Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 28

‫‪ )DOI(: 10.22106/JLJ.2020.120641.

3136‬شناسۀ دیجیتال‬

‫ٔ‬
‫مقاله پژوهشی‪ ،‬سال ‪ ،۸۴‬شمارۀ ‪ ،۱۰۸‬زمستان ‪ ،۱39۸‬صفحات ‪ ۲۷۱‬تا ‪۲9۸‬‬
‫تاریخ دریافت‪ - ۱39۸/۱۱/۰۷ :‬تاریخ پذیرش‪۱399/۰۲/۲۵ :‬‬

‫مفهوم قطعیت آرا و اثر آن بر مرور زمان احکام غیابی کیفری‬


‫‪‬‬
‫بهنام غفاری فارسانی‪ ،‬سیدحمید شاهچراغ‬

‫چکیده‬
‫یکی از مهمترین مشکالت حال حاضر شعب اجرای احکام کیفری در سراسر کشور که حجم‬
‫قابلتوجهی از موجودی این واحدها را به خود اختصاص داده پروندههای حاوی حکم محکومیت‬
‫غیابی است که بهنحو واقعی به محکومعلیه ابالغ نشده است‪ .‬اینگونه پروندهها که بهلحاظ عدم‬
‫شناسایی و دسترسینیافتن به محکومعلیه‪ ،‬دادنامۀ آنها اجرا نگردیده است هماکنون بخش اعظمی‬
‫از پروندههای ّ‬
‫مسن این شعب را تشکیل داده و وقت زیادی از ضابطان و قضات صرف آنها میشود‪.‬‬
‫یکی از ابزارهای کارآمد حقوقی برای برونرفت از چنین وضع نامطلوبی‪ ،‬مقررات ناظر بر مرور زمان‬
‫اجرای حکم است‪ .‬منتها به علت ابهامی که در رویۀ قضایی راجع به مفهوم «حکم قطعی» وجود‬
‫دارد‪ ،‬این ابزار قانونی بهخوبی مورد استفاده قرار نمیگیرد و ادارۀ حقوقی قوه قضاییه نیز نتوانسته است‬
‫با ارائۀ تفسیر مناسبی از مقررات مذکور‪ ،‬به حل این معضل کمک شایانی کند‪ .‬بالعکس‪ ،‬با نظرات‬
‫ً‬
‫مشورتی بعضا متعارض و انتقادآمیز بر ابهامات این حوزه افزوده است‪ .‬در این مقاله با روش‬
‫کتابخانه ای به گردآوری مطالب پرداخته خواهد شد و ضمن تجزیه و تحلیل مواد قانونی و عقاید‬
‫مختلف درخصوص موضوع و همچنین‪ ،‬کاوش پیرامون مفهوم حکم قطعی نظرات متعدد ادارۀ‬
‫حقوقی در این زمینه به بوتۀ نقد گذاشته میشود‪ .‬در نهایت نشان داده خواهد شد که احکام غیابی‬
‫کیفری نیز در کنار سایر احکامی که بهطور معمول قطعیتیافته تلقی میشوند‪ ،‬مشمول مرور زمان‬
‫اجرای حکم مندرج در مادۀ ‪ 107‬قانون مجازات اسالمی مصوب ‪ 1۳۹۲‬میباشند‪.‬‬
‫واژگان کلیدی‪ :‬قطعیت آرا‪ ،‬مرور زمان‪ ،‬حکم کیفری غیابی‪ ،‬حکم قطعی‪ ،‬قرار موقوفی اجرا‬

‫‪ ‬قاضی دادگستری‪ ،‬دکتری حقوق خصوصی‪ ،‬دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی‪ ،‬دانشگاه تهران‪ ،‬تهران‪ ،‬ایران (نویسندۀ‬
‫‪bghaffary@ut.ac.ir‬‬ ‫مسئول)‬
‫‪ ‬قاضی دادگستری‪ ،‬دکتری حقوق جزا و جرمشناسی‪ ،‬دانشکدۀ حقوق‪ ،‬دانشگاه قم‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‬
‫‪law.hamid@gmail.com‬‬
‫‪ /‬سال ‪ / ۸۴‬شمارۀ ‪ / ۱۱۲‬زمستان ‪۱399‬‬ ‫‪۲۷۲‬‬

‫مقدمه‬
‫شاید اگر بخواهیم یکی از مهمترین مشکالت حال حاضر شعب اجرای احکام کیفری در‬
‫دادسراهای سراسر کشور اعم از عمومی و انقالب یا نظامی‪ ،‬همچنین دادگاههای عمومی بخش را‬
‫برشمریم که حجم قابلتوجهی از موجودی این شعب را به خود اختصاص داده‪ ،‬پروندههای حاوی‬
‫حکم محکومیت غیابی متهمان است‪ .‬این پروندهها به دلیل عدم قابلیت عملی اجرای حکم‬
‫محکومیت هماکنون‪ ،‬بخش اعظمی از پروندههای مسن و قدیمی این شعب را تشکیل داده و روزانه‬
‫وقت زیادی از شعب مذکور را به خود اختصاص میدهد‪ .‬وقتی که میبایست صرف پروندههایی‬
‫شود که اجرای دادنامۀ آنها ممکن یا درحالاجرا میباشد‪ .‬عالوه بر این‪ ،‬وقت زیادی نیز از محکومله‪،‬‬
‫ضابطان دادگستری و کارکنان اداری بخشهای دولتی جهت اجرای دستورات قضایی و پاسخ‬
‫ً‬
‫استعالمات چندبارۀ ایشان در این پروندههای بیجان صرف میشود که در اغلب موارد‪ ،‬عمال‬
‫اثربخش نبوده و منتهی به حصول نتیجه و اجرای حکم غیابی نمیشود‪.‬‬
‫یکی از ابزارهای کارآمد قانونی در چنین مواردی‪ ،‬پیشبینی نهاد «مرور زمان اجرای احکام‬
‫کیفری» است تا با خارج کردن این پروندههای مسن از فرایند اجرا و متوقف کردن اجرای حکم غیابی‬
‫آنها‪ ،‬مدیریت منابع محدود موجود برای بهدست آوردن بیشترین ثمرۀ عملی ممکن‪ ،‬مدیریت بهینه‬
‫شود‪ .‬بهجز «مرور زمان شکایت کیفری» در جرائم قابل گذشت به شرح مادۀ ‪ 106‬قانون مجازات‬
‫اسالمی ‪ 1۳۹۲‬که از حیطۀ بحث ما خارج است‪ ،‬در دعاوی کیفری دو نوع مرور زمان دیگر پیشبینی‬
‫شده است که عبارتند از‪« :‬مرور زمان تعقیب (به معنای عام)» وفق مادۀ ‪ 105‬قانون مذکور و نیز‬
‫«مرور زمان اجرای حکم کیفری» به شرح مادۀ ‪ 107‬همان قانون که این قسم اخیر محل بحث است‪.‬‬
‫نظیر مادۀ ‪ 105‬قانون مجازات اسالمی را پیش از این با تفاوت در شرایط شمول و مواعد‪ ،‬در مادۀ‬
‫‪ 17۳‬قانون منسوخ آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقالب در امور کیفری مصوب ‪ 11۳7۸‬شاهد‬
‫بودیم و متناظر با مادۀ ‪ 107‬قانون مجازات اسالمی نیز مادۀ ‪ 174‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪1۳7۸‬‬
‫وجود داشت که بر اساس آن‪ ،‬قانونگذار مرور زمان اجرای احکام کیفری را به رسمیت شناخته بود‪.‬‬
‫همانگونه که مالحظه میشود عمده تفاوت مادۀ ‪ 105‬قانون مجازات اسالمی با مادۀ ‪ 107‬همان‬
‫قانون‪ ،‬تمایز اعمال آنها در مراحل مختلف دادرسی است‪ .‬بهنحوی که زمینۀ اعمال مادۀ ‪ ،105‬پیش‬
‫از صدور رأی قطعی و زمینۀ اجرای مادۀ ‪ ،107‬پس از صدور حکم قطعی و در مرحلۀ اجرای حکم‬
‫فراهم میگردد‪ .‬به همین دلیل نیز حسب مورد‪ ،‬مرور زمان موضوع این ماده در مقایسه با مادۀ ‪105‬‬

‫‪ .1‬از این پس‪ :‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪1۳7۸‬‬


‫‪۲۷3‬‬ ‫مفهوم قطعیت آرا و اثر آن بر مرور زمان احکام غیابی کیفری ‪ /‬غفاری فارسانی و شاهچراغ‬

‫طوالنیتر است‪ .‬در این نوشتار بنا داریم تا مسئلۀ مرور زمان احکام غیابی در امور کیفری را مورد‬
‫بررسی قرار دهیم و برای پرسشها و تردیدهایی که در این زمینه مطرح میشود‪ ،‬پاسخی درخور‬
‫ً‬
‫بیابیم‪ .‬از جمله اینکه دعاوی کیفری که منتهی به صدور حکم غیابی گردیدهاند‪ ،‬اساسا مشمول مرور‬
‫ً‬
‫زمان کیفری قرار میگیرند یا تخصصا از دایرۀ شمول مقررات آن خارجند؟ همچنین‪ ،‬چنانچه پاسخ‬
‫این سؤال مثبت است‪ ،‬مشمول مادۀ ‪ 105‬قانون مجازات اسالمی (مرور زمان صدور رأی) قرار‬
‫میگیرند یا مادۀ ‪( 107‬مرور زمان اجرای حکم) و بر فرض انقضای مواعد مندرج در این مواد‪ ،‬پرونده‬
‫را میبایست با صدور قرار موقوفی تعقیب مختومه کرد یا با صدور قرار موقوفی اجرا‪ .‬پاسخ این‬
‫سؤاالت‪ ،‬به پرسش زیربنایی دیگری بازمیگردد مبنی بر اینکه حکم غیابی‪« ،‬قطعی» محسوب‬
‫میگردد یا خیر‪ .‬برای انجام این پژوهش توصیفی‪ ،‬به روش کتابخانهای کتب و مقاالت مرتبط با آیین‬
‫دادرسی اعم از مدنی و کیفری بررسی و رویۀ قضایی و نظرات مشورتی مرتبط نیز گردآوری و مورد‬
‫تجزیه و تحلیل و نقد قرار خواهند گرفت‪ .‬بدین ترتیب ابتدا به نظرات مشورتی متعددی که اداره کل‬
‫حقوقی قوۀ قضاییه در این خصوص ارائه کرده است اشاره میشود و سپس‪ ،‬به کاوش پیرامون مفهوم‬
‫«قطعیت آرا» خواهیم پرداخت‪ .‬در ادامه‪ ،‬قطعی بودن احکام غیابی و شمول مقررات مرور زمان‬
‫کیفری نسبت به این دسته از آرا مورد مطالعه قرار خواهد گرفت‪ .‬پیش از آن‪ ،‬خاطرنشان کنیم که در‬
‫ً‬
‫این نوشتار اوال فرض بر آن است که حکم غیابی به محکومعلیه ابالغ قانونی شده و ظرف مهلتهای‬
‫مقرر نسبت به آن‪ ،‬واخواهی و اعتراض (حسب مورد‪ ،‬تجدیدنظر یا فرجامخواهی) به عمل نیامده‬
‫ً‬
‫است و ثانیا اصل بزه انتسابی از نوع تعزیری و مشمول مقررات مرور زمان بوده و از حدود مادۀ ‪10۹‬‬
‫قانون مجازات اسالمی خروج موضوعی دارد‪.‬‬
‫‪ .۱‬مروری بر نظرات ادارۀ حقوقی قوۀ قضاییه‬
‫مسئلۀ اجرا یا عدم اجرای مقررات مرور زمان نسبت به احکام غیابی‪ ،‬پس از انقالب اسالمی‬
‫برای اولینبار در زمان حاکمیت مادۀ ‪ 174‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳7۸‬مطرح شد‪ .‬زیرا تا پیش‬
‫از این‪ ،‬بهلحاظ طرح دیدگاههای فقهی که مبین عدم مشروعیت مرور زمان بودند نهاد مذکور از نظام‬
‫دادرسی ایران اعم از مدنی و کیفری حذف شد‪ .‬لذا با وضع قانون یادشده مراجع قضایی با توجه به‬
‫این که درخصوص این نهاد با تردیدهایی روبهرو بودند استعالمات مکرر و متعددی را از اداره کل‬
‫حقوقی قوۀ قضاییه به عمل آوردند‪ .‬یکی از این تردیدها از آنجا نشئت میگرفت که از یک سو‪ ،‬در‬
‫مادۀ ‪ 17۳‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳7۸‬اشاره گردیده بود که چنانچه از تاریخ اولین اقدام تعقیبی‬
‫تا انقضاء مواعد مندرج در این ماده‪ ،‬تعقیب متهم منتهی به صدور حکم نشود‪ ،‬مشمول مرور زمان‬
‫تعقیب شده و تعقیب‪ ،‬موقوف خواهد شد و از سوی دیگر‪ ،‬در مادۀ بعدی مقرر شده بود که هرگاه‬
‫‪ /‬سال ‪ / ۸۴‬شمارۀ ‪ / ۱۱۲‬زمستان ‪۱399‬‬ ‫‪۲۷۴‬‬

‫حکم صادر گردد ولی از تاریخ «قطعیت آن» تا انقضای مواعد مقرر اجرا نشود‪ ،‬اجرای حکم موقوف‬
‫میگردد‪ .‬درج قید «قطعیت» حکم در مادۀ ‪ 174‬قانون فوق از یکسو و غیرقطعی پنداشتن حکم‬
‫غیابی ابالغ قانونی شده از سوی دیگر‪ ،‬موجب پدید آمدن این سؤال شده بود که آیا حکم محکومیت‬
‫غیابی متهم‪ ،‬مشمول مرور زمان اجرای حکم مندرج در مادۀ اخیر میگردد یا خیر؟‬
‫اداره حقوقی قوۀ قضاییه در مقطع زمانی مزبور طی نظرات مشورتی متعدد خود پیرامون این دو‬
‫ماده‪ ،‬به پرسش فوق پاسخ منفی داده است‪ .‬برای نمونه در نظریات شمارۀ ‪ 7/۳040‬مورخ‬
‫‪ 7/6۲0۹ ،1۳۸۳/4/۲۹‬مورخ ‪ 7/64۹۹ ،۸۳/۸/16‬مورخ ‪ ۸۳/۸/۲7‬و ‪ 7/۳541‬مورخ ‪۸5/5/11‬‬
‫آورده است‪« :‬آرای غیابی مشمول مرور زمان نمیشود مگر اینکه پس از ابالغ واقعی و انقضای مهلت‬
‫اعتراض و تجدیدنظر‪ ،‬قطعی شده باشد‪ ».‬نظریات شمارۀ ‪ 7/4167‬مورخ ‪ ۸۳/5/۲۸‬و ‪7/4۲۲۸‬‬
‫ً‬
‫مورخ ‪ ۸۳/6/1۲‬هم اشاره دارند که صدور حکم غیابی در مورد محکومعلیه مستندا به مادۀ ‪17۳‬‬
‫قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳7۸‬قاطع مرور زمان میباشد و پس از صدور حکم تا زمان قطعیت آن‬
‫بهدلیل حق واخواهی متهم‪ ،‬هیچیک از دو مرور زمان تعقیب و اجرای حکم‪ ،‬جاری نمیگردد‪ .‬در‬
‫پاسخ استعالمات دیگری که در این سال راجع به شمول مقررات مرور زمان مندرج در مواد ‪ 17۳‬و‬
‫‪ 174‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳7۸‬به عمل آمده است‪ ،‬اداره حقوقی وفق نظرات شمارۀ ‪7/5400‬‬
‫ً‬
‫مورخ ‪ ۸۳/7/۲۳‬و ‪ 7/5۸۸۲‬مورخ ‪ ۸۳/۸/4‬صراحتا اعالم میکند‪ ،‬راهحلی وجود ندارد و اینگونه‬
‫پروندهها میبایست تا حصول نتیجه و در غیر اینصورت الیاالبد در واحدهای اجرای احکام کیفری‬
‫مفتوح بماند‪ .‬این موضع در نظرات دیگری که از این اداره کل در ایام اجرای قانون آیین دادرسی‬
‫کیفری ‪ 1۳7۸‬صادر شده است‪ ،‬بر همان مبنای واحد به شرح فوق‪ ،‬تکرار و حتی این عقیده در‬
‫واپسین روزهای اجرای مقررات مرور زمان قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳7۸‬در نظریۀ شمارۀ‬
‫ً‬
‫‪ 7/۲566‬مورخ ‪ ۹1/1۲/۲0‬مجددا تأیید و تصریح شده است‪« :‬احکام غیابی که بهلحاظ ابالغ قانونی‬
‫و مضی مهلتهای واخواهی و تجدیدنظر ‪ ...‬به موقع اجراء گذاشته میشود تا زمانی که ابالغ واقعی‬
‫نشده مشمول مرور زمان موضوع مادۀ ‪ 174‬قانون مزبور و مشمول مرور زمان مادۀ ‪ 173‬هم نمیشود‪.‬‬
‫زیرا درخصوص اتهام متهم حکم صادر شده است»‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬همانگونه که مشاهده میشود ادارۀ حقوقی در زمان حکومت قانون آیین دادرسی کیفری‬
‫ً‬
‫‪ ،1۳7۸‬مصرانه اجرای مقررات مرور زمان را نسبت به احکام محکومیت غیابی با ابالغ قانونی مطلقا‬
‫رد کرده و آنها را مشمول مواد ‪ 17۳‬و ‪ 174‬آن قانون ندانسته است‪ .‬با وضع مواد ‪ 105‬و ‪ 107‬قانون‬
‫مجازات اسالمی نظرات ادارۀ حقوقی در این موضوع دستخوش تغییر شده و اصل شمول مقررات‬
‫مرور زمان در مورد احکام غیابی پذیرفته شد‪ .‬وفق نظرات شمارۀ ‪ 7/۹6/۸۲0‬مورخ ‪،۹6/4/11‬‬
‫‪۲۷۵‬‬ ‫مفهوم قطعیت آرا و اثر آن بر مرور زمان احکام غیابی کیفری ‪ /‬غفاری فارسانی و شاهچراغ‬

