...؟ بلكه ده اينگليسجهدي .فارسجاسي
١٨٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
ايشيل .رنگبهرنگ .كتانيني آليب سئوينه سئوينه خيال هارا واراجاق؟ اصيل خيال ديشاريدا.
قاچيب ،ايچينده همشه جاوان قاﻻجاقسان ،تر ناهاردان سونراﻻري خبردئيهنين ﻻيﻼيي ايله بير
تؤكوب بير قاچماقدان داياناندا خانيم قيز بري ياندان هوشﻼنيب سونرا چايدانين پيققاپيققينا قوناق اوﻻرام.
باخاجاق كي ...بير گولوش سن بير گولوش او... قيزيشيب ديزلريمي اووكاﻻرام .يئنه خياباندي يئنه
صاباحي گون يئنه بير گولوش و ديل اوجو من .ويترينلرين باغيشﻼديغي كئيفه آياقﻼريمين
سﻼمﻼشما .داها سونرا گؤروشلر ....قاچيشﻼر... سورونمهسيني يالوارارام .ياندان كئچنلري سئير
بيرليكده ترتؤكمهلر ...دينگيليم آتماﻻر ...آتيليب ائدرم .ائله باخارﻻر كي بئناواﻻر ،سندئمه هرشئي
توشمهلر ...ايدمان قيافهتي قولبودو بير قات داها شيشهلرين داليندا ايشيلدايير اونﻼرين وارليغيدير!
قولبود گؤسترير ،سؤزسوز .بير داها جئيران اويﻼغينا چلينگ اليمده چاليشارام قارنيما يا دا بئليمه قويان
گئديب پاركي آراسام ...آمما داها قاران قاووشوب. الي تيترهمز ساخﻼييب ديك ديك يئريييم.
قارانليق هر شئيي يوخ ائتمكده .لذتين ده سونو ناهاردان سونراﻻر جيحون بيرآز تانينماز گلير
وارميش سن دئمه .داها گئجه داها درد ...داها گئجه آداما .او اوزدن سلسبيلدي ،خوشدو ،قصر الدشت...
داها آغري... بونﻼري ،اؤزلجه ده سلسبيلي گزر دوﻻنارام .جيحون
ايچ ايچه قاووشوب سرسم اولونجا ايي قوخو و تانيشليق وئرميرسه سلسبيل سرخوشلوق باغيشﻼيير
لذتي بوراخيب سونوندا )سيزيلتيﻻر ياخشيجا اَن آزي .ﻻپ قاران قاووشانا قدر! سلسبيل
قالخاندان سونرا( چؤنَرم آذربايجانا .جيحونو ديزآغري اوجرَتسيز كئيف باغيشﻼماقدا قاينار بوﻻقدي.
ايله اوزآشاغي ،قارانليغين پيشيك كيمي اوزگؤزه گؤزللرين اؤزلريني اؤزگور دويدوغو يئر ...اوزونو ايله
جيرناق آتان چاغ يوواما سيغينارام .گئجهدي گودهسي .سالﻼنا سالﻼنا ،دومباﻻ دومباﻻ ،بير يانا بير
تكليك ...گئجهدي يالقيزليق ...گئجهدي يورغان برييه وورا وورا ...ساغ سول ساغ سول ...دالغا دالغا.
آلتيندا سيزﻻماق ...اوخشاييب اويوماق ...ياندان يانا گئجهنين بيرقدري گئدينجه گل گئت .بيتيب
چؤنمك ...گئجهدي مينبير درد .بير زامان اويانيب توكنمز كئيف! بوددو بالديردي ممهدي ...هاميسين
گؤررم كي ياتميشام ...ايلﻼه بيلﻼه ايله دوروب اوزهريندن پيشميش باقاﻻنين قوخوسو ،رنگي ده
مثانهمي بوشالدارام .گيريب ياتارام .ايكي ساعتدن چوغوندوروندو كسين .قان قيرميزي .قاينارجا.
سونرا بير داها ...و صوبحه قدر تا گون چيخينجا. ديرناق اوجو بيرآز دا بالديرغان ...دوز! گؤتباش
آنجاق ائرتهدن دورارام. اولوب سوﻻنيرسان ...تپهدن ديرناغا .گيزيلتي قاني
قاينادير يئنه! آي سحرسحر بهنود پاركيندا جوشا
جوشا ترپهنن جئيراني بير توتوب سيخاسان
دئييرسن ...باشدان اتهيه ...اتكدن باشا .دال قاباق...
دال قاباق...
ويترينلر سونسوز ياشام طرزيني رئكﻼم
ائتمكدهدير .همشهليك سعادت ،خوشلوق ...ايشيل
١٨٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١٨٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
آغﻼميردي .سئوينهني ده وار ايدي .تكه توك گلن ايزلهييرديم .قارقيشﻼ نيفرتين منه ساري
دوستﻼر الده الجكله اوزده ماسك ،ماشينﻼريندا ياغيلماسيني دوشونوردوم .چارهسيز آييقليغيمﻼ
اوتورموشدوﻻر .گئجه اؤلموشدوم .ندن اؤلدويومو بيرگه ،ايشيق سورعتينده مزارليغين دؤرد بير يانيندا
بيلمهسمده ،جنازهم هله بيماريستاندا ايدي .آنام دوﻻنيرديم .رويانين هئچ كارينا دا دئييلدي .اؤلوم
ديري ايكن ،اؤلدوكدن سونرا تاپيشيب خبريمي ائشيدندن سونرا موبهم باخيشﻼريني
گؤروشمهييميز اوچون دانيشميشديق بير زامان. اوزانديغي ياتاقدا سقفه زيللهييب آه چكميشدي.
امكداشيم گئديب ماشيندا اوتوروب .قارداشيمﻼ سون زامانﻼر ائويميزه گليب گئدن حايات
داييم خستهخانانين سالونوندا الي قوينوندا يولداشيمين خاﻻسيقيزي ايله ايلگييه كئچديييم
دايانميشدي .آنام همشه »شلوغ ائلهمه ،شيشدن قال رويا .گؤزلليك تانريچاسي ايدي .ايلك گؤردويومده
بير يئرده ،اؤزوندن چيخيبسان؟« دئييهردي. اورهييم قيريليب يئره دوشموشدو .حايات
جنازهمه ياخينﻼشا بيلمهمهييمين اساس قورخوسو، يولداشيمﻼ دانيشيغا آليشاندا ،گؤزونو اوغورﻻييب،
اؤلوم عيللتيني بيلمك ايدي .گاز بوغما رويانين گؤزللييينده محو اولماق چاباسيندا ايديم.
قضاسيندانمي ،يوخسا تصادوف؟ قتل؛ سكته، اوزبهاوز موبلدا اوتوروردوم .سونراﻻر واتساپدا
كرونامي يوخسا؟ يازيشماغا باشﻼييب عاطيفي ايليشگييه ده
*** كئچميشديك .مئساژﻻرين هاميسي گوشيمده
سالونﻼردا ايشيق سورعتي ايله قاباغيمدان قالميشدي .يقين كي حايات يولداشيم گؤرسه،
سوووشان روحﻼر اؤزگه گلير .ياشلي قوجا بير گوروما لعنت كي هئچ ،آبريمي دا آپاراجاقدي.
روحون قاباغيني آليب آنامي سوروشورام .غريب گئتديكجه سيزاق بير سويوق هر يئريمي
ديلده دانيشير .ايلگييه كئچه بيلميرم .يقين كي بورويوردو .قولوم باغلي ،قيچيما كفن ايپي
يالنيز آنام دونيايا نئجه قاييدا بيلمهييم حاقدا منه ساريلميش .قارانليغين ايچينده حركتسيز
يارديم اوﻻ بيلر .بورولقان بير درهيه دوشن كيمي اوزانميشديم .كاور ايچيندن سقفدهكي آغ
فيرﻻنيرام ايچيمده ،سونرا بوراخيليب اوزون تونله مهتابينين ضعيف ايشيقﻼريني سئزه بيلسمده،
ساري آخيرام. يئريمدن ترپنه بيلميرديم.
روحﻼر قبيرلر اوسته آري پتهيه دولوب بوشاﻻن سويوقدان دونماق اوزره ايديم .قارا كاورين
كيمي فيرﻻنير .آخشام اولوب .مزارليغا يؤنهلن ايچينده قول قيچيمي باغﻼييب ،زيپيني
خيابانين بولوارينداكي چيراقﻼر ،گؤزلريني آچيب بير چكميشديلر .ذره قدر ده ترپنمهيه ايمكانيم يوخ
بير يانيرﻻر .قبيرلرين چوخو روحسوزدور .روحﻼري ايدي .ديزينه دؤيوب آغﻼيان آرواديمين يانيندا
چيخيب گئديب ،قارا تونلي سوووشوب دئمك. قارداشيمﻼ داييم سوسموشجاسينا دايانميشدي.
چوخﻼرينين دا پريشان روحو اورا بورا اوچماقدادير. گوشيمي آچاندان سونرا يوزهشتاد درجه
اؤلولرين گؤزلرينين آچيلماسي قبير ايچينده فرقلنمهسينين عذابلي فيكريندن قوپا بيلميرديم.
بيلينمهسه ده ،روحﻼر بونو حيس ائليه بيلير. درين فيكيره دالميش دوستﻼريمدان هئچ بيري
١٨٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
حايات يولداشيم حالين بوجاغيندا بوينو بوكوك كابوسوم گئرچكلهشيب ،باش وئرمهيهجك ايش
اوتوروب .آغﻼماقدان اوزو شيشيب .قارا كيف يانيندا ايسه باش وئريب .باسديريب ائوه قاييديبﻼر.
دئييل .يورقان دؤشك يوكونون آراسينا تپيبلر .خاﻻم موبايليم حايات يولداشيمين قارا كيفيندهدير.
اوغلو قرآن جوزوهلري الينده ،ستونون يانيندا قارا جعبه كيمي آچيلديقدان سونرا چوخ شئيلري
دايانيب .ايشيندن قالديغي اوچون ،جنازهمه يامان بليرلهده بيلردي .اورتاليق خلوت اوﻻندان سونرا يقين
دئيير اورهيينده .نؤوحه اوخويان گلير .آنام ايچيمه كي آچاجاق .خاطيرهلريميزي نظردن كئچيريب
هوپور: گالئريدهكي بوتون شكيللريميز يانيندا ،خاﻻسي
»اوچ گون سونرا هرنه قورتارير .ابديليك قيزينين لوت انداميني گؤردويونده ،قيافهسينين نه
اونودولورسان .بيلينجيمده اوتور .باخ سني فورما دوشهجهييني دوشونورم .يئر كورهسيني گؤز
گؤزلهديييم ايللرين عذابينا .بوردا ميليونﻼر روح، قيرپيميندا فيرﻻنيب ،بوتون مكانﻼرا احاطهم اوﻻ
اندامﻼرينا قاييتماق اومودو ايله يئر كورهسينده بيلير .آنامي هئچ يئرده تاپا بيلميرم .مزارليقدان ائوه
قاليب ،تونلي سوووشماييبﻼر .تونلين اوتايي ساري گئدن يول ،اوزون بير اوتوبان بويوندادير.
قاييديلماز مكاندير .بوردان داها گؤزل يئر .آزاد، هاواسيز بير بوشلوقدا يئرييهركن ،اوچماغا
يوموشاق ،شن و موتلو .قارا دليك كيميدير. چئوريليردي آدديمﻼريم .آراسيرا قويوق كيمي،
سومورولورسان و قوپورسان بوردان ،سونرا ايشيغين ذرهلرينده اوتوروب سوزوردوم .دالباداﻻ
ملكوتﻻري سئير ائديرسن .سني گؤزلهمك اوچون دوزولن بولوار چيراقﻼريني يولدا قويوب گئتسمده،
سرگردان روحﻼرين يوروشلرينه دؤزوب عذابﻼر داها اولمايان كؤلگهم اوزونﻼييب گودهلميردي .ائوه
چكميشم .بوراسي تام جهنمين اورتاسي .بوراسي يئتيشميشديم .ايللر اؤنجه حاياتيني دهييشميش
يالقيزليق ،كيفايتسيزليكدير .گل اوغلوم ،تونلدن آنام قاپيدا دايانميشدي .سانكي دونياني وئرميشديلر.
سوووشماليييق .زامان قفسينده گيريفتارليقدان آناما سورعتينده ايشيق سئوينجدن
موتلولوق آيريماليييق. بوردان قوپمالي، ياخينﻼشميشديم .گولومسهميشدي:
زامانسيزليقدا .كئچميش حسرتيندن قوپوب، »شلوغ ائلهمه ،شيشدن قال بير يئرده ،اؤزوندن
جهنم آيريلماقدادير. درديندن گلهجك چيخيبسان؟« دئميشدي.
ويجدانسيزليق ،جننت ايسه صداقتدير. »اؤزومدن چيخميشام آنا .انداميمدان
آنام اؤلوم سونراسينداكي دونيادا دا فلسفي چيخميشام .آمما ،قاييتماق ايستيرم نه ايسه«.
دانﻼقﻼرينا داوام وئريردي .بئزيرديم .سؤزلريني باشا »گئجدير اوغلوم ،باسديريبﻼر ،دونن قاييدا
دوشموردوم .اوشاقليغيم كيمي .هانسيسا بير خطا بيلردين«.
چيخارتديغيمدا دانﻼماغا باشﻼردي .بير قوﻻغيم ترحيم اعﻼميهمي ياپيشديريرﻻر .قاپييا قارا
قاپي اوﻻردي ،اوبيري دروازا .سانكي ديققتله قوﻻق چكيلير .حالين اورتاسيندا خورما حالوا قويساﻻر دا،
آسيرام كيمي داورانارديم .سؤزلرينين قورتارماسيني هئچ كيم ياس تؤرهنيمده ايشتيراك ائتمهييب .يالنيز
گؤزلهيرديم ،كي اؤزومو اَزديريب ايستهييمي ﻻپ ياخين آدامﻼردير.
١٨٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
قدر چاغيرسامدا سسيم چيخمير .گؤزلريم آچيق، سوردورم .سونرا گيزلهديلميش اويونجاقﻼريمي
بوتون گوجومله ساغ اليمي قالديرماق ايستهسمده، آليب ،محللهيه گئدم .ائوجيك ائوجيك اوينايام.
عاجيز مئييت كيمي ياتاقدايام .ديشلريم قيفيلﻼنيب. آناما هوپورام:
نفسيم كسيلمكدهدير .ويبرهيه دوشموش انداميمي »آمما انداميمي سون دؤنه اوﻻراق گؤرمك
چتينليكله ترپهديرم .آرواديم منه ساري دؤنور. ايستيرم«...
باليشين آلتينداكي گوشيمه گلن مئساژ ويبره گؤز قيرپيميندا بدنيمه ساري يورودولورم.
ائدير... اوستومه سريلميش قارا پتو بؤيرومه دوشور .آنام
-٩٩باهار-اردبيل اوزاقﻼشير .اوزون بير تونلين سونوندا يوخ اولور .نه
١٨٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١٨٩
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
-سن ده گؤردون اونو؟ گؤردون نه گونه ديزلريني اونون يئتـيريب، بؤيوك آناسينا
سالميشديﻼر؟! دئييرم آخي بيشرف ....بيشرف... قوجاقﻼيير...
قيچيندان نييه بس؟! دئيير :اوشاقﻼرين اللري اسيب. اؤز قيشقيرتـيسيندانميدي ،يوخسا صاديقين
سؤزه باخ ،سؤزه! اوشاقﻼرين اللري اسيب! باخ سؤزه... باغيرتيسيندان ،آنجاق او يئريندن سيچراييب ،اؤزونو
باخ سؤزه! اوتاغا يئتـيرير .صاديق قان -تر ايچينده ،گؤزلرين
الين اوزاديب ،دوكتورون اليندن ياپيشيب، تاوانا ديرهييب» :دي گؤر نه قدهر چاباﻻييب مريم؟!
اؤزونه ساري چكير» :اليوي بير قوي باشيما ،گؤر گؤر نه قدهر چيرپينيب مريم؟!« جوملهسيني
نئجه زوققولدايير ،بئينيم! ...بئينيم ترپهنيب تـكرار -تـكرار دئديكده ،سانكي چيلغين روحونا
سياووش! يوخ داي ...يوخ ،من دوزهلن دئييلم .داي سيغيناجاق آختارير .مريم مطبخه قاچير .بير بارداق
من دوزلمم ،سياووش« -دئيه ،سوسور .سياووش سو ايله قاييدير .سويو صاديقين اوزونه چيلهييب،
مريمـه ساري دؤنور» :قيزماسي چوخ يوخاريدي«- اونو اؤزونه گتـيرير .صاديق ،آستا -آستا توختاييب
دئيه ،ايسﻼق بير دسمال ايستهيير .مريم بير لهين اويور .مريم ايسه اويغودا گؤردويو اوشاقليق
سو ،بير دسمال ،بير شيشه آلكول گتـيرير .سياووش خاطيرهسينه يئنيدن قاييتديقدا ،خوروزو بير داها
دسمالي ايسﻼديب ،صاديقين آلنينا قويور .صاديق ذهنينده يارادير» :سحرين آﻻ تورانيندا ،خوروز
دسمالي آلنيندان آتـيب باغيرير: خوجانيشينده غرور ايله باشيني ديك توتوب،
-بوشﻼ بابا ،بوشﻼ مني! من دوزهلن دئييلم... سوكوتو ياران بانيايله ،ياتانﻼري آييلماغا چاغيرير...
من دوز ...من دو.... سونرا سالﻼخ ممي ،...اونون رحمسيز پيچاغي ....
سياووش اونون چيينيندن باسير» :دي دايان مريمين اورهيي سيخيلير ،گؤزلري ياشالير...
داا ،قوي قيزديرماني يئنديريم ،آخي! -دئيه ،اونو درين دويغوﻻرا دالميش مريم ،زنگين
يئنيدن ياتـيردير .صاديق ،آغير نفس آﻻ -آﻻ چالينماسي ايله آييلير .دوكتوردي؛ »نئجهسيز مريم
زاريلداياراق ،ساييقﻼيير: خانيم« -دئيه ،ايچري گيرير .مريمله بيرليكده اوتاغا
-گؤزومو يومورام ،گلير يوخوما .ال چكمير او، كئچيرلر .دوكتور تختـين قيراغيندا اوتورور .الين
گولور منه ...او ...او منيم سققهليمه گولور .آخي سن صاديقين آلنينا قويوب ،سسلهيير:
ده كيشيسن؟! سن ...سن ده ده شرف وار؟! يوخ، -صاديق ...صاديق! منم سياووش .دور گؤروم
يوخدور .دوز ...دوز دئيير او ،يوخدور ...يوخدور. نهييندي!
گيريب منيم بئينيمه سياووش! ،بئينيمده چابالير او؛ صاديقين گؤزلري آچيلير .قيزارميش
چيرپينير سياووش ...چيرپينير«!... گؤزلرينين قيراغي شيشيب پؤرتموشدو .قيزمار
سياووش ،هلهده ،اونون آياقﻼرين لهينده نفسيندن قايساقﻼنميش دوداقﻼري چاتﻼييب،
سرينلهدير ،آمما قيزديرما يئنن دئييل .صاديق شيريم -شيريم اولموشدو .اوزون زامان دينمز-
ائلهجه صاداﻻيير: دانيشماز ،دونوق باخيشﻼ دوكتورو سوزور؛ سونرا
-كئشگه ،...كئشگه گؤرمهيئيديم اونو .آخ،... سوروشور:
١٩٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
بير ساعات چكمهدي قاييتدي .من ،صبحانهني يانداخ كولو ...يانداخ كولو !...بير يانداخ كولون الينده
دؤشهديم ،گؤردوم كي سيغار يانديردي .دئديم :آج سيخيب ساخﻼميشدي ،ديك منه ساري ،ائله او
قارنينا نه خبردي؟ دينمهدي .بير دنه چاي ايچدي، جور ...ائله او حالدا ،قولو قورويوب ،قالميشدي ...ائله
يئنيدن سيغار يانديردي .گؤردوم ناراحاتدي. بيل منه وئريردي؛ ائله بيل دئييردي گل! ...گل! آقاي
سوروشدوم :نه خبر ايدي؟ دئدي :اؤلونو باسديرماق دوكتور بو دا دسته گول! گل ...گل آپار قوي ددهوين
اوچون ايجازهنامه ايستهييرديلر .گؤردوم ،قههردن گؤرونا ...گه ...گه ...گل آپار!«.
دوداغي اسير .دئديم :اونوندا ناراحاتچيليغي وار؟ قيزديرما اطرافا ياييلير .صاديقين بارﻻنميش
دئدي :آخي ،جاوان قيز ايدي .سوروشدوم: آغزي قوخويور .جؤوجولرينده قايساقﻼنميش آغ
كيمايدي ...دئدي ،بيلمهديم .دئديم :نييه اؤلموشدو؟ كؤپوك گؤزه چارپير .قههر بوغازينا ييغيشديقدا
بيردن اؤزوندن چيخدي ،اوستومه چيغيردي» : زورﻻ اؤزونو توپﻼيير:
مفتّيشلييي قورتاريرسان يا يوخ « .داي من بير سؤز -آخخ ...سياووش بودو ...بو ...بو ...بودونون بير
دئمهديم .گئتدي ايدارهيه .ساعات اونبير ايدي طرفينين اتي بوتون گئتميشدي؛ گئديب ﻻپ
قاييتدي؛ گيردي اوتاغا .گئتديم گؤردوم پالتارلي سومويونه چيخميشدي .بي شرف دئيير اوشاقﻼرين
تختين اوستونده اوزانيب ،ياتـيب .ائله او ياتـيشدي الي اسيب ...بي ...بيشرف ،...بيشرفلر .گؤر سن آلﻼه،
كي ياتـيب .داييم يوخو گؤرور .سايقيﻼيير گؤر نه قدهر چاباﻻييب ،گؤر نه قدهر چيرپينيب،
يوخودا،...پيس وضعيتده يوخودان قالخير.«... سياووش ،گو ...گو ...گؤر ،نئجه ...گؤر!...
سياووشون گؤزلري قالينين گوللرينه سؤزون چاتديرا بيلمهدن صاديق ،هؤنكورتو ايله
زيللهنيب ،باشين قالديرمادان سوروشور: آغﻼماغا باشﻼيير .سياووش ،مريمدن صاديقين
-ياخشي ،نه دئيير؟ درمانﻼريني گتيرمهيي ايستهيير .الي اسه -اسه ،بير
مريمين سسي سانكي قويودان چيخير: آمپول سورنگه چكيب ،صاديقـا وورور .صاديق،
-نه دئيهجك! ايندي دئديكلريني؛ قاتـير ياواش -ياواش ساكيتلشيب ،اويور.
قاريشديرير .بير سؤزو بلكه يوز دفه دئيير ...من اوتاقدان چيخيرﻻر .سياووش بير ليوان سو
نئيلهملييم؟ قورخورام دوكتور ...قورخورام دلي اوﻻ ايستهيير؛ سويو ايچير ،توما گئدير .سونرا سوروشور:
آخيردا!... -جريان نهدي؟ ،هاچاندان بئله اولوب؟
مريم قههرلنير .سياووش هئچ نه دئمير .مريم مريم دئيير:
ايستهديي كيمي اورهيين بوشالدير؛ سونرا -چرشنبه ...او گئجه چوخ بئواقت گلدي .گئجه
گؤزلرينين ياشيني سيليب ،سارسيلميش حالدا ياريسي ايدي گلدي ،ياتدي .صاباح ،سحر تئزدن،
»نئيلهمهليييك دوكتور!؟« -دئيه ،گؤزلرين سياووشا گون تازا چيخميشدي» ،پزشك قانوني«دن تلفون
تيكير .سياووش »شايد ائوده توختادا بيلك ،آنجاق آچديﻼر .شهلنديم؛ دئديم ،ايندي كي پزشك قانوني
اگر بيماريستانليق اولسا ،بوردا ياتا بيلمز .بوردا ياتسا، اولماز .دئديلر دستهيي وئر دوكتورون اؤزونه.
ايش چيخاردار« -دئيه ،كؤكسون اؤتورور... آييلتديم؛ دانيشدي .بيﻼفاصيله گئييندي ،گئتدي.
