Professional Documents
Culture Documents
Red, White and Royal Blue (Romancel2000)
Red, White and Royal Blue (Romancel2000)
آبی قرمز،
سلطنتی
کیسی مککوئسشن
مترجم ،ویراستار ،صفحهآرا :تبسم پاپی
ارائهای ازt.me/romancel2000 :
|3قرمز ،سفید و آبی سلطنتی
"اخطار"
طبق قوانین حق مؤلفین ،کلیهی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به
مترجم میباشد و هرگونه سوء استفاده از محتوای کتاب ،اعم از استفاده از
متن ترجمه ،معادلسازیها ،کپیبرداری ،بازنویسی ،تایپ مجدد و یا نشر
چه به صورت کاغذی و یا الکترونیک ،توسط هر مترجم ،ناشر یا شخص سو
دیگر بدون اجازه از مترجم ،تخلف محسوب شده و با متخلفین برخورد
قانونی خواهد شد.
www.Romancel.blog.ir
|4قرمز ،سفید و آبی سلطنتی
فصل اول
سوالریوم1 روی پشت بام کاخ سفید ،در گوشه ای از محل استراحت ،درست در لبه
تعدادی پنل شُل وجود دارد .اگر درست روی آن ضربه بزنید ،می توانید آنقدآن را بلند
کنید تا پیامی در زیر آن پیدا کنید که با نوک یک کلید یا شاید یک نامه بازکن به
سرقت رفته بال غربی کاخ سفید حک شده است.
در تاریخ مخفی خانوادههای اول ،2هیچ پاسخ قطعی مبنی اینکه چه کسی آن را نوشته
است وجود ندارد .تنها چیزی که مردم در مورد آن مطمئن اند این است که فقط پسر
یا دختر رئیس جمهور به اندازه کافی جرات دارند که کاخ سفید را تخریب کنند.
بعضیها قسم میخوردند کار جک فورد با آهنگهای هندریکس و اتاق نیمطبقه خود
بوده که برای سیگارکشیدنهای اواخر شب به سقف متصل است .دیگران میگویند
کار لوسی جانسون جوان ،با روبان ضخیم در موهایش بوده .اما مهم نیست .نوشته به
1
دستگاهیی برای برنزه کردن
2
خانوادههای رئسای جمهور ایالت متحده آمریکا
|5قرمز ،سفید و آبی سلطنتی
عنوان یک ذکر خصوصی برای کسانی که به اندازه کافی کاردان هستند که پیداش
کنند باقی میماند.
الکس آن را در اولین هفته زندگی خود در آنجا کشف کرد .او هرگز به کسی نگفت
که چگونه.
متن می گوید:
هنگام زندگی در تگزاس ،اتاق هایشان با همین پیکربندی در دو طرف راهرو قرار
داشت .در آن زمان ،میتوانستید با توجه به آنچه دیوارها را پوشانده بود جاهطلبی جون
را حدس بزنید .در دوازده سالگی ،نقاشی های آبرنگ بود .در پانزده سالگی ،تقویم
قمری و پوسترهای سنگهای قیمتی .در شانزده سالگی ،بریده هایی از مجله آتالنتیک،
یک پرچم دانشگاه یوتی آستین ،گلوریا استاینم ،زورا نیل هرستون ،و گزیده هایی از
مقاالت دولورس هوئرتا.
|6قرمز ،سفید و آبی سلطنتی
اتاق خودش همیشه یک شکل بود ،فقط به طور پیوسته با جامهای الکراس 3و انبوهی
از دوره های آموزشی اِی پی 4پر شده بود .همه این وسایل پوشیده در گرد و غبار
همچنان درخانهشان بود .او کلید خانهها از آن زمان که به دیسی 5آمد روی زنجیری
دور گردنش که همیشه از دید پنهان بود داشت.
اکنون ،درست آنطرف سالن ،اتاق جون تماماً سفید روشن و صورتی مالیم و سبز نعنایی
است ،توسط مجله وُگ عکاسی شده و به طور معروفی از مجالت قدیمی طراحی
داخلی دهه 60که در یکی از اتاق های نشیمن کاخ سفید پیدا کرده بود الهام گرفته
شده .اتاق خودش زمانی اتاق کودک کارولین کندی و بعدا دفتر نانسی ریگان بود.
الکس کاری به تصاویر حوزه طبیعت را در یک شبکه متقارن منظم باالی مبل نداشته،
اما روی دیوارهای صورتی ساشا اوباما را آبی پررنگ کرده بود.
به طور معمول ،فرزندان رئیس جمهور ،حداقل در چند دهه گذشته ،بعد از هجده
سالگی در عمارت زندگی نکردهاند ،اما الکس درسخواندن در دانشگاه جورجتون را
در ژانویهای که مادرش سوگند ریاست جمهوری یاد کرد آغاز کرد و منطقی بود که
امنیت یا هزینههایشان به خاطر یک آپارتمان یک خوابه ای که او در آن زندگی میکرد
تقسیم نشود .جون پاییز همان سال ،درحالی که به تازگی از یو تی فارغ التحصیل شده
بود به آنجا آمد .جون هرگز آن را نگفته بود ،اما الکس میدانست که به آنجا نقل مکان
3
ورزشی گروهی که در آن از یک توپ کوچک پالستیکی و چوب های بلندی که بر سر آن ها تور قرار دارد استفاده میشود .به این چوبها
کراس یا الکراس گفته میشود.
4
کالسهای افزایش مهارت برای کالج
5
واشنگتن دیسی محل استقرار کاخ سفید و پایتخت آمریکا
|7قرمز ،سفید و آبی سلطنتی
کرده بود تا او را زیر نظر داشته باشد .جون بهتر از هر کس دیگری می داند که الکس
چقدر از نزدیک بودن به عمل لذت میبرد و جون بیش از یک بار او را از بال غربی
بیرون کشیده بود.
الکس میتواند پشت در اتاق خوابش بنشیند و هال و اوتس را در دستگاه ضبط در
گوشه ای بگذارد ،و هیچ کس صدای زمزمه او را نشنود که مثل پدرش آهنگ «دختر
پولدار» را زمزمه میکند .او می تواند عینک مطالعه ای را که همیشه اصرار میکند به
آن نیازی ندارد بزند .او می تواند هرچقدر بخواهد مطالعه دقیق با استیکرهای یادداشت
رنگی بکند .او قرار نیست بدون تالش جوانترین منتخب کنگره در تاریخ معاصر بشود،
اما نیاز نیست کسی بداند که او با چه شدتی تالش میکند.
صدایی از پشت در میگوید« :هی» و الکس از لپتاپ به باال نگاه میکند و جون را
ببینید که وارد اتاقش می شود ،دو آیفون و یک دسته مجله زیر یک دستش و یک
بشقاب در دست دیگرش .در را با پا پشت سرش میبندد.
الکس میپرسد":امروز چی دزدیدی؟" و انبوه کاغذها را روی تختش کنار میزند تا
از سر راه جون خارج شوند.
جون هنگام نشستن روی تخت میگوید" :انواع دونات" .او دامنی تنگ با لبههای
صورتی نوک تیز پوشیده است ،و الکس می تواند همین االن هم ستون های مد هفته
آینده را ببیند :تصویری از لباس امروز او ،یک نوشته برای تبلیغاتی مربوط به محصوالت
گلز آن د گو.
|8قرمز ،سفید و آبی سلطنتی
الکس با خود فکر میکند که جون تمام روز چه کار کرده است .جون به یک ستون
برای روزنامه واپو اشاره کرده بود ،یا یک عکسبرداری برای وبالگش؟ یا هر دو؟
الکس هرگز نمی تواند پا به پای جون بیاید.
او دسته مجالتش را روی روتختی انداخته وهمین االن هم خودش را با آنها مشغول
کرده است.
" داری وظیفهات رو برای حفظ صنعت بزرگ شایعات آمریکایی انجام میدی؟"
الکس میپرسد":این هفته چیز خوبی داری؟" و دستش را برای یک دونات دراز
میکند.
جون می گوید" :بیا ببینیم .مجله این تاچ میگه دارم ...با یه مدل فرانسوی قرار
میذارم؟"
"کاشکی ".او چند صفحه را ورق می زند" .اوه ،و میگن که تو سوراخ باسنتو سفید
کردی".
جون بدون اینکه به باال نگاه کند میگوید " :حدس میزدم ".پس از ورق زدن بیشتر
مجله ،آن را به پایین دسته میگذارد و به سمت مجله مردم می رود .در سکوت آن را
ورق می زند -مردم همیشه چیزی را می نویسد که روزنامه نگاران به آنها می گویند
بنویسند .حوصله سر بر " .این هفته چیز زیادی در مورد ما نیست ...اوه ،من یه سرنخ
جدول کلماتام".
دنبال کردن پوشش خبری حاشیهای آنها چیزی شبیه یک سرگرمی بیهوده برای جون
است ،که به نوبه خود مادرشان را سرگرم میکند و آزار می دهد ،و الکس به قدری
خودشیفته است که به جون اجازه دهد نکات برجسته را برای او بخواند .آنها معموالً
یا کامال ساختگی یا اخباریاند که که از تیم مطبوعاتی خودشان تغذیه می شود ،اما
گاهی اوقات برای اجتناب کردن از شرایط عجیب به کار می آید ،به خصوص شایعات
کثیف و زننده .اگر به انتخاب الکس باشد ،او ترجیح می دهد یکی از آن صدها قطعه
درخشان فنفیکشن 6درباره خود در اینترنت را بخواند ،نسخههای متفاوتی از خودش با
جذابیت ویرانگر و استقامت بدنی باورنکردنی ،اما جون کامالً از خواندن بلند آنها
برای الکس امتناع میکند ،مهم نیست که الکس چقدر سعی می کند به او رشوه بدهد.
"هوم ".جون آن را از دسته بیرون می کشد ".اوه ،ببین ،ما این هفته روی جلد مجلهایم".
6
داستانهای ساختگی که طرفداران برای افراد معروف مینویسند.
| 10ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او جلد براق را به الکس نشان میدهد که عکس آن دو را روی خود دارد که در یک
گوشه کنار هم نشستهاند ،موهای جون باالی سرش سنجاق شده بود و الکس به نظر
میرسد کمی بیش از حد به او رسیده اند اما هنوز هم با خط فک و موهای فر تیرهاش
جذاب بود .زیر آن با حروف زرد درشت ،به صورت تیتر نوشته شده:
" اینجا میگه که تویه قرار عاشقانه مخفی با یه دخترناشناس مو قهوهای داشتی .جون
میخواند «:اگرچه دختر اول را کمی پس از جشن با لیموزین به یک مهمانی پر ستاره
بردند ،اما الکس دلربای بیست و یک ساله برای مالقات با یک دختر موقهوهای ناشناس
در سوئیت ریاست جمهوری مخفیانه وارد هتل دبلیو میشود وحوالی ساعت چهار صبح
آنجا را ترک میکند .منابعی در داخل هتل از شنیدن صدای عاشقانه تمام شب از اتاق
خبردادند ،و شایعات در حال چرخش میگویند مو قهوهای ناشناس کسی نبود جز ...
نورا هولران ،نوه بیست و دو ساله معاون رئیس جمهور مایک هولران و عضو سوم سه
گانه کاخ سفید .ممکن است این دو در حال احیای مجدد داستان عاشقانه خود باشند؟»
"الکس فریاد میزند":همینه!" و جون ناله می کند" .کمتر از یک ماهه! تو پنجاه دالر
بهم بدهکاری عزیزم".
| 11ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس به هفته قبل فکر میکند که با یک بطری شامپین پشت در اتاق نورا ظاهر میشود.
ماجرای آنها در مبارزات انتخاباتی مال گذشتههای دور و کوتاه بود ،بیشتر برای تجربه
چیزی اجتناب ناپذیر.آنها هفده و هجده ساله و از همان ابتدا محکوم به فنا بودند.
الکس از آن زمان اعتراف کرده است که نورا 100درصد از او باهوش تر است و قطعا
باهوشتر از آن است که با الکس قرار بگذارد.
جون او را با مجله جوری میزند که انگار یک سوسک نفرت انگیز است".این تقلبه،
آشغال!"
الکس به او میگوید« :دیگه شرط شرطه .ما گفتیم که اگه توی یه ماه شایعه جدیدی
به وجود اومد ،پنجاه دالر بهم میدی .برام کارت به کارت کن".
| 12ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جون می گوید« :عمرا نمیدم .وقتی هم فردا ببینمش میکشمش .راستی قراره چی
بپوشی؟"
"واسه چی؟"
"عروسی".
"عروسی کی؟"
جون می گوید" :آه ،عروسی سلطنتی انگلستان .خبرش روی همه مجلههایی که بهت
نشون دادم بود".
او دوباره آس ویکلی را باال نگه می دارد و این بار الکس متوجه داستان اصلی با حروف
غولپیکر میشود :شاهزاده فیلیپ میگوید من قبول میکنم !7همراه با عکسی
از یک وارث بریتانیایی به شدت جذاب و نامزد بلوند بیاندازه زیبایش در حال آرام
لبخند زدن.
او دونات خود را در نمایشی از ویرانی رها می کند" .همین آخر هفته است؟"
جون به او می گوید" :الکس ،صبح می ریم ".قبل از اینکه به مراسم اصلی بریم دو تا
رویداد دیگه داریم .باورم نمیشه زهرا تا حاال در موردش سوراخت نکرده".
او ناله میکند" :لعنتی .می دونم که یادداشتش کرده بودم .به کلی یادم رفت".
7
جملهای که عروس و داماد در عروسی میگویند
| 13ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
" چطور یادت رفت؟ با توطئه با بهترین دوستم علیه من توی روزنامه های زرد واسه
پنجاه دالر؟"
الکس با اشارهای نمایشی به انبوه یادداشتهایش می گوید" :نه ،با مقاله تحقیقاتیم،
مونگل .تمام هفته روی سیاست روم کار کردم .و فکرمیکنم توافق کردیم که نورا
بهترین دوست دوتامونه".
جون میگوید" :این احتماالً یک کالس واقعی نیست که توش شرکت میکنی .ممکنه
که عمداً بزرگترین رویداد بین المللی سال رو فراموش کردی چون نمیخوای دشمن
بزرگت رو ببینی؟"
الکس میگوید ":جون ،من پسر رئیس جمهور ایاالت متحده هستم .شاهزاده هنری
یکی از چهره های برجسته امپراتوری بریتانیاست .تو نمیتونی همینطوری اون رو
«دشمن بزرگ» من خطاب کنی ".الکس متفکرانه لقمهاش را میجود و اضافه میکند:
"«دشمن بزرگ» به این معنیه که اون در واقع رقیب من در هر سطحیه و نه یه محصول
خودشیفته زادوولد درون خانوادگی که احتماالً با عکسهای خودش خودارضایی
میکنه".
"عجب".
"خب ،الزم نیست ازش خوشت بیاد ،فقط باید نقاب خوشحالی رو بزنی به صورتت و
توی عروسی برادرش یه حادثه بینالمللی درست نکنی".
الکس میگوید":کی شده که من نقاب شادی روی صورتم نباشه؟" الکس لبخندی
ساختگی و دردناک میزند و جون به طرز رضایت بخشی عقبنشینی میکند".
"آره ،انتخاب کردم و زهرا ماه قبل تاییدش کرد .من حیوون نیستم".
جون می گوید " :هنوز در مورد لباسم مطمئن نیستم ".خم می شود و لپ تاپ الکس
را بدون توجه به سر و صدای اعتراضش از او می دزدد " .به نظرت این خرماییه بهتره
یا این که تور داره؟"
الکس میگوید ":توری ،مشخصا .انگلستانه ها .و چرا داری تالش میکنی این کالس
رو بیفتم؟" دستش را برای لپتاپش دراز میکند اما جون آن را پس میزند ".برو
بچسب به اینستاگرامت یا هرچی .چقدر رو مخی".
"خفه شو ،دارم سعی میکنم چیزی واسه تماشا انتخاب کنم .اوه ،فیلم ایالت گلستان
رو توی لیست تماشاته؟ وای ،اوضاع دانشگاه فیلمسازی تو سال 2005چطوره؟"
"ازت متنفرم".
"هوم ،میدونم".
| 15ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بیرون پنجرهاش ،باد بر روی چمن تازیانه میزند و درختان زیرفون را در باغ خش خش
به صدا در میآورد .در گوشهای صدای سیدی روی گرامافون 8به سکوت مبهمی
تبدیل شده است .از تخت پایین میآید وسیدی را میچرخاند ،تیغه را مجدد تنظیم
میکند ،و آهنگ لندن ،شانس و عشق از دستگاه پخش میشود.
اگر صادق باشد ،سفر هوایی خصوصی تکراری نمی شود ،نه حتی سه سال پس از اولین
تجربه آن.
الکس نمی تواند زیاد به این طریق سفر کند ،اما وقتی این کار را میکند ،سخت است
که فراموشش کند .او در منطقه تپه ای تگزاس به عنوان فرزند یک مادر مجرد و پسر
مهاجر مکزیکی به دنیا آمد ،که همه آنها از فقیر هم فقیرتر بودند -سفرهای لوکس
هنوز هم برایش تجملی هستند.
پانزده سال پیش ،زمانی که مادرش برای اولین بار برای مجلس نامزد شد روزنامه آستین
به او نام مستعاری داد :لومتا النگ شات .او از زادگاه کوچک خود در سایه فورت هود
گریخته ،برای گذراندن دانشکده حقوق درشیفت شب رستورانها کار کرده و قبل از
سی سالگی در دادگاه عالی در پروندههای تبعیض مبارزه میکرد .اوآخرین چیزی بود
که کسی انتظار داشت در میانه جنگ عراق از تگزاس برخیزد :یک دموکرات تیزهوش
بلوندنارنجی با کفش پاشنه بلند ،و خانواده کمی دو نژادی.
8
دستگاه قدیمی پخش آهنگ
| 16ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بنابراین ،هنوز هم غیر واقعی به نظر میرسد که الکس در حال سفر از باالی اقیانوس
اطلس است ،و در صندلی چرمی با پشت بلند در حالی که پاهایش را باال داده میان
وعده پسته میخورد .نورا در مقابلش روی جدول کلمات روزنامه نیویورک تایمز خم
شده است و فرهای قهوهایش روی پیشانیاش افتاده .در کنار او ،مامور غول پیکر
سرویس مخفی 9کاسیوس -به اختصار کَش – یک نسخه در یک دست غول پیکرش
نگه میدارد ،و برای اتمام زودتر آن مسابقه میدهد .نشانگر موس روی تحقیق سیاست
رومی الکس از درون لپتاپ منتظرانه به اوچشمک می زند ،اما چیزی در او نمیتواند
کامالً روی دانشگاه تمرکز کند آن هم در حالی که باالی اقیانوس اطلس پرواز
میکنند.
امی ،مامور سرویس مخفی مورد عالقه مادرش ،عضو سابق نیروی دریایی که در
اطراف دیسی شایعه شده است که چندین مرد را کشته ،آنطرف راهرو مینشیند .او
یک جعبه باز تیتانیومی ضد گلوله نگهدارنده تجهیزات هنردستی روی کاناپه کنارش
دارد و با آرامش مشغول گلدوزی طرح گل روی دستمال سفره است .الکس دیده
است که او به کاسه زانوی کسی درست مانند همین سوزن گلدوزی چاقو زده.
جون به یک آرنجش تکیه داده و تا کمر در یک نسخه مجله مردم که به طور غیرقابل
توضیحی با خود آورده ،خم شده .او همیشه عجیب ترین مطالب را برای خواندن در
9
سرویس امنیتی خانواده ریاست جمهوری آمریکا
| 17ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
پرواز انتخاب می کند .دفعه قبل ،یک کتاب عبارات قدیمی کانتونی بود .قبل از آن،
کتاب مرگ به سراغ اسقف اعظم می آید.
او مجله را ورق میزند تا الکس بتواند عنوانی که در دو صفحه نوشته شده ببیند :جنون
عروسی سلطنتی! الکس ناله می کند .این قطعا بدتر از ویال کاتر است.
الکس میگوید":مگه پرام 10نرفتی؟ فقط تصور کن که تو جهنمه و باید خیلی خوش
برخورد باشی".
" و ظاهرا شاهزاده هنری بدون همراه به عروسی میاد و همه در موردش وحشت کردن.
نوشته "..لهجه انگلیسی خنده داری به خود میگیرد ..." .شایعه شده که پرنس هنری
ماه پیش با یک وارث بلژیکی قرارگذاشته ،اما اکنون پیروان زندگی عشقی شاهزاده
مطمئن نیستند که چه نظری دارند".
الکس خرخر می کند .برای او دیوانه کننده است که جمعیت زیادی از مردم وجود
دارند که زندگی عشقی بسیار کسل کننده فرزندان سلطنتی را دنبال می کنند .او میداند
10
مجلس رقص سال اخر دبیرستانهای امریکا
| 18ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
که چرا مردم اهمیت میدهند که خودش زبانش را کجا وارد میکند – حداقل او
شخصیت دارد.
الکس پیشنهاد میکند":شاید جمعیت زن اروپا باالخره متوجه شدن که اون به جذابیت
یه گلوله نخ خیسه".
نورا جدول کلمات خود را در حالی که اولی تمام کرده است ،کنار می گذارد.
کاسیوس نگاهی می اندازد و فحش میدهد " .پس ازش میخوای باهات برقصه؟"
و شکار روباه زمزمه میکند .این فکر باعث می شود که بخواهد باال بیاورد.
الکس به او می گوید" :گوش کن ،عروسیهای سلطنتی آشغاله ،شاهزاده هایی که
عروسیهای سلطنتی دارن آشغالن ،امپریالیسمی 12که اجازه میده شاهزادهها وجود
داشته باشن آشغاله".
11
نوعی بازی انگلیسی
12
نظام سلطه یا امپراتوریطلبی
| 19ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جون میپرسد ":داری سخنرانی تِد انجام میدی؟ خبر داری که آمریکا هم یه
امپراتوری نسل کشیه دیگه؟"
الکس میگوید ":آره ،جون ،اما حداقل ما این جربزه رو داریم که زیر بار حکومت
سلطنتی نریم".و یک پسته به سمت او پرتاب میکند.
چند نکته در مورد الکس و جون وجود دارد که مستخدمین جدید کاخ سفید قبل از
شروع کار خود در مورد آن اطالع مییابند.آلرژی جون به بادام زمینی .درخواست های
مکرر الکس در نیمه شب برای قهوه .دوست پسر دانشگاهی جون که وقتی او به
کالیفرنیا نقل مکان کرد از او جدا شد اما هنوز تنها کسی است که نامه هایش مستقیم
به او می رسد .کینه دیرینه الکس نسبت به جوانترین شاهزاده .این واقعا یک کینه هم
نیست .حتی یک رقابت هم نیست این یک ناراحتی آزاردهنده و سوزنشناک است.
باعث میشود کف دستش عرق کند.
روزنامهها -جهان – ازهمان اول تصمیم گرفتند الکس را به عنوان معادل آمریکایی
شاهزاده هنری انتخاب کنند ،از این جهت که سه گانه کاخ سفید نزدیکترین چیزی
است که آمریکا به خانواده سلطنتی دارد .هرگز منصفانه به نظر نمی رسید.
تصویر الکس تماماً کاریزماتیک و نابغه و بذلهگو ،متفکر در مصاحبهها و شامل جلد
مجله GQدر هجده سالگی است؛ تصویر هنری لبخندی آرام و جوانمردی مالیم و و
| 20ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
شامل خیریه عمومی است ،پرنس چارمینگی 13جذاب و تهی .به نظر الکس نقش هنری
برای بازی بسیار سادهتر است.
نورا لبخند می زند" .هوم ".او وانمود می کند که سخت در مورد آن فکر می کند.
"تخمین خطر :عدم فکر پسر اول قبل از نابودکردن خود منجر به بیش از پانصد تلفات
غیرنظامی خواهد شد .نود و هشت درصد احتمال دارد که شاهزاده هنری مانند یک
شاهزاده سوار بر اسب سفید به نظر برسد .هفتاد و هشت درصد احتمال اینکه الکس
برای همیشه از حضور در بریتانیا منع شود".
***
13
شاهزاده جذاب داستانهای سفیدبرفی ،سیندرال و ...
14
دانشگاه فناوری و آماری شهر کمبریج
| 21ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
لندن منظره ای فوقالعاده است ،جمعیتی که در خیابان ها بیرون از کاخ باکینگهام و در
سراسر شهر جمع شدهاند ،پرچم انگلستان را به خود پوشیده اند و پرچمهای کوچک
را باالی سر خود تکان میدهند .یادبود سوغاتی عروسی سلطنتی در همه جا وجود
دارد؛ صورت شاهزاده فیلیپ و عروسش روی همه چیز از شکالت تختهای گرفته تا
لباس زیر نقش بسته .الکس تقریباً نمی تواند باور کند که بسیاری از مردم با شور و شوق
به چیزی که انقدر کسل کننده است اهمیت میدهند .او مطمئن است وقتی او یا جون
ازدواج کنند این نوع تماشاگرها در مقابل کاخ سفید وجود نخواهد داشت و حتی آن
را هم نمیخواهد.
به نظر میرسد که این مراسم برای همیشه ادامه دارد ،اما حداقل به نوعی جالب به نظر
میرسد .اینطور نیست که الکس به عشق عالقه نداشته باشد یا نتواند ازدواج را درک
کند .فقط این است که مارتا دختر کامالً محترم اشرافی ،و فیلیپ یک شاهزاده است .و
رابطشان به اندازه یک معامله تجاری جذاب .هیچ اشتیاق و درامی وجود ندارد .نوع
داستان عشقی الکس شکسپیریتر است.
به نظر می رسد سالهاست پشت میز بین جون و نورا در سالن رقص کاخ باکینگهام
نشسته است ،و به اندازه کافی عصبی است که کمی بیپروا باشد .نورا جام شامپین را به
او می دهد و الکس با خوشحالی می پذیرد.
| 22ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او میگوید ":فکرکنم یعنی وقتی که یک خونآشام ارتشی از دیوونههای تشنه سکس
درست میکنه وسلطنت خودش رو راهاندازی میکنه".
نورا می گوید":درست به نظر می رسه ".او دستمال خود را به شکل یک طرح پیچیده
روی میز تا میکند ،مانیکور مشکی براقش در نور لوستر میدرخشد.
جون میگوید ":ای کاش یک وایکنت بودم .میتونستم بدم زیردستای تشنه سکسم
ایمیالم رو جواب بدن".
دستمال سفره نورا شبیه پرنده شده است ".به نظرم میتونه یه رویکرد جالب باشه.
ایمیلهاشون همه غم انگیز و شهوانی میشه" او سعی میکند صدایی نفسگیر و
خشدار داشته باشد ".اوه ،لطفا ،التماست میکنم ،من رو ببر ...من رو به ناهار ببر تا در
مورد نمونه پارچه بحث کنیم ،ای هیوال!»
15
یکی از لقبهای نجیبزادگان در اروپا
| 23ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس لب به پاسخ باز میکند اما یک خدمتکار سلطنتی مانند یک شبح متراکم و عنق
با یک مدل موی بد جلوی میزشان ظاهر میشود.
مردی که به نظر میرسد اسمش احتماالً رجینالد یا بارتولومئو یا چیزی دیگر باشد
میگوید ":دوشیزه کلرمونت دیاز ".تعظیم می کند و به طور معجزه آسایی موی او در
بشقاب جون نمی افتد .الکس یک نگاه ناباورانه پشت سر او با جون به اشتراک
میگذارد " .واالحضرت شاهزاده هنری در خاطر دارند که آیا شما این افتخار را به او
میدهید و ایشان را برای رقص همراهی کنید".
دهان جون تا نیمه باز میماند ،صدایش در گلو خفه شده ،و نورا لبخندی مضحک
میزند.
نورا داوطلب می شود" :اوه ،معلومه افتخار میده .تمام شب منتظر بود ازش درخواست
بشه".
"من "-جون شروع میکند و متوقف می شود ،دهانش می خندد در حالی که
چشمانش نورا را تکه تکه میکند" .البته .باعث افتخاره".
دوستانه .با حالتی ذاتاً بی عیب و نقص میایستد ،گویی یک روز،کامالً شکل گرفته و
سرپا ،از یک باغ گل زیبای کاخ باکینگهام بیرون آمده.
چشمانش روی الکس قفل میشود و چیزی شبیه دلخوری یا آدرنالین در قفسه سینه
الکس باال می رود .تقریبا یک سال است که با هنری مکالمهای نداشته است .چهره او
هنوز به طرز خشمگینکنندهای متقارن است.
هنری سرسری برایش سری تکان میدهد ،گویی او هم مهمانی مانند دیگر مهمانان
است ،نه شخصی که در اولین سرمقاله نوجوانان ووگ او را شکست داد .الکس پلک
میزند ،به جوش و خروش میافتد و هنری را نگاه میکند که فک تراشیده شده مسخره
خود را به سمت جون میکند.
هنری میگوید" :سالم جون" و دست جنتلمنانه خود را به سوی جون دراز میکند که
حاال سرخ شده است .نورا وانمود می کند که دارد غش میکند" .بلدی چطور والس16
برقصی ؟"
جون میگوید ":من ...مطمئناً میتونم یادش بگیرم" و دست هنری را با احتیاط
میگیرد ،مثل اینکه فکر میکند ممکن است هنری در حال سر به سر گذاشتن اوست،
که الکس فکر میکند فراتر از حس شوخ طبعی هنری است .هنری او را به سمت
جمعیت اشراف زادگان در حال چرخش هدایت میکند.
16
یک نوع رقص آرام
| 25ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس در حالی که به پرنده دستمالی نورا نگاه میکند میگوید ":پس این چیزیه که
در حال حاضر اتفاق می افته؟ تصمیم گرفته که با زدن مخ خواهرم باالخره دهنم رو
ببنده؟"
نورا میگوید" :اوه ،رفیق کوچولو" .دستش را دراز می کند و دستش را نوازش
میکند ".جالبه که فکر میکنی همه چیز در مورد توعه".
او به جمعیت نگاه میکند ،جایی که جون توسط هنری در پیست رقص چرخیده
میشود .جون لبخندی خنثی و مؤدبانه بر لب دارد و هنری همچنان از روی شانه او نگاه
می کند ،که حتی آزاردهنده تر است .جون شگفت انگیز است .هنری کمترین کاری
که می تواند بکند این است که به او توجه کند.
نورا شانه باال می اندازد " .کی میدونه؟ سلطنتی ها عجیبان .شاید از روی ادب باشه،
یا -اوه ،پیداش شد".
یک عکاس سلطنتی وارد شده و در حال گرفتن عکس از رقص آنهاست ،عکسی که
الکس میداند هفته دیگر به مجله مردم فروخته میشود .بنابراین ،پس همین است؟
| 26ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
استفاده از دختر اول برای شروع شایعات احمقانه قرارگذاشتن برای جلب توجه؟ خدا
نکند فیلیپ به مدت یک هفته بر سر زبانها باشد.
الکس یک گارسون را صدا میزند و تصمیم می گیرد بقیه مراسم را به مست کردن
بگذراند.
الکس هرگز به کسی نگفته است -هرگز هم نخواهد گفت -اما هنری را اولین بار
وقتی که دوازده ساله بود دیده است .همیشه وقتی مست است به یادش میافتد.
او مطمئن است که قبالً چهرهاش را در اخبار دیده است ،اما آن لحظه اولین باری بود
که واقعاً او را دید .جون تازه پانزده ساله شده بود و از بخشی از پول تولد خود برای
خرید یک شماره از مجله نوجوان رنگارنگ کورکننده استفاده کرد .عشق او به مجالت
زرد حاشیهساز بی ارزش خیلی زود شروع شد .در مرکز مجله پوسترهای مینیاتوری بود
که میتوانستید پاره کنید و در کمد خود بچسبانید.
اگر مراقب بودید و منگنهها را با ناخنهایتان باز میکردید ،میتوانستید بدون پاره کردن
آنها را بیرون بیاورید .یکی از آنها ،درست در وسط ،عکس یک پسر بود.
موهای پرپشت و برنزه ،چشمان آبی درشت و لبخندی گرم داشت و چوب کریکت
روی یک شانهاش قرار داشت .لبخندش صادقانه بود ،زیرا اعتماد به نفسی شاد و
| 27ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
درخشانی داشت که نمی توانست ساختگی باشد .در گوشه پایین صفحه با حروف
صورتی و آبی نوشته شده بود:
شاهزاده هنری.
الکس هنوز واقعاً نمی داند چه چیزی او را به این سمت کشید که یواشکی وارد اتاق
جون شود و صفحه را پیدا کند و با نوک انگشتانش موهای پسر را لمس کند ،گویی
اگر به اندازه کافی تصورکند می تواند به نوعی بافت آن را حس کند .هر چه پدر و
مادرش بیشتر در رده های سیاسی ترقی میکردند ،او بیشتر به این واقعیت پی میبردکه
به زودی دنیا خواهد فهمید که او کیست .سپس ،گاهی اوقات ،به تصویرفکر میکرد،
و سعی میکند از اعتماد به نفس آسان شاهزاده هنری استفاده کند.
( او همچنین به این فکرکرد که با انگشتانش منگنهها را باز کند و عکس را بیرون آورد
و در اتاقش نگه دارد ،اما هرگز این کار را نکرد .ناخن های دستش خیلی کوتاه بود.
آنها مانند ناخنهای جون ،مثل ناخنهای یک دختر به درد این کار نمیخوردند).
اما اولین باری که الکس هنری را مالقات کرد – اولین کلمات سرد و خنثیای که
هنری به او گفت -الکس حدس زد که همه چیز را اشتباه متوجه شده ،که پسر زیبا و
گشادهی تصویر واقعی نبود .هنری واقعی زیبا ،دور ،خسته کننده و بسته است .این
شخصی که روزنامه ها مدام الکس را با آن مقایسه میکنند ،شخصی که الکس خودش
را با آن مقایسه میکند فکرمیکند بهتر از الکس است و همه دوستش دارند .الکس
نمی تواند باور کند زمانی میخواسته شبیه او باشد.
| 28ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس به مشروب خوردن ادامه می دهد و به طور متناوب به آن فکر میکند و خود را
مجبور می کند که به آن فکر نکند ،در میان جمعیت ناپدید می شود و با وارثان زیبای
اروپایی می رقصد.
او در حال رقص با یکی از آنهاست که چشمش به یک هیکل تنها ،ایستاده در نزدیکی
کیک و آبنمای شامپاین میافتد .دوباره شاهزاده هنری است ،جام شامپاین در دست،
در حال تماشای شاهزاده فیلیپ و عروسش که در پیست رقص میچرخند .او با آن
شیوه نفرتانگیز خود به طرز مودبانهای نیمه عالقه مند به نظر می رسد ،مثل اینکه ترجیح
بدهد در جای دیگری باشد .و الکس نمی تواند در برابر اصرار برای به چالش کشیدنش
مقاومت کند.
او راه خود را از میان جمعیت باز میکند و یک لیوان شراب را از روی یک سینی
برمیدارد و نیمی از آن را پایین میدهد.
الکس در کنار او قرار میگیرد می گوید" :وقتی یکی از اینها دارید ،جای یکی باید
دوتا فواره شامپاین داشته باشید .بودن توی یک عروسی با تنها یک آبنمای شامپاین
واقعا خجالت آوره".
هنری با آن لهجه دیوانه کننده شیک می گوید" :الکس" از نزدیک ،جلیقه زیر کت و
شلوارش طالیی لوکس است و حدود یک میلیون دکمه روی آن است .این وحشتناک
است " .داشتم فکر میکردم کی افتخار میدی".
| 29ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری موافقت میکند".واقعاً یک موقعیت مهمه ".لبخند خودش سفید روشن و بیعیب
و نقص است ،ساخته شده برای چاپ روی پول.
آزاردهنده ترین چیز این است که الکس میداند که هنری همچنین از او متنفر است –
حتما هست ،آنها طبیعتاً دشمنهای متقابل هستند -اما او آنطور رفتار نمیکند .الکس
کامالً آگاه است که سیاست شامل موارد زیادی است که با افرادی که از آنها متنفر
هستید خوب رفتار کند ،اما او آرزو می کند که یک بار ،فقط یک بار ،هنری مانند
یک انسان واقعی عمل میکرد و نه یک اسباببازی جالداده شده سرهمشده کوچک
که در فروشگاه هدیه کاخ میفروشند.
الکس می گوید ":تا حاال از وانمود کردن به این که از همهچی باالتری خسته نشدی؟"
الکس میگوید ":منظورم اینه که تو اینجایی و می خوای عکاسها تعقیبت کنن ،اینور
و اونور میری انگار از توجه بدت میاد ،که به وضوح نمیاد چون از بین این همه آدم
میای با خواهر من میرقصی .جوری رفتار میکنی انگار انقدر مهمی که نمیتونی هر
جایی باشی .خسته نشدی؟
"ها".
الکس آرنجش را بیش از حد دوستانه روی شانه هنری قرار میدهد گرچه به آن راحتی
که فکرمیکرد نیست چون هنری به طرز عصبانیکنندهای چند سانتی از او بلندتر است،
و می گوید ":فقط دارم میگم میتونی بعضی وقتا تالش کنی طوری رفتار کنی که
انگار داره بهت خوش میگذره".
هنری با تلخی می خندد " .احساس میکنم دیگه شراب نوشیدن کافیه الکس".
الکس میگوید":واقعا؟" او این فکر را کنار می زند که شاید شراب همان چیزی است
که در وهله اول به او این جرئت را داد تا به سمت هنری برود و چشمانش را به همان
اندازه که خودش می داند خمار و فرشتهمانند میکند.
"بهت برخورد؟ ببخشید که مثل همه درگیرت نیستم .حتما برات گیج کننده بوده".
دهان الکس باز می شود ،در حالی که گوشه ی دهان هنری از خود راضی و تقریبا
کمی بدجنس باال میرود.
هنری با لحنی مودبانه می گوید" :فقط نظر منه .تا حاال توجه کردی من هیچوقت یک
بار هم بهت نزدیک نشدم و هربار که صحبت کردیم کامالً متمدن بودم؟ با این حال
| 31ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
تو اینجایی و دوباره دنبالم افتادی ".او جرعه ای از شامپاین خود را می نوشد" .فقط یه
حدس ساده است".
هنری کوتاه میگوید" :عصر خوبی داشته باشی ،الکس ".و میچرخد تا دور شود.
این فکر که هنری تصور میکند میتواند حرف آخر را بزند الکس را دیوانه میکند،
و بدون فکر کردن ،دستش را دراز کرده و شانه هنری را به عقب می کشد.
و سپس هنری ناگهان برمی گردد و تقریباً اینبار او الکس را هل می دهد ،و برای یک
جرقه کوتاه ،الکس تحت تاثیر برق چشمانش ،و انفجار ناگهانی یک شخصیت واقعی
قرار میگیرد.
چیز بعدی که می داند این است که روی پای خودش سکندری میخورد و تلو تلو
خوراندن به نزدیکترین میز در عقبش نزدیک میشود .او خیلی دیر متوجه می شود که
میز ،در کمال وحشت ،همان میزی است که دارای هشت طبقه عظیم کیک عروسی
است ،و بازوی هنری را می گیرد تا خودش را نگه دارد ،اما این کار تعادل هردو را به
هم میزند و هردو در اِستند کیک سقوط میکنند.
او گویی در حرکت آهسته نگاه میکند که کیک خم می شود ،کج و معوج میشود،
می لرزد و در نهایت یک وری میشود .الکس مطلقاً هیچ کاری نمی تواند انجام دهد
| 32ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
تا متوقفش کن .کیک در بهمنی ازخامه سفید ،نوعی کابوس شیرین 75000دالری به
زمین سقوط میکند.
در حالی که او و هنری در خرابهای از کیک روی فرش پرآذین میافتند اتاق به طرز
شگفتانگیزی ساکت میشود .آستین هنری هنوز در مشت الکس چنگ زده است.
لیوان شامپاین هنری روی هر دوی آنها ریخته و خرد شده و الکس از گوشه چشمش
میتواند بریدگی باالی استخوان گونه هنری که شروع به خونریزی می کند ببیند.
برای یک لحظه پوشیده از مواد کیک و شامپین در حالی که به سقف خیره شده ،تنها
میتواند به این فکر کند که حداقل رقص هنری با جون ،بزرگترین داستانی نخواهد بود
که از عروسی سلطنت بیرون میآید.
فکر بعدی اش این است که که مادرش قرار است او را با خونسردی به قتل برساند.
در کنارش ،صدای هنری را می شنود که به آرامی زمزمه می کند " :عجب ریدمانی".
او به آرامی به خاطر میسپارد که این اولین بار است که می شنود شاهزاده فحش بدهد،
قبل از اینکه فالش دوربین کسی روشن شود.
| 33ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
فصل دوم
زهرا با ضربهای طنینآمیز ،مجموعهای از مجالت را روی میز اتاق توجیهی بال غربی
میاندازد.
او میگوید" :این دقیقاً همون چیزیه که امروز صبح تو راه اینجا دیدم .فکر نمیکنم
الزم باشه یادآوری کنم که دو بلوک اون طرف تر زندگی می کنم".
سقوط 75000دالری
هر کدام همراه با عکسی از او و هنری که در انبوهی از کیک زمین خورده اند ،کت و
شلوار مضحک هنری ،کج و معوج و پوشیده از گل های له شده خامهایست ،درحالی
| 34ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
که مچ دستش به دست الکس چسبیده ،ویک تکه نازک قرمز روی گونهاش نقش
بسته.
الکس تالش میکند":مطمئنی واسه این کار نباید تو اتاق بحران باشیم؟"
به نظر نمیرسد زهرا و مادرش که آن طرف میز نشسته اند ،آن را خنده دار بدانند.
رئیس جمهور از باالی عینکش نگاهی مخرب به او می اندازد ،و او دهانش را میبندد.
اینطور نیست که از زهرا ،معاون اول کارمندان مادرش و دست راست او بترسد .او
ظاهری تند و تیز دارد ،اما الکس قسم می خورد که چیزی نرم جایی درونش وجود
دارد .الکس بیشتر از کاری که مادرش ممکن است انجام دهد میترسد .آنها طوری
بزرگ شدند که در مورد احساسات خود بسیار صحبت کنند و بعد مادرش رئیس
جمهور شد و زندگی کمتر در مورد احساسات و بیشتر به سمت روابط بین الملل تغییر
جهت داد .الکس مطمئن نیست کدام مورد سرنوشت بدتری داشته است.
الن با صدای بلند و پر از تحقیر از نسخه خود از مجله دِ سان میخواند ":منابع داخل
مراسم سلطنتی گزارش میدهند که این دو دقایقی قبل از ...فاجعه کیکی در حال
کشمکش بودهاند".
الکس حتی سعی نمیکند حدس بزند که مادرش چگونه به نسخه امروز یک مجله زرد
بریتانیایی دست یافته است .رئیس جمهور مادر به روش های مرموز کار می کند ".اما
افراد داخلی خانواده سلطنتی ادعا می کنند که دشمنی پسر اول با هنری برای سال ها
| 35ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
ادامه داشته است .یک منبع به ِد سان می گوید که هنری و پسر اول از اولین دیدارشان
در المپیک ریو با هم اختالف داشته اند و دشمنی آنها آنقدر این روزها رشد کرده که
حتی نمی توانند با هم در یک اتاق باشند .به نظر می رسید که الکس دیر یا زود رویکرد
آمریکایی را در پیش بگیرد :یک درگیری خشونت آمیز".
الن در ادامه میخواند" :ما نمیتوانیم جلوی این فکر خود را بگیریم که آیا تلخی بین
این دو پسر قدرتمند روی آنچه که بسیاری رابطه یخی و دور بین دولت رئیس جمهور
الن کلرمونت و سلطنت مینامند در سالهای اخیر تاثیر گذاشته است یا خیر".
الن می گوید ":لطفا یک جوک دیگه برام تعریف کن .خیلی دوست دارم برام توضیح
بدی چطور این موقعیت برات خندهداره".
او در نهایت می گوید " :خودش شروع کرد .من به سختی لمسش کردم .اون من رو
هل داد و من فقط گرفتمش تا تعادلم رو حفظ کنم ،و"...
| 36ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الن میگوید"عسلم ،مطبوعات به چپشم نیست که کی شروع کرد .به عنوان مادرت
ازت ممنونم که شاید این تقصیر تو نیست ،اما به عنوان رئیس جمهور ،دوست دارم بدم
سازمان سیا مرگت رو جعل کنه و با همدردی عمومی مِردم واسه بچهی مُردم واسه دور
دوم هم رئیس جمهور بشم".
الکس فکش را روی هم فشار می دهد .او به انجام کارهایی که در نوجوانی کارکنان
مادرش را عصبانی میکند عادت داشت ،و برای چیزهای بسیار شرمآورتر در روزنامه
های زرد حضور داشته است .اما هرگز در چنین وضعیت وحشتناک فاجعهآمیز و بین
المللی نبوده.
الن میگوید":من فع ً
ال وقت ندارم با این موضوع سر و کله بزنم ،بنابراین این کاریه که
انجام میدیم ".و پوشه ای را از جا مدارکی خود بیرون می آورد .جا مدارکی مملو از
اسناد رسمی است که با انواع مختلف استیکرهای رنگی عالمت گذاری شده اند ،و
روی اولی نوشته :موافقت با شرایط.
الن میگوید" :رفتارت رو با هنری خوب میکنی .پنجشنبه از اینجا میری و جمعه رو
توی انگلیس میمونی".
الکس پلک می زند" .واسه انتخاب گزینه جعل مرگم دیر شده؟"
| 37ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الن بدون توجه به او ادامه می دهد" :زهرا بقیه چیزها رو برات توضیح میده .من در
حال حاضر حدود پونصدتا جلسه دارم" .بلند می شود تا به سمت در برود ،اما میایستد
تا دست خود را ببوسد و آن را به باالی سر الکس فشار دهد" .تو یه کله خرابی .دوستت
دارم".
سپس او رفته است ،پاشنه های پایش در راهرو تق تق صدا میکند ،و زهرا با ظاهری
روی صندلی خالی خود می نشیند انگار ترجیح می دهد واقعا نقشه مرگ الکس را
بکشد .او از نظر فنی قدرتمندترین یا مهمترین بازیکن در کاخ سفید مادرش نیست ،اما
از زمانی که الکس پنج ساله بود و زهرا تازه از دانشگاه هاوارد فارغالتحصیل شده بود،
در کنار الن کار میکرد .او تنها کسی است که برای نزاع با خانواده اول مورد اعتماد
است.
او میگوید ":بسیار خوب ،جریان از این قراره .تمام شب بیدار بودم و داشتم با یه عده
کارمند سلطنتی شقورق و الدنگای روابط عمومی و مالزم شاهزاده حرف میزدم تا به
این جا رسیدم .پس دقیق طبق نقشه پیش میری و گند نمیزنی ،فهمیدی؟"
الکس هنوز شخصا فکر میکند که همه این ماجرا مسخره است ،اما سر تکان می دهد.
زهرا عمیقا متقاعد نشده به نظر می رسد اما ادامه میدهد.
" اول ،کاخ سفید و سلطنت قراره یک بیانیه مشترک بدن که میگه چیزی که توی
عروسی سلطنتی اتفاق افتاد یک تصادف کامل و سوء تفاهم "...
| 38ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"که بود".
" ...و علیرغم اینکه تو و شاهزاده هنری به ندرت وقت داشتید همدیگر را ببینید ،توی
چند سال گذشته دوستان نزدیک هم بودید".
"چی هستیم؟"
زهرا ،در حالی که از قمقمه قهوه فوالدی ضد زنگ عظیم خود یه قلپ مینوشد،
میگوید ":ببین هر دو طرف باید از این وضعیت خوب بیرون بیان ،و تنها راه برای انجام
این کار اینه که به نظر برسه دعوای کوچکتون توی عروسی یک شوخی خرکی پسرونه
بوده ،باشه؟ بنابراین ،هر چه میخوای میتونی از وارث تاج و تخت متنفر بشی ،در
موردش توی دفترچه خاطراتت شعرهای بدجنسانه بنویسی ،اما به محض اینکه دوربین
رو می بینی ،طوری رفتار میکنی انگار خورشید از آلتش می تابه ،و طوری رفتار
میکنی که قانعکننده باشه".
الکس میگوید ":تا حاال هنری رو مالقات کردی؟ چطور باید این کار رو بکنم وقتی
شخصیتش مثل یه جلبکه".
دنیا توضیح بده که چرا پسرش در تالش برای بی ثبات کردن روابط اروپایی
آمریکاست؟"
خوب ،نه ،او این را نممیخواهد .و او در پس ذهنش می داند که نسبت به طوری که
ال
در این موضوع عمل کرده استراتژیست بهتری است و بدون این کینه احمقانه ،احتما ً
میتوانست خودش به ایده این نقشه برسد".
زهرا ادامه می دهد":پس هنری بهترین دوست جدیدته .وقتی تو و هنری آخر هفته توی
مجالس خیریه شرکت میکنید و در مورد اینکه چقدر از همراهی هم لذت میبرید با
مطبوعات حرف میزنید ،لبخند میزنی و سر توان میدی و کسی رو عصبانی نمیکنی.
اگر کسی در موردش ازت پرسید ،میخوام طوری با احساس حرف بزنی انگار هنری
پارتنر جشن پرامته".
او صفحهای از لیست های تیتری و جداول داده ها را به سوی الکس هل میدهد .صفحه
آنقدر با دقت سازماندهی شده بود که انگار الکس خودش آن را درست کرده .با
برچسبهایی با این مضمون:
او میگوید ":این رو حفظ میکنی تا اگر کسی خواست مچ دروغت رو بگیره بدونی
چی بگی ".در زیرقسمت سرگرمی ،چوگان و قایق رانی رقابتی نوشته شده .الکس
دوست دارد خود را به آتش بکشد.
| 40ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"بله .و جهت اطالع ،درست کردنش یکی از دپرس کنندهترین لحظات شغلیم بود".
او یک صفحه دیگر را به سمت الکس هل میدهد ،این یکی جزئیات الزامات آخر
هفته است.
یک ( )1مصاحبه زنده با ، ITV This Morningبه مدت پنج ( )5دقیقه ،مطابق با
روایت تعیین شده.
"چرا من باید برم اونجا؟ اون بود که منو توی اون کیک مسخره هل داد .بهتر نیست
اون بیاد اینجا و با من بیاد برنامه اسانال یا همچین چیزی؟"
زهرا میگوید":چون تو بودی که عروسی سلطنتی رو خراب کردی و هفتاد و پنج هزار
تا بهشون ضرر زدی .عالوه بر این ،ما در حال ترتیب دادن حضورش توی یک شام
دولتی چند ماه دیگه هستیم .اون هم بیشتر از تو هیجان زده نیست".
| 41ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس پل بینی خود را که در آن سردرد استرسی شروع به ظهور کرده نشگون میگیرد.
"من کالس دارم".
"نه".
وقتی بچه بود ،عادت داشت صفحات و صفحات برگ های شل کاغذی که با دست
خطی درهم و برهم و عجیب و غریب در آنها نوشته بود در زیر کوسن جین کهنه مبل
زیر پنجره در خانه آستین پنهان کند .توضیحاتی بیربط در مورد نقش دولت در آمریکا
با تمام گ هایی که برعکس نوشته شده است ،پاراگراف های ترجمه شده از انگلیسی
به اسپانیایی ،جداول نقاط قوت و ضعف همکالسی های دبستانش .و لیستها .تعداد
زیادی لیست .لیست ها کمک میکنند.
دو .داشتن سابقه بد در روابط خارجی قطعا به حرفه الکس کمک نمیکند.
| 42ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او در حالی که پرونده را می گیرد ،می گوید" :باشه .انجامش میدم .اما قرار نیست
خوش بگذره".
***
سهگانه کاخ سفید رسماً نام مستعار الکس ،جون و نورا است که کمی قبل از تحلیف
رئیس جمهور توسط مجله مردم ابداع شد .در واقع ،تیم مطبوعاتی کاخ سفید آن را با
دقت با گروه های نظرسنجی آزمایش کرد و به طور مستقیم به مجله مردم فرستاد.
سیاستی دقیق حتی در هشتگها.
این یک طرح جدید جسورانه بود :سه دهه هشتادی جذاب ،درخشان ،کاریزماتیک و
قابل سرمایهگذاری .الکس و نورا ،از نظر فنی ،به تازگی از آستانه دهه نود گذشتهاند،
اما مطبوعات آن را چندان جذاب نمی داند.گیرایی می فروشد ،جذابیت می فروشد.
اوباما جذاب بود .کل خانواده اول نیز می تواند جذاب باشد.
آنها سهگانه کاخ سفید هستند ،اما اینجا ،در اتاق موسیقی روی طبقه سوم عمارت ،فقط
الکس و جون و نورا هستند ،که به طور طبیعی از زمانی که نوجوانی بودند که در مدرسه
ابتدایی با خوذدن بیش از حد اسپرسو جلوی رشد قدشان را میگرفتند به هم چسبیدهاند.
الکس آنها را هل می دهد .جون آنها را ثابت می کند .نورا آنها را صادق نگه میدارد.
آنها در مکان های معمول خود مستقر می شوند :جون ،روی پاشنه های خود جلوی
مجموعه سیدیها نشسته ،و به دنبال آهنگ پتسی کلین میگردد .نورا ،زانو زده روی
زمین ،بطری شراب قرمز را باز می کند؛ الکس وارونه در حالی که پاهایش روی پشتی
مبل است نشسته و سعی میکند بفهمد حرکت بعدیاش چیست".
او برگه اطالعات واال حضرت شاهزاده هنری را ورق میزند و به آن خیره
میشود .می تواند هجوم خون به سرش را احساس کند.
جون و نورا او را نادیده می گیرند و در حباب صمیمیتی گرفتار شدهاند که الکس هرگز
نمی تواند کامالً به آن نفوذ کند .رابطه آنها چیزی عظیم و غیرقابل درک برای بسیاری
| 44ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
از مردم ،و حتی گاهی الکس است .الکس هر دوی آنها را تا سرحد استخوان و
عادتهای کثیفشان میشناسد ،اما یک پیوند دخترانه عجیب بین آنها وجود دارد که
او نمی تواند ،و می داند که نباید ،خود را درگیر آن کند.
جون می گوید " :دوست داشتم .یعنی دوست دارم .اما زیاد شبیه کار نیست .بیشتر مثل
اینه که ماهی یه بار نظراتم رو چاپ کنن ،و نصف نظراتم هم چون خیلی شبیه خط
مشی مامانه از فیلتر رد نمیشه ،و حتی بعدش هم ،تیم مطبوعاتی باید قبل از اینکه اون
رو تحویل بدهم ،هر چیز سیاسی رو بخونه .پس مثل اینه که این نوشتههای دوستانه رو
ایمیل کنم ،و بدونم که اونطرف پرده مردم مهم ترین روزنامه نگاری حرفه اشون رو
انجام میدن و باهاش مشکلی نداشته باشم".
جون آه می کشد .او سیدی را که به دنبالش است پیدا میکند ،آن را از پوشش بیرون
میکشد" .من نمی دونم چه کار دیگهای انجام بدم ،مسئله اینه ".او سیدی را در
دستگاه می گذارد و سوزن را قرار میدهد" .رایلی و ربکا چی میگن؟"
| 45ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
نورا سرش را کج میکند و می خندد " .پدر و مادرم میگن کاری رو بکنم که
خودشون کردن :روزنامه نگاری رو کنار بذارم ،بزنم تو کار عطرهای گیاهی ،یک
کابین توی بیابان ورمونت بگیرم ،و ششصد جلیقه LL Beanکه همه بوی نعنای هندی
میدن بخرم".
جون به او یادآوری میکند":سرمایه گذاری توی اپل توی دهه نود و خرپول شدن رو
یادت رفت".
"جزئیات تکراری".
جون می رود و کف دستش را باالی سر نورا در اعماق موهای فرهایش می گذارد ،و
خم می شود تا پشت انگشتان دست خودش را ببوسد " .یه چیزی پیدا میکنم".
الکس می گوید ":باورم نمیشه باید این آشغاال رو یاد بگیرم .همین تازه میانترمام تموم
شده".
جون میگوید":ببین ،تو کسی هستی که باید با هر چیزی که حرکت میکنه بجنگی".
و با پشت دستش دهانش را پاک میکند ،حرکتی که فقط جلوی آن دو انجام میدهد.
" از جمله سلطنت بریتانیا .بنابراین ،من واقعاً برات ناراحت نیستم .به هر حال ،وقتی با
هنری رقصیدم خیلی هم خوب بود .نمیفهمم چرا اینقدر ازش متنفری".
| 46ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
نورا میگوید" :فکر میکنم شگفتانگیزه .دشمنان قسم خورده برای حل تنش بین
کشورهایشان مجبور به صلح میشن؟ یه چیزی کامالً شکسپیرانه در موردش وجود
داره".
الکس میگوید" :از این نظر شکسپیرانه که امیدوارم با چاقو کشته بشم .این برگه میگه
غذای مورد عالقهش پای گوشت گوسفنده .من به معنای واقعی کلمه نمیتونم به یک
غذای خسته کننده تر از این فکرکنم .هنری مثل یه یک برش مقوایی از یه آدمه".
برگه پر از چیزهایی است که الکس قبالً یا از تسلط فرزندان سلطنتی بر چرخه اخبار یا
صفحه ویکی پدیای مخالفان هنری میدانسته .او از اصل و نسب هنری ،از خواهر و
برادر بزرگترش فیلیپ و بئاتریس خوب خبر دارد .که او در دانشگاه آکسفورد در رشته
ادبیات انگلیسی تحصیل میکند و پیانوی کالسیک می نوازد .بقیه آنقدر پیش پا افتاده
است که نمی تواند تصور کند که در یک مصاحبه مطرح شود ،اما ابدا نمیگذارد هنری
از او آمادهتر باشد".
نورا می گوید ":یه ایدهای دارم .بیا باهاش نوشیدنی بازی کنیم".
جون موافق است ":اوه ،آره .هر بار که الکس یک جواب درست میده ،بنوشیم؟"
الکس پیشنهاد میکند":هر بار که جواب باعث می شه بخوای باال بیاری بنوشیم؟"
نورا میگوید":یک نوشیدنی برای پاسخ صحیح ،دو نوشیدنی برای یک واقعیت در
مورد شاهزاده هنری که از به طور واقعی و قانونی وحشتناکه ".جون قبالً دو لیوان از
| 47ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
کابینت بیرون آورده وآنها را به دست نورا میدهد که هر دو را پر می کند و بطری را
برای خودش نگه می دارد .الکس برای نشستن کنارش روی زمین از روی کاناپه به
پایین می لغزد.
جون برگه را از دست الکس میقاپد و شروع میکند" .بیا از آسون شروع کنیم.
والدین .برو".
الکس لیوان خود را برمیدارد و تصویری از والدین هنری در ذهنش کشیده ،چشمان
آبی زیرک کاترین و فک مانند ستارههای سینمای آرتور.
بیوقفه شروع میکند ":مادر :پرنسس کاترین ،بزرگترین دختر ملکه مری ،اولین
شاهزاده خانمی که دکترا گرفت ،ادبیات انگلیسی .پدر :آرتور فاکس ،بازیگر محبوب
سینما و صحنه انگلیسی که بیشتر برای نقشش به عنوان جیمز باند در دهه هشتاد شناخته
میشه ،درگذشت .2015همهتون بنوشید".
آنها این کار را انجام می دهند و نورا لیست را به جون منتقل میکند.
جون در حال اسکن لیست ،ظاهراً به دنبال چیزی چالشبرانگیزتر ،میگوید ":خیلی
خوب .اجازه بده ببینم .اسم سگ؟".
الکس می گوید" :دیوید .نژاد بیگله .یادمه چون خداوکیلی کی همچین کاری میکنه؟
کی اسم یک سگ رو دیوید میذاره؟ انگار اسم یه وکیل مالیاتیه .یه سگ وکیل
مالیاتی .بزنید باال".
| 48ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
نورا میپرسد ":اسم ،سن و شغل بهترین دوست؟ البته بهترین دوستش غیر از تو".
جون میگوید ":متاسفم ،آقای کلرمونت دیاز ،غلطه .ممنون که بازی کردی ،اما
باختی".
"الکس میگوید":االن متوجه منظورم شدی؟ این یارو کتابای چارلز دیکنز رو
واسه...تفریح میخونه".
جون می گوید ":خب ،به نظرم . ...بچه ها ،این یه جورایی خوبه! منظورم اینه که پرمدعا
است ،اما مضمون انتظارات بزرگ اینه که عشق مهمتر از موقعیته و انجام کار درست
بر پول و قدرت برتری داره .شاید "...الکس صدای گوز بلند و طوالنی درمیآورد.
"دوتاتون خرید! اون خیلی هم آدم خوبیه!"
جون میگوید":من از روی مهربونیم دارم کمکت میکنم .خودم هزار تا کار دارم"
"گوش کن ،اونها روی باسنم خیلی خوب میشینن .شلوارای مارک جی کرو همگی
به طور عجیب غریبی چروک می شن .و مدل خاکی نیستند ،مدل شینواز هستند.
خاکیها برای سفیدپوستاست".
" آلرژی :گرد و غبار ،مواد شوینده مارک تاید ،و خفه خون گرفتن".
| 50ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
" سن اولین سخنرانی :نه سالگی ،در دنیای دریایی سن آنتونیو ،در تالش برای اینکه
یک مربی نهنگ را مجبور به بازنشستگی پیش از موعد به دلیل تمرینات «غیرانسانی»
نهنگ کند".
جون سرش را به عقب می اندازد و می خندد ،با صدای بلند و بدون دغدغه ،و نورا
چشمانش را در حدقه میچرخاند و الکس حداقل خوشحال است که وقتی آن کابوس
تمام شد این جمع را دارد که به آن برگردد.
الکس انتظار دارد که مالزم هنری یک انگلیسی مانند در کتابها تنومند با لباس
دنبالهدار و کاله شعبدهبازی ،با احتماال سبیل فک دریایی و قطعا در شتاب برای گذاشتن
زیرپایی مخملی جلوی در کالسکه هنری باشد.
شخصی که در انتظار او و تیم امنیتی اش روی آسفالت است زیاد این شکلی نیست .او
یک مرد هندی قد بلند سی و چند ساله در یک کت و شلوار خوشدوخت ،به طرز
عجیبی خوش تیپ با ریشی مرتب ،با یک سنجاق فنجان چای در حال بخار و پرچم
بریتانیا براق روی یقه اش است.
خب پس باشه.
مرد می گوید" :مامور چن" و دست آزاد خود را به سمت امی دراز می کند .امیدوارم
پرواز آرام بوده باشه".
| 51ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
امی سر تکان می دهد" .به نرمی سومین پرواز بر فراز اقیانوس اطلس توی یک هفته".
مرد دلسوزانه نیمه لبخندی میزند" .لندرور توی این مدت در اختیار شما و تیمتونه".
امی دوباره سر تکان می دهد و دستش را رها می کند و توجه مرد به الکس جلب
میشود.
او میگوید":آقای کلرمونت دیاز .به انگلیس خوش اومدید .شان شریواستاوا هستم.
مالزم شاهزاده هنری".
الکس دستش را می گیرد و تکان می دهد و کمی احساس می کند که در یکی از فیلم
های جیمز باند پدر هنری است .پشت سرش ،خدمتکار چمدانش را پیاده میکند و آن
را در جهت ماشین استون مارتین براق حمل می کند.
"از آشنایی با شما خوشحالم ،شان .اونطور که تصور میکردیم آخر هفتمون رو
نمیگذرونیم ،مگه نه؟"
شان با خونسردی و لبخندی غیرقابل درک میگوید":من اونقدر که دوست دارم باشم
از این چرخش وقایع متعجب نیستم ،قربان".
نیست او چقدر باحال یا چقدر گامهایش بلند و طوالنی باشد .سرش را کمی تکان
میدهد و می دود و در حالی که شان آینه ها را چک میکند ،به صندلی عقب میلغزد.
شان میگوید" :خیلی خوب .شما توی اتاق مهمان کاخ کنزینگتون میمونی .فردا
ساعت نه مصاحبه This Morninرو انجام میدی .ترتیب یه عکسبرداری تو استودیو
رو دادیم .بعدش تمام بعدازظهر کودکان مبتال به سرطان و بعدش وقتت آزاده".
الکس می گوید" :باشه ".او بسیار مودبانه اضافه نمیکند ،از این بدتر نمیشود.
شان میگوید " :درحالحاضر ،باید با من بیاید تا شاهزاده رو از اصطبل برداریم .یکی
از عکاسامون اونجاست تا از شاهزاده که ازت استقبال می کنه عکس بگیره ،پس سعی
کن از حضور در اینجا خوشحال به نظر برسی".
البته که اصطبلهایی وجود دارد که باید شاهزاده را از آنها بردارند .او برای مدت
کوتاهی نگران بود که شاید درمورد نحوه گذراندن آخر هفته اشتباه کرده ،اما این بسیار
شبیه آن است.
شان در حالی که به عقب برمیگردد می گوید" :اگر جیب صندلی جلوت رو چک
کنی چند تا برگه برای امضا وجود داره .وکالت قبالً تاییدشون کردن ".او یک قلم
خودنویس سیاهرنگ گرانقیمت را به عقب میدهد.
| 53ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
توافق نامه عدم افشاسازی ،باالی صفحه اول نوشته شده .الکس تا آخرین صفحه
ورق میزند ،حداقل پانزده صفحه متن وجود دارد ،و سوت آرامی از لبانش خارج
میشود.
عبارت «اطالعات محرمانه» همانطور که در این توافقنامه استفاده شده ،شامل موارد زیر
است:
. 2کلیه اطالعات مالکیتی و مالی مربوط به ثروت و دارایی شخصی واالحضرت
شاهزاده هنری؛
. 3هرگونه جزئیات معماری داخلی عمارتهای سلطنتی از جمله کاخ باکینگهام ،کاخ
کنزینگتون و غیره و وسایل شخصی موجود در آن؛
. 4هر گونه اطالعات در مورد یا مربوط به زندگی شخصی یا خصوصی واالحضرت
شاهزاده هنری که قبالً توسط اسناد رسمی سلطنتی و سخنرانی ها ،منتشر نشده یا
| 54ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بیوگرافیهای تاییدنشده ،از جمله هر رابطه شخصی یا خصوصی که مهمان ممکن است
با واالحضرت شاهزاده هنری داشته باشد.
. 5هر گونه اطالعاتی که در وسایل الکترونیکی شخصی واالحضرت شاهزاده هنری
یافت میشود...
به نظر ...بیش از حد میرسد ،مانند آن نوع کاغذبازی هایی که از یک میلیونر منحرف
که می خواهد شما را برای ورزش شکار کند دریافت میکنید .او متعجب است که
روی مخ ترین و سالم ترین شخصیت عمومی زمین چه چیزی برای پنهان کردن دارد.
الکس امیدوار است که شکار مردم نباشد.
الکس با قراردادهای عدم افشا غریبه نیست ،بنابراین امضا میکند .اینطور نیست که
مشتاق باشد تمام جزئیات خسته کننده این سفر را برای کسی فاش کند ،به جز شاید
جون و نورا.
آنها پس از پانزده دقیقه دیگر جلوی اصطبل کنار میزنند .تیم امنیت پشت سر
آنهاست .اصطبل های سلطنتی مشخصا ،باجزئیات هستند و به خوبی نگهداری می شوند
و حدود یک میلیون بار با مزرعه های قدیمی که در زمینباریکههای تگزاس دیده
میشود فرق دارند .شان او را به محل نگهداری اسبها هدایت میکند ،و امی و تیمش
ده قدم عقب تر جمع می شوند.
| 55ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس آرنج هایش را روی تختههای حصار سفید الکی قرار می دهد ،و با احساس
ناگهانی و پوچی که لباس مناسب نپوشیده مقابله میکند .در هر روز دیگری ،شلوار
شینواز و پیرهن آستین بلند او برای یک عکسبرداری معمولی خوب است ،اما برای
اولین بار پس از مدت ها ،احساس می کند که معذب است .آیا موهایش به خاطر پرواز
افتضاح به نظر میرسد؟
اینطور نیست که هنری بعد از تمرین چوگان خیلی بهتر به نظر برسد .او احتماالً عرق
کرده و منزجر کننده خواهد بود.
درست همان لحظه ،هنری در حال تاختن روی یک اسب سفید ناب ظاهر میشود.
او قطعا عرق کرده و منزجر کننده نیست .در عوض ،به طور چشمگیری در یک غروب
فراگیر و درخشان غرق شده ،یک ژاکت مشکی بادی و شلوار سواری که در چکمه
های چرمی بلند فرو رفته است پوشیده .هر سانتش یک شاهزاده افسانهای را فریاد میزد.
قالب کاله خود را باز میکند و با یک دست دستکش پوشیدهاش آن را برمی دارد و
موهای زیرش به قدری جذاب ژولیده شده که انگار قرار است اینطور باشد.
الکس به محض اینکه هنری انقدر نزدیک است که صدایش را بشنود میگوید ":االنه
که روت باال بیارم".
هنری می گوید ":سالم ،الکس ".الکس واقعاً از این چند سانت اضافی قد هنری در
حال حاضر ناراحت است" .تو به نظر ...هوشیار میای".
| 56ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او با تعظیمی ساختگی و مسخره می گوید ":فقط برای شما ،اعلیحضرت ".او از شنیدن
صدای کمی سرد هنری خوشحال است ،باالخره تظاهر کردن تمام شده.
هنری میگوید ":تو خیلی مهربونی ".او یک پای بلندش را روی اسب تاب می دهد و
با ظرافت از آن پیاده می شود و دستکش را در می آورد و دستش را به سمت الکس
دراز میکند .یک دست ثابت خوش لباس اصوال از زمین بیرون می آید تا اسب را با
افسار دور کند .الکس احتماالً هرگز بیش از این از چیزی متنفر نبوده است.
الکس در حالی که دست هنری را گرفته می گوید " :این احمقانه است ".پوستش نرم
است ،احتماالً روزانه توسط مانیکورهای سلطنتی الیه برداری و مرطوب می شود .یک
عکاس سلطنتی درست در طرف دیگر حصار وجود دارد ،بنابراین لبخند برنده ای
میزند و از میان دندان هایش می گوید" :بیا قال قضیه رو بکنیم"
هنری در حالی که لبخند میزند ،میگوید" :ترجیح میدهم شکنجه بشم ".دوربین در
همان نزدیکی عکس می گیرد .چشمانش درشت و نرم و آبی است و به شدت باید در
یکی از آنها مشت زده شود" .کشورت احتماال میتونه ترتیبش رو بده".
الکس سرش را به عقب پرت می کند و میخندد ،بلند و متظاهرانه ".برو درتو بزار".
هنری می گوید ":وقت ندارم" شان که برمیگردد دست الکس را رها می کند.
| 57ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
شان با تکان دادن سر به هنری سالم می کند " :واالحضرت" .الکس سخت تالش
میکند تا چشمانش را در حدقه نچرخاند".عکاس حتما دیگه کاری نداره ،بنابراین اگر
آماده هستید ،ماشین منتظره".
هنری به سمت او برمی گردد و دوباره لبخند می زند ،چشمانی که قابل خواندن نیستند.
"بفرمایید".
چیزی به طور مبهم در مورد بخش مهمان کاخ کنزینگتون آشناست ،حتی اگر قبالً
اینجا نبوده است.
بیشتر در عمق حافظهاش برمیگردد ،زمانی که والدینش جدا شدند .آنها از آن نوع
زوج وکیل متاهلی بودند که به سختی میتوانستند بدون اجرای اسناد قانونی ،غذای
چینی سفارش دهند ،بنابراین الکس تابستان را قبل از کالس هفتم در رفت و برگشت
از خانه به محل جدید پدرشان در خارج از لس آنجلس گذراند تا زمانی که آنها
توانستند یک توافق طوالنی مدت ترتیب دهند.
| 58ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
یک خانه خوب در دشت ،دارای یک استخر آبی شفاف ویک دیوار پشتی از شیشه
جامد .او هرگز در آنجا خوب نخوابید .یواشکی در نیمه شب از اتاق خوابش بیرون
میرفت ،دزدکی از فریزر پدرش بستنی هالدوس برمیداشت و با پای برهنه در
آشپزخانه میایستاد و درحالی که در نور استخر کامال آبی شده بود مستقیم از ظرف
میخورد.
این حسی است که اینجا به نوعی احساس میشود ،نیمهشب کامالً بیدار در یک مکان
غریبه ،وظیفه ای دارد که باید آن را انجام دهد.
در پرسههایش به آشپزخانهِ متصل به قسمت مهمان وارد میشود ،جایی که سقفها بلند
و سنگ پیشخوانها از سنگ مرمر براق هستند .او اجازه داشت لیست خوراکی ارسال
کند تا آشپزخانه را مجهز کنند ،اما ظاهراً به سختی می توان در کوتاه مدت هالدوس
به دست آورد ،تمام چیزی که در فریزر است بستنی های بسته بندی شده با برند بریتانیا
است.
صدای ضعیف نورا روی بلندگوی تلفنش می گوید ":چه شکلیه؟" روی صفحه
موهایش باال رفته است و دارد با یکی از دهها گیاه کنار پنجرهاش ور میرود.
الکس در حالی که عینکش را باال می برد ،می گوید ":عجیب .همه چیز شبیه موزه
است .با این حال ،فکر نمیکنم اجازه داشته باشم بهت نشون بدم".
| 59ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
نورا در حالی که ابروهایش را تکان می دهد می گوید :اوه" .خیلی محرمانه .خیلی
خفن".
الکس می گوید ":عمرا .اگر چیزی هم باشه ،وحشتناکه .مجبور بودم که توافقنامه
عدم افشا امضا کنم که متقاعد شدم که هرلحظه قراره از یه دریچه عبور کنم و وارد
یک سیاه چال شکنجه بشم".
نورا میگوید":شرط میبندم که به بچه نامشروع مخفی داره .یا همجنسگرا است .یا
الکس میگوید":بیشتر احتمال داره ببینم مالزمش بهش باتری وصل میکنه .به هر
حال ،این خسته کننده است .طرف تو چه خبره؟ زندگیت در حال حاضر خیلی بهتر از
مال منه".
نورا میگوید" :خب ،نیت سیلور واسه یه ستون دیگه از منفجر کردن گوشیم دست بر
نمیداره .چند پرده جدید خریدم .رشتههای ارشد رو به آمار یا علومداده محدود
کردم".
الکس میگوید ":بهم بگو هر دوتاشون توی دانشگاه جورج واشینگتن هستن ".میپرد
تا با پای آویزان روی یکی از سنگپیشخوانهای بی عیب و نقص بشیند" .نمیتونی
من رو ول کنی توی دی سی و بری ".MIT
| 60ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"آره ،عجیبه .پس برنامه خلع ید نیت سیلور از پادشاهی داده دی سیه؟"
نورا می خندد ".نه ،کاری که من میخوام انجام بدم اینه که در سکوت داده کافی
جمعآوری و پردازش کنم تا بدونم دقیق ًا چه اتفاقی قراره برای بیست و پنج سال آیندم
بیفته .بعدش می خوام یک خونه باالی یه تپه بسیار بلند در خارج شهر بگیرم و به یک
منزوی عجیب و غریب تبدیل بشم ،و روی ایوانم بنشینم و همه چیز رو از طریق یک
دوربین دوچشمی تماشا کنم".
الکس شروع به خندیدن می کند ،اما وقتی صدای خش خشی میشنود که به سالن
نزدیک می شود ساکت میشود .پرنسس بئاتریس و هنری در بخش مختلفی از کاخ
زندگی میکنند .با این حال محافظان شخصی وتیم امنیت خود در این طبقه می خوابند،
بنابراین شاید...
چراغی در راهرو روشن می شود و شخصی که به آشپزخانه وارد میشود کسی نیست
جز شاهزاده هنری.
او ژولیده و نیمه بیدار است و در حین خمیازه ،شانه هایش به پایین افتاده است.
| 61ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
وقتی چشمش به الکس نشسته روی پیشخوان میافتد ،یخ میزند .الکس هم به او خیره
شده .نورا قبل از اینکه الکس تماس را قطع کند ،با صدای خفهای میگوید ":کی بو"..
هنری هدفونهای گوشش را بیرون میآورد و حالت بدنش به حالت صاف قبل برگشته
است ،اما صورتش هنوز گیج و مبهم است.
با صدای خشدار می گوید :سالم .ببخشید.آم .داشتم . ..کورنتوس ".او به طور مبهمی
به سمت یخچال اشاره می کند ،انگار که چیزی معنیدار گفته باشد.
"چی؟"
او به سراغ فریزر می رود و جعبه ی بستنی را بیرون می آورد ،و آن را با نام کورنتوس
به الکس نشان میدهد " .مال خودم تموم شده بود .می دونستم واسه تو خریدن".
هنری میگوید" :فقط زمانی که نمیتونم بخوابم .که همیشه هست .فکر نمیکردم
بیدار باشی ".او منتظرانه به الکس نگاه می کند و الکس متوجه می شود او منتظر اجازه
است تا جعبه را باز کند و بخورد .الکس فکر می کند به او بگوید نه ،فقط به خاطر
| 62ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هیجان انکار یک شاهزاده ،اما هنری به نوعی هیجانزده است .خودش هم معموالً
نمیتواند بخوابد .سر تکان می دهد.
الکس منتظر می ماند تا هنری یک کورنتو بردارد و برود ،اما در عوض او دوباره به
الکس نگاه می کند.
الکس آماده برای جنگ فوراً می گوید " :آره ".به همین دلیل است که هیچ چیز در
مورد هنری قبالً او را مجذوب خود نکرده است " .تو تنها حرفه ای اینجا نیستی".
هنری مقطع میگوید" :منظورم این نبود ...من فقط منظورم این بود که فکر میکنی
باید ،آم ،تمرین کنیم؟"
"نیازه؟"
"فکر کردم ممکنه کمک کنه ".البته او چنین فکر می کند .همه چیزکارهای هنری که
تا به حال به صورت علنی انجام شده است احتماالً به طور خصوصی در اتاقهای سلطنتی
خفه کننده مانند این تمرین شده است.
او یک عکس را ردیف میکند :جعبه کورنتوس روی پیشخوان ،دست هنری روی
سنگ مرمرکنارش و انگشتر مهر سنگینش همراه با پیژامه نمایان بود .اینستاگرام را باز
می کند ،فیلتری روی آن میگذارد.
الکس در حالی که کپشن را مینویسد روایت می کند ":هیچ چیز مثل نصفه شب بستنی
خوردن با @پرنس هنری پرواززدگی رو درمان نمی کنه ".لوکیشن کاخ کنزینگتون،
و پست شد .او تلفن را نگه می دارد تا هنری الیک ها و نظرات را که بالفاصله وارد
میشوند ببیند".چیزهای زیادی هست که ارزش زیاد فکر کردن رو دارن ،باور کن .اما
این یکی از اونها نیست".
هنری پلک میزند ،سپس دستهایش را به حالت دفاعی روی سینهاش جمع میکند.
"البته .مزاحمت نمیشم".
در حالی که از آشپزخانه خارج می شود ،در چارچوب در مکث می کند و فکر میکند.
در نهایت میگوید ":نمیدونستم عینک میزنی".
او الکس را تنها در آشپزخانه درحالی که جعبه کورنتو روی پیشخوان آب میشود تنها
میگذارد.
| 64ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
راه استودیو برای مصاحبه پر از دست انداز اما خوشبختانه کوتاه است .احتماالً باید
برخی از حالت تهوع خود را به گردن اعصابش بیندازد اما تصمیم می گیرد همه چیز
را به صبحانه وحشتناک امروز صبح ربط دهد .کدام کشور آشغالی برای صبحانه نان
تست و لوبیای چشم بلبلی میخورد؟ او نمی تواند تصمیم بگیرد که به رگ و ریشه
مکزیکی یا تگزاسی اش بیشتر برخورده.
هنری در کنار او می نشیند ،در حالی که در ابری از خدمه و استایلیست احاطه شده
است .یکی موهایش را با یک شانه دندانه ظریف تنظیم میکند .یکی برایش یک
دفترچه یادداشت از نکات صحبت نگه میدارد .یکی یقهاش را صاف می کند .شان از
صندلی مسافر قرص زرد رنگی را از بطری بیرون می آورد و آن را به هنری میدهد ،و
هنری به راحتی آن را در دهانش فرو می برد و بدون آب می بلعد .الکس تصمیم
میگیرد که نمی خواهد یا نیازی به دانستن ندارد.
زنجیره اتومبیلها جلوی استودیو میایستد و وقتی در باز میشود ،خط عکس وعده
داده شده و پرستشکنندگان سلطنتی سنگر گرفته جلویشان هستند .هنری برمی گردد
و به او نگاه می کند و کمی دهنکجی اطراف دهان و چشمانش وجود دارد.
شان خم میشود و با لمس هدستش به الکس میگوید" :اول شاهزاده میره بعد شما".
الکس یک نفس می کشد ،دو نفس ،و لبخند مگاواتی ،جذابیت تمام آمریکاییاش را
بر چهره مینشاند.
| 65ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری گلویش را صاف ،بدنش را ریلکس میکند و بیرون میرود و برای جمعیت
دست تکان می دهد .دوربین ها فالش میزنند ،عکاسان فریاد می زنند .یک دختر مو
آبی در میان جمعیت پوستر دست سازی را بلند می کند که با حروف بزرگ و پر زرق
و برق نوشته شده است ،وارد من شو،شاهزاده هنری! حدود پنج ثانیه تابلو را نکه
میدارد تا اینکه یکی از اعضای تیم امنیتی آن را به نزدیکترین سطل زباله می اندازد.
الکس بعد از آن بیرون می آید ،در کنار هنری میرود و یک دستش را روی شانههایش
پرتاب میکند.
الکس با خوشحالی میگوید ":طوری رفتار کن انگار ازم خوشت میاد!" هنری طوری
به او نگاه می کند انگار سعی می کند بین یک میلیون کلمه انتخابی یکی را انتخاب
کند اما سپس سرش را به کنار خم میکند و خندهای به خوبی تمرین شده میکند ،و
دستش را هم دور الکس میگذارد " .همینه".
مجریان This Morningبه شدت بریتانیایی هستند ،زنی میانسال به نام داتی با پیرهن
بلند و مردی به نام استو که به نظر می رسد که آخر هفته ها را با فریاد زدن سر موش
های باغش سپری می کند .الکس معرفی را در پشت صحنه تماشا می کند در حالی که
یک هنرمند روی جوش استرسی روی پیشانی اش کانسیلر میزند .باالخره دارد اتفاق
می افتد .او سعی می کند هنری را در چند قدمی سمت چپ نادیده بگیرید ،که آخرین
| 66ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
به زودی هنری در حالی که الکس پشت سر و نزدیکش است ،راه صحنه را پیش
میگیرد .الکس ابتدا دست داتی را می فشارد و به او لبخند سیاسیاش را می زند،
لبخندی که باعث میشود تعداد زیادی از نمایندگان زن کنگره و بیش از تعداد کمی
از نمایندگان مردکنگره بخواهند چیزهایی را به او بگویند که نباید بگویند .او می خندد
و گونه الکس را می بوسد .حضار دست می زنند و دست می زنند و دست می زنند.
هنری روی کاناپه کنارش می نشیند ،حالتی عالی دارد و الکس به او لبخند میزند و
طوری وانمود میکند که در حضور هنری راحت است .که سخت تر از آن است که
باید باشد ،زیرا نور صحنه ناگهان او را به طرز ناخوشایندی آگاه می کند که هنری
چقدر برای دوربینها سرحال وخوش تیپ است .او یک ژاکت آبی روی یک پیرهن
پوشیده ،و موهایش نرم به نظر می رسد.
هر چی ،باشه .هنری به طرز آزاردهنده ای جذاب است .این همیشه واقعیت داشته.
مشکلی نیست.
او تقریباً یک ثانیه دیر متوجه می شود که داتی از او سوال میپرسد .داتی
میگوید":خب الکس ،نظرت در مورد انگلستان مسن و شاد چیه؟"به وضوح او را
دست میاندازد .الکس مجبور می شود لبخند بزند.
| 67ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس میگوید ":میدونی ،داتی ،فوقالعاده است .من چند بار از زمانی که مادرم
برگزیده شده اینجا بودم ،و دیدن تاریخچه اینجا و سلیقه آبجو همیشه فوقالعاده است".
حضار بالفاصله می خندند ،و الکس کمی شانه هایش را تکان می دهد" .و البته ،دیدن
این مرد همیشه عالیه".
او به سمت هنری برمی گردد و مشتش را دراز میکند .هنری پیش از اینکه انگار یک
عمل خیانتکارانه انجام داده محکم با بند انگشتان به مشت الکس بزند ،چندلحظهای
مردد است.
تمام دلیل الکس برای اینکه می خواهد وارد سیاست شود ،وقتی این را می داند که
بسیاری از پسران و دختران ریاست جمهوری گذشته دقیقه ای که هجده ساله شدند
فریادزنان از آن فرار کردند ،این است که واقعاً به مردم اهمیت می دهد.
قدرت عالی است ،توجه سرگرم کننده است ،اما مردم – مردم همه چیز هستند .او کمی
مشکل اهمیت دادن بیش از حد به بیشتر چیزها دارد ،از جمله اینکه آیا مردم می توانند
قبض های پزشکی خود را پرداخت کنند یا خیر ،یا با کسی که دوستش دارند ازدواج
کنند یا در مدرسه مورد اصابت گلوله قرار نگیرند .یا در این مورد ،اگر کودکان مبتال
به سرطان در بنیاد Royal Marsden NHSکتاب کافی برای خواندن داشته باشند.
او و هنری و تیم دستهجمعی امنیتی آنها و پرستاران دستپاچه کل طبقه را گرفتهاند ،و
دست میدهند .او تالش می کند _واقعاً تالش میکند _ اجازه ندهد دستهایش در
پهلوهایش مشت شوند ،اما هنری به یک پسر طاس کوچک که تعداد زیادی لوله به او
| 68ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
وصل است برای چند عکس مزخرف مثل ربات لبخند میزند ،و او میخواهد سر این
کشور احمق فریاد بزند.
اما الکس از نظر قانونی ملزم به حضور در اینجا است ،بنابراین روی بچه ها تمرکز
میکند .بیشتر آنها نمی دانند او کیست ،اما هنری بازیگوشانه او را پسر رئیس جمهور
معرفی میکند و به زودی از او در مورد کاخ سفید میپرسند و اینکه آیا آریانا گرانده
را میشناسد و او می خندد و از آنها لذت می برد .الکس کتاب ها را از جعبههای
سنگینی که آوردهاند بیرون میآورد ،روی تخت ها مینشیند و با صدای بلند کتاب
میخواند ،درحالی که عکاس دنبالش است.
او متوجه نمی شود که رد هنری را از دست داده است تا زمانی که بیماری که دارد
مالقات میکند خوابش میبرد ،و صدای ضعیف هنری را از آن طرف پرده تشخیص
می دهد.
پاهای روی زمین را سریع میشمارد ،بدون عکاس است .فقط هنری .هوم.
او به آرامی به سمت صندلی کنار دیوار ،درست لبه پرده می رود .اگر در زاویه مناسب
بنشیند و سرش را عقب ببرد هنری به سختی می تواند او را ببیند.
هنری در حال صحبت با دختر کوچک مبتال به سرطان خون طبق تابلوی روی دیوارش
به نام کالدت است .او پوست تیره ای دارد که به نوعی به خاکستری کم رنگ تبدیل
| 69ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
شده و دستمال سر نارنجی روشن که دور سرش بسته شده است منقش به نماد ققنوس
کارکتر فیلم جنگ ستارگان است.
هنری به جای اینکه به طرز ناخوشایندی همانطور که الکس انتظار داشت سرپا بماند
" ...پس طرفدار جنگ ستارگانی؟" هنری با صدای آرام و گرمی و با اشاره به دستمال
سرش این جمله را میگوید ،صدایی که الکس قبالً هرگز از او نشنیده بود.
کالدت میگوید" :اوه ،عاشقشم .دوست دارم وقتی بزرگتر میشم درست مثل پرنسس
لیا بشم ،چون او خیلی سرسخت و باهوش و قویه ،و میتونه هان سولو رو ببوسه".
او از این که جلوی شاهزاده بوسیدن را ذکر کرده ،کمی سرخ می شود اما سرسختانه
ارتباط چشمی را حفظ می کند .الکس خود را در حالی مییابد که گردنش را بیشتر
دراز میکند تا واکنش هنری را ببیند .او قطعا صحبتی از جنگ ستارگان را در برگه
اطالعات به یاد نمی آورد.
هنری در حالی که توطئهآمیز به سمت جلو خم میشود ،میگوید ":میدونی چیه ،فکر
میکنم حق با توعه".
هنری میگوید" :هوم "،و به سختی فکر میکند" .من همیشه لوک رو دوست داشتم.
او شجاع و مهربونه و از همه جِدایها قویتره .فکر میکنم لوک گواه اینه که مهم
| 70ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
نیست اهل کجا هستی یا اینکه خانوادت کیه -اگر با خودت صادق باشی همیشه
میتونی عالی باشی".
پرستاری که نزدیک پرده میآید با شادی میگوید« :خوب ،خانم کالدت ".هنری
میپرد و الکس تقریباً صندلی خود را واژگون می کند .لو میرود .همانطور که
میایستد گلویش را صاف می کند ،مشخصا به هنری نگاه نمی کند" .شما میتونید
تشریف ببرید ،وقت داروهاشه".
کالدت عمال شیون میکند":خانم بث ،هنری گفت که ما االن با هم دوستیم .اون
میتونه بمونه!"
"کالدت!" بثِ پرستار نچ نچی میکند ".نباید اینطور شاهزاده رو صدا بکنی .خیلی
متاسفم ،اعلیحضرت".
الکس در حالی که بایکدیگر به داخل راهرو می روند ،می گوید ":تحت تأثیر قرار
گرفتم ".هنری ابرویی را باال میبرد و الکس می افزاید" :متأثر نشدم ،فقط تعجب
کردم".
"از چی؟"
| 71ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
دوم :صدای پاپ بلندی وجود دارد که به طرز نگران کننده ای شبیه صدای تیراندازی
به نظر می رسد.
سوم :کش بازوی هنری و الکس را می گیرد و آنها را از نزدیکترین در عبور می دهد.
در تاریکی ناگهانی ،الکس به یک تی و یکی از پاهای هنری برخورد میکند ،و آنها
تق تق کنان با هم به انبوهی از لگن حلبی برخورد میکنند .هنری ابتدا صورت رو به
پایین به زمین میخورد ،و الکس با سر روی او فرود می آید.
هنری با صدایی خفه و کمی پژواک می گوید" :اوه خدا" .الکس امیدوار است
صورتش در لگن فرودآمده باشد.
او در موهای هنری می گوید ":می دونی ،دیگه باید این کار رو بس کنیم".
"هیچ کس سعی نمیکنه بهم شلیک کنه وقتی توی برنامههای ریاست جمهوری ظاهر
میشم ،اما لحظه ای که با یکی از خانواده سلطنتی لعنتی بیرون میرم"...
"هیچ کس قرار نیست ما رو بکشه .کش در رو مسدود کرده .تازه احتماال چیزی هم
نیست".
هنری زمزمه می کند" :به جهنم" و او به سختی از زمین بلند میشود و می غلتد و الکس
را روی زمین می کوبد .الکس خود را بین پهلوی هنری و قفسه ای که بویی شبیه به
زمینشوی صنعتی عجیبی میدهد مییابد.
در بیرون ،صدای گامهای شتابزده به گوش میرسد اما هیچ نشانهای از اینکه کسی
بگوید محل پاکسازی شده وجود ندارد.
| 73ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس می گوید :خب .حدس میزنم فعال جامون همینجاست ".هنری نفسش را محکم
بیرون می دهد " .فوقالعاده است".
الکس احساس میکند که هنری به پهلوی خود میچرخد و در تالش برای گرفتن
حالت همیشگی درونگرای خود است .در حالی که پاهایش در یک سطل شوینده
فرورفته و روی زمین دراز کشیده ،دستانش را در سینه جمع میکند.
هنری از کوره در میرود ":آره ،دقیقاً همون شکلیه که همیشه آرزو می کردم .قفل
شده توی یک کمد با آرنجت داخل قفسه سینم" .لحنش طوری است که انگار
میخواهد به الکس مشت بزند ،که احتماالً حالتی است که الکس تا االن بیشتر از همه
پسندیده ،بنابراین انگیزهاش را دنبال میکند و آرنج خود را به سمت هنری میراند،
سخت.
هنری فریاد خفهای میکشد ،و اتفاق بعدی که الکس میداند این است که توسط
پیراهنش به پهلو کشیده شده و هنری نصفه نیمه رویش است و او را با یک ران به زمین
سنجاق کرده .سرش در جایی که آن را در کفپوش قرار داده ضربان دارد ،اما میتواند
لبهایش را حس کند که به یک لبخند باز شده.
| 74ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس میگوید ":پس بلدی چطور دعوا کنی ".باسنش را تکان می دهد ،سعی میکند
هنری را از خود دور کند ،اما او قد بلندتر و قوی تر است و یقه الکس در مشتش است.
هنری با صدای خفهای میگوید":تموم نشد؟ میشه حاال دیگه جونت رو در معرض
خطر قرار ندی؟"
الکس می گوید" :اوه ،تو به بقیه اهمیت می دی .امروز دارم تمام اعماق پنهانت رو یاد
میگیرم عزیزم".
هنری نفسش را بیرون میدهد و از رویش غلت میزند " .باورم نمیشه حتی خطر مرگ
هم تغیرت نمیده".
الکس فکر میکند عجیب ترین قسمت این است که آنچه او گفت درست است.
الکس مدام به بخشهایی از زندگی هنری پی میبرد که هرگز فکر نمیکرد وجود
دارند .برای مثال یک مبارز .باهوش ،عالقه مند به افراد دیگر .انصافاً نگران کننده است.
الکس دقیقا می داند که باید به هر یک از سناتورهای دموکرات چه چیزی بگوید که
آنها در مورد لوایح مُقر بیایند ،دقیقا چه زمانی آدامس نیکوتین زهرا کم شده است،
دقیقاً چه طور به نورا نگاه کند تا شایعه$ها باال بگیرند .خواندن مردم کاری است که
او انجام می دهد.
الکس واقعاً دوست ندارد که یک بچه سلطنتی سیستم او را خراب کنند .اما او بیشتر
از آن مبارزه لذت می برد.
| 75ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
آنجا دراز می کشد ،منتظر است .به صدای پاها در بیرون در گوش می دهد .بگذار
دقایق بگذرد.
الکس منظوری غیرتهدید آمیز و توهین آمیز دارد ،اما عادت پیروز می شود و صدایش
متهمکننده بیرون می آید.
" فکرکردم بیشتر شامل تمرین وضعیت بدن و لیگ چوگان نوجوانانه".
هنری مکثی عمیقاً ناراضی می کند" .این ...ممکنه بخشی ازش باشه".
الکس می گوید ":بنابراین تو به فرهنگ عامه عالقه داری ،اما طوری رفتار می کنی که
انگار نداری .یا اجازه نداری در موردش صحبت کنی چون واسه تاج و تخت نامناسبه،
یا انتخاب می کنی که در موردش صحبت نکنی چون میخوای مردم فکرکنن
بافرهنگی .کدوم یکی؟"
"سعی میکنم بفهمم که چرا اینقدر متعهدی شبیه کسی که نیستی رفتار کنی ،با توجه
به اینکه همین االن به اون دختر کوچولو گفتی بزرگی به معنای صادق بودن با خودته".
| 76ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری یا صدایی تیره میگوید ":نمیدونم در مورد چی حرف میزنی ،و اگر هم
میدونستم ،مطمئن نیستم به تو ربطی داشته باشه".
الکس به او میگوید":واقعا؟ چون کامالً مطمئنام که از نظر قانونی ملزم به تظاهر به
اینم که بهترین دوستتم ،و نمیدونم به این موضوع فکر کردی یا نه اما قضیه با این آخر
هفته تموم نمی شه ".انگشتان هنری روی ساعدش سفت میشوند" .اگر این کار رو
بکنیم و دیگه هرگز با هم دیده نشیم ،مردم میفهمن چرند گفتیم .ما به هم گیر کردیم،
چه بخوایم چه نخوایم ،پس من حق دارم که بدونم مشکلت چیه قبل از اینکه بهم حمله
کنی و برینی بهم".
هنری میگوید":چرا با این شروع نکنیم "...و سرش را برمیگرداند تا نگاهش به الکس
بیفتد .با این فاصله نزدیک الکس فقط می تواند شبح بینی قوی هنری را تشخیص دهد
" ...که چرا دقیقا انقدر ازم متنفری؟"
"شاید بخوام".
الکس دست هایش را روی سینه جمع میکند ،آن را به عنوان آینه ای برای تیک هنری
تشخیص می دهد وآنها را از هم جدا می کند.
الکس آن را با جزئیات واضح به یاد می آورد :خودش در هجده سالگی با جون و نورا
به عنوان نمایندگان کمپین انتخاباتی به بازیهای تابستان ریو اعزام شد ،یک آخر هفته
از عکسبرداری و فروش تصویر «نسل بعدی همکاری جهانی» .الکس بیشتر آن را
صرف نوشیدن کاپیرینا و متعاقبا باالآورن کاپیرینا به پشت سالن های المپیک کرد .و
حتی سنجاق پرچم بریتانیای هنری را هم در اولین باری که مالقات کردند به یاد
میآورد.
