Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 42

‫‪1‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫آشنائیبا‬
‫فرزندانپیاهبرملسو هیلع هللا یلص‬
‫سًدگی ًاهِ ٍسزگذشت آًْا‬

‫گردآورنده‪ :‬أبىشاکرمسلم‬
‫‪2‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫‪b‬‬
‫نام کتاب‪ :‬آشنائی با فرزندان پیامبرﷺ‬
‫ابوشاکر مسلم‬ ‫نویسنده‪:‬‬
‫موضوع‪ :‬زندگینامه فرزندان پیامبرﷺ‬
‫کتابخانه اقراء‬ ‫منبع‪:‬‬

‫این کتاب از کتابخانه اقراء در تلگرام دانلود شده است‬


‫اینجا کلیک کنید‬
‫‪https://t.me/iqraaLib‬‬

‫کانال های مهم اسالمی‬


‫‪t.me/SafareYaqeen‬‬
‫‪t.me/IslamicChannels99‬‬

‫‪t.me/RationalBelieverFarsi‬‬
‫‪4‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫صفحو‬ ‫فهرست مطالب‬


‫تعداد فرزنداف رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص‪ٙ........................................:‬‬
‫تعداد پسراف رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص وامساء آناف‪ٙ...............................:‬‬
‫تعداد دخرتاف رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص‪ٚ.........................................:‬‬
‫اولنی فرزند رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص‪ٚ...........................................:‬‬
‫آیا تولد پسراف پیامرب ملسو هیلع هللا یلص در ظهور اسالـ شده است؟‪ٛ................:‬‬
‫آیا فرزنداف رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص بعد از وفاتش ىم زنده ماندند؟‪ٜ.............:‬‬
‫فرزنداف پیامرب ملسو هیلع هللا یلص از کداـ مهسرانش بود؟‪ٔٔ..........................:‬‬
‫زندگیناههدختراننبیعلیهالسالم‬
‫آشنائی با زینب رضی اهلل عنها‪ٕٔ....................................:‬‬
‫آشنائی با رقیو رضی اهلل عنها‪ٔٙ.....................................:‬‬
‫اـ کلثوـ رضی اهلل عنها‪ٕٕ...........................................:‬‬
‫عثماف دو دخرت رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص را زیر نکاح داشت‪ٕٚ..................:‬‬
‫تعداد مهسراف عثماف رضی اهلل عنو‪ٕٛ................................:‬‬
‫شهکاری ىای زینب وأـ کلثوـ‪ٖٓ....................................:‬‬
‫فاطمو رضی اهلل عنها‪ٖٖ............................................:‬‬
‫فاطمو‪ ،‬سردار زناف هبشت‪ٖٚ.......................................:‬‬
‫‪5‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫تنها از مرگ پیامرباسالـ ملسو هیلع هللا یلص ‪ ،‬فاطمو آگاىی داشت‪ٖٚ.................:‬‬
‫فضائل فاطمو‪ٖٜ...................................................:‬‬
‫آیا فاطمو بو شهادت رسیده است یاخری؟‪ٕٗ.........................:‬‬
‫‪6‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫تعداد فزسًداى رسَل اهلل ملسو هیلع هللا یلص‪:‬‬


‫بو اتفاؽ مؤرخنی أىل سنت‪ ،‬تعداد فرزنداف رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص ىفت اند‪ .‬کو‬
‫چهار آف فرزنداف دخرت‪ ،‬وسو دیگر آف فرزنداف پسر ىستند‪.‬‬
‫تعداد پسزاى رسَل اهلل ملسو هیلع هللا یلص ٍاسواء آًاى‪:‬‬
‫قبال ىم گفتیم کو تعداد فرزنداف پسر رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص سو تن می باشد‪.‬‬
‫اماـ نووی می گوید‪ :‬لو ‪-‬ملسو هیلع هللا یلص‪ -‬ثالثة بننی‪:‬‬
‫ٔ‪ -‬القاسم‪.‬‬
‫ٕ‪ -‬عبداهلل ‪-‬ویسمی الطیب والطاىر‪.-‬‬
‫(ٔ)‬
‫ٖ‪ -‬أبراىیم‪.‬‬
‫یعنی«برای رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص سو پسراف است بناـ ىػای‪ :‬قاسػم‪ ،‬عبداهلل(کػو بػو‬
‫طیب وطاىر نیز یاد می شوند) وأبراىیم»‪.‬‬
‫البتػػو بنػػابر امهیػػت داشػ انتکػػاب اسػػم کنیػػو ب ػرای ىػػر مػػؤمن‪ ،‬پیػػامرب اسػػالـ‬
‫اسم کنیو خود را«قاسم» انتکاب منود‪.‬‬

‫(ٔ)‪-‬هتذیب السریة النبویة(ٕ٘)‪.‬‬


‫‪7‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫تعداد دختزاى رسَل اهللملسو هیلع هللا یلص ‪:‬‬


‫دخرتاف رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص چهار تن می باشند‪.‬‬
‫اماـ نووی می گوید‪ :‬كاف لو ‪-‬ملسو هیلع هللا یلص‪ -‬أربع بنات‪:‬‬
‫ٔ‪ -‬زینب‪.‬‬
‫ٕ‪ -‬فاطمة‪.‬‬
‫ٖ‪ -‬رقیة‪.‬‬
‫(ٕ)‬
‫ٗ‪ -‬أـ كلثوـ‪.‬‬
‫یعنػػی‪«:‬فرزنػػداف دخػػرتی رسػػوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص چهػػار انػػد‪ ،‬زینػػب‪ ،‬فاطمػػو‪ ،‬رقیػػو واـ‬
‫کلثوـ»‪.‬‬
‫اٍلیي فزسًد رسَل اهللملسو هیلع هللا یلص ‪:‬‬
‫اماـ نووی می گوید‪ «:‬اولنی فرزند پیامرب ملسو هیلع هللا یلص؛ قاسم بود‪ ،‬بعد از وی زینب‬
‫و بعد رقیو و اـ کلثوـ و فاطمو»‪.‬‬
‫از ابن عباس رضی اهلل عنو نقل شده کو رقیو از اـ کلثوـ و فاطمو بزرگرت‬
‫است و فاطمو رضی اهلل عنها از دیگر دخرتىا کوچکرت بوده‪ ،‬بعد از‬

‫(ٕ)‪-‬هتذیب السریة النبویة(ٕ٘)‪.‬‬


‫‪8‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫فاطمو؛ پسرش عبداهلل متولد شده کو بنا بو قوؿ صحیح تر او در زماف‬