١٩١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
گئرييه دؤنور .زيل قارانليقدا گؤزلري ياخشي سورغوسو دالبادال قوﻻغيندا سسلهنير .سانكي
سئچمير؛ اوچ -دورد يول گؤزلرين اوووشدورور؛ صاديق اونون آردينجا گلير اؤز سورغوسونو تكرار-
مؤحكم يوموب آچير ،سونرا ايسه يئنيدن يوﻻ تكرار سوروشور .سياووش بير آن حيس ائلهيير بو
دوشور... صاديقين سسي دئييل ،بو اونون اؤز سسيدي.
سون هويوخور ،يان يؤورهسينه باخير ،اؤزونه گلير» :من
هارا گئديرم؟! ائله بيل يولو سهو گلميشم!" -دئيه،
١٩٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١٩٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
حامد احمدي
١٩٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
صاف -صوللي باجارماديغيما حئييفسيلهنيرم .عربجه سوالﻻريما جواب تاپام ،اؤزومو تاپام) .شام
بيلسه ايديم ايشيم داها راحات اوﻻردي. يئمهميشم و آجام!( و بتر سيقار گؤيلومه دوشوب،
ترخيصدن سونرا ،ساكي آچيب اورا قويدوغوم هئچ اولماسا بير قولﻼب!
camelسيگار بستهسيني چيخارديم .سيقاري مهيار بير جالب مئساژ گؤندرميشدي» .ناماز
آليشديرماق همن و سيقاريلرين باشيم اوسته قيﻼ قيﻼ ييخدين ائويمي /ايندي ده باشﻼييب حجه
تؤكولمهسي همن! بير چاي دا آلديم ٢رياﻻ .پولونو گئديرسن!« يازميشدي .ظنيمجه معجزدندي ...و من
حاج آقا فرشبافدان )حملهدارين معاوني( آلديم. ناماز قيلماميش گئديرم ...باشيمي يازماقﻼ قاتيرام.
»دوﻻرﻻريمي دييشيب قئيتررم «.دئديم .چايين اونسوز بير ايش گؤره بيلميرم .ها باخيرام بلكه بير
دادي قاليب داماغيمدا .نه اينكي ايچملي اولسون، تانيش قيافه گؤرم آمما يوخدو كي يوخدو...
يوخ ،قاينار چايي وئريب ٥٠٠تومن پول آلماغي يازماق ياخشي يول -يوﻻجاقدي منه .گئجه بونا
ياپيشير! باشيمين آغريسي بير آز توختاييب. دوشونوردوم كي اصلن نييه يازيرام؟ اؤزومو بئله باشا
تخمينن ٥ساعات سونرا مدينهده اوﻻجاييق .ﻻپ سالديم :بو يازيﻻر كيمسهيه تعريفلهنيلمز سؤزلردير،
ايستي واخت. بوردا گئدن سؤزلرين چوخونو بيرينه آچيب
بورانين هاواسي گونون بو ساعاتي كي تبريزده آغارتماق اولماز ،بوردا دوشونجهلريمي ،اورييمدهكي
سويوقدان اوشويورسن بو قدر ايستيدي ،هاندا سؤزلري يازيرام .بوراسي يالنيزليغيمدا منيمله
قالسين گون اورتا چاغي. آلﻼهين )و سن آديني هر نه قويورسان قوي .من
البته بورا كيمي ايرانﻼ چوخ دا فرقلي دئييل. بوندان بئله اونا آلﻼه دئيهجم( دانيشيقيدير .بورا
فقط اؤلچولري بؤيوك و نظملري داها چوخدو .سالونا منيم قاچاجاق يولومدور...
گيرنده »ملك عبدالعزيز« و »ملك عبداﷲ«ـين
شكيلي گؤزه وورور ،منتها بوردا ايشين كيﻼسي بير ٢
آز يوخاريدي و اونون اوستونده ده عربستانين جده
بايراغي :توند ياشيل رنگده )گؤردويون كيمي( .ﻻاله تبريز واختي سحر ساعات -٨دي .آلتي ياريمدا
الّااﷲ ...جملهسي و اونون آلتيندا بير قيلينج شكيلي؛ يئتيشديك جدهنين فرودگاهينا .نئچه ايلدن سونرا
و دوغرودان بو بايراغين فلسفهسي نهدير!؟ اوتوبوسدا ناماز قيلديم ...ﻻپ اؤز اؤزونه اولدو؛ و حيس ائلهديم
اوتوروب بونﻼري يازيرام .اوتوبوسﻻري بيزيم تبريز- باشﻼيير ،هر نه ايچيمده ،فيكريمده قايناييردي...
تهران ماشينﻻريندان آرتيق داشقادي! آمما بورانين پاسپورت بازرسيسينده اوﻻن عرب
دؤشكلري اونﻼرا رغمن يوموشاقدي! ايشچيسي پاسپورتوما باخاراق ،بير سؤز دئدي بو
گئجه طيارهنين شوشهسيندن آيا باخديم و بير مضمونداكي »حج و شارب؟« بيغﻻريما گير
آن شيدانين يادينا دوشدوم .شيدا ايله اول وئرميشدي .آخي پاسپورتداكي شكيليمده بيغسيزام.
گؤروشوموزده شاملونون سسي ايله اوخونان لوركانين تكجه گولومسهييب چييينلريمي چكديم .عربجهني
»برو ماه ماه ماه «...شعريني پاي وئرميشديم.
١٩٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
توركلرين اليندهدير ائلهبيل .هر يئر دولودور آريق سيقار دا ايستهديم» .گتيريم« دئدي( آخي بوردا
پيشيكلرله) .پيشيكلري گؤروب ائلناز خانيمين سيقار آل-وئري ياساقدير! Camelايستهديم ،كاش
يادينا دوشورم .تاپشيريب پيشيك گؤردوكده مني تاپا بيلسين .جﻼل يازميشدي بوردا بولدو!
خاطيرﻻ!( بورداكي بينا من سئودييم بيناﻻرداندي. اوتوردوغوم يئر بير توركييه كافه ترياسيدي .او
عرب معمارليغي وار .كيچيك ايشكاف كيمي بيري ميزده ٢نفر تورك اوتوروبﻼر .بيري تلفوندا
پنجرهلري وار و ٢قاتدير. حريصله دانيشيب سؤيوش سؤيور .سيقاري گتيردي.
كتابين الكتريك ساتيش سايتي مارلبورو ) ٨ريال( .نه خبط ائلهميشم سيقار
https://fidibo.com/book/1771 گتيرمهمكده .نه قدر دئديم ١٠ريال آل قبول
ائتمدي .يئمكخانا و كافهترياﻻرين چوخو
١٩٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
رقيه كبيري
بوكولموش بئلينده ،يازيلميش خاطيرهلرينده و يا هفتهنين ايكينجي گونو ،سحر ساعات سككيزده
چكيلميش شكيللرده گؤرور .بعضيلري ده ائو قاطار تاشكنددن سمرقنده ساري يولﻼنير .زامانﻼ
أشياﻻريندا ،أسكي پال -پالتارﻻردا ،بيناﻻرين باشدان طبيعت أل -أله وئريب ،بيرليكده گؤز اؤنومده
كئچيرتدييي حاديثهلرده زامانين ايز -توزونو ماراتون اويونو اويناييرﻻر .ياخشي بيليرم كي ،زامان
آختارير!.. انتزاعي بير آنﻼمدير .اوستهليك ،زاماني قاطار
گئنيش بير گؤرونتوده أسكي زاماندان بري سرعتينين أساسيندا اؤلچمك اولماز.
هانسيسا بير سوﻻلهنين تاريخيني اونون ألده ائتدييي أزل -أبدين اينسان ياشاميندا تأثيري يوخدور.
تورپاقﻼر و يا قازانديغي مدني -كولتورل اثرلريني آنجاق اينسان طبيعتين بير پارچاسي اوﻻراق ياشام
گؤروب اوخوماقﻼ مومكون اولور .تئيموريلر حالقاسيندان قيراق دورا بيلمير .اينسان اولور،
سوﻻلهسي اورتاآسيادا ١٣٠ايلدن آرتيق دوام ياشايير ،اؤلور .آمما او ،طبيعتين اؤزل و يئگانه بير
تاپديغي حؤكومتلريله شرق تاريخينين أن چوخ وارليغي اولماقﻼ ،زامان آخيميندا اونون اؤز تاريخي
موناقشهلي سوﻻلهلريندن بيري اولموشدور .بير يارانير.
ياندان باشارديقجا دؤيوشوب ،تورپاقﻼرينين زامان اينسانين ذهنينده ،اؤز آخيميندان
گئنيشليييني آرتيريب ،او بيري ياندان هنر و عومومي بير ايز بوراخير .كيميسي آينا قاباغيندا
مدنيته دهير وئريب ،اؤز عصرينين هنرمندلريني دوروب ،بو ايزي اؤز سير -صيفتينده گؤرور،
ماورالنهرينين هر بير بؤلگهسيندن سمرقند ،بخارا و كيميسي دوست -آشنانين دهن دوشموش ساچيندا،
هرات شهرلرينه دعوت ائديب ،بو هنرمندلره يييه آلنينين جيزگيلرينده ،دوشوك چيينلرينده،
١٩٩
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
دورموشﻼر .بئله بير پارادوكسكالليغي طبيعتدن اولموشﻼر .سمرقند سغد دؤولتي زامانيندا مراقنده
آدﻻنيرميش .دؤرد قرن ميﻼددان اؤنجه مقدونيهلي عﻼوه ،اونون شوعورلو پارچاسي ،يعني اينساندا دا
اسكندر )ذوالقرنين( مراقنده واليسينين قيزي گؤرمك اولور.
روخشارك )ركسانا( ايله ائولنميشدير«. طبيعت سرعتله گؤز اؤنومدن قاچيركن،
جواد مجابي بلدچينين سؤزونون آراسيندا بير ذهنيمده اونونﻼ پارالل ،زامانين قاچيشيندان اؤزل
بند شعر اوخويور: بير تصوير يارانير .منه ائله گلير كي قاطار زامانين
»سمرقند كَندمند -بذَينَت كي افكند؟« آخيمي عكسينه ،مدنيت قاﻻرقيسي اولموش بير
بلدچي ايسه اؤز سؤزلرينين آرديني توتور: مكانا دوغرو آخير .نهايت ،منسه اورتا عصرلر
»سمرقندين أسكي بير شهري ده وار .بو شهرين تاريخيندن يادگار قالميش بير بؤلگهده قاطاردان
قديم آدي شهر افراسياب ايدي ٨ .تا -١٣جو ائنيب ،تاريخين ايچينده آدديمﻼييب ،اورادا نفس
قرنهدك ،يعني ٥قرن بويوندا بوراسي شهر افراسياب چكيب و بير ايكي گون بو بؤلگهده ايرهلييه يوخ،
آدﻻنيردي .البته اينديكي شهردن قيراقدايدي. بلكه گئرييه دؤنهجهيم.
ايندي افراسياب شهريندن يالنيز تورپاق و سمرقنده چاتيريق .ماشين ،قاطار دوراغيندان
اوچولموش ديوارﻻر قالير .سمرقندين باشيندان بير بيرباشا اميرتئيمورون مزارينا ساري ايرهليلهيير.
چوخ حاديثه لر كئچيب .چنگيزخانين شوشه آرخاسيندانشهره باخيرام .اينسانﻼرسا عادي
هجومونداافراسياب شهري تورپاق ايله بير اولوب. ياشاييشﻼريندا ،گليب -گئتمهدهديلر .گويا منيم
سونرا اميرتئيمور گليب شهري يئنيدن تيكيب و كيمي توريستلرين عكسينه ،زامانين مادي بير
اوراني اؤز پايتختي اعﻼن ائديب .تئيموري سمبولونوداشييان بؤلگهده ياشاماق هئچ ده اونﻼرين
دؤولتيندن سونرا سمرقند شهري بخارا واليسينين وئجينه دئييل .پارادوكس حالﻼرين گؤزللييينه
حاكيميتي آلتيندايدي .سونرا روس دؤولتي -١٨٦٥ داليرام .پاييزﻻميش آغاجﻼر ،يامياشيل پاركﻼر،
جي ايلده تاشكنده و -١٨٦٨جي ايلده سمرقنده خياوانﻼر و...
حاكيم اولور .آبراهام بيك سمرقندين بيرينجي روس بلدچي سمرقندين اينديكي مدنيت و
واليسي ايدي .اونون زامانيندا مسلمانﻼر ايله ياخچي تاريخيندن دانيشير» :سمرقندين اؤنملي
كئچينه بيلمهديكلرينه گؤره ،شهرده روس استحصاﻻتيندان ايكي نؤوع ماشين و بير ده بير
معمارليغي أساسيندا يئني بيناﻻر تيكيلميش و آسانسور فابريكاسيندان آد آپارماق اوﻻر .سمرقند
چوخلو چينار آغاجي أكيلير .رومانووﻻر قديم زاماندان ايپك يولو اوسته اولدوغونا گؤره اورتا
سوﻻلهسيندن سونرا شوروي حؤكومتي گليب آسيانين تجاري مركزلريندن بيري اولموشدور .بو
تزارﻻرين تيكدييي بيناﻻردان بير آز قيراقدا يئني اؤلكه چين و اوروپانين اورتاسيندا بير اتصال
بيناﻻر تيكمهيه باشﻼييب«. حلقهسي ايميش .سمرقند تاجيرلري ايران ،توركيه،
ماشين يامياشيل بولواردان كئچير .بلدچي بير آمئريكا ،چين و بير چوخ اؤلكهلرله آليش -وئريشده
٢٠٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
تئيمور شهر سبزده آق ساراي آديندا بؤيوك بير بينا بيناني گؤستريب ،دئيير» :بوراسي سمرقندين
تيكديريب ،وصيت ائتميشدي كي اونو اورادا دفن مديسين بيليمگاهي )حكيمليك دانيشگاهي(دير«.
ائتسينلر .ﻻكين او ايل آغير بير قار -ياغيش بولوار اؤنجه آبراهاماوو ،اينديسه طلبه بولواري
ياغماسيندان ساري شهر سبزين يولو باغﻼنير .او آدﻻنير .طلبه بولواري باشا چاتديقدا بير مئيدانا
سببدن واريثلري اونو سمرقندده نوهسينه يئتيشيريك .اميرتئيمورون تخت اوسته أيلشميش
تيكديردييي بينادا باسديرماغا مجبور قاليرﻻر« بؤيوك هئيكلي مئيدانين اورتاسيندا يئرلهشيب.
تئيمورون مزارينا چاتميشيق .بلدچينين بلدچيدن ايستيرم ماشيني ساخﻼتديرسين تا
دانيشديغي سؤزلرده بير مسئله ديققتيمي چكير. هئيكلدن شكيل چكيم .بير سوآل ذهنيمده گل-
اميرتئيمورون آدي كاريزماتيك بير آد كيمي اونون گئت ائدير» :گؤرهسن تئيمورون هئيكللري
آغزيندان چيخير .ايچري كئچمهميش اوجو گؤيه تاريخين هانسي چاغينا جان بير ميللتين گوج و
ساري يؤنلميش گؤزل بير گونبذه باخيريق .جواد مدنيت سمبولو اولوب ،مئيدانﻼرين اورتاسيندا آت
مجابينين وئردييي معلوماتا گؤره تئيمورون مزار چاپيب ،امپراطورلوق تختينده أيلهشهجك؟ ٦قرن آز
گونبذي دونيانين أن گؤزل و محتشم گونبذلريندن بير زامان دئييل .بو نئچه گونده گؤروب
بيري ساييلير. ائشيتديكلريم أساسيندا گويا اميرتئيمور هله ده بو
ميللتين كؤنول سلطانيدير«.
٢٠١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
پنجرهيه ياخينﻼشيرام .جئويز آغاجيندان گؤيونن گونبذين رنگي گؤزل بير همنواليق
يونولموش مشبك بير پنجرهدير .پنجرهنين ياراديب .مزارين ايچينه كئچمهدن اول بلدچي بيزيم
داليسيندان قيزيل قاريشيمي كاشيﻻرين عظمتلي قوروپو حيطين بير گوشهسيندهكي حوووضا بنزر بير
گؤرونوشو اؤزونو نوماييشه قويوب .تئيمورون فتح داشين كنارينا آپاريب ،دئيير» :بو سنگتختي شهر
ائتدييي اراضيلري اينديسه يالنيز تاريخ كيتابﻼريندا سبزين آق سارايندانگتيريبلر .بو سنگتختين
ايزلهمك اوﻻر .منسه اميرتئيمور آدلي شخصيتين هر واختيﻼ اؤزونه عايد اؤزل بير عنعنهسي واردي.
ايكي يؤنونو ذهنيمده اؤلچورم .آنجاق اونون هنر و دئمك ،سنگ تختين ايچيني نار سويويﻼ
مدنيته گؤستردييي قايغي ديققتيمي چكير .زامانين دولدوروب ،تئيمورونعسگرلري ساواشا گئتمزدن اول
بو آنيندا و بو مكاندا منيمله يالنيز هنر ديلي دوشمن قانينين سمبولو كيمي بو نار سويوندان
دانيشير .هنر تاريخين اؤنملي جيلوهگاهﻼريندان ايچرميشلر .سونرا هر بير عسگر خيردا بير داش
بيريسيدير .بو تاماشادان لذت آﻻركن هيجانلييم. گؤتوروب ،اؤز آدينا سنگ تختين ايچينه آتارميش.
ساواشدان قاييداندان سونرا گئنه همين حوووضون
ايچيندن اؤز آدينا آتيلميش داشي گؤتوررميش.
بئلهليكله ساواشدا اؤلن عسگرلرين ساييسي
معلوماوﻻردي«.
٢٠٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
قولو ايلخانيلر حؤكومتينه چاتير ،ايكينجيسي ايسه ايستيقامتينده مزارين داشيني گؤتورن گون ،شوروي
تئيموري دؤورونه عايد اولور. ايله آلمان ساواشا گيريب و اونون آرديندان ايكينجي
مزار چئورهسينين هر ايكي طرفينده دوزولموش دونيا ساواشي باشﻼنميشدير.
نيمكتلرده يئرلي زيارتچيلر دسته -دسته گليب،
مزارﻻرين أطرافينداكي نردهلر اوزرينه آغ پارچاﻻر
ساليب ،أيلهشيرلر .سونرا بير روحاني شخص گليب،
اونﻼرين كناريندا أيلهشيب و بيرليكده دوعا
اوخويورﻻر .زيارت دبلري بيزيم اؤلكهنين
زيارتگاهﻼرينين دبلريله فرقليدير.
جاماعاتين زيارت دبلريني گؤردوكده ،بو
اؤلكهده اميرتئيمورون معنوي مقاميني ياخچي باشا
دوشمك اولور. مزارين درگاهيندا ،طاغآلتي مقرنسكارليق
حيطده آدام بويوندان آلچاق قاپيﻼر گؤزه
چارپير .بلدچيدن او قاپيﻼرا گؤره معلومات ايستيرم.
او ايسه »چيللهخانا«دان آد آپارير .تخمينيم دوغرو
چيخير .شرق عيرفانيندا چيللهنشينلييين اؤزل بير
مقامي وار .صوفيلر سئير و سلوك ائتمك اوچون
چيللهخاناﻻرا سيغينيب ،دونيانين بوتون لذتلريندن
أل اوزوب و قيرخ گون ،قيرخ گئجه چيللهنشينليك
ائديرلر.
بير آن خيال قوشوم اوچور .شمس ايله مؤوﻻنا اميرتئيمورون مزاري )اورتاداكي قارامتيل داشلي
ذهنيمدن كئچير .اگر بير آز بوندان آرتيق ذهنيمه مزار(
مئيدان وئرسم خياليم بويﻼنيب ،قاپينين دئشيييندن
شمس ايله مؤوﻻناني گودهجك .يازيچي اولدون، دئييرلر اؤلومدن سونراداكي دونيادا اميرتئيمور
خيالين زامان -مكان تانيماز .ايستهدييي واخت كيمي آدليم سركرده ايله هانسيسا بير نم -نيشانسيز
ذهنيوين بوتون بور -بوجاغيندا دؤرد ناﻻ آت اينسانيندورومﻼري برابردير .ﻻكين بورادا مني و
چاپديرار .ﻻكين بئلنچي يئرلرده خيال آتيوين همسفرلريمي هر ندن آرتيق ايلگيلنديرن بو بينانين
جيلووونو بوراخسان ،همسفرلريندن گئري قاﻻرسان. سامباللي قيزيل قاريشيم كاشيﻻري و عوموميتله
شمس ايله مؤوﻻنانين چيللهنشينليييندن آز بينانين معمارليغيدير .بو بينا اسﻼمي معمارليغين
ائشيتمهميشم .آمما بوراجان هئچ واخت اونﻼرين محتشم اثرلريندن بيريسي ساييلير .اسﻼمي
چيللهنشينليك مكانﻼريندان هئچ بير تصووروم معمارليغينين آذري سبكينده ايكي قولو وار .بير
٢٠٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
بير رستورانا گئديريك .رستورانين اؤنونده بير قادين اولماميشدي .اينديسه »چيللهخانا«ﻻرين محتشم
تنديسي دورور ،چيل -چيلپاق؛ ألينه چتير آلميش. كندهكارليق اولونموش قاپيﻼري آرخاسيندا نه
تنديس سمرقندين سنّتي فضاسينا اويغون دئييل. كئچديييني گؤرمك ايستيرم .تأسوفلر كي،
اوستهليك ،گؤزلريميز بئله چيلپاقليقﻼري گؤرمهيه قاپيﻼرين هاميسي قيفيلليدير .گويا زامان
عادت ائلهمهييب. ايرهليلهييب مدرنلشديكجه ،اينسان ايچ دونياسينا
ريگستان آدلي بير مكانا گئديريك .ريگستان آچيﻼن قاپيﻼري قاپاتيب ،عﻼقهسيني دونيايا
دئدييين بؤيوك بير مئيداندا اوچ بينادان تشكيل آزالتماق عوضينه ديش )ائشيك( دونيا ايله داها
تاپميش بير مجموعهدير .اولوغ بيگ مدرسهسي، آرتيق ايلگيلهنير.
شيردار مدرسهسي ايله طﻼكاري مچيد -مدرسه. گون اولموشدو كي من ده دونيانين
بلدچينين ايضاحينا گؤره بايرام نامازﻻري بو لذتلريندن أل اوزمهييم گلديكده ايچيمه قاپانيب،
مئيداندا قيلينير .اولوغ بيگ مدرسهسينين بيناسي اوتاغيما سيغينيب ،اؤزومله باش -باشا قالميشام.
ميﻼدين -١٥جي عصرين و طﻼ كاري مدرسه ايله يالنيز بو فرقله كي ،ورد يئرينه كيتاب اوخوموشام.
شيردار مدرسهسي -١٧جي عصرين معمارليق آمما بئله كئچيرديييم گونلريمين سايي هئچ واخت
گؤستريجيسيدير. قيرخا چاتماميشدي .دئمك ،مندن دوز -عمللي بير
صوفي چيخماز!..
يالنيز بيرجه آچيق اوﻻن چيللهخانانين
پيللهلريندن آشاغي ائنيريك .بورادا اؤزبكيستانين أل
ايشلري ساتيشا قويولوب .جئويز آغاجيندان كنده
كاري اولونموش زينتي أشياﻻر ،سوزندوزي چانتاﻻر،
ميز اؤرتوكلري ،پال -پالتارﻻر و سايره.
ريگستان
٢٠٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
و بارش در اين سو!« )دوه او تايدا قالدي ،يوكو بو غرق ميكرد.
تايدا قالدي(. پسر عموي بزرگ من در خطهي آستارا ژاندارم
به گمان ما طرف شوروي جذابتر و آبادتر بود. بود .هر وقت سراب ميآمد آنچنان از جنگل و
از آن سو صداي موسيقي ميآمد و آخرهفتهها حتي هيبت دريا ميگفت كه من همهاش خواب جنگل و
رقص هم بود كه تماشا داشت .كاميونهاي فكسني دريا ميديدم .يك روز سرانجام خواب من تعبير شد
را در آنسوي مرز ميديدم كه انگار خوشبختي و همراه خانواده با يك اتوبوس سفري كرديم به
بارشان بود .همه چيز آن سوي خط مرزي زيبا مي آستارا و از آن جا با جيپ ژاندارمري دولت ايران
نمود .اصﻼ زنان و مردان و بچهها و حيوانات هم در رفتيم به روستاي پسر عمو كه انگار پادشاه آن جا
آن سو زيبا مينمودند! آن سو ميوهاي بود ممنوعه و بود .روستايي بود سرسبز در كنار خط مرزي.