الکس می گوید" :نه .زمانی بود که تو یک عوضی پرافاده توی فینال شیرجه بودی.
واقعا یادت نیست؟"
الکس خیره می شود".من به سمتت اومدم تا خودم رو بهت معرفی کنم و طوری بهم
خیره شدی که انگار توهین آمیزترین چیزی بودم که تا به حال دیدی .درست بعد از
اینکه به من دست دادی ،به سمت شان برگشتی و گفتی« میشه از شرش خالص بشی"».
یک مکث.
هنری می گوید" :آه" .گلویش را صاف می کند" .من متوجه نشدم که این رو شنیدی".
| 78ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس میگوید":احساس میکنم داری اصل مطلب رو گم میکنی ،اینکه حرفت در
هر صورت عوضی طورانه بود".
"عادالنه ...است".
"آره ،هست".
"الکس میگوید":این فقط" ...در حالی که روی کف یک کمد انباری ،با شاهزاده
انگلستان منتظر تهدید امنیتش در پایان یک آخر هفته است که شبیه یک کابوس بسیار
خاص است ،سانسور کردن خودش تالش زیادی می خواهد" .من نمیدونم .کاری که
ما انجام میدیم خیلی سخته .اما برای من سخت تره .من پسر اولین رئیس جمهور زن
هستم و من مثل اون سفید نیستم .مردم همیشه با من سخت تر برخورد می کنند .و تو،
میدونی تویی .و تو هم توی همه اینها به دنیا اومدی و همه فکر میکنن که پرنس
چارمینگی .تو اساساً یک یادآور زنده هستی که من همیشه با شخص دیگهای مقایسه
میشم ،مهم نیست چه کار میکنم ،حتی اگر دو برابر بیشتر تالش کنم".
هنری وقتی باالخره صحبت می کند ،می گوید":خب .من خیلی نمی تونم در مورد
بقیهاش کاری کنم .اما می تونم بهت بگم که من در واقع اون روز یک عوضی بودم.
نه اینکه بهانه ای باشه ،اما پدرم چهارده ماه قبلش مرده بود و من در اون زمان هنوز هم
هر روز زندگیم یک عوضی بودم .و متاسفم".
بخش سرطان .البته ،هنری بخش سرطان را انتخاب کرد .همانجا در برگه اطالعات
نوشت هشده بود .پدر :ستاره مشهور سینما آرتور فاکس ،متوفی ،2015سرطان
پانکراس .مراسم تشییع جنازه از تلویزیون پخش شد .او در ذهنش به بیست و چهار
ساعت گذشته برمی گردد :بی خوابی ،قرصها ،حالت چهره مالیم تنش آلود هنری
که در مالء عام به خود میگیرد که الکس همیشه آن را گوشه گیری خوانده است.
الکس چیزهای کمی در مورد این چیزها می داند .اینطور نیست که طالق پدر و مادرش
زمان خوشایندی برای او بوده ،یا مثل اینکه برای سرگرمی به شدت برای نمرات خوب
خودش را پاره میکند .او برای مدت طوالنی آگاه است که اکثر مردم به این فکر
نمیکنند که آیا آنها به اندازه کافی خوب خواهند بود یا آنها کل جهان را ناامید
میکنند .او هرگز فکرنمیکرد هنری ممکن است چیزی مشابه را احساس کند.
هنری دوباره گلویش را صاف می کند و چیزی شبیه به وحشت به جان الکس میافتد.
او دهانش را باز می کند و می گوید" :خب ،خوبه که بدونم بینقص نیستی".
| 80ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس تقریباً می تواند بشنود که هنری چشمانش را در حدقه می چرخاند و از این بابت
سپاسگزار است ،آسایش آشنای دشمنی.
دوباره ساکت می شوند ،غبار گفتگو فرو می نشیند .الکس نمی تواند چیزی بیرون از
در یا هیچ آژیر خیابانی را بشنود ،اما هنوز کسی برای برداشتن آنها نیامده است.
سپس ،هنری بدون تعارف ،در سکوتی که کشش دارد ،میگوید ":بازگشت جدای".
هنری می گوید ":در جواب سوالت .آره ،من جنگ ستارگان رو دوست دارم ،و قسمت
مورد عالقم بازگشت جدای هست".
هنری کوچکترین و شیک ترین پوف آزرده عمرش را میکند .بوی نعناع می دهد.
الکس در برابر اصرار برای پرتاب یک آرنج دیگر مقاومت می کند" .چطور در مورد
قسمت مورد عالقه خودم اشتباه میکنم؟ یک حقیقت شخصیه".
"باشه ،امپراتوری".
الکس میگوید ":آره ،واسه همینه که خوبه .از نظر موضوعی پیچیدهترینشونه .بوسه
هان و لیا توشه ،یودا رو مالقات میکنی ،هان در اوج بازیشه ،الندو کالریسیان لعنتی ،و
بهترین پایان تاریخ سینما .جدای چی داره؟ اوک های مسخره".
"اما اندور".
"اما هوث .دلیلی وجود داره که مردم همیشه به بهترین و خفنترین قسمت از یک سه
گانه ،امپراتور مجموعه میگن".
" من فقط می گم که ثبات جدای رو دوست دارم .همه چیز رو به خوبی به هم گره
میزنه .و تم کلی که قصد داری از فیلم ها حذف کنی امید و عشق و ...آم ،میدونی،
همه اینها است .که جدای تو رو با حس بیشترشون آشنا میکنه".
هنری سرفه می کند و الکس دوباره میچرخد تا به او نگاه کند که در باز و سایه غول
پیکر کش ظاهر می شود.
| 82ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او در حالی که به سنگینی نفس میکشد ،میگوید":هشدار اشتباه .چندتا بچه احمق
برای دوستاشون آتش بازی آوردن ".او به آنها نگاه می کند که به پشت دراز کشیده
و در نور ناگهانی و خشن راهرو پلک میزنند.
الکس میگوید":آره ،ما واقعاً با هم پیوند خوردیم ".دستش را دراز می کند و به کش
اجازه می دهد او را روی پاهایش بکشد.
بیرون کاخ کنزینگتون ،الکس گوشی هنری را از دستش میگیرد و قبل از اینکه
اعتراض کند یا به خاطر خشونت به اموال سلطنتی نگهبانان را خبر کند به سرعت یک
صفحه تماس خالی را باز می کند .ماشین منتظر است تا او را به فرودگاه خصوصی
خانواده سلطنتی بازگرداند.
الکس می گوید ":بیا .این شماره منه .اگر قراره این وضع رو ادامه بدیم ،ارتباط از طریق
مالزما آزاردهنده است .فقط بهم پیام بده .راهش رو پیدا میکنیم".
هنری با حالتی که گیج شده است به الکس خیره میشود ،و الکس تعجب می کند که
این مرد چگونه دوستانی دارد.
الکس به او میگوید " :واسه خراب بازی زنگ نزنی" و هنری زیر خنده میزند.
| 83ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
فصل سوم
هشدار جدید برومنس17؟ عکس های پسر اول آمریکا و شاهزاده هنری
برای اولین بار در هفته ،الکس از گشتن در تیترهای گوگلش عصبانی نیست .عالوه بر
این آنها به مجله مردم یک مطلب انحصاری دادهاند – تعدادی نقل قول عمومی در
مورد اینکه چقدر دوستی با هنری و «تجربه زندگی مشترکشان» به عنوان فرزندان
رهبران جهان برای الکس «ارزشمند» است .الکس فکر می کند که تجربه اصلی زندگی
مشترک آنها احتماال این آرزوست که بتوانند آن نقل قول را در اقیانوسِ بین خود
بیندازند و غرق شدنش را تماشا کنند.
17
رابطه دوستانه نزدیک دو پسر
| 84ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
با این حال ،مادرش دیگر مرگ جعلیاش را نمیخواهد و دیگر هزاران توییت در
ساعت دریافت نمیکند ،بنابراین آن را یک برد به حساب می آورد.
الکس از یک دانشجوی سال اول شیفته افراد مشهور که به او نگاه میکند فرار کرده و
از سالن خارج و به سمت شرقی محوطه دانشگاه میرود ،و آخرین جرعه قهوه سرد
خود را سر میکشد .کالس اول امروز یک درس اختیاری بود که او به خاطر ترکیبی
از شیفتگی بیمارگونه و کنجکاوی دانشگاهی میخواند :مطبوعات و ریاست جمهوری.
او در حال حاضر به خاطر تالش برای اینکه مطبوعات را از خراب کردن ریاست
جمهوری بازدارد از پا افتاده ،و طنز ماجرا هم از بین نمیرود.
درس امروز درباره رسواییهای جنسی ریاست جمهوری در طول تاریخ بود و او به نورا
پیام می دهد :احتمال اینکه یکی از ما درگیر یک رسوایی جنسی قبل از پایان ترم دوم بشه چقدره؟
پاسخ او در عرض چند ثانیه می آید :به احتمال ٪94آلتت خودش رو تبدیل به یک شخصیت
تکراری تو صورت ملت میکنه .راستی اینو دیدی؟
یک لینک پیوست شده است :یک پست وبالگ پر از تصاویرGIF ،های متحرک از
خودش و هنری در .This Morningلبخندهای مشترک .نگاه های توطئه آمیز .در
زیر صدها نظر در مورد اینکه چقدر خوش تیپ هستند ،و با هم چقدر خوب به نظر
میرسند وجود دارد.
***
طبق معمول ،نگهبان ساختمان دیرکسن در حالی که الکس از حراست عبور میکند به
او نگاه میکند .او مطمئن است که الکس کسی بود که تابلوی بیرون از دفتر یک
سناتور خاص را خراب کرد تا بنویسد مک کانل هرزه ،اما هرگز آن را ثابت نخواهد
کرد.
کش برای برخی از مأموریتهای شناسایی سنای الکس همراهش میرود بنابراین وقتی
او برای چند ساعت ناپدید می شود ،هیچ کس وحشت نمی کند .امروز ،کش روی
نیمکت تکیه میدهد و پادکست هایش را دنبال می کند .او همیشه با شیطنتهای الکس
راحتتر از بقیه برخورد میکرد.
الکس از زمانی که پدرش برای اولین بار برگزیده شد طرح ساختمان را حفظ کرده
است .اینجا جایی است که او دانش دایره المعارفی خود را درباره سیاستگذاری و
طرزکار یادگرفته و جایی که بعدازظهرهایش را بیش از آنچه که تصور میکرد صرف
شناسایی دستیاران جذاب و جست و جو برای شایعات میکند .مادرش وانمود می کند
که عصبانی است اما بعداً با حیله گری از او اطالعات می خواهد.
از آنجایی که امروز سناتور اُسکار دیاز در کالیفرنیا در حال سخنرانی در یک
گردهمایی برای کنترل اسلحه است ،او به جای آن دکمه طبقه پنجم را میزند.
| 86ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
سناتور مورد عالقه او رافائل لونا ،یک سناتور مستقل 18از کلرادو و جدیدترین فرزند
سیاست با سن سی و نه سال است .پدر الکس او را زیر بال خود گرفت در حالی که او
فقط یک وکیل دادگستری آیندهدار بود ،و اکنون او عزیز سیاست ملی برای اوال برنده
شدن در یک انتخابات ویژه و یک ژنرال در بردن متوالی رقبای قوی برای صندلی
سنایش ،و دوم ،تسلط بر روزنامه هیل به عنوان یکی از 50فرد جذاب آمریکاست.
الکس تابستان 2018را در مبارزات انتخاباتی لونا در دنور گذراند ،بنابراین آنها رابطه
ناکارآمد خود را بر اساس اسمارتیزهای طعم گرمسیری پمپ بنزین و کار شبانه روزی
تهیه پیش نویس بیانیه های مطبوعاتی پایه گذاری کردند .الکس گاهی حس میکند
که روح سندروم تونل کارپالش 19با دردی زیبا به آغوشش برمیگردد.
او لونا را در دفترش میبیند ،در حالی که عینکهای دسته شاخی مطالعه چیزی از ظاهر
همیشگی او به عنوان یک ستاره سینما که لغزیده و در دام سیاست افتاده کم نمی کند.
الکس همیشه گمان میکرد که چشمان قهوه ای روح نواز و تهریش کامال آراسته و
استخوان گونه دراماتیکش هر رایی که به خاطر التین و آشکارا همجنسگرا بودن از
دست داده به او بازگردانده است.
آلبومی که در اتاق با صدای آهسته پخش می شود ،آلبوم مورد عالقه قدیمی الکس
است که از دنور به یاد می آورد :آبهای گل آلود .وقتی لونا به باال نگاه میکند و
18
سناتور مستقل یعنی به هیچ حزبی وابسته نیست.
19
بیماری در مچ دست که به علت نوشتن و تایپ زیاد ایجاد میشود و درد در مچ دست را به همراه دارد.
| 87ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او میگوید ":اینجا چه غلطی میکنی بچه؟"و مانند یک گربه الکس را تماشا می کند.
الکس دستش را در جیبش می برد و یک بسته اسمارتیز بیرون می آورد و صورت لونا
بالفاصله به لبخندی نرم میشود.
او میگوید" :آی باریکال پسر" ،و به محض اینکه الکس آن را روی دفترش میاندازد،
آن را برمیدارد .با پا صندلی جلوی میز را برای الکس بیرون میکشد.
" تو در حال حاضر بیشتر از چیزی که باید در مورد چیزای روی این میز میدونی".
الکس خودش هم میداند -همان اصالحات مراقبت های بهداشتی سال گذشته،
اصالحاتی که از زمان از دست دادن مجلس سنا در میانترمها متوقف شد" .واقعا چرا
اینجایی؟"
"هوم ".الکس یک پای خود را روی یکی از دسته های صندلی قالب می کند".ناراحتم
که نمی تونم بدون انگیزههای پنهانی به مالقات یک دوست عزیز خانوادگی بروم".
"مزخرف نگو".
| 88ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"منصفانه است".
لونا میگوید":در عوض ،بیا در مورد تعطیالت اروپایی کوچیکت حرف بزنیم" .او با
چشمان زیرکانه روی الکس ثابت میشود ".باید کریسمس امسال منتظر یه هدیه
مشترک از طرف تو و شاهزاده باشم؟"
الکس طفره میرود ":راستیتش حاال که اینجام ،یک سوال ازت دارم".
لونا می خندد ،به عقب خم می شود و دست هایش را پشت سرش در هم قفل میکند.
الکس احساس میکند که صورتش برای نیم ثانیه داغ میشود ،آدرنالین مسخرهای که
به این معنی است که رافائل برای استهزا دست روی موضوع خوبی گذاشته" .البته که
داری".
الکس می پرسد" :میخواستم بدونم چیزی در مورد کانر شنیدی .تأییدیه یک سناتور
مستقل دیگه خیلی به دردمون میخوره .به نظرت یکی بهمون میده؟"
| 89ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او به سادگی مثل اینکه در مورد چیزی بیضرر مثل آب و هوا می پرسد این سوال را
مطرح میکند .استنلی کانر ،سناتور مستقل و دیوانه قدیمی و دوستاشتنی ایالت دالوِر
و با یک تیم رسانهای انباشته از جوانان بیست و چند ساله ،می تواند یک سقوط بزرگ
در خط مسابقه ای باشد که پیش بینی می شود بسیار نزدیک باشد ،و هر دو آن را
میدانند.
لونا یک اسمارتیز را می مکد ".داری میپرسی که بهمون تأیید میده یا میدونم باید
روی چی دست بذارم تا بهمون تاییده بده؟"
"راف .رفیق شفیق .می دونی که من هرگز چنین چیز نامناسبی رو ازت نمیخوام".
لونا آهی میکشد ،روی صندلی خود می چرخد .اون یک بازیکن آزاده .معضالت
اجتماعی معموالً اون رو به سمت خودش سوق می ده ،اما میدونی که در مورد برنامه
اقتصادی مادرت چه احساسی داره .احتماال سابقه رایاش رو بهتر از من میدونی بچه.
اون طرف یک جناح نمیمونه .ممکنه در مورد مالیات نظر کامالً متفاوتی داشته باشه".
او نیشخند می زند ".می دونم که ریچاردز داره به مستقل ها قول یک برنامه میانه رو با
تغییرات بزرگ در مورد مسائل غیر اجتماعی میده .و میدونم که ممکنه بخشی از اون
برنامه با موضع کانر در مورد مراقبتهای بهداشتی همخوانی نداشته باشه .به صورت
فرضی ،اگر درگیر توطئههای تو بودم شاید از اینجا شروع میکردم".
| 90ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"و فکر نمیکنی فایدهای در تعقیب سرنخهای نامزدهای جمهوری خواهی که ریچاردز
نیستن وجود داشته باشه؟"
لونا با لبخندی میگوید" :لعنت .احتمال روبرو شدن مادرت با نامزدی که مسیح موعود
پوپولیسم جناح راست و وارث میراث خانوادگی ریچاردز نیست؟ خیلی بعیده".
لونا دوباره چشمانش را در حدقه میچرخاند .او میگوید" :بیا برگردیم سر موضوع تو.
فکر نکن متوجه تغییر موضوع نشدم .جهت اطالع سر شرطبندی اینکه چقدر طول
میکشه یه حادثه بینالمللی درست کنی برنده استخر اداره شدم".
الکس با ادای اینکه به او خیانت شده هینی میگوید" :عجب ،فکر کردم می تونم بهت
اعتماد کنم".
"جریان چیه؟"
الکس می گوید" :هیچ جریانی نیست .هنری ...یه شخصه که می شناسم و ما یک کار
احمقانه انجام دادیم .مجبور شدم درستش کنم .مشکلی نیست".
لونا در حالی که هر دو دستش را باال می گیرد ،می گوید" :باشه ،باشه .جذابه نه؟"
"چیه؟"
او می گوید ":فقط یاد تابستون قبلی افتادم .یه خاطره واضح ازت دارم که اساساً داری
یک عروسک طلسم واسه شاهزاده هنری روی میزت میسازی".
"نخیر".
الکس پایش را از روی دسته صندلی برمیدارد تا بتواند هر دو پاهایش را روی زمین
بگذارد و دستانش را با عصبانیت جمع کند".من یه بار یک مجله روی میزم داشتم که
عکس صورتش روش بود ،چون خودم توش بودم و اون به صورت اتفاقی روی جلد
بود".
"آهان".
"الکس ،بعد از ظهر جمعه کار دیگهای واسه انجام دادن نداری؟ بیست و یک سالهته.
باید آبجو بازی کنی یا واسه پارتی آماده بشی یا هرچیز دیگهای".
او دروغ می گوید" :من همه این کارها رو انجام می دم .این کار رو هم اضافه انجام
میدم".
"بیخیال .دارم سعی میکنم نصیحتت کنم .از یه پیرمرد به یه نسخه جوونتر از خودم".
"تو سی و نه سالته".
لونا به او می گوید" :الکس ،تو به دوستای دیگهای هم نیاز داری .دوستایی که توی
کنگره نیستن".
" آره ،خواهرت و دختری که یه ابر رایانه است ".لونا قیافه خشک و بیروحی
دارد".باید قبل از اینکه از پا بیفتی واسه خودت وقت بذاری بچه .به یک سیستم پشتیبانی
بزرگتر نیاز داری".
لونا آه می کشد" :اِی .کارت تموم شد؟ چندتا کار واقعی واسه انجام دادن دارم".
الکس در حالی که خود را از روی صندلی بلند می کند ،می گوید" :آره ،آره .هی،
مکسین توی شهره؟"
"لونا سرش را خم میکند و میپرسد":واترز؟ لعنت ،واقعا آرزوی مرگ داری ،ها؟"
همانطور که میراث سیاسی پیش می رود ،خانواده ریچاردز یکی از مهمترین بخشهای
پیچیدهی تاریخ هستندکه الکس سعی کرده کشف کند.
کندیز +بوش +بیزارو مافیای قدیمی پول سیث پاورز= ریچاردز؟ این
تقریباً تئوری است که او تاکنون کشف کرده است.
جفری ریچاردز ،نامزد فعلی و ظاهراً تنها پیشتاز مخالف مادرش ،تقریباً بیست سال یک
سناتور برای یوتا بوده است ،که به معنای سابقه رای دادن و قوانین زیادی است که تیم
مادرش قبالً آن را بررسی کرده است .الکس بیشتر عالقه مند به چیزهایی است که
پیبردن به آنها سختتر است .نسل های زیادی از ریچاردز دادستان کل و قاضی
فدرال ریچاردز وجود دارد ،آنها قادر به دفن هر اطالعاتی خواهند بود.
تلفنش زیر مجموعهای از فایلهای روی میزش ویبره میکند .پیامی از جون :شام؟ دلم
واسه صورتت تنگ شده .او جون را دوست دارد -واقعاً ،بیش از هر چیزی در دنیا -اما
االن در حال و هوای دیگری است .هنگامی که سی دقیقه دیگر کارش تمام شد،
پاسخش را میدهد.
او به ویدئوی مصاحبه ریچاردز که در یک تبلت متوقف شده نگاه می کند .در چهره
مرد به دنبال نشانه های غیرکالمی میگردد .موهای خاکستری طبیعی .دندان های سفید
براق ،مانند دندان کوسه .فک محکم آمریکایی .فروشندهای عالی ،با توجه به اینکه
آشکارا در مورد یک صورتحساب در کلیپ دروغ می گوید.
یک ساعت و نیم بعد می گذرد تا اینکه ویبره دیگری او را از شیرجهای عمیق در
مالیاتهای مشکوک عموی ریچاردز در سال 1986بیرون میکشد .متنی از مادرش
در چت گروهی خانواده ،یک ایموجی پیتزا .او صفحه خود را نشانه گذاری میکند و
به طبقه باال میرود.
شام های خانوادگی کمیاب هستند و کمتر از هرچیز دیگری که در کاخ سفید اتفاق
می افتد .مادرش یک نفر را می فرستد تا پیتزاها را بگیرد و اتاق بازی در طبقه سوم را
با بشقاب های کاغذی و بطری های شینر که از تگزاس ارسال شده اند تسخیر میکنند.
همیشه دیدن یک کت و شلواری تنومند در حال صحبت کردن رمزی با میکروفن خود
سرگرم کننده است" :خرس سیاه فلفل موزی اضافی درخواست کرده".
جون قبال روی صندلی نشسته و یک جرعه آبجو مینوشد .خنجر گناه وقتی پیامش را
به خاطر می آورد بالفاصله به الکس ضربه می زند.
جون با آه می گوید ":فقط پیتزام رو بیار" .بعد از اینکه سرویس مخفی یک مسابقه
فریاد مبتنی بر زیتون را در سال 2017اشتباه گرفت و تقریبا عمارت را در حالت قفل
قرار داد ،آنها اکنون هر کدام پیتزای مخصوص به خود را دریافت می کنند.
| 96ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"حتما ،عشقم ".او مارگریتای جون و پپرونی و قارچ خودش را پیدا میکند.
هنگامی که با پیتزایش جایی مینشیند صدایی از جایی پشت تلویزیون می گوید ":سالم
الکس".
او پاسخ می دهد" :هی ،لئو ".پدر ناتنی اش در حال سر و کله زدن با سیم کشی است،
احتماالً آن را دوباره سیم کشی میکند تا کاری را انجام دهد که در کمیک مرد آهنی
منطقیتر است ،مانند کاری که با اکثر وسایل الکترونیکی انجام میدهد -عادت های
عجیب و غریب مخترع میلیونر به سختی از بین می رود .الکس میخواهد چیزی بگوید
که مادرش به داخل می آید.
صدای لئو میگوید" :چون خوب میدونیم نباید جلوت رو بگیریم ".سر ریشو و
عینکیاش را بیرون میآورد و می افزاید ":و چون دنیا بدون تو از هم میپاشه ،اُرکیده
درخشانم".
مادرش چشمانش را در حدقه میچرخاند اما لبخند می زند .آنها همیشه همینطور
بودهاند ،از زمانی که برای اولین بار در یک رویداد خیریه وقتی الکس چهارده ساله
بود همدیگر را مالقات کردند .مادرش رئیس مجلس و او یک نابغه با ده ها حق ثبت
| 97ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
اختراع و پول برای سوزاندن روی ابتکارات سالمت زنان بود .اکنون ،مادرش رئیس
جمهور است و لئو شرکت های خود را فروخته تا وقت خود را صرف انجام وظایف
مرد اول ایالت متحده کند.
الن دو اینچ زیپ را در پشت دامن خود آزاد می کند که نشانه این است که کارش به
طور رسمی برای آن روز تمام شده است ،و یک برش برمیدارد.
او می گوید ":خیلی خب ".و صورتش را با دستش میمالد -رئیس جمهور میرود،
مادر برمیگردد" .سالم ،عزیزای دلم".
الکس و جون به طور هماهنگ از میان لقمه های غذا زیر لب زمزمه می کنند":علیک".
الن آهی میکشد و به لئو نگاه میکند" .من این کار روکردم ،نه؟ خیلی بیادبن .مثل
چند تا موش کوچیک .واسه همینه که میگن زنا نمیتونن همه چیز رو با هم داشته
باشن".
او میگوید ":یه خبر خوب ،یک خبر بد .بیاید انجامش بدیم".
این سیستم مادامالعمر الن برای رسیدن به اتفاقات روزهایی است که درشلوغ ترین
برنامه خود قرار دارد .الکس با مادری بزرگ شد که گاهی اوقات ترکیبی گیج کننده
از فردی به شدت سازماندهی شده و متعهد به خطوط ارتباط عاطفی بود ،مانند یک
مربی زندگی که بیش از حد روی او سرمایه گذاری شده است.
| 98ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنگامی که الکس اولین دوست دختر خود را پیدا کرد ،او یک پاورپوینت برایش ارائه
داد.
"ممم ".جون یک لقمه را می بلعد" .خبر خوب .اوه! اوه خدای من .رونان فارو در
مورد مقالم برای مجله نیویورک توییت زد و ما کامالً درگیر یه مکالمه شوخ طبعانه
توئیتری شدیم .قسمت اول از بازی طوالنیم برای اینکه مجبورش کنم دوستم بشه در
جریانه".
الکس میگوید ":طوری رفتار نکن که انگار این بخشی از یک بازی طوالنیمدت
برای سوء استفاده از موقعیتت برای قتل وودی آلن و جا زدنش به عنوان یک تصادف
نیست".
مادرشان حرفش را قطع میکند":چند بار باید بگم که در مورد توطئههای قتلتون جلوی
رئیس جمهور حرف نزنید؟ انکار منطقی .یاال".
جون می گوید ":به هر حال .خبر بد اینه که ...خب ،وودی آلن هنوز زنده است .نوبت
توعه ،الکس".
الکس میگوید ":خبر خوب ،با یه سخنرانی طوالنی یکی از استادام رو مجبور کردم با
اینکه یکی از سواالی آخرین امتحانمون گمراه کننده بوده موافقت کنه ،بنابراین برای
جوابم که درست بود امتیاز کامل میگیرم ".او یک تکه آبجو مینوشد ".خبر بد،
| 99ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
مامان ،من نقاشی جدید سالن طبقه دوم رو دیدم .و باید بدونم که چرا اجازه دادی
نقاشی جورج دبلیو بوش توی خونمون باشه".
الکس می گوید":هر وقت به اتاقم می رم باید از کنارش رد شم .چشمهای ریز براقش
همه جا دنبالم میکنه".
"همونجا میمونه".
لئو در مرحله بعدی قرار می گیرد -طبق معمول ،خبر بد او به نوعی خبرخوب است -
و بعد نوبت الن است.
" خب ،سفیرم توی سازمان ملل گند زد توی تنها کاری که داشت و یک چیز احمقانه
در مورد اسرائیل گفت ،و حاال باید با نتانیاهو تماس بگیرم و شخصا عذرخواهی کنم.
اما خبر خوب اینه که توی تلآویو ساعت دو نصفه شبه ،پس می تونم به فردا موکولش
کنم و در عوض با شما شام بخورم".
الکس به مادرش لبخند می زند .او هنوز ،گاهی اوقات ،از شنیدن در مورد دردسرهای
ریاست جمهوری حتی بعد از سه سال حیرت میکند .آنهادر مکالمات بیهوده،
طعنههای کوچک و شوخی های درونی غرق میشوند و این شب ها ممکن است
کمیاب باشند ،اما هنوز هم خوب هستند.
| 100ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الن میگوید" :بنابراین "،تکه دیگری را برمیدارد " .تا حاال بهتون گفتم قبال توی بار
مامانم توی بیلیارد تیغزنی میکردم؟"
او به آنها می گوید" :آره ".الکس نگاهی ناباورانه با جون رد و بدل میکند".مامانم
وقتی شونزده سالم بود یه بار مزخرف باز کرد .تیپسی ِگرَ ِکل .بهم اجازه می داد بعد از
مدرسه بیام و تکالیفم رو توی بار انجام بدم ،یه دوست مامور داشت تا مطمئن بشه که
آدمای مست اذیتم نکنن .من بعد از چند ماه توی بیلیارد خیلی خوب شدم و شروع
کردم به شرط بندی با بازیکنان معمولی که میتونستم شکستشون بدم ،به جز اینکه ادای
نابلدا رو در میووردم .چوب اشتباهی رو برمیداشتم ،وانمود میکردم که فراموش کردم
توپ راه راه یا تک رنگ بودم .یک بازی رو میباختم ،بعدش مجبورشون میکردم
شرط رو دوبرابر کنن و دو برابر گیرم میومد".
الکس میگوید ":شوخی نکن ".جز آنکه کامال میتواند آن را تصور کند .مادرش
همیشه به طور ترسناکی در بیلیارد خوب و حتی در استراتژی بهتر بوده است.
لئو می گوید ":همهش واقعیته .فکر میکنید چطور یاد گرفت که چیزی رو که میخواد
از پیرمردهای سفیدپوست سرکش بگیره؟ مهمترین مهارت یک سیاستمدار مؤثر".
او می گوید" :به هر حال .نکته اینه که شما هیچوقت واسه اینکه مهارت هاتون رو پیدا
کنید و از اونها برای رسیدن به موفقیت استفاده کنید کوچیک نیستید".
الکس می گوید" :باشه ".چشمان الکس با چشمان مادرش تالقی میکند ،و نگاهی
ارزیابیکننده رد و بدل میکنند.
او متفکرانه میگوید ":که این شامل ...شاید یک شغل توی کمپین انتخاب مجدد
ریاست جمهوریه".
جون تکهاش را زمین می گذارد" .مامان ،اون هنوز دانشگاه رو تموم نکرده".
الکس با بی حوصلگی می گوید" :اوه ،آره ،نکته همینه ".الکس منتظر این پیشنهاد
بوده" .هیچ شکافی توی رزومهام وجود نداره".
ظاهر جون از دلهره به وحشت تغییر میکند .الکس در جهت جون چخی میکند .قارچ
از روی پیتزای الکس می پرد و به لبه بینی جون برخورد می کند" .بهم بگو ،بهم بگو،
بهم بگو".
الن میگوید":داشتم فکر میکردم ،این بار« ،سه گانه کاخ سفید "».جوری آن را نقل
قول میکند ،انگار که خودش آن نام را نساخته ".نباید فقط یه چهره باشه .شماها بیشتر
| 102ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
از این هستید .شما بامهارتید .باهوشید .بااستعدادید .از سهتاتون نه تنها به عنوان جانشین،
بلکه به عنوان کارمند اصلی میشه استفاده کرد".
الن مکث می کند ،و به سمت تکه پیتزا می رود .میگوید" :الکس ،تو خرخون
خانوادهای ".و گازی میزند ".میتونیم بذاریمت سرپرست سیاستگذاری .این به
معنای تحقیق زیاد و نوشتن زیاده".
الکس می گوید " :همینه .بریم که یه حالی به گروه تحقیق بدیم .من پایهام".
"الکس "-جون دوباره شروع میکند ،اما مادرشان حرف او را قطع می کند.
او ادامه می دهد" :جون ،فکرمیکنم قسمت ارتباطات برات خوبه .از اونجایی که
مدرک ارتباط جمعی داری ،فکرکردم بتونی بیای کارهای ارتباط روزانه با رسانه
خبری ،کار پیام رسانی ،تجزیه و تحلیل مخاطب و ...رو انجام بدی".
"آه ،آره .البته شیرینم .اما این می تونه تمام وقت باشه .ارتباطات ،پیشرفت ،تجربه واقعی
در انجام یک کار شگفت انگیز".
| 103ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"من ،ام "...جون تکه ای از پوسته پیتزاش را جدا می کند ".یادم نمیاد گفته باشم
میخوام همچنین کاری انجام بدم .این،آم ،یه فرضیه بزرگه مامان .و خودت هم
میدونی اگه االن وارد ارتباطات کمپینی بشم ،اساسا شانسم برای اینکه یه روزی یک
روزنامه نگار باشم رو نابود میکنم ،چون روزنامه نگار بودن به بی طرفی و این چیزاشه.
همین االنش هم خیلی سخت میشه یکی رو پیدا کنم که بذاره براش یه ستون بنویسم".
مادرشان می گوید " :قند عسلم .".او حالتی در چهرهاش دارد که وقتی به خود میگیرد
که میخواهد چیزی بگوید که با احتمال پنجاه و پنجاه شما را عصبانی میکند ".تو
خیلی با استعدادی ،و میدونم که سخت کار می کنی ،اما بعضی مواقع باید واقع بین
باشی".
او میگوید":منظورم اینه که ...نمیدونم که خوشحالی یا نه .شاید وقتش رسیده که
چیز متفاوتی رو امتحان کنی .همین".
الکس در حالی که سرش را به عقب خم کرده تا از روی دسته صندلی و وارونه به او
نگاه کند میگوید":جووووون ،فقط بهش فکر کن؟ من دارم انجامش می دم ".او به
مادرشان نگاه می کند " .به نورا هم پیشنهاد کار می دی؟"
| 104ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الن سر تکان می دهد ".مایک فردا باهاش در مورد یه موقعیت توی تجزیه و تحلیل
صحبت میکنه .اگر قبول کنه ،در اسرع وقت شروع میکنه .شما آقا ،تا بعد از فارغ
التحصیلی کارت رو شروع نمیکنی".
"اوه مرد ،سه گانه کاخ سفید ،پیش به سوی نبرد .عالیه ".الکس به لئو نگاه می کند که
پروژه خود با تلویزیون رها کرده و اکنون با خوشحالی در حال خوردن یک تکه نان
پنیری است ".به تو هم شغلی پیشنهاد دادن ،لئو؟"
او می گوید" :نه .طبق معمول ،وظایف من به عنوان مرد اول اینه که روی میزآرایی کار
کنم و جذاب به نظر برسم".
الن میگوید ":میزآراییت واقعا پیشرفت کرده ،عزیزم" .یک بوسه طعنه آمیز به او
میدهد ".من واقعاً از زیربشقابی کرباسی خوشم اومد .باورتون میشه که دکوراتور
فکر میکرد مخمل بهتر به نظر میرسه؟"
جون در حالی که مادرشان سرگرم گالبیهای تزئینی است به الکس می گوید" :خوشم
از این ماجرا نمیاد .مطمئنی که این شغل رو میخوای؟"
الکس به او می گوید" :خوب میشه جون .هی ،اگر می خوای حواست بهم باشه،
هرموقع میخوای میتونی این پیشنهاد رو قبول کنی".
| 105ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جون از او دور میشود و با چهرهای ناخوانا به سراغ پیتزایش برمیگردد .روز بعد سه
برگه یادداشت منطبق روی تخته سفید دفتر زهرا وجود دارد .روی تخته نوشته مشاغل
کمپین :الکس-نورا-جون .روی برگه یادداشت زیر نام او و نورا نوشته شده بله .در
زیر جون ،با دستخط خود او ،نه.
الکس وقتی اولین پیام را دریافت می کند ،که درحال یادداشتبرداری در کالس
سیاست گذاری است.
یک تصویر پیوست شده است ،تصویری از صفحه نمایش لپ تاپ متوقف شده روی
شخصیت چیف چیرپا در بازگشت جدای:کوچک ،فرماندهنده ،شایان ستایش،
عصبانی.
راستی هنریام.
الکس چشمانش را در حدقه میچرخاند ،اما مخاطب جدید را به تلفن خود اضافه
میکند :واالحضرت شاهزاده کلهخر .ایموجی مدفوع.
الکس صادقانه قصد پاسخگویی ندارد ،اما یک هفته بعد تیتر روی جلد مجله مردم را
میبیند – شاهزاده هنری برای زمستان به جنوب پرواز میکند-با عکسی از
هنری که به طرز هنرمندانهای روی ساحل استرالیا در یک شلوارک شنای سرمهای
معقول و در عین حال کوچک ژست گرفته و نمی تواند جلوی خود را بگیرد.
| 106ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
همراه با عکسی که گرفته پیامک میدهد .خیلی خال داری .به خاطر ازدواج درون خانوادگیه؟
پاسخ هنری دو روز بعد از طریق یک اسکرین شات از یک توییت دیلی میل میآید
که نوشته ،آیا الکس کلرمونت دیاز دارد پدر میشود؟ پیام پیوست می گوید ،اما ما
خیلی مواظب بودیم ،عزیزم .که آنقدر باعث تعجب الکس میشود که که زهرا او را به
خاطر خنده از جلسه گفتگوی هفتگی با او و جون بیرون می کند.
بنابراین ،معلوم می شود که هنری می تواند خنده دار باشد .الکس این را به پرونده ذهن
خود اضافه می کند.
همچنین معلوم می شود که هنری وقتی در دام لحظات یکنواخت سلطنتی افتاده به شدت
به پیامک دادن عالقه دارد ،مانند هنگام رفتن و برگشتن از مراسمات ،یا نشستن در میان
جلسات توجیهی پر پیچ و خم امالک خانواده اش ،یا ،یک بار ،غرولندکنان و
خندهکنان هنگام دریافت یک اسپری برنزهکننده.
الکس نمیگوید که از هنری خوشش میآید ،اما از ریتم سریع جدلهایی که در آن
قرار میگیرند لذت میبرد .او می داند که زیاد حرف می زند ،در تعدیل احساسات
خود موفق نیست ،که معموالً آن را زیر چند الیه جذابیت پنهان میکند ،اما در نهایت
اهمیتی نمی دهد که هنری در موردش چه فکری میکند ،بنابراین اذیت نمی شود .در
عوض ،هرچقدر میخواهد عجیب و دیوانهوار رفتار میکند ،و هنری با شوخیطبعی
حیرتانگیزی او را تکان میدهد.
| 107ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بنابراین ،زمانی که حوصله اش سر می رود یا استرس دارد یا بین دوباره پر کردن قهوه
است ،چک میکند که پیامکی دارد یا خیر .هنری با کندوکاو در مورد صحبتهای
عجیب و غریبش از آخرین مصاحبه الکس ،هنری با تفکری تصادفی در مورد آبجو
اسلیترین20 انگلیسی در مقابل آبجو آمریکایی ،تصویری از سگ هنری که یک شال
پوشیده( .الکس پیامک میدهد نمیدونم داری سر به سر کی میذاری ،اوسکول هافلپافی،21
قبل از اینکه هنری توضیح دهد که نه الکس ،بلکه سگش یک اسلیترین است).
الکس در مورد زندگی هنری از طریق یک روش عجیب و غریب پیامکی و رسانههای
اجتماعی خبردار میشود .زندگی که با دقت توسط شان برنامه ریزی شده است ،کسی
که الکس مقداری درگیرش است ،به خصوص وقتی هنری برای او پیامک هایی مانند،
بهت گفتم شان موتور سیکلت داره؟ یا شان با پرتغال در تماسه میزند.
به سرعت آشکار می شود که برگه اطالعات واالحضرت شاهزاده هنری یا جالب ترین
چیزها را حذف کرده یا کامالً ساختگی است .غذای مورد عالقه هنری پای گوشت
گوسفند نیست بلکه یک دکه فالفل ارزان قیمت است که چند دقیقه با کاخ فاصله
دارد ،و او بیشتر سال خالی بین دبیرستان و دانشگاه خود را به کار در موسسات خیریه
سراسر جهان که نیمی از آنها متعلق به دوست صمیمیاش پز است سپری کرده .الکس
فهمیده هنری به شدت به اسطورهشناسی کالسیک عالقه دارد واگر به او اجازه دهید
میتواند از پیکربندی چند ده صورت فلکی یک سره حرف بزند .الکس بیشتر از آنچه
20
یکی از چهار گروه مدرسه جادوگری هاگوارتز در کتابهای هری پاتر.
21
گروه دیگر مدرسه جادوگری هاگوارتز
| 108ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
دوست دارد بداند در مورد جزئیات خسته کننده راهانداختن قایق بادبانی میشنود و پیام
خشک خالی پس میفرستد :باحاله .هشت ساعت بعد .هنری به ندرت فحش میدهد ،اما
حداقل به نظر می رسد که با بددهنی الکس مشکلی ندارد.
بئاتریس ،خواهر هنری – که الکس متوجه شده او را بئا صدا میزنند -اغلب مورد
اشاره قرار میگیرد ،زیرا او نیز در کاخ کنزینگتون زندگی می کند .از آنچه الکس
متوجه شده ،آن دو بیشتر به هم نزدیکند تا به برادرشان.آنها پیامکهایی را در مورد
سختی و مصیبت های داشتن خواهر بزرگ رد وبدل میکنند.
اشاره به پز پز رایجتر است ،مردی که چنین شخصیت جالب و عجیبی دارد که الکس
در شگفت است که چگونه کسی مانند او با کسی مثل هنری دوست صمیمی شده،
هنری که می تواند در مورد لرد بایرون تا زمانی که تهدید کنید شماره او را مسدود
خواهید کرد فک بزند .پز همیشه یا در حال انجام یک کار دیوانه کننده است -بیس
جامپینگ 22در مالزی ،خوردن موز سبز با کسی که ممکن است جی زی باشد ،حضور
در مراسم ناهار با پوشیدن کت گوچی تیغدار و صورتی تند – یا در حال راه اندازی
یک موسسه وقف عام .به نوعی باورنکردنی است.
22
پریدن با لباس بالدار یا چتر از روی صخره
| 109ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس متوجه می شود که در مورد جون و نورا نیز صحبت کرده است وقتی هنری به
یاد میآورد که نام رمز سرویس مخفی جون مامیران آبی 23است یا در مورد اینکه
حافظه تصویری نورا چقدر ترسناک است شوخی میکند .عجیب است ،با توجه به
اینکه چقدر الکس نسبت به آنها حساس و محافظهکار است ،اما او هرگز متوجه مبادله
توییتری هنری با جون در مورد عشق مشترکشان به فیلم غرور و تعصب محصول 2005
نشد تا اینکه در فضای مجازی وایرال شد.
نورا در حالی که از روی شانهاش فضولی میکند ،میگوید":این قیاقهای نیست که
وقتی ایمیلهای زهرا رو میخونی به خودت میگیری".الکس او را با آرنج دور
میکند " .هر موقع به گوشیت نگاه میکنی مثل اوسکال لبخند میزنی .به کی پیام
میدی؟"
الکس به او میگوید ":نمیدونم داری در مورد چی حرف میزنی ،و به معنای واقعی
کلمه هیچ کس ".از روی صفحه نمایش در دستش ،هنری پیام داده:
در کسل کننده ترین مالقات دنیا با فیلیپ .بعد از اینکه خودم رو با کرواتم خفه کردم نذار روزنامه ها
دربارم دروغ بنویسن.
نورا میگوید" :صبر کن" و دوباره به سمت تلفن او دراز میشود".دوباره داری
ویدیوهای جاستین ترودو که فرانسوی حرف میزنه نگاه میکنی؟"
23
نوعی گل
| 110ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
نورا میگوید":از شام ایالتی سال گذشته که مالشاتش کردی تا االن دوبار دیدمت که
این کار رو کردی ،پس آره ،کردی ".الکس انگشت وسط نشان میدهد" .صبر کن،
خدای من ،یک فن فیکشن در مورد خودته؟ و من رو دعوت نکردی؟ ایندفعه نوشتن
که با کی میخوابی؟ اونی که توش با ماکرون هستی رو و برات فرستادم خوندی؟
خودم که مُردم".
" اگر خفه نشی ،زنگ میزنم تیلور سوئیفت و بهش میگم نظرت تغییرکرده و
میخوای به مهمونی چهارم جوالیش بری".
بعداً همان شب ،وقتی پشت میزش تنهاست ،پاسخ میدهد :موضوعش این بود که کدوم یک
از فامیالت باید برای پس گرفتن کاخ سنگی کسترلی با همدیگه ازدواج کنن؟
ها .درباره امور مالی سلطنتی بود .قراره تا آخر عمرم توی کابوسام صدای فیلیپ رو بشنوم که میگه
«برگشت به سرمایه گذاری».
الکس چشمانش را در حدقه میچرخاند و جواب میدهد ،مبارزه دلخراش مدیریت دیه
امپراتوری.
این در واقع نکته اصلی جلسه بود – من سعی کردم سهمم از پول تاج و تخت رو رد کنم .بابا بیش از
حد کافی برامون گذاشته ،و من ترجیح میدهم هزینههام رو با اون بدم تا غنائمِ ،می دونی ،قرنها
نسل کشی .فیلیپ فکر میکنه زده به کلم.
| 111ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس پیام را دو بار اسکن میکند تا مطمئن شود که آن را به درستی خوانده است.
او برای چند ثانیه به صفحه ،به پیام خودش خیره می شود ،ناگهان میترسد که گفتن
آن یک چیز احمقانه بوده .سرش را تکان می دهد ،گوشی را زمین می گذارد آن را
قفل می کند .نظرش را عوض می کند ،دوباره آن را برمی دارد .قفل را باز می کند.
حباب کوچک تایپ را در صفحه چت سمت هنری می بیند .گوشی را زمین می گذارد.
به رو به رو نگاه میکند .دوباره به صفحه نگاه می کند.
کسی که عشق مادام العمر به جنگ ستارگان رو توی وجودش پرورش میده میدونه "امپراتوری" چیز
خوبی نیست.
اگر هنری از اثبات اشتباه الکس دست بردارد ،واقعاً از او ممنون خواهد بود.
اوه ،قطعا ارزشش رو داره .حتی االن بیشتر ارزشش رو داره .به شان سالم برسون و بهش بگو دلم
برای اون باسن شیرینش تنگ شده .بوس و بغل.
واالحضرت شاهزاده کلهخر
نمیگم.
| 114ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
فصل چهارم
مادرش میگوید":این رو همه میدونن .مشکل من نیست که تو تازه فهمیدی ".و در
راهروی بال غربی با سرعت قدم برمیدارد .الکس نصفه نیمه در حال فریاد و درحال
دویدن برای رسیدن به مادرش میگوید":می خوای بهم بگی هر دفعه که جشن
شکرگزاری داشتیم ،همه اون بوقلمونهای مسخره توی یه سوییت لوکس ویالرد با
پول مالیات دهندهها موندن؟"
" ...و در حال حاضر دو تا بوقلمون چهل پوندی به اسم کورنبرد و اِستافینگ توی
خیابون پنسیلوانیا اسکورت میشه .زمانی برای انتخاب مجدد جای بوقلمون ها وجود
نداره".
"کجا؟ پسرم ،یک زیستگاه بوقلمون رو زیر باسنت قایم کردی؟ دقیقا کجای خونه
حفاظت شده تاریخیمون ،قراره چند تا بوقلمون بذارم تا فردا آزادشون کنم؟"
"چه تفاوتی با اتاق هتل داره؟ بوقلمون ها رو بذار توی اتاق من مامان".
"نه".
در آن شب ،در حالی که الکس به چشمان سرد و بی رحم جانور شکاری ماقبل تاریخ
خیره میشود ،کمی پشیمان است.
او به هنری پیام می دهد .اونها میدونن .میدونن که از اقامتگاه پنج ستارهشون دزدیدمشون تا
توی اتاقم داخل یه قفس بمونن ،و دقیقه ای که پشتم رو بهشون بکنم ،از گوشتم تغذیه میکنن.
کورنبرد از داخل یک جعبه عظیم کنار کاناپه الکس با چشمانی تهی به او خیره
میشود .دامپزشک مزرعه هر چند ساعت یک بار می آید تا آنها را بررسی کند.
الکس مدام از او می پرسد که آیا می تواند شهوت خون را تشخیص دهد؟
| 116ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس قرار بود امشب کارهایش را به سرانجام برساند .واقعا قرار بود این کار را بکند.
قبل از اینکه از هزینه های گزاف نگهداری بوقلمون از طریق CNNمطلع شود ،در حال
تماشای نکات مهم مناظره دیشب انتخابات مقدماتی جمهوری خواهان بود .او قرار بود
درس خواندن برای یک امتحان را تمام کند ،و در مورد پیوند دهنده مشارکت جمعیتی
که مادرش را متقاعد کرد برای کار کمپین به او بدهد مطالعه کند.
در عوض ،در زندانی است که خودش ساخته و قسم خورده که از این بوقلمونها تا
مراسم عفو 24مراقبت کند ،و همین االن متوجه ترس عمیقش از پرندگان بزرگ شده
است .او در نظر دارد یک کاناپه پیدا کند تا رویش بخوابد ،اما اگر این شیاطین جهنمی
از قفس خود بیرون بیایند و در طول شب همدیگه را تکه پاره کنند آن هم وقتی قرار
است الکس مراقبشان باشد؟ خبر فوری :هر دو بوقلمون مرده در اتاق خواب
پسر اول پیدا شدند ،مراسم عفو بوقلمون با رسوایی لغو شد ،پسر اول یک
قاتل شیطانی مراسم فرقهای بوقلمونکشی.
روی لبه تختش میافتد .الکس عادت کرده تقریبا هر روز با هنری پیامک بازی کند؛
اختالف زمانی مهم نیست ،زیرا هر دو از سحرخوان تا پاسی از بامداد بیدار هستند.
24
مراسمی که در کاخ سفید به مناسبت روز شکرگزاری برگزار میشود .در این مراسم رئیس جمهور یک بوقلمون را به طور رسمی انتخاب و
از پخته شدن آن جلوگیری میشود.
| 117ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری یک عکس از تمرین چوگان هفت صبح میفرستد و بی درنگ یکی از الکس
در ساعت دو بامداد با عینک و لیوان قهوه در دست ،در رختخواب با انبوهی از
یادداشتها دریافت میکند .الکس نمی داند چرا هنری هرگز به سلفی هایش در روی
تخت پاسخ نمی دهد .سلفی های روی تختش همیشه خندهدار هستند.
او یک عکس از کورنبرد میگیرد و دکمه ارسال را فشار می دهد ،وقتی پرنده
تهدیدآمیز به سمت او تکان میخورد از جا میپرد.
الکس همین که تماس برقرار میشود میگوید ":می دونی چیه عَنو .میتونی خودت
بشنوی و بعدش بهم بگی چطور از پس این بر"...
"الکس؟" صدای هنری از آن طرف خط خش دار و گیج به نظر می رسد ".واقع ًا
ساعت سه صبح بهم زنگ زدی که وادارم کنی به صدای بوقلمون گوش کنم؟"
"یا عیسی مسیح ،انگار می تونن تا روحت رو ببینن .کورن برد گناهام رو میدونه،
هنری .کورن برد میدونه که چیکار کردم ،و اینجاست که عذابم بده".
| 118ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او صدای خش خشی پشت تلفن می شنود و هنری را در ذهنش تصور میکند که با
لباس خواب خاکستری مایل به قرمز ،در رختخوابش غلت میزند و شاید المپ را
روشن میکند" .پس بیا این صدای نفرین شده رو بشنویم".
الکس می گوید ":باشه ،خودت رو آماده کن" و بلندگو را روشن میکند و گوشی را
به شدت دراز می کند.
الکس با جوش و خروش میگوید" :این ..باشه ،این جوری نبود .قسم می خورم که
کل این شب وامونده داشتن سر و صدا میکردن".
الکس می گوید ":نه ،صبر کن .میخوام...یکشون رو مجبور کنم سر و صدا کنه".
او از تخت پایین میآید و با احساس اینکه زندگیاش را کف دستش قرار داده و
منظوری برای اثبات دارد که اغلب اوقات خود را در این حالت مییابد به قفس
کورنبرد نزدیک میشود.
هنری میگوید ":سعی کن خودت صدای بوقلمون در بیاری ،بعد ببین جوابت رو میده
یا نه".
هنری حکیمانه میگوید":ما بهار تعداد زیادی بوقلمون وحشی شکار می کنیم .ترفندش
اینه که وارد ذهن بوقلمون بشی".
هنری دستور میدهد":پس ،همونطور که من میگم انجامش بده .باید کامال از نظر
فیزیکی به بوقلمون نزدیک بشی".
الکس با احتیاط ،همچنان گوشی را نزدیک گرفته ،به سمت میلههای قفس خم
میشود".باشه".
هنری میگوید ":همینه ،همینطور نگهش دار .با بوقلمون ارتباط برقرار کن ،اعتمادش
رو بدست بیار ...با بوقلمون دوست شو. "...
| 120ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"باشه "...
"اوه ،مث سگ ازت متنفرم!" الکس در حالی که هنری به شوخی احمقانه خودش
میخندد فریاد می زند ،و شلنگ تخته انداختن خشمگینش ،باعث صدای بلند کورن
برد میشود ،که به نوبه خود جیغ بسیار غیرمردانه الکس را برمی انگیزد.
"لعنت! شنیدی؟"
هنری میگوید":نه ،خیلی خب ،صداش رو شنیدم ،و خیلی ...ترسناک بود ،می فهمم.
جون کجاست که کمکت کنه؟"
" داره یک شب دخترونه رو با نورا میگذرونه ،و وقتی واسه پشتیبانیم بهش پیامک
دادم ،جواب دادن "...او با صدای یکنواخت می خواند« ".هههههههههههههههههه.
خوش بگذره ».و بعدش یک ایموجی بوقلمون و یک ایموجی عن".
| 121ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری می گوید " :عادالنه است ".الکس می تواند او را در حال تکان دادن سرش به
طور جدی تصور کند.
"خب حاال میخوای چیکار کنی؟ قراره تمام شب باهاشون بیدار بمونی؟"
"نمیتونی بری جای دیگهای بخوابی؟ مگه هزارتا اتاق تو اون خونه نیست؟"
"خب ،اما ،اوه ،اگر فرار کنن چی؟ من پارک ژوراسیک رو دیدم .میدونستی پرندهها
مستقیماً از نسل شکارچیها هستن؟ این یک واقعیت علمیه .شکارچیها توی اتاق
خوابمن ،هنری .و ازم میخوای برم بخوابم انگار که قرار نیست همین که چشمم رو
میبندم از قفسشون بیرون بیان و جزیره رو تصرف کنن؟ باشه .کون لقت".
"فکر میکردم یه جور شخصیتری میکشیم .بالش ابریشمی ذوی صورتم ،خفگی
آهسته و مالیم .فقط من و تو .شهوانی".
الکس میگوید":به هر حال ".اکنون به طور کامل روی تخت باال میرود ".مهم نیست
چون یکی از این بوقلمون های وامونده اول میکشم".
"واقعا فکر نمی کنم ...اوه ،سالم ".خش خشی پشت تلفن وجود دارد ،چروک شدن
یک روتختی ،و مقداری خفه نفس زدن که به طور مشخص سگ مانند به نظر می رسد.
« ِپَشل خوب من کیه؟ دیوید سالم میرسونه".
"سالم دیوید".
" ِا ِا ِا ! اونها واسه تو نیست ،آقای وابلز! اینها مال منن!"خش خش بیشتر ،یک میوی
دور و با لحنی که انگار به او برخورده" .نه ،آقای وابلز ،تخم سگ!"
هنری به او می گوید":گربه احمق خواهرم .یک تُن وزن داره و هنوز در تالشه تا کیک
یافای من رو بدزده .اون و دیوید رفیقن".
"و؟"
هنری آه بلند دیگری می کشد .او همیشه وقتی درگیر الکس است در حال آه کشیدن
است .شگفت انگیز است که هنوز هوا برایش باقی مانده" .و ...بهم نخندی".
او با عجله میگوید":من ،چیزه ،شاید ...ماسک پوست میوه پوشیده باشم".
"میدونستم یکی از اون رژیمهای مراقبت پوستی گرونقیمت اسکاندیناوی داری .کرم
دور چشمی داری که توش الماس باشه؟"
هنری از کوره در میرود"نه!" و الکس باید پشت دستش را روی لب هایش فشار دهد
تا صدای خندهاش خفه شود.
| 124ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"ببین ،من فردا باید برم یک مراسم ،خب؟ نمیدونستم قراره بازجویی بشم".
هنری میگوید":خیلی آرامبخشه .همه چیز رنگ پاستلی داره و موسیقی خیلی آرومه
و همه با همدیگه خیلی مهربونن .و در مورد انواع بیسکویت چیزهای زیادی یاد
میگیری ،الکس .خیلی زیاد .وقتی دنیا وحشتناک به نظر می رسه ،مثل زمانی که توی
یک مصیبت بزرگ بوقلمونی به دام افتادی ،می تونی تلویزیون رو روشن کنی و توی
سرزمین بیسکویت ناپدید بشی".
الکس میگوید ":نه دقیقاً ،فقط خستهکننده .منظورم اینه که اسم سگت دیویده ،که
خیلی خستهکننده است".
"من "-سر الکس می چرخد و در حال تنظیم مجدد است" .جدی میگی؟ گرفتی ما
رو؟ پس چرا بووی صداش نمی کنی؟"
هنری میگوید ":حق داری .اما یک مرد باید یکم از عنصر رمز و راز برخوردار باشه".
الکس می گوید":حدس می زنم ".سپس ،چون نمی تواند به موقع جلوی آن را بگیرد،
یک خمیازه فوق العاده بلند میکشد .او از ساعت هفت برای دویدن قبل از کالس بیدار
شده است .اگر این بوقلمون ها کارش را یکسره نکنند ،خستگی میکند.
"چیه؟"
او می گوید":بوقلمون ها جریان پارک ژوراسیک رو سرت در نمیارن .تو اون یارو از
سینفلد نیستی .تو جف گلدبلوم هستی .برو بخواب".
| 126ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری میگوید" :میرم "،و الکس فکر میکند که لبخند عجیبی را در صدای هنری
میشنود ،و راستش ،این شب واقعاً ،واقعاً عجیب است" ،به محض اینکه تماس رو قطع
کردی".
الکس دوباره می گوید" :باشه ".او ناگهان بسیار آگاه میشود که آنها هرگز قبالً از
طریق تلفن صحبت نکردهاند ،و بنابراین او هرگز مجبور به کشف چگونگی اینکه تماس
را روی هنری قطع کند نبوده .الکس گیج شده .اما هنوز لبخند میزند .کورنبرد طوری
به او خیره شده که انگار متوجه حالش نمی شود .خودمم همینطور رفیق.
تلفن را قطع می کند و به گوشی در دستش خیره می شود انگار که گوشی باید وجود
الکتریسیته ساکن در هوای اطراف او را توضیح دهد.
| 127ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
سرش را تکانش می دهد ،بالش و یک دسته لباس را جمع می کند ،و به روبهروی سالن
به سمت اتاق جون میرود و روی تخت بلندش میرود .اما نمیتواند به این فکر نکند
که هنوز چیزی نگفته باقی مانده.
گوشیش را دوباره برمیدارد .من عکس بوقلمونها رو فرستادم پس الیق عکسهای حیوونات
هستم.
یک دقیقه و نیم بعد :هنری ،در یک تخت عظیم ،مجلل و زشت از کتان سفید و طالیی،
صورتش کمی صورتی و اخیراً اسکراب شده به نظر میرسد ،با سر بیگل در یک طرف
بالش و یک گربه سیامی چاق روی طرف دیگر که دور یک پوسته کیک جافا حلقه
زده است .دایره های رنگپریدهای زیر چشمانش دارد ،اما صورتش نرم و لطیف است،
یک دستش باالی سرش روی بالش تکیه داده شده در حالی که دیگری گوشی را برای
سلفی نگه داشته.
او میگوید ،این چیزیه که باید تحملش کنم ،پس از آن ،ایندفعه دیگه جدی شببخیر.
***
حتی قبل از جدایی والدین الکس ،هر دو عادت داشتند وقتی الکس رفتارهای خاصی
از خود نشان میداد او را با فامیلی فرد دیگر صدا بزنند .آنها هنوز این کار را میکنند.
وقتی پیش مطبوعات دهان لقی میکند ،مادرش او را به دفترش فرا میخواند و
میگوید« :دیاز خودت رو جمع و جور کن ».وقتی سرسختیاش او را در دردسر
میاندازد ،پدرش به او پیام میدهد« بهش فکرنکن ،کلرمونت».
مادر الکس در حالی که نسخه روزنامه پست خود را که در صفحهی یک مقاله باز شده
روی میز میگذارد آه می کشد :سناتور اسکار دیاز برای تعطیالت با همسر
سابقش رئیس جمهور کلرمونت به دیسی باز میگردد .تقریباً عجیب است
که چقدر دیگر عجیب نیست .پدرش برای کریسمس از کالیفرنیا به اینجا پرواز میکند،
و خوب است ،اما در روزنامه پست نیز خبرش هست.
مادرش کاری را انجام می دهد که همیشه وقتی میخواهد با پدر الکس وقت بگذراند
انجام میدهد :لب هایش را به هم فشار می دهد و دو انگشتش دست راستش را تکان
می دهد.
| 129ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"ساکت ،دیاز".
الن اتاق خواب لینکلن را برای پدر الکس آماده کرده است و مدام نظرش را تغییر
میدهد ،و مستخدمها را مجبور میکند دکور را تغییر دهند .لئو ،به نوبه خود ،منطقی
است و الن را با تعریفهای خود درمورد تزئینات کریسمس آرام میکند .الکس
فکرمیکند هیچکس جز لئو نمی تواند با مادرش مزدوج بماند .پدرش مشخصا
نتوانست.
جون هیجان زده است ،میانجیگر دائمی .خانواده اش تنها موقعیتی است که الکس
ترجیح میدهد عقب بنشیند و همه چیز را به حال خود بگذارد ،گهگاه در مواقع
ضروری یا جالب خودی نشان دهد ،اما جون مسئولیت شخصی را بر عهده می گیرد
که مطمئن شود هیچ کس هر گونه عتیقه گرانبهای کاخ سفید را مانند سال گذشته
نمیشکند.
پدرش باالخره با انبوهی از ماموران سرویس مخفی وارد میشود ،ریشش بی عیب و
نقص آراسته شده و کت و شلوارش بی عیب و نقص دوخته شده است .جون به خاطر
تمام آمادهسازیهای مضطربانهاش ،هنگامی که خودش را در آغوش پدرش میاندازد
تقریباً میخواهد یک گلدان عتیقه را بشکند.
25
دفتر رئیس جمهور ایالت متحوه آمریکا در کاخ سفید
| 130ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
آنها بالفاصله به شکالت فروشی در طبقه همکف میروند ،صدای اسکار که با جوش
و خروش در موردآخرین پست وبالگ جون برای مجله آتالنتیک حرف میزند در
گوشه اتاق باقی میماند .الکس و مادرش نگاهی به هم میاندازند .خانواده آنها گاهی
بسیار قابل پیش بینی است.
روز بعد ،او به الکس نگاهی می کند که به معنی دنبالم بیا و به مادرت نگو است و او
را به بالکن ترومن می کشاند.
پدرش لبخند می زند و می گوید" :کریسمس مبارک ،عزیزم ".الکس میخندد و خود
را در آغوش یک دست پدرش میاندازد .او بوی همیشگی را میدهد ،شور و دودی
و مانند چرم تازه .مادرش عادت داشت شکایت کند که احساس می کند در یک بار
سیگار زندگی می کند.
او یک صندلی را به نرده نزدیک میکند و چکمه های براقش را باال می آورد .اسکار
دیاز عاشق منظره است.
الکس چمنزار پهن پر از برف جلوی آنها را در نظر می گیرد ،بنای یادبود واشنگتن که
به سمت باال کشیده شده است ،سقفهای ناهموار شیروانی فرانسوی ساختمان آیزنهاور
در غرب ،همان کسی که ترومن از آن متنفر بود .پدرش سیگاری را از جیبش بیرون
| 131ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
میآورد ،و به نحوی که سالها انجام میداد روشنش میکند .پکی میزند و آن را به
الکس میدهد.
او میگوید":وقتی به این فکر میکنی که چقدر این قضیه باعث عصبانیت اون احمقها
میشه خندت نمیگیره؟" او با اشاره به تمام صحنه می گوید" :دو تا مرد مکزیکی که
پاهاشون رو روی نردههای جایی میذارن که سران کشور شیرینی کروسان میخورن".
"همیشه".
اسکار می خندد و سپس از گستاخی اش لذت می برد .پدرش معتاد آدرنالین است -
کوه نوردی ،غارنوردی ،عصبانی کردن مادر الکس .اساسا الس زدن با مرگ .این دقیقا
آن روی سکه روشی است که با کار برخورد میکند ،که روشمند و دقیق است ،یا
روشی که با فرزندپروری برخورد میکند که آرام و راحت است.
حاال خیلی خوب است که الکس او را بیشتر از زمان دبیرستان میبیند ،از آنجایی که
اسکار بیشتر سال خود را در دی سی می گذراند .طی شلوغ ترین جلسات کنگره ،آنها
در جلسات لوس بستردو 26دور هم جمع میشوند ،آبجوهای هفتگی در دفتر اسکار بعد
از ساعت ها فقط او ،الکس و رافائل لونا در حال صحبت کردن .و خوب است که
نزدیکی پدر و مادرش را مجبور کرده است که از آن دوران نابود دوجانبه عبور کنند،
و به جای دو ،تنها یک کریسمس داشته باشند.
26
کلمهای التین به معنای حرامزادگانLos Bastasdos:
| 132ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
با گذشت روزها ،الکس گاهی اوقات خود را در حالی مییابد که فقط برای یک ثانیه،
فکرمیکند چقدر دلش برای اینکه همه زیر یک سقف باشند ،تنگ شده است.
پدرش همیشه آشپز خانواده بود .دوران کودکی الکس با فلفل و پیاز در حال جوشیدن
و گوشت در یک قابلمه چدنی برای تاس کباب ،معطر شده است و ماسای 27تازه منتظر
روی تخته برش است .او به یاد می آورد که مادرش وقتی در اجاق را برای ناخنک
زدن به پیتزاها باز میکرد فحش می داد و می خندید چراکه همه تابهها وقابلمههایی که
در آنجا ذخیره شدهبود پیدا میکرد ،یا زمانی که به دنبال ظرف کره در یخچال
میگشت و آن را پر از سالسا ورده 28خانگی پیدا میکرد .قبال آن آشپزخانه پر از خنده
بود ،پر از غذای خوب و موسیقی بلند و رژه فامیلها و تکالیف انجام شده روی میز.
با این تفاوت که در نهایت فریادهای زیادی شنیده شد و به دنبال آن سکوت زیادی به
گوش رسید و به زودی الکس و جون نوجوان شدند و هر دو والدینشان در کنگره
بودند و الکس رئیس انجمن دانشآموزی و کمک کاپیتان الکراس و پادشاه پرام و
شاگرد اول مدرسه بود ،و خیلی عمدی دیگر وقتی برای فکرکردن به این مسئله نداشت.
با این حال ،پدرش سه روز بدون هیچ حادثهای در عمارت بوده ،و یک روز الکس او
را با دو نفر از آشپزها در آشپزخانهها میبیند که میخندند و فلفلها را داخل قابلمه
27
یک نوع خمیر مکزیکی
28
یک نوع پوره مکزیکی
| 133ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
میریزند .فقط ،میدانید ،گاهی اوقات الکس فکر میکند ممکن است خوب باشد اگر
پدرش بیشتر اینطور رفتار کند.
زهرا به نیواورلینز می رود تا خانواده اش را برای کریسمس ببیند ،فقط به اصرار رئیس
جمهور و فقط به این دلیل که خواهرش یک بچه دارد و امی او را تهدید کرد که اگر
سرهمی نوزادی که بافته برایش نبرد او با چاقو می زند .که بدین معنی نیست که شام
کریسمس در عید کریسمس برگزار میشود تا زهرا آن را از دست ندهد .زهرا برای
تمام نصفه شبهایی که نامشان را با فحش ادا میکرد عضوی از خانواده محسوب
میشود.
او میگوید ":من نمیتونم صبر کنم تا دو روز نبینمت ".اما محبتی واقعیتی در صدایش
جریان دارد.
شام امسال کوچک است ،زیرا پدر و مادرِ پدرش در مسافرت هستند ،بنابراین میز شش
نفره در رنگ های سفید و طالیی براق چیده شده است .مکالمه به اندازهای دلپذیر است
که الکس تقریباً فراموش می کند که همیشه اینطور نیست.
| 134ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
اسکار در حالی که فیله اش را با دقت برش می دهد ،می گوید":داشتم فکر میکردم،
اینبار میتونم باهات توی کمپین باشم".
در انتهای دیگر میز ،الن چنگال خود را پایین میگذارد " .میتونی چی؟"
"میدونی ".شانه هایش را در حال جویدن باال میاندازد ".جاهای مختلف برم ،کمی
سخنرانی کنم .جانشینت باشم".
"جدی که نیستی".
اسکار اکنون چنگال و چاقوی خود را روی پارچهای روی میزی میگذارد ،صدای نرم
اوه ،لعنت .الکس به جون در آنطرف میز نگاه میکند.
الن به او می گوید":اسکار ،دفعه قبلی همه اینها رو پشت سر گذاشتیم ".تن صدایش
فوراً بریده می شود".مردم زنها رو دوست ندارن ،اما مادر و همسر رو دوست دارن.
خانواده ها رو دوست دارن .آخرین کاری که باید انجام بدیم اینه که با رژه رفتن با
شوهر سابقم بهشون یادآوری کنیم که طالق گرفتم".
اسکار کمی تلخ می خندد ".پس وانمود میکنی که اون پدرشونه ،آها؟"
او میگوید ":میتونه به رتبهبندی محبوبیتت کمک کنه .مال من کامالً باالست ،ال.
باالتر از محبویتت وقتی توی مجلس بودی".
الکس به لئو در کنارش که صورتش به طور خوشایندی خنثی باقی مانده است،
میگوید ":دوباره شروع شد".
"ما خودمون تحقیق کردیم ،اسکار! باشه؟" صدای الن بلند و جیغ مانند شده ،کف
دست هایش صاف روی میز کاشته شده بود" .دادهها میگن ،وقتی رای دهندههای
بالتکلیف یاد طالقم میافتن ،به ضررم میشه!"
"اعداد الکس باالست!" او فریاد می زند و الکس و جون هر دو عقب میپرند" .اعداد
جون باالست "!
او میگوید":چطور روت میشه ،وقتی خودت هم موقع انتخابات مجدد شروع میکنی
میبریشون بیرون!» و یک دستش را در هوا تکان میدهد" .شاید اگر فقط کلرمونت
| 136ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بودن ،انقدر شانس نداشتی .مثل چی مطمئنم که کمترگیج کننده میشه – به هر حال
که این اسمیه که همه اونها رو باهاش میشناسن".
الن می گوید":جون".
پدرشان فشار می آورد" .من دارم سعی میکنم بهت کمک کنم ،الن"!
او میگوید":من برای پیروزی توی انتخابات به کمکت نیاز ندارم ،اسکار!" با کف
دست بازش چنان محکم به میز می کوبد که ظروف به صدا در می آیند" .وقتی که
توی کنگره بودم بهش نیاز نداشتم و برای اولین بار که رئیس جمهور شدم هم بهش
نیازی نداشتم ،و االن هم بهش نیازی ندارم".
"تو باید در برابر چیزی که جلوته جدی باشی! فکر میکنی طرف مقابلت این بار
عادالنه بازی می کنه؟ هشت سال اوباما و حاال تو؟ اونها عصبانی ان ،الن ،و ریچاردز
به دنبال انتقامه! باید آماده باشی!"
"هستم! فکرمیکنی همین االنش هم یک تیم واسه کار کردن روی این موارد ندارم؟
من رئیس جمهور این ایاالت متحده صاحب مردهام ! نیازی ندارم بیای اینجا و...و"...
الن فریاد میزند":مرد فهمم کنی".و انگشتش را با چشم گشاد به طرف اسکار
درآنسوی میز نشانه میرود".این رقابت ریاست جمهوری برای من"!
| 137ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
اسکار دستمال سفره اش را پایین می اندازد" .هنوز به طرز کوفتی خیلی سرتقی".
"برو به جهنم"!
"یا عیسی مسیح ،گرفتید ما رو؟" الکس فریاد خود را می شنود قبل از اینکه حتی
آگاهانه تصمیم بگیرد آن را بگوید".نمیشه واسه یک وعده غذایی کوفتی مثل افراد
متمدن رفتار کنیم؟ محض رضای خدا کریسمسه .مگه شما قرار نیست کشور رو اداره
کنید؟ خودتون رو جمع کنید".
صندلیش را به عقب هل می دهد و از اتاق غذاخوری بیرون می آید ،با دانستن اینکه
مثل یک عوضی دراماتیک و بیمالحظه رفتار کرده .در اتاق خوابش را پشت سرش
میکوبد و ژاکت احمقانه اش وقتی آن را درمیآورد و به سمت دیوار پرتاب میکند،
صدایی افسردهکننده میدهد.
اینطور نیست که او اغلب عصبانی نمی شود ،فقط اینکه ...معموال آرامشش را در حضور
خانواده اش از دست نمی دهد .بیشتر به این دلیل که معموال با خانواده اش سروکاری
ندارد.
بیش از حد به پدر و مادرش اهمیت می داد و در تغییر وضعیتش درمانده بود .با این
تفاوت که اکنون او هیچ کالس اِی پی ندارد که برای حواس پرتی در آن ثبت نام کند.
دستش به سمت گوشیش دراز میشود .مغزش تا جایی که میداند تنها دو انتخاب
برایش باقی میگذارد -تنها و مشغول یا فکرکردن با یک نفر دیگر.
اما نورا در ورمونت توی مراسم هانوکاست و الکس نمی خواهد او را آزار دهد و
بهترین دوست دبیرستانی اش ،لیام ،از زمانی که به دی سی نقل مکان کرده به ندرت
با او صحبت کرده.
صدای هنری آرام و خوابآلود میگوید":چه گناهی کردم که همچین عذابی سرم
اومده؟" به نظر میآید «ونسسالس شاه نیکوکار» در پس زمینه پخش می شود.
"هی ،آم ،متاسفم .می دونم که دیر وقته و شب کریسمسه و همه چیز .احتماالً مسائل
خانوادگی داری ،من تازه متوجه شدم .نمیدونم چرا قبال بهش فکر نکردم .عجب،
واسه همینه که هیچ دوستی ندارم .خیلی خرم .متاسفم مرد .من ،چیزه ،من فقط"...
هنری حرفش را قطع می کند ":الکس ،یا مسیح .مشکلی نیست .اینجا ساعت سه و نیم
صبحه ،همه خوابیدن .به جز بئا .سالم کن بئا".
صدای هنری به گوش می رسد" :دیگه بسه ".و صدای خفهای شنیده میشود انگار که
شاید بالشی به طرف بئا پرتاب شده باشد".حاال چی شده؟"
الکس تند تند میگوید":متاسفم ،میدونم که عجیبه و االن پیش خواهرتی و همه چیز،
و اَه .یه جورایی کس دیگهای رو نداشتم که بهش زنگ بزنم و بیدار باشه .و میدونم
که زیاد صمیمی نیستیم ،و ما واقع ًا در مورد این چیزها صحبت نمی کنیم ،اما پدرم برای
کریسمس اومد اینجا و اون و مامانم وقتی بیشتر از یک ساعت یه جا بذاریشون مثل دو
تا ببر وکوسه سر یک بچه فوک دعوا میکنن ،و مثل چی دعواشون شد ،و نباید اهمیتی
داشته باشه ،چون قبالً طالق گرفتن ،و نمیدونم چرا کنترلم رو از دست دادم ،اما کاش
میتونستن یک بار هم شده دست بردارن تا بتونیم یک تعطیالت معمولی داشته باشیم،
میدونی؟"
یک مکث طوالنی وجود دارد قبل از اینکه هنری بگوید« :صبر کن .بئا ،میشه یه لحظه
تنهام بذاری؟ ساکت .آره ،می تونی بیسکویت ها رو برداری .خیلی خب ،دارم گوش
میدم".
الکس نفسش را بیرون میدهد و در کمال تعجب فکر میکند که دارد چه میکند ،اما
ادامه میدهد.
به هنری در مورد طالق میگوید -آن سال های عجیب و غریب و پرآشوب ،روزی
که از یک اردوگاه پیشاهنگی به خانه آمد و کشف کرد که پدرش از خانه رفته،
شبهای بستنی هالدوس – آنقدر که باید حس معذبی ندارد .او هرگز مواقع بودن با
| 140ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری خود را فیلتر نمیکرد ،در ابتدا چون واقعا برایش مهم نبود که هنری چه فکری
میکرد و حاال چون آنها اینطور هستند .شاید باید شکایت کردن در مورد درسهایش
را در مقابل درد و دل کردن ترجیح دهد .اینطور نیست.
او متوجه نمی شود که یک ساعت در حال صحبت است تا اینکه بازگویی اتفاقی که
در شام افتاد را تمام میکند و هنری میگوید ":به نظر میاد بهترین کار رو انجام دادی".
او فقط ..خوب ،به او میگویند که خیلی عالی است .فقط اغلب اینطور نیست که به او
بگویند به اندازه کافی خوب است.
قبل از اینکه بتواند به پاسخی فکر کند ،یک ضربه سه گانه مالیم به در به گوش میرسد
-جون.
الکس در حالی که جون در را باز میکند با صدایی آهسته ،می گوید" :اوه ،ممنون،
مرد ،من باید برم".
"الکس"...
الکس میگوید":جدی ،اوم .ممنون ".او واقعا نمی خواهد این را به جون توضیح دهید.
"کریسمس مبارک .شب بخیر".
| 141ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او تلفن را قطع می کند و در حالی که جون روی تخت آرام می گیرد ،تلفن را به
کناری پرت می کند .جون حوله تنپوش صورتی خود را پوشیده و موهایش از حمام
خیس است.
الکس می گوید" :آره ،خوبم .ببخشید ،نمیدونم چمه .نمیخواستم از کوره در برم.
من ...نمیدونم .یه جورایی ...این اواخر ...حالم جالب نیست".
الکس به طور خودکار به جون میگوید":خوبه .من خوبم "،جون نگاهی متقاعد نشده
به او میاندازد و الکس با پای برهنه به یکی از زانوهایش میزند" .پس ،بعد از رفتن
من اوضاع چطور پیش رفت؟ بحثشون به نتیجه ای رسید؟"
جون آه می کشد و او را در مقابل میزند" .به نوعی به این موضوع تغییر کرد که چطور
قبل از طالق یک زوج قدر سیاسی بودن و اون زمانها چقدر خوب بوده و مامان
عذرخواهی کرد ،یک ساعت ویسکی و نوستالژی تا وقتی که همه به رختخواب رفتن".
دماغش را باال میکشد" .به هر حال ،درست میگفتی".
"نه .گرچه ...با حرف بابا موافقم .مامان میتونه ....میدونی ...مامان باشه".
الکس شانه باال می اندازد" .من فکر میکنم اون مادر خوبیه".
جون میگوید":آره ،برای تو ".هیچ اتهامی پشت آن نیست ،فقط مشاهده".اثربخشی
نوع بچه بزرگکردنش یه جورایی به این بستگی داره که چی ازش میخوای .یا چه
کاری میتونی براش بکنی".
الکس طفره میرود":منظورم اینه که می فهمم چی میگه .بعضی وقتها هنوز هم که
یادش میوفتم خیلی بد بود که بابا تصمیم گرفت همینطور جمع کنه بره چون میخواست
نامزد کرسی کالیفرنیا بشه".
"آره ،اما منظورم اینه که چقدر با کارایی که مامان کرده فرق داره؟ همه اش سیاسته.
من فقط میگم ،در مورد اینکه مامان همیشه بدون انجام کارای مادرانه دیگه ما رو
تحت فشار قرار میده حق داره".
الکس در حال باز کردن دهانش برای پاسخ دادن است که تلفن جون از جیب حولهاش
به صدا در می آید .وقتی آن را بیرون می آورد تا به صفحه نگاه کند ،میگوید:
"اوه،همم".
"چیه؟"
| 143ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"هیچی ".او با انگشت شست پیام را باز می کند" .کریسمس مبارک ،از طرف ایوان".
"ایوان ...همون دوست پسر سابقت توی کالیفرنیا؟ هنوز به هم پیام میدید؟"
جون به آرامی میگوید":آره .منم همینطور ".گوشیش را قفل می کند و روی تخت
می اندازد ،چند بار پلک میزند انگار که بخواهد دوباره تنظیم شود".به هر حال ،وقتی
به نورا گفتی چی گفت؟"
"هوم؟"
او میپرسد":پشت تلفن؟ فکر کردم اون بود ،تو هیچوقت با هیچ کس دیگهای در مورد
این مزخرفات صحبت نمیکنی".
الکس می گوید" :اوه ".او احساس می کند گرمای غیرقابل توضیح و خیانتکارانهای به
پشت گردنش هجوم میآورد" .اوه ،اوم ،نه .در واقع ،شاید عجیب باشه ،اما داشتم با
هنری صحبت می کردم".
ابروهای جون باال میپرد و الکس به طور غریزی اتاق را برای پوشش اسکن
میکند".واقعا".
| 144ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"گوش کن ،میدونم ،اما ما به طرز عجیبی چیزهای مشترک داریم .مثل تجربیات و
ترسهای عاطفی عجیب و غریب ،و به خاطر همین هم احساس میکنم که درکم
میکنه".
جون می گوید" :اوه خدای من ،الکس ".میخندد و او را سفت در آغوش میگیرد".تو
دوست پیدا کردی!"
"تو دوست پیدا کردی!" او به معنای واقعی کلمه سر الکس را نوازش میکند " .بهت
افتخار میکنم!"
دهان الکس قبل از اشاره به در چندبار به خاطر چند جمله بیصدا باز و بسته میشود.
"میتونی بری ،جون! برو بخواب!"
جون میگوید ":نخیر .همه چیز رو در مورد دوست صمیمی جدیدت که یک سلطنتیه
بهم بگو .خیلی باکالس شدی .کی حدسش رو میزد؟" و از لبه تخت به الکس نگاه
| 145ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
میکند" .اوه خدای من ،شبیه این کمدی های عاشقانه است که دختره یک اسکورت
مرد رو استخدام میکنه که وانمود کنه پارتنر عروسیشه و بعدش واقعا عاشقش میشه".
کارکنان به سختی بسته بندی درختان کریسمس را به پایان رسانده اند که کارها شروع
میشود.
محل رقصی برای راه اندازی ،منویی برای نهایی کردن ،و فیلتر اسنپ چتی برای تایید
وجود دارد .الکس تمام 26ام را با جون در دفتر منشی امور دفتری در حالی میگذراند
که درخواستهای عدم پخشی که آماده امضا کردهاند بررسی میکنند آنهم بعد از
اینکه دختر برنامه یک زن خانه دار واقعی ،سال گذشته از پله های مارپیچ صحنه سقوط
کرد؛ الکس تحت تأثیر این موضوع است که مارگاریتایش به زمین نریخت.
یک بار دیگر زمان مهمانی افسانهای و دیوانهکننده شب سال نوی سه گانه کاخ سفید
فرا رسیده است.
از نظر فنی ،عنوان مراسم ،جشن سال نوی آمریکای جوان است یا همان طور که حداقل
یکی از میزبانان آن را مینامد ،شام خبرنگاران بیست و چندسالهها .هر سال الکس،
جون و نورا سالن رقص طبقه دوم را با سیصد نفر یا بیشتر از دوستانشان ،آشنایان دور،
روابط قدیمی ،ارتباطات بالقوه سیاسی ،و در غیر این صورت بیست و چندسالههای
برجسته پر میکنند .مهمانی به طور رسمی ،یک جمع آوری کمک مالی است ،و آنقدر
| 146ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
پول زیادی برای امور خیریه و روابط عمومی خوب برای خانواده اول ایجاد میکند که
حتی مادرش آن را تایید می کند.
الکس از پشت یک میزکنفرانس طبقه اول می گوید":اوم ،ببخشید ".یک دستش پر از
نمونههای کاغذ رنگی است-آیا یک پالت رنگی متالیک میخواهند یا سرمهای و
طالیی روشن؟-در حالی که به یک کپی لیست نهایی مهمانان خیره شده .جون و نورا
دارند دهانشان را با نمونه کیک پر می کنند".کی اسم هنری رو اینجا گذاشته؟"
"جون؟"
جون اعتراف میکند".ببین ،تو خودت باید دعوتش میکردی! واقعاً خوبه که داری
دوستایی پیدا میکنی که ما نیستیم .گاهی اوقات وقتی خیلی منزوی می شوی ،کمی
قاط میزنی .پارسال یادته که من و نورا یک هفته خارج از کشور بودیم ،و تقریب ًا
خالکوبی کردی؟"
الکس با آشفتگی میگوید ":قرار نبود روی باسن باشه .خودت هم موافق این قضیه
بودی ،مگه نه؟"
جون میگوید":برو بابا .همهمون میدونیم یک ساله با لیام حرف نزدی .تو به دوست
نیاز داری .و من میدونم از هنری خوشت میاد".
الکس با شدت میگوید ":نخیرم .باشه ،میتونه بیاد .اما اگر کس دیگهای رو نشناسه،
تمام شب ازش پرستاری نمی کنم".
جون میگوید" :پز ".او نگاه عجیبی به الکس می کند که الکس نمی تواند آن را
تجزیه کند و تصمیم می گیرد آن را به گیجکنندگی و عجیب غریبیاش ربط دهد.
جون اغلب به روش های مرموز کار می کند ،چیزهایی را سازماندهی و هماهنگ
میکند که الکس هرگز از آن خبردار نمیشود تا تمام تکههای پازل جور شوند.
| 148ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بنابراین ،حدس میزد که هنری میآید ،و وقتی روز مهمانی اینستاگرام را چک میکند
و پستی از پز و هنری در یک جت شخصی میبیند مطمئن میشود .موهای پز به این
مناسبت به رنگ صورتی پاستلی رنگ شده ،و در کنار او ،هنری با یک پلیور خاکستری
نرم درحالی که پاهای جورابپوشش لبه پنجره است لبخند میزند .او در واقع برای
یک بار هم که شده طوری به نظر میرسد که خوب استراحت کرده.
توجه :امشب یک کت و شلوار مخمل شرابی می پوشم .لطفا سعی نکن درخششم رو بدزدی .شکست
میخوری و برات ناراحت میشم.
از آنجا همه چیز سرعت می گیرد و یک آرایشگر با داد و بیداد او را وارد اتاق گریم
میکند و او دخترها را تماشا می کند که تبدیل به نسخه آماده دوربین خود میشوند.
فرهای کوتاه نورا با یک سنجاق نقره ای در یک طرف سرش قفل شدهاند تا با خطوط
هندسی روی تنه لباس مشکیاش مطابقت داشته باشند؛ لباس جون به طراحی زک پوزن
در رنگ آبی نیمه شبی است که کامالً با پالت رنگی سرمه ای و طالیی که انتخاب
کرده اند هماهنگ است.
| 149ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
میهمانان حدود ساعت هشت شروع به آمدن میکنند و مشروب کم کم سرو میشود،
و الکس یک ویسکی رده میانه سفارش می دهد تا کارها را پیش ببرد .موسیقی زنده
وجود دارد ،یک گروه پاپ که به جون یک لطف شخصی بدهکار بودند و در حال
حاضر در حال کاور کردن آهنگ «دختر آمریکایی» هستند ،بنابراین الکس دست جون
را می گیرد و او را روی پیست رقص می چرخاند.
او دارد به این فکر می کند که هنری چه زمانی قرار است ظاهر شود ،که جون در
کنارش ظاهر می شود و فریاد می زند" :اومدن!"
نگاه الکس با انفجار رنگی روشنی روبرو می شود که معلوم میشود ژاکت خلبانی پز
است ،یک لباس ابریشمی براق با طرح گل های رنگارنگ که الکس را تقریباً مجبور
به باریک کردن چشمانش میکند .با این حال ،زمانی که چشمانش به سمت راست
میلغزند رنگها محو میشوند.
| 150ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
این اولین باری است که الکس بعد از آن آخر هفته در لندن و صدها متن و جوک های
عجیب و غریب و تماسهای تلفنی آخر شب هنری را شخصا میبیند ،و تقریباً احساس
میکند شخص جدیدی را مالقات میکند .الکس بیشتر در مورد هنری میداند ،او را
بهتر درک میکند ،و می تواند از کمیاب بودن یک لبخند واقعی در همان چهره
زیبای معروف لذت ببرد.
این یک ناهماهنگی شناختی عجیب است ،هنری در حال حاضر و هنری گذشته .به
همین دلیل است که چیزی در جایی زیر جناغش بسیار بی قرار و داغ است .هم به خاطر
آن و هم ویسکی.
هنری یک کت و شلوار ساده آبی تیره پوشیده است ،اما یک کراوات مسی-خردلی
روشن باریک انتخاب کرده .او الکس را میبیند و لبخند گشادی میزند و بازوی پز را
می کشد.
الکس به محض اینکه هنری به اندازه کافی نزدیک است که حرف هایش را بشنود،
می گوید ":عجب کرواتی".
هنری میگوید":فکر کردم ممکنه به خاطر یه کروات کسل کننده از مراسم بندازیدم
بیرون ".و صدای او به نوعی با چیزی که الکس به یاد می آورد متفاوت است .مانند
مخمل بسیار گران قیمت ،چیزی به یکباره باارزش ،باشکوه و مستکننده.
| 151ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جون از یک طرف الکس میپرسد":و ایشون کیه؟" و سلسله افکار الکس را قطع
میکند.
هنری میگوید ":اوه ،آره ،شما رسما مالقات نکردید ،نه؟ جون ،الکس ،این بهترین
رفیقمه ،پرسی اوکانجو".
پز با خوشحالی می گوید":پز ،مثل شیرینی29ها ".و دستش را به سمت الکس دراز
میکند .چند تا از ناخن هایش آبی رنگ شده است .وقتی توجهاش به سمت جون تغییر
جهت میدهد ،چشمانش درخشان تر و لبخندش پخش می شود.
"لطفاً اگر یهوییه ناراحت نشید ،اما شما نفیسترین زنی هستید که تا به حال توی زندگیم
دیدم ،و اگر اجازه بدید می خوام مجلل ترین نوشیدنی این مراسم رو براتون تهیه کنم".
الکس آنها را تماشا می کند که در میان جمعیت ناپدید می شوند ،پز یک رگه آتشین
رنگی دارد که همینطور که میروند جون را در یک حرکت پیروئت می چرخاند.
لبخند هنری خجالتی و محتاطانه شده است و الکس باالخره دوستیشان را درک
29
پز اسم یک برند آبنبات استرالیایی است.
| 152ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
میکند .هنری نمیخواهد در کانون توجه باشد و پز به طور طبیعی چیزی را که هنری
منحرف می کند جذب می کند.
هنری میگوید ":اون مرد از زمان عروسی التماسم میکرد به خواهرت معرفیش کنم".
"واقعا؟"
" ما احتماالً مقدار زیادی پول براش پس انداز کردیم .دیگه میخواست نوشتن توی
آسمون با دود هواپیما رو امتحان کنه".
الکس سرش را به عقب پرت می کند و می خندد ،و هنری همچنان با لبخند او را تماشا
میکند .جون و نورا حق داشتند .او واقعاً برخالف همچیز واقعا این فرد را دوست دارد.
الکس می گوید" :خب ،یاال .من در حال حاضر دو ویسکی رفتم باال .باید به پای من
برسی".
با عبور الکس و هنری ،بیش از یک مکالمه قطع میشود ،دهان های زیادی باالی پیش
غذا باز مانده .الکس سعی میکند تصور کند چه شکلی هستند :شاهزاده و پسر اول ،دو
پیشرو عزیز کشورهایشان ،شانه به شانه در راه بار .این ترسناک و هیجان انگیز است،
زندگی کردن در آن به نوعی فانتزی غنی و دست نخورده .این چیزی است که مردم
می بینند ،اما هیچ کدامشان از فاجعه بزرگ بوقلمون اطالع دارند .فقط الکس و هنری
هستند که میدانند.
| 153ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جمعیت آنها را می بلعد .الکس تعجب میکند که چقدر از حضور فیزیکی هنری در
کنارش خوشحال است .او دیگر حتی بدش نمی آید که از پایین به هنری نگاه کند.
الکس هنری را به برخی از کارآموزان کاخ سفید معرفی میکند و در همان حال که
آنها سرخ شده و لکنت زبان میگیرند میخندد ،و چهره هنری به طرز دلپذیری خنثی
میماند .حالتی که الکس قبالً اشتباها فکرمیکرد به علت تحت تأثیر قرار نگرفتن هنری
است اما اکنون میداند برای چیست :حیرت با دقت پنهان شده.
رقص و اختالط و سخنرانی جون در مورد صندوق مهاجرتی که آنها امشب با
کمکهای خود حمایت می کنند انجام میشود ،و الکس از نخ دادن تهاجمی دختری
از سری جدید فیلم های مرد عنکبوتی فرار میکند و تصادفی وارد خط رقص میشود،
و به نظر میرسد به هنری خوش میگذرد .جون آنها را در یک نقطه پیدا میکند و
هنری را میدزدد تا در بار بچرخد .الکس از دور آنها را تماشا می کند ،با خود فکر
میکند که آنها احتماالً در مورد چه چیزی می توانند صحبت کنند درحالی که جون
تقریباً از خنده در حال افتادن از روی صندلی بار است ،تا زمانی که جمعیت دوباره
دورش را شلوغ میکند.
پخش میشدند .آن وقت است که هنری او را پیدا می کند ،مانند مردی که در دریا
گم شده است.
او میگوید ":بلد نیستی برقصی؟" و به هنری نگاه میکند ،که بسیار آشکارا سعی
میکند بفهمد که با دستانش چه کاری انجام دهد .دوست داشتنی است .عجب ،الکس
مست است.
هنری میگوید":چرا بلدم .فقط کالس زوری خانواده این نوع رقص رو دقیقا پوشش
نمیداد".
"بیخیال .همش برمیگرده به کمر .باید شل کنی ".او خم میشود و هر دو دستش را
روی کمر هنری می گذارد و هنری فوراً زیر لمس خشک میشود" .این برعکس چیزیه
که گفتم".
الکس در حالی که کمر خود را حرکت می دهد ،می گوید":اینجا ،من رو نگاه".
آهنگ به بوه-دوه-دوم-دم-دم-دوم-دوم-دوم-دوم-دم-دوم-دوم-دوم-دوم-دوم
دیگری تبدیل میشود.
الکس فریاد می زند":خفه" و هرچه هنری می گفت قطع می کند ".بشین و تماشا کن،
این آهنگ خودمه!" الکس دست هایش را به سمت باال پرتاب می کند در حالی که
| 155ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری بیپروا به او خیره میشود و اطراف آنها ،مردم هم شروع به تشویق میکنند،
صدها شانه با آهنگ نوستالژی " "Get Lowنسخه لیل جان تکان میدهند.
"واقعا یک رقص مسخره مدرسه راهنمایی نرفتی که ببینی یه گله نوجوون با این آهنگ
قر میدن؟"
هنری سفت به شامپاین خود چسبیده است " .مطمئن باش که نرفتم".
الکس یک دستش را دراز میکند و نورا را از جمع اطراف می رباید ،جایی که او در
حال الس زدن با دختر مرد عنکبوتی است ".نورا! نورا! هنری تا حاال ندیده یه گله
نوجوون با این آهنگ قر بدن!"
"چی؟"
الکس فریاد می زند" :اوه خدای من ،هنری".و همینطور که آهنگ گوبس گوبس
میکند یقه هنری را میگیرد ".باید برقصی .باید برقصی .باید این حس آمریکایی بالغانه
رو تجربه کنی".
الکس فریاد می زند و نورا بلند میخندد و جمعیت به اطراف می پرند و هنری فقط به
آنها نگاه می کند.
| 156ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
سرگرم کننده است -نورا در پشتش ،عرق روی پیشانیها ،بدنها در حال هل دادن به
اطرافش .در یک طرفش ،یک تهیه کننده پادکست و آن مرد از سریال استرینجر ثینگز
در حال ضربه زدن به کیدانپلی هستند و در طرف دیگر ،پز به معنای واقعی کلمه به
سمت جلو خم شده و انگشتان پای خود را لمس میکند .چهره هنری شوکه و گیج
شده و خنده دار است .الکس یک نوشیدنی از سینی عبوری برمیدارد و به سالمتی
جرقه عجیبی که وقتی هنری تماشایش میکند در دلش پیدا میشود مینوشد .الکس
لب هایش را به هم می زند و باسنش را تکان می دهد و هنری با وحشت شدید شروع
به کمی تکان دادن سرش میکند.
الکس فریاد میزند"":ریدی داداش!" و هنری میخندد .او حتی باسنش را کمی تکان
می دهد.
جون در حالی که در حال چرخش است در گوش الکس زمزمه می کند":فکر میکردم
قرار نیست تمام شب ازش پرستاری کنی".
