Professional Documents
Culture Documents
معرفی کتاب-مغالطه پیکتی
معرفی کتاب-مغالطه پیکتی
مغالطه پیکتی
تویکم مغالطهای بیش نیست؟
چرا سرمایه در قرن بیس
اینحال کشورهای فقیر نسبت به گذشته ثروتمندتر شدهاند .پیکتی اصرار تویکم» نوشته توماس پیکتی بهرغم اینکه در کتاب «سرمایه در قرن بیس
دارد که همگرایی بینالمللی نتیجه تحرک ســرمایه نبوده بلکه ناشی از برخی موارد اطالعات مفید و نکتهسنجیهای جالبی ارائه میدهد ،اساساً،
گشــایش تجاری بوده است .این ادعا هیچ مبنای واقعی ندارد و پیکتی که به طور خواســته یا ناخواسته از ســوی نویسنده ،بر مغالطه بنا شده ،یعنی
دائماً بر شواهد آماری و دادههای تجربی تاکید دارد در این زمینه شاهدی با درهمآمیختن برخی ســخنان درست و نادرست نهایتاً به نتایج نادرست
ارائه نمیکند .چگونه ممکن اســت ســرمایهگذاریها و برونسپاریهای میرســد .بررســی این کتاب از این جهت اهمیت دارد که در زمان انتشار
گسترده خارجی در چین و سایر کشورهای نوظهور را نادیده گرفت؟ خود بســیار مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت و این تصور یا توهم را به
وانگهی ،گشایش تجاری بدون سرمایهگذاری خارجی چه معنایی دارد؟ وجود آورد که گویا تفســیر جدیدی از نظام «سرمایهداری» و برونرفت از
در واقع ،به نظر میرسد پیکتی بنا بر رویکرد ایدئولوژیکش میخواهد نفس معضالت آن به دســت میدهد .یکی از علل موفقیت چاپ این کتاب شاید
سرمایه و انباشت آن را محکوم کند و منشأ هیچ خیری نداند .جالب است زمان انتشار آن بود که پس از بحران مالی بزرگ 2007-2008و اعتراضات
که در نظام ارزشی و اخالقی پیکتی اولویت با حل مشکل نابرابری است نه گسترده معروف به اشغال والاستریت صورت گرفت ،یعنی درست زمانی که
ازبین بردن فقر .از اینرو ،او از انباشــت سرمایه انتقاد میکند چراکه آن را افکار عمومی از سوی رسانههای همگانی علیه نظام «سرمایهداری» برانگیخته
موجب افزایش نابرابری میداند اما از اینکه همین پدیده موجب بیرون آمدن شده بود .برخی پیکتی را کینز دوم دانستند که به داد سرمایهداری رسیده
پیکتی :مغالطه قرن بیستویکم
صدها میلیون نفر از فقر شده است سخنی نمیگوید. نویسنده :موسی غنینژاد
و همانند او میخواهد این سیستم را از بحرانی که گریبانگیرش شده نجات
انتشارات دنیای اقتصاد دهد ،گرچه برخالف کینز که مشخصاً برای برونرفت از بحران 1929نسخه
•تعلق خاطر به مارکس و ریکاردو پیچیده بود ،پیکتی در کتاب خود مستقیماً به موضوع بحران مالی نپرداخته
پیکتی در سراسر کتاب خود تالش دارد وجه ایدئولوژیک تفکر چپگرایانه عنوان سرمایهگذار ریسکپذیر و بینش وی است .در هر صورت ،کتاب پیکتی مورد استقبال چپهای غیرمارکسیست
خود را پنهان کند و موضع بیطرفانه و «علمی» از خود به نمایش بگذارد. درباره تقاضا و بازار در آینده تعیینکننده و کینزینها قرار گرفت اما به مذاق مارکسیستهای رادیکال خوش نیامد.
او در عین حال که بهشدت تحت تاثیر تحلیل طبقاتی ریکاردو و مارکس است .سخن گفتن از بازدهی سرمایه بدون با توجه به حجم زیاد کتاب (نزدیک به هزار صفحه متن اصلی فرانســوی
اســت ،میخواهد از آنها به صورت «علمی» عبور کند و تحلیل جایگزین در نظر گرفتن این عوامل بیمعنی اســت. به اضافه ضمائم بسیار مفصل در فضای مجازی) به نظر میرسد بسیاری از
بیطرفانهای مبتنی بر عدد و رقم ارائه دهد .به این ترتیب ،او به جای مبارزه طرفه اینکه در سراســر این کتاب حجیم کسانی که درباره آن حرف میزنند آن را به درستی نخواندهاند .ما برای اینکه
طبقاتی در جامعه ،از مبارزه میان دهکها و صدکهای جمعیتی ســخن هیچ جا سخنی از ریسک و آنتروپرونر نرفته حق مطلب ادا شود همه بخشهای کتاب را تا حد امکان خالصه کرده و مورد
میگوید و توجه ندارد که تحلیل طبقاتی ریکاردو یا مارکس ،درســت یا اســت ،آنچه پیکتی از آن سخن میگوید، بررســی نقادانه قرار دادهایم .اما پیش از آن الزم است توضیحات مختصری
غلط ،مبتنی بر نظریه طبقاتی در جامعه انســانی است ،اما دهک و صدک صرفاً بازدهی میانگین سرمایه است که با درباره رویکرد التقاطی و روششناسی بسیار آشفته پیکتی ارائه دهیم چون به
برساختههای آماریاند و مبتنی بر هیچ تئوری اجتماعیای نیستند .او یک استفاده از روش حسابداری ملی محاسبه نظر ما اقتصاددان فرانسوی در این کتاب در مقام منتقد نظام آموزشی جریان
صدک ثروتمندترینها را «طبقه مسلط» و 9صدک بعدی را «طبقه مرفه» میشــود و ربطی به بازدهی ســرمایه در اصلی و رسمی علم اقتصاد ظاهر شده ،اما در واقع همچنانکه خواهیم دید
مینامد که کام ًال نامگذاری دلبخواهی اســت و معلوم نیست که چرا مث ًال واقعیت آن در بازار ندارد .در واقع پیکتی با خود عم ًال قربانی برخی بدآموزیها و نواقص این جریان است.
