آوای تبعید شماره 23

You might also like

Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 263

‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫همكاران اين شماره‪:‬‬ ‫تبعيدي فقط آن كس نيست كه از‬


‫زادبوم خويش تارانده شده باشد‪ .‬تبعيدي‬
‫آيدين آراز‪ ،‬علي احمدنژاد‪ ،‬حامد احمدي‪ ،‬عليرضا‬
‫ميتواند از زبان‪ ،‬فرهنگ و هويت‪ ‬خويش‬
‫بهروز‬ ‫اردوان‪،‬‬ ‫سودابه‬ ‫اردم‪،‬‬ ‫دومان‬ ‫اردبيلي‪،‬‬ ‫نيز تبعيد گردد‪ .‬آنكس كه شعر‪ ،‬داستان‪،‬‬
‫اسماعيلزاده‪ ،‬عبدالرحيم اسماعيلي كبودرآهنگي‪،‬‬ ‫هنر‪ ،‬فكر و انديشهاش در كشور خودي‬
‫رسول اسماعيليان‪ ،‬رحيم اصغرزاده‪ ،‬عليرضا اصغرزاده‪،‬‬ ‫امكان چاپ و نشر نداشته باشد‪ ،‬نيز‬
‫محمد افشارنيا‪ ،‬علي اقدام‪ ،‬منيره اكبرپوران‪ ،‬نادر الهي‪،‬‬ ‫تبعيدي است‪ .‬اين نشريه ميكوشد تا زبان‬
‫غفور اماميزاده‪ ،‬مفتون اميني‪ ،‬توركان اورمولو‪ ،‬رضا‬
‫تبعيديان باشد‪ .‬تبعيد را نه به مرزهاي‬
‫جغرافيايي‪ ،‬و تعريف كﻼسيك آن‪ ،‬بلكه‬
‫باهارلي‪ ،‬رضا براهني‪ ،‬فائضه بهادري‪ ،‬غﻼمرضا بهاري‬
‫در انطباق با جهان معاصر ميشناسد‪.‬‬
‫)باهارلي(‪ ،‬قاسم تركان‪ ،‬حكيم تيليمخان ساوالي‪،‬‬ ‫اين نشريه كه فعﻼً به شكل فصلنامه‬
‫سولماز جمالي‪ ،‬اسماعيل جميلي‪ ،‬ﻻله جوانشير‪ ،‬س‪.‬‬ ‫منتشر ميگردد‪ ،‬گ‪‬رد فرهنگ و ادبيات‬
‫حاتملوي‪ ،‬امين حاجيلو‪ ،‬ائلچين حسنزاده‪ ،‬سيد مرتضي‬ ‫تبعيد سامان مييابد‪ .‬ميكوشد در همين‬
‫حسيني‪ ،‬بهروز حشمت‪ ،‬خان صنم‪ ،‬كيان خياو‪ ،‬نگار‬ ‫عرصه هر شماره را به موضوعي ويژه‬
‫خياوي‪ ،‬درويشاوغلو‪ ،‬عيسي دوغانلي‪ ،‬ابراهيم رشيدي‬ ‫اختصاص دهد‪ .‬مسئوليت‪ ‬هر شماره از‬
‫نشريه و يا حداقل بخش ويژه آن را‬
‫)ساواﻻن(‪ ،‬حسن رياضي‪ ،‬آرش ساعي‪ ،‬علياكبر سراج‬
‫سردبيري ميهمان بر عهده خواهد گرفت‪.‬‬
‫اكبري‪ ،‬مرتضي سلماني‪ ،‬سينماتوگرافچي‪ ،‬اكبر شريعت‪،‬‬
‫تﻼش بر اين است كه صداهاي گوناگون‬
‫بولوت شيرازلي‪ ،‬محمد صبحدل‪ ،‬بهروز صديق‪ ،‬ايواز‬ ‫فرهنگ و ادبيات تبعيد در نشريه حضور‬
‫طاها‪ ،‬عطيه طاهري‪ ،‬مصيب عربگل‪ ،‬صالح عطايي‪ ،‬مهدي‬ ‫داشته باشند‪ ،‬چه در قامت سردبيران‬
‫عظيمي‪ ،‬شيوا فرهمند راد‪ ،‬فرانك فريد‪ ،‬علي قرهجهلو‪،‬‬ ‫ميهمان‪ ،‬چه در قامت نويسندگاني كه به‬
‫رقيه كبيري‪ ،‬رحيمه محمديفر‪ ،‬پوريا محمدي كيا‪،‬‬ ‫همكاري دعوت ميشوند‪.‬‬
‫شريف مردي‪ ،‬مسكين قليچ‪ ،‬ايلقار مؤذنزاده‪ ،‬سعيد‬
‫ويراستار هر نوشته نويسنده آن است‪.‬‬
‫موغانلي‪ ،‬خندابلي مهجور‪ ،‬نريمان ناظم‪ ،‬سارا نخعي‪،‬‬
‫ووقار نعمت‪ ،‬مرتضي نگاهي‬
‫فصلنامه آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬
‫مريم گريواني‬ ‫شماره ‪ ،٢٣‬پاييز ‪(٢٠٢١) ١٤٠٠‬‬
‫مدير مسئول‪ :‬اسد سيف‬
‫آدرس "آواي تبعيد" )بر كاغذ( براي خريد در آمازون‪:‬‬ ‫مسئول اين شماره‪ :‬شيوا فرهمند راد‬
‫‪Avaye Tabid: Das Magazin für Kultur und Literatur‬‬ ‫صفحهآرايي‪ :‬شيوا فرهمند راد‬
‫براي خريد در جستجوگر سايت آمازون عنوان ﻻتين باﻻ را درج كنيد‪.‬‬
‫پست الكترونيكي‪avaetabid@gmail.com :‬‬
‫و يا اينكه آن را مستقيم از انتشارات »گوته‪-‬حافظ« سفارش بدهيد؛‬ ‫سايت نشريه‪www.avaetabid.com :‬‬
‫‪goethehafis-verlag@t-online.de‬‬ ‫فيسبوك‪avaetabid :‬‬
‫‪www.goethehafis-verlag.de‬‬
‫تصويرهاي رو و پشت جلد‪ :‬سارا نخعي‬
‫طرحهاي ﻻبهﻻي متنها‪ :‬سودابه اردوان‬

‫‪١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫داستان‬ ‫فهرست‬
‫‪ -‬ناغيل ‪ /‬علي احمدنژاد ‪١١٤ /‬‬
‫چند نكته ‪ /‬شيوا فرهمند راد‪٣ /‬‬
‫‪ -‬پاريس بيزنسي ‪ /‬حامد احمدي ‪١١٨ /‬‬
‫‪ -‬قيرميزيم ‪ /‬غفور اماميزاده ‪١٢٠ /‬‬
‫مقاله ‪ /‬مصاحبه‬
‫‪ -‬اونون سسي يوخوسونا دامجيﻼيير ‪ /‬سولماز جمالي ‪١٢٩ /‬‬
‫‪ -‬بازگشت به زبان مادري ‪ /‬گفتوگوي عطيه طاهري با رقيه‬
‫‪ -‬قيزيمين آدي ‪ /‬س‪ .‬حاتملوي ‪١٣٢ /‬‬
‫كبيري ‪٥ /‬‬
‫‪ -‬قاراچادرالي قادين ‪ /‬نيگار خياوي ‪١٤٠ /‬‬
‫‪ -‬سفر ترك ‪ /‬رضا براهني ‪١٢ /‬‬
‫‪ -‬بير دلينين خاطيره دفتريندن ‪ /‬درويشاوغلو ‪١٤٣ /‬‬
‫‪ -‬غربت وطن ‪ /‬حامد احمدي ‪١٦ /‬‬
‫‪ -‬وتن گل بئله گئدليم ‪ /‬عيسي دوغانلي ‪١٥٢ /‬‬
‫‪ -‬آذربايجان ادبياتي و ديجيتال دئوريم ‪ /‬عليرضا اردبيلي ‪١٨ /‬‬
‫‪ -‬جينسيزليك دامجيﻻري ‪ /‬محمد صبحدل ‪١٥٨ /‬‬
‫‪ -‬جاناوار ‪ /‬عليرضا اصغرزاده ‪٢٦ /‬‬
‫‪ -‬چن ‪ /‬صالح عطايي ‪١٦٢ /‬‬
‫‪ -‬موقعيت اجراي آشيقي در ايران امروز و فروپاشي يك نهاد‬
‫‪ -‬بنزريش ‪ /‬فرانك فريد ‪١٦٧ /‬‬
‫اجتماعي ‪ /‬منيره اكبرپوران ‪٣٠ /‬‬
‫‪ -‬دست ديلبر ‪ /‬رقيه كبيري ‪١٧٠ /‬‬
‫‪ -‬آذربايجان ديلي‪ ،‬آنا ديليم ‪ /‬حسن رياضي ‪٤٤ /‬‬
‫‪ -‬مريمين ناغيلﻻري ‪ /‬مريم گريواني ‪ /‬خراسان توركجهسينه‬
‫‪ -‬توركها در سينماي ايران ‪ /‬سينماتوگرافچي ‪٥١ /‬‬
‫چئويرن‪ :‬محمد افشارنيا ‪١٧٦ /‬‬
‫‪ -‬مقدمهاي بر تئاتر امروز آذربايجان و مسئلهي هويت و‬
‫‪ -‬بير آز خيال ‪ /‬شريف مردي ‪١٧٩ /‬‬
‫فرهنگ بومي ‪ /‬اكبر شريعت ‪٥٤ /‬‬
‫‪ -‬تونل ‪ /‬ايلقار مؤذنزاده ‪١٨٥ /‬‬
‫‪ -‬فشردهي تاريخچهي آموزش تركي آذربايجاني ‪ /‬شيوا‬
‫‪ -‬قفيل سورغو ‪ /‬نريمان ناظيم ‪١٨٩ /‬‬
‫فرهمند راد ‪٥٨ /‬‬
‫‪ -‬خروش غربت ناظم حكمت در تبعيد ‪ /‬ترجمه‪ :‬علي‬
‫سفرنامه‬
‫قرهجهلو ‪٧٦ /‬‬
‫‪ -‬حج سفرنامهسيندن اوچ بؤلوم ‪ /‬حامد احمدي ‪١٩٥ /‬‬
‫‪ -‬قاطار مراقندهيه دوغرو آخير ‪ /‬رقيه كبيري ‪١٩٩ /‬‬
‫شعر از صفحه ‪٨١‬‬
‫‪ -‬سفر تفليس ‪ /‬مرتضي نگاهي ‪٢٠٦ /‬‬
‫آيدين آراز‪ ،‬دومان اردم‪ ،‬بهروز اسماعيلزاده‪ ،‬عبدالرحيم‬
‫اسماعيلي كبودرآهنگي‪ ،‬رسول اسماعيليان‪ ،‬رحيم اصغرزاده‪،‬‬
‫كتاب ‪ /‬نقد‬
‫علي اقدام‪ ،‬نادر الهي‪ ،‬مفتون اميني‪ ،‬توركان اورمولو‪ ،‬رضا‬
‫‪ -‬در پي داستان »از زير خاك« ‪ /‬قاسم تركان ‪٢١٩ /‬‬
‫باهارلي‪ ،‬فائضه بهادري‪ ،‬غﻼمرضا بهاري )باهارلي(‪ ،‬حكيم‬
‫‪ -‬بو گولـله چاغيندا لوطف ائديرسن آچيرسان گول ‪ /‬سيد‬
‫تيليمخان‪ ،‬اسماعيل جميلي‪ ،‬ﻻله جوانشير‪ ،‬امين حاجيلو‪،‬‬
‫مرتضي حسيني ‪٢٢٤ /‬‬
‫ائلچين حسنزاده‪ ،‬خان صنم‪ ،‬كيان خياو‪ ،‬نيگار خياوي‪،‬‬
‫‪ -‬زهتابي شئعرلرينده؛ مهاجيرت‪ ،‬سورگون‪ ،‬و غوربت ادبياتي‬
‫حسن رياضي‪ ،‬آرش ساعي‪ ،‬علياكبر سراج اكبري‪ ،‬مرتضي‬
‫‪ /‬ابراهيم رشيدي )ساواﻻن( ‪٢٢٨ /‬‬
‫سلماني‪ ،‬س‪ .‬سئيدآوالي‪ ،‬بولوت شيرازلي‪ ،‬بهروز صديق‪،‬‬
‫‪ -‬آستانهي ديوانگي ‪ /‬ايواز طاها ‪٢٣٢ /‬‬
‫مصيب عربگل‪ ،‬مهدي عظيمي‪ ،‬رحيمه محمديفر‪ ،‬پوريا‬
‫‪ -‬يوخلوقون وارليغي ‪ /‬شريف مردي ‪٢٣٧ /‬‬
‫محمدي كيا‪ ،‬مسكين قليچ‪ ،‬سعيد موغانلي‪ ،‬خندابلي مهجور‪،‬‬
‫‪ -‬صغري و كبراي يك تومور ِ تحميلي ‪ /‬شيوا فرهمند راد ‪/‬‬
‫ووقار نعمت‬
‫‪٢٥٣‬‬
‫‪ -‬آنا ديلينيزده ياشايين ‪ /‬شريف مردي ‪٢٥٧ /‬‬
‫هنرهاي تجسمي‪ - :‬چند اثر از بهروز حشمت ‪١١٠ /‬‬
‫‪٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫چند نكته‬

‫آقاي اسد سيف مدير مسئول »آواي تبعيد« از من خواستند كه مسئوليت تدوين اين ويژهنامه را به گردن‬
‫بگيرم‪ .‬با تجربههاي قبلي ميدانستم كه اين كاري سنگين و كمرشكن است‪ .‬كوشيدم شانه خالي كنم‪ ،‬اما‬
‫نشد! پس دست به دامان دوستان داخل ايران شدم‪ ،‬كه اگر ياري آنان نبود‪ ،‬هرگز به تنهايي نميتوانستم‬
‫مجموعهاي را كه پيش رو داريد فراهم كنم‪ .‬افسوس كه آن ياران‪ ،‬به دﻻيلي پذيرفتني‪ ،‬نخواستند نامشان‬
‫آورده شود‪ .‬درود بر آنان!‬

‫با ديدن اين همه آثار به تركي به قلم جوانان تازهنفس و پرشور‪ ،‬به ياد ميآورم هنگامي را كه »زبان پدري‬
‫مادرمردهي من« را نوشتم‪ ،‬نيز چگونه در گذشتهاي نهچندان دور هرگاه سخني از زبان و هويت تركي به‬
‫ميان ميآمد‪ ،‬انواع مهرها و نشانهاي »پان تركيست« بود كه از همه سو بر گوينده ميباريد‪ .‬اين مهرزدنها‬
‫هنوز البته پايان نگرفته‪ ،‬اما فضا ديگر همان فضا نيست و بسيار دگرگون شده است‪ :‬فرخنده باد »بازگشت به‬
‫زبان مادري« اين خيل جوانان‪ ،‬با وجود همهي سختيها!‬

‫موضوع زبان و زبان مادري و زبان تركي‪ ،‬چند زباني بودن يك كشور‪ ،‬و وطن و تبعيد‪ ،‬چه فيزيكي و چه‬
‫زباني‪ ،‬و دشواريهاي آنها‪ ،‬در چند نوشتهي نخست اين مجموعه مطرح شدهاست‪.‬‬

‫در شناسنامهي »آواي تبعيد«‪ ،‬در انتهاي مستطيل سمت راست صفحهي ‪ ،١‬نوشته شده كه »ويراستار هر‬
‫نوشته نويسنده آن است«‪ .‬از اين رو تنها آثار پديدآورندگاني را ويراستهام كه خود از من خواستند‪ .‬در ديگر‬
‫آثار تنها اگر هنگام مرورشان غلطي فاحش‪ ،‬يا بيتناسبي در اندازهي حروف نظرم را جلب كرد‪ ،‬درستشان‬
‫كردم‪.‬‬

‫از آقاي سيف سپاسگزارم كه پس از ويژهنامهي گيلكي‪ ،‬خود پيشنهاد ويژهنامهي تركي را دادند و بدين گونه‬
‫فرصتي شد تا پژواكي از آثار تركان در تبعيد نيز در ميان ديگر »آواهاي تبعيد« به گوش برسد‪ .‬اميدوارم كه‬
‫ديگر تبعيديان كشورمان نيز فرصت مشابهي بهدست آورند؛ و سپاسگزارم از همه و از تكتك نويسندگان‪،‬‬
‫مترجمان‪ ،‬شاعران‪ ،‬و هنرمندان همكار اين شماره‪.‬‬

‫شيوا فرهمند راد‬


‫استكهلم – نوامبر ‪٢٠٢١‬‬

‫‪٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ويژه زبان و ادبيات تركي‬

‫‪٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫گفتوگوي عطيه طاهري با رقيه كبيري‬

‫رقيه كبيري‬

‫بازگشت به زبان مادري‬

‫رقيه كبيري زاده ‪ ١٣٤١‬شهرستان خوي‪ ،‬كارمند بازنشسته علوم پزشكي است‪ .‬تاكنون از خانم كبيري‬
‫پنج عنوان رمان‪ ،‬يك عنوان داستان بلند‪ ،‬شش عنوان داستان كوتاه‪ ،‬دو سفرنامه و چند اثر ديگر به زبان‬
‫توركي چاپ و منتشر شده است‪ .‬سه عنوان از آثارش با برگردان الفباي ﻻتين در جمهوري آذربايجان‪ ،‬يكي از‬
‫رمانهايش با الفباي استانبولي در تركيه و دو عنوان از رمانهايش به زبان فارسي ترجمه شدهاند‪.‬‬
‫داستانهاي كوتاه " ماوايل"‪" ،‬مني آگورادا يانديرين"‪" ،‬گؤيرچين قيزﻻر" و ترجمه فارسي رمان‬
‫"قوشﻼر داها قورخمورﻻر" از اين نويسنده آذربايجاني در جشنوارههاي مختلف مستقل مقام كسب كردهاند‪.‬‬
‫كبيري خواندن كتاب و نوشتن را از سنين مدرسه آغاز ميكند ولي از سال ‪ ١٣٨٤‬خلق اثر به زبان مادريش‬
‫توركي به شكل حرفهاي به مهمترين دغدغه اين نويسنده تبديل ميشود‪ .‬ما همچنان شاهد آفرينش اين زن‬
‫_ نويسنده به زبان توركي هستيم‪ .‬نويسنده از سال ‪ ١٣٨٤‬هجرتي زباني را آغاز كرده كه شايد نتوان پاياني‬
‫براي آن متصور بود‪.‬‬

‫بحران احتمالي كه در اين پروسه تجربه‬ ‫‪ -‬خانم كبيري‪ ،‬حجم عظيمي از كتابهايي كه‬
‫ميكنيد بگوييد‪.‬‬ ‫خواندهايد به زبان فارسي‪ ،‬زبان دوم شما بوده‬
‫است‪ .‬از سال ‪ ٨٤‬تصميم به هجرت از دنياي‬
‫‪ -‬هنوز هم حجم عظيمي از كتابهايي كه ميخوانم‬ ‫زبان دوم به دنياي زبان مادري ميگيريد‪.‬‬
‫به زبان فارسي است‪ .‬من از زبان فارسي گريزان‬
‫تصميم به اينچنين مهاجرتي تصميم بزرگ و‬
‫نيستم‪ ،‬اما اكنون ميتوانم بگويم زبان فارسي كه‬
‫سختي است‪ .‬ميخواهم از داستان هجرت و‬

‫‪٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫لغتنامه ميگشتم‪ .‬براي من تاسفآور بود كه‬ ‫زبان رسمي ثبت شده در قانون اساسي كشور است‬
‫سالهاي مديدي از زندگيام را با زبان مادريام‬ ‫زبان دومم‪ ،‬و زبان توركي زبان مادري و زبان‬
‫صحبت بكنم اما دستور زبان و ساختار جمله را بلد‬ ‫خﻼقيت ادبي من است‪.‬‬
‫نباشم‪ .‬خيلي از كساني كه مثل من خودآموخته‬ ‫هجرت از زبان غير مادري به زبان مادري‬
‫هستند چنين مشكلي داشتند و هنوز هم بيشترمان‬ ‫چيزي است مثل بازگشت به خويشتن‪ .‬اما اين امر به‬
‫‪ -‬از جمله خود من نيز‪ -‬با چنين مشكلي دست به‬ ‫آساني صورت نميگيرد‪ .‬دور شدن از آن‬
‫گريبانيم‪.‬‬ ‫ازخودبيگانگي‪ ،‬و رها شدن از عدم اعتماد به نفسي‬
‫انسان در هر جغرافيايي كه باشد از بطن مادر‬ ‫كه زبان غيرمادري سالها نرم نرمك بر ناخودآگاه و‬
‫به درون زبان پرتاب ميشود‪ .‬دنياي اطراف را به‬ ‫روح و روان من تحميل كرده بود‪ ،‬كار راحتي نبود‪ .‬و‬
‫واسطه زبان ميشناسد و در دوران كودكي به واسطه‬ ‫هنوز هم با اين مسئله دست به گريبانم‪ .‬من در‬
‫زبان به شناخت بصري ميرسد‪ .‬ما گويشوران زبان‬ ‫خانهاي بزرگ شدهام كه همگي به زبان توركي‬
‫توركي و دانش آموختگان به زبان فارسي به سبب‬ ‫صحبت ميكنيم‪ .‬مادرم در زمان حكومت يكساله‬
‫اين كه سالهاي سال در خانه و كوچه و خيابان به‬ ‫پيشهوري به زبان توركي درس خوانده بود و زبان‬
‫زبان مادري و در مدرسه و دانشگاه و ساير مراكز‬ ‫توركي و فارسي را به خوبي ميخواند‪ .‬پدرم بيشتر‬
‫دولتي به زبان رسمي اعﻼم شده در قانون اساسي با‬ ‫اشعار مذهبياش را به زبان توركي نوشته است‪ ،‬و‬
‫ديگري ارتباط برقرار ميكرديم و ميكنيم‪ ،‬نه خود‬ ‫من نيز كم و بيش ميتوانستم اشعار معجز شبستري‬
‫بوديم و هستيم و نه كامﻼً بيگانه از خود‪ .‬در طي‬ ‫و ترجمه حافظ به زبان توركي و اشعار تركي استاد‬
‫سالهاي تحصيل نوعي خودكمبيني در مقابل زبان‬ ‫شهريار را بخوانم‪ .‬اما همه اينها به معني تسلط‬
‫حاكم و رسمي در ما پديد آمده و نهادينه شده و اين‬ ‫نوشتاري بر زبان مادريام نبود‪ .‬هنگامي كه شروع‬
‫خودكمبيني در ناخودآگاه بسياري از گويشوران‬ ‫كردم به زبان توركي بنويسم‪ ،‬تمام مدت ذهنم در‬
‫زبان غير رسمي رسوب كرده‪ .‬به همين سبب بعضي‬ ‫حال مجادله بود‪ .‬از طرفي با كشف معناي هر واژهاي‬
‫خانوادهها با تكيه بر تجربههاي شخصي خود با‬ ‫در زبان مادريام ذوقزده ميشدم اما از طرف ديگر‬
‫كودكانشان به زبان فارسي حرف ميزنند تا شايد‬ ‫حس غريبي داشتم از اين كه دستور زبان و ساختار‬
‫فرزندانشان اين خودكمبيني را تجربه نكنند‪.‬‬ ‫زبان مادريام را بلد نيستم‪ .‬به اين ميماند كه شما‬
‫در شهري متولد شويد و زندگي كنيد و عشق بورزيد‬
‫‪ -‬شما اشاره كرديد بعضي خانوادهها بنا به‬ ‫اما هيچ معلوماتي درباره شهر نداشته باشيد‪.‬‬
‫تجربه تلخي كه از سر گذراندهاند با كودكانشان‬ ‫مينوشتم بي آن كه متوجه شوم ساختار جملههايم‬
‫به زبان مسلط صحبت ميكنند‪ .‬آيا اين تصميم‬ ‫مثل جملههاي فارسي از آب در ميآيد‪ .‬دايره واژگان‬
‫براي كودكان رهايي بخش خواهد بود؟‬ ‫تركيام بسيار محدود بود‪ .‬براي نوشتن يك داستان‬
‫كوتاه بارها و بارها لغتنامه فارسي‪ -‬توركي دكتر‬
‫بهزادي را ورق ميزدم و دنبال معادل توركي در‬
‫‪٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫كردم‪ .‬اما كار آساني نبود‪ .‬چيره شدن بر اين‬ ‫‪ -‬وضعيت اين كودكان مصداق اين جمله است‪ :‬از‬
‫ازخودبيگانگي زباني كار سادهاي نيست و تنها با‬ ‫اينجا »مانده« و در آنجا »درمانده«‪...‬‬
‫ممارست و خواندن و نوشتن فراوان توانستم تا‬
‫حدودي بر آن چيره شوم‪.‬‬ ‫‪ -‬فكر ميكنيد اصرار بر حفظ و تداوم تك‬
‫كساني كه مجبورند به زبان غير مادريشان‬ ‫زباني از سوي صاحبان قدرت و روشنفكران و‬
‫بنويسند و بخوانند از همان سال اول مدرسه در‬ ‫آفرينشگران ادبي چه پيامدهايي براي‬
‫سرزمين خود مهاجرت زباني ميكنند‪ ،‬اما امكان‬ ‫زبانهاي غير غالب و گويشوران اين زبانها‬
‫ندارد شهروند درجه يك زبان غيرمادري باشي‪ :‬دائم‬ ‫خواهد داشت؟‬
‫در حال رفت و برگشت هستي‪ .‬در خانه زبان مادري‬
‫و در مدرسه زبان غيرمادري و رسمي شده در قانون؛‬ ‫‪ -‬زبان تنها وسيلهي برقراري ارتباط نيست‪ .‬زبان‬
‫ميتوان گفت اين رفت و برگشت و دوگانگي عامل‬ ‫نظامي انتزاعي‪ ،‬ذهني و جمعي است‪ .‬نظامي از‬
‫اضطراب و عدم اعتماد به نفس بسياري از كساني‬ ‫نشانهها كه به واسطهي گفتار و نوشتار تحقق مادي‬
‫است كه چنين تجربهاي دارند‪ .‬به نظرم هنوز هم‬ ‫مييابد‪ .‬بر اساس ديدگاه ساختارگراي زبانشناسي‪،‬‬
‫همسنوساﻻن من به ياد دارند كه بسياري از‬ ‫نميتوان بين زبانها قائل به برتري شد‪ .‬همهي‬
‫همكﻼسيهايشان هنگام جواب دادن درس در پاي‬ ‫زبانهاي دنيا‪ ،‬فارغ از اينكه صاحب رسمالخط‬
‫تحتهسياه شلوارشان را خيس ميكردند‪ .‬بحران زباني‬ ‫شناخته شده و ادبيات غني و فرهنگ واﻻباشند‪ ،‬يا‬
‫براي گويشوران زبان غيررسمي از همان پاي‬ ‫زباني قبيلهاي‪ ،‬كه صرفاً از عهدهي رفع نيازهاي‬
‫تختهسياه آغاز ميشود و در تمامي برهههاي زندگي‬ ‫روزمره برآيند‪ ،‬در يك نگاه كلي كاركردي برابر‬
‫به عناويني‪ ،‬خودي نشان ميدهد و تا آخر زندگي‬ ‫دارند‪ .‬هر زباني عﻼوه از اين كه دﻻلتهاي معنايي‬
‫ادامه دارد‪.‬‬ ‫خاص خود را در بين گويشورانش دارد‪ ،‬با در نظر‬
‫گرفتن اين كه فرهنگ عنصري جداييناپذير از زبان‬
‫‪ -‬شما جزو نادر توركهايي هستيد كه مشغول‬ ‫است‪ ،‬در صورت قرار گرفتن زباني خاص در‬
‫آفرينش ادبي به زبان مادريتان هستيد‪ .‬چه‬ ‫جايگاهي فراتر از زبانهاي ديگر‪ ،‬اقتدار فرهنگياش‬
‫چيز مانع از آن شد كه نتوانيد دنياي زبان‬ ‫را نيز بر گويشوران ساير زبانها تحميل خواهد كرد‬
‫مادري را ترك كنيد؟ خيلي از نويسندگانِ‬ ‫و دقيقا همين مسئله نقطه آغاز ازخودبيگانگي و‬
‫تورك فارسينويس‪ ،‬دنياي زبان مادري را ترك‬ ‫عدم اعتماد به نفس كساني است كه زبان‬
‫كردهاند‪.‬‬ ‫مادريشان زباني غير رسمي است‪ .‬منِ تورك زبان‬
‫وقتي شروع به نوشتن به زبان مادريام كردم‪ ،‬رفته‬
‫‪ -‬قبل از اين كه به طور جدي به زبان مادريام‬ ‫رفته از سيطرهي اين اقتدار فرهنگي كنار كشيدم و‬
‫بنويسم‪ ،‬مطالبي به زبان فارسي مينوشتم و خيلي‬ ‫همراه با آفرينش ادبيام زبان مادريام را كشف‬

‫‪٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫نويسندگان تورك فارسينويس تﻼش كردهاند با بهره‬ ‫دغدغه چاپ و انتشارشان را نداشتم‪ .‬حتي اولين‬
‫گرفتن از مكان‪ ،‬تاريخ و عناصر بومي آذربايجان‬ ‫مطالبي كه با قلم من در مجله ديلماج چاپ شده به‬
‫آثارشان را خلق كنند‪ .‬در باارزش بودن اين آثار هيچ‬ ‫زبان فارسي است‪ .‬اما از زماني كه به زبان مادريام‬
‫شكي نيست اما اين آثار در دستهبندي ادبيات زبان‬ ‫برگشتم‪ ،‬انگيزهام براي نوشتن چندين برابر شد‪.‬‬
‫مادريمان جاي نميگيرند‪.‬‬ ‫بيوقفه خواندم و نوشتم تا سالهاي از دست رفته را‬
‫اگر استدﻻلي منطقي از وضعيت جامعه ادبي‬ ‫جبران كنم‪ .‬گويي با هر نوشته بخشي از ديواري را‬
‫داشته باشيم‪ ،‬بايد قبول كنيم نويسندهاي كه به زبان‬ ‫كه در برابرم قد علم كرده بود فرو ميريختم و عﻼوه‬
‫غير رسمي كشور مينويسد‪ ،‬هيچ شانسي براي‬ ‫از به چالش كشيدن محدوديت زباني‪ ،‬خود را نيز به‬
‫كسب شهرت و معروفيت آثارش ندارد‪ .‬از اين رو به‬ ‫چالش ميكشيدم و روز به روز بر فرديتم به عنوان‬
‫نظر من توركهاي فارسينويسي كه خود و آثارشان‬ ‫يك زن نويسنده تورك پافشاري ميكردم و ميكنم‪.‬‬
‫شناختهشده هستند‪ ،‬به سختي ميتوانند عطاي‬ ‫نوشتن رمان و داستان در نوع خود تجربهاي‬
‫شهرت را به لقايش ببخشند و ريسك كنند و به‬ ‫ناب براي زنان مشرق زمين است اما تجربهي نوشتن‬
‫زباني بنويسند كه حتي الفباي آن در مدارس نيز‬ ‫رمان و داستان به زبان مادري براي من تجربهاي بكر‬
‫تدريس نميشود‪.‬‬ ‫بود و هنوز هم هست؛ نوعي مالكيت معنوي است‪،‬‬
‫با كساني كه از زبان توركي استفاده ابزاري‬ ‫چيزي است مختص خودم‪ .‬در جايگاه يك زن‪ -‬مادر‬
‫ميكنند كاري ندارم چرا كه دﻻيل من براي نوشتن‬ ‫مهمترين داراييهاي معنويام دو فرزندم و آثارم‬
‫به زبان مادريام كامﻼ متفاوت است‪ .‬اما بعضي از‬ ‫هستند‪.‬‬
‫عزيزان نيز هستند كه به طور مداوم سنگ زبان‬ ‫بايد اضافه كنم شخصا هيچ ايرادي بر‬
‫مادري را به سينه ميزنند اما دريغ از خواندن يك‬ ‫نويسندگان تورك فارسينويس نميگيرم و به‬
‫صفحه از آثاري كه به زبان مادريشان چاپ شده‬ ‫انتخاب فردي اشخاص احترام ميگذارم‪ .‬عوامل‬
‫است‪ .‬اين سنگ زدن تنها ردي سرخ بر سينهشان بر‬ ‫سياسي و غير سياسي بسياري مانع نوشتن به زبان‬
‫جاي ميگذارد و چون پرچمي خونين تنها براي‬ ‫مادري ميشود‪ .‬مهمترينش مشقات شروع كردن از‬
‫نشان دادن به ديگران كاربرد دارد‪.‬‬ ‫صفر است‪ .‬بايد نوشتن و خواندن زبان مادري را بي‬
‫همه باور داريم كه زباني زنده و پويا خواهد ماند‬ ‫آن كه مدرسه و مكتب و فرهنگستاني در كار باشد‪،‬‬
‫كه انديشه توليد كند و در تمام ژانرهاي هنر كاربرد‬ ‫از صفر آغاز كني و اين كار آساني نيست‪ .‬در سفرم‬
‫داشته باشد‪ .‬اما بين حرف و عمل يك دره عميق‬ ‫به ازبكستان با دكتر مجابي همسفر بودم ‪ -‬ايشان‬
‫وجود دارد‪ .‬بايد ضمن در نظر گرفتن وضعيت موجود‬ ‫يكي از ياران همدورهاي ساعدي هستند‪ -‬از ايشان‬
‫در كشور به جاي شعار و لفاظيهاي بيفايده و‬ ‫شنيدم كه ميگفتند ساعدي آرزو داشت به زبان‬
‫دوري جستن از تلههاي حاشيهساز و تاكيد بر اجراي‬ ‫توركي بنويسد‪ .‬اخيرا فريبا وفي نويسنده نامآشنا و‬
‫بندهاي قانون اساسي كشور‪ ،‬در پي توليد آثاري به‬ ‫خوب تبريزي در مصاحبهاي داشتن چنين آرزويي را‬
‫زبان مادريمان باشيم‪ .‬اگر در پي زنده و پويا‬ ‫به صراحت بر زبان آورده است‪ .‬بسياري از‬
‫‪٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫مضاعفي در من ايجاد كرده و مهمتر از همه‪ ،‬وقتي‬ ‫نگهداشتن زبان مادريمان هستيم بايد مشقات را به‬
‫عطاي شهرت را بر لقايش ميبخشي تو ميماني و‬ ‫جان بخريم‪.‬‬
‫باورهايت‪ .‬من باور دارم ادبيات زبان مادريام روزي‬ ‫و مسئلهي مهم ديگري كه مانع از بازگشت‬
‫بازتاب جهاني خواهد داشت‪ .‬به يقين من آن روز را‬ ‫توركان فارسينويس به زبان مادريشان ميشود‪،‬‬
‫نخواهم ديد اما باور دارم كه روزي اين اتفاق خواهد‬ ‫بهره برداري سياسي از زبانهاي غيررسمي‬
‫افتاد‪.‬‬ ‫بهخصوص زبان توركي است‪ .‬از اين رو خيلي از‬
‫توركهاي فارسينويس براي در امان ماندن از‬
‫‪ -‬نويسنده غيرفارس وقتي زبان مسلط را براي‬ ‫برچسبهايي مثل پان تركيست ترجيح ميدهند‬
‫آفرينش ادبي انتخاب ميكند چه چيزهايي را‬ ‫همچنان به زبان رسمي كشور بنويسند و از نظر من‬
‫گم ميكند و يا اصﻼ چيزي از دست ميدهد يا‬ ‫باز هم قابل سرزنش نيستند‪.‬‬
‫نه؟‬
‫‪ -‬بهره برداريهاي سياسي همواره وجود‬
‫‪ -‬با تجربهاي كه در نوشتن به زبان غير مادري دارم‪،‬‬ ‫داشته و خواهد داشت‪ .‬برچسبزني بر‬
‫بايد عرض كنم كه هنگام نوشتن به زبان غيرمادري‬ ‫فعاليتهاي برابريخواه زباني از جبهه مخالفان‬
‫اين مسئله ذهن نويسنده را خيلي درگير نميكند‪.‬‬ ‫بازگشت زبانهاي غيرغالب به عرصه نمادين‬
‫نويسنده مدام دلمشغول كلنجار رفتن با واژهها و‬ ‫مكتوب اتفاق ميافتد‪ .‬اين عمل بسياري را از‬
‫نهادينه كردن فرهنگ و زبان »ديگري« در درون‬ ‫توجه به زبانهاي غيرغالب نااميد و دلسرد‬
‫خود و آثارش ميباشد و از هر چيزي هزينه ميكند‬
‫كرده و ميكند‪ .‬چگونه توانستهايد مقاومت‬
‫تا جاي پاي خود را در فرهنگ و زبان ديگري محكم‬
‫كنيد و با آفرينش ادبي رد پايي انكارناپذير در‬
‫كند و در آن جا براي خود جايگاه »خودي« كسب‬
‫حيات بخشي به ادبيات توركي از خود بر جاي‬
‫كند‪ .‬از اين رو ديگر فرصت و جايي براي فكر كردن‬
‫بگذاريد؟‬
‫به اين مسئله نميماند‪ .‬اما هنگامي كه باورهايت به‬
‫نقطهاي ميرسد و چرخشي ميكني و ميخواهي‬
‫‪ -‬من به خوبي بر شرايط سياسي و اجتماعي حاكم‬
‫مسيري را كه آمدهاي مرور كني‪ ،‬تازه در مييابي كه‬
‫آگاهم و در سالهاي اخير شاهد بودم بعضي دوستان‬
‫بيبهره از توشهاي هستي كه متعلق به زبان و‬
‫نوشتن را به تمامي كنار گذاشتهاند‪ ،‬و يا بعد از‬
‫فرهنگ توست‪.‬‬
‫كسب جوايزي از جامعه ادبي فارسي زبان تغيير رويه‬
‫‪ -‬برخي انتخاب زبان غير فارسي را براي‬ ‫داده و به زبان فارسي مينويسند‪ .‬اما من هنوز هم از‬
‫كشف زبان مادريام هنگام نوشتن و خواندن لذت‬
‫نوشتن نوعي مداخلهگري در نظم مسلط‬
‫ميبرم‪ ،‬هنوز هم نياز دارم زبان مادريام را بهتر و‬
‫ميدانند‪ .‬شما به عنوان فاعل اين انتخاب چه‬
‫بيشتر ياد بگيرم‪ .‬همچنين محدوديت اشتياق‬

‫‪٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫عرصههاي مختلف ارزشگذاري ميكند و آنها را به‬ ‫نظري داريد؟‬


‫سطوح پايينتر از زبان قدرت منتقل ميكند‪ .‬نگاهي‬
‫گذرا به جايگاه اديبان و نويسندگان و ناشران‬ ‫‪ -‬طبيعت در عين نظم‪ ،‬محل تجمع اضداد است و‬
‫زبانهاي غير رسمي و ساير هنرها در كشورمان‬ ‫اضداد عﻼوه از اين كه نظم طبيعت را به هم‬
‫گوياي اين ارزشگذاري است‪ .‬با اين حساب نظم‬ ‫نميزنند‪ ،‬در كنار يكديگر همزيستي بسيار عاقﻼنهاي‬
‫مسلط را نيز كانون قدرت تعريف ميكند‪.‬‬ ‫دارند‪ .‬شايد بهتر است بگويم نوشتن به زبان غير‬
‫رسمي عملي است كه با اقتدار زباني مغايرت دارد‪.‬‬
‫‪ -‬دنياي زنانه ملموسي بر نوشتههاي شما حاكم‬ ‫امروزه زبان وسيلهي بيطرفي براي ارتباط نيست‪.‬‬
‫است‪ .‬سيمون دوبوار به زناني كه ازدواج‬ ‫عموما زبانهايي كه پويا هستند و قدرت كاربردي‬
‫كردهاند به ويژه آنها كه مادر شدهاند‪ ،‬براي‬ ‫باﻻيي دارند با مراكز قدرت ارتباطي تنگاتنگ دارند‪.‬‬
‫اما ايده »يك زبان‪ ،‬يك ملت« و يا به قول شما‬
‫تغيير وضع موجود اميد چنداني ندارد‪ .‬اخيرا از‬
‫ايدهي نظم مسلط براي كشورهاي كثيراﻻقوام و‬
‫رقيه كبيري زن_مادر دو رمان به زبان توركي‬
‫موزاييكواري همانند كشور ما‪ ،‬ايده مناسبي نيست‪.‬‬
‫سرشار از زنانگي و مفاهيم زنانه خواندهام‪.‬‬
‫در كشور ما اين ايده در زمان پهلوي اول توسط‬
‫درباره نقض نااميدي دوبوار بگوييد‪.‬‬
‫محمدعلي فروغي بنيانگذار فرهنگستان زبان‬
‫فارسي مطرح شد و پهلوي اول جامه قانون به تن‬
‫‪ -‬هرچند دوبوار اميد چنداني نداشت كه زنان‪- ،‬‬
‫اين ايده كرد‪ .‬آبشخور اين ايده تحوﻻتي بود كه‬
‫بهخصوص زناني كه مادر هستند‪ -‬فرديت و استقﻼل‬
‫همزمان با عصر روشنگري در اروپا شكل ميگرفت‪.‬‬
‫خود را بازيابند‪ ،‬اما استدﻻلش اين بود كه زنان اگر‬
‫ايده يك زبان‪ -‬يك ملت در اروپا تبديل شد به‬
‫بخواهند ميتوانند‪ .‬در طي ساليان اخير شاهد بوديم‬
‫ابزاري براي استعمار و ستم ملي كه در پي آن‬
‫كه زنان اگر بخواهند‪ ،‬با وجود مادر بودن ميتوانند‬
‫حوادث ناگواري چون پاكسازي نژادي در لهستان را‬
‫خود را از كنشپذيري رها كنند و كنشگر باشند‪.‬‬
‫بدنبال داشت‪ .‬و در سالهاي اخير شاهد پاكساژي‬
‫زناني همچون نرگس محمدي با وجود مادر بودن‬
‫نژادي در كشور ميانمار بوديم كه باز هم از ايده‬
‫دارند تاوان كنشگريشان را پس ميدهند‪ .‬زنان‬
‫يكدستسازي از نوعي ديگر سرچشمه ميگيرد‪.‬‬
‫براي كنشگر بودن و به چالش كشيدن ابتدا بايد‬
‫از نگاه من تنوع فرهنگي و زباني باعث‬
‫دانش آن را كسب كنند و همچنين استقﻼل‬
‫شكوفايي هنر و ادبيات يك كشور است و زبانها‬
‫اقتصادي داشته باشند‪ .‬ويرجينيا وولف و سيمون‬
‫رفاقتي ديرينه با يكديگر دارند و هميشه در حال داد‬
‫دوبوار هر دو معتقد بودند كه استقﻼل اقتصادي‪ ،‬در‬
‫و ستد بودهاند‪ ،‬اين گويشوران هستند كه زبانها را‬
‫استقﻼل شخصيت و جايگاه اجتماعي زنان مؤثر‬
‫دستاويزي براي مناسبات قدرت كردهاند‪ .‬در تمام‬
‫است‪.‬‬
‫دنيا كانون قدرت است كه براي زباني خاص ارزشي‬
‫چشمانداز اجتماعي زنان در جهان و كشور ما‬
‫سمبوليك قائل ميشود و زبانهاي ديگر را در‬
‫‪١٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ميكنم حتي طالبان نيز با تفكرات واپسگرايانه و‬ ‫نيز با شتاب بيشتري در حال تغيير است‪ .‬امروز زنان‬
‫حاكميت اسلحه و ايجاد ترس نتوانسته از پس‬ ‫قدرتمندي در سيستم حكومتي كشورهايشان به‬
‫كنشگري زنان امروز افغانستان برآيد‪.‬‬ ‫باﻻترين پستها رسيدهاند‪ .‬با پيشرفت برقآساي‬
‫كنشگري من نيز عﻼوه از محدوديتهاي‬ ‫تكنولوژي و دسترسي سريع به تمام نقاط جهان‪،‬‬
‫اجتماعي‪ ،‬محصول محدوديتهاي زباني است‪ .‬من‬ ‫زنان بيش از پيش از وضعيت يكديگر باخبر ميشوند‬
‫نيز زن‪ -‬مادر كنشگري هستم كه در طي اين‬ ‫و تجربههاي خود را به اشتراك ميگذارند‪ .‬زنان‬
‫سالها دارم در حوزه ادبيات زبان مادريام فعاليت‬ ‫امروز ميخواهند سهمي از اجتماع و جهان داشته‬
‫ميكنم‪ ،‬و در اين راه عﻼوه از اين كه زحمات زيادي‬ ‫باشند‪ .‬با تمام محدوديتها و قوانين نابرابر‪ ،‬زنان‬
‫كشيدهام‪ ،‬متحمل هزينهي معنوي فراواني نيز‬ ‫كشور ما نيز از اين امر مستثني نيستند و دارند از‬
‫شدهام‪ .‬نميخواهم آن چه بدست آوردهام و آنچه از‬ ‫اندرون تاريخيشان خارج ميشوند‪ .‬همانگونه كه‬
‫دست دادهام را در كفههاي ترازو بسنجم‪ .‬مهم نيست‬ ‫شاهديم‪ ،‬رگههاي كنشهاي زنانه در بطن جامعه ما‬
‫كدام سنگينتر است‪ ،‬مهم اين است به كاري كه‬ ‫پررنگتر شده است‪ .‬روز به روز بر تعداد زنان‬
‫انجام ميدهم باور دارم‪ .‬با وجود اين كه قوانين‬ ‫كنشگر در تمام حوزهها افزوده ميشود‪ .‬زنان دارند‬
‫حاكم بر كشور و قشري از جامعه منِ نوعي را در‬ ‫خود را باز تعريف ميكنند‪ .‬به يقين اين بازتعريف‬
‫جايگاهي پايينتر قرار ميدهد‪ ،‬باور دارم كه من با‬ ‫نگاهي سنتي به جايگاه زن نيست و در اين بازتعريف‬
‫تمام وجوه منفي و مثبتم يك انسان هستم و در‬ ‫فرديت و توانايي زن به عنوان يك انسان مطرح‬
‫آثارم وجوه مختلف انسان را روايت ميكنم و به‬ ‫است‪ .‬و اگر دوبوار زنده بود شايد استدﻻلي متفاوت‬
‫تصوير ميكشم‪.‬‬ ‫از استدﻻل ‪ ٦٠-٧٠‬سال پيشش ارائه ميكرد و‬
‫تغييراتي در بخشهايي از كتاب جنس دوم ميداد‪.‬‬
‫‪ -‬ممنون از اينكه با دقت و حوصله پاسخ‬ ‫نميدانم دوبوار اگر زنده بود در باره وضعيت كنوني‬
‫داديد‪.‬‬ ‫زنان افغانستان چگونه قضاوت ميكرد اما من فكر‬

‫‪١١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اين چهار تيپ‪ ،‬در واقع چهار نوع از انواع تيپ‬ ‫رضا براهني‬
‫مردهاي رمانهاي ما را در سالهاي بعد تشكيل‬
‫خواهند داد‪ ،‬گرچه زبانهاشان نه به آن درجه‬
‫افراطي در جهتهاي خاص يكايك آنان خواهد بود‪،‬‬
‫و نه فونكسيونها و نقشهاشان در عرصهي جامعه‪.‬‬
‫از آن نوع تيپ روشنفكر معمولي را با مقداري سواد‬
‫زبانهاي خارجي هميشه خواهيم داشت؛ و همچنين‬
‫دهاتي را‪.‬‬
‫تشتت ناشي در زبان اين چهار نفر از كجا‬
‫سرچشمه ميگيرد؟ دو زبان اول‪ ،‬زبانهاي‬ ‫سفر ترك‬
‫"پارودي" هستند‪ .‬دو زبان دوم زبانهاي تقريبا‬ ‫بريدهاي از نوشتهاي بلند در نشريهي‬
‫واقعي‪ .‬ولي يك زبان در اين عرصه از ميان برخاسته‬ ‫»شهروند« كانادا‬
‫است‪ .‬در برخورد اين چهار تن ما با ارواح معذب‬
‫سروكار داريم‪ ،‬ارواحي كه در حال حركت به سوي‬ ‫]‪ [...‬يك پخششدگي زباني در قصهي "فارسي‬
‫شرايط و سرنوشتهاي نامعلومي هستند كه ماهيت‬ ‫شكر است" جمالزاده اتفاق ميافتد كه در آن دو‬
‫محتوم آنها را زبان آينده تعيين خواهد كرد‪ .‬اين‬ ‫زبان مبالغهآميز در دو جهت مختلف از زبان دو‬
‫چندگانگي زبان است كه به عصر حاضر شهادت‬ ‫شخصيت‪ ،‬هم خواننده و هم دو شخصيت ديگر قصه‬
‫ميدهد‪ .‬صفآرايي غربي و يا غربزده‪ ،‬در برابر عربي‬ ‫را تحت تاثير‪ ،‬و حتي ميتوان گفت‪ ،‬تحت فشار قرار‬
‫و يا عربزده‪ ،‬و صفآرايي آن دو در برابر دهاتي و‬ ‫ميدهند‪ .‬يكي از آنها شخصيتي است كه جملهاش‬
‫آن روشنفكر به اصطﻼح مصلح و اصﻼح طلب‪ ،‬از‬ ‫به ظاهر فارسي است‪ ،‬ولي مدام از كلمات فرنگي در‬
‫اعماق جامعهي ما نشأت ميگيرد‪ .‬يكپارچگي از‬ ‫آن استفاده ميشود؛ و ديگري شخصيتي است كه به‬
‫طريق "پارودي" به خطر افتاده است‪ .‬اما خود‬ ‫رغم آن كه جملهاش به ظاهر فارسي است‪ ،‬از كلمات‬
‫جمالزاده هم با انتخاب آن عنوان "فارسي شكر‬ ‫پيچيدهي عربي استفاده ميكند‪.‬‬
‫است" وسط دعوا نرخ تعيين كرده است‪ .‬او نيز مثل‬ ‫از دو شخصيت ديگر‪ ،‬يكي دهاتياي است كه با‬
‫رضاخان پهلوي‪ ،‬اساس تعليم و تربيت در كشوري‬ ‫بقيه به زندان افتاده است‪ ،‬و از زبان دو نفر ديگر‬
‫چندزبانه را بر فارسي‪ ،‬همان "فارسي شكر است"‬ ‫وحشت ميكند‪ ،‬و چهارمي شخصيت روشنفكري‬
‫ميگذارد‪.‬‬ ‫است كه حرفهاي آن دو نفر را ميفهمد‪ ،‬ولي با آن‬
‫علت محبوبيت فراوان و ترديدناپذير جمالزاده‬ ‫نوع حرف زدن مخالف است‪ ،‬و در واقع خود او‬
‫در برلين‪ ،‬و در محافل محافظهكار بعدي از نوع‬ ‫صاحب زباني است متعادل‪ .‬دهاتي غرق در حيرت و‬
‫محفل "راهنماي كتاب" و محفل صاحب "سخن" و‬ ‫وحشت است‪.‬‬
‫محافل مشابه بعدي اين بود كه او با گفتن "فارسي‬
‫‪١٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫در نتيجه چند زبانگي محكوم شناخته ميشود‪ ،‬در‬ ‫شكر است"‪ ،‬نقطهي كوري در اثر خود خلق ميكرد‪،‬‬
‫حالي كه بايد عكس آن رسميت داده شود‪ .‬جمالزاده‬ ‫و آن اين كه اثري با چهار زبان مختلف به وجود‬
‫نيز معتقد ميشود كه تنها با "فارسي شكر است"‬ ‫ميآورد كه نهايتا مشكل آن را از طريق زبان قابل‬
‫ميتوان مشكل را حل كرد‪ .‬اما جامعهي ايران غير از‬ ‫فهم فارسي حل ميكرد‪ ،‬و از سوي ديگر با گفتن‬
‫اين است‪ .‬فرض كنيد كه يك سلول باشد كه در آن‬ ‫"فارسي شكر است" با چندگفتارگي اصلي موجود‬
‫عﻼوه بر آن چهار نفر جمالزاده‪ ،‬چهار نفر ديگر‬ ‫در قصهي خود از لحاظ اجتماعي و تاريخي به‬
‫همسلول باشند‪ :‬يكي ترك‪ ،‬ديگري كرد‪ ،‬سومي‬ ‫مبارزه برميخاست‪ .‬يعني اين فرزند مشروطيت‪،‬‬
‫عرب‪ ،‬چهارمي بلوچ و يا تركمن‪ .‬طبيعي است كه‬ ‫چندزبانگي حاكم بر عصر مشروطيت را در اثرش‬
‫اينها زبانهاي يكديگر را اصﻼ نخواهند فهميد‪ .‬آيا‬ ‫پياده ميكرد و شخصيتهايي با زبانهاي مختلف‬
‫عنوان "فارسي شكر است" ميتوانست مشكل را حل‬ ‫خلق ميكرد اما با گفتن "فارسي شكر است"‪ ،‬با‬
‫كند؟ طبيعي است كه ما نميتوانيم به نويسنده‬ ‫انديشهي امي‪‬ت زباني خود آن دهاتي‪ ،‬كه جمالزاده‬
‫پيشنهاد كنيم كه به جاي آن چهار نفر‪ ،‬چهار نفر‬ ‫روشنفكر مصلح را به كمك او فرستاده بود‪ ،‬به‬
‫ديگر در آن سلول بگذارد‪ .‬اما در هر اثر‪ ،‬بويژه اثري‬ ‫مخالفت برميخاست‪ .‬يعني او دقيقا به همان اندازه‬
‫كه با خصلت بنيادي خود چندگونهگويي را پيش‬ ‫قر و قاطي فكر ميكرد كه آن دو شخصيت اول‬
‫ميكشد و براي آن راه حلي پيشنهاد ميكند‪ ،‬ما حق‬ ‫قصهاش‪.‬‬
‫داريم انگشت بر جاهاي مخفياي بگذاريم كه اثر با‬ ‫جمالزاده ميدانست كه زبان بايد ساده باشد‪،‬‬
‫ايجاد يك موقعيت احتمالي وجود آنها را به ما‬ ‫قابل فهم باشد و متكي بر امي‪‬ت و سادگي زبان رايج‬
‫وقوف ميدهد‪ .‬و اين‪ ،‬چيزي است كه ربطي به‬ ‫باشد‪ ،‬اما وقتي عنوان براي اثر خود انتخاب ميكرد‪،‬‬
‫هزوارش‪ ،‬هرمنوتيك و اين قبيل مسائل ندارد‪ .‬اين‬ ‫مثل رضاخان پهلوي‪ ،‬به همان مابعدالطبيعهگرايي‬
‫مسئله‪ ،‬مسئلهي وقوف به حوزهي سوم را پيش‬ ‫زباني روي ميآورد‪ ،‬كه در سايهي آن ميشد بقيهي‬
‫ميكشد‪ .‬چيزي بيان ميكند‪ ،‬چيزي بيان ميشود‪،‬‬ ‫زبانهاي ايران را تعطيل كرد‪ .‬يعني رضاخان با‬
‫حوزهي سومي در اين فاصله دهان باز ميكند و‬ ‫كشتن زبانهاي ديگر‪ ،‬از يك متافيزيك زباني مبتني‬
‫اصالت اثر را به مبارزه ميطلبد‪ .‬اين كمبود‪ ،‬ماهيت‬ ‫بر يك زبان براي همه و آن هم فارسي‪ ،‬سر در‬
‫اصالت اثر را به مبارزه ميطلبد‪ .‬به دليل اين كه‪:‬‬ ‫ميآورد‪ ،‬و اصﻼح طلب ما پس از طي مراحل‪ ،‬يك‬
‫اصل چندزبانگي ذات اثر را بروز ميدهد‪.‬‬ ‫متافيزيك را با متافيزيك ديگر معالجه ميكرد‪.‬‬
‫ولي نميتوان چندزبانگي واقعي را با چندزبانگي‬ ‫چندزبانگي عدم فهم متقابل پيش ميآورد! ــ و‬
‫مقطعي مخدوش كرد‪ .‬اگر چهار مليت و يا قوم‬ ‫جمالزاده اين را خوب نشان ميدهد ــ پس بهتر‬
‫ساكن ايران در زندان مشتركي زندگي ميكردند‪،‬‬ ‫است يكدل و يك صدا همه فارسي حرف بزنيم‪.‬‬
‫امكان نداشت زبان يكديگر را بفهمند‪ ،‬مگر اين كه‬ ‫ما غايبها را در قصه حاضر ميكنيم تا بفهميم‬
‫تصميم ميگرفتند زبانهاي يكديگر را ياد بگيرند‪.‬‬ ‫كه قصهنويس چه در نظر دارد‪ .‬جمالزاده رو به چند‬
‫جمالزاده اصل چندزبانگي را در چارچوب برخورد‬ ‫زبانگي بدي ميآورد‪ ،‬اما آن را خوب بيان ميكند‪،‬‬
‫‪١٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫قصه را پيش ميكشد‪ ،‬با حذف واقعيت اصلي آن‬ ‫مردم ايران با مدرنيتهي ناقص و مخدوش نشان‬
‫چند صدا‪ ،‬با آن پيش كشيدن هم مخالفت ميكند‪.‬‬ ‫ميدهد‪ ،‬اما اصل حق چندزبانگي را با كتمان كردن‬
‫اين تعارض و تناقض از برخورد ناقص ما با مدرنيته و‬ ‫واقعيت آن‪ ،‬و بيان تضادپذير آن در عنوان "فارسي‬
‫به سبب ورود ما به عصر رشد ناموزون تاريخي ما به‬ ‫شكر است"‪ ،‬نه تنها به سوي راه حل رهنمون‬
‫وجود آمده است‪ .‬ما از جا كنده ميشويم كه درك‬ ‫نميشود‪ ،‬بلكه در پشت سر‪ ،‬و زير ﻻيههاي بيانهاي‬
‫كل قضيه را از آن خود كنيم‪ ،‬اما به دليل‬ ‫غربزدگي و دو آدم غربزده و عربزده مخفي نگه‬
‫عقبماندگي تاريخي ــ اجتماعي و فرهنگي خود‪ ،‬و‬ ‫ميدارد‪ ،‬و اين نيز يكي از بحرانهاي اصلي برخورد‬
‫به دليل درك نادرست حتي روشنفكران و‬ ‫ما با مدرنيته است‪ .‬جمالزاده با گفتن "فارسي شكر‬
‫نويسندگان ما از مدرنيته‪ ،‬درست در مقطع ظهور آن‬ ‫است" در واقع دنبال انديشهي ساختن دولت ملي‬
‫در ايران‪ ،‬نميتوانيم مشكل تاريخي‪ ،‬بومي‪ ،‬اجتماعي‪،‬‬ ‫‪ National State‬به سود يكي از مليتها در ايران و‬
‫و فرهنگي خود را در كمال مسالمت به حل قطعي‬ ‫يكي از زبانهاي ام‪‬ي ايران است‪ ،‬يعني چيزي كه‬
‫آن بسپاريم‪ .‬در نتيجه از يك سو در يك قصهي‬ ‫مشروطيت سعي كرد با آوردن "شوراهاي ايالتي و‬
‫جمالزاده‪ ،‬زبان مادري به صورت زبان فارسي‪ ،‬به‬ ‫وﻻيتي" آن را موضوع مدرنيتهي كشور ما قرار دهد‪،‬‬
‫عنوان زبان ام‪‬ي‪ ،‬براساس اصل امي‪‬ت زبان قصه‪ ،‬در‬ ‫و عصر پهلوي با رسمي كردن زبان فارسي درست در‬
‫قصهي "درد دل قربانعلي" به كار گرفته ميشود تا‬ ‫مقطع پيدايش انديشهي تعليمات عمومي‪ ،‬اين بخش‬
‫بعداً به خود مادر و يا زن‪ ،‬بهويژه مردهي او تجاوز‬ ‫از مدرنيته را در چارچوب آرياييگرايي مندرآوردي‪،‬‬
‫شود؛ و از سوي ديگر وقتي كه ام‪‬يت زبان تنها به‬ ‫به كلي معطل گذاشت؛ و هم خود او‪ ،‬و هم پسرش‬
‫صورت "فارسي شكر است" به كار گرفته ميشود‪،‬‬ ‫چنان در نفرت از زبانهاي اقوام مختلف پيش رفتند‬
‫بقيه امي‪‬تها‪ ،‬يعني امي‪‬تهاي مليتهاي ديگر‪ ،‬به‬ ‫كه محمدرضا شاه حتي اجازه نداد شعرهاي تركي‬
‫فراموشي سپرده ميشود‪ ،‬يعني هم مادر كشته‬ ‫مادرش كه همان زن شاه سابق )رضاشاه( بود‪،‬‬
‫ميشود و هم زباني كه فرزند از مادر به ارث برده‬ ‫تدوين و چاپ شود‪ .‬كسي كه زبان مادر خودش را‬
‫است؛ و جمالزاده در غياب اين وقوف‪ ،‬و تناقض ناشي‬ ‫قطع كند‪ ،‬و در واقع به مادر خودش خيانت كند‪ ،‬در‬
‫از اين وقوف‪ ،‬قصههاي خود را نوشته است‪ .‬در نتيجه‬ ‫واقع از همان اصل "فارسي شكر است" پيروي كرده‬
‫به همان صورت كه نيما يوشيج و احمد شاملو‪ ،‬وقتي‬ ‫است‪ ،‬كه اگر با التزام به درك دقيق آن‪ ،‬به اصالت و‬
‫دربارهي شعر حرف ميزدند‪ ،‬در جهت خاصي حرف‬ ‫عدم اصالت از درون اثر يك بار و از برون اثر چندين‬
‫ميزدند كه با تئوري شعرهايي كه گفته بودند‬ ‫بار بپردازيم و آن را ديگرگون و ساختارزدايي كنيم‪،‬‬
‫مباينت داشت‪ ،‬و از اين طريق يك نقطهي كور‪ ،‬يك‬ ‫خواهيم ديد كه درست در زمان ارائهي راه حل‪،‬‬
‫حوزهي مخفي در برخورد تئوري و عمل در شعرهاي‬ ‫سوراخ دعا را به كلي گم كرده و قافيه را يكسر‬
‫خود ايجاد كرده بودند‪ ،‬جمالزاده و هدايت نيز‪ ،‬يك‬ ‫باخته است‪.‬‬
‫اصل را با دو قطب آن اصل پيش ميكشيدند ــ‬ ‫اصل ستم‪ ،‬هم ادبي است و هم اجتماعي‪ ،‬و‬
‫اصالت زبان مادر‪ ،‬و يا امي‪‬ت زبانشناختي و زبان‬ ‫جالب اين است كه اثري كه اصل چندصدايي بودن‬
‫‪١٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫هم در يك قصهي صد و بيست صفحهاي‪ ،‬يعني بوف‬ ‫رايج‪ ،‬و بعد كشتن خود مادر و يا زن‪ ،‬درست در‬
‫كور‪ ،‬نشانهي كامل مخفي كردن اصيل ترين بخش‬ ‫مقطع تكيهگاه قرار دادن زبان او براي نگارش قصه‬
‫رمان‪ ،‬يعني زبان خود قصه است‪ .‬نويسنده صاحب‬ ‫ــ‪ ،‬يك اصل اساسي را به كلي مخفي نگاه‬
‫زبان قصهي خود را كشته‪ ،‬خود را جانشين او كرده‬ ‫ميداشتند‪ ،‬و آن اين كه ايجادكنندهي زبان قصهي‬
‫است‪[...] .‬‬ ‫آنها بايد از بين ميرفت‪ .‬كشتن دو زن پشت سر‬

‫‪١٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫تبعيد ميناميدند‪ ،‬يعني »به جاهاي دور فرستادن«‪،‬‬ ‫‪١‬‬


‫حامد احمدي‬
‫دور از وطن‪ ،‬دور از كاشانه‪ .‬ظاهرا در تلقي پيشينيان‬
‫اخراج ديگري از وطن خويش تنبيهي شديدتر بود‪.‬‬
‫او قرار بود در اين دوري غصه بخورد‪ ،‬غم غربت‬
‫بكشد و به خاطر انگشتنما بودن در تبعيدگاه خود‪،‬‬
‫منزوي شود‪ .‬اين در حالي بود كه مسافران به جاهاي‬
‫دور ميرفتند تا با »چيزي« برگردند‪ .‬يكي تجارت‬
‫ميكرد و با كاﻻ و پول بيشتري بازميگشت‪ ،‬آن‬
‫ديگري زيارت ميكرد و با معنويت بيشتر و لقب و‬
‫عنواني رجعت ميكرد‪ ،‬يكي به قصد تحصيل ميرفت‬
‫و با علم و مهارت افزوني برميگشت‪ .‬هنگام بازگشت‬
‫نيز سوغاتي با خود به ارمغان ميآوردند و پايان‬ ‫بير گؤيرچين كيمي دنسيزلميشم‬
‫چشم انتظاري براي رجعت مسافر را شادخواري مي‪-‬‬ ‫بولبولم يازدا چمنسيزلميشم‪...‬‬
‫كردند‪ .‬تمام اينها آيينهايي داشتند براي كاستن از‬ ‫باشقا بير سؤزله بو معناني دئسم‬
‫اضطراب دوري و جدايي‪ .‬براي كاستن از انتظار و‬ ‫اؤز دياريمدا وطنسيزلميشم‬
‫بيخبري در جهانِ اخبارِ دير و دور‪.‬‬ ‫كريم مشروطهچي )سؤنمز(‬
‫به تدريج كه بيشتر دانستيم و بيشتر متوجه‬ ‫غربت وطن‬
‫تفاوتها شديم‪ ،‬بيشتر هم خواستيم‪ ،‬ديگر چيزها در‬
‫زماني كه انسانها به اندازهي امروز از وضعيت‬
‫»م‪‬جاز« دير و دور نبود و تبديل به حقيقت شده بود‪.‬‬
‫همديگر خبر نداشته و اين چنين سيري ناپذير‬
‫ميتوانستيم در آني از ثانيه با ديگري مكالمهاي‬
‫پيگير اخبار و اطﻼعات مربوط به چيزها و جاهاي‬
‫تصويري داشته باشيم‪ ،‬بدون نگراني از هزينههاي‬
‫ديگر نبودند‪ ،‬سفر جز به قصد تحصيل‪ ،‬زيارت يا‬
‫سرسامآور خطوط تلفن يا تاخير در انتقال صوت و‬
‫تجارت معنايي نداشت و اين هم اغلب مختص اعيان‬
‫تصوير‪ .‬اين »بيشتر« خواستن انعكاس روح زمانه‬
‫و اشراف و ثروتمندان بود‪ .‬در اين ميان سفر اجباري‬
‫است‪ ،‬مصرف بيامان هر چيزي – »رفتن« از يك‬
‫تدبيري بود كه حاكمان براي سركوب و مجازات‬
‫خواست تبديل به يك نياز شد؛ مهاجرت براي‬
‫مخالفان خود و خﻼفكاران اتخاذ ميكردند‪ .‬آن را‬
‫رسيدن به آن چيزها‪ ،‬رفتن و نيامدن‪ .‬براي كسي كه‬
‫ميرفت »حسادت« ميكردند و مادران اين بار بر‬ ‫‪ – ١‬زاده ‪ (١٩٨٥) ١٣٦٤‬تبريز‬
‫خﻼف گذشته داوطلب فرستادن بچهها به هر جاي‬ ‫دانشجوي دكتراي روانشناسي و رواندرمانگر‬
‫كتابها‪ :‬تاپيلماق اوچون ايتمك )‪ – (٢٠١٢‬بير حج سفرنامهسي ‪/‬‬
‫دور بودند‪ .‬ديگر تبعيد يك مجازات نبود بلكه‬
‫اوچورتماني وورماسينﻼر )‪ – (٢٠١٤‬ترجمه رمان تركي فريده‬
‫انتخابي بود خودخواسته‪ .‬حاﻻ ديگر براي ماندن‬ ‫چيچكاوغلو ‪ /‬چيراقﻼري هاميسي قيرميز ايدي )‪/ (٢٠١٥‬‬
‫دليل ميجستند نه براي رفتن‪.‬‬ ‫توتماتورا )‪(٢٠١٨‬‬

‫‪١٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫احساسات ناخودآگاه به وسط بيايد چند نفر از ما‬ ‫من بعد از يك تﻼش نصفه نيمه براي پيوستن‬
‫قرار است هواي وطن بكنيم‪.‬‬ ‫به صف مهاجرين و »همنوايي با اكثريت« متوجه‬
‫وطن و غربت اگرچه اموري اعتباري هستند‬ ‫شدم جهان براي من غربتي عظيم است و از اين‬
‫ولي به يك مضمون ريشه در احساسات عميق و‬ ‫حيث فرقي نيست ميان تبريز و استانبول و پاريس و‬
‫نهفتهي ما دارند‪ .‬وطن مادر است‪ ،‬رحم تاريك و امن‬ ‫نيويورك‪ .‬مسئله بر سر اين بود كه اگر بعد از كلي‬
‫مادر‪ .‬وطن جاييست كه وقتي سر را بر روي بالش‬ ‫تﻼش براي رسيدن به غربِ آزاد باز هم نميتوانستم‬
‫ميگذاري حس خوبي داري‪ .‬تاريخ بشر با تبعيد‬ ‫معنايي براي زندگيام دست و پيدا كنم‪ ،‬ديگر نمي‪-‬‬
‫آغشته شده است‪ ،‬تبعيد آدم از عدن‪ ،‬تبعيد‬ ‫دانستم به كجا بايد مهاجرت كنم؟!‬
‫آزاديخواهان توسط جباران‪ ،‬تبعيد عقل از جانها‬ ‫امروز وسيله تبديل به هدف شده است‪ ،‬وقتي‬
‫توسط جاهﻼن‪ ،‬تبعيد روشنايي از سوي ظلمت‪-‬‬ ‫كسي موفق ميشود بعد از ماهها و سالها تﻼش و‬
‫پرستان‪ ...‬براي همين وطن بايد جايي باشد بهشتي‪،‬‬ ‫خرج مبالغ بسيار و به جان خريدن رفتارهاي ترحم‬
‫آزاد‪ ،‬معقول و روشن‪...‬‬ ‫آميز و تحقير كننده ويزاي كشوري خارجي را براي‬
‫محمود درويش ميسرايد »ﻻ تغرّب احدا راك‬ ‫اين تبعيد خودخواسته بگيرد‪» ،‬گودباي پارتي«‬
‫وطنا!« )غربت كسي نباش كه تو را وطن ديده است(‬ ‫برگزار ميكند‪ ،‬همچنان كه جشن تولد؛ مكانيزمي‬
‫وطن شايد آغوش تو باشد‪...‬‬ ‫دفاعي براي سركوب غم‪ .‬شادي براي فراموشيِ غصه‪.‬‬
‫در پارادوكسي عجيب براي رفتن به غربت شادي‬
‫ميكند‪ .‬انگار كه وطن غربت باشد و غربت وطن‪ .‬در‬
‫اين سرزمين تناقضها كه سخن از عدالت بوي غارت‬
‫ميدهد و هر زمان دم از اميدي ميزنند سوگواري از‬
‫در و ديوار ميبارد‪ ،‬طبيعي است كه وطن‪ ،‬غريب‬
‫باشد‪.‬‬
‫به نظر من كسي كه سوداي بازگشت و تكثير‬
‫آن »بيشتر« به دست آورده در آن غربت را در سر‬
‫بپروراند ولو اين كه هرگز موفق به بازگشت نشود‪،‬‬
‫معنايي براي ادامه راه خواهد داشت‪ ،‬وگرنه همانند‬
‫بسياري از مهاجريني كه با آنها در قامت‬
‫رواندرمانگر جلساتي داشتهام بعد از مدتي سرخورده‬
‫و مايوس منتظر اتفاقي خواهند ماند كه هرگز رخ‬
‫نميدهد‪ .‬مگر اين كه فرد مهاجر تمام قد و‬
‫ششدانگ خود را در فرهنگ مقصد مستحيل كرده‬
‫باشد‪ .‬هرچند خدا ميداند وقتي پاي نيازها و‬
‫‪١٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫‪١‬‬
‫عليرضا اردبيلي‬

‫آذربايجان ادبياتي و ديجيتال دئوريم‬

‫‪Windows 95‬‬ ‫ديجيتال دئوريمين يايقينﻼشماسيني من‪ ،‬شرطي اوﻻراق ‪ ١٩٩٥‬حساب ائديرم‪ .‬بو ايلده‬
‫اوپراتيو پروقرامي مئيدانا چيخماقﻼ‪ ،‬بشر تاريخينده اسگي بير چاغ‪ ،‬قاپانيپ‪ ،‬يئني بير چاغ آچيلدي‪٢٤) .‬‬
‫آوقوست ‪ (١٩٩٥‬بو‪ ،‬سؤزون اصيل معناسيندا‪ ،‬بير ميﻼد و حتي بير دئوريمايدي‪ .‬آذربايجان‪ ،‬بو دئوريمدن‬
‫كنار قاﻻبيلمزدي و كنار قالمادي‪ .‬بو دئوريم‪ ،‬آذربايجاني نئجه ائتگيلهدي؟‬
‫اؤزگور اؤزنشر‬
‫اسگيدن‪ ،‬ايران مملكتينده هر بير كيتاب‪ ،‬مقاله يا قيصا شعرين نشري‪ ،‬بير مديال اورقانين وار‬
‫اولماسي و او اورقانين‪ ،‬تورك ديلينده يا آذربايجانﻼ باغلي بير يازيني نشر ائتمك اوچون ايكي شرط‬
‫ﻻزيمايدي‪:‬‬
‫‪ .١‬مديال اورقانين يؤنتيمي اؤزو‪ ،‬بو اثرين نشريله راضي اولسون؛‬
‫‪ .٢‬همان اورقان‪ ،‬بو اثري نشر ائتمهنين امنيتي هزينهسيني اؤدهمهيه حاضير اولسون‪.‬‬
‫بو شراييطين بللي اوﻻن نتيجهلريندن بير اؤرنهيه ايشاره ائتمك ﻻزيم اولسا‪ ،‬بولوت قرهچورلونون‪،‬‬

‫‪ -١‬فارسجا و توركجه مقالهلر مؤلفي‪ ،‬فارسجا‪ ،‬توركجه و روسجا ديللري آراسيندا ترجومهلر‪ ،‬تريبون درگي سي )‪١٩٩٧‬ـ‪ (٢٠٠١‬و ‪١٩٩٨‬‬
‫دن تريبون سايتينين اورتاق رئداكتورليغي‪ .‬يازديغي مقالهلردن بير نئچه اؤرنك‪ :‬روايت گونهاي از جنبش مردم آذربايجان در شمال ارس‬
‫)‪ / (١٩٩٠‬نگاهي به كتاب "قطران در عسل" از قلم شيوا فرهمند راد )‪ / (٢٠١٥‬ياشاياركن افسانهيه چئوريلميش‪ ،‬قدير روستموو )‪(٢٠١١‬‬
‫‪ /‬گؤردوم اؤز ياريمي بيگانه ياديمدان چيخدي! )دوكتور جواد هيئت حاقيند! )‪ / (٢٠٠٦‬وارليق درگيسي‪ ٢٠ ،‬ياشيندا بير مكتب )‪/ (٢٠٠٠‬‬
‫دادنامه آذربايجان )‪ / (١٩٩٩‬خﻼصهنويسي و ترجمه بخشي از كتاب "بتهاي آريايي" اثر استفان آرويدسون از زبان سوئدي )‪/ (٢٠٠١‬‬
‫آذربايجان قلمي تهران سيﻼحي قارشيسيندا )‪ / (٢٠٠٥‬اسطورهزدايي از ايدئولوژي و تاريخ چپ )‪ / (٢٠٠٢‬سه روايت موازي از تأسيس‬
‫حكومت ملي آذربايجان جنوبي )‪ / (٢٠١٥‬فردين "سلطان قلبها" و م‪‬هو‪‬ش "بت ‪ ١٥٠‬كيلويي الواط تهران" ‪ /‬فقدان نگاه عرفي به فرهنگ‬
‫ديني آذربايجان )‪ / (٢٠١٤‬نقش روشنفكران و هنرمندان يهودي در موجوديت جمهوري آذربايجان‪ ،‬ترجمه از روسي )‪ / (٢٠٢٠‬مصاحبه‬
‫بيبيسي با ژيراير ليپاريتيان مشاور ارشد رئيس جمهور اسبق ارمنستان‪ ،‬ترجمه از روسي )‪(٢٠٢٠‬‬

‫‪١٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫غلطنامهلر‪ ،‬مرجوع سهولر‪ ،‬آفتورئداكسيون‬ ‫"سازيمين سؤزو" كيتابينين نشرينه باخماق اوﻻر‪.‬‬
‫قديمدن "سهو مرجوعدير" دئميشلر يعني‬ ‫بو اثرين خاليقي‪ ،‬اصلينده ددهقورقودون اون بويونو‬
‫اينسان اؤز سهولريني آنﻼديغي زامان اونﻼرا دوزليش‬ ‫نظمه چكميشدير‪" .‬سازيمين سوزو" يالنيز بو اون‬
‫گتيره بيلر‪ .‬آما بو پرينسيپ‪ ،‬چاپ اولموش اثرلره‬ ‫ايكيبويون‪ ،‬دؤرد بويونو اؤزونده ائحتيوا ائدير‪ .‬توم‬
‫عاييد ائديله بيلمزدي‪ .‬بير اثر‪ ،‬چاپ ماكيناسيندان‬ ‫اثرين يالنيز ايكي دانگي اوﻻن "سازيمين سؤزو"‬
‫چيخديغي زامان‪ ،‬دوزليشه باغلي حئساب اولور‪ .‬بو‬ ‫شاه رئژيمي دؤرونده قاچاق‪ ،‬آز تيراژ و پيس چاپ‬
‫پرينسيپده البته موستثنا حالﻻر دا واردير‪ .‬ميثال‬ ‫كيفيتيايله نشر اولموشدور و اثر تام اون ايكي بويو‬
‫اوچون اگر اثر ايكينجي نشره گئتسه‪ ،‬مؤليف‪ ،‬اؤز‬ ‫ايله نشري‪ ،‬اثري يارادان بولوت قرهچورلونون‬
‫اؤرهيينده تيكان كيمي بيتميش بو سهولري جراحي‬ ‫اؤلوموندن چوخ سونرا‪ ،‬ايسوئچده "ددهمين كيتابي"‬
‫ائتمك شانسي تاپير‪ .‬ديگر موستثنا ايسه‪ ،‬اثرين چاپ‬ ‫آديﻼ مومكون اولدو‪) .‬رئداكتور دوكتور محمدعلي‬
‫ماكيناسيندان چيخماسيندان سونرا آمما نشريندن‬ ‫فرزانه‪ ،‬تريبون درگيسي و دورنا درنهديينين نشري‪،‬‬
‫اؤنجه اوﻻن فاصيلهده كشف اولموش سهولرديرلر‪.‬‬ ‫‪ ،٢٠٠١‬استكهلم(‬
‫قديملر؛ بو حالدا‪ ،‬كيتابين اورتاسينا بير يا بير نئچه‬ ‫ديجيتالﻻشما‪ ،‬بو باخيمدان بير دئوريم‬
‫صحيفهدن عيبارت هر مولفه تأسسوف حيسي و‬ ‫ياراتدي‪ .‬هر بير شاعير و يازيچي‪ ،‬اؤز اثريني نشر‬
‫اورهك آغريسي وئرن‪" ،‬غلطنامه" آرتيرماق اوﻻردي‪.‬‬ ‫ائتمك اوچون‪ ،‬بيرنئچه سئچيم آراسيندا‪ ،‬سئچه بيلر‬
‫ديجيتال ايامين مؤليفي‪ ،‬حتي اثرين نشريندن‬ ‫كي اثرين هانسي فورماتدا و هانسي اورقاندا يا‬
‫سونرا‪ ،‬ايستهديگي دفعه‪ ،‬اؤز اثرينه قاييديب و‬ ‫پﻼتفورمدا نشر ائلهسين‪ .‬آرتيرماق يئرينده اوﻻر كي‪،‬‬
‫ديجيتال دئوريمين اونا بخش ائتدييي‪ ،‬سؤزون‬ ‫غيري دموكراتيك بير سياسي رئژيمين‬
‫اصيل معناسيندا "سهوي مرجوع" ايمكانيندان‬ ‫حاكميتينين كونترول ايمكانيندان و سانسوروندان‬
‫يارارﻻنا بيلير‪ .‬بو ايمكان قلم صاحيبي يا اصلينده‬ ‫قورتارميش بو تيپلي‪ ،‬سؤزون تام معناسيندا "اؤزگور‬
‫كﻼوياتورا صاحيبيني‪ ،‬ايمﻼ و اينشا سهولرينه يول‬ ‫اؤز نشر" ايران كيمي اؤلكهلرين وطنداشي اوچون‪،‬‬
‫وئرمك استرسيندن قورتارير‪.‬‬ ‫يالنيز ال چاتماز بير رؤيا حساب اوﻻ بيلردي‪ .‬بو‬
‫ايمﻼ سهولريله باغلي‪ ،‬يئني بير ايمكان‬ ‫آزادليق‪ ،‬سادهجه بير "نشر ايمكاني" كيمي‬
‫"آفتورئداكسيون" ايمكاني دير‪ .‬بو ايمكانﻼ چوخ‬ ‫گؤرونمهمهليدير‪ .‬بير قلم صاحيبي‪ ،‬هله الينه قلم‬
‫عادي حال حئساب اوﻻن ايمﻼ سهولري‪ ،‬بو عﻼوه‬ ‫آلمادان يا كﻼوياتورا اؤنونده اوتورمادان‪ ،‬اثرينين‬
‫ايمكان طرفيندن‪ ،‬مؤلفين نئجه دئيرلر‪ ،‬روحونون‬ ‫ايلك جوملهلريني و مؤحتواسيني ذهنينده سئير‬
‫خبري اولمادان‪ ،‬اؤز ـ اؤزونه دوزلير‪.‬‬ ‫ائدركن‪ ،‬اؤزونو سربست حيس ائتمهسي‪ ،‬اونون‬
‫ياراديجيليغينا تأثير بوراخير‪ .‬داها هر بير جوملهني‬
‫گئنيشلنميش آفتورئداكسيون ايمكاني‬ ‫قوراركن يا هر بير فيكرين فانتازياسينا داﻻركن‪،‬‬
‫يوخاريدا كي ايمكانا بير داها فونكسيا آرتيرماق‬ ‫اثرين نشر طالعينه هانسي تأثيري قوياجاغيني گؤتور‬
‫ـ قوي ائتمك ﻻزيم گلمير‪.‬‬
‫‪١٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫مودعانين چوخ پارﻻق نومونهلريني محمدرضا‬ ‫مومكوندور‪ .‬آفتورئداكسيون ايمكاني سيزين‬


‫اﻻردبيلينين سونسوز و سيتماتيك امهيينين‬ ‫"گلميشوق" كيمي تايپ ائتديييز بير كلمهني‪،‬‬
‫نتيجهسي اوﻻن "آچيق سؤز" سايتينا باخماق اوﻻر‪.‬‬ ‫سيزدن سورمادان‪ ،‬اؤز دوزگون فورماسيندا يعني‬
‫)باخ‪ (http://www.achiq.info :‬اميرعزتينين "باشگاه‬ ‫"گلميشيك" كيمي ثبت ائدير‪ .‬بو ايمكان ايكي‬
‫ادبياتي" پروژهسي و اونا بنزر فعاليتلر‬ ‫نؤوعدن اوﻻ بيلر‪ .‬بيري‪ ،‬كلمه ايشلمجي يا ‪word‬‬
‫چرچيوهسينده ده‪ ،‬آذربايجانﻼ باغلي بير چوخ اثر‬ ‫‪ processor‬پروقرامينين فابريكا حاليندا مؤجود‬
‫ديجيتال آرشيوه آرتماقﻼ‪ ،‬بو اثرلري‪ ،‬محو اولماقدان‬ ‫حالﻻردير‪ .‬باشقا نؤوعيايسه‪ ،‬مؤليفين اؤزونون سهو‬
‫نيجات وئريب و عيني حالدا‪ ،‬موخاطبلرين ياشاييش‬ ‫تايپ ائتمهلرينه عادت ائتدييي حالﻻري دا بو‬
‫آدرسيندن آسيلي اولماياراق‪ ،‬هر كسين ايختيارينا‬ ‫ايمكانا عﻼوه ائتديكلري اوﻻ بيلر‪ .‬يعني قلم صاحيبي‪،‬‬
‫وئرميشلر‪ .‬بونﻼردان عﻼوه‪ ،‬دؤولت دستهيي اوﻻن بير‬ ‫اؤز پروقراميني عاغيلﻼشديرا بيلير‪.‬‬
‫سيرا ديجيتال كيتابخانا‪ ،‬آذربايجان جومهوريتي‪،‬‬ ‫باشقا بير عاغيلﻼشديرماق ايمكاني‪ ،‬بير متنده‬
‫توركيه و حتي ايراندا‪ ،‬تورك ديلينده و آذربايجانﻼ‬ ‫چوخ تكرار اوﻻن يا بير مؤلف يا موترجيمين تئز ـ‬
‫باغلي اوﻻن باشقا ديللي اثرلرين توپﻼماسيﻻ‬ ‫تئز موراجيعتائتديي اوزون سؤزلرين تايپيني‪ ،‬بو‬
‫مشغولدورﻻر‪ .‬هابئله‪ ،‬دونيا آكادميك اوجاقﻼرينين‬ ‫ايمكانﻼ راحاتﻼشديرماقدير‪ .‬ميثال اوچون اگر‬
‫هاميسيندا يارانان علمي اثرلر‪ ،‬ديجيتال دونيادا‬ ‫ترجومه اولونان بير متنده‪" ،‬سوئت سوسياليست‬
‫وئريلمكله‪،‬‬ ‫ايستيفادهسينه‬ ‫هامينين‬ ‫رئسپوبليكاﻻري ايتتيفاقي" چوخ تكرار اولور‪،‬‬
‫آذربايجانليﻻرين دا دونيا كيتابخاسيندا اوﻻن‬ ‫موترجيم بو اوزون سؤزون يئرينه‪" ،‬سسس" تايپ‬
‫پاييني آرتيرير و زنگينلشديرير‪.‬‬ ‫ائتمهني‪ ،‬پروقرامﻼشديرا بيلر‪ .‬بئله بير حالدا‪،‬‬
‫آفتورئداكته اولماقﻼ قيصا بير سؤزو‪ ،‬اوزون سؤزله‬
‫ديجيتال و سينيرسيز اورتام‬ ‫دئيشيلمهني افتوماتﻼشديرا بيلر‪ .‬يعني بير شخص‪،‬‬
‫اسگيدن كيريل اليفباسيني اوخويا بيلمهين‬ ‫اؤز كلمه ايشلمجي پروقرامينا امر وئرير كي‪،‬‬
‫گونئي آذربايجانليﻻر‪ ،‬قوزئي آذربايجانين ﻻتين‬ ‫"سسس" تايپ اوﻻن زامان‪ ،‬بو عجاييب قرافئم‬
‫اليفاسينا كئچمهسيايله‪ ،‬توركيه و قوزئي آذربايجان‬ ‫يئرينه‪" ،‬سوئت سوسياليست رئسپوبليكاﻻري‬
‫حوزهلرينده وار اوﻻن اثرلره داها راحات و بيرباشا ال‬ ‫ايتتيفاقي" عيبارتي اوتورسون‪.‬‬
‫تاپيرﻻر‪ .‬سوسيال شبكهلرده‪ ،‬ﻻتين اليفباسيﻼ‪ ،‬تورك‬
‫ديللي اورقانﻼردا‪ ،‬كيمين توركيهدن يا آذربايجانين‬ ‫ديجيتال آرشيو و دونيا كيتابخاناسي‬
‫اوتايـبوتاييندان قاتيلماسي‪ ،‬اؤنميني ايتيرير و‬ ‫يئني اثرلر ذاتا ديجيتال دوغولورﻻر و بونونﻼ‬
‫سينيرسيز بير اورتام يارادير‪.‬‬ ‫پارالل اوﻻراق‪ ،‬اسگي اثرلر ده‪ ،‬ديجيتالﻻشيرﻻر‪.‬‬
‫يوزلر و مينلر تاريخي سند‪ ،‬ادبي اثر و مجموعهلر‪،‬‬
‫ديجيتالﻻشماقﻼ‪" ،‬عؤمور دوباره" ائديرلر‪ .‬بو‬

‫‪٢٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫پايﻼشيرام‪ .‬بو متني‪ ،‬قوزئي آذربايجاندان اوﻻن‬ ‫يوتيوبدا ويدئو ترانسكريپسيون‬


‫بيريسي يا آلمانيادا ياشايان نه اينكي فارس ديلي‪،‬‬ ‫يوتيوب شبكهسي‪ ،‬بوتون دونيا كيمي‪،‬‬
‫حتي تورك ديليني بئله دوزگون اوخويا بيلمهين بير‬ ‫آذربايجاني باشقا بير مؤعجوزهوي ايمكﻼنﻼ تانيش‬
‫تورك گنج‪ ،‬ديجيتال عالمين مؤعجوزهسي اثري‪،‬‬ ‫ائتميشدير‪ .‬سيز هر ويدئويا باخاركن‪ ،‬اوردا دئيلن‬
‫بيري )قوزئيلي( روس ديلينده و او بيريسي )آلماندا‬ ‫سوزلري‪ ،‬ائكرانين يانيندا‪ ،‬متن كيمي ده‪ ،‬ديجيتال‬
‫ياشايان قوربتچي گنج( آلمان ديلينده اوخويور‪ .‬بيز‬ ‫ترانسكريپسيون كيميده گؤرمك و كپي ائتمك‬
‫هله بو فنومنين باشينداييق آمما بو يالنيز اؤنده گلن‬ ‫اولور‪ .‬هلهليك بو ايمكان بوتون ديللره مومكون‬
‫سينيرسيز اورتامين طليعهسي دير‪.‬‬ ‫اولماسادا‪ ،‬توركيه توركجهسينده اوﻻن ويدئوﻻرين‬
‫ديجيتال ترانسكريپسيونونو گؤرمك و بو متني‪ ،‬متن‬
‫اليفبا سينيرﻻري‬ ‫كيمي كپي ائتمك اوﻻر‪ .‬بو ايمكان‪ ،‬بير ويدئودا‬
‫تورك ديلينين موعاصير چاغدا اوچ اليفبادا‬ ‫دانيشيﻼن سؤزلري پياده ائديب و ميثال اوچون‬
‫يازيلماسي بير فاكت و اصلينده بير فاجيعهدير‪.‬‬ ‫ترجومه ائتمك اوچون‪ ،‬سون درجه يارديم ائديجي‬
‫ديجيتال دئوريم‪ ،‬قوزئي آذربايجاندا كيريل‬ ‫دير‪.‬‬
‫اليفباسيندان ﻻتين اليفباسينا كئچمهسي‪ ،‬آذربايجان‬
‫ناظيرلر كابينتينين قراريله )‪ ٥‬نويابر ‪ (١٩٩٢‬معين‬ ‫گوگل ترانسليت‬
‫گئجيكمهايله حياته كئچدي‪) .‬حيدر علييئوين ‪١٨‬‬ ‫يوخاريداكي بحثين دواميندا و اونونﻼ باغلي‬
‫ايون ‪ ٢٠٠١‬تاريخلي پرزيدنت فرمانيايله همان‬ ‫اوﻻراق‪ ،‬گوگل ترانسليتين رولودا‪ ،‬ديققته ﻻييقدير‪.‬‬
‫ايلين بير آوقوستيندان(‪.‬‬ ‫ماراخلي بير گليشمه كيمي‪ ،‬بيز شاهيد اولوروق كي‪،‬‬
‫گونئي آذربايجاندا‪ ،‬مسئله داها چتينايدي‪ .‬اگر‬ ‫گوگل ترانسليت گوندن گونه عاغيلﻻشير و فارس‪،‬‬
‫ﻻتين و كيريل اليفباﻻري آراسيندا بيرهـبير باغ‬ ‫روس و آذربايجانليﻻرين يازديقﻼري باشقا ديللر و‬
‫واريدي‪ ،‬ﻻتين و عرب اليفباﻻرينا گلديكده مسئله‬ ‫حتي تورك ديليني‪ ،‬فردي قايدادا‪ ،‬هر فردين ان‬
‫يوموشاق دئسك‪ ،‬بيرآز موعمما كيميدير‪ .‬بو يولدا‬ ‫راحات قولﻼنديغي‪ ،‬ديله ترجومهسيني وئرير‪ .‬بو‬
‫چاليشماﻻر‪ ،‬ديجيتال دئوريمين ايلك چاغيندان‬ ‫فنومني بير فرضي اؤرنكله وصف ائتمك اوﻻر‪ :‬فرض‬
‫باشﻼدي و بعضي چئورهلر‪ ،‬بير چوخ پروژهلري‬ ‫ائدين من‪ ،‬بير سوسيال شبكهده فعاﻻم‪ .‬بو شبكهده‬
‫گؤتورـقوي ائتمكله مشغول اولدوﻻر‪ .‬بوتون بو‬ ‫منيمله ﻻتين اليفاسيندا يازيشماﻻر و ياييمﻼر‬
‫چاباﻻردان‪ ،‬ايكيسي كونكرت بير نتيجهيه واردي‪.‬‬ ‫اطرافيندا بير اورتامي پايﻼشان‪ ،‬توركيه و قوزئي‬
‫بونﻼردان بيرينين محصولو اوﻻن پروقرام‪CV ،‬‬ ‫آذربايجاندا ياشايان اينسانﻼر هابئله ايكينجي و‬
‫آديندا ايدي‪ .‬بو پروقرام‪ ،‬عليرضا بي صرافينين‬ ‫سونراكي نسيللر دونيانين دؤرد بوجاغيندا تورك‬
‫اؤنردييي پروژه اساسيندا‪ ،‬پروقرام يازما اوزماني‬ ‫موهاجيرلر قاتيليرﻻر‪ .‬طبيعي بير حالدا‪ ،‬من كيمي‬
‫دوكتور منصوريزاده طرفيندن حاضيرﻻندي‪ .‬بو‬ ‫زامان‪ ،‬فارسجا يازيرام يا فارس ديللي بير پوست‬

‫‪٢١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ايمكانﻼري‪ ،‬عرب اليفباسيندا يازيﻼن متنلري‪،‬‬ ‫پروژه چرچيوهسيند‪ ،‬عليرضا بي صرافي‪ ،‬ديل و خط‬
‫اوخوناقلي ائلهدي‪ .‬ميثال‪ :‬بو اوچ يازيليشا ديقت‬ ‫قايداﻻرينين الگوريتملريني و چارتﻼريني يازاندان‬
‫ائدين‪:‬‬ ‫سونرا‪ ،‬دوكتور منصوريزاده طرفيندن‪ ،‬نظره‬
‫‪" .١‬موسيقيچيلريميز"‬ ‫آلينميش پروقرام بيلگيسايار ديلينه چئوريليب‬
‫‪" .٢‬موسيقيچيلريميز"‬ ‫حاضيرﻻندي‪ .‬بو آلگوريتملرين نئجه يازيلديغي و‬
‫‪" .٣‬موسيقي چي لريميز"‬ ‫پروژهنين آرخاسيندا اوﻻن دوشونجه طرزي‪ ،‬اؤزو‬
‫ايلك يازيليم‪ ،‬ياريمفاصيله فونكسياسيندان‬ ‫چوخ ماراخلي آمما موستقيل بير مؤوضوعدير‪ .‬نتيجه‬
‫فايداﻻنميشدير‪ .‬فارس و عرب ديللرينده قولﻼنيﻼن‬ ‫اوميد وئريجيايدي و آيدينايدي كي‪ ،‬نؤوبتي بير‬
‫"موسيقي" سؤزو آچيقـآيدين‪ ،‬اوچونجو يازيليمدان‬ ‫يئنيلهمكده‪ ،‬چوخ پارﻻق بير محصول آرايا‬
‫فرقلي اوﻻراق‪ ،‬ايلك باخيشدا گؤرسنمهسيله ياناشي‪،‬‬ ‫چيخاجاقدير‪ .‬سون ايللرده توم بيلگيسايار‬
‫بوتون سؤزون‪ ،‬واحيد بير سؤز اولماسيدا بلليدير‪.‬‬ ‫توم‬ ‫پﻼتفورمﻼرينين‬ ‫و‬ ‫پروقرامﻼري‬
‫بئلهليكله‪ ،‬توركجه اوخومادا چتينليك چكن بير‬ ‫يئنيلشمهسيندن سونرا‪ ،‬بو پروقرامدان اساسدان بير‬
‫فرد‪ ،‬ايلك باخيشدا‪" ،‬موسيقي" سؤزونو عادي بير‬ ‫يئنيلشديرمك ﻻزيمدير‪.‬‬
‫سورعتله اوخويور و آردينجا گلن "چي" و "لريميز"‬ ‫باشقا بير پروقرام‪ ،‬دوكتور غفور عليپور آدلي‬
‫شكيلچيلري اونا آرتيرير‪ .‬بو شكيلچيلرين سايي‬ ‫باشقا بير پروقراميست اوزمان طرفيندن يازيلدي‪ .‬بو‬
‫چوخ آزدير و چوخ تكرار اولماﻻرينا گؤره‪ ،‬آز بير‬ ‫پروقرامين آدي ‪ AzConvert‬دير و اونو اينترنتدن‬
‫زاماندا‪ ،‬فردين ذهنينده ثبت اولور‪ .‬قياس اوچون‬ ‫يئنديرمك مومكوندور‪.‬‬
‫ديقت ائتديكده گؤرسنير كي‪ ،‬ايكينجي يازيمدا‬
‫"موسيقيچيلريميز" فورموندا‪ ،‬آچار سؤز اوﻻن و‬ ‫اليفبا استانداردﻻشماسي‬
‫اوخوجويا تانيش اوﻻن "موسيقي" سؤزو بير نؤوع‬ ‫ايراندا عرب اليفباسيندا تورك ديلينده يازمادا‬
‫ايتير باتير‪" .‬تام فاصيله" و "دونماميش" فاصيلهايله‬ ‫حاكيم اوﻻن قارقاشايا سون وئرمك مقصديله‪ ،‬وارليق‬
‫يازيلميش‪ ،‬اوچونجو واريانتدا‪ ،‬سؤزون كؤكو و‬ ‫درگيسي آكادميك بير چاليشمادان سونرا‪ ،‬گوجلو‬
‫شكيلچيلري پراكنده گؤرسنيرلر و ايلك باخيشدا‬ ‫بير ايراده آرايا قويوب و ايكي اورتوقرافي سئميناري‬
‫بللي اولمور كي بير سؤزون اجزاسيديرﻻر‪.‬‬ ‫كئچيردي‪) .‬سونو ‪ ١٨‬مهر ‪ ٥ ،١٣٨٠‬اوكتيابر ‪٢٠٠١‬‬
‫بوندان عﻼوه‪ Word ،‬و اونون كيمي اونﻼرﻻ‬ ‫سندلرين لينكي "آچيق سؤز" سايتيندا( بو سئمينار‬
‫پروقرامﻼر حتي آز قاﻻ بوتون پروقرامﻼر و‬ ‫ديجيتال دئوريمينين ايلك ايللرينه تصادوف ائلهدي‬
‫پﻼتفورمﻼردا‪ ،‬اوتوماتيك ايصﻼح يا ‪Autocorrection‬‬ ‫او جوملهدن‪ ،‬ﻻتينـعرب اليفباﻻري آراسيندا‬
‫ايمكاني‪ ،‬تورك ديلينده ايمﻼ استانداردﻻشماسينا‬ ‫كؤچورگن پروقرامﻼرين يازيلماسيندا‪ ،‬بو سئمنيارين‬
‫يارديم ائدير‪.‬‬ ‫قرارﻻري‪ ،‬موهوم رول اويناديﻼر‪ .‬هابئله‪ ،‬ديجيتال‬
‫عالمين "ياريم فاصيله" و "دونموش فاصيله" كيمي‬

‫‪٢٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫بير اورتامدا‪ ،‬اؤز شعريني‪ ،‬يازماغا ائحتياجي اولمادان‪،‬‬ ‫ﻻتينلشمه سورجي‬


‫اؤز سسيله اوخويوب‪ ،‬سوسيال شبكهلرده يايا بيلير و‬ ‫يوخاريدا ايشاره اولدوغو كيمي‪ ،‬تورك ديلينين‬
‫همن شعر‪ ،‬يوخاريدا سؤزو گئدن اليفبا سينيرﻻريني‬ ‫فرقلي اليفباﻻرﻻ يازيلماسي‪ ،‬ايللر بويونجا بير جيدي‬
‫آشاركن‪ ،‬ايرانين هر يئرينده و ايراندان كناردا‬ ‫سورون اولموشدور‪ .‬بو دورومدان چيخمانين ان‬
‫موخاطب تاپا بيلير‪.‬‬ ‫اوپتيمال يولو‪ ،‬كيريل و عرب اليفباﻻريندان‪ ،‬ﻻتين‬
‫اليفباسينا كئچمك ايدي‪ .‬ماراخلي بير حالديركي‪،‬‬
‫كولتورل اورتامﻼر‬ ‫ديجيتال دئوريمين ايلك دؤورونده‪ ،‬هله ﻻتيندن‬
‫اسگيدن‪ ،‬سؤز صاحيبلري اوﻻن شعر و نثر‬ ‫باشقا اليفباﻻردا يازان كﻼوياتورا )كيبورد( يوخايدي‬
‫ياراديجيﻻري‪ ،‬اؤز تجروبهلريني بيربيرلريله‬ ‫بو چاتيشمامازليق باعيث اولدو كي‪ ،‬حتي فارس‬
‫پايﻼشماق اوچون‪ ،‬شعر آخشامي و ادبي درنكلرده‬ ‫ديلينده يازماق اوچون ﻻتين اليفباسيندان ايستيفاده‬
‫بير يئره توپﻼشا بيليرديلر و طبيعي اوﻻراق هميشه‬ ‫اولسون‪ .‬همين چاتيشمامازليق )عرب اليفباسيندا‬
‫بو توپﻼنتيﻻر‪ ،‬لوكال كاراكتر داشاييردي‪ .‬بوگون‬ ‫كﻼوياتورا يوخليغي( تورك ديلينده يازانﻼري بو‬
‫ديجيتال دونيادا‪ ،‬سينيرسيز بير كولتورل اورتام‬ ‫اليفباايله يازماغا سؤوق ائتدي‪.‬‬
‫يارانميشدير و بو دونيانين دامي آليندا‪ ،‬هر بير سؤز‬ ‫بو ايشين داها ماراخلي بير يؤنوده واريدي و‬
‫صاحيبي ديگر قلمداشﻼريﻼ‪ ،‬بير آرايا گله بيلير‪ .‬اؤز‬ ‫واردي‪ .‬اگر بير تورك‪ ،‬عرب اليفباسيندا مئساژ‬
‫كولتورونه صاحيب چيخماقدا مين بير مانعله‬ ‫يازيرسا‪ ،‬عادت اساسيندا‪ ،‬فارسجا يازير‪ .‬آمما همن‬
‫قارشيﻼشان آذربايجانلي قلم صاحيبلري اوچون بو‬ ‫تورك‪ ،‬ﻻتين اليفباسيﻼ يازاركن‪ ،‬دنگه‪ ،‬بيرآز توركجه‬
‫گليشمه داها موبارك بير حاديثهدير‪.‬‬ ‫يازماغا آغيرﻻشير‪ .‬يعني اگر سئچيم "خانه" و "ائو"‬
‫اسگي چاغدا‪ ،‬عنعنوي درنكلر و ادبي‬ ‫آراسينداديرسا‪ ،‬عادت‪" ،‬خانه" يازماغي حؤكوملي‬
‫آخشامﻼرين فعاليتي‪ ،‬حاكيميت طرفيندان‬ ‫ائدير‪ .‬آمما اگر ﻻتين كﻼوياتوردا‪ ،‬ﻻتين اليفباسيندا‬
‫قيسيتﻼنديغيندان عﻼوه‪ ،‬كيچيك شهرلرده مومكون‬ ‫يازماق مجبوريتي وارسا‪،‬سچيم ‪ Khane‬و ‪Ev‬‬
‫اولموردو‪ .‬بو فعاليتلر‪ ،‬اونيورسيتهلر و بؤيوك شهرلرده‬ ‫آراسيندا اولورسا‪ ،‬توركجه اوﻻن ‪ Ev‬آغير باسماغا‬
‫مقدور اولوردوﻻر‪.‬‬ ‫باشﻼيير‪.‬‬
‫يئني ديجيتال دونيادا بو تيپلي فعاليتلر‪ ،‬حتي‬
‫اؤلكه سينيرﻻريني آشابيلير‪.‬‬ ‫مولتيمديا‬
‫توركجه يازما و اوخوماقدا چتينليك چكن‬
‫ديجيتال دئوريمين باش وئردييي چاغين‬ ‫آذربايجان و غيري آذربايجان توركلرينين‪ ،‬توركجه‬
‫اويقونلوغو‬ ‫دانيشماق و توركجه ائشيتمكده بير ساكينجاﻻري‬
‫ايراندا ايسﻼم اينقيﻼبي باش وئرنده‪ ،‬اهالينين‬ ‫يوخدور‪ .‬بو سببدن‪ ،‬بئينينده بير شعر "يازميش"‬
‫يالنيز ‪ ٣٧‬فاييزي‪ ،‬يازيب اوخوماق باجاريرديﻼر‪.‬‬ ‫بير تورك‪ ،‬مولتيمديال ايمكانﻼر ساغﻼيان ديجيتال‬

‫‪٢٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اثرلر‪ ،‬حروف دوزومو‪ ،‬صفحهبندليك‪ ،‬شيرازه‪ ،‬اوز‬ ‫ديجيتال دئوريمين باش وئردييي ايلده بور رقم‪٧٥ ،‬‬
‫قابيغي دزايني و هر هانسي باشقا باخيمدان‬ ‫فاييز ايدي كي بو رقمين او ايللرين گنجلري‬
‫كيفيتليايديلر‪ .‬كيچك مطبعهلرده چاپ اولماغا‬ ‫آراسيندا داها يوخاري اولماسي طبيعيدير‪ .‬بو‬
‫محكوم اولموش تورك ديللي اثرلر‪ ،‬يوخاريدا آدي‬ ‫باخيمدان‪ ،‬سؤزو گئدن دئوريمين‪ ،‬گنج و اورتا‬
‫گئدن "سازيمين سؤزو" كيمي‪ ،‬كيفت باخيميندان‬ ‫نسلين ساوادﻻنما اورانينين يوخاري اولدوغو ايللرده‬
‫ان آشاغي روتبهيه ماليك اولوردوﻻر‪.‬‬ ‫باش وئرمهسي‪ ،‬بو حاديثهني توركلر و آذربايجان‬
‫ديجيتالﻻشما بو ساحهده ده‪ ،‬بير دئوريم‬ ‫ادبياتي اوچون‪ ،‬داها دا وئريملي ائتميشدير‪.‬‬
‫ياراتدي‪ .‬بوگون بير دؤولت بودجهسيله يارانميش‬ ‫باشقا بير مقام‪ ،‬هم ايران و هم توركيه و‬
‫ديجيتال بير اثرين‪ ،‬تك باشينا بير مكتب شاگيردي‬ ‫آذربايجان جومهوريتي توپلومﻼريندا‪ ،‬ساوادين‬
‫طرفيندان يارانميش اثر‪ ،‬يا كيفيت باخيميندان‬ ‫عوموميلشمهسي دير‪ .‬فرضا اگر گونوموزون ديجيتال‬
‫اوخشار سويهده اوﻻ بيلر يا حتي مكتب شاگيردي‪،‬‬ ‫دئوريمي مشروطه دؤرونده باش وئرسهايدي‪ ،‬بو‬
‫دؤولت اورقانينين آرايا چيخارديغيندان داها‬ ‫دئوريمدن يالنيز اهالي بير فاييضي يارارﻻنا‬
‫كيفيتلي و سامباللي بير اثر نشر ائده بيلر‪.‬‬ ‫بيلهجكديلر‪ .‬هابئله حاضيركي دونيادا‪ ،‬اينسانﻼرين‬
‫عومومي ريفاه سويهسينين آرتيمي‪ ،‬اونﻼري‪ ،‬يالنيز‬
‫سينيرسيز گؤروش‬ ‫چؤرك آوارهسي اولماقدان قورتاريب و اونﻼرا‬
‫نورمال حالدا و داها دوغروسو‪ ،‬اسگي دونيادا‪،‬‬ ‫سوسيال شبكهلرده فعال اولماق و سانال دونيانين‬
‫گؤروشمك يالنيز سفرله مومكون اولوردو‪ .‬بو ايسه‪ ،‬او‬ ‫وطنداشي اولماق كيمي واخت طلب ائدن ايشلر‬
‫دئمكدير كي‪ ،‬بير يئرده ياشامايان ايكي اينسانين‬ ‫دالينجا گئتمهيه ايمكان وئرميشدير‪.‬‬
‫گؤروشو‪ ،‬هميشه باهالي سودا ايدي و اگر بو‬
‫گؤروشده‪ ،‬مادي بير گلير گؤزلنميردي يا درين‬ ‫كيفيتده عدالت‬
‫فردي و عائيله باغﻼريندان سؤز گئتميرديسه‪ ،‬اوندا‬ ‫اسگي زامانﻼر‪ ،‬چاپ و نشر صنايعينين‬
‫گؤروشه ﻻزيم اوﻻن مادي وسائيطي صرف ائتمك‪،‬‬ ‫اؤزللييي‪ ،‬اونﻼرين محصولو اوﻻن چاپ اثرلرينين‬
‫عقل شرطي دئيلدي‪ .‬او دونيادا‪ ،‬يالنيز تيجارت‪،‬‬ ‫كيفيتينده بيرباشا گؤرسنيردي‪ .‬بئله كي‪ ،‬مثﻼ‬
‫زيارت و عائيله گؤروشلري مقصديله سفر باش‬ ‫قوزئي آذربايجاندا بير چاپ اثريني اله آﻻندا‪ ،‬اونون‬
‫وئريردي و هله گونوموزده دبده اوﻻن توريسم آدلي‬ ‫باكي يا موسقوا چاپي اولماسي درحال گؤرنوردو‪.‬‬
‫بير شئيده كشف يا ايختيراع اولماميشدي‪ .‬بئلهليكله‬ ‫خصوصيله رنكلي چاپدا‪ ،‬حتي گؤرنوردو كي اثر‪،‬‬
‫آذربايجانلي و غيري آذربايجانلي توركلرين‬ ‫باكي‪ ،‬موسقوا‪ ،‬شرقي آلمانيا يا غربي آلمانيادا چاپ‬
‫گؤروشلري‪ ،‬يالنيز قيد اوﻻن اوچ مقصدله باش توتان‬ ‫اولوبدور‪ .‬ايرانا گلديكده ده‪ ،‬ايلك نؤوبهده دؤولت‬
‫توتابيلردي‪.‬‬ ‫باش‬ ‫حاشيهسينده‬ ‫سفرلرين‬ ‫مطبعهلرينده چاپ اولموش درس كيتابﻼري يا‬
‫آذربايجانليﻻرين باشقا توركلرله گؤروشمهسي‪،‬‬ ‫اميركبير كيمي بؤيوك ناشيرلرين چاپ ائلهديكلري‬

‫‪٢٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫سؤزلر‪ ١١٥ ،‬ايل اؤنجه‪ ،‬ساوادسيز كوتله اوچون‬ ‫مشهد‪ ،‬كربﻼ و مكه زيارتلري عرفهسيندن عﻼوه‪،‬‬
‫ياريم مكتب رولو اويناديغي كيمي‪ ،‬ديجيتال دؤريم‬ ‫باكيدا فعلهليك ائتمك و عوثمانليدا تيجارت‬
‫دؤرانيندا دا‪ ،‬اؤز ديلينده ساوادسيز اوﻻن‬ ‫سفرلرينده مومكون اولوردو‪ .‬يوز ايل اؤنجه‪،‬‬
‫آذربايجانليﻻر اوچون‪ ،‬ديجيتال دونيانين توركجه و‬ ‫عوثمانلينين ايفﻼسا اوغراماسي و روسيهنين اؤز‬
‫چوخ واخت ﻻتين اليفبالي يازيﻼريني گؤرور‪ .‬هر بير‬ ‫اطرافينا‪ ،‬سماسيندان قوش كئچمهين دمير پرده‬
‫سوسيال شبكه كليپي‪ ،‬فيلم‪ ،‬يا سريالين محتواسي‪،‬‬ ‫هؤردو‪ .‬نتيجه هم ايقتصادي باخيمدان و هم اينساني‬
‫سس وتصويردن عﻼوه‪ ،‬بير سيرا يازيﻼريدا اؤزونده‬ ‫و مدني ايليشگيلر باخيميندان بير فاجيعهايدي‪.‬‬
‫ائحتيوا ائده بيلير و بو تيپلي يازيﻼر‪ ،‬اؤز ديلينده‬ ‫ديجيتال دئوريم‪ ،‬بو دردين ده‪ ،‬درمانيني‬
‫ساوادسيز اوﻻن توركلر اوچون‪ ،‬يازيب اوخوماق‬ ‫گتيردي‪ .‬ديجيتال دونيادا‪ ،‬يالنيز تاجيرلر و زووار‬
‫مشقي و مكتبي رولونو عؤهدهلنير‪ .‬بئلهليكله سؤزو‬ ‫يوخ‪ ،‬همده قلم و فيكير صاحيبلرينين گؤروشلرينه‬
‫گئدن بو ديجيتال دئوريم‪ ،‬ايراندا ياشايان آذربايجان‬ ‫يئر ياراندي‪.‬‬
‫توركلريني‪ ،‬توركجهنين يازيلي فورموايله‪ ،‬هر گون و‬
‫هر آن قارشيﻻشديرير‪ .‬اگر اسگيدن‪ ،‬باكيدان‬ ‫توركجه يازيب اوخوماق‬
‫تصوير‬ ‫پروقرامﻼريندا‪،‬‬ ‫تلويزيون‬ ‫ياييﻼن‬ ‫ايراندا اگر فارس ديليينده يارادانﻼرا‪ ،‬هر بير‬
‫كيفيتسيزايدي و اوردا كيريل اليفباسيﻼ يازيﻼن‬ ‫مكتب گؤرموش شخص‪ ،‬پتانسيل موخاطبديرسه‪،‬‬
‫متنلري اوخوماق غيري مومكون ايدي‪ ،‬بوگون‬ ‫توركجهنين يالنيز شيفاهي ديل اولماغا محكوم‬
‫آغيللي تلفونﻼردا‪ ،‬ﻻتين اليفباسيﻼ يازيلميش متنلر‪،‬‬ ‫اولدوغوندان‪ ،‬بو ديلده ياراديلميش اثرلرين‬
‫هم تكنيك باخيميندان سون درجه كيفيتليديرلر و‬ ‫موخاطبي‪ ،‬چون محدود بير ائليته خاص اولموشدور‪.‬‬
‫هم ده موخاطب‪ ،‬او اثرلري اؤز تلفونونا يوكلهييب‬ ‫بوردا مكتب گؤرموش اولماقدان عﻼوه‪ ،‬بيرده تورك‬
‫ساخاﻻيابيلير و ايستهدييي حالدا ياييمي‬ ‫ديلينده اوخوماق اوچون زحمت چكمك ﻻزيمدير‪.‬‬
‫دايانديريب‪ ،‬ايستهدييي متني ثابت تصوير كيميده‬ ‫اگر فارس ديليني تحصيل سيستمينده‪ ،‬نومره آلماق‪،‬‬
‫اوخويا بيلير‪ .‬بو سببدن دير كي‪ ،‬بوگون اورميه و‬ ‫ايمتاحاندان كئچمك و ايش تاپماق كيمي حياتي‬
‫تبريز كيمي شهرلرده‪ ،‬غير دؤولتي نشر ساحهسينده‪،‬‬ ‫موتيولرله اؤيرنيريك‪ ،‬نه نومره و نه ايمتاحان و يا نه‬
‫توركجه نشر اوﻻن كيتابﻼر‪ ،‬عونوان و تيراژ‬ ‫ده ايشله باغلي اولمايان توركجهني اؤيرنمك‬
‫باخيميندان‪ ،‬فارس ديللي كيتابﻼردن قاباخداديرﻻر‪.‬‬ ‫زحميتني چكمك‪ ،‬يالنيز سونسوز و دوغال بير‬
‫سئوگي موتيويله باش توتماليدير‪.‬‬
‫‪ ١١‬آوقوست ‪ ٢٠٢١‬ستوكهولم‬ ‫تورك ديلينده مكتب گؤرمهميش آذربايجانلي‪،‬‬
‫‪alirza.g@gmail.com‬‬ ‫"يازيلي توركجه"ني‪ ،‬نثر‪ ،‬شعر و )حركتلي تا ثابيت(‬
‫تصويرلر ايچينده گؤره بيلر‪ .‬واختيﻼ "مﻼنصرالدين"‬
‫ژورنالينين كاريكاتورﻻرينين حاشيهسينده توركجه‬

‫‪٢٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫دا‪ ،‬ايلك اوﻻراق‪ ،‬او قازئتده ايشيق اوزو گؤردو‪.‬‬ ‫‪١‬‬


‫عليرضا اصغرزاده‬
‫دئمك‪ ،‬كانادا منه بو امكاني وئرميشدي كي اؤز‬
‫ديليمده ژورنال چيخادام‪ ،‬شعر و يازي يازام؛ حالبوكو‬
‫بئله بير حاق اؤز دوغما يوردومدا منه وئريلمه‬
‫ميشدي‪ .‬ائله بو سببلره گؤره ده‪ ،‬كانادا كيمي‬
‫ليبرال‪-‬دموكراتيك توپلومﻼردا عدالتين اجرا ائديلمه‬
‫سي‪ ،‬اتنيك پلوراليسمه سايغي و ايرقچيليغا قارشي‬
‫اوﻻن چاليشماﻻرين نورمال اولماسينا منيم ده‬
‫اينانجيم آرتدي‪.‬‬ ‫جاناوار‬
‫آنجاق‪ ،‬گئتديكجه كانادانين استعمارچي‬
‫تاريخينين نه قدر دهشتلي اولماسي و بورانين‬ ‫من ‪١٩٨٠‬ﻻرين سونﻼريندا كانادايا گلديم‪ .‬بير‬
‫يئرلي‪/‬بومي‪/‬قيزيل دريلي خالقﻼرينين حاقيندا‬ ‫ايلدن سونرا تورونتو يونيورسيته سينه داخيل اولوب‬
‫اولونان جنايتلرله ده تانيش اولماغا باشﻼديم‪ .‬باشا‬ ‫فلسفه و سياسي‪-‬اجتماعي علملر ساحه سينده‬
‫دوشدوم كي كانادا دا حاكم اوﻻن ليبرال سيستم‪،‬‬ ‫اوخوماغا باشﻼديم‪ .‬گئت‪-‬گئده كانادانين ايكي‪-‬ديللي‬
‫اؤلكه نين دوغرو‪-‬دوزگون تاريخيني اؤرت‪-‬باسدير‬ ‫و نئچه‪-‬كولتورلو سياسي سيستمي ايله ياخيندان و‬
‫ائدير‪ ،‬بورانين يئرلي خالقﻼرينا نه ائتديگيني گيزله‬ ‫سونراﻻر داها د‪‬ريندن تانيش اولدوم‪ .‬ايران كيمي‬
‫دير‪ ،‬ايرقجيل ايدئولوژوﻻري و عمللري تحصيل‬ ‫گئريه قالميش و استبداد وورموش بير اؤلكه دن گلن‬
‫سيستمينده‪ ،‬عدالت سيستمينده و باشقا دولت‬ ‫بيريسي اوﻻراق‪ ،‬كانادانين دموكراتيك سيستمي‪،‬‬
‫آپاراتﻼريندا هله ده ايشه گئچيردير‪ .‬آوروپا‬ ‫بورادا پلوراليسم و سؤز آزادليغينا وئريلن د‪‬ي‪‬ر‪ ،‬درين‬
‫استعماري‪ ،‬انگليس و فرانسه استعماري‪ ،‬كانادانين‪ -‬و‬ ‫ماراخ و حؤرمتيمي قازاندي‪.‬‬
‫يا يئرلي لرين ديليله دئسك »توسباغا جزيره‬ ‫او زامانﻼر‪ ،‬بوراداكي بيرچوخ آذربايجانليﻼرﻻ‬
‫سينين«‪ -‬اينديجين و اوريژينالخالقﻼري حاقدا‬ ‫بيرليكده‪" ،‬آذربايجان ائوي" آديندا بير درنك‬
‫اليندن گلن جنايتي اسيرگه مه ميش‪ :‬فيزيكي‬ ‫آچديق و اونون آدينا "آذربايجان پ‪‬ست" قازئتيني‬
‫ژئنوسايددان دوتموش كولتورل و ديلسل ژئنوسايدا‬ ‫چئخارديق‪ .‬ائله منيم توركجهميزده شعر و يازيﻼريم‬
‫قد‪‬ر‪.‬‬
‫بورادا حاكيم اوﻻن استعمارا‪ ،‬سياسي‪-‬اجتماعي‬
‫‪ -١‬آذربايجانلي‪ -‬كانادالي سوسيولوق‪ ،‬يازار و تدقيقاتچي دير‪.‬‬
‫ادبياتدا‪» ،‬س‪‬تلئر كولونياليسم« يا »يئرله شيمجي‬ ‫اونون اثرلري بير چوخ آكادميك ژورنالﻼردا چاپ اولموش‪.‬‬
‫استعمار« دئييريك‪ .‬داخيلي و كﻼسيك استعمار‬ ‫كتابﻼرينين ايچيندن »ايران و الوانليغين چاليشي« ائله ده‬
‫»آفريقادا تحصيل و تفاوتلر«دن آد چكمك اولور‪ .‬سون كيتابي‬
‫شيوه لري ايله مقايسه ده‪» ،‬يئرله شيمجي استعمار«‬
‫»آيدينليق عصرينده تحصيل‪ ،‬سكوﻻريسم و الوانليق«دير كي‬
‫كولونيال سيستملرينين اَن ييرتيجيسي و‬ ‫ياخين گلجكده ايشيق اوزو گؤر‪‬جك‪ .‬اصغرزاده كانادانين تورنتو‪،‬‬
‫داغيديجيسي كيمي تانينير؛ نيه كي بو سيستمده‬ ‫يورك و رايرسون يونيورسيته لرينين معلليمي دير‪.‬‬

‫‪٢٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اوردا كريستيان‪-‬آوروپالي اولمانين يولﻼريني‬ ‫استعمارچي‪ ،‬استعمار اولونموشون تورپاغيني‪/‬‬


‫اؤگرَنسينلر! يوز ايله ياخين دوام ائدن بو مدرسه‬ ‫وطنيني دايمي و همه شه ليك اوﻻراق اشغال ائده‬
‫لرده‪ ،‬يوزلرجه اينديجن‪/‬قيزيل دريلي اوشاقﻼر‬ ‫ركن‪ ،‬استعماراولونموشون وار‪-‬يوخونو منيمسه مه يه‬
‫اؤلدورولموش؛ يوزلرجه سي جينسي تجاوزه معروض‬ ‫باشﻼيير‪ .‬حالبوكو داخيلي استعماردا‪ ،‬بير چوخ‬
‫قالميش؛ مينلرجه سي اؤز ديل‪ ،‬كولتور و‬ ‫حالﻼردا‪ ،‬حاكم و سؤمورگه چي اتنيك قوروپ‪،‬‬
‫كيمليگيندن اريديليب بوشاديلميشﻼر‪ .‬بير جمله ده‬ ‫محكوم قوروپﻼرين وطنلري‪/‬توپراقﻼريني تماميله‬
‫دئس‪‬ك‪ ،‬بو اوخولﻼرين آماجي »قيزيل دريليني‬ ‫اشغال ائتمه يه ناييل اوﻻبيلمير‪ -‬البته استثناﻻرين‬
‫اوشاغين ايچينده اؤلدورمك« اولموشدور—ياني‬ ‫قيراغيندا‪ .‬و يا كﻼسيك استعمار بير مد‪‬تدن سونرا‬
‫اوشاغي اؤز ديلي‪ ،‬كولتورو و معنوي دونياسيندان‬ ‫اؤز قووه لريني چكيب مستعمره لردن آپاريرو‬
‫بوشالتماق و اونو بير آوروپالي كريستيان انسانينا‬ ‫مستعمره ني اؤز باشينا بوراخير‪» .‬يئرله شيمجي‬
‫‪١‬‬
‫چئويرمك‪.‬‬ ‫استعمار« آما دايمي اوﻻراق مستعمره ده قاليرو‬
‫گئچن آيﻼردا كانادانين بريتيش كولومبيا‪،‬‬ ‫سؤمورگه چيليگينه دوام ائدير‪ .‬بو دهشتلي‬
‫آلبئرتا و باشقا بؤلگه لرينده‪ ،‬يوزلرجه آدسيز و نم‪-‬‬ ‫استعمارين چنگيندن جان قورتاران يئرلي انسانﻼر‪،‬‬
‫نيشانسيز قبيرلر تاپيلميش كي اونﻼردا واختيﻼ‬ ‫اؤز دوغما يورد‪-‬يوواﻻريندا بير اسير خالق كيمي‬
‫رئزيدئنشال مدرسه لره گئدن اوشاقﻼر‬ ‫ياشاماق مجبورييتينده قاليرﻻر‪ .‬باخماياراق كي‬
‫باسديريلميشﻼر‪ ٢.‬بو حاديثه كانادانين قارا تاريخيني‬ ‫كانادانين يئرلي انسانﻼري اؤز مبارزه لري نتيجه‬
‫و آوروپا استعمارينين چيركين جنايتلريني يئنيدن‬ ‫سينده ايندي بير سيرا حاقﻼر و نائليتلر الده‬
‫گؤز اؤنونه گتيرميشدير‪ .‬كانادادا وار اوﻻن ليبرال‬ ‫ائتميشلر‪ ،‬اونﻼرين دورومو هله ده كانادانين ايچينده‬
‫سيستمي كيمي سيستملرين ده بير چوخ چاتيشماز‬ ‫بير استعمار اولونموش خالقين دورومودور‪.‬‬
‫مقامﻼريني آچيب آشكارﻻميش‪ .‬اوزو قارا‬ ‫بورادا يئرلي خالقلﻼرين حاقيندا باش وئرَن‬
‫استعمارچيﻼر كي گويا بو يئرلره »سيويليزاسيا« و‬ ‫فيزيكي‪/‬كولتورل ژئنوسايدين ان آچيق گؤسته‬
‫مدنييت گتيرَجكميشلر‪ ،‬يوزلرجه يالقيز و هارايسيز‬ ‫ريجيلريندن بيريسي‪ ،‬كانادا دا »رئزيدئنشال مدرسه«‬
‫اوشاقﻼري گيزليجه سسسيز‪-‬سميرسيز اؤلدوروب و‬ ‫آدي آلتيندا تانينان اوخول ﻻرو بو اوخولﻼردا اوز‬
‫وئرَن دردلي اوﻻيﻼراولموشﻼر‪ .‬بو مدرسه لر‬
‫‪ - ١‬رئزيدئنشال مدرسه لر حاقدا آرتيق معلومات اوچون باخين‪:‬‬
‫‪١٨٩٠‬ﻻردا كانادانين فرقلي بؤلگه لرينده آچيلميش‬
‫‪Residential Schools in Canada:‬‬ ‫و ‪١٩٦٠‬ﻻرين سونونا قدر سيستملي حالدا دوام‬
‫‪https://www.thecanadianencyclopedia.ca/en/article/residenti‬‬
‫‪al-schools‬‬ ‫ائتميشلر‪ .‬مدرسه لر كانادانين فدرال دولتينين نظري‬
‫‪Canada's Dark Secret:‬‬
‫‪https://www.youtube.com/watch?v=peLd_jtMdrc‬‬ ‫آلتيندا‪ ،‬كريستيان كليساﻻري الي ايله اداره اولونوب‪،‬‬
‫‪ - ٢‬باخين‪:‬‬
‫‪The buried horrors of Canada’s residential schools:‬‬
‫دورمادان گئجه‪-‬گوندوز ايشله ديلميشلر‪ .‬دؤولت‬
‫‪https://www.thetimes.co.uk/article/canada-residential-‬‬
‫‪schools-indigenous-children-unmarked-graves-m0x5vm6p0‬‬
‫مأمورﻻري يئرلي اوشاقﻼري زورﻻ اؤز عائيله لرينين‬
‫‪How some children at the Kamloops residential school died:‬‬
‫‪https://www.youtube.com/watch?v=fP90HOp08Mc‬‬
‫قوجاغيندان قوپاريب و بو مدرسه لره گَتيرَرميشلركي‬
‫‪٢٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫آشاغيدا دنيس ساديلمانين شعرينين بير‬ ‫نيشانسيز قبيرلرده باسديرميشﻼر‪ .‬بئله بير مكانﻼرا‬
‫بؤلوملريني‪ ،‬آزاد و ييغجام حالدا‪ ،‬اؤز ديليميزه‬ ‫»مدرسه« دئمك اوﻻرمي؟ بئلهنچي مدرسهلردن و‬
‫چئويرميشم‪ .‬سؤز يوخ كي بو شعرده‪ ،‬ديلي اَزيلميش‬ ‫اونﻼردا اوز وئرندهشتلي اوﻻيﻼردان نئجه دانيشماق‬
‫و كيمليگي تاﻻنميش هركس اؤز دورومونا اويغون‬ ‫اوﻻر؟‬
‫گؤره جكدير‪:‬‬
‫َ‬ ‫نشانه لر‬ ‫قيزيل دريلي شاعير دنيس ساديلمان او مدرسه‬
‫لردن جان قورتارميش نادير انسانﻼردان بيري دير‪.‬‬
‫جاناوار‬ ‫»سؤز ساواشچيسي«نا معروف اولموش دنيس بو‬
‫سنين رئزيدئنشال مدرسه نه نيفرت ائديرم‬ ‫مدرسه لرده ياشاديغي اؤز‪‬ل تجربه لريني»جاناوار«‬
‫سنه نيفرت ائديرم‬ ‫آدلي اوزون بير شعرده ديله گتيرميش‪١.‬دنيسين‬
‫سن بير جاناوارسان‬ ‫شعرينده جاناواردان منظور‪ ،‬اوشاقﻼر اونﻼردا قتل‬
‫قورخونج آج‪-‬ياﻻواج بير جاناوار‬ ‫ائديلميش و يا فرقلي ساتاشماﻻرا معروض قالميش‬
‫سوموكلَرين دميردن دوزلميش‬ ‫مدرسه لر دير‪» .‬جاناوار« ائله ده كانادانين‬
‫اتين سيمئت دن‬ ‫استعمارچي دوولتي ديركي رحمسيزجه سينه‬
‫مينلرجه اوشاغين اؤلدورولمه سينه ويا اريديليب‬
‫سن بير جاناوارسان‬ ‫آسيميله ائديلمه سينه فرمان وئرميش‪ .‬باشقا‬
‫سوچسوز قيزيل دريلي اوشاقﻼري‬ ‫باخيشدان ايسه‪» ،‬جاناوار« همده كاتوليك‬
‫ييرتيب ازيب اودماق اوچون ياراديلميشسان‬ ‫كليساسيني تمثيل ائدير كي بو مدرسه لرده باش‬
‫سن اور‪‬گي سويوخ جاناوار‬ ‫وئرن جنايتلر اونون قانلي الي ايله باش وئرميشلر‪.‬‬
‫يئرده كي سيمئتلر كيمي سويوخسان‬ ‫دنيسين »جاناواريني« من بيرينجي د‪‬فه اونون اؤز‬
‫عشق دن بوشسان‬ ‫س‪‬سي ايله راديودان ائشيتديم و شعري دينله‬
‫محب‪‬بت دن يوخسول‬ ‫ديكجه‪ ،‬آذربايجان شاعيري بولود قاراچؤرلوسهندين‬
‫چيركين اوزوندهقيرميزي كربيجلر آراسيندان‬ ‫»ياساق« آدلي شعري گؤزومون اؤنونده جانﻼندي‪.‬‬
‫جاناوار گؤزلرين قابارير‬ ‫عجبا! گؤر‪‬سن دنيسين جاناواري ايله سهندين‬
‫توتقون آچيشقاﻻر داليسيندان‬ ‫طالعيني قاراﻻيان‪ ،‬ديليني و دوشونجه لريني‬
‫جاناوار گؤزلرين ايبليس كيمي باخير‬ ‫ياساقﻼيان‪ ،‬كولتورونو و وارليغيني تاﻻن ائدن‬
‫قورخودان تيترَي‪‬ن اوشاقﻼر‬ ‫سؤمورگه چي »جاناوارين« آراسيندا بير فرق وارمي؟‬
‫قارشيندا شَرمدن يئره باتماق ايستيرلر‬
‫‪ - ١‬دنيس ساديلمانين اوريژينال شعري‪:‬‬
‫‪MONSTER – A POEM BY DENNIS SADDLEMAN:‬‬
‫سنين رئزيدئنشال مدرسه نه نيفرت ائديرم‬ ‫‪https://vernoncommunityschool.wordpress.com/vcsploratio‬‬
‫‪ns-2016-2017/monster-a-poem-by-dennis-saddleman/‬‬
‫سنه نيفرت ائديرم‬ ‫شعر دنيسين اؤز سسي ايله‪:‬‬
‫‪Dennis Saddleman performs Monster:‬‬
‫‪https://www.cbc.ca/player/play/1904877123726‬‬

‫‪٢٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫سنين ز‪‬هله ني آپاردي‬ ‫سن بير ايگرَنج جاناوارسان‬


‫منيم اوخوماﻻريم اويونﻼريم‬ ‫گيزلَنميشسن گئچميشيمين كؤلگه لرينده‬
‫ايتيل گئت مني بوراخ‬
‫سنين رئزيدئنشال مدرسه نه نيفرت ائديرم‬ ‫نه ايسته ييرسن مندن؟‬
‫سنه نيفرت ائديرم‬ ‫منيم داليما دوشموسن منله هر يئرده وارسان‬
‫سن بير جاناوارسان‬ ‫يوخوﻻريمداسان فيكيرلريمده سن كابوسﻼريمدا‬
‫آجيغين گَلَردي‬ ‫ايتيل جاناوار قوي گئت‬
‫كيليساندا من يوخﻼياندا اويناياندا‬
‫مدرسه نين قايداﻻريني پوزاندا‬ ‫سنين رئزيدئنشال مدرسه نه نيفرت ائديرم‬
‫سنين ايسته يين‬ ‫سنه نيفرت ائديرم‬
‫منيم كولتورومو پوزماق‬ ‫سن بير جاناوارسان‬
‫ديليمي كيملييمي يانديريب ياخماق‬ ‫اَيري‪-‬بئج‪‬ر آغزي قانلي جاناوار‬
‫يئكه آغزين مني دوتوب شيليتده دي‬
‫سنين رئزيدئنشال مدرسه نه نيفرت ائديرم‬ ‫سارالميش چيركلي ديشله رين مني چئينه دي‬
‫سنه نيفرت ائديرم‬ ‫كيمليگيمي مندن آلدي‬
‫سن بير جاناوارسان‬ ‫ديشله رين ديليمي چئينه دي‬
‫دامارﻻرين آزار‪ -‬اذيت قانيﻼ دولموش‬ ‫رسملريمي عادت‪-‬عنعنه لريميدارتيب اوتدون‬
‫قانين عذابﻼ مرَضله ز‪‬ه‪‬رلنميش‬ ‫آغزينين دادي ز‪‬ه‪‬ره دؤندو‬
‫سويوق اوره َيين قورخوددو مني‬ ‫منيم قيزيل د‪‬ريمي ييي‪‬نده‬
‫باغارساقﻼرين ز‪‬ه‪‬رله دي مني‬ ‫اوزون قيريشدي هيرسدن‬
‫سيخدي مني ازدي مني سانجدي مني‬ ‫مني آجيقﻼ اوداندا‬
‫قوسدو منيم گوو‪‬نجيمي‬ ‫منيم د‪‬ي‪‬رلي غرورومو اَز‪‬نده‬
‫آتدي سايقيﻼريمي اومودﻻريمي‬
‫سن اَزدين مني اوتدون مني‬ ‫سنين رئزيدئنشال مدرسه نه نيفرت ائديرم‬
‫منه هئچ نه اؤيرتمه دن‬ ‫سنه نيفرت ائديرم‬
‫هئچ زادا اينانج اومود وئرمه دن‬ ‫سن بير جاناوارسان‬
‫اَزدين مني آتدين مني‬ ‫مني بوغازيندان قارنينا اوتدون‬
‫جاناوار كيميقوسدون مني‬ ‫آرزيﻼريمي چئينَدين‬
‫سنين رئزيدئنشال مدرسه نه نيفرت ائديرم‬ ‫دوغما سسيمي بوغدون‬
‫سنه نيفرت ائديرم‬ ‫يئرلي دويغوﻻريم‬
‫سن بير جاناوارسان‪...‬‬ ‫بوغازيندا ايليشيب قالدي‬
‫‪٢٩‬‬
٢٣ ‫شماره‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

١
‫منيره اكبرپوران‬

‫موقعيت اجراي آشيقي در ايران امروز و فروپاشي يك نهاد اجتماعي‬

‫ دكتراي ادبيات فرانسه را در‬،‫( كه اشعار خود را با نام اولكر اوجقار به چاپ رسانده‬١٩٨٤) ١٣٦٣ ‫ منيره اكبرپوران متولد تبريز در سال‬-١
‫ رساله دكتراي او كه پنج مقالهي مستخرج از آن به طور آنﻼين در دسترس‬.‫ از دانشگاه شهيد بهشتي تهران اخذ كرده است‬٢٠١٨ ‫سال‬
‫ در امتداد اين پژوهش او‬.‫ رزمنامههاي روﻻن و كتاب دده قورقود‬:‫هستند به تطبيق دريافت دو حماسهي كهن فرانسوي و تركي ميپردازد‬
‫دو سال پژوهشگر فوق دكتراي دانشگاه كلرمون فران )فرانسه( بود كه در اين مدت با ترجمهي پنج اجراي كوراوغلو به فرانسه مطالعات‬
.‫ حاصل اين دو سال يك كتاب و چندين مقاله در آستانهي چاپ هستند‬.‫خود را بر تحول اجراها در فضاهاي مدرن شهري متمركز كرد‬
‫( در مونترال كاناداست و از طريق تحليل سي مصاحبهي‬INRS)‫نگارنده مقاله در حال حاضر دانشجوي دكتراي مركز ملي پژوهش علمي‬
.‫انجام شده با آشيقهاي مناطق مختلف ايران بر روي تجربه زيستهي آخرين نسل آشيقهاي سنتي ايران كار ميكند‬
‫ مطلب حاضر چكيدهاي از مقدمهي اين‬.‫اين مصاحبهها به زودي در قالب ويژهنامهي نشريه اوزان در تهران به چاپ خواهند رسيد‬
.‫مصاحبههاست‬
: ‫آثار پژوهشي نگارنده‬
1- « Vers l’étude du « travail épique » dans le Livre de Dede Korkut », Études mongoles et sibériennes, centrasiatiques et
tibétaines, Paris, EPHE-CEMS, 2014, N° 45 (https://journals.openedition.org/emscat/2340).

2- « L’Altérité dans Le Livre de Dede Korkut : l’image du chrétien », The Journal of Academic Social Science Studies, n°57,
p. 291-309, Été 2017.

3- « Le destan turc est-il une épopée ? Premiers débats et prolongements actuels », Recueil Ouvert du Projet
Épopée, Université Grenoble Alpes, (http://ouvroir-litt-arts.univ-grenoble-alpes.fr/revues/projet-epopee/283), 2017.

4- « Approches de l’imaginaire épique ; vers conceptualisation d’une notion », Bulletin de l’IFAN Ch. A. Diop, sér. B, t.
LIX, n° 1-2, 2019, p.157-167.
:‫آثار در حال چاپ‬
1- « Le destan de Koroğlu et l’éloge de la rébellion », colloque international La transgression dans l’épopée, Rouen, 27-28
septembre, 2018.

2- « Récitations des ashiq iraniens au sein des institutions modernes : anachronisme et transformation sociale »,
Anachronisme, Saulo Neiva, Presses de l’université Clermont-Auvergne.

3- Koroğlu du XXIe sicèle et les aşıq iraniens, Texte bilingue de six récitations enregistrées en Iran du 2015-2018 et dans de
différents milieux culturels, Isis, Istanbul.
4- « La notion d’imaginaire épique à l’épreuve du Livre de Dede Korkut », Revista Epicas, Asie épique (2).