الکس در حالی که سرش را تکان می دهد پاسخ می دهد" :فکر میکردم سرت واسه
پسرا خیلی شلوغه".به طور قابل توجهی به طرف پز در گوشه سر تکان میدهد .جون
به الکس چشمکی می زند و ناپدید می شود.
| 157ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
از آنموقع تا تا نیمه شب ،سری طوالنی از اتفاقات مورد عالقه جمعیت روی میدهد.
پخش نور و موسیقی با ظرفیت کامل .کاغذرنگی ،به نوعی در حال انفجار در هوا .آیا
آنها توپ های کاغذرنگی ترتیب داده اند؟ نوشیدنی های بیشتر -هنری مستقیماً از یک
بطری Moët & Chandonشروع به نوشیدن می کند .الکس از قیافهی هنری،
چرخش مطمئن دستشش در اطراف دهانه بطری ،طوری که لب هایش دور دهانه آن
می پیچند خوشش میآید.
تمایل هنری به رقص مستقیماً با نزدیکی او به دستان الکس متناسب است و میزان گرمای
گیجکنندهای که زیر پوست الکس فوران میکند به طور مستقیم با حالت دهان هنری
وقتی او را با نورا تماشا می کند تناسب دارد .الکس به اندازه کافی هوشیار نیست که
این معادله را تجزیه و تحلیل کند.
همه آنها در ساعت 11:59با چشمانی تار و بازوان دور همدیگر برای شمارش معکوس
جمع می شوند .نورا درست در گوشش فریاد می زند «سه ،دو ،یک ».و دستانش را دور
گردن الکس میاندازد درحالی که الکس تأییدش را فریاد میزند او را درهم و برهم
می بوسد و از میان آن می خندد .آنها این کار را هر سال انجام میدهند ،هر دوی آنها
همیشه سینگل و مست و خوشحال از اینکه دیگران را کنجکاو و حسادتش را
برانگیختهاند .دهان نورا گرم و طعم هولناکی دارد ،مانند پیچ شنپس ،و لب الکس را
گاز می گیرد و موهایش را به اندازه کافی به هم میریزد.
وقتی الکس چشمانش را باز می کند ،هنری با صورتی ناخوانا به او نگاه می کند.
| 158ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس احساس میکند که لبخندش گشادتر میشود و هنری روی برمیگرداند و قبل
از اینکه در میان جمعیت ناپدید شود ،از بطری شامپاینی که در دستش مشت شده
جرعهای طوالنی مینوشد.
الکس بعد از آن حساب چیزها را گم می کند ،زیرا او بسیار بسیار مست است و موسیقی
بسیار بسیار بلند است و دست های بسیار بسیار زیادی رویش وجود دارد که او را به
میان پیچ و تاب بدن های رقصنده میکشانند و نوشیدنی های بیشتری به او میدهند.
جشن پرسروصدا و درهم و برهم و فوق العاده است .الکس همیشه این مهمانیها را
دوست داشته ،شادی درخشان آن ،طوری که شامپاین روی زبانش قلقل میکند و
کاغذرنگی به کفشش می چسبد .این یادآوری است که حتی اگرچه او در اتاقهای
خصوصی استرس می گیرد و اضطراب دارد ،اما همیشه دریایی از مردم وجود دارد که
می تواند در آن ناپدید شود ،که جهان می تواند گرم و مهماننواز باشد و میتواند
دیوارهای این خانه بزرگ و قدیمی که در آن زندگی می کنند با چیزی روشن و زنده
پر شود.
اما جایی ،زیر مشروب و موسیقی ،متوجه میشود که هنری ناپدید شده .سرویس
بهداشتیها ،بوفهها ،گوشههای ساکت سالن رقص را چک میکند ،اما او هیچ جا
نیست .الکس سعی می کند از پز بپرسد و اسم هنری را در سروصدا فریاد میزند ،اما
پز فقط لبخند می زند و شانه هایش را باال می اندازد.
| 159ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او ...نگران دقیقاً کلمه مناسب نیست .اذیت شده یا کنجکاو است .الکس از تماشای هر
حالتی روی صورت هنری که خودش باعثش است لذت می برد .او به جست وجو ادامه
می دهد ،تا زمانی که کنار یکی از پنجره های بزرگ راهرو سکندری میخورد .دارد
بلند میشود که چشمش به بیرون داخل باغ میافتد.
آنجا ،زیر درختی در برف ،بازدمهایی کوچک از بخار ،یک هیکل قد بلند ،الغر و با
شانه های پهن ایستاده که فقط می تواند هنری باشد.
الکس بدون اینکه واقعاً به آن فکر کند به سمت ایوان می لغزد و لحظه ای که در پشت
سر او بسته می شود ،موسیقی به سکوت تبدیل میشود ،و فقط او و هنری و باغ هستند.
او دید مهآلود یک فرد مست که چشمانش را روی هدف قفل کرده دارد .از پلهها پایین
می آید و به چمنزار برفی می رسد.
هنری بی سر و صدا ایستاده و دست در جیب هایش دارد و خیره به آسمان شده ،و
تقریباً هوشیار به نظر میرسد .وقار احمقانه انگلیسی ،حتی در مواجهه با شامپاین .الکس
می خواهد صورت سلطنتی او را در یک درختچه فرو کند.
الکس روی یک نیمکت میافتد و صدا توجه هنری را به خود جلب می کند .وقتی
میچرخد ،نور مهتاب او را می گیرد و چهره اش در نیمه سایه ها نرم شده به نظر میرسد
و حسی به الکس میدهد که نمیتواند معنیاش کند.
| 160ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس میگوید":اینجا چیکار میکنی؟" و به سرعت بلند میشود تا کنارش زیر درخت
بایستد.
هنری چشمانش را باریک میکند .از نزدیک ،چشمانش کمی کج شده و جایی بین
خودش و بینی الکس متمرکز است .پس آنقدر هم باوقار نیست.
الکس خنده ای میکند و به آسمان نگاه میکند .هیچی جز ابرهای چاق زمستانی دیده
نمیشود ".حتما مردم عادی خیلی حوصلت رو سر بردن که اومدی اینجا و به ابرها زل
زدی".
هنری زمزمه می کند ":حوصلم سر نرفته .تو اینجا چیکار میکنی؟ پسر طالیی آمریکا
نمیخواد بره به صف عاشق و دلدادههاش سر بزنه؟"
الکس با پوزخند پاسخ می دهد " :از پرنس چارمینگ بعیده این حرف".
هنری چهره ای بسیار غیر اصیالنه به سمت ابرها میکشد .بند انگشتانش به پشت دست
الکس در کنارش برخورد میکند ،کمی گرما در شبی سرد .الکس چهره او را در نیم
رخ بررسی میکند ،به خاطر مشروب پلک میزند ،خط صاف بینی و شیب مالیم در
مرکز لب پایینی هنری را دنبال میکند ،که هر کدام توسط مهتاب لمس می شود.
| 161ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هوا بسیار سرد است و الکس فقط کت و شلوارش پوشیده ،اما سینهاش از داخل با
مشروب و چیزی سرگیجهآور که مغزش مدام دست و پا می زند و سعی می کند نامش
را بیابد گرم است .باغ ساکت است به جز خونی که در گوشش می جوشد.
هنری ناله می کند و دستش را روی صورتش می مالد" .هیچوقت ول کن نیستی ،مگه
نه؟" سرش را به عقب تکیه می دهد .به آرامی به تنه درخت تکیه میدهد" .گاهی
اوقات کمی ...بیش از حد تحمله".
الکس مدام به او نگاه میکند .معموال ،چیزی در مورد دهان هنری وجود دارد که کمی
حس دوستی نشان میدهد ،اما گاهی اوقات ،مثل همین االن ،به جای آن ،دهانش در
گوشه ای محکم مانده ،و با قاطعیت گارد گرفته است.
الکس تقریباً بی اختیار جابجا می شود و او هم به پشت درخت تکیه میدهد .شانههایشان
به هم برخورد میکند و گوشه دهان هنری تکان میخورد ،الکس چیزی را میبیند که
به نرمی در صورتش حرکت میکند .این چیزها -رویدادهای بزرگ ،اجازه دادن به
دیگران برای تغذیه از انرژی او -به ندرت برای الکس غیرقابل تحمل میشود .او
مطمئن نیست که هنری چه حسی دارد ،اما بخشی از مغزش که احتماالً آغشته به تکیال
است فکر می کند شاید بهتر باشد اگر هنری بتواند آنچه را که می تواند انجام دهد ،و
الکس بتواند به مابقی رسیدگی کند .شاید الکس بتواند مقداری «غیرقابل تحمل» را از
جایی که شانههایشان به هم فشره است جذب کند.
| 162ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
ماهیچه ای در فک هنری حرکت می کند ،و چیزی نرم ،تقریباً شبیه یک لبخند ،لب
هایش را میکشد .آهسته میگوید":تا حاال فکرکردی چی میشد اگه توی دنیا
ناشناخته بودی؟"
هنری میگوید":فقط ،میدونی .اگر مادرت رئیس جمهور نبود و فقط یک آدم
معمولی بودی که یک زندگی عادی داشتی؟ چیکاره بودی؟"
الکس در فکر می گوید":اوه ".دستش را دراز میکند و با تکان دادن مچش که به
معنی بدیهی است ،میگوید":خب ،معلومه که مدل میشدم .دو بار تا حاال روی جلد
تیت ووگ بودم .ژنتیکم همهچیز رو تضمین میکنه ".هنری چشمانش را در حدقه
میچرخاند" .تو چطور؟"
الکس تک خندهای میکند .او فکر می کند که قبالً این موضوع را به نوعی درمورد
هنری میدانست ،اما هنوز هم به نوعی خلع سالح شده" .نمیتونی اینکارو بکنی؟"
هنری لبش را گاز میگیرد ،کمی منتظر میماند و دوباره دهانش را باز می کند.
"احتماال بیشتر هم سر قرار برم".
الکس نمی تواند جلوی خود را بگیرد و میخندد" .درسته ،چون وقتی شاهزادهای پیدا
کردن قرار سخته".
هنری همچنان به او نگاه می کند و نگاهش را نیز برای دو ثانیه طوالنی نگه میدارد .با
تقال میگوید":گزینههایی که میخوام ...اصالً به نظر نمی رسه که گزینه باشن".
هنری میگوید ":دارم میگم ...کسایی هستن که . . .بهم عالقه دارن " .و اکنون بدنش
را به سمت الکس میچرخاند و با کنایه من من کنان صحبت میکند ،اما حرفش به
سختی معنی میدهد" .اما نباید دنبالشون برم .حداقل نه در موقعیت من".
آیا آنها آنقدر مست هستند که نمی توانند به زبان انگلیسی ارتباط برقرار کنند؟ الکس
با خود فکر میکند آیا هنری اسپانیایی بلد است یا نه.
"نمیفهمی؟"
| 164ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"نه".
"واقعا نمیفهمی؟"
تمام صورت هنری با ناامیدی دهن کجی میکند و چشمانش به سمت آسمان میروند
انگار به دنبال کمک از کائنات هستند.
او میگوید ":یا مسیح ،واقعا خری ".و صورت الکس را در دو دستش میگیرد و او را
می بوسد.
الکس یخ زده است و فشار لب و پشم سر آستین کت هنری که فکش را لمس کرده
حس میکند .جهان به حالت ایستا تبدیل می شود و مغز او برای عقب نماندن به سختی
شنا می کند و معادله کینه نوجوانی و کیک عروسی و پیامکبازی دو صبح را تجزیه و
تحلیل میکند و متغیری که او را به اینجا رسانده است درک نمیکند ،به جز اینکه ...
خب ،در کمال تعجب ،او واقعاً اهمیتی نمیدهد .به هیچ وجه.
با وحشت سعی می کند فهرستی را در سرش گردآوری کند ،تا اینجا پیش می رود
که ،یک ،لب های هنری نرم هستند.
الکس به سمت هنری خم شود و توسط دهان هنری که در مقابل دهانش باز شده پاداش
داده میشود ،زبان هنری به زبانش میخورد ،عجب .اصال شبیه به بوسیدن نورا نیست
– اصال شبیه بوسیدن هر کسی که در زندگی اش بوسیده نیست .این احساس ثابت و
| 165ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بزرگ مثل زمین زیر پایشان است ،مثل احاطه کردن کل وجودش ،مثل اینکه کل هوا
را از ریههایش خارج کند .یکی از دست های هنری به موهایش فشار میآورد و آن
را از ریشه در پشت سرش می گیرد ،و صدای خود را می شنود که سکوت نفسگیر
را میشکند و...
ناگهان ،هنری او را به شدت رها میکند که الکس به عقب تلوتلو می خورد .هنری در
حال زمزمه فحش و عذرخواهی است ،چشمانش گشاد شده است ،و روی پاشنه خود
می چرخد و از میان برف دور میشود .قبل از اینکه الکس بتواند چیزی بگوید یا انجام
دهد ،او در گوشهای ناپدید شده.
الکس در نهایت با سستی و درحال لمس لبش به آرامی میگوید" :اوه" .سپس:
"لعنت".
| 166ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
فصل پنجم
بنابراین ،چیزی که در مورد آن بوسه وجود دارد این است که الکس مطلقا نمی تواند
از فکر کردن در مورد آن دست بردارد.
تالشش را کرد .زمانی که الکس به داخل رفته هنری و پز و محافظانشان آنجا را ترک
کرده بودند .نه حتی گیجی مستی یا خماری تند صبح روز بعد نتوانست تصویر را از
ذهنش پاک کند.
الکس سعی می کند به جلسات مادرش گوش دهد ،اما آنها نمی توانند توجهاش را
جلب کنند و زهرا او را از بال غربی بیرون میاندازد .او هر الیحه ای که از کنگره عبور
میکند مطالعه میکند و به خوش و بش با سناتورهای خوش صحبت فکر میکند ،اما
دل و دماغش را ندارد .حتی شروع یک شایعه با نورا فریبنده به نظر نمی رسد.
| 167ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
ترم آخرش را شروع میکند ،کالس می رود ،با منشی امور دفتری در مورد برنامه ریزی
شام فارغ التحصیلی خود صحبت میکند ،خود را در نکتهنویسی و قرائتهای تکمیلی
دفن میکند.
اما در زیر همه چیز ،شاهزاده انگلیس وجود دارد که او را زیر یک درخت زیرفون در
باغ ،درحالی که مهتاب در موهایش میدرخشید بوسیده ،و درون الکس به طور مثبتی
احساس ذوب شدگی میکند ،و می خواهد خود را از پلههای ریاستجمهوری پایین
بیندازد.
الکس به کسی نگفته است ،حتی نورا یا جون .او هیچ نظری ندارد که حتی باید چه
بگوید .آیا از آن جایی که توافقنامه عدم افشاسازی را امضا کرده اصال میتواند حرفی
بزند ؟ به همین دلیل بود که باید آن را امضا می کرد؟ این چیزی است که هنری همیشه
در ذهن داشته است؟ آیا این به معنای این است که هنری نسبت به او احساسی دارد؟
چرا اگر از او خوشش میآمد باید برای مدتی طوالنی مثل یک عوضی کسلکننده
رفتار میکرد؟
هنری هیچ توضیحی نمیدهد .او به هیچکدام از پیامک ها یا تماسهای الکس پاسخ
نداده است.
جون در یک بعدازظهر چهارشنبه میگوید ":دیگه کافیه ".از اتاقش بیرون آمده و وارد
اتاق نشیمن در راهروی مشترکشان شده .لباس ورزشی به تن داره و موهایش را باال
بسته .الکس با عجله گوشیش را به جیبش برمیگرداند ".نمیدونم مشکلت چیه ،اما دو
| 168ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
ساعته که دارم سعی می کنم یه چیزی بنویسم و نمی تونم با صدای رژه رفتنت این کار
رو بکنم ".کاله بیسبال را به سمت او پرتاب می کند " .دارم میرم بدوم ،و تو با من
می آی".
کش آنها را تا استخر بازتاب یادبود لینکلن همراهی میکند ،جایی که جون به پشت
زانوی الکس لگدی میزند تا او را به راه بیندازد ،و الکس غرغر می کند و فحش
میدهد و سرعتش را باال می برد .او احساس می کند سگی است که باید به پیادهروی
برود تا انرژی خود را بیرون بیاورد .به خصوص وقتی جون می گوید ":تو شبیه یک
سگی که باید بدوعه تا انرژیاش خارج بشه".
الکس به او میگوید ":گاهی وقتها ازت متنفرم ".و هدفونش را روی گوشش
میگذارد و صدای کیدکودی را بلند می کند.
او در حالی که می دود و می دود و می دود فکر می کند احمقانه ترین چیز ماجرا این
موضوع است که استریت 30است.
او می تواند لحظاتی را در طول زندگی خود مشخص کند که با خودش فکر میکرد:
«ببین ،این یعنی که من نمیتونم به پسرا عالقهمند باشم ».مثل زمانی که مدرسه راهنمایی
بود و برای اولین بار یک دختر را بوسید و وقتی این اتفاق می افتاد به یک پسر فکر
نمی کرد ،فقط این که موهای دختر نرم بود و حس خوبی داشت .یا زمانی که سال دوم
30
دگرجنسگرا ،کسی که به جنس مخالف گرایش داره.
| 169ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
دبیرستان بود و یکی از دوستانش به عنوان همجنسگرا کاماوت 31کرد ،و او هرگز
نمیتوانست تصور کند چنین کاری را انجام دهد.
یا سال آخرش که مست شد و با لیام در تخت دو نفرهاش به مدت یک ساعت همدیگر
را بوسیدند ،و او در این مورد بحران جنسی نداشت-که به این معنی بود که او استریت
است ،درست است؟ زیرا اگر به پسرها تمایل داشت ،بودن با یکی از آنها ترسناک
میبود ،اما اینطور نشد .دوستان صمیمی نوجوان شهوتی گاهی همینطور بودند ،مثل
زمانی که همزمان با تماشای پورن در اتاق خواب لیام به ارگاسم میرسیدند ...یا اینکه
یک بار لیام به او نزدیک شد تا کارش را بسازد و الکس او را متوقف نکرد.
نگاهی به جون میاندازد ،به عجیبی مشکوک لبهایش .آیا می شنود که الکس به چه
فکر می کند؟ آیا او به نوعی می داند؟ جون همیشه چیزها را می داند .الکس سرعت
خود را دو برابر می کند ،تا چشمش به حالت دهان جون نیفتد.
در دور پنجمشان ،به دوران نوجوانی هورمونی خود فکر میکند و به یاد می آورد که
به دختران زیر دوش فکر میکرد ،اما او همچنین به یاد می آورد که در مورد دستهای
پسری روی خود خیال پردازی میکرد ،در مورد خطوط فک سخت و شانه های پهن.
به یاد میآورد که چند بار همبازی خود را در رختکن دید زد ،اما این یک اتفاق
بیمنظور بود .اون موقع باید از کجا میدانست که میخواست مثل بقیه پسرها به نظر
31
یعنی وقتی یکی از افراد اقلیتهای جنسی گرایش خود را آشکار میکند.
| 170ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
برسد ،یا آیا خود پسرها را میخواهد؟ یا میلهای شهوت نوجوانیاش در واقع حتی
معنایی دارد؟
او فرزند دموکراتهاست .این چیزی است که الکس همیشه در اطرافش بوده است.
بنابراین ،همیشه فرض میکرد که اگر استریت نیست ،به سادگی میفهمد ،مثل اینکه
چطور میداند که عاشق کاجتا روی بستنیاش است یا اینکه برای انجام هر کاری به
یک تقویم منظم و خسته کننده نیاز دارد .او فکر می کرد به اندازه کافی در مورد هویت
خود باهوش است که سوالی باقی نمانده است.
آنها در حال زدن دور هشتم خود هستند و او کم کم شروع به دیدن برخی ایرادات
در منطقش میکند .الکس فکر می کند که افراد استریت ،احتماالً این قدر زمان برای
متقاعد کردن خود برای اینکه استریت هستند صرف نمی کنند.
دلیل دیگری هم وجود دارد که او هرگز به بررسی مسائل فراتر از معیار ساده جذب
شدن به زنان اهمیت نداد .او از زمانی که مادرش نامزد مورد عالقه سال 2016شد ،در
معرض دید عموم قرار گرفت .سه گانه کاخ سفید ،در دولت به روی نوجوانان و بیست
و چند سالهها .هر سه -خودش ،جون و نورا -نقش های خود را داشتند.
نورا فرد باحال و باهوش است ،کسی که در توییتر جوکهای نامناسب در مورد برنامه
علمی تخیلی که همه تماشا می کنند میسازد .او استریت نیست -هرگز استریت نبوده
-اما برای او ،این بخشی ضمنی از وجودش است .نورا در مورد عمومی شدن آن نگران
نیست؛ احساسات آنطور که الکس را میبلعید روی او تاثیر نداشت.
| 171ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
به جون نگاه میکند -اکنون جلوتر از اوست ،دماسبیهایی تکان میخورد و
هایالیتهای کاراملی آن در آفتاب ظهر میدرخشید -و الکس جایگاه او را نیز
میداند .ستون نویس بی باک واشنگتن پست ،به راه اندازنده مدهای روز که همه
میخواهند در مهمانیهای خود داشته باشند.
اما الکس پسر طالیی است .دلباز ،سرکش و خوش تیپ با قلبی طالیی .مردی که بدون
زحمت در زندگی حرکت میکند و همه را می خنداند .باالترین رتبه تایید در کل
خانواده اول برای اوست .تمام هدفش این است که جذابیتش تا حد ممکن جهانی باشد.
اگر...هر چیزی که شک کرده ،باشد قطعاً برای رأی دهندگان جذابیت جهانی ندارد.
نیمه مکزیکی بودنش خودش به اندازه کافی سخت است.
الکس میخواهد مادرش رتبه باالی محبوبیت خود را حفظ کند بدون اینکه نیاز باشد
با مشکالت خانواده خود سروکله بزند .او میخواهد که جوانترین نماینده کنگره در
تاریخ ایاالت متحده باشد .او کامالً مطمئن است که پسرهایی که شاهزاده انگلیس را
میبوسند و از آن خوششان میآید به عنوان نماینده تگزاس انتخاب نمی شوند.
او به هنری فکر می کند ،و چیزی در سینه اش می پیچد ،مانند یک کشش که برای
مدت طوالنی از آن اجتناب کرده است.
| 172ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس به صدای آرام هنری پشت تلفن در گوشش ساعت سه بامداد فکر میکند ،و
ناگهان نامی برای آنچه در شکمش شعله ور می شود ،می یابد .دستهای هنری روی
او ،شستهایش شقیقههای الکس را در باغ در برگرفته ،دستهای هنری در جاهای
دیگر ،دهان هنری ،آنچه میتواند با آن بکند اگر الکس به او اجازه دهد .شانه های پهن
و پاهای بلند و کمر باریک هنری ،جایی که فکش به گردنش میرسد و جایی که
گردنش به شانهاش میرسد و تاندونی که در طول بین آنها کشیده می شود و ظاهرش
آن وقتی سرش را برمی گرداند تا به الکس یک نگاه خیره چالش برانگیز شلیک کند.
چشمان آبی غیرممکنش...
الکس روی شکافی در سنگفرش سکندری میخورد ،به زمین میافتد و پوست زانویش
کنده میشود و هدفونش درمیآید.
"رفیق ،چه مرگه؟" صدای جون از میان صدای زنگ گوش هایش عبور میکند .او
باالی سرش ایستاده ،دست ها روی زانوهایش ،ابروها باالرفته ،و نفس نفس میزند.
"مغزت توی یه دنیای دیگهاست .بهم میگی چته یا چی؟"
دست جون را می گیرد و اجازه می دهد او و زانوی خون آلودش را باال بکشد.
جون آهی میکشد ،قبل از اینکه در نهایت دستش را رها کند ،دوباره به او نگاه میکند.
| 173ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنگامی که الکس پشت سر او به خانه برمیگردد ،جون برای دوش گرفتن ناپدید
میشود و او خونریزی را با کمک بانداژ کاپیتان آمریکا از کابینت حمام خود مهار
میکند.
سه .او شاید برای مدتی می خواست هنری را ببوسد .احتماال تمام این مدت.
او فهرست دیگری را در ذهنش عالمت میزند .هنری شان .لیام .هان سولو .رافائل لونا
و یقه های گشادش.
الکس در حالی که در اتاق معاهده را میکوبد ،می گوید":میخوام همین االن شروع
کنم".
32
بایسکشوال یا دوجنسگرا یعنی افرادی که به دختر و پسر هردو تمایل دارن.
| 174ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
مادرش عینکش را تا نوک بینی پایین می آورد و از باالی انبوهی کاغذ به او نگاه
میکند".چی رو شروع کنی؟ چرا وقتی دارم اینجا کار می کنم مزاحمم شدی؟ بدم
حالت رو جا بیارن؟"
او میگوید":کار.کار کمپین انتخاباتی .نمی خوام تا فارغ التحصیلی صبر کنم .همین
االنش هم تمام مطالبی که بهم دادی خوندم .دو بار .زمان دارم .االن می تونم شروع
کنم".
"نه ،من فقط "...یکی از زانوهایش بی حوصله می پرد .آن را مجبور به توقف میکند.
"من آمادهام .کمتر از یک ترم دیگه دارم .چقدر دیگه باید برای انجام این کار اطالعات
داشته باشم؟ بفرستم داخل ،مربی".
به این ترتیب است که در روز دوشنبه بعد از ظهر بعد از کالس نفسش بند آمده ،به
دنبال کارمندی میرود که توانسته است در کافئین خوردن حتی از او پیشی بگیرد و با
سرعت دفاتر کمپین انتخاباتی را به الکس نشان میدهد .او یک نشان می گیرد که نام
و عکسش روی آن است ،یک میز در یک اتاق مشترک ،و یک هماتاقی شبیه به زنبور
از بوستون به نام هانتر با چهره ای بسیار مشتاق مشتخوردن.
| 175ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
به الکس پوشه ای از آخرین داده های گروه های نظرسنجی دادهشده و گفته شده که
تدوین پیش نویس ایده های سیاستگذاری را تا پایان هفته آینده تمام کند ،و هانتر
زنبوره از او پانصد سوال در مورد مادرش می پرسد.
الکس خیلی حرفه ای به او مشت نمی زند .فقط مشغول کارش میشود.
وقتی بیست و سه ساعت هفته اول کارش را میگذراند یا زمانی که بقیه وقتش را با
کالس و درس و دویدن طوالنی و نوشیدن قهوه های سه گانه و گشتن در دفاتر سنا
پرمیکند به هنری فکرنمیکند .او به هنری زیر دوش یا شب ،وقتی در تختش بیدار
است فکرنمیکند.
این روش معموال کار می کند .او نمی فهمد که چرا االن کار نمی کند.
وقتی الکس در دفاتر مبارزات انتخاباتی حضور دارد ،مدام به سمت تخته سفید بزرگ
و شلوغ بخش نظرسنجی جذب میشود ،جایی که نورا هر روز در میان نمودارها
وبرنامههای آنالیز میشیند .او به راحتی با همکارانش دوست شده است ،زیرا شایستگی
مستقیماً به محبوبیت در فرهنگ اجتماعی کمپین ترجمه میشود ،و هیچ کس در رابطه
با اعداد بهتر از او نیست.
| 176ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس حسودی نمیکند ،دقیقا .او در بخش خودش محبوب است ،مردم دائما او را در
گوشهای گیر میاندازند تا در مورد پیش نویسهایشان نظر بدهد و به نوشیدنی های بعد
از کاری که هرگز برای آن وقت ندارد دعوت میکنند .حداقل چهار کارمند از جنس
های مختلف به او نخ دادهاند به هانتر زنبوره از تالش برای متقاعد کردن او برای حضور
در نمایشهای خود دست برنمیدارد .الکس از باالی قهوهاش لبخند زیبایی می زند و
شوخی های طعنهآمیز میکند و ابتکار جذابیتی الکس کلرمونت دیاز مثل همیشه موثر
است.
اما نورا دوست پیدا میکند و الکس به آشنایانی ختم میشود که فکر می کنند او را
ال خوب با
می شناسند زیرا پروفایل او را در مجله نیویورک خواندهاند ،و افرادی کام ً
بدنی کامالً خوب که می خواهند او را از بار به خانه ببرند .هیچ کدام راضیکننده نیست
-هرگز نبوده است ،نه واقعاً ،اما هرگز به اندازه شرایط االن که نقطه مقابل رابطهاش با
هنری است اهمیت نداشته است .رابطهای که در آن هنری او را واقعا میشناسد.
بنابراین این شکلی است ،و هنری آنجاست ،در سر و یادداشتهای سخنرانیاش و
اتاقشش ،هر روز خدا ،مهم نیست که چند شات اسپرسو در قهوه اش میریزد.
| 177ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
نورا انتخاب واضحی برای کمک میبود ،اگر تا خرخره در اعداد نظرسنجی فرو نرفته
بود .وقتی این شکلی در کارش غرق میشود مانند تالش برای داشتن مکالمهای معنادار
با رایانهای پرسرعت است که دوست دارد آنچه الکس میپوشد مسخره کند.
اما او بهترین دوست الکس است ،و به طور مبهمی دوجنسگراست .هرگز سر قرار
نمیرود – نه زمانش را دارد و نه تمایلش – و در مورد این موضوع آگاه است همانطور
که در مورد هر چیز دیگری است.
نورا از روی زمین می گوید" :سالم" در حالی که الکس کیسهای از بوریتو وکیسه
دیگر چیپس با گواکامول را روی میز میاندازد".شاید مجبور شی مستقیماً با قاشق
گواکامول رو توی دهنم بذاری چون واسه چهل و هشت ساعت آینده به هر دو دستم
نیاز دارم".
پدربزرگ و مادربزرگ نورا ،معاون رئیس جمهور و بانوی دوم ،در رصدخانه نیروی
دریایی و والدینش درست خارج از مونپلیه زندگی میکنند ،اما او از زمانی که
ازدانشگاه MITبه جورج واشنگتن منتقل شد یک خانه تک خوابه مطبوع در کلمبیا
هایتس گرفت .خانهای که پر از کتاب و گیاهانی است که با برنامههای آبیاری پیچیده
از آنها مراقبت میکند .امشب ،او کف اتاق نشیمنش در دایرهای درخشان از صفحه
نمایشها مانند یکی از جلسههای کاپیتول هیل 33نشسته است.
33
ساختمان کنگره ایالت متحده
| 178ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
در سمت چپش ،لپ تاپ کمپین به روی یک صفحه داده غیرقابل کشف و نمودارهای
میله ای باز است .در سمت راست ،رایانه شخصیاش همزمان سه گردآورنده اخبار
پخش میکند .رو به رویش ،تلویزیون در حال پخش پوشش اولیه اخبار CNNاز
جمهوری خواهان است ،در حالی که تبلت در دامان او در حال پخش یک قسمت
قدیمی از مسابقه درگ است .نورا آیفونش را در دستش گرفته و قبل از اینکه سرش
را بلند کند و به الکس نگاه کند ،الکس صدای کوچک ارسال ایمیلی را میشنود.
امیدوارانه میگوید":بارباکوآ34؟"
"شوهر آیندم خودتی ".خم می شود تا یک بوریتو 35از کیسه بیرون بیاورد ،پالستیک
را پاره و آن را در دهانش فرو میکند.
الکس جویدنش را تماشا میکند و میگوید":اگه قراره با این وضع بوریتو خوردن جلو
همه آبروم رو ببری باهات ازدواج نمیکنم ".لوبیای سیاهی از دهان نورا بیرون می ریزد
و روی یکی از کیبوردهایش میافتد.
با دهان پر میگوید":مگه اهل تگزاس نیستی؟ خودم دیدم بطری سس باربیکیو رو
میزدی سر .حواست به خودت باشه مگرنه با جون ازدواج میکنم".
34
یک نوع غذای گوشتی
35
یک نوع ساندویچ مکزیکی
| 179ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
این ممکن است ورود به «مکالمه» مورد نظر باشد .هی ،دیدی همیشه در مورد اینکه با
جون میری سر قرار شوخی میکنی؟ خب ،چی میشه اگر من با پسری قرار بذارم؟ نه
اینکه بخواهد با هنری قرار بگذارد .به هیچ وجه .ولی ،شاید فرضی.
نورا برای بیست دقیقه آینده مثل خورهها در مورد دیدگاه به روز شده اش در مورد هر
چه که الگوریتم رای اکثریت بویر مور است و متغیرها و نحوه استفاده از آن در هر
کاری که برای کمپین انجام می دهد ،یا هر چیز دیگری صحبت میکند.تمرکز الکس
میرود و برمیگردد .الکس فقط دارد شجاعتش را جمع میکند تا وقت صحبتش شود.
وقتی جون برای استراحت بوریتو میخورد تالشش را میکند":هی ،خب ،آم .یادت
میاد زمانی که قرار میذاشتیم؟"
نورا لقمه بزرگی را می بلعد و لبخند می زند" .چرا ،آره یادمه ،الکساندر".
"مثل کف دستم".
این حرف نورا را شوکه میکند ،قبل از اینکه سرش را کج کند و بگوید":احتمال
گرایش دوجنسگرایی نهفته هفتاد و هشت درصد .به احتمال صد درصد این یک سوال
فرضی نیست".
| 180ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"آره .بنابراین ".او سرفه می کند".اتفاق عجیبی افتاد .یادته که هنری واسه مراسم سال
نو اومد؟ یه جورایی ....من رو بوسید".
الکس آنقدر سریع مینشیند که تقریباً بوریتوش را روی زمین میاندازد".صبر کن،
صبر کن ...چرا فکر میکنی همجنس گراست؟ خودش بهت گفت؟"
"نه ،من فقط ...می دونی ".جوری اشاره میکند که انگار میخواهد روند فکری
معمولش را توصیف کند .که به اندازه مغز نورا نامفهوم است" .من الگوها و داده ها رو
نگاه میکنم و اونها نتیجه گیریهای منطقی رو تشکیل میدن .و اون فقط،
همجنسگراست .همیشه همجنسگرا بوده".
"چی؟"
"رفیق .تا حاال دیدیش؟ مگه دوست صمیمیت یا همچین چیزی نیست؟ واضحه که
همجنسگراست .واقعا نمیدونستی؟"
"من هم همینطور! اون چطور میتونه...چطور میتونه قبل از اینکه بهم بگه
همجنسگراست ببوسم؟"
نورا می گوید":آره ،چون شاهزاده ها اجازه ندارن همجنس گرا باشن ".گویی این
بدیهی ترین چیز در جهان است "فکرمیکنی چرا همیشه یکی داره ازشون عکس
میگیره؟"
الکس اجازه می دهد که برای نیم ثانیه این موضوع را هضم کند و به یاد می آورد که
قرار است در مورد دلهره مربوط به همجنسگرایی او صحبت کنند ،نه مال هنری" .باشه،
پس .صبر کن .یا مسیح .میشه برگردیم به قسمتی که اون من رو بوسید؟"
نورا میپرسد":از کی انقدر اُمل شدی؟ پارسال مجبورم کردی در مورد تمام جزئیات
ناخوشایند سکس دهانیت با اِمبر فارستر از دوره کارآموزی جون گوش بدم".
الکس در حالی که صورتش را پشت خم آرنجش پنهان می کند ،می گوید ":نکن".
| 182ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس میگوید ":واقعا امیدوارم بمیری .آره ،او بوسنده خوبی بود ،و زبون هم بود".
"دارم میرم".
نورا سرش را به عقب پرت می کند و غش غش میخندد ،و جدی الکس باید به فکر
پیدا کردن دوستانی دیگر باشد ".حاال خوشت اومد؟"
یک مکث.
شروع میکند" :چی ،اوم .فکر می کنی چه معنایی داره ...اگر خوشم اومده باشه؟"
نورا به او نگاه می کند" .اَه ،لعنتی .این رو هم نمی دونستی؟ لعنت .قصد نداشتم بهت
بگم .به نظرت وقتشه این مکالمه رو داشته باشیم؟"
نورا بوریتوش را روی میز میگذارد و انگشتانش را مثل وقتی که می خواهد یک کد
پیچیده بنویسد تکان میدهد .الکس ناگهان احساس میکند به خاطر توجه کامل نورا
عصبی شده".
نورا میگوید":بذار یه سری از مشاهداتم رو برات بگم .اولش مثل دراکو مالفوی بودی
که سالها روی هنری وسواس داشتی -وسط حرفم نپر -و از زمان عروسی سلطنتی،
شماره تلفنش رو گرفتی و واسه هماهنگی مراسم و اینا ازش استفاده نکردی ،اما در
عوض هر روز خدا بیست و چهارساعته باهاش الس زدی .دائماً پشت تلفن چشمات رو
گنده میکردی و اگر کسی ازت میپرسید به کی پیام میدی ،طوری رفتار میکردی
انگار حین تماشای پورن مچت رو گرفتن .برنامه خوابش رو میدونی ،اونم برنامه
خوابت رو میدونه ،و اگر یک روز باهاش حرف نزنی روحیت بدجور به هم میریزه.
تمام جشن سال نو رو اینطور سپری کردی که به کل آدمای سکسی که میخواستن مخ
واجد شرایط ترین مجرد آمریکا رو بزنن بیتوجهی کردی برای اینکه به معنای واقعی
کلمه ایستادن هنری کنار شیرینیها رو تماشا کنی .بعدش تو رو بوسید -با زبون! -و
تو خوشت اومد .بنابراین ،به طور عینی .نظر خودت چیه؟"
نورا اخم میکند ،به وضوح تسلیم می شود ،خوردن بوریتو خود را از سر می گیرد و
الکس می گوید" :نه ،باشه ،نگاه کن .می دونم که به طور عینی ،توی یک ماشین
حساب نموداری لعنتی ،به نظر شبیه یک کراش بزرگ خجالت آوره .ولی ،اَه،
نمیدونم! اون تا چند ماه پیش دشمن قسم خوردم بود و بعد ما با هم دوست شدیم،
حدس میزنم ،و حاال من رو بوسیده و نمیدونم ...چی هستیم".
الکس ادامه می دهد" :و تازه از لحاظ گرایش جنسی ،چی میشم؟"
چشمان نورا دوباره به او خیره می شود .میگوید":اوه ،فکرمیکردم همین االنش هم
فهمیدیم بای 36هستی .ببخشید ،اشتباه متوجه شدم؟ دوباره جلو پریدم؟ اشتباه از من بود.
سالم .دوست داری پیشم کاماوت کنی؟ دارم گوش میدم .سالم".
سرش را روی کوسنها میاندازد و میگوید ":لعنت .نیاز دارم یک نفر این رو بهم
بگه .خودت از کجا فهمیدی که هستی؟"
"نمیدونم ،مرد .سال اول دبیرستان بودم و به یک ممه دست زدم .خیلی عمیق نبود.
هیچکس قرار نیست در موردش نمایشنامه بنویسه".
36
مخفف بایسکشوال یا دوجنسگرا
| 185ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او در حالی که متفکرانه یک چیپس را می جود ،می گوید ":آره .حاال میخوای چیکار
کنی؟"
الکس می گوید" :من هیچ نظری ندارم .فعال که بدجوری پیچوندم ،بنابراین حدس
میزنم افتضاح بوده یا یک اشتباه احمقانه در مستی که ازش پشیمونه یا "...
نورا میگوید" :الکس .اون دوست داره .حاال هم ترسیده .تویی که باید تصمیم بگیری
در موردش چه احساسی داری و کاری درموردش بکنی .اون توی موقعیتی نیست که
کار دیگهای انجام بده".
الکس نمی داند چه چیز دیگری در مورد آن بگوید .چشمان نورا به یکی از صفحهها
برمی گردد ،جایی که اندرسون کوپر در حال باز کردن آخرین پوشش خبری نامزدهای
جمهوریخواه برای ریاست جمهوری است".
نورا میگوید":تقریب ًا بامزهاست که بقیه هنوز چقدر سخت تالش میکنن ".و در
سکوت فرو می روند.
کالس امروزش مرور اولین امتحان است و او دیر کرده است چون هنگام تمرین برای
سخنرانی خود برای رویداد مربوط به کمپینی که این آخر هفته در نبراسکای زهرماری
| 186ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
انجام می دهد زمان از دستش رفت ،از این همه مکان روی زمین خدا چرا نبراسکا .پنج
شنبه است ،و او مستقیماً از محل کار به سالن سخنرانی میرود ،و امتحانش سه شنبه
آینده است ،و حتما میافتد چون مرور را از دست داده.
کالس ،درس مسائل اخالقی در روابط بین الملل است .الکس واقعا باید از شرکت در
کالسهایی که به طور دردآوری با زندگیاش مرتبط است دست بردارد.
"مرسی ،عوضی".
الکس پشته مجالت زرد هفتگی را در بغل جون تشخیص میدهد ،و وقتی جون یکی
را به سمتش پرت میدهد واقعا دوست ندارد چیزی در مورد آن بداند.
| 187ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جون میگوید ":نسخه جدید مردم برای تو .خودت توی صفحه پونزدهم هستی.
دوست صمیمیت توی صفحه بیست و یک".
الکس مانند همیشه از باالی شانه انگشت وسطش را به جون نشان میدهد و عقبنشینی
میکند و وارد اتاقش میشود و با مجله روی کاناپه کنار در مینشیند.
صفحه پانزده تصویری است از او که تیم مطبوعاتی دو هفته پیش گرفت ،و دارد
درمورد داستان پشت تابلوی حیاط کلرمونت برای کنگره توضیح میدهد ،و در
کنار آن نوشته مختصری در مورد میزان وفاداری او به میراث خانوادگی است ،و
چرتوپرتهای دیگر.
سه عکس :اولی ،هنری بیرون در یک کافه در لندن ،در حال لبخند زدن هنگام نوشیدن
قهوه با یک زن بلوند ناشناس .دومی ،هنری که کمی از فوکس خارج شده ،دست دختر
را همینطور که پشت کافه ناپدید میشوند نگه داشته؛ سومی ،هنری ،درحالی که نصفه
و نیمه توسط یک درختچه پوشیده شده گوشه دهان دختر را میبوسد.
یک مقاله کوتاه به همراه چند عکس وجود دارد که اسم دختر را نشان میدهد ،امیلی
نمیدونم چیچی ،بازیگر .الکس قبالً به طور کلی عصبانی بود ،اما اکنون به طور
| 188ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
خاصی عصبانی است ،تمام خلق و خوی ریدمانش به جایی در صفحه که لبهای هنری
پوست کسی غیر از الکس را لمس میکند محدود میشود.
هنری فکر میکند چه خری است؟ چقدر لعنتی – چقدر مغرور ،چقدر غیردوستانه،
چقدر خودخواه باید باشید ،تا ماه ها وقت صرف کنید تا دوست کسی شوید ،بگذارید
تمام نقاط ضعف عجیب و غریبشان را به تو نشان دهند ،آنها را ببوسید ،کاری کنید
که همه چیز را زیر سوال ببرند ،هفته ها آنها را نادیده بگیرید و با شخص دیگری سر
قرار بروید و آن را در مطبوعات منتشر کنید؟ همه کسانی که تا به حال در کار تبلیغات
بودهاند میدانند که تنها چیزی به مجله مردم وارد میشود که می خواهید تمام دنیا
دربارهاش بدانند.
مجله را به پایین پرتاب میکند و بلند میشود و شروع به قدم زدن میکند .لعنت به
هنری .الکس هرگز نباید به آن جانور سلطنتی اعتماد میکرد .باید به حرف دلش گوش
میداد.
موضوع این است .موضوع این است که شک دارد ،فرای حس خشم اولیهاش ،هنری
واقعا قادر به انجام این کار باشد .اگر او هنری که در دوازده سالگی در یک مجله
نوجوان دید ،هنری که در المپیک با او خیلی سرد بود ،هنری که آرام آرام در طول
ماهها خود واقعیش را نشان داد ،و هنری که او را در سایه کاخ سفید بوسید در نظر
بگیرد ،و آنها را جمع کند ،نمیتواند این واقعه را درک کند.
| 189ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس مغز تاکتیکی دارد .مغز یک سیاستمدار .سریع کار می$کند و همینطور در
بسیاری از جهات به طور همزمان کار میکند .و در حال حاضر ،او دارد مثل یک پازل
فکرمیکند .الکس همیشه در فکر کردن خوب نیست :اگر خودت جای اون بودی؟
زندگیت چطور میبود؟ خودت چکار میکردی؟ در عوض ،او به این فکر میکند:
چگونه این تکههای پازل به هم متصل می شوند؟
الکس به آنچه نورا گفت فکر میکند " :فکرمیکنی چرا یکی همیشه داره ازشون
عکس میگیره؟"
و او به مراقبت هنری فکر میکند ،نحوی که به طور دقیقی خود را از دنیای اطرافش
جدا کرده ،تنشِ در گوشه دهانش .سپس فکر می کند :اگر یک شاهزاده وجود داشت،
و همجنسگرا بود ،و کسی را میبوسید ،و شاید هم برایش مهم بود ،آن شاهزاده ممکن
است مجبور شود خودش وارد ماجرا شود.
و در یک چرخش سریع فوقالعاده ،الکس دیگر فقط عصبانی نیست .غمگین نیز هست.
به سمت در برمیگردد و گوشیاش را از داخل جیبش بیرون میآورد ،و به قسمت
پیامها میرود .او نمی داند کدام انگیزه را دنبال کند و تقال میکند کلماتی پیدا کند
که بتواند به کسی بگوید و باعث بشود چیزی ،هر چیزی ،اتفاق بیفتد.
ناگهان به ذهنش خطور میکند :این روشی بسیار غیر استریت گونه برای واکنش به
دیدن دوست-دشمنی است که شخص دیگری را در مجله میبوسد.
| 190ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
خندهی کوچکی میکند و به سمت تختش میرود و در حال فکر روی لبه آن
مینشیند .در نظر دارد به نورا پیامک بدهد و بپرسد آیا الکس میتواند پیشش برود تا
باالخره به او بگوید جرقه الزم در او زده شده .در نظر دارد با رافائل لونا تماس بگیرد
و او را برای نوشیدن آبجو مالقات کند و از او بخواهد همهچیز را درمورد اولین سوء
استفاده های جنسی از او به عنوان یک همجنسگرای آنتی فاشیست نوجوان بگوید .و
به این فکر می کند که پایین برود و از امی در مورد انتقالیش و زنش و اینکه چگونه
می دانسته متفاوت است بپرسد.
اما در حال حاضر ،احساس میکند بهتر است به منبع اصلی برگردد و از کسی بپرسد
که وقتی پسری او را لمس کرده ،هر چه در چشمان الکس بوده دیده است.
یک مکث ،صدای صحبت های آرام و صدای ظرفها در پس زمینه به گوش
میرسد".میخوای بهم بگی چرا واقعا زنگ زدی الکس؟"
| 191ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او شروع می کند و متوقف میشود و دوباره تالش می کند ".این ممکنه عجیب به نظر
برسه .اما ،آم .توی دوران دبیرستان ،ما رابطه خاصی با هم داشتیم؟ متوجهش نشدم؟"
صدای تق تق در طرف دیگر تلفن شنیده می شود ،مانند انداختن چنگال روی بشقاب.
"واقعا واسه همین بهم زنگ زدی؟ با دوست پسرم سر ناهارم".
صدا خفه میشود و وقتی لیام دوباره صحبت میکند ،با شخص دیگری است " .الکسه.
آره خودش .نمی دونم ،عزیزم ".صدایش دوباره واضح برمی گردد" .سوالت دقیقا
چیه؟"
لیام به او میگوید":فکر نمیکنم بتونم به سوالت جواب بدم ".اگر او هنوز همانطوری
است که الکس به خاطر میآورد ،دارد یک دستش را از میان ته ریشش به قسمت
زیرین فکش میمالد .الکس با خود فکرمیکند که شاید خاطره واضح مثل روز روشن
او از ته ریش لیام به جای او به سوالش پاسخ میدهد.
لیام گفت" :ببین ،مرد .من نمی دونم چه نوع بحران جنسی رو در حال حاضر داری
تجربه میکنی ،چهار سال پیش مفید میبود ،اما ،خب .من نمی گم کاری که توی
| 192ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
دبیرستان اتجام دادیم باعث میشه گی 37یا بای یا هرچیز دیگهای باشی ،اما میتونم بهت
بگم که من همجنسگرام ،و حتی با اینکه اون زمان طوری رفتار می کردم که کاری که
ما انجام می دادیم همجنس گرایی نیست ،اتفاقا خیلی هم بود ".او آه می کشد" .کمک
کرد ،الکس؟ نوشیدنیم رسیده".
"خواهش میکنم".
صدای لیام آنقدر رنجور و خسته به نظر میرسد که الکس به دوران دبیرستان فکر
میکند ،جوری که لیام عادت داشت به او نگاه کند ،سکوت بین آنها از آن زمان ،و
خود را موظف می داند که اضافه کند" ،و ،آم .متاسفم؟"
37
مرد همجنسگرا
| 193ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
فصل ششم
بخشی از ترتیبات بعد از عروسی سلطنتی باقی مانده است :حضور هنری در یک شام
دولتی در اواخر ژانویه.
انگلستان یک نخست وزیر نسبتا جدید دارد و الن می خواهد او را مالقات کند .هنری
نیز می آید و به عنوان حسن نیت در عمارت می ماند.
الکس یقههای کتش را صاف میکند و مهمانان که وارد میشوند کنار جون و نورا
میایستد و در ورودی شمالی نزدیک به خط عکس منتظر می مانند .او آگاه است که
با نگرانی روی پاشنه های خود تکان می خورد اما نمیتواند خود را متوقف کند .نورا
پوزخندی میزند اما چیزی نمیگوید .او آن موضوع را مثل راز نگه داشته .الکس هنوز
برای گفتن به جون آماده نیست .گفتن به خواهرش برگشت ناپذیر است ،و او نمیتواند
این کار را انجام دهد تا زمانی که بفهمد وضعیتش دقیقا چیست.
کت و شلوارش مشکی ،صاف ،ظریف است .بینقص .الکس دوست دارد آن را پاره
کند.
چهرهاش محفوظ است ،سپس وقتی الکس را در سالن ورودی میبیند کامال تیره
میشود .قدمهایش سست میشود ،انگار در فکر فرار از تکلی است که الکس
میخواهد روی او پیاده کند.
زهرا روی شانه الکس هیس هیس می کند ":خیلی خب ،عکسها".
هنری مثل یک احمق می گوید" :اوه ".الکس از اینکه چقدر لهجه مسخره هنری را
دوست دارد متنفر است .او حتی به لهجه بریتانیایی عالقهمند نیست .او به لهجه بریتانیایی
هنری عالقه دارد.
الکس زیر لب می گوید" :هی ".لبخند ساختگی ،دست دادن ،چشمک زدن دوربین
ها" .از اینکه می بینم نمردی یا هیچ چیز دیگهای ،خوشحالم".
هنری میگوید" :آم" و به فهرست اصوات مصوتی که مجبور است از خودش نشان
دهد اضافه میشود .متاسفانه سکسی هم هست .بعد از این همه هفته ،استاندارد الکس
پایین آمده.
الکس میگوید":ما باید صحبت کنیم ".اما زهرا از نظر فیزیکی آنها را به سمت یک
حالت دوستانه هل میدهد ،و عکس های بیشتری وجود دارد تا زمانی که الکس با
| 195ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری چطور جرات میکند که شبیه به پسر جیمز باند لعنتی که واقعا هست به خانه
الکس بیاید ،با نخست وزیر شراب قرمز بنوشد ،و طوری رفتار کند که انگار با زبان
الکس را نبوسیده و او را به مدت یک ماه نپیچانده است.
او میگوید" :نورا" و در حالی که جون در حال چت کردن با یک بازیگر از فیلم دکتر
هو است به سمت او خم میشود .شب دارد به پایان خود نزدیک میشود ،و صبر الکس
تمام شده" .میتونی هنری رو از میزش دور کنی؟"
نگاهی کج به او می اندازد .میپرسد" :یک طرح شیطانی برای اغوا کردنه؟ اگر
اینطوره ،آره".
| 196ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او میگوید":مطمئناً ،آره ،همینه ".و بلند می شود و به سمت دیوار عقب اتاق میرود،
جایی که سرویس مخفی مستقر است.
الکس به آرامی میگوید ":امی ".و مچ دست امی را می گیرد .امی حرکتی سریع و
نصفه و نیمه میکند ،به وضوح با عکسالعمل ذاتی خود مبارزه می کند" .به کمکت
نیاز دارم".
"نه ،نه ،عیسی مسیح ".الکس آب دهانش را قورت میدهد" .اینطور نیست .من و پرنس
هنری باید تنها باشیم".
" اگر الزم باشه باهاش صحبت کنی ،میتونم تا بیرون همراهیتون کنم ،اما اول تیم
امنیتیش باید تایید کنه".
الکس می گوید" :نه ".دستی روی صورتش می کشد و به عقب نگاه می کند تا مطمئن
شود هنری همان جاست و میبیند که نورا با خشم با او صحبت میکند".باید تنها
باشیم".
| 197ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
تغییر حالتی کوچکی از چهره امی عبور می کند" .بهترین جایی که میتونم اجازه بدم
اتاق قرمزه .38دورتر از این ممنوعه".
الکس دوباره از روی شانه خود به درهای بلند روبه روی اتاغ غذاخوری ایالتی نگاه
میکند .اتاق قرمز آن طرف خالی و منتظر نوشیدنیهای بعد از شام است.
"پنج دقیق"...
"خوبه".
روی پاشنه خود میچرخد و به سمت ظرف تزئینی شکالتها میرود ،جایی که نورا
ظاهرا هنری را با وعده شیرینی گول زده .خودش را بین آنها جا میدهد.
او می گوید":سالم ".نورا لبخند می زند .دهان هنری باز می ماند" .ببخشید مزاحم شدم.
مهمه ،اوم بین المللی .روابط .این چیزا ".و آرنج هنری را می گیرد و او را دنبال خود
میکشد.
الکس میگوید ":دهنت رو ببند ".و سریع او را از میزها دور میکند ،جایی که مردم
در آن بیش از حد مشغول اختالط و گوش دادن به موسیقی هستند که متوجه شوند
الکس وارث تاج و تخت را از اتاق غذاخوری بیرون میبرد.
38
یکی از سه اتاق پذیرایی کاخ سفید
| 198ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
امی در را به اندازه ای باز می کند که اجازه دهد آنها وارد شوند و الکس هنری را با
خود به اتاق قرمز میکشد.
الکس به آرامی میگوید" :خفه شو ،صدات رو ببر ،خدای من ".و اگر در حال حاضر
مشتاق نابود کردن چهره ابلهانه خشمگین هنری با دهانش نبود ،این کار را با مشت انجام
میداد.
او روی انفجار آدرنالینی که پاهایش را روی قالیچه عتیقه باال میبرد ،کراوات هنری
دور مشتش پیچیده میشود و برق در چشمان هنری تمرکز کرده .الکس به نزدیکترین
دیوار میرسد ،هنری را به آن می فشارد و لبانشان را به هم میفشارد.
هنری آنقدر شوکه است که نمی تواند پاسخ دهد ،دهانش به آرامی باز می شود که
بیشتر نشانه شگفتی است تا دعوت و برای لحظه ای وحشتناک الکس فکر می کند همه
چیز را اشتباه محاسبه کرده است ،اما بعد هنری او را می بوسد ،و این همه چیز است.
این احساس به خوبی -بهتر از چیزی است که به یاد میآورد ،و او نمی تواند به خاطر
| 199ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بیاورد که چرا آنها در تمام مدت این کار را انجام نداده اند ،چرا به مدت بسی طوالنی
بدون اینکه کاری در مورد آن کنند مثل خروس جنگی بودهاند.
هنری می گوید" :صبر کن ".و جدا میشود .عقب می کشد تا به الکس نگاه کند،
چشمانش وحشی ،دهانش قرمز روشن است ،و الکس اگر نگران نبود که مقامات
بلندپایه اتاق کناری صدای او را بشنوند فریاد میکشید.
"ما باید"...
"چی؟"
"یعنی ،آم ،بهتر نیست ،نمیدونم ،آرومتر پیش بریم؟" انقدر از حرف خودش خجالت
کشیده که یک چشمش بسته میشود" .اول شام بخوریم یا"...
"فکر نکن".
الکس در یک حرکت دیوانه وار شمعدان را از روی میز جفتشان کنار میزند و هنری
را روی آن هل می دهد تا پشت به -الکس به باال نگاه می کند و تقریباً خندهی
| 200ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
دیوانهواری میکند -پرتره الکساندر همیلتون بنشیند .پاهای هنری به راحتی باز
میشوند و الکس بین آنها جمع می شود و سر هنری را به داخل یک بوسه داغ دیگر
میکشد.
اکنون واقعا در جنب و جوش هستند و لباس های یکدیگر را خراب می کنند ،لب
هنری بین دندان های الکس گیر کرده است ،وقتی سر هنری به عقب میرود و به تصویر
میکوبد قاب پرتره جا به جا میشود .سر الکس در گلوی هنری است ،و او جایی بین
عصبیت و سرگیجه ،در فاصله بین سالها نفرت قسم خورده و چیز دیگری که او
مشکوک است همیشه وجود داشته گرفتار شده است .بسیار داغ است ،و او احساس
میکند دیوانه شده از درون آتش گرفته.
هنری به همان اندازه که به دست می آورد می دهد و یک زانو را به پشت ران الکس
برای تکهگاه میچسباند ،حساسیت های ظریف سلطنتی در هیچ کجای برش
دندانهایش نیست .الکس مدتی است فهمیده هنری چیزی که فکرمیکرد نیست ،اما
حس کردن آن از نزدیک چیز دیگری است ،سوزش آرام در او ،آن شخص محصور
در زیر روکش بینقص که تقال میکند و هل میدهد و می خواهد.
الکس دستش را روی ران هنری میاندازد و نبض الکتریکی را احساس میکند ،پارچه
نرم بر روی ماهیچه سخت .الکس پای هنری را به باال میکشد ،و دست هنری روی
دستش کوبیده میشود و ناخن هایش را در دست الکس فرو میکند.
آنها یخ می زنند ،الکس دوباره روی پاشنههای خود پایین میآید .کمر هنری یک
فشار کوچک به سمت او می دهد ،غیر ارادی ،سوپرایزکننده و الکس ناسزا میگوید.
می گوید":مردم قراره بیان اینجا ".در حالی که شمعدان را باال می برد و دوباره روی
میز میگذارد ،سعی می کند با صورت سقوط نکند .هنری اکنون ایستاده و لرزان به
نظر میآید ،پیراهنش گشاد و موهایش به هم ریخته .الکس وحشت کرده جلو میرود
و آن را درست میکند" .لعنت ،شبیه – لعنت".
هنری با پشت پیراهنش ور میرود ،چشمانش گشاد شده و شروع به زمزمه کردن «خدا
ملکه را حفظ کند» زیر لب میکند.
"چیکار می کنی؟"
یا "مسیح ،دارم درستش میکنم" -او با حرکاتی ناخوشایند به جلوی شلوارش اشاره
میکند –" برو دیگه".
الکس می گوید" :باشه ،پس .آره .بنابراین این کاریه که میکنیم .بقیه شب رو صد متر
ازم دور بمون ،وگرنه کاری میکنم که جلوی خیلی آدم مهم عمیقاً پشیمون بشم".
"خیلی خب"...
الکس میگوید":و بعدش" و کراوات هنری را دوباره چنگ میزند و دهانش را تا
یک سانتی دهان هنری می کشد .او صدای قورت دادن هنری را می شنود .می خواهد
صدا را در گلویش دنبال کند" .و بعدش ساعت یازده میای به اتاق خواب شرقی طبقه
دوم ،و من قراره کارهای خیلی بدی باهات بکنم ،و اگر دوباره بپیچونیم ،میذارمت
توی یک لیست پرواز ممنوع زهرماری .فهمیدی؟"
هنری صدایی را که سعی میکند از دهانش خارج شود قورت میدهد و با صدایی
خشدار میگوید":کامال".
الکس جدی است .خب ،الکس احتماال عقلش را از دست داده است.
به محض اینکه به اتاقش برگشت کت و کراواتش را روی پشتی صندلی انداخت و دو
دکمه اول پیراهنش را باز کرد .دستانش در موهایش پیچ خورده است.
الکس مطمئن نیست که لباس دیگری را درآورد یا خیر .او در مورد کد لباس برای
دعوت کردن دشمن قسم خوردهتان که تبدیل به دوست صمیمی قالبی شده به اتاقتان
برای داشتن رابطه جنسی مطمئن نیست ،به خصوص زمانی که اتاق در کاخ سفید است،
و به خصوص زمانی که آن شخص یک پسر است ،و به خصوص زمانی که آن پسر
شاهزاده انگلستان است.
اتاق کم نور است -یک المپ تکی ،در گوشه ای کنار کاناپه ،رنگ آبی عمیق
دیوارهای خنثی را میشوید .الکس همه فایلهای کمپین را از تخت تا میز کار جا به
جا و روتختی را صاف کرده است .او به شومینه باستانی نگاه میکند ،جزئیات کنده
کاری شده قاب تقریباً به اندازه خود کشور قدیمی است و ممکن است کاخ کنزینگتون
نباشد ،اما به نظر خوب است.
خدایا ،اگر ارواح پدران بنیانگذار امشب در اطراف کاخ سفید در حال چرخیدن باشند،
واقعا قرار است رنج بکشند.
الکس سعی میکند در مورد بعد از آن زیاد فکر نکند .او ممکن است تجربه در کاربرد
عملی نداشته باشد ،اما تحقیق کرده است .نمودارهایی دارد .می تواند این کار را انجام
دهد.
او واقعاً واقعا میخواهد این کار را انجام دهد .به همین میزان اطمینان دارد.
| 204ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
چشمانش را می بندد ،با نوک انگشتانش روی سطح خنک میزش مینشیند ،لبههای
کوچک و نرم کاغذها آنجاست .ذهن او به طرف هنری کشیده میشود ،خطوط صاف
کت و شلوارش ،طوری که وقتی الکس را بوسید نفسش به گونههای الکس برخورد
کرد .معده اش حرکات آکروباتیک شرم آوری انجام میدهد که الکس قصد دارد
هرگز در مورد آن به کسی چیزی بگوید.
او به خود یادآوری می کند که حتی نسبت به آن پسر احساسی ندارد .واقعا.
الکس آنجا می ایستد و به آرامی نفسش را بیرون می دهد و به هنری نگاه می کند.
مطمئن نیست که هرگز به خودش اجازه می دهد فقط نگاه کند.
هنری قد بلند و جذاب است ،نیمی از خانواده سلطنتی ،نیمی ستاره سینما ،شراب قرمز
روی لب هایش ماندگار شده .او کت و کراواتش را نیاورده و آستینهای پیراهنش تا
آرنجهایش باال رفته است .در گوشه چشمانش عصبی به نظر می رسد ،اما با یک طرف
دهان صورتیاش به الکس لبخند می زند .میگوید":ببخشید زود آومدم".
هنری می گوید":یک مامور سرویس مخفی خیلی کمک کرد .فکرکنم اسمش امی
بود؟"
لبخند هنری تمام صورتش را می گیرد ،نه لبخند مخصوص دوربینش ،بلکه لبخندی که
ژولیده و بدون محافظ و مسری است .هنری نوک انگشتانش را در پشت آرنج الکس
قالب میکند و الکس با پای برهنه بین کفشهای هنری او را دنبال میکند .نفس هنری
روی لبهای الکس پخش میشود ،بینیهایشان مماس میشود ،و وقتی باالخره متصل
میشوند ،به آن لبخند می زند.
هنری در را پشت سرشان می بندد و قفل میکند و یک دستش را باال میکشد و پشت
گردن الکس میگذارد .اکنون چیز متفاوتی در مورد نحوه بوسیدن او وجود دارد –
شمرده و حسابشده است .نرم است .الکس مطمئن نیست چرا ،یا با آن چه کند.
او هنری را با تاب خوردن کمرش نزدیک میکند و بدنهایشان به هم فشرده میشود.
الکس متقابالً میبوسد ،اما اجازه میدهد هنری او را هر طور میخواهد ببوسد ،که در
حال حاضر دقیق ًا همانطوری است که انتظار داشت پرنس چارمینگ در وهله اول ببوسد:
شیرین و عمیق و انگار در طلوع آفتاب در یک دشت لعنتی ایستادهاند .او عمال میتواند
باد را در موهایش احساس کند .مسخره است.
هنری بوسه را قطع میکند و می گوید" :چطور میخوای این کار رو بکنی؟"
| 206ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
و الکس ناگهان به یاد می آورد که این یک وضعیت طلوع خورشید در دشت نیست.
او هنری را از یقه شلش می گیرد ،کمی هل میدهد و میگوید ":برو روی مبل".
نفس هنری بند می آید و این کار را انجام میدهد .الکس حرکت می کند تا باالی او
بایستد ،به آن دهان صورتی مالیم نگاه میکند .او احساس میکند در یک پرتگاه بسیار
بلند ،بسیار خطرناک ایستاده ،بدون اینکه قصد دور شدن داشته باشد .هنری به الکس
نگاه می کند ،منتظر و گرسنه است.
الکس طوری ایستاده که زانوهایش ،زانوهای هنری را دربربگیرد ،میگوید ":چند هفته
پیچوندیم ".خم می شود و یک دستش را پشت کاناپه میگذارد و با دیگری فرورفتگی
آسیب پذیر گلوی هنری را لمس میکند " .با یه دختر قرار گذاشتی".
الکس از او میپرسد":پس چرا این کار رو کردی؟" او به سمت گردن هنری خم
میشود ،لب هایش را روی پوست حساس پشت گوشش می کشد .او فکرمیکند هنری
احتماال نفس خود را حبس کرده.
| 207ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری میگوید":چون من ....من امیدوار بودم که نکشیم .من ...شک کرده بودم شاید
تو هم من رو بخوای ".وقتی الکس به آرامی کنار گردنش را گاز می گیرد کمی هیس
میکند" .یا فکر میکردم ،تا اینکه تو رو با نورا دیدم و بعدش ...حسودیم شد ...و مست
بودم و احمقی بودم که از متنظربودن واسه اینکه جواب خودش پیدا بشه خسته شده
بود".
هنری ناگهان حرکت میکند و الکس را با هر دو دست از تعادل خارج می کند و در
آغوش خود میاندازد ،چشمهایش میدرخشد ،و با صدایی آهسته و کشنده که الکس
قبالً هرگز از او نشنیده بود میگوید ":آره ،اوسکول ،انقدر واسه خواستنت صبر کردم
که نمیذارم یه ثانیه کوفتی دیگه اذیتم کنی".
هنری کمر الکس را می گیرد و او را نزدیک می کند ،بنابراین الکس درست در دامان
هنری قرار گرفته ،و او اکنون به سختی میبوسد ،بیشتر شبیه به اتاق قرمز ،با دندان .این
نباید انقدر عالی باشد -مطلق ًا منطقی نیست -اما اینطور است .چیزی در مورد دوتایشان
وجود دارد ،طوری که در دماهای مختلف مشتعل می شوند ،انرژی دیوانهوار الکس و
اطمینان دردناک هنری.
الکس در آغوش هنری فرو میرود و هنگام برخورد با هنری که در حال حاضر نیمه
سخت زیر اوست نالهای میکند ،و فحش هنری در پاسخ در دهان الکس خفه میشود.
بوسهها درهم می شوند ،سپس ،فوری و بی رحمانه ،و الکس در کشش و لغزش و فشار،
| 208ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
و طعم شیرین لب های هنری گم می شود .او دستهایش را در موهای هنری فرو
میکند ،و نرم است دقیقا مثل وقتی عکس هنری را در مجله جون دنبال میکرد ،باشکوه
و ضخیم زیر انگشتانش .هنری زیر لمس ذوب می شود ،دستانش را دور کمر الکس
حلقه میکند و او را در آنجا نگه می دارد .الکس جایی نمیرود.
الکس هنری را می بوسد تا زمانی که احساس کند نمی تواند نفس بکشد ،تا زمانی که
احساس کند انگار قرار است نام و عنوان هردویشان را فراموش کند ،تا زمانی که آنها
فقط دو نفر در هم پیچیده شده در یک اتاق تاریک و درحال انجام اشتباهی زیبا،
حماسهای و غیرقابل توقف باشند.
او موفق می شود دو دکمه بعدی پیراهنش را باز کند قبل از اینکه هنری از پشت آن را
بگیرد و آن را از باالی سرش بیرون بکشد .الکس سعی میکند از چابکی ساده دستان
هنری حیرت نکند ،سعی می کند به پیانو کالسیک فکر نکند یا چقدر سالهای سریع
و روان چوگان ،هنری را این شکلی کرده.
هنری میگوید":صبرکن" و الکس به نشانه اعتراض ناله میکند اما هنری عقب میکشد
و نوک انگشتانش را روی لبهای الکس میگذارد تا او را ساکت کند".من روی"...
صدایش شروع میشود و قطع میشود ،و انگار دارد تصمیم میگیرد که دوباره از گفته
خود خجالت نکشد .خودش را جمع می کند ،قبل از اینکه چانه اش را به طور سرکش
باال بیاورد انگشتش را روی گونه الکس میگذارد".روی تخت میخوامت".
| 209ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس کامال ساکت و بی حرکت می ماند و به چشمان هنری و سوال در چشمانش نگاه
می کند :حاال که واقعیه میخوای جلوش رو بگیری؟
الکس در حالی که وزنش را تغییر می دهد تا قبل از اینکه بلند شود برای بار آخر هنری
را اذیت کند ،می گوید" :خب ،یاال اعلیحضرت".
الکس روی تخت میرود و به عقب میلغزد تا خودش را با آرنج کنار بالش نگه دارد،
هنری را تماشا میکند که کفش هایش را درمیآورد و حالش سر جا میآید .او در
نور المپ دگرگون شده به نظر می رسد مانند خدای عیاشی ،طالیی رنگ با موهایی به
هم ریخته و چشمانی خمار .الکس به خودش اجازه می دهد خیره شود؛ ماهیچه شالقی
زیر پوستش ،الغر و بلند است .نقطهای درست در شیب کمر و زیر دنده هایش به طرز
غیرممکنی نرم به نظر می رسد و الکس ممکن است بمیرد اگر نتواند در پنج ثانیه آینده
دست خود را در آن منحنی کوچک قرار دهد.
در یک لحظه شفافیت ناگهانی و واضح ،او نمی تواند باور کند که موقعی فکرکرده
استریت است.
بدن هنری با وزنی گرم و ثابت روی او می نشیند ،یکی از رانهایش بین پاهای الکس
میلغزد و دستهایش روی بالشها حایل میشود ،و الکس نقاط تماس را مانند یک
شوک ثابت در شانه ها ،باسن و مرکز سینه اش احساس میکند.
یکی از دستان هنری به باالی شکمش میلغزد و میایستد ،با کلید نقره ای قدیمی روی
زنجیری که روی جناغش قرار داشت مواجه شده.
"این چیه؟"
الکس با بی حوصلگی پوف می کند .او میگوید" :کلید خونه مامانم توی تگزاس".
و دستش دوباره به موهای هنری میپیچد" .وقتی اومدم اینجا پوشیدمش .حدس میزنم
فکر میکردم بهم یادآوری میکنه که از کجا اومدم یا همچین چیزی – مگه بهت
نگفتم دست بجنبون؟"
هنری به چشمان او نگاه می کند ،زبانش بند آمده و الکس او را برای بوسه ای همه
جانبه دیگر به پایین میکشد ،و هنری به طور کامل او را دربرمیگیرد و او را به تخت
فشار میدهد .دست دیگر الکس همان شیب دور کمر هنری را پیدا میکند ،و صدای
لذت ناشی از حس آن زیر کف دستش را می بلعد .او هرگز اینگونه بوسیده نشده
است ،گویی این احساس می تواند تمام بدنش را در خود فرو ببرد ،بدن هنری پایین
میآید و هر سانت او را می پوشاند .الکس دهانش را از دهان هنری به سمت گردنش
حرکت می دهد و نقطه زیر گوشش را می بوسد و میبوسد و دندان هایش را برهنه
می کند .الکس می داند که احتماالً اثری از خود بر جای خواهد گذاشت ،که خالف
| 211ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
قانون شماره یک رابطههای مخفیانه برای فرزندان سیاسی و احتماالً خانوادههای سلطنتی
است .او اهمیتی نمی دهد.
الکس احساس میکند که هنری کمربند شلوارش را پیدا کرده ،دکمه ،زیپ ،کش
لباس زیرش ،و بعد همه چیز خیلی مه آلود ،خیلی سریع پیش میرود.
الکس چشمانش را باز می کند و میبیند که هنری دستش را موقرانه تا دهان شاهانه
برازندهاش باال آورده تا بر روی آن تف کند.
الکس می گوید" :اوه خدای من" و هنری در حالی که لبخندی کجکی میزند به
کارش برمیگردد".لعنت ".بدن الکس حرکت می کند ،دهانش کلمات را بیرون
میریزد " .باورم نمیشه ...خدایا ،تو غیرقابل تحملترین حرومزاده روی کره زمینی،
میدونستی که -لعنت –خیلی رو مخی ،بدترینی -تو "...
هنری میگوید ":تا حاال شده خفه خون بگیری؟ عجب فکی داری".
و وقتی الکس دوباره نگاه میکند ،هنری را میبیند که مجذوب او شده و با چشمانی
روشن و خندان او را تماشا میکند .او تماس چشمی و ریتم خود را همزمان حفظ
میکند ،و الکس قبال اشتباه می کرد ،هنری کسی است که الکس را میکشد ،نه
برعکس.
الکس در حالی که مشتش را در روتختی گره می کند می گوید :صبر کن ".و هنری
بالفاصله دست نگه میدارد".منظورم اینه که آره ،مشخصا ،اوه خدای من ،اما دوست
| 212ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
دارم اگر به این کار ادامه میدی" -نفس الکس حبس می شود " -این که ،قبل از
اینکه این کار رو بکنیم ...میخوام برهنه ببینمت".
الکس جایشان را عوض میکند و شلوارش را با لگد پایین میآورد تا اینکه فقط لباس
زیرش را که روی پایین باسنش آویزان شده بر تن دارد و از طول بدن هنری باال میرود،
و چهرهاش را تماشا میکند که مضطرب و مشتاق است.
الکس این کار را انجام می دهد و یکی از دست های هنری به سمت پایین می لغزد و
یکی از رانهای الکس را باال میآورد تا بدنهای آنها دوباره درست در نقطه سخت
بین آنها به هم برسند ،و هر دو ناله می کنند .الکس با سرگیجه فکر میکند که انگار
نزدیک به پنج سال عشقبازی کردهاند و دیگر کافی است.
الکس لبهایش را به سمت سینه هنری پایین میبرد و ضربان قلب هنری را با فهمیدن
چیزی که الکس قصد آن را دارد زیر دهانش احساس میکند .ضربان قلب خودش هم
احتماال از ریتم افتاده.
| 213ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس زیاد متوجه وقایع اطرافش نیست ،اما این خوب است چون تقریباً منطقه
راحتیاش محسوب میشود .او زیر دندههای هنری ،شکم و ناحیه کشیده شده پوست
باالی بند کمرش را میبوسد.
الکس شروع می کند" :من ،آم .تا حاال این کار رو نکردم".
الکس در حالی که کمر هنری را می کشد ،می گوید« :نه ،می خوام .فقط اگه افتضاح
شد بهم بگو".
هنری دوباره الل شده و انگار نمی تواند شانس لعنتیاش را باور کند" .باشه .البته".
الکس هنری را با پای برهنه در آشپزخانه کاخ کنزینگتون تصور میکند و تکه کوچکی
از آسیب پذیری که خیلی زود از او دید ،و در مورد هنری االن ،در رختخوابش ،پهن
و برهنه و ناکامل هیجانزده است .این واقعه بعد از این همه ماجرا واقعا عجیب است،
اما به طور معجزه آسایی ،دارد رخ میدهد.
به هر حال ،اگر الکس به روشی پیش رودکه بدن هنری پاسخ می دهد ،روشی که دست
هنری در موهایش فرو میرود و در فرهایش مشت میشود ،حدس میزند که برای
اولین تجربه نتیجه خوب باشد .او به طول بدن هنری نگاه میکند و با تماس چشمی
سوزان ،و لب قرمزی که بین دندانهای سفید گرفتار شده مواجه میشود .هنری سرش
| 214ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
را روی بالش میاندازد و چیزی شبیه «مژه های لعنتی» ناله میکند .الکس شاید اندکی
در حیرت این است که هنری چگونه با شنیدن صدای شیرین و باکالس او که تا سقف
کفر و ناسزا میگوید از روی تشک به سمت باال قوس برمیدارد .الکس بسیار مشتاق
است هنری را بیتاب ببیند و به او اجازه می دهد که هر چیزی که نیاز دارد باشد در
حالی که با الکس پشت یک در قفل شده تنها است.
الکس شگفتزده میشود از اینکه خود را تا دهان هنری میکشد و با ولع او را میبوسد.
او با دخترانی بوده که دوست نداشتند آنها را ببوسد و دخترانی که اهمیتی نمیدادند،
اما هنری براساس روشی عمیق و جامع که او را می بوسد بسیار آن را دوست دارد .به
ذهنش خطور میکند که درباره خودشیفتگی نظر بدهد ،اما در عوض...
الکس بین بوسهها میگوید":افتضاح نیست؟" و سرش را روی بالش کنار سر هنری
میگذارد تا نفسی بگیرد.
هنری با لبخند پاسخ می دهد" :خیلی هم راضیکننده است ".و با طمع الکس را در
مقابل سینه اش قرار میدهد ،گویی می خواهد همه او را به یکباره لمس کند .دستهای
هنری روی پشتش بزرگ و فک او تیز و با ته ریش یک روز طوالنی زبر است،
شانههایش به اندازه ای پهن است که وقتی خودشان را میچرخاند و الکس را به تشک
می چسباند او را بپوشاند .هیچ چیز آن شبیه به هر چیزی که قبالً احساس کرده نیست،
اما به همان اندازه خوب است ،شاید بهتر.
| 215ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری یک بار دیگر او را پرخاشگرانه می بوسد ،به نوعی با اعتماد به نفسی که از هنری
بعید است .جدیت درهم وبرهم و تمرکز خشن ،نه یک شاهزاده وظیفه شناس بلکه یک
پسر بیست و چند ساله دیگر که از انجام کاری که دوست دارد ،کاری که در آن
مهارت دارد لذت میبرد .و او در آن خوب است .الکس یک یادداشت ذهنی مینویسد
تا بفهمد کدام نجیبزاده همجنسگرا و ناشناس همه اینها را به هنری آموخته و یک
سبد میوه برای او بفرستد.
وقتی کارش تمام میود ،یک بوسه چسبناک در چین پای الکس جایی که آن را روی
شانهاش انداخته بود میزند و موفق میشود مودبانه وا رود ،و الکس می خواهد هنری
را با موهایش باال بکشد ،اما بدنش بدون استخوان و ویران شده .او سعادتمند و مرده
است .در آسمانها سر میکند ،فقط یک جفت چشم دارد که در مه دوپامین 39شناور
است.
39
هورمون لذت و رضایت
| 216ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
تشک جابهجا میشود و هنری به سمت بالشها حرکت میکند و صورتش در حفره
گلوی الکس میافتد .الکس صدای مبهمی از تایید در می آورد ،و دستانش دور کمر
ال
هنری می چرخند ،اما برای انجام کارهای دیگر درمانده است .او مطمئن است که قب ً
خیلی کلمات بشستری ،درواقع به بیش از یک زبان میدانست ،اما به نظر نمیرسد
هیچکدامشان را به یاد بیاورد.
هنری زمزمه می کند" هوم" ،نوک بینیاش به بینی الکس چسبیده است" .اگر
میدونستم که این تمام چیزیه که برای ساکت کردنت الزمه ،خیلی وقت پیش انجامش
میدادم".
الکس با یک شاهکار قدرت هرکولی ،دو کلمه را احضار می کند" :گوه بخور".
از دور ،از میان مهای که به آرامی پاک می شود ،از میان بوسه ای آشفته ،الکس میداند
که از خط قرمر عبور کرده ،اینجا در این اتاق که تقریباً به قدمت کشوری است که در
آن است .او در دهان هنری میخندد ،فوراً درگیر پرتره دراماتیک ذهنی خودش
میشود که دوتایشان را با رنگ روغن نقاشی کردهاند ،نمادهای جوان ملتهایشان،
برهنه و خیس در نور المپ می درخشند .الکس آرزو می کند که هنری میتوانست
آن را ببیند ،آنوقت با خود فکرمیکند که آیا هنری این تصویر را خنده دار مییابد یا
نه.
| 217ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری روی پشتش می غلتد .الکس می خواهد او دنبال کند و به پهلویش بچسبد ،اما
همانجا میماند و از چند سانت دورتر تماشا میکند .الکس می تواند ماهیچهای را در
فک هنری ببیند که خم می شود.
الکس با لولیدن یک سانت نزدیکتر میشود .او میگوید":خوش گذشت .من دوست
داشتم .به تو هم خوش گذشت ،درسته؟"
او با لحنی که جرقه تنبلی را به ستون فقرات الکس میفرستد ،میگوید ":قطعاً".
الکس میگوید":باشه ،خوبه .بنابراین ،میتونیم دوباره انجامش بدیم ،هر موقع که
بخوای".و پشت بند انگشتانش را روی شانه هنری می کشد" .و میدونی این کار چیزی
رو بین ما تغییر نمیده ،درسته؟ ما هنوز ...هر چی هستیم که قبال بودیم ،فقط می دونی.
سکس میکنیم".
الکس با بیحالی بحث را عوض میکند":پس فکر کنم باید بهت بگم که
بایسکشوالم".
| 218ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس به لبخند کوچکش نگاه میکند ،طوری که گوشه های چشمانش را چروک
میاندازد و خیلی عمدا آن را نمی بوسد.
بخشی از مغز او مدام به این موضوع گیر میدهد که چقدر عجیب ،و به طرز عجیبی
فوق العاده است ،دیدن هنری به این شکل ،از هرجهت باز و برهنه .از روی بالش به
سمت الکس خم می شود و یک بوسه آرام روی دهان الکس میکارد و الکس احساس
می کند که نوک انگشتانش مثل پر روی فکش مینشیند .لمس آنقدر مالیم است که
باید یک بار دیگر به خود یادآوری کند که بیش از حد اهمیت ندهد.
هنری می گوید ":آه".او از الکس فاصله می گیرد و برمی گردد ،دوباره به سقف نگاه
می کند مانند مردی که از یک خدای خشمگین توبه میخواهد".حق با توعه".
الکس پیشنهاد میکند" :اگر بخوای میتونی واسه یک دور دیگه هم بمونی".
| 219ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری سرفه می کند ،دستی به موهایش می مالد" .فکرکنم بهتره به اتاقم برگردم".
الکس به خودش می گوید این بهترین راه است؛ هیچ کس در مورد اینکه رابطهشان
دقیقا چیست فکر اشتباه نمیکند .آنها قرار نیست تمام شب را کنار هم بخوابند یا در
آغوش همدیگر بیدار شوند یا با هم صبحانه بخورند .تجارب جنسی رضایتبخش
متقابل یک رابطه را ایجاد نمیکند.
حتی اگر او این را میخواست ،میلیونها دلیل وجود دارد که هرگز به نتیجهای
نمیرسد.
الکس چشمانش را در حدقه میچرخاند" .به خاطر خدا مرد ،همین چند دقیقه پیش
آلتم تو دهنت بود .میتونی بهم یک بوسه شب بخیر بدی".
هنری با دهان باز و ناباور به او نگاه می کند ،و سرش را به عقب می اندازد و می خندد،
و فقط اوست ،مرد پولدار حوصلهسربر ،عصبی ،شیرین ،بی خوابی که مدام برای الکس
| 220ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
عکس های سگش را میفرستد و چیزی در جای خود جای می گیرد .خم می شود و
الکس را به شدت می بوسد و بعد لبخند می زند و می رود.
این زودتر از آن چیزی است که هر یک از آنها انتظار داشتند -فقط دو هفته پس از
شام دولتی ،دو هفته ای که می خواست هنری دوباره در اسرع وقت زیر او باشد و آن
را مدام در پیامکهایش یادآوری میکرد .جون جوری مدام به او نگاه میکند انگار
که الکس قرار است گوشی خود را در رودخانه پوتومک بیندازد.
هنری پشت تلفن میگوید":آخر این هفته یک مسابقه چوگان خیریه خصوصی
داخل "...مکث می کند و احتماالً به برنامهای که شان به او داده مراجعه کرده.
گرینویچ ،کانکتیکاته؟ هر صندلی 10000دالره ،اما میتونم تو رو به لیست اضافه
کنم".
الکس تقریباً قهوهاش را در سرتاسر ورودی جنوبی میریزد .امی به او خیره می شود.
"عیسی مسیح .پیشنهاد کثیفیه ،پول رو واسه چی جمع میکنید ،عینک یک چشمی
واسه نوزادها؟" او دهانی گوشی با دستش میپوشاند".زهرا کجاست؟ باید برنامهام رو
برای این آخر هفته خالی کنم ”.دستش را برمیدارد".ببین ،سعی میکنم بیام ،اما االن
واقعاً سرم شلوغه".
| 221ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جون آن شب در چارچوب اتاقش میپرسد":صبرکن ببینم ،زهرا گفت این آخر هفته
واسه جمعآوری کمک مالی نیستی چون به مسابقه چوگان توی کانکتیکات میری؟"
و تقریباً یک فنجان قهوه دیگر از دستان الکس لیز میخورد.
الکس به او میگوید":گوش کن ،من دارم سعی میکنم افکار عمومی رو فریب بدم".
الکس سریع دروغ میگوید":خانواده سلطنتی می خواهد من اونجا باشم!" جون متقاعد
نشده به نظر می رسد و او را با ظاهری ترک میکند که اگر الکس در حال حاضر به
چیزهایی که دهان هنری نیست بیشتر اهمیت میداد ممکن بود درموردش نگران شود.
این گونه بود که در روز پنجشنبه سر از باشگاه چوگان گرینویچ در میآورد ،متعجب
است که خودش را در چه جهنمی گرفتار کرده است .زن مقابلش کالهی با یک کبوتر
تاکسیدرمی شده روی آن بر سر دارد .الکراس دبیرستان او را برای این نوع رویداد
ورزشی آماده نکرده است.
هنری سوار بر اسب چیز جدیدی نیست .هنری با تجهیزات کامل چوگان -کاله ایمنی،
بازوبند چوگان که درست روی برآمدگی عضله دوسر بازوی او بسته شده ،شلوار سفید
محکمی که در چکمههای چرمی بلند قرار گرفته ،زانوبند چرمی بسته شده ،دستکش
| 222ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
های چرمی -آشناست .الکس قبال آن را دیده است .به طور قطع ،باید خسته کننده
باشد .نباید به هیچ وجه هر چیز درونی ،نفسانی یا بدنی را در الکس تحریک کند.
اما هنری اسب خود را در سراسر میدان با قدرت رانهای خود میتازاند ،باسنش که به
شدت در زین میجهد ،طوری که ماهیچههای بازوهایش در هنگام تاب خوردن کشیده
و خم می شوند ،طوری که به نظر میرسد و چیزهایی که پوشیده است فراتر از انتظار
است.
الکس عرق می کند .در کانکتیکات فوریه است و الکس زیر کتش عرق کرده است.
بدتر از همه ،هنری مشکلی ندارد .الکس تظاهر نمیکند که به قوانین بازی اهمیت
میدهد ،اما تحریک شدن اولیه او همیشه چالشبرانگیز بوده .نگاه کردن به چکمههای
هنری که برای قدرت بیشتر در رکاب فرو میروند خاطره ساق پای برهنه زیرش را،
پاهای برهنهای که به همان اندازه محکم روی تشک کاشته شده تداعی میکند.
رانهای هنری به همین ترتیب باز می شوند ،اما الکس بین آنهاست .عرق از پیشانی
هنری روی گلویش چکه میکند .فقط ،اوه ...خب ،دقیقا این شکلی.
او آن را...خدایا ،بعد از این همه ماه نادیده گرفتن آن ،الکس آن را دوباره میخواهد،
االن ،همین االن.
مسابقه پس از چند دور جهنمی به پایان می رسد و الکس احساس می کند اگر دستش
به زودی به هنری نرسد ،بیهوش می شود یا جیغ می زند ،انگار تنها فکر ممکن در
| 223ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جهان ،بدن هنری و صورت برافروخته هنری است و هر مولکول دیگری در جهان
ناراحتکننده است.
امی وقتی به انتهای صندلیها می رسند به چشمان الکس خیره میشود و می گوید ":از
این قیافه خوشم نمیاد .به نظر ...عرق کردی".
امی به طور خنثی به الکس می گوید":از نشست خودت با هیئت انگلیسی لذت ببر" ،و
الکس خدا را به خاطر الزام عدم افشاسازی کارکنان شکر میکند.
او به سمت اصطبل میرود ،بدنش به خاطر آگاهی ثابت از این واقعیت که بدن هنری
به تدریج به بدنش نزدیک تر میشود به لرزش افتاده.
پاهای بلند و الغر ،لکه های چمن روی شلوار تازه و تنگ ،چرا این ورزش باید انقدر
تنفرآور باشد آن هم وقتی که هنری در انجام آن بسیار خوب به نظر میرسد .
"اُه ،لعنت".
| 224ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او به سختی جلوی خود را می گیرد تا مثل موشک به سمت هنری که مقابلش در گوشه
اصطبل ایستاده نرود.
"اوه سالم".
آنها آنجا ایستاده اند و به یکدیگر خیره شده اند ،پانزده روز از وقتی که هنری رو به
سقف اتاق خواب الکس فحش میدهد گذشته و نمی داند چه کار کند .هنری هنوز
لباس کامل مسابقات چوگان را بر تن دارد ،دستکش و همه چیز ،و الکس نمی تواند
تصمیم بگیرد که آیا او خشنود است یا می خواهد با چوب چوگان مغزش را از جا
دربیاورد .دسته چوگان؟ گرز چوگان؟ پتک ...چوگان؟ این ورزش مضحک است.
"تو اینجایی".
الکس از روی شانهاش نگاه می کند ".توی موقعیت ساعت سه 40دوربین هست".
هنری شانه هایش را صاف می کند ،می گوید":درسته ".موهایش به هم ریخته و کمی
مرطوب ،گونههایش همچنان از تقالی زیاد رنگی است .وقتی جلوی دوربینها بروند،
40
نوعی جهتگویی نظامی که ساعت سه سمت راست را نشان میدهد.
| 225ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
قرار است مقل یک آپولوی 41لعنتی به نظر برسد .الکس لبخند می زند و می داند که
آنها می فروشند.
هنری به او نگاه میکند ،به ده ها میلیونر و افراداجتماعی که دور و برش میچرخند هم
نگاه میکند و دوباره به الکس خیره میشود" .االن؟"
"چهار ساعت و نیم تو ماشین بودم تا برسم اینجا و یک ساعت دیگه باید برگردم
دیسی ،بنابراین نمی دونم انتظار داری دقیقا چه وقت دیگه بهم نشونش بدی".
قلب هنری ضربان می زند ،چشمانش دوباره به سمت دوربین ها سوسو میزند اما بعد
لبخند مصنوعیاش را برلب میزند و میخندد ،و با دست به شانه الکس میزند" .اوه،
آره .درسته .از این طرف".
پاشنه چکمهاش را میچرخاند و راه را در پشت اصطبل نشان میدهد ،به سمت یک در
میپیچد و الکس دنبالش میکند .اتاق کوچک و بدون پنجره متصل به اصطبل ،معطر
با جالی چرم و از کف تا سقف با چوب رنگآمیزی شده است ،زین های سنگین،
تجهیزات سواری ،و افسارها کنار دیوار قرار دارند.
41
خدای خورشید
| 226ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس وقتی هنری در پشتش حرکت میکند با صدای بلند فکر میکند".سیاهچال
مخصوص سکس سفیدپوستهای پولدار؟" هنری شالق ضخیم بند چرمی را از قالب
روی دیوار برمیدارد و الکس تقریباً بیهوش میشود.
هنری هول هولکی میگوید":چی؟" و او را دور می زند تا درها را ببند .هنری با چهره
ای شیرین و باورنکردنی برمی گردد" .بهش میگن اتاق تجهیزات".
الکس کتش را رها می کند و سه قدم سریع به سمت او می رود .میگوید":واقعا برام
مهم نیست ".و یقه احمقانه لباس چوگان احمقانه هنری را میگیرد و دهان احمقانهاش
را می بوسد.
این یک بوسه خوب ،محکم و داغ است ،و الکس نمی تواند تصمیم بگیرد که کجا
دست هایش را بگذارد چون میخواهد آنها را به یکباره همه جا بگذارد.
او با عصبانیت ناله میکند و هنری را با شانه به عقب هل می دهد و با انزجار از باال تا
پایین به او خیره میشود.
"باید "...عقب میرود و پایش را روی نیمکتی در همان نزدیکی میگذارد ،حرکت
میکند تا زانوبندهایش را باز کند.
الکس میگوید":چی؟ نه ،البته نه ،همینجور بذارشون ".هنری یخ می زند ،هنرمندانه با
ران های خود را از هم جدا و یک زانو باال ایستاده ،پارچه به بدنش فشار می آورد.
| 227ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"اوه خدای من ،چی کار می کنی؟ من حتی نمی تونم بهت نگاه کنم ".هنری اخم
میکند" .نه عیسی مسیح ،منظورم این بود که من از دستت عصبانیم ".هنری با احتیاط
چکمهاش را دوباره روی زمین میگذارد .الکس می خواهد بمیرد" .فقط بیا اینجا.
لعنت".
"گیج شدم".
الکس که عمیقاً برای چیزی که حتما در زندگی قبلی انجام داده رنج میبرد،
میگوید":خودمم .گوش کن ،نمیدونم چرا ،اما همه این چیز - "...او به تمام حضور
فیزیکی هنری اشاره می کند".داره جذبم میکنه ،پس فقط نیاز دارم "...بدون هیچ
مقدمه دیگری ،زانو میزند و شروع به باز کردن کمربند هنری میکند و بست های
شلوارش را میکشد.
همه اینها هنوز برای الکس بسیار جدید است ،اما دنبال کردن آنچه در چند ساعت
گذشته با جزئیات مفصل در ذهنش پخش میده زیاد دشوار نیست .وقتی به باال نگاه
میکند ،چهره هنری برافروخته و متحیر است و لبهایش از هم باز شده .نگاه کردن به
او تقریب ًا دردآور است که با تمرکز ورزشکارانه به الکس خیره شده و همه لباس های
| 228ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
اشرافیاش را درآورده .او الکس را تماشا میکند ،چشمانش تیره و مه آلود است و
الکس نیز او را نگاه میکند ،هر عصب در هر دو بدن به یک نقطه محدود شده است.
سریع و کثیف است و هنری در حال ناسزا گفتن است که هنوز هم به طور خلع سالح
کنندهای سکسی است ،اما این بار گاه و بیگاه کلمات ستایشآمیزی نیز میگوید ،که
به نوعی حتی سکسیتر است .الکس آماده شنیدن «خوبه» با لهجه باکینگهامی بینقص
هنری نیست ،یا برای اینکه چرم در برخورد با گونهاش چه حس لوکسی دارد ،یا انگشت
شست دستکشی که گوشه دهانش را نوازش میکند.
به محض اینکه هنری کارش تمام شد ،الکس را روی نیمکت می آورد.
الکس که نابود شده و پیشانیاش روی شانه هنری قرار گرفته ،می گوید ":هنوز از
دستت عصبانیم".
الکس با کشاندن هنری به یک بوسه عمیق و طوالنی حرفش را فراموش میکند ،و یک
بوسه دیگر ،و آنها آنقدر همدیگر را می بوسند که تصمیم می گیرد آن را نشمرد یا
به آن فکر نکند.
آنها به آرامی بیرون می روند و هنری شانه الکس را پشت در نزدیک جایی که ماشین
منتظر است لمس میکند ،و کف دستش را به کت پشمش و گره ماهیچه الکس فشار
میدهد.
| 229ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"اون خراب شده؟" با چشمک می گوید "نه اگر دست خودم باشه".
هنری می گوید" :اوی ".االن دارد لبخند میزند" .این بی احترامی به سلطنته ،یعنی.
نافرمانی .من مردها رو واسه جرمهای کمتر از این توی سیاهچال میاندازم".
الکس می چرخد و به سمت ماشین می رود و دستش را در هوا می گیرد ".هی ،من رو
با اوقات خوبی که داشتم تهدید نکن".
پاریس؟
7:32بعدازظهر 20/3//3از اَ ABCD@ECLARE45.COMبه هنری
اعلیحضرت شاهزاده هنری نمیدونم چی چی ،مجبورم نکن عنوان واقعیت رو یاد بگیرم .این آخر هفته
واسه جمع آوری کمک های مالی حفاظت از جنگلهای بارانی میای پاریس؟
الکس
اولین پسر مستعمره سابق شما
موضوع :پاریس؟
از هنری 2:14 20/4/3 HWAES@KENSINGTONEMAIL.COMبامداد
به اَ
| 230ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
عنوان :پاریس؟
موضوع :پاریس؟
به اَ
الکس ،پسر اول مسئولیت ناپذیر :چوب سلطنتی به طور رسمی با عنوان «عصا» شناخته میشه.