نیمصدک اول یا دوازده صدک بعدی چنین عناوینی به خود نگرفتهاند .مضافاً حرکت از فرمول ساده حسابداری محاسبه
اینکه او در نهایت باز به مفهوم طبقه و تسلط متوسل میشود ،مفاهیمی که سود در بنگاه و تعمیم آن به سطح اقتصاد •تفکرپیکتی
میخواست از آنها عبور کند .او در این کتاب خواستار فرا رفتن از دو گرایش کالن و حسابداری ملی ،نخستین «قانون واژه «ســرمایه» در پیشــانی کتاب قرار گرفته و نویسنده اقتصاددان
ضدبازار و ضددولت است و میخواهد با عبور از این دوگانه راه سومی را تحت اساســی ســرمایهداری» را بهزعــم خود میخواهد نابرابری در توزیع درآمد و ثروت را با دینامیک انباشــت سرمایه
عنوان «دولت اجتماعی» نشان دهد .البته همچنانکه خواهیم دید راه سوم اســتنتاج میکند .به ســخن دیگر او دو توضیح دهد اما خواننده این کتاب پرحجم با کمال شگفتی درمییابد که
پیشنهادی او چیزی جز مالیات بستن بر سرمایه در سطح جهانی نیست و سطح تحلیلی حســابداری بنگاه (اقتصاد در آن نظریه ســرمایه وجود ندارد و تعریفی که از مفهوم ســرمایه صورت
عم ًال معنایی جز قرار گرفتن در کنار گرایش ضدبازار ندارد. خرد) و حسابداری ملی (اقتصاد کالن) را به میگیرد بسیار عامیانه و به لحاظ نظری غیرقابل دفاع است .پیکتی دائماً
شیوهای التقاطی در هم میآمیزد و فرمولی از نرخ بازدهی ســرمایه سخن میگوید و بزرگتر بودن آن نسبت به نرخ
•توزیع ثروت و نابرابری به دســت میدهد که با آن بتوان ســهم رشــد اقتصادی را در درازمدت موجد گسترش نابرابری ناموجه اقتصادی
تویکم پیکتی توزیع ثروت است. موضوع اصلی کتاب سرمایه در قرن بیس سرمایه در تولید را معین کرد ،البته با تاکید میان انسانها معرفی میکند اما هیچگاه معلوم نمیشود مقایسه نرخ بازدهی
او این موضوع را یکی از بحثبرانگیزترین مسائل روز میداند و پرسشهایی بر این نکته مهم که منظور وی از سرمایه ســرمایه که مفهومی مربوط به اقتصاد خرد و کسبوکار است با نرخ رشد
را درباره تحول درازمدت آن مطرح میکند .البته نویســنده از همان آغاز کل ثروت انباشتهشده در جامعه است. اقتصادی که از مفاهیم اصلی اقتصاد کالن است ،چه معنایی دارد؟ چکیده
اذعان میدارد که پاسخهای وی ناقص و ناکاملاند .اما ،در عین حال ،تاکید پیکتــی مدعی اســت بهرغــم آنکه کل منطق کتاب ،بهزعم پیکتی ،بر اساس این مقایسه بنا شده که او با فرمول
میکند این پاسخها مبتنی بر دادههای تاریخی و تطبیقی بسیار گستردهتر کشورهای فقیر در نیمقرن اخیر ثروتمندتر r˃gآن را نشــان میدهد .البته پیکتی برای سازگار کردن این دو مفهوم
از تحقیقات قبلیاند و بیش از بیست کشور را ،در چارچوب نظری جدیدی، شدهاند و از اینرو در میان کشورهای فقیر متعلق به دو ســاحت تحلیلی متفاوت ،از مفهوم بازدهی متوسط سرمایه
در بازه زمانی سهسدهای دربر میگیرد .به عقیده پیکتی آنچه مانع تحقق و ثروتمند جهان همگرایی روی داده است، استفاده میکند که صرفاً برساخته ذهن ناظر بیرونی است و ربطی به منطق
پیشبینی آخرالزمانی مارکس شد ،رشد اقتصادی ،توسعه و انتشار دانشهای اما این همگرایی بیشــتر در تولید بوده تا اقتصادی کسبوکار و بازار ندارد .بازدهی سرمایه در دنیای واقعی به دو عامل
نوین بود ،اما برخالف آنچه در دهههای آکنده از خوشبینی پس از جنگ در توزیع؛ نتیجه آنکه کشورهای ثروتمند اساسی بههمپیوسته بستگی دارد؛ ریسک سرمایهگذاری و پیشبینی تقاضا
جهانی دوم تصور میشــد ،این روند رشد« ،ساختارهای عمیق سرمایه و در حال استثمار کشــورهای فقیرند اما با در بازار برای محصول تولیدی .واضح است که نقش آنتروپرونر در این میان به
پخش و اشاعه دانش را منحصر به آموزش نابرابریها» را تغییر نداد .او در توضیح این پدیده میگوید هرگاه نرخ بازدهی
همگانی و خدمات پژوهشی دولتی میداند سرمایه به طور پایدار بیش از نرخ رشد تولید و درآمد باشد« ،سرمایهداری
که ظاهــرا ً منطق اقتصادی بــازار در آن قبول اتفاقی میشود به طوری به طور مکانیکی موجد نابرابریهای غیرقابل ِ
جایی نــدارد .این نگاه به اشــاعه دانش و که ارزشهای شایستهساالری حاکم بر جوامع دموکراتیک ما را زیر سوال
تکنولوژی آشــکارا نادرست و در تناقض با میبرد» .به عقیده وی برای رفع این مشکل این امکان وجود دارد که با تکیه
شــواهد تجربی و تاریخی است .دسترسی بر «دموکراسی و منافع عمومی» کنترل سرمایهداری و منافع خصوصی را در
به علوم و فنون پیشــرفته در دنیای امروز دست گرفت ،بدون اینکه تسلیم سیاستهای حمایتی و ناسیونالیستی شد.