‫‪ 7/۹6/11۹1‬مورخ ‪ ۹6/5/۲۹‬و ‪ 7/۹6/147۲‬مورخ ‪ ۹6/6/۲۹‬ادارۀ مزبور احکام غیابی‪ ،‬مشمول‬


‫مرور زمان موضوع مادۀ ‪ 107‬قانون مجازات اسالمی دانسته نشدند؛ زیرا مرور زمان موضوع این‬
‫ماده‪ ،‬مختص احکام قطعی است و از آنجا که احکام غیابی با ابالغ قانونی طبق عقیدۀ آن مرجع‬
‫قطعی نمیباشند‪ ،‬این احکام را تحت شمول مرور زمان مادۀ ‪ 105‬آن قانون قرار داد‪ .‬بدین ترتیب‬
‫اگرچه ادارۀ حقوقی هنوز هم معتقد است که حکم غیابی (جز پس از ابالغ واقعی و انقضای‬
‫مهلتهای اعتراض) قطعی نبوده و در نتیجه از شمول مرور زمان اجرای حکم که مبدأ آن تاریخ‬
‫قطعیت حکم میباشد‪ ،‬خارج است اما از آنجا که صدور حکم «قطعی»‪ ،‬قاطع مرور زمان تعقیب و‬
‫دادرسی در مادۀ ‪ 105‬قانون مجازات اسالمی است‪ ،‬لذا بهرغم صدور و ابالغ قانونی حکم غیابی‪،‬‬
‫موضوع کماکان مشمول مرور زمان تعقیب (صدور حکم) باقی میماند‪ .‬آنچه در نظریۀ اخیرالذکر‬
‫ادارۀ حقوقی عجیب مینماید عقیده بر صدور قرار موقوفی اجرای حکم به استناد مادۀ ‪ 105‬است!‬
‫در حالی که در نشست قضایی مورخ ‪ ۹7/5/۲5‬استان فارس (شهر استهبان) نظریۀ اکثریت قضات‬
‫دایر بر شمول مادۀ ‪ 107‬قانون مجازات اسالمی نسبت به احکام غیابی بود‪ .‬به استناد همین عقیده‬
‫ادارۀ حقوقی‪ ،‬کمیسیون هیئت عالی مرکز آموزش قوه قضاییه‪ ،‬نظریۀ اقلیت مخالف را صحیح و‬
‫صائب تشخیص داد‪ 1.‬به هر روی‪ ،‬نتایجی که از مجموع نظرات فوق قابل استنباط میباشد بدین‬
‫شرح است‪:‬‬
‫‪ )1‬مطابق با عقیدۀ ادارۀ حقوقی‪ ،‬حکم غیابی که ابالغ قانونی شده است‪ ،‬قطعی محسوب‬
‫نگردیده و آثار احکام قطعی را ندارد‪.‬‬
‫‪ )۲‬چنان احکامی‪ ،‬مشمول مقررات مرور زمان اجرای حکم قرار نمیگیرند‪.‬‬
‫‪ )۳‬اگرچه در زمان حکومت قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳7۸‬باور ادارۀ مذکور بر این بود که‬
‫احکام غیابی مشمول مرور زمان تعقیب (از شروع تعقیب تا صدور حکم) نیز نمیگردند منتها با‬
‫الزماالجرا شدن قانون مجازات اسالمی ادارۀ حقوقی از این نظر عدول کرد و معتقد است دعاوی‬
‫کیفری که منتهی به صدور حکم غیابی شدهاند‪ ،‬چون حکم قطعیت نیافته است‪ ،‬لذا مشمول مرور‬
‫زمان تعقیب موضوع مادۀ ‪ 105‬قانون مجازات اسالمی قرار دارند‪ .‬با اینحال‪ ،‬نوع قرار و به داللت‬
‫التزامی مرجع صدور آن را بهترتیب قرار موقوفی اجرا و شعبۀ اجرای احکام پنداشته است! در ادامه‬
‫خواهیم دید که ادارۀ حقوقی به هیچکدام از نتایج فوق وفادار نبوده و در موقعیتهای متفاوت‪ ،‬نظرات‬

‫‪1. https://www.neshast.org/Home/GetPublicJSessionTranscript/9efeec1c-719a-4af3-004d-‬‬
‫‪08d62a949684.‬‬
‫‪ /‬سال ‪ / ۸۴‬شمارۀ ‪ / ۱۱۲‬زمستان ‪۱399‬‬ ‫‪۲۷6‬‬

‫دیگری را در تعارض با آنها و در تأیید نظر مختار صادر کرده است‪ .‬لکن پیش از آن باید دید که‬
‫مفهوم حکم قطعی چیست و معیارهای شناخت آن کدام است‪.‬‬
‫‪ .۲‬مفهوم حکم قطعی‬
‫ً‬
‫تعریف حکم قطعی در قانون نیامده است‪ .‬از همینرو‪ ،‬در برخی نوشتههای حقوقی و بعضا رویۀ‬
‫قضایی گفته میشود‪« :‬حکم قطعی‪ ،‬حکمی است که از رهگذر طرق عادی شکایت از آرا یعنی‬
‫واخواهی و تجدیدنظرخواهی‪ ،1‬قابل اعتراض نباشد‪( ».‬فراهانی‪ 44 :1۳۸6 ،‬و ‪ )4۸‬مطابق این‬
‫رویکرد‪ ،‬رأیی که غیابی و قابل واخواهی است چون هنوز یکی از طرق عادی اعتراض به روی آن‬
‫مفتوح است‪ ،‬غیرقطعی میباشد‪ .‬این در حالی است که با مداقه در دکترین حقوقی نتیجۀ دیگری‬
‫عاید میشود‪ .‬استاد شمس در تعریف حکم قطعی آوردهاند‪« :‬حکمی است که قابل هیچیک از طرق‬
‫عادی شکایت (واخواهی‪ ،‬تجدیدنظر) نباشد ‪ ...‬تمام احکام حضوری صادره از دادگاه تجدیدنظر‬
‫استان قطعی است‪ .‬همچنین‪ ،‬حکم چنانچه در اصل قابل واخواهی و یا تجدیدنظر بوده و محکومعلیه‬
‫در مهلت مقرر نسبت به آن‪ ،‬واخواهی و (یا) تجدیدنظر ننماید‪ ،‬قطعی محسوب میشود» (شمس‪،‬‬
‫‪ .)۲40 :1۳۸1‬در این تعریف‪ ،‬ایشان تفاونی میان ابالغ واقعی با ابالغ قانونی حکم غیابی به‬
‫ً‬
‫محکومعلیه قائل نشده و حکم غیابی را که در مهلت مقرر نسبت به آن اعتراض نشده است‪ ،‬مطلقا‬
‫حکم قطعی به شمار آوردهاند‪ .‬بدین ترتیب از این منظر‪ ،‬بهطور خالصه در تعریف حکم قطعی‬
‫آوردهاند که‪« :‬حکم قطعی‪ ،‬حکمی است که قابل واخواهی یا تجدیدنظرخواهی نباشد؛ همچنین‪،‬‬
‫احکامی که قابل واخواهی یا تجدیدنظر هستند اما در مهلت قانونی مورد اعتراض قرار نمیگیرند‪،‬‬
‫قطعی محسوب میشوند‪( ».‬احمدی‪ .)1۳۹۳ ،‬برخی دیگر رأی قطعی را به رأی الزماالجرا تعبیر‬
‫نموده اند که یا غیرقابلاعتراض است یا قابلاعتراض که در فرض اخیر‪ ،‬با تأیید در مرجع باالتر یا‬
‫عدم استفاده از حق اعتراض و انقضای مهلت آن قطعیت یافته است (به نقل از‪ :‬خدابخشی و دیگران‪،‬‬
‫‪ .)۳6۳ :1۳۹7‬این نتیجه به تأیید سایر صاحبنظران آیین دادرسی مدنی نیز رسیده است و در نزد‬
‫اینان‪ ،‬حکمی قطعی است که‪ )1 :‬از مرجع تجدیدنظر صادر شده یا ‪ )۲‬مهلت تجدیدنظرخواهی آن‬
‫ً‬
‫سپری شده یا ‪ )۳‬اصوال غیرقابل تجدیدنظر است و ‪ )4‬احکام غیابی نیز که مهلت واخواهی و‬
‫تجدیدنظرخواهی آن سپری شده‪ ،‬قطعی محسوب میشود لذا اعادۀ دادرسی نسبت به آنها جایز‬
‫است (کریمی‪ ،‬بیتا‪14۲ :‬؛ بهشتی و مردانی‪ 1۲5 :1۳۸1 ،‬و ‪.)1۲6‬‬

‫‪ .1‬باید در نظر داشت که در دعاوی کیفری‪ ،‬در حدود مادۀ ‪ 4۲۸‬قانون آیین دادرسی کیفری‪ .‬فرجامخواهی جزء طرق‬
‫عادی اعتراض به آرا محسوب میشود‪.‬‬
‫‪۲۷۷‬‬ ‫مفهوم قطعیت آرا و اثر آن بر مرور زمان احکام غیابی کیفری ‪ /‬غفاری فارسانی و شاهچراغ‬

‫اما در تعریف دیگری از حکم قطعی‪ ،‬قطعیت یک رأی تنها در برابر قابلیت یا عدم قابلیت طرح‬
‫طرق عادی اعتراض به آن نزد مرجع باالتر (دادگاه تجدیدنظر یا دیوان عالی) سنجیده میشود‪ .‬به‬
‫عبارت دیگر‪ ،‬در این تعریف عدم قابلیت واخواهی شرط قطعیت رأی دانسته نشده است‪ 1.‬لذا در این‬
‫دیدگاه وجود یا عدم امکان واخواهی در ماهیت رأی قطعی تأثیری ندارد‪ .‬لذا در این دیدگاه رأی قطعی‬
‫نسبت به واخواهی البشرط به شمار میرود‪ .‬برای مثال‪ ،‬مرحوم دکتر متین دفتری در تعریف مختصری‬
‫آورده است‪« :‬حکم قطعی حکمی است که نتوان از آن تجدیدنظر خواست»‪ .‬نویسندگان دیگری نیز‬
‫از همین تعریف تبعیت کردهاند‪« :‬رأیی که نتوان از آن پژوهشخواهی کرد یا اینکه در پی‬
‫پژوهشخواهی صادر شده باشد‪ ،‬قطعی و در غیر اینصورت‪ ،‬غیرقطعی نامیده میشود»‬
‫(رضایینژاد‪1۸۸ :1۳۹0 ،‬؛ حشمدار‪1۳۹6 ،‬؛ تیمورینیا و جاللیان‪۲ :1۳۹5 ،‬؛ میرکمالی و‬
‫کاظمی‪ .)64 :1۳۹6 ،‬با این همه بر اساس این رویکرد نیز حکم غیابی پس از انقضای مهلتهای‬
‫اعتراض قطعی است‪ .‬چراکه تحت این شرایط‪ ،‬قابل تجدیدنظرخواهی نیست و تنها امکان واخواهی‬
‫از آن وجود دارد و امکان تجدیدنظر از رأی صادره پس از واخواهی نیز مانع این برداشت نمیباشد‪.‬‬
‫به این تعریف که از مواد ‪ ۳۳0‬و ‪ ۳67‬قانون آیین دادرسی مدنی ‪ 1۳7۹‬و مادۀ ‪ 4۲7‬قانون آیین‬
‫دادرسی کیفری ‪ 1۳۹۲‬نیز برمیآید‪ ،‬برخی صاحبنظران خدشه وارد کردهاند که ممکن است حکمی‬
‫غیرقابلتجدیدنظر باشد‪ ،‬اما قطعی نیز نباشد‪ .‬مصداق بارز آن‪ ،‬حکم غیابی است که چهبسا قابل‬
‫درخواست تجدیدنظر نیست اما چون بهطور غیابی صادر شده لذا قابل واخواهی است (مادۀ ‪)۳64‬‬
‫و تبصرۀ ‪ 1‬مادۀ ‪ ۳06‬قانون آیین دادرسی مدنی ‪ 1۳7۹‬داللت دارد حکم غیابی که قابل واخواهی‬
‫باشد در «مهلت قانونی برای واخواهی» قطعی نیست‪ .‬از این عبارت نیز که درصدد اصالح تعریف‬
‫اخیرالذکر میباشد چنین برمیآید که حکم غیابی دادگاه تجدیدنظر پس از انقضای مهلت واخواهی‬
‫و عدم اعتراض‪ ،‬قطعی میگردد‪.‬‬
‫با اینهمه‪ ،‬بهنظر میرسد رابطۀ «حکم قطعی و غیرقابل اعتراض» و «حکم غیابی قابل‬
‫واخواهی» رابطۀ عموم و خصوص من وجه است؛ یعنی ممکن است حکمی قطعی باشد ولی غیابی‬
‫و قابلواخواهی‪ .‬کما اینکه در قانون آیین دادرسی مدنی ‪ 1۳7۹‬و هم در قانون آیین دادرسی کیفری‬