من به یک اجالس توی آلمان فرستاده شدم تا طوری رفتار کنم که انگار چیزی در مورد نیروی بادی
میدونم .در وهله اول ،پیرمردهای ریقو آلمانی برام سخنرانی کردن و برای عکس با توربینهای بادی
ژست گرفتم .سلطنت تصمیم گرفته که ما به انرژی تجدید پذیر اهمیت می دهیم ،ظاهراً یا حداقل چیزیه
که میخواهیم به نظر برسه .چرت و پرت محض.
پینوشت :من خودم مهمون جمع آوری کمک مالیم ،بهم گفتی کسل کننده؟
با احترام،
اعلیحضرت سلطنتی که بهش برخورده
عنوان :پاریس
عنوان :پاریس؟
از هنری 2:37 20/4/3 HWAES@KENSINGTONEMAIL.COMبامداد
به اَ
الکس ،پسر اول ایمیلهای زمان نامناسبی که در جلسات صبحگاهی هستم :داری واسه سکس بهم نخ
میدی؟
با احترام،
مخالف خوشتیپ سلطنتی
عنوان :پاریس؟
عنوان :پاریس؟
| 233ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
فصل هفتم
الکس خیلی مست است و دهان هنری بسیار نرم است و همه چیز آنقدر فرانسوی است
که فراموش می کند هنری را به هتل خود بازگرداند .الکس فراموش می کند که آنها
شب را کنار هم نمیگذرانند .بنابراین ،این اتفاق میافتد.
او متوجه می شود که هنری جنین وار به پهلو می خوابد و ستون فقراتش در نقاط
کوچک تیزی بیرون میزند که اگر دستتان دراز کنید و آن را لمس کنید در واقع نرم
است ،البته باید آنها را با احتیاط لمس کنید تا هنری را بیدار نکنید زیرا او برای یک
| 235ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بار هم که شده واقعا خوابیده است .در صبح سرویس اتاق نان باگت و تارتهای
چسبناک پر از زردآلوهای چرب و یک نسخه از مجله لوموند که الکس هنری را وادار
میکند با صدای بلند ترجمه کند به اتاق میآورد.
الکس به طور مبهم به یاد می آورد که به خود گفته بود آنها قرار نیست همچین
کارهایی بکنند .در حال حاضر همه چیز کمی مبهم است.
وقتی هنری میرود ،الکس یادداشت کنار تخت را پیدا میکند :پنیرفروشی نیکول
برثلمی .هنری قبل از ترک رابطه مخفیانهشان آدرس یک مغازه پنیر فروشی پاریسی را
برای الکس گذاشته .الکس باید اعتراف کند :هنری یک نجیبزاده واقعی است.
بعداً ،زهرا تصویری از یک مقاله بازفید درباره «بهترین برومنس در جهانِ» او با هنری
برایش میفرستد .شامل چند عکس است :شام دولتی ،چند عکس از آنها در حال
لبخندزدن بیرون از اصطبل در گرینویچ ،عکسی دیگر برگرفته از توییتر یک دختر
فرانسوی از الکس که در حالی که هنری کار بطری شراب بین آنها را تمام میکند به
پشتی صندلی خود پشت یک میز کوچک کافه تکیه داده است.
الکس حدس میزند که اینطوری میخواهند این کار را انجام دهند -دنیا اینطور
فکرمیکند که آنها دوستان صمیمی هم هستند ،و آنها به بازی کردن این نقش ادامه
میدهند.
| 236ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او به طور عینی میداند که باید سرعتش را کم کند .این رابطه فقط فیزیکی است .اما
پرنس چارمینگ بینقص صبور وقتی به اوج میرسد می خندد و در ساعات عجیب
شب به الکس پیام میدهد :تو دیوونه ،کینه توز ،و یه هیوالی بی دین و ایمونی ،و من میخوام تا
وقتی یادت میره چطور حرف بزنی ببوسمت .و الکس به نوعی عاشق آن است.
الکس تصمیم میگیرد زیاد به آن فکر نکند .معموالً آنها فقط چند بار در سال
مسیرشان به هم میخورد؛ که به یک برنامهریزی خالقانه و کمی شیرینزبانی برای تیم
های مربوطه خود نیاز دارد تا وقتی که بدنشان اقتضا میکند همدیگر را ببینند .حداقل
بهانه روابط عمومی بین المللی را در آستین دارند.
به نظر می رسد تولدشان کمتر از سه هفته فاصله دارد ،یعنی از اول ماه مارس ،هنری
بیست و سه ساله و الکس بیست و یک ساله میشود( .جون می گوید":میدونستم واسه
برج حوته .)".42الکس از قضا یک ماموریت برای ثبت نام رأی دهندگان در دانشگاه
نیویورک در پایان مارس دارد ،و وقتی در مورد آن به هنری پیامک میفرستد ،پاسخ
سریعی پانزده دقیقه بعد دریافت میکند :بازدید از نیویورک رو واسهکارهای خیریه مجددا واسه این
هفته برنامه ریزی کردم .وقتی اومدم اونجا آماده تولد و شیطونیا هستم.
هنگامی که در مراسم مقابل یکدیگر قرار میگیرند عکاسان به راحتی قابل مشاهده
هستند ،بنابراین آنها دست میدهند و الکس از پشت لبخند بزرگ جلوی دوربینش
میگوید" :تنها میخوامت ،همین االن".
42
دوازدهمین نشانه زودیاک که عالمت آن دو ماهی است که افراد متولد ماه مارس عالمت این برج را دارند.
| 237ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
آنها در ایاالت متحده بیشتر مراقب خود هستند و یکی یکی به اتاق هتل میروند-
هنری از در پشتی در کنار دو محافظ قد بلند و بعد ًا الکس با کش که لبخند می زند و
میداند ولی چیزی نمیگوید.
مقدار زیادی شامپاین و بوسیدن و خامه از یک کاپ کیک تولد که هنری به طرز
عجیبی آماده کرده و به اطراف دهان الکس ،سینه هنری ،گلوی الکس و بین باسن
هنری آغشته کرده وجود دارد.
آنها قرار نیست تا هفتههای دیگر همدیگر را ببینند و بعد از مقدار زیادی سر به سر
گذاشتن و شاید کمی التماس ،الکس هنری را متقاعد می کند که اسنپ چت را دانلود
کند .هنری بیشتر عکسهای کامالً پوشیده می فرستد که الکس را در کالسهایش به
عرق کردن میاندازد :یک عکس جلوی آینه ،شلوار چوگان سفید آغشته به گِل ،کت
و شلوار شیک .در یک پنجشنبه ،هنری عکسی ازخودش در یک قایق بادبانی درحالی
که خورشید روی شانههای برهنهاش میدرخشد و به دوربین لبخند میزند برای الکس
میفرستد و قلب الکس آنقدر عجیب میشودکه مجبور است یک دقیق کامل سرش
را بین دستانش بگذارد.
بین همه اینها ،آنها در مورد کار انتخاباتی الکس ،پروژه های خیریه هنری ،و
مراسمات هردویشان صحبت میکنند .آنها در مورد این صحبت میکنند که پز اکنون
خود را کامالً عاشق جون می داند و نیمی از وقتش با هنری را با شیدایی درباره جون
حرف میزند یا به او التماس می کند از الکس بپرسید که آیا جون گل ها را دوست
دارد (بله) یا پرندگان عجیب و غریب (برای نگاهکردن نه نگهداری) یا جواهرات به
شکل صورت خودش (نه).
روزهای زیادی هست که هنری از شنیدن خبری از الکس خوشحال می شود و با حس
شوخ طبعی سریع و جذابی که نشان دهنده تشنگی برای همراهی الکس است پاسخ
میدهد و افکار در سر الکس در هم تنیده میشوند .اما گاهی اوقات ،روحیه تاریک،
شوخ طبعی غیرعادی کنایهای و حالت عجیب و غریب و شکنندهای او را فراگرفته.
هنری ساعت ها یا روزها کنار میکشد و الکس این را به عنوان زمان اندوه ،حمالت
کوچک افسردگی یا زمان های «بیش از حد تحمل» در نظر میگیرد .هنری کامال از
آن روزها متنفر است .الکس آرزو میکند کاش میتوانست کمک کند ،اما زیاد از
این بابت ناراحت نیست .او به همان اندازه به خلق و خوی غمگین هنری و طوری که
از خودشان فاصله میگیرد عالقه دارد.
او همچنین دریافته است که رفتار آرام هنری با دست گذاشتن روی نقطه درست
کمرنگ میشود .الکس دوست دارد چیزهایی را مطرح کند که می داند هنری را به
راه میاندازد ،از جمله:
| 239ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری در روز سهشنبه با جوش و خروش از پشت تلفن می گوید" :گوش کن .به چپمه
جوانا چی میگه ،مثل روز روشنه که ریموس جان لوپین همجنس گراست و حتی یک
کلمه هم برخالف این قبول نمیکنم".
الکس می گوید" :باشه .باید بگم که باهات موافقم ،اما بیشتر بگو".
هنری وارد یک سخنرانی طوالنی می شود که آدم را از نفس میاندازد و الکس با
سرگرمی و کمی متحیر گوش میدهد ،در حالی که هنری به سمت هدفش پیش
میرود ":فقط فکر میکنم ،به عنوان شاهزاده این کشور زهرماری ،وقتی نوبت به نقاط
عطف فرهنگی مثبت بریتانیا میرسه ،خوب میشه اگه مردم اقلیت خودمون رو از
صورت مسئله پاک نکنیم .باید اضافه کنم مردم زندگی فردی مرکوری یا التون جان یا
همین بووی که تو خیابان اوکلی توی دهه هفتاد تو با جَگِر میخوابید سانسور میکنن.
حقیقت یک چیز دیگهاست".
این کار دیگری است که هنری انجام میدهد ،آنچه میخواند یا تماشا میکند یا گوش
می دهد تجزیه و تحلیل میکند که الکس را با این واقعیت مواجه میکند که هنری هم
مدرک ادبیات انگلیسی دارد و هم عالقه شخصی به پیشینه همجنس گرایان کشور
خانواده اش .الکس همیشه پیشینه آمریکایی همجنسگرایی کشورش را میشناخت –
باالخره سیاست پدر و مادرش بخشی از آن بوده است – اما فقط زمانی که خودش
شخصا درگیر آن شد مانند هنری شروع به فهمیدن آن کرد.
| 240ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس االن درک میکند زمانی که اولین بار در مورد استون وال 43خواند چه چیزی
در سینهاش متورم شد ،چرا از تصمیم دیوان عالی در سال 44 2015قلبش به درد آمد.
او در اوقات فراغت خود حریصانه شروع به خواندن میکند :والت ویتمن ،قوانین
ایلینوی ،1961شورش شب سفید ،پاریس در حال سوختن .او عکسی را باالی میز
کارش سنجاق کرده است ،مردی در یک رالی در دهه 80با ژاکتی که پشتش نوشته
است :اگر از ایدز بمیرم-دفن پیکرم را فراموش کن-فقط بدنم را روی
پله های سازمان غذا و دارو رها کن.
چشمان جون یک روز که سرزده به دفتر میآید تا با الکس ناهار بخور به آن میافتد،
و همان نگاه عجیبی که صبح روز بعدِ از اینکه هنری به اتاق الکس رفت هنگام خوردن
قهوه داشت به او میاندازد .اما چیزی نمیگوید ،هنگام خوردن سوشی در مورد
جدیدترین پروژه خود صحبت میکند ،این که قرار است تمام مجالت خود را برای
یک سرگذشتنامه کنارهم جمع کند .الکس با خود فکرمیکند آیا چیزی از این
مسائل به آن وارد میشود .شاید اگر به زودی به جون بگوید .باید هرچه زودتر به او
بگوید.
عجیب است که رابطهاش با هنری باعث میشود بخش بزرگی از خودش را درک
کند ،اما واقعا اینطور است .وقتی در افکار دستان هنری ،بند انگشتان مربعی و انگشتان
ظریفش غرق میشود ،با خود فکرمیکند که چگونه قبالً هرگز آن را متوجه نشده
43
شورشهای استون وال رشتهای از برخوردهای خشونتآمیز بین پلیس و فعاالن حقوق همجنسگرایان بود
44
با تصمیم دیوان عالی آمریکا ازدواج همجنسگرایان قانونی شد
| 241ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
است .وقتی هنری را در مراسم برلین میبیند ،و آن کشش گرانشی را احساس میکند،
آن را تا پشت یک لیموزین تعقیب میکند و مچ هنری را با کروات خودش به تخت
خواب هتل میبندد ،خودش را بهتر می شناسد.
وقتی دو روز بعد برای یک جلسه توجیهی هفتگی حاضر می شود ،زهرا فکش را با
یک دست میگیرد و سرش را میچرخاند و از نزدیکتر به کنار گردنش نگاه
میکند".این کبودیه؟"
زهرا میگوید":من شبیه احمقام ،الکس؟ کی کبودت کرده ،و چرا مجبورش نکردی
قرارداد عدم افشاسازی امضا کنه؟"
او می گوید":وای خدای من" چون واقع ًا زهرا نیاز نیست در مورد افشای جزئیات
ناخوشایند نگران هنری باشد" .اگر به یک قرارداد عدم افشاسازی نیاز داشتم ،بهت
میگفتم .شل بگیر".
او می گوید ":نگام کن .من تو رو از زمانی که هنوز به خودت میشاشیدی میشناسم.
به نظرت نمیفهمم ِکی داری بهم دروغ میگی؟" یک ناخن تیز و الکزده را به سینه
الکس می کوبد".هرکی که کبودت کرده ،به نفعته که داخل لیست دخترایی باشه که
| 242ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
اجازه داری توی دوره انتخابات باهاشون دیده بشی ،که به محض اینکه از جلوی چشمم
دور شدی دوباره برات ایمیل میکنم شاید که گمش کرده باشی".
او ادامه می دهد ":و محض یادآوری ،اسم خودم رو عوض میکنم اگه بذارم یه شیرین
کاری احمقانه انجام بدی که باعث بشه مادرت ،اولین رئیس جمهور زنمون ،اولین
رئیس جمهوری بشه که بعد از اون جورج بوش وامونده انتخابات مجدد رو میبازه.
فهمیدی؟ اگه مجبور بشم تا سال دیگه تو اتاقت حبست میکنم ،و میتونی با دود
امتحانای آشغال پایان ترمت رو بدی .آلتت رو داخل پات منگنه میکنم اگه باعث میشه
توی شلوار لعنتیت بمونه".
او با حرفهای گری مالیمی به یادداشت های خود باز می گردد ،گویی همین چند لحظه
پیش جان الکس را تهدید نکرده است .پشت سر او ،الکس می تواند جون را پشت میز
سر جایش ببیند که کامالً آگاه است الکس دروغ می گوید.
***
الکس تکرار می کند" :فامیلی ".بعد از ظهر است و بیرون عمارت طوفانی است ،و او
به پشت در وسط سوالریوم است و روی پیش نویس برنامههای کمپین کار میکند .
"اون چیزی که من دو تا ازش دارم .از فامیلی پدرت استفاده میکنی؟ هنری فاکس؟
خیلی مسخره است .یا رتبه سلطنتی باالتره؟ پس از فامیلی مادرت استفاده میکنی؟"
او صدای تکان خوردن چیزی را پشت تلفن می شنود و فکر میکند که آیا هنری در
تخت خواب است .آنها چند هفته است که نتوانسته اند یکدیگر را ببینند ،بنابراین ذهن
الکس سریع تصویر را ارائه می دهد.
هنری میگوید ":فامیلی رسمیمون مانتکریستن-ویندزوره .دو اسمیه ،مثل مال شما.
بنابراین اسم کاملم میشه ...هنری جورج ادوارد جیمز فاکس-مانتکریستن-ویندزور.
"واقعا".
"الکساندر از روی پدر بنیانگذار ،45گابریل 46از روی حامی قدیس دیپلمات ها".
45
الکساندر همیلتون یکی از پنج رهبری که جنگ استقالل آمریکا از پادشاهی بریتانیای کبیر را رهبری کردند.
46
همون جبرئیل که اعتقاد دارن فرشته حامی دیپلماتهاست
| 244ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"آره ،شانس نداشتم .اسم خواهرم رو به خاطر جزیره کاتالینا و جون کارتر کش
کاتالینا جون گذاشتن ،اما تمام آرزو و امیدهای آیندشون رو روی اسم من پیاده
کردن".
هنری اشاره می کند ":من اسم هر دو پادشاه همجنس گرا رو گرفتم .اسم تو با امید و
آرزو همراه بوده".
الکس می خندد و پرونده هایش را برای کمپین دور میاندازد .او امشب به سراغشان
نمیرود".سه تا فامیلی خیلی بدجنسیه".
هنری آه می کشد ".توی مدرسه ،همهمون از فامیلی ولز استفاده میکردیم .با این حال
توی نیرو هوایی به فیلیپ ستوان ویندزور میگن".
الکس می گوید":شاید .اسمش رو کنجکاوی تاریخی بذار ".جز این که حقیقت به
کشش جزئی صدای هنری و تردیدی که الکس تمام هفته قبل داشته نزدیکتر است.
"صحبت از کنجکاوی تاریخی شد ،یک واقعیت جالب اینجا هست :من توی اتاقی
نشستم که نانسی ریگان وقتی متوجه شد رونالد ریگان مورد اصابت گلوله قرار گرفته
داخلش بود".
| 245ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"خدای بزرگ".
"و همچنین جایی که آلت مکار پیر به خانوادهاش گفت که قراره استعفا بده".
" نیکسون! گوش کن ،تو داری هرچیزی که اجداد گوشتتلخ این کشور براش
جنگیدن نابود میکنی .حداقل باید تاریخ اولیه آمریکا رو بدونی".
هنری می گوید":فکرنکنم گوشتتلخ کلمه درستی باشه .مطمئنم اینجا به کار نمیره".
الکس به نشانه موافقت هومی زمزمه میکند و اجازه میدهد ریتم شوخی فرونشیند .او
به آنطرف اتاق نگاه میکند ،پنجره هایی که یک زمان فقط پرده های نازک اتاق
خواب برای خانواده تَفت در شب های گرم بودند ،گوشهای که آیزنهاور عادت داشت
در آنجا ورق بازی کند اما اکنون با مجموعه کتاب های کمیک قدیمی لئو پر شده
است .معنی پنهان زیر سطح .الکس همیشه به دنبال این چیزها بوده است.
الکس چیزی نمی گوید ،و اجازه می دهد که سکوت تا قبل از اینکه آن را قطع کند
مانند نخی میانشان کشیده شود" .میدونی ،این رابطهای که داریم...تو هم میتونی یک
چیزایی بهم بگی .من همیشه خدا دارم برات حرف میزنم .مسائل سیاسی و مسائل
مدرسه و چیزهای معمولی خانواده .می دونم که الگوی ارتباط عادی انسانی نیستم .اما
میدونی".
مکثی دیگر.
هنری میگوید":من ...از نظر تاریخی توی صحبت کردن درباره چیزها عالی نیستم".
"خب ،من از نظر تاریخی توی سکس عالی نبودم ،اما ما همه باید یاد بگیریم و رشد
کنیم دلبندم".
" نبودی؟"
الکس رنجیده خاطر میشود ":هی .داری میگی هنوزم توش خوب نیستم؟"
هنری میگوید" :نه ،نه ،منظورم این نبود ".و الکس میتواند لبخند کوچک در
صدایش را بشنود ".میدونی اولین بارمون ....خب .حداقل هیجانانگیز بود".
الکس اشاره می کند ":نگاه کن ،همینه .همین االن این رو بهم گفتی .میتونی چیزهای
دیگه هم بهم بگی".
روی شکمش غلت می زند ،فکر می کند و خیلی عمداً می گوید" :عزیزم".
جدیدا این عزیزم گفتنها متداول شده است .الکس میداند که واقعا متداول شده است.
او چندبار لغزیده و به طور تصادفی آن را چند بار گفته است ،و هر بار ،هنری به طور
مثبتی ذوب می شود و الکس وانمود می کند که متوجه نمی شود ،اما بازی کثیفی راه
انداخته است.
صدای خش خش آهسته بازدم در سراسر خط شنیده می شود ،مانند خروج هوا از طریق
شکاف پنجره.
او با خود فکرمیکند که هنری باالخره کی شروع به صحبت در مورد خانواده سلطنتی
خواهد کرد .او غیر مستقیم به سختگیر بودن فیلیپ یا مخالفت مادربزرگش اشاره
میکند ،و به همان اندازه که الکس از جون نام می برد ،از بئا یاد می کند ،اما الکس
میداند که چیزهای بیشتری در این مورد وجود دارد .الکس نمیتواند بگوید چه زمانی
| 248ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
متوجه این قضیه شد ،درست مثل اینکه نمی داند چه زمانی شروع به اهمیت دادن به
خلق و خوی هنری کرد.
هنری تلخ ترین خندهاش را میکند" .خب ،دیلی میل همیشه به بازتاب مسائل کثیفمون
عالقه داشت .اونها سالها پیش یک اسم مستعار به خواهرم دادن«.پرنسس پودری».
هنری آه می کشد".خب ،یک نفر تونست تیم امنیتی رو دور بزنه و « پرنسس پودری»
رو روی در ماشین بئا اسپری کنه".
"بئا؟" هنری می خندد ،این بار کمی صادقانه تر" .نه ،اون معموالً به این چیزها اهمیت
نمی ده .حالش خوبه .بیشتر از اینکه کسی تیم امنیتی رو دور زده ترسیده .مامانبزرگ
کل تیم امنیتی رو اخراج کرد .ولی ...نمیدونم".
| 249ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"اما تو اهمیت میدی چون با اینکه برادر کوچیکهای میخوای ازش محافظت کنی".
"من ...آره".
"این احساس رو درک میکنم .تابستون پارسال توی لوالپالوزا میخواستم بزنم فک
یک پسره رو بیارم پایین چون سعی کرد به باسن جون دست بزنه".
"اما نکردی؟"
الکس توضیح می دهد" :جون خودش قبل من میلک شیکش رو روش ریخته بود".
الکس کمی شانه باال میاندازد ،و میداند هنری نمیتواند آن را ببیند".و بعدش امی با
تفنگ الکتریکی بهش شلیک کرد .بوی میلک شیک توت فرنگی سوخته روی یک
پسر عرقکرده چیز عجیبیه".
الکس می گوید" :اوه ".او مطمئن نیست که چه طور دیگری دیگری پاسخ دهد ،و به
سراغ ذخیره ذهنیاش از ابهامات سیاسی میرود و همه آنها را بالینی و غیر قابل تحمل
مییابد.
هنری ،با کمی هراس ،ادامه میدهد" :میدونی ،بئا همیشه دوست داشت ساز بزنه.
فکرکنم مامان و بابا وقتی داشت بزرگ میشد خیلی براش جونی میچل میذاشتن.
خودش کالس گیتار می خواست؛ مامانبزرگ ویولن میخواست چون مناسبتر بود.
بئا اجازه داشت هر دو رو یادبگیره ،اما توی رشته ویولن کالسیک به دانشگاه رفت .به
هر حال ،سال آخر دانشگاهش ،بابا فوت کرد .همهچیز خیلی ...سریع اتفاق افتاد.
یکدفعه رفت".
هنری با صدایی خشن می گوید":آره .همهمون یکم قاط زدیم .فیلیپ باید مرد خانواده
می شد ،و من یک عوضی تمام عیار بودم ،و مامان اتاقش رو ترک نمیکرد .بئا دیگه
به هیچ چیز اهمیت نمیداد .من داشتم دانشگاه رو شروع میکردم که مال اون تموم
شد ،و فیلیپ رفته بود به بازدید افغانستان ،و اون هر شب خدا با بچه ژیگولیهای لندن
بیرون میرفت تا توی نمایشهای زیرزمینی گیتار اجرا کنه و خلوار خلوارکوکائین
بکشه .روزنامه ها عاشقش شدن".
هنری میگوید ":مشکلی نیست ".صدایش خنثی شده انگار که چانه اش را با آن روش
سرسختانهای که گاهی انجام می دهد باال گرفته .الکس آرزو میکند کاش می توانست
آن را ببیند" .در هر صورت ،گمانه زنی ها و عکسهای پاپاراتزی 47ها از حدش
گذشت و فیلیپ یک هفته به خونه اومد و اون و مامانبزرگ به معنای واقعی کلمه بئا
رو سوار ماشین کردن و بردنش کمپ و جلوی مطبوعات اسم یک استراحتگاه سالمتی
رو روش گذاشتن".
الکس قبل از اینکه بتواند جلوی خودش را بگیرد میگوید":صبر کن ،متأسفم .فقط
مامانت کجا بود؟"
هنری در یک بازدم میگوید ":مامان از زمان مرگ بابا ،زیاد درگیر کارها نمیشد".
سپس کوتاه می ایستد" .متاسفم .عادالنه نیست .غم و اندوه ...خیلی براش سنگین بود.
فلج کننده بود .هنوز هم هست .زود گرم و سرد میشد .نمیدونم .هنوز هم گوش
میده ،و تالشش رو میکنه ،و می خواد ما خوشحال باشیم اما مطمئن نیستم دیگه بتونه
جزئی از شادی کسی باشه".
"خیلی ...بده".
مکثی سنگین.
هنری ادامه می دهد":به هر حال ،بئا برخالف میلش رفت و اصال فکر نمیکردم که
مشکلی داشته باشه ،گرچه میتونستی دنده های بیرون زدهاش رو ببینی و ماهها باهام
47
عکاسانی که افراد معروف را دنبال کرده و بیاجاره از آن ها عکس میگیرند
| 252ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
حرف نزد ،اونم با این که وقتی بزرگ میشدیم از همه جدانشدنی بودیم .یادمه یک
شب از یک کالب بهم زنگ زد و عقلم رو از دست دادم .فکرکنم هجده ساله بودم؟
تا اونجا رانندگی کردم و اون روی پلههای عقب نشسته بود ،مثل چی نشئه بود ،و من
کنارش نشستم و گریه کردم و بهش گفتم حق نداره خودش رو بکشه چون بابا مرده و
من همجنسگرام و نمی دونستم باید چه غلطی کنم .لعنتی ،و اینطور بود که جلوش
کاماوت کردم".
"روز بعدش برگشت ،و از اون زمان پاکه ،و هیچ کدوممون هرگز درباره اون شب به
کسی چیزی نگفتیم .البته تا االن .و مطمئن نیستم که چرا همه اینها رو گفتم ،فقط،
واقعا تا حاال چیزی ازش به کسی نگفتم .البته که پز خودش توی بیشتر ماجرا بود ،پس
من ...من نمیدونم ".گلویش را صاف می کند".به هر حال ،فکر نمیکنم تو کل عمرم
این همه کلمه رو با صدای بلند پشت سر هم گفته باشم ،پس با خیال راحت میتونی
من رو از بدبختیم خالص کنی".
الکس در حالی که دست و پایش را گم کرده ،با عجله می گوید ":نه ،نه .خوشحالم
که بهم گفتی .حاال که درد و دل کردی احساس بهتری نداری؟"
هنری ساکت میشود و الکس به شدت می خواهد سایه های تغییر حالت روی صورتش
را که حرکت می کند ببیند تا بتواند آنها را با نوک انگشتانش لمس کند .الکس
صدای قورت دادن آب دهان را از پشت خط می شنود و هنری می گوید":فکر میکنم.
ممنون برای گوش دادن".
| 253ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس به او می گوید ":خواهش میکنم .خوبه وقتهایی باشه که همه چیز به من
مربوط نباشه ،هر چقدر هم که خسته کننده و طاقت فرسا باشه".
این باعث ناله هنری میشود ،و وقتی هنری میگوید " :الشی ".الکس لبخندش را پنهان
میکند.
الکس میگوید" :آره ،آره" و از این فرصت استفاده میکند تا سوالی که ماهها در ذهن
داشت بپرسد" .پس ،اوم .کس دیگهای می دونه؟ در مورد تو؟"
"بئا تنها کسیه که توی خانواده بهش گفتم ،هرچند مطمئنم که بقیه مشکوک شدن .من
همیشه کمی متفاوت بودم ،مثل بقیه خونسرد نبودم .فکر میکنم بابا می دونست و
اهمیتی نمی داد .اما روزی که کنکور دادم مامانبزرگ باهام حرف زد و کامال روشنم
کرد که اجازه ندم کسی از تمایالت انحرافیم خبردار بشه چون ممکنه تاثیر بدی روی
تاج و تخت بذاره ،واگه الزم شد راههای مناسبی برای حفظ ظاهر وجود داره".
"خدایا ".الکس دستی روی صورتش می کشد".من مجبور شدم به خاطر مادرم به یه
سری چیزها تظاهر کنم ،اما هیچ کس صراحتاً بهم نگفت که در مورد کسی که هستم
دروغ بگم".
"فکر نمیکنم اون رو به عنوان دروغ تلقی کنه .اون رو به عنوان چیزی میبینه که به
صالحه که انجام بشه".
"مزخرفه".
یک مکث طوالنی وجود دارد و الکس در حال فکر کردن در مورد هنری در کاخش
است ،هنری و سالهای پشت سر او ،اینکه چگونه به اینجا رسید .لبش را گاز میگیرد.
مکثی دیگر.
"ببخشید؟"
"البته اگر دوست داری .داشتم فکرمیکردم که چیز زیادی در موردش نمیدونم جز
اینکه جیمز باند بود .چه شکلی بود؟"
الکس در سوالریوم قدم می زند و به صحبت های هنری گوش می دهد ،داستان هایی
در مورد مردی با همان موهای شنی هنری و بینی قوی و صاف ،کسی که الکس در
| 255ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
نحوهای که هنری صحبت می کند و حرکت می کند و می خندد مالقات کرده است.
الکس در مورد یواشکی از قصر خارجشدن و چرخیدن در حومه شهر میشنود،
یادگیری دریانوردی ،تکیه زدن روی صندلی های کارگردانها .مردی که هنری به یاد
می آورد به طور دلخراشی هم فوق بشری و هم معمولی است ،مردی که تمام دوران
کودکی هنری را در برگرفت و جهان را مجذوب خود کرد اما همچنین به سادگی یک
مرد بود.
شیوه ای که هنری درباره او صحبت می کند یک شاهکار فیزیکی است که با عالقه به
سمت گوشهها باال می رود اما در وسط به خاطر وزن پایین افتاده است .او با صدای
آهسته به الکس می گوید که چگونه پدر و مادرش آشنا شدند ،پرنسس کاترینی که
عزمش را جذب کرده اولین شاهزاده خانم با مدرک دکترا باشد ،اواسط دهه بیست
سالگی خود و درگیر شکسپیر است .اینکه چگونه به تاتر هنری پنجم که آرتور در آن
بازی میکرد رفت ،اینکه چگونه مادرش به پشت صحنه رفت و تیم امنیت خود را
فریب داد تا با آرتور در لندن ناپدید شود و تمام شب برقصد .اینکه چگونه ملکه آن را
ممنوع کرد ،اما او به هر حال با آرتور ازدواج کرد.
او به الکس در مورد بزرگ شدن در کنزینگتون میگوید ،اینکه چطور بئا آواز
میخواند و فیلیپ به مادربزرگش چسبیده بود ،اما آنها خوشحال بودند و در پر قو
بزرگ میشدند در هلیکوپتر و ماشینهای براق به کشورهای خارجی میرفتند .یک
تلسکوپ برنجی از پدرش برای تولد هفت سالگیاش .این که چطور زمانی که چهار
| 256ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
ساله بود متوجه شد که هر شخصی در کشور نام او را می داند و چگونه به مادرش گفته
بود که مطمئن نیست که این را میخواهد یا نه ،و چگونه مادرش زانو زد و گفت که
اجازه نمی دهد هیچ چیز او را آزردهخاطر کند ،هیچوقت.
الکس هم شروع به صحبت میکند .هنری تقریب ًا همه چیز را در مورد زندگی فعلی
الکس میشنود ،اما صحبت در مورد نحوه بزرگ شدن آنها همیشه یک خط مرزی
نامرئی بوده است .او در مورد شهرستان تراویس ،درست کردن پوسترهای تبلیغاتی با
مقوا برای شورای دانش آموزی کالس پنجم ،سفرهای خانوادگی به سرفساید ،دویدن
با سر به درون امواج صحبت میکند .او در مورد پنجره بزرگ خانه ای که در آن
بزرگ شده صحبت می کند و هنری به او نمی گوید که به خاطر چیزهایی که قبالً
مینوشت و زیر آن پنهان می کرد دیوانه است.
بیرون شروع به تاریک شدن می کند ،یک عصر کسل کننده و مرطوب در اطراف
عمارت ،و الکس به سمت اتاق و تختش میرود .او در مورد دسته پسران دوران دانشگاه
هنری می شنود ،همه آنها شیفته این فکر بودند که با یک شاهزاده بخوابند ،و تقریب ًا
همه آنها بالفاصله توسط کاغذ بازیهای رازداری متفرق میشدند.
هنری میگوید":اما البته ،اوه ،هیچکس از زمان ...خب ،از زمانی که من و تو"...
الکس سریعتر از آنچه انتظار دارد می گوید":نه ،منم نه .هیچکس دیگهای".
| 257ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او کلماتی را می شنود که از دهانش خارج می شود ،کلماتی که نمی تواند باور کند با
صدای بلند می گوید .در مورد لیام ،در مورد آن شب ها ،اینکه چگونه وقتی نمراتش
پایین میآمد دزدکی از لیام قرص آدرال 48کش میرفت و هر بار دو ،سه روز بیدار
میماند .در مورد جون ،اینکه میداند جون در عمارت اینجا زندگی میکند تا مراقب
الکس باشد ،احساس گناه آرامی که با خود حمل میکند .درباره اینکه چقدر بعضی
از دروغهایی که مردم در مورد مادرش می گویند آزار دهنده است ،ترس اینکه در
انتخابات ببازد.
آنها برای مدت طوالنی صحبت میکنند که الکس مجبور است تلفن خود را به برق
وصل کند تا خاموش نشود .به پهلوی خود می غلتد و گوش می دهد ،پشت دستش را
روی بالش کنارش میگذارد و هنری را در حال دراز کشیدن رو به روی خودش تصور
میکند ،فاصلهای 6000کیلومتری .او به ناخنهای جویده شدهاش نگاه می کند و هنری
را در زیر انگشتانش تصور میکند که تنها به فاضله چند سانت صحبت میکنند .او
تصور میکند که چهره هنری در تاریکی خاکستری مایل به آبی چطور به نظر میرسد.
شاید سایه کمرنگی از ته ریش روی فکش باشد و منتظر است صبح شود تا اصالح
کند ،یا شاید حلقههای زیر چشمهایش در نور کم از بین رفته.
به نوعی ،او همان کسی است که الکس را به شدت متقاعد کرده بود که به هیچ چیز
اهمیت نمیدهد ،کسی که هنوز بقیه جهان را متقاعد کرده که یک پرنس چارمینگ
48
قرصی برای افزایش تمرکز وکاهش آشفتگی حواس
| 258ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
مالیم و بدون محدودیت است .چند ماه طول کشید تا الکس به این نقطه برسد :درک
کامل اینکه چقدر اشتباه کرده است.
الکس قبل از اینکه بتواند جلوی خودش را بگیرد می گوید":دلم برات تنگ شده".
او به سرعت پشیمان میشود اما هنری میگوید ":منم دلم برات تنگ شده".
***
الکس صندلیاش را از اتاقک خود بیرون می آورد .زن از خدمه نظافت بعد از ساعت
کاری می ایستد ،درحالی که دستش روی دسته قوری قهوه است".میدونم که حال به
هم زنه ،اما میشه نبریش؟ میخواستم تمومش کنم".
زن نگاهی مشکوک به الکس میکند اما آخرین بقایای قهوه سوخته و کثیف را همانجا
رها میکند و با سینی چرخدارش میرود.
الکس به لیوان کلرمونت برای آمریکای خود نگاه میکند و به شیر بادامی که در
وسط جمع شده اخم میکند .چرا این دفتر شیر معمولی ندارد؟ به همین دلیل است که
مردم تگزاس از سرآمدان واشنگتن نفرت دارند .خراب کردن صنعت لبنیات زهرماری.
| 259ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
روی میزش سه دسته کاغذ وجود دارد .الکس همچنان به آنها خیره می شود ،به امید
اینکه اگر آنها را به اندازه کافی در ذهن خود مرور کند باورش میشود که به اندازه
کافی رویشان کار کرده.
دو .پرونده مشارکت ترنس پسیفیک ،که می داند باید رویش کار کند ،اما به سختی
آن را لمس کرده است ،زیرا به شدت خسته کننده است.
الکس نباید این پرونده را داشته باشد .و توسط رئیس ستاد سیاستگذاری یا یک
کارمند یا هر کسی که در کمپین حضور دارد به او داده نشده .حتی در مورد
سیاستگذاری نیست .همچنین بیشتر یک پوشه است تا یک پرونده .الکس حدس
میزند باید به آن پوشه تگزاس بگوید.
هانتر زنبوره پنهان میکند .پوشه شامل یک نقشه از شهرستانهای تگزاس با تفکیک
جمعیتی پیچیده رأی دهندگان ،مطابق با جمعیت فرزندان مهاجران غیرقانونی ،رای
دهندگان ثبت نام نشده که ساکنان قانونی هستند و الگوهای رای دادن بیش از بیست
سال گذشته است .الکس آن را با صفحات گسترده داده و سوابق رای ،پیش بینیهایی
که نورا برای او محاسبه کرده پر کرده است.
در سال ،2016زمانی که مادرش پیروز انتخابات عمومی شد ،نیش از دست دادن
تگزاس بیش از همه درد داشت .او اولین رئیس جمهور پس از نیکسون بود که برنده
ریاست جمهوری شد اما رایهای ایالت محل اقامت خود را بدست نیاورد .با توجه به
پیشبینیها خیلی تعجب آور نبود ،اما همه آنها مخفیانه امید داشتند لومتا النگ شات
در پایان موفق شود .اما نشد.
الکس همچنان به اعداد مربوط به سال های 2016و 2018در هر منطقه بازمیگردد،
نمی تواند این احساس آزاردهنده امید را از بین ببرد .چیزی آنجاست ،چیزی در حال
تغییر است ،قسم میخورد.
منظورش این نیست که برای کار سیاستگذاری شکرگذار نیست ،فقط ...چیزی که فکر
می کرد قرار است باشد نیست .خسته کننده و کند است .الکس باید متمرکز بماند ،به
آن زمان بیشتری بدهد ،اما در عوض ،مدام به پوشه برمی گردد.
| 261ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او یک مداد از جام مدادی هاروارد هانتر زنبوره بیرون می آورد و برای میلیونمین بار
شروع به ترسیم خطوط روی نقشه تگزاس می کند ،تقسیم مجدد مناطقی که پیرمردان
سفیدپوست سال ها پیش برای اجبار رای دهندگان به قبول خود ناحیه بندی کردند.
الکس این جرقه را در پایه ستون فقرات خود دارد تا بهترین تالشش را بکند ،و وقتی
ساعت ها در روز اینجا در اتاقک خود می نشیند و پای تمام جزئیات بیقرار میشود،
نمی داند که این کار را میکند یا نه .اما اگر فقط می توانست راهی بیابید تا رأی تگزاس
منعکس کننده روح آن باشد ...او حتی فرد مناسبی برای به تنهایی برچیدن پردههای
آهنی حوزههای انتخاباتی غیرعادالنه 49تگزاس نیست ،اما چه میشد اگر ...
لعنت .ساعت را بررسی می کند .9:44 :او قرار بود بیش از یک ساعت پیش جون را
برای شام مالقات کند.
از پشت میزش بلند میشود و میگوید" :لعنت ،جون ،خیلی متاسفم".
وسایلش را در کیفش فرو می کند" .مشغول کار شدم ،پاک..پاک یادم رفت".
49
تعیین غیرمنصفانهی حوزههای انتخاباتی به طوری که حزب ،دسته یا نژاد خاصی دارای اکثریت گردد و درواقع به معنای دستکاری کردن
نتایج انتخابات است.
| 262ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جون میگوید":یک میلیون پیامک برات فرستادم ".صدایش طوری است انگار نقشه
قتل الکس را در سر دارد.
الکس با درماندگی می گوید ":گوشیم رو بیصدا بود ".به سمت آسانسور میرود.
"خیلی خیلی ببخشید .من یه عوضی تمام عیارم .همین االن راه افتادم".
جون میگوید":نگران نباش .غذای خودم رو دارم میبرم .توی خونه میبینمت".
"جون"...
وقتی الکس به عمارت برمی گردد ،جون روی تختش نشسته است ،در یک ظرف
غذای پالستیکی پاستا میخورد ،درحالی که سریال پارک و تفریح در حال پخش در
تبلتش است .وقتی الکس وارد چارچوب در اتاقش میشود عمدا او را نادیده میگیرد.
الکس به یاد دوران کودکیشان میافتد ،وقتی حدودا هشت و یازده ساله بودند .او به یاد
می آورد که کنار جون جلوی آینه سرویس بهداشتی ایستاده بود ،و به شباهتهای
چهرهشان نگاه میکرد :همان نوکهای گرد بینیهایشان ،همان ابروهای کلفت و
سرکش ،همان فکهای چهارگوشی که از مادرشان به ارث برده اند .او به یاد می آورد
که چگونه وقتی مسواک میزدند حالت چهره جون را در آینه بررسی میکرده ،صبح
روز اول مدرسه ،پدرشان موهای جون را برای او بافته بود ،زیرا مادرشان در دی سی
بود و نمی توانست آنجا باشد.
| 263ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او اکنون همان حالت چهره جون را تشخیص می دهد :ناامیدی که بادقت پنهان شده.
او دوباره تالش می کند":متاسفم .صادقانه احساس میکنم یه گوه واقعیم .لطفا ازم
عصبانی نباش".
جون به جویدن ادامه میدهد و با استواری به لزلی ناپ در پس زمینه نگاه میکند.
جون باالخره به او نگاه میکند و میگوید":میخوام مامان نباشی ".ظرف غذایش را
میبندد و از تختش بلند میشود و جلوی اتاق راه میرود.
الکس میگوید":نه ،واضحه که منظورت همین بود ".کیف اداریش را پایین میگذارد
و قدم به اتاق برمیدارد " .چرا چیزی که تو دلته رو نمیگی؟"
جون به سمت الکس برمیگردد ،دستهایش را جمع کرده ،ستون فقراتش به کمد
چسبیده است".واقعاً نمیبینی؟ هیچوقت نمیخوابی ،همیشه داری خودت رو توی یه
| 264ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
چیزی میندازی ،حاضری به مامان اجازه بدی ازت واسه هرچیزی که میخواد استفاده
کنه ،روزنامه ها همیشه دنبالتن"...
الکس به آرامی حرفش را قطع می کند":جون ،من همیشه اینطور بودم .من میخوام
یک سیاستمدار بشم .تو همیشه اینو میدونستی .من به محض اینکه فارغ التحصیل بشم
کارم رو شروع میکنم ...یعنی در عرض یک ماه .زندگیم قراره اینطور باشه .خودم
انتخابش کردم".
جون در حالی که لب هایش را گاز می گیرد ،می گوید" :خب ،شاید انتخاب اشتباهی
باشه".
الکس نمی داند که منظور جون چیست" .تو تا االن همیشه از من حمایت میکردی".
جون با شدت یک دستش را به سمت بیرون پرت میکند و یک گلدان کاکتوس را
روی کمدش واژگون میکند و میگوید":چون تا االن با شاهزاده انگلیس
نمیخوابیدی".
این سخن به طور موثری دهان الکس را می بندد .به سمت قسمت جلوی شومینه میرود
و در یک صندلی راحتی فرو می رود .جون الکس را تماشا میکند که گونههایش قرمز
شده.
| 265ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جون میگوید":چی؟ نه .اون این کار رو نمیکنه .گرچه یه جورایی مزخرفه که به اون
گفتی و به من نه ".دوباره دست هایش را جمع می کند" .متاسفم ،سعی کردم منتظر
بمونم تا خودت بهم بگی ،اما یا مسیح ،الکس .چطور بارها قرار بود باور کنم که
میخوای داوطلبانه به اون مراسمهای بین المللی بری که خودمون همیشه ازش فرار
میکردیم؟ فراموش کردی تقریبا کل زندگیم روبه روی اتاقت زندگی کردم؟"
الکس به کفشهایش روی قالیچه اواسط قرن کامالً منتخب جون نگاه میکند".پس به
خاطر هنری از دستم عصبانی هستی؟"
جون صدای خفهای از خود بیرون میدهد و وقتی الکس به باال نگاه میکند ،او در حال
گشتن در کشوی باالیی کمدش است .میگوید":اوه خدای من ،چطوری تو اینقدر
باهوش و در عین حال خیلی خنگی؟" و یک مجله از زیر لباس زیرهایش بیرون
میکشد .میخواهد به جون بگوید حوصله نگاه کردن به مجلههای زرد او را ندارد که
جون آن را به سمت الکس پرتاب میکند.
یک نسخه باستانی ، J14که به صفحه مرکزی باز شده .عکسی از هنری سیزده ساله.
چرا همیشه تصور میکنی میتونی از همه چیز قسر در بری؟" جون یک آه طوالنی را
رها می کند" .هیچوقت نفهمیدم برات واقعا چیه ،تا وقتی که باالخره فهمیدم .من فکر
می کردم که روش کراش داری یا همچین چیزی ،یا اینکه میتونم کمکت کنم باهاش
دوست بشی ،اما الکس .ما افراد زیادی رو مالقات می کنیم .هزاران و هزاران نفر .و
خیلیاشون احمقن ،و خیلیاشون افراد باورنکردنی و منحصر به فردی هستن ،اما تا حاال
کسی رو ندیدم که نیمه گمشدت باشه .میدونستی؟" جون به جلو خم میشود و زانوی
الکس را لمس میکند ،ناخنهای صورتی رنگ روی شلوار سرمهای ".تو انقدر
چیزهای زیادی توی خودت داری ،که تقریباً غیر ممکنه براش جفتی پیدا کنی .اما اون
نیمه دیگه توعه ،اوسکل".
الکس به جون خیره می شود و سعی می کند آنچه را که گفته است پردازش کند.
جون میگوید ":میدونی ایوان از من جدا نشد؟ من باهاش بهم زدم .قرار بود باهاش به
کالیفرنیا بروم ،توی منطقه زمانی بابا زندگی کنم ،یک شغل مسخره توی ساکرامنتو بی
یا همچین چیزی داشته باشم .اما من همه اینها رو رها کردم تا به اینجا بیام ،چون کار
درستی بود .من کاری رو انجام دادم که بابا انجام داد -جایی رفتم که بیشتر از همه بهم
نیاز داشت ،چون مسئولیتم بود".
| 267ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او می گوید ":نه .نمیدونم .اینطور فکر نمیکنم .اما بعضی وقتها به شک میوفتم .بابا
هم گاهی به شک میوفته .الکس ،تو الزم نیست به شک بیوفتی .تو مجبور نیستی پدر و
مادرمون باشی .میتونی هنری رو کنار خودت داشته باشی و بقیه مسائل رو رو کم کم
حل کنی".
حاال جون به طور یکنواخت و پیوسته به او نگاه می کند".بعضی وقتها بدون هیچ
دلیل منطقی زیر باسنت آتیش روشن کردن .باعث میشه اینجوری بسوزی".
او میپرسد":خب که چی؟ ازم میخوای سیاست رو رها کنم و برم بشم یک پرنسس؟
از توعه فمنیست بعیده".
جون در حالی که چشمانش را در حدقه می چرخاند ،می گوید ":فمنیستی این نیست.
و منظورم هم این نیست .منظورم اینه که ...نمیدونم .تا حاال شده فکر کنی ممکنه بیشتر
از یک مسیر برای استفاده از چیزی که داری وجود داشته باشه؟ یا برایاینکه به جایی
برسی تا تفاوت زیادی توی دنیا ایجاد کنی؟"
"منظورت رو نمیفهمم".
"خب ".به ناخنهایش خیره میشود ".مثل قضیه روزنامه سکبی ،چیزی که هیچوقت
برام به نتیجه نمی رسید .این رویایی بود که من قبل از اینکه مامان رئیس جمهور بشه
| 268ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
داشتم .روزنامه نگاری که من می خواستم انجام بدم نوعی روزنامه نگاریه که تقریباً با
وجود دختر اول بودن غیرممکنه .اما دنیا توی این جایگاه برام بهتره ،و در حال حاضر
من هم دنبال رویای جدیدیم که بهتر باشه ".چشمان بزرگ قهوه ای دیازیش در مقابل
الکس پلک می زند" .پس ،نمیدونم .شاید بیشتر از یک رویا ،یا بیش از یک راه برای
رسیدن بهش وجود داشته باشه".
جون شانهای کج باال میاندازد و سرش را خم میکند تا آشکارا به الکس نگاه کند.
جون اغلب اوقات تودار است ،توپ بزرگی از احساسات پیچیده و انگیزه ،اما قلب
صادق و رئوفی دارد .او تقریبا همان چیزی است که الکس از یک جنوبی خونگرم
عالی در ذهن دارد :همیشه سخاوتمند و گرم و صمیمی ،پرکار و قابل اعتماد ،چراغی
که روشن باقی مانده .او به وضوح بهترین ها را برای الکس می خواهد آن هم به شکلی
غیرخودخواهانه و به دور از حیله .الکس متوجه میشود جون مدتی میشود که سعی
کرده با الکس صحبت کند.
الکس به مجله نگاه میکند ،گوشه لبش را حس می کند که به سمت باال چین
میخورد .باورش نمیشود که جون آن را در تمام این سال ها نگه داشته است.
الکس پس از یک دقیقه طوالنی می گوید ":خیلی متفاوته ".به تصویر هنری خردسال
در صفحه و اطمینان آسان و بی عیبش خیره شده " .البته واضحه .اما طوری که رفتار
میکنه واقعا فرق داره ".نوک انگشتانش صفحه را در همان جایی که در کودکی لمس
میکرد ،روی موهای طالیی به رنگ خورشیدش لمس میکند ،با این تفاوت که اکنون
| 269ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بافت دقیق آن را می داند .از زمانی که فهمید این نسخه از هنری کجا رفته ،اولین باری
است که این عکس را دیده است.
"گاهی اوقات فکرکردن به چیزایی که تجربه کرده خونم رو به جوش میاره .اون آدم
خوبیه .به بقیه اهمیت میده و تالشش رو میکنه .این اتفاقها حقش نبود".
جون به سمت جلو خم می شود و به تصویر نگاه میکند" .تا حاال این رو بهش گفتی؟"
جون نفس عمیقی میکشد و صدای گوز عظیمی با دهانش ایجاد میکند ،خلق و خوی
جدی را درهم میشکند ،و الکس آنقدر سپاسگزار آن است که در یک خنده
هیستریک روی زمین ذوب می شود.
جون ناله میکند" :اوه! مرد! هیچ واژه احساسی نداری .باورم نمیشه اجدادمون از
قرنها جنگ و طاعون و نسلکشی جون سالم به در بردن تا نتیجشون بشه توعه
اوسکول ".او یک بالش به سمت الکس پرتاب می کند ،و وقتی به صورت الکس
میخورد جیغ میکشد و می خندد" .تو باید این چیزها رو به اون بگی".
"گوش کن ،تقصیر من نیست که هنری یک پسر مرموز و گوشهگیر سلطنتیه و تو اون
پسر طوفانی هستی که نظرش رو جلب کرده ،خب؟"
| 270ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس میخندد و سعی میکند از آنجا دور شود ،اما جون به مچ پایش چنگ میزند
و بالش دیگری را روی سرش میزند .الکس هنوز هم به خاطر پنهان کاری از جون
احساس گناه می کند ،اما فکرمیکند که اکنون از دل جون درآمده .در آینده بهتر عمل
خواهد کرد .آنها برای یک نقطه روی تخت بزرگ جون میجنگند و جون الکس را
وادار میکند همه چیز را درمورد مخفیانه قرارگذاشتن با یک شاهزاده واقعی بیرون
بریزد .و اینطوری است که جون میداند؛ او الکس را درک میکند ،در آغوش
میگیرد و اهمیتی نمی دهد .الکس متوجه نشده بود که چقدر از عکسالعمل جون
میترسد تا زمانی که ترسش از بین رفت.
جون فیلم را دوباره میگذارد و از آشپزخانه می خواهد برایشان بستنی بفرستند ،و
الکس به این حرف جون فکرمیکند ":مجبور نیستی پدر و مادرمون باشی ".او هرگز
قبال اینطوری از پدرشان در یک محتوی مشابه با مادرشان صحبت نکرده بود .الکس
همیشه میدانست که جون از مادرشان برای موقعیتی که در دنیا دارند ،به خاطر نداشتن
یک حالت زندگی عادی ،برای اینکه خودش را از آنها دور میکند ناراحت است .اما
الکس واقعاً هرگز متوجه نشد بود که جون همان حس فقدانی را که الکس در اعماق
وجودش در مورد پدرشان دارد احساس میکند ،که این چیزی است که جون با آن
سروکله زده و از آن عبور کرده است .این که چیزهایی که به مادرشان مربوط است
چیزی است که جون هنوز از آن رنج می برد.
| 271ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس معتقد است که جون در موردش اشتباه می کند .او معتقد است لزوماً نیاز نیست
بین سیاست و رابطه با هنری یکی را انتخاب کند ،یا اینکه در حرفه خود بسیار سریع
پیش می رود .ولی ...پوشه تگزاس ذهنش را مشغول کرده و این حقیقت که ایالتهای
دیگری مانند تگزاس و میلیون ها نفر دیگر وجود دارند که به کسی نیاز دارند که
برایشان بجنگد ،و احساسی که در پایه ستون فقراتش حس میکند ،مثل اینکه آتش
مبارزه در او شعلهور باشد و بتواند آن را در نقطه سازنده تری استفاده کند.
هر بار که به پوشه تگزاس نگاه میکند ،میداند که چه شرایط بزرگی است اگر در
آزمون دانشگاه حقوق کوفتی شرکت کند ،همان چیزی که میداند هر دو والدینش
آرزو دارند که به جای با کله رفتن در سیاست انجام دهد .الکس همیشه ،همیشه این
درخواست را رد میکرد .او منتظر چیزها نمیماند .وقتش را برای انجام کاری که به او
گفتهاند انجام دهد تلف نمیکند.
او هرگز به گزینه های دیگری غیر از مسیر منحوس پیش رویش فکرنکرده است .شاید
باید تجدید نظر کند.
الکس به جون میگوید":االن زمان خوبیه که اشاره کنم دوست صمیمی خیلی جذاب
و خرپول هنری اساساً عاشقته؟ اون یه جورایی یک بشردوست میلیاردر ،نابغه و رویاییه.
فکرمیکردم این چیزها رو دوست داری".
| 272ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جون میگوید":لطفا خفهشو ".و بستنی را میدزدد .حاال که جون میداند ،دایره افرادی
که «خبر دارند» به هفت نفر میرسد.
قبل از هنری ،بیشتر درگیری های عاشقانهاش به عنوان پسر اول آمریکا روابط یکبارهای
بودند که شامل زنگزدنهای کش یا امی قبل از عمل و اشاره به توافقنامه عدم
افشاسازی در هنگام خروجشان بود ،امی با حرفهای مکانیکی ،کش با ظاهر مدیر یک
کشتی کروز .این اجتناب ناپذیر بود که آنها مداخله نکنند.
و شان ،تنها عضو کارمندان سلطنتی به استثنای درمانگر هنری است که می داند او
همجنسگرا است .شان به ترجیحات جنسی هنری اهمیتی نمیدهد تا زمانی که او را در
دردسر نیندازد .او یک حرفه ای تمام عیار با لباسهای تام فورد بینقصی است که هیچ
چیز به همش نمیریزد و محبتی که نسبت به مسئولیتش نشان میدهد در شکلی که مثل
یک گیاه آپارتمانی مورد عالقه با هنری برخورد میکند مشخص است .شان به همان
دلیل امی و کش میداند :ضرورت مطلق.
سپس نورا ،که هنوز هر بار که موضوع مطرح می شود ،از خود راضی به نظر می رسد.
و بئا ،که وقتی وارد یکی از مکالههای فیس تایم بعد از تاریکیشان شد موضوع را فهمید
و تا یک روز و نیم بعدی با خیرهشدنهایش از هزار متری هنری قادر به انجام هیچ چیز
دیگری جز لکنت زبان نبود.
| 273ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
به نظر می رسد که پز در تمام طول این مدت درگیر این راز بوده است .الکس تصور
می کند پس از اینکه هنری در باغ کندی زبانش را در دهان او گذاشت و به معنای
واقعی کلمه پز را در پوشش شب مجبور به فرار از کشور کرد ،پز از او توضیح خواسته
است.
این پز است که وقتی الکس در ساعت چهار صبح به وقت دی سی با هنری فیس تایم
میگیرد و انتظار دارد در زمان چای صبحگاهی با هنری صحبت کند پاسخ می دهد.
هنری در تعطیالت در یکی از خانههای روستایی خانوادهاش است در حالی که الکس
در آخرین هفته دانشگاهش خفه میشود .او به این فکر نمیکند که چرا میگرنش نیاز
به تصاویر آرامش بخش از هنری که آرام و زیبا در کنار تپه سرسبز چای مینوشد دارد.
فقط دکمه تلفن را میزند.
پز وقتی تلفن را برمیدارد میگوید":الکساندر ،قند عسل .چقدر دوست داشتنیه که
توی این یکشنبه باشکوه به خاله پزا زنگ زدی ".او از جایی که به نظر یک صندلی
مسافر ماشین لوکس است لبخند میزند ،یک کاله آفتابی بزرگ کارتونی و شال راه
راه پوشیده.
هنری می گوید" :صبح بخیر ،معشوقه ".و برای چشمک زدن به دوربین چشمش را از
جاده برمیدارد .او ظاهری تازه و آرام دارد ،آستین های بلوز خاکستری رنگش را باال
زده و الکس با دانستن اینکه جایی در ولز ،هنری خواب شبانه خوبی داشته احساس
آرامش بیشتری میکند" .این دفعه چرا ساعت چهار صبح بیدار موندی؟"
الکس در حالی که به پهلو می چرخد تا به صفحه خیره شود ،می گوید":امتحان پایان
ترم مسخره اقتصاد .مغزم دیگه کار نمیکنه".
"نمیتونی یکی از اون گوشیهای سرویس مخفی که نورا اون طرف خط باشه
بگیری؟"
پز مداخله می کند و دوربین را به طرف خودش برمی گرداند" .من میتونم جات
امتحان بدم .کارم توی پول حرف نداره".
صدای هنری خارج از دوربین می گوید":باشه ،باشه ،پز ،میدونیم کاری نیست که
نتونی انجام بدی .نیاز نیست از خودت تعریف کنی".
الکس زیر لب می خندد .از زاویهای که پز تلفن را نگه داشته ،الکس می تواند پستی و
بلندیهای ولز را که از پشت شیشه ماشین ببیند" .هی ،هنری ،اسم خونهای که توش
میمونی چی بود؟"
"لینیورمد".
| 275ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"لینیورمد".
پز میگوید":امیدوار بودم که شما دوتا یکم صحبت کثیف داشته باشید .لطفا ،ادامه
بده".
صدای هنری به گوش میرسد ":پز" و دستی با یک انگشتر طرح مهر در کوچکترین
انگشت دهان پز را می پوشاند" .التماست میکنم الکس ،فکر کردی کدوم بخش «هیچ
کاری نیست که نتونه انجام بده» ارزش آزمایش کردن داره؟ هممون رو به کشتن
میدی".
پز با لیسیدن کف دست هنری خود را آزاد می کند و به صحبت کردن ادامه میدهد.
" لخت تو تپهها بگردیم ،گوسفندها رو بترسونیم ،واسه همون کارهای همیشگی
برگردیم خونه :چای ،بیسکویت ،وقتی داریم ورزش میکنیم در مورد خواهر و برادر
کلرمونت دیاز ناله میکنیم ،که به طرز غم انگیزی از زمانی که هنری باهات اوکی شده
| 276ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
یک طرفه است .قبال همش بطری های کنیاک و ناراحتی مشترک و «کی چشمشون ما
رو میگیره» بود"...
" ...و حاال من فقط از هنری میپرسم« ،رازت چیه؟» و اون میگه «من مدام به الکس
توهین میکنم و به نظر میرسه که جواب میده"».
معلوم میشود که آنها تعطیالت خود را در کارگاه آموزشی پروژه های بشردوستانه
میگذرانند .هنری ماهها به الکس در مورد برنامه شان برای بین المللی شدن میگفت،
و اکنون آنها درباره سه برنامه برای پناهندگان سراسر اروپای غربی ،کلینیکهای HIV
در نایروبی و لس آنجلس ،و پناهگاه های جوانان LGBT50در چهار کشور مختلف
مذاکره میکنند.
این جاه طلبانه است ،اما از آنجایی که هنری هنوز هم قاطعانه تمام مخارج خود را با
ارث پدرش پوشش میدهد ،حساب سلطنتی او دست نخورده است .او مصمم است که
از آن برای هیچ چیز جز این استفاده نکند.
50
اقلیتهای جنسی شامل همجنسگرایان ،ترنسجندرها و ...
| 277ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس با طلوع خورشید در دی سی دور گوشی و بالشش حلقه می زند .او همیشه
دوست داشت فردی با میراثی در این جهان باشد .هنری بدون شک ،و قطعا همچین
فردیست.
در مجموع ،امتحانات پایان ترم با هیاهوی بسیار کمتری نسبت به چیزی که الکس تصور
میکرد می آیند و می روند .یک هفته فشردگی و ارائه و مقدار همیشگی شببیداری،
و تمام میشود.
به طور کلی همه چیز کالج همینطور گذشت .او واقعاً تجربیاتی را که دیگران دارند،
نداشت .همیشه به خاطر شهرت در انزوا بود یا تیم امنیتی دورش را گرفته بودند .او
هرگز در بیست و یکمین سالگرد تولدش در تومبز مهری بر پیشانی خود نگذاشت،
هرگز در آبنمای دالهگرن نپرید .گاهی اوقات فکرمیکند که به دانشگاه جورج تون
نرفته است ،بلکه بیشتر در مجموعهای از کالسها که اتفاقاً در همان ناحیه جغرافیایی
ارائه شده بود شرکت کرده.
به هر حال او فارغ التحصیل می شود و کل سالن ایستاده او را تشویق میکنند ،که
عجیب اما به نوعی جالب است .یک دوجین از همکالسی هایش می خواهند بعد از آن
با او عکس بگیرند .همه او را به اسم میشناسند .الکس قبالً با هیچ یک از آنها صحبت
نکرده است .او برای آیفونهای پدر و مادرشان لبخند می زند و با خود فکرمیکند که
آیا او باید امتحان می کرد یا خیر.
| 278ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
حتی قبل از اینکه لباس و کالهش را دربیاورد در اخبار گوگل نوشته ،الکس
کلرمونت-دیاز با تمجید از دانشگاه جورجتون با مدرک لیسانس در رشته
دولت فارغالتحصیل شد .الکس در صندلی عقب لیموزین ،آن را چک میکند.
یک مهمانی باغ بزرگ در کاخ سفید برگزار می شود و نورا با کت و پیرهن و لبخندی
حیله گر ،بوسه ای به صورت الکس میزند.
او با لبخند می گوید":آخرین نفر از سه گانه کاخ سفید باالخره فارغ التحصیل شد .و
حتی مجبور نشد واسه این کار با لطف سیاسی یا جنسی به استادها رشوه بده".
51
نوعی غذای التین که ماده اصلی آن ماهی خام است.
| 279ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
آن نوشته :به خاطر موفقیتی که ازت انتظار میرفت بهت تبریک میگم ،و
وقتی الکس سعی میکند او را بغل کند تقریباً الکس را در ظرف نوشیدنی میاندازد.
یک ساعت بعد ،تلفنش در جیبش وزوز می کند و وقتی الکس وسط حرفش حواسش
را معطوف بررسی آن میکند جون نگاهی نیمه خشمگین به او میاندازد.
الکس میخواهد تلفن را نادیده بگیرد ،اما همه افراد اطرافش آیفون و گوشیهاش خود
را به یکباره درمیآورند.
هانتر زنبوره است :جاسینتو همین االن به مطبوعات زنگ شد ،لب کالم این که از انتخابات کنار
میکشه ،به عبارتی دیگه رسما ریچاردز در مقابل کلرمونت .2020
جون درست می گوید ،در عرض چند ثانیه ،نیمی از میزها خالی می شود وکارمندان
کمپین و نمایندگان کنگره صندلی های خود را ترک می کنند تا در تلفن هایشان دور
هم جمع شوند.
الکس هر چه نورا بعدش می گوید نمی شنود زیرا حرکتی سریع کنار درهای اتاق نخل
نزدیک لبه باغ نظرش را جلب می کند .پدرش است که بازوی لونا را میکشد .آنها
از طریق یک در کناری ،به سمت دفتر داخل خانه ناپدید میشوند.
یک قاب پنجره شل در پایین دیوار رو به جنوب دفتر داخل خانه وجود دارد .کمی از
قاب آن بیرون زده ،به اندازهای که حفاظ ضد گلوله و ضد صدای آن کامال عایق
نباشد .دو قاب پنجره دیگر مانند این در عمارت است .او آنها را در شش ماه اول
حضورش در کاخ سفید پیدا کرد ،قبل از فارغ التحصیلی جون و انتقال نورا ،زمانی که
تنها بود ،بدون هیچ کاری بهتر از این پروژههای تحقیقاتی کوچک اطراف خانه.
او هرگز در مورد شیشه های شل به کسی نگفته است؛ همیشه میدانست که ممکن
است روزی به درد بخورند.
خم می شود و به سمت پنجره می خزد و خاک در کفشهایش می غلتد ،امیدوار است
که مقصد آنها را درست حدس زده باشد ،تا اینکه شیشه مورد نظرش را پیدا میکند.
به سمت جلو خم میشود ،سعی میکند گوشش را تا جایی که می تواند به آن نزدیک
کند .از میان صدای باد که خش خش در پرچین اطراف صدا می کند ،دو صدای آهسته
و پرتنش را می شنود.
| 281ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
یکی از صداها به اسپانیایی میگوید...":چی میگی ،اسکار " .لوناست ".به خودش
گفتی؟ میدونه که ازم میخوای این کار رو انجام بدم؟"
صدای پدرش می گوید":اون خیلی مراقبه ".او هم اسپانیایی صحبت میکند ،احتیاطی
که هر دوی آنها گاهی اوقات به خاطر نگرانی در مورد استراق سمع انجام میدهند.
"گاهی اوقات بهتره که ندونه".
صدای خارج دادن نفس و جابجایی وزن به گوش میرسد" .من نمیام پشت سرش
کاری رو انجام بدم که حتی بهش عالقه هم ندارم".
" داری بهم میگی ،بعد از کاری که ریچاردز باهات کرد ،حتی یک ذره هم مشتاق
نیستی به زمین بکوبیش؟"
لونا می گوید":البته که مشتاقم اسکار ،یا مسیح .اما من و تو دوتامون میدونیم انقدر هم
ساده نیست .هیچوقت نبوده".
"گوش کن ،راف .میدونم در مرود همه چیز مدرک داری .حتی نیاز نیست بیانیه بدی.
میتونی کاری کنی به مطبوعات درز پیدا کنه .به نظرت چند تا بچه از اون موقع "...
"ادامه نده".
لونا حرفش را قطع میکند " .تو فکر نمیکنی بتونه تنهایی برنده بشه ،نه؟ هنوز هم بعد
از این همه وقت بهش ایمان نداری".
| 282ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"میشه من و چیزی که بیست سال لعنتی پیش اتفاق افتاد رو درگیر احساسات حل
نشدهات نسبت به همسر سابقت نکنی و روی پیروزی توی این انتخابات کوفتی تمرکز
کنی ،اسکار؟ من نمی"...
لونا حرفش را قطع میکند چون صدای چرخیدن دستگیره در میآید ،شخصی وارد
دفتر میشود.
اسکار به زبان انگلیسی روی آورده و بهانهای درباره بحث در مورد یک الیحه میآورد،
سپس به لونا به اسپانیایی می گوید" :فقط در موردش فکر کن".
صداهای خفهای از بیرون رفتن اسکار و لونا از دفتر به گوش میرسد ،و الکس روی
باسنش در گل فرو می رود و با خود فکرمیکند چه ماجرای جهنمی را از دست داده
است.
***
همه چیز با یک جمع آوری کمک مالی ،یک کت و شلوار ابریشمی ،یک چک بزرگ
و یک مراسم خوب شروع می شود .مثل همیشه با یک پیام شروع می شود :جمع آوری
| 283ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
کمک مالی در لس آنجلس آخر هفته آینده برای کلینیک ایدز .پز میگه میخواد واس هممون کیمونو
گلدوزیشده مثل هم بگیره .اسمت رو با دو تا همراه توی لیست بنویسم؟
الکس با پدرش ناهار میخورد ،هر بار بحث لونا را وسط میکشد پدرش موضوع را
عوض میکند و سپس به مراسم می رود ،جایی که الکس برای اولین بار به درستی با
بئا مالقات می کند .او خیلی کوتاهتر از هنری ،حتی کوتاهتر از جون ،با دهان هنری اما
موهای قهوهای و صورت قلبی شکل مادرشان است .او ژاکت موتورسیکلتی روی
پیرهنش پوشیده و اندک حالتی شبیه به مادر الکس هنگامی که سیگار را ترک کرده
دارد .او به الکس لبخند می زند ،پهن و شیطنت آمیز ،و الکس بالفاصله میفهمد :یک
بچه شورشی دیگر.
مقدار زیادی شامپاین و دست دادن و سخنرانی پز وجود دارد ،مثل همیشه جذاب ،و به
محض اینکه تمام میشود ،تیم امنیتی در خروجی تشکیل میشود و آن جا را ترک
میکنند.
پز همانطور که وعده داده بود ،شش کیمونوی ابریشمی همسان در لیموزین گذاشته،
که اسمشان پشت هریک از روی یک فیلم متفاوت گلدوزی شده .مال الکس به رنگ
سبزآبی کمرنگ است و نوشته فاحشه دمرون .52مال هنری سبز لیمویی است و نوشته
شاهزاده باترکاپ.53
52
اشاره به پو دمرون بازیگر مجموعه جنگ ستارگان
53
اشاره به شخصیت پرنسس باترکاپ شخصیت فیلم عروس شاهزاده
| 284ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری با نگاه کردن به لیوان شات خالیاش میگوید":اوه ،خدا .توی اینها چیه؟
ودکا؟"
"الکس میگوید":چیه؟"
هنری میگوید":اوه ،من از زمان دانشگاه ودکا نخوردم .باعث میشه یکم ،خب"...
الکس متصدی را صدا میزند":سالم ،ببخشید ،میشه یک دور دیگه از اینها برامون
بیارید؟"
| 285ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بئا جیغ میزند ،هنری میخندد و عالمت پیروزی نشان میدهد و همه چیز و به روشی
که الکس دوست دارد مبهم وگرم میشود .همه در یک غرفه گرد مینشینند ،و چراغ
ها کمنور است ،و او و هنری فاصله ایمن را حفظ کردهاند ،اما الکس خیره به پرتوهای
جلوه ویژه است که به گونه های هنری برخورد میکند و صورتش را با رنگ آبی و
سبز گود میکند .او چیز دیگری است ،نیمه مست و در حال خندیدن در یک کت
وشلواز 2000دالری و کیمونو ،و الکس نمی تواند چشمانش را از او بردارد.
وقتی جو گرم میشود ،غیرممکن است که بگوییم بئا چگونه اولین نفری است که روی
صحنه میرود ،اما یک تاج پالستیکی را از روی استیج برمیدارد و کاور آهنگ «بهم
زنگ بزن» توسط بالندی را میخواند .همه آنها سوت می زنند و تشویق می کنند ،و
در نهایت جمعیت بار متوجه می شود که دو عضو خانواده سلطنتی ،یک میلیونر
بشردوست ،و سه گانه کاخ سفید در یکی از غرفه ها در لباس رنگین کمانی از ابریشم
روشن حضور دارند .سه دور شات ظاهر می شود ،یکی از یک مهمانی مجردی مست،
یکی از یک گروه جوجهفکلی در بار ،و یکی از میز درگ کوئینها .آنها جامشان را
به افتخار بلند میکنند ،و الکس حس میکند بیشتر از همیشه مورد استقبال قرار گرفته،
حتی بیشتر از راهپیمایی های پیروزی خانواده اش.
پز بلند می شود و آهنگ «بسیار احساسی» ساخته ویتنی هیوستون را با یک فالستوی
تکان دهنده بی عیب و نقص میخواند که کل کالب را در چند لحظه روی پای خود
| 286ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بلند میکند و در حالی که پز نتهای باشکوه را میخواند جمعیت تایید خود را فریاد
می زند .الکس با حیرت به هنری نگاه می کند ،و هنری می خندد و شانه باال می اندازد.
او در سر و صدا فریاد می زند":بهت که گفتم ،کاری نیست که نتونه انجام بده".
جون درحالی که دستانش روی صورتش است کل اجرا را تماشا می کند ،دهانش باز
مانده و به سمت نورا خم می شود و مستانه فریاد می زند":اوه ،نه ...اون ...خیلی ...
سکسیه".
جون با صدایی ترسناک ناله میکند":من می خوام ...انگشتامو بذارم تو دهنش " ...
نورا قهقه میزند و سر تکان میدهد و میگوید ":میشه منم کمکت کنم؟"
بئا ،که تا کنون پنج لیمو و نوشابه مختلف مصرف کرده ،هنگامی که پز جون را روی
صحنه میکشد مودبانه نوشیدنی که به او دادهاند رد میکند و الکس آن را باال میرود.
سوختگی باعث لبخندش می شود و پاهایش کمی بازتر شده و تلفنش هنوز تصمیم
نگرفته آن را از جیبش بیرون بیاورد ،در دستش است .او از زیر میز به هنری پیامک
میدهد :میخواهی یه کار احمقانه بکنیم؟
او تماشا می کند که هنری گوشی خود را بیرون می آورد ،نیشخند می زند و ابروهایش
را باال میبرد.
چند لحظه بعد ،بعد از پاسخ الکس دهان هنری با ظاهری بسیار ناخوشایند از
برانگیختگی همراه مستی و گیجی باز میشود درست مثل یک ماهی کپور جذاب.
الکس لبخند می زند و به داخل غرفه تکیه میدهد و حالتی از پیچیدن لبهای خیس
دور بطری آبجوش به نمایش میگذارد .هنری که به نظر می رسد ممکن است تمام
زندگیاش از جلوی چشمانش بگذرد ،و با صدای بلندی میگوید":آره ،خب ،من
میرم تا دستشویی!"
و او میرود در حالی که بقیه گروه هنوز درگیر اجرای پز و جون هستند .الکس تا ده
میشمارد سپس از کنار نورا رد میشود و او را دنبال میکند .او نگاهی با کش رد و
بدل میکند که جلوی یک دیوار ایستاده و با جسارت یک شال پر صورتی روشن
پوشیده است .کش چشمانش را در حدقه میچرخاند اما میرود تا مواظب در باشد.
الکس میگوید":آره ،آره" ،دوباره چک میکند که همه چیز ایمن باشد سپس هنری
را از کمربند میگیرد و وارد فضای توالت میکند" .بعدا دوباره بهم بگو".
به این ترتیب است که سی دقیقه و دو راند دیگر بعد ،هنری در مقابل جمعیتی که فریاد
میکشند ایستاده ،کامال آهنگ «مرا اکنون متوقف نکن» توسط کویین را سالخی
میکند در حالی که نورا به عنوان خواننده پشتیبان می خواند و بئا گل رز طالیی پر
زرق و برق جلوی پایش می اندازد .کیمونوی او از یک شانه آویزان شده و گلدوزی
پشتش متن شاهزاده بات را نشان می دهد .الکس نمی داند گل رز از کجا آمده است،
و تصور نمیکند بپرسد هم بفهمد .او همچنین قادر به شنیدن پاسخ نیست زیرا دو دقیقه
متوالی است که از ته حلقش در حال فریاد زدن است.
هنری فریاد میزند":من می خوام ازت یک زن مافوق صوت بسازم ".به شدت به این
طرف و آن طرف می پرد و هر دو دست نورا را میگیرد ".متوقفم نکن! متوقفم نکن!
متوقفم نکن!"
کل بار فریاد میزند":هی ،هی ،هی!"پز حاال عمال در باالی میز قرار دارد و با یک
دست به پشت غرفه می کوبید و با دست دیگر به جون کمک میکند باالی صندلی
بیاید.
الکس دست هایش را دور دهانش حلقه میکند" .اوه ،اوه ،اوه!"
در ترکیب صدایی ناخوشایند از فریاد و لگد و باال و پایین پریدن و چراغهای
چشمکزن ،آهنگ به تکنوازی گیتار میپیوندد ،و حتی یک نفر هم در بار روی
| 289ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
صندلی خود ننشسته ،نه زمانی که شاهزاده انگلستان روی صحنه زانو زده ،و پرشور و تا
حدودی اروتیک ادای گیتار زدن درمیآورد.
نورا یک بطری شامپاین روی هنری میپاشد ،و الکس عقل خود را از خنده از دست
می دهد ،از صندلی باال میرود و سوت میزند .بئا کامالً دیوانه شده ،اشک روی
صورتش جاری شده ،و پز حاال کامال در باالی میز است ،جون در کنارش می رقصد
و رژ لب رنگی رنگی در موی پالتینیومی رنگ پز پخش شده.
الکس یک کشش را روی بازوی خود احساس میکند ،بئا او را به سمت صحنه
میکشد .او دست الکس را میگیرد و او را با چرخش بالرین می چرخاند و الکس
یکی از گل رزهای او را او بین دندان هایش میگذارد ،و آنها هنری را تماشا می کنند
و در میان سر و صدا به یکدیگر لبخند می زنند .الکس جایی ،زیر پنجاه الیه مشروب
الکلی ،حسی شفاف از بئا دریافت میکند ،دانشی مشترک از اینکه این نسخه از هنری
چقدر کمیاب و شگفت انگیز است.
هنری دوباره در میکروفون فریاد می زند و روی پایش تلو تلو میخورد ،کت و شلوار
و کیمونویش با شامپاین و عرق به طور درهم و برهم جذابی به او چسبیده .چشمانش،
مه آلود و داغ به سمت باال نگاه میکند و بدون تردید با چشمان الکس در لبه صحنه
قفل میشود ،و پهن و درهم لبخند می زند ".میخوام یک مرد مافوق صوت ازت
بسازززززززم!"
| 290ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
در پایان ،یک تشویق ایستاده در انتظار او است ،و بئا ،با دستی ثابت و لبخندی شیطانی
موهای چسبناک شامپاینیاش را به هم می زند .بئا هنری را به داخل غرفه و کنار الکس
هدایت می کند و هنری نیز بئا را به دنبال خود می کشد و شش تای آنها با خنده های
خشک و کفش های گران قیمت دور هم میافتند.
الکس به همه آنها نگاه می کند .پز ،لبخند پهن و شادی درخشانش ،طوری که موهای
بلوند سفیدش روی پوست صاف و تیرهاش برق می زند .انحنای کمر و باسن بئا و
پوزخند پانک راک او در حین مکیدن پوست یک لیمو .پاهای بلند نورا که یکی از
آنها روی میز قرار گرفته و از روی یکی از پاهای بئا رد شده و ران برهنهاش جایی که
لباسش باال رفته .و هنری ،برافروخته و اخمو و الغر ،صورتش به سمت الکس و دهانش
بدون محافظ مشتاقانه به خنده باز شده است.
الکس متوجه بیشتر یک ساعت بعد نمیشود ،پشت لیموزین ،نورا و هنری در حال هل
دادن یکدیگر برای یک نقطه در آغوش او هستند ،یک رستوران ماشینرو و به هتل
میرسند ،سه سوئیت برای آنها در طبقه آخر رزرو شده و پشت کمر به طرز غیر
ممکنی پهن کش به البی میروند.
| 291ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
در حالی که با کیسههای روغنی همبرگر به سمت اتاق خود میروند ،جون سعی میکند
ساکتشان کند ،اما صدای او از همه بیشتر است ،بنابراین این یک بازی از پیش باخته
است .بئا ،تنها صدای همیشه هوشیار گروه ،یکی از سوئیتها را به صورت تصادفی
انتخاب میکند و جون و نورا به تخت دونفره میسپارد و پز را در وان خالی پیاده
میکند.
هنری میگوید":آره ،بئاتریس ،ما باید طوری رفتار کنیم که شایسته تاج و تخت باشه".
چشمانش کمی روی هم قرار گرفته است.
زمانی که الکس مشغول بازکردن در است هنری در پشت حلقه گردن الکس میخندد،
و آنها با هم تلو تلو خوران به دیوار میخوردند ،و سپس روی تخت میافتند ،و
لباسهایشان به دنبالشان خارج میشود .هنری بوی ادکلن و شامپاین گرانقیمت و
رایحهی خاص هنری را دارد که هرگز از بین نمی رود ،تمیز و گیاهی ،و سینه اش وقتی
| 292ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس پشت سرش در لبه تخت قرار میگیرد و دستهایش را روی کمر او قرار
میدهد ،پشت الکس را در بر می گیرد.
الکس با صدای آهسته زمزمه میکند":مرد مافوق صوتی از تووووو ".سرش را به گوش
هنری نزدیک کرده و هنری می خندد و زانوهایش را از زیر او بیرون میکشد.
هردو ناشیانه و به پهلو در رختخواب میافتد ،هر دو حریصانه به دیگری چنگ میزند،
شلوار هنری هنوز از یکی از مچ پاهایش آویزان است ،اما مهم نیست زیرا چشمان هنری
بسته شده و الکس باالخره دوباره او را می بوسد.
دستان الکس با حافظه غریزی و شیرین ماهیچهای بدن هنری در مقابلش شروع به سفر
به سمت جنوب میکند ،تا زمانی که هنری دستش را پایین میآورد تا او را متوقف
کند.
هنری می گوید" :صبر کن ،صبر کن .من تازه متوجه شدم .همه این اتفاقهای پیش ،و
هنوز هم سیر نشدی ،مگه نه؟" الکس سرش را روی بالش میگذارد و با چشمانی ریز
شده به هنری نگاه می کند " .پس اینم کافی نیست".
"الکس میگوید":هوم ،آره؟" او از لحظه استفاده میکند تا ستون گلوی هنری ،حفره
استخوان ترقوه و گره سیب گلویش را ببوسد" .پس میخوای چیکار کنی؟"
| 293ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"شاید چند تا نمایش سبک الکراس؟" او اکنون می خندد ،بازوهایش را دور شانه های
الکس میاندازد تا او را به سینهاش فشار دهد ".او کاپیتان ،کاپیتان من".
الکس می گوید ":به معنای واقعی کلمه بدترینی ".و به سمت باال تکیه میدهد تا یک
بار دیگر او را به آرامی ،سپس عمیق ،طوالنی و آهسته و گرم شده ببوسد .او احساس
می کند بدن هنری در زیر بدن او جابجا شده و باز می شود.
هنری نفس نفس زنان میگوید" :صبر کن صبر کن ".الکس چشمانش را باز میکند
و وقتی به پایین نگاه میکند ،ظاهر هنری آشناست :عصبی ،نامطمئن ".من درواقع یک
آم ایده دارم".
او دستی را روی سینه هنری به سمت فک او میکشد و با یک انگشت روی گونه اش
را نوازش میکند .الکس اکنون جدی می گوید ":االن جدی دارم گوش میدم".
هنری لبش را گاز می گیرد و به وضوح به دنبال کلمات مناسب می گردد و ظاهرا به
نتیجه میرسد.
| 294ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او میگوید ":بیا اینجا ".برای بوسیدن الکس بلند میشود ،و اکنون تمام بدنش رادرگیر
میکند و دستهایش را تا باسن الکس پایین میکشد همانطور که او را می بوسد.
الکس احساس می کند صدایی در گلویش خفه می شود و اکنون کورکورانه هنری
را دنبال می کند و او را در عمق تشک سوار بر موجی پیوسته از بدن هنری میبوسد.
او رانهای هنری را احساس میکند ،آن رانهای لعنتی اسبسواری ،رانهای چوگان
بازی که در اطراف او حرکت میکنند ،پوست نرم و گرمی که دور کمرش پیچیده
شده ،پاشنه ها به پشتش فشار می آورند .وقتی الکس کنار میکشد تا به هنری نگاه
کند ،نیت در چهره هنری واضح است.
"مطمئنی؟"
هنری به آرامی می گوید":می دونم که این کار رو با هم نکردیم .اما ،آم .قبال انجامش
دادم .پس میتونم بهت نشون بدم".
الکس با نیشخند می گوید ":یکم با نحوه انجامش آشنام" ،و گوشهای از دهان هنری
را میبیند که مانند خودش به باال میرود" .اما ازم میخوای؟"
کیت اصالح هنری روی میز خواب است ،و او دستش را دراز میکند و قبل از اینکه
آنچه را که به دنبالش است بیابد کورکورانه آن را زیر و رو می کند ،یک کاندوم و
یک بطری کوچک لوب.54
الکس تقریباً از این منظره می خندد .لوب سایز مسافرتی .او تجربه روابط جنسی مختلفی
در طول زندگی اش داشته ،اما هرگز به ذهنش خطور نکرده همچین چیزی وجود داشته
است ،چه برسد به اینکه هنری با آن در کنار نخ دندانش به اینطرف و آنطرف میرود.
"این جدیده".
هنری میگوید":بله ،خب ".و یکی از دستهای الکس را در دستانش میگیرد و آن
را به دهان خود می آورد و نوک انگشتانش را می بوسد ".هممون باید یاد بگیریم و
رشد کنیم ،اینطور نیست؟"
الکس چشمانش را در حدقه میچرخاند و آماده است تا خفه شود ،جز اینکه هنری دو
انگشتش را در دهان او میکندو بسیار موثر او را خفه میکند .این باور نکردنی و گیج
کننده است ،طوری که اعتماد به نفس هنری بدین شکل موج می زند ،چگونه انقدر
تقال میکند تا از پس درخواست برای چیزی که میخواهد بربیاید و در لحظهای که به
او اجازه میدهند به راحتی آن را میپذیرد ،مثل ماجرای بار ،چگونه هل درست او را
وادار به رقصیدن و فریاد زدن کرد انگار منتظر بود کسی به او بگوید که اجازه دارد
این کار را انجام دهد.
54
روانکننده
| 296ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
آنها به اندازه قبال مست نیستند ،اما الکل به اندازه کافی در سیستمشان وجود دارد ،و
آنقدر که باید برای اولین بار دلهره آور به نظر نمی رسد ،حتی زمانی که انگشتان او
شروع به یافتن راه خود می کنند .سر هنری دوباره روی بالش می افتد ،و چشمانش را
می بندد و به الکس اجازه می دهد جریان را به دست بگیرد.
چیزی که در مورد سکس با هنری وجود دارد این است که هرگز دو بار یک شکل
نیست .گاهی اوقات او به راحتی حرکت می کند ،گرفتار عجله می شود و گاهی اوقات
تنش دارد و سفت است و از الکس می خواهد که او را شل و از هم گسیخته کند.
گاهی اوقات هیچ چیز او را سریعتر از پاسخ دادن سیر نمیکند ،اما در مواقع دیگر هر
دو می خواهند که او از هر وجب از اختیارش استفاده کند ،تا زمانی که الکس به التماس
کردن بیفتد.
این غیرقابل پیش بینی و مست کننده و سرگرم کننده است ،زیرا الکس هرگز با چالشی
روبرو نشده است که دوستش نداشته باشد ،و او -خب ،هنری یک چالش است ،سر تا
پا ،شروع تا پایان.
امشب ،هنری احمق و گرم و آماده است ،بدنش برای دادن چیزی که الکس به دنبالش
است سریع و آسان است ،و از پاسخگویی خود به لمس خندان و ناباور شده .الکس
خم میشود تا او را ببوسد و هنری با گوشهی دهانش زمزمه میکند ":وقتی آمادهای،
عشقم".
| 297ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس نفسی میکشد ،آن را نگه می دارد .او آماده است .او فکر می کند که آماده
است.
دست هنری باال میآید تا فکش و سپس خط رویش مویش که عرق کرده نوازش
کند ،و الکس بین پاهایش قرار می گیرد و به هنری اجازه می دهد که انگشتان دست
راستش را در انگشت دست چپ الکس قفل کند.
الکس چهره هنری را تماشا می کند -نمی تواند تصور کند که در حال حاضر به
چیزی غیر از چهره هنری نگاه کند -و چهرهاش بسیار مالیم است ،و دهانش آنقدر
خوشحال و حیرت زده است که دهان الکس بدون اجازه او صحبت میکند و یک
"عزیزم" زمخت بیرون میدهد .هنری سر تکان می دهد ،آنقدر کوچک که کسی که
همه تیک هایش را نمی داند ممکن است آن را از دست بدهد ،اما الکس می داند دقیق ًا
معنی آن چیست ،بنابراین خم می شود و الله گوش هنری را بین لب هایش میمکد و
دوباره او را عزیزم صدا میکند و هنری می گوید" :بله" و "لطفا" و موهایش را از
ریشه میکشد.
پس از آن ،او به تدریج به بدن خود باز می گردد ،زانوها هنوز داخل تشک فرو رفته و
می لرزند؛ شکمش ،نرم و چسبنده؛ دستانش در موهای هنری پیچ خورده و به آرامی
آن را نوازش میکند.
او احساس می کند که از وجود خود خارج شده و دوباره به خود بازگشته و همه چیز
کمی جا به جا شده است .وقتی صورتش را عقب میکشد تا به هنری نگاه کند ،این
احساس به سینه اش باز می گردد :دردی در پاسخ به انحنای لب باالیی هنری روی
دندان های سفیدش.
الکس در آخر می گوید":عیسی مسیح" و وقتی دوباره به هنری نگاه می کند ،او با
ظاهری شیطان صفت به الکس خیره شده و نیشخند می زند.
هنری میگوید":مافوق صوت بود؟" و الکس ناله می کند و به سینه اش می زند ،و هر
دو در خنده آشفته حل می شوند.
داده شده ،بازوهایش روی بازوهای الکس و دستهایش روی دستهای الکس ،جایی
دست نخورده باقی نمانده است .این بهترین خواب الکس در این سالهاست.
با هم دوش می گیرند .حال و هوای هنری هنگام قهوه صبح به خاطر این واقعیت تلخ
که باید خیلی زود به لندن بازگردند تیره و ترش می شود و الکس او را میبوسد و قول
می دهد که با او تماس بگیرد و آرزو میکند کار بیشتری می توانست انجام دهد.
او تماشا می کند که هنری صورتش را اصالح می کند ،به موهایش روغن میزند .لباس
مارک بربری خود را برای آن روز میپوشد ،و خودش را در حالی مییابد که آرزو
میکند می توانست هر روز آن را تماشا کند .او دوست دارد هنری را تجزیه و تحلیل
کند ،اما چیزی فوق العاده خاص در مورد نشستن روی تختی که آنها شب قبل خراب
کردند وجود دارد ،الکس تنها کسی که میتواند ببیند چطور شاهزاده هنری ولز خود
را برای روزش آماده میکند.
از درون خماری تپنده اش ،الکس مشکوک است که همه این احساسات دلیل این است
که برای مدت طوالنی از رابطه با هنری خودداری کرده.
آنها با دیگران در راهرو مالقات می کنند ،هنری به خاطر مستی خمار اما خوش تیپ
است ،و الکس تمام تالشش را برای ظاهرش کرده .بئا به نظر میرسد خوب استراحت
| 300ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
کرده ،تازه و بسیار راضی به نظر می رسد .جون ،نورا و پز ژولیده از سوئیت خود ظاهر
میشوند شبیه گربههایی که قناری گرفته اند ،اما نمی توان تشخیص داد که کی گربه
است و کی قناری است .نورا پشت گردنش لک رژ لب دارد .الکس چیزی از او
نمیپرسد.
کش وقتی با آنها در آسانسور مالقات میکند ،زیر لب میخندد ،و جعبهای حاوی
شش قهوه در دست دارد .مراقبت بعد از مستی بخشی از شرح شغل او نیست ،اما او یک
مرغ مادر است.
و بعد از این همه اتفاق الکس تازه متوجه می شود :او اکنون دوستانی دارد.
| 301ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
فصل هشتم
از هنری><HWALES@KENSINGTONEMAIL.COM
3:23 20/8/6بعد از ظهر
به َا
الکس ،راه دیگهای به ذهنم نمیرسه که این ایمیل رو شروع کنم جز اینکه بگم ،و امیدوارم هم لحنم و
هم اینکه عمرا نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم ببخشی :تو به طرز کوفتی زیبایی.
من یک هفته است که به درد نخورم ،برای مراسمات و جلسات اینور و اونور میرم ،اگر به یکیشون
یک کمک واقعی کرده باشم خوش شانس بودم .یک مرد چطوری میتونه دست و دلش به کار بره وقتی
میدونه الکس کلرمونت دیاز اون بیرون هست؟ حواسم خیلی پرت شده.
خیلی مزخرفه چون وقتی به قیافت فکر نمی کنم ،دارم به باسنت فکر می کنم یا دستت یا دهن بیچفت
و بستت .گمان میکنم که دومی چیزیه که در وهله اول من رو وارد این مخمصه کرد.
هیچ کس تا به حال جرئت این رو نداشته که نسبت به یک شاهزاده گستاخ باشه ،جز تو .لحظه ای که
برای اولین بار بهم گفتی عوضی ،سرنوشتم مهر و موم شد .ای ،پدران نسل من! ای پادشاهان قدیم!
| 302ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
این تاج رو از من بگیرید ،من رو در خاک اجدادیام دفن کنید .اگر میدونستید که زحماتتنون چطور با
وجود یک وارث همجنس گرا که پسرهای آمریکایی با گودی چونه که باهاش بدجنسن دوست داره به هدر
رفته.
درواقع ،اون پادشاهای همجنسگرایی که بهشون اشاره کردم یادته؟ احساس میکنم که جیمز اول ،که
دیوانه وار عاشق شوالیه بسیار مناسب و به طور استثنائی خنگش توی مسابقه انتخاب عنوان شد و بالفاصله
اون رو به یک جنتلمن اتاق خواب (عنوان واقعی) تبدیل کرد ،من رو در مورد مصیبت خاصم درک
میکنه.
روزگارم تباهه ولی دلم برات تنگ شده.
بوس
هنری
دوباره تکرار نشه میمیرم .حاال هم هنوز میتونی جلوی خودت رو بگیری؟ واقعا میخوای این بازی رو
باهام شروع کنی؟
گوش کن :من همین االن به لندن پرواز میکنم و تو رو از هر جلسه بیهودهای که توشی بیرون میکشم
و مجبورت میکنم اعتراف کنی که چقدر دوست داری وقتی تو رو «عزیزم» صدا میکنم .من تو رو با
دندونام تیکه پاره میکنم دلبندم.
بوس و بغل
اَ
از هنری><HWALES@KENSINGTONEMAIL.COM
7:21 20/8/6بعد از ظهر به َا
الکس،
می دونی ،وقتی برای گرفتن مدرک ادبیات انگلیسی به آکسفورد میری ،همونطور که من رفتم ،مردم
همیشه می خوان بدونن نویسنده انگلیسی مورد عالقت کیه.
تیم مطبوعاتی فهرستی از پاسخ های قابل قبول جمع کردن .اونها یک فرد واقع گرا میخواستن،
بنابراین من جورج الیوت رو پیشنهاد کردم -نه ،الیوت در واقع مری آن ایوانز با نام مستعار بود ،که
نویسنده مرد قوی نیست .اونها یکی از مخترعان رمان انگلیسی رو میخواستن ،بنابراین من دنیل دفو
رو پیشنهاد کردم -نه ،اون مخالف کلیسای انگلستان بود .یه بار ،من جاناتان سویفت رو پیشنهاد کردم
تا عصبانیتشون رو به خاطر طنزپرداز سیاسی ایرلندی تماشا کنم.
| 304ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
در پایان دیکنز رو انتخاب کردن که خنده داره .اونها چیزی قابل تحملتر از حقیقت میخواستن ،اما
واقعا ،چه چیزی گیتر از زنیه که در یک عمارت سست با لباس عروسی که هر روز زندگیش برای دراما
میپوشه در حال عزاداری برای عشقه؟
حقیقت غیرقابل تحمل :نویسنده انگلیسی مورد عالقم جین آستنه.
بنابراین ،یک قطعه از کتاب عقل و احساس قرض میگیرم« :شما چیزی جز صبر نمیخواهید .یا نام
جذابتری به آن بدهید ،آن را امید خطاب کنید ».تعبیر :به عمل کار براید به سخنرانی نیست.
متعلق به تو در ناامیدی جنسی،
هنری
***
الکس احساس می کند احتماالً کسی قبال در مورد سرورهای ایمیل خصوصی به او
هشدار داده است ،اما جزئیات را کمی مبهم به یاد میآورد .احساس نمیکند مهم باشد.
در ابتدا ،با وجود راههای ارتباط آنی ،او هدف هنری از ایمیل زدن را نمیفهمد.