٣٠
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ممكن ميداند‪ .١‬همچنين ايده حماسه به عنوان يك‬ ‫مقدمه‬


‫نهاد اجتماعي را از متخصص حماسه آفريقايي‪،‬‬ ‫وارد دوراني شدهايم كه نوع ادبي حماسه را‬
‫كريستين سيدو‪ ،٢‬وام ميگيريم تا راحتتر بتوانيم‬ ‫دوباره كشف و تعريف ميكند‪ .‬عﻼقه به‬
‫پويايي انداموار نظام سنت و اجراي حماسه را توضيح‬ ‫كﻼسيكهاي اين نوع ادبي با افزايش عﻼقه به‬
‫دهيم‪.‬‬ ‫حماسههاي زنده جايگزين ميشود‪ .‬متخصصين‬
‫ادبيات شفاهي‪ ،‬ادبيات تطبيقي و ادبيات قرون‬
‫‪ .١‬تقسيم نقشها و آشيق به عنوان يگانه‬ ‫وسطي از تعريف كﻼسيك و اروپايي نوع ادبي‬
‫تجسم سنت‬ ‫حماسي فاصله ميگيرند تا از نگاه متنمحور دور‬
‫تركان ايران از واژههاي اوزان‪ ،‬آشيق و باخشي‬ ‫شوند و اعجاز اجراي حماسه و كاركرد اجتماعي‬
‫)خراسان( براي ناميدن خوانندگان داستانهاي‬ ‫نهادهاي سنتي انتقال‪ ،‬اجرا و حفظ آن را مورد‬
‫حماسي )حماسه‪ ،‬عاشقانه‪ ،‬داستان( استفاده‬ ‫مطالعه قرار دهند‪ .‬به بيان ديگر‪ ،‬پارادايم مدرني كه‬
‫ميكنند‪ .‬سنت آشيقي بخشي از سنت بسيار وسيع‬ ‫نوشتار و اثر فردي را بر گفتار و اثر جمعي برتر‬
‫خواندن داستانها و اشعار با صبغهي تعليمي و‬ ‫ميشمرد در حال كمرنگ شدن است‪ .‬روايتهايي‬
‫مذهبي رايج در ميان مردمان ترك زبان از تركستان‬ ‫كه زماني در مقايسه با »ادبيات حرفهاي« بياهميت‬
‫تا تركمنان كركوك و اربيل عراق است‪ .‬جالب توجه‬ ‫شناخته شده و به حاشيه رانده شده بودند به‬
‫است كه در ميان برخي از تركهاي سيبري و‬ ‫نهادهاي مدرن راه پيدا ميكنند‪ .‬در همين راستا اين‬
‫آسياي مركزي اين سنت هنوز پيوندهاي مستقيم‬ ‫نوشتهي كوتاه به بررسي اجراهاي آشيقي و تحول‬
‫خود را با دين پيش از اسﻼم تركان حفظ كرده است‬ ‫آن در عصر مدرن ميپردازد‪ .‬ميخواهيم با تكيه به‬
‫و اجراها به عهدهي شمنهاست‪ .‬اگرچه اين مورد در‬ ‫مشاهدات ميداني و سي مصاحبهي انجام شده در‬
‫ميان اوغوزهاي غربي )تركيه‪ ،‬جمهوري آذربايجان و‬ ‫سال ‪ ٢٠١٨‬مروري بر اين سنت شفاهي داشته‬
‫ايران( صدق نميكند‪ ،‬اما آشيقهاي سنتي اين‬ ‫باشيم تا متن حماسه را در بافت اجراي آن قرار‬
‫سرزمينها نيز تا همين اواخر خود را بهرهمند از‬ ‫دهيم و ببينيم چگونه نوشتار و ساير روشهاي مدرن‬
‫موهبت الهي و برگزيدهاي با يك رسالت معنوي‬ ‫ارائهي روايت نظام سنتي را تغيير ميدهند و يك‬
‫بزرگ حس ميكردند‪ .‬آشيق حافظ سنت و‬ ‫رويداد آييني با كاركرد اجتماعي پر اهميت را به‬
‫ارزشهاي اخﻼقي است‪ .‬او اصليترين و قانونيترين‬ ‫روايتي بيريشه فرو ميكاهند‪ .‬در اين چارچوب‬
‫راوي ادراك عاميانه از اسﻼم است كه هنوز ميراث‬ ‫تعريف ما از حماسه بر برخي از نظريههاي اخير و به‬
‫قبل از اسﻼم را دنبال ميكند‪ .‬در طول قرنهاسنت‬ ‫ويژه »مرجعيت سنتي« جان مايلز فولي استوار است‪:‬‬
‫نگاهي كه بر رابطهي سنت و بافت اجتماعي و متن‬
‫‪1‬‬
‫‪Foley, J. M. (1999). Homer's traditional art. Penn State‬‬ ‫مكتوب شده تاكيد ميكند و فهم متن بدون توجه‬
‫‪Press.p.13-34.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪Seydou, C. (1996). « L’épopée, genre littéraire ou‬‬ ‫به تمام سنت شفاهي زمان اجرا و ثبت آن را غير‬
‫‪institution sociale ? L’exemple africain », In : L’épopée :‬‬
‫‪mythe, histoire, société, Littérales, N°19, 51-66.‬‬

‫‪٣١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫و بقيه تخصصها در خدمت يك چيز قرار ميگيرند‪:‬‬ ‫اجراي حماسي براي مردم ترك بسيار مهم بوده‬
‫سنت و آيين اجرا‪ .‬بنابراين جستوجوي‬ ‫است‪ .‬بايد به اين نكته توجه داشت كه آشيقهاي‬
‫ماتريالهايي سازگار با تعريف ادبيات و هنر واﻻي‬ ‫سنتي به اتفاق آرا از فروكاسته شدن حرفهي خود‬
‫كﻼسيك در اين بافت بيهوده است‪ .‬از نظر آشيق‬ ‫به خوانندگي هراس دارند و فكر ميكنند آشيق‬
‫اينها تنها بخشي از مراسم يا »مجلس« هستند‪ .‬از‬ ‫شدن سير و سلوكي دارد كه از هر كسي برنميآيد و‬
‫نظر آشيق متن نوشته شدهي حماسهي كوروغلو يا‬ ‫به هيچ وجه نميتوان آن را به خواندن اشعار يا‬
‫فﻼن باغﻼشما يا معما يا‪ ...‬تنها به درد آشيقهاي‬ ‫اجراي موسيقي فروكاست‪ .‬در واقع ركن اصلي تمايز‬
‫جوان كمحافظهي بي مباﻻت ميخورد كه به متن‬ ‫سنت آشيقي به عنوان يك نهاد اجتماعي همين‬
‫رجوع كنند و مروري بر حماسهي كورغلو داشته‬ ‫شرايط پيچيده وكهني است كه براي آشيق شدن و‬
‫باشند‪ .‬در سنت آشيقي داستان بدون كﻼمهايي‪ ١‬كه‬ ‫آشيق ماندن بايد رعايت كرد‪ .‬مسيري كه جوان‬
‫در اجرا آن را همراهي ميكنند بيفايده يا به قول‬ ‫عﻼقمند به اين سنت براي رسيدن به استادي طي‬
‫جان مايلز فولي غير قابل فهم است‪.‬‬ ‫ميكند‪ ،‬مسير پر پيچ و خمي است‪ .‬فرد در اين‬
‫ممدو ديوف‪ ،‬متخصص حماسههاي آفريقايي در‬ ‫مسير با ارزشها و سبك زندگي خاصي خو ميگيرد‬
‫حماسه آفريقا دائرةالمعارفهايي ميبيند كه قبايل‬ ‫كه او را به عنوان ريش سفيد عاقل و آگاه جامعهاش‬
‫دانش مورد نياز خود را از طريق آنها ثبت و منتقل‬ ‫ثبيت ميكند‪ .‬او با عبور سربلند از آزمونها به‬
‫ميكنند‪ .٢‬ما ميتوانيم همين را در مورد اجراهاي‬ ‫مشروعيت فوقالعادهاي دست مييابد و در طي‬
‫حماسي تركي نيز مد نظر قرار دهيم‪ .‬آشيق سنتي‬ ‫سالها مرارت و مداومت تا حدي به نمايندهي‬
‫باور دارد كه بايد بتواند و ميتواند به تمام سواﻻت‬ ‫گذشتگان و سنت تبديل ميشود‪.‬‬
‫مخاطبان خود پاسخ دهد‪ .‬ناگفته پيداست كه منظور‬ ‫آشيق بخشهايي از نقش يك خواننده‪،‬‬
‫از همه سواﻻت ‪ ،‬سواﻻتي در بطن سنت هستند و‬ ‫نويسنده‪ ،‬شاعر‪ ،‬موسيقيدان‪ ،‬مورخ‪ ،‬تذكره نويس‪،‬‬
‫اين مردان حتي ميكوشند از ميراث شفاهياي كه‬ ‫معلم اخﻼق و ريشسفيد را ايفا ميكند‪ .‬اين نقش‬
‫به وضوح به زماني پيش از تقسيم كار حرفهاي و‬
‫‪ ١‬اينجا »كﻼم« به عنوان معادلي براي »سؤز« در عبارت»سؤز و‬ ‫تخصصي شدن تمام اين حوزهها تعلق دارد‪ .‬سنت‬
‫ساز« مورد استفاده ي آشيقها انتخاب شده است ‪ ،‬دو گانهاي كه‬ ‫آشيقي مجموعهاي از همه اينهاست و به اين ترتيب‬
‫موسيقي را از كﻼم جدا ميكند‪ .‬آشيقها معموﻻ هنگام صحبت از‬ ‫يك آشيق در بافت مدرن شهري تقريبا با‬
‫شجرهي حرفهاي خود از دو نوع استاد نام ميبرند‪ ،‬استاد كﻼم و‬
‫استاد ساز‪ .‬بنابراين ميتوان اين واژه را معادل »متن« در سنت‬
‫متخصصين هيچ يك از اين حوزهها قادر به رقابت‬
‫شفاهي در نظر گرفت‪ .‬بديهي است كه كﻼم از نظر بوطيقا با حرف‬ ‫نيست‪ .‬سنت آشيقي نه تنها انرژي خود را در كسب‬
‫زدن عادي تفاوت بسيار دارد و آفريده ميشود‪ .‬چه زماني كه با يك‬ ‫تركيبي ازمهارتها در سطحي متفاوت از‬
‫بداهه طرف هستيم‪ ،‬چه زماني كه آشيق آفريدهي پيشينيان يا‬
‫حرفهايگري امروز صرف ميكند‪ ،‬بلكه نگاه كامﻼ‬
‫حتي معاصران خود را بازآفريني ميكند‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫‪Diouf, M. (1991). « L’invention de la littérature orale : les‬‬
‫متفاوتي به مهارتهاي كسب شده دارد‪ .‬به اين‬
‫‪épopées de l’espace soudano-sahélien », Études‬‬
‫‪littéraires, 24 (2), p. 31-32.‬‬
‫ترتيب موسيقي‪ ،‬ذوق ادبي و حنجرهي تربيت يافته‬
‫‪٣٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫متوجه ميشويم كه از عناصر كامﻼً مشخص اما‬ ‫گرد آوردهاند به مسائل علمي جديد نيز پاسخ‬
‫بسيار متنوعي تشكيل شده است‪ :‬روايت حماسه‪،‬‬ ‫بدهند‪ .‬پاسخهايي كه جز با شناخت آن سنت و‬
‫شرح آن از طريق ضرب المثلها‪ ،‬نمونههايي از‬ ‫اعتقاد به كليت آن‪ ،‬غير منطقي و حتي بيمعنا به‬
‫زندگي روزمره و دوبيتيهاي عاميانه‪ ،١‬بركت دادن و‬ ‫نظر خواهند رسيد‪ .‬آشيق از خود انتظار دارد تمام‬
‫دعاي خير كردن‪ ،‬گفتن »تعريف« اشعارتعليمي و‬ ‫مباحث مورد نياز مخاطبان خود را از حفظ بداند‪:‬‬
‫مذهبي‪ ،‬پاسخ به سواﻻت و احتماﻻً بحثهاي بداهه‬ ‫اشعار‪ ،‬داستانها‪ ،‬روايات تاريخي و‪ ...‬هرچيزي كه‬
‫يا باغﻼشما‪ .٢‬رابطه ي اندامواري بين اين عناصر‬ ‫مخاطب فرضي او ميتواند از او بخواهد‪ .‬بايد كاري‬
‫وجود دارد و دريافت داستان يا شعر در خارج از‬ ‫كرد كه تا جاي ممكن نياز به گفتن »نميدانم«‬
‫چارچوب مراسم با دريافت سنتي آن بسيار متفاوت‬ ‫نباشد‪ .‬اين پايان مشروعيت آشيق خواهد بود‪ .‬اغلب‬
‫خواهد بود‪ .‬اگر آشيقها همكاران جوان خود را به‬ ‫مصاحبه شوندگان من معتقد بودند كه هرچند‬
‫عنوان آشيق واقعي به رسميت نميشناسند دقيقا به‬ ‫خودشان امروز همه چيز را نميدانند اما افتخار‬
‫اين خاطر است كه آنها به جاي آموختن كل مراسم‬ ‫شاگردي استاداني را داشتهاند كه همه چيز را‬
‫در سالهاي همراهي با استاد‪ ،‬تنها داستان را ياد‬ ‫ميدانستند ‪ ،‬مطلقاً همه چيز!‬
‫گرفتهاند و قادر به جاي دادن آن در كليت پوياي‬ ‫اين تسلط شگفتانگيز به سنت و سبك زندگي‬
‫مراسم نيستند‪ .‬خصوصيتي كهمعموﻻ با فقدان نقش‬ ‫خاص اين مردان را به تجسم سنت و دانش نياكان‬
‫معنوي آشيق همراه ميشود‪ .‬از نظر اين‬ ‫بدل ميكرد به طوري كه بسيار مورد احترام‬
‫سالخوردگان چون جوانان بي سلوك نقش معنوي و‬ ‫مخاطبان خود بودند‪ .‬به نظر ميرسد در بافتهاي‬
‫اجتماعي آشيق را به جا نميآورند‪ ،‬خوانندگاني بيش‬ ‫سنتي رد درخواست آشيق تاوان اجتماعي سختي‬
‫نيستند‪.‬‬ ‫داشته است و اغلب افراد از اين كار خودداري‬
‫مسلمان شدن تركان در قرن هشتم ميﻼدي‬ ‫ميكردند‪ .‬به طور مثال‪ ،‬وقتي آشيق براي برگزاري‬
‫روند طوﻻنياي را آغاز كرد كه طي آن اين‬ ‫مراسمي وارد روستايي ميشد‪ ،‬يكي از وظايف او‬
‫مردانمسئوليت خواندن اشعار عرفاني و تصوف را بر‬ ‫آشتي دادن طرفين دعوا و ختم غائلههايي بود كه به‬
‫عهده گرفتند‪ .‬سنت آشيقي هميشه با گرايش هاي‬ ‫نوعي به عروسي و خانوادهي دو طرف مربوط بودند‪.‬‬
‫شيعي در ارتباط بوده است‪ .‬مي دانيم كه آشيق‬ ‫مورد بسيار مشهوري كه اغلب مصاحبهشوندگان در‬
‫قرباني پدر معنوي و آموزگار بنيانگذار سلسله‬ ‫خاطراتشان ذكر ميكردند رفتن دنبال اقوامي بود كه‬
‫صفويه‪ ،‬شاه اسماعيل بوده است‪ .‬خود او نيز به‬ ‫به دﻻئلي از صاحب مراسم كينهاي به دل داشتند و‬
‫عنوان يك فرد مقدس بسيار مورد احترام بود‬ ‫در عروسي شركت نكرده بودند‪ .‬در اين مواقع آشيق‬
‫وهمچنان اشعارش در حلقههاي علوي آناطولي و‬ ‫با خواندن دو بيتيهاي بداهه يا با صحبت‪ ،‬شخص را‬
‫اهل حق آذربايجان به عنوان ذكر خوانده ميشود‪.‬‬ ‫راضي ميكرد كه كوتاه بيايد و او را تا مجلس‬
‫همراهي كند‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫‪Bayatı‬‬
‫‪2‬‬
‫‪Bağlaşma /Deyişmə‬‬
‫اگر به رپرتوار يك آشيق سنتي نگاهي بيندازيم‬
‫‪٣٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫شبهتاريخي‪ ،١‬اين رقابت در يك باور فولكلوريك رايج‬ ‫آشيقها نيز اين اشعار را ميخوانند ‪ .‬در بخش بسيار‬
‫كامﻼ قابل مشاهده است‪ .‬در حالي كه آشيقها‬ ‫بزرگي از سنت كﻼمي‪ ،‬حضرت علي به عنوان ياريگر‬
‫درخت توت را به شكل سنتي مناسبترين چوب براي‬ ‫قهرمان داستان ظاهر ميشود‪ .‬اين كرامات را بايد در‬
‫ساخت ساز خود ميدانند‪ ،‬يك باورفولكلوريك رايج‬ ‫كنار حضور شخصيت درويش و بناهاي مقدس‬
‫مردم را تشويق ميكند كه توت را وقف هيزم‬ ‫صفوي مانند مسجد صاحباﻻمر تبريز و بقعهي شيخ‬
‫مساجد بكنند‪.‬‬ ‫صفي در اردبيل در داستانها فهم كرد‪ .‬با تمام اينها‬
‫اما رقابت بر سر درخت توت يا حق روايت‬ ‫رابطهي آشيقها و دولت صفوي‪ ،‬چنانكه رابطهي اين‬
‫معراج پيامبر و كرامات حضرت علي و حتي ادعاي‬ ‫سلسله با قيزيلباشهايي كه آنها را به قدرت رسانده‬
‫تعليم اخﻼق و دين با همراهي موسيقي در جامعهاي‬ ‫بودند چندان خوب پيش نرفت‪ .‬در زمان جانشين‬
‫كه موسيقي را گناه آلود و شهوت انگيز ميداند‬ ‫شاه اسماعيل )‪ (١٥١٤-١٥٧٦‬موسيقي با مشكﻼت‬
‫بزرگترين دغدغهي آشيقها نماند‪ .‬زماني كه آنها‬ ‫بزرگي روبرو شد‪ .‬در كتابهاي مذهبي آن زمان‬
‫كمكم به نقش غير ديني خود رضايت ميدادند‪،‬‬ ‫بحثهايي پيرامون ممنوعيت موسيقي و رقص در‬
‫رقباي جديد و مشكﻼت جديتري را در زمينه‬ ‫حال توسعه بود‪ ،‬بحثهايي كه تا به امروز ادامه دارد‪.‬‬
‫نوسازي كشور تجربه كردند‪ .‬به ويژه اينكه‬ ‫اما ارتباط منفي موسيقي و آواز تمام مشكل نبود‪:‬‬
‫مدرنسازي با تحقير شديد همه جلوههاي سنت و‬ ‫روايتهاي مذهبي كه اين افراد ميگويند و‬
‫عطش شديد به فناوري و مدرنيته همراه بود‪ .‬به طرز‬ ‫ميخوانند ‪ ،‬گاهي با نسخههايي كه توسط نهاد‬
‫جالبي اين دورخيز به سمت نو شدن با نگاه حسرت‬ ‫مذهبي ثبت و استاندارد شده است‪ ،‬تناقض دارد‪ .‬در‬
‫بار به گذشتهي باستاني ايران همراه بود‪ .‬درست‬ ‫چنين مواقعي اغلب نهاد رسمي دين‪ ،‬براي كسب‬
‫مانند اروپا كه براي مدرن شدن بازهي بزرگي از‬ ‫حكمت و دسترسي به حقيقت مرجع قابل‬
‫تاريخ خود را كه با تسلط مسيحيت و اقوام ژرمن‬ ‫اطمينانتري به نظر ميرسند و روايت اغراقآميز‬
‫شناخته ميشد به نام قرون وسطي به حاشيه‬ ‫آشيق روز به روز بياعتبارتر ميشود‪ .‬نه تنها‬
‫ميراند‪ ،‬ايران نيز مي خواست به دوره ي قبل از‬ ‫داستانهاي قديمي مثل داستان نباتي رويارويي‬
‫حمله اعراب و مغول‪ ،‬مسلمان شدن و مهاجرت‬ ‫اساتيد بزرگ با روحانيان دستباﻻيي اين مردان اهل‬
‫تركان به ايران بازگردد‪ .‬تحت تاثير اين تمايل و البته‬ ‫عرفان را نقل ميكنند‪ ،‬خاطرات آشيقهاي‬
‫تحصيل گسترده به زبان فارسي‪ ،‬يك زبان نمايندهي‬ ‫سالخورده ي امروز نيز از اين لحظات پر دلهره اما‬
‫تمدن و پيشرفت شد و زبان ديگر نمايندهي تحجر‪،‬‬ ‫غرورآميز خالي نيست‪ :‬رويارويي با يك روحاني در‬
‫بي سوادي و طبقههاي فرودست‪.‬‬ ‫مجلس يا هر جاي ديگر و پاسخ به سوال او كه با‬
‫خلع سﻼح كردن طرف مقابل همراه بوده است‪ ،‬جدا‬
‫‪ ١‬مشهورترين اين داستانها داستان رويارويي پيروزمندانهي خسته‬
‫از تجربهي زيسته آشيقها و داستانهاي‬
‫قاسيم با ميرزا كاظم‪ ،‬حاكم شرع زمان خويش‪ ،‬در قرن‪ ١٨‬ميﻼدي‬
‫است‪ .‬مقبرهي خسته قاسيم در شهر تيكمهداش) آذربايجان شرقي(‬
‫و مسجد ميرزا كاظم در شهر تبريز قرار دارند‪.‬‬

‫‪٣٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫تقديم ميشد اما چون زمان طوﻻني بود صاحبخانه‬ ‫انحﻼل نظام اربابي يكي ديگر از عناصر‬
‫تمام هدايا را در شب اول دريافت ميكرد و آنچه‬ ‫تعيينكننده در تغيير وضعيت آشيقها بود‪ .‬خانها‬
‫ميماند مال آشيق بود‪.‬‬ ‫معموﻻ آشيقهاي رسمي خود را داشتند‪ .‬عﻼوه بر‬
‫پيشتر به بررسي انواع مختلف اجراها خواهيم‬ ‫اين‪ ،‬آنها با دعوت آشيقها به مجالس مجلل هفت‬
‫پرداخت اما بايد دانست كه اجرا در عروسي‬ ‫شب خود به اجراها رونق ميبخشيدند‪ .‬در اين‬
‫كاملترين اجراهاست زيرا شركتكنندگان مردم‬ ‫مجالس بود كه آشيقها باهم رقابت ميكردند و‬
‫معمولي هستند كه به مناسبت ازدواج جمع شدهاند‪.‬‬ ‫بهترينها تعيين ميشدند‪ .‬گرايشها‪ ،‬آهنگها و اشعار‬
‫موضوع گردهمايي بسيار سنتي است‪ .‬بسياري از‬ ‫جديد در بستر اين مجالس مجلل و پر جمعيت رشد‬
‫كدها و آيينها از طرف مخاطبان و آشيق كامﻼً‬ ‫و نمو ميكردند‪ .‬عﻼوه بر حذف نظام اربابي تغيير‬
‫شناخته شده هستند‪ .‬در يك بافت سنتي آشيق‬ ‫سبك زندگي و رشد فرديت نيز در وارونه شدن‬
‫مديريت تمام و كمال اين مراسم را بر عهده دارد‪.‬‬ ‫موقعيت اجتماعي آشيقها نقش داشتند‪ .‬در حالي‬
‫ﻻزم به ذكر است كه به طور سنتي هيچ آشيق‬ ‫كه تا همين سي چهل سال پيش عروسيهاي سه و‬
‫ديگري نميتواند در اين مراسم شركت كند‪ .‬در غير‬ ‫حتي پنج روزه كه مديريت آنها به آشيق سپرده‬
‫اين صورت اين حضور به نوعي مبارزه طلبي حمل‬ ‫ميشد كم نبودند‪ .‬امروزه عروسيها چند ساعتي‬
‫خواهد شد و دو مردبايد به شكل بداهه باهم رو در‬ ‫بيشتر طول نميكشند و البته در اين زمان كوتاه‬
‫رو شوند تا آشيق اصلح تعيين شود و ديگري مجلس‬ ‫مردم ترجيح ميدهندبرقصند و شادي كنند تا اينكه‬
‫و احتماﻻ آن منطقه را براي هميشه ترك كند‪ .‬كسي‬ ‫حكمت بياموزند و پند بگيرند‪.‬بايد اين را در نظر‬
‫كه ميبازد بايد ساز خود را بدهد و اين حرفه را رها‬ ‫گرفت كه در بافتهاي سنتي افراد جلوي آشيق‬
‫كند‪ .‬البته در عصر اخير گرفتن ساز به ندرت اتفاق‬ ‫نميرقصيدند‪ .‬آشيق و ريش سفيدان در داخل‬
‫ميافتد و آشيق بازنده تنها با كولهباري از شرمساري‬ ‫مجلس جاي داشتند و دايرهچيدر بيرون از مجلس‬
‫مجلس را ترك ميكند‪ .‬به نظر ميرسد محدوديت‬ ‫براي جوانان و كودكان مينواخت‪ .‬مطلب مهم ديگر‬
‫حضور در مجلس آشيقهاي ديگر نوعي محافظت‬ ‫تاثير اين تغييرات بر بازار كار آشيقهاست‪ .‬در حالي‬
‫سنتي از حق مالكيت معنوي اثر باشد‪ .‬در رقابت بين‬ ‫كه در گذشته آشيقها در طول سه‪ ،‬پنج يا حتي‬
‫آشيقها‪ ،‬ازبر بودن كاملترين مجموعه از مطالب‬ ‫هفت روز براي سفارشها پول دريافت ميكردند‪ ،‬در‬
‫سنتي بسيار مهم بود‪ .‬مجموعهاي كه كسب آن‬ ‫عروسيهاي كوتاه مدت امروزي اين مجال وجود‬
‫سالها زمان ميب‪‬رد و در گرو هفت سال شاگردي يك‬ ‫ندارد و آشيق از صاحب مجلس پولدريافت ميكند‪.‬‬
‫استاد بود‪ .‬در اين هفت سال جوان خدمت استاد‬ ‫با اينكه در اغلب مناطق جمعآوري پول همچنان به‬
‫ميكرد و اجازه مييافت او را در مراسم همراهي كند‬ ‫عهدهي آشيق است‪ ،‬اما تمام آنچه در طول مراسم‬
‫و اداره كردن مراسم را از او بياموزد‪ .‬در همين‬ ‫جمعآوري ميشود هديهي عروسي به شمار ميآيد و‬
‫مراسمها بود كه گهگاه استاد ساز را به شاگردش‬ ‫مال صاحب مجلس است‪ .‬گويا در گذشته نيز‬
‫ميداد و از او ميخواست برخيزد و درخواستي را‬ ‫هديهي عروسي به روشهاي كم و بيش يكساني‬
‫‪٣٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ميكرد كه اجراي بداههاش تا حد ممكن غير‬ ‫اجرا كند‪ .‬اين زمينهاي بود براي معرفي مرد جوان به‬
‫شخصي و بيدردسر باشد‪ .‬در خاطرات آشيقها‬ ‫مخاطبين‪ .‬به اين ترتيب نه تنها مطالب بلكه‬
‫بسيار به چنين مسائلي برميخوريم‪ :‬مرد نابينايي كه‬ ‫مخاطب و قلمرو را نيز شاگرد از استادش به ارث‬
‫چون آشيق در شعرش از واژه ي »كور« استفاده‬ ‫ميبرد‪.‬‬
‫كرده مجلس را به هم ميزند تا مردي كه دست به‬ ‫در بافت سنتي اين مراسم عملكرد اجتماعي‬
‫چاقو ميبرد‪ ،‬چون آشيق به سفارش شخصي ترانهاي‬ ‫قابل توجهي داشت‪ .‬در جامعهاي كه اكثر مردم‬
‫را اجرا كرده كه نام زن فرد مدعي در آن برده‬ ‫بيسواد بودند يا فقط ميتوانستند قرآن بخوانند‪،‬‬
‫ميشود‪.‬‬ ‫اجراي آشيق رسانه اصلي و مجالي براي معاشرت‬
‫‪ .٢‬رسانه هاي مدرن و سنت در مسلخ‬ ‫بود‪ .‬اين مجالس نه تنها راهي براي سرگرمي و‬
‫امروزه از چندين طريق ميتوان به سنت‬ ‫يادگيريبلكه راهي براي مشاركت در جامعه بودند‪.‬‬
‫آشيقي دست يافت‪ :‬در عروسي‪ ،‬قهوهخانهها‪ ،‬كاست‪،‬‬ ‫كميت و كيفيت مشاركت اعضاي جامعه در مراسم با‬
‫سيدي منتشر شده توسط خود آشيقها‪ ،‬كتاب‪،‬‬ ‫موقعيت آنها در زندگي واقعي و هرم اجتماعي‬
‫نمايش تلويزيوني‪ ،‬برنامه راديويي‪ ،‬كنسرت‪ ،‬جشنواره‬ ‫ارتباط تنگاتنگي داشت‪ .‬كسي كه به سنت آشيقي‬
‫و البته در كانالهاي محتلف تلگرام يا روي آپارات‪.‬‬ ‫تسلط بيشتري داشت و ميتوانست درخواستهاي‬
‫دريافت هر يك از اين اجراها با ديگري متفاوت است‬ ‫پيچيدهتري بدهد و البته كسي كه مبلغ بيشتري را‬
‫و تاثير متفاوتي برتحول اجراها دارد‪ .‬اما كمابيش‬ ‫صرف سفارش دادن ميكرد‪ ،‬احترام جمع را بر‬
‫همهي اين رسانهها چيزي جز گودالهاي آب‬ ‫ميانگيخت و كم كم خود رابه عنوان ريش سفيد آن‬
‫پراكندهي بازمانده از يك درياي خشكيده به دست‬ ‫گروه يا جامعه جا مي انداخت‪ .‬هنگام صحبت با‬
‫نميدهند‪ .‬چنانكه ديديم اجراي عروسي حتي در‬ ‫سالخورده متوجه ميشويم كه اداره كردن مجلس‬
‫زمان كم و با تبديل آشيق به خواندن خواننده و‬ ‫انرژي و مهارت بسيار باﻻيي طلب ميكرده و هر‬
‫ترانههاي رقص كاملترين شكل اجراييست كه اكنون‬ ‫لحظهي آن سرشار از بايدها و نبايدهايي بوده كه از‬
‫به آن دسترسي داريم‪ .‬دومين بستر اجرا از لحاظ‬ ‫استاد به شاگرد منتقل ميشدند و جوانان با همراهي‬
‫قدمت قهوهخانهها هستند‪ .‬شايد بتوان گفت‬ ‫پدرانشان در مراسم ميآموختند‪ .‬مثﻼ آشيقها با‬
‫قهوهخانهها مقر اصلي آشيقها در شهر بودند‪ .‬با رفت‬ ‫دريافت هر سفارش قبل از اجرا مجلس را‬
‫و آمد به قهوهخانه‪ ،‬آشيقها براي خود شبكهاي‬ ‫ميسنجيند تا نادانسته درگير دعواي دو نفر يا دو‬
‫حمايتي ايجاد ميكردند كه تقسيم قلمرو و رابطه با‬ ‫طايفه نشوند‪ :‬متداول بود كه افراد اشعاري براي‬
‫مخاطبان ديگر مناطق را ساماندهي ميكرد‪ .‬به اين‬ ‫رساندن پيامي خاص به يك فرد حاضر در مجلس‬
‫ترتيب كساني كه عروسياي در پيش داشتند‬ ‫سفارش بدهند‪ .‬اين پيام ممكن بود مثبت يا منفي‬
‫ميدانستند براي شناسايي و دعوت آشيق مناسب به‬ ‫باشد‪ .‬مثﻼ برادري كه فكر مي كرد برادرانش ارث‬
‫كجا بايد مراجعه كنند‪ .‬احتماﻻ به خاطر توسعهي‬ ‫پدري را باﻻ كشيدهاند شعري در مذمت خيانت برادر‬
‫راهها در اطراف شهرهاي بزرگ رفت و آمد به تبريز‪،‬‬ ‫به برادر سفارش ميداد و آشيق تﻼش خود را‬
‫‪٣٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫به همكارانشان در قهوهخانهها مراجعه ميكنند‪ .‬اما‬ ‫زنجان يا اورميه راحت تر از رفت و آمد به روستاهاي‬
‫ديگر نه از كساني كه براي آزمون و انتخاب آشيق‬ ‫اطراف آنها بود و آشيقي كه در يك شهر بزرگ‬
‫ميآمدند خبري هست‪ ،‬نه آنهايي كه پايهي‬ ‫اقامت ميگزيد ميتوانست مراجعان بيشتر و‬
‫هميشگي اجراها بودند و نه از مسافراني براي شركت‬ ‫متنوعتري داشته باشد‪.‬‬
‫دريك اجراي جديد يا ديدن اجراي يك آشيق‬ ‫چنانكه از مصاحبهها پيداست‪ ،‬هر چايخانه‬
‫مشهور فرصت سفر را غنيمت ميشمردند تا ذوق‬ ‫مقررات خاص خود را داشت‪ ،‬يك يا گروهي از‬
‫اين كشف جديد را با خود به ديارشان سوقات ببرند‪.‬‬ ‫آشيقها با قهوهخانهاي به توافق ميرسيدند و طبق‬
‫اين سوقاتي هم در اولين عروسي پيش رو و هنگام‬ ‫برنامه خاصي كه در اختيار مخاطبان نيز قرار‬
‫تصميمگيري براي دعوت آشيق به كار ميآمد و هم‬ ‫ميگرفت به اجرا ميپرداختند‪ .‬به اين ترتيب‬
‫بعدها ميتوانست موضوع يك سفارش جالب توجه و‬ ‫مخاطبين نيز ميتوانستند داستان مورد نظر خود را‬
‫خاص باشد‪ .‬در هر حال قهوهخانه و اجراهاي آن‬ ‫دنبال كنند يا فقط براي اجراي آشيق مورد‬
‫نوعي تمرين و مقدمهاي براي اجراي مراسم عروسي‬ ‫عﻼقهشان به قهوهخانه بروند‪ .‬قسمت عمدهي اين‬
‫تلقي ميشدند‪ .‬به گفتهي مصاحبهشوندگان من‬ ‫قواعد هنوز در قهوهخانههاي زنجان و اروميه قابل‬
‫ممنوعيت اجرا در قهوهخانهها در سالهاي بعد از‬ ‫مشاهده است با اين تفاوت كه مخاطبين بسيار‬
‫انقﻼب و سالهاي جنگ دليل از بين رفتن اين ساز و‬ ‫بسيار اندك هستند و افراد براي دعوت آشيق به‬
‫كار منظم و قاعدهمند شده است‪ .‬سالها تعطيلي قطعا‬ ‫مراسم عروسي بيشتر به خود آشيق زنگ ميزنند تا‬
‫حلقههاي ارتباطي بسياري را گسسته و بسياري از‬ ‫اينكه بخواهند مثل گذشته زمان و هزينه ي زيادي‬
‫جوانها را از ورود به اين حرفه و همراهي اساتيد‬ ‫براي انتخاب آشيق صرف كنند‪ .‬چنان كه گفتيم‬
‫محروم كرده است‪ .‬اما تغيير سبك زندگي و تغيير‬ ‫امروز آشيق اهميت نمادين سابق را ندارد و چون‬
‫نگاه جامعه به گذران وقت را نيز بايد به عنوان عامل‬ ‫مثل گذشته افراد رويدادهاي مربوط به دنياي‬
‫مهمي در اين فروپاشيدگي در نظر گرفت‪ :‬در ايران‬ ‫آشيقها را دنبال نميكنند‪ .‬دعوت فﻼن آشيق كه‬
‫امروز قهوه خانه به هيچ وجه نميتواند به عنوان‬ ‫اخيرا در فﻼن مجلس فﻼن بداههي خاص را اجرا‬
‫مكاني فرهنگي شناخته شود‪ .‬ضمن اينكه مردان‬ ‫كرده ديگر ارزش و معناي چنداني ندارد كه صاحب‬
‫زمان بيشتري را با خانوادههاي خود سپري ميكنند‬ ‫عروسي بخواهد براي آن رنج سفر را به جان بخرد‪.‬‬
‫و ديگر آن فراغت سابق را ندارند‪.‬‬ ‫در گذشته اكثر كساني كه به قهوهخانهها ميآمدند و‬
‫در مورد اجراهاي ارائه شده بر كاست يا‬ ‫از شدت ازدحام دم در و سر پا سفارش ميدادند و‬
‫سيدي‪ ،‬انحراف شديد از سنت مشهود است‪ .‬در‬ ‫اجراها را دنبال ميكردند‪ ،‬صاحبان عروسي بودند اما‬
‫اجراهاي ضبط شده‪ ،‬داستان بر مناسك غلبه‬ ‫امروزه اين قهوهخانه ها بيشتر ميزبان دورهمي‬
‫ميكند‪ .‬فرمول هاي سنتي براي شروع و پايان‬ ‫آشيقهاي درمانده از تنهايي خانه و طرفداران سابق‬
‫مراسم حذف يا به شدت خﻼصه ميشوند‪ .‬مداخﻼت‬ ‫و سالخوردهي آنان است‪ .‬هنوز هم هستند‬
‫معمول آشيق در داستان براي شرح آن بسيار كاهش‬ ‫آشيقهايي كه براي همفكري و رفع اشتباهات خود‬
‫‪٣٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اما چه اتفاقي ميافتد وقتي اجراي يك آشيق به‬ ‫مييابد‪ .‬زيرا نه جمعي وجود دارد‪ ،‬نه واكنشي و نه‬
‫دست مخاطبي در يك قلمرو دوردست يا حتي يك‬ ‫تعاملي! بنابراين بخشي از سنت به عنوان زوايد و‬
‫آشيق ديگر با اعتقاد به روايتي ديگر ميرسد؟نتيجه‬ ‫حاشيههاي داستان كه براي مخاطب امروزي‬
‫معموﻻ زير سوال بردن دانش آشيق مورد نظر است‪.‬‬ ‫خوشايند نيست حذف ميشوند‪ .‬دعاي خير‪ ،‬دعاي‬
‫خطر بزرگي كه اين كاستها و كتابها سنت را با‬ ‫سفره كه در عروسي به عهدهي آشيق است‪ ،‬تعريف‬
‫آن مواجه كردهاند ايجاد استانداردهايي است كه با به‬ ‫گفتن‪ ،‬پرسش و پاسخ‪ ،‬لطيفههايي كه نميتوان‬
‫حاشيه راندن و حذف روايتهاي موازي پويايي ويژهي‬ ‫خارج از جمع مردانهي شب عروسي از آنها سخن‬
‫اجراي داستان را مختل ميكند‪ .‬به بيان ديگر‪ ،‬با‬ ‫گفت و ‪...‬‬
‫توجه به اينكه تمام مناطق و تمام گروههاي مختلف‬ ‫در واقع‪ ،‬در اجراهايي كه در غياب مخاطب‬
‫دسترسي يكساني به ابزارهاي ثبت و پخش ندارند‪،‬‬ ‫ضبط ميشوند‪ ،‬تعامل بين آشيق و مردم به طور‬
‫اين ابزارها نسخه خاصي را كه احتماﻻً گروه وسيعي‬ ‫خطرناكي تغيير ميكند‪ .‬مخاطب غايب است و از‬
‫از آشيقها نادرست بدانند به عنوان نسخهي يگانه و‬ ‫قضا همه خطاها جاودانه ميشوند‪ .‬در هنگام اجرا از‬
‫اصلي تقديس ميكنند‪.‬‬ ‫آشيق سوال نميشود‪ .‬او آنچه را كه بهتر ميداند‬
‫جالب توجه اينكه اغلب آشيقهاي سنتي به‬ ‫اجرا ميكند و اگر دست خودش باشد ميتواند‬
‫هيچ وجه سخن آموخته شده از استاد خود را تغيير‬ ‫چندين بار اجرا را ضبط و پاك كند تا باﻻخره به‬
‫نميدهند‪ .‬حتي وقتي مجبور به تصحيح كلمه يا‬ ‫يك نسخهي قابل قبول برسد‪ .‬اما نميتواند عملكرد‬
‫عبارتي هستند كه معناي آن را درست به ياد ندارند‬ ‫خود را با توجه به عكسالعمل تماشاگران تنظيم‬
‫ويا كلمه به شكلي كه آنها ضبط كردهاند در جمله‬ ‫كند‪ .‬آشيقي كه ضبط ميكند آسيب پذير و خلع‬
‫معنا نميدهد اين كار را به نام بازگشت به روايت‬ ‫سﻼح است‪ .‬مصاحبهها گواه درماندگي اين مردان در‬
‫استاد و تصحيح اشتباهي از طرف خودشان در سير‬ ‫مقابل واكنشهاي بعضا پرخاشگرانهي برخي‬
‫دروني كردن مطلب ياد ميكنند‪ .‬يعني به هيچ وجه‬ ‫مخاطبان خويش است‪.‬يكي از مسائل و مشكﻼت‬
‫به آنچه آموختهاند به چشم متون ادبي دائما سيال و‬ ‫اصلي در اين حوزه به تفاوت روايتها مربوط ميشود‪.‬‬
‫بيصاحب نگاه نميكنند‪ .‬در چنين موقعيتي است‬ ‫چنانكه گفته شد پيشترها آشيقها قلمرو و روايات را‬
‫كه وقتي با نسخههاي تركيبي تاليف شده و يا حتي‬ ‫از استاد خود به ارث ميبردند و معموﻻ با گروههايي‬
‫نسخههاي قديمي اساسا متفاوت از نسخهي خود‬ ‫سرو كار داشتند كه آن نسخه را به عنوان نسخهي‬
‫مواجه ميشوند ممكن است به دانش و نيت خير‬ ‫صحيح و حتي عين واقعيت ميپذيرفتند‪ .‬هنوز هم‬
‫ارائه كنندهي آن نسخهي »غلط« شك داشته باشند‪.‬‬ ‫به قول خود آشيقها مخاطبان »آشيق شناس‪«١‬‬
‫عﻼوه بر اين از نظر برخي آشيقهاي سنتي‪،‬‬ ‫قبل از دعوت هر آشيق از او دربارهي شجرهي‬
‫انتشار و فروش ميراث استاد نوعي خيانت است‪.‬‬ ‫اساتيدش و داستانهايي كه ازبر دارد سوال ميكنند‪.‬‬
‫آشيقي كه دانش سنتي را دريافت ميكند تنها مجاز‬
‫به ارائه آن در مراسم مشخص و در چارچوب قواعد‬ ‫‪1‬‬
‫‪Aşıq bilən, aşıq taniyan adam‬‬

‫‪٣٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫دارند‪ .‬يعني چنين متوني به ندرت ميتوانند مانند‬ ‫معين است‪ :‬فروش روايت‪ ،‬خود به شكل يك كتاب‬
‫يك رمان و به صرف لذت ادبي اثر خوانده شوند‪ .‬از‬ ‫يا كاست به معني بيارزش كردن اين ميراث‬
‫طرف ديگر‪ ،‬همان طور كه گفته شد اين آثار تنها‬ ‫گرانبهاست‪ .‬هيچ آشيقي نميتواند مالكيت معنوي‬
‫بخشي از اجرا را ثبت ميكنند كه بايد دست نخورده‬ ‫داستانها را بفروشد چون اين سرمايه يك سرمايهي‬
‫بماند‪.‬‬ ‫مشترك است و به فرد خاصي تعلق ندارد‪ .‬با فروش‬
‫اجراي آشيق به طور كلي سه حالت دارد‪ :‬آواز‪،‬‬ ‫آن مخاطبين به خواندن كتاب و گوش دادن كاست‬
‫شعر خواني و روايت‪ .‬اغلب بخشهايي كه يك بار با‬ ‫قناعت خواهند كرد و آشيقها امكان بهرهمندي از‬
‫ساز به شكل آواز ارائه ميشوند بار دوم بدون ساز‬ ‫دانش خود را از دست خواهند داد‪ .‬در برخي‬
‫خوانده ميشوند‪ .‬در اين تكرارها آشيق اغلب با جابه‬ ‫مصاحبهها افرادي مدعي شدند كه حاضرند‬
‫جايي ظريف كلمات معناي شعر را به روز ميكند يا‬ ‫داستانهايشان را با خود به گور ببرند اما به نسل‬
‫توضيحي بر مطلب ميافزايد‪ .‬يعني اين تكرارها‬ ‫جديد »آشيقهاي خدمت استاد نكرده« منتقل‬
‫داراي دﻻلتهاي ضروري براي درك متن هستند‪.‬‬ ‫نكنند‪ .‬هرچند امروزه اين نگاه افراطي در مقابل انبوه‬
‫اما چون قسمتي از سبك هر استاد به حساب‬ ‫كساني كه تنها هدفشان بقاي سنت و انتقال ميراث‬
‫ميآيند و حالت بداهه دارند در كتاب جايي ندارند‪.‬‬ ‫گرانبهاست حاشيهاي بيش نيست‪ ،‬اما براي فهم نگاه‬
‫به اين ترتيب‪ ،‬با حذف مثالها و مثلها و تفسيرها‬ ‫سنت به اين متون و ساز و كارهاي حفظ مالكيت‬
‫آنچه باقي ميماند روايتي است برهنه و ساده؛‬ ‫معنوي در بستر سنت شفاهي بسيار آموزنده است‪.‬‬
‫روايتي جدا شده از زمينهاي كه ديگر پويايي يك‬ ‫در اين جا بهتر است از كاست و دستنويس به‬
‫اجرا را ندارد و با غير شخصي شدن و قرار گرفتن در‬ ‫عنوان پشتيبان حافظه نيز ياد كنيم‪ .‬بسياري از‬
‫حوزه عمومي به گذشتهاي دور و دور از دسترس‬ ‫آشيقهاي سنتي بيسواد هستند و تمام مطالب را‬
‫پرتاب ميشوند‪ .‬مقصد پاياني اين كتابها معموﻻ‬ ‫هنگام همراهي با استاد در مراسم آموختهاند‪ .‬در‬
‫آرشيو كتابخانه آشيقها و پژوهشگران است‪.‬‬ ‫چنين مواردي بسيار پيش آمده كه استاد قطعهاي را‬
‫اين مشكل در ثبت اشعار غير روايي بيشتر‬ ‫روي كاست براي شاگردش اجرا كرده‪ .‬از ‪ ٤-٥‬دهه‬
‫ديده ميشوند‪ .‬در حالي كه داستان كوراوغلو يا‬ ‫پيش اساتيدي كه قادر به خواندن و نوشتن هستند‬
‫اصلي و كرم كم و بيش ميتوانند در دسته‬ ‫براي انتقال اين ميراث بهنوشتار رجوع ميكنند‪.‬‬
‫بنديهاي متداول انواع ادبي جايي براي خود داشته‬ ‫كتابهاي چاپ شده نيز اغلب شكل و شمايل همين‬
‫باشند‪ .‬بخش عظيمي از سنت آشيقي با اين‬ ‫دستنويسها را دارند‪ .‬يعني تنها به ثبت روايت و‬
‫دستهبنديها سازگاري چنداني ندارند‪ .‬چطور ميتوان‬ ‫قسمتهاي موزون كه حفظ آن اهميت بسيار دارد و‬
‫معماهاي آشيقي را ثبت كرد؟ امروز چه كساني‬ ‫نميتوان بداهه آنها را باز سرود‪ ،‬اكتفا شده است‪ .‬در‬
‫ميتوانند مخاطب چنين معماهاي پيچيده و دور از‬ ‫هر حال تجربه نشان ميدهد كه مخاطب غالب اين‬
‫ذهني باشند؟ همين طور است براي »تعريفها«‪»،‬‬ ‫آثار آشيقهاي جوان‪ ،‬طرفداران و عﻼقمندان سابق و‬
‫دعاهاي خير«‪ ،‬و دئييشمهها‪ .‬در نظر بگيريد‬ ‫يا افرادي هستند كه نگاه مردمشناختي به متن‬
‫‪٣٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫آذربايجان و حتي خوانندگان برخاسته از ميان خود‬ ‫رويارويي بداههي دو آشيق را كه طبق سنت قرار‬
‫تركان ايران هر يك به سهم خود قسمتي از‬ ‫ميشود تمام اشعارشان بي نقطه‪ ،‬يا بدون تماس‬
‫مخاطبين فرضي اين مردان را به خود اختصاص‬ ‫لبها‪ ١‬يا با رعايت الزام ديگري از اين نوع باشد‪ .‬در آن‬
‫ميدهند‪.‬‬ ‫رويارويي معيار اصلي سرعت و دقت عمل است‪.‬‬
‫يعني حتي كساني كه به موسيقي و آواز تركي‬ ‫ممكن است آشيقها و مخاطبانشان هيچ يك بعدها‬
‫نيز عﻼقه دارند ممكن است ترانه ها را به اجراي‬ ‫هيچ كدام از اشعار رد و بدل شده را به ياد نياورند‪،‬‬
‫آشيقي ترجيح دهند و ميدهند‪ .‬اين گونه است كه‬ ‫رويدادي است كه تنها در لحظه زيست ميشود‪ .‬آيا‬
‫آشيقها مجبور ميشوند براي پاسخ دادن به‬ ‫ثبت اين اشعار ميتواند خوانندهي عادي شعر دوست‬
‫سفارشها ترانه هاي محبوب كشورهاي همسايه را‬ ‫را به مطالعهي آنها ترغيب كند؟ آيا در فقدان‬
‫بياموزند و اجرا كنند‪ ،‬در حالي كه به شدت از‬ ‫هيجان برد و باخت و نفس مجلس اين اشعار‬
‫مضمون و محتواي اغلب اين ترانه ها بيزارند و‬ ‫همچنان ارزش ادبي ﻻزم براي چاپ شدن و‬
‫اجراي آهنگهاي رقص را دون شأن خود ميشمارند‪.‬‬ ‫مطالعهي عميق را خواهند داشت؟‬
‫با اين حال رابطهي آشيق و خواننده بسيار پيچيدهتر‬ ‫ديديم كه امروزه ميراث كهن آشيقها نميتواند‬
‫از اينهاست‪ .‬از قديم شهرت مﻼك مهمي در سنت‬ ‫موفقيت چنداني در ميدان ادبيات ايران به دست‬
‫آشيقي به شمار ميآيد‪ .‬هر قدر كه ثروت بي اهميت‬ ‫بياورد چون از ديد خود آشيقها اين متون بيش از‬
‫شناخته شده‪ ،‬شهرت و محبوبيت تاييدي است‬ ‫آنكه ادبيات به شمار بيايند آرشيوهاي دانش هستند‪.‬‬
‫برحقيقي بودن آشيق و موفقيت او در سلوك‬ ‫اما در ميدان دانش نيز چه تاريخ‪ ،‬چه فلسفه و چه‬
‫خويش‪ .‬در واقع رسيدن به مقام استادي كه آرزوي‬ ‫علوم تجربي‪ ،‬اين مردان هيچ شانسي براي تثبيت‬
‫هر آشيقي است جز با محبوبيت و شهر ممكن‬ ‫خود ندارند‪ .‬در دنياي معاصرنه تنها سنت آشيقي‬
‫نيست‪ .‬از اين زاويه بهتر ميتوان درك كرد كه‬ ‫بلكه هيچ دانش فولكلوريكي هر قدر هم غني باشد‬
‫محبوبيت يك خواننده بيبهره از »سجاياي اخﻼقي«‬ ‫نميتواند در مقابل نهاد علم قد علم كند‪ .‬ميماند‬
‫ﻻزم تا چه حد ميتواند مايهي رشك و حتي اندوه‬ ‫رقابت با خواننده و نوازنده‪ .‬رقابتي كه به هزار دليل‬
‫يك آشيق سالخورده شود‪.‬‬ ‫نتيجهي دلسرد كنندهي آن از پيش معلوم است‪ .‬در‬
‫مشكل ديگر رابطهي بين سنت آشيقي و‬ ‫واقع اگر زماني سنت آشيقي در ايران تنها با‬
‫رسانههاي مدرن در ايران‪ ،‬عدم شناخت سنت و نگاه‬ ‫موسيقي كﻼسيك فارسي مجبور به رقابت بود‪ ،‬امروز‬
‫توريستي به آن است‪ .‬برگزاركنندگان جشنوارههاي‬ ‫تعداد رقبا بسيار زياد است‪ :‬از موسيقي مدرن غربي‬
‫غيرحرفهاي و مديران پخش راديو و تلويزيون از اين‬ ‫گرفته تا موسيقي و آواز مدرن تركيه‪ ،‬جمهوري‬
‫سنت به خوبي آگاهي ندارند و ترجيح ميدهند‬
‫حداقل دستمزد را بپردازند و يك آشيق روي صحنه‬
‫‪ ١‬دوداق ديمز )‪ (dodaq dəyməz‬به شعرهايي گفته ميشود‬
‫داشته باشند‪ .‬بدون اينكه واقعاً نگران كيفيت كار او‬ ‫كه در آن حروفي كه طي تلفظ آنها لبها با هم تماس پيدا‬
‫باشند‪ .‬به اين ترتيب‪ ،‬اساتيد بزرگ معموﻻ به خاطر‬ ‫ميكنند استفاده نميشود‪.‬‬

‫‪٤٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫توانايي آشيق در پاسخ به خواستهها و سواﻻت‬ ‫مطالبهي دستمزد يا دوري از حلقههاي نزديك به‬
‫مخاطبان پر اهميتتر از كيفيت ساز اوست و‬ ‫رسانهها به حاشيه رانده ميشوند‪ .‬در نتيجه‬
‫موسيقي تنها بخشي از اجرا را همراهي ميكند‪.‬‬ ‫آشيقهايي به جشنوارهها‪ ،‬برنامههاي راديويي يا‬
‫كنسرتهاي آشيقي مانند ساير كنسرتهاي مدرن‬ ‫تلويزيوني راه مييابند كه از نظر اساتيد سنتي لزوماً‬
‫تهيه و سازماندهي ميشوند‪ ،‬بنابراين هيچ بداهه و‬ ‫بهترينها نيستند‪ .‬از نظر مصاحبهشوندگان من »بي‬
‫هيچ رابطه عاطفي خاصي بين آشيق و مردم وجود‬ ‫تجربگي« اين افراد تصوير خوبي از سنت ارائه‬
‫ندارد‪ .‬اين كنسرتها معموﻻ شكل يك كار گروهي را‬ ‫نميكند‪ .‬با اينحال بايد در نظر داشت كه‪ .١ :‬قسمت‬
‫دارند كه از راه فروش بليط هزينههاي خود را تامين‬ ‫عظيمي از سنت چنان كه پيشتر گفته شد‪،‬‬
‫ميكند‪ .‬ناگفته پيداست كه مخاطب اين كنسرتها‬ ‫نميتواند با مخاطبان جوان ارتباط بر قرار كند؛ ‪.٢‬‬
‫ومخاطب آشيق در عروسي يكي نيستند و ذاتا به‬ ‫در اغلب موارد اين برنامهها تنها جنبهي تفريحي‬
‫طبقههاي اجتماعي متفاوتي تعلق دارند‪ .‬رابطهي فرد‬ ‫دارند و هدف معرفي واقعي سنت نيست‪ ،‬بلكه حضور‬
‫به فردي كه در عروسي بين سفارشدهنده و آشيق‬ ‫نمايشي نمايندهاي از سنت است؛ ‪ .٣‬در اين نوع‬
‫برقرار ميشود و معموﻻ تا سالها در خاطر آشيق‬ ‫گزينش معموﻻ مهارتي كه معيار قرار ميگيرد با‬
‫ميماند اما اينجا به فيدبكهاي رسانهاي و بعضا فردي‬ ‫معيارهاي سنتي آشيق موفق تفاوت بسيار دارد‪.‬‬
‫بعد از كنسرت تبديل ميشوند‪.‬‬ ‫عﻼوه بر اين‪ ،‬دراين اجراها آشيقها بايد شعر‬
‫در گذشتهاي نه چندان دور آشيقها فقط در‬ ‫كوتاهي را در همراهي با موسيقي بخوانند شعري كه‬
‫حاشيه جشنوارههاي مختلف‪ ،‬به ويژه جشنوارههاي‬ ‫انتخاب ميشود به ندرت ميتواند از نگاه سنت شعر‬
‫مربوط به اقوام يا شبهاي شعر دعوت ميشدند تا‬ ‫مناسبي باشد‪.‬اشعار مناسبتي در سنت آشيقي‬
‫مخاطبان را سرگرم كنند‪ .‬اين اجراها معموﻻ به‬ ‫جايگاه ويژهاي دارند و نه تنها اشعار روز بلكه انواع‬
‫نوعي زمان استراحت بين دو برنامه جدي تلقي‬ ‫تعريف نيز ميتوانند به نوعي در سنت جاي بگيرند‪.‬‬
‫ميشدند‪ .‬آشيق اشعار كوتاهي مربوط به موضوع‬ ‫اما معموﻻ به خاطر كمبود وقت يا استيصال آشيق‬
‫همايش يا اشعار شاد فولكلوريك را ميخواند‪ .‬در ده‬ ‫كم تجربه در مقابل دوربين و تمركز او بر ارائهي‬
‫سال اخير برخي از آشيقها موفق به ورود به‬ ‫چيزي كه مانع از دعوت او در مناسبتهاي بعد‬
‫موسسات مدرن و برگزاري جشنواره هاي مخصوص‬ ‫نشود‪ ،‬اين اجراها نميتوانند بهدرستي در سنت ادغام‬
‫سنت آشيقي شدهاند‪ .‬مخاطب اجراهاي گروه اول‬ ‫شوند و حالت نچسب و مصنوعي به خود ميگيرند‪.‬‬
‫اغلب شهرونداني بودند كه يا به دنبال پر كردن‬ ‫آشيقهايي كه در كنسرتها ميخوانند عموماً‬
‫اوقات فراغت خود در يك برنامهي تفريحي شركت‬ ‫افرادي هستند كه تصور مدرني از موسيقي دارند‪.‬‬
‫ميكردند يا به مناسبت خاصي گرد هم ميآمدند و‬ ‫آنها اجراهاي سنتي را با سليقه مردم شهري و‬
‫چند دقيقه اي هم شاهد اجراي آشيق بودند‪ .‬در‬ ‫طبقهي متوسط تطبيق ميدهند‪ .‬در اين نوع اجراها‬
‫اجراهاي گروه دوم افرادي شركت ميكنند كه به‬ ‫موسيقي و آهنگ بر كﻼم غلبه دارند‪ ،‬در حالي كه‬
‫طور ويژه به اين سنت عﻼقه دارند‪ .‬اين مراسم داراي‬ ‫در اجراهاي سنتي كامﻼً برعكس است و محتوا‪،‬‬
‫‪٤١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اصلي سنت آشيقي در دنياي امروز اين است كه‬ ‫فرمول ها و آيين هاي سنتي است اما درواقع همه‬
‫ديگر نميتواند مانند گذشته به عنوان يك نهاد‬ ‫چيز تمرين شده و نوعي شبيه سازي اجراي سنتي‬
‫مستقل زنده بماند‪ .‬بخشهاي خاصي از آن ديگر‬ ‫يا تئاتري است كه مراسمي مرده را به تصوير‬
‫معتبر نيست زيرا تقسيم كار اجتماعي و تخصصي‬ ‫ميكشد‪ .‬آشيق سنتي اغلب اجراهاي گروه اول را‬
‫شدن نقشي كه اين بخشها به عهده داشتند را به‬ ‫كامﻼً بيارزش و دون شأن خود ميداند اما اغلب يا‬
‫نهادهاي متخصص مستقلي سپرده است‪ :‬دين‬ ‫به خاطر حفظ سنت يا به خاطر نياز به دستمزد‬
‫انحصار برآوردن نياز به معنويت و توضيح سنتي‬ ‫اندكي كه پرداخت ميشود؛ و يا حتي به خاطر‬
‫جهان را در دست گرفته است‪ .‬و البته حتي همين‬ ‫دسترسي به صحنه و آزمودن بخت خود در اين‬
‫دين نيز در مقابل نهادهاي علمي متعدد و توسعه‬ ‫رقابت پيچيده به آن تن ميدهد‪ .‬اجراهاي گروه دوم‬
‫يافتههر روز بيش از پيش به قلمروي كوچكتر‬ ‫اما شأن و تشخص خاصي دارند و معموﻻ دعوت‬
‫رضايت ميدهد‪ .‬بنابراين‪ ،‬اين توضيحات عاميانه و‬ ‫شدن به آنها حتي بدون دريافت دستمزد لذتبخش‬
‫اسطورهاي از جهان كه آشيقها ارائه ميكنند كامﻼً‬ ‫است‪ .‬كما اينكه از اين طريق آشيق ميتواند با‬
‫بي اعتبار هستند‪ .‬چند نفر در دنياي امروز ما حاضر‬ ‫مخاطبان تجديد ديداري بكند و به اين ترتيب در‬
‫ميشوند در مجلس عروسي پولي به آشيق بدهند و‬ ‫هفته ها و ماههاي آينده تماسهاي بيشتري براي‬
‫از او سوالهايي بكنند كه نسلهاي گذشته ميكردند‪:‬‬ ‫دعوت به عروسي داشته باشد‪.‬‬
‫چرا هفته هفت روز دارد؟ هابيل و قابيل چطور به‬
‫تنهايي نسل انسان را گسترش دادند؟ پيامبر در‬ ‫نتيجه گيري‬
‫معراج خود چه حيوان عجيبي ديد‪١‬؟‬ ‫ديديم كه براي آشيقها و مخاطبان سنتي آنها‬
‫عﻼوه بر اين‪ ،‬يكي از وظايف مهم سنت آشيقي‬ ‫اين روايات معنايي متفاوت از ادبيات داشت‪.‬‬
‫اين بود كه برخي رويدادهاي تاريخي را چندان بازگو‬ ‫مراسمي بود آييني كه به عنوان يك نهاد اجتماعي‬
‫كند كه بخشي از حافظه جمعي و تاريخ مشترك‬ ‫عمل ميكرد‪ :‬مشاركت در مراسم روابط بين فردي‬
‫شوند‪ .‬امروزه نهاد تاريخ نگاري رسمي اجازهي قد‬ ‫اعضاي گروه و در سطحي وسيعتر جامعه را تنظيم‬
‫علم كردن به هيچ روايت رقيب ديگري نميدهد‪ .‬در‬ ‫ميكرد‪ ،‬بازگويي سنت حافظه جمعي و دانش‬
‫مورد تربيت اخﻼق و آداب و رسوم هم همين طور‪.‬‬ ‫عاميانه در مورد جهان را منتقل و البته به روزرساني‬
‫آداب‪ ،‬قواعد واصول زندگي تغيير كردهاند و ديگر‬ ‫مي كرد‪ .‬كاهش مجموعهاي پويا به گونههاي ادبي‬
‫آشيق و مجموعه مطالب سنتي او به هيچ وجه‬ ‫كه از روي نمونههاي ادبيات مكتوب تعريف شدهاند‪،‬‬
‫مرجع مناسبي براي يادگيري نحوه رفتار محسوب‬ ‫زيباييشناسي و عملكرد هنر سنتي را زير سوال‬
‫نميشوند‪.‬‬ ‫ميبرد‪.‬هر رسانهاي غير از رسانهي سنتي اجرا در‬
‫در نتيجه‪ ،‬تنها چيزي كه براي آشيقها ميماند‬ ‫مراسم‪،‬قسمتي از اجرا را حذف ميكند و حتي در‬
‫دراز مدت بر متون و مناسبات اقتصادي و اجتماعي‬
‫‪ ١‬سوالها از خاطرات آشيقهاي مورد مصاحبه انتخاب شدهاند‪.‬‬ ‫موجود ميان اساتيد سنت تاثير ميگذارد‪ .‬مشكل‬
‫‪٤٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫حوزهي ادبيات و موسيقي است‪ .‬براي اين كار چارچوبهاي موجود سازگاري ندارند‪ :‬همه فرمولهاي‬
‫آشيقها بايد با نوازندگان‪ ،‬خوانندگان و شاعران سنتي كه آشيقها هنگام اجرا براي صحبت با مردم از‬
‫رقابت كنند‪ .‬اما زيباييشناسي ادبيات شفاهي كامﻼً آنها استفاده ميكنند‪ ،‬مناسك‪ ،‬حركات و قواعد ريز و‬
‫متفاوت است و سازگاري آن با زيباييشناسي مدرن درشتي كه فهم اين متون را ممكن ميكردند‪.‬‬
‫متني كه به عنوان داستان كوروغلو به دست ما‬ ‫بسيار دشوار است‪ .‬در حالي كه ادبيات شفاهي‬
‫مبتني بر تكرار است و بايد در زمينه مراسم آييني و مي رسد عقيم است‪ .‬آشيقهاي جوان ديگر به رسم‬
‫قديم تعليم نميبينند و باور‬ ‫جمعي درك شود‪ ،‬هنر مدرن بر فرد‬
‫پيشينيان را به حرفهي خود و كﻼم‬ ‫و تكرار ناپذيري اثر و منحصر به فرد‬
‫به ارث رسيده ندارند‪ .‬يعني با تغيير‬ ‫بودن آن تاكيد ميكند‪.‬‬
‫نسل ديگر چارهاي جز بسنده‬ ‫درك مخاطبان سنتي از‬
‫كردن به همين متون عقيم نخواهد‬ ‫اجراهاي حماسي و نوع ادبي‬
‫بود‪ .‬تركان ايران نيز مانند بسياري‬ ‫حماسي با آنچه در قرن نوزدهم به‬
‫ديگر از مردمان جهان از اجراي‬ ‫عنوان بخشي از نظريههاي نوع ادبي‬
‫حرفهاي سنت فاصله مي گيرند‪.‬‬ ‫توسعه يافته و از روي متون تدوين‬
‫ثبت و نگهداري لحظههاي آفرينش‬ ‫شده‪ ،‬بسيار متفاوت است‪.‬‬
‫در فقدان رابطهي مستقيم و‬ ‫روايتهاي حماسي به نهادي غير از‬
‫نزديك خالق و مخاطب )نگارش‪،‬‬ ‫نهاد ادبيات تعلق دارند‪ .‬آنها‬
‫ديجيتال‪ ،‬فيلم‪ ،‬صدا يا حتي اجراي‬ ‫زيباييشناسي خاص خود را دارند‪.‬‬
‫زنده ي اينترنتي( روز به روز بيش‬ ‫تﻼش ما براي تكهتكه كردن يك‬
‫از پيش جا مي افتد‪ .‬رونق امروز‬ ‫اثر بهروز حشمت‬
‫اجرا‪ ،‬تعامﻼت اجتماعي ايجاد شده‬
‫در اطراف آن و دﻻلتهاي معنايي و زيبايي خاص آن بازار كتاب تركي در ايران نشان ميدهد كه اين‬
‫را از بين ميبرد‪.‬هنگام ثبت و انتقال‪ ،‬كﻼم چاره اي گسست از مدتها پيش آغاز شده است و بازگشت به‬
‫جز تكهتكه شدن ندارد‪ .‬بخشهاي مختلف از گذشته غير ممكن است‪ .‬سرگرداني دونكيشوت وار‬
‫پيكرهي واحد اجرا جدا شده به قواعد چارچوبهاي اين مردان از خود گذشته در هزار توي ميدانهاي‬
‫مختلف تن ميدهند‪ .‬روايت منثور و ابيات منظوم هر فرهنگي شهري گواه روشني بر اين مدعاست‪ .‬تنها‬
‫يك با توجه به مضمون و محتواي خود براي جاي كاري كه ميتوان كرد توجه به روشهاي نوين ثبت‪،‬‬
‫گرفتن در دستهبنديهاي متفاوتي تغيير ميپذيرند‪ .‬مطالعه و دريافت اين آثار است‪ .‬تنها با به رسميت‬
‫مثلها به عنوان فولكلور در مجموعه ها گردآوي شناختن بوطيقاي ويژهي كﻼم و اجراست كه‬
‫ميشوند و باورها به شكلي فروكاسته در كتابهاي ميتوان به تجربهي دريافتي نزديك به دريافت‬
‫»باور عامه« جا ميگيرند‪ .‬ناگفته پيداست كه بخش سنتي اثر اميد داشت‪.‬‬
‫زيادي نيز هيچگاه هيچ جا ثبت نميشوند چون با‬
‫‪٤٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اولور‪ .‬دئمك‪ ،‬ديل انسان حياتينـين‪ ،‬انسان‬ ‫‪١‬‬


‫حسن رياضي )ايلديريم(‬
‫جمعيتينين هم معناسي هم ده او وارليغين‬
‫انعكاسيدير‪.‬‬
‫ديل‪ ،‬جمعيتين ماليدير‪ .‬جمعيت يوخدورسا‪،‬‬
‫ديل ده يوخدور‪ .‬انسان جمعيتي ايله ديل بيرگه‬
‫يارانيب‪ ،‬بيرگه انكشاف ائديب و بوگونگو وضعيته‬
‫چاتيبدير‪ .‬انسانﻼرين حيات طرزي‪ ،‬دونيا گؤروشلري‬
‫يالنـيز ديل واسطهسي ايله آيدينﻻشا بيلر‪ .‬دوز‬
‫دئـييرلر كي‪ ،‬ديل جامعهنين گوزگوسودور‪ .‬ديل ائله‬
‫بير ميثيلسيز اجتماعي حادثهدير كي‪ ،‬انسان‬
‫جمعيتينين الده اولونموش علمي – مدني‬ ‫آذربايجان ديلي‪ ،‬آنا ديليم‬
‫تجربهلريني محافظه ائدهرك‪ ،‬اونﻼري ياشاتديرير‪،‬‬ ‫)مقاله اختصارﻻنيبدير(‬
‫انكشاف ائتديرير‪ .‬ديل واسطهسي ايلهدير كي‪،‬‬
‫كئچميش نسيللرين بيليك و تجربهلريني اينديكي‬ ‫ديل اجتماعي بير وارليقدير‪ .‬انسانﻼر‪ ،‬ديل‬
‫نسيل منيمسهييب‪ ،‬اؤيرهنير و گلهجك نسيللره‬ ‫واسطهسي ايله بير ‪ -‬بيرلريني آنﻼيـير‪ ،‬باشا دوشور‪.‬‬
‫چاتديرا بيليرلر‪ .‬بئلهليكله اجدادﻻرﻻ تؤرهمهلر‬ ‫بو باخيمدان ديل‪ ،‬اونسيت واسطهسي‪ ،‬تفكّور قاليبي‪،‬‬
‫آراسيندا معنوي كؤرپو يارانير‪.‬‬ ‫هم ده دونياني درك ائتمه آلتيدير‪ .‬باشقا بير سؤزله‬
‫ديلين كمكي ايله انسانﻼر علم‪ ،‬تكنيك و باشقا‬ ‫دئسك‪ ،‬انسانﻼر ديل واسطهسي ايله دوشونور‪،‬‬
‫مدني ثروتلري الده ائده بيليرلر‪ .‬ديلين وارليغي ايله‪،‬‬ ‫فيكيرلريني تجس‪‬وم ائدير و باشقاﻻري ايله اونسيتده‬
‫مدنيتلر يارانير‪ .‬ديلين واسطهسي ايله مدنيتلر‬
‫بوتون بشريتين مالينا چئوريلير‪ .‬يئر كورهسينين‬
‫‪ ،١٣٣٧-١٤٠٠ -١‬سراب‪ ،‬جمالآباد كندي‬
‫مليتلري‪ ،‬مدنيتلري‪ ،‬ديل واسطهسي ايله بير ‪-‬‬
‫تحصيﻼت‪ :‬پزشك‬
‫بيرلري ايله عﻼقه ساخﻼيا بيلرلر‪ .‬علمي كشفلر‪،‬‬ ‫اثرلري‪ :‬اوچ جيلدليك »آنا ديلي« درسليك كيتابﻼري )دكتر‬
‫بديعي صنعت اثرلري‪ ،‬فلسفي‪ ،‬اخﻼقي نظريهلر‬ ‫بهزادي ايله بيرليكده( ‪ -‬ناظيم حيكمتين حيات و ياراديجيليغينا‬
‫و…ديل واسطهسي ايله دونيادا ياييلير‪ .‬بئله‬ ‫داير تدقيق‪ -‬ياغيش يوخوسو )شعر(‪ -‬گؤزلريمدن آسيلديم )شعر(‬
‫ادبي فعاليتلري‪ :‬آذري درگيسينين باشيازاري‪ ،‬يولداش‬
‫حالﻻردا زامان و مكانﻻ عﻼقهدار اوﻻراق ديلين‬
‫مجلهسينين امكداشي‪ ،‬آرزو كارواني درنهيين قوروجوسو‪ ،‬ساهر‬
‫يازيلي شكليندن داها گئنيش استفاده اولونور‪.‬‬ ‫ادبي‪ -‬مدني درنهيين قوروجوسو‪ ،‬صابر ادبي درنهيينين هئيت‬
‫جمعيتين علمي – مدني حياتينين انكشافيندا ديل‬ ‫مديره عضوي‪.‬‬
‫مرحوم رياضيدن چاپ اولماميش ‪ ٢١‬اثر )شعر‪ -‬دونيا‬
‫قدهر باشليجا رول اوينايان باشقا بير اجتماعي وارليق‬
‫شاعيرلريندن ترجمهلر‪ ،‬تركي و فارسي مقاله مجموعهلري‪ ،‬ناظم‬
‫يوخدور‪.‬‬ ‫حكمتين بوتون اثرلرينين كؤچورمهسي‪ ،‬حبيب ساهر اثرلري‪ ،‬و‬
‫هر بير خالقين ديلي اونون‪ ،‬ملي اؤزونه‬ ‫ادبي شخصيتلر ايله مصاحيبه( يادگار قاليب‪.‬‬

‫‪٤٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫مخصوصلوغونون تجس‪‬ومودور‪ .‬او خالقين بوتون وارليغيني بيلديرن‪ ،‬قورويان ان مهم عاميللردن‬
‫مدني كئچميشيني محافظه ائدن ان مهم واسطه‪ ،‬بيريدير‪«.‬‬
‫هر بير خالقين‪ ،‬ملتين آنجاق بير آنا ديلي‬ ‫ديلدير‪ .‬پروفسور آغاموسا آخوندوون فيكيرينجه ‪:‬‬
‫»ديل بير چوخ اجتماعي حادثه لردن فرقلنير‪ .‬ديل واردير‪ .‬همين ديل‪ ،‬او خالقين و ملتين عمومي ديلي‬
‫هئچ بير حالدا عموم بشري اولماييب؛ ديل ملي اولدوغو اوچون‪ ،‬او ديله عموم خالق ديلي دئييرلر‪.‬‬
‫سجيه داشيييب‪ .‬ديل بير اونسييت واسطهسي‪ ،‬مثال اوچون بيزيم آناديليميز‪ ،‬عموم خالق ديليميز‬
‫فيكيرين ايفاده واسطهسي كيمي مختلف آذربايجان ديليدير‪ .‬بو ديل‪ ،‬آذربايجان خالقينين‬
‫خالقﻻرين‪ ،‬ملتلرين ديلي كيمي موجوددور‪ .‬هر معنوي واري‪ ،‬و كيمليييدير‪ .‬عموم خالق ديلي ايكي‬
‫مهم قوﻻ آيريلير‪ :‬دانيشيق ديلي و ادبي ديل‪ .‬ادبي‬ ‫ديلين اؤزونون سجيهوي خصوصيتلري وار«‬
‫يئر اوزونده‪ ،‬چوخ ملتلر‪ ،‬خالقﻻر‪ ،‬قوومﻻر ديل عموم خالق ديلينين ان يوكسك فورماسيدير‪.‬‬
‫ياشايـير‪ .‬اونﻼرين اؤز يوردو‪ ،‬مدنيتي‪ ،‬عادت – داها دوغروسو ادبي معيارﻻرين‪ ،‬اوسلوبﻻرين‬
‫عنعنهسي اولدوغو كيمي‪ ،‬اؤز ديللري ده واردير‪ .‬هر واسطهسي ايله فيكيرين دقيق‪ ،‬آيدين‪ ،‬سرراست و‬
‫خالقين دوغما ديلي اونون »آناديلي« ساييلير‪ .‬آنا آنﻼشيﻼن شكيلده ايفاده اولماسينا امكان يارادير‪.‬‬
‫ادبي ديل‪ ،‬عموم خالق ديلينده‪ ،‬سئچمه‪ ،‬عوض‬ ‫ديلي‪ ،‬او ديلدير كي‪ ،‬انسانﻼر اونونﻼ ديل آچير‪،‬‬
‫اونونﻼ دانيشير‪ ،‬اونونﻼ ياشايير‪ ،‬اونونﻼ اؤلورلر‪ .‬بيزيم ائتمه‪ ،‬آلينما‪ ،‬ايتيرمه‪ ،‬معيارﻻشما عملياتﻻري‬
‫ده آناديليميز‪ ،‬آذربايجان ديليدير‪ .‬آناميزين بطنينده نتيجهسينده اوسلوبﻻر سيستمينه دوشور‪ .‬بو‬
‫آناميزين قاني ايله‪ ،‬دويغوﻻري ايله بيرگه عملياتﻻر اجتماعي ـ مدني دييشيكلرله سيخ‬
‫دامارﻻريميزدا دوﻻشيب‪ .‬اونون سئوگي و محب‪‬تينين باغليدير‪ .‬آنجاق هر بير اوسلوب‪ ،‬ديلين ملي‬
‫ايشيغيندا‪ ،‬بيزيم جانيميزدا كؤك ساليب و خصوصيتلري اساسيندا قورولور‪ ،‬تكميللشير‪.‬‬
‫دوغوﻻركن دوداقﻻريميزدا چيچكلنيب‪ ،‬ﻻيﻼﻻرﻻ‪ ،‬آذربايجان ديلي انكشاف ائتميش ديللر‬
‫نازﻻماﻻرﻻ‪ ،‬بوي آتيب و عؤمروموز اوزونو سيراسيندادير‪ .‬اونون دا يوكسك كئيفيته ماليك‬
‫بئينيميزين‪ ،‬اورهييميزين‪ ،‬ايشلريميزين‪ ،‬آرزو و اوﻻن ادبي ديلي واردير‪.‬‬
‫دونيا خالقﻻري ادبي ديللر واسطهسي ايله بير ‪-‬‬ ‫ايستكلريميزين ترجماني اولوب‪ .‬دئمك بئشيك‬
‫باشيندان – قبير داشيناجان دويغو و بيرلري ايله ادبي‪ ،‬مدني‪ ،‬اجتماعي عﻼقه ساخﻼيير و‬
‫دوشونجهلريميزين بوتون چاﻻرﻻريني قلبيميزين ان فيكير مبادلهسينه گيريشيرلر‪ .‬بو مبادلهلرده عاليملر‪،‬‬
‫درين قاتﻻريندا گيزلنن احتراصﻻريميزي‪ ،‬هيجان يازيچيﻼر‪ ،‬مطبوعات ايشچيلري و معلملرين و …‬
‫و اضطرابﻻريميزي تجس‪‬وم و ايفاده ائدير‪ .‬آغي ﻻرﻻ‪ ،‬بؤيوك رولو اولور‪ .‬بو ساحهده هئچ كيم خالق ديلي‬
‫ايله يازيچي و شاعرلر قدهر باغلي اولمور‪ .‬چونكي‬ ‫اوخشاماﻻر بيزي سون منزيله تاپشيرير‪.‬‬
‫آكادئميك ميرزه ابراهيم اوو يازير‪ » :‬هر خالقين بديعي سؤز صنعتينين اساسي سؤز اوسته قورولور‪.‬‬
‫آنا ديلي‪ ،‬اونون ملي وارليغينين‪ ،‬معنوي عالمينين سؤز اونﻼرين هم ايفاده آلتي‪ ،‬هم ده اثرلرينين‬
‫ايفادهسيدير‪ .‬بئلهليكله هر ديل بير خالقين‪ ،‬ملتين جوهري‪ ،‬ماياسيدير‪ .‬اونﻼر سؤزه سويوق قانلي‬
‫‪٤٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫كيفيتلري اؤيرنير و اونﻼري منيمسهييرسه‪ ،‬او آدام‬ ‫مناسبت بسلهيه بيلميرلر‪ .‬سؤز شاعر ـ يازيچي‬
‫يوكسك نطق مدنيتينه صاحب اوﻻ بيلير‪.‬‬ ‫اوچون ديري و جانلي بير وارليقدير‪ .‬اونﻼر اوچون‬
‫هر ملتين‪ ،‬خالقين مدني گؤستريجيلريندن‬ ‫سؤز چوخ معنالي‪ ،‬چوخ يؤنلودور‪ .‬اونﻼر سؤزو بيلير‪،‬‬
‫بيري ده شفاهي – يازيلي نطق سانيلير‪ .‬نطق‬ ‫دويور‪ ،‬لمس ائدير‪ ،‬سؤزون رنگيني‪ ،‬عطريني‪،‬‬
‫مدنيتي ديلين امكانﻻريندان معاصر سويهده‬ ‫چكيسيني سئزه بيليرلر و سؤز ياراديجيليغيندا بو‬
‫استفاده ائتمك باجاريغي دئمكدير‪ .‬ديلين‬ ‫قابليتدن اولدوقجا يئرلي‪ -‬يئرينده فايداﻻنماغي‬
‫گؤزهلليييني ايفادهليلييني اوز دانيشيق ياخود‬ ‫باجارا بيليرلر‪ .‬پروفسور توفيق حاجييئو چوخ گؤزهل‬
‫يازيسيندا آيدين‪ ،‬آچيق‪ ،‬آخيجي‪ ،‬موسيقيلي‬ ‫دئيير‪» :‬او )سؤز اوستاسي(‪ ،‬سؤز ماتئرياليني يونور‪،‬‬
‫شكيلده عكس ائتديره بيلن هر بير كيمسه يوكسك‬ ‫جيﻼﻻيير‪ ،‬صنعت فاكتينا چئويرير‪ .‬اونو اوسلوبي‬
‫نطق مدنيتينه يييهلنميش آدام اولور‪.‬‬ ‫داورانيش اوچون چئويكلشديرير‪ ،‬حساسﻻشديرير‪.‬‬
‫بوگون نطق مدنيتينه صاحب اولماق مدنيليك‬ ‫يازيچي ‪ -‬شاعر بو استقامتينده ياراديجيليق‬
‫معيارﻻريندان بيريدير‪ .‬يوكسك مدني نطق‪ ،‬معاصر‬ ‫فعاليتيني موافق بديعي ـ اوسلوبي ايشله برابر ان‬
‫ادبي ديلين انكشاف ائتميش‪ ،‬معيارﻻري ايله‬ ‫چوخ ادبي ديلين خئيرينه يؤنلير‪«.‬‬
‫سسلشن اوسلوبﻼري سيستمينده بوللورﻻشان نطق‬ ‫دونيانين بويوك يازيچيسي ماكسيم گوركينين‬
‫دئمكدير‪.‬‬ ‫ايفادهسي ايله دئسك‪» :‬ادبياتين اساس ماتئريالي‬
‫حؤرمتلي عاليم‪ ،‬پروفسور يحيا كريموو يازير‪:‬‬ ‫تأثيراتﻻريميزي‪،‬‬ ‫بوتون‬ ‫ب ي زي م‬ ‫سؤزدور‪.‬‬
‫»كفايت قدهر سؤز احتياطينا مالك اوﻻن‪ ،‬اونون‬ ‫دويغوﻻريميزي‪ ،‬فيكيرلريميزي فورمايا ساﻻن‬
‫معناسيني بيلن‪ ،‬سؤزدن يئرلي ‪ -‬يئرينده‪ ،‬دقيق‬ ‫سؤزدور‪.‬‬
‫معنادا استفاده ائتمهيي باجاران آدامين نطقي آيدين‪،‬‬ ‫دئمهلي‪» :‬يازيچينين ان عالي مقصدي سؤزله‬
‫جاذبهلي؛ سؤزو چوخ چئويك اولماقﻼ سئحيرلي بير‬ ‫حياتا كئچير‪ ،‬بديعي اثرين ان يوكسك مطلبي‪،‬‬
‫عالم يارادير‪ .‬ديلين ديگر واحدلري آنجاق سؤزون‬ ‫علوي فيكيرلري سؤزله ايفاده اولونور‪«.‬‬
‫وارليغي شرايطينده يارانير‪«.‬‬ ‫يازيچيﻼر‪ ،‬شاعرلر و هر هانسي بير فيكير‬
‫هرهانسي بير ديلي اؤيرنديكده‪ ،‬ايلك نووبهده‬ ‫آدامي‪ ،‬قلم صاحبي يوخاريداكي كيفييتلري‬
‫اونون سؤزلريني‪ ،‬جملهلريني‪ ،‬داها دوغروسو لغت‬ ‫ييهلنمك اوچون اؤز نطق مدنيتيني انكشاف‬
‫تركيبني و ديل قورولوشو قايداﻻريني اؤيرنيريك‪ .‬بو‬ ‫ائتديرمهليدير‪ .‬بونون اوچون‪ ،‬او ديلي دريندن‪ ،‬هر‬
‫قايداﻻر ايسه او ديلين اؤزونه مخصوصدور‪ .‬ديلين‬ ‫طرفلي اؤيرنمهلي و سؤزون سيرلر خزينهسينه يول‬
‫وارليغيني تأمين ائدن اساس قووه ايسه ائله بو قايدا‬ ‫تاپماليدير‪ .‬چونكي ديلين داخلي قانونﻼريني‪ ،‬اونون‬
‫– قانونﻻردان عبارتدير‪.‬‬ ‫سؤز قورولوشو‪ ،‬سؤز بيرلشمهلري و جمله‬
‫گراماتيكا )ديل قورولوشو قايداﻻري( هر‬ ‫اؤيرنيب‪،‬‬ ‫سجيهلريني‬ ‫قورولوشﻻرينين‬
‫شئيدن اول‪ ،‬بو و يا ديگر بير ديلين صرف و‬ ‫گؤزهللييينه‪،‬‬ ‫ديلين‬ ‫او‬ ‫منيمسهمهدن‪،‬‬
‫نحويني‪ ،‬يعني سؤزلرين سسلردن يارانماسيني‪،‬‬ ‫ايفادهليليينه ييهلنمك امكانسيزدير‪ .‬هر كيم بو‬
‫‪٤٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫موضوعسودا آنا ديلينده يازان يازيچيﻼريميزي داها‬ ‫دييشمهسيني‪ ،‬بيرلشمهسيني‪ ،‬قانونا اويغون شكيلده‬
‫جدي شكيلده دوشونمهيه يؤنلتميشدير‪ .‬بو اوزدن‬ ‫موجود اولماسيني و فعالييت گؤسترمهسيني عكس‬
‫ديليميزين قورولوشو و صرف و نحوينين چئشيدلي‬ ‫ائتديرير‪ .‬بو معنادا گراماتيكا تمامي ايله سجيهوي‬
‫واحدلري ساحهسينده آراشديرماﻻر آرتميش و بير‬ ‫خصوصيت داشيير‪ .‬يعني او ديلين اؤزونه مخصوص‬
‫چوخ مقاله و كتاب يازيلميشدير‪ .‬بو اثرلرين‬ ‫مكانيزميني عكس ائتديرير‪ .‬ديلچيلييه گيريش‬
‫داشيديغي هدفلر باشقا ـ باشقا اولدوغو كيمي‬ ‫كتابيندا اوخويوروق‪» :‬انسان فيكيرلرينين مادي ديل‬
‫اونﻼرين مندرجهلري و علمي سويهلري ده‬ ‫شكلينه دوشمهسي اوچون لغت تركيبينده سؤزلرين‬
‫مختلفدير‪ .‬مؤلفلرينين علمي بيليييندن‪،‬‬ ‫معيين قايدا ‪ -‬قانونﻼر اوزره ديلين‪» ،‬گراماتيك«‬
‫مقصديندن آسيلي اوﻻراق اونﻼرين متودﻻري و‬ ‫قورولوشو ايله اوزﻻشماسي واجبدير‪ .‬بونﻼر اصلينده‬
‫آراشديرما يولﻻري و هدفلري ده آيري ‪ -‬آيري‬ ‫سؤزلرين دييشمهسي‪ ،‬بيرلشمهسي واسطهسي ايله‬
‫سجيهلر داشيييرﻻر‪ .‬بو يازيﻼرين بعضيلري علمي‬ ‫عمله گلير‪ ،‬ائله بو معنادا ديلين لغت تركيبي ايله‬
‫نطقهيي نظردن دايازدير‪ .‬بعضيلري ايسه باشقا‬ ‫اونون »گراماتيك« قورولوشو قارشيليقلي عﻼقهده‬
‫ديللرين )عرب‪ ،‬فارس‪ (…،‬قايدا‪ -‬قانونﻻري‬ ‫اولور‪ .‬محض بونا گوره ده ديل سيستيمينده هر بير‬
‫اساسيندا ديليميزي اؤيرنمهيه جان آتميشﻼر‪ .‬بو‬ ‫ديلين بير شئي و »گراماتيك« قورولوشون ايسه‬
‫يانليش آدديمﻻرا باخماياراق بير نئچه ديلچي عاليم‬ ‫باشقا شئي اولدوغونو دوشونمك البتّه سهودير‪.‬‬
‫طرفيندن ديليميزين قورولوش قايداﻻري‪ ،‬او تايين‬ ‫»گراماتيك« قورولوش انسان فيكيرلرينين ماددي‬
‫آكادئميك اثرلريندن قايناقﻼناراق آكادئميك سويهده‬ ‫ديل جيلدينه دوشمهسينه‪ ،‬انسانﻼر آراسيندا‬
‫يازيلميشدير‪ .‬بو عاليملرين اثرلري چوخ اؤنملي اولسا‬ ‫اونسييتين عمله گلمهسينه كومك ائدير‪«.‬‬
‫دا‪ ،‬آنجاق هله ده ايران آذربايجانيندا‪ ،‬آنا ديليميزين‬ ‫هر بير ديل‪ ،‬دانيشيق ديل سويهسيندن ادبي‬
‫قورولوش قايداﻻريني‪ ،‬علمي اساسﻻر اوزره‪ ،‬ساده‬ ‫ديل سويهسينه يوكسلديكجه‪ ،‬او ديلده يازيب‪-‬‬
‫شكيلده ايضاح ائدن‪ ،‬معاصر اؤيرديجيليك متودﻻرين‬ ‫يارادان و اوخويانﻼردا‪ ،‬او ديلين قايدا ـ قانونﻼريني‬
‫يولو ايله ساده‪ ،‬ييغجام بير ديلله اوخوجو كوتلهلرينه‬ ‫اؤيرنمهسينه جان آتير‪ .‬بو ايشده‪ ،‬يعني ديلين‬
‫آنﻼدان‪ ،‬اونﻼرين ايستكلريني‪ ،‬احتياجﻻريني جدي‬ ‫اؤيرنيلمه و اؤيرديلمهسينده ديلچي عاليملرين‬
‫صورتده اؤدهمك مقصدي ايله يازيﻼن‪ ،‬عادي‬ ‫كومهيي بويوك اولور‪ .‬اونﻼر ادبي ديلين قايدا ـ‬
‫اوخوجودان دوتموش تا تجربهلي قلم صاحبلرينين‬ ‫قانونﻻريني‪ ،‬آرايير ـ آراشديرير‪ .‬اونون سيستيميني‪،‬‬
‫يارارﻻناجاغي بير اثرين يئري بوش ايدي‪ .‬بو‬ ‫قايداسيني‪ ،‬نظامﻼيير و علمي اساسﻻر اوزره تنظيم‬
‫بوشلوغون دولدورولماسي آناديليميز ساحهسينده‬ ‫ائدير و بو يولﻻ ديللرين عمومي قانونو‪ ،‬هابئله عموم‬
‫چاليشانﻼرين قارشيسيندا دوران ان اؤنملي‬ ‫خالق ديللرينين‪ ،‬ديل قورولوشو قايداﻻري‬
‫وظيفهلردن بيري ايدي‪.‬‬ ‫سيستيملي صورتده يازيلير‪.‬‬
‫بو گون آرتيق اناديليميزين ديرچليش‬ ‫دايرهسي‬ ‫ايشلنمه‬ ‫ديليميزين‬ ‫ادبي‬
‫واختيدير‪ .‬ادبي ديليميزين يوكسليشي ايله ادبي ـ‬ ‫گئنيشلنديكجه‪ ،‬اونون اؤيرنيلمه و اؤيرديلمه‬
‫‪٤٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫جدي مسئله لرين بيري دير‪ .‬چونكي‪ ،‬بو ديرچليش و‬ ‫بديعي اوسلوبﻼرين ايشلنمه قوهسينين آرتماسي و‬
‫يوكسليش آنﻼرنيدا ادبي ديليميزين گوجونون‪،‬‬ ‫احاطه دايره سي نين گئنيشلنمه سي ايله‪،‬‬
‫زنگينليي نين ‪،‬الوان ليغي و گؤزل ليني نين باش‬ ‫چئشيدلي يازي نوعلرينينده چوخالماسي طبيعي‬
‫قالديرديغي بير واختدا‪ ،‬ديليميزده يازيب ـ ياردان‬ ‫سسلنير‪ .‬بونا اعتبارن ديليميزين علمي ـ ايشلك‬
‫قوه لر ديليميزين افاده ليك قابليتينه ييهلنمك‬ ‫رولونو هر طرفلي اؤيرنمك مسئله سي اؤنملي بير‬
‫اوچون اونون لغت تركيبيني‪ ،‬قورولوشونو‪ ،‬دريندن‬ ‫موضوعويا چئويريلميش دير‪.‬‬
‫اؤيرنمه لي اولورﻻر‪ .‬بئله حالدا اصيل ادبي ـ علمي‬ ‫بوگون ياشلي قلم صاحبلريميز سيراسينا‪ ،‬گنج‬
‫متن لرله تانيش اولمادان‪ ،‬ايستر‪ -‬ايستمز يانليش‬ ‫و استعدادلي يازيچي و شاعر لرده قوشلوموشدور‪ .‬بو‬
‫مئيل لره توتولوب و باشفا تورك منشالي ديللره اوز‬ ‫سيرا گوندن – گونه سيخﻼشير و گوجلنير‪ .‬سون‬
‫توتمالي اولورﻻر‪ .‬او ديللرين سؤزلري‪ ،‬سؤز بيرلشمه‬ ‫واختﻼر‪ ،‬ديليميزده اونﻼرجا رومان‪ ،‬حكايهلر مجموعه‬
‫لري‪ .‬سؤز ياراتما قايداﻻري جمله قورما يولﻻري‬ ‫سي‪ ،‬ادبي ـ تنقيدي يازيﻼر‪ ،‬علمي ـ تدقيقي اثرلر‬
‫)شعورلو وشوعورسوز اوﻻراق( بيزيم ديلده او يازيچي‬ ‫ياييلميشدير‪ .‬اجتماعي‪ ،‬تاريخي‪ ،‬مدني ساحه لرين‬
‫ﻻرين اثرلري سيماسيندا اؤزونو گؤسترير‪.‬‬ ‫باشقاـ باشقا موضوعﻼريندا چوخ بيتگين و ديرلي‬
‫يئني ‪ -‬يئني ادبي قوهلرين‪ ،‬قلم صاحبلرينين‬ ‫اثرلر يازيلمشدير‪ .‬فولكولور نمونهلري ايله‬
‫فعاليتينين گرگينلشدييي و معاصر ادبي ديليميزده‬ ‫برابركﻼسيك ادبي متنلر‪ ،‬ديوانﻻردا گئنيش‬
‫يازيب – اوخوما ماراغينين آرتديغي بير واختدا‪،‬‬ ‫اوخوجو كوتلهسينين اختيارينا قويولموشدور‪ .‬بو‬
‫ادبي ديليميزه باشقا ديللردن سؤز و ايفاده‬ ‫گون آناديللي مطبوعاتميز دا ماراقلي بير دورومو‬
‫آخيمينيندا گوجلنمهسينهده شاهد اولوروق‪ .‬بو‬ ‫ياشاماقدادير‪ :‬اونﻼرجا اؤيرنجي درگيلري‪ ،‬بير نئچه‬
‫حادثه‪ ،‬قلم صاحبلرينين ادبي ديليميزله ﻻزيمينجا‬ ‫فصلنامه‪ ،‬آيليق‪ ،‬هفتهليك ديليميزده نشر اولونور ‪.‬‬
‫تانيش اولماماﻻري‪ ،‬چئشيدلي ادبي – بديعي متن‬ ‫مطبوعات ديليميزين دايره سي و نفوذو گونو ‪-‬‬
‫لرين الده اولماماسي و شخصي ماراق ﻻر بئله بير‬ ‫گوندن آرتير و گوجلنير‪ .‬ادبي ديليميزين ايشلنمه‬
‫آخينا يول آچير‪ .‬البته بو آخينمانين باشقا بير سببي‬ ‫ميداني دا گئنيشلنير‪ .‬ايندي ادبي انجمنلرين‪،‬‬
‫ده شعورلو صورتده آنا ديليميزي‪ ،‬هانسيسا بير‬ ‫محفللرين جلسه لرينده‪ ،‬اينترنت سايتﻼريندا‪ ،‬وبﻼق‬
‫ديلين لهجهسي‪ ،‬ياخود قالينتيسي كيمي قلمه‬ ‫ﻻردا‪ ،‬تئاتر سالونﻼريندا‪ ،‬تلويزيون كانال ﻻريندا‬
‫وئرنلرايسه ديليميزي پوزقونﻼشديران بو آخيني‪،‬‬ ‫ديليميزين ايشلنمه وضعيتي جدي بير حال آليبدير‪.‬‬
‫گوجلنديرمهيه چاليشيرﻻر‪ .‬يئني ادبي قوه لر‬ ‫تأسفلر اولسون كي بئله بير واختدا هله ده مكتب‬
‫بيلمهدن‪ ،‬ادبي ديليميزله تانيش اولمادان‪ ،‬توركيه‬ ‫لرده آنا ديليميز تدريس اولونمور‪ ،‬هلهدير كي يوزلرله‬
‫توركجه سينه اوز توتورﻻر‪ .‬آنجاق بير پارا ديرناق‬ ‫ضيالي و علم آدامﻼرينين » آنا ديلي ميزين «‬
‫آراسي عاليملر بيله ‪ -‬بيله‪ ،‬شعورلو اوﻻراق ديليميزه‬ ‫اؤيرنيلمهسي بارده ايستكلري جاوابﻼنماييبدير! بئله‬
‫ياماق اوﻻن‪ ،‬اونو پوزغون حاﻻ ساﻻن سؤز و افاده‬ ‫بير حالدا ادبي ديليميزين اؤيرنيملهسي‬
‫لرله دولدورماغا چاليشيرﻻر‪ .‬حتي توركيه ديلي نين‬ ‫يازيچيﻼريميزين قارشيسيندا دوران ان بؤيوك و‬
‫‪٤٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫صرف و نحويني ديليميزده اجرا ائتمكله هانسيسا حادثه اوزون ايللر اؤزونو‪ ،‬پهلوي شوونيستلري نين‬
‫اويدورما تورك ديلي ياراتماغا جان آتيرﻻر ‪.‬اونﻼر‪ ،‬آنا ديليميزين بوغازنيا جايناغيني ايليشديريب‪ ،‬اونو‬
‫ديليميزين عادي و دوغما سؤزلريني‪ ،‬سؤز بوغوب‪ ،‬يوخ ائتمك ايسته ديكلريندن آسيلي دير‪.‬‬
‫ادبي ديليميزين انكشافينا مانع اوﻻن‬ ‫ييرلشمهلريني و علمي ـ ادبي اصطﻼح ﻻريني‬
‫توركيه توركجه سينده كي قارشيليق ﻻري ايله ايرينتيلردن بيري ده ادبي ديليميزده افراط شكيلده‬
‫عوض ائديرلر ‪ .‬تورك ديلي نين سؤز قورولوشو و يئرليچي ليك مئيلي نين آرتماسيدير‪ ،‬آذربايجان‬
‫جمله قورولوشو قايداﻻريني ديليميزه سوخماقﻼ ادبي ديليايله ياخشي تانيش اولمايان‪ ،‬اونون‬
‫ديليميزين گراماتيك قانونﻼريني پوزارق اونو توركيه كﻼسيك و معاصر متن لريني اوخومايان ‪،‬يالنيز‬
‫ديلي نين قويروغو‪ ،‬يا ان آزي بير لهجهسي كيمي شفاهي ادبي ديل ايله محدود صورتده تانيش اوﻻن‬
‫گؤسترمك ايسته ييرلر‪ .‬البته ديليميز بئله ياد بعضي قلم صاحبلري‪ ،‬ياشاديق ﻻري بؤلگلهلرين‪،‬‬
‫تأثيرلرين نتيجهسينده پوزقونﻼشما تهلكهسي ايله كندلرين يئرلي سؤزلريني يازيﻼريندا يئرلي ـ‬
‫قارشيﻼشسادا امينيك كي سارسيلماياجاق يئنه ده يئرسيز ايشلتمهلري دير‪ .‬اونﻼردا ادبي ديليميزين‬
‫گونو ‪ -‬گوندن چيچكلنيب‪ ،‬زنگينلشيب داهادا دوغما و ايشليك سؤزلريني بيلمه دن يئرلي سؤزلرله‬
‫جيﻼﻻنيب و دونيانين ان مدني ديللري سيراسيندا ديشييرلر‪ .‬بو ديشمه لر بعضان ائله گولونج اولور كي‪،‬‬
‫سؤز اويونوندان باشقا هئچ بير شئيه اوخشامير‪.‬‬ ‫اولدوغو كيمي انكشاف ائدهجكدير‪.‬‬
‫ادبي ديليميزده خلل گتيرن‪ ،‬كوبودلوقﻼرين و آنجاق بو يولﻻ اونﻼر‪ ،‬ادبي ديليميزين پوزغونلوغونا‬
‫عيبجرليكلرين باشقا بير تظاهروده فارس و عرب يول وئريرلر‪ .‬بئله حالﻻر ديلي باياغيﻼشديرير‪ .‬حتي‬
‫سؤزلرينين‪ ،‬يئرسيز ايشليديلمه سي دير‪ :‬ديليميزده اونو پارچاﻻنما‪ ،‬بؤلونمه تهلوكه سينه گتيريب‬
‫فارس وعرب ديللري نين صرف ونحوي اساسيندا چيخاردا بيلر‪ .‬بئله عيبجرليكلر بو گون ادبي‬
‫سؤزبيرلشمه لري و عباره لر دوزلديرلروديليميزين ديليميزين قارشيسيندا دوران ان جدي مانعه لردن‬
‫دوغما قايدا ‪ -‬قانون ﻻريني پوزاراق قوندارما و قوراما دير‪...‬‬
‫منيم فيكيريمجه بو گون معاصر آذربايجان ادبي‬ ‫بير ديل قوراشديرير ﻻر كي آديني » دوه قوشو «‬
‫ديلي قويماق اوﻻر‪ .‬چونكي بو يارامازﻻرين ديلينه نه ديلينين اؤيرنيملهسي بؤيوك اؤنم داشيير‪ .‬آنا ديلين‬
‫فارس ديلي‪ ،‬نه عرب ديلي‪ ،‬نه ده كي آذربايجان علمي و مئتدوديك صورتده اؤيرديلمهسي‪،‬‬
‫ديلي دئمك اوﻻر ‪ .‬بئله بير ديل له اوخوجوﻻر اؤزو ديليميزين دوغرو و دوزگون انكشافينا خدمت ائدير‪.‬‬
‫ياخشي تانيشديرﻻر‪ .‬بو حادثه ايسه پهلوي ديليميزين قانونا اويقونﻼري‪ ،‬قايداﻻري علمي يولﻻ‬
‫تؤر‪ -‬درين و اطرافلي شكيلده بوتون اينجهليكلري ايله‬ ‫قالينتيﻻرينين‬ ‫لرينين‬ ‫شوونيست‬
‫اؤيرنيليرسه‪ ،‬ادبي ديليميزين‪ ،‬شفاهي نطقميزين‬ ‫تؤكونتولريايله باغلي دير‪.‬‬
‫بو خستهليكلرين ان اساس سببلريندن بيري افاده قابليتي آرتير‪ ،‬ديليميزين ايشلنمه دايرهسي‬
‫ديليميزين مكتبلرده تدريس اولونماماسي و ادبي گئنيشلير‪ .‬اوخوجو كوتلهسينين شفاهي و يازيلي‬
‫ديليميزده متنلرين ياييلماماسي اولسادا‪ ،‬منجه بو نطق مدنيتي يوكسلير‪ .‬اونﻼر باجاريقﻼ‪ ،‬ثمره لي‬
‫‪٤٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫بديعي ادبياتيميزين بؤيوك اوغورﻻر قازاناجاغينا‬ ‫شكيلده ديلين افاده امكانﻼريندان‪ ،‬سؤز خزينه‬
‫امكان يارادير‪.‬‬ ‫سيندن يارارﻻنيرﻻر‪ .‬نطقلري روانﻼشير‪ ،‬جلب‬
‫ائديجي و تأثيرلي اولور ‪ .‬بونﻼرا ادبي ديليميزين‪،‬‬

‫‪٥٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫سينماتوگرافچي‬
‫توركها در سينماي ايران‬

‫صنعت سينما مانند بسياري از پديده هاي ديگر وامدار توركهـاي ايـران اسـت‪ .‬ورود نخسـتين دسـتگاه‬
‫ســينماتوگراف بــه ايــران در ســال ‪ ١٩٠١‬مــيﻼدي توســط مظفرالــدين شــاه قاجــار از پادشــاهان تــورك‬
‫ايران سرآغازي بر سينماي ايران محسوب ميشود‪.‬‬

‫اولــين فــيلم ســينمايي كــه در ايــران ارتبــاط گذاشته است‪ .‬تمسخر لهجه توركهايي كه به فارسـي‬
‫مستقيمي با فرهنگ آذربايجان دارد فـيلم مشـهدي صحبت ميكنند و از آن وقيحتر خلـق شخصـيتهاي‬
‫عباد است كـه در سـال ‪ ١٩٥٤‬ميﻼديتوسـط صـمد نادان با مشاغل سطح پايين جامعه تصويري مغرضانه‬
‫صباحي ساخته شده است‪.‬اين اثر يك اپرت كمدي‪ -‬از توركها در سينماي فارسي خلق نمـوده اسـت‪ .‬در‬
‫موزيكال آذربايجاني است كه در چهار پـرده توسـط سينماي بعد از انقﻼب كه اميد مي رفت بـا دوري از‬
‫عزيز حاجي بيف در سال ‪ ١٩١٠‬نوشته شـد و بـراي افكار شوونيستي دوران پهلوي بر اساس آموزه هـاي‬
‫اولين بار در سال ‪ ١٩١١‬در باكوبـه نمـايش درآمـد‪ .‬ديني به اقـوام و مليتهـاي مختلـف نگريسـته شـود‪،‬‬
‫زبان فيلم مشهدي عباد در ايران بـه فارسـي تغييـر متاسفانه همان رونـد ادامـه يافتـه و در مـواقعي بـه‬
‫يافت‪ ،‬حتي ترانه هـاي كـامﻼ كالـت و مشـهور ايـن شكلي صريح و عريـان بـه تـوهين و تحقيـر توركهـا‬
‫نمايشنامه موزيكال هـم توسـط خواننـدگان فارسـي پرداخته ميشود‪ .‬اما چند تن از فيلمسازان تورك بـا‬
‫پرداختن به فولكلور و زندگي مردم تﻼش نمودند تـا‬ ‫زبان اجرا شد‪.‬‬
‫در زمان سلطه حكومت پهلوي تلويزيـون ملـي اين تصوير منفي و مخدوش را اندكي ترميم نمايند‪.‬‬
‫كارگرداني كه براي اولين بار فولكلور آذربايجان‬ ‫ايران نيزبعضا بـه موضـوع توركهـا و البتـه بـه زبـان‬
‫فارسي مي پرداخت‪ .‬از آن جملـه سـريال تلويزيـوني را دستمايه فيلمهايش قرار داد و با ساختن فيلمهاي‬
‫آتش بدون دود سـاخته نـادر ابراهيمـي دردهـه ‪ ٧٠‬ساواﻻن‪ ,‬دمرل و ساراي گـام مهمـي در راه انـدازي‬
‫ميﻼدي از مهمترين فيلمهاي تلويزيون ملي ايران در سينمايي مبتني بر فرهنگ آذربايجان برداشت يداﷲ‬
‫سالهاي قبل از انقﻼب است‪ .‬نادر ابراهيمي زنـدگي و صــمدي اســت امافيلمهــاي او نيــز همچنــان بــه‬
‫فرهنگ توركمنها را دستمايه ساخت اين سريال قرار زبانفارسي توليد شد‪ ،‬تنها فيلم سـاراي بـود كـه بـه‬
‫داده است و موسـيقي تـوركمني نيـز در ايـن فـيلم توركي آذربايجاني دوبله شد و بـه مـدت چهـار مـاه‬
‫تمامي سالنهاي سينما در شهر هاي توركنشين بـه‬ ‫جايگاه ويژه اي دارد‪.‬‬
‫اما سينماي ايران در كليت خود نگاه مثبتي به نمايش اين فيلم پرداختند‪ .‬بسياري از مردم پـس از‬
‫توركهــا نداشــته و در اكثريــت فيلمهــاي فارســي ساليان دراز و برخي براي اولين بار به خـاطر ديـدن‬
‫تصويري مخدوش و تحقير آميز از توركها به نمايش اين فيلم به سالنهاي سينما رفتند‪.‬‬

‫‪٥١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫كمرنگ است و تنها فيلمي كـه بنـوعي بـا فرهنـگ‬ ‫توليد فيلم به زبان توركي آذربايجاني‬
‫آذربايجان مرتبط است ميﻼد عاشـورا سـاخته اصـغر‬ ‫دهه ‪ ١٩٩٠‬سرآغاز توليد فيلم به زبـان تـوركي‬
‫جاويد فيلمساز پيشكسوت اردبيلي است كه در سال‬ ‫در تلويزيون ايران است‪ .‬شـبكه هـاي تلويزيـوني در‬
‫‪ ١٩٧٠‬ساخته شد‪ .‬اما در سالهاي پس از انقـﻼب بـا‬ ‫تبريز‪ ،‬اردبيل‪ ،‬اروميه‪ ،‬زنجان و شـبكه بـرون مـرزي‬
‫هـدف پـرورش فيلمسـازان جـوان بـراي راه انـدازي‬ ‫سحر در تهران شروع به توليـد سـريالها و فيلمهـاي‬
‫سينماي اسﻼمي اهميت ويژه اي به فيلم كوتاه داده‬ ‫تلويزيــوني بــه زبــان تــوركي آذربايجــاني و بعضــا‬
‫شد و در اين ميان بسياري از جوانان تورك توانستند‬ ‫توركمنيكردند‪ .‬رضا صيامي و منوچهر طهماسـبي از‬
‫با استفاده از اين فرصت وارد فعاليت سينمايي شوند‬ ‫پيشگامان توليد فيلم توركي در شبكههاي تلويزيوني‬
‫و در ادامه براي ساختن فيلمهايشان به زبان مـادري‬ ‫بودند‪.‬‬
‫تﻼش كنند‪.‬‬ ‫در عرصه سينماي حرفهاي و فيلم بلنـد اولـين‬
‫از ميان اين دسته فيلمسازان ميتوان از افـرادي‬ ‫فيلم سينمايي توسط رهبر قنبري در سال ‪ ٢٠٠٤‬در‬
‫چون رضا جمالي‪ ،‬اسماعيل منصف‪ ،‬فرهاد عيوضـي‪،‬‬ ‫يكي از روسـتاهاي اردبيـل سـاخته شـد كـه جـوايز‬
‫بهمن و بهرام ارك‪ ،‬شهزاد قريشي‪ ،‬ارتوران نجفيگل‪،‬‬ ‫بسياري را در جشنوارههاي داخلي و خارجي نصـيب‬
‫عليرضا سلمانپور‪ ،‬هايده مرادي‪ ،‬ليﻼ نوروزي و لـيﻼ‬ ‫او كرد‪ .‬در ادامه فيلم آرزوها نيز توسـطرهبر قنبـري‬
‫احدي نام برد كه توانستند در جشنواره هاي داخلـي‬ ‫ساخته شد‪ .‬مضمون اين فيلم در ارتباط با جمهوري‬
‫و خارجي موفقيتهايي را كسب نمايند‪.‬‬ ‫آذربايجاناست كه در حاشيه به جنـگ قـره بـاغ نيـز‬
‫حيات دوباره سينماي حرفهاي توركي‬ ‫پرداختــه اســت‪ .‬ايــن فــيلم در ايــران و جمهــوري‬
‫سالهاي ‪ ٢٠٠٠‬مـيﻼدي شمسـي گرچـه مبـدا‬ ‫آذربايجان هيچ وقت امكان اكران پيدا نكـرد و تنهـا‬
‫شروع فيلمهاي سينمايي به زبان تـوركي اسـت امـا‬ ‫روي آنتن تلويزيون پخش شد‪.‬‬
‫اين روند ادامه نيافته و بـه دﻻيلـي بـه نـوعي دچـار‬ ‫عــﻼوه بــر رهبــر قنبــري فيلمســازان ديگــري‬
‫ركـــورد گرديـــد‪ .‬دهـــه ‪ ٢٠١٠‬و بطـــور مشـــحص‬ ‫همچون رضا صـيامي‪ ،‬بابـك شـيرينصـفت‪ ،‬حسـن‬
‫سال‪٢٠١٦‬در سي و پنجمـين جشـنواره ملـي فجـر‬ ‫نجفــي‪ ،‬وحيــد آذر و علــي ابــدالي فيلمهــايي در‬
‫فيلم سينمايي"ائو" به كارگرداني اصغر يوسـفينـژاد‬ ‫جمهوري آذربايجان و توركيه با همكاري هنرمنـدان‬
‫در بخـش مسـابقه توجــه منتقـدان سـينمايي را بــر‬ ‫اين دو كشور ساختند كه هيچ كدام از اين فيلمها به‬
‫انگيخت‪ .‬فيلم به زبان تـوركي آذربايحـاني بـود و در‬ ‫سينماهاي داخل ايران راه نيافتند‪.‬‬
‫تبريز با عوامل بومي سـاحته شـده بـود‪ .‬ايـن فـيلم‬
‫توانستدر بخش بين المللي جشنواره جـايزه بهتـرين‬
‫فيلم كوتاه‬
‫فيلمنامـــه‪ ،‬بهتـــرين فـــيلم و همچنـــين جـــايزه‬
‫در سالهاي قبل از انقﻼب فيلم كوتاه عمـدتا در‬
‫نتپك]جايزه توسغه سينماي آسـيا[را بدسـت آورد و‬
‫مراكز سينماي آزاد متمركز بود‪ .‬در اين سالها توجـه‬
‫اين موفقفيتها جـاني دوبـاره بـه سـينماي تـوركي‬
‫بهفرهنگ و زبان توركي در ميان فيلمسـازان بسـيار‬

‫‪٥٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫فارسي در سينماي ايران با چند مشكل و مانع عمده‬ ‫ايران دميد و بسيار از فيلمسازان را ترغيب به توليـد‬
‫روبرو هستند‪ .‬از آنجا كـه در طـول تـاريخ سـينماي‬ ‫فيلم توركي نمود‪.‬‬
‫ايران زبانهـا و فرهنـگهـاي غيرفارسـي تنهـا بـراي‬ ‫فيلمهاي "آرپاچايي آيريليـق نغمـهسـي"]آرپـا‬
‫مضحكه و تمسخر اين زبانها و فرهنـگهـا اسـتفاده‬ ‫چايي نغمه جدايي[ ساخته علـي ابـدالي ‪" ،‬كؤمـور"‬
‫شــده مهمتــرين موانــع در ســينماي غيرفارســي‬ ‫]زغال[ساخته اسماعيل منصـف و "قوجـاﻻر اؤلمـز"‬
‫بخصــوص فيلمهــاي تــوركي‪ ،‬توليــد جشــنوارهاي و‬ ‫]پيرمردهـا نمـي ميرنــد[ سـاخته رضــا جمـالي كــه‬
‫هنري ايـن فيلمهـا و همچنـين عـدم آشـنايي و در‬ ‫توانست جايزه روح آسيا را در جشنواره توكيو ‪٢٠١٩‬‬
‫حقيقت عادت نداشتن مخاطبان به ديدن فيلمهـايي‬ ‫كسب كند‪ .‬در سيوهشتمين جشنوارهفيلم فجـر در‬
‫با زبانهـاي غيـر فارسـي اسـت‪ .‬بـا توجـه بـه وجـود‬ ‫سال ‪ ٢٠٢٠‬فيلمهاي "آتاباي" ساخته بازيگر نامـدار‬
‫جنــبشهــاي مــدني و هويــت طلبانــه در جوامــع‬ ‫و ستاره سينماي ايران خانم نيكـي كريمـي و فـيلم‬
‫غيرفارسي انتظار ميرود كه مخاطبان بيشتري پيگير‬ ‫"پوست" به كارگرداني بهمن و بهرام ارك كه فـيلم‬
‫و عﻼقمند به ديدن اين فيلمها باشند امـا در نهايـت‬ ‫كوتاهشان بنام "حيوان" توانسته بود جوايز بسـياري‬
‫تاسف مردمي كه سالها به ديدن سينماي سـرگرمي‬ ‫از جشنوارههاي داخلي و خارجي و از جملـه جـايزه‬
‫فارسي زبان عـادت كـردهانـد رغبتـي را كـه انتظـار‬ ‫دوم بخش سينه فوندانسيون جشنواره معتبر كـن را‬
‫مــيرود بــه ديــدن فيلمهــاي غيرفارســي هنــري و‬ ‫كســب كنــد‪ ،‬خــوش درخشــيدند‪ .‬ايــن دو فــيلم و‬
‫جشنوارهاي نشان نميدهند‪ .‬اين مسئله بسيار مهمي‬ ‫بخصوص فيلم "پوست" به نـوعي پديـده جشـنواره‬
‫است كه هم بايد فيلمسازان تورك آن را مد نظر قرار‬ ‫محسوب ميشدند كـه عـﻼوه بـر زبـان تـوركي‪ ،‬بـه‬
‫دهند و هم جامعه روشـنفكري تـورك راه چـاره اي‬ ‫لحاظســاختار و فــرم و زبــان ســينمايي فيلمهــاي‬
‫براي آن بيابد‪.‬‬ ‫ارزشمندي بودند‪ .‬فـيلم پوسـت توانسـت عـﻼوه بـر‬
‫ديدگاه پانايرانيستي و انحصـارگرايانه از موانـع‬ ‫كسب جايزه موسيقي فيلم به عنـوان بهتـرين فـيلم‬
‫ديگر حاكم بر سينماي ايران است كه معتقـد اسـت‬ ‫هنر و تجربه نيز انتخاب شود‪.‬‬
‫تمام فعاليتهاي فرهنگي بايد به زبـان فارسـي انجـام‬ ‫در دو سال اخير بـدليل شـيوع بيمـاري كرونـا‬
‫شود‪ .‬نمونهاي از اين نگاه انحصارگرايانه را در سخنان‬ ‫فعاليتهــاي ســينمايي دچــار ركــود گرديــده امــا‬
‫خبرنگاري شاهد بوديم كه بـه سـاخته شـدن فـيلم‬ ‫فيلمسازان تـورك بـه تـﻼش خـود ادامـه ميدهنـد‪.‬‬
‫"آتاباي" به زبان توركي معترض بود‪.‬‬ ‫محصول اين دوران‪ ،‬فيلم سينمايي "طرﻻن"است كه‬
‫عدم حمايتهاي مادي از طرف صاحبان سـرمايه‬ ‫توسط سيد محمد حسيني در اردبيل ساخته شـده‪،‬‬
‫و نهادهاي دولتي عمدتا بـدليل ريسـكپـذير بـودن‬ ‫كه البته به جشنواره فجر راه نيافـت و تـاكنون نيـز‬
‫اينگونه فيلمهـا بـراي برگشـت سـرمايه‪ ،‬مـانع مهـم‬ ‫اكران نشده است‪.‬‬
‫ديگري است كه باعث شده فيلمهاي غيرفارسيزبـان‬ ‫موانع‬
‫بــا ســرمايهگــذاري مشــترك عوامــل ســازنده و بــا‬ ‫ســينماي تــوركي و بطــور كلــي زبانهــاي غيــر‬
‫بودجههاي اندك ساخته شوند‪.‬‬
‫‪٥٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫آذربايجان بـه لحـاظ فنـي و علـيرغـم كمبودهـاي‬ ‫‪١‬‬


‫اكبر شريعت‬
‫زيرســـاختي )مثـــل ســـالن نمـــايش مطـــابق بـــا‬
‫استانداردهاي معمول( هم به لحاظ كيفي نسبت بـه‬
‫يكي دو دههي قبل‪ ،‬پيشرفت قابل مﻼحظهاي داشته‬
‫است‪ .‬هنرمندان آذربايجـاني عرصـه ي تئـاتر‪ ،‬اغلـب‬
‫بي آنكـه از بهـره منـدي مـالي درخـوري برخـوردار‬
‫باشــند‪ ،‬هنــوز و هــمچنــان چــراغ ايــن هنــر را در‬
‫سالنهاي آذربايجان روشن نگاه داشتهاند‪ .‬تقريبا هـر‬
‫ساله يكي دو نمايش از تئاترهاي مـا در جشـنوارهي‬
‫فجر )به عنوان معتبرترين جشـنوارهي تئـاتر ايـران(‬
‫شــركت كــردهانــد و در بخــشهــاي مختلــف ايــن‬
‫جشنواره‪ ،‬گاه جايزهاي هم برده و يـا نـامزد دريافـت‬
‫مقدمهاي بر تئآتر امروز آذربايجان‬
‫جــايزه شــدهانــد‪ .‬هنرمنــداني از تئــاتر آذربايجــان‬
‫و مسئلهي هويت و فرهنگ بومي‬
‫توانستهاند در پايتخت تئاتر ايران )تهران(‪ ،‬نامي براي‬
‫خود دست و پا كنند و‪ ...‬با اينحـال‪ ،‬عنـوان »تئـاتر‬
‫تئــاتر )بــه معنــاي غربــي آن( در آذربايجــان‪،‬‬
‫آذربايجان« يا »تئاتر آذربايجاني« بـراي مجموعـه ي‬
‫قدمتي يكصد و ده تا يكصد و بيسـت سـاله دارد؛‬
‫تئاترهايي كه در آذربايجـان روي صـحنه مـيرونـد‪،‬‬
‫ميتوان به اين قدمت نازيد! همانطور كه ميتوان به‬
‫مناســب بــه نظــر نمــيرســد چــون‪» ،‬آذربايجــاني«‬
‫احداث اولين سالنهاي تئاتر در تبريز و نوشته شدن‬
‫نيستند‪.‬‬
‫اولـــين نمايشـــنامههـــا و اجـــراي آنهـــا توســـط‬
‫***‬
‫آذربايجانيها و‪ ...‬بيش از همـهي ايـنهـا بـه عنـوان‬
‫»تئاتر آذربايجان« يعنـي چـه؟ تئـاتري كـه در‬
‫»تئاتر آذربايجاني« نازيد ولي‪ ،‬امروز از آن گذشـتهي‬
‫آذربايجان بر صحنه ميرود؟ يـا تئـاتري كـه توسـط‬
‫درخشان و پرافتخـار بـراي مـا چيـز چنـداني بـاقي‬
‫هنرمندان آذربايجاني اجرا مـيشـود؟ هـر دوي ايـن‬
‫نمانده است‪ .‬تئاتر در آذربايجان امروز‪ ،‬شـايد نـايي و‬
‫تعاريف نابسنده هستند چرا كه اگر براي مثـال يـك‬
‫نيمهجاني داشته باشد ولي ديگر نامي ندارد‪.‬‬
‫گروه تئاتري از تهران بيايد و در تبريـز اجـرا داشـته‬
‫نمــيتــوان انكــار كــرد كــه تئــاتر در خطــهي‬
‫باشــد كســي آن تئــاتر را ذيــل تئــاتر آذربايجــان‬
‫دســتهبنــدي نمــيكنــد‪ .‬از ديگــر ســو‪ ،‬وقتــي نــادر‬
‫‪ -١‬تولد‪ ،١٣٥٢ :‬تهران‬
‫برهانيمرند به عنوان يك آذربايجـاني‪ ،‬تئـاتري را در‬ ‫دانشجوي عكاسي‬
‫تهران روي صحنه مـيبـرد‪ ،‬آن تئـاتر را آذربايجـاني‬ ‫آثار‪ :‬فيلمنامه سريال دوز‪ -‬چؤرك و فيلمنامه تلهفيلم شب سرباز‬
‫نمي دانيم‪ .‬ولي اگـر ايـن دو خصوصـيت )جغرافيـا و‬ ‫نمايشنامهها‪ :‬پاشا‪ -‬آجي و كول‪ -‬موسيو‬
‫مدرس فيلمنامه و همكاري با نشريههاي سرخاب و هويت‬
‫اصليت و اهليت هنرمنـدان( را در هـم ادغـام كنـيم‬
‫‪٥٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫الف‪ :‬جغرافيا‬ ‫چــه؟ يعنــي آيــا تئــاتري كــه توســط هنرمنــدان‬


‫بيشتر توليدات تئاتر در تمام جهان‪ ،‬تئاترهـايي‬ ‫آذربايجاني در آذربايجان اجرا مـيشـود را مـيتـوان‬
‫هســتند كــه داســتانهــاي آنهــا از زمــان و مكــان‬ ‫»تئاتر آذربايجان« يا »آذربايجاني« نام گذاري كـرد؟‬
‫برخوردارند و در اين تئاترها به طور معمول‪ ،‬داستان‬ ‫شــايد بشــود ولــي‪ ،‬ايــن تئــاتر آذربايجــان‪ ،‬الزامــا‬
‫در همان جغرافيايي اتفاق ميافتـد كـه تئـاتر در آن‬ ‫آذربايجاني يا دقيق تر‪» ،‬تئاتر آذربايجاني« نيست بـه‬
‫اجرا ميشود‪ .‬اين مسئله مخصوصا در مورد تئاترهاي‬ ‫همان دليلي كه »رقص آذربايجـاني« يـا »موسـيقي‬
‫شهرهاي بزرگ مصداق دارد‪ .‬يـك نمايشـنامهنـويس‬ ‫آذربايجاني« داريم‪ .‬موسـيقي و رقـص آذربايجـان از‬
‫تهراني به طور معمول داسـتاني را در نمايشـنامهاش‬ ‫عنصري بهره ميبرند كه تئاترهاي مـا در جغرافيـاي‬
‫دراماتيزه ميكند كه در تهران اتفاق ميافتد‪ .‬داستان‬ ‫آذربايجان‪ ،‬فاقد آن هستند‪ :‬هويت بومي!‬
‫تئاترهــايي كــه در منطــق مختلــف آذربايجــان و‬ ‫***‬
‫مخصوصا تبريز روي صحنه ميروند به دﻻيل مختلف‬ ‫بحث بر سروجوب هويت بومي در تئاتر‪ ،‬با تمام‬
‫در جغرافيــايي غيــر از آذربايجــان اتفــاق مــيافتنــد‪.‬‬ ‫اهميتي كه دارد‪ ،‬موضوع اين نوشته نيست و در عين‬
‫مهمترين دليل اين اتفاق عجيب‪ ،‬استفادهي تئاترهـا‬ ‫حال‪ ،‬اين نوشته سر آن ندارد كه بگويـد كـل تئـاتر‬
‫از متون خارجي و نوشتههاي افراد غيربوميست ولي‬ ‫يك منطقه )به طور مثال آذربايجان( الزامـا بايسـتي‬
‫نكته ي اعجاب انگيز اين است كه نويسـندگان بـومي‬ ‫در پي هويت بومي باشد‪ .‬آنچه اين نوشته قصد دارد‬
‫نيز گاهي وقتي متني نوشته و روي صحنه مـيبرنـد‬ ‫با نگاهي اجمالي به آن بپردازد‪ ،‬ماهيت و مﻼكهاي‬
‫بــه جغرافيــايي غيــر از آذربايجــان )معمــوﻻ تهــران(‬ ‫بومي بودن تئاتر و از ق‪‬ب‪‬ل آن‪ ،‬بررسي تئاترهاي امروز‬
‫متوسل ميشوند! به جـز آثـاري كـه وجـه تـاريخي‪،‬‬ ‫در منطقهي آذربايجان به صورت گذراست‪.‬‬
‫اسطوره اي يا افسـانه اي داشـتهانـد‪ ،‬شـايد در ميـان‬ ‫بـا ايــنكـه بســياري از اسـاتيد تئــاتر در مــورد‬
‫تئاترهاي اجـرا شـده در ايـن چنـد سـال اخيـر كـه‬ ‫اهميت تئاتر بـومي تاكيـد كـردهانـد ولـي دربـارهي‬
‫نويسندگانشان نيز بومي بودهانـد‪ ،‬حتـي بـه تعـداد‬ ‫چيستي آن و هويت بومي تئاتر و مولفههـاي آن تـا‬
‫انگشتهاي يك دست هم نتوان آثاري پيدا كرد كـه‬ ‫بهحال تحقيق چشمگيري صورت نگرفته است‪ .‬شايد‬
‫جغرافياي آذربايجان را به عنوان محـل وقـوع وقـايع‬ ‫كتاب ارزش مند »نمايش در ايران« بهرام بيضـايي و‬
‫انتخاب كرده باشند‪ .‬همين آثار معدود نيز اغلـب بـه‬ ‫چند كتاب در مورد تعزيه از جملـه »تعزيـه نمـايش‬
‫زبان فارسي بودهاند و شايد فقط دو سه اثر را بتـوان‬ ‫مصيبت« نوشتهي جابر عناصري مهمترين كتـابهـا‬
‫نام برد كه هم جفرافيايشان آذربايجان بوده اسـت و‬ ‫در اين حـوزه باشـد كـه آنهـا هـم‪ ،‬بيشـتر نگـاهي‬
‫هم زبانشان توركي‪.‬‬ ‫تاريخي به مقولهي نمايش و نمايشوارههـا در ايـران‬
‫ب‪ :‬تاريخ‬ ‫دارند‪ .‬با اين حال شايد با بهرهگيري از عناصر دخيل‬
‫تــاريخ هنــر و بــه تبــع آن تئــاتر‪ ،‬سرشــار از‬ ‫در تشــخص هويــت اجتمــاعي انســان و بــا اعمــال‬
‫آثــاريســت كــه شخصــيتهــا و وقــايع تــاريخي را‬ ‫تغييراتي در آنها‪ ،‬بتوان مﻼكهاي هويت بـومي در‬
‫تئاتر را نيز حداقل به صورتي مقدماتي مشخص كرد‪.‬‬
‫‪٥٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫دليل اهميـت بنيـاني آن شايسـته اسـت بـه عنـوان‬ ‫دستمايهي كار خود قرار دادهاند‪ .‬تئاتري كه بخشي‬
‫مولفهاي جدا بررسي شود‪ .‬ايـن اهميـت از آنجـايي‬ ‫از تاريخ يك منطقهي جغرافيايي را بستر خـود قـرار‬
‫ناشي ميشود كه زبان نقشي اساسي در معنا يـافتن‬ ‫داده است خواهي نخواهي رو به سمت هويـت بـومي‬
‫ديگر عناصر بازي ميكند و عنصريسـت كـه حتـي‬ ‫حركت مي كند‪ .‬در سه چهار سال اخير خوشـبختانه‬
‫بدون نياز به عناصر ديگر‪ ،‬هويـت بـومي تئـاتر را تـا‬ ‫توجه به تاريخ آذربايجان افزايش نسبي داشته است‪.‬‬
‫حدود زيادي مشخص مي سازد‪ .‬يك تئـاتر بـه زبـان‬ ‫تئاترهــايي هــمچــون ســتارخان )كــارگردان رامــين‬
‫تـــوركي‪ ،‬خـــواهي نخـــواهي آن را بـــه منطقـــهي‬ ‫راستي نويسـنده نـادر سـاعي ور(‪ ،‬اتابـك پـاركينين‬
‫جغرافيايي‪/‬فرهنگي خاصي از جهان و گاه منطقـه ي‬ ‫تراژدي سي )كارگردان سـيروس مصـطفي نويسـنده‬
‫خاصــي از كشــوري مثــل ايــران منتســب مــيكنــد‪،‬‬ ‫مرتضــي هاشــمپــور(‪ ،‬پاشــا و موســيو )هــر دو بــا‬
‫همچنان كه تئاتري به زبان كردي يا به زبـان عربـي‬ ‫كارگرداني نـازيﻼ ايـرانزاد بنـام و نويسـندگي اكبـر‬
‫نيز چنين كـاركردي دارد‪ .‬اهميـت زبـان آن انـدازه‬ ‫شريعت(‪ ،‬قاچـاق نبـي )نويسـنده و كـارگردان اميـر‬
‫هست كه عدهاي سـهوا »تئـاتر تـوركي« را متـرادف‬ ‫حجازي( و‪ ...‬از جملهي اين نمايشها هسـتند‪ .‬وجـه‬
‫»تئاتر آذربايجاني« بدانند! با اين كه در يـك دهـه ي‬ ‫تاريخي اين نمايشها باعث شده است كـه بـه طـور‬
‫اخير تئاتر توركي افـزايش چشـمگيري داشـته و بـه‬ ‫طبيعي جغرافياي وقايع نيز آذربايجان باشد‪.‬‬
‫لحاظ مخاطب نيز از اقبال مضاعفي برخـوردار بـوده‬ ‫پ‪ :‬فرهنگ‬
‫است‪ ،‬ولي هم چنان نتواسته است به عنوان جريـاني‬ ‫فرهنگ واژهي بسيطيست كه رسوم‪ ،‬سنتهـا‪،‬‬
‫قدرتمند خود را مطرح كند و به ثبات برساند‪ .‬نبـود‬ ‫باورها‪ ،‬اساطير و افسانهها و‪ ...‬را پوشش ميدهـد‪ .‬بـا‬
‫نويسندگاني كه اشراف به زبان توركي داشته باشند‪،‬‬ ‫اينكه برخي كارگردانها )يعقوب صـديقجمـالي بـا‬
‫ترس و بياعتمادي اغلب كارگردانان به متن تـوركي‬ ‫نمايش هاي آنا يوردوم آذربايجـان‪-‬نوشـته ي محمـد‬
‫و نويسندگان بومي و رويكرد جشـنوارهمحـور اغلـب‬ ‫رمضاني‪ -‬و كوراوغلـو‪ ،‬ياشـار نـوري بـا نمـايش مـن‬
‫تئاترهــا )كــه چشــم بــه جشــنوارهي فجــر دارنــد(‪،‬‬ ‫اوچونجو نفريديم‪-‬نوشته ي محمد رمضاني‪ -‬و ساراي‬
‫مهمترين موانع بر سـر راه تئـاتر تـوركي هسـتند‪ .‬از‬ ‫نوشته و كـار اميـر حجـازي و ‪ (...‬تجربيـات جسـته‬
‫ميان تئاترهايي كه به زبان توركي اجرا شـدهانـد بـه‬ ‫گريختــهاي در ايــن حــوزه داشــتهانــد ولــي مهــدي‬
‫غير از آنها كه قبﻼ نامشان ذكر شد بايد به چهار اثر‬ ‫صالحيار مخصوصا با نمـايشهـاي خيابـاني خـود در‬
‫اشاره كرد كه خصوصيتي متفاوت از بقيه داشتهانـد‪.‬‬ ‫طي سالهاي متمادي‪ ،‬شاخصترين كـارگردان ايـن‬
‫منصــور حمي ـدي بــا اجــراي تــوركي نمــايشهــاي‬ ‫حوزه است‪ .‬با ايـن حـال بـا نگـاهي بـه مجموعـهي‬
‫ائلچيليق )خواستگاري نوشته ي چخـوف( و زوراكـي‬ ‫اجراها ميتـوان گفـت كـه وجـه فرهنگـي تئـاتر در‬
‫طبيب )نوشتهي مولير( در سالهاي نـه چنـدان دور‬ ‫آذربايجان به شدت كمرنگ است‪.‬‬
‫حركتي را آغاز كرد كه متاسفانه چندان پـي گرفتـه‬ ‫الف‪ :‬زبان‬
‫نشد‪ .‬بـا چنـد سـال وقفـه در ادامـهي ايـن حركـت‬ ‫زبان اساسا يكي از وجوه فرهنگ است ولـي بـه‬
‫كامران قرباني نمايش كرگدن )نوشته ي يونسـكو( را‬
‫‪٥٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫پينوشت‪:‬‬ ‫اجرا كرد و باز با چند سال وقفه علي پوريان نمـايش‬
‫‪ .١‬پرواضح است كه امكان دارد اسـامي برخـي‬ ‫آنتيگون )نوشتهي آنوي( و عليرضا كوشكجﻼلي نيز‬
‫آثار و خالقان آنها در اين نوشته از ياد رفته‬ ‫با كمك علي فتوحي نمـايش رابينسـون و كـروزو را‬
‫و يا از قلم افتاده باشد‪ .‬با اين كه عمـدي در‬ ‫روي صحنه بردند‪ .‬همهي ايـن نمـايشهـا در دوران‬
‫اين مسئله وجود ندارد و اساسا ايـن نوشـته‬ ‫خود از اقبال نسبي برخوردار بودهاند و معلوم نيسـت‬
‫قصد نداشته كه عناوين تمـام آثـار را ذكـر‬ ‫چه عاملي مانع تداوم اين حركت بوده است!‬
‫كند‪ ،‬با اين حال ﻻزم است از هر كسي كـه‬ ‫***‬
‫ناماش را فراموش كردهام عذرخواهي كنم‪.‬‬ ‫آنچه آمد نگاهي كوتاه و گذرا به تئاتر تبريز از‬
‫‪ .٢‬ﻻزم به يادآوريست كه اين بحث به عنوان‬ ‫منظر هويت بومي بود‪ .‬هويت بومي الزاما به كيفيـت‬
‫فتح باب طبيعتا احتمـال دارد نقصـانهـاي‬ ‫فني نمايشها ارتباطي ندارد و شـايد بتـوان تـاثير و‬
‫زيادي داشته باشـد‪ .‬بـا ايـنحـال اميـدوارم‬ ‫اهميت آن را فراتئـاتري و فرهنگـي دانسـت‪ .‬شـايد‬
‫پتانسيل و اهميـت آن باعـث تـداوم بحـث‬ ‫بتوان پرداختن به هويت بومي را با هنر متعهد قياس‬
‫توسط ديگر دوستان و فعاﻻن حوزهي تئـاتر‬ ‫كــرد‪ :‬هــر دو بــه انتخــاب شخصــي نويســندگان و‬
‫گردد‪.‬‬ ‫كارگردانــان مربــوط مــيشــوند و هــيچكــدام در‬
‫ارزشگذاري هنـري يـك اثـر نقشـي اساسـي بـازي‬
‫نمـيكننـد ولــي وقتـي بـه تــاثير هنـر و هنرمنــد و‬
‫وظيفهي آنها)اگر اعتقادي به وظيفه داشته باشـيم(‬
‫در قبال اجتماع بپردازيم‪ ،‬هر دوي اين عناصر نقشي‬
‫اساسي بازي ميكنند‪.‬‬
‫در پايان ﻻزم است يـادي كنـيم از جشـنوارهي‬
‫تازه پا گرفته ي »ميرزا آقا تبريزي« كه بخشي از آن‬
‫مربوط به نمايشنامههاي تركيست و قطعا حداقل در‬
‫دراز مدت تاثيرات آن را بر نمايشنامه نويسي بومي و‬
‫مخصوصا توركي خواهيم ديد و يادي كنيم از جـاي‬
‫خالي جشنواره اي براي تئاتر توركي كه در صورت پا‬
‫گــرفتن مــيتوانــد در كنــار جشــنوارهي »ميــرزا اقــا‬
‫تبريزي« و به عنوان مكمل آن‪ ،‬نقطه ي عطفي باشد‬
‫در تاريخ تئاتر در آذربايجان و گامي مهم در راستاي‬
‫رسيدن به چيزي به نام »تئاتر آذربايجاني«!‬

‫‪٥٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫‪١‬‬
‫شيوا فرهمند راد‬

‫فشردهي تاريخچهي آموزش تركي آذربايجاني‬

‫نزديك صد سال است كه آموزش رسمي و دولتي به زبان تركي آذربايجاني در مدارس جمهوري‬
‫آذربايجان وجود داشتهاست‪ .‬ميزان تأثير موجوديت آن آموزش در آذربايجان ايران‪ ،‬خود مبحث‬
‫جداگانهايست‪ .‬اما از تاريخچهي آموزش زبان تركي آذربايجاني يا آموزش به زبان تركي آذربايجاني بهطور‬
‫كلي چه ميدانيم؟‬
‫اگر به گذشتهي خيلي دور نرويم‪ ،‬پس از تصرف بخشهايي از شمال ايران به دست ارتش روس و‬
‫بستهشدن عهدنامههاي گلستان و تركمانچاي )‪ ،(١٨٢٨‬و با وجود يك زخم جدايي به بزرگي رود ارس‪ ،‬و با‬
‫آن كه سير آموزش زبان مردمان همزبان در دو سوي ارس هر يك كموبيش راه خود را رفت‪ ،‬با اين حال‬
‫رفتوآمد و ارتباط فرهنگي مردم دو ساحل تا نزديك يكصد سال پس از آن ادامه داشت‪ .‬كارگران‪،‬‬
‫پيشهوران‪ ،‬بازرگانان‪ ،‬روشنفكران‪ ،‬انديشمندان‪ ،‬انقﻼبيان‪ ،‬پيشگامان تاريخ بيداري ايران‪ ،‬و آورندگان آموزش‬
‫و پروش نوين به ايران‪ ،‬كه بيشترشان خواندن و نوشتن يا سواد عالي را در قفقاز ميآموختند؛ مبارزان انقﻼب‬
‫مشروطيت‪ ،‬جنبش جنگل‪ ،‬و حزب كمونيست ايران‪ ،‬در درازاي يكصد سال با رفت و آمد ميان دو ساحل‬
‫ارس ميكوشيدند كه آن زخم جدايي را بخيه بزنند‪ .‬ارتباط فرهنگي دو سوي ارس البته در دوران حكومت‬
‫شوروي در آن سو‪ ،‬و پهلوي در اين سو‪ ،‬و تا امروز نيز با همهي محدوديتها‪ ،‬همواره به اشكال گوناگون ادامه‬
‫داشتهاست‪ .‬بنابراين نميتوان تحول آموزش زبان تركي آذربايجاني را در ايران بهكلي جدا از تحول آن در‬
‫قفقاز دنبال كرد‪.‬‬
‫حاكمان جديد پس از تصرف قفقاز جنوبي نام سرزمين "آذربايجان" و "آدربيجان" را براي منطقه بهكار‬

‫‪ -١‬شيوا فرهمند راد‪ ،‬زادهي ‪ ١٣٣١‬اردبيل‪ ،‬مهندس بازنشسته‪ .‬كتابها‪ ،‬ترجمه و تأليف‪ :‬متن كامل و دو زباني اپراي كوراوغلو ‪/ ١٣٥٤‬‬
‫تحليلي بر حماسهي كوراوغلو )پاشا افندييف( ‪» / ١٣٥٧‬ايران‪ ،‬باﻻخره چه خواهد شد« )اوليانوفسكي( ‪ ٩ / ١٣٦٢‬روز و ‪ ٩‬شب )نبي‬
‫خزري( ‪ / ١٣٦٦‬با گامهاي فاجعه ‪ / ١٣٦٨‬از ديدار خويشتن )احسان طبري(‪ ،‬به كوشش‪ / ١٣٧٥ ،‬عروج – سوتنيكوف )واسيل بيكوف(‬
‫‪ / ١٣٩٨ – ١٣٨٢‬قطران در عسل ‪ / .١٣٩٥‬حماسههاي شفاهي آسياي ميانه )نورا چادويك( ‪ .١٣٩٦‬در دست انتشار‪ :‬وحدت نافرجام‪.‬‬

‫‪٥٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫مدارس دو كﻼسه ايجاد شود‪ .‬وظيفهي عمدهي‬ ‫ميبردند‪ .‬برخي از پژوهشگران ايراني‪ ،‬از جمله‬
‫مدارس دو كﻼسه‪ ،‬كه از سال ‪ ١٨٣٠‬بهتدريج آغاز‬ ‫عنايتاﷲ رضا و پيروان او‪ ،‬اين نظريه را مطرح‬
‫بهكار كردند‪ ،‬عبارت بود از آموختن سواد ابتدايي به‬ ‫و شايع كردهاند كه در مناطقي كه ايران با‬
‫شاگردان‪ .‬در اين مدارس زبان روسي‪ ،‬زبان محلي‬ ‫عهدنامههاي گلستان و تركمانچاي از دست داد‬
‫)گرجي‪ ،‬ارمني‪ ،‬آذربايجاني(‪ ،‬حساب )چهار عمل‬ ‫و به تصرف دولت روس در آمد‪ ،‬هرگز نام‬
‫اصلي(‪ ،‬ودانستنيهاي ديني )شرعيات براي‬
‫آذربايجان وجود نداشته و اين نام را نخست‬
‫مسلمانان( تدريس ميشد‪" .‬اساسنامهي مدارس"‬
‫دولت "جمهوري دموكرات آذربايجان" )دولت‬
‫مدير مدارس دو كﻼسه را موظف ميكرد كه‬
‫"مساوات"( در سال ‪ ١٩١٨‬براي مقاصد‬
‫شاگرداني را كه زبان محلي و بهويژه آذربايجاني را‬
‫سياسي معيني اختراع كرد‪ .‬اما سندهاي‬
‫خوب ميآموختند با دادن مدالهاي طﻼ و نقره‬
‫تشويق كنند‪[٦٦ ،١].‬‬ ‫بيشماري به روسي وجود دارد‪ ،‬و همچنين‬
‫چندي بعد حكومت تازه كارشناسان زبان و‬ ‫تصوير روي جلد كتابهاي آموزش تركي‬
‫آموزش و پرورش را بسيج كرد و كار تهيهي‬ ‫آذربايجاني‪ ،‬كه مشتي نمونهي خروار در اين‬
‫درسنامهها را شتاب بخشيد‪ .‬از جمله در گزارش‬ ‫نوشته ميآيند‪ ،‬بهروشني نشان ميدهند كه‬
‫مدير آموزش منطقهي قفقاز بارون آ‪.‬پ‪ .‬نيكاﻻيي به‬ ‫نام آذربايجان در بخش جدا شده از ايران در‬
‫ژنرال شاهزاده بهبودوف به تاريخ ‪ ٤‬ژانويه ‪١٨٥٦‬‬ ‫شمال رود ارس نيز همواره وجود داشتهاست‪.‬‬
‫ميخوانيم‪» :‬فرماندار سابق قفقاز آجودان ژنرال‬ ‫دولت استعمارگر روسيه براي اعمال حاكميت‬
‫شاهزاده وارانتسوف در فرماني به تاريخ ‪ ٣٠‬ژوئيه‬ ‫خود بر سرزمينهايي كه تازه تصرف كردهبود‪ ،‬و‬
‫‪ ١٨٥٢‬لطف كردند و در موافقت با نظر من در همان‬ ‫براي ادارهي امور منطقه چارهاي نداشت جز آنكه‬
‫هنگام مقرر داشتند كه چاپ منتخبات لهجهي‬ ‫كادرهاي حكومتي خود را تربيت كند‪ ،‬و اين‬
‫تاتاري ِ آدربيجاني ‪] aderbeydjanskiy‬منظور تركي‬ ‫كارگزاران و كاركنان دولت ميبايست توانايي‬
‫آذربايجانيست[ كه آموزگاران دبيرستان تفليس‬ ‫برقراري ارتباط با مردم محل را ميداشتند‪ .‬اينان‬
‫آقايان گريگورييف و ميرزا شفيع صادقاوغلو براي‬ ‫ميبايست هم زبان مردم محل را ميآموختند و هم‬
‫مديران واحدهاي آموزشي منطقهي آموزشي قفقاز‬ ‫زبان روسي را به مردم محل ميآموزاندند‪ .‬براي‬
‫تهيه كردهاند مجاز اعﻼم شود‪ ...‬اين كتاب و تمام‬ ‫آموزش زبان نيز ميبايست مدارس و كﻼسهايي‬
‫محتويات آن براي استفاده در دبيرستانهاي دولتي‬ ‫داير ميشد و كتابهاي آموزشي تهيه ميكردند‪.‬‬
‫منطقهي آموزشي قفقاز‪ ،‬و بخشهايي از آن براي‬ ‫در سال ‪ ١٨٢٧‬دولت مركزي در پتربورگ‬
‫ساير مدارس شهرستانهاي اين منطقه در نظر‬ ‫فرمان ايجاد مدارس را در قفقاز صادر كرد و‬
‫گرفته شدهبود‪ .‬چاپ كتاب نيز در اصل قرار بود در‬ ‫اساسنامهاي براي اين كار تهيه كردند‪ .‬تصويب شد‬
‫تفليس صورت گيرد‪ ،‬اما سپس به دليل كمبود‬ ‫كه در تفليس يك دبيرستان و در چندين شهر قفقاز‬
‫بودجه‪] ،‬پس از درگذشت ميرزا شفيع واضح[‬
‫‪٥٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫گاه آنقدر درازاند كه جمعوجور كردنشان و سر در‬ ‫عاليجناب گريگورييف ناچار شد كه كتاب را در‬
‫آوردن از آنها سخت است‪ .‬براي همين‪» :‬با هدف‬ ‫تبريز با چاپ سنگي منتشر كند و تا كنون بخشي از‬
‫كتابهاي مذكور سهميهي مدارس شهرستانها در آسان كردن اين كار مشكل‪ ،‬در سال ‪ ١٢٥٢‬تاريخ‬
‫اسﻼمي ]هـ‪ ..‬ق[ كتاب كوچكي تأليف كردم كه هم‬ ‫آنجا چاپ شدهاست«‪[٦٧ ،١].‬‬
‫در عبارت و هم در معنا آسان است و نصيحتها‬
‫]كذا[ نام دارد«‪ ٦٧ ،١].‬و ‪[٦٨‬‬
‫اين كتاب دومين اثر آموزشي قدسي پس از‬
‫"تذهيباﻻخﻼق" بود‪ ،‬واژههاي جا افتادهي عربي و‬
‫فارسي فراوان در آن بهكار رفتهبود و با اين حال‬
‫همچون درسنامهاي در نوع خود بيهمتا‪ ،‬تا آغاز‬
‫سدهي بيستم در مكتبخانههاي قفقاز بهكار‬
‫ميرفت‪.‬‬
‫از آن پس دو گروه كتابهاي آموزشي زبان‬
‫تركي آذربايجاني بيشتر و بيشتر پديدار شدند‪-١ :‬‬
‫درسنامههايي براي آموزش نوجوانان مدارس روسي‬
‫با هدف تربيت مترجمان و كارمندان ويژهي دولت‬
‫در آينده؛ ‪ -٢‬درسنامههايي براي آموزش زبان‬
‫تصوير برگي از "كتاب توركي" ]منتخبات تاتاري لهجهي آدربيجاني‬
‫مادري به كودكان آذربايجاني كه در مﻼخانهها‪،‬‬ ‫‪Татарской хрестоматии адербейджанского‬‬
‫مدارس "اصول جديد"‪ ،‬يا در مدارس مختلط "روس‬ ‫‪ [наречия‬ميرزا شفيع واضح و ايوان گريگورييف‪ ،‬چاپ سنگي‪ ،‬تبريز‪-٥٦ ،‬‬
‫‪١٨٥٥‬‬
‫– مسلمان" سواد ميآموختند‪ .‬چند نمونهي مهم به‬
‫شرح زير است‪:‬‬ ‫پيدايش درسنامههاي تازه‬
‫‪ -‬دستنوشتهاي به روسي از دانشمند‬ ‫يكي از كساني كه به فكر پديد آوردن‬
‫سرشناس خاچاتور آبوويان )‪ (١٨٠٩ – ١٨٤٨‬در‬ ‫درسنامههاي نوين افتاد‪ ،‬از جمله عباسقليآقا‬
‫دست است با عنوان "فشردهي قواعد مكالمه به زبان‬ ‫قدسي )باكيخانوف( بود‪ .‬او در سال ‪ ١٨٣٦‬كتاب‬
‫تركي )تاتاري(‪ ،‬كه در سراسر استان قفقاز جنوبي‪،‬‬ ‫"نصيحتنامه" را نوشت و در مقدمهي كتابش‬
‫در آذربايجان‪ ،‬و كموبيش در همهجاي پرسيا ]ايران[‬ ‫درسنامههاي موجود را داراي نقائص جدي قلمداد‬
‫به آن سخن ميگويند"‪ .‬او در اين اثر از دستور زبان‬ ‫كرد و نوشت كه هيچ درسنامهاي نديدهاست كه‬
‫و واژههاي آذربايجاني‪ ،‬و ساختار جملهها سخن‬ ‫زبان و محتواي آسان داشتهباشد‪ .‬او ميگفت كه‬
‫ميگويد‪ .‬جملهها به آذربايجاني و برگردان آنها به‬ ‫كتابهاي موجود به زباني چنان دشوار و غليظ‬
‫روسي نوشته شدهاند‪ .‬تاريخ نوشتن كتاب نامعلوم‬ ‫نوشته شدهاند كه كودكان هيچ‪ ،‬حتي خود‬
‫آموزگاران نيز معناي آنها را نميفهمند‪ .‬جملهها‬
‫‪٦٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫درسنامهي "منتخبات تطبيقي زبان تركي"‬ ‫است‪ ،‬اما گمان ميرود كه هنگام كار آبوويان در‬
‫)لهجههاي عثماني و آذربايجاني( را در مسكو چاپ‬ ‫مدرسهي محلي تفليس در سالهاي ‪ ١٨٣٧‬تا‬
‫كرد‪ .‬نويسنده نمونههاي گوناگوني براي قرائت در‬ ‫‪ ١٨٤٣‬نوشته شدهاست‪.‬‬
‫كتاب نقل ميكند و در مقدمه نشان ميدهد كه‬ ‫‪ -‬ميرزا شفيع واضح )‪ (١٧٩٤ – ١٨٥٢‬كه در‬
‫كتاب را براي آموزش تركي عثماني و آذربايجاني‬ ‫گزارش بارون نيكاﻻيي از او نام بردهشد‪ ،‬آموزگار‬
‫نوشتهاست‪ .‬او در صفحهي دوم كتاب با پاسخي روا‬ ‫زبانهاي شرقي مدرسهي عالي تفليس بود و از راه‬
‫به خواستاران يكي كردن زبانهاي عثماني و‬ ‫ترجمهي اشعارش بهدست يكي از شاگردان‬
‫آذربايجاني‪ ،‬خطا بودن چنين فكري را نشان ميدهد‪:‬‬ ‫آلمانياش بهنام بودنشدت ‪ Bodenstedt‬آوازه و تب‬
‫»‪...‬ميخواستم در همين كتاب چند مقالهي‬ ‫شعرهايش اروپاي همعصرش را فرا گرفتهبود‪ .‬بخش‬
‫نوشتهشده به لهجههاي عثماني و آدربيجاني ]كذا[‬ ‫نخست درسنامهي او سه فصل داشت‪ .‬فصل نخست‬
‫)از منطقهي قفقاز جنوبي( هم بگنجانم با اين هدف‬ ‫"نصايح و ح‪‬كَم"؛ فصل دوم نمونههايي از زبان‬
‫كه امكان تطبيق و مقايسه فراهم شود و مﻼحظه‬ ‫كتابها و مطبوعات دوران )قراباغنامه و دربندنامه(؛‬
‫شود چه تفاوت عظيمي ميان اين دو لهجه وجود‬ ‫و فصل سوم تكههايي از مثنوي "ليلي و مجنون" و‬
‫دارد و چهقدر اين نظر صحيح است كه زبان تركي‬ ‫ديگر غزلهاي محمد فضولي را در بر داشت‪ .‬بخش‬
‫عثماني‪ ،‬يعني زباني كه در تركيه به آن سخن‬ ‫دوم كتاب نيز "واژهنامهي تاتاري ]آذربايجاني[ به‬
‫ميگويند‪ ،‬آنقدر با زبان موجود در منطقهي قفقاز‬ ‫روسي" بود‪.‬‬
‫تفاوت دارد كه سخنگويان به اين دو يكديگر را‬ ‫‪ -‬در سال ‪ ١٨٥٧‬كتاب "راهنماي عملي‬
‫نميفهمند‪ ،‬و اگر هم بفهمند‪ ،‬با دشواريهاي بزرگي‬ ‫مكالمه به لهجهي آدربيجاني ‪ aderbidjanskiy‬از‬
‫همراه است‪ .‬درك همين واقعيت است كه در واقع‬ ‫تركي ِ تاتاري" ] ‪Практическое руководсто‬‬
‫باعث شده كه زبان آدربيجاني ]كذا[‪ ،‬تاتاري‬ ‫‪[турецко-татарско-адербиджанского наречия‬‬
‫ناميدهشود تا نشان دادهشود كه چيزي سواي زبان‬ ‫نوشتهي پ‪.‬م‪ .‬بوداگوف در مسكو منتشر شد كه در‬
‫عثماني است‪ [٨٢ ،١].«...‬پروفسور ﻻزارف در همان‬ ‫‪ ٢٠‬درس آواشناسي و مورفولوژي زبان آذربايجاني را‬
‫مقدمه از اهميت زبان آذربايجاني و ميزان گسترش‬ ‫به روسيزبانان ميآموخت و برگردان متنهايي از‬
‫آن در كشورهاي آسيايي و خاور نزديك سخن‬ ‫آذربايجاني به روسي و بهعكس را تشريح ميكرد‪.‬‬
‫ميگويد و مينويسد‪ ...» :‬اين زبان هم در دربار شاه‬ ‫‪ -‬در سال ‪ ١٨٦١‬ميرزا ابوالحسن بيك وزيروف‬
‫]قاجار[ بهكار ميرود و هم در بسياري از استانهاي‬ ‫"درسنامه لهجه تاتاري آدربيجاني ‪"aderbidjanskiy‬‬
‫پرسيا ]ايران[‪ ...‬به طور كلي‪ ،‬بايد توجه داشت كه‬ ‫‪Учебник‬‬ ‫‪татарско-адербиджанского‬‬ ‫]‬
‫گسترش اين زبان‪ ...‬در سراسر آسيا بيشتر از‬ ‫‪ [наречия‬را بنا بهنوشتهي خود با هدف آموختن‬
‫گسترش زبان فرانسه در اروپا است‪ ...‬با استفاده از‬ ‫زبان آذربايجاني به مترجمان پديد آورد‪.‬‬
‫اين زبان ميتوان سراسر آسيا و اروپاي ]زير‬ ‫‪ -‬در سال ‪ ١٨٦٦‬ل‪.‬م‪ .‬ﻻزارف ‪Lazarev‬‬
‫حاكميت[ تركيه را پيمود‪[٨٣ ،١]«.‬‬
‫‪٦١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫آخوندزاده كه در آن هنگام مترجم فرمانده كل قواي‬ ‫در دههي ‪ ١٨٣٠‬دانشمند بزرگ ارمني‬
‫قفقاز بود و نفوذ فراواني هم در دستگاه او و هم در‬ ‫خاچاتور آبوويان مدير مدرسهي تفليس بود و‬
‫ميان روشنفكران پيشروي آذربايجاني داشت‪ ،‬مشكل‬ ‫همزمان‪ ،‬همچنانكه نشان دادهشد‪ ،‬درسنامهاي نيز‬
‫را با فرمانده قوا بارون روزن در ميان نهاد و روزن از‬ ‫براي آموزش تركي آذربايجاني نوشت و آن را نيز‬
‫آخوندزاده خواست كه طرحي پيشنهادي تهيه كند‪.‬‬ ‫تدريس ميكرد‪ .‬در اين هنگام چهرهي بزرگ و‬
‫آخوندزاده پس از تهيهي طرحي اساسي و با موافقت‬ ‫سرشناس تاريخ بيداري آذربايجان و ايران‪ ،‬ميرزا‬
‫روزن‪ ،‬علماي روحاني‪ ،‬مفتي و شيخاﻻسﻼم را به‬ ‫فتحعلي آخوندزاده )‪ (١٨١٢ – ١٨٧٨‬به آبوويان‬
‫جلسهاي فراخواند‪ ،‬پيشنهاد خود را بهتفصيل شرح‬ ‫پيوست و در كنار همهي فعاليتهاي گستردهاش‪،‬‬
‫داد‪ ،‬رضايت همه را جلب كرد و سرانجام روزن با‬ ‫آموختن زبان مادري به كودكان آذربايجاني را نيز در‬
‫نوشتن جملههاي زير در حاشيهي طرح آخوندزاده‪،‬‬ ‫مدرسهي تفليس بر عهده گرفت‪ .‬اما كار فراوان‬
‫موافقت خود را اعﻼم كرد‪» :‬براي آزمايش‪ ،‬در جوار‬ ‫آخوندزاده را بيمار كرد و او در سال ‪ ١٨٤٠‬بهناگزير‬
‫دارالمعلمين قفقاز جنوبي "شعبهي تاتار" جداگانه و‬ ‫از كار تدريس زبان مادري كناره گرفت‪ .‬جاي خالي‬
‫ويژهي اهالي ترك منطقه براي مدت سه سال‬ ‫آخوندزاده را ميرزا شفيع واضح پر كرد و زبانآموزي‬
‫گشايش يابد‪ .‬اگر دورهي آزمايشي موفقيتآميز بود‪،‬‬ ‫ادامه يافت‪ ،‬اما هم در تفليس و هم در ديگر‬
‫پس از سه سال اين شعبه به آموزشگاهي مستقل‬ ‫شهرهاي قفقاز و آذربايجان كمبود شديد آموزگار‬
‫براي تركان تبديل شود و از گوري به مركز‬ ‫زبان مادري و كمبود شديد درسنامه و كتابهاي‬
‫آذربايجان انتقال يابد«‪[٨٥ ،١].‬‬ ‫كمكدرسي وجود داشت‪ .‬آموزش كودكان هنوز‬
‫شعبهي تاتار دارالمعلمين گوري يك سال پس‬ ‫بهطور عمده‪ ،‬هرچند ناچيز‪ ،‬در مﻼخانهها و‬
‫از درگذشت آخوندزاده‪ ،‬در سال ‪ ١٨٧٩‬گشايش‬ ‫مكتبهاي سنتي با روشها و متنهاي كهن عربي و‬
‫يافت‪ .‬در آغاز جلب دانشآموزان آذربايجاني به آن‪،‬‬ ‫فارسي صورت ميگرفت‪ ،‬و اگر آموزشي لنگ به زبان‬
‫بهويژه براي دورهي ابتدايي‪ ،‬دشوار بود زيرا گوري‬ ‫تركي آذربايجاني وجود داشت‪ ،‬با روشها و متنهاي‬
‫جمعيت آذربايجاني نداشت و آذربايجانيان شهرهاي‬ ‫سنتي و با روش هجيكردن و ابجد بود‪.‬‬
‫ديگر نيز از تحصيل جوانانشان در مدارس غير ديني‬
‫و اختﻼطشان با پيروان دينهاي ديگر بيمناك‬ ‫چرخشي ديگر‬
‫بودند‪ .‬تا آنكه آموزگار روس آلكسي اوسيپوويچ‬ ‫پيدايش نقطهي عطف در آموزش تركي‬
‫چرنيايفسكي ‪Черняевский Cherniyayevskiy‬‬ ‫آذربايجاني نيز به همت و ابتكار ميرزا فتحعلي‬
‫)‪ (١٨٤٠ – ١٨٩٤‬كه به پيشنهاد آخوندزاده به‬ ‫آخوندزاده رخ داد‪ .‬در سال ‪" ١٨٧٦‬دارالمعلمين‬
‫مديريت شعبهي تاتار آموزشگاه گوري گمارده‬ ‫قفقاز جنوبي" در شهر گوري گرجستان براي تربيت‬
‫شدهبود در سفري گرد شهرهاي ايروان‪ ،‬نخجوان‪،‬‬ ‫آموزگاران پايهگذاري شد‪ ،‬اما در اين آموزشگاه تنها‬
‫شوشا )پناهآباد(‪ ،‬شماخي‪ ،‬نوخا‪ ،‬قازاخ و چند جاي‬ ‫روسان‪ ،‬گرجيان‪ ،‬و ارمنيان درس ميخواندند‪.‬‬

