Professional Documents
Culture Documents
schubert سفر زمستانی
schubert سفر زمستانی
بادنما
اشکهای یخزده
بی حسی
درخت نمدار
در کنار چاه ،قبل از دروازه ،یک درخت نمدار ایستاده است.
در سایه آن ،بسیار رویای شیرینی دیدهام.
در پوست آن کلمات زیادی از عشق نوشتهام.
در شادی ،در غم و اندوه همیشه به سمت آن میشوم.
امروز نیز به سمت آن کشیده شدم ،پس میبایست در سیاهی شب از آن عبور کنم.
حتی در تاریکی چشمهایم را بستم .و شاخه هایش چنان خش خش می کردند که گویی مرا صدا می کنند:
«به نزد من بیا ای دوست ،اینجا آرامش خواهی یافت».
باد سرد و مستقیم به صورتم وزید،
کاله از سرم پرواز کرد ؛ اما من برنگشتم
اکنون من ساعتهای از آن مکان فاصله دارم.
با این وجود هنوز صدای خش خش می شنوم" :آنجا آرامش خواهی یافت".
سیل