اما وقتی ریچاردز به شان هانیتی میگوید که مادرش به عنوان رئیس جمهور هیچ
موفقیتی به دست نیاورده است ،در آرنج خود فریاد می زند و برمی گردد به :نحوه صحبت
کردنت گاهی شبیه ریختن شکر از کیسهایه که سوراخی پایینش وجود داره .وقتی هانتر زنبوره موضوع
تیم قایقرانی هاروارد را برای پنجمین بار در یک روز کاری مطرح میکند :باسنت توی
| 305ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
اون شلوار جرمه .وقتی او از لمس شدن توسط غریبه ها خسته میشود :وقتی کارت توی
آسمون تموم شد برگرد پیشم ،خوشه پروین گم شده.
حاال او آن را میفهمد.
پدرش در مورد اینکه چقدر اوضاع وقتی ریچاردز توسط حزب انتخاب شود زشت
خواهد شد اشتباه نمیکرد .جناح راست مقاله تفسیری در مورد عدم استحقاق او و جون
بیرون داده :مکزیکی ها مشاغل خانواده اول را نیز دزدیدند.
الکس نمی تواند به ترس از باختن اجازه ظهور دهد .او قهوه مینوشد وکارهای
سیاستگذاری را در مسیر مبارزات انتخاباتی پیش میبرد و بیشتر قهوه مینوشد و
ایمیلهای هنری را میخواند ،و حتی بیشتر قهوه می نوشد.
بزرگترین نقطه روشن در همه این هرج و مرجها این است که البی او با یکی از رئسای
کمپین (و مادر خودش) باالخره نتیجه داد :آنها در حال برگزاری یک تجمع عظیم در
55ماه جون که در آن اعضای جامعه LGBTQجشن میگیرند .پراید به معنی افتخار است.
56
درجه نظامی
| 306ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
استادیوم مینتس مید پارک در هیوستون هستند .نظرسنجی ها به سمتی تغییر میکند که
قبالً هرگز ندیدهاند .خبر سیاسی برتر هفته :آیا سال 2020سالی است که تگزاس
یک میدان نبرد واقعی می شود؟
مادرش در حالی که به سختی توجه میکند و متن سخنرانی خود را در هواپیما به سوی
تگزاس مطالعه میکند میگوید":باشه ،به همه میگم که اجتماع هوستون ایده تو
بوده".
جون در حال خواندن متن سخنرانی از روی شانه مادرش میگوید ":باید اونجا بگی
«شهامت» ،نه «استقامت» .تگزاسی ها از شهامت خوششون میاد".
او میگوید":میشه دوتاتون برید یک جای دیگه بشینید؟" اما یادداشتی اضافه میکند.
وقتی الکس شنبه بعد کارت شناساییاش را روی قفل در دفتر مبارزات انتخاباتی
میکشد ،هنوز هیجان زده است .او از پشت میز نشستن و بارها و بارها و بارها مطالعه
| 307ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
دست آوردهای گروه های نظرسنجی خسته شده ،اما آماده است تا دوباره مبارزه را
آغاز کند.
او از گوشه دفتر عبور میکند و به داخل اتاقک خود می چرخد اما هانتر زنبوره را
درحالی که پوشه تگزاس در دست دارد میبیند و بادش خالی میشود.
هانتر زنبوره به طور معمولی می گوید" :اوه ،این رو روی میزت جا گذاشتی .فکرکردم
شاید پروژه جدیدیه که بهمون محول کردن".
"هیچ چی".
"رفیق...صادقانه فکرنمیکنی که تگزاس به دموکراتها رای بده ،درسته؟ اون یکی از
عقب مونده ترین ایالت های کشوره".
"تو اهل بوستون هستی ،هانتر .واقعا میخوای در مورد ریشه تعصب حرف بزنی؟"
الکس میگوید":میدونی چیه؟ شماها همه فکر میکنید که تعصب سازمانی ندارید
چون از یک ایالت دموکرات اومدید .هر سفیدپوشت نژادپرستی یک بنگی توی
بامفاک ،می سی سی پی نیست ،خیلیاشون با پول باباشون توی دوک یا دانشگاه
پنسیلوانیا درس میخونن".
هانتر زنبوره مبهوت به نظر میرسد اما متقاعد نشده است .او میگوید":هیچ کدوم از
اینها این واقعیت رو تغییر نمیده که ایالتهای طرفدار جمهوریخواهها همیشه
رایشون بدون تغییر بوده ".و میخندد انگار این مسئله برای او شوخی است".و هیچ
کدوم از اون جمعیتها انقدر اهمیت نمیدن که به چیزی رای بدن که براشون خوبه".
الکس با گرمی میگوید":شاید اون جمعیت ها انگیزه بیشتری برای رای دادن میداشتن
اگر ما واقعا تالش میکردیم براشون کمپینی تشکیل بدیم که بهشون نشون بده که ما
بهشون اهمیت میدیم ،و اینکه چطور برنامههامون برای کمک بهشون طراحی شده ،نه
| 309ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
اینکه ولشون کنیم .مرد ،تصور کن کسی که ادعا میکنه خیرت رو میخواهد هیچوقت
به ایالتت نیاد و تالش نکنه باهات صحبت کنه".
هانتر زنبوره گویی که الکس ،پسر اول ایاالت متحده ،با نحوه کار کمپینها آشنا نباشد
میگوید":آره ،منظورم اینه که اگر بتونیم به شکلی جادویی همه رایدهندههای واجد
شرایط به حاشیه رونده شده توی ایالتهای طرفدار جمهوریخواهها رو بسیج کنیم،
عالی میشه ،اما کمپین های سیاسی زمان و منابع محدودی دارن و ما بر اساس پیش
بینی ها اولویتبندی میکنیم ".موضوع اینه که تعداد متعصبان در ایالت های طرفدار
دموکراتها کمتره .اگر افرادی که در ایالتهای طرفدار جمهوریخواهها هستن
میخوان عقب نمونن شاید خودشون باید دست به کار بشن".
او میگوید":فراموش کردی که روی کمپین شخصی کار میکنی که همین تگزاس
لعنتی ساخته؟" و صدایش رسماً آنقدر بلند شده که کارکنان در اتاقک های همسایه به
آنها خیره شده اند ،اما او اهمیتی نمی دهد".چرا در مورد این حرف نزنیم که چطور
توی هر ایالت یه سازمان ضد سیاهپوستها نفوذ کرده؟ فکر میکنی نژادپرستی و
همجنسگراهراسی توی ورمونت وجود نداره؟ مرد ،من قدردان کاری که اینجا میکنی
هستم ،اما تو آدم خاصی نیستی .نمیتونی اینجا بشینی و وانمود کنی که مشکلِ شخص
دیگهایه .هیچ کدوم از ما این کار رو نمیکنیم".
3نابغه و الکس
23ژوئن 12:34 ،2020ب.ظ
الکس
جونیپر
جون
نه اسم منه ،نه اسم کس دیگهای ،بس کن.
الکس
عضو اصلی گروه پاپ کره ای بی تی اس کیم نام جون.
جون
شمارهات رو بالک میکنم.
واالحضرت شاهزاده کلهخر
الکس ،لطفا نگو پز تو رو هم وارد کیپاپ کرده.
الکس
| 311ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جون
این یک کریستال کوارتز شفاف برای وضوح و حال خوبه .انقدر تگم نکن .هممون به هرچی کمک که
گیرمون میاد نیاز داریم.
الکس
انقدر ازم غلط امالیی نگیر.
هیوالی واقعی
جادوگر رو بسوزونید.
هیوالی واقعی
هی نظرتون در مورد این #ظاهر واسه برنامه رای دهندگان کالج فردا چیه.
هیوالی واقعی
(تصویر پیوست)
هیوالی واقعی
میخوام شبیه یک شاعر لزبین 57افسرده باشم که با یک مربی جذاب یوگا توی یک بار مالقات کرده و
باعث شده به شدت به مدیتیشن و سفالگری عالقهمند بشه ،و حاال زندگی جدیدی رو به عنوان یک تاجر
قدرتمند که جامیوهایهای دستساز خودش رو میفروشه شروع کرده.
...
واالحضرت شاهزاده کلهخر
57
زن همجنسگرا
| 313ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
***
دعوت نامه با پست هوایی تایید شده مستقیماً از قصر باکینگهام میرسد .لبههای آن
طالکاری شده و متن خوشنویسی دارد :رئیس وکمیته مدیریت مسابقات
چمپینزشیپ درخواست میکند الکساندر کلرمونت-دیاز افتخار حضور
در رویال باکس 58در 6ژوئیه 2020را بدهند.
هنری میفرستد .2 ،من قبالً توی رویال باکس بودم ،تو روی مخ و ازاردهندهای ،و سپس ،لطفا
بیا؟
58
قسمت خاصی از جایگاه تماشاگران مسابقات تنیس در انگلستان که مخصوص خانواده سلطنتی است.
| 314ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنگامی که به درهای رویال باکس نزدیک می شوند ،هنری می گوید" :پس همونطور
که بهت هشدار دادم .فیلیپ اونجاست .و اشراف مختلف دیگه که ممکنه مجبور بشی
باهاشون گفتگو کنی .افرادی با اسمهایی مثل بزیل".59
" فکر میکنم ثابت کردم که میتونم با خانواده سلطنتی کنار بیام".
هنری دو به شک به نظر می رسد" .تو شجاعی .باید یکم از شجاعتت استفاده کنم".
وقتی بیرون میآیند ،برای یک بار هم که شده ،خورشید بر سر لندن میتابد .نور
صندلیهای اطرافشان را که از قبل بیشتر آن با تماشاگران پر شده در خورد غرق کرده.
او متوجه دیوید بکهام با کت و شلوار خوش دوخت می شود .یک بار دیگر ،چگونه
خودش را متقاعد کرده بود که استریت است؟ دیوید بکهام دور میشود و الکس
میبیند که بئا در حال صحبت کردن با او بوده و وقتی بئا آنها را می بیند ،صورتش
روشن می شود.
او در میان زمزمه باکس فریاد میزند":اوی ،الکس! هنری!" او در یک پیرهن ابریشمی
سبز لیمویی ،یک عینک آفتابی بزرگ و گرد مارک گوچی با قاب طالیی زیبا به نطر
میرسد.
59
به معنی ریحان
| 315ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بئا می گوید":ممنون عزیزم ".یکی از بازوهای آنها را در دستانش میگیرد و آنها را
از پله ها پایین می آورد" .درواقع خواهرت بهم کمک کرد تا لباس رو انتخاب کنم.
مک کوئینه .اون یک نابغه است ،میدونستی؟"
"آره میدونم".
بئا وقتی به ردیف اول میرسند می گوید ":رسیدیم .اینها مال مان".
هنری به روکش سبز صندلیها درست که جلوی لبه باکس که بروشور ضخیم و براق
بازیهای ویمبلدون 2020روی آنها قرار دارد ،نگاه میکند.
"آره ،هنری ،اگر فراموش کردی ،تو یک سلطنتی هستی و اینم رویال باکسه ".او برای
عکاسان پایین دست تکان می دهد که در حال حاضر از آنها عکس می گیرند ،سپس
به سمتشان خم میشود و زمزمه میکند ":نگران نباش ،فکر نکنم بتونن از روی چمنها
بوی شهوت بین شما دو تا رو تشخیص بدن".
وقتی فیلیپ و مارتا میرسند ،نیمهی روز است ،فیلیپ به طور کلی مثل همیشه خوش
تیپ به نظر میرسد .الکس با خود فکرمیکند که چگونه چنین ژنتیک غنی توطئه کرده
تا بئا و هنری را با لبخندهای شیطنت آمیز و استخوان گونه برجستهشان انقدر
دوستداشتنی وجالب توجه کند ،اما به شدت به فیلیپ ضربه زده .او شبیه عکس سه
در چهار است.
فیلیپ در حالی که روی صندلی رزرو شده خود در کنار بئا مینشیند ،میگوید ":صبح
بخیر ".چشمان او دو بار به الکس می افتد ،و الکس می تواند شک و تردید را حس
کند که چرا الکس حتی اجازه دارد اینجا باشد .شاید حضور الکس برایش عجیب باشد.
او اهمیتی نمی دهد .مارتا هم عجیب به او نگاه میکند ،اما شاید به سادگی به خاطر
کیک عروسی خود کینه به دل دارد.
فیلیپ می گوید":هنری" .دست هنری روی برنامه در بغلش در تنش است".از دیدنت
خوشحالم ،رفیق .سرت یکم شلوغ بود ،نه؟ وقفه تحصیلی وهمه اینها؟"
زیر لحن او مفهومی نهفته است .دقیقا کجا بودی؟ دقیقا چیکار میکردی؟ ماهیچه ای
در فک هنری خم میشود.
60
مخفف فیلیپ
| 317ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او میگوید":درسته ،بنیاد اوکونجو ،اینطور نیست؟ حیف شد امروز نتونست بیاد .پس
فرض میکنم باید به دوست آمریکایی خودمون بسنده کنیم؟"
" با این حال ،من فکر میکنم که پرسی کمی برای باکس نامناسب به نظر میرسه،
اینطور نیست؟"
بئا می گوید":فیلیپ".
فیلیپ با تحقیر میگوید":اوه ،اینقدر دراماتیک نباش ،بئا .من فقط منظورم اینه که اون
یکم عجیب و غریبه ،اینطور نیست؟ اون لباس هایی که می پوشه؟ کمی واسه ویمبلدون
زیادیه".
چهره هنری آرام و خوش مشرب است ،اما یکی از زانوهایش به زانوی الکس فشار
میآورد".به اونها میگن داشیکیس ،61فیلیپ و فقط یک بار ازشون پوشید".
61
روپوش و ردای گشاد و رنگارنگ به تقلید از جامههای بومی افریقا
| 318ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
لیدی آگاتا ،پسری که همیشه توی شکار بلدرچینه؟ میتونی به دوستهایی که بیشتر
...شبیهمون باشن فکر کنید".
بئا زمزمه میکند":همهمون نمیتونیم با کنتِ مونپزات دوست صمیمی باشیم ،فیلیپ".
فیلیپ با نادیده گرفتن او ادامه میدهد":در هر صورت ،بعیده همسری پیدا کنی ،مگر
اینکه در محفلهای مناسب شرکت کنی ،اینطور نیست؟" او کمی میخندد و به
تماشای مسابقه برمی گردد.
ده دقیقه بعد ،الکس او را در داخل رختکن کنار یک گلدان غول پیکر از گلهای
روشن فوشیا پیدا میکند .چشمانش به محض اینکه الکس را میبیند روی او قفل شده،
لبانش همان سرخی خشمگین پرچم انگلستان گلدوزیشده روی مربع جیبش را دارد.
"نه".
"خب پس".
| 319ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری با دو انگشتش پشت آرنجش را لمس می کند و الکس بالفاصله اطاعت میکند.
پایین یک مجموعه پله ،از یک در کناری مخفی و یک راهروی مخفی دوم ،یک اتاق
کوچک قدیمی و متروکه پر از صندلی و سفره و راکت تنیس قدیمی وجود دارد .به
محض اینکه در پشت سر آنها بسته میشود ،هنری الکس را به آن می کوبد.
او کامال به الکس نزدیک میشود ،اما او را نمی بوسد .در آنجا معلق می ماند ،یک
نفس دورتر ،دستانش روی لگن الکس قرار دارد و دهانش به یک نیشخند کج باز شده.
"چی؟"
او میگوید":میخوام دقیقا اون کاری رو بکنم که االن اصال نباید انجامش بدم".
الکس چانهاش را بیرون میآورد ،با پوزخندی نافرمان" .پس بهم بگو انجامش بدم،
عزیز دلم".
و هنری در حالی که گوشه ی دهانش را به زبان می آورد ،به سختی کمربند الکس را
باز میکند و می گوید " :من رو بکن".
هنری میخندد و خم می شود تا او را ببوسد ،دهانش باز و مشتاق است .او به سرعت
حرکت می کند ،زیرا می داند که زمان ندارند ،وقتی الکس ناله میکند و شانههایش
| 320ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
را میکشد تا موقعیتشان را عوض کند ،به سرعت او را دنبال میکند .او کمر هنری را
جلوی سینهاش دارد ،کف دست های هنری به در بسته شده.
الکس میگوید ":فقط برای شفافسازی ،قراره باهات توی این انباری سکس داشته
باشم چون میخوای حال خانوادت رو بگیری .همینه دیگه؟"
هنری ،که ظاهراً لوب سایز مسافرتی خود را تمام این مدت در ژاکتش حمل کرده
میگوید":درسته".و آن را از روی شانهاش به الکس میدهد.
الکس بدون نشانهای از طعنه میگوید":عالیه ،عاشق انجام کارهاییم که حال بقیه رو
میگیره ".و پاهای هنری را از هم جدا میکند.
و باید...باید خنده دار باشد .باید داغ باشد ،احمقانه ،مضحک ،زشت ،یک ماجراجویی
جنسی وحشی دیگر که باید به لیست اضافه شود .و هست اما ...همچنین نباید مثل دفعه
آخر باشد ،مثل اینکه اگر متوقف شود الکس میمیرد .خنده ای در دهانش می آید ،اما
از زبانش نمیگذرد ،چون میداند که این اوست که به هنری کمک میکند تا از چیزی
عبور کند .شورش.
پس از آن ،او دهان هنری را به شدت می بوسد ،انگشتانش را به عمق موهای هنری
فشار میدهد ،هوا را از او می مکد .هنری با نفس نفس روی گردنش لبخند میزند ،به
| 321ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
شدت از خودش راضی به نظر می رسد و می گوید":دیگه حوصله تنیس رو ندارم ،تو
چی؟"
بنابراین ،آنها در پشت جمعیتی که توسط محافظها و چترها مسدود شده ،فرار میکنند
و در کنزینگتون ،هنری الکس را به اتاقهایش میبرد.
«آپارتمان» او یک فضای گسترده شامل بیست و دو اتاق در ضلع شمال غربی کاخ
نزدیک به نارنجستان است .او آن را با بئا شریکی دارد .آنجا بیشتر وسیلههای بئا قرار
دارد تا هنری :یک ژاکت چرمی که روی پشت صندلی پرت شده ،آقای وابل در گوشه
ای تکان می خورد ،نقاشی رنگ روغن هلندی قرن هفدهمی روی دیوار به معنای
واقعی کلمه به اسم زن در توالتش که فقط کسی مثل بئا از مجموعه سلطنتی انتخاب
میکند.
اتاق خواب هنری به همان اندازه غارنشین و مجلل و به رنگ بژ غیر قابل تحملی است
که تصور میکرد ،با تخت سلطنتی طالکاری شده و پنجره های مشرف به باغ .او تماشا
می کند که هنری کت و شلوارش را درمیآورد و تصور می کند که مجبور باشد در
آن اتاق زندگی کند ،و فکر میکند که آیا هنری به سادگی اجازه ندارد انتخاب کند
که اتاق هایش چه شکلی باشد یا هرگز نمی خواست چیزی متفاوت درخواست کند.
تمام آن شبها که هنری نمی تواند بخوابد ،در اطراف این اتاق های بی پایان و
غیرشخصی ،مانند پرنده ای که در یک موزه به دام افتاده پرسه میزند.
| 322ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
تنها اتاقی که واقعاً حس هنری و بئا را دارد ،اتاق نشیمن کوچک در طبقه دوم است که
تبدیل به یک استودیو موسیقی شده است .رنگها در اینجا غنیتر هستند :قالیچههای
دستبافت ترکی به رنگ قرمز تیره و بنفش ،یک مبل توتونی رنگ .صندلیهای
کوچک و میزهای تزئینی مانند قارچ بیرون زده ،و گیتارهای الگترونیک و ویولن،
مجموعه ای از چنگ ها در کنار دیوار ردیف شده ،یک ویولن سل تنومند در گوشه
تکیه داده شده است.
در مرکز اتاق پیانوی بزرگی قرار دارد و هنری پشت آن مینشیند و ملودی چیزی شبیه
به یکی از آهنگهای قدیمی د کیلرز را میزند .دیوید به آرامی کنار پدالها چرت
میزند.
در دوران دبیرستان در تگزاس ،الکس بافرهنگ ترین فرد در بین جمعیت ورزشکارها
بود به این دلیل که یک آدم کتابخوان ،یک معتاد سیاست و تنها ورزشکار مدرسه
عالقهمند به بحث در مورد جزئیات ظریف ِدرِد اسکات درکالس اِی پی تاریخ آمریکا
بود .او به نینا سیمون و اوتیس ردینگ گوش می داد ،ویسکی گران قیمت دوست
داشت .اما هنری خالصه ای کامالً متفاوت از دانش دارد.
بنابراین او فقط گوش میدهد و سر تکان میدهد و کمی لبخند می زند هنگامی که
هنری توضیح میدهد که این همان برامس است ،و این همان واگنر است ،و چگونه
| 323ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او به قطعه الکساندر اسکریابین تغییر میدهد و به خاطر نام آهنگساز به الکس چشمک
می زند .هنری توضیح میدهد که قطعه آندانته ملودی مورد عالقه اوست ،زیرا جایی
خوانده بود که این ملودی برای تداعی تصویر یک قلعه در ویرانه نوشته شده ،که به
نظر او در حال حاضر به طور تلخی خنده دار است .او ساکت ،متمرکز و برای دقایق
طوالنی در قطعه گم می شود .سپس ،بدون هشدار ،دوباره تغییر میکند ،آکوردهای
متالطم به چیزی آشنا برمیگردند ،آلبوم کتاب ترانه التون جان .هنری چشمانش را
میبندد و از حافظه مینوازد .قطعه «آهنگ تو» .اوه.
و قلب الکس در سینه اش پخش نمیشود و او مجبور نیست لبه صندلی را بگیرد تا
خودش را ثابت کند .زیرا این کاری است که اگر اینجا در این قصر بود تا عاشق هنری
شود ،انجام می داد ،و نه فقط ادامه دادن به این رابطه که بر فراز دنیا پرواز میکنند تا
یکدیگر را لمس کنند و در مورد آن صحبت نمیکنند .به این دلیل اینجا نیست .نه
نیست.
62
جنبشی در ادبیات و هنر که در سال 1798در انگلستان آغاز شد.
63
اصطالحی است که توسط برخی مورخان موسیقی برای توصیف انشعاب در میان موسیقیدانان برجسته در نیمه دوم قرن نوزدهم استفاده
میشود.
| 324ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
آنها با تنبلی ساعتها روی میز همدیگر را میبوسند ،الکس می خواهد آن را روی
پیانو انجام دهد ،اما یک عتیقه گرانبها یا هر چیز دیگری است و سپس به سمت اتاق
هنری ،تخت سلطنتی ،حرکت می کنند .هنری به الکس اجازه می دهد او را با صبر
بامالحظه و دقت از هم بشکافد ،آنقدر نام خدا را ناله میکند که انگار اتاق تقدیس
شده است.
که هنری را ذوب شده و غرق در احساس روی رختخوابهای سبز به کنار نوعی
پرتگاه هل میدهد .الکس تقریبا یک ساعت بعد از آن وقت صرف واردکردن
لرزشهای کوچک به هنری میکند ،نوک انگشتان پرمانندش را روی استخوان ترقوه،
مچ پا ،داخل زانوهای ،استخوانهای کوچک پشت دستهایش و فرورفتگی لب
پایینیاش میکشد .او لمس می کند و لمس می کند تا زمانی که فقط با نوک انگشتانش
هنری را به لبه ای دیگر میبرد ،فقط با نفسش در قسمت داخلی ران هایش ،وعدهای از
دهان الکس که قبالً انگشتانش را آنجا فشار داده است.
هنری همان سه کلمه اتاق مخفی در ویمبلدون را می گوید ،این بار به عالوه« :لطفا،
ازت میخوام ».الکس هنوز نمی تواند باور کند که هنری می تواند اینگونه صحبت
کند ،که او تنها کسی است که آن را میشنود.
وقتی آنها به خود میآیند ،هنری عمالً بدون حرف دیگری روی سینه او از حال
میرود ،شکسته شده و بدون استخوان ،و الکس با خودش می خندد و موهای عرق
| 325ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
کردهاش را نوازش می کند و به صدای نرم خروپف هایی که تقریباً بالفاصله ایجاد
میشوند گوش میدهد.
آب دهان هنری روی او میریزد .دیوید راهش را به تخت پیدا می کند و پایین پایشان
حلقه می زند .الکس باید برای آمادگی برای کمیته ملی دموکراتها چند ساعت دیگر
به هواپیما برگردد ،اما نمی تواند بخوابد .هواپیما زده شده .فقط هواپیما زده شده.
او به یاد می آورد ،انگار از یک میلیون مایل دورتر ،زمانی به هنری می گفت بیش از
حد به این قضیه فکر نکند.
***
جمهوری خواهان کالج دانشگاه واندربیلت این پخش زنده را تشویق میکنند ،و الکس
وانمود می کند که به آخرین پیش نویس سیاستگذاری خود می پردازد.
| 326ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"چرا نمیای اینجا ،بریتنی؟" یک دانش آموز بلوند زیبا به ریچاردز در سکو میپیوندد،
و ریچاردز دستش را دور او حلقه میکند.
"بریتنی در اینجا منیجر اصلی بود که ما باهاش برای این رویداد کار کردیم ،و بهتر از
این نمیتونست این جمعیت فوقالعاده رو برامون حاصل کنه!"
تشویق بیشتر .یک کارمند سطح متوسط یک توپ کاغذ را به صفحه نمایش می زند.
"این جوانانی مانند بریتنی هستن که به ما امید به آینده حزبمون رو می دن .به همین
دلیله که من مفتخرم اعالم کنم به عنوان رئیس جمهور ،برنامه کنگره جوانان ریچاردز
رو راه اندازی خواهم کرد .سیاستمداران دیگر نمیخوان مردم ،بهویژه جوانان باهوشی
مثل شما ،از نزدیک در دفاتر ما بیان و پشت پرده ماجرا رو ببینن...
من می خواهم یک مبارزه خیابونی بین مادربزرگت و این غول بیابونی که رقیب مامانمه ببینم ،الکس
در حالی که به اتاقکش برمیگردد به هنری پیامک می دهد.
این آخرین روزهای قبل از کمیته ملی دموکراتهاست ،و روزهاست نتوانسته قبل از
خالی شدن قوری قهوه به آن برسد .صندوق های ورودی سیاستگذاری ها از زمانی
که دو روز پیش برنامه رسمی را منتشر کردند ،سرریز شده ،و هانتر زنبوره ایمیلهایی
را ارسال می کند که انگار زندگی او به آن بستگی دارد .او هیچ چیز دیگری از یاوههای
خود از ماه گذشته به الکس نگفته است ،اما شروع به استفاده از هدفون کرده تا الکس
را از سلیقه موسیقیاش در امان بگذارد.
| 327ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او متن دیگری را تایپ می کند ،این بار برای لونا :میشه لطفا بری برنامه اندرسون کوپر یا هر
چیز دیگهای و در مورد اون پاراگرافی که در مورد قانون مالیات برای برنامههامون به صورت ناشناس
نوشتی توضیح بدی تا مردم از پرسیدن دست بردارن؟ خودم وقت ندارم مرد.
او تمام هفته ،از زمانی که از کمپین ریچاردز به بیرون درز کرد که آنها یک سناتور
مستقل را برای کابینه آینده او انتخاب کرده اند به لونا پیام میدهد .آن حرامزاده پیر
استنلی کانر آخرین درخواستها برای تأیید را کامال ردکرد ،در پایان ،لونا به طور
خصوصی به الکس گفت آنها خوش شانس بودند که کانر سعی نکرد آنها را در
انتخابات مقدماتی درون حزبی به چالش بکشد .هیچ چیز رسمی نیست ،اما همه میدانند
که کانر کسی است که به تیم ریچاردز ملحق می شود .اما اگر لونا هم بداند چه زمانی
اعالم می شود ،به کسی نمیگوید.
یک هفته گذشته است .نظرسنجی ها عالی نیستند ،پل رایان به خاطر متمم دوم در میان
مردم مقدس شده ،و تعدادی اظهار نظرهای زیبایی شناسان با این مضمون وجود دارد:
آیا الن کلرمونت اگر انقدر زیبا نبود برنده انتخابات میشد؟ الکس مطمئن
است اگر به خاطر جلسات مدیتیشن صبحگاهی او نبود ،مادرش تا حاال دستیارش را
خفه کرده بود.
به نوبه خود ،او دلتنگ تخت هنری ،بدن هنری ،هنری و مکانی است که چند هزار مایل
از خط کمپین دور است .آن شب بعد از ویمبلدون یک هفته پیش اکنون چیزی خارج
از یک رویا به نظر میرسد و وسوسه انگیزتر است زیرا هنری چند روزی با پز در
| 328ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
نیویورک است تا کارهای اداری پناهگاه جوانان LGBTدر بروکلین را انجام دهد.
ساعت کافی در روز برای اینکه الکس برای رسیدن به آنجا بهانهای پیدا کند وجود
ندارد ،و مهم نیست چقدر جهان از دوستی عمومی آنها لذت می برد ،آنها در حال
اتمام بهانههای قابل قبول برای با هم دیده شدن هستند.
این بار هیچ شباهتی به اولین سفر نفسگیر آنها به کمیته ملی دموکراتها در 2016
وجود ندارد .پدرش نماینده ای بود که بعد از تساوی رایها به عنوان نماینده کالیفرنیا
رای داد و مادرش را برنده کرد و همه گریه کردند .الکس و جون مادرشان را قبل از
سخنرانی پذیرشش معرفی کردند و دستان جون می لرزید اما دستان او ثابت بود.
جمعیت غرش کرد و قلب الکس نیز در پاسخ غرش کرد.
امسال ،همه آنها موهای وز دارند و از تالش برای اداره کشور و کمپین به طور همزمان
خسته شدهاند و حتی یک شب از کمیته ملی دموکراتها مثل هزار شب میگذرد .در
شب دوم همایش ،آنها در هواپیمای ایر فورس وان 64جمع میشوند ،می توانست
مارین وان 65باشد ،اما همه آنها در یک هلیکوپتر جا نمی شوند.
هنگامی که هواپیما بلند میشود زهرا میگوید ":تجزیه تحلیل کردی که مقرون به
صرفه باشه؟ چون تو میدونی که من درست میگم و اگر مخالفت کنی ،این دارایی
64
هواپیمای مخصوص رئیس جمهور آمریکا
65
هلیکوپتر مخصوص رئیس جمهور آمریکا
| 329ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
ها در هر زمانی قابل انتقال هستند .آره .آره .میدونم .باشه .منم همین فکر رو میکردم".
یک مکث طوالنی ،سپس ،زیر لب "منم دوست دارم".
الکس وقتی زهرا تلفن را قطع میکند میگوید":اوم .چیزی هست بخوای به ما هم
بگی؟"
زهرا حتی سرش را از روی گوشی بلند نمی کند" .آره ،دوست پسرم بود ،و نه،
نمیتونید هیچ سوال دیگهای درموردش بپرسید".
جون به خاطر عالقه ناگهانی دفترش را میبندد " .دقیقا چطور دوست پسری داری که
ما ازش خبر نداریم؟"
مادرش از آنطرف کابین دخالت میکند ":تو به اندازه کافی لباس زیرت رو عوض
نمیکنی ،شیرینم".
الکس با تحقیر میگوید":من زیاد لباس زیر نمیپوشم .اینم مثل همون قضیه «دوست
دختر کاناداییمه که به مدرسه دیگهای میره»؟"
زهرا میگوید":انگار خیلی دوست داری یه روز از هواپیما پرتابت کنم بیرون ،نه؟ یک
رابطه از راه دوره .اما نه اونطوری .دیگه سوالی نباشه".
کش نیز وارد میشود و اصرار میکند که به عنوان مرجع عشق و عاشقی عمارت سزاوار
این است که بداند ،و بحثی در مورد اطالعات مناسب برای به اشتراک گذاشتن با
| 330ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
همکاران خود وجود دارد ،که خنده دار است با توجه به اینکه کش همین حاال هم
چقدر از زندگی شخصی الکس می داند .آنها در حال دور زدن نیویورک هستند که
جون ناگهان سکوت میکند ،و دوباره روی زهرا متمرکز میشود که ساکت شده.
الکس برمی گردد و زهرا را می بیند که کامالً آرام نشسته است ،کامال متفاوت از حالت
در حال حرکت همیشگی اش و بقیه هم یخ می زنند .او با دهان باز به تلفنش خیره شده
است.
زهرا باالخره به باال نگاه میکند ،در حالی که دستش را محکم روی تلفنش مشت
کرده .میگوید ":روزنامه پست همین االن اسم سناتور مستقلی که به کابینه ریچاردز
میپیونده فاش کرد .استنلی کانر نیست .رافائل لوناست".
***
جون می گوید" :نه" کفشهای پاشنه بلندش از دستش آویزان است ،چشمانش در نور
گرم نزدیک آسانسور هتل جایی که توافق کرده اند همدیگر را ببینند گرم است.
موهایش به صورت خشمگین از بافتش بیرون زده" .خیلی خوش شانسی که اصال
موافقت کردم باهات صحبت کنم ،پس یا این گیرت میاد یا هیچی".
| 331ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
خبرنگار پست پلک می زند ،انگشتان روی ضبطصوتش سست میشود .او از همان
لحظه ای که در نیویورک فرود آمدند برای یک مصاحبه در مورد همایش پاپیچ تلفن
جون شد و اکنون درخواست اظهار نظری در مورد لونا دارد .جون معموالً فرد عصبانی
نیست ،اما یک روز طوالنی گذشته است ،و تقریب ًا به نظر میرسد سه ثانیه تا استفاده از
یکی از آن پاشنه ها برای ضربه زدن به کاسه چشم مرد فاصله دارد.
الکس می گوید" :اگر اون به تو نمیگه ،منم بهت نمیگم .اون خیلی از من خوش
رفتارتره".
جون با چشمانی شعلهور جلوی چشمهای عینکی مرد بشکن میزند .میگوید ":تو
اجازه نداری باهاش حرف بزنی .این مصاحبه منه :مادرم ،رئیس جمهور ،هنوز کامالً
قصد داره در این مسابقه پیروز بشه .ما اینجا هستیم تا ازش حمایت کنیم و حزب رو
تشویق کنیم که پشتش متحد بمونه".
جون محکم میگوید":ممنون .به کلرمونت رای بدید ".و دستش را روی دهان الکس
میگذارد .او را به دنبال خود به درون آسانسور میکشد و وقتی الکس کف دستش را
می لیسد ،آرنجش را به او می زند.
| 332ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس وقتی به طبقه همکف می رسند می گوید" :اون خائن لعنتی .حرومزاده دوروی
لعنتی! من...من به اون لعنتی کمک کردم که انتخابات رو ببره .بیست و هفت ساعت
متوالی براش رای جمع کردم .به عروسی خواهرش رفتم .سفارش مسخره همیشگی فایو
گایز رستورانش رو حفظ کردم!"
جون می گوید ":خودم میدونم ،الکس ".و کارت ورودش را روی قفل در میکشد.
" چطور اون عن کوچولوی شبیه بند ومپایر ویکند شماره شخصیت رو داشت؟"
جون کفشهایش را روی تخت میاندازد و آنها در جهات مختلف روی زمین
میافتند" .چون پارسال باهاش خوابیدم الکس ،نظر خودت چیه؟ تو تنها کسی نیستی
که وقتی استرس داری تصمیمهای جنسی احمقانه میگیری ".روی تخت میافتد و
شروع به درآوردن گوشواره هایش می کند" .من فقط متوجه نمی شوم که این وسط
هدف چیه .مثالً لونا میخواد به چی برسه؟ شاید یک مامور مخفیه که از آینده فرستاده
شده تا حال من رو بگیره؟"
دیروقت است ،آنها پس از ساعت 9وارد نیویورک شده و ساعتها درگیر جلسات
مدیریت بحران بودند .الکس هنوز احساس عجیبی دارد ،اما زمانی که جون به او نگاه
می کند ،الکس می تواند ببیند مقداری از روشنایی در چشمانش شبیه اشک های
ناامیدی به نظر میرسد و الکس کمی نرم می شود.
| 333ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جون با چشمان خسته به او نگاه می کند و صورت الکس را جستجو می کند .جون
ممکن است بزرگتر باشد ،اما سیاست تخصص الکس است ،نه او .الکس میداند که
اگر دست او بود این زندگی را برای خودش انتخاب میکرد اما جون نه.
"من فکر می کنم ...باید بخوابم .تا سال دیگه .حداقل .بعد از رایگیری اصلی بیدارم
کن".
الکس می گوید" :باشه ،جون ".خم می شود تا باالی سرش را ببوسد ".میتونم این
کار رو بکنم".
"خفه شو".
"برو بخواب".
کش بیرون در راهرو منتظر اوست ،کت و شلوارش را با لباس شخصی عوض کرده.
| 334ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
کش با یک دست غول پیکر روی شانه او می زند" .یک بار طبقه پایین هست".
هتل بیکمن خوشبختانه در این دیروقت ساکت و بار با سایه های گرم و غنی طالیی
روی دیوارها و چرم سبز تیره روی صندلی های پشت بلند ،نیمه تاریک است .الکس
یک ویسکی سفارش می دهد.
به تلفن خود نگاه می کند و ناراحتی خود را با ویسکی فرو می برد .او سه ساعت پیش
مختصر به لونا پیام داد :چه خبره؟ یک ساعت پیش ،جواب گرفت :انتظار ندارم بفهمی.
الکس می خواهد به هنری زنگ بزند .او حدس میزند که منطقی است ،آنها همیشه
نقاط ثابتی در جهان یکدیگر بوده اند ،قطب های مغناطیسی کوچک .برخی از قوانین
فیزیک در حال حاضر اطمینانبخش خواهد بود.
او در فکر ارسال پیامک به هنری است ،حتی اگر احتماالً جایی بر فراز اقیانوس اطلس
است .وقتی صدایی نرم و گرم دور گوشش می پیچد مطمئن است که توهم زده.
| 335ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
صدا میگوید":من یک جین و تونیک میخوام ،ممنون ".و هنری آنجاست ،در کنار
او در بار ،در یک پیرهن نرم خاکستری و شلوار جین به نظر ژولیده است .الکس برای
یک ثانیه دیوانه کننده با خود فکرمیکند که آیا مغز او نوعی سراب جنسی ناشی از
استرس را تداعی کرده است که هنری با صدای آهسته میگوید ":انگار داری تنها تنها
از روی بدبختی مشروب میزنی".
" می دونی ،به عنوان سمبل یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان ،تالشم رو میکنم
تا در جریان سیاست بین الملل باشم".
هنری سرش را گوسفندمانند خم می کند".پز رو بدون خودم فرستادم خونه چون نگران
بودم".
الکس با چشمکی می گوید ":همینه .".او نوشیدنی خود را مینوشد تا چیزی که
مشکوک است یک لبخند کوچک و غمگین است پنهان کند؛ یخ روی دندان هایش
میلغزد.
هنگامی که متصدی بار با نوشیدنی او برمی گردد ،هنری می گوید" :به سالمتی".
| 336ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری اولین جرعه را می خورد و آب لیمو را از انگشت شست خود می مکد و لعنت،
او خوب به نظر می رسد .به خاطر درخشش گرمای تابستان بروکلین که خون انگلیسی
او به آن عادت ندارد گونه ها و لب هایش سرخ شده ،او شبیه چیزی نرم و مالیم به نظر
میرسد که الکس میخواهد در آن غرق شود و متوجه میشود که گره اضطراب در
سینه اش باالخره سست شده است.
به ندرت پیش میآید که کسی غیر از جون حال او را بپرسد .بیشتر تقصیر خودش
است ،عمدتاً به خاطر سدی از جذابیت و سخنان تظاهرانه و استقالل سرسختش .هنری
طوری به او نگاه می کند انگار فریب هیچ یک از آن ها را نمی خورد.
الکس می گوید":ولز ،نوشیدنیت رو بخور .من یک تخت دو نفره طبقه باال گرفتم که
داره اسمم رو صدا می کنه ".روی صندلی جابجا می شود و اجازه می دهد یکی از
زانوهایش به زانوهای هنری زیر پیشخوان بخورد و آنها را از هم باز کند.
آنها آنجا مینشینند تا زمانی که هنری نوشیدنیاش را تمام کند ،الکس به زمزمه آرام
بخش هنری که در مورد مارک های مختلف جین صحبت می کند گوش میدهد ،و
سپاسگزار است که برای یک بار هم که شده هنری به نظر می رسد از انجام این گفتگو
به تنهایی خوشحال است .چشمانش را می بندد ،مصیبت روز را دور میکند و تالش
میکند فراموش کند .او سخنان هنری ماه ها پیش در باغ را به خاطر می آورد«:تا حاال
فکرکردی چی میشد اگه توی دنیا ناشناخته بودی؟»
| 337ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
اگر او فردی ناشناس و عادی است که از تاریخ حذف شده ،اکنون بیست و دو ساله و
نیمه مست است و یک پسر را از حلقه کمربندش به اتاق هتل خود میکشاند .او لب
پسر را بین دندان هایش میکشد و پشت سرش کورمال کورمال تالش میکند تا المپ
را روشن کند ،و دارد فکر میکند ،من این شخص رو دوست دارم.
آنها از هم جدا می شوند و وقتی الکس چشمانش را باز میکند ،هنری در حال تماشای
اوست.
الکس شروع میکند":خب "...دست به کمر یک قدم به عقب برمیدارد ".اون قرار
بود بیست سال دیگهی من باشه ،میدونی؟ اولین باری که دیدمش پونزده سالم بود و
...شگفت زدم کرد .اون همه چیزی بود که من میخواستم باشم .و به مردم و انجام کار
درست اهمیت می داد ،و هردومون داشتیم زندگی مردم رو بهتر میکردیم".
" وقتی به دنور رفتم مطمئن شدم که میخوام وارد سیاست بشم .من این مرد جوون و
غیرعادی رو دیدم که شبیه من بود ،پشت میزش میخوابید ،چون میخواست بچههای
ایالتش توی مدرسههای دولتی ناهار رایگان بخورن ،و منم اینطوری بودم که من
| 338ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
میتونم این کار رو انجام بدم .صادقانه نمیدونم به اندازه کافی خوب یا باهوش هستم
که بتونم یکی از والدینم باشم .اما من میتوونم اون باشم ".سرش را پایین می اندازد.
او هرگز قسمت آخر را قبال با صدای بلند به کسی نگفته بود" .و حاال نشستم اینجا فکر
میکنم ،اون حرومزاده رو خریدن ،پس شاید همه چیز چرت و پرت باشه ،و شاید من
واقعاً یک بچه ساده باشم که به مزخرفات جادویی اعتقاد داره که توی زندگی واقعی
اتفاق نمی افته".
هنری میآید تا جلوی الکس بایستد ،در حالی که ران او داخل زانوی الکس را لمس
میکند ،و یک دستش را پایین میآورد تا بی قراری عصبی الکس را آرام کند.
دستهای هنری حرکت میکنند و تا شانههای الکس ،عمق گلویش ،قسمت زیرین
فکش باال میآید ،و وقتی الکس باالخره به باال نگاه می کند ،چشمان هنری نرم و ثابت
است" .تو هنوز هم اعتقاد داری .چون هنوز هم به طرز زیادی به بقیه اهمیت میدی".
خم میشود و بوسه ای را روی موی الکس می فشارد".و تو خوب هستی .بیشتر چیزها
در بیشتر مواقع وحشتناک هستن ،اما تو خوب هستی".
| 339ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس نفس می کشد .هنری بدین طریق به جریان نامنظم آگاهی که از دهان الکس
می ریزد گوش میدهد و با شفاف ترین و متبلورترین حقیقتی که الکس در تمام این
مدت در حال تالش برای رسیدن به آن بوده پاسخ میدهد .اگر سر الکس طوفان است،
هنری محل برخورد صاعقه به زمین است .او میخواهد که حقیقت داشته باشد.
الکس به هنری اجازه می دهد او را به عقب بر روی تخت هل دهد و او را ببوسد تا
اینکه ذهنش به طرز سعادتبخشی خالی شود ،به هنری اجازه می دهد لباس او را با
دقت درآورد .او به سمت هنری فشار می آورد و احساس می کند که طناب های محکم
شانه هایش شروع به رها شدن میکند ،به شکلی که هنری باز کردن بادبان را توصیف
می کند.
***
هنگام کوبیدن در آنقدر سرصبح است که الکس نمی تواند سروصدا های بلند را تحمل
کند .قدرتی در آن وجود دارد که او فور ًا زهرا را قبل از اینکه حتی صحبت کند
تشخیص میدهد ،و با خود فکرمیکند که چرا قبل از اینکه بیاید به او زنگ نزده اما
گوشیش را برمیدارد و آن را خاموش مییابد .لعنت .برای همین زنگ هشدار صدای
نداده.
| 340ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
زهرا از پشت در فریاد می زند":الکس کلرمونت دیاز ،ساعت نزدیک به هفته .پونزده
دقیقه دیگه یک جلسه استراتژی داری و من هم کلید دارم ،بنابراین برام مهم نیست که
چقدر لختی ،اگر تا سی ثانیه دیگه جواب ندی ،میام داخل".
وقتی چشمانش را می مالد متوجه می شود که بسیار برهنه است .بررسی سطحی بدنی
که به پشتش فشار داده شده :هنری هم خیلی برهنه است.
الکس فحشی میدهد" ،اوه لعنت به من ".آنقدر سریع می نشیند که ملحفه در هم
پیچیده می شود و از تخت بیرون میافتد.
الکس که ظاهراً دایره لغاتش االن فقط فحش است ،میگوید":عجب گوهی ".خودش
را آزاد میکند و به دنبال شلوارش میگردد ".الشی دیوث".
صدای دیگری از در میآید ،مثل اینکه زهرا به آن لگد زده است .و هنری نیز از
رختخواب بیرون میپرد .او واقع ًا زیباست ،حالتی حیرتزده همراه با هراس بر چهره
دارد و مطلقاً هیچ چیز دیگری نپوشیده .او مخفیانه به پردهها چشم میاندازد ،گویی به
فکر پنهان شدن در پشت آنها است.
| 341ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس میگوید":آره ،بعداً می تونیم کنایه بزنیم .برو ".و هنری این کار را میکند و
وقتی در باز می شود ،زهرا آنجا با قمقمه اش ایستاده و حالت چهرهاش میگوید
مدرک فوق لیسانس نگرفته تا از یک بزرگسال کامالً بالغ که اتفاقاً با رئیس جمهور
مرتبط است پرستاری کند.
چشمان زهرا به سرعت اتاق را بررسی میکنند .ملحفههای روی زمین ،دو بالش که
روی آن خوابیده اند ،دو تلفن روی میز کنار تخت.
او میپرسد":اون کیه؟" به سمت حمام می رود و با صدای بلند در را باز میکند که
انگار می خواهد یک ستاره هالیوود در وان حمام پیدا کند" .بهش اجازه دادی یه
گوشی بیاره اینجا؟"
الکس میگوید":هیچکس ،یا مسیح ".اما صدایش از وسط میشکند .زهرا یک
ابرویش را باال میبرد" .چیه؟ دیشب یه جورایی مست شدم ،همش همین .همه چیز
آرومه".
| 342ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
زهرا با شدت میگوید":آره ،انقدر همه چیز آرومه که قراره کل امروز رو خمار
باشی".
همان موقع ،یک سری صدای برخورد از طرف دیگر در کمد به گوش میرسد ،و
هنری ،در حالی که شرت الکس را نصفه و نیمه پوشیده ،به معنای واقعی از کمد بیرون
میافتد.
هنری از روی زمین می گوید":آم ".او پوشیدن شرت الکس را تمام میکند .پلک
میزند" .سالم".
زهرا شروع می کند ":من ...خیلی دوست دارم برام توضیح بدید دقیقا چه اتفاق کوفتی
داره اینجا میوفته؟ اصال اون چطور اینجاست؟ از نظر فیزیکی یا از نظر جغرافیایی ،و
چرا ...نه ،نه .اینو جواب نده .بهم هیچی نگو ".او یک قلپ قهوه دیگر می خورد".اوه
خدایا ،من این کار رو کردم؟ هیچوقت فکر نمی کردم ...وقتی تنظیمش کردم ...اوه
خدای من".
هنری خودش را از روی زمین بلند کرده و پیراهن پوشیده و گوش هایش قرمز روشن
شده ".من فکر می کنم ،شاید ،اگر کمکت میکنه .نسبتا اجتناب ناپذیر بود .حداقل از
طرف من .پس نباید خودت رو سرزنش کنی".
| 343ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس به هنری نگاه می کند و سعی می کند به چیزی فکر کند که اضافه کند اما زهرا
انگشت مانیکور شدهاش را به شانه اش می کوبد.
زهرا میگوید":خب ،امیدوارم خوش گذشته باشه ،چون اگر کسی در موردش چیزی
بفهمه ،همهمون به گا میریم ".او با شرارت به هنری اشاره می کند".تو هم همینطور.
میتونم فرضکنم که مجبور نیستم مجبورت کنم قرارداد عدم افشاسازی امضا کنی؟"
الکس پیشنهاد میکند":من قبالً برای اون امضا کردم ".در حالی که گوشهای هنری
از قرمز به رنگ بنفش هشدار دهنده تبدیل می شوند .شش ساعت پیش ،او خوابآلود
در سینه هنری فرو میرفت و حاال اینجا نیمه برهنه ایستاده و در مورد کاغذ بازی صحبت
می کند .از کاغذبازی متنفر است " .فکرکنم اون کافی باشه".
زهرا می گوید":اوه ،فوق العاده است .خیلی خوشحالم که بهش فکرکردی.عالیه .چند
وقته با همید؟"
"سال نو؟" زهرا با چشم های گشاد تکرار میکند " .هفت ماهه با همید؟ واسه همینه
که ...اوه خدای من ،من فکر می کردم که واسه روابط بینالملل یا همچین چیزی هم
رو میبینید".
او عمال فریاد میزند ":ناموسا؟ تو به معنای واقعی کلمه داری آلتت رو میکنی تو رهبر
یک کشور خارجی ،که یک مَرده ،تو بزرگترین رویداد سیاسی قبل از انتخابات ،تو
هتلی پر از خبرنگار ،تو شهری پر از دوربین ،تو مسابقهای که به اندازه کافی نزدیکه که
به این چرندیات وابسته باشه ،مثل جلوهای از رویاهای استرسی کوفتی من ،و تو ازم
میخوای که در این مورد به رئیس جمهور نگم؟"
زهرا پلک می زند ،لب هایش را روی هم فشار می دهد و صدایی درمیآورد انگار که
در حال خفه شدن است .او می گوید":گوش کن .ما وقت نداریم باهاش سر و کله
بزنیم ،و مادرت بدون هضم کردن بحران جنسی جوونی پسرش به اندازه کافی مشکل
داره که حل کنه ،بنابراین...بهش نمیگم .اما وقتی همایش تموم شد خودت باید بهش
بگی".
الکس به هنری نگاه می کند ،در حالی که ژولیده و وحشتزده در گوشه تخت نشسته
است "نه".
| 345ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
زهرا در حالی که پاشنه دستش را روی پیشانیاش می مالد ،می گوید ":خدا لعنتت کنه.
هر بار که میبینمت ،یک سال از عمرم کم میشه .من میرم پایین ،و تو هم بهتره تا
پنج دقیقه دیگه لباس پوشیده اونجا باشی تا تالش کنیم این کمپین لعنتی رو نجات بدیم.
و تو" -او به هنری میتوپد " -باید همین االن به اون انگلیس لعنتی برگردی ،و اگر
کسی ببینه که از این جا میری ،خودم شخصا میکشمت .و تاج و تخت هم به چپمه".
زهرا با یک نگاه خیره آخر روی پاشنه پا می چرخد و از اتاق خارج شده و در را پشت
سرش میکوبد.
| 346ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
فصل نهم
مادرش آنطرف میز نشسته و دستانش را روی سینه قفل کرده و با انتظار به او نگاه
میکند .دستش شروع به عرق کردن کرده است .اتاق کوچک است ،یکی از اتاق های
کنفرانس کماهمیتتر در بال غربی .الکس میداند که میتوانست از مادرش بخواهد
با هم ناهار یا چیزی بخورند ،اما ،خب ،به نوعی وحشت زده شد.
او شروع می کند" :من جدیدا دارم یک سری چیزها در مورد خودم کشف میکنم.
و ...میخواستم بهت خبر بدم چون تو مادرمی ،و من میخوام که تو بخشی از زندگی
من باشی ،و نمی خوام ازت پنهون کاری کنم و همچنین ،اوم ،یه جورایی به کمپین هم
مربوطه".
| 347ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس تکرار میکند" :باشه .خیلی خب .آم بنابراین ،متوجه شدم که استریت نیستم .من
در واقع بایسکشوالم".
قیافه الن باز می شود و می خندد و دست هایش را باز می کند" .اوه ،همین ،شکرم؟
خدایا ،نگران بودم که چیز بدتری باشه!" دستش را روی میز دراز میکند و دست
الکس را میگیرد ".این عالیه ،عزیزم .خیلی خوشحالم که بهم گفتی".
الکس در پاسخ لبخند می زند ،حباب اضطراب در سینهاش کمی کوچک می شود ،اما
یک بمب دیگر برای انداختن وجود دارد ".اوم ،یه چیز دیگه هم هست .من یه جورایی
...دارم با یکی قرار میذارم".
الن سرش را کج میکند " .واقعا؟ خب من برات خوشحالم ،امیدوارم بهش در مورد
کاغذبازیهای "...
"آره ،هنری".
"آره".
| 348ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"از انگلستان؟"
"آره".
"هر دوتاشون تو یه برهه زمانی درسته .اما حاال با هم تو رابطه رفتیم .مدتی میشه .مثالً
برای تقریبا هفت ماه؟ حدس می زنم؟"
" که ...اینطور".
او برای یک دقیقه بسیار طوالنی به الکس خیره میشود .الکس به طرز ناخوشایندی در
صندلی خود جابجا می شود.
ناگهان تلفنش در دستش است و ایستاده و صندلیاش را زیر میز میزند .او
میگوید":باشه ،من برنامم رو واسه بعد از ظهر خالی میکنم .به زمان نیاز دارم تا یک
سری چیزها رو آماده کنم .یک ساعت دیگر بیکاری؟ میتونیم دوباره اینجا جمع بشیم.
غذا سفارش میدم .پاسپورت و هر رسید و مدرک مربوطهای که داری بیار شکرم".
مادرش منتظر نمیشود که بشنود آیا او آزاد است یا نه ،فقط از اتاق خارج شده و در
راهرو ناپدید می شود .در هنوز کامل بسته نشده که یک اعالن در تلفنش ظاهر میشود.
| 349ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
درخواست مالقات از طرف مامان 2 :بعد از ظهر بال غربی طبقه اول ،اخالق بین المللی و هویت
جنسی.
یک ساعت بعد چند کارتن غذای چینی و پاورپوینت آماده وجود دارد .اسالید اول
می گوید :آزمایش جنسی با پادشاهان خارجی :یک منطقه خاکستری.
الکس با خود فکرمیکند که آیا خیلی دیر شده که از پشت بام به پایین شیرجه بزند.
زمانی که الکس می نشیند ،مادرش دقیقا با لحنی که الکس چند ساعت پیش برای او
استفاده کرده بود میگوید" :خیلی خب .قبل از شروع ،من ...من می خوام واضح بگم،
دوستت دارم و همیشه ازت حمایت میکنم .اما این ،کامالً صادقانه ،یک قضیه قانونی
و اخالقیه ،بنابراین باید مطمئن بشیم که کارها رو سر و سامون دادیم".
اسالید بعدی با عنوان :کاوش گرایش جنسی :سالم ،اما آیا باید با شاهزاده
انگلیس باشد؟ او عذرخواهی میکند که وقت نداشته که عناوین بهتری ارائه کند.
الکس فعاالنه آرزوی آزادی شیرین مرگ را دارد.
اسالید بعدی عبارت است از :بودجه فدرال ،هزینه های سفر ،خراب بازی ،و
تو.
او بیشتر نگران این است که مطمئن شود که الکس از هیچ کدام از جت های خصوصی
با بودجه فدرال برای دیدن هنری با اهداف منحصر ًا شخصی استفاده نکرده است-
الکس این کار را نکرده -و نگران وادار کردن او به پر کردن یک سری مدارک اداری
است تا ردپای هر دوشان را بپوشاند .بررسی جعبه هایی کوچک در مورد رابطه او حس
| 350ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بدی دارد ،به خصوص زمانی که نیمی از آنها چیزهایی می پرسند که او حتی هنوز با
هنری درموردشان صحبت نکرده است.
عذاب آور است ،اما در نهایت تمام می شود و او نمی میرد ،که قابل توجه است .مادرش
آخرین برگه را برمیدارد و آن را در یک پاکت با بقیه مهر و موم می کند .آن را کنار
می گذارد و عینک مطالعه اش را درمیآورد و آن را هم کنار میگذارد.
او می گوید ":بنابراین .موضوع اینه .میدونم که خیلی روت فشار گذاشتم .اما من این
کار رو میکنم چون بهت اعتماد دارم .تو احمقی ،اما من به تو و به قضاوتهات اعتماد
دارم .سالها پیش بهت قول دادم که هیچوقت بهت نگم چیزی باشی که نیستی بنابراین
من رئیس جمهور یا مادری نمی شوم که تو رو از دیدن اون منع میکنه".
الن یک نفس دیگر میکشد و منتظر می ماند تا الکس به نشانه فهمیدن سر تکان دهد.
مادرش ادامه می دهد" :اما این یک مسئله واقعا واقعا بزرگه .طرف مقابلت فقط یک
همکالسی یا یک کارآموز ساده نیست .باید سخت بهش فکرکنی ،چون خودت و
حرفهات و باالتر از همه ،این کمپین و کل این دولت رو در معرض خطر میذاری.
میدونم که جوونی ،اما این یک تصمیم همیشگیه .اگر هم تا ابد باهاش نمونی ،اگر
مردم بفهمن ،این موضوع تا ابد باهات میمونه .بنابراین باید بفهمی که آیا نسبت بهش
احساس همیشگی داری یا نه .و اگر نداری ،باید بهش پایان بدی".
| 351ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
مادرش دستانش را روی میز مقابلش گذاشته و سکوت بین آنها در هوا معلق است.
الکس احساس می کند قلبش جایی بین لوزه هایش گرفتار شده است.
همیشگی .به نظر می رسد یک کلمه به طرز غیرممکنی بزرگ است ،چیزی که او قرار
است ده سال دیگر به آن برسد.
او میگوید ":همچنین .من خیلی متاسفم که این کار رو میکنم ،شکرم .اما تو از کمپین
کنار میری".
مادرش به او می گوید":این قابل بحث نیست ،الکس ".متاسف به نظر میرسد ،اما
الکس او را خیلی خوب میشناسد " .نمیتونم روی این ریسک کنم .تو خیلی به
خورشید نزدیک شدی .ما به مطبوعات می گیم که روی سایر گزینههای شغلی تمرکز
کردی .میگم آخر هفته میزت رو برات جمع کنن".
الن یک دستش را دراز میکند و الکس به کف دستش ،به خطوط نگرانی که وجود
دارد نگاه میکند ،تا زمانی که باالخره میفهمد.
دستش را در جیبش می برد ،نشان کمپیناش را بیرون می آورد .اولین محصول تمام
دوران حرفهایاش ،حرفهای که طی چند ماه از آن کنار گذاشته شد ،و آن را تحویل
می دهد.
| 352ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
مادرش چیزی از زیر پروندههایش بیرون میکشد و با لحنی که ناگهان دوباره اداری
شده می گوید":اوه ،یه چیز دیگه .میدونم مدارس دولتی تگزاس آموزش جنسی به
چپشونه ،و وقتی در موردش صحبت کردیم این مکالمه رو نداشتیم -که فرضا مسئولیت
منه -بنابراین من فقط میخواستم مطمئن بشم که می دونی هنوز باید از کاندوم استفاده
کنی حتی اگر رابطه مقعدی دا"..
الکس نصفه و نیمه فریاد میزند":باشه ،ممنون ،مامان!" و هنگام پرواز به سمت در تقریب ًا
از روی صندلی میافتد.
مادرش او را صدا میزند":صبرکن ،عزیزم ،از سازمان تنظیم خانواده 66خواستم همه
این جزوه ها رو برام بفرستن ،یکیشون رو ببر! اونها یک پستچی با دوچرخه فرستادن!"
66سازمانی که خدمات مربوط به سالمت جنسی و تولیئ مثل را برای همه فراهم میکند.
| 353ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
چی دارم میگم؟ البته که نخوندی .احتماالً به خاطر همدردیهای انقالبی از ارث محروم میشدی.
خب ،از اونجایی که از کمپین اخراج شدم ،به معنای واقعی کلمه هیچ کار دیگهای جز تماشای اخبار کابلی
(با پشتکار هر روز سلولهای مغزم رو از بین میبرم) ،دوباره خوندن هریپاتر و مرتب کردن چیزهای
قدیمیم از دانشگاه ندارم.
فقط به مقالهها نگاه میکنم و با خودم میگم :عالیه ،آره ،خیلی خوشحالم تمام شب رو بیدار موندم و این
رو نوشتم تا نمره 98بگیرم ،اما در نهایت از اولین کاری که داشتم اخراج و به اتاق خوابم تبعید شدم!
آفرین ،الکس!
این همون چیزیه که همیشه توی قصر احساس می کنی؟ خیلی مزخرفه ،مرد.
بنابراین به هر حال ،توی چیزهای دانشگاهم گشتم ،و این تحلیلی که درباره مکاتبات همیلتون در زمان
جنگ انجام دادم پیدا کردم و گوش کن :فکر می کنم همیلتون می تونسته بای باشه .نامه هاش به لورن
تقریبا به همون اندازه نامههاش به همسرش عاشقانه است .پایین نصفشون امضای «مال تو» یا
«محبتانه مال تو» هست و امضای آخرین مورد قبل از مرگ لورن «مال تو برای همیشه» است.
نمیتونم بفهمم چرا هیچکس در مورد امکان استریت نبودن پدر بنیانگذار تأسیس صحبت نمیکنه (خارج
از بیوگرافی چرنو ،که عالیه ،لیست کتابهای پیوست شده رو ببین) .یعنی میدونم چرا ،ولی بازم.
به هر حال ،این قسمت از نامهاش که به لورنز نوشت پیدا کردم و من رو به یاد تو و من انداخت:
حقیقت اینه که من یک مرد صادق بدشانس هستم ،که احساساتم رو به همه و با تاگید میگم .این رو
بهت میگم چون این رو میدونی و من رو به خودبینی متهم نمیکنی .از کنگره متنفرم – از ارتش
متنفرم -از دنیا متنفرم -از خودم متنفرم .همشون یه گله احمق و آدم حقیرن; البته جز تو ...
فکر کردن به تاریخ باعث میشه به این فکر کنم که چطور یه روز قراره توش جا بگیرم .و تو هم همینطور.
ای کاش مردم هنوز هم اینطور مینوشتن.
| 354ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
از هنری><HWALES@KENSINGTONEMAIL.COM
4:18 20/10/8بامداد
به اَ،
الکس ،پسر اول نوشتههای خودارضایی تاریخی:
عبارت «لیست کتابهای پیوستشده رو ببین» سکسی ترین چیزیه که تا به حال برام نوشتی.
هر بار که از تحلیل رفتن آرومت داخل کاخ سفید حرف میزنی ،احساس میکنم تقصیر منه و کامال
احساس مزخرفی در موردش دارم .متاسفم .نباید یک دفعهای اونجا سر و کلهام پیدا میشد .کنترلم رو از
دست دادم؛ فکرنکردم .میدونم چقدر اون شغل برات ارزش داشت.
من فقط میخوام که ...میدونی .انتخابهای دیگه هم داشته باشی .اگر کمتر از من میخواستی و بیشتر
از -کار ،چیزهای غیرپیچیده – درک میکنم .راست میگم.
به هر حال ...باور بکنی یا نه ،یکم در مورد همیلتون مطالعه داشتم ،به چند دلیل .اول ،اون نویسنده
درخشانی بود .دوم اینکه میدونستم اسمت رو از روش گذاشتن (اون دو تا همراه همیشگیت تعداد
هشدار دهندهای از صفاتت رو به اشتراگ گذاشتن ،مثل :عزم پرشور ،هیچوقت نمیدونه کی ساکت شه،
| 355ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
و غیره) .و سوم ،یک تارت سسی یک بار سعی کرد پاکدامنیم رو در مقابل نقاشی رنگ روغن همیلتون
به چالش بکشه ،و خوب تو حافظهام مونده.
آیا غیر مستقیم داری درخواست یک سناریو رولپلی 67سرباز انقالبی میکنی؟ باید بهت بگم که ،هر ردی
از خون پادشاه جورج سوم که توی رگهام دارم منجمد میشه و من رو برات به درد نخور میکنه.
یا داری پیشنهاد میدی که ترجیح میدی نامه های پرشور زیر نور شمع مبادله کنی؟ بهت گفتم که وقتی
از هم دور هستیم ،بدنت توی خواب پیشم برمیگرده؟ که وقتی میخوابم ،تو رو میبینم ،شیب کمرت،
کک و مک باالی لگنت ،و زمانی که صبح از خواب بیدار می شم ،احساس می کنم همین االن با تو
بودم ،اینکه لمس خیالی دستت پشت گردنم تازه و واقعیه؟ که میتونم پوستت رو روی پوست خودم
احساس کنم و باعث میشه تمام استخوان های بدنم درد بگیره؟ این که برای چند لحظه میتونم نفسم
رو حبس کنم و پیشت باشم ،توی یک رویا ،توی اتاق ،اصالً هیچجا؟
فکر می کنم شاید همیلتون منظورم رو توی نامهاش به الیزا بهتر رسونده باشه:
تو افکار من رو انقدر به شدت درگیر می کنی که بهم اجازه نمیده به چیز دیگهای جز تو فکر کنم -تو نه
تنها ذهنم رو تمام روز به کار میگیری بلکه توی خوابم هم هستی .من تو رو توی هر رویا می بینم –
و وقتی بیدار می شم نمی تونم چشمام رو ببندم تا دوباره شیرینیت رو حس کنم.
اگر تصمیم گرفتی چیزی که اول این ایمیل گفتم انتخاب کنی امیدوارم بقیه این مزخرفات رو نخونده
باشی.
با احترام،
شاهزاده هنری کجروی رمانتیک عاجز کامال اوسکول
67
نقشبازی کردن در رابطه جنسی
| 356ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
شان بتونه با زهرا یا کسی در مورد پروازت به آستین صحبت کنه ،ما می تونیم اونجا سوارت کنیم .بگو
آره؟
مال تو،
الکس
از هنری><HWALES@KENSINGTONEMAIL.COM
8:22 20/10/8شب به اَ
الکس،
اگر من شمال هستم ،دوست ندارم فکر کنم کدوم به گوری داریم میریم.
دارم در مورد هویتم و سوالت در مورد اینکه شخصی مثل من از کجا میاد فکر میکنم ،و تا جایی که میتونم
تالش کنم توضیح بدم ،داستانش اینه:
روزی روزگاری شاهزاده جوانی در یک قصر به دنیا اومد .مادرش یک شاهزاده خانم تحصیل کرده بود و
پدرش جذابترین شوالیه قلمرو که همه ازش حساب میبردن .به عنوان یک پسر ،مردم همه چیزی
که آرزو میکرد براش میآوردن .لباس ابریشمی زیبا ،میوه رسیده از نارنجستان .گاهی اونقدر خوشحال
بود که احساس می کرد هرگز از یک شاهزاده بودن خسته نمی شه.
| 358ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
اون از یک سلسله طوالنی و طوالنی از شاهزادگان میاومد ،اما هرگز قبال شاهزادهای کامالً شبیهاش
وجود نداشته :کسی که با قلبی خارج از بدنش به دنیا اومده باشه.
وقتی کوچیک بود خانوادهاش لبخند می زدن و می خندیدن و می گفتن که وقتی بزرگ بشه قلبش هم
میره .اما همبنطور که بزرگ شد ،قلبش همون جایی که بود موند ،قرمز و قابل مشاهده و زنده .شاهزاده
خیلی بهش اهمیتی نمیداد ،اما هر روز ،ترس خانواده بیشتر میشد که مردم این پادشاهی به زودی
متوجه می شن و یه شاهزاده پشت میکنن.
مادربزرگش ،ملکه ،در برج بلندی زندگی می کرد ،جایی که فقط درمورد شاهزادههای گذشته و حال که کامل
به دنیا اومدن صحبت میکرد.
سپس پدر شاهزاده ،شوالیه ،در نبرد کشته شد .نیزه زره و بدنش رو شکافت و اون رو در حال خونریزی
در گرد و غبار رها کرد .و بنابراین ،وقتی که ملکه لباس جدید فرستاد ،زرهای برای شاهزاده که قلبش رو
داخلش بذاره تا امن بمونه ،مادر شاهزاده اون رو متوقف نکرد .چون حاال میترسید :ترس از اینکه قلب
پسرش هم شکافته بشه.
بنابراین شاهزاده اون رو پوشید و سالها ،معتقد بود که کار درستیه.
تا اینکه با زیباترین پسر دهقانی از روستای مجاور مالقات کرد که چیزهای کامالً وحشتناکی بهش میگفت
که باعث شد برای اولین بار در طول سالها احساس کنه زنده است و معلوم شد که پسر یک نوع
جادوگر دیوونه است ،که میتونه چیزهایی مانند شات طال و ودکا و تارت زردآلو از مطلقا هیچی ظاهر کنه،
و تمام زندگیش در یک پف خیره کننده دود بنفش منفجر شد ،و پادشاهی گفت":نمیتونیم باور کنیم .همه
ما خیلی شگفت زده شدیم".
من برای خونه دریاچه پایهام .باید اعتراف کنم ،خوشحالم که از خونه بیرون میری .نگران بودم خونه رو
آتیش بزنی .این یعنی من با پدرت مالقات میکنم؟
| 359ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
***
نورا که روی صندلی مسافر خم شده است ،می گوید ":نکن .یک سیستم وجود داره
و تو باید به سیستم احترام بذاری".
جون میگوید ":وقتی توی تعطیالتم به سیستمها اعتقادی ندارم ".بدنش تا نیمه روی
بدن الکس جمع شده و سعی میکند با ضربه دست نورا را از سر راه بردارد.
الکس ،جون را از روی شانهاش پرت میکند و میگوید ":از روم بلند شو".
جون فریاد میزند":تو باید در این مورد ازم حمایت کنی!"و موهای الکس را میکشد
و در پاسخ چهره بسیار زشتی دریافت کرد.
الکس میگوید ":هردوتا رو دیدم .االن عمالً می تونم هر دو تا رو ببینم".به آنچه نورا
برای آن روز پوشیده است اشاره میکند ،که یک سرهمی کوتاه و یک لباس سوتین
شکل است.
الکس آه میکشد".ببخشید ،جون ،اما نورا وقت بیشتری روی پلیلیستش گذاشت،
بنابراین اون سیم اتصال گیرش میاد".
ترکیبی از صداهای دخترانه از صندلی عقب به گوش میرسد ،انزجار و پیروزی و نورا
تلفنش را وصل میکند و قسم میخورد نوعی الگوریتم ضدخطا برای پلیلیست
بینقص سفرهای جاده ای ساخته .اولین ضربآهنگهای آهنگ «لوکو در آکاپولکو»
از فورتاپس باال میرود ،و الکس باالخره از پمپ بنزین بیرون می آید.
| 361ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جیپ بازسازی شده است ،پروژهای که پدرش در زمانی که الکس حدودا ده سال
داشت انجام داد .ماشین اکنون در کالیفرنیا قرار دارد ،اما یک بار در سال پدرش آن را
برای این آخر هفته به تگزاس می برد و آن را در آستین میگذارد تا الکس و جون
بتوانند با آن رانندگی کنند .الکس یک تابستان رانندگی در جاده را با این جیپ یاد
گرفت و پدال گاز در زیر پایش درحالی که در یک خط با دو ماشین SUVسیاه و
سفید سرویس مخفی قرار میگیرد و به سمت جاده بین ایالتی میرود حس خوبی دارد.
او دیگر به سختی می تواند خودش به تنهایی با ماشین جایی رود.
آسمان کامالً باز و مایلها به رنگ آبی است ،خورشید صبح زود پایین میتابید ،و
الکس عینک آفتابی زده و بازوانش برهنه است و درها و سقف جیب را پایین آورده.
او صدای استریو را باال می برد و احساس میکند که می تواند هر چیزی را در تازیانه
باد میان موهایش رها کند و جوری آن را به هوا بسپارد انگار از اول وجود نداشته ،انگار
هیچ چیز مهم نیست جز شتاب و جست و خیز در سینه اش.
اما همه چیز درست پشت مه دوپامین است :از دست دادن کار مبارزات انتخاباتی،
روزهای بی قرار قدم زدن در اتاقش ،درموردش احساس همیشگی داری؟
چانهاش را در هوای گرم و چسبناک زادگاهش باال میبرد ،به چشمان خود در آینه
جلو خیره میشود .او برنزه و آرام و جوان به نظر میرسد ،پسری از تگزاس ،همان بچه
ای که به دی سی رفت .دیگر امروز به مشکالتش فکرنمیکند.
| 362ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بیرون از آشیانه هواپیما تعدادی محافظ همراه هنری با لباس آستین کوتاه ،شلوارک و
یک عینک آفتابی مد روز ،و ساک تفریحی بربری روی یک شانهاش قرار دارد -یک
رویای لعنتی تابستانی.
زمانی که الکس با کمک دستش از جیپ خارج میشود پلیلیست نورا به «دوباره میای»
اثر دالی پارتون رسیده.
هنری در آغوش خفه کننده جون و نورا میگوید":آره ،سالم ،سالم ،منم خوشحالم
شما رو میبینم!" الکس لبهایش گاز می گیرد و هنری را تماشا می کند که در مقابل
کمر آنها را فشار می دهد ،و سپس الکس او را درآغوش میگیرد و بوی تمیزش را
استشمام می کند ،و در گردنش میخندد.
«طبل ،لطفا!» از استریوی جیپ فوران میکند و ضربآهنگ «اوقات تابستانی» شروع
می شود و الکس تایید خود را فریاد میزند .وقتی تیم امنیتی هنری با ماشینهای
سرویس مخفی هماهنگ میشوند ،آنها به راه میافتند.
هنری در حالی که در جاده 45الیی میکشند در کنار الکس لبخند پهنی میزند .با
خوشحالی سرش را با موسیقی تکان می دهد و الکس نمی تواند جلوی خود را بگیرد
| 363ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
یک ساعت و نیم طول میکشد تا از آستین به دریاچه ال بی جی برسند ،و هنگامی که
راه خود را به سمت آب مییابند ،هنری می پرسد":چرا اسمش رو گذاشتن دریاچه ال
بی جی ؟"
الکس میگوید":نورا؟"
"این هم درسته".
الکس به او میگوید ":بابام وقتی اون و مامان از هم جدا شدن خریدش ،پس وقتی
دوازده سالهام بود .اون میخواست بعد از رفتنش از پیشمون ،مکانی نزدیک ما داشته
باشه .قبال توی تابستونها زمان زیادی رو اینجا میگذروندیم".
جون میگوید":اوه ،الکس ،یادته وقتی برای اولین بار اینجا مست شدی؟"
آنها وارد مسیر خانه میشوند که در درختان انبوه احاطه شده و به سمت خانه در باالی
تپه میروند ،همان نمای بیرونی پر جنب و جوش نارنجی قدیمی و قوس های نرم،
کاکتوس های بلند و گیاهان آلوئه .مادرش هیچ وقت به دکور خانه عالقهمند نبود،
68
نوعی نوشیدنی
| 365ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بنابراین پدرش وقتی خانه دریاچه ای را خرید خودش به تنهایی تمام کارها را کرد،
درهای بلند و سبزآبی و ستونهای چوبی سنگین و کاشیهای اسپانیایی صورتی و قرمز.
یک ایوان بزرگ سرتاسری و پلههایی وجود دارد که از تپه به سمت اسکله منتهی
میشوند ،و همه پنجره ها رو به آب باز شده اند و پرده ها در نسیم گرم به بیرون تاب
میخوردند.
تیمهای آنها به عقب برمیگردند تا محیط را بررسی کنند – آنها برای حفظ حریم
خصوصی و حضور اجباری تیم امنیت خانه مجاور را اجاره کرده اند .هنری بدون
زحمت یخچال جون را با یک دست بلند میکند و الکس جلوی خود را میگیرد که
جوگیر نشود.
فریاد بلند اسکار دیاز از گوشه و کنار می آید ،آب از او میچکد و ظاهرا تازه از شنا
برگشته .صندل قهوهای قدیمی و یک شلوارک شنا با طرح طوطی پوشیده ،هر دو دست
خود را به سمت خورشید دراز کرده و جون در آغوشش فشرده میشود.
او در حالی که جون را به اطراف میچرخاند و او را روی نرده گچبری پایین میگذارد
میگوید":سی جی!" نورا بعدی است ،و سپس یک آغوش استخوان خردکننده برای
الکس.
هنری جلوتر می رود ،و اسکار او را از باال و پایین نگاه میکند ،کیف بربری ،یخچال
روی شانهاش ،لبخند زیبا ،دست دراز شده .زمانی که الکس از پدرش پرسید که آیا
می تواند یک دوست همراه خود بیاورد ،و به سادگی اشاره کرد که دوستش شاهزاده
| 366ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
ولز است ،او گیج شده اما در نهایت قبول کرده بود .الکس مطمئن نیست اوضاع چگونه
پیش خواهد رفت.
هنری می گوید ":سالم .از آشنایی با شما خوشحالم .من هنری هستم".
اسکار ممکن است آشپز خانواده باشد ،اما مادر الکس کسی بود که همیشه گریل
میکرد .پدر مکزیکی اش در خانه با پشتکار در حال خیس کردن یک کیک ترس
لچس بود در حالی که مادر بلوندش در حیاط میایستاد و همبرگرها را می چرخاند.
الکس قاطعانه به بهترین روش کار را از هر دوی آنها یاد گرفت و اکنون او تنها کسی
است که در اینجا می تواند دنده ها را ردیف کند در حالی که اسکار بقیه کارها را
میکند.
آشپزخانه خانه دریاچه رو به آب است که همیشه بویی شبیه مرکبات و نمک و گیاهان
دارد ،و پدرش آن را هنگام مهمانی پر از گوجه فرنگی و آووکادوهای نرم نگه میدارد.
او اکنون در مقابل پنجره های بزرگ و باز ایستاده است ،سه قفسه دنده روی تابه های
روی پیشخوان روبرویش پهن شده .پدرش پشت سینک است ،باللها را تمیز میکند
و یک آهنگ قدیمی چنت را زمزمه میکند.
| 367ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
شکر قهوهای .فلفل قرمز دودی .پودر پیاز .پودر فلفل قرمز .پودر سیر .فلفل هندی.
نمک .فلفل .شکر قهوه ای بیشتر .الکس هر کدام را با دستانش اندازه میگیرد و آنها
را داخل کاسه می اندازد.
در پایین اسکله ،جون و نورا به نظر درگیر یک مسابقه ی ظاهرا بداهه ی نیزهزنی شده
اند ،که پشت حیوانات بادی با میله استخر به هم حمله میکنند .هنری تلو تلو میخورد
و بدون پیراهن است و تالش میکند بینشان داوری کند ،و با یک پا بر روی ستونهای
چوبی روی اسکله ایستاده و مانند یک دیوانه بطری شینر را به اطراف تکان میدهد.
الکس کمی به خودش لبخند می زند و آنها را تماشا می کند .هنری و دخترانش.
الکس کمی می پرد ،مبهوت .پدرش به کنار بار چند متر پایین تر از او رفته ،یک دسته
بزرگ از کوتیجا و ِکرما مخلوط میکند.
"درباره راف".
الکس نفسش را بیرون میدهد ،شانههایش پایین میآیند و توجهش را به ادویه خشک
برمیگرداند.
| 368ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او میگوید ":آه .اون حرومزاده ".از زمان انتشار خبر آنها فقط در پیامکهایی
سرسری حاوی فحاشی به آن موضوع اشاره کرده اند .نیش خیانت هر دو را تحت شعاع
قرار داده" .هیچ ایده ای داری که داره به چی فکرمیکنه؟"
"من هیچ چیز بهتر از حرف تو برای گفتن دربارهش ندارم .و توضیحی هم ندارم .ولی
"...متفکرانه مکث می کند .الکس می تواند حس کند که چندین فکر را به طور
همزمان وزن سبک سنگین میکند ،همانطور که اغلب انجام می دهد " .نمی دونم .بعد
از این همه مدت ،میخوام باور کنم دلیلی وجود داره که خودش رو توی یک اتاق با
جفری ریچاردز قرار بده .اما نمی تونم بفهمم چی".
الکس به مکالمه ای که در دفتر داخل خانه شنیده بود فکر می کند ،به این فکر می کند
که آیا پدرش هرگز به او اجازه ورود به کل ماجرا را خواهد داد .او نمی داند چگونه
بدون افشاگری اینکه به معنای واقعی کلمه به داخل بوته ای رفت تا صدای آنها را شنود
کند از او بپرسد .رابطه پدرش با لونا همیشه همینطور بوده است -صحبت های بزرگ
ترها.
در جمع آوری کمک های مالی برای انتخابات مجلس سنای اسکار بود که برای اولین
بار لونا را مالقات کردند ،الکس فقط چهارده سال بود و یادداشت برمیداشت .لونا با
یک پرچم پراید که با افتخار در یقه اش سنجاق کرده بود خود را نشان داد؛ الکس آن
را هم یادداشت کرد.
| 369ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس میپرسد":چرا اون رو انتخاب کردی؟ من اون کمپین رو به یاد دارم .ما با افراد
زیادی آشنا شدیم که میتونستن سیاستمداران بزرگی بسازن .چرا کسی رو انتخاب
نکردی که بشه راحتتر بهش رای داد؟"
"راف بهت گفته که والدینش زمانی که شونزده ساله بود طردش کردن؟"
چهره الکس در هم میرود" .میدونستم قبل از دانشگاه دوران سختی رو پشت سر
گذاشته ،اما انقدر جزئی نگفت".
"آره ،نتونستن با همجنسگراییش کنار بیان .چند سال سخت بهش گذشت ،اما
سرسختش کرد .شبی که باهاش آشنا شدیم ،اولین شبی بود که از زمانی که بیرون
انداختنش به کالیفرنیا برگشته بود ،اما کامل مطمئن برای حمایت از یک برادر از
مکزیکوسیتی اومده بود .مثل زمانی بود که زهرا در دفتر مادرت در آستین حاضر شد
و گفت می خواهد ثابت کنه که اون حرومزاده ها اشتباه می کنن .وقتی یک مبارز رو
ببینی میشناسیش".
الکس می گوید":آره".
| 370ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او میگوید":میدونی ...اون تابستان ،تو رو فرستادم تا روی کمپینش کار کنی چون
تو بهترین نیرویی بودی که داشتم .میدونستم میتونی انجامش بدی .اما واقعاً فکر
میکردم چیزهای زیادی هم میتونی ازش یاد بگیری .شما نقطه اشتراک زیادی
دارید".
پدرش می گوید":باید صادق باشم" و وقتی الکس دوباره سرش را بلند میکند ،او در
حال تماشای پنجره است".فکر میکردم که یک شاهزاده بیشتر شبیه یک آدم کون
گشاد باشه".
الکس می خندد و به سمت هنری نگاه میکند که پشتش زیر آفتاب بعد از ظهر تکان
میخورد ".اون سخت تر از چیزیه که به نظر میاد".
پدرش می گوید ":برای یک اروپایی بد نیست .بهتر از نصف احمق هاییه که جون به
خونه میوورد ".دست های الکس یخ می زند و سرش به سمت پدرش که هنوز با قاشق
چوبی سنگینش و با حالتی خنثی در حال تکان خوردن است برمیگردد ".بهتر از نصف
دخترانی هم که تو میووردی .هرچند نه بهتر از نورا .اون همیشه مورد عالقهامه ".الکس
به پدرش خیره میشود ،تا اینکه اسکار باالخره به باال نگاه می کند" .چیه؟ اونقدر که
فکرمیکنی زرنگ نیستی".
| 371ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
پدرش با قاشق به عضله بازوی او می زند و خامه و پنیر رویش پاشیده می شود".یکم
بیشتر از این به بابات ایمان داشته باش ،خب؟ کمی از قدیس حامی حمامهای بیجنسیت
توی کالیفرنیا قدردانی نمیکنی؟ عن کوچولو".
الکس میگوید":باشه ،باشه ،ببخشید!" میخندد" .فقط می دونم که وقتی موضوع بچه
خودت باشه یکم فرق داره".
پدرش هم می خندد و دستش را روی ریشش می مالد " .نه واقعا .به هر حال نه برای
من .من تو رو میبینم".
"مادرت میدونه؟"
"عکسالعملش چی بود؟"
"اون اهمیت نمیده که بایسکشوالم .در مورد هنری وحشت کرده بود .یک پاورپوینت
درست کرد".
" البته".
| 372ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
" اون من رو اخراج کرد .و بهم گفت که باید بفهمم که احساسی که بهش دارم ارزش
ریسک کردن رو داره یا نه".
"خب ،داره؟"
الکس ناله می کند".لطفاً .محض رضای خدا .ازم نپرس .من تو تعطیالتم .میخوام مست
بشم و در آرامش کباب بخورم".
پدرش با ناراحتی می خندد ".میدونی ،از بسیاری جهات ،بودن مادرت و من با هم فکر
ال میدونستیم که همیشگی نیست .ما هر دو
احمقانه ای بود .فکر میکنم هر دوی ما قب ً
به طرز کوفتی خیلی مغروریم .اما خدا ،اون زن .مادرت بدون شک عشق زندگی منه.
من هرگز دیگه کسی رو مثل اون دوست نخواهم داشت .مثل یک آتش سوزی بود .و
من تو و جون رو از این رابطه به دست اوردم ،بهترین اتفاقاتی که برای یک عوضی پیر
مثل من افتاده .اون نوع عشق نادره ،حتی اگر یک فاجعه کامل باشه ".در فکر دندان
هایش را میمکد".گاهی اوقات فقط می پری و امیدواری که صخره نباشه".
آنها عصر همان روز ،انبوهی از ذرتهای گریل شده ،دلمه گوشت خوک با سالسا
ورده ،یک ظرف سفالی از خوراک لوبیای چارروس و دنده میخوردند .هنری با لذت
بشقابش را با مقداری از هر کدام پر میکند و طوری به ظرف خیره میشود که انگار
منتظر است بشقاب اسرار مخفیاش را برای او آشکار کند و الکس متوجه می شود که
هنری هرگز قبال با دست کباب نخورده است.
الکس نشانش میدهد و با شادی پنهانی ضعیفی تماشا میکند که هنری با نوک
انگشتانش دندهای را برمیدارد و با صورت شیرجه میرود و مقداری گوشت با
دندانهایش جدا کند .هنری با افتخار می جود ،یک لکه بزرگ سس کباب روی لب
باالیی و نوک بینی اش است.
پدرش یک گیتار قدیمی را در اتاق نشیمن نگه میدارد و جون آن را بیرون در ایوان
میآورد تا هر دو بتوانند نوبتی آهنگی بنوازند .نورا ،که یکی از لباس های الکس را
روی بیکینی اش انداخته ،با پای برهنه داخل و بیرون میرود و تمام لیوان هایشان را از
یک پارچ نوشیدنی سنگریا پر از هلو سفید و شاه توت پر میکند.
آنها دور آتشدان مینشینند و آهنگهای قدیمی جانی کش ،سلنا و فلیت وود مک
را مینوازدند .الکس می نشیند و به صدای جیرجیرک ،آب و صدای خشن و زمخت
پدرش گوش میدهد ،و زمانی که پدرش خسته شده و به رختخواب میرود ،جون به
تنهایی شروع به آوازخواندن میکند .الکس احساس می کند در هم پیچیده و گرم شده
و به آرامی زیر ماه میچرخد.
| 374ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او و هنری به سمت یک تاب در لبه ایوان می روند و او به پهلوی هنری می پیچد و
صورتش را در یقه پیراهنش فرو می برد .هنری بازویش را دور او میگیرد و با
انگشتانش کنار فک الکس را با انگشتانی که بوی دود میدهد لمس می کند.
جون «آهنگ اَنی» ،تو حواس من رو مثل شب در یک جنگل پرت میکنی را مینوازد،
و نسیم به حرکت خود ادامه می دهد تا باالترین شاخههای درختان را مالقات کند ،و
آب مدام باال می آید تا به دیوارها برسد ،و هنری خم می شود تا دهان الکس را ببوسد،
و الکس ...خب ،الکس آنقدر عاشق است که می تواند بمیرد.
***
الکس صبح روز بعد با درجه پایینی از خماری از رختخواب بیرون می افتد و یکی از
مایو های هنری دور آرنجش در هم پیچیده است.آنها از نظر فنی در دو طبقه جداگانه
خوابیدند .آنها فقط آنجا شروع نکردند.
روی سینک آشپزخانه ،یک لیوان آب میریزد و از پنجره به بیرون خیره می شود،
خورشید درخشان و روشن بر روی دریاچه میتابد ،و سنگ کوچک ملتهب یقین در
عمق سینه اش وجود دارد.
| 375ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
این مکان توصیف نکردنی است .جدایی مطلق از دی سی ،بوی قدیمی آشنای درختان
سدر و چیلی خشک شده ،زیبایی باورنکردنیاش .ریشههایش .می تواند بیرون برود و
انگشتانش را در زمین فرو کند و هر چیزی را در مورد خودش بفهمد.
و او واقعاً درک میکند .او عاشق هنری است و این چیز جدیدی نیست .او سالهاست
که عاشق هنری شده است ،احتماالً از آن زمان که برای اولین بار او را در چاپ براق
صفحات J14دید ،تقریباً قطعاً از آنجایی که او الکس را به کف کمد تجهیزات
پزشکی چسباند و گفت خفه شود .همین مدت .همین قدر.
وقتی دستش را به سوی ماهیتابه میبرد ،لبخند می زند ،چون می داند که این دقیقاً همان
ریسک جنون آمیزی که نمی تواند در برابرش مقاومت کند.
زمانی که هنری با پیژامه وارد آشپزخانه اش می شود ،یک صبحانه کامل روی میز سبز
بلند پهن شده است ،و الکس پشت اجاق گاز است و دوازدهمین پنکیک خود را
برمیگرداند.
الکس با دست آزادش به سمت چیز خالخالی که بر روی شرتش پوشیده اشاره
میکند ،انگار یکی از کت و شلوارهای خوش دوختش را نشان می دهد.
هنری می گوید ":ببخشید .من دنبال یکی دیگه بودم .خوش قیافه ،عبوس ،قد کوتاه،
که تا ده صبح خوش اخالق نیست؟ ندیدیش؟"
هنری با خنده از عرض اتاق عبور می کند و پشت سرش جلوی اجاق گاز میایستد تا
به گونه اش نوک بزند" .عشقم ،من و تو دوتامون میدونیم که رندش کردی".
فقط یک قدم تا قهوهساز راه است ،اما الکس برمیگردد و قبل از اینکه هنری بتواند
حرکت کند دستی به موهای هنری می زند و دهانش را میبوسد .هنری با تعجب کمی
صدا تولید میکند اما آن بوسه را به طور کامل جواب میدهد.
الکس برای لحظه ای پنکیک و همه چیز را فراموش می کند ،نه به این دلیل که
میخواهد کارهای کامالً کثیفی با هنری انجام دهد -شاید حتی با پیش بند -اما چون
عاشق هنری است و دانستن اینکه این چیزی است که چیزهای کثیف را این چنین خوب
میکنه جالب نیست؟
صدای نورا ناگهان میگوید":نمیدونستم که صبحانه حاضره ،".و هنری آنقدر به
سرعت به عقب خیز برمیدارد که تقریباً باسنش را در کاسه خمیر میگذارد .نورا به
سمت قهوه ساز فراموش شده میرود و حیله گرانه به آنها نیشخند میزند.
جون در حال خمیازه وقتی خود را روی صندلی پشت میز تا میکند می گوید":به نظر
بهداشتی نمیاد".
| 377ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جون در حالی که دستش را به سمت پارچ آب پرتقال میبرد ،میگوید ":من خمارم.
الکس ،تو همه این کارها رو کردی؟"
الکس شانه هایش را باال می اندازد ،و جون چشمانش را باریک میکند ،گیج است اما
میداند.
آن روز بعد از ظهر ،در صدای موتور قایق ،هنری با پدر الکس درباره قایقهای بادبانی
که از افق باال میآیند صحبت میکند و به یک بحث پیچیده در مورد موتورهای
خارجی کشیده میشود ،بحثی که الکس امیدی به فهمیدنش ندارد .او تکیه می دهد و
تماشا میکند ،و تصورش بسیار آسان است :هنری آینده که هر تابستان با او به خانه
دریاچه می آید ،کسی که یاد میگیرد چگونه ذرت گریل شده و گرههای نخی درست
کند و در خانواده عجیب و غریبش جای خود را دارد.
آنها به شنا می روند ،بر سر یکدیگر در مورد سیاست فریاد می زنند ،گیتار را دوباره
بینشان میچرخانند .هنری از خود با جون و نورا عکس می گیرد ،هرکدام زیر یکی از
بازوهای هنری اند و هر دو در بیکینی پوشیده اند .نورا چانه هنری را در یک دست نگه
داشته و کنار صورتش را میلیسد ،و جون انگشتانش در موهای هنری گره زده و سرش
| 378ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
را در خم گردن هنری گذاشته ،و مانند یک فرشته به دوربین لبخند می زند .او عکس
را برای پز می فرستد و در پاسخ ،ضربات صفحه کلید عصبانی و ایموجی های گریان
دریافت می کند و همه آنها تقریباً از خنده خودشان را خیس میکنند.
او کلید خانه دوران کودکی خود را بر گردن می اندازد ،اما نمی داند آخرین بار کی
واقعاً به پسری فکر کرده است که عادت داشت از آن کلید استفاده کند.
شاید از دست دادن شغل بدترین چیزی نباشد که می تواند اتفاق بیفتد.
او به ریشه هایش فکر میکند ،به زبان های اول و دوم .وقتی بچه بود چه چیزی
میخواست و االن چه می خواهد و کجا آن چیزها همپوشانی دارند .شاید آن مکان،
مالقات آن دو ،جایی اینجاست ،در اصرار مالیم آب دور پاهایش ،در نامه های قدیمی
| 379ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
حک شده با یک چاقوی جیبی قدیمی .ضربه ثابت از نبض شخص دیگری روی نبض
او.
آنها با صدایی آرام از میان علف ها عبور می کنند و از کنار یکی از محافظان هنری
که در ایوان چرت میزند رد میشوند ،در اسکله مسابقه میدهند و با شانه همدیگر را
هل میدهند .خنده هنری بلند و واضح است ،شانه های آفتاب سوختهاش در تاریکی
صورتی روشناند ،و الکس به او نگاه می کند و چیزی چنان سبک سینه اش را پر
میکند که احساس می کند می تواند در طول دریاچه یک نفس شنا کند .او تی شرت
خود را در انتهای اسکله پایین می اندازد و شروع به درآوردن شرتش میکند و وقتی
هنری یک ابرویش را به سمت او باال میبرد ،الکس می خندد و می پرد.
وقتی الکس به سطح آب باز می گردد ،هنری می گوید ":تو دیوونهای ".اما او فقط
برای مدت کوتاهی تردید می کند و سپس از شر لباسهایش خالص میشود.
که در تاریخ ثبت میشود .کرم های شب تاب در اطراف سرش چشمک می زنند و در
موهایش فرود میآیند .همانند یک تاج.
هنری میگوید ":این که تو این حرف رو میزنی جالبه ".و پوزخند می زند ،مثل وقتی
که در چالش نوشیدنی می نوشد ،مثل اینکه هیچ چیز در دنیا او را بیشتر از آرنج متخاصم
الکس در پهلویش خوشحال نمیکند.
آنها همدیگر را در اطراف اسکله تعقیب میکنند و به زیر عمق کم دریاچه شنا میکنند
و دوباره در نور ماه به باال برمیگردند .الکس باالخره موفق می شود دور کمر هنری را
بگیرد و او را حبس میکند ،دهان خیسش روی نبض تند گلوی هنری میلغزد .او
میخواهد برای همیشه در پاهای هنری گیر کند .او می خواهد کک و مک های جدید
روی بینی هنری را با ستاره های باالی سرشان تطبیق دهد و هنری را مجبور کند برج
های فلکی را نام ببرد.
| 381ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس میگوید":هی" دهانش درست در فاصلهی یک سانتی دهان هنری است .او نگاه
میکند که یک قطره آب روی بینی بی نقص هنری می غلتد و در دهانش ناپدید
میشوند.
هنری پاسخ می دهد ":هی" و الکس فکر می کند ،لعنت ،من عاشقشم .دائما در ذهنش
تکرار میشود ،و نگاه کردن به لبخند نرم هنری بدون گفتن آن سختتر میشود.
الکس کمی عقب میرود تا آنها را در یک دایره آهسته بچرخاند " .اینجا خوب به
نظر میرسی".
انگشتان هنری کمی به دنده هایش ضربه می زند و به آرامی سرزنشش میکند " .تو
خیلی فشار روی خودت میذاری".