‫‪ .1‬در مادۀ ‪ 7‬قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقالب مصوب ‪ 1۳7۳‬آمده است‪« :‬احکام دادگاههای عمومی و‬
‫انقالب قطعی است مگر در مواردی که در این قانون قابل نقض و تجدیدنظر پیشبینی شده است»‪ .‬با توجه به این که‬
‫نقض واژۀ عامی است که چه از طرق عادی و چه از طرق فوقالعاده ممکن است رخ دهد لذا این تعریف از احکام‬
‫قطعی قابل انتقاد بوده و کمکی به شناخت آنها نمیکند‪ .‬همچنین است مادۀ ‪ 5‬قانون آیین دادرسی مدنی ‪.1۳7۹‬‬
‫‪ /‬سال ‪ / ۸۴‬شمارۀ ‪ / ۱۱۲‬زمستان ‪۱399‬‬ ‫‪۲۷۸‬‬

‫‪ 1۳۹۲‬مبحث واخواهی‪ ،‬در ذیل بخش «اعتراض به آرا» که حسب مورد‪ ،‬شامل تجدیدنظرخواهی و‬
‫فرجامخواهی میشود‪ ،‬نیامده است و مقنن مراد خود از «قطعی یا غیرقطعی بودن رأی» را با عنوان و‬
‫محتوای بخش «اعتراض به آرا» بیان کرده است‪ .‬منطوق مواد ‪ 4۲6‬تا ‪ 4۲۸‬قانون آیین دادرسی کیفری‬
‫ً‬
‫‪ 1۳۹۲‬حکایت از این اصل دارد که آرای کیفری اصوال و حسب مورد‪ ،‬قابل تجدیدنظرخواهی در‬
‫دادگاه تجدیدنظر یا قابلفرجام در دیوان عالی کشور هستند و لکن بهطور استثنایی برخی آرای بدوی‬
‫قطعی و «غیرقابل تجدیدنظرخواهی یا فرجامخواهی» و به عبارت منطبق با عنوان بخش چهارم این‬
‫قانون «غیرقابل اعتراض» میباشند‪ .‬بنابراین در جرائم تعزیری درجۀ ‪ 1‬تا ‪ 7‬وفق مواد ‪ 406‬و ‪4۲7‬‬
‫قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳۹۲‬اگر حکم محکومیت بدوی غیابی باشد‪ ،‬هم قابل واخواهی است‬
‫و هم قابل اعتراض یعنی تجدیدنظر یا فرجامخواهی و اگر حضوری باشد‪ ،‬قابل واخواهی نیست اما‬
‫قابل اعتراض یعنی تجدیدنظر یا فرجامخواهی است‪ .‬حال آن که طبق مادۀ ‪ 4۲7‬قانون آیین دادرسی‬
‫کیفری ‪ 1۳۹۲‬حکم محکومیت بدوی در جرائم تعزیری درجۀ ‪ ۸‬و طبق مادۀ ‪ 44۳‬همین قانون‪،‬‬
‫حکم محکومیت دادگاههای تجدیدنظر اگر حضوری باشد‪ ،‬قطعی است و غیرقابل واخواهی و اگر‬
‫غیابی باشد بازهم قطعی است لیکن قابل واخواهی‪ .‬بدیهی است که اگر قطعیت رأی به معنی غیرقابل‬
‫اعتراض بودن آن به طرق عادی اعتراض به آرا باشد و واخواهی یکی از طرق عادی اعتراض به آرا‬
‫دانسته شود‪ ،‬اجتماع نقیضین حاصل میآید؛ زیرا آراء مذکور بهخاطر غیابی بودن بنا به عقیدۀ کسانی‬
‫که اعتراض را شامل واخواهی نیز میدانند طبق مواد ‪ 406‬و ‪ 461‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪،1۳۹۲‬‬
‫قابل اعتراض میباشند و درعینحال به تصریح مواد ‪ 4۲7‬و ‪ 44۳‬همین قانون‪ ،‬این دو حکم غیابی‪،‬‬
‫غیرقابل تجدیدنظر یا فرجامخواهی و در نتیجه قطعی و غیرقابل اعتراضاند‪ .‬حال آن که یک حکم‬
‫در آن واحد نمیتواند هم قابل اعتراض باشد‪ ،‬هم غیرقابل اعتراض‪.‬‬
‫نکتۀ مغفول مانده این است که در مقررات هر دو قانون آیین دادرسی مدنی و کیفری‪ ،‬اعتراض‬
‫بماهو اعتراض (که شامل واخواهی نمیشود) نسبت به رأی حضوری بدوی غیرقطعی اعم از حکم‬
‫و قرار و اعم از برائت یا محکومیت مصداق دارد‪ ،‬اما واخواهی فقط مخصوص حکم (نه قرار)‬
‫محکومیت (نه برائت یا بیحقی) غیابی (نه حضوری) است‪ .‬فلذا ریشۀ اختالف در لفظ «اعتراض»‬
‫است که مشترک لفظی است‪ ،‬لکن در لسان مقنن در هر دو قانون شکلی فوق‪ ،‬در استفاده از کلمۀ‬
‫اعتراض‪« ،‬واخواهی» اراده نشده و هرجا مراد‪ ،‬اعتراض به رأی غیابی بوده مقنن از لفظ «واخواهی»‬
‫‪۲۷9‬‬ ‫مفهوم قطعیت آرا و اثر آن بر مرور زمان احکام غیابی کیفری ‪ /‬غفاری فارسانی و شاهچراغ‬

‫استفاده کرده است‪ 1.‬شایان ذکر است که قطعی بودن رأی دادگاه تجدیدنظر متعاقب واخواهی‬
‫محکومعلیه از حکم غیابی آن مرجع در ذیل مواد ‪ ۳64‬قانون آیین دادرسی مدنی ‪ 1۳7۹‬و ‪ 461‬قانون‬
‫آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳۹۲‬مفهوم مخالف ندارد و نباید از آن چنین استنباط شود که در مهلت‬
‫واخواهی حکم غیابی صادره نسبت به طرف دیگر یا دادستان‪ ،‬غیرقطعی و قابل اعتراض است‪ .‬بلکه‬
‫ً‬
‫مقصود مقنن در دو مادۀ اخیرالذکر این است که اوال محکومعلیه تنها حق واخواهی نسبت به این‬
‫حکم غیابی را دارد و نه حق تجدیدنظر (یا فرجام خواهی کیفری) از رأی قطعی مرجع تجدیدنظر‬
‫ً‬
‫(طبق مادۀ ‪ ۳65‬قانون آیین دادرسی مدنی ‪ 1۳7۹‬و ‪ 44۳‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪ .)1۳۹۲‬ثانیا تا‬
‫پیش از انقضای مهلت واخواهی وی رأی الزماالجرا نمیباشد‪ .‬با این تفاسیر‪ ،‬رأی غیرقطعی را باید‬
‫رأیی دانست که دارای هر دو ویژگی ذیل است‪ )1 :‬قابل اعتراض به طرق عادی است (یعنی طرقی که‬
‫دارای اثر تعلیقی میباشند) و ‪ )۲‬رسیدگی به اعتراض طبق قانون در مرجع باالتری از مرجع‬
‫صادرکنندۀ رأی به عمل میآید‪ .‬بر این مبنا‪ ،‬در تعریف موجزی از رأی قطعی میتوان گفت‪« :‬رأیی‬
‫است که قابل اعتراض به طرق عادی در مرجع باالتر نیست»‪ .‬رسیدگی به واخواهی چون در مرجع‬
‫باالتر صورت نمیپذیرد لذا در سنجش قطعیت یا عدم قطعیت رأی‪ ،‬محلی از اعراب ندارد‪.‬‬
‫‪ .3‬قطعیت احکام غیابی و شمول مرور زمان‬
‫تا اینجا دانستیم که در دکترین حقوقی‪ ،‬حکم غیابی اگر به محکومعلیه ابالغ واقعی شده باشد‪،‬‬
‫چنانچه در مهلتهای قانونی حسب مورد‪ ،‬از آن واخواهی و تجدیدنظرخواهی (یا فرجامخواهی‬
‫کیفری) به عمل نیاید‪ ،‬بیتردید مصداق حکم قطعی محسوب میشود‪ .‬لکن در فرض ابالغ قانونی‬
‫آن در قطعی محسوب شدن حکم غیابی تردید شده است که با توجه به تحلیلی که از مفهوم قطعیت‬
‫رأی و رابطۀ عموم و خصوص من وجه آن با واخواهی به عمل آمد بهنظر میرسد در قطعی محسوب‬
‫شدن حکم غیابی در فرض ابالغ قانونی آن نیز نباید تشکیک کرد و اینکه ممکن است در آینده از‬
‫حکم غیابی واخواهی صورت پذیرد‪ ،‬مانع از آن نیست مادامی که واخواهی به عمل نیامده است‪،‬‬
‫حکم غیابی را پس از انقضای مهلتهای عادی اعتراض به آرا‪ ،‬قطعی محسوب کنیم و تمامی آثار‬

‫‪ .1‬بهنظر میرسد اینکه به ذهن حقوقدانان کشور ما از واژۀ اعتراض به آرا‪ ،‬واخواهی نیز متبادر میشود گذشته از این‬
‫که واخواهی محکومعلیه داخل در معنای لغوی اعتراض است‪ ،‬ریشۀ تاریخی دارد‪ .‬چرا که در قوانین شکلی پیش از‬
‫انقالب یعنی اصول محاکمات حقوقی مصوب ‪( 1۲۹0‬مادۀ ‪ ،)110‬اصول محاکمات جزایی مصوب ‪( 1۲۹1‬مادۀ‬
‫‪ )۲75‬و قانون آیین دادرسی مدنی ‪( 1۳1۸‬مادۀ ‪ )174‬از درخواست محکومعلیه غیابی جهت رسیدگی مجدد تعبیر به‬
‫«اعتراض» شده بود‪ ،‬هرچند همانند قوانین فعلی‪ ،‬مبحث واخواهی ذیل فصل شکایت یا پژوهش نسبت به آرای بدوی‬
‫آن قوانین منسوخه نیامده بود‪.‬‬
‫‪ /‬سال ‪ / ۸۴‬شمارۀ ‪ / ۱۱۲‬زمستان ‪۱399‬‬ ‫‪۲۸۰‬‬

‫احکام قطعی نظیر الزماالجرا بودن و شمول مرور زمان اجرای حکم را بر احکام غیابی که ابالغ‬
‫قانونی شدهاند نیز مجری بدانیم‪ .‬چنانکه در مورد آرای حضوری قابلاعتراض نیز کماکان امکان‬
‫اعتراض و رسیدگی به آن بعد از انقضای مهلت آن وجود دارد‪ .‬زیرا اگر دادگاه بدوی طبق مادۀ ‪4۳۲‬‬
‫قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳۹۲‬با قبول عذر موجه قرار قبول درخواست معترض را صادر کند‪،‬‬
‫اجرای رأی متوقف و پرونده جهت رسیدگی به مرجع اعتراض ارسال میشود و اگر هم دادگاه بدوی‬
‫قرار رد درخواست معترض را صادر کند‪ ،‬این قرار قابل اعتراض است و دادگاههای تجدیدنظر یا دیوان‬
‫عالی کشور میتوانند با موجه دانستن عذر معترض (در حدود مقررات)‪ ،‬اعتراض وی را در مهلت‬
‫تلقی و قرار بدوی را نقض کند‪ .‬در این حالت نیز اجرای آن رأی حضوری که بهدلیل انقضای مهلت‬
‫طبق صدر بند ب مادۀ ‪ 4۹0‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳۹۲‬قطعی محسوب شده و اجرا شده بود‪،‬‬
‫تا تعیین تکلیف نهایی اعتراض معترض متوقف میشود‪ .‬اما هیچکس چنین رأیی را با وجود احتمال‬
‫پذیرش اعتراض به آن غیرقطعی محسوب نکرده و در شمول مرور زمان نسبت به آنها تردیدی روا‬
‫نداشته است‪ .‬فلذا همان طور که در صورت عدم تجدیدنظر یا فرجامخواهی نسبت به رأی حضوری‬
‫در مهلت اعتراض به آن‪ ،‬در صورت عدم واخواهی و تجدیدنظر یا فرجام از حکم غیابی در مهلت‬
‫مقرر قانونی‪ ،‬هر دو رأی موصوف مشمول صدر بند ب مادۀ ‪ 4۹0‬قرار گرفته و قطعی محسوب شده‬
‫و الزماالجرا میباشند‪ ،‬بنابراین تفصیل رویۀ قضایی‪ ،‬دکترین و ادارۀ حقوقی برای شمول مرور زمان‬
‫به رأی حضوری که طبق صدر بند ب مادۀ ‪ 4۹0‬قطعی شده و عدم شمول مرور زمان به رأی غیابی‬
‫که آن هم مشمول صدر همین بند است‪ ،‬فاقد مبنا و توجیه اقناعآور است‪ .‬فلذا بهنظر میرسد این‬
‫دیدگاه عدم شمول مرور زمان بر حکم غیابی مشمول بند ب مادۀ ‪ 4۹0‬است که نیاز به استدالل و‬
‫استناد دارد نه دیدگاه مختار که موافق اصل است‪.‬‬
‫همچنین در ذیل بند ب مادۀ ‪ 4۹0‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳۹۲‬تصریح ظریف و دقیقی‬
‫وجود دارد که همانند صدر آن‪ ،‬شایستۀ تدقیق است‪ .‬در بندهای الف‪ ،‬پ و ت این ماده مصادیق آراء‬
‫قطعی بهعنوان آراء الزماالجرای کیفری بیان شده است‪ .‬منتها در ذیل بند ب به ظرافت آمده است‪:‬‬
‫«رأیی که در مهلت قانونی نسبت به آن واخواهی یا درخواست تجدیدنظر یا فرجام نشده باشد یا‬
‫درخواست تجدیدنظر یا فرجام آن رد شده باشد‪ ».‬مقنن در مورد رأیی که درخواست واخواهی آن رد‬
‫شده‪ ،‬سکوت کرده و چنین رأیی را قطعی و الزماالجرا اعالم نکرده است‪ .‬توضیح اینکه حکم‬
‫محکومیت غیابی یا صادره دادگاههای کیفری بدوی است یا دادگاههای تجدیدنظر‪ .‬حکم غیابی‬
‫دادگاه تجدیدنظر مشمول مادۀ ‪ 44۳‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳۹۲‬و بند پ مادۀ ‪ 4۹0‬بوده و‬
‫ً‬
‫قطعی است و اساسا مشمول بند ب آن نمیباشد و پس از انقضای مهلت واخواهی‪ ،‬حکم غیابی‬
‫‪۲۸۱‬‬ ‫مفهوم قطعیت آرا و اثر آن بر مرور زمان احکام غیابی کیفری ‪ /‬غفاری فارسانی و شاهچراغ‬

‫تجدیدنظر الزماالجرا است و اگر قرار رد واخواهی محکومعلیه هم صادر شود‪ ،‬این قرار بهتبع اصل‬
‫ً‬
‫رأی قطعی است (مستندا به مادۀ ‪ 44۳‬و تبصرۀ ‪ ۲‬مادۀ ‪ 4۲7‬و ذیل مادۀ ‪ .)461‬منتها در مورد حکم‬
‫غیابی بدوی بند ب مادۀ ‪ 4۹0‬باید در جمع با تبصرۀ ‪ ۲‬مادۀ ‪ 406‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪1۳۹۲‬‬
‫ً‬
‫دیده شود و حکم کیفری بدوی صادره پس از رسیدگی به واخواهی محکومعلیه‪ ،‬اصوال غیرقطعی و‬
‫قابل تجدیدنظرخواهی یا فرجامخواهی کیفری است و در نتیجه نمیتواند الزماالجرا باشد تا در ذیل‬
‫بند ب مادۀ ‪ 4۹0‬از آن نام برده شود‪ .‬بنابراین روشن است همانگونه که در نتیجهگیری از قسمت قبل‬
‫بیان شد وجود یا عدم امکان واخواهی تأثیری در قطعی بودن یا نبودن رأی ندارد و به همین علت نیز‬
‫مقنن بین حکم قطعی و حکم غیابی تفاوت ماهیتی قائل است‪ .‬فلذا علیرغم قطعی دانستن رأی در‬ ‫ّ‬