‫(ٖ)‬
‫بعثت بدنیا آمد‪ ،‬و در هنایت ىم ابراىیم در ساؿ ‪ ٛ‬ىجری بدنیا آمد‪.‬‬
‫آیا تَلد پسزاى پیاهثز ملسو هیلع هللا یلص در ظَْر اسالم شدُ است؟‪:‬‬
‫حافظ أبوحممد می گوید‪«:‬عبداهلل در زماف ظهور اسالـ در مکو متولد‬
‫گردید‪ ،‬أبراىیم در مدینو»‪.‬‬
‫(ٗ)‬
‫اماـ نووی می گوید‪«:‬قاسم قبل از نبوت پیامرب اسالـ متولد شد»‪.‬‬
‫در مورد دخرتانش مؤرخنی نیز گفتو اند کو‪«:‬مهگی آهنا قبل از بعثت بدنیا‬
‫آمده بودند ومهگی دوراف اسالـ را درک منودند و اسالـ را پذیرفتند و بو‬
‫مدینو ىجرت منودند و ازدواج کردند و مهگی آناف جبز فاطمو در طوؿ‬
‫حیات پیامرب اکرـ ملسو هیلع هللا یلص یعنی قبل از وفات پدرشاف وفات منودند‪ ،‬فاطمو نیز‬
‫شش ماه بعد از وفات پیامرب ملسو هیلع هللا یلص درگذشت»‪.‬‬
‫ناگفتو نباید گذاشت کو پسراف رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص (ىرسو تا) در خورد سالی‬
‫وفات کردند‪.‬‬

‫(ٖ)‪-‬زاد املعاد(ٔ‪‎ /‬‬


‫ٖٓٔ)‪‎.‬‬
‫(ٗ)‪-‬هتذیب السریة النبویة(ٕ٘)‪.‬‬
‫‪9‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫آیا فزسًداى رسَل اهلل ملسو هیلع هللا یلص تعد اس ٍفاتش ّمن سًمدُ‬
‫هاًدًد؟‪:‬‬
‫مهگی فرزنداف نبی اکرـ ملسو هیلع هللا یلص درحیاتش جبز فاطمو وفات یافتند‪ ،‬وداغ وفات‬
‫فرزنداف را رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص بیشرت از مهگی ما چشید‪ ،‬اما جز صرب وبردباری‬
‫وحساب نزداهلل‪ ،‬عکس العملی نشاف نداد‪ .‬مشا فکر کنید کو اگر کسی در‬
‫زندگیش‪ ،‬مرگ شش فرزندش را ببیند چو عکس العملی نشاف خواىد‬
‫داد؟!‪.‬‬
‫اماـ نووی می گوید‪«:‬وكلهم توفوا قبلو‪ ،‬إال فاطمة فإهنا عاشت بعده ستة‬
‫(٘)‬
‫أشهر على األصح األشهر»‪.‬‬
‫یعنی‪«:‬مهگی فرزنداف پیامرب ملسو هیلع هللا یلص (قبل از خودش) وفات یافتند جبز فاطمو‬
‫کو بعد از رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص شش ماه زندگی کرد وسپس وفات یافت»‪.‬‬
‫اماـ نووی مػی گویػد‪«:‬قاسػم در دوسػالگی ‪ ،‬ابػراىیم در سػن ىفػده مػاىگی‬
‫(‪)ٙ‬‬
‫یا ىژده ماىگی وفات یافت»‪.‬‬

‫(٘)‪-‬هتذیب السریة النبویة(ٕ٘)‪.‬‬


‫(‪-)ٙ‬هتذیب السریة النبویة(ٕ٘)‪.‬‬
‫‪11‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫ت الشَّمس َعلَی َعه ِد رس ِ‬


‫وؿ‬ ‫مغریه بن شعبو رضی اهلل عنو میگوید‪َ « :‬کس َف ِ‬
‫ْ َُ‬ ‫ْ ُ‬ ‫َ‬
‫یم‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫اللَّ ِو ملسو هیلع هللا یلص یػوـ م ِ ِ‬
‫س ل َم ْوت إبْػَراى َ‬
‫َّم ُ‬
‫َّاس‪َ :‬ک َس َفت الش ْ‬ ‫اؿ الن ُ‬ ‫یم‪ ،‬فَػ َق َ‬‫ات إبْػَراى ُ‬ ‫َْ َ َ َ‬
‫َح ٍد َوال‬ ‫ِ ِ ِ ِ‬
‫س َوالْ َق َمَر ال یػَنْ َکس َفاف ل َم ْوت أ َ‬
‫اؿ رس ُ ِ‬
‫وؿ اللَّو ملسو هیلع هللا یلص‪« :‬إِ َّف الش ْ‬
‫َّم َ‬ ‫فَػ َق َ َ ُ‬
‫ِ ِِ‬
‫ِلَیَاتو‪ ،‬فَِإذَا َرأَیْػتُ ْم فَ َ‬
‫(‪)ٚ‬‬
‫صلُّوا َو ْاد ُعوا اللَّوَ»‪.‬‬
‫یعنی‪«:‬روز وفات ابراىیم؛ در زماف رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص خورشیدگرفتگی رخ داد‪.‬‬
‫مردـ گفتند‪ :‬خورشید گرفتگی خباطر مرگ پسر رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص اتفاؽ افتاده‬
‫است‪ .‬رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص فرمود‪« :‬خسوؼ و کسوؼ خباطر مرگ یا زندگی‬
‫کسی بوقوع من ی پیوندند‪ .‬پس ىرگاه‪ ،‬چننی حالتی ىایی را دیدید‪ ،‬مناز‬
‫خبوانید و دعا کنید»‪.‬‬

‫(‪-)ٚ‬صحیح البکاری(ٖٗٓٔ)‪.‬‬
‫‪11‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫فزسًداى پیاهثز ملسو هیلع هللا یلص اس کدام ّوسزاًش تَد؟‪:‬‬