‫‪٦٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ديگر گروهي از نوجوانان آذربايجاني را كه روسي مدارس روس – مسلمان نقش قاطع و بسيار بزرگي‬
‫ميدانستند از مدارس روسي دولتي دستچين كرد و در تربيت كادرهاي آموزشي محلي آذربايجان‬
‫به شعبهي تاتار گوري انتقال داد‪ .‬بسياري از داشتند‪ .‬با آنكه در اين مدارس زبان آذربايجاني‬
‫چهرههاي سرشناس اجتماعي‪ ،‬هنري‪ ،‬و علمي بعدي اكنون به شكل درسي مستقل تدريس ميشد‪ ،‬اما‬
‫آذربايجان از ميان همين گروه برخاستند‪ ،‬از آن درسنامهها و كتابهاي كمكدرسي به اين زبان‬
‫جمله‪ :‬جليل محمدقليزاده‪ ،‬نريمان نريمانوف‪ ،‬هنوز ناياب بود‪ .‬اين مهم نيز بهدست و همت‬
‫فريدونبيك كؤچرلي‪ ،‬عزير حاجيبيكوف‪ ،‬سليمان چرنيايفسكي حل شد‪ .‬او گفتار آذربايجاني را در‬
‫زادگاهش شماخي با عﻼقه و تﻼش شخصي‬ ‫ثاني آخوندوف‪ ،‬مسلم مقامايف‪ ،‬و‪..‬‬
‫آموختهبود اما در كﻼس درسش در گوري با اين‬
‫واقعيت تلخ روبهرو شد كه هيچ كتابي براي تدريس‬
‫ندارد و چاره را در آن يافت كه خود درسنامهاي‬
‫بنويسد‪.‬‬
‫چرنيايفسكي در زماني كوتاه الفباي عربي را‬
‫آموخت و با درسهايي كه از آثار كارشناس بزرگ‬
‫آموزش و پرورش روس كنستانتين اوشينسكي‬
‫‪ Ushinsky‬گرفتهبود‪ ،‬نخستين درسنامهي صوتي‬
‫)فونتيك( زبان آذربايجاني را پديد آورد و در سال‬
‫‪ ١٨٨٢‬كتاب "وطن ديلي" ]زبان وطن[ را با‬
‫دستخط دانشآموزش رشيدبيك افنديزاده و با‬
‫چاپ سنگي منتشر كرد‪ .‬همهي درسنامههاي تا‬
‫پيش از آن كتاب‪ ،‬حروف عربي را با هجيكردن‬
‫ميآموختند‪ ،‬اما "وطن ديلي" نخستين درسنامهي‬
‫همهي تركزبانان جهان‪ ،‬و به نظر فريدونبيك‬ ‫‪.‬‬
‫تصوير روي جلد "وطن ديلي" چرنيايفسكي‪ ،‬چاپ دوم ‪ ١٣٠٦‬هـ‪.‬ق‬
‫كؤچرلي »نخستين درسنامهي همهي جهان اسﻼم«‬
‫شعبهي تاتار آموزشگاه گوري هرگز به "مركز بود كه صداها يا فونتيك زبان را به دانشآموزان‬
‫آذربايجان" انتقال نيافت‪ ،‬اما با فارغالتحصيلي ميآموخت‪ .‬در اين كتاب براي نخستين بار نقطهي‬
‫نخستين گروه از اين شعبه در سال ‪ ،١٨٨٢‬بهتدريج پايان جمله‪ ،‬دو نقطه‪ ،‬عﻼمت سؤال‪ ،‬و عﻼمت ندا )!(‬
‫تعداد بيشتري مدارس دو كﻼسهي "روس – در كنار حروف عربي بهكار گرفتهشد‪.‬‬
‫چرنيايفسكي چندي بعد بخش دوم "وطن‬ ‫مسلمان" )يا روس – تاتار( در نواحي گوناگون‬
‫آذربايجان پديدار شدند‪ .‬شعبهي "تاتار" گوري و ديلي" را با همكاري يكي ديگر از دانشآموزانش‬

‫‪٦٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫درسنامهاي آسان پديد آورد كه به جاي شش ماه‪،‬‬ ‫منتشر كرد‪ .‬اين كتاب شامل متنهايي براي قرائت‪،‬‬
‫به نوشتهي روي جلد كتاب »بيسوادان با اين كتاب‬ ‫شعر‪ ،‬چيستان‪ ،‬ضربالمثلها و از اين دست بود‪ .‬او‬
‫خواندن و نوشتن را در يك ماه« ميآموختند‪.‬‬ ‫"اصول كيتابي" ]كتاب اصول[ را نيز جداگانه براي‬
‫"اوشاق باغچاسي" بارها تجديد چاپ شد و در‬ ‫آموزش روش تدريس "وطن ديلي" نوشت‪.‬‬
‫مجموع با تيراژي نزديك به ‪ ٩٠,٠٠٠‬در سراسر‬
‫قفقاز و حتي در آنسوي درياي خزر پخش شد‪.‬‬
‫رشيدبيك چندي بعد‪ ،‬از آن رو كه »در مكاتب‬
‫ابتدائيه كتاب مناسبي به تركي براي قرائت«‬
‫نداشتند‪» ،‬پارهاي حكايات و روايات مناسب زمانه و‬
‫معيشت حال را كه در طول سالها« به چشمش‬
‫خوردهبود »به زبان تركي ساده تقرير و تحرير« كرد‬
‫و كتاب قرائت "بصيرةاﻻطفال" را پديد آورد‪ .‬اين‬
‫كتاب كه ‪ ٢٢٦‬صفحه داشت در سال ‪ ١٩٠١‬در باكو‬
‫چاپ شد و پس از چند بار تجديد چاپ به تيراژ‬
‫‪ ٤٢,٠٠٠‬نسخه رسيد‪ ١٠٨ ،١].‬تا ‪[١١٣‬‬
‫نزديك پايان سدهي نوزدهم »پيشرفت مهمي‬
‫در فرهنگ و مطبوعات قفقاز بهوجود آمد و در باكو‬
‫تصوير روي جلد "بصيرةاﻻطفال" افنديزاده‬
‫و شماخي و نوخا مدارس جديده داير شد‪ ...] .‬در[‬
‫يكي از دانشآموختگان پروردهي تﻼش مدرسهاي كه انجمن ايالتي باكو تأسيس كردهبود‪،‬‬
‫آخوندزاده و چرنيايفسكي‪ ،‬رشيدبيك افنديزاده ]‪ [...‬شاعر سيد عظيم شيرواني )‪(١٨٣٥ – ١٨٨٨‬‬
‫)‪ (١٨٦٣ – ١٩٤٢‬بود كه در سال ‪ ١٨٨٢‬تحصيل در معلم زبانهاي آذربايجاني و فارسي و عربي بود‪«.‬‬
‫]‪ ،٢‬ج‪ .[٤٧ ،١‬مدارس خصوصي ديگري كه بهتدريج‬ ‫شعبهي "تاتار" آموزشگاه گوري را به پايان رسانيد‪.‬‬
‫در شهرهاي گوناگون آذربايجان پديدار شدند‬ ‫رشيدبيك پس از سالها تدريس زبان مادري و بهكار‬
‫كموبيش مانند مدارس دولتي بودند‪ ،‬با اين تفاوت‬ ‫بردن كتاب "وطن ديلي"‪ ،‬بر پايهي آنچه از‬
‫كه همهي درسها در اين مدارس به زبان تركي‬ ‫چرنيايفسكي آموختهبود و آنچه از قوت و ضعف‬
‫آذربايجاني بود و زبان روسي را به شكل درسي‬ ‫"وطن ديلي" ديدهبود‪ ،‬خود در سال ‪١٨٨٩‬‬
‫جداگانه ميآموختند‪ .‬اين مدارس روش آموزشي‬ ‫درسنامهاي بهنام "اوشاق باغچاسي" ]باغچهي‬
‫ويژهاي را بهكار ميبردند كه "اصول جديد" ناميده‬ ‫كودكان‪ ،‬مهد كودك[ نوشت و منتشر كرد‪.‬‬
‫ميشد‪ .‬از آن ميان مدرسهي سيد عظيم شيرواني به‬ ‫رشيدبيك در اين كتاب ‪ ٨‬حرف ويژهي زبان عربي را‬
‫سال ‪ ١٨٧٠‬در شماخي‪ ،‬مدرسهي محمدتقي صدقي‬ ‫از خط خارج كرد و با ‪ ٢٤‬حرف باقيمانده‬

‫‪٦٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫مسلمان دخترانه به دست اين دو در باكو به سال‬ ‫به سال ‪ ١٨٩٢‬در اردوباد و به سال ‪ ١٨٩٤‬در‬
‫‪ [١٢٨٠] ١٩٠١‬جنجال بزرگي آفريد‪ ،‬اما در پي‬ ‫نخجوان‪ ،‬و مدرسهي ميرزا حسن رشديه را به سال‬
‫تﻼش خستگي ناپذير آنان‪ ،‬در سال ‪[١٢٩٣] ١٩١٤‬‬ ‫‪ ١٢٧٤) ١٨٩٥‬هـ‪.‬خ( در تبريز ميتوان نام برد‪.‬‬
‫در باكو ‪ ٩‬مدرسهي روس – مسلمان پسرانه‪٣ ،‬‬ ‫دانشآموزان اين مدارس نه روي حصير‪ ،‬كه روي‬
‫مدرسهي دخترانه‪ ،‬و يك مدرسهي ششكﻼسه‬ ‫نيمكت مينشستند‪ ،‬از گچ و مداد استفاده ميكردند‪،‬‬
‫وجود داشت‪ .‬در شهرهاي ديگر مدارس دخترانه‬ ‫بهجاي قلم ني با قلم نوك فوﻻدي مينوشتند‪ ،‬و‬
‫پيش از آن آغاز بهكار كردهبودند‪ .‬در سال ‪١٨٩٨‬‬ ‫مهمتر از همه كودكان براي نخستين بار پايههاي‬
‫]‪ [١٢٧٧‬در "آموزشگاه دخترانهي شفيقهخانم" در‬ ‫علوم را به زبان مادري خود ميآموختند‪.‬‬
‫شماخي ‪ ٧٠‬دختر عﻼوه بر خواندن و نوشتن به‬ ‫گسترش اين مدارس از سويي كار مﻼخانهها را‬
‫تركي آذربايجاني‪ ،‬كارهاي دستي و خياطي نيز‬ ‫كساد ميكرد و برخي روحانيان واپسگرا احساس‬
‫ميآموختند‪ .‬در همان سال در شعبهي آموزش پيشه‬ ‫ميكردند كه عرصه بر آنان تنگ ميشود‪ ،‬و از سويي‬
‫در آموزشگاه شهر شكي‪ ،‬به دختران پرورش كرم‬ ‫ديگر با سياست استعماري حاكميت روس خوانايي‬
‫ابريشم ميآموختند‪ ،‬و در سال ‪ [١٢٧٥] ١٨٩٦‬در‬ ‫نداشت‪ .‬حاكميت روس كه اكنون كادرهاي محلي‬
‫آموزشگاه ويژهي دختران آذربايجاني در تفليس‪،‬‬ ‫خود را پروردهبود و زبان محلي را به افراد مورد‬
‫خياطي و گلدوزي در كنار زبان تركي آذربايجاني‬ ‫اعتماد خود آموختهبود‪ ،‬منافع خود را در بيسوادي‬
‫تدريس ميشد‪ ١٥٥ ،١].‬تا ‪[١٥٧‬‬ ‫و عقبماندگي مردم محل مييافت و نميخواست‬
‫از اين دوران هم‪ ،‬گذشته از دستنوشتههاي‬ ‫كه سواد و دانش بيش از آن گسترش يابد‪ .‬بنابراين‬
‫فراوان و كتابهاي به تركي آذربايجاني كه سال و‬ ‫از هر دو سو پيوسته موانعي بر سر راه فعاليت اين‬
‫جاي انتشارشان معلوم نيست‪ ،‬از جمله نمونههاي‬ ‫مدارس ميتراشيدند‪ ،‬و از جمله اجازه گشايش آنها‬
‫زير نيز در دست است‪:‬‬ ‫را نميدادند‪ ،‬پدران و مادران را تحريك ميكردند كه‬
‫‪ -‬محمدتقي صدقي )‪" :(١٨٥٤ – ١٩٠٣‬صرف‬ ‫كودكانشان را از اين مدارس بيرون بياورند‪ ،‬و‬
‫نحو‪ ،‬و قواعد قرائت و كتابت"‪ .١٨٩٢ ،‬او كه با‬ ‫مدارس خصوصي موجود را از راههاي گوناگون‬
‫روزنامههاي ترجمان )در باغچهسرا(‪ ،‬اختر‬ ‫تصرف ميكردند‪ ،‬دولتي ميكردند‪ ،‬و سپس برنامهي‬
‫)استانبول(‪ ،‬حبلالمتين )كلكته(‪ ،‬كاسپي )باكو(‪ ،‬و‬ ‫درسها را تغيير ميدادند‪ .‬با همهي اينها سير‬
‫ناصري )تبريز( همكاري داشت‪ ،‬چندين كتاب‬ ‫گسترش مدارس خصوصي و تدريس به زبان مادري‬
‫داستان به آذربايجاني براي كودكان نيز نوشت‪ ،‬از‬ ‫در آنها ديگر سر باز ايستادن نداشت‪.‬‬
‫جمله‪" :‬داستانهاي مكتب" شامل ادامهي مكتب‪،‬‬ ‫در باكو نخستين مكتب روس – مسلمان را‬
‫داستان كودك چشمسير‪ ،‬كودك دروغگو‪ ،‬كودك‬ ‫سلطان مجيد غنيزاده )‪ (١٨٦٦ – ١٩٣٧‬و‬
‫سخاوتمند‪ ،‬و‪...‬‬ ‫حبيببيك محمودبيكوف )‪ (١٨٦٣ – ١٩٢٣‬در سال‬
‫‪ -‬ميرزا عبدالسﻼم آخوندزاده تفليسي )‪- ١٩٠٧‬‬ ‫‪ ١٨٨٧‬گشودند‪ .‬گشايش نخستين مكتب روس –‬

‫‪٦٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫روسي" )به تركي آذربايجاني( شامل ‪ ٢٨٠٠‬متن‪،‬‬ ‫؟(‪ ،‬شيخاﻻسﻼم قفقاز( كه كتاب "قواعد مختصر‬
‫"لغت تركي و روسي"‪" ،‬مختصر الفباي روسي" براي‬ ‫فارسي براي مبتديان" را در سال ‪ ١٨٩٠‬در تفليس‬
‫آموزش روسي به آذربايجانيان‪" ،‬الفباي متحركه"‬ ‫منتشر كرده بود‪ ،‬در سال ‪ ١٨٩٤‬درسنامهي‬
‫براي آموزش تدريس به روش فونتيك‪ ،‬و "كليد‬ ‫"سرمشق" را به آذربايجاني چاپ كرد‪ .‬او در اين‬
‫ادبيات" براي آموزش زبان فارسي‪.‬‬ ‫كتاب خوشنويسي را به خط تعليق و نستعليق‬
‫‪ -‬محمودبيك محمودبيكوف )‪:(١٨٨٣ – ١٩٢٣‬‬ ‫آموزش ميداد و در پايان پندهايي به خط خوش‬
‫الفباي تركي و كتاب اول قرائت ‪ ،١٩٠٧‬سال دوم‬ ‫نوشتهبود‪.‬‬
‫‪ ،١٩٠٧‬سال سوم ‪ ،١٩٠٩‬امﻼي ما ‪ ،١٩١١‬الفباي‬
‫نوين تركي ‪) ١٩٢٢‬نخستين درسنامه با الفباي‬
‫ﻻتين(‪ .‬او در كتاب "امﻼي ما" قواعد نوشتار به‬
‫سبك عثماني را كنار نهاد و اصﻼحات مفيد و مهمي‬
‫در نوشتار تركي آذربايجاني به خط عربي انجام داد‪.‬‬
‫‪ -‬عبداﷲ شايق )‪ :(١٨٨١ – ١٩٥٩‬درسنامهي‬
‫آذربايجاني "چشمافزار ]عينك[ كودكان"‪،١٩١٠ ،‬‬
‫براي دانشآموزان كﻼس اول ابتدايي‪ .‬او در همان‬
‫سالها داستانها و شعرها و نمايشنامههاي‬
‫بيشماري به تركي براي كودكان نوشت‪ ،‬از جمله‪:‬‬
‫روباه به حج ميرود‪ ،‬پشتيبان خوب‪ ،‬تقتقخانم‪،‬‬
‫دمدراز ]شلهقويروق=روباه[‪ ،‬مراد‪ ،‬دلبستگي‪ ،‬مميش‬
‫چوپان‪ ،‬عروسك سخنگو و خروس انتقامجو‪ ،‬بهار‬
‫تصوير روي جلد كتاب صرف و نحو نريمان نريمانوف‬
‫زيبا‪ ،‬و‪ ،...‬و ديرتر نيز "ادبيات تركي" و "كتاب قرائت‬
‫ملي" را براي دانشآموزان نوشت‪.‬‬ ‫‪ -‬نريمان نريمانوف )‪ :(١٨٧٠ – ١٩٢٥‬فشرده‬
‫‪ -‬ميرزا عباس عباسزاده )‪(١٨٧٠ – ١٩٢٠‬‬ ‫صرف و نحو زبان تركي آذربايجاني )براي‬
‫نخست "سال اول‪ ،‬الفبا براي مبتديان" را به سال‬ ‫دانشآموزان مدارس روس – مسلمان(‪ ،١٨٩٩ ،‬و‬
‫‪ [١٢٨٠] ١٩٠١‬در گنجه نوشت اما روحانيان‬ ‫چند كتاب زبانآموزي ديگر‪.‬‬
‫تكفيرش كردند زيرا كوشيدهبود در اين كتاب الفباي‬ ‫‪ -‬سلطان مجيد غنيزاده‪" :‬اصطﻼح آذربايجان‬
‫عربي را تغيير دهد و از اين رو آموزگاران آن را‬ ‫)خودآموز براي فراگيري تركي قفقاز("‪ ،‬عنوان‬
‫پنهاني بهكار ميبردند‪ .‬اين كتاب تا سال ‪ ١٩١٣‬بارها‬ ‫روسي‪" :‬خودآموز تركي به لهجهي آذربايجاني قفقاز‬
‫به اشكال گوناگون چاپ شد‪ .‬او از سال ‪ ١٩٠٧‬تا‬ ‫)خواندن و نوشتن("‪ ،‬چاپ نخست ‪ ،١٩٠٢‬چاپ‬
‫‪ ١٩٠٨‬چندين درسنامهي ديگر نيز نوشت‪ ،‬از جمله‪:‬‬ ‫پنجم ‪ ،١٩٢٢‬و چندين كتاب ديگر‪ ،‬از جمله‪" :‬لغت‬
‫روسي و تركي" شامل ‪ ١٠,٠٠٠‬واژه‪" ،‬ديلماج زبان‬
‫‪٦٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫از جمله آخوندزاده و محمدآقا شاهتختي )كتاب‬ ‫"سال دوم‪ ،‬قرائت"‪" ،‬زبان تركي‪ ،‬قرائت"‪" ،‬لطائف"‪،‬‬
‫"الفباي صوتي شرق"‪ ،١٩٠٢ ،‬به تركي(؛ افراد‬ ‫"مجموعهي مشق"‪ ،‬و‪...‬‬
‫بيشماري در اصﻼح خط عربي براي كاربرد آن در‬
‫تركي كوشيدند )رشيدبيك افنديزاده‪ ،‬ميرزا محمد‬
‫خلفي افشار‪ ،‬سلطان مجيد غنيزاده‪ ،‬جليل‬
‫محمدقليزاده‪ ،‬نريمان نريمانوف‪ ،‬فريدونبيك‬
‫كؤچرلي‪ ،‬محمودبيك محمودبيكوف‪ ،‬عباس صحت‪،‬‬
‫عبداﷲ شايق‪ ،‬ميرزا حسين حسنزاده يرواني‪،‬‬
‫عبداﷲبيك افنديزاده‪ ،‬و‪ ،٢]...‬صفحههاي‬
‫گوناگون[(‪ ،‬اما با وجود دستاوردهايي شايان‪،‬‬
‫هيچيك از اينها جا نيافتاد و هنوز خطي كه همهي‬
‫خصوصيات زبان را بازتاب دهد و بهآساني فرا‬
‫گرفتهشود‪ ،‬بهدست نيامدهبود‪.‬‬
‫تﻼشهايي براي كاربرد خطي جز عربي براي‬
‫زبان تركي آذربايجاني نيز صورت گرفت‪ .‬از جمله‬
‫جليل محمدقليزاده )‪ (١٨٦٦ – ١٩٣٢‬در خاطرات‬ ‫تصوير روي جلد "اصطﻼح آذربايجان" غنيزاده‬
‫خود نوشتهاست‪ ...» :‬يكي از ميسيونرهاي‬
‫اكنون به ابتكار پيشروان فرهنگي‪ ،‬در شهرهاي‬
‫خاورشناس بهنام رادلوف الفباي تازهاي را براي‬
‫گوناگون تئاتر‪ ،‬كلوب‪ ،‬كتابخانه‪ ،‬و قرائتخانههايي‬
‫تركان آذربايجان پيشنهاد ميكرد و اين عبارت بود‬
‫اغلب با صفت "مسلمان" گشايش مييافت‪ .‬از جمله‬
‫از حروف روسي‪ .‬براي چند صوتي كه در الفباي‬
‫در سال ‪" ١٨٩٦‬قرائتخانهي مسلمانان" به دست‬
‫روسي وجود ندارد‪ ،‬او عﻼمتهاي تازهاي ساختهبود‪.‬‬
‫نريمان نريمانوف در باكو گشايش يافت و در همان‬
‫نمونهي اين حروف در آن دوران گاه در نشريهي‬
‫سال ديگران در شهرهاي شكي و قوبا‪ ،‬و سالي ديرتر‬
‫ادارهي فرهنگ قفقاز ]‪ [...‬چاپ ميشد‪ .‬من چون در‬
‫در شماخي نهادهاي مشابهي ايجاد كردند‪.‬‬
‫آن زمان جوان بودم و بيخبر از سياست روسها‪،‬‬
‫الفباي تازهي رادلوف را براي تركان تأييد كردم«‪،١].‬‬
‫بحث خط و نفوذ زبانهاي ديگر‬
‫‪[١٦٠‬‬
‫در طول همهي اين سالها‪ ،‬بهويژه از هنگام‬
‫در كنار بحث پيرامون نارسايي خط عربي‪،‬‬
‫فعاليت ميرزا فتحعلي آخوندزاده در آمورش زبان‬
‫بحثي گسترده پيرامون ميزان نفوذ زبانهاي تركي‬
‫تركي آذربايجاني‪ ،‬يكي از بحثهاي ميان آموزگاران‬
‫عثماني‪ ،‬عربي‪ ،‬روسي‪ ،‬و فارسي‪ ،‬در تركي‬
‫ايرادها و نارساييهاي خط عربي براي زبان‬
‫آذربايجاني نيز جريان داشت‪ .‬كوشندگان سوادآموزي‬
‫آذربايجاني بود‪ .‬كساني خطهاي تازه اختراع كردند‪،‬‬

‫‪٦٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫پادشاهي قاجار‪ ،‬چاپ ميشد و گمان ميرود كه اين‬ ‫به زبان مادري بهويژه از كساني كه "عثمان‬
‫كتابها در تبريز و ديگر شهرهاي آذربايجان نيز‬ ‫پرستان" ميناميدند سخت ناراضي بودند‪ .‬پيشتر در‬
‫پخش ميشدند و براي آموزش بهكار ميرفتند‪ .‬از آن‬ ‫همين نوشته اشارهاي گذرا از قلم ﻻزارف آمد‪.‬‬
‫جملهاند‪" :‬كتاب توركي" نوشتهي ميرزا شفيع واضح‬ ‫روزنامهي "مﻼ نصرالدين" و مدير آن جليل‬
‫و ايوان گريگورييف‪ ،‬چاپ ‪١٨٥٦‬؛ مجموعهي‬ ‫محمدقليزاده از مخالفان سرسخت "عثمانيسازي"‬
‫نوشتههاي آموزشي سيد عظيم شيرواني‪ ،‬به كوشش‬ ‫تركي آذربايجاني بودند‪.‬‬
‫پسرش‪ ،‬چاپ ‪١٨٩٥‬؛ "مجموعه آثار حاجي سيد‬ ‫محمودبيك محمودبيكوف در شمارهي ‪ ٦٥‬سال‬
‫عظيم شيرواني"‪ ،‬چاپ ‪١٩١٢‬؛ و "نگاهي به هيكل‬ ‫‪ ١٩٠٩‬روزنامهي "ترقي" نمونهاي از درسنامهي‬
‫انسان"‪ ،‬نوشتهي محمدتقي صدقي به سال ‪،١٨٨٢‬‬ ‫"علم حيوانات" نقل ميكند‪» :‬بولبوللر نغماتينين‬
‫چاپ ‪ ،١٩٠٩‬كه همه در تبريز چاپ شدند‪.‬‬ ‫لطافتي ايله شهرتشعار اولوب حشرات ايله تغذي و‬
‫در سال ‪ ١٢٦٠) ١٨٨١‬هـ‪.‬خ( مسيونرهاي‬ ‫امرار حيات ائديرلر« ‪ -‬و ميپرسد‪» :‬آخر اين هم شد‬
‫مسيحي پرسبيتري ‪" Presbyterian‬مدرسه‬ ‫زبان تركي ]آذربايجاني[؟ آيا اين است "فصاحت و‬
‫مموريال" را در تبريز گشودند‪ .‬يكي از ميسيونرها‬ ‫بﻼغت"ي كه ميگويند؟«‪ ،‬و ميافزايد‪» :‬هدف اصلي‬
‫بهنام دكتر جان الدر ‪ John Elder‬مينويسد‪[...]» :‬‬ ‫بايد آن باشد كه زبانمان را و نوشتارمان را به جايي‬
‫برسانيم كه همهي مردم آن را بفهمند و بدانند‪ «.‬و زبان تركي نيز از آن جهت كه زبان متداول‬
‫ادامه ميدهد‪» :‬آذربايجان خود ادبيات دارد – آذربايجان بود در اين آموزشگاه به شاگردان تعليم‬
‫‪١‬‬
‫ادبياتي خواندني‪ ،‬آموختني‪ ،‬و دانستني‪ [٢٠٠ ،١]«...‬داده ميشد‪«.‬‬
‫در سال ‪ ١٢٧٢) ١٨٩٣‬هـ‪.‬خ( ميرزا صادق ابن‬ ‫اما پاﻻيش زبان و تغيير خط نوشتار تركي‬
‫مﻼ اسداﷲ تبريزي )‪" (١٨٣٩ – ١٩٠٧‬كتابچهي‬ ‫آذربايجاني در شمال رود ارس تا سال ‪ ١٩٢٩‬به‬
‫ادبيه" )بخش دوم از "خمسهي ادبيه"( را براي‬ ‫تأخير افتاد‪ .‬و در جنوب رود ارس زبان و خط و‬
‫آموزش خواندن و نوشتن تركي آذربايجاني در تبريز‬ ‫آموزش تركي سرگذشتي ديگر داشت‪.‬‬
‫منتشر كرد‪ .‬نويسنده در آغاز كتاب به تركي‬
‫آذربايجاني مينويسد كه »اين دفتر ادبيه ميخواهد‬ ‫در ايران‬
‫با خط فارسي حروف الفبا را و با خط عربي هجي‬ ‫اين نگارنده در چند و چون تاريخچهي آموزش‬
‫كردن و متصل كردن كلمهها را‪ ،‬و با فصاحت زبان‬ ‫زبان تركي آذربايجاني در ايران پژوهش يا منبعي‬
‫وطن سخن گفتن را‪ ،‬و اسباب معاش ﻻزم در امور‬ ‫سودمند در دسترس نداشتهام‪ .‬پس از تصرف شمال‬
‫دنيوي را‪ ،‬گفتوگوي معرفتآميز را و سهولت‬ ‫رود ارس به دست دولت روس‪ ،‬همچنان كه گفتهشد‬
‫ارتباط فرهنگي ساكنان دو ساحل ارس تا سالها بر‬
‫‪" -١‬تاريخ ميسيون آمريكائي در ايران"‪ ،‬مترجم سهيل آذري‪،‬‬
‫جا بود و از جمله برخي از درسنامههاي زبان مادري‬
‫انتشارات نورجهان‪ ،‬تهران ‪ ،١٣٣٣‬ص ‪ .٥٩‬بهنقل از دكتر صمد‬
‫سردارينيا‪" :‬پيشينه تدريس زبان تركي در آذربايجان"‪ ،‬منتشر‬ ‫و كتابهاي آموزشي قفقاز در تبريز‪ ،‬وليعهدنشين‬
‫شده در چند وبگاه‪.‬‬

‫‪٦٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫آذربايجاني به شيوهي صوتي بود كه در ايران منتشر‬ ‫صاحب قلم شدن را به كودكان بياموزد‪[٢٢٧ ،١]«.‬‬
‫ميشد و نيز نخستين درسنامهاي بود كه حتي‬ ‫ميرزا صادق تبريزي كه شعر نيز ميسرود و‬
‫آموزگاران زبان فارسي را با شيوهي تدريس فونتيك‬ ‫"فاني" تخلص ميكرد در همان سال درسنامهي‬
‫آشنا ميكرد‪ .‬گفته ميشد كه اين كتاب خواندن و‬ ‫ديگري به تركي آذربايجاني براي آموزش كودكان در‬
‫نوشتن را در مدت ‪ ٦٠‬ساعت به كودكان ميآموزد‪.‬‬ ‫مﻼخانهها نيز نوشت كه تنها نسخهي دستنويس و‬
‫نياز به چنين كتابي در آذربايجان بسيار وجود داشت‬ ‫بي عنوان آن براي ما ماندهاست‪ .‬او پس از "درس‬
‫و از همين رو در تيراژ گستردهاي در همهي‬ ‫ابتدايي" در بخش نخست‪ ،‬در سرآغاز بخش دوم‬
‫شهرهاي آذربايجان پخش شد‪.‬‬ ‫مينويسد‪» :‬با تعليم تركي‪ ،‬فارسي‪ ،‬و روسي بهزودي‬
‫ميرزا حسن رشديه نخستين دبستانش را در‬ ‫چشمان كودكان گشوده ميشود‪ ،‬در مدتي كوتاه از‬
‫سال ‪ ١٢٦٨) ١٨٨٩‬هـ‪.‬خ( در تبريز گشود‪ ،‬اما‬ ‫علوم خارجي بهرهمند ميشوند و ]محتواي[‬
‫مدرسههاي او را ‪ ٩‬بار به بهانههاي واهي‪ ،‬با‬ ‫نوشتههايشان از بركات علم وسعت مييابد‪ .‬اما در‬
‫روشهاي گوناگون‪ ،‬با حمله و غارت و حتي با‬ ‫خواندن عبارتهاي دشوار متنهاي قديمي تركي و‬
‫تيراندازي بهسوي او و زخمي كردنش بستند‪ .‬اين‬ ‫فارسي از كاتبان مسلمان عاجز ميمانند‪ ،‬به كنه‬
‫آموزگار دلسوز به ناگزير چند بار به مشهد گريخت‪،‬‬ ‫مطلب نميرسند‪ ،‬و از كاتبان ايراد ميگيرند‪...‬‬
‫اما باري ديگر و باري ديگر بازگشت‪ ،‬از پا ننشست و‬‫بنابراين من‪ ،‬ميرزاصادق فاني كه سالها در‬
‫آموزگاري عمر خود را صرف كردهام و چندين دفتر‬
‫كار خود را ادامه داد‪ .‬نيما يوشيج از جمله براي او‬
‫سرودهاست‪» :‬ياد بعضي نفرات ‪ /‬روشنم ميدارد‪/ :‬‬ ‫براي درك و خواندن آسان و سريع كودكان‬
‫نوشتهام‪ ،‬از آن جمله در اين دفتر ِ كتابت قواعد اعتصام يوسف‪ / ،‬حسن رشديه‪ / .‬قوتم ميبخشد ‪ /‬ره‬
‫نوشتن نامههاي تركي و فارسي را به زبان سادهي مياندازد ‪ /‬و اجاق كهن سرد سرايم ‪ /‬گرم ميآيد از‬
‫آذربايجان و قفقاز نوشتم« و سپس ‪ ٥٠‬نمونه متن گرمي دمشان ]‪ ٢٦٠ ،٣].«[...‬تا ‪[٢٦٧‬‬
‫برنامهاي كه رشديه براي سال اول يكي از‬ ‫نامه به فارسي و تركي ميآورد‪[٢٣٣ ،١].‬‬
‫دبستانهايش ريختهبود از اين قرار بود‪» :‬دروس‬
‫ابتدايي با الفباي صوتي به زبان تركي تبريز‪١٥٠ ،‬‬ ‫رشديه‬
‫ساعت؛ قرائت تركي‪ ١٠٠ ،‬ساعت؛ صرف زبان تركي‬ ‫در سال ‪ ١٢٧٣) ١٨٩٤‬هـ‪.‬خ( ميرزا حسن‬
‫كتبي و شفاهي‪ ٥٠ ،‬ساعت؛ صرف زبان فارسي كتبي‬ ‫رشديه )‪ (١٨٥١ – ١٩٤٤‬آموزگار خوش ذوق و‬
‫و شفاهي‪ ٥٠ ،‬ساعت؛ قرائت فارسي‪ ٥٠ ،‬ساعت؛‬ ‫صاحب سبك و پايهگذار آموزش نوين در ايران‪،‬‬
‫صرف عربي به طرز جديد‪ ١٠٠ ،‬ساعت؛ قرآن مجيد‬ ‫درسنامهي تازهاي بهنام "وطن ديلي" ]زبان وطن[‬
‫و آيات كريمه‪ ٥٠ ،‬ساعت؛ اصول دين‪ ٢٠ ،‬ساعت؛‬ ‫نوشت و در همان سال در تبريز به چاپ رسانيد‪.‬‬
‫فروع دين‪ ٥٠ ،‬ساعت؛ حساب كتبي و شفاهي‪١٠٠ ،‬‬ ‫"وطن ديلي" براي روزگار خود پيشتاز بود‪ ،‬زباني‬
‫ساعت؛ تاريخ شفاهي‪ ٣٠ ،‬ساعت؛ جغرافياي شفاهي‬ ‫ساده داشت‪ ،‬و نخستين كتاب آموزش سواد تركي‬
‫از روي نقشه تبريز‪ ٣٠ ،‬ساعت؛ مشق خط‪٤٠ ،‬‬
‫‪٦٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ساعت؛ ديكته تركي و فارسي و عربي‪ ١٠٠ ،‬ساعت؛ يافت‪» ،‬با امكاناتي درخشان در امر آموزش كه در آن‬
‫رسم و نقاشي‪ ٤٠ ،‬ساعت؛ ورزش بدني به حركات روزگاران كمنظير بود‪ .‬در گزارشي از تقيزاده كه در‬
‫‪١‬‬
‫‪ ٢٢‬آوريل ‪ ١٩١٢‬ميﻼدي به براون نوشتهشده‪،‬‬ ‫علمي‪ ٥٠ ،‬ساعت‪«.‬‬
‫آمدهاست كه در "نتيجهي مجاهدهي"‬
‫معارفخواهان‪ ،‬در تبريز "قريب ‪ ٢٥‬باب مدرسهي‬
‫ابتدايي و متوسطه به اصول جديد دائر بود‪[...] ".‬‬
‫مدرسه سعادت ]‪" [...‬قريب پانصد شاگرد‬
‫داشت"‪ .[١٥٠ ،٣]«.‬شواهدي از آموزش به زبان‬
‫تركي نيز در كﻼسهاي آن دوران در دست است‪ ،‬از‬
‫جمله از متن آگهيهاي فراواني كه براي پذيرش‬
‫دانشآموز منتشر ميشد‪ ،‬براي نمونه‪» :‬مدرسه ادبي‪‬ه‬
‫قبول ميكند طفل هفتساله را كه هيچ به مكتب‬
‫نرفته‪ ،‬در مدت چهار ماه به نوشتن جميع الفاظ‬
‫مشكله خواه فارسي و خواه تركي و عربي و‬
‫عددنويسي ميباشد دارا نمايد‪ .‬اﻵن اطفالي كه در‬
‫مدرسه تحصيل ميكنند‪ ،‬اولياي اطفال حق دارند‬
‫آمده امتحان نمايند‪ .‬محل مدرسه حاجي سيد‬
‫‪٢‬‬
‫حسين كهنه«‪.‬‬ ‫تصوير روي جلد "وطن ديلي" حسن رشديه‬
‫سيد محمد ناطقي معروف به اعتماد )‪– ١٣٦٠‬‬
‫‪ ١٢٧٧‬يا ‪ ١٢٧٩‬هـ‪.‬خ( در سال ‪ ١٢٩٦) ١٩١٧‬هـ‪.‬خ(‬ ‫اما تاريكانديشان اين مقدار را نيز تحمل‬
‫مدسه "اعتماد" را در تبريز پايه گذاشت‪ .‬او چندين‬ ‫نداشتند‪ .‬رشديه پس از يك فرار ديگر به قفقاز و‬
‫كتاب شعر و نثر و داستان و گردآوري فولكلور به‬ ‫بازگشت و ساختن مدرسهاي ديگر در سال ‪١٣١٥‬‬
‫تركي آذربايجاني‪ ،‬و از جمله درسنامههايي براي‬ ‫)‪ ،(١٩٣٦‬سرانجام به قم پناه برد و خانهنشين شد و‬
‫شاگردان مدرسهاش نوشت‪ ،‬از آن جملهاند‪" :‬صرف و‬ ‫در سال ‪ (١٩٤٤) ١٣٢٣‬همانجا درگذشت‪ .‬اما‬
‫نحو زبان تركي آذربايجاني"‪" ،‬توركي نصاب"‪ ،‬و‬ ‫بذري كه رشديه پاشيدهبود اكنون به ثمر ميرسيد و‬
‫"الفباي جديد"‪ .‬كتاب اخير در سال ‪١٣٠٥) ١٩٢٦‬‬ ‫آموزگاران ديگري كار او را پي ميگرفتند‪.‬‬
‫هـ‪.‬خ( در تبريز چاپ شد‪.‬‬ ‫در تب و تاب جنبش مشروطيت و در پي‬
‫تﻼشهاي رشديه و ديگر مبارزان جنبش‪ ،‬تعداد‬
‫مدارس در تبريز و ديگر شهرهاي آذربايجان افزايش‬

‫‪ -٢‬نشريه "انجمن"‪ ،‬شماره ‪ ،٩‬چهارم شوال ‪ ١٣٢٤‬هـ‪ .‬ق‪١٨) .‬‬


‫نوامبر ‪ ،(١٩٠٦‬بهنقل از سردارينيا‪ ،‬پيشين‪.‬‬ ‫‪http://anjom.ir/bozorgdashtha/19-roshdye.html‬‬ ‫‪-١‬‬

‫‪٧٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫كارگزاران دستگاههاي رضاشاه و خاندان پهلوي براي‬ ‫باغچهبان‬


‫اعمال حاكميت مركزي بر مناطق قومي ِ "ممالك‬ ‫يكي از نامآورترين آموزگاران تاريخ نوين ايران‬
‫محروسه"ي ميراث شاهان قاجار‪ ،‬با اعمال سياست‬ ‫ميرزا جبار عسكرزاده )باعچهبان( است‪ .‬او كه صد‬
‫»يك كشور‪ ،‬يك ملت‪ ،‬يك زبان«‪ ،‬كمر به نابودي‬ ‫سال پيش در سال ‪ ١٢٩٣) ١٩١٤‬هـ‪.‬خ( در شهر‬
‫زبانهاي آن مناطق بستند‪.‬‬ ‫ايروان نشريهاي مشابه "مﻼ نصرالدين" به نام‬
‫در زمان رضاشاه‪ ،‬رئيس فرهنگ )معارف( استان‬ ‫"لكلك" به زبان تركي آذربايجاني منتشر ميكرد‪،‬‬
‫آذربايجان دكتر احمد محسني )عمادالممالك( بود‬ ‫در سال ‪ ١٢٩٨) ١٩١٩‬هـ‪.‬خ( با خانوادهاش به ايران‬
‫كه ميگفت‪» :‬هر كس كه تركي حرف ميزند‪ ،‬افسار‬ ‫آمد و با اجراي نمايشنامهاي بهتركي بهنام "خُرخُر"‬
‫اﻻغ به سر او بزنيد و او را به آخور ببنديد«‪ ،٢‬يا‬ ‫براي كودكان دبستان "احمديه"ي شهر مرند كار‬
‫حسن ذوقي‪ ،‬كه جانشين محسني شد‪ ،‬كسي بود كه‬ ‫آموزگاري را آغاز كرد‪.‬‬
‫صندوق جريمه تركي حرف زدن در دبستانها‬ ‫جبار باغچهبان آورندهي شيوهي آموزش‬
‫گذاشت و حتي معني كردن كلمات فارسي به تركي‬ ‫"تركيبي" )بعدها "سمعي و بصري"(‪ ،‬و پايهگذار‬
‫را هم در كﻼسها ممنوع كرد‪[٢٦٣ ،٤].‬‬ ‫كﻼسهايي براي كودكان داراي مشكل شنوايي و‬
‫جبار باغچهبان در زندگينامهي خود مينويسد‪:‬‬ ‫گويايي در ايران بود‪ .‬او اجازهي گشايش نخستين‬
‫»‪...‬در سال ‪ ١٣٠٥‬مردى اهل سياست به نام دكتر‬ ‫دبستان دخترانهي مرند را نيز در سال ‪١٩٢٠‬‬
‫محسنى‪ ،‬رئيس فرهنگ آذربايجان شد‪ [...] .‬دكتر‬ ‫)‪ ١٢٩٩‬هـ‪.‬خ( گرفتهبود‪ ،‬اما هنگام گشايش دبستان‪،‬‬
‫محسنى بهجاى اين كه سوابق و عﻼيق فرهنگيان را‬ ‫كوردﻻن بر سرش ريختند و نگذاشتند آن را بگشايد‪.‬‬
‫تقدير و تشويق كند‪ ،‬دستور اكيد داد كه در اداره‬ ‫با اينهمه او از پا ننشست و چهار سال ديرتر‬
‫فرهنگ‪ ،‬كارمندان با مراجعان به مدرسه‪ ،‬مربيان با‬ ‫نخستين مهد كودك مختلط ايران را در تبريز‬
‫شاگردان و شاگردان با يكديگر‪ ،‬همه بايد به زبان‬ ‫گشود‪ .‬باغچهبان آغازگر نخستين تئاترها و‬
‫فارسى گفتوگو كنند‪ ،‬وگرنه از كار بركنار خواهند‬ ‫سرودخواني كودكان‪ ،‬داستان خواني براي كودكان‪،‬‬
‫شد‪ .‬گذشته از اين كه اين كار يك تكليف دشوار و‬ ‫گردش جمعي‪ ،‬و ورزش در مدارس بود‪ .‬به شهادت‬
‫غير عملى بود‪ ،‬او نمىدانست كه با صدور اين دستور‬ ‫ثمينه باغچهبان‪ ،‬پدرش ناشنوايان را به تركي‬
‫حق و عﻼقه تاريخى يك قوم بزرگ را انكار ميكند و‬ ‫آموزش ميداد و سخن گفتن به تركي را به آنان‬
‫حس ميهنپرستى آذربايجانىها را تحقير و‬ ‫‪١‬‬
‫ميآموخت‪.‬‬
‫جريحهدار ميسازد‪ .‬اگر بگويم رفتار ناهنجار دكتر‬ ‫اگر استعمار روس براي اعمال حاكميت خود بر‬
‫محسنى نسبت به آذربايجانىها شباهت كامل به‬ ‫سرزمينهايي كه تازه بهچنگ آوردهبود بر اين قرار‬
‫رفتار هيتلر نسبت به يهودىها داشت‪ ،‬شايد اشتباه‬ ‫آمد كه زبان مردمان آنجا را بياموزد و بياموزاند‪،‬‬
‫نباشد‪ .‬اگر او سياستمدارى با هوش و روانشناس بود‪،‬‬
‫‪ -١‬سخنراني در سيدني به تاريخ اكتبر ‪ ،٢٠٠٩‬ويدئو در اين‬
‫‪ -٢‬كيهان‪ ٢٦ ،‬دي ‪.[٢٦٣ ،٤]١٣٢٤‬‬ ‫نشاني‪http://youtu.be/yEwWiIyKnLk :‬‬

‫‪٧١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫"زبانكُشي" ‪ Linguiside‬البته واكنش مردم را در پي‬ ‫مىتوانست دريابد كه در هر گوشه و كنار اين كشور‬
‫ميآورد‪ .‬با بركناري رضاشاه از سلطنت در شهريور‬ ‫پهناور‪ ،‬مردمى زندگى ميكنند كه هزاران سال است‬
‫‪ ،١٣٢٠‬فرهنگيان آذربايجان براي آغاز دگربارهي‬ ‫به طور طبيعى و غريزى به آداب و رسوم و زبان‬
‫آموزش زبان مادري بي درنگ بهپا خاستند‪ .‬از جمله‬ ‫خود خو گرفتهاند‪ ،‬و با زور و قلدرى نمىتوان عادات‬
‫روزنامهي آذربايجان "ناشر افكار جمعيت آذربايجان"‬ ‫و زبان آنها را از يادشان برد‪ .‬آن دستور شاق دكتر‬
‫در ‪ ٢٤‬آذر ‪ ١٣٢٠‬مينوشت‪» :‬ما ميگوييم‬ ‫محسنى مانند آن بود كه به خروس تكليف كنند با‬
‫آذربايجان كه زبان‪ ،‬عادات و مليت مخصوص را‬ ‫صداى كبوتر بخواند وگرنه سرش را خواهند بريد‪.‬‬
‫داراست حق دارد به زبان مادري خود حرف زده و‬ ‫]‪ [...‬دكتر محسنى يك روز باز مرا به دفترش‬
‫بدان زبان در مدارس تدريس نمايد و كتابهاي خود‬ ‫احضار كرد و به شعرهاى تركى من كه براى كودكان‬
‫‪٢‬‬
‫را به زبان مادري نشر نمايد«‪.‬‬ ‫كودكستان مىسرودم‪ ،‬ايراد گرفت‪ .‬او رو به من كرد‬
‫و چنين بود كه "حكومت ملي آذربايجان" در‬ ‫و گفت‪" :‬اين شعرها چيست كه براى بچهها‬
‫‪ ٢١‬آذر ‪ ١٣٢٤‬روي كار آمد و آموزش به زبان‬ ‫مىنويسى؟‪ ...‬اين شعرها سياسى است‪ [...] ".‬روشن‬
‫مادري در آذربايجان از سر گرفتهشد‪ .‬كودكان در‬ ‫بود كه دكتر محسنى تصميم گرفتهبود به هر‬
‫دوران اين حكومت يك ساله در مدارس به زبان خود‬ ‫بهانهاى كه شده "باغچه اطفال" را در تبريز منحل و‬
‫تحصيل ميكردند‪ .‬يكي از يادگارهاي آن دوران‬ ‫مرا بيكار كند‪ [...] .‬تا سال ‪ ١٣٠٦‬كودكستان را‬
‫كتاب "آنا ديلي" )زبان مادري( در جلدهاي پنجگانه‬ ‫اداره كردم‪ .‬اما سرانجام از ادامه كار بازماندم و‬
‫‪١‬‬
‫براي كﻼسهاي ‪ ١‬تا ‪ ٥‬است كه زبان تركي‬ ‫»باغچه اطفال« تبريز منحل شد‪«.‬‬
‫آذربايجاني را به كودكان ميآموخت‪.‬‬
‫غﻼمحسين صدري افشار از فرهنگنويسان‬ ‫اختناق پهلوي اول‬
‫بهنام زبان فارسي ميگويد‪» :‬در ‪ ٢١‬آذر سال ‪١٣٢٤‬‬ ‫نگارنده از وجود آموزش رسمي تركي‬
‫زبان تركي را در اين منطقه زبان رسمي اعﻼم كردند‬ ‫آذربايجاني در فاصلهي سالهاي ‪ ١٣٠٦‬و ‪١٣٢٤‬‬
‫و قرار شد ما به تركي درس بخوانيم‪ .‬در آن سال من‬ ‫اطﻼعي بهدست نياوردهام‪ .‬روشن است كه ممنوع‬
‫دانشآموز كﻼس دوم بودم‪ .‬ما وسط درس بوديم‪،‬‬ ‫كردن سخن گفتن و حتي معني كردن كلمات به‬
‫كتاب تركي هم وجود نداشت و معلمها سرگردان‬ ‫تركي‪ ،‬جريمه‪ ،‬توهين و تحقير و اعمال سياست‬
‫بودند‪ .‬من چون كتابهاي تركي را خوانده بودم‪،‬‬
‫كتابهاي فارسي را به تركي ترجمه ميكردم و روي‬
‫‪" -١‬روشنگر تاريكيها – خودنوشتهاي جبار باغچهبان"‪ ،‬مؤسسه‬
‫تخته مينوشتم و بچههاي ديگر ياد ميگرفتند‪ .‬در‬ ‫فرهنگي هنري پژوهشي تاريخ ادبيات كودكان‪ ،‬تهران ‪،١٣٨٩‬‬
‫صص ‪ ٦٧‬تا ‪ .٦٩‬و نيز "زندگينامهي جبار باغچهبان بنيانگزار‬
‫آموزش ناشنوايان در ايران به قلم خودش"‪ ،‬مركز نشر سپهر‪،‬‬
‫‪ -٢‬شماره ‪ ،١٣‬سرمقاله با عنوان "ما چه ميگوييم"‪" .‬آذربايجان"‬ ‫تهران‪ ،١٣٥٦ ،‬صص ‪ ٩٢‬تا ‪ .١٠٤‬نيز بنگريد به‪ :‬محمدرضا‬
‫از ‪ ١٠‬آبان ‪ ١٣٢٠‬تا ‪ ١٣‬فروردين ‪ ١٣٢١‬در تبريز به مديريت علي‬ ‫اﻻردبيلي‪" :‬ميرزه جبار عسگرزاده باغچهبان" )به آذربايجاني( در‬
‫شبستري منتشر ميشد‪.‬‬ ‫اين نشاني‪.‬‬

‫‪٧٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫شهرهاي آذربايجان بر پا كردند‪ ،‬نسخههاي‬ ‫سال ‪ ١٣٢٥‬وقتي اول مهر سر كﻼس رفتيم‪ ،‬كتاب‬
‫بيشماري از كتاب "آنا ديلي" طعمهي آتش شد و‬ ‫سالهاي اول تا پنجم به تركي تهيه شده بود‪.‬‬
‫آموزش تركي آذربايجاني بار ديگر براي دهها سال‬ ‫متخصص تحصيلكردهاي هم در اين زمينه نداشتيم‪،‬‬
‫ممنوع و غير ممكن گرديد‪.‬‬ ‫اما توانستند با همان تحصيلكردهها‪ ،‬كتابهاي‬
‫دكتر رضا براهني تصوير تكاندهنده و دردآوري‬ ‫حساب و هندسه‪ ،‬تاريخ و جغرافيا و قرائت را به‬
‫از فرداي ممنوعيت زبان مادري در آذربايجان ترسيم‬ ‫تركي با الفباي عربي تهيه كنند‪ [...] .‬من يادم‬
‫ميكند‪» :‬كﻼس چهارم يا پنجم دبستان بودم در‬ ‫ميآيد در آن كتابها شعرها و داستانهايي به تركي‬
‫تبريز‪ .‬به من گفتهبودند كه يك روزنامهي ديواري‬ ‫آمدهبود‪ .‬همينطور برخي آثار ادبيات كشورهاي‬
‫بنويسم‪ .‬ماندهبودم‪ .‬دستم نميرفت كه به فارسي‬ ‫ديگر را به تركي ترجمه كردهبودند و از اين دست‬
‫بنويسم‪ .‬مادرم كه سال گذشته در نوشتن‬ ‫مطالب‪ .‬در همان سال ‪ ١٣٢٥‬وقتي حكومت عوض‬
‫روزنامههاي تركي كمكم كردهبود‪ ،‬گفت‪" :‬به تركي‬ ‫شد‪ ،‬كتابهاي ما عوض شدند و دوباره كتابهاي‬
‫‪١‬‬
‫بنويس‪ ،‬بده بره!" و با چسباندن كاغذهاي رنگي‬ ‫فارسي آمد‪«.‬‬
‫كمكم كرد‪ .‬روزنامه را به تركي نوشتم و بردم به‬ ‫نويسندهي بزرگ‪ ،‬دكتر غﻼمحسين ساعدي‬
‫ديوار مدرسه چسباندم‪ .‬ناظم مدرسه آمد و از‬ ‫ميگويد‪» :‬مثﻼً يك سال فرض بفرمائيد بنده تركي‬
‫پنجرهي كﻼس ميديدم كه روزنامهي مرا كند و برد‪.‬‬ ‫خواندم و آن موقع زمان حكومت پيشهوري بود‪.‬‬
‫بعد زنگ زدند و همه را به صف كردند‪ .‬ناظم آمد سر‬ ‫كﻼس چهارم ابتدائي‪ .‬قصه ماكسيم گوركي توي‬
‫صف‪ ،‬روزنامه را نشان داد و پرسيد كي اين را نوشته‪.‬‬ ‫كتاب ما بود‪ .‬قصه چخوف توي كتاب ما بود‪.‬‬
‫من سرافكنده دست بلند كردم‪ .‬صدايم زد به بيرون‬ ‫مثالهاي تركي و شعر صابر و شعر ميرزا علي معجز‬
‫از صف و گفت‪" :‬مگر نگفتيم كه به فارسي بنويسيد؟‬ ‫]شبستري[‪ ...‬همهي اينها توي كتاب ما بود‪ ،‬و آن‬
‫چرا به تركي نوشتي؟" گفتم‪" :‬بلد نبودم"‪ .‬روزنامه را‬ ‫وقت تنها موقعي كه من كيف كردم كه آدم هستم‪،‬‬
‫پرت كرد روي زمين‪ ،‬و گفت‪" :‬بليس"! من به زانو‬ ‫بچه هستم‪ ،‬يا دارم درس ميخوانم همان سال بود‪.‬‬
‫افتادم و نوشتههايم را ليسيدم‪ .‬جوهر روي صورتم‬ ‫من از آنها دفاع نميكنم‪ ،‬ميخواهم احساس خودم‬
‫‪٢‬‬
‫ماليده ميشد‪ ،‬و بچههاي توي صف به قيافهام‬ ‫را بگويم‪«.‬‬
‫ميخنديدند‪ .‬آري‪ ،‬زبان مادري من توي شكمم‬
‫‪٣‬‬
‫است! ليسيدمش!«‬ ‫اختناق پهلوي دوم‬
‫از آن هنگام‪ ،‬و حتي پس از انقﻼب ‪ ،١٣٥٧‬تا‬ ‫پس از سركوب حكومت ملي آذربايجان‪ ،‬در‬
‫امروز‪ ،‬آموزش رسمي زبان تركي آذربايجاني در‬ ‫كنار "قتله"‪ ،‬كتابسوزانهاي بزرگي نيز در‬

‫‪ -١‬گفتوگو با خبرگزاري ايسنا‪ ١٥ ،‬بهمن ‪ ،١٣٩٢‬در‬


‫‪ -٣‬نقل بهمعني از چند منبع‪ ،‬از جمله از سخنراني در استكهلم‪٢ ،‬‬ ‫نشاني‪http://isna.ir/fa/news/92111510194 :‬‬
‫سپتامبر ‪ ،٢٠١١‬از دقيقهي ‪ ٣٧‬در اين نوار ويدئويي‪:‬‬ ‫‪ -٢‬گفتوگو با "طرح تاريخ شفاهي دانشگاه هاروارد" نقلشده در‬
‫‪http://youtu.be/8c60ZOQ-uOU‬‬ ‫مجلهي "الفبا"‪ ،‬شماره ‪ ،٧‬ص ‪ ٧٦‬و ‪ ،٧٧‬پاريس پاييز ‪.١٣٦٥‬‬

‫‪٧٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫زبان آذربايجاني" دكتر فرزانه بارها تجديد چاپ و‬ ‫مدارس آذربايجان وجود نداشتهاست‪ .‬از سال ‪١٣٢٥‬‬
‫منتشر شدند‪ .‬سپس بهتدريج كتابهاي تازهاي نيز‬ ‫تا ‪ ،١٣٥٦‬در طول بيش از سي سال‪ ،‬تنها از انتشار‬
‫پديد آمدند‪ ،‬مانند "گلين توركجه دانيشاق – بياييد‬ ‫تعداد انگشتشماري كتاب به آذربايجاني خبر داريم‪،‬‬
‫تركي حرف بزنيم" )همراه با سه نوار آموزشي(‪،‬‬ ‫و در آن ميان تنها ‪ ٢‬كتاب آموزش زبان‪" :‬خودآموز‬
‫نوشتهي ثمينه باغچهبان )پيرنظر(‪ ،‬يكي از‬ ‫زبان آذربايجاني" نوشتهي دكتر سﻼماﷲ جاويد در‬
‫ادامهدهندگان كار پدر )تهران‪ ،‬آبان ‪ ،١٣٦٠‬چاپ‬ ‫سال ‪) ١٣٤٣‬انتشارات فرزانه‪ ،‬اصفهان(‪ ،‬و "مباني‬
‫افست‪ ،‬ناشر مؤلف(‪ ،‬و بسياري كتابهاي ديگر‪.‬‬ ‫دستور زبان آذربايجاني" نوشته دكتر محمدعلي‬
‫اما تا آغاز آموزش رسمي زبان آذربايجاني و‬ ‫فرزانه در سال ‪) ١٣٤٤‬انتشارات شمس‪ ،‬تبريز(‪.‬‬
‫ديگر زبانهاي موجود در ايران هنوز راهي دراز در‬ ‫سالي پيش از كتاب دكتر جاويد‪ ،‬صمد بهرنگي‬
‫پيش بود‪ ،‬و اين كار هنوز نيز آغاز نشدهاست‪.‬‬ ‫كه دغدغهي بزرگش آموزش كودكان آذربايجان بود‪،‬‬
‫جفاي دولتهاي برآمده از انقﻼب ‪ ١٣٥٧‬بر‬ ‫مجموعهاي بهنام "پارهپاره" منتشر كرد به تركي‬
‫مليتها و زبانهاي غير فارسي كشور‪ ،‬و بر فعاﻻن‬ ‫آذربايجاني با زيرعنوان "مجموعهاي از اشعار زبان‬
‫هويتخواه در طول ‪ ٣٥‬سال گذشته خود چندين‬ ‫آذربايجاني همراه دوبيتيهاي محلي )باياتيها("‬
‫مقالهي جداگانه ﻻزم دارد‪.‬‬ ‫)نشر ابنسينا‪ ،‬تبريز‪ .(١٣٤٢ ،‬اين كتابچه در دوران‬
‫خفقان محمدرضا شاه پهلوي بهزودي به "مانيفست"‬
‫چالشهاي پيش رو – درس تجربه‬ ‫دانشجويان و روشنفكران هويتخواه آذربايجاني‬
‫آ‪ .‬عبداﷲيف در كتاب خود )منبع ‪ (١‬بارها‬ ‫تبديل شد‪ .‬بهرنگي براي كاستن از رنج كودكاني كه‬
‫تكرار ميكند كه پس از تركمانچاي و از همان‬ ‫به زباني جز زبان مادريشان آموزش خواندن و‬
‫هنگامي كه دولت روس در پي آموختن و آموزاندن‬ ‫نوشتن را آغاز ميكردند‪ ،‬كتاب "الفباي فارسي براي‬
‫زبان مردم محل بر آمد‪ ،‬تا هنگامي كه پيشروان‬ ‫كودكان آذربايجان" را با تكيه بر واژههاي مشترك‬
‫محلي به فكر سوادآموزي مردم خود افتادند‪ ،‬و تا‬ ‫در دو زبان پديد آورد اما اين تﻼش نيز به جايي‬
‫‪١‬‬
‫نزديك يكصد سال پس از آن‪ ،‬بزرگترين مشكلها در‬ ‫نرسيد و كتاب بهرنگي هرگز چاپ نشد‪.‬‬
‫قفقاز كمبود و نبود درسنامه و آموزگار زبان تركي‬ ‫در آستانهي انقﻼب ‪ ١٣٥٧‬گروههاي دانشجويي‬
‫آذربايجاني بود‪.‬‬ ‫با نامهايي چون "مبارز دانشجولر" در تبريز و تهران‬
‫نخستين كنگرهي آموزگاران زبان تركي‬ ‫و شهرهاي ديگر به تكثير و نشر پنهاني درسنامههاي‬
‫آذربايجاني در پانزدهم اوت سال ‪ [١٢٨٥] ١٩٠٦‬در‬ ‫تركي آذربايجاني پرداختند‪ ،‬و سپس كتابهاي‬
‫باكو تشكيل شد‪ .‬اين كنگره در طول ده روز مسائل‬ ‫قديمي‪ ،‬از "آنا ديلي" سال ‪ ١٣٢٥‬تا "مباني دستور‬
‫و مشكﻼت گوناگون آموزش زبان آذربايجاني را‬
‫بررسي كرد‪ ،‬برنامهي كﻼسهاي درس را تنظيم و‬
‫‪ -١‬گوشهاي از رنج آن كودكان از جمله در نوشتهاي از همين قلم‬
‫تصويب كرد‪ ،‬و سندهاي فراواني منتشر كرد‪ .‬در‬ ‫توصيف شدهاست‪" :‬زبان پدري ِ مادرمردهي من" در نشاني‬
‫‪http://shiva.ownit.nu/Zaban_ped.htm‬‬

‫‪٧٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫را نيزبه ما ميآموزد كه چشمانتظار و به اميد‬ ‫بررسي چرايي نابساماني آموزش زبان مادري‪،‬‬
‫اقدامات دولتها نشستن بيهوده است و شايد‬ ‫گذشته از كمبود درسنامه و آموزگار‪ ،‬جمعبندي‬
‫مدارس خصوصي بتوانند آموزش زبان مادري‪ ،‬و‬ ‫كنگره چنين بود‪:‬‬
‫آموزش به زبان مادري را آغاز كنند؟ اما اين به‬ ‫‪ -١‬تعداد و ساعات درسهاي زبان مادري كم است؛‬
‫شرطي ممكن است كه نيروهاي حاكم و‬ ‫‪ -٢‬آموزش زبان آذربايجاني اجباري نيست؛‬
‫"فرهنگستانها" از سياسي كردن و امنيتي كردن‬ ‫‪ -٣‬زباني يگانه و عام براي آموزش بهكار نميرود؛‬
‫اين خواست شهروندي برحق و انساني دست بردارند‪.‬‬ ‫‪ -٤‬مديران مدارس به زبان آذربايجاني اهميت‬
‫آيا ميتوان چنين اميدي داشت؟‬ ‫نميدهند؛‬
‫استكهلم‪ ،‬آذر – بهمن ‪١٣٩٢‬‬ ‫‪ -٥‬دانشآموزان به زبان آذربايجاني اهميت‬
‫)بازنويسي و تلخيص‪ :‬شهريور ‪(١٤٠٠‬‬ ‫نميدهند؛‬
‫‪ -٦‬برخي از والدين نگرش تحقير آميزي نسبت به‬
‫منابع‪:‬‬ ‫زبان آذربايجاني دارند‪[٢٨٧ ،١].‬‬
‫‪ -١‬آقامحمد عبداﷲيف‪" ،‬از تاريخ تدريس زبان‬ ‫به گمان نگارنده‪ ،‬ما نيز در ايران‪ ،‬در آغاز كار‬
‫آذربايجان" )به آذربايجاني‪ ،‬اسناد روسي به زبان‬ ‫دشواريهايي مشابه موارد ششگانهي باﻻ خواهيم‬
‫اصلي و اغلب بي ترجمه نقل شدهاند(‪ ،‬باكو ‪.١٩٦٦‬‬ ‫داشت‪ .‬بايدها و نبايدها و روشها را كارشناسان فن‬
‫‪А. С. Абдуллајев: Азәрбајҹан дилинин‬‬ ‫بهتر ميدانند اما بيگمان سود بردن از تجربههاي‬
‫‪тәдриси тарихиндән, Бакы: Маариф, 1966.‬‬
‫موجود كاري عاقﻼنه است‪ .‬تﻼشهاي گرانبهايي در‬
‫‪ -٢‬يحيي آرينپور‪ ،‬از صبا تا نيما‪ ،‬چاپ پنجم‪،‬‬
‫زمينهي رسيدن به زبان آذربايجاني استاندارد براي‬
‫شركت سهامي كتابهاي جيبي‪ ،‬تهران ‪.١٣٥٧‬‬
‫آموزش‪ ،‬و خط و نوشتاري پذيرفتني‪ ،‬در ‪ ٣٥‬سال‬
‫‪ -٣‬ماشااﷲ آجوداني‪ ،‬مشروطهي ايراني‪ ،‬چاپ پنجم‪،‬‬
‫گذشته در داخل ايران نيز صورت گرفتهاست و با‬
‫نشر اختران‪ ،‬تهران ‪.١٣٨٣‬‬
‫كمك گرفتن از آنها ميتوان گامهاي مؤثري در اين‬
‫‪" -٤‬گذشته چراغ راه آينده است"‪ ،‬پژوهش گروهي‪:‬‬
‫راه برداشت‪.‬‬
‫جامي‪ ،‬انتشارات نيلوفر‪ ،‬تهران‪ ،‬چاپ دوم‪ ،‬پاييز‬
‫همچنين‪ ،‬تجربهي آغاز كار در قفقاز شايد اين‬
‫‪.١٣٧١‬‬

‫‪٧٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫آنها از خاطرات خود با ناظم حكمت سخن‬ ‫خروش غربت ناظم حكمت در تبعيد‬
‫ميگويند‪ ،‬نه تنها نام آن شاعر بزرگ ‪ ،‬بلكه نامهاي‬ ‫ترجمه‪ :‬علي قرهجهلو‬
‫بزرگان ادبيات ترك‪ ،‬مانند اورهان كمال‪ ،‬صﻼحالدين‬
‫ايوباوغلو‪ ،‬سعيد فائق‪ ،‬فاضل حسنو داغﻼرجا‪ ،‬نيز در‬
‫فضا ميپيچيد‪ .‬خودم را در ميان فيلم تاريخ ادبيات‬
‫احساس ميكنم‪.‬‬

‫هيچكس ناظم را دوست نداشت‪ .‬دستاش‬


‫را از روي شانهام برداشت‪.‬‬
‫صحبت را با ابراهيم باﻻبان آغاز ميكنيم‪.‬‬
‫باﻻبان با ناظم حكمت در زندان بورسا آشنا شد‪ .‬با‬ ‫مصاحبه با ابراهيم باﻻبان‪ ،‬حفظي توپوز‪ ،‬و‬
‫حمايت ناظم كارهاي نقاشي خود را ادامه داد‪ ،‬بعدها‬ ‫اورهان كاراولي‬
‫نيز تبديل به يكي از نقاشان برجسته تركيه شد‪.‬‬
‫باﻻبان‪ ،‬از خاطرات خود با ناظم حكمت كه از او ‪٢٠‬‬ ‫يكيشان با ناظم حكمت در يك زندان ماند‪ ،‬و‬
‫سال بزرگتر بود و از او بهعنوان "شاعر بابا" ياد مي‬ ‫در سايه او نقاش شد‪ .‬ديگري‪ ،‬از او و همسرش "ورا"‬
‫كند‪ ،‬چنين مي گويد‪" :‬سال ‪ ١٩٣٧‬بود‪ ،‬و من ‪١٦‬‬ ‫در پاريس پذيرايي كرد‪ ،‬و با او مصاحبهها انجام داد‪.‬‬
‫ساله بودم‪ .‬با سه نفر ديگر از همدهاتيهاي خودم به‬ ‫و سومي‪ ،‬زماني كه ناظم حكمت در تركيه‪ ،‬خائن به‬
‫جرم قاچاق "كنهوير" ‪ Kenevir‬زنداني شديم‪ .‬شش‬ ‫وطن اعﻼم شده بود‪ ،‬در مسكو دو هفته همراه او بود‪.‬‬
‫ماه در سلول جوانان ماندم‪ .‬بعدش سه سال ديگر‬ ‫او آخرين روزنامهنگار ترك بود كه در روسيه با او‬
‫مجبور بودم در زندان بمانم‪ .‬در سلماني زندان كار‬ ‫ديدار كرد‪.‬‬
‫ميكردم‪ .‬روزي ناظم به اتاق سلماني آمد‪ .‬ناظم گفت‬ ‫نقاش "ابراهيم باﻻبان" ‪ ،‬نويسنده و روزنامه‬
‫حالت چطوره فرزندم‪ ،‬مي خواهم پرترهاي ازت بكشم‬ ‫نگار "حفظي توپوز"‪ ،‬نويسنده‪ ،‬و روزنامه نگار‬
‫‪ ...‬گفتم اجازه نميدهم پرتره مرا بكشي‪ .‬ناظم‬ ‫"اورهان كاراولي" را گردهم آورديم‪ .‬اين سه چنار‬
‫دستاش را از روي شانهام كشيد و گفت چرا‬ ‫تنومند دنياي ادبيات و هنر‪ ،‬از خاطرات خود درباره‬
‫فرزندم؟ آن زمان در زندان بورسا در حدود ‪- ٦٠٠‬‬ ‫ناظم حكمت‪ ،‬و جنبههاي ناشناخته شاعر بزرگ‬
‫‪ ٥٠٠‬زنداني بود‪ ،‬و هيچ كس ناظم حكمت را دوست‬ ‫سخن گفتند )‪ ١١‬ژوئيه ‪.(٢٠١٧‬‬
‫نداشت"‪.‬‬ ‫با نقاش ابراهيم باﻻبان )‪ ٩٦‬ساله( ‪ ،‬نويسنده و‬
‫روزنامهنگار حفظي توپوز )‪ ٩٤‬ساله( ‪ ،‬نويسنده و‬
‫دليلش چه بود؟ كمونيست بودنش!‬ ‫روزنامه نگار اورهان كاراولي )‪ ٨٧‬ساله( در منزل‬
‫اورهان كاراولي وارد صحبت شده و پرسيد‬ ‫حفظي توپوز در "اسهن تپه" مﻼقات ميكنيم‪ .‬وقتي‬

‫‪٧٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫داد كه ناظم آمده‪ ،‬فردا در "سنت جرمين" هم ديگر‬ ‫"چرا دوست نداشتند"‪ .‬حفظي توپوز فورا جواب‬
‫را خواهيم ديد‪ .‬من هم بلند شدم‪ ،‬و رفتم‪ .‬ديدم‬ ‫ميدهد‪ :‬دليلاش چه بود؟ كمونيست بودنش! و‬
‫ناظم در ﻻبي هتل است‪ .‬آدمي ستبر‪ ،‬و فوقالعاده‬ ‫ادامه داد‪ :‬ميدانستند كه به دليل كمونيست بودن‬
‫خوشتيپ‪ .‬روبوسي كرديم‪ ،‬از من درباره دوستاناش‬ ‫در زندان است‪ .‬بدان دليل هم دوستاش نداشتند‪.‬‬
‫در استامبول‪ ،‬واﻻ نورالدين‪ ،‬سعيد فائق‪ ،‬و اورهان‬ ‫من هم نتوانستم تحمل كنم‪ .‬برخاستم و گفتم‪ ،‬من‬
‫كمال پرسيد‪ .‬براي روز بعد قرار مﻼقات گذاشتيم‪.‬‬ ‫هم نقاشي بلدم‪ .‬وقتي اين را گفتم به هيجان آمد و‬
‫روز بعد از دفتر ساختمان يونسكو به من تلفن‬ ‫دست هايش را دور گردنم حلقه زد‪ .‬من هم او را‬
‫كردند‪ ،‬گفتند دوست تان ناظم آمده‪ .‬پائين آمدم‪،‬‬ ‫بغل كردم‪ .‬گفت‪ ،‬مادام كه نقاشي ميكني‪ ،‬پس بيا و‬
‫يكدفعه ديدم كاركنان مجذوب ناظم در يونسكو‬ ‫پرترهاي ازمن بكش‪ .‬بﻼفاصله پرتره ناظم را با‬
‫دور او حلقه زدهاند‪ ،‬با او عكس ميگيرند و‬ ‫سياهقلم كشيدم‪ .‬گفت‪ :‬فوقالعاده است‪ .‬تصوير مرا‬
‫كتابهايش را به امضاء ميرسانند‪...‬‬ ‫خيلي خوب كشيدي‪ .‬ابراهيم باﻻبان تو از قصبه‬
‫"سئچ كؤي" )از دهات بورسا( آمدهاي‪ ،‬كار سلماني‬
‫اگر بدون مصاحبه برگردي ترا روزنامهنگار‬ ‫ميكني‪ ،‬طرحهاي بسيار زيبايي ميكشي‪ ،‬آيا‬
‫حساب نميكنم‬ ‫دانشگاه را تمام كردهاي؟ گفتم‪ :‬نميدانم دانشگاه‬
‫اورهان كاراولي‪ ،‬آخرين روزنامهنگار ترك كه در‬ ‫چيست‪ .‬گفت‪ :‬دبيرستان خواندي؟ بعد پرسيد‪:‬‬
‫مسكو با ناظم حكمت ديدار كرده بود‪ ،‬آن روزها را‬ ‫دبيرستان‪ ،‬متوسطه؟ آن را هم نخوانده بودم‪.‬‬
‫چنين شرح ميدهد‪ :‬در ژوئيه ‪ ١٩٦٠‬يك گنگره‬ ‫در"سئچ كؤي" يك مدرسه سه كﻼسه وجود داشت‪،‬‬
‫خاورشناسان در مسكو برگزار گرديد‪ ،‬و از تركيه نيز‬ ‫فقط به آن مدرسه رفته بودم‪ .‬كار سلماني را ول‬
‫دعوت به عمل آمد‪ .‬هيئتي شامل رئيس فرهنگستان‬ ‫كردم و به آموزش درسهاي نقاشي از ناظم حكمت‬
‫زبان ترك‪ ،‬رئيس فرهنگستان تاريخ ترك‪،‬‬ ‫آغاز كردم‪.‬‬
‫هنرمندان‪ ،‬آكادميسينها‪ ،‬تشكيل شد‪ .‬در اين هيئت‬ ‫اورهان كاراولي پرسيد‪ :‬رنگ روغن را از ناظم‬
‫بهعنوان روزنامهنگار از روزنامه "اولوس" احمد‬ ‫ياد گرفتي؟ باﻻبان‪ ،‬گفت‪ :‬بله‪ ،‬روزي ناظم از من‬
‫شكري اسمر‪ ،‬از روزنامه "مليت" عمرسامي جوشار‪،‬‬ ‫پرسيد‪ :‬آيا تابلوي رنگ روغن ميتواني بكشي؟ گفتم‪:‬‬
‫و از روزنامه "وطن" نيز مرا انتخاب كردند‪ .‬در آن‬ ‫ميتوانم‪ .‬تابلوي "دوكوماجيﻼر" ‪ Dokumacılar‬مرا‬
‫زمان شاعر فاضل حسنو داغﻼرجا در روزنامه وطن‬ ‫ناظم به استانبول فرستاد‪ ،‬پول خوبي گيرم آمد‪.‬‬
‫مينوشت‪ .‬به من گفت‪ :‬تو گنگره را ول كن‪ ،‬بدون‬ ‫بعد از باﻻبان حفظي توپوز آغاز به سخن‬
‫مصاحبه با ناظم حكمت برنگرد‪ ،‬اگر بر گردي ترا‬ ‫ميكند‪ :‬بعد از آزادي از زندان در منزل واﻻ )واﻻ‬
‫روزنامهنگار حساب نمي كنم‪.‬‬ ‫نورالدين( ماند‪ .‬بعدا‪ ،‬زماني كه به علت ماموريتام در‬
‫يونسكو‪ ،‬در پاريس اقامت كردم‪ ،‬عابدين دينو‪ -‬نقاش‬
‫هم آن جا بود‪ .‬ميگفت اگر ناظم به پاريس بيايد به‬
‫تو خبر ميدهم‪ .‬سال ‪ ١٩٦١‬بود‪ .‬روزي عابدين خبر‬
‫‪٧٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫هست‪ ،‬فدا كنم"‪ .‬سخنراني فوقالعادهاي بود‪.‬‬ ‫چگونه عشق به "ورا" به ازدواج انجاميد؟‬
‫آكادميسينهاي ما كه از تركيه آمده بودند‪،‬‬ ‫در روز اول گنگره‪ ،‬ورود پرهيبت ناظم به سالن‬
‫خشكشان زده بود‪.‬‬ ‫را ديدم‪ .‬بﻼفاصله عكساش را گرفتم‪ .‬بسيار‬
‫وقتي سخنراني تمام شد‪ ،‬تحت تاثير سخنراني‬ ‫خوشتيپ بود و با قد بلنداش بﻼفاصله تشخيص‬
‫خود‪ ،‬ناظم آنقدر هيجان زده شده بود كه ناگهان به‬ ‫داده ميشد‪ .‬وقتي به تركي صدايش زدم "ناظم‬
‫حالتي كه مثل اين كه خودش را در آغوش من ول‬ ‫بيگ"! بسيار هيجان زده شد‪ .‬پيشام آمد و مرا در‬
‫كرده باشد در آمد‪ .‬ما ترسيديم‪ .‬آن وقت گفت‪:‬‬ ‫آغوش كشيد‪ .‬گفت‪ :‬شما تا اين جاها آمدهايد‪ .‬امشب‬
‫چيزي نميشود‪ ،‬اگر قرار است بميرم‪ ،‬اين جا پيش‬ ‫با هم باشيم‪ .‬شب اول ناظم ما را به يك رستوران‬
‫شما و در حالي كه خودم را در استانبول حس‬ ‫گرجي برد‪ .‬اكبر بابايف‪ ،‬عمر سامي جوشار‪ ،‬و من ‪...‬‬
‫ميكنم‪ ،‬ميخواهم بميرم‪ .‬نه بخاطر مردنم‪ ،‬بلكه از‬ ‫سپس اين به يك دوستي صميمانه تبديل شد‪ .‬ناظم‬
‫اين كه مرا در اين جا دفن ميكنند ناراحتم‪.‬‬ ‫در آن زمان عاشق يك دختر روس به نام " ورا‬
‫از هر سهتايشان يك جا ميپرسم‪ :‬خب‪ ،‬اگر‬ ‫تولياكووا" شده بود‪ .‬اما دوستانش مخالف بودند‪.‬‬
‫ناظم حكمت در قيد حيات بود‪ ،‬باز هم امروز به‬ ‫دبير كل كميته صلح روسيه شوروي‪ ،‬مخائيل‬
‫زندان ميافتاد؟ حفظي توپوز گفت‪:‬ناظم هميشه به‬ ‫كوتوف‪ ،‬در مركز كميته صلح شوروي‪ ،‬يك‬
‫اميد خبرهاي خوش از تركيه زندگي كرد‪ .‬عقل و‬ ‫گردهمايي ترتيب داده هيئت ترك را نيز دعوت‬
‫فكرش در تركيه بود‪ .‬به نظرم اگر زنده بود‪ ،‬در زندان‬ ‫كرده بود‪ .‬ناظم حكمت هم در كرسي حضور داشت‪.‬‬
‫نميبود‪ ،‬ولي در "چيچك پاساژي" و " جمهوريت‬ ‫هيئت ترك‪ ،‬نمايندگان دولتهاي ترك‪ ،‬و روسها‬
‫ميخانهسي" ميبود‪ .‬بزرگترين ترس ناظم اين بود كه‬ ‫هم بودند‪ .‬به عنوان دو روزنامهنگارهم‪ ،‬عمر سامي‬
‫ممكن است در تركيه او را آن طور كه هست درك‬ ‫جوشار و من ‪ ...‬وقتي كوتوف در سالن سخنراني‬
‫نكنند‪ .‬اما اگر امروز زنده بود‪ ،‬دوست داشتيم به او‬ ‫ميكرد‪ ،‬ناگهان رو به ما كرد‪ ،‬و گفت‪" :‬ما در‬
‫بگوييم‪ :‬ناظم‪ ،‬تركيه ترا دوست دارد!‬ ‫مبارزات ملي به شما كمك كرديم‪ ،‬ولي شما رفتيد و‬
‫عضو ناتو شديد"‪ ،‬و با شيوه متهم كنندهاي عليه‬
‫بزرگترين شاعر جهان تابلوهاي مرا از‬ ‫تركيه آغاز به سخن كرد‪ .‬ناظم پشت تريبون رفته و‬
‫"كادي كؤي" تا "بئشيكتاش" حمل كرد )ا‪.‬‬ ‫شروع كرد‪" :‬ما ملتي هستيم كه ميخواهيم با‬
‫باﻻبان(‬ ‫روسها دوست باشيم‪ .‬باور دارم طولي نخواهد كشيد‬
‫فاروق فئنيك از روزنامه وطن براي مصاحبه با‬ ‫كه روسها به درياهاي گرم دسترسي پيدا خواهند‬
‫ناظم حكمت آمده بود‪ .‬ناگهان ناظم حكمت‬ ‫كرد‪ .‬اما‪ ،‬با توريست هايشان"‪ .‬و به سخنانش ادامه‬
‫هيجانزده شد و گفت‪ :‬از نويسندگان روزنامه وطن‬ ‫داد‪» :‬ولي‪ ،‬در اين جا از خاك كشورم صحبت‬
‫خواهش ميكنم‪ ،‬دو تا از كارهاي نقاشي ابراهيم‬ ‫ميشود«‪ ،‬و فرياد زد‪" :‬من به خاطر يك گرم خاك‬
‫باﻻبان را به شما نشان خواهم داد‪ ،‬اين ها را‬ ‫تركيه‪ ،‬حاضرم ‪ ٢٠‬كيلو خوني را كه در وجودم‬

‫‪٧٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫حكايتصداي ضبط شده ناظم حكمت در‬ ‫ارزشيابي كنيد‪ .‬يكي "دروازه زندان" و دومي‬
‫پاريس كه در هيچ جائي منتشر نشده است‬ ‫"تابلوي بهار" است‪ .‬براي هر دوي اين تابلوها ناظم‬
‫حفظي توپوز شرح ميدهد‪ :‬كاسترو )فيدل( به‬ ‫شعر گفته بود‪ .‬در سال ‪ ١٩٥٠‬بعد از اين كه ناظم از‬
‫ناظم گفت‪" :‬من ترا آدم مسني تصور ميكردم‪ ،‬در‬ ‫زندان بيرون آمد‪ ،‬روزي صﻼحالدين ايوباوغلو آمد‪،‬‬
‫حالي كه تو جوان هستي‪ .‬من وقتي جوان بودم‬ ‫و گفت‪ :‬از اين دو تابلو عكس بگيريم و بعد بفروشيم‪.‬‬
‫شعرهاي ترا ميخواندم"‪ .‬كاسترو به ناظم سيگار‬ ‫در بئشيكتاش عكاس بسيار ماهري بود‪ .‬تابلوها‬
‫برگ هديه داده بود‪ .‬آن سيگارها را هم ناظم به من‬ ‫بزرگ بودند‪ ١,٢٥ ،‬متر‪ .‬ناظم حكمت از طرف جلو و‬
‫داد‪ .‬در ضمن شعري كه درباره همسرش ورا سروده‬ ‫من از طرف عقب گرفتيم‪ .‬با كشتي از "كادي كؤي"‬
‫بود‪" ،‬گيسوهاي زرد طﻼيي" را خواند‪ .‬من اينها را‬ ‫به "كابا تاش" رفتيم‪ .‬ناظم حكمت در جلو من هم‬
‫ضبط كردم‪ .‬براي من اين سند بزرگي شد‪ .‬اين‬ ‫از عقب‪ ،‬از كاباتاش تا بئشيكتاش همراه تابلوها راه‬
‫صداي ضبط شده هم پيش من است و در هيچ‬ ‫رفتيم‪ .‬بزرگترين شاعر جهان با من تابلوها را حمل‬
‫جايي منتشر نشده است‪.‬‬ ‫كرد‪ .‬يكي از اين تابلوهاي تاريخي "دروازه زندان"‪،‬‬
‫‪https://www.aydinlik.com.tr/kultur-sanat/2017-‬‬ ‫در "آيواليك" در منزل "خانواده جوندالي" است‪.‬‬
‫‪haziran/nazim-hikmet-ben-vucudumdaki-20-kilo-kani-‬‬
‫‪bir-gram-turk-topragi-icin-dokmeye-hazirim‬‬ ‫ديگري نميدانم كجاست‪.‬‬
‫‪https://teoridergisi.com/nazim-hikmette-milli-bilinc‬‬

‫‪٧٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ويژه زبان و ادبيات تركي‬

‫تركي آذربايجان‬
‫تركي تركمن‬
‫تركي خراسان‬
‫تركي خلج‬
‫تركي قشقايي‬
‫تركي استان مركزي‬
‫تركي همدان‬

‫‪٨٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫آيدين آراز‬
‫جلفا‬

‫قيرميزا چالير رؤياﻻريم‬

‫ساريپيشيك كيشميشي گؤزلريله‬


‫تومارﻻنير قونشوگيلدهكي قادين اللرينده‬
‫چالير حيطيميزدهكي آرمود آغاجي قيرميزيا‬
‫رؤياﻻريمدا‬
‫قويونلوغوم كسيلير يوخاريداكي كهريزين باشيندا‬

‫آرخﻻنير آراخاسيني وئرير آرخين ايچينه آرخايين‬


‫تؤكولور حيطيميزدهكي آرمود آغاجينين ديبينه‬
‫قونشو قادينين اللري سارييا چالير پيشيكلنميش اللري‬
‫هر گوناورتا بالكونداكي شريت سطيرلريني ائروتيك كلمهلرله دولدوران قونشوگيلدهكي قادين‬
‫رؤياﻻريمدا قوردلوغومﻻ قودوزلوغوم قودوروشوب باريشيليبﻻشيرﻻر‬
‫قوردلوغوم‬
‫كهريز باشيندا ييرتير بوغازيني قويونلوغومون‬
‫قويونلوغوم موغاندا بير چوبان سوروسونده اوزانيب يانيانه چوبانين باجاقﻻريﻼ‬
‫قوردلوغوم قودوروب داغا گئدير تخمينن ساواﻻندا بير كؤهول پئشينده‬
‫رؤياﻻريمدا‬
‫هله من شاعر دئييلم‬

‫بوغداني سئويرم‬
‫سئويليرم بوغداشين بير قيزا‬
‫آغاجابنزر ياشيل بير قيزا‬
‫آرمود آغاجي كيمي قيرميزا چالير حطيميزدهكي‬
‫بوغدا سارييا چالير‬
‫قيز بوغدايا‬
‫من چالينيرام قيزا‬

‫‪٨١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫سانيلير اردبيلدي‬
‫رؤياﻻريمدا‬
‫من شريته باخيرام‬
‫كلمهلر شريت سطيرلرينده‬
‫سوتيين گئيميش‬
‫ايچيبوش سوتيين‬
‫رؤياﻻريمدا‬

‫هرنهيين ايچي بوشدو‬


‫حيطيميزدهكي آرمود آغاجينين ميوهسي اورهيه بنزير‬
‫دولودور ايچي‬
‫قان چيخير كؤتوكدن بوداقﻻرا‬
‫آرمودﻻر قان اميرلر آغاجين ممهلريندن‬
‫رؤياﻻريم قيرميزا چالير‬
‫من باخيرام قونشوگيلين سارييا چاﻻن اللهنن پيشيين كيشميشي گؤزلرينه‬
‫قادين قوجاغيندا اييي گلير اوتاغيما قادين اييي‬
‫بوغداشين قيز‬
‫قيفيلﻼييب بارماقﻻريني گؤبهييمين اؤنونده سيخيلير منه‬
‫آت چاپديريرام موغان دوزونده‬
‫ديزيني داييرام يئره‬

‫آتين‬
‫چيرپيرام چيمنلييه بوغدايا چاﻻني‬
‫ديشيمي ساليرام آرمودونا‬
‫قان قيزاردير ديشلريمي‬
‫گؤزلريمين آغيني‬
‫آت‪ ،‬مال كيمي بيزه باخيب اوتﻼيير‬
‫قان قيزاردير گونشي‬
‫موغاندا آخشام اولور‬
‫گونش‪ ،‬آيا قير وئرير‬
‫آي‪ ،‬گونشه‬
‫‪٨٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫رؤياﻻريم قيرميزا چالير‬


‫بير قاطار كئچير رؤياﻻريمين اورتاسيندان‬
‫سانيلير سيبئريا قاطاريدير‬
‫موسكودان ‪ ١٩٣٧‬قاطاريدير‬

‫سسي دولور رؤياﻻريمين اوتاقﻻرينا‬


‫ايچينده كيمسه يوخدور تخمينن‬
‫ايچيندهكي شاعرلر هله شاعير دئييللر رؤياﻻريمدا‬
‫كوپهلرينده پنجرهلردن مئرلين مونرو فوتوشكيلي آغقارا فوتو شكيلي‬
‫ديش آغاردير منه‬
‫لوكوموتيوچي ساخﻼشديرير قاطاري‬
‫روسجا سورور سيگاراني وارينمي؟‬
‫وئريريم آغزينا سورور‬
‫سيگاريمي‬
‫سورورام قاطاردا عؤمور سونو تعطيللرينه گئدير نئچه شاعريازيچي سيبئريايا‬
‫سومورور سيگاريمي‬
‫كيمسه قالماييب دئيير!‬

‫مئرليننين آغقاراسيني آپاريرام اوشويك‬


‫سيخيلسين قوجاغيما سيبئريادا‬
‫بوغداشين قيزين قانيني آغزيمدا‬
‫توپورورم لوكوموتيوچينين گؤزلويونون شيشهسينه‬
‫گؤزلويو آخير توپورجهييمدن‬
‫رؤياﻻريمدان كئچن قاطار بوشدو‬
‫رؤياﻻريمدا هرنهيين ايچي بوشدو‬
‫قيرميزا چالير رؤياﻻريم‬

‫هاراي گلير‪ ،‬هاي گلير‪ ،‬هورايييييي‬


‫رؤياﻻريمدا يوزمين فانات‬
‫اونبير قيرميزي آت‬
‫اوچ بيره قاباقدير رؤياﻻريم‬
‫‪٨٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫رود‪-‬دورو‪-‬رود تراختوررر‬

‫آل اساماسيمي‪:‬‬
‫تراختورجا سئويرم سني‬
‫بيريسينين توپو داغيدير رؤياﻻريمي‬
‫قانقيرميزي آدام آخير درهدن اتوبانا ساري‬
‫ساري پيشيك قوجاقﻼنير دوشدان قاييدميش قاديندا‬
‫بوغداشين گؤزلرينده قير اريديب تؤكولور ايچيمه‬
‫قادين پيشيك گؤزلرينده كيشميش يئيير‬
‫حيطيميزدهكي آرمود يئتيشمهيير‬
‫ديشيمي باتيريرام رؤياﻻريما‬
‫قيرميزا چالير‬
‫هامي اوينايير قانقيرميزي آدامﻻر‬
‫قاييديرام ائوه‬

‫آيي گئجه اوستونده توتوبﻻر‬


‫اخبار دئيير!‬
‫آتام نامازدا قيلينير آيات‬
‫آنام دئيير گير يات‬
‫آيي توتوبﻻر‬
‫بوراخيلمايينجا ياتمام‬
‫شالﻼقﻼنير آي لوم لوت‬
‫قيزارير كورهيي بئلي بودو‬
‫قيرميزا چالير بيريسي بئلينه آيين‬
‫قيرميزا چالير رؤياﻻريم‬
‫بئلهدير رؤياﻻريم دوقتور!‬

‫‪٨٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫گؤرن اولورسا‬ ‫دومان اردم‬


‫بو نومرهيه زنگ آچيب‬ ‫جلفا‬
‫‪٠٩١٤٨٢٤٨٨٥٩‬‬
‫خبر وئرسين‪-‬‬ ‫بوتون ياشاديقﻻريميز‬
‫يوخلوغون ايچينه بوشلوق بوراخديم‬ ‫بوتون ياشاماديقﻻريميز‬
‫حيات‪،‬‬ ‫بير پارچا بولود اولور‬
‫آديني ازبره بيلديييم اؤلومون بارماقﻻريندا‬ ‫قالير گؤي اوزونده‬
‫گئري ساييميمي ساياقﻼدي‬ ‫بلكه بولودﻻر ياخين دوستوموز‬
‫]گئري ساييلديم‬ ‫بلكه بولودﻻر اوزاق قوهوموموز‬
‫‪ ٢١‬گرم يوخ اولسون دئيه‬ ‫داشينديغيميز بوتون محلهلرده‬
‫‪-٢١‬جي يوز ايليني‬ ‫بلكه بوتون قونشوﻻريميزدي بولودﻻر‬
‫گؤزلريمه گزديرديم[‬ ‫ياوروم! بو حياتدا بيرجه انسان آغﻼيير‬
‫‪-‬مئتافور سؤزجوكلرين قاتيليدير‬ ‫بيرده كي بولودﻻر‪...‬‬
‫مقتول رولوندا شئعيرلرده گزير‪-‬‬
‫ائوينيزدن آيريلين‬
‫]آييرديم ائويني[‬
‫بهروز اسماعيلزاده‬
‫باشقا بير آدامين ائوينه گئدين‬
‫ماكو‬
‫]ائوينه گتيرديم اؤزومو[‬
‫يوﻻ چيخين‬
‫من‬
‫]گلديم[‬
‫سنين‬
‫كيتابا باغﻼنين‬
‫سوردورمهنم‬
‫]باغﻼديم سؤزجوكلري اوستومه[‬
‫حياتينا‬
‫ماهني دينلهيين‬
‫‪-‬باشيمي تومارﻻديم‪-‬‬
‫]دينلهديم ديم ديم‬
‫آديني باغﻼميش ايديم اللريمه‬
‫ديم ديم ديم‬
‫]صاباحين الينده قاﻻجاق گونشين يوخوسوندا‬
‫ديم ديم ديم[‬
‫خيابان سسيمي دووارﻻردا يانسيﻼياجاق[‬
‫ياتين‬
‫‪-‬گؤردوغونوز شاعير‬
‫و‬
‫متندن چيخيب‬
‫سئوين‬
‫و‬
‫]ياتديم سئويرهمين اوستونه‬
‫شئعرينه قاييتماييب‬
‫سئوديم ياتيرامين اوستونده[‬
‫‪٨٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫بس كي چوخ جور و جفاني گوردي سندن گؤزلريم‬


‫مهريوي دلدن چيخاددوم آتدوم اما آتمادوم‬ ‫نوت‪:‬‬
‫سن مني ساتدون رقيبه‪ ،‬بير خيال اوستونده خام‬ ‫قاييتديم اليمده ايدي‬
‫من سني ساتسام ساتاردوم‪ ،‬آلدوم اما ساتمادوم‬ ‫ياپيشديم‬
‫گرچه من دؤزدوم رقيبين جور و استكبارينه‬ ‫آغﻼميش ايدي قورخوسو‬
‫باشيمي قاتدوم جنون عشقينه اما قاتمادوم‬ ‫گؤزلريني اؤپدوم تيترهمهمين‬
‫بيلمهديم جانيم متاعين وئرديم الدن هيچ و پوچ‬ ‫قوجاقﻼديم سونرا‬
‫عهديمه قيلديم وفاني‪ ،‬هيچ كسي آلﻼتمادوم‬ ‫كؤكسومده يوخويا وئرديم شئعريني‬
‫قالدوم اميد وصالون لنهميشه انتظار‬ ‫گئرييه آلدين سؤزجوكلريمي‬
‫سن مني اويناتدون اما من سني اويناتمادوم‬ ‫يوﻻ دوشدوم اليندن‬
‫بحريا قالسون بو سوزلر تا چاتا روز حساب‬ ‫گليرمده سرپيلديم يوﻻ‬
‫من بير آز باخدوم حسابه چاتدوم اما چاتمادوم‬ ‫]آديم كيمي‬
‫) ديوان ‪ -‬اوچونجو جلد ‪ /‬ص ‪( ١٤١‬‬ ‫امين دئييل ايديم حياتا‬
‫آدي كيمي‬
‫سوردورمهديم اللريمه‬
‫قاچديم‬
‫رسول اسماعيليان‬
‫و‬
‫تبريز‬
‫يالقيزليق چيخارديم آياقﻻريما[‬
‫قاتارا وئرديم اؤزومو سونرا‬
‫او قدر قيشقيرديق‬
‫سونرا‬
‫گؤيهردي سسيميزين بير ياني‬
‫‪-‬ائشييه چيخديم‪ -‬اؤزومدن‬
‫يالقيز قالديق‬
‫تانريﻻرين اقتداري اولدو يالقيزليق‬
‫ساواشديق‬
‫خشابﻻرا دوﻻن فشنگلريميز‬ ‫عبدالرحيم اسماعيلي )كورنگلي بحري(‬
‫قبيرلره باسديريﻼن جسدلريميز اولدو‬ ‫)كبودرآهنگ‪ ،‬همدان(‬
‫و اَن گؤزل ماهنيميز‬
‫پيچاقﻻرين ايتيلتمك سسي‬ ‫من سنون لعل لبيندن داددوم اما دادمادوم‬
‫او قدر قيشقيرديق‬ ‫باش قويوب بير گون يانوندا ياتدوم اما ياتمادوم‬
‫اونوتدوق‬ ‫قلزم عشقينده جانيم آزجا قالدي اولسي غرق‬
‫گؤزلريميزين نهلر گؤردوكلريني‬ ‫حمد اوﻻ خﻼقه دوشدوم باتت وم اما باتمادوم‬

‫‪٨٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫چوخ اوزاقﻻردا بير قوش واردير‬ ‫قوﻻقﻻريميزين نهلر ائشيتديكلريني‬


‫بير گون دنيزلر قوروياجاق دئيه‬ ‫بودور بوتون پاييميز اؤلكهدن‬
‫اونﻼرين قيراغيندا هؤنكور‪-‬هؤنكور آغﻼيار هر گون‬ ‫بودور بوتون پاييميز ياشامدان‬
‫هر گئجه‬ ‫سازاق دير‬
‫من او قوشون سويوندانام‬ ‫يولداش‬
‫چوخ اوزاتماييم سؤزو‬ ‫اَللرينين ايسيليييني گولوشلرينده گيزلت‬
‫كئشگه بيرگون گليب دئيهيدين‪:‬‬
‫گئت ياشا منيم حسابيما!‬
‫رحيم اصغرزاده‬
‫مراغه‬
‫علي اقدام‬
‫تبريز‬ ‫پاندورانين صانديغيني سينديردين اورهييمده‬
‫نه كدر ياخامدان ال چكهجكدير ايندن بئله‬
‫باخما بويوما‬ ‫نه ده كي اومود ياشاياجاقدير منده‬
‫دوننكي اوشاغام هله‬ ‫آما يئنه سني سئوهجهيم‬
‫ها اوزانسام‪ ،‬بوي آتسام دا‪ ،‬گؤره بيلميرم‬ ‫سني سئونلر‬
‫مندن قاباقداكي اوتوز ياشيمي‬ ‫سني نئجه اوووتماغي مندن سوروشساﻻر دا‪.‬‬
‫قاچسام دا‪ ...‬قاچسام دا‬
‫ييخيليب يئنه دوروب قاچسام دا قارانليق ﻻردان‬ ‫آردينجا نه قدر قووسام دا بو يولﻻري‬
‫داريسقال كوچهلردن چيخا بيلميرم‬ ‫نه قدر ‪ -‬يول يئري‪...‬يئري‪ ،‬يول! باغيرسام دا‬
‫باخما سيگاراما‬ ‫گئجهياريﻻري‬
‫يازديغيم شئعيره‬ ‫آرتيق مني كيمسه و يا دا هئچ بيرشئي سنه‬
‫قوشﻻرا آتديغيم داشﻻر دئيهسن‬ ‫يئتيرمهيهجك‬
‫اينديجه گليب چاتيرﻻر اوشاقليغيمدان‬ ‫نه بير قاپي آچيﻼجاقدير اوزومه بو شهرده‬
‫د‪‬ييرلر اؤز سينهمه‪ ،‬قانادﻻريما‬ ‫نه ده كي اودقونا بيلهجكلر بو آج قبيرلر مني‪.‬‬
‫اويانيب آغﻼييرام هله ده‬ ‫يازيق شيطان!‬
‫قان آخير قوشﻻردان هله يوخوما‬ ‫مين ايللردير غرورونو سينديرمادان‬
‫باخما ساققاليما‬ ‫كيمسهنين اؤنونده اَييلمهميشدي‬
‫باخما اليمين قابارينا‪ ،‬آرواديما‬ ‫آما ايندي سنين داليندا ناماز قيلماليدير‪.‬‬
‫دوننكي اوشاغام بوگون گيزليجه‬ ‫بيليرسنمي‬

‫‪٨٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫مفتون اميني‬ ‫آما او قادين ائشيتمهسين بو سؤزو‬


‫صايينقاﻻ‪ ،‬هوﻻسو‬ ‫كيم ياتار اوشاقﻻ آخي بير ياتاقدا؟‬
‫‪(١‬‬ ‫اوتوز ياشيم بيلسه بيردن‪ ،‬باش آليب گئدر‬
‫كوچهده كيچيك بير قيز يول گئدير‬ ‫قاباقﻻرا گئدر‪ ،‬گئدر‪ ،‬كئچر بلكه اللي ياشيمي دا‬
‫ياي دوندورماسي الينده‬ ‫گؤز يوم سن ده مندن‬
‫باخما اَيري‪-‬ايري او گيرده چيراغﻻرينﻻ‬
‫اوزاق ذيروهلرين سويوغي داماغايندا‬ ‫دوننكي اوشاقدان قاﻻن بيرجه سنسن‬
‫سرين چايﻻرين آخينتيسي دامارﻻريندا‬ ‫باخما ائله منه‪ ،‬اويونجاق ماشين‪...‬‬
‫و بوتون درهلر پ‪‬تَگينين بالي ديلينده‬

‫گؤزلرينده آمما‬ ‫نادر الهي‬


‫بير نشانهلر پاريلدير‬ ‫مشكينشهر‬
‫كه اوندان سيزه بير پيريلتي دا‪ ،‬دييه بيلمهرم‪...‬‬ ‫اوچدوم…‪ ،‬اوچدوغوم هارايدي؟‬
‫يئر ايدي؟ يوخ‪ ،‬گؤي ايدي؟ يوخ!‬
‫دادﻻر‬ ‫قوندوم…‪ ،‬آلﻼه بو شهرين‪،‬‬
‫چوخ دييليب‬ ‫بير سئرچهليك سؤيودو يوخ!‬
‫دوزون دادي‪،‬‬ ‫ميشارﻻري گوله‪ -‬گوله‬
‫ياغين دادي‬ ‫ديشلرين آريدير هله‪،‬‬
‫چوخ دييليب‬ ‫هامي آلچاق‪ ،‬هامي كؤله‪،‬‬
‫آداخلي ايله‬ ‫بير چينار بوي ايگيدي يوخ!‬
‫سئوگيلي ايله‬ ‫هله آچيقايكن يولوم‬
‫دانيشيب گولماغين دادي‬ ‫قاييديم يئنه قوش اولوم‪،‬‬
‫آمما حئييف!‬ ‫الهي قاناديم‪ ،‬قولوم‬
‫آزدان‪ ،‬چوخدان‬ ‫سويومادي؟ سويودو؟ يوووخ!‪...‬‬
‫دييلمهييب؛‬
‫بوش بير ائوده‬
‫دولو اورهكله قايناشيب‬
‫گيزلين آغﻼماغين دادي!‪...‬‬

‫‪٨٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫رضا باهارلي‬ ‫توركان اورمولو‬


‫همدان‪ ،‬باهار شهري‬ ‫امريكا‬

‫فلك بير آوچيدير‬ ‫سون باهارين سون يارپاقﻼري‬


‫فلك بير آوچيدير تور وورار خلقه‬ ‫دوناجاق يئنه دونيا‬
‫توريندان چيخماق يوخ‪ ،‬نئچه فني وار‬ ‫مندن داها گؤزه للريني سئودييني دوشوندويومده‬
‫اون ايكي حلقه دير اونين آلتيندا‬ ‫دوداغيمدا دونان گولوش كيمي!‬
‫اوچ يوز آلتميش آلتي بندي وار‬ ‫ايستي چايﻼر قهوه لر‪...‬‬
‫عدالت قاوراميني داها درين دوشونمه يه چاليشاجام‬
‫فلك بير آوچيدير درهدهياتار‬ ‫كيمسه كيمسدن اوستون دييل فيﻼن ‪...‬‬
‫هر گلني گورسهتور آتار توتار‬ ‫اورمان ياساﻻري‪،‬‬
‫بو كؤهنه دونياده هامينياوتار‬ ‫رقابتين گوجو‪،‬‬
‫اوتماق اولمز اوني چوخ كمندي وار‬ ‫اوتولنميش اتكلرين‬
‫پارﻻق كراواتﻼرا ينيلگيسي ‪...‬‬
‫فلك قويماز مراد آﻻي آرادان‬ ‫پوليتيك خبرلري ايزلمه يه داوام‪.‬‬
‫رحمي يوخدور قويماز آه و ناله دن‬ ‫تيتريه جك‬
‫خان و ارباب تئز گوتورر آرادن‬ ‫اوشويه جك‬
‫ديمز ويﻼن قاﻻر نئچه كندي وار‬ ‫دوناجاق يئنه دونيا‬
‫)رضا باهارلي ديواني ‪ -‬جواد نوري ‪ /‬سعيد جليلي‬ ‫مندن داها آغيلليﻼريني سئودييني دوشوندويومده‬
‫هنرمند ‪-‬ص‪(٩٠‬‬ ‫دوداقﻼريمدا دونان گولوش كيمي!‬
‫اييرآرخيك سئوگي مي؟‬
‫يوخ من بله ايشلره گلن دييلم‬
‫شام ايشيقﻼري‪ ،‬ايستي شرابﻼر‪...‬‬
‫فائضه بهادري‬
‫ايلك باهارين ايلك چيچكلرينه قدر مهلت‪،‬‬
‫مرند‬
‫نه بوندان داها گوزه ل‬
‫نه ده آغيللي اولماغا چاليشان دييلم‪.‬‬
‫هرنه بير احتمال اوستونده دوﻻنيردي‬
‫تانري تاس آتاندا‬
‫بيز آتيلديق يئره‬
‫چوخدان‬
‫آتميشدي‬

‫‪٨٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫بو دؤنه بيز اوتوزدوق‬ ‫يئتميشدي‬


‫يئرده قاليب قورد اولدوق‬ ‫هرنه ائده بيلهجهيي‬
‫هرنهيي اوتدوق البته‬ ‫اونونچون يئتهنه يئتيب‬
‫تانريني دا بئله‬ ‫يئتمهيهنه داش آتيرديق‬
‫ايندي راحاتجاسينا آتا بيليريك‬ ‫داشﻻري اتهييميزدن آتميرديق‬
‫هرنهيي‬ ‫داشﻼنميشديق‬
‫بير‪-‬بيريميزي ده بئله‬ ‫يئر كورهسينه‬
‫هله ده كسينليكله هئچنهيي دئيه بيلميريك‬ ‫گاهدان آتيليرديق‬
‫هرنه احتماﻻ باغليدير؛‬ ‫ديك‬
‫آتميشمي سئومك؟ يئتميشمي سئومك؟‬ ‫يوخوﻻردان‬
‫گؤي اوزونه‬
‫اولدوزﻻر گؤيدن قوپان آدامﻻرين يئرلريدير‬
‫غﻼمرضا بهاري )باهارلي(‬ ‫آتيليب‬
‫)همدان‪ ،‬باهار شهري(‬ ‫دوشوردوك‬
‫اويانمادي‬ ‫تانري اوتورموشدو‬
‫عشق آتشينده هر گئجه يانديم او يانمادي‬ ‫بير نقطه ايله‬
‫روياما سالدي كؤلگه اويانديم‪ ،‬اويانمادي‬ ‫اوتوزموشدو قوماري دئمك‬
‫عشقينده سؤيلهميشديم اورگ اوت توتوب يانار‬ ‫اويونون ياريسيندان‬
‫ياندي كول اولدو باغريم او ظالم اينانمادي‬ ‫سيلينميشدي ايزلري‬
‫اول قامت اعتدالي قديم ائيله دي كمان‬ ‫تانريسيزﻻر‬
‫گون تك جماله دالديم اوسانديم‪ ،‬اوسانمادي‬ ‫كيم بايقوشو قارقادي‬
‫ايلقار وئردي كي دايانار عشق دردينه‬ ‫كيم كوسدوردو بيزدن قارقاﻻري‬
‫گؤردو بﻼدي باشيمي آرتيق دايانمادي‬ ‫كسينليكله دئمك اولمور هئچ نهيي‬
‫گؤنلومله آرزوﻻري سالديم آياغينا‬ ‫اوچونجو طبقهده سيگار آليشديران اوغﻼن‬
‫او قلبيمي آياقﻼدي گئتدي اوتانمادي‬ ‫بويﻼنير بو شهره‬
‫گؤنلومده قالدي سؤزلر اوتانديم دئيهنمديم‬ ‫كسينليكله آتابيلمير اؤزونو‪...‬‬
‫يالوارديم آغﻼديم ده گئدركن يوبانمادي‬ ‫بير‬
‫وازگئچ باهارلي خاطرهسيندن ده قيل حذر‬ ‫ايكي‬
‫يانما اونا كي عشق اودونا دوشدو يانمادي‬ ‫اوچ‬
‫) يانان دويغوﻻر سسي ‪( ٨١ /‬‬ ‫اويونو يئنيدن باشﻼييريق‬
‫يئرده قاﻻن قورد‬
‫‪٩٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اسماعيل جميلي‬ ‫حكيم تيليمخان‬


‫كاليفرنيا‬ ‫استان مركزي‪ ،‬ساوه‪ ،‬مرغئي كندي‬
‫چال آزادليق نغمه سين‬
‫يولون گؤزلرم‬
‫قيما گيزلنسين گولوم ظولمات زولفونده اوزون‬
‫سنه دئييم مهري خانم‬
‫اسمه ميش باد صبا سن گل نمايان ائت اؤزون‬
‫اگلش باشييا دوﻻنيم‬
‫يئخ حصارين اؤرتويون چيخسين گؤزه لليكلر اوزه‬
‫عزرائيﻼ وئرمم جانيم‬
‫جلوه يه حوسنون كور ائتسين زاهيد ين ظالم‬
‫وئرينجك يولون گؤزلرم‬
‫گؤزون‬
‫چال آزادليق نغمه سين قووسون قارانليق يئللري‬
‫مينديرللر آغاج آتا‬
‫تئل تئل آچ زولفون تﻼوت ائيله سين مين بير‬
‫آپارالﻼر ظلماتا‬
‫سؤزون‬
‫ديدار قالير قياماتا‬
‫آرزي باغين سارسادا وقتسيز خزانﻼر ماتمي‬
‫قالينجك يولون گؤزلرم‬
‫سن سراي سينه ده ساخﻼ يانيق سئودا كؤزون‬
‫سؤنمه ين اولدوز كيمي كؤكسونده حاكيم ظولمتين‬
‫قبريمي قازالﻼر شامي‬
‫مژده سين وئر گؤزله نن آيدين گونشلي گوندوزون‬
‫اوستونده ساﻻلﻼر دامي‬
‫آيريليقداندير اوﻻن يولﻼر دؤنوملر آيريمي‬
‫ائل و قوووم قارداش هامي‬
‫كؤكله وصله سازيني بيزده تاپاق عشقين دوزون‬
‫گلينجك يولون گؤزلرم‬

‫قبريمي قازالﻼر درين‬


‫ﻻله جوانشير‬ ‫غسلومو وئرللر سرين‬
‫كانادا‬ ‫توپراق اوسته آغ اللرين‬
‫قويونجك يولون گؤزلرم‬
‫حيات‬
‫قونشوداكي بينانين كامئراﻻرينا قارشي دايانيب‪،‬‬ ‫تيليم ديير بختيم قارا‬
‫دوشونوب‪-‬دوشونوب هئچ بير شئي ائدهمهيينجه‪،‬‬ ‫بختيم قارا شوم ستارا‬
‫بو دنيزلي شهري ترك ائدهسيم گلير‪.‬‬ ‫باشيمي وئرسم ده دارا‬
‫باﻻجا حبيبين توپونو‪،‬‬ ‫وئرينجك يولون گؤزلرم‬
‫توپونا باخيب داريخماسيني‪،‬‬
‫پالتار ساتان‪ ،‬ويترين دوزن‪،‬‬

‫‪٩١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫سونرا اللريني ويتريندن گئري گوتورمهيي اونودان‬


‫آنام كؤينك ساتير‬ ‫اوزون بويلو‪ ،‬ساريشين آناسيني دوشونورم‪.‬‬
‫الجك ساتير‪،‬‬ ‫قونشو بينانين قاپيسيندان‬
‫آنام اون بئش ياشليغيني‪،‬‬ ‫آغ‪ ،‬قيرميزي‪ ،‬ياشيل چرقدلي قيزﻻر چيخير‪.‬‬
‫آتامﻼ ياشاديغي آجيﻼريني ساتير‪.‬‬ ‫"آنام گلن هفته گلير‪ "،‬دئيير حبيب‬
‫حيطدهكي شيﻼنكي الينه آليب‪،‬‬ ‫"من تورك ديليني سئويرم‪ .‬سونرا دا روسجاني‪".‬‬
‫كوچهني‪ ،‬قونشوﻻري‪،‬‬ ‫اوست قاتدان سينان ايستكان سسلري گلير‪.‬‬
‫نيشانلي قيزين سئويشمهلريني‪،‬‬ ‫قاچير حبيب!‬
‫شيشمان آروادين سؤيوشلريني‪،‬‬ ‫داييسينين قيزارميش گوزلريندن كوهنه روسكايا‬
‫نرتاختا اوينايان كيشيلرين بوش جئبلريني‪،‬‬ ‫اييسي گلير‬
‫سوﻻيير جبيب‪.‬‬ ‫تورك ديليني‪،‬‬
‫آناسيني گتيرهجك تورك اوچاقﻼريني سئوير‬
‫بلديه ماشينﻼري زيبيل بوشالدير‪.‬‬
‫حبيب‪.‬‬
‫كوچهني چيركاب قوخوسو بورويور‪.‬‬
‫بو ماشينﻼر بو قدر زيبيله يئتهجكمي؟‬ ‫قونشو بينانين اؤنونده‬
‫‪-‬كئچير عاغليمدان‪-‬‬ ‫قيرميزي پﻼكلي ماشينﻼر چرقد و خورما پايﻼيير‬
‫اصلينده‪ ،‬ياغيش ياغسا‬ ‫آدامﻼرا‪.‬‬
‫چوخ ياغسا‪،‬‬ ‫‪-‬حبيب توپونا باخير‪-‬‬
‫سئل گلسه‪،‬‬ ‫ايكي گون اول‪،‬‬
‫خزر داشسا اؤرنهيين‪،‬‬ ‫كوچهيه ايلديريملي ياغيشﻼر ياغدي‪.‬‬
‫ائولرين ايچيني‪،‬‬ ‫قارني زيبيل دولو شيشمان زيبيل داشقاﻻري‬
‫كوچهنين قوخوسونو‪،‬‬ ‫دولوب داشديﻼر‪.‬‬
‫شهر مركزينده باشي قوپموش پيشيك جسدلريني‪،‬‬ ‫نه ائويندهكي ودكا قوخوسو يويولدو‪،‬‬
‫آدامﻼرين يئكه قارنيني‪،‬‬ ‫نه ده باخيشينداكي اؤزلمي‪.‬‬
‫دؤولتين بئينيني‪،‬‬ ‫آلﻼه كلمهسي گؤزونون آغيندا تيترهدي اوشاغين‪.‬‬
‫حبيبي و آناسيني قويوب قاچان كيشيني‬ ‫"لعنت اولسون‪،‬‬
‫تميزلهسه بلكه دئييرم‪،‬‬ ‫بو كامئرالي بينا گلدي گلهلي‪،‬‬
‫سئل آپارسا بو وطني بلكه!‬ ‫آلﻼهي گتيردي بوتون ماغازاﻻرين ويترينلرينه!‬
‫الكللو ايچكيميز يوخدور‪،‬‬
‫آدام گولمز دئيير حبيب‪،‬‬
‫قارشي كوچهيه گئدين‪"،‬‬
‫دايانميش هاوادا اوچورتما اوچورماغا چاليشير‪.‬‬
‫دئيينير دايي‪.‬‬

‫‪٩٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اليمدن ياپيشيب آپاريرسان‬ ‫گؤيلره باخاراق بويويور و شفافليغي ايتير‬


‫اوروشوندن گؤيسونون‬ ‫گوزلرينين‪.‬‬
‫ديلين مرمر پارﻻقليقليغيندان‬ ‫"تئز اول‪ ،‬ودكا وئر! اولدورهرم يوخسا سني! "‬
‫آپاريب باشيما ايش آچيرسان‬ ‫‪٢٠٠٥‬‬
‫)يوخ اولماقﻻ گؤزلريمي يومماق عينيدير(‬
‫يومدوم‬
‫كئچميشينده اونوتولدوم‬ ‫امين حاجيلو‬
‫بيرينجي پرده ‪ /‬ايچري‬ ‫خوي‬
‫ديلين پنجرهسي قاسيرغادا‬
‫آمبيانس دا ويلونسل‬ ‫كئچميش سانديغين قدر كئچميش ساييلماز‬
‫پلتك‬ ‫گير‪-‬چيخ ائدر‬
‫پلتك بير شعيرده آرتيق هيجا‬ ‫كئچمز‬
‫ايكينجي پرده‬ ‫دئدي‬
‫آچيﻼر‬ ‫قيل دؤنمهسي اوچون داوا‪ ،‬اوجا سسله اوخودوم آلت‬
‫گونش سوفراميزدا‬ ‫يازيدا‬
‫حوزون الي قارنيندا‬ ‫سونرا شلقم سويو رئكﻼمي‬
‫چيچهيي بورنوندا بير قادين كيمي قالخير آياغا‬ ‫اوچ آﻻنا بيري موفته!‬
‫سوفرانين اوجوندان سئرچهلره دن چيخاردير قيزيم‬ ‫سونرا مودا اويغون دردلرين اورتاسيندا آلترناتيو بير‬
‫من شعير دوشونورم‬ ‫يارا‬
‫)ائوده اونودولموش آچار قاپي دوشونور(‬ ‫اوچ آﻻنا بيري موفته‬
‫كئچميش‬ ‫سارماسي دا بيزدن‬
‫سانديغيم قدر كئچميش دئيل‬ ‫كئچميش نئجه اولسا‬
‫آليب ساپينا قدر تاخيرام اورهييمه‬ ‫كئچميش‬
‫سونونجو پرده‬ ‫)هندزفريلر مترجمديلر‬
‫قيل دؤنمهسي اوچون داوا‬ ‫سسيني نوتا آلديقﻻريني بيليرم(‬
‫شلقم سويو‬ ‫)سن ساغيرسان‪ ،‬سونرادان ساغير(‬
‫اوچ آﻻنا بيري موفته‬ ‫)من شورون چيخارديرام حياتين(‬
‫آدرسيمي بير كاغيذدا يازيب ايتيريرم‬
‫بيرآز گزينيرم سنده‬
‫بير تك سن منيم آدرسيمي بيليرسن‬

‫‪٩٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫بير گون نفته چئوريليب‬ ‫ائلچين حسنزاده‬


‫يئنيدن يانيب‪ ،‬يئنيدن ياخيﻼجاغام‬ ‫ماكو‬

‫آه اورتادوغو!‬
‫خان صنم‬ ‫سنين آخان اولدوزﻻرين چوخ كيچيك اولور‬
‫اهر‬ ‫او قدر كيچيك كي‬
‫شهرلرين او تاييندان آخيب‬
‫هئي دكارت عمي!‬ ‫تاوانﻻريميزدا پارتﻼيير‬
‫ياغديرما آرتيق او شوبهه فلسفهسيني باشيما‬ ‫و هر گئجه گؤيوموزده اولدوز آخديقجا‬
‫گئرچكلر بللهنير هر حالدا‬ ‫ائويميزده بير اوشاق‪ ،‬بير قوجا‬
‫بو بير مونولوگدور‬ ‫بير آرزي‪ ،‬بير اومود‬
‫نه واختسا ترك ائديلميش بيرينين گؤزلريندن‬ ‫بير ياشام اؤلور‬
‫چالميشديم اوچوروما قوجاق آچاركن‪.‬‬ ‫آه اورتادوغو!‬
‫نه سسلهميشديم نه توتموشدوم‬ ‫اي شهوت قوخويان قيلينجﻻرين آناسي‬
‫بوراخ راحات اولسون دئميشديم‬ ‫قانلي آغيزﻻرين قوتسال دعاسي‬
‫»انتحاري دوشونن اؤلموشدور ذاتن«‪.‬‬ ‫ساواشدان قاﻻن دول قادينﻻرين قارانليق ياسي‬
‫سنين باشيني موصلده كسديلر‬
‫‪ -‬سئوگي بير سالديريجيدير‪ ،‬سنسه بير سالديرقان‬ ‫قولﻻريني كربﻼدا‬
‫‪ -‬يانيليرسان‬ ‫آياقﻻريني‬
‫بو بير ديالوگدور‬ ‫آياقﻻريني كسمهديلر‬
‫چيللهلرين بيرينده سيغينميشدير قوﻻقليغيما‪،‬‬ ‫آياغيني آرزيﻻردان كسديلر‬
‫اوشوموشدور بلكه!‬ ‫و بير تك نفت قوخويان اورهيين قالدي‬
‫بيتمك ايستهمهميشدير‬ ‫سني سئوسم ده‬
‫سني سئومهسم ده‬
‫‪ -١‬ايلك اؤنجه گؤزلرينين عاصي لحنيني‬
‫بير اؤگئي قابيله تك باغلييام سنه‬
‫سئوميشدي اندامينداكي ديسيپلينله قارشيت‬
‫سانيرام‬
‫سونرا اوندان بير اوغلو اولسون ايستهميشدي‬
‫اوچونجو دونيا ساواشيندان سونرا دا‬
‫‪ -٢‬يان ياتاقداكي گؤزل زاهي قان آغﻼييردي‬ ‫بير جوت باتيلي چيلپاق انساني قيزديرماق اوچون‬
‫اوشاق قيز اولموشدو‬ ‫سونوجدا گؤمولوب‬
‫بو بير پرولوگدور‬ ‫سنين قانلي باغريندا‬

‫‪٩٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫يانليش سئچيملرين باشﻼنقيج نقطهسي‬


‫تاريخ مني ياخشي تانييير‬ ‫هانسي يؤنتمنسه حياتا كئچيرميشدير‪.‬‬
‫بونﻼ بئله هارداسا بير رومان وارمي‬
‫ايچينده بير كاراكتري منه بنزهين؟!‬
‫آجيﻻردان يوغرولموش بير كاراكتر‬
‫كيان خياو‬
‫آﻻ توردان يارين آﻻ تورا كيمي‬
‫مشكينشهر‬
‫اوتانقاج‪ ،‬سوچسوز اللري‪ ،‬آياقﻻرييﻼ‬
‫يالنيز‪ ،‬تكباشينا‬
‫منيمكي هيوﻻ دئييل‬
‫قاﻻباليقدا‪...‬‬
‫بير گؤيرچين قاناديدير اوچورورام اؤزومله‬
‫او دؤرد ياشي يوخكن‬
‫آغ قارقايا بنزهين‬
‫چاتار‪-‬چاتماز قيرخ كيلويا آغيرليغي‬
‫لهلكلري پرن‪-‬پرن تؤكولن آغزيمدا‪...‬‬
‫دؤرد مين كيلولوق بير ديلين آلتيندا‬
‫عاغلي گؤزونده‬
‫دوشن قانلي هاﻻيا؟!‬
‫گؤزو ديلينده‬
‫ائئئئي قوخوسو قورخو‪ ،‬بوياسي اؤلوم‬
‫ديلي چيينينده ياشايان گؤردونوزمو بورا كيمي؟!‬
‫ائئئئي آﻻتور‪ ...‬آنا تور‪ ...‬آنا تورپاغيم!‬
‫بيري چيينيندهكينه آدام يئديردي‬
‫ائئئئي جانيندان آييراجاق جانﻻريني‬
‫منسه گؤزياشيمي‪ ،‬اورك قانيمي‬
‫ديليمي چيينيمده دوغانيم منيم!‬
‫اوستهليك بئليمه چاتيلميش ياشام يوكومو‪...‬‬

‫‪٩٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫نيگار خياوي‬
‫مشكينشهر‬

‫كؤلگه ياخينليغيندا ‪١‬‬

‫دئييرم‬
‫چيخيم شهرين ميليونونجو گؤيد‪‬لنينين دامينا سؤيلهييممي گؤرن؟‬
‫سؤيلهييممي آناما‬
‫قارداشﻻريمي گئجه‪-‬گؤزونه ساعاتين صفحهسيندن بير‪-‬بير سيليب سوپورورلر؟‬
‫سؤيلهييممي بيري اوركدن انتحار ائدير؟‬
‫بيري بئينيندن ايدزه توتولور‬
‫بيري او بيريني‪ ،‬اؤزونو‪ ،‬قيرميزي كنديريني گيردكان آغاجينا آسير‬
‫گؤرن دئييممي‬
‫بو گون قيزيني شهرين زيرزميسينده گؤردوم بير يئني انتحار باغيريركن؟‬
‫گؤرن دئييممي باجيﻻريم فلهيين كهنه بورجونا گئتديلر و قادينليق گودازينا؟‬
‫دئييممي آلمانين سئوينجيني اليمين چوخوروندا نئجه قويﻼديم‬
‫و قار د‪‬نهلريله ال‪-‬اله وئريب هارايا گئتديم؟‬
‫دئييممي گؤرن شعريمين شيريمﻻريندا كيملرله سئويشمهديم؟‬
‫و جانيمين جيريقﻻريندا وئران آبادﻻر وئران آبادﻻر وئران آبادﻻر تيكديم‬
‫سونرا پاييز گليب سحر‪-‬سحر ساچﻻريما نئجه تؤكولدو‬
‫آناما دئييممي گؤرن جنازهسي اليميزده قالميشدي‬
‫و قبرينه هئچ يئرده يئر تاپانميرديق‬
‫سونرا من سيچانﻻري سوراقﻼشيب اونﻼرا گيلئيلنيرديم‪،‬‬
‫سونرا د‪‬ريمين آلتيندا سيچان سيچان سيچان اويناقﻼييردي‬
‫و هئچ كيم شهره يئني قبرستان تيكه بيلميردي‪.‬‬

‫بونﻼرين هاميسيني دئيهجم آناما‬


‫آتامين قاپيسيني تاپا بيلسم اگر‪.‬‬

‫‪٩٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ايستكلريم چيچكلنهجك‬ ‫حسن رياضي )ايلديريم(‬


‫باهار ايشيغينا بورونهجهيم؛‬ ‫تهران‬
‫اوفوقلر‪ ،‬اوفوقلر‬
‫دان يئليله تومارﻻنان اوفوقلر‬ ‫ياواش‪-‬ياواش‬
‫آچيﻼجاق؛‬ ‫پاييزﻻشيرام‪،‬‬
‫اوياناجاغام‬ ‫ايچيمده‬
‫كؤنلومده ياشاييب‪ ،‬ياراتماق آرزوسو‬ ‫اسكي ايستكلرين‪ ،‬قوروموش آرزوﻻرين‬
‫گؤزلريمده‬ ‫يارپاق تؤكومو باشﻼنير‬
‫قارانقوشﻻر سسلهجك‬ ‫دامارﻻريمدا‬
‫دوداق ﻻريمدا‬ ‫پاييزيميش سوﻻر كيمي سوزالير قان‬
‫بنؤوشهلر‪ ،‬نرگيزلر گؤيرهجك؛‬ ‫گؤزلريمده‬
‫اللريم‬ ‫آوازيير‪ ،‬بوزارير زامان‬
‫تزه چؤرهك عطري ساچاجاق‪،‬‬ ‫جانيمدا ساريلميش پاييز كولكلري كوشولدايير‪،‬‬
‫آياقﻻريمدا‬ ‫باشيمدا بولودﻻر چاخناشير؛‬
‫يولﻻر چيرپيناجاق؛‬ ‫بودور هئي‪...‬‬
‫باهارﻻنميش عؤمروم‬ ‫قيشيم ياخينﻼشير!‬
‫عؤمورلره‬
‫ايللره جاﻻناجاق‬ ‫پاييزﻻر بوزلوغونو‪ ،‬ساريليغيني سويونوب‬
‫قيش يوخوسونا جومان كيمي‪،‬‬
‫من ده‬
‫آرش ساعي‬ ‫جانيمين قارتيميش حسرت لريني‬
‫تبريز‬ ‫اورهييمين كوتلميش گؤينكلريني سويونوب‬
‫عؤمرومون سيرلي يوخوسونا جوماجاغام؛‬
‫گئجهنين بير پيس يوخوسو بويونا دولدو ياشيم‬ ‫يوخوﻻريمدا‪:‬‬
‫قيرخا دولدو ياشيم‬ ‫سئودا شفقلي سحر سوﻻري آخاجاق‪،‬‬
‫يعني مني چاغيران اوﻻجاق بو گونلرين بيري‬ ‫رؤياﻻريما‬
‫قيرخيما گلهجك بيري‬ ‫سود قوخوسو‪ ،‬ياغيش قوخوسو ساچيﻼجاق‪،‬‬
‫ياديمدا بيري وار‪ ،‬ياد كيمي بيري‬ ‫دينجهليب‪ ،‬ديرچهلهجهيم؛‬
‫‪ ٢٢‬ايل بوندان قاباق بايات بيري‬ ‫اورهييمده‬
‫آدي ياديمدادير‪ ،‬ديليمه گلمز بيري‬ ‫گيزلي باهارين آياق سسلري گلهجك‬
‫اوميدلريم پؤهرهلنهجك‬
‫‪٩٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫مرتضي سلماني‬ ‫مني قيرخيما چاتديران بيري‬


‫تبريز‬ ‫قيز كيمي بيري‪ ،‬اوغﻼن كيمي بيري‬
‫يا دا بير پارك كيمي بيري‬
‫يولون سونونا گلسن‬ ‫گونشي باتمايان گونون بيري‬
‫بالكوندا دايانيب‬ ‫گئجهسي توكنمهين بيري‬
‫سيگارا چكمهيين بير آنﻼمي يوخ‬ ‫مندن او وار ياديمدا‪ ،‬بيري!‬
‫غروبو ايزلهيركن‪...‬‬ ‫مني چاغيرمايان بيري‬
‫هئچ نه تسلي اولماسا‬ ‫من همن بيري‬
‫هئچ نه‪...‬‬ ‫قيرخيمدا بيري وار‪ ،‬بيري‪...‬‬
‫ايلك گون‬
‫بالكوندان سيگاراني تولﻼ يئره‬
‫ايكينجي گون ديرناغيني‬ ‫علياكبر سراج اكبري‬
‫اوچونجو‪ :‬بير نئچه ساچ تئليني‬ ‫خراسان – بجنورد‬
‫سونرا مثلن باشماق باغيني‪...‬‬ ‫‪(١‬‬
‫بئلهجه ياخينﻼشان اؤلومه آليش‬ ‫يادئمدهدئ قوله كمان الئمده‬
‫اؤزونو آتا بيلمهسن ده‬ ‫قئرمئز كمربند باغلئيدئ بئلئمده‬
‫ايچيندن تولﻼناجاق بير شئيلر‬ ‫چاغالئق قووهتئ ائككئ ديزئمده‬
‫ايلك عاشيقلييين‬ ‫سرچه قوشئنگ دالئسئندن چاپردئم‬
‫قادينينﻻ ايلك گؤروشون‬ ‫شهخهلرينگ ﻻيئندن داش آتردئم‬
‫جئبلرينين بوشلوغو‬
‫‪(٢‬‬
‫گنجلييين‬
‫آيدئنلئق گئجهله دامده ياتردي‬
‫اصلن بونﻼري آتماق اوچون يارانيب بالكون‬
‫گئزئمئزئ اولدوزلره آتردي‬
‫بالكونون قاپيسيني باغﻼ‬
‫چاغالئغئنگ خيالئنه ياتردي‬
‫و جسميني‬
‫تئز قهررئدي‪ ،‬يوخئمئزئ آلمدي‬
‫ياتاقدا گؤزلهين قادينينا گؤتور‪...‬‬
‫حيف اولسئن كئ چاغالئقده قالمدي‬

‫‪٩٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اوينايير بير اوشاق قيللي بير دوشده‬ ‫س‪ .‬سئيدآوالي‬


‫"كيﻼش"ينگ قونداغي سينيق بير دؤشده‬ ‫تبريز‬
‫مككه ده اوغونور بير داش گولوشده‬
‫ساتانينگ)شئيتان( اوزونو گورسيم گلير‬ ‫حسرته دوغرو آيريلديق‬
‫جانيمي يولوندا وئرسيم گلير‬ ‫حسرت سيز سئودا‪،‬‬
‫گونش سيز حيات‪،‬‬
‫بير بومبو سوخورﻻر دار بير دليگه‬ ‫هئچ اوﻻرمي؟‬
‫بير بيچاق اهوازدا چاتيب ايليگه‬ ‫هئچ بيته رمي؟‬
‫مينگ دول قان اميليب تك بير سولوگه‬
‫قيزگلين تيكيليب اوزاغا باخير‬ ‫گونشه دوغرو يئريديك‪،‬‬
‫آياغي گئد گئده توزاغا آخير‬ ‫آياقﻼشيركن‪،‬‬
‫يول يولداشيميز آيريليقﻼرينان‪.‬‬
‫خومپارا بوغازدير منگلي دميره‬
‫بير توفنگ بويﻼنير باريت سوموره‬ ‫اوره ييميزده گيزلتديك‬
‫هارر بير تانك گليمسير سوموك گميره‬ ‫»جيددان« كيمي‬
‫ليليكلير بير قوشو تئلسيز ديرگي‬ ‫گونش ين سازاغيني‪.‬‬
‫ساربازينگ آغزيندا اوينور اورگي‬
‫هئچ دئمه؛‬
‫بير باش دير دوشونور قيوريلير قوپور‬ ‫گونشه دوغرو يئريمك‪،‬‬
‫سورمه دير گوزومدن قارانليق قاپير‬ ‫حسرته دوغرو آيريلماق ايمش‪.‬‬
‫ديهليده بير اوككوز سيغيرا تاپير‬
‫يوموروق بير ديلدير دينمز يئريمده‬
‫چئينه نير اوتولور قانلي دورومده‬ ‫بولوت شيرازلي‬
‫)شيراز – قشقايي(‬
‫چكمه لر باسيلير دوداقﻼر سوسور‬
‫دارﻻردا بير اوركن اؤگجه يير قوسور‬ ‫هارر بير تانك گليمسير سوموك گميره‬
‫بير خاتين اوزونو ساچچيندان آسير‬ ‫درين بير يارادير گولـله باشيندا‬
‫ايراق‪،‬يم يومسونور پاريس دوزونده‬ ‫اؤلوموم قوجاليب دوقسان ياشيندا‬
‫ايككي ايت چاتيشير باغداد گوزونده‬ ‫جان جانا باش باشا قاشيم قاشيندا‬
‫قوشولوب داغﻼردا ياييليم گزير‬
‫كابيلي ايتتيريب هلبده گزير‬ ‫تاليبان قوندوزدا بير اوغول بزير‬
‫‪٩٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اورومچو اورمودان قووزانار سسي‬ ‫بير خورتﻼن جيرتﻼني يوخخودا بزير‬


‫بو گونلر كيم بيلير گچر مي؟ گچمز!‬ ‫آل قاندير بو دوشدن توشﻼرا سوزور‬
‫قيزيل قان داماري ايچر مي؟ ايچمز!‬ ‫بو دوشونگ سونونو بيليريم دئمه‬
‫دوغراما اوفاقدير قوشقومو يئمه‬
‫منه باخ ساواشينگ قوسماقلي گؤزو‬
‫آلﻼهينگ كؤلگه سي‪ ،‬پيسليگينگ اؤزو‬ ‫هارهارري بير ائششك چيرپير دؤشونه‬
‫آدامينگ انگ آلچاق‪ ،‬انگ دوشوك اوزو‬ ‫زاديني بوررويوب خورما پيشينه‬
‫دوغماسا دوغاريم گونو بو يوردا‬ ‫بير اوشاق بره ليب ياغلي ايشينه‬
‫مينگ قويون ساتاريم داغداكي قوردا‬ ‫جيسس ائدير بسره ده بير قويو قازير‬
‫سيجاق نفت فيشقيرير گوگلره آزير‬
‫بئلينگي باغﻼدينگ ايروان بئلينه‬
‫زنبيلي دوغرادينگ اورمو گولونه‬ ‫هاردادير سوروشور بيري بيريندن‬
‫قورد ديلي قاريشماز كوپك ديلينه‬ ‫ساوشدا هئچ تورپاق قوپماز يئريندن‬
‫بو قانلي دوغراماج سنه ده پاي دير‬ ‫بوردادير چيغيرير قورشون دريندن‬
‫اولدوزونگ يولداشي همميشه آيدير‬ ‫چاخناشير شيرازدا قانلي بولوتﻼر‬
‫كيم اكر كيم بيچر كيم سني اودﻻر؟‬
‫آرازيم دوﻻشار سينير بوينونا‬
‫تبريزي باكي يي آﻻر قوينونا‬ ‫اوتوروب باخيريم كور ايشيق تكين‬
‫هئچ گلمز بير داها آلﻼه اوينونا‬ ‫اولوروم اؤلوروم قيميشيق تكين‬
‫يولوموز بيرلشر سئل اوﻻر آخار‬ ‫آشيريم داشيريم بير آشيق تكين‬
‫كسديرر دوغرايار يانديرار ياخار!‬ ‫قوررودو قارريدي الندي يوردوم‬
‫قويوندان قويونا ديلندي قوردوم‬

‫بهروز صديق‬ ‫تئهرانام بالديريم بئرلين گؤگونده‬


‫اردبيل‬ ‫واشنگتون موسكوودا پيس بير اويوندا‬
‫بير اوخوند شانگهايدا لئنين تويوندا‬
‫و تورپاق بويلو اولدو‬ ‫پئكنده بير سس وار دامبودومب گلير‬
‫داغ كولهييندن‬ ‫تويومدور ارلريم بوز داغي دلير‬
‫و تورپاق اوچ قارتال‬
‫دونيايا گتيردي‬ ‫ياييليم گولـله سي گولر گول سسي‬
‫اورشليم قووورور قومدا تبسي‬
‫‪١٠٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫مسيب عربگل‬ ‫اوچ قارتال يوكسلدي‬


‫آشتيان‪ ،‬استان مركزي‪ ،‬بهارستان كندي‬ ‫اوجا داغﻻرا‬

‫چالديقجا قانادين‬
‫بئـــرئ‬
‫او اوچ قارتاليم‬
‫بـــــيكين بـــــي بئرئ‪ ،‬ﻻق ايچئ تيشــر‬
‫‪-‬آنام اورهييندن گلن باياتيم‬
‫لينگـــــي ســــينور غوصتادا بوغزي شيشر‬
‫اؤيله اوجا‪-‬اوجا اوچاركن اونﻼر‬
‫قوزغون جايناغيندان‬
‫فيكــــري هرنه وارميش‪ ،‬ايشكـــــه هاتار‬
‫قوشﻻر آلديﻼر‬
‫ائزيلـــــه ائلچر‪ ،‬تئكر‪ ،‬هــــادرار‪ ،‬قــــاتار‬
‫باغا قوندوﻻر‬
‫وورولموش قوشﻻرا‬
‫تا بئيلئور ائـــــزي شايـــــي بيلْمـــز خﻼص‬
‫يووا قوردوﻻر‬
‫كئچـــــه كـــــونديز ايشـــي او‪‬لور التماس‬
‫د‪‬نيني‬
‫سويونو‬
‫تاش و تــــورپاق‪ ،‬قـــورت و قوشقا يالوارور‬
‫اسيرگمزلر‬
‫كئـــــزلريده ياش تئكـــــر‪ ،‬قان هقﻼيــور‬
‫»بابكيم« قاﻻسي‬
‫او اوجا »بذ«لر‬
‫قالـــــور اودا بئـــــرييك‪ ،‬بـــــي نچچه ييل‬
‫»صمد«‬
‫هـــــي تئكر باش‪ ،‬كئـــــزيه تورپاق وكيل‬
‫»بهروز«‬
‫و‬
‫يئگولوكـــــي‪ ،‬باقا‪ ،‬قالئنداقهميــــــــــــش‬
‫»كاظيم«‬
‫ســـــيچقان وگئـــــچچمن و چــورپاقهميش‬
‫كار‬
‫جـــــانورﻻر بئرئ وصفـــــي‪ ،‬ائشتهلــــــر‬ ‫و‬
‫ائزه سيـــــده عــــــار و ننـــــگي كئشتهلر‬ ‫كور‬
‫گئجهده‬
‫شيـــــرهايير بئـــــرئ ولَو حـــــق بيلمهزر‬ ‫اولدوزوم‬
‫ﻻق ايچـــــچه قالماســـــي بيزكه بــــدهر‬ ‫آييم‪.‬‬

‫تئز يـــــواي ﻻقده بيلهســـــي هيپــــيديز‬


‫ايســـــت و باشـــــي چئيسـويله‪ ،‬يوپيديز‬

‫‪١٠١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫امما يـــــوو ننگ و مـــــو‪‬كافات ﻻ هئـليپ‬


