Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 28

‫يزد در عصر زنديه‬

‫هادي حكيميان‬
‫‪1‬‬

‫مقدمه‬
‫يزد از جمله ش��هرهايي بود كه در س��ال ‪1133‬ق‪ .‬و به هنگام هجوم سراسري افغان‌ها به ايران‪ ،‬بي‌هيچ‬
‫پشتوانه‌ و حمايتي از سوي حكومت مركزي در معرض هجوم دشمن قرار گرفت‪ .‬در اين زمان مردم يزد به‬
‫يكي از خوانين محلي به نام ميرزا عنايت سلطان كه مدتي پيش در اصفهان و از سوي شاه سلطان حسين‬
‫به مقام مين‌باشي‌گري رسيده بود متوسل شده و به رهبري وي مقاومتي سرسختانه را عليه افغان‌ها ترتيب‬
‫دادند‪ .‬مردم يزد بارها هجوم‌هاي محمود افغان و سپس اشرف افغان را ناكام گذاردند‪ ،‬اما در نهايت در سال‬
‫‪1141‬ق‪ .‬اين نهضت مقاومت مردمي به خاموشي گراييد‪.‬‬
‫پس از ماه‪‎‬ها محاصره ش��هر و نيز ش��يوع قحطي و بيماري‌هاي مختلف‪ ،‬ميرزا عنايت س��لطان كه ديگر‬
‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬

‫تواني براي ادامه مبارزه در شهر و مردمان آن نمي‌ديد بناچار با دريافت امان‌نامه از سوي اشرف تسليم شد و‬
‫بسوي اصفهان رفت‪ .‬به محض ورود به اصفهان عنايت سلطان و همة كسانش به دستور اشرف افغان قتل‬
‫عام ش��دند‪ .‬در اين ميان تنها محمدمؤمن و محمدتقي پس��ران ميرزامحمدباقر بافقي و خواهرزادگان عنايت‬
‫س��لطان بودند كه به علت خردسالي از اين حادثه جان به در بردند‪ .‬ايشان در سال ‪1142‬ق‪ .‬به يزد بازگشته‬
‫و س��پس به موطن اصلي خود بافق رفتند‪ .‬برادر کوچکتر یعنی محمدتقی‪‎‬خان بعدها در آس��تانه انتقال قدرت‬
‫به زندیه به حکومت یزد رس��یده و سلس��له خوانین یزد را پایه‪‎‬گذاری کرد و این‪‎‬چنین بود که یزد وارد دوره‬
‫جدیدی از حیات سیاسی اجتماعی خود شد‪.‬‬

‫‪ .1‬دانشجوي كارشناسي ارشد تاريخ‪.‬‬

‫‪581‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫يزد در دورة‌ افشاريه‬


‫پس از س��قوط يزد در س��ال ‪1141‬ق‪ .‬اسحاق سلطان افغان از سوي اشرف به حكومت يزد رسيد اما يك‬
‫سال بعد با اوج‌گيري كار نادرقلي‌خان افشار بود كه بهمراه برخي فرماندهان افغان از اشرف بريده و به نادر‬
‫پيوست‪ .1‬پس از وي حكومت يزد به عيسي‌خان افغان رسيد‪ .‬حكومت او چند ماهي بيشتر نبود و با نيروهايش‬
‫در نارين قلعه يزد اقامت داش��ت‪ .2‬پس از شكست اشرف افغان از نادر قلي‌خان افشار در مهماندوست كه در‬
‫ربيع‌االول ‪1142‬ق‪ .‬روي داد گروهي از افغان‌ها به س��وي يزد عقب نشس��تند كه بخشي از سپاه نادر هم به‬
‫تعقيب ايش��ان پرداخت‪ .‬در يزد بين طرفين نبردي روي داد كه افغا‌ن‌ها شكس��ت سختي خوردند‪ ،‬به عالوه‬
‫محمدقل��ي خ��ان از فرماندهان اش��رف كه در اين زمان حاكم يزد بود در اين جنگ كش��ته ش��د‪ ،‬همچنين‬
‫اميرمحمد سميع كارخانه آقاسي از ديگر فرماندهان ارشد اشرف هم به اسارت درآمد؛ اما با دادن مقداري از‬
‫اموالش كه رقمي بالغ بر‪ 50‬هزار تومان مي‌ش��د جان خود را خريد‪ .‬باقي‌ماندة نيروهاي افغان در حوالي يزد‬
‫دوباره گرد هم جمع ش��ده و قس��م ياد كردند كه اين بار از ميدان جنگ فرار نكنند‪ ،‬پس جنگ س��ختي بين‬
‫ايشان و نيروهاي نادر درگرفت كه از قضا اين بار هم افغان‌ها شكست خوردند و صيدال خان از فرماندهان‬
‫نامدار اشرف هم كه با ‪ 15‬هزار نفر به ياري ايشان آمده بود كشته شد‪.‬‬
‫پس از اين شكس��ت‌ها اش��رف افغان كه در اصفهان بود نيروهاي خود را گرد آورده و آماده نبرد با نادر‬
‫در مورچه خورت ش��د‪ .3‬پس از اينكه نادر موفق به شكس��ت نهايي افغان‌ها و اخراج آن‪‎‬ها از ايران ش��د‪ ،‬يزد‬
‫از جمله نقاطي بود كه به همراه خراس��ان‪ ،‬مازندران‪ ،‬كرمان و سيس��تان حكومت آن از سوي شاه طهماسب‬
‫دوم به وي واگذار گرديد‪.4.‬‬
‫در سال‪1143‬ق‪ .‬فضلعلي بيك عقدايي از طرف نادر به حكومت يزد رسيد‪ .‬يك سال بعد در سال ‪1144‬ق‪.‬‬
‫ميرزا حس��ن نائيني جانش��ين وي ش��د كه حكومت او تا سال ‪1145‬ق‪ .‬ادامه داش��ت‪ .5‬در اين سه سال يزد‬
‫در حقيقت زير فرمان مس��تقيم نادر اداره مي‌ش��د و در اين منطقه شاه طهماسب دوم اقتداري نداشت چون‬
‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬
‫فرمان‌هاي شاهانه فقط زماني مورد احترام و اطاعت قرار مي‌گرفت كه نادر آن‪‎‬ها را تأييد مي‌كرد‪.6‬‬
‫در چهارم ربيع‌الثاني ‪1145‬ق‪ .‬بود كه ش��اه مخلوع يعني طهماس��ب دوم از اصفهان روانه خراس��ان شد‪.‬‬
‫طهماسب دوم با همراه مادر‪ ،‬برخي از زنان و خواجگان و نوكرانش در ‪ 12‬كجاوه و تحت حمايت ‪ 800‬سوار‬
‫از راه يزد روانه كالت شد‪ .‬در اين شرايط بود كه گروهي از اهالي اصفهان از ترس سپاهيان نادر به شهرهاي‬

‫‪ .1‬استرآبادي‪ ،1377 ،‬ص ‪136‬‬


‫‪ .2‬نائيني‪ ،1353 ،‬ص ‪277‬‬
‫‪ .3‬آصف‪ ،1352 ،‬صص ‪.187-186‬‬
‫‪ .4‬گلستانه‪ ،1344 ،‬ص ‪.369‬‬
‫‪ .5‬نائيني‪ ،1353 ،‬ص ‪.282‬‬
‫‪ .6‬فلور‪ ،1368 ،‬ص ‪.100‬‬

‫‪582‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫ديگر و از جمله يزد گريختند‪.1‬‬


‫گفتني است از سال ‪1142‬ق‪ .‬تا‪1145‬ق‪ .‬يك نوع رفاه و امنيت نسبي در يزد برقرار بود چرا كه در اينجا‬
‫هم به مانند ساير شهرها به دستور نادر كشاورزان براي سه سال از پرداخت ماليات معاف بودند و حكام نيز‬
‫با اهالي مدارا مي‌كردند‪ .‬در س��ال ‪1145‬ق‪ .‬ميرزا رضي خراس��اني از سوي نادر به حكومت يزد منصوب شد‬
‫كه قريب به چهارسال در اين مقام بود‪. 2‬‬
‫نادرش��اه حدود يك سال بعد از تاج‌گذاري در رجب سال ‪1149‬ق‪ .‬از راه ابرقو و كرمان رهسپار فتح هند‬
‫شد‪ .‬در اين زمان امام وردي خان افشار حاكم يزد و كرمان بود‪ .3‬در آخرين سال‌ها حكومت نادر‪ ،‬محمدرضا‬
‫بي��ك اصفهاني اعرج (لنگ) حاكم يزد بود‪ .‬وي در مدت حكومت خود اهالي يزد را به ش��دت تحت فش��ار‬
‫گذاش��ت و به ويژه براي وصول ماليات س��االنه يزد كه معادل چهارهزار تومان بود ظلم و س��تم زيادي روا‬
‫داش��ت‪ .‬بس��اط ش��كنجه و فلك براي تأمين مبلغ مزبور پررونق بود و حتي افراد بسياري بوسيلة نيروهاي‬
‫حاكم و مؤديان مالياتي كش��ته ش��دند‪ .‬كار به جايي رس��يد كه بسياري از كش��اورزان براي پرداخت ماليات‬
‫مجبور به فروش فرزندان خود مي‌ش��دند در حالي‌كه هي��چ‌گاه رقمي باالتر از هزار دينار دريافت نمي‌كردند‪.‬‬
‫در اين ش��رايط اجناس به ش��دت گران بود‪ .‬در بازار يزد طال مثقالي هفتصد دينار‪ ،‬نقره مثقالي هفت غاز و‬
‫مس يك من سيصد دينار بود و با اين قيمت‌ها كمتر كسي توانايي خريد داشت‪ .‬محمدرضا بيك در آخرين‬
‫س��ال حكومتش هنوز ماليات س��االنه را وصول نكرده بود كه عزل شده و نجف قلي بيك ازكارگزاران ترك‬
‫دستگاه نادر جانشين او شد‪.4‬‬
‫نادرشاه در ‪ 10‬محرم سال ‪1159‬ق‪ .‬از اصفهان خارج شد و با گذشتن از اردكان و طبس به سوي مشهد‬
‫رفت‪ .‬نادر در اين مسافرت با فرزندان و همراهان خود و نيز اهالي شهرها و روستاهايي كه در مسير او بودند‬
‫بس��يار بدرفتاري كرده و اجحافات فراوان روا داش��ت‪ .‬چنانكه گفته شد در اين زمان نجفقلي بيك حاكم يزد‬
‫بود كه او نيز به مانند س��لف خود ظلم و س��تم بسياري بر مردم روا مي‌داشت پس عده‌اي از اعيان و بزرگان‬
‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬

‫شهر كه در صدر آن‪‎‬ها ميرزا اسماعيل كالنتر‪ ،‬ميرزا مرتضي وزير‪ ،‬حاج عظيم آبشوري‪ ،‬حاج حسن آبشوري‬
‫برادر وي‪ ،‬حسين نامي پسر مسيح‪ ،‬بابا اكبر نام و علي عموي او و نيز قاسم شودمال قرار داشتند با يكديگر‬
‫هم‌داس��تان شده و مقارن سال ‪1160‬ق‪ .‬كس��ي را فرستاده در خفا نجفقلي بيك را به قتل رساندند‪ .‬با پايان‬
‫كار حاكم اين افراد به ش��دت از عكس‌العمل نادرش��اه در هراس بودند پس با هم توافق كرده گركين بيگ‬
‫گرجي يكي از گماش��تگان نادر كه اينك در تفت بود را به حكومت برداشتند‪ .‬الزم به ذكر است اين گرگين‬
‫بيگ مدتي با نجف قلي بيگ در كار حكومت يزد همراه بود اما به داليلي از وي آزرده‪‎‬خاطر شده و به تفت‬
‫رفته بود‪ .‬گرگين بيگ گرجي در ابتداي كار خود ‪ 12‬نفر از مس��ببين قتل حاكم پيش��ين را قصاص كرد اما‬

‫‪ .1‬همان‪ ،‬صص ‪.37-36‬‬


‫‪ .2‬نائيني‪ ،1353 ،‬ص ‪.283‬‬
‫‪ .3‬مروي‪ ،1374 ،‬ص ‪.170‬‬
‫‪ .4‬نائيني‪ 1353 ،‬ص ‪.284‬‬

‫‪583‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫عوامل اصلي كه همگي از بزرگان و اعيان شهر بودند جان به در بردند‪.‬‬


‫پس از قتل نادرشاه در جمادي‌االخر ‪1160‬ق‪ .‬و به محض اينكه اين خبر به يزد رسيد گرگين بيگ روانة‌‬
‫خراس��ان ش��د‪ .‬بعد از رفتن وي هرج و مرج بر شهر حاكم ش��د و حتي لطفعلي خان نامي به صورت خودسر‬
‫به حمايت نيروهايش وارد يزد ش��د و حكومت را به دس��ت گرفت‪ .‬در اواخر جمادي‌اآلخر ‪1160‬ق‪ .‬عادلشاه‬
‫افش��ار به تخت نشس��ت و مدت��ي بعد فردي به نام علم خان از ترك‪‎‬هاي مغ��ان را به حكومت يزد تعيين و‬
‫با ‪ 200‬نفر روانه اين ش��هر كرد‪ .‬علم خان‪ ،‬لطفعلي خان را برداش��ته و خود در نارين قلعه مستقر و بر مسند‬
‫حكومت يزد نشست‪.1‬‬
‫چنانكه گفته شد بعد از قتل نادر هرج و مرج و آشوب كشور را فرا گرفت‪ ،‬از جمله عثمان قلي خان افغان‬
‫كه حاكم كرمانش��اه بود به اصفهان آمده پس از قتل و غارت بس��يار روانه يزد ش��د‪ .‬در يزد اهالي شهر و نيز‬
‫بلوكات اطراف در صدد مقابله برآمده‌ بس��ياري از س��پاهيان عثمان‌قلي‌خان را كشته و جمع كثيري از آن‪‎‬ها‬
‫را به اس��ارت گرفتند‪ .‬باقيمانده اين س��پاه راه فرار در پيش گرفته از يزد تا كرمان به هر روس��تايي كه تسلط‬
‫يافتند آن را تاراج كرده و عده زيادي از روس��تایيان را بقتل رس��اندند‪ .2‬علم خان كه ش��ش هفت ماه حاكم‬
‫يزد بود در اين زمان كوتاه بس��يار ناكارآمد نش��ان داد چنان‪‎‬كه تا مدت‌ها حكايت‌هايي از جهل و ناداني وي‬
‫بر س��ر زبان‪‎‬ها بود‪ .‬در اين هنگام بود كه اهالي يزد دس��ت به دامان آخرين بازماندگان خاندان ميرزا عنايت‬
‫سلطان شدند‪ .‬چنانكه گفته شد دو تن از خواهرزادگان عنايت سلطان از دست افغان‌ها جان سالم به در برده‬
‫به يزد بازگشتند‪ .‬اين دو پسران ميرزا محمدباقر بافقي بودند كه از سال ‪1142‬ق‪ .‬دوباره در بافق ساكن شده‬
‫بودند‪ .‬برادر بزرگ‪‎‬تر يعني محمدمؤمن‪‎‬خان در اواخر سلطنت نادر به حكومت كرمان رسيد و برادر كوچك‌تر‬
‫همچنان در موطن خود ساكن بود‪.3‬‬
‫در اي��ن زم��ان كه مردم از س��وء تدبير علم خان به تنگ آمده بودند جمعي از اعيان و بزرگان ش��هر اعم‬
‫از ميرزا اس��ماعيل كالنتر‪ ،‬ميرزا سيد مرتضي وزير صاحب مس��جد وزير‪ ،‬مرادعلي بيگ‪ ،‬محمدحسين بيگ‬

‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬


‫باين��در و برادران��ش به بافق نزد محمدتقي خان رفته و از او خواس��تند تا به ي��زد آمده و حكومت را برعهده‬
‫گيرد‪ .‬محمدتقي خان اين پيشنهاد را پذيرفته و بعد از مدتي و در سال ‪1161‬ق‪ .‬در معيت ‪ 70‬تفنگچي بافقي‬
‫عازم يزد ش��د‪ .‬وي كه شبانه وارد يزد ش��ده بود وارد منزل ميرزا عظيم مالميري از سادات محترم شهر شد‪.‬‬
‫محمدتقي خان صاحب‌خانه را براي آگاه كردن ميرزا اس��ماعيل كالنتر و ميرزا س��يد مرتضي روانه نمود و‬
‫سپس نزديك صبح با همراهان خود ابتدا به منزل ميرزا اسماعيل خان كالنتر رفته و پس از ديدار با وي به‬
‫خانه‌اي موسوم به خانة ابراهيم بيگي رفته و در آنجا ساكن شد‪.‬‬
‫با روشن شدن هوا و انتشار خبر ورود محمد تقي خان در شهر‪ ،‬اهالي و بويژه اعيان‪ ،‬بزرگان و كدخداهاي‬

‫‪ .1‬نائيني‪ ،1353 ،‬ص ‪287-285‬‬


‫‪ .2‬آصف‪ ،1352 ،‬ص ‪.228‬‬
‫‪ .3‬آيتي‪ ،1317 ،‬ص ‪.357‬‬

‫‪584‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫محالت مختلف به ديدار وي‌ شتافته ضمن تقديم تحفه و پيشكش ورود او را خيرمقدم گفتند‪ .‬در اين ميان‬
‫تنها حاج تقي جندقي كالنتر محلة ش��يخداد به ديدن وي نرفت‪ .‬پس خان كس��ي را به دنبال او فرستاد ولي‬
‫او عذر آورده و نيامد‪ .‬دوباره خان كس��ي را دنبال او فرس��تاد اما اين بار هم حاج تقي جندقي عذر آورده و به‬
‫حضور خان نرفت‪ .‬پس در نهايت خان ‪ 30‬نفر از آدم‌هايش را روانه كرد كه به داخل خانه حاج تقي جندقي‬
‫ريخته او را در حالي كه در حمام بود و حنا بس��ته بود بيرون كش��يده روانه شدند‪ .‬آدم‌هاي خان در طول راه‬
‫فرد مزبور را با خفت و خواري و در حالت دو به حضور محمدتقي خان بردند‪ .‬به دستور خان‪ ،‬حاج تقي جندقي‬
‫را به چوب و فلك بسته و سپس در حوض بزرگي كه در خانه ابراهيم بيگي بود خفه‌اش كردند‪.‬‬
‫با اين اقدام خان زهر چش��مي س��خت از همة اهالي و به ويژه بزرگان گرفت‪ .‬محمدتقي خان بالفاصله‬
‫پهلوان كاش��ف را كه س��رآمد پهلوان‌هاي يزد بود همراه با تعدادي تفنگچي��ان بافقي و يزدي روانه گرفتن‬
‫نارين قلعه در حوالي منار گلي نمود‪ .‬خان به پهلوان كاشف توصيه كرد تا منتظر شده و هنگام خروج مأموران‬
‫علم‌خان براي جمع‌آوري ماليات داخل شده و نارين‪‎‬قلعه را تصرف كند‪ .‬اما پهلوان كاشف عجله كرده و به‬
‫يكباره با نيروهايش تا روي پل چوبي قلعه يورش برد‪ .1‬پهلوان كاش��ف س��عي داشت تا به زور با نيروهايش‬
‫داخل قلعه شود اما افراد علم خان پيش‌دستي كرده در قلعه را بستند‪ .‬در اين هنگام يكي از آدم‌هاي پهلوان‬
‫كاش��ف الي در گير كرده‪ ،‬نصف بدن او داخل و نيمه ديگرش بيرون بود كه از آن س��وي آدم‌هاي علم‌خان‬
‫يك دستش را با شمشير قطع كردند‪ .‬پهلوان كاشف با تفنگچيان خود قلعه را محاصره كرده بعد از سه روز‬
‫كار بر حصريان تنگ شد‪.‬‬
‫در خالل ايام محاصره پهلوان كاش��ف پياپي فرياد مي‌زد كه‪ :‬علم خان! علم خان! بيرون بيا وگرنه تو را‬
‫با برج و قلعه با شمشير دونيمه خواهم ساخت‪ .‬شب چهارم نيروهاي علم خان پل چوبي نارين‌قلعه را پایين‬
‫آورده و براي جلوگيري از برخاس��تن صداي س��م چهارپايان جوال‌هايي پ��ر از كاه روي پل انداخته از روي‬
‫جوال‌ها عبور كردند و به سوي خراسان گريختند‪ .‬پهلوان كاشف صبح از واقعه آگاه شده آن‪‎‬ها را تعقيب كرد‬
‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬

‫اما ايشان را نيافته به شهر برگشت‪ .‬بعد از فرار علم خان با صالح‌ديد بزرگان شهر محمدتقي خان عريضه‌اي‬
‫خدمت عادلشاه نوشته و ضمن شرح اجحافات علم خان اظهار داشت كه بعلت باال گرفتن ظلم و ستم علم‬
‫خان رعيت او را خلع نموده و مرا به حكومت يزد برداشته‌اند‪ .‬گفتني است در اين زمان جنگ قدرت به شدت‬
‫در ايران جريان داش��ت چنانكه عادلش��اه در جمادي‌اآلخر ‪1161‬ق‪ .‬به وس��يل ‌ة برادرش ابراهيم ميرزا خلع و‬
‫سپس كور شد‪ .‬همچنين در شوال همين سال بود كه سرانجام شاهرخ ميرزا در مشهد به تخت نشست‪ .‬پس‬
‫عريضه‌اي كه محمد تقي خان به جانب عادلشاه فرستاده بود به دست شاهرخ رسيد و او هم فرمان حكومت‬
‫يزد را به نام محمد تقي خان صادر نمود‪.2‬‬
‫اين چنين شد كه يك سلسله محلي كه بعدها با نام خوانين يزد شهرت يافتند پايه‌گذاري شد‪ .‬محمدتقي‬

‫‪ .1‬نائيني‪ ،1353 ،‬صص ‪.304-302‬‬


‫‪ .2‬آيتي‪ ،1317 ،‬صص ‪.359-358‬‬

‫‪585‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫خان كه اينك فرمان شاهرخ را پشتوانه و مشروعيت‌بخش حكومت خود مي‌دانست درصدد تعيين كارگزاران‬
‫حكوم��ت خود برآمد‪ .‬وي ابت��دا ميرزا مظفرالدين محمد ملقب به ميرزاخان متول��ي موقوفات ائمه در يزد را‬
‫ك��ه خواه��رش هم از زنان محمدتقي خان بود ب��ه حكومت بافق گمارد‪ .‬منص��ب وزارت و كالنتري يزد را‬
‫كمافي‌السابق به ترتیب بر عهده ميرزا سيد مرتضي وزير و ميرزا اسماعيل كالنتر گذاشت‪ .‬ميرزا محسن شاه‬
‫ابوالقاس��مي را به داروغگي شهر منصوب كرد و آقا محس��ن وكيل‌الرعيه را به منصب وكالت رعيت گمارد‪.‬‬
‫سپس حاج اسماعيل علي‌آبادي را بعنوان ميربلوك كوهستان‪ ،‬ميرزا رضي مهريجردي ميربلوك مهريز‪ ،‬حاج‬
‫محمدرضا پسر حاج ذوالفقار بفرویي مير بلوك زير دهه و آقا محمد فرزند مالعلي نقي از اهالي ابوالمعالي را‬
‫بعنوان ميربلوك حومه يزد منصوب نمود‪ .‬رس��يدگي به امور زراعت در اراضي خود را برعهده ميرزا عظيم از‬
‫سادات محله ابوالمعالي گذاشت و خالصه‌جاتي كه در هريك از بلوك بود به رعاياي همان بلوك اجاره داد‪.‬‬
‫ميرزا محمد برادرزاده ميرزا عظيم مذكور را هم به عنوان مسئول رسيدگي به خالصه‌جات تعيين كرد‪.1‬‬
‫گفتني اس��ت زماني كه ابراهيم ش��اه به قدرت رسيد از جمله در فارس بود كه صالح‌خان بيات با وي به‬
‫مخالفت برخاس��ت تا اينكه در ش��وال ‪1161‬ق‪ .‬شاهرخ ميرزا به تخت نشست و طي حكمي صالح‌خان را به‬
‫حكومت فارس منصوب كرد‪ .‬در اين زمان نيروهاي ابراهيم ش��اه در غرب كش��ور بودند و هر لحظه احتمال‬
‫هجوم آن‪‎‬‏ها به فارس وجود داشت پس صالح‌خان بيات‪ ،‬ميرزا محمد كالنتر فارس را هم با خود همراه كرده‬
‫و براي جلب كمك و حمايت شاهرخ از فارس خارج شدند‪ .‬ايشان در يزد مورد استقبال محمدتقي خان قرار‬
‫گرفتن��د چرا كه او نيز منصوب و حامي ش��اهرخ بود‪ .‬اين دو چندين ماه در ي��زد بودند و پس از مكاتباتي با‬
‫ش��اهرخ ميرزا و جلب حمايت او س��رانجام در جمادي‌الثاني ‪1162‬ق‪ .‬با نيروهايي كه شامل هزار نفر پياده و‬
‫سواره بود و به تشويق حاجي‪‎‬خان كالي از يزد خارج و با عبور از ابرقو روانه شيراز شدند‪.2‬‬
‫پس از غلبه ش��اهرخ بر ابراهيم ش��اه و قتل وي در ش��عبان ‪1162‬ق‪ .‬بود كه ش��اهرخ‪ ،‬ميرسيد محمد از‬
‫بازماندگان صفويان كه بعداً به شاه سليمان ثاني ملقب گشت را به سبب ترس از قدرت‌گيري وي به مشهد‬

‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬


‫فرا خواند‪ .‬ميرسيدمحمد از قم حركت كرده و پس از عبور از كاشان و نطنز وارد يزد شد‪ ،‬وي به جهت تهيه‬
‫وس��ايل س��فر مدت ‪ 20‬روز در يزد توقف كرد‪ .3‬وي به هنگام اقامت در يزد كساني را روانه اصفهان‪ ،‬همدان‬
‫و ديگر ش��هرها نمود و كم‌كم حدود ‪ 9‬هزار اس��ب و اس��تر و شتر فراهم آورده‪ ،‬بار و بنه‌اش را برداشته روانه‬
‫ال بياباني و بي‌آب و علف بود از آغاز حركت از يزد بنا ش��د كه كاروان شب‌ها‬ ‫خراس��ان ش��د‪ .‬چون مس��ير ك ً‬
‫حركت و روزها استراحت كند‪.‬‬
‫شب‌ها در ابتداي هر قطار شتر و استر دو مشعل تا رسيدن به منزل بعدي روشن بود‪ .‬همچنين از خرانق‬
‫كه كوير آغاز مي‌ش��د در ميان هر ده اس��تر يكي حامل آب بود و به اين ترتيب نصف اس��تران حامل آب از‬

‫‪ .1‬نائيني‪ ،1353 ،‬صص ‪.310-309‬‬


‫‪ .2‬كالنتر‪ ،1325 ،‬ص ‪.40‬‬
‫‪ .3‬گلستانه‪ ،1344 ،‬صص ‪.39-37‬‬

‫‪586‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫خران��ق يك روز قبل آب برداش��ته مي‌رفتند و در منزل بع��دي منتظر بودند و نصف ديگر هم همراه كاروان‬
‫اصلي بودند‪ .‬اين‪‎‬گونه بود كه ميرس��يد محمد از مسير خرانق‪ ،‬رباط پشت‌بادام‪‌،‬چشمه حسن‪ ،‬چهارده و طبس‬
‫‪1‬‬
‫به سوي مشهد رفت‪.‬‬

‫يزد در معرض هجوم اعراب عامري‬


‫در س��ال ‪1166‬ق‪ .‬آزاد خ��ان افغان اصفهان را فتح كرده و خود را حاك��م كل ايران خواند‪ .‬در اين زمان‬
‫محمدتقي خان بافقي حاكم يزد درصدد نزديكي به او برآمده ميرزامحمد علي پس��ر محمدمؤمن خان را به‬
‫همراه ميرزا عظيم مالميري با هدايايي نزد آزادخان فرس��تاد كه از قضا با اس��تقبال وي روبه رو ش��د‪ .‬به اين‬
‫ترتي��ب محمدتقي خان تابعيت آزادخان را پذيرف��ت و در مقابل آزادخان هم تعهد كرد كه هرگاه حوزه نفوذ‬
‫‪2‬‬
‫وي مورد هجوم ديگران واقع شود از وي حمايت كند‪.‬‬
‫طايفه اعراب عامري از گذشته‌اي دور در نواحي اردستان‪ ،‬جندق‪ ،‬بيابانك‪ ،‬سمنان‪ ،‬دامغان و حتي گروهي‬
‫از ايشان در اردكان هم سكونت داشتند‪ .‬در اين زمان رئيس آن‏ها ميررفيع‌خان پسر شمشيرخان عامري بود‪.‬‬
‫او و پس��رانش اس��ماعيل خان و محمدحسين خان در سال ‪1166‬ق‪ .‬به تحريك آقا محسن وكيل رعيت در‬
‫رأس گروهي از اعراب عامري عازم يزد ش��دند‪ .‬پس از ورود آن‪‎‬ها به اردكان بود كه خبر به محمدتقي خان‬
‫رس��يد و او بالفاصله با نيروهايش عازم اردكان ش��د‪ .‬اما بعد از ورود به اين منطقه فهميد كه ميررفيع خان با‬
‫موسي بيگ دهابادي كه نفوذ زيادي در منطقه داشت سازش كرده و گروهي از اعراب عامري ساكن اردكان‬
‫را هم با خود همراه كرده است‪ .‬پس محمدتقي خان كسي را نزد آزادخان فرستاده‪ ،‬درخواست كمك كرد و‬
‫خود نيز بسوي بافق و بهاباد رفته و مشغول جمع‌آوري سپاه شد‪ .‬در نبود وي مير رفيع خان وارد يزد شده و‬
‫مدت ‪ 45‬روز شهر را تحت كنترل خود داشت‪ .‬او در ابتداي امر به تعمير برج و بارو و حصار يزد كه در حمله‬
‫افغان‌ها آس��يب ديده بود پرداخت و براي اين كار عدة زيادي عمله و بنا از روستاهاي اطراف آورده و خندق‬
‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬

‫دور حصار شهر را كه جاهايي از آن پر شده بود خالي و حتي در برخي جاها عميق‌تر كرد‪.‬‬
‫در اين هنگام خبر رس��يد كه شهبازخان دنبلي از طرف آزادخان با سپاهي روانة يزد شده است‪ .‬از سويي‬
‫محمدتقي خان هم با نيروهاي بافقي و بهابادي به حوالي ش��هر آمده و اردو زد‪ .‬پس مير رفيع خان عده‌اي‬
‫از بزرگان ش��هر و كارگزاران حكومتي را در مجلس��ي جمع كرده در مورد ماندن و يا رفتن خود از ايش��ان‬
‫نظرخواهي كرد‪ .‬در مقابل اين س��ؤال همه س��كوت كردند اال مالعلي نقي نام از كدخدايان شهر كه جواب‬
‫داد‪« :‬كمترين بنده صالح كار خان را چنين مي‌دانم كه از راهي كه تشريف آورده‌اند دوباره تشريف ببرند و‬
‫س�لامت جان خود را غنيمتي بزرگ ش��مرند»‪ .‬لكن مير رفيع خان شبانه از شهر خارج شد‪ .‬و چون با عجله‬
‫مي‌رف��ت ع��ده‌اي از اهالي ش��هر و بلوكات اطراف س��پاهيان او را تعقيب كرده و مقدار زيادي از وس��ايل و‬

‫‪ .1‬مرعشي‪ ،1328 ،‬صص ‪.105-104‬‬


‫‪ .2‬نائيني‪ ،1353 ،‬ص ‪.385-384‬‬

‫‪587‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫چهارپايان ايشان را به غنيمت گرفتند‪.1‬‬