‫در مورد مهسراف رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص علماء اختالؼ کرده اند کو بو چو تعدادی‬
‫بودند‪ ،‬اما تنها قولی کو میتواف اختالؼ را دور کرد‪ ،‬قوؿ قتاده است‪:‬‬
‫عن قتادة قاؿ‪« :‬تزوج النيب ملسو هیلع هللا یلص مخس عشرة امرأة‪ ،‬فدخل بثالث عشرة‪،‬‬
‫(‪)ٛ‬‬
‫ومجع بنی إحدى عشرة‪ .‬وتويف عن تسع»‪.‬‬
‫یعنػػی‪«:‬از قتػػاده رضػػی اهلل عنػػو روایػػت شػػده کػػو گفػػت‪ :‬ازدواج کػػرده اسػػت‬
‫رسػوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص بػػا ٘ٔ زف و مهبسػػرتی کػرده اسػػت رسػػوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص بػػا ٖٔ زف و‬
‫زندگی دواـ دار کرده است با ٔٔ زف و رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص وفات منود درحالیکػو‬
‫‪ ٜ‬زف از او باقی ماند»‪.‬‬
‫ام ػ ػػاـ نػ ػػووی مػ ػػی گویػ ػػد‪«:‬وكلهػ ػػم مػ ػػن خدهػ ػػة إال إب ػ ػراىیم فإنػ ػػو م ػ ػػن ماریػ ػػة‬
‫(‪)ٜ‬‬
‫القبطیة»‪.‬‬
‫یعنی‪«:‬دتامی آف فرزنداف از مهسر باوفایش خدهو رضی اهلل عنها بودند جبز‬
‫یک پسرش کو از ماریو قبطیو بود»‪.‬‬

‫(‪-)ٛ‬هتذیب السریة النبویة(‪.)ٕٚ‬‬


‫(‪-)ٜ‬هتذیب السریة النبویة(ٕ٘)‪.‬‬
‫‪12‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫زندگی انهم دختران نبی علیه السالم‬


‫آشنائی با زینب(‪ 8‬هـ)رضی اهلل عنها‪:‬‬
‫زرکلی می گوید‪«:‬ىو زینب بنت سید البشر حممد بن عبد اهلل بن عبد‬
‫(ٓٔ)‬
‫املطلب‪ ،‬القرشیة اهلامشیة‪ ،‬كربى بناتو»‬
‫یعنی‪«:‬ایشاف زینب دخرت سردار بشر(حممد بن عبداهلل بن عبداملطلب)‬
‫قریشی ىامشی‪ ،‬و دخرتکالف رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص بودند»‪.‬‬
‫اماـ ابن کثری می نویسد‪«:‬پیامرب ملسو هیلع هللا یلص دخرتش زینب را قبل از بعثت بو عقد‬
‫"ابوالعاص بن ربیع" از قریشیاف مکو در آورد‪ ،‬بعد از بعثت و حتمل‬
‫چندین ساؿ آزار قریشیاف پیامرب ملسو هیلع هللا یلص بو مدینو ىجرت کردند‪ ،‬چند روز‬
‫وده‪ ،‬و دو دخرت ایشاف‪ ،‬فاطمو و اـکلثوـ‪ ،‬و‬
‫بعد‪ ،‬مهسر رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص ‪َ ،‬س َ‬
‫اُساموبن زید‪ ،‬و اُّـامین بو رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص ملحق شدند‪ .‬مهراه آناف‪ ،‬عبداهللبن‬
‫ابیبکر نیز خانواده ابوبکر را بو مدینو آورده بود کو عایشو نیز در میاف‬
‫آناف بود‪ .‬زینب نزد ابوالعاص باقی ماند و شوىرش نگذاشت کو وی از‬
‫مکو خارج شود‪ ،‬تا آنکو پس از جنگ بدر مهاجرت کرد‪ ،‬بعدىا کو‬

‫(ٓٔ)‪-‬هتذیب السریة النبویة(ٕ٘)‪.‬‬


‫‪13‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫جنگ احد روی داد‪ ،‬ابوالعاص در آف جنگ بو اسارت مسلماناف درآمد‬


‫و رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص داماد خودشاف ابوالعاص را بو شرط آنکو دست از سر‬
‫زینب بردارد‪ ،‬با منت هنادف بر او و بدوف فدیو گرف آزاد کردند‪.‬‬
‫صاحب مشکاة حدیثی را روایت می کند کو زینب برای تأمنی مبلغ فدیو‬
‫آزادی شوىرش گردنبندی را کو از آف خدهو بود‪ ،‬و خدهو هبنگاـ زفاؼ‬
‫زینب با ابوالعاص بو دخرتش داده بود‪ ،‬نزد رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص فرستاد‪ .‬پیامرب‬
‫ملسو هیلع هللا یلص وقتی گردنبند را دیدند‪ ،‬سکت حتتتأثری قرار گرفتند‪ ،‬و از اصحابشاف‬
‫خواستند کو ابوالعاص را بدوف فدیو آزاد کنند‪ ،‬اصحاب نیز چناف کردند‪.‬‬
‫عایشو رضیاهلل عنها میگوید‪« :‬وقتی مردـ مکو هبای آزادی اسریاف خود‬
‫را فرستادند‪ ،‬زینب نیز جهت آزادی شوىرش‪ ،‬ابیالعاص‪ ،‬مالی را فرستاد‬
‫و آف گردنبندی بود کو از مادرش بو یادگار مانده بود‪ .‬رسوؿ اهلل صلی هللا‬
‫علیه وسلم با مشاىده آف گردنبند‪ ،‬شدیداً متأثر شد و بو صحابو فرمود‪:‬‬
‫اگر دوست دارید‪ ،‬اسریش را آزاد کنید و مالش را برگردانید! صحابو نیز‬
‫(ٔٔ)‬
‫پذیرفتند و چننی کردند»‪.‬‬

‫(ٔٔ)‪-‬صحیح السریة النبویة(ٔ‪.)ٕٙ‬‬


‫‪14‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫اماـ ابوداود روایت می کند کو‪« :‬پیامرب از ابوالعاص تعهد گرفت کو بنی‬
‫زینب و آمدنش مانع نشود و بو مهنی منظور زید بن حارثو و مردی از‬
‫انصار را فرستاد و فرمود‪ :‬در وادی(یاجج در نزدیکی مکو) مبانید تا زینب‬
‫(ٕٔ)‬
‫از آذما بگذرد‪ ،‬سپس وی را بو مدینو برگردانید»‪.‬‬
‫آف دو رفتند و با زینب بازگشتند‪.‬‬
‫ابوالعاص بن ربیع‪ ،‬شوىر دخت گرامی رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص‪ ،‬کسی بود کو در‬
‫برابر دعوت اسالمی ىیچ گونو موضعگریی ننموده و با دست و زباف خود‬
‫نیز ىیچ گونو آسیبی بو مسلماناف نرسانیده بود‪ .‬در جنگ بدر نیز تنها‬
‫کسی بود کو ىیچ نقشی نداشت؛ نو صدایی از او شنیده شد و نو اظهار‬
‫نظری کرد و نو محلوای منود‪.‬‬
‫عالمو مبارکفوری در کتاب "رحیق املکتوـ" آورده‪ « :‬در ماه مجادیاالولی‬
‫ساؿ ششم ىجرت‪ ،‬مشتمل بر یکصد و ىفتاد سوار‪ .‬در اثنای عملیات‬
‫سریو (زید بو مقصد عیص ) امواؿ کاروانی متعلق بو قریش کو کاروانساالر‬
‫آف ابوالعاص داماد رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص بود‪ ،‬مصادره شد‪ .‬ابوالعاص گرخیت‪.‬‬