غریزه او همیشه این بوده است که پاسخ دهد ،نه ،نمیذارم ،یا ،من خودم میخوهم ،اما
او جلوی آن را میگیرد و می گوید" :می دونم" و متوجه می شود که حقیقت است.
"میدونی االن دارم به چی فکر میکنم؟"
"چی؟"
| 382ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"به این فکر میکنم که بعد از تحلیف سال آینده ،دوباره بیارمت اینجا ،فقط ما دو نفر.
و می تونیم زیر ماه بنشینیم و در مورد هیچ چیزی استرس نداشته باشیم".
" یاال ،بهش فکرکن ،عزیزم .سال آینده .مامانم دوباره توی کاخ سفیده ،و ما دیگه
نگران پیروزی توی انتخابات نیستیم .باالخره میتونم نفس بکشم اوه ،شگفت انگیز
میشه .من صبحها میگا 70میپزم ،و ما تمام روز رو شنا میکنیم و هرگز لباس نمی پوشیم
و روی اسکله عشقبازی میکنیم ،و حتی اگر همسایه ها ببینن مهم نیست".
او عقب میکشد تا چهره هنری که غیر قابل کشف شده ببیند.
هنری به او نگاه میکند و به او نگاه میکند و الکس احساس میکند که هنری برای
اولین بار است که او را می بیند .الکس متوجه می شود که این احتماالً تنها باری است
که عمدا عشق را به گفتگو با هنری دعوت کرده است ،و حتما تمام چهرهاش این
موضوع را فریاد میزند.
چیزی پشت چشمان هنری حرکت می کند" .منظورت از این حرفها چیه؟"
70
نوعی صبحانه اسپانیایی
| 383ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس سعی می کند بفهمد که چگونه می تواند همه چیزهایی را که نیاز دارد در قالب
کلمات به هنری بگوید.
او میگوید":جون میگه که بدون هیچ دلیل منطقی زیر باسنم آتیش روشن کردن.
نمیدونم .شنیدی میگن امروز رو بچسب فکر فردا رو نکن؟ فکر میکنم من با ده سال
آینده هم االن سروکله میزنم .مثل زمانی که دبیرستان بودم ،همه چیز این بود :خب،
پدر و مادرم از هم متنفرند ،و خواهرم در حال رفتن به کالجه ،و گاهی اوقات من به
پسرهای دیگر زیر دوش نگاه میکنم ،اما اگر مستقیماً به جلو نگاه کنم ،این چیزها
نمیتونن بهم برسن .یا اگر در این کالس شرکت کنم یا این دوره کارآموزی یا این
شغل .من قبال فکرمیکردم ،اگر کسی که میخواستم باشم ،توی ذهنم تصور کنم و
همه اضطراب توی مغزم رو تا اون حد محدود کنم ،میتونم مغزم رو دوباره سیم کشی
کنمو ازش برای نیرو دادن به چیز دیگهای استفاده کنم .انگار هیچوقت یاد نگرفتم
چطوری فقط جایی که هستم باشم".
الکس نفس میکشد ".و جایی که من هستم اینجاست .با تو .و فکرمیکنم شاید باید
سعی کنم روی همون روز تمرکز کنم .و فقط ...تمرکزم رو بذارم روی چیزی که
احساس میکنم".
"عزیز دلم ".آب به آرامی در اطراف الکس موج می زند و او دستهایش را باال میبرد
تا صورت هنری را در هر دو کف دستش نگه دارد و استخوان گونهاش را با شست
خیسش دنبال کند.
جیرجیرکها و باد و دریاچه احتماال هنوز در جایی صدا تولید میکنند ،اما همه چیز
در سکوت محو شده است .الکس نمی تواند چیزی جز ضربان قلبش در گوشش را
بشنود.
"هنری ،من"...
هنری ناگهان جابجا میشود و قبل از اینکه الکس بتواند حرف دیگری بزند از میان
بازوان او خارج میشود.
او در نزدیکی اسکله باال می آید ،موهایش به پیشانی اش چسبیده ،و الکس برمی گردد
و به او خیره می شود ،درحالی که از فقدانش نفسش بریده بریده شده .هنری به سمت
الکس آب میاندازد و الکس مجبور به خنده میشود.
هنری مغرورانه میگوید ":افتضاحن .نکنه یه طاعون عجیب غریب بهم بدن".
" ببخ...شید؟"
| 385ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"منظورم اینه که ،می دونی ،فیلیپ وارثه و من جانشینش ،و اگر اون حرومزاده عصبی
در سی و پنج سالگی حمله قلبی داشته باشه و من ماالریا بگیرم ،کی جانشین میشه؟"
الکس دوباره ضعیف می خندد ،اما احساس خاصی دارد انگار درست قبل از اینکه
بتواند چیزی را چنگ بزند آن را از دستانش بیرون کشیدهاند .لحن هنری سبک ،کوتاه
و سطحی شده است .صدای مطبوعاتی او.
هنری در حال حاضر میگوید":به هر حال ،من خیلی خستم ".و الکس با درماندگی
نگاه میکند که او می چرخد و شروع به بیرون کشیدن خود از آب می کند و روی
اسکله میرود ،شورتش را از پاهای لرزانش باال میکشد " .دیگه باید برم بخوابم".
الکس نمی داند چه بگوید ،بنابراین هنری را تماشا می کند که خط طوالنی اسکله را
طی میکند ،و در تاریکی ناپدید میشود.
یک احساس آگاهی واضح و بلند از پشت دندان های آسیاب او شروع می شود و به
سمت گلویش ،و سینه اش میرود و تا عمق شکمش می غلتد .چیزی اشتباه است ،و
او آن را می داند ،اما از پس زدنش یا پرسیدن علت وحشت دارد .او ناگهان متوجه
میشود که این نتیجه ریسک اجازه دادن به عشق برای ورود به رابطهشان است -
تصدیق این که اگر مشکلی پیش بیاید ،او نمیداند چگونه تحمل خواهد کرد.
برای اولین بار از زمانی که هنری او را گرفت و آنقدر با اطمینان در باغ بوسید ،این فکر
به ذهن الکس وارد می شود :شاید هرگز تصمیم او نبوده؟ چه می شود اگر او اینقدر
| 386ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
در هر چیزی که هنری است پیچیده شده باشد -کلماتی که مینویسد ،جدیت،
دلشکستگی او -که فراموش کرده این را در نظر بگیرد هنری همیشه با همه همینطور
است؟
شاید الکس کاری را که قسم خورده بود هرگز انجام نخواهد داد ،همان کاری که از
آن متنفر است انجام داده ،و عاشق یک شاهزاده شده است ،زیرا این یک فانتزی بوده
است؟
وقتی به اتاقشان برمیگردد ،هنری در تخت خواب خود است و در سکوت به الکس
پشت کرده.
الکس از خواب بیدار می شود و می بیند که تخت خوابش خالی و مرتب شده است،
بالش به طور مرتب زیر پتو جمع شده است .او عمال در را از لوال در میآورد به سمت
ایوان میدود ،اما آن را نیز خالی می بینند.
حیاط خالی است ،اسکله خالی است .انگار هرگز آنجا نبوده است.
الکس،
برای یک موضوع خانوادگی باید زود میرفتم .با محافظها رفتم .نخواستم بیدارت
کنم.
| 387ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بوس.
فصل دهم
الکس روز اول پنج پیامک برای هنری می فرستد .روز دوم دو تا .روز سوم ،هیچ چیز.
الکس آنقدر از زندگی خود را صرف صحبت کردن ،صحبت کردن و صحبت کردن
کرده است که وقتی کسی دیگر نمی خواهد با او صحبت کند نشانهها را بفهمد.
او خود را مجبور میکند به جای هر یک ساعت ،فقط هر دو ساعت گوشیاش را چک
کند ،که باعث میشود با ناخنهایش ور رود تا زمانی که دقیقه ها بگذرند .چند بار در
خواندن وسواسگونه پوشش مطبوعاتی کمپین غرق میشود و متوجه میشود ساعتها
موبایلش را چک نکرده است ،و هر بار که این امید سکسکهآور و عاجزانه که چیزی
وجود خواهد داشت به او دست میدهد ،دست از پا درازتر ناامیدتر میشود.
او قبالً فکر می کرد بی پروا است ،اما اکنون می فهمد دورنگهداشتن عشق تنها چیزی
بود که او را از ،از دست دادن کامل خود در این رابطه باز می داشت ،و او االن از
دست رفته است ،و تبدیل به یک احمق ،دلتنگ و یک فاجعه لعنتی شده است.
کاری نیست که حواس الکس را پرت کند .شمارش معکوس «چیزهایی که فقط مردم
عاشق میگویند و انجام میدهند» شروع شده.
| 389ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
سهشنبه شب ،در پشت بام عمارت پنهان شده و همینطور خشمگینانه ساعتها قدم
میزند که پوست پشت پاشنه هایش باز می شود و خون در صندلهایش راه میافتد.
بوی چای ارل گری از آشپزخانه ها بلند شده و گلویش به طور دردناکی تنگ می شود.
دو و نیم رویای متفاوت در مورد موهای شنی دور انگشتانش پیچیده شده.
یک ایمیل سه خطی ،گزیده ای از یک نامه بایگانی شده همیلتون به لورن ،نباید از
حساسیت من سوء استفاده میکردی و بدون رضایتم عالقهام رو میدزدیدی ،و
نمیدانست که آیا هنری هنگام خواندن آن احساس درد می کند یا نه ،آیا اصالً آن را
باز میکند.
در روز پنجم ،رافائل لونا پنجمین ایستگاه کمپین خود را به عنوان نماینده ریچاردز
انجام میدهد و الکس به بن بست عاطفی لحظه ای اصابت میکند :یا چیزی را نابود
کند یا خودش را .او در نهایت گوشی خود را روی پیادهروی بیرون کاخ کنگره
میکوبد .صفحه نمایش تا پایان روز تعویض می شود .که باعث نمیشود پیامی از هنری
به شکلی جادویی ظاهر شود.
| 390ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
صبح روز هفتم ،الکس دارد در پشت کمد خود میگردد که به یک بقچه ابریشم سبز
آبی برخورد میکند -کیمونوی احمقانهای که پز برای او درست کرده بود .او از زمان
لس آنجلس آن را بیرون نیاورده است.
تیزبی عزیز،
او آنقدر سریع گوشی خود را بیرون میکشد که نزدیک است دوباره آن را روی زمین
بیاندازد و خردکند .جستجو به او می گوید که پیراموس و تیزبی در یک اسطوره یونانی
عاشق هم بودند ،فرزندان خانواده های رقیب که با همدیگرشان ممنوع بود .تنها راه
آنها برای صحبت کردن با یکدیگر ،از طریق شکاف نازکی بود که در دیوار بینشان
ساخته شده بود.
کاری که الکس بعدش انجام می دهد ،که مطمئن است که هیچ خاطره ای از انجام آن
نخواهد داشت ،صرفاً یک فاصله زمانی تهی است که او را از نقطه الف به نقطه ب
| 391ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
میرساند .به کش پیام میدهد ،تا 24بعدی چیکارهای؟ الکس کارت اعتباری
اضطراری که مدتهاست استفاده نکرده از کیف پول خود بیرون می آورد و دو بلیط
هواپیمای فرست کالس مستقیم میخرد .زمان پرواز دو ساعت دیگر است .دالس
اینترنشنال به هیترو.
زهرا تقریباً میخواهد بعد از اینکه الکس « جرعت» کرده که از باند فرودگاه داالس با
او تماس بگیرد ،از تأمین خودرو خودداری کند .وقتی حوالی نه شب در لندن فرود
میآیند هوا تاریک و دلخراش است ،باران می بارد ،و او و کش ثانیهای که از ماشین
خارج شده و داخل دروازه های پشتی کنزینگتون شده خیس آب میشوند.
واضح است که شخصی با شان تماس گرفته ،زیرا او آنجا جلوی در آپارتمان هنری در
یک پالتوی خاکستری بی عیب و نقص ،خشک و بدون حرکت زیر چتر سیاه ایستاده.
او میگوید":خانم نکستون از قبل زنگ زد تا بگه توی راهید .که ممکنه حدس زده
باشید چون با سهولت از دروازههای ما عبور کردید .ما فکرکردیم بهتره بذاریم در
جایی خصوصیتر سر و صدا کنید".
"برو کنار".
| 392ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
شان لبخند می زند و به نظر می رسد که ممکن است واقع ًا از تماشای دو آمریکایی
بدبخت که به آرامی غرق می شوند لذت ببرد " .میدونید که یکم دیره .و در اختیار
منه که بدم تیم امنیتی از اینجا خارجتون کنن .هیچ عضوی از خانواده سلطنتی شما رو
به قصر دعوت نکرده".
"متاسفانه نمیتونم این کار رو انجام بدم .شاهزاده نمیخواد کسی مزاحمش بشه".
"خدا لعنتت کنه-هنری!" او از شان رد می شود و شروع به داد و فریاد در پنجره های
اتاق خواب هنری ،جایی که چراغ روشن است میکند .قطرات درشت باران مستقیم ًا
در چشمانش می ریزند" .هنری ،حرومزاده!"
"آره؟" الکس می گوید و همچنان فریاد می زند" .چطوره من همینجور فریاد بزنم و
ببینیم که کدوم یک از خبرگزاریها اول پیداشون میشه!" او برمی گردد به سمت
پنجره و شروع به تکان دادن بازوهایش می کند" .هنری! علیحضرت کوفتی!"
شان انگشتی را روی گوشی خود لمس می کند" .تیم براوو ،ما یک موقعیت"...
| 393ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس یخ می زند ،دهانش برای فریا د دیگری باز شده ،و هنری پشت سر شان در
آستانه در و پابرهنه در لباسهای راحتی ایستاده .قلب الکس در شکمش سقوط میکند.
هنری تحت تاثیر قرار نگرفته به نظر میآید.
هنری آهی می کشد و پل بینی اش را لمس میکند" .مشکلی نیست .میتونه بیاد
داخل".
الکس با نگاه منظوردار به شان میگوید ":ممنون ".شانی که به نظر میرسد اصالً برایش
مهم نیست حتی اگر الکس بر اثر سرمازدگی بمیرد .الکس به داخل کاخ میرود و با
ناپدید شدن کش و شان پشت در ،کفشهایش را درمیآورد.
هنری که جلو است ،حتی برای صحبت کردن با الکس متوقف نمیشود ،و تنها کاری
که الکس میتواند انجام دهد این است که او را از پلههای بزرگ به سمت اتاقهایش
دنبال کند.
الکس به دنبال او فریاد می زند":واقعاً خوبه ".با خشونتترین حالت ممکنی که میتواند
راه میرود .او امیدوار است که یک فرش را خراب کند" .واسه یک هفته قالم گذاشتی.
مجبور کردی مثل جان کیوزاک زیر بارون وایسم .و حاال حتی باهام حرف نمیزنی.
| 394ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
واقعا اوقات خوبی رو اینجا سپری میکنم .حاال میفهمم چرا مجبورید با فامیلهای
لعنتیتون ازدواج کنید".
هنری میگوید":ترجیح میدم این کار رو در جایی انجام ندم که ممکنه صدامون رو
بشنون ".به سمت چپ میرود.
الکس او را تا اتاق خوابش تعقیب می کند .در حالی که هنری در را پشت سر آنها
میبندد میگوید ":چه کاری؟ میخوای چیکار کنی ،هنری؟"
هنری سرانجام به سمت او برمی گردد ،و حاال که چشمان الکس پر از آب باران نیست
میتواند ببیند که پوست زیر چشم هنری خشک و بنفش است ،و مژههایش لبههای
صورتی دارد .تنشی در شانه هایش است که الکس چند ماه است ندیده است ،حداقل
نه مستقیم به طرف او.
هنری با صراحت میگوید":من بهت اجازه میدم حرفهایی که میخوای بزنی .تا
بتونی از اینجا بری".
چیزی در گلوی الکس بلند می شود -عصبانیت ،سردرگمی ،درد ،صفرا .به طرز
نابخشودنی احساس می کند ممکن است گریه کند.
| 395ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری به سمت شومینه با ظرافت حکاکی شده در آن طرف اتاق می رود و به گچبری
دور شومینه تکیه میدهد " .فکرمیکنی من به اندازه تو اهمیت نمیدم؟"
"راستش من وقت ندارم همه دالیلی که اشتباه فکرمیکنی رو برات توضیح بدم".
الکس با فریادی نصفه و نیمه و غیرقابل برگشت میگوید":لعنتی ،من عاشقتم ،باشه؟"
هنری به شدت در مقابل شومینه بیحرکت میشود .الکس او را تماشا می کند که آب
دهانش را قورت می دهد ،عضله ای مدام در فکش تکان میخورد و احساس میکند
ممکن است از پوستش خارج شود" .لعنتی ،قسم می خورم .خیلی برام سختش کردی.
اما من عاشقتم".
یک صدای کوچک سکوت را قطع می کند :هنری انگشتر مهر خود را درآورده و آن
را روی گچبری میگذارد .دست برهنهاش را روی سینهاش میگذارد ،نور سوسوزن
| 396ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
از آتش صورتش را در سایه های دراماتیک نقاشی میکند" .میدونی این اصال یعنی
چی؟"
"البته که میدونم"...
هنری میگوید":الکس ،لطفا ".و وقتی باالخره برمیگردد تا به الکس نگاه کند رنجور
و بدبخت به نظر می رسد " .ادامه نده .کل دلیل کوفتیش همینه .من نمی تونم این کار
رو بکنم ،و تو هم میدونی چرا نمیتونم این کار رو بکنم ،پس لطفا مجبورم نکن به
زبون بیارمش".
الکس به سختی آب دهانش را قورت می دهد" .تو حتی نمیخوای سعیکنی خوشحال
باشی؟"
هنری میگوید":به خاطر مسیح ،من کل زندگی احمقانهام تالش کردم خوشحال باشم.
حق تولد من یک کشوره ،نه خوشبختی".
الکس کاغذ خیس را از جیبش بیرون می آورد ،ای کاش دیواری نبود ،و آن را با
شرارت به سمت هنری پرتاب می کند ،او را تماشا می کند که آن را برمیدارد" .اگر
این رابطه رو نمیخوای ،پس این یعنی چی؟"
هنری به سخنان چند ماه پیش خود خیره می شود".الکس ،تیزبی و پیراموس هر دو در
آخر میمیرن".
الکس ناله می کند" :اوه خدای من .پس این رابطه هیچوقت برات واقعی نبود؟"
| 397ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری زمزمه می کند":اگر این طرز فکرته پس یک احمق واقعی هستی ".یادداشت در
مشتش گلوله شده" .از اولین لحظه ای که تو رو لمس کردم ،چه زمانی وانمود کردم
که عاشقت نیستم؟ انقدر خودخواهی که فکر می کنی موضوع تویی و اینکه که من تو
رو دوست دارم یا نه ،و به این فکرنمیکنی که من وارث این تاج و تخت لعنتیم .تو
حداقل این گزینه رو داری که در نهایت زندگی عمومی رو انتخاب نکنی ،اما من توی
این قصرها و توی این خانواده زندگی میکنم و میمیرم ،پس جرات نکن پیش من
بیای و بپرسی که دوستت دارم یا نه چون این همون چیزیه که میتونه همه چیز رو
خراب کنه".
الکس حرف نمیزند ،حرکت نمیکند ،نفس نمیکشد ،پاهایش در همانجا خشک
شده .هنری به او نگاه نمیکند ،بلکه به نقطه ای در گچبری خیره شده و با عصبانیت
موهای خودش را میکشد.
او با صدای گرفته ادامه می دهد":این هرگز قرار نبود مشکلی باشه .فکر میکردم
میتونم بخشی ازت رو داشته باشم ،و هرگز بهت نگم و تو هم هیچوقت نیاز نیست
بدونی و یک روز از دستم خسته میشی و میری ،چون من "...کوتاه مکث میکند و
یک دست لرزانش را در هوای مقابلش با درماندگی حرکت میدهد".هیچ وقت فکر
نمی کردم که اینجا بایستم و با انتخابی روبهرو باشم که نمیتونم بکنم ،چون هیچوقت
...هیچوقت تصور نمیکردم تو هم من رو دوست داشته باشی".
الکس به او میگوید":میتونی تالش کنی ".و احساس میکند که این باید سادهترین
حقیقت زهرماری دنیا باشد " .خودت چی میخوای؟"
"من تو رو میخوام"..
الکس می خواهد هنری را بگیرد و تکان دهد ،می خواهد در صورتش فریاد بزند،
میخواهد هر عتیقه گرانبهایی را در اتاق خرد کند " .این که میگی اصال یعنی چی؟"
"من این رو نمیخوام!" هنری عمال فریاد می زند .چشمانش برق میزند ،خیس و
عصبانی و ترسیده ".واقعا نمیبینی؟ من مثل تو نیستم .من نمی تونم بی پروا باشم .من
خانواده ای ندارم که ازم حمایت کنه .من نمیرم کسی رو که هستم بکوبم تو صورت
همه و در مورد یه حرفه توی سیاست وامونده رویاپردازی کنم ،تا بتونم بیشتر مورد
موشکافی قرار بگیرم و همه این دنیا تجزیه تحلیلم کنن .من میتونم دوستت داشته باشم
و تو رو بخوام و هنوز این زندگی رو نخوام .من اجازه دارم ،بسیار خب ،و این از من
یک دروغگو نمی سازه؛ این از من مردی میسازه که بر خالف تو ،کمی از خودش
محافظت میکنه ،و تو نمیتونی به اینجا بیای و به خاطرش بهم بگی ترسو".
"پس ما اینجا چی کار میکنیم؟ چرا داریم دعوا می کنیم ،اگر زندگی هایی که باید
داشته باشیم اینقدر ناسازگاره؟"
"چون تو هم این رو نمیخوای!" الکس اصرار میکند" .تو هیچکدوم از این مزخرفات
رو نمیخوای .ازش متنفری".
الکس از روی فرش وحشتناک عبور میکند و وارد فضای هنری میشود.
میگوید":ببین ،شاید من سلطنتی نباشم اما میدونم چطوریه که تمام زندگیت توسط
خانوادهای که توش متولد شدی تعیین بشه ،باشه؟ زندگیهایی که میخوایم -
اونقدرها هم متفاوت نیستن .نه به شکلی که مهمه .تو میخوای چیزی که بهت داده
شده بگیری و دنیا رو بهتر از چیزی که االن هست بکنی .من هم همینطور .ما میتونیم...
ما میتونیم یک راه پیدا کنیم که این کار رو با هم انجام بدیم".
هنری بی صدا به او خیره می شود و الکس می تواند تعادل ترازو را در سرش ببیند.
الکس از او دور میشود و انگار که سیلی خورده باشد روی پاشنههایش میافتد .در
نهایت می گوید" :باشه .میدونی چیه؟ مشکلی نیست .میرم".
"خوبه".
الکس میگوید":من میرم"و برمیگردد و به جلو خم میشود ".اما وقتی که بهم بگی
برم".
"الکس".
الکس اکنون در صورت هنری است .اگر امشب قرار است قلبش شکسته شود ،مطمئن
میشود کاری کند که هنری جرات داشته باشد این کار را به درستی انجام دهد.
"بگو که دیگه باهام کاری نداری .میرم سوار هواپیما میشم .همین .و تو هم میتونی
اینجا توی برجت زندگی کنی و برای همیشه بدبخت باشی ،و یک کتاب کامل شعر
غمگین در موردش بنویسی .هر چی .فقط بگوش".
الکس قبل از اینکه او را به سمت عقب به دیوار هل دهند ،آن را احساس میکند،
| 401ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
و دهان هنری بر دهان او است ،ناامید و وحشی .طعم ضعیف از خون روی زبانش
میشکفد و در حالی که آن را به دهان هنری هل می دهد لبخند میزند و با دو دست
موهایش را می کشد .هنری ناله می کند و الکس آن را در ستون فقرات خود احساس
می کند.
موضوع این است :الکس نمی داند .نمی داند که آیا این قرار است نوعی حرکت رو به
جلو باشد ،یا آخرین بارشان .الکس میداند که اگر دومی است نمیتواند تحمل کند.
اما نمی خواهد بدون داشتنش به خانه برود.
"بیا اینجا".
او با هنری آهسته و عمیق و انگار که آخرین بار باشد عشق بازی میکند ،هر دو لرزان
اند و با دهان خیس و مژه های خیس نفس نفس میزنند ،و الکس روی روتختی عاجی
| 402ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
رنگ مانند کلیشه شده ،و او از خودش متنفر است اما خیلی عاشق است .او در عشقی
احمقانه و غیرقابل تحمل است و هنری نیز او را دوست دارد ،و حداقل برای یک شب
تنها این کافی است ،حتی اگر صبح روز بعد هر دو باید صبح وانمود کنند که این قضیه
را فراموش کرده اند.
هنری در حالی که صورتش به سمت کف دست باز الکس چرخیده و لب پایینش به
مچ دستش چسبیده به اوج میرسد و الکس سعی می کند تمام جزئیات اینکه چگونه
مژه هایش روی گونه هایش می پیچند و برافروختگی صورتی که تا گوشهایش پخش
می شود به خاطر بسپارد .او به مغز خیلی سریعش میگوید :این بار از دستش نده .اون
خیلی مهمه.
وقتی بدن هنری باالخره آرام میگیرد بیرون کامالً تاریک است و اتاق به طرز
غیرممکنی ساکت و آتش خاموش شده است .الکس به پهلویش غلت میزند و دو
انگشتش را به سینهاش میزند ،درست در کنار جایی که کلید روی زنجیر قرار دارد.
قلبش مثل همیشه زیر پوستش می تپد .او نمی داند که چگونه قلبش هنوز کار میکند..
سکوت طوالنی برقرار است تا اینکه هنری در کنارش روی تخت جابجا میشود ،و به
پشتش می غلتد و ملحفهای را روی آنها میکشد .الکس تالش میکند چیزی بگوید،
اما هیچ چیز به ذهنش نمیرسد.
***
| 403ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
یک لحظه طول می کشد تا همه چیز حول محور ثابت نقطه ای در سینه اش جایی که
دیشب در آن ساکن شد تغییر جهت دهد .قاب تخت استادانه طالکاری شده ،لحاف
سنگین گلدوزی شده ،پتوی بافت نرم زیر آن تنها چیزی در اتاق است که هنری واقع ًا
انتخاب کرده .او دستش را روی ملحفه در جای هنری می کشد .خنک است.
کاخ کنزینگتون در اوایل صبح خاکستری و کسل کننده است .ساعت روی شومینه
میگوید که حتی هفت نشده و باران شدیدی به پنجره بزرگی می کوبید ،که توسط
پردههای کناررفته نیمه آشکار شده.
اتاق هنری هرگز حس هنری را نمیداد ،اما در خلوت صبح ،او تکه تکه در وسیاهها
ظاهر می شود .انبوهی از مجالت روی میز ،که باالترین مجله به خاطر خودکاری که
در کیفش در هواپیما منفجر شده بود جوهری شده .یک ژاکت کشباف پشمی بزرگ
با آرنج مدل وصله شده ،روی صندلی عتیقه نزدیک پنجره آویزان شده .قالده دیوید
از دستگیره در آویزان است.
و در کنار او ،یک نسخه از لوموند روی میز خواب وجود دارد ،در زیر آنها یک جلد
چرمی غولپیکر از آثار کامل وایلد قرار گرفته است .او تاریخ را تشخیص میدهد:
پاریس .اولین بار که در کنار یکدیگر بیدار شدند.
| 404ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
چشمانش را میفشرد و برای یک بار در زندگی احساس میکند که باید دست از اینهمه
فضولی بردارد .او متوجه می شود که وقت آن است که تنها چیزی که هنری میتواند
به او بدهد بپذیرد.
سه .این می تواند آخرین باری باشد که او بوی هنری را روی هر چیزی نفس میکشد.
اما ،چهار در کنار ساعت روی گچبری ،حلقه هنری همچنان قرار دارد.
هنری میگوید" :موهات توی صبح واقعاً شگفت انگیزه ".و اینگونه سکوت را
میشکند .او فاصله را طی میکند و روی لبه تشک زانو می زند و لیوان را به الکس
تقدیم میکند .قهوه ،با یک قاشق شکر ،و طعم دارچین است .الکس نمیخواهد حاال
که قرار است هنری با او به هم بزند در مورد اینکه هنری طعم قهوه مورد عالقهاش را
میداند چیزی احساس کند ،اما میکند.
| 405ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جز اینکه وقتی که هنری دوباره به الکس نگاه میکند و او را تماشا می کند که اولین
جرعه پر برکت قهوه را مینوشد ،لبخندش به طور جدی باز میگردد .هنری دستش را
به پایین دراز میکند و یکی از پاهای الکس را از میان لحاف لمس میکند.
الکس با احتیاط میگوید":سالم ".از روی لیوان قهوه چشمانش را باریک میکند" .به
نظر...کمتر عصبانی هستی".
هنری می خندد " .دیگ به دیگ میگه روت سیاه .من کسی نبودم که با عصبانیت به
قصر هجوم اورد تا من رو «عوضی لعنتی» خطاب کنه".
الکس می گوید" :در دفاع از خودم ،تو واقعا یک عوضی لعنتی بودی".
هنری مکث می کند ،جرعه ای از چای خود را می نوشد و آن را روی میز خواب
میگذارد .او موافقت می کند ":بودم" ،و به جلو خم می شود و دهانش را به دهان
الکس فشار میدهد و با یک دست لیوان او را ثابت میکند تا نریزد .او طعمی شبیه
خمیردندان و ارل گری دارد و شاید هم واقعا قرار نیست با الکس به هم بزند.
هنری پاسخی نمی دهد و الکس او را تماشا می کند که کفشهای کتانی خیسش را از
پا در میآورد و از تخت باال میرود تا بین پاهای الکس بنشیند .او دست هایش را روی
ران های الکس می گذارد و توجه کاملش را جلب میکند ،و هنگامی که به چشمان
الکس نگاه می کند ،چشمانش آبی واضح و متمرکز است.
| 406ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری می گوید":من نیاز به دویدن داشتم .برای اینکه کمی سرم رو خالی کنم ،بفهمم...
بعدش چیه .مثل کاری که آقای دارسی 71در پمبرلی میکرد .و با فیلیپ برخورد کردم.
بهت نگفتم ،اما اون و مارتا به خاطر بازسازی انمر هال یک هفته اینجان .به خاطر یه
مراسم یا چیز دیگهای زود از خواب بیدار شده بود ،و نون تست میخورد .نون تست
خالی .تا به حال دیدی که کسی نون تست رو بدون چیزی روش بخوره؟ واقعا دلخراش
بود".
"ما کمی گپ زدیم .به نظر می رسید خوشبختانه از ...بازدید ...دیشبت خبر نداشت .اما
در مورد مارتا ،و دارایی های زمین ،و وارثان فرضی که دیگه باید روش کار کنن
صحبت کرد در حالی که فیلیپ از بچه ها متنفره و یکدفعه انگار ...انگار همه چیزهایی
که دیشب گفتی اومد جلوی چشمهام .فکر کردم خدایا همینه ،اینطور نیست؟ فقط
دنبال کردن برنامه و اینطور نیست که ناراضی باشه .اون مشکلی نداره .همه چیز به طور
عمیقی خیلی خوبه .یک عمر زندگی خوب".
او با نخ روی لحاف ور میرفت ،اما دوباره به باال نگاه میکند ،مستقیماً در چشمان
الکس خیره میشود و میگوید" :این برای من به اندازه کافی خوب نیست".
یک توقف ناامیدانه در ضربان قلب الکس وجود دارد " .نیست؟"
71
شخصیت کتاب غرور و تعصب جین آستین
| 407ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
دستش را بلند می کند و انگشت شستش را روی استخوان گونه الکس میکشد" .من...
توی گفتن این چیزها مثل تو خوب نیستم ،اما .همیشه فکر میکردم ...از زمانی که
درباره خودم می دونستم ،و حتی قبل از اون ،زمانی که می تونستم حس کنم متفاوتم
-و بعد از همه چیز در چند سال گذشته ،همه کارهای دیوانهواری که سرم انجام میده
-همیشه خودم رو یک مشکل می دونستم که سزاوار پنهان موندنه .هیچ وقت به خودم
یا چیزی که میخواستم اعتماد نداشتم .قبل از تو ،مشکلی نداشتم که اجازه بدم هر
اتفاقی برام بیفته .صادقانه بگم هرگز فکر نمیکردم که شایسته انتخاب باشم ".دستش
حرکت می کند ،نوک انگشتان در حال برس کشیدن پشت گوش الکس است" .اما تو
جوری باهام رفتار میکنی که انگار این شایستگی رو دارم".
چیزی به طرز دردناکی در گلوی الکس وجود دارد ،اما او آن را فرو میدهد .دستش
را دراز می کند و لیوانش را کنار لیوان هنری روی میز خواب می گذارد.
هنری میگوید":فکر میکنم در واقع شروع به باور این موضوع کردم .و نمی دونم اگر
تو رو نداشتم که به جای من باور کنی چقدر برام طول میکشید".
الکس به او می گوید" :و هیچ مشکلی نداری .منظور من اینه که ،جدای از این واقعیت
که گاهی اوقات یک عوضی لعنتی میشی".
| 408ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری دوباره نمناک می خندد و چشمانش در گوشه ها چروک می شوند .و الکس
احساس میکند که قلبش تا گلویش ،تا سقف مجلل باال میرود ،بیرون رانده میشوند
تا تمام اتاق را تا انتها تا انگشتر طالیی درخشانی که هنوز باالی شومینه قرار دارد پر
کند.
هنری میگوید":از این بابت متاسفم .من ...من آماده شنیدنش نبودم .اون شب ،توی
دریاچه...اولین باری بود که به خودم اجازه دادم فکر کنم واقعاً ممکنه به زبون بیاریش.
من وحشت کردم ،و این احمقانه و ناعادالنه بود ،و دیگه این کار رو نمیکنم".
هنری شروع میکند ":دارم میگم "...و بافت پیشانیاش عصبی است اما دهانش به
حرف زدن ادامه میدهد":من میترسم و تمام زندگیم کامال دیوانهواره اما تالش برای
رها کردنت توی این هفته تقریباً باعث مرگم شد .و وقتی امروز صبح از خواب بیدار
شدم و بهت نگاه کردم ...دیگه نمیخوام مخفیانه پیش برم .نمی دونم هرگز اجازه دارم
که به دنیا بگم یا نه ،اما دلم ...میخواد .یک روزی اگر میراثی برای من توی این کشور
کوفتی هست ،میخوام واقعی باشه ،بنابراین میتونم همه چیزم رو بهت تقدیم کنم ،به
هر نحوی که من رو داشته باشی ،و من می تونم فرصت یک زندگی رو بهت پیشنهاد
کنم .اگر میتونی صبر کنی ،ازت میخوام بهم کمک کنی تا تالش کنم".
الکس به او نگاه می کند و تمام وجودش را مینگرد ،خون سلطنتی نشسته زیر یک
لوستر عتیقه کنزینگتون ،و دستش را دراز می کند تا صورت هنری را لمس کند و به
| 409ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
انگشتانش نگاه می کند و فکر میکند در مراسم تحلیف مادرش انجیل را با همان دست
نگه دارد.
ناگهان این واقعیت به او ضربه میزند :وزن این رابطه .چقدر به طور کامل هیچ کدامشان
هرگز قادر به برگشت به عقب نخواهند بود.
وقتی الکس بچه بود ،قبل از اینکه کسی اسمش را بداند ،رویای عشقی را میدید که
انگار یک افسانه است ،انگار که یک روز بر پشت یک اژدها وارد زندگیاش میشود.
وقتی بزرگتر شد عشق را یک چیز عجیب و غریبی میدانست که علیرغم خواست تو
میتواند از هم پاشیده شود .او هرگز تصور نمی کرد معلوم شود هر دو بار حق با او
بوده است.
دست های هنری روی او بی عجله و نرم هستند و آنها با سستی ساعت ها یا روزها
عشقبازی میکنند و از تجمل نادر آن لذت می برند .کمی فاصله میگیرند تا قهوه و
چای ولرم خود را تمام کنند و هنری درخواست بیسکوئیت و مربای توت سیاه میکند.
آنها صبح را در رختخواب تلف می کنند ،مل و سو 72که درمورد کیکهای چای غر
72
دو شخصیت برنامههای کمدی
| 410ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
میزنند را در لب تاب هنری تماشا میکنند ،و به صدای باران گوش میدهند که به نم
نم تبدیل میشود.
الکس شلوار جین خود را از پای تخت برمیدارد و گوشیش را بیرون می آورد .او سه
تماس بی پاسخ از زهرا ،یک پیام صوتی شوم از مادرش و چهل و هفت پیام خوانده
نشده در گروه خود با جون و نورا دارد.
به نظر می رسد چهل و شش پیام از چهل و هفت پیام ،جون است و چهل و هفتمی از
نورا است که می پرسد آیا هر یک از آنها می دانند الاستارهای سفید خود را کجا
گذاشته است؟ الکس پیام میدهد :آلاستارت زیر تخت منه و هنری سالم میرسونه.
| 411ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
پیام تازه ارسال شده که تلفنش با تماس جون فوران میکند که می خواهد تلفن را روی
بلندگو بگذارند و همه چیز را برایش تعریف کنند .پس از آن ،به جای اینکه خود با
خشم زهرا روبرو شود ،هنری را متقاعد می کند که با شان تماس بگیرد.
" فکر میکنی میتونی ،آم ،با خانم بنکستون تماس بگیری و بهش خبر بدی جای
شان می گوید ":بله قربان .و برای خروجشون یک ماشین ترتیب بدم؟"
هنری میگوید" :آم ".و به الکس نگاه میکند و با ایما و اشاره میگوید ،میمونی؟
الکس سر تکان می دهد" .فردا؟"
قبل از اینکه شان بگوید":بهشون میگم ".یک مکث بسیار طوالنی روی خط وجود
دارد و صدایش طوری است که انگار ترجیح می دهد به معنای واقعی کلمه هر کار
دیگری غیر از این انجام دهد.
وقتی هنری گوشی را قطع میکند ،الکس میخندد ،اما دوباره به سمت تلفنش
برمیگردد .به پیام صوتی مادرش .هنری انگشت شست الکس را می بیند که باالی
دکمه پخش مکث کرده و سقلمهای به الکس میزند.
الکس آه می کشد" .فکر نمیکنم بهت گفته باشم ،اما اون ،آم .خب ،وقتی من رو
اخراج کرد ،بهم گفت که اگر من هزار درصد در موردت جدی نیستم ،باید همه چیز
رو تموم کنم".
هنری بینی خود را پشت گوش الکس فرو می برد" .هزار درصد؟"
هنری میگوید ":داشتم بهش فکرمیکردم .بودن با من باعث خراب شدن حرفه کاریت
میشه .میخواستی تا سی سالگی وارد کنگره بشی ،اینطور نیست؟"
"بیخیال .به این صورت نگاه کن .مردم عاشق این چهره ان .بقیهاش رو یه کاری
میکنم ".هنری عمیقاً شکاک به نظر می رسد و الکس دوباره آه می کشد" .ببین ،من
نمی دونم .من حتی دقیقاً نمی دونم اگر با شاهزاده کشور دیگرهای باشم چطور قراره
یه قانونگذار بشم .بنابراین میدونی .چیزهایی برای کشف کردن وجود داره .اما افراد
خیلی بدتر از من با مشکالتی بزرگتر از مشکالت من دائما دارن انتخاب میشن".
هنری گاهی اوقات مثل االن به طرز نافذی به الکس نگاه می کند که باعث می شود
الکس احساس کند که یک حشره است که در زیر یک جعبه سایه سنجاق شده.
| 413ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او می گوید":نه ،منظورم اینه که البته که میترسم .این رابطه قطعاً تا بعد از انتخابات
مخفی میمونه و می دونم که سخته .اما اگر بتونیم منتظر زمان مناسب باشیم و به روش
خودمون انجامش بدیم ،فکرمیکنم مشکلی پیش نیاد".
"تو چطور؟"
هنری میگوید ":من چطور؟ یا مسیح ،الکس .کل این زمان وامونده".
"از المپیک".
"المپیک؟" الکس بالش هنری را از زیرش بیرون می آورد" .اما این ،میشه"...
الکس در حالی که مثل یک احمق میخندد ،میگوید" :دهنت رو ببند ".و جنگ با
هنری بر سر بالشت را متوقف میکند و در عوض رویش سوار میشود و او را داخل
تشک میبوسد .او پتوها را باال میکشد و آنها در انبوه دهان و دست ها ناپدید
میشوند ،تا زمانی که هنری روی تلفن غلت می زند و باسنش دکمه پیام صوتی را فشار
می دهد.
صدای گرفته رئیس جمهور ایالت متحده در رختخواب میگوید":دیاز ،ای عن
کوچولوی دیوونه ،ناامید و عاشق .وای به حالت اگه همیشگی نباشه .مراقب خودت
باش".
***
بیرون رفتن مخفیانه از کاخ بدون تیم امنیتی در ساعت دو بامداد در کمال تعجب ،ایده
هنری بود .او هودی و کاله برای هردویشان بیرون کشید – لباس ناشناس – و بئا یک
خروجی پر سر و صدا از طرف مقابل کاخ به نمایش گذاشت و الکس و هنری با سرعت
از میان باغ گذشتند .اکنون آنها در پیادهروی متروک و مرطوب کنزینگتون جنوبی
هستند که در کنار آن ساختمانهای آجری بلند و قرمز و تابلویی برای...
| 415ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس میگوید":بسکن ،داری باهام شوخی میکنی؟ جاده شوهر ملکه73؟ اوه خدایا،
ازم با تابلو عکس بگیر".
هنری از روی شانهاش میگوید":هنوز به جای خوبش نرسیدیم!" او بازوی الکس را
برای ادامه دویدن میکشد " .ادامه بده تنبل".
آنها به خیابان دیگری رفته و در یک تورفتگی بین دو ستون فرو میروند و هنری یک
جا کلیدی با ده ها کلید از هودیاش بیرون میآورد".چیز خندهدار در مورد شاهزاده
بودن اینه که اگر با مهربونی بپرسی مردم بهت کلید تقریباً هر چیزی رو میدن".
الکس در حال تماشای هنری است که در اطراف لبه ظاهرا یک دیوار ساده را لمس
میکند ".در تمام این مدت فکر میکردم من فریس بولر این رابطه هستم".
هنری میگوید":چی ،فکر کردی من اسلون هستم؟" با هل دادن پنل ،شکافی را باز
میکند و الکس را به یک محوطه وسیع و تاریک می کشاند.
محوطه شیبدار است ،کاشیهای سفید رنگ وقتی که میدوند صدای پایشان را منتقل
میکند .آجرهای مستحکم ویکتوریایی در شب باالتر از سایر سازهها هستند و محوطه
را قاب میکنند و الکس فکر می کند ،اوه .موزه ویکتوریا و آلبرت .74هنری کلید وی
و اِی 75را دارد.
73
کسی که همسر ملکه است ولی پادشاه نیست
74
بزرگترین موزه جهان از نظر هنرهای تزئینی واقع در لندن
: V and A75مخفف ویکتوریاو آلبرت
| 416ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری می گوید":نمی تونم به اندازه کافی ازت تشکر کنم ،گاوین ".و الکس متوجه
می شود دسته ضخیم پول نقد هنری در دست دادن آنها جا به جا میشود.
و دوباره راه میروند و در اتاقهای هنر چینی و مجسمه های فرانسوی میچرخند .هنری
از اتاقی به اتاق دیگر حرکت میکند ،از کنار مجسمه سنگی سیاه از بودای نشسته و
جان باپتیست برهنه و برنزی ،بدون حتی یک قدم اضافی رد میشود.
هنری می خندد".اوم ،این راز کوچک منه .وقتی کوچیکتر بودم ،مامان و بابام ما رو
صبح زود قبل از بازگشایی میاوردن اینجا .فکر میکنم میخواستن ما نسبت به هنر
حسی داشته باشیم ،اما بیشتر تاریخ ".سرعتش را کم می کند و به یک قطعه عظیم اشاره
میکند ،یک ببر چوبی مردی را با لباس سرباز اروپایی زخمی کرده ،روی تابلو نوشته
است :ببر تیپو " .مامان ما رو میاورد تا به این یکی نگاه کنیم و میگفت ":میبینی که
چطور ببره داره میخورش؟ چون پدر پدر پدر پدر پدربزرگم این رو از هند دزدیده.
من فکرمیکنم باید پسش بدیم ،اما مادربزرگت میگه نه".
| 417ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس به نیمرخ چهره هنری نگاه میکند ،درد خفیفی که زیر پوستش حرکت میکند،
اما سریع آن را پنهان میکند و دست الکس را دوباره باال میآورد .دوباره میدوند.
او می گوید":االن ،دوست دارم شب بیام .چند نفر از مامورای امنیتی رده باالتر موزه
من رو می شناسن .گاهی فکر میکنم به اومدن به اینجا ادامه میدم چون ،مهم نیست
چند جا بودم یا چند نفر رو مالقات کردم یا چندتا کتاب خوندم ،این مکان اثبات اینه
که من هرگز همه چیز رو یاد نخواهم گرفت .مثل وست مینستره :76می تونی به هر
حکاکی یا شیشهکاری رنگی نگاه کنید و بدونی انبوهی داستان در اونجا وجود داره ،و
اینکه همه چیز به یک دلیل در یک مکان خاص قرار داده شده .هر چیزی یک معنی
داره ،یک نیت .در اینجا قطعات خاصی وجود داره مثل تخت بزرگ وِر ،که در شب
دوازدهم ،اپیکون ،دنخوان بهش اشاره شده .همه چیز یک داستانه که هرگز تمام نشده.
باور نکردنی نیست؟ و بخش کتابخونه ،خدا ،من میتونم ساعتها را در کتابخونه
بگذرونم ،اونها – مممم".
صدای هنری در وسط جمله قطع میشود زیرا الکس در وسط راهرو ایستاده و او را به
سمت عقب به میان بوسهای میکشاند.
"من فقط ،دوست دارم ".الکس شانه باال می اندازد" .واقعا دوستت دارم".
76
کلیسای سلطنتی لندن که محل انجام تاج گذاریهای زیادی بوده و با صنایع دستی زیبایش مجموعهای از بزرگترین تندیس های بریتانیا را دارد.
| 418ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری میگوید ":اینجاست ".و با دست الکس را به سمت چپ میکشد جایی که نور
از یک گذرگاه طاقدار عظیم به بیرون می ریزد" .من پیشاپیش به گاوین زنگ زدم تا
مطمئن شم که یک چراغ روشن گذاشتن .این قسمت مورد عالقه منه".
الکس شخصا در نمایشگاه های اسمیتسونیان کمک کرده است و در اتاقی میخوابد
که زمانی پدرزن اولیس اس .گرانت آن را اشغال کرده بود ،اما همچنان وقتی هنری او
را از میان ستونهای مرمر میکشد ،نفس خود را از دست می دهد.
در نور کم ،اتاق زنده است .سقف طاقدار انگار برای همیشه در آسمان جوهری لندن
کشیده شده ،و در زیر آن اتاق مانند میدان شهر فلورانس ترتیب داده شده ،و ستون های
در حال صعود و محراب های بلند و طاق نماها آن را اشغال کرده .فواره ها در کف
بین مجسمه های روی پایه های سنگین قرار داده شده اند و ثمثال پیکرهای مرده که
پشت درگاههای سیاه قرار دارند درحالی که رستاخیز مسیح بر روی لوحشان حک
شده .بر کل دیوار پشتی یک مجسمه گروه کر عظیم الجثه گوتیک که از سنگ مرمر
| 419ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
تراشیده شده وجود دارد و با مجسمه های پر زرق و برق قدیسان تزیین شده است ،سیاه
و طالیی ،با ابهت و مقدس.
وقتی هنری دوباره صحبت میکند ،آرام است ،انگار سعی میکند طلسم را نشکند.
"اینجا ،توی شب ،تقریباً مثل قدم زدن توی یک فضای واقعیه .اما هیچ کس دیگهای
در اطرافش نیست که لمست کنه یا نگاهت کنه یا سعی کنه ازت عکس بگیره .میتونی
توی خودت باشی".
الکس نگاهی میاندازد تا متوجه شود که حالت هنری مراقب و منتظر است و متوجه
می شود که مثل زمانی است که الکس هنری را به خانه دریاچه برد -مقدس ترین
مکانی که دارد.
هنری این کار را می کند و او را به نوبت به سمت هر قطعه هدایت می کند .مجسمه ای
در اندازه واقعی از زفیر ،خدای یونانی باد غربی وجود دارد که توسط فرانکوویال خلق
شده ،تاجی بر سر و یک پا بر ابر .نارسیسوس روی زانوهایش ،مسحور انعکاس خودش
در برکه ،زمانی تصور می شد که کیوپید گمشده میکل آنژ باشد اما در واقع توسط آن
چیولی تراشیده شده است"-اینجا رو میبینی ،جایی که باید بند انگشتهایش رو با
گچ ترمیم میکردن؟" – پلوتون که پروزرپینا را میدزدد و به عالم اموات میبرد و
جیسون با پشم طالیش.
| 420ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
آنها در نهایت دوباره به اولین مجسمه میرسند ،سامسون در حال کشتار فلسطینیها،77
مجسمهای که وقتی اول وارد شدند الکس را مبهوت کرد .او هرگز چیزی شبیه به آن
ندیده بود -عضالت صاف ،فرورفتگیهای گوشت ،تنفس ،زندگی خونآلود آن،
همگی توسط جیامبولونیا از سنگ مرمر تراشیده شده است .اگر می توانست آن را لمس
کند ،قسم می خورد پوستش گرم میبود.
هنری در حالی که به آن خیره میشود ،میگوید" :این کمی کنایهآمیزه ،میدونی .من
وارث همجنسگرای نفرین شده ،که اینجا در موزه ویکتوریا ایستاده ،به این فکرمیکنه
که اون چقدر اون قوانین مخالف با همجنسگرایی رو دوست داشت ".نیشخند می زند.
"در واقع ...یادت میاد درباره پادشاه همجنسگرا ،جیمز اول ،بهت گفتم؟"
77سامسون یا شمشون به معنی «چون خورشید» ،پسر مانوح و از قبیله دان ،یکی از شخصیتهای عهد عتیق و داوران بنیاسرائیل است .شمشون
پیش از به دنیا آمدن ،نذیره خداوند شده بود .او بسیار نیرومند بود اما بدون رضایت پدرش با زنی از اهل تمنه ازدواج کرد .پس از اینکه آنها به
وی خیانت کردند و همسر او را به کس دیگری دادند شمشون در انتقام غالت و باغهای زیتون فلسطینیها را به آتش کشید .فلسطینیها به یهودیه
حمله کردند تا شمشون را اسیر سازند ولی او با چانه االغش هزار نفر از آنها را کشت .بعد از آن شمشون به خانه زن زناکاری در غزه وارد شد
و با او درآمیخت .اهالی غزه او را احاطه کرده و در نزدیکی دروازه شهر برای وی کمین گزاردند ولی او در نیمههای شهر دروازهها و پشتبندهای
شهر را که نماد قدرت بودند؛ کنده و با خود به قله کوهی در مقابل حبرون برد .پس از آن در دره سوقِک با زن فاحشهای به نام دلیله درآمیخت و
سروران فلسطین از دلیله خواستند که راز قدرت شمشون را پیدا کند ،و به او قول دادند که در عوض به وی هزار و صد مثقال نقره بدهند .دلیله بار
نخست از شمشون علت نیرومندیش را پرسید؛ و شمشون گفت که اگر او را به هفت شاخه بید تازه خشکنشده ببندند ،ناتوان خواهد شد .فلسطینیان
هفت شاخه بید آوردند ،اما شمشون ضعیف نشد و شاخهها شکستند .دلیله بار دوم از شمشون خواست که راز نیرومندیاش را بگوید اما او گفت که
اگر به ریسمانهای تازه بسته شوم ،مانند دیگر مردم ضعیف میشوم .دلیله ریسمانهای تازه گرفت و شمشون را به آن بست؛ اما شمشون به راحتی
همه را باز کرد .دلیله بار سوم از شمشون همان پرسش را کرد؛ اما شمشون پاسخ داد اگر هفت موی سر مرا به تار ببافی ،ضعیف خواهد شد؛ دلیله
در هنگام خوابیدن هفت موی سر شمشون را به تار و چوب نساج بست ،اما پس از بیداری ،شمشون آنها را کند .تا این که سرانجام به فریب و حیله،
دلیله دریافت که شمشون از رحم مادرش نذر خداست ،و اگر موهایش تراشیده شود نیرومندیاش از بین میرود .دلیله فلسطینیها را به آنجا طلبید
و فلسطینیان موهای شمشون را بریدند .با شکسته شدن پیمان نذیره ،شمشون به اسارت فلسطینیان درآمد؛ آنان او را کور کرده و در غزه زندانی
کردند .در روزی که سروران فلسطین برای بزرگداشت خدایشان داجون جمع شده بودند ،شمشون نیز به جشن آورده شد .در زمانی که شمشون در
زندان بود ،موهای او دوباره رشد کرده ،قدرتش بازگشته بود .پس دو ستون که سقف معبد بر روی آنها قرار داشت را با دو دست خود انداخت،
سقف معبد بر روی خود و تمام فلسطینیان حاضر در معبد فروریخت و همه با هم کشته شدند.
| 421ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"آره ،همون .خب ،محبوب ترین شخصی که داشت مردی به نام جورج ویلیرز بود.
اونها بهش میگفتن «زیباترین مرد در کل انگلستان» .جیمز کامالً شیفتهاش شده بود.
همه می دونستن .یک شاعر فرانسوی ،دو ویا ،شعری در این باره سروده .گلویش را
صاف می کند و شروع به خواندن میکند" :یکی با موسیو لو گراند میخوابه ،دیگری
با کوم دو تونغ ،و همه میدونن که پادشاه انگلستان ،با دوک باکینگهام رابطه داره".
الکس باید متعجب به نظر رسیده باشد ،زیرا هنری اضافه می کند":خب ،به فرانسوی
قافیه داره .به هر حال .میدونستی دلیل وجود ترجمه پادشاه جیمز از کتاب مقدس اینه
که کلیسای انگلستان از جیمز به خاطر به رخ کشیدن رابطه اش با ویلیرز ناراضی بوده
و جیمز واسه دلجویی از اونها این ترجمه رو انجام میده؟"
"شوخی میکنی".
اون در مقابل شورای مخفی ایستاد و گفت«" :مسیح یحیی را داشت .و من جورج رو
دارم»".
"یا مسیح".
"دقیقا ".هنری همچنان به مجسمه نگاه می کند ،اما الکس نمی تواند از نگاه کردن به
او و لبخند حیله گرانه روی صورتش که در اندیشههایش گم شده دست بردارد".و پسر
جیمز ،چارلز اول ،دلیلیه که ما سامسون عزیز رو داریم .این تنها اثر جیامبولونیاییه که
فلورانس را ترک کرده .اون یک هدیه از طرف پادشاه اسپانیا به چارلز بود ،و چارلز
این شاهکار عظیم و کامالً گرانبها رو ،به ویلیرز داد .و چند قرن بعد ،این مجسمه
| 422ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
اینجاست .یکی از زیباترین قطعاتی که داریم و حتی ندزدیدیمش .ما فقط به ویلیرز و
خراببازیاش با پادشاهان دگرباش نیاز داشتیم .برای من ،اگر یه لیست ملی ثبت شده
از همجنسگرایان شاخص بریتانیا وجود داشت ،سامسون توش میبود".
هنری مانند یک پدر مفتخر می درخشد ،انگار سامسون پسر اوست و الکس با موجی
از غرور در نوع خود مورد اصابت قرار می گیرد.
او تلفنش را بیرون میآورد و چند عکس پشت سر از هنری که نرم و ژولیده و خندان
در کنار یکی از نفیس ترین آثار هنری جهان ایستاده میگیرد.
هنری می خندد و الکس فاصله بین آن ها را پرمیکند ،کاله بیسبال هنری را برمی دارد
و روی انگشتان پا می ایستد تا برآمدگی پیشانیاش را ببوسد.
هنری می گوید" :این خنده داره .من همیشه به همه این چیزا به عنوان نابخشودنی ترین
بخش خودم فکرمیکردم ،اما تو طوری رفتار میکنی که انگار یکی ازبهترین
چیزهاست".
الکس می گوید" :اوه ،آره .فهرست اصلی دالیل دوست داشتن تو اول مغزته ،بعدش
آلتت ،سپس وضعیت خطرناکت به عنوان یک نماد انقالبی همجنسگرا".
| 423ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"خدای من ،حق با توعه .در تمام این مدت ،من دقیقاً دنبال پسری بودم که بیشتر از همه
اجداد هموفوبیکم 78رو عصبانی کنه".
" آه ،و ما نمی تونیم فراموش کنیم که اونها نژادپرست هم بودن".
"آفرین ".هنری سرش را جدی تکان می دهد" .دفعه بعد باید از برخی از قطعات جورج
سوم بازدید کنیم و ببینیم که آیا در آتش میسوزن یا نه".
از میان مجسمه گروه کر مرمری در پشت اتاق یک فضای دوم عمیقتر وجود دارد که
این یکی پر از آثار کلیسا است .بعد از شیشههای رنگ آمیزی شده و مجسمههای
قدیسان ،در انتهای اتاق ،یک محراب اصلی وجود دارد که از کلیسای خود برداشته
شده است .تابلو توضیح میدهد مکان اصلی آن ،محراب کلیسای سانتا کیارا در
فلورانس در قرن پانزدهم بوده ،و خیره کننده است،در اعماق یک تورفتگی یک
محراب کوچک واقعی با مجسمه های سانتا کیارا و سنت فرانسیس آسیزی ایجاد شده
است.
هنری میگوید":وقتی کوچیکتر بودم ،این ایده خیلی مفصل رو داشتم که کسی که
دوستش دارم رو بیارم اینجا و داخل محراب بایستیم اون هم مثل من اینجا رو دوست
78
افراد مخالف همجنسگرایان
| 424ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
داشته باشه ،و ما درست جلوی مادر مقدس به آرومی برقصیم .فقط یک ...فانتزی
احمقانه دوران بلوغ".
هنری تردید میکند ،قبل از اینکه باالخره گوشی خود را از جیبش بیرون بیاورد .چند
دکمه را فشار می دهد و دستش را به سمت الکس دراز می کند و به آرامی صدای
«آهنگ تو» از بلندگوی کوچک شروع به پخش میکند.
الکس دستش را می گیرد و هنری مانند یک کاندید ورود به خدمت کلیسای عصبی
رویش را به سمت محراب میکند ،گونه هایش در نور کم توخالی شده و الکس را به
درونش می کشد.
هنگامی که آنها همدیگر را میبوسند ،الکس با خود فکرمیکند که سانتا کیارا در
مورد آنها چه فکر می کند ،یک دیوید و جاناتان گمشده ،به آرامی در آنجا
میچرخند.
او دست هنری را به سمت دهانش میبرد و مفصل کوچک بند انگشتش را میبوسد،
و پوست روی رگ آبیاش ،خطوط خونی ،نبضش ،و فکر می کند :پدر ،پسر ،و روح
القدس ،آمین.
| 425ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری در حالی که یک مشت پیچ خورده از جیبش بیرون می آورد ،می گوید" :گوش
کن ".یکی از دست های الکس را می چرخاند تا چیزی کوچک و سنگین را در کف
دستش فشار دهد".میخوام بدونی ،من مطمئنم .هزار درصد".
او دستش را برمی دارد و در مرکز کف دست پینهدار الکس ،انگشتر مهرش است.
"چی؟" چشمان الکس برای جست و جوی چهره هنری باال میآید و او را در حالی
مییابد که به آرامی لبخند می زند "من نمیتونم"...
فرودگاه خصوصی است ،اما هنوز هم خطرناک است ،بنابراین او هنری را در آغوش
می گیرد و به شدت زمزمه میکند " :مثل چی عاشقتم".
در ارتفاع پرواز ،زنجیر را از گردنش برمی دارد و انگشتر را در کنار کلید قدیمی خانه
قرار میدهد .هنگامی که زنجیر را زیر پیراهنش میگذارد به آرامی با هم صدا میکنند،
دو خانه در کنار هم.
| 426ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
فصل یازدهم
مسائل زادگاه
است .من واقعا می خوام ببینم یکی از اعضای خانواده سلطنتی ساعت ها برای خوردن قطعات گاو توی
صف منتظر بمونه .که واقعا قلب قهوه ای کوچیک من رو گرم می کنه.
بیشتر در مورد چیزی که قبل از رفتنم گفتی فکرکردی؟ در مورد کاماوت جلوی خانوادهات؟ بدیهیه که
موظف نیستی .فقط وقتی در موردش صحبت می کردی امیدوار به نظر می رسیدی.
من اینجا ،هنوز در قرنطینه کاخ سفید (حداقل مامان من رو به خاطر لندن نکشت لندن) ،تشویقت میکنم.
دوستت دارم.
بوس و بغل
اَ
پینوشت :ویتا ساکویل-وست به ویرجینیا وولف:1927-
وضعیت من کامالً واضح است :دلم برایت حتی بیشتر از چیزی که میتونام باور کنم تنگ شده؛ و برایش
آماده بودم.
از هنری><HWALES@KENSINGTONEMAIL.COM
2:49 20/3/9بامداد
به اَ
الکس،
| 428ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
واقعاً هم مزخرفه .جلوی خودم رو گرفتم که چمدون نبدم و برای همیشه فرار نکنم .شاید بتونم توی
اتاقت مثل یک گوشه نشین زندگی کنم .می تونی برام غذا بفرستی ،و من وقتی در رو باز میکنی با
لباس مبدل در سایه گوشهای پنهان میشم .به طرز وحشتناکی شبیه جین ایر میشه.
روزنامه میل گمانهزنیهای دیوانه واری در مورد جایی که رفتم مینویسه ،اینکه از خودم رنجیدهام یا به
سنت کیلدا فرار کردم ،اما فقط من و تو میدونیم که من فقط در رختخوابت پریدم ،کتاب می خونم و
شیرینی میخورم و تا ابد باهات عشقبازی میکنم تا اینکه هر دوتامون در مه ای از سس شکالت از
بین بریم .این طوری دوست دارم بمیرم.
هر چند متاسفانه اینجا گیر کردم .مامان بزرگ مدام از مامان می پرسه که چه زمانی قراره برم توی
ارتش ،و آیا میدونستم که فیلیپ دتویسن من یک سال خدمت کرده بود .من نیاز دارم بفهمم که
قراره چی کار کنم ،چون دیگه مطمئنا آخرای زمان قابل قبول برای وقفه تحصیلیم هستم .لطفاً من رو در
-سیاستمداران آمریکایی بهش چی میگن؟—افکار و دعاهات نگه دار.
آستین عالی به نظر می رسه .شاید ماه دیگه ،بعد از اینکه اوضاع کمی آروم شد؟ میتونم یک آخر هفته
طوالنی داشته باشم .میشه به خونه مامانت سر بزنیم؟ اتاقت؟ هنوز جایزههای الکراست رو داری؟ بهم
بگو هنوز پوسترا روی دیوارن .بذار حدس بزنم :هان سولو ،باراک اوباما و ...روث بادر گینزبورگ.
(من با ارزیابیت موافقم که تو برای لیای من هان هستی چون بدون شک ،یک محافظ ژولیدهای که
ما رو به یک میدان سیارکی هدایت می کنه .من از مردهای خوب خوشم میاد).
من بیشتر به این فکر کردم که جلوی خانوادهام کاماوت کنم ،که در حال حاضر بخشی از دلیل موندنم در
اینجا است .بئا پیشنهاد داده که وقتی میخوام به فیلیپ بگم پیشم باشه ،پس فکر میکنم این کار رو انجام
میدم .باز هم فکر و دعا یادت نره.
| 429ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
به شدت دوستت دارم ،و می خوام خیلی زور برگردی پیشم .برای انتخاب تخت جدید برای اتاقم به
کمکت نیاز دارم؛ تصمیم گرفتم از شر اون هیوالی طالیی خالص بشم.
مال تو،
هنری
مسائل زادگاه
از اَ > 6:20 20/3/9 <AGCD@ECLARE45.COMبعد از ظهر
به هنری
ه،
لعنت .فکر میکنی میخوای بری ارتش؟ من هنوز هیچ تحقیقی در موردش انجام ندادم .از زهرا میخوام
یکی از افرادمون رو بذاره روش تحقیق کنه .این به چه معنیه؟ یعنی خیلی باید دور از خونه باشی؟
خطرناکه؟؟؟ یا درست مثل پوشیدن لباس فرم و پشت میز نشستنه؟ چطور وقتی اونجا بودم در مورد این
صحبت نکردیم؟؟؟؟
| 430ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
متاسفم .وحشت کردم .یه جورایی افراموش کردم که این اتفاق دیر یا زود رخ میده .هر تصمیمی که
بگیری من حمایتت میکنم ،فقط اگر الزمه شروع کنم به تمرین نگاه کردن با حسرت از پنجره ،در انتظار
بازگشت عشقم از جنگ بهم اطالع بده.
گاهی اوقات این من رو دیوانه می کنه که تو نمیتونی در زندگی خودت حرف بیشتری برای گفتن
داشته باشی .وقتی مدل شادت رو تصور میکنم ،آپارتمانت رو در جایی خارج از کاخ میبینم و میزی که
میتونی روش گلچینهایی از تاریخ دگرباشها بنویسی و من اونجا هستم و شامپوت رو تموم میکنم و
مجبورت میکنم باهام به خواربارفروشی بیای و هر روز صبح توی همون منطقه زمانی کوفتی خودت از
خواب بلند میشم.
زمانی که انتخابات تموم شد ،می تونیم تصمیم بگیریم در ادامه چیکار کنیم .من دوست دارم مدتی توی
یک مکان باشیم ،اما می دونم مجبوری کاری رو که باید ،انجام بدی .فقط بدون ،من قبولت دارم.
پاسخ :گفتن به فیلیپ ،نقشه عالی به نظر میرسه .اگر همه چیز شکست خورد ،فقط کاری رو که من انجام
دادم انجام بده و مثل یک عوضی رفتار کن تا بقیه خانوادهات به تنهایی خودش موضوع رو بفهمن.
دوستت دارم .به بئا سالم برسون.
اَ
پینوشت :النور روزولت به لورنا هیکاک:1933-
خیلی دلم برات تنگ شده عزیزم .زیباترین زمان از روز وقتیه که برایت می نویسم .لطفا تا زمانی که
اینجا هستم بیشتر قلبت را در واشنگتن بذار چون بیشتر قلب من با توست!
از هنری><HWALES@KENSINGTONEMAIL.COM
7:58 20/4/9صبح
به اَ
الکس،
آیا تا به حال اتفاقی برات افتاده که به طرز وحشتناک وحشتناکی ،به طرز باورنکردنی بد پیش بره که
دوست داشته باشی بذارنت توی یک توپ و به توده سیاه بی رحم فضا پرتابت کنن؟
گاهی فکر می کنم هدف من یا هرچیزی چیه .همونطور که گفتم باید چمدونم رو جمع میکردم .میتونستم
توی تختت باشم و انقدر پژمرده بشم تا بمیرم ،چاق و از لحاظ جنسی تسخیرشده ،در بهار جوونیم به خزان
برسم .اینجا شاهزاده هنری ولز آرمیده است .او همانطور که زنده بود درگذشت :از برنامههای از پیش
تعیین شده اجتناب میکرد و در حال سکس بود.
به فیلیپ گفتم .نه دقیقاً در مورد تو -درمورد خودم.
ما در حال بحث در مورد ارتش بودیم ،فیلیپ و شان و من و من به فیلیپ گفتم ترجیح می دم از
مسیر سنتی پیروی نکنم و فکر نمی کنم برای کسی در ارتش مفید باشم .اون پرسید که چرا اینقدر قصد
بی احترامی به سنت های مردان این خانواده رو دارم و واقعا زدم جاده خاکی ،چون دهن واموندهام رو
باز کردم و گفتم":چون من شبیه بقیه مردان این خانواده نیستم ،برای نمونه این واقعیت که من عمیق ًا
همجنسگرا هستم ،فیلیپ".
وقتی شان موفق شد اون رو از لوستر پایین بکشه ،فیلیپ چند تا حرف باهام داشت ،که بعضیهاشون
«گیج یا گمراه» و «تضمین ماندگاری خط خونی» و «احترام به میراث» بود .راستش چیز زیادی ازش به یاد
ندارم .در اصل ،متوجه شدم که اون از اینکه فهمیده من اون وارث دگرجنسگرایی که باید باشم نیستم
زیاد تعجب نکرده ،اما تعجب کرده که من قصد ندارم به وارث دگرجنس گرائی که باید باشم تظاهر کنم.
| 432ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بنابراین ،آره ،می دونم که در این مورد بحث کردیم و امیدوار بودیم کاماوت پیش خانواده گام اولیه
خوبی باشه ...نمی تونم بگم این یک عالمت دلگرم کننده بود .حاال دیگه نظری در مورد شانسمون برای
عمومی کردن رابطمون ندارم .واقعیتش من مقدار زیادی کیک جافا خوردم و بهش فکرکردم.
گاهی اوقات فکر می کنم به نیویورک نقل مکان کنم و راه اندازی پناهگاه جوانان پز در اونجا رو بر عهده
بگیرم .همینطور برم و دیگه برنگردم .شاید توی راه خروج چیزی رو بسوزونم .خوب میشه.
این جا رو باش :میدونی ،من متوجه شدم که واقعاً هرگز بهت نگفتهم که اولین باری که همدیگه رو
مالقات کردیم واقعا چه فکری میکردم.
میدونی ،برای من ،خاطرات سختاند .خیلی اوقات ،دردناکن .یک چیز عجیب در مورد غم و اندوه اینه
که تمام زندگیت رو میگیره ،تمام اون سالهای بنیادی که کسی رو که هستی میسازه و نگاه کردن به
گذشته رو به خاطر فقدان خیلی دردناک میکنه ،و ناگهان گذشته برات غیر قابل دسترس میشه .و مجبور
میشی یک سیستم کامال جدید اختراع کنی.
شروع کردم به فکر کردن در مورد خودم و زندگیم و تمام طول عمری که الیق خاطراتی مثل اتاقهای
تاریک و خاکی کاخ باکینگهامه .خاطره شبی که از بئا توی توانبخشی دیدن کردم و بهش التماس کردم که
اون رو جدی بگیره رو برداشتم و توی یه اتاق با کاغذدیواری طرح گلهای صدتومنی صورتی با یک چنگ
طالیی وسطش ،گذاشتم .خاطره اولین رابطم با یکی از دوستان برادرم توی دانشگاه زمانی که هفده سالم
بود رو برداشتم و توی کوچکترین قفسهای که میتونستم پیدا کنم فرو کردم .خاطره آخرین شب زنده
بودن بابم ،جوری که صورتش سست شد ،بوی دستاش ،تب ،انتظار و انتظار و انتظار وحشتناک و حتی
بدتر ،پایان انتظار رو برداشتم و بزرگترین اتاق رو پیدا کردم ،یک سالن رقص ،کامال باز و تاریک ،با
پنجرههای کشیده و پوشیده شده و اونجا گذاشتمش و درها رو قفل کردم.
ولی خاطره اولین باری که دیدمت ،در ریو ،رو به باغ بردم و توی برگهای نقرهای افرا به یادگار گذاشتم
و برای گلدان واترلو تعریف کردم چون توی هیچ اتاقی جا نمیشد.
| 433ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
داشتی با نورا و جون با خوشحالی حرف میزدی و متحرک و کامالً زنده بودی ،شخصی بودی که در ابعادی
که نمیتونستم بهش دسترسی داشته باشم زندگی میکرد ،و همینطور زیبا بودی .اون موقع موهات بلندتر
بود و هنوز حتی پسر رئیس جمهور نبودی ،اما تو نترسیدی و یک گل آراگوانای زرد توی جیبت داشتی.
من فکر کردم ،این باور نکردنیترین چیزیه که تا به حال دیدم و بهتره با فاصله ای امن از خودم نگهش
دارم .فکر کردم ،اگر کسی مثل اون من رو دوست داشته باشه ،آتیش میگیرم.
و بعد من یک احمق بیمالحظه بودم و به هر حال عاشقت شدم .وقتی توی ساعت های واقعا تکان
دهنده شب بهم زنگ زدی عاشقت بودم .وقتی در توالتهای نفرت انگیز عمومی من رو بوسیدی و
در بارهای هتل لب پایینت رو بیرون میدادی و طوری من رو خوشحال میکردی که هرگز به ذهنم
نمیرسید که یک آدم درهم و قفل شده مثل من می تونه خوشحال باشه ،من عاشقت بودم.
و سپس ،به طور غیرقابل توضیحی ،این جسارت مطلق رو داشتی که تو هم عاشقم بشی .باورت میشه؟
گاهی اوقات ،حتی االن ،هنوز باورم نمیشه.
متاسفم که اوضاع با فیلیپ بهتر پیش نرفت .کاش می توانستم بهت امید بدم.
مال تو،
هنری
پینوشت :از میکل آنژ به توماسو کاوالیری:1533 ،
من خوب می دانم که در این ساعت ،میتوانم به راحتی نام تو را مانند غذایی که توسط آن زنده
میمانم فراموش کنم؛ نه ،فراموش کردن غذایی که فقط بدنم را تغذیه می کند آسانتر از فراموش
کردن نام توست که هم بدن و هم روحم را تغذیه میکند ،هر دو را با چنین شیرینی پر میکند که نه
خستگی و نه ترس از مرگ را حس نمیکنم در حالی که حافظه من توسط خاطره تو پر میشود .فکر کن،
اگر چشم ها هم می توانستند از سهم آنها لذت ببرند ،در چه شرایطی خود را پیدا میکردم.
| 434ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
. 2بویی که زیر ادکلن خفنت داری ،مثل کتان تمیز ،اما به نوعی هم علف تازه (این چه نوع جادوییه؟).
. 3وقتی چونت رو بیرون میدی تا سرسخت به نظر بیای.
. 6اینکه فکر می کنی بازگشت جدای بهترین قسمت جنگ ستارگانه (اشتباهه) چون در اعماق وجودت
یک آدم رمانتیک خجالتی هستی که فقط یک پایان شاد میخواد.
. 8تواناییت در از حفظ خوندن مونولوگ «نگذار پایین بکشدت» برنادت از پریسیال ،ملکه صحرا.
. 12اینکه وقتی شونههات روی شونههای من راومیپوشونه ،هیچ چیز دیگهای توی کل این دنیای
احمقانه اهمیتی نداره.
. 13نسخه لعنتی لوموند که با خودت به لندن اوردی و روی میز خوابت نگه داشتی (آره ،دیدمش).
. 14صورتت وقتی از خواب پا میشی.
. 15نسبت شونه به کمرت.
| 436ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
. 19صورتت وقتی از خواب پا میشی( .میدونم که قبالً این رو گفتم ،اما واقعاً ،واقعا دوستش دارم).
. 20این واقعیت که این همه مدت عاشقم بودی.
از وقتی بهم گفتی همش بهش فکرمیکردم ،و واقعا احمق بودم .برای من خیلی سخته که گاهی اوقات
از ذهن خودم بیرون بیام ،اما االن دارم به چیزی که بهت توی اتاقم گفتم شبی که همه چیز شروع شد
فکرمیکنم ،و اینکه چطور وقتی بهم پیشنهاد دادی که بذاری به دنبال کمیته ملی دموکراتها برم نادیدت
گرفتم ،اینکه چطور سعی میکردم گاهی طوری رفتار کنم که انگار چیزی نیست .من حتی نمیدونستم این
پیشنهادت چقدر برای خودت سخته .خدایا میخوام با همه کسایی که بهت صدمه زدن بجنگم ،اما خودم هم
جزئشونم ،اینطور نیست؟ تمام اون زمان .متاسفم.
لطفا جذاب و قوی و باور نکردنی بمون .دلم برات تنگ شده دلم برات تنگ شده دلم برات تنگ شده
دوستت دارم .به محض اینکه این رو بفرستم بهت زنگ میزنم ،اما می دونم که دوست داری این
چیزها رو نوشته شده داشته باشی.
اَ
پینوشت :ریچارد واگنر به الیزا ویل ،پاسخ :لودویگ ( 1864-IIیادته زمانی که واگنر رو برام اجرا کردی؟
او یک عوضیه اما این چیز خوبیه).
درست است که من پادشاه جوانم را دارم که واقعا من را می پرستد .شما نمیتوانید روابط ما را در
ذهن تصور کنید .من یکی از خوابهای دوران جوانیام را به یاد دارم .یک بار خواب دیدم که شکسپیر
| 437ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
زنده بود :که واقعا او را دیدم و با او صحبت کردم :هرگز نمی توانم تاثیری که آن رویا روی من گذاشت
فراموش کنم .آن وقت آرزو می کردم بتهوون را ببینیم ،اگرچه او قبالً مرده بود .چیزی از همین نوع
باید در ذهن این مرد دوست داشتنی بگذرد وقتی با من است .او می گوید به سختی میتواند باور کند که
او واقعاً من را تصاحب می کند .هیچ کس نمی تواند بدون حیرت ،بدون افسون ،نامه هایی که برای
من می نویسد بخواند.
| 438ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
فصل دوازدهم
وقتی زهرا با قمقمه قهوهاش و دستهای ضخیم از فایلها ظاهر میشود ،یک حلقه الماس
روی انگشتش است .آنها در اتاق جون هستند ،قبل از رفتن زهرا و جون برای تجمع
پیتسبورگ به سرعت صبحانه میخوردند ،و جون وافل خود را روی روتختی میاندازد.
زهرا به حلقه نگاه میکند و شانه باال می اندازد" .آخر هفته مرخصی بودم".
او می گوید " :آ آ ،نه .تو یکی حق نداری در مورد روابط مخفی در داخل و اطراف
این کمپین با من حرف بزنی ،پرنسس".
هنگامی که جون شروع به پاک کردن مربا از روی تخت با شلوار پیژامهاش میکند،
زهرا بحث را عوض میکند ".امروز صبح باید چیزهای زیادی رو پوشش بدیم ،پس
تمرکز کنید ،کلرمونت کوچولوها".
او دستورکارهای مفصلی برای هر یک از آنها دارد ،به صورت تیتری و اندازه درشت،
و درست در داخل مطلب شیرجه میرود .آنها در مورد ثبت نام رای دهندگان در
سدار رپیدز در روز پنجششنبه بحث میکنند (الکس مشخصا دعوت نیست) که تلفن
زهرا با اعالن صدا میدهد .او آن را برمی دارد ،و بی تامل در صفحه پایین میرود.
"پس دوتاتون باید لباس بپوشید و آماده باشید " ...او با دقت بیشتری به صفحه نگاه
میکند ،حواس پرت است" .ساعت " ...صورتش با یک نفس خشمگین در هم
میرود".اوه ،به گا رفتیم".
"الکس میگوید":چی ش..؟" اما تلفن خودش در بغلش ویبره میرود ،و او به پایین
نگاه میکند تا یک اعالن از سیانان پیدا کند :فیلم نظارتی لورفته ،شاهزاده
هنری را در هتل کمیته ملی دموکراتها نشان می دهد.
جون از باالی شانه اش می خواند؛ به نوعی ،یک « منبع ناشناس» فیلم دوربین امنیتی را
از البی بیکمن در شب کمیته ملی دموکراتها برداشته است.
| 440ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
این ...صراحتاً نابودکننده نیست ،اما به وضوح نشان می دهد دو نفرشان شانه به شانه با
هم از بار بیرون می روند ،کش در کنارشان قرار دارد و به فیلمی از آسانسور تبدیل
میشود ،دست هنری دور کمر الکس است در حالی که با کش صحبت میکنند .فیلم
با تصویر سه نفرشان که با هم که در طبقه باال پیاده می شوند به پایان میرسد.
زهرا با نگاهی عمال همچون قاتلها به او نگاه میکند" .میشه توضیح بدی چرا این
یک روز خاص از زندگی ما از تعقیب من دست نمیکشه؟"
الکس با بدبختی میگوید":نمی دونم .من نمی توانم باور کنم که این یکی ...یعنی ما
کارهای پرخطرتر از این انجام دادیم".
"منظورم اینه که چه کسی نوارهای لعنتی آسانسور رو پخش میکنه؟ چه کسی در حال
بررسیشونه؟ اینطور نیست که سوالنژ 79اونجا بوده"...
صدای دینگ دینگ تلفن جون حرف او را قطع میکند و وقتی به آن نگاه میکند
ناسزایی میگوید ".یا مسیح ،اون خبرنگار پست پیامک داده تا درخواست کنه در مورد
حدس و گمان های مربوط به رابطت با هنری و اینکه آیا رابطتون به این که تو بعد از
کمیته ملی دموکراتها از کمپین خارج شدی مربوطه مصاحبه کنی ".با چشمانی گشاد
به الکس و زهرا نگاه میکند" .این واقعا بده ،اینطور نیست؟"
79
خواننده ،بازیگر و آرتیست آمریکایی و خواهر بیانسه
| 441ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
زهرا می گوید":عالی نیست ".او بینی خود را در تلفن فرو کرده است ،با عصبانیت در
حال تایپ کردن مطالبی است که احتمال بسیار قوی ایمیلی خشن به تیم مطبوعاتی
است" .چیزی که ما نیاز داریم یک انحراف کوفتیه .ما باید ...بفرستیمت سر قرار یا
همچین چیزی".
"لعنتی به کی زنگ بزنم؟ کدوم دختری حاضره توی این وضع و و اوضاع وارد این
وضع گوهی بشه و با شما دوتا بره سر قرار؟" زهرا پاشنههای هر دو دستش را روی
چشمانش میگذارد " .یا مسیح ،کی حاضره دوست دختر جعلی یک همجنسگرا بشه".
"من یه نظری دارم!" جون باالخره نصفه و نیمه فریاد میزند .وقتی هر دو به او نگاه
میکنند ،لبش را گاز می گیرد و به الکس نگاه میکند" .اما مطمئن نیستم که ازش
خوشت بیاد".
تلفنش را میچرخاند تا صفحه نمایش را به آنها نشان دهد .الکس عکس را به عنوان
یکی از عکسهایی که برای پز در تگزاس گرفتند به یاد دارد ،جون و هنری با هم روی
اسکله لم داده اند .او نورا را برش داده است ،بنابراین فقط آن دو هستند ،هنری زیر
عینک آفتابی لبخندی گشاد و آزاردهنده دارد و جون بوسه ای روی گونه اش کاشته.
| 442ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او می گوید" :من هم توی اون طبقه بودم .ما مجبور نیستیم چیزی رو تایید یا رد کنیم.
اما می تونیم یه سرنخی بدیم .تا آبها از آسیاب بیفته".
او همیشه می دانست که جون یک سانت با گلوله خوردن جای او فاصله داشت ،اما
این؟ الکس هرگز از جون این درخواست را نمیکند.
اما موضوع این است....که نقشه خوبی است .دوستی آنها در شبکه های اجتماعی به
خوبی مستند شده است ،حتی اگر نیمی از آن GIFهای کالین فرث باشد .بی هیچ
بحثی ،عکس مثل یک تصویر زوجی به نظر میرسد ،مانند یک زوج زیبا و
دگرجنسگرا در تعطیالت با هم .الکس به زهرا نگاه میکند.
زهرا می گوید ":ایده بدی نیست .هنری هم باید موافق باشه .میتونی انجامش بدی؟"
الکس نفسی آزاد میکند .او مطلقاً این را نمی خواهد ،اما همچنین مطمئن نیست چه
انتخاب دیگری دارد ".اوم آره ،من .آره ،فکرکنم".
***
الکس پشت تلفنش می گوید" :این دقیقاً همون چیزیه که گفتیم نمی خوایم انجام
بدیم".
| 443ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جون عکس تگزاس را پست میکند و بالفاصله در آمارها باال میرود و تبدیل به پست
جدید او با بیشترین الیک میشود.
ظرف چند ساعت ،همه جا هست .بازفید یک راهنمای جامع در مورد رابطه هنری و
جون با عکس لعنتی از رقص آنها در عروسی سلطنتی ارائه میدهد .آنها عکسهایی
از آن شب را در لس آنجلس دوباره مطرح و تعامالت توییتر را تجزیه و تحلیل میکنند.
یک مقاله مینویسد«:درست موقعی که فکر کردید جون کلرمونت دیاز دیگر نمیتواند
#گل بیشتری بزند.آیا او در این همه مدت مخفیانه پرنس چارمینگ خود را داشته
است؟» یکی دیگر حدس می زند« :آیا الکس بهترین دوست واالحضرت شاهزاده
هنری آنها را به هم معرفی کرده؟»
خیال جون راحت شده ،فقط به این دلیل که توانست راهی برای محافظت از الکس پیدا
کند ،حتی اگر این بدان معناست که دنیا در حال حفاری زندگی خودش برای پاسخ و
شواهد است ،که باعث می شود الکس بخواهد همه را به قتل برساند .او همچنین
میخواهد مردم را از شانه بگیرد و تکان دهد و به آنها بگوید که ای احمقها هنری
مال اوست ،حتی اگر کل هدف این ماجرا این بود که قابل باور باشد .او نباید در ته
دلش احساس کند به او ظلم شده است اما این که همه شیفته به نظر میرسند ،در حالی
| 444ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
که تفاوت بین دروغ و حقیقت که فاکس نیوز را میسوزاند به یک جنسیت بند است،
...خب ،به او نیش میزند.
هنری ساکت است .او در حدی صحبت میکند تا الکس بفهمد که فیلیپ به شدت
خشمگین است و اعلیحضرت رنجیده اما باالخره خوشحال است که هنری برای خود
دوست دختر پیدا کرده .الکس نسبت به آن احساس وحشتناکی دارد .دستورات
خفهکننده ،وانمودکردن به کسی که نیست -الکس همیشه سعی کرده است پناهی
برای هنری از همه این چیزها باشد .هرگز قرار نبود از طرف او نیز همچین جریاناتی
پیدا شود.
این بد است .به بدی گرفتگی معده ،بسته شدن دیوارها در اطرافت و بدون نقشه جانبی
اگر این برنامه شکست بخورد .او تقریبا دو هفته پیش در لندن بود و در حال بوسیدن
هنری در مقابل یک جیامبولونیا .اما االن.
نقشه مخفی دیگری دارند که این هم قابل باور است .تنها رابطه ای در زندگی الکس
که می تواند بیشتر از هر یک از اینها طرفدار بدست آورد .نورا با رژ لب قرمز روشن
به سمت او در عمارت می آید و انگشتان خونسرد و صبورش را به شقیقه های الکس
فشار میدهد و می گوید ":ببرم سر قرار".
میلغزاند و الکس سعی میکند روی راحتی حضور فیزیکی در کنارش ،موخوره
آشنای فرهای نورا مقابل گونه اش تمرکز کند.
برای نیم ثانیه به بخش کوچکی از وجودش اجازه می دهد تا به آن فکر کند که اگر
این حقیقت بود ،چقدر کارها آسان تر می شد :تکیه به هماهنگی راحت و آسان با
بهترین دوست خود ،گذاشتن اثر انگشت چرب در امتداد دور کمر او در خارج از
جامبو اسالیس ،خندیدن به جوک های مزخرفش .اگر می توانست او را همانطور که
مردم می خواهند دوست داشته باشد و نورا هم عاشقش باشد ،و چیزی بیشتر از این
وجود نداشت.
اما نورا عاشقش نیست و الکس نمیتواند ،و قلبش در حال حاضر در هواپیما برفراز
آتالنتیک است که به دی سی میآید تا در یک ناهار عکاسی خوب با جون در روز
بعد ،خبرها را تایید کند .زهرا برای الکس در رختخواب ایمیلی پر از موضوعات
توییتری در مورد او و نورا میفرستد و الکس احساس مریضی میکند.
هنری در نیمه های شب فرود میآید و حتی اجازه ندارد نزدیک عمارت بیاید ،در
عوض به هتلی در آنطرف شهر منتقل میشود .وقتی صبح زنگ می زند خسته به نظر
می رسد و الکس تلفن را نزدیکش نگه می دارد و قول می دهد که سعی کند راهی
برای دیدن او پیدا کند قبل از اینکه به انگلستان برگردد.
مادرش ،بقیه اعضای دولت ،و نیمی از مطبوعات به خاطر برخورد با اخبار آزمایش
موشکی کره شمالی بقیه روز گرفتار هستند؛ هیچ کس متوجه نمی شود که جون به او
اجازه می دهد تا آن صبح با او وارد SUVشود .جون آرنج الکس را نگه می دارد و
جوک های نیم بند میگوید ،و زمانی که یک بلوک دورتر از کافه متوقف میشوند،
لبخندی عذرخواهانه به او میزند.
او می گوید":بهش میگم که اینجایی .شاید اینطور کمی کار رو براش آسون کنه".
الکس می گوید":ممنون .".قبل از اینکه در را برای رفتن باز کند ،مچش را میگیرد و
میگوید" :واقعا .ممنون".
جون دستش را فشار می دهد و او و امی رفته اند و الکس در کوچه ای کوچک و
خلوت با ماشین دوم تیم امنیتی و احساس پیچ خوردگی در شکمش تنها مانده.
یک ساعت طول می کشد تا جون به او پیامک بزند ،همه چیز تموم شد ،سپس ،دارم
میارمش پیشت.
آنها قبل از آمدن آن را حل کردند :امی جون و هنری را به کوچه میآورد ،و از او
میخواهند مثل یک زندانی سیاسی ماشینش را عوض کند.
الکس به سمت دو ماموری که ساکت روی صندلی های جلو نشسته اند خم می شود.
او نمی داند که آیا آنها تا االن متوجه شده اند که جریان واقعا چیست یا نه ،و او
صادقانه اهمیتی نمی دهد.
| 447ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
نگاهی رد و بدل میکنند اما بیرون میروند و یک دقیقه بعد ،ماشین دیگری کنارش
است و در باز می شود و او آنجاست .هنری ،متشنج و ناراضی به نظر می رسد ،اما در
دسترس است.
الکس به طور غریزی از روی شانه او را به داخل میکشد و در پشت سرش بسته میشود.
الکس او را در آنجا نگه می دارد و در این نزدیکی می تواند سایه کمرنگ خاکستری
در چهره هنری را ببیند ،طوری که چشمانش باریک شده .این بدترین حالتی است که
الکس تا به حال او را دیده است ،بدتر از یک تنش خشونت آمیز یا در آستانه اشک
ریختن .او توخالی و تهی به نظر می رسد.
الکس می گوید" :هی ".نگاه هنری هنوز متمرکز نیست و الکس به سمت وسط صندلی
و به خط دید او جا به جا میشود" .هی .بهم نگاه کن .هی .من همین جام".
دست های هنری می لرزد ،نفس هایش کم عمق می شود و الکس عالئم را میداند،
زمزمه پایین حمله عصبی قریب الوقوع .او دستش را دراز میکند و دور یکی از مچ
های هنری حلقه میکند ،نبض تند زیر شستش را احساس می کند.
سرانجام هنری به چشمانش می رسد .او می گوید " :ازش متنفرم .از این متنفرم".
الکس می گوید":میدونم".
| 448ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری میگوید ":قبال یه جورایی ...قابل تحمل بود .وقتی هرگز...هرگز امکان هیچ چیز
دیگهای وجود نداشت .اما ،مسیح ،این ...این زننده است .مسخره است .و بیچاره جون
و نورا ،همینطور ازشون سواستفاده بشه؟ مامانبزرگ ازم میخواست که عکاسهام رو
با خودم بیارم .می دونستی؟" او نفسی به درون میکشد ،و در در راه بازگشت در
گلویش گیر میکند و به شدت میلرزد ".الکس .من نمیخوام این کار رو بکنم".
الکس دوباره به او می گوید ":می دونم ".دستش را دراز میکند تا با شستش پیشانی
هنری را صاف کند" .میدونم .من هم از ازش متنفرم".
"این عادالنه نیست!" او ادامه می دهد ،صدایش تقریباً شکسته میشود ".اجداد لعنتیم
کارهایی هزاران بار بدتر از این رو انجام دادن ،و هیچ کس اهمیتی نمیداد!"
الکس میگوید" :عزیزم" و دستش را به سمت چانه هنری می برد تا او را عقب بیاورد.
"میدونم .خیلی متاسفم عزیزم ولی تا ابد اینطور نیست ،باشه؟ قول میدم".
هنری چشمانش را می بندد و بازدم را از بینی بیرون می دهد" .من می خوام باورت
کنم .واقعا میخوام .اما من خیلی می ترسم که هرگز اجازش رو بهم ندن".
الکس می خواهد برای این مرد به جنگ برود ،می خواهد همه چیز و هر کسی که به
او صدمه زده است را نابود کند ،اما برای یک بار هم که شده ،تالش میکند فرد ثابت
رابطهشان باشد .پس گردن هنری را به آرامی می مالد تا اینکه چشمهایش باز میشوند
و به آرامی لبخند میزند و پیشانیهایشان را به هم میچسباند.
| 449ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او می گوید" :هی .من اجازه نمی دم این اتفاق بیفته .گوش کن ،همین االن دارم بهت
میگم ،من خودم اگه نیاز باشه شخصا فیزیکی با مادربزرگت دعوا میکنم ،باشه؟ و
اون پیره .میدونم که میتونم شکستش بدم".
هنری با خندهای کوچک میگوید":من بودم انقدر مطمئن نمیبودم .اون پر از
شگفتیهای تاریکه".
او هنری را از پشت گردنش نزدیک میکشد و محکم می بوسد .زانوی هنری در حالی
که دستانش تا صورت الکس حرکت میکنند به کنسول میانی میکوبد .حتی با وجود
اینکه شیشه ها دودی هستند ،این نزدیکترین چیزی است که آنها تا به حال به عنوان
بوسیدن در مالء عام داشته اند ،و الکس می داند که بی پروایانه است ،اما تنها چیزی
که او می تواند فکر کند برشی از نامه های دیگران است که بی سر و صدا برای یکدیگر
فرستاده اند .کلماتی که در تاریخ ماندگار شدند«.در هر رویایی باهات مالقات
| 450ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
میکنم ...بیشتر قلب خود را در واشنگتن نگه دارید ...دلم برات تنگ شده مثل خونه
...ما دوتا دلتنگ ...پادشاه جوان من".
***
احساس اضطراب مانند وزوز کردن بال هایی کوچک در سکوت در گوشش است،
مثل یک زنبور آزاردهنده .وقتی سعی می کند بخوابد ،او را میگیرد و با وحشت بیدار
میکند ،الکس را با سرعت باال در باال و پایین طبقات عمارت دنبال میکند .از بین
بردن احساس اینکه انگار تحت نظر است دارد سخت تر می شود.
بدترین بخش این است که هیچ پایانی در چشم نیست .بیشک باید حداقل تا زمانی که
انتخابات به پایان برسد آن را ادامه دهند و حتی پس از آن احتمال همیشگی منع آشکار
ملکه وجود دارد .بخش آرمان گرایانهوجودشو به او اجازه نمی دهد کامالً آن را
بپذیرد ،اما این بدان معنا نیست که آنجا نیست.
او مدام در دی سی بیدار می شود و هنری مدام در لندن بیدار میشود و تمام دنیا بیدار
می شوند تا در مورد آن دو که عاشق کسان دیگری هستند صحبت کنند .عکسهایی
از دست نورا در دست او .گمانه زنی ها در مورد اینکه آیا جون اعالم رسمی از رابطه
عاشقانه سلطنتی دریافت خواهد کرد یا خیر .و آن دو ،هنری و الکس ،مانند بدترین
| 451ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
تصویر جهان از دیالوگ ضیافت افالطون هستند :از وسط به دو قسمت تقسیم شده و
در حال خونریزی به زندگی های جداگانه فرستاده شده اند.
حتی این فکر نیز او را افسرده میکند زیرا هنری تنها دلیلی است که او تبدیل به فردی
شده است که از افالطون استناد میکند .هنری و رمانهای کالسیکش .هنری در
کاخش ،در عشق ،در بدبختی ،که دیگر زیاد حرف نمیزند.
حتی با وجود تالش سخت هر دویشان ،غیرممکن است احساس نکنند که آنها را از
هم جدا نمی کنند .کل این ماجرا از آنها چیزهای باارزشی میگیرد و میگیرد،
روزهایی را می گیرد که مقدس بودند -شبشان در لس آنجلس ،آخر هفته در دریاچه،
شانس از دست رفته در ریو و با چیزی قابلقبولتر توسط جامعه جایگزین میکند.
روایت :دو مرد جوانی که عاشق دو زن جوان زیبا هستند و قطعاً نه یکدیگر.
او نمیخواهد هنری بداند .هنری همین شکلی هم به اندازه کافی زمان سختی با
خانوادهاش که از او عصبانی هستند دارد ،فیلیپی که میداند و رفتار مهربانی نداشته
است .او سعی میکند وقتی با تلفن صحبت میکند آرام و کامل به نظر برسد ،اما فکر
نمیکند قانع کننده باشد.
وقتی کوچکتر بود و اضطراب اینقدر بد میشد ،وقتی که خطرات در زندگی او بسیار
بسیار کمتر بود ،این موضوع می توانست نهایت خود تخریبی باشد .اگر در کالیفرنیا
بود ،جیپ را یواشکی بیرون میآورد و با سرعت بیش از حد در جاده 101رانندگی
میکرد ،درها باز ،انفجار صدای آهنگ ، N.W.A.چند سانت فاصله با پهن شدن روی
| 452ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
سنگفرش .در تگزاس ،او یک بطری میکر از کابینت مشروب میدزدید و با نصف تیم
الکراس مست میشد و شاید ،پس از آن ،از پنجره اتاق لیام باال میرفت و امیدوار بود
تا صبح موضوع را فراموش کند.