برای همه کشورها عم ًال امکانپذیر است اما تالش وی در این کتاب معطوف به ارائه پیشــنهادهایی در این خصوص با
این امکان موجب نشد که کشورهای بلوک تکیه بر درسهای برگرفته از تجربههای تاریخی است ،تجربههایی که شرح
شرق در قرن بیستم یا کره شمالی و کوبا در آنها مضمون اصلی کتاب را تشکیل میدهد .پیکتی میگوید مباحث مربوط
حال حاضر ،بتوانند از این امکان در جهت به نابرابری اقتصادی کمتر بر منابع و دادههای تجربی استوار بوده و بیشتر
واژه «سرمایه» در پیشانی کتاب توماس پیکتی قرار گرفته و نویسنده
بهرهوری و پیشــرفت اقتصادی اســتفاده به صورت شهودی صورت گرفته است .یکی از جنبههای جالب کتاب وی
اقتصاددان میخواهد نابرابری در توزیع درآمد و ثروت را با دینامیک انباشت
سرمایه توضیح دهد اما خواننده این کتاب پرحجم با کمال شگفتی درمییابد کنند .این پیشــرفت علمی و فنی نیست تاکید بر نقش هنرمندان و نویسندگان در این خصوص است .به عقیده وی
که در آن نظریه سرمایه وجود ندارد. که توسعه اقتصادی را امکانپذیر میکند رمانهای کسانی مانند جین اوستین و اونوره دو بالزاک تصاویر چشمگیری
بلکه مکانیسم بازار است که دستاوردهای از توزیع نابرابر ثروت در انگلستان و فرانسه ،در اواخر قرن هجده و اوایل قرن
علمی و فنی را به تکنولوژیهای پیشرفته نوزده ،ترسیم کردهاند .اما بحث علمی میان کسانی که معتقد بودند وضع
تبدیل میکند .ظاهرا ً پیکتی توجه ندارد نابرابری توزیع ثروت و درآمد رو به بدتر شدن است و مخالفانی که بر روند
که تکنولوژی عبارت است از تجاریسازی برعکس تاکید داشتند و میگفتند نابرابریها به طور طبیعی رو به کاهشاند،
پیشــرفتهای علمی و فنــی و از اینرو هیچکدام مبتنی بر دادههای تجربی قابل قبول نبودند.
پیشــرفت تکنولوژیک خارج از نظام بازار ذاتی نظام سرمایهداری
پیکتی همانند مارکس فرآیند تمرکز ثروت را ِ
ســخنی بیمعنی اســت .پیکتی همانند میداند و معتقد است نظریه سایمون کوزنتس (روند زنگولهشکل تغییرات
همه روشــنفکران چپگرا تمایل شدیدی نابرابری) درباره سرمایهداری و مراحل پیشرفت اقتصادی گویای حقیقت
به تخفیف اهمیت نظام بازار در پیشرفت نظام سرمایهداری نیست و در مقطع خاصی در ایاالت متحده آمریکا به علت
اقتصادی دارد و میخواهــد اینگونه القا جنگ ،رکود اقتصادی ( )1929و شکلگیری دولت رفاه به وجود آمده و روند
کند که رشــد اقتصادی ناشــی از اشاعه پایداری در نظام سرمایهداری به حساب نمیآید .کوزنتس بر مبنای دادههای
بهرغم نادرست بودن تحلیل طبقاتی در کل اما باید اذعان کرد مفهوم
دانشهاســت و ربطی به بــازار ندارد .اگر آماری مربوط به نیمه نخست قرن بیستم در آمریکا این نظریه را مطرح کرده
طبقههای اجتماعی نزد کالسیکهای علم اقتصاد مانند اسمیت ،ریکاردو و نظریه تقســیم معرفت هایک به گوش او بود که در مراحل اولیه رشد اقتصادی ،نابرابری در توزیع ثروت به دلیل بر
مارکس در رابطه با نقششان در تولید تعریف روشنی داشت ،اما این مفهوم خورده بود میدانســت که اشاعه دانش به هم خوردن تعادلهای جامعه سنتی افزایش مییابد؛ اما با تداوم روند رشد و
نزد پیکتی صرف ًا تبدیل به تعریف آماری قراردادی میشود.
دو شــکل صورت میگیرد ،یکی آموزش شکلگیری طبقه متوسط این نابرابری رو به کاهش میگذارد .پیکتی بدون
تولید ناخالص داخلی .معلوم نیســت این 10درصد از کجا آمده و چگونه علم و فن در مراکز آموزشــی و پژوهشی وارد شدن در جزئیات استدالل نظری کوزنتس و صرفاً با تکیه بر دادههای
محاسبه شده است .واقعیت این اســت که استهالک در حسابداری ملی (دانش مصرح و رسمی) ،و دیگری استفاده تاریخی گستردهتر و فراگیرتر که شامل سه سده و تعداد بیشتری از کشورها
مفهومی قراردادی اســت و اندازهگیری دقیق آن عم ًال امکان ندارد .یکی از از دانشهای ضمنی که اساســاً در شرایط میشود ،نظریه کوزنتس را در کلیت آن رد میکند و میگوید دادههای مورد
ویژگیهای رویکرد پیکتی این است که تفاوتی میان حسابهای یک بنگاه و آزادی مبادلــه و اقتصاد بــازار امکانپذیر استناد وی مربوط به دوره خاص و استثنایی وقوع دو جنگ جهانی و برآمدن
حسابداری ملی و حتی حسابداری جهانی قائل نیست .از نظر وی« ،تولید و اســت .بخش مهمی از دانشهای مربوط دولت رفاه است و گویای روند طبیعی نظام سرمایهداری نیست.