‫(ٕٔ)‪-‬ابوداود (ٕ‪.)ٕٜٙ‬‬
‫‪15‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫در روایت صحیح آمده است کو سپس بو نزد زینب آمد و بو او پناىنده‬
‫شد‪ ،‬و از او درخواست کرد کو از رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص خبواىد امواؿ کارواف را‬
‫بازپس دىند‪ .‬او نیز چننی کرد‪ ،‬و رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص بدوف آنکو اصحابشاف را‬
‫وادار بو این کار کنند‪ ،‬اشارهای بو این مطلب کردند‪ .‬مسلماناف نیز بیش‬
‫و کم و بزرگ و کوچک مهو را بازگردانیدند‪ .‬ابوالعاص بو مکو بازگشت و‬
‫سپرده ىای مردـ را بو صاحبانش بازگردانید‪ .‬آنگاه مسلماف شد و‬
‫مهاجرت کرد‪ .‬رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص نیز زینب را پس از گذش سو ساؿ و اندی‬
‫با مهاف عقد نکاح خنستنی بو مهسری وی بازگردانیدند‪.‬‬
‫‪16‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫آشنائی با رقیه(‪2‬هـ)رضی اهلل عنها‪:‬‬


‫زرکلی می گوید‪«:‬رقیة‪ :‬بنت حممد النيب العريب القرشي صلوات اهلل علیو‪،‬‬
‫(ٖٔ)‬
‫وأمها خدهة أـ املؤمننی»‪.‬‬
‫یعنی‪«:‬رقیو دخرت حممد‪ ،‬پیامرب عربی وقریشی‪-‬صالت وسالـ بر آف باد‪-‬‬
‫ومادر آف‪ ،‬خدهو‪ ،‬مادر مؤمناف می باشد»‪.‬‬
‫در عصر جاىلیت متولد گردیده‪ ،‬در اوائل با عتبو ازدواج منود‪ ،‬بعداً با‬
‫عثماف‪ .‬وبا عثماف دوباره طرؼ حبشو ىجرت منود ودر اخری در مدینو‬
‫(ٗٔ)‬
‫مسکن گزین شد‪ .‬درحالی وفات منود کو رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص در بدر بود‪.‬‬
‫انساب اشراؼ می نویسد کو‪« :‬پیامرب ملسو هیلع هللا یلص دخرتش رقیو را بو عقد عثماف‬
‫رضی اهلل عنو درآورد‪ ،‬داستاف این ازدواج بو این شرح است کو‪ :‬رسوؿ اهلل‬
‫ملسو هیلع هللا یلص پیش تر رقیو را بو عقد ُعتْبو پسر ابوهلب و دخرت دیگرشاف‪ّ ،‬أـکلثوـ را‬
‫بو نکاح ُعتَیبو‪ ،‬دیگر پسر ابوهلب درآورده بود اما پس از نزوؿ آیات سوره‬
‫صلَی‬
‫ب * َسیَ ْ‬ ‫ت یَ َدا أَبِی َهلَ ٍ‬
‫ب * َما أَ ْغنَی َعْنوُ َمالُوُ َوَما َک َس َ‬
‫ب َوتَ َّ‬ ‫مسد‪{:‬تَػبَّ ْ‬

‫(ٖٔ)‪-‬االعالـ للزرکلی‪.‬‬
‫(ٗٔ)‪-‬االعالـ للزرکلی‪.‬‬
‫‪17‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫ب * فِی ِج ِ‬
‫ید َىا َحبْ ٌل ِّمن‬ ‫ب* و ْامرأَتُوُ َمحَّالَةَ ا ِْلَطَ ِ‬
‫ات َهلَ ٍ‬
‫َ َ‬ ‫نَ ًارا ذَ َ‬
‫َّم َس ٍد}[ااملسد‪.]٘-ٔ :‬‬
‫یعنی‪ «:‬نابود باد ابوهلب! و حتماً ىم نابود میگردد‪ .‬دارائی و آنچو (از‬
‫شغل و مقاـ) بو دست آورده است‪ ،‬سودی بدو منیرساند (و او را از‬
‫آتش دوزخ منیرىاند)‪ .‬بو آتش بزرگی در خواىد آمد و خواىد سوخت کو‬
‫زبانوکش و شعلوور خواىد بود‪ .‬و مهچننی مهسرش کو (در اینجا آتش‬
‫بیار معرکو و سکنچنی است در آفجا بدخبت و) ىیزـکش خواىد بود‪.‬‬
‫در گردنش رشتو طناب تافتو و بافتوای از الیاؼ است»‪.‬‬
‫ابوهلب و مهسرش اـ مجیل دخرت حرب بن امیو‪ ،‬مادر عتبو و عتیبو‪ ،‬آندو‬
‫را امر بو طالؽ دخرتاف پیامرب ملسو هیلع هللا یلص دادند وآناف نیز قبل از مهبسرت شدف‬
‫ایشاف را طالؽ دادند تا خود لطفی باشد از جانب اهلل بر آؿ حممد و‬
‫ذلّتی باشد از آف ابوهلب و فرزنداف او! عثماف رضی اهلل عنو بو حمض‬
‫شنیدف این ماجرا نزد رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص آمد و از رقیو خواستگاری منود‪ ،‬رسوؿ‬
‫اهلل ملسو هیلع هللا یلص نیز ایشاف را بو عقد عثماف رضی اهلل عنو درآورد و خدهو رضی اهلل‬
‫عنها خود‪ ،‬دخرت بزرگوارشاف را برای این امر آماده کردند‪ ،‬و این ازدواجی‬
‫بود میموف و مبارک با مردی کو از خوش سیماترین مرداف قریش بود و‬
‫‪18‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫می توانست مهپایو مجاؿ و زیبایی رقیو باشد‪ .‬ىنگاـ ازدواج آف دو‪ ،‬مردـ‬
‫این بیت شعر را میسرودند‪:‬‬
‫ن رُقِيةٌ‪َ ،‬و زَوجُها عثمانُ‬
‫ه زَوِجَيهِ رآهما إوسا ٌ‬
‫سُ‬‫أَحِ َ‬
‫(رقیو و مهسرش‪ ،‬عثماف‪ ،‬زیباترین ىسمرانی ىستند کو تا بو حاؿ مردـ‬
‫(٘ٔ)‬
‫آفىا را بو چشم دیدهاند)‪.‬‬
‫عبدالرمحاف بن عثماف قریشی نقل میکند کو ىنگامی کو رقیو مشغوؿ‬
‫شس سر عثماف بود‪ ،‬رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص بر او وارد شد و بو ایشاف فرمودند‬
‫«اِنَّو أَ ْشبَوُ أصحابی بی ُخلُقاً» «دخرتـ نسبت بو ابوعبداهلل (عثماف) بو‬
‫نیکی رفتار کن کو اخالؽ او از دیگر صحابو بیشرت بو من شبیو‬
‫(‪)ٔٙ‬‬
‫است»‪.‬‬
‫در واقع اـمجیل و ابوهلب گماف میبردند کو با طالؽ رقیو و اـکلثوـ آؿ‬
‫حممد را خوار و ذلیل میکنند‪ ،‬اما اهلل بزرگ و عظیمالشأف‪ ،‬سرنوشتی‬
‫خوب را برای دخرتاف پیامرب ملسو هیلع هللا یلص رقم زده بود‪ ،‬بدوف شک این ذلّت بو خود‬