‫با گذشت يك‌سال از اين واقعه دوباره ميررفيع خان درصدد حمله به يزد برآمد به ويژه كه اموال زيادي‬
‫از او توسط اهالي شهر و بلوكات به غنيمت گرفته شده بود و اينك مي‌خواست انتقام بگيرد‪ .‬وي زمان زيادي‬
‫را صرف تهيه تداركات از جمع‌آوري نيرو تا فراهم آوردن مقادير زيادي شمش��ير‪ ،‬تفنگ و ش��مخال كرده و‬
‫اوايل س��ال ‪ 1168‬ق روانة يزد ش��د‪ .‬وي نيمه شبي خود را به پاي حصار شهر رساند و قصد داشت از دربند‬
‫محل ‌ة ابوالمعالي وارد شهر شود‪ .‬الزم به ذكر است سرو بلندي در قرية كسنويه بود كه درست در مقابل دربند‬
‫ابوالمعالي قرار داش��ت‪ ،‬به گونه‌اي که افراد در تاريكي ش��ب آن را به عنوان نشانه در نظر گرفته و به سوي‬
‫دربند مزبور مي‌آمدند‪ .‬اما مير رفيع خان به س��بب عجله‌اي كه داش��ت اشتباهي سروهاي محلة اهرستان را‬
‫درنظر گرفته و به آن سمت رفت‪ .‬بعد از آنكه به حوالي آن سروها رسيد متوجه اشتباه خود شد‪ ،‬پس خود را‬
‫به قلعة خيرآباد در آن نزديكي رساند و يكي از آدم‌هايش را واداشت تا به زبان و لهجة زرتشتيان از نگهبانان‬
‫قلع��ه آت��ش بخواهد‪ .‬در مقابل هم يكي از نگهبانان براي دادن آتش به فرد مزبور در قلعه را گش��ود كه مير‬
‫رفيع‌خان از فرصت سود جسته با نيروهايش داخل قلعه شد‪.‬‬
‫در اي��ن هن��گام محمدعلي نامي جديداالس�لام از اهالي كس��نويه از اين قضيه مطلع ش��ده خبر را به‬
‫محمدتقي خان رساند‪ .‬با طلوع آفتاب‪ ،‬خان تفألي به حافظ زد پس اين بيت آمد كه‪:‬‬
‫اي ص��ب��ا ب���ا س���ا ك��ن��ان ش��ه��ر ي���زد از م���ا بگو‬

‫ك���اي س��ر ح��ق ن��اش��ن��اس��ان گ���وي چ��وگ��ان شما‬

‫پ��س اين را ب��ه فال نيك گرفته و همراه محمدمؤمن خان برادر بزرگ خود در حالي كه تنها يك روز به‬
‫عيد نوروز مانده بود راهي نبرد شد‪.‬‬
‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬
‫مير رفيع خان هم در مقابل در محلة س��ردوراه و جايي كه بعدها به باغ عبدالرحيم خان مش��هور ش��د‪،‬‬
‫س��پاهيان خود را آماده نبرد كرده بود‪ .‬مير رفيع خان با ‪ 6‬نفر از افرادش زين‌هاي اس��ب را كنده و آن را به‬
‫صورت سپر قرار داده به سوي دروازه شهر هجوم بردند‪ .‬اما غني نام كه محافظ قلعه بود فوراً دروازه را بسته‬
‫و مانع ورود ايش��ان شد‪ ،‬كه آنها نيز بناچار برگش��تند و هنگامي كه به گورستاني در نزديكي دروازه رسيدند‬
‫عده‌اي از تفنگچيان محمدتقي خان سه تن از آن‌ها از جمله مير رفيع خان را هدف گلوله قرار دادند‪ .‬ابراهيم‬
‫نام سرناچي كه از قضا لنگ هم بود در يكي از مقبره‌هاي گورستان مخفي شده بود و وقتي اين صحنه را ديد‬
‫براي گرفتن غنيمت خود را باالي سر مير رفيع خان رساند اما او را نشناخت و چون نيمه جان بود خواست‬
‫او را بكشد‪ .‬پس مير رفيع خان با التماس فراوان از او خواست كه وي را نزد محمدتقي خان ببرد‪.2‬‬

‫‪ .1‬آيتي‪ ،1317 ،‬صص ‪.364-363‬‬


‫‪ .2‬نائيني‪‌،1353 ،‬صص ‪.398-396‬‬

‫‪588‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫ابراهيم س��رناچي به س��ختي و با پاي لنگش مير رفيع خان را نزد محمدتقي خان برد‪ .‬محمدتقي خان‬
‫قصد بخش��ش او را داش��ت اما محمدمؤمن خان و عده‌اي از آدم‌هايش به شدت مخالفت كرده آن را باعث‬
‫جس��ارت دشمنان دانس��تند‪ .‬پس در نهايت محمدتقي خان فرمان قتل مير رفيع خان را صادر و سر از تنش‬
‫جدا كردند‪ .‬الزم به توضيح است مدتي قبل از اين به دستور محمدتقي خان ميرزا عظيم مالميري از سادات‬
‫محترم شهر را به بهانه اينكه عرايض او خدمت محمد تقي خان زياد و متواتر بود چوب فراون زده به شدت‬
‫مصدوم و مجروح كرده بودند چنانكه تا اين زمان همچنان اس��ير زخم و جراحت بود‪ .‬پس محمد تقي خان‬
‫براي دلجويي از وي س��ر بريدة مير رفيع خان را به حس��ين ش��اه سقا كه مقام شاطرباشي‌گري داشت سپرد‬
‫ت��ا به عنوان پيش��كش نزد ميرزا عظيم ببرد و اما نعش مير رفي��ع خان را در زميني نزديك امام‌زاده ابوجعفر‬
‫محمد دفن كردند‪ .1.‬در س��ال ‪1169‬ق‪ .‬محمدعلي خان عرب عامري برادر كوچك‌تر مير رفيع‌خان به قصد‬
‫انتقام و خونخواهي با گروهي از اعراب عامري روانة يزد شد و قلعة ابرندآباد را تصرف كرد اما برف و سرما‬
‫و يخ‌بندان ش��ديد مجال هيچ‌كاري به او نداد و براي مدت ‪ 40‬روز در قلعة مذكور حبس ش��د‪ .‬در اين مدت‬
‫تنها دو سه نوبت تا كنار دروازه مالمير آمده و با نيروهاي محمدتقي خان درگير شده و هر بار شكست خورده‬
‫و جمعي از نيروهايش كش��ته و اس��ير شدند و در نهايت هم مجبور به فرار شد‪ .‬از سويي خان جان خان پسر‬
‫بزرگ مير رفيع خان بعد از مرگ پدر درصدد انتقام بود و قس��م خورده بود كه تا قصاص نكند از پوش��يدن‬
‫پارچه‌‌هاي بافت يزد خودداري كرده و نيز لباس عزا از تن بيرون نكند اما وي در همان روزها و در حالي كه‬
‫تنها ‪ 25‬سال داشت به مرض آبله درگذشت‪.‬‬
‫گفتني اس��ت ميرزا احمد و ميرزا اش��رف عرب دو برادر از اقوام مير رفيع خان و در دس��تگاه محمدتقي‬
‫خان به خدمات لشكرنويس��ي و محصصي مش��غول بودند‪ .‬اين دو برادر بعد از مرگ خان جان خان با اجازه‬
‫محمدتقي خان و براي شركت در مجلس ختم پسر مير رفيع خان به جندق رفته و هنگام بازگشت با لباس‬
‫عزا وارد يزد شدند‪.2.‬‬
‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬

‫مناسبات كريم خان زند با سرسلسلة خوانين يزد‬


‫با اوج‌گيري قدرت كريم‌خان زند روابط محمدتقي خان بافقي با ديگر صاحبان قدرت كم‌رنگ شد‪ .‬كريم‬
‫خان طي نامه‌اي محرمانه به حكام واليات دستور داد تا در عيد نوروز سال ‪ 1172‬ق افغان‌ها را كه از سال‬
‫‪1133‬ق‪ .‬در ايران بودند قتل‪‎‬عام كنند‪ .‬يزد از جمله شهرهايي بود كه افغان‌هاي بازمانده از دوران محمود و‬
‫اشرف افغان در آن مقارن اين تاريخ قتل عام شدند‪ .3.‬در اين زمان كريم‌خان از اتحاد محمد تقي خان بافقي‬
‫با آزادخان افغان و محمدحس��ن قاجار كه رقباي اصلي وي بودند بش��دت بيمناك بود‪ .‬از س��ويي محمدتقي‬

‫‪ .1‬همان‪ ،‬ص ‪.401-399‬‬


‫‪ .2‬آيتي‪ ،1317 ،‬ص ‪.366‬‬
‫‪ .3‬شعباني‪ ،1378 ،‬ص ‪.182‬‬

‫‪589‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫خان درصدد برآمد تا ميرزا محمدعلي برادرزاده خود را براي جلب‌نظر كريم خان به ش��يراز بفرستد اما ميرزا‬
‫محمدعلي عذر خواس��ت كه‪« :‬وكيل به مقتضاي قلت فهم از رس��وم تعارف عاري است و در مجلس پاهاي‬
‫خود را دراز كرده مسالك بي‌اعتنائي به كسان را به اقدام اين حركت مي‌پيمايد»‪ .‌1‬چون اين خبر به كريم‌خان‬
‫رس��يد الجرم ابتدا برادرش زكي خان را روانه يزد كرد‪ .‬زكي‌خان هنگامي كه از ش��يراز حركت كرد در طول‬
‫راه به هر رهگذري كه برخورد مي‌كرد او را مي‌كش��ت تا خبر حركت او به يزد نرس��د‪ .‬زكي‌خان پس از ورود‬
‫به يزد ابتدا كس��اني را به دنبال ميرزا محمدعلي فرس��تاد و او را در حالي‌‌كه تنها يك ارخالق به تن داشت از‬
‫خانه بيرون كش��يده و دست بس��ته به حضور زكي‌خان بردند‪ .‬پس محمدتقي خان كه وضع را چنين ديد به‬
‫ديدار زكي‌خان رفته و در صدد دلجويي از او برآمد‪.2‬‬
‫كريم خان زند خود در ‪ 11‬محرم ‪1172‬ق‪ .‬با ‪ 40‬هزار نفر روانة يزد ش��د‪ .‬وي پس از ورود به يزد در باغ‬
‫دولت آباد ساكن شد‪ .‬پس محمدتقي خان را توقيف و به حضور وي بردند‪ .3‬در اين زمان عده‌اي از طلبكاران‬
‫محمدتقي خان از فرصت پيش آمده سود جسته و خواستار بازپرداخت بدهي محمد تقي خان به خود شدند‪.‬‬
‫اي��ن افراد مدعي بودند در مجموع رقم��ي معادل ‪ 40‬هزار تومان از وي طلب كارند اما محمد تقي خان اين‬
‫مبلغ را منكر مي‌ش��د‪ .‬در نهايت قبل از آنكه مطابق معمول دادگاهي تش��كيل شود عده‌اي شهادت دادند كه‬
‫محم��د تقي خان تنه��ا ‪ 15‬هزار تومان اجحاف كرده كه وي پس از پرداخ��ت اين مبلغ از حكومت يزد هم‬
‫عزل شد‪.4‬‬
‫كريم خان ‪ 40‬روز در يزد بود و سپس براي نبرد با محمد حسن خان قاجار روانه تهران شد‪ .‬وي در اين‬
‫س��فر محمدتقي خان و ميرزا محمدعلي را نيز همراه خود برد و اين خود حكايت از عدم اطمينان كريم‌خان‬
‫به ايشان و ترس وي از توطئه اين دو نفر در غياب خود داشت‪ .‬كريم‌خان چون وارد عقدا شد ميرزا اسماعيل‬
‫خان كالنتر را با فرماني به حكومت يزد منصوب و روانه شهر نمود‪.‬‬
‫ميرزا اس��ماعيل كالنتر پس از رس��يدن به حكومت يزد درصدد تحكيم پايه‌هاي قدرت خود برآمده‪400 ،‬‬

‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬


‫تفنگچي به خدمت گرفت و به كار تعمير حصار و برج و باروي ش��هر مش��غول گشت‪ .‬وي دستور داد منازل‬
‫يهوديان را كه حوالي حصار ش��هر بود خراب كردند و آن‪‎‬ها را با ش��اهراه اصلي شهر هموار كردند تا تيررس‬
‫قلعه صاف باشد و هنگام نبرد دشمن نتواند در ميان آن خانه‌ها سنگر بگيرد‪ .‬پس نارين قلعه را تعمير كرده‬
‫و درب‌هاي برج‌هاي قلعه را با استعمال آهن‌آالت محكم كرد‪ .‬ميرزا اسماعيل كالنتر در عيد نوروز آن سال‬
‫‪ 700‬دست قباهاي رنگي و فاخر به همراه هداياي ديگر و با تشريفات فراوان به اعيان و كارگزاران حكومتي‬
‫داد تا بدين ترتيب حمايت آن‪‎‬ها را به سوي خود جلب كند‪.‬‬
‫در ‪ 25‬جماد‌ي‌اآلخر س��ال ‪1172‬ق‪ .‬با رس��يدن خبر پيروزي كريم‌خان و قتل محمدحسن خان قاجار به‬

‫‪ .1‬نائيني‪ ،1383 ،‬ص ‪.410‬‬


‫‪ .2‬همان‪ ،‬ص ‪.411‬‬
‫‪ .3‬همان‪.‬‬
‫‪ .4‬پري‪ ،1365 ،‬ص ‪.331‬‬

‫‪590‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫يزد‪ ،‬ميرزا اسماعيل كالنتر چهارسوق نو را تزیين و چراغاني نموده و چند شبانه‌روز جشن گرفت‪ .‬در مجموع‬
‫محمدتقي خان به مدت ‪ 18‬ماه در مناطق غرب كشور در ركاب كريم‌خان زند بود‪.‬‬
‫پس از شكس��ت نهايي آزادخان و محمدحس��ن خان قاجار بود كه در ‪ 5‬شعبان ‪1174‬ق‪ .‬محمدتقي خان‬
‫دوباره به حكومت يزد منصوب و روانه اين ش��هر ش��د‪ .1‬محمدتقي‌خان كه اس��تاد سياست‪‌‎‬بازي بود در مدت‬
‫همراهي با كريم‌خان موفق به جلب‪‎‬نظر وي شده حكومت و موقعيت بر باد رفته خود را اعاده نمود‪ ،‬چنانكه‬
‫مؤلف گيتي‌گش��ا در اين مورد مي‌گويد‪« :‬بعد از چندگاه باز رنگ و نيرنگ و طرح ش��عبده‪‎‬بازي ريخته و شفعا‬
‫برانگيخته‪ ،‬مجدد‌اً به حكومت يزد منصوب و تاحال تحرير كه قريب سي سال مي‌باشد به كار فتنه‌پردازي و‬
‫روبا‌ه‌بازي و دو بر هم اندازي مشغول و عادت ديرينه يعني كيد و كينه را معمول مي‌دارد»‪.2‬‬
‫محمدتقي‌خان پيش از بازگش��ت به يزد به دو تن از مأموران مالياتي كريم خان به نام‌هاي آدينه سلطان‬
‫و برجعلي سلطان كه در يزد بودند پيغام داد تا مانع فرار ميرزا اسماعيل شده و او را دستگير كنند‪ .‬محمدتقي‬
‫خان پس از ورود به يزد ميرزا اس��ماعيل كالنتر را به س��بب سركش��ي‌اش بازخواس��ت کرده و سپس چوب‬
‫‪3‬‬
‫زد‪.‬‬
‫هجوم شاهرخ خان طغراجه به يزد‬
‫ميرزا اس��ماعيل كالنتر چون كينه محمدتقي خان را به دل داش��ت روحي نام پس��ر مال عبدالصمد را با‬
‫عريضه‌اي به كرمان نزد شاهرخ خان طغراجه روانه نمود‪ .‬روحي اين عريضه را گرفته و ظرف سه شبانه‌روز‬
‫و با پاي پياده به كرمان رساند‪ .‬ميرزا اسماعيل در اين نامه شاهرخ خان حاكم كرمان را كه در جبهة مخالف‬
‫كريم‌خان زند قرار داشت تحريك كرده بود تا به يزد حمله كند‪.‬‬
‫در ذيقعده س��ال ‪1174‬ق‪ .‬يعني س��ه ماه بعد از بازگش��ت دوباره محمد تقي خان به حكومت يزد شاهرخ‬
‫خان به يزد حمله كرد‪ .‬ش��بي كه ش��اهرخ خان از منطقه فهرج در مس��ير اصلي كرمان به يزد با سپاهيانش‬
‫مي‌گذش��ت اهالي قريه فهرج كس��ي را براي رس��اندن اين خبر روانه ش��هر كردند‪ .‬اين فرستاده ابتدا خبر را‬
‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬

‫به ميرزا معز س��لطان رس��اند اما وي با اين اس��تدالل كه اكنون محمدتقي خان خواب است‪ ،‬اهمال كرده و‬
‫رس��اندن خبر را به صبح موكول كرد‪ .‬ناگفته نماند كه محمدتقي خان هر چند از تاريخ دقيق حمله ش��اهرخ‬
‫خان اطالع نداش��ت اما بواس��طة آگاهي از روابط وي با ميرزا اس��ماعيل كالنتر از مدتي پيش برج و باروي‬
‫ش��هر را اس��تحكام بخشيده و كش��يك‌چيان را افزايش داده بود‪ .‬چنانكه يك شب ميرگزمة دور حصار شهر‬
‫محمدجعفرخان برادرزاده او و شب ديگر ميرزا محمدعلي پسر ميرزا محمد بود‪ .‬پس هنگامي كه شاهرخ خان‬
‫به يزد رس��يد دروازه‌هاي ش��هر را بسته ديد‪ .‬در آن شب نوبت گردش اطراف حصار شهر با محمد جعفرخان‬
‫بود كه اتفاق ًا با روحي مذكور هم برخورد نمود‪ .‬روحي از ترس خود را ميان كشت‌زارهاي صحراي آبشور كه‬

‫‪ .1‬نائيني‪ ،1353 ،‬ص ‪.415-414‬‬


‫‪ .2‬نامي اصفهاني؛ ‪ ،1368‬ص ‪.76‬‬
‫‪ .3‬نائيني‪ ،1353 ،‬ص ‪.416‬‬

‫‪591‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫نزديك برج قحطي بود مخفي كرده و براي رد گم كردن با لهج ‌ة زرتش��تيان ش��روع به حرف زدن كرده و‬
‫چنين وانمود كرد كه مشغول آبياري است‪ .‬پس از رفتن محمدجعفرخان بود كه روحي قسمتي از برج قحطي‬
‫را كه س��مت دروازه س��يد گلسرخ بود سوراخ كرده بعد از ورود به ش��هر خود را به دروازه كوشك نو رسانده‬
‫دروازه را به روي دش��من گش��ود و در اين زمان شاهرخ خان با تمامي سپاهيانش وارد شهر شده و در محل‬
‫تل كوشك نو استقرار يافتند‪.‬‬
‫بعد از ورود سپاه شاهرخ خان به شهر و احاطه بر دروازه‌ها و قلعه‌ها بود كه خبر به محمدتقي خان رسيد‬
‫ام��ا ديگ��ر مجال نبرد نبود و او با حمايت ‪ 30‬نفر از نيروهاي كريم‌خان كه در يزد بودند از ش��هر خارج و به‬
‫قلعة محمودآباد در حومه شهر پناه برد‪ .‬وي بالفاصله پيكي را روانة‌ دربار كريم‌خان در شيراز كرده و كمك‬
‫خواس��ت‪ .‬از س��ويي ميرزا مرتضي وزير كه مطابق هر روز صبح به حضور محمدتقي خان مي‌رفت از قضيه‬
‫آگاه ش��ده با ش��تاب خود را به قلعة محمودآباد رس��اند‪ .‬پس چون هوا روشن ش��د شاهرخ خان عده‌اي را به‬
‫محاصره قلعة محمودآباد فرس��تاد و در ضمن دس��تور به ساختن برج‌هايي داد تا از باالي آن‌ها با توپخانه به‬
‫سوي قلعه شليك كند‪ .‬در همان ابتداي امر يكي از زرتشتيان كه باالي چوب بست مشغول بنايي بود هدف‬
‫گلوله محمد تقي خان قرار گرفته و كشته شد‪.‬‬
‫شاهرخ خان مدت ‪ 30‬روز در يزد بود و در اين مدت اموال‪ ،‬اسباب و وسایل محمدتقی خان را ضبط کرده‬
‫و كساني را مأمور محافظت از آن‪‎‬ها نمود و حتي يكي از زنان وي يعني مادر علي‪‎‬تقي خان را هم اسير كرده‬
‫بود‪ .‬به محض نزديك ش��دن نيروهاي كمكي كريم خان كه ‪ 40‬هزار نفر و به فرماندهي خدامرادخان زند‪،‬‬
‫علي مرادخان‪ ،‬خسروخان مكري و سيدعلي خان عرب بودند‪ ،‬شاهرخ خان يزد را ترك كرده و روانه كرمان‬
‫شد‪ .1‬وي در راه بازگشت تصميم به غارت قلعة بهاباد از قلعه‌هاي مهم محمدتقي خان گرفت و اين قلعه را‬
‫محاصره نمود اما در همان ابتداي درگيري هدف گلوله تفنگچيان بهابادي قرار گرفت و كشته شد‪.2.‬‬
‫محمدتقي خان كه از قلعة محمودآباد خارج و براي جمع‌آوري تفنگچي در بلوكات به ندوشن رفته بود با‬

‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬


‫رسيدن خبر فرار شاهرخ خان به يزد برگشت و چند روز بعد هم سپاهيان كمكي كريم‌خان وارد شهر شدند‬
‫كه محمدتقي خان به ترتيب خدامرادخان و علي مرادخان را در خانة آقاجبين‪ ،‬خسروخان مكري را در خانة‬
‫هندي‌ها و س��يد علي خان عرب را درخانة كريماني اس��كان داد‪ .‬پس از مدتي فرمان حكومت كرمان براي‬
‫خدامرادخان زند صادر شد كه نامبرده به سوي كرمان رفته و ديگران هم به شيراز برگشتند‪.‬‬
‫از اين زمان به بعد همواره چند تن از فرزندان محمدتقي خان بافقي در ش��يراز و نزد كريم‌خان زند بس��ر‬
‫مي‪‎‬برند كه اين خود پش��توانه‌اي بود براي تعهد حاكم يزد به كريم‌خان و همين مس��ئله نيز باعث استحكام‬
‫روابط حسنه ميان اين دو مي‌شد‪ .3‬اما در سال ‪1176‬ق‪ .‬بود كه عده‌اي از اهالي يزد به شيراز نزد كريم‌خا ن‬

‫‪ .1‬آيتي‪ ،1317 ،‬ص ‪.362-361‬‬


‫‪ .2‬وزيري كرماني‪ ،1352 ،‬صص ‪.531‬‬
‫‪ .3‬نائيني‪ ،1353 ،‬صص ‪.423-422‬‬

‫‪592‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫رفته و از محمد تقي خان به علت نپرداختن طلب‌هاي خود ش��كايت كردند‪ .‬پس كريم‌خان وي را به ش��يراز‬
‫احضار و بازخواس��ت نمود‪ .‬محمدتقي‌خان مقداري از مبلغي را ك��ه طلبكاران مدعي بودند پرداخته و بقيه را‬
‫ن��كار مي‌ك��رد پس الجرم‪« :‬محصلين كه به جهت اتمام اين مه��م و تدبير اين بالي مبرم مقرر بودند خان‬
‫مزبور را به آس��تانة ش��اه چراغ كه تربت يكي از اخالف امام موسي كاظم و مالذ اصاغره و اعاظمست برده‪،‬‬
‫جناب خان س��ه روز و س��ه شب در ازاي غذاي چاشت و شام قسم ميل فرمودند و در ظرف آن مدت از آغاز‬
‫فلق تا به انجام ش��فق به جاي هر نوع از كالم تلفظ باس��ماء جالله مي‌نمودند‪ .‬هش��ت هزار قسم و بيست و‬
‫چه��ار ه��زار تومان دينار و درم را به يك جا نوش جان و اين امر اعجب اعظم را حيرت افزاي اهل جهان و‬
‫عبرت بخش پير و جوان فرمودند»‪.1‬‬
‫اين دومين بار بود كه محمدتقي خان مورد غضب كريم‌خان واقع مي‌شد و به اين ترتيب از سال ‪1176‬ق‪.‬‬
‫تا ‪1177‬ق‪ .‬آقا محس��ن يزدي (وكيل رعيت) از س��وي كريم‌خان حاكم يزد بود‪ .2‬در سال ‪1177‬ق‪ .‬تقي‌خان‬
‫د ّراني در كرمان س��ر به شورش برداش��ت‪ .‬كريم‌خان ابتدا محمد امين خان گروسي و امير گونه خان افشار‬
‫را مأمور س��ركوبي وي نمود‪ ،‬اما اين دو با هم دچار اختالف ش��دند و محمد امين خان گروسي كه با گروهي‬
‫از تفنگچيان اللویي و يزدي به كرمان رفته از تقي خان د ّراني شكس��ت خورده و از راه ش��هر بابك به سوي‬
‫يزد گريخت‪ .3‬پس محمدتقي خان بافقي كه اينك در شيراز بود داوطلب سركوبي شورش كرمان شد وي با‬
‫جمع‌آوري عده‌اي از تفنگچيان اردستاني‪ ،‬نائيني و بقيه نيروهاي محمد امين خان گروسي كه در يزد بودند‬
‫س��پاهي آراس��ته و نيز براي اطمينان از پيروزي خود يك قباي آيه‌الكرسي و يك پيراهن نادعلي كه دعاي‬
‫مظهر العجايب بر آن نوش��ته بودند بر تن كرده و روانه ميدان جنگ ش��د‪ .4.‬پس تقي خان د ّراني هم يكي‬
‫از افراد خود به نام محمد برات را به مقابلة با وي فرس��تاد‪ .‬در قرية‌ تاج‌آباد از قراء بلوك زرند بين دو س��پاه‬
‫‪5‬‬
‫درگيري شد و سپاه محمد تقي خان در همان ابتداي كار شكست خورده و به سوي يزد گريخت‪.‬‬
‫ب��ه گفت��ه مؤلف روضه الصف��اي ناصري‪ « :‬در روز مقابل��ه چندان بنادق رویين بر س��ر و بر تقي خان و‬
‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬

‫همراه��ان وي نث��ار كردند كه چندين فرس��نگ راه را بي‌درنگ قطع كرده خود را به حص��ار يزد درانداخته‬
‫الحمداهلل علي س�لامه المجاهدين ورد ساخته‪ ،‬نذورات وافره در ازاي سالمتي خود مبذول داشت و بواسطة‬
‫‪6‬‬
‫رهایي وي از جنگ دليران كرماني ضباط يزد چندين گوسفند بي‌گناه قرباني كردند»‪.‬‬
‫همچنين محمدتقي خان‪« :‬محفلي آراس��ته و خطباي يزد به فاتحه‌خواني س�لامتي وجود مس��عود خان‬
‫برخاس��ته‪ ،‬تهنيت فتح گفتند و جناب‌ خان نيز به زبان گوهرفش��ان اظهار مراس��م و حمد و ثناي قادر متعال‬

‫‪ .1‬نامي اصفهاني‪ ،1368 ،‬ص ‪.77‬‬


‫‪ .2‬ورهرام‪ ،1385 ،‬ص ‪.117‬‬
‫‪ .3‬نامي اصفهاني‪ ،1363‌،‬ص ‪.141-140‬‬
‫‪ .4‬نوایي‪ ،1376 ،‬ص ‪.74‬‬
‫‪ .5‬وزيري كرماني‪ ،1352 ،‬ص ‪.536‬‬
‫‪ .6‬هدايت‪ ،1380 ،‬ص ‪.7162‬‬

‫‪593‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫نموده به كرات مي‌فرمودند كه فتح همين نيس��ت كه در ميدان به دش��من ظفر يابند و در مضماركين عنان‬
‫از وي برنتابند بلكه فتح عظيم آنست كه ساالر لشكر را به سالمت و عافيت از سفر باز دارد و خون از دماغ‬
‫‪1‬‬
‫يك تن بيرون آمدن نگذارد»‬
‫در مجموع يزد در عصر كريم‌خان زند داراي يك امنيت و رفاه قابل توجه بود چرا كه‪« :‬رفتار محمد تقي‬
‫خان و بس��تگانش در دوره س��لطنت كريم خان زند همواره با قدم حزم و احتياط بود تا گرد كدورتي بر خاطر‬
‫‪2‬‬
‫اولياي دولت ننشيند»‌‬
‫حمله صادق خان به يزد‬
‫در سال ‪1193‬ق‪ .‬و پس از مرگ كريم خان جانشينان وي درگير يك جنگ قدرت بي‌امان شدند‪ .‬در اين‬
‫زمان علي نقي خان پسر ارشد محمدتقي خان بافقي به سفر حج رفته بود و پس از بازگشت در اصفهان به‬
‫ديدار علي مرادخان زند رفته و مدتي كه مهمان وي بود روابط خاندان خود را با او مستحكم كرده و ضمن‬
‫‪3‬‬
‫اعالم پذيرش تابعيت علي مرادخان از سوي پدر به يزد بازگشت‪.‬‬
‫همين روابط حس��نه ميان محمدتقي خان و علي مرادخان باعث برانگيخته شدن خشم صادق خان برادر‬
‫كوچك‪‎‬تر كريم خان زند ش��د و درصدد تنبيه محمدتق��ي خان و گرفتن ماليات معوقه برآمد‪ .‬پس‪« :‬واالجاه‬
‫صادق خان‪ ،‬عالي جاه‪ ،‬علي نقي خان‪ ،‬پسر خود را با لشكري خونخوار به جانب يزد فرستاد»‪ 4‬علي‪‎‬نقي خان‬
‫پس��ر صادق خان در ‪ 17‬رجب ‪1194‬ق‪ 29 /.‬تير ‪1159‬ش‪ .‬با س��پاهي متشكل از ايالت و تفنگچيان فارسي‬
‫از راه شهر بابك روانه يزد شد‪ .5‬علي‪‎‬نقي خان زند ابتدا نامدار خان را با سه هزار نفر از جلو فرستاد‪ .‬محمدتقي‬
‫خان بافقي هم اهل و عيال و مقداري از اموال و وسايل خود را برداشته با جمعي از اعيان و بزرگان حكومتي‬
‫در ارگ پناه گرفت در ضمن پيكي را روزانه علي مرادخان در اصفهان كرده و كمك خواس��ت‪ .‬در ‪ 22‬رجب‬
‫‪1194‬ق‪ 3 /.‬مرداد ‪1159‬ش‪ .‬علي مرادخان چهار هزار نفر را به فرماندهي محمدعلي خا ن بغايري‪ ،‬اسماعيل‬
‫خان پسر مير رفع خان عرب عامري‪ ،‬اسماعيل خان جوشقاني‪ ،‬نصراهلل خان و ابراهيم خان قراگوزلو به سوي‬

‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬


‫يزد فرس��تاد‪ .‬هنگامي كه نامدار خان به حوالي يزد رس��يد محمد علي خان بغايري با عده‌اي به مقابله با او‬
‫شتافت و حوالي تل بزگيران نبرد شد‪ .‬در هنگام نبرد بسياري از كردهاي اردالني كه در سپاه محمدعلي خان‬
‫بودند گريخته‪ ،‬به سوي اصفهان رفتند و بقيه سپاه هم پراكنده شد‪ .‬اما محمدعلي خان كه مردي جنگ‌آ‌ور و‬
‫دلير بود شكست را قبول نكرده با عده معدودي از نيروهايش در بيابان سنگر گرفته سپس به سپاه نامدارخان‬
‫تاخته‪ ،‬عده‌اي را كشته و تعدادي را از جمله دو نفر از سران سپاه را اسير كرد و نامدارخان كه شكست خورده‬
‫بود مجبور به عقب‌نش��يني ش��د‪ .‬محمدتقي خان بافقي پس از پايان نبرد به استقبال محمدعلي خان آمده و‬

