Professional Documents
Culture Documents
پاکستان؛ سنگبنای راهبردی ساخت آیندۀ سیاسی افغانستان
پاکستان؛ سنگبنای راهبردی ساخت آیندۀ سیاسی افغانستان
پاکستان؛ سنگبنای راهبردی ساخت آیندۀ سیاسی افغانستان
مقدمه
افغانستان سرنوشتی بسیار تلخ و تراژدیک از ابتدای حیات سیاسی خود داشته است .افغانستان همواره با دور بیپایان بیثباتی
سیاسی روبهرو بوده است :جنگ داخلی اول افغانستان ( )1928-1929مابین سقاویها و نظام پادشاهی ،دورۀ ثبات موقت
محمدظاهرشاه و سقوط نظام پادشاهی در ،۱۹۷۳شروع دورۀ دوم جنگهای داخلی از ،1978انقالب خونین ثور در ،1978
دورۀ بیثباتی دهسالۀ ناشی از حملۀ شوروی ( ،)1979-1989جنگ داخلی سوم و سقوط حکومت کمونیستی نجیبالله
( ،)1989-1992جنگ داخلی چهارم ( )1992-1996و شروع شکلگیری امارت اسالمی ،جنگ کابل ( )1992-1996و
تالش گروههای مختلف برای پرکردن خأل قدرت ناشی از سقوط دولت کمونیستی نجیبالله ،جنگ داخلی پنجم افغانستان
( )1996-2001و شکلگیری امارت اسالمی و آغاز چالش و جنگ با رقبای داخلی ،حملۀ امریکا و آغاز دو دهه اشغال
افغانستان ( )2001-2021و در نهایت ،جنگ داخلی ششم ( )2021و رویکارآمدن مجدد طالبان و سقوط جمهوری اسالمی.
با این اوصاف ،تاریخ یک سدۀ اخیر افغانستان به چیزی جز جنگ خالصه نمیشود .جنگ همچون اختاپوسی است که متصلب
بر افغانستان احاطه پیدا کرده است .پیامد چمبرۀ این هیوالی متصلب و حریص ،مرگ و فقر و فساد و مهاجرت برای ملت
افغانستان بوده است.
در این میان نمیتوان از نقش عنصر مداخلۀ خارجی در خلق این سرنوشت شوم و تلخ برای افغانستان چشمپوشی کرد.
در رأس این عنصر ،پاکستان ،همسایۀ جنوبی افغانستان ،قرار دارد2 .هزار و 240کیلومتر مرز مشترک و منازعۀ پایدار مرزی
1
پاکستان؛ سنگبنای راهبردی ساخت آیندۀ سیاسی افغانستان
دو کشور در امتداد خط دیورند ،وجود جمعیت کثیر قوم پشتون در دو سوی مرز میان دو کشور ( 42میلیون نفر در پاکستان
و 15میلیون نفر در افغانستان) ،نیاز پاکستان به فضای حیاتی ،چالش ناشی از نداشتن عمق راهبردی مناسب و در نهایت،
وابستگیهای ژئواکونومیکی و ژئوکالچری دو کشور سبب شده است سرنوشت افغانستان برای پاکستان اهمیتی فزاینده داشته
باشد .بنابه این دالیل ،پاکستان همواره در برهههای تاریخی مختلف تالش گستردهای برای تأثیرگذاری بر ساخت سیاسی قدرت
در افغانستان داشته است .بهتعبیر روشنتر ،از 1979تاکنون یکی از دستورکارهای بسیار مهم سیاست منطقهای پاکستان تالش
برای افزایش نفوذ در افغانستان ،در راستای ایجاد حکومتی همسو با خود ،و متعاقب آن ،فراهمکردن شرایط برای گسترش عمق
راهبردی پاکستان بوده است .فقدان عمق راهبردی ،پاشنهآشیل پاکستان در تقابل با رقبا و بهطور خاص ،دشمن قسمخوردۀ خود،
یعنی هندوستان است.