‫(٘ٔ)‪-‬أنساب األشراؼ ( ‪.)ٜٛ‬‬


‫(‪-)ٔٙ‬رواه الطربانی(ٓٓ٘ٗٔ)‪.‬‬
‫‪19‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫نبوت را از بدیىا حمفوظ منود‬


‫اـمجیل و ابوهلب بازگشت و اهلل خود‪ ،‬بیت ّ‬
‫کو ىرچو اهلل خبواىد مهاف میشود‪.‬‬
‫پس از اینکو رقیو دخرت رسوؿ اکرـ ملسو هیلع هللا یلص از ایشاف‪ ،‬صاحب عبداهلل شد‪،‬‬
‫مسلماناف‪ ،‬ایشاف را با کنیو ابوعبداهلل صدا میزدند‪.‬‬
‫ىنگامی کو مسلماناف عازـ غزوهی بدر شدند‪ ،‬بانو رقیو‪ ،‬دخت گرامی‬
‫پیامرب اکرـ ملسو هیلع هللا یلص و مهسر با وفای عثماف‪ ،‬بو حصبو مبتال شده و بو این‬
‫بیماری گرفتار آمده و بو مهنی خاطر بسرتی بود‪ ،‬لذا پیامرب اکرـ ملسو هیلع هللا یلص بو‬
‫عثماف امر فرمود کو در کنار رقیو مباند و از او مراقبت مناید و عثماف نیز‬
‫با رضایت کامل‪ ،‬امتثاؿ امر رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص منود و نزد مهسر بیمار خویش‬
‫ماند کو ىر روز وضعیتش وخیمتر میشد‪ .‬بانو رقیو در آف ِلظات سکت‬
‫تنها آرزویش این بود کو قبل از ترک این دنیا چشمش بو مجاؿ پدر‬
‫بزرگوارش رسوؿ اکرـ ملسو هیلع هللا یلص ‪ ،‬روشن شود و برای آخرین بار خواىر حمبوبش‬
‫زینب را کو در مکو و میاف کفار بود ببیند و عثماف این ِلظات پر از‬
‫حزف و اندوه را از ورای اشکىای ریزاف خویش نظاره میمنود‪ .‬رقیو‪ ،‬فوت‬
‫کرد بدوف آفکو بو دیدار رسوؿ اکرـ ملسو هیلع هللا یلص نائل آید‪ ،‬او را بدوف حضور‬
‫رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص کو ىنوز در بدر و مشغوؿ نربد با کفار بود‪ ،‬در بقیع دفن‬
‫‪21‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫کردند و چوف بازگشتند زید بن حارثو‪ ،‬سوار بر شرت رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص‪ ،‬مژده‬
‫نصرت و پریوزی مسلماناف و سالمت رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص را برای اىل مدینو‬
‫مسرتخبش کو سرتاسر مدینو را‬
‫آورد‪ ،‬و این خربی بود شادیآور و ّ‬
‫فراگرفت‪ .‬عثماف نیز از این فتح و پریوزی عظیم خشنود بود‪ ،‬اما آیا‬
‫می توانست حزف و اندوه فراؽ از مهسر با وفایش را بداف سرعت از یاد‬
‫برد؟‬
‫رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص چوف بازگشت و از فوت دخرتشاف آگاه شدند‪ ،‬با غم و‬
‫اندوه بر سر مزار ایشاف رفتند و از اهلل متعاؿ برایشاف طلب مغفرت‬
‫(‪)ٔٚ‬‬
‫منود‪.‬‬
‫برخالؼ ادعای دروغنی ىوسپرستاف‪ ،‬عثماف رضی اهلل عنو از حضور در‬
‫میاف سپاىیاف بدر فرار نکرد و با دستور رسوؿ اکرـ ملسو هیلع هللا یلص خمالفت نورزید‪،‬‬
‫بلکو بو خاطر اطاعت امر اهلل و رسولش بو مهاف فضل و پاداشی کو اىل‬
‫بدر بداف دست یافتو بودند نائل آمد‪ .‬زیرا ایشاف مهانند سایر مسلماناف‬
‫مهیای عزمیت بو سوی بدر شد اما بو فرماف رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص مؤظّف بو‬
‫مراقبت از دخرت بیمار رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص و مهسر خویش شدند و رسوؿ اهلل‬

‫(‪-)ٔٚ‬دماء علی عمیص عثماف بن عفاف(ٕٓ)‪.‬‬


‫‪21‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫ملسو هیلع هللا یلص از اردوگاه بدر بو مدینو بازگشتند‪ ،‬عثماف را در غنامی سپاه اسالـ و‬
‫پاداش آناف سهیم منودند‪.‬‬
‫‪22‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫ام کلثوم(‪9‬هـ)رضی اهلل عنها‪:‬‬