‫ســـــن بيديكلؤك هارتيـچاي آتﻻ هئليپ‬ ‫تاغچـــــا سالـــــديز جانـــورﻻر يـــــانييا‬
‫كوشيـــــش ائتيز نچـــــچه كين درمــانييا‬
‫يـــــوو كـــــي يأني هـــــارتويا تولْقانماقا‬
‫بلكـــــي تيشــيـــم قانـــــويا بـــولقانماقا‬ ‫وارديـــــلر ﻻقده بئلهســـــي هيديلـــــــر‬
‫يئتتيلـــــر تاغچـــــا نوقارتـئــــي قيديلـر‬
‫بئـــــرئ واردي‪ ،‬جــــاناوارﻻرداقيـــــراق‬
‫ايشلـــــري ييل او‪‬لـــــدي و عومري چيراق‬ ‫ســـــامبوره هيـــــن قازدي تاشقــار قالماقا‬
‫تولكـــــي ارزاق او‪‬لـــــديكي آچ قالمـــاقا‬
‫كئز غوﻻقي اوندا ســــوي شك اولـــــمادي‬
‫هـــاي به هـــاي آچ قالدي‪ ،‬يئمك بولمادي‬ ‫كـــــول يورك كينـــــدرديلر شل بئيريكه‬
‫چاشـــــت و شامـــــي هاتماديلر هئـريكه‬
‫بيكين آچلــــوق‪،‬كيـــــچ كلتتـــــي قارنيا‬
‫تيـــــردي يئــــرده‪ ،‬هاتتي بـي يئل بورنيـا‬ ‫هاز هازك‪ ،‬ســـــوو يوردي بئــــري جانيئ‬
‫كلْـــــدي قـــــووت تيــــزيه‪ ،‬قان قانيـئ‬
‫كـــــزدي هــــي سوسلندي او‪‬تﻼر ﻻيئچا‬
‫كئـــــردي بـــــيچا وار‪ ،‬كامـــارﻻر پاي‪‬چا‬ ‫اوردا كـــــي قلبـــي قارارتـــــي‪ ،‬آتي ننگ‬
‫هايـــــدي منـــــده قورقايور شيرﻻئو پلنگ‬
‫واغـــــدي چاقه‪ ،‬كئــــردي بيهيرگنتي وار‬
‫ســـاندي هيرگنتي قـــــونر‪ ،‬او‪‬ليمش دوچار‬ ‫هايـــــدي نئـــــي او‪‬ﻻردا مــن باج آلماقام‬
‫جـــــانورﻻر كـــــدخوداســـــي او‪‬لـماقام‬
‫هاتتـــــي ايزي چاقه كـــــي تئــز كئتريگه‬
‫قـــــون اتيده تا بيلــــور‪ ،‬تـــــوق يئپئيگه‬ ‫تولكي كئـردي بئـــــري ياوقان پو‪‬زلـــــري‬
‫واردي هايـــــدي شيـركه نيش لوق سؤزلري‬
‫تيشــــدي چاقا‪ ،‬كئــــردي هئچنه او‪‬دا يوق‬
‫آچ قارينلـــــه او‪‬لـــــدي ائز عو‪‬مريدا توق‬ ‫شئرغضبناك او‪‬لدي بئـــــري ســـــسلهدي‬
‫ووردي ســـــيدي هينــدي تاشقار پيسلهدي‬
‫او هيــــرنلوٍك‪ ،‬كيــــن ايشيلﻼقي دميــش‬
‫بئـــــري تئـــيشك‪ ،‬كئرمهسي آچيدميش‬ ‫هايـــــدي حققرت‪ ‬كـــــه قارنوي هوريقام‬
‫كئـــــزلروي كور شــايدي‪ ،‬بوينوي قيرروقام‬
‫بلگئوليره‪ ،‬بئــرئيك چــــاچـــــه هئلـــــر‬
‫‪١٠٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫درد زورﻻ تپيلدي اورهييمه‬ ‫جـــــان عذابـــــي باعثــــي قلـب و تيلر‬


‫درد‪...‬‬
‫خياوانﻻردا يئنگهم‬ ‫كيمســــئهايكي‪ ،‬خيـــر جوابي وئردي شر‬
‫ائويمده موشاتام‪...‬‬ ‫ﻻقْـــــداتا هيپـــــيگلـــــر‪ ،‬چاقا تيشــر‬
‫هله نه ياخشي كي‪ ،‬تاپميشديم سئوديييم قيزي!‬
‫بو گئجه اؤزومه فيكيرلشمهلييم‪...‬‬
‫بيزدن بير قاپي او يانليق‬ ‫مهدي عظيمي‬
‫بير كيشي دؤيور قادينيني!‬ ‫مرند‬
‫نئچه قاپي او يانليق‬
‫خينا گئجهسي‬ ‫گئجه‬
‫اوجالير كوچهده اذان سسي‪...‬‬ ‫يورقون بير عسگر كيمي‬
‫بير تهر قاچا بيلميرم بو سسلردن‬ ‫اوتوردو پنجرهمه‪...‬‬
‫آياقﻻر آلتينا دوشدو دوشونجهم‬ ‫چيينينده نئچه اولدوز‬
‫كيمسهنين گوجو چاتمايير داشيماغا‬ ‫اللري بومبوش‬
‫ايشدن آتيلديغيم كيمي‬ ‫آيي يولدا اونوتموشدو سانكي‪...‬‬
‫شعردن ده آتيلديم!‬ ‫بو گئجه‬
‫بيريسي گونشي چالدي گؤيوندن‬ ‫يالقيز بوراخيرام گئجهني‬
‫بيريسي اوزرليك سالدي آديما خياوانﻻردا‬ ‫بو گئجه‬
‫توستومدن ياراندي‬ ‫اؤزباشينا بوراخديغيمدا هر نهيي‬
‫باشيمين اوستونده قارا بولودﻻر‬ ‫پردهني چكديييمده‬
‫اؤگئي گولوشلرله سيللهلهندي باخيشﻻريم‬ ‫دورمادان‬
‫نهلري فيكيرلشمهلييم؟!‬ ‫گؤتوروب باشيمدان بؤركومو‬
‫فيكريم چايﻻردا قاراباليق‬ ‫يئره قويدوم‪...‬‬
‫فيكريم قاﻻباليق‬ ‫اؤزومه فيكيرلشمهلييم‬
‫كئچيرم اؤزومدن‬ ‫گونلر بير‪-‬بير اؤنومدن كئچير‪...‬‬
‫بئينيمده تاققاتاق پوتون سسي وار!‬ ‫نه اوشاقليغيمدا آنﻼيا بيلديم حياتي‬
‫سئوگيليمن آياق سسيدير بو!‬ ‫نه بؤيودويومده‬
‫ياواش‪-‬ياواش ياخينﻼشير اورهييمه‬ ‫آتامين بئينيندن‬
‫گلدينمي؟!‬ ‫آنامين بوغازيندان اوچدو ياشام‪...‬‬
‫ائله دردلي‪-‬دردلي باخما اوزومه!‬ ‫چوخ كئچمهدن باشيما دوشدو دونيا!‬
‫ياخينا گل! قوخﻼييم سني!‬
‫‪١٠٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫بير قورخودان پريودو داليدوشن آغاجﻻري گؤره‬ ‫انسان بيرييله سئويشمهدن سئوه بيلرمي؟‬
‫بيليرم‬ ‫بيزيم بيزدن باشقا كيميميز وار؟‬
‫بير ده قارا پيشييين ديشيندن يئره دوشن قيرميزي‬ ‫باخسانا!‬
‫دوداقﻻري‪...‬‬ ‫اللريمي ساچﻻريندا‬
‫سسسيزدير آما سئويشمهيه چوخ جانسيزدير‬ ‫اورهييمي اللرينده اونوتموشام!‬
‫حيات‪...‬‬ ‫آل فيكريمي ده بئينيده ساخﻼ!‬
‫بير آغ ديمديكلي دؤنور كوچهيه‬ ‫پارتﻼديغيندا‬
‫قانادسيزجا گزينير‬ ‫بيرليكده داغيلماليييق شهره‬
‫باهاري اؤسكورور زيبيلقابيﻻرا‬ ‫هئچ نهيي دوشونه بيلميرم داها‬
‫كئچير‬ ‫آغيرﻻشير گئتبهگئت كيرپيكلريم‬
‫يئل اسير‬ ‫اويخو گؤزلريمه يئريكلهيير‪...‬‬
‫بير قورخوسونو ساتيب خرجلهين كيشي گلير‬ ‫گونش زورﻻمادان قارانليغي‬
‫باهاري گؤتورور‬ ‫ياتاغا كؤچمهليييك‪...‬‬
‫اوزونه ال چكيب قويور داشقاسينا!‬ ‫دايان!‬
‫باخيب بالكنا دئيير‪» :‬بو چوﻻق ياشامين نهيينه‬ ‫ياتاغا كؤچمهدن اونجه‬
‫قودوخﻼنيرسان؟‬ ‫باشيما قويمالييام بؤركومو!‬
‫منيم آغريﻻريمدا دايانان ساعات‬ ‫بيليرسن‬
‫نه قدر قاچسا دا‬ ‫بو آتامدان قاﻻن‬
‫سنين بوشلوغونو دولدورماياجاق«‬ ‫سون يادگاردير‪...‬‬

‫پوريا محمديكيا‬ ‫رحميه محمديفرد‬


‫اروميه‬ ‫تبريز‬

‫اؤلولريمي قوجاقﻼديم‬ ‫»اؤلولر هانسي ساعاتدا چوخ اؤلر رحوش؟«‬


‫اوچ كره دؤيدويوم داشين‬ ‫دئديم اؤلولردن سورماليسان‬
‫چاتﻼقيندان سوزولهرك‬ ‫سكوت آياغيني اوزالتدي اورتاميزا‬
‫ديريلريمي تانيمازدان اؤنجه‬ ‫داريخماغيمي پنجرهدن بويﻼنيرام‬
‫ديريلديريلديم اورتا دوغودان آوروپايي گؤزومله‬ ‫ديركلرين ايشيغيندا‬
‫باخديم حياتين عنعنهوي بؤيوتونا‪...‬‬

‫‪١٠٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫سئومك سؤزجويونو قوشﻻردان اؤيرنميشديم ايلك‬ ‫داميزديرديم پيچاقدان سوزن اوووجومون قانيني‬
‫جينقيلتيلي صاميتليييمده‬
‫و سنه اوزانان اليمه توخوندوغوندا آنﻼميشديم‬ ‫باريشي ساغﻼديم اينكلر قبيلهسي ايله دونوزﻻر‬
‫دريمدن اؤته بيلهجهييمي‪...‬‬ ‫طايفاسينين آراسيندا‬
‫سونرا‬
‫باخ هله هارداسا قيزيل آلمادان يئيهجكديم‬ ‫چاخيرﻻديم گؤزومدن آغزيما آخان شور دنيزي‬
‫ايﻼن قادين!‬ ‫و بيردن آتيلديم ميﻼددان سونراكي ايلك گونه‪...‬‬
‫ميﻼددان اؤنجهني ده واراقﻼديم‬
‫مني تانري ايله باش‪-‬باشا بوراخما لوطفا‬ ‫قوتﻼديق برابر ميﻼدين شرفينه‬
‫مني سئومز بيليرم‬ ‫كﻼواري داغيندا يانان شمعي پوفلهيهرك‬
‫دانديريلميشام‬ ‫تانرينين آغزيندان اَسن هاوايﻼ‪...‬‬
‫اونوتدورولموشام اونا‬
‫آلتيمي دولدوردوغوم گونلر ايدي اوندان‬ ‫يئرلرده سوروكلهنن قوتسالليغي دا گؤردوم‬
‫قورخدوغوم آن‬ ‫قارداشليغين اوووجدان آخان قانا حؤرمتسيزلييني‬
‫اورهييمه اوتورماميشدي ذاتا‪...‬‬ ‫ده‬
‫اون بير ياشيمدا بيلديم دنيز ماوي اولماز‬ ‫ايندي ايسه سئويشمه تؤرهسينده‬
‫چيينيمدهكي آغ گئييملي ملهيين ايفتيراسيني‬ ‫قيرميزي بئزين آغآپآغ قالديريلما آنيندايام‬
‫بيلديم‬
‫اون ايكي ياشيمدا تانيديم جغرافيامي‬ ‫هيروشيمايا قان لكهسي دوشمهميش هله‬
‫و تام اون بئش ياشيمدا قونشونون قيزي اميزديردي‬ ‫آدديمﻻديم قادينﻻرين باشيندان آچيﻼن يئلين‬
‫ايچيمدهكي كؤرپه دايناسورو‪...‬‬ ‫سرينلييينده‬
‫اون آلتي ياشيمدا قارقاﻻرين سئويشمهسيني‬ ‫و تام مدني‪‬تين زيروهسينده قالديرديم آتامين پاسلي‬
‫گؤرمكله آچيلدي گؤزوم‬ ‫قيلينجيني‬

‫ايندي اسﻼمدان سونرا مين دؤرد يوزونجو ايلدهيم‬ ‫جنتدن يئنركن قيريﻼن آياغيمي ميراث بوراخميشام‬
‫دونوزﻻر اينكلري ساغير‪...‬‬ ‫مندن سونراكي ازيكلره‬
‫و ايچيمدهكي كؤرپه دايناسور دوغولماغا مئييللي‬
‫ايلك دفعه گؤردويومده سني كؤرپه ايﻼندين‬
‫دئييل‪...‬‬
‫آغاجين گؤودهسينه اوزانان‬
‫باليق بابانين سون دييشمهسيايدين تزه‬
‫ساچينين اوجونودا هؤرموشدون اويسا‬
‫سئو اي اي ر م )اوستونه باساراق( سني‬
‫‪١٠٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫سعيد موغانلي‬ ‫مسكين قليچ‬


‫موغان‬ ‫قارري قلعه‪ ،‬تركمنستان‬

‫ياشام‪ ،‬اوميدله سئومكدي‬ ‫آيريلسا‬


‫بير ده سنه اوزاقدان ديل چيخارماق‪...‬‬ ‫تنگ بوﻻر گوز لينگ حالي‬
‫دنگ بيﻼن دوشدان آيريلسا‬
‫باخ! حيطده قوشﻻر سئويشيرلر‬ ‫بيگورك بوﻻر يارجمالي‬
‫گونش شاخير‬ ‫گوز بيﻼن قاشدان آيريلسا‬
‫قونشو قاديني پالتارين سرير‬ ‫اون باش ياشداعشقامينر‬
‫گولداندا گوللر چيچك آچيب‬ ‫يگريمده الوانه دونر‬
‫من ناشيجا سيگار چكيرم‬ ‫بارا – بارا عشقي سينر‬
‫اوست قونشوم يولداشيني دؤيور‪ ،‬سورا سئويشيرلر‬ ‫يگريم باش ياشدان آيريلسا‬
‫فﻼكسيمداكي چاي ديليمي يانديرير‬ ‫اوتوز دور عيني محلي‬
‫من ناهارسيزام‪ ،‬آما چايسيز يووووخ!‬ ‫قرن باش ياشدا سونگي حالي‬
‫نه قدر اوميد وار ياشاماغا‪...‬‬ ‫اوسر قريليق شمالي‬
‫الليده ساچدان آيريلسا‬
‫ياشام‪ ،‬اوميد و سئوگيدي قاداسي!‬
‫آلتميش ياشدابولمزجوشي‬
‫قاريشقاﻻر سفرهمدن چؤرك قيريغي داشيييرﻻر‬
‫يتميشده كهنه لر ديشي‬
‫سفرهمده بير تيكه چؤرك يوخدو‬
‫سكسن ياشده قاچار هوشي‬
‫من قيريق‪-‬قيريق قيريليرام صاباحا چؤرك‬
‫عقلي باشدان آيريلسا‬
‫قازانماقدان‬
‫توقسان ياشده گؤرمز ‪ ،‬كوردور‬
‫حيطدهكي ائو گؤيرچينينه موغان بوغداسي سپيرم‬
‫يوز باش كيمه ميسر دور‬
‫آما!‬
‫آخربار جاق يرينگ گؤردور‬
‫من شعر يازيرام‪ ،‬چؤرك قازانيرام قاريشقاﻻرا‬
‫جان هم جسد دان آيريلسا‬
‫اَت‪-‬ياغ قازانيلمير شعردن‬
‫گوزل حالينگ زبون بوﻻر‬
‫باغيشﻼيين آﻻ‪-‬بوﻻ گؤيرچينلريم!‪..‬‬
‫گوزده ياشينگ جيحون بوﻻر‬
‫چايﻻ د‪‬ييشيرم كيتابﻻريمي‬
‫عوض بيكه مجنون بوﻻر‬
‫آپ‪-‬آجي تورك قهوهسييله‪.‬‬
‫بيرآز شيرين اولسون دئيير قونشو قاديني‪.‬‬
‫اولمور آﻻ گؤزلوم!‬
‫دؤيولمك قهوه رنگيندهدير دئيير‬

‫‪١٠٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫بير بولبول هجرانﻼر چكدئ‬ ‫اورتا شيرين اولسايدي باري‪...‬‬


‫چاتمادئيارونا‪ ،‬بير من‬ ‫چؤرك شرفسيزليكده چوخ اولور!‬
‫رومانﻻردا‪ ،‬آغﻼماق وار فقط‪.‬‬
‫بير سئودا سريمه گلدئ‬ ‫باغيشﻼ گولدان چيچهييم‪...‬‬
‫غم و محنت جانوم آلدئ‬
‫هجران خدنگينه اولدئ‬ ‫گل قاريشقاﻻرا يارديم ائدك‬
‫بير يعقوب نشانه‪ ،‬بير من‬ ‫سورا يورولوب سئويشك‬
‫يورولونجا شعر اوخوياق اوميددن‬
‫خوندابلئ مهجورام ياران‬ ‫سورا بيرجه فتيريميزي اوچ بؤلك‬
‫گؤينوم ائوين توتدئ دومان‬ ‫سن‪ ،‬من و سئوديكلريميز‪...‬‬
‫بير ايوب دونيادا درمان‬ ‫باغيشﻼ‬
‫بيلمهدئ دردينه‪ ،‬بير من‬ ‫باغيشﻼ تئز بير سيگار اودﻻ‬
‫قونشو قاديني آغﻼيير‪...‬‬

‫ووقار نعمت‬
‫كليبر‬ ‫خُندابلي مهجور‬
‫خُنداب شهري‪ ،‬استان مركزي‬
‫عشقين يئني اوخونوشو‬
‫بير من‬
‫سؤز گولشديرمهدن بو مور زنبقلرله‬
‫هجران آتشينه يانان‬
‫سينديريب عشقين آمبارقوسونو‬
‫بير اولدوئ پروانه‪ ،‬بير من‬
‫آي ايشيغينا بوﻻشديرماق ايستهديم اللريمي‬
‫بير مجنون سؤزون فاش ائتدئ‬
‫فعللر چيخيشمايير گوزهللييينه‬
‫يازولدئ ديوانه‪ ،‬بير من‬
‫گؤزلرينه آيارﻻمادان توم ساعاتﻼري‬

‫عقلي توپوغوندا بير تانرييا صرف ائتديك‬ ‫چوخ زمان بيمارام خسته‬
‫گونلريميزي‬ ‫طبيب گلمز يارام اوسته‬
‫بيزي اوز دالداليغينا ووردو چيچكلر‬ ‫بير ابدال گئييندئ پوسته‬
‫مزارﻻر يئني اوخونوشوموز‬ ‫گزر خانه‪-‬خانه‪ ،‬بير من‬
‫ياتيشير كيمسهسيز آدامليقﻻردا‬
‫گؤزوم قانلئ ياشﻼر تؤكدئ‬
‫پاپاغيني قينقيلي قويموش بير يازدي‬ ‫تخم غم سينهمده اكدئ‬
‫‪١٠٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫توم چيچكلرده دئوريم دادي‬


‫ان گؤزهل ماهنيني گونش سؤيلهر‬
‫اويسا عوامي يوخدور چيچكلرين‬

‫سؤز گولشديرمهدن بو مور زنبقلرله‬


‫سينديريب عشقين آمبارقوسونو‬
‫ﻻپ گيزلي يئرلريني بئله‬
‫ازبرلهمك ايستهديم‬
‫فعللر چيخيشمايير گوزهللييينه‬
‫گؤزلرينه آيارﻻمادان ساعاتﻼري ‪...‬‬

‫‪١٠٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ويژه زبان و ادبيات تركي‬

‫‪١٠٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫بهروز حشمت‬

‫از مجموعهي خانه‬

‫‪١١٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫از محموعهي فرياد‬

‫***‬

‫‪١١١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ماشينسازي تبريز‬

‫‪١١٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ويژه زبان و ادبيات تركي‬

‫‪١١٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اويانليقدا ايكي گيزليجه سئويشهن جاوانا گيزليجه‬ ‫‪١‬‬


‫علي احمدنژاد‬
‫باخيردي كي اونﻼري دا اوتانديرماسين‪.‬‬
‫آلتينجي سيگاردا جاوانﻼر ال اله گئتديلر‪.‬‬
‫يئتدينجيسينده اوچ موتور اوستونده دؤرد نفر پاركا‬
‫كئچديلر؛ بيريسينده ايكي نفر‪ ،‬ايكيسينده بير نفر‪.‬‬
‫آختاراراق اونون يانينا گلديلر‪» .‬هوشنگ ميداني‬
‫سنسن؟« سوروشدوﻻر‪» .‬منم بلي!« دئدي‪.‬‬
‫موتورﻻري سؤندوروب دوشدولر‪ .‬بيريسينين باشيندا‬
‫كاسكاسي واريدي‪ ،‬اونو گؤتورندن سونرا دا پاپاغي‬
‫قالدي‪ .‬اوزونده ماسكي واريدي‪ .‬بيرجه گؤزلري‬
‫گؤرونوردو‪ ،‬بيراز دا گؤزلرينين دؤيرهسي‪ .‬دريسي‬
‫دريندن يانميشدي‪ .‬يقه اسكي گئيميشدي‪ .‬الجهيي‬
‫ايله ال وئرهرك »كرم!« دئدي‪ .‬داليسيجاق قاﻻني دا‬ ‫ناغيل‬
‫ال وئريب آدﻻريني دئديلر‪» .‬عماد«‪» ،‬دؤمرول«‪،‬‬ ‫ايستهييردي ائوه چاتاندا فيكيرلريني باسا بير‬
‫»كوراوغلو«‪ .‬عماد گئيينيشيندن كارمندلره‬ ‫قارا نايلونا‪ ،‬بير گئجه ياريسيندا قويا قونشوسونون‬
‫اوخشاييردي‪ ،‬دؤمرول ده موتورونا‪ .‬قارا گؤن‬ ‫قاپيسينا‪ .‬اونﻼري كيتاب ساتانا دئمكدن پئشمان‬
‫كاپشئنله آغ كتاني گئيميشدي‪ .‬موتوردان دوشجك‬ ‫ايدي‪ .‬يادينا دوشنده اوتانيردي‪ .‬هر دفعه بير سيگار‬
‫فرمانينا دوﻻديغي قيرميزي چريكهسيني آچيب ساغ‬ ‫يانديريب فيكريني قاتيردي‪ .‬سيگارﻻر بسته ايله‬
‫الينه دوﻻدي‪ ،‬الوئرينجه يئنه اونو آچيب سول الينه‬ ‫قورتاريردي آمما فيكيرلر دييشيلمهدن قاليردي‪ .‬داها‬
‫دوﻻدي‪ .‬اليني برك سيخيب بوشﻼدي‪ .‬هوشنگ‬ ‫فيكيرلشمك ايستهميردي‪ .‬كيتاب ساتانين جوابيني‬
‫بوشﻼنجاق اليني يوموب آچدي‪ .‬كوراوغلو دا‬ ‫بيلمك اوچون گئجهنين ياريسيندا اوردا اولمالي‬
‫الوئرمهدي‪ ،‬يئرينه يوموروقﻼشديﻼر‪ .‬بير قارامتيل‬ ‫ايدي‪ .‬اوتورموشدو جدول اوستونده‪ ،‬او دئدييي‬
‫شالوار‪ ،‬بير ده اوندان دا قارا هودي گئيميشدي‪.‬‬ ‫پاركدا‪ .‬اوتوراندان اوچونجو سيگار ايدي چكدييي‬
‫اللرينين اوستونده تتو واريدي‪ .‬آديني دئيهرك‬ ‫سيگار‪ .‬بئكارچيليقدان يارپاقﻼرا دونوخوردو كي‬
‫قاييديب موتورونا سؤيكندي‪.‬‬ ‫يئلي گؤرسون‪ ،‬دؤرد دؤيرهسيني آختاريردي كي‬
‫»كابي بيزه دئييب موشكولون ندي‪ «.‬عماد‬ ‫كيتاب ساتان ياﻻنچي چيخماسين‪ .‬هردن ده‬
‫باشﻼدي صحبتي‪» .‬سن بير ناغيلين قهرماني اولماق‬
‫ايستهييرسن‪ .‬اوجوردو؟«‪» .‬اوجوردو!« »اوجور اولسا‬ ‫‪ -١‬دوغوم‪ (١٩٩٧) ١٣٧٦ :‬خياو )مشكينشهر(‬
‫دانشجوي كارشناسي ارشد ادبيات انگليسي‬
‫چتين بير ايش دئييل‪ .‬سنه بير ناغيل تاپاجاييق كي‬
‫»دمير قاپيﻼر« حيكايهسي توركيهنين كاشغارلي محمود‬
‫زحمتسيز‪ ،‬گونده گؤردويون ايشلرله‪ ،‬بئش آلتي‬ ‫مسابقهسينده و بير نئچه باشقا حيكايهسي تبريز و اردبيل‬
‫ايلين ايچينده بير قهرمان اوﻻجاقسان اؤزووه‪ .‬هر‬ ‫شهرلرينده كئچيريلن مسابيقهلرده اؤدول قازانيب‪.‬‬

‫‪١١٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫دئييب يئرينده دؤندو‪ .‬اليني جدولين داليسينا‬ ‫قهرمانلي ناغيلين بير كانفليكتي ده اولماليدير‪.‬‬
‫آپاريب بيراز قورتداﻻندي‪ .‬بير قورو چؤپ گؤتوروب‬ ‫تكجه گرك بير ياخجي سنه ياراشان كانفليكت‬
‫بير ده دينمز‪ ،‬يارپاغا دونوخدوغو كيمي چؤپه‬ ‫تاپاق‪ .‬قاﻻني گئتديكجه اؤز يئريني تاپاجاق‪.‬‬
‫دونوخدو‪.‬‬ ‫ناغيليوي‪ ،‬كانفليكتيوي دوزگون سئچهبيلسن‪ ،‬ﻻپ‬
‫»سانيرام چوخ بؤيوك ناغيل آختاريرسان‪ «.‬كرم‬ ‫آخيراجان بير بؤيوك ايش ده گؤره بيلمهسن‪ ،‬باشيوا‬
‫دئدي‪» .‬ايندي دئدين كي سئودييين بيريسي ده‬ ‫نه اويونو دا گلسه يئنه قهرمان اولورسان‪ .‬ايندي دئ‬
‫واردير‪ .‬اوجوردو؟«‬ ‫گؤرك نه آختاريرسان‪«.‬‬
‫»اوجوردو آمما من گيزليجه سئويرم‪ .‬سئوگي‬ ‫»ايستهييرم قهرمان اوﻻم آمما بوجور گئتسه بير‬
‫قهرماني سئوگيسيني آغيزﻻرا سالماليدير‪ .‬من هئچ‬ ‫كيچيك كاراكتردن آرتيق اولمورام‪ .‬ناغيليمي‬
‫اؤزونه ده دئيه بيلمهرم‪ .‬ياني اوجور سئوگي منجه‬ ‫آنﻼميرام‪ ،‬من ده كانفيليكتيني آختاريرام‪«.‬‬
‫اوشاق ايشي دير‪ .‬نئجه اوشاق بير گول گؤرنده تئز‬ ‫»حل اوﻻر‪ .‬چاتماديغين بير سئوگين وار يوخسا‬
‫قوپاردار كي اؤزونون اولسون‪ ،‬بير گؤزل آدام دا‬ ‫يارديم ائتمك ايستهدييين آدامﻼر؟«‬
‫گؤرنده ايستهيهر اؤزونه گؤتورسون‪ .‬منجه يئكه‬ ‫»ايكيسي ده وار!«‬
‫آدامﻼر گوللره يئتيشديكلري كيمي سئوديكلري‬ ‫»اوندا ايشيميز راحات دير! منجه سنينكي‬
‫آدامﻼرين يولونو آچيب قيراقدان چيچكلنمكلرينه‬ ‫سئوگي يا دا ايگيدليك قهرماني اوﻻر‪«.‬‬
‫باخارﻻر‪«.‬‬ ‫»يوخ‪ .‬دئديييم او دئييل‪ .‬ناغيليم قاتما‬
‫كرم جيبيندن سيگار پاكتيني چيخارديب‬ ‫قاريشيق اولوبدور‪ ،‬قهرمانيني ايتيرميشم‪ .‬اؤزوز‬
‫فندهييني آختاراراق آلتي‪-‬يئتدي قدم اوزاقﻼشدي‪.‬‬ ‫بيليرسيز‪ ،‬هر قهرمان اؤز ناغيلينا قهرمان دير‪.‬‬
‫اوزو اويانا ماسكيني آشاغي چكيب سيگاريني‬ ‫قورخورام قهرمان اولماماق قورخوسوندان كاريخام‪،‬‬
‫يانديردي‪.‬‬ ‫آيري ناغيلﻼرين قهرماني اولوب اؤز ناغيليمي‬
‫»اوندا سن گؤزللييي قوروماق ايستهييرسن!«‬ ‫قهرمانسيز قويام‪«.‬‬
‫بيراز سسسيزليكدن سونرا دؤمرول ايدي ديله‬ ‫عماد جدول اوسته اوتورجاق يئردن بير يارپاق‬
‫گلن‪» .‬گئت بير گؤزلليك تاپ‪ ،‬قورو! اونا ايري‬ ‫گؤتوردو‪ .‬دانيشان اولمادي‪ .‬بيراز گؤزونون قاباغيندا‬
‫باخانين گؤزونو چيخارد! او يولدا اؤلسن ده‬ ‫دوﻻنديريب دونوخاندان سونرا يارپاغي يئله وئردي‪.‬‬
‫قهرمانسان‪ ،‬قالسان دا‪ .‬دوز دئييرسنسه بوندان‬ ‫گؤزو بير ده يئري آختاراراق دئدي‪» .‬چوخلو‬
‫راحات ايش وار؟«‬ ‫ناغيلﻻر قورتارينجا آنﻼنيلماز‪ .‬ناغيل واردير‬
‫»اوﻻر! هر يئرده گؤزلليك گؤرنلرين ايشي تكجه‬ ‫قورتاراندان سونرا دا آنﻼنيلمير‪ .‬منجه آختارماغي‬
‫بير گؤزل گؤرنلردن راحات اوﻻ بيلر‪ .‬منجه هر گؤزده‬ ‫بوراخ‪ .‬تاپماماق‪ ،‬آختاراراق قالماقدان ياخجي دير‪.‬‬
‫گؤزلليك وار‪ ،‬هئچ بيريسيني چيخاردا بيلمرم‪.‬‬ ‫آختارماغين يولو تاپماغين بؤيروندن سووشور‪.‬‬
‫هاميسيني قوروماق ايستهييرم‪ .‬بير ده ايندي‬ ‫تاپانﻻر يئرينده بو يولدان دؤنوب چيخيرﻻر‪.‬‬
‫بيريسينين گؤزونو چيخاردان قهرمان‪ ،‬ناغيليندان‬ ‫آختارماغي بوراخمادان‪ ،‬تاپماغا چاتماق اولمور‪ «.‬بونو‬
‫‪١١٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ايشيز اولماسا! بيرازدان استوديو واختيم وار‪«.‬‬ ‫قاﻻني زينداندا قاﻻر‪ «.‬دؤمرول سيگاريني يانديراندا‬
‫عماد ايله كرم دئديلر »سن گئت«‪ .‬كوراوغلو‬ ‫كرم سيگاريني دابانيندا سؤندوردو‪ .‬موتورﻻرين يانينا‬
‫موتورونو يانديريب آت اوستو »هلهليك« دئدي‪.‬‬ ‫يئتيشنده ساغ اليني دؤمرولون سول چيينينه قويدو‪.‬‬
‫سيگاردان سونرا دؤمرول ده قالمادي‪ .‬دئدي »اؤز‬ ‫دؤمرول داها دينمهدي‪.‬‬
‫ايشيز دير نسيمي‪ .‬من آيراني چوخ ايچميشم‪ ،‬يوخو‬ ‫»گولو سن ده درمهسن آيريسي گليب‬
‫آشيرير‪ .‬گئجهز خئيره قالسين‪ «.‬دئديلر »گئجن‬ ‫درهجك‪ .‬هئچ بلكه سن قدهر ده قدريني بيلمهدي‪.‬‬
‫خئير‪ «.‬او دا گئتدي‪.‬‬ ‫آخيردا بيلهجكسن كي سن درمهيينه قيماديغين‬
‫اوچ موتوردان بيري قالدي‪ .‬اوچ كيشينين هر‬ ‫گولو آيريسي دريبدير‪ .‬اؤزووه ايستهمه كي بير‬
‫بيري بير سيگار چيخارديب يانديردي‪ .‬كرم يئنه‬ ‫آيريسينا قالسين؟ سن ده بير آيريسينين بيري‪ .‬نه‬
‫بيراز اوزاقدا دوروب اوزونو قارانليغا توتموشدو‪ .‬عماد‬ ‫فرقي؟«‬
‫ايله هوشنگ جدول اوسته اوتوروب سيگار چكرك‬ ‫»بيليرم! دوز دئييرسن كرم‪ .‬آمما قورخورام گولو‬
‫آغاجﻼرا باخيرديﻼر‪ .‬پاركدا يارپاقﻼردان سونرا هئچنه‬ ‫درسهم بو بيلديكلريم كئفيني كورﻻيا‪ .‬ايستهييرم‬
‫دبرميردي‪ .‬كرم دانيشماسايدي تكجه يارپاقﻼرين‬ ‫بيريسي درسين كي سينسين جانينا‪ .‬بيريسينين‬
‫سسي گليردي‪.‬‬ ‫گولداني يئردن باﻻجا اولسا‪ ،‬گونشي گؤيدن سؤنوك‪،‬‬
‫»يولداش من بيلديييمي دئديم! منجه سن‬ ‫ساخﻼديغي گولو اينجيدير‪ .‬بوندان خبري اولسا‬
‫بؤيوك ناغيل آختاريرسان‪ .‬ايش اوردا دير!«‬ ‫اؤزونو ده اينجيدير‪«.‬‬
‫نسيمي سيگاريني سؤندورهرك كرمه گؤز‬ ‫»يولداش! دوز دئييرسن آمما منجه ايري‬
‫ائلهييب سؤزونون اوستونو گلدي‪» :‬كرم ياخجي‬ ‫باخيرسان‪ .‬آدام دا گول دئييل‪ ،‬آدام دير‪ «...‬كرمين‬
‫دئيير‪ .‬باﻻجا كانفليكت قهرمانينا دا راحات اولور‪.‬‬ ‫موبايلي زنگ ووروب سؤزونو پارا قويدو‪ .‬اليني‬
‫بؤيوك قهرمانﻼر دا باﻻجا كانفليكتلردن باشﻼييرﻻر‪.‬‬ ‫جيبينه ساليب يئنه بير سيگارليق اوزاقﻼشدي‪.‬‬
‫بلكه باﻻجاﻻريﻼ باشﻼماليسان‪ .‬منجه گئت بير يوك‬ ‫كوراوغلو دانيشماميشدان موبايليني سؤندوروب‬
‫قارپيز آل‪ .‬قازانمادان بير گون اورتاچاغيندا سات‪.‬‬ ‫جيبينه قويدو‪» .‬بو يئرين كؤكلري دويون دوشدو‪،‬‬
‫سونرا منه بير تك زنگ آت‪ .‬او زامان بلكه‬ ‫يئر اوزو بازار اولدو‪ .‬ايندي بيريسي آﻻبيلديغي قدهر‬
‫دانيشيغيميز بير يئره چاتدي‪ .‬قوياجاقسان بيراز‬ ‫ساتيليب ساتابيلديغي قدهر آلينير‪ ،‬آل‪-‬وئره باخمايان‬
‫فيكرين دورولسون‪ .‬بللي دير‪ ،‬سو يولونو تاپيب آخار‪،‬‬ ‫ال اياغي توتور‪ .‬عموغلو! سن كيميلر داها سئوگي‬
‫سندن ده بؤيوك بير قهرمان چيخار‪ .‬من سحرچاغي‬ ‫قهرماني اولمور‪ .‬بيراز بوش توتماليسان ياشاييشي‪.‬‬
‫ايشه گئتمهلييم‪ .‬ايشين اولماسا بيز ده ياواش‪-‬‬ ‫آدام يئر اوزونون قهرماني يارانماييب‪ .‬آدام دا يئرين‬
‫ياواش گئدك‪ ،‬ياتماياني يوخو آپارار‪«.‬‬ ‫ايسي دير‪ ،‬سسي دير‪ ،‬ايندي اؤزون دئدين‪ ،‬بير گول‬
‫نومرهلر آلينيب وئريلندن سونرا خدافيظلشديلر‪.‬‬ ‫كيمي‪ .‬گئت باشيوي قات گؤزلليكلره‪ ،‬ياشا‪ .‬قديملره‬
‫موتور پاركدان اوزاقﻼشديقجا يارپاقﻼرين سسي‬ ‫باخما‪ ،‬ايندي من ده قيراق بوجاقدا سؤزومو‬
‫آيدينﻻشيردي‪ .‬گؤيه باخاراق بير سيگار يانديردي‪.‬‬ ‫اوخويورام گونوم آشا‪ .‬يئنه اؤزون بيلرسن‪ .‬من گئديم‬
‫‪١١٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫او‪‬لجه‪ .‬زيل قارا پيشيك باﻻسي چيراغيني ياخيندان‬ ‫سيگارين اوتونون سسي يارپاقﻼرين سسينه‬
‫توتاندا گؤروندو‪ .‬قارا نايلون ايچينده باﻻجا باشيني‬ ‫اوخشاييردي‪ ،‬هردن يئل چوخاﻻندا يارپاقﻼردان سو‬
‫بير باشماق قوطوسوندان چيخارديب تيترهييردي‪.‬‬ ‫سسي چيخيردي‪ .‬آرادا بير باتميش سيزيلتي سسي‬
‫قوطونون قارا قاپاغيندا كؤمورله »مني ساخﻼ«‬ ‫گليردي‪ .‬فيكرينده بير كؤرپه آغﻼييردي‪ .‬سيگاريني‬
‫يازيلميشدي‪ .‬موبايليني جيبينه قويوب قوطونو‬ ‫قورتارماميش دوروب سيزيلتي سسينين داليجا‬
‫قوجاغينا گؤتوردو‪ .‬باشي آشاغي‪ ،‬پيش‪-‬پيش‬ ‫دوشدو‪ .‬پاركين قارانليق يئرلرينده موبايلينين‬
‫ائلهيهرك پاركدان چيخدي‪.‬‬ ‫چيراغيﻼ آختاراندا‪ ،‬ايكي پارﻻق گؤزلريني گؤردو‬

‫‪١١٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫زاكاس وئريردي »شيرنيلري دوز او فرناز گيل آﻻن‬ ‫حامد احمدي‬


‫قابا!« فرناز گيل آﻻن قابي تاپماق ايدارهنين بايگاني‪-‬‬
‫سيندن ‪ ٣٠‬ايل قاباق بازنشسته اوﻻن بيريسينين‬
‫پروندهسيني تاپماق قدر چتين ايدي‪.‬‬
‫»ايچينه ده بير دسمال چك! باخ گؤر سو‬
‫قئينييب؟« قاپي دويولنده ساعات بئش ياريمي دا‬
‫سووشوردو‪ .‬رعنا دئييردي »بختور! ايندي داداشين‬
‫بوللو سؤغت گتيريب!« من ده گولوب دئييرديم‬
‫»اولمييه سن اؤز سؤغتلريوين فيكيرندهسن؟«‬
‫شيرني قوتوسونو بهنامين اليندن آليب ميزين‬
‫اوستونه قويدوم‪» .‬خوش گليبسيز‪ .‬بويورون‪«.‬‬
‫اؤپوشدوك ده فيكر ائليرم‪ .‬اوچونجو اؤپوش شكلي‬
‫ايدي‪ .‬من ايستيرديم اؤپم آمما بهنام ايستميردي‪.‬‬ ‫پاريس بيزينئسي‬
‫چوخدان ايدي يوخ ايديلر‪ .‬دؤرد ايل زاد چايي گتيريب اوتوردوق‪ .‬رعنانين شامينين اييي‬
‫اوﻻردي‪ .‬مامانين قيرخيندان گلمهميشديلر‪ .‬اوندان آدامي كئفلنديريردي‪ .‬دانيشماغا سؤز تاپانميرديم‪.‬‬
‫قاباق دا آيم سايم بير هفته زاد گليب گئدرديلر‪ .‬نئچه سئري »نه خبر؟«و »داها نه خبر؟« سوال‪-‬‬
‫گئديب هتل شهرياردا اوتاق توتموشدوﻻر‪ .‬بيز ده ﻻريني سوروشاندان سونرا باباما تاي »پاريسين‬
‫هاواسي نه جوردي؟« دئيه سوروشدوم‪ .‬اؤز اؤزومه‬ ‫بوندان ناراحات اولموشدوق ائله‪.‬‬
‫ايكينجي يا اوچونجو گون زنگ ائلهييب گلديلر دئديم آخي سنه نه فرق ائلر‪ .‬فرض ائله پاريسين‬
‫بيزه‪ .‬رعنانين حالي سحردن خراب ايدي‪ .‬پريود هاواسي بولوتدي‪ ،‬سن كي بوردا شاختادان‬
‫گونلرينه تاي‪ .‬ائوه قوناق گلنده بئله اوﻻردي‪ .‬اوزون دونورسان‪ .‬دئييردي گليب بوراﻻردا بير ايشلر‬
‫بير ليست اليمه وئريب صاباح آلماغيمي تكليف ائله‪ -‬گؤرسون‪ .‬دئييردي يورونون باهاﻻشماغي چوخ‬
‫دي‪ .‬هر زاد واريدي ايچينده‪ .‬ميوه‪ ،‬شيرني‪ ،‬ياخجي اولوب‪ .‬قرار ايدي صاباح وليعصرده يا دا شاه‬
‫هشترخان‪ ،‬ساﻻدليق‪ .‬شيرنينين قاباغيندا بير گؤلوده بير ائو معامله ائلهسين‪ .‬بير توكان دا ايستير‬
‫پارانتئزده رئكس سؤزونو يازميشدي‪ .‬داها رنگلي آلسين آبرساندا‪ ،‬آمما نم كيم رايين ووروب دئييب‬
‫گؤروشسون دئيه نئچه دفعه اونون اوستونده گئت بو ﻻله پاركدا بير ايشلر گؤر‪ .‬دئييردي‬
‫يازميشدي‪ .‬ليستي وئرنده ده دئدي گينه گئديب گلميشم بيزينئسه‪ ،‬معاملهيه! معامله كلمهسي ده‬
‫اؤزونه گؤره ماراقلي كلمهدي‪ .‬پاريسده اقتصادين‬ ‫آيري قناديدن آلماها‪.‬‬
‫قرار ايدي آخشام بئشده گلسينلر‪ .‬بيز ده هر نه‪ -‬خرابليغيندان شكايت ائليردي‪ .‬بنگﻼدشده بئش‬
‫يي حاضيرﻻييب اوتورموشدوق‪ .‬يعني من دوﻻرا شالوار تيكديريب عومدهسيني اوروپادا ‪١٦‬‬
‫اوتورموشدوم‪ ،‬رعنا دا اوتاقدا بزنيردي‪ .‬اوردان دا هئي دوﻻرا ساتيردي‪ .‬هله خيردا ساتيشي ‪ ٦٠‬دوﻻر‬
‫‪١١٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اوﻻري يوﻻ ساليب اوتوردوم‪ .‬سيقاري‬ ‫اولوردو‪.‬‬


‫يانديرماميش بير موز يئديم‪» .‬روشنفكر!« دئييب‬ ‫بيزدن خبر آلينجا باخديم رعنايا‪» .‬چوخ‬
‫اوجادان گولدوم‪ .‬آمما دوزگون گوله بيلمهديم‪ ،‬رعنا‬ ‫اوشكور‪ .‬دوﻻنيريق!« رعنا دوروب چاي گتيردي‪ .‬اوچ‬
‫دا دوداغينين قاچيرتدي‪ .‬سيقار قالميشدي اليمده‪،‬‬ ‫دنه‪ .‬اؤزو ايچميردي‪ .‬بهنام دا گؤتورمهدي‪ ،‬آروادي دا‬
‫بيلميرديم فندهيي هارا قويموشام‪ .‬دوروب جيب‪-‬‬ ‫»مرسي نازيم! من ايشميرم!« رعنانين اليني‬
‫لريمه باخديم‪ .‬يوخ ايدي‪ .‬رعنادان دا سوروشدوم‪،‬‬ ‫قايتارماييم دئيه اؤزومه بير فنجان گؤتوردوم‬
‫چيينلريني آتدي‪ .‬رعنا ايفئل بؤرجونو الينه آليب‬ ‫»ساغول جانيم«‪ .‬جانيمي ياواش دئديم‪ .‬يعني هئچ‬
‫اويناتدي‪ ،‬دريندن بير آه چكدي‪ .‬پريودونون ﻻپ اول‬ ‫فيكر ائليرم اؤزومدن سونرا هئچ كيم ائشيتمهدي‪.‬‬
‫گونلرينه تاي اولموشدو‪.‬‬ ‫بهنام ائوين دووارﻻرينا باخيردي‪ ،‬كيتابخانايا‪.‬‬
‫»هئش سؤغت ده گتيرمهديلر!« رعنا دئييب‬ ‫»ايفليز ده كي وار« كيتابخاناداكي ايفل بؤرجونون‬
‫ايفل بؤرجونو آپاريب آتدي زيبيل قابينا‪ .‬يانيق ايي‬ ‫ماكئتينه باخا باخا دئدي‪.‬پاريسه گئده بيلمهسيديك‬
‫گلنده ايكيميز ده اوجاغين اوستوندهكي هشترخانا‬ ‫ده هئچ اولماسا بير برج ايفل آليب كيتابخاناميزا قويا‬
‫دوشونوردوك‪.‬‬ ‫بيلرديك‪ .‬هئچ اولماسا همينگوئيين آغزيندان پاريس‬
‫‪ ١٢‬دي ‪٩٢‬‬ ‫جشن بيكراني دوﻻنا بيلرديك‪.‬‬
‫»اوردا مادام توسونون ائوينه گئديبسيز؟« هر‬
‫ايكيسيندن ده سوروشدوم‪ .‬تعجبله بير بيرينه‬
‫باخديﻼر‪» .‬تازا آچيب؟« بهنام سوروشدو‪ .‬اون ايلدن‬
‫چوخ ايدي پاريسه گئتميشدي‪ ،‬آمما مادام توسونو‬
‫تانيميردي‪» .‬يوخ!« دئييب بوشﻼديم‪ .‬سارا گوله گوله‬
‫دئدي »بهنامين پاتوغو باراموندي كولوبودو!‬
‫داداشيوين عشقي گئديب اوردا روس قيزﻻرينان‬
‫ﻻس وورماخدي!«‬
‫رعنا تعججوبله سوروشدو »بس سن نئينهسن؟«‬
‫بهنام اليني سارانين بوينونا ساليب »بيزيم‬
‫خانيم روشنفكردي!« دئييب گولدو‪.‬‬
‫ياﻻندان گولدوم »شيرني كي يئمهديز‪ ،‬باري‬
‫ميوهلردن ييين!«‬
‫بهنام ساغول دئييب آياغا دوردو‪ .‬بيز تعججوبله‬
‫»هارا بس؟« دئديك‪.‬‬
‫»شاما بير يئره قوناق چاغيريبﻼر‪ ،‬گرح گئداخ‪«.‬‬
‫بهنام دئييب اليني اوزاتدي‪.‬‬
‫‪١١٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫بيليرديم هاردان اولسا گزيب مني تاپاجاق‪.‬‬ ‫‪١‬‬


‫غفور اماميزاده‬
‫بوينونون توكو بيزبيز اولموشدو‪ ،‬اوركموشدو‪ .‬افشين‬
‫دئدي بير ذره اؤزو گورسهتسن اودوزوبسان ها‪ .‬گئنه‬
‫فيش چالديم‪ .‬آدديم آدديم سسيمي ايزلهييردي‪ .‬اوچ‬
‫مئتيرليييمه چاتدي‪ .‬چوروك ناديرين آياقﻻرينين‬
‫آراسيندان باشيمي گؤردو‪ .‬دؤور ووروب منه طرف‬
‫قاچدي‪ .‬اوستومه آپباندي‪ .‬قوجاغيما آليب پپيييندن‬
‫اؤپدوم‪ .‬گونشين ايشيغي آلتيندا پارﻻيان اوزون‬
‫قيرميزي توكلريني سيغالﻼديم‪ .‬چوروك ناديره‬
‫طرف اليمي اوزاتديم‪:‬‬
‫»چؤپله گلسين گؤرك پولو‪ .‬بي ده سن‬
‫اوﻻسان مننن شرط وورماياسان«‪.‬‬
‫حسن آرايا گيردي‪:‬‬
‫»مننن ده شرط ووروسان؟« دئدي‪.‬‬
‫»دؤيوشدورك بئش ديقاياجان ﻻرخوروزومون‬ ‫قيرميزيم‬
‫قاباغيندا دورابيلسه‪ ،‬سن اودوبسان«‪.‬‬ ‫اوشاقﻻرين دؤردو ده آياغا دوردو‪ .‬من دال‪-‬‬
‫»يوخ« دئديم‪» .‬هله بو دوققوز آيليقدير‪ .‬قوي‬ ‫ﻻريندا اوتوروب اؤزومو گيزلتديم‪ .‬حسن بئچهني‬
‫يئكهلسين دئيهرم عمين كتده نه ساتير« دئيه‬ ‫اييرمي مئتير قاباقدا الينده توتموشدو‪ .‬افشينين‬
‫اوزاقﻼشديغيمدا تر بوكوك مينلييي جيبيمه‬ ‫ايشارهسي ايله بوشﻼدي‪ .‬بئچهني چاغيرماق اوچون‬
‫باسيرديم‪.‬‬ ‫فيش چالديم‪ .‬سسيمي ائشيدينجه اوزون قيرميزي‬
‫نادير آريق قارا گئده ايدي‪ .‬همهشه الينين‬ ‫بوينونو يانيؤرهسينده گزديردي‪ .‬ايلك دؤنه ايدي‬
‫ايچي ترلي اولوردو‪ .‬بو آدي بيلميرم كيم هاچان‬ ‫سسيمي ائشيديردي اؤزومو گؤرموردو‪ .‬ياواش ياواش‬
‫اوستونه قويموشدو‪ .‬شايد اونا گؤره ايدي كي‬ ‫سسه دوغرو گلينجه آديني دا چاغيرديم‪ :‬قيرميزي‪،‬‬
‫جيبينده اوﻻن هر شئي ازيك بوزوك ايدي‪ .‬ائله بو‬ ‫قيرميزيم‪.‬‬
‫ترلي اللرله ايدي محللهدهكي اوشاقﻻرين‬
‫هاميسيني قيداميشدي‪ .‬بو ايل بايرامدا ييغديغيم‬ ‫‪١‬‬
‫‪ -‬دوغوم‪ (١٩٧٨) ١٣٥٧ :‬خياو )مشكينشهر(‬
‫بايرامليغين هاميسيني گولپيچﻼ باژئلده اوتموشدو‪.‬‬ ‫مهندس مكانيك‪ ،‬طراحي جامدات و سردبير نشريه ياشماق‬
‫بير آياجان گئدهني گؤرهنده ايستيرديم ياپيشيب‬ ‫‪١٣٨٥-١٣٨٦‬‬
‫كتابﻻر‪ :‬قيرميزيم ‪) ٢٠١٦‬حيكايه مجموعهسي( قيرميزيم‬
‫خيرتدهييندن بوغام‪ .‬او شاخ پولﻻرين هاميسي‬
‫حيكايهسي همان ايل توركيهنين كاشغارلي محمود مسابقهسينده‬
‫ايندي چوروك جيبلرينده كيفسيميشدي‪ .‬آخيردا‬ ‫بيرينجي مقامي قازانميشدي‪.‬‬
‫دا بوراما وئردي؛ گول پيچ اويناياندا ياريجان بير‬ ‫سوموكلري قالميشدي ‪) ٢٠١٩‬حيكايه مجموعهسي(‬

‫‪١٢٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫»بوننان بئله حقين يوخدو منه شيلله ووراسان‪.‬‬ ‫ائششكآريسيني قاناديندان ياپيشيب گول يئرينه‬
‫بيلدون؟ بودا اوشاقدي تربيت ائلهييبسيز‪ .‬اينديدن‬ ‫اووجونا قويدوم‪ .‬اليني يوماندا ائله بنگيلدهدي كي‬
‫دوشوب آراليق ﻻتﻻرينان آياق اولوب‪ .‬صاباح دا‬ ‫يئكه قارداشي قادير حؤوللو حووللو قاپيﻻريني‬
‫قشه قمارباز اوﻻر«‪ .‬ياديما گلن ايلك دؤنه ايدي‬ ‫آچيب ائشييه چيخدي‪ .‬قورخومدان قاچيب ائويميزه‬
‫آغامين اوزونه دوروردو‪ .‬ﻻمپين ايشيغي آلتيندا اوز‬ ‫تپيلديم‪ .‬ايكي قارداش گليب داش قالمادي‬
‫اوزه دورموشدوﻻر‪ .‬ايلك دؤنه ايدي ريضانين‬ ‫چيرپديﻼر قاپيميزا‪.‬‬
‫هئيكليني آغامدان اوجا‪ ،‬سسيني ايسه گور‬ ‫ائوده ريضا حيرصله اوزومه باخدي‪:‬‬
‫گؤروردوم‪ .‬آتامين سسي تيترهييردي‪ .‬اورهييم‬ ‫»گئنه چؤلده بيرينن بوغوشوبسان هه‪ .‬كؤپه‪-‬‬
‫سيخيلدي‪ .‬آغزيمي آچيب باغيرديم‪:‬‬ ‫يين گئدهسي‪ ،‬سنون حسابو الووه وئررم«‪.‬‬
‫»سن ده قيزباز«‪ .‬قورخماسايديم قاﻻنين دا‬ ‫ههله بيچه بيچه دوروب حيهط قاپيسينا‬
‫دئيهجكديم‪» :‬سيگاري«‪.‬‬ ‫گئتدي‪ .‬قاپيني آچجاق همن آغينا بوزونا باخمادان‬
‫صاباحيسي گون ايدي آتام مني سئوينديرسين‬ ‫ايكي قارداش اوستونه يومولدوﻻر‪ .‬دوروب قورخا‬
‫دئيه اليني چيينيمه قويدو‪» :‬سنه بير قيرميزي‬ ‫قورخا باخماق سونرا دا ريضانين حيرصلي حيرصلي‬
‫جنگي خوروز آﻻجييام« دئدي‪ .‬سئوينديييمدن‬ ‫گليب منله حسابﻼشماغيني گؤدمكدن باشقا هئچ‬
‫قوجاغينا آپبانديم‪.‬‬ ‫بير ايش اليمدن گلميردي‪ .‬قونشوﻻر حيهطه‬
‫حيهطدهكي اريك آغاجينين ديبينده چوروك‬ ‫تؤكولوب آراﻻشديرديﻼر‪ .‬ريضانين بورنوندان قان‬
‫گوشهلريني‬ ‫مينلييين‬ ‫اوتدوغوم‬ ‫ناديردن‬ ‫آخيردي‪ .‬كؤينهيينين اوزهرينده شاطير احمدين‬
‫صافالديرديم‪ .‬قيرميزيم ياواشدان اليمه ديمديك‬ ‫آراﻻياندا اونلو اللرينين ايزلري قالميشدي‪ .‬آرا‬
‫ووردو‪ .‬آجميشدي‪ ،‬ناهارين ايستيردي‪ .‬پئنجرهدن‬ ‫بوشالدي‪ .‬ريضا حيهط قاپيسيني باغﻼدي‪ .‬پيللهلردن‬
‫آنامين سسي گلدي‪:‬‬ ‫اوسته چيخاركن تلهسيك آدديمﻻرينين گوببولتوسو‬
‫»گئده اگر او خوروزو لكه سالسون ائله بوگون‬ ‫اوتاغا دولدو‪ .‬ننهم ائوده يوخ ايدي‪ ،‬باجيمين اتهيينه‬
‫ريضايا دئيهجييم توتوب باشين كسه ها‪ .‬او لَكي من‬ ‫ساريلديم‪.‬‬
‫نه زحمتنن اكميشم«‪ .‬اوزو آغاجﻻرين آراسيندان‬ ‫ننمگيل گلهنهجن ايشيني قورتاريب زئرزمييه‬
‫گؤرسنميردي‪ .‬قيرميزينين اوزونه باخديم‪:‬‬ ‫گئتميشدي‪ .‬اونﻼردان يئدييينين نئچه برابرين منه‬
‫»ائشيتدين داي نه دئدي‪ .‬دئيير شلوغ ائلهسون‬ ‫يئديرتدي‪ .‬بيليرديم زئرزميده سيگار چكير‪ .‬آخشام‬
‫پيخپيخ ائلييهجك‪ .‬ايندي قشه اوشاقﻻر كيمي اوتور‬ ‫ننهم كؤينهييمي يوخاري چكيب كورهييمدهكي‬
‫بوردا يئروندن د‪‬برمه گليم‪ .‬بيلدون«‪ .‬اليمي بوغازينا‬ ‫چوبوغون ايزلريني گؤردويونده آغﻼدي‪ .‬آغام‬
‫آپارميشديم‪ .‬بيليردي شوخلوقﻼشيرام‪.‬‬ ‫حيرصلنميشدي‪:‬‬
‫آنام استيل كاساداكي شورباني منه طرف‬ ‫»اده سفئي گئده گل گؤروم نه حقينن اوشاغي‬
‫اوزاداندا اوزومه باخدي‪:‬‬ ‫بو گونه ساليبسان«‪ .‬قوﻻغينين ديبينه بير افسري‬
‫»خوروزو لكه بوشﻼييب گلدين هه؟«‪.‬‬ ‫شيلله گئيديردي‪ .‬قالخيب آغامين باشينا باغيردي‪:‬‬
‫‪١٢١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫جواب وئرمهديم‪ .‬تزهدن اوزومه باخدي ‪:‬‬ ‫»يوخ«‪.‬‬


‫»شورباني جوجييه كاسانين ايچينده وئردون يا‬ ‫»به هاردا؟«‪.‬‬
‫يئرده؟«‪.‬‬ ‫»اوتوروب اوردا‪ .‬گودور ناهارين آپارام«‬
‫»يئرده وئرميشم اينانميسان باخ رددي ده‬ ‫دئديييمدهباشين اَييب باخدي‪:‬‬
‫قالير«‪ .‬تورپاغين اوستوندهكي خيردا داشﻻرين‬ ‫»سندن گؤزوم سو ايچمير‪ .‬يئكهلنده ائله‬
‫اوستونه ياخيﻼن ياغ گونون آلتيندا ايشيلداييردي‪.‬‬ ‫قيريق چؤركچيدن آشپازدان زاددان همن اوﻻرسان‬
‫بارماغيمي ايشيلدايان خيردا داشا طرف اوزاتديم‪.‬‬ ‫باﻻ«‪.‬‬
‫»به كاسادا نييه وئرمهدين؟«‪.‬‬ ‫اليمده شورباني گؤرجك آياغا دوردو‪ .‬قويروقدان‬
‫»اوندا سيز كاسادان اييرهنرديز‪ .‬سيزه گؤره ده‬ ‫آجيغيم گليردي‪ .‬اتي من يئييرديم قويروغو او‪.‬‬
‫اولمالي اولسا او ايشي گؤرمهرم«‪.‬‬ ‫چورهيي دوغراياندا بير تيكه منيم ايدي بير تيكه‬
‫»نييه به سن اؤزون اييرهنميرسن؟«‪.‬‬ ‫اونون‪ .‬يئكه تيكهني اوداندا همهشه بوينونو اييردي‪،‬‬
‫»هر جوجهدن ده اييرهنسم قيرميزيدان اييره‪-‬‬ ‫گولمهييم گليردي‪ .‬چينهكدانينا اليمي ووردوم‪ .‬توپ‬
‫نمهرم« دئديم‪» .‬قيرميزي منيم جيققيلي‬ ‫كيمي شيشميشدي‪ .‬توكسوز يئريندن قيرميزي‬
‫قارداشيمدي آدام جيققيلي قارداشيندان اييره‪-‬‬ ‫دامارﻻري گؤرسهنيردي‪ .‬بوغازيندان بير جور ياواش‬
‫نمزكي«‪ .‬آز قالميشدي بونو دا دئيهم‪.‬‬ ‫سس چيخدي‪ .‬بيليرديم تشكور ائلهيير‪ .‬البته من‬
‫»به قاباق نييه بي سري كاسادا وئرميشدين؟«‬ ‫تشكور ائلهيهجكديم؛ چوروك ناديردن اينتيقاميمي‬
‫» اوندا بيلميرديم سيز قيرميزيدان اييره‪-‬‬ ‫آنجاق او آﻻبيلميشدي‪ .‬اليمي توكلرينين آراسيندا‬
‫نيرسيز‪ .‬او بير سريدن سونرا هئچ واخت وئرمه‪-‬‬ ‫گزديرديم‪.‬‬
‫ميشم«‪.‬‬ ‫دالدان كؤلگه دوشدو‪» .‬موندارچي«‪ .‬دؤنوب‬
‫»هاردان بيليم دوز دئييرسن يا يوخ؟«‪ .‬گؤزلري‬ ‫باخماق ﻻزيم دئييلدي‪ .‬فقط ريضا ايدي منه عيللت‪-‬‬
‫استيل كاسانين ايچينه زيللهنميشدي بيليرديم نه‬ ‫سيز سؤيوش وئرهبيليردي‪.‬‬
‫آختارير‪ .‬ايچينده بير آز نخود بير باﻻجا دا يئرآلما‬ ‫»او الوو بيت بيرهلي جوجييه ووروب‪،‬‬
‫قاليردي‪.‬‬ ‫يوماميشدان ناهار يئييرسن هه؟«‪.‬‬
‫»كاسانين ايچينه باخابيلرسن‪ .‬اگر بير نيشانه‬ ‫»بيت بيرهلي اولسايدي جوجهنين اتيني‬
‫گؤرسن دوز دئييرسن«‪.‬‬ ‫ائبئلهم چوخ ايستهمزدين«‪ .‬اوزومو اونا دوغرو دؤنده‪-‬‬
‫»ثابيت ائلهسم دوز دئييرم نه قاييرارسان؟«‪.‬‬ ‫رنده گونشين توند ايشيغي گؤزلريمي قاماشديردي‪.‬‬
‫»آخي دوز دئميرسن«‪.‬‬ ‫»ديل دئمه‪ .‬من جوجهني يويولوب پيشهندن‬
‫»به كاساني نييه اوزاقﻼشديردين؟«‪ .‬سوسدوم‪.‬‬ ‫سورا يئييرم‪ .‬اوندا ميكروبﻻري زادي اؤلور‪ .‬سنين‬
‫جوابيمي اؤزو بيليردي‪ .‬سؤزونون آرديني توتدو‪:‬‬ ‫كيمي موندارچي دئييلم«‪.‬‬
‫»سن بيليرسن بو خوروزنان نه قدهر بيزيم ائوه‬ ‫»اوندا جوجهنين اؤزوده اؤلوب«‪.‬‬
‫ضربه ووروبسان؟ بو خوروزون هر گون يئدييي ور‬ ‫»جره اؤلوب جهنمه اؤلوب«‪.‬‬
‫‪١٢٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اؤزومه سؤز وئرميشديم نامهني وئرمهيم‪ .‬او گوندن‬ ‫وساييلين پولون جمعلهسن بيليرسن نئچهيه‬
‫بري زئرزميده آلما جعبهلرينين آلتيندا گيزلتديم‪.‬‬ ‫چيخار؟«‪.‬‬
‫اليم تيترهيه تيترهيه بوش جعبهلري قووزاييب ﻻپ‬ ‫»من اؤز پاييمدان وئريرم«‪.‬‬
‫آلت جعبهلرين آلتينا قويدوم‪ .‬سونرا دا اؤزومو بيلمه‪-‬‬ ‫»سن اؤز پاييندان وئريرسن ولي اؤزون آج‬
‫مزلييه ووروب افشين گيلله توپ اويناماق بهانهسي‬ ‫قاليرسان‪ .‬عوضينده يخچالي آچيب الووه گلهني‬
‫ايله كوچهيه چيخديم‪ .‬اويناماق بهانه ايدي‪.‬‬ ‫آغزووا تپيرسن‪ .‬ياني بو موندار خوروز سنون آغزونان‬
‫فيكريمين هاميسي زئرزميدن گلن او سسده‬ ‫بيزيم پاييميزي يئيير«‪ .‬قيرميزي بؤيرومده گؤزلريني‬
‫قالميشدي‪ .‬ائلهبيل بوش بير قازانين ايچينه دامجي‬ ‫يوموب آرخايينليقﻼ ياتميشدي‪ .‬سئوينيرديم كي‬
‫دامجي سو تؤكوردون‪ .‬آردينجا دا ايلديريم سسينه‬ ‫ديليميزدن باش تاپمير‪» .‬ياواش دانيش گؤرميسن‬
‫اوخشار بوغوق بير سس گليردي‪ .‬كنجكاو‬ ‫ياتيب؟« دئيه جواب وئرهجكديم اوتانماسايديم‪.‬‬
‫اولموشدوم‪ .‬ياواش ياواش زئرزمينين گيرهجهيينه‬ ‫دئيينمهيينين داليسين توتدو‪:‬‬
‫ياخينﻼشديم‪ .‬پيللهلردن آشاغي ائنديم‪ .‬جعبهلردن‬ ‫»خالق بير تيكه چؤرك تاپا بيلمير‪ ،‬بوردا بيزيم‬
‫ﻻققيلداما سسي گليردي‪ .‬اوست جعبهلردن بير‬ ‫خوروزوموز قوزو اتي يئيير‪ .‬سن بيليرسن بو پول نه‬
‫ايكيسي يئره دوشدو‪ .‬بير قيز سسي گلدي‪» :‬ياواش‪،‬‬ ‫زحمتنن اله گلير؟«‪.‬‬
‫ياواش نامرد«‪ .‬داليسيجان دا بوغوق ايلديريم سسي‪.‬‬ ‫»قيرميزيم ات يئمير قويروق يئيير‪ .‬سنين ده‬
‫آدديمﻻريمي داها دا ياواشﻼتديم‪ .‬گيرهجكده‬ ‫قويروقدان آجيغين گلير‪ .‬پولودا آغام قازانير«‪ .‬دئجه‪-‬‬
‫دوردوم‪ .‬تليسي آراﻻييب گؤزومون بيريني ايچري‬ ‫ك وئرديييم جوابدان پئشمان اولدوم‪.‬‬
‫سوخدوم‪ .‬گؤزلريمه اينانابيلميرديم‪ .‬هؤولومدن پيلله‪-‬‬ ‫»دئيهسن آغزوون شومارهسينده دانيشميرسان‬
‫لردن آپبانيب يوخاري چيخديم‪ .‬اوتاغا گيريب‬ ‫هه‪ .‬پولو كي هدره وئريرسن؛ قاب قاشيغي نييه بو‬
‫قاپيني قيفيلﻼديم‪ .‬يورغانين آلتيندا اوزومو‬ ‫موندارين آغزينا سورتورسن؟ اگر مريض اولساق‬
‫باسديرديم‪ .‬بير روبع سونرا ايدي قاپينين دستگيره‪-‬‬ ‫سرطان توتساق كيمين حسابينادي؟ گئنه ددهميز‬
‫سي بورولدو ‪:‬‬ ‫خرجين وئرهجك هه؟ اوندا گرك داوا درمان پولونا‬
‫»آچ قاپيني ياشار‪ .‬منم آچ«‪ .‬دئدي‪ .‬اؤزومو‬ ‫بو ائوي ده ساتا؛ نييه‪ ،‬چونكو بير موندار خوروز وار‬
‫يوخولوغا ووردوم‪ .‬مطمئن ايديم زئرزمينين پيلله‪-‬‬ ‫ايميش بير ده ايكي قاريش بويو اولمايان ديلي اوزون‬
‫لريندن چيخاندا آياقﻻريمين سسيني ائشيتميشدي‪.‬‬ ‫گئده كي گؤيلو ايستيردي بو موندار خوروزا قوناقليق‬
‫»آچ ياشار منم ريضا«‪ .‬سسي مهريبان‬ ‫وئره‪ .‬ددؤن پولو اولسايدي مني ائولنديرهردي‪ .‬منيم‬
‫اولموشدو‪ .‬قورخا قورخا دوروب آچديم‪.‬‬ ‫ائولنمك واختيم دي ولي بئمبئكار آراليقدا دوﻻنيرام‪.‬‬
‫»به نييه آغﻼييبسان ياشار‪ .‬نه اولوب كي؟«‪.‬‬ ‫جيب پولوم دا يوخدو؛ باشا دوشورسن يا يوخ؟«‪.‬‬
‫»هئچ زاد خوروزوم مريض اولوب « دئيهنده‬ ‫سسي داها دا اوجالميشدي‪ .‬بيليرديم آخيردا‬
‫اؤزوم ده بيلميرديم بو جوابي هاردان چيخارتديم‪.‬‬ ‫بحثي بورا چكهجك‪ .‬اوولجه ائولنمك سونرا او ماجرا‪،‬‬
‫»بونون آغﻼماغي يوخدوكي‪ .‬منيم بير‬ ‫بير آز سونرا دا حتما تهديد ايله نامهني ايستهيهجك‪.‬‬
‫‪١٢٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫»نه كاغيذي« دئديييمده ككهلهمهيه دوشدو‪:‬‬ ‫دامپزشك دوستوم وار؛ صاباح آپاراريق بير ايينه وورار‬
‫»هئچ دوستﻻريمدان بيرينين ايدي«‪.‬‬ ‫جورﻻنار‪ .‬بؤيوك قارداش به هاچان كارا گلر؟ هله من‬
‫»هانكي دوستوون؟« دئديييمده عصباني اولدو‪.‬‬ ‫ده دئديم بلكه كوچهده زاددا اوشاقﻻر سني دؤيوبلر؛‬
‫بيليردي دوستﻻرينين هاميسيني تانييرام‪.‬‬ ‫ايستيرديم گئدم هاميسينين قوﻻغين كسم ائ‪«...‬‬
‫»مني سؤال جوابا چكمه‪ .‬فقط بير كلمه‬ ‫سوسدوم‪.‬تزهدن سسه گلدي‪.‬‬
‫گؤروبسن يا يوخ؟« آدديمﻻريني توندلشديردي‪.‬‬ ‫»اگر آيري موشكول زاد اولسا دئ ها منه«‪.‬‬
‫»يوخ« دئديم‪.‬‬ ‫ديليم آچيلميردي‪.‬‬
‫»مطمئن سن؟« دئيركن گؤزومه باخدي‪.‬‬ ‫»ياخجي من گئديم اوست باشيمي چيرپيم‪.‬‬
‫»هه«دئديم‪.‬‬ ‫آشاغيدا جعبهلري جورﻻياندا توز تورپاق اولدو«‬
‫»مطمئن سن كي مطمئن سن؟«‪.‬‬ ‫دئييب اوتاقدان چيخدي‪ .‬حيهط قاپيسينين‬
‫»هه«‪.‬‬ ‫اوجادان سسي گلهنده بيلديم كي ائودن ائشييه‬
‫»مسالهسي يوخدو«‪.‬‬ ‫چيخدي‪ .‬قاچيب زئرزمييه گيرديم‪ .‬نامهني جعبه‬
‫اليمي الينده سيخا سيخا يئريييردي‪ .‬دالي‬ ‫لرين دوشدويو يئردن تاپديم‪ .‬آغ كاغيذين اوستونده‬
‫قالماماق اوچون سورعتله آدديمﻼمالي ايديم‪.‬‬ ‫ايكي باشماق ايزي قالميشدي‪ .‬پاكاتيني آچديم‪ .‬زاغ‬
‫زاغ اسيرديم‪ .‬اليمين تيترهمهسي كاغيذي‬
‫قيرميزيم هله بؤيرومده آرخايينليقﻼ ياتميشدي‪.‬‬ ‫خيشيلداديردي‪ .‬نامهني كاميل اوخويابيلمهديم؛ آخير‬
‫هردن ريضانين سسي اوجالديقجا گؤزونو آچيب‬ ‫سطري قيرميزي خودكارﻻ يازيلميشدي‪» .‬تا عيد‬
‫سونرا يوموردو‪ .‬معلوم ايدي سؤزوموزدن بير كلمه ده‬ ‫بايد به طور رسمي ازدواج كنيم‪ .‬عاشق با وفايت‬
‫باشا دوشمور‪ .‬ريضايا دئديم كي »اگر بوندان بئله‬ ‫رضا«‪ .‬ازدواج كلمهسي يئكه يازيلميشدي‪ .‬بؤيرونده‬
‫بئچهمه شوربا وئرمهسم موشكولون حل اوﻻر؟«‪.‬‬ ‫اوچ دؤرد دهنه قيرميزي اولدوز عﻼمتي وار ايدي‪.‬‬
‫گؤزومون ايچينه باخدي ‪:‬‬ ‫قاباغيني‬ ‫گونمدرسهميزين‬ ‫صاباحيسي‬
‫»اؤزو او يوﻻ وورما«‪.‬‬ ‫كسديرميشدي‪ .‬قاپيدان چيخجاق منه طرف گلدي ‪:‬‬
‫»هانكي يوﻻ؟«‪.‬‬ ‫»گلميشم گئدك دامپزشكه«‪.‬‬
‫»بيليرسن اونو نه قدهر چوخ ايستيرم؟«‪.‬‬ ‫»يوخ « دئديم‪» .‬خوروزوم جورﻻنيب«‪.‬‬
‫سواليني بيردن بيره سوروشدو‪ .‬بيليرديم »او« دان‬ ‫»به نه تئز ائله بي گونده مريض ده اولدو دا‬
‫منظورو زئرزميده »ياواش« دئيه چيغيران آغ قيز‬ ‫جورﻻندي دا؟«‪.‬‬
‫ايدي‪ .‬مجبور ايديم سوروشام »كيمي؟«‪.‬‬ ‫»هه بير گونده مريض ده اولدو جورﻻندي دا«‪.‬‬
‫»مني ساريما ضررووهدي« دئيهنده گؤزومو‬ ‫بيليرديياﻻن دئييرم‪.‬‬
‫آلنينا زيللهميشديم‪ .‬آلنينداكي قيريشيقﻻري‬ ‫»هئله اولسون‪ .‬ياخجي ياديما دوشدو ياشار سن‬
‫ساييرديم‪.‬‬ ‫زئرزميده كاغيذدان زاددان بي شئي تاپماييبسان‬
‫»نئينك‪ .‬سؤزومو آيري جور دئييرم‪ .‬آغلو ييغ‬ ‫تزهليكده؟«‪.‬‬
‫‪١٢٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫آخيردا بوينونون دريسين ده قوپارديب باشيني بير‬ ‫باشووا‪ .‬بعضي شئيلري سن چوخ ايستيرسن‪ .‬بعضي‬
‫طرفه‪ ،‬بدنيني بير طرفه آتيرام‪ .‬ديمدييي ايكي اوچ‬ ‫شئيلري ده من‪ .‬ولي من حاضيرم او چوخ ايسته‪-‬‬
‫دفعه آچيليب يومولور‪ .‬ولي بدني بوش يئره او قدهر‬ ‫ديييم شئيلرين يولوندا مين دنه بئله خوروزﻻري‬
‫چاليقﻼيير كي آخيردا يورولور‪ ،‬اوزانير‪ .‬بير سري بير‬ ‫قوربان كسم«‪ .‬ايشاره بارماغيني قيرميزينين باشينا‬
‫خوروزون باشين كسيرديم باشسيز بدني قان آخا‬ ‫ياخينﻼشديردي‪ .‬قيرميزي گؤزونو آچدي آنجاق داي‬
‫آخا دوروب قاچدي‪ .‬اؤزومون ده رحميم گلدي‪ .‬اون‬ ‫يوممادي‪ .‬ائلهبيل بو دؤنه سؤزوموزدن باش تاپدي‪.‬‬
‫ديقاياجان چاليقﻼدي‪ .‬احتماﻻ سنونكي ده اوﻻردان‬ ‫»اگر ايستيرسن بو موندار خوروزون ديري قاﻻ‬
‫اوﻻجاق‪ .‬البته سنون بئچووي خاص مراسيمده كسه‪-‬‬ ‫او نامهني گتير وئر منه‪ .‬بيلدون يا بيلمهدون؟«‪.‬‬
‫جييم‪ .‬آداخليليق گئجهمده قوناقليق وئرهنده‪.‬‬ ‫»نامه منده دئييل «‪.‬‬
‫سئوگيليم طبيعي اتدن چوخ خوشو گلير«‪.‬‬ ‫»اگر سنده دئييل اوندا هاردان بيليرسن كي‬
‫سئوگيليسينين اؤزونون بدني غيريطبيعي‬ ‫هانكي نامهدن دانيشيرام؟«‪ .‬سوسمالي ايديم‪ .‬بونو‬
‫ايدي‪ .‬زئرزميدن بويﻼياندا دالي منه طرف ايدي‪.‬‬ ‫چوخ ياخجي بيليرديم‪ .‬ياني جوابيم دا يوخ ايدي‪.‬‬
‫عؤمرومده او قدهر آغ بدن گؤرمهميشديم‪ .‬نقاشي‬ ‫»بو بئچهني مختليف يولﻻرنان آرادان آپارا‬
‫دفتريمين بوتون صفحهلريندن ده آغ ايدي‪ .‬اليمده‬ ‫بيلرم‪ .‬مثلن سن مدرسهده اوﻻندا سيچان داواسيني‬
‫قارا ماژيك اولسايدي بدنينين هر يئرين قاپ قارا‬ ‫شوربا سويونا باتيريب قاباغينا آتام‪ .‬بيليرسن كي ﻻم‬
‫ائلرديم‪ .‬دوروب كوچهيه قاچديم‪ .‬قيرميزيم دا‬ ‫ﻻم اودار‪ .‬مطمئنم او قدهر شوربا يئييب كي اييسيني‬
‫باشيني قووزاييب آرخامجا قاچدي‪ .‬كوچه ايستي‬ ‫نئچه مئتيردن بيلير‪ .‬ولي حئيفدي راحات ايكي‬
‫ايدي‪ .‬هئچ كس يوخ ايدي‪ .‬باشيم اوستونده گونشه‬ ‫كيلوي اتي اوﻻر‪ .‬ايستهميرم آغاما ضرر وورام‪ .‬سن‬
‫باخديم‪ .‬گؤزلريم دولدو‪ .‬گؤزلريمي يومدوم‪.‬‬ ‫اولماياندا باشين كسيب قويارام پيللهنين اوستونه‪.‬‬
‫صاباح صبحانه يئمهديم‪ .‬آنام دئدي »نئينك‬ ‫اوندا نهنم مجبور اوﻻجاق شورباسين پيشيره‪ .‬سن ده‬
‫چورك پنيري قويورام مدرسهده يئيرسن«‪ .‬قاچيب‬ ‫مجبور اوﻻرسان يا اتين يئيهسن يا دا آج قاﻻسان«‪.‬‬
‫لولون تاختا قاپيسيني آچديم‪ .‬چوخدان ايدي مني‬ ‫سؤزونه آرا وئردي‪ .‬اوجادان گولوب اوزومه باخاندان‬
‫گودوردو‪ .‬وورنوخماسيندان بيلديم‪ .‬قاباغينا ايكي‬ ‫سونرا سؤزونون داليسيني توتدو‪:‬‬
‫اوووج چوروك ناديرين پولو ايله آلديغيم بوغدادان‬ ‫»جوجهنين باشي كسيلهنده بيليرسن نجور‬
‫تؤكدوم‪ .‬اليمي باشينا چكيب حيهط قاپيسينا‬ ‫اولور؟ پيچاغين ايتي يئري بوغازينا د‪‬يمييهنهجن‬
‫قاچديم‪ .‬دؤنوب آنامدان دا قيرميزيمدان دا‬ ‫جوجه هله بيلمير نه اتفاق قراردي دوشه‪ .‬پيچاغي‬
‫خودافيظلشديم‪.‬‬ ‫سورتهلييهنده اولده حولقومو كسيلير‪ .‬سورا گئدير‬
‫آنام دئييردي »مال قويونﻻر‪ ،‬تويوق جوجهلرين‬ ‫درينه‪ ،‬بوغازين سومويونه چاتاندا خيرچيلداما سسي‬
‫باشﻻري كسيلهنده آغري چكميرلر«‪.‬‬ ‫گلير؛ قان فيشقيرير‪ .‬اوندا يازيق جوجه بيلير هر‬
‫»اينانميرام بونا« دئديم‪» .‬ايمكاني يوخدو كي‪.‬‬ ‫شئي قوتاريب‪ .‬چوباﻻماق ايستييهنده آياقﻻرينين‬
‫اگر آغري چكمهسهلر اوندا اوﻻري ووراندا قيشقيريب‬ ‫اوستوندهكي آياغيمنان مؤحكم فيشار وئريرم‪ .‬ﻻپ‬
‫‪١٢٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ياخينﻼشيب اليني باشيمدا گزديردي‪ .‬اوزومه‬ ‫قاچمازﻻركي‪ .‬بير دهنه جوجهيه باﻻجا تپيك وورسان‬
‫گولومسهييب دئدي ‪:‬‬ ‫قوققولداييب قاچار؛ مالﻻر ماعيلدايار؛ قويونﻻر‬
‫»بيزيم بدنيميزين پروتئيني بيليرسن كي اتدن‬ ‫بعيلدهير‪ .‬ياني دئييرلر وورما آغرييير«‪ .‬اوزومه باخيب‬
‫تاًمين اولور«‪.‬‬ ‫گولدو‪» .‬منه ده بؤيوك بابام بئله دئميشدي‪ ،‬آنجاق‬
‫»ياني مجبوروق اتلرين يئيك؟«‪.‬‬ ‫من سنين كيمي فيكيرلشمهميشديم«‪ .‬اليني بوينوما‬
‫»ياني بئله يارانميشيق‪ .‬البته سن قيرميزي‬ ‫ساريب سؤزونون داليسين توتدو‪:‬‬
‫خوروزونكوندان يئمهيهبيلرسن ده«‪ .‬دئدييينده هامي‬ ‫»هله نه اولوب كي بئله سؤالﻻر سوروشوسان‪،‬‬
‫بيردن گولوشدو‪.‬‬ ‫اولمايا اؤز خوروزوندان قورخورسان؟«‪.‬‬
‫»آﷲ ائلييهبيلمزدي بيزي آيري جور يارادا؟«‪.‬‬ ‫»هه« دئديم‪.‬‬
‫»هاميميز اؤلهجهييك‪ .‬حئيوانﻻر بيرجور اؤلور‪.‬‬ ‫»گئنه ريضا بير سؤز دئييب؟« دئيه‬
‫اينسانﻻر آيري جور؛ فقط اؤلومون نؤوعو فرق ائله‪-‬‬ ‫سوروشدوغوندا جوابيم عئيني ايدي‪»:‬هه«‪.‬‬
‫يير«‪ .‬دئيهركن گؤزومون ايچينه زيللهميشدي‬ ‫»ريضا قلط ائلهييب‪ .‬هله واختي دئييل«‪.‬‬
‫گؤزلرين‪.‬‬ ‫سوروشماديم‪ ،‬سوروشابيلمهديم هاچاندي‬
‫»اينسانﻻر يوز ايل هشتاد ايل عؤمر ائلهييرلر؛‬ ‫واختي‪.‬‬
‫حئيوانﻻرا بير ايكي ايل ده فورصت وئرميريك‪ .‬منيم‬ ‫مدرسهده معلليميميز دئدي بوجور شئيلره‬
‫قيرميزيم دوققوز آيليق دير آغا«‪.‬‬ ‫چوخ فيكير وئرمهيم »بوﻻر آللهين حكمتي دير«‬
‫»اينسان دا وار بير ايل‪ ،‬بير آي دا عؤمر ائلهمير‪.‬‬ ‫دئيه‪.‬‬
‫قاليب قيسمتينه‪ .‬بيرينجي و ايكينجي دونيا‬ ‫»ياني سيزين نظريزه آغري چكيرلر يا يوخ؟«‬
‫ساواشيندا بيليرسن نئچه ميليون آدام اؤلوب؟«‪.‬‬ ‫دئيه سوروشدوم‪.‬‬
‫بيلميرديم‪ .‬ايستهميرديم بيلم‪ .‬قرار دئييلدي‬ ‫»من بير يئرده اوخوموشام بعضي فيلسوفﻻر‬
‫دونياليق ساواشيندا اؤلن اينسانﻻرين ساييسينا‬ ‫دئييرلر آغري چكميرلر«‪.‬‬
‫گؤره قويام قيرميزيمين باشي كسليب گئده او قيزين‬ ‫»فيلسوفﻻرآغا؟«‪.‬‬
‫آغ آپباق بدنينين ايچينده محو اولوب ايته‪.‬‬ ‫»فيلسوفﻻر او آدامﻼرديﻼر كي هر شئيين‬
‫يولدا تصميميمي توتدوم‪.‬ائوه يئتيشجك همن‬ ‫اوستونده چوخ فيكيرلشيرلر«‪.‬‬
‫آشپازخانايا گئتديم‪ .‬آنامگيل اوتاقدايديﻼر‪ .‬يئكه‬ ‫»نجور بو نتيجهيه چاتيبﻼر آغا؟«‪.‬‬
‫پيچاغي گوتورسهيديم شك ائلرديلر‪ .‬ميوه كاردي‬ ‫»بعضيلري دئيير حئيوانﻻرين روحو يوخدو«‪.‬‬
‫ايله امتحان ائلهيهجكديم‪ .‬اوتاغيمين قاپيسيني‬ ‫»قبول ائلهميرم« دئديم‪» .‬اگر فيلسوفﻻرين بي‬
‫قيفيلﻼديم‪ .‬كيتاب دفترلريم تؤر تؤكوك اوتاغين‬ ‫قيرميزي خوروزو اولسا بيري گليب اونا داش وورسا‬
‫اورتاسينا داغيلميشدي‪ .‬ريضانين ايشي ايدي‪.‬‬ ‫خوروز سس ساليب قاچاجاق‪ .‬چون كي خطر حيس‬
‫بيليرديم آخيردا گليب بوراﻻري دا آختاراجاق‪.‬‬ ‫ائلهييب‪ .‬چون كي آغري چكيب‪ .‬داشين دا يئري‬
‫كيتابﻻرين اوستونده اوزانيب كاردي بوغازيما‬ ‫گؤيهرهجك‪.‬عئيني بيزيم بدنيميز كيمي آغا«‪.‬‬
‫‪١٢٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫جيريلميش نامهيه سونرا گؤزومون ايچينه زيللهدي‬ ‫آپارديم‪ .‬اوجونو خيرتدهييمه سورتدوم‪ .‬اللريم‬
‫گؤزلريني ‪:‬‬ ‫تيتريردي‪ .‬بير آز فيشار وئرديم‪ .‬آغريني بير هونونون‬
‫»نامهني اوخويوبسان هه؟«‪ .‬عصباني ايدي‪.‬‬ ‫سانجماسي كيمي بوغازيمدا حيس ائلهديم‪ .‬فيشاري‬
‫»هه« دئديم‪ .‬قاشﻻري دويونلهندي‪.‬‬ ‫چوخالتديم‪ .‬درين بير گؤينهلتي بدنيمين هر يئرينه‬
‫»بوغازووا نه اولوب اده؟«‪.‬‬ ‫برق كيمي سيزدي‪ .‬خيرچيلداما سسيني دويموردوم‬
‫»ييخيلميشام« دئديم‪» .‬گئنه خوروزومون‬ ‫هله‪ .‬فيشاري داها دا چوخالتديم‪ .‬قيشقيرماماق‬
‫باشين كسهجكسن؟«‪.‬‬ ‫اوچون زورﻻ ساخﻼشديرديم اؤزومو‪ .‬ديشلريمي‬
‫گؤزونو بوغازيمين كسيلميش يئرينه‬ ‫سيخديم‪ .‬هله حلقومومو كسمهميش آغريدان آز‬
‫ياخينﻼشديريب باخماق ايستهدي‪ .‬اليمي اوستونه‬ ‫قاليردي آغﻼيام‪ .‬كاردي اوزاقﻼشديرديم‪ .‬اوجونداكي‬
‫توتدوم ‪:‬‬ ‫قيرميزي قانيما باخديم‪ .‬ايلك دامجيسينين‬
‫»كيمنن ساواشيبسان اده؟« دئيهركن‬ ‫بوغازيمدان آشاغي آخديغيني حيس ائلهديم‪.‬‬
‫بوغازيمدا ايدي گؤزلري‪.‬‬ ‫قورخدوم‪ .‬نقاشي دفتريمدن بير صفحه جيريب قانين‬
‫»مدرسهده ييخيلديم‪ .‬گئنه خوروزومو اؤلدوره‪-‬‬ ‫اوستونه توتدوم‪ .‬اوزانيب آغ آپباق سقفه باخديم‪.‬‬
‫جكسن؟«‪.‬‬ ‫باشي كسيلن هر حئيوان اؤلمهميشدن بو آغرينين‬
‫»نجور اولدو ييخيلدين فقط بوغازين‬ ‫يوز برابريني دويور‪ .‬اولجه كيچيك سانجي‪ ،‬سونرا‬
‫كسيلدي؟«‪.‬‬ ‫آغري چوخالير‪ ،‬چاليقﻼيير‪ ،‬آخيردا اؤلور‪ .‬اؤلوم دادينا‬
‫»بيلميرم«‪.‬‬ ‫يئتيشير‪ .‬ولي ريضا دئييردي اون ديقا چكدي جاني‬
‫»نامهيه گؤره بيرينه بي سؤز دئمهييبسن كي؟«‪.‬‬ ‫چيخا‪ .‬دئييردي باشسيز بدن دوروب قاچدي‪ .‬بدن‬
‫»يوخ دئمهميشم«‪.‬‬ ‫بير طرفده جان وئريردي باش بير طرفده‪.‬‬
‫»سنين خوروزونان هلهليك ايشيم يوخ«‪.‬‬ ‫بوغازيمين قاني قوروموشدو‪ .‬قانلي كاغيذي‬
‫»هاچان اوﻻجاق؟«‪.‬‬ ‫گؤتوردوم‪ ،‬آيري صفحه جيرديم‪ .‬توپورجكله يئريني‬
‫اليني چيينيمه قويدو ‪:‬‬ ‫تميزلهيهندن سونرا دوروب زئرزمييه قاچديم‪ .‬جعبه‪-‬‬
‫»منظوروم بودو كي من هله سربازچيليغا گئده‪-‬‬ ‫لري بيربير گوتوروب يئره قويدوم‪ .‬ﻻپ آلت جعبه‪-‬‬
‫جيم‪ .‬ايكي ايل سربازچيليغيم چكهجك‪ .‬اوندان سورا‬ ‫نين آلتينداكي نامهني گؤتوروب كؤينهييمين آلتيندا‬
‫ايش داليسيندا اوﻻجييام‪ ،‬بلكه تاپديم بلكه تاپباديم‪،‬‬ ‫قارنيما قويدوم‪ .‬بيليرديم ريضا بو موقعلر هاردا اولور‪.‬‬
‫اَده كيمدي بو وضعيتده منه قيز وئره؟ اوناجان‬ ‫كوچهده تير برقين يانيندا سيگار چكيردي‪ .‬ايلك‬
‫سنين خوروزون دا قوجاليب اؤلوب«‪ .‬سيگاريندان‬ ‫دؤنه ايدي سيگاريني مندن گيزلتميردي‪ .‬نامهني اونا‬
‫بير پوك ووروب اوزومه پوفلهدي‪» .‬دئمهدين بوغازووا‬ ‫طرف اوزاتديغيمدا اينانيلماز قيافه ايله اوزومه باخدي‬
‫نه اولوب«‪.‬‬ ‫‪:‬‬
‫»اوندا خوروزومنان ايشين اولميياجاق؟«‪.‬‬ ‫»آفرين ايندي اولدون قشه اوشاق باخ‪ .‬گئده به‬
‫»يوخ هلهليك اولماياجاق«‪.‬نامهني جيبينه‬ ‫بونو اوولدن گتيرهيدين داينان«‪ .‬اول پاكاتي‬
‫‪١٢٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫قويوب سيگارين كؤتويونو آرخين سويونا آتدي‪ .‬سو‬


‫كؤتويو چيرپا چيرپا اوزاقﻼشديردي‪.‬‬
‫سوروشماديم هاچان اوﻻجاق‪ ،‬سوروشابيلمه‪-‬‬
‫ديم‪ .‬ناهار واختي ايدي‪ .‬ائوه قاچمالي ايديم‪،‬‬
‫بيليرديم قيرميزيم آجيب ناهاريني گؤزلهيير‪.‬‬

‫‪١٢٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫سايمير‪ ،‬بو دفعه ﻻپ هؤنكورور ‪...‬‬ ‫‪١‬‬


‫سولماز جمالي‬
‫ديزيمه ديرهنيب آياغا قالخماق ايستهييرم‪.‬‬
‫اليمدن توتور‪ ،‬اؤلهزيميش سسيني گوجله ائشيديرم‪:‬‬
‫سنه آغﻼييرام‪.‬‬
‫سسي ده گؤزلري كيمي نمليدير‪ ،‬بوغازيندا‬
‫نهسه قيژيلدايير‪.‬‬
‫يئنه اوتوروب اوزونه باخيرام‪ .‬آريقﻼييب باپ‪-‬‬
‫باﻻجا اولموش اوزونو‪ ،‬ايسﻼق باخيشيني منه ديكير؛‬
‫يارامي جيرماﻻيير ‪...‬‬
‫پنجرهنين ائنسيز تاقچاسينين اوزرينده يان‪-‬‬
‫يانا دوزولموش نارين گوللر لئچكلريني آشاغي‬
‫اونون سسي يوخوسونا دامجيﻻيير‬
‫ساليرﻻر‪ .‬پنجرهنين سينيق شيشهسينه باﻻجا بير‬
‫هاچاندير ميغميغاﻻرين سانجديغي يئري‬
‫قوش قونوب قيشقيرير‪.‬‬
‫ايري‪-‬اويرو ديرناقﻼريﻻ ديديب تؤكور؛ ديدديكجه‬
‫دؤندوم ‪...‬‬
‫ياراسي قانايير‪ ،‬قاناديقجا دا يئري بؤيويور‪ .‬ديزيم‬
‫گؤزلريني بوينوما زيللهدي‪ .‬ايچين چكه‪-‬چكه‪:‬‬
‫اوسته سورونوب اونا ياخينﻼشيرام‪ .‬ياراسيني آرتيق‬
‫بارماقﻻرينين يئري بوغازيندا قاليب ‪ ...‬قاييشين‬
‫ديدمهسين دئيه دستمالﻻ ساريييرام‪ .‬بير جوت ﻻل‬
‫ايزي قولﻼريندا قاليب ‪ ...‬چوخ كو‪‬رلوق چكيرسن ‪...‬‬
‫گؤزدن آخان ياش دامجيﻼري قولومون دريسيندن‬
‫دراوئرين اوزريندهكي شكيله باخيرام‪ :‬من اونون‬
‫كئچير‪ ،‬سومويومه دامير‪.‬‬
‫دئدييينه اينانميرام ‪ ...‬سن دلي جينني دييرسن‪.‬‬
‫ايشيم بيتديكدن سونرا باشيمي قالديرير اونا‬
‫شكيلدهكي كيشي گؤزونو آغاردير‪.‬‬
‫باخيرام‪ .‬اورككجه گؤزلريني منه ديكير؛ يورغون‬
‫تئز چؤنوب شكيله باخير‪ .‬كيشينين گؤزلري‬
‫گؤودهسي منه ساري دارتينير‪.‬‬
‫گئن‪-‬گئن آچيليب آدامين باغريني ياريردي‪ .‬اونون‬
‫‪-‬دانيش‬
‫قارا‪ -‬قورخوسو قادينين اؤدونو پارتﻼديردي‪ .‬سانكي‬
‫گؤز ياشﻼري دونونون اوزريندهكي چيچكلره‬
‫ايچينده جوجهرن حيسلريني ده باخيشيﻻ‬
‫دامير‪ .‬چيچكلر آستا‪-‬آستا سولور‪.‬‬
‫دوغراييب تؤكوردو‪.‬‬
‫‪-‬دانيش ‪ ...‬آغﻼما ‪...‬‬
‫شكيله باخا‪-‬باخا آياغيندان باشينا كيمي‬
‫تيترهدييي دويولوردو‪ .‬قادينين گؤزلري‪ ،‬اللري‪،‬‬
‫آياقﻼري جان وئريردي‪.‬‬ ‫‪ -١‬دوغوم‪ (١٩٩١)١٣٧٠ :‬موغان‪ ،‬بيلهسوار شهري‬
‫پيچيلتي سسي گلير؛ رفدهكي كيتابﻼر‬ ‫ليسانس علوم تربيتي‬
‫پيچيلداشيب آغﻼشيرﻻر‪.‬‬ ‫حيكايهلري اينترنتي سايتﻻر و اينستاگرامدا شخصي صفحهسينده‬
‫درج اولور‪.‬‬
‫پنجرهلردن ياواش‪-‬ياواش قارانليق تؤكولور ‪...‬‬
‫‪١٢٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫سونرا قارنينا باخير‪:‬‬


‫ـ بير يئره‪ ،‬بئش گؤيه باخيب اؤزونه گلهسن‬ ‫ايشيق ييغيليب‪-‬ييغيليب بير دامجي اولموشدو‪.‬‬
‫كئشگه‪.‬‬ ‫هردن يادداشيندا بيتن كؤهنه خاطيرهلرين‪،‬‬
‫قادين گؤزلريني بير آنليق يوموب آچدي‪.‬‬ ‫اولوب‪-‬كئچنلرين كؤكو چاتﻼييردي؛ سونرا‬
‫كئچميشدن بري روحوندا قاﻻن ياراﻻر سئوگينين‬ ‫گؤزلرينين او تاييندا بير قبير دورولوب‬
‫معناسيني اونون اوچون قارانليق ائتميشدي‪.‬‬ ‫آيدينﻼشيردي؛ او‪ ،‬هميشه كيرپيكلرينين‬
‫قبير داشينين اوستونه قازيﻼن شئعيري‬ ‫آرخاسيندا ايدي‪.‬‬
‫هؤججهلدي‪" :‬دئييرم قبري قازان كاش يورولوب بير‬ ‫ايستهدي گولومسهسين‪ ،‬باجارمادي‪ .‬ايستهدي‬
‫دايانايديكفنيم گئج يئتيشيردي جسديم بير‬ ‫ترپنسين‪ ،‬ترپنه بيلمهدي‪ .‬اؤزوندن گئتميش‬
‫يوبانايدي"‪.‬‬ ‫كيميايدي‪ .‬هر ياتديغيندا اونون گؤزلري هاردانسا‬
‫گلهجهيي مي آختاريردي‪ ،‬كئچميشي مي‪ ،‬اؤزو‬ ‫گؤزلرينه زيللهنيردي سونرا يوخوسونا قيشقيرتي‬
‫ده بيلميردي‪ .‬كئچميش نه قدر اوزاق ايديسا‪،‬‬ ‫سسي ياواش‪-‬ياواش داميرد‪.‬‬
‫گلهجك ده او قدر اوزاق ايدي‪.‬‬
‫ياغيش ياغماغا باشﻼيير‪ .‬ايلك دامﻼﻻر مزارين‬ ‫يئل نازيك مانتوسونو بدنينه ياپيشديرميشدي‪.‬‬
‫اوزرينه دامجيﻼيير‪» .‬گئج« سؤزونون »گ« حرفي‬ ‫يئر دميركيميايدي‪ .‬اوتﻼر اؤلو گؤرونوردو‪ .‬قبيرلر‬
‫ايسﻼنير‪» .‬دئييرم« سؤزونون »ئ« حرفي ايسﻼنير‪.‬‬ ‫اوسته تك‪-‬توك گؤزه ديهن تر بيتكيلردن باشقا‬
‫»يئتيشيردي« سؤزونون »ت« حرفي ايسﻼنير‪.‬‬ ‫هئچ بير ياشيلليق گؤزه ديميردي‪ .‬اللري سويوقدان‬
‫"گئت"‬ ‫دوناركن گؤزلريندن ايستي ياش بوم‪-‬بوز ياناغينا‬
‫آياغا قالخير؛ آرخاسيني چئويرير‪ :‬گلمييهجم‪.‬‬ ‫سوزولدو‪ .‬باشماغيﻻ آياغينين آلتينداكي قورو‬
‫كيرپيكلريني قيرپماسايدي ساغليغينا اينانماق‬ ‫اوتﻼري ازدي‪ .‬اوتﻼرين كؤكو آغريدان خيرچيلدادي‪.‬‬
‫مومكون دئييلدي‪ .‬اوﻻن‪-‬قاﻻن جاني گؤزلرينده‬ ‫اوزبهاوزونده قويروغو كسيلميش بير ايت‪،‬‬
‫ايدي‪ .‬ائله بيل قادين بوتون گونو اؤز ايچيندن‬ ‫قوﻻقﻼري كسيلميش باﻻسينين اويان‪-‬بويانينا‬
‫چيخير‪ ،‬اؤلو و قارانليق كئچميشينده دوﻻنيردي‪.‬‬ ‫كئچيردي‪ .‬او‪ ،‬آناليق ايستهييندن ده قاتي‪ ،‬گوجلو‬
‫اليمي ائهمالجا قارنيندا گزديريرم‪ :‬او‪ ،‬بير‬ ‫بير حيسله‪ ،‬ايستكله آغﻼياراق باﻻسينين اوراـ‬
‫ايشيغين ايچيندهدي‪ .‬او‪ ،‬آنادان بير ده اولور‪.‬‬ ‫بوراسينا كئچيب قانا باتميش اوز‪-‬گؤزونو ياﻻييردي‪.‬‬
‫قادينين باشي اييلدي‪ ،‬اوزو ساچﻼرينين‬ ‫باشيني قالديريب قيزارميش گؤزلريله قادينا‬
‫ايچينده گؤرونمز اولدو‪ .‬سونرا باشيني قالديردي؛‬ ‫باخدي‪:‬‬
‫ساچﻼرينين آراسيندان بير اوووج ايشيق كيمي‬ ‫ـ بير هفته ايدي گؤينهيه‪-‬گؤينهيه باﻻمي‬
‫گؤرونن اوزو گؤيه چالدي‪ :‬من اوشاق ايستهميرم‪.‬‬ ‫آختاريرديم‪ .‬آختاريب‪-‬آختاريب اينديجه تاپميشام‪.‬‬
‫آلنيندان تر دامجيﻼري تؤكولوب گئديردي‪ .‬ائله‬ ‫قوﻻقﻼريني كسيبلر‪.‬‬
‫بيل‪ ،‬اريييب يوخا چيخاجاقدي‪ .‬قادينين جاني‬ ‫تيترك گؤزلريني قاديندان آليب اؤنجه قبيره‬
‫‪١٣٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫تيترهييشله تيترهشيردي‪ .‬بير‪-‬ايكي سئري‬ ‫سوزوله‪-‬سوزوله يوخاري قالخيردي‪ .‬روحو جان‬


‫چييينلري سيخيليب آچيلدي‪ .‬قاپينين آغزيندا‬ ‫وئريردي‪.‬‬
‫ديرناقﻼريناجان تيترهيه‪-‬تيترهيه آغﻼييردي‪ .‬اييليب‬ ‫ـ اؤزونو اؤلدورمهيي دوشونمه‪.‬‬
‫ايكيميزي ده اؤپدو‪ :‬آنا ‪ ...‬سن هئچ مننن‬ ‫اليله دونونون اوزريندهكي سولموش چيچكلري‬
‫اويناميرسان ‪...‬‬ ‫توپﻼيير‪ .‬گؤزونون اوجوايله شكيله باخير‪ :‬ائله بيل‬
‫اوشاق زاغ‪-‬زاغ اسيردي‪ .‬ايچينه قورخو دومان‬ ‫دريسينين آلتيندا بير خيل آدام ديشلريني آغاردير‪.‬‬
‫كيمي چؤكموشدو‪ .‬گؤزلرينين ايچينهدك‬ ‫اليمي ياخينﻼديب ساريديغيم اليني توتورام ‪...‬‬
‫گؤينهييردي‪.‬‬ ‫دستمالي قالديريب ياراسينا باخيرام؛ گئت‪-‬گئده‬
‫قادين چؤنوب منه زيللهنير‪ .‬گؤزلرينده‬ ‫بؤيويور‪ .‬ميلچكلرين ويزيلتيسيني ائشيديرم ‪...‬‬
‫گيلهلنميش گؤز ياشي قيرميزييا چالير‪:‬‬ ‫ميلچك قولونا قوندوغو آن اليني قالديريب‬
‫‪-‬بوندا چوخ آغﻼميشديم‪ .‬ياديندا؟؟ گئتميشديم‬ ‫چيرپير ياراسينين اوستونه؛ اوزريمه قان سيچرايير‪.‬‬
‫سالديرماغا ‪ ...‬بونو دا دوغراتديريرديم ‪ ...‬آز‬ ‫ميلچكلر دونومون اوزريندهكي قانا داراشيرﻻر‪ .‬منه‬
‫قالميشدي‪ .‬بوﻻرين هئچ بيريني ايستهميرديم‬ ‫ساري اييليب اليني قالديرماق ايستهدييينده »‬
‫ايستهميرم ده‪.‬‬ ‫ايشين اولماسين « دئييرم‪.‬‬
‫قادينين نفسي قان قوخويوردو‪.‬‬ ‫ـ قاباقﻼر هر گئجه ياتمادان قاباق اؤز‪-‬اؤزومه‬
‫يوز‪-‬يوز ايللر قاباق مي يارانمالي ايدي‪ ،‬يوز‪-‬يوز‬ ‫خئيلك دانيشارديم‪ ،‬آغﻼرديم‪ .‬مني قويمور بوردان‬
‫ايللر سونرا مي؟! تئز مي گلميشدي دونيايا‪ ،‬گئج‬ ‫چيخام آما نه ياخجي كي سن گليرسن يوخسا‬
‫مي؟!‬ ‫باغريم چاتﻼردي‪.‬‬
‫اوشاق اوتاقﻼرين‪ ،‬پنجرهلرين‪ ،‬قاپيﻻرين‬ ‫اليني قارنينين اوزرينده ائهمالجا گزديرير‪:‬‬
‫آراسيندا گؤزدن ايتميشدي‪.‬‬ ‫ـ من ايستهميرديم‪ ،‬هئچ بيريني‪ .‬سنه دئميشم‬
‫بارماغيني اوزريمه سيچراديغي قانا باتيريب‬ ‫كي‪ .‬زورﻻدي مني ‪...‬يئنه زورﻻيير‪ ،‬چوخ گئجهلر‪.‬‬
‫دوداغينا سورتور‪.‬‬ ‫بارماقﻼري قاريشقا كيمي قارنينين اوزرينده‬
‫اييليب اوزومدن اؤپور‪.‬‬ ‫دوﻻشدي‪ .‬گؤزلريايچينه هوپدو؛ قارنينين ايچيني‬
‫روژينين ايزي گوزگوده قالير‪.‬‬ ‫گؤردو‪ .‬كؤرپه سسي ائشيتدي‪ .‬ايچينده ائله بيل‪،‬‬
‫ميلچكلر گوزگودهكي قادينين اوزرينه‬ ‫نئچه اوشاق آغﻼشيردي‪ .‬بو سسي چوخدان ايچينده‬
‫داراشيرﻻر‪.‬‬ ‫ائشيديردي‪ .‬اوشاق ترپهنيردي‪.‬‬
‫ـ كئشكه بو ميلچكلر ايچيمه داراشيرديﻼر‪.‬‬
‫سسي بوتؤو دئييلدي‪ ،‬دئشيلميش كيمي ايدي‪.‬‬
‫جانسيز قولﻼري ديزلريني قوجاقﻼدي‪.‬‬
‫قاپي آچيلدي‪ .‬بير اوشاق آياقﻼرينين اوجوندا‬
‫ايچهري گيردي‪ .‬گؤزو پيچيلتييا بنزر بير‬
‫‪١٣١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫منيم دير آديني نه ايسته ييره م قويارام‪ .‬كيمه نه‬ ‫س‪ .‬حاتملوي‬
‫دخلي وار‪ .‬ﻻپ داش –كسسك قويارام‪.‬‬
‫تاكسي شوفري دؤنوب قايين آتامين اوزونه‬
‫قيزيمين آدي‬
‫باخيب‪ ،‬توركجه سوروشدو‪:‬‬
‫‪ -‬سن آلﻼه كيشي ال چك! ‪ ...‬بو اوغﻼني دا‬
‫‪ -‬سيجيللي مسئله سي دير؟‬
‫ايشينده ن –گوجونده ن قويما!‪...‬‬
‫‪ -‬همشهري اوچ آي ديركي‪ ،‬بير اوشاغين آدي‬
‫آخي نه فرقي وار؟ قوي اوشاغين آديني نه‬
‫اوستونده بو اداره ده ن او اداره يه گئديريك‪ .‬فوتبال‬
‫ايسته ييرلر قويسونﻼر! خديجه‪ ،‬فاطما!‪...‬‬
‫توپي كيمي بيزي بورادان– اورايا پاس وئريرلر‪ .‬ناوار‬
‫اصﻼ زكيه منيم بؤيوك ننه مين آدي ايدي‪.‬‬
‫كي اوشاغا توركي آد قويموشام‪.‬‬
‫‪ -‬سن بئله شئي لري باشا دوشمه سن‪ ،‬نوه‬
‫قايين آتام شوفرين جوابيندا دئدي‪.‬‬
‫منيم دير‪ ،‬آديني دا من قويمالييام‪ .‬هئچ كيمه دخلي‬
‫‪ -‬عاييب اولماسين سوروشماسي‪ ،‬اوشاغين آدي‬
‫اوﻻن بير شئي دئييل‪ ،‬والسﻼم‪.‬‬
‫نه دير؟‬
‫قايين آتام ايله قايين آنامين دئييشمه سيني‬
‫شوفر سوروشدو‪.‬‬
‫ائشيده ن حيات يولداشيم دورنا‪ ،‬منه باخيب‬
‫قايين آتام منه اشاره ائديب دئدي‪:‬‬
‫گولومسه دي‪.‬‬
‫‪ -‬بو منيم داماديم دير‪ .‬اوشاقدا منيم قيز نوه م‬
‫اوچ آي دير كي‪ ،‬ائوده بيزيم قيزيميزين‬
‫دير‪ .‬آديني»سئويل« قويموشام‪ .‬ايندي بو خارابادا‬
‫آديندان باشقا صحبت يوخدور‪.‬‬
‫اونا سيجيللي وئرمك ايسته ميرلر‪ .‬هر دفعه بير باهانا‬
‫‪ -‬بيز ناهارا گئري دؤنه جه ييك‪.‬‬
‫گتيريرلر‪ :‬نه بيليم »اسﻼمي آد دئييل‪» ،«.‬بيزيم‬
‫قايين آتام بونو دئييب بيزيم اوطاغيميزين‬
‫ليستي ميزده يوخدور‪ «.‬دئييرلر‪.‬‬
‫قاپيسي ني آچدي‪:‬‬
‫دئييره م‪ :‬باﻻم!‪ ...‬كوروش‪ ،‬داريوش اسﻼمي آد‬
‫‪ -‬گل باﻻ گئده ك!‪...‬‬
‫ديﻼر؟ شهين‪ ،‬مهين اسﻼمي آد ديﻼر؟ نئيه »‬
‫ميزين اوستونده ن عينكي مي گؤتوروب اونون‬
‫سئويل«‪ -‬ه گلنده اسﻼمي اولمادي؟ موس– موس‬
‫داليسيجا اوطاقدان چيخديم‪ .‬دالي دان اونا باخاندا‪،‬‬
‫دئيينجه‪ ،‬مصطافا دئييب‪ ،‬ياخانيزي قورتارين‪ .‬دئيين‬
‫قايين آتام قولتوغونداكي قيرميزي پوشه ايله‪ ،‬ﻻپ‬
‫كي‪ ،‬توركي آدﻻرا سيجيللي وئرمك ايسته ميريك‪ .‬او‬
‫دارائي مامورﻻرينا اوخشاييردي‪.‬‬
‫تون به تون اولموشون زامانيندا دا ائله بئله ايدي‪.‬‬
‫خيياوان باشيندا بير تاكسي يا ال ائديب‪،‬‬
‫اوندادا قيزيمين آدينا يوز دانا بامبول چيخارتديﻼر‪.‬‬
‫مينديك‪ .‬قايين آتام آدرسي شوفره وئره نده ن‬
‫آخيردادا يوز نفر پارتي سالديقدان سونرا سيجيللي‬
‫سونرا‪ ،‬اوز دؤنده ريب‪ ،‬منه دئدي‪:‬‬
‫سينده »د‪‬رنا« يازديﻼر‪ .‬ها دئديم كي بابا منيم‬
‫‪ -‬بو گون والﻼهي بو ايشي قورتارمالييام‪ .‬قبول‬
‫قيزيمين آدي »دورنا« دي‪» ،‬د‪‬رنا« دئييل‪ .‬فايدا‬
‫ائله مه سه لر‪ ،‬اوردا بست اوتوراجاغام‪ .‬يا منه وئره م‬
‫وئرمه دي‪ .‬كيمه دئييرسن‪.‬‬
‫آلﻼه‪ ،‬يا اونﻼرا‪ .‬كيشي بئله ده ايش اوﻻر؟ اوشاق‬
‫هاوا سويوق دا اولسا‪ ،‬قيشين اورتاسيندا ساچان‬
‫‪١٣٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫گونش ين شعاعﻼري‪ ،‬تاكسي نين پنجره لريني صوراتﻼري بير آن بئله آز قاﻻ سئوال عﻼمتينه‬
‫اوخشادي‪.‬‬ ‫قيزديرميشدي‪.‬‬
‫– جناب آغاي مرووتي؟‬ ‫انقﻼب ين اوچونجو ايلدؤنومو ياخينﻼشديغي‬
‫قايين آتام حؤرمتله سوروشدو‪.‬‬ ‫اوچون‪ ،‬بيريلري‪ ،‬خيياوانﻼري بزه مكله مشغول‬
‫كيشي باشي ايله اشاره ائله دي‪ .‬قايين آتام ايره‬ ‫ايديﻼر‪.‬‬
‫قايين آتامين دردي دئشيلميشدي‪ .‬دورمادان لي گئديب‪ ،‬كيم اولدوغونو‪ ،‬كيم اونو گؤنده رديييني‬
‫بير نئچه قيسسا جمله ده اونا بيلديردي‪ .‬مرووتي‬ ‫دانيشيردي‪.‬‬
‫تاكسي تهرانين شهر شوراسي بناسينين عينكي ني گؤزونده ن گؤتوروب‪ ،‬قوندارما بير‬
‫قاباغيندا ساخﻼياندا‪ ،‬سؤزلرينه هله ده دوام ائتمك سئوينج ايله آياغا قالخيب بيزه صندلي چكدي‪.‬‬
‫ايسته ين قايين آتاما اشاره ائتديم كي‪ :‬ماشين دان سونرا قاپي ني آچيب راهرودا كيمسه يه‪:‬‬
‫– حسن آغا! اوچ دانا چاي!‪...‬‬ ‫دوشمه لييك‪.‬‬
‫گليب ميزين داليسيندا اوتوراندان سونرا‪:‬‬ ‫تاكسي شوفري ده بير همدرد تاپميش كيمي‪،‬‬
‫– آقاي ميرزالو منيم ولي نعمتيم دير‪ .‬تلفن دا‬ ‫ماشينين راهنما چيراغ ﻻرينين ايكيسيني‬
‫احواﻻتي منه دانيشدي‪ .‬البته كي منيم اليم ده ن هر‬ ‫دهيانديريب‪ ،‬قايين آتام ايله دردسر ائله ييردي‪.‬‬
‫آخيردا اوزومه اوز باغﻼييب ماشين دان يئنه – نه گلسه اسير گه مه ره م‪ .‬او كيشي نين منيم و‬
‫عايلهمين بوينوندا حقي چوخدور‪ .‬اليندهكي‬ ‫يئنه دئديم‪:‬‬
‫خودكارﻻ اوينايا– اوينايا و اوتوردوغو صندلي نين‬ ‫‪ -‬عمي اوغلو گئج اوﻻر ها‪.‬‬
‫قايين آتام ناچار قاليب‪ ،‬الين ساليب جيبينده ن اوستونده ساغا– سوﻻ زووولده يه– زووولده يه‬
‫پول كيفيني چيخاريب تاكسي چي نين پولونو بونﻼري دئدي‪.‬‬
‫قاپي آچيليب جاوان بير اوغﻼن سﻼم وئريب‪،‬‬ ‫وئريب‪ ،‬خدافظ لشيب‪ ،‬تاكسي دان يئنيب‪ ،‬ماشين‬
‫اوچ دانا چاي الينده آخسايا– آخسايا اوطاغا گيردي‪.‬‬ ‫ين قاپي سيني باغﻼدي‪.‬‬
‫چاي ﻻري ميزين اوستونه قوياندان سونرا‪ ،‬توركي‬ ‫×××××‬
‫راهرودا بير ايكي دفعه آشاغي يوخاري گئتديك لهجه ايله فارسجا مرووتي ده ن سوروشدو‪:‬‬
‫– باشقا امرينيز يوخدور؟‬ ‫ده ن سونرا‪ ،‬قايين آتام اوطاقﻼرين بيرينين قاپي‬
‫– خير ساغ اولون‪.‬‬ ‫سيني تاققيلداتدي‪.‬‬
‫مرووتي بونو دئييب‪ ،‬قندلرين بيريني آغزينا‬ ‫– بفرمائيد!‪...‬‬
‫اوطاقدان بيري سسلندي‪ .‬قاپي ني آچيب ايچه قويوب چاي دان بير قورتوم ايچدي‪ .‬آبدارچي يئنه‬
‫ري گيرديك‪ .‬ميزين داليسيندا اوتوران اورتا ياشلي‪ ،‬آخسايا– آخسايا اوتاقدان چيخيب قاپي ني داليسيجا‬
‫آريخ– جيﻼز كيشي‪ ،‬عينكي نين يوخاري سيندان باغﻼدي‪.‬‬
‫– چاي ﻻرينيزي بويورون! من بو ايشين‬ ‫بيزي آشاغي دان– يوخاري يا سؤزوب‪ ،‬بورنونو بير‬
‫يئره ييغيب‪ ،‬ايشكه دوداقﻼريني ائله بوزدي كي‪ ،‬داليسيني توتارام‪ .‬نتيجه ني ميرزالو جنابﻼرينا دئيه‬
‫‪١٣٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اونون لقبي »محكمه شاگرد« دير‪ .‬اونا وزير– مه زير‬ ‫ره م‪ .‬حسن تصادف ده ن وزير كشور جنابﻼري بو‬
‫خرج دئييل‪ .‬سسيني باشينا ساليب هر اداره ني بير‬ ‫گون تهرانين شهر شوراسي ايله جلسه سي واردي‪.‬‬
‫بيرينه وورار‪ .‬ايندي ده بقين كي وزيري تاپمايين جا‬ ‫وزير جنابﻼري ايله آراميز سازدي‪ .‬بو ايشي بير جوره‬
‫بوراخان دئييل‪.‬‬ ‫حل ائده ره م‪ .‬سيز منه بير ايكي دانا باشقا آدﻻر دا‬
‫چاي ﻻري ايچيب‪ ،‬جلسه نين يئري ني اوئره‬ ‫وئرين‪ .‬بو اولمادي‪ ،‬هئچ اولماسا او بيري لريني اونﻼرا‬
‫نديكده ن سونرا‪ ،‬مرووتي ده ن خدافظ لشيب‬ ‫قبول ائله تديره ره م‪.‬‬
‫اوطاقدان چيخديق‪.‬‬ ‫آغزينداكي قندي سورا– سورا مرووتي دئدي‪.‬‬
‫×××××‬ ‫– آقاي مرووتي‪ ،‬باشقا آد اوﻻ بيلمز‪ .‬يا‬
‫مرووتي گؤستردييي اوطاغين قاپي سيني‬ ‫»سئويل« يا دا اصﻼ من بو اوشاغا هئچ سيجيللي‬
‫تاققيلداديب ايچه ري گيرديك‪ .‬ميزين داليسيندا‬ ‫آلمارام‪ .‬آخي بئله ده ايش اوﻻر؟ بو مملكت ده دولت‬
‫اوتوران‪ ،‬ديرناق ﻻريني كيچيك بير قوورا ايله‬ ‫هر ايشي يئر به يئر ائديب‪ ،‬يالنيز منيم نوه مين‬
‫قووراﻻيان گنج خانيم منشي باشيني قووزاييب‪،‬‬ ‫آدينا يئتيشمه ك اونا قاليب؟‬
‫درحال ميزين كشوﻻرينين بيريني آچيب‪ ،‬قووراني‬ ‫قايين آتام حوصله سيز و بير آزدا آجيق لي‬
‫اورا آتدي‪ .‬سونرا جلد باشينداكي چارقدي آشاغي‬ ‫دئدي‪.‬‬
‫چكيب‪ ،‬آنلي نا تؤكولن توك لريني اونون آلتيندا‬ ‫– آخي‪...‬‬
‫گيزله ديب و سرت بير آهنگ ايله سوروشدو‪:‬‬ ‫قايين آتام مرووتي نين سؤزونو كسدي‪:‬‬
‫– فرمايشي داشتيد؟‬ ‫– آقاي مرووتي سيز لطف ائله ييب بو وزيرين‬
‫– وزير كشور جنابﻼري ايله گؤروشمك ايسته‬ ‫هاردا جلسه سي اولدوغونو منه بويورون‪ .‬من ائله بو‬
‫ييريك‪.‬‬ ‫گون بو ايشه بير طه حه ر چكه ره م‪ .‬من وزيره بير‬
‫قايين آتام تبسم له و يوموشاجاق اونا جواب‬ ‫نئچه دانا شكايت يازميشام‪ .‬سانيرام كي او اؤزوده‬
‫وئردي‪.‬‬ ‫جريان دا واردي‪.‬‬
‫– بوراسي تهران شهر شوراسي نين رئيسي نين‬ ‫– آخي وزيره نه دئمك ايسته يير سينيز؟ بير‬
‫دفتري دير‪ .‬سيز يانليش گلميسينيز‪ .‬وزارت كشور‪-‬‬ ‫ده كي او ايندي جلسه ده دير‪ .‬اورا سيزي‬
‫ه گئتمه نيز ﻻزيم دير‪ .‬خانم منشي تحكم له دئدي‪.‬‬ ‫بوراخمازﻻر‪ .‬مرووتي تعجب له سوروشوب‪ ،‬چاي‬
‫– بيليره م قيزيم‪ .‬آمما وزير كشور بورادا جلسه‬ ‫يندان بير قورتوم دا ايچدي‪.‬‬
‫سي واردير‪ .‬من اونﻼ ايكي دقيقه ايشيم واردير‪.‬‬ ‫– سيز لطف ائديب جلسه نين يئري ني منه‬
‫منشي ني يوموشاتماق اوچون هر زامان سرت و‬ ‫بويورون! قاﻻنيني من حل ائده ره م‪.‬‬
‫باريشماز داورانان قايين آتام‪ ،‬يوموشاق و آتاواري بير‬ ‫– باش اوسته‪ ،‬چاي ﻻرينيزي سويوتمايين!‬
‫لحن ايله گنج منشي يه دئدي‪.‬‬ ‫مرووتي ﻻبد قاليب دئدي‪.‬‬
‫– اولماز! ممكون دئييل‪ ،‬قاباقجادان وقت‬ ‫چاي ايچه– ايچه اوره گيم دويونمه يه‬
‫آلمادان رئيس ايله گؤروشمك اوﻻسي دئييل‪.‬‬ ‫باشﻼدي‪ .‬من قايين آتامي ياخشي تانيييرام‪ .‬عايله ده‬
‫‪١٣٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫قايين آتام اونون اوتوروشوندان و عمامه سينده‬ ‫منشي اعتناسيز دئدي‪.‬‬


‫ن شهر شوراسينين رئيسينه بنزه تديگي اوچون‪،‬‬ ‫غضب ده ن صوراتي پورتن قايين آتام ساغ‬
‫فرصتي فوتا وئرمه ده ن‪:‬‬ ‫اليني سول اووجوندا گيزله ديب‪ ،‬ده رين نفس آليب‪،‬‬
‫– حاجي آغا! منيم يالنيز ايكي كلمه وزير‬ ‫يئنه يوموشاقجاسينا‪:‬‬
‫جنابﻼرينا عرضيم وار‪ .‬قصوروموزا باخمايين خواهيش‬ ‫– بيليرم قيزيم‪ .‬آمما من رئيس ايله يوخ‪ ،‬وزير‬
‫ائديره م‪ .‬باشقا جور اوﻻ بيلمز ايدي‪ .‬اوچ آيدي كي‬ ‫ايله گؤروشمك ايسته ييره م‪ .‬سيز اونا بويورون كي‬
‫من قاپي ﻻر داليسيندا قالميشام‪ .‬آخي طاغوت دوورو‬ ‫من اونون ايكي دقيقه وقتيني آﻻجاغام‪.‬‬
‫دئييل كي‪ ،‬بئله كي اولماز‪ .‬بو مملكت ده اينقﻼب‬ ‫– اولماز آغا‪ .‬نئيه باشا دوشمورسينيز؟ بوراسي‬
‫اولوب‪.‬‬ ‫تهران شهر شوراسي دير‪ .‬وزارت كشور دئييل‪.‬‬
‫قايين آتام عتاب و قوندارما بير اينجيك ليك له‬ ‫قايين آتامين گؤزلرينده كي غضبي گؤره ن‬
‫اللريني اؤلچه– اؤلچه بونﻼري دئدي‪.‬‬ ‫كيمي‪ " :‬ايندي بير ايش باش وئره جك‪ .‬پروردگارا!‬
‫من ايسه بوز كيمي دونوب قاپي نين آغزيندا‬ ‫آخير– عاقبتي ميزي خير ائله‪ ".‬دوشوندوم‪.‬‬
‫قالميشديم‪ .‬هيجان و قورخودان آغزيمدا سو‬ ‫بو آندا قايين آتام روبرو داكي قاپي يا دوغرو‬
‫قالماميش‪ ،‬ديل– دوداغيم آغاج كيمي قوروموشدور‪.‬‬ ‫هجوم آپاريب منيم اليمده ن ده ياپيشيب‪ ،‬داليسيجا‬
‫ايكينجي عمامه لي‪ ،‬رئيسه باخيب سونرا قايين‬ ‫چكدي‪ .‬اونون الي قاپي نين دستگيره سينه چاتان‬
‫آتامدان سوروشدو‪:‬‬ ‫كيمي منشي آياغا قالخدي‪:‬‬
‫– سيز نه ده ن دانيشيرسينيز قارداش؟‬ ‫– خير آغا گيره بيلمه سينيز! دايانين!‬
‫قايين آتام تندير ايستي كن چؤره يي‬ ‫آمما داها چوخ گئج اولموشدو‪ .‬قايين آتام قاپي‬
‫ياپيشديرماق ايسته ييب‪ ،‬درحال اؤزونه بير صندلي‬ ‫ني آچيب ايچه ري گيريب مني ده داليسيجا‬
‫چكيب اوتورا– اوتورا دئدي‪:‬‬ ‫سوروتله دي‪.‬‬
‫– والﻼه جناب وزير‪ ،‬من سيزه نئچه دفعه‬ ‫اوطاقدا يئددي– سگگيز نفر قاراياخا و ايكي‬
‫شكايت يازميشام‪ .‬سيز ايله گوروشمك ايسته مه‬ ‫عمامه لي بير اوزون ميزين دووره سينده‬
‫ييمه رغما‪ ،‬بو قاپي دان او قاپي يا فوتبال توپي‬ ‫اوتورموشدورﻻر‪ .‬عمامه ليلرين بيري بيزي گؤره ن‬
‫كيمي پاس وئريلميشم‪.‬‬ ‫كيمي سؤزونو كسيب تعجب له باخدي‪ .‬منشي ايسه‬
‫منشي بونﻼري گؤره ن كيمي اوطاقدان‬ ‫قايين آتامي قاباخﻼدي‪:‬‬
‫چيخيب قاپي ني داليسيجا باغﻼدي‪ .‬منه ائله گلدي‬ ‫– زور ايله گيرديلر‪ .‬دئديم كي‪... ،‬‬
‫كي وزير منيم عنادجيل قايين آتامي گؤروب و اونون‬ ‫ميزين باش طرفينده اوتوران عمامه لي باشي‬
‫آغ ساچﻼريندان اوتانديغي اوچون جلسه ده كي لره‬ ‫ايله اشاره ائديب‪ ،‬منشي ني ساكت ائله دي‪ .‬سونرا‬
‫اوز توتوب دئدي‪:‬‬ ‫قايين آتاما‪:‬‬
‫– خواهيش ائديره م عفو ائدين! بو آتا بيزي‬ ‫– قارداش! خواهيش ائديره م‪ .‬بيز بير مهم‬
‫ﻻپ ديوارا قيسناييب‪ .‬هر گاه بئش دقيقه اجازه‬ ‫اجﻼسين اورتاسينداييق‪.‬‬
‫‪١٣٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫قايين آتام ايسه وزيرين سؤزونو ياريدا قويوب‬ ‫وئرسه نيز‪.‬‬


‫غضبله دئدي‪:‬‬ ‫ميزين دؤوره سينده كيلر باشﻼرين ترپه ديب و‬
‫– اللرينيز آغريماسين جناب وزير! دوغروداندا‬ ‫شهر شوراسي نين رئيسي اونﻼرين طرفينده ن‬
‫دست مريزاد سيزه! ياني بويورورسينيز كي ‪٣٠‬‬ ‫دئدي‪:‬‬
‫ميليون آذربايجانلي ايرانلي و مسلمان دئييللر؟‬ ‫– خواهيش ائديره م بويورون!‬
‫– خئير‪ ،‬خئير آغا‪ .‬من بئله بير شئي سويله مه‬ ‫سونرا بير بوش صندلي يه اشاره ائديب مني ده‬
‫ديم‪ .‬آذربايجانلي ﻻر ﻻپ اصيل ايرانلي ﻻر ديﻼر‪.‬‬ ‫اوتورماغا چاغيردي‪ .‬قايين آتام اوزونو وزيره توتوب‬
‫وزيرين ال– آياغا دوشمه يي آيدين ايدي‪ .‬او‬ ‫باشﻼدي‪:‬‬
‫سونرا يئرينده ن قالخيب قارشي طرفده ديوارا‬ ‫– حضرت عالي! صحبت بونون قيزيندان كي‪،‬‬
‫باغﻼنان كتاب قفسه سينه دوغرو گئديب‪ ،‬نظام ايله‬ ‫منيم نوه م اولور و اونون آديندان گئدير‪ .‬من سيزه‬
‫دوزولن كتابﻼرين ايچينده ن بيريني سئچيب‬ ‫بير نئچه عريضه ده يازميشام كي‪ ،‬من آتا– باباﻻر‬
‫واراقﻼيا– واراقﻼيا‪:‬‬ ‫ساياغي اونون بؤيوك بابا سي اولدوغوم اوچون‪،‬‬
‫– س‪ ...‬س‪ ...‬بويوردونوز اوشاغين آدي نه ايدي‪.‬‬ ‫اوشاغين آديني »سئويل« قويموشام‪ .‬ايندي‬
‫– » سئويل«‪.‬‬ ‫سيجيل– احوال اداره سي اونا سيجيللي وئرمك‬
‫قايين آتام جواب وئردي‪.‬‬ ‫ايسته مير‪.‬‬
‫– گؤروم اصﻼ بو آد عميدين لغت كيتابيندا‬ ‫وزير بير آن بير شئي دئمه ده ن دوشونوب‪،‬‬
‫وارمي؟‬ ‫سونرا گؤزلرينده ائله بيل كي بير تانيشليق‬
‫كيتابي واراقﻼيا– واراقﻼيا وزير دئدي‪.‬‬ ‫قيغيلجيمي پارﻻدي‪:‬‬
‫قايين آتام بير آز استهزا ايله‪:‬‬ ‫– بلي من سيزين عريضه نيزي اوخوموشام‪.‬‬
‫– جناب وزير! بوشونا آختارمايين! عميد بير‬ ‫قايين آتام ايسه‪ ،‬يوموشاجيق بير لحن و ادا ايله‪:‬‬
‫فارسي لغت كيتابي دير‪» .‬سئويل« ايسه آذربايجانلي‬ ‫– من سيزين و سيزين همكارﻻرينيزين وقتي‬
‫و ئوركي بير آد دير‪ .‬سيز اورادا بو آدي تاپا بيلمه‬ ‫ني توتماقدان عذر ايسته ييره م‪ .‬خواهيش ائديره م‬
‫سينيز‪ .‬باخين بورادا مملكتين دانشمندلرينده ن‬ ‫بير تيكه كاغاذ اوستونده يازين كي بو اوشاغا‬
‫بيري بو آد و اونون كؤكونو‪ ،‬معناسيني و هارادان‬ ‫سيجيللي وئرسينلر!‬
‫گلديييني اوچ صحيفه ده مفصل يازميشدي‪.‬‬ ‫– آخي قارداش سيزين نه اصرارينيز وار كي‬
‫بويورون اوخويون!‬ ‫اوشاغا بئله بير آد دا سيجيللي آﻻسينيز؟ بو قده ر‬
‫سونرا قيرميزي پوشه ني آچيب و دوكتور‬ ‫گؤزه ل ايراني– ايسﻼمي آدﻻري بوراخيبسينيز‪...‬‬
‫زهتابي نين اونون خواهيشي اساسيندا »سئويل«‬ ‫قايين آتامين گؤزلرينده غضبي و اونون صندلي‬
‫آدي باره ده يازديغي مطلبي وزيره وئرمك ايسته‬ ‫نين اوستونده ن دوروب– سونرا بيرده اوتورماغي ني‬
‫دي‪ .‬وزير اونون اليني قايتاريب‪:‬‬ ‫گؤره ن كيمي‪ ،‬اوره گيمين بندي قيريلدي‪:‬‬
‫– قارداش منيم بو ايشه وقتيم يوخدور‪ .‬بيز‬ ‫»پروردگارا سن اؤزون رحم ائله!« دوشوندوم‪.‬‬
‫‪١٣٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫سونرا قوجا كيشي نين عنادجيل و مصمم‬ ‫بورادا مهم بير اجﻼسين اورتاسينداييق‪ .‬سيز بو‬
‫گؤزلرينين ايچينه باخيب‪ ،‬چاره سيز و يورولموش‬ ‫قارداشﻼرين وقتيني اهمييت سيز بير مسئله ايله‬
‫بير حالدا‪:‬‬ ‫آليرسينيز‪ .‬آخي مملكتين قانون– مقرراتي واردير‪.‬‬
‫– چوخ ياخشي‪ .‬بويورون! اولسون! منيم سؤزوم‬ ‫هر كس اوشاغينا ايسته دييي غير ايسﻼمي آدي‬
‫يوخدور‪.‬‬ ‫قويا بيلمز كي‪ .‬سيز‪...‬‬
‫قايين آتاما ائله بيل كي يئني بير روح گلدي و‬ ‫قايين آتامين داها صبيركاساسي داشماق ايدي‪.‬‬
‫وقتي فوتا وئرمه ده ن‪:‬‬ ‫يئرينده ن ياريمچيليق دوروب و وزيرين سؤزونو‬
‫– ممكون سه بير تيكه كاغاذ اوسته بير امر‬ ‫كسدي‪:‬‬
‫يازين!‬ ‫– ياني سيز بويورورسينيز كي آذربايجانلي ﻻر‬
‫وزير ايسه قاييديب يئرينده اوتوردو و‬ ‫مسلمان دئييل لر‪.‬‬
‫قاباغينداكي دفتر ده ن بير صحيفه قوپاريب و اونون‬ ‫سونرا ﻻپ سون سيمه ووروب و ميزين‬
‫اوستونده يازا– يازا باشيني قووزاييب سوروشدو‪:‬‬ ‫اوستونده كي تلفونا طرف هجوم آپاريب اونون گوشي‬
‫– اوشاغين آدي نه جور يازيلير؟‬ ‫سيني گؤتوره– گؤتوره‪:‬‬
‫قايين آتام »سئويل« كلمه سيني هججي له‬ ‫– خواهيش ائديره م بويورون نخست وزير‬
‫ييب‪ ،‬سونرا كاغاذي وزيرده ن آليب اونا بير گؤز‬ ‫جنابﻼرينا تلفن ائديب‪ ،‬سوروشون كي عجبا‬
‫گزديريب‪ ،‬رضايت له پوشه نين اورتاسيندا او بيري‬ ‫»سئويل« داها چوخ ايسﻼمي بير آد دير‪ ،‬يوخسا‬
‫كاغذﻻرين يانينا قويدو‪ .‬يئرينده ن قالخا– قالخا‬ ‫شهين– مهين؟ او اؤزو تورك دي و توركجه باشا‬
‫باشي ايله منه گئتمك اوچون اشاره ائديب و وزيره‬ ‫دوشدويو اوچون‪ ،‬قطعيا بونو سيزلرده ن داها ياخشي‬
‫خيطاب‪:‬‬ ‫بيلير‪.‬‬
‫– چوخ تشككور ائديره م‪ .‬اللرينيز آغريماسين‪.‬‬ ‫قايين آتامين بو حركتينه شاهيد اوﻻن‬
‫هر حالدا اوچ آي زحمتي ميز نتيجه وئردي‪ .‬آلﻼه‬ ‫اوطاقداكي ﻻرين بير نئچه سيني گولمك‬
‫سيزده ن راضي اولسون‪ .‬سونرا اوطاقداكيﻼرا اوز‬ ‫توتموشدور‪ .‬ﻻكن بونو بروزا وئرمه مك اوچون‪،‬‬
‫توتوب دئدي‪:‬‬ ‫باشﻼريني آشاغي ساليب هره سي نمايش اوﻻراق‬
‫– قصورا باخمايين! بودا هر حالدا شهريميزه‬ ‫بير ايش ايله مشغول ايديﻼر‪ .‬بيري قاباغينداكي‬
‫مربوط اوﻻن ايشلرده ن بيري دير‪.‬‬ ‫كاغاذﻻري سهمانﻼييردي‪ ،‬اوبيريسي خودكار ايله‬
‫بونﻼري دئيه نده ن سونرا خداحافظ لشيب‪ ،‬او‬ ‫كاغاذ اوسته بير شئي لر يازيردي‪.‬‬
‫قاباقدا من اونون داليسيجا اوطاقدان چيخديق‪.‬‬ ‫وزير ايسه يئرينده ن سيچراييب‪ ،‬تلفونون‬
‫منشي بيزي گؤره ن كيمي قاش– قاباغيني دويونله‬ ‫گوشي سيني قايين آتامين الينده ن آليب‪ ،‬يئرينه‬
‫ييب بير شئي دئمه ده ن غضبله اوزوموزه باخدي‪.‬‬ ‫قويوب بير آز هيجانﻼ‪:‬‬
‫قايين آتام عكسينه مهربانجاسينا اونون اوزونه گوله–‬ ‫– قارداش! نخست وزير جنابﻼرينين آياغيني‬
‫گوله اوندان خداحافظ لشيب اوطاقدان راهرويا‬ ‫بئله كيچيك ايشلره چكمه يين!‬
‫‪١٣٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫باشيمي آشاغي سالديم‪.‬‬ ‫كئچديك‪ .‬من ائله بيل كي قفس ده ن‬


‫مامور كاغاذي بير داها اوخويوب‪ ،‬دوداقﻼريني‬ ‫قورتاريلميشديم‪ .‬ده رين ده ن بير نفس آلديم‪ .‬اينانا‬
‫بوزوب بيرده قايين آتاما باخدي‪ .‬او ايسه اوچ آي‬ ‫بيلميرديم كي ايش داوا– داﻻش سيز بيتميشدي‪.‬‬
‫آردي كسيلمز بير مبارزه ده ن سونرا فاتح اولدوغو‬ ‫ائوه گئتمه يه تله سيرديم‪ .‬ﻻكن او راهرودا آياق‬
‫اوچون يئني بير انرژي ايله ايره لي يئريييب اؤزو‬ ‫ساخﻼييب منه دئدي‪:‬‬
‫اوچون بير صندلي چكيب اوتوردو‪:‬‬ ‫– آتا– باباﻻريميز »تندير ايستي كن چؤره گي‬
‫– هه! نه دير؟ بير مسئله وار؟‬ ‫ياپيشديرماق گره ك« دئميشلر‪ .‬ياخشي اوﻻر كي‬
‫– بو كاغاذي وزير جنابﻼري شخصا يازيبدي؟‬ ‫ائله بو گون سيجيل– احوال اداره سينه گئديب‪،‬‬
‫– بلي‪ .‬اينانميرسينيز گؤتورون شهر شوراسينا‬ ‫اوشاغا سيجيللي آليبب بو ايشي بيتيره ك!«‬
‫تلفون ائدين‪ .‬ايندي وزيرين اورادا جلسه سي واردير‪.‬‬ ‫×××××‬
‫بونﻼري قايين آتام ائله تحكم له دئدي كي‪،‬‬ ‫سيجيلل– احوال اداره سينين ماموري‪ ،‬وزيرين‬
‫مامور ﻻبد قاليب كاغاذي گؤتوروب اوطاغين يوخاري‬ ‫كاغاذيني اوخويوب سونرا بير دفعه قايين آتاما‪ ،‬سونرا‬
‫طرفينده بير بؤيوك ميزين داليسيندا اوتوران ياشلي‬ ‫منه آشاغيدان– يوخاري يا ائله باخدي كي‪ ،‬ائله بيل‬
‫بير كيشي نين يانينا گئديب كاغاذي اونا گؤسته‬ ‫ايندي بو آن باشقا بير كوره ده ن اونون اوطاغينا‬
‫ريب و اونﻼ بير ايكي دقيقه پيچيلداشدي‪ .‬ياشلي‬ ‫يئنميشديك‪ .‬سونرا توركي لهجه ايله فارسجا‬
‫آدام بير نئچه دفعه باشيني قاووزاييب بيزه باخدي‪.‬‬ ‫سوروشدو‪:‬‬
‫نهايت مامور كاغاذي گؤتوروب گليب يئرينده‬ ‫– ياني بو كاغاذي وزير يازيب؟‬
‫اوتوردو‪ .‬او سونرا جيبينده ن بير دسته آچار‬ ‫قايين آتام فاتح بير سركرده كيمي اونا‬
‫چيخاريب‪ ،‬اونﻼرين بيري ايله ميزين كشوﻻريندان‬ ‫يوخاريدان آشاغي يا باخيب‪ ،‬جواب عوضينه باش‬
‫بيريني آچيب اورادان بير يئني سيجيللي ني‬ ‫ايله بير نئچه دفعه تاييد ائله دي‪ .‬من مامورون تورك‬
‫گؤتوروب‪ ،‬وزيرين كاغاذينا بيرده باخيب سوروشدو‪:‬‬ ‫لهجه سيني ائشيده ن كيمي بير آز يالتاغليق ﻻ‬
‫– اوشاغين آدي نه دير؟‬ ‫دئديم‪:‬‬
‫قايين آتامين جوابيني ائشيده ن كيمي تعجب‬ ‫– آب در كوزه بود و ما تشنه لبان مي گشتيم‪.‬‬
‫له سوروشدو‪:‬‬ ‫سونرا توركجه عﻼوه ائله ديم‪:‬‬
‫– »سئويل« نه دئمك دير؟‬ ‫‪ -‬ماشالﻼه مامور جنابﻼري همشهريميز ديلر‪.‬‬
‫قايين آتام حوصله سيز ‪:‬‬ ‫عمي اوغلو! بيز وزير عوضينه ائله اولده بو قارداشين‬
‫– سئوگي ده ن گلير‪.‬‬ ‫يانينا گلمه ليديك‪.‬‬
‫مامور سيجيللي نين بيرينجي صحيفه سيني‬ ‫قايين آتام باشيني منه چئويريب‪ ،‬سول قاشيني‬
‫آچا– آچا باشيني قووزاييب‪:‬‬ ‫يوخاري يا آپاريب ساغ قاشيني او قدر آشاغي يا‬
‫– او كي »سؤومك« دير‪ .‬اوندا گره ك اوشاغين‬ ‫يئنديردي كي‪ ،‬ساغ گؤزو ﻻب بير كيچيك باجا‬
‫آدي »سؤوول« يازيلسين‪.‬‬ ‫كيمي اولدو‪ .‬اونون ايتي باخيشينا دؤزه بيلمه ييب‪،‬‬
‫‪١٣٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ايدي‪ .‬اونون توپورجه يي گوللهيئرينه گئديردي‪.‬‬ ‫قايين آتام اوچ آي تامام بو قاپي دان او قاپي يا‬
‫×××××‬ ‫قاچديغي و بو اوچ آي دا دولت مامورﻻريندان‬
‫ناهاردان خيلي كئچميش ايدي كي‪ ،‬گليب ائوه‬ ‫ائشيتدييي و گؤردويو بوتون حقارت لرين آجيغيني‬
‫چاتديق‪ .‬قايين آتام سيجيللي ني الينده گؤيه‬ ‫ماموردان آچاراق‪ ،‬تحقيرله و گوبودجاسينا دئدي‪:‬‬
‫قالديريب قايين آناما دئدي‪:‬‬ ‫– سيز بئله شئي لري باشا دوشمه سينيز‪ .‬نه‬
‫– هه گؤردون‪ .‬من آﻻرام‪ .‬بئله نخست وزيرين‬ ‫جور وزير جنابﻼري يازيب‪ ،‬ائله سيز ده او جور‬
‫يانينا دا گئتمه لي اولسايديم بو سيجيللي ني‬ ‫يازين! سؤزواوزاتمايين! سونرا منه باخيب ديل–‬
‫آﻻجاغيديم‪.‬‬ ‫دوداغي آراسيندا ميزيلدادي‪:‬‬
‫قايين آنام باشيني تووﻻيا– تووﻻيا ناهار اوچون‬ ‫– خان باغيشﻼييب‪ .‬نوكر باغيشﻼماق ايسته‬
‫پيشيردييي و چوخدان اوجاغين اوستونده سويوموش‬ ‫مير‪.‬‬
‫آبگوشتي قيزديرماق اوچون‪ ،‬آشپازخانايا دوغرو يوﻻ‬ ‫بيلميره م مامور قايين آتامين سؤزلريني‬
‫دوشدو‪.‬‬ ‫ائشيتدي يا يوخ‪ .‬هر حالدا ائشيتسه يدي ده اؤزونو‬
‫سون‬ ‫ائشيتمه مز لييه ووردو‪ .‬امر وزير كشورين امري‬

‫‪١٣٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ميزيلدانماسي ايدي‪ .‬من ده اونون كيمي محلهده‬ ‫‪١‬‬