درآمدهای آن ،در سطح حسابهای یک بنگاه همانند یک کشور در کلیت به کســبوکار و فعالیتهای آنتروپرونری از نظر پیکتی هیچ دلیلی وجود ندارد که بپذیریم رشد اقتصادی خصلت
آن یا در سطح کل جهان متشکل از مجموع درآمدهای سرمایه و درآمدهای از نوع دانشهای ضمنی اســت که اشاعه تعادلبخش در خصوص توزیع ثروت دارد .به تعبیر وی مساله توزیع ثروت
کار است :درآمدهای کار +درآمدهای سرمایه = درآمد ملی». آنها و استفاده از آنها تنها در شرایط اقتصاد مدتهاســت مورد غفلت اقتصاددانان قرار گرفته است که بخشی از آن به
ظاهرا ً اقتصاددان فرانســوی توجه ندارد کــه رویکرد تحلیلی اقتصاد بازار آزاد ممکن اســت .به عقیده پیکتی از نتیجهگیریهای خوشبینانه کوزنتس مربوط میشود و بخشی دیگر ناشی
کالن متفاوت از رویکرد تحلیلی اقتصاد خرد اســت .در سطح اقتصاد خرد جهت صرفاً تئوریک ،عوامل دیگری برای از غلبه مدلهای ریاضی سادهانگارانه مبتنی بر عامل نمونه رایج در آموزش
مدیر بنگاه برحســب قیمتهای بازار که دائماً در حال تغییرند ،هزینهها، همگرایی یا کاهش نابرابری در توزیع ثروت و تحقیقات علم اقتصاد اســت که مطابق آن رشد اقتصادی به نسبتهای
درآمدها ،ســود و سرمایه خود را محاسبه میکند و بر اساس آن دست به قابل تصور است که از آن جمله میتوان به مشابهی همه گروههای اقتصادی را دربر میگیرد.
انتخاب زده و تصمیم میگیرد .تعمیم این رویکرد به سطح اقتصاد کالن از ارتقای کیفیت سرمایه انسانی اشاره کرد.
لحاظ علمی ناموجه است .چگونه میتوان از محاسبه و تصمیمگیری یک •تکنولوژی و بازار
کشور سخن گفت؟ در اقتصاد کالن این اقتصاددان است که در مقام ناظر •درآمد ملی بیارتباط دانستن همگرایی تکنولوژیک و مکانیسم بازار از سوی پیکتی
بیرونی محاسباتی انجام میدهد نه مدیر بنگاه یا کشور .کتاب سرمایه در پیکتی در تعریف مفهــوم درآمد ملی واقعاً شگفتآور اســت و حکایت از رویکردی ایدئولوژیک و کام ًال بریده از
تویکم آکنده از خلط میان دو سطح تحلیلی متفاوت خرد و کالن قرن بیس از آنچــه در اقتصاد کالن متعــارف رایج واقعیت و دور از نگرش علمی دارد .چگونه میتوان نقش تعیینکننده بازار
است .این خلط مفهومی درباره سرمایه که موضوع اصلی کتاب را تشکیل است استفاده میکند اما برای رسیدن به را در پیشرفت تکنولوژیک نادیده گرفت؟ پیکتی پس از اشاره گذرا به اینکه
میدهد بسیار جدی و مسالهساز است. آن از منظر تولید ناخالص داخلی که باید «گشــایش تجاری به فرآیند همگرایی تکنولوژیک کمک میکند» تاکید
پیکتی تاکید میکند که وقتی از سرمایه سخن میگوید هیچگاه آنچه را استهالک از آن کسر شود ،مدعی میشود میورزد که این فرآیند اساساً محصول پخش دانش و تقسیم معرفت ،یعنی
که اقتصاددانان ،بهزعم وی به غلط« ،سرمایه انسانی» مینامند یعنی نیروی که نرخ اســتهالک در اغلب کشورها 10 به تعبیر وی «کاالی عمومی تمامعیار» است .کاالی عمومی در علم اقتصاد
کار ،کیفیتهای آن ،آموزشی که دیده و تواناییهای فردی مد نظر ندارد. درصــد اســت و از آن نتیجه میگیرد که معنای مشخصی دارد و به کاالیی اطالق میشود که بخش خصوصی توان
او در توضیح کنار گذاشتن سرمایه انسانی از تعریف کلی خود از مفهوم تولید خالص داخلی برابر است با 90درصد یا تمایل به تولید آن را ندارد .به نظر میرسد پیکتی بدون هیچ استداللی
پس از رکود بزرگ 1929میداند و در مقایسه این دو میگوید بحران اخیر میگوید برای بررســی نابرابری و تحوالت
به لحاظ اقتصادی و انسانی ضایعات کمتری داشت چون دولتها و بانکهای آن بهتر اســت از مفاهیم آماری جدید و
مرکزی عکسالعمل بهتری از خود نشــان دادند تا در رکود بزرگ پیشین. دقیقی مانند دهک و صدک استفاده کرد
اما در همان حال اشــاره میکند که به عقیده برخی ناظران ،بحران اخیر و نه مفاهیم قدیمی و مبهمی مانند طبقات.