‫زرکل ػػی م ػػی گوی ػػد‪«:‬أـ كلث ػػوـ‪ :‬م ػػن بن ػػات رس ػػوؿ اهلل ملسو هلآو هيلع هللا ىلص م ػػن زوجت ػػو االو‬
‫(‪)ٔٛ‬‬
‫خدهة بنت خویلد»‪.‬‬
‫یعنػػی‪«:‬اـ کلثػػوـ‪ ،‬یکػػی از دخ ػرتاف رسػػوؿ اهلل ملسو هلآو هيلع هللا ىلص واز مهس ػراولی آف(خدهػػو‬
‫بنت خویلد می باشد»‪.‬‬
‫ونیز می نویسد‪:‬‬
‫«تزوجهػ ػػا يف ا اىلی ػ ػػة عتیب ػ ػػة بػ ػػن أيب هل ػ ػػب‪ ،‬وفارقه ػ ػػا للسػ ػػبب ال ػ ػػذي م ػ ػػن‬
‫أجلو فػارؽ أخػوه " عتبػة " أختهػا " رقیػة "‪ ...‬وىػاجرت إ املدینػة مػع عیػاؿ‬
‫رسػػوؿ اهلل ملسو هلآو هيلع هللا ىلص فلمػػا توفیػػت أختهػػا رقیػػة (سػػنة ٕى ػ تزوجهػػا عثمػػاف بػػن عفػػاف‬
‫(س ػػنة ٖ) وتوفی ػػت عن ػػده باملدین ػػة‪ ،‬فق ػػاؿ الن ػػيب ملسو هلآو هيلع هللا ىلص‪ :‬ل ػػو أف لن ػػا ثالث ػػة لزوجن ػػا‬
‫(‪)ٜٔ‬‬
‫عثماف هبما»‪.‬‬
‫یعنػػی‪«:‬در جاىلیػػت بػػا وی عتیبػػو پسػػر ابوهلػػب ازدواج منػػود وبػػو سػػبب اینکػػو‬
‫بػرادرش رقیػػو را رىػػا کػػرد‪ ،‬او نیػػز اـ کلثػػوـ را رىػػا منػػود‪ ...‬ومهػرای عیػػاؿ رسػػوؿ‬
‫اهلل ملسو هلآو هيلع هللا ىلص بطػػرؼ مدینػػو ىجػػرت منػػود‪ .‬زمانیکػػو در سػػنوٕى ػ رقیػػو وفػػات یافػػت‪،‬‬

‫(‪-)ٔٛ‬االعالـ للزرکلی‪.‬‬
‫(‪-)ٜٔ‬االعالـ للزرکلی‪.‬‬
‫‪23‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫عثمػػاف اورا زی ػػر ازدواج خ ػػود در آورد‪ ،‬وزیػػر ازدواج عثم ػػاف در مدین ػػو وف ػػات‬
‫یافػػت‪ ،‬ورسػػوؿ اهلل ملسو هلآو هيلع هللا ىلص فرمػػود‪ «:‬اگػػر دخػػرت سػػوـ مػػی داشػػتم‪ ،‬حتمػػا آنػرا زیػػر‬
‫ازدواج عثماف قرار می دادـ»‬
‫اما تفصیالت برخی از مؤرخین در مورد ام کلثوم‪:‬‬
‫سعید بن مسیب روایت میکند‪ :‬چوف رقیو‪ ،‬مهسر عثماف‪ ،‬فوت کرد و‬
‫حفصو دخرت عمر‪ ،‬شوىرش را از دست داد‪ ،‬عمر نزد عثماف آمد و بو او‬
‫گفت‪ :‬آیا با حفصو ازدواج میکنی؟ و عثماف چوف قبالً از رسوؿ اهلل‬
‫ملسو هیلع هللا یلص شنیده کو دمکن است ایشاف با حفصو ازدواج منایند‪ ،‬بو عمر جواب‬
‫مثبتی نداد‪ .‬عمر نزد رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص آمد و ماجرا را تعریف کرد‪ .‬پیامرب صلی‬
‫هللا علیه وسلم بو او گفت‪ « :‬ىل لک فی خری من ذلک؟ أتزوج حفصة‪،‬‬
‫وأزوج عثماف خریا منها‪ :‬أـ کلثوـ»‪« .‬آیا ازدواجی هبرت از این وصلت را‬
‫میخواىی؟ من با دخرتت حفصو‪ ،‬ازدواج میکنم و عثماف را بو عقد زنی‬
‫(ٕٓ)‬
‫هبرت از حفصو‪ ،‬یعنی دخرتـ‪ ،‬أـ کلثوـ‪ ،‬در میآورـ»‪.‬‬
‫در صحیح خباری در این رابطو چننی آمده است‪« :‬عمر بن خطّاب گفت‬
‫کو پس از فوت خنیس بن حذافو سهمی‪ ،‬شوىر حفصو‪ ،‬کو از صحابو‬

‫(ٕٓ)‪-‬مستدرک اِلاکم (ٗ‪.)ٜٗ/‬‬


‫‪24‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫پیامرب نیز بود‪ ،‬نزد عثماف بن ع ّفاف رفتم و پیشنهاد ازدواج با حفصو را بدو‬
‫منودـ اما عثماف در جواب من گفت‪ :‬اگر خواستم با حفصو ازدواج کنم بو‬
‫تو خواىم گفت‪ ،‬چند روز بو من مهلت بده تا در این مسألو فکر کنم‪،‬‬
‫عمر گفت‪ :‬پس از گذشت چند روز عثماف را دیدـ و از او در رابطو با‬
‫آف مسألو سؤاؿ کردـ کو عثماف بو من گفت‪ :‬من منیخواىم کو امروز‬
‫ازدواج کنم‪ .‬سپس عمر بیاف داشت‪ :‬نزد ابوبکر رفتم و مهنی پیشنهاد را بو‬
‫او منودـ‪ ،‬اما ابوبکر سکوت کرد و ىیچ جوابی را بو من نداد‪ .‬از او بیشرت‬
‫از عثماف ناراحت شدـ تا اینکو بعد از گذشت چند روز‪ ،‬رسوؿ اهلل صلی‬
‫هللا علیه وسلم حفصو را از من خواستگاری منودند و من نیز او را بو عقد‬
‫رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص درآوردـ‪ .‬بعداً کو ابوبکر را دیدـ بو من گفت‪ :‬شاید بو این‬
‫خاطر کو در مورد ازدواج با حفصو بو تو جواب مثبتی ندادـ از من‬
‫ناراحت شده باشی؟ بداف کو تنها بو این دلیل این پیشنهاد را نپذیرفتم کو‬
‫پیامرب ملسو هیلع هللا یلص در مورد این ازدواج صحبت کرده بودند و منیخواستم کو راز‬
‫رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص را برمال سازـ و اگر رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص با او ازدواج منیمنود من با‬
‫(ٕٔ)‬
‫دخرتت‪ ،‬حفصو‪ ،‬ازدواج میکردـ»‪.‬‬