دست نيافتني .اي كاش شليك تفنگ ها نبود كه رودخانهاي كوچك خاك ايران را از خاك شوروي
خواب پرندگان را آشفته كند .به فكر ماهيها بودم جدا ميكرد .در هر دو سوي رود دكلهاي نگهباني
كه چگونه آزادانه از خط مرزي عبور ميكنند! بود با مرزباناني دست به سﻼح و آماده شليك.
بوم ...بوم ...روزي در رودخانهي مرزي شنا مي
هميشه از صداي شليك وحشت داشتم .اوايل كردم كه ناگهان صداي غريبي شنيدم .فوجي پرنده
فكر ميكردم كه شايد تيرآهن خالي ميكنند ولي از ﻻنههاشان بيرون پريدند .نگهبانان اين سو و آن
پسر عموي ژاندارم من كه صداها را خوب مي سو )بو تاي و او تاي( عﻼئمي به هم دادند و شروع
شناخت توضيح داد كه اين صداي شليك تفنگ يا كردند به خنديدن و شكلك درآوردن .شايد هم به
رگبار تيربار است .سالها بعد از آن وقتي سي ساله من ميخنديدند كه از ترس وسط رود سرگردان
بودم ،آن صداهاي خالي شدن تيرآهنها را باز بارها شده بودم .پسر عمو هشدار داده بود كه از نيمه
شنيدم .در تهرانِ سالِ شصت .با تيربار تيرباران مي وسط رودخانه به سوي شوروي عبور نكنم .گويا
كردند .ديگر ميدانستم كه تيرآهن خالي نميكنند. تفريحشان بود كه حيوانات و گاه انسانها را كه از
ميدانستم كه در دوردستها اعدام ميكنند .و خط مرزي عبور ميكردند ميزدند .صداي شليك را
دوردست اوين بود .مرگ بود! شكنجه بود .آيي كه شنيدم فكر كردم شايد تجاوز كرده ام به آن
كشتند آن سال و سالهاي پس از آن و پس از آن سوي مرز .به خود آمدم و دست و پا زنان برگشتم به
و ..تا امروز .در همه جاي ايران كه سراي من بود! در سوي خاك ايران .ديگر هرگز جرئت نكردم در آن
سنندج ،در اهواز ،در اروميه ،در اردبيل ،در تبريز ،در رودخانه شنا كنم .روزهاي ديگر كنار رودخانه
بلوچستان ،در سيستان ،در يزد ... ميرفتم و زندگي مردم آن سو را تماشا ميكردم.
نشسته بودم روي سكوي سيماني بلوار ساحلي پسر عمو داستانهاي زيادي از عشق و عاشقي
باكو و گريه ميكردم براي وطنم ...براي كشتههاي پسران و دختران اين سو آن سو تعريف ميكرد .كم
وطنم در آن سو.... نبودند خانوادههايي كه شقه شقه بودند .برادر در آن
سيگاري آتش زدم و راه افتادم در پارك ساحلي سو مانده و خواهر در اين سو» .شتر در آن سو ماند
٢٠٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
-هارا گئديرسن؟ )كجا ميروي؟( به گردش .خزر همچنان در آرامش بود .در بلوار
-تيفليسه. ساحلي قدم ميزدم و تماشا ميكردم خزر را .در
ناگهان از حالت جدي در آمد و دستي به پشتم امتداد نگاهم آستارا بود و انزلي .و كمي چپتر رشت
زد :گئت ،اوردا ايچ! )برو آنجا بنوش!( آتاﻻر دييركن: و ساري .آن پيرزن روس شايد هنوز در بندر انزلي
باكي دا يئه! تيفليسده ايچ و ايرواندا سيچ) ....در قهوه ميفروخت .موهايش سفيد بود .تركي را با
باكو بخور! در تيفليس بنوش! در ايروان برين!( لهجه ارمني صحبت ميكرد و فارسي را با لهجه
ابهت و وقار مرد شيك پوش كه ساعت مچي تركي.
رولكساش را مرتب به رخ ميكشيد در آني محو راه ميرفتم و گاه عكس ميگرفتم .هرچند هوا
شد .دوستش كه برگشت مرا معرفي كرد :باور آفتابي بود و باد هم نميكوبيد در بادكوبه ،اما پارك
ميكني؟ يك سرابي آمريكايي در قلب باكو مهمان ساحلي سخت خلوت بود .كسي جز من نبود كه
ماست! تنهائي خزر را گريه كند .باطري آي فون من كه
تمام شد ناچار خود را به چايخانهاي رساندم به
براي رفتن به تفليس اشتياق داشتم با قطار اميد آن كه گوشيام را شارژ كنم كه سيم مناسب
سفر كنم .ميدانستم نياكانم يا كساني مانند نداشتند .اما چاي خوش رنگ و طعم داشتند با يك
آخوندزاده با همين قطار از بندر انزلي به باكو و پياله مرباي آلبالو .چاي را نوشيدم و مربا را قاشق
سپس به تفليس ميرفتند .اما در اينترنت خواندم قاشق به دهان گذاشتم .خودم شارژ شدم .تنها بودم
كه راه ده ساعته باكو -تفليس با قطار گاه تا بيست و در سالن بزرگ چايخانه كه دو عاقله مرد خوش
چهار ساعت به طول ميانجامد .به نوشته اينترنت پوش وارد شدند و ميز كنار مرا اشغال كردند .هر دو
سفر با قطار امن هم نيست .گاه كساني وارد كوپه كت و شلوار شيكي به تن داشتند .ساعت رولكس و
ميشوند و دار و ندارمسافران را ميبرند. كراوات ﻻنون فرانسوي ،و كفشهاي براق ايتاليايي
برآن شدم كه با هواپيما به تفليس بروم. به پا داشتند.
روز آخر اقامتم در باكو كه عازم فرودگاه بودم روزگاري در هيچ جاي شوروي چنين لباس و
هوا ناگهان داغ و شرجي شد .سوار تاكسي كه شدم ساعت و كفشي يافت نميشد .نشستيم كنار هم.
حسابي خيس عرق بودم .راننده انداخت به جادهاي لبريز از كنجكاوي بودند.
تر و تميز كه »فرودگاه حيدر علياف« در انتهاي آن هنوز جا به جا نشده بودند كه يكيرفت دست
چون نگيني ميدرخشيد .تا زمان پرواز يكي دو شوئي و ديگري سر صحبت را باز كرد :هارالي
ساعتي مانده بود كه به فرودگاه رسيدم .پس از سينيز؟ )از كجائي شما؟(
سپردن چمدانم به قطر ايرﻻينز خود را ناگهان در گفتم :نيميم از ايران و نيميم از آمريكا و تماما
نوشگاهي يافتم كه گيﻼسي شراب هم رو به رويم از آذربايجان .در آني شارژ شد .آي فون من باطري
بود .فرودگاه خلوت بود .تنها در نوشگاه نشسته بودم نداشت كه عكسي ازش بگيرم .حسابي سر شوق
و با دختر زيباي پشت پيشخوان صحبت ميكردم. آمده بود.
٢٠٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
و پيمان است .نزديك به سيصد كيلو گوشت و چربي ميگفت مسافران خيلي به اين بار نميآيند چون
را يكجا انبان كرده است .يكي از زنانش شيرازي اغلب دير ميكنند و سعي ميكنند كه زودتر به
است و بسيار زيبا .آدم جالبي است كه به اردوغان پروازشان برسند .مثل شما كماند.
هواپيما هديه ميدهد ،داعشيها را ميخرد ،جام فرودگاه از پاكيزگي برق ميزد .در گالريهاي
جهاني فوتبال را در قطر برگذار ميكند ،با حاكمان پيچ در پيچ وخلوت راه ميرفتم و برندهاي مشهور را
ايران نرد عشق ميبازد و قطر را كرده يكي از مراكز تماشا ميكردم .همه گران .هنوز وقت براي كشتن
يونسكو. زياد داشتم .سرانجام به نوشگاهي ديگر رفتم كه
دختر زيبائي پشت بار بود .اينجا هم كس ديگري جز
فرودگاه تفليس تر و تميز است .دختري كه من نبود .گيﻼسي »سوينيون بﻼن« از ملك گنجه
پاسپورت آمريكائي مرا ورق ميزد سرانجام مهري بر سفارش دادم كه خوب و خنك و خوشگوار بود .نم
پاسپورت زد و با لبخندي گفت :خوش آمديد به نم نوشيدم تا ساعت پرواز فرا رسيد.
جورجيا! گرجستان. خلوت بودن فرودگاه و هواپيما پس از ديدن
چمدان زود آمد و من زود از فرودگاه خارج فرودگاههاي آمريكا و اروپا و استانبول غريب مي
شدم .باران شروع كرده بود به نم نم باريدن. نمود .اصﻼ فرودگاه باكو را انگار براي پايتخت يك
تاكسيها منتظر بودند .مرتب و آرام .سر مسافر دعوا كشور بيست سي ميليوني تدارك ديدهاند .موزهها،
نميكردند .ميدانستم كه مسافت بين فرودگاه و مراكز فرهنگي ،سالنهاي موسيقي و تئاتر و اين
شهر بيشتر از چهل دﻻر نبايد باشد .سوار تاكسي كه فرودگاه ،همه و همه براي پايتخت يك كشور
شدم و راننده گفت كه تاكسيمتر قيمت را ميگويد. كوچك ٩ميليوني زياد بود .كنار فرودگاه صدها
اوكي .اوكي! بناي سر به آسمان سائيده بنا شده بود .گويا پول
زير نم نم باران راه افتاديم .دانههاي ريز باران دارها تا توانستهاند بنا ساختهاند .هرچند عرضه
روي شيشه مينشستند و عمرشان با حركت برف خيلي خيلي بيشتر از تقاضا است ولي قيمت
پاككن زود به سر ميرسيد .بوي باران براي من آپارتمانها همچنان باﻻست .صاحبان بناها غم پول
سخت آشنا بود .ياد سراب و تبريز افتادم زير باران ندارند .پول سرشار نفت به جيب عدهاي معدود
كه به سوي تفليس ميرانديم .شهر كه پيدا شد سرازير شده كه به صورت بناهاي بزرگ از زمين
كليساها را ديدم و رودخانه وسط شهر اصﻼ پيدا روئيدهاست.
نبود .راننده نام »بوتيك هتل« را شنيده بود ولي نه قطر ايرﻻينز تر و تميز بود با مهمانداران موبور،
»بوتيك هتل واينري «١٨٩٦را كه نام غريب هتل از لهستان و روسيه و اوكرائين .با لبخند و عشوه
من بود .از محلههاي درب و داغان و فقير شهر پذيرائي ميكردند .غذا و البته شراب و ودكا و
گذشت و مرا جلوي نخستين بوتيكهتل نگاه داشت. ويسكي و كنياك و ...فراوان بود.
هتل من نبود .از كوچه پسكوچهها به يك اين اماراتيها و قطر به سرعت مدرن ميشوند!
بوتيكهتل ديگر رفتيم كه آن هم نبود .باران هم قطر كه بهتر و بيشتر .حاكم قطر ماشاءاﷲ خيلي پر
٢٠٩
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
هوا داشت تاريك ميشد و گرسنه بودم .سر چنان ميباريد و من در نشئهي تفليس بودم و خدا
ميزي نشستم و ساﻻد و كباب مرغي سفارش دادم با خدا ميكردم كه هم چنان كار هتليابي را ادامه
مقداري غذاي محلي .با قرص ناني خوش منظر و بدهيم .ولي سرانجام راننده به حرف من گوش داد و
پنير و شاهي و ريحان .پيازچه هم بود .حاﻻ شراب زنگي به هتل زد كه شمارهاش را داشتم .آنگاه
سرخ مزه ميداد. دستش را محكم به فرمان كوبيد و چيزهائي به
غذاي خوب و ساﻻد و سبزي و شراب سفيد و گرجي گفت و من لبخندي حوالهاش كردم .با اين
سرخ روي هم سي دﻻر هم نشد .حاﻻ ميز بزرگ همه يك بار ديگر هم گم شديم و بازهم از دو سه
رستوران درهم برهم شده بود و چند نفري سيگار خيابان قديمي گذشتيم كه تماشا داشتند .ناگهان
ميكشيدند و چند نفري ميرقصيدند .نواي هتل من پيدا شد كه در بزرگي داشت .از در بزرگ
اركستري بدصدا داخل ساختمان ميپيچيد و مستي ماشينرو وارد باغ بزرگ هتل شديم .سه بار از جلوي
را از بين ميبرد .چند نفري با گوشي تلفن سرگرم اين ساختمان رد شده بوديم كه هيچ شباهتي به
بودند .من هم فيلمي از دختر پشت پيشخوان و هتل نداشت .مردي هم سن و سال من جلوي پلكان
مهمانان هتل گرفتم. زير چتر سيگار ميكشيد و منتظر من بود.
با مردي سوئيسي اندكي به فرانسه و انگليسي ساختماني بود يك طبقه وسط يك تاكستان قديمي.
اختﻼط كردم و باز زير باران به اتاقم رفتم كه غم پنج پله باﻻ رفتيم و مدير در سمت چپ را باز كرد
داشت .تلويزيون بيبيسي و سيانان به راه بود. كه اتاقي بود با دو تخت دو نفره .حمام و توالت هم
مقداري اخبار پوتين و روسيه و اوكرائين تماشا كردم تازه رنگ شده .مدير پسورد اينترنت را گفت و
و دوش گرمي گرفتم و قرص خوابي باﻻ انداختم كه نوشت و دستم داد .چمدانم را روي تخت گذاشتم و
بخوابم. آبي به صورت زدم .به انگليسي گفتم حاﻻ وقت
كدام خواب؟ شايد ساعتي خواب به سراغم آمد نوشيدن پيالهاي شراب گرجستان است .انگار منتظر
ولي خيلي زود رفت .ساعات بي خوابي و بدخوابي در همين بود .از ساختمان بيرون رفتيم كه به ميخانه
سرزمين هاي دور از خانه وحشتناك است .نصف هتل برويم» .ميخانه« را او گفت .ميخانه در
شب بلند ميشويد به دستشوئي ميرويد باز بر ساختمان ديگري بود كه فقط رستوران بود و بار.
ميگرديد و دوباره سعي ميكنيد بخوابيد .تلويزيون بزرگترين ميز رستوران با بيست نفر در اشغال
را روشن ميكنيد پناه ميبريد به فيسبوك و گروهي زن و مرد بود كه دو سه نفر سويسي هم
استاتوسهاي بد و بيراه را ميخوانيد ،اما خواب بينشان بود كه به فرانسه صحبت ميكردند .مدير
نميآيد .باران به شدت به شيشههاي پنجره ميكوبد هتل سويسي بودن آنان را با افتخار گفت .يك ليوان
و باد زوزه ميكشد .جرعهاي آب مينوشيد و شراب سفيد گرجي نوشيدم به سﻼمتي مدير .دومي
جرعهاي شراب كه در يخچال گذاشتهاند .شايد را به سﻼمتي دختري كه پشت پيشخوان بود و زيبا
سرانجام چشمانتان به خوابي گرم بشود يا نشود... بود و سومي را به سﻼمتي يك فضولباشي كه
صبح نشده قيد خواب را زدم .دست و روئي ميخواست انگليسياش را تمرين كند.
٢١٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
كمونيستي است .ياد باكوي زمان كمونيستي افتادم شستم و بيرون رفتم .يكشنبه بود و همه جا سوت و
كه در نخستين روزم ساعتها پيِ فنجاني قهوه كور .در جست و جوي بوي قهوه به خياباني بزرگ
ميگشتم .ياد بزرگ علوي ،افتادم كه به هنگام سفر رفتم .نه عطر قهوهاي بود و نه البته خود قهوه .نبش
به برلين شرقي از برلين غربي ،در مقابل اصرار من ساختمان بزرگي ناگهان چشمم به جمال الويس
كه چي بياورم؟ گفت نسكافه .از برلين غربي به پريسلي افتاد .سلطان بزرگ راك اند رول با همان
برلين شرقي رفتم .با چمداني پر از نسكافه ،صابون، ابهت ﻻسوگاسي خود روي ديوار بزرگ ساختماني
چراغ قوه ،باطري ،سوسيس ،كالباس ،مايونز ،مداد، قديمي زل زده بود به من .روي ديوار بزرگ
خودكار و ....با يك چمدان سوغاتي به آپارتمان آقا تصويرهاي شهوتانگيز فنجانهاي قهوه و ليوانهاي
بزرگ در خيابان فرانكفورترآله رفتم .آپارتمان بزرگ آبجو و همبرگر و سيبزميني سرخ كرده و سوسيس
بود و كف چوبي داشت .بيرون بسيار سرد بود و سوز و استيك پشت سر هم رديف ميشدند تصوير
گزندهاي از جرز پنجرهها وارد اتاق ميشد. فنجاني قهوه يا آبجو كفآلود پر و خالي ميشد.
رادياتورهاي شوفاژ حريف سرماي برلين نبود .آقا چراغكهاي باﻻي رستوران گاه به صورت دايره در
بزرگ گفت» :بهزودي اين پنجرهها دو جداره ميآمدند و گاه به صورت مستطيل و مربع .تمام
خواهند شد .بيست سال است كه تقاضا دادهايم«. چراغهاي نماي ساختمان روشن بود جز چراغهاي
خانم آقا بزرگ قهوه درست ميكرد و خانه پر از عطر درون رستوران الويس .اندكي رستوران را طواف
قهوه شده بود .آقا بزرگ در ميان كتابها و نوارهاي كردم و در خياباني به نام روستاوللي به سوي ميدان
كاست موسيقي و يادگارهايش از ايران زندگي آزادي راه افتام .باران بند آمده بود ولي زمين و زمان
ميكرد .سرزنده و جذاب و پاپيون بسته .چون ديد خيس بود .آني خيال كردم كه گرجستان هنوز
٢١١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
چهارتاشان پالتو مشكي تن شان بود و يقههاشان را قفسه كتابها و نوارها را ديد ميزنم گفت اين
باﻻ برده بودند .صد بار در فيلمهاي جاسوسي مشابه نوارهاي موسيقي را از غرب و ايران برايم هديه
چينن صحنههايي را ديده بودم .برگشتيم خانه و من ميفرستند .اينجا كه گير نميآيد! ميترسيدم نواري
پژو نمره فرانسهام را سوار شدم كه به غرب بروم .مرز از شجريان پخش كند كه صد بار شنيده بودم .ولي
همان نزديكيها بود .از مرز كه رد ميشدم زير و خانمش با قهوه و شكﻼت وارد شد و صحبت كشيده
روي ماشين را حسابي گشتند .حتي از جائي با شد به شيوه زندگي در غرب و شرق .دوست داشتم
آئينههاي خاص زير ماشين را هم ميگشتند .آئينهها بروم بيرون و برلين شرقي را تماشا كنم .زن و شوهر
زير ماشين را نشان ميداد .مقامات ميترسيدند كه پير و قبراق مرا بردند به باﻻي برج مرتفع مخابرات
شهروندان به آلمان غربي پناهنده شوند. كه رستوران گرداني در آخرين طبقه آن ميعادگاه
مردمي بود كه از آن باﻻ برلين غربي را تماشا
در تفليس بودم كه مهي رقيق تمام شهر را ميكردند .برلين غربي پر از نور و زندگي بود.
خاكستري كرده بود ،شبح كمونيسم و ميدان آبجويي نوشيديم كه اصﻼ تگري نبود .آقا بزرگ
آلكساندر پﻼتز دست از سرم بر نميداشتند .ناگهان گفت ﻻبد يخچالشان مانند هميشه خراب است.
چشمم افتاد به يك Mزيباي خميده و يك دلقك گفتم آقا بزرگ! بيرون بيست درجه زير صفر است
خندان سيرك .آن جا مكدونالدز بود .نوعي نماد ها! نشنيد .پس از تماشاي برلين غربي رفتيم به
غرب در گرجستان .بوي قهوه و بيكن ميآمد .بيكن ميدان مشهور آلكساندر پﻼتز .چند مرد كﻼه شاپو به
كه نميخورم ولي به خاطر قهوه پا سست كردم. سر تا ما را ديدند توجهشان جلب شد .آقا بزرگ
زمان چاشت صبح بود .مكدونالدز رنگي بود گفت ﻻبد به خاطر پالتو و كفش تو است .هر
٢١٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
شيرين مي خوردم در جا يك چاي شيرين با پنير و ورنگهاي شاد داشت .موسيقي آمريكائي هم مترنم
كره خوردم. بود .در حين نوشيدن دومين فنجان قهوهام بودم كه
برگشتم به اتاقم و هر چه لباس گرم داشتم كشف كردم معتاد قهوهام .قهوه را خوردم و گرم
پوشيدم و براي كشف تفليس باز بيرون رفتم .اين بار شدم و به ميدان استقﻼل رفتم .ميدان بزرگ و
مردم تك و توك ديده مي شدند .در ايستگاه خوبي بود كه يك سويش هتل ماريوت بود .ماريوت
اتوبوس بليطي خريدم به مبلغ نيم ﻻري )ﻻري واحد هم به عطره قهوه آغشته بود .روزنامههاي انگليسي
پول ملي گرجستان است كه حدود پنجاه سنت زبان هم داشت .جالب بود كه سفير كازاخستان به
آمريكا قيمت دارد( و سوار اتوبوس شماره ١٧شدم. خاطر عيد نوروز ،عيد ملي كازاخستان ،مصاحبه
اﻻ بختكي .اتوبوس دوري در شهر زد و آن گاه از كرده بود و در گراميداشت اين آئين باستاني كازاخ
روي پل رودخانه »متكواري« عبور كرد و به بخش سخنها گفته بود .نيز سفير از شراب گرجستان و
شمالي شهر يا ساحل چپ رسيديم كه ميدان بزرگ هنر نقاشي تعريفها كرده بود .حاﻻ بازپخش ميشد.
راه آهن در آن جاست .تفليس در دو سوي رود پس از تورق روزنامههاي انگليسيزبان و
متكواري بنا شده كه از كوههاي تركيه سرچشمه مي نوشيدن سه قهوه در ﻻبي هتل ماريوت ،راه رفته را
گيرد و به آذربايجان مي رود و به رود كورا Kuraيا برگشتم .به هتلم كه رسيدم ديدم مدير هتل ميزي
كور در جمهوري آذربايجان مي پيوندد و پس از چيده با پنير و كره و عسل و خامه و چاي و ساﻻد و
پيوستن به ارس در منطقه لنكران وارد خزر مي تخم مرغ آبپز و يك نان داغ گرجي .چاي بسيار
شود .طول اين رود بزرگ ١٥٥١كيلومتر است كه چسبيد كه چاي كيسهاي احمد بود با همان الفباي
١٣٦٤كيلومتر آن در آذربايجان قرار دارد .گويا قبل فارسي .من كه صبحانه اغلب نان و پنير و چاي
٢١٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
جواهر كنار هم چيده شده بودند .به گمانم يكشنبه از سدسازيها قابل كشتيراني هم بوده كه حاﻻ
بازار بود .گشتي زدم و ساعت امگائي را قيمت كردم نيست .اين رود در فرهنگ عامه آذربايجان بسيار
كه پانصد دﻻر قيمت داشت .البته دست دوم بود و مشهور است و داستانهاي زيادي از آن سينه به
رنگ و رو رفته .دو سه ساعتي در محلههاي اطراف سينه نقل شده است كه مادر بزرگ من هم قصهها
راه آهن گشت زدم .ناگهان خود را نزديك هتل داشت از رود كور .Kür
شرايتون يافتم .جزوهاي به انگليسي داشت با نقشه كنار ميدان راه آهن بازار ميوه و ترهبار به راه
شهر و نقاط ديدني و تاريخچه تفليس و آگهي بود و نيز بازاري به سبك بازارهاي ايراني )نه به
رستورانها .در ﻻبي هتل نشستم و سعي كردم زيبائي آنها( با راستههاي طﻼ فروشان و لباس
نقشهخواني كنم .خياباني كشف كردم به نام فروشان .در گوشه و كنار ميدان زنان پير روس پشت
آخوندوف .نيز خيابانهاي ديگري با نام هاي آشناي بساط فقيرانهشان نشسته بودند و اغلب تخمه و
چخوف و تورگنيف و پوشكين .پيشخدمتي كه برايم كرست زنانه ميفروختند .در ميدان سبزي و ترهبار
قهوه آورد خياباني را روي نقشه نشان داد به نام ريحان و شاهي و تربچه و ترخون و تره هم به سبك
خيابان جورج دبليو بوش .بوش قهرمان ملي سراب روي هم چيده شده بود و من كه عاشق
گرجيهاست ،چون در جنگ روسيه عليه گرجستان سبزي هستم از بوي آن سرمست شدم .از راسته
از گرجستان حمايت كرد .شاردن ،جهانگرد فرانسوي لباس فروشان يك كﻼه كشي خريدم كه از سرما در
نيز از قهرمانان ملي گرجستان است .شاردن ،كه به امان باشم .بعد محوطه بزرگي را كشف كردم كه در
اصفهان هم سفر كرده و سفرنامهاي هم نوشته در سالني سر پوشيده غرفههاي زيورآﻻت و ساعت و
٢١٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
سلحشور استفادههاي بسياري كردند .رزمندگان تفليس بسيار محبوب است .شاردن نوشته كه:
گرجي در ايران بسيار شهرت داشتند و در هر "گرجي ها در رفتار انفرادي و زندگي اجتماعي خود
عمليات جنگي هنگ گرجيها بيشترين رشادتها را طي قرنها يك سري ويژگيهاي منحصر به فردي
به خرج ميدادند .نيز در ايران گرجيها به زيباروئي يافتهاند كه در بعضي از آنها با همسايگان خود از
هم مشهوراند .در حرم پادشاهان ايران زيباروترين لحاظ ميراث قفقازي در مورد شرافت ،مهماننوازي،
زنان حرم همانا زنان گرجي بودند. وفاداري قبيلهاي و ...مشتركاند و بعضي ديگر از
اين ويژگيها مربوط به احساسات ملي و سنتهاي
باستاني ملت گرجستان است .در مقايسه با
همسايگان روس و مسلمان خويش از لحاظ غرور و
حتي رفتار متكي بر برتريهاي فرهنگي متمايز
هستند .در گرجستان فرد روستائي مانند يك
شاهزاده رفتار مي كند ،در عقايد شخصي خود اصرار
ميورزند ،سخنرانان ماهري هستند و به بحث
عﻼقهي بسياري دارند .در اسب سواري ،تيراندازي،
جنگهاي چريكي و همچنين به عنوان گلهدار و
كشاورز و شراب نوشي مشهوراند .باهوش و بذلهگو و
حاضر جواب هستند"...