‫نيگار خياوي‬
‫گزيب دوﻻنارام‪ ،‬آنجاق اونون كيمي قارا چادرا‬
‫اؤرتمهم باشيما‪ ،‬هله هردن اوزومه ساليب خوش‬
‫رنگلي مانتو‪ ،‬شال‪ ،‬روسري زاد دا گئييب اؤرترم؛‬
‫قيرميزي‪ ،‬ساري‪ ،‬ياشيل‪ ،‬بنؤوش‪ ،‬نارينجي‪...‬‬
‫بير گون دوﻻنيركن حزين هنگلي بير قادين‬
‫سسي قوﻻغيما د‪‬يدي‪ ،‬او يان بو يانا باخديم‪ ،‬زيبيل‬
‫قابي ايچينه قارا دونبالميش بير باسن گؤردوم‪.‬‬
‫باسنين‪ ،‬قارا چادرا اؤرتموش بير قادين اولدوغو بللي‬
‫ايدي‪ .‬قادينين زيبيل قابينا دونبالماسي مني‬
‫چاشديرمادي‪ ،‬شهرين همشه گؤردويوم منظرهسيدي‬
‫بو‪ .‬مني چاشديران اونون زيبيل قابينين ايچينه‬ ‫قاراچادرالي قادين‬
‫ماهني اوخوماسي ايدي‪ :‬مستيام دردي منو ديگه‬ ‫محلهميزده گزيب دوﻻنان قاراچادرالي قاديني‬
‫داوا نَميكوني‪ .‬قم با من زادي شودي مني راها‬ ‫چوخداندي گؤرمز اولموشام‪ .‬كرونادان قاباق هاچان‬
‫نَميكوني مني راها نَميكوني‪ . ...‬اؤز‪-‬اؤزومه‪ :‬هنرين‬ ‫ائشييه چيخسايديم محلهنين بير طرفينده اونو‬
‫وارسا‪ ،‬سسيوي آت باشيوا سن ده اونون كيمي اوخو‬ ‫گؤررديم‪ .‬يا قنوو قيراغيندا اياقﻼريني قنووا سالﻼييب‬
‫گؤرك! دئديم‪ .‬آرزو ائتسم ده من او جسارتين‬ ‫اوتورار‪ ،‬يا زيبيل قابيني ائشهلهير‪ ،‬يا تليس‬
‫صاحبي دئييلديم‪.‬‬ ‫چيگنينده‪ ،‬بو ياندان او يانا سوووشدوغونو اوزاقدان‬
‫دوروب گؤزلهديم‪ .‬هردن بير‪ ،‬ائشهلهدييي‬ ‫گؤررديم‪ ،‬آنجاق هر حاليندا اولسايدي‪ ،‬اؤز‪-‬اؤزونه‬
‫زيبيللرين ايچيندن نايلون شئي‪-‬شويلر‪ ،‬قاردون‪،‬‬ ‫فارسجا ماهني ميزيلداناردي‪ ،‬ميزيلتي دا يوخ‪،‬‬
‫باشماق تايي‪ ،‬دمير‪-‬دومور قيريغي زادي سئچيب‬ ‫ميزيلتيدان بيرآز اوجا سسله اوخوياردي‪ .‬چوخو دا‬
‫آتيردي تليسينه‪ .‬نهايت آختاريشي بيتدي و بدنينين‬ ‫هايدهنين "مستيام درد منو ديگه دوا نميكنه"‬
‫زيبيل قابي ايچينه سالﻼنميش قورشاقدان يوخاري‬ ‫ماهنيسي‪ .‬تانيشليغيميزين باعثي دا اونون‬
‫حيصهسيله زيبيل قابيندان چيخدي‪" ،‬بتر‬
‫اوخيسان!" دئديم‪ .‬اؤزونو او آرادا تك سانيرميش‬ ‫‪ -١‬دوغوم‪ ،(١٩٦٠)١٣٣٩ :‬مشكينشهر )خياو(‬
‫نشر اولونموش شعر كتابﻻري‪ :‬منيم شعريم‪ -‬كؤلگهدهكي سس‪-‬‬
‫كيمي دؤنوب او يان بو يانا باخيب گؤردو مني‪،‬‬
‫شهرين جيريغيندا نيگار‪ -‬اليمده اللي بارماق‬
‫قايغيسيز ايفاده ايله "قمگينم!" دئيه جاوابﻼماسي‬ ‫‪ -‬بو شهر شيشيب‬
‫مني ديكسينديردي‪ .‬قادينين بونجا دورولوغوندان‬ ‫ترجمهلر‪َ :‬بي‪‬ل عزاليﻼري‪ ،‬غﻼمحسين ساعدي‪ -‬توپ‪،‬‬
‫غﻼمحسين ساعدي‪ -‬دنيانين اَن ياخشي آتاسي‪ ،‬غﻼمحسين‬
‫ديكسينديم‪ .‬آغليمدان كئچن "آﻻ سفئه" سؤزونه‬
‫ساعدي‪ -‬آيازين قارا گونلري‪ ،‬رضا براهني )سال ‪ ٩٧‬اداره ارشاد‬
‫اوتانديم‪ .‬وئردييي جاوابيﻼ مني چتين دوروما‬ ‫تبريز براي چاپ اين ترجمه مجوز صادر كرد و سپس مجوز صادر‬
‫سالميشدي‪ .‬منه باخ كي‪" ،‬بتر اوخيسان!" دئمكله‬ ‫شده را باطل كردند‪(.‬‬

‫‪١٤٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫چكمك ايچيمدن گلمهدي‪ .‬هم ده سونراكي گونلره‬ ‫اونو ﻻغا قويماغا باشﻼميشديم‪ .‬گؤستردييي دورولوق‬
‫دانيشماغا سؤزوموز اولمالي ايدي‪.‬‬ ‫قارشيسيندا اؤزومو ايتيرميش كيمي اولدوم‪ ،‬آنجاق‬
‫سونراكي گونلرده ده آرابير گؤروشوردوك‪.‬‬ ‫اونون تانيشليق‪ ،‬ايسينيشمك آختارديغيني دا تئز‬
‫بعضن سﻼمﻼشيب ال قووزاييب سوووشوردوم‪،‬‬ ‫آنﻼييب ال اياغيمي ييغيشديرديم‪ .‬زيبيلچي دوستوم‬
‫بعضن اؤزومو گؤرمهمزلييه ووروب سوووشوردوم‪،‬‬ ‫درين يالقيزليغيندان قاچماغا گئدجك يئر‬
‫بعضن اياق اوستو دؤرد‪-‬بئش كلمه دانيشيب ساغ‬ ‫آختاريردي‪ .‬بيلميرم نهدن اونون دا منيم كيمي‬
‫اولﻼشيرديق‪ .‬اوزون دانيشماق ايستميردي‬ ‫مهربانليق گؤرمهميشي اولدوغونو تئز باشا دوشدوم‪.‬‬
‫هئچواخت‪ .‬سؤزو آغزيندا بيتمهميش‪ ،‬اياغي گئتمك‬ ‫اونا ائله بئله راست گله جاواب وئرمك ناشيليق‬
‫ايستيردي‪ .‬ايلك تانيشليغيميزدا تليسي گوج بيلﻼه‬ ‫اوﻻبيلردي‪ ،‬بونو دا تئز باشا دوشدوم‪ .‬دورولوغونو‬
‫قارا چادراسينين آلتينا يئرلشديرديييني گؤردويومده‬ ‫زدهلمهيهجك بير جاواب تاپمالييديم‪ ،‬هم چكينجه‪-‬‬
‫دئييرديم بلكه اوتانديغيندان تليسيني مندن‬ ‫لي هم گولومسر بير ايفادهيله‪" :‬نييه قمگينسن"‬
‫گيزلَمك ايستير‪ ،‬سونراكي گونلرده تليسي چيينينه‬ ‫دئديم‪" ،‬بو گؤزلليكده اوخورسان كي!" بيردن اوزونه‬
‫آلديغيني گؤرنده‪ ،‬اوتانج چكمه دردي اولماديغيندان‬ ‫سئوينج دولدي‪" :‬سن ده بو گؤزلليكده قيرميزي‬
‫آرخايين اولدوم‪ .‬بيلديم‪ ،‬ايشيني آرخايينليقﻼ گؤرور‪،‬‬ ‫شال ساليبسان كي باشيوا!" دئدي‪" .‬قابيلي‬
‫اوتانما فيﻼن يوخ ايدي آرادا‪ .‬من ده اونون‬ ‫يوخدي"‪ ،‬دئديم‪" ،‬واﷲ يانيمدا آيري روسريم‬
‫آرخايينليغي بابتيندن آرخايين اولدوم‪ .‬دئمك‪،‬‬ ‫اولسئيدي‪ ،‬بوني آچيب وئررديم سنه"ني دئيه‪-‬دئيه‪،‬‬
‫زيبيل توپﻼماغي احتياج اوزوندن دئييلميش‪،‬‬ ‫او يئكهليكده ياﻻني اوزونه‪-‬اوزونه دانيشديغيما‬
‫داييسينين مالي دورومو ياخشي ايميش‪ .‬كوچهلرده‬ ‫ايچيمدن قيزيشديم‪ .‬بللي ايدي‪ ،‬سؤزوم خوشونا‬
‫دوﻻنا‪-‬دوﻻنا باشقا زيبيل توپﻼيانﻼري گؤروب زيبيل‬ ‫گئتمهميشدي‪ .‬اوزونه س‪‬پيلميش سئوينج توزو بيردن‬
‫توپﻼما هوسينه دوشوب‪ ،‬اؤزونه ايش ائلهميشدي‪ .‬يا‬ ‫گلدييي كيمي ائلهجه ده بيردن چكيلدي‪" :‬تك‬
‫دا اوﻻبيلسين نئجهسه بير ايش گؤرموش اولسون‬ ‫قالميشام!"‪ ،‬دئدي‪ .‬او شكيلده قايغيسيز دانيشماغا‬
‫دئيه‪ ،‬زيبيل توپﻼييردي‪.‬‬ ‫باشﻼديغي گئنه اؤز حالينا دؤندويونو گؤستريردي‪ .‬بو‬
‫‪-‬زيبيللري ييغيب نئينيسن؟‬ ‫اؤلچوده قايتاقسيز قايغيسيز دانيشماسي‬
‫‪-‬آپاريرام او ياندا‪ ،‬ﻻااپ او ياندا بوشالديرام او‬ ‫قيسقانديريردي آدامي‪ .‬اَر‪-‬آروادليق‪ ،‬بوشانما فيﻼن‬
‫بيريسي زيبيل قابيﻼرينا‪.‬‬ ‫مسلهسي اولدوغونو آنﻼديم‪ .‬آچيق دانيشماسي منه‬
‫قادينين بو ايشيني او بيري زيبيل توپﻼيانﻼرين‬ ‫ده يول آچيردي‪ :‬اوشاق‪-‬موشاق زاد يوخدي به؟‬
‫بعضيسي گؤروب بيلميشديلر‪ .‬بونا گؤره ده اونو ايزله‪-‬‬ ‫‪-‬آلدي آپاردي دا به!‬
‫ييب‪ ،‬گئنده دوروب توپﻼديغي زيبيللرين هارايا‬ ‫‪-‬وئرميهيدون داي‪.‬‬
‫بوشالتديغيني گودوردولر‪.‬‬ ‫‪-‬داييم دئدي‪ ،‬وئر آپارسين!‬
‫دئييردي‪ :‬بيلميرم نييه آتدي گئتدي؟ بونو‬ ‫‪-‬ايندي كيمنن قاليسان؟‬
‫مخاطبيندن سورموردو‪ ،‬هئچ اؤزونوندن ده‬ ‫"داييم ساخلير‪ ".‬بوندان آرتيق سورغو سوواﻻ‬
‫‪١٤١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫چوخداندي گؤرمز اولموشام قارا چادرالي‬ ‫سورموردو‪ ،‬بو سورونو ائله بئله لوغاﻻييردي‪ ،‬ديلينين‬
‫دوستومو‪ .‬بيلميرم كرونايا يولوخوب‪ ،‬يوخسا ائشييه‬ ‫اوستونده اويناييردي سانكي بو سورويﻼ‪ ،‬سانكي‬
‫چيخماغا دايييسيگيل اجازه وئرمير‪ .‬كرونايا‬ ‫جاواب بوﻻجاغيندان دا واز كئچميشدي‪ .‬بعضن منه‪:‬‬
‫يولوخوبسا‪ ،‬بيمارستانا گؤتوروبلر يوخسا ائوده‬ ‫سنونكي ده سني آتيب‪ ،‬قيرميزي شاللي؟ دئييردي‪.‬‬
‫كئچيرهجك دورومدامي؟ يوخسا كرونا آغ جييريني‬ ‫نئجه جاواب وئرهجهييمي بيلميرديم‪ .‬هئچ اوزونه‬
‫آغارديب دا گؤتوروب بيريوللوق اؤزويله آپارميشدير‬ ‫اينجينمهسيني ايستهميرديم‪" :‬كيشيدي داي‪ ،‬آتاندا‬
‫شاهگؤلونون قارا چادرالي قادينيني؟ بير يوللوق آزاد‬ ‫آتير"‪ ،‬دئييرديم‪.‬‬
‫اولوب يوخسا؟ سوروشماغا‪ ،‬دانيشيب دردلشمهيه‬ ‫دانيشاندا همشه او يانبو يانا باخيردي‪،‬‬
‫چوخ سؤزلريم واريدي اونونﻼ‪ ،‬آنجاق من اونون‬ ‫هئچواخت گؤزومه باخميردي‪.‬‬
‫كيمي قايغيسيز‪ ،‬قايتاقسيز دانيشماغا جسارتيم‬ ‫‪-‬آخي بيليسن من نجورام؟‬
‫يوخيدي‪ ،‬داها چوخ شئيلر بيلمك ده ايستهميرديم‬ ‫‪-‬نجورسان؟‬
‫حاققيندا‪ ،‬ائله دورولوقﻼ وار اولماسي منه يئتيردي‪.‬‬ ‫من‪ ...‬زادام‪...‬زاد‪ ...‬آزادام‪ ...‬آزاد!‬
‫‪٩٩,٢,١‬‬ ‫نه دئمك ايستهديييني باشا دوشموردوم‪ .‬هم ده‬
‫باشا دوشوب دوشمهديييمين نه اهميتي واردي كي‪.‬‬

‫‪١٤٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫‪١‬‬
‫درويشاوغلو‬
‫گونئي آذربايجاندا انقﻼب اولوب‪ .‬مستقل گونئي‬
‫آذربايجان دؤلتي قورولوب‪ .‬بو انقﻼبين رهبري و‬
‫سونراﻻري بو دؤلتين باشيچيسي محمد امين‬
‫رسولزاده‪ ،‬سيد جعفر پيشوري‪ ،‬عباس اوغلو‬
‫حسينقولو‪ ،‬يوخسا ممدكاظيم حق وئردي يوخ‪ ،‬من‬
‫اؤزومم‪.‬‬
‫اوتوز ايلدن بري آلمانين كؤلن شهرينده‬
‫اولدوغوما و گونئي آذربايجاندا ياشايانﻼر ايله‬
‫ياخيندان – اوزاقدان بير ارتباطيم اولماديغينا‬
‫بير دلينين خاطره دفتريندن‬
‫قارشين‪ ،‬گونئي آذربايجان ميللتي مني انقﻼبين‬
‫گوز )پاييز( گونلري چوخ داريخمالي اولور‪.‬‬
‫رهبرليگينه و سونراسي قوروﻻن دؤلتين باشچيليغينا‬
‫آلماندا‪ ،‬غربتده‪ ،‬قيسسا‪ ،‬ياغيشلي‪ ،‬قارانليق‬
‫سئچيب‪ .‬امام خميني عليه الرحمه كيمي اؤزل‬
‫گونلر‪.‬بئله گونلرده گون اورتاسي ساعات بيره قدر‬
‫اوچاق ايله‪ ،‬تتنه لي و تمتراقلي رسم و رسومات ايله‬
‫ياتاقدان چيخابيلميرم‪ .‬بير اؤنجهكي آخشام‪" ،‬صاباح‬
‫گؤنئي آذربايجانا گتيريلميشم‪ .‬ايندي دؤلت‬
‫سحر تئزدن قالخيب ايشلريمي گؤره جگم" فيكري‬
‫باشچيسي يام‪.‬‬
‫ايله ساعات اوندا ياتديغيما قارشين‪ ،‬ائرتهسي‬
‫سحر قالخديغيمدا‪ ،‬ياتاق اوتاغيمين قاپيسيندا‬
‫گونساعاتين چالماسي ايله گؤزومو آچيب‪ ،‬ياغيشلي‪،‬‬
‫جوان بير قيز خدمتكاريم حوله مي حاضير توتوب‪.‬‬
‫رطوبتلي‪ ،‬ياري قارانليق هاواني گؤرونجه ساعاتين‬
‫ياشاديغيم قصرين ايكينجي قاتيندا اوﻻن ياتاق‬
‫اوستونه بير يوموروق ووروب‪ ،‬يورقاني باشيما چكيرم‪.‬‬
‫اوتاغيما ياپيشيق حامام اوچ متير ائنينده‪ ،‬يئددي‬
‫خيال دونيامدا درينلشمهگه باشﻼييرام‪:‬‬
‫متير بويوندادير‪ .‬حامام خدمتكاريم يوخودان‬
‫قالخماق ساعاتيمدان ايگيرمي دقيقه اؤنجه حامامين‬
‫‪ -١٩٥٧١‬ايلينده گونئي آذربايجانين توفارقان )آذرشهر( شهرينده‬
‫وانيني ايستي سو ايله دولدورار‪ .‬ياتاق اوتاغيمين‬ ‫آنادان اولدوم‪ ١٩٧٥ .‬ايلينده تبريزده فردوسي مدرسه سيندن‬
‫قاپيسندا حامام شئپيكلريمي )دم پائي لريمي(‬ ‫ديپلم آلديم‪ ١٩٨٣ .‬ده آنكارادا يؤنه تيم پسيكولوژيسي بؤلوموندن‬
‫جوتلر‪ ،‬الينده حوله ايله حاضير دورار‪ .‬ساعاتين‬ ‫ليسانس آلديم‪ .‬بو ايللرده آذربايجانجا يازماغا باشﻼديم‪ ١٩٨٦ .‬دان‬
‫آلمانيانين كؤلن شهرينده ياشاماقدايام‪ ١٩٩٣ .‬ايلينده محاسبه‬
‫چالماغيني ائشيتديكدن سونرا قالخماز ايسم‪ ،‬اون‬
‫چيليك و وئرگي مشاورليگي بؤلومونو قورتاريب و بو بؤلومده ده‬
‫بئش دقيقه گؤزلر‪ .‬اوندان سونرا ياواشجا قاپييا‬ ‫ايشله مه گه باشﻼديم‪ .‬روح بيليمجيليك (پسيكولوژي‪-‬‬
‫ووراراق مني اويانديرار‪" .‬سحرينيز خير اولسون‪،‬‬ ‫پسيكوآناليز( ده درينلشديم و يازديغيم قيسا ناغيلﻼردا‬
‫پسيكوآناليتيك باخيشيمين اورتايا چيخماسي آرتيق اختياريمدا‬
‫پاشام" دئيه گولومسه يرك حولَمي اليمه وئريب‬
‫اولمايان بير فنومن )پديده( اولماغا باشﻼدي‪ .‬بو ناغيلﻼر گؤردوگوم‬
‫حامامين قاپيسيني آچار‪ .‬ياريم ساعات ايله قيرخ‬ ‫و تجربه ائيله ديگيم انسانﻼر آراسي ارتباطﻼرين پسيكوآناليز‬
‫بئش ديقيقه يه ياخين ايستي سو ايله دولو وانين‬ ‫باخيشيندان بير تجزيه تحليي كيمي كاغاذا توكولورلر‪.‬‬

‫‪١٤٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫عطير سپر‪ ،‬اوگون اوچون اويغون پالتارﻻر سئچر و‬ ‫ايچينده ييرقاﻻنارام‪ .‬يورقونلوق حس ائتديگيم گونلر‬
‫منه گئيديرر‪ .‬گئينمه تشريفاتيم ايگيرمي دقيقه‬ ‫ده ايسه وانين باش طرفينده كي دوواردا اوﻻن زنگه‬
‫چكر‪.‬‬ ‫باساراق ماساژ خدمتكاريمي چاغيرارام‪.‬‬
‫گئينيب‪ ،‬حاظيرﻻنديقدان سونرا‪ ،‬آيري دؤلت‬ ‫ماساژ خدمتكاريم كئچن ايل دونيا قادينﻼري‬
‫باشچيﻼري ايله دانيشماق اوچون حاظيرﻻنما‬ ‫گؤزلليك مسابقه سينده ايكينجي چيخان ايتاليالي‬
‫اوتاغيما گيررم‪ .‬مشاورلريمدن بيريسي كيسينجرين‬ ‫آلئسسيا دير‪ .‬گؤزليگينين يانيندا ادبلي‪ ،‬حؤرمتلي‬
‫اوغلو مايك دير‪ .‬مايك او گونكو دؤلت قوناغي ايله‬ ‫بير خانيم دير‪ .‬سحرلري يورقونلوغومو چيخارتماق‬
‫هانسي موضوعﻼر باره سينده دانيشيﻼجاغيني‪،‬‬ ‫اوچون واندا ايستي سويون ايچينده اوتوزبئش دقيقه‬
‫هانسي اوﻻسي )احتمالي( سورويا قارشي نه جور بير‬ ‫ساغيمي – سولومو اوغوشدورار‪ .‬حامامدا اولدوغوم‬
‫جواب وئره جگيمي و سونوندا نه جور اؤز ايستگيمي‬ ‫زامان ايچينده آشچيم‪ ،‬فرانسه لي لوسيا خانيم‪،‬‬
‫اونا قانديراجاغيمي‪ ،‬داها دوغروسو سون سؤزو اونون‬ ‫ميطباق خدمتكارﻻري ايله بيرليكده قاينالتي ميزيني‬
‫يوخ منيم دئيه جگيمي‪ ،‬دئملي اؤز ايستكريمي اونا‬ ‫حاظيرﻻر‪.‬‬
‫تحميل ائده بيلجگيمي كلمه – كلمهسينه اؤيگرَدر‪.‬‬ ‫من اؤزوم چوخ "خلقي" و "ميللي" بير انسان‬
‫اؤزل ديپلوماسي پسيگولوقوم ايسه اريك‬ ‫اولدوغوم اوچون تك باشيما قاينالتي يئم‪‬رَم‪ .‬بوتون‬
‫فرومون قيز نوه سي ماديسون دور‪ .‬ماديسون چوخ‬ ‫كنيزلريم و نوكرلريم ايله بيرليكده قاينالتي ميزينه‬
‫مهربان و انساندان آنﻼيان بير خانيم دير‪ .‬دونيا‬ ‫اوتورارام و اؤزومو بو عزيزلريم ايله ياخين حس‬
‫مشهورو پسيكوآناليتيكر اوﻻن اريك فرومون قيز نوه‬ ‫ائتديگيم اوچون اونﻼرﻻ بيرليكده دئييب – گولرك‬
‫سي‪ ،‬اؤزو ماساچوست اونيورسته سينده پسيكوآناليز‬ ‫قاينالتي يئي‪‬رم‪ .‬بو آرادا قاينالتي سالونونون ساغ‬
‫كورسوسونون موديره سي اولموشدور‪ .‬منيم كيمي‬ ‫كونجونده كي س‪‬ن ده موزيك اوركستريم سحر‬
‫بير انسانا آنجاق بئله مشاورلر گركليدير‪.‬‬ ‫موزيكي چاﻻر‪ .‬موزيك اوركستريم سكگيز نفردن‬
‫بو حاظيرليقدان سونرا ساعات گون اورتادان‬ ‫اولوشوب‪ ،‬بونﻼرين هاميسيني دا اوروپا دؤلتلرينين‬
‫سونرا ايكي يه ياخينﻼشار‪ .‬قصرين آشاغي قاتينداكي‬ ‫ميللي اوركستلريندن آييريب گتيرتديرميشم‪ .‬چوخ‬
‫ديپلوماسي سالونونا ائنَرم‪ .‬اون ايكي متير بؤيوندا‪،‬‬ ‫دويغولو و موزيكال اولدوغوم اوچون هر گون عيني‬
‫دؤرد متير ائنينده كي ديپلوماسي سالونونون گون‬ ‫ملودويني دينلمكدن خوشﻼنمارام‪ .‬هر گون آيري بير‬
‫باتانا ساري آچيﻼن بؤيوك پنجره لريندن سو ايله‬ ‫ملودوي چاﻻر اوركستريم‪ .‬قاينالتيمين ياريسيني‬
‫دولوب داشيب‪ ،‬شپه لنن اورومو گؤلونون قيراغيندا‬ ‫موزيك ايله يئي‪‬رم‪ .‬ايكينجي ياريسيني دا موزيك‬
‫گزن فﻼمينگوﻻرا‪ ،‬اوچان آغ قوشﻼرا باخاراق بير‬ ‫اوركستريمين اعضاسي نين قاينالتي ميزينده‬
‫فينجان قهوه ايچرم‪ .‬سقف دن آسيلي اوﻻن بؤيوك‬ ‫اوتوردوقدان سونرا بيرليكده يئي‪‬ريك‪ .‬اونا گؤره‬
‫لوسترلين آلتيندا‪ ،‬سالونون بويا – بويونا دوزولموش‬ ‫قاينالتي يئم‪‬گيميز بيرآز اوزون چكر‪ ،‬ساعات اون‬
‫گيردكان تاختاسيندان سئيقللنميش و ياغﻼنميش‬ ‫بيره ياخين‪ ،‬موشاطام گليب‪ ،‬مني گئيينمه اوتاغينا‬
‫ميزلر پار‪ -‬پار پاريلدار‪ .‬ميزلرين اوستونده كي‬ ‫آپارار‪ .‬ساققاليمي قيرخار‪ ،‬ساچيمي دارار‪ ،‬اؤزومه‬
‫‪١٤٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫خيالﻼريمين داديني چيخارتديم‪ .‬قالخينجا‪ ،‬دوش‬ ‫گوموش قابﻼردا دوزولموش ميوه لر‪ ،‬يئيه جكلر‪،‬‬
‫فيﻼن توتماغا حوصلَم اولمادي‪ .‬اوزومه بير سو چيله‬ ‫كريستال كوزه لرده دوزولموش شرابﻼر‪ ،‬اورمو بؤلگه‬
‫ديم‪ .‬بير "صبحانه" يئديم‪ ،‬بير ايكي چاي ايله بير‬ ‫سينين اوزوموندن چكيلميش وودكاﻻر‪ ،‬آلما سويو‪،‬‬
‫ايكي سيگار چكديم‪ .‬چوخ داريخمالي گون ايدي‪.‬‬ ‫ديليملَنيب ديسلرده دوزولموش قوهون ‪ -‬قارپيز‬
‫بدنيمده آغير بير يورقونلوق حس ائديرديم‪.‬‬ ‫انساندا دايانيلماز بير اشتها آچار‪ .‬اوبيري دؤلت‬
‫گؤزلريمين آلتي تورباﻻنميش ايدي‪ .‬نئچه گونلوك‬ ‫باشچيﻼري ايشلرينده بيرآز داها قيوراق ترپنديكلري‬
‫ساققاليم و دارانماميش ساچﻼريم آينادا اوزومه آغيز‬ ‫اوچون‪ ،‬بير چوخ زامان منيم حاظيرﻻنيب‬
‫اگيردي‪ .‬او گون نه ائده جگيمي بيلميرديم‪ .‬جانيم‬ ‫ديپلوماسي سالونونا گلم‪‬گيمدن بير – ايكي ساعات‬
‫عراق ايچيب‪ ،‬خياواندا ميل دورماق ايسته ييردي‪.‬‬ ‫ائركن گلرلر‪ .‬آنجاق منيم اوچون اؤنملي دگيل‪ .‬مني‬
‫آنجاق خوش ذوق بير انسان اولدوغوم اوچون هر‬ ‫گؤزلم‪‬لي ديرلر‪ .‬اونسوزدا اونﻼر ائله – بئله بؤيوك‬
‫عراقي ايچه بيلميرم‪ .‬جانيم ايچمك ايسته ديگينده‬ ‫آدامﻼر ساييلمازﻻر‪ .‬مني گؤزلَمه لري‪ ،‬اونﻼرين‬
‫يا ه‪‬ن‪‬سي ايچرم‪ ،‬يادا تكيﻼ‪ .‬ماشينيمي مينيب‪ ،‬كوچه‬ ‫گؤزونده منيم دگريمي آرتيرار‪ .‬بير پارا گونلرده‪ ،‬چوخ‬
‫نين باشينداكي سوپرماكتده ايچمك اوچون بير‬ ‫گؤزلَميش اوﻻن دؤلت باشچيﻼري داريخيب‪ ،‬يوخسا‬
‫شئي آختارديمسا دا جانيم ايسته ديگي عراغي‬ ‫منيم گئج گلم‪‬گيمي اؤزلرينه سايغيسيزليق اوﻻراق‬
‫تاپابيلمه ديم‪ .‬كؤلن شهرينين اوچاق ائنيش –‬ ‫دگرلنديرديكلري اوچون‪ ،‬مذاكره ني گؤزلمزلر‪.‬‬
‫قالخيش ميدانينا ياخيندا اوتوردوغوم اوچون‪،‬‬ ‫كوسوب قاييديب گئدرلر‪ .‬بئله گونلرده قصريمين‬
‫"گئديب‪ ،‬ائنيش قالخيش ميدانيندا ديوتي فري‬ ‫بوتون خدمتچيلريني‪ ،‬مشاورلريمي‪ ،‬موشاطامي‪،‬‬
‫شاپ دان بير شئيلر آليم" دئيه فيكيرلشديم‪ .‬ائنيش‬ ‫باغبانﻼريمي ايچري چاغييرارام‪ .‬اؤزوموز ميزين‬
‫قالخيش ميدانينين اوزون سالونونو آدديمﻼركن‪،‬‬ ‫باشينا اوتوروب‪ ،‬قوناقﻼر اوچون حاظيرﻻنميش يئيه‬
‫ايچري ده ِروِ )آلماندا اوﻻن بير زنجيره سوپرماركت(‬ ‫جكلري يئي‪‬ريك‪ ،‬شرابﻼري ايچريك و سونوندا‬
‫ين بير شعبه سي اولدونو گؤرونجه سئوينديم‪،‬‬ ‫هاميميز بيرليكده ميللي مارشيميزي اوخوياريق‪:‬‬
‫"آهان‪ ،‬بوردا ياخچي بير عراق تاپابيلرم" دئيه ايچري‬ ‫بيز گوجلو بير ميللتيك‬
‫گيرديم‪ .‬دوغرودان دا شانسلي ايميشم‪ .‬آختارديغيم‬ ‫هئچ كسه باش ائگمريك‬
‫ايچجگي‪ ،‬دئملي ه‪‬ن‪‬سي ني تاپيب آلديم‪ .‬عراق‬ ‫گوندوز – گئجه بيلمريك‬
‫شوشه سيني آسما چانتاما قوياراق‪ ،‬رِوِ نين‬ ‫دورمادان يئييب – ايچريك‬
‫قاپيسيندان چيخاركن‪ ،‬اون – اون بئش ايلدن بري‬ ‫هئچ كسي اؤنمسه مريك‬
‫تانيديغيم بير دوستوما توش گلديم‪ .‬باخيمسيز اؤز‪-‬‬ ‫چونكو بير اوچ نفر بير ميللتيك‬
‫گؤزومدن‪ ،‬پالتاريمدان اوتانديغيم اوچون اونون‬ ‫*****‬
‫گؤزونه گؤرونمك ايسته م‪‬ي‪‬رك‪ ،‬باشيمي آشاغي‬ ‫كئچن جومعه گونو‪ ،‬دسامبرين اون بيري‪ ،‬يئنه‬
‫ساليب‪ ،‬اوردان اوزاقﻼشماغا چاليشاركن‪ ،‬حسين‬ ‫بئله ياغيشلي و قارانليق گونلردن بيري ايدي‪ .‬گون‬
‫گؤزونو گؤزومون ايچينه تيكدي‪.‬‬ ‫اورتادان سونرا ساعات ايكي ياريما قدر ياتاقدا‬
‫‪١٤٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫يارديمچيسي دير‪ .‬آيري اؤلكه دن گليبلر‪ .‬آنجاق‬ ‫سﻼم قنبر‪،‬‬


‫مونيخ اوستوندن كؤلنه گليرلر‪.‬‬ ‫سﻼم حسين قارداش‪،‬‬
‫آياغيم يئره ياپيشدي‪ .‬حزب ميللتين آديني‬ ‫نه وار نه يوخ‪ ،‬بس سن بوردا نه ائله ييرسن؟‬
‫ائشيتميشديم‪ .‬بؤيوك و سؤزو كئچر بير حزب اولسا‬ ‫"شهرده ايستديگيم عراقي تاپابيلمديم‪ ،‬بو‬
‫ايدي گرك‪ .‬اوروپا اؤلكه لرينده اون – اون بئش مين‬ ‫سوپرماركتدن عراق آلماق اوچون گلديم" دئيه‬
‫عضوو‪ ،‬هئچ دگيل ايسه ايگيرمي – اوتوز مين ده‬ ‫بيلمديم‪.‬‬
‫طرفداري اولدوغونو تخمين ائدرديم‪ .‬آديني و آرميني‬ ‫مونيخ دن گلن بير يولداشيمي گؤزله ييرم‪.‬‬
‫اينترنت ده چوخ گؤرموشدوم‪ .‬بير نئچه يول دا‬ ‫مونيخ دن گلن اوچاق بيرساعات ياريم يوبانيب‪.‬‬
‫"كشكه من ده بو حزبين عضوو اوﻻبيلسم" آرزوسو‬ ‫ياﻻندان اؤزومو بيلير كيمي گؤسترر‪‬ك‪:‬‬
‫ايله عضويت ايستگي گؤندرمگه چاليشميشديم‪.‬‬ ‫بله‪ ،‬بيليرم‪ .‬نه ائلَي‪‬ك‪ ،‬گؤزلَم‪‬ليم دا‪ .‬سن ده‬
‫آنجاق "سنين كيمي بي سروپا بير آدامي بيز‬ ‫مسافر گؤزله ييرسن؟‬
‫عضوليگه آلماريق" دئيه جواب آﻻجاغيمدان‬ ‫بله‪،‬‬
‫قورخوب‪ ،‬بو ايشين خئيريندن كئچميشديم‪ .‬حسين‬ ‫حسين قارداش قديمي يولداشﻼريمدان بيري‬
‫يولداشيمين بئله بير حزبين باشقاني ايله ارتباطي‬ ‫ايدي‪ .‬منپيتسا توكانﻼري اوچون مال ساتان بؤيوك‬
‫اولدوغونو ائشيدينجه بير آن بو آرزوم گئنه‬ ‫بير شركتده كاميون شوفرليگي ائله ديگيم زامانﻼر‬
‫جانﻼندي‪" .‬كشگه حسين قارداشدان مني ده اونﻼر‬ ‫اونون دا پيتسا توكاني وار ايدي‪ .‬تانيشديغيمز دا بئله‬
‫ايله تانيشديرماسيني خاهيش ائتسم" دئيه‬ ‫اولموشدو‪ .‬اونون دا پيتسا توكانينا مال وئررديم‪ .‬چوخ‬
‫فيكيرلشديم‪.‬‬ ‫مهربان‪ ،‬جانا ياخين‪ ،‬صميمي بير انسان ايدي‪.‬‬
‫حسين قارداش‪ ،‬اينديه دك منيم بئله‬ ‫يوبانديغيمدا بير پارا آيري موشتريلر كيمي باشيما‬
‫فعاليتلريم اولماديغي اوچون شرمنده يم‪ .‬آنجاق بئله‬ ‫چيغيرمازدي‪ .‬يانليش مال تحويل وئرديگيمده‪،‬‬
‫بير تصادف اثري مني ده اونﻼر ايله تانيشديرسان نه‬ ‫عصباني اولمازدي‪ .‬چوخ سايغيلي شكيلده‪،‬‬
‫اوﻻر؟‬ ‫"قارداش‪ ،‬من بو پنيردن يوخ‪ ،‬اوغما پنير‬
‫دئيه يالوارديم‪.‬‬ ‫سفارش وئرميشديم‪ ،‬بيليرم سنين تقصيرين دگيل‪،‬‬
‫حسين قارداش ايسه بونو ائشيدينجه گؤزلري‬ ‫سفارشلره گؤره مال سئچمك آنباردا ايشلَي‪‬نلرين‬
‫ايشيقﻼندي‪:‬‬ ‫ايشي دير‪ .‬بو پنيري گئري گؤتور‪ ،‬اوغما پنير گتير"‬
‫هه‪ ،‬ائله ياخچي اوﻻر‪ ،‬بيليرسن‪ ،‬من آيري‬ ‫دئي‪‬ردي‪.‬‬
‫حزبلردن‪ ،‬جبهه لردن‪ ،‬تشكيﻼتﻼردان و‬ ‫چوخ صبيرلي و حؤصله لي بير انسان اولدوغونا‬
‫پارلمانﻼردان گلنلري ده بو آخشام هوتللرينده‬ ‫قارشين‪ ،‬اوگون چوخ هؤوشنه لي و تﻼشلي اولدوغونو‬
‫يئرلشديرملي يم‪ .‬بو اوچاق يوبانديغي اوچون‬ ‫حس ائتديگيمدن‪،‬‬
‫اونﻼردان شرمنده اوﻻجاغام‪ .‬سنين ايشين يوخسا‪،‬‬ ‫گؤزله ديگين قوهومﻼردان دير؟‬
‫سن بوردا بونﻼري گؤزله‪ ،‬منده گئديب اوبيري‬ ‫يوخ‪ ،‬حزب ميللتين باشقاني و باشقان‬
‫‪١٤٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫نه جور دانيشاجاغيمي‪ ،‬هاردان سؤزه باشﻼياجاغيمي‬ ‫قوناقﻼريميزي يئر به يئر ائديم‪.‬‬
‫فيكيرلشيرديم‪ .‬بئله بير انسان مطلق كي‬ ‫سئوينجيمدن آز قالسين اؤرگيم سينَمدن‬
‫اقتصاد‪،‬حقوق‪ ،‬يوخسا سياست بيليمي دوكتورودور‪.‬‬ ‫چيخاجاق ايدي‪ .‬سانكي منيم بو آخشام اؤزل بير‬
‫بئله انسانﻼرين يانيندا منيم دانيشابيلَجگيم بير سؤز‬ ‫عراق اختارماغيم بير تانري قورقوسو ايميش‪" .‬دئمك‬
‫يوخدور‪ .‬هاردان سؤزه باشﻼياجاغيمي بيلميرديم‪.‬‬ ‫كي تانيرنين لوطفو كيمي‪ ،‬بيلمه ديگيم بير گوج‬
‫گلن مسافرلره باخا – باخا‪ ،‬اون بئش دقيقه دن‬ ‫طرفيندن بئله بير تصادف اوچون بورايا گلميشم‪".‬‬
‫سونرا ايكي نفرين بيزيم ديليمزده دانيشاراق‬ ‫دئيه فيكيرلشرك‪ ،‬سئوينج دولوسو‪:‬‬
‫ياخينﻼشديغيني گؤرونجه‪" ،‬آهان كسين كي بو‬ ‫چوخ ياخچي‪ ،‬حسين قارداش‪ ،‬من بونﻼري‬
‫ايكي نفرديرلر" ئيه گئنه هؤوشنه دن اورگيم‬ ‫گؤزلرم‪ ،‬سن گئت اوبيري قوناقﻼري يئر – به يئر‬
‫چيرپينماغا باشﻼدي‪ .‬يوخاريدان آشاغي اؤز پالتاريما‬ ‫ائله‪.‬‬
‫بير گؤز سالديم‪ ،‬كؤينگيمين ياخاسينا بير ال‬ ‫حسين قارداش تشكر ائدرك تر‪-‬تلَيسك‬
‫چكديم‪ ،‬پالتوومون دوگمه لريني باغﻼديم و قامتيمي‬ ‫اوزاقﻼشدي‪ .‬اوچاقﻼرين ائنمك ساعاتﻼريني‬
‫دوز توتاراق اونﻼرا ياخينﻼشيب‪ ،‬سرهنگين امرينه‬ ‫گؤسترن تابلويا باخديم‪ .‬مونيخدن گلن اوچاغين‬
‫حاظير بير سرباز كيمي دوردوم‪ .‬او ايكي نفر منه‬ ‫ائنمه سينه دوز بير ساعات ياريم قاليردي‪.‬‬
‫ياخينﻼشيب‪ ،‬يانيمدان ساووشدوﻻر‪ .‬بير شئ دئمه‬ ‫اوتوردوغوم محله ائنيش – قالخيش ميدانينا ياخين‬
‫گه جرئت ائتمديم‪ .‬بير – ايكي آدديم مندن اوزاقدا‬ ‫اولدوغو اوچون‪ ،‬تر ‪ -‬تلسيك ماشينا مينيب‪ ،‬ائوه‬
‫دوردوﻻر‪ .‬بيريسي من ياشﻼردا‪ ،‬بيريسي ده ايگيرمي‬ ‫سوردوم‪ .‬اليم آياغيما دوﻻشا ‪ -‬دوﻻشا ساققﻼيمي‬
‫– ايگيرمي بئش ياش اوندان جوان‪ ،‬اوروپالي جوانﻼرا‬ ‫قيرخديم‪ .‬يوغوندوم‪ .‬اوز – گؤزومه اودكولون سپديم‪.‬‬
‫بنزر بيري ايدي‪.‬من "يوخسا بونﻼر دگيل" دئيه‬ ‫بئله گونلريم اوچون پالتار ديﻼبيمدا حاظيردا‬
‫فيكيرلشيركن‪ ،‬ياشلي اوﻻن آدام جيبيندن موبايل‬ ‫توتدوغوم "پيلو پالتارﻻريمي" گئيينيب‪ ،‬ائنيش ‪-‬‬
‫تلفونونو چيخارديب بير نمره توتدو‪.‬‬ ‫قالخيش ميدانينا گئري قاييتديم‪ .‬ائنيش ساعاتﻼري‬
‫حسين بيگ‪ ،‬بيز بير ساعاتدير بوردا گؤزله‬ ‫تابلوسونا گؤره اوچاق تازا ائنميشدي‪ .‬آنجاق مسافرلر‬
‫ييريك‪ ،‬بس سيز هارداسوز؟‬ ‫هله چامادانﻼريني آليب‪ ،‬چيخماغا باشﻼمايشديﻼر‪.‬‬
‫حسين آديني ائشيدينجه‪" ،‬آهان بونﻼرديرﻻر"‬ ‫اورگيمده توي – بايرام ايدي‪" ،‬كسين كي بونﻼرين‬
‫دئيه فيكيرلشرك اونﻼرا ياخينﻼشيب‪ ،‬سﻼم وئرديم‪.‬‬ ‫كؤلن شهرينده ده شعبه لري وار‪ .‬حزب رئيسي ايله‬
‫"ب‪‬يگ لر‪ ،‬من حسين بيگ طرفيندن وظيفه‬ ‫تانيشسام‪ ،‬بلكه بورداكي شعبه لرينده‪ ،‬يوخسا‬
‫لنديريلرك سيزي مشايعت ائدجگم" دئديم‪ .‬من‬ ‫عضولرينين بيريسينه مني شوفر كيمي ايشه‬
‫ياشﻼردا اوﻻن آدام آلچاقﻼييجي باخيشيني اوزومه‬ ‫آلماغيني توسيه ائده بيلر‪ ".‬دئيه فيكيرلشرك قارا‬
‫تيكدي‪.‬‬ ‫گونلريم ساووشوب‪ ،‬آيدين و گؤزل گونلريمين‬
‫سيز؟‬ ‫باشﻼياجاغيني گؤروردوم‪ .‬هؤوشنه دن بير آياغيمي‬
‫بله‬ ‫گؤتورب‪ ،‬بير آياغيمي قويوردوم‪ .‬حزب باشقاني ايله‬
‫‪١٤٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫آدام دوداغيني بوزرك مندن اؤنده يئرمهگه چئورم‪‬دن‪ ،‬دوز قاباغا باخا – باخا ائتكملي بير سس‬
‫تونوندا‪:‬‬ ‫باشﻼدي‪.‬‬
‫حسين بيگ اؤزو هاردادير؟‬ ‫"بيگ‪ ،‬بو ياندان گئتملييك‪ ،‬ماشيني بو طرفده‬
‫بيلميرم‪.‬‬ ‫پارك ائتميشم" دئيه سسلنديگيمده‪ ،‬قاييديب‬
‫بس سيز كيمسينيز؟‬ ‫گلديلر‪ .‬منيم گؤسترديگيم طرفه يئرمه گه باشﻼديق‪.‬‬
‫منيم آديم قنبر دير‪.‬‬ ‫بير نئچه دقيقه سوسقونلوق ايچينده ائنيش –‬
‫اؤزوز كيمسينيز؟‬ ‫قالخيش ميدانينين اوزون سالونوندا يئريديكدن‬
‫بو سورونو آنﻼيا بيلمديم‪.‬‬ ‫سونرا اؤز اؤزومه "سيز؟" سوروسونداكي سس تونونو‬
‫"من قنبرم‪ ،‬بس من اؤزوم كيمم؟ اولمايا قنبر‬ ‫بئنيمده خيرداﻻماغا باشﻼديم‪" .‬آهان‪ ،‬بؤيوك بير‬
‫حزبين باشقاني اونو مشايعت ائتمك اوچون منيم ايله من ايكي آيري آدامﻼريق‪ .‬روح خسته خاناسيندا‬
‫كيمي بير بي سروپا آدامين گؤندريلديگيندن اولدوغوم زامانﻼر روح حكيمينه "من آيري‬
‫خوشﻼنمايابيلر‪ .‬واللهي بونون تقصيري آرتيق منده آدامﻼرين بئنيندن كئچن فيكيرلري اوخويورام"‬
‫دگيل ايدي‪ ".‬آنجاق حزب باشقانينين بو سورودان دئديگيمده‪" ،‬يوخ‪ ،‬ائله بير شئي اولماز‪ ،‬هئچ كس‬
‫باشقا هئچ بير شئي دانيشماديغينين ندنيني آيري بير آدامين بئنيندن كئچن فيكلري‬
‫آنﻼييرديم‪ .‬بئله بير انسان منيم كيمي بير آدام ايله اوخويابيلمز‪ .‬سن اؤزونو هم اؤزون كيمي همي ده‬
‫نه دانيشسين كي‪ .‬اوروپا دؤلت باشچيﻼري ايله نه آيري بير آدام كيمي تجربه ائديرسن" دئديگيني‬
‫كيمي قارارﻻرا گلديكلريندن مي؟ يوخسا بيزيم خاطرﻻديم‪ .‬دئمك كي روح دوقتورو حاقلي ايميش‪.‬‬
‫مملكتيميزده قوروﻻجاق اوﻻن دؤلتين دوزلگه من ايكي نفر ايميشم‪ .‬باخ بو بيگ بئله منيم ايكي‬
‫سيندن )ساختاريندان( اقتصادي سيستميندن‪ ،‬نفر اولدوغومو گؤرور‪ .‬كسين كي بو حزب باشقاني‬
‫حقوقي سيستميندن‪ ،‬بو مملكت اوچون آيري تحصيﻼتي نين يانيندا روح حكيمليگي‬
‫حاظيرﻻديغي آنا ياسا اؤن يازيسيندان مي دوقتورلوغو دا وار‪ ".‬ديه فيكيرلشرك‪.‬‬
‫آديمي بيليرم‪ ،‬آنجاق اؤزومون كيم اولدوغومو‬ ‫دانيشسين؟ بئله انسانﻼرين ذهني هر زامان بئله‬
‫مسئله لر ايله مشغول اوﻻر‪ .‬بو قدريني آنﻼييرديم و بيلميرم‬
‫هانسي حزبدن‪ ،‬هانسي تشكيﻼتدان‪ ،‬هانسي‬ ‫من ده سسيمي ايچيمه ساليب جينقيريمي‬
‫جبههدن‪ ،‬هانسي فرقهدن‪ ،‬هانسي پارلماندان سينيز؟‬ ‫چيخارتميرديم‪.‬‬
‫عؤمرومده بئله شئيلر ايله ياخيندان – اوزاقدان‬ ‫سوسقونلوق ايچينده ماشينين دالي جعبه‬
‫سينين قاپيسيني آچيب‪ ،‬ب‪‬يگلرين چمدانﻼريني هئچ بير ارتباطيم اولماميشدي‪ .‬آنجاق بو باشقانين‬
‫جعبه يه قويدوقدان سونرا‪ ،‬مينمكلري اوچون ده منه بير يارديم ائده جگي آرزوسوندا اؤزومو‬
‫قاپيني آچديم و آغير و متين بير "بويورون" ايله شيرينلشتيرمگه چاليشاراق‪" ،‬كاميون شوفري ايديم‪،‬‬
‫اونﻼرين ماشينا مينمكلريني ايسته ديم‪ .‬بير – ايكي ايندي ده ايشسيزم‪ ،‬دئسم‪ ،‬مني اؤنمسمز‪ ،‬سونرا‬
‫دقيقه سونرا باشقان بيگ اوزونو منه ساري حسين قارداش دا مني تاپيشيرسا‪ ،‬امگي بوشا گئدر"‬
‫‪١٤٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫"هن‪ ،‬دئمك كي بو حضرات دا بو توپﻼنتيا‬ ‫بيجاقﻼريني‬ ‫دئيه فيكيرلشرك‪ ،‬ذهنيمين‬


‫چاغيريليبﻼر‪ .‬من بو آدامﻼرين گيرديگي توپﻼنتي يا‬ ‫قاريشديريب‪ ،‬بير سؤز تاپديم‪.‬‬
‫آدديميمي آتمارام‪ .‬بونﻼر كيمدير كي من اونﻼر ايله‬ ‫من شاعرم‬
‫بيرليكده‪ ،‬بير سالوندا اوتوروم"‬ ‫آدام تكبر دولوسو آلچاقﻼييجي باخيشيني‬
‫گونئي يونان يازيچيﻼري اتفاقي آديندا بير اتفاق‬ ‫اوزومه تيكدي‪:‬‬
‫تانيميرديم‪ .‬ائله – بئله‪ ،‬اؤزومو حزب باشقانينين‬ ‫شعر ديوانﻼرينيز وار؟‬
‫يانيندا اؤنملي بيري اوﻻراق گؤسترمك اوچون‬ ‫خير‬
‫آغزيما گلن سؤز بو ايدي‪ .‬آنجاق او آن دوغرودان دا‬ ‫بس نه جور شاعيرسوز؟‬
‫بئله بير يازيچيﻼر اتفاقينين اولدوغونو‪ ،‬و منيم‬ ‫بير شعريم گونئي يونان قلم انجمنين اينترنت‬
‫آغزيما گلن يازيچيﻼر اتفاقي ايله بو حزب رئيسينين‬ ‫صفحه سينده ياييليب‪.‬‬
‫آغير آنﻼشمازليقﻼري اولدوغونا آرخايين اولدوم‪.‬‬ ‫آدام بونو ائشيدينجه بيردن – بيره پؤرتوشدو‪.‬‬
‫حزب رئيسي گئنه اوزونو منه ساري چئويرمدن‪:‬‬ ‫هئچ بير شئي دئمدي‪ .‬اوزونو پنجره دن ائشيگه‬
‫سيزده گونئي يونان قلم انجمنينده عضوسوز؟‬ ‫ساري چوئريب‪ ،‬درين بير آه چكدي‪ .‬بوينونون‬
‫سؤز آرتيق بير يول آغزيمدان چيخميشدي‪.‬‬ ‫دامارﻻري قوروموش كيمي سيخيشدي‪ .‬دؤنوب‬
‫"يوخ بئله بير قلم انجمني تانيميرام‪ ،‬ياﻻندان‬ ‫اوزومه باخمادان‪ ،‬گئنه او ائتكملي سس تونوندا‪:‬‬
‫دئييرم" دئيه بيلمزديم‪.‬‬ ‫سيزده جلسه يه گلجكسيز؟‬
‫بله‪ ،‬من ده عضو ايديم‪ .‬آنجاق منيم شعرلريمين‬ ‫بله‬
‫و يازيﻼريمين نئجه ليگي ) كيفيتي( آشاغي اولدوغو‬ ‫آغير بير سوسقونلوق آدامين چيگينلريندن‬
‫اوچون‪ ،‬مني عضويتدن چيخارتديﻼر‪.‬‬ ‫آشاغي باسماغا باشﻼدي‪ .‬نفسي آغيرﻻشدي‪ .‬اؤزونو‬
‫آدامين ايچيندن يانار بير آه چيخدي‪ .‬يئنه‬ ‫آنﻼمسيز و بوش اوﻻراق حس ائتمگه باشﻼدي‪.‬‬
‫اوزونو پنجره يه ساري چئويردي‪ .‬آنجاق بو يول‬ ‫دوداغيني بوزوب‪ ،‬درين فيكره گئتدي‪.‬‬
‫"ياخچي‪ ،‬گئري قاييت بيزي ائنيش – قالخيش‬ ‫انسانﻼرين بئنيندن كئچنلري باخيشﻼريندان‪،‬‬
‫ميدانينا قايتار‪ ،‬بيز گئتملي اولدوق" دئيه‬ ‫عضله لرينين دوروموندان‪ ،‬اؤزلليك ايله بويون عضله‬
‫فيكيرلشديگيني‪ ،‬آچيق آيدين سؤزلر ايله كاغاذدان‬ ‫لرينين سيخيشماسي‪ ،‬يوخسا راحاتليغيندان‪ ،‬چهره‬
‫اوخويور كيمي حس ائديرديم‪.‬‬ ‫لرينين درسيندن اوخموماق اولدوغو كيمي اونﻼرين‬
‫ياواش ياواش هوتله ياخينﻼشيرديق‪ .‬هوتلين‬ ‫ذهنلريندن كئچنلر دريلريندن ده ياييﻼر‪ .‬بير آز‬
‫قيرميزي‪ ،‬نئون ايشيقلي تابلوسونو گؤرونونجه‪.‬‬ ‫ديققتلي بير انسان‪ ،‬بونﻼري عمومي شكيلده حس‬
‫آهان‪ ،‬يئتيشديك‪ ،‬باخين اورا سيزين‬ ‫ائدر‪ ،‬آنجاق آيرينتيﻼرينا گيرمه گه حوصله سي‬
‫هوتلينيزدير‬ ‫اولماز‪ .‬منيم كيمي دلي بير آدام ايسه بئله شئيلره‬
‫دئديم‪.‬‬ ‫داها چوخ ديققت يئتيرر‪ .‬آدامين ذهنيندن كئچنلري‬
‫ائوه يتيشيب‪ ،‬سلقه لي بير ساﻻد دوزلديب‪،‬‬ ‫آچيق آيدين سؤزلر ايله آنﻼتير كيمي اوخويوردوم‪.‬‬
‫‪١٤٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اركن گئديم" فيكري ايله ساعات يئددي ياريمدا‬ ‫ائنيش قالخيش ميندانيندان آلديغيم‪ ،‬چوخ‬
‫حزب رئيسينين هوتلينين قاپيسينين قاباغيندا‬ ‫سئوديگيم ه‪‬ن‪‬سي ايچگيمي ايچم‪‬گه باشﻼديم‪ .‬بو‬
‫حاضر ايديم‪.‬‬ ‫آرادا موبايل تلفونوم سسلندي‪ .‬حسين قارداشين‬
‫ساعات سگيزه قدر هوتلين قاپيسيندا‬ ‫آديني گؤرونجه سئوينديم‪ .‬حسين قارداش هميشه‬
‫گؤزلديكدن سونرا‪ ،‬نيگاران اولماغا باشﻼديم‪.‬‬ ‫كي راحات و مهربان سس تونوندا‪ ،‬بير آز دا اوتاناراق‪.‬‬
‫"اولميايا بيزيم حزب رئيسني آلمانين وزارت‬ ‫قنبر قارداش‪ ،‬سندن بير خاهيشيم اوﻻجاق‪،‬‬
‫اطﻼعاتي اوغورﻻييب" دئيه فيكيرلشمه گه باشﻼديم‪.‬‬ ‫سحر بيزيم بو حزب رئيسي ايله يارديمچيسيني‬
‫بئله فيكيرلر مني چوخ راحاتسيز ائدر‪ .‬يئريمده‬ ‫هوتلدن گؤتوروب‪ ،‬سالونا گتيره بيلرسن؟‬
‫دورابيلمرم‪.‬روح حكيميمين بئله وضعيتلر اوچون‬ ‫"آي آﷲ ياخچي اولدو حزب رئيسي قاييديب‬
‫وئرديگي حب لردن بيريسيني آتماق ايسته ديم‪.‬‬ ‫گئتمدي"‪ ،‬دئيه سئوينرك‪،‬‬
‫آنجاق ماشيندا ايچمك اوچون سو يوخ ايدي‪ .‬ائنيب‬ ‫اوﻻر‪ ،‬عيبي يوخدرو‪.‬‬
‫بير استكان ايليق سو ايستمك اوچون هوتله گيرديم‪.‬‬ ‫هامي ساعات سكگيزده سالوندا اولمالييق‪ .‬من‬
‫هوتلين كانتينينده بير نئچه نفرين بيزيم ديليمزده‬ ‫اونﻼرﻻ دانيشديم‪ .‬ساعات سكگيزه اون دقيقه قاﻻندا‬
‫دانيشديقﻼريني گؤرونجه سئوينديم‪ .‬بير استكان‬ ‫هوتلين قاباغيندا سني گؤزله يجكلر‪.‬‬
‫ايليق سو ايله داوامي آتديقدان سونرا‪ ،‬بيزيم ديلده‬ ‫باش اوسته‬
‫دانيشانﻼردان بير خانيما‪.‬‬ ‫سحر تئزدن قالخيب‪ ،‬حزب رئيسيني آپارمالي‬
‫باغيشﻼيين‪ ،‬من حزب رئيسينين شوفريم‪،‬‬ ‫ايديم‪ .‬بونو اؤزوم اوچون بير شرف كيمي حس‬
‫ساعات سگيزه اون دقيقه قاﻻندا رئيسي مينديرجك‬ ‫ائديرديم‪ .‬منيم كيمي بير بي سروپا آدامين بيردن‬
‫ايديم‪ .‬رئيسدن خبرينيز وار مي؟‬ ‫بيره حزب رئيسينين خصوصي شوفري اوﻻبيلمه سي‬
‫دئيه سوروشدوم‪ .‬او خانيم حزب رئيسيني بير‬ ‫بؤيوك بير شانس ايدي‪ .‬اؤز – اؤزومه "بلكه بونﻼرين‬
‫اؤنجه كي آخشام گؤردوگونو آنﻼتدي‪ ،‬آنجاق نييه‬ ‫ايشي آلمانيادا بير – ايكي آي چكر‪ ،‬من ده هر گون‬
‫يوبانديغيندان خبري يوخ ايدي‪ .‬مهربان بير سس‬ ‫حزب رئيسينين خصوصي شوفري كيمي ايشلرم‪.‬‬
‫تونوندا‪.‬‬ ‫بلكه ده آدام آيري تحصيﻼتينين يانيندا بير ده روح‬
‫بويورون بير فينجان قهوه ايچين‪ ،‬اوتورون‪،‬‬ ‫حكيميدير‪ .‬خسته ليگيم باره سينده دانيشارام‪.‬‬
‫ايندي گلر‬ ‫بيگانه بير دوقتور كيمي باشدان ساوما ائله ميز‪ .‬بلكه‬
‫دئدي‪.‬اوتوروب گؤزله ديم‪ .‬ساعات آرتيق سكگيز‬ ‫درديمه بير چاره تاپار" دئيه فيكيرلشرك ساعات اون‬
‫ياريم اولموشدو‪.‬‬ ‫بيرده ياتديم‪.‬‬
‫يئنه او "پارانوئيد" نگارانچيليغيم تَپ‪‬مه ووردو‪.‬‬ ‫ائرته سي گون ساعات يئددي يه اون بئش‬
‫اليم آياغيم تيتره مگه باشﻼدي‪ .‬حزب رئيسينه بير‬ ‫دقيقه قاﻻ ساعاتين زنگي چالينجا‪ ،‬بو يول يوموروق‬
‫شئي اولسايدي‪ ،‬بوتون آرزوﻻريم هئچ اوﻻجاق ايدي‪.‬‬ ‫ايله اوستونه وورماديم‪ ،‬جيرريقا كيمي يئريمدن‬
‫منيم هؤووشنم كانتينده كي لري ده هؤووشنه‬ ‫قالخيب‪ ،‬ساققاليمي قيرخيب‪ ،‬يوغوندوم و "بير آز دا‬
‫‪١٥٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫دقيقه سونراقاپي آچيلدي‪ .‬حزب رئيسينين‬ ‫لنديردي‪ .‬بير بيري ايله پيچيلداماغا باشﻼديﻼ‪.‬‬
‫يارديمجيسي داغينيق ساچﻼري‪ ،‬پيسميريقلي‬ ‫پيچيلديﻼر آراسيندا "رئيسه بير شئي اولسا‪ ،‬بوتون‬
‫گؤزلري ايله‪ ،‬اؤزو قاپينين داليندا دوراراق‪ ،‬باشيني‬ ‫توپﻼنتي هئچ اوﻻر"‪" ،‬آلمانين اونون اوچون چوخ دا‬
‫قاپينين چاتﻼغيندان اوزالديب‪ ،‬نفسيندن عراق‬ ‫امنيتلي بير اؤلكه اولماديغيني بيليردي" كيمي‬
‫قوخوسو پوسگورر‪‬ك‪.‬‬ ‫سؤزلر ائشيديرديم‪ .‬بيزيم ديليمزده دانيشان‬
‫رئيس دوش توتور‬ ‫وطنداشﻼر ايكي – ايكي‪ ،‬اوچ – اوچ هوتلدن‬
‫دئدي‪ .‬قورخو و هيجانﻼر ايچينده‪ ،‬منه هئچ ده‬ ‫چيخيب گئدرك كانتينده قاﻻنﻼرين ساييسي گئت‬
‫ارتباطي اولمايان بير سؤز گلدي آغزيما‪.‬‬ ‫گئده آزاليردي‪ .‬بو وضعيت منده آغير بير يالنيزليق‬
‫بس توپﻼنتي نه اوﻻجاق؟‬ ‫دويغوسو و قورخو ياراديردي‪ .‬ساعات آرتيق دوققوزا‬
‫دئيه سوروشدوم‪ .‬رئيسين يارديمجيسي چوخ‬ ‫ياخينﻼشيردي‪.‬بير خانيمدان يالواريرجاسينا ‪،‬‬
‫سويوق قانلي و اؤنمسمز بير سس تونوندا‪.‬‬ ‫"رئيسين آدي نه دير" دئيه سوروشدوم‪ .‬هوتلين‬
‫رئيسين داها اؤنملي بير ايشي چيخدي‪.‬‬ ‫رسپتسيونوندان رئيسين قالديغي اوتاغين نمره‬
‫توپﻼنتيا گلمه مگه قارار وئردي‪ .‬توپﻼنتيني ابطال‬ ‫سيني آليب‪ ،‬تر – تله سيك اوتاغين قاپيسينا‬
‫ائتسينلر‬ ‫گئديب‪ ،‬قورخا – قورخا قاپيني ووردوم‪ .‬هئچ بير‬
‫دئيب قاپيني اوزوموزه باغﻼدي‪.‬‬ ‫خبر چيخمادي‪ .‬دوردوغوم يئرده قورويوب – قالديم‪.‬‬
‫بوتون آرزوﻻريم سويا تؤكولدو‪ .‬بلكه بير‬ ‫ساعاتيما باخديم‪ .‬دوققوز ياريم ايدي‪ .‬آرتيق حزب‬
‫شوفرليك ايشي تاپابلرم‪ ،‬بلكه بو رئيس عيني زاماندا‬ ‫رئيسنيين گروگان توتولموش اولدوغوندان‬
‫روح حكيمي دير‪ .‬درديمه بير چاره ائدر‪ ،‬كيمي‬ ‫آرخايينﻼشماغا باشﻼديم‪.‬پارانوئيد نگارانچيليغيم تپه‬
‫خيالﻼريم هئچه چيخدي‪ .‬كور – پئشمان‪ ،‬سويوم‬ ‫مه ووردو‪ .‬تر – تلَسيك‪ ،‬آشاغي قاتا ائنديم‪ .‬بيزيم‬
‫سوزوله سوزوله ائوه قاييديب‪ ،‬بير اؤنجه كي‬ ‫ديلده دانيشانﻼردان هئچ كيم قالماميشدي كانتينده‪.‬‬
‫آخشامدان قاﻻن عراغيمي ايچركن‪.‬‬ ‫رسپتسيوندا اوتوران خانيما يالواريرجاسينا "پوليسه‬
‫كشگه بو دلي ليكدن هئچبير زامان ساغالماسام‬ ‫زنگ وورون" دئديم‪ .‬نه اولدوغونو سوروشدو‪ .‬هؤوشنه‬
‫دئيه آروزﻻديم‪.‬‬ ‫و تيترمه ايچريسينده‪" ،‬بيزيم حزب رئيسي اوتاغيندا‬
‫دگيل‪ ،‬كسين كي باشينا بير شئيلر گليب‪ ،‬بيليرسيز‬
‫بئله اؤنملي انسانﻼرين جاني هميشه و هر يئرده‬
‫امنيت ده اولمايابيلر" دئيه جواب وئرديم‪.‬‬
‫رسپتسيونداك خانيم دا منيم قورخو و هؤووشنه‬
‫لريمدن ال – آياغيني ايتيردي‪ .‬قالخيب من ايله‬
‫اوتاغين قاپيسينا گلدي‪ .‬ساعات آرتيق اونا اون بئش‬
‫ديقيقه قاليردي‪ .‬رسپتسونداكي خانيم ايله ايكيميز‬
‫قاپيني ياريرجاسينا وورماغا باشﻼديق‪ .‬بير نئچه‬
‫‪١٥١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫سئوگيليسي اوﻻبيلن بير اويقور قيزي! خورتﻼنينگ‬ ‫قشقايي توركجهسيندن بير نثر نمونهسي‬
‫آدي اويچوي اولماسايدي دا چواچيو يا دا بونا بنگزر‬
‫بير زاد اوﻻبيليردي‪ .‬بونا گؤره ده هئچ آديني‬ ‫ايسا دوغانلي‬
‫سوروشماميش پيس كللهسيني قوپارتميشدي‪.‬‬
‫وتن گل بئله گئدليم‬
‫جوممورونگ آت قويروغو باغﻼنميش اوﻻن‬
‫اوزون بير متلينگ ايلك بؤلومو‬
‫ساچچي‪ ،‬ساققالينا ديزديگي يمني مونجوقﻼر‪،‬‬
‫بويونوندان آسيلي قورد ديشي‪ ،‬سول قاشينينگ‬ ‫)قاشقايي ديلجي لرينينگ اورتاق باخيشينا داياناراق‪،‬‬
‫اوستونده بير گؤگ]‪ [١٣‬چات تكين گؤزوكن درين‬ ‫اينديكي تورك ديلينده اولمايان و گنلليكله آراب‬
‫يارا ايزي‪ ،‬ياشيل پارﻻق گؤزلري‪ ،‬واردان آرتيق]‪[١٤‬‬ ‫ديلينده ايشله نن بيتيم )حرف(لر‪ ،‬تورك آباجاسينا‬
‫دا يوروينده قول_ قاناتيندان قووزانان اووسونلو ]‪[١٥‬‬ ‫اويقون يازيلميشدير‪(.‬‬
‫سسلر‪ ،‬قاراچوققايي اونا قيسقانديريردي‪.‬‬
‫بو اؤزلليكلرينگ هئچ بيريسي جوممورونگ‬ ‫گون قيزيل بير قيژقيرراغا]‪ [١‬مينيب باتيداكي‬
‫كؤلگليگي]‪ [١٦‬اوﻻن يازيق قاراچوققا’يا پاي‬ ‫داغﻼرا دوغرو چاپيردي]‪ .[٢‬قاراچوققا يئره‬
‫اولماميشدي‪ ،‬بير تك سول الينينگ اولماماسيندان‬ ‫سرَلنميش اوزون بير قارا گرمن]‪ [٣‬تكين]‪ [٤‬دينه‬
‫آييري!‬ ‫داغينينگ روخونا]‪ [٥‬برلميشدي]‪ .[٦‬ايگيرمي‬
‫اونونگ تك گؤزه گلن دگيشيك اؤزلليغي‪،‬‬ ‫ارشين ايلريده ياماجدان آششاغي اينن ساغ الي‬
‫جومموردان اونا پاي اوﻻن آت قويروغو ساچچي‬ ‫پاسﻼنميش شام دميريندن دوزلميش اوﻻن‪ ،‬سول‬
‫اوﻻبيليردي‪ .‬يوخسا كيم سوسقون سوﻻق بير‬ ‫قولو دا اولمايان اوجا بويلو گؤزلري آز چكيك اوزو‬
‫يئريينده]‪[١٧‬‬ ‫وئرردي؟‬ ‫قيز‬ ‫قاراچوققا’يا‬ ‫سوموكلو]‪ [٧‬چينگيز بيييقلي آﻻ ساچلي قيرخ يا دا‬
‫ياستيﻼشميش بير توسباغايا بنگزهين‪ ،‬گون دوغاندا‬ ‫يوز قيرخ ياشيندا اوﻻن او كيشي‪ ،‬بكه]‪ [٨‬ده آيري‬
‫قورخودان باتينينگ قارانليغينا سيغينان‪ ،‬گون اورتا‬ ‫بير كيشي بو آدي اونا باغيشﻼميشدي‪.‬‬
‫چاغي آياق آلتيندا ازيلن‪ ،‬گون باتان چاغي دا‬ ‫قاراچوققانينگ اگهسي]‪ [٩‬اوﻻن بيريسي‪ .‬بو آددان‬
‫اوزانيب آنشيريق’آ]‪ [١٨‬سوررونن بير يوخلوق!‬ ‫خوشو گلن‪ ،‬اوندان آنگﻼيان‪ ،‬آرخاسينداكي قاراليغي‬
‫جوممور آنجاق قاراچوققا كيمين دوشونموردو‬ ‫تانييان بيري‪ .‬آدي جوممورودو آنجاق قاراچوققا اونا‬
‫تابي]‪ .[١٩‬ايگيرمي يا دا يوز ايگيرمي ايل سوسوب‬ ‫دميرلگين]‪ [١٠‬دئييردي‪.‬‬
‫دا جانقاﻻلي]‪ [٢٠‬بير ياشامي اوﻻن اگه سينينگ‬ ‫دميرلگينينگ بارماغينداكي اوزوگونگ ساري‬
‫آياغيندا سوررونن قاراچوققا‪ ،‬جوممورونگ تانيديغي‬ ‫قاشيني نئچچه ايل اؤنجه پئكين’ده]‪ [١١‬اؤلدوردوگو‬
‫انگ هالقيشﻼمالي وارليق ايدي‪ .‬او گرچك بير‬ ‫بير خورتﻼنينگ]‪ [١٢‬اليندن قاپميشدي‪ .‬اوزوگه‬
‫يولداش‪ ،‬گؤوه نيلير بير قولداش‪ ،‬قورخماز بير‬ ‫باخديغيندا‪ ،‬قيرخ ايل اؤنجه اورومچو’دا آناسينينگ‬
‫آرخاداش ايدي‪.‬‬ ‫قارينيندا اؤلدورولن گؤگچك آدلي قيزي گؤروردو‪.‬‬
‫قيرخﻼر ايل يولدا اوﻻن‪ ،‬ساواشدان ساواشا‪،‬‬
‫‪١٥٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫گيزلم]‪ ،[٣٠‬س‪‬ويشمه نينگ قوتسال قودوزلوغو! آه‬ ‫دوغانلي‬ ‫بير‬ ‫دوشن‬ ‫باريشا‬ ‫باريشدان‬
‫آلتان! نيجه بير كيشي سني گؤرسون ده ارككليگي‬ ‫ساربازي’نينگ]‪ [٢١‬آياغيندا سوررونمك‪ ،‬هئچ ده‬
‫باش قويوب داغﻼرا گئدمهسين؟ ندن اؤلوب ده‬ ‫قوﻻي بير ايش دگيل ايدي‪.‬‬
‫سنده ايتمهسين؟ باشﻼمادان بيتمهسين‪ ،‬ندن يانار‬ ‫گون ايشيغي گؤرمهين يوزلر ايل سورن‬
‫گؤزونگده آليشيب]‪ [٣١‬دا توتمهسين؟‬ ‫گوندوزلرده‪ ،‬قارانليق گؤرمهين سونسوز گئجهلرده‪،‬‬
‫اودون منيم]‪ [٣٢‬اوجاق سن اول! سوگي منيم‬ ‫قوشقولو‬ ‫چاغﻼرينگ]‪[٢٢‬‬ ‫آخمايان‬ ‫هئچ‬
‫قوجاق سن اول! قارا’نگ منيم آل’ايم سن اول!‬ ‫دورقسانماﻻريندا جوممورو يالينقيز بيراخماماق‪،‬‬
‫يولچو منيم‪ ،‬يولوم سن اول! توتوش گه]‪ [٣٣‬داديما‬ ‫زامانينگ انگ دار ديليملرينده دونوب قالميش اوﻻن‬
‫يئتيش! سينينق بئليمده سن بيتيش! قويما ايشيقدا‬ ‫ياريمچيليق سؤزلري آختاريب بولوب بوتونلشتيرمك‬
‫من ايتم! گولومسه قويما من بيتهم! گئجنگده ‪’...‬‬ ‫و بونﻼرا بنگزر مينگلرجه اينانيلماز چتينليكلره‬
‫سون بو سؤزلري اوجا سس اينن سؤيلميش‬ ‫دايانماق قاراچوققادان باشقا‪ ،‬كيمينگ اليندن گله‬
‫اولمالي ايدي كي‪ ،‬ياماجدان اينركن آرخايا باخيب‬ ‫بيليردي؟‬
‫اونو ايگيرمي ارشين گئريده اوچورومونگ كمينده‬ ‫سون گونلرده سارباز]‪ [٢٣‬گئجه لرينينگ‬
‫قوشقو]‪ [٣٤‬قوشماقدا گؤرن جوممور‪ ،‬اوجادان‬ ‫قارانليغيندان بسله نن آلتان قارانتي’يا]‪ [٢٤‬آشيق‬
‫قاققيﻼييب دئدي‪:‬‬ ‫اولدوغونو دا‪ ،‬باشينداكي دردلره آرتسايدينگ‪،‬‬
‫_ گل آوارانينگ]‪ [٣٥‬بيريسي! دوروب هارا‬ ‫قاراچوققا’نينگ ايشينينگ ناغارزا]‪ [٢٥‬چتين‬
‫باخيرينگ؟ ايتم بيتم توتم اؤتم خان! آياغينگ‬ ‫اولدوغو آچيقجا آنگﻼشيليردي‪.‬‬
‫سيگريلسه آلتاني بيراخ‪ ،‬آتاسي آلﻼق دا سني‬ ‫آلتان خاتين! سارباز گئجلرينينگ قارانليغيني‬
‫قورتاراماز قوردلوتنگ’اينگ]‪ [٣٦‬ديبيندن! اين‬ ‫يئر اوزونونگ انگ گؤزل قاراسينا بويايان قارانتي‪.‬‬
‫آششاغي! بيرآزدان گون باتاجاقدير‪ .‬من ده آلما‬ ‫تانيديغيميز آل’اينگ آناسي‪ ،‬آلﻼق’اينگ قيزي‪.‬‬
‫درهسينده]‪ [٣٧‬دونقوزﻻرينگ كئشيگيني چكه‬ ‫آنجاق ‪...‬‬
‫جگيم‪ .‬اوندا سن ده گومم اول]‪ [٣٨‬گئد‬ ‫آنجاق قاراچوققانينگ گؤزوندهكي آلتان‪ ،‬بو‬
‫ويلوولوغونگونگ ]‪ [٣٩‬آرديندان! هارادان سنينگ ده‬ ‫ياخينليقﻼردا بيتميردي! اونونگ دوشله ديگي آلتان‬
‫بئله هرگلي اولدوغونگو بيلجگيديم من؟ اينديدن‬ ‫قاراباسانا بنگزر بو قوشقولوقﻼردا]‪ [٢٦‬قاباريردي‪:‬‬
‫الينگه آليب ميرت_ ميرت]‪ [٤٠‬ائتمه قارداش! قوي‬ ‫‘‘دوداقﻼرينينگ آراسيندا يوز مينگ‬
‫گون باتسين!‬ ‫قيزگلينينگ]‪ [٢٧‬ترچيك]‪ [٢٨‬سيجاقليغيني‬
‫سنينگ گونونگ منيمكيندن ده ياماندير‬ ‫دؤشلري‬ ‫خاتينيم!‬ ‫ائدبيلهن‬ ‫آرماغان‬
‫يازيق!‬ ‫سوﻻريندان‬ ‫سرين‬ ‫قارابوﻻق’ينگ]‪[٢٩‬‬
‫گل!‬ ‫دولوقسانميش‪ ،‬گونه ايشيق اميزديرن قارانتي!‬
‫گل قوربان اولدوم سنينگ او اوزون بله]‪[٤١‬‬ ‫دينه داغينينگ تك وارليق ندني! قارانتيﻼرينگ‬
‫قارا سئهسينگ]‪[٤٢‬دارينگا!‬ ‫انگ چكيجيسي‪ ،‬بوتون قاپپيﻼرينگ آرخاسينداكي‬
‫‪١٥٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫سئزدي‪.‬‬ ‫جوممورونگ بو تيكانلي]‪ [٤٣‬ديلينه‬


‫اگيليب بير اووج تورپاق گؤتوروب باشينا‬ ‫باخماياراق‪ ،‬قاراچوققانينگ گؤردوگو انگ آرري‬
‫سپدي‪:‬‬ ‫دوررو اوركلردن بيري‪ ،‬بو كيشينينگ جاناغيندا‬
‫سن اوستونده سورروندوگونگ بوتون يئرلر‪،‬‬ ‫چيرپينيردي‪ .‬اونونگ آجيقلي و شوخلوقباز]‪[٤٤‬‬
‫منيم وتنيمدير قارا يولداشيم! سئوگينگي ده‬ ‫ديلي‪ ،‬باشدان گچيرتديگي مينگلرجه‪ ،‬بكه ده يوز‬
‫آنگﻼييريم‪.‬‬ ‫مينگلرجه آجيماسيز ساواشﻼدان دانيشيردي‪.‬‬
‫جوممور ايچين چوخ اوزاقﻼردا يوو ‪ ،‬ائله بو‬ ‫تؤكولن قانﻼر‪ ،‬اوچوشان جانﻼرينگ‪ ،‬گرچك يا دا‬
‫ياريم سانييه ليگيندهكي قوشا]‪ [٤٩‬دونيادا چوخ‬ ‫شوخلوق اولدوغو بيلينمهين گچيجي ساواشﻼر و‬
‫داها دينج بير ياشام آخماقدايدي‪.‬‬ ‫باريشﻼرينگ‪ ،‬بيراخديقﻼري ايزلر‪ ،‬بو ديلده‬
‫آسلي’يا بنگزر آدي اوﻻن سئوديجه گي او‬ ‫بلليايدي‪.‬‬
‫دونيانينگ انگ گؤزل قيزيايدي‪ .‬قيزينگ اوچ‬ ‫انگ]‪ [٤٥‬آزيندان او دا بير كشه]‪ [٤٦‬آشيق‬
‫ممهلي اولدوغو يا دا سويشيركن جوممورو‬ ‫اولوب بئله گونلرينگ ناغارزا بئيين اوچوروجو‬
‫ديشلهييب]‪ [٥٠‬ياراﻻماسي هئچ ده گؤزه ترس‬ ‫اولدوغونو بيليردي‪ .‬نادير شاه’اينان هيند’ا‬
‫گلميردي بو دونيادا‪ .‬قوپراق’دا]‪ [٥١‬بوتون‬ ‫گئتديگينده‪ ،‬هازارا توركلريندن اوﻻن بير گؤزو‬
‫خاتينﻼردا اوچ ممه وارايدي و سويشيركن ارككلري‬ ‫چكيك ساچچي قارا اون سككيز ياشار قيزي‬
‫ديشله ييب ياراﻻماق بير دب]‪ [٥٢‬ساييليردي‪.‬‬ ‫كيشمير يايﻼقﻼريندا قوززو اوتاريركن گؤرموشدو‪.‬‬
‫ايشينگ گولونج بير ياني دا وارايدي؛‬ ‫بابيرﻻرينگ دا تورك اولدوغونو بيلديگينده‪،‬‬
‫قاراچوققاينان جوممورونگ بيرليكده ليگي آنجاق‬ ‫ووروشماقدان چكينيب هازارا يارينا ساري گئري‬
‫ايككيسينينگ ده سايمان آدلي بيريسينينگ‬ ‫دؤنمك ايسته ميشدي‪ .‬جئبههيه دال چويرديگينده‬
‫كؤلگهلري اولدوقﻼريندان قايناقﻼنيردي‪ .‬قوپراقدا بير‬ ‫ساغ قولو دمير دؤشلوگو اوﻻن بير فيل’اينگ‬
‫گون يئرينه ايككي پارﻻق اولدوز گؤگده گؤرونوردو‪.‬‬ ‫لپپي]‪ [٤٧‬آلتيندا ازيليب قوپموشدو‪ .‬او آشيقليق‬
‫آنجاق دونيادان قوپراغا بير چاغيراق]‪ [٥٣‬آرا‬ ‫جوممور ايچين باشدان گچيرتديگي انگ قارماشيق‬
‫واريدي‪ .‬چاغيراق ندير؟ سوروشسانگيز‪ ،‬ايككي قوشا‬ ‫ياشانتيﻼردان بيريايدي‪.‬‬
‫دونيانينگ آراسينداكي چاغ_ بويوت’او اؤلچمك‬ ‫قاراچوققا جوممورونگ اونونگ دوشلريني‬
‫ايچين اورتايا قويوﻻن بير اؤلچودور‪ ،‬دئيه ريم‪.‬‬ ‫سئزديگيندن اوتانيب گئجه باسان بير دوش‬
‫ياماجدان آششاغي سوزولركن‪ ،‬قاراچوققا‬ ‫لگين]‪ [٤٨‬سوزولرك ياماجدان آششاغي سورروندو‪.‬‬
‫آچيقجا‬ ‫دوشوندوكلريني‬ ‫جوممورونگ‬ ‫قارا ساققيز ساچچا بوﻻشان تكين جوممورونگ‬
‫اوخويابيليردي‪:‬‬ ‫آياغينا ياپيشدي‪ .‬اوزونه باخيب بير گولومسهدي‪.‬‬
‫‘منيم ياشاميم بورادا آنگﻼم بولور؛ تورپاغيم‬ ‫دوداقسيز اولدوغو ايچين اوزونده هئچ بير‬
‫بورادير‪ ،‬يوردوم‪ ،‬يووام ]‪ ،[٥٤‬ايچينده دوغولدوغوم‪،‬‬ ‫دگيشيكليك گؤرونمهدي آنجاق جوممور‬
‫اورادا ساواشيب اؤلدوردوگوم‪ ،‬اؤلدورجگيم‪ ،‬اؤلدوروله‬ ‫قوشقوﻻريني ائشيتديگي تكين گولومسهمهسيني ده‬
‫‪١٥٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫بئله بير آساناك]‪ [٦٧‬دا اوخويوردو‪:‬‬ ‫جگيم يئر بو گؤگدهكي گؤگكوررا’دير]‪’.[٥٥‬‬


‫اووسونﻼرا بوروندوم‬ ‫اينه رك بير قايادان بارماقﻼرينا بوﻻشان‬
‫دالدان داﻻ سوروندوم‬ ‫تورپاغي توخ]‪ [٥٦‬قوخخوﻻياندان سونرا ديلينه‬
‫يورقون بير ديلگيديم‬ ‫سوروب اوتقوندو]‪.[٥٧‬‬
‫گؤگ تانگرييا گؤروندوم‬ ‫_ دئييريم قارا اوغول! سنجه تورپاقدان داها‬
‫آغاج دا بئله بير آساناكي اونونگ قارشيليغيندا‬ ‫گؤزل قوخان داها يئمهلي اوﻻن باشقا بير زاد]‪ [٥٨‬دا‬
‫سؤيله ييردي‪:‬‬ ‫وار مي؟‬
‫بزه دينگ بزه مني‬ ‫سونرا اوزون بير قاققيلتينينگ]‪ [٥٩‬آرديندان‬
‫بيله دينگ سؤزه مني‬ ‫دئدي‪:‬‬
‫آرزيﻼرينگ آريلسين‬ ‫»بيزيم تورپاقﻼريميزا گؤز تيكنلر ده بونو بيليرلر‬
‫گتيردينگ گؤزه مني‬ ‫تابي]‪«![٦٠‬‬
‫بونو ديلگي اوﻻن آدام هئچ ائشيتمهسه ده‬ ‫سول آياغيني بير گَون]‪ [٦١‬ريشهسينه‬
‫اورگينه بير دينجليك قونوب گؤزلري ايشاريردي‪.‬‬ ‫دايانديريب ساغ آياغيني بركيتديب گولومسهدي‪:‬‬
‫كندده نئچچه كشه چوو ]‪ [٦٨‬دوشموشدو‪،‬‬ ‫»من ياﻻيان تورپاغينگ دادينا شام دميري ده‬
‫پاليدينگ ياخينليغينداكي دليك‪ ،‬خودانينگ‬ ‫قاريشدي! بو دا توزونونگ دوزو اولسون قارا جان!«‬
‫اوباسينا گئدن يولونگ گيريشيدير‪ .‬بو دليگه‬ ‫جوممور دينچي بيري اولماديغي تكين‪ ،‬هئچ‬
‫ياخينﻼشاني دا قارا بير ييﻼن سانجيب جاني‬ ‫بير دوشونجهيه ده باغلي دگيليدي‪ .‬سارباز كندينده‬
‫چيخماميش اونو اوتور!‬ ‫هئچ بير تاپيناق‪ ،‬كنيسه‪ ،‬مسجيد يا دا گيزلي بير‬
‫ديرره‪ ،‬كندينگ دليسي ده آخشامﻼر‬ ‫تاپينماق اورتامي يوخودو‪.‬‬
‫آغاجينگ ديبينه بير ييرتيق پاﻻن آتيپ اوستونه‬ ‫كندينگ تك قوتسال وارليغي بير پاليد]‪[٦٢‬‬
‫اوزانديقدان سونرا‪ ،‬ديرسگينه دايانيب اوزون بير‬ ‫آغاجي ايدي‪ .‬نئچچه يوز يا نئچچه مينگ ياشار‬
‫تركه’يي]‪[٦٩‬دليگه سوخاراق بو ييري]‪ [٧٠‬هئچ ده‬ ‫اولدوغو دا قوتسال اولدوغو تكين بير گيزلم ايدي‪.‬‬
‫كؤكونده اولمايان بير سس اينن اوخويوردو‪:‬‬ ‫آنجاق قاراچوققا’گيل آچيقجا بو آغاجينگ ندن‬
‫قارينينگ آغراسين خودا]‪ ![٧١‬اوينگ كور‬ ‫قوتسال اولدوغونو بيليردي‪ .‬آغاجينگ كونداسي]‪[٦٣‬‬
‫دليكدهدير!‬ ‫سارباز تورپاقﻼريندا اولسايدي دا‪ ،‬ريشهسي]‪[٦٤‬‬
‫چؤپ سوخوروم گؤزونگه! بيچاغينگ‬ ‫آلتداكي دونيادان‪ ،‬ارليكخان’اينگ]‪[٦٥‬قارانليق‬
‫ايليكدهدير!‬ ‫دينجليگيندن بسلهنيردي‪.‬‬
‫‪...‬‬ ‫دوغانليﻼر بيلر بيلمز بو آغاجا اووسونلو‬
‫دلي اولدوغو ايچين‪ ،‬هئچ كيمينگ ده اوندا‬ ‫پاليد]‪[٦٦‬دئييب‪ ،‬ديلك توتوب دال بوداغيني پارچا‬
‫ايشي اولمازدي‪.‬‬ ‫بزلري اينن بزه ييرديلر‪ .‬ديلگي اوﻻن بويالي بز‬
‫آنجاق ياريمچيليق بير دمير آدام ايچين‬ ‫پارچاسيني بوداقﻼرا باغﻼياندا‪ ،‬پارچانينگ ديليندن‬
‫‪١٥٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫]‪ [١١‬چين’اينگ باشكندي‪.‬‬ ‫خودانينگ نه اولوب اولماديغي‪ ،‬يا دا بير دلينينگ‬


‫]‪ [١٢‬زامبي‪.‬‬ ‫گؤزوندن نيه بنگزديگي هئچ ده اؤنملي بير قونو‬
‫]‪ [١٣‬ماوي‪.‬‬ ‫اوﻻمازدي‪.‬‬
‫]‪ [١٤‬هر شئيدن چوخ‪.‬‬ ‫جوممور گئري يه دؤنوب باخديغيندا‬
‫]‪ [١٥‬افسانوي‪.‬‬ ‫اورتادوغودا دوغولدوغونو‪ ،‬هئچ اولوب اولماديغيني‬
‫]‪ [١٦‬اؤگئي كؤلگه‪.‬‬ ‫بيله كسينلشتيره مديگي خودانينگ چيركين‬
‫]‪ [١٧‬يوروينده‪.‬‬ ‫شوخلوقﻼريندان بيري گؤروردو‪ .‬قاشقايي‬
‫]‪ [١٨‬دوغو’يا‪.‬‬ ‫يايﻼقﻼرينينگ سرين جانا سينر گونلريني قانا‬
‫]‪ [١٩‬ﻻبي\ تاپي\ تابي كي‪.‬‬ ‫بوﻻيان‪ ،‬اينگيليسلري كنگر خليجيندن]‪[٧٢‬قاشقايي‬
‫]‪ [٢٠‬هاي كوولو\ اونلو\ سسلي و شوللوق‪.‬‬ ‫يوردﻻرينا جاﻻييب دالديران‪ ،‬سونرا ايرانينان‬
‫]‪ [٢١‬اسكرينينگ\ ساواشچيسينينگ\ سارپ آز‪:‬‬ ‫ايراغينگ اوشاقيانا ساواشيني ساليب سككيز ايل‬
‫برك آز‪.‬‬ ‫اوتوروب سددامينان خومئيني’يه اوزاقدان باخيب‪،‬‬
‫]‪ [٢٢‬زامانﻼر‪.‬‬ ‫بكه ده قاققيﻼييب گولن‪ ،‬ساواشدان سونراكي ايراغي‬
‫]‪ [٢٣‬قاشقايي بويﻼرينينگ بيرينينگ اوتوردوغو‬ ‫دا اودا چكيب سددامي سيچان كيمين دليگه‬
‫كند‪ .‬دينه داغينينگ اتتگينده‪ ،‬پادينا بؤلگهسينده‬ ‫سوخوب بوغان‪ ،‬خودا اوﻻمازدي‪ .‬بو خودانينگ‬
‫اوﻻن بير تورك كندي‪.‬‬ ‫يئرينه اوتورموش اوﻻن بيلينمزليك‪ ،‬كيم نه بيلير‬
‫]‪ [٢٤‬شبح\ خايالت‪.‬‬ ‫بوندان سونراسي ايچين نه اويونﻼر بزيه بيليردي؟‬
‫]‪ [٢٥‬نه قادار‪.‬‬ ‫سونگراسي دا وار‪...‬‬
‫]‪ [٢٦‬شعرليك‪.‬‬
‫]‪ [٢٧‬ائوليليك ياشينا يئني چاتميش اوﻻن قيز‪.‬‬ ‫]‪ [١‬اوزاي گميسي\ خيزلي گئدن بير افسانوي آرابا‪.‬‬
‫]‪ [٢٨‬تاززا\ تززه\تازه\ چيتير‪.‬‬ ‫]‪ [٢‬قوشتوروردو\ كوشتوروردو‪.‬‬
‫]‪ [٢٩‬دينه داغيندا چئشمهلي بير بؤلگه آدي‪.‬‬ ‫]‪ [٣‬يئلن\ گچچي قيليندان توخونان‪ ،‬ائني ‪١‬رشين‬
‫]‪ [٣٠‬گيزَم\ سير‪.‬‬ ‫اوزاماسي دا نئچچه ارشين اوﻻن قالين داياناقلي و‬
‫]‪ [٣١‬آلووﻻنيپ\ توتوشوب‪.‬‬ ‫سو گچيرمز قوماش‪.‬‬
‫]‪ [٣٢‬منَم )ائيمير لهجهسينده منيم دئييلير(‪.‬‬ ‫]‪ [٤‬كيمي\ گيبي‪.‬‬
‫]‪ [٣٣‬گل‪.‬‬ ‫]‪ [٥‬زيروهسينه‪.‬‬
‫]‪ [٣٤‬شعر‪.‬‬ ‫]‪ [٦‬زيللنميشيدي\ اوداقﻼنميشدي‪.‬‬
‫]‪ [٣٥‬يازيق\ درب‪‬در\ ديدرگين‪.‬‬ ‫]‪ [٧‬كئميكلي‪.‬‬
‫]‪ [٣٦‬دينه داغيندا درين و دار بير درهده يئر آﻻن‬ ‫]‪ [٨‬بلكي‪.‬‬
‫بوزولونگ آدي‪.‬‬ ‫]‪ [٩‬يئيهسي\ صاحيبي‪.‬‬
‫]‪ [٣٧‬سارباز كندينده بير دره آدي‪.‬‬ ‫]‪ [١٠‬دميره بنگزر\ تيمورلگين\ تيمور لنگ‪.‬‬
‫‪١٥٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫]‪ [٦٣‬كؤتوگو\ گؤودهسي‪.‬‬ ‫]‪ [٣٨‬ايتيل\ جهننم اول‪.‬‬


‫]‪ [٦٤‬كؤكو‪.‬‬ ‫]‪ [٣٩‬چالديرماق\ اگلهنمك\ هرگلهليك‪.‬‬
‫]‪ [٦٥‬يئرآلتي دونياسينينگ اگه سي‪.‬‬ ‫]‪ [٤٠‬ميرتﻼنماق‪.‬‬
‫]‪ [٦٦‬تيلسيملي كستانه‪.‬‬ ‫]‪ [٤١‬قلمه بنگزر اينجه اوزون يووارﻻق\ سارمايا‬
‫]‪ [٦٧‬باياتي‪.‬‬ ‫بنگزر‪.‬‬
‫]‪ [٦٨‬خبر\ شاييه‪.‬‬ ‫]‪ [٤٢‬قارامتيل\ قاراشين‪.‬‬
‫]‪ [٦٩‬تركه‪ :‬اوزون اينچه دال\ شيو‪.‬‬ ‫]‪ [٤٣‬ديكنلي‪.‬‬
‫]‪ [٧٠‬ماهني\ توركو‪.‬‬ ‫]‪ [٤٤‬شاخاجي\ شاكاجي‪.‬‬
‫]‪ [٧١‬خودا‪ :‬توركلرينگ اينانجينا گؤره اربلرينگ‬ ‫]‪ [٤٥‬ان‪.‬‬
‫اﷲ’ي اوﻻن يارادانينگ بير آدي‪ \ .‬كؤك اوﻻراق قودا‬ ‫]‪ [٤٦‬كره\ كز‪.‬‬
‫و قوت سؤزجوكلرينه باغليدير\ ايراندا گنلليكله‬ ‫]‪ [٤٧‬فيلينگ آياغي\ لپ‪ :‬جاناوارﻻرينگ ياستي‬
‫آلﻼه يئرينه خودا دئييلير‪.‬‬ ‫آياغي‪ .‬دوه لپپي‪ .‬فيل لپپي‪) .‬شپ\ شپيك(‪.‬‬
‫]‪ [٧٢‬باسرا كؤرفزي‪.‬‬ ‫]‪ [٤٨‬كيمي\ تكين\ گيبي‪.‬‬
‫]‪ [٤٩‬پارالئل‪.‬‬
‫]‪ [٥٠‬ايسيريپ‪.‬‬
‫]‪ [٥١‬دونيانينگ قوشاسيندا اوﻻن ائورن‪.‬‬
‫]‪ [٥٢‬گلنَك‪.‬‬
‫]‪ [٥٣‬جوممورونگ ياراتديغي بير اؤلچوت‪ .‬زامان و‬
‫مكاني بيرليكده اؤلچن بير اؤلچو‪.‬‬
‫]‪ [٥٤‬يووام‪.‬‬
‫]‪ [٥٥‬قاشقاييﻼرينگ تانگريسال اينانجينا گؤره‪ ،‬يئر‬
‫كورهسي گؤگ’ده دوﻻنان بير گؤگ)ماوي(‬
‫كوررا)كوره(دير‪ .‬آند ايچنده بيرچوخ زامان گؤگدهكي‬
‫گؤگ كوررا’يا ياني يئر كورهسي’نه آند ايچيرلر‪.‬‬
‫]‪ [٥٦‬دويقون\ دويون قارين‪.‬‬
‫]‪ [٥٧‬يوتدو\ اوتدو‪.‬‬
‫]‪ [٥٨‬شئي‪.‬‬
‫]‪ [٥٩‬قاهقاها\ كاهكاها‪.‬‬
‫]‪ [٦٠‬ﻻبي\ تاپي\ تابي كي‪.‬‬
‫]‪ [٦١‬بير ديكهنلي بوتا‪.‬‬
‫]‪ [٦٢‬كستانئ‪.‬‬
‫‪١٥٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫قالمير‪ .‬واختيم اولسا اؤزوم شيرلره باخارام‪.‬‬ ‫‪١‬‬


‫محمد صبحدل‬
‫رؤيا آغزيني آچير آمما سونرا واز كئچير‪.‬‬
‫گولومسهيير و آجي خطلر اوزه چيخير‪ .‬بو واز‬
‫كئچمه بوتون دئييلهسي سؤزلردن آغيردير‪.‬‬
‫سونرا يئنه او قوخوﻻر گلير‪ .‬قوورولموش تره‬
‫اييسي و بئييينين هاراسينداسا گيزلنميش الوان‬
‫توزﻻرين هجومو‪ .‬قارانليق؛ رنگلي توزﻻرﻻ ايشيقﻼنير‪.‬‬
‫آرادا الوان گئييملي باش اؤرتولو بير قيز اوينايير‪.‬‬
‫»عالم دوﻻنير باشيما‪ .‬گل بري‪ .‬گل بري‪ .‬گل بري«‪.‬‬
‫قيامت اوﻻجاق‪ .‬كؤلگهلر سماعا كئچيرلر‪ .‬هرنه‬
‫فيريلدانير و دندهلي چرخلر كيمي دايرهلرين توخونما‬
‫نؤقطهلري بيربيريني ايشه ساليرﻻر‪ .‬شپه‪ ،‬قيزين ساغ‬ ‫جينسيزليك دامجيﻻري‬
‫الينين بارماقﻼري اوجوندان باشﻼيير‪ ،‬بيلكدن‪،‬‬ ‫سو دامجيﻻرينين سسي گئجهده داها آيدين‬
‫ديرسكدن آخير و چييينده دالغاﻻنير‪ .‬دالغا سول‬ ‫ائشيديلير‪ .‬گوندوز ايسه‪ ،‬هرنهيي اؤرت‪-‬باسدير ائدير‪.‬‬
‫چيييندن بوشالماغا باشﻼيير‪ ،‬ديرسكدن بيلهيه و‬ ‫ساعات سسينه قاريشان دامجي سسي مطبخدن‬
‫بيلكدن بارماقﻼرين اوجونا ساري‪ .‬بوراخيﻼن‬ ‫آخيب‪ ،‬ائوين قيراق‪-‬بوجاغينا دولور‪ .‬سونرا قوﻻقدان‪،‬‬
‫شپهنين گوجونو ترپهنن هاوادان دويماق اوﻻر‪.‬‬ ‫بئييندن كئچيب‪ ،‬جانيميزا‪ ،‬روحوموزا قونور‪.‬‬
‫بارماقﻼرين استقامتينده اولسان سني حتي بوغا‬ ‫‪ -‬بلكه بير جينيم اولسايدي‪ -.‬رؤيا دئيير و‬
‫بيلهجهييني ده دويا بيلرسن‪ .‬بونﻼر هارادان گلير؟‬ ‫هانسي نامعلوم يوزومدانسا آرينماغا چاليشير‪-.‬‬
‫موحاريبه چاغي‪ ،‬بيز اوشاقﻼرا اويون كيمي بير‬ ‫ايشلره چاتا بيلميرم اوندان‪ .‬جانينا بير اينه‬
‫شئي گليردي‪ .‬قولﻻريميزي آچيب طيارهلر كيمي‬ ‫كئچيريب‪ ،‬ايشلريمي گؤردوررديم‪.‬‬
‫اوچوردوق‪ .‬اؤزوموزدن كيچيك اوشاقﻼرين‬ ‫پيچيلتيﻻ دانيشير‪ .‬بللي اوﻻن ايشغين آزليغي‬
‫اويناديقﻼري يئره چاتاندا اوووجوموزو آچيب قومو‬ ‫سسه ده تأثير ائديرميش‪ .‬ائله بير بويوموز‬
‫بوشالديرديق‪ .‬بمبارديمان ائديرديك‪ .‬سونرا اوجايا‬ ‫چاتيشميردي‪ .‬ساعاتا باخيرام‪ .‬اوغلوموز شاهين‬
‫چيخيب‪ ،‬هليكوپترلره ال ترپهديب سس‬ ‫اوتاقدا ياتير‪.‬‬
‫چيخاريرديق‪ .‬وضعيت قيرميز اوﻻندا دا زئرزمييه‬ ‫‪ -‬ايندي روبوت سازﻻييرﻻر‪ .‬جينه احتياج‬
‫قاچيرديق‪ .‬بو‪ ،‬اويونوموزون بؤيوكلرين بيزه‬
‫قاريشديقﻼري حيصهسي ايدي‪ .‬ائله بو اويونﻼرين‬ ‫‪ -١‬دوغوم‪ (١٩٧٧) ١٣٥٦ :‬اورميه‬
‫كارشناسي برق قدرت و كارشناس ارشد ‪IT‬‬
‫ايچينده درس دوستﻼريمين نئچهسينين آتاسي‬
‫ادبي فعاليتلر‪ ١٣٩٧ :‬ايليندن بري بوتا فصلنامهسينين مديري ‪-‬‬
‫جبههدن قاييتمادي‪ .‬شهنازخاﻻگيلين ائولرينه بمب‬ ‫كانون نويسندگي بوتا و ادبي تحكيه انجمنينين مؤسس عضوي‬
‫دوشدو و اري اؤلدو‪ .‬شهناز خاﻻنين چنهسينين‬ ‫)تاسيس ‪ -(١٣٩٠‬بوتا انتشاراتينين مديري )تاسيس ‪(١٣٨٧‬‬

‫‪١٥٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫هرنهيين ديبينه گئدن دئييلديم آخي‪.‬‬ ‫ياريسيني ايسه قلپه آپاردي‪ .‬سونسوز ايدي و‬
‫‪ -‬بلكه بو قدر اوشاغي اوزمويهسن‪– .‬رؤيا دئيير‪-.‬‬ ‫ياخيندان تانيديغيم ايلك اوخويان قادين او ايدي‪.‬‬
‫دوستونون ايتيدير‪ .‬بير ايكي گون ساخﻼييب‬ ‫قلپه‪ ،‬سسيني و گؤزلليييني بير يئرده آپارميشدي‪.‬‬
‫حؤصلهدن دوشر‪.‬‬ ‫سونرا ايتلرين هوروشمه سسي گلير‪ .‬جيرتدان‬
‫گؤزونون يورغون ايشارتيسي هله ده گؤزلدير‪.‬‬ ‫دئيير‪:‬‬
‫ايللر آدامﻼري گؤزللهده بيلرميش‪ .‬ايشين‬ ‫‪ -‬ايت سسي گلن طرفه يوخ ايشيق يوﻻ دوغرو‬
‫آغيرطرفي اونا دوشوب‪ .‬ائو ايشي‪ ،‬ائشيك ايشي و‬ ‫گئتمهليييك‪.‬‬
‫شاهينين ده قايغيسي‪ .‬سو سسي ساعات سسينه‬ ‫شاهين‪ -‬دئوين ائوي اوﻻن طرفه؟‪ -‬دئيه‬
‫قاريشير‪ .‬هئچ ايشه چاتا بيلميرم‪ .‬نهييسه‬ ‫سوروشور‪.‬‬
‫ايتيرميشم‪.‬‬ ‫‪ -‬هه دئوين ائوي اوﻻن طرفه‪.‬‬
‫رؤيا‪:‬‬ ‫‪ -‬بيردن بو دئو آخماق دئو اولماسا؟‬
‫‪ -‬چوخ سؤزه باخانيديق بيز؟‪-‬دئيه سوروشور‪.‬‬ ‫قورخونو اوشاق گؤزلريندن جانيما توشﻼيير‪.‬‬
‫يوخ دئييلديك‪ .‬هامي دئدي اولماز‪ .‬بيز دئديك‬ ‫‪ -‬آخماق دئو اوﻻجاق‪.‬‬
‫اوﻻر و ائولنديك‪ .‬هاميني محضره چاغيرساق دا هئچ‬ ‫‪ -‬هاردان بيليرسن؟‬
‫كيم گلمهدي‪ .‬شاهيدلري كيرايه توتمالي اولدوم‪.‬‬ ‫‪ -‬هميشه آخماق دئو اولوب‪ .‬اوندان‪.‬‬
‫ايش قورتارانا ياخين شهناز خاﻻ گلدي‪ .‬خاﻻ؛‬ ‫‪ -‬هرنه هميشه عيني جور اولور؟‬
‫اصلينده خاﻻم يوخ‪ ،‬آنامين باجيليغيدي‪ .‬بوينوندان‬ ‫»يوخ هردن فرق ائدير‪ «.‬بونو شاهينه دئميرم‪.‬‬
‫بويون باغيسيني آچيب رؤيانين بوينونا كئچيرتدي‪.‬‬ ‫شاهين بؤيويور‪ .‬اؤز عﻼقهلريني تاپير و دانيشگاها‬
‫ايكيميزي تبريكلهيهنده فيسيلتيلي پاسلي سس‬ ‫گئدير‪.‬‬
‫آرخاسيندا اوزاق زامانﻼردا ايتيردييم سئحيرلي بير‬ ‫بير جينيم اولسايدي نه ايسترديم اوندان؟ جين‬
‫سسي آختاريرديم‪ .‬چادراسين بئلينه دويونلهدي‬ ‫نه ائده بيلردي كي بيزه؟‬
‫چيلتيك چالدي و اوينادي‪ ،‬آمما اوخومادي‪.‬‬ ‫رؤيا دئيير‪:‬‬
‫اوخوماسي موحاريبه ايله گئتميشدي‪.‬‬ ‫‪ -‬بيريسي بو تلوزيونو ائودن چيخاراردي‪ .‬دلي‬
‫‪ -‬پهي تو‪‬هوندا آهﻼماز او‪‬هول‪ .‬ه‪‬حم‪‬تليح هانان‬ ‫اولدوق اؤلوم خبري ائشيتمكدن‪.‬‬
‫دا هو‪‬لسايدي‪...‬‬ ‫سون واختﻼر تلوزيونا دا سسسيز باخيرام‪.‬‬
‫آغﻼميرديم‪ .‬تكجه بو قادينين اورهيينه گؤره‬ ‫هاراداسا موحاريبه وار و آدامﻼر ايستر سسلي‪ ،‬ايستر‬
‫كؤورهلميشديم‪.‬‬ ‫سسسيز‪ ،‬اؤلورلر‪.‬‬
‫سونرا هرنه‪ ،‬هرنهيي ايشه سالدي‪ .‬حيات دامﻼ‪-‬‬ ‫شاهين بؤيويهندن بري دئييشمهييميز‬
‫دامﻼ ساعاتا قاريشدي و آدامﻼري يويوب آپاردي‪.‬‬ ‫چوخاليب‪ .‬هر نه اوسته سؤزلشمك اولور‪ .‬چوخو پول‬
‫هرنه هميشه عيني جور اولمور آمما الوان توزﻻرين‬ ‫اوسته اولور‪ ،‬آمما پولون باهانا اولماسيني ايكيميز ده‬
‫هجومو وار و دونيا فيرﻻنير‪ .‬رنگلر‪ ،‬قوخوﻻر و‬ ‫بيليريك‪ .‬بو سيميتنليك هارادان ياراندي منده؟‬
‫‪١٥٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫خاطرهلر احاطهسينده كؤلگهلر سماعا كئچيرلر‪ .‬دئميرم‪.‬‬


‫سونرا بولودلو بير هاوادير‪ .‬شاهين درسدهدير‪،‬‬ ‫»عالم دوﻻنير باشيما‪ .‬گل بري‪ .‬گل بري‪ .‬گل بري«‪.‬‬
‫رؤيا ايشه گئديب و من بازارا گئتمكدهيم‪ .‬ائوه بير‬ ‫قيامت اوﻻجاق‪.‬‬
‫‪ -‬بلكه بير ايكي گون ايتي ساخﻼسين‪ -.‬دئيه شئيلر آلمالي اوﻻجاغام‪ .‬ماشيني بولواردا‬
‫ساخﻼييرام‪ .‬بازاردا درس دوستﻼريمين بيريله‬ ‫رؤيا منه باخير‪ -.‬گؤزلهرم ائوي باتيرماز‪.‬‬
‫بو نئچه ايلده نه قدر يورموشام بو قيزي‪ .‬هرنهيي تاپيشيرام‪ .‬باهاليقدان‪ ،‬سياستدن و قديملردن‬
‫اؤزو اوچون يوخ باشقاﻻري اوچون ايستهييب‪ .‬سن دانيشيريق‪ .‬هميشه عيني سؤزلري تكرار ائديريك‪.‬‬
‫وارسان جيني نئيليرم كي‪ .‬رؤيانين اؤزونه بونو خوداحافيظلهشيريك و هئچ واخت گؤروشمهين‬
‫عايلهلريميزه ساﻻم گؤندريريك‪ .‬هاوا چيسهلهمهيه‬ ‫ايضاحﻼييرام‪ .‬گولور‪:‬‬
‫باشﻼيير‪ .‬آدامﻼر تلهسيرلر‪ .‬آلديقﻼريمي ماشينا‬ ‫‪ -‬پس ساخﻼسين؟‬
‫هردن قلبيري گؤتوروب ناغيلداكي دئو كيمي ييغيب يوﻻ دوشمهيه باشﻼييرام‪ .‬بير ايت‬
‫سو گتيرمهيه گئتمهييميز ﻻزيم اولور‪ .‬بو‪ ،‬بيزه چوخ هوروشمهسي گلير‪ .‬اويان‪-‬بوياني آختاريرام‪ .‬اؤزودور‪.‬‬
‫واجيبدير‪ .‬بئله اولماسا ناغيلﻻرين دويونو آچيلماز‪ .‬جيني‪ .‬شاهين‪ ،‬ايتي ايسﻼنماقدان قوروماق اوچون‬
‫دندهلي چرخلر دوﻻنماز و دونيا دايانار‪ .‬قوي دونيا پالتوسونا كئچيريب و تلسه‪-‬تلسه تانيماديغيم بير‬
‫قيزﻻ آدديمﻼيير‪ .‬سيقنالي سسلنديريرم‪ .‬توولو‬ ‫دايانماسين‪.‬‬
‫گئديرلر و ائشيتميرلر‪ .‬ايرهلي سوروب يئنه سيقنالي‬ ‫‪ -‬اولدو‪ .‬ساخﻼسين‪.‬‬
‫سسلنديريرم‪ .‬دوروخوب آختاريرﻻر‪ .‬شاهينين اوركك‬ ‫رؤيا سئوينير و داها گؤزللهشير‪.‬‬
‫‪ -‬آدي جينيدير‪ -‬شاهين دئيير‪ -‬يوخ يوخ باخيشﻼريني تانييرام‪ .‬شيشهني يئنديريرم‪.‬‬
‫‪ -‬ايسﻼنارسيز‪ .‬سيزي بير يئرلره چاتديرا بيلهرم‪.‬‬ ‫اوندان وئرمه‪ .‬قوورولموش تره ياخشيدي آمما بونون‬
‫سسسيز‪-‬سميزسيز ماشينا مينيرلر‪.‬‬ ‫سوغانيدا وار‪ .‬سوغان ايته زياندي‪ .‬عؤمرونو آزالدار‪.‬‬
‫‪ -‬هارا گئدجكسينيز؟‬ ‫‪ -‬نه بيلهيديم آخي‪ .‬نئجه ده باﻻجادي‪ .‬ايندي‬
‫قيز آدرسي دئيير‪ .‬سسينده سيخينتي وار‪ .‬داها‬ ‫بو ائرككدي يوخسا ديشي؟‬
‫‪ -‬جيني ده ائركك آدي اوﻻر؟‪ -‬دئيه تام اينامﻻ صميمي دانيشماغا چاليشيرام‪.‬‬
‫‪ -‬اوزاق اولسا چاتديريم‪ .‬ياغيش بترلهشير‪.‬‬ ‫رؤيايا باخير‪.‬‬
‫‪-‬نه بيليم؟ ايندي يئمهيينه نه وئرهجهييك؟‪ -‬ايسﻼنارسيز‪.‬‬
‫‪ -‬ساغ اولون ائويميز ائله اوردادير‪.‬‬ ‫رؤيا سوروشور‪.‬‬
‫آدرسهچاتيريق‪.‬‬ ‫‪ -‬حيوان يئمهييي ده‪ .‬بازاردا توكاني وار‪ .‬هله بير‬
‫قيز‪ -‬تشكور ائلهييرم‪ -.‬دئيه جينيني شاهيندن‬ ‫ايكي گونلويه وار‪.‬‬
‫بيزلرده ايت ساخلييان اولماييب‪ .‬ائله بير آلير‪ .‬دئمك ايت بو قيزينكي ايميش‪.‬‬
‫‪ -‬جينيني آپاريرسينيز؟‬ ‫بويوموز چاتيشميردي‪ .‬رؤيا گؤزآلتي منه باخير‪.‬‬
‫‪ -‬البته نئچه گونو ده زحمت اولوب‪.‬‬ ‫بيرجورهلر دئمك اوﻻر كي گؤزونو آغاردير‪ .‬بير سؤز‬
‫‪١٦٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫دامﻼﻻرين شيشهيه چيرپماسينا باخير و اصﻼ‬ ‫‪ -‬يوخ نه زحمتي‪ .‬بير لحظه دايانين‪.‬‬
‫دينمير‪ .‬رنگلر‪ ،‬قوخوﻻر ايشه دوشورلر و بيليرم كي‬ ‫ماشيندان ائنيب‪ ،‬دال صانديقدان دولو‬
‫نئچه خيابان فاصيلهده كيچيك آپارتمانيميزدا رؤيا‬ ‫پﻼستيكي گتيريرم‪ .‬آليب ايچينه باخير‪.‬‬
‫ائوه چاتيب و بولودلو هاوانين ياري قارانليغيندا‬ ‫‪ -‬واي »ايت قيداسي«‪ ،‬بونﻼر هاميسي جيني‬
‫دامجي دامجي سو سسينين ساعات سسينه‬ ‫اوچوندور؟‪-‬دئيه‪ ،‬گؤزلرينده جين اوينايير‪.‬‬
‫قاريشماسينا قوﻻق آسير‪.‬‬ ‫گؤز قاپاقﻼريمي ائنديريب‪ ،‬تأييد ائديرم‪.‬‬
‫‪٩٦/٠٧/٢٤‬‬ ‫خوداحافيظلهشيب‪ ،‬آيريليريق‪ .‬ماشيندا شاهين‪،‬‬

‫‪١٦١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫دئديم قاييديم‪ ،‬گئجهني او قهوهخانادا قاليم آما‬ ‫صالح عطايي‬


‫كند ده مئشه كيمي‪ ،‬مهي‪‬ر بيليرديم هانسي الدهدير‪.‬‬
‫ياديمدادير بير داشين اوسته اوتوروب چ‪‬نين‬
‫چكيلمهسيني گؤزلهيهرك اؤز اؤزومه دئييرديم‬
‫گزمهيه چيخيبسان‪ ،‬تلسمه‪ ،‬بيرآزدان چن چكيله‪-‬‬
‫جك‪ ،‬گئديب مئشهده چاديريني قوراجاقسان‪.‬‬
‫چن چكيلمهدي‪ .‬آخشام اولدو‪ ،‬قارانليقﻼدي‪...‬‬
‫دئمه قورخماديم؛ ال آياغيني ايتيرميشدين‪.‬‬

‫چن‬
‫يوخ‪ ،‬ال آياغيمي ايتيرمهميشديم‪.‬‬
‫مئشهيه ياخين بير يئردير‪ .‬سسسيزليك وار‪.‬‬
‫بونو دئمك ايستيرم كي چوباﻻميرديم‪ .‬آنجاق‬
‫تكجه هردن بوزﻻرين سسيني ائشيديرسن‪.‬‬
‫ياديمدادير معطل قالميشديم‪ ،‬بيلميرديم نه ائدم‪.‬‬
‫باهارين ايلك گونلريدير‪ .‬اريميش بوزﻻرين‬
‫بير ساعاتدان آرتيق ايدي ائلهسينه‬
‫سوﻻري اوردا بوردا گؤل باغﻼميش‪ .‬مئشه بوتون چن‬
‫اوتورموشدوم‪.‬‬
‫ايچيندهدير‪.‬‬

‫ائلهبيل سينماچي تاركوفسكينين دوربينيندن‬


‫بو تابلودان ائشيگه چيخماغا تكجه گؤزلريني‬
‫باخيرديم‪ ،‬او چوخ آغير د‪‬بهرن دوربيندن‪.‬‬
‫يان توتماق كيفايت ائدر‪ .‬آنجاق او گون خبرين‬
‫بو دوغرومو؟‬
‫اولونجا چن گليب ياخينﻼشيب‪ ،‬سونرا دا بيردن هر‬
‫نهيي دئييرسن؟‬
‫طرفي بورودو‪.‬‬
‫او گون‪ ،‬اورادا تاركوفسكينين دوربينيني‬
‫كندين قهوهچيسي سنه »اوزاق گئتمه‪،‬‬
‫خاطيرﻻديغيني‪.‬‬
‫ايترسن« دئميشدي؛ سن ده اوزاقﻼشماديغيني‬
‫بيلميرم‪ ،‬ياخشي بيلميرم‪.‬‬
‫دوشونوردون‪ .‬آما هله آخشام اولماميش‪،‬‬
‫آما بو مومكون دئييل‪ .‬سن تاركوفسكينين‬
‫قارانليقﻼميش قو‪‬هچيراغيﻼ يول آختاريردين‪.‬‬
‫فيليملريني تزهليكده گؤروبسن‪.‬‬
‫زيق زيميريق ياپيشقان كيمي ايدي‪،‬‬
‫ياخشي حق سنلهدير‪.‬‬
‫باشماغيني چكيب چيخارديردي‪.‬‬
‫ياديمدادير اوآرادا بير يئر تاپيب گئجهلهمك‬
‫قرارينا گلديم‪ .‬مئشهيه گئتمهيي صاباحا قويدوم‪.‬‬
‫مئشهيه كي اوقَدر ياخين نظره گليردي‬
‫قالخديم قو‪‬هچيراغيﻼ آختاريشماغا‪.‬‬
‫چاتانماديم‪ .‬بو داشدان او داشا آتيليرديم‪ .‬گوللرين‬
‫يئنه دئنن قورخموردوم‪ ،‬اوزاق گئتمكدن‬
‫باشينا فيرﻻنيرديم‪ .‬مئشهنين داها هانسي الده‬
‫قورخوردون؛ كنددن‪ ،‬اوندان آرتيق اوزاقﻼشماقدان‬
‫اولدوغونو بيلميرديم‪.‬‬
‫قورخوردون‪.‬‬
‫‪١٦٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫دوغوردان دا سئوينيرديم‪» .‬حاجي بيگاوف«ون‬


‫كوراوغلو اوپراسيندان اوخويوردوم‪ :‬چنلي‪ ،‬چنلي‪،‬‬ ‫بيلميرم نه دئييم‪.‬‬
‫چنلي‪.‬‬ ‫دئيه بيليرسن ائشيتميشدين مئشهده ايتيب‪،‬‬
‫تيكرار ائديرديمده كي گزمهيه گلميشم‪ ،‬خوش‬ ‫آجيندان اؤلنلر چوخ اولوب‪ .‬بو اوزدن ده مئشه‬
‫اولمالييام و خانيمننهنين ديليجك اوخويوردوم‪:‬‬ ‫ايچينه گئدن يولو آختاريب تاپماغا چاليشميردين‪.‬‬
‫اودونا گئدن اوشاقﻻر!‬
‫دايانين قوباد دا گلسين‬ ‫ايتي گئتمه‪ ،‬ياواشﻼ!‬
‫قند ايله نوبات دا گلسين‬ ‫ياديمدادير قو‪‬هچيراغيﻼ اؤز آياق ايزلريمي ده‬
‫تاپانميرديم آما بير تيراكتورون رد‪‬ينه توش گلديم‪.‬‬
‫بيردهكي هئچنهيه دوشونمك ايستهميرديم‪...‬‬ ‫تيراكتورون رد‪‬ي بيرآز سونرا بير يئكه گؤله‬
‫نييه؟‬ ‫باتدي‪ .‬گؤلون باشينا فيرﻻنيرديم‪ ،‬بيتميردي‪ ،‬بلكه‬
‫او گونلر ائله ايدي‪ ،‬دوشونمك ده سيخيجي‬ ‫تيراكتورون رد‪‬يني بيرداها تاپانماديغيمدان ايدي‪...‬‬
‫گليردي‪.‬‬ ‫گؤلو بوراخدين‪ ،‬هاوا سويوموشدو‪ ،‬يئل اسيردي‪.‬‬
‫ائله دئييرسن او گونلر‪ ،‬ائلهبيل قيرخ ايل بوندان‬ ‫سن ده او شَله ايله يوروﻻراق يئنه چادير وورماغا يئر‬
‫قاباق ايدي!‬ ‫آختاريردين‪.‬‬
‫يوخ‪ ،‬هئچ بير ايل ده اولماز‪.‬‬ ‫آزي بير ياريم ساعات چكدي او داشليغا چاتام‪،‬‬
‫داي ياني د‪‬ييشيليبسن‪ ،‬دوشونمك سيخيجي‬ ‫او يئكه ياستي‪ ،‬هامار داشي تاپام‪ .‬قارين بوزون‬
‫گلمير؟‬ ‫آياغيمﻼ تميزلهييب چاديريمي قوردوم‪.‬‬
‫نه گيزلين‪ ،‬يئنه چوخلو واختﻻر‪...‬‬ ‫فنرلي باﻻجا چادير ايدي‪ ،‬بير نئچه ثانيه‬
‫او گون اورادا اؤلومه ده دوشونموردون؟‬ ‫ايچينده آچيلدي‪ .‬يئل ووروب آپارماسين‪ ،‬ميخﻻريني‬
‫نهبيليم! بلكه دوشونوردوم‪ ...‬من اؤلومه‬ ‫سورعتله دؤرد طرفده يئره سانجديم؛ چانتاني‪ ،‬هر‬
‫دوشونركن قارانليقﻻرا توش گليرم‪ .‬ايتيب باتيرام‪.‬‬ ‫زادي ايچينه ييغديم‪ .‬پ‪‬تو سريب اوتوردوم‪ ،‬آياق‪-‬‬
‫يوخ‪ ،‬اؤلومون اؤزونه يوخ‪ ،‬اوردا قوردا قوشا يئم‬ ‫ﻻريمي اوزاتديم‪ ،‬سونرا دا چاي قويماق فيكرينه‬
‫اولماغا مثﻼ‪...‬‬ ‫دوشدوم‪.‬‬
‫بو البت گليب كئچيردي عاغليمدان‪ .‬اوردا قوردا‬ ‫بيرده بوكي من تنبل آدامام‪ .‬قيبراق دئييلم‪.‬‬
‫قوشا يئم اولماق ايمكاني وار ايدي‪...‬‬
‫تنبلليكدن آرتيق اؤلومجول دئمك اوﻻر‪.‬‬
‫ياس مجليسلريندن چكينيرم‪ .‬آخي بو‬ ‫بلكه ائله بونا گؤره چادير ووراندان سونرا‬
‫مجليسلرده نه ائشيديرسن مثﻼ‪ :‬اؤلوم وارلي‬ ‫سئوينيرديم؛ جلدليك حسابيا قويوردوم‪ ،‬ائلهبيل مثﻼ‬
‫يوخسول تانيمير‪ ،‬دونيا واري اوﻻن دا اولور‪ .‬بس نييه‬ ‫جلدلشميشديم!‬
‫دونيانين حيرصيني يئيهسن‪ ،‬اؤزونو اودا سويا‬ ‫باخ‪ ،‬اؤزونو مازاماتا قويورسان‪ ،‬ناز ائليرسن‪.‬‬
‫‪١٦٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫لحديم دار دوشوبدي‬ ‫ووراسان؟!‬


‫باخ بو آدام هر كيمديسه يئنه حياتدادير سانكي‪.‬‬ ‫بو مجليسلردن هله من كي وارلي كارلي‬
‫اؤلندن سونرا دا گيلئيي كسيلمهييب!‪ ..‬بونا بنزر بير‬ ‫دئييلم‪ ،‬عمللي باشلي گليرم يوخ‪ ،‬بورجلو چيخيرام‪...‬‬
‫آغي دا ياديما دوشدو‪ .‬البته اونون دا بير بيتي‪:‬‬ ‫بيرده گؤرورم سئوديـييم آدامﻻر ياهر شئي‬
‫قارداشيم قبريمي قازسين‬ ‫گؤزومدن ايتيب‪ ،‬وارليقﻻري يوخلوقﻻري بير‬
‫چيينينده بئل گؤتورسون‬ ‫اولموش‪ .‬قاپيمي قارانليقﻻر آلير‪ ،‬گونلرجه چكيلمه‪-‬‬
‫بو دا هركيمديسه اؤلومون اؤزو وئجينه دئييل‪.‬‬ ‫ين قارانليقﻻر‪.‬‬
‫قبريني قارداشي قازيب چيينينده بئل گؤتورمهسينه‬ ‫يوخسولﻻر اؤلنده‪ ،‬راحاتﻼشديﻼر دئييريك‪...‬‬
‫فخر ائدير‪ .‬كئفه باخ من اؤلوم!‪ ..‬نه وارسا حياتدير‬ ‫راحاتﻼشيرﻻر بس نه؟! بيز ده راحاتﻼشيريق‪ ،‬داها‬
‫دئييرسن‪ ،‬خوشﻼسان دا‪ ،‬بئزيكسن ده حيات‪...‬‬ ‫عذاب چكديكلرينه شاهيد اولموروق!‪ ..‬بونون بير‬
‫سنين منبرين بيتسه يئنه قاييداق گلك او‬ ‫اوخشاري دا وار‪:‬منيم كيمي بيريسي بير گؤزل‬
‫گونه‪ .‬ياتاق كيسهسينده يوخون آپارميردي‪.‬‬ ‫قيزين پئشينه دوشور‪ .‬قيز اونو سايمايير او ايسه »بير‬
‫گون بو گؤزلليك سنه ده قالماز« دئيه‪ ،‬قيزدان آجيق‬
‫اوزاناراق اؤزومله اوجا سسله دانيشيرديم‪.‬‬ ‫چيخير‪ ...‬سانكي گؤزللرين ايللرجه پاريلداماﻻري‬
‫ائشيكده بؤيوك بير سسسيزليك وار ايدي‪ .‬بلكه‬ ‫دئييل‪ ،‬يالنيز بير گون سولماﻻرينين اهميتي وار‪ ...‬بو‬
‫اوجا اوجا دانيشاراق او سسسيزليـيين يئريني‬ ‫حساب كيتابﻼ گوللرين ده البت يالنيز‬
‫دولدورماق ايستهييرديم‪.‬‬ ‫سولماﻻرينين اهميتي وار! بيردهكي او گؤزللر‬
‫بيرآزدان نهايسه سوسدوم‪ .‬هارداسا آخان سويون‬ ‫قوجاليب سوﻻندان سونرا دا‪ ...‬ياخشي دئميشلر‪:‬‬
‫شيريلتي سسي گليردي‪ .‬بيردن بير يئكه داش‬ ‫قاتيق داغيلسا يئري قاﻻر‪ ،‬آيران داغيلسا نهيي قاﻻر‪...‬‬
‫يئريندن اوينادي سانكي‪.‬‬ ‫هه‪ ،‬نه دئييرديم؟ وارليﻻرين دا كئف سورمهلري‬
‫سونرا كيمسهنين ملهديـييني ائشيتديم‪ .‬دئديم‬ ‫دئييل؛ يالنيز باشقاﻻري كيمي اؤلمهلرينين اهميتي‬
‫بلكه يئل اووولتوسودور‪ .‬يوخ‪ ،‬يئل دايانميشدي‪ .‬مني‬ ‫وار!‬
‫قره باسيردي‪.‬‬ ‫ياواش ياواش يئنه قاريشديرماق اييسي گلير‪...‬‬
‫ـ سني قره باسديغيني بيليردين؟‬ ‫باخ‪ ،‬ديليم اؤزومه قنيم اولموش‪ ،‬اوستومه‬
‫يوگورور‪ ...‬بلكه يئنيلميشم‪ .‬بلكه من ده برابرليك‬
‫بيليرديم‪.‬‬ ‫آدينا اؤلومسئور اولموشام‪ .‬نهقدر دئسن‬
‫بونا بنزيردي يوخو گؤرهسن‪ ،‬يوخودا ايكن يوخو‬ ‫سوستالميشام‪ ...‬اؤلركن نييه برابرلشيريك؟ كيمي‪-‬‬
‫گؤردوريونو ده بيلهسن‪ ،‬آنجاق آييﻼنماياسان‪.‬‬ ‫لرين تايي اولوروق؟ اؤلركن نئجه د‪‬ييشيليريك؟‪..‬‬
‫ـ قورخموشدون‪.‬‬ ‫هرحالدا حياتدير‪ ،‬هر كيمين حياتي ايستر‬
‫ياخشي‪ ،‬قورخموشدوم‪ ،‬نه اولسون كي!‬ ‫ايستهمز بير نوقطهده بيتير‪ .‬يوخ‪ ،‬ائله ده بيتمهيير‪:‬‬
‫قورخماق ماندير؟ نهيي ماندير؟!‬ ‫قبريمي اؤزگه قازدي‬
‫‪١٦٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫عاغليندان؟‬
‫»اَن گؤزل هاوا اؤلمك اوچون«‬ ‫هله ده كيمسه ملهييردي‪.‬‬
‫بلكه او ساعات دا بئله دوشونوردوم‪.‬‬ ‫ياتانميرديم‪ .‬يئنه چاي قويماق فيكرينه‬
‫اينتيحار ساعاتيني سئچمك موهومدور‪ .١‬منيم‬ ‫دوشدوم‪ .‬الكول چيراغيني يانديرديم‪ .‬قومقومانين‬
‫اوچون موهوم ايدي‪.‬‬ ‫سويو بيتميشدي‪.‬‬
‫بير ساعات كي بير زادي ماهنا ائتمهيهسن‪.‬‬ ‫دئمك اوﻻر چاي قويماقﻼ باشيني قاتيب‪ ،‬او‬
‫بير ساعات كي تلسمهيهسن‪.‬‬ ‫سسي بير تَهر ائشيتمهمزلييه وورماق ايستهييردين‪.‬‬
‫بير ساعات كي قارانليغي اولمايا‪.‬‬
‫تكلّوفله دانيشيرسان‪.‬‬ ‫هله ياخشي سورشموسان‪ ،‬نييه داها اؤلمهيه‬
‫رغبت گؤسترميردين؟!‬
‫آدام اؤز اليندن هارايا قاچا بيلير؟!‬ ‫هرحالدا چاديردان چيخيب چاينيكي قارﻻ‬
‫مئشهيه قاچميشدين‪.‬‬ ‫دولدورماليديم‪.‬‬
‫دانيشماقدان قاچميشديم‪ .‬بئينيمده ده اولسا‬ ‫چن چكيلمهميشدي‪ .‬دنه دنه ده قار گليردي‪.‬‬
‫صوبدن آخشاما دانيشيرديم‪.‬‬ ‫بوراﻻردا بئله ايميش‪ ،‬بوردان اَريـييب‪ ،‬اوردان‬
‫آنا آز دانيشيردي‪ .‬بعضاً گونلرجه سوسوردو‪.‬‬ ‫ياغيرميش‪ .‬گؤزل هاوا ايدي! دينجلييي‪،‬‬
‫آنا خوصوصن اؤلندن سونرا چوخ ايجازﻻ‬ ‫راحاتچيليغي وار ايدي‪ .‬دئمه او قورخو‪ ،‬او دهشت‪،‬‬
‫دانيشيردي‪ .‬گؤزومه گؤرونوردو‪...‬‬ ‫كيمسهنين ملهدييي چاديرين ايچينده ايميش‪.‬‬
‫بير گون قاييتديكي‪ :‬هر سؤزوم بير هيچقيرق‪.‬‬ ‫دؤشلريمي هاوا ايله دولدوروب بوشالديرديم‪.‬‬
‫اولجه قورخدوم‪ .‬سونرا يئنه آنادان گلن بير‬ ‫قاييداق چاديرا‪ .‬چاديردان چيخيب چيخماماقدا‬
‫انرژيني حيس ائتديم!‬ ‫قالميشدين‪ ،‬بيلميردين نه ائدهسن آما بيردن زيپي‬
‫آنا ظاهيرده ساواشقان دئييلدي آما بلكه‬ ‫چكيب ائشيگه سيچرادين‪.‬‬
‫سؤزلري هر كيمدن‪ ،‬ساوشقانﻻردان انرژيلي ايدي‪.‬‬ ‫هه‪ ،‬ائلهبيل كيمسه مني توﻻزﻻدي‪ .‬دئييرلر‬
‫آنا صاف ايدي‪ ،‬رياكار دئييلدي‪ ،‬ديلي‬ ‫آدام اؤلوم آياغيندا قيبراق اولور‪.‬‬
‫ليللنديريب بوﻻماييردي‪.‬‬ ‫اؤلومجول يا اؤلومسئور اولماق مني‬
‫آنا بوتون عؤمرونو او ايكي اوچ كلمهيه‬ ‫آلداديرميش‪ ،‬قورخماز اولدوغومو سانيرديم!‬
‫ييغميشدي و بلكه بو اوزدن نهقدر ده كدرلي اولسا‬ ‫بلكه ده چوخﻼري تك اؤلومون دينجلييي وار‬
‫انرژيلي ايدي‪.‬‬ ‫سانيرديم‬

‫قو‪‬هچيراغيني يانديرماميشديم‪ ،‬گرك دئييلدي‪،‬‬ ‫آما بونﻼري بوگون بورادا دوشونورسن‪ .‬او گئجه‪،‬‬
‫او ياخشي هاوا‪ ،‬مومكون ايدي سنين اوچون اؤلوم‬
‫‪ -١‬اهميتلي‬ ‫هاواسي اولسون‪ .‬ياديندامي بئله هاوادا نه كئچردي‬
‫‪١٦٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ﻻريندا گؤرموشدوم‪ ،‬قاراليقﻻري ايشيلداييردي‪.‬‬ ‫مئشه گؤرونموردو‪ ،‬البت اوندان اوزاق دوشموشدوم‪.‬‬
‫»هدايت«ين كور بايقوش رومانيندا دا بئله بير‬ ‫بيرآز اويانليق بير اوچوروما چاتديم‪ .‬او دووار كيمي‬
‫يئر وار‪ ،‬اورداكي راوينين عميسي هاچاندان هاچانا‬ ‫اوچورومون دؤشوندن قالين قَييم بير آغاج نئچه‬
‫اونا قوناق گلميش ـ روماني اوخودوقجا عميسي‬ ‫داشين آراسيندان ديكهليب قالخميشدي‪.‬‬
‫اولدوغونا شك ائديرسن‪ ،‬مومكوندور گؤرمهدييي‬ ‫اَل چاتمايان آغاج ايدي‪ ،‬ايكي مئتر كيمي دره‪-‬‬
‫آتاسي يا قايناتاسي اولسون! ـ قوناغين قاباغينا بير‬ ‫نين توشوندا ايرهلييندن سونرا ديكهليب‬
‫زاد قويماق اوچون گئديب صانديقخاناني آختارير‪.‬‬ ‫قالخميشدي‪ .‬بيردن ماتادور »ايگناسيو«نون‪،‬‬
‫اوردا بيرآز يوبانير‪ ،‬گليب گؤرور قوناق گئتميش‬ ‫ييرتيجي اينكلرين بوينوزﻻريﻼ پارچاﻻنديغيني‬
‫»قاپي ايسه بير اؤلو آغزي كيمي آچيق قالميش«‬ ‫خاطيرﻻديم‪.‬‬
‫بو جومله ده او قارا مينجيقﻻر كيمي‬ ‫بئلهسينه يئكه يئكه جيراقاسان اَير‪ ،‬دانيشماياق‪.‬‬
‫ايشيلدايير؛ يقين بوشيوغازليقﻼ يا تصادوفاً‬ ‫»ياغيش داها ايگناسيونون آغزينا ياغير«‬
‫يازيلماميش‪ .‬بير عؤمور چاليشمانين بهرهسيدير‪.‬‬ ‫چاينيكي قارﻻ دولدوروب گئري دؤندوم‪.‬‬
‫بير زامان بو آچيق قاﻻن آغيزﻻ ياغيشين‬
‫الكول چيراغيني سؤندوردوم‪ ،‬چاي قويماديم‪.‬‬ ‫گؤزللييي وار ايدي‪ ،‬بير زامان دهشتلي صحنه ايدي‪،‬‬
‫چوخ اويناميش اوشاقﻻر تك خورد خشيل‬ ‫او چاغ ايسه بير دهشتلي گؤزللييه شاهيد ايديم‪.‬‬
‫دوشموشدوم‪ ،‬يوخوم آپاريردي‪.‬‬ ‫بلكه من دهشتلي گؤزلليكلري آختاريرميشام‪.‬‬
‫بونو بير زامان اوشاقليق گؤزلريله شَوه مينجيق‬

‫‪١٦٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫گلمهدي‪ .‬اوتانديم سؤزو ايچ ائلهيم‪ ،‬سوروشام‪:‬‬ ‫فرانك فريد )ايپك(‬


‫»هانسي داواخاناچييا؟!« آخي بيزيم خياواندا اوچ‬
‫داواخانا وارايدي‪...‬‬
‫داها باشﻼديم طاهره خانيمگيلي ايزلهمهيه‪.‬‬
‫طاهره خانيمين ايكي قيزي وارايدي‪ ,‬بير اوغلو‪.‬‬
‫اونﻼرين ائولري دربندين ديبينده ايدي‪ ,‬بيزيمكي‬
‫دربندين ايكينجي دؤنومونده‪ .‬اونون اوچون هر وقت‬
‫طاهره خانيمين اوغلو كوچهدن كئچنده‪ ,‬پنجرهدن‬
‫اونا گؤز گزديررديم‪ .‬نئچه يول گؤزو منه‬
‫ساتاشميشدي‪ .‬باشين يوخاري توتاندا‪ .‬چكيلرديم‬
‫گؤزونه گؤرونمهيم‪ .‬باخيب دا‪ ،‬اونو داواخاناچيﻼرﻻ‬
‫توتوشدورارديم‪ .‬چوخ فيكيرلشرديم»گؤرن هانسينا‬
‫بنزير؟« آغزي‪ -‬بورنو بيرينه‪ ,‬بويو‪ -‬بوخونو بيرينه‪,‬‬ ‫بنزريش‬
‫شستلي جوان اولوب‪ ,‬اوزونه كيشي شيققي قوندوقجا‬ ‫گون گليب چاتدي او گونه كي منه ائلچي‬
‫دا آيريسينا اوخشاردي‪.‬‬ ‫گلسين‪ .‬هردن گلينَردي‪ ،‬او‪‬ليم دئييلدي‪ .‬درس‬
‫بو سؤزو ائشيدندن بري ايينه ووردوردوغوموز‬ ‫اوخويور دئيه باشدان ائلرديك‪ ،‬گئدرديلر‪ .‬آنجاق بو‬
‫داواخانادان اوشونمهيه باشﻼديم‪ ،‬چكينديم اوردان‪.‬‬ ‫ائلچي راحات باشدان اوﻻسييا بنزهميردي‪ .‬اولسايدي‬
‫آراكسدينين داليندا دووار ديبينده كي تختين‬ ‫دا پيس دوشهجكايدي‪ ،‬بيليرديم‪ .‬فيكر گؤتوردو‬
‫اوستونده اوزانديقدا‪ ،‬اورايا آسيﻼن گيرده تابلودا جاما‬ ‫بيلهمي‪ .‬چاي آپاراندا قوناق اوتاغينا گيرمهدن‬
‫دوﻻشان ايﻼن جانﻼناردي گؤزومون قاباغيندا‪.‬‬ ‫مجمعيني بير اليمه آليب‪ ،‬او بيري اليمله اوزومه بير‬
‫سوزولوب منه ساري گلردي‪ .‬آنامين چادراسيندان‬ ‫جاناسينر بوغما ياپيشديرديم‪ .‬چايﻼر دا بير آز‬
‫برك ياپيشارديم‪ .‬دئيردي به ايينهدن قورخورام‪» .‬بو‬ ‫لبهلندي‪ .‬مجمعي ايسﻼندي‪ .‬اؤزومه ده‪،‬‬
‫دا تازا چيخدي! اَره وئرمهلي اولور باﻻ‪ -‬باﻻ‪ ،‬ايندي‪-‬‬ ‫داواخاناچيﻼرا دا لعنت اوخودوم‪ .‬آنجاق اورهييمدن‬
‫ايندي اوشاق اَداسي گتيرير‪ «.‬دئيردي ائوده‪.‬‬ ‫گلمهدي آناما لعنت اوخويام‪ .‬بير سؤز ايدي‬
‫او داواخاناچي بوغو بورما بير كيشيايدي‪.‬‬ ‫دئميشدي‪ .‬من اوجون آليب اوجوزلوغا گئتميشديم‪...‬‬
‫دؤكتوردن چوخ بيزيم قصابا بنزردي‪ -‬طاهره‬ ‫»آدامدي ايشدي‪ ,‬اولور داااا! آروادﻻرين‬
‫خانيمين اوغلونا دا هئچ بنزهمزدي‪ -‬كوچه باشينا‬ ‫بعضيسينين اوشاقﻼري اَرلرينه بنزهمير!« بونو‬
‫قالميش قصابا‪ .‬بلكه ده قارداشيميشﻼر‪ .‬اَتي ائله‬ ‫گولومسونرك‪ ,‬بيريلرين ﻻغا قوياراق دئميشدي آنام‪.‬‬
‫شاققاﻻردي‪ ،‬چاپاجاغي ووراردي سوموكلو اته‪،‬‬ ‫»نم كيمجيغازين قيزي‪ ,‬كيمه بنزهمير…‪.‬هامي‬
‫سوموك ايكييه بؤلونردي‪ ،‬گاهدان دا اوغوﻻردي…»‬ ‫دي‪‬ير‪ ,‬طاهره خانيمين اوغلو داواخاناچييا بنزيير«‬
‫آخي بونﻼردان اونا نه؟« طاهره خانيمين اوغلونون‬ ‫دئينده‪ ,‬قوﻻقﻼريمي شوش توتدوم‪ .‬آنجاق داليسي‬
‫‪١٦٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫هره بيرينه بنزهدندن سونرا دئديلر اوشاق مين هاوايا‬ ‫بيغﻼري نازيك ايدي‪ .‬اينجه بير اوغﻼن ايدي‪» .‬ياني‬
‫چاﻻر‪ ,‬سونرا اؤزو اوﻻر‪ .‬بير سويو بونا بنزر بير سويو او‬ ‫بيري سونرا بئله كوبودﻻشا بيلر‪ ,‬گؤره سن؟«‬
‫بيرينه‪،‬آخيردا اؤزونه بنزر‪.‬‬ ‫بير يول دربندين ايكينجي تينين چؤننده‪ ,‬ﻻپ‬
‫ايش ﻻپ چتين اولموشدو‪ .‬اودو فيكيريم اؤز‬ ‫اوز به گؤز چيخديق‪ .‬بير آن دونوب‪ ,‬قالديق‪ .‬پاييزين‬
‫خياوانيميزين داواخاناچيﻼريندان سوواي‪ ،‬او بيري‬ ‫توتوق هاوالي گونلرينين بيرايدي‪ .‬او گون گؤزلرينه‬
‫خياوانينكيﻻرا دا گئديردي‪ .‬بيرزاد آلماق باهاناسينا‬ ‫باخديم‪ .‬آﻻگؤزودو! نه طاهره خانيم آﻻ گؤزودو‪ ,‬نه‬
‫گئتديم بيرينه…گؤردوم دانيشاندا دوداقﻼري‬ ‫اَري‪ ,‬نه داواخاناچيﻼر…! بلكه گئيديي بال بويا‬
‫گيردهلهنير‪ .‬ايندي گل بير يول طاهره خانيمين‬ ‫ياغمورلوق گؤزلرينده عكس اولموشدو‪ .‬آما يتي‪ -‬ياز‬
‫اوغلون دانيشدير‪ ,‬يا دانيشاندا دوداقﻼرينا گؤز تيك!‬ ‫ايدي بيرداها گؤزلرينه فيكير وئرنده توخﻼشميشدي‪.‬‬
‫بير آخشام اوستو ساعاتي سوروشدوم اوندان‪ .‬دئدي‪:‬‬ ‫قونورا چاليردي! طاهره خانيمين گؤزلري كيمي‪.‬‬
‫دؤرد‪ .‬اؤزومو دانﻼديم‪ .‬بلليدي دا دؤرد دئينده دوداق‬ ‫اَرينين گؤزلري كيمي‪.‬‬
‫گيرده لنر…نئچه هفته سونرا آخشام سككيز‪-‬‬ ‫هله بيرگون جليل آغانين داواخاناسيندان‬
‫زادايدي‪ .‬دئديم‪ :‬باغيشﻼيين ساعاتيم دالييا‬ ‫پامبيق آﻻندا‪ ,‬گؤردوم او دا گلدي‪ ,‬چكيليب قيراغا‬
‫قالير…»خواهيش ائليرم« دئييب سككيزه بير ربع‬ ‫نوبهمي وئرديم باشقاسينا‪ .‬دايانيب دانيشاركن گؤز‬
‫قاليري‪-‬ني ائله دئدي دوداقﻼري قاباغا گليب‪,‬‬ ‫تيكديم اونﻼرا‪» .‬يوخ‪ ,‬جليل آغايا بنزهميردي‪ «.‬آما‬
‫گيردهلهنرك‪ .‬دوداقﻼري دولغون ايدي‪ ,‬اونون‬ ‫گولنده ايكيسينين ده زنخداني چوخورا دوشوب‪,‬‬
‫دوداقﻼرينا تاي‪» .‬آي اؤزودي‪ ،‬تاپديم«‬ ‫اورهيه ياتيم ائليردي اونﻼري‪ .‬بيلميرم او گون نه‬
‫دئديم…»آنجاق او كوله كيشيدن بئله اوجا بوي بير‬ ‫ايشلري وارايدي‪ ,‬بئله خوش‪ -‬بئشلشيرديلر‪ .‬آما‬
‫اوغﻼن؟!« فكري آتيلدي ذهنيمه‪ ,‬قويمادي‬ ‫بيردن دؤنوب گؤزو منه ساتاشاندا دوروخسوﻻندي‪.‬‬
‫تاپديغيمدان اؤونم‪.‬‬ ‫اوزلرينين گؤرونوشو بير‪ -‬بيرينه چاليردي…من داها‬
‫بيلديم آنام مجمعيني ايسﻼق گؤردوكده‬ ‫گؤزومو بيلهلريندن آييرماديم‪ .‬او دا گاهدان دؤنوب‬
‫حيرص باغيرساغيني كسهجك‪ .‬چايﻼر دا سويوموش‬ ‫منه باخيردي‪ .‬آخيردا جليل آغا ديله گلدي »خانيم‬
‫اوﻻردي‪ .‬هرنه ايسه كئچديم اوتاغا‪.‬‬ ‫سيز نه ايستهديز؟« اونوتموشدوم نه يه گلميشم‪.‬‬
‫طاهره خانيم مني اوغلونا ايستيردي‪» .‬اصلينده‬ ‫جليل آغا شككه دوشوب ده‪ ,‬دؤنوب طاهره خانيمين‬
‫اوغﻼن اؤزو سيزين قيزي ب‪‬يهنيب« دئديلر‪ .‬منده‬ ‫اوغلونا باخدي‪ .‬او دا باشين آشاغي سالدي‪.‬‬
‫باشيما خئيير دئديم اورهييمده‪ .‬ال‪ -‬آياق‬ ‫گونلرين بير گونونده طاهره خانيم باجيسي‬
‫ايتيردييمدن بيرزاد اوخودو يازيق اوغﻼن‪ .‬ايندي‬ ‫دوغاندان سونرا قوناقليق وئرميشدي‪ .‬بيزي ده‬
‫دئييب به سئوينجك دوشموشم…كيريخليغيم‬ ‫چاغيردي‪ .‬دازاﻻق كؤرپه كيشيلرين چوخونا‬
‫اوندان چوخ ايميش آنجاق كي ائله تومدو‪.‬‬ ‫بنزيردي ددهسيندن سوواي! ددهسينين باشي توم‬
‫جوابيم اونا باها باشا گلدي‪ .‬سينيخدي‪ .‬اوندان‬ ‫ايدي‪ -‬قارا‪ ،‬فر‪,‬توم‪ .‬اوشاغين باشي سئيرك‪ ,‬قوش‬
‫بري داها باشيمي آشاغي ساﻻرديم راستﻼشاندا‪.‬‬ ‫توكو كيمي اوچاناق‪ ,‬اؤزوده ساريمتيل ايدي‪ .‬اوشاغي‬
‫‪١٦٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ايميش‪ ,‬مني بو حالدا گؤردوكده بئله اؤزونو‬ ‫باشيمي يئره تيكرديم‪ .‬اصلينده آز قاﻻ اؤزوم ده يئره‬
‫ساخﻼشديريب‪ ,‬هئچ زاد سوروشماسين‪ .‬عقله گلمز‬ ‫گيرم‪ .‬اودا باخيب‪ ،‬سووشاردي‪.‬‬
‫بيرزاد دوغرولموشدو خياوانين آراسيندا‪ .‬ايستهدييمي‬ ‫***‬
‫تاپميشديم‪ .‬آنجاق‪...‬‬ ‫ايللر اؤتموشدو بير داها اونو گؤردوكده‪ .‬توك‪-‬‬
‫چوخدان ايدي داواخاناچيﻼردان ياخام‬ ‫باشي آغارميشدي‪ .‬بو يول يئريمده ميخﻼنيب‪,‬‬
‫قورتولموشدو‪ .‬آنجاق بونو چؤزمك اونﻼردان دا چتين‬ ‫قالديم‪ .‬توك‪ -‬باشينين آغليغيندان يوخ‪,‬‬
‫اولدو‪ .‬طاهره خانيمين اوغلو عئيني بيزيم اَبي دايي‬ ‫بنزريشيندن!‬
‫اولموشدو‪ .‬آنامدان ائشيتميشديم »اَبي دايين بير‬ ‫»آي آي آي‪ ,‬بئله ده ايش اوﻻر؟« دئديم‪» .‬آدام‬
‫قيزي سئوردي‪ ،‬وئرمه ديلر‪ ،‬كؤكوندن مملكتي‬ ‫دا آداما بو قدر بنزر؟«‬
‫بوراخدي چيخدي گئتدي« دئيه‪.‬‬ ‫طاهره خانيمين اوغلو او الدن گليردي‪ ,‬من بو‬
‫داها بو سفر آنامدان سوروشدوم ابي دايينين‬ ‫الدن او اله كئچيرديم خطكشليك اوستونده‪ .‬مني‬
‫سئوديي قيزين آدين‪ .‬او‪‬ل ميننا‪-‬ميننا دوشدو‪ ,‬سونرا‬ ‫گؤروب‪ ,‬دايانيب‪ ,‬سونرا كئچدي‪.‬‬
‫دئدي‪- :‬طاهره! هويوخ قالديم‪.‬‬ ‫عكسلرين گؤرموشدوم‪ .‬نئچه ايل قاباق‪ ,‬بير يول‬
‫بئينيمي چوخ يوروب‪ ,‬حئساب گئتديكدن‬ ‫دا اؤزو گلميشدي‪ .‬سينيخميش‪ ,‬توك‪ -‬باشي‬
‫سونرا‪ ,‬گؤردوم آخي اوندا كي اَبي دايي بوردا‬ ‫آغارميش بير كيشي ايدي‪ .‬دوز طاهره خانيمين‬
‫دئييلميش‪.‬‬ ‫اوغلونون اينديسينه بنزيردي‪ ,‬دوز! بو سؤزو‬
‫ياني سئومكدن بنزرليك يارانا بيلر؟ يا بلكه ده‬ ‫دوشونركن‪ ,‬چيراغ آچدي من قالديم آرادا‪ ,‬داليدان‬
‫سئويب چاتماماق‪ ،‬آدامﻼري بير‪ -‬بيرلرينه بئله‬ ‫اونا باخا‪ -‬باخا‪ .‬آز قالدي قاﻻم ماشين آلتيندا‪.‬‬
‫بنزهدر!‬ ‫ماشينﻼرين سيگنال سسينه دؤندو‪ .‬مني گؤرجك‬
‫يئنه من قالديم‪ ,‬همي گوناهكار‪ ,‬همي جوابسيز!‬ ‫قاييتدي گلدي منه ساري‪ ,‬قولومدان ياپيشدي‬
‫آپاردي او اله مني‪ .‬يوخ جوابيم اونا آغير گلميش‬