‫(ٕٔ)‪-‬صحیح خباری‪ ،‬کتاب النکاح‪.)ٕٕ٘ٔ( ،‬‬


‫‪25‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫اـ املؤمننی عائشو دخرت ابوبکر صدیق در مورد ازدواج اـ کلثوـ با عثماف‬
‫چننی روایت میکنند‪:‬‬
‫«چوف نبی اهلل ملسو هیلع هللا یلص دخرتشاف‪ ،‬اـ کلثوـ‪ ،‬را بو نکاح عثماف بن ع ّفاف‬
‫درآورد‪ ،‬بو ّأـ امین فرمودند‪« :‬ىیئ ابنتی أـ کلثوـ وزفیها إلی عثماف‪،‬‬
‫وخفقی بنی یدیها بالدؼ»‪.‬‬
‫یعنی‪«:‬دخرتـ‪ ،‬أـ کلثوـ‪ ،‬را آماده کن و او را با دؼ بو خانو عثماف برب»‪.‬‬
‫و او مهنی کار را کرد‪ .‬بعد از گذشت سو روز نزد دخرتشاف رفتند و از او‬
‫در مورد عثماف پرسیدند و فرمودند‪ « :‬ای دخرتـ! شوىرت را چگونو می‬
‫(ٕٕ)‬
‫بینید؟» و او گفت‪ :‬عثماف‪ ،‬هبرتین شوىر است»‪.‬‬
‫وفات او‪:‬‬
‫اـ کلثوـ بر اثر بیماری در شعباف ساؿ هنم بعد از ىجرت فوت منود و‬
‫پیامرب بر او مناز خواندند‪.‬‬
‫أَنَس بن مالک روایت میکند‪« :‬رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص را دیدـ کو بر قرب اـ کلثوـ‬
‫نشستو و اشک میرخیت‪ ،‬سپس فرمودند‪« :‬ىل منکم رجل مل یقارؼ‬
‫اللیلة؟»‪.‬‬

‫(ٕٕ)‪-‬السریة النبویة از أبوشهبة (ٕ‪. )ٕٖٔ/‬‬


‫‪26‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫«کدامیک از مشا امشب با زنش مهبسرت نشده؟» و ابوطلحو گفت‪ :‬من‪،‬‬


‫پس بو این گفتند کو‪:‬‬
‫«فانزؿ فی قربىا»‪.‬‬
‫(ٖٕ)‬
‫یعنی‪ « :‬داخل قرب اـکلثوـ شو» و او را دفن کند»‪.‬‬
‫از لیلی بنت قانِف ثػَ َقفی روایت شده‪« :‬من جزو زنانی بودـ کو ّأـ کلثوـ را‬
‫غسل دادند‪ ،‬پیامرب دـ در ایستاده و کفن دخرتشاف را دردست داشتند و‬
‫آفىا را یکی یکی بو ما میدادند‪ ،‬اوؿ پارچو برای بس میافتنو‪ ،‬سپس‬
‫پریاىن ایشاف‪ ،‬بعد روسری او را دادند و پس از آف ملحفو را بر او‬
‫(ٕٗ)‬
‫پوشانیدـ و در آخر‪ ،‬ایشاف را در لباسی دیگر قرار دادمی»‪.‬‬
‫عثماف از این مصیبت بسیار ناراحت و اندوىگنی شد و رسوؿ اهلل صلی‬
‫هللا علیه وسلم این را در چشماف عثماف میدید‪ ،‬پس بو ایشاف فرمودند‪:‬‬
‫«لو کانت عندنا ثالثة لزوجناکها یا عثماف»‪.‬‬
‫(ٕ٘)‬
‫«اگر دخرتی دیگر داشتم آفرا بو نکاح تو درمیآوردـ»‪.‬‬

‫(ٖٕ)‪-‬صحیح خباری (ٕٖٗٔ)‪.‬‬


‫(ٕٗ)‪-‬سنن أبوداود (‪.)ٖٔ٘ٚ‬‬
‫(ٕ٘)‪-‬جممع الزوائد‪ ،‬ىیثمی (‪.)ٖٛ/ٜ‬‬
‫‪27‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫عثواى دٍ دختز رسَل اهلل ملسو هیلع هللا یلص را سیز ًکاح داشت‪:‬‬
‫رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص دو تن از دخرتاف عزیزش را بو عقد عثماف رضی اهلل عنو‬
‫درآورد و لذا بو عثماف لقب "ذی النورین" بو معنای "صاحب دو نور"‬
‫داده شده است‪.‬‬
‫اماـ بدرالدین العینی در شرح خود بر صحیح خباری گفتو است‪« :‬از‬
‫مهلّب بن أبی صفره سؤاؿ شد‪ :‬چرا بو عثماف‪ ،‬ذیالنورین میگفتند؟ او‬
‫گف ت‪ :‬زیرا ایشاف تنها فردی بود کو با دو دخرت نبی اکرـ ازدواج‬
‫(‪)ٕٙ‬‬
‫منود»‪.‬‬
‫عبداهلل بن عمر بن أباف جعفی در این مورد گفتو است‪« :‬دائیم‪ ،‬حسنی‬
‫َجعفی بو من گفت‪ :‬پسرـ‪ ،‬آیا میدانی چرا بو عثماف‪ ،‬ذیالنورین‬
‫میگفتند؟ من گفتم‪ :‬نو منی دامن‪ ،‬او گفت‪ :‬زیرا کو از میاف خلقت آدـ تا‬
‫روز قیامت تنها عثماف است کو با دو دخرت یک پیامرب ازدواج کرده‬
‫(‪)ٕٚ‬‬
‫است»‪.‬‬
‫اماـ نووی رمحو اهلل نیز چننی گفتو است‪.‬‬

‫(‪-)ٕٙ‬عمدة القاری شرح صحیح البکاری (‪.)ٕٓٔ/ٔٙ‬‬


‫(‪-)ٕٚ‬سنن البیهقی (‪.)ٖٚ/ٚ‬‬
‫‪28‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫تعداد ّوسزاى عثواى رضی اهلل عٌِ‪:‬‬