٢١٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
جمهوريهاي شوروي بود تا اين كه در سال ١٩٩١ ديكتاتور كبير را نم نم مينوشيدم و تماشا مي كردم
ميﻼدي ) ١٣٧٠شمسي( ،به استقﻼل رسمي رسيد. نم باران را كه شيشهها را مشوش ميكرد .بطري
گرجستان در پي استقﻼل ،دموكراسي و آزادي شراب من هم كه از سرداب شراب آمده بود به قول
را پاس داشته و مانند ديگر كشورهاي شاملو غرق در آشوب شبنم بود .در همين جام
تازهاستقﻼليافته شوروي ،اجازه نداده كه يك رهبر جهانبين استيو جابز )آي پد( سفر ميكردم به
حزب كمونيست با افزدون يك لقب دموكراتيك يا تاريخ و جغرافياي گرجستان .كشف كردم كه يكي از
برداشتن »اف« از روي نامش به خودكامهاي فاسد و زيباترين شعرهاي شاملو ،پل اﷲوردي خان به نوعي
رئيس جمهور مادامالعمر تبديل شود .جز سه كشور با گرجستان ارتباط دارد .شعر اين گونه آغاز مي
كنار بالتيك تقريبا همه كشورهاي تازه صاحب شود:
حكمرانان خودكامه شدهاند .در گرجستان فساد و بادها ابر عبيرآميز را
رشوه هم بسيار اندك است و اصﻼ قابل مقايسه با ابر ،بارانهاي حاصلخيز را...
ديگر كشورهاي تازه متولد نيست. اژدهائي خفته را ماند،
به روي رود پيچان
پل
...
اين اﷲوردي خان متولد گرجستان ،نخستين
سپهساﻻر كل ارتش شاه عباس يكم و بيگلربيگي
)فرماندار( وﻻيت فارس شد .اين اولين بار بود كه
كسي از غﻼمان ،همرديف اميران قزلباش ميشد.
پسرانش ،امامقلي خان و داوود خان به درجات
ممتازي رسيدند .پل اﷲوردي خان از يادگارهاي آن
مرد بزرگ است.
گرجستان تاريخ پر فراز و نشيبي دارد .ما در
ايران گمان ميكنيم كه اين فقط ايران بود كه مورد
تاخت و تاز بيگانگان قرار گرفته است .اين مصائب
امروز آذربايجانيها و ارمنيها در تفليس كم و بيش براي تمام كشورها و ملتها اتفاق افتاده
حضوري چشمگير دارند و محلهاي در تفليس قديم است.
با مسجد و حمام و بازار و دكانها و ...به محله گرجستان پس از انقﻼب اكتبر روسيه در سال
آذربايجانيها معروف است كه عطر كباب و موسيقي ١٩١٧اعﻼم استقﻼل كرد ،اما ارتش سرخ شوروي در
آذربايجاني در آن مترنم است .يك گالري هنري سال ١٩٢١ميﻼدي ) ١٣٠٠شمسي( به گرجستان
موزه مانندي هم به نام نامي خانه آخوندوف به حمله كرد و به مدت ٧٠سال ،گرجستان يكي از
٢١٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
آتشاش ميزدند .البته با نمازگزاران سني آن! در احترام ميرزا فتحعلي آخوندزاده وجود دارد .در اين
تفليس نه تنها شيعه و سني در كنار هم برادروار محل )مجسمه( آخوندزاده ،پشت ميزي نشسته و
زندگي ميكنند ،بلكه كاتوليك و پروتستان و ارمني مشغول نوشتن است.
و روس و بيدين )خداناباور( در كمال صلح و صفا مسجدي هم در تفليس هست به نام مسجد دو
كنار هم زندگي ميكنند .گويا تا همين اواخر محراب كه تفليسيها به آن مسجد جامع و جمعه
پردهاي در وسط صحن مسجد شيعيان را از سنيها هم ميگويند .اين مسجد شايد در تمام دنياي اسﻼم
جدا ميكرده است ولي حاﻻ نه تنها اين پرده را بي نظير باشد .در پايتخت ايرانِ اسﻼمي حتي يك
برداشتهاند بلكه زنان هم در كنار مردان ميتوانند مسجد سني هم وجود ندارد ،وجود مسجدي با دو
نماز بخوانند .در چند قدمي اين مسجد كنيسه محراب ،يكي براي شيعيان و ديگري براي سنيها
يهوديان قرار دارد و كليساي ارمني هم خيلي دور گوهر كميابي است .هنوز كه هنوز است شيعيان در
نيست. كنار سنيها و در كنار هم به نماز ميايستند.
افسوس كه سفر كوتاه بود .تفليس براي من نميدانم دينكاران اسﻼمي ايران كه مرتب به عمر و
شراب چشيدهشدهاي شد با شيشهاي هنوز نانوشيده! عثمان و ابوبكر اهانت ميكنند ،با چنين مسجدي
چه ميكردند .اگر در ايران بود ﻻبد يكشبه
٢١٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٢١٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
شاخه گلي از شاخه هاي گل را نثار برخي جاي ها از سوي ديگر مبهوت صحنة غم انگيز آن جمع
مي كردند .گويي در آن دشت ،بهائيان ايمن تر از پراكنده.
فرزندان مسلمان اين آب و خاك خفته بودند و متوفي را به رسم مسيحيان در تابوتي زيبا
داراي نام و نشان بودند ...البته آنها نيز از دل شيعه داشتند دفن مي كردند .اما نفهميدم كه مرده كفن
جوانه زده اند اما گناه عظيم آنان جز اين نيست كه، شده بود يا ملبس بود .تا به آن روز فقط در فيلم ها
به اصل انتظار شيعي نقطه نهاده اند ،همين. چنين صحنه اي را مشاهده كرده بودم .برايم جالب
هنوز بعد از ٢٢سال در برخي مرور حوادث و بود .متفاوت با رسم شيعي گري و تلقين و كفن و
تجديد خاطرات ،آن منظرة تأثر انگيز همانند يك شايد بدون صدر و كافر و غيره .به نظرم يك گرته
فيلم كوتاه در برابر چشم هايم به وضوح جان مي برداري از آئين مسيحيت بود.
يابد .در آن ميان آنچه برايم مهم و تعجب برانگيز مراسم تدفين با تعجيل به اتمام رسيد .وقت
مي نمود ،حقيقت آشكار رشادت زنان و دختران برگشتن بود تا تشييع كنندگان سر وقت مقرر براي
پويندة نشاني از جسم بي جان عزيزان خويش در صرف نهار به رستوران برسند .در آن وضعيت
دل خاك سياه بود كه ،بيش از مردان شجاعت به تعجيلي كه از كنار اين قطعة ماتم زدگان مي
خرج داده بودند. گذشتيم ،از باجناقم پرسيدم ،دكترجان ،اين قطعه
به روايتي اين منطقه را پيشترها لعنت آباد مي سمت چپ و اين وضعيت داستانش چيست؟ خندة
خواندند .بعدأ خاوران ناميده مي شود .اينك به پاس تلخي كرد و گفت:
ودايع آوار شده بر دلش ،خاوران شهره جهان گشته -اسم خاوران را حتماً شنيده اي.
است. -آره
*** -اينجا همان خاوران است.
نسيم خاكسار در اثر خويش ،تحت عنوان »از متحير مانده بودم .مجالي نبود ،تعجيل داشتند
زير خاك« تصاويري از حقيقت و فراسوي حقيقت را كه؛ زودتر سوار اتومبيل ها شده و حركت كنيم تا به
به مخاطب القاء مي كند .بطن داستان حكايتي از رستوران برسيم.
»خاوران« است .حديث گورهاي دسته جمعي. تا آنروز از مكان خاوران اطﻼع دقيقي نداشتم.
حكايت اعداميان و صد البته در اين ميان زنده نامش را شنيده بودم .محل را نديده بودم .اصﻼ نمي
بگورها نيز در ميان است .انگشتي بر آمده از فراز دانستم كدام سمت تهران واقع شده است .چون با
خاكي بر روي پيكرهائي بي جان محصول جوخه تهران آشنائي نداشتم .پيش از آن فقط چند باري
هاي اعدام .انگشتي كه به مثابة انگشت شهادت در براي انجام كاري به اين شهر شلوغ و غرق دود و دم
صدد طلب توجه جهانيان براي مصداق وجودي مسافرتهاي كوتاهي داشتم .اندكي مجال بود تا شاهد
خويش است. ماوقع از نزديك بشوم ...يادم نيست كدام روز از
»زير خاكم ،اما نمرده ام«... هفته بود .زنان و دختران و اندكي مردان و پسران ،با
سرآغاز داستان در بر گيرندة حكايت واقعه اي شاخه هاي گل در آن دشت خاك را مي بوييدند و
٢٢٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
رياست كل دادگاههاي انقﻼب اسﻼمي استانهاي در ١٤سال پيش است .حديث حوادث زهرآگين
آذربايجان شرقي و آذربايجان غربي بر اثر فشارهاي فجايع سال ٦٧فراموش نشدني است.
صعب ،دچار اختﻼل تكلّم شد .با وثيقه اي جهت »...داشتم مي رفتم نزديك به بوته ها كه باز
تداوي از زندان رست و سپس از كشور خارج شد. صداي پا شنيدم .اين صداي پاها مثل آن صداي
بعدها به همراه ميليشيا در عملياتي مشتهر به پاهاي قبلي نبود .سرم را كه باﻻ كردم شناختم شان.
مرصاد درصدد بازگشت به وطن بود .با اين پندار كه خودشان بودند .همان هائي كه كاجها را كنده بودند.
از مهران تا تهران راهي نيست .اما به نظر مي رسيد اول رفتند سراغ بوته هاي گل سرخ ،آنها را با پا له
اربابان جنگ در پايان بازي به توافقي رسيده بودند كردند...
تا هر دو طرف از شرّ مجاهدين خﻼص شوند. به دوستانم در پائين نگفتم.
عمليات مرصاد به همين سادگي و با پندار فقط نشستم و به آنها كه در تاريكي دور مي
ميليشياي ساده انگار شكل گرفت و در يك حملة شدند نگاه كردم .تا وقتي كه ديگر خود تاريكي
گاز انبري اين جوانان پرشور و بي تجربه به طرز شدند«.
وحشتناكي به فنا رفتند. عبارت "كه ديگر خود تاريكي شدند"...
بنا به روايتي تن نيمهجان اين دختر حوالي حكايتگر فرجام گاهي زود هنگام مزدوران و
»مهران« در زير آواري از كشته ها مدفون گشته عملههاي احكام صادره بيدادگاه ها است .اگر از
بود .خورشيد به خون نشسته و تاريكي بال هاي استالين و موسوليني و هيتلر و...نامي در پهنة تاريخ
فراخ خود را گسترده بود كه در نيمه هاي آن شب مانده است .وراي نام گم و گور تمام عاملين فرامين
تاريك اندك -اندك رمقي به تن زخمي و خستة وي جنايات بشري است .نام آمرين جنايات تا ابد به
بازگشته بود. كراهت خواهد زيست اما كمتر نام عاملين احكام ضد
نجوايي از كنار گوشش مي گفت: انساني در دل تاريخ به ثبت مي رسد ،مگر...
-خانم ...شما زنده ايد؟! مي توانيد حركت آن لگد مال سازندگان سرسبزي و حيات
كنيد؟ من راه را بلدم ،اگر مي توانيد حركت كنيد خاوران ،مصداق ادعاي فوق هستند .نمرده عين خود
نيم خيز با من بياييد... تاريكي شده اند!
زباني كه بر اثر شوك وارده در زندان تبريز به ***
بند آمده بود ،اينبار به طور معجزه آسائي در همسايه حكايت نوك انگشت تني محكوم به گور و سر
گي مرگ قدرت تكلم خود را باز يافته بود .جوان بر آورده از دل خاك ،راوي حوادث روي خاك به
مجاهد به صورت سينه خيز ،تن نيمه جان دختر خفته گان زير خاك ،مرا ياد حكايتي انداخت.
زخمي را از زير نعش ها بيرون كشيده و در دل از دوستي خارج نشين شنيدم كه:
تاريكي رو به مرز عراق خيز بر داشته بود .در پگاه »دختري اوايل انقﻼب دستگير شد .جرم وي
آن روز دردناك ،هر دو مرز را پشت سر گذاشته هواداري از سازمان مجاهدين بود .در كوران
بودند و... حكمراني »سيد حسين موسوي تبريزي« در مسند
٢٢١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
پيشتر از آنها .در همين آذربايجان كشته شدگان او موفق شده بود؛ به ياري همرزمي تن نيمه
مشروطه و عواقب آن ،قحطي هاي مدهش ،سختي جان خويش را از مهلكه به در برد ...حتماً او نيز به
هاي پهلوي اول ،فجايعي كه در اثناي سقوط مثابة انگشت راوي » از زير خاك« ،روايات مدهشي
حاكميت فرقه دموكرات در آذربايجان به بار آمد و از را در ياد دارد.
آن ده ها هزار كشته و ناپديد و زخمي و جانباز حكايات ناگفتة بسياري در دل هاي خانواده
هرگز آماري در دست قرار نگرفت .و اين دهه هاي هاي اعداميان و يكايك زندانيان اعم از توابان و حلقه
تلخي كه پشت سر گذاشته ايم.... هاي مقاومت همچنين برخي پناهندگان نهفته است.
نسيم خاكسار بخش سوم » از زير خاك« را با يكبار با دو دوست نشسته بودم و ياد از خاطرات تلخ
صدا آغاز مي كند. و سياه برپا بود .دوستمان از زندان و سختي هاي
»صدا خوب است .هر صدائي كه تو را وصل كند رفته بر خود و يارانش مي گفت ،آن يكي دوستم
به زندگي خوب است.صدا كه هست ،سكوت پرسيد :ممد راستي داداشت قبل از فوت پدرت
نيست .«...اين اصل در باب فروغ فرخزاد بيش از اعدام شد؟! ممد با چشمان خيس اش لبخند تلخي
پيش معمول شد؛ تنها صداست كه مي ماند .اما صدا زد و گفت:
يك تعريف عام از صوت است.كدام صدا؟! بي شك نه؛ بعد از فوت پدرم بود كه اعدام شد ،شكر
صداي انسان .چرا؟ چون قابليت بيان كلمه ها را تا خدا را كه پدرم داغش را نديد.
بينهايت داراست .سكوت ترسناك است .سكوت چه شكرگزاري تلخي؟ ما شكر گزار چه فجايعي
مبين عدم نيز تلقي مي شود. گشتيم.
صداها و پژواك رساترين اين صداها ،در بيداري فرقي نداشت ،چه مرگ دلخراش آن بسيجيان
انديشه ها سهم به سزايي دارد .چگونه مي توان صاف دل و خالص در جبهه ها كه گوشت دم
موفق به توقف ماشين كشتار در قالب اعدام و يا خمپاره و پل گذر از ميدان مين شدند و چه جواناني
جنگ گشت؟! مشهور است تاريخ با خون نبشته مي كه به جوخة اعدام سپرده شدند .هيچ كدام بتة
شود .اين نبشته مگر چقدر خون مي طلبد آنهم در نبودند و از زمين نروييده بودند .هر يك خانواده اي
جهان سوم. داشتند و عزيز خانواده اي بودند .بار ديگر داس
چگونه مي توان صلح را در اذهان نسل هاي مرگ در سرزمين من آغاز به درو كرده بود از چپ و
آتي تسرّي داد .خشم توده ها كي فرو خواهد نشست راست درو مي كرد ،وه! چه دژخيمانه درو مي كرد و
و آواي »مرگ بر «...كي از حلقوم هاي دريده رخت هنوز هم از تﻼش خويش باز نايستاده است .اينبار با
برخواهد بست .ما كي در پي زنده بادي نوع خويش كوراني فجيع و مدهش تر درو مي كند .آمار مرگ و
خواهيم بود؟ مير كرونايي ها بر اثر غفلت ها فاجعه بار شده است.
خون را به خون نمي توان شست ،اما به اشك حافظة تاريخي اين ملّت سرشار از حكايات تلخ
شايد .چه تلخ ايامي سپري مي كنيم؟ با اينهمه و حماسي اينچنين نافرجام هست .چقدر شاهد
تلخي ،مي توان به رؤياهايي شيرين دل بست؟! كشتار جمعي بوده ايم؟! در اين صد سال اخير و
٢٢٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٢٢٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
Roy Fox Andy Warhol ،duchampو باخيمدان و نه هنر باخيميندان هئچ بير ديرلري
Lichtensteinكيمي بؤيوك رسام و هنرمندلر بو اولماياراق اوغورلوق ساييليرﻻر .البته هنر فلسفهسي
ساحهده ايلك اؤرنكلري اورتايا چيخارتديﻻر. عالملرينين بير چوخونون باخيميندان بو كوپيا اوﻻن
اونﻼر اثرلريني چوخ اؤنمسيز و عادي شئيلردن اثرلرين ياراديجيسي اوﻻن هنرمند اؤز ايشينين
ياراديرديﻻ .اونﻼرين اثرلرينده ايچگي شيشهلري، كوپيا اولدوغونو دانيرسا اثري اوغورلوق و اؤزوده
كورك ،داراق ،سيقارئت پاكتي و باشقا گوندهليك حقوقي باخيمدان سوچلو ساييلير آما بو كوپياچي
٢٢٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
دونيايا و توپلومو ژاپون دوشونجهلريني تاماشاچي و اثري سئير ائدن انسانﻻرا يئني و اؤزل
سويهسينده دونيا قولﻼناراق آنﻼتماقايچين بير مئساژ داشيياراق اونﻼري يئني بير اؤزل آنﻼييشا
تانينماقدادير .اونون ) Rephotographyفتوگراف وارديريردي .يعني بو چوخ عادي و ساده گؤرونن
اوزوندن يئني فتوگراف چكمك( اوﻻراق ياراتديغي شكيللر و پوسترلر هنرمندين كيچيك بير دييشمه و
اثرلرده دويوﻻن اساس دوشونجه و دوشونسل مئساژ يا كيچيك بير آرتيرما يوخسا اَسكيلتمهسيايله تام
ژاپون كيمليگيايله باتي كيمليگينين قارشيﻼشماسي باشقا بير شئييه دؤنوشوردو .ائله بير شئييه كي اونا
و اوزاق دوغو اؤزلليكله ژاپون انسانيندان بديعي هنر اثري دئمك اوﻻر.
باتيليﻻرين ذهني و دوشونجهلرينده اوﻻن يانليش سونوندا ١٩٨٠ Levine Sherrieايلينده
آلقيﻻر و گرچك اولمايان تصورو تنقيد ائتمكدير. Appropriationطرزيني تام اوﻻرق بير هنر مكتبي
اوروپا و آمريكادا باش قالديران مدرنيزم ،يئني كيمي تثبيت ائتدي .او Evans Walkerآدلي بير
ايدهآلﻻر ،يئني دوشونجهلر ،يئني اينانجﻻر و بير عكاسين چكديگي عكسلرين اوزوندن يئني
سؤزله دئسك بوتون دونيايا يئني حيات وئرهجك عكسلر چكهرك اؤزو چكديگي عكسلر كيمي
تشبوثوايله سون ايكي يوز ايلده اورتا دوغونودا سرگيلهدي آما اونون بو يئنيدن چكديگي عكسلر
دونيانين ديگر بؤلگهلري يانيسيرا اؤز ائتگيسي آلتينا Evans Walkerچكَن عكسلردئييلدي و اوزلرينه
آلدي .مدرنيزمين ايرانا گيريش يولو گونئي عايد دوشونسل مئساژ داشيياراق يئني بير
آذربايجان اولموشدور .اوروپا گئديشاتي ائتگيسي كيمليكلري وارايدي .بو هنر طرزي او گوندن بو
آلتيندا اؤنجه عثمانلي و روسيا توپراقﻻريندا اَسن گونه كيمي دوام ائدهرك چوخ يئني تكنيكلر ،يئني
يئنيليك اَسينتيسي گونوموزده ايران آدﻻنان قاجار اثرلر و يئني گليشمهلر الده ائتميشدير آما آسيا
ممالك محروسهسينين هر طرفيندن قاباق، اوزلليكله اورتا دوغو اؤلكهلرينده هله ده تانينيب
آذربايجاندا دالغاﻻنمايا باشﻼميشدير .ائله اونا گؤره آنيمسانماياراق بيزه بير قدر غريب و آنﻼشيلماز بير
ده اوروپادا »مدرنيزم« و اسﻼم دونياسيندا توركلرين بولومدور هنر ساحهسينده چون كي بيزيم اؤلكهلرين
»جديدچيليك« باشﻼنيب اؤنجوللوگوايله اوﻻراق تام آنﻼييشيني مدرنيزم هله
تئرمينيايله تانينان حركتين ايلك و ان گوجلو مدرن پست حالدا، منيمسهيهبيلمهديكلري
تاريخي مركزي ،ايراندا تبريز اولموشدور و بوتون دوشونجه و هنر آنﻼييشيندان اوزاق قالماﻻري چوخ
بيليم ،علم ،هنر ،ادبيات و باشقا ساحهلرده گؤرونن طبيعي بير حالدير.
يئنيليكلر تبريزده اورتايا چيخميشدير و صمد سادهجه ژاپوندا Yasumasa Morimuraآدلي
سردارينيا »بيرينجيلر شهري تبريز« )تبريز؛ شهر بير عكاس و رسام خانيم بو طرزي او اؤلكهده اؤز
٢٢٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
اوزره بؤيوك بير باشاري الده ائتميشدير .او ايلك اولينها( آدلي كتابيندا بوتون بو تبريزده اورتايا
دفعه اوﻻراق ايراندا ياراتديغي پوستر ديزاينينين چيخان بيرينجيلري تاريخي بير آراشديرمادا قلمه
حقينده دئيير :پست مدرن هنر آنﻼييشيندا هر آﻻراق بو اؤنملي گرچگي آيدينﻼتميشدير .البته
شئيدن بير بديعي اثر ياراتماق اوﻻر و من ده بو هر آذربايجان و تبريزين آلتين چاغينا قاجار دؤنَمينين
شئييه بير شئي آرتيرميشام.١ بيتمهسي و پهلويلرين ايش باشينا گلمهسيايله برابر
اونون ياراتديغي بديعي پوسترلر چكيليش ايرانا حاكم اوﻻن فارس -ايران آشيري ناسيوناليزمي
يوخسا ثبوت سورهسينده پوزوﻻن ،زدهلهنن، باسقيسي آلتيندا سون قويولموشدور .بو تاريخي
هدهلهنن ،ايشيغين آز يا چوخلوغوندان يانان و باشقا آجي اوﻻيين گونئي آذربايجان و تبريزين گوج
چئشيدلي نهدنلر اوزوندن استفاده اولونماياجاق قايناقﻻري و دوشونجه ايليگيني قوروتماسينا رغماً
دوروما دوشَن فوتوشكيللر و فوتولئنتلردن يارانير. يئنه ده زمان زمان بير چوخ يئنيليكلر بو سؤنمز
او بو فوتوشكيل و فوتولئنت قيرينتيﻻريني اوجاقدان پارﻻميشدير ،چون كي نئجه ده اولسا
فوتوگراف آتوليهلرينين زيبيل قابﻻريندان ييغير و رحمتليك شهريار دئميش كن :خان يورغاني كند
اونﻼرين اوزرينه بير اؤزل و درين آنﻼملي پوئتيك ايچره مثلدير ميتيل اولماز...