‫‪١٦٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫قانادﻻرينين قرينه قهوهيي خالﻻرينين گؤزللييني‬ ‫‪١‬‬


‫رقيه كبيري‬
‫گؤردويوم آن اونون اؤلموش اولدوغونا برخود‬
‫اولماديم‪ ،‬دئديم بلكه بو كپهنك ده تبريز جماعتي‬
‫كيمي ضدشورش پليسي گؤردوكده چاش‪-‬باش‬
‫اولوب‪ ،‬ساري موزاييكي گونهباخان ايله د‪‬ييشيك‬
‫توتوب‪ .‬اؤز فيكريمه گولمهييم توتدو‪ .‬آمما قورخدوم‬
‫روبوت كيمي شيشه قالخانﻻرينين داليندا قارد‬
‫توتموش پليسلر كيريخب‪ ،‬مني پليس احواﻻتينا‬
‫گولن بير عصيانچي يئرينه قويوب سيﻼحﻼريني منه‬
‫ساري نيشان توتسونﻼر‪ .‬اونون اوچون گولمهديم‪،‬‬
‫دست ديلبر‬
‫حتي دوداغيمي بئله قاچيرتماديم‪ .‬گولوش عصيان‬
‫اؤلوسونو آستاجا يئردن گؤتوروب‪ ،‬ائوه گتيريم‬
‫آنﻼميندا اولماسا دا‪ ،‬هئچ بير عاغيللي آدام تپهدن‬
‫دئيه چؤرك سبدينه قويدوم‪ .‬ساغ‪-‬سولوم‪ ،‬آشاغي‪-‬‬
‫ديرناغا سيﻼحا بورونموش پليسين اؤنونده گولمز‪.‬‬
‫يوخاري ضدشورش پليسي ايله دولو اولسا دا‪،‬‬
‫هله بيلسهيديلر چؤرك آلماق ماهاناسييﻼ زنبيلي‬
‫اؤلوسونو يئرده بوراخاسي دئييلديم‪ .‬اؤزوندن عﻼوه‪،‬‬
‫قولوما ساليب‪ ،‬اونﻼري ياخيندان تاماشا ائديم دئيه‬
‫اينجه قانادﻻرينين رنگلرينه گؤره اونون اؤلوسوندن‬
‫ايكي كند مسافهسينده يول گلميشم ‪ ...‬يوخ!‪ ...‬آلﻼه‬
‫واز كئچه بيلمزديم‪.‬‬
‫گؤرستمهسين او گونو! من كي بير كاره دئييلم‪.‬‬
‫هانسي روزگار اونو گتيريب بورا آتميشدي‪ ،‬بللي‬
‫ژورناليستم؟ يوخ! يازيچييام؟ يوخ! ايشچيي‪‬م؟ يوخ!‬
‫دئييلدي‪ .‬پيادا يولوندا كورﻻر اوچون دوزولموش‬
‫دانشجويام؟ يوخ!‪ ..‬بس‪ ،‬دوستاق هارا‪ ،‬من هارا؟‪..‬‬
‫ساري موزاييك دؤشهمهنين اوزرينده بؤيرو اوسته‬
‫منيم كيمي ايللر اؤنجه تقاعد اولموش بير‬
‫دوشموشدو‪ .‬كؤلگهسي ده رنگلي قانادﻻرينين‬
‫كارمندين تاماشادان باشقا أليندن نه ايش گلر؟!‬
‫آلتيندان موزاييكين اوستونه س‪‬ريلميشدي‪.‬‬
‫آياغيم آلتينا باخماسايديم‪ ،‬قبريستاندا قبيرلري‬
‫آياقﻼييب كئچن كيمي اونو دا آياقﻼييب‬ ‫‪ -١‬دوغوم‪ (١٩٦٣)١٣٤١ :‬خوي‬
‫كئچهجكديم‪ .‬آنجاق فيكريم پليسلرده اولسايدي دا‪،‬‬ ‫كتابﻼر‪ :‬اورهييم آغرييير )حيكايهلر( ‪ -‬بو قاپي هئچ چالينماياجاق‬
‫گؤزوم يئرده ايدي يوخسا اونون اينجه قانادﻻري‬ ‫)حيكايهلر(‪ -‬ايچيمدهكي قيز )حيكايهلر( – ائويم )رمان( – آنﻼين‬
‫يازيﻼر )حيكايه(‪ -‬يئردن اوجا تورپاق)رمان(‪ -‬دونيا قابار چاليب‬
‫آياغيم آلتدا اوغولوب‪ ،‬ساري دؤشهمهنين اوزرينه‬
‫يولداش )حيكايهلر(‪ -‬ساچاقدان آسيلميش اژدها‪ ،‬چين سفريندن‬
‫ياييﻼجاق ايدي‪ .‬گؤرمك همن دايانديم‪ .‬بيليرم‪ ،‬بو‬ ‫يازيﻼر )سفرنامه(‪ -‬قوشﻼر داها قورخمورﻻر )رمان(‪ -‬اؤزبكستان‬
‫هنگامهده بيردن‪-‬بيره پيادا يولونون اورتاسيندا‬ ‫سفرنامهسي )سفرنامه(‪ -‬مرّ آغاجينين كهربا گؤزلري )رمان(‪-‬‬
‫آجليق باراتاسي )رمان(‪ -‬ائنديم بوﻻق باشينا )يايﻼق سفريندن‬
‫دايانماق‪ ،‬پليسلرين دقتيني چكمهميش اولماز‪.‬‬
‫يازيﻼر(‪ -‬آگورادا يانديرين مني )حيكايهلر(‪ -‬هر قوﻻغيمدا بير‬
‫ايستهديم أييليب اؤلونو يئردن گؤتوروم‪ ،‬سونرا اؤز‪-‬‬ ‫قيزيل آلما)حيكايهلر(‪ -‬دوشرگه )رمان(‪ -‬خيالباز قورقور )اوشاق‬
‫اؤزمه دوشوندوم‪ :‬يئره أييلسم‪ ،‬پليسلر كيريخيب‪،‬‬ ‫ناغيلي(‬

‫‪١٧٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫باتومﻻريني‪ ،‬باشﻻرينداكي د‪‬مير بؤركلريني‬ ‫يئردن داش گؤتوردويومو ظنّ ائدرلر‪ .‬آمما بورا‬
‫گؤرنده‪ ،‬آدامين اورهيينه قورخو دامير‪ .‬آز قالير‬ ‫تبريزدي‪ ،‬فلسطين دئييل كي من ده انتفاضه‬
‫آدامين آدي ياديندان چيخسين‪ ،‬هاندا قالسين كي‬ ‫ساواشي اوچون يئردن داش گؤتوروب پليسه ساري‬
‫عشقين رنگلريني دوشونسون‪ .‬منجه اؤلوم رنگي ده‬ ‫تولﻼييم‪ .‬اوستهليك‪ ،‬مگر پليس كيمدي؟ اونﻼر دا‬
‫عشقين رنگلريندن بيريسيدير‪.‬‬ ‫ائله منيم كيمي آناﻻرين اوغولﻻريديﻼر دااا‪ ،‬تقاعد‬
‫عشقي چؤرك سبديمده داشيماغا دئييل‪،‬‬ ‫اولموش ياشليﻻرﻻ ايشلري اولماز دئيه دوشوندوم‪.‬‬
‫شواليهلرينين‬ ‫قورخو‬ ‫ميدانيني‬ ‫ساعات‬ ‫ساغ‪-‬سولوما باخديم‪ .‬بير آن نظريمه گلدي‬
‫محاصرهسينده گؤردوكده نظريمه گلدي او هوندور‬ ‫ساغ‪-‬سولومداكي پليسلر قالخانﻻرين داليسيندا‬
‫بينانين باشينداكي ساعاتين عقربهلري ده قورخودان‬ ‫قورويوب قالميش قورخو شواليهلريديرلر‪ .‬آمما بو‬
‫دايانيبﻻر‪ .‬اؤز‪-‬اؤزومه دئديم‪ :‬قورخونون باﻻسي‬ ‫شواليهلر قوروماميشديﻼر‪ ،‬ديپ‪-‬ديري‪ ،‬جانلي آدامﻻر‬
‫اؤلسون!‬ ‫ايديلر‪ .‬دايانديقﻻري يئرده قيميلداييرديﻼر‪ ،‬بير‪-‬‬
‫قورخونون حيوان و آدام كيمي دوغماق قابليتي‬ ‫بيرلريله دانيشيرديﻼر‪ .‬حتي بير‪ -‬ايكيسي دقتله مني‬
‫اولماسا دا‪ ،‬منجه قورخونون دوغومو ويروس دوغومو‬ ‫سوزوردولر‪ .‬اونا گؤره احتياط ائلهييب قفيلدن يئره‬
‫كيمي بير شئيدير‪ ،‬نفسدن نفسه‪ ،‬سسدن سسه‪،‬‬ ‫أييلمهديم‪ .‬ساري موزاييك اوسته ديزه چؤكوب‪،‬‬
‫الدن اله بوﻻشيب‪ ،‬ياييﻼر‪ .‬قورخو آدامي ألبهأل‬ ‫اونﻼرا باخمادان چؤرك سبديمي قولومدان يئره‬
‫اؤلدورمز‪ ،‬آزجا‪-‬آزجا‪ ،‬تيكه‪-‬تيكه اؤلدورر‪ .‬دوز‬ ‫بوراخديم‪ .‬كپنهيين اؤلوسونو آستاجا گؤتوروب‪،‬‬
‫دئميشلر‪ ،‬قورخو اؤلومدن پيسدير‪.‬‬ ‫سبدين ايچيندهكي سنگكين اوزرينه قويدوم‪.‬‬
‫بير‪-‬ايكي پليسين مني گؤزآلتينا آلديقﻼريني‬ ‫كپهنك يئنه بؤيرو اوسته دوشوب قالدي‪ .‬آدام‬
‫حيس ائديرم‪ .‬يقين يئردن كپنهيي گؤتورمهييم‬ ‫اولسايدي‪ ،‬دئيرديم ناغيلﻻرداكي گؤزل كيمي‬
‫دقتلريني چكيب‪ .‬گؤرهسن يئردن گؤتوردويوم‬ ‫شيرين يوخويا داليب‪.‬‬
‫شئيين آنجاق و آنجاق بير كپهنك اؤلوسو اولدوغونو‬ ‫گؤيلومدن كئچير بو كپهنك ﻻپ عشق‬
‫گؤردولر؟‬ ‫رنگيندهدير‪ ،‬دئييم‪ .‬عؤمورلرينده عاشق اوﻻنﻻر‬
‫چاليشيرام سويوققانلي گؤرونوم‪ .‬اؤز‪-‬اؤزومه‬ ‫عشق رنگينين نه اولدوغونو ياخجي بيلرلر‪ .‬عشق‬
‫دئييرم‪ :‬فيكر ائله أتدن دووار چكميش بو پليسلر‬ ‫رنگي هردن اؤزل بير رنگه چاﻻر‪ .‬قاليب هانسي‬
‫بولوارﻻرين كنارينا أكيلميش يامياشيل شومشاد‬ ‫واختدا‪ ،‬هانسي بير حالدا عشقه ياناشاسان‪ .‬حتي‬
‫آغاجﻻريديﻼر‪.‬‬ ‫اؤزونه مخصوص لحني ده وار بو رنگلرين‪ .‬بونونﻼ‬
‫شمشاد آغاجﻻري سؤزونو ذهنيمده تكرار‬ ‫بئله عشق رنگيندهدير دئسم‪ ،‬بيله‪-‬بيله اؤزومو‬
‫ائديركن سنگكين اوجوندان بير پارچا قوپاريب‬ ‫ساﻻرام او دويغونون ايچينه‪ .‬بيليرم خيابانﻻرين بو‬
‫آغزيما قويورام‪ .‬پليسلري گؤرمزدن كيمي پيادا‬ ‫وضعي‪‬تيله عشق دويغوسو توتماز‪.‬‬
‫يولوندان كئچيرم‪ .‬بير‪-‬ايكي آدديم اوزاقﻼشماميش‬ ‫بير نفر عصيانچي بئله خياباندا گؤزه گؤرونمور‪.‬‬
‫اوشاقيانا بير فيكير عاغليما چاتير‪ .‬گئري دؤنورم‪.‬‬ ‫بونونﻼ بئله پليسلرين گئيينيشلريني‪ ،‬أللريندهكي‬
‫‪١٧١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫منجه قوجا آدامﻻرين آستا آدديمﻻري حيات‬ ‫بوتون شهامتيمي آياقﻻريمدا توپﻼييرام‪ .‬فيكريم‬
‫تجربهلريندن آسيليدير‪ .‬انسان ياشا دولونجا يولون‬ ‫اوشاقيانا اولسا دا‪ ،‬بؤيوك بير ساواشا گئدن كيمي‬
‫سونونا يئتيشمك اوچون هئچ تلهسمز‪ .‬قادينين‬ ‫حس‪‬يم وار‪ .‬آدديم آتديقجا ساواش ميدانينا‬
‫يئريشيندن چوخ‪ ،‬قولوندان آسﻼنميش حصير زنبيل‬ ‫ياخينﻼشديغيمي حيس ائديرم‪ .‬ميدانين اورتاسينا‬
‫دقتيمي چكير‪ .‬ياخينﻼشديقجا زنبيلين اوزرينه‬ ‫توپﻼنميش پليسلرين قارشيسيندا دايانيرام‪ .‬پليسلر‬
‫توخونموش چيچكلر منه تانيش گلير‪ .‬ايچيمده‬ ‫ايسه تعجبله منه باخيرﻻر‪ .‬بيري أليني بئلينه‬
‫عجيبه بير دويغو قايناشير‪ .‬بو سويوق و قورخولو‬ ‫آپاريب‪ ،‬باتومون دستهييني سيخير‪ .‬قورخورام‪ .‬او‬
‫آتمسفرده او حصير زنبيل اوزريندهكي چيچكلر‪،‬‬ ‫باتوم منيم آرتروزلو سوموكلريمين حسابيني‬
‫اعدام صحنهسينده اويونجاغي ايله اويناييب‬ ‫بيريوللوق چوروده بيلر‪ .‬اؤزومو سينديرميرام‪ .‬كپنهيي‬
‫گولومسهين بير معصوم وارليغي ذهنيمده‬ ‫آستاجا گؤتوروب اووجومدا اونا گؤرسديب‪ ،‬يانيندا‬
‫جانﻼنديرير‪ .‬بيردن‪-‬بيره اوزاق بير خاطره ذهنيمده‬ ‫دوران پليسين چيينينه قويوب‪ ،‬گئري دؤنورم‪.‬‬
‫آيدينﻼشيب‪ ،‬او زنبليبن تانيش گلدييينين ندنيني‬ ‫پليسلردن اوزاقﻼشيركن بير ده دؤنوب باخاماغا‬
‫خاطيرﻻييرام‪ .‬ايچيمده مني اينجيدن بير نيسگيل‬ ‫قورخورام‪ .‬قورخورام او قورخو شواليهسي كپنهيي‬
‫اويانير‪ .‬بير سفر شماﻻ گئدنده آنام صيغه‬ ‫چيينيندن يئره آتيب‪ ،‬آياغي ايله اونون ألوان و اينجه‬
‫باجيسينين زنبيليني امانت آليب منه گؤرسديب‪،‬‬ ‫قانادﻻريني أزسين‪ ...‬قورخورام‪...‬‬
‫اونون كيمي بير چؤرك زنبيلي آلماغيمي‬ ‫**‬
‫تاپشيرميشدي‪ .‬او زنبيلين ده اوزرينده رنگلي‬ ‫نئچه گوندور ساعات ميداني بيزيم‬
‫چيچكلر توخونموشدو‪ .‬شمال سفريندن گئري‬ ‫قوروغوموزدادير‪ .‬قارامتيل پالتار گئيينميش بير‬
‫دؤندويومده‪ ،‬آنامين تاپشيريغيني اونوتدوغومو‬ ‫قادين هئچ تلسمهدن پيادا يولوندان خيابانا آدﻻييب‪،‬‬
‫خاطيرﻻميشديم‪ .‬سونراكي سفرلرده آنام حياتدا‬ ‫آستا آدديمﻻرﻻ ميدانا ساري گلير‪ .‬عموميتله شورش‬
‫دئييلدي اونون تاپشيريغيني يئرينه گتيريم‪.‬‬ ‫ياتاندان سونرا جماعت شورشه قارشي خدمت ائدن‬
‫قادين گليب دومدوز منيم قارشيمدا داياناندا‬ ‫پليسلري گؤرمزدن گليب‪ ،‬يا دا گؤز اوجو اونﻼري‬
‫هويوخورام‪ .‬حاضير‪-‬يراق اولماق شورشه قارشي‬ ‫سوزوب يولﻻرينا دوام ائدرلر‪ .‬همقاطارﻻريم كيمي‬
‫خدمت ائدن پليس اوچون أن واجب أمردير‪ .‬بيردن‪-‬‬ ‫من ده تعجب ايله بيزه ياخينﻼشان قاديني گؤزدن‬
‫بيره هؤووشنه باشيمدان بدنيمه سوزولوب‪ ،‬جانيمي‬ ‫قويمورام‪ .‬قادين ايكي آدديم بيزه قالميش‬
‫قيزيشما باسير‪ .‬ساغ‪-‬سولومداكي همقاطارﻻريم‬ ‫قارشيميزدا دايانيركن ساغ طرفيمدهكي همقاطاريم‬
‫كيمي أليمي بئليمدن سالﻼنميش باتوما آپارماق‬ ‫دئيير‪» :‬ائله بير بو قوجا‪-‬قاري قالميشدي ايماله‬
‫ايستهسم ده‪ ،‬اونون بارماغينداكي دستديلبر اوزويو‬ ‫ائلهمهسين!«‬
‫گؤرونجه ندنسه أليم سوستالير‪ .‬بيلميرم ايچيمده‬ ‫»بوشﻼ‪ ،‬پاتليتيندن بلليدي آلزايمري وار‪،‬‬
‫اويانميش نيسگيل‪ ،‬يوخسا اونون آستا و اينانجلي‬ ‫ائوينين يولونو آزيب‪ ،‬گؤرموسن گيژ تويوق كيمي‬
‫آدديمﻻري أليمين سوستالديغينا سبب اولور‪ ،‬آنجاق‬ ‫واﻻي وورور!« سول طرفدهكي همقاطاريم دئيير‪.‬‬
‫‪١٧٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اونو آت يئره!«‬ ‫قادين ديك‪-‬ديك گؤزومه گؤز تيكنده هؤووشنهم‬


‫دئييرم‪» :‬بير قوجا قادين نييه گرك بئله بير‬ ‫آرتير‪ .‬اولمايا انتحار كمربندي وار‪ ،‬اولمايا بو قادين‬
‫ايش گؤرسون؟«‬ ‫زنبيلينده أل بومباسي داشييير دئيه دوشوندويومده‬
‫سولومداكي همقاطاريم دئيير‪» :‬سؤز باشي‬ ‫ثانيه آخاري زنبيلين ايچينه گؤز آتيرام‪ .‬قاتﻼنميش‬
‫تاپماجا ناغيل دئين سن‪ ،‬شرلوك هولمز فيليملرينه‬ ‫بير سنگك گؤردويومده آزجا راحاتﻼسام دا‪،‬‬
‫باخان سن‪ ،‬ايندي تاپماجانين جوابيني بيزدن‬ ‫انتحاركمربندي دوشونجهسي عاغليمدان چيخمير‪.‬‬
‫سوروشوسان؟«‬ ‫قادين أليني زنبيل ايچينه ساليب بير شئي‬
‫ساغيمداكي آرتيرير‪» :‬نه تاپماجاسي‪ ،‬نه ناغيلي؟‬ ‫همقاطارﻻريم‬ ‫ساغ‪-‬سولومداكي‬ ‫گؤتوروركن‬
‫دلي ايدي‪ ،‬بيآزار دلي ايدي‪ .‬بيآزار دلييه نه سؤز‬ ‫باتومﻻريني‪ ،‬منسه پليس قالخانيمي يوخاري‬
‫قانديرماق اوﻻر‪ ،‬نه ده قورخوتماق اوﻻر‪ .‬يولدان بير‬ ‫قالديرماق ايستهديييميز آن‪ ،‬قادين اووجونداكي‬
‫آتلي كئچدي‪ ،‬قورتولدي‪ ،‬قاديني بوشﻼ‪ ،‬او اؤلونو ده‬ ‫كپهنهيي ساغيمداكي همقاطاريما گؤرسدير‪.‬‬
‫چيينيندن سال يئره أز!«‬ ‫هويوخموش كيمي اونون اووجونداكي كپهنهيه‬
‫»دوغوردان سن آلزايمره گؤره ده تاپماجا‬ ‫باخيريق‪ .‬قادين دينمز‪-‬دانيشماز‪ ،‬رتبهسي‬
‫باشاريسان؟«‬ ‫يوكسلميش افسرين پاگونﻻرينا اولدوز سانجان بير‬
‫سولومداكي همقاطاريما جواب وئرميرم‪.‬‬ ‫ژنرال مثالي كپهنهيي منيم ساغ چيينيمه قوياندا‪،‬‬
‫آلزايمري اوﻻن قادين‪ ،‬بلكه ده بيآزار دلي قادين‬ ‫يئنه بارماغينداكي عقيق قاشلي دستديلبر اوزويونه‬
‫قارامتيل بير نقطهيه دؤنوشوب‪ ،‬محو اولونجا گؤزومله‬ ‫گؤزوم ساتاشير‪ .‬او ايسه كپهنهيي چيينيمه قوياندان‬
‫اونو تعقيب ائديرم‪ .‬قادين اوزاقﻼشديقجا‪ ،‬اونون‬ ‫سونرا گلدييي كيمي آستا و اينانجلي آدديمﻻرﻻ‬
‫زنبيلينين چيچيكلريندن يارانميش دويغونون‬ ‫گئري دؤنوب‪ ،‬پليس دستهسيندن اوزاقﻼشير‪.‬‬
‫‪١‬‬
‫چكيجيلييي ايچيمده آزالديقجا كپهنهيين چكيسي‬ ‫ياناكي چيينمه قويولموش كپهنهيين‬
‫آرتير‪ .‬بير آن منه ائله گلير كي‪ ،‬بو جانسيز كپهنك‬ ‫قانادﻻرينداكي قهوهاي قرينه خالﻻرا باخيرام‪.‬‬
‫گئت‪-‬گئده آغيرﻻشيب‪ ،‬چيينيمي ساغ طرفه‬ ‫كپهنك ترپنمير‪ .‬سولومداكي همقاطاريم آلزايمر‬
‫آخينديراجاق‪ .‬اولمايا او قادين جادوگر ايدي! اولمايا‬ ‫بارهسينده ديلاوجو بير سؤزلر دئسه ده‪ ،‬اونا قوﻻق‬
‫بير اؤلو كپهنك ايله مني سئحيرلهدي!‬ ‫آسميرام‪ .‬ساغيمداكي همقاطاريم باتومون اوجويﻼ‬
‫كپهنهيين‬ ‫اؤلو‬ ‫اوزاقﻼشديقجا‬ ‫قادين‬ ‫كپهنهيي چيينيمدن يئره سالماق ايستهدييينده‬
‫آغيرﻻشديغيني حس ائديرم‪ .‬گؤزومو او محو اوﻻن‬ ‫ألجكلي أليمي كپهنهيين اوزريينه قويوب‪ ،‬اونا مانع‬
‫نقطهدن آييرا بيلميرم‪ .‬يئددي ايل بويو خدمت‬ ‫اولورام‪ .‬او ايسه دئيير‪» :‬او قاديني تانيييرسان؟«‬
‫ائتديييم گونلر تقويم صفحهلري كيمي واراقﻼنير‪.‬‬ ‫گؤزومو قادين گئدن پيادا يوﻻ تيكيب‪،‬‬
‫بيزه وئريلميش أمرلر‪ ،‬قوروق ائتديييميز ميدانﻻر‪،‬‬ ‫همقاطاريمين سواليني اؤزومدن سوروشورام‪» :‬من او‬
‫قاديني تانيييرام؟«‬
‫‪ ١‬چكي‪ :‬وزن‪.‬‬ ‫»آدام چيينينده هئش زادين اؤلوسون داشيماز‪،‬‬
‫‪١٧٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫بير جوت روبوت كيمي ياراتماق قصدي وار‪ .‬چيينيم‬ ‫خيابانﻻر‪ ،‬دانشگاهﻻر‪ ،‬اؤنوموزدن قاچان آدامﻻر‪ ،‬يئره‬
‫اوجاق‪ ،‬اؤلو كپهنك ايسه منيم چيينيمه دخيل‬ ‫ييخيﻼنﻻر‪ ،‬ييخيليب قالخانﻻر‪ ،‬قيشقيريب‬
‫دوشوب‪ ،‬فيلمين سونوندا اؤلو كپهنك خورتﻼييب‪،‬‬ ‫باغيرانﻻر‪ ،‬قالخانﻻريميزا توخونان داشﻻر‪ ،‬توستو‪،‬‬
‫قانادﻻنيب اوچسون دئيه‪ ،‬بير يؤنتمن من و‬ ‫قان‪ ،‬سس‪ ،‬سس‪ ،‬سس‪ ،‬سس‪ ،‬سس‪ ...‬عجيبه‬
‫چيينيمدهكي كپهنكدن »زامانين مسيحي« آدلي‬ ‫دوشونجهلر ذهنيمده جوجهرير‪.‬‬
‫سندلي فيليم چكمك ايستهيير‪.‬‬ ‫سس قزئتلرين تيتريني اوخويور‪ :‬أمرلري‬
‫موسيقيچيلر ايسه كپهنهيين قاناد چالماق‬ ‫اطاعت ائدن بير انسانين چييني اؤلو بير كپهنهيين‬
‫سسي ايله منيم پوتونﻻريمين سسيني نوتا آليب‪،‬‬ ‫آغيرليغي آلتدا قانقرن اولوب قاراليب‪ ،‬چورودو‪ ...‬اؤلو‬
‫اوزرينه شعر قوشوب‪ ،‬موسيقي دستگاهﻻريندا‪ ،‬فرقلي‬ ‫بير كپهنك ميتوز بؤلگوسو ايله وظيفهسيني يئرينه‬
‫گوشهلرده سسلنديرمهيه چاليشيرﻻر‪.‬‬ ‫يئتيرن بير انسانين چيينينده يوزلرجه اؤلو كپهنهيه‬
‫انسان‬ ‫فتوگرافچيﻻري‪،‬‬ ‫طبيعت‬ ‫بؤلوندو‪ ...‬قهوهاي قويروقلو كپهنك انگلي قرهداغ‬
‫فتوگرافچيﻻري‪ ،‬حشره فتوگرافچيﻻري‪ ،‬سياسي‬ ‫اورمانيندا أل توخونماميش يارپاقﻻرا داراشيب‪،‬‬
‫فتوگرافچيﻻر و دوربينلرين فﻼش ايشيقﻻري ‪...‬‬ ‫توخوم ساﻻن كيمي‪ ،‬قهوهاي خاللي اؤلو بير كپهنك‬
‫بوتون بونﻼرا رغمن شورشه قارشي خدمت ائدن‬ ‫ده صداقت ايله خدمت ائدن بير آدام چيينينده‬
‫پليسلر كيمي نه اعتراض ائتمهيه حقيم وار نه‬ ‫يوزلرجه اؤلوم توخومو سالدي‪...‬‬
‫سورغو سوال ائتمهيه‪.‬‬ ‫ذهنيمده عجيبه تصويرلر قايناشير‪ .‬يالنيز‬
‫رسامﻻرين بيري اؤلو كپهنهيين قانادﻻريني‬ ‫ژورناليستلر دئييل‪ ،‬چيينيمدهكي اؤلو كپهنك‪،‬‬
‫جنتده گزهن ملكلرين قانادﻻري ايله د‪‬ييشديريب‪،‬‬ ‫شاعرلر‪ ،‬يازيچيﻻر‪ ،‬سناريو يازانﻻر و يؤنتمنلر‬
‫مني بوينوزلو بير ابليس باﻻسي كيمي رسم‬ ‫اوچون اورتاق سوژه اولسا دا‪ ،‬آنجاق مؤلفلرين‬
‫ائتمكدهدير‪ .‬بير آيري رسام ايسه كپهنكلرين نئجه‬ ‫دوشونجهلري اورتاق دئييل‪ .‬بير يازيچي چيينيمه‬
‫بير وارليق اولدوغونو دوشونمهدن بيزيم يئرلريميزي‬ ‫آغيرليق ائدن تكجه بير قهوهاي كپهنهيي مين بير‬
‫د‪‬ييشديريب‪ ،‬كپهنهيين بير ألينه باتوم‪ ،‬او بيري ألينه‬ ‫كپهنهيه دؤنوشدوروب‪ ،‬هر گئجه بير ناغيل سؤيلهين‬
‫قالخان وئريب‪ ،‬منيم اؤلومو كپهنهيين ساغ قاناديندا‬ ‫شهرزاد كيمي كاراكتر ياراتماغا چاليشير‪ .‬بير‬
‫رسم ائتمك ايستهيير و‪...‬‬ ‫آيريسي چيينيمدهكي كپهنهيي يوزلرجه زنجي‬
‫يالنيز ذهنيم دئييل‪ ،‬وجودومون دا دنگهسيني‬ ‫كپهنهيه‪ ،‬مني ده ايپك يولونونون قاچاق‬
‫ايتيرميش كيمييم‪ .‬گئت‪-‬گئده اؤلو كپهنهيين‬ ‫يولﻻريندان زنجيلري گتيريب‪ ،‬بغداد بازاريندا قول‬
‫آغيرليغيندان چيينيم ساغا لنگر سالميش كيمي‬ ‫ساتان بير آدام كيمي روايت ائتمك ايستهيير‪.‬‬
‫اولور‪.‬‬ ‫بير شاعر كپهنهيين قانادﻻرينداكي قرينه‬
‫گؤرهسن من بو هنرمندلرين ياراتديغينين‬ ‫خالﻻري پوزوب‪ ،‬يئرينه قارماقاريشيق‪ ،‬خيردا‪،‬‬
‫هانسييام؟ عاغليمدان كئچن بوتون ژورناليستلري‪،‬‬ ‫بؤيوك رنگارنگ خالﻻر قويور‪ .‬بير سناريو يازان مني‬
‫موزيسينلري‪ ،‬رسامﻻري‪ ،‬فتوگرافچيﻻري‪ ،‬شاعرلري‬ ‫ده كپهنك كيمي اؤلدوروب‪ ،‬يئنيدن ﻻبراتواردا بيزي‬
‫‪١٧٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫تيكان اوسته آياقيالين دايانميش كيمي دايانيب‪،‬‬ ‫و يازيچيﻻري منيم كيمي أمرلره اطاعت ائديب‪،‬‬
‫دستديلبر اوزوكلري ايله اؤلو كپهنكلري‬ ‫سورغو‪-‬سوال حاقﻻري اولمايان بير مقامدا گؤرمك‬
‫دوشونورم‪.‬‬ ‫گؤيلومدن كئچير‪ .‬گؤرهسن اونﻼر بو مقامدا اولساﻻر‪،‬‬
‫ائوه يئتيشمك همين آنامدان ميراث قالميش‬ ‫نئجه بير وارليغا چئوريلرلر؟‬
‫صانديقچاني آچيرام‪ .‬آنامين ياقوت قاشلي‪ ،‬فيروزه‬ ‫ساغيمداكي همقاطاريمين باتومو چيينيمه‬
‫قاشلي اوزوكلرينين اورتاسينداكي عقيق قاشلي‬ ‫توخوندوغو آن ديسكينيرم‪ .‬كپهنك پوتونﻼريمين‬
‫دستديلبر اوزويونو گؤتوروب جولو بارماغيما تاخيب‪،‬‬ ‫قاباغيندا يئره دوشور‪ .‬نه ساغ همقاطاريما باخيرام‪ ،‬نه‬
‫كپهنهيي اوزويون يئرينه قويورام‪.‬‬ ‫سول همقاطاريما‪ .‬ألجهييمي أليمدن چيخاريب‬
‫قاديني يئنيدن گؤرمك اوچون صاباحدان هر‬ ‫كپهنهيين اؤلوسونو احتياط ايله اونون آراسينا‬
‫گون او گئدن پيادا يولدا داياناجاغام‪ .‬بارماغيمداكي‬ ‫بوكوب‪ ،‬قولتوق جيبيمه قويورام‪ .‬كئشيك واختيم‬
‫دستديلبر اوزويومو اونا گؤرستمك ايستهييرم‪.‬‬ ‫باشا چاتانا كيمي گؤزومو قادين گئدن يوﻻ تيكيب‪،‬‬

‫‪١٧٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اسمگي بير آز شديد ايدي‪ .‬ايكي گروه دا اسفراين و‬ ‫مريم گريواني‬


‫قوچاندان گلميشديلر‪ .‬بعضا اونﻼر نن همراه اولوب‬
‫دانيشارديك‪ .‬بو داغينگ خصلتي دير كي انسانﻼري‬
‫مريمين ناغيلﻻري‬
‫صميمي ائديب تفاوتﻼري اورتادان چيخار‪ .‬انسانﻼر‬
‫فارسجادان خراسان توركجهسينه چئويرن‪:‬‬
‫داغدا اجتماعي راق‪ ،‬پرچنه راق‪ ،‬مهربان راق و‬
‫باغيشﻼيان راق ديرﻻر‪ .‬اصلينده آدام راق و انسان‬ ‫محمد افشارنيا‬
‫ذاتينا ياخين راق ديرﻻر‪ .‬داغينگ عظمت و‬
‫ابهتينينگ قارشيسيندا‪ ،‬تعلقلري و ماشين و ائولري‬
‫كيچيكراق گورونور‪ .‬بوتون بارليقﻼري او عظمت‬
‫قارشيسيندا هئچ دير‪ .‬عوضينده اراده‪ ،‬انگيزه و ياشام‬
‫لذتيني آدامﻼردا تقويت ائدير‪.‬‬
‫قاييداندا آلتي نفر تئزراق قله يه يئتيشديك و‬
‫دورد نفر چونكو چاغا اينن گلميشديلر گئجراق‬
‫يئتيشديلر‪ .‬او آلتي نفردن بيري گرك ايكينجي‬
‫ماشين ايچين صبر ائديردي و بيرينجي ماشين يوﻻ‬
‫دوشوردو‪ .‬من آلتينجي نفر ايديم كي قالديم و اوزوم‬ ‫‪١‬‬
‫ايچين رختيان قله سينده بير ساعاتليق دوﻻشديم‪.‬‬ ‫گئجه ده تلگرام گوروهوندا داغچيليق ايچين‬
‫بير قاري خاتين و كيشي نين ايشيگينه يئتيشديم‬ ‫برنامه توكوردولر‪ ،‬شوخلوق اينن دئديم من لحظه ده‬
‫كي گونش توتارديﻼر‪ .‬سان كي آخشام اوستو بيريني‬ ‫ياشارام‪ ،‬گلجگيم يا گلميجگيمي ايندي دن سوز‬
‫گؤزله ييرميش‪ .‬سﻼم بئرنده فورا باشﻼدي دانيشيب‬ ‫بئره بيلميرم‪ .‬قرارﻻريم ايچين هم شو مشكليم بار و‬
‫دردلشمگه‪.‬‬ ‫مثﻼ بيريسيه سوز بئره بيلميرم كي ساوا سن اينن‬
‫اونﻼرينگ قارشيسيندا يئرده عقيللي اوتوردوم و‬ ‫كافه يا قوناقليغا گليرم‪ .‬هميشه سونگ لحظه ده‬
‫سوزلرينه قوﻻق آسديم‪ .‬خاتين هم تئزراق اولمگي‬ ‫تصميم توتورام كي گئديم يا گئدمييم‪.‬‬
‫هم ده ياخشيﻼشماق ايچين دوكتورا ائرتيلمگي‬ ‫بيريلري دئدي من ائرته زنگ ووررام سنه‪.‬‬
‫ايستييريدي‪ .‬يئكه ليگي و كسسيزليگيندن‬ ‫گوشيمي سايلنت ائديب ياتديم‪ .‬اوزوم نن دئديم اگر‬
‫دانيشيردي‪ .‬جاوانليغيندان كي اوزون كئرپي لري و‬ ‫گوشيمينگ قيچير باغير و آﻻرمي اولمادان و اختيار‬
‫قارا گوزو بار ايدي دئيردي‪ .‬گوز ياشﻼريني سيليردي‬ ‫اينن اويانام گئديرم‪ .‬اگر اويانماسام دا هئچ‪ .‬ياتماق‬
‫و دئيردي كي هر زامان اورك داريخليغيم بار‪ .‬بوردا‬ ‫ايچين استرسلي بير گئجه كئچيرمگي ايستميرديم‪.‬‬
‫غريبم‪ .‬اورك سيخينتيﻼريندا الدن گئتميش‬ ‫ائرته داني امداد غيبي كومگي اينن ساعتينده‬
‫سئوگيني گؤرمك اولوردو‪.‬‬ ‫يئريمدن توردوم و گلمگيمي خبر بئرديم‪ .‬اون نفر‬
‫اگر اري اولماسايدي اوندان سوروشارديم‪.‬‬ ‫ايديك و ايكي ماشين نن سالوكا گئتديك‪ .‬يئل‬

‫‪١٧٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ايچين قوروت قاييرديي و انه ميزه قوروت قاييرماغي‬ ‫كيشي سياستدن دئيردي‪ .‬كورونادان و سردار‬
‫اويرتدي‪.‬‬ ‫سليماني دن دئيردي‪ .‬قله دن دئيردي كي‬
‫اوزومه دئييرم نه ياخشي دير بو مبادله لر‪.‬‬ ‫نوجاوانليغيندا اون‪-‬اون بئش خانواردان چوخراق يوخ‬
‫كشكه اصﻼ پول يوخ ايدي‪ .‬تام زاد مبادله ليك‬ ‫ايدي‪ .‬كيشي خاتينينگ ييغﻼييشيني سبب سيز‬
‫اوﻻيدي‪ .‬هر انسان تﻼش ائدير ياخشيليگي چوخراق‬ ‫ييغﻼييش سويلردي‪ .‬تا اونﻼر يئتيشسينلر بير چوخ‬
‫و يئيراق بير ياخشيليق اينن جبران ائتسين‪.‬‬ ‫توركو دانيشديق بيز‪ .‬بونﻼرينگ توركوسو بيزيم‬
‫ايشيگين زنگيني چاليرﻻر‪ .‬بو سفر منيم نن‬ ‫كيمين آي ان جي سي )ينگ( بار ايدي‪ .‬گلدينگ‪...‬‬
‫ايشلري بار‪ .‬بير چاغا بير دبه سوت اينن ايشيگين‬ ‫گئتدينگ‪. ...‬‬
‫اونگونده دير‪ .‬دئيير مريم خاﻻ بو سوتو انه م بئردي‬ ‫هديه ائتمك ايچين بير زاديم يوخ ايدي‪.‬‬
‫سيزه بئريم ‪ ...‬ذوق مرگ اولورام‪ .‬سوتو قايناديرام ‪.‬‬ ‫قايتاريﻼن تنقﻼتي بنفش ظرفي اينن خاتينا بئرديم‪.‬‬
‫سوتو سوت دئييلدي كي‪ .‬ياخشي حسدن دولو ايدي‪.‬‬ ‫خاتين گولدو و چرقدينگ بالينينگ آستيندا‬
‫روح دوپينگي ايدي‪.‬‬ ‫گيزلتدي‪ .‬ديشسيز گولوشو قشنگ ايدي‪.‬‬
‫خوشحاﻻم كي ايندي بو قله مبادله سي‬
‫واديسينده دوشوبدورام‪.‬‬ ‫‪٢‬‬
‫‪ #‬قله ده ياشاما‬ ‫ايشيگين زنگيني چاليرﻻر‪ .‬بابا اينن ايشلري بار‪.‬‬
‫بابام ايشيگه گئدير و بير ظرف بال نن قاييدير‪.‬‬
‫‪٣‬‬ ‫سوروشورام كيم ايدي؟ بابام دئيير حسنعلي ايدي‪.‬‬
‫شهرده اوتوران كارمند قارداش قله ده اوتوران‬ ‫باغين ايچينده ائو قاييريردي‪ ،‬ايكي گون كومگه‬
‫اكينجي قارداشا زنگ ووروب "انه يي گوندرين شهره‬ ‫گئتديم ده پول آلماديم‪ .‬ايندي باغينين آريﻼرين‬
‫كي من زيارت ايچين اونو مشهده ائرتيم" دئدي‪ .‬قله‬ ‫)زامبوراﻻرين(‪-‬ين باليندان گتيريب ‪...‬‬
‫ده اوتوران قارداش ايستگاها ماشينين ايزينه گلير‪.‬‬ ‫ايشيگين زنگيني چاليرﻻر‪ .‬قونشونون اوغلو بير‬
‫ائوين ايشيگينه گئديرك‪ .‬انه زينه لردن عصا اينن‬ ‫فرغون اينن ايشيگين اونگونده بئكليير‪ .‬بير جووال‬
‫آرامگينه آشاغايا يينير‪ .‬حواله نينگ ايشيگينه ماشينا‬ ‫بوغداي گتيريب‪ .‬دئيير بوغدايﻼري تويوغﻼرينيز‬
‫يئتيشنجه‪ ،‬قار اونونگ چرقدينه و تيتره ين اللرينه‬ ‫ايچين گتيريبديرم‪ .‬انه نگيز بيزه سوغان و كلم‬
‫اوتورور‪.‬‬ ‫بئرنميش قبﻼ‪...‬‬
‫اوچ خاتين يولجو اوچ مختلف نسلدن باريق‪.‬‬ ‫ايشيگين ايپيني قونشونون قيزي چكير و نئچه‬
‫علي ماشينينگ صندوق عقبيني گوبلكدن دولدورو و‬ ‫سانا بوش استيل مجمع و بير بسته قوروت اينن‬
‫شهرينگ مغازه لرينينگ آدرسلريني سوروجويه‬ ‫ايچره گلير‪ .‬دئيير بو مجمعلر سيزكي دير‪ .‬نئچه گون‬
‫بئرير كي اونﻼري تحويل بئرسين‪.‬‬ ‫بوندان ايلري گئتديك ايچينه قوروت قويدوق‪.‬‬
‫عليگل قله سينه يئتيشنده سوروجوموزه كي‬ ‫قوروتﻼرين بسته سيني منه بئرير و دئيير بو دا‬
‫عليگللي دير دئيرم قله نگير باﻻشهر اولوب‪ .‬هميشه‬ ‫سيزينگ پايينگيز‪ .‬او گون انه نگ گلدي بيزيم‬
‫‪١٧٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫بيلميرسيز كؤرپه و قوزو نمه دير! سونرا اونا توضيح‬ ‫ساخت و سازدادير‪ .‬سوروجو دئير عليگللي لر هر‬
‫بئريرم كي تورك ديلينده داوارين باﻻليغيندان‬ ‫دورد گونده بير اينك يئيرلر‪ ،‬ايندي گريوانلي ﻻردا‬
‫جاوانليغينا و قوجالديغينا فرقلي آدﻻري باردير‪.‬‬ ‫قصابي دا يوخدور‪ .‬دئير عليگللي لر ياخشي ايش‬
‫كيرپي داوارين باﻻليغين مرحله سي دير‪ .‬چاغاليغينا‬ ‫ائديرلر‪ ،‬ياخشي يئيب ايچيرلر و ياخشي دا پيشرفت‬
‫قوزو‪ ،‬توخلو‪ ،‬شوشئي‪ ،‬سونرا قويون و انگ سونگدا‬ ‫ائديرلر‪ .‬دئيرم قله كي بيرآز كاتاﻻنير آدامﻼر بعضي‬
‫قاري قويوندور كي قاري داوارا دئيلير‪.‬‬ ‫ايشلري عار بيليب ائتميرلر اما عليگلده خاتين‬
‫اوغلونون ائوينين ايشيگينه يئتيشنده نَو‪‬ره سي‬ ‫كيشي هنيز ايش ائديرلر‪ .‬دئيرم اگر عليگللي او‬
‫قاپيني آچير‪ .‬خوشحالليق نن دئيرم سيزه ماما‬ ‫قونشوموز اولميايدي بيزيم باغيميزينگ اوتﻼريني‬
‫گتيرميشيك‪ .‬گلير مامانين قولونو توتوب ائرتير‪.‬‬ ‫هيچكيم اورماز‪.‬‬
‫ماشين حركت ائدير‪ .‬شيشه دن قاري باخارام و اونون‬ ‫قارلي هاوادا پرايدين تيتريلن اتاقگي‪ ،‬بيزيم‬
‫خيالي كؤرپه لري ايچين نگران اولورام‪.‬‬ ‫ايچين متحرك بير كرسي حساب اولونور‪ .‬بير ساعت‬
‫اوندا اوتوروروق و كئچميشدن دانيشيريق‪ .‬سوروجو‬
‫دئير ‪ :‬قديم زمان بوغدا اورماق ايچين "گازينگ‬
‫تخته" سينه گئدرديك‪ .‬درتوملي لرين هيلوسو داغا‬
‫چوﻻنيردي و بوغدا اورارديﻼر‪ .‬كيشي خاتيني دا يوخ‬
‫ايدي‪ .‬هر كيم بوغدانين ساري خوشه لرينده يئل‬
‫اسمگي اينن "لي ﻻني" دئيردي و هيلونو باشﻼردي‪.‬‬
‫يووارا گئديرديلر و بيربيرينه كومك ائديرديلر‪.‬‬
‫اسدلي گردنه سينه ياخين پئلته پئلته قار‬
‫ياغيير‪ .‬كاتا انه كي ايلريدكي صندليده اوتوروب چوله‬
‫گؤز تيكيبدير دئير بو قاردا كؤرپه لريميز‬
‫سويوقلوقدان اؤلرلر‪ .‬سوروجو دئير ‪ :‬بيز دئييرك بو‬
‫قار و سويوقلوقدا سيزي ساغ سالم شهره يئتيرك‪،‬‬
‫سن كيرپي لرين غصه سيني يئيرسن؟ دئييرم مگر‬
‫بو ياشدا كؤرپه نگيز هم بار مي؟ بير زاد دئمير‪ .‬شايد‬
‫كي قار اونو قويون و كؤرپه لري اوﻻن زمانينگ اوزاق‬
‫بير خاطره سيني يادينا گتيردي و كؤرپه لره نگران‬
‫اولدو‪.‬‬
‫پهليمدكي قيز منه سوروشور كؤرپه نمه دير؟‬
‫دئيرم كؤرپه شو قوزودور اما بيرآز كيچيكراق‪ .‬دئير‬
‫قوزو نمه دير؟ سوروجو گولور ‪ :‬سيز يئنگي لر حتي‬
‫‪١٧٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫‪١‬‬
‫يئتر كي ياشاسين!‪...‬‬ ‫شريف مردي‬
‫سوچ و جزا ـ فيودور داستايفسكي‬

‫ائرتهدن دورارام‪ .‬آليشميش آدامﻻر كي صوبح‬


‫تئزدن دوروب داها ياتابيلمير‪ ،‬تعطيل گونلري بئله‬
‫گؤزلرينه يوخو گيرمير‪ ،‬اونﻼردان دئييل ده ياتماغي‬
‫چوخ سئويرم‪ .‬ائرتهدن دوروب خيابانﻼري گزمكدن‬
‫ذوق دا آلمارام‪ .‬چارهسيزليكدي‪ .‬ياشاييرام هر حالدا‪.‬‬
‫آج قالير‪ ،‬توخ ياتير نه فرق ائدهجك؟ گونلر گليب‬ ‫بير آز خيال‪...‬‬
‫مني سني وئجينه آلمادان كئچير‪ .‬سون گونلريميزه‬
‫ياواش ياواش آدديمﻼييريق‪ ،‬يوخسولو وارليسي دا‬ ‫اؤلومدن سونراكي ابدي حايات بيزيم بوگونكو حاياتيميز‬
‫يوخ‪ .‬بونﻼرين دئمهيينه ده گرك يوخ! فلك همشه‬ ‫قدر بير سير دئييل مي؟‬
‫بئله گليب بئله ده گئدهجك‪ .‬ايندي من دوروم‬ ‫ويتگنشتاين‬
‫قاباغيندا كي خئيير ائله دئييل بئلهدي‪ ،‬توتوب‬ ‫هاني بير اعدام محكومو اؤلومدن بيرآز اؤنجه بئله‬
‫قوﻻغيمدان بيرين ده پئيس‪‬ريمه ياپيشديريب سونرا‬ ‫سؤيلهميش يا دا دوشونموشدو‪» :‬يوكسك و سيلديريم‬
‫يوﻻ گتيرر‪ .‬نه ياخشي كي گيلئيلي اولماييم‪...‬‬ ‫بير قاياليقدا‪ ،‬آنجاق ايكي آياغيمين سيغابيلهجهيي‪ ،‬دار‬
‫هه‪ .‬اوزاق توشمهييم‪ .‬ائرتهدن دورارام‪.‬‬ ‫بير چيخينتيدا‪ ،‬دؤرد بير يانيم اوچورومﻼر‪ ،‬اوقيانوسﻻر‪،‬‬
‫آﻻقارانليق‪ .‬بوينو اَيري چلينگيمي بير ده داليمجا‬ ‫سونسوز بير گئجه‪ ،‬سونسوز بير يالنيزليق و هئچ‬
‫چكديييم تكَرلي چانتامي گؤتوروب خارراخار سورونه‬ ‫بيتمهيجك فيرتينايﻼ ساريلميش وضعيتده ياشاماق‬
‫زوروندا اولسام و بوتون عؤمرومجه‪ ،‬مين ايل بويونجا‪،‬‬
‫سورونه هر كوچه باشي خيابان خيابان زيبيل‬
‫حتي سونسوزا قدر او بير قاريش تورپاقدا دورمام‬
‫قابﻼري آختارارام‪ .‬شاشيرمايين‪ .‬ياشام چتين اوزونو‬
‫گركسه‪ ،‬او شكيلده ياشاماق‪ ،‬بو آندا بير ساعت ايچينده‬
‫گؤسترمكدهدير منه! اوزلرينيزي ده تورشوتمايين‬
‫اؤلهجك اولماقدان داها چوخ ياخشيدير؟« يئتر كي‬
‫كي كيركثافت ايچيندهيم‪ .‬سيزدن منه مندن ده‬
‫ياشاسين‪ ،‬صيرف ياشاسين! نئجه اولورسا اولسون‪ ،‬آمما‬
‫سيزه توخونوﻻسي شئي يوخدور آرادا‪ .‬آتميش‬
‫دوققوز ياشيمدا مني نئجه گؤروب يارغيﻼديغينيز دا‬
‫‪ -١‬دوغوم ‪ (١٩٨٤) ١٣٦٣ :‬قيزيل قاﻻ كندي )آذربايجان شرقي ـ‬
‫هئچ وئجيمه دئييل‪ .‬ديري ايكن ياشاماق ﻻزيم‪ ،‬او‬
‫قارا آغاج(‬
‫اوزدن ريزقيمي باشقاﻻرينين چؤله آتديغي زيبيل‬ ‫چئوره موهنديسلييي ـ هاوا كيرليليگي )مهندسي محيط زيست ـ‬
‫ايچينده آختاريرام‪.‬‬ ‫آلودگي هوا( قولوندا يوكسك ليسانس‬
‫سؤز راضيليقدان يوخسا زامانين قد‪‬ارليغينا‬ ‫كتابﻼر‪ :‬قلمهقوزان ‪) ٢٠١٦‬رمان( ‪ /‬اولدوزﻻردان بيري قايميشدي‬
‫)حيكايه توپلوسو( ‪ /‬يول آيريجيندا يازيلميش‬ ‫‪٢٠١٦‬‬
‫اويماقدان گئتمير‪ .‬آيري جور باخيلسا‪ ،‬باش‬
‫حيكايهجيكلر ‪) ٢٠١٦‬بئش يوز كلمهدن آز حيكايهجيكلر(‬
‫سوخوب زيرزيبيل ايچينده ديري قالماغا‬ ‫داغيتماغا دوغرو‪) ٢٠٢٠:‬ادبي الهشتيري مقاله توپلوسو(‬

‫‪١٧٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫خوشلوقﻼرا سئوينديييم گؤرمهميشليييمدن دوﻻيي‬ ‫چاليشماقدا اوقدر ده كؤتولوك يوخ‪ .‬بيرآز دا خيال‬
‫دئييل‪ .‬بيرزامانﻼر قيز يوخ ايدي داغا داشا‪،‬‬ ‫ﻻزيمدير البته‪ ،‬اوندا گؤررسن كي گئندن باخانﻼرين‬
‫يئمكخانايا‪ ،‬سينمايا گؤتورمهييم‪ .‬بوللو سوللو‬ ‫دوشوندويو ترسينه ياخشي زادﻻر دا وار‪.‬‬
‫خرجلرديم‪ .‬داغ داش د‪‬ليسي ايديم‪ .‬آمما اويون بئله‬ ‫قوخو‪ ،‬پيسليك‪ ،‬اييرنج اييرنج آخيشان سوﻻر‬
‫گليب! كارتون‪ ،‬پيﻼستيك‪ ،‬خيردا چؤرك‪ ...‬قاباغيما‬ ‫وار واراولماغينا‪ .‬بونﻼري گؤرمزدن گلميرم‪ .‬هر‬
‫گلن قيويرزيويري آييريب قارنيمي دولدورورام‬ ‫شئيدن پيس بورنا سوخوﻻن ايتي قوخودور ايلك‬
‫ايندي‪.‬‬ ‫ياخينﻼشمادا‪ .‬اويانبويانا قاچيشان هوندور سيچانﻼر‪.‬‬
‫گؤتوردويوم قيزﻻردان يوخسا ديرماشديغيم‬ ‫ايستي هاواﻻردا داها پيس‪ ...‬اييرنج و رذيل سوﻻري‬
‫داغﻼردان واز كئچيرم‪ .‬دوروم هلهليك اوقدر ده آغير‬ ‫اوﻻن موشامپاﻻرا ياخينﻼشمارام هئچ‪ ،‬اونﻼر دا‬
‫دئييل‪ .‬بير دهكي ايندي داي زيبيله سيغينيب‬ ‫قاچيلمازدير آنجاق‪ .‬پينتي آدامﻼرين زيبيلي يوخسا‬
‫چؤرك چيخارتماق قاباقﻼر كيمي عار دئييل‪ .‬لوكس‬ ‫جيريق موشامپاﻻر هرياني بلهشيك ائلهييرلر ايستر‬
‫ايش اولور ياواش ياواش‪ .‬ماشيني اوﻻن‪ ،‬ياخشي‬ ‫ايستمز‪ .‬ياشيما گؤره بيرآز ترپهنيشيم اوزانير‪.‬‬
‫پالتار اَينينده اوﻻن‪ ...‬بوندان قاباق زيبيله باش‬ ‫قديمكي قيچ قولوم قالماييب داها‪ .‬الكولك ائديب‬
‫سوخانين اَنينده جيرجينده اوﻻردي‪ ،‬اؤزوده بعضن‬ ‫ايستهديييمي تاپاندان سونرا‪ ،‬اونو درين قابين‬
‫چؤرك تاپمازدي باشين توخ قويسون يئره‪ .‬زامان‬ ‫ايچيندن چيخارتماق اؤزو يئكه چتينليكدير‪.‬‬
‫گونبهگون تازا دونا گيرير‪ ...‬عارسيز دئييلم آمما‬ ‫ايليشهبيلن يئري زادي اولسا چلنيگيمين بوينونو‬
‫بوجور شئيلر ده گؤزومده دئييلدير هئچ زامان‪ .‬اؤز‬ ‫ايليشديريب چيخاردارام‪ ،‬اولماسا ايكي قول ياري‬
‫ايشيمده اوﻻرام‪ .‬ائرتهدن دوروب سورونه سورونه‬ ‫بدن اَييليب قابين ايچينه )گوجوم چاتماز‬
‫گوندهليك خرجيمي چيخارديب دؤنرم يوواما‪.‬‬ ‫زيبيلقابيني اَيم( چاليشا چاليشا چيخاردارام‪ .‬چوخ‬
‫مرتضويدن آشاغي‪ ،‬ايتيب باتان چيخماز بير‬ ‫دا د‪‬رينه جوممارام‪ ،‬ائله اوزدن درده د‪‬يني آختارارام‪.‬‬
‫كوچهنين ديبينده اوچ قات يوخاري ديرماشان‬ ‫تاپديغيمي ايكي اوچ چاليشمادا يوخاري گتيرسم‬
‫پيللهلرين آلتيندا سوخولوب ياتيرام‪ .‬كيمسهيه ده‬ ‫سئوينمهيه اورهييم ده وار گؤيلوم ده وار‪ .‬ياشام‬
‫آزاريم ديمز‪ .‬اونسوز دا اوستوراغا باغلي اوﻻن‬ ‫دولودور بئلهبئله گؤزل شئيلرله‪ .‬بئليم بيرآز بوكوك‬
‫ديوارينان مني ايچينده ياشايان آدامﻼردان‬ ‫اولسا دا‪ ،‬انگل تؤرهتمز ايشيمده‪ .‬ياواش ياواش‬
‫آييرميشﻼر‪ .‬سارالميش قاپيسي دا وار ائويمين‪ .‬بير‬ ‫ايشيمي گؤررم‪ .‬البته خياباندان كئچنلر اولور و‬
‫زامانﻼر چؤل قاپيميز بير ايدي باشقا آدامﻼرينان‪.‬‬ ‫هركس اؤزونه گؤره بيرجور باخير آداما‪ .‬باخسين‪.‬‬
‫سونراﻻر ايستهمهديلر اونﻼر گيرندن من ده گيرم‪.‬‬ ‫ﻻپ گؤزونون ايچي ايله ده باخسين‪ .‬اويون آچان‬
‫ائلهبيل من چيخان يئردن چيخماييب يوخسا من‬ ‫منيم باشيما آچميش اينديليك‪ .‬كيم بيلير كيمين‬
‫گيرهجهييم يئره گيرميهجكلر‪ .‬اودوكي بير دليك‬ ‫باشينا نهلر گلهجك؟ اويونبازدي بو فلك‪...‬‬
‫بري ياندان آچديﻼر و سارالميش قاپي دا اولدو منيم‬ ‫شانسيم گتيرسه دردهد‪‬ين شئيلر آز تاپيلمير‪.‬‬
‫دروازام‪ .‬ايستي هاواﻻردا تر ايچينده بوغولسام دا‬ ‫ياني خوش گونلريم ده اولور آراسيرا‪ .‬بئلهنچي‬
‫‪١٨٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫باشيني دييشمك ده اولور‪ .‬هله واريم و كاريما دا‬ ‫سويوقﻼردا ياخشيدي‪ .‬سيزاق گليركن يورغانين‬
‫گلير‪ .‬هفتهليك حامامﻼريم يئرينده‪ .‬ترتميز‪.‬‬ ‫آلتي يوموشاق ايستيليك باغيشﻼيير آداما‪.‬‬
‫بيرگون ديبينده اييرنج سو سوزولوب قاﻻن دورو‬ ‫سيخيﻼرام ﻻپ ديبه‪ ،‬يورغاني چكرم باشيما‪،‬‬
‫موشامپانين ايچينده قارا بير شئي گؤردوم‪.‬‬ ‫بوكولوب راديونون خيششاخيشينا قوﻻق آسارام‪.‬‬
‫چلينگيمي ايليشديريب چكديم يوخاري‪ .‬بيرآز‬ ‫ديز آغريسي بعضي گئجهلر بيرآز آمانيمي كسير‬
‫اويانبويان ائلهديم )بيرداها زيبيلقابينا آتماق‬ ‫آمما ائرتهلر ياخشي شئيلر يولومو گؤزلهيير دئيه‬
‫ايستهديم( سونرا دوگونو آچديم‪ .‬ايلك دوگون راحت‬ ‫ديك قالخارام‪ .‬هينناهين ايله البته‪.‬‬
‫آچيلدي‪ .‬اونون ايچينده بير موشامپا داها وار ايدي‪،‬‬ ‫جيحونو اوزويوخاري گئدرم من‪ .‬داي كميل‪،‬‬
‫اونون دوگونو آچيلمادي كي آچيلمادي‪ .‬آدام دئيير‬ ‫مالك اشتر‪ ،‬امام خميني زاد باشقاﻻرين الينده‪ .‬بيرآز‬
‫ننهسينه بايرامليق يولﻼيير‪ .‬ياواش دوگون وور دا!‬ ‫اوزويوخاريدي‪ ...‬آمما داي ائله بئله گليب داي‪.‬‬
‫آچابيلمهديم‪ .‬ايستهميرديم ديبينه ييغيشان آغ‬ ‫اوراﻻرا دا گيرسم گيررمها‪ .‬كيمسهنين ترپنَجهيي‬
‫ياشيل چاﻻن رزيل سو اوستوباشيما داغيلسين‪،‬‬ ‫قالماميش قوجادا ايشي اولماز‪ .‬هاشمي ياخشيدي‪،‬‬
‫اوناگؤره جيرماديم‪ .‬اورهييمدن ده گلميردي ساﻻم‬ ‫امام خمينيده بيرشئي اولماز‪ .‬هردن هاشمييه گيرر‬
‫ديشيمه‪ .‬باش بارماغيمي چاليشديم بيرتهر سوخام‬ ‫بيرآز باشيمي اورا بورا سوخارام‪ .‬آمما گئنلده آزادي‬
‫ايچينه‪ .‬تورشاميش پيس قوخو بارماغيم موشامپانين‬ ‫خيابانيندان يوخسا ائله مرتضويدن باشﻼييب بو‬
‫ايچينه گيرجهيين بورنومو يانديردي‪ .‬لعنته‬ ‫سيراني سيليب سوپوررم اؤزومه‪ .‬يادگار اوزاقدا‪،‬‬
‫گلميش‪ ...‬قاتي سودان بيرآز تؤكولدو شالواريما‪.‬‬ ‫كميلدي‪ ،‬خوشدو‪ ،‬اوﻻرا دا گئتميشم گئتمهيينه‪،‬‬
‫بيلمهديم نييه بونو آچديم‪ .‬تاپديغيم ژيلئت‬ ‫آمما ائله جيحوندو آلت اوست ائتديييم‪ .‬بيرشئي‬
‫اؤزل بيريسي دئييلدي هئچ‪ .‬پيرپئشمان اولدوم‬ ‫قالميش اولساها او دا‪ ...‬دئييرم كي ال چوخاليب‪.‬‬
‫آچديغيم موشامپادان‪ .‬ديشيمين ديبيندن چيخاني‬ ‫آخشام باشي وانئتينن جاهيل جاوان ايكينفر ﻻپ‬
‫ياغديرديم گؤتورن يييهسينه‪ .‬آغزيماگلني ده‬ ‫ياﻻر خياباني‪ .‬قاﻻنيني دا بعضن چؤپچولر يوخسا‬
‫توپوردوم صيفتينه‪ .‬بيرآز اؤرهييم سويوياندان سونرا‬ ‫اوبيريلر چكرلر باشﻼرينا‪ .‬منه نه قاﻻجاق؟ همي‬
‫باخديم ايچينه‪ .‬پيچاغينان كسيلميش ايكي ياريم‬ ‫باشاريسيز همي ده كي سحرسحر بوشالديب يويوبﻼر‬
‫بربري‪ ،‬ايكي آشا بلهشميش كاسا‪ ،‬ايكي قاشيق‪،‬‬ ‫دا قابﻼري‪ .‬آخشام شولوقلوغوندا ايشلهمرم‪ ،‬قيزيل ده‬
‫خيلك بلشيك سيلهجك‪ ...‬و بو ژيلئت! اوغﻼن ائوي‬ ‫تؤكسهلر‪ .‬پيس عادتدي آمما دا نئينئييم؟‬
‫بوشالداندان سونرا قيزا دئيير گلسين‪ .‬بلكه قيز دا‬ ‫شابلونﻼشميش فيكيرلر ده گلمهسين آغلينيزا‪.‬‬
‫اوغﻼن دا تهرانلي دئييل‪ ...‬اوغﻼن اؤز يولداشيندان‬ ‫ساققال ماققال باسماييب بيلهمي‪ .‬كيركثافت‬
‫ائوينين بوشالدماسيني ايستر‪ ...‬يالوارار كي قيز‬ ‫ايچينده ده بوغولمورام‪ .‬اوزهريمه چكديييم يورغان‬
‫گئديرهااا سن آلﻼه‪ ...‬آچاري آﻻر دوستوندان‪.‬‬ ‫ترتميز يورغاندير‪ .‬تميز ياشارام‪ .‬اؤزومه گؤره غروروم‬
‫سئناريوﻻر دوزولدو قافامدا‪ ...‬قيز گلمهميش اوغﻼن‬ ‫وار‪ .‬اؤرنهيين ايكي هفته اؤنجه گومانيما بير يا ايكي‬
‫حاماما گئدر‪ ،‬اؤزونو ترتميز ساهمانﻼر‪ .‬قيزين‬ ‫كره ايشلهنميش ژيلئت تاپديم‪ ،‬او يوغونﻼريندان كي‬
‫‪١٨١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫چكيليب‪ .‬اوردا آذان چاغي واخ بئواخ منيم كيمي‬ ‫گلمهيينه هله اون بئش دقيقه قالميش‪ .‬چيخار‬
‫قارتيميش قوجاﻻر گليب چاباﻻرﻻر‪ .‬گون چيخانا قدر‬ ‫كوچهنين باشيندان ايكي كاسا آش آﻻر‪ .‬بلكه ده‬
‫قاچيب دارتينان وار دستگاهﻻرين يانيندا‪ .‬آدي‬ ‫زنگ وورار قيزا كي يولوندا ايكي كاسا دا آش آل‬
‫ياديمنان چيخيب خارابانين‪ .‬قاپاني دا وار اؤزوو‬ ‫گتير‪ .‬ائوده بير ساريﻼندان سونرا تلهسيك آشي ايچر‬
‫چكهسن‪ .‬ائرتهلري ده چوﻻق موﻻقﻼري آيي اوينادانا‬ ‫سونرا يئنه ساريﻼرﻻر‪ .‬كاساﻻردان بيريني ده قيزين‬
‫بنزر سووو شيرين بير قانجيق اوينادار‪ .‬ورزيش وئرر‬ ‫آغ بودو باسيب بؤكوب از‪‬ر‪ ...‬يوغون بود ائله سيخيب‬
‫ياني‪ .‬اوردان كئچهلي دال قاباق اويناييشينا باخارام‬ ‫كاساني كي‪ ...‬سيلهجكلر چوخدو موشامپادا‪...‬‬
‫جئيرانين‪ .‬بو كره ﻻپ بئله آيا دئميشدي سن‬ ‫سوزولوب بودون اوستوندن آخيشان آغوووش سو‬
‫چيخما من چيخارام‪ .‬اؤزو ده سحرسحر‪ .‬جيبيمدهكي‬ ‫سيلهجكلري اوردان كاساني اوردان دا هرياني‬
‫ژيلئتي برك توتوب دابانيمي اويناديرديم قويروق‬ ‫باسميشدي‪ ...‬آشين سويونا قاريشميش‪ ...‬قول قيچ‬
‫اوينادان كؤپكلر كيمي‪ .‬باخيب ائلهسه قويروق‬ ‫بود قاناد‪ ...‬هر شئيي ييغيشديريب موشامپانين‬
‫باسيب ايتيلَرديم‪ .‬خانيمين دينگيلتيسي آياق اوسته‬ ‫ايچينده )تلهسه تلهسه بربريلري ده اوﻻرين اوستونه(‬
‫ﻻيﻼي چاليردي بيلهمه ائلهبيل‪ .‬اورتادا سفئي بير‬ ‫قويوب‪ ،‬بركيديب چؤله چيخاندا گوله گوله آتيب‬
‫موزيك ده واردي‪ ...‬موزيك هارا بونون بودو هارا‪ .‬هئچ‬ ‫زيبيل قابينا اوردان دا يولﻼنيب شادمانا مينسين‬
‫زامان موسيقي ديقتيمي چكم‪‬ييب‪ .‬آمما‬ ‫قطار دوراغينا قيزي يولﻼ ساليب‪...‬‬
‫باجاقماجاق نييه‪ ،‬گؤيلون ايستهيينجه‪.‬‬ ‫قيز گئديب خيال ميال چكيب آپارميشدي‬
‫دوغروسو پارك منيم دوﻻنديغيم يئرلردن‬ ‫بيلهمي‪ .‬گؤردوم اوتورموشام‪ .‬ژيلئتي قاپيب بربري‬
‫دئييل آمما داي چكير هردن گليب بير اوتوروب‬ ‫پاراسيني قويوب چانتاما يولﻼنديم‪ .‬به نييه كاندوم‬
‫دينج آﻻسان‪ .‬گؤزل مؤزله باخاسان‪ .‬كافتارﻻرين‬ ‫ماندوم يوخودو؟ قاييديب باخماق ايستهديم‪ ،‬گولدوم‬
‫چوچاﻻماسينا گولهسن‪ ...‬چكيليب گلميشديم بو كره‬ ‫اؤزاؤزومه‪ .‬اوغﻼن ائله تلهسيب كي آراداكي نازيك‬
‫ده‪ .‬ايش گوجو قوتولونجا گيريب اوتاغينا پارپالتاريني‬ ‫واسيطهني اونودوب‪ .‬خيابانﻼر داكي اوقدر داردي‪...‬‬
‫د‪‬ييشدي‪ .‬مانتوزاد گئيدي‪ .‬بير آز گؤزدن دوشدو‬ ‫بيرآزدان دا گليب قابﻼري يوياجاقﻼر‪.‬‬
‫بيزيم بو گؤزل‪ .‬آخي او شالوار هارا بو قاراسي هارا‪.‬‬ ‫يول اوزو آشاغي ائنديكجه )اوزويوخاري‬
‫بود همن بود آنجاق گؤركمي باشقا ايدمان‬ ‫ييغمارام‪ .‬قالخيب ائله جيحونو اوزآشاغي ياواش‬
‫قيافهتينده‪ .‬خانيم باشقا دونا گيرينجه گؤزوم ايكي‬ ‫ياواش ائنرم( بير اليم داليمجا سورونن چانتاني چكير‬
‫نيمكت اويانليقدا ديكَرميش بوقچاكيمي بير شئي‬ ‫اوبيري ده چلينگه دايالي‪ ،‬هله بهنودا‬
‫سئزدي‪ .‬شيغيديم اوستونه قوجايانا‪ .‬اوستونو آلينجا‬ ‫يئتيشمهميشديم آغ دامجي سوزولوردو گؤزومون‬
‫بئش اون كره اويانبوياني ده‪‬تلهديم‪ .‬كيمسهنين‬ ‫قاباغيندا بولور بودون اوزهريندن‪ ...‬قيپ قيبراق‪...‬‬
‫باخيشي آلتيندا دئييلدي بوقچا‪ .‬ياواشجانا‬ ‫ژئله‪ ...‬قيچيم گلميردي‪ .‬سرسم اولوردوم‪ .‬بودون‬
‫قوﻻغيندان توتوب ايليشديرديم چانتاما‪ .‬گؤزل مؤزلي‬ ‫اوزهرينده دامجي آخينيب آخينيب سوزولوردو‪.‬‬
‫اونودوب تودابانا خارراخار‪.‬‬ ‫دؤندوم بهنودا‪ .‬باﻻجا پارك وار بهنوددان طوساجاق‬
‫‪١٨٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫بيريئره وارمير آمما توركجهسي آنﻼم قازانير ان آزي‪.‬‬ ‫قلبيم ﻻپ آغزيما قدر قالخيب دارتينيردي‪.‬‬
‫مالسينانين اؤنونده بير دككه وار‪ .‬روزنامهلري گليب‬ ‫بيلسهيدي ده بيري نه دئيهبيلردي؟ بيرآز اويان‬
‫گئجهياريسي قويور قاپيسينا‪ .‬دككه يييهسي ساعت‬ ‫بويان‪ ...‬ديل تؤكمك زاد‪ .‬قوجاليغين هئچ زادي‬
‫يئددي ياريم زاد گلير‪ .‬بو آرا بيردنهسي منه چاتسا‬ ‫ياخشي اولماسا بير بو خاصيتي ياخشيدي‪ .‬كيمسه‬
‫نه اوﻻر؟ همشهريدن‪ ،‬شرقدن‪ ،‬آفتابدان مافتابدان‬ ‫اوجور توخونمور آداما‪.‬‬
‫زاددان‪ ...‬اَن زهلهسيزي آمما همشهري!‬ ‫بورخولدوم طوسا‪ .‬اوردان جيحونا چيخينجا‬
‫ائنيب طوسون جيحونا قاووشان بربرچيدن‬ ‫دينجهلديم بيرآز‪ .‬چوخدان بري جيحون منيم‬
‫ياريم بربريمي آليب بوكدوم جيبيمه‪ .‬صوبحانهلر‬ ‫اولموشدو‪ .‬مولكوم ماليم كيمي ايدي‪ .‬زمزَمدن قاباق‬
‫يئرآلما بللهسي‪ ...‬اينديلر داها ياريم بربري ده چوخ‬ ‫گلميشم بورا‪ .‬شوخلوق دئييل كي‪ .‬تهران بئلهدي دا!‬
‫گلير‪ .‬اوقدر صاباح گتيررم دئديم كي اؤزلري‬ ‫خاراب قالسين‪ .‬زمزم بؤيودو بيز خيردالديق‪ .‬او‬
‫اؤرگهشديلر پاييمي آييرماغا‪ .‬اوزآشاغي جيحوندا‪،‬‬ ‫شيشدي بيز كيچيلديك‪ .‬او قالخدي بيز ائنديك‪.‬‬
‫هاشميده زاددا‪ ...‬چؤركچي اوقدر واركي يادﻻريندان‬ ‫خيابانﻼري گئنيشلهديرديلر هاي كويله‪ ...‬بيز‬
‫چيخا‪ ...‬آمما ياددان چيخار بيرگون ايكي گون اوچ‬ ‫گولوردوك‪ .‬سئوينيرديك داردودوك يوﻻقﻼرين آغيز‬
‫گون‪ ...‬گونبهگون اولماز! بير ايكيسي بيلديييني‬ ‫آچماغينا‪ .‬گوله گوله ده قيسقيريليرديق داها دا‬
‫بيلديردي‪ .‬اوز تورشودونجا كسديم اوردان ياريميمي‬ ‫آشاغيﻼرا‪ .‬جرثقيللر‪ ،‬بتن فيشقيردانﻼر داررادار‬
‫آلماغي‪ .‬قالدي اوچو! نه اولسا نه اولسا هردن بير فَتير‬ ‫خارراخار ايشلهيير‪ ...‬چانتامي چكير جيحونو‬
‫ده وئرر چؤركچيلردن بيري‪ .‬احمددي آدي‬ ‫اوزآشاغي توتموشدوم‪ .‬دامپزشكيه چاتماميش دئديم‬
‫مصطفيدي بيلميرم‪ .‬خوش گؤرونوشلو تازي‬ ‫به گؤروم بوگون آللهيم نه قويوب اووجوما! بلكه‬
‫دوروموندا دينگيلدهيه دينگيلدهيه كوندهلري باسار‬ ‫بوگونون ريزقي ﻻپ ائله ايلك باشدان وئريليب‪ .‬داي‬
‫ياييلسين‪ .‬گولوشلري ايله ياريم بربريمي كسيب‬ ‫قاﻻني راديو خيشاخيشي و يورغان مئهلهنمهسي‬
‫وئرر‪ .‬ديشلريندن بيري قاراليب‪ .‬آپار وئر دوكتوره گؤر‬ ‫پاييما توشوب‪ .‬كيم دئييب يوخسولون آلﻼهي يوخ؟‬
‫نئجه سوخار‪ ...‬ديشين بيري بيرميليون! احمديم‬ ‫هله نه چيخا قاباغيما ياخشيدي؟ اوقدر ياخشي‬
‫منيم‪.‬‬ ‫آرايابيلمهديم‪ .‬نه ايديسه پالتارمالتار ايدي‪ .‬قيرميزي‬
‫يئرآلمامي به هاردان گتيررم؟ او قاليب شانسا و‬ ‫نوخودويا چاﻻن كاپشن زاد‪ ...‬نهبيليم ياددان‬
‫بيرنئچه فاكتورا‪ .‬اونسوز دا بير دنه يئرآلمانين يوخ‬ ‫چيخميشدي يوخسا پاركا گليب قاچانﻼرين ايدي؟‬
‫اولماسي نئيساندان يوك بوشالدان ياري يوخولو‬ ‫فرقي نهدي؟ منه يئتيشميشدي‪ .‬شالواردان زاددان‬
‫شاگيرد نه سئزر نه ده خبري اوﻻر! بيلسه ده‬ ‫وار بئلم‪ .‬گئديب ائوده باخارام دئيه ياديما توشدو‬
‫قاباقﻼيان اؤزوم اوﻻرام‪ .‬آﻻ سوخ گؤزووا‪.‬‬ ‫ياديمنان چيخيب روزنامهمي گؤتورم‪ .‬گئري دؤندوم‪.‬‬
‫صوبحانهمي ترتميز راديومون سرسفئي سؤزلري‬ ‫زمزمدن آشاغي اوستونه »سينامال« يازيلميش‬
‫و موسيقيسي سسسيزلييينده يئييب گيررم يئريمه‪.‬‬ ‫ساتيش مركزي وار‪ .‬داي بيلميرم نييه »مال سينا«‬
‫يورغانيمدي و خيالميال‪...‬‬ ‫يازماييبﻻر‪...‬؟ بلكه ده اينگليسجهدي‪ .‬فارسجاسي‬
‫‪١٨٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ايشيل‪ .‬رنگبهرنگ‪ .‬كتانيني آليب سئوينه سئوينه‬ ‫خيال هارا واراجاق؟ اصيل خيال ديشاريدا‪.‬‬
‫قاچيب‪ ،‬ايچينده همشه جاوان قاﻻجاقسان‪ ،‬تر‬ ‫ناهاردان سونراﻻري خبردئيهنين ﻻيﻼيي ايله بير‬
‫تؤكوب بير قاچماقدان داياناندا خانيم قيز بري ياندان‬ ‫هوشﻼنيب سونرا چايدانين پيققاپيققينا قوناق اوﻻرام‪.‬‬
‫باخاجاق كي‪ ...‬بير گولوش سن بير گولوش او‪...‬‬ ‫قيزيشيب ديزلريمي اووكاﻻرام‪ .‬يئنه خياباندي يئنه‬
‫صاباحي گون يئنه بير گولوش و ديل اوجو‬ ‫من‪ .‬ويترينلرين باغيشﻼديغي كئيفه آياقﻼريمين‬
‫سﻼمﻼشما‪ .‬داها سونرا گؤروشلر‪ ....‬قاچيشﻼر‪...‬‬ ‫سورونمهسيني يالوارارام‪ .‬ياندان كئچنلري سئير‬
‫بيرليكده ترتؤكمهلر‪ ...‬دينگيليم آتماﻻر‪ ...‬آتيليب‬ ‫ائدرم‪ .‬ائله باخارﻻر كي بئناواﻻر‪ ،‬سندئمه هرشئي‬
‫توشمهلر‪ ...‬ايدمان قيافهتي قولبودو بير قات داها‬ ‫شيشهلرين داليندا ايشيلدايير اونﻼرين وارليغيدير!‬
‫قولبود گؤسترير‪ ،‬سؤزسوز‪ .‬بير داها جئيران اويﻼغينا‬ ‫چلينگ اليمده چاليشارام قارنيما يا دا بئليمه قويان‬
‫گئديب پاركي آراسام‪ ...‬آمما داها قاران قاووشوب‪.‬‬ ‫الي تيترهمز ساخﻼييب ديك ديك يئريييم‪.‬‬
‫قارانليق هر شئيي يوخ ائتمكده‪ .‬لذتين ده سونو‬ ‫ناهاردان سونراﻻر جيحون بيرآز تانينماز گلير‬
‫وارميش سن دئمه‪ .‬داها گئجه داها درد‪ ...‬داها گئجه‬ ‫آداما‪ .‬او اوزدن سلسبيلدي‪ ،‬خوشدو‪ ،‬قصر الدشت‪...‬‬
‫داها آغري‪...‬‬ ‫بونﻼري‪ ،‬اؤزلجه ده سلسبيلي گزر دوﻻنارام‪ .‬جيحون‬
‫ايچ ايچه قاووشوب سرسم اولونجا ايي قوخو و‬ ‫تانيشليق وئرميرسه سلسبيل سرخوشلوق باغيشﻼيير‬
‫لذتي بوراخيب سونوندا )سيزيلتيﻻر ياخشيجا‬ ‫اَن آزي‪ .‬ﻻپ قاران قاووشانا قدر! سلسبيل‬
‫قالخاندان سونرا( چؤنَرم آذربايجانا‪ .‬جيحونو ديزآغري‬ ‫اوجرَتسيز كئيف باغيشﻼماقدا قاينار بوﻻقدي‪.‬‬
‫ايله اوزآشاغي‪ ،‬قارانليغين پيشيك كيمي اوزگؤزه‬ ‫گؤزللرين اؤزلريني اؤزگور دويدوغو يئر‪ ...‬اوزونو ايله‬
‫جيرناق آتان چاغ يوواما سيغينارام‪ .‬گئجهدي‬ ‫گودهسي‪ .‬سالﻼنا سالﻼنا‪ ،‬دومباﻻ دومباﻻ‪ ،‬بير يانا بير‬
‫تكليك‪ ...‬گئجهدي يالقيزليق‪ ...‬گئجهدي يورغان‬ ‫ب‪‬رييه وورا وورا‪ ...‬ساغ سول ساغ سول‪ ...‬دالغا دالغا‪.‬‬
‫آلتيندا سيزﻻماق‪ ...‬اوخشاييب اويوماق‪ ...‬ياندان يانا‬ ‫گئجهنين بيرقد‪‬ري گئدينجه گل گئت‪ .‬بيتيب‬
‫چؤنمك‪ ...‬گئجهدي مينبير درد‪ .‬بير زامان اويانيب‬ ‫توكنمز كئيف! بوددو بالديردي ممهدي‪ ...‬هاميسين‬
‫گؤررم كي ياتميشام‪ ...‬ايلﻼه بيلﻼه ايله دوروب‬ ‫اوزهريندن پيشميش باقاﻻنين قوخوسو‪ ،‬رنگي ده‬
‫مثانهمي بوشالدارام‪ .‬گيريب ياتارام‪ .‬ايكي ساعتدن‬ ‫چوغوندوروندو كسين‪ .‬قان قيرميزي‪ .‬قاينارجا‪.‬‬
‫سونرا بير داها‪ ...‬و صوبحه قدر تا گون چيخينجا‪.‬‬ ‫ديرناق اوجو بيرآز دا بالديرغان‪ ...‬دوز! گؤتباش‬
‫آنجاق ائرتهدن دورارام‪.‬‬ ‫اولوب سوﻻنيرسان‪ ...‬تپهدن ديرناغا‪ .‬گيزيلتي قاني‬
‫قاينادير يئنه! آي سحرسحر بهنود پاركيندا جوشا‬
‫جوشا ترپهنن جئيراني بير توتوب سيخاسان‬
‫دئييرسن‪ ...‬باشدان اتهيه‪ ...‬اتكدن باشا‪ .‬دال قاباق‪...‬‬
‫دال قاباق‪...‬‬
‫ويترينلر سونسوز ياشام طرزيني رئكﻼم‬
‫ائتمكدهدير‪ .‬همشهليك سعادت‪ ،‬خوشلوق‪ ...‬ايشيل‬
‫‪١٨٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ايچينده اولدوغوما بيلينجلي اولسامدا‪ ،‬ذره قدر ده‬ ‫‪١‬‬


‫ايلقار مؤذنزاده‬
‫ترپنه بيلميرم‪ .‬هئچ ده فيكر ائلهمزديم‪ ،‬اؤلومون بو‬
‫قدر ياخين‪ ،‬بونجا نامرد اولماسيندان‪ .‬گؤز قيرپيميندا‬
‫حاياتيما سون قويوب‪ ،‬دونيادان ويداعﻼشماغيمدان‪.‬‬
‫مئييتخانانين سويوق و ازدحاملي چئورهسينده‬
‫ايديم‪ .‬آييليب امكداشيمي گؤرموشدوم‪ .‬اوردان‬
‫اوزاقﻼشيب اورژانسين شيشه دووارلي پارتيشنينه‬
‫دايانميشدي‪ .‬الجكلي الي ايله ماسكيني بورنونون‬
‫اوستونه چكيب‪ ،‬اللريني قوينونا قويموشدو‪.‬‬
‫قارداشيمﻼ داييم ايسه‪ ،‬الده اؤلوم بلگهسي بير‬
‫اوتاقدان باشقا اوتاغا گئتمكده ايديلر‪ .‬بير بستهلي‬
‫اشياني هانسيسا گمركدان ترخيص ائتمهيه چاليشان‬ ‫تونل‬
‫كيمي‪ ،‬سورعتله اوتاقدان اوتاغا‪ ،‬سالوندان سالونا‬ ‫گوللـه كيمي گئديرم‪ .‬تونلين سونوندا اينجه‬
‫گئديب‪ ،‬باسديريلماق ايشيمه ﻻزيم اوﻻن‬ ‫ايشيق گؤرسهنير‪ .‬اوزوندور‪ .‬قاييديرام‪ .‬تانيشﻼرين‬
‫ديلكچهلري آليرديﻼر‪ .‬سانكي بيراز دا قالسام جريمه‬ ‫هئچ بيري يوخدور‪ .‬مزارليغا گئديرم‪ .‬خلوت نظره‬
‫اولوب‪ ،‬اللرينده خرج اوﻻجاقديم‪ .‬دهيرسيز بير اشيا‪،‬‬ ‫گلير‪ .‬بير بوجاقدا نئچه نفر توپﻼنيب‪ .‬ترحيم‬
‫يوخسا ميندار بير لئشه چئوريلمهييمدن‪ ،‬دهشتلي‬ ‫بيلديريسي هله چاپ اولماييب‪ .‬بيرازدان باسديرماق‬
‫دويغوﻻر جهنمينده آليشماق اوزره ايديم‪ .‬هر نه دن‬ ‫ايستهييرلر‪ .‬قارايا بورونموش مئييتي قويويا ساري‬
‫چوخ گوشيمدهكي مئساژﻻريمين اوخونماسي‬ ‫آپاريرﻻر‪ .‬كاور ايچينده دارتينيرام‪ .‬آياغا قالخيب‬
‫وحشتيندن قرارسيز ايديم‪ .‬آرواديمين يانيندا يالنيز‬ ‫جنازهمه باخماق ايستهسمده‪ ،‬قارشيمدا هانسيسا‬
‫قارداشيمﻼ داييم وار ايدي‪» .‬آلﻼه رحمت ائلهسين‪،‬‬ ‫گوجلر قاباغيمي آلير‪ .‬اورهييمه قورخو هوپور‪ .‬انداميم‬
‫ياخجي آدام ايدي« دئيهن ده يوخ ايدي‪ .‬كاور‬ ‫پارچاﻻنيب‪ ،‬قيافهمين فورمدان چيخماسي‬
‫ايچينده للك يونگوللويونده ايديم‪ .‬منسيز بير آن بئله‬ ‫فيكريندن هوركورم بير آن‪ .‬كرونا خستهليييندن‬
‫ياشايا بيلمهين حايات يولداشيم اوز گؤزونو‬ ‫اؤلن كيمسهنين نه دورومدا اولدوغونو دا بيلميرم‪.‬‬
‫ديديردي‪ .‬ديرناغيني ياناقﻼريندان بوينونا كيمي‬ ‫سون زامانﻼر اودﻻييرﻻر جنازهني ائشيتميشديم‪.‬‬
‫چكميشدي‪ .‬اوزو اوچ ياشلي آيﻼر قيزيمين رسيم‬ ‫جانيما وحشت دولو بير دويغو هوپور‪ .‬قارا كاور‬
‫دفتري كيمي جيزيق جيزيق ايدي‪ .‬ميدادين اوجونو‬
‫احتياطسيز چكيب كاغاذي ياراﻻيان آيﻼر كيمي‪،‬‬ ‫‪ -١‬دوغوم‪ (١٩٨٤) ١٣٦٣:‬خياو )مشكينشهر(‬
‫فارغالتحصيل مهندسي عمران‪ ،‬كارشناس روانشناسي عمومي و‬
‫ديرناقﻼري اوزونون هر طرفيني قاناتميشدي‪.‬‬
‫كارشناس ارشد روانشناسي باليني‬
‫عؤمور بويو آبيرلي اؤلمك ايستهسم ده‪ ،‬ايندي‬ ‫كتابﻻر‪ :‬اورهيينه دؤنوشسوز بيليط ‪) ٢٠١٧‬شعر مجموعهسي( ‪/‬‬
‫بو آن بيلينمز طالعلر هيجانيندا جنازهمي‬ ‫جاده ‪) ٢٠٢٠‬حيكايهجيكلر(‬

‫‪١٨٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫آغﻼميردي‪ .‬سئوينهني ده وار ايدي‪ .‬تكه توك گلن‬ ‫ايزلهييرديم‪ .‬قارقيشﻼ نيفرتين منه ساري‬
‫دوستﻼر الده الجكله اوزده ماسك‪ ،‬ماشينﻼريندا‬ ‫ياغيلماسيني دوشونوردوم‪ .‬چارهسيز آييقليغيمﻼ‬
‫اوتورموشدوﻻر‪ .‬گئجه اؤلموشدوم‪ .‬ندن اؤلدويومو‬ ‫بيرگه‪ ،‬ايشيق سورعتينده مزارليغين دؤرد بير يانيندا‬
‫بيلمهسمده‪ ،‬جنازهم هله بيماريستاندا ايدي‪ .‬آنام‬ ‫دوﻻنيرديم‪ .‬رويانين هئچ كارينا دا دئييلدي‪ .‬اؤلوم‬
‫ديري ايكن‪ ،‬اؤلدوكدن سونرا تاپيشيب‬ ‫خبريمي ائشيدندن سونرا موبهم باخيشﻼريني‬
‫گؤروشمهييميز اوچون دانيشميشديق بير زامان‪.‬‬ ‫اوزانديغي ياتاقدا سقفه زيللهييب آه چكميشدي‪.‬‬
‫امكداشيم گئديب ماشيندا اوتوروب‪ .‬قارداشيمﻼ‬ ‫سون زامانﻼر ائويميزه گليب گئدن حايات‬
‫داييم خستهخانانين سالونوندا الي قوينوندا‬ ‫يولداشيمين خاﻻسيقيزي ايله ايلگييه كئچديييم‬
‫دايانميشدي‪ .‬آنام همشه »شلوغ ائلهمه‪ ،‬شيشدن قال‬ ‫رويا‪ .‬گؤزلليك تانريچاسي ايدي‪ .‬ايلك گؤردويومده‬
‫بير يئرده‪ ،‬اؤزوندن چيخيبسان؟« دئييهردي‪.‬‬ ‫اورهييم قيريليب يئره دوشموشدو‪ .‬حايات‬
‫جنازهمه ياخينﻼشا بيلمهمهييمين اساس قورخوسو‪،‬‬ ‫يولداشيمﻼ دانيشيغا آليشاندا‪ ،‬گؤزونو اوغورﻻييب‪،‬‬
‫اؤلوم عيللتيني بيلمك ايدي‪ .‬گاز بوغما‬ ‫رويانين گؤزللييينده محو اولماق چاباسيندا ايديم‪.‬‬
‫قضاسيندانمي‪ ،‬يوخسا تصادوف؟ قتل؛ سكته‪،‬‬ ‫اوزبهاوز موبلدا اوتوروردوم‪ .‬سونراﻻر واتساپدا‬
‫كرونامي يوخسا؟‬ ‫يازيشماغا باشﻼييب عاطيفي ايليشگييه ده‬
‫***‬ ‫كئچميشديك‪ .‬مئساژﻻرين هاميسي گوشيمده‬
‫سالونﻼردا ايشيق سورعتي ايله قاباغيمدان‬ ‫قالميشدي‪ .‬يقين كي حايات يولداشيم گؤرسه‪،‬‬
‫سوووشان روحﻼر اؤزگه گلير‪ .‬ياشلي قوجا بير‬ ‫گوروما لعنت كي هئچ‪ ،‬آبريمي دا آپاراجاقدي‪.‬‬
‫روحون قاباغيني آليب آنامي سوروشورام‪ .‬غريب‬ ‫گئتديكجه سيزاق بير سويوق هر يئريمي‬
‫ديلده دانيشير‪ .‬ايلگييه كئچه بيلميرم‪ .‬يقين كي‬ ‫بورويوردو‪ .‬قولوم باغلي‪ ،‬قيچيما كفن ايپي‬
‫يالنيز آنام دونيايا نئجه قاييدا بيلمهييم حاقدا منه‬ ‫ساريلميش‪ .‬قارانليغين ايچينده حركتسيز‬
‫يارديم اوﻻ بيلر‪ .‬بورولقان بير درهيه دوشن كيمي‬ ‫اوزانميشديم‪ .‬كاور ايچيندن سقفدهكي آغ‬
‫فيرﻻنيرام ايچيمده‪ ،‬سونرا بوراخيليب اوزون تونله‬ ‫مهتابينين ضعيف ايشيقﻼريني سئزه بيلسمده‪،‬‬
‫ساري آخيرام‪.‬‬ ‫يئريمدن ترپنه بيلميرديم‪.‬‬
‫روحﻼر قبيرلر اوسته آري پتهيه دولوب بوشاﻻن‬ ‫سويوقدان دونماق اوزره ايديم‪ .‬قارا كاورين‬
‫كيمي فيرﻻنير‪ .‬آخشام اولوب‪ .‬مزارليغا يؤنهلن‬ ‫ايچينده قول قيچيمي باغﻼييب‪ ،‬زيپيني‬
‫خيابانين بولوارينداكي چيراقﻼر‪ ،‬گؤزلريني آچيب بير‬ ‫چكميشديلر‪ .‬ذره قدر ده ترپنمهيه ايمكانيم يوخ‬
‫بير يانيرﻻر‪ .‬قبيرلرين چوخو روحسوزدور‪ .‬روحﻼري‬ ‫ايدي‪ .‬ديزينه دؤيوب آغﻼيان آرواديمين يانيندا‬
‫چيخيب گئديب‪ ،‬قارا تونلي سوووشوب دئمك‪.‬‬ ‫قارداشيمﻼ داييم سوسموشجاسينا دايانميشدي‪.‬‬
‫چوخﻼرينين دا پريشان روحو اورا بورا اوچماقدادير‪.‬‬ ‫گوشيمي آچاندان سونرا يوزهشتاد درجه‬
‫اؤلولرين گؤزلرينين آچيلماسي قبير ايچينده‬ ‫فرقلنمهسينين عذابلي فيكريندن قوپا بيلميرديم‪.‬‬
‫بيلينمهسه ده‪ ،‬روحﻼر بونو حيس ائليه بيلير‪.‬‬ ‫درين فيكيره دالميش دوستﻼريمدان هئچ بيري‬
‫‪١٨٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫حايات يولداشيم حالين بوجاغيندا بوينو بوكوك‬ ‫كابوسوم گئرچكلهشيب‪ ،‬باش وئرمهيهجك ايش‬
‫اوتوروب‪ .‬آغﻼماقدان اوزو شيشيب‪ .‬قارا كيف يانيندا‬ ‫ايسه باش وئريب‪ .‬باسديريب ائوه قاييديبﻼر‪.‬‬
‫دئييل‪ .‬يورقان دؤشك يوكونون آراسينا تپيبلر‪ .‬خاﻻم‬ ‫موبايليم حايات يولداشيمين قارا كيفيندهدير‪.‬‬
‫اوغلو قرآن جوزوهلري الينده‪ ،‬ستونون يانيندا‬ ‫قارا جعبه كيمي آچيلديقدان سونرا چوخ شئيلري‬
‫دايانيب‪ .‬ايشيندن قالديغي اوچون‪ ،‬جنازهمه يامان‬ ‫بليرلهده بيلردي‪ .‬اورتاليق خلوت اوﻻندان سونرا يقين‬
‫دئيير اورهيينده‪ .‬نؤوحه اوخويان گلير‪ .‬آنام ايچيمه‬ ‫كي آچاجاق‪ .‬خاطيرهلريميزي نظردن كئچيريب‬
‫هوپور‪:‬‬ ‫گالئريدهكي بوتون شكيللريميز يانيندا‪ ،‬خاﻻسي‬
‫»اوچ گون سونرا هرنه قورتارير‪ .‬ابديليك‬ ‫قيزينين لوت انداميني گؤردويونده‪ ،‬قيافهسينين نه‬
‫اونودولورسان‪ .‬بيلينجيمده اوتور‪ .‬باخ سني‬ ‫فورما دوشهجهييني دوشونورم‪ .‬يئر كورهسيني گؤز‬
‫گؤزلهديييم ايللرين عذابينا‪ .‬بوردا ميليونﻼر روح‪،‬‬ ‫قيرپيميندا فيرﻻنيب‪ ،‬بوتون مكانﻼرا احاطهم اوﻻ‬
‫اندامﻼرينا قاييتماق اومودو ايله يئر كورهسينده‬ ‫بيلير‪ .‬آنامي هئچ يئرده تاپا بيلميرم‪ .‬مزارليقدان ائوه‬
‫قاليب‪ ،‬تونلي سوووشماييبﻼر‪ .‬تونلين اوتايي‬ ‫ساري گئدن يول‪ ،‬اوزون بير اوتوبان بويوندادير‪.‬‬
‫قاييديلماز مكاندير‪ .‬بوردان داها گؤزل يئر‪ .‬آزاد‪،‬‬ ‫هاواسيز بير بوشلوقدا يئرييهركن‪ ،‬اوچماغا‬
‫يوموشاق‪ ،‬شن و موتلو‪ .‬قارا دليك كيميدير‪.‬‬ ‫چئوريليردي آدديمﻼريم‪ .‬آراسيرا قويوق كيمي‪،‬‬
‫سومورولورسان و قوپورسان بوردان‪ ،‬سونرا‬ ‫ايشيغين ذرهلرينده اوتوروب سوزوردوم‪ .‬دالباداﻻ‬
‫ملكوتﻻري سئير ائديرسن‪ .‬سني گؤزلهمك اوچون‬ ‫دوزولن بولوار چيراقﻼريني يولدا قويوب گئتسمده‪،‬‬
‫سرگردان روحﻼرين يوروشلرينه دؤزوب عذابﻼر‬ ‫داها اولمايان كؤلگهم اوزونﻼييب گودهلميردي‪ .‬ائوه‬
‫چكميشم‪ .‬بوراسي تام جهنمين اورتاسي‪ .‬بوراسي‬ ‫يئتيشميشديم‪ .‬ايللر اؤنجه حاياتيني دهييشميش‬
‫يالقيزليق‪ ،‬كيفايتسيزليكدير‪ .‬گل اوغلوم‪ ،‬تونلدن‬ ‫آنام قاپيدا دايانميشدي‪ .‬سانكي دونياني وئرميشديلر‪.‬‬
‫سوووشماليييق‪ .‬زامان قفسينده گيريفتارليقدان‬ ‫آناما‬ ‫سورعتينده‬ ‫ايشيق‬ ‫سئوينجدن‬
‫موتلولوق‬ ‫آيريماليييق‪.‬‬ ‫بوردان‬ ‫قوپمالي‪،‬‬ ‫ياخينﻼشميشديم‪ .‬گولومسهميشدي‪:‬‬
‫زامانسيزليقدا‪ .‬كئچميش حسرتيندن قوپوب‪،‬‬ ‫»شلوغ ائلهمه‪ ،‬شيشدن قال بير يئرده‪ ،‬اؤزوندن‬
‫جهنم‬ ‫آيريلماقدادير‪.‬‬ ‫درديندن‬ ‫گلهجك‬ ‫چيخيبسان؟« دئميشدي‪.‬‬
‫ويجدانسيزليق‪ ،‬جننت ايسه صداقتدير‪.‬‬ ‫»اؤزومدن چيخميشام آنا‪ .‬انداميمدان‬
‫آنام اؤلوم سونراسينداكي دونيادا دا فلسفي‬ ‫چيخميشام‪ .‬آمما‪ ،‬قاييتماق ايستيرم نه ايسه‪«.‬‬
‫دانﻼقﻼرينا داوام وئريردي‪ .‬بئزيرديم‪ .‬سؤزلريني باشا‬ ‫»گئجدير اوغلوم‪ ،‬باسديريبﻼر‪ ،‬دونن قاييدا‬
‫دوشموردوم‪ .‬اوشاقليغيم كيمي‪ .‬هانسيسا بير خطا‬ ‫بيلردين‪«.‬‬
‫چيخارتديغيمدا دانﻼماغا باشﻼردي‪ .‬بير قوﻻغيم‬ ‫ترحيم اعﻼميهمي ياپيشديريرﻻر‪ .‬قاپييا قارا‬
‫قاپي اوﻻردي‪ ،‬اوبيري دروازا‪ .‬سانكي ديققتله قوﻻق‬ ‫چكيلير‪ .‬حالين اورتاسيندا خورما حالوا قويساﻻر دا‪،‬‬
‫آسيرام كيمي داورانارديم‪ .‬سؤزلرينين قورتارماسيني‬ ‫هئچ كيم ياس تؤرهنيمده ايشتيراك ائتمهييب‪ .‬يالنيز‬
‫گؤزلهيرديم‪ ،‬كي اؤزومو اَزديريب ايستهييمي‬ ‫ﻻپ ياخين آدامﻼردير‪.‬‬
‫‪١٨٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫قدر چاغيرسامدا سسيم چيخمير‪ .‬گؤزلريم آچيق‪،‬‬ ‫سوردورم‪ .‬سونرا گيزلهديلميش اويونجاقﻼريمي‬
‫بوتون گوجومله ساغ اليمي قالديرماق ايستهسمده‪،‬‬ ‫آليب‪ ،‬محللهيه گئدم‪ .‬ائوجيك ائوجيك اوينايام‪.‬‬
‫عاجيز مئييت كيمي ياتاقدايام‪ .‬ديشلريم قيفيلﻼنيب‪.‬‬ ‫آناما هوپورام‪:‬‬
‫نفسيم كسيلمكدهدير‪ .‬ويبرهيه دوشموش انداميمي‬ ‫»آمما انداميمي سون دؤنه اوﻻراق گؤرمك‬
‫چتينليكله ترپهديرم‪ .‬آرواديم منه ساري دؤنور‪.‬‬ ‫ايستيرم‪«...‬‬
‫باليشين آلتينداكي گوشيمه گلن مئساژ ويبره‬ ‫گؤز قيرپيميندا بدنيمه ساري يورودولورم‪.‬‬
‫ائدير‪...‬‬ ‫اوستومه سريلميش قارا پتو بؤيرومه دوشور‪ .‬آنام‬
‫‪-٩٩‬باهار‪-‬اردبيل‬ ‫اوزاقﻼشير‪ .‬اوزون بير تونلين سونوندا يوخ اولور‪ .‬نه‬

‫‪١٨٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ذهنينين آﻻتورانليغيندا يولونو ايتيرميش قادين‪،‬‬ ‫‪١‬‬


‫نريمان ناظم‬
‫يالواريجي لحن ايله دانيشير‪ ...» :‬يوخ دوكتور! يوخ‬
‫دوكتور! يوخ‪ .‬سيزدن خاهيش ائلهييرم ائوه تشريف‬
‫گتيريز‪ ،‬خاهيش ائلهييرم دوكتور‪ ،...‬بو ائشييه‬
‫چيخارتمالي دئييل‪ .‬هامييا دئميشم گئديب‬
‫موسافيرته‪ ...‬بيلميرم نئجه دئييم! عجيب‪ -‬غريب‬
‫دانيشير‪ .‬اصلن باشا دوشمك اولمور نه دئيير؛ من‬
‫كي گيجلميشم دوكتور‪ .‬دئمهينن اولماز‪ ،‬گرهك‬
‫گليب گؤرهسيز«‪.‬‬
‫آرواد دستهيي قويور؛ كاناپايا سؤيكهنيب‪ ،‬فيكره‬
‫دالير‪» .‬صاديق«ين كئچن اوچ گونده دانيشديغي‬
‫قات‪ -‬قاريشيق سؤزلر‪ ،‬اونون ذهنينده يان‪ -‬يانا‬ ‫قفيل سورغو‬
‫دوزولور‪» :‬ياني نه اولسون؟! بيردن‪ -‬بيره بونون‬ ‫پاييزين كدرلي گونشي‪ ،‬گون باتارين قانلي‬
‫باشينا نه گلدي؟!‪«...‬‬ ‫گؤلونده بوغولدوقدا‪ ،‬سون شعآﻻريني نيسگيل بويالي‬
‫لحظهلر آغير ‪ -‬آغير سورونور‪ .‬ساعاتـين سسي‬ ‫شههرين پنجرهلريندن يـيغيشديرير‪ .‬ائولرين بيرينده‬
‫آيدينجاسينا ائوه يايـيلير‪ .‬هله اوتاقدان بير سس‬ ‫گنج بير قادين‪ ،‬تلفونون دستهيين الينده سيخير‪.‬‬
‫گلمير‪ ،‬آمما او‪ ،‬هر لحظه صاديقين باغيرتيسيني‬
‫‪ -١‬آذربايجان ادبي جمعيتينده »نريمان ناظيم« امضاعسيايله بير‬
‫گؤزلهيير‪ .‬آرتـيق ديكسينمير‪ ،‬عادت ائلهييب سانكي!‬
‫يازيچي كيمي تانينان »غني اسماعيلي«‪١٣٢٧ ،‬ينجي ايل‬
‫جامﻼرين داليندان قاتي قارانليق ايچري سيزير؛‬ ‫آذربايجانين »ميانا« شهرينده دونيايا گؤز آچير؛ اوشاقليق‪،‬‬
‫آروادين ذهنينه چؤكور‪ .‬گؤزلري باخاركن اويغويا‬ ‫يئنييئتمهليك و گنجليگينين بير نئچه ايليني بو شهرده‬
‫قاپسانير‪ :‬قديم حيطلريدي‪ .‬تاي‪ -‬توشﻼري ايله‬ ‫كئچيرير‪ .‬اورتا مكتبي قورتارديقدان سونرا اللينجي ايللرين‬
‫اوللرينده تهران دانشگاهينين »كشاورزي« اونيوئرسيتهسينده‬
‫»آياق جيزيغي« اويناييرﻻر‪ .‬سالﻼخ ممي‪ ،‬الينده بير‬
‫تحصيلينه داوام وئرير‪ .‬بهمن انقﻼبي عرفهسينده نريمان ناظيمين‬
‫پيچاق‪ ،‬يالﻼه دئيه‪ -‬دئيه داﻻنين پيللهلريندن حيطه‬ ‫ده آذربايجان ديل و ادبياتينا ماراقي داهادا آرتير و قيسا حئكايهلر‬
‫يئنير‪ .‬نئچه كلمه آناسيﻻ دانيشديقدان سونرا‪ ،‬الين‬ ‫يازماغا باشﻼيير‪ .‬او داها آرتيق بير رئاليست يازيچي كيمي فاناتيزم‬
‫آتـيب »مريم«ين خوروزونون قاناديندان توتور؛‬ ‫و جهالتين آمانسيز افشاسيني؛ جمعيتده كئچن چاتيشمامازليغي‪،‬‬
‫سوسيال سوژئتلري و خالق كوتلهسينين ايستك و آرزوﻻريني اؤز‬
‫آياغينين آلتـينا قويور‪ .‬مريم‪ ،‬هله نه اوﻻجاغيني‬
‫اثرلرينده عكس ائتديرير‪» .‬نيسگيل« عنوانيندا ايلك اثري انقﻼبدان‬
‫باشا دوشمهميش‪ ،‬خوروزون باشي كسيلير‪ .‬باشسيز‬ ‫سونرا‪ ،‬تبريزده نشر اوﻻن »فروغ آزادي« گوندهليگينده ياييلير‪.‬‬
‫خوروز گؤزلهنيلمز بير چيرپينتيﻻ قاناديني ممينين‬ ‫سونراﻻر »مهد آزادي«‪» ،‬صاحب«‪» ،‬اميد زنجان«‪» ،‬آدينه«‪،‬‬
‫»كؤرپو«‪» ،‬آذري« و »ايشيق« كيمي قزئت‪ ،‬درگي و‬
‫آياغينين آلتـيندان قورتارير‪ ،‬اؤزونو باخچايا آتـير‪.‬‬
‫گوندهليكلرده اثرلريني نشر ائتديرير‪ .‬ياخين گلهجكده »اوزو‬
‫اونون چيرپينتـيسيندان‪ ،‬باخچاداكي گول‪-‬‬ ‫كولهيه« باشليغي آلتيندا حئكايه و پووئست مجموعهسي نشر‬
‫گؤيرنتـيلر آل قانا بويانير‪ .‬مريم قيشقيراراق‪ ،‬اؤزونو‬ ‫ائديلهجكدير‪.‬‬

‫‪١٨٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫‪ -‬سن ده گؤردون اونو؟ گؤردون نه گونه‬ ‫ديزلريني‬ ‫اونون‬ ‫يئتـيريب‪،‬‬ ‫بؤيوك آناسينا‬
‫سالميشديﻼر؟! دئييرم آخي بيشرف‪ ....‬بيشرف‪...‬‬ ‫قوجاقﻼيير‪...‬‬
‫قيچيندان نييه بس؟! دئيير‪ :‬اوشاقﻼرين اللري اسيب‪.‬‬ ‫اؤز قيشقيرتـيسيندانميدي‪ ،‬يوخسا صاديقين‬
‫سؤزه باخ‪ ،‬سؤزه! اوشاقﻼرين اللري اسيب! باخ سؤزه‪...‬‬ ‫باغيرتيسيندان‪ ،‬آنجاق او يئريندن سيچراييب‪ ،‬اؤزونو‬
‫باخ سؤزه!‬ ‫اوتاغا يئتـيرير‪ .‬صاديق قان ‪ -‬تر ايچينده‪ ،‬گؤزلرين‬
‫الين اوزاديب‪ ،‬دوكتورون اليندن ياپيشيب‪،‬‬ ‫تاوانا ديرهييب‪» :‬دي گؤر نه قدهر چاباﻻييب مريم؟!‬
‫اؤزونه ساري چكير‪» :‬اليوي بير قوي باشيما‪ ،‬گؤر‬ ‫گؤر نه قدهر چيرپينيب مريم؟!« جوملهسيني‬
‫نئجه زوققولدايير‪ ،‬بئينيم!‪ ...‬بئينيم ترپهنيب‬ ‫تـكرار‪ -‬تـكرار دئديكده‪ ،‬سانكي چيلغين روحونا‬
‫سياووش! يوخ داي‪ ...‬يوخ‪ ،‬من دوزهلن دئييلم‪ .‬داي‬ ‫سيغيناجاق آختارير‪ .‬مريم مطبخه قاچير‪ .‬بير بارداق‬
‫من دوزلمم‪ ،‬سياووش«‪ -‬دئيه‪ ،‬سوسور‪ .‬سياووش‬ ‫سو ايله قاييدير‪ .‬سويو صاديقين اوزونه چيلهييب‪،‬‬
‫مريمـه ساري دؤنور‪» :‬قيزماسي چوخ يوخاريدي«‪-‬‬ ‫اونو اؤزونه گتـيرير‪ .‬صاديق‪ ،‬آستا‪ -‬آستا توختاييب‬
‫دئيه‪ ،‬ايسﻼق بير دسمال ايستهيير‪ .‬مريم بير لهين‬ ‫اويور‪ .‬مريم ايسه اويغودا گؤردويو اوشاقليق‬
‫سو‪ ،‬بير دسمال‪ ،‬بير شيشه آلكول گتـيرير‪ .‬سياووش‬ ‫خاطيرهسينه يئنيدن قاييتديقدا‪ ،‬خوروزو بير داها‬
‫دسمالي ايسﻼديب‪ ،‬صاديقين آلنينا قويور‪ .‬صاديق‬ ‫ذهنينده يارادير‪» :‬سحرين آﻻ تورانيندا‪ ،‬خوروز‬
‫دسمالي آلنيندان آتـيب باغيرير‪:‬‬ ‫خوجانيشينده غرور ايله باشيني ديك توتوب‪،‬‬
‫‪ -‬بوشﻼ بابا‪ ،‬بوشﻼ مني! من دوزهلن دئييلم‪...‬‬ ‫سوكوتو ياران بانيايله‪ ،‬ياتانﻼري آييلماغا چاغيرير‪...‬‬
‫من دوز‪ ...‬من دو‪....‬‬ ‫سونرا سالﻼخ ممي‪ ،...‬اونون رحمسيز پيچاغي ‪....‬‬
‫سياووش اونون چيينيندن باسير‪» :‬دي دايان‬ ‫مريمين اورهيي سيخيلير‪ ،‬گؤزلري ياشالير‪...‬‬
‫داا‪ ،‬قوي قيزديرماني يئنديريم‪ ،‬آخي! ‪ -‬دئيه‪ ،‬اونو‬ ‫درين دويغوﻻرا دالميش مريم‪ ،‬زنگين‬
‫يئنيدن ياتـيردير‪ .‬صاديق‪ ،‬آغير نفس آﻻ‪ -‬آﻻ‬ ‫چالينماسي ايله آييلير‪ .‬دوكتوردي؛ »نئجهسيز مريم‬
‫زاريلداياراق‪ ،‬ساييقﻼيير‪:‬‬ ‫خانيم«‪ -‬دئيه‪ ،‬ايچري گيرير‪ .‬مريمله بيرليكده اوتاغا‬
‫‪ -‬گؤزومو يومورام‪ ،‬گلير يوخوما‪ .‬ال چكمير او‪،‬‬ ‫كئچيرلر‪ .‬دوكتور تختـين قيراغيندا اوتورور‪ .‬الين‬
‫گولور منه‪ ...‬او‪ ...‬او منيم سققهليمه گولور‪ .‬آخي سن‬ ‫صاديقين آلنينا قويوب‪ ،‬سسلهيير‪:‬‬
‫ده كيشيسن؟! سن‪ ...‬سن ده ده شرف وار؟! يوخ‪،‬‬ ‫‪ -‬صاديق ‪ ...‬صاديق! منم سياووش‪ .‬دور گؤروم‬
‫يوخدور‪ .‬دوز‪ ...‬دوز دئيير او‪ ،‬يوخدور‪ ...‬يوخدور‪.‬‬ ‫نهييندي!‬
‫گيريب منيم بئينيمه سياووش!‪ ،‬بئينيمده چابالير او؛‬ ‫صاديقين گؤزلري آچيلير‪ .‬قيزارميش‬
‫چيرپينير سياووش‪ ...‬چيرپينير‪«!...‬‬ ‫گؤزلرينين قيراغي شيشيب پؤرتموشدو‪ .‬قيزمار‬
‫سياووش‪ ،‬هلهده‪ ،‬اونون آياقﻼرين لهينده‬ ‫نفسيندن قايساقﻼنميش دوداقﻼري چاتﻼييب‪،‬‬
‫سرينلهدير‪ ،‬آمما قيزديرما يئنن دئييل‪ .‬صاديق‬ ‫شيريم‪ -‬شيريم اولموشدو‪ .‬اوزون زامان دينمز‪-‬‬
‫ائلهجه صاداﻻيير‪:‬‬ ‫دانيشماز‪ ،‬دونوق باخيشﻼ دوكتورو سوزور؛ سونرا‬
‫‪ -‬كئشگه‪ ،...‬كئشگه گؤرمهيئيديم اونو‪ .‬آخ‪،...‬‬ ‫سوروشور‪:‬‬
‫‪١٩٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫بير ساعات چكمهدي قاييتدي‪ .‬من‪ ،‬صبحانهني‬ ‫يانداخ كولو‪ ...‬يانداخ كولو‪ !...‬بير يانداخ كولون الينده‬
‫دؤشهديم‪ ،‬گؤردوم كي سيغار يانديردي‪ .‬دئديم‪ :‬آج‬ ‫سيخيب ساخﻼميشدي‪ ،‬ديك منه ساري‪ ،‬ائله او‬
‫قارنينا نه خبردي؟ دينمهدي‪ .‬بير دنه چاي ايچدي‪،‬‬ ‫جور‪ ...‬ائله او حالدا‪ ،‬قولو قورويوب‪ ،‬قالميشدي‪ ...‬ائله‬
‫يئنيدن سيغار يانديردي‪ .‬گؤردوم ناراحاتدي‪.‬‬ ‫بيل منه وئريردي؛ ائله بيل دئييردي گل!‪ ...‬گل! آقاي‬
‫سوروشدوم‪ :‬نه خبر ايدي؟ دئدي‪ :‬اؤلونو باسديرماق‬ ‫دوكتور بو دا دسته گول! گل‪ ...‬گل آپار قوي ددهوين‬
‫اوچون ايجازهنامه ايستهييرديلر‪ .‬گؤردوم‪ ،‬قههردن‬ ‫گؤرونا‪ ...‬گه‪ ...‬گه‪ ...‬گل آپار!«‪.‬‬
‫دوداغي اسير‪ .‬دئديم‪ :‬اونوندا ناراحاتچيليغي وار؟‬ ‫قيزديرما اطرافا ياييلير‪ .‬صاديقين بارﻻنميش‬
‫دئدي‪ :‬آخي‪ ،‬جاوان قيز ايدي‪ .‬سوروشدوم‪:‬‬ ‫آغزي قوخويور‪ .‬جؤوجولرينده قايساقﻼنميش آغ‬
‫كيمايدي‪ ...‬دئدي‪ ،‬بيلمهديم‪ .‬دئديم‪ :‬نييه اؤلموشدو؟‬ ‫كؤپوك گؤزه چارپير‪ .‬قههر بوغازينا ييغيشديقدا‬
‫بيردن اؤزوندن چيخدي‪ ،‬اوستومه چيغيردي‪» :‬‬ ‫زورﻻ اؤزونو توپﻼيير‪:‬‬
‫مفتّيشلييي قورتاريرسان يا يوخ «‪ .‬داي من بير سؤز‬ ‫‪ -‬آخخ‪ ...‬سياووش بودو‪ ...‬بو‪ ...‬بو‪ ...‬بودونون بير‬
‫دئمهديم‪ .‬گئتدي ايدارهيه‪ .‬ساعات اونبير ايدي‬ ‫طرفينين اتي بوتون گئتميشدي؛ گئديب ﻻپ‬
‫قاييتدي؛ گيردي اوتاغا‪ .‬گئتديم گؤردوم پالتارلي‬ ‫سومويونه چيخميشدي‪ .‬بي شرف دئيير اوشاقﻼرين‬
‫تختين اوستونده اوزانيب‪ ،‬ياتـيب‪ .‬ائله او ياتـيشدي‬ ‫الي اسيب‪ ...‬بي‪ ...‬بيشرف‪ ،...‬بيشرفلر‪ .‬گؤر سن آلﻼه‪،‬‬
‫كي ياتـيب‪ .‬داييم يوخو گؤرور‪ .‬سايقيﻼيير‬ ‫گؤر نه قدهر چاباﻻييب‪ ،‬گؤر نه قدهر چيرپينيب‪،‬‬
‫يوخودا‪،...‬پيس وضعيتده يوخودان قالخير‪.«...‬‬ ‫سياووش‪ ،‬گو‪ ...‬گو‪ ...‬گؤر‪ ،‬نئجه‪ ...‬گؤر‪!...‬‬
‫سياووشون گؤزلري قالينين گوللرينه‬ ‫سؤزون چاتديرا بيلمهدن صاديق‪ ،‬هؤنكورتو ايله‬
‫زيللهنيب‪ ،‬باشين قالديرمادان سوروشور‪:‬‬ ‫آغﻼماغا باشﻼيير‪ .‬سياووش‪ ،‬مريمدن صاديقين‬
‫‪ -‬ياخشي‪ ،‬نه دئيير؟‬ ‫درمانﻼريني گتيرمهيي ايستهيير‪ .‬الي اسه ‪ -‬اسه‪ ،‬بير‬
‫مريمين سسي سانكي قويودان چيخير‪:‬‬ ‫آمپول سورنگه چكيب‪ ،‬صاديقـا وورور‪ .‬صاديق‪،‬‬
‫‪ -‬نه دئيهجك! ايندي دئديكلريني؛ قاتـير‬ ‫ياواش‪ -‬ياواش ساكيتلشيب‪ ،‬اويور‪.‬‬
‫قاريشديرير‪ .‬بير سؤزو بلكه يوز دفه دئيير‪ ...‬من‬ ‫اوتاقدان چيخيرﻻر‪ .‬سياووش بير ليوان سو‬
‫نئيلهملييم؟ قورخورام دوكتور‪ ...‬قورخورام دلي اوﻻ‬ ‫ايستهيير؛ سويو ايچير‪ ،‬توما گئدير‪ .‬سونرا سوروشور‪:‬‬
‫آخيردا‪!...‬‬ ‫‪ -‬جريان نهدي؟‪ ،‬هاچاندان بئله اولوب؟‬
‫مريم قههرلنير‪ .‬سياووش هئچ نه دئمير‪ .‬مريم‬ ‫مريم دئيير‪:‬‬
‫ايستهديي كيمي اورهيين بوشالدير؛ سونرا‬ ‫‪ -‬چرشنبه‪ ...‬او گئجه چوخ بئواقت گلدي‪ .‬گئجه‬
‫گؤزلرينين ياشيني سيليب‪ ،‬سارسيلميش حالدا‬ ‫ياريسي ايدي گلدي‪ ،‬ياتدي‪ .‬صاباح‪ ،‬سحر تئزدن‪،‬‬
‫»نئيلهمهليييك دوكتور!؟«‪ -‬دئيه‪ ،‬گؤزلرين سياووشا‬ ‫گون تازا چيخميشدي‪» ،‬پزشك قانوني«دن تلفون‬
‫تيكير‪ .‬سياووش »شايد ائوده توختادا بيلك‪ ،‬آنجاق‬ ‫آچديﻼر‪ .‬شهلنديم؛ دئديم‪ ،‬ايندي كي پزشك قانوني‬
‫اگر بيماريستانليق اولسا‪ ،‬بوردا ياتا بيلمز‪ .‬بوردا ياتسا‪،‬‬ ‫اولماز‪ .‬دئديلر دستهيي وئر دوكتورون اؤزونه‪.‬‬
‫ايش چيخاردار«‪ -‬دئيه‪ ،‬كؤكسون اؤتورور‪...‬‬ ‫آييلتديم؛ دانيشدي‪ .‬بيﻼفاصيله گئييندي‪ ،‬گئتدي‪.‬‬
‫‪١٩١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫فيكيرلشم‪ .‬باﻻخره‪ ،‬من اؤز تكليفيمي گرهك‬ ‫٭٭*‬


‫گونلر بير – بيري نين آردينجا سوووشور‪ .‬مشخّص ائلهيم‪ .‬آخي من بو دونيادا نهچييم‪ .‬سن‬
‫سياووش‪ ،‬هر گون صاديقا باش چكير‪ .‬اونون داوا – ديء سياووش‪ ،‬من نهچييم‪ ...‬نهچييم؟«‪.‬‬
‫صاديق سؤزون بيتيريب سوروجو گؤزلريني‬ ‫درمانينا يئتيشير‪ .‬صاديق ايسه ايندي نه قيزديرير‪،‬‬
‫نه سايقﻼيير‪ ،‬نه ده باغيرير؛ آنجاق هئچ بير سوز سياووشا تيكير‪» .‬من نهچييم؟« سؤزو اوتاغين‬
‫دانيشمير؛ داييم توموب‪ ،‬فيكره دالير‪ .‬سوسقون حالدا فضاسيندا هرلهنير؛ قاسيرغا كيمي تاوانا‪ ،‬در‪ -‬دووارا‬
‫گؤزو بير نوقطهيه ديرهنير؛ اؤز ايچينده ياشايير‪ .‬سون دهييب قاييدير؛ عكس صداسي سياووشون قوﻻغيندا‬
‫گؤروشده سياووش اونو محبت‪‬له سوزوب‪ ،‬سونرا سسلهنير‪» :‬من نهچييم؟‪» ،«...‬من نهچييم؟‪«...‬‬
‫مريمين ياناغينا آخان ياش و بيردن‪ -‬بيره‬ ‫دئيير ‪:‬‬
‫‪ -‬شوكور آلﻼها داي حالين ياخشيﻼشيب‪ .‬من اورهييني بوشالتماسي بير نئچه آنليق اولورسادا‪،‬‬
‫دئييرم ياپيشاسان مريمين اليندن‪ ،‬بئش‪ -‬اون گون سياووشو بو بورولغاندان قورتارير‪:‬‬
‫‪ -‬مني بو حالدا قويوب‪ ،‬گئتمه‪ ...‬من سننن ده‬ ‫گئدهسن شيماﻻ‪ .‬قوي بير آب‪ -‬هاوان دا‬
‫پيس گوندهيم‪ ،‬صاديق! بس مننن نييه قاچيرسان؟‬ ‫دييشيلسين‪.‬‬
‫مريم دانيشير‪ ،‬آمما سياووش اونون دئدييينين‪،‬‬ ‫صاديق اونون جاوابيندا »فعلن كي استعفامي‬
‫يولﻼميشام ايدارهيه‪ ،‬جاواب گؤزلهييرم« ‪ -‬دئيير‪ .‬اونون گيﻼيهلرينين بيرين ائشيدير‪ ،‬بئشين ائشيتمير‪.‬‬
‫سونرا درين بير آه چكهرك‪ ،‬سؤزونون آرديني توتور‪ :‬او دوشدويو دورومدان چيخماغا چاليشير‪ .‬صاديق‬
‫ايسه مريمي توختادماق ايستهيير؛ اونون اورهيين اله‬ ‫»اوننان سونرا گؤروم نئيلهملييم«‬
‫آلماغا‪ ،‬چاليشير‪:‬‬ ‫بو لحظه‪ ،‬مريم‪ ،‬سؤزه قاريشير‪:‬‬
‫‪ -‬من ايندي اؤزومدن قاچيرام مريم! ياخشي‪،‬‬ ‫‪ -‬تصميمي وار گئده‪ ،‬آمما تك گئدير‪ .‬مني‬
‫آپارماق ايستهمير‪ .‬دئييرم تك گئتسن من نيگران اگر اؤزون ايستيرسن گل؛ ياخشي‪ ،‬گل!‬
‫آمما‪ ،‬سياووش اؤز عالميندهدير‪ .‬او اؤز ايچينده‬ ‫قالﻼم آخي‪...‬‬
‫مريم سؤزونون قالميشيني اوتور‪ .‬نئچه لحظه چيرپينير؛ بوغوﻻن آداما بنزهيير‪ .‬هردن بير كلمه‪،‬‬
‫سوكوت ايله اؤتور‪ .‬سياووش باخيشيايله صاديقدان بعضا ده بير جومله ائشيدير؛ بير شئيي سئچير‪،‬‬
‫آنجاق يئنيدن اؤزونه دالير‪ .‬اونجا اوتاغين تاواني‬ ‫جاواب ايستهيير‪ .‬صاديق جاواب وئرير‪:‬‬
‫‪ -‬ايستيرم گئدم‪ ،‬آمما شيماﻻ گئتمك گئتديكجه آلچاقﻼشير؛ دووارﻻر بير بيرينه‬
‫ايستهميرم‪ .‬من ايستيرم »بوزقوش«ا گئدهم‪ .‬مريمي ياخينﻼشير؛ اوتاق كيچيلير؛ فضا دارالير‪...‬‬
‫سياووش‪ ،‬نه واخت ائودن چيخماسيني‬ ‫من اوردا نئيلهييم‪ .‬اوبادا منيم تار‪ -‬تانيشيم چوخدور‪،‬‬
‫آمما آرواديﻼن جور گلمز‪ .‬بير ده دوزون ايستهسن دويمادان‪ ،‬اؤزونو ائشيكده حيس‪ ‬ائلهيير‪ .‬گئجه‬
‫ايستهييرم بير مدت تك اوﻻم‪ .‬تكليك آختاريرام‪ .‬ياريسينا ياخينﻼشير؛ يول سايخاش‪ ،‬شههر دينجدير؛‬
‫فقط ايستهييرم تك اوﻻم‪ .‬ناراحات اولما مريم‪ ،‬بو منه تكه‪ -‬توك آدام گل‪ -‬گئتدهدير‪ ،‬آمما سياووش‬
‫ﻻزيمدي‪ .‬من بير سايخاش يئر آختاريرام بير آز اونﻼرين هئچ بيريسيني گؤرمور‪» .‬من نهچييم؟«‬
‫‪١٩٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫گئرييه دؤنور‪ .‬زيل قارانليقدا گؤزلري ياخشي‬ ‫سورغوسو دالبادال قوﻻغيندا سسلهنير‪ .‬سانكي‬
‫سئچمير؛ اوچ‪ -‬دورد يول گؤزلرين اوووشدورور؛‬ ‫صاديق اونون آردينجا گلير اؤز سورغوسونو تكرار‪-‬‬
‫مؤحكم يوموب آچير‪ ،‬سونرا ايسه يئنيدن يوﻻ‬ ‫تكرار سوروشور‪ .‬سياووش بير آن حيس‪ ‬ائلهيير بو‬
‫دوشور‪...‬‬ ‫صاديقين سسي دئييل‪ ،‬بو اونون اؤز سسيدي‪.‬‬
‫سون‬ ‫هويوخور‪ ،‬يان يؤورهسينه باخير‪ ،‬اؤزونه گلير‪» :‬من‬
‫هارا گئديرم؟! ائله بيل يولو سهو گلميشم!"‪ -‬دئيه‪،‬‬

‫‪١٩٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ويژه زبان و ادبيات تركي‬

‫‪١٩٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫حامد احمدي‬

‫حج سفرنامهسيندن اوچ بؤلوم‬

‫شيدانان دانيشماق آرامش وئرير و هله‬ ‫‪ ٨٩ -٤ -٣١‬تبريزين فرودگاهي‬


‫گئتمهميشدن داريخماقﻻر باشﻼيير‪ .‬بوندان قاباق دا‬ ‫هؤوشنه و اضطراب ايچينده اوتورموشام بوردا‪.‬‬
‫آيريليقﻻريميز اولوب آمما بو بيرينجي دؤنه باشقا‬ ‫فرودگاهين حج ترميناليندا‪ .‬هاميدان ويداعﻼشاندان‬
‫مملكته گئتمكله آيريلماغيميزدير‪.‬‬ ‫سونرا‪ .‬عجب گئجهدير بو گئجه‪.‬‬
‫قورخورام تيپيمين فرقلي اولدوغو گؤز قاباغيندا‬ ‫شيدانان آخشام اوستو ويداعﻼشديق! فيلملره‬
‫اولماغيما باعث اولسون‪ .‬هامي ييغيشيب اوردا‬ ‫تاي‪ .‬بونا دوشونورم كي‪ ،‬رابطهم شيدا ايله نه قدر‬
‫گئيتـين قاباغينا‪ ،‬آمما من بوردا اوتوروب‬ ‫رئال و سادهدير عين حالداكي دوﻻشيق و خاصدير!‬
‫راحاتجاسينا يازيرام‪ ،‬تَلَسميرم‪ .‬نه ياخشي يانيمدا بير‬ ‫منه دئدي »اؤزووو تاپماميش قاييتما‪«...‬‬
‫كس يوخدو ديقه باشي بويﻼنسين!‬ ‫بورا گلنلرين چوخو كندلي و يا فارسديﻼر و‬
‫ساعات ايكيده پروازدي و ايندي ساعات‬ ‫عمومن پلو پالتارﻻرين گئييبلر و تكجه من بير‬
‫‪١٢‬دي‪ .‬طياره گئجيكمهسه تخمينن ‪ ٦‬ساعات سونرا‬ ‫توريست كيمي گئيينميشم‪ .‬ﻻپ تابلويام‪ ،‬بير ماوي‬
‫جدهده اوﻻجاييق‪ .‬بونو دا دئييم‪ ،‬هر كس بير زاد‬ ‫تيشرت‪ ،‬بير كتان شالوار و بير جوت آياغيمدان‬
‫تاپشيردي و بو منه چوخ جاليب ايدي‪ ،‬نهدن اؤزلري‬ ‫بؤيوك صندل!‬
‫)اينانيرﻻرسا!(‬ ‫راحاتجاسينا‬ ‫ايستهديكلريني‬ ‫بيزيم كاروان آدي آل ياسيندير‪ ،‬شرقي‬
‫ايستهميرلر و اورا گئدنلره تاپشيريق ائديرلر؟ و‬ ‫آذربايجانين بيليم يوردﻻريندان چيخميش‬
‫سورغوﻻريم داها جيدديلشير‪ .‬بو سفرين آنﻼمي بير‬ ‫اؤيرنجيلرين كاروانيدير‪ .‬يانيلميرامسا‪ ١٢٠ ،‬نفريك‪.‬‬
‫آز آيدينﻼشير‪ .‬من گئديرم »عرف نفسه«ـيه‪ .‬گئديرم‬ ‫عجيب اضطرابيم وار‪) .‬آها شيدا زنگ آچدي!(‬

‫‪١٩٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫صاف‪ -‬صوللي باجارماديغيما حئييفسيلهنيرم‪ .‬عربجه‬ ‫سوالﻻريما جواب تاپام‪ ،‬اؤزومو تاپام‪) .‬شام‬
‫بيلسه ايديم ايشيم داها راحات اوﻻردي‪.‬‬ ‫يئمهميشم و آجام!( و بتر سيقار گؤيلومه دوشوب‪،‬‬
‫ترخيصدن سونرا‪ ،‬ساكي آچيب اورا قويدوغوم‬ ‫هئچ اولماسا بير قولﻼب!‬
‫‪ camel‬سيگار بستهسيني چيخارديم‪ .‬سيقاري‬ ‫مهيار بير جالب مئساژ گؤندرميشدي‪» .‬ناماز‬
‫آليشديرماق همن و سيقاريلرين باشيم اوسته‬ ‫قيﻼ قيﻼ ييخدين ائويمي‪ /‬ايندي ده باشﻼييب حج‪‬ه‬
‫تؤكولمهسي همن! بير چاي دا آلديم ‪ ٢‬رياﻻ‪ .‬پولونو‬ ‫گئديرسن!« يازميشدي‪ .‬ظنيمجه معجزدندي‪ ...‬و من‬
‫حاج آقا فرشبافدان )حملهدارين معاوني( آلديم‪.‬‬ ‫ناماز قيلماميش گئديرم‪ ...‬باشيمي يازماقﻼ قاتيرام‪.‬‬
‫»دوﻻرﻻريمي د‪‬ييشيب قئيتررم‪ «.‬دئديم‪ .‬چايين‬ ‫اونسوز بير ايش گؤره بيلميرم‪ .‬ها باخيرام بلكه بير‬
‫دادي قاليب داماغيمدا‪ .‬نه اينكي ايچملي اولسون‪،‬‬ ‫تانيش قيافه گؤرم آمما يوخدو كي يوخدو‪...‬‬
‫يوخ‪ ،‬قاينار چايي وئريب ‪ ٥٠٠‬تومن پول آلماغي‬ ‫يازماق ياخشي يول‪ -‬يوﻻجاقدي منه‪ .‬گئجه بونا‬
‫ياپيشير! باشيمين آغريسي بير آز توختاييب‪.‬‬ ‫دوشونوردوم كي اصلن نييه يازيرام؟ اؤزومو بئله باشا‬
‫تخمينن ‪ ٥‬ساعات سونرا مدينهده اوﻻجاييق‪ .‬ﻻپ‬ ‫سالديم‪ :‬بو يازيﻻر كيمسهيه تعريفلهنيلمز سؤزلردير‪،‬‬
‫ايستي واخت‪.‬‬ ‫بوردا گئدن سؤزلرين چوخونو بيرينه آچيب‬
‫بورانين هاواسي گونون بو ساعاتي كي تبريزده‬ ‫آغارتماق اولماز‪ ،‬بوردا دوشونجهلريمي‪ ،‬اور‪‬ييمدهكي‬
‫سويوقدان اوشويورسن بو قدر ايستيدي‪ ،‬هاندا‬ ‫سؤزلري يازيرام‪ .‬بوراسي يالنيزليغيمدا منيمله‬
‫قالسين گون اورتا چاغي‪.‬‬ ‫آلﻼهين )و سن آديني هر نه قويورسان قوي‪ .‬من‬
‫البته بورا كيمي ايرانﻼ چوخ دا فرقلي دئييل‪.‬‬ ‫بوندان بئله اونا آلﻼه دئيهجم( دانيشيقيدير‪ .‬بورا‬
‫فقط اؤلچولري بؤيوك و نظملري داها چوخدو‪ .‬سالونا‬ ‫منيم قاچاجاق يولومدور‪...‬‬
‫گيرنده »ملك عبدالعزيز« و »ملك عبداﷲ«ـين‬
‫شكيلي گؤزه وورور‪ ،‬منتها بوردا ايشين كيﻼسي بير‬ ‫‪٢‬‬
‫آز يوخاريدي و اونون اوستونده ده عربستانين‬ ‫جده‬
‫بايراغي‪ :‬توند ياشيل رنگده )گؤردويون كيمي(‪ .‬ﻻاله‬ ‫تبريز واختي سحر ساعات ‪-٨‬دي‪ .‬آلتي ياريمدا‬
‫الّااﷲ‪ ...‬جملهسي و اونون آلتيندا بير قيلينج شكيلي؛‬ ‫يئتيشديك جدهنين فرودگاهينا‪ .‬نئچه ايلدن سونرا‬
‫و دوغرودان بو بايراغين فلسفهسي نهدير!؟ اوتوبوسدا‬ ‫ناماز قيلديم‪ ...‬ﻻپ اؤز اؤزونه اولدو؛ و حيس ائلهديم‬
‫اوتوروب بونﻼري يازيرام‪ .‬اوتوبوسﻻري بيزيم تبريز‪-‬‬ ‫باشﻼيير‪ ،‬هر نه ايچيمده‪ ،‬فيكريمده قايناييردي‪...‬‬
‫تهران ماشينﻻريندان آرتيق داشقادي! آمما‬ ‫بورانين پاسپورت بازرسيسينده اوﻻن عرب‬
‫دؤشكلري اونﻼرا رغمن يوموشاقدي!‬ ‫ايشچيسي پاسپورتوما باخاراق‪ ،‬بير سؤز دئدي بو‬
‫گئجه طيارهنين شوشهسيندن آيا باخديم و بير‬ ‫مضمونداكي »حج و شارب؟« بيغﻻريما گير‬
‫آن شيدانين يادينا دوشدوم‪ .‬شيدا ايله او‪‬ل‬ ‫وئرميشدي‪ .‬آخي پاسپورتداكي شكيليمده بيغسيزام‪.‬‬
‫گؤروشوموزده شاملونون سسي ايله اوخونان لوركانين‬ ‫تكجه گولومسهييب چييينلريمي چكديم‪ .‬عربجهني‬
‫»برو ماه ماه ماه‪ «...‬شعريني پاي وئرميشديم‪.‬‬
‫‪١٩٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫بينا گؤردوم باشيندا آذربايجان بايراغي‪Emmy’s .‬‬ ‫دويغوﻻنديم!‬


‫يازميشدي اوستونده‪ .‬نه باﻻجا دونيادي! سيمكارتي‬ ‫)بو قلم ياخشي يازمير‪ .‬بيلميرم هاوانين‬
‫ايشه ساﻻندان سونرا‪ ،‬ائوه بير زنگ آچديم‪ .‬مامان‬ ‫تاثيريدي يا نه(‬
‫دانيشدي‪ .‬سونرا دا شيدا جانيما‪ .‬دئديم اؤپورم سني‬ ‫يئتيشنده شوشهدن جدهيه باخديم‪ .‬چوخ منظم‬
‫بوردان!‬ ‫ماوي و قيرميزي چيراقﻻر اوزاقدان گؤرونوردو‪.‬‬
‫ساعاتيمي بورانين واختينا چئويرميشم‪ .‬ساعات‬ ‫هاميسي خط چكيليب سانكي‪ .‬آمما تبريز‪ ،‬هر‬
‫ياريم ايرانﻼ فرقليدير‪) .‬دوققوزو قيرخ آلتي ديقهدي(‬ ‫طرفده بيري و بودور تبريزين گؤزللييي‪...‬‬
‫و هاوا عجيب ياخشيدي‪ ،‬نسبتن سرين يئل اسير‪،‬‬ ‫)ها فيكيرلشيرم بير سؤز يازاجاقديم آمما ياديما‬
‫تبريزه تاي‪ .‬البته اوتوبوسدا كولر ايشلهيير و بو دا‬ ‫دوشمور‪ .‬شيدا اولسايدي »ياﻻن ايميش!« دئيه‬
‫ياخشيدي‪) ...‬هر نه خير اولماليدي بو سفرده‪ .‬شيدا‬ ‫گولهجكدي‪ .‬بير آز نفخم‪ ،‬سحري ده صفرا‬
‫دئييب‪(...‬‬ ‫اولموشدوم‪ .‬قوﻻقﻻريم دا باتيب‪ .‬آلﻼه خير‬
‫ائلهسين!(‬
‫‪٣‬‬ ‫تبريز واختي ساعات اون ياريمدي‪ .‬تخمينن‬
‫هله بير آز باش آغريم وار و داريخيرام‪.‬‬ ‫مدينهنين ‪ ٢٠٠‬كيلومترلييينده ساخﻼييبﻼر‬
‫داريخيرام بورانين ‪ ١٤٠٠‬ايل قاباغينا‪ .‬بورا ايندينين‬ ‫صبحانهيه‪ .‬بو اوچونجو صبحانهدير!‬
‫اينديسي ده ياشاماغا چتين بير يئر ايميش‪ ،‬هاندا‬ ‫من يئمهديم‪ .‬اؤزومه بير چاي بوشالديب بوردا‬
‫قالسين ‪ ١٤٠٠‬ايل قاباق‪ ...‬ظنيمجه جﻼل گؤردويو‬ ‫بير كؤلگه تاپيب اوتورموشام و سيقار چكرك‪،‬‬
‫مسجدالنبي بوندان اؤنجهكي حرم ايميش‪ .‬بوندان نم‬ ‫يازيرام‪ .‬بورانين سويو آدامين آغزيني ييغير! نم‬
‫نه قدر كيچيك و ساده‪ ،‬تقريبن ‪-١٩٩٤‬ده ملك‬ ‫نجوردو‪.‬‬
‫فهدين الي ايله اينديكي تيكينتيلر اولوب‪ .‬بيلميرم‬ ‫اؤزومه بير سيمكارت آلديم‪ ١٧ .‬تومنه‪ ٧٠ ،‬ريال‬
‫جﻼل اونو آرتيق بيهنرميش يوخسا بونو‪...‬‬ ‫دا شارژي وار‪ .‬حاج آقا فرشباف »مناسبدي قيمتي«‬
‫يا رب بﻼي عشق ايله قيل مبتﻼ مني‪...‬‬ ‫دئدي‪.‬‬
‫باﻻ باﻻ حرمه گئتمهيه حاضيرﻻشيرام‪ .‬ناماز‬ ‫صندل ساغ آياغيمين باش بارماغيني ووروب‪.‬‬
‫ياپيشير اوردا! گؤر نئچه ايلدي قيلماميشام؟ آمما‬ ‫بير آز آياغيما بؤيوكدو‪) .‬آﻻندا دا بيلديم آمما‬
‫هئچ ناراحات دئييلم‪ ،‬من ايتيردييمي ذره ذره‬ ‫كيچيك سايزي يوخ ايدي‪ .‬شيدا دئييردي باباوين‬
‫تاپيرام‪...‬‬ ‫باشماقﻻريدي( اوتوبوس شركتينين آدي حافلدي‪.‬‬
‫گلديم بوردا بير فرعي خيياواندا چاي ايچم‪ .‬بير‬ ‫اوستونده كي بئله يازيب ‪ .Hafil‬بو اوتوبوسﻻري‬
‫شيعه عرب گتيردي بوردا‪ .‬نه قدر دئديم اوتور‬ ‫ايرانين حج بعثهسي توتور و بوتون خرجي ده‬
‫بيرليكده ايچك‪» ،‬يوخ!« دئدي‪» .‬بيز ساعات ‪-١٢‬دن‬ ‫اونﻼرين آياغينادي‪ .‬دايانديغيميز يئر معلوم ايدي‬
‫سونرا ائشيكده قالساق توتارﻻر‪) «...‬احتمالن باسير‬ ‫ايرانليﻻرا عاييددير‪ .‬يعني فارسي زاد يازميشدي و‬
‫حئسابا! گئديب توكانﻻرينين كارتيني گتيرسين‪.‬‬ ‫صاحيبلري ده فارسجا دانيشيرديﻼر‪ .‬يولدا بير شيك‬
‫‪١٩٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫توركلرين اليندهدير ائلهبيل‪ .‬هر يئر دولودور آريق‬ ‫سيقار دا ايستهديم‪» .‬گتيريم« دئدي( آخي بوردا‬
‫پيشيكلرله‪) .‬پيشيكلري گؤروب ائلناز خانيمين‬ ‫سيقار آل‪-‬وئري ياساقدير! ‪ Camel‬ايستهديم‪ ،‬كاش‬
‫يادينا دوشورم‪ .‬تاپشيريب پيشيك گؤردوكده مني‬ ‫تاپا بيلسين‪ .‬جﻼل يازميشدي بوردا بولدو!‬
‫خاطيرﻻ!( بورداكي بينا من سئودييم بيناﻻرداندي‪.‬‬ ‫اوتوردوغوم يئر بير توركييه كافه ترياسيدي‪ .‬او‬
‫عرب معمارليغي وار‪ .‬كيچيك ايشكاف كيمي‬ ‫بيري ميزده ‪ ٢‬نفر تورك اوتوروبﻼر‪ .‬بيري تلفوندا‬
‫پنجرهلري وار و ‪ ٢‬قاتدير‪.‬‬ ‫حريصله دانيشيب سؤيوش سؤيور‪ .‬سيقاري گتيردي‪.‬‬
‫كتابين الكتريك ساتيش سايتي‬ ‫مارلبورو )‪ ٨‬ريال(‪ .‬نه خبط ائلهميشم سيقار‬
‫‪https://fidibo.com/book/1771‬‬ ‫گتيرمهمكده‪ .‬نه قدر دئديم ‪ ١٠‬ريال آل قبول‬
‫ائتمدي‪ .‬يئمكخانا و كافهترياﻻرين چوخو‬