‫صورت رد شدن درخواست تجدیدنظرخواهی یا فرجامخواهی محکومعلیه‪ ،‬در ذیل بند ب مادۀ ‪4۹0‬‬
‫رد شدن واخواهی را سبب قطعی شدن رأی واخواسته تلقی نکرده است لکن در صدر همین بند‪ ،‬آثار‬
‫و احکام مترتب بر ا حکام قطعی را در صورت عدم واخواهی و عدم اعتراض به احکام غیابی در‬
‫مهلتهای مقرر قانونی بر احکام غیابی نیز بار شده است‪.‬‬
‫در واقع‪ ،‬میتوان بر آن بود که احکام غیابی پس از انقضای مهلتهای مقرر و عدم واخواهی یا‬
‫اعتراض محکومعلیه‪ ،‬از قطعیت موقتی یا متزلزل برخوردار میگردند‪ .‬لذا این تعبیر نیز که در حکم‬
‫ً‬
‫احکام قطعیت یافته میباشند تعبیری تسامحی است‪( .‬فراهانی‪ .)45 :1۳۸6 ،‬چراکه حقیقتا متصف‬
‫به وصف قطعیت میشوند منتها قطعیتی که متزلزل است و ممکن است با واخواهی خارج از مهلت‬
‫محکومعلیه و پذیرش آن از بین برود‪ .‬به هر روی‪ ،‬متزلزل بودن قطعیت حکم غیابی علیاالصول مانع‬
‫از بار کردن آثار حکم قطعی نمیباشد‪ .‬با دقت در متون قانونی فوقالذکر‪ ،‬همین نتیجه که احکام‬
‫غیابی دستکم پس از انقضای مهلت واخواهی و تجدیدنظر یا فرجامخواهی کیفری قطعی محسوب‬
‫میشوند قابل تأیید است‪ .‬تنها تفاوتی که باید در نظر داشت و منشأ آثاری نیز در چهارچوب قانون‬
‫میباشد این است که حکم غیابی ابالغ واقعی شده که در مهلت مقرر مورد واخواهی و تجدیدنظر‬
‫یا فرجامخواهی کیفری قرار نگرفته‪ ،‬همانند رأی حضوری که در مهلت مقرر قانونی مورد اعتراض‬
‫ً‬
‫واقع نشده‪ ،‬امکان واخواهی و تجدیدنظر یا فرجامخواهی (اعتراض) به آن اصوال ممکن نیست و‬
‫قطعیت آن کمتر دستخوش تزلزل قرار میگیرد؛ اما حکم غیابی ابالغ قانونی شده هم اگرچه پس از‬
‫انقضای مهلتها و عدم واخواهی و اعتراض‪ ،‬همانند دو رأی فوقالذکر و طبق صدر بند ب مادۀ‬
‫‪ 4۹0‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳۹۲‬قطعی محسوب شده و الزماالجرا است لکن قطعیت و اجرای‬
‫آن بیشتر در معرض تزلزل و توقف است‪ .‬زیرا تبصرۀ ‪ ۲‬مادۀ ‪ 406‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪1۳۹۲‬‬
‫بی هیچ تشریفاتی صرف درخواست واخواهی محکومعلیه را مسموع و سبب توقف اجرای رأی‬
‫‪ /‬سال ‪ / ۸۴‬شمارۀ ‪ / ۱۱۲‬زمستان ‪۱399‬‬ ‫‪۲۸۲‬‬

‫ٌ‬
‫محکوم علیه میتواند ظرف بیست روز‬ ‫دانسته است‪ ...« :‬هرگاه حکم دادگاه ابالغ واقعی نشده باشد‪،‬‬
‫از تاریخ اطالع‪ ،‬واخواهی کند که در اینصورت‪ ،‬اجرای رأی متوقف و متهم تحتالحفظ به همراه‬
‫پرونده به دادگاه صادرکننده حکم اعزام میشود‪»...‬‬
‫بهعالوه‪ ،‬این نتیجه از عبارت مندرج در تبصرۀ ‪ 1‬مادۀ ‪ ۳06‬قانون آیین دادرسی مدنی ‪ 1۳7۹‬نیز‬
‫که بهنظر میرسد درصدد تکرار مفاد مادۀ ‪ 175‬قانون آیین دادرسی مدنی سابق (مصوب ‪ )1۳1۸‬در‬
‫قانون جدید میباشد قابل استنباط است‪ .‬وفق مقررۀ مزبور‪« :‬چنانچه ابالغ واقعی به شخص محکوم‬
‫علیه میسر نباشد و ابالغ قانونی به عمل آید‪ ،‬آن ابالغ معتبر بوده و حکم غیابی پس از انقضای مهلت‬
‫قانونی و قطعی شدن به موقع اجراء گذارده خواهد شد»‪ .‬بهروشنی از متن مادۀ مذکور چنین برمیآید‬
‫که پس از سپری شدن مهلتهای قانونی اعتراض به حکم غیابی از سوی محکومعلیه با وجود ابالغ‬
‫قانونی آن‪ ،‬حکم غیابی صادره‪ ،‬قطعی محسوب شده و به همین دلیل به موقع اجرا گذاشته میشود‪.‬‬
‫ً‬
‫این همان رویکردی است که در بند ب مادۀ ‪ 4۹0‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳۹۲‬نیز عینا مالحظه‬
‫ً‬
‫میگردد‪ .‬فلذا سیاستگذاری مقنن در این بخش در هر دو حوزۀ آیین دادرسی مشابه میباشد‪ .‬مضافا‬
‫به اینکه وفق مادۀ ‪ 4۲6‬قانون آیین دادرسی مدنی ‪ ،1۳7۹‬تنها نسبت به احکام قطعیتیافته امکان‬
‫اعادۀ دادرسی وجود دارد‪ّ .‬‬
‫مقنن در مادۀ بعد مهلت درخواست اعادۀ دادرسی را مشخص کرده که در‬
‫بند دوم مادۀ مزبور‪ ،‬این مدت را نسبت به آراء غیابی از تاریخ انقضای مهلت واخواهی و‬
‫تجدیدنظرخواهی حسب مورد ‪ ۲0‬روز یا ‪ ۲‬ماه تعیین کرده است‪ .‬بر این اساس‪ ،‬با کنار هم گذاشتن‬
‫مواد ‪ 4۲6‬و ‪ 4۲7‬قانون آیین دادرسی مدنی ‪ 1۳7۹‬نتیجه آن میشود که مقنن آراء غیابی که مهلت‬
‫واخواهی و تجدیدنظرخواهی آنها به پایان رسیده است را قطعی محسوب میکند و درخواست اعادۀ‬
‫دادرسی نسبت به آنها را قابل طرح میداند‪.‬‬
‫‪ .۴‬نقد نظرات ادارۀ حقوقی در پرتو دکترین و تفسیر منطقی قانون‬
‫چنانکه پیشتر بیان شد ادارۀ حقوقی در ابتدای مطرح شدن مبحث مرور زمان در مواد ‪ 17۳‬و‬
‫‪ 174‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳7۸‬از سابقۀ تقنینی موضوع و دکترین حقوقی جا افتاده‪،‬‬
‫چشمپوشی کرده و حکم غیابی با ابالغ قانونی را ولو پس از انقضای مهلتهای اعتراض‪ ،‬غیرقطعی‬
‫پنداشته و در نتیجه در ابتدا یکی از آثار احکام قطعی کیفری که شمول مرور زمان اجرا از تاریخ‬
‫قطعیت میباشد را از این دسته از احکام بهکلی دریغ کرده بود‪ .‬پس از تصویب مواد ‪ 105‬تا ‪107‬‬
‫قانون مجازات اسالمی‪ ،‬بهدلیل عدم اصالح مبنای مذکور‪ ،‬نظرات مشورتی ادارۀ حقوقی تعدیل و‬
‫احکام مذکور‪ ،‬مشمول مرور زمان اجرای مقرر در مادۀ ‪ 107‬دانسته نشدند‪ ،‬منتها شمول مرور زمان‬
‫تعقیب موضوع مادۀ ‪ 105‬بر آنها پذیرفته شد‪ .‬با توجه به تحلیل ارائه شده از مفهوم قطعیت رأی و‬
‫‪۲۸3‬‬ ‫مفهوم قطعیت آرا و اثر آن بر مرور زمان احکام غیابی کیفری ‪ /‬غفاری فارسانی و شاهچراغ‬

‫رابطۀ آن با حکم غیابی و نهاد واخواهی‪ ،‬در قطعی و الزماالجرا محسوب شدن احکام غیابی پس از‬
‫ابالغ آنها اعم از واقعی و قانونی و انقضای مهلت اعتراض تردیدی باقی نمیماند‪ .‬منتها در نقد‬
‫ً‬
‫عقیدۀ ادارۀ مذکور که نظرات مشورتی آن عموما مورد عمل قضات قرار میگیرد باید خاطرنشان‬
‫ساخت که این نظر با ایرادات نظری و عملی جدی به شرح زیر روبهرو است‪:‬‬
‫‪ )1‬در اینگونه پروندهها طبق عقیدۀ ادارۀ حقوقی‪ ،‬باید رأی کیفری صادره از دادگاه ذیصالح که‬
‫ً‬ ‫ً‬
‫قانونا الزماالجرا است را نادیده انگاشت و فرض کرد که اساسا پرونده منتهی به صدور رأی آن هم از‬
‫نوع حکم در ماهیت امر نشده است‪ .‬در حالی که نمیتوان صدور حکم را بهکلی نادیده گرفت و در‬
‫این موارد از حیث مرور زمان آنگونه رفتار نمود که در پروندههای در جریان رسیدگی مقدماتی یا‬
‫ً‬
‫محاکماتی عمل میشود‪ ،‬گویی که اساسا حکمی صادر نشده و موضوع مشمول مرور زمان تعقیب‬
‫است‪ .‬صدور حکم‪ ،‬اعم از حضوری و غیابی‪ ،‬طبق مادۀ ‪ ۳74‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪1۳۹۲‬‬
‫مستلزم اعالم ختم دادرسی است و صدور حکم‪ ،‬مهمترین واقعه در رسیدگی به دعاوی است که‬
‫موجب مختومه شدن موضوع در دادگاه و آغاز عملیات اجرایی میشود‪ .‬حال چگونه است در حالی‬
‫که عملیات اجرایی مدتی است آغاز شده با گذشت مهلت مقرر در مادۀ ‪ 105‬قانون مجازات اسالمی‬
‫باید از حکم و کلیۀ اقدامات انجام شده صرفنظر کرده و ادعا نمود که موضوع مشمول مرور زمان‬
‫تعقیب و دادرسی شده در حالی که مرحلۀ تعقیب و دادرسی با صدور حکم محکومیت متهم پایان‬
‫یافته است‪.‬‬
‫‪ )۲‬عقیدۀ ادارۀ حقوقی با این چالش جدی و تعارض درونی روبهرو است که مشخص نیست‬
‫واحد اجرای احکام کیفری بر فرض که موضوع مشمول مرور زمان مادۀ ‪ 105‬قانون مجازات اسالمی‬
‫شده باشد‪ ،‬باید چه تصمیمی اتخاذ کند‪ .‬از یک سو‪ ،‬گفته شد که با صدور حکم‪ ،‬دادگاه ختم دادرسی‬
‫را اعالم میکند و سپس مبادرت به انشای حکم میورزد و استناد واحد اجرای احکام به مادۀ مزبور‬
‫با تصمیم دادگاه در تعارض قرار میگیرد‪ .‬چه آنکه استناد به این ماده به معنای مفتوح بودن جریان‬
‫دادرسی و تحقیقات است آن هم در مرحلۀ اجرای احکام! از سوی دیگر‪ ،‬استناد به مادۀ مذکور و‬
‫پذیرش شمول مرور زمان تعقیب میبایست منتهی به صدور «قرار موقوفی تعقیب» گردد‪ .‬این در‬
‫حالی است که صدور قرار موصوف از شعب تحقیق در دادسرا و دادگاه پیش از صدور حکم‬
‫محکومیت قابل تصور است و این امر از موارد مورد اجماع در دکترین و رویۀ قضایی است‪ .‬بهعالوه‪،‬‬
‫صدور قرار موقوفی تعقیب‪ ،‬از شئون مقام تحقیق دادسرا است نه قاضی اجرای احکام کیفری و پس‬
‫از صدور نیز‪ ،‬نیاز به موافقت دادستان دارد‪ .‬بنابراین‪ ،‬چگونه شعبۀ اجرای احکام کیفری دادسرا که در‬
‫مقام انجام تحقیقات مقدماتی نیست میتواند قرار موقوفی تعقیب صادر کند حال آن که تعقیب با‬
‫‪ /‬سال ‪ / ۸۴‬شمارۀ ‪ / ۱۱۲‬زمستان ‪۱399‬‬ ‫‪۲۸۴‬‬

‫فلسفۀ وجودی شعب اجرا ناسازگار بوده و با ورود پرونده به این واحد‪ ،‬مرحلۀ تعقیب پایان یافته تلقی‬
‫میشود‪ .‬وانگهی قرار موقوفی تعقیب به حکم مادۀ ‪ ۲70‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳۹۲‬از ناحیۀ‬
‫شاکی قابل اعتراض است‪ .‬حال سؤال این است که اگر واحد اجرای احکام قرار موقوفی تعقیب صادر‬
‫کند آیا از ناحیۀ شاکی که اکنون سمت محکومله را دارد قابل اعتراض است؟ برای فرار از این‬
‫اشکاالت‪ ،‬ادارۀ حقوقی در نظریۀ شمارۀ ‪ 7/۹6/147۲‬مورخ ‪ ۹6/6/۲۹‬اشاره داشته است که در‬
‫صورت شمول مرور زمان تعقیب به استناد مادۀ ‪ 105‬قانون مجازات اسالمی‪ ،‬واحد اجرای احکام‬
‫قرار موقوفی اجرا صادر خواهد کرد‪ .‬نادرستی این عقیده روشن است‪ .‬زیرا طبق مادۀ ‪ 1۳‬و ‪ 505‬قانون‬
‫آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳۹۲‬ناظر بر مادۀ ‪ 105‬و ‪ 106‬قانون مجازات اسالمی در صورت شمول مرور‬
‫زمان شکایت و تعقیب‪ ،‬تعقیب متهم در مراحل قبل از صدور حکم‪ ،‬با صدور قرار موقوفی تعقیب‬
‫موقوف میشود و صدور قرار موقوفی اجرا فقط در مورد «اجرای مجازات» صادر میشود و اجرای‬
‫حکم محکومیت محکومعلیه را موقوف میکند و نه «تعقیب متهم» را‪.‬‬
‫‪ )۳‬بهطور کلی‪ ،‬گسترۀ مادۀ ‪ 105‬قانون مجازات اسالمی مربوط به مرحلۀ اجرای احکام نمیباشد‬
‫و استناد به این ماده جهت صدور قرار موقوفی تعقیب یا اجرا و مختومه نمودن پرونده ممکن‬
‫نمیباشد‪ .‬این بدان خاطر است که پس از صدور حکم (رأی) در دادرسی کیفری سه حالت قابل‬
‫تصور است‪:‬‬
‫الف) حکم کیفری صادره حضوری و غیرقابل اعتراض است‪( .‬بند الف‪ ،‬پ‪ ،‬ت مادۀ ‪ 4۹0‬قانون‬
‫آیین دادرسی کیفری ‪ :)1۳۹۲‬در این صورت تردیدی نیست که این حکم در زمان انشای خود بهنحو‬
‫قطعی اصدار مییابد و قاطع مرور زمان موضوع مادۀ ‪ 105‬قانون مجازات اسالمی میباشد‪ .‬لذا پس‬
‫از صدور آن امکان بازگشت به مادۀ مذکور و استناد به آن وجود ندارد و تنها مرور زمان اجرا مندرج‬
‫در مادۀ ‪ 107‬قانون مجازات اسالمی امکان شمول دارد‪.‬‬
‫ب) حکم کیفری صادره‪ ،‬غیابی و قابل واخواهی میباشد یا حضوری و قابل اعتراض از طرق‬
‫عادی (حسب مورد‪ ،‬تجدیدنظرخواهی یا فرجامخواهی) و در مهلت‪ ،‬توسط یکی از طرفین یا‬
‫دادستان و یا همۀ آنها تحت واخواهی یا اعتراض قرار میگیرد (مواد ‪ 406‬و ‪ 407‬و ‪ 461‬و نیز ‪4۲6‬‬
‫تا ‪ 4۲۸‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪ :)1۳۹۲‬در این فرض حکم غیابی یا غیرقطعی است و با ورود‬
‫فرایند دادرسی به مرحلۀ رسیدگی به اعتراض‪ ،‬مرجع رسیدگیکننده (اعم از آنکه دادگاه صادرکننده‬
‫حکم غیابی باشد (واخواهی) و یا مرجع عالی اعتراض (دادگاه تجدیدنظر یا دیوانعالی) و نه قاضی‬
‫اجرای احکام کیفری‪ ،‬در صورت شمول مرور زمان صدور حکم موضوع مادۀ ‪ ،105‬در مورد موقوفی‬
‫‪۲۸۵‬‬ ‫مفهوم قطعیت آرا و اثر آن بر مرور زمان احکام غیابی کیفری ‪ /‬غفاری فارسانی و شاهچراغ‬