يا فلسفي سؤز ،جمله و شعر آرتيرماقﻻ اونﻼرا يئني هنر و ادبيات ساحهسينده ده مدرنيزم و
حيات وئرهرك درين معنالي بير بديعي اثره يئنيليكلرين هاميسي آذربايجان و تبريزده اورتايا
چئويرير .اؤز دئديگي كيمي اونون بو ايشينين چيخاراق هله ده بيزيم هنر اوزمانﻻريميزين بير
سايهسينده ديرسيز بير زيبيل كيمي گؤرونن نسنهلر چوخو بو قونودا اؤنجوللوك ائديرلر و بونﻼرين
بديعي بير اثره چئوريلهرك يئني كيمليك قازانيرﻻر. بيريسي ايراندا پست مدرن هنر اونجوللريندن بيري
ماراقليسي بو كي اونون ياراتديغي و دوزنلهديگي ساييﻼن زهره خانيم مظلوميدير.
آذربايجان توركجهسينده پوسترلرين سؤزلري زهره مظلومي بير گرافيست اوﻻراق ٢٠٠٤
اوﻻراق بير چوخو آذربايجان )گونئي و قوزئي( ايليندن اعتباراً يئني تكنيكلرله ديزاينئرليگه
شاعرلرينين شعرلريندن بير پارچادير و ان چوخ باشﻼميشدير .او ديزاينئرليك ساحهسينده بير چوخ
راميز روشن و مليحه عزيزپورون شعرلري گؤرونور درگي و كتابﻻرين قابيق و ايچ صفحه ديزاين و
پوسترلرده .هر پوسترين اوزرينده يازيﻼن سؤز و دوزنلمهسيايله تجربه قازانميشدير .اونون گرافيك
شعر چوخ بؤيوك بير دقت و حسله سئچيلير و دونياسيندا ماراقﻼنديغي اساس بؤلوم پست مدرن
اونون تصويريايله اويغون اوﻻراق بير بديعي هنر ائتگيسي آلتيندا اورتايا چيخان Appropriation
تكنيكيايله پوستر دوزنلهمكدير و سونوندا بو آماج
1
. http://zohremazlumi.com/about-me/
٢٢٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٢٢٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٢٢٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
»مبارك اولسون ايليز« سؤيله هر آچان گولومه. عمومي معنادا غوربت ادبياتي؛ سورگون و مهاجرت
هله شاعير گولشن ،بعضن موهاجيرلره وطن ادبياتيني دا احاطه ائدير ،باشقا سؤزله دئسك
قدري بيلمهين آدامﻼر دئيه اونﻼري قينايير: مهاجرت و سورگون ادبياتي ،غوربت ادبياتينين بير
بؤلومودور آما هاميسي دئييل .مهاجير ده؛ وطندن،
قدريني بيلمز وطنين بير چوخو، ائودن ،دوغولدوغوندان و بؤيوديو تورپاقدان كنار بير
تئز ده بو غفلتدن آييلماز اوﻻر؛ آدامدير .آما مهاجرت ادبياتيندا ،وطن خاطيرﻻنماغا
تا كي دئشر سينهلرين غوربتين احتياجي اوﻻن ايتميش بير يورد دئييل .وطن ان
زهرلي تحقير اوخو؛ ياخشي حالدا كؤكوموز اوﻻن اوزاق ،ابهاملي ،قارانليق
اوندا بيلرلر وطنين قيمتين. و بلكه ده باباﻻرين عجاييب ،معجزه و خرافهلرله دولو
يوردودور .مهاجرت ادبياتي خاطيرهسي اولمايان بير
و هر آدامين سعادتيني ،اؤز دوغدوغو تورپاقدا ادبياتدير و بعضن وطنسيزلر ادبياتي يا دا وطنلريني
ايتن بير گؤوهر دوشونورموش: سئومهينلرين ادبياتيدير ،آما زهتابي وطنيني جنتله
عوضلهمهين بيريدير:
يئرسيزدي سعادت دونياني دوﻻنماق؛
آزادليق او تورپاقدادير آنجاق. آوارهليگيمدن مني ديوانه سانير او،
ﻻزيمدير او تورپاقدا ايتن گوهري تاپماق! آمما بونو بيلمير كي ،بهشت تك چمنيم وار.
٢٣٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
زامان سيلير نظريمدن دوغولدوغوم او ائوي، حسرتينده و داها دقيق دئسك آنا حسرتينده،
خيال اولور منه تبريز ،مراغه ،خوي خلخال، شئعرلر قوشموش و هاميسيندا غوربت زهريني
عزيز بو خاطيرهلردير حاياتيمز در حال، خاطيرﻻدير:
قاييتماق ايستهييرم.
قوپاريممي گؤرهسن سون واراغين،
بعضيلري غوربتي گئري دؤنولمهين بير سياحت كؤهنه ايلين؟
آدﻻنديرميشﻼر .آما گولشنه گؤره ،غوربت نه گئري اونبئش ايل غوربته بئل باغﻼماغين
دؤنولمهين ايدي نه ده سياحت .بلكه ده او ثمري زهر كيمي خاطيرهدير.
قاچماغيندان پئشمان اولوب باشقا ضياليﻼرﻻ بيرگه
يانماق آرزوﻻيير: بير زامانﻼر ،اسپانيانين سورگون شاعيري ماريا
زامبرانو »بيز خاطيره ايك« و عرب شاعيري محمود
اود ايچره يانماغي اوستون توتان ضياليﻻرين، درويش »آنا يوردو ...تورپاق دادي« دئميشديلر،بلكه
شريك اولوب غمينه آتشينده يانماق اوچون، گولشن ده ،ائله همن خاطيرهلر ،آنا يورد ،آنا
قاييتماق ايستهييرم. خاطيرهسي و تورپاق داديندان گوج آﻻراق ديري
قاليب قاييتماغا ديرنميشدي:
گولشنين اصلي اؤزلليگي ،هر آن ايتميش بير
وطنه باغﻼنماقدير .اونون شئعرلري بير سئودا جاﻻندي گون گونه ،آيﻼر دوﻻندي ،ايل كئچدي،
ايفادهسي ،خاطيرهلر ايفادهسيدير .او ظاليملرين اون آلتي ياز چيچيگين سولدوروب داغيتدي زامان،
قامچيسيني دادماغي غوربت زهريني دادماقدان گونشلر اؤپدي سحر شرقي ،غربي آخشامﻼر،
راحات بيليرميش سانكي ،بلكه ده تحقيرلردن چانا قارالدي شام چاغي مينلرجه صوبح آغارميشدان،
دويموش شاعير ايميش گولشن! وﻻكين اونﻼرا حسرت قاليب گؤزوم ،كؤنلوم،
وطن هاواسيني اودماقدان اؤترو ،تكجه بير آن
عينادلي فعله ايله قول -قوﻻ دايانماق اوچون، قاييتماق ايستهييرم ،گؤزلهيير او تايدا منيم!
فﻼكتين كدرين غصهسين بؤلوشمك اوچون، آنام ،ائليم ،وطنيم!
سينهمله دادماق اوچون زهريني او قامچيﻼرين،
قاييتماق ايستهييرم بعضيلري غوربتده ياشايانﻼري خاطيرهلرله دولو
گؤزلهيير او تايدا منيم! آدامﻼر دئميشلر؛ آما گولشن بو خاطيرهلرين گئت
آنام ،ائليم ،وطنيم. گئده خياﻻ چئوريلمهسيندن و هرنهينين
اونودولماسيندان دانيشير:
٢٣١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
١
ايواز طاها
آستانهي ديوانگي
در بارهي رمان "ميخواهم ديوانه شوم" ،از همين نويسنده )با نام اصلي به تركي" :دلي اولماق
ايستهييرم"(
رمانِ "ميخواهم ديوانه شوم" يك اثر تبعيدي در وطنش است .و به رغم خودسانسوريهاي معمول بارها
چاپ آن به دﻻيل مختلف به تعويق افتاده است .علت اصلي زبان رمان است .رمان به زبان تركي آذربايجاني
نوشته شده است كه خود ناسازهاي است در بطن گفتمان هژمونيك؛ يك ساز ناكوك .از اين نكته كه بگذريم
رمان سفري است دروني براي رهايي از سويهي عرفي و عقﻼني زندگي .البته رمان نه سلوك عرفاني به
معناي اصطﻼحي آن است و نه حكايتسالكي در جستجوي جاودانگي .داستان شخصيتي است كه ميخواهد
ديوانه شود .ليكن وي به رغم تقﻼ براي تماس با جنون ،جرأت مواجهه با عالمِ تعليقِ كاملِ عقل را ندارد .با
اينهمه ،وي شخصيتي است كه به اميد يافتنِ رخنهاي در نظمِ ايجابي ،دل به دريا ميزند ،آنهم در پس
زمينهي عشقي مبهم و شورانگيز:
-١موغاندا آنادان اولوب .او ،ايختيصاصينا گؤره فلسفه ايله مشغول اولور و بديعي نثر يازير .ا .طاها -٩٠جي ايل لرده »يول« درگيسينين
قوروجوسو و باشيازاري اولموشدور .سونراﻻر آذربايجان جومهورييتينده »جهان« درگيسينين تمل داشيني قويموش ،او ژورنالين باش
يازارليغيني اؤز اوزهرينه گؤتورموشدور .هابئله او-٢٠٠٤ ،جي ايلدن »يارپاق« قزئتيني چيخارماغا باشﻼميشدير» .يارپاق« ميلّي حؤكومت
دئوريلديكدن بري تام آذربايجان توركجهسينده بوراخيﻼن ايلك قزئت اولموشدور.
طاهانين ايندييهدك ايكي يوزه ياخين ايريلي-خيردالي يازيسي )مقالهلري ،اؤيكولري ،رومانﻻري ،تنقيدلري ،ائسسهلري و
ترجومهلري( آيري-آيري درگيلر و قزئتلرده چاپ ائديلميشدير .آذربايجان توركجهسينده ،فارس و اينگيليس ديللرينده ياييمﻻنان بو
يازيﻻردا ،داها چوخ فلسفه و ادبيات و سياست قوووشاغيندا يارانان مسئلهلر آراشديريلميشدير.
»يول«» ،جاهان« و »يارپاق« نشر اورگانﻻري ايله ياناشي ايكي كيتاب ايواز طاها شؤهرتينين تملداشيدير .بيري» ،قورشون
هاردان آچيلدي« ،او بيريسي ايسه »شعر وارليغين ائويدير« .باخماياراق كي ،آدﻻري سرّ كيمي ساخﻼناراق ياييلماميش كيتابﻻرينين
داها ائتكيلي اوﻻجاغينا اينانير.
٢٣٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
جنونونابخردي را در خود هضم كند .از اين رو جاي .١بيهيچ تﻼشي براي بازتابانيدنِ يك موضع
شگفتي نيست كه قهرمانِ داستانِ به رغم تصميم فلسفي در رمان ،نتيجهي كار نوعي نگاه ديالكتيكي
نخستيناش براي هروله ميان ايندو ،دست آخر با به عقل و جنون درآمده است .در داستان ،پزشك
وضعيتي يگانه مواجه ميشود كه از منظري جنون نمايندهيِ سويهيِ عقﻼنيِ ذهن ِآدمي است و
به نظر ميرسد و از منظري ديگر عقل .اينجا ديوانگان نماد سويهيِ ناعقﻼني .با اينهمه ،نبايد
سرمنزل رسيدن به ميوهيِ ممنوعِ آگاهي است؛ خط روشني را متصور شد ميان عقل و جنون .نبايد
طلبِ رهايي .اما نتيجهي كار سرمستي همراه با رنج گمان كرد كه در يكسو جنون در كالبد ديوانگان
جانكاه است ،نه شادكامي .آگاهي خوشايند است ،اما محبوس شده و در سوي ديگر عقل در كلهي تاس
سعادتآميز نيست .بر اين اساس است كه در روند پزشك ﻻنه كرده است .اين هم درست نيست كه
گسترشِ داستان ،نبرد آشكار با هستهي برسازندهي گمان كنيم اينها هريك ضمن حفظ هويت و قلمرو
عقل به لذت بيشتر نميانجامد ،رنج افزونتر را به خود صرفا همجواري پرتنش دارند .نكته اين است
همراه ميآورد .از سوي ديگر ،در جريان روايت ،آنچه كه اينوآن در دل هم نهفتهاند .تعارض عقل در خود
ممكن است از چشمها پنهان بماند ،نبردي با همان جنون نهفته است .به گفته اسﻼوي ژيژك در منطق
حدت با هستهي برسازندهي جنون است .در رمان ديالكتيك »عقل شبكهي آرامشبخش نيست كه
تنها شخصيتهايي از اين كشمكش بهدورند كه صرفا تناقضها ،هياهوها ،جنون و از اين دست را
وظايف خود را به گونهي قطعي در قلمرويِ نظريِ حل كند يا بپوشاند .برعكس ،عقل حد نهايي جنون
روشن انجام ميدهند و مبانيِ اخﻼقيِ ترديدناپذير است .مسئله اين نيست كه ما ،از يك سو،
دارند .نگهبانها در داستان نماد همين دسته به ساختارهاي عقﻼني داريم و بعد ،از سوي ديگر ،با
عنوان پوليس )دولت( هستند. تعارض حيات مواجهايم و اين كه به نوعي بايد ايندو
آميزش عقلوجنون ،و هستيونيستي در سطوح را كنار هم بياوريم .برعكس ،تناقض و تعارض در
مختلفي بازتاب يافته است .تا جايي كهدر رمان عظيمترين مقياس در خود عقل نهفته است .به
مرزها درهم ريختهاند .نوعي التقاطگرايي بازيگوشانه عبارتي عقل حد غايي جنون است .مي توان گفت
ي پستمدرنيستي كه در آن مرز شهروروستا ،مرز عقل مازاد جنون است«.
چراغ قرمزوسبز ،مرز آفاقوانفس ،مرز جديتوطنز،
مرز حاشيهومتن ،مرز افسانهوواقعيت ،و مرز سنتز آگاهي از همين ديالتيك برآشوبندهيِ
اوريژينالوماريژينال درهم ريختهاند .به عﻼوه ،نه عقل و جنونسربرميآورد .قهرمان داستان در حال
تنها تدوام خطي زمان در اين رمان فروپاشيده ،بلكه گريز از دنياي عقل به ساحت جنون به جايي
در برخي مقاطع رمان ،زمانهاي مختلف به عوض نميرسد ،در يك زمان مستدير بيشتر سرگردان
جانشيني حالت همنشيني يافتهاند .به اين معني كه ميشود .چراكه دو ساحت در كار نيست ،يك ساحت
بعضن گذشته و حال و آينده همزمان اتفاق مي پرتنشِ مركب از عقل و جنون در ميان است .به
افتند .تنها شبوروز از اين آميختگيِ ديوانهوار تا عبارت ديگر ،عقل ساحت فراگيري نيست كه تضاد
٢٣٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
پوليس است .و ما در نبود دولتشهري كه بار سنگين حدودي جان سالم بدر بردهاند كه احتماﻻ مربوط
زبان را بر دوش كشد ،چارهاي جز مغازلهي دمادم با است به سيطرهي سهمگين سنت و عجز ذهنيت من
آن نداريم .از همين رو ،در اين رمان با زبان به در خﻼصي از دوگانهي ازلي و خوفناك خيروشر .به
معاشقهي تمام عيار برخاستهام .معاشقهاي براي عﻼوه ،جرأت آن را نداشتم كه زمانپريشي و
همدليِ ژرف جهت كشف ﻻيههاي معناشناختياش؛ گسيختگيهاي مكاني را به همان شدت به شخصيت
جهت فرانماييِ زيباييهايِ نهفتهاش؛ جهت انتقالِ ها هم سرايت دهم .دلم ميخواست ناخودآگاه افراد
لذت بيدريغي كه جان مخاطب را از حﻼوت آكنده بيش از آنكه يكپارچگي را تداعي كند ،به چندپارگي
كند؛ جهت آفرينش تعليقي كه همچون تب و لرزي ضمير شخصيتهاي كورت ونهگات نزديك شود.
اضطرابآفرين تنِ "معرفت مستقر در زبان رسمي" چندپارهگياي كه به مشغلهي روزانهي شاخهاي از
را بلرزاند .البته اين دقت و وسواس را نيز داشتم كه روانكاوي تبديل شده است در سه ساحت امر واقعي،
شيفتگي به زبانْ راه به سياست رمانتيك نبرد؛ امر خيالي و امر نمادين .ليكن به دليل تنگناي
مهلكهاي كه ميتواند پاياني باشد بر سياست و زباني ،نزديكي بيش از حد به اين نوع گسيختگي
آغازي براي مرگ .كاري كه جنبش رمانتيك و ممكن نبود .لذا من هم چارهاي جز رعايت حال زبان
هومبولت در زبان آلماني كردهاند و باستانگرايي و را نداشتهام ،يك دغدغهي هميشگي .منظور از
كسروي در زبان فارسي. رعايت حال زبان چيست؟
در سطوح عملي ،رعايت حال زبان بيهزينه
نبوده است .لحن اسكيزوفرنيك شخصيت اصلي كه .٢دغدغهي هميشگيام در اينجا همسايهي
خود راوي نيز هست ،خواندن داستان را به لذت سنگين خود را بر سراسر رمان گسترده است :زبان و
وافري ميآميخت اگر فضاي رمان با غرقشدن در بازي سرگيجهآور نشانهها .واقعيت اين است كه ما
زباني آشفته تيرهوتار ميشد .ليكن با عنايت به نكته اكنون به معاشقه با زبان برخاستهايم تا بتوانيم آن را
اي كه پيشتر ذكر كردم ،عامدانه خواننده را از اين از ناخودآگاهمان به عرصهي زندگي احضار كنيم .اگر
لذت محروم كردهام .مثﻼ با استفاده از زبان تركيبي در آمريكاي زمانِ همينگوي ميزيستم نه به زباني
)زباني خشن و شفاهي براي سرنگهبان ،خشك و صيقل يافته مينوشتم و نه به شيوهي گرانبار از
دستوري براي پزشك ،حكيمانه براي اوزان ،شاعرانه شاعرانگي شكسپيري وقعي مينهادم.سعي ميكردم
براي زن نوازنده( ميشد بر غناي زيباشناختي افزود. مثل آنتون چخوف و يا ناظم حكمت زبان را به
اما به دليل وضعيت كنوني زبان تركي آذربايجاني نه جوراب شيشهاي ناديدني* تبديل كنم ،بيهيچ آرايه
چنين تواني داشتم و نه موافق آن بودم .زيرا أثر را اي .اما در اينجا زبان تركيِ آذربايجاني در غياب
به زباني نوشتهام كه ضربات يكسانسازانهي نود ساله دولتشهر متبوعش ،در مرحلهي آوا خفقان ميگرفت
را به سختي تابآورده است .زباني كه راه آن به اگر من به عنوان سخنگوي ناچيزش صوت را به
مراكز تحصيل بسته بوده ،و هرگونه فعاليت براي مرحلهي سخن ارتقا نميدادم .فلسفهي كهن يونان
اصﻼح و پيشرفتاش پيشاپيش بار كيفري دارد. ميدانست كه زايش زبان مقارن ظهور سياست و
٢٣٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
به تنهايي سخن ميگويد ،بدون سوژهي سخنگو و اكنون كه راديو و تلويزيونهاي دولتي در تبريز،
بدون مخاطب ،در خود فرو رفته ،در گلو گيركرده، اروميه ،اردبيل و زنجان پافشارانه دستاندركار
كه پيش از آنكه به بيان درآيد درهم ميشكند و آرام تخريب آن هستند ،ما سخت محتاج زبان معيار بين
و بيصدا به سكوتي باز ميگردد كه هرگز از آن جدا اﻻذهاني هستيم .از اين رو ،هر گونه تأكيد بر ژارگون
نشده بود؛ ريشهي سوختهي معنا «.و اگر راست ها و لهجهها ضربهاي ديگر بر پيكر زبان معيار رنجور
باشد كه زيستبومِ ديوانه در ساحتي خارج از نظامِ است .من كه بياغراق تمام عمرم را به احيا و
توليد معناست ،در اينجا ما به مرز ناممكن نزديك گسترش زبان صرف كردهام ،در وضعيت كنوني
ميشويم .پس خود گفتن از ديوانگي و روايت نفسِ كمك به قوام زبان معيار را شرط سياستورزي مي
سكوت آن ،پيوستن به جبههي دشمن است» .چرا دانم و نماد تفكر انتقادي در برابر وضع موجود .بعضا
كه ستايشِ سكوت همواره در چهارچوب لوگوس گريزي از بردوش كشيدن اين وظيفهي دشوار
يعني در زباني صورت ميگيرد كه چيزها را به ابژه نيست .چرا كه جبري در اين قضيه نهفته است .چرا
تبديل ميكند «.از آنجايي كه لوگوس چيزي جز كه وقتي موجوديت زبان در خطر افتد ،به
"معناي تاريخي و عقل" نيست ،حتي "خوب گفتن كوچكترين بهانهاي از ناخودآگاه به خودآگاه فوران
از سكوت جنون" نيز در حكمِ تسخيركردن و به ميكند.
تصرفدرآوردنِ جنون به واسطهي گفتارِ عقل است.
.٣اگر تاريخي جز تاريخ عقﻼنيت و معنا وجود
.٤خوف آن نداشتهام كه داستاني سوژهگريز و نداشته باشد ،انفصال زبان و تفكر از يكديگر به امري
ايدئولوژيستيز نقل كرده باشم كه دست آخر سر از حاشيهاي بدل ميشود .اصﻼ مگر زبان صرفا زبانِ
تعهد ايدئولوژيك درميآورد .ميخواستم سوژه را عقل نيست .اگر چنين باشد آيا زبان در جبههي
پشت سر بگذارم اما سوژه مرا پشت سر گذاشت .به مقابل جنون قرار نميگيرد؟ در اين صورت آيا زبان
عﻼوه ميخواستم لذت چوبگذاشتن ﻻي چرخهي شاخصهي عقل و سكوت شاخصهي جنون نيست؟
انقياد سوژه و هويتيابي به معناي آلتوسري را درك حال با اين ابزارِ مهيب و ابژهسازِ جبههيِ مخالف،
كنم .ميخواستم فاعل اجتماعي از طريق جنون به مگر ميتوان وارد حريمِ پررمزوراز جنون شد؟ آيا
مرز ناممكن نزديك شود .مثﻼ براي تثبيت موقعيت چارهاي جز همان راهحل هگلي باقي است كه
خود و قوام هويتش از استيضاح ديگريِ بزرگ )نظم تناقض را از بيرون به درون عقل ميراند؟ از اين رو،
نمادين موجود( سرباز زند؛ آنهم به شكل سرسري و تعجبي ندارد كه در اين رمان يا عاقﻼن حرف مي
شيطنتآميز .خطركردن به هدف فرورفتن در دل زنند و يا آنانكه درآستانهي ديوانگياند .ديوانگان
نظم جاري براي ايجاد اغتشاش جزئي در هارموني ساكتاند ،و يا اينكه در تنهايي ،بيكسي و سكوت
آن. سخن ميگويند با كلمات بدون زبان .اسمي از آنان
بر اين اساس ،ميشد زن داستان را پرومته وار هست اما ماهيتشان در هالهاي از سكوت پيچيده
ترسيم كرد ،نشد .البته بعد از قوام نهايي داستان به است .به گفتهي فوكو »زمزمهي مصرانهي زباني كه
٢٣٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
كنند .اينها همه درست ،اما دليل ديگري دارم كه اين صرافت افتادم ،يعني زماني كه داشتم شخصيت
فهم حاصل از خوانشِ ديگران بسيار متفاوتتر از خان را كه مردي مجهولالهويه قفقازي بود ،ورز مي
خوانش من خواهد بود .دليل اين است :در اين رمان دادم .چرا كه پرومته پس از آنكه آتش را از خدايان
گفتههاي بسياري را ناخودآگانه ناگفته گذاردهام. دزيد و به انسان بخشيد ،در كوههاي قفقاز دربند
وقتي خودم رمان را ميخوانم ،آن ناگفتهها به گونه شد .اشكال نخست در تفاوت جنسي بود .پرومته
ي ناخودآگاه در گوشم طنين مياندازند .اما اين پسر پاپتوس بود وقهرمان داستان من زني عادي .از
نگفتهها در خوانندگان متناسب با احساس ،عاطفه، اين گذشته ،امتناع از پردازش پرومتهوار شخصيت
شناخت و آرزوهايشان جان خواهد گرفت .حاصل امر زن داستان دليل سادهتري داشت :دير به صرافت
احتماﻻ رماني خواهد بود كه بخش بزرگي از آن را افتاده بودم .داستان قوام گرفته بود و وقت و دماغ به
خواننده بيهيچ شباهتي با تصورات من خواهد همريختن كل ساختار داستان را نداشتم .و البته از
نوشت .فقط ماندهم كه آيا اين خواندن رمان را اين ميترسيدم كه به قول فروغ اسدپور »اين فيگور
دشوار خواهد كرد و يا بيهيچ زحمتي تحقق خواهد در دستهاي ما ،بيش از اين كه يادآور دانشوري
يافت؛ چيزي چون خودكاري سوررئاليستي. متعهد به آزادي و برابري باشد ،نماد خشماگيني و
تعصب و نابردباري در برابر كساني بشود كه از
نكتهي آخر اينكه در جريان روايت ،حضور يك پذيرفتن "هديه" سربازميزنند«.