اولین مناظره چند هفته دیگر است .او حتی کاری ندارد تا ذهنش را مشغول نگه دارد،
بنابراین خودخوری میکند و استرس دارد و برای مجازات به دویدنهای بسیار طوالنی
می رود ،تا زمانی که پاهایش تاولها بزند و رضایت دهد .الکس دوست دارد که خود
را به آتش بکشد ،اما نمی تواند بگذارد کسی در حال سوختن او را ببیند.
او در حال برگرداندن جعبه ای از پروندههای قرض گرفته شده به دفتر پدرش در
ساختمان دیرکسن در دیروقت است که صدای ضعیف آهنگ مادی واترز را از طبقه
باال میشنود ،و جا میخورد .یکی هست که او می تواند در عوض بسوزاند.
الکس رافائل لونا را میبیند که کنار پنجره باز دفترش خم شده و در حال دودکردن
یک سیگار است .دو بسته خالی و مچاله شده مارلبوروس کنار فندک و یک
زیرسیگاری سرریز روی طاقچه وجود دارد .وقتی با صدای کوبیدن در می چرخد ،با
سرفه ابری مبهوت از دود بیرون میدهد.
الکس می گوید":این چیزها میکشنت ".او همان چیزی را میگوید که حدود پانصد
بار آن تابستان در دنور گفته بود ،اما حاال منظورش این است که ای کاش می کردند.
"بچه "...
| 453ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
لونا برمی گردد و سیگارش را در زیرسیگاری خاموش می کند و الکس می تواند عضله
ای را ببینید که در فک او فشرده می شود .هرچند که همیشه خوش تیپ است ،اما شبیه
گوه به نظر می رسد" .تو نباید اینجا باشی".
الکس می گوید" :نه بابا .فقط میخواستم ببینم خایه داری که واقعاً باهام صحبت کنی".
لونا آرام میگوید ":متوجه هستی که داری با یک سناتور ایاالت متحده صحبت
میکنی".
الکس می گوید":آره ،مرد لعنتی بزرگ ".او اکنون به سمت لونا پیش می رود ،یک
صندلی را از سر راه پرت میکند ".شغل مهم لعنتی .هی ،چطوره بهم بگی چطور با
پادوی بزدل خودفروخته ریچاردز بودن به افرادی که بهت رای دادن خدمت میکنی؟"
لونا با مالیمت میپرسد ":االن نزده به سرت؟" و حالتی که از صورت الکس عبور
میکند باید شبیه قاتلها باشد زیرا لونا بالفاصله دستش را باال می برد" .باشه ،وقت این
نبود .ببین میدونم .می دونم که وضع گوهی به نظر میاد ،اما قطعات متحرکی اینجا توی
کار هست که حتی نمیتونی تصور کنی .می دونی که من همیشه مدیون خانواده ات
خواهم بود به خاطر کاری که همه شما برای من انجام دادید ،اما"...
الکس میگوید ":چیزی که بهمون مدیونی به چپمه .من بهت اعتماد داشتم .واسه من
ادای آدمهای متواضع رو در نیار .تو به اندازه هرکسی میدونی من قادر به انجام چی
هستم ،چه چیزهایی دیدم .اگر بهم می گفتی ،درکت میکردم".
الکس آنقدر نزدیک است که عمالً بوی دود سیگار لونا را نفس میکشد و وقتی به
صورتش نگاه میکند ،ردی از شناخت در چشم های خون آلود ،سیاه و استخوان گونه
الغرش سوسو میزند .این موضوع به الکس یادآوری می کند که هنری در پشت ماشین
سرویس مخفی چگونه به نظر می رسید.
او میپرسد":ریچاردز چیزی علیهات دارد؟ مجبورت کرده این کار رو بکنی؟"
لونا مردد است" .من این کار رو انجام می دم چون این کار باید انجام بشه ،الکس.
انتخاب من بود .نه کس دیگهای".
الکس مشت خود را در صورت لونا تصور میکند و خود را با دو قدم از محدوده خارج
میکند.
او شمرده شمرده و با صدایی لرزان میگوید":اون شب توی دنور رو یادته وقتی پیتزا
سفارش دادیم و تو عکس همه بچههایی که براشون توی دادگاه جنگیدی بهم نشون
دادی؟ و ما اون بطری خوب اسکاچ از شهردار بولدر رو نوشیدیم؟ یادمه که کف
دفترت دراز کشیده بودم ،روی فرش زشت ،مست و پاتیل ،فکرمیکردم« ،خدایا،
امیدوارم بتوانم مثل اون باشم ».چون تو شجاع بودی .چون تو برای مسائل قدم جلو
میذاشتی و من همش با خودم فکرمیکردم که چطور جرئت این رو داری که بلند
بشی و کاری رو که هر روز انجام می دی انجام بدی با نظر مردم در موردت".
لحظهای ،الکس فکر میکند که به لونا نفوذ کرده از شکلی که چشمانش را می بندد و
خود را جلوی پنجره در آغوش میگیرد .اما وقتی دوباره با الکس چشم در چشم
میشود نگاهش سخت است.
الکس ،در نهایت بیش از ظرفیت تحملش ،چانهاش را باال میآورد و به اعتراف میکند:
"من االن هم مثل توام".
| 456ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
حرف الکس بین آنها در هوا معلق است ،به همان اندازه صندلی که لگد شده واقعی
است .لونا پلک میزند" .چی داری میگی؟"
الکس نگاه خیره اش را صاف میکند ".به اندازه کافی نزدیک بود .و می دونی منظورم
چیه".
لونا در نهایت از کوره در میرود" :باشه ،کافیه ،بچه ،میخوای راهنماییت کنم؟ توصیه
من اینه :به کسی نگو .برو یه دختر خوب پیدا کن و باهاش ازدواج کن ،تو از من
خوششانستری .میتونی این کار رو بکنی ،و حتی دروغ هم نیست".
و چیزی که از دهان الکس بیرون می آید ،آنقدر سریع می آید که فرصتی برای متوقف
کردن آن ندارد ،فقط در آخرین ثانیه آن را از زبان انگلیسی منحرف میکند شاید
کسی آن را بشنود »Sería una mentira, porque no sería él« :دروغ است،
زیرا او نخواهد بود.
الکس فور ًا میداند که راف به منظورش پی برده است ،زیرا او یک قدم تند به عقب
برمیدارد و پشتش دوباره به پنجره میخورد.
لونا میگوید":تو نمی تونی این چیزا رو به من بگی الکس!" دستش را داخل ژاکتش
میکند تا زمانی که یک بسته سیگار دیگر را پیدا کرده و درآورد .او یک نخ را با تکان
| 457ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
خارج میکند و با فندک ور میرود " .با خودت چی فکرکردی؟ من توی کمپین
لعنتی حریفم! من نمیتونم این رو بشنوم! چطور ممکنه فکر کنی که میتونی این شکلی
یک سیاستمدار باشی؟"
" کدوم خری تصمیم گرفت که سیاست باید در مورد دروغگویی باشه و پنهان شدن
و چیزی بودن که نیستی؟"
الکس به سرعت میگوید":از کی تا حاال تو بهش گوش دادی؟ تو ،من ،خانواده ام،
افرادی که باهاشون کار میکنیم قرار بودیم صادق باشیم! من هیچ عالقهای ندارم یک
سیاستمدار با روکش بینقص و بچه های قد و نیمقد باشم .مگه تصمیم نگرفتیم که
کارمون باید در مورد کمک به مردم باشه؟ در مورد مبارزه؟ کجاش انقدر با اجازه
دادن به مردم برای دیدن منِ واقعای ناسازگاره؟ کسی که تو هستی راف؟"
"الکس ،لطفا .لطفا .یا مسیح .باید از اینجا بری .من نیاید این رو بدونم .تو نمیتونی این
رو بهم بگی .باید بیشتر از این مراقب باشی".
الکس با صدایی تلخ و دستانش روی باسن میگوید":خدایا .میدونی بدتر از اعتماده.
من به تو ایمان داشتم".
لونا می گوید":میدونم داشتی ".او حتی دیگر به الکس نگاه هم نمیکند" .کاش
نداشتی .حاال ازت میخوام بری".
| 458ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"راف"..
در عمارت سعی میکند با هنری تماس بگیرد .او جواب نمیدهد ،اما پیامک می دهد:
متاسفم .در حال مالقات با فیلیپ .دوستت دارم.
گوشهی دهنت و جایی که میره .وقتی جمعش میکنی و نگرانی انگار میترسی چیزی رو فراموش کنی.
من قبال ازش متنفر بودم .قبال فکر میکردم این تیک کوچکت از نارضایتیه.
اما من دهانت رو بوسیدم ،اون گوشه ،اون جایی که میره ،چندین بار .حفظش کردم .توپوگرافی نقشه
بدنت ،دنیایی که من هنوز دارم نمودار میکنم .من میدونمش .سانت به سانتش رو .من میتونم چند
برابرش کنم ،عرض و طول جغرافیاییت رو بخونم .مختصاتت رو مثل ال روزاریا از بر بخونم.
این چیز ،دهان تو ،مکانش .وقتی سعی می کنی خودت رو لو ندی .نه به روشی که همیشه این کار رو
میکنی ،اون مشتهای خالی و حریصت .حقیقت وجودت .شکل عجیب و بینقص قلبت .اونی که
بیرون سینهاته.
روی نقشه بدنت ،انگشتانم همیشه میتونن تپه های سبز ولز رو پیدا کنن .آب های خنک و ساحلی.
بخش باستانیت ،سنگ تراشکاریهای مقدست .ستون فقراتت کوهیه که حاضرم برای باال رفتن ازش
بمیرم.
اگر میتونستم اون رو روی میزم پهن کنم ،گوشه دهانت رو با انگشتانم پیدا میکردم .و اون رو صاف
میکردم و مثل همه نقشه های قدیمی با نام قدیسان نشانهگذاری میکردم.
گاهی خودت رو رها کن عزیز دلم .پتانسل زیادی درونت داری.
مال تو
اَ
پینوشت :ویلفرد اوون به زیگفرید ساسون:1917-
و زندگی من را درست کردی -هر چند کوتاه .تو مرا روشن نکردی :من همیشه یک ستاره دنبالهدار
دیوانه بودم؛ اما تو مرا درست کردی .من برای یک ماه ماهوارهای بودم که دورت چرخیدم ،اما باید به
زودی بروم ،یک ستاره تاریک در مداری که تو در آن شعله ور خواهی شد.
| 460ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
از هنری><HWALES@KENSINGTONEMAIL.COM
6:07 20/25/9صبح
به اَ
از ژان کوکتو به ژان مارا:1939 ،
از ته قلبم برای نجات من از شما متشکرم .داشتم غرق میشدم و تو خودت را بدون معطلی بدون
نگاه به عقب در آب انداختی.
صدای ویبره تلفن الکس روی میز خواب او را از خواب عمیقش بیرون میکشد .تا
نیمه از رختخواب بیرون میافتد و در تالش است تا جوابش را بدهد.
"الو؟"
"چی کار کردی؟" صدای زهرا تقریبا فریاد میزند .با صدای تق تق پاشنه کفش در
پسزمینه و فحش دادنهای زیر لب ،مشخص است که به سمت جایی میدود.
الکس میگوید" :اوم ".چشمانش را می مالد و سعی می کند مغزش را به کار بیندازد.
او چه کار کرده؟ "مشخص تر باش؟"
"اخبار لعنتی رو چک کن ،ای الشی کوچولوی شهوتی -چطور ممکنه انقدر احمق
باشی که ازت عکس بگیرن؟ به خدا قسم "...
| 461ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس حتی قسمت آخر حرف های او را نمیشنود ،زیرا معدهاش بیرون افتاده ،از
طبقات گذشته و در اتاق نقشه لعنتی دو طبقه پایین تر فرود آمده.
"لعنت".
دستش می لرزد ،زهرا را روی بلندگو میگذارد ،گوگل را باز میکند ،و اسم خودش
را تایپ می کند.
در اتاق خوابش باز می شود و زهرا به سرعت نور وارد میشود ،حالت پوالدین خشم
به سختی وحشت محض را در چهرهاش پنهان میکرد .مغز الکس به یاد دکمه
اضطراری پشت قاب تختش میافتد و با خود فکرمیکند که آیا سرویس مخفی
میتواند او را قبل از اینکه از خونریزی بمیرد پیدا کند.
او میگوید":تو توی قفل ارتباطاتی هستی ".و به جای مشت زدن به الکس تلفنش را
از دستش میرباید و از جلوی بلوزش که به خاطر عجله دکمههایش اشتباهی بسته شده
پایین میدهد .او حتی به حالت نیمه برهنه الکس پلک نمیزند ،فقط دسته ای از مجالت
را روی روتختی اش می ریزد.
ملکه هنری! بیست نسخه از دیلی میل در حروف غولپیکر اعالم میکند .جزئیات
رابطه همجنس گرایانه شاهزاده با پسر اول ایاالت متحده!
روی جلد عکسی غیرقابل انکار از خودش و هنری که در صندلی عقب ماشین در پشت
کافه در حال بوسیدن هم هستند چاپ شده که ظاهراً با یک لنز دوربرد از شیشه جلو
گرفته شده است .شیشه های کناری دودی بودند ،اما شیشه جلوی لعنتی را فراموش
کرده بود.
دو عکس کوچکتر در پایین صفحه درج شده است :یکی از عکس آنها در آسانسور
بیکمن و عکس آنها کنار هم در ویمبلدون ،او چیزی را در گوش هنری زمزمه میکند
در حالی که هنری لبخندی نرم و خصوصی می زند.
| 463ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
یا خدای بزرگ .او به گا رفته .هنری به گا رفته و ،یا مسیح ،مبارزات انتخاباتی مادرش
هم به گا رفته و حرفه سیاسی او به گا رفته ،و گوش هایش زنگ می زند ،و میخواهد
باال بیاورد.
الکس دوباره میگوید" :لعنت .من به تلفنم نیاز دارم .باید به هنری زنگ بزنم"...
زهرا میگوید":نخیر ،نداری .ما هنوز نمیدونیم چطور ایمیلها بیرون اومدن ،بنابراین
تا زمانی که علت نشت اطالعات رو پیدا کنیم ،از خطوط ارتباطی استفاده نمیکنیم".
"چی؟ حال هنری خوبه؟" خدایا ،هنری .تمام چیزی که او می تواند به آن فکر کند
چشمان آبی درشت هنری است که وحشت زده به نظر می رسد ،نفسکشیدن هنری
که کم عمق و سریع شده ،در اتاق خوابش در کاخ کنزینگتون قفل شده و ناامیدانه
تنهاست و فک الکس قفل می شود و چیزی در پشت گلویش میسوزد.
زهرا بدون توجه به سوال او میگوید":رئیس جمهور در حال حاضر با هرچقدر آدم از
دفتر ارتباطات که تونستیم ساعت سه نصفه شب از تخت بیرون بکشیم جلسه داره".
گوشیش بی وقفه در دستش وزوز میکند ".این دولت قراره بره روی حالت آماده باش
همجنسگرایی .محض رضای خدا لباس بپوش".
زهرا در کمد الکس ناپدید می شود و او مجله را ورق میزند تا به مقاله میرسد ،قلبش
به تپش افتاده .داخلش حتی عکس های بیشتری وجود دارد .او به کپی نگاه میکند ،اما
چیزهای زیادی برای هضم کردن وجود دارد.
| 464ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
در صفحه دوم آنها را می بیند :گزیدههای چاپ شده و حاشیه نویسی شدهای از
ایمیلهای آنها .یکی با برچسب :شاهزاده هنری :شاعر مخفی؟ با خطی شروع
می شود که الکس تاکنون هزار بار خوانده است.
آیا باید بهت بگم که وقتی ما از هم دور هستیم ،بدنت توی خوابم پیشم برمیگرده ...
آن یکی مال خودش بود .دیدن آن در آنجا احساس ناپسندی دارد " .دقیقا چطور اینها
رو پیدا کردن؟"
زهرا موافقت میکند ":آره .تِر زدی ".او یک پیرهن سفید و یک شلوار جین به سمت
الکس پرتاب میکند و الکس خودش را از تخت بیرون میکشد .زهرا بازویش را دراز
می کند تا الکس هنگامی که شلوارش را باال میکشد خودش را ثابت نگه دارد ،و با
وجود همه اینها ،الکس بی نهایت قدردان وجود زهراست.
"گوش کن ،باید در اسرع وقت با هنری صحبت کنم .حتی نمیتونم تصور کنم -
خدایا ،باید باهاش حرف بزنم".
زهرا به او می گوید" :کفش بپوش ،میخوایم بدویم .اولویت اول کنترل آسیبه ،نه
احساسات".
او یک جفت کفش کتانی برمیدارد و در حالی که هنوز دارد آنها را میپوشد ،بیرون
میروند و به سمت غرب میدوند .مغزش تقال می کند تا پا به پایش بیاید ،حدود پنج
| 465ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هزار سرانجام ممکن برای این قائله را بررسی میکند ،تصور میکند که ده سال بعد به
کنگره راه نیافته ،کاهش شدید محبوبیت داشته ،نام هنری از خط جانشینی پاک شده،
مادرش به خاطر عدم تایید الکس توسط کشور انتخابات مجدد را از دست داده .او
خیلی بدبخت است و حتی نمی تواند تصمیم بگیرد که از چه کسی عصبانیتر باشد.
خودش یا روزنامه پست یا سلطنت یا کل این کشور مسخره.
الکس ابتدا فکر می کند که دارد با او صحبت می کند ،اما چشمان مادرش به افراد دور
میز دوخته شده.
او میگوید":واضح نبودم؟ همه ،بیرون ،حاال .باید با پسرم صحبت کنم".
| 466ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
فصل سیزدهم
مادرش به او می گوید ":بشین ".و الکس در اعماق وجودش احساس ترس میکند .او
هیچ سرنخی ندارد که باید چه انتظاری داشته باشد -شناختن والدین شما به عنوان کسی
که شما را بزرگ کرده است مانند این نیست که بتوانید حدس بزنید به عنوان یک رهبر
جهانی چه تصمیمی میگیرد.
او می نشیند و سکوت برقرار میشود ،دستان مادرش در حالت قابل توجهی روی لب
هایش جمع شده است .او خسته به نظر می رسد.
در نهایت میگوید":حالت خوبه؟" وقتی الکس با تعجب به باال نگاه می کند ،هیچ
عصبانیتی در چشمانش نیست.
رئیس جمهور در لبه یک رسوایی پایان کار ایستاده است ،نفس هایش را به طور مساوی
اندازه می گیرد و منتظر می ماند تا پسرش پاسخ دهد.
اوه.
| 467ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس اغلب نمی خواهد موقعیت خود را در زندگی از دست بدهد ،اما در این لحظه،
واقعا میخواهد .او می خواهد این گفتگو را در یک زندگی متفاوت داشته باشد،
مادرش پشت میز شام در مقابلش نشسته است ،از او می پرسد که در مورد دوست پسر
خوب و محترمش چه احساسی دارد ،و آیا با کشف هویتش خوب پیش میرود یا نه.
نه به این صورت ،در یک اتاق توجیهی بال غربی ،درحالی که ایمیل های کثیف او بین
آنها روی میز پخش شده.
او شروع میکند":من "...در کمال وحشت می شنود که چیزی در صدایش میلرزد و
به سرعت آن را قورت می دهد " .نمیدونم .دوست نداشتم اینطور به مردم بگم .فکر
میکردم فرصتی پیدا میکنیم که به روش درستی انجامش بدیم".
چیزی در چهره مادرش نرم و حل می شود ،و الکس مشکوک است که او به سؤالی
فراتر از سؤالی که االن پرسید جواب داده.
او می گوید" :گوش کن ".فکش قفل شده و محکم است .چهره مصممی که الکس
دیده است که مادرش برای از باال به پایین و مستبدانه نگاه کردن به کنگره استفاده
میکند .دستش ثابت و قوی است .الکس ،نیمه هیستریک ،با خود فکر میکند آیا وارد
شدن به جنگ در دوران واشنگتن اینگونه بوده" .من مادرتم .قبل از اینکه رئیس جمهور
| 468ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
باشم ،مادرت بودم و تا ابد مادرت خواهم بود ،تا روزی که بمیرم و خاکم کنید .تو بچه
منی .بنابراین ،اگر در این مورد جدی هستی ،ازت حمایت میکنم".
نگاه مادرش سخت است .الکس خوب میداند نیابد این حرفها را بزند چون مادرش
به آنها رسیدگی میکند.
و دیگر جایی برای عذاب کشیدن باقی نمانده ،هیچ کاری برای انجام دادن وجود ندارد
جز اینکه چیزی را بگوید که همیشه میدانسته.
الن کلرمونت به آرامی نفسش را بیرون می دهد و لبخندی کوچک و پنهانی می زند.
لبخند کج و غیرجذاب که هرگز در انظار عمومی استفاده نمیکند ،لبخندی که الکس
از زمانی که بچه بود و در اطراف زانوهای او در یک آشپزخانه کوچک در شهرستان
تراویس دور میخورد به خوبی میشناسد.
واشنگتن پست
همانطور که جزئیات در مورد رابطه الکس کلرمونت دیاز با شاهزاده هنری آشکار
میشود ،کاخ سفید ساکت مانده.
27سپتامبر 2020
"فکر کردن به تاریخ باعث میشود به این فکر کنم که چگونه یک روز در آن جای
میگیرم ".پسر اول الکس کلرمونت دیاز در یکی از ایمیل های متعددی که به شاهزاده
هنری فرستاده و امروز صبح در دیلی میل منتشر شده نوشته" .و تو هم همینطور".
به نظر میرسد این سوال ممکن است زودتر از چیزی که انتظار می رفت با ظاهرشدن
ناگهانی رابطه عاشقانه پسر اول با شاهزاده هنری پاسخ داده شود ،یک رابطه با عواقب
عمده برای دو تن از قدرتمندترین کشورهای جهان ،کمتر از دو ماه قبل از اینکه ایاالت
متحده رأی خود را به دومین ریاست جمهوری رئیس جمهور کلرمونت دهد.
" خانواده اول همیشه زندگی شخصی خود را از زندگی سیاسی و دیپلماتیک روابط
ریاست جمهوری جدا نگه داشته و به این کار ادامه میده ".سخنگوی مطبوعاتی کاخ
سفید دیویس ساترلند در بیانیه ای کوتاه آماده شده امروز صبح این را گفت ".آنها
| 470ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
از مردم آمریکا طلب صبر و درک دارند در حالی که به این موضوع بسیار خصوصی
رسیدگی میکنن".
گزارش دیلی میل امروز صبح فاش کرد که طبق ایمیلها و عکسهای به دست آمده
از روزنامهها پسر اول الکس کلرمونت دیاز درگیر رابطه عاشقانه و جنسی با شاهزاده
هنری حداقل از فوریه امسال است.
متن کامل ایمیل در ویکی لیکس با نام «نامههای واترلمو» بارگذاری شده است ،ظاهرا
برای اشاره به گلدان واترلو در باغ های کاخ باکینگهام در یک ایمیل که توسط شاهزاده
هنری نوشته شده .مکاتبات به طور منظم تا یکشنبه شب ادامه داشته و به نظر می رسد
از یک سرور ایمیل خصوصی مورد استفاده ساکنان کاخ سفید برداشته شده است.
ریچاردز اضافه کرد که معتقد است رای دهندگان آمریکایی این حق را دارند که بدانند
رئیس جمهور کلرمونت برای چه چیزی دیگری از این سرور استفاده کرده است.
| 471ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
منابع نزدیک به دولت کلرمونت اصرار دارند سرور خصوصی مشابه سروری است که
در زمان ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش راه اندازی شده است و فقط برای
ارتباطات در داخل کاخ سفید در مورد عملیاتهای روزانه و مکاتبات شخصی خانواده
اول و پرسنل اصلی کاخ سفید استفاده شده.
اولین دور بررسی «نامه های واترلو» توسط کارشناسان هنوز هیچ مدرکی مبنی بر
اطالعات محرمانه یا محتوایی که خارج از ماهیت رابطه پسر اول با شاهزاده هنری باشد
فاش نکرده.
الکس به مدت پنج ساعت بی پایان و غیرقابل تحمل از اتاقی در بال غربی به اتاقی دیگر
میرود ،و با آنچه به نظر می رسد هر استراتژیست ،کارمند مطبوعاتی و مدیر بحرانی
است که دولت مادرش میتواند ارائه دهد مالقات میکند.
تنها لحظه ای که با وضوح به یاد می آورد کشیدن مادرش به گوشهای است تا بگوید:
"به راف گفتم".
او با صراحت می گوید" :به رافائل لونا درباره هنری گفتم .دو روز پیش".
| 472ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس لیست مزایا و معایب را بررسی میکند ،مدل های نتایج مختلف ،چارتها و
نمودارهای لعنتی و داده های بیشتر .دادههایی که نمیخواست در مورد رابطه خود و
پیامدهای آن روی دنیای اطرافش ببیند .این آسیبیه که تو وارد کردی ،الکس ،به نظر
می رسد همه چیز این را می گوید ،همان جا در حقایق و ارقام سخت .این کسیه که
بهش صدمه میزنی.
او از خودش متنفر است ،اما از هیچ چیز پشیمان نیست ،و شاید این او را به آدم بد و
سیاستمداری بدتر تبدیل می کند ،اما از داشتن هنری پشیمان نیست.
برای پنج ساعت بی پایان و غیرقابل تحمل حتی اجازه ندارد تالشکند با هنری تماس
بگیرد .بخش مطبوعات پیش نویس بیانیه ای را تهیه می کند .شبیه هر نامه اداری دیگری
به نظر میرسد.
به مدت پنج ساعت ،او دوش نمیگیرد ،لباسش را عوض نمیکند و نمی خندد یا لبخند
نمیزند یا گریه نمیکند .ساعت هشت صبح است که باالخره آزاد میشود و به او
میگویند که در عمارت بماند و برای دستورالعملهای بعدی آماده باش باشد.
| 473ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
باالخره تلفنش را پس میگیرد ،اما وقتی با هنری تماس می گیرد تلفن را برنمیدارد و
وقتی پیام می دهد پاسخی نمیگیرد .هیچ چیز.
امی در سکوت او را از میان ستون و از پله ها باال می برد ،و وقتی به راهروی بین
اتاقخوابهای شرق و غرب می رسد آنها را میبیند.
جون ،موهایش به صورت یک گره شلخته در باالی سرش است و یک حوله تن پوش
صورتی به تن دارد ،و چشمانش قرمز است .مادرش در پیرهن مشکی و پاشنههای نوک
تیز ،و فک قفل شده .لئو با پای برهنه و لباس خواب .و پدرش با یک ساک چرمی که
هنوز از یک شانه آویزان است ،و آزرده و خسته به نظر می رسد.
همه برگشتند و به او نگاه کردند و الکس موجی از چیزی را احساس میکند که خیلی
بزرگتر از خودش است و او را تکان میدهد ،مثل زمانی که کودکی با پای پرانتزی بود
که در خلیج مکزیک ایستاده و آب پایش را نوازش میکرد .صدایی ناخوانده از
گلویش خارج می شود ،چیزی که او به سختی حتی میشناسد ،و جون اول او را
میگیرد ،سپس بقیه ،بازوها و بازوها و دستها و دستها ،او را نزدیک میکشند و
صورتش را لمس میکنند و او را تکان میدهند تا زمانی که روی زمین میافتد ،روی
فرش عتیقه مسخره لعنتی وحشتناکی که از آن متنفر است ،روی زمین نشسته و به قالیچه
و نخ های قالی خیره شده و صدای هجوم خلیج را در گوش هایش میشنود و از
دوردستها فکرمیکند که دچار حمله عصبی شده ،و به همین دلیل است که نمی تواند
| 474ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
نفس بکشد ،اما او فقط به فرش خیره شده و حمله عصبی دارد و دانستن اینکه چرا ریه
های او کار نمی کنند باعث نمی شود آنها دوباره کار می کنند.
الکس با ضعف متوجه است که به اتاقش ،روی تختش منتقل میشود ،که هنوز در
مجالت لعنتی غرق شده و کسی او را به سمت آن راهنمایی میکند ،و او می نشیند و
بسیار بسیار تالش میکند لیستی در ذهنش تهیه کند.
یک.
یک.
یک.
***
الکس بی ثبات و پراکنده میخوابد ،با عرق کردن از خواب بیدار میشود ،با لرز از
خواب بیدار میشود .او در صحنه های کوتاه و شکسته ای خواب می بیند که به طور
نامنظم متورم و محو میشوند .او در رویا ،خود را در جنگ می بیند ،در سنگری
گِلآلود ،نامه عاشقانه در جیب سینه اش از خون قرمز شده .او رویای خانهای در
شهرستان تراویس را میبیند ،درها قفل شده ،حاضر نیست دوباره به او اجازه ورود
بدهد .او خواب یک تاج می بیند.
| 475ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
یک بار ،به طور خالصه ،رویای خانه دریاچه ،یک فانوس دریایی نارنجی زیر ماه را
میبیند .او خود را آنجا می بیند که تا گردن در آب ایستاده است .هنری را می بیند که
برهنه روی اسکله نشسته است .جون را می بیند و نورا ،دستانشان به هم گره خورده ،و
پز روی چمن بین آنها نشسته ،و بئا ،نوک انگشتان صورتی خود را در خاک مرطوب
فرو میکند.
در درختان کنارشان ،او صدای ضربه ضربه ضربه شاخهها را میشنود.
و الکس سعی می کند بگوید ،نمی شنوی؟ سعی می کند بگوید ،چیزی داره میاد .او
دهانش را باز می کند :یک کرم شب تاب بیرون میریزد و دیگر هیچ.
وقتی چشمانش را باز می کند ،جون روی بالش ها در کنار او نشسته است ،ناخنهای
جویده شده روی لب پایینش است ،هنوز حوله تنپوش بر تن دارد و نگهبانی میدهد.
و دست الکس را میگیرد و فشار میدهد .الکس نیز دستش را فشار میدهد.
***
صدای زهرا می گوید" :هیچی .چیزی نیست .کسی تماسهامون رو جواب نمیده".
| 476ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"اجازه میخوام کاری انجام بدم خانم ،کمی خارج از پروتکل دیپلماتیک".
***
یک نظر :خانواده اول به ما دروغ گفته ،مردم آمریکا!! دیگه دارن در مورد چی دروغ میگن؟؟!؟!
یک توییت :میدونستم .میدونستم الکس همجنسگراست .بهتون گفته بودم عوضیها.
یک نظر :دختر 12ساله من تمام روز داشت گریه میکرد .از وقتی یک دختر بچه بود آرزوی ازدواج با
شاهزاده هنری رو داشت .دلش شکسته.
یک نظر :آیا واقعاً باید این رو باور کنیم که هیچ بودجه فدرالی برای سرپوش گذاشتن بر این موضوع
استفاده نشده؟
یک توییت :از خنده پاره شدم .صبر کنید به صفحه 22ایمیلها نگاه کنید .الکس یه هرزه است.
یک توییت :وای خدای من .دیدید یکی همدانشگاهیهای هنری چند تا عکس ازش توی یک مهمونی
منتشر کرده و اون دقیقاً و عمیقاً توشون همجنسگرا به نظر میاد .من دارم جیغ میکشم.
یک توییت :ستون من در @WSJدر مورد آنچه که#نامهواترلو درباره عملکرد درونی کاخ سفید
کلرمونت میگوید بخونید.
جون گوشی اش را برمی دارد و زیر یک کوسن می اندازد .الکس حوصله اعتراض
کردن ندارد .هنری قرار نیست زنگ بزند.
ساعت یک بعد از ظهر ،برای دومین بار در بیست و چهار ساعت ،زهرا از در اتاق
خوابش عبور میکند.
او خیلی کم به الکس اطالعات داده ،جز اینکه کاخ باکینگهام کانالهای ارتباطی داخل
و خارج را بسته ،و آنها قرار است آنجا ظاهر شوند و تقاضای مالقات کنند .به نظر
می رسد زهرا مطمئن است که شان این کار را خواهد کرد و در غیر این صورت مایل
است که از نظر فیزیکی بر او غلبه کند.
احساس غلتیدن در روده اش عجیب است .مادرش موافقت کرده که آنها حقیقت را
علنی کنند ،که باورنکردنی است ،اما دلیلی برای انتظار چنین چیزی از سلطنت وجود
80
جلد سوم کتاب هری پاتر
| 478ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
ندارد .میتوانند به او دستور دهند همه چیز را انکار کند .الکس فکر می کند اگر شرایط
به این شکل پیش رود ممکن است هنری را زیر بغل بزند و از آنجا بگریزد.
او تقریباً کامالً مطمئن است که هنری با نقشه وانمود کردن به اینکه همه چیز جعلی
است همراهی نمیکند .الکس به هنری اعتماد دارد و به او ایمان دارد.
یک ورودی فرعی خلوت به عمارت وجود دارد که الکس می تواند بدون دیده شدن،
یواشکی از آنجا خارج شود و جون و والدینش او را آنجا مالقات میکنند.
کش و امی در هواپیما منتظر هستند .الکس به طور خالصه به این فکر میکند که آیا
آنها برای انجام این وظیفه داوطلب شدند ،اما او در تالش است تا احساساتش را دوباره
تحت کنترل درآورد ،و این کمکی نخواهد کرد .در حین رد شدن مشتش را به مشت
کش میزند و امی از باالی ژاکت جینی که دارد رویش گلهای زرد گلدوزی میکند
برایش سر تکان میدهد.
| 479ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
همه چیز آنقدر سریع اتفاق افتاد که حاال که زمین را ترک میکنند و زانوهایش تا چانه
خم شده ،اولین باری است که واقعاً می تواند در مورد همه چیز فکر کند.
او فکر میکند که از اینکه مردم به حقیقت پی بردهاند ناراحت نیست .او همیشه وقتی
صحبت از مواردی مانند اینکه با چه کسی قرار میگذارد و چه کسی چیزی عالقه دارد
در میان باشد ،عذرخواهی نمی کند ،اگر چه آنها هرگز چیزی شبیه به این نبودند .با
این حال بخش مغرور او کمی خوشحال است که در نهایت میتواند ادعا کند هنری
مال اوست .آره ،شاهزاده؟ واجد شرایط ترین مجرد در جهان؟ لهجه بریتانیایی ،صورت
مانند خدای یونانی ،پاهای سکسی؟ مال منه.
اما این تنها بخش کوچکی از آن است .بقیه ماجرا گرهای از ترس ،خشم ،خشونت،
تحقیر ،عدم اطمینان و وحشت است .ایراداتی وجود دارد که همه مجاز به دیدن آن
هستند – بددهنیاش ،خلق و خوی سخت اش ،از کوره در رفتنهای شدیدش -و
سپس این موضوع وجود دارد .مثل این است که او فقط وقتی کسی در اطرافش نیست
عینک میپوشد :هیچ کس نباید ببیند چقدر نیازمند است.
او اهمیتی نمی دهد که مردم به بدن او فکر کنند و درباره زندگی جنسی اش داستانهای
واقعی یا خیالی بنویسند .او اهمیت می دهد که آنها در مورد کلمات خصوصیاش،
آنچه از قلبش بیرون می آید بدانند.
و هنری خدا ،هنری .آن ایمیلها -آن نامهها – تنها جایی بودند که هنری می توانست
بگوید واقعا به چه چیزی فکر میکند .چیزی نبود که در آن نامهها به آن نپرداخته باشند:
| 480ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
همجنسگرا بودن هنری ،رفتن بئا به توانبخشی ،ملکه به طور ضمنی هنری را مجبور به
سکوت کرده .الکس برای مدت طوالنی کاتولیک خوبی نبوده است ،اما او میداند که
اعتراف یک مراسم مقدس است .قرار بود در امان بمانند.
لعنت.
او نمی تواند آرام بنشیند .زندانی آزکابان را بعد از چهار صفحه به کناری می اندازد.
در مورد رابطه خود با یک مقاله در توییتر روبرو می شود و مجبور است کل برنامه را
خاموش کند .او با سرعت در راهروی جت باال و پایین می رود و به پایین صندلی ها
لگد میزند.
زهرا بعد از بیست دقیقه تماشای او که در اطراف کابین تکان میخورد میگوید":میشه
لطفا بشینی؟ زخم معدم رو بدتر کردی".
الکس از او میپرسد":مطمئنی وقتی به اونجا رسیدیم به ما اجازه ورود میدن؟ اگر این
کار رو نکنن چی؟ اگر به گارد سلطنتی زنگ بزنن و ما رو دستگیر کنن چی؟ میتونن
این کار رو انجام بدن؟ امی احتماال میتونه باهاشون بجنگه .اگر تالش کنه باهاشون
بجنگه ،دستگیر میشه؟"
زهرا ناله می کند " :محض رضای خدا" و گوشی اش را بیرون می آورد و شروع به
شماره گیری میکند.
" شریواستاوا".
"این خط شخصیشه".
الکس به او خیره می شود " .خط شخصیش رو داری و تا االن ازش استفاده نکردی؟"
زهرا با عصبانیت میگوید " :شان.خوب گوش کن ،لعنتی .ما االن تو هواییم .پسر اول
با منه.تقریبا شش ساعت دیگه میرسیم .یک ماشین باید بذاری منتظرمون باشه .ما با
ملکه و هر خر دیگهای که واسه تموم کردن این مزخرفات نیاز باشه مالقات میکنیم،
در غیر این صورت خدا بهت رحم کنه چون خودم شخصا از تخمات گوشواره درست
میکنم .کل زندگی شخمیت رو با خاک یکسان میکنم".او مکث می کند ،احتما ً
ال
برای گوش دادن به موافقتش زیرا الکس نمی تواند شان را در حال انجام کار دیگری
تصور کند".حاال ،تلفن رو بده هنری ،و سعی نکن بهم بگی که اونجا نیست ،چون
میدونم از جلوی چشمات دورش نکردی".
الکس نامطمئن آن را می گیرد و به سمت گوشش می برد .خش خشی وجود دارد،
سر و صدای نامشخص.
"الو؟"
| 482ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
این صدای هنری است ،شیرین و شیک ،لرزان و گیج ،و آسودگی او را در بر میگیرد.
"عزیز دلم".
او صدای بازدم هنری را از پشت خط می شنود" .سالم عشقم .حالت خوبه؟"
خیس می خندد ،متحیر" .لعنت ،داری باهام شوخی می کنی؟ من خوبم ،من خوبم،
خودت خوبی؟"
مکث دیگری وجود دارد ،نفس هنری روی گیرنده می لرزد .او می گوید ":من متاسف
نیستم .که مردم میدونن".
"شاید"...
| 483ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"آیا"...
"من می خوام"...
الکس میگوید :صبر کن .آیا ما .آم .داریم دوتامون یه چیز یکسان رو میپرسیم؟"
الکس میگوید":آره" و فکر میکند بند انگشتهایش باید اطراف گوشی سفید شده
باشد".آره".
"پس ،بله".
هنری لحظه ای طول می کشد تا پاسخ دهد ،اما صدایش صاف است" .من نمیدونم
که آیا االن انتخابش میکردم یا نه ،اما االن دیگه همه میدونن ،و من ...دروغ نمیگم.
نه در مورد این .نه در مورد تو".
" میدونم".
تلفن را قطع می کنند و او گوشی را به زهرا پس می دهد و زهرا بدون حرف گوشی
را میگیرد و دوباره در کیفش فرو میکند.
"ممنونم زهرا"...
"ببین ،من فقط یک بار این رو می گم ،و اگر اون رو تکرار کنی ،پاهات رو میشکنم".
او دستش را رها می کند و با نگاهی به الکس خیره میشود که هم سرد و هم دوست
داشتنی است" .من حمایتت میکنم ،باشه؟"
"صبر کن .زهرا .اوه خدای من .من تازه فهمیدم .تو ...دوست منی".
"نه نیستم".
"نیستم ".او پتویی را از روی انبوه وسایلش بیرون می آورد ،پشتش را به الکس میکند
و آن را دور خود میپیچاند " .برای شش ساعت آینده با من حرف نزن .من سزاوار
یک چرت کوفتی هستم".
الکس می گوید" :صبر کن ،صبر کن ،باشه ،صبر کن .یک سوال دارم".
زهرا بدون اینکه به الکس نگاه کند و در مقابل پنجره هواپیما میگوید":چون اون نامزد
منه ،احمق ،اما بعضی از ما معنی احتیاط رو متوجه میشیم ،بنابراین تو درک نمیکنی.
ما توافق کردیم که هرگز از شماره شخصیمون برای تماسهای کاری استفاده نکنیم.
حاال خفه شو و قبل از اینکه مجبور باشیم با بقیه این ماجرا سر و کله بزنیم بذار بخوابم.
هیچ چی جز قهوه سیاه ،یک چوب شور و یک مشت قرص B12باهام نیست .حتی تو
جهت من هم نفس نکش".
***
این هنری نیست ،بلکه بئا است که وقتی الکس در بسته اتاق موسیقی در طبقه دوم
کنزینگتون را می زند پاسخ می دهد.
بئا به محض باز شدن در میگوید":بهت گفتم ازمون دور بمون".گیتار مانند سالح در
دستش است .به محض اینکه الکس میبیند آن را رها میکند" .اوه ،الکس ،من خیلی
| 486ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
متاسفم ،فکر کردم فیلیپی ".بئا با دست آزادش الکس را در آغوش به شکل شگفت
آوری استخوان خرد کنش میکشد" .خدا رو شکر اینجایی ،دیگه خودم میخواستم
بیام تو رو بردارم بیارم".
وقتی او را آزاد می کند ،باالخره می تواند هنری را پشت سرش ببیند ،که با یک بطری
براندی روی صندلی نشسته .او به الکس لبخند می زند ،ضعیف ،و میگوید" :واسه یه
سرباز آلمانی بودن یکم کوتاهی".
خنده الکس نیمه هق هق است و نمی توان فهمید که آیا او اول حرکت می کند یا
هنری ،اما در میانه اتاق با هم مالقات میکنند ،دست های هنری دور گردن الکس ،او
را می بلعد .اگر صدای هنری پشت تلفن یک بند بود ،بدن او نیروی جاذبه است و
دستش که پشت گردن الکس را میگیرد یک نیروی مغناطیسی است ،قطب نمای
دائمی شمال.
"متاسفم" چیزی است که با بدبختی از دهان الکس بیرون می آید ،با جدیت ،جلوی
گلوی هنری خفه میشود" .تقصیر منه .خیلی متاسفم .خیلی متاسفم".
الکس دوباره می خندد ،ناباورانه ،به دایره های سنگین زیر چشمان هنری و لب پایین
جویده شدهاش نگاه میکند و برای اولین بار ،مردی را میبیند که برای رهبری یک
ملت متولد شده است.
الکس می گوید ":تو باورنکردنی هستی ".خم می شود و قسمت زیرین فک او را
میبوسد ،و آن را به خاطر یک روز پر دردسر بدون اصالح زبر مییابد .الکس بینی و
گونه اش را به داخل آن فشار می دهد ،مقداری تنش را احساس می کند که در لمس
از هنری به بیرون مکیده میشود" .میدونی چیه؟"
آنها راه خود را به فرش ایرانی لوکس ارغوانی و قرمز روی زمین پیدا می کنند ،سر
هنری در دامان الکس و بئا روی صندلی ،در حال نواختن یک ساز کوچک عجیب و
غریب که او به الکس می گوید که نامش اتوهارپ است .بئا کنار میز کوچکی متوقف
میشود و بیسکوئیت را پایین می گذارد و بطری براندی را برمی دارد.
از صدای آن مشخص است که ملکه کامالً عصبانی است -نه فقط برای اینکه در نهایت
تاییدی در مورد هنری دارد ،بلکه به این دلیل که از طریق چیزی به اندازه یک رسوایی
در روزنامههای حاشیهای اتفاق افتاده .فیلیپ در لحظه ای که خبر منتشر شده از آنمرهال
به آنجا آمده و هر بار که سعی کرده به خاطر آنچه «به سادگی بحثهای جدی در
مورد عواقب اعمالش خواهد بود» به هنری نزدیک شود توسط بئا رد شده.
کاترین یک بار ،سه ساعت پیش ،با چهره سنگی و غمگین به آنجا آمده و گفته که
هنری را دوست دارد و او می توانست زودتر به مادرش بگوید.
| 488ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری میگوید":و من گفتم «عالیه ،مامان ،اما تا زمانی که به مامانبزرگ اجازه میدی
من رو توی تله نگه داره ،به هیچ درد کوفتی نمیخوره» ".الکس به او خیره می شود،
شوکه و کمی متاثر .هنری یک دستش را روی صورتش میگذارد" .خیلی حس بدی
دارم .من ...نمی دونم .تمام اوقات اون چند سال گذشته که باید کنارمون می بود ،از
جلوی چشمام گذشت".
بئا آه میکشد".شاید این ضربه ای بود که بهش نیاز داشت .ما از وقتی بابا مرد سالها
سعی کردیم وادارش کنیم به خودش بیاد".
هنری می گوید ":با این وجود .طوری که مامانبزرگ هست -مامان مقصر نیست .و
اون قبالً موفق شد از ما محافظت کنه .این عادالنه نیست".
بئا قاطعانه می گوید":سخته ،اما باید این رو میشنوید ".او به دکمه های کوچک
اتوهارپ نگاه میکند" .ما لیاقت داشتن حداقل یکی از والدینمون رو داریم".
اخم هایش به صورت نیم خنده در میآید" .من؟ صادقانه بگم ،تقریباً مایه تسکینه .من
همیشه گفتم که راحت ترین حالتی که می تونم داشته باشم اینه که همه داستان من رو
از قبل بدونن ،بنابراین مجبور نیستم حدس و گمان ها رو بشنوم یا برای پوشوندن
| 489ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
حقیقت دروغ بگم ..یا توضیحش بدم .ترجیح میدادم اینطور نباشه میدونی .اما ما
اینجا هستیم .حداقل االن می تونم طوری رفتار نکنم که انگار این چیزیه که باید ازش
خجالت کشید".
آرامش پس از مدتی فرو می ریزد و جریان مییابد ،شب سیاه لندن به شیشه های پنجره
فشار میآورد .دیوید بیگل محافظانه در کنار هنری حلقه میزند ،و بئا آهنگی از بووی
را برای زدن انتخاب میکند .او زیر لب می خواند" :من ،من پادشاه خواهم شد ،و تو،
تو ملکه خواهی شد ".و الکس تقریباً می خندد .انگار شبیه طوری است که زهرا
روزهای طوفانی را برایش توصیف کرده :به هم چسبیده اند ،به امید اینکه کیسههای
شن دوام بیاورند.
هنری در نهایت به خواب می رود و الکس از این بابت سپاسگزار است ،اما او هنوز هم
می تواند تنش را در هر قسمت از بدن هنری احساس کند.
بئا به آرامی به او میگوید" :از زمانی که این خبر منتشر شده ،نخوابیده".
الکس کمی سر تکان می دهد و صورت او را جستجو می کند" .میتونم چیزی ازت
بپرسم؟"
"البته".
| 490ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس زمزمه می کند" :احساس می کنم چیزی رو بهم نمیگه .وقتی میگه پایه است
و میخواد حقیقت رو به همه بگه باورم میشه .اما چیز دیگهای وجود داره که نمیگه،
و این من رو به وحشت می اندازه که نمی توانم بفهمم چیه".
بیا به باال نگاه می کند ،انگشتانش ساکن هستند .او به سادگی می گوید" :اوه ،عزیزم.
اون دلتنگ باباست".
اوه.
الکس ناشیانه تالش میکند":میتونی توضیح بدی؟ چه شکلیه؟ من باید چیکار کنم؟"
بئا روی صندلی خود جابجا می شود و هارپ را روی زمین قرار می دهد و دستش را
به سوی ژاکتش می برد .یک سکه نقره روی یک زنجیر بیرون میکشد :سنجاق سینه
هوشیاریاش.81
او با نیشخندی میپرسد":اشکالی نداره که یکم برم سر منبر؟" الکس نیم لبخند ضعیفی
به او ارائه می دهد و بئا ادامه می دهد.
" پس ،تصور کن همه ما با مجموعه ای از احساسات متولد شدیم .بعضی گسترده تر یا
عمیق تر از بقیه هستند ،اما برای همه ،طبقه همکف وجود داره ،یک پوسته پایینی
شیرینی پای .این حداکثر عمق احساسیه که تو تا به حال تجربه کردی .و بعد ،بدترین
81
سنجاق سینهای به رنگهای متفاوت که هر رنگ نشان دهنده مدت زمان ترک اعتیاد فرد است.
| 491ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
اتفاق برات میفته .بدترین اتفاقی که می تونست بیفته .چیزی که در دوران کودکی
کابوسش رو میدیدی ،و فکر میکردی ،مشکلی نیست ،چون وقتی بزرگتر و عاقلتر
بشم این اتفاق برای من میفته و تا اون زمان انقدر چیزهای مختلفی رو احساس کردم
که این بدترین احساس ،بدترین احساس ممکن ،چندان وحشتناک به نظر نمی رسه".
" اما وقتی جوون هستی برات اتفاق می افته .زمانی اتفاق می افته که مغزت هنوز
گلیمش رو از آب بیرون نکشیده ..زمانی که واقعا تجربه آنچنانی نداشتی .بدترین چیز
یکی از اولین چیزهای بزرگیه که برات در زندگیت اتفاق میفته .برات اتفاق میفته ،و تا
انتهای احساساتت پایین میاد و اون رو باز میکنه و این شکاف رو در پایین میتراشه تا
جا برای خودش باز کنه .و چون تو خیلی جوون بودی ،و چون یکی از اولین چیزهای
بزرگیه که در زندگیت اتفاق میفته ،همیشه اون رو در درونت حمل میکنی .هر زمانی
که از اون به بعد اتفاق وحشتناکی برات بیفتد ،در پایین متوقف نمیشه بلکه تا آخر
میره".
دستش را از روی میز چای کوچک و بیسکویتها دراز میکند و پشت دست الکس
را لمس میکند.
از او میپرسد":متوجه میشی؟" و درست به چشمانش نگاه میکند".تو باید این رو
درک کنی تا با هنری باشی .اون دوست داشتنیترین و فداکارترین فردیه که می تونی
امیدوار باشی که مالقات کنی ،اما یک غم و اندوه درش وجود داره که خیلی زیاده و
تو ممکنه هرگز واقعا درکش نکنی ،اما باید اون رو به اندازه بقیه هنری دوست داشته
| 492ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
باشی ،چون بخشی از وجودشه .خودشه .و هنری آماده است تا همه چیز رو بهت بده،
که خیلی خیلی بیشتر از چیزیه که فکرمیکردم حاضره انجام بده".
الکس می نشیند و برای لحظه ای طوالنی تالش می کند تا آن را جذب کند و با صدایی
خشن می گوید ":من هرگز ...چنین چیزی رو تجربه نکردم .اما همیشه اون رو در هنری
احساس کردم .یک بُعدی ازش ...ناشناخته است ".نفسی می کشد" .اما مسئله اینه که
پریدن از روی صخره به نوعی مهارت منه .این انتخاب منه .من اون را با همه اینها
دوست دارم ،به خاطر همه اینها .از قصد .من اون را عمدا دوست دارم".
حوالی ساعت چهار صبح ،پشت سر هنری به رختخواب میرود ،هنری که ستون
فقراتش در نقاط نرم بیرون می آید ،هنری که بدترین چیز را گذرانده و حاال بدترین
چیز بعدی و هنوز زنده است .دستی را دراز میکند و پشته تیغه شانه هنری را لمس
میکند ،پوستی که پتو از روی او لیز خورده است ،جایی که ریه هایش سرسختانه از
توقف کشیدن هوا خودداری میکنند .صد وهشتاد سانت پسر پیچ خورده اطراف دنده
های لگد خورده و قلب سرکشش.
با احتیاط ،در حالی که قفسه سینهاش به پشت هنری است ،خودش را در جای خود قرار
میدهد.
***
| 493ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
فیلیپ میگوید" :این حماقته ،هنری .تو برای فهمیدن خیلی جوونی".
آنها امروز صبح در آشپزخانه هنری با شیرینی اسکون و یک یادداشت از بئا که برای
مالقات با کاترین رفته نشسته بودند .و سپس ناگهان ،فیلیپ با کت و شلوار کج ،موهای
شانه نشده از در رد شد ،و بر سر هنری فریاد کشید که چطور جرئت کرده برای آوردن
الکس به اینجا در حالی که کاخ تحت نظر است قفل ارتباطی را بشکند ،و به شرمنده
کردن خانواده ادامه دهد.
در حال حاضر ،الکس در فکر شکستن بینی او با فالسک قهوه است.
هنری می گوید" :من بیست و سه سالمه ،فیلیپ ".تالش میکند صدای خود را ثابت
نگه دارد" .مامان یکم بزرگتر از این بود که بابا رو مالقات کرد".
فیلیپ به طرز زشتی میگوید":آره ،و به نظر تو این تصمیم عاقالنه ای بود؟ ازدواج با
مردی که نیمی از دوران کودکی ما رو صرف ساختن فیلم کرد ،هرگز به کشورش
خدمت نکرد ،کسی که مریض شد و ما و مادر رو ترک کرد"..
هنری می گوید " :ادامه نده ،فیلیپ .به خدا قسم .فقط به این دلیل که وسواست به
میراث خانوادگی اون رو تحت تأثیر قرار نداد"..
| 494ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
فیلیپ از کوره در میرود ":تو به وضوح هیچ گوهی در مورد میراث نمیدونی اگر
میخوای اجازه بدی همچنین اتفاقی بیفته .تنها کاری که باید انجام داد اینه که اون رو
دفن کنیم و امیدوار باشیم که به نحوی مردم باور کنن که هیچ کدوم واقعی نبود .این
وظیفه توئه ،هنری .حداقل کاری که میتونی انجام بدی".
او میگوید ":خودم میدنستم ،فیلیپ .یا مسیح .می دونستم که می تونه همه چیز رو
نابود کنه .من دقیقا از این وحشت داشتم .اما چطور می تونستم پیش بینیش کنم؟
چطور؟"
فیلیپ به او می گوید" :همونطور که گفتم ،ساده لوح .این همون زندگیه که ما داریم،
هنری .تو همیشه این رو می دونستی .سعی کردم بهت بگم .می خواستم برادر خوبی
برات باشم ،اما توی لعنتی گوش نمیدی .وقتشه جایگاهت در این خانواده رو به یاد
بیاری .مرد باش .بایست و مسئولیتت رو بپذیر .این رو درست کن .برای یک بار هم که
شده در زندگیت ،ترسو نباش".
| 495ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری مثل اینکه سیلی بدنی به او خورده باشد تکان می خورد .الکس می تواند آن را
اکنون ببیند -اینگونه بود که او در طول سالها شکسته شد .شاید نه همیشه به این
صراحت ،اما همیشه وجود داشت .جایگاهت رو به یاد بیار.
و هنری کاری را انجام می دهد که الکس خیلی دوست دارد :چانه اش را بیرون
میآورد ،خودش را فوالدی میکند .او می گوید ":من ترسو نیستم .و نمیخوام
درستش کنم".
فیلیپ خندهای خشن و بیهیجان به او میکند" .تو نمیدونی داری درباره چی حرف
میزنی .به هیچ وجه نمیدونی".
"اوه ،تو عاشقشی ،نه؟" آنقدر لحنش کدخدامنشانه است که دست الکس زیر میز مشت
میشود" .دقیق ًا قصد داری چه کاری انجام بدی هنری؟ هوم؟ باهاش ازدواج کنی؟ اون
رو دوشس کمبریج کنی؟ پسر اول ایاالت متحده کوفتی ،چهارمین ردیف در ملکه
انگلیس شدن؟"
هنری با صدای بلند میگوید":من از سلطنت کناره گیری میکنم! برام مهم نیست!"
"ما یک عموی بزرگ داریم که به دلیل اینکه یک نازی لعنتی بود از سلطنت کناره
گیری کرد ،بنابراین دلیل من زیاد هم بد نیست ،اینطور نیست؟" هنری در حال حاضر
| 496ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
فریاد می زند ،و او از صندلی خود بیرون آمده و دستانش میلرزد ،بر فراز فیلیپ ایستاده
و الکس متوجه می شود که او در واقع قدش بلندتر است" .ما واقعا اینجا از چی دفاع
میکنیم ،فیلیپ؟ چه نوع میراثی؟ چه نوع خانوادهای که میگه ،ما قتل رو می پذیریم،
تجاوز رو می پذیریم و غارت و استعمار رو ،ما اون رو به خوبی و تمیز در یک موزه
تمیز میکنیم ،اما اوه نه ،تو یه کونی وامونده هستی؟ این فراتر از حس آراستگی ماست.
من به اندازه کافی تحمل کردم .تقریباً به اندازه کافی نشستم و اجازه دادم تو و
مامانبزرگ و سنگینی دنیای لعنتی من ر .درگیر نگه داره و دیگه تمومه .برام مهم
نیست .شما می تونید میراثتون وآراستگیتون رو بردارید و بکنید توی باسنتون ،فیلیپ.
من دیگه نیستم".
او یک نفس قادر مطلق بیرون میدهد ،روی پاشنه خود میچرخد و از آشپزخانه بیرون
میرود.
الکس ،با دهان باز ،برای چند ثانیه روی صندلی خود یخ زده میماند .فیلیپ روبهروی
او با پوست سرخ و متزلزل به نظر میرسد .الکس گلویش را صاف می کند ،می ایستد
و دکمه های کتش را می بندد.
او به فیلیپ میگوید " :اگه برات مهمه ،این شجاعترین حرومزادهایه که من تا به حال
مالقات کرده ام".
و او هم می رود.
| 497ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
***
به نظر می رسد شان سی و شش ساعت است که نخوابیده است .خب ،او کامالً آراسته
و مرتب است ،اما مارک ژاکتش بیرون زده و بوی تند ویسکی از چایش بلند میشود.
در کنار او ،در پشت ون ناشناس که با آن به کاخ باکینگهام میروند ،زهرا دستانش را
قاطعانه روی هم بسته است .حلقه نامزدی در دست چپ او در صبح خاموش لندن
میدرخشد.
شان ،همچنان در حال تایپ کردن در آیفون خود میگوید":مشکلی نیست .به همین
دلیله که ما قوانینی رو در مورد خطوط شخصی/حرفه ای در ابتدای رابطه تنظیم کردیم.
برای ما جواب میده".
زهرا میگوید":اگر دعوا میخوای ،باید وقتی فهمیدم این همه مدت از رابطه شما خبر
داشته میدیدی .چرا فکر می کنی من سنگی به این بزرگی دارم؟"
زهرا قبول میکند ":آره .به عالوه ،ما دیشب سکس داشتیم".
نیروهای شان و زهرا با هم توانستهاند آنها را برای مالقاتی با ملکه در کاخ باکینگهام
ایمن کنند ،اما به آنها گفته شده برای دوری از پاپاراتزی ها ،مسیر پر پیچ و خم و
محتاطانه ای را انتخاب کنند .الکس می توانند امروز صبح یک الکتریسیته ساکن وزوز
کننده را در لندن احساس کنند ،میلیونها صدا که در مورد او و هنری و آنچه ممکن
است بعدش اتفاق بیفتد زمزمه میکنند .اما هنری کنارش است و دستش را گرفته است
و الکس نیز دستش را گرفته ،پس حداقل این چیزی است.
یک زن کوچک و مسنتر با بینی سر باالی بئا و چشمان آبی هنری بیرون از اتاق
کنفرانس منتظرشان است .او عینک ضخیم دارد ،یک پلیور قهوهای رنگ کهنه ،و یک
شلوار جین تاخورده پوشیده که در سالن های کاخ باکینگهام کامالً نامناسب به نظر
میرسد .یک دفترچه جلد شومیز در جیب پشتش گذاشته است.
مادر هنری به سمت آنها برمیگردد و الکس او را تماشا می کند که وقتی چشمانش
به آنها میافتد حالت چهرهاش از چیزی دردناک به محفوظ تا مالیم تغییر میکند.
در حالی که هنری حتی در برابر او نیز محکم ایستاده ،می گوید" :سالم ،عزیزم".
آرواره هنری تنگ است ،اما خشم نیست ،فقط ترس است .الکس حالت چهرهاش را
تشخیص میدهد :هنری با خود فکرمیکند آیا پذیرفتن عشقی که به او پیشنهاد شده
| 499ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
کار درستی است و به شدت می خواهد آن را بدون در نظر گرفتن چیزی بپذیرد .دستش
را دور مادرش میاندازد ،اجازه می دهد گونه اش را ببوسد.
هنری میگوید" :مامان ،این الکسه ".و انگار واضح نباشد اضافه میکند".دوست
پسرم".
کاترین به سمت الکس می رود ،و الکس صادقانه مطمئن نیست که چه چیزی را انتظار
داشته باشد ،اما الکس را به سمت خود می کشد و گونه اش او را نیز می بوسد.
او با نگاهی سوراخ کننده می گوید" :بئای من بهم گفته که تو برای پسرم چی کردی.
ممنون".
بئا پشت سر اوست ،خسته اما متمرکز به نظر می رسد و الکس فقط می تواند تصور کند
که او باید به مادرش قبل از اینکه به کاخ برسند صحبت کرده باشد .وقتی گروه
کوچکشان در سالن جمع می شود چشمانش را در چشمان زهرا قفل میکند و الکس
احساس میکند که آنها نمی توانند در دستان تواناتری باشند .او با خود فکرمیکند
که آیا کاترین آماده پیوستن به مبارزه است یا خیر.
کاترین آهی می کشد و لبه عینکش را لمس میکند" .خب ،پرنده پیر خیلی تحت تأثیر
احساسات نیست ،بنابراین فکر میکنم سعی می کنم با استراتژی سیاسی بهش نفوذ
کنم".
| 500ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او رک و راست می گوید" :من میگم اومدم مبارزه کنم .مگه نمیخوای حقیقت رو
بگی؟"
"من -آره ،مامان ".نور امیدی از پشت چشمانش روشن شده است " .آره ،میخوام
بگم".
آنها دور میز طویل و مزین اتاق جلسه مینشینند ،در سکوت عصبی منتظر ورود ملکه
هستند .فیلیپ آنجاست ،به نظر میرسد که می خواهد زبانش را بجود ،و هنری نمیتواند
از ور رفتن با کراواتش دست بردارد.
ملکه مری با لباسهای خاکستری و صورتی سنگی وارد میشود ،مدل موی باب
خاکستری او با دقت در اطراف لبههای صورتش مرتب شده بود .الکس از اینکه چقدر
قد بلند است و حتی در اوایل دهه هشتاد خود پشتش صاف است و آرواره خوبی دارد
شگفت زده می شود .او دقیقاً زیبا نیست ،اما یک داستان مشخص در چشمان آبی
زیرک و اجزای صورت زاویه دار و چین های سنگین اخم های اطراف دهانش وجود
دارد.
وقتی باالی میز روی صندلی مینشیند ،دمای اتاق پایین میآید .خدمتکار سلطنتی قوری
را از مرکز میز برمیدارد و در چینیهای بکر میریزد و در حالی که چایش را با سرعت
| 501ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
حلزون آماده میکند سکوت همچنان برقرار است و باعث می شود منتظر بمانند .شیر،
با یک دست باستانی و با لرزش آرام ریخته میشود .یک قند ،با دقت عمدی با انبر نقره
ای کوچک برداشته شده است .قند دوم.
الکس سرفه می کند .شان نگاهی به او میاندازد .بئا لب هایش را روی هم فشار میدهد.
ملکه در نهایت می گوید" :اوایل امسال مالقاتی داشتم ".قاشق چای خوری را بلند
کرده و به آرامی شروع به هم زدن میکند".رئیس جمهور چین .من رو ببخشید اگر
اسامی به خاطرم نمیاد .اما ایشون داستانی جذاب در مورد چگونگی پیشرفت فناوری
در بخشهای مختلف جهان برای این دوران مدرن گفت .آیا میدونید ،یک نفر میتونه
یک عکس رو دستکاری کنه تا عجیبترین چیزها واقعی به نظر برسند؟ فقط یک ...
برنامه ساده ،مگرنه؟ یک کامپیوتر .و هر گونه دروغ باورنکردنی رو میشه واقعی کرد.
تصویری که چشم ها به سختی می توانند تفاوتش رو تشخیص بدن".
سکوت اتاق را فرا گرفته ،به جز صدای صدا قاشق چای خوری ملکه با حرکات دایره
ای در پایین فنجان چای چیزی به گوش نمیرسد.
او ادامه میدهد ":متاسفانه اونقدر پیر شدم که نتونم بفهمم که چگونه چیزها در فضا
فایل بندی میشن ،اما به من گفته شده که هر تعداد دروغ می تونه تولید و منتشر بشه.
یک نفر می تونه...فایل هایی ایجاد که که هرگز وجود نداشته و آنها رو در جایی
بکاره که پیدا کردنش آسان باشه .هیچ کدوم واقعی نبوده .آشکارترین شواهد رو میشه
بی اعتبار و رد کرد ،به همین سادگی".
| 502ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
با صدای نازک نقره روی ظروف چینی ،قاشق را روی نعلبکی میگذارد و در نهایت
به هنری نگاه میکند.
"با خودم فکر میکنم ،هنری .از خودم میپرسم که آیا فکر میکنی حرفام به اون
گزارشهای نامناسب ربطی داره یا خیر".
درست روی میز بین آنها قرار دارد :یک پیشنهاد .به نادیده گرفتن آن ادامه بده .وانمود
کن که دروغ بوده .کاری کن که همه چیز از بین بره.
چهره ملکه حاالت مختلفی به خود میگیرد و روی اخم کوتاهی آرام می گیرد که
انگار چیزی ناخوشایند در پایین یکی از کفش های پاشنه گربهایش پیدا کرده است.
"خیلی خوب .با این شرایط ".نگاهش به سمت الکس می رود" .الکساندر .اگر
میدونستم که با نوهام در ارتباط بودی ،اصرار میکردم که اولین مالقات رسمیتری
داشته باشیم".
"مامانبز"..
ملکه یکی از دستان چروکیدهاش را باال می گیرد تا او را ساکت کند" .فکر کردم
زمانی که بئاتریس مشکل کوچکش رو داشت به اندازه کافی در روزنامه ها تحقیر شده
بودیم .و من با صراحت گفتم ،هنری ،سالها پیش ،که اگر تو در جهات غیرطبیعی قدم
برداری ،اقدامات مناسب می تونست انجام بشه .چرا تصمیم گرفتی تالش زیادی که
انجام دادهم تا جایگاه تاج و تخت رو حفط کنم تضعیف کنی ،و چرا به نظر میرسه
قاطعانه تصمیم گرفتی تالشهای من برای بازگرداندن اون به حالت اول رو با
درخواست از من برای مالقات با یک ...پسر خراب کنی ".در اینجا ،لحنی زننده در
صدای مودبانهاش وجود دارد ،و زیر آن الکس می تواند القابی برای همه چیز از نژادش
گرفته تا تمایالت جنسی خود را بشنود ".وقتی بهت گفته شد منتظر دستور باشی ،باید
مثل یک راز نگهش میداشتی .معلومه تو از ذهنت استفاده نمیکنی .موضع من تغییر
نکرده عزیزم :نقش تو در این خانواده تداوم نسل ما و حفظ ظاهر سلطنت به عنوان
آرمان برتری بریتانیاست و من به سادگی نمی تونم به چیزی کمتر اجازه بدم".
ال
هنری به پایین نگاه میکند ،چشمانش در فکر و به خطوط میز خیره شده ،و الکس عم ً
میتواند انرژی در حال باال رفتن کاترین رو به روی او را احساس کند .پاسخی به خشم
محکم در قفسه سینه خودش .شاهزاده خانمی که با جیمز باند فرار کرد و به بچههایش
گفت آنچه را که کشورشان دزدیده است پس بدهند و حق انتخاب داشته باشند.
او با ثبات می گوید" :مامان .فکر نمی کنی حداقل باید درباره گزینههای دیگر صحبت
کنیم؟"
| 504ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
سر ملکه به آرامی می چرخد" .و چه گزینه هایی ممکنه باشه ،کاترین؟"
"خب ،فکر میکنم برای شفاف سازی باید چیزی گفته بشه .می تونه چهره ما رو نجات
بده اگر باهاش نه به عنوان یک رسوایی ،بلکه به عنوان یک نفوذ به حریم خصوصی
خانواده و قربانی شدن یک مرد جوان عاشق رفتار کنیم".
کاترین می گوید":ما می تونیم این رو در روایت خودمون ادغام کنیم ".کلمات خود
را با دقت فوق العاده انتخاب می کند" .شأن و منزلتش رو برگردونیم .الکس رو به یک
پارتنر رسمی تبدیل کنیم".
" که اینطور .پس برنامه تو اینه که بهش اجازه بدی این زندگی رو انتخاب کنه؟"
در اینجا ،یک توضیح مختصر" .این تنها زندگیه که صادقانه است ،مامان".
ملکه لب هایش را جمع می کند .او می گوید" :هنری" و به سمتش برمیگردد" ،به
نظرت بدون این پیچیدگیهای غیر ضروری زندگی خوشایندتری نداری؟ می دونی
که ما منابع الزم رو داریم تا همسری برای تو پیدا کنیم و به طور مطبوعی براش جبران
کنیم .می فهمی ،من فقط سعی در محافظت ازت دارم .می دونم که در این لحظه برات
با اهمیته ،اما واقعا باید به آینده فکر کنی .متوجه این موضوع هستی که این به این
معناست سال ها خبرنگاران تعقیبت میکنن ،و انواع اتهامات رو بهت وارد میکنن؟
| 505ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
نمی تونم تصور کنم که مردم انقدر مشتاق باشن که ازت در بیمارستان های کودکان
استقبال کنن"...
هنری منفجر میشود":بس کن!" تمام چشم های اتاق به سمت او می چرخد ،و از
شنیدن صدای خودش رنگ پریده و شوکه به نظر می رسد ،اما او ادامه می دهد" .تو
نمیتونی ،نمیتونی برای همیشه من رو بترسونی که تسلیم بشم!"
دست الکس به فضای زیر میز بین آنها میرود ،و همین که نوک انگشتانش به پشت
دست هنری میخورد ،دست هنری دست او را محکم گرفته است.
هنری می گوید":می دونم که سخته .من ...وحشتناکه و اگر یک سال پیش از من
میپرسیدید ،احتماالً می گفتم مشکلی نیست ،که نیازی نیست کسی بدونه ولی ...من
هم به اندازه شما یک شخص و بخشی از این خانواده هستم .من هم مثل هرکدوم از
شما سزاوار این هستم که خوشحال باشم .و فکر نمیکنم اگر مجبور باشم تمام زندگیم
را به وانمودکردن بگذرونم ،هرگز چنین چیزی بشه".
فیلیپ مداخله میکند" :هیچ کس نمی گه که تو لیاقت شاد بودن رو نداری .عشق اول
همه رو دیونه میکنه ...احمقانه است که آیندهات رو به دلیل یک تصمیم هورمونی
دور بریزی اونم بر اساس کمتر از یک سال از زندگیت زمانی که به سختی در دهه
بیست سالگیت بودی".
| 506ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری به تخم چشم فیلیپ نگاه میکند و میگوید ":فیلیپ ،من از روزی که از مامان
بیرون اومدم همجنسگرا بودم".
در سکوتی که در ادامه ایجاد میشود ،الکس باید به شدت زبانش را گاز بگیرد تا میل
به خندیدن هیستریکش را سرکوب کند.
"خب ".ملکه در نهایت می گوید .فنجان چایش را در دست گرفته است به آرامی در
هوا ،از باالی آن به هنری نگاه میکند".حتی اگر مایل باشید تسلیم عذاب روزنامهها
بشی ،این شروط حق تولدت رو پاک نمیکنه :باید وارث بیاوری".
و الکس ظاهراً به اندازه کافی زبانش را گاز نمیگیرد ،زیرا او با صدای بلند می گوید:
"ما هنوز هم می تونیم این کار رو انجام بدیم".
ملکه مری میگوید":به خاطر نمیارم که به شما اجازه صحبت در حضور من رو داده
باشم".
"مامان"..
فیلیپ دوباره مداخله میکند" :این موضوع بحث جانشینها یا اهداکنندگان رو مطرح
میکنه و حقوق تاج و تخت "..
ملکه میگوید":ما میتونیم به فرضیات بپردازیم ،اما واقعیتی که اهمیت داره اینه که
چیزی جز حفظ وجهه سلطنتی مطرح نیست ".و فنجان چایش را پایین میگذارد.
"کشور به سادگی شاهزاده ای با این تمایالت رو نمیپذیره .متاسفم عزیزم ،اما برای
اونها منحرفانه است".
" ما حتی هنوز فرصتی پیدا نکردهایم تا ببینیم مردم چطور واکنش میدن".
" من چهل و هفت ساله که بر این کشور حکومت میکنم ،کاترین .من باوردارم تا
االن قلب این کشور رو میشناسم .همونطور که من از زمانی که تو یک دختر کوچولو
بودی بهت گفتم ،باید سرت را از ابرها بیرون بیاری"..
بئا میگوید ":اوه ،همه شما برای یک ثانیه خفه میشید؟" او ایستاده است حاال تبلتش
را در یک دستش تکان می دهد" .نگاه کنید".
| 508ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او آن را روی میز می زند تا ملکه مری و فیلیپ بتوانند آن را ببینید ،و بقیه آنها نیز
ایستاده اند تا نگاه کنند.
این یک گزارش خبری از بی بی سی است و صدا خاموش است ،اما الکس اسکرول
پایین صفحه را می خواند :حمایت جهانی برای شاهزاده هنری و پسر اول ما
وارد می شود.
اتاق در برابر تصاویر روی صفحه ساکت می شود .تجمعی در نیو یورک بیرون بیکمن،
با رنگین کمان تزئین شده و تابلوهایی با جمالتی مانند :پسر اول قلبهایمان .بنری
در کنار پلی در پاریس که روی آن نوشته شده است :هنری +الکس اینجا بودند.
یک نقاشی دیواری عجوالنه روی دیواری در مکزیکوسیتی چهره الکس به رنگ آبی،
بنفش و صورتی ،یک تاج روی سرش .گروهی از مردم در هاید پارک با پرچم
انگلستان به رنگ رنگین کمان و صورت هنری از مجالت بیرون کشیده و چسبانده شد
بر روی تابلوهای پوستر با عنوان :هنری را آزاد کنید .یک زن جوان با یک مدل
موی باز کات انگشت وسط خود را به سمت پنجره های دیلی میل گرفته .انبوهی از
نوجوانان در مقابل کاخ سفید با تیشرتهای دست ساز که همه یک چیز را با حروف
کج شارپی می گویند ،عبارتی که او از یکی از ایمیل های خودش تشخیص می دهد:
که تاریخ ،ها؟
الکس سعی میکند آب دهانش را قورت بدهد ،اما نمی تواند .او به باال نگاه می کند،
و هنری به او نگاه می کنم ،با دهان باز و چشمان خیس.
| 509ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
پرنسس کاترین می چرخد و به آرامی از عرض اتاق عبور میکند ،به سمت پنجره های
بلند در ضلع شرقی اتاق میرود.
ملکه می گوید" :کاترین ،نکن" اما کاترین با دو دست پرده های سنگین را میگیرد و
آنها را باز میکند.
انفجار نور خورشید و رنگ ،هوا را از اتاق بیرون می راند .در مرکز خرید روبروی کاخ
باکینگهام ،انبوهی از مردم با بنرها ،تابلوها ،پرچم های آمریکا ، ،پرچم انگلستان و
پرچمهای پراید که روی سرشان در پرواز است وجود دارد .به اندازه جمعیت عروسی
سلطنتی نیست ،اما بسیار زیاد است ،سنگفرش را پر کردهاند و به دروازه ها فشرده شده
اند .به الکس و هنری گفته شد که از پشت کاخ وارد شوند ،آنها هرگز آن را ندیدند.
هنری با دقت به پنجره نزدیک شده و الکس از آنطرف اتاق تماشا میکند که هنری
دستش را دراز می کند و نوک انگشتانش را روی شیشه می گذارد.
کاترین به سمت هنری برمی گردد و با آهی لرزان می گوید" :اوه ،عشق من ".و او را
به نوعی به سینهاش میکشد ،حتی اگر هنری نزدیک به سی سانت بلندتر باشد .الکس
باید به جایی دیگر نگاه کند -حتی بعد از همه چیز ،احساس میکند این لحظه
خصوصی است و نباید ببیند.
او میگوید":این ...به سختی نشان دهنده چگونگی روشیه که کشور باهاش پاسخ
میده".
کاترین می گوید" :یا عیسی مسیح ،مامان" و هنری را آزاد می کند و او را با رفلکس
محافظ پشت سرش هل میدهد.
"دقیقاً به همین دلیله که نمیخواستم شما ببینید .تو انقدر رقیق القلبی که نمیتونی
حقیقت رو بپذیری ،کاترین .اکثریت این کشور هنوز خواهان روش های قدیمی
هستن".
کاترین خودش را به سمت باال میکشد ،در حالی که دوباره به میز نزدیک میشود
قامتش صاف است .این محصول پرورش سلطنتی است ،اما بیشتر شبیه کمانی است که
کشیده می شود" .البته که هستن ،مامان .البته که حزب محافظهکار لعنتی کنزینگتون و
احمقهای برگزیت 82این رو نمیخوان .مساله این نیست .اینقدر مصمم هستی که باور
کنی هیچ چیز نمی تونه تغییر کنه؟ که چیزی نباید تغییر کنه؟ ما می تونیم یک میراث
واقعی در اینجا ،از امید ،و عشق ،و تغییر داشته باشم .نه همون چرت و پرتایی که از
زمان جنگ جهانی دوم به خورد مردم میدیم"..
ملکه مری به سردی میگوید ":تو با من اینطور صحبت نمیکنی ".دست لرزان و
باستانیاش هنوز روی قاشق چای خوری قرار دارد.
82
خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا
| 511ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
کاترین می گوید" :مامان من شصت سالمه .نمیتونیم یکم نزاکت رو کنار بذاریم؟"
لرزش در دست ملکه دو برابر شده است ،اما فک او فوالدی است .اتاق در سکوتی
مرگبار است" .جرات نمیکنی".
او به سمت هنری برمی گردد و الکس از دیدن اشک روی صورت کاترین متعجب
میشود.
او می گوید" :متاسفم ،هنری .من تو رو ناامید کردم .من همهتون رو ناامید کردم .تو به
مادرت نیاز داشتی و من کنارت نبودم .من خیلی ترسیده بودم که فکر کردم شاید براتون
بهتره ،تا بذارم همهتون پشت شیشه نگه داشته بشید ".به سمت مادرش برمی گردد.
| 512ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"بهشون نگاه کن ،مامان .اونها متعلق به یک میراث نیستن .لونها فرزندان من هستن و
به جان خودم و آرتور قسم می خورم ،قبل از اینکه اجازه بدم چیزهایی رو حس کنن
که تو باعث شدی من احساس کنم ،تو رو از تاج و تخت پایین میکشم".
اتاق برای چند ثانیه دردناک در حالت تعلیق قرار می گیرد ،سپس:
فیلیپ شروع میکند" :هنوز فکر نمیکنم ،"..اما بئا قوری چای را از وسط میز برمیدارد
و آن را روی فیلیپ میریزد.
او میگوید":اوه ،من خیلی متاسفم ،پیپ!" او را از شانه میگیرد و درحالی که فریاد
میزند و دست و پا میزند ،به سمت در هل میدهد.
"خیلی وحشتناک دست و پا چلفتیام .می دونی ،فکرکنم اون همه کوکائینی که
کشیدم باید واقعاً روی رفلکسهام تاثیر گذاشته باشه! بیا بریم تو رو تمیز کنیم".
او فیلیپ را بیرون می اندازد و از باالی شانه یک انگشت شست برای هنری نشان
میدهد ،و در را پشت سرشان می بندد.
ملکه به الکس و هنری نگاه می کند و الکس آن را باالخره در چشمهایش میبیند :او
از آنها میترسد .او از تهدیدی که آنها برای روکش کاملی که تمام عمرش را صرف
نگهداری آن کرده است ایجاد میکنند میترسد .آنها او را میترسانند.
ملکه مری می گوید" :خب .گمان میکنم .گمان میکنم انتخاب زیادی برام نذاشتید؟"
| 513ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
کاترین می گوید" :اوه ،مامان ،تو یک انتخاب داری .تو همیشه انتخاب داشتی .شاید
امروز انتخاب درست رو بکنی".
***
در راهروی کاخ باکینگهام ،به محض بسته شدن در پشت سرشان ،نفس نفس زنان و
در هذیان و خنده ،گونه ها خیس به پهلو روی دیوار میافتند .هنری الکس را نزدیک
می کند و او را می بوسد ،زمزمه می کند" :دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم"
و مهم نیست ،مهم نیست اگر کسی ببیند.
***
"صبر کن!" الکس بر سر راننده فریاد می زند" .نگهدار! ماشین رو نگه دار!"
از نزدیک زیباست .دو طبقه ارتفاع دارد .او نمی تواند تصور کند که چگونه یکی انقدر
سریع توانسته چنین چیزی را سر هم کند.
| 514ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
این یک نقاشی دیواری از خودش و هنری است که رو به روی هم هستند و توسط یک
هاله ای از خورشید زرد روشن نورانی شده اند ،و به صورت هان و لیا به تصویر کشیده
شده اند .هنری با لباس تمام سفید ،نور ستاره در موهایش .الکس لباس یک قاچاقچی
ناهنجار .یک تفنگ بلستر در کمر دارد .یک سلطنتی و یک یاغی ،دست در دست
یکدیگر.
او با گوشی خود عکس می گیرد و با انگشتانش لرزان توییتی تایپ میکند :هیچوقت
بهم نگو شانسمون چقدره.
***
"چی میخوای؟"
| 515ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
فصل چهاردهم
Jezebel@Jezebel
تماشا کنید :موتورسواران لیزبین دیسی معترضان را از کلیسای باپتیست وستبرو تا پایین
خیابان پنسیلوانیا تعقیب میکنند ،و بله ،به همان اندازه که به نظر می رسد شگفت انگیز
است.
bit.ly/2ySPCRj
9:15بعد از ظهر 29سپتامبر 2020
اولین باری که الکس به عنوان پسر اول ایالت متحده به خیابان پنسیلوانیا رفت ،تقریب ًا
در بوتهای سقوط کرد.
او میتواند آن را به وضوح به یاد بیاورد ،حتی اگر تمام روز انگار ورای واقعیت بود.
او فضای داخلی لیموزین را به یاد می آورد و اینکه چگونه هنوز با احساس چرم زیر
| 516ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
کف دست های لطیفش ناآشنا بود .هنوز به خاطر دارد که خود را به پنجره فشار داده
بود تا به کل جمعیت نگاه کند.
در نقطهای تغییری رخ داد -الن و لئو به ورودی شمالی راهنمایی شدند و الکس و
جون در جهت دیگری راهی شدند .او به طور خاص ،یک مشت چیز را به یاد می آورد.
دکمه جواهری سرآستینش ،بال های Xنقره ای سفارشی .یک بریدگی کوچک در
گچ دیوار غربی کاخ سفید که برای اولین بار از نزدیک میدید .بند کفش خودش ،باز
شده .و او به یاد می آورد برای بستن بند کفشش خم شد ،به خاطر اضطراب تعادلش را
از دست داد ،و جون پشت ژاکتش را می گیرد تا با صورت مقابل هفتاد و پنج دوربین
در یک بوته رز خاردار فرو نرود.
| 517ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
آن لحظه بود که او تصمیم گرفت به خودش اجازه نمی دهد دوباره مضطرب شود .نه
به عنوان الکس کلرمونت-دیاز ،پسر اول ایاالت متحده ،و نه به عنوان الکس کلرمونت-
دیاز ،ستاره سیاسی در حال ظهور.
اکنون او الکس کلرمونت دیاز ،مرکز یک رسوایی جنسی سیاسی بینالمللی و دوست
پسر شاهزاده انگلستان است ،و در یک لیموزین در خیابان پنسیلوانیا است ،و جمعیت
دیگری وجود دارد ،و احساس حالت تهوع قریب الوقوع بازگشته است.
وقتی در ماشین باز میشود ،جون در یک تیشرت زرد روشن مقابلش ایستاده که روی
آن نوشته شده است :که تاریخ ،ها؟
مادرشان در جلسات متعددی است ،بنابراین آنها یواشکی به بالکن ترومن میروند و
هنگام خورد شکالت داغ و یک بشقاب دونات داستان را برای هم تعریف میکنند.
جون اول با شنیدن درباره تماس تلفنی در هواپیما گریه میکند ،سپس دوباره بعد از
شنیدن در مورد ایستادن هنری مقابل فیلیپ ،و بار سوم به خاطر جمعیت بیرون کاخ
| 518ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
باکینگهام .الکس تماشا میکند که جون حدود صد ایموجی قلب برای هنری
میفرستد ،و الکس یک ویدیوی کوتاه برای جون ارسال می کند که خودش و کاترین
در حال نوشیدن شامپاین هستند در حالی که بئا با گیتار الکترونیک آهنگ « خدا ملکه
را حفظ کند» را اجرا میکند.
جون پس از آن میگوید" :خب ،یک چیزی هست .دو روزه هیچکس نورا رو ندیده".
"یعنی من بهش زنگ زدم ،زهرا بهش زنگ زد ،مایک و پدر و مادرش همه باهاش
تماس گرفتن ،جواب کسی رو نمیده .نگهبانهای در آپارتمانش می گن که در تمام
این مدت از خونه بیرون نیومده .ظاهراً اون «خوب اما سرش شلوغه» .سعی کردم بهش
سر بزنم ،اما به دربان گفته بود که داخل رام نده".
"این ...نگران کننده است .و همچنین ،اوه ،یک جورایی مزخرف".
"آره ،میدونم".
الکس برمی گردد و به سمت نرده می رود .او واقعا می توانست در این موقعیت از
رویکرد غیرمعمول نورا استفاده کند یا در واقع فقط از همنشینی بهترین دوستش .الکس
احساس می کند تا حدودی به او خیانت شده است که زمانی که بیشتر از همیشه به نورا
نیاز دارد او را رها کرده -زمانی که او و جون هر دو بیشتر از همیشه به او نیاز دارند.
| 519ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
نورا تمایل دارد وقتی اتفاقات بدی در اطرافش رخ می دهد عمدا خود را در محاسبات
پیچیده دفن کند.
او می گوید" :اوه خدای من ،جون .من ..اوه خدای من".
"دوستش داری؟" او کمی مضطرب به نظر میرسد" .من سعی کردم داخلش یک
چیزایی بگنجونم ،مثل اینکه تو چه کسی هستی ،جایگاهت در تاریخ ،و نقشت برات
چه معنی داره و "..حرفش قطع شده است زیرا الکس او را در آغوش خرسی دیگری
گرفته است ،با چشم پر از اشک" .عالیه ،جون".
ناگهان صدایی میگوید" :هی ،بچههای اول" و وقتی الکس جون را پایین میگذارد،
امی در آستانه در متصل کننده بالکن به اتاق بیضی منتظر است" .خانم رئیس جمهور
می خواد شما رو در دفترش ببینه ".توجه او تغییر میکند و به میکروفنش گوش میدهد.
" ایشون میگه که دونات بیارید".
امی با لمس میکرفونش میگوید" :من مامیران آبی و باراکودا 83رو در حال حرکت
دارم".
جون به الکس میگوید":هنوز نمی تونم باور کنم اون اسم مسخره رو واسه اسم رمز
انتخاب کردی ".الکس هنگام خروج از در او را میزند.
***
اول ،روی کاناپه :جون ،در حال بستن و باز کردن بند کفشهایش به دلیل نداشتن هیچ
چیز دیگری که با دستانش انجام شود .دو ،روبهروی دیواری دور :زهرا در حال تایپ
سریع ایمیل در تلفنش ،سپس دیگری .سه ،پشت میزِ دفتر بیضی :الن ،دفن شده در پیش
بینی های احتمالی .چهار ،روی کاناپه دیگر :الکس ،در حال شمارش.
او یک ژاکت با طرح هالرن برای کنگره 72سفید پوشیده و حالت دیوانه وار و
آفتابندیده کسی را دارد که انگار برای اولین بار پس از یک دهه از یک پناهگاه
رستاخیز بیرون آمده است .او در حین خیز برداشتن به میز الن نزدیک است به نیم تنه
آبراهام لینکلن برخورد کند.
83
ماهی بزرگی استوایی که گوشت میخورد
| 521ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس در حال حاضر روی پاهای خود است" .کدوم گوری بودی؟"
نورا یک پوشه ضخیم را روی میز می زند و نیم تنهاش را میچرخاند تا با الکس و جون
رو به رو شود ،درحالی که از نفس افتاده" .خب ،من می دونم که عصبانی هستید ،و
کامالً حق دارید که باشید ،اما" -خودش را جلوی میز با هر دو دست در آغوش
میگیرد ،با چانه اش به سمت پوشه اشاره می کند – "من واسه خاطر این دو روز در
آپارتمانم حبس شدم ،و وقتی ببینی چی هست دیگه خیلی عصبانی نیستی".
مادر الکس با آشفتگی به او پلک می زند ".نورا ،عزیزم ،ما داریم تالش می کنیم
بفهمیم"..
نورا عمالً فریاد می زند" :الن ".اتاق ساکت می شود و نورا یخ می زند ،متوجه می شود.
"آه .خانم .مادر شوهر .لطفا .فقط .باید این رو بخونی".
الکس به آه کشیدن او نگاه می کند و قبل از کشیدن پوشه به سمت خود خودکارش
را زمین می گذارد .نورا به نظر می رسد که در حال غش کردن روی میز تحریر است.
الکس به جون روی کاناپه مقابل نگاه میکند که به همان اندازه که احساس میکند
بیخبر به نظر می رسد ،و..
"و..؟"
| 522ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"آهان".
الن با یک دست دهانش را می پوشاند" .چطور این رو پیدا کردی؟ صبر کن ،اجازه
بده دوباره بیان کنم – چطور تو این رو پیدا کردی؟"
"خوب ،پس ".نورا خودش را از میز کنار میکشد و رو به عقب پا میگذارد .الکس
نمیداند چه اتفاقی دارد رخ میدهد ،اما چیزی ،چیزی بزرگ است .نورا اکنون در
حال قدم زدن است ،هر دو دستش را روی پیشانی اش قفل کرده" .روز افشای
اطالعات ،یک ایمیل ناشناس دریافت میکنم .مشخصا حساب ناشناس ،اما غیرقابل
ردیابی .من سعی کردم .اونها برام یک لینک به بکآپی از اطالعات لعنتی عظیمی
فرستادن و بهم گفتن که یک گروه هکر هستند و محتویات سرور ایمیل خصوصی
کمپین ریچاردز رو به طور کامل به دست آوردن".
زهرا که با دستان گره خورده پشت میز الن ایستاده است ،وارد می شود و می پرسد" :و
تو این رو به هیچ یک از کانالهای مناسب گزارش نکردی چون؟"
" چون اولش مطمئن نبودم که چیزی باشه .و وقتی بود ،من به هیچ کس دیگری برای
مدیریتش اعتماد نکردم .اونها گفتن به طور خاص برای من این رو فرستادن چون
| 523ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
میدونستند که من شخصاً روی وضعیت الکس سرمایه گذاری کردم و در سریع ترین
زمان ممکن چیزی که خودشون وقتش رو ندارن پیدا میکنم".
"که چیه؟" الکس نمی تواند باور کند که هنوز باید بپرسد.
نورا می گوید" :مدرک ".و صدای او اکنون می لرزد " .این که ریچاردز لعنتی برات
پاپوش دوخته".
الکس از دور صدای فحش جون را زیر لب می شنود و از روی کاناپه بلند شده و به
گوشهای دورتر از اتاق میرود اما زانوهایش تحمل ندارد ،پس می نشیند.
مادرش میگوید ":ما ...ما مشکوک بودیم که شاید کمیته ملی جمهوریخواهها درگیر
برخی از اتفاقات بوده .الن حاال دور میز میآید و درحالی که لباس خاکستری کشی
پوشیده جلوی الکس روی زمین زانو میزند ،پوشه روی سینه اش است " .افرادی رو
گذاشته بودم که تحقیق کنن .هرگز تصور نمی کردم ...همه چیز ،مستقیم از کمپین
ریچاردز باشه".
نورا در حالی که الکس به روی فرش پایین می رود و شروع به خیره شدن به صفحات
می کند میگوید" :صدها هزارتا ایمیل بود .و من قسم می خورم که یک سومشون از
حساب های ساختگی بودند ،اما من یک کد نوشتم که اونها رو به حدود سه هزار تا
| 524ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
کاهش داد .بقیه رو به صورت دستی بررسی کردم .این همه چیز در مورد الکس و
هنریه".
الکس ابتدا متوجه چهره خود می شود .این یک عکس است :تار ،خارج از فوکوس،
روی یک لنز دوربرد گرفته شده است که به سختی قابل تشخیص است .تشخیص جایی
که او در آن است سخت است ،تا زمانی که پرده های زیبای عاجی را در لبه قاب
میبیند .اتاق خواب هنری.
به باالی عکس نگاه میکند و می بیند که به یک ایمیل بین دو نفر پیوست شده است.
منفی .نیلسن می گوید که این تقریباً به اندازه کافی واضح نیست .تو باید به پی 84بگی
که ما برای عکسهای بیکیفیت پولی پرداخت نمی کنیم.نیلسن .نیلسن ،همان مدیر
کمپین ریچاردز.
نورا میگوید" :ریچاردز تو رو لو داد ،الکس .به محض اینکه کمپین رو ترک کردی،
شروع شد .اون شرکتی رو استخدام کرد که هکرهایی رو استخدام کرد که نوارهای
نظارتی از بیکمن رو به دست اوردن".
مادرش کنارش است با سر یک هایالیتر بین دندانهایش ،خطوط زرد روشن را در
سراسر صفحات میکشد .حرکتی در به سمت راستش وحود دارد :زهرا هم آنجاست
و یک دسته کاغذ به سمت خود می کشد و با یک خودکار قرمز وارد میشود.
84
P
| 525ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
نورا میگوید":من..من هیچ شماره حساب بانکی یا چیزی ندارم اما اگر نگاه کنید،
فیشهای پرداخت و فاکتورها و درخواستهای خدمات وجود داره .همه چیز ،بچه ها.
همه اینها از طریق کانال های پشتیبان و بین شرکت ها و نام های جعلیه ،اما یک دنباله
کاغذ دیجیتال برای همه چیز وجود داره .برای تحقیقات فدرال کافیه .اساسا ،ریچاردز
یک شرکت رو استخدام کرد که اون شرکت عکاسهایی که الکس رو دنبال
میکردند و هکرهایی که به سرورت نفوذ کردن استخدام کرد و سپس شخص ثالث
دیگری رو استخدام کرد تا همه چیز رو دوباره به دیلی میل بفروشه .منظورم اینه که ما
در مورد داشتن پیمانکاران خصوصی برای نظارت بر یکی از اعضای خانواده اول و
نفوذ به امنیت کاخ سفید صحبت میکنیم تا منجر بشه به یک رسوایی جنسی برای
پیروزی توی رقابت ریاستجمهوری ،این خیلی ریدمان"..
نورا می گوید" :ببخشید .به سنگینی می نشیند" .من نه تا ردبول نوشیدم تا همه اونها
رو بررسی کنم و یک آدامس گُل خوردم تا دوباره روبه راه بشم ،بنابراین در حال
حاظر دارم با سرعت نور پرواز میکنم".
خیلی چیزهای لعنتی جلوی اوست و غیرممکن است در حال حاضر همه چیز را پردازش
کند ،و او عصبانی ،خشمگین است ،اما همچنین میتواند نام فرد پشت قضیه را بگوید.
| 526ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او می تواند کاری در مورد آن انجام دهد .میتواند بیرون برود .می تواند از این دفتر
بیرون برود و با هنری تماس بگیرید و به او بگوید" :ما در امانیم .مشکالت تموم شده".
"اگر فقط فاشش کنیم چه؟" الکس پیشنهاد می دهد" .ویکی لیکس"...
الن فوراً حرفش را قطع می کند":من به اونها گوهم نمیدهم ".حتی به باال نگاه
نمیکند" .به خصوص نه بعد از کاری که با تو کردن .این موضوع مهمیه .من این
حرومزاده رو پایین میارم .باید حالش گرفته بشه ".او در نهایت هایالیتر خود را پایین
می آورد" .ما این رو در اختیار مطبوعات قرار می دیم".
جون اشاره میکند ":هیچ نشریه بزرگی این کار رو بدون تأیید واقعی بودن ایمیلها از
طرف شخصی در کمپین ریچاردز انجام نمیده .و چنین چیزی ماه ها طول می کشه".
الن با نگاهی پوالدین به نورا می گوید" :نورا کاری هست بتونی بکنی که بتونی فردی
که این رو برات ارسال کرده است ،ردیابی کنی؟"
نورا می گوید" :سعی کردم .اونها هر کاری کردن تا هویتشون رو پنهون کنند".