موجب «بازگشت دولت» در ابعادی مشابه رکود بزرگ 1929نشد .پیکتی مضافاً اینکه ،تحلیل بر اســاس دهکها و
در توضیح این امر بر بزرگی و وزن بیشتر دولت در اقتصادهای کنونی تاکید صدکها از این مزیت برخوردار اســت که
میکند .از نظر وی دو گرایش ضدبازار و ضددولت در حال حاضر وجود دارد مقایسه نابرابری میان جوامع گوناگون در
که هردو بخشــی از واقعیت را میگویند نه تمامی آن را .او راهحل میانهای زمان (تاریخ) و مــکان (جغرافیا) متفاوت به عقیده توماس پیکتی ،رمانهای کسانی مانند جین اوستین و اونوره دو
را پیشنهاد میکند که هم مســتلزم ابداع ابزارهای جدیدی برای کنترل را امکانپذیر میکنــد .از اینرو ،او ترجیح بالزاک تصاویر چشمگیری از توزیع نابرابر ثروت در انگلستان و فرانسه ،در
سرمایهداری مالی عنانگسیخته است ،و هم درصدد نوسازی و مدرن کردن میدهد در تحلیل خود درباره نابرابری در اواخر قرن هجده و اوایل قرن نوزده ،ترسیم کردهاند.
اساسی نظام مالیاتی و هزینه کردن «دولت اجتماعی مدرن» به منظور باال توزیع درآمد و ثروت ،به جای سخن گفتن
بردن بهرهوری اجتماعی و اقتصادی آن است .بهرغم چنین ادعاهایی از سوی از مبارزه طبقاتی از مبارزه میان گروههای
اقتصاددان فرانســوی ،راهحل پیشنهادی وی در عمل چیزی جز توسل به آمــاری جمعیتی مانند دهکها و ســهم
مالیاتهای تصاعدی شدید برای سرمایه و درآمدهای باال در سطح منطقهای آنها از درآمد و ثروت اســتفاده کند .اما از
و جهانی نیست .به سخن دیگر ،راه سوم یا راه میانه وی تحت عنوان دولت آنجا که در باالترین دهک درآمدی تفاوت
اجتماعی مدرن چیزی جز افزودن بر نقش اقتصادی دولت و محدود کردن درآمدها میان افراد تشکیلدهنده آن بسیار
بازار نیست .پیشنهاد راهحلهای جدید یا نوآوری وی در فصل پانزده کتاب زیاد است ،یعنی کسانی با درآمد دو تا سه پیکتی با طعنه به روشنفکرانی مانند سارتر ،آلتوسر و بدیو میگوید در
توضیح داده شده ،آنجا که از «مالیات جهانی بر سرمایه» سخن میگوید .به برابر درآمد میانگین جامعه در کنار کسان تعهد آنها به مارکسیسم یا کمونیسم به نظر میرسد مساله سرمایه و نابرابری
عقیده وی ،برای قاعدهمند کردن سرمایهداری موروثی جهانیشده در قرن دیگری با درآمدی دهها برابر درآمد میانگین میان طبقات اجتماعی کمتر مورد توجه قرار گرفته و بیشتر بهانهای بوده برای
مبارزه از نوعی دیگر.
تویکم ،بازبینی مدل مالیاتی و اجتماعی قرن بیستم و سازگار کردن بیس هستند ،بهتر است به زیرگروههای ریزتری
آن با دنیای امروز کافی نیســت .گرچه او تاکید دارد که دو نهاد ابداعشده متوسل شــد .نکته جالب در تقسیمبندی سرمایه ،میگوید آنچه قابل تصرف نبوده و قابلیت مبادله در بازار را نداشته
در قرن بیستم یعنی «دولت اجتماعی» و «مالیات بر درآمد تصاعدی» باید جدید پیکتی ،استفاده او از مفهوم قدیمی باشد در مقوله ســرمایه جای نمیگیرد .سرمایه انسانی به تعبیر وی این
نقش محوری در آینده ایفا کنند اما برای اینکه دموکراســی بتواند کنترل طبقه اســت با این تفاوت که این مفهوم ویژگیها را ندارد و بنابراین نباید آن را اساســاً سرمایه تلقی کرد .البته او
«سرمایهداری مالی جهانیشده» را در این قرن جدید بر عهده بگیرد باید دیگر هیچ مضمون کارکردی و روشــنی امکان اجاره دادن خدمات کار را در چارچوب قرارداد نفی نمیکند و معتقد
ابزارهای جدیدی متناســب با چالشهای امروزی ابداع شود« .ابزار ایدهآل ندارد و صرفاً یک تعریف آماری دلبخواهی است در همه سیستمهای حقوقی مدرن این نوع قراردادها موقتی و محدود
مالیات جهانی و تصاعدی روی سرمایه به همراه شفافیت مالی بینالمللی در اســت .چرا یک صدک باالترین «مسلط» به زمان و نوع استفاده است و تنها در جوامع مبتنی بر بردهداری است که
سطح گسترده خواهد بود .چنین نهادی مانع شکلگیری مارپیچ بیانتهای تلقی میشود و نه دو صدک یا نیم صدک میتوان از مالکیت تمام و کمال سرمایه انسانی سخن گفت .با کنار نهادن
نابرابری شــده و دینامیک نگرانکننده تمرکز جهانی داراییها را به طور باالترین؟ واضح است که با هیچ استدالل مفهوم سرمایه انسانی ،او تعریف خود از سرمایه را اینگونه خالصه میکند:
کارآمدی تنظیم خواهد کرد ».به عقیده او مالیات جهانی روی سرمایه نوعی علمی یا عقلی نمیتوان چنین تعریفی را «سرمایه غیرانسانی که ما در این کتاب به سادگی سرمایه مینامیم شامل
آرمان اســت یعنی در کوتاهمدت به سختی بتوان تصور کرد که مجموعه توجیه کرد .بهرغم نادرســت بودن تحلیل همه اَشکال ثروت است که طبیعتاً قابلیت تصرف توسط افراد یا گروههایی از
ملتهای جهان بتوانند بر سر مالیاتبندی روی ثروتها و نیز توزیع متناسب طبقاتــی در کل اما باید اذعان کرد مفهوم افراد را دارد و امکان انتقال و مبادله آن در بازار به طور دائمی وجود دارد».