‫تعقیب متهم تصمیم مقتضی را اتخاذ نموده و در غیر اینصورت‪ ،‬رأی (قرار یا حکم) جدید خود را‬
‫صادر مینماید‪.‬‬
‫ج) حکم صادره قابل واخواهی یا اعتراض به طرق عادی میباشد اما هیچیک از طرفین در مهلت‬
‫حسب مورد‪ ،‬واخواهی یا اعتراض نمیکنند (بند ب مادۀ ‪ 4۹0‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪.)1۳۹۲‬‬
‫در این حالت‪ ،‬با انقضای مهلت اعتراض‪ ،‬حکم صادره قطعی محسوب میشود و آثار و احکام‬
‫حکم قطعی بر آن بار میشود‪ 1.‬بنابراین‪ ،‬همانند فرض اول قاطع مرور زمان مادۀ ‪ 105‬بوده و امکان‬
‫بازگشت و استناد به این ماده در مرحلۀ بعد یعنی اجرای احکام میسر نمیباشد‪ .‬چنانچه عقیدۀ اداره‬
‫حقوقی مورد پذیرش باشد چون در این فرض تا پیش از انقضای مواعد مرور زمان تعقیب‪ ،‬حکم‬
‫قطعی صادر نشده لذا یا باید دادگاه بدوی از حکم محکومیت قبلی خود عدول کرده و قرار موقوفی‬
‫تعقیب صادر کند (که خالف قاعدۀ فراغ دادرس است) یا اینکه اجرای احکام اقدام به صدور قرار‬
‫موقوفی تعقیب کند که در جایگاه قانونی صدور آن نیست و یا قرار موقوفی اجرا صادر کند منتها به‬
‫استناد شمول مرور زمان تعقیب‪.‬‬
‫ً‬
‫در هر سه حالت‪ ،‬صدور حکمی که در زمان انشا صحیحا وفق مقررات و از سوی مرجع‬
‫ذیصالح صادر شده امری عبث بوده است چراکه قابلیت اجرایی ندارد‪ .‬در حالیکه در فرض مذکور‪،‬‬
‫عدم اعتراض طرفین کاشف از قطعی محسوب شدن حکم اصداری وفق بند ب مادۀ ‪ 4۹0‬قانون آیین‬
‫دادرسی کیفری ‪ 1۳۹۲‬و الزماالجرا شدن آن است‪ .‬این امر‪ ،‬قاطع مرور زمان صدور حکم موضوع‬
‫مادۀ ‪ 105‬بوده و پس از آن مرور زمان اجرا آغاز خواهد شد‪ .‬فلذا مجرای اعمال مادۀ ‪ 105‬تنها در‬
‫شعب تحقیق اعم از دادسرا‪ ،‬دادگاه بدوی و تجدیدنظر میباشد و هرگز ناظر بر مرحلۀ اجرا نخواهد‬
‫ً‬
‫بود‪ .‬مضافا اینکه ادارۀ حقوقی در نظریۀ شمارۀ ‪ 7/۳۸۲1‬مورخ ‪ 1۳۸۲/5/16‬بیان داشته است‪« :‬در‬
‫احکام قطعی غیابی که مدت واخواهی و همچنین تجدیدنظرخواهی آن پایان یافته و بر طریق ابالغ‬
‫قانونی قطعی شده باشد الزماالجرا بوده و به دایره اجرا فرستاده میشود؛ ولی این امر موجب سلب‬
‫حق واخواهی متهم نبوده و محکومعلیه غیابی به محض اطالع میتواند واخواهی کند‪ .‬بنابراین‪،‬‬
‫اجرای حکم شمول مرور زمان موضوع ماده (‪ )174‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 137۸‬نمیگردد» (به‬
‫نقل از‪ :‬قاسمپور‪ .)100 :1۳74 ،‬همانگونه که مالحظه میشود در این نظریه بهرغم پذیرش قطعیت‬

‫‪ .1‬هرچند ممکن است پس از انقضای مهلتهای مقرر‪ ،‬چه حکم غیابی باشد چه حضوری‪ ،‬مورد واخواهی (مادۀ‬
‫‪ 406‬و ‪ 461‬قانون آیین دادرسی کیفری) یا اعتراض (مادۀ ‪ 4۳۲‬قانون آیین دادرسی کیفری) قرار بگیرد و اجرای حکم‬
‫تا زمان رسیدگی به واخواهی یا اعتراض متوقف شود‪.‬‬
‫‪ /‬سال ‪ / ۸۴‬شمارۀ ‪ / ۱۱۲‬زمستان ‪۱399‬‬ ‫‪۲۸6‬‬

‫احکام غیابی که ابالغ قانونی شدهاند‪ ،‬شمول مرور زمان اجرا بر آنها بدون هرگونه استدالل یا‬
‫استنادی رد شده است‪.‬‬
‫‪ )4‬عقیدۀ ادارۀ حقوقی راجع به شمول مرور زمان تعقیب در مرحلۀ اجرای احکام غیابی با ابهام‬
‫نیز روبهرو است‪ .‬چراکه مبدأ احتساب این مرور زمان در مرحلۀ مذکور نامشخص میباشد‪ .‬توضیح‬
‫آنکه به حکم مادۀ ‪ 105‬قانون مجازات اسالمی مبدأ مرور زمان تعقیب از تاریخ آخرین اقدام تعقیبی‬
‫و تحقیقی محاسبه خواهد شد‪ .‬حال که پرونده با صدور حکم غیابی به اجرای احکام ارسال شده و‬
‫سؤال این است که در پروندۀ مذکور آخرین اقدام تعقیبی و تحقیقی کدام است؟ به این پرسش‪،‬‬
‫پاسخهای متفاوتی میتوان داد که هرکدام مالک عمل قرار گیرد‪ ،‬نهتنها تشتت رویه را فراهم میآورد‬
‫بلکه بر کمی یا زیادت مدت احتساب مرور زمان تعقیب نیز اثرگذار است‪:‬‬
‫الف) برخی معتقدند آخرین اقدام تحقیقی یا تحقیقی مربوط به مرحله دادسرا است و این نوع‬
‫مرور زمان از مبدأ تاریخ کیفرخواست باید مورد محاسبه قرار گیرد (رأی شمارۀ‬
‫‪ ۹۳0۹۹70۹۲5۳00۸۹۲‬مورخ ‪ ۹۳/05/1۲‬صادره از شعبۀ ‪ ۳۸‬دیوان عالی کشور)‪ .‬چنانچه این‬
‫عقیده مورد پذیرش قرار گیرد‪ ،‬نتیجه آن میشود که در مورد برخی جرائم تعزیری نظیر درجۀ ‪ 6‬با‬
‫توجه به مرور زمان تعقیب ‪ 5‬ساله ممکن است با احتساب از تاریخ صدور کیفرخواست پیش از‬
‫شروع به اقدامات اجرایی مشمول مرور زمان شوند‪.‬‬
‫ب) در عقیدۀ دیگری اقدامات دادگاه در احضار طرفین و تشکیل جلسۀ رسیدگی نیز اقدام‬
‫تحقیقی و تعقیبی تلقی شده و صدور رأی آخرین اقدام تعقیبی و تحقیقی در نظر گرفته میشود‪.‬‬
‫ً‬
‫ج) نهایتا عدهای نیز معتقدند که اقدامات اجرای احکام در دستیابی به محکومعلیه و اجرای‬
‫دادنامه نظیر صدور برگ جلب و غیره نیز اقدامات تعقیبی و تحقیقی محسوب میگردد‪ .‬اگر نظر اخیر‬
‫مورد پذیرش قرار گیرد احکام غیابی‪ ،‬مشمول مرور زمان قرار نگرفته و پروندۀ متضمن آنها در شعب‬
‫اجرا‪ ،‬الیاالبد باید مفتوح بماند مگر آنکه به محکومعلیه دسترسی حاصل شود یا فوت کند یا دیگر‬
‫ً‬
‫جهات سقوط دعوای عمومی حادث شود‪ .‬چراکه معموال در اوقات نظارت شعبۀ اجرای احکام‬
‫دستوراتی هرچند بیاثر در جهت دستیابی به محکومعلیه صادر میشود‪ .‬بنابراین‪ ،‬هر سه مبنای‬
‫نظرات پیشگفتۀ ادارۀ حقوقی یعنی قابلیت رسیدگی بعدی به واخواهی متهم‪ ،‬تلقی واخواهی به‬
‫اعتراض و غیرقطعی محسوب کردن آرای غیابی‪ ،‬در شمول مرور زمان اجرای حکم بر این دسته از‬
‫احکام قابلقبول بهنظر نمیرسند‪.‬‬
‫‪۲۸۷‬‬ ‫مفهوم قطعیت آرا و اثر آن بر مرور زمان احکام غیابی کیفری ‪ /‬غفاری فارسانی و شاهچراغ‬

‫‪ .۵‬عدم موضع ثابت ادارۀ حقوقی در رد قطعیت احکام غیابی‬


‫در نظریات پیشگفته که موضوع اصلی سؤال از ادارۀ حقوقی‪ ،‬شمول مرور زمان اجرای حکم بر‬
‫احکام غیابی کیفری بود‪ ،‬ادارۀ حقوقی دلیل خود برای رد شمول مرور زمان اجرای احکام غیابی که‬
‫ابالغ قانونی شدهاند را قطعی نشدن آن بهلحاظ امکان واخواهی محکومعلیه در هر زمان اعالم کرده‬
‫بود‪ .‬در حالیکه در مورد احکام م دنی غیابی که از حیث قطعی شدن یا نشدن فرقی با احکام غیابی‬
‫ً‬
‫جزایی ندارند‪ ،‬ادارۀ مذکور صراحتا قطعی محسوب شدن احکام غیابی را بهنحو اطالق و حتی با‬
‫تصریح به فرض ابالغ قانونی آنها پذیرفته است‪ .‬برای نمونه در نظریۀ شمارۀ ‪ 7/1٥1٧‬مورخ ‪7۹/۳/1‬‬
‫آمده است‪« :‬با توجه به مفاد تبصرۀ ‪ ١‬مادۀ ‪ 3۰۶‬قانون آیین دادرسی مدنی ‪ 137۹‬که حکم غیابی را‬
‫پس از انقضای مهلت قانونی و قطعی شدن دادنامه‪ ،‬قابل اجرا دانسته و توجه به مادۀ ‪ 33۶‬همین‬
‫قانون که مهلت درخواست تجدیدنظر را بیست روز از تاریخ ابالغ یا انقضای مدت واخواهی ذکر‬
‫ً‬
‫کرده و نهایتا با عنایت به ماده یک قانون اجرای احکام مدنی که اجرای هیچ حکمی را قبل از قطعیت‬
‫نمیپذیرد‪ ،‬لذا حکم غیابی (قابل تجدیدنظر) زمانی قابل اجرا خواهد بود که مهلت واخواهی منقضی‬
‫شده و مهلت تجدیدنظرخواهی نیز سپری شده باشد»‪ .‬مفاد این نظر دال بر قطعی محسوب شدن‬
‫رأی غیابی پس از ابالغ حتی ابالغ قانونی‪ ،‬در نظرات بعدی ادارۀ مذکور به شمارههای ‪ 7/۳1۲۹‬مورخ‬
‫‪7۹/4/16‬؛ ‪ 7/5147‬مورخ ‪۸6/۸/6‬؛ ‪ 7/1۳7۳‬مورخ ‪۸۹/۳/۳0‬؛ ‪ 7/40۳0‬مورخ ‪۹0/۹/5‬؛ ‪7/607‬‬
‫مورخ ‪۹1/۳/۳0‬؛ ‪ 7/1۳51‬مورخ ‪۹1/7/۳‬؛ ‪ 7/14۲0‬مورخ ‪۹1/7/10‬؛ ‪ 7/۹۲/۲07۹‬مورخ‬
‫‪۹۲/11/۲‬؛ ‪ 7/۹6/444‬مورخ ‪ ۹6/۲/۲6‬و ‪ 7/۹6/1۹04‬مورخ ‪۹6/۸/۲1‬؛ با اندک تفاوتی در واژگان‬
‫تأیید شد و در یکی از جدیدترین نظرات این مرجع به شمارۀ ‪ 7/۹۸/574‬مورخ ‪ 1۳۹۸/5/14‬تکرار‬
‫گردید‪.‬‬
‫ً‬
‫همانگونه که مالحظه میشود در نظرات اخیرالذکر‪ ،‬اوال ادارۀ حقوقی با پذیرش قطعیت احکام‬
‫غیابی مدنی‪ ،‬آثار مربوط به احکام قطعی را بر آنها بار کرده است و اینکه چرا در مورد مرور زمان‬
‫اجرای احکام غیابی کیفری به سمتوسویی دیگر رفته‪ ،‬پاسخ روشنی ندارد‪ .‬در واقع‪ ،‬نظرات‬
‫اخیرالذکر از دوگانگی ضابطۀ تعیین احکام قطعی در ادارۀ حقوقی حکایت میکنند که با رسالت‬
‫ً‬
‫مرجع مذکور در حل اختالفات و ابهامات مراجع قضایی همخوانی ندارد‪ .‬ثانیا و عالوه بر این اشکال‬
‫نظری و عملی‪ ،‬ادارۀ مذکور در نظرات دیگری بر قطعی محسوب شدن حکم غیابی کیفری با ابالغ‬
‫قانونی تصریح نموده چنانکه در نظریۀ قدیمی شمارۀ ‪ 7/5060‬مورخ ‪ 1۳76/10/17‬چنین آمده‬
‫است‪« :‬نحوۀ اجرای احکام غیابی کیفری که با ابالغ قانونی‪ ،‬قطعی و قابل اجرا میشود بهنحوی است‬
‫که در مورد محکومین و متهمین متواری معمول است‪ ».‬عالوه بر قطعیت‪ ،‬در دو نظریۀ دیگر به‬
‫‪ /‬سال ‪ / ۸۴‬شمارۀ ‪ / ۱۱۲‬زمستان ‪۱399‬‬ ‫‪۲۸۸‬‬