‫‪ .1‬نامي‪ .‬اصفهاني‪ ،1368 ،‬ص ‪.142‬‬


‫‪ .2‬آيتي‪ ،1317‌،‬ص ‪.366‬‬
‫‪ .3‬نائيني‪ ،1353 ،‬صص ‪.472-471‬‬
‫‪ .4‬آصف‪ ،1352 ،‬ص ‪.17‬‬
‫‪ .5‬كالنتر فارس‪ ،1325 ،‬ص ‪.75‬‬

‫‪594‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫او را به شهر آورده و در باغ شهرآباد كه چهل هزار مترمربع بود اسكان داد‪.‬‬
‫علي‪‎‬نقي خان زند بعد از رس��يدن سپاه شكست‪‎‬خورده نامدارخان به سرعت با سپاهي بالغ بر ‪ 25‬هزار نفر‬
‫از محمدآباد روانه يزد ش��د و در باغ مراد كه ابتدا مس��كن محمدعلي خان بغايري بود اردو زد و چون محلة‬
‫خلف خانه علي‪ ،‬حصار محكم و درستي نداشت بخشي از ديوار آن را خراب كرده و با نيروهايش وارد شهر‬
‫ش��د‪ .‬نيروهاي علي نقي خان زند محله خلف خانه علي را غارت كرده و سپس دست به تاراج ساير محالت‬
‫از جمله محلة امير چقماق‪ ،‬مصلي و نيز محالت خارج حصار ش��هر گش��ودند‪ .‬به عالوه در اين روز بازار را‬
‫هم غارت كردند‪.1.‬‬
‫ب��ه گفت��ه مول��ف رس��تم‌التواريخ ‪« :‬از روي بي‌مروتي و بي‌تميزي ش��هر يزد را آن عالي‌ج��اه به تاراج و‬
‫غارت داد و خرابي بس��يار در آن ش��هر نمود‪ .‬س��كنة آنجا از مسلمان و يهود و گبر متفرق و در به در شده به‬
‫ش��هرها و ديارها»‪ .2‬علي‪‎‬نقي خان زند دس��تور داد تا نيروهايش روي پشت بام‌هاي خانه‌هاي اطراف حصار‬
‫ش��هر س��نگربندي كنند بعالوه آنها روي پش��ت بام كاروانس��راهاي خواجه‪ ،‬بيابانكي‌ها‪ ‌،‬خراساني‌ها‪ ،‬حاجي‬
‫صادق‪ ،‬پنجه علي‪ ،‬حاجي آقا بابا‪ ،‬امير چقماق‪ ،‬ش��يرازي‌ها‪ ،‬كاروانسراي خان و نيز خانة حاج حسين قزويني‬
‫س��نگربندي كرده و تفنگچيان فارس��ي در آنها مستقر ش��ده و بدين ترتيب از ورود و خروج افراد به داخل و‬
‫خارج حصار ش��هر جلوگيري مي‌كردند‪ .‬در مقابل محمدتقي‌خان بافقي هم محمدعلي خان بغايري را مأمور‬
‫محافظت از دروازه كوشك نو و برج و باروي آن كرده‪ ،‬شيخ محمد سلطان پسر محمد علي خان را به همراه‬
‫پس��ر خود محمدحسن خان مأمور دروازه مالمير‪ ،‬محمدجعفرخان برادرزاده خود را مأمور دروازه حظيره‪ ،‬علي‬
‫عس��كرخان را مأمور دروازه مهريجرد‪ ،‬ميرزا ابوالحسن را به همراه ميرزا اكرم داماد خود مأمور دروازه شاهي‬
‫و سرانجام علي‪‎‬نقي خان فرزند ارشد خود را با نيرهايش مأمور حفاظت از حصار و اطراف شهر نمود‪.‬‬
‫محمدتقي خان دستور داد تا باالي يكي از برج‌ها كه در مقابل اردوي علي‪‎‬نقي خان زند بود خيمه‌اي برپا‬
‫كنند تا در آنجا مستقر شد و دائم سپاه زند را زيرنظر داشته باشد‪ .‬علي‌نقي خان زند حدود يك ماه در باغ مراد‬
‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬

‫بود و در اين مدت چندين بار محمدعلي خان بغايري با عده‌اي از س��پاهانش از ش��هر بيرون رفته و مختصر‬
‫زد و خوردي بين طرفين ش��د‪ ،‬اما در كل كاري از پيش نرفت‪ .3.‬با طوالني شدن محاصره يزد علي‪‎‬نقي‌خان‬
‫زند عده‌اي از سپاهيانش را براي غارت اموال و محصوالت رعاياي ابرندآباد در حومه شهر فرستاد‪ .‬در مقابل‬
‫گروهي از رعايا به مقابله برخاس��ته اس��ب‌هاي ايشان را گرفته و خودشان را به سوي باغ مراد فراري دادند‪.‬‬
‫چون علي نقي خان زند آگاه ش��د ش��بانه و به اتفاق محمدحسين خان سيستاني‪ ،‬عابدين خان فال اسيري و‬
‫لطفعلي خان فيروزآبادي به قصد تسخير قلعة ابرندآباد روانه شد‪ .‬وي محوطه قلعه را تصرف كرد اما نگهبانان‬
‫قلعه همچنان مقاومت مي‌كردند و از آغاز شب تا سه ساعت از روز گذشته تيراندازي بين طرفين ادامه اشت‪.‬‬

‫‪ .1‬نائيني‪ ،1353 ،‬صص ‪.427-425‬‬


‫‪ .2‬آصف‪ ،1352 ،‬ص ‪.435‬‬
‫‪ .3‬نائيني‪ ،1353 ،‬ص ‪.429-428‬‬

‫‪595‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫حت��ي نيروهاي علي نقي‌خان با نردبان‌هايي از ديوار قلعه ب��اال رفتند اما نگهبانان قلعه با ريختن آب داغ بر‬
‫روي آنها مانع ورودشان به قلعه شدند‪.1‬‬
‫اما محمدتقي خان بافقي از نبود علي‪‎‬نقي خان زند سود جسته ‪ 40‬نفر از تفنگچيان يزدي را كه داوطلب‬
‫ش��ده بودند روانه فتح سنگرهاي سپاهيان زند كرد‪ .‬عالمه آقا ميرزا عليرضا از علماي بزرگ يزد ايشان را از‬
‫زير قرآن عبور داده و روانه ميدان جنگ كرد‪ .‬اين افراد از طريق دروازه ش��اهي از ش��هر خارج شده و همراه‬
‫هم تا كنار آبش��خور دروازه ش��اهي رفته از آنجا دسته‌اي از سمت بازاچه ميرزا اكرم و دسته ديگر از راه خانه‬
‫ميرزا بقا و از كنار خندق رفته و در ميدن خان به هم رس��يدند‪ .‬پس براي مقابله با دش��من همگي به س��وي‬
‫كاروانس��راهاي خراساني‌ها‪ ،‬بيابانكي‌ها و كاروانسراي خواجه هجوم آورده تفنگچيان فارسي را عقب راندند‪.‬‬
‫سپس متوجه كاروانسراي پنجه علي شده و در هنگام فرار نيروهاي دشمن ‪ 4‬تن را هدف گلوله قرار داده و‬
‫‪ 4‬نفر را هم اس��ير كرده و به شهر فرس��تادند كه در آنجا حسين صباغ بافقي رسيده با خنجري اين چهارتن‬
‫را كش��ت‪ .‬نيروهاي يزدي در حال بازپس‌گيري س��نگرهاي روي پش��ت بام كاروانسراي پنجه علي بوند كه‬
‫خبر به علي نقي خا ن زند رسيده وي كار محاصره قلعه ابرندآباد را رها كرده و با سپاهيانش به سوي شهر‬
‫تاخت‪ .‬پس محمد تقي خان بافقي كه از باالي برج دروازه مهريجرد شاهد اين صحنه بود كساني را به داد‬
‫و فرياد واداشته و بوسيلة ايشان نيروهاي خود را به عقب فرا خواند‪ .‬پس تفنگچيان يزدي كار جنگ را نيمه‬
‫‪2‬‬
‫تمام گذاشته از همان دروازه شاهي كه بيرون رفته بودند به داخل شهر برگشتند‪.‬‬
‫در اين زمان علي مرادخان كه بر اصفهان مسلط بود جمعي از سپاهيان خود را روانه فارس كرد و در مقابل‬
‫هم صادق‌خان زند نيروهايي را به فرماندهي حسن خان پسر خود به مقابله ايشان فرستاد‪ ،‬در ضمن به علي‪‎‬نقي‬
‫خان پسر ديگرش پيغام داد كه محاصره يزد را رها كرده و براي كمك به برادر خود عازم شيراز شود‪ .‬پس در‬
‫‪ 21‬ش��عبان ‪1194‬ق‪ 1 /.‬شهريور ‪1159‬ش‪ .‬علي نقي خان زند دست از محاصره يزد برداشته و روانه شيراز‬
‫‪3‬‬
‫شد‪.‬‬

‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬


‫به هنگام هجوم علي مرادخان به فارس و با اوج‌گيري درگيري وي با صادق خان عده‌اي از اهالي شيراز‬
‫‪4‬‬
‫و نواحي ديگر فارس به سوي يزد گريختند‪.‬‬

‫حملة جعفرخان به يزد‬


‫ميرزا محمدعلي پس��ر محمدمؤمن خان‪ ،‬ب��رادرزاده و داماد محمدتقي خان بافقي بود‪ .‬وي روزي يكي از‬
‫خدمة خود را به نيت تنبيه به ش�لاق بس��ته و بش��دت مجروح كرد‪ .‬پس محمد تقي خان وي را بازخواست‬
‫كرده و چون دليل موجهي براي عمل خود ارائه نكرد او را سرزنش و سپس قصاص نمود‪ .‬اين مسئله باعث‬

‫‪ .1‬همان‪ ،‬ص ‪.433-431‬‬


‫‪ .2‬همان‪ ،‬ص ‪.430‬‬
‫‪ .3‬شيرازي‪ ،1365 ،‬ص ‪.41‬‬
‫‪ .4‬كالنتر فارس‪ ،1325 ،‬ص‪.81‬‬

‫‪596‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫ايجاد كدورت بين ايشان گشت‪.‬‬


‫در اين زمان احمد خان پس��ر آزادخان افغان در حوالي كاش��ان درگير جنگ با ذوالفقارخان خمسه‌اي بود‬
‫كه شكس��ت خورده‪ ،‬به س��وي يزد آمد و در كنف حمايت ميرزا محمدعلي قرار گرفت‪ .‬ميرزا محمدعلي وي‬
‫را تحري��ك ك��رده و بر عليه محمدتقي خ��ان برانگيخت اما قبل از اينكه اين دو نفر موفق به كاري ش��وند‬
‫محمدتقي خان آگاه شده‪ ،‬احمدخان را دستگير و حبس نمود اما ميرزا محمد علي موفق به فرار شد‪ .‬وي كه‬
‫از عكس‌العم��ل محمد تقي خا ن به ش��دت بيمناك بود به عق��دا رفته در آنجا لطفعلي خان عقدايي را نيز با‬
‫خود همراه كرده و روانه ش��يراز شد‪ .‬در اين زمان جعفرخان زند پسر صادق خان‪ ،‬ميرزا محمد كالنتر فارس‬
‫و مي��رزا خليل اهلل نامي را براي اخذ ماليات روان��ه يزد كرد اما محمد تقي خان از پرداخت ماليات خودداري‬
‫كرده ايش��ان را با دس��ت خالي روانه ش��يراز كرد و مدتي بعد ميرزا محمدعلي قاضي يزد و حاج ميرزا محمد‬
‫مالميري را با مقدار كمي منسوجات يزد و ديگر هدايا روانه دربار جعفرخان نمود‪ .‬اين اقدام حاكم يزد باعث‬
‫رنجش جعفر‌خان شد به عالوه ميرزا محمد علي برادرزاده محمدتقي خان و لطفعلي خان عقدايي هم به نزد‬
‫وي رفته او را عليه محمد تقي خان تحريك مي‌كردند‪ 1.‬جعفرخان كه از عدم پرداخت ماليات توسط محمد‬
‫تقي خان به ش��دت ناراحت بود و آن را توهين بزرگي به خود تلقي مي‌كرد در ‪ 10‬ذي‌الحجه ‪1201‬ق‪31 /.‬‬
‫‪2‬‬
‫شهريور ‪1166‬ش‪ .‬عازم يزد شد‪.‬‬
‫جعفرخان خود در ابرقو اردو زده و برادرش محمدخان زند را با ‪ 25‬هزار نفر به سوي يزد فرستاد‪ .‬محمدخان‬
‫با س��رعت خود را به يزد رس��انده و در ‪ 18‬ذي‌الحجه ‪1201‬ق‪ 8/.‬مهر ‪1166‬ش‪ .‬در باغ دولت‌آباد اردو زد‪ .‬در‬
‫مقاب��ل محمدتقي خ��ان بافقي هم محمدجعفرخان برادرزاده خود را به همراه حاج محمد قلعه‌كهنه‌اي‪ ،‬نواب‬
‫ميرزا حس��ن‪ ،‬ميرزا محمدعلي تفت��ي و ميرزا محمدعلي قاضي كه همگي از رج��ال و بزرگان يزد بودند‪ ،‬با‬
‫ماليات معوقه س��ه س��اله و هداياي زيادي به پيشواز جعفرخان فرستاد‪ .‬در ضمن احمد خان فرزند خود را نزد‬
‫اميرمحمد خان عرب زنكویي حاكم طبس فرس��تاده و طلب كمك ك��رد‪ .‬بعالوه ميرزا محمدخان راوري را‬
‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬

‫هم به كمك طلبيد‪ .‬وي در اين زمان دستور به تعمير و استحكام برج و بارو و حصار شهر داده و هريك از‬
‫خانزادگان را به محافظت از دروازه‌اي مأمور كرد‪ .‬چنانكه دروازه مالمير از مهم‪‎‬ترين دروازه‌ها را به پس��رش‬
‫محمدحس��ن خان س��پرد‪ .‬همچنين گروهي تفنگچي شهري و بلوكي را تحت اختيار هريك از فرزندان خود‬
‫قرار داد‪ .‬به دستور وي در هريك از برج‌هاي نودگانه شهر ‪ 10‬تفنگچي و ‪ 10‬نفر هم با چوب دستي شب و‬
‫روز كش��يك مي‌دادند‪ ،‬خان سرپرس��تي محافظان اين برج‌ها را به بزرگتر و كالنتر هر محله سپرد‪ .‬به عالوه‬
‫نيروهاي سواره به سركردگي خان زادگان در طول روز اطراف حصار شهر كشيك مي‌دادند‪ .‬گزمه‌هاي پياده‬
‫نيز در ش��ب دور خندق و حصار ش��هر با فانوس و مشعل مي‌گش��تند‪ .‬همچنين كاسه‌هاي آفتاب‌ مهتاب كه‬
‫پر از ش��وره و گوگرد بود شب‌ها جهت روش��ن كردن اطراف حصار شهر مي سوخت تا مانع از هجوم شبانه‬