درآمدهای حاصل از آن میان کشورهای مختلف به توافق برسند .اما او تاکید طبقههای اجتماعی نزد کالسیکهای علم پیکتی آشــکارا دو مفهــوم متمایز ثروت و ســرمایه را به یک معنی
دارد که ،با اینهمه ،این آرمان مفیدی است که گرچه تحقق بخشیدن به آن اقتصاد مانند اسمیت ،ریکاردو و مارکس در میگیرد بدون اینکه هیچ توضیحی در این خصوص بدهد .برای او دارایی
در آینده قابل پیشبینی امکانپذیر نیست اما طرح آن میتواند راهحلهای رابطه با نقششان در تولید تعریف روشنی موروثی همان سرمایه است در حالیکه در زبان فرانسه سرمایه به آن نوع
بدیل را قابل ارزیابی کند .به عقیده وی طرح بدیل ممکن است سیاستهای داشــت ،اما این مفهوم نــزد پیکتی صرفاً دارایی اطالق میشــود که موجد عواید باشد .به سخن دیگر او بدون هیچ
حمایتگرایانه دولتی باشد که در اقتصاد جهانیشده امروزی کارایی ندارد، تبدیل به تعریف آماری قراردادی میشود. استداللی هرگونه دارایی یا ثروت را سرمایه به معنای ایجادکننده عواید یا
شدن تحت کنترل دولتها را بپذیرند. بنابراین بهتر است کشورها جهانی ِ بازدهی فرض میکند و بر خلط دو مفهوم ثروت و ســرمایه اصرار میورزد.
به عقیده پیکتی این طرح را میتوان از سطح قارهای و منطقهای مانند اروپا •قاعدهمند کردن سرمایه به این ترتیب ،داراییهایی مانند طال و واحدهای مســکونی ،اعم از اینکه
آغاز کرد که البته مستلزم شفافیت مالی روی حسابهای بانکی در سطح عنــوان بخــش چهارم و آخــر کتاب عوایدی داشته باشند یا نه ،سرمایه دانسته میشود .او واحدهای مسکونی را
بینالمللی است .منظور پیکتی از مالیات جهانی ،مالیات ساالنه تصاعدی پیکتی «قاعدهمند کردن سرمایه در قرن تولیدکننده خدمات سکونت میداند که ارزششان با اجاره مسکن در بازار
روی سرمایه خالص افراد است .برای ثروتمندترین اشخاص کره زمین پایه تویکم» اســت .او در پیشدرآمد این بیس قابل اندازهگیری است .از سوی دیگر ،ساختمانهای مورد استفاده در تولید را
مالیاتی عبارت خواهد بــود از ثروتهای فردی که مجالتی از نوع فوربس بخش ،با درس گرفتن از ســه بخش قبلی نیز سرمایه تولیدی به حساب میآورد چون برای تحقق تولید ضرورت دارند.
ارزیابی میکنند ،البته به شــرط اینکه اطالعات درستی جمعآوری کرده کتاب خود اشاره میکند که در قرن بیستم، به عقیده وی این دو کارکرد سرمایه مِلکی یعنی تولید خدمات سکونتی و
باشند .برای مالیاتبندی ،ارزش بازار داراییها باید مالک قرار گیرد .پیکتی عمدتاً جنگها بودند که با از میان برداشتن تولید خدمات الزم برای انجام تولید ،هر کدام تقریباً نصف ذخیره سرمایه
میگوید برای نرخهای مالیاتی میتوان فهرستی تصور کرد که مث ًال برای گذشته ،ساختار نابرابریها را تغییر دادند. تویکم تشکیل میدهد. را در کشورهای توسعهیافته در ابتدای قرن بیس
دارایــی تا ارزش یک میلیون یورو ،صفر درصــد و برای دارایی یک تا پنج پیکتی در واقع مدعی ارائه راهحلی است
میلیون یورو ،یک درصد و دارایی باالتر از پنج میلیون یورو دو درصد در نظر تویکم،که در این دوره آغازین قرن بیســ •ساختار نابرابریها
گرفت .به عقیده وی البته مالیات تصاعدی باالتری هم قابل تصور است که «ســرمایهداری موروثی جهانی شده» را، بخش سوم کتاب با این تذکر آغاز میشــود که سرمایهداری موروثی
مث ًال برای دارایی یک میلیارد یورو و باالتر نرخهای 5تا 10درصد میتوان با توســل به نهادها و سیاســتگذاریهای تویکم شــاهد رونق آن هستیم برخالف که امروزه ما در آغاز ســده بیس
در نظر گرفت .البته منظور پیکتی در این باره صرفاً مالیات بر امالک و مالیات عمومی ،عادالنهتر و در عین حال کارآمدتر آنچه به نظر میرسد پدیده جدیدی نیست بلکه عمدتاً تکرار گذشته است
ارضی نیست که در بسیاری از کشورهای پیشرفته وجود دارد بلکه فراتر از سازد .او بحران مالی سال 2007-2008را و ویژگی اصلی آن ،همانند ســده نوزدهم ،رشــد ُکند است .در این بخش
آن مالیات بر همه انواع ثروت اعم از داراییهای مالی ،ســپردههای بانکی، نخستین بحران بزرگ سرمایهداری جهانی سوم ،نابرابریها و توزیع در سطح افراد مورد بررسی قرار میگیرد .پیکتی
سیاســی که میخواهند حل کنند به روشنی تعریف شده باشد» .البته او سهام شرکتها ،اوراق قرضه و ...نیز است .این مالیات قرار نیست جایگزین
اشــاره میکند که امروزه اشتیاق زیادی میان پژوهشگران اقتصادی برای منابع مالیاتی فعلی دولتهای اجتماعی شود بلکه بیشتر مکمل آن خواهد