‫‪١٩٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫رقيه كبيري‬

‫قاطار مراقندهيه دوغرو آخير‬

‫بوكولموش بئلينده‪ ،‬يازيلميش خاطيرهلرينده و يا‬ ‫هفتهنين ايكينجي گونو‪ ،‬سحر ساعات سككيزده‬
‫چكيلميش شكيللرده گؤرور‪ .‬بعضيلري ده ائو‬ ‫قاطار تاشكنددن سمرقنده ساري يولﻼنير‪ .‬زامانﻼ‬
‫أشياﻻريندا‪ ،‬أسكي پال‪ -‬پالتارﻻردا‪ ،‬بيناﻻرين باشدان‬ ‫طبيعت أل‪ -‬أله وئريب‪ ،‬بيرليكده گؤز اؤنومده‬
‫كئچيرتدييي حاديثهلرده زامانين ايز‪ -‬تو‪‬زونو‬ ‫ماراتون او‪‬يونو او‪‬يناييرﻻر‪ .‬ياخشي بيليرم كي‪ ،‬زامان‬
‫آختارير‪!..‬‬ ‫انتزاعي بير آنﻼمدير‪ .‬اوستهليك‪ ،‬زاماني قاطار‬
‫گئنيش بير گؤرونتوده أسكي زاماندان بري‬ ‫سرعتينين أساسيندا اؤلچمك اولماز‪.‬‬
‫هانسيسا بير سوﻻلهنين تاريخيني اونون ألده ائتدييي‬ ‫أزل‪ -‬أبدين اينسان ياشاميندا تأثيري يوخدور‪.‬‬
‫تورپاقﻼر و يا قازانديغي مدني‪ -‬كولتورل اثرلريني‬ ‫آنجاق اينسان طبيعتين بير پارچاسي اوﻻراق ياشام‬
‫گؤروب اوخوماقﻼ مومكون اولور‪ .‬تئيموريلر‬ ‫حالقاسيندان قيراق دورا بيلمير‪ .‬اينسان او‪‬لور‪،‬‬
‫سوﻻلهسي اورتاآسيادا ‪ ١٣٠‬ايلدن آرتيق دوام‬ ‫ياشايير‪ ،‬اؤلور‪ .‬آمما او‪ ،‬طبيعتين اؤزل و يئگانه بير‬
‫تاپديغي حؤكومتلريله شرق تاريخينين أن چوخ‬ ‫وارليغي اولماقﻼ‪ ،‬زامان آخيميندا اونون اؤز تاريخي‬
‫موناقشهلي سوﻻلهلريندن بيري اولموشدور‪ .‬بير‬ ‫يارانير‪.‬‬
‫ياندان باشارديقجا دؤيوشوب‪ ،‬تورپاقﻼرينين‬ ‫زامان اينسانين ذهنينده‪ ،‬اؤز آخيميندان‬
‫گئنيشليييني آرتيريب‪ ،‬او بيري ياندان هنر و‬ ‫عومومي بير ايز بوراخير‪ .‬كيميسي آينا قاباغيندا‬
‫مدني‪‬ته دهير وئريب‪ ،‬اؤز عصرينين هنرمندلريني‬ ‫دوروب‪ ،‬بو ايزي اؤز سير‪ -‬صيفتينده گؤرور‪،‬‬
‫ماورالنهرينين هر بير بؤلگهسيندن سمرقند‪ ،‬بخارا و‬ ‫كيميسي دوست‪ -‬آشنانين دهن دوشموش ساچيندا‪،‬‬
‫هرات شهرلرينه دعوت ائديب‪ ،‬بو هنرمندلره يييه‬ ‫آلنينين جيزگيلرينده‪ ،‬دوشوك چيينلرينده‪،‬‬

‫‪١٩٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫دورموشﻼر‪ .‬بئله بير پارادوكسكالليغي طبيعتدن اولموشﻼر‪ .‬سمرقند س‪‬غد دؤولتي زامانيندا مراقنده‬
‫آدﻻنيرميش‪ .‬دؤرد قرن ميﻼددان اؤنجه مقدوني‪‬هلي‬ ‫عﻼوه‪ ،‬اونون شوعورلو پارچاسي‪ ،‬يعني اينساندا دا‬
‫اسكندر )ذوالقرنين( مراقنده واليسينين قيزي‬ ‫گؤرمك اولور‪.‬‬
‫روخشارك )ركسانا( ايله ائولنميشدير‪«.‬‬ ‫طبيعت سرعتله گؤز اؤنومدن قاچيركن‪،‬‬
‫جواد مجابي بلدچينين سؤزونون آراسيندا بير‬ ‫ذهنيمده اونونﻼ پارالل‪ ،‬زامانين قاچيشيندان اؤزل‬
‫بند شعر اوخويور‪:‬‬ ‫بير تصوير يارانير‪ .‬منه ائله گلير كي قاطار زامانين‬
‫»سمرقند كَندم‪‬ند‪ -‬بذَي‪‬نَت كي افكند؟«‬ ‫آخيمي عكسينه‪ ،‬مدني‪‬ت قاﻻرقيسي اولموش بير‬
‫بلدچي ايسه اؤز سؤزلرينين آرديني توتور‪:‬‬ ‫مكانا دوغرو آخير‪ .‬نهايت‪ ،‬منسه او‪‬رتا عصرلر‬
‫»سمرقندين أسكي بير شهري ده وار‪ .‬بو شهرين‬ ‫تاريخيندن يادگار قالميش بير بؤلگهده قاطاردان‬
‫قديم آدي شهر افراسياب ايدي‪ ٨ .‬تا ‪-١٣‬جو‬ ‫ائنيب‪ ،‬تاريخين ايچينده آدديمﻼييب‪ ،‬اورادا نفس‬
‫قرنهدك‪ ،‬يعني ‪ ٥‬قرن بويوندا بوراسي شهر افراسياب‬ ‫چكيب و بير ايكي گون بو بؤلگهده ايرهلييه يوخ‪،‬‬
‫آدﻻنيردي‪ .‬البته اينديكي شهردن قيراقدايدي‪.‬‬ ‫بلكه گئرييه دؤنهجهيم‪.‬‬
‫ايندي افراسياب شهريندن يالنيز تورپاق و‬ ‫سمرقنده چاتيريق‪ .‬ماشين‪ ،‬قاطار دوراغيندان‬
‫اوچولموش ديوارﻻر قالير‪ .‬سمرقندين باشيندان بير‬ ‫بيرباشا اميرتئيمورون مزارينا ساري ايرهليلهيير‪.‬‬
‫چوخ حاديثه لر كئچيب‪ .‬چنگيزخانين‬ ‫شوشه آرخاسيندانشهره باخيرام‪ .‬اينسانﻼرسا عادي‬
‫هجومونداافراسياب شهري تورپاق ايله بير اولوب‪.‬‬ ‫ياشاييشﻼريندا‪ ،‬گليب‪ -‬گئتمهدهديلر‪ .‬گويا منيم‬
‫سونرا اميرتئيمور گليب شهري يئنيدن تيكيب و‬ ‫كيمي توريستلرين عكسينه‪ ،‬زامانين مادي بير‬
‫اوراني اؤز پايتختي اعﻼن ائديب‪ .‬تئيموري‬ ‫سمبولونوداشييان بؤلگهده ياشاماق هئچ ده اونﻼرين‬
‫دؤولتيندن سونرا سمرقند شهري بخارا واليسينين‬ ‫وئجينه دئييل‪ .‬پارادوكس حالﻼرين گؤزللييينه‬
‫حاكيميتي آلتيندايدي‪ .‬سونرا روس دؤولتي ‪-١٨٦٥‬‬ ‫داليرام‪ .‬پاييزﻻميش آغاجﻼر‪ ،‬يامياشيل پاركﻼر‪،‬‬
‫جي ايلده تاشكنده و ‪-١٨٦٨‬جي ايلده سمرقنده‬ ‫خياوانﻼر و‪...‬‬
‫حاكيم اولور‪ .‬آبراهام بيك سمرقندين بيرينجي روس‬ ‫بلدچي سمرقندين اينديكي مدنيت و‬
‫واليسي ايدي‪ .‬اونون زامانيندا مسلمانﻼر ايله ياخچي‬ ‫تاريخيندن دانيشير‪» :‬سمرقندين اؤنملي‬
‫كئچينه بيلمهديكلرينه گؤره‪ ،‬شهرده روس‬ ‫استحصاﻻتيندان ايكي نؤوع ماشين و بير ده بير‬
‫معمارليغي أساسيندا يئني بيناﻻر تيكيلميش و‬ ‫آسانسور فابريكاسيندان آد آپارماق اوﻻر‪ .‬سمرقند‬
‫چوخلو چينار آغاجي أكيلير‪ .‬رومانو‪‬وﻻر‬ ‫قديم زاماندان ايپك يولو اوسته اولدوغونا گؤره اورتا‬
‫سوﻻلهسيندن سونرا شوروي حؤكومتي گليب‬ ‫آسيانين تجاري مركزلريندن بيري اولموشدور‪ .‬بو‬
‫تزارﻻرين تيكدييي بيناﻻردان بير آز قيراقدا يئني‬ ‫اؤلكه چين و اوروپانين اورتاسيندا بير اتصال‬
‫بيناﻻر تيكمهيه باشﻼييب‪«.‬‬ ‫حلقهسي ايميش‪ .‬سمرقند تاجيرلري ايران‪ ،‬توركيه‪،‬‬
‫ماشين يامياشيل بولواردان كئچير‪ .‬بلدچي بير‬ ‫آمئريكا‪ ،‬چين و بير چوخ اؤلكهلرله آليش‪ -‬وئريشده‬

‫‪٢٠٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫تئيمور شهر سبزده آق ساراي آديندا بؤيوك بير بينا‬ ‫بيناني گؤستريب‪ ،‬دئيير‪» :‬بوراسي سمرقندين‬
‫تيكديريب‪ ،‬وصيت ائتميشدي كي اونو اورادا دفن‬ ‫مديسين بيليمگاهي )حكيمليك دانيشگاهي(دير‪«.‬‬
‫ائتسينلر‪ .‬ﻻكين او ايل آغير بير قار‪ -‬ياغيش‬ ‫بولوار اؤنجه آبراهاماو‪‬و‪ ،‬اينديسه طلبه بولواري‬
‫ياغماسيندان ساري شهر سبزين يولو باغﻼنير‪ .‬او‬ ‫آدﻻنير‪ .‬طلبه بولواري باشا چاتديقدا بير مئيدانا‬
‫سببدن واريثلري اونو سمرقندده نوهسينه‬ ‫يئتيشيريك‪ .‬اميرتئيمورون تخت اوسته أيلشميش‬
‫تيكديردييي بينادا باسديرماغا مجبور قاليرﻻر«‬ ‫بؤيوك هئيكلي مئيدانين اورتاسيندا يئرلهشيب‪.‬‬
‫تئيمورون مزارينا چاتميشيق‪ .‬بلدچينين‬ ‫بلدچيدن ايستيرم ماشيني ساخﻼتديرسين تا‬
‫دانيشديغي سؤزلرده بير مسئله ديققتيمي چكير‪.‬‬ ‫هئيكلدن شكيل چكيم‪ .‬بير سوآل ذهنيمده گل‪-‬‬
‫اميرتئيمورون آدي كاريزماتيك بير آد كيمي اونون‬ ‫گئت ائدير‪» :‬گؤرهسن تئيمورون هئيكللري‬
‫آغزيندان چيخير‪ .‬ايچري كئچمهميش اوجو گؤيه‬ ‫تاريخين هانسي چاغينا جان بير ميللتين گوج و‬
‫ساري يؤنلميش گؤزل بير گونبذه باخيريق‪ .‬جواد‬ ‫مدنيت سمبولو اولوب‪ ،‬مئيدانﻼرين اورتاسيندا آت‬
‫مجابينين وئردييي معلوماتا گؤره تئيمورون مزار‬ ‫چاپيب‪ ،‬امپراطورلوق تختينده أيلهشهجك؟ ‪٦‬قرن آز‬
‫گونبذي دونيانين أن گؤزل و محتشم گونبذلريندن‬ ‫بير زامان دئييل‪ .‬بو نئچه گونده گؤروب‬
‫بيري ساييلير‪.‬‬ ‫ائشيتديكلريم أساسيندا گويا اميرتئيمور هله ده بو‬
‫ميللتين كؤنول سلطانيدير‪«.‬‬

‫سمرقند‪ ،‬اميرتئيمورون هئيكلي‬

‫بلدچي آرتيرير‪» :‬اميرتئيمور ‪-١٣٣٦‬جي‬


‫ميﻼدي ايلينده شهرسبز آدلي بيرشهرده دونيايه گؤز‬
‫آچير‪ .‬او‪،‬اؤنجه مغول حكمدارليغيندا سرلشكر اولور‪.‬‬
‫ميﻼدين ‪-١٤٠٥‬جي ايلينده حؤكومته چاتير‪٣٥ .‬ايل‬
‫سورهسينده ‪ ١٥‬دفه بؤيوك دؤيوشلرده اشتراك‬
‫اميرتئيمورون مزار گونبذي‬ ‫ائديب‪ ،‬سونونجو قو‪‬شونكئشلييينده وفات ائدير‪.‬‬

‫‪٢٠١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫پنجرهيه ياخينﻼشيرام‪ .‬جئويز آغاجيندان‬ ‫گؤيونن گونبذين رنگي گؤزل بير همنواليق‬
‫يونولموش مشب‪‬ك بير پنجرهدير‪ .‬پنجرهنين‬ ‫ياراديب‪ .‬مزارين ايچينه كئچمهدن او‪‬ل بلدچي بيزيم‬
‫داليسيندان قيزيل قاريشيمي كاشيﻻرين عظمتلي‬ ‫قوروپو حيطين بير گوشهسيندهكي حو‪‬ووضا بنزر بير‬
‫گؤرونوشو اؤزونو نوماييشه قويوب‪ .‬تئيمورون فتح‬ ‫داشين كنارينا آپاريب‪ ،‬دئيير‪» :‬بو سنگتختي شهر‬
‫ائتدييي اراضيلري اينديسه يالنيز تاريخ كيتابﻼريندا‬ ‫سبزين آق سارايندانگتيريبلر‪ .‬بو سنگتختين‬
‫ايزلهمك اوﻻر‪ .‬منسه اميرتئيمور آدلي شخصي‪‬تين هر‬ ‫واختيﻼ اؤزونه عايد اؤزل بير عنعنهسي واردي‪.‬‬
‫ايكي يؤنونو ذهنيمده اؤلچورم‪ .‬آنجاق اونون هنر و‬ ‫دئمك‪ ،‬سنگ تختين ايچيني نار سويويﻼ‬
‫مدني‪‬ته گؤستردييي قايغي ديققتيمي چكير‪ .‬زامانين‬ ‫دولدوروب‪ ،‬تئيمورونعسگرلري ساواشا گئتمزدن او‪‬ل‬
‫بو آنيندا و بو مكاندا منيمله يالنيز هنر ديلي‬ ‫دوشمن قانينين سمبولو كيمي بو نار سويوندان‬
‫دانيشير‪ .‬هنر تاريخين اؤنملي جيلوهگاهﻼريندان‬ ‫ايچرميشلر‪ .‬سونرا هر بير عسگر خيردا بير داش‬
‫بيريسيدير‪ .‬بو تاماشادان لذت آﻻركن هيجانلييم‪.‬‬ ‫گؤتوروب‪ ،‬اؤز آدينا سنگ تختين ايچينه آتارميش‪.‬‬
‫ساواشدان قاييداندان سونرا گئنه همين حو‪‬ووضون‬
‫ايچيندن اؤز آدينا آتيلميش داشي گؤتوررميش‪.‬‬
‫بئلهليكله ساواشدا اؤلن عسگرلرين ساييسي‬
‫معلوماوﻻردي‪«.‬‬

‫اميرتئيمورون اوستادي‪ ،‬سيد بركهنين مزاري‬


‫تئيمورون مزاري سيد بركهنين آياغي‬
‫آلتيندادير‪ .‬بلدچينين ايضاحينا گؤره تئيمورون‬
‫وصيتي بئله ايميش كي اونو اوستادينين آياغي‬
‫آلتيندا تورپاغا تاپشيرسينﻼر‪ .‬تئيمورون ايكي اوغلو‪:‬‬ ‫سنگتخت‬
‫شاهروخ و ميرانشاه‪ ،‬ايكي نوهسي‪ :‬محمدسلطان و‬ ‫بلدچي گونبذين آلتينداكي پنجرهني گؤستريب‪،‬‬
‫اولوغ بيگ و ايكي نتيجهسينين مزارﻻري دا ائله‬ ‫دئيير‪» :‬مزارين ايچينه كئچن قاپي قاباقجا بو‬
‫همين بينادا يئرلهشيبلر‪ .‬اميرتئيمورون مزاري‬ ‫پنجرهنين يئريندهيدي‪ .‬اولوغ ب‪‬ي )بيگ( حؤكومته‬
‫بارهده بوراجان افسانهلر سؤيلهنيليبدير‪ .‬او جوملهدن‪:‬‬ ‫چاتديقدا قاپينين يئريني دهييشير‪ .‬چونكي قاپيدان‬
‫كيمسه تئيمورون أبدي آراميشينه توخونسا‪ ،‬قادا‪-‬‬ ‫ايچري كئچنلر بيرباشا تئيمورون مزاريله‬
‫بﻼيا اوغرايار‪ .‬آيري بير روايته گؤره سو‪‬وئت دؤورونده‬ ‫قارشيﻼشيرديﻼر‪ ،‬و بو قارشيﻼشما اميرتئيمور اوچون‬
‫ميﻼدي ايلينين جو‪‬ن آييندا علمي تدقيقات‬ ‫سايقيسيزليق حسابﻼنيردي‪«.‬‬

‫‪٢٠٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫قو‪‬لو ايلخانيلر حؤكومتينه چاتير‪ ،‬ايكينجيسي ايسه‬ ‫ايستيقامتينده مزارين داشيني گؤتورن گون‪ ،‬شوروي‬
‫تئيموري دؤورونه عايد اولور‪.‬‬ ‫ايله آلمان ساواشا گيريب و اونون آرديندان ايكينجي‬
‫مزار چئورهسينين هر ايكي طرفينده دوزولموش‬ ‫دونيا ساواشي باشﻼنميشدير‪.‬‬
‫نيمكتلرده يئرلي زيارتچيلر دسته‪ -‬دسته گليب‪،‬‬
‫مزارﻻرين أطرافينداكي نردهلر اوزرينه آغ پارچاﻻر‬
‫ساليب‪ ،‬أيلهشيرلر‪ .‬سونرا بير روحاني شخص گليب‪،‬‬
‫اونﻼرين كناريندا أيلهشيب و بيرليكده دوعا‬
‫اوخويورﻻر‪ .‬زيارت دبلري بيزيم اؤلكهنين‬
‫زيارتگاهﻼرينين دبلريله فرقليدير‪.‬‬
‫جاماعاتين زيارت دبلريني گؤردوكده‪ ،‬بو‬
‫اؤلكهده اميرتئيمورون معنوي مقاميني ياخچي باشا‬
‫دوشمك اولور‪.‬‬ ‫مزارين درگاهيندا‪ ،‬طاغآلتي مقرنسكارليق‬
‫حيطده آدام بويوندان آلچاق قاپيﻼر گؤزه‬
‫چارپير‪ .‬بلدچيدن او قاپيﻼرا گؤره معلومات ايستيرم‪.‬‬
‫او ايسه »چيللهخانا«دان آد آپارير‪ .‬تخمينيم دوغرو‬
‫چيخير‪ .‬شرق عيرفانيندا چيللهنشينلييين اؤزل بير‬
‫مقامي وار‪ .‬صوفيلر سئير و سلوك ائتمك اوچون‬
‫چيللهخاناﻻرا سيغينيب‪ ،‬دونيانين بوتون لذتلريندن‬
‫أل اوزوب و قيرخ گون‪ ،‬قيرخ گئجه چيللهنشينليك‬
‫ائديرلر‪.‬‬
‫بير آن خيال قوشوم اوچور‪ .‬شمس ايله مؤوﻻنا‬ ‫اميرتئيمورون مزاري )اورتاداكي قارامتيل داشلي‬
‫ذهنيمدن كئچير‪ .‬اگر بير آز بوندان آرتيق ذهنيمه‬ ‫مزار(‬
‫مئيدان وئرسم خياليم بو‪‬يﻼنيب‪ ،‬قاپينين دئشيييندن‬
‫شمس ايله مؤوﻻناني گودهجك‪ .‬يازيچي او‪‬لدون‪،‬‬ ‫دئييرلر اؤلومدن سونراداكي دونيادا اميرتئيمور‬
‫خيالين زامان‪ -‬مكان تانيماز‪ .‬ايستهدييي واخت‬ ‫كيمي آدليم سركرده ايله هانسيسا بير نم‪ -‬نيشانسيز‬
‫ذهنيوين بوتون بور‪ -‬بوجاغيندا دؤرد ناﻻ آت‬ ‫اينسانيندورومﻼري برابردير‪ .‬ﻻكين بورادا مني و‬
‫چاپديرار‪ .‬ﻻكين بئلنچي يئرلرده خيال آتيوين‬ ‫همسفرلريمي هر ندن آرتيق ايلگيلنديرن بو بينانين‬
‫جيلو‪‬وونو بوراخسان‪ ،‬همسفرلريندن گئري قاﻻرسان‪.‬‬ ‫سامباللي قيزيل قاريشيم كاشيﻻري و عومومي‪‬تله‬
‫شمس ايله مؤوﻻنانين چيللهنشينليييندن آز‬ ‫بينانين معمارليغيدير‪ .‬بو بينا اسﻼمي معمارليغين‬
‫ائشيتمهميشم‪ .‬آمما بوراجان هئچ واخت اونﻼرين‬ ‫محتشم اثرلريندن بيريسي ساييلير‪ .‬اسﻼمي‬
‫چيللهنشينليك مكانﻼريندان هئچ بير تصو‪‬وروم‬ ‫معمارليغينين آذري سبكينده ايكي قو‪‬لو وار‪ .‬بير‬
‫‪٢٠٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫بير رستورانا گئديريك‪ .‬رستورانين اؤنونده بير قادين‬ ‫اولماميشدي‪ .‬اينديسه »چيللهخانا«ﻻرين محتشم‬
‫تنديسي دو‪‬رور‪ ،‬چيل‪ -‬چيلپاق؛ ألينه چتير آلميش‪.‬‬ ‫كندهكارليق اولونموش قاپيﻼري آرخاسيندا نه‬
‫تنديس سمرقندين سنّتي فضاسينا اويغون دئييل‪.‬‬ ‫كئچديييني گؤرمك ايستيرم‪ .‬تأس‪‬وفلر كي‪،‬‬
‫اوستهليك‪ ،‬گؤزلريميز بئله چيلپاقليقﻼري گؤرمهيه‬ ‫قاپيﻼرين هاميسي قيفيلليدير‪ .‬گويا زامان‬
‫عادت ائلهمهييب‪.‬‬ ‫ايرهليلهييب مدرنلشديكجه‪ ،‬اينسان ايچ دونياسينا‬
‫ريگستان آدلي بير مكانا گئديريك‪ .‬ريگستان‬ ‫آچيﻼن قاپيﻼري قاپاتيب‪ ،‬عﻼقهسيني دونيايا‬
‫دئدييين بؤيوك بير مئيداندا اوچ بينادان تشكيل‬ ‫آزالتماق عوضينه ديش )ائشيك( دونيا ايله داها‬
‫تاپميش بير مجموعهدير‪ .‬اولوغ بيگ مدرسهسي‪،‬‬ ‫آرتيق ايلگيلهنير‪.‬‬
‫شيردار مدرسهسي ايله طﻼكاري مچيد‪ -‬مدرسه‪.‬‬ ‫گون اولموشدو كي من ده دونيانين‬
‫بلدچينين ايضاحينا گؤره بايرام نامازﻻري بو‬ ‫لذتلريندن أل اوزمهييم گلديكده ايچيمه قاپانيب‪،‬‬
‫مئيداندا قيلينير‪ .‬اولوغ بيگ مدرسهسينين بيناسي‬ ‫اوتاغيما سيغينيب‪ ،‬اؤزومله باش‪ -‬باشا قالميشام‪.‬‬
‫ميﻼدين ‪-١٥‬جي عصرين و طﻼ كاري مدرسه ايله‬ ‫يالنيز بو فرقله كي‪ ،‬ورد يئرينه كيتاب اوخوموشام‪.‬‬
‫شيردار مدرسهسي ‪-١٧‬جي عصرين معمارليق‬ ‫آمما بئله كئچيرديييم گونلريمين سايي هئچ واخت‬
‫گؤستريجيسيدير‪.‬‬ ‫قيرخا چاتماميشدي‪ .‬دئمك‪ ،‬مندن دوز‪ -‬عمللي بير‬
‫صوفي چيخماز‪!..‬‬
‫يالنيز بيرجه آچيق اوﻻن چيللهخانانين‬
‫پيللهلريندن آشاغي ائنيريك‪ .‬بورادا اؤزبكيستانين أل‬
‫ايشلري ساتيشا قويولوب‪ .‬جئويز آغاجيندان كنده‬
‫كاري اولونموش زينتي أشياﻻر‪ ،‬سوزندوزي چانتاﻻر‪،‬‬
‫ميز اؤرتوكلري‪ ،‬پال‪ -‬پالتارﻻر و سايره‪.‬‬

‫ريگستان‬

‫اميرتئيمور مزارينين حيطيندهكي بير چيللهخانا‬

‫اميرتئيمور مزاريندان سونرا ناهار يئمك اوچون‬


‫ريگستان‪ ،‬شيردار مدرسهسي‬
‫‪٢٠٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ريگستان‪ ،‬اولوغ بيگ مدرسهسي‬


‫اولوغ بيگ مدرسهسينين ايچري حيطيندن‬
‫گؤروشن ايكينجي مرتبه‪ ،‬بو مدرسهده تحصيل آﻻن‬
‫طلبهلرين ياشاييش مكاني ايميش‪ .‬آمما حال‬
‫حاضيرده يالنيز توريستي بير مكانا چئوريليب‪ .‬قئيد‬
‫توريستي‬ ‫اؤزبكيستانين‬ ‫كي‬ ‫ائتمهلييم‬
‫مكانﻼرينداكي كيچك حجرهلرده بو اؤلكهيه عايد‬
‫اوﻻن أل ايشلري ساتيلير‪ .‬بئله مكانﻼردا آليش‪-‬‬
‫وئريش دوﻻر واسطهسيله انجام تاپير‪.‬‬
‫ريگستان‪ ،‬طﻼكاري مدرسه‬
‫بو مدرسهنين معمارليغينين اؤزلليكلريندن‬
‫بيري بودور كي‪ ،‬گونبذ آلتينداكي مقرنسكارليق‪،‬‬
‫قفسدهكي قناره بير آن سوسور‪ .‬اونون سوسماغي‬
‫باصره خطاسي اوزوندن هامار گؤرونور‪ .‬بلدچينين‬
‫ديققتيمي چكير‪ .‬پوپك بو دفه سوسان قنارهني‬
‫ايضاحينا گؤره شوروي – آلمان )ايكينجي دونيا(‬
‫دانيشديرير‪ .‬قناره گئنه ده سوسور‪ .‬ايندييهجن بونجا‬
‫ساواشيندا‪ ،‬بو مدرسه سمرقنده قاچانﻼرين‬
‫ياخيندان بير حئيوانين قيسقانجليغينا شاهيد‬
‫پناهگاهي اولموشدور‪ .‬سونراﻻر ديققتسيزليكدن بينا‬
‫اولماميشديم! اؤز‪ -‬اؤزومه دئييرم‪ :‬مين رحمت منه!‬
‫او‪‬د توتوب و چوخلي ضرر گؤرور‪ .‬اؤزبكيستانين‬
‫آرتيرمالييام كي هو‪‬تئلده قالديغيميز سورهده‬
‫استقﻼليندان سونرا بو مدرسه مرمت اولونموشدور‪.‬‬
‫بو قناره سوسموش قالير‪ .‬دفهلرجه پوپك و اونون‬
‫ريگستاندان چيخيب‪ ،‬هو‪‬تئله ساري گئديريك‪.‬‬
‫آناسي خانيم مجابي قنارهني دانيشديرديﻼر‪ .‬آمما‬
‫سنتي‬ ‫فضاسي‬ ‫هو‪‬تئلين‬ ‫اوچمرتبهلي‬
‫قنارهدن سس چيخمادي كي چيخمادي‪ !..‬سعدي‬
‫واؤزبكيستانينمدنيت و كولتورونه يارارلي گؤزل‬
‫دئميشكن‪ :‬آن سوخته را جان شد و آواز نيامد‪!..‬‬
‫تزئيناتدان بهرهلهنير‪ .‬هو‪‬تئلين ﻻبيسينده قناره‬
‫كيتابي بورادان يئنديرين‪:‬‬
‫قوشﻼري قفسلرين ايچينده بيرباشا چهچه ووروب‪،‬‬
‫‪https://ishiq.net/kitab/24720‬‬
‫اينساني ذؤوقا گتيريرلر‪ .‬پوپك قفسلره ياخينﻼشيب‪،‬‬
‫هانسيسا بير قنارهني دانيشديرماغا چاليشير‪ .‬قارشي‬
‫‪٢٠٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫خيلي محبوب بودند‪ .‬مشهور بود كه اتحاد جماهير‬ ‫‪١‬‬


‫مرتضي نگاهي‬
‫شوروي سوسياليستي كشور ودكا‪ ،‬رمان و جوك بود‬
‫كه هر سه به زندگي مﻼلآور روزمره رنگ و بويي‬
‫ميبخشيدند‪ .‬در نبود رسانههاي آزاد‪ ،‬اين جوكها از‬
‫غربيترين بخش شوروي تا شرقيترين جمهوريها‬
‫دهان به دهان ميگشت‪ .‬نامهاي وﻻديمير و آندرهئي‬
‫و آلكسيي به سرعت به علي و عبداﷲ و وارتان و‬
‫واحه و وازريك تبديل ميشدند و مضمونشان‬
‫»بومي« ميشد‪ .‬حال كه رژيم سوسياليستي عوض‬
‫شده‪ ،‬و آذربايجان ثروتمند شده‪ ،‬پارك ساحلي هم‬
‫چهره عوض كرده است‪ .‬جاي آن بساطهاي‬
‫خودماني چند رستوران بسيار مدرن و شيك اروپايي‬
‫و يكي دو چايخانه يا قهوه خانه به سبك‬ ‫سفر تفليس‬
‫»استارباكس« احداث شده كه خيلي هم خواهان‬
‫ندارند‪ .‬اين پارك هرچند كنار درياي خزر واقع است‬ ‫آخرين روزهاي اقامتم كه باكو بودم در پارك‬
‫ولي آبنماهاي فواره دار و بيفواره در جاي جاي‬ ‫ساحلي خزر قدم ميزدم‪ .‬سالها پيش در اين پارك‬
‫پارك ساحلي درست شده كه مردم كنارشان عكس‬ ‫بساط چاي و نان و كباب برقرار بود‪ .‬روزها اين‬
‫يادگاري ميگيرند‪ .‬كسي توجهي به خزر نميكند!‬ ‫چايخانه محلي ميشد براي مسافراني كه از اطراف‬
‫در گوشه و كنار پارك نيمكتهائي براي استراحت‬ ‫به باكو ميآمدند‪ .‬كبابي ميخوردند استكاني چاي يا‬
‫مردم گذاشتهاند كه عشاق جوان لب برلب پشت به‬ ‫ودكا‪ .‬عصر كه ميشد اين چايخانهها و قهوهخانهها‬
‫آبنماها و رستورانها و رو به خزر عشقبازي‬ ‫پاتوق هنرمندان ميشدند‪ .‬ميآمدند و مينشستند‪.‬‬
‫ميكنند‪ .‬دو موزه فرش و "موقام" هم در اين پارك‬ ‫چاي و ودكا مينوشيدند‪ ،‬از اوضاع و احوال روز مي‬
‫بنا شده كه از نظر معماري بسيار چشمگيرند‪ .‬نماي‬ ‫گفتند و شعرهاي تند سياسي ميخواندند و البته‬
‫ساختمان موزه فرش به شكل يك فرش لوله شده‬ ‫جوك تعريف ميكردند‪ .‬جوكهاي تازه و سياسي‬
‫است و بناي موزه موقام به شكل تار ساخته شده‬
‫است‪ .‬با چوب و شيشه‪ .‬زيبائي و ابهتشان‬
‫‪ -١‬زاده سراب )‪ / (١٣٣٠‬ليسانس فيزيك از دانشگاه تبريز؛‬
‫چشمگيراست‪.‬‬ ‫دانشآموختهي مديريت و كامپيوتر در فرانسه و امريكا؛‬
‫قدم ميزدم و دريا و آبنما و ساختمان موزهها‬ ‫مهاجرت به فرانسه ‪ ،١٩٨٣‬مقيم امريكا از ‪١٩٨٦‬؛‬
‫همكاري با نشريههاي روزگار نو ‪ ،‬و الفبا )پاريس(‪ ،‬كيهان )لندن(‪.‬‬
‫را تماشا ميكردم‪ .‬امواج سبز و آبي خزر مرا ميبرد‬
‫برخي از آثار‪ :‬ياشاسين آشكارليق ‪ /‬از رمي جمرات )سفرنامهي‬
‫به آستارا و بندر انزلي‪ .‬هجوم خاطره بود كه همراه‬ ‫حج( ‪ /‬سفر مصر ‪ /‬مجموعهي داستانهاي كوتاه ‪ /‬رمان »ترس« ‪/‬‬
‫امواج آب به ديواره ساحلي ميكوبيد و مرا در خود‬ ‫ياد يار و ديار )سه ديدار از ايران(‪.‬‬

‫‪٢٠٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫و بارش در اين سو!« )دوه او تايدا قالدي‪ ،‬يوكو بو‬ ‫غرق ميكرد‪.‬‬
‫تايدا قالدي‪(.‬‬ ‫پسر عموي بزرگ من در خطهي آستارا ژاندارم‬
‫به گمان ما طرف شوروي جذابتر و آبادتر بود‪.‬‬ ‫بود‪ .‬هر وقت سراب ميآمد آنچنان از جنگل و‬
‫از آن سو صداي موسيقي ميآمد و آخرهفتهها حتي‬ ‫هيبت دريا ميگفت كه من همهاش خواب جنگل و‬
‫رقص هم بود كه تماشا داشت‪ .‬كاميونهاي فكسني‬ ‫دريا ميديدم‪ .‬يك روز سرانجام خواب من تعبير شد‬
‫را در آنسوي مرز ميديدم كه انگار خوشبختي‬ ‫و همراه خانواده با يك اتوبوس سفري كرديم به‬
‫بارشان بود‪ .‬همه چيز آن سوي خط مرزي زيبا مي‬ ‫آستارا و از آن جا با جيپ ژاندارمري دولت ايران‬
‫نمود‪ .‬اصﻼ زنان و مردان و بچهها و حيوانات هم در‬ ‫رفتيم به روستاي پسر عمو كه انگار پادشاه آن جا‬
‫آن سو زيبا مينمودند! آن سو ميوهاي بود ممنوعه و‬ ‫بود‪ .‬روستايي بود سرسبز در كنار خط مرزي‪.‬‬
‫دست نيافتني‪ .‬اي كاش شليك تفنگ ها نبود كه‬ ‫رودخانهاي كوچك خاك ايران را از خاك شوروي‬
‫خواب پرندگان را آشفته كند‪ .‬به فكر ماهيها بودم‬ ‫جدا ميكرد‪ .‬در هر دو سوي رود دكلهاي نگهباني‬
‫كه چگونه آزادانه از خط مرزي عبور ميكنند!‬ ‫بود با مرزباناني دست به سﻼح و آماده شليك‪.‬‬
‫بوم‪ ...‬بوم‪ ...‬روزي در رودخانهي مرزي شنا مي‬
‫هميشه از صداي شليك وحشت داشتم‪ .‬اوايل‬ ‫كردم كه ناگهان صداي غريبي شنيدم‪ .‬فوجي پرنده‬
‫فكر ميكردم كه شايد تيرآهن خالي ميكنند ولي‬ ‫از ﻻنههاشان بيرون پريدند‪ .‬نگهبانان اين سو و آن‬
‫پسر عموي ژاندارم من كه صداها را خوب مي‬ ‫سو )بو تاي و او تاي( عﻼئمي به هم دادند و شروع‬
‫شناخت توضيح داد كه اين صداي شليك تفنگ يا‬ ‫كردند به خنديدن و شكلك درآوردن‪ .‬شايد هم به‬
‫رگبار تيربار است‪ .‬سالها بعد از آن وقتي سي ساله‬ ‫من ميخنديدند كه از ترس وسط رود سرگردان‬
‫بودم‪ ،‬آن صداهاي خالي شدن تيرآهنها را باز بارها‬ ‫شده بودم‪ .‬پسر عمو هشدار داده بود كه از نيمه‬
‫شنيدم‪ .‬در تهرانِ سالِ شصت‪ .‬با تيربار تيرباران مي‬ ‫وسط رودخانه به سوي شوروي عبور نكنم‪ .‬گويا‬
‫كردند‪ .‬ديگر ميدانستم كه تيرآهن خالي نميكنند‪.‬‬ ‫تفريحشان بود كه حيوانات و گاه انسانها را كه از‬
‫ميدانستم كه در دوردستها اعدام ميكنند‪ .‬و‬ ‫خط مرزي عبور ميكردند ميزدند‪ .‬صداي شليك را‬
‫دوردست اوين بود‪ .‬مرگ بود! شكنجه بود‪ .‬آيي‬ ‫كه شنيدم فكر كردم شايد تجاوز كرده ام به آن‬
‫كشتند آن سال و سالهاي پس از آن و پس از آن‬ ‫سوي مرز‪ .‬به خود آمدم و دست و پا زنان برگشتم به‬
‫و‪ ..‬تا امروز‪ .‬در همه جاي ايران كه سراي من بود! در‬ ‫سوي خاك ايران‪ .‬ديگر هرگز جرئت نكردم در آن‬
‫سنندج‪ ،‬در اهواز‪ ،‬در اروميه‪ ،‬در اردبيل‪ ،‬در تبريز‪ ،‬در‬ ‫رودخانه شنا كنم‪ .‬روزهاي ديگر كنار رودخانه‬
‫بلوچستان‪ ،‬در سيستان‪ ،‬در يزد ‪...‬‬ ‫ميرفتم و زندگي مردم آن سو را تماشا ميكردم‪.‬‬
‫نشسته بودم روي سكوي سيماني بلوار ساحلي‬ ‫پسر عمو داستانهاي زيادي از عشق و عاشقي‬
‫باكو و گريه ميكردم براي وطنم‪ ...‬براي كشتههاي‬ ‫پسران و دختران اين سو آن سو تعريف ميكرد‪ .‬كم‬
‫وطنم در آن سو‪....‬‬ ‫نبودند خانوادههايي كه شقه شقه بودند‪ .‬برادر در آن‬
‫سيگاري آتش زدم و راه افتادم در پارك ساحلي‬ ‫سو مانده و خواهر در اين سو‪» .‬شتر در آن سو ماند‬
‫‪٢٠٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫‪ -‬هارا گئديرسن؟ )كجا ميروي؟(‬ ‫به گردش‪ .‬خزر همچنان در آرامش بود‪ .‬در بلوار‬
‫‪ -‬تيفليسه‪.‬‬ ‫ساحلي قدم ميزدم و تماشا ميكردم خزر را‪ .‬در‬
‫ناگهان از حالت جدي در آمد و دستي به پشتم‬ ‫امتداد نگاهم آستارا بود و انزلي‪ .‬و كمي چپتر رشت‬
‫زد‪ :‬گئت‪ ،‬اوردا ايچ! )برو آنجا بنوش!( آتاﻻر دييركن‪:‬‬ ‫و ساري‪ .‬آن پيرزن روس شايد هنوز در بندر انزلي‬
‫باكي دا يئه! تيفليسده ايچ و ايرواندا سيچ‪) ....‬در‬ ‫قهوه ميفروخت‪ .‬موهايش سفيد بود‪ .‬تركي را با‬
‫باكو بخور! در تيفليس بنوش! در ايروان برين!(‬ ‫لهجه ارمني صحبت ميكرد و فارسي را با لهجه‬
‫ابهت و وقار مرد شيك پوش كه ساعت مچي‬ ‫تركي‪.‬‬
‫رولكساش را مرتب به رخ ميكشيد در آني محو‬ ‫راه ميرفتم و گاه عكس ميگرفتم‪ .‬هرچند هوا‬
‫شد‪ .‬دوستش كه برگشت مرا معرفي كرد‪ :‬باور‬ ‫آفتابي بود و باد هم نميكوبيد در بادكوبه‪ ،‬اما پارك‬
‫ميكني؟ يك سرابي آمريكايي در قلب باكو مهمان‬ ‫ساحلي سخت خلوت بود‪ .‬كسي جز من نبود كه‬
‫ماست!‬ ‫تنهائي خزر را گريه كند‪ .‬باطري آي فون من كه‬
‫تمام شد ناچار خود را به چايخانهاي رساندم به‬
‫براي رفتن به تفليس اشتياق داشتم با قطار‬ ‫اميد آن كه گوشيام را شارژ كنم كه سيم مناسب‬
‫سفر كنم‪ .‬ميدانستم نياكانم يا كساني مانند‬ ‫نداشتند‪ .‬اما چاي خوش رنگ و طعم داشتند با يك‬
‫آخوندزاده با همين قطار از بندر انزلي به باكو و‬ ‫پياله مرباي آلبالو‪ .‬چاي را نوشيدم و مربا را قاشق‬
‫سپس به تفليس ميرفتند‪ .‬اما در اينترنت خواندم‬ ‫قاشق به دهان گذاشتم‪ .‬خودم شارژ شدم‪ .‬تنها بودم‬
‫كه راه ده ساعته باكو‪ -‬تفليس با قطار گاه تا بيست و‬ ‫در سالن بزرگ چايخانه كه دو عاقله مرد خوش‬
‫چهار ساعت به طول ميانجامد‪ .‬به نوشته اينترنت‬ ‫پوش وارد شدند و ميز كنار مرا اشغال كردند‪ .‬هر دو‬
‫سفر با قطار امن هم نيست‪ .‬گاه كساني وارد كوپه‬ ‫كت و شلوار شيكي به تن داشتند‪ .‬ساعت رولكس و‬
‫ميشوند و دار و ندارمسافران را ميبرند‪.‬‬ ‫كراوات ﻻنون فرانسوي‪ ،‬و كفشهاي براق ايتاليايي‬
‫برآن شدم كه با هواپيما به تفليس بروم‪.‬‬ ‫به پا داشتند‪.‬‬
‫روز آخر اقامتم در باكو كه عازم فرودگاه بودم‬ ‫روزگاري در هيچ جاي شوروي چنين لباس و‬
‫هوا ناگهان داغ و شرجي شد‪ .‬سوار تاكسي كه شدم‬ ‫ساعت و كفشي يافت نميشد‪ .‬نشستيم كنار هم‪.‬‬
‫حسابي خيس عرق بودم‪ .‬راننده انداخت به جادهاي‬ ‫لبريز از كنجكاوي بودند‪.‬‬
‫تر و تميز كه »فرودگاه حيدر علياف« در انتهاي آن‬ ‫هنوز جا به جا نشده بودند كه يكيرفت دست‬
‫چون نگيني ميدرخشيد‪ .‬تا زمان پرواز يكي دو‬ ‫شوئي و ديگري سر صحبت را باز كرد‪ :‬هارالي‬
‫ساعتي مانده بود كه به فرودگاه رسيدم‪ .‬پس از‬ ‫سينيز؟ )از كجائي شما؟(‬
‫سپردن چمدانم به قطر ايرﻻينز خود را ناگهان در‬ ‫گفتم‪ :‬نيميم از ايران و نيميم از آمريكا و تماما‬
‫نوشگاهي يافتم كه گيﻼسي شراب هم رو به رويم‬ ‫از آذربايجان‪ .‬در آني شارژ شد‪ .‬آي فون من باطري‬
‫بود‪ .‬فرودگاه خلوت بود‪ .‬تنها در نوشگاه نشسته بودم‬ ‫نداشت كه عكسي ازش بگيرم‪ .‬حسابي سر شوق‬
‫و با دختر زيباي پشت پيشخوان صحبت ميكردم‪.‬‬ ‫آمده بود‪.‬‬
‫‪٢٠٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫و پيمان است‪ .‬نزديك به سيصد كيلو گوشت و چربي‬ ‫ميگفت مسافران خيلي به اين بار نميآيند چون‬
‫را يكجا انبان كرده است‪ .‬يكي از زنانش شيرازي‬ ‫اغلب دير ميكنند و سعي ميكنند كه زودتر به‬
‫است و بسيار زيبا‪ .‬آدم جالبي است كه به اردوغان‬ ‫پروازشان برسند‪ .‬مثل شما كماند‪.‬‬
‫هواپيما هديه ميدهد‪ ،‬داعشيها را ميخرد‪ ،‬جام‬ ‫فرودگاه از پاكيزگي برق ميزد‪ .‬در گالريهاي‬
‫جهاني فوتبال را در قطر برگذار ميكند‪ ،‬با حاكمان‬ ‫پيچ در پيچ وخلوت راه ميرفتم و برندهاي مشهور را‬
‫ايران نرد عشق ميبازد و قطر را كرده يكي از مراكز‬ ‫تماشا ميكردم‪ .‬همه گران‪ .‬هنوز وقت براي كشتن‬
‫يونسكو‪.‬‬ ‫زياد داشتم‪ .‬سرانجام به نوشگاهي ديگر رفتم كه‬
‫دختر زيبائي پشت بار بود‪ .‬اينجا هم كس ديگري جز‬
‫فرودگاه تفليس تر و تميز است‪ .‬دختري كه‬ ‫من نبود ‪ .‬گيﻼسي »سوينيون بﻼن« از ملك گنجه‬
‫پاسپورت آمريكائي مرا ورق ميزد سرانجام مهري بر‬ ‫سفارش دادم كه خوب و خنك و خوشگوار بود‪ .‬نم‬
‫پاسپورت زد و با لبخندي گفت‪ :‬خوش آمديد به‬ ‫نم نوشيدم تا ساعت پرواز فرا رسيد‪.‬‬
‫جورجيا! گرجستان‪.‬‬ ‫خلوت بودن فرودگاه و هواپيما پس از ديدن‬
‫چمدان زود آمد و من زود از فرودگاه خارج‬ ‫فرودگاههاي آمريكا و اروپا و استانبول غريب مي‬
‫شدم‪ .‬باران شروع كرده بود به نم نم باريدن‪.‬‬ ‫نمود‪ .‬اصﻼ فرودگاه باكو را انگار براي پايتخت يك‬
‫تاكسيها منتظر بودند‪ .‬مرتب و آرام‪ .‬سر مسافر دعوا‬ ‫كشور بيست سي ميليوني تدارك ديدهاند‪ .‬موزهها‪،‬‬
‫نميكردند‪ .‬ميدانستم كه مسافت بين فرودگاه و‬ ‫مراكز فرهنگي‪ ،‬سالنهاي موسيقي و تئاتر و اين‬
‫شهر بيشتر از چهل دﻻر نبايد باشد‪ .‬سوار تاكسي كه‬ ‫فرودگاه‪ ،‬همه و همه براي پايتخت يك كشور‬
‫شدم و راننده گفت كه تاكسيمتر قيمت را ميگويد‪.‬‬ ‫كوچك ‪ ٩‬ميليوني زياد بود‪ .‬كنار فرودگاه صدها‬
‫اوكي‪ .‬اوكي!‬ ‫بناي سر به آسمان سائيده بنا شده بود‪ .‬گويا پول‬
‫زير نم نم باران راه افتاديم‪ .‬دانههاي ريز باران‬ ‫دارها تا توانستهاند بنا ساختهاند‪ .‬هرچند عرضه‬
‫روي شيشه مينشستند و عمرشان با حركت برف‬ ‫خيلي خيلي بيشتر از تقاضا است ولي قيمت‬
‫پاككن زود به سر ميرسيد‪ .‬بوي باران براي من‬ ‫آپارتمانها همچنان باﻻست‪ .‬صاحبان بناها غم پول‬
‫سخت آشنا بود‪ .‬ياد سراب و تبريز افتادم زير باران‬ ‫ندارند‪ .‬پول سرشار نفت به جيب عدهاي معدود‬
‫كه به سوي تفليس ميرانديم‪ .‬شهر كه پيدا شد‬ ‫سرازير شده كه به صورت بناهاي بزرگ از زمين‬
‫كليساها را ديدم و رودخانه وسط شهر اصﻼ پيدا‬ ‫روئيدهاست‪.‬‬
‫نبود‪ .‬راننده نام »بوتيك هتل« را شنيده بود ولي نه‬ ‫قطر ايرﻻينز تر و تميز بود با مهمانداران موبور‪،‬‬
‫»بوتيك هتل واينري ‪ «١٨٩٦‬را كه نام غريب هتل‬ ‫از لهستان و روسيه و اوكرائين‪ .‬با لبخند و عشوه‬
‫من بود‪ .‬از محلههاي درب و داغان و فقير شهر‬ ‫پذيرائي ميكردند‪ .‬غذا و البته شراب و ودكا و‬
‫گذشت و مرا جلوي نخستين بوتيكهتل نگاه داشت‪.‬‬ ‫ويسكي و كنياك و ‪ ...‬فراوان بود‪.‬‬
‫هتل من نبود‪ .‬از كوچه پسكوچهها به يك‬ ‫اين اماراتيها و قطر به سرعت مدرن ميشوند!‬
‫بوتيكهتل ديگر رفتيم كه آن هم نبود‪ .‬باران هم‬ ‫قطر كه بهتر و بيشتر‪ .‬حاكم قطر ماشاءاﷲ خيلي پر‬
‫‪٢٠٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫هوا داشت تاريك ميشد و گرسنه بودم‪ .‬سر‬ ‫چنان ميباريد و من در نشئهي تفليس بودم و خدا‬
‫ميزي نشستم و ساﻻد و كباب مرغي سفارش دادم با‬ ‫خدا ميكردم كه هم چنان كار هتليابي را ادامه‬
‫مقداري غذاي محلي‪ .‬با قرص ناني خوش منظر و‬ ‫بدهيم‪ .‬ولي سرانجام راننده به حرف من گوش داد و‬
‫پنير و شاهي و ريحان‪ .‬پيازچه هم بود‪ .‬حاﻻ شراب‬ ‫زنگي به هتل زد كه شمارهاش را داشتم‪ .‬آنگاه‬
‫سرخ مزه ميداد‪.‬‬ ‫دستش را محكم به فرمان كوبيد و چيزهائي به‬
‫غذاي خوب و ساﻻد و سبزي و شراب سفيد و‬ ‫گرجي گفت و من لبخندي حوالهاش كردم‪ .‬با اين‬
‫سرخ روي هم سي دﻻر هم نشد‪ .‬حاﻻ ميز بزرگ‬ ‫همه يك بار ديگر هم گم شديم و بازهم از دو سه‬
‫رستوران درهم برهم شده بود و چند نفري سيگار‬ ‫خيابان قديمي گذشتيم كه تماشا داشتند‪ .‬ناگهان‬
‫ميكشيدند و چند نفري ميرقصيدند‪ .‬نواي‬ ‫هتل من پيدا شد كه در بزرگي داشت‪ .‬از در بزرگ‬
‫اركستري بدصدا داخل ساختمان ميپيچيد و مستي‬ ‫ماشينرو وارد باغ بزرگ هتل شديم‪ .‬سه بار از جلوي‬
‫را از بين ميبرد‪ .‬چند نفري با گوشي تلفن سرگرم‬ ‫اين ساختمان رد شده بوديم كه هيچ شباهتي به‬
‫بودند‪ .‬من هم فيلمي از دختر پشت پيشخوان و‬ ‫هتل نداشت‪ .‬مردي هم سن و سال من جلوي پلكان‬
‫مهمانان هتل گرفتم‪.‬‬ ‫زير چتر سيگار ميكشيد و منتظر من بود‪.‬‬
‫با مردي سوئيسي اندكي به فرانسه و انگليسي‬ ‫ساختماني بود يك طبقه وسط يك تاكستان قديمي‪.‬‬
‫اختﻼط كردم و باز زير باران به اتاقم رفتم كه غم‬ ‫پنج پله باﻻ رفتيم و مدير در سمت چپ را باز كرد‬
‫داشت‪ .‬تلويزيون بيبيسي و سيانان به راه بود‪.‬‬ ‫كه اتاقي بود با دو تخت دو نفره‪ .‬حمام و توالت هم‬
‫مقداري اخبار پوتين و روسيه و اوكرائين تماشا كردم‬ ‫تازه رنگ شده‪ .‬مدير پسورد اينترنت را گفت و‬
‫و دوش گرمي گرفتم و قرص خوابي باﻻ انداختم كه‬ ‫نوشت و دستم داد‪ .‬چمدانم را روي تخت گذاشتم و‬
‫بخوابم‪.‬‬ ‫آبي به صورت زدم‪ .‬به انگليسي گفتم حاﻻ وقت‬
‫كدام خواب؟ شايد ساعتي خواب به سراغم آمد‬ ‫نوشيدن پيالهاي شراب گرجستان است‪ .‬انگار منتظر‬
‫ولي خيلي زود رفت‪ .‬ساعات بي خوابي و بدخوابي در‬ ‫همين بود‪ .‬از ساختمان بيرون رفتيم كه به ميخانه‬
‫سرزمين هاي دور از خانه وحشتناك است‪ .‬نصف‬ ‫هتل برويم‪» .‬ميخانه« را او گفت‪ .‬ميخانه در‬
‫شب بلند ميشويد به دستشوئي ميرويد باز بر‬ ‫ساختمان ديگري بود كه فقط رستوران بود و بار‪.‬‬
‫ميگرديد و دوباره سعي ميكنيد بخوابيد‪ .‬تلويزيون‬ ‫بزرگترين ميز رستوران با بيست نفر در اشغال‬
‫را روشن ميكنيد پناه ميبريد به فيسبوك و‬ ‫گروهي زن و مرد بود كه دو سه نفر سويسي هم‬
‫استاتوسهاي بد و بيراه را ميخوانيد‪ ،‬اما خواب‬ ‫بينشان بود كه به فرانسه صحبت ميكردند‪ .‬مدير‬
‫نميآيد‪ .‬باران به شدت به شيشههاي پنجره ميكوبد‬ ‫هتل سويسي بودن آنان را با افتخار گفت‪ .‬يك ليوان‬
‫و باد زوزه ميكشد‪ .‬جرعهاي آب مينوشيد و‬ ‫شراب سفيد گرجي نوشيدم به سﻼمتي مدير‪ .‬دومي‬
‫جرعهاي شراب كه در يخچال گذاشتهاند‪ .‬شايد‬ ‫را به سﻼمتي دختري كه پشت پيشخوان بود و زيبا‬
‫سرانجام چشمانتان به خوابي گرم بشود يا نشود‪...‬‬ ‫بود و سومي را به سﻼمتي يك فضولباشي كه‬
‫صبح نشده قيد خواب را زدم‪ .‬دست و روئي‬ ‫ميخواست انگليسياش را تمرين كند‪.‬‬
‫‪٢١٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫كمونيستي است‪ .‬ياد باكوي زمان كمونيستي افتادم‬ ‫شستم و بيرون رفتم‪ .‬يكشنبه بود و همه جا سوت و‬
‫كه در نخستين روزم ساعتها پيِ فنجاني قهوه‬ ‫كور‪ .‬در جست و جوي بوي قهوه به خياباني بزرگ‬
‫ميگشتم‪ .‬ياد بزرگ علوي‪ ،‬افتادم كه به هنگام سفر‬ ‫رفتم‪ .‬نه عطر قهوهاي بود و نه البته خود قهوه‪ .‬نبش‬
‫به برلين شرقي از برلين غربي‪ ،‬در مقابل اصرار من‬ ‫ساختمان بزرگي ناگهان چشمم به جمال الويس‬
‫كه چي بياورم؟ گفت نسكافه‪ .‬از برلين غربي به‬ ‫پريسلي افتاد‪ .‬سلطان بزرگ راك اند رول با همان‬
‫برلين شرقي رفتم‪ .‬با چمداني پر از نسكافه‪ ،‬صابون‪،‬‬ ‫ابهت ﻻسوگاسي خود روي ديوار بزرگ ساختماني‬

‫چراغ قوه‪ ،‬باطري‪ ،‬سوسيس‪ ،‬كالباس‪ ،‬مايونز‪ ،‬مداد‪،‬‬ ‫قديمي زل زده بود به من‪ .‬روي ديوار بزرگ‬
‫خودكار و ‪ ....‬با يك چمدان سوغاتي به آپارتمان آقا‬ ‫تصويرهاي شهوتانگيز فنجانهاي قهوه و ليوانهاي‬
‫بزرگ در خيابان فرانكفورترآله رفتم‪ .‬آپارتمان بزرگ‬ ‫آبجو و همبرگر و سيبزميني سرخ كرده و سوسيس‬
‫بود و كف چوبي داشت‪ .‬بيرون بسيار سرد بود و سوز‬ ‫و استيك پشت سر هم رديف ميشدند تصوير‬
‫گزندهاي از جرز پنجرهها وارد اتاق ميشد‪.‬‬ ‫فنجاني قهوه يا آبجو كفآلود پر و خالي ميشد‪.‬‬
‫رادياتورهاي شوفاژ حريف سرماي برلين نبود‪ .‬آقا‬ ‫چراغكهاي باﻻي رستوران گاه به صورت دايره در‬
‫بزرگ گفت‪» :‬بهزودي اين پنجرهها دو جداره‬ ‫ميآمدند و گاه به صورت مستطيل و مربع‪ .‬تمام‬
‫خواهند شد‪ .‬بيست سال است كه تقاضا دادهايم‪«.‬‬ ‫چراغهاي نماي ساختمان روشن بود جز چراغهاي‬
‫خانم آقا بزرگ قهوه درست ميكرد و خانه پر از عطر‬ ‫درون رستوران الويس‪ .‬اندكي رستوران را طواف‬
‫قهوه شده بود‪ .‬آقا بزرگ در ميان كتابها و نوارهاي‬ ‫كردم و در خياباني به نام روستاوللي به سوي ميدان‬
‫كاست موسيقي و يادگارهايش از ايران زندگي‬ ‫آزادي راه افتام‪ .‬باران بند آمده بود ولي زمين و زمان‬
‫ميكرد‪ .‬سرزنده و جذاب و پاپيون بسته‪ .‬چون ديد‬ ‫خيس بود‪ .‬آني خيال كردم كه گرجستان هنوز‬

‫‪٢١١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫چهارتاشان پالتو مشكي تن شان بود و يقههاشان را‬ ‫قفسه كتابها و نوارها را ديد ميزنم گفت اين‬
‫باﻻ برده بودند‪ .‬صد بار در فيلمهاي جاسوسي مشابه‬ ‫نوارهاي موسيقي را از غرب و ايران برايم هديه‬
‫چينن صحنههايي را ديده بودم‪ .‬برگشتيم خانه و من‬ ‫ميفرستند‪ .‬اينجا كه گير نميآيد! ميترسيدم نواري‬
‫پژو نمره فرانسهام را سوار شدم كه به غرب بروم‪ .‬مرز‬ ‫از شجريان پخش كند كه صد بار شنيده بودم‪ .‬ولي‬
‫همان نزديكيها بود‪ .‬از مرز كه رد ميشدم زير و‬ ‫خانمش با قهوه و شكﻼت وارد شد و صحبت كشيده‬
‫روي ماشين را حسابي گشتند‪ .‬حتي از جائي با‬ ‫شد به شيوه زندگي در غرب و شرق‪ .‬دوست داشتم‬

‫آئينههاي خاص زير ماشين را هم ميگشتند‪ .‬آئينهها‬ ‫بروم بيرون و برلين شرقي را تماشا كنم‪ .‬زن و شوهر‬
‫زير ماشين را نشان ميداد‪ .‬مقامات ميترسيدند كه‬ ‫پير و قبراق مرا بردند به باﻻي برج مرتفع مخابرات‬
‫شهروندان به آلمان غربي پناهنده شوند‪.‬‬ ‫كه رستوران گرداني در آخرين طبقه آن ميعادگاه‬
‫مردمي بود كه از آن باﻻ برلين غربي را تماشا‬
‫در تفليس بودم كه مهي رقيق تمام شهر را‬ ‫ميكردند‪ .‬برلين غربي پر از نور و زندگي بود‪.‬‬
‫خاكستري كرده بود‪ ،‬شبح كمونيسم و ميدان‬ ‫آبجويي نوشيديم كه اصﻼ تگري نبود‪ .‬آقا بزرگ‬
‫آلكساندر پﻼتز دست از سرم بر نميداشتند‪ .‬ناگهان‬ ‫گفت ﻻبد يخچالشان مانند هميشه خراب است‪.‬‬
‫چشمم افتاد به يك ‪ M‬زيباي خميده و يك دلقك‬ ‫گفتم آقا بزرگ! بيرون بيست درجه زير صفر است‬
‫خندان سيرك‪ .‬آن جا مكدونالدز بود‪ .‬نوعي نماد‬ ‫ها! نشنيد‪ .‬پس از تماشاي برلين غربي رفتيم به‬
‫غرب در گرجستان‪ .‬بوي قهوه و بيكن ميآمد‪ .‬بيكن‬ ‫ميدان مشهور آلكساندر پﻼتز‪ .‬چند مرد كﻼه شاپو به‬
‫كه نميخورم ولي به خاطر قهوه پا سست كردم‪.‬‬ ‫سر تا ما را ديدند توجهشان جلب شد‪ .‬آقا بزرگ‬
‫زمان چاشت صبح بود‪ .‬مكدونالدز رنگي بود‬ ‫گفت ﻻبد به خاطر پالتو و كفش تو است‪ .‬هر‬

‫‪٢١٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫شيرين مي خوردم در جا يك چاي شيرين با پنير و‬ ‫ورنگهاي شاد داشت‪ .‬موسيقي آمريكائي هم مترنم‬
‫كره خوردم‪.‬‬ ‫بود‪ .‬در حين نوشيدن دومين فنجان قهوهام بودم كه‬
‫برگشتم به اتاقم و هر چه لباس گرم داشتم‬ ‫كشف كردم معتاد قهوهام‪ .‬قهوه را خوردم و گرم‬
‫پوشيدم و براي كشف تفليس باز بيرون رفتم‪ .‬اين بار‬ ‫شدم و به ميدان استقﻼل رفتم‪ .‬ميدان بزرگ و‬
‫مردم تك و توك ديده مي شدند‪ .‬در ايستگاه‬ ‫خوبي بود كه يك سويش هتل ماريوت بود‪ .‬ماريوت‬
‫اتوبوس بليطي خريدم به مبلغ نيم ﻻري )ﻻري واحد‬ ‫هم به عطره قهوه آغشته بود‪ .‬روزنامههاي انگليسي‬
‫پول ملي گرجستان است كه حدود پنجاه سنت‬ ‫زبان هم داشت‪ .‬جالب بود كه سفير كازاخستان به‬
‫آمريكا قيمت دارد( و سوار اتوبوس شماره ‪ ١٧‬شدم‪.‬‬ ‫خاطر عيد نوروز‪ ،‬عيد ملي كازاخستان‪ ،‬مصاحبه‬

‫اﻻ بختكي‪ .‬اتوبوس دوري در شهر زد و آن گاه از‬ ‫كرده بود و در گراميداشت اين آئين باستاني كازاخ‬
‫روي پل رودخانه »متكواري« عبور كرد و به بخش‬ ‫سخنها گفته بود‪ .‬نيز سفير از شراب گرجستان و‬
‫شمالي شهر يا ساحل چپ رسيديم كه ميدان بزرگ‬ ‫هنر نقاشي تعريفها كرده بود‪ .‬حاﻻ بازپخش ميشد‪.‬‬
‫راه آهن در آن جاست‪ .‬تفليس در دو سوي رود‬ ‫پس از تورق روزنامههاي انگليسيزبان و‬
‫متكواري بنا شده كه از كوههاي تركيه سرچشمه مي‬ ‫نوشيدن سه قهوه در ﻻبي هتل ماريوت‪ ،‬راه‪ ‬رفته را‬
‫گيرد و به آذربايجان مي رود و به رود كورا ‪ Kura‬يا‬ ‫برگشتم‪ .‬به هتلم كه رسيدم ديدم مدير هتل ميزي‬
‫كور در جمهوري آذربايجان مي پيوندد و پس از‬ ‫چيده با پنير و كره و عسل و خامه و چاي و ساﻻد و‬
‫پيوستن به ارس در منطقه لنكران وارد خزر مي‬ ‫تخم مرغ آبپز و يك نان داغ گرجي‪ .‬چاي بسيار‬
‫شود‪ .‬طول اين رود بزرگ ‪ ١٥٥١‬كيلومتر است كه‬ ‫چسبيد كه چاي كيسهاي احمد بود با همان الفباي‬
‫‪ ١٣٦٤‬كيلومتر آن در آذربايجان قرار دارد‪ .‬گويا قبل‬ ‫فارسي‪ .‬من كه صبحانه اغلب نان و پنير و چاي‬
‫‪٢١٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫جواهر كنار هم چيده شده بودند‪ .‬به گمانم يكشنبه‬ ‫از سدسازيها قابل كشتيراني هم بوده كه حاﻻ‬
‫بازار بود‪ .‬گشتي زدم و ساعت امگائي را قيمت كردم‬ ‫نيست‪ .‬اين رود در فرهنگ عامه آذربايجان بسيار‬
‫كه پانصد دﻻر قيمت داشت‪ .‬البته دست دوم بود و‬ ‫مشهور است و داستانهاي زيادي از آن سينه به‬
‫رنگ و رو رفته‪ .‬دو سه ساعتي در محلههاي اطراف‬ ‫سينه نقل شده است كه مادر بزرگ من هم قصهها‬
‫راه آهن گشت زدم‪ .‬ناگهان خود را نزديك هتل‬ ‫داشت از رود كور ‪.Kür‬‬

‫شرايتون يافتم‪ .‬جزوهاي به انگليسي داشت با نقشه‬ ‫كنار ميدان راه آهن بازار ميوه و ترهبار به راه‬
‫شهر و نقاط ديدني و تاريخچه تفليس و آگهي‬ ‫بود و نيز بازاري به سبك بازارهاي ايراني )نه به‬
‫رستورانها‪ .‬در ﻻبي هتل نشستم و سعي كردم‬ ‫زيبائي آنها( با راستههاي طﻼ فروشان و لباس‬
‫نقشهخواني كنم‪ .‬خياباني كشف كردم به نام‬ ‫فروشان‪ .‬در گوشه و كنار ميدان زنان پير روس پشت‬
‫آخوندوف‪ .‬نيز خيابانهاي ديگري با نام هاي آشناي‬ ‫بساط فقيرانهشان نشسته بودند و اغلب تخمه و‬
‫چخوف و تورگنيف و پوشكين‪ .‬پيشخدمتي كه برايم‬ ‫كرست زنانه ميفروختند‪ .‬در ميدان سبزي و ترهبار‬
‫قهوه آورد خياباني را روي نقشه نشان داد به نام‬ ‫ريحان و شاهي و تربچه و ترخون و تره هم به سبك‬
‫خيابان جورج دبليو بوش‪ .‬بوش قهرمان ملي‬ ‫سراب روي هم چيده شده بود و من كه عاشق‬
‫گرجيهاست‪ ،‬چون در جنگ روسيه عليه گرجستان‬ ‫سبزي هستم از بوي آن سرمست شدم‪ .‬از راسته‬
‫از گرجستان حمايت كرد‪ .‬شاردن‪ ،‬جهانگرد فرانسوي‬ ‫لباس فروشان يك كﻼه كشي خريدم كه از سرما در‬
‫نيز از قهرمانان ملي گرجستان است‪ .‬شاردن‪ ،‬كه به‬ ‫امان باشم‪ .‬بعد محوطه بزرگي را كشف كردم كه در‬
‫اصفهان هم سفر كرده و سفرنامهاي هم نوشته در‬ ‫سالني سر پوشيده غرفههاي زيورآﻻت و ساعت و‬

‫‪٢١٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫سلحشور استفادههاي بسياري كردند‪ .‬رزمندگان‬ ‫تفليس بسيار محبوب است‪ .‬شاردن نوشته كه‪:‬‬
‫گرجي در ايران بسيار شهرت داشتند و در هر‬ ‫"گرجي ها در رفتار انفرادي و زندگي اجتماعي خود‬
‫عمليات جنگي هنگ گرجيها بيشترين رشادتها را‬ ‫طي قرنها يك سري ويژگيهاي منحصر به فردي‬
‫به خرج ميدادند‪ .‬نيز در ايران گرجيها به زيباروئي‬ ‫يافتهاند كه در بعضي از آنها با همسايگان خود از‬
‫هم مشهوراند‪ .‬در حرم پادشاهان ايران زيباروترين‬ ‫لحاظ ميراث قفقازي در مورد شرافت‪ ،‬مهماننوازي‪،‬‬
‫زنان حرم همانا زنان گرجي بودند‪.‬‬ ‫وفاداري قبيلهاي و ‪ ...‬مشتركاند و بعضي ديگر از‬
‫اين ويژگيها مربوط به احساسات ملي و سنتهاي‬
‫باستاني ملت گرجستان است‪ .‬در مقايسه با‬
‫همسايگان روس و مسلمان خويش از لحاظ غرور و‬
‫حتي رفتار متكي بر برتريهاي فرهنگي متمايز‬
‫هستند‪ .‬در گرجستان فرد روستائي مانند يك‬
‫شاهزاده رفتار مي كند‪ ،‬در عقايد شخصي خود اصرار‬
‫ميورزند‪ ،‬سخنرانان ماهري هستند و به بحث‬
‫عﻼقهي بسياري دارند‪ .‬در اسب سواري‪ ،‬تيراندازي‪،‬‬
‫جنگهاي چريكي و همچنين به عنوان گلهدار و‬
‫كشاورز و شراب نوشي مشهوراند‪ .‬باهوش و بذلهگو و‬
‫حاضر جواب هستند‪"...‬‬

‫اما من در نيمروزي سرد و خيس با آيپدي در‬


‫دست كنار پنجره هتل ماريوت در ميدان آزادي‬
‫تفليس نشسته بودم و شراب ملك گرجستان‬
‫مينوشيدم و از سليقهي استالين هم در شراب‬
‫نوشي اندكي خوشم ميآمد! اصﻼ اين يوسف‬
‫جوگاشويلي )استالين بعدي به معني پوﻻد( جز‬
‫سفاكي و آدمكشي به معني وسيع كلمه‪ ،‬بعد ديگري‬
‫هم داشت كه كسي نتوانسته رازگشائي كند‪ .‬استالين‬
‫كه باعث مرگ ميليونها نفر شد و نامش را در كنار‬
‫چنگيز و آتيﻼ به ثبت رساند‪ ،‬عاشق هنر اپرا بود و‬
‫شاعر بود و اهل مطالعه جدي و عاشق شكسپير و‬ ‫شاه عباس و جانشينان او هم با توجه به اين‬
‫پوشكين و ديگر نامآوران بزرگ‪ .‬شراب مورد عﻼقه‬ ‫روحيه رزمندگي و مهارتهاي جنگي از اين مردم‬

‫‪٢١٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫جمهوريهاي شوروي بود تا اين كه در سال ‪١٩٩١‬‬ ‫ديكتاتور كبير را نم نم مينوشيدم و تماشا مي كردم‬
‫ميﻼدي )‪ ١٣٧٠‬شمسي(‪ ،‬به استقﻼل رسمي رسيد‪.‬‬ ‫نم باران را كه شيشهها را مشوش ميكرد‪ .‬بطري‬
‫گرجستان در پي استقﻼل‪ ،‬دموكراسي و آزادي‬ ‫شراب من هم كه از سرداب شراب آمده بود به قول‬
‫را پاس داشته و مانند ديگر كشورهاي‬ ‫شاملو غرق در آشوب شبنم بود‪ .‬در همين جام‬
‫تازهاستقﻼليافته شوروي‪ ،‬اجازه نداده كه يك رهبر‬ ‫جهانبين استيو جابز )آي پد( سفر ميكردم به‬
‫حزب كمونيست با افزدون يك لقب دموكراتيك يا‬ ‫تاريخ و جغرافياي گرجستان‪ .‬كشف كردم كه يكي از‬
‫برداشتن »اف« از روي نامش به خودكامهاي فاسد و‬ ‫زيباترين شعرهاي شاملو‪ ،‬پل اﷲوردي خان به نوعي‬
‫رئيس جمهور مادامالعمر تبديل شود‪ .‬جز سه كشور‬ ‫با گرجستان ارتباط دارد‪ .‬شعر اين گونه آغاز مي‬
‫كنار بالتيك تقريبا همه كشورهاي تازه صاحب‬ ‫شود‪:‬‬
‫حكمرانان خودكامه شدهاند‪ .‬در گرجستان فساد و‬ ‫بادها ابر عبيرآميز را‬
‫رشوه هم بسيار اندك است و اصﻼ قابل مقايسه با‬ ‫ابر‪ ،‬بارانهاي حاصلخيز را‪...‬‬
‫ديگر كشورهاي تازه متولد نيست‪.‬‬ ‫اژدهائي خفته را ماند‪،‬‬
‫به روي رود پيچان‬
‫پل‬
‫‪...‬‬
‫اين اﷲوردي خان متولد گرجستان‪ ،‬نخستين‬
‫سپهساﻻر كل ارتش شاه عباس يكم و بيگلربيگي‬
‫)فرماندار( وﻻيت فارس شد‪ .‬اين اولين بار بود كه‬
‫كسي از غﻼمان‪ ،‬همرديف اميران قزلباش ميشد‪.‬‬
‫پسرانش‪ ،‬امامقلي خان و داوود خان به درجات‬
‫ممتازي رسيدند‪ .‬پل اﷲوردي خان از يادگارهاي آن‬
‫مرد بزرگ است‪.‬‬
‫گرجستان تاريخ پر فراز و نشيبي دارد‪ .‬ما در‬
‫ايران گمان ميكنيم كه اين فقط ايران بود كه مورد‬
‫تاخت و تاز بيگانگان قرار گرفته است‪ .‬اين مصائب‬
‫امروز آذربايجانيها و ارمنيها در تفليس‬ ‫كم و بيش براي تمام كشورها و ملتها اتفاق افتاده‬
‫حضوري چشمگير دارند و محلهاي در تفليس قديم‬ ‫است‪.‬‬
‫با مسجد و حمام و بازار و دكانها و ‪ ...‬به محله‬ ‫گرجستان پس از انقﻼب اكتبر روسيه در سال‬
‫آذربايجانيها معروف است كه عطر كباب و موسيقي‬ ‫‪ ١٩١٧‬اعﻼم استقﻼل كرد‪ ،‬اما ارتش سرخ شوروي در‬
‫آذربايجاني در آن مترنم است‪ .‬يك گالري هنري‬ ‫سال ‪ ١٩٢١‬ميﻼدي )‪ ١٣٠٠‬شمسي( به گرجستان‬
‫موزه مانندي هم به نام نامي خانه آخوندوف به‬ ‫حمله كرد و به مدت ‪ ٧٠‬سال‪ ،‬گرجستان يكي از‬
‫‪٢١٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫آتشاش ميزدند‪ .‬البته با نمازگزاران سني آن! در‬ ‫احترام ميرزا فتحعلي آخوندزاده وجود دارد‪ .‬در اين‬
‫تفليس نه تنها شيعه و سني در كنار هم برادروار‬ ‫محل )مجسمه( آخوندزاده‪ ،‬پشت ميزي نشسته و‬
‫زندگي ميكنند‪ ،‬بلكه كاتوليك و پروتستان و ارمني‬ ‫مشغول نوشتن است‪.‬‬
‫و روس و بيدين )خداناباور( در كمال صلح و صفا‬ ‫مسجدي هم در تفليس هست به نام مسجد دو‬
‫كنار هم زندگي ميكنند‪ .‬گويا تا همين اواخر‬ ‫محراب كه تفليسيها به آن مسجد جامع و جمعه‬
‫پردهاي در وسط صحن مسجد شيعيان را از سنيها‬ ‫هم ميگويند‪ .‬اين مسجد شايد در تمام دنياي اسﻼم‬
‫جدا ميكرده است ولي حاﻻ نه تنها اين پرده را‬ ‫بي نظير باشد‪ .‬در پايتخت ايرانِ اسﻼمي حتي يك‬
‫برداشتهاند بلكه زنان هم در كنار مردان ميتوانند‬ ‫مسجد سني هم وجود ندارد‪ ،‬وجود مسجدي با دو‬
‫نماز بخوانند‪ .‬در چند قدمي اين مسجد كنيسه‬ ‫محراب‪ ،‬يكي براي شيعيان و ديگري براي سنيها‬
‫يهوديان قرار دارد و كليساي ارمني هم خيلي دور‬ ‫گوهر كميابي است‪ .‬هنوز كه هنوز است شيعيان در‬
‫نيست‪.‬‬ ‫كنار سنيها و در كنار هم به نماز ميايستند‪.‬‬
‫افسوس كه سفر كوتاه بود‪ .‬تفليس براي من‬ ‫نميدانم دينكاران اسﻼمي ايران كه مرتب به عمر و‬
‫شراب چشيدهشدهاي شد با شيشهاي هنوز نانوشيده!‬ ‫عثمان و ابوبكر اهانت ميكنند‪ ،‬با چنين مسجدي‬
‫چه ميكردند‪ .‬اگر در ايران بود ﻻبد يكشبه‬

‫‪٢١٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ويژه زبان و ادبيات تركي‬

‫‪٢١٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫تاريكخانة گذشتة نه چندان دور و شايد هم نزديك‬ ‫‪١‬‬


‫قاسم تركان‬
‫ذهن خويش بزنم‪.‬‬
‫باجناقم پزشكي كاردان بود و دوستدار‬
‫محرومان‪ .‬پدرش فوت كرد و من دريافتم كه اين‬
‫فاميل ما بهائي هستند‪ .‬اخﻼقاً موظف بودم به تهران‬
‫رفته و در مراسم خاكسپاري پدر بسيار محترم‪،‬‬
‫زحمتكش و مبتﻼ به بيماري كليوي و مجبور به‬
‫دياليز وي شركت كنم‪ .‬متوفّي فردي عادي‪ ،‬بي آزار‪،‬‬
‫كم بضاعت و با تصور‪‬اتي ذﻻل و نيك خصال بود‪.‬‬
‫***‬
‫قبل از ظهري گرم و تابستاني در حوالي‬
‫سال‪ ٨٨‬بود‪ ،‬جهت شركت در مراسم خاكسپاري با‬ ‫در پي داستان »از زير خاك«‬
‫عجله خود را به تهران رساندم‪ .‬توانسته بودم به‬
‫مراسم تشييع برسم‪ .‬با اهل فاميل و خانوادة متوفي‬ ‫نميدانم چرا نام نسيم خاكسار مرا به ياد نام‬
‫عازم قبرستان بهائيان شديم‪ .‬به سوي حاشية شهر‬ ‫لوئي فردينان سلين مياندازد‪ .‬عليرغم صحيح بودن‬
‫مي رفتيم‪ ،‬راه درازي بود‪ ،‬حداقل براي من‬ ‫نام مذكّر در زبان عربي‪ ،‬در پارسي نسيم نامي مؤنث‬
‫شهرستاني‪ .‬كم عرض بودن جاده نيز بار ترافيك را‬ ‫تلقي ميشود و سلين نيز نام مادربزرگ لوئي‬
‫سنگين كرده بود‪ .‬به محل قبرستان رسيديم‪،‬‬ ‫فردينان بود‪.‬‬
‫فهميدم كه قبرستان بهائيان در جوار قبرستان ارامنه‬ ‫اما »كابوس قتل عام‪ «...‬مرا واداشت تا نقبي به‬
‫واقع شده است‪ .‬بعدها شنيدم كه‪ ،‬آنسوي قبرستان‬
‫ارامنه نيز به قبور هندوها اختصاص دارد‪ .‬ام‪‬ا در اين‬
‫‪ -١‬تولد‪ (١٩٥٨) ١٣٣٨ :‬تبريز‬
‫ميان قطعة برهوت مثالي در سمت چپ قبرستان‬
‫آثار چاپ شده‪:‬‬
‫بهائيان مرا به تعجب واداشته بود‪ .‬قطعة نسبتا‬ ‫انتشار مقاﻻتي به مناسبت هشتصد و پنجاهمين سال تولد حكيم‬
‫فراخي با خاكي نه چون بيابان – بكر‪ -‬با شاخه‬ ‫نظامي و انتشار مقاﻻت »گامي در راستاي شهريارشناسي«‬
‫گلهايي به وفور و اغلب پژمرده بر پهنة خويش‬ ‫كتاب آشنايي با تبريز ‪١٣٧٧‬‬
‫فعاليت حرفهاي در مطبوعات‪ :‬از سال ‪ ،١٣٦٩‬انتشار دومين دور‬
‫عجيب مي نمود‪ .‬به ويژه اينكه جمعي پراكنده از‬
‫آدينه مهد آزادي ‪ ،١٣٧٠‬انتشار دوره سوم آدينه‬
‫زنان و دختران ماتمزده‪ ،‬همچنين چند پسر و چند‬ ‫انتشار روزنامه صاحب ‪١٣٧٧-١٣٨١‬‬
‫مرد در ميانشان در اين مكان از اين سو به آنسو‬ ‫‪ -٦‬انتشار هفتهنامه كار و تﻼش ‪١٣٩٣-١٣٩٥‬‬
‫‪ -٧‬انديشهورز رهنما‪ ،‬يادنامهاي براي غﻼمحسين فرنود ‪١٣٩٩‬‬
‫شاخه هاي گل را در دل خاك زير و رو شده مي‬
‫‪ -٨‬سيماي ديني فرهنگي زندهياد حاج جواد آقا برق ﻻمع )در‬
‫گذاشتند‪ .‬نه قبري هويدا بود‪ ،‬نه سنگي! از يك سو‪،‬‬ ‫دست انتشار(‬
‫غرق تماشاي تشييع و تدفين به رسم بهائيان بودم‪،‬‬
‫‪٢١٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫شاخه گلي از شاخه هاي گل را نثار برخي جاي ها‬ ‫از سوي ديگر مبهوت صحنة غم انگيز آن جمع‬
‫مي كردند‪ .‬گويي در آن دشت‪ ،‬بهائيان ايمن تر از‬ ‫پراكنده‪.‬‬
‫فرزندان مسلمان اين آب و خاك خفته بودند و‬ ‫متوفي را به رسم مسيحيان در تابوتي زيبا‬
‫داراي نام و نشان بودند‪ ...‬البته آنها نيز از دل شيعه‬ ‫داشتند دفن مي كردند‪ .‬اما نفهميدم كه مرده كفن‬
‫جوانه زده اند اما گناه عظيم آنان جز اين نيست كه‪،‬‬ ‫شده بود يا ملب‪‬س بود‪ .‬تا به آن روز فقط در فيلم ها‬
‫به اصل انتظار شيعي نقطه نهاده اند‪ ،‬همين‪.‬‬ ‫چنين صحنه اي را مشاهده كرده بودم‪ .‬برايم جالب‬
‫هنوز بعد از ‪ ٢٢‬سال در برخي مرور حوادث و‬ ‫بود‪ .‬متفاوت با رسم شيعي گري و تلقين و كفن و‬
‫تجديد خاطرات‪ ،‬آن منظرة تأثر انگيز همانند يك‬ ‫شايد بدون صدر و كافر و غيره‪ .‬به نظرم يك گرته‬
‫فيلم كوتاه در برابر چشم هايم به وضوح جان مي‬ ‫برداري از آئين مسيحيت بود‪.‬‬
‫يابد‪ .‬در آن ميان آنچه برايم مهم و تعجب برانگيز‬ ‫مراسم تدفين با تعجيل به اتمام رسيد‪ .‬وقت‬
‫مي نمود‪ ،‬حقيقت آشكار رشادت زنان و دختران‬ ‫برگشتن بود تا تشييع كنندگان سر وقت مقرر براي‬
‫پويندة نشاني از جسم بي جان عزيزان خويش در‬ ‫صرف نهار به رستوران برسند‪ .‬در آن وضعيت‬
‫دل خاك سياه بود كه‪ ،‬بيش از مردان شجاعت به‬ ‫تعجيلي كه از كنار اين قطعة ماتم زدگان مي‬
‫خرج داده بودند‪.‬‬ ‫گذشتيم‪ ،‬از باجناقم پرسيدم‪ ،‬دكترجان‪ ،‬اين قطعه‬
‫به روايتي اين منطقه را پيشترها لعنت آباد مي‬ ‫سمت چپ و اين وضعيت داستانش چيست؟ خندة‬
‫خواندند‪ .‬بعدأ خاوران ناميده مي شود‪ .‬اينك به پاس‬ ‫تلخي كرد و گفت‪:‬‬
‫ودايع آوار شده بر دلش‪ ،‬خاوران شهره جهان گشته‬ ‫‪ -‬اسم خاوران را حتماً شنيده اي‪.‬‬
‫است‪.‬‬ ‫‪ -‬آره‬
‫***‬ ‫‪ -‬اينجا همان خاوران است‪.‬‬
‫نسيم خاكسار در اثر خويش‪ ،‬تحت عنوان »از‬ ‫متحي‪‬ر مانده بودم‪ .‬مجالي نبود‪ ،‬تعجيل داشتند‬
‫زير خاك« تصاويري از حقيقت و فراسوي حقيقت را‬ ‫كه؛ زودتر سوار اتومبيل ها شده و حركت كنيم تا به‬
‫به مخاطب القاء مي كند‪ .‬بطن داستان حكايتي از‬ ‫رستوران برسيم‪.‬‬
‫»خاوران« است‪ .‬حديث گورهاي دسته جمعي‪.‬‬ ‫تا آنروز از مكان خاوران اطﻼع دقيقي نداشتم‪.‬‬
‫حكايت اعداميان و صد البته در اين ميان زنده‬ ‫نامش را شنيده بودم‪ .‬محل را نديده بودم‪ .‬اصﻼ نمي‬
‫بگورها نيز در ميان است‪ .‬انگشتي بر آمده از فراز‬ ‫دانستم كدام سمت تهران واقع شده است‪ .‬چون با‬
‫خاكي بر روي پيكرهائي بي جان محصول جوخه‬ ‫تهران آشنائي نداشتم‪ .‬پيش از آن فقط چند باري‬
‫هاي اعدام‪ .‬انگشتي كه به مثابة انگشت شهادت در‬ ‫براي انجام كاري به اين شهر شلوغ و غرق دود و دم‬
‫صدد طلب توجه جهانيان براي مصداق وجودي‬ ‫مسافرتهاي كوتاهي داشتم‪ .‬اندكي مجال بود تا شاهد‬
‫خويش است‪.‬‬ ‫ماوقع از نزديك بشوم‪ ...‬يادم نيست كدام روز از‬
‫»زير خاكم‪ ،‬ام‪‬ا نمرده ام«‪...‬‬ ‫هفته بود‪ .‬زنان و دختران و اندكي مردان و پسران‪ ،‬با‬
‫سرآغاز داستان در بر گيرندة حكايت واقعه اي‬ ‫شاخه هاي گل در آن دشت خاك را مي بوييدند و‬
‫‪٢٢٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫رياست كل دادگاههاي انقﻼب اسﻼمي استانهاي‬ ‫در ‪ ١٤‬سال پيش است‪ .‬حديث حوادث زهرآگين‬
‫آذربايجان شرقي و آذربايجان غربي بر اثر فشارهاي‬ ‫فجايع سال‪ ٦٧‬فراموش نشدني است‪.‬‬
‫صعب‪ ،‬دچار اختﻼل تكلّم شد‪ .‬با وثيقه اي جهت‬ ‫»‪...‬داشتم مي رفتم نزديك به بوته ها كه باز‬
‫تداوي از زندان رست و سپس از كشور خارج شد‪.‬‬ ‫صداي پا شنيدم‪ .‬اين صداي پاها مثل آن صداي‬
‫بعدها به همراه ميليشيا در عملياتي مشتهر به‬ ‫پاهاي قبلي نبود‪ .‬سرم را كه باﻻ كردم شناختم شان‪.‬‬
‫مرصاد درصدد بازگشت به وطن بود‪ .‬با اين پندار كه‬ ‫خودشان بودند‪ .‬همان هائي كه كاجها را كنده بودند‪.‬‬
‫از مهران تا تهران راهي نيست‪ .‬ام‪‬ا به نظر مي رسيد‬ ‫اول رفتند سراغ بوته هاي گل سرخ‪ ،‬آنها را با پا له‬
‫اربابان جنگ در پايان بازي به توافقي رسيده بودند‬ ‫كردند‪...‬‬
‫تا هر دو طرف از شرّ مجاهدين خﻼص شوند‪.‬‬ ‫به دوستانم در پائين نگفتم‪.‬‬
‫عملي‪‬ات مرصاد به همين سادگي و با پندار‬ ‫فقط نشستم و به آنها كه در تاريكي دور مي‬
‫ميليشياي ساده انگار شكل گرفت و در يك حملة‬ ‫شدند نگاه كردم‪ .‬تا وقتي كه ديگر خود تاريكي‬
‫گاز انبري اين جوانان پرشور و بي تجربه به طرز‬ ‫شدند‪«.‬‬
‫وحشتناكي به فنا رفتند‪.‬‬ ‫عبارت "كه ديگر خود تاريكي شدند"‪...‬‬
‫بنا به روايتي تن نيمهجان اين دختر حوالي‬ ‫حكايتگر فرجام گاهي زود هنگام مزدوران و‬
‫»مهران« در زير آواري از كشته ها مدفون گشته‬ ‫عملههاي احكام صادره بيدادگاه ها است‪ .‬اگر از‬
‫بود‪ .‬خورشيد به خون نشسته و تاريكي بال هاي‬ ‫استالين و موسوليني و هيتلر و‪...‬نامي در پهنة تاريخ‬
‫فراخ خود را گسترده بود كه در نيمه هاي آن شب‬ ‫مانده است‪ .‬وراي نام گم و گور تمام عاملين فرامين‬
‫تاريك اندك‪ -‬اندك رمقي به تن زخمي و خستة وي‬ ‫جنايات بشري است‪ .‬نام آمرين جنايات تا ابد به‬
‫بازگشته بود‪.‬‬ ‫كراهت خواهد زيست ام‪‬ا كمتر نام عاملين احكام ضد‬
‫نجوايي از كنار گوشش مي گفت‪:‬‬ ‫انساني در دل تاريخ به ثبت مي رسد‪ ،‬مگر‪...‬‬
‫‪-‬خانم ‪ ...‬شما زنده ايد؟! مي توانيد حركت‬ ‫آن لگد مال سازندگان سرسبزي و حيات‬
‫كنيد؟ من راه را بلدم‪ ،‬اگر مي توانيد حركت كنيد‬ ‫خاوران‪ ،‬مصداق ادعاي فوق هستند‪ .‬نمرده عين خود‬
‫نيم خيز با من بياييد‪...‬‬ ‫تاريكي شده اند!‬
‫زباني كه بر اثر شوك وارده در زندان تبريز به‬ ‫***‬
‫بند آمده بود‪ ،‬اينبار به طور معجزه آسائي در همسايه‬ ‫حكايت نوك انگشت تني محكوم به گور و سر‬
‫گي مرگ قدرت تكلم خود را باز يافته بود‪ .‬جوان‬ ‫بر آورده از دل خاك‪ ،‬راوي حوادث روي خاك به‬
‫مجاهد به صورت سينه خيز‪ ،‬تن نيمه جان دختر‬ ‫خفته گان زير خاك‪ ،‬مرا ياد حكايتي انداخت‪.‬‬
‫زخمي را از زير نعش ها بيرون كشيده و در دل‬ ‫از دوستي خارج نشين شنيدم كه‪:‬‬
‫تاريكي رو به مرز عراق خيز بر داشته بود‪ .‬در پگاه‬ ‫»دختري اوايل انقﻼب دستگير شد‪ .‬جرم وي‬
‫آن روز دردناك‪ ،‬هر دو مرز را پشت سر گذاشته‬ ‫هواداري از سازمان مجاهدين بود‪ .‬در كوران‬
‫بودند و‪...‬‬ ‫حكمراني »سيد حسين موسوي تبريزي« در مسند‬
‫‪٢٢١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫پيشتر از آنها‪ .‬در همين آذربايجان كشته شدگان‬ ‫او موفق شده بود؛ به ياري همرزمي تن نيمه‬
‫مشروطه و عواقب آن‪ ،‬قحطي هاي مدهش‪ ،‬سختي‬ ‫جان خويش را از مهلكه به در برد‪ ...‬حتماً او نيز به‬
‫هاي پهلوي او‪‬ل‪ ،‬فجايعي كه در اثناي سقوط‬ ‫مثابة انگشت راوي » از زير خاك«‪ ،‬روايات مدهشي‬
‫حاكميت فرقه دموكرات در آذربايجان به بار آمد و از‬ ‫را در ياد دارد‪.‬‬
‫آن ده ها هزار كشته و ناپديد و زخمي و جانباز‬ ‫حكايات ناگفتة بسياري در دل هاي خانواده‬
‫هرگز آماري در دست قرار نگرفت‪ .‬و اين دهه هاي‬ ‫هاي اعداميان و يكايك زندانيان اعم از تو‪‬ابان و حلقه‬
‫تلخي كه پشت سر گذاشته ايم‪....‬‬ ‫هاي مقاومت همچنين برخي پناهندگان نهفته است‪.‬‬
‫نسيم خاكسار بخش سوم » از زير خاك« را با‬ ‫يكبار با دو دوست نشسته بودم و ياد از خاطرات تلخ‬
‫صدا آغاز مي كند‪.‬‬ ‫و سياه برپا بود‪ .‬دوستمان از زندان و سختي هاي‬
‫»صدا خوب است‪ .‬هر صدائي كه تو را وصل كند‬ ‫رفته بر خود و يارانش مي گفت‪ ،‬آن يكي دوستم‬
‫به زندگي خوب است‪.‬صدا كه هست‪ ،‬سكوت‬ ‫پرسيد‪ :‬ممد راستي داداشت قبل از فوت پدرت‬
‫نيست‪ .«...‬اين اصل در باب فروغ فرخزاد بيش از‬ ‫اعدام شد؟! ممد با چشمان خيس اش لبخند تلخي‬
‫پيش معمول شد؛ تنها صداست كه مي ماند‪ .‬اما صدا‬ ‫زد و گفت‪:‬‬
‫يك تعريف عام از صوت است‪.‬كدام صدا؟! بي شك‬ ‫نه؛ بعد از فوت پدرم بود كه اعدام شد‪ ،‬شكر‬
‫صداي انسان‪ .‬چرا؟ چون قابليت بيان كلمه ها را تا‬ ‫خدا را كه پدرم داغش را نديد‪.‬‬
‫بينهايت داراست‪ .‬سكوت ترسناك است‪ .‬سكوت‬ ‫چه شكرگزاري تلخي؟ ما شكر گزار چه فجايعي‬
‫مبي‪‬ن عدم نيز تلقي مي شود‪.‬‬ ‫گشتيم‪.‬‬
‫صداها و پژواك رساترين اين صداها‪ ،‬در بيداري‬ ‫فرقي نداشت‪ ،‬چه مرگ دلخراش آن بسيجيان‬
‫انديشه ها سهم به سزايي دارد‪ .‬چگونه مي توان‬ ‫صاف دل و خالص در جبهه ها كه گوشت دم‬
‫موفق به توقف ماشين كشتار در قالب اعدام و يا‬ ‫خمپاره و پل گذر از ميدان مين شدند و چه جواناني‬
‫جنگ گشت؟! مشهور است تاريخ با خون نبشته مي‬ ‫كه به جوخة اعدام سپرده شدند‪ .‬هيچ كدام بتة‬
‫شود‪ .‬اين نبشته مگر چقدر خون مي طلبد آنهم در‬ ‫نبودند و از زمين نروييده بودند‪ .‬هر يك خانواده اي‬
‫جهان سو‪‬م‪.‬‬ ‫داشتند و عزيز خانواده اي بودند‪ .‬بار ديگر داس‬
‫چگونه مي توان صلح را در اذهان نسل هاي‬ ‫مرگ در سرزمين من آغاز به درو كرده بود از چپ و‬
‫آتي تسرّي داد‪ .‬خشم توده ها كي فرو خواهد نشست‬ ‫راست درو مي كرد‪ ،‬وه! چه دژخيمانه درو مي كرد و‬
‫و آواي »مرگ بر‪ «...‬كي از حلقوم هاي دريده رخت‬ ‫هنوز هم از تﻼش خويش باز نايستاده است‪ .‬اينبار با‬
‫برخواهد بست‪ .‬ما كي در پي زنده بادي نوع خويش‬ ‫كوراني فجيع و مدهش تر درو مي كند‪ .‬آمار مرگ و‬
‫خواهيم بود؟‬ ‫مير كرونايي ها بر اثر غفلت ها فاجعه بار شده است‪.‬‬
‫خون را به خون نمي توان شست‪ ،‬اما به اشك‬ ‫حافظة تاريخي اين ملّت سرشار از حكايات تلخ‬
‫شايد‪ .‬چه تلخ اي‪‬امي سپري مي كنيم؟ با اينهمه‬ ‫و حماسي اينچنين نافرجام هست‪ .‬چقدر شاهد‬
‫تلخي‪ ،‬مي توان به رؤياهايي شيرين دل بست؟!‬ ‫كشتار جمعي بوده ايم؟! در اين صد سال اخير و‬
‫‪٢٢٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫بياورد‪«.‬‬ ‫نسيم خاكسار‪ ،‬شهريار مندني پور و ديگران در‬


‫البته كه يأس و ناميدي بر ذهن و روح من نيز‬ ‫پيرامون قتل عام ها نوشته اند و مي نويسند‪ .‬هر يك‬
‫خليده است‪ .‬بيم آن را دارم كه‪ ،‬در فردايي نه چندان‬ ‫به سياق خود‪ .‬باري ناگفته ها و نانوشته ها بسيارند‪.‬‬
‫دور باز قتل عام هايي مكرّر اتفاق بيافتد‪ .‬خونين تر‬ ‫همچنين اميد به رستن از دام جهالت ها كم سوتر‪.‬‬
‫از پيش‪ ...‬اينبار به دست پيروزمندان پهنة تاريكي و‬ ‫سردرگمي ها از تراوشات قلم ها هويدا هست‪.‬‬
‫باز ظلمتي فراخ تر رخ نمايد‪ .‬درد سرزمين من‬ ‫»از زير خاك« با اين عبارت يأس بار پايان مي‬
‫انديشه است‪ ،‬و فقر سرزمين من فقدان صاحب‬ ‫يابد‪:‬‬
‫تفكري بالنده است‪ ،‬نه مفسران ايده هاي عاريتي‪.‬‬ ‫»‪...‬دو گل سرخي كه به روشني مي دانستيم به‬
‫شهريور ‪١٤٠٠‬‬ ‫هفته نكشيده پاهايي مي آيد تا اول له شان كند و‬
‫بعد دست هائي تا از ريشه آنها را از خاك در‬

‫‪٢٢٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫هنرمند اثرينين كوپيا اولدوغونو دانماييرسا‬ ‫سيد مرتضي حسيني‬


‫ياراتديغي اثر اؤز يئري و حدينده بير هنر اثري‬
‫ساييﻼبيلر‪ .‬نئجه كي بير چوخ رسام لئوناردو‬
‫داوينچينين مشهور موناليزا اثريني كوپيا ائديبلر‪.‬‬
‫بو نوع اثرلره بعضاً »ايكي امضالي اثر«ده دئييلير‪.‬‬
‫اثرلر‬ ‫اوﻻن‬ ‫نوعدان‬ ‫ايكينجي‬ ‫آما‬
‫‪ Appropriation‬چرچيوهسنده اوﻻراق اؤزلرينين‬
‫وار‪.‬‬ ‫د‪‬ي‪‬رلري‬ ‫و‬ ‫كيمليك‬ ‫عايد‬ ‫اؤزونه‬
‫‪ Appropriation‬هنر ساحهسينده يئني بير تكنيك‬
‫اوﻻراق اوروپا و آمريكانين هنر ساحهسينده بؤيوك‬ ‫بو گولـله چاغيندا لوطف ائديرسن آچيرسان‬

‫هنر مكتبيدير آما بيزيم اؤلكهلرده بير او قدر‬ ‫گول!‬


‫زهره مظلومينين ياراديجيليغينا اوتَري بير باخيش‬
‫تانينماياراق هلهليك ﻻزمي اوﻻن يئري آچابيلمهييب‪.‬‬
‫بو تكنيكده هنرمند باشقا بيريسينين اثري يوخسا‬
‫بيلديگيميز قدر هنر دونياسيندا ايكي نوع جعل‬
‫بعضي‬ ‫اوزرينده‬ ‫شئيين‬ ‫بير‬ ‫عادي‬ ‫چوخ‬
‫وار‪ .‬بيريسي بير باشقا اثردن عينيسيني كوپيا‬
‫د‪‬ييشيكليكلر ايجاد ائتمكله اونو يئني بير هنر‬ ‫ائتمك‪ ،‬ديگريايسه بير اثردن الهام آليب و يا اونو‬
‫اثري اوﻻراق گؤز اؤنونه گتيرير‪.‬‬ ‫باشقا بيچيمده قولﻼناراق يئني بير اثر ياراتماقدير‪،‬‬
‫‪ Appropriation‬ييرمينجي عصرين اوللرينده‬ ‫بئله كي كيمسه بو اثري گؤرسه اونو يئني بير اثر‬
‫يئني بير هنر مكتبي اوﻻراق اوروپانين بويوك‬ ‫كيمي د‪‬ي‪‬رلنديريب دوشونر‪.١‬‬
‫‪Marcel‬‬ ‫هنرمندلري طرفيندن اورتايا چيخدي‪.‬‬ ‫بيرينجي بؤلومدن اوﻻن اثرلرين نه حقوقي‬

‫‪Roy Fox‬‬ ‫‪ Andy Warhol ،duchamp‬و‬ ‫باخيمدان و نه هنر باخيميندان هئچ بير د‪‬ي‪‬رلري‬

‫‪ Lichtenstein‬كيمي بؤيوك رسام و هنرمندلر بو‬ ‫اولماياراق اوغورلوق ساييليرﻻر‪ .‬البته هنر فلسفهسي‬

‫ساحهده ايلك اؤرنكلري اورتايا چيخارتديﻻر‪.‬‬ ‫عالملرينين بير چوخونون باخيميندان بو كوپيا اوﻻن‬

‫اونﻼر اثرلريني چوخ اؤنمسيز و عادي شئيلردن‬ ‫اثرلرين ياراديجيسي اوﻻن هنرمند اؤز ايشينين‬

‫ياراديرديﻻ‪ .‬اونﻼرين اثرلرينده ايچگي شيشهلري‪،‬‬ ‫كوپيا اولدوغونو دانيرسا اثري اوغورلوق و اؤزوده‬

‫كور‪‬ك‪ ،‬داراق‪ ،‬سيقارئت پاكتي و باشقا گوندهليك‬ ‫حقوقي باخيمدان سوچلو ساييلير آما بو كوپياچي‬

‫حياتيميزدا قولﻼنديغيميز شئيلرين شكيللري‬


‫آنﻼملي بير بيچيمده سرگيلهنيردي‪ ،‬بئله كي‬ ‫‪1‬‬
‫‪.bax: Levinson, 1980.‬‬

‫‪٢٢٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫دونيايا‬ ‫و‬ ‫توپلومو‬ ‫ژاپون‬ ‫دوشونجهلريني‬ ‫تاماشاچي و اثري سئير ائدن انسانﻻرا يئني و اؤزل‬
‫سويهسينده‬ ‫دونيا‬ ‫قولﻼناراق‬ ‫آنﻼتماقايچين‬ ‫بير مئساژ داشيياراق اونﻼري يئني بير اؤزل آنﻼييشا‬
‫تانينماقدادير‪ .‬اونون ‪) Rephotography‬فتوگراف‬ ‫وارديريردي‪ .‬يعني بو چوخ عادي و ساده گؤرونن‬
‫اوزوندن يئني فتوگراف چ‪‬كم‪‬ك( اوﻻراق ياراتديغي‬ ‫شكيللر و پوسترلر هنرمندين كيچيك بير د‪‬ييشمه و‬
‫اثرلرده دويوﻻن اساس دوشونجه و دوشونسل مئساژ‬ ‫يا كيچيك بير آرتيرما يوخسا اَسكيلتمهسيايله تام‬
‫ژاپون كيمليگيايله باتي كيمليگينين قارشيﻼشماسي‬ ‫باشقا بير شئييه دؤنوشوردو‪ .‬ائله بير شئييه كي اونا‬
‫و اوزاق دوغو اؤزلليكله ژاپون انسانيندان‬ ‫بديعي هنر اثري دئمك اوﻻر‪.‬‬
‫باتيليﻻرين ذهني و دوشونجهلرينده اوﻻن يانليش‬ ‫سونوندا ‪ ١٩٨٠ Levine Sherrie‬ايلينده‬
‫آلقيﻻر و گرچك اولمايان تصورو تنقيد ائتمكدير‪.‬‬ ‫‪ Appropriation‬طرزيني تام اوﻻرق بير هنر مكتبي‬
‫اوروپا و آمريكادا باش قالديران مدرنيزم‪ ،‬يئني‬ ‫كيمي تثبيت ائتدي‪ .‬او ‪ Evans Walker‬آدلي بير‬
‫ايدهآلﻻر‪ ،‬يئني دوشونجهلر‪ ،‬يئني اينانجﻻر و بير‬ ‫عكاسين چكديگي عكسلرين اوزوندن يئني‬
‫سؤزله دئسك بوتون دونيايا يئني حيات وئرهجك‬ ‫عكسلر چكهرك اؤزو چكديگي عكسلر كيمي‬
‫تشبوثوايله سون ايكي يوز ايلده اورتا دوغونودا‬ ‫سرگيلهدي آما اونون بو يئنيدن چكديگي عكسلر‬
‫دونيانين ديگر بؤلگهلري يانيسيرا اؤز ائتگيسي آلتينا‬ ‫‪ Evans Walker‬چ‪‬كَن عكسلردئييلدي و اوزلرينه‬
‫آلدي‪ .‬مدرنيزمين ايرانا گيريش يولو گونئي‬ ‫عايد دوشونسل مئساژ داشيياراق يئني بير‬
‫آذربايجان اولموشدور‪ .‬اوروپا گئديشاتي ائتگيسي‬ ‫كيمليكلري وارايدي‪ .‬بو هنر طرزي او گوندن بو‬
‫آلتيندا اؤنجه عثمانلي و روسيا توپراقﻻريندا اَس‪‬ن‬ ‫گونه كيمي دوام ائدهرك چوخ يئني تكنيكلر‪ ،‬يئني‬
‫يئنيليك اَسينتيسي گونوموزده ايران آدﻻنان قاجار‬ ‫اثرلر و يئني گليشمهلر الده ائتميشدير آما آسيا‬
‫ممالك محروسهسينين هر طرفيندن قاباق‪،‬‬ ‫اوزلليكله اورتا دوغو اؤلكهلرينده هله ده تانينيب‬
‫آذربايجاندا دالغاﻻنمايا باشﻼميشدير‪ .‬ائله اونا گؤره‬ ‫آنيمسانماياراق بيزه بير قدر غريب و آنﻼشيلماز بير‬
‫ده اوروپادا »مدرنيزم« و اسﻼم دونياسيندا توركلرين‬ ‫بولومدور هنر ساحهسينده چون كي بيزيم اؤلكهلرين‬
‫»جديدچيليك«‬ ‫باشﻼنيب‬ ‫اؤنجوللوگوايله‬ ‫اوﻻراق‬ ‫تام‬ ‫آنﻼييشيني‬ ‫مدرنيزم‬ ‫هله‬
‫تئرمينيايله تانينان حركتين ايلك و ان گوجلو‬ ‫مدرن‬ ‫پست‬ ‫حالدا‪،‬‬ ‫منيمسهيهبيلمهديكلري‬
‫تاريخي مركزي‪ ،‬ايراندا تبريز اولموشدور و بوتون‬ ‫دوشونجه و هنر آنﻼييشيندان اوزاق قالماﻻري چوخ‬
‫بيليم‪ ،‬علم‪ ،‬هنر‪ ،‬ادبيات و باشقا ساحهلرده گؤرونن‬ ‫طبيعي بير حالدير‪.‬‬
‫يئنيليكلر تبريزده اورتايا چيخميشدير و صمد‬ ‫سادهجه ژاپوندا ‪ Yasumasa Morimura‬آدلي‬
‫سردارينيا »بيرينجيلر شهري تبريز« )تبريز؛ شهر‬ ‫بير عكاس و رسام خانيم بو طرزي او اؤلكهده اؤز‬

‫‪٢٢٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اوزره بؤيوك بير باشاري الده ائتميشدير‪ .‬او ايلك‬ ‫اولينها( آدلي كتابيندا بوتون بو تبريزده اورتايا‬
‫دفعه اوﻻراق ايراندا ياراتديغي پوستر ديزاينينين‬ ‫چيخان بيرينجيلري تاريخي بير آراشديرمادا قلمه‬
‫حقينده دئيير‪ :‬پست مدرن هنر آنﻼييشيندا هر‬ ‫آﻻراق بو اؤنملي گرچگي آيدينﻼتميشدير‪ .‬البته‬
‫شئيدن بير بديعي اثر ياراتماق اوﻻر و من ده بو هر‬ ‫آذربايجان و تبريزين آلتين چاغينا قاجار دؤنَمينين‬
‫شئييه بير شئي آرتيرميشام‪.١‬‬ ‫بيتمهسي و پهلويلرين ايش باشينا گلمهسيايله برابر‬
‫اونون ياراتديغي بديعي پوسترلر چ‪‬كيليش‬ ‫ايرانا حاكم اوﻻن فارس‪ -‬ايران آشيري ناسيوناليزمي‬
‫يوخسا ثبوت سورهسينده پوزوﻻن‪ ،‬زدهلهنن‪،‬‬ ‫باسقيسي آلتيندا سون قويولموشدور‪ .‬بو تاريخي‬
‫هدهلهنن‪ ،‬ايشيغين آز يا چوخلوغوندان يانان و باشقا‬ ‫آجي اوﻻيين گونئي آذربايجان و تبريزين گوج‬
‫چئشيدلي نهدنلر اوزوندن استفاده اولونماياجاق‬ ‫قايناقﻻري و دوشونجه ايليگيني قوروتماسينا رغماً‬
‫دوروما دوشَن فوتوشكيللر و فوتولئنتلردن يارانير‪.‬‬ ‫يئنه ده زمان زمان بير چوخ يئنيليكلر بو سؤنمز‬
‫او بو فوتوشكيل و فوتولئنت قيرينتيﻻريني‬ ‫اوجاقدان پارﻻميشدير‪ ،‬چون كي نئجه ده اولسا‬
‫فوتوگراف آتوليهلرينين زيبيل قابﻻريندان ييغير و‬ ‫رحمتليك شهريار دئميش كن‪ :‬خان يورغاني كند‬
‫اونﻼرين اوزرينه بير اؤزل و د‪‬رين آنﻼملي پوئتيك‬ ‫ايچره مثلدير ميتيل اولماز‪...‬‬
‫يا فلسفي سؤز‪ ،‬جمله و شعر آرتيرماقﻻ اونﻼرا يئني‬ ‫هنر و ادبيات ساحهسينده ده مدرنيزم و‬
‫حيات وئرهرك درين معنالي بير بديعي اثره‬ ‫يئنيليكلرين هاميسي آذربايجان و تبريزده اورتايا‬
‫چئويرير‪ .‬اؤز دئديگي كيمي اونون بو ايشينين‬ ‫چيخاراق هله ده بيزيم هنر اوزمانﻻريميزين بير‬
‫سايهسينده د‪‬ي‪‬رسيز بير زيبيل كيمي گؤرونن نسنهلر‬ ‫چوخو بو قونودا اؤنجوللوك ائديرلر و بونﻼرين‬
‫بديعي بير اثره چئوريلهرك يئني كيمليك قازانيرﻻر‪.‬‬ ‫بيريسي ايراندا پست مدرن هنر اونجوللريندن بيري‬
‫ماراقليسي بو كي اونون ياراتديغي و دوزنلهديگي‬ ‫ساييﻼن زهره خانيم مظلوميدير‪.‬‬
‫آذربايجان توركجهسينده‬ ‫پوسترلرين سؤزلري‬ ‫زهره مظلومي بير گرافيست اوﻻراق ‪٢٠٠٤‬‬
‫اوﻻراق بير چوخو آذربايجان )گونئي و قوزئي(‬ ‫ايليندن اعتباراً يئني تكنيكلرله ديزاينئرليگه‬
‫شاعرلرينين شعرلريندن بير پارچادير و ان چوخ‬ ‫باشﻼميشدير‪ .‬او ديزاينئرليك ساحهسينده بير چوخ‬
‫راميز روشن و مليحه عزيزپورون شعرلري گؤرونور‬ ‫درگي و كتابﻻرين قابيق و ايچ صفحه ديزاين و‬
‫پوسترلرده‪ .‬هر پوسترين اوزرينده يازيﻼن سؤز و‬ ‫دوزنلمهسيايله تجربه قازانميشدير‪ .‬اونون گرافيك‬
‫شعر چوخ بؤيوك بير دقت و حسله سئچيلير و‬ ‫دونياسيندا ماراقﻼنديغي اساس بؤلوم پست مدرن‬
‫اونون تصويريايله اويغون اوﻻراق بير بديعي‬ ‫هنر ائتگيسي آلتيندا اورتايا چيخان ‪Appropriation‬‬
‫تكنيكيايله پوستر دوزنلهمكدير و سونوندا بو آماج‬
‫‪1‬‬
‫‪. http://zohremazlumi.com/about-me/‬‬
‫‪٢٢٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫خاطرﻻدير‪.‬‬ ‫كومپلكسه دؤنوشور‪ .‬زهره خانيم بو باشارينين الده‬


‫ديگر بير گؤزل و نيسگيللي پوسترينده باشي‬ ‫ائتمهسي اوزره اؤز استعداد و چاليشماﻻريندان‬
‫قوپولوب قيريلميش بير قيزيل گول بوتاسي‬ ‫عﻼوه‪ ،‬اوستادي؛ دوكتور بابك آزاديخواهين يول‬
‫گؤرونور‪ .‬اوزرينه آرتيريﻼن يازي اولماسا چوخ‬ ‫گؤستَرمهلرينين ده بؤيوك تأثيري اولدوغونو هر‬
‫عادي و كيفيتسيز بير فوتوگراف قيرينتيسيدير آما‬ ‫زمان وورغوﻻيير‪.‬‬
‫اوزرينده يازﻻن سؤز اونا بام باشقا بير كيمليك و‬
‫تأثير وئرهرك اونو يئني و بديعي بير اثره چئويرير‪.‬‬
‫ياراديجي خانيم بو فوتوگرافين اوزرينه بو شعري‬
‫آرتيريب‪Bu güllə çağında lütf edirsən açırsan :‬‬
‫‪) gül‬بو گولـله چاغيندا لوطف ائديرسن آچيرسان‬
‫گول(‪ .‬بو سؤزله فوتوگرافدا اوﻻن گؤرونتو انسانين‬
‫جانيني سيزﻻدان بير نيسگيل اويادير‪ .‬بوتون دونيا‬
‫جغرافيا و تاريخينده باش وئرن ساواشﻻر و بير‬ ‫اونون پوسترلرينين باشيندا »كيمليك« پوستري‬
‫گول كيمي گولـلهلرين سايهسينده باشﻻري قيريﻼن‬ ‫دورور‪ .‬بو پوسترده قارماقاريشيق بير گؤرونتو وار‪.‬‬
‫انسانﻻر اؤزلليكله اوشاقﻻر‪...‬‬ ‫اوزرينده چوخلو جيزماﻻر و ياريدان چوخو محو‬
‫اوﻻن بير اوشاغين اوز تصويري گؤرونور‪ .‬ديزاينئر‬
‫تايپوگرافي‬ ‫گؤرونتويه‬ ‫قاريشيق‬ ‫قارما‪-‬‬ ‫بو‬
‫تكنيكيايله داها آرتيق قارما‪ -‬قاريشيقليق وئريب‪ .‬او‬
‫تصويرين اورزينده »‪ «KİMLİK‬سؤزونو يازديغيندان‬
‫سؤزونو دوزونه‪ ،‬ترسينه و‬ ‫‪IDENTITIY‬‬ ‫عﻼوه‪،‬‬
‫آلت‪ -‬اوست يازيب آرتيرماقﻻ داهادا چوخالديب‬
‫اونون قارما‪ -‬قاريشيقليغين‪ .‬تاماشاچي بو پوستري‬
‫گؤرونجه ايستر‪ -‬ايستهمز دونيا اوزره كيمليگي‬
‫قاريشديريليب اؤزلوگوندن اوزاق سالينان انسانﻻر‪،‬‬
‫خلقلر و ملتلري دوشونور‪ .‬بيزه بو پوستر ايراندا‬
‫ياشايان توركلر اؤزلليكله آذربايجانليﻻرين‬
‫قاريشيقليغا دوشوب بؤلوك بؤلوك اوﻻن كيمليگين‬

‫‪٢٢٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫هاوانين و گونشين نهيي وار كي زهتابي اونﻼري‬ ‫‪١‬‬


‫ابراهيم رشيدي )ساواﻻن(‬
‫اوزون اوزادي وصفه چكميشدي‪:‬‬

‫هر صبح چاغي قوي باده تك ايچسين ببگين نور‪،‬‬


‫آزاد هاوادان سينهني صبح چاغﻼري دولدور‪.‬‬
‫صبح چاغﻼري من اؤز قاناديمﻼ‬
‫هر بير گونشين نورونو سونبول كيمي بيچديم‪.‬‬

‫خورداد قياميندان سونرا توتوقﻼنيب آيﻼرجا‬


‫اورمو بازداشتگاهيندا ساخﻼنيلديم‪ .‬بيرگون‪،‬‬
‫زهتابي شئعرلرينده؛ مهاجيرت‪ ،‬سورگون و‬
‫هاواباجاسينين اوستونه قويولموش دمير واراغين‬
‫چاتﻼغيندا‪ ،‬گؤيون تاماشاسينا قاپانديم‪ .‬اؤزوم‬ ‫غوربت ادبياتي‬
‫بيلمهدن ساعاتﻼرجا‪ ،‬او چاتﻼقدان گؤرونن گؤيه‪،‬‬
‫گؤزديكيب حئيران قالميشديم‪ .‬سونراﻻر بو‬ ‫گيريش‪:‬‬
‫گؤزديكمه‪ ،‬هر گونلوك ايشيمه چئوريلدي‪ .‬بعضن او‬ ‫محمدتقي زهتابينين شئعر آدي گولشندير‪ .‬بير‬
‫ياريم سانتليق گؤيده‪ ،‬بولود دا گؤرونوردو و من‬ ‫زامانﻼر شاعير گولشنين »شاهين زنجيرده«‬
‫سئوينرك اؤزومو آزاد حيسس ائديب بير داها بولود‬ ‫كيتابيني تقريبن ازبر ايديم‪ .‬اما او شئعرلرده مني‬
‫گؤرومك اومودونا‪ ،‬او ياريم سانتليق سمايا باخيرديم‪.‬‬ ‫اينجيدن بير فضا واريدي‪ ،‬او دا‪ ،‬طبيعتله ايلگيلي‪،‬‬
‫او دوستاقدا شاعير گولشنين شئعرلريني بير‬ ‫دالبادال تكرارﻻنان ميصراعﻼر ايدي‪ .‬آخي صوبحون‪،‬‬
‫داها آنماغا باشﻼديم‪ .‬گؤرهسن گولشن ده بير‬
‫زامانﻼر‪ ،‬ياريم سانتليق گؤيدن آزادليق حيسسي‬ ‫‪ -١‬دوغوم‪ ،(١٩٧٩)١٣٥٨ :‬مشكين شهر‬
‫آليب و بو شئعرلري زينداندا قوشموش كي گؤي‪،‬‬ ‫تحصيﻼت‪ :‬مهندس مكانيك حرارت و سياﻻت‬
‫يونيورسيته ايللرينده اولدوز درگيسينين مودورو‪ -‬بولوت‬
‫بولود و هاوايا بو قدر تامارزي قالميشدي؟ آما گولشن‬
‫درگيسينين باشيازار و امتياز صاحيبي‪ -‬باخيش و اويانيش‬
‫او شئعرلري زينداندا يوخ‪ ،‬بلكه غوربتده دئميشدي‪.‬‬ ‫درگيلرينين يازارﻻر هئيتينين عضوي‪ -‬دؤرد ايل عرضينده‬
‫گؤرهسن غوربت ده زيندان كيميدير؟‬ ‫»اوستاد شهريار« درنهيي و الليدن آرتيق كنگره و شعر‬
‫مراسيملرينين او جوملهدن اوستاد علي سليمي‪ ،‬دوكتور زهتابي‪،‬‬
‫ستارخان‪ ،‬ايراندا ديللر و ائتنيكلر كنگرهلرينن دبيري – آذرتوپراق‬
‫مهاجيرت ادبياتي‬
‫آدلي غير دولتي موسسهنين قوروجوﻻر هئيتي‬
‫غوربت ادبياتي‪ ،‬مهاجرت ادبياتي و سورگون‬ ‫هفتهليك پيام اورميه‪ ،‬آيليق بايرام )زنجان( و هفتهليك آناوطن‬
‫ادبياتيني چوخ واخت عيني و ياخين معنادا‬ ‫)سلماس( و بير چوخ درگيلرده يازيﻼري ياييمﻼنيب و آنا ديلينده‬
‫گرامر تدريس ائديب‪ ،‬اينديسه چوخلو سانال فضادا كؤشهيازيﻼري‬
‫ايشلتسهلرده‪ ،‬اونﻼرين بيربيريندن فرقلري واردير‪.‬‬
‫يازماقﻼ مشغولدور‪.‬‬

‫‪٢٢٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫»مبارك اولسون ايليز« سؤيله هر آچان گولومه‪.‬‬ ‫عمومي معنادا غوربت ادبياتي؛ سورگون و مهاجرت‬
‫هله شاعير گولشن‪ ،‬بعضن موهاجيرلره وطن‬ ‫ادبياتيني دا احاطه ائدير‪ ،‬باشقا سؤزله دئسك‬
‫قدري بيلمهين آدامﻼر دئيه اونﻼري قينايير‪:‬‬ ‫مهاجرت و سورگون ادبياتي‪ ،‬غوربت ادبياتينين بير‬
‫بؤلومودور آما هاميسي دئييل‪ .‬مهاجير ده؛ وطندن‪،‬‬
‫قدريني بيلمز وطنين بير چوخو‪،‬‬ ‫ائودن‪ ،‬دوغولدوغوندان و بؤيوديو تورپاقدان كنار بير‬
‫تئز ده بو غفلتدن آييلماز اوﻻر؛‬ ‫آدامدير‪ .‬آما مهاجرت ادبياتيندا‪ ،‬وطن خاطيرﻻنماغا‬
‫تا كي دئشر سينهلرين غوربتين‬ ‫احتياجي اوﻻن ايتميش بير يورد دئييل‪ .‬وطن ان‬
‫زهرلي تحقير اوخو؛‬ ‫ياخشي حالدا كؤكوموز اوﻻن اوزاق‪ ،‬ابهاملي‪ ،‬قارانليق‬
‫اوندا بيلرلر وطنين قيمتين‪.‬‬ ‫و بلكه ده باباﻻرين عجاييب‪ ،‬معجزه و خرافهلرله دولو‬
‫يوردودور‪ .‬مهاجرت ادبياتي خاطيرهسي اولمايان بير‬
‫و هر آدامين سعادتيني‪ ،‬اؤز دوغدوغو تورپاقدا‬ ‫ادبياتدير و بعضن وطنسيزلر ادبياتي يا دا وطنلريني‬
‫ايتن بير گؤوهر دوشونورموش‪:‬‬ ‫سئومهينلرين ادبياتيدير‪ ،‬آما زهتابي وطنيني جنتله‬
‫عوضلهمهين بيريدير‪:‬‬
‫يئرسيزدي سعادت دونياني دوﻻنماق؛‬
‫آزادليق او تورپاقدادير آنجاق‪.‬‬ ‫آوارهليگيمدن مني ديوانه سانير او‪،‬‬
‫ﻻزيمدير او تورپاقدا ايتن گوهري تاپماق!‬ ‫آمما بونو بيلمير كي‪ ،‬بهشت تك چمنيم وار‪.‬‬

‫سورگون ادبياتي‬ ‫محض بونا گؤره‪ ،‬زهتابينين شئعرلري‬


‫زهتابي شئعرلريني سورگون ادبياتي‬ ‫مهاجيرت ادبياتي سيراسيندا يئرلشمير‪ .‬زهتابي‬
‫كاتاقوريسينده يئرلشديرمك اوﻻر آما او دا بو‬ ‫دونياسيندا وطن قارانليق و كئچميشده قاﻻن بير يئر‬
‫شئعرلرين بوتونونو عكس ائتمير‪ .‬گولشن اؤزو‬ ‫دئييل‪ ،‬آيدين گلهجهيه ماليك ايشيقلي بير يئردير و‬
‫ايستهيرك مهاجيرته گئتمهميشدي آما هئچ محكمه‬ ‫شاعير صبا يئليندن ايستهييركي اونون طرفيندن او‬
‫و رسمي اورقان طرفيندن ده سورگون‬ ‫تورپاقﻼري اؤپوب بايرام تبريكي دئسين‪:‬‬
‫ائديلمهميشدي‪ .‬او اصلينده بير قاچقين ايدي‪.‬‬
‫گولشن ‪ ٢٣‬ياشيندا و شاه قوشونو آذربايجانا هوجوم‬ ‫اؤپ هر گولون ياناغين‪ ،‬اييله ياسمنلريني‪،‬‬
‫ائتديگي زامان‪ ،‬وطنين ترك ائتمهيه مجبور‪ ،‬بير‬ ‫دوﻻن قاريش به قاريش ﻻلهلي چمنلريني‪،‬‬
‫قاچقين ايدي‪ .‬او ‪ ٣٢‬ايل آلتي آي تامام‪ ،‬دوغما‬ ‫سهندي گز‪ ،‬ميشووو اوخشا آشيانيم تك‪،‬‬
‫وطنيندن اوزاق قالميشدي‪ .‬آما‪ ،‬سورگونلوك داييمي‬ ‫اؤپ اونﻼري بئشيگيم‪ ،‬هم ده سون مكانيم تك‪.‬‬
‫بير موباريزهدير و سورگون اينسانﻼر اؤزلريني‬ ‫اؤپ هر يئري دلي تك‪ ،‬گز آديمدان اؤپ بيرده‪،‬‬
‫موباريزه حاليندا گؤردوكلري اوچون‪ ،‬چوخ دا غمه و‬ ‫اگيل بنفشهيه‪ ،‬باخ‪ ،‬اؤپ‪ ،‬قوخو بيتن يئرده‪.‬‬
‫گل ائلچي اول بو كؤنلودن‪ ،‬سﻼم آپار ائليمه‪،‬‬
‫‪٢٢٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫غوربت ادبياتي‬ ‫كدره قاپيلمازﻻر‪ .‬سورگون ادبياتي داها آرتيق‬


‫غوربت ادبياتي تاريخي و نظري كؤكلري اوﻻن‪،‬‬ ‫موباريزه ادبياتيدير و زهتابينين بعضي شئعرلري ده‬
‫باشقا بير تئرمينله عوض ائديله بيلمهين تانينميش‬ ‫بو چاغيريشدادير‪:‬‬
‫بير تئرميندير و سئوگي و اؤلوم كيمي‪ ،‬ادبياتين آنا و‬
‫قديمي مضمونﻼريندان بيريدير‪ .‬غوربت ادبياتينين‬ ‫اي‪ ،‬ترك ائلهييب اركي اوچانﻼر!‬
‫وطن حسرتي كيمي واقعي فورمو‪ ،‬آذربايجان عاشيق‬ ‫اي‪ ،‬باش گؤتوروب هر بيري بير سمته قاچانﻼر!‬
‫ادبياتيندا و عرفاني مضمونﻼري كﻼسيك تورك‬ ‫دؤنسز وطنه‪ ،‬محو اوﻻجاقدير بو دومانﻼر‪.‬‬
‫ادبياتيندا گؤرونمكدهدير‪» .‬شاهين زنجيرده و‬ ‫سئل تك آخيشين‪ ،‬بيرگه گلين دوغما دياره‪،‬‬
‫توركجهم منيم سس بايراغيم« عنوانلي ايكي كيتاب‬ ‫تنها آنانين بلكه ائدك دردينه چاره‪.‬‬
‫شاعير گولشنين توپﻼنميش شئعرلريدير‪ .‬بو شئعرلر‬
‫سانكي يوخو ايله آييقليق‪ ،‬وطن ايله وطنسيزليك و‬ ‫آما شاعيرين بير چوخ شئعري‪ ،‬غم و كدرله‬
‫آنا ايله آناسيزليق آراسيندا بير دونياني وصف ائدير‪.‬‬ ‫دولو اولدوغوندان‪ ،‬سورگون شئعري كاتهقوريسينده‬
‫شاعير هر گئجه يوخودا آذربايجاني قاريش قاريش‬ ‫يئرلشمير‪ .‬قديم شاعيرلر غوربتي عقرب ز‪‬ه‪‬رينه‬
‫دوﻻنير و هر گون بير داها وطنسيز اولدوغونا اينانير‪:‬‬ ‫بنزديبلر و ادوارد سعيد غوربتي داغيديجي كدر‬
‫گزدي وطن مولكونو قاريش‪ -‬قاريش‪:‬‬ ‫دئميشدي و منجه گولشنين شئعرلرينه‪ ،‬سورگون و‬
‫مهاجرت ادبياتي دئسك‪ ،‬بو زهري و بو كدري اوندان‬
‫اردبيلي‪ ،‬اورمونو‪ ،‬هم ديلماني‪،‬‬ ‫آليب‪ ،‬اونو سياسالﻼشديريريق‪ .‬بو ادبياتي رنگسيز‪،‬‬
‫هشتريني‪ ،‬خالخالي‪ ،‬هم زنجاني‪،‬‬ ‫قوخوسوز و داها ياخشي دئسم رؤياسيز بير ادبياتا‬
‫قزويني ده كئچدي او‪،‬‬ ‫چئوريريك‪ .‬زهتابي غوربتي داغ قدر كدر و داييمي‬
‫ساوه نارين سيخدي‪ ،‬سويون ايچدي او‪،‬‬ ‫خنجر وصف ائدير‪:‬‬
‫گؤردو اونو‪ ،‬هم سهند‪،‬‬
‫زيروهسي شيش قارلي ميشوو‪ ،‬هم مرند‪،‬‬ ‫غوربتده دئشير قلبيمي هرگون يئني خنجر‬
‫هم ساواﻻن‪ ،‬هم زرند‪،‬‬ ‫بيلمير كي وطنسيز دئييلم من‪ ،‬وطنيم وار‪.‬‬
‫گزدي او هم قشقايي‪ ،‬هم افشاري‪،‬‬ ‫غوربتده نه ائل وار‪ ،‬نه تانيش وار‪ ،‬نه ده احباب‪،‬‬
‫هم قومو‪ ،‬هم بيجاري‪،‬‬ ‫غوربتده نه ديلدار‪ ،‬نه بير شاد ائدنيم وار‪.‬‬
‫كئچدي گؤزل گوللو گولوستانﻼري‪،‬‬ ‫غوربتده وطن مؤحنتي داغدان دا آغيردير‪،‬‬
‫مئيوهلي توم باغﻼري‪،‬‬ ‫غوربتده فقط غم دولو بئيت‪‬الحزينم وار‪.‬‬
‫سئير ائلهدي عرشي اؤپن داغﻼري‪.‬‬ ‫هر مؤحنتي آلديم گؤزومه غوربته دوشجك‪،‬‬
‫داخمامدا منيم بير قلميم‪ ،‬بير كفنيم وار‪.‬‬
‫گولشن ‪ ٣٢‬ايل‪ ،‬هر بايرام و هر باهار وطن‬

‫‪٢٣٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫زامان سيلير نظريمدن دوغولدوغوم او ائوي‪،‬‬ ‫حسرتينده و داها دقيق دئسك آنا حسرتينده‪،‬‬
‫خيال اولور منه تبريز‪ ،‬مراغه‪ ،‬خوي خلخال‪،‬‬ ‫شئعرلر قوشموش و هاميسيندا غوربت زهريني‬
‫عزيز بو خاطيرهلردير حاياتيمز در حال‪،‬‬ ‫خاطيرﻻدير‪:‬‬
‫قاييتماق ايستهييرم‪.‬‬
‫قوپاريممي گؤرهسن سون واراغين‪،‬‬
‫بعضيلري غوربتي گئري دؤنولمهين بير سياحت‬ ‫كؤهنه ايلين؟‬
‫آدﻻنديرميشﻼر‪ .‬آما گولشنه گؤره‪ ،‬غوربت نه گئري‬ ‫اونبئش ايل غوربته بئل باغﻼماغين‬
‫دؤنولمهين ايدي نه ده سياحت‪ .‬بلكه ده او‬ ‫ثمري زهر كيمي خاطيرهدير‪.‬‬
‫قاچماغيندان پئشمان اولوب باشقا ضياليﻼرﻻ بيرگه‬
‫يانماق آرزوﻻيير‪:‬‬ ‫بير زامانﻼر‪ ،‬اسپانيانين سورگون شاعيري ماريا‬
‫زامبرانو »بيز خاطيره ايك« و عرب شاعيري محمود‬
‫اود ايچره يانماغي اوستون توتان ضياليﻻرين‪،‬‬ ‫درويش »آنا يوردو‪ ...‬تورپاق دادي« دئميشديلر‪،‬بلكه‬
‫شريك اولوب غمينه آتشينده يانماق اوچون‪،‬‬ ‫گولشن ده‪ ،‬ائله همن خاطيرهلر‪ ،‬آنا يورد‪ ،‬آنا‬
‫قاييتماق ايستهييرم‪.‬‬ ‫خاطيرهسي و تورپاق داديندان گوج آﻻراق ديري‬
‫قاليب قاييتماغا ديرنميشدي‪:‬‬
‫گولشنين اصلي اؤزلليگي‪ ،‬هر آن ايتميش بير‬
‫وطنه باغﻼنماقدير‪ .‬اونون شئعرلري بير سئودا‬ ‫جاﻻندي گون گونه‪ ،‬آيﻼر دوﻻندي‪ ،‬ايل كئچدي‪،‬‬
‫ايفادهسي‪ ،‬خاطيرهلر ايفادهسيدير‪ .‬او ظاليملرين‬ ‫اون آلتي ياز چيچيگين سولدوروب داغيتدي زامان‪،‬‬
‫قامچيسيني دادماغي غوربت زهريني دادماقدان‬ ‫گونشلر اؤپدي سحر شرقي‪ ،‬غربي آخشامﻼر‪،‬‬
‫راحات بيليرميش سانكي‪ ،‬بلكه ده تحقيرلردن چانا‬ ‫قارالدي شام چاغي مينلرجه صوبح آغارميشدان‪،‬‬
‫دويموش شاعير ايميش گولشن!‬ ‫وﻻكين اونﻼرا حسرت قاليب گؤزوم‪ ،‬كؤنلوم‪،‬‬
‫وطن هاواسيني اودماقدان اؤترو‪ ،‬تكجه بير آن‬
‫عينادلي فعله ايله قول‪ -‬قوﻻ دايانماق اوچون‪،‬‬ ‫قاييتماق ايستهييرم‪ ،‬گؤزلهيير او تايدا منيم!‬
‫فﻼكتين كدرين غصهسين بؤلوشمك اوچون‪،‬‬ ‫آنام‪ ،‬ائليم‪ ،‬وطنيم!‬
‫سينهمله دادماق اوچون زهريني او قامچيﻼرين‪،‬‬
‫قاييتماق ايستهييرم‬ ‫بعضيلري غوربتده ياشايانﻼري خاطيرهلرله دولو‬
‫گؤزلهيير او تايدا منيم!‬ ‫آدامﻼر دئميشلر؛ آما گولشن بو خاطيرهلرين گئت‬
‫آنام‪ ،‬ائليم‪ ،‬وطنيم‪.‬‬ ‫گئده خياﻻ چئوريلمهسيندن و هرنهينين‬
‫اونودولماسيندان دانيشير‪:‬‬

‫‪٢٣١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫‪١‬‬
‫ايواز طاها‬

‫آستانهي ديوانگي‬
‫در بارهي رمان "ميخواهم ديوانه شوم"‪ ،‬از همين نويسنده )با نام اصلي به تركي‪" :‬دلي اولماق‬
‫ايستهييرم"(‬

‫رمانِ "ميخواهم ديوانه شوم" يك اثر تبعيدي در وطنش است‪ .‬و به رغم خودسانسوريهاي معمول بارها‬
‫چاپ آن به دﻻيل مختلف به تعويق افتاده است‪ .‬علت اصلي زبان رمان است‪ .‬رمان به زبان تركي آذربايجاني‬
‫نوشته شده است كه خود ناسازهاي است در بطن گفتمان هژمونيك؛ يك ساز ناكوك‪ .‬از اين نكته كه بگذريم‬
‫رمان سفري است دروني براي رهايي از سويهي عرفي و عقﻼني زندگي‪ .‬البته رمان نه سلوك عرفاني به‬
‫معناي اصطﻼحي آن است و نه حكايتسالكي در جستجوي جاودانگي‪ .‬داستان شخصيتي است كه ميخواهد‬
‫ديوانه شود‪ .‬ليكن وي به رغم تقﻼ براي تماس با جنون‪ ،‬جرأت مواجهه با عالمِ تعليقِ كاملِ عقل را ندارد‪ .‬با‬
‫اينهمه‪ ،‬وي شخصيتي است كه به اميد‪ ‬يافتنِ رخنهاي در نظمِ ايجابي‪ ،‬دل به دريا ميزند‪ ،‬آنهم در پس‬
‫زمينهي عشقي مبهم و شورانگيز‪:‬‬

‫‪ -١‬موغاندا آنادان او‪‬لوب‪ .‬او‪ ،‬ايختيصاصينا گؤره فلسفه ايله مشغول اولور و بديعي نثر يازير‪ .‬ا‪ .‬طاها ‪-٩٠‬جي ايل لرده »يول« درگيسينين‬
‫قوروجوسو و باشيازاري او‪‬لموشدور‪ .‬سو‪‬نراﻻر آذربايجان جومهورييتينده »جهان« درگيسينين تمل داشيني قويموش‪ ،‬او ژورنالين باش‬
‫يازارليغيني اؤز اوزهرينه گؤتورموشدور‪ .‬هابئله او‪-٢٠٠٤ ،‬جي ايلدن »يارپاق« قزئتيني چيخارماغا باشﻼميشدير‪» .‬يارپاق« ميلّي حؤكومت‬
‫دئوريلديكدن بري تام آذربايجان توركجهسينده بوراخيﻼن ايلك قزئت او‪‬لموشدور‪.‬‬
‫طاهانين ايندييهدك ايكي يوزه ياخين ايريلي‪-‬خيردالي يازيسي )مقالهلري‪ ،‬اؤيكولري‪ ،‬رومانﻻري‪ ،‬تنقيدلري‪ ،‬ائسسهلري و‬
‫ترجومهلري( آيري‪-‬آيري درگيلر و قزئتلرده چاپ ائديلميشدير‪ .‬آذربايجان توركجهسينده‪ ،‬فارس و اينگيليس ديللرينده ياييمﻻنان بو‬
‫يازيﻻردا‪ ،‬داها چو‪‬خ فلسفه و ادبيات و سياست قوووشاغيندا يارانان مسئلهلر آراشديريلميشدير‪.‬‬
‫»يول«‪» ،‬جاهان« و »يارپاق« نشر اورگانﻻري ايله ياناشي ايكي كيتاب ايواز طاها شؤهرتينين تملداشيدير‪ .‬بيري‪» ،‬قورشون‬
‫هاردان آچيلدي«‪ ،‬او بيريسي ايسه »شعر وارليغين ائويدير«‪ .‬باخماياراق كي‪ ،‬آدﻻري سرّ كيمي ساخﻼناراق ياييلماميش كيتابﻻرينين‬
‫داها ائتكيلي اوﻻجاغينا اينانير‪.‬‬