آنچه در این میان حائز اهمیت است تحوالت جدید ناشی از رویکارآمدن دوبارۀ طالبان و تالش این گروه برای ساخت
سیاسی آیندۀ افغانستان است .بعد از تراژدی 2001برای طالبان ،این گروه در 2021در کمتر از چند ماه ،دوباره ،بر اریکۀ
قدرت در افغانستان نشست .برخالف دورۀ قبل ،در شرایط حاضر ،طالبان بهدنبال تحکیم و تثبیت قدرت خود و مانایی در آیندۀ
سیاسی افغانستان است .پرسش همین جاست :اینکه عنصر خارجی و بهطور خاص ،پاکستان ،چه نقشی در شکلدهی آیندۀ
سیاسی افغانستان دارد؟
افغانستان و معضلی بهنام مداخلۀ خارجی
برای مشخصشدن نقش مداخلهگر خارجی و بهطور خاص ،پاکستان ،در ساخت سیاسی آیندۀ افغانستان باید به ّ
سنت سیاسی
این کشور رجوع کرد .از سنن حکمرانی در افغانستان ،تکیه بر بازیگر خارجی است .حکمرانی در افغانستان ،بدون درنظرگرفتن
بازیگر خارجی و نقش آن ،امکانپذیر نیست .این مهم ناشی از دو دلیل است:
•نخست اینکه باید ساخت اجتماعی جامعۀ افغانستان را در نظر گرفت .افغانستان ،موزائیکی از اقوام مختلف است.
هیچکدام از این اقوام از قدرتی فائق بر سایرین برخوردار نیست تا با تکیه بر آن بتواند بر اریکۀ قدرت تکیه زند .بنابراین،
تکیه بر بازیگر خارجی برای برهمزدن توازن قدرت داخلی و برتری بر سایرین اهمیتی راهبردی دارد :مداخلۀ بریتانیا
در افغانستان در عصر استعمار و حمایت این کشور از برخی قومیتها مانند پشتونها و آغاز عصر پادشاهی توسط
آنها ،حمایت شوروی از کمونیستها بهرهبری نجیبالله ،حمایت ازبکستان از جامعۀ ازبک افغانستان بهرهبری ژنرال
عبدالرشید ُ
دوستم ،حمایت ترکیه از ترکمنهای ترکیه ،حمایت تاجیکستان از تاجیکها ،حمایت پاکستان از طالبان و...
.برای مثال ،بقا و موجودیت طالبان تا حد زیادی ،مدیون حمایتهای پاکستان است .در منازعۀ مجاهدین علیه شوروی
و سپس رقبای داخلی ،این حمایت چشمگیر و برجسته بوده و نقشی مهم در تفوق طالبان بر سایرین و سرانجام تکیۀ آنان
بر قدرت از 1996تا 2001داشته است .دولتهای حامد کرزی و اشرف غنی نیز بقای خود را مدیون حمایت و حضور
نظامی امریکا در افغانستان بودند .در اهمیت نقش بازیگر خارجی همین بس که بهمحض خارجشدن امریکا از این
2
پاکستان؛ سنگبنای راهبردی ساخت آیندۀ سیاسی افغانستان
کشور ،دولت مستقر در افغانستان (اشرف غنی) بیشتر از دو ماه دوام نیاورد.
•دلیل دوم مداخلۀ خارجی در افغانستان به ژئوپلیتیک این کشور برمیگردد .افغانستان نقطۀ کانونی شرق و غرب و
همچنین شمال و جنوب آسیاست .بنابراین ،افغانستان بهعنوان نقطۀ کانونی ژئوپلیتیک آسیا ،حلقۀ پیوند محسوب میشود.
ّ
در زمان استعمار انگلستان در هندوستان در قرن ،19افغانستان منطقۀ حائل و سدی در برابر نفوذ رقبای انگلستان ،یعنی
روسیه و فرانسه بود و همین ،مداخلۀ گستردۀ انگلستان را در این قرن در افغانستان سبب شده بود .افغانستان همین نقش
را در زمان جنگ سرد برای شوروی داشت .در زمان جنگ سرد ،افغانستان در مقابل توسعهطلبی امریکا علیه شوروی و
اقمار آن در آسیای مرکزی ،منطقۀ حائل بود.