‫شمارههای ‪ 7/۲077‬مورخ ‪ ۹0/۳/۳1‬و ‪ 7/1۲75‬مورخ ‪ ۹1/6/۲6‬اشاره شده است که‪« :‬حکم غیابی‬
‫پس از انقضای مهلتهای قانونی الزماالجرا بوده و از این تاریخ میتواند مشمول مرور زمانهای‬
‫مقرر قانونی برای اجرای حکم شود و پس از انقضای مدت مذکور در مادۀ ‪ 174‬قانون آیین دادرسی‬
‫کیفری ‪ 137۸‬موقوف االجرا گردد‪ ».‬در نهایت در نظریۀ شمارۀ ‪ 7/۹۳/50۲‬مورخ ‪1۳۹۳/۳/5‬‬
‫بهروشنی و بدون هیچگونه تردیدی شمول مرور زمان اجرا نسبت به احکام غیابی مورد پذیرش قرار‬
‫گرفته و نوع قرار مختومه کننده نیز مشخص شده است‪ -1« :‬با صدور حکم‪ ،‬هرچند حکم غیابی‪،‬‬
‫دادگاه فارغ از رسیدگی است و مادام که واخواهی نشده باشد‪ ،‬مجاز به ورود به موضوع و صدور قرار‬
‫موقوفی تعقیب نیست‪ -2 .‬پس از صدور حکم غیابی و ابالغ آن مطابق مقررات قانونی‪ ،‬پرونده به‬
‫دادسرا (واحد اجرای احکام کیفری) جهت اجرای حکم ارسال میشود و چنانچه با گذشت زمان‪،‬‬
‫موضوع مشمول مرور زمان باشد‪ ،‬دادستان (دادیار اجرای احکام) با توجه به بند ‪ ۶‬ماده ‪ ۶‬قانون آیین‬
‫دادرسی کیفری ‪ 7۸‬قرار موقوفی اجراء را صادر خواهد کرد‪ -3 .‬با لحاظ شمول مرور زمان‪ ،‬موجبی‬
‫برای احضار و جلب متهم (محک ٌ‬
‫ومعلیه غیابی) نیست»‪.‬‬
‫با دقت به تاریخ این نظریات مالحظه میشود که مورد اول به پیش از الزماالجرا شدن قانون آیین‬
‫دادرسی کیفری ‪ 1۳7۸‬بازمیگردد؛ در دو مورد مربوط به دورۀ حاکمیت قانون مذکور و در مورد آخر‬
‫مربوط به زمان الزماالجرا شدن قانون مجازات اسالمی ‪ 1۳۹۲‬میباشد‪ .‬بنابراین‪ ،‬به استناد نظریات‬
‫اخیر ادارۀ حقوقی‪ ،‬احکام غیابی چه به محکومعلیه ابالغ واقعی شده باشند چه ابالغ قانونی‪ ،‬پس از‬
‫انقضای مهلت واخواهی و اعتراض‪ ،‬قطعی محسوب شده و مادامی که مورد واخواهی قرار نگرفتهاند‪،‬‬
‫مشمول مرور زمان مندرج در مادۀ ‪ 107‬قانون مجازات اسالمی میباشند‪ .‬منتها مشخص نیست که‬
‫چرا ادارۀ حقوقی به این نظر که موافق با منطق حقوقی و فاقد اشکال جدی نظری و عملی میباشد‬
‫اقبالی ندارد‪.‬‬
‫‪ .6‬اطالق مادۀ ‪ ۱۰۷‬و منع استفاده از حق واخواهی محکومعلیه به ضرر وی‬
‫عالوه بر تمامی استدالالتی که تاکنون از نظر گذشت از منظر دیگری نیز میتوان به قطعیت‬
‫احکام غیابی و شمول مرور زمان مادۀ ‪ 107‬قانون مجازات اسالمی نسبت به آنها معتقد شد‪ .‬صدر‬
‫مادۀ مزبور بدین شرح است‪« :‬مرور زمان‪ ،‬اجرای احکام قطعی تعزیری را موقوف میکند و مدت آن‬
‫از تاریخ قطعیت حکم به قرار زیر است‪ .»...‬وفق مادۀ ‪ 4۳۳‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪1۳۹۲‬‬
‫اشخاصی که حق تجدیدنظرخواهی از آرای محاکم بدوی را دارند از این قرارند‪ )1 :‬شاکی؛ ‪ )۲‬متهم‬
‫و ‪ )۳‬دادستان‪ .‬در امور کیفری کلیۀ آرا نسبت به شاکی و دادستان همواره حضوری محسوب میشوند؛‬
‫فلذا این اشخاص اختیار واخواهی را ندارند و این حق مختص متهم بر فرض محکومیت غیابی وی‬
‫‪۲۸9‬‬ ‫مفهوم قطعیت آرا و اثر آن بر مرور زمان احکام غیابی کیفری ‪ /‬غفاری فارسانی و شاهچراغ‬

‫است (تبصرۀ ‪ ۲‬مادۀ ‪ 406‬و مادۀ ‪ 461‬همان قانون)‪ .‬بر این مبنا‪ ،‬وقتی حکمی دایر بر محکومیت‬
‫متهم (محکومعلیه) صادر میگردد اعم از آن که نسبت به وی غیابی باشد یا حضوری‪ ،‬شاکی یا‬
‫دادستان تنها حسب مقررات بخش چهارم این قانون‪ ،‬میتوانند نسبت به آن اعتراض (حسب مورد‪،‬‬
‫تجدیدنظر یا فرجام خواهی) کنند ولی حق واخواهی ندارند‪ .‬علیهذا هرگاه که حکم محکومیت متهم‬
‫غیرقابل تجدیدنظرخواهی باشد (بند الف و ب مادۀ ‪ 4۲7‬و یا مادۀ ‪ 44۳‬قانون آیین دادرسی کیفری‬
‫‪ )۹۲‬و شاکی یا دادستان یا هردو‪ ،‬به آن اعتراض نموده و یا از اعتراض بدان صرفنظر کرده باشند‬
‫حکم در هر حال نسبت به این دو شخص‪ ،‬قطعی محسوب خواهد شد و همانگونه که حضوری یا‬
‫غیابی بودن احکام نسبت به متهم یا خوانده سنجیده میشود‪ ،‬قابلیت تجدیدنظرخواهی یا عدم آن و‬
‫ً‬
‫بالنتیجه قطعیت یا عدم قطعیت رأی نیز اصوال امری نسبی است (مگر در حدود مادۀ ‪ 4۲7‬و یا آراء‬
‫حضوری دادگاه تجدیدنظر) و ممکن است حسب تفاوت در تاریخهای ابالغ‪ ،‬رأیی نسبت به یک‬
‫طرف دعوا حداقل در مقطع زمانی مشخص قطعیت یابد‪ ،‬ولی نسبت به طرف دیگر‪ ،‬غیرقطعی باشد‪.‬‬
‫ّ‬
‫مقنن حتی در مواد ‪ 4۹۲‬و ‪ 4۹۳‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳۹۲‬برای اجرای قسمت قطعیتیافته‬
‫چنین آرایی تصریح میکند‪1.‬‬

‫مادۀ ‪ 107‬قانون مجازات اسالمی از حکم قطعی بهنحو اطالق نام برده و آغاز مرور زمان اجرا‬
‫نیز بهنحو اطالق از مبدأ تاریخ قطعیت حکم قرار داده شده است؛ منتها قانونگذار مشخص نکرده‬
‫ً‬
‫است که در مورد احکام قابل اعتراض در مرحلۀ باالتر اوال حکم باید نسبت به چه کسی قطعیت‬
‫ً‬
‫یافته باشد تا مشمول مادۀ مزبور گردد؟ ثانیا مالک احتساب مرور زمان مزبور از تاریخ قطعیت حکم‬
‫نسبت به چه کسی است؟ به این دو پرسش ممکن است پنج پاسخ متفاوت ارائه کرد‪:‬‬
‫‪ )1‬از آنجا که حکم به نفع شاکی (محکومله) اجرا میگردد؛ لذا مالک‪ ،‬قطعیت حکم نسبت به‬
‫او است و از تاریخی که حکم نسبت به او قطعیت مییابد مرور زمان اجرا محاسبه میشود‬
‫‪ )۲‬از آنجا که حکم کیفری ناشی از تعقیب جنبۀ عمومی جرم ارتکابی متهم توسط دادستان است‬
‫و در راستای منافع عمومی توسط مدعیالعموم (دادستان) اجرا میگردد (مادۀ ‪ 4۸4‬قانون آیین‬

‫‪ .1‬البته هر دو ماده مذکور بهخاطر تعارض با نص بند ب مادۀ ‪ 455‬و مادۀ ‪ 45۹‬و نیز مفاد بند الف و بند پ مادۀ ‪455‬‬
‫و مفاد مواد ‪ 450‬و ‪ 457‬و ‪ 45۸‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳۹۲‬از حیث امکان رسیدگی به رأی بدون‬
‫تجدیدنظرخواهی محکوم علیه در صورت طرح پرونده در مرجع اعتراض محل ایراد است‪( .‬برای مطالعه بیشتر نک‪:‬‬
‫شاهچراغ و حاجیلو‪ ،1۳۹5 ،‬ذیل مواد ‪ 4۹۲‬و ‪.)4۹۳‬‬
‫‪ /‬سال ‪ / ۸۴‬شمارۀ ‪ / ۱۱۲‬زمستان ‪۱399‬‬ ‫‪۲9۰‬‬

‫دادرسی کیفری ‪ )1۳۹۲‬لذا مالک‪ ،‬قطعیت حکم نسبت به او است و از تاریخی که حکم نسبت به‬
‫وی قطعیت مییابد مرور زمان اجرا محاسبه میشود؛‬
‫‪ )۳‬از آنجا که حکم کیفری علیه متهم (محکومعلیه) اجرا میگردد لذا مالک‪ ،‬قطعیت حکم‬
‫نسبت به او است و از تاریخی که حکم نسبت به مشارالیه قطعیت مییابد‪ ،‬مرور زمان اجرا محاسبه‬
‫میشود؛‬
‫‪ )4‬مالک‪ ،‬قطعیت حکم نسبت به همۀ طرفین است‪ .‬لذا اگر حکم نسبت به حتی یکی از طرفین‬
‫قطعی نباشد‪ ،‬مشمول مرور زمان اجرا قرار نمیگیرد‪ .‬مبدأ احتساب مرور زمان نیز آخرین تاریخی‬
‫است که حکم نسبت به همۀ طرفین قطعیت مییابد‪ .‬در این فرض ممکن است تاریخ قطعیت حکم‬
‫نسبت به محکومعلیه نیز مالک عمل قرار گیرد؛‬
‫‪ )5‬مالک‪ ،‬قطعیت حکم نسبت به هر یک از طرفین است لذا حکم به شرط الزماالجرا بودن‪،‬‬
‫نسبت به ولو یکی از طرفین نیز قطعیت یابد کافی است و مشمول مرور زمان اجرا قرار میگیرد‪ .‬مبدأ‬
‫احتساب مرور زمان نیز نخستین تاریخی است که حکم نسبت به یکی از طرفین قطعیت مییابد‪.‬‬
‫حال فرض کنیم که حکمی غیابی مبنی بر محکومیت متهم به تحمل چهار سال حبس بابت‬
‫ارتکاب بزهی تعزیری از درجۀ پنج در تاریخ ‪ ۸7/1/17‬از دادگاه بدوی صادر شده است و مهلت‬
‫تجدیدنظرخواهی دادستان‪ 1‬و شاکی بهترتیب در تاریخهای ‪ ۸7/۲/۲۳‬و ‪ ۸7/۳/6‬به پایان رسیده و‬
‫ظرف این مدت هیچکدام نسبت به حکم صادره تقاضای تجدیدنظر ننمودهاند‪ .‬حکم به متهم ابالغ‬
‫قانونی شده و با وجود اتمام مهلتهای واخواهی و تجدیدنظرخواهی او در تاریخ ‪،۸7/4/10‬‬
‫اعتراضی نیز از ناحیۀ وی واصل نگردیده است‪ .‬لذا با توجه به الزماالجرا شدن حکم‪ ،‬پرونده جهت‬
‫اجرا به واحد اجرای احکام دادسرا ارسال شده است‪ .‬بر فرض که تعریف ادارۀ حقوقی از حکم قطعی‬
‫(البته در مقولۀ مرور زمان) را مالک قرار دهیم‪ ،‬بدین معنی که حکمی قطعی است که طرق عادی‬
‫شکایت از آراء نسبت به آن مسدود باشد؛ حکم مزبور نسبت به شاکی و دادستان قطعی محسوب‬
‫میشود‪ .‬حال آنکه نسبت به متهم (محکومعلیه) چون قابل واخواهی است و واخواهی یکی از طرق‬
‫عادی و مصداق اعتراض است‪ ،‬غیرقطعی میباشد‪ .‬بنا به فرض بیش از ده سال از آغاز عملیات‬
‫اجرایی گذشته و علیرغم کلیۀ اقدامات‪ ،‬دستیابی به محکومعلیه حاصل نشده و دادنامه منتهی به‬
‫اجرا نگردیده است‪ .‬حال چنانچه راهحلهای سوم و چهارم را پذیرا باشیم این حکم مشمول مرور‬
‫زمان اجرا نخواهد بود (صرفنظر از اینکه موضوع را طبق عقیدۀ ادارۀ حقوقی‪ ،‬مشمول مرور زمان‬

‫‪ .1‬بر مبنای مادۀ سابق ‪ ۲6‬قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقالب (اصالحی ‪.)۸1‬‬
‫‪۲9۱‬‬ ‫مفهوم قطعیت آرا و اثر آن بر مرور زمان احکام غیابی کیفری ‪ /‬غفاری فارسانی و شاهچراغ‬

‫ً‬
‫تعقیب بدانیم یا خیر)‪ .‬رویۀ قضایی به دو پرسش فوق تاکنون پاسخ روشنی ارائه نکرده است اما ظاهرا‬
‫پاسخ سوم مقبولیت بیشتری دارد و غالب نظرات ادارۀ حقوقی نیز بر همین مبنا صادر شدهاند‪ .‬این در‬
‫ً‬
‫حالی است که اساسا معیار قرار دادن قطعیت حکم نسبت به متهم و احراز قطعی بودن حکم بر این‬
‫اساس‪ ،‬بهعنوان شرط اول شمولیت مرور زمان اجرا بر هیچ مبنای نقلی یا عقلی متقنی استوار نیست‪.‬‬
‫چه آنکه‪:‬‬
‫ً‬
‫اوال از سیاق عبارت مادۀ ‪ 107‬قانون مجازات اسالمی چنین تفسیری برنمیآید‪ .‬همانگونه که‬
‫گفته شد عبارت حکم قطعی در این ماده بهنحو اطالق آمده است و انصراف آن به قطعیت نسبت به‬
‫ّ‬
‫بالمرجح میباشد‪ .‬البته‪ ،‬از منظر فوق باید بین دو مفهوم «حکم‬ ‫متهم متکی به دلیلی نیست و ترجیح‬
‫ً‬
‫قطعی» و «محکومیت قطعی» قائل بهتفکیک شد‪ .‬یقینا اصطالح محکومیت قطعی که به دفعات در‬
‫قانون مجازات اسالمی و قانون آیین دادرسی کیفری مورد استفادۀ مقنن قرار گرفته است‪ ،‬بهلحاظ آثار‬
‫و تبعات منفی که علیه متهم دارد تنها نسبت به وی (محکومعلیه) سنجیده میشود‪ .‬لذا میتوان گفت‬
‫محکومیتی است که متهم نسبت به آن‪ ،‬امکان اعتراض با توسل به طرق عادی شکایت از آرا را ندارد‪.‬‬
‫ً‬
‫اما حکم قطعی آنگونه که گفته شد‪ ،‬اصوال نسبی است‪ .‬لذا میتوان تصور کرد که حکمی نسبت به‬
‫شاکی قط عی باشد منتها محکومیت مندرج در آن نسبت به متهم‪ ،‬غیرقطعی باشد‪ .‬بر فرض که قائل‬
‫به چنین تفاوتی باشیم در مادۀ ‪ 107‬قانون مجازات اسالمی قانونگذار‪ ،‬اصطالح محکومیت قطعی‬
‫را بهکار نبرده و از حکم قطعی یاد کرده است‪.‬‬
‫ً‬
‫ثانیا تفسیر یادشده (نظر سوم) منطقی هم نیست‪ .‬چراکه اعمال مقررات ناظر بر مرور زمان به‬
‫سود متهم است‪ .‬همانگونه که هیچکس نباید اعمال حق خود را وسیلۀ اضرار به دیگران قرار دهد‬
‫(اصل چهلم قانون اساسی) به حکم منطق‪ ،‬حق هیچکس نیز نباید وسیلۀ اضرار به خود او قرار گیرد‪1.‬‬