روشهای تجربی و آزمایشهای کنترلشده وجود دارد که میتواند بسیار بود .اقتصاددان فرانســوی میزان آن را در حدود سه تا چهار درصد درآمد
مفید واقع شــود و بخشی از جامعه اقتصاددانان را در جهت تحقیق درباره ملی حدس میزند که میزان اندکی نیست ،اما معتقد است «نقش اصلی
مسائل مشخص و شناخت میدانی هدایت کند .اما این رویکردهای جدید مالیات بر سرمایه تامین مالی دولت اجتماعی نیست بلکه تنظیم [قاعدهمند
هم ،به تعبیر وی ،بعضاً مصون از «توهم علمزدگی» نیســت ،مث ًال ممکن کردن] سرمایهداری است» .یعنی از یک سو ،جلوگیری از افزایش مارپیچی
است وقت زیادی صرف نشان دادن وجود یک رابطه علت و معلولی محض نابرابری بیانتها و واگرایی نامحدود نابرابریهای دارایی موروثی ،و از سوی
و حقیقی صرف شــود در حالی که مساله مورد بحث فایده عملی چندانی دیگر ،تنظیم کارآمد بحرانهای مالی و بانکی .اینکه مالیات بر سرمایه در
ندارد« .این روشها اغلب منجر به غفلت از درسهای تاریخ و فراموشی این سطح جهانی چه ربطی ممکن است به بحرانهای مالی و بانکی داشته باشد
امر میشود که تجربه تاریخی اصلیترین منبع شناخت ماست ».اینگونه چندان روشن نیست .به نظر میرسد پیکتی به هر ترتیب ممکن میخواهد
اصالت دادن به شناخت تاریخی که طبیعتاً موضوعی پیچیده و چندوجهی پیکتی معتقد است نظریه سایمون کوزنتس چنین مالیاتی را توجیه کند ،طوریکه در ادامه دو منطق برای توجیه مالیات
است ناگزیر موجب میشود که پیکتی ضرورت نزدیک شدن اقتصاد به سایر درباره سرمایهداری و مراحل پیشرفت بر سرمایه در سطح جهانی مطرح میکند ،یکی منطق مشارکتی و دیگری
اقتصادی گویای حقیقت نظام سرمایهداری
علوم اجتماعی را برای اقتصاددانان مورد تاکید قرار دهد .پیش از این اشاره نیست و در مقطع خاصی در ایاالت متحده
منطق انگیزشــی .منظور از منطق مشارکتی این است که بسیاری از افراد
شد که تاکید پیکتی بر «تعهد اجتماعی» در رویکرد علمی قرابت زیادی با آمریکا به علت جنگ ،رکود اقتصادی ()1929 بسیار ثروتمند متعلق به صدک نخست ،داراییهایی دارند که بازدهی ساالنه
اندیشــه مارکسیستی دارد ،اینجا باید خاطرنشان کنیم که شیفتگی او به و شکلگیری دولت رفاه به وجود آمده و روند آن سر به صدها میلیون دالر میزند در حالی که به طور معمول آنها مطابق
پایداری در نظام سرمایهداری به حساب نمیآید.
تاریخ بهعنوان منشــأ اصلی شناخت علمی قرابت زیادی با مکتب تاریخی اظهارنامههای مالیاتی خود به انــدازه بازده چند ده میلیوندالری مالیات
آلمانی قرن نوزدهم دارد .شمولر ،یکی از برجستهترین نمایندگان این مکتب، میپردازند .منظور پیکتی از بازدهی اعم از ارزش افزوده دارایی و سود است،
منتقد سرسخت نظریهپردازی محض اقتصاددانان کالسیک مانند اسمیت و حال آنکه مالیات صرفاً بر اساس درآمد و سود کسبشده پرداخت میشود
ریکاردو بود و عقیده داشــت که رویکرد علمی مستلزم حرکت از دادههای و ارزش افزوده ســهام یا برفرض برند شرکت در آن لحاظ نمیشود .با این
تاریخی جزئی است نه اصول کلی انتزاعی .شمولر منتقد دو مکتب فکری استدالل پیکتی میگوید ثروتمندان بسیار سطح باال به اندازهای که ثروتشان
برخاسته از عصر روشنگری یعنی لیبرالیسم (فردگرایی) و سوسیالیسم بود افزایش مییابد در پرداخت مالیات مشارکت نمیکنند .این مشارکت زمانی
و میگفت« ،نقطهضعف تئوریهای سوسیالیستی و تئوریهای فردگرایانه ممکن است که مالیات بر ارزش سرمایه در بازار گرفته شود و نه صرفاً درآمد
در این است که اقتصاد را منتزع از دولت و حقوق تصور میکنند و بر اساس حاصل از ســرمایه .منظور وی از منطق انگیزشی هم این است که مالیات
این تصور انتزاعی استدالل میکنند» .پیکتی هم مانند شمولر منتقد دعوای یک تا دودرصدی برای آنتروپرونری که سرمایهاش بازدهی 10درصد دارد
دوقطبی سرمایهداری و کمونیسم است و میگوید «ما امروزه چالشهای چندان زیاد نیست اما برای ثروتمند منفعلی که آنتروپرونر نیست رقم باال
دوقطبی ســالهای 1989-1917را پشت سر گذاشتهایم .رودرروییهای و بازدارندهای است .بنابراین مالیات بر سرمایه موجب انتقال آن از ثروتمند
پیکتی هم مانند گوستاو شمولر منتقد
ناظر بر کاپیتالیسم و کمونیســم به جای اینکه محرک تحقیقاتی درباره دعوای دوقطبی سرمایهداری و کمونیسم منفعل به آنتروپرونرها میشود.
سرمایه و نابرابریها شود بیشتر موجب سترون کردن آنها در میان مورخان، است و میگوید ما امروزه چالشهای
اقتصاددانان و نیز فیلسوفان شد». دوقطبی سالهای 1989-1917را پشت
•به سوی اقتصاد سیاسی و تاریخی
سر گذاشتهایم.