پاکستان و آیندۀ افغانستان
با این اوصاف ،نقش و اهمیت مداخلۀ خارجی در ساخت هرگونه نظم سیاسی در افغانستان بهخوبی روشن است؛ اما آنچه در
این راستا اهمیت دارد ،پرداختن به نقش تأثیرگذارتر پاکستان ،نسبت به سایرین ،در ساخت سیاسی افغانستان است .پاکستان
بیش از هر بازیگر دیگری در چند دهۀ گذشته تا به امروز و حتی در آینده ،در ساخت سیاسی افغانستان نقش داشته و خواهد
داشت؛ اما با وجود نزدیک به دو دهه حضور گستردۀ نظامی امریکا در افغانستان و صرف هزینههای گسترده ،در آخر ،ساخت
سیاسی برجانهاده توسط این کشور در افغانستان بیش از دو ماه دوام نیاورد .این در حالی است که در همۀ این سالها ،با وجود
محدودیتهای گستردۀ ناشی از حضور امریکا در افغانستان ،متغیر نظمساز مدنظر پاکستان ،یعنی طالبان ،نهتنها از میان نرفت،
بلکه با مانایی و تجدید قوا بار دیگر یکهتاز قدرت در عرصۀ سیاسی افغانستان شد.
پس بیهوده نیست که پاکستان را سنگبنای راهبردی ایجاد و دوام هرگونه ساخت سیاسی در آیندۀ افغانستان بدانیم .پیشران
ساخت این آیندۀ محتمل ،طالبان و سیطرۀ آن بر افغانستان است .در شرایط حاضر ،طالبان تنها گروهی است که با کنارگذاشتن
رقبای داخلی ،در عرصۀ سیاسی افغانستان یکهتازی میکند .متناسب با این شرایط ،پاکستان تالش خواهد کرد با تکیه بر این
پیشران ،نقشی مهم و تأثیرگذار در معماری ساخت سیاسی آیندۀ افغانستان داشته باشد .محرکهای فعالکردن چنین نقشی برای
پاکستان در آیندۀ افغانستان ،بر پایۀ دو متغیر زیر است:
•گسست در آرمان پشتونستان بزرگ؛
•ژئوپلیتیک برجستۀ افغانستان برای پاکستان.
پاکستان بهدلیل داشتن جمعیت زیادی از قوم پشتون و ترس از فعالشدن تحرکات گریز از مرکز آنان در آن سوی مرز و همچنین
اختالفات مرزی ،تحت هیچ شرایطی نمیتواند به تحوالت افغانستان بیاعتنا باشد .این مهم یکی از دالیلی است که پاکستان
همواره در روابط خود با افغانستان آن را مدنظر قرار میدهد .راهبرد پاکستان برای غلبه بر این چالش ،ارائۀ قرائتی از قوم پشتون
در قالب طالبان است که از نظر فکری و ایدئولوژیک ،وابسته به این کشور و مدارس دیوبندیسم اسالمی آن است .برای مثال،
غنی
اگر اختالفات مرزی دیورند را در نظر بگیریم ،از نظر طرح ادعا ،تفاوتی بنیادین و معنادار مابین حامد کرزی و اشرف ِ
3
پاکستان؛ سنگبنای راهبردی ساخت آیندۀ سیاسی افغانستان
پشتونتبار از یک سو و رهبران پشتونتبار طالبان از سوی دیگر وجود دارد .منطقی است استنباط شود طالبانی که مهمترین
پشتیبان فکری و مادیاش پاکستان است ،طرح ادعایی در این خصوص ندارد؛ اما ملیگراهای پشتونتبار ،مانند اشرف غنی
و حامد کرزی ،چنین نگاهی نداشته و همواره به طرح ادعا در خصوص دیورند پرداختهاند .پس در همۀ این سالها ،پاکستان
آگاهانه به شبکهسازی از نیروهای نیابتی خود در قامت طالبان ،بیشتر ،در میان قوم پشتون اقدام کرده است .این موضوع دو
رهاورد مهم برای پاکستان دارد :نخست ،گسست در آرمان پشتونستان بزرگ از طریق کمرنگکردن ملیگرایی در میان قوم پشتون
در دو سوی مرز افغانستان و پاکستان؛ دوم ،غلبه بر چالش ناشی از دیورند از سوی افغانستان .ایدئولوژی اسالمی ابزاری است
که تا حد زیادی چنین هدفی را برای پاکستان عملیاتی میکند؛ چراکه انترناسیونالیسم اسالمی تأکید بر ّامت اسالمی دارد تا
مرز و قومیت.