‫‪ .1‬نائيني‪ 1353 ،‬ص ‪.441-439‬‬


‫‪ .2‬آصف‪ ،1352 ،‬ص ‪.450‬‬

‫‪597‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫دش��من شود‪ 1.‬گفتني است فرس��تادگان محمدتقي خان در ‪ 15‬ذي الحجه ‪1201‬ق‪ 31/.‬شهريور ‪1166‬ش‪.‬‬
‫يعني سه روز قبل از رسيدن محمدخان زند به يزد در ابرقو به حضور جعفرخان رسيده و ضمن تقديم ماليات‬
‫معوقة سه‌ساله و ديگر هدايا پيام محمدتقي خان را مبني بر پذيرفتن تابعيت خان زند را ابالغ كردند‪ .‬محمد‬
‫تقي خان عالوه بر تعهد كردن پرداخت ماليات س��االنه پيش��نهاد كرده بود كه يكي از فرزندان و زنان خود‬
‫را به دربار جعفرخان بفرستد اما خان زند اينها را قبول نكرده و تنها چاره كار را آمدن خود محمد تقي خان‬
‫دانس��ت‪ 2.‬جعفرخان كه خبر حركت حاكم طبس را ش��نيده و از آمدن محمد تقي خان هم نااميد ش��ده بود‬
‫مقداري از نيروهايش را به فرماندهي عبدالرحيم خان ش��يرازي در ابرقو گذاش��ته و خود با ‪ 40‬هزار نفر در ‪1‬‬
‫‪3‬‬
‫محرم ‪ 1202‬ق‪ 21/‬مهر ‪ 1166‬ش روانه يزد شد‪.‬‬
‫در اين مدت ش��هر يزد از سوي محمدخان زند در محاصره بود‪ .‬پس جعفرخان كه فرستادگان محمدتقي‬
‫خان را بازداش��ت كرده بود به همراه ميرزا محمدعلي و لطفعلي خان عقدايي كه از محركان اصلي او بودند‬
‫و نيز ميرزا رضي و حاج حس��ين مهريجردي كه از ناراضيان محمدتقي خان بوده و در ابرقو به پيش��واز سپاه‬
‫زند رفته بودند در بعدازظهر چهارشنبه ‪ 5‬محرم ‪1202‬ق‪ .‬وارد يزد شده و در باغ دولت‌آباد اردو زد‪ .‬وي صبح‬
‫روز پنجش��نبه فرس��تادگان محمدتقي خان را رها كرده و به او پيغام داد كه امروز حتم ًا بايد از ش��هر بيرون‬
‫آمده و تس��ليم شود وگرنه او حصار ش��هر را ويران خواهد كرد‪ 4.‬جعفرخان به محض ورود به يزد محله‌هاي‬
‫خارج حصار ش��هر را غارت كرده و سپس به سنگربندي در اطراف حصار شهر پرداخته و تفنگچيانش را در‬
‫‪5‬‬
‫اطراف شهر مستقر كرد‪.‬‬
‫با محاصره كامل شهر و تهديدات جعفرخان عده‌اي از علماي شهر و در رأس ايشان مال نعيم پسر آخوند‬
‫مالعبدالنبي و نيز ميرزا عليرضا قلعه‪‎‬كهنه‌اي نزد محمدتقي‌خان رفته و با تأكيد بر قدرت و قوت دش��من و‬
‫به نيت جلوگيري از كش��تار مردم بي‌گناه خواهان تس��ليم شدن خان شدند‪ ،‬اما وي زير بار نرفته و همچنان‬
‫منتظر ماند‪ .‬گفتني اس��ت روز قبل به دس��تور جعفر خان توپ‌هاي قلعه‪‎‬كوب را بر روي پشت‌بام‪‎‬هاي اطراف‬

‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬


‫دروازه مهريجرد و برج شاهزاده فاضل برده بودند كه بوسيلة آن‏ها ارگ را تصرف كنند‪ .‬به عالوه جعفرخان‬
‫س��ه هزار نفر را براي مقابله با حاكم طبس فرس��تاد كه در طول راه هر جا او را ديدند متوقف كرده و مانع‬
‫رسيدن او به يزد شوند‪.‬‬
‫اميرمحمد خان عرب زنكویي در ابتداي ورود به منطقه يزد با اين افراد روبرو شد كه طي جنگي آن‌ها را‬
‫شكست داده و چند تن از سرانشان را هم دستگير و آنها را درغل و زنجير كرده و روانه شهر شد‪ .‬پس صبح‬
‫روز جمعه ‪ 7‬محرم هنگام نماز صبح بود كه حاكم طبس با هزار نفر نيروي كمكي و پس از مختصر درگيري‬

‫‪ .1‬نائيني‪ ،1353 ،‬ص ‪.443-442‬‬


‫‪ .2‬شيرازي‪ ،1365 ،‬صص‪.60‬‬
‫‪ .3‬همان‪ ،‬ص ‪.61-60‬‬
‫‪ .4‬نائینی‪،1353 ،‬ص‪.)444‬‬
‫‪ .5‬شيرازي‪ ،1365 ،‬ص‪.61‬‬

‫‪598‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫با نيروهاي جعفرخان خود را به پش��ت دروازه‌هاي ش��هر رس��اند‪ .‬در اين هنگام محمدحسن خان به دستور‬
‫برادر بزرگترش علي‪‎‬نقي خان دروازه را باز كرده و حاكم طبس با نيروهايش داخل شدند‪ .‬به محض ورود او‬
‫محمدتقي خان و همة خان زاده‌ها به پيش��وازش رفته او را در منزل علي‪‎‬نقي خان و س��پاهش را نارين‪‎‬قلعه‬
‫اسكان دادند‪ .‬گفتني است در دو روز گذشته مختصر درگيري‌هايي بين نيروهاي محمدتقي خان و سپاه زند‬
‫ش��ده بود اما در اي��ن روز بود كه بعد از صرف ناهار محمدتقي خان و حاك��م طبس در منزل علي‪‎‬نقي خان‬
‫دوباره جعفرخان به ش��هر يورش آورد‪ .‬پس ميرمحمدخان عرب زنگویي به س��پاهيانش فرمان مقابله داد اما‬
‫چون ايش��ان تازه از راه رسيده بودند‪ ،‬محمدتقي‌خان مانع شده و دسته‌اي از تفنگچيان يزدي را براي مقابله‬
‫فرستاد و خود به همراه حاكم طبس روانه چادر ميرزا محمدخان راوري در باغ شهرآباد شدند‪ .‬در پايان نبرد‬
‫‪1‬‬
‫اين روز تعدادي از سپاهيان جعفرخان اسير شدند‪.‬‬
‫الزم ب��ه توضيح اس��ت چون صحرا‌هاي اطراف يزد بي‌آب و علف بود خ��ان زند از ابتداي حركت به يزد‬
‫دس��تور داده بود كه از نواحي فارس‪ ،‬كرمان و اصفهان براي چهارپايان سپاه آذوقه فراهم كنند بعالوه براي‬
‫تأمين سيورسات اردوي نظامي و افراد سپاه هم از همين نواحي مقادير زيادي اجناس مختلف روانه يزد شد‬
‫‪2‬‬
‫که بويژه ضابطان و كالنتران بوانات و ابرقو سهم عمده‌اي در تأمين نيازهاي سپاه زند داشتند‪.‬‬
‫بامداد روز شنبه ‪ 8‬محرم ‪1202‬ق‪ 28/.‬مهر ‪.1166‬ش) از طرف اردوي جعفرخان در باغ دولت آباد حمله‬
‫آغاز شد كه از سوي سپاه محمدتقي خان هم تفنگچيان در نارين‌قلعه جواب مي‌دادند‪ .‬ظرف مدت كوتاهي‬
‫س��ه بار اردوي جعفرخان به ش��هر حمله كرد و محافظان شهر هر بار حمله ايش��ان را دفع كردند‪ .‬سرانجام‬
‫جعفرخان نيروهاي خود را برداشته و روانة صحراي آبشور متصل به دروازة سيد گلسرخ شد‪ .‬وي آنجا را براي‬
‫نبرد نهايي انتخاب كرده و سواران خود را به ‪ 12‬تيپ تقسيم كرده و همگي را در يك صف قرار داد بگونه‌اي‬
‫كه فاصله ميان هر تيپ بقدر نصف تيررس گلوله بود‪ .‬او تفنگچيان الري و گرمس��يري را در جلوي سواران‬
‫قرار داده و خود در پشت سر همة نيروها در مكاني كه از تيررس دور بود باالي تپه‌اي با ‪ 200‬تا ‪ 300‬نفر از‬
‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬

‫نيروهايش مستقر شد‪ .‬در مقابل‪ ،‬مير محمدخان عرب زنكویي و ميرزا محمدخان راوري و همة‌ خان‪‎‬زادگان‬
‫با نيروهايش��ان كه بيش از دو هزار نفر نبود به مقابله برخاس��تند‪ .‬پس محمدتقي خان قبل از خروج از شهر‬
‫ن خان را مأمور محافظت از شهر كرده و تفنگچياني براي حفاظت از برج‌ها و دروازه‌ها‬ ‫پسر خود زين‌العابدي ‌‬
‫گمارد و ضمن ًا س��فارش كرد كه در هيچ حال برج و بارو و حصار ش��هر را رها نكنند‪ .‬در خالل نبرد از داخل‬
‫ش��هر ناهار هم آوردند و محمدتقي خان و ديگر فرماندهان پس از صرف آن مش��غول ادامه جنگ شدند‪ .‬در‬
‫‪3‬‬
‫سراسر اين روز از طلوع آفتاب تا عصر تفنگچيان در دو طرف مشغول تيراندازي بودند‪.‬‬
‫عدم ش��ركت جعفرخان در جنگ و اينكه خود با عده‌اي از خواص در عقب ميدان مش��غول تماشاي نبرد‬

‫‪ .1‬نائيني‪ ،1353 ،‬ص ‪.447-445‬‬


‫‪ .2‬نامي اصفهاني‪ ،1368 ،‬ص ‪.301‬‬
‫‪ .3‬نائيني‪ ،1353 ،‬ص ‪.450-448‬‬

‫‪599‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫بود باعث دلس��ردي سپاهيان ش��د چنان‪‎‬كه محمدخان پس��ر نصيرخان الري كه با ‪ 500‬تفنگچي الري در‬
‫خط مقدم مي‌جنگيد‪ ،‬به ناگهان و در اوج كارزار دس��ت از جنگ كش��يده با نيروهايش عقب نشست و همين‬
‫عقب‌نشيني وي كه در حقيقت تنها برگ برنده جعفرخان بود باعث شد تا نيروهاي پشت سر او هم روي به‬
‫فرار آورند و بدين ترتيب سنگرها يكي پس از ديگري توسط طرف مقابل فتح شد‪ .‬در پايان خود جعفرخان‬
‫‪1‬‬
‫هم با سپاهيانش روي به فرار آورد‪.‬‬
‫بعد از اين شكس��ت جعفرخان به س��وي باغ دولت‪‎‬آباد گريخت اما پيش از رسيدن وي به آنجا عده‌اي از‬
‫مدافعان ش��هر بدس��تور محمدتقي خان خود را به باغ دولت‌آباد رسانده‪ ،‬ديوار را سوراخ كرده و داخل شدند‪،‬‬
‫در اي��ن هنگام بين ايش��ان و نيروهاي جعفرخان كه محافظ باغ بودند درگيري ش��ده و در نهايت نيروهاي‬
‫جعفرخ��ان ف��رار كردند‪ .‬جعفرخان كه وضع را چنين ديد خيمه و خرگاه‪ ،‬توپخانه و همة وس��ايل خود را رها‬
‫كرده و به همراهي وزيرش ميرزا حسين فراهاني به سوي شيراز گريخت‪ .‬به دنبال ايشان محمدتقي خان و‬
‫ديگر فرماندهان وارد باغ دولت‪‎‬آباد شدند‪ .‬گفتني است در حوالي يخچال كه در كنار باغ دولت‪‎‬آباد بود مقادير‬
‫زيادي جوال‌هاي آرد‪ ،‬گندم‪ ،‬جو‪ ،‬برنج‪ ،‬ظرف‌‌‌هاي عدس‪ ،‬نخود‪ ،‬لوبيا‪ ،‬ماش‪ ،‬خيك‌هاي شيره‪ ،‬روغن و ‪ ...‬به‬
‫عالوه اس��باب و وسايل و ظروف شيشه‌اي‪ ،‬سيم و زر‪ ،‬انواع فرش و لباسهاي پشمي‪ ،‬ظروف مسي‪ ،‬چيني و‬
‫‪ ...‬از اردوي جعفر خان بر جاي مانده بود كه همگي ضبط شد‪.‬‬
‫بع��د از آنكه محمدتقي خان از رفتن جعفرخان اطمينان يافت محافظان حصار ش��هر را به باغ فرا خواند‪.‬‬
‫آنچه داخل باغ دولت‌‪‎‬آباد بود به مير محمدخان عرب زنگویي رسيد و آنچه بيرون باغ بود بين بقيه سپاهيان‬
‫تقسيم شد‪ .‬در فراواني غنايم همين بس كه‪« :‬راوي مي‌گويد كه هنگامي كه ميرزامحمد خان راوري رخصت‬
‫ب��ه ديار خويش حاصل س��اخته طريق مراجعت مي‌پيمود به رأي‌العين دي��دم كه يكي از آدم‌هايش از غنايم‬
‫جعفرخاني چهار طاقه شال ترمة كشميري بر باالي يكديگر بر سر و كمر بسته فراز شتري نشسته در سلك‬
‫جمعيت معظم‌اليه از قفا مي‌رفت»‪ 2.‬در اين نبرد س��پاه جعفرخان به کلّی متفرق ش��ده و نزديك بود ش��يرازه‬

‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬


‫‪3‬‬
‫سلطنت از هم بپاشد ولي تالش‪‎‬هاي فرزندش لطفعلي خان آبرو و اعتبار او را تجديدكرد‪.‬‬
‫جعفرخان كه با سرعت از صحن ‌ة جنگ گريخته بود در حوالي علي آباد پيشكوه براي ناهار توقف كرده و‬
‫س��پس به س��وي ابرقو رفته با برداشتن باقي‌مانده تجهيزات و اردوي خود به سوي شيراز رفت‪ .‬پس از پايان‬
‫جنگ ميرزا محمدعلي و ميرزا رضي مهريجردي توس��ط محمدتقي خان دس��تگير و حبس ش��دند‪ .‬لطفعلي‬
‫خان عقدايي به سوي عقدا گريخت‪ .‬حاج عابدين و حاج حسن مهريجردي هم به جانب مروست گريختند و‬
‫مدتي آنجا بودند تا بعدها عفو شدند‪ 4.‬در اين هنگام مير محمدخان عرب زنگوئي كه با دستيابي بر توپخانه‬
‫و خيمه و خرگاه جعفرخان زند قدرتي يافته بود به تحريك اس��ماعيل خان عرب عامري عازم فتح اصفهان‬

‫‪ .1‬حسيني فسائي‪ ،1367 ،‬ص ‪.638‬‬


‫‪ .2‬نائيني‪ ،1353 ،‬صص ‪.452-451‬‬
‫‪ .3‬شميم‪ ،1368 ،‬ص ‪.80‬‬
‫‪ .4‬نائيني‪ ،1353 ،‬ص ‪.453‬‬

‫‪600‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫شد‪ .‬پس جعفر قلي خان قاجار كه از طرف آغا محمد خان قاجار والي اصفهان بود به مقابله با او برخاست و‬
‫در نهايت بعد از سه هفته نبرد در ‪ 16‬ربيع‌االول ‪1202‬ق‪ 5/.‬دي ‪1166‬ش‪ .‬ميرمحمد خان زنگوئي شكست‬
‫‪1‬‬
‫خورده و به سوي يزد گريخت‪.‬‬
‫جعفرخان زند به واس��طة شكست س��ختي كه خورده بود از يزدي‌ها كينة عميقي به دل گرفته حمل هر‬
‫گون��ه جنس ب��ه يزد را ممنوع كرد‪ .‬با اعم��ال محاصره اقتصادي‪ ،‬اجناس بويژه آنهاي��ي كه از ناحية فارس‬
‫مي‌آمد بش��دت كمياب و گران ش��د‪ .‬گندم به هر خروار دو هزار دينار و جو هر من هش��ت عباسي رسيد‪ .‬در‬
‫مقابل ميرمحمدخان عرب حاكم طبس عده‌اي از شترداران خراسان را با شتران خود واداشت تا گندم و ساير‬
‫مايحتاج الزم را از ناحيه خراس��ان به يزد حمل كنند‪ ،‬پس تا نزديك عيد نوروز س��ال بعد قيمت گندم به هر‬
‫‪2‬‬
‫خروار ‪ 900‬دينار و جو هر خروار ‪ 700‬دينار كاهش يافت‪.‬‬