دستش را در پیراهنش فرو می برد و گوشی اش را در می آورد" .من می تونم ایمیلی
رو که فرستادن بهتون نشون بدم".
| 527ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او انگشت خود را از روی چند صفحه رد میکند و گوشی خود را رو به باال روی میز
قرار می دهد .ایمیل دقیقاً همانطور که او توضیح داده است ،با امضایی در پایین که
ظاهراً ترکیبی تصادفی از اعداد و حروف است2021SCB. BAC CHZ GRON :
A1.
2021 CSB
چشم های الکس به آخرین خط می افتد .گوشی را برمی دارد .به آن خیره می شود.
"لعنتی".
این رمز ،فقط و فقط برای الکس است :تو تنها کسی هستی که من بهش اعتماد دارم.
85
2021 South Colorado Boulevard
86
Bacon cheeseburger, grilled onions, A1 Sauce
| 528ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس می گوید :این یک هکر نیست .رافائل لونا این رو برات فرستاد .این تأیید
شماست ".به مادرش نگاه می کند" .اگر بتونی ازش محافظت کنی ،برات تاییدش
میکنه".
( موسیقی مقدمه 15 :سانیه از ملودی تک آهنگ 1999دستنی چایلد« ،بیلز ،بیلز ،بیلز»)
صدا :این یک پادکست رینج آدیو است .شما در حال گوش دادن به «بیلز ،بیلز ،بیلز»
به میزبانی الیور وستبروک ،استاد حقوق اساسی در دانشگاه نیویورک هستید.
وستبروک :سالم .من اولیور وستبروک هستم و با من مثل همیشه ،تهیه کننده بسیار
صبور ،با استعداد ،مهربان ،و دوست داشتنیم ،سوفیاست ،که بدون اون من گم میشم،
شناور در دریایی از افکار بد و شاش خودم رو میخورم .ما عاشقشیم .سالم کن سوفیا.
صوفیا جروار ،تهیه کننده ،رینج آدیو :سالم لطفا کمک بفرستید.
وست بروک :و این بیلز ،بیلز ،بیلز هست ،پادکستی که من داخلش هر هفته سعی
میکنم با اصطالحات وکالت ،بهتون بگم در کنگره چه می گذره ،چرا شما باید اهمیت
بدید ،و چه کاری می تونید در موردش انجام بدید.
خوب .باید به شما بگم ،بچه ها ،من چند روز پیش برنامه رو به صورت کامال متفاوتی
برنامه ریزی کرده بودم ،اما من واقعا فایدهای نمیبینم که به اون مسائل اشاره کنم.
| 529ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بیایید فقط ،آه .یک دقیقه وقت بگذارید و داستانی که واشنگتن پست امروز صبح منتشر
کرد بررسی کنیم .ما ایمیلی داریم که به صورت ناشناس فاش شده ،توسط یک منبع
ناشناس از کمپین ریچاردز تایید شده ،که به وضوح جفری ریچاردز رو نشان می ده..یا
حداقل کارمندان رده باالی مبارزات انتخاباتی اون ...که این نقشه شیطانی لعنتی رو
کشیدن که الکس کلرمونت دیاز رو تحت تعقیب قرار بدن ،تحت نظر قرار بدن ،هک
کنن ،و توسط دیلی میل افشا کنن به عنوان بخشی از تالش برای سرنگونی الن
کلرمونت در انتخابات و سپس ،تقریبا -اوه ،چقدر بود ،سوف87؟ چهل دقیقه؟—چهل
دقیقه قبل از شروع ضبط ،سناتور رافائل لونا در توییتی نوشت که راه خود رو از کمپین
ریچاردز جدا میکنه.
بنابراین .عجب.
من فکر نمی کنم نیازی به بحث در مورد درز خبری توی اون کمپین غیر از لونا باشه.
معلومه که اونه .از نظر من ،شبیه شرایطیه که-شاید واقعاً نمیخواسته در وهله اول اونجا
باشه ،شاید همون اول پشیمون شده باشه .شاید حتی برای انجام چنین کاری در کمپین
نفوذ کرده -سوفیا ،من اجازه دارم این رو بگم؟
وستبروک :حق با توعه .به هر حال تشک کاسپر به من پول های کالن حمایت مالی
پرداخت می کنه تا به شما یک پادکست تحلیل واشنگتن بدم ،بنابراین من سعی میکنم
87
مخفف سوفیا
| 530ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
این کار رو اینجا انجام بدم ،حتی اگر چه اتفاقی که طی چند روز گذشته برای الکس
کلرمونت دیاز – و همچنین شاهزاده هنری – افتاده ناپسند بوده ،و حتی به نظر سطحی
و ناخوشاینده که اینجوری در موردش صحبت بشه اما به نظر من این سه مورد چیزهای
بزرگی هستن که باید از اخباری که امروز دریافت کردیم جدا کنیم.
اوالً ،پسر اول ایاالت متحده واقعاً هیچ کار اشتباهی نکرده.
دوم ،جفری ریچاردز مرتکب یک عمل خصمانه توطئه علیه رئیس جمهور فعلی شده،
و من مشتاقانه در انتظار تحقیقات فدرالی که وقتی در این انتخابات شکست خورد به
سراغش میاد هستم.
سوم ،رافائل لونا شاید بعید ترین قهرمان این رقابت ریاست جمهوری 2020باشه.
***
"تو این رو نوشتی؟" مادرشان در حالی که صفحه تا شده ای که جون در بالکن به
الکس داد در دست دارد این را میپرسد".الکس بهت گفت که بیانیه ای که دبیر
مطبوعاتی ما پیش نویس کرده پاک کنی و این رو کامل بنویسی؟" جون لبش را گاز
| 531ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
می گیرد و سری تکان می دهد" .این ..این خیلی خوبه ،جون .چرا همه سخنرانیهای
ما رو نمی نویسی؟"
اتاق کنفرانس مطبوعاتی در بال غربی غیرشخصی است ،از این رو آنها مطبوعات را
به اتاق پذیرایی دیپلماتیک در طبقه همکف فراخوانده اند .این همان اتاقی است که
یک بارروزولت فرانکلین در آن گفتوگوهای کنار آتش خود را ضبط کرد و الکس
قرار است به آنجا برود و سخنرانی کند و امیدوار باشد که کشور به خاطر حقیقت از او
متنفر نباشد.
آنها هنری را از لندن برای پخش تلویزیونی به اینجا کشانده اند .او درست شانه به
شانه الکس خواهد ایستاد ،ثابت و مطمئن ،نماد پارتنر یک سیاستمدار .مغز الکس
نمیتواند دویدن دور آن را متوقف کند .او مدام آن را به تصویر میکشد :یک ساعت
دیگر ،میلیونها و میلیونها تلویزیون در سرتاسر آمریکا در حال پخش همزمان چهره،
صدای او ،سخنان جون ،و هنری در کنارش هستند .همه خواهند دانست .همه همین
االن هم میدانند ،اما آنها از راه درست نمیدانند.
تا یک ساعت دیگر ،هر فرد در آمریکا قادر خواهد بود به صفحه نمایش نگاه کند و
پسر اول و دوست پسرش را ببیند.
همین است 2 .اکتبر ،2020و تمام جهان تماشا کردند ،و تاریخ به یاد آورد.
الکس در چمن جنوبی ،در چشم انداز درختان نمدار باغ کندی منتظر میماند ،جایی
که برای اولین بار یکدیگر را بوسیدند .در غوغایی از سر و صدا و باد و روتورها هنری
در یک لباس سر تا پای مارک بربری ظاهر می شود و دراماتیک و بادزده به نظر
میرسد ،مثل یک قهرمان باهوش برای ترمیم کشورهای جنگ زده ،و الکس باید
بخندد.
هنری وقتی نگاه روی صورت الکس را می بیند از میان سر و صدا فریاد میزند ":چیه؟"
آنها مخفیانه فرار میکنند تا در پلکان عمودی همدیگر را ببوسند تا اینکه زهرا آنها
را پیدا میکند و هنری را می کشاند تا برای دوربین آماده شود و به زودی آنها به اتاق
پذیرش دیپلماتیک رفته و وقت آن فرا رسیده است.
وقتشه.
این یک سال طوالنی و طوالنی از شناخت هنری در درون و بیرون و شناخت خودش
بوده است ،یاد میگیرد که هنوز چقدر هنوز باید یاد بگیرد ،و به این ترتیب ،وقت آن
| 533ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
است که به آنجا برود و پشت یک سکو بایستد و با اطمینان همه را به عنوان واقعیت
اعالم کند.
او از چیزی که احساس می کند نمی ترسد .او از گفتن آن نمی ترسد .او فقط از اتفاقی
که وقتی بگوید قرار است بیفتد میترسد.
او با خنده تلخ کوچکی می گوید" :پنج دقیقه برای بقیه عمرمون".
الکس متقابالً دستش را به سمتش دراز میکند ،یک انگشت شستش به داخل حفره
استخوان ترقوه اش ،درست زیر گره کراواتش می لغزد .کراوات ابریشم بنفش است،
و الکس نفس هایش را می شمارد.
صبح بخیر.
| 534ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
من فرزند اول ،آخر و همیشگی آمریکا هستم و همیشه هم بوده ام.
شما مرا بزرگ کردید .من در مراتع و تپههای تگزاس بزرگ شدم ،اما قبل از اینکه یاد
بگیرم چطور رانندگی کنم به سی و چهار ایالت رفته بودم .وقتی در کالس پنجم
آنفوالنزای معده گرفتم ،مادرم یادداشتی به مدرسه فرستاد که پشت یک کارت پستال
تعطیالت از معاون رئیس جمهور بایدن نوشته شده بود .متاسفم ،آقا – ما عجله داشتیم
و این تنها کاغذی بود که در دست داشت.
من برای اولین بار در هجده سالگی با شما صحبت کردم ،در صحنه همایش ملی
دموکراتها در فیالدلفیا ،زمانی که مادرم را به عنوان نامزد ریاست جمهوری معرفی
کردم .شما مرا تشویق کردید .من جوان و پر از امید بودم ،و شما به من اجازه دادید که
رویای آمریکایی را تجسم بخشم :اینکه پسری که با دو زبان بزرگ شد و خانواده اش
ترکیبی و زیبا و ماندگار بود ،می تواند خانه ای برای خودش در کاخ سفید بسازد.
سال ها پیش با یک شاهزاده آشنا شدم .و اگرچه من آن زمان متوجه آن نشدم اما
کشورش نیز او را بزرگ کرده بود.
حقیقت این است که من و هنری از ابتدای امسال با هم بودیم .حقیقت این است،
همانطور که بسیاری از شما خواندهاید ،هر دوی ما هر روز با این واقعیت مبارزه کرده
| 535ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
ایم که این موضوع برای خانوادهها ،کشورها و آیندهمان چه معنایی میدهد .حقیقت
این است که ما هر دو مجبور بوده ایم سازش هایی را انجام دهیم که به قیمت خواب
شبمان تمام شده تا زمان کافی برای به اشتراک گذاشتن رابطهمان با جهان بر اساس
شرایط خودمان داشته باشیم.
اما حقیقت نیز به سادگی این است :عشق تسلیم ناپذیر است.
آمریکا همیشه این را باور داشته است .و بنابراین ،من شرمنده نیستم امروز اینجا جایی
که روسای جمهور ایستاده اند بایستم و این را بگویم که من او را دوست دارم ،همان
طور که جک جکی را دوست داشت ،همان طور که لیندون عاشق لیدی برد بود .هر
شخصی که میراثی دارد شریکی را انتخاب می کند که آن را با او به اشتراک بگذارد،
که مردم آمریکا در قلبشان و خاطرات و کتاب های تاریخی در کنار آنها خواهند بود.
آمریکا :او انتخاب من است.
من هم مثل تعداد بیشماری از آمریکاییهای دیگر از گفتن این حرف با صدای بلند
میترسیدم به دلیل اینکه چه عواقبی ممکن است داشته باشد .برای شما ،به طور خاص،
من می گویم :من شما را می بینم .من یکی از شما هستم .تا زمانی که من جایی در این
کاخ سفید داشته باشم ،شما هم جایی دارید .من پسر ایاالت متحده ،و دوجنسگرا هستم.
تاریخ ما را به یاد خواهد داشت.
| 536ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
اگر بتوانم فقط یک چیز را از مردم آمریکا بخواهم ،این است :لطفاً اجازه ندهید اعمال
من بر تصمیم شما در نوامبر تأثیر بگذارد .تصمیمی که امسال می گیرید خیلی بزرگتر
از هر چیزی است که تا به حال بتوانم بگویم یا انجام دهم ،و سرنوشت این کشور را
برای سالهای آینده تعیین می کند .مادر من ،رئیس جمهور شما ،جنگجو و قهرمانی
است که هر آمریکایی مستحق چهار سال دیگر از رشد ،پیشرفت و شکوفایی است که
او به ارمغان میآورد .لطفا اجازه ندهید اقدامات من ما را به عقب ببرد .از رسانه ها
میخواهم روی من یا هنری تمرکز نکنند ،بلکه روی مبارزات انتخاباتی ،روی سیاست،
روی زندگی و معیشت میلیون ها آمریکایی که در این انتخابات در خطر است تمرکز
کنند.
و در نهایت ،امیدوارم آمریکا به یاد بیاورد که من هنوز پسری که بزرگ کردید هستم.
خون من هنوز در لومتا ،تگزاس و سن دیگو ،کالیفرنیا ،و مکزیکو سیتی جاری است.
من هنوز صدای شما از فیالدلفیا به یاد دارم .من هر روز صبح از خواب بیدار میشوم
و به شهرهای مادری شما فکرمیکنم ،خانوادههایی که در راهپیماییها در آیداهو،
اورگان و کارولینای جنوبی مالقات کردم .من هرگز امیدوار نبودم که چیزی جز آن
چیزی باشم که در آن زمان برای شما بودم و اکنون برای شما هستم -پسر اول ،در
اعمال و گفتار متعلق به شما .و امیدوارم هنگام مراسم تحلیف در ژانویه ،من همچنان به
این وظیفه ادامه دهم.
| 537ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بیست و چهار ساعت اول بعد از سخنرانی تار است ،اما چند عکس فوری تا آخر عمر
با او خواهند ماند.
تصویر :صبح روز بعد ،جمعیت جدیدی در مرکز خرید جمع شدند ،بزرگترین تا کنون.
الکس برای امنیت در عمارت میماند ،اما او و هنری و جون و نورا و هر سه پدر و
مادرش در اتاقی در طبقه دوم پخش زنده سیانان را تماشا میکنند .اواسط پخش :امی
در جلوی جمعیت تشویق کننده ،تیشرت زرد جون با طرح ،که تاریخ ها؟ و سنجاق
پرچم ترنسها را پوشیده .در کنار او :کش کت جینی با رنگهای پرچم پنسکشوال
که امی در هواپیما گلدوزی کرد پوشیده و زن امی روی شانههایش است .آنقدر فریاد
می زند که الکس قهوه اش را روی فرش مورد عالقه جورج بوش میریزد.
تصویر :چهره احمق عقابی سناتور جفری ریچاردز در سیانان ،که در مورد نگرانی
شدید خود برای توانایی بیطرف ماندن رئیس جمهور کلرمونت در مسائل مربوط به
ارزش های سنتی خانواده صحبت میکند آن هم به دلیل اعمالی که پسرش در
زمینهای مقدس کاخی که نیاکان ما ساختند انجام می دهد .به دنبال آن :سناتور اسکار
دیاز ،پاسخ میدهد که ارزش اصلی رئیس جمهور کلرمونت حفظ قانون اساسی است،
و اینکه کاخ سفید توسط بردگان ساخته شده است ،نه اجداد ما.
یک تصویر :حالت چهره رافائل لونا هنگامی که از کاغذهایش به باال نگاه میکند و
الکس را میبیند که در آستانه دفترش ایستاده است.
| 538ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس میگوید":چرا حتی کارمند داری؟ هیچ کس تا به حال سعی نکرده جلوم رو
بگیره که داخل نیام".
لونا عینک مطالعه اش را به چشم دارد و به نظر میرسد هفتههاست ریشهایش را
نتراشیده .او لبخند می زند ،با کمی دلهره.
پس از اینکه الکس پیام را در ایمیل رمزگشایی کرد ،مادرش مستقیما با لونا تماس
گرفت و بدون پرسیدن هیچ سؤالی ،به او گفت اگر به او کمک کند ریچاردز را پایین
بکشد او را از اتهامات جنایی محافظت کامل خواهد کرد .الکس می داند که پدرش
نیز با او در تماس بوده است .لونا میداند هیچکدام از پدر و مادرش کینهای از او به دل
ندارند .اما این اولین بار است که دارند صحبت میکنند.
الکس لبخندی میزند و دستش را در جیبش می برد و بسته ای اسمارتیز بیرون میآورد،
آن را روی میز لونا قرار میدهد.
الکس هنوز فرصتی برای تشکر از او پیدا نکرده است و نمی داند از کجا شروع کند.
او تماشا می کند که لونا بسته را باز می کند و اسمارتیزها را بر روی اوراقش میریزد.
| 539ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس نمی خواهد بپرسد .آنها به تازگی لونا را پس گرفتند .الکس از ،از دست دادن
دوباره لونا به پاسخ میترسد .اما باید بداند.
باالخره میگوید ":میدونستی؟ قبل از اینکه اتفاق بیفته ،میدونستی قراره چیکار کنه؟"
او میگوید":الکس ،من میدونم که ...ایمانت رو بهم کامال نابود کردم ،بنابراین به
خاطر این سوال سرزنشت نمیکنم ".با آرنجش به جلو خم می شود ،تماس چشمی او
سخت و عمدی است ".باید بدونی من هرگز و هرگز عمدا اجازه نمی دم چنین اتفاقی
برات بیفته .هیچوقت .تا زمانی که بیرون نیومد خبر نداشتم .مثل تو".
او می گوید" :باشه ".به لونا که به عقب خم شده نگاه می کند ،به خطوط روی صورتش
که کمی سنگین تر از قبل شده" .خب ،چه اتفاقی افتاد؟"
لونا آهی می کشد ،صدایی خشن و خسته در پشت گلویش .این صدایی است که الکس
را وادار می کند به آنچه پدرش در کنار دریاچه به او گفت فکر کند ،در مورد اینکه
چه مقدار از لونا هنوز پنهان است.
لونا خنده ای کوچک و بی طنز می کند" .آره ،معلومه نشنیدی .ریچاردز کامالً مطمئن
شد که از شر شواهد خالص بشه .اما ،آره .2001 ،من نوزده ساله بودم .زمانی که
دادستان کل یوتا بود .یکی از استادام برای لطفی بهش زنگ زد".
لونا توضیح می دهد که شایعاتی در میان کارکنان سطح پایین وجود داشت .معموال
کارآموزان زن ،اما گاهی اوقات یک پسر به خصوص زیبا-پسری مثل او .وعده هایی
از ریچاردز :راهنمایی ،ارتباطات ،اگر «بعد از کار با من نوشیدنی بخوری» .یک مفهوم
قوی که «نه» غیر قابل قبول بود.
لونا میگوید" :من اون موقع هیچ چیز نداشتم .نه پول ،نه خانواده ،نه ارتباطات ،نه تجربه.
فکر کردم« ،این تنها راهیه که میتونی جای پات رو محکم کنی .شاید منظور بدی
نداره».
لونا مکث میکند و نفس میکشد .شکم الکس با ناراحتی در حال پیچش است.
" اون یک ماشین فرستاد ،من رو مجبور کرد در یک هتل باهاش مالقات کنم ،من رو
مست کرد .اون می خواست -اون سعی کرد " -لونا با اخم جمله را تمام نمیکند" .به
هر حال من فرار کردم .یادم هست اون شب به خونه رسیدم ،و مردی که باهاش اتاقی
اجاره کرده بودم یک نگاه بهم انداخت و سیگاری بهم داد .اتفاقاً همون موقع بود که
سیگار کشیدن رو شروع کردم".
| 541ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او به اسمارتیزهای روی میزش نگاه میکرد و قرمز را از نارنجی جدا میکرد ،اما در
اینجا او با لبخند تلخی به الکس نگاه میکند.
" و روز بعد برگشتم سرکار انگار هیچ اتفاقی نیفتاده .در اتاق استراحت باهاش گپ
زدم ،چون میخواستم مشکلی پیش نیاد ،و این چیزیه که از خودم بیشتر از همه به
خاطرش متنفرم .پس دفعه بعد برام یک ایمیل فرستاد ،من وارد دفترش شدم و بهش
گفتم که اگر تنهام نذاره ،اون رو به روزنامه می برم .و اونجا بود که اون فایل رو بیرون
کشید".
" بهش میگفت «بیمهنامه» .اون از کارهایی که توی نوجوونی انجام دادم خبر داشت،
اینکه چطور توسط پدر و مادرم طرد شدم و در پناهگاهی برای جوانان در سیاتل زندگی
میکردم .اینکه من خانواده ای دارم که پناهنده ان و مجوز ندارن .اون بهم گفت که
اگر یک کلمه در مورد آنچه اتفاق افتاده به کسی بگم ،نه تنها هرگز حرفهای در سیاست
نخواهم داشت ،بلکه زندگی من رو هم نابود میکنه .زندگی خانوادم رو نابود میکنه.
بنابراین ،خفه شدم".
چشمان لونا وقتی دوباره به چشمان الکس میافتد سرد و تیز است .پنجره به شدت بسته
میشود.
"اما من هرگز فراموش نکردم .من اون رو در مجلس سنا می دیدم ،و اون جوری بهم
نگاه میکرد که انگار چیزی بهش بدهکارم ،چون زمانی که می تونست من رو نابود
کنه این کار رو نکرده بود .و من می دونستم که به هر قیمتی شده میخواد انتخابات رو
| 542ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
ببره و نمیتونستم بذارم یک غارتگر لعنتی قدرتمندترین مرد کشور بشه و باید متوقفش
میکردم".
او اکنون برمی گردد ،شانه هایش را تکان کوچکی میدهد ،مثل اینکه دارد گلوله برف
سبکی را از شانهاش میتکاند ،صندلی خود را چرخانده تا چند اسمارتیز بلند کند و
آنها را در دهانش قرار می دهد ،و سعی می کند معمولی رفتار کند اما دستانش ثابت
نیستند.
او توضیح میدهد که لحظه ای که تصمیم گرفت تابستان امسال بود ،زمانی که او
ریچاردز را در تلویزیون دید که در مورد برنامه کنگره جوانان صحبت می کرد.که
میدانست ،با دسترسی بیشتر ،میتواند شواهدی را از سواستفاده پیدا کند و افشا کند.
حتی اگر لونا برای ریچاردز خیلی پیر بود که بخواهد با او رابطه داشته باشد ،می توانست
ریچاردز را بازی دهد .او را متقاعد کند که فکرنمیکند الن برنده شود ،که در ازای
قدرت ،لونا رای اسپانیایی ها و میانه روها را برایش دست میآورد.
" هر دقیقه کوفتی که توی اون کمپین کار میکردم از خودم متنفر بودم ،اما من تمام
وقت رو صرف یافتن شواهد کردم .خیلی نزدیک بودم .من انقدر متمرکز بودم ،انقدر
توی کار غرق بودم ،که ...هرگز متوجه نشدم اگر زمزمه هایی در مورد شما شنیده
میشد .من هیچ ایده ای نداشتم .اما وقتی همه چیز بیرون اومد . . .میدونستم .فقط
نتونستم ثابتش کنم .اما به سرورها دسترسی داشتم .من چیز زیادی در این باره نمیدونم،
| 543ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس می خندد ،و لونا هم می خندد ،و این یک آرامش است ،مثل هوایی که دوباره
به اتاق برمیگردد.
" به هر حال ،رساندن اون مستقیماً به تو و مادرت سریع ترین راه برای افشای ریچاردز
بود ،و من می دونستم که نورا میتونه این کار رو بکنه .و من ...من می دونستم که
میفهمی".
"پدرم می دونست؟"
"در مورد اینکه نفوذی بودم؟ نه ،هیچ کس نمیدونست .نصف پرسنل من استعفا دادن
چون نمی دونستن .خواهرم ماهها با من صحبت نکرده".
او میگوید " :الکس ،پدرت تنها فرد زنده دیگرهایه که در مورد این چیزا بهش گفتم.
پدرت بر عهده خودش میدونست که بهم کمک کنه زمانی که به هیچ کس دیگری
اجازه نمی دادم .و همیشه سپاسگزارش خواهم بود .اما او از من می خواست که کاری
رو که ریچاردز انجام داد آشکار کنم و من ...نتونستم .گفتم این ریسکیه که حاضر
نیستم برای شغل خودم بپذیرم ،اما راستش ،فکر نمیکردم اتفاقی که برای یک پسر
| 544ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
همجنس گرای مکزیکی بیست سال پیش افتاد براش تفاوت زیادی ایجاد میکرد .فکر
نمیکردم کسی حرفم رو باور کنه".
الکس به راحتی می گوید " :من باور میکنم .فقط کاش بهم می گفتی داری چیکار
میکنی .یا به هر کسی".
لونا می گوید" :تو سعی میکردی جلوی من رو بگیری .همهتون این کار رو
میکردید".
"میدونم .و نمیدونم که آیا هرگز قادر خواهم بود آسیبهای وارده رو برطرف کنم،
اما صادقانه بگم اهمیتی نمی دهم .من کاری رو که باید انجام می دادم انجام دادم .عمرا
اجازه نمیدادم ریچاردز برنده بشه .تمام زندگی من در مورد مبارزه بوده .منم جنگیدم".
الکس به آن فکر میکند .او می تواند درکش کند – انگار بازتاب یکسان تامالتی است
که با خودش داشته .او به چیزی فکر میکند که از زمانی که همه اینها بعد از لندن
شروع شد به خود اجازه نداده است به آن فکر کند :نتایج آزمون دانشگاه حقوق ،باز
نشده و در داخل میز اتاق خوابش قرار گرفته است.
لونا می گوید ":راستی معذرت میخوام .به خاطر چیزهایی که بهت گفتم ".او مجبور
نیست مشخص کند کدام چیزها" .من ...مستاصل بودم".
| 545ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس به او میگوید" :مشکلی نیست ".و صادق است .او لونا را بخشید قبل از اینکه
وارد دفتر شود ،اما از عذرخواهی او قدردانی می کند.
"من هم متاسفم .اما همچنین ،امیدوارم بدونی که اگر بعد از این همه ماجرا روزی من
رو «بچه»صدا کنی ،من به معنای واقعی کلمه میزنم در کونت".
لونا جدی می خندد" .گوش کن ،تو اولین رسوایی بزرگ جنسیت رو داشتی .دیگه
بچه نیستی".
الکس با قدردانی سری تکان می دهد ،روی صندلی بدنش را میکشد و دستهایش
را پشت سرش در هم قفل میکند" .مرد ،خیلی مزخرفه که باید با ریچاردز اینطوری
باشیم .حتی با اینکه االن افشاش کردیم ،افراد استریت همیشه می خوان برای
حرومزادههای همجنسگرا هراس مشکلی پیش نیاد تا بتونن خودشون رو تبرئه کنن".
"آره ،مخصوصاً از اونجایی که فکر میکنم من تنها کارآموز مردی هستم که ریچاردز
تا حاال به هتل برده .مثل هر غارتگر لعنتی دیگه ..هیچ ربطی به به مسائل جنسی نداره
و کامال مربوط به قدرته".
"من خیلی بهش فکر کردم ".به جلو خم میشود" .بیشتر مردم قبالً یه جورایی متوجه
شده بودن که من اطالت رو افشا کردم .و من فکر میکنم ،دیر یا زود ،یک نفر قراره
| 546ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
با یک اتهام بیاد پیشم .بعدش میتونیم یک پرونده تحقیقات کنگره باز کنیم .چیز
بزرگیه .و اینه که تفاوت ایجاد میکنه".
"این یک سرنخه؟"
لونا می گوید" :این یک پیشنهاده .اما من بهت نمیگم که با زندگیت چیکار کنی .سرم
گرم جمع کردن زندگی خودمه .به این نگاه کن ".آستینش را بلند می کند" .پچ
نیکوتین ،الشی".
لونا موقرانه با حرکت دست میگوید":من مردی تغییر یافته هستم ،که زیر بار شیطاین
گذشت اش نیست".
این پدرش است ،با یک تی شرت و شلوار جین ،یک بسته شش تایی آبجو در یک
دست.
88
سالم به زبان اسپانیایی
| 547ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
لونا با لبخند می گوید" :اسکار .ما همین االن داشتیم در مورد این صحبت میکردیم
که من آبروی خودم رو بردم و حرفه سیاسیم رو نابود کردم".
او میگوید" :ای" ،یک صندلی اضافی را روی میز میکشاند و آبجوها را دست به
دست میکند" .به نظر می رسه شده کار همیشگی لوس بستردوها".
الکس قوطی اش را باز می کند ".ما همچنین میتونیم در مورد این صحبت کنیم که
چطور ممکنه باعث شده باشم مامان توی انتخابات ببازه چون من یک توپ ویرانگر
دوجنس گرا هستم که آسیب پذیری سرور ایمیل خصوصی کاخ سفید رو آشکار
کرد".
پدرش میگوید ":اینطور فکرمیکنی؟ نه .بیخیال .من فکرنمیکنم انتخابات روی پاشنه
یک سرور ایمیل بچرخه".
"گوش کن ،شاید اگر ریچاردز زمان بیشتری برای کاشت اون بذرهای شک داشت،
شانس داشت اما االن نه .شاید اگر 2016بود .شاید اگر اینجا آمریکا نبود که قبالً یک
زن رو به باالترین مقام کشور انتخاب کرده باشه .شاید اگر با اون سه نفر احمقی توی
یک اتاق ننشسته بودم که مسئول انتخاب اولین سناتور آشکارا همجنس گرا در تاریخ
ایاالت متحده هستن ".الکس فریاد میزند و لونا سرش را خم می کند و آبجوش را
| 548ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بلند میکند " .اما ،نه .آیا توی دوره دوم قراره برای مامانت سخت باشه؟؟ لعنتی ،آره.
اما او از عهدهش برمیاد".
لونا آبجو به دست می گوید " :نگاش کن .برای همه چیز جواب داری ،نه؟"
پدرش میگوید" :گوش کن ،کسی در این کمپین لعنتی باید خونسردیش رو حفظ
کنه در حالی که دیگران فاجعه به بار میارن .همه چیز خوب میشه من این رو باور دارم".
الکس میگوید":و در مورد من چطور؟ فکر میکنی بعد از تبدیل شدن به تیتر اول هر
روزنامه جهان هنوز فرصتی برای ورود به سیاست دارم؟"
اسکار در حالی که شانه هایش را باال می اندازد می گوید" :اونها تو رو گرفتند .اتفاق
میافته .بهش زمان بده .دوباره امتحان کن".
الکس می خندد ،اما با این حال ،دست پدرش را در دست می گیرد و چیزی عمیق در
سینه اش شهامت ظهور پیدا میکند .چیزی شبیه به کلرمونت نیست ،بلکه شبیه دیاز
است ...نه بهتر ،نه بدتر ،فقط متفاوت است.
***
هنری در حالی که در کاخ سفید است اتاق خودش را می گیرد .سلطنت او را به مدت
دو شب معاف کرد قبل از اینکه برای تور کنترل آسیب خود به انگلستان بازگردد .یک
| 549ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بار دیگر ،آنها خوش شانس هستند که کاترین به بازی بازگشته است؛ الکس شک
دارد که ملکه خود به خود انقدر سخاوتمند باشد.
اینکه اتاق هنری -مکان مرسوم برای مهمانان سلطنتی – اتاق خواب ملکه نامیده
میشود آن را کمی خندهدار میکند.
هنری خوابآلود زمزمه میکند":یکم ...به طرز تهاجمی صورتیه ،نیست؟"اتاق واقعاً
و به طرز تهاجمی صورتی است .به سبک فدرال ساخته شده است با دیوارهای صورتی
و فرش و مالفه با روکش گل رز ،روکش صورتی روی همه چیز ،از صندلی و میز در
قسمت نشیمن گرفته تا سایبان روی تخت.
هنری پذیرفت که به جای اتاق الکس در این اتاق بخوابد «چون من به مادرت احترام
میذارم» ،انگار نه انگار هر کسی که دستی در بزرگ کردن الکس داشته با جزئیات
گرافیکی کارهایی که در یک تخت مشترک انجام میدهند خوانده است .الکس چیزی
به اسم قطع رابطه نمیشناسد و از غرغرهای نیمه جان هنری زمانی که او از اتاق خواب
شرقی یواشکی به اینجا میآید لذت میبرد.
آنها نیمه برهنه و گرم از خواب بیدار شدهاند ،در حالی که سرمای اول پاییزی زیر
پرده های توری به داخل می خزد در آغوش هم فرو رفته اند .با زمزمهای آرام در قفسه
سینه اش ،طول بدنش را به بدن هنری زیر پتوها فشار می دهد ،پشتش به قفسه سینه
هنری ،گردی باسنش در مقابل –
| 550ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری زمزمه میکند ".هوم ،سالم ".کمرشان در ارتباط است .هنری نمی تواند صورت
او را ببیند ،اما الکس به هر حال لبخند می زند.
"ساعت چنده؟"
"هفت سی و دو".
الکس صدای کوچکی در پشت گلویش ایجاد می کند و برمی گردد .چهره هنری را
نرم و بسته میبیند و چشمانش نیمه باز است" .مطمئنی نیازی نداری که باهات بیام؟"
هنری بدون اینکه سرش را از روی بالش بردارد آن را تکان میدهد ،بنابراین گونه اش
روی آن فشرده میشود .بامزه است" .تو کسی نیستی که آبروی سلطنت و خانواده
خودش رو در ایمیل هایی که همه دنیا خواندن برده .من باید به تنهایی درستش کنم
قبل از اینکه برگردی".
دهان هنری به لبخندی باز میشود" .کامال .باید عکس زوجی سلطنتی بگیریم،
کارتهای کریسمس رو امضا کنی ...اوه ،شاید ازت بخوان که یک سری محصوالت
مراقبت از پوست مانند مارتا انجام بدی"..
| 551ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
" بس کن".الکس ناله می کند و به دندههاش میزند" .انگار خیلی خوشت اومده".
هنری میگوید " :کامال ازش لذت میبرم .اما ،جدا از شوخی ،این ...ترسناکه اما کمی
زیباست .اینکه این کار رو تنها انجام بدم .هیچوقت فرصتش رو نداشتم که این کار رو
بکنم".
هنری با لهجهای آمریکایی میگوید " :اَییی" ،و میخندد و الکس با آرنج به او میزند.
هنری او را می کشد و می بوسد ،موهای شنی روی روتختی صورتی ،مژه های بلند و
پاهای بلند و چشمان آبی ،دست های زیبا که مچ دستش را به تشک می چسباند .مثل
این است که همه چیزهایی است که او همیشه در مورد هنری دوست داشته است در
یک لحظه جمع شده ،در یک خنده ،در طوری که او میلرزد ،در دَوران با اعتماد به
نفس ستون فقرات خود ،در یک رابطه جنسی شاد و بی بند و بار در میان طوفان.
امروز هنری به لندن بازمی گردد .امروز الکس به مبارزات انتخاباتی برمیگردد .آنها
باید بفهمند که چگونه این کار را به طور واقعی انجام دهند ،چگونه در یک دید آشکار
یکدیگر را دوست داشته باشند .الکس فکر می کند که آنها برای این کار آماده هستند.
| 552ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
فصل پانزدهم
"مامان".
الکس باید اعتراف کند که عکاس سلطنتی به شدت در مورد همه چیز صبور رفتار
میکرد ،به خصوص با توجه به اینکه آنها در سه مکان مختلف دست دست کردند -
باغ کنزینگتون ،کتابخانه خفه کاخ باکینگهام ،حیاط کاخ همپتون کورت-قبل از اینکه
تصمیم بگیرند همه چیز را برای یک نیمکت در یک فضای بسته هاید پارک به هم
بزنند.
| 553ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
اکنون که الکس رسما در «رابطه» با هنری است ،نیاز خاصی به پرتره های رسمی وجود
دارد .او سعی میکند زیاد در مورد چهره اش روی تخته های شکالت و لباس زیر در
مغازه هدیه باکینگهام فکرنکند .حداقل در کنار عکس هنری خواهد بود.
برخی از ریاضیات روانشناختی همیشه وارد عکسهای استایلی مانند اینها میشوند.
استایلیستهای کاخ سفید ،به الکس لباسی که هر روز میپوشد دادهاند -کفشهای
چرمی قهوهای ،شلوار شینواز با رنگ برنزی مالیم ،بلوز یقه گشاد رالف لورن -اما در
این زمینه ،به معنی یک فرد با اعتماد به نفس ،سرکش ،و قاطع آمریکایی است .هنری
یک پیرهن بربری دکمهدار که داخل شلوار جین تیره زده شده و یک ژاکت کش باف
پشمی سرمهای پوشیده که خریداران سلطنتی ساعت ها در فروشگاه هارودز بر سر آن
با هم دعوا کردند .آنها می خواهند تصویری از یک روشنفکر انگلیسی بینقص ،باوقار
و دوست پسر دوست داشتنی با آینده ای روشن به عنوان یک دانشگاهی و بشردوست
به معرض نمایش بگذارند .حتی روی نیمکت کنارش دستهای کتاب گذاشتند.
الکس به هنری نگاه میکند ،که ناله میکند و چشمانش را زیر مرتب سازی مادرش
در حدقه میچرخاند ،و به این که چقدر این تصویر نزدیکتر به هنری واقعی ،آشفته
و پیچیده است لبخند میزند.
| 554ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
آنها حدود صد پرتره می گیرند که فقط روی نیمکت نشسته اند به یکدیگر لبخند
میزنند ،و بخشی از الکس مدام در حال تلو تلو خوردن در ناباوری است که واقعا
اینجاست ،وسط هاید پارک ،روبروی خدا و همه ،دست هنری را باالی زانوی خودش
برای دوربین نگه داشته.
الکس با خم شدن به طرف گوش هنری می گوید" :اگر الکس سال گذشته می تونست
این رو ببینه".
هنری پیشنهاد میکند":اون میگفت «:اوه ،من عاشق هنریم؟ به خاطر همینه که همش
پیشش مثل خنگا رفتار میکنم"».
"هی!" الکس جیغ میکشد و هنری به شوخی خودش و عصبانیت الکس می خندد و،
یک دستش دور شانه های الکس قرار میگیرد .الکس هم به آن می خندد ،پهن و
عمیق ،و این آخرین امید برای یک عکاسی جدی است .عکاس باالخره کار را تمام
میکند و آنها آزاد میشوند.
کاترین میگوید روز شلوغی دارد -سه جلسه قبل از چای بعد از ظهر برای بحث در
مورد نقل مکان به یک اقامتگاه سلطنتی که بیشتر در مرکز لندن واقع شده است ،زیرا
او شروع به انجام وظایف بیشتری کرده است .الکس می تواند درخشش را در چشمانش
ببیند -او به زودی تاج و تخت را هدف قرار میدهد .الکس تصمیم دارد هنوز چیزی
در مورد آن به هنری نگوید ،اما کنجکاو است که ببیند همه چیز چگونه پیش میرود.
کاترین هر دو را می بوسد و آنها را به محافظهای هنری واگذار میکند.
| 555ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
یک پیاده روی کوتاه از النگ واتر تا برگشت به کنزینگتون است ،و آنها با بئا در
نارنجستان مالقات میکنند ،جایی که دهها عضو از تیم برنامهریزی رویداد او در حال
چرخیدن هستند و یک استیج را برپا میکنند .او در حال چپ و راست رفتن در کنار
ردیف صندلیهای روی چمن با موی دم اسبی و چکمه های بارانی است ،خیلی مختصر
پشت تلفن در مورد چیزی به نام «کالن اسکینک» صحبت میکند و چرا باید هرگز
یک کالن اسکینک درخواست کرده باشد و حتی اگر او در واقع کالن اسکینک را
درخواست کرده باشد چرا باید بیست گالن کوفتی کالن اسکینک نیاز داشته باشد.
بئا میگوید" :آبگوشت ماهی دودی .از اولین برنامه بهترین سگ سلطنتیت لذت بردی،
الکس؟"
هنری می گوید" :مامان داره زیادهروی میکنه .امروز صبح پیشنهاد داد که دست نوشتم
رو ویرایش کنه .مثل اینه که میخواد پنج سال غیبتش رو به یکدفعهای جبران کنه.که
البته من خیلی عاشقشم ،و از تالش هاش قدردانی میکنم ،اما یا مسیح".
بئا میگوید " :اون داره تالشش رو میکنه هنری .برای مدتی روی نیمکت بوده .بذار
کمی گرم کنه".
هنری با آهی می گوید " :می دونم .اوضاع اینجا چطوره؟" اما چشمانش مشتاق است.
| 556ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بئا در حالی که تلفنش را در هوا تکان می دهد ،می گوید" :اوه ،میدونی .فقط اولین
برنامه از صندوق بسیار بحث برانگیز من که تمام تالش های آیندهام بر اساس اون مورد
قضاوت قرار میگیره ،بنابراین هیچ فشاری وجود نداره .من فقط کمی از دستت
دلخورم برای اینکه اون رو به بنیاد هنری-بئاتریس تبدیل نکردی ،تا بتونم نیمی از
استرس رو روی تو تخلیه کنم .همه این جمع آوری کمک مالی برای هوشیاری ،من
رو به مشروب میکشونه ".او به بازوی الکس میزند" .این برای تو طنز مشروبیه،
الکس".
بئا و هنری هر دو یک اکتبر پرمشغله مانند مادرشان داشتند .تصمیمات زیادی در هفته
اول باید گرفته می شد :آیا آنها افشاگری در مورد بئا در ایمیلها را نادیده می گیرند
(خیر) .پس از همه چیز ،هنری مجبور به رفتن به ارتش میشود (بعد از چند روز
مشورت ،نه) و مهمتر از همه ،چگونه می توان همه اینها را به چیزی مثبت تبدیل کرد؟
راه حل این بود که بئا و هنری با هم تالش های بشردوستانه زوجی با نام خودشان را
راهاندازی کنند .یک صندوق خیریه حمایت از برنامه های ترک اعتیاد در سراسر بریتانیا
و هنری ،یک بنیاد حقوق دگرباشان جنسی.
در سمت راستشان ،تراسهای روشنایی به سرعت از استیجی که بئا در آن کنسرتی با
بلیط 8000پوندی با گروه زنده و افراد مشهور مهمان امشب اجرا میکند باال میرود،
اولین جمع آوری کمک مالی او به صورت انفرادی.
بئا لبخند میزند":حیف شد که هنری اینجا کل هفته مشغول امضای اوراق با عمه پزا
بود و نتونست چند تا نت یاد بگیره وگرنه مجبور میشدیم پیانیستمون رو اخراج کنیم".
بئا ،در حالی که خودش را مشغول تلفنش میکند ،می گوید" :اوه .ای بابا".
هنری آه میکشد" .خب .ما قرار بود منتظر بمونیم تا اعالم رسمی بشه – و مشخصا تا
به تو بگیم -که قبل از انتخابات ذهنت درگیر نشه .ولی "...دست هایش را در جیبش
می کند ،او این کار را زمانی انجام می دهد که در مورد چیزی احساس غرور می کند
اما سعی می کند مانند آن رفتار نکند ".من و مامان موافق بودیم که این بنیاد نباید فقط
ملی باشد ،در سرتاسر دنیا کار برای انجام دادن وجود داره ،و به طور خاص من
میخواستم روی جوانان دگرباش بی خانمان تمرکز کنم .بنابراین ،پز همه پناهگاه
جوانان بنیاد اوکانجو رو به ما داد ".او روی پاشنه های خود کمی بلند میشود ،به
وضوح یک لبخند پهن را به هم می زند" .تو در حال نگاه کردن به پدر مفتخر چهار
| 558ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
پناهگاه در سراسر جهانی که به زودی تبدیل به پناهگاه برای نوجوانان دگرباش محروم
از حقشون میشن".
الکس عمالً فریاد میزند" :اوه خدای من ،توی حرومزاده ".به سمت هنری خیز
برمیدارد و دستانش را دور گردنش میاندازد" .این شگفت انگیزه .من دیوانه وار
عاشقتم .عجب چیزی ".او ناگهان به عقب برمیگردد و شوکه شده" .صبر کن ،اوه
خدای من ،این یعنی اونی که تو بروکلین هم هست؟ درسته؟"
" آره".
الکس میگوید":مگه بهم نگفتی که میخوای شخصا روی بنیاد تمرکز کنی؟" نبضش
می پرد" .فکر نمی کنی شاید نظارت مستقیم ممکنه در زمانی که بنیاد داره تازه راه
میوفته مفید باشه؟"
هنری به او می گوید" :الکس ،من نمی تونم به نیویورک نقل مکان کنم".
بئا بی حرکت شانه هایش را باال می اندازد" .و؟ الزم نیست دائمی باشه .تو یک ماه از
سال وقفه تحصیلیت رو صرف صحبت با یاک ها در مغولستان کردی ،هنری .چیز
جدیدی نیست".
| 559ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری چند بار دهانش را تکان می دهد ،با شک ،و به سمت الکس برمی گردد" .خب،
من هنوز هم به سختی تو رو می بینم ،نه؟" او دلیل میآورد" .مگه همیشه برای کار در
دی سی نیتس ،کارت رو مثل ظهور شهاب سنگی به استراتوسفر سیاسی شروع
میکنی؟"
و الکس باید اعتراف کند که این حرف منطقی است .موضوعی که پس از سالی که
داشته ،بعد از همه چیز ،پس از نتیجه آزمون دانشکده حقوق که در نهایت باز شده و
کامال قبول شده ،منتظر نشسته روی میزش در خانه ،هر روز کمتر و کمتر اهمیت دارد.
الکس لرزش خفیفی را در هوای اطراف ستون فقرات هنری که به طور خودکار در
کنار او صاف می شود احساس میکند .فیلیپ دو هفته پیش برای عذرخواهی از هنری
و بئا به خاطر سالهای بعد مرگ پدرشان ،سخنان تند و سلطه طلبی شدیدش به
کنزینگتون آمد .برای اینکه اساس ًا تحت فشار موقعیتش و بازی دادن ملکه ،از یک آدم
محبوب به یک احمق بدرفتار و خودپسند تبدیل شده است .هنری در پشت تلفن به
الکس گفته بود ":با مامان بزرگ دعواش شده .این تنها دلیله که هرچیزی که میگه
رو باور میکنم".
| 560ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
با این حال ،خشمی وجود دارد که نمی توان آن را تخلیه کرد .الکس هر بار که چهره
احمقانه فیلیپ را می بیند دوست دارد مشتی به صورتش بزند ،اما این خانواده هنری
است ،نه او ،بنابراین الکس نمی تواند این تصمیم را بگیرد.
بئا با خونسردی می گوید" :فیلیپ .چی شده که این افتخار نصیبمون شده؟"
فیلیپ میگوید " :همین تازه در باکینگهام یک جلسه داشتم ".معنی بین آنها در هوا
معلق است :مالقات با ملکه چون او تنها کسی است که هنوز مایل است" .می خواستم
بیام ببینم می تونم توی کاری کمک بدم ".او به چکمههای ولینگتون بئا کنار کفشهای
براقش در چمن نگاه میکند" .میدونی ،الزم نیست اینجا باشی -ما کارکنان زیادی
داریم که می تونن کارهای سر و کله زدن رو انجام بدن".
بئا با غروری پرنسسوار میگوید " :میدونم .خودم میخوام انجام بدم".
فیلیپ می گوید" :درسته .البته .خب ،کاری هست که بتونم کمک کنم؟"
"خیلی خوب ".فیلیپ گلویش را صاف می کند" .هنری ،الکس .عکاسی پرتره خوب
بود؟"
هنری پلک می زند ،از سوال فیلیپ مبهوت شده .الکس به اندازه کافی غرایز دیپلماتیک
دارد که دهانش را بسته نگه دارد.
| 561ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری می گوید" :آره .آم آره .همه چیز خوب بود .کمی ناجور بود ،میدونی ،فقط
باید چندین سال اونجا بنشینی".
فیلیپ می گوید" :اوه ،یادمه .وقتی من و مازی اولین عکس برداریمون رو انجام دادیم،
به خاطر شوخی یکی از دوستان دانشگاهیم اون هفته روی باسنم به خاطر یه بلوط سمی
خارش گرفته بود .تنها کاری که می تونستم انجام بدم این بود که خودم رو کنترل کنم
و وسط باکینگهام شلوارم رو پاره نکنم ،دیگه چه برسه به گرفتن یک عکس زیبا .فکر
کردم مازی قصد داشت من رو بکشه .امیدواریم مال شما بهتر بشه".
او به طرز ناخوشایندی می خندد و به وضوح سعی می کند با آنها ارتباط برقرار کند.
الکس بینی خود را می خاراند.
فیلیپ می رود ،دست در جیبش می گذارد و هر سه نفر عقب نشینی او را تماشا میکنند
تا زمانی که در پشت پرچین های بلند ناپدید می شود.
بئا آه می کشد" .فکر میکنی باید بهش اجازه میدادم تا مرد کالن اسکینکم باشه؟"
هنری می گوید" :هنوز نه .شش ماه دیگه بهش فرصت بده .هنوز لیاقتش رو نداره".
***
| 562ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس به او میگوید ":میشه لطفا کمکم کنی انتخاب کنم؟" دو چوب لباسی در
دستانش میگیرد ،و نگاه قضاوت آمیز نورا را که روی دراور نشسته نادیده میگیرد.
تصاویر شب انتخابات فردا ،برد یا باخت ،تا آخر عمر او را دنبال خواهد کرد.
"الکس ،جدی .من از هر دو متنفرم .تو به یک چیز خفن نیاز داری .این میتونه لباس
خداحافظیت باشه".
"باشه ،بیا"..
نورا میگوید" :آره ،باشه ،حق با توئه ،اگر پیش بینی ها درست باشه ،اوضاعمون
خوبه ".و پایین می پرد" .پس ،میخوای در مورد این صحبت کنی که چرا توی این
لحظه خاص از حرفهات تصمیم گرفتی ریسک کردن رو بذاری کنار؟"
الکس می گوید" :نه ".چوب لباسی ها را برای او تکان می دهد" .آبی یا خاکستری؟"
"باشه ،پس ".نورا الکس را نادیده می گیرد " .خودم میگم .عصبی هستی".
| 563ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
نورا نگاهی عاقل اندر سفیه به او میاندازد .نگاهی که میگوید «من قبالً همه داده ها
رو در مورد این که چقدر پر از گوه کاری هستی تجزیه و تحلیل کردم» .الکس آهی
صدادار میکشد.
"همیشه احساس میکردم اینکه تگزاس من رو مثل پسرش میدونه ،به نوعی مشروطه".
قدم می زند و پشت گردنش را می مالد ".به خاطر نیمه مکزیکی ،تماماً دموکرات بودن.
صدای خیلی بلند گروهی وجود داره که من رو دوست ندارن و نمیخوان من
نمایندشون باشم .و حاال ،هم .استریت نبودن .دوست پسر داشتن .یک رسوایی جنسی
همجنس گرایی با یک شاهزاده اروپایی .دیگه مطمئن نیستم".
او تگزاس را دوست دارد -او به تگزاس باور دارد .اما نمی داند که آیا تگزاس هنوز
او را دوست دارد یا نه.
الکس تمام راه را به طرف مقابل اتاق طی کرده است ،و نورا را تماشا می کند و سرش
را به یک طرف خم می کند.
| 564ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"بنابراین ...از پوشیدن هر چیزی که خیلی زرق و برق داره برای اولین سفرت به خونه
بعد از کام اوت می ترسی اونم به خاطر حساسیت دگرجنسگرایی ظریف تگزاسی ها؟"
"اساسا".
نورا اکنون طوری به او نگاه میکند که انگار بیشتر یک جین مشکل بسیار پیچیده
است ".به نظرسنجی ما در تگزاس درباره خودت نگاه کردی؟ از سپتامبر؟"
" نه .من ،اوه ".با یک دست صورتش را می مالد" .فکرش ...بهم استرس میده؟ مثالً،
به این فکر میکنم که برم به اعداد نگاه کنم ،و بعد منصرف میشم".
صورت نورا نرم می شود ،اما هنوز نزدیکتر نمی شود و به او فضا می دهد" .الکس.
میتونستی از من بپرسی .اونها ...بد نیستن".
"الکس ،پایگاه ما در تگزاس از ماه سپتامبر به هیچ وجه به تو منتقل نشده .اگر چیزی
هم باشه ،اونها بیشتر دوستت دارند .و بسیاری از رایدهندههای بالتکلیف عصبانی اند
که ریچاردز به دنبال یک بچه تگزاسی رفته .واقعاً مشکلی نداری".
اوه.
| 565ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس نفسی لرزان بیرون می دهد و یک دستش را الی موهایش می کشد .او شروع به
دور شدن از در میکند که متوجه می شود به عنوان یک واکنش جنگ یا گریز به آن
نزدیک شده است.
"باشه".
نورا با عجله کنارش مینشیند و وقتی الکس به او نگاه میکند ،متوجه میشود آن
تیزبینی در چشمانش را دارد مانند زمانی که عمالً ذهن الکس را میخواند.
" نگاه کن .خودت میدونی که من توی ارتباط احساسی بادرایت خوب نیستم ،اما،
اوه ،جون اینجا نیست ،بنابراین .میخوام .یک امتحانی بکنم ".او فشار می آورد" .فکر
نمیکنم این فقط در مورد تگزاس باشه .تو اخیراً به شدت آسیب روحی دیدی و حاال
از انجام یا گفتن چیزهایی که واقعاً دوست داری یا میخوای میترسی چون نمیخوای
توجه بیشتری رو به خودت جلب کنی".
نورا گاهی اوقات شبیه هنری است ،از این نظر که می تواند درست به عمق حقیقت
چیزها وارد شود ،اما هنری با قلبش و نورا به حقایق می پردازد.
"اوه ،خب ،آره .یعنی .احتماالً بخشی ازشه ".او موافق است" .من می دونم که اگر
میخوام فرصتی در سیاست داشته باشم ،باید تصویرم رو بازسازی کنم ،اما بخشی از
| 566ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
من مثل ...واقعا؟ همین االن؟ چرا؟ عجیبه .من تمام زندگیم ،به این فرد خیالی آینده که
قرار بود بشم آویزون بودم .برنامهام اول فارغ التحصیلی ،کمپین ها ،کارکنان و بعدش
کنگره بود .مستقیم وارد بازی .من قرار بود کسی باشم که می تونست این کار رو انجام
بده ...که اون رو می خواست و حاال من اینجا هستم ،و فردی که شدم ...اون شخص
نیست".
نورا شانه هایشان را به هم میزند" .اما آیا اون شخص رو دوست داری؟"
الکس فکر میکند؛ او متفاوت است ،مطمئنا ،شاید کمی تاریکتر .عصبیتر ،اما صادق
تر .سر تیزتر ،با قلب وحشیتر .کسی که همیشه نمی خواهد با کار ازدواج کند ،اما
کسی که دالیل بیشتری از همیشه برای جنگیدن دارد.
نورا میگوید" :خوبه" و الکس به سمت او نگاه می کند و میبیند که دارد لبخند
میزند " .منم همینطور .تو الکس هستی .در این همه چرندیات احمقانه ،این تنها چیزیه
که تا به حال نیاز داشتی باشی ".صورتش را در دو دستش میگیرد و میفشارد ،و الکس
ناله میکند اما او را هل نمی دهد" .پس .میخوای چند تا برنامه احتمالیت رو بروز
بدی؟ میخوای چند تا پیشبینی انجام بدم؟"
| 567ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس می گوید" :در واقع ،اوه ".کمی از اینکه هنوز نورا صورتش را بین دستانش
میفشارد خفه شده " .بهت گفتم که من به نوعی ...در تابستان امسال یواشکی آزمون
دانشکده حقوق دادم؟"
نورا میگوید":اوه! اوه ...دانشکده حقوق ".به همان سادگی این حرف را زد که ماهها
پیش در مورد رابطه با هنری برایش حرف زد ،پاسخی ساده به مسیری که این مدت
الکس ناآگاهانه به سمت آن پیش میرفته .صورت او را رها میکند و در عوض
شانههایش را فورا هیجان زده هل میدهد" .همینه ،الکس .صبر کن -آره! من میخوام
واسه کارشناسی ارشدم درخواست بدم؛ می تونیم با هم انجامش بدیم!"
"الکس .آره .الکس" او اکنون روی تخت زانو زده و به باال و پایین می پرد ".الکس،
این ایده عالیه .باشه -گوش کن تو به دانشکده حقوق برو ،من به دانشگاه تحصیالت
عالی ،جون تبدیل به یک سخنرانینویس /نویسنده و صدای یک نسل میشه ،من
میشم دانشمند دادهای که جهان رو نجات میده ،و تو"..
" ..یک وکیل حقوق مدنی خفن با حرفه ای شبیه کاپیتان آمریکا با سرکوب قوانین
تبعیضآمیز و مبارزه برای محرومان "..
" ...و تو و هنری به زوج قدرتمند ژئوپلیتیک مورد عالقه جهان تبدیل می شید"..
نفس بریده جمله را تمام میکند" :مردم ازت التماس میکنن که برای مجلس سنا نامزد
بشی .آره .بنابراین ،کمی کندتر از چیزی که برنامه ریزی شده بود .ولی".
الکس در حال قورت دادن آب دهانش می گوید" :آره .خوب به نطر میاد".
و همین است .او ماه ها بود که در آستانه رها کردن این رویای خاص تلو تلو میخورد،
از آن وحشت داشت ،اما تسکین شگفت انگیز است ،انگار کوهی از پشتش برداشته
شده.
الکس در برابر آن پلک می زند ،به حرف های جون فکر میکند و مجبور به خنده
میشود " .آتیش زیر باسنم بدون هیچ دلیل خاصی".
نورا حالت صورتش را تغییر میدهد .او حرف جون را میشناسد " .تو ...پرشورتر از
بقیه مردمی .اگر جون اینجا بود ،میگفت زمان بهت کمک میکنه تا بفهمی که چطور
ازش بهترین استفاده رو بکنی .اما من اینجام ،بنابراین ،میخوام بگم :تو در انجام کار با
عالقه و سیاستگذاری عالی هستید ،و در رهبری و متحد کردن مردم .تو انقدر باهوشی
لعنتی که بیشتر مردم می خوان بهت مشت بزنند .اینها همه مهارت هایی هستند که فقط
در طول زمان قوی میشن .بنابراین ،در آینده حتما میترکونی".
نورا بلند میشود و داخل کمد الکس فرو می رود و الکس می تواند صدای چوب
لباسی که به اطراف می چرخند بشنود .نورا ادامه می دهد ":مهمتر از همه ،تو به نماد
چیزی تبدیل شدی ،که مسئله خیلی مهمیه".
| 569ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او با چوب لباسی در دست بیرون می آید :ژاکتی که الکس هرگز قبال نپوشیده است،
ژاکتی که نورا الکس را متقاعد کرد که به قیمتی گزاف آنالین بخرد شبی که مست
شدند و فیلم وست وینگ را در هتلی در نیویورک تماشا کردند و اجازه دادند تا
روزنامههای زرد فکر کنند که دارند روی هم میریزند .مارک کوفتی گوچی است،
یک ژاکت بمب افکن آبی نیمه شب با راه راه قرمز ،سفید و آبی در بند کمر و
سرآستین.
" میدونم زیاده ،اما "..ژاکت را به سینهاش میکوبد.. ".تو به مردم امید می دی .پس
برگرد بیرون و الکس باش".
این لحظه با یک جیغ نیمه از راهرو بیرون اتاق خوابش مورد وقفه قرار میگیرد ،و
الکس و نورا هر دو به سمت در میدوند.
جون است ،در حالی که موبایلش را به دست دارد ،باال و پایین می پرد و وارد اتاق
خواب الکس میشود ،موهایش روی شانه هایش می پرد.
او به وضوح از یکی از دویدن هایش به دکه روزنامه فروشی آمده است چون بازوی
دیگرش مملو از روزنامه های زرد است ،اما آنها را همینطور روی زمین رها میکند.
" قرارداد کتاب رو گرفتم!" او فریاد می زند و تلفنش را در صورت آنها تکان میدهد.
| 570ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
ساعاتی بعد ،نورا و جون در مقابل قاب تخت الکس به خواب می روند .سر جون در
دامان نورا و انگشتان نورا در موهایش و الکس برای مسواک زدن به سرویس بهداشتی
می رود .او تقریباً در راه بازگشت روی چیزی می لغزد ،و هنگامی که به پایین نگاه
میکند ،باید چشمانش را بمالد تا اشتباه نکرده باشد .این یک شماره سالم! ایاالت
متحده از مجموعه مجالت جون است که روی زمین رها شده ،و تصویر غالب بر جلد
یکی از عکس هایی از جلسه پرتره او و هنری است.
خم می شود تا آن را بردارد .این یکی از عکسهای ژستشده نیست -یکی که حتی
متوجه نشده بود گرفته شده است ،عکسی که قطعاً فکر نمیکرد منتشر شود .باید به
عکاس اعتبار بیشتری می داد .آنها موفق شدند لحظهای را درست در زمانی که هنری
| 571ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جُکی گفت ثبت کنند ،یک عکس صریح و واقعی ،کامال درگیر همدیگر ،بازوی
هنری دور اوست و دست خودش دراز شده تا دست هنری را روی شانهاش بگیرد.
طوری که هنری در عکس به او خیره شده بسیار محبت آمیز است ،آنقدر آشکارا
دوست داشتنی ،که دیدن آن از منظر سوم شخص تقریباً الکس را وادار می کند که
نگاهش را منحرف کند ،مثل اینکه به خورشید خیره شده است.
او یک بار هنری را ستاره شمالی صدا زد .این به اندازه کافی روشن نبود.
او دوباره به بروکلین فکر میکند ،به پناهگاه جوانان هنری در آنجا .مادرش کسی را
در دانشکده حقوق نیویورک می شناسد ،درست است؟
دندان هایش را مسواک می زند و روی تخت می رود .فردا متوجه میشوند ،برد یا
باخت .یک سال پیش -شش ماه پیش – این به معنی بیخوابی در امشب بود .اما او
اکنون یک نماد جدید است ،کسی که با دوست پسر سلطنتی خود روی جلد یک مجله
میخندد ،کسی که حاضر است سال های طوالنی پیش رویش را بپذیرد ،تا به خودش
زمان بدهد .او دارد چیزهای جدیدی را امتحان می کند.
او بالشی را روی زانوهای جون میگذارد ،پاهایش را روی پاهای نورا دراز میکند ،و
به خواب می رود.
***
| 572ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
الکس لب پایینش را بین دندان هایش می کشد .پاشنه چکمه اش را در برابر کف پوش
کف اتاق میزند .به برگه رای خود نگاه می کند.
قلم زنجیر شده به دستگاه را برمیدارد و قلبش پشت دندانهای آسیابش است و انتخاب
می کند :کلرمونت ،الن و هولران ،مایکل.
دستگاه صدای تایید خود را بیرون میدهد و برای زمزمه آرام مکانیزم آن ،الکس
میتواند هر کسی باشد .یکی از میلیونها فرد عادی ،یک نشان آماری ،نه بیشتر و نه
کمتر از بقیه .که فقط یک دکمه را فشار میدهد.
***
این یک ریسک است ،انجام شب انتخابات در زادگاهشان .هیچ قانونی از نظر فنی
وجود ندارد که بگوید رئیس جمهور وقت نمی تواند میزبان تجمعشان در دیسی باشد،
اما مرسوم است که این کار را در خانه انجام دهد.
2016تلخ شیرین بود .آستین آبی 89بود ،آبی پررنگ و الن شهرستان تراویس را با 76
درصد برنده شد ،اما هیچ مقدار آتش بازی و چوب پنبه های شامپاین در خیابانها این
89
اشاره به رنگ دموکراتها
| 573ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
واقعیت را تغییر نداد که آنها ایالتی که برای ایراد سخنرانی پیروزی در آن ایستادند از
دست دادند .با این حال ،لومتا النگ شات می خواست دوباره به خانه بیاید.
در سال گذشته پیشرفتهایی حاصل شده بود :چند پیروزی دادگاه که الکس در پوشه
معتبر خود دنبال میکرد ،آمار ثبت نام برای رایدهندگان جوان ،تجمع در هیوستون،
تغییر نظرسنجیها.
آخرین شب انتخابات او در منطقه باز زیلکر پارک بود ،به خاطر دارد که هجده ساله
بود و اولین کت و شلوار سفارشی خود را به تن داشت ،با خانواده اش در هتلی در
گوشهای برای تماشای نتایج جمع شده بود در حالی که جمعیت در بیرون متورم شده
و هنگام پیروزی با دستانی باز در راهرو میدوید .یادش میآید که فکرمیکرد این
لحظه مخصوص اوست ،چون مادرش و خانواده اش بودند ،اما در عین حال زمانی که
ال لحظهی
برگشت و دید ریمل زهرا روی صورتش جاری شده ،متوجه شد به نوعی اص ً
او نبوده.
الکس در کنار استیج در دامنه تپه زیلکر ایستاد و به چشم زنانی نگاه کرد که به اندازه
کافی برای شرکت در انتخابات کنگره سال 65پیر بودند و دخترانی که آنقدر جوان
بودند که هرگز یک رئیس جمهور مرد سفیدپوست را ندیدهاند .همه آنها به اولین
خانم رئیس جمهور خود نگاه میکردند .و الکس برگشت و به جون در سمت راستش
و نورا در سمت چپش نگاه کرد و او مشخصاً به یاد میآورد که آنها را جلوتر از خود
| 574ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
به روی صحنه هل داد ،و قبل از آن سی ثانیه کامل به آنها فرصت داد تا با آن هماهنگ
شوند و سپس دنبالشان به کانون توجه رفت.
کف چکمه هایش به چمن های قهوه ای پشت مرکز پالمر ایونت برخورد کرد انگار
که از ارتفاعی بسیار بلندتر از صندلی عقب لیموزین پایین پریده باشد.
نورا در حالی که با انگشت شست گوشی اش را باال و پایین میکند میگوید" :زوده".
با یک لباس سرهمی سیاه و کفش پاشنه بلند از پشت سر الکس پیاده میشود".مث ً
ال
برای این نظرسنجیها خیلی زوده ،اما من تقریباً مطمئنم که ایلینوی رو گرفتیم".
الکس می گوید " :خوبه ،این پیش بینی شده بود .ما تا اینجا روی هدفمون هستیم".
نورا به او می گوید ":زیاد تند نرو .وضع پنسیلوانیا رو زیاد دوست ندارم".
جون می گوید" :هی ".لباس خودش با دقت انتخاب شده است ،یک لباس مارک جی
کرو پیش دوخت ،با گیپور سفید ،برازنده .موهایش را بافته و روی یک شانه
انداخته".نمیتونیم قبل از شروع این کار ،یک نوشیدنی بزنیم؟ من شنیدم موهیتو دارن".
نورا میگوید" :چرا ،چرا" ،اما همچنان با ابروهای درهم به تلفنش خیره شده است.
خلبان می گه مشکل دید داریم؟ ممکنه مجبور به تغییر مسیر و فرود توی جای دیگهای بشیم.
واالحضرت شاهزاده کلهخر
فرود در داالس؟ دوره؟؟ من هیچ کوفتی در مورد جغرافیای آمریکا نمیدونم.
واالحضرت شاهزاده کلهخر
شان به من اطالع داده که این در واقع ،دوره .به زودی فرود میایم .سعی میکنیم وقتی هوا صاف شد
دوباره بلند شیم.
واالحضرت شاهزاده کلهخر
متاسفم ،خیلی متاسفم .اوضاع پیش شما چطوره؟
الکس
همه چیز خرابه .لطفا هر چه زودتر خودت رو برسون اینجا ،دارم از استرس میمیرم.
همه جمهوریخواهها پس از اقدامات ریچاردز نسبت به یکی از اعضای خانواده اول -
و اکنون ،شایعات شکار جنسی این هفته – هنوز از او حمایت میکنند.
در پیش بینی های ما میشیگان ،اوهایو ،پنسیلوانیا و ویسکانسین همه در ٪70یا بیشتر
شانس آبی شدن داشتند ،اما آخرین خبرها آنها را بسیار نزدیک به هم گزارش داده .
بله ،ما هم گیج شدیم.
نیویورک تایمز@nytimes
الکس سعی کرد استرس نداشته باشد .او می داند که چگونه انتخابات ریاست جمهوری
پیش میرود .وقتی بچه بود ،این سوپر باول 90او بود .او عادت داشت جلوی تلویزیون
اتاق نشیمن بنشینید و هانطور که شب میگذشت هر ایالت را با ماژیک قرمز و آبی
رنگ آمیزی کند ،اجازه داشت در یک شب مبارک در ده سالگی ساعت ها بعد از
وقت خوابش بیدار بماند تا اوباما را تماشا کند که مک کین را شکست داد .او اکنون
به صورت نیم رخ فک پدرش را تماشا میکند و سعی می کند حالت پیروزی آن شب
در صورتش را به یاد بیاورد.
و دارند می بازند.
منظره لئو که از در کناری وارد می شود کامالً غیرمنتظره نیست ،جون از روی صندلی
بلند می شود و هر دو را در یک گوشه ساکت اتاق مالقات میکند .لئو گوشیاش را
در یک دست نگه داشته.
لئو میگوید" :مادرت میخواد باهات صحبت کنه ".الکس به طور خودکار دست دراز
می کند تا اینکه لئو دستی را برای متوقف کردن او دراز می کند.
90
مسابقه بین تیمهای نخست دو کنفرانس فونبال آمریکایی
| 578ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جون پلک میزند" .اوه ".جلوتر می رود ،موهایش را از روی گوشش کنار می زند:
"مامان؟"
صدای مادرشان از پشت بلندگوی کوچک می گوید " :جون ".در آنطرف خط ،او
در یکی از اتاقهای جلسه سالن است ،یک دفتر موقت با تیم اصلی اش" .عزیزم .ازت
میخوام ،آم .ازت میخوام بیای اینجا".
"من فقط .ازت میخوام بهم کمک کنی تا این سخنرانی رو بازنویسی کنم".یک مکث
قابل توجه وجود دارد "خب .فقط در صورت واگذاری".
صورت جون برای یک ثانیه کامالً خالی میشود و ناگهان و بهطور واضح خشمگین.
او می گوید" :نه "،و ساعد لئو را میگیرد تا بتواند مستقیما در بلندگو صحبت کند.
"نه ،من این کار رو نمیکنم ،چون تو قرار نیست ببازی .صدامو میشنوی؟ تو نمیبازی.
ما این کار لعنتی رو برای چهار سال دیگه انجام میدیم ،همه ما .من برات یک سخنرانی
کوفتی کنارکشیدن نمینویسم ،هیچوقت".
مکث دیگری در سراسر خط وجود دارد و الکس می تواند مادرشان را در اتاق کوچک
موقت خود در طبقه باال تصور کند ،با عینک ،کفش های پاشنه بلند هنوز در چمدان،
خیره به صفحه نمایش ،امیدوار و در حال تالش و دعا کردن .مامان رئیس جمهور.
| 579ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او با آرامش می گوید" :باشه .باشه .الکس .فکرمیکنی بتونی بری روی سن و برای
جمعیت چیزی بگی؟"
او می گوید" :آره ،بله ،حتماً ،مامان ".گلویش را صاف می کند ،و صدایش برای بار
دوم مثل مادرش قوی است" .البته".
یک مکث سوم ،سپس" .خدایا ،من هر دوی شما را خیلی دوست دارم".
لئو به اتاق برمیگردد و زهرا به سرعت جای او را می گیرد ،که لباس قرمز براق و
قمقمه قهوه همیشه حاضرش بزرگترین تسلی است که الکس تمام شب دیده است.
حلقه اش در چشم الکس میدرخشد و او به شان فکر می کند و به شدت آرزو میکند
که هنری اینجا بود.
جون می گوید" :وقتش نیست که برات چیزی بنویسم .تو یک رهبر هستی .برو رهبری
کن .میتونی".
خدایا.
| 580ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
اعتماد به نفس .دوباره به سرآستین های ژاکتش نگاه میکند ،قرمز سفید و آبی .الکس
باش ،نورا وقتی آن را به او داد این را گفت .الکس باش.
"هنوز؟"
وقتی بیرون میرود ،نورافکن تقریباً کورش میکند ،اما او میداند .چیزی در اعماق
قلبش .آنها هنوز نتیجه تگزاس را اعالم نکردهاند.
او به جمعیت می گوید" :سالم به همگی .دستش میکروفون را فشار میدهد ،اما ثابت
است" .من الکس هستم ،پسر اول شما ".جمعیت زادگاه فریاد میکشند ،و الکس لبخند
می زند .وقتی بعداً آنچه را که می گوید می گوید ،قصد دارد آن را باور کند.
"میدونید چی دیوونه کننده است؟ در حال حاضر ،اندرسون کوپر در سیانان داره
میگه رایهای تگزاس خیلی نزدیکه .خیلی نزدیک .شاید همتون این رو در مورد من
ندونید ،اما من یک جورایی خوره تاریخم .بنابراین میتونم بهتون بگم ،آخرین باری
که رایهای تگزاس خیلی نزدیک بود در سال 1976بود .در سال ،1976دموکراتها
برنده شدن .جیمی کارتر بود .اون به سختی پنجاه و یک درصد از آرای ما را جمع کرد
و ما بهش کمک کردیم که جرالد فورد رو برای ریاست جمهوری شکست بده".
| 581ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"االن ،من اینجا ایستاده ام ،و دارم بهش فکر میکنم ...یک دموکرات جنوبی قابل
اعتماد ،سخت کوش ،صادق ،در مقابل فساد ،و بدخواهی و نفرت .و یک ایالت بزرگ
پر از مردم صادق ،که مثل چی از این که بهشون دروغ گفتن عصبانین".
جمعیت کامالً از خود بی خود میشود و الکس تقریباً می خندد .او صدایش را در
میکروفون باال می برد ،در صدای تشویق و همهمه و کوبیدن چکمه ها روی کف سالن
صحبت میکند" .خب ،برای من کمی آشنا به نظر می رسه ،همش همین .بنابراین،
نظرتون چیه تگزاس؟ میخواهیم تاریخ رو امشب تکرار کنیم؟"
غرش همه چیز را می گوید ،و الکس با آنها فریاد می زند ،اجازه می دهد صدا او را
تا خارج استیج همراهی کند ،اجازه می دهد دور قلبش بپیچد و دوباره خونی که تمام
شب از آن خارج شده است به داخل فشار دهد .همین که پا در پشت صحنه میگذارد،
دستی روی پشتش است ،جاذبه دردناک آشنای بدن شخص دیگری قبل از اینکه بدنش
را لمس کند دوباره وارد فضای او می شود ،رایحه تمیز و آشنا در هوای بینشان.
هنری با لبخندی عمیق میگوید " :فوقالعاده بود ".رو به رویش است ،باالخره.
او با کت و شلوار آبی سرمهای و کراواتی که از نمای نزدیک نزدیک ،با رزهای زرد
کوچک طرح ریزی شده است جذاب است.
"کراواتت"...
| 582ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
او میگوید" :اوه ،آره ،رز زرد تگزاس ،همینطوره؟ در موردش خونده بودم .فکر کردم
ممکنه خوش شانسی بیاره".
به یکباره ،الکس دوباره عاشق می شود .کراوات را پشت دستش می پیچد و هنری را
نزدیک میکشد و او را میبوسد انگار که هرگز مجبور نیست متوقف شود .که -او به
یاد می آورد ،و در دهان هنری می خندد – واقعا هم مجبور نیست.
الکس آرزو میکرد که ای کاش آنقدر باهوش بود که سال گذشته این کار را انجام
داده بود .هرگز هنری را مجبور نمیکرد خود را در دسته ای از درختچه های یخ زده
پنهان کند ،و در حالی که هنری مهمترین بوسه زندگیش را به او میداد ،بیحرکت
همانجا نمیایستاد .اینجوری میشد .صورت هنری را در دو دست میگرفت و محکم
و عمیق و عمدا او را میبوسید و میگفت« :هر چیزی که میخوای بردار و بدون که
لیاقتش رو داری».
هنری می خندد" .در واقع ،به نظر میاد به موقع واسه پیروزی رسیدم".
او در مورد آخرین دور نتایج صحبت میکند که ظاهراً وقتی الکس روی صحنه بوده
رسیده .در منطقه ویآیپی خود ،همه از روی صندلیهایشان بلند شده ،و در حال
تماشای اندرسون کوپر و ولف بلیتزر هستند که روی صفحههای بزرگ نتایج را تجزیه
| 583ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
شان هم اینجاست ،در یک گوشه با زهرا ،نزدیک لونا و امی و کش ،و سر الکس
تقریباً با این فکر می چرخد که چند ملت را می توان با این گروه خاص به زانو در
آورد .الکس دست هنری را می گیرد و او را به داخل جمعیت میکشاند.
سحر و جادو در یک جریان عصبی به وجود می آید -کراوات هنری ،صداهای پر از
امید ،چند تکه سرگردان کاغذ رنگی که از تورهای بسته شده به سقف فرار میکند و
در موهای نورا گیر میکند – و سپس ،به یکباره.
10:30حمله بزرگی را به همراه دارد :ریچاردز آیووا را می دزدد ،بله ،و کنترل یوتا و
مونتانا را به دست میگیرد ،اما وست کُست با طوفان پنجاه و پنج رای انتخاباتی لعنتی
کالیفرنیا همراه است" .قهرمانان لعنتی بزرگ".
اسکار فریاد شادی ناهنجاری میکشد ،و هیچ کس تعجب نمیکند و او و لونا کف
دست هایشان را به هم می کوبند .وست ساید بستردو.
تا نیمهشب ،آنها رهبری را به دست گرفتهاند ،و در نهایت احساس جشن گرفتن دارند،
گرچه هنوز از منطقه خطر خارج نشده اند .نوشیدنی ها جاری است ،صداها بلند است،
جمعیت آن طرف پارتیشن الکتریکی است .صدای گلوریا استفان که در سیستم صوتی
هنجره خود را پاره میکند ،باالخره احساس خوبی دارد ،نه مثل یک آهنگ کنایه ی
| 584ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
بیمارگونه در مراسم تشییع جنازه .در آنطرف اتاق ،هنری با جون است و به موهایش
اشاره میکند و او برمی گردد و به هنری اجازه می دهد تا یک تکه از بافتش را که از
اضطراب شل شده درست کند.
الکس آنقدر مشغول تماشای آنهاست ،دو نفر مورد عالقه اش ،که به شخص دیگری
که در مسیرش است توجه نمیکند تا زمانی که با سر با آنها برخورد میکند،
نوشیدنیشان میریزد و تقریباً هر دو را تصادفا به سمت کیک پیروزی عظیم روی میز
بوفه هل میدهد.
او می گوید " :یا مسیح ،متاسفم ".به سرعت دستش را برای دستمال دراز میکند.
صدایی فوق العاده آشنا و گرم همچون ویسکی میگوید" :اگر کیک گرون قیمت
دیگهای رو نابود کنی ،من کامال مطمئنم که مامانت از ارث محرومت میکنه".
او برمی گردد تا لیام را ببیند ،تقریباً همان جوری است که به یاد می آورد -قد بلند،
الکس بسیار عصبانی است که سلیقه خاصی در پسرها داشته و برای مدت طوالنی متوجه
آن نشده.
لیام با لبخند میگوید" :البته که اومدم".در کنار او ،یک پسر بامزه در حال لبخند زدن
وجود دارد" .منظورم اینه که به نظر می رسید اگر نمیومدم یک جورهایی سرویس
مخفی میومد به زور از آپارتمانم برم میداشت".
الکس می خندد ".ببین ،ریاست جمهوری من رو اونقدر تغییر نداده .من هنوز هم مثل
قبال اندازه یک آدم اهل پارتی پرخاشگرم".
هر دو لبخند می زنند و خدایا ،امشب از میان تمام شب ها دیدنش خوب است ،خوب
است سوتفاهم ها را پاک کنند ،خوب است که در کنار کسی خارج از خانواده بایستد
که قبل از همه این جریانات او را می شناخت.
یک هفته بعد از آشکار شدن گرایش جنسی اش ،لیام به او پیام داد .1 :ای کاش اون موقع
اینقدر احمق نبودیم ،تا هر دو می تونستیم در مسائل به همدیگه کمک کنیم .2 .فقط محض اطالح ،یک
گزارشگر از یک وب سایت جناح راست دیروز با من تماس گرفت تا از من در مورد رابطم با تو بپرسه.
من بهش گفتم بره به درک ،اما فکر کردم که میخوای بدونی.
الکس شروع می کند" :گوش کن ،من ،می خواستم ازت تشکر کنم"..
| 586ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
لیام حرفش را قطع می کند" :نکن .جدی میگم .باشه؟ ما مشکلی نداریم .هیچوقت
مشکلی نخواهیم داشت ".با یک دست یک حرکت بیخیال انجام می دهد و به مرد
بامزه و با چشمان تیره در کنارش اشاره میکند " .بگذریم ،این اسپنسره ،دوست پسرم".
الکس خود را معرفی می کند" :الکس" .دست دادن اسپنسر قوی است ،شبیه پسر اهل
مزرعه".از آشنایی باهات خوشحالم ،مرد".
اسپنسر با جدیت می گوید" :باعث افتخاره .مامانم زمانی که مادرت قبال برای کنگره
نامزد شد ،براش رای جمع کرد .پس از قدیم میشناسمش .اون اولین رئیسجمهوریه
که من بهش رای دادم".
لیام در حالی که بازویش را دور شانه اسپنسر میاندازد ،میگوید" :باشه ،اسپنس،
خونسرد باش .این مرد توی اتوبوس در راه بازگشت از آکواریوم در کالس چهارم رید
به خودش ،پس اونقدرها هم مهم نیست".
الکس رنجیده میگوید" :برای آخرین بار میگم عوضی ،اون اَدم ویالنووا بود ،نه
من!"
الکس میخواهد دهانش را باز می کند تا مخالفت کند که کسی نام او را فریاد می زند
-یک عکس یا مصاحبه یا چیزی برای بازفید" .لعنتی .من باید برم ،اما لیام ،ما چیزهای
زیادی داریم که باید با هم درمیون بذاریم .می تونیم این آخر هفته وقت بگذرونیم؟ بیا
| 587ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
این آخر هفته رو با هم باشیم .من کل آخر هفته در شهر هستم .بیایید این آخر هفته رو
با هم باشیم".
او در حال حاضر به عقب می رود و لیام چشمانش را در حدقه می چرخاند به شیوه ای
آزرده اما دوست داشتنی ،نه به این شیوه که میگوید واسه همین بود که ارتباطم رو
باهات قطع کردم ،بنابراین او به راه خود ادامه می دهد .مصاحبه سریع است ،وسط
مکالمه قطع میشود :چهره اندرسون کوپر بر روی صفحه نمایش مانند یک توپ جنگی
جذاب هانگر گیمز ظاهر میشود ،که اعالم میکند آماده اعالم نتایج فلوریدا هستند.
هنری با خم شدن در گوش الکس میپرسد " :واقعا گفت تیراندازی حیاط پشتی .این
یک چیز واقعیه که یک شخص می تونه انجام بده؟"
اسکار با محبت به او میگوید" :تو واقعا چیزهای زیادی برای یادگیری در مورد آمریکا
داری ،میحا".91
صفحه قرمز چشمک می زند -ریچاردز -و یک ناله جمعی در اتاق می پیچد.
91
عزیزم به اسپانیایی
| 588ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
نورا میگوید" :بسیار خوب ،در این مرحله فقط باید به باالتر از 270برسیم یا باعث
بشیم ریچاردز به باالتر از 270تا نرسه"...
جون با بی حوصلگی حرفش را قطع می کند" :آره ،میدونم هیئت انتخاب کنندههای
رئیس جمهور چطور کار می کنه"...
نورا میگوید ":باشه ".دست هایش را تکان می دهد ".پس ،در حال حاضر ما می تونیم
با تگزاس یا نوادا همراه آالسکا باالتر از 270تا بگیریم .ریچاردز باید هر سه تا رو
بدست بیاره .بنابراین هیچ کس هنوز از بازی خارج نشده".
نورا می گوید " :نه مگر اینکه نتایج نوادا رو اعالم کنن ،که هرگز به این زودی اتفاق
نمیافته".
| 589ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
تازه حرفش را تمام کرده که اندرسون کوپر با اخبار فوری به روی صفحه باز میگردد.
الکس برای مدت کوتاهی فکرمیکند که قرار است در آینده توهمات استرسی با چهره
اندرسون کوپر داشته باشد.
نوادا :ریچاردز.
الکس میگوید" :هر کسی که تگزاس رو برنده بشه ،برنده ریاستجمهوری میشه".
یک مکث سنگین وجود دارد ،و جون می گوید" :من می رم از روی استرس پیتزای
سرد افراد نظرسنجی رو بخورم .به نظر خوب میاد؟ عالیه ".و او رفته.
تا ساعت ،12:30هیچ کس نمی تواند باور کند که به این حد رسیده است.
تگزاس هرگز در تاریخ این مدت را بدون اعالم نتایج سپری نکرده است .اگر هر ایالت
دیگری بود ریچاردز احتماالً تا االن شکشت را قبول کرده بود.
لونا در حال قدم زدن است .پدر الکس در کت و شلوارش عرق میکند .جون تا یک
هفته بوی پیتزا خواهد داد .زهرا در حال مکالمه است و در صندوق پستی کسی داد
میزند ،و وقتی تلفن را قطع میکند ،توضیح میدهد خواهرش در انتخاب یک
مهدکودک خوب مشکل دارد و موافقت کرده زهرا را به عنوان خروجی برای استرس
خود سر کار بگذارد .الن مانند یک ماده شیر گرسنه در حال تعقیب همه چیز است.
| 590ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
و این زمانی است که جون به آنها نزدیک میشود ،دستش در بازوی دختری است
که الکس می شناسد -هم اتاقی کالجش ،مغز الکس به یاد میآورد .او پیراهن داوطلب
نظرسنجی بر تن و لبخندی پهن بر لب دارد.
جون با نفس نفس زدن می گوید" :همگی ...مولی تازه ...اون تازه از ...لعنتی ،فقط
بهشون بگو!"
نورا گوشی اش را می اندازد .الن نزدیک میشود و بازوی دیگر مولی را میگیرد.
"فکر میکنی یا مطمئنی؟"
"چقدر مطمئن؟"
"خب ،اونها همین االن 10000تا رای دیگر از شهرستان هریس رو شمارش کردند"..
اکنون روی صفحه نمایش است .دارند آن را اعالم میکنند .اندرسون کوپر ،ای
حرامزاده خوش تیپ.
| 591ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
تگزاس برای پنج ثانیه دیگر خاکستری است ،و سپس به رنگ آبی بسیار زیبا و
بیتردید ،دریاچه البیجی در میآید.
سی و هشت رأی برای کلرمونت ،برای مجموع 301رأی .و ریاست جمهوری.
"چهار سال دیگه!" مادر الکس با صدایی بلند که الکس سالها از او نشنیده فریاد
میزند.
هلهله ها در یک زمزمه ،در یک غوغا ،و در نهایت ،در یک طوفان از طرف دیگر
پارتیشن می آید ،از تپه های اطراف منطقه و از شهر اطراف خیابان ها ،از خود کشور
از ،شاید ،چند متحد خواب آلود در لندن.
در کنارش ،هنری که چشمانش خیس است ،صورت الکس را با شدت در دو دست
می گیرد و مثل پایان فیلم او را میبوسد ،اووو ،و او را به طرف خانواده اش هل میدهد.
تورها از سقف جدا می شوند و بادکنکها پایین می آیند ،و الکس داخل فشار بدنها
تلوتلو می خورد و در سینه پدرش ،یک آغوش دیوانهوار ،به جون ،که فاجعهای گریان
است ،و لئو ،که به نوعی بیشتر گریه میکند .نورا بین هر دو پدر و مادر مفتخرش که با
شدت فریاد می زند قرار گرفته و لونا دارد بروشورهای کمپین کلرمونت را مانند یک
مافیا با اسکناسهای صددالری به هوا پرتاب می کند .او کش را می بیند که به شدت
محدودیت وزن صندلی های محل برگزاری را با رقصیدن روی یکی امتحان میکند،
و امی با تلفنش دور میزند تا زنش بتواند آن را در فیس تایم ببیند و زهرا و شان ،با
| 592ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
جمعیت او را به سینه هنری هل میدهد و بعد از کامالً همه چیز ،تمام ایمیلها و پیامکها
و ماهها در راه و میعادگاه مخفی و شبهای خواستن ،کلِ به طور تصادفی عاشق دشمن
قسم خورده خود در بدترین زمان ممکن شدن ،آنها موفق شدند .الکس گفت آنها
موفق خواهند شد -قول داد .لبخند هنری آنقدر گشاد و درخشان است که الکس فکر
می کند قلبش در تالش برای نگه داشتن اندازه کل این لحظه ،کامل بودن آن و هزار
سال تاریخ که در داخل قفسه سینه اش متورم است میشکند.
زمانی که الکس عقب میکشد ،هنری نفس نفس زنان ،می گوید" :باید یک چیزی
بهت بگم .من یک آپارتمان خریدم .توی بروکلین".
و برای کسری از ثانیه ،یک زندگی متبلور کامل از مقابل چشمانش عبور میکند ،دوره
بعدی و هیچ انتخاباتی برای پیروزی باقی نمانده است ،برنامه ای مملو از کالسها و
| 593ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
هنری که از روی بالش کنارش در نور صبحگاهی خاکستری بروکلین لبخند می زند.
درست در چاه سینه اش می افتد و گسترش می یابد ،مانند چگونگی گسترش امید .این
چیز خوبی است که بقیه هم در حال حاضر گریه میکنند.
صدای زهرا از میان هجوم خون و عشق و آدرنالین و سروصدا در گوشش میگوید":
باشه ،مردم ".ریملش در حال پخش است ،رژ لبش روی چانه اش ریخته شد .در کنار
او می تواند صدای مادرش را پشت تلفن با یک انگشت گیر کرده در گوشش بشنود،
که به تماس باخت ریچاردز گوش میدهد" .سخنرانی پیروزی پونزده دقیقه دیگه .بزنید
بریم!"
الکس به پهلو ،در میان جمعیت حرکت میکند و به یک راهروی کوچک نزدیک
استیج میرود ،پشت پرده ها ،و سپس مادرش روی صحنه است ،و لئو ،و مایک و
همسرش ،و نورا و پدر و مادرش و جون و پدرشان .الکس با دست تکان دادن به
درخشش سفید نورافکن به دنبال آنها می رود ،سخنانی بیمعنی در سر و صدا فریاد
میزند .او آنقدر درگیر است که در ابتدا متوجه نمی شود هنری در کنارش نیست ،و
برمی گردد تا ببیند که او درست پشت پرده ایستاده .همیشه مردد است که روی لحظه
مخصوص کسی قدم بگذارد.
دیگر همچین چیزی مجاز نیست .او بخشی از خانواده است او االن بخشی از همه این
ماجراست ،سرتیتر خبرها و نقاشی های رنگ روغن و صفحات در کتابخانه کنگره .و
او بخشی از آنهاست .برای همیشه.
| 594ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
"بیا دیگه!" الکس فریاد می زند و برای او دست تکان می دهد و هنری برای یک لحظه
وحشت زده به نظر میرسد تا اینکه چانه اش را باال میآورد و دکمه کتش را میبندد
و به صحنه میرود .در کنار الکس قرار میگیرد و می درخشد .الکس یک دستش را
دورش می اندازد و دست دیگرش را دور جون .نورا در سمت دیگر جون خود را به
سمتشان هل میدهد.
چهار سال پیش ،در سال ،2016ما به عنوان یک ملت کنار پرتگاه ایستادیم .کسانی
بودند که میدیدند که ما در نفرت و شرارت و تعصب به عقب تلو تلو میخوریم ،که
می خواستند اخگرهای قدیمی شکاف را در داخل روح کشورمان شعلهور کنند .شما
در تخم چشمان آنها نگاه کردید و گفتید ":نه .ما این کار رو نمیکنیم".
شما در عوض به یک زن و یک خانواده با خاک تگزاس زیر کفششان رای دادید ،که
شما را در چهار سال از پیشرفت ،حمل میراث امید و تغییر هدایت کند .و امشب دوباره
انجامش دادید .شما من رو انتخاب کردید و من متواضعانه ،متواضعانه از شما متشکرم.
| 595ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
و خانواده من -خانواده من نیز از شما تشکر می کنند .خانواده ی من ،متشکل از فرزندان
مهاجران ،از افرادی که عاشق سرپیچی از انتظارات یا محکومیت هستند ،از زنانی که
مصمم اند که هرگز از آنچه که درست است عقب نشینی نکنند ،جنبشی در تاریخ که
برای آینده آمریکا ایستادگی میکنند .خانواده ی من .خانواده اول شما .ما قصد داریم
تا چهار سال آینده و سالهای پس از آن هر کاری که میتوانیم انجام دهیم تا شما
همچنان به ما افتخار کنید.
دور دوم کاغد رنگی هنوز روی سرشان میریزد که الکس دست هنری را می گیرد ،و
می گوید" :دنبالم بیا".
همه آنقدر مشغول جشن گرفتن یا انجام مصاحبه هستند که نمی توانند آنها را ببینند
که در پشتی خارج میشوند .دوچرخههای لیام و اسپنسر را میگیرد ،و هنری سوال
نمیپرسد ،فقط تابلوها را کنار میزند و در شب پشت سر او ناپدید می شود.
آستین به نوعی احساس متفاوتی دارد ،اما تغییر نکرده است ،نه واقعا .آجرهای شسته
شده مرکز استراحت جایی که او به بچهها بعد از مدرسه آموزش میداد ،یک قوطی
آبجو از یک غریبه که در بارتون کریک گرینبلت ریخته .درختهای انجیر،
نوشیدنیهای سرد.
| 596ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی
آنها از پل عبور میکنند و به مرکز شهر میرسند ،شبکه های خاکستری متقاطع الواکا،
بارهای مملو از افرادی که نام مادرش را فریاد میزنند ،چهره خودش را روی
سینههایشان میپوشند ،پرچمهای تگزاس را تکان میدهند ،پرچم آمریکا را تکان
میدهند ،پرچم مکزیک ،پرچم پراید .موسیقی در خیابانها طنینانداز است ،زمانی که
به ساختمان کنگره میرسند صدا از همیشه بیشتر است ،جایی که کسی از پلههای
جلویی آن باال رفته و مجموعه ای از بلندگوها آنجا نصب کرده که آهنگ «هیچ چیز
ما را متوقف نمی کند» از استارشیپ انگار در آن منفجر میشود .جایی باالتر ،در برابر
ابرهای غلیظ :آتش بازی رخ میدهد.
الکس پاهایش را از روی پدال ها برمی دارد و از کنار نمای عظیم بازسازی رنسانس
ایتالیایی کنگره عبور میکند ،ساختمانی که در آن وقتی بچه بود مادرش هر روز سر
کار می رفت .بلندتر از همتای خود در دی سی است.
بیست دقیقه طول می کشد تا به ارتفاعات پمبرتون برسند و الکس شاهزاده انگلستان را
به سمت حاشیه بلند یک محله در اولد وست آستین هدایت میکند و به او نشان میدهد
که دوچرخه خود را در کجای حیاط پرتاب کند ،پره های چرخ دوچرخه هنوز خطوط
سایههای کوچکی را روی چمن می چرخانند .صدای کفه های چرمی گرانقیمت در
پله های جلویی ترک خورده خانه قدیمی در وستوور عجیب تر از چکمه های خودش
به نظر نمی رسد.
او به عقب برمیگردد و هنری را تماشا میکند که همه چیز را با دقت نگاه میکند –
دیوارپوشهای زرد کرهای ،پنجرههای بزرگ ،اثر دست در پیادهرو .الکس از بیست
سالگی داخل این خانه نبوده است .به یک دوست خانوادگی پول می دادند تا از آن
مراقبت کند ،لوله ها را تعمیر کند ،آب را باز کند .دلشان نمیآید آن را رها کنند .هیچ
چیزی در داخل تغییر نکرده است ،فقط وسایل بسته بندی شده است.
اینجا خبری از آتش بازی نیست ،موسیقی و کاغذرنگی وجود ندارد .فقط خانه به
خواب رفته ،و تلویزیونی که باالخره خاموش شده .فقط خانهای که الکس در آن
بزرگ شد ،جایی که او عکس هنری را در یک مجله دید و احساس چیزی درونش
سوسو زد ،یک شروع.
الکس می گوید ":هی ".هنری با چشمانی که به خاطر نور چراخهای خیابان نقرهای
شده به سمتش برمیگردد" .ما بردیم".
هنری دست او را می گیرد ،گوشه ای از دهانش را به آرامی بطرف باال میکشد" .آره.
ما بردیم".
الکس دستش را داخل پیراهنش میکند و زنجیر را با انگشتانش پیدا می کند ،آن را با
دقت بیرون می کشد .انگشتر ،کلید.
پایان
01/7/25
| 599ق ر م ز ،س ف ی د و آ ب ی س ل ط ن ت ی