"راوي داناي كودن" بار گسترش داستان را بردوش اما اشكالِ اساسي ضدسوژه بودنِ تمِ اصلي بود.
دارد .از اين رو بعيد نيست براي نوشتن اين رمان جانمايهي تعليق داستاني در اين رمان شكستهاي
چند روزي را با نام و قيافهي مبدل وارد تيمارستاني پيدرپي در رسيدن به هدف است .به عﻼوه ،سوژه
شده باشم .و حتي به عنوان ديوانه مورد روانكاوي در اين رمان مركزيت زدوده است ،قهرمانها
قرار گرفته باشم .كاش در لحظهاي كه پزشك با ناقهرماناند .اين با روح پرومته نميخواند .اما بهتر
دستيارش در بارهي "پارانويا و جان زيبا" حرف مي بود زن داستان از روند ضدسوژگي داستان
زدند ،با ايدهي ﻻكاني سوژهي خط خوردهو يا با خشمگينانه سرباز زند .وقتي در متن داستان به زنِ
اشارهي ناقص به نگرش هگل به جان زيبا به ميان قهرمان امر ميكنند كه سازِ محبوبش را طعمهي
حرفشان نميدويدم .چرا كه آندو از شدت تعجب به آتشكند ،صرفا از دمِ در باز ميگردد و مراسم را برهم
آستانهي ديوانگي رسيده بودند .با اين حال حضور ميزند .آوارگي زن در كوه و دشت كافي نيست .او
موقت در آن مكان تجربهي تلخي بود و تأييدي بر بايد كاري فعاﻻنه ميكرد.
اين سخن ژيژك كه »جنون چيزي هولناك است ـ
ديوانهها رنج ميكشندـ نادرست است كه تﻼش .٥رمان آنچيزي نيست كه بيانش ميكنم،
كنيم بعدي آزاديبخش در جنون پيدا كنيم«. بلكه چيزي است كه خواننده خواهد خواند .آنهم
صرفا نه به خاطر ايدهيِ جذابِ مرگ مولف و يا بنا
به دﻻيلي كه بر قرائت برسازندهيِ خواننده تأكيد مي
٢٣٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
1
)2 Roland Barthes (1915-1980 - sharifmardi@gmail.com; 09191543538.
٢٣٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٢٣٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
دالﻻريندا اوتوروب اؤزومو گيزلهتديم .حسن بئچهني ياراديﻼن آﻻنا رنگ )قارا ،گئجه ،ياس ،دهليزين
اييرمي مئتير قاباقدا الينده توتموشدو .افشينين قارانليغي( ايله سس )تيق( قاتاراق و ائيلملر ايسه
ايشارهسي ايله بوشﻼدي .بئچهني چاغيرماق اوچون تيترر دورومدا دوناقﻼنماغي گؤستررك نئچه بويوتلو
فيش چالديم .سسيمي ائشيدينجه اوزون قيرميزي آنﻼتي اولماغا يارارلي اولموش) ١.مردي:١٣٩٨ ،
بوينونو يانيؤرهسينده گزديردي .ايلك دؤنه ايدي .(١٥٨-١٦٩ايرهليده آچيقﻼناجاغي يارانان
سسيمي ائشيديردي اؤزومو گؤرموردو .ياواش ياواش دورومون آسقيسي ،يورومبيلگيسل دوزگو اوﻻراق،
سسه دوغرو گلينجه آديني دا چاغيرديم :قيرميزي، اوخوما سورهجيني داها لذتلي ائدير.
قيرميزيم) «.اماميزاده خياوي(٦١ :١٣٩٦ ، -٢پروآيرئتيك دوزگو :پروآيرئتيك دوزگو،
»اوﻻي« اوشاقﻼرين آياغا دورماغي ايله باشﻼنير آنﻼتي گرگينليييني يارادان ،آنﻼتينين ائيلملريني و
و اوخوجو گؤزلهيير اوشاقﻼرين دؤردونون ده يا كيچيك سيراﻻريني قاپسايان دوزگودور.
دوردوغوندان سونرا نه اوﻻجاق و اوندان سونرا و داها پروآيرئتيك اؤزلليييني داشييان آنﻼتينين ايرهلييه
سونرا..؟ ائيلملر بير دوزنده بيربيرينين آرديندان دؤنوك بير سوروشو وار .كاراكتئرين ائيلملريني و
اوخوجونون گؤزو متنده ايرهليلهيينجه بليرلهنير اوﻻيﻼري سيرايﻼ گتيررك اوخوجودا سونوجو
)اوشاقﻼر دورور ،آنﻼتيچي گيزلهنير ،بئچه بوراخيلير، ايزلهمه ايستهييني قيديقﻼيير .اوخوجونون گؤزو
آنﻼتيچي فيش چالير.(... متنده ايرهليلهيرك فرقلي بيگي پارچاﻻريني
باشقا اؤرنك» :قيزيل آتيم و باشقا اؤيكولر« قازانماقدادير .بئله بير متنلرده پسيكولوژيك
باشليقلي اؤيكو توپلوسونون سون اؤيكوسو اوﻻن ايچگودولرين ائيلملري بيله اوخوجو طرفيندن
»قيزيل آتيم«. حركتلر و يا فعاليتلرين اولوشومو آچيسيندان
»آلت دوداغي اختيارسيز بوراخيليب سالﻼندي، آيريلير .بو اوزدن ده بارتين »اوخورجا متن«
اوزون ساري ديشلري گؤروندو .آغزيندان آخان قاورامي ايله باغﻼنتيليدير) .ايرهليده »اوخورجا و
شيرهجه سو دوداغيندان سوزولوب قيريلمادان يئره يازارجا متن«لري آچيقﻼياجام( .باشقا سؤزله
چاتيردي .گؤركملي ،يئلكنه اوخشار بوينو ايلديريم پروآيرئتيك دوزگونو »ائيلمسل دوزگو« ده
وورموش پاليد تك ييخيليب قينيندان آسيلميشدي. تانيتديرابيلريك.
قيچﻻري جانا گلدي .ايلك دفعه ساغ قيچي اؤرنك» :قيرميزيم« باشليقلي اؤيكو توپلوسونون
دؤزومدن دوشوب بوكولدو .شومﻼيان ديوار كيمي آلتينجي حيكايهسي» ،قيرميزيم« عنواني ايله ،بئله
اؤزونو بوراخيب يئره سرهلندي .خاميت داياندي باشﻼنير:
خيرخيراسينا ،ناراكي قويروغونو دا قاهاريب »اوشاقﻻرين دؤردو ده آياغا دوردو .من
شاققيلتييﻼ ائنديردي .قارنينين آلتيجا سوروشدو.
داشقانين سول قولو قابيرغاسيني قيردي .داراما
» ١داغيتماغا دوغرو« باشليقلي كيتابيمدا »كاش يخجاليز بوندان
دوران يوگن چال كئچيرتدن آيريليب اوردونا زوﻻق چوخ قاباق خاراب اوﻻيدي« مقالهده» ،بو يخچال دوزهلن دئييل«
سالدي .ايكي آغير مرجي چووالي دا قابيرغاسينين باشليقلي اؤيكويه گؤره آيرينتيلي دارتيشميشام.
٢٣٩
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
سويوموشدو ،ياپيشمادي هئچ) «.مردي:١٣٩٥ ، آلتيندا اوﻻن بوشلوغو دولدوردو) «.صادقي اشرافي،
.(١٧ .(٨٥-٨٦ :١٣٩٢
اؤيكو آنﻼتيچينين »اؤلوم« قاورامي ايله آنﻼتيچي »قيزيل آتي«ين آغير يوكون آلتيندا
اوغراشيب ،بؤيودويو ايله اؤلومدن آلقيﻼديغي آنﻼمين چكن عذابي آيرينتيلي اوﻻراق اوخوجونون گؤزو
دييشدييي آنﻼتيلير .بيرينجي پاراگرافدا ،آنﻼتيچي اؤنونه گؤزلجه سرگيلهيير و اوخوجو ايسه گؤزو
»ايلك كز اؤلومله« قارشيﻼشديغيندا ياشامين هانكي متنده ايرهليلهيرك فرقلي بيلگي پارچاﻻريني
دؤنهمينده اولدوغو بللي دئييل؛ هئچ اشاره ده قازانماقدادير.
اولونمور هانكي ياشدا ايك كز اؤلومله قارشيﻼشير. وورغوﻻديغيم كيمي ،يورومبيلگيسل و
ايكينجي پاراگراف آنجاق »من قبريستانليغا پروآيرئتيك )ائيلمسل( دوزگو زامانسال سيراﻻمايﻼ
گئتمهديم .نامازينا دا آپارماديﻼر مني» ،«.او قارپيزي ايلگيلي و ايرهلييه دؤنوكدور؛ بير حيكايهني )يا بير
گئجه ده وئرمهديلر بيزه« و »صاباحيسي تهراندان ياپيتي( باشدان سونا قدر سيرايﻼ ايزلهمهيينه
گلن باجيم بير ديليم اوندان وئردي منه« كيمي اَييليملي دوزگولردير .باشقا اوچ دوزگو آنجاق زامان
ايشارهلر ،آنﻼتيچينين هله بعضي قيسيتﻼماسي قاورامييﻼ ايلگيلي دئييلدير.
اوﻻن بير اوشاق اولدوغونو بليرتير .قبير اوسته يا -٣آنﻼمسال دوزگو :داها چوخ آنﻼتي تئملري
جنازه نامازينا گئتمهيه ايذني اولمايان ،حتي ايله ايلگي اوﻻراق متندهكي هر بير اؤيهنين
سويودوجودا كسيلميش قارپيزدان بيرديليم چاغريشيم يولويﻼ بليرلي اك بير آنﻼمين اولدوغونا
گؤتورهبيلمهين )يا ايذني اولمايان( اوشاق .اؤلوم ايشاره ائدر .متنده اؤرتولو آنﻼمﻼر ،اوخوجونو
قاورامي ايسه بو ياشدا آنﻼتيچييا بليرتيلي بليرتيلمهميش اوﻻي يوخسا داورانيشا دوشونمهييني
ايشارهلرله دئييل اؤرتولو توخونماﻻرﻻ ،متنين يؤنهلدر.
ايكينجي قاتيندا ،قارپيزين شيرين داديندان محروم اؤرنك» :اولدوزﻻردان بيري قايميشدي«
اولماقﻼ »چوخ سويوموشدو ،ياپيشمادي هئچ« دوزگو باشليقلي اؤيكو توپلوسونون »اؤلوم« عنوانلي
ايله گيزلهديلير و اوخوجويا آنﻼمسال دوزگونو داها اوچونجو حيكايهسينين ايكينجي پاراگرافي.
درين دوشونورك بولماغينا ائتكينلهشديرير؛ بو ايسه »حاجي بابامي تورپاغا تاپشيرماق ايچين من
متنه گئنيش بويوت قازاناراق آلينابيلن لذتي بير قات قبريستانليغا گئتمهديم .نامازينا دا آپارماديﻼر مني.
داها يوكسهلدير. آنجاق واي خبريني ائشيتديييميز آن آتام قارپيزي
باشقا اؤرنك» :يول آيريجيندا يازيلميش كسيب ،بؤلوم بؤلوم ائلهمهميشدي هله .بير مالﻼ ،اون
حيكايهجيكلر« باشليقلي حيكايهجيك توپلوسونون اونبئش قارا گئيميش آدامﻼر ايديلر خبريني آتاما
»قوروشغا« آدلي دؤردونجو حيكايهجييي. گتيرنلر .بيردن تؤكولموشدولر قاپيميزا .آتام قارپيزي
»قوروشغاني ترپهتدي .چايين قاﻻني ياريردي .او قارپيزي گئجه ده وئرمهديلر بيزه.
قوروشغانين ديبينده قوروموشدو .يئل اسيردي. سويودوجودا قالميشدي .صاباحيسي تهراندان گلن
ديزلَرينده نارين بير سانجي چاباﻻدي .بارماقﻼرينين باجيم بير ديليم اوندان وئردي منه .چوخ
٢٤٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
گرحدي..؟ ايت خيلي كيمين هوركوتمويونجه يوردوندا اولدوغو ايللري دؤندرهبيلهجك هوس ايدي،
سايماق اولمير ..باخيسان هئي آغ كؤينحليدي كي اوتاغين فضاسيندا اوﻻن سس) «.مردي:١٣٩٥ ،
آششيغينان باﻻبانچي كيمين بيربيرينين داليجا .(٥١
بيدي هيرناشا هيرناشا كئچير ..بيماريستان آنﻼتيچي اؤيرنجيليك زامانيني خاطيرﻻياراق،
دوﻻنديرماخ ديي بو ..اويون اويناماخدي ..اويون گرگان بيليم يوردوندا كئچيرديي سس ،رنگ و
اويناماخ ..پيشيح بزهمحدي ..آدام نه دئسين آخي«.. سئوگي دولو گونلري خاطيرﻻياراق ،قوم كيمي قورو
)ملكنژاد.(١٩٥ :١٣٩٦ ، شهرده اوتاغيندا تكباشينا اولدوغو اينديكي دورومونو
سيرايﻼ بيربيرينه دوزن مثللر و آتاسؤزلر ايله توتوشدورور .تيكرارﻻنان »قورولوق ايله ياشيلليق« و
دردلريني ديله )بيلينج آخيشينا( گتيرن آنﻼتيچي، »سرينليك ايله ايستيليك« قارشيتﻼرﻻ آﻻنين
سايديقﻼري درددن باشقا ديله گتيرمهديي دردي ده چليشكيلي حيسلرله دولو اولدوغونو قاباريق شكيلده
گؤسترير )دئمير(» .بوغاناق« تمامي ايله نئچهبويوتلو گؤسترير.
بير روماندير؛ اوست قاتﻼري كئچيب درينه -٥كولتورل دوزگو :آنﻼتي اؤيهلرينين سوسيال
جومساق ،ديل قونوسودور بو رومان .دردلر ايچينده گلهنكلره داياناراق كولتورل آنﻼييشﻼري ايله
بوغوﻻن آنﻼتيچينين درين دردلريندن بيري ايسه ايلگيليدير .آنﻼتيدا توپلوما دايانان گلهنكسل
ديلدير .سؤزلريني آنﻼماق ايچين اوخوجونون آنﻼييشﻼ آنﻼشيﻼن گؤمولموش هر دوزگو )كولتورل
كولتورل دوزگولرين آنﻼييشينا وارماسي گرك .بو دوزگو( ،اوخوجونون حيكايهدن )ياپيتدان(
قاتﻼريني »ديل«ين آنﻼتيچي اوزدن آلقيﻼديغي آنﻼمي ائتكيلر.
گؤسترمهليدير؛ بويلو بوخونلو» .آدام نه دئسين اؤرنك» :بوغاناق« باشليقلي رومانين آلتينجي
آخي «..ايفادهسي ايسه ،بئلهليكله ،نئچه بويوتلو آنﻼم بؤلومونده١٩٥ ،جي صفحهده بئله اوخويوروق:
قازانير سوندا؛ »نه دئسين آخي «...آنﻼتيچينين »كئچي جان هاييندا قصاب پي آختارير .من نه
اومودسوز اولدوغونو يئتيررك» ،آدام ياد كولتورون حالدا بي نه حالدا ..ياني گليب مننن ميياعات اوﻻ..
ايچينده ديل خزينهسينيندن نئجه يارارﻻنسين؟« نئجه اولي اوغليم اوﻻندا ..جان جاننان آيريدي باش
كيمي بير باغيرما وار؛ يالنيزليق يوكسكلييينده باشدان ..نه بيلير نه چكيرم ..ايندي كئفلهنير كي
غريب بير چيغرما .كيتابين سونولوش بؤلومو ايسه ددهمه يانچييام داي ..همراه ..ديين يوخ نه همراه
آچيق آيدين گؤسترير بونو .بو اوزدن سؤزلرين تمراهيدي..؟ هر مريضه بير بويني يوغون يئنگه
سونوندا گلن »آدام نه دئسين آخي «...ايفادهسي قوشيسوز كي نئينييه..؟ مريضين باشين توتا..؟
دفعهلرله اوخوجونون باشيندا يانقيﻼناراق گئديب ددهسين يانديرا..؟ قارراقار ..قورراقور ..هيرراهير ..زهر
قاييدير. درد ..نهدي..؟ پرسداررار آزيدي سوز ده بي ياننان..
باشقا اؤرنك» :ﻻپ او اوزاقﻼردا« باشليقلي اؤيكو نه دئييسوز آخي..؟ بيماريستان ديي كي ماتي
توپلوسونون »هؤرولموش خاطيرهلر ،من و آتام« مئيخاناسيدي ..ماتي مئيخاناسي ..ديين يوخدي اگر
عنوانلي اؤيكو .آنﻼتيچي بير شهيد اوغلو اوﻻراق، مريضه يئنگه ﻻزيمدي به بير بئله پرستار نهيه
٢٤٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
دوﻻييسي ايله بو آييريم باشقا ايكي آييريما يول چئشيتلي خاطيرهلرله آتاسينين )بوتون شهيد
وئرير؛ بارتtexte lisibleو ) texte scriptableسيرايﻼ آتاﻻرين( شهيد اولدوغو خاطيرهلريني آنﻼتير.
»اوخورجا متن« و »يازارجا متن«( متنلري آنﻼتيچي اؤيكونو كولتورل دوزگو ايله باشﻼياراق »هر
بيربيريندن آييرير .كلمهسي كلمهسينه اويغون نه ،آتامين ساققاللي يولداشينين ائويميزه
اوﻻراق ترجمه اولورسا »اوخونابيلير« و »يازيﻼبيلير« گلديييندن سونرا باشﻼندي ،«.آتاسينين يولداشينين
ترجمه اوﻻر ١.بوراداplaisirاوخوجونو بير اؤزنه اوﻻراق توپلومدا »سپاهليﻼر«دان گئنل آنﻼييشدا ايمگهلنن
قونومونو زورﻻمايان »اوخورجا متن«لره ،و گؤرونتولرله نيتهلهنديرير .ايرهليده ايسه ،آتاسيني
jouissanceايسه ادبي دوزگولري پارتﻼدان و خاطيرﻻياراق »آتامين اوچ اولدوزو وار ايدي .دؤيوشه
اوخوجونون اؤزنهليك قونوموندان چيخماسينا ايذين يولﻼنان گونو ،آنام سليقه ايله اوتولهدييي نيظامي
وئرن »يازارجا متن«لره قاييدير )بارت.(٢٠٠٦ ، پالتارﻻريني گئيميش ،اولدوزﻻري ايسه پار پار
بارت »اوخورجا متن« و »يازارجا متن« پاريلداييردي «.خالقين آراسيندا »ارتشليلر«دن
تئرمينلريني سيراسييﻼ ،قوﻻي و آنﻼشيلماسي ايمگهلنن تصويري وئرير» .دوستﻻرينين
ايچين گرَكن اؤزل بير چابا ايستهمين ،اوخوجونون پالتارﻻري آنجاق ،هئچواخت اوتولَنمهميش«.
اؤزو آنﻼمين اورهتمهسيني گركديرمهين ،توكهتمهلي )كاظمي٤٢ :١٣٨٧ ،ـ .(٤١آنﻼتيچي »سپاه« يوخسا
و حاضير آنﻼمﻼردان اولوشان متنلر و آنﻼمي »ارتش« كلمهسيني قولﻼنمادان يالنيز كوتلهنين
آچيقجا اولمايان ،اوخوجونون چابا گؤسترمهسيني ايچينده بليرلي اوﻻن اؤزلليكلري كولتورل دوزگو
اوﻻراق يارارﻻنير.
٢٤٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
اؤيكونون بير نئچه پاراگرافيني گتيررك ،روﻻن بارت گركديرن ،اونون اؤزنه قونومونو سورغوﻻيان ،باشقا
اونوره دئ بالزاك يازديغي »سازارين« باشليقلي سؤزله متني تكرار يازديران و اوخوجونو
اؤيكونون آيرينتيلي اينجهلهمهسي يؤنتهمينين توكهديجيدن اورهتيجييه چئويرن متنلره قولﻼنير.