پیکتی آنگاه با طعنه به روشنفکرانی مانند سارتر ،آلتوسر و بدیو میگوید پیکتی در نتیجهگیری پایانی کتــاب دیدگاههای نظری خود را درباره
در تعهد آنها به مارکسیســم یا کمونیسم به نظر میرسد مساله سرمایه و آنها برای دوره تاریخی گذار از فئودالیسم وضعیت کنونی علم اقتصاد و نارضایتی خود از آن بیان میکند .او اقتصاد
نابرابری میان طبقات اجتماعی کمتر مورد توجه قرار گرفته و بیشتر بهانهای به سرمایهداری اندیشههای علمی و مترقی را بخشــی از معارف علوم اجتماعی میداند ،علومی که رسالت آنها «تولید
بــوده برای مبارزه از نوعی دیگر .منظور پیکتی این اســت که در مباحث داشتند ،اما در دوران گذار از سرمایهداری یقینهای ریاضی حاضر و آماده جایگزین برای مباحث عمومی ،دموکراتیک
روشنفکران چپگرای متمایل به مارکسیسم ،دعواهای انتزاعی ایدئولوژیک بر به سوسیالیسم ،اندیشــههای آنها جنبه و چالشی نیست» .او اقتصاد را زیرمجموعهای از علوم اجتماعی در کنار تاریخ،
مسائل واقعی و ملموسی مانند نابرابری در توزیع درآمد اولویت داشت .پیکتی ایدئولوژیــک و توجیهکننده وضع موجود جامعهشناسی ،انسانشناسی ،علوم سیاسی و ...میداند و از علم نامیدن آن به
در واقع مدعی برطرف کردن این نقیصه روشنفکرانه است .در هر صورت، و موقعیت مســلط طبقه بــورژوازی پیدا طور مستقل دوری میجوید.
با توجه به اهمیتی که اقتصاددان فرانسوی برای دادههای تاریخی جزئی در میکند و لذا ارتجاعی و فاقد شــأن علمی با این توصیف از اقتصاد سیاســی ،موضــوع آن تبدیل به ارزشهای
پژوهش علمی قائل است میتوان گفت که رویکرد او به مکتب تاریخی آلمان میشــود .رویکرد پیکتی به علم شباهت هنجاری مانند خیر و شــر میشود که هر شهروندی درباره آن حق اظهار
بیشتر نزدیک است ،اما از آنجا که هیچ تعلق خاطری به ناسیونالیسم ندارد و غریبی با ایــن رویکرد هنجاری و تاریخی نظر دارد .پیکتی میگوید آسانترین کار برای پژوهشگران علوم اجتماعی
طرفدار جهانی شدن است ،و به عالوه ،از تعهد به منافع طبقات فقیر سخن مارکس دارد ،گرچه برخالف مارکس هیچ این اســت که خود را فراتر از بحث عمومی و مشاجرات سیاسی قرار دهند
میگوید ،موضع روشنفکرانه او چپ غیرمارکسیستی یا سوسیالدموکراسی انسجامی در گفتار وی نیست و چارچوب و خود را مفسران و تحلیلگران گفتارهای سیاسی و دادههای آماری بدانند.
به معنی امروزی کلمه است .مجموعه موضعگیریهای تئوریک و سیاسی نظری روشنی ندارد .پیکتی اقتصاددانان را آنچه از این سخن برمیآید نفی هرگونه بیطرفی علمی در پژوهشهای
وی نشان از نوعی تفکر به غایت التقاطی ،آشفته و ناسازگار دارد .نگاهی به از این جهت کــه گویا به دنبال روشهای علوم اجتماعی و اقتصاد و تصور آنها به صورت نوعی دانش صرفاً هنجاری
چارچوب نظری و مفهومی کتاب از زبان خود نویســنده میتواند روشنگر به خیال خــود علمی رفتهاند ســرزنش است .اقتصاددان مانند روشنفکران و شهروندان عادی باید به تعهد اجتماعی
نکات مهمی در این خصوص باشد. کــرده و میگوید« ،ایــن روشها در واقع خود پایبند باشــد و معنای این تعهد مشــارکت در بحث عمومی است.
مشکل پیکتی همانند بســیاری از دانشآموختگان نخبه آکادمیهای مبتنی بر اســتفاده اغراقآمیز از مدلهای حــال اگر به طور منطقی بپذیریم که علم چیزی جز شــناخت قوانین یا
درجــه یک اقتصادی که در آنهــا درسنامههای جریان اصلی علم اقتصاد ریاضی شــده اســت که اغلب هدفی جز قاعدهمندیهای حاکم بر پدیدارها نیســت این پرسش مطرح میشود که
تدریس میشود ،این اســت که اصول علم اقتصاد را از همان ابتدا با زبان الپوشانی سخنان پوچ ندارد» .به عقیده وی، علم چه ربطی به تعهد دارد؟ آیا تصور علم متعهد همان تصور مارکسیستی
ریاضــی یاد میگیرند نه با زبان خاص علم اقتصاد .پیکتی به درســتی بر «اقتصادانــان امروزی انرژی بیش از حدی (طبقاتی) علم نیســت؟ مارکس به علم اقتصاد و علوم اجتماعی اعتقادی
ریاضی شدن بیش از حد اقتصاد اعتراض میکند اما متوجه نیست که خود صرف اندیشهورزی صرفاً تئوریک میکنند نداشت ،برای او تنها یک علم برای شناخت جامعه و تحوالت آن وجود دارد
او قربانی همین سیستم آموزشی است که مانع درک درست وی از ماهیت بدون اینکه واقعیــات اقتصادی که قصد و آن علم تاریخ است .از اینرو ،مارکس برای اندیشههای کسانی مانند آدام
علم اقتصاد شده است. توضیح آنها را دارند یا مســائل اجتماعی و اســمیت و دیوید ریکاردو ارزش علمی نسبی تاریخی قائل بود و میگفت