‫به عبارت دیگر‪ ،‬در مقام احقاق حق نمیتوان به ضرر ذیحق اقدام نمود‪ .‬برای مثال در مادۀ ‪۲6۳‬‬
‫قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳۹۲‬وقتی متهم برای احقاق حق آخرین دفاع احضار میشود در صورت‬
‫عدم حضور‪ ،‬جلب نمیشود‪ .‬اما اگر قائل به این باشیم که حق واخواهی متهم در احکام غیابی علیه‬
‫او‪ ،‬مانع به جریان افتادن مرور زمان اجرای حکم غیابی است‪ ،‬از حق واخواهی محکوم علیه‪ ،‬ابزاری‬
‫علیه صاحب حق ساختهایم‪ .‬در واقع‪ ،‬هدف پیشبینی مرور زمان درنظر گرفتن نفع متهم یا شاکی‬
‫نیست‪ .‬بلکه قانونگذار فرض کرده که پس از گذشت مدتهای مزبور منافعی که قرار بود از اجرای‬

‫‪ .1‬به همین دلیل نیز به عقیدۀ برخی محققان‪ ،‬دادگاه رسیدگیکننده به واخواهی متهم نمیتواند مجازات وی را در‬
‫مقایسه با حکم غیابی تشدید کند مگر آنکه عنوان اتهامی بزه تغییر کند (جاهد و دیگران‪ ۲0 :1۳۹۳ ،‬و ‪.)۲1‬‬
‫‪ /‬سال ‪ / ۸۴‬شمارۀ ‪ / ۱۱۲‬زمستان ‪۱399‬‬ ‫‪۲9۲‬‬

‫حکم کیفری عاید جامعه شود دیگر از اجرای آن حاصل نخواهد شد‪ .‬فلذا مقنن بسته به نوع جرم‬
‫تعزیری ارتکابی مدت زمان معینی را در اختیار مدعیالعموم قرار داده است تا نسبت به اجرای حکم‬
‫علیه محکومعلیه اقدام نماید‪ .‬چنانچه به هر علت ظرف این مدت‪ ،‬موفق به اجرای حکم یا شروع آن‬
‫نشود‪ ،‬موضوع مشمول مرور زمان شده و اجرای حکم موقوف میشود‪ 1.‬از این منظر‪ ،‬تفاوتی نمیکند‬
‫که متهم حق اعتراض به حکم صادره علیه خود را از طریق واخواهی دارد یا خیر‪ .‬کما اینکه در مرور‬
‫زمان تعقیب‪ ،‬عدم استفادۀ متهم از حق دفاع وی‪ ،‬مانع از شمول آن و صدور قرار موقوفی تعقیب‬
‫نیست‪.‬‬
‫ً‬
‫ثالثا تفسیر مذکور منطبق بر اصول حقوق کیفری نیست‪ .‬چراکه تفسیر به سود متهم بهعنوان یکی‬
‫از اصول زیربنایی حقوق کیفری‪ ،‬ممنوعیت سختگیری در اعمال مقررات مرور زمان را ایجاب‬
‫میکند‪ 2.‬بر این مبنا‪ ،‬باید اذعان داشت حکمی که به هر نحو الزماالجرا گردیده و وارد مرحلۀ اجرا‬
‫ً‬
‫شده است‪ ،‬اوال نسبت به هر یک از طرفین که قطعیت یافته باشد‪ ،‬شرط قطعیت حکم حاصل گردیده‬
‫است‪ .‬با این وصف‪ ،‬از آنجا که حکم از سوی شاکی و دادستان همواره غیرقابل واخواهی است و در‬
‫هر صورت نسبت به آنها قطعی خواهد شد‪ ،‬لذا تمامی احکام تعزیری الزماالجرا‪ ،‬مشمول مادۀ‬
‫‪ 107‬قانون مجازات اسالمی خواهند شد مگر آنکه اصل بزه موضوع حکم مشمول مقررات مرور‬
‫ً‬
‫زمان نباشد (مادۀ ‪ 10۹‬قانون مجازات اسالمی ‪ 3.)1۳۹۲‬ثانیا بر فرض پذیرش عقیدۀ اخیر‪ ،‬نخستین‬
‫تاریخی که حکم الزماالجرا نسبت به یکی از طرفین قطعیت مییابد مبدأ احتساب مرور زمان اجرا‬
‫خواهد بود‪4.‬‬

‫بنابراین در مثال فوق‪ ،‬حکم صادره پس از گذشت ‪ 10‬سال از تاریخ ‪ ۸7/۲/۲۳‬مشمول مرور‬
‫زمان اجرا‪ ،‬موضوع مادۀ ‪ 107‬قانون مجازات اسالمی ‪ 1۳۹۲‬خواهد شد‪ .‬نباید از یاد برد که «سال»‬
‫هرگاه بهنحو اطالق مورد استفادۀ مقنن قرار گیرد و به قرینه نیز مشخص نباشد مقصود سال شمسی‬

‫‪ .1‬برای دیدن فلسفۀ مرور زمان کیفری (نک‪ :‬آخوندی‪.)70-7۳ :1۳71 ،‬‬
‫‪ .2‬اصل تفسیر قانون به نفع محکومعلیه در رأی وحدت رویۀ شمارۀ ‪ 756‬مورخ ‪ ۹5/10/14‬نیز مورد تأ کید قرار گرفته‬
‫است‪.‬‬
‫‪ .3‬الزم به ذکر است که بنا به مفهوم تبصرۀ ‪ ۲‬مادۀ ‪ 115‬قانون مجازات اسالمی تعزیرات منصوص شرعی مشمول مرور‬
‫زمان اجرای حکم میباشند‪.‬‬
‫‪ .4‬به نظر میرسد در حدود عقیدۀ مذکور با توجه به این که مرور زمان از جهات سقوط دعوای عمومی ناشی از جرم‬
‫است که تعقیب آن برعهدۀ دادستان میباشد لذا بهتر است سقوط دعوا نسبت به دادستان مبنای محاسبۀ مبدأ احتساب‬
‫مرور زمان قرار گیرد‪.‬‬
‫‪۲93‬‬ ‫مفهوم قطعیت آرا و اثر آن بر مرور زمان احکام غیابی کیفری ‪ /‬غفاری فارسانی و شاهچراغ‬

‫است یا قمری‪ ،‬علیاالصول در معنای «سال قانونی» بهکار رفته که ‪ ۳60‬روز محاسبه میشود (مادۀ‬
‫‪ 44۳‬قانون آیین دادرسی مدنی ‪ .)1۳7۹‬البته‪ ،‬مطالب صدراالشاره در جایی است که بر تعریف حکم‬
‫قطعی به «حکم غیرقابل اعتراض از طرق عادی» پافشاری کنیم و واخواهی را هم مصداقی از این‬
‫نوع اعتراض بدانیم وگرنه اگر «حکم غیابی که به متهم ابالغ قانونی شده و با وجود مضی مهلت مقرر‬
‫قانونی‪ ،‬مورد واخواهی و یا اعتراض (تجدیدنظر ‪ /‬فرجام خواهی) قرار نگرفته است را نیز حکم قطعی‬
‫محسوب نماییم» که نظر درست همین است‪ ،‬مبدأ احتساب مرور زمان اجرا را میتوان آنگونه که در‬
‫عمل‪ ،‬رایج است تاریخ قطعیت حکم نسبت به محکومعلیه (انقضای مهلت واخواهی و اعتراض‬
‫وی) در نظر گرفت‪.‬‬
‫در خاتمه باید به یک سؤال مهم دیگر پاسخ داد و آن اینکه چه بر مبنای نظریات غالب و جدید‬
‫ادارۀ حقوقی‪ ،‬احکا م غیابی را مشمول مرور زمان تعقیب بدانیم و چه هر کدام از استدالالت‬
‫اخیرالذکر را مبنی بر شمول مرور زمان اجرا نسبت به احکام یادشده مورد پذیرش قرار دهیم‪ ،‬چنانچه‬
‫در مورد حکمی غیابی قرار موقوفی اجرا صادر و پرونده در واحد اجرای احکام مختومه شود سپس‪،‬‬
‫متهم حاضر و اقدام به واخواهی کند تکلیف چیست؟ در پاسخ ممکن است گفته شود از آنجا که‬
‫حکم کیفری مشمول مرور زمان شده و قرار قاطع (مختومهکننده) صادر و پرونده مختومه شده است؛‬
‫لذا موجبی برای رسیدگی به واخواهی متهم نیست و نفعی نیز برای او ندارد لذا دادگاه باید بدون ورود‬
‫در ماهیت و بررسی داخل در وقت بودن یا نبودن‪ ،‬قرار رد آن را صادر کند‪ .‬این عقیده قابل پذیرش‬
‫نیست‪ .‬چراکه جنبۀ حقوقی برخی احکام کیفری نظیر رد مال مشمول مرور زمان کیفری نمیشود‬
‫(نظرات ادارۀ حقوقی به شمارههای ‪ 541۹‬مورخ ‪ 7/64۹۹ ،6۹/10/1۹‬مورخ ‪ ۸۳/۸/۲7‬و ‪7/6754‬‬
‫مورخ ‪ .)۸۳/۹/10‬بهعالوه‪ ،‬ممکن است گفته شود از آنجا که حکم قطعی به محکومیت متهم صادر‬
‫شده‪ ،‬این محکومیت حتی با وجود شمول مرور زمان اجرا نیز واجد آثار متعددی از جمله محرومیت‬
‫از حقوق اجتماعی‪ ،‬تشدید مجازات در فرض تکرار و یا محرومیت از برخی ارفاقات قانونی نظیر‬
‫تعلیق و تعویق یا جایگزین حبس در ارتکاب جرائم جدید است‪ .‬برای مثال‪ ،‬به حکم مادۀ ‪ ۲5‬قانون‬
‫مجازات اسالمی پس از شمول مرور زمان اجرا نیز محکومعلیه برای مدتی و در مواردی بهنحو دائم‬
‫از برخی حقوق اجتماعی بهعنوان مجازات تبعی محروم میشود‪ .‬لذا در کنار مسائل حیثیتی و‬
‫ً‬
‫اجتماعی یقینا متهم حتی پس از صدور قرار موقوفی اجرا نیز ذینفع در واخواهی است‪ .‬بر این مبنا‪،‬‬
‫باید خاطرنشان کرد که هرچند گفته شد حق واخواهی متهم مانع از اعمال مقررات مرور زمان‬
‫‪ /‬سال ‪ / ۸۴‬شمارۀ ‪ / ۱۱۲‬زمستان ‪۱399‬‬ ‫‪۲9۴‬‬

‫نمیباشد؛ اما اعمال مقررات مذکور نیز نباید از موجبات سقوط این حق محسوب شود‪ 1.‬لذا به نظر‬
‫میرسد رسیدگی به واخواهی متهم ضروری است‪ .‬حال در مرحلۀ رسیدگی مجدد‪ ،‬ممکن است سه‬
‫حالت بروز پیدا کند‪:‬‬
‫‪ )1‬موضوع با توجه به گذشت مدت مدید و از آنجا که مرور زمان اجرا طوالنیتر از مرور زمان‬
‫تعقیب میباشد‪ ،‬لذا مشمول مادۀ ‪ 105‬قانون مجازات اسالمی شده و دادگاه قرار موقوفی تعقیب‬
‫صادر مینماید؛‬
‫‪ )۲‬بر فرض عدم شمول مرور زمان اخیرالذکر‪ ،‬دادگاه پس از رسیدگی بیگناهی متهم را احراز‬
‫نموده و حکم به برائت او صادر میکند؛‬
‫ً‬
‫‪ )۳‬بر فرض عقیده بر عدم شمول مرور زمان تعقیب‪ ،‬دادگاه مجددا مجرمیت متهم را احراز نموده‬
‫و نظر بر رد واخواهی و تأیید حکم سابقالصدور دارد‪ .‬در این حالت‪ ،‬با توجه به سقوط دعوای عمومی‬
‫ً‬
‫ناشی از جرم‪ ،‬دادگاه صرفا به رد واخواهی محکوم باید اکتفا نماید و نمیتواند حکم به تأیید حکم‬
‫محکومیت غیابی سابقالصدور بدهد‪ .‬زیرا با صدور قرار موقوفی اجرا‪ ،‬اجرای آن حکم منتفی شده‬
‫است‪ .‬در فرض اخیر‪ ،‬با توجه به سقوط دعوای عمومی بزه در نتیجۀ مرور زمان‪ ،‬تنها جنبۀ خصوصی‬
‫(در صورت وجود) و آثار و تبعات ناشی از محکومیت قطعی قابل اجرا خواهد بود‪.‬‬
‫الزم به ذکر است که با توجه به آثار و تبعات متعدد محکومیت قطعی علیه متهم (نظیر مواد ‪،۲۳‬‬
‫‪ 66 ،55 ،40 ،۳6 ،۲5‬و ‪ 21۳7‬قانون مجازات اسالمی و مواد ‪ 510 ،۲۳7 ،۸۲ ،۸1 ،۸0‬و ‪511‬‬
‫قانون آیین دادرسی کیفری ‪ )1۳۹۲‬بهنظر میرسد تفسیر به نفع متهم ایجاب میکند که «محکومیت‬
‫قطعی» ‪ ،‬محکومیتی باشد که متهم از فرصت دفاع برخوردار بوده است و امکان واخواهی و طرق‬
‫عادی شکایت از آرا نسبت به حکم حاوی این محکومیت مسدود باشد‪ .‬علیهذا همانگونه که اصل‬
‫تفسیر قوانین جزایی به نفع متهم مستلزم آن است که حکم غیابی ابالغ قانونی شده به متهم که‬
‫مهلتهای واخواهی و اعتراض به آن منقضی گردیده‪ ،‬حکم قطعی محسوب شده و علیاالصول آثار‬

‫‪ .1‬در مادۀ ‪ 475‬قانون آیین دادرسی کیفری ‪ 1۳۹۲‬نیز با وجود فوت محکومعلیه و صدور قرار موقوفی اجرا همسر یا‬
‫وراث قانونی او حق درخواست اعادۀ دادرسی دارند‪.‬‬
‫‪ .2‬در مورد تکرار جرم نیز به حکم تبصرۀ مادۀ ‪ 1۳۹‬قانون مجازات اسالمی و مادۀ ‪ 511‬قانون آیین دادرسی کیفری باید‬
‫محکومیت سابق متهم قطعی باشد‪.‬‬
‫‪۲9۵‬‬ ‫مفهوم قطعیت آرا و اثر آن بر مرور زمان احکام غیابی کیفری ‪ /‬غفاری فارسانی و شاهچراغ‬