دوغرولتوسوندا اينجهلهيرك اؤرنك گتيرهجهيم. بارت يازارجا متنلري اوخورجا متنلردن داها اؤنملي
اولدوغونو ساوونور ،چونكو يازارجا متنلرين
قيرميزيم بيرليييني ،كومپوزيسيونو طرفيندن سونسوزا دك
-١اونو ياديما ساليردي :بوتونويله ائيلمسل يئنيدن قوروﻻن ،متنين ايچينده اولوشدوران و
دوزگولرله آنﻼتيﻼن اؤيكو ،آنﻼتيچينين »بؤيور سوركلي اوﻻراق قايان كودﻻر اوﻻراق گؤرور .اوخورجا
بؤيوره ايلهشدييي« اوشاقليق يولداشي ايله راستگله متنلرين اوخوجوسو بؤيوك اؤلچوده پسيودير،
قارشليﻼشماغي ،دوﻻييسي ايله ده »قاريشميش حالبوكي يازارجا متنين اوخوجوسو اكتيو چابا
كمودون ايچيني گزهر كيمي چكيب چيخاردان« گؤسترمهليدير و حتي يازارين ائيلملريني يئنيدن
خاطيرهلري آنﻼتيلير؛ دؤنهلرله باشقا اؤيكولرده دوزنلهمسي گركير )بارت.(٢٠٠٢ ،
تيكرارﻻناجاق »سئوديييم قيزين دونن اره
گئتمهسي« تئمي ايله. اينجهلهمه
-٢چئوريلمه :اؤيكو گنج بير ايشچينين بير روﻻن بارتين آنﻼتي بيليم يؤنتهمينده اوﻻن
گونلوك ايشدن خيﻼص اولدوغو ،قاباغيندا آچيﻼن ايلكهلر ،وارساييمﻼر و تئرمينلر ايله تانيش
زامانين سئوينجيني ياشاديغي ائيلمسل دوزگولرله اولدوقدان سونرا ،غفور امامي زاده خياوينين
آنﻼتير .دؤنه دؤنه تيكرارﻻنان »منظوروم«» ،البته«، »قيرميزيم« و »سوموكلري قالميشدي« باشليقلي
»ياني«» ،بونو دئمهلييم«» ،عيللت«» ،بلكه ده«، كيتابﻼريني آنﻼتي الشتيريسي يؤنتهمينده
»احتماﻻ« وب .كيمي سؤزجوكلر ايسه هر شئيين اينجهلهييب ،بوتونلوكده آنﻼتيﻼرين ياپيﻼريني
آچيقجا آنﻼتيلديغيني گؤسترير. بليرتمكله باشدان توتدوغوموز آماجا وارابيلريك
-٣گوناه سنده دئييل :ياشاديغي كولتورده ايندي» .قيرميزيم« و »سوموكلري قالميشدي«
يئرسيز سوالﻼر باشيندا دوﻻنان آنﻼتيچي حيكايه توپلوسو بوتونويله اون دوققوز حيكايهدن
چاباﻻديغينا رغمن قافاسي قاريشيق قالير .اؤيكو اولوشور .اؤيكولرين بيرر بيرر جوملهلريني چؤزوب،
»واراولوش« قايغيسي ايله باش باشا قاﻻن )آرديني يوخاريدا سايديغيم دوزگولر اوزرينده دوزمك اوﻻسي
توتاجاق باشقا اؤيكولردهكي كيمي(بير آدامين اولماديغي ايچين ،هر اؤيكونو اله آلديغيم چرچيوهده
باشقاﻻرينا حسرت گؤزو ايله باخان آنﻼتيسيدير؛ اينجهلهييب سونوجو بير نئچه سطيرده گتيرمك
اؤيكو اؤنملي اولدوغوندان باغيمسيز بير گيريشه زوروندايام؛ بونونﻼ دا يئرلي يئرينده گركن
ﻻييقدير ،آنجاق بورادا سؤزو »نئجه« اؤتوردويو و آچيقﻼماﻻردان واز كئچمهيهجهيم .آنجاق ايشيمين
هانسي دوزگولرله آنﻼتيني گئنيشلهنديريب بليرسيز اولماماسي ايچين »قيرميزيم« باشليقلي
٢٤٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
»قيرميزي« ايله »ـم« ضميرينه قاييدان »يييهليك« طبيعتين و حاياتين »سو كيمي« سايدام آخيشي
ايلگي نئجه بير ايلگيدير؟ اؤيكونو اوخودوغوموزدا بير بير بوتونلوك »آنﻼمسال دوزگو« اوﻻراق داها آيدين
بئچهنين آدي اولدوغو بيلينير .ييهليك ضميرينين بليرتيلير» .بو گون آتا مينيب دده باﻻ چاپا چاپا ائوه
وورغو نهدني ايسه ايرهليده آچيقﻼناجاق .اصلينده گئدهجهييك «.تومجه ايسه ايلك آلينان آنﻼمين
اؤيكو بير ايلگي اؤيكوسودور) .يورومبيلگيسل دوزگو(. ترسينه ،گيزلين بير ايستكدير؛ بير خاطيره يا بير
اوشاقﻻرين دؤردو ده آياغا دوردو .من ياشامي گئري قايتارما ديلهيي .آتاسي ايله اؤزوندن
دالﻻريندا اوتوروب اؤزومو گيزلهتديم .حسن بئچهني باشقا هر شئيي و چئورهني تمثيل ائدن »آتا مينيب«
اييرمي مئتير قاباقدا الينده توتموشدو .افشينين گئرييه» ،ائوه« ،ياشاما قايتارما آرزووسو ايله »دده
ايشارهسي ايله بوشﻼدي .بئچهني چاغيرماق اوچون باﻻ چاپا چاپا ائوه گئدهجهييك«.
فيش چالديم) .ائيلمسل دوزگو( سسيمي ائشيدينجه -٤پيشييين هئچ نقشي يوخدور :اؤيكو آرديني
اوزون قيرميزي بوينونو يانيؤرهسينده گزديردي. »ائودن قاچديغيم آخشام« توتاجاق واراولوشچولوق
)»بئچه« و »قيرميزي بوينو« گؤسترگهلرله اؤيكونون فلسفهسينين »اؤزگورلوك« تئمي ايله »پيشيك
باشليغي نهيه اشاره ائتدييي بليرلهنير؛ ائيلمسل اوغﻼنين دويغوﻻرينين مسؤولو دئييلدي« دئيه
دوزگو( ايلك دؤنه ايدي سسيمي ائشيديردي اؤزومو »فقط قيزي اؤزو سئچمهميشدي؛ آناسي
گؤرموردو) .آنﻼتيچي ايله بئچهنين آراسيندا اوﻻن بيهنميشدي« كيمي سؤزلري دوشونرك ،اينسانين
ايلگي سيخ بير ايلگي اوﻻراق آچيقﻼنير؛ آنﻼمسال سونوجويله سيئچديكلرينين ياشاميندا
دوزگو( ياواش ياواش سسه دوغرو گلينجه آديني دا قارشيﻼشديغيندا »اؤزگورلوك« مسالهسينه وارماغي
چاغيرديم :قيرميزي ،قيرميزيم) .ائيلمسل دوزگو(. ائيلمسل دوزگولرله آنﻼتير؛ »اوغﻼن دا فيكر
بيليرديم هاردان اولسا گزيب مني تاپاجاق. ائلهييردي احتمالن بئلهدير«.
بوينونون توكو بيز بيز اولموشدو ،اوركموشدو. -٥ائودن قاچديغيم آخشام :واراولوش قايغيسي
)آنﻼتيچينين گووهني و بئچهنين يييهسيني ايله قارشيﻼشان آنﻼتيچي ،واراولوشچولوق
گؤرمهديييندن اوركدويو دوروم ،قيرميزي ايله فلسفهسينين تمل توتدوغو »اؤلوم ،اؤزگورلوك،
آنﻼتيچي آراسيندا اوﻻن ايلگييه بير داها وورغو يالنيزليق و بوشلوق« قاورامﻼري ايله باشباشادير.
قويور؛ آنﻼمسال دوزگو( افشين دئدي بير ذره اؤزو دوشوندوكلرينده سرسم اوﻻن آنﻼتيچينين ائودن
گؤرسهتسن اودوزوبسانها .گئنه فيش چالديم. قاچديغي آخشام ياشاديغي دوروم ائيلمسل
آدديم آدديم سسيمي ايزلهييردي .اوچ مئتيرليييمه دوزگولرله آنﻼتيلير.
چاتدي .چوروك ناديرين آياقﻻرينين آراسيندان -٦قيرميزيم:
باشيمي گؤردو .دؤور ووروب منه طرف قاچدي. قيرميزيم .باشليق اؤزو بير پارا سورغوﻻرين
اوستومه آپباندي .قوجاغيما آليب پپيييندن اؤپدوم. باشﻼنغيجيدير :قيرميزيم نهدير؟ جانلي مي جانسيز
گونشين ايشيغي آلتيندا پارﻻيان اوزون قيرميزي مي؟ »ـم« ضميري اؤيكونون باشليغيندا قاباريق
توكلريني سيغالﻼديم .چوروك ناديره طرف اليمي شكيلده اؤزونو گؤستردييي حالدا نهيه قاييدير؟
٢٤٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
اوچوده آدديم آدديم اوزاقﻼشارﻻركن ان يالقيز و ان چيخاراجاق »كئچميشه وورولموش بير تونل
قايغيلي او شهردن «.شهري بوروين هيجان »هاوادا كيمي«دير ،آرديني توتان اوخوجويا .قاﻻن جوملهلر
دوﻻشان كولك« اولور دا نوتﻼري داغيتماغا باشﻼيير؛ ايسه بوتونلوكله دورومو آچيقﻼيان ائيلمسل
بونﻼرين سوسماغينا رغمن! دوزگولردير.
اوچ آدامين بو غريبه شهري ترك ائتديكلري -٩اورتا ياشلي كيشينين اؤلومو :سيرادان بير
آنﻼتيليركن »اوچ آدام ،اوچ دالغالي و تيترك آدام راستگَله تصادوفﻼ اؤلن »اورتا ياشلي كيشي« باشقا
سويوق او شهرين قارانليق بير گئجهسيندن هر كيم و هر زاماندا اوﻻبيلر .بونا اينانان دا وار
قوپدوﻻر؛ چؤللره باييرﻻرا يولﻼنديﻼر ،درهلري اينانمايان دا .اؤيكوجوك تومجه تومجه ائيلمسل
تپهلري آشديﻼر ،چايﻻردان كئچيب داغﻻردان دوزگولرله آنﻼتيلير.
چيخديﻼر و نهايت هر شئيي گئريده بوراخيب -١٠اوچ آدام ،بير شهر :شعرسل و آخيجي بير
باشقاري كيمي قوربته سيغينديﻼر «.بوتون اؤيكوده ديل ايله آنﻼتيﻼن بو اؤيكو آنﻼمسال دوزگولرله
ياتان گيزهمي چؤزمهيه ايپ اوجوﻻر وئريلميش؛ »و ايچينده گيزلهتدييي معناسينين چؤزوب آچماغيني
نهايت هر شئيي گئريده بوراخيب باشقاﻻري ١كيمي اوخوجوسونا بوراخير» .باخدي ياشلي گؤزلرله
قوربته سيغينديﻼر» «.غوربت« )يا اؤيكوده بيرينجي آدام هاوادا دوﻻشان ،بيربيرلري ايله
يازيلديغي كيمي »قوربت«( سؤزجويو و اونا توققوشان چيرپينان و نهايت دووارين قاپينين
سيغينماق بو سويوق ،سوسقون و »بوراخيلميش پئنجرهنين دليك دئشيكلريندن چيخيب اؤزلريني
ترك ائديلميش« شهرين اؤيكوسونه گؤره بير »آچار ائشيكدهكي هاوايا ائولره كوچهلره و اينسانﻼرا
كلمه«دير؛ اؤزلليكله »باشقاﻻري«ني بونا اك ائتسك، چاتديران قرارسيز نوتﻻرا «.شعرسل بير گؤرونتو
داها تدبيرلي بير تومجه اولدوغونا واريلير .اينسانﻼر ايله هر يئرين و هر كسين سوسدوغو شهرده
نهدن بو شهري ترك ائتميشلر؟ بو اوچ آدام »سوسمايان« بيريلرينين گيريب »بير ماهني وار«
كيمديلر؟ موسيقي و نوت نه آنﻼم داشييير بوردا؟ ان دئيه باغيران جسارتله دوﻻشيب »چالمايينجا
سوندا نييه هامي بوراني ترك ائديب غوربته موطلق گئتمهمهليييك دوستﻼر« دئييرلر.
سيغينير؟ شهرين باشينا نه گليب؟ غوربت هارادير؟ نه ايسه بونﻼر دا سوسورﻻر سونوندا» .سونرا
و ...كيمي سورغوﻻرين يارانديغي بو اؤيكوده اوخوجو توكندي ماهنيﻻري .يئنيدن سوسدوﻻر .يئنيدن
بير يازيچي اوﻻراق يئنيدن باشﻼييب يازماليدير دايانديﻼر ،بيربيرلرينه درين درين باخديﻼر .آياغا
اؤيكونو؛ بو اوزدن ده اؤنوموزده اوﻻن متن »يازارجا قالخيب سازﻻري چانتاﻻرا قويدوﻻر .يوﻻ دوشوب
متن«دير. حيهطدن ائشييه چيخديﻼر «.آنجاق »قاپيني
-١١بو يخچال دوزهلن دئييل :بو اؤيكويه گؤره آرخاﻻرينجا قيرارجاسينا چيرپان كولهيين هاوادا
اشاره ائتديييم كيمي باغيمسيز بير مقاله يازيب دوﻻشان نوتﻻري هارا آپاراجاغيني ،هانسي ائوين
باجاسينا ،هانسي اينسانين قوﻻغينا ،هانسي داغين
١كيتابدا »باشقاري« اوﻻراق يالنيش يازيليب. زيروهسينه سوروب چاتديراجاغيني دوشونوردولر
٢٤٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
ماراقﻼنديرسا دا سونوندا بونﻼرين آچيلماغينا گؤره، آچيﻼسي قونو» ،سورغوﻻنديرانين جينسيتي نهدير
بو »او دونيانين« اؤزلليگي اولدوغوندان باشقا هئچ گؤرهسن؟« ده اوﻻبيلر .اؤيكو ائيلمسل دوزگولرله
بير ايپ اوجو وئريلمير )يورومبيلگيسل دوزگو(. ايلك باشدان يارانان بليرسيزليكلري آچيقﻼيير.
اؤيكوده »چيپس« و »قيرميزي باشماق« ايمگهلري -٦قيرخآياق ايله قاريشقاﻻر :آلئقوريك
تيكرارا كئچينجه يورومبيلگيسل دوزگو اولوشدورو. آنئكدوتﻼر كيمي بوتونلوكده ائيلمسل دوزگولرله
-٨يوخوم گلير :بير حيكايهنين يازيليشي آنﻼتيلير.
بوتونلوكله ائيلمسل دوزگولرله آنﻼتيلير. -٧چيپس :اؤيكو اوﻻي آيرونيسي ايله باشا
چاتان ،بير يوخودور و ديالوقﻼرﻻ آنﻼتيلير .دوكتورون
جيلخ آنﻼتييا دوغرو »كاريخما« نهدني ايله سرطان خستهلييييندن
روﻻن بارت قورامﻼشديرديغي آنﻼتيبيليم دوﻻيي »اوچ آيا قدر« اؤلدويونو بيلن آنﻼتيچي،
يؤنتهمي ايله غفور اماميزاده خياوينين ايكي قيسقانجليقدان »يا گرك سني اؤزومنن آپارايديم
توپلوسونو گؤزدن كئچيرندن سونرا يئري گلميشكن يادا دونيانين بوتون كيشيلريني« دئيه دوشونرك
اؤنوموزده اوﻻن اؤيكولرين باشقا اؤزلليكلرينه ده ائشينه »نقشهم بو ايدي كي سني ده اؤزومنن
اؤتَريجه گؤز گزديرمك يئرينه توشر. آپارام« دئيير ،آنجاق آيرونيك بير دورومدا اؤزو
ايكينجي توپلودا دا بيرينجي كيمي اوﻻي دئييل ده ائشي اؤلور »ولي سن اؤزون قاباغا
هؤرگوسوز قيسا اؤيكولره راستﻼشيريق .غفور دوشدون «.اؤيو سيرادان بير گئديشله ،بوتونلوكده
چاليشير قورغو و پﻼتي آرادان گؤتورسون .آنجاق ائيلمسل دوزگولرله آنﻼتيلير؛ »دونن يوخوما گليب«،
پﻼتسيز پئيرنگسيز اؤيكو يوخسا رومانين يالنيز »اوراﻻرين دا مشكيني وار يا يوخ« كيمي
»آنﻼتي«سي وار و يازيچي اونا گووهنمهليدير، يورومبيلگيسل دوزگولرله اؤيكوده ايلك باشدان
يوخسا هرشئي هئچه چيخار .اورهان پاموك يارانان آسقي »گودوردون گور با گور اوﻻم راحات
»كافامدا بير توهافليك«باشليقلي رومانينين ايلك اوﻻسان ،ولي اؤزون گئتدين«.ـه قدر آسيلي قالير.
صفحهلرينده بوتون رومانين قورغوسونو و پﻼتيني »بوردا بير چيپسي يئمك اوچون هر نهيي اؤزوموز
آچيقجا اورتايا قويور؛ موراد قيزي قاچيردير، حاظيرﻻماليييق ،يئرآلماسيني اَكيب بئجردندن
قاچيرتديغي قيز ايلك سئودييي قيز دئييل! سويوب ياغدا قيزاردناجان اؤزوموزون بوينوموزدادير.
باجيسيدير .اونونﻼ ياشايير .تامام) .پاموك(٢٠١٤ ، آخير مرحلهسي ﻻپ چتين اولور ،قيرخ گون اوزانيب
آنجاق ايلك نئچه صفحهدن سونرا پاموك يوزلر گؤزلهيندن سونرا اوستوموزدهكي يورقان اؤزو اؤزونه
صفحه گؤزلجه روايت يارادير .منجه ده قورغو ،پﻼت، موشامپايا چئوريلير ،ائهمالجا دوروب موشامباني
اوﻻي هؤرگوسو و سايره ...اصلن اؤنملي دئييل ،بونﻼر مساوي يئرلره بؤلوروك ،فيكريميز تمامن ايشيميزده
هاميسي آراجدير و اولوب يا اولماماسي سئچهنكدير. اولماليدير ،وسطده بير ذره ده جايساق هر شئي
يالنيز آنﻼتينين نئجه آنﻼتيلماسي اؤنمليدير .غفور اولدن تيكرار اولور «...كيمي بليرسيز سؤزلر ايسه
اوخوجونو سؤزلرده ياتان گيزهمين چؤزمهسينه
٢٥٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
گؤروندويو كيمي قيرميزيم اؤيكوتوپلوسو آنﻼتي ايسه بئله بير اؤيكو ياراتماقدا سرسمسيز آدديم
دوزگولري ،دوﻻييسي ايله ده اوخوجو ايله آتماقدا اؤزونو جسارتلي گؤسترير؛ دئمك اوﻻر
قورابيلهجهيي آلينان معنا اورتامين گئنيشلييي ايكينجي توپلوسوندا بير آدديم دا ايرهلي گئتميش.
آچيسيندان ،داها زنگيندير .بو ايسه اوخوجونون پوستمودئرن بير ايفاده ايله يازيدا قورغو قورماق
اوخوما سورهجينده ائديلگن يوخسا ائتكن اولماسينا اوخوجويا خيانت گؤزو ايله باخماقدير دئمكدن
و سيرايﻼ دا متنين اوخورجا يوخسا يازارجا اولماسينا چكينمك ايستهميرم .اويسا »صاف بير اؤيكوچو«
سبب اولور. اوﻻراق تانيديغيم يازيچينين يئني ساحهلره دوغرو
قيرميزيم اؤيكو توپلوسوندا )اؤزلليكله »گوناه آخيشيني اؤنَمسهييرم.
سنده دئييل«» ،قيرميزيم« و »متوسط آدام« باشقا اؤزلليك ايسه »يوخلوق« قاورامينين
اؤيكولري ايله( اوخوجو دا يازيليش )يئنيدن اينجهلهنمهسيدير؛ ايستر »معنانين يوخلوغو« ،ايستر
يازيليش( سورهجينده قاتيﻼبيلهجك قونومونا »يوخ بير سئوگيلي« وب .بو ايسه »بوشونواليق« و
يوكسهلير؛ متندن آﻻبيلهجك لذت ايسه )بارت »آنﻼمسيزليق« كيمي قاورامين اؤيكولرين فضاسينا
دئييشي ايله( jouissanceتورلو بير حظدير ،بو اوزدن سوزمهسينه نهدن اولور؛ آنجاق »يوخلوق«ون يوغون
ده اؤنوموزده اوﻻن متنلر بارت تانيمي ايله »يازارجا »وارليغي«ني قاورايان اؤزنه دورمادان آراييب دوران
متن«دير .باشقا حيكايهلر آنجاق )سوموكلري آراييشچيدير.
قالميشدي حيكايه توپلوسو ايچينده( اوخوجونو
قونوموندان جايديرماقسيزين وارابيلهجهيي كئيفه سونوج
يؤنلهدير )اوخورجا متن(. ايكي كيتابي آيرينتيلي اون دوققوز
حيكايهسيني روﻻن بارتين قورامﻼشديرديغي بئش
قايناقﻼر دوزگو اوزره آچقﻼياندان سونرا سونوجو )همن
اماميزاده خياوي ،غفور .(١٣٩٦) .قيرميزيم .تبريز: دوزگولر اوزره( بئله اؤزتلهمك اوﻻر:
حكيم نظامي گنجهاي يايين ائوي. قيرميزيم اؤيكو توپلوسوندا ايشلهنيلن دوزگولر،
اماميزاده خياوي ،غفور .(١٣٩٨) .سوموكلري داها چوخ يارارﻻنديقﻼري سيراسييﻼ بونﻼردير:
قالميشدي .تبريز :حكيم نظامي گنجهاي يايين ائوي. ائيلمسل ،يورومبيلگيسل ،آنﻼمسال و كولتورل
كاظمي ،رضا .(١٣٨٧) .ﻻپ او اوزاقﻼردا .تهران: دوزگو) .سيمگهسل دوزگو قولﻼنيلماييبدير(.
اختر. سوموكلري قالميشدي حيكايه توپلوسوندا
صادقي اشرافي ،احمد )الف .نورانلي(.(١٣٩٢) . ايشلهنيلن دوزگولر ،داها چوخ يارارﻻنديقﻼري
قيزيل آتيم و باشقا اؤيكولر .اردبيل :ساواﻻن سيراسييﻼ بونﻼردير :ائيلمسل ،يورومبيلگيسل
ايگيدلري. دوزگو) .آنﻼمسال ،سيمگهسل و كولتورل دوزگولر
ملكنژاد ،محمد .(١٣٩٦) .بوغاناق .تبريز :اختر. قولﻼنيلماييب(.
٢٥١
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٢٥٢
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
شاعران نامدار تركيه شد .آن ترجمهي من در همان شيوا فرهمند راد
ماهها در هفتمين »دفتر شوراي نويسندگان و
هنرمندان ايران« چاپ شد ،اما شب پيش از توزيع
صغري و كبراي يك تومور تحميلي
به غضب ادارهي ارشاد وقت گرفتار آمد ،و همهي
در پيچوخمهاي ترجمه
نسخههاي آن را خمير كردند ،و آن حكايتي ديگر
است.
بهتازگي كتاب »خشم و هياهوي يك زندگي،
آ .قادر مينوشت كه شبي در زنداني در تركيه،
زندگي و خاطرات غﻼميحيي دانشيان از فرقه
در محفل شاگرداني كه ناظم حكمت داشت ،يكي از
دموكرات آذربايجان و حزب
شاگردان ترجمهي تركي »زمين
توده ايران« )ترجمهي علي
نوآباد« اثر ميخاييل شولوخوف
مرادي مراغهاي ،نشر اوحدي،
را كه تازه منتشر شدهبود آورد
تهران (١٣٨٨را در پي مطلبي
تا به جمع معرفي كند .او شروع
ورق ميزدم .با خواندن جملهي
به خواندن ترجمه كرد ،اما به
»به خاطر سخنراني آقايي در
محض آن كه رسيد به جملهي
گردهمايي حزب كمونيست
»هﻼل سبز رنگ ماه از ﻻبهﻻي
ايران ،او را از كميته مركزي
شاخهها «...ناظم حكمت )كه
فرقه آذربايجان و اهميت
خود سالها در اتحاد شوروي
اجرايي اخراج كردهايد« در
پناهنده بود و با زبان روسي
درستي ترجمه شك كردم:
آشنايي داشت( خشمگين كتاب
حزب كمونيست ايران كه در
را از دست او كشيد و به سويي
دوران رضا شاه نابود شد،
پرتاب كرد ،و گفت» :ممكن نيست شولوخوف
نميتوانست ربطي به فرقه دموكرات آذربايجان
»هﻼل ماه« نوشتهباشد«!
داشتهباشد .به ناگزير به متن اصلي رجوع كردم ،و
آ .قادر توضيح بيشتري ندادهبود كه ناظم
با تأسف ديدم كه ترديدم بهجا بودهاست.
حكمت چرا »هﻼل ماه« را غلط ميدانست .من ،در
اما نخست اجازه دهيد يك نكته از تجربهي
مقام مترجم جوان و كمتجربهي نوشتهي آ .قادر ،در
شخصي در ترجمه و اهميت ترجمهي درست
شگفت بودم كه چرا ناظم حكمت چنين واكنشي
تكتك واژهها بگويم.
نشان داد .مگر شولوخوف در اصل چه نوشتهبود؟ به
در پاييز سال ١٣٦١خاطرهاي را نوشتهي يكي
ترجمهي فارسي زندهياد م .ا .بهآذين از اين اثر
از شاگردان شاعر بزرگ ترك ناظم حكمت از تركي
شولوخوف رجوع كردم .بهآذين ،با آن كه نه از متن
آذربايجاني به فارسي ترجمه كردم .او »آ .قادر« نام
روسي ،كه از زبان فرانسه ترجمه كرده ،نوشتهاست:
داشت و پس از آموختن در مكتب حكمت ،يكي از
»] [...تا هنگامي كه شاخ سبز رنگ ماه از خﻼل
٢٥٣
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
اتحاد شوروي« نوشته شده ،اما در موارد ديگر به برهنگي شاخهها پديدار گردد] «...چاپ دوم،
جاي آن »حزب كمونيست آذربايجان« )ص (٩٣و انتشارات نيل ،تهران ،١٣٥٧ ،ص .[١٥چه زيبا!