کارکرد ژئوپلیتیک افغانستان برای پاکستان برجسته است .پاکستان یگانه قدرت برخوردار از سالح اتمی در میان کشورهای
اسالمی است .با وجود این ،در تحوالت مختلف منطقهای نشانی از اثرگذاری برجستۀ این کشور دیده نمیشود .این مهم،
بیش از هر چیزی ،به بنبست دینامیک قدرت و حصر ژئوپلیتیکی پاکستان برمیگردد .پاکستان در جنوب با هند روبهروست.
در نوار غربی با جمهوری اسالمی ایران و در شرق نیز با چین روبهروست .بنابراین ،آزادشدن قدرت پاکستان نیازمند داشتن
فضای حیاتی است .افغانستان یگانه روزنه برای خروج از این بنبست ژئوپلیتیکی و آزادشدن قدرت پاکستان در شمال است.
افغانستان دروازۀ ورود پاکستان به تحوالت منطقهای است .افغانستان گذرگاهی راهبردی است که پاکستان را بهطور فعاالنه و
گسترده وارد آسیای مرکزی میکند .همچنین ،بر تنکردن جامۀ واقعیت بر رؤیای تبدیل بندر گوادر و کراچی به هاب لجستیک
منطقهای به عبور از گذرگاه افغانستان و واردشدن از طریق آن به آسیای مرکزی وابسته است .سرازیرکردن بازار بزرگ آسیای
مرکزی محاط در خشکی از طریق افغانستان به گوادر و چابهار گشایش اقتصادی فراوانی برای پاکستان در بر خواهد داشت.
جمعبندی
از ابتدای شکلگیری موجودیتی سیاسی تحت عنوان افغانستان ،همواره ،همزادی بهنام مداخلۀ خارجی همچون سایه همراه
آن بوده است .در این میان ،نقش پاکستان برجسته و پررنگ بوده است .بیهوده نیست اگر ادعا کنیم دوام نظم و ثبات سیاسی
در افغانستان ،تا حد زیادی ،وابسته به پاکستان و کنشگری این کشور در این همسایۀ شمالی خود است .بیثباتی در افغانستان
َ
افغانستان ضعیف سبب کمرنگشدن داعیۀ سرزمینی آن علیه پاکستان
ِ که حال عین در است: به دول برای پاکستان شمشیری
میشود ،وجود بیثباتی در امتدادی بهطول 2هزار و 240کیلومتر تهدیدی علیه امنیت ملی پاکستان در نزدیکترین حد ممکن
به این کشور است .اما راهحل چیست؟ این پرسش همواره دغدغۀ زمامداران پاکستان در ارتباط با افغانستان بوده است .پاسخ،
معماری نظم سیاسی در افغانستان بهگونهای است که به بهترین نحو ممکن در راستای منافع ملی پاکستان باشد .طالبان ،پیشران
ساخت و معماری چنین نظامی در افغانستان از سوی پاکستان است .با توجه به وابستگی عمیق و گستردۀ طالبان به پاکستان
میتوان قضیهای با دو مقدمه ساخت :مقدمه اول به این صورت است که طالبان در شرایط حاضر یکهتاز قدرت در عرصۀ سیاسی
4
پاکستان؛ سنگبنای راهبردی ساخت آیندۀ سیاسی افغانستان
افغانستان است و مقدمۀ دوم با این مضمون که طالبان وابسته به پاکستان است .سپس از آن چنین استنتاج کرد که پاکستان
سنگبنای راهبردی ساخت آیندۀ سیاسی افغانستان است .اساس شکلگیری این قضیه منافع گستردۀ بهقدرترسیدن طالبان در
مهم گسست در آرمان پشتونستان بزرگ و
افغانستان برای پاکستان است .آیندۀ سیاسی در افغانستان با محوریت طالبان دو ثمرۀ ِ
آزادشدن دینامیک قدرت پاکستان بهسمت آسیای مرکزی را در پی دارد.
5