‫‪٢٣٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫جنونونابخردي را در خود هضم كند‪ .‬از اين رو جاي‬ ‫‪ .١‬بيهيچ تﻼشي براي بازتابانيدنِ يك موضع‬
‫شگفتي نيست كه قهرمانِ داستانِ به رغم تصميم‬ ‫فلسفي در رمان‪ ،‬نتيجهي كار نوعي نگاه ديالكتيكي‬
‫نخستيناش براي هروله ميان ايندو‪ ،‬دست آخر با‬ ‫به عقل و جنون درآمده است‪ .‬در داستان‪ ،‬پزشك‬
‫وضعيتي يگانه مواجه ميشود كه از منظري جنون‬ ‫نمايندهيِ سويهيِ عقﻼنيِ ذهن ِآدمي است و‬
‫به نظر ميرسد و از منظري ديگر عقل‪ .‬اينجا‬ ‫ديوانگان نماد‪ ‬سويهيِ ناعقﻼني‪ .‬با اينهمه‪ ،‬نبايد‬
‫سرمنزل رسيدن به ميوهيِ ممنوعِ آگاهي است؛‬ ‫خط روشني را متصور شد ميان عقل و جنون‪ .‬نبايد‬
‫طلبِ رهايي‪ .‬اما نتيجهي كار سرمستي همراه با رنج‬ ‫گمان كرد كه در يكسو جنون در كالبد ديوانگان‬
‫جانكاه است‪ ،‬نه شادكامي‪ .‬آگاهي خوشايند است‪ ،‬اما‬ ‫محبوس شده و در سوي ديگر عقل در كلهي تاس‬
‫سعادتآميز نيست‪ .‬بر اين اساس است كه در روند‪‬‬ ‫پزشك ﻻنه كرده است‪ .‬اين هم درست نيست كه‬
‫گسترشِ داستان‪ ،‬نبرد‪ ‬آشكار با هستهي برسازندهي‬ ‫گمان كنيم اينها هريك ضمن حفظ هويت و قلمرو‬
‫عقل به لذت بيشتر نميانجامد‪ ،‬رنج افزونتر را به‬ ‫خود صرفا همجواري پرتنش دارند‪ .‬نكته اين است‬
‫همراه ميآورد‪ .‬از سوي ديگر‪ ،‬در جريان روايت‪ ،‬آنچه‬ ‫كه اينوآن در دل هم نهفتهاند‪ .‬تعارض عقل در خود‬
‫ممكن است از چشمها پنهان بماند‪ ،‬نبردي با همان‬ ‫جنون نهفته است‪ .‬به گفته اسﻼوي ژيژك در منطق‬
‫حدت با هستهي برسازندهي جنون است‪ .‬در رمان‬ ‫ديالكتيك »عقل شبكهي آرامشبخش نيست كه‬
‫تنها شخصيتهايي از اين كشمكش بهدورند كه‬ ‫صرفا تناقضها‪ ،‬هياهوها‪ ،‬جنون و از اين دست را‬
‫وظايف خود را به گونهي قطعي در قلمرويِ نظريِ‬ ‫حل كند يا بپوشاند‪ .‬برعكس‪ ،‬عقل حد نهايي جنون‬
‫روشن انجام ميدهند و مبانيِ اخﻼقيِ ترديدناپذير‬ ‫است‪ .‬مسئله اين نيست كه ما‪ ،‬از يك سو‪،‬‬
‫دارند‪ .‬نگهبانها در داستان نماد‪ ‬همين دسته به‬ ‫ساختارهاي عقﻼني داريم و بعد‪ ،‬از سوي ديگر‪ ،‬با‬
‫عنوان پوليس )دولت( هستند‪.‬‬ ‫تعارض حيات مواجهايم و اين كه به نوعي بايد ايندو‬
‫آميزش عقلوجنون‪ ،‬و هستيونيستي در سطوح‬ ‫را كنار هم بياوريم‪ .‬برعكس‪ ،‬تناقض و تعارض در‬
‫مختلفي بازتاب يافته است‪ .‬تا جايي كهدر رمان‬ ‫عظيمترين مقياس در خود عقل نهفته است‪ .‬به‬
‫مرزها درهم ريختهاند‪ .‬نوعي التقاطگرايي بازيگوشانه‬ ‫عبارتي عقل حد‪ ‬غايي جنون است‪ .‬مي توان گفت‬
‫ي پستمدرنيستي كه در آن مرز شهروروستا‪ ،‬مرز‬ ‫عقل مازاد جنون است‪«.‬‬
‫چراغ قرمزوسبز‪ ،‬مرز آفاقوانفس‪ ،‬مرز جديتوطنز‪،‬‬
‫مرز حاشيهومتن‪ ،‬مرز افسانهوواقعيت‪ ،‬و مرز‬ ‫سنتز آگاهي از همين ديالتيك‪ ‬برآشوبندهيِ‬
‫اوريژينالوماريژينال درهم ريختهاند‪ .‬به عﻼوه‪ ،‬نه‬ ‫عقل و جنونسربرميآورد‪ .‬قهرمان داستان در حال‬
‫تنها تدوام خطي زمان در اين رمان فروپاشيده‪ ،‬بلكه‬ ‫گريز از دنياي عقل به ساحت‪ ‬جنون به جايي‬
‫در برخي مقاطع رمان‪ ،‬زمانهاي مختلف به عوض‬ ‫نميرسد‪ ،‬در يك زمان مستدير بيشتر سرگردان‬
‫جانشيني حالت همنشيني يافتهاند‪ .‬به اين معني كه‬ ‫ميشود‪ .‬چراكه دو ساحت در كار نيست‪ ،‬يك ساحت‪‬‬
‫بعضن گذشته و حال و آينده همزمان اتفاق مي‬ ‫پرتنشِ مركب از عقل و جنون در ميان است‪ .‬به‬
‫افتند‪ .‬تنها شبوروز از اين آميختگيِ ديوانهوار تا‬ ‫عبارت ديگر‪ ،‬عقل ساحت فراگيري نيست كه تضاد‪‬‬
‫‪٢٣٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫پوليس است‪ .‬و ما در نبود دولتشهري كه بار سنگين‬ ‫حدودي جان سالم بدر بردهاند كه احتماﻻ مربوط‬
‫زبان را بر دوش كشد‪ ،‬چارهاي جز مغازلهي دمادم با‬ ‫است به سيطرهي سهمگين سنت و عجز ذهنيت من‬
‫آن نداريم‪ .‬از همين رو‪ ،‬در اين رمان با زبان به‬ ‫در خﻼصي از دوگانهي ازلي و خوفناك خيروشر‪ .‬به‬
‫معاشقهي تمام عيار برخاستهام‪ .‬معاشقهاي براي‬ ‫عﻼوه‪ ،‬جرأت آن را نداشتم كه زمانپريشي و‬
‫همدليِ ژرف جهت‪ ‬كشف‪ ‬ﻻيههاي معناشناختياش؛‬ ‫گسيختگيهاي مكاني را به همان شدت به شخصيت‬
‫جهت‪ ‬فرانماييِ زيباييهايِ نهفتهاش؛ جهت‪ ‬انتقالِ‬ ‫ها هم سرايت دهم‪ .‬دلم ميخواست ناخودآگاه افراد‬
‫لذت‪ ‬بيدريغي كه جان مخاطب را از حﻼوت آكنده‬ ‫بيش از آنكه يكپارچگي را تداعي كند‪ ،‬به چندپارگي‬
‫كند؛ جهت آفرينش تعليقي كه همچون تب و لرزي‬ ‫ضمير شخصيتهاي كورت ونهگات نزديك شود‪.‬‬
‫اضطرابآفرين تنِ "معرفت‪ ‬مستقر در زبان رسمي"‬ ‫چندپارهگياي كه به مشغلهي روزانهي شاخهاي از‬
‫را بلرزاند‪ .‬البته اين دقت و وسواس را نيز داشتم كه‬ ‫روانكاوي تبديل شده است در سه ساحت امر واقعي‪،‬‬
‫شيفتگي به زبانْ راه به سياست رمانتيك نبرد؛‬ ‫امر خيالي و امر نمادين‪ .‬ليكن به دليل تنگناي‬
‫مهلكهاي كه ميتواند پاياني باشد بر سياست و‬ ‫زباني‪ ،‬نزديكي بيش از حد به اين نوع گسيختگي‬
‫آغازي براي مرگ‪ .‬كاري كه جنبش رمانتيك و‬ ‫ممكن نبود‪ .‬لذا من هم چارهاي جز رعايت حال زبان‬
‫هومبولت در زبان آلماني كردهاند و باستانگرايي و‬ ‫را نداشتهام‪ ،‬يك دغدغهي هميشگي‪ .‬منظور از‬
‫كسروي در زبان فارسي‪.‬‬ ‫رعايت حال زبان چيست؟‬
‫در سطوح عملي‪ ،‬رعايت حال زبان بيهزينه‬
‫نبوده است‪ .‬لحن اسكيزوفرنيك شخصيت اصلي كه‬ ‫‪ .٢‬دغدغهي هميشگيام در اينجا همسايهي‬
‫خود راوي نيز هست‪ ،‬خواندن داستان را به لذت‬ ‫سنگين خود را بر سراسر رمان گسترده است‪ :‬زبان و‬
‫وافري ميآميخت اگر فضاي رمان با غرقشدن در‬ ‫بازي سرگيجهآور نشانهها‪ .‬واقعيت اين است كه ما‬
‫زباني آشفته تيرهوتار ميشد‪ .‬ليكن با عنايت به نكته‬ ‫اكنون به معاشقه با زبان برخاستهايم تا بتوانيم آن را‬
‫اي كه پيشتر ذكر كردم‪ ،‬عامدانه خواننده را از اين‬ ‫از ناخودآگاهمان به عرصهي زندگي احضار كنيم‪ .‬اگر‬
‫لذت محروم كردهام‪ .‬مثﻼ با استفاده از زبان تركيبي‬ ‫در آمريكاي زمانِ همينگوي ميزيستم نه به زباني‬
‫)زباني خشن و شفاهي براي سرنگهبان‪ ،‬خشك و‬ ‫صيقل يافته مينوشتم و نه به شيوهي گرانبار از‬
‫دستوري براي پزشك‪ ،‬حكيمانه براي اوزان‪ ،‬شاعرانه‬ ‫شاعرانگي شكسپيري وقعي مينهادم‪.‬سعي ميكردم‬
‫براي زن نوازنده( ميشد بر غناي زيباشناختي افزود‪.‬‬ ‫مثل آنتون چخوف و يا ناظم حكمت زبان را به‬
‫اما به دليل وضعيت كنوني زبان تركي آذربايجاني نه‬ ‫جوراب شيشهاي ناديدني* تبديل كنم‪ ،‬بيهيچ آرايه‬
‫چنين تواني داشتم و نه موافق آن بودم‪ .‬زيرا أثر را‬ ‫اي‪ .‬اما در اينجا زبان تركيِ آذربايجاني در غياب‬
‫به زباني نوشتهام كه ضربات يكسانسازانهي نود ساله‬ ‫دولتشهر متبوعش‪ ،‬در مرحلهي آوا خفقان ميگرفت‬
‫را به سختي تابآورده است‪ .‬زباني كه راه آن به‬ ‫اگر من به عنوان سخنگوي ناچيزش صوت را به‬
‫مراكز تحصيل بسته بوده‪ ،‬و هرگونه فعاليت براي‬ ‫مرحلهي سخن ارتقا نميدادم‪ .‬فلسفهي كهن يونان‬
‫اصﻼح و پيشرفتاش پيشاپيش بار كيفري دارد‪.‬‬ ‫ميدانست كه زايش زبان مقارن ظهور سياست و‬
‫‪٢٣٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫به تنهايي سخن ميگويد‪ ،‬بدون سوژهي سخنگو و‬ ‫اكنون كه راديو و تلويزيونهاي دولتي در تبريز‪،‬‬
‫بدون مخاطب‪ ،‬در خود فرو رفته‪ ،‬در گلو گيركرده‪،‬‬ ‫اروميه‪ ،‬اردبيل و زنجان پافشارانه دستاندركار‬
‫كه پيش از آنكه به بيان درآيد درهم ميشكند و آرام‬ ‫تخريب آن هستند‪ ،‬ما سخت محتاج زبان معيار بين‬
‫و بيصدا به سكوتي باز ميگردد كه هرگز از آن جدا‬ ‫اﻻذهاني هستيم‪ .‬از اين رو‪ ،‬هر گونه تأكيد بر ژارگون‬
‫نشده بود؛ ريشهي سوختهي معنا‪ «.‬و اگر راست‬ ‫ها و لهجهها ضربهاي ديگر بر پيكر زبان معيار رنجور‬
‫باشد كه زيستبومِ ديوانه در ساحتي خارج از نظامِ‬ ‫است‪ .‬من كه بياغراق تمام عمرم را به احيا و‬
‫توليد‪ ‬معناست‪ ،‬در اينجا ما به مرز ناممكن نزديك‬ ‫گسترش زبان صرف كردهام‪ ،‬در وضعيت كنوني‬
‫ميشويم‪ .‬پس خود‪ ‬گفتن از ديوانگي و روايت‪ ‬نفسِ‬ ‫كمك به قوام زبان معيار را شرط سياستورزي مي‬
‫سكوت‪ ‬آن‪ ،‬پيوستن به جبههي دشمن است‪» .‬چرا‬ ‫دانم و نماد تفكر انتقادي در برابر وضع موجود‪ .‬بعضا‬
‫كه ستايشِ سكوت همواره در چهارچوب لوگوس‬ ‫گريزي از بردوش كشيدن اين وظيفهي دشوار‬
‫يعني در زباني صورت ميگيرد كه چيزها را به ابژه‬ ‫نيست‪ .‬چرا كه جبري در اين قضيه نهفته است‪ .‬چرا‬
‫تبديل ميكند‪ «.‬از آنجايي كه لوگوس چيزي جز‬ ‫كه وقتي موجوديت زبان در خطر افتد‪ ،‬به‬
‫"معناي تاريخي و عقل" نيست‪ ،‬حتي "خوب گفتن‬ ‫كوچكترين بهانهاي از ناخودآگاه به خودآگاه فوران‬
‫از سكوت‪ ‬جنون" نيز در حكمِ تسخيركردن و به‬ ‫ميكند‪.‬‬
‫تصرفدرآوردنِ جنون به واسطهي گفتارِ عقل است‪.‬‬
‫‪ .٣‬اگر تاريخي جز تاريخ عقﻼنيت و معنا وجود‬
‫‪ .٤‬خوف آن نداشتهام كه داستاني سوژهگريز و‬ ‫نداشته باشد‪ ،‬انفصال زبان و تفكر از يكديگر به امري‬
‫ايدئولوژيستيز نقل كرده باشم كه دست آخر سر از‬ ‫حاشيهاي بدل ميشود‪ .‬اصﻼ مگر زبان صرفا زبانِ‬
‫تعهد ايدئولوژيك درميآورد‪ .‬ميخواستم سوژه را‬ ‫عقل نيست‪ .‬اگر چنين باشد آيا زبان در جبههي‬
‫پشت سر بگذارم اما سوژه مرا پشت سر گذاشت‪ .‬به‬ ‫مقابل جنون قرار نميگيرد؟ در اين صورت آيا زبان‬
‫عﻼوه ميخواستم لذت چوبگذاشتن ﻻي چرخهي‬ ‫شاخصهي عقل و سكوت شاخصهي جنون نيست؟‬
‫انقياد سوژه و هويتيابي به معناي آلتوسري را درك‬ ‫حال با اين ابزارِ مهيب و ابژهسازِ جبههيِ مخالف‪،‬‬
‫كنم‪ .‬ميخواستم فاعل اجتماعي از طريق جنون به‬ ‫مگر ميتوان وارد‪ ‬حريمِ پ‪‬ررمزوراز جنون شد؟ آيا‬
‫مرز ناممكن نزديك شود‪ .‬مثﻼ براي تثبيت موقعيت‬ ‫چارهاي جز همان راهحل هگلي باقي است كه‬
‫خود و قوام هويتش از استيضاح ديگريِ بزرگ )نظم‬ ‫تناقض را از بيرون به درون عقل ميراند؟ از اين رو‪،‬‬
‫نمادين موجود( سرباز زند؛ آنهم به شكل سرسري و‬ ‫تعجبي ندارد كه در اين رمان يا عاقﻼن حرف مي‬
‫شيطنتآميز‪ .‬خطركردن به هدف فرورفتن در دل‬ ‫زنند و يا آنانكه درآستانهي ديوانگياند‪ .‬ديوانگان‬
‫نظم جاري براي ايجاد اغتشاش جزئي در هارموني‬ ‫ساكتاند‪ ،‬و يا اينكه در تنهايي‪ ،‬بيكسي و سكوت‬
‫آن‪.‬‬ ‫سخن ميگويند با كلمات بدون زبان‪ .‬اسمي از آنان‬
‫بر اين اساس‪ ،‬ميشد زن داستان را پرومته وار‬ ‫هست اما ماهيتشان در هالهاي از سكوت پيچيده‬
‫ترسيم كرد‪ ،‬نشد‪ .‬البته بعد از قوام نهايي داستان به‬ ‫است‪ .‬به گفتهي فوكو »زمزمهي مصرانهي زباني كه‬
‫‪٢٣٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫كنند‪ .‬اينها همه درست‪ ،‬اما دليل ديگري دارم كه‬ ‫اين صرافت افتادم‪ ،‬يعني زماني كه داشتم شخصيت‬
‫فهم حاصل از خوانشِ ديگران بسيار متفاوتتر از‬ ‫خان را كه مردي مجهولالهويه قفقازي بود‪ ،‬ورز مي‬
‫خوانش من خواهد بود‪ .‬دليل اين است‪ :‬در اين رمان‬ ‫دادم‪ .‬چرا كه پرومته پس از آنكه آتش را از خدايان‬
‫گفتههاي بسياري را ناخودآگانه ناگفته گذاردهام‪.‬‬ ‫دزيد و به انسان بخشيد‪ ،‬در كوههاي قفقاز دربند‬
‫وقتي خودم رمان را ميخوانم‪ ،‬آن ناگفتهها به گونه‬ ‫شد‪ .‬اشكال نخست در تفاوت جنسي بود‪ .‬پرومته‬
‫ي ناخودآگاه در گوشم طنين مياندازند‪ .‬اما اين‬ ‫پسر پاپتوس بود وقهرمان داستان من زني عادي‪ .‬از‬
‫نگفتهها در خوانندگان متناسب با احساس‪ ،‬عاطفه‪،‬‬ ‫اين گذشته‪ ،‬امتناع از پردازش پرومتهوار شخصيت‬
‫شناخت و آرزوهايشان جان خواهد گرفت‪ .‬حاصل امر‬ ‫زن داستان دليل سادهتري داشت‪ :‬دير به صرافت‬
‫احتماﻻ رماني خواهد بود كه بخش بزرگي از آن را‬ ‫افتاده بودم‪ .‬داستان قوام گرفته بود و وقت و دماغ به‬
‫خواننده بيهيچ شباهتي با تصورات من خواهد‬ ‫همريختن كل ساختار داستان را نداشتم‪ .‬و البته از‬
‫نوشت‪ .‬فقط ماندهم كه آيا اين خواندن رمان را‬ ‫اين ميترسيدم كه به قول فروغ اسدپور »اين فيگور‬
‫دشوار خواهد كرد و يا بيهيچ زحمتي تحقق خواهد‬ ‫در دستهاي ما‪ ،‬بيش از اين كه يادآور دانشوري‬
‫يافت؛ چيزي چون خودكاري سوررئاليستي‪.‬‬ ‫متعهد به آزادي و برابري باشد‪ ،‬نماد خشماگيني و‬
‫تعصب و نابردباري در برابر كساني بشود كه از‬
‫نكتهي آخر اينكه در جريان روايت‪ ،‬حضور يك‬ ‫پذيرفتن "هديه" سربازميزنند‪«.‬‬
‫"راوي داناي كودن" بار گسترش داستان را بردوش‬ ‫اما اشكالِ اساسي ضدسوژه بودنِ تمِ اصلي بود‪.‬‬
‫دارد‪ .‬از اين رو بعيد نيست براي نوشتن اين رمان‬ ‫جانمايهي تعليق داستاني در اين رمان شكستهاي‬
‫چند روزي را با نام و قيافهي مبدل وارد تيمارستاني‬ ‫پيدرپي در رسيدن به هدف است‪ .‬به عﻼوه‪ ،‬سوژه‬
‫شده باشم‪ .‬و حتي به عنوان ديوانه مورد روانكاوي‬ ‫در اين رمان مركزيت زدوده است‪ ،‬قهرمانها‬
‫قرار گرفته باشم‪ .‬كاش در لحظهاي كه پزشك با‬ ‫ناقهرماناند‪ .‬اين با روح پرومته نميخواند‪ .‬اما بهتر‬
‫دستيارش در بارهي "پارانويا و جان زيبا" حرف مي‬ ‫بود زن داستان از روند ضدسوژگي داستان‬
‫زدند‪ ،‬با ايدهي ﻻكاني سوژهي خط خوردهو يا با‬ ‫خشمگينانه سرباز زند‪ .‬وقتي در متن داستان به زنِ‬
‫اشارهي ناقص به نگرش هگل به جان زيبا به ميان‬ ‫قهرمان امر ميكنند كه سازِ محبوبش را طعمهي‬
‫حرفشان نميدويدم‪ .‬چرا كه آندو از شدت تعجب به‬ ‫آتشكند‪ ،‬صرفا از دمِ در باز ميگردد و مراسم را برهم‬
‫آستانهي ديوانگي رسيده بودند‪ .‬با اين حال حضور‬ ‫ميزند‪ .‬آوارگي زن در كوه و دشت كافي نيست‪ .‬او‬
‫موقت در آن مكان تجربهي تلخي بود و تأييدي بر‬ ‫بايد كاري فعاﻻنه ميكرد‪.‬‬
‫اين سخن ژيژك كه »جنون چيزي هولناك است ـ‬
‫ديوانهها رنج ميكشندـ نادرست است كه تﻼش‬ ‫‪ .٥‬رمان آنچيزي نيست كه بيانش ميكنم‪،‬‬
‫كنيم بعدي آزاديبخش در جنون پيدا كنيم‪«.‬‬ ‫بلكه چيزي است كه خواننده خواهد خواند‪ .‬آنهم‬
‫صرفا نه به خاطر ايدهيِ جذابِ مرگ‪ ‬مولف و يا بنا‬
‫به دﻻيلي كه بر قرائت‪ ‬برسازندهيِ خواننده تأكيد مي‬
‫‪٢٣٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫بارتين ‪١٩٧٠‬ده ياييمﻼديغي اس‪/‬زد باشليقلي‬ ‫‪١‬‬


‫شريف مردي‬
‫كيتابيندا آنﻼتي اوزرينده قورامﻼشديرديغي سونوجا‬
‫اشاره ائديب؛ ساووندوغو هر آنﻼتينين توم‬
‫قارماشيقليقﻼرينا باخماياراق بوتونلوكله بئش‬
‫دوزگويله اؤرتوشدوردويونو آچيقﻼياراق‪ ،‬همن‬
‫دوزگولر اوزره قيسا تانيتيم وئرهجهيم‪ .‬تانيتيمﻼرﻻ‬
‫برابر آديني چكديييم آنﻼمسال بيرئيلرين قاوراييشي‬
‫قوﻻي اولسون دئيه سون ايللرده ياييمﻼنميش اؤيكو‬
‫يوخسا رومانﻼردان اؤرنكلر گيترهجهيم‪ .‬ايرهليده‬
‫ايسه غفور امامي زاده خياوينين هر ايكي اثرينين‬ ‫يوخلوغون وارليغي‬
‫بيرر اؤيكولريني قيسا اؤزتلرييله اله آلديغيم يؤنتم‬
‫دوغرولتوسوندا آچيقﻼياراق‪ ،‬يازارين حيكايهلرينده‬ ‫روﻻن بارت قورامﻼشديرديغي آنﻼتيبيلم‬
‫يارارﻻنديغي دوزگولري و ده يارارﻻنماديقﻼريني‬ ‫چرچيوهسينده »قيرميزيم« و »سوموكلري‬
‫گؤسترهجهيم‪.‬‬ ‫قالميشدي« حيكايه توپلوسونون‬
‫مقالهنين سونوندا‪ ،‬اله آلديغيم كيتابﻼرين‬ ‫اينجهلهمهسي ايله‪ ،‬آنﻼتي اوزره اؤزوتلهديي‬
‫اؤيكولرينين باشقا اؤزلليكلرينه قيساجا توخوناراق‬ ‫آنﻼمسال بيرئيلرين تانيتيمي‬
‫»جيلخ آنﻼتي« قاوراميني ساوونوب‪ ،‬يازارين ايسه‬
‫آنﻼتيسيندا بو دوغرولتودا آدديمﻼديغيني‬
‫اؤزت‬
‫وورغوﻻياجاغام‪.‬‬
‫غفور امامي زاده خياوي ايكينجي كيتابيني‬
‫آچار سؤزلر‪ :‬روﻻن بارت‪ ،‬آنﻼمسال بيرئي‪،‬‬
‫»سوموكلري قالميشدي« باشليغي ايله اوخوجو‬
‫اوخورجا متن‪ ،‬يازارجا متن‪ ،‬قيرميزيم‪ ،‬سوموكلري‬
‫كوتلهسينه سونموش؛ ايكي ايل اؤنجه ايسه‪،‬‬
‫قالميشدي‬
‫‪١٣٩٦‬دا‪» ،‬قيرميزيم« آدلي اؤيكو توپلوسونو‬
‫ياييمﻼميشدي‪ .‬بورادا آماجيم يازارين اؤيكولرينه‬
‫گيريش‬ ‫تنقيد گؤزو ايله باخاراق‪ ،‬فرانسيز گؤسترگهبيليمچي‬
‫‪٢‬‬
‫روﻻن بارتا گؤره‪ ،‬بوتون آنﻼتيﻼر فرقلي‬ ‫و الشتيرمن‪ ،‬روﻻن بارت يؤنتهمي ايله آنﻼتي بيليم‬
‫شكيللرده بير آرايا گتيردييي ياپيسال اؤزلليكلري‬ ‫چرچيوهسينده اؤيكولرين ياپيسيني بليرتيب‪،‬‬
‫اورتايا قويور‪ .‬بيرئيسل آنﻼتيﻼر آراسينداكي فرقلره‬ ‫دوﻻييسي ايله بارتين اؤنه سوردويو قيسا تانيتيمﻼ‬
‫باخماياراق‪ ،‬اونﻼري دوزهنلي شكيلده آييرماق ايچين‬ ‫اؤنوموزده اوﻻن متنين »اوخورجا« يوخسا »يازارجا«‬
‫ياپيسالچي ياخﻼشيقﻼ‪ ،‬روﻻن بارت‪ ،‬اونوره دئ‬ ‫اولدوغونو دارتيشاجام‪ .‬آنجاق ايلك اؤنجه روﻻن‬

‫‪1‬‬
‫)‪2 Roland Barthes (1915-1980‬‬ ‫‪- sharifmardi@gmail.com; 09191543538.‬‬
‫‪٢٣٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫هوهسلهنديريب‪،‬‬ ‫آچيقﻼنماسينا‬ ‫سورغوﻻرين‬ ‫بالزاك‪١‬ين »سارازين‪ «٢‬باشليقلي قيسا اؤيكوسوندن‬


‫اوخوماغين دوامينا ايستك يارادير‪ .‬هر حالدا‬ ‫‪ ٥٦١‬آنﻼمسال بيريم چيخاريب‪ ،‬بونﻼري بوتونلوكده‬
‫سورهجي‬ ‫اوخوما‬ ‫آلمايينجا‬ ‫جاوابﻼري‬ ‫آنﻼتي دوزگولري اوﻻراق بئش فرقلي دوزگويه‬
‫بوراخيلماياجاقدير و متن ايسه يانيتﻼري چؤزن‬ ‫آييرير‪ .‬بارت آنﻼتيني سورن ايكي گوجو ـ‬
‫آيرينتيﻼري گئري ساخﻼماقﻼ پروسهني داها‬ ‫سوروﻻرين جاوابﻼنماسي و ائيلملر چؤزومونون‬
‫هيجانلي ائدر‪ .‬پوليسي اؤيكولر ان ياخشي اؤرنك‬ ‫سونوجو اورتايا چيخماسي ـ بيربيريندن آييرير و‬
‫اوﻻبيلر؛ بئله بير حيكايهنين بوتون آنﻼتيمي باشليجا‬ ‫دوﻻييسي ايله ده بير حيكايهنين اوخوماغينا ماراقلي‬
‫‪٣‬‬
‫يورومبيلگيسل دوزگو ايله اولوشور‪.‬‬ ‫اولدغوموزو بونﻼرا باغﻼيير‪ .‬يورومبيلگيسل دوزگو‬
‫اؤرنك‪» :‬قيرميزيم« باشليقلي اؤيكو توپلوسونون‬ ‫حيكايهدن اوﻻن آسقي‪ ،‬يا سوروﻻرين‬
‫سون حيكايهسي‪» ،‬بو يخچال دوزهلن دئييل«‬ ‫جاوابﻼنماسينا و پروآيرئتيك دوزگو‪ ٤‬ايسه ائيلملر‬
‫عنواني ايله‪ ،‬بئله باشﻼنير‪:‬‬ ‫چؤزومونون سونوجو اورتايا چيخماسينا قاييدير‪.‬‬
‫»باشينداكي قارا چادراسي ايله گئجهنين بو‬ ‫يورومبيلگيسل و پروآيرئتيك دوزگو زامانسال‬
‫واختيندا‪ ،‬ياس ائويندن گليردي قادين‪ .‬قاپيني‬ ‫سيراﻻما ايله ايلگيليديرسه‪ ،‬بونﻼرا اك اوﻻراق روﻻن‬
‫باغﻼدي‪ .‬كيليدي بوروب تيق سسي ائشيدندن‬ ‫بارتين تانيمﻼديغي باشقا اوچ دوزگو آنجاق‪ ،‬زامان‬
‫سونرا‪ ،‬دهليزين قارانليق گيرهجهييندن ايچري‬ ‫يوخسا اوﻻيﻼرين ايرهليلهييشي ايله باغﻼنتيلي‬
‫كئچمهميش آشپازخانادان چيخان ساري ايشيغين‬ ‫دئييلدير‪ .‬آنﻼمسال دوزگو‪ ،٥‬سيمگهسل دوزگو‪ ٦‬و‬
‫قاباغيندا يئريندهجه قالدي‪ .‬قاچمادي‪ ،‬قيشقيرمادي‪،‬‬ ‫كولتورل دوزگو‪ .٧‬سايديغم بئش دوزگونو‬
‫ديزلري اؤزو اؤزونه قاتﻼندي‪ .‬گؤزلري يومولدو‪«.‬‬ ‫تانيمﻼياراق‪ ،‬اؤرنكلرله اچيقﻼماغينا چاليشاجام‪.‬‬
‫)امامي زاده خياوي‪.(١٠٩ :١٣٩٦ ،‬‬
‫بو جوملهلر حيكايهنين باشﻼنيشيندا بير نئچه‬ ‫آنﻼمسال بيرئيلر‬
‫سورغونون يارانماسينا نهدن اولور‪ :‬ساري ايشيغين‬ ‫‪ -١‬يورومبيلگيسل دوزگو‪ :‬بير حيكايهدهكي‬
‫سببي نه؟ ساري ايشيغين قاباغيندا ديز چؤكن‬ ‫آچيقﻼنمايان هر هانكي بير اؤيهني ايفاده ائدر؛‬
‫قادينين باشينا نهلر گلهجك؟ آنﻼتيچينين »قارا‬ ‫ايشلهوي آنﻼتيدا بليرسيزليك و گيزم تؤرهتمكله‬
‫چادرا«‪» ،‬گئجهنين بو واختي«‪» ،‬ياس ائوي«‪» ،‬تيق‬ ‫آچيقﻼما گركديرن سورغوﻻر اورتايا چيخارماقدير‪.‬‬
‫سسي« و »دهليزين قارانليق گيرهجهيي« ايشارهلري‬ ‫باشقا سؤزله‪ ،‬يورومبيلگيسل دوزگو حيكايهده آسقي‬
‫آﻻنين دهشَتلي اولدوغونو داها قالين ائدرك‪،‬‬ ‫اولوشدوراراق‪ ،‬اوخوجونو چؤزولمهسي گركن‬
‫ياراديﻼن آسقييا هيجان وئرير؛ بير طرفدن ايسه‬
‫»قالدي«‪» ،‬قاچمادي«‪» ،‬قيشقيرمادي«‪» ،‬ديزليري‬ ‫)‪1 Honoré de Balzac (1799-1850‬‬
‫اؤز اؤزونه قاتﻼندي« و »گؤزلري يومولدو« كيمي‬ ‫)‪2 Sarrasine (1830‬‬
‫)‪3 Hermeneutic Code (herméneutique‬‬
‫نفس كسن ائيلملر ايله اوخوجودا اوخوماغين داوامينا‬ ‫)‪4 Proairetic Code (proaïrétique‬‬
‫)‪5 Semic Code (sémiotique‬‬
‫ايكي قات ماراق يارادير‪ .‬سيراﻻديغيم ايشارهلر‪،‬‬ ‫)‪6 Symbolic Code (symbolique‬‬
‫)‪7 Cultural Code (culturel‬‬

‫‪٢٣٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫دالﻻريندا اوتوروب اؤزومو گيزلهتديم‪ .‬حسن بئچهني‬ ‫ياراديﻼن آﻻنا رنگ )قارا‪ ،‬گئجه‪ ،‬ياس‪ ،‬دهليزين‬
‫اييرمي مئتير قاباقدا الينده توتموشدو‪ .‬افشينين‬ ‫قارانليغي( ايله سس )تيق( قاتاراق و ائيلملر ايسه‬
‫ايشارهسي ايله بوشﻼدي‪ .‬بئچهني چاغيرماق اوچون‬ ‫تيترر دورومدا دوناقﻼنماغي گؤستررك نئچه بويوتلو‬
‫فيش چالديم‪ .‬سسيمي ائشيدينجه اوزون قيرميزي‬ ‫آنﻼتي اولماغا يارارلي اولموش‪) ١.‬مردي‪:١٣٩٨ ،‬‬
‫بوينونو يانيؤرهسينده گزديردي‪ .‬ايلك دؤنه ايدي‬ ‫‪ .(١٥٨-١٦٩‬ايرهليده آچيقﻼناجاغي يارانان‬
‫سسيمي ائشيديردي اؤزومو گؤرموردو‪ .‬ياواش ياواش‬ ‫دورومون آسقيسي‪ ،‬يورومبيلگيسل دوزگو اوﻻراق‪،‬‬
‫سسه دوغرو گلينجه آديني دا چاغيرديم‪ :‬قيرميزي‪،‬‬ ‫اوخوما سورهجيني داها لذتلي ائدير‪.‬‬
‫قيرميزيم‪) «.‬اماميزاده خياوي‪(٦١ :١٣٩٦ ،‬‬ ‫‪ -٢‬پروآيرئتيك دوزگو‪ :‬پروآيرئتيك دوزگو‪،‬‬
‫»اوﻻي« اوشاقﻼرين آياغا دورماغي ايله باشﻼنير‬ ‫آنﻼتي گرگينليييني يارادان‪ ،‬آنﻼتينين ائيلملريني و‬
‫و اوخوجو گؤزلهيير اوشاقﻼرين دؤردونون ده‬ ‫يا كيچيك سيراﻻريني قاپسايان دوزگودور‪.‬‬
‫دوردوغوندان سونرا نه اوﻻجاق و اوندان سونرا و داها‬ ‫پروآيرئتيك اؤزلليييني داشييان آنﻼتينين ايرهلييه‬
‫سونرا‪..‬؟ ائيلملر بير دوزنده بيربيرينين آرديندان‬ ‫دؤنوك بير سوروشو وار‪ .‬كاراكتئرين ائيلملريني و‬
‫اوخوجونون گؤزو متنده ايرهليلهيينجه بليرلهنير‬ ‫اوﻻيﻼري سيرايﻼ گتيررك اوخوجودا سونوجو‬
‫)اوشاقﻼر دورور‪ ،‬آنﻼتيچي گيزلهنير‪ ،‬بئچه بوراخيلير‪،‬‬ ‫ايزلهمه ايستهييني قيديقﻼيير‪ .‬اوخوجونون گؤزو‬
‫آنﻼتيچي فيش چالير‪.(...‬‬ ‫متنده ايرهليلهيرك فرقلي بيگي پارچاﻻريني‬
‫باشقا اؤرنك‪» :‬قيزيل آتيم و باشقا اؤيكولر«‬ ‫قازانماقدادير‪ .‬بئله بير متنلرده پسيكولوژيك‬
‫باشليقلي اؤيكو توپلوسونون سون اؤيكوسو اوﻻن‬ ‫ايچگودولرين ائيلملري بيله اوخوجو طرفيندن‬
‫»قيزيل آتيم«‪.‬‬ ‫حركتلر و يا فعاليتلرين اولوشومو آچيسيندان‬
‫»آلت دوداغي اختيارسيز بوراخيليب سالﻼندي‪،‬‬ ‫آيريلير‪ .‬بو اوزدن ده بارتين »اوخورجا متن«‬
‫اوزون ساري ديشلري گؤروندو‪ .‬آغزيندان آخان‬ ‫قاورامي ايله باغﻼنتيليدير‪) .‬ايرهليده »اوخورجا و‬
‫شيرهجه سو دوداغيندان سوزولوب قيريلمادان يئره‬ ‫يازارجا متن«لري آچيقﻼياجام(‪ .‬باشقا سؤزله‬
‫چاتيردي‪ .‬گؤركملي‪ ،‬يئلكنه اوخشار بوينو ايلديريم‬ ‫پروآيرئتيك دوزگونو »ائيلمسل دوزگو« ده‬
‫وورموش پاليد تك ييخيليب قينيندان آسيلميشدي‪.‬‬ ‫تانيتديرابيلريك‪.‬‬
‫قيچﻻري جانا گلدي‪ .‬ايلك دفعه ساغ قيچي‬ ‫اؤرنك‪» :‬قيرميزيم« باشليقلي اؤيكو توپلوسونون‬
‫دؤزومدن دوشوب بوكولدو‪ .‬شومﻼيان ديوار كيمي‬ ‫آلتينجي حيكايهسي‪» ،‬قيرميزيم« عنواني ايله‪ ،‬بئله‬
‫اؤزونو بوراخيب يئره سرهلندي‪ .‬خاميت داياندي‬ ‫باشﻼنير‪:‬‬
‫خيرخيراسينا‪ ،‬ناراكي قويروغونو دا قاهاريب‬ ‫»اوشاقﻻرين دؤردو ده آياغا دوردو‪ .‬من‬
‫شاققيلتييﻼ ائنديردي‪ .‬قارنينين آلتيجا سوروشدو‪.‬‬
‫داشقانين سول قولو قابيرغاسيني قيردي‪ .‬داراما‬
‫‪» ١‬داغيتماغا دوغرو« باشليقلي كيتابيمدا »كاش يخجاليز بوندان‬
‫دوران يوگن چال كئچيرتدن آيريليب اوردونا زوﻻق‬ ‫چوخ قاباق خاراب اوﻻيدي« مقالهده‪» ،‬بو يخچال دوزهلن دئييل«‬
‫سالدي‪ .‬ايكي آغير مرجي چووالي دا قابيرغاسينين‬ ‫باشليقلي اؤيكويه گؤره آيرينتيلي دارتيشميشام‪.‬‬

‫‪٢٣٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫سويوموشدو‪ ،‬ياپيشمادي هئچ‪) «.‬مردي‪:١٣٩٥ ،‬‬ ‫آلتيندا اوﻻن بوشلوغو دولدوردو‪) «.‬صادقي اشرافي‪،‬‬
‫‪.(١٧‬‬ ‫‪.(٨٥-٨٦ :١٣٩٢‬‬
‫اؤيكو آنﻼتيچينين »اؤلوم« قاورامي ايله‬ ‫آنﻼتيچي »قيزيل آتي«ين آغير يوكون آلتيندا‬
‫اوغراشيب‪ ،‬بؤيودويو ايله اؤلومدن آلقيﻼديغي آنﻼمين‬ ‫چكن عذابي آيرينتيلي اوﻻراق اوخوجونون گؤزو‬
‫د‪‬ييشدييي آنﻼتيلير‪ .‬بيرينجي پاراگرافدا‪ ،‬آنﻼتيچي‬ ‫اؤنونه گؤزلجه سرگيلهيير و اوخوجو ايسه گؤزو‬
‫»ايلك كز اؤلومله« قارشيﻼشديغيندا ياشامين هانكي‬ ‫متنده ايرهليلهيرك فرقلي بيلگي پارچاﻻريني‬
‫دؤنهمينده اولدوغو بللي دئييل؛ هئچ اشاره ده‬ ‫قازانماقدادير‪.‬‬
‫اولونمور هانكي ياشدا ايك كز اؤلومله قارشيﻼشير‪.‬‬ ‫وورغوﻻديغيم كيمي‪ ،‬يورومبيلگيسل و‬
‫ايكينجي پاراگراف آنجاق »من قبريستانليغا‬ ‫پروآيرئتيك )ائيلمسل( دوزگو زامانسال سيراﻻمايﻼ‬
‫گئتمهديم‪ .‬نامازينا دا آپارماديﻼر مني‪» ،«.‬او قارپيزي‬ ‫ايلگيلي و ايرهلييه دؤنوكدور؛ بير حيكايهني )يا بير‬
‫گئجه ده وئرمهديلر بيزه« و »صاباحيسي تهراندان‬ ‫ياپيتي( باشدان سونا قدر سيرايﻼ ايزلهمهيينه‬
‫گلن باجيم بير ديليم اوندان وئردي منه« كيمي‬ ‫اَييليملي دوزگولردير‪ .‬باشقا اوچ دوزگو آنجاق زامان‬
‫ايشارهلر‪ ،‬آنﻼتيچينين هله بعضي قيسيتﻼماسي‬ ‫قاورامييﻼ ايلگيلي دئييلدير‪.‬‬
‫اوﻻن بير اوشاق اولدوغونو بليرتير‪ .‬قبير اوسته يا‬ ‫‪ -٣‬آنﻼمسال دوزگو‪ :‬داها چوخ آنﻼتي تئملري‬
‫جنازه نامازينا گئتمهيه ايذني اولمايان‪ ،‬حتي‬ ‫ايله ايلگي اوﻻراق متندهكي هر بير اؤيهنين‬
‫سويودوجودا كسيلميش قارپيزدان بيرديليم‬ ‫چاغريشيم يولويﻼ بليرلي اك بير آنﻼمين اولدوغونا‬
‫گؤتورهبيلمهين )يا ايذني اولمايان( اوشاق‪ .‬اؤلوم‬ ‫ايشاره ائدر‪ .‬متنده اؤرتولو آنﻼمﻼر‪ ،‬اوخوجونو‬
‫قاورامي ايسه بو ياشدا آنﻼتيچييا بليرتيلي‬ ‫بليرتيلمهميش اوﻻي يوخسا داورانيشا دوشونمهييني‬
‫ايشارهلرله دئييل اؤرتولو توخونماﻻرﻻ‪ ،‬متنين‬ ‫يؤنهلدر‪.‬‬
‫ايكينجي قاتيندا‪ ،‬قارپيزين شيرين داديندان محروم‬ ‫اؤرنك‪» :‬اولدوزﻻردان بيري قايميشدي«‬
‫اولماقﻼ »چوخ سويوموشدو‪ ،‬ياپيشمادي هئچ« دوزگو‬ ‫باشليقلي اؤيكو توپلوسونون »اؤلوم« عنوانلي‬
‫ايله گيزلهديلير و اوخوجويا آنﻼمسال دوزگونو داها‬ ‫اوچونجو حيكايهسينين ايكينجي پاراگرافي‪.‬‬
‫درين دوشونورك بولماغينا ائتكينلهشديرير؛ بو ايسه‬ ‫»حاجي بابامي تورپاغا تاپشيرماق ايچين من‬
‫متنه گئنيش بويوت قازاناراق آلينابيلن لذتي بير قات‬ ‫قبريستانليغا گئتمهديم‪ .‬نامازينا دا آپارماديﻼر مني‪.‬‬
‫داها يوكسهلدير‪.‬‬ ‫آنجاق واي خبريني ائشيتديييميز آن آتام قارپيزي‬
‫باشقا اؤرنك‪» :‬يول آيريجيندا يازيلميش‬ ‫كسيب‪ ،‬بؤلوم بؤلوم ائلهمهميشدي هله‪ .‬بير مالﻼ‪ ،‬اون‬
‫حيكايهجيكلر« باشليقلي حيكايهجيك توپلوسونون‬ ‫اونبئش قارا گئيميش آدامﻼر ايديلر خبريني آتاما‬
‫»قوروشغا« آدلي دؤردونجو حيكايهجييي‪.‬‬ ‫گتيرنلر‪ .‬بيردن تؤكولموشدولر قاپيميزا‪ .‬آتام قارپيزي‬
‫»قوروشغاني ترپهتدي‪ .‬چايين قاﻻني‬ ‫ياريردي‪ .‬او قارپيزي گئجه ده وئرمهديلر بيزه‪.‬‬
‫قوروشغانين ديبينده قوروموشدو‪ .‬يئل اسيردي‪.‬‬ ‫سويودوجودا قالميشدي‪ .‬صاباحيسي تهراندان گلن‬
‫ديزلَرينده نارين بير سانجي چاباﻻدي‪ .‬بارماقﻼرينين‬ ‫باجيم بير ديليم اوندان وئردي منه‪ .‬چوخ‬
‫‪٢٤٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫گؤتوردويو بوتون آنﻼمي سيمگهسللهشديررك‬ ‫آراسيندا قوتوﻻن سيگار كؤتويونه دونوخدو‪.‬‬


‫اؤزونده سيغيشديرير‪.‬‬ ‫بارماقﻼري كؤتوك كؤتوك ايدي‪ .‬باش بارماغينين‬
‫‪ -٤‬سيمگهسل دوزگو‪ :‬آنﻼمسال دوزگو كيمي‬ ‫ديرناغي سينيق چيخيردي يادينا گلندن‪ .‬بير ده‬
‫آنﻼتي تئمينين اولوشومونا يارديم ائدر؛ آنجاق‬ ‫قوروشغاني گؤتوروب ايچينه باخدي‪ ،‬چايين قاﻻني‬
‫آنﻼمسال دوزگو بير تئم يوخسا شخصيتين‬ ‫قيرميزي شيريغا دؤنموشدو‪ .‬بارماغي ميزين‬
‫داورانيشينا سينيرﻻناراق سيمگهسل دوزگو آرتيق‬ ‫اوستونده جيزيق چكدي‪ .‬دونن ده يئل اسميشدي‪.‬‬
‫متنين بوتونسهللييينه قاپسانير‪ .‬سيمگهسل دوزگونو‬ ‫دوردو‪.‬‬
‫آنﻼمسال دوزگودن آييرد ائتمك زور اوﻻبيلر؛ نه‬ ‫يول شه‪‬ره گئديردي‪ .‬سؤيودون آلتيندا اوتوروب‬
‫ايسه بونﻼري بيربيريندن تانيماق ايچين ان قوﻻي‬ ‫يوﻻ باخدي‪ .‬توستونو يولون اوزونلوغونا پيلهدي‪.‬‬
‫يؤنتم‪ ،‬سيمگهسل دوزگونون داها درين ياپيسال‬ ‫چوخدان ايدي بيري كئچمهميشدي بوردان‪ .‬قهوه‬
‫ايلكهلري اؤرگوتلهين آنﻼمسال آنﻼمﻼردير؛‬ ‫خانانين ﻻمپي يانيردي‪ .‬بلكه يئكه بير تابلو قويمالي‬
‫گئنلليكله ايكي بؤلوملو قارشيتلي چاتيشماﻻر‬ ‫ايدي بورا‪ .‬اوزگؤزونو سورتوب گرنهشدي‪ .‬دورمالي‬
‫آراسينداكي آرابولوجولوق يولويﻼ‪» .‬گئجه ايله‬ ‫ايدي‪.‬‬
‫گوندوز«‪» ،‬ايشيقليق ايله قارانليق« »قورولوق ايله‬ ‫ﻻمپي سؤندوردو‪ .‬ايچ‪‬ري قارانليق گؤروكدو‬
‫ياشيلليق«‪» ،‬سسسيزليك ايله گورولتوگ«‪،‬‬ ‫گؤزونه‪ .‬ﻻمپي يانديردي‪ .‬ميلچهيين ويزيلتيسينه‬
‫»گوجلولوك ايله ضعيفليق«‪» ،‬ياخشيليق ايله‬ ‫قوﻻق آسيردي‪ .‬سس كسيلدي‪ .‬سماور دولو ايدي‬
‫كؤتولوك« وب‪ .‬كيمي قارشيتلي قاورامﻼر‪،‬‬ ‫دونندن‪ .‬ويزيلتي باشﻼندي‪ ،‬قوﻻغي اوندا ايدي‪.‬‬
‫ياپيسالچيﻼرا گؤره‪ ،‬اوخوجونون دوشونجهسينده‬ ‫ايكينجي ميزين داليندا اوتوردو‪.‬‬
‫اؤزل تئملرين اولوشومونا يارديم ائدر‪ .‬بونﻼرين‬ ‫قارالتي گؤروكوردو يولون بويوندا‪ .‬دوروب قاپييا‬
‫آنﻼتيدا تكرارﻻنماسي سيمگهسل دوزگولر اوﻻشديرار‬ ‫چيخدي‪ .‬هئچ نه يوخ ايدي‪ .‬ميزه دؤنوب‪ ،‬سماوره‬
‫و متنين بوتونسل اوﻻراق ايچينده گيزلهتدييي‬ ‫باخدي‪ .‬آلتي يانميردي‪.‬ديزي سانجدي‪ .‬توز‬
‫قاورامين چؤزمهيينه ايمكان يارادار‪.‬‬ ‫بوروموشدو ميزي‪ .‬توستونو يوﻻ ساري پيلهدي‪.‬‬
‫اؤرنك‪» :‬قلمهقوزان« رومانين سكگيزينجي‬ ‫ويزيلتي سسي گليردي‪.‬‬
‫بؤلوم‪٥١ ،‬جي صفحهسينين اوچونجو پاراگرافيندا‬ ‫سيگارين كؤتويونو باسدي قاريشغانين اوستونه‪.‬‬
‫اوخويوروق‪:‬‬ ‫يئل سؤيودو يوﻻ ساري چكيردي‪ .‬چاي قوورشغادا‬
‫»آلنيني پنجرهيه داياميش‪ ،‬نفسي شيشهيه‬ ‫قوروموشدو‪) «.‬مردي‪.(١٤-١٥ :١٣٩٥ ،‬‬
‫ياييليردي‪ .‬گليب گئدنلر وار ايدي خيياواندا‪.‬‬ ‫يوز اللي دؤرد سؤزجوكلو اؤيكوجوكده اوچ كره‬
‫يارپاقﻼرين هاوادا سوورولماغيني ايستهييردي گؤيلو‪.‬‬ ‫»چايين قاﻻني قوروشغانين ديبينده قوروموشدو«‪،‬‬
‫نه ايسه قوم بوراسي‪ ،‬قورو بير شهر‪.‬‬ ‫»چايين قاﻻني قيرميزي شيريغا دؤنموشدو« و‬
‫افرا پاركي‪ ،‬بير ده قوجامان پاليدين اؤنونده‬ ‫»چاي قوورشغادا قوروموشدو« تيكرارﻻنان تئم‬
‫اوﻻن چايخاناسي يادينا دوشدو‪ .‬گرگان بيليم‬ ‫آنﻼمسال دوزگو اوﻻراق اؤيكوجويون اوزرينه‬
‫‪٢٤١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫گرحدي‪..‬؟ ايت خيلي كيمين هوركوتمويونجه‬ ‫يوردوندا اولدوغو ايللري دؤندرهبيلهجك هوس ايدي‪،‬‬
‫سايماق اولمير‪ ..‬باخيسان هئي آغ كؤينحليدي كي‬ ‫اوتاغين فضاسيندا اوﻻن سس‪) «.‬مردي‪:١٣٩٥ ،‬‬
‫آششيغينان باﻻبانچي كيمين بيربيرينين داليجا‬ ‫‪.(٥١‬‬
‫بيدي هيرناشا هيرناشا كئچير‪ ..‬بيماريستان‬ ‫آنﻼتيچي اؤيرنجيليك زامانيني خاطيرﻻياراق‪،‬‬
‫دوﻻنديرماخ ديي بو‪ ..‬اويون اويناماخدي‪ ..‬اويون‬ ‫گرگان بيليم يوردوندا كئچيرديي سس‪ ،‬رنگ و‬
‫اويناماخ‪ ..‬پيشيح بزهمحدي‪ ..‬آدام نه دئسين آخي‪«..‬‬ ‫سئوگي دولو گونلري خاطيرﻻياراق‪ ،‬قوم كيمي قورو‬
‫)ملكنژاد‪.(١٩٥ :١٣٩٦ ،‬‬ ‫شهرده اوتاغيندا تكباشينا اولدوغو اينديكي دورومونو‬
‫سيرايﻼ بيربيرينه دوزن مثللر و آتاسؤزلر ايله‬ ‫توتوشدورور‪ .‬تيكرارﻻنان »قورولوق ايله ياشيلليق« و‬
‫دردلريني ديله )بيلينج آخيشينا( گتيرن آنﻼتيچي‪،‬‬ ‫»سرينليك ايله ايستيليك« قارشيتﻼرﻻ آﻻنين‬
‫سايديقﻼري درددن باشقا ديله گتيرمهديي دردي ده‬ ‫چليشكيلي حيسلرله دولو اولدوغونو قاباريق شكيلده‬
‫گؤسترير )دئمير(‪» .‬بوغاناق« تمامي ايله نئچهبويوتلو‬ ‫گؤسترير‪.‬‬
‫بير روماندير؛ اوست قاتﻼري كئچيب درينه‬ ‫‪ -٥‬كولتورل دوزگو‪ :‬آنﻼتي اؤيهلرينين سوسيال‬
‫جومساق‪ ،‬ديل قونوسودور بو رومان‪ .‬دردلر ايچينده‬ ‫گلهنكلره داياناراق كولتورل آنﻼييشﻼري ايله‬
‫بوغوﻻن آنﻼتيچينين درين دردلريندن بيري ايسه‬ ‫ايلگيليدير‪ .‬آنﻼتيدا توپلوما دايانان گلهنكسل‬
‫ديلدير‪ .‬سؤزلريني آنﻼماق ايچين اوخوجونون‬ ‫آنﻼييشﻼ آنﻼشيﻼن گؤمولموش هر دوزگو )كولتورل‬
‫كولتورل دوزگولرين آنﻼييشينا وارماسي گرك‪ .‬بو‬ ‫دوزگو(‪ ،‬اوخوجونون حيكايهدن )ياپيتدان(‬
‫قاتﻼريني‬ ‫»ديل«ين‬ ‫آنﻼتيچي‬ ‫اوزدن‬ ‫آلقيﻼديغي آنﻼمي ائتكيلر‪.‬‬
‫گؤسترمهليدير؛ بويلو بوخونلو‪» .‬آدام نه دئسين‬ ‫اؤرنك‪» :‬بوغاناق« باشليقلي رومانين آلتينجي‬
‫آخي‪ «..‬ايفادهسي ايسه‪ ،‬بئلهليكله‪ ،‬نئچه بويوتلو آنﻼم‬ ‫بؤلومونده‪١٩٥ ،‬جي صفحهده بئله اوخويوروق‪:‬‬
‫قازانير سوندا؛ »نه دئسين آخي‪ «...‬آنﻼتيچينين‬ ‫»كئچي جان هاييندا قصاب پي آختارير‪ .‬من نه‬
‫اومودسوز اولدوغونو يئتيررك‪» ،‬آدام ياد كولتورون‬ ‫حالدا بي نه حالدا‪ ..‬ياني گليب مننن ميياعات اوﻻ‪..‬‬
‫ايچينده ديل خزينهسينيندن نئجه يارارﻻنسين؟«‬ ‫نئجه اولي اوغليم اوﻻندا‪ ..‬جان جاننان آيريدي باش‬
‫كيمي بير باغيرما وار؛ يالنيزليق يوكسكلييينده‬ ‫باشدان‪ ..‬نه بيلير نه چكيرم‪ ..‬ايندي كئفلهنير كي‬
‫غريب بير چيغرما‪ .‬كيتابين سونولوش بؤلومو ايسه‬ ‫ددهمه يانچييام داي‪ ..‬همراه‪ ..‬ديين يوخ نه همراه‬
‫آچيق آيدين گؤسترير بونو‪ .‬بو اوزدن سؤزلرين‬ ‫تمراهيدي‪..‬؟ هر مريضه بير بويني يوغون يئنگه‬
‫سونوندا گلن »آدام نه دئسين آخي‪ «...‬ايفادهسي‬ ‫قوشيسوز كي نئينييه‪..‬؟ مريضين باشين توتا‪..‬؟‬
‫دفعهلرله اوخوجونون باشيندا يانقيﻼناراق گئديب‬ ‫ددهسين يانديرا‪..‬؟ قارراقار‪ ..‬قورراقور‪ ..‬هيرراهير‪ ..‬زهر‬
‫قاييدير‪.‬‬ ‫درد‪ ..‬نهدي‪..‬؟ پرسداررار آزيدي سوز ده بي ياننان‪..‬‬
‫باشقا اؤرنك‪» :‬ﻻپ او اوزاقﻼردا« باشليقلي اؤيكو‬ ‫نه دئييسوز آخي‪..‬؟ بيماريستان ديي كي ماتي‬
‫توپلوسونون »هؤرولموش خاطيرهلر‪ ،‬من و آتام«‬ ‫مئيخاناسيدي‪ ..‬ماتي مئيخاناسي‪ ..‬ديين يوخدي اگر‬
‫عنوانلي اؤيكو‪ .‬آنﻼتيچي بير شهيد اوغلو اوﻻراق‪،‬‬ ‫مريضه يئنگه ﻻزيمدي به بير بئله پرستار نهيه‬
‫‪٢٤٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫دوﻻييسي ايله بو آييريم باشقا ايكي آييريما يول‬ ‫چئشيتلي خاطيرهلرله آتاسينين )بوتون شهيد‬
‫وئرير؛ بارت‪texte lisible‬و ‪) texte scriptable‬سيرايﻼ‬ ‫آتاﻻرين( شهيد اولدوغو خاطيرهلريني آنﻼتير‪.‬‬
‫»اوخورجا متن« و »يازارجا متن«( متنلري‬ ‫آنﻼتيچي اؤيكونو كولتورل دوزگو ايله باشﻼياراق »هر‬
‫بيربيريندن آييرير‪ .‬كلمهسي كلمهسينه اويغون‬ ‫نه‪ ،‬آتامين ساققاللي يولداشينين ائويميزه‬
‫اوﻻراق ترجمه اولورسا »اوخونابيلير« و »يازيﻼبيلير«‬ ‫گلديييندن سونرا باشﻼندي‪ ،«.‬آتاسينين يولداشينين‬
‫ترجمه اوﻻر‪ ١.‬بورادا‪plaisir‬اوخوجونو بير اؤزنه اوﻻراق‬ ‫توپلومدا »سپاهليﻼر«دان گئنل آنﻼييشدا ايمگهلنن‬
‫قونومونو زورﻻمايان »اوخورجا متن«لره‪ ،‬و‬ ‫گؤرونتولرله نيتهلهنديرير‪ .‬ايرهليده ايسه‪ ،‬آتاسيني‬
‫‪ jouissance‬ايسه ادبي دوزگولري پارتﻼدان و‬ ‫خاطيرﻻياراق »آتامين اوچ اولدوزو وار ايدي‪ .‬دؤيوشه‬
‫اوخوجونون اؤزنهليك قونوموندان چيخماسينا ايذين‬ ‫يولﻼنان گونو‪ ،‬آنام سليقه ايله اوتولهدييي نيظامي‬
‫وئرن »يازارجا متن«لره قاييدير )بارت‪.(٢٠٠٦ ،‬‬ ‫پالتارﻻريني گئيميش‪ ،‬اولدوزﻻري ايسه پار پار‬
‫بارت »اوخورجا متن« و »يازارجا متن«‬ ‫پاريلداييردي‪ «.‬خالقين آراسيندا »ارتشليلر«دن‬
‫تئرمينلريني سيراسييﻼ‪ ،‬قوﻻي و آنﻼشيلماسي‬ ‫ايمگهلنن تصويري وئرير‪» .‬دوستﻻرينين‬
‫ايچين گرَكن اؤزل بير چابا ايستهمين‪ ،‬اوخوجونون‬ ‫پالتارﻻري آنجاق‪ ،‬هئچواخت اوتولَنمهميش‪«.‬‬
‫اؤزو آنﻼمين اورهتمهسيني گركديرمهين‪ ،‬توكهتمهلي‬ ‫)كاظمي‪٤٢ :١٣٨٧ ،‬ـ‪ .(٤١‬آنﻼتيچي »سپاه« يوخسا‬
‫و حاضير آنﻼمﻼردان اولوشان متنلر و آنﻼمي‬ ‫»ارتش« كلمهسيني قولﻼنمادان يالنيز كوتلهنين‬
‫آچيقجا اولمايان‪ ،‬اوخوجونون چابا گؤسترمهسيني‬ ‫ايچينده بليرلي اوﻻن اؤزلليكلري كولتورل دوزگو‬
‫اوﻻراق يارارﻻنير‪.‬‬

‫‪(The Pleasure of the Text. Trans.‬‬ ‫‪ ١‬اينگليسجه ترجمهده‬


‫))‪ "lisible" Richard Miller (1975‬قارشيليغينا "‪ "readerly‬و‬ ‫اوخورجا و يازارجا متنلر‬
‫"‪ "scriptible‬يئرينه "‪ "writerly‬قويولموش‪Sündüz Öztürk .‬‬ ‫روﻻن بارت آنﻼتي اوزرينده قورامﻼشديديغي‬
‫‪ Kasar‬ايسه اس‪/‬زدين توركجه چئوريسينده سيراسي ايله‬ ‫سونوجو‪١٩٧٠ ،‬ده يايديغي اس‪/‬زد باشليقلي‬
‫"‪ "okunabilir‬و "‪ "yazılabilir‬قارشيليقﻼر قويموش‪ .‬آنجاق‬
‫كيتابيندا گتيررك‪ ،‬بوتون آنﻼتيﻼرين چئشيتلي‬
‫اينگليسجهده "‪ "readable‬و "‪ "writable‬يئرينه "‪ "ly‬سوناكي‬
‫ايله »صيفت« يوخسا »اؤنآد« ياراديليب فرانسيزجا كلمهنين‬ ‫فرقلرينه باخماياراق تانيمﻼديغي بئش دوزگو ايله‬
‫ترجمهسي اوﻻراق قولﻼنيلديغي كيمي‪ ،‬من ده توركجهده كلمهنين‬ ‫چؤزمهسيني ساوونور‪.‬‬
‫سونونا اكلهنرك »اؤزگو« ايله برابر باشقا معناﻻر دا )ديل‪ ،‬گؤره‪،‬‬
‫روﻻن بارت ‪) Le Plaisir du Texte‬متنين حظّي(‬
‫زامان‪ ،‬قدر و باخيميندان( وئرن »جا« )‪/‬جه( سوناكي »اوخور« و‬
‫»يازار« كلمهلرينه اكلهييب »اوخورجا« و »يازارجا« اؤنريلري اؤنه‬
‫باشليقلي كيتابيندا )‪ ،(١٩٧٣‬ادبيات تئوريسي‬
‫اؤتورورم‪ .‬بئلهليكله »اوخونابيلير« و »يازيﻼبيلير« كلمهلرين‬ ‫حقينده بعضي فيكيرلريني اورتايا قوياراق‪ ،‬متنلرين‬
‫»اوزونلوغوندان« و »گئنيشليييندن« واز كئچميشم )اونسوز دا‪ ،‬هر‬ ‫ائتكيلريني ايكييه بؤلور‪) plaisir :‬لذت( و‬
‫يازيلي متن اوخونابيلير! دانيشيﻼن هر سؤز ايسه يازيﻼبيلير البته(‪.‬‬
‫‪) jouissance‬موتلولوق‪ ،‬كئيف(؛ آنجاق فرانسيزجا‬
‫يازارجا سؤزجويو اؤزونده ياراديجيليقﻼ ايلگيلي اؤزلليك بسلهين‬
‫متنلره دئييلدييينه گؤره بير جور ياراديجييا اؤزگودور )اوخورجا دا‬ ‫‪ jouissance‬بوشالما )اورقاسم( آنﻼميندا دا گلير‪.‬‬
‫عينن ائله(‪.‬‬

‫‪٢٤٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اؤيكونون بير نئچه پاراگرافيني گتيررك‪ ،‬روﻻن بارت‬ ‫گركديرن‪ ،‬اونون اؤزنه قونومونو سورغوﻻيان‪ ،‬باشقا‬
‫اونوره دئ بالزاك يازديغي »سازارين« باشليقلي‬ ‫سؤزله متني تكرار يازديران و اوخوجونو‬
‫اؤيكونون آيرينتيلي اينجهلهمهسي يؤنتهمينين‬ ‫توكهديجيدن اورهتيجييه چئويرن متنلره قولﻼنير‪.‬‬
‫دوغرولتوسوندا اينجهلهيرك اؤرنك گتيرهجهيم‪.‬‬ ‫بارت يازارجا متنلري اوخورجا متنلردن داها اؤنملي‬
‫اولدوغونو ساوونور‪ ،‬چونكو يازارجا متنلرين‬
‫قيرميزيم‬ ‫بيرليييني‪ ،‬كومپوزيسيونو طرفيندن سونسوزا دك‬
‫‪ -١‬اونو ياديما ساليردي‪ :‬بوتونويله ائيلمسل‬ ‫يئنيدن قوروﻻن‪ ،‬متنين ايچينده اولوشدوران و‬
‫دوزگولرله آنﻼتيﻼن اؤيكو‪ ،‬آنﻼتيچينين »بؤيور‬ ‫سوركلي اوﻻراق قايان كودﻻر اوﻻراق گؤرور‪ .‬اوخورجا‬
‫بؤيوره ايلهشدييي« اوشاقليق يولداشي ايله راستگله‬ ‫متنلرين اوخوجوسو بؤيوك اؤلچوده پ‪‬سيودير‪،‬‬
‫قارشليﻼشماغي‪ ،‬دوﻻييسي ايله ده »قاريشميش‬ ‫حالبوكي يازارجا متنين اوخوجوسو اكتيو چابا‬
‫كمودون ايچيني گزهر كيمي چكيب چيخاردان«‬ ‫گؤسترمهليدير و حتي يازارين ائيلملريني يئنيدن‬
‫خاطيرهلري آنﻼتيلير؛ دؤنهلرله باشقا اؤيكولرده‬ ‫دوزنلهم‪‬سي گركير )بارت‪.(٢٠٠٢ ،‬‬
‫تيكرارﻻناجاق »سئوديييم قيزين دونن اره‬
‫گئتمهسي« تئمي ايله‪.‬‬ ‫اينجهلهمه‬
‫‪ -٢‬چئوريلمه‪ :‬اؤيكو گنج بير ايشچينين بير‬ ‫روﻻن بارتين آنﻼتي بيليم يؤنتهمينده اوﻻن‬
‫گونلوك ايشدن خيﻼص اولدوغو‪ ،‬قاباغيندا آچيﻼن‬ ‫ايلكهلر‪ ،‬وارساييمﻼر و تئرمينلر ايله تانيش‬
‫زامانين سئوينجيني ياشاديغي ائيلمسل دوزگولرله‬ ‫اولدوقدان سونرا‪ ،‬غفور امامي زاده خياوينين‬
‫آنﻼتير‪ .‬دؤنه دؤنه تيكرارﻻنان »منظوروم«‪» ،‬البته«‪،‬‬ ‫»قيرميزيم« و »سوموكلري قالميشدي« باشليقلي‬
‫»ياني«‪» ،‬بونو دئمهلييم«‪» ،‬عيللت«‪» ،‬بلكه ده«‪،‬‬ ‫كيتابﻼريني آنﻼتي الشتيريسي يؤنتهمينده‬
‫»احتماﻻ« وب‪ .‬كيمي سؤزجوكلر ايسه هر شئيين‬ ‫اينجهلهييب‪ ،‬بوتونلوكده آنﻼتيﻼرين ياپيﻼريني‬
‫آچيقجا آنﻼتيلديغيني گؤسترير‪.‬‬ ‫بليرتمكله باشدان توتدوغوموز آماجا وارابيلريك‬
‫‪ -٣‬گوناه سنده دئييل‪ :‬ياشاديغي كولتورده‬ ‫ايندي‪» .‬قيرميزيم« و »سوموكلري قالميشدي«‬
‫يئرسيز سوالﻼر باشيندا دوﻻنان آنﻼتيچي‬ ‫حيكايه توپلوسو بوتونويله اون دوققوز حيكايهدن‬
‫چاباﻻديغينا رغمن قافاسي قاريشيق قالير‪ .‬اؤيكو‬ ‫اولوشور‪ .‬اؤيكولرين بيرر بيرر جوملهلريني چؤزوب‪،‬‬
‫»واراولوش« قايغيسي ايله باش باشا قاﻻن )آرديني‬ ‫يوخاريدا سايديغيم دوزگولر اوزرينده دوزمك اوﻻسي‬
‫توتاجاق باشقا اؤيكولردهكي كيمي(بير آدامين‬ ‫اولماديغي ايچين‪ ،‬هر اؤيكونو اله آلديغيم چرچيوهده‬
‫باشقاﻻرينا حسرت گؤزو ايله باخان آنﻼتيسيدير؛‬ ‫اينجهلهييب سونوجو بير نئچه سطيرده گتيرمك‬
‫اؤيكو اؤنملي اولدوغوندان باغيمسيز بير گيريشه‬ ‫زوروندايام؛ بونونﻼ دا يئرلي يئرينده گركن‬
‫ﻻييقدير‪ ،‬آنجاق بورادا سؤزو »نئجه« اؤتوردويو و‬ ‫آچيقﻼماﻻردان واز كئچمهيهجهيم‪ .‬آنجاق ايشيمين‬
‫هانسي دوزگولرله آنﻼتيني گئنيشلهنديريب‬ ‫بليرسيز اولماماسي ايچين »قيرميزيم« باشليقلي‬

‫‪٢٤٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫سسلري گليردي‪ .‬قاريشقاﻻر بيت بيرهلر نازيك‬ ‫ايرهليلهديينه اؤتري باخاجام‪.‬‬


‫اوتﻻردان يوخاري چيخيرديﻼر‪ .‬ﻻپ آخيردا‬ ‫»شايد بير آتﻻ اينسانين فرقي بوندادير كي آت‬
‫شاخانين باشيندا بير يول تاپماديقﻼري اوچون‬ ‫بيلمير وجودو وار‪ ،‬اينسان بيلير‪ «.‬كيمي آنﻼمسال‬
‫آشاغي قاييديرديﻼر‪ .‬ميلچكلر يونجاﻻرين گوللري‬ ‫دوزگولرله سؤزونو اؤرتولو ساخﻼياراق باشقاﻻرينين‬
‫اوستونه قوناندا اينجه اينجه ﻻخﻼييرديﻼر‪ .‬بير‬ ‫)اينسان‪ ،‬حيوان يوخسا نسنه( حياتينين سو كيمي‬
‫هؤرومچك‪ ،‬تورونون گوشهسينده گيزلهنميشدي‪.‬‬ ‫اؤز باشينا آخماسينا قيسقانير؛ »چاييمي ايچندن‬
‫اوزاقدان ايكي ايت هوروشونون سسي گليردي‪«.‬‬ ‫سونرا اوتﻻرين آراسيندا اوزانديم‪ .‬يئرين هر‬
‫بونﻼري گؤروب ايچينه قاييدان آنﻼتيچي »هاميسي‬ ‫قاريشيندا حيات سو كيمي اؤز باشينا آخيردي‪«.‬‬
‫بيليردي هاچان نه ايش گؤرسونلر‪ .‬قوشﻻر بيليردي‬ ‫اؤزونو بو »آخيش«دان آرالي دويور »فقط من ايديم‬
‫نجور يارپاقﻻرين آراسيندا گؤرونمهدن اوخوسون‪،‬‬ ‫ياد كيمي بو طبيعت پارچاﻻرينين آراسيندا دونوب‬
‫آغاجﻻر بيليردي نجور گول آچيب ميوه وئرسين«‬ ‫قالميشديم‪ ،«.‬آتاسي ايسه چليشكيسيز بير ياشام‬
‫آتاسي دا چئورهنين بير پارچاسي كيمي »آغام‬ ‫ياشايير »يانيندا هر سوالين ساده بير جوابي وار‬
‫بيليردي نجور آغاجﻻرا پيوند وورسون‪ ،‬بيربير‬ ‫ايدي‪ «.‬بو آنﻼمسال دوزگولر اك بير آنﻼمين‬
‫ديبلريني ايشلهسين‪ ،‬هرس ائلهسين«‪.‬‬ ‫اولدوغونا ايشاره ائدرك‪ ،‬اؤرتولو آنﻼمين چؤزمهسيني‬
‫اؤيكونون آنﻼتيسيندا »كولتورل دوزگو« ايله‬ ‫اوخوجودان دوشونورك آييرد ائتمهسيني اومور‪.‬‬
‫آنﻼتيچينين »ماهنيﻻردا دؤنه دؤنه تيكرارﻻنان‬ ‫گؤزون‬ ‫حسرتلي‬ ‫باخان‬ ‫چئورهسينه‬
‫"سن" كلمهسي«نين كيمي توشﻼديغي سواﻻ‬ ‫گؤرنتولريندن اؤرنك‪» :‬يول قيراغيندا اوجا‬
‫»صاباح آپاريب گئدهنين باشيني ديبيندن‬ ‫قالقانﻻري اليمدهكي آغاجﻼ قيرا قيرا گئديرديم‪.‬‬
‫قيرخديرارسان‪ «.‬جوابدير‪ .‬يالنيز گلهنكسل‬ ‫قيريلميش يئرلريندن سو چيخيردي‪ .‬اييليب‬
‫آنﻼييشﻼ سوسيال گلهنكلره داياناراق بو جوملهنين‬ ‫ياخيندان باخيرديم‪ .‬تورپاقﻼ قاريشيق اييسيني‬
‫آنﻼمي بليرلنهبيلر؛ ايرهليده ايسه »راضي اولدون‪،‬‬ ‫ايچيمه چكيرديم‪ .‬تيكانﻻرين باشينداكي توپبوزو‬
‫اولماسان دئييم قاشيمي‪ ،‬كيرپيييمي ده وورسونﻼر‬ ‫آخير زورومﻻ ووروب آتديريرديم‪ .‬آراﻻريندان پيرر‬
‫هه؟« ايفادهسي ايسه يئنه همن كولتورل دوزگويه‬ ‫ائلهييب اوچان قوشﻻري گؤيده ايتهنهجن‬
‫قاييدير‪.‬‬ ‫ايزلهييرديم‪ .‬بير آغ آت اؤزوندن خبرسيز گونون‬
‫اؤيكو اوﻻي هؤرگوسوز بير اؤيكودور؛ »بئواخت‬ ‫آلتيندا پاريلداييردي‪ .‬بدنينده دالغا كيمي آني بير‬
‫تانيديغيم آتامين گؤزل روحونا ايتحاف اولونور«‬ ‫تيترهمه‪ ،‬بيردن بيره وجودونون هر يئرينده‬
‫يازيني گؤز اؤنونده توتاراق آنﻼتيچينين اوشاقليق‪،‬‬ ‫ياييليردي«؛ »چاييمي ايچندن سونرا اوتﻻرين‬
‫اؤيرنجيليك و اؤيرنجيليك سونراسي ياشام و‬ ‫آراسيندا اوزانديم‪ .‬يئرين هر قاريشيندا حيات سو‬
‫چئورهسي ايله قارشيﻼشمانين آنﻼتيسينين‬ ‫كيمي اؤز باشينا آخيردي‪ .‬تزه اوهليكلرين‪،‬‬
‫آخيشيني‪ ،‬آتاسي ايله اوغراشديغي آنﻼرين داها‬ ‫اوچيارپاقﻼرين تورپاغين اييسي دولدو ايچيمه‪،‬‬
‫دينج آنﻼتيلماسي و اوزادماسي‪ ،‬اونون يانيندا اوﻻراق‬ ‫بوداقﻻرين آراسيندا قوشﻻرين اؤزلري گؤرونمهدن‬
‫‪٢٤٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫»قيرميزي« ايله »ـم« ضميرينه قاييدان »يييهليك«‬ ‫طبيعتين و حاياتين »سو كيمي« سايدام آخيشي‬
‫ايلگي نئجه بير ايلگيدير؟ اؤيكونو اوخودوغوموزدا بير‬ ‫بير بوتونلوك »آنﻼمسال دوزگو« اوﻻراق داها آيدين‬
‫بئچهنين آدي اولدوغو بيلينير‪ .‬ييهليك ضميرينين‬ ‫بليرتيلير‪» .‬بو گون آتا مينيب دده باﻻ چاپا چاپا ائوه‬
‫وورغو نهدني ايسه ايرهليده آچيقﻼناجاق‪ .‬اصلينده‬ ‫گئدهجهييك‪ «.‬تومجه ايسه ايلك آلينان آنﻼمين‬
‫اؤيكو بير ايلگي اؤيكوسودور‪) .‬يورومبيلگيسل دوزگو(‪.‬‬ ‫ترسينه‪ ،‬گيزلين بير ايستكدير؛ بير خاطيره يا بير‬
‫اوشاقﻻرين دؤردو ده آياغا دوردو‪ .‬من‬ ‫ياشامي گئري قايتارما ديلهيي‪ .‬آتاسي ايله اؤزوندن‬
‫دالﻻريندا اوتوروب اؤزومو گيزلهتديم‪ .‬حسن بئچهني‬ ‫باشقا هر شئيي و چئورهني تمثيل ائدن »آتا مينيب«‬
‫اييرمي مئتير قاباقدا الينده توتموشدو‪ .‬افشينين‬ ‫گئرييه‪» ،‬ائوه«‪ ،‬ياشاما قايتارما آرزووسو ايله »دده‬
‫ايشارهسي ايله بوشﻼدي‪ .‬بئچهني چاغيرماق اوچون‬ ‫باﻻ چاپا چاپا ائوه گئدهجهييك«‪.‬‬
‫فيش چالديم‪) .‬ائيلمسل دوزگو( سسيمي ائشيدينجه‬ ‫‪ -٤‬پيشييين هئچ نقشي يوخدور‪ :‬اؤيكو آرديني‬
‫اوزون قيرميزي بوينونو يانيؤرهسينده گزديردي‪.‬‬ ‫»ائودن قاچديغيم آخشام« توتاجاق واراولوشچولوق‬
‫)»بئچه« و »قيرميزي بوينو« گؤسترگهلرله اؤيكونون‬ ‫فلسفهسينين »اؤزگورلوك« تئمي ايله »پيشيك‬
‫باشليغي نهيه اشاره ائتدييي بليرلهنير؛ ائيلمسل‬ ‫اوغﻼنين دويغوﻻرينين مسؤولو دئييلدي« دئيه‬
‫دوزگو( ايلك دؤنه ايدي سسيمي ائشيديردي اؤزومو‬ ‫»فقط قيزي اؤزو سئچمهميشدي؛ آناسي‬
‫گؤرموردو‪) .‬آنﻼتيچي ايله بئچهنين آراسيندا اوﻻن‬ ‫بيهنميشدي« كيمي سؤزلري دوشونرك‪ ،‬اينسانين‬
‫ايلگي سيخ بير ايلگي اوﻻراق آچيقﻼنير؛ آنﻼمسال‬ ‫سونوجويله‬ ‫سيئچديكلرينين‬ ‫ياشاميندا‬
‫دوزگو( ياواش ياواش سسه دوغرو گلينجه آديني دا‬ ‫قارشيﻼشديغيندا »اؤزگورلوك« مسالهسينه وارماغي‬
‫چاغيرديم‪ :‬قيرميزي‪ ،‬قيرميزيم‪) .‬ائيلمسل دوزگو(‪.‬‬ ‫ائيلمسل دوزگولرله آنﻼتير؛ »اوغﻼن دا فيكر‬
‫بيليرديم هاردان اولسا گزيب مني تاپاجاق‪.‬‬ ‫ائلهييردي احتمالن بئلهدير‪«.‬‬
‫بوينونون توكو بيز بيز اولموشدو‪ ،‬اوركموشدو‪.‬‬ ‫‪ -٥‬ائودن قاچديغيم آخشام‪ :‬واراولوش قايغيسي‬
‫)آنﻼتيچينين گووهني و بئچهنين يييهسيني‬ ‫ايله قارشيﻼشان آنﻼتيچي‪ ،‬واراولوشچولوق‬
‫گؤرمهديييندن اوركدويو دوروم‪ ،‬قيرميزي ايله‬ ‫فلسفهسينين تمل توتدوغو »اؤلوم‪ ،‬اؤزگورلوك‪،‬‬
‫آنﻼتيچي آراسيندا اوﻻن ايلگييه بير داها وورغو‬ ‫يالنيزليق و بوشلوق« قاورامﻼري ايله باشباشادير‪.‬‬
‫قويور؛ آنﻼمسال دوزگو( افشين دئدي بير ذره اؤزو‬ ‫دوشوندوكلرينده سرسم اوﻻن آنﻼتيچينين ائودن‬
‫گؤرسهتسن اودوزوبسانها‪ .‬گئنه فيش چالديم‪.‬‬ ‫قاچديغي آخشام ياشاديغي دوروم ائيلمسل‬
‫آدديم آدديم سسيمي ايزلهييردي‪ .‬اوچ مئتيرليييمه‬ ‫دوزگولرله آنﻼتيلير‪.‬‬
‫چاتدي‪ .‬چوروك ناديرين آياقﻻرينين آراسيندان‬ ‫‪ -٦‬قيرميزيم‪:‬‬
‫باشيمي گؤردو‪ .‬دؤور ووروب منه طرف قاچدي‪.‬‬ ‫قيرميزيم‪ .‬باشليق اؤزو بير پارا سورغوﻻرين‬
‫اوستومه آپباندي‪ .‬قوجاغيما آليب پپيييندن اؤپدوم‪.‬‬ ‫باشﻼنغيجيدير‪ :‬قيرميزيم نهدير؟ جانلي مي جانسيز‬
‫گونشين ايشيغي آلتيندا پارﻻيان اوزون قيرميزي‬ ‫مي؟ »ـم« ضميري اؤيكونون باشليغيندا قاباريق‬
‫توكلريني سيغالﻼديم‪ .‬چوروك ناديره طرف اليمي‬ ‫شكيلده اؤزونو گؤستردييي حالدا نهيه قاييدير؟‬
‫‪٢٤٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫دئنهدييي قونوﻻري دارتيشير‪ .‬سيمگهسل و‬ ‫اوزاتديم‪) :‬ائيلمسل دوزگو(‪.‬‬


‫يورومبيلگيسل دوزگولرله »آسقي« ياراديب چؤزور؛‬ ‫ايرهليده آﻻن گئنيشلهنرك »بئچه«‪» ،‬ريضا« و‬
‫آنجاق »ائيلمسل دوزگو« اؤيكونون بوتون فضاسيني‬ ‫آنﻼتيچي آراسيندا اوﻻن ايلگي داها چوخ ائيلمسل‬
‫قاپساماقدادير‪.‬‬ ‫دوزگولرله آچيقﻼنير‪ .‬ديالوقﻼر ايسه اؤزلرينده‬
‫‪ -٧‬خيردا پارا شئيلر‪ :‬اؤيكو سويوققانليليقﻼ‬ ‫سيخيشديران سيمگهسل دوزگولري داشييير‪.‬‬
‫آنﻼتيﻼن سيرادان دانيشيقﻼرﻻ »قيسمت«ي »خيردا‬ ‫»قيزبازليق«دان »ائولهنمه«يه داها سونرا دا »نامه«‬
‫پارا عيللتلر«ـه باغﻼماغا چاليشاراق »ايكي ايلدن«‬ ‫ماجراسي و »زئرزمي« مسالهسي ايله اوخوجونو‬
‫بري قادين شخصيتينين جاوابسيز قاﻻن سوالينا‬ ‫ايرهلييه‪ ،‬داها هوسله آرديني توتماغا يورومبيلگيسل‬
‫چارپيجي جاواب اؤتورور؛ دوﻻييسي ايله ده ايلك‬ ‫دوزگويله »آسقي« يارادير‪.‬‬
‫باشدان اؤنمسيزجه قارشيﻼيان كيشي شخصيتي‬ ‫‪ ...‬فيكريمين هاميسي زئرزميدن گلن او‬
‫»سقفه باخاراق« بونﻼري دوشونمهيه مجبور اولور‪.‬‬ ‫سسده قالميشدي‪ .‬ائلهبيل بوش بير قازانين ايچينه‬
‫آنﻼتي ائيلمسل دوزگولرله ايرهليلهيرك بيتير‪.‬‬ ‫دامجي دامجي سو تؤكوردون‪ .‬آردينجا دا ايلديريم‬
‫‪ -٨‬متوسط آدام‪ :‬سونراﻻر دا اؤزونو‬ ‫سسينه اوخشار بوغوق بير سس گليردي‪.‬‬
‫گؤسترهجهيي پوليسي اوﻻيﻼرا ماراقلي اوﻻن‬ ‫)يورومبيلگيسل دوزگو( ‪...‬‬
‫آنﻼتيچي )سئويچ باشليقلي اؤيكو‪ (...‬سورهكلي‬ ‫آنﻼتيچي »بئچه« ايله اينساني ايلگي‬
‫اوﻻراق )باشقا اؤيكولرده تكرارﻻنان ايتميش يا »يوخ‬ ‫قوردوغوندان‪ ،‬اونونﻼ اؤزد‪‬شلهشير؛ دوﻻييسي ايله‬
‫اوﻻن« بير سئوگي يوخسا سئوگيلي تئمي(‬ ‫»جوجه«نين اوغراياجاغي اؤلوم قايغيسينا‬
‫كئچميشده قاﻻن »يوخ« بير سئوگيلينين دردي‪،‬‬ ‫راستﻼشينجا اؤلوم مسالهسيني دوشونرك‪ ،‬ايچينده‬
‫راضي اولماديغي بير ياشام طرزي اونا زورﻻديغيندان‬ ‫چؤزهبيلهجك بير يول آرايير دا يالنيز »اؤلوم آجيدان‬
‫بئزيب‪ ،‬چيراقﻼرين ايشيغي »هر چيراق بير ائوين‬ ‫قورتارماقدير« سونوجا وارابيلير‪» .‬باشي كسيلن هر‬
‫ايشيغي ايدي‪ .‬هر ائوده تانيماديغي آيري آيري‬ ‫حئيوان اؤلمهميشدن بو آغرينين يوز برابريني دويور‪.‬‬
‫آدامﻻر ياشاييردي‪ «.‬دورتوسو ايله »آياغا‬ ‫اولجه كيچيك سانجي‪ ،‬سونرا آغري چوخالير‪،‬‬
‫سيچراييب« آپارتيمانيندان ديشاري چيخير‪.‬‬ ‫چاليقﻼيير‪ ،‬آخيردا اؤلور‪ .‬اؤلوم دادينا يئتيشير‪«.‬‬
‫راستگلهبيلهجهيي »شهرين مركزينده اولدوغونا‬ ‫آنجاق »ولي ريضا دئييردي اون ديقا چكدي جاني‬
‫باخماياراق هر كسين راحاتليقﻼ اونودابيلهجهيي‬ ‫چيخا‪ .‬دئييردي باشسيز بدن دوروب قاچدي‪ .‬بدن‬
‫اسكي كوچهلردن بيري اوﻻراق كئچميشه‬ ‫بير طرفده جان وئريردي باش بير طرفده«؛ »ياشار«‬
‫وورولموش بير تونل كيمي قارانليق و كؤهنهليييني‬ ‫دا ائله بوندان چكينير! اؤيكو »زامان« مسالهسينين‬
‫زامان سورهسينده« قورودوغو كوچه ايسه بيرينجي و‬ ‫بليرسيزلييي ايله بيتير »هاچان اوﻻجاق؟«‬
‫ايكينجي پاراگرافﻼردا اويدوردوغو »من بونو‬ ‫اؤيكو داها چوخ ديالوقﻼر ايله آﻻني‬
‫ايستهمهميشديم« و »بو منيم سئچديييم دئييلدي«‬ ‫گئنيشلهدير؛ ديالوقﻼر ايسه يارانان اورتاما اويوشماق‬
‫يورومبيلگيسل دوزگولرين آچيقﻼماغينا گتيريب‬ ‫ايچين اوشاقسي اوﻻراق آنﻼتيچينين ياشاييب‬
‫‪٢٤٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اوچوده آدديم آدديم اوزاقﻼشارﻻركن ان يالقيز و ان‬ ‫چيخاراجاق »كئچميشه وورولموش بير تونل‬
‫قايغيلي او شهردن‪ «.‬شهري بوروين هيجان »هاوادا‬ ‫كيمي«دير‪ ،‬آرديني توتان اوخوجويا‪ .‬قاﻻن جوملهلر‬
‫دوﻻشان كولك« اولور دا نوتﻼري داغيتماغا باشﻼيير؛‬ ‫ايسه بوتونلوكله دورومو آچيقﻼيان ائيلمسل‬
‫بونﻼرين سوسماغينا رغمن!‬ ‫دوزگولردير‪.‬‬
‫اوچ آدامين بو غريبه شهري ترك ائتديكلري‬ ‫‪ -٩‬اورتا ياشلي كيشينين اؤلومو‪ :‬سيرادان بير‬
‫آنﻼتيليركن »اوچ آدام‪ ،‬اوچ دالغالي و تيترك آدام‬ ‫راستگَله تصادوفﻼ اؤلن »اورتا ياشلي كيشي« باشقا‬
‫سويوق او شهرين قارانليق بير گئجهسيندن‬ ‫هر كيم و هر زاماندا اوﻻبيلر‪ .‬بونا اينانان دا وار‬
‫قوپدوﻻر؛ چؤللره باييرﻻرا يولﻼنديﻼر‪ ،‬درهلري‬ ‫اينانمايان دا‪ .‬اؤيكوجوك تومجه تومجه ائيلمسل‬
‫تپهلري آشديﻼر‪ ،‬چايﻻردان كئچيب داغﻻردان‬ ‫دوزگولرله آنﻼتيلير‪.‬‬
‫چيخديﻼر و نهايت هر شئيي گئريده بوراخيب‬ ‫‪ -١٠‬اوچ آدام‪ ،‬بير شهر‪ :‬شعرسل و آخيجي بير‬
‫باشقاري كيمي قوربته سيغينديﻼر‪ «.‬بوتون اؤيكوده‬ ‫ديل ايله آنﻼتيﻼن بو اؤيكو آنﻼمسال دوزگولرله‬
‫ياتان گيزهمي چؤزمهيه ايپ اوجوﻻر وئريلميش؛ »و‬ ‫ايچينده گيزلهتدييي معناسينين چؤزوب آچماغيني‬
‫نهايت هر شئيي گئريده بوراخيب باشقاﻻري‪ ١‬كيمي‬ ‫اوخوجوسونا بوراخير‪» .‬باخدي ياشلي گؤزلرله‬
‫قوربته سيغينديﻼر‪» «.‬غوربت« )يا اؤيكوده‬ ‫بيرينجي آدام هاوادا دوﻻشان‪ ،‬بيربيرلري ايله‬
‫يازيلديغي كيمي »قوربت«( سؤزجويو و اونا‬ ‫توققوشان چيرپينان و نهايت دووارين قاپينين‬
‫سيغينماق بو سويوق‪ ،‬سوسقون و »بوراخيلميش‬ ‫پئنجرهنين دليك دئشيكلريندن چيخيب اؤزلريني‬
‫ترك ائديلميش« شهرين اؤيكوسونه گؤره بير »آچار‬ ‫ائشيكدهكي هاوايا ائولره كوچهلره و اينسانﻼرا‬
‫كلمه«دير؛ اؤزلليكله »باشقاﻻري«ني بونا اك ائتسك‪،‬‬ ‫چاتديران قرارسيز نوتﻻرا‪ «.‬شعرسل بير گؤرونتو‬
‫داها تدبيرلي بير تومجه اولدوغونا واريلير‪ .‬اينسانﻼر‬ ‫ايله هر يئرين و هر كسين سوسدوغو شهرده‬
‫نهدن بو شهري ترك ائتميشلر؟ بو اوچ آدام‬ ‫»سوسمايان« بيريلرينين گيريب »بير ماهني وار«‬
‫كيمديلر؟ موسيقي و نوت نه آنﻼم داشييير بوردا؟ ان‬ ‫دئيه باغيران جسارتله دوﻻشيب »چالمايينجا‬
‫سوندا نييه هامي بوراني ترك ائديب غوربته‬ ‫موطلق گئتمهمهليييك دوستﻼر« دئييرلر‪.‬‬
‫سيغينير؟ شهرين باشينا نه گليب؟ غوربت هارادير؟‬ ‫نه ايسه بونﻼر دا سوسورﻻر سونوندا‪» .‬سونرا‬
‫و ‪ ...‬كيمي سورغوﻻرين يارانديغي بو اؤيكوده اوخوجو‬ ‫توكندي ماهنيﻻري‪ .‬يئنيدن سوسدوﻻر‪ .‬يئنيدن‬
‫بير يازيچي اوﻻراق يئنيدن باشﻼييب يازماليدير‬ ‫دايانديﻼر‪ ،‬بيربيرلرينه درين درين باخديﻼر‪ .‬آياغا‬
‫اؤيكونو؛ بو اوزدن ده اؤنوموزده اوﻻن متن »يازارجا‬ ‫قالخيب سازﻻري چانتاﻻرا قويدوﻻر‪ .‬يوﻻ دوشوب‬
‫متن«دير‪.‬‬ ‫حيهطدن ائشييه چيخديﻼر‪ «.‬آنجاق »قاپيني‬
‫‪ -١١‬بو يخچال دوزهلن دئييل‪ :‬بو اؤيكويه گؤره‬ ‫آرخاﻻرينجا قيرارجاسينا چيرپان كولهيين هاوادا‬
‫اشاره ائتديييم كيمي باغيمسيز بير مقاله يازيب‬ ‫دوﻻشان نوتﻻري هارا آپاراجاغيني‪ ،‬هانسي ائوين‬
‫باجاسينا‪ ،‬هانسي اينسانين قوﻻغينا‪ ،‬هانسي داغين‬
‫‪ ١‬كيتابدا »باشقاري« اوﻻراق يالنيش يازيليب‪.‬‬ ‫زيروهسينه سوروب چاتديراجاغيني دوشونوردولر‬
‫‪٢٤٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫كوودﻻرﻻ آنﻼتيﻼن آنﻼتيسيدير‪.‬‬ ‫آنﻼتي بيچيميني چؤزموشم‪ .‬اؤيكو ايكي شخصيتين‬


‫‪ -٣‬او ائو داي منيم يئريم دئييلدي‪ :‬آنﻼتيچي‬ ‫)آنا و قيزي( بير گئجهنين ايچينده باش وئرن‬
‫ايله آرخاداشينين كيرايهليق بير ائوده سوباق‬ ‫اوﻻيﻼرينا قاپساناراق اونﻼرين تداعيلر ديزيسي ايله‬
‫قالديقﻼري‪ ،‬ائو يييهسينين اوغلو اونﻼرين ائوده‬ ‫گئرييه دؤنوش حركتلرله شخصيتلرين بئينيندن‬
‫اولماديغي زامانيندان كؤتويه قولﻼنديغي‪ ،‬دوﻻييسي‬ ‫كئچنلري آنﻼتير‪ .‬اؤيكو ايكي يورومبيلگيسل و‬
‫ايله ده آنﻼتيچيدا بير شوبههنين قالخديغي و‬ ‫ائيلمسل دوزگولرله بيربيرينين ايچينه گيريشن‬
‫آرخاداشيندان آيريلديغي ايله برابر كاراكتئرلرين‬ ‫آنﻼتيﻼر يارادير‪.‬‬
‫قايغيﻼرييﻼ گئنيشلهنن اؤيكو ائيلمسل دوزگولرله‬
‫آنﻼتيلير‪.‬‬ ‫سوموكلري قالميشدي‬
‫‪ -٤‬سوموكلري قالميشدي‪ :‬آديني كيتابا وئرن‬ ‫‪ -١‬سئويج‪ :‬اؤيكو تويوق باشي كسن بيرينين‬
‫اؤيكو تداعيلرله آنﻼتيچينين دوشوندويو فيكيرلر و‬ ‫ديلي ايله آنﻼتيلير؛ آنﻼتيچي ايشه گئدن گون بير‬
‫اطرافيندا باش وئرن نئچه ساعتليق بير اوﻻي‬ ‫»سئويج« تاپير و او گون ايشه گئتمير‪ .‬ياشاديغي‬
‫بوتونلوكله ائيلمسل دوزگولرله آنﻼتيلير‪.‬‬ ‫دورومدان قوتولماق ايچين سئويجين ماشينيني‬
‫‪ -٥‬آيري شئيه گولموردوم‪ :‬ايلك باشدان »آيري‬ ‫تاپماغا چابا گؤسترير ده بللي بير سونوجا وارمير‪.‬‬
‫شئيه گولموردوم« باشليق‪ ،‬بير نئچه سورغونون‬ ‫تمامي ايله ائيلمسل دوزگولرله آنﻼتيﻼن اؤيكوده‬
‫يارانماغينا نهدن اولور‪ .‬آيري شئيه گولمور ايسه نهيه‬ ‫»خيالي سئوگيلي«دن سؤز ائديلير ده اوستو‬
‫گولور؟ كيم گولور؟ او گولن شئي نهدير؟‬ ‫وورولمور آنجاق؛ بو اوزدن »سئويج«ين تاپيلماغي‪،‬‬
‫)يورومبيلگيسل دوزگو(‪ .‬اؤيكو اوزون بير ديالوقدور؛‬ ‫بير آچار اوﻻراق‪ ،‬آنﻼتيچينين اؤزگورلويونه و بلكه ده‬
‫داها دوغرو بير »سورغوﻻما«يا بنزهيير ايلك باشدان‪.‬‬ ‫»خيالي سئوگيلي«نين گرچكلهشمهسينه آچاجاغي‬
‫بو سورغو جاواب ايچينده »مقصر«‪» ،‬اؤلمزدي«‪،‬‬ ‫بير چاره يولو اولدوغو كيمي قيديقلي فيكير ده‬
‫»معصوم قيافهسي« و »اؤلدوروردوم« كيمي‬ ‫قورجانابيلر اوخوجونون بئينينده‪ .‬نه ايسه خياليندا‬
‫گؤسترگهلر آچيلماغينا ماراق گؤسترهبيلهجهييميز‬ ‫قوردوغو سئوگيلي ايسه تاپديغي سئويجين ماشيني‬
‫»پوليسي« بير اوﻻيين يارانماسينا يارديم ائدير ده‬ ‫كيمي تاپيلماز اوﻻراق ال چاتماز بير دورومدا؛ »بير‬
‫چؤزومو اؤيكونون سونﻼرينا قدر ساخﻼنيلير‬ ‫قيز مسالهسيدير‪» ،«.‬هه‪ ،‬اره وئرديلر‪ «.‬و »سئوديييم‬
‫)يورومبيلگيسل دوزگو(‪ .‬سوروغو وئرنين دئدييي‬ ‫قيزي تزه اره وئرميشديلر‪ «.‬كيمي ايكي كره خيال‬
‫سؤزلرينده ايسه »موضوعدان چوخ چيخيرسان«‪،‬‬ ‫يورويوشونده بيله اونون اليندن چيخماسي گلير‬
‫چيخدين«‪،‬‬ ‫»بحثدن‬ ‫يوخ«‪،‬‬ ‫»واختيميز‬ ‫عقلينه‪.‬‬
‫»وساييللريميزي هله حاضيرﻻماميشيق« و »بير‬ ‫‪ -٢‬ساغ اولون‪ :‬آنﻼتيچينين گئجه اوتوبوس‬
‫ساعاتا اوتوبوس حركت ائلهيهجك« كيمي ايشارهلر‬ ‫يولچولوغوندا قاباق صندليده تكجه اوتوران بير قيزي‬
‫باشقا گرگينليك ياراداراق‪ ،‬اوخوجونو ماراقلي‬ ‫ايله ايلگيلي ذهنسل اؤيكو اوﻻراق ائيلمسل‬
‫ساخﻼيير آچيلماسينا )يورومبيلگيسل دوزگو(‪ .‬باشقا‬
‫‪٢٤٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫ماراقﻼنديرسا دا سونوندا بونﻼرين آچيلماغينا گؤره‪،‬‬ ‫آچيﻼسي قونو‪» ،‬سورغوﻻنديرانين جينسيتي نهدير‬
‫بو »او دونيانين« اؤزلليگي اولدوغوندان باشقا هئچ‬ ‫گؤرهسن؟« ده اوﻻبيلر‪ .‬اؤيكو ائيلمسل دوزگولرله‬
‫بير ايپ اوجو وئريلمير )يورومبيلگيسل دوزگو(‪.‬‬ ‫ايلك باشدان يارانان بليرسيزليكلري آچيقﻼيير‪.‬‬
‫اؤيكوده »چيپس« و »قيرميزي باشماق« ايمگهلري‬ ‫‪ -٦‬قيرخآياق ايله قاريشقاﻻر‪ :‬آلئقوريك‬
‫تيكرارا كئچينجه يورومبيلگيسل دوزگو اولوشدورو‪.‬‬ ‫آنئكدوتﻼر كيمي بوتونلوكده ائيلمسل دوزگولرله‬
‫‪ -٨‬يوخوم گلير‪ :‬بير حيكايهنين يازيليشي‬ ‫آنﻼتيلير‪.‬‬
‫بوتونلوكله ائيلمسل دوزگولرله آنﻼتيلير‪.‬‬ ‫‪ -٧‬چيپس‪ :‬اؤيكو اوﻻي آيرونيسي ايله باشا‬
‫چاتان‪ ،‬بير يوخودور و ديالوقﻼرﻻ آنﻼتيلير‪ .‬دوكتورون‬
‫جيلخ آنﻼتييا دوغرو‬ ‫»كاريخما« نهدني ايله سرطان خستهلييييندن‬
‫روﻻن بارت قورامﻼشديرديغي آنﻼتيبيليم‬ ‫دوﻻيي »اوچ آيا قدر« اؤلدويونو بيلن آنﻼتيچي‪،‬‬
‫يؤنتهمي ايله غفور اماميزاده خياوينين ايكي‬ ‫قيسقانجليقدان »يا گرك سني اؤزومنن آپارايديم‬
‫توپلوسونو گؤزدن كئچيرندن سونرا يئري گلميشكن‬ ‫يادا دونيانين بوتون كيشيلريني« دئيه دوشونرك‬
‫اؤنوموزده اوﻻن اؤيكولرين باشقا اؤزلليكلرينه ده‬ ‫ائشينه »نقشهم بو ايدي كي سني ده اؤزومنن‬
‫اؤتَريجه گؤز گزديرمك يئرينه توشر‪.‬‬ ‫آپارام« دئيير‪ ،‬آنجاق آيرونيك بير دورومدا اؤزو‬
‫ايكينجي توپلودا دا بيرينجي كيمي اوﻻي‬ ‫دئييل ده ائشي اؤلور »ولي سن اؤزون قاباغا‬
‫هؤرگوسوز قيسا اؤيكولره راستﻼشيريق‪ .‬غفور‬ ‫دوشدون‪ «.‬اؤيو سيرادان بير گئديشله‪ ،‬بوتونلوكده‬
‫چاليشير قورغو و پﻼتي آرادان گؤتورسون‪ .‬آنجاق‬ ‫ائيلمسل دوزگولرله آنﻼتيلير؛ »دونن يوخوما گليب«‪،‬‬
‫پﻼتسيز پئيرنگسيز اؤيكو يوخسا رومانين يالنيز‬ ‫»اوراﻻرين دا مشكيني وار يا يوخ« كيمي‬
‫»آنﻼتي«سي وار و يازيچي اونا گووهنمهليدير‪،‬‬ ‫يورومبيلگيسل دوزگولرله اؤيكوده ايلك باشدان‬
‫يوخسا هرشئي هئچه چيخار‪ .‬اورهان پاموك‬ ‫يارانان آسقي »گودوردون گور با گور اوﻻم راحات‬
‫»كافامدا بير توهافليك«باشليقلي رومانينين ايلك‬ ‫اوﻻسان‪ ،‬ولي اؤزون گئتدين‪«.‬ـه قدر آسيلي قالير‪.‬‬
‫صفحهلرينده بوتون رومانين قورغوسونو و پﻼتيني‬ ‫»بوردا بير چيپسي يئمك اوچون هر نهيي اؤزوموز‬
‫آچيقجا اورتايا قويور؛ موراد قيزي قاچيردير‪،‬‬ ‫حاظيرﻻماليييق‪ ،‬يئرآلماسيني اَكيب بئجردندن‬
‫قاچيرتديغي قيز ايلك سئودييي قيز دئييل!‬ ‫سويوب ياغدا قيزاردناجان اؤزوموزون بوينوموزدادير‪.‬‬
‫باجيسيدير‪ .‬اونونﻼ ياشايير‪ .‬تامام‪) .‬پاموك‪(٢٠١٤ ،‬‬ ‫آخير مرحلهسي ﻻپ چتين اولور‪ ،‬قيرخ گون اوزانيب‬
‫آنجاق ايلك نئچه صفحهدن سونرا پاموك يوزلر‬ ‫گؤزلهيندن سونرا اوستوموزدهكي يورقان اؤزو اؤزونه‬
‫صفحه گؤزلجه روايت يارادير‪ .‬منجه ده قورغو‪ ،‬پﻼت‪،‬‬ ‫موشامپايا چئوريلير‪ ،‬ائهمالجا دوروب موشامباني‬
‫اوﻻي هؤرگوسو و سايره‪ ...‬اصلن اؤنملي دئييل‪ ،‬بونﻼر‬ ‫مساوي يئرلره بؤلوروك‪ ،‬فيكريميز تمامن ايشيميزده‬
‫هاميسي آراجدير و اولوب يا اولماماسي سئچهنكدير‪.‬‬ ‫اولماليدير‪ ،‬وسطده بير ذره ده جايساق هر شئي‬
‫يالنيز آنﻼتينين نئجه آنﻼتيلماسي اؤنمليدير‪ .‬غفور‬ ‫او‪‬لدن تيكرار اولور‪ «...‬كيمي بليرسيز سؤزلر ايسه‬
‫اوخوجونو سؤزلرده ياتان گيزهمين چؤزمهسينه‬
‫‪٢٥٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫گؤروندويو كيمي قيرميزيم اؤيكوتوپلوسو آنﻼتي‬ ‫ايسه بئله بير اؤيكو ياراتماقدا سرسمسيز آدديم‬
‫دوزگولري‪ ،‬دوﻻييسي ايله ده اوخوجو ايله‬ ‫آتماقدا اؤزونو جسارتلي گؤسترير؛ دئمك اوﻻر‬
‫قورابيلهجهيي آلينان معنا اورتامين گئنيشلييي‬ ‫ايكينجي توپلوسوندا بير آدديم دا ايرهلي گئتميش‪.‬‬
‫آچيسيندان‪ ،‬داها زنگيندير‪ .‬بو ايسه اوخوجونون‬ ‫پوستمودئرن بير ايفاده ايله يازيدا قورغو قورماق‬
‫اوخوما سورهجينده ائديلگن يوخسا ائتكن اولماسينا‬ ‫اوخوجويا خيانت گؤزو ايله باخماقدير دئمكدن‬
‫و سيرايﻼ دا متنين اوخورجا يوخسا يازارجا اولماسينا‬ ‫چكينمك ايستهميرم‪ .‬اويسا »صاف بير اؤيكوچو«‬
‫سبب اولور‪.‬‬ ‫اوﻻراق تانيديغيم يازيچينين يئني ساحهلره دوغرو‬
‫قيرميزيم اؤيكو توپلوسوندا )اؤزلليكله »گوناه‬ ‫آخيشيني اؤنَمسهييرم‪.‬‬
‫سنده دئييل«‪» ،‬قيرميزيم« و »متوسط آدام«‬ ‫باشقا اؤزلليك ايسه »يوخلوق« قاورامينين‬
‫اؤيكولري ايله( اوخوجو دا يازيليش )يئنيدن‬ ‫اينجهلهنمهسيدير؛ ايستر »معنانين يوخلوغو«‪ ،‬ايستر‬
‫يازيليش( سورهجينده قاتيﻼبيلهجك قونومونا‬ ‫»يوخ بير سئوگيلي« وب‪ .‬بو ايسه »بوشونواليق« و‬
‫يوكسهلير؛ متندن آﻻبيلهجك لذت ايسه )بارت‬ ‫»آنﻼمسيزليق« كيمي قاورامين اؤيكولرين فضاسينا‬
‫دئييشي ايله( ‪ jouissance‬تورلو بير حظدير‪ ،‬بو اوزدن‬ ‫سوزمهسينه نهدن اولور؛ آنجاق »يوخلوق«ون يوغون‬
‫ده اؤنوموزده اوﻻن متنلر بارت تانيمي ايله »يازارجا‬ ‫»وارليغي«ني قاورايان اؤزنه دورمادان آراييب دوران‬
‫متن«دير‪ .‬باشقا حيكايهلر آنجاق )سوموكلري‬ ‫آراييشچيدير‪.‬‬
‫قالميشدي حيكايه توپلوسو ايچينده( اوخوجونو‬
‫قونوموندان جايديرماقسيزين وارابيلهجهيي كئيفه‬ ‫سونوج‬
‫يؤنلهدير )اوخورجا متن(‪.‬‬ ‫ايكي كيتابي آيرينتيلي اون دوققوز‬
‫حيكايهسيني روﻻن بارتين قورامﻼشديرديغي بئش‬
‫قايناقﻼر‬ ‫دوزگو اوزره آچقﻼياندان سونرا سونوجو )همن‬
‫اماميزاده خياوي‪ ،‬غفور‪ .(١٣٩٦) .‬قيرميزيم‪ .‬تبريز‪:‬‬ ‫دوزگولر اوزره( بئله اؤزتلهمك اوﻻر‪:‬‬
‫حكيم نظامي گنجهاي يايين ائوي‪.‬‬ ‫قيرميزيم اؤيكو توپلوسوندا ايشلهنيلن دوزگولر‪،‬‬
‫اماميزاده خياوي‪ ،‬غفور‪ .(١٣٩٨) .‬سوموكلري‬ ‫داها چوخ يارارﻻنديقﻼري سيراسييﻼ بونﻼردير‪:‬‬
‫قالميشدي‪ .‬تبريز‪ :‬حكيم نظامي گنجهاي يايين ائوي‪.‬‬ ‫ائيلمسل‪ ،‬يورومبيلگيسل‪ ،‬آنﻼمسال و كولتورل‬
‫كاظمي‪ ،‬رضا‪ .(١٣٨٧) .‬ﻻپ او اوزاقﻼردا‪ .‬تهران‪:‬‬ ‫دوزگو‪) .‬سيمگهسل دوزگو قولﻼنيلماييبدير(‪.‬‬
‫اختر‪.‬‬ ‫سوموكلري قالميشدي حيكايه توپلوسوندا‬
‫صادقي اشرافي‪ ،‬احمد )الف‪ .‬نورانلي(‪.(١٣٩٢) .‬‬ ‫ايشلهنيلن دوزگولر‪ ،‬داها چوخ يارارﻻنديقﻼري‬
‫قيزيل آتيم و باشقا اؤيكولر‪ .‬اردبيل‪ :‬ساواﻻن‬ ‫سيراسييﻼ بونﻼردير‪ :‬ائيلمسل‪ ،‬يورومبيلگيسل‬
‫ايگيدلري‪.‬‬ ‫دوزگو‪) .‬آنﻼمسال‪ ،‬سيمگهسل و كولتورل دوزگولر‬
‫ملكنژاد‪ ،‬محمد‪ .(١٣٩٦) .‬بوغاناق‪ .‬تبريز‪ :‬اختر‪.‬‬ ‫قولﻼنيلماييب(‪.‬‬

‫‪٢٥١‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫مردي‪ ،‬شريف‪ (١٣٩٥) .‬قلمهقوزان‪ .‬اورميه‪ :‬بوتا نشر‪.‬‬


‫مردي‪ ،‬شريف‪ .(١٣٩٥) .‬اولدوزﻻردان بيري‬
‫قايميشدي‪ .‬اورميه‪ :‬بوتا نشر‪.‬‬
‫مردي‪ ،‬شريف‪ .(١٣٩٥) .‬يول آيريجيندا يازيلميش‬
‫حيكايهجيكلر‪ .‬اورميه‪ :‬بوتا نشر‪.‬‬
‫مردي‪ ،‬شريف‪" .(١٣٩٨) .‬كاش يخچاليز بوندان چوخ‬
‫قاباق خاراب اوﻻيدي" »داغيتماغا دوغرو«دا‪ ،‬تبريز‪:‬‬
‫حكيم نظامي گنجهاي يايين ائوي‪ ،‬صص ‪١٩٦‬ـ‪.١٨٥‬‬
‫‪Barthes, Roland. (2002). S/Z. Çev. Sündüz‬‬
‫‪Öztürk Kasar. İstanbul: Yapı Kredi Yayınları.‬‬
‫‪Barthes, Roland. (2006). Yazı Üzerine‬‬
‫‪Çeşitlemeler - Metnin Hazzı Çev. Şule Demirkol.‬‬
‫‪İstanbul: Yapı Kredi Yayınları.‬‬
‫‪Pamuk, Orhan. (2014). Kafamda Bir Tuhaflık,‬‬
‫‪İstanbul : Yapı Kredi Yayınları.‬‬

‫‪٢٥٢‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫شاعران نامدار تركيه شد‪ .‬آن ترجمهي من در همان‬ ‫شيوا فرهمند راد‬
‫ماهها در هفتمين »دفتر شوراي نويسندگان و‬
‫هنرمندان ايران« چاپ شد‪ ،‬اما شب پيش از توزيع‬
‫صغري و كبراي يك تومور تحميلي‬
‫به غضب ادارهي ارشاد وقت گرفتار آمد‪ ،‬و همهي‬
‫در پيچوخمهاي ترجمه‬
‫نسخههاي آن را خمير كردند‪ ،‬و آن حكايتي ديگر‬
‫است‪.‬‬
‫بهتازگي كتاب »خشم و هياهوي يك زندگي‪،‬‬
‫آ‪ .‬قادر مينوشت كه شبي در زنداني در تركيه‪،‬‬
‫زندگي و خاطرات غﻼميحيي دانشيان از فرقه‬
‫در محفل شاگرداني كه ناظم حكمت داشت‪ ،‬يكي از‬
‫دموكرات آذربايجان و حزب‬
‫شاگردان ترجمهي تركي »زمين‬
‫توده ايران« )ترجمهي علي‬
‫نوآباد« اثر ميخاييل شولوخوف‬
‫مرادي مراغهاي‪ ،‬نشر اوحدي‪،‬‬
‫را كه تازه منتشر شدهبود آورد‬
‫تهران ‪ (١٣٨٨‬را در پي مطلبي‬
‫تا به جمع معرفي كند‪ .‬او شروع‬
‫ورق ميزدم‪ .‬با خواندن جملهي‬
‫به خواندن ترجمه كرد‪ ،‬اما به‬
‫»به خاطر سخنراني آقايي در‬
‫محض آن كه رسيد به جملهي‬
‫گردهمايي حزب كمونيست‬
‫»هﻼل سبز رنگ ماه از ﻻبهﻻي‬
‫ايران‪ ،‬او را از كميته مركزي‬
‫شاخهها‪ «...‬ناظم حكمت )كه‬
‫فرقه آذربايجان و اهميت‬
‫خود سالها در اتحاد شوروي‬
‫اجرايي اخراج كردهايد« در‬
‫پناهنده بود و با زبان روسي‬
‫درستي ترجمه شك كردم‪:‬‬
‫آشنايي داشت( خشمگين كتاب‬
‫حزب كمونيست ايران كه در‬
‫را از دست او كشيد و به سويي‬
‫دوران رضا شاه نابود شد‪،‬‬
‫پرتاب كرد‪ ،‬و گفت‪» :‬ممكن نيست شولوخوف‬
‫نميتوانست ربطي به فرقه دموكرات آذربايجان‬
‫»هﻼل ماه« نوشتهباشد«!‬
‫داشتهباشد‪ .‬به ناگزير به متن اصلي رجوع كردم‪ ،‬و‬
‫آ‪ .‬قادر توضيح بيشتري ندادهبود كه ناظم‬
‫با تأسف ديدم كه ترديدم بهجا بودهاست‪.‬‬
‫حكمت چرا »هﻼل ماه« را غلط ميدانست‪ .‬من‪ ،‬در‬
‫اما نخست اجازه دهيد يك نكته از تجربهي‬
‫مقام مترجم جوان و كمتجربهي نوشتهي آ‪ .‬قادر‪ ،‬در‬
‫شخصي در ترجمه و اهميت ترجمهي درست‬
‫شگفت بودم كه چرا ناظم حكمت چنين واكنشي‬
‫تكتك واژهها بگويم‪.‬‬
‫نشان داد‪ .‬مگر شولوخوف در اصل چه نوشتهبود؟ به‬
‫در پاييز سال ‪ ١٣٦١‬خاطرهاي را نوشتهي يكي‬
‫ترجمهي فارسي زندهياد م‪ .‬ا‪ .‬بهآذين از اين اثر‬
‫از شاگردان شاعر بزرگ ترك ناظم حكمت از تركي‬
‫شولوخوف رجوع كردم‪ .‬بهآذين‪ ،‬با آن كه نه از متن‬
‫آذربايجاني به فارسي ترجمه كردم‪ .‬او »آ‪ .‬قادر« نام‬
‫روسي‪ ،‬كه از زبان فرانسه ترجمه كرده‪ ،‬نوشتهاست‪:‬‬
‫داشت و پس از آموختن در مكتب حكمت‪ ،‬يكي از‬
‫»]‪ [...‬تا هنگامي كه شاخ سبز رنگ ماه از خﻼل‬
‫‪٢٥٣‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اتحاد شوروي« نوشته شده‪ ،‬اما در موارد ديگر به‬ ‫برهنگي شاخهها پديدار گردد‪] «...‬چاپ دوم‪،‬‬
‫جاي آن »حزب كمونيست آذربايجان« )ص ‪ (٩٣‬و‬ ‫انتشارات نيل‪ ،‬تهران‪ ،١٣٥٧ ،‬ص ‪ .[١٥‬چه زيبا!‬
‫دستكم سه بار »حزب كمونيست ايران« ترجمه‬ ‫تنها اكنون‪ ،‬پس از اين همه سال‪ ،‬ميتوانم به‬
‫شده )ص ‪ ،(٢٤٤ ،٢٤٣ ،٢٤٠‬كه هر دو بهكلي غلط‬ ‫متن اصلي و روسي شولوخوف رجوع كنم‪ ،‬و ميبينم‬
‫است؛ و يك جا آن را جا انداختهاند )ص ‪.(٢٣٤‬‬ ‫كه حق هم با ناظم حكمت بود و هم با بهآذين )و‬
‫مترجم گويي به ترجمهي رقمهاي رومي‬ ‫هم مترجم روسي به فرانسه!(‪ .‬شولوخوف نوشتهاست‬
‫چندان عﻼقهاي ندارد‪) XXII .‬بيست و دوم( را چند‬ ‫‪ ،рог месяца‬يعني »شاخ ماه«‪ ،‬و نه هﻼل‪ .‬واضح‬
‫جا بهكلي جا انداخته )ص ‪(٢٤٤ ،٢٤٣ ،٢٤٠ ،٢٣٤‬؛‬ ‫است! شولوخوف داشت دربارهي جامعهي دهقانان‬
‫و يك جا »نوزدهم« ترجمه كرده )ص ‪.(٢٣٦‬‬ ‫استپهاي دن مينوشت‪ .‬در جهان تصويري و خيالي‬
‫همچنين ‪ III‬را جا انداخته )ص ‪» .(٢٢٦‬كنگره ‪II‬‬ ‫دهقان آن ديار‪ ،‬ماه نو به شاخ چارپايانش تشبيه‬
‫حزب توده ايران« را »كنگره ‪ «...١١‬ترجمه كرده‬ ‫ميشود‪.‬‬
‫)ص ‪ .(٢٥٣‬تاريخ ‪ 11/X-1961‬را بهكلي جا انداخته‪،‬‬ ‫اين بحث پيرامون متن ادبي بود‪ ،‬كه خيليها‬
‫و ‪ 6/II-1962‬را بهجاي ‪ ٦‬فوريه ‪ ٦ ،١٩٦٢‬نوامبر‬ ‫تغيير واژههاي آن را در ترجمه چندان مهم‬
‫ترجمه كردهاست )هر دو در ص ‪ .(٢٨٢‬پرانتز و‬ ‫نميدانند‪ .‬آنچه ميخواهم بگويم مربوط به‬
‫عبارت ‪(15/II ta 5/XII) çəkir, həddi əqəl 12-17‬‬ ‫ترجمهي اسناد و مدارك و خاطرات تاريخيست‪.‬‬
‫‪ gün çəkir‬را حذف كرده )ص ‪» .(٢٨٧‬پلنوم )‪X (III‬‬ ‫براي ترجمه از برخي زبانهاي پر مترجم‪،‬‬
‫حزب« را به جاي »پلنوم دهم )سوم( حزب« دو جا‬ ‫مترجمان ميتوانند بر كار يكديگر نظارت كنند‪ ،‬نقد‬
‫»پلنوم سيزدهم« ترجمه كردهاست )ص ‪ ،٢٩٥‬و‬ ‫كنند‪ ،‬و ايرادهاي كار يكديگر را نشان دهند‪ .‬اما‬
‫‪ 9/X-1963 .(٢٩٦‬را ‪ ١٩‬اكتبر ترجمه كرده )ص‬ ‫براي برخي زبانهاي ديگر‪ ،‬مانند تركي آذربايجاني‪،‬‬
‫‪ 30/V-1962 .(٣٠٩‬را »مورخه ‪ «١٩٦٢‬ترجمه كرده‬ ‫تعداد مترجمان كم است و نقد چنداني بر كيفيت‬
‫)ص ‪ ١٢ .(٣١٣‬ژوييه را ‪ ٢٣‬ژوييه نوشته )ص‬ ‫كار مترجمان از اين زبانها نوشته نميشود‪.‬‬
‫‪ ،(٣٢١‬و )‪ XII (V‬را بهكلي جا انداختهاست )ص‬ ‫عنوان اصلي كتاب خيلي ساده »خاطرات«‬
‫‪» .(٣٢٦‬بيش از ‪ «٢٠٠٠‬را هم ‪ ٢٠٠‬نوشتهاست )ص‬ ‫است‪ ،‬اما مترجم مقدمهي مفصلي بر آن نوشته و‬
‫‪.(٣٥٤‬‬ ‫عنوان آن را تغيير دادهاست‪ .‬بگذريم از اين كه من‬
‫مترجم همچنين ‪ tarixli‬آذربايجاني را به معناي‬ ‫نميدانم تركيب »خشم« يك »زندگي« در عنوان‬
‫»به تاريخ«‪ ،‬بارها »تاريخي« ترجمه كرده )ص ‪،٣١٦‬‬ ‫كتاب چه معنايي ميتواند داشتهباشد‪ ،‬اما ببينيم اين‬
‫‪ ،(٣٥٤ ،٣٥١ ،٣٤٨‬و ‪ gündəlik‬به معناي »دستور‬ ‫مترجم چه بر سر واژهها‪ ،‬جملهها‪ ،‬و حتي نامها و‬
‫جلسه« را »روزمره« و »روزانه« ترجمه كرده‪ ،‬يا جا‬ ‫تاريخها آوردهاست‪.‬‬
‫انداختهاست )ص ‪،٣١٨ ،٢٩٧ ،٢٧٦ ،٢٧٥ ،٢٤٣‬‬ ‫متن ترجمه از لحاظ برگرداندن نامها و عناوين‬
‫‪ .(٣٤٨ ،٣٤٤ ،٣٤٠ ،٣٣٠ ،٣٢٦ ،٣٢٢‬او در ص ‪٣١٨‬‬ ‫و اختصارات هيچ يكدست نيست‪ .‬براي نمونه برابر‬
‫نزديك به يك پاراگراف را جا انداختهاست‪.‬‬ ‫‪ Sov. İKP‬چند جا به درستي »حزب كمونيست‬
‫‪٢٥٤‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫سخنرانياش دربارهي كنگره ‪ ٢٢‬حزب‬ ‫مترجم با نام فعاﻻن سرشناس حزب توده ايران‬
‫كمونيست اتحاد شوروي از عضويت كميته‬ ‫و فرقه دموكرات آذربايجان آشنايي ندارد‪ .‬او نام‬
‫مركزي فرقه دموكرات آذربايجان و هيئت‬ ‫]عبدالحسين[ آگاهي را در دو جاي ترجمه درست‬
‫اجراييهي آن كنار گذاشتهايد‪.‬‬ ‫نوشته‪ ،‬اما در پنج مورد ديگر ‪ Agahi‬را آقايي ترجمه‬
‫كرده‪ ،‬و يك جا مفهوم لغوي آن را نوشتهاست‪.‬‬
‫‪Hizbin İcraiyyə heyətinin təqsirlərindən biri‬‬ ‫]احمدعلي[ رصدي دو بار در مقدمهي كتاب‬
‫‪hövzələrin təkliflərinə laqeyd yanaşmaqdır.‬‬
‫‪Hövzələr təklif edirlər ki, firqənin adı‬‬ ‫رسدي‪ ،‬و هشت بار در طول كتاب اسدي ترجمه‬
‫‪saxlanılmasın və Mərkəzi Komitəsinin adı‬‬ ‫شدهاست‪ .‬روييندژ را همه جا روييندج نوشتهاست‪.‬‬
‫‪qalmasın.‬‬
‫ترجمه ايشان‪» :‬از تقصيرات هيئت اجرايي‬ ‫صارمي شده سارومي‪ ،‬حسن نظري شده حسن‬
‫حزب‪ ،‬يكي برخورد خونسردانه و بياعتنايي آن به‬ ‫حضري‪ ،‬و رضا قاضي شده رضا قاسمي )هر سه ص‬
‫‪.(٢٨٥‬‬
‫تكاليف و وظايف حوزههاست‪ .‬نام فرقه و كميته‬
‫‪ ،Palkovnik‬به معني سرهنگ‪ ،‬به نام شخص‬
‫مركزي بايد تغيير يابد‪) «.‬ص ‪(٢٤٥‬‬
‫پالكوفيك ترجمه شدهاست‪ .‬نام نخستوزير وقت‬
‫برداشت من‪ :‬يكي از كوتاهيهاي هيئت اجراييه‬
‫شوروي كه در رسانههاي فارسي كاسيگين نوشته‬
‫حزب بياعتنايي به پيشنهادهاي حوزههاست‪.‬‬
‫ميشود‪ ،‬در ترجمهي ايشان يك بار گوزيگين )ص‬
‫حوزهها پيشنهاد ميكنند كه نام فرقه حفظ نشود‬
‫‪ (٣٢٦‬و بار ديگر گوسيگين )ص ‪ (٣٤٨‬شدهاست‪.‬‬
‫و نام كميته مركزي آن نيز باقي نماند‪.‬‬
‫مترجم با نام روزنامههاي آن دوران هم آشنا‬
‫نيست و »شعله جنوب« را »كولهبار جنوب« ترجمه‬
‫‪Güya Azərbaycana inqilab südur edildi.‬‬
‫ترجمه ايشان‪» :‬گويا انقﻼب به صورت تومور بر‬ ‫كردهاست‪ .‬اما شاهكار برگرداندن نامها آنجاست كه‬
‫]حميد[ صفري شدهاست »صغري و كبري«!! )ص‬
‫آذربايجان تحميل شد« )ص ‪ .(٢٦٢‬ايشان در همه‬
‫‪(٣٢٧‬‬
‫جاي كتاب »صدور« را »تحميل« ترجمه كردهاند‪.‬‬
‫و چند مورد خطاي ترجمهي متن‪ ،‬نمونهي‬
‫برداشت من‪ :‬گويا انقﻼب به آذربايجان صادر‬
‫خروار‪:‬‬
‫شد‪.‬‬
‫‪Agahi Sov. İKP-nin XXII qurultayı‬‬
‫‪Bunu deyənlər: Azəri, Bəydili, Cahanşahlu,‬‬ ‫‪barədə çıxış etdiyinə görə onu ADF MK‬‬
‫‪Rza İnayət və başqalarıdir.‬‬ ‫‪üzvlüyündən və İcraiyyə heyətindən çıxarıbsız.‬‬
‫مترجم جمله را حذف كردهاست! )ص ‪(٢٧٢‬‬ ‫ترجمه ايشان‪» :‬به خاطر سخنراني آقايي در‬
‫برداشت من‪ :‬گويندگان اين سخن عبارتاند از‪:‬‬ ‫گردهمايي حزب كمونيست ايران‪ ،‬او را از كميته‬
‫آذري‪ ،‬بيگدلي‪ ،‬جهانشاهلو‪ ،‬عنايت رضا‪ ،‬و ديگران‪.‬‬ ‫مركزي فرقه آذربايجان و اهميت اجرايي اخراج‬
‫كردهايد«‪).‬ص ‪(٢٤٠‬‬
‫‪Bakıda 70 (7) n-li Akademiya hövzəsinin‬‬
‫‪heyəti-amiləsi təşkilatı qaydanı pozub,‬‬ ‫برداشت من‪] :‬عبدالحسين[ آگاهي را به خاطر‬
‫‪özbaşınalıq etdiyinə görə Bakı təşkilatı‬‬

‫‪٢٥٥‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫زنده بهره بجوييم‪).‬ص ‪(٣١٧‬‬ ‫‪Akademiya hövzəsində yeni heyət amilə seçkisi‬‬
‫‪aparmaq qərarını ADF MK İcraiyyə heyəti‬‬
‫برداشت من‪ :‬ﻻزم است از وجود آقاي‬ ‫‪təsdiq edib, orada yeni hövzə heyəti seçkisi‬‬
‫‪aparılmasına icazə verdi.‬‬
‫]زينالعابدين[ قيامي همچون يك تاريخ زنده بهره‬
‫ترجمه ايشان‪ :‬هيئت عامل حوزه آكادمي باكو‬
‫ببريم‪.‬‬
‫قواعد حزبي را زير پا گذاشته‪ ،‬خودسرانه در حوزه‬
‫آكادمي‪ ،‬در پي انتخابات هيئت عامل جديد بر‬
‫من تمامي متن ترجمه را با متن اصلي مقابله‬
‫آمدهاند‪ .‬كميته مركزي فرقه دموكرات آذربايجان نيز‬
‫نكردهام و آنچه نوشتم تنها حاصل ورق زدن و‬
‫آن را تصديق كرده و در آنجا اجازه داد هيئت‬
‫چشم گرداندن است‪ .‬از بسياري ايرادهاي خرد و ريز‬
‫جديد حوزه انتخاب شود‪) .‬ص ‪(٢٩٠‬‬
‫ترجمه هم كه ديدم‪ ،‬چشم پوشيدم‪.‬‬
‫برداشت من‪ :‬از آن جايي كه هيئت عاملهي‬
‫آيا اين رد پاي مترجم گوگل نيست كه در‬
‫حوزه شماره ‪ ٧‬آكادمي باكو قواعد سازماني را زير‬
‫آشفتگيهاياين ترجمه ميبينيم؟ آيا همان دو سه‬
‫پا گذاشته بود و دست به كاري خودسرانه‬
‫ايراد نخست كه نوشتم‪ ،‬تمامي ترجمهي اين متن‬
‫زدهبود‪ ،‬سازمان باكو تصميم گرفت كه براي‬
‫تاريخي را‪ ،‬كه حتي نامها و تاريخها در آن غلط‬
‫ترجمه شده‪ ،‬بهكلي بياعتبار نميكند؟ خواننده‬ ‫گزينش هيئت عامله تازهاي انتخابات برگزار‬
‫ترجمهي فارسي كتاب به كجاي اين ترجمه اعتماد‬ ‫كند‪ .‬هيئت اجراييه كميته مركزي فرقه دموكرات‬
‫بكند؟‬ ‫آذربايجان با آن تصميم موافقت كرد و اجازهي‬
‫جا دارد گفتهشود كه متن اصلي كتاب تركي‬ ‫گزينش هيئت عاملهي جديد حوزه را صادر كرد‪.‬‬
‫نيز پر است از غلطهاي تايپي‪.‬‬
‫‪Mən həmin plenumda Agahinin hesabsız və‬‬
‫‪məntiqsiz çıxışına cavab verərkən, dedim ki, mən‬‬
‫‪heç vaxt...‬‬
‫ايشان ترجمه كردهاند‪» :‬من در همين پلنوم در‬
‫ضمن جواب دادن‪ ،‬به سخناني غير منطقي و غير‬
‫حساب شده آگاهي يافتم چرا كه من هيچ‬
‫وقت‪)«...‬ص ‪(٣١٣‬‬
‫برداشت من‪ :‬من در همان پلنوم در پاسخ به‬
‫سخنان نسنجيده و غير منطقي ]عبدالحسين[‬
‫آگاهي‪ ،‬گفتم كه من هيچ وقت‪...‬‬

‫‪Ağayi Giyamidən (Qiyamidən) canlı tarix‬‬


‫‪kimi istifadə etmək lazımdır.‬‬
‫ترجمه ايشان‪ :‬از قياممان به مانند يك تاريخ‬

‫‪٢٥٦‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫آراجي دير‪ .‬نه ايسه‪ ،‬هر بير اينسانين باشقاسيندان‬ ‫شريف مردي‬
‫فرقلي باخيشي اولدوغو اوچون‪ ،‬فرقلي تجروبهسي و‬
‫چئورهسيندن فرقلي آلقيسي دا وار دير‪.‬‬
‫آنا ديلينزده ياشايين‬
‫ايران آذربايجانيندا بيهندييم بير نئچه‬
‫آذربايجان اينساني‬
‫باشاريلي رومان‬
‫سؤزلريمي ائورهنسل بير آچيدان‪ ،‬اؤز‬
‫چئورهميزه‪ ،‬آذربايجان اينسانينا‪ ،‬يؤنهلتمك‬
‫گيريش‬
‫ايستهييرم‪ .‬ايراندان آذربايجان اينسانيني آييريب‬
‫ادبيات‪ ،‬بوتون قارماقاريشيقليق و گئنيش‬
‫اوندان سؤز ائتمهييم ايسه‪ ،‬اوسته آچيقﻼديغيم‬
‫آنﻼمدا چئشيتلي طرزلري ايله‪ ،‬اينساندان و بشر‬
‫باخيش آچيسينا قاييدير‪ .‬بير سيرا نهدنلر ايله‬
‫دوروموندان دانيشير‪ .‬بير بؤجك يوخسا نسنهدن‬
‫دئنهييملره گؤره‪ ،‬بوتون اورتاق گؤروشلر و تجروبهلره‬
‫دانيشيركن بئله‪ ،‬گنه ده اينسان باخشيني يا دا‬
‫رغمن‪" ،‬آذربايجان اينساني" دئيه بير دئييمدن سؤز‬
‫اينسانا بير باخيش آچيسي اورتايا قويور‪ .‬بو اوزدن‬
‫آچا بيلريك‪ .‬ايندي‪ ،‬ايلك سؤزلريمه دؤنرك‪،‬‬
‫اينسان‪ ،‬ادبياتين بوتون قاپسامي دير‪ .‬رومان ايسه‪،‬‬
‫»آذربايجان اينساني«ندان ياخين بير گؤرونتو الده‬
‫اؤزل اوﻻراق‪ ،‬بيربيرينه باغلي اوﻻيﻼر ديزيسي ايله‬
‫ائتمك اوچون‪ ،‬و داها بئله بير »اينسان«ـا‬
‫اينسان و اينسانليق تجروبهسيندن دانيشير‪.‬‬
‫ياخينﻼشماق اوچون‪ ،‬بونون ياراتديغي ادبيات و‬
‫سؤز اينسان تجروبهلريني اوزه و ديله‬
‫اؤزلجه روماني ايله گيريشيرسك‪ ،‬الوئريشلي بير‬
‫گتيرمكدن گئديرسه‪ ،‬ادبياتين چوخ دا گئج اورتايا‬
‫آراج و آچي قاباغيميزدا وار دير‪.‬‬
‫چيخان رومان ژانري‪ ،‬بئله بير يئتهنكده اؤزونو داها‬
‫سؤز بورا گلينجه‪ ،‬البته‪ ،‬ايلك اؤنجه‬
‫باشاريلي گؤرسهتميش دير‪ .‬اوچ يوز ايل رومانين‬
‫آذربايجانيميزدا يازيلميش باشاريلي رومانﻼريميزدان‬
‫باتيدا يوكسهلمهسيندن كئچسه ده‪ ،‬گل گله‬
‫باشﻼماليييق‪ .‬باشاريلي روماندان ايسه آماج‪ ،‬سؤزونو‬
‫گئنيش آنﻼم و قاپسام قازانميش دير‪ .‬اينسانين بشره‬
‫ييغجام و چرچيوهلي بير شكيلده‪ ،‬هرهانسي ياپي‬
‫ياناشديغي باخيش آچيﻼرين دييشمهسي ايله‪،‬‬
‫يوخسا سؤيلم سيستئمينده دئيه بيلمهسي يا‬
‫رومان داها گئنيش آﻻن قازانيب‪ ،‬اينسانيانا‬
‫گؤرسهتمهسي دير‪ .‬توتدوغو يولدا‪ ،‬هر تهر‬
‫دئنهييملره داها ياخينﻼشا بيلدي‪ .‬هر حالدا آدديم‬
‫ياخينﻼشماقﻼ اولور اولسون‪ ،‬اينساني بير تجروبهني‬
‫آدديم اينسانا ياخيشنﻼشماق‪ ،‬بؤيوك سورغوﻻر دا‬
‫اوزه گتيريب‪ ،‬اينسانليق دونياسينا‪ ،‬بوردا اؤزل اوﻻراق‬
‫اورتايا قويا بيلدي‪ .‬فلسفه و باشقا بيليم دالﻼري‬
‫آذربايجان اينسانينين بير بوجاغينا ايشيق ساﻻ‬
‫ايسه‪ ،‬هرهسي بير بوجاقدان بئله بير چابايا ال‬
‫بيلميش ايسه‪ ،‬باشاريلي رومان دير‪ .‬باشقا اؤنملي‬
‫قويدوﻻر‪ .‬اينسان عالمينه ياخينﻼشماقدا رومانين‬
‫مسأله‪ ،‬ديل مسألهسي دير‪ .‬باشاريلي رومان‪ ،‬ايچينده‬
‫باشاريسي‪ ،‬آيدينﻼنما دؤنهميندن سونرا باشﻼندي؛‬
‫ياشاديغي ديلده‪ ،‬ايچ ائتميش بير ديلي نورمال و‬
‫اصلينده‪ ،‬رومان اينسان تجروبهلرينه ياخينﻼشما‬

‫‪٢٥٧‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫صميمي بير ديلده يازيليب دير‪ .‬آنﻼتي ايسه‬ ‫دوغال اوﻻراق قولﻼنير‪ .‬ديل اوﻻيدان‪ ،‬ائلهجه‬
‫باشاريلي طرزده قيرخ ايل بويو اونودولموش بير‬ ‫اورتامدان‪ ،‬آرا ساخﻼمير؛ هر شئي اويوشوملو بير‬
‫اوﻻيين‪ ،‬يئنيدن اولوشونو‪ ،‬بو كره آنجاق يازماق و‬ ‫شكيلده اوزه چيخير‪.‬‬
‫خاطيرﻻماقﻼ روايت ائدير؛ رومان اؤز ياراديليش‬
‫سورهجيني‪ ،‬زاماندا‪ ،‬اينجه گل گئدله آنﻼتير‪ .‬قونو‪،‬‬ ‫باشاريلي رومانﻻر‬
‫آذربايجان خالقينا ايللر بويو اورتاق بير كومپلئكس‬ ‫آچيقﻼديغيم سؤزلرله بيرگه‪ ،‬تئكنيكسل و‬
‫اوﻻراق خاطيرهسينده قالديغي اوﻻي دير‪ .‬دئموكرات‬ ‫ياپيسال يؤنلري ده ـ بير بوتون اوﻻراق ـ نظرده‬
‫فيرقهسيندن سونرا آذربايجان اينسانينين آجيﻼري‪.‬‬ ‫توتوب‪ ،‬سون ايللرده ياييمﻼنان رومانﻼريميزدان‬
‫آذربايجان اينسانينين خاطيرهسينده‪ ،‬تروما اوﻻراق‬ ‫اوخودوغوم‪ ،‬بوتونو يوخسا بير پارا يؤنلريني‬
‫باسديريﻼن بير اوﻻي‪ ،‬قيرخ ايل بويو اوستو اؤرتولو‬ ‫بيهنديييملري آشاغيداكي كيمي سيراﻻيا بيلرم‪.‬‬
‫قالسا دا‪ ،‬يازيﻼر و خاطيرهلرله دؤنوب بير داها اونو‬ ‫‪ -١‬بوغاناق؛ ‪ -٢‬اومسوق؛ ‪ -٣‬قوشﻼر داها‬
‫ياشاتماق اومسوقون باشاريسي دير‪ .‬رومان يالنيز‬ ‫قورخمورﻻر؛ ‪ -٤‬ديدرگين خومپاراﻻر؛ ‪ -٥‬قاراچوخا‬
‫اؤزونو اينسان دونياسينا باغلي بيلمير‪ ،‬حيوانﻼر‬ ‫ايله آواوا‪ .‬سيراﻻديغيم رومانﻼري‪ ،‬بوغاناقدان باشقا‪،‬‬
‫عالميندن ايسه‪ ،‬اينسانيانا بير باخيشﻼ‪ ،‬گؤزل بير‬ ‫قاچيلماز اوﻻراق دوزموشم‪ ،‬يوخسا آدﻻريني‬
‫سؤيلم يارادير‪.‬‬ ‫چكديييم رومانﻼرين هرهسي اؤز يئرينده گؤزل و‬
‫باشاريلي دير‪ .‬دئمهلييم‪ ،‬باشقا آدﻻريني‬
‫چكمهديييم رومانﻼر دا وار‪ ،‬نه ايسه سؤزقونوسو‬
‫آراييب سئچمك اولورسا‪ ،‬تريجح ائتمك ﻻزيم دير‪.‬‬
‫ايرهليده سايديغيم رومانﻼرا گؤره سئچديييم‬
‫نهدنلريمي بير بير آچيقﻼييب‪ ،‬هرهسينه قيسا بير‬
‫اؤزت وئريب‪ ،‬نييه بوغاناق روماني بوتون‬
‫ادبياتيميزدا فرقلي بير رومان اولماسينا گؤره قانيتﻼر‬
‫وئرمهيه چاليشاجاغام‪.‬‬
‫آنﻼتينين‬ ‫قورخمورﻻر‪:‬‬ ‫داها‬ ‫قوشﻼر‬
‫گئديشينده هئچ بير چات يارانمادان زامان دال قاباق‬
‫اولوب؛ ايكي تاريخي دؤنگهدن ايكي قيزين ياشامي‬
‫روايت اولور‪ .‬قد‪‬ار زامان آلنينا چيزگيلر چيزميش‬
‫نيلفَر ايله‪ ،‬باشيندا اينتيحار فيكري دوﻻشان نرگيز‪،‬‬
‫ايكي قوش ميثالي بيربيرلريني دنيز قيراغيندا تاپيب‬
‫دردلهشيرلر‪ .‬فرق ائتمير زامان هانسي تاريخي‬
‫دؤنهمه قاييتسين‪ ١٣٢٠ ،‬يوخسا ‪ ١٣٥٠‬ايللري؛‬ ‫اومسوق‪ :‬ديل باخيميندان‪ ،‬اومسوق آخارلي و‬
‫‪٢٥٨‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫چكرك‪ ،‬روايت اولونان لحظهني نئچه يؤنلو‬ ‫قادين دونياسينين اورتاق دردلري‪ ،‬چيلهلري و‬
‫گؤرسهدير و بئلهليكله داها گئنيش آﻻني قاپسايا‬ ‫دغدغهلري جسارت دولو بير ايچدنليكله آنﻼتيلير‪.‬‬
‫بيلير‪ .‬بيرينجي شخص و اوچونجو شخص آردآردا يئر‬ ‫رومان قادينﻼرين بوتون تاريخ بويو‪ ،‬يئنييئتمه‬
‫د‪‬ييشير؛ جوملهدن جوملهيه‪ ،‬آندان آنا‪ ،‬آنﻼتي‬ ‫زامانيندان‪ ،‬گلينليك گئجهلرينه و بوتون ياشام بويو‬
‫آچيسينين دييشمهسي )هم يازارا‪ ،‬هم اوخوجويا(‬ ‫اورتاق دويقوﻻري اوخوجونو حيرته ساﻻن دئدي‬
‫نئچه مزي‪‬ت قازانير‪ :‬ايكي آنﻼتي بيچيمين‬ ‫قودوﻻر واسيطهسي ايله روايت ائديب‪ ،‬اوخوجويا‬
‫پوتانسييئلي يازارا دورومو‪ ،‬كاراكتئرين دويغوﻻريني‬ ‫تجروبه ائتمهديي بير ياشامي داديزديرير‪ .‬يالنيز‬
‫و اورتامي داها اطرافلي آنﻼتماق اوچون الوئريشلي‬ ‫قادينﻼر دونياسي دئييل‪ ،‬بوتون نسلين ياشاديغي‬
‫اولموش‪ .‬بيرينجي شخص يئتيرمهين حيسسي‬ ‫چليشكي و تضادﻻري باشاريلي آنﻼتي ايله روايت‬
‫اوچونجو شخص دئئير و تام ترسي‪ .‬بير طرفدن ده‬ ‫ائدير‪.‬‬
‫آنﻼتي شيوهسي جوملهلرين اوخونوشوندا اوخوجونون‬
‫ده‪‬تلي و داها آييق اولماسيني ايستهيير؛ بونونﻼ دا‬
‫متنين داديني چيخارماغا يارديم اولور‪.‬‬

‫ديدرگين خومپاراﻻر‪ :‬رومان‪ ،‬ايران عراق‬


‫ساواشيندا‪ ،‬خرمشهرده ياراليﻻرا باخيجيليق ائدن‬
‫نجمهنين آنﻼتيچييا تعريف ائلهدييي بير دسته‬
‫قاراچوخا ايله آواوا‪١٣٧٠ :‬لرده ناصر منظوري‬ ‫داغينيق خاطيرلردن يئنيدن ياراديلميش بير اوﻻيي‬
‫»قارا چوخا«ني يازدي‪» .‬قارا چوخا« نثريميزين‬ ‫آنﻼتير‪ .‬خاطيرهلرين ايچينده بؤيوك چاتﻼر وار‪...‬‬
‫يئنيدن چيچهكلهنمهسينه و اؤزگووهنجينه بؤيوك‬ ‫بونﻼر ساواشين آغير روحسال ائتكيسيدير‪ .‬بو اوزدن‬
‫يارديمي كئچدي‪ .‬دوغا‪ ،‬فولكلور و اوسطوره قارا‬ ‫يازار‪ ،‬سولئيمان آدلي اردبيلدن خرمشهره اعزام‬
‫چوخادا بيربيرينه قاريشيب‪ ،‬كيمليييني ايتيرن‬ ‫اوﻻن بير عسگرين سربازليغينين سون گونلريني‪،‬‬
‫كيمسهنين يارديمينا گلير‪ .‬بئلهجه‪ ،‬ايلقار عميده‬ ‫صدامين ايرانا سالديريسي ايلك گونلرله بير ائد‪‬رك‪،‬‬
‫بوتونلهشن بو عنصرﻻر‪ ،‬اينسانين ديري بير وارليق‬ ‫روماندا نجمهدن‪ ،‬اونو اوزاقدان اوزاغا گؤروب‪،‬‬
‫اولدوغونا يارديم اولور‪ .‬آواوا ايسه قاراچوخا توتان‬ ‫خوشﻼنماغي ايله‪ ،‬ديراماتيك بير دوروم يارادير‪.‬‬
‫يولون داواميندا‪ ،‬خالق ادبياتينين ياشام بويو اؤنميني‬ ‫آنﻼتي سانكي ايكي كامئرايﻼ بير آني تصويره‬
‫‪٢٥٩‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫كلمهلر‪ ،‬كومادا اوﻻن بوغاناقلي ذهنين‬ ‫گؤرسهدير‪ .‬ايللر اؤنجه بو ايكي روماني اوخودوغوم‬
‫تجروبهسيدير‪ .‬ايلك بؤلومده آنﻼتيجينين بوتون‬ ‫اوچون‪ ،١‬رومانﻼرين اؤزهتيني وئره بيلمهيهجهيم؛‬
‫گؤردويو گؤرونتولر‪ ،‬سونراﻻر رومانين گئديشينده‬ ‫آنجاق قاراچوخا و آواوا آذربايجان اينسانينين‬
‫آچيقﻼناجاق دير‪ .‬روماندا ايچ‪‬ريك و بيچيم گؤزلجه‬ ‫ذهنينده سورهكلي وار اولوب ياشايان موتيفلردن‬
‫بيربيرينه باغليدير‪ .‬بوغاناقلي ذهنين بوغاناقلي‬ ‫اولوشور‪.‬‬
‫آنﻼتيسي دا وار‪ .‬مصطفي سون بؤلومه قدر‬
‫خستهخانادا ياتاغا توشوب جان هاييندادير‪ .‬آنﻼتي‬
‫آچيسي مصطفينين ذهنينين قاتﻼرينا گيريب‬
‫اوﻻيﻼري اوخويوجويا گؤرسهدهجك دير‪ .‬ايكينجي‬
‫بؤلومده ماتان آدﻻنان قيز دهشتلي اوﻻيﻼر اوزوندن‬
‫عاغليني ايتيريب دلي اولور‪ .‬ماتان مصطفيگيلين‬
‫قونشوسونون قيزي و اوشاقليق دوستو دير‪ .‬بير پارا‬ ‫نه ايسه ان سئوديييم‪ ،‬ائديتينه اوچ ايل زامان‬
‫ندنلر دوﻻييسيندان قارداشي ايله قوما كؤچورلر‪.‬‬ ‫قويدوغوم و آذربايجان سوييهسينده چوخ فرقلي‬
‫ايكينجي بؤلومده‪ ،‬باشي بﻼلي ماتانين ماجراﻻري‬
‫اوﻻراق اؤزونو قورويوب گؤرسهدن رومان‪ ،‬بوغاناق‬
‫سونونا قدر آنﻼتيلير‪.‬‬
‫دير‪.‬‬
‫مصطفينين اوشاقليق زامانيندا آتاباباسيندان‬
‫ائشيتدييي خاطيرهلر بيزي قافﻼنتييا آپاريب‪،‬‬
‫‪١٣٢٥‬ين سونراﻻري‪ ،‬آذربايجان خالقينين جانينا ب‪‬ﻼ‬
‫اوﻻن قيرران‪ ،‬سورگونلوك و قيتليغي جانﻼنديرير‪.‬‬
‫آذربايجان كندلرينين بيرر بيرر بوشالماغي‪،‬‬
‫كؤچنلرين قومدا تهراندا آوارا قالماغي‪ ،‬جيتدان‬
‫ناغيلينين گيريش چيخيشيندا آنﻼتيلير‪.‬‬
‫مصطفيگيل ده قوما كؤچورلر‪.‬‬
‫قومدا چكن آغريﻼر‪ ،‬حيقارتلر‪ ،‬انقﻼبدان‬ ‫بوغاناقين اؤزتي و اوﻻيهؤرگوسو‬
‫سونراكي بوتون اوﻻيﻼر‪ ،‬شريعتمدارچيليق‪،‬‬ ‫ايلك بؤلوم‪ ،‬مصطفي آديندا بير آدامين كوما‬
‫شريعتيچيليك‪ ،‬رج‪‬ويچيلك‪ ،‬سكگيز ايل ايران‬ ‫حالينا گئديب بوغاناغا توشمهييني‪ ،‬بيرينجي شخص‬
‫عراق ساواشي‪ ...‬آنﻼتيلير‪ .‬مصطفي ساغاليب‪،‬‬ ‫ديليندن آنﻼتير‪ .‬بوتون تصويرلر‪ ،‬آدامﻼر‪ ،‬سيمگهلر و‬
‫خستهخانادان مرخص اولور‪ .‬سون بؤلوم مصطفينين‬
‫چكدييي بوتون چتينليكلر‪ ،‬ياشاديغي بوحرانﻼر‬
‫‪ - ١‬قاراچوخا ‪ ١٣٧٣‬و آواوا ‪١٣٨٤‬ده ياييمﻼندي‪ .‬آواواني ‪ ١٣٨٦‬و‬
‫دوﻻييسييﻼ‪ ،‬ائوينده اوشاقليق دوستو ماتانين‬
‫قاراچوخاني ‪١٣٩٠‬دا اوخوموشام‪ .‬ايندي ‪١٤٠٠‬ده بو سؤزلري يازيركن‪ ،‬بو‬
‫گونونه توشمهييني گؤرسهدير‪...‬‬ ‫ايكي رومان اليمده دييل دير‪.‬‬

‫‪٢٦٠‬‬
‫شماره ‪٢٣‬‬ ‫آواي تبعيد بر گستره ادبيات و فرهنگ‬

‫اينسانليغا‪ ،‬اؤزلليكله آذربايجان اينسانينا يئتيردييي‬ ‫بوغاناقين سؤزو‬


‫سؤز بودور‪ :‬آناديلينيزده ياشايين‪.‬‬ ‫اوﻻيﻼرين هاميسيندا مصطفي ايچينده محبوس‬
‫قالميش بؤيوك بير باغيرتي‪ ،‬بير چيغيرتي‪،‬‬
‫سون سؤز‬ ‫داشيياراق بارينير‪ .‬مصطفي ايچينده محبوس‬
‫رومانﻼر اوز‪‬رينه دانيشديغيم اوچون‪،‬‬ ‫قالميش آناديليني باغيريب چاغيرا بيلمير‪.‬‬
‫ياييمﻼنميش حيكايه توپلوﻻريندان سؤز آچماديم؛‬ ‫سوسموش‪ ،‬سوساميش »آناديلي« قاورامي‪ ،‬اؤزونو‬
‫يوخسا سون ايللرده باشاريلي حيكايهلر ده يازيلميش‬ ‫رومانين ايچ قاتﻼريندان ديشاري پؤسكورمكدهدير‪.‬‬
‫دير‪ .‬هر حالدا‪ ،‬يازيچيﻼريميزين ايشه جيددييتله‬ ‫روماني اوخوركن‪ ،‬سانكي بوتون اوﻻيﻼردان ديشاري‪،‬‬
‫باش قوشماﻻري داها باشاريلي اثرلر اورتايا قويا بيلر‪.‬‬ ‫ديل اؤزونو جانلي بير وارليق كيمي گؤرسهدير‪.‬‬
‫ادبياتيميزي ‪١٣٨٥‬دن بري ياخيندان ايزلهديييمه‬ ‫ديلين قولﻼنيﻼن بوتون ﻻيهلري‪ ،‬بوتون پوتانسييئلي‬
‫گؤره گلهجهيي داها باشاريلي گؤرورم‪ ١٣٩٣ .‬ده‪،‬‬ ‫گؤرسهديلير‪ .‬اوخوجو اوﻻيﻼردان قيراق‪ ،‬بيريكميش‬
‫»نئچه سسليليك‪ ،‬رومان‪ ،‬بيز« باشليقلي مقالهمين‬ ‫بير وارليق سئزه بيلير؛ او وارليق‪ ،‬آناديليدير‪ .‬بوتون‬
‫سون سؤزونده‪ ،‬ايران آذربايجانيندا‪ ،‬رومان‬ ‫كاراكتئرلرين ايچينده محبوس قاﻻن آناديلي‪ ،‬آناديل‬
‫قيتليغيندان سؤز ائتميش ايسم سه‪ ،‬ايندي باشاريلي‬ ‫ايله باغيريب چاغيرابيلمهديكلري ياشام‪ ،‬اؤزونو‬
‫رومانﻼريميزدان سؤز ائتمك اولدوقجا سئوينديريجي‬ ‫ديلين وارليغيندا جانلي جانلي گؤرسهدير‪.‬‬
‫دير‪ .‬آديني چكديييم مقاله‪١٣٩٩ ،‬دا ادبي الهشتري‬ ‫آذربايجان اينسانينين ياشاميندا تاريخسل‬
‫قونوسوندا ياييمﻼديغيم داغيتماغا دوغرو مقاله‬ ‫دؤنمين تروماتيك و سيلينمز ايزلر بوراخان‬
‫باشاريلي‬ ‫هرحالدا‬ ‫گلميشدير‪.‬‬ ‫توپلوسوندا‬ ‫آغريﻼري‪ ،‬بويلو بوخونلو اثرينده يارادا بيلن يازيچي‪،‬‬
‫رومانﻼريميزدان يازيب‪ ،‬اؤز قلمهقوزان باشليقلي‬ ‫البته بؤيوك يازيچي دير‪ .‬بو ايزلري بيچيم و‬
‫رومانيمدان سؤز آچماديغيم‪ ،‬اونو بيهنمهدييم‬ ‫ايچريكله يانسيتان و بئله بير دؤنهمين ايچينده‬
‫آنﻼمينا گلمهسين‪ .‬ان سئوديييم كيتابﻼريم‪ ،‬هله ده‪،‬‬ ‫نئجه ياشاماغا دايير سورغوﻻرا جاواب آختاران يازار‪،‬‬
‫قلمهقوزان و اولدوزﻻردان بيري قايميشدي‬ ‫بوغاناق روماني ايله‪ ،‬محمد ملكنژاد دير‪ .‬بوغاناق‬
‫دير‪.‬‬ ‫ايراندا يازيﻼن‪ ،‬باشاريلي رومانﻼردان اوﻻراق‪ ،‬بوتون‬

‫‪٢٦١‬‬

You might also like