‫گرايش يزد به سمت قدرت نوظهور قاجاريه‬


‫در ‪ 3‬ش��عبان ‪1202‬ق‪ 20/.‬ارديبهشت ‪1167‬ش‪ .‬آغامحمدخان قاجار با نيروهايش وارد اصفهان شد‪ .‬وي‬
‫نايب‌الس��لطنه فتحعلي خان قاجار را روانه يزد كرد‪ .‬پس از ورود فتحعلي خان با س��پاهيانش به يزد محمد‬
‫تقي خان بافقي تابعيت قاجارها را پذيرفته و تعهد كرد كه ماليات ساالنه را بپردازد‪ ‌،‬به عالوه قرآني به خط‬
‫ميرزا احمد نيريزي نسخ‌نگار را به نشانة‌تضمين اين عهد و پيمان براي آغا محمد خان در اصفهان فرستاد‪.‬‬
‫در مقابل آغا محمد خان نيز فرمان حكومت يزد را به نام وي صادر و براي او فرستاد‪ 3.‬در اين زمان محمد‬
‫تقي خان يكي از فرزندان خود را نيز به عنوان گروگان به دربار آغا محمد خان فرس��تاده و روابط خود را با‬
‫‪4‬‬
‫وي مستحكم گرداند‪.‬‬
‫اي��ن روي برگرداندن ب��ه موقع محمدتقي خان بافقي از آفتاب رنگ پري��ده زنديه و اقبال همه‪‎‬جانبه‌اش‬
‫بس��وي قدرت نوظهور قاجارها عالوه بر سياس��ت‪‎‬ورزي صحيح و نكته‪‎‬سنجي وي ريشه در مورد ديگري نيز‬
‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬

‫داشت؛ زنديه در طول سلطنت خود هيچ‌گاه يك قدرت يكپارچه و همه‪‎‬جانبه را در ايران پديد نياوردند و عمده‬
‫تكيه‌گاه ايشان نيز نيروهاي ايالت و عشاير بود‪ .‬در حالي كه يزد بعنوان يك مركز شهرنشيني و تجاري مهم‬
‫نمي‌توانس��ت تعامل چنداني با چنين حكومتي داشته باشد و اينك كه جناح قاجاريه مي‌رفت تا با ايجاد يك‬
‫قدرت سياس��ي يكپارچه آن امنيت عهد صفويان را احياء كند‪ ،‬طبيعي بود كه جامعه شهرنش��ين يزد و بويژه‬
‫طبقات تاجر‪ ،‬بازرگان و پيشه‌ور حامي ايشان باشند‪.‬‬
‫لطفعلي خان آخرين بازمانده زند پس از آنكه با خيانت حاج ابراهيم خان كالنتر مواجه ش��ده و در پش��ت‬
‫دروازه‌هاي ش��يراز ماند ابتدا در محرم ‪1208‬ق‪ .‬بس��وي كرمان رفت‪ ،‬اما در فتح اين شهر ناكام مانده و روانه‬

‫‪ .1‬خوب نظر‪ ،1354 ،‬ص ‪.50‬‬


‫‪ .2‬نائيني‪ ،1353 ،‬ص ‪.455-454‬‬
‫‪ .3‬هدايت‪ ،1380 ،‬صص ‪.7315-7314‬‬
‫‪ .4‬حسيني فسائي‪ ،1367 ،‬ص ‪.639‬‬

‫‪601‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫طبس ش��د‪ .‬وي مدت ‪ 20‬روز مهمان ميرحس��ن خان حاكم طبس بود‪ .‬س��پس حاكم طبس‪ 300‬سوار به او‬
‫داده و لطفعلي خان روانه ش��يراز ش��د‪ .‬به هنگام ورود او به خاك يزد بود كه محمد تقي خان بافقي پسرش‬
‫عبدالرحيم خان را به مقابلة با وي فرس��تاد‪ .‬در حوالي اردكان دو سپاه با هم روبرو شدند كه عبدالرحيم خان‬
‫‪1‬‬
‫شكست خورده و به سوي يزد گريخت‪.‬‬
‫پس��ر ديگر محمدتق��ي خان يعني علي‪‎‬نقي خ��ان در نزديكي تفت با لطفعلي خان درگير ش��د اما او هم‬
‫شكست خورد و تعدادي از نيروهايش كشته و اسير شدند‪ .‬سواران لطفعلي خان تا سه فرسنگ علي نقي خان‬
‫و نيروهايش را تعقيب كرده و اسباب و وسايل ايشان را به غنيمت گرفتند‪ .‬در اواسط ماه صفر ‪1208‬ق‪ .‬كه‬
‫لطفعلي خان به ابرقو رس��يد ابتدا اهالي ابرقو از ورود او جلوگيري كردند اما س��رانجام لطفعلي خان بر ايشان‬
‫‪2‬‬
‫غلبه كرده و قلعه ابرقو را به تصرف خود درآورد‪.‬‬
‫لطفعلي‌‪‎‬خ��ان زن��د مدت ‪ 20‬روز در ابرقو بود و در اين مدت عدة زيادي از هواداران وي از مناطق مختلف‬
‫ف��ارس دوب��اره دور وي جمع ش��دند‪ 3.‬آغامحمدخان قاجار به محض اط�لاع از ورود دوباره لطفعلي خان به‬
‫منطقه فارس محمدحس��ين خان قوينلو ‪-‬ايش��يك آغاسي خود مشهور به دوداغ‪ -‬را با ‪ 7000‬نفر از راه كوير‬
‫و ده اش��تران روانه ابرقو نمود‪ 4.‬از س��ويي لطفعلي خان حفاظت از قلعه ابرقو را به نصراهلل خان عموي خود‬
‫سپرده و در اوايل ربيع‌االول به جانب بوانات و از آنجا به سوي اصطهبانات رفت‪.‬‬
‫محمدحس��ين خان قوينلو مدتي قلعة ابرقو را در محاصره داش��ت اما چون دوران محاصره طوالني شد‪،‬‬
‫آغامحمدخان قاجار به وي پيغام داد كه دس��ت از محاصره قلعه ابرقو برداش��ته و براي تعقيب لطفعلي خان‬
‫به جانب ش��يراز برود‪ 5.‬در اين زمان آغامحمدخان قاجار به نيت گس��ترش حوزه نفوذش در ش��رق مصطفي‬
‫خان دولو‪ ،‬ابراهيم آقاي قاجار‪ ،‬محمدحس��ين خان قراگوزلو و عبدالرحيم خان پس��ر محمدتقي خان بافقي را‬
‫‪6‬‬
‫روانه كرمان نمود‪.‬‬
‫در ‪ 8‬ش��عبان ‪1208‬ق‪ .‬بود كه لطفعلي خان زند به كرمان تاخته افراد فوق را شكست داده وبه سوي يزد‬

‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬


‫ف��راري داد‪ 7.‬در ‪ 29‬ربي��ع‌االول ‪1209‬ق‪ .‬آغامحمد خان قاجار لطفعلي خان زند را شكس��ت داده و كرمان را‬
‫فت��ح كرد‪ .‬وي پس از فتح كرمان دس��تور قتل‪‎‬عام مردان و هتك حرمت زن��ان و دختران را صادر نمود‪ ،‬اما‬
‫محمدتقي خان بافقي كه اينك متحدي بزرگ براي قاجارها به حس��اب مي‌آمد موفق ش��د بعد از يك هفته‬
‫حك��م عف��و مردم كرمان را از آغامحمدخان بگيرد‪ .‬پس آغامحمدخان در س��ال ‪1210‬ق‪ .‬عالوه بر حكومت‬

‫‪ .1‬وزيري كرماني‪ ،1352 ،‬ص ‪.562‬‬


‫‪ .2‬شيرازي‪ ،1365 ،‬صص ‪.103-102‬‬
‫‪ .3‬نامي اصفهاني‪ ،1368 ،‬ص ‪.378‬‬
‫‪ .4‬هدايت‪ ،1380 ،‬ص ‪.7359‬‬
‫‪ .5‬سپهر‪ ،1377 ،‬ص ‪.64‬‬
‫‪ .6‬هدايت‪ ،1380 ،‬ص ‪.7362‬‬
‫‪ .7‬نامي اصفهاني‪ ،1368 ،‬ص ‪.383‬‬

‫‪602‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫يزد‪ ،‬حكومت كرمان را نيز به وي داد و محمدتقي خان نيز فرزند ارش��د خود علي‪‎‬نقي خان را روانه كرمان‬
‫نمود‪ 1.‬محمدتقي خان بافقي داراي ‪ 22‬پس��ر و ‪ 26‬دختر بود‪ .‬وي در يك دوره پرآش��وب معاصر با پادشاهان‬
‫و سرداران بزرگي همچون عادلشاه افشار‪ ،‬ابراهيم شاه افشار‪ ،‬شاهرخ شاه افشار‪ ،‬آزادخان افغان‪ ،‬محمدحسن‬
‫خان قاجار‪ ،‬كريم خان زند‪ ،‬زكي خان زند‪ ،‬علي مرادخان‪ ،‬ابوالفتح خان زند‪ ،‬صادق خان‪ ،‬جعفرخان‪ ،‬لطفعلي‬
‫خان زند‪ ،‬آغا محمدخان و فتحعلي ش��اه قاجار توانس��ت حكومت خود را حفظ و حراس��ت نمايد‪ .‬وي بعد از‬
‫‪ 52‬س��ال حكومت سرانجام در ‪ 6‬ش��وال ‪1213‬ق‪ .‬در سن ‪ 84‬سالگي درگذشت و جنازه‌اش را براي دفن به‬
‫نجف بردند‪.2‬‬

‫عمران‪ ،‬توسعه و آباداني يزد‬


‫بعد از قتل نادرشاه در سال ‪1160‬ق‪ .‬بار ديگر مردم ايران بويژه شهرنشينان و كشاورزان همجوار شهرها‬
‫دچار مصيبت و مش��كل ش��دند‪ .‬همين كه شهري از دست يك حاكم بدس��ت حاكم ديگري مي‌افتاد مردم‬
‫مي‌بايست ماليات جديدي به حاكم فاتح بپردازند‪ .‬يكي از واكنش‌هاي طبيعي در هنگام اين نابساماني براي‬
‫‪3‬‬
‫كساني كه امكاناتي داشتند مهاجرت به عراق‪ ،‬عثماني‪ ،‬هندوستان و حتي يمن بود‪.‬‬
‫در آن بلبشو و آشفته‌بازار جنگ قدرت بعد از قتل نادرشاه تنها عاملي كه يزد را تا حدودي از هجوم‌هاي‬
‫مخرب دور نگهداش��ت‪ ،‬فرصت‪‎‬طلبي و واقع‌نگري محمدتقي‪‎‬خان بافقي بود‪ .‬محمدتقي‪‎‬خان بافقي در طول‬
‫‪ 52‬س��ال حكومت خود همواره متحد صاحبان قدرت بوده و مواظب بود كه ببيند باد بر بيرق كدامين سردار‬
‫مي‌وزد تا با او از در صلح و س��ازش و دوس��تي درآيد‪ .‬اين سياست در س��ال‪‎‬هاي بعد از مرگ كريم‌خان زند‬
‫هم كه دوباره كش��ور درگير منازعات سياس��ي گشت به حال يزد و يزدي‌ها بسيار مثمرثمر واقع شد‪ .‬اينگونه‬
‫سياس��ت‌ورزي حاكم يزد مؤلف تاريخ گيتي‌گش��ا را به قضاوتي اين چنيني رسانده بود كه‪« :‬تقي خان بافقي‬
‫حاكم يزد مردي است افسونگر پر فن‪ ،‬با دوست و دشمن به سر و علن به رفتار تقالب‪ ،‬در كار خديعت و از‬
‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬

‫‪4‬‬
‫خبائث باطن با ساير و ساكن در كمين حيلت‪ ،‬با دشمنان در ظاهر يار و از دوستان در باطن بيزار»‪.‬‬
‫محمدتق��ي خ��ان بافقي در زمان حكوم��ت خود در عم��ران و آباداني يزد تالش بس��ياري به خرج داد‪.‬‬
‫كاروانسراي گلشن و ميدان خان را با دكان‌هاي چهار طرفش احداث كرد‪ .‬بعالوه بازار قيصريه را پديد آورد‬
‫‪5‬‬
‫كه داراي دو رسته دكان بوده و راهي هم به ميدان خان داشت‪.‬‬
‫ميرزا محمدجعفر يزدي متخلص به اس��ير بمناسبت اين اقدامات محمدتقي خان شعري سرود كه همان‬
‫زمان بر روي سنگي حك نموده و بر سر در قيصريه زدند‪:‬‬

‫‪ .1‬نائيني‪ ،1353 ،‬ص ‪.474‬‬


‫‪ .2‬همان‪ ،‬ص ‪.462‬‬
‫‪ .3‬فوران‪ ،1377 ،‬ص ‪.139‬‬
‫‪ .4‬نامي اصفهاني‪ ،1368 ،‬صص ‪.76-75‬‬
‫‪ .5‬افشار‪ ،1354 ،‬ص ‪.201‬‬

‫‪603‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫ك��ه اف�لاك��ش زم��ي��ن پ��وش��ي��ده از دور‬ ‫«س��ري��ر آراي م��ل��ك حشمت و ج��اه‬

‫سپهر و اخ���ت���ران را ك���رده مقهور‬ ‫س��ك��ن��در ط��ال��ع��ي ك���ه ب��خ��ت ق���ادر‬

‫تقي خ��ان ك��ز دو دس��ت فيض گنجور‬ ‫س���راف���راز خ��وان��ي��ن خ���ان ج���م ج��اه‬

‫ب��ه ك��ش��ت ب��ي��ن��واي��ان ُدر م��ن��ش��ور‪»1‬‬ ‫چ���و اب����ر ن���و ب���ه���اران م �ي‌ف��ش��ان��د‬

‫محمدتقي خان مدرسة خان را در كنار قيصريه و ميدان خان ايجاد كرد‪ .‬اين مدرسه ابتدا خارج حصار شهر‬
‫ال خود محمدتقي خان ساخت‬ ‫و مركب از دو قسمت يعني مدرسه بزرگ و كوچك بود‪ .‬مدرسة كوچك را ك ً‬
‫ولي س��اخت مدرس��ه بزرگ كه در طرف غرب و متصل به آن است توسط پس��رش علي‌نقي خان به اتمام‬
‫رسيد‪ .‬مدرسة خان در كل داراي ‪ 27‬حجره براي مسكن طالب بود بعالوه سه مدرس داشت كه مدرسان با‬
‫دريافت مقرري در آنجا درس مي‌گفتند‪ .‬الزم به ذکر اس��ت این مدرسه دارای موقوفات فراوانی بود‪ 1.‬محمد‬
‫تقي خان پس از اتمام بناي مدرس��ه بود كه ميرزا محمد حس��ن نواب از علماي بزرگ خراس��ان را به همراه‬
‫‪2‬‬
‫پسرش براي تدريس علوم ديني به يزد آورد‪.‬‬
‫محمدتقي خان آب انبار و رباط جنت‌آباد را كه ش��امل باغ و كاروانس��را بود در حاشيه جاده كاروان‌رو يزد‬
‫به خراس��ان بنا كرد‪ .‬اين كاروانس��را وقف امام رضا بود و تا قبل از احداث قنات دولت‌آباد‪ ،‬باغ مزبور از آب‬
‫اهرس��تان مشروب مي‌شد‪ 3.‬محمدتقي خان چهار رشته قنات شامل قنات‌هاي باقرآباد‪ ،‬محمدآباد‪ ،‬تقي‌آباد و‬
‫بغدادآباد را پس از تعمير و اليروبي به هم متصل و قنات دولت‌آباد را پديد آورد‪ .‬منبع و مظهر اين قنات در‬
‫مهريجرد بود كه با كاريزي به طول ‪ 9‬فرسنگ به حوالي يزد مي‌آمد‪ .‬وي در قريه محمدآباد چاهوك آسيابي‬

‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬


‫ايج��اد ك��رد كه با آب اين قن��ات مي‌چرخيد‪ .‬خان با آب اين قنات باغ دولت‪‎‬آب��اد را ايجاد كرد‪ .‬عالوه بر آن‬
‫حدود ‪ 500‬باغ و دو هزار جريب زمين از آب قنات مزبور مش��روب مي‌ش��د‪ .‬در قريه آبشاهي يك چهارم آب‬
‫اين قنات مورد اس��تفاده بود و بقيه در حومه شهر و باغ دولت‌آباد استفاده مي‌شد‪ .‬محمدتقي‌خان یک چهارم‬
‫قنات و اراضي دولت‪‎‬آباد را و قف ‪ 14‬معصوم نمود‪ 4.‬بواسط ‌ه اقدامات محمدتقي خان و احداث قنوات‪ ،‬باغ‌ها‬
‫و توسعه كشاورزي بود كه در خارج حصار شهر هم خانه‌هاي بسياري و اغلب هم بوسيلة طبقات پائين‪ ،‬رعايا‬
‫‪5‬‬
‫و مهاجرين ديگر واليات احداث شد‪.‬‬

‫‪ .1‬طاهری‪ ،1317،‬صص‪.50-49‬‬
‫‪ .2‬وامق‪1371 ،‬؛ ص ‪.228‬‬
‫‪ .3‬افشار‪ ،1354 ،‬ص ‪.794‬‬
‫‪ .4‬همان‪ ،‬صص ‪.731-729‬‬
‫‪ .‬نائيني‪ ،1353 ،‬ص‪.340‬‬ ‫‪5‬‬

‫‪604‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫امنيت‪ ،‬آرامش و آباداني يزد كه حاصل نوعي ثبات سياسي بود باعث شد تا جمع كثيري از تجار‪ ،‬بازرگانان‬
‫و پيش��ه‌وران از ديگر ش��هرها و بخصوص مناطقي كه درگير جنگ و كشمكش‌هاي سياسي بودند روانه يزد‬
‫ش��وند‪ .‬بازار معامالت يزد در اين س��ال‌ها بس��يار پررونق بود و بازرگانان نقدينگي خود را در امر زمين‌داري‪،‬‬
‫توس��عه قنوات و مس��تغالت بكار مي‌گرفتند‪ .‬پيوند بازارهاي يزد با تجارت خارجي چشمگير بود بنحوي كه‪:‬‬
‫«از اطراف عالم كاروان در كاروان نفايس اموال و طرايف اجناس و تحايف قماشات حتي خسايس مأكوالت‬
‫به حمل مطايا و دواب وارد ش��هر گرديد و راه آمد و ش��د بارهاي سقط و پش��مينه آالت از بنگاله و كشمير‬
‫مفت��وح ش��د و بازارها ترتيب يافت و دكان‌ها به اصناف امتعه و اقمش��ه و فواك��ه و حلويات بالجمله تمامت‬
‫‪1‬‬
‫مأكوالت مشحون گرديد»‪.‬‬
‫البته ناگفته نماند يزد كه از عهد صفويه يكي از انبارهاي مهم كاالهاي تجاري هند در ايران محس��وب‬
‫مي‌شد در اين دوره بعلت كاهش رفت و آمد زميني و نيز پديدار شدن بندرعباس به عنوان يك پايگاه مهم‬
‫بازرگاني تا حدودي آن جايگاه رفيع خود در بازرگاني عهد صفوي را از دست داد اما تجارت ابريشم و ترياك‬
‫‪2‬‬
‫يزد همچنان پررونق بود‪.‬‬
‫در اين دوره معادن مختلف سنگ‌هاي قيمتي در يزد مورد بهره‌برداري بود چنانكه كريم‌خان براي ساختن‬
‫ارگ حكومتي در شيراز اقدام به حمل سنگ‌هاي مرمر ورخام از معادن يزد نمود‪ 3.‬در زمان سلطنت كريم‌خان‬
‫ش��هر يزد با جمعيت تقريبي ‪ 50‬هزار نفري بزرگ‌ترين مركز شهرنش��يني ايران بحساب مي‌آمد‪ ،‬قابل توجه‬
‫اس��ت در اين زمان اصفهان داراي ‪ 40‬هزار نفر‪ ،‬كرمان ‪ 30‬هزار نفر‪ ،‬كرمانش��اه ‪ 30‬هزار نفر‪ ،‬شيراز ‪ 40‬هزار‬
‫نفر‪ ،‬تهران ‪ 20‬هزار نفر‪ ،‬تبريز ‪ 30‬هزار نفر‪‌،‬رشت ‪ 12‬هزار نفر‪ ،‬قزوين ‪ 15‬هزار نفر‪ ،‬قم ‪ 10‬هزار نفر‪ ،‬همدان‬
‫‪4‬‬
‫‪ 25‬هزار نفر‪ ،‬اروميه ‪ 12‬هزار نفر و باالخره زنجان ‪ 10‬هزار نفر جمعيت شهرنشين بودند‪.‬‬
‫يزد و توابع آن در اين سال‌ها داراي ماليات ساالنه ‪ 12‬هزار تومان بود‪ 5.‬كريم‌خان زند مواجب حاكم يزد‬
‫را مبل��غ صد توم��ان نقد و معادل چهارصد خروار غله مقرر كرده بود‪ 6.‬گفتني اس��ت در اين زمان هر خروار‬
‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬

‫غله در اياالت مختلف بين ‪ 750‬تا ‪ 2500‬دينار خريد و فروش مي‌ش��د‪ 7.‬هر چند محمدتقي خان بافقي اهل‬
‫نافله بوده‪ ،‬قليان را حرام مي‌دانس��ت و تظاهر به دين‌داري مي‌كرد‪ ،‬اما هيچ‌گاه به آن مواجب مقرر از س��وي‬
‫‪8‬‬
‫كريم‌خان قانع نبود‪ .‬به عالوه دائم درحال آزمودن بخت خود با ديگر رجال عرصة سياست ايران بود‪.‬‬

‫‪ .1‬همان‪ ،‬صص ‪.340-339‬‬


‫‪ .2‬پري‪ ،1365 ،‬ص ‪.349‬‬
‫‪ .3‬نامي اصفهاني‪ ،1368 ،‬ص ‪.158‬‬
‫‪ .4‬پري‪ ،1365 ،‬صص ‪.333-332‬‬
‫‪ .5‬ورهرام‪ ،1385 ،‬ص ‪.142‬‬
‫‪ .6‬رجبي‪ ،2535 ،‬ص ‪.243‬‬
‫‪ .7‬آصف‪ ،1352 ،‬ص ‪.307‬‬
‫‪ .8‬نامي اصفهاني‪ ،1368 ،‬ص ‪.76‬‬

‫‪605‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫پس از مرگ كريم‌خان و در آخرين سال‌هاي سلطنت زنديه راههاي تجاري منتهي به يزد به شدت ناامن‬
‫بود‪ .‬از جمله مهم‌ترين اين راه‪‎‬ها راه تجاري هند بود كه از يزد مي‌گذش��ت و از آن طريق اجناس بازرگاني‬
‫هند به غرب كش��ور مي‌رفت‪ .‬در اين زمان اين مس��ير اغلب تحت سلطه ايالت بختياري بود كه در مناطق‬
‫‪1‬‬
‫عقدا‪ ،‬نایين و يزد دست به راهزني و كشتار مي‌زدند‪.‬‬
‫مقارن اين س��ال‌ها علي مرادخان كوش��كي هم عده‌اي س��واره و پياده گرد خود جمع كرده و در راه‪‎‬هاي‬
‫يزد و كرمان به غارت‌گري مش��غول بود‪ 2.‬همين ش��رايط بود كه طبقه بازرگان و متوسط شهرنشين يزد را از‬
‫حكومت نيمه ايلياتي وغيرمتمركز زنديه نااميد و بس��وي قدرت نوظهور و نويدبخش ايجاد تمركز سياس��ي‬
‫قاجارها رهنمون مي‌ساخت‪.‬‬

‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬

‫‪ .1‬وزيري كرماني‪ ،1352 ،‬ص ‪.542‬‬


‫‪ .2‬همان‪ ،‬ص ‪.555‬‬

‫‪606‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫منابع‪:‬‬
‫‪ -1‬آصف‪ ،‬محمدهاشم‪ ،‬رستم‌التواريخ‌‪ ،‬به اهتمام محمد مشيري‪ ،‬چ دوم‪ ،‬تهران‪[ ،‬بي‌نا]‪.1352 ،‬‬
‫‪ -2‬آيتي‪ ،‬عبدالحسين‪ ،‬تاريخ يزد‪ ،‬يزد‪ ،‬گلبهار‪.1317 ،‬‬
‫‪ -3‬اس��ترآبادي‪ ‌،‬ميرزامهدي خان‪ ،‬جهانگشاي نادري‪ ،‬به اهتمام س��يدعبداهلل انوار‪ ،‬تهران‪ ،‬انجمن آثار و‬
‫مفاخر فرهنگي‪.1377 ،‬‬
‫‪ -4‬افشار‪ ،‬ايرج‪ ،‬يادگارهاي يزد‪ ،‬ج دوم‪ ،‬تهران‪ ،‬انجمن آثار ملي‪.1354 ،‬‬
‫‪ -5‬پري‪ ،‬جان‪ .‬ر‪ ،‬كريم‌خان زند‪ ،‬ترجمه علي‪‎‬محمد ساكي‪ ،‬تهران‪ ،‬فراز‪.1365 ،‬‬
‫‪ -6‬حس��يني فس��ائي‪ ،‬ميرزا حسن‪ ،‬فارس��نامة ناصري‪ ،‬ج اول‪ ،‬تصحيح منصور رس��تگار فسائي‪ ،‬تهران‪،‬‬
‫اميركبير‪.1367 ،‬‬
‫‪ -7‬خوب‪‎‬نظر‪ ،‬حسن‪ ،‬جانشينان كريمخان زند‪ ،‬شيراز‪ ،‬دانشگاه پهلوي‪.1354 ،‬‬
‫‪ -8‬رجبي‪ ،‬پرويز‪ ،‬كريم‌خان زند و زمان او‪ ،‬چ دوم‪ ،‬تهران‪ ،‬كتاب‌هاي سيمرغ ‪.2535 ،‬‬
‫‪ -9‬س��پهر‪ ،‬محمدتقي لس��ان‌الملك‪ ،‬ناس��خ‌التواريخ‪ ،‬ج اول‪ ،‬به اهتمام جمش��يد كيان‌فر‪ ،‬تهران‪ ،‬اساطير‪،‬‬
‫‪.1377‬‬
‫‪ -10‬شعباني‪ ،‬رضا‪ ،‬مختصر تاريخ ايران در دوره‌هاي افشاريه و زنديه‪ ،‬تهران‪ ،‬سخن ‪.1378 ،‬‬
‫‪ -11‬شميم‪ ،‬علي اصغر‪ ،‬از نادر تا كودتاي رضاخان ميرپنج‪ ‌،‬تهران‪ ،‬م ّدبر‪.1368 ،‬‬
‫‪ -12‬ش��يرازي‪ ،‬ابن عبدالكريم عليرضا‪ ،‬تاريخ زنديه‪ ،‬جانش��ينان كريم‌خان زند‪ ،‬مقدمه و تصحيح ارنست‬
‫بئير‪ ،‬ترجمه غالمرضا ورهرام‪ ،‬تهران‪ ،‬گستره‪.1365،‬‬
‫‪ -13‬طاهری‪ ،‬احمد‪ ،‬تاریخ یزد‪ ،‬یزد‪ ،‬گلبهار‪.1317،‬‬
‫سري‪ ،‬تهران‪ ،‬توس‪.1368 ،‬‬ ‫‪ -14‬فلور‪ ،‬ويلم‪ ،‬حكومت نادرشاه به روايت منابع هلندي‪ ،‬ترجمه ابوالقاسم ّ‬
‫‪ -15‬فوران‪ ،‬جان‪ ،‬مقاومت شكننده‪ ،‬ترجمه احمد تدين‪ ،‬تهران‪ ،‬خدمات فرهنگي رسا‪.1377 ،‬‬
‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬

‫‪ -16‬كالنتر فارس‪ ،‬ميرزا محمد‪ ،‬روزنامه‌‪ ،‬به اهتمام عباس اقبال‪ ،‬تهران‪ ،‬شركت سهامي چاپ‪.1325 ،‬‬
‫‪ -17‬گلس��تانه‪ ،‬ابوالحس��ن بن محمد امين‪ ،‬مجمل التواريخ‪ ،‬به اهتمام مدرس رضوي‪ ،‬تهران‪ ،‬ابن سينا‪،‬‬
‫‪.1344‬‬
‫‪ -18‬مرعشي‪ ،‬ميرزا محمد خليل‪ ،‬مجمع‌التواريخ‪ ،‬به اهتمام عباس اقبال‪ ،‬تهران‪ ،‬بي‌‌نا‪.1328 ،‬‬
‫‪ -19‬مروي‪ ،‬محمد كاظم‪ ،‬عالم آراي نادري‪ ،‬تصحيح محمد امين رياحي‪ ،‬چ سوم‪ ،‬تهران‪ ،‬علمي‪.1374‌،‬‬
‫‪ -20‬موس��وي نامي اصفهاني‪ ‌،‬ميرزا محمدصادق‪ ،‬تاريخ گيتي گش��ا‪ ،‬تصحيح س��عيد نفيسي‪ ،‬چ چهارم‪،‬‬
‫تهران‪ ،‬اقبال‪.1368 ،‬‬
‫‪ -21‬نائيني‪ ،‬محمدجعفربن محمدحس��ين‪ ،‬جامع جعفري‪ ،‬به كوشش ايرج افشار‪ ،‬تهران‪ ،‬انجمن آثار ملي‪،‬‬
‫‪.1353‬‬
‫‪ -22‬نوائي‪ ،‬عبدالحسين‪ ،‬كريم‌خان زند‪ ،‬تهران‪ ،‬شركت سهامي كتاب‌هاي جيبي‪.1376 ،‬‬
‫مسرت‪ ،‬تهران‪ ،‬سلسله نشريات ما‪.1371 ،‬‬ ‫‪ -23‬وامق‪ ،‬محمد علي‪ ،‬تذكره ميكده‪ ،‬به كوشش حسين ّ‬

‫‪607‬‬
‫نايميكح يداه ‪/‬هيدنز رصع رد دزي‬

‫‪ -24‬ورهرام‪ ،‬غالمرضا‪ ،‬تاريخ سياسي اجتماعي ايران در عصر زند‪ ،‬تهران‪ ،‬معين‪.1385 ،‬‬
‫‪ -25‬وزيري كرماني‪ ،‬احمدعلي خان‪ ،‬تاريخ كرمان‪ ،‬به كوش��ش محمد ابراهيم باس��تاني پاريزي‪ ،‬چ دوم‪،‬‬
‫تهران‪ ،‬ابن سينا‪.1352 ،‬‬
‫‪ -26‬هداي��ت‪ ،‬رضا قلي‌خ��ان‪ ،‬روضۀالصفاي ناصري‪ ،‬ج ‪ ،9‬تصحيح جمش��يد كيان‌فر‪ ،‬تهران‪ ،‬اس��اطير‪،‬‬
‫‪.1380‬‬

‫پي‌نوشت‌‪:‬‬
‫‪ .1‬همان‪ ،‬ص ‪.374‬‬

‫پيام بهارستان ‪ /‬د‪ ،2‬س‪ ،2‬ش ‪ / 7‬بهار ‪1389‬‬

‫‪608‬‬

You might also like