دستكم سه بار »حزب كمونيست ايران« ترجمه تنها اكنون ،پس از اين همه سال ،ميتوانم به
شده )ص ،(٢٤٤ ،٢٤٣ ،٢٤٠كه هر دو بهكلي غلط متن اصلي و روسي شولوخوف رجوع كنم ،و ميبينم
است؛ و يك جا آن را جا انداختهاند )ص .(٢٣٤ كه حق هم با ناظم حكمت بود و هم با بهآذين )و
مترجم گويي به ترجمهي رقمهاي رومي هم مترجم روسي به فرانسه!( .شولوخوف نوشتهاست
چندان عﻼقهاي ندارد) XXII .بيست و دوم( را چند ،рог месяцаيعني »شاخ ماه« ،و نه هﻼل .واضح
جا بهكلي جا انداخته )ص (٢٤٤ ،٢٤٣ ،٢٤٠ ،٢٣٤؛ است! شولوخوف داشت دربارهي جامعهي دهقانان
و يك جا »نوزدهم« ترجمه كرده )ص .(٢٣٦ استپهاي دن مينوشت .در جهان تصويري و خيالي
همچنين IIIرا جا انداخته )ص » .(٢٢٦كنگره II دهقان آن ديار ،ماه نو به شاخ چارپايانش تشبيه
حزب توده ايران« را »كنگره «...١١ترجمه كرده ميشود.
)ص .(٢٥٣تاريخ 11/X-1961را بهكلي جا انداخته، اين بحث پيرامون متن ادبي بود ،كه خيليها
و 6/II-1962را بهجاي ٦فوريه ٦ ،١٩٦٢نوامبر تغيير واژههاي آن را در ترجمه چندان مهم
ترجمه كردهاست )هر دو در ص .(٢٨٢پرانتز و نميدانند .آنچه ميخواهم بگويم مربوط به
عبارت (15/II ta 5/XII) çəkir, həddi əqəl 12-17 ترجمهي اسناد و مدارك و خاطرات تاريخيست.
gün çəkirرا حذف كرده )ص » .(٢٨٧پلنوم )X (III براي ترجمه از برخي زبانهاي پر مترجم،
حزب« را به جاي »پلنوم دهم )سوم( حزب« دو جا مترجمان ميتوانند بر كار يكديگر نظارت كنند ،نقد
»پلنوم سيزدهم« ترجمه كردهاست )ص ،٢٩٥و كنند ،و ايرادهاي كار يكديگر را نشان دهند .اما
9/X-1963 .(٢٩٦را ١٩اكتبر ترجمه كرده )ص براي برخي زبانهاي ديگر ،مانند تركي آذربايجاني،
30/V-1962 .(٣٠٩را »مورخه «١٩٦٢ترجمه كرده تعداد مترجمان كم است و نقد چنداني بر كيفيت
)ص ١٢ .(٣١٣ژوييه را ٢٣ژوييه نوشته )ص كار مترجمان از اين زبانها نوشته نميشود.
،(٣٢١و ) XII (Vرا بهكلي جا انداختهاست )ص عنوان اصلي كتاب خيلي ساده »خاطرات«
» .(٣٢٦بيش از «٢٠٠٠را هم ٢٠٠نوشتهاست )ص است ،اما مترجم مقدمهي مفصلي بر آن نوشته و
.(٣٥٤ عنوان آن را تغيير دادهاست .بگذريم از اين كه من
مترجم همچنين tarixliآذربايجاني را به معناي نميدانم تركيب »خشم« يك »زندگي« در عنوان
»به تاريخ« ،بارها »تاريخي« ترجمه كرده )ص ،٣١٦ كتاب چه معنايي ميتواند داشتهباشد ،اما ببينيم اين
،(٣٥٤ ،٣٥١ ،٣٤٨و gündəlikبه معناي »دستور مترجم چه بر سر واژهها ،جملهها ،و حتي نامها و
جلسه« را »روزمره« و »روزانه« ترجمه كرده ،يا جا تاريخها آوردهاست.
انداختهاست )ص ،٣١٨ ،٢٩٧ ،٢٧٦ ،٢٧٥ ،٢٤٣ متن ترجمه از لحاظ برگرداندن نامها و عناوين
.(٣٤٨ ،٣٤٤ ،٣٤٠ ،٣٣٠ ،٣٢٦ ،٣٢٢او در ص ٣١٨ و اختصارات هيچ يكدست نيست .براي نمونه برابر
نزديك به يك پاراگراف را جا انداختهاست. Sov. İKPچند جا به درستي »حزب كمونيست
٢٥٤
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
سخنرانياش دربارهي كنگره ٢٢حزب مترجم با نام فعاﻻن سرشناس حزب توده ايران
كمونيست اتحاد شوروي از عضويت كميته و فرقه دموكرات آذربايجان آشنايي ندارد .او نام
مركزي فرقه دموكرات آذربايجان و هيئت ]عبدالحسين[ آگاهي را در دو جاي ترجمه درست
اجراييهي آن كنار گذاشتهايد. نوشته ،اما در پنج مورد ديگر Agahiرا آقايي ترجمه
كرده ،و يك جا مفهوم لغوي آن را نوشتهاست.
Hizbin İcraiyyə heyətinin təqsirlərindən biri ]احمدعلي[ رصدي دو بار در مقدمهي كتاب
hövzələrin təkliflərinə laqeyd yanaşmaqdır.
Hövzələr təklif edirlər ki, firqənin adı رسدي ،و هشت بار در طول كتاب اسدي ترجمه
saxlanılmasın və Mərkəzi Komitəsinin adı شدهاست .روييندژ را همه جا روييندج نوشتهاست.
qalmasın.
ترجمه ايشان» :از تقصيرات هيئت اجرايي صارمي شده سارومي ،حسن نظري شده حسن
حزب ،يكي برخورد خونسردانه و بياعتنايي آن به حضري ،و رضا قاضي شده رضا قاسمي )هر سه ص
.(٢٨٥
تكاليف و وظايف حوزههاست .نام فرقه و كميته
،Palkovnikبه معني سرهنگ ،به نام شخص
مركزي بايد تغيير يابد) «.ص (٢٤٥
پالكوفيك ترجمه شدهاست .نام نخستوزير وقت
برداشت من :يكي از كوتاهيهاي هيئت اجراييه
شوروي كه در رسانههاي فارسي كاسيگين نوشته
حزب بياعتنايي به پيشنهادهاي حوزههاست.
ميشود ،در ترجمهي ايشان يك بار گوزيگين )ص
حوزهها پيشنهاد ميكنند كه نام فرقه حفظ نشود
(٣٢٦و بار ديگر گوسيگين )ص (٣٤٨شدهاست.
و نام كميته مركزي آن نيز باقي نماند.
مترجم با نام روزنامههاي آن دوران هم آشنا
نيست و »شعله جنوب« را »كولهبار جنوب« ترجمه
Güya Azərbaycana inqilab südur edildi.
ترجمه ايشان» :گويا انقﻼب به صورت تومور بر كردهاست .اما شاهكار برگرداندن نامها آنجاست كه
]حميد[ صفري شدهاست »صغري و كبري«!! )ص
آذربايجان تحميل شد« )ص .(٢٦٢ايشان در همه
(٣٢٧
جاي كتاب »صدور« را »تحميل« ترجمه كردهاند.
و چند مورد خطاي ترجمهي متن ،نمونهي
برداشت من :گويا انقﻼب به آذربايجان صادر
خروار:
شد.
Agahi Sov. İKP-nin XXII qurultayı
Bunu deyənlər: Azəri, Bəydili, Cahanşahlu, barədə çıxış etdiyinə görə onu ADF MK
Rza İnayət və başqalarıdir. üzvlüyündən və İcraiyyə heyətindən çıxarıbsız.
مترجم جمله را حذف كردهاست! )ص (٢٧٢ ترجمه ايشان» :به خاطر سخنراني آقايي در
برداشت من :گويندگان اين سخن عبارتاند از: گردهمايي حزب كمونيست ايران ،او را از كميته
آذري ،بيگدلي ،جهانشاهلو ،عنايت رضا ،و ديگران. مركزي فرقه آذربايجان و اهميت اجرايي اخراج
كردهايد«).ص (٢٤٠
Bakıda 70 (7) n-li Akademiya hövzəsinin
heyəti-amiləsi təşkilatı qaydanı pozub, برداشت من] :عبدالحسين[ آگاهي را به خاطر
özbaşınalıq etdiyinə görə Bakı təşkilatı
٢٥٥
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
زنده بهره بجوييم).ص (٣١٧ Akademiya hövzəsində yeni heyət amilə seçkisi
aparmaq qərarını ADF MK İcraiyyə heyəti
برداشت من :ﻻزم است از وجود آقاي təsdiq edib, orada yeni hövzə heyəti seçkisi
aparılmasına icazə verdi.
]زينالعابدين[ قيامي همچون يك تاريخ زنده بهره
ترجمه ايشان :هيئت عامل حوزه آكادمي باكو
ببريم.
قواعد حزبي را زير پا گذاشته ،خودسرانه در حوزه
آكادمي ،در پي انتخابات هيئت عامل جديد بر
من تمامي متن ترجمه را با متن اصلي مقابله
آمدهاند .كميته مركزي فرقه دموكرات آذربايجان نيز
نكردهام و آنچه نوشتم تنها حاصل ورق زدن و
آن را تصديق كرده و در آنجا اجازه داد هيئت
چشم گرداندن است .از بسياري ايرادهاي خرد و ريز
جديد حوزه انتخاب شود) .ص (٢٩٠
ترجمه هم كه ديدم ،چشم پوشيدم.
برداشت من :از آن جايي كه هيئت عاملهي
آيا اين رد پاي مترجم گوگل نيست كه در
حوزه شماره ٧آكادمي باكو قواعد سازماني را زير
آشفتگيهاياين ترجمه ميبينيم؟ آيا همان دو سه
پا گذاشته بود و دست به كاري خودسرانه
ايراد نخست كه نوشتم ،تمامي ترجمهي اين متن
زدهبود ،سازمان باكو تصميم گرفت كه براي
تاريخي را ،كه حتي نامها و تاريخها در آن غلط
ترجمه شده ،بهكلي بياعتبار نميكند؟ خواننده گزينش هيئت عامله تازهاي انتخابات برگزار
ترجمهي فارسي كتاب به كجاي اين ترجمه اعتماد كند .هيئت اجراييه كميته مركزي فرقه دموكرات
بكند؟ آذربايجان با آن تصميم موافقت كرد و اجازهي
جا دارد گفتهشود كه متن اصلي كتاب تركي گزينش هيئت عاملهي جديد حوزه را صادر كرد.
نيز پر است از غلطهاي تايپي.
Mən həmin plenumda Agahinin hesabsız və
məntiqsiz çıxışına cavab verərkən, dedim ki, mən
heç vaxt...
ايشان ترجمه كردهاند» :من در همين پلنوم در
ضمن جواب دادن ،به سخناني غير منطقي و غير
حساب شده آگاهي يافتم چرا كه من هيچ
وقت)«...ص (٣١٣
برداشت من :من در همان پلنوم در پاسخ به
سخنان نسنجيده و غير منطقي ]عبدالحسين[
آگاهي ،گفتم كه من هيچ وقت...
٢٥٦
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
آراجي دير .نه ايسه ،هر بير اينسانين باشقاسيندان شريف مردي
فرقلي باخيشي اولدوغو اوچون ،فرقلي تجروبهسي و
چئورهسيندن فرقلي آلقيسي دا وار دير.
آنا ديلينزده ياشايين
ايران آذربايجانيندا بيهندييم بير نئچه
آذربايجان اينساني
باشاريلي رومان
سؤزلريمي ائورهنسل بير آچيدان ،اؤز
چئورهميزه ،آذربايجان اينسانينا ،يؤنهلتمك
گيريش
ايستهييرم .ايراندان آذربايجان اينسانيني آييريب
ادبيات ،بوتون قارماقاريشيقليق و گئنيش
اوندان سؤز ائتمهييم ايسه ،اوسته آچيقﻼديغيم
آنﻼمدا چئشيتلي طرزلري ايله ،اينساندان و بشر
باخيش آچيسينا قاييدير .بير سيرا نهدنلر ايله
دوروموندان دانيشير .بير بؤجك يوخسا نسنهدن
دئنهييملره گؤره ،بوتون اورتاق گؤروشلر و تجروبهلره
دانيشيركن بئله ،گنه ده اينسان باخشيني يا دا
رغمن" ،آذربايجان اينساني" دئيه بير دئييمدن سؤز
اينسانا بير باخيش آچيسي اورتايا قويور .بو اوزدن
آچا بيلريك .ايندي ،ايلك سؤزلريمه دؤنرك،
اينسان ،ادبياتين بوتون قاپسامي دير .رومان ايسه،
»آذربايجان اينساني«ندان ياخين بير گؤرونتو الده
اؤزل اوﻻراق ،بيربيرينه باغلي اوﻻيﻼر ديزيسي ايله
ائتمك اوچون ،و داها بئله بير »اينسان«ـا
اينسان و اينسانليق تجروبهسيندن دانيشير.
ياخينﻼشماق اوچون ،بونون ياراتديغي ادبيات و
سؤز اينسان تجروبهلريني اوزه و ديله
اؤزلجه روماني ايله گيريشيرسك ،الوئريشلي بير
گتيرمكدن گئديرسه ،ادبياتين چوخ دا گئج اورتايا
آراج و آچي قاباغيميزدا وار دير.
چيخان رومان ژانري ،بئله بير يئتهنكده اؤزونو داها
سؤز بورا گلينجه ،البته ،ايلك اؤنجه
باشاريلي گؤرسهتميش دير .اوچ يوز ايل رومانين
آذربايجانيميزدا يازيلميش باشاريلي رومانﻼريميزدان
باتيدا يوكسهلمهسيندن كئچسه ده ،گل گله
باشﻼماليييق .باشاريلي روماندان ايسه آماج ،سؤزونو
گئنيش آنﻼم و قاپسام قازانميش دير .اينسانين بشره
ييغجام و چرچيوهلي بير شكيلده ،هرهانسي ياپي
ياناشديغي باخيش آچيﻼرين دييشمهسي ايله،
يوخسا سؤيلم سيستئمينده دئيه بيلمهسي يا
رومان داها گئنيش آﻻن قازانيب ،اينسانيانا
گؤرسهتمهسي دير .توتدوغو يولدا ،هر تهر
دئنهييملره داها ياخينﻼشا بيلدي .هر حالدا آدديم
ياخينﻼشماقﻼ اولور اولسون ،اينساني بير تجروبهني
آدديم اينسانا ياخيشنﻼشماق ،بؤيوك سورغوﻻر دا
اوزه گتيريب ،اينسانليق دونياسينا ،بوردا اؤزل اوﻻراق
اورتايا قويا بيلدي .فلسفه و باشقا بيليم دالﻼري
آذربايجان اينسانينين بير بوجاغينا ايشيق ساﻻ
ايسه ،هرهسي بير بوجاقدان بئله بير چابايا ال
بيلميش ايسه ،باشاريلي رومان دير .باشقا اؤنملي
قويدوﻻر .اينسان عالمينه ياخينﻼشماقدا رومانين
مسأله ،ديل مسألهسي دير .باشاريلي رومان ،ايچينده
باشاريسي ،آيدينﻼنما دؤنهميندن سونرا باشﻼندي؛
ياشاديغي ديلده ،ايچ ائتميش بير ديلي نورمال و
اصلينده ،رومان اينسان تجروبهلرينه ياخينﻼشما
٢٥٧
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
صميمي بير ديلده يازيليب دير .آنﻼتي ايسه دوغال اوﻻراق قولﻼنير .ديل اوﻻيدان ،ائلهجه
باشاريلي طرزده قيرخ ايل بويو اونودولموش بير اورتامدان ،آرا ساخﻼمير؛ هر شئي اويوشوملو بير
اوﻻيين ،يئنيدن اولوشونو ،بو كره آنجاق يازماق و شكيلده اوزه چيخير.
خاطيرﻻماقﻼ روايت ائدير؛ رومان اؤز ياراديليش
سورهجيني ،زاماندا ،اينجه گل گئدله آنﻼتير .قونو، باشاريلي رومانﻻر
آذربايجان خالقينا ايللر بويو اورتاق بير كومپلئكس آچيقﻼديغيم سؤزلرله بيرگه ،تئكنيكسل و
اوﻻراق خاطيرهسينده قالديغي اوﻻي دير .دئموكرات ياپيسال يؤنلري ده ـ بير بوتون اوﻻراق ـ نظرده
فيرقهسيندن سونرا آذربايجان اينسانينين آجيﻼري. توتوب ،سون ايللرده ياييمﻼنان رومانﻼريميزدان
آذربايجان اينسانينين خاطيرهسينده ،تروما اوﻻراق اوخودوغوم ،بوتونو يوخسا بير پارا يؤنلريني
باسديريﻼن بير اوﻻي ،قيرخ ايل بويو اوستو اؤرتولو بيهنديييملري آشاغيداكي كيمي سيراﻻيا بيلرم.
قالسا دا ،يازيﻼر و خاطيرهلرله دؤنوب بير داها اونو -١بوغاناق؛ -٢اومسوق؛ -٣قوشﻼر داها
ياشاتماق اومسوقون باشاريسي دير .رومان يالنيز قورخمورﻻر؛ -٤ديدرگين خومپاراﻻر؛ -٥قاراچوخا
اؤزونو اينسان دونياسينا باغلي بيلمير ،حيوانﻼر ايله آواوا .سيراﻻديغيم رومانﻼري ،بوغاناقدان باشقا،
عالميندن ايسه ،اينسانيانا بير باخيشﻼ ،گؤزل بير قاچيلماز اوﻻراق دوزموشم ،يوخسا آدﻻريني
سؤيلم يارادير. چكديييم رومانﻼرين هرهسي اؤز يئرينده گؤزل و
باشاريلي دير .دئمهلييم ،باشقا آدﻻريني
چكمهديييم رومانﻼر دا وار ،نه ايسه سؤزقونوسو
آراييب سئچمك اولورسا ،تريجح ائتمك ﻻزيم دير.
ايرهليده سايديغيم رومانﻼرا گؤره سئچديييم
نهدنلريمي بير بير آچيقﻼييب ،هرهسينه قيسا بير
اؤزت وئريب ،نييه بوغاناق روماني بوتون
ادبياتيميزدا فرقلي بير رومان اولماسينا گؤره قانيتﻼر
وئرمهيه چاليشاجاغام.
آنﻼتينين قورخمورﻻر: داها قوشﻼر
گئديشينده هئچ بير چات يارانمادان زامان دال قاباق
اولوب؛ ايكي تاريخي دؤنگهدن ايكي قيزين ياشامي
روايت اولور .قدار زامان آلنينا چيزگيلر چيزميش
نيلفَر ايله ،باشيندا اينتيحار فيكري دوﻻشان نرگيز،
ايكي قوش ميثالي بيربيرلريني دنيز قيراغيندا تاپيب
دردلهشيرلر .فرق ائتمير زامان هانسي تاريخي
دؤنهمه قاييتسين ١٣٢٠ ،يوخسا ١٣٥٠ايللري؛ اومسوق :ديل باخيميندان ،اومسوق آخارلي و
٢٥٨
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
چكرك ،روايت اولونان لحظهني نئچه يؤنلو قادين دونياسينين اورتاق دردلري ،چيلهلري و
گؤرسهدير و بئلهليكله داها گئنيش آﻻني قاپسايا دغدغهلري جسارت دولو بير ايچدنليكله آنﻼتيلير.
بيلير .بيرينجي شخص و اوچونجو شخص آردآردا يئر رومان قادينﻼرين بوتون تاريخ بويو ،يئنييئتمه
دييشير؛ جوملهدن جوملهيه ،آندان آنا ،آنﻼتي زامانيندان ،گلينليك گئجهلرينه و بوتون ياشام بويو
آچيسينين دييشمهسي )هم يازارا ،هم اوخوجويا( اورتاق دويقوﻻري اوخوجونو حيرته ساﻻن دئدي
نئچه مزيت قازانير :ايكي آنﻼتي بيچيمين قودوﻻر واسيطهسي ايله روايت ائديب ،اوخوجويا
پوتانسييئلي يازارا دورومو ،كاراكتئرين دويغوﻻريني تجروبه ائتمهديي بير ياشامي داديزديرير .يالنيز
و اورتامي داها اطرافلي آنﻼتماق اوچون الوئريشلي قادينﻼر دونياسي دئييل ،بوتون نسلين ياشاديغي
اولموش .بيرينجي شخص يئتيرمهين حيسسي چليشكي و تضادﻻري باشاريلي آنﻼتي ايله روايت
اوچونجو شخص دئئير و تام ترسي .بير طرفدن ده ائدير.
آنﻼتي شيوهسي جوملهلرين اوخونوشوندا اوخوجونون
دهتلي و داها آييق اولماسيني ايستهيير؛ بونونﻼ دا
متنين داديني چيخارماغا يارديم اولور.
كلمهلر ،كومادا اوﻻن بوغاناقلي ذهنين گؤرسهدير .ايللر اؤنجه بو ايكي روماني اوخودوغوم
تجروبهسيدير .ايلك بؤلومده آنﻼتيجينين بوتون اوچون ،١رومانﻼرين اؤزهتيني وئره بيلمهيهجهيم؛
گؤردويو گؤرونتولر ،سونراﻻر رومانين گئديشينده آنجاق قاراچوخا و آواوا آذربايجان اينسانينين
آچيقﻼناجاق دير .روماندا ايچريك و بيچيم گؤزلجه ذهنينده سورهكلي وار اولوب ياشايان موتيفلردن
بيربيرينه باغليدير .بوغاناقلي ذهنين بوغاناقلي اولوشور.
آنﻼتيسي دا وار .مصطفي سون بؤلومه قدر
خستهخانادا ياتاغا توشوب جان هاييندادير .آنﻼتي
آچيسي مصطفينين ذهنينين قاتﻼرينا گيريب
اوﻻيﻼري اوخويوجويا گؤرسهدهجك دير .ايكينجي
بؤلومده ماتان آدﻻنان قيز دهشتلي اوﻻيﻼر اوزوندن
عاغليني ايتيريب دلي اولور .ماتان مصطفيگيلين
قونشوسونون قيزي و اوشاقليق دوستو دير .بير پارا نه ايسه ان سئوديييم ،ائديتينه اوچ ايل زامان
ندنلر دوﻻييسيندان قارداشي ايله قوما كؤچورلر. قويدوغوم و آذربايجان سوييهسينده چوخ فرقلي
ايكينجي بؤلومده ،باشي بﻼلي ماتانين ماجراﻻري
اوﻻراق اؤزونو قورويوب گؤرسهدن رومان ،بوغاناق
سونونا قدر آنﻼتيلير.
دير.
مصطفينين اوشاقليق زامانيندا آتاباباسيندان
ائشيتدييي خاطيرهلر بيزي قافﻼنتييا آپاريب،
١٣٢٥ين سونراﻻري ،آذربايجان خالقينين جانينا بﻼ
اوﻻن قيرران ،سورگونلوك و قيتليغي جانﻼنديرير.
آذربايجان كندلرينين بيرر بيرر بوشالماغي،
كؤچنلرين قومدا تهراندا آوارا قالماغي ،جيتدان
ناغيلينين گيريش چيخيشيندا آنﻼتيلير.
مصطفيگيل ده قوما كؤچورلر.
قومدا چكن آغريﻼر ،حيقارتلر ،انقﻼبدان بوغاناقين اؤزتي و اوﻻيهؤرگوسو
سونراكي بوتون اوﻻيﻼر ،شريعتمدارچيليق، ايلك بؤلوم ،مصطفي آديندا بير آدامين كوما
شريعتيچيليك ،رجويچيلك ،سكگيز ايل ايران حالينا گئديب بوغاناغا توشمهييني ،بيرينجي شخص
عراق ساواشي ...آنﻼتيلير .مصطفي ساغاليب، ديليندن آنﻼتير .بوتون تصويرلر ،آدامﻼر ،سيمگهلر و
خستهخانادان مرخص اولور .سون بؤلوم مصطفينين
چكدييي بوتون چتينليكلر ،ياشاديغي بوحرانﻼر
- ١قاراچوخا ١٣٧٣و آواوا ١٣٨٤ده ياييمﻼندي .آواواني ١٣٨٦و
دوﻻييسييﻼ ،ائوينده اوشاقليق دوستو ماتانين
قاراچوخاني ١٣٩٠دا اوخوموشام .ايندي ١٤٠٠ده بو سؤزلري يازيركن ،بو
گونونه توشمهييني گؤرسهدير... ايكي رومان اليمده دييل دير.
٢٦٠
شماره ٢٣ آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ
٢٦١