‫احکام قطعی بر آن بار شود‪( 1‬مگر آنچه قانون بهنحو دیگری مقرر کرده)‪ ،‬همین اصل حقوقی نیز‬
‫مبین آن است که محکومیت قطعی‪ ،‬محکومیتی محسوب شود که بهموجب حکم قطعی علیه متهم‬
‫صادر شده و امکان واخواهی یا اعتراض متهم به آن بهلحاظ استفاده و یا عدم اقدام وی در مهلت‬
‫مقرر ممکن نباشد‪ .‬در واقع‪ ،‬حکم قطعی وصف رأی دادگاه و محکومیت قطعی وصف متهم است‪.‬‬
‫نتیجه‬
‫از مجموع مطالبی که بیان گردید نتایج ذیل قابل استنباط است‪:‬‬
‫‪ )1‬مصادیق احکام قطعی یا قطعی شده به قرار ذیلند‪:‬‬
‫ً‬
‫الف) احکام حضوری دادگاههای بدوی که قانونا غیرقابل تجدیدنظرخواهی میباشند؛‬
‫ب) احکام حضوری و غیرقطعی دادگاههای بدوی که در مهلت اعتراض‪ ،‬مورد اعتراض اعم از‬
‫تجدیدنظرخواهی یا فرجام خواهی قرار نگرفتهاند؛‬
‫ج) احکام غیابی دادگاههای بدوی که در مهلت مقرر‪ ،‬مورد واخواهی یا اعتراض قرار نگرفتهاند؛‬
‫د) احکام دادگاههای تجدیدنظر ‪2‬‬

‫هـ)احکام حضوری و مورد فرجامخواهی دادگاههای جزایی با تعدد قاضی که به تأیید دیوان عالی‬
‫کشور رسیده است‪.‬‬
‫در مورد مصادیق الف و ب و هـ و نیز حکم محکومیت غیابی اعم از بدوی و تجدیدنظر که به‬
‫محکومعلیه ابالغ واقعی شده است‪ ،‬هیچ تردیدی در قطعیت حکم وجود ندارد‪ .‬اما در مورد حکم‬
‫محکومیت غیابی که ابالغ قانونی شده نیز سابقۀ تقنینی و متون قانونی نظیر مادۀ ‪ 175‬قانون آیین‬
‫دادرسی مدنی ‪ ،1۳1۸‬تبصرۀ ‪ 1‬مادۀ ‪ ۳06‬و مواد ‪ 4۲6‬و ‪ 4۲7‬قانون آیین دادرسی مدنی ‪ 1۳7۹‬و‬
‫دکترین حقوقی مؤید این استنباط است که در این موارد‪ ،‬حکم قطعیت یافته محسوب میشود‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬با مدنظر قرار دادن چهار نکته بنیادین مشتمل بر‪ :‬تأسی به متن هر دو قانون آیین دادرسی که‬
‫واخواهی را ذیل بخش اعتراض به آرای غیرقطعی قرار ندادهاند؛ قطعی یا غیرقطعی بودن رأی کیفری‪،‬‬
‫دایر مدار قابلیت اعتراض به آن از سوی دادستان و طرفین دعوی و رسیدگی به آن اعتراض در یک‬
‫مرجع باالتر است؛ مراد مقنن از اعتراض در دادرسی کیفری‪ ،‬قابلیت تجدیدنظر یا فرجامخواهی از‬

‫‪ .1‬الزم به ذکر است که رأی وحدت رو یۀ شمارۀ ‪ 6۳۹‬مورخ ‪ 1۳7۸ /۸ /11‬که در متن آن به غیرقطعی بودن دادنامۀ‬
‫ً‬ ‫ً‬
‫غیابی اشاره شده مانع از استنباط فوق نمیشود‪ .‬چرا که اوال نتیجه آرای وحدت رویه الزامآور است و نه لزوما استدالل‬
‫ً‬
‫مندرج در آنها؛ ثانیا از مفهوم همین رأی وحدت رویه نیز چنین برمیآید که حکم غیابی پس از سپری شدن مهلت‬
‫واخواهی آن‪ ،‬قطعی محسوب میشود‪.‬‬
‫‪ .2‬احکام غیابی دادگاههای تجدیدنظر نیز قطعی است منتها پس از انقضای مهلت واخواهی الزماالجرا میشوند‪.‬‬
‫‪ /‬سال ‪ / ۸۴‬شمارۀ ‪ / ۱۱۲‬زمستان ‪۱399‬‬ ‫‪۲96‬‬

‫آرای بدوی غیرقطعی توسط دادستان یا طرفین میباشد و آخر اینکه رابطۀ حکم قابل واخواهی و رأی‬
‫قابل اعتراض یا غیرقطعی‪ ،‬عموم و خصوص من وجه است‪ ،‬در تعریف موجزی از حکم قطعی کیفری‬
‫میتوان گفت‪« :‬حکمی است که از سوی طرفین یا دادستان قابل اعتراض حسب مورد از طریق‬
‫تجدیدنظر یا فرجام خواهی در مرجع عالی رسیدگی به اعتراض نمیباشد»‪ .‬بهطور کلی‪« ،‬رأی قطعی‬
‫رأیی است که قابل اعتراض به طرق عادی در مرجع باالتر نیست»‪.‬‬
‫‪ )۲‬در مورد احکام غیابی که ابالغ قانونی شدهاند از آنجا که پس از مضی مدت واخواهی و‬
‫اعتراض‪ ،‬تنها تحت شرایطی قابل واخواهی در همان مرجع میباشند و نه قابل اعتراض در مرجع‬
‫باالتر لذا طبق تعریف با گذشت مهلتهای مذکور‪ ،‬حکم قطعی محسوب میشود و علیاالصول‬
‫کلیۀ آثار احکام قطعی را دارد مگر آنچه قانون بهنحو دیگری مقرر کرده است‪ .‬البته‪ ،‬در این فرض‪،‬‬
‫قطعیت حکم متزلزل است و در صورت واخواهی محکومعلیه و پذیرش و رسیدگی به آن‪ ،‬رأی صادره‬
‫چه بر قبول درخواست واخواه باشد چه بر ّرد آن‪ ،‬خود یک رأی حضوری و حسب مورد قطعی یا‬
‫غیرقطعی خواهد بود‪.‬‬
‫‪ )۳‬در امور کیفری‪ ،‬مفهوم «حکم قطعی» با «محکومیت قطعی» متفاوت است‪ .‬محکومیت‬
‫قطعی‪ ،‬محکومیتی است که بهموجب حکم قطعی الزماالجرا گردیده و محکومعلیه حق واخواهی و‬
‫همچنین‪ ،‬حق اعتراض به سایر طرق عادی نسبت به آن را ندارد‪ .‬بدین ترتیب در امور کیفری‪ ،‬حکم‬
‫غیابی که بهنحو قانونی ابالغ شده پس از انقضای مهلتهای واخواهی و اعتراض (تجدیدنظر ‪ /‬فرجام‬
‫خواهی) اگرچه حکم‪ ،‬قطعیت یافته و علیاالصول واجد آثار احکام قطعی است اما چون کماکان‬
‫محکوم علیه از حق واخواهی برخوردار است لذا محکومیت غیابی متهم‪ ،‬بر علیه او واجد آثار سوء‬
‫محکومیت قطعی نمیباشد‪.‬‬
‫‪ )4‬بر این مبنا‪ ،‬احکام غیابی الزماالجرا اعم از آن که به متهم ابالغ واقعی شده باشند یا ابالغ‬
‫قانونی‪ ،‬پس از انقضای مهلتهای واخواهی و اعتراض نسبت به کلیۀ طرفین از آنجا که جز احکام‬
‫قطعی محسوب میشوند‪ ،‬مشمول مرور زمان اجرای احکام کیفری بوده و مشمول مادۀ ‪ 107‬قانون‬
‫مجازات اسالمی ‪ 1۳۹۲‬میباشند‪.‬‬
‫‪ )5‬درخصوص مرور زمان صدور حکم کیفری باید اذعان داشت که مطلق صدور حکم‪ ،‬قاطع‬
‫این نوع از مرور زمان میباشد لذا استفاده مقنن از عبارت «حکم قطعی» در مادۀ ‪ 105‬قانون مجازات‬
‫اسالمی صحیح نبوده و قید «قطعی» اضافی است‪ .‬علیهذا حذف آن از متن این ماده توصیه میگردد‪.‬‬
‫ً‬
‫‪ )6‬در این میان‪ ،‬نظرات مشورتی ادارۀ حقوقی قوه قضاییه قابل اتکا نیستند‪ .‬چراکه‪ :‬اوال تلقی ادارۀ‬
‫مذکور از مفهوم قطعیت احکام غیابی (با وصف ابالغ قانونی آنها) از معیارهای دوگانه تبعیت‬
‫‪۲9۷‬‬ ‫مفهوم قطعیت آرا و اثر آن بر مرور زمان احکام غیابی کیفری ‪ /‬غفاری فارسانی و شاهچراغ‬

‫میکند‪ .‬بهنحوی که گاه در برخی مصادیق و فروض خاص‪ ،‬این دسته از احکام را قطعی تلقی کردهاند‬
‫و آثار احکام قطعی را نسبت به آنها تسری دادهاند و گاه خیر‪ .‬چه اینکه در مقولۀ مرور زمان اجرای‬
‫احکام کیفری در نظرات بیشتر تکرار شدۀ این مرجع‪ ،‬احکام غیابی ولو پس از انقضای مهلت‬
‫ً‬
‫واخواهی و اعتراض‪ ،‬قطعی محسوب نشده و مشمول مرور زمان اجرای احکام دانسته نشدهاند‪ .‬ثانیا‬
‫ادارۀ حقوقی در نظرات انتقادآمیزی پروندههای منتهی به احکام غیابی را مشمول مرور زمان تعقیب‬
‫قرار داده و معتقد به صدور قرار موقوفی اجرا به جهت مذکور شده است‪ .‬این در حالی است اعمال‬
‫مادۀ ‪ 105‬قانون مجازات اسالمی در مرحلۀ اجرای احکام کیفری قابل تصور نیست و صدور قرار‬
‫ً‬
‫موقوفی اجرا مستند به مادۀ مرقوم نیز بهلحاظ خروج از حدود آن صحیح نمیباشد‪ .‬ثالثا ادارۀ حقوقی‬
‫در نظرات دیگری ضمن پذیرش قطعی محسوب شدن احکام غیابی پس از مضی مهلتهای‬
‫واخواهی و اعتراض به آنها از طرق عادی‪ ،‬شمول مقررات مرور زمان اجرای احکام نسبت به این‬
‫دسته از احکام را پذیرفته است‪.‬‬
‫‪ /‬سال ‪ / ۸۴‬شمارۀ ‪ / ۱۱۲‬زمستان ‪۱399‬‬ ‫‪۲9۸‬‬

‫منابع‬
‫فارسی‬
‫▪ آخوندی‪ ،‬محمود (‪« ،)1۳71‬مرور زمان کیفری چگونگی مشروعیت و فلسفۀ آن»‪ ،‬مجلۀ حقوقی دادگستری‪،‬‬
‫شمارۀ ‪.6‬‬
‫▪ احمدی‪ ،‬محمدحسین (‪« ،)1۳۹۳‬اعادۀ دادرسی»؛ قابل دسترس در پایگاه ‪http://pajoohe.ir‬‬
‫▪ بهشتی‪ ،‬محمدجواد و نادر مردانی (‪« ،)1۳۸1‬بررسی تحلیلی اعادۀ دادرسی بر اساس قانون جدید آیین دادرسی‬
‫مدنی مصوب ‪ ،»1۳7۹‬کانون وکالء‪ ،‬شمارۀ ‪.176‬‬
‫▪ تیمورینیا‪ ،‬حامد و جاللیان‪ ،‬عسکر (‪« ،)1۳۹5‬ویژگیهای احکام قطعی و آثار آن»‪ ،‬کنفرانس جهانی مدیریت‪،‬‬
‫اقتصاد حسابداری و علوم انسانی در آغاز هزاره سوم‪ ،‬شیراز‪.‬‬
‫▪ جاهد‪ ،‬محمدعلی‪ ،‬زهرا خدادادی و غالمرضا غیور (‪« ،)1۳۹۳‬بررسی اجمالی مبانی‪ ،‬شرایط و آثار واخواهی در‬
‫امور کیفری»‪ ،‬ﭘﮋوهشنامۀ حقوق کیفری‪ ،‬سال پنجم‪ ،‬شمارۀ اول‪.‬‬
‫حشمدار (‪« ،)1۳۹6‬شیوۀ اجرای مادۀ ‪ 477‬قانون جدید آیین دادرسی کیفری رسیدگی مجدد به آراء خالف شرع‬
‫ّبین»‪ ،‬قابل دسترس در پایگاه‪( https://129i.ir/?p=4962 :‬آخرین بازدید‪.)۹۸/۹/5 :‬‬
‫▪ حیدری رستمی‪ ،‬حسین (بیتا)‪« ،‬آرای قابل تجدیدنظر»‪ ،‬ﭘیام آموزش‪ ،‬سال نهم‪ ،‬شمارۀ ‪.55‬‬
‫▪ خدابخشی‪ ،‬عبدالله‪ ،‬اعظم انصاری و محمد مجد کابری (‪« ،)1۳۹7‬شرایط اجرای احکام خارجی در حقوق‬
‫ایران و مصر»‪ ،‬حقوق خصوصی‪ ،‬دورۀ ‪ ،15‬شمارۀ ‪.۲‬‬
‫▪ رضایینژاد‪ ،‬همایون و امیرحسین رضایینژاد (‪« ،)1۳۹0‬حکم غیابی‪ :‬حرکت از مبانی به سمت رویکرد نوین»‪،‬‬
‫مجلۀ حقوقی دادگستری‪ ،‬سال ‪ ،75‬شمارۀ ‪.75‬‬
‫▪ شاهچراغ‪ ،‬سیدحمید و حسن حاجیلو (‪ ،)1۳۹5‬شرح آیین دادرسی کیفری (اجرای احکام کیفری و اقدامات‬
‫تأمینی و تربیتی و‪ ،)...‬تهران‪ :‬انتشارات جنگل‪ ،‬جاودانه‪.‬‬
‫▪ شمس‪ ،‬عبدالله (‪ ،)1۳۸1‬آیین دادرسی مدنی‪ ،‬ج ‪ ،۲‬تهران‪ :‬نشر میزان‪.‬‬
‫▪ فراهانی‪ ،‬مهدی (آذر و دی ‪« ،)1۳۸6‬شمول یا عدم شمول مرور زمان در آراء غیابی»‪ ،‬ﭘیام آموزش‪ ،‬شمارۀ ‪.۲۹‬‬
‫▪ قاسمپور‪ ،‬رضا (‪« ،)1۳74‬نگاهی بر مرور زمان در امور کیفری»‪ ،‬ﭘیام آموزش‪ ،‬شمارۀ ‪.15‬‬
‫▪ کریمی‪ ،‬عباس (بیتا)‪ ،‬تقریرات درس آیین دادرسی مدنی (‪ ،)2‬دانشگاه پیام نور‪.‬‬
‫▪ میرکمالی‪ ،‬سیدعلیرضا و سیدمهدی کاظمی (‪« ،)1۳۹6‬بررسی تحلیلی «اعاده دادرسی» در قانون آیین دادرسی‬
‫کیفری مصوب ‪ ،»1۳۹۲‬مجلۀ قضاوت‪ ،‬دورۀ ‪ ،17‬شمارۀ ‪.۸۹‬‬

You might also like