‫اماـ ابن ا ػوزی مػی گویػد‪«:‬عثمػاف بػن عفػاف رضػی اهلل عنػو‪ ،‬خلیفػو سػوـ‬
‫رس ػ ػػوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص در ط ػ ػػوؿ حی ػ ػػاتش ‪ ٛ‬زف داش ػ ػػت‪ ،‬و جمموع ػ ػػا ‪ ٔٛ‬فرزن ػ ػػد‬
‫داشت کو ‪ ٜ‬تا پسر و ‪ ٜ‬تا دخرت بودند بشرح زیر‪:‬‬
‫زن اول‪ :‬رقیػ ػػة دخػ ػػرت پیػ ػػامرب ملسو هیلع هللا یلص ‪ ،‬کػ ػػو ایػ ػػاـ جنػ ػػگ بػ ػػدر بعلػ ػػت بیم ػ ػػاری‬
‫"حصبة" وفات یافت‪.‬‬
‫فرزن دددان زن اول‪ :‬عب ػػداهلل االک ػػرب‪ ،‬ک ػػو اول ػػنی فرزن ػػدش میباش ػػد و کنی ػػو‬
‫عثماف ابو عبداهلل نیز از این فرزند گرفتو شده است‪ ،‬و در حبشو ىنگاـ‬
‫ىجػػرت عثمػػاف رضػػی اهلل عنػػو بػػو دنیػػا آمػػد‪ ،‬و در سػػن ‪ ٙ‬سػػالگی وفػػات‬
‫یافػػت‪ ،‬و سػػبب وفػػاتش ایػػن بػػود کػػو خروسػػی چشػػمش را نػػوک زد و ورـ‬
‫(‪)ٕٛ‬‬
‫کرد و نتیجتا بعلت آف ورـ فوت کرد‪.‬‬
‫زن دوم‪ :‬اـ کلثػػوـ دخػػرت پیػػامرب ملسو هیلع هللا یلص‪ ،‬پػػس از اینکػػو مهسػػر اوؿ(رقیػػة )وفػػات‬
‫کرد‪ ،‬پیامرب ملسو هیلع هللا یلص دخرت دومش را بو ازدواج عثماف رضػی اهلل عنػو درآورد‪ ،‬و‬
‫بػ ػرای مه ػػنی نی ػػز لق ػػب عثم ػػاف رض ػػی اهلل عن ػػو "ذی الن ػػورین" نامی ػػده ش ػػده‬
‫اس ػػت‪ ،‬زی ػرا ب ػػا دو ت ػػا از دخ ػرتاف پی ػػامرب ملسو هیلع هللا یلص یک ػػی پ ػػس از دیگ ػػری ازدواج‬

‫(‪-)ٕٛ‬الروض اآلنف فی تفسری السریة النبویة البن ىشاـ‪.‬‬


‫‪29‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫کػػرد‪ ،‬و پػػس از فػػوت ایػػن مهسػػر‪ ،‬پیػػامرب ملسو هیلع هللا یلص فرمػػود‪ " :‬اگػػر دخػػرت دیگػػری‬
‫داشتم بو ازدواج عثماف در میاوردـ "‪ ،‬زیرا دو دخرت دیگر پیامرب صلی هللا‬
‫علیه وسلم ازدواج کرده بودند‪ ،‬یکی با علی بن ابػی طالػب رضػی اهلل عنػو‬
‫کو فاطمػو نػاـ داشػت‪ ،‬و شػش مػاه پػس از وفػات پیػامرب ملسو هیلع هللا یلص وفػات کػرد‪،‬‬
‫و دیگػػری زینػػب‪ ،‬کػػو مهسػػر "ابػػی عػػاص" بػػود‪ ،‬و پػػس از اینکػػو ازدواج بػػا‬
‫مشػػرکنی منػػع شػػد‪ ،‬پیػػامرب ملسو هیلع هللا یلص او را از مهسػػرش (ابػػی العػػاص) کػػو مشػػرک‬
‫بػود جػدا کػػرد‪ ،‬ولػی بعػدا کػػو "ابػی العػاص" مسػػلماف شػد پیػامرب صلللی هللا‬
‫علیلله وسلللم "زینػػب" را بػػو او برگردانػػد‪ ،‬و زینػػب در حیػػات پیػػامرب ملسو هیلع هللا یلص فػػوت‬
‫کرد‪.‬‬
‫واز اـ کلثوـ فرزندی نصیبش نشد‪.‬‬
‫زن سىم‪ :‬فاختة بنت غزواف‪ ،‬کو خواىر صحابی "عتبة بن غزواف" بود‪.‬‬
‫فرزنداف زف سوـ‪ :‬عبداهلل االصغر‪.‬‬
‫َّو ِسیّة‬
‫زن چهارم‪ :‬أـ عمرو بنت جندب الد ُ‬
‫فرزنداف زف چهارـ‪َ :‬ع ْمرو‪ ،‬خالد‪ ،‬أباًف‪ ،‬عمر‪ ،‬مرمی‪.‬‬
‫زن پنجم‪ :‬فاطمة بنت الولید بن عبد مشس املکزومیة‪.‬‬
‫فرزنداف زف پنجم‪ :‬سعید‪ ،‬ولید‪ ،‬اـ عثماف‪.‬‬
‫زن ششم‪ :‬أـ البننی بنت عیینة بن حصن الفزاریة‪.‬‬
‫فرزنداف زف ششم‪ :‬عبد امللک‪.‬‬
‫‪31‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫زن هفتم‪ :‬رملة بنت شیبة بن ربیعة رضی اهلل عنها‪.‬‬


‫فرزنػػداف زف ىفػػتم‪ :‬عائشػػة‪ ،‬أـ أبػػاف‪ ،‬أـ عمػػرو‪ ،‬و ىػػیچ پسػػری از ایػػن زف‬
‫نصیبش نشد‪.‬‬
‫زن هشتم‪ :‬نائلة بنت الفرافصة الکلبیة‪.‬‬
‫(‪)ٕٜ‬‬
‫فرزنداف زف ىشتم‪ :‬أـ خالد‪ ،‬أـ أباف الصغری‪ ،‬أروی‪ ،‬مرمی‪.‬‬
‫شْکاری ّای سیٌة ٍأم کلثَم‪:‬‬
‫امػػاـ ذىبػػی مػػی گویػػد‪« :‬او زینػػب دخػػرت بػػزرگ رسػػوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص ىسػػتند‪ ،‬کػػو بػػو‬
‫مدت سی ساؿ زندگی کرد»[سریاعالـ النبالء]‪.‬‬
‫شهکاری ىای او‪:‬‬
‫امػػاـ ابػػن االثػػری مػػی گوی ػػد‪«:‬از زنػػانی کػػو در راه اسػػالـ شػػکنجو و س ػػکتی‬
‫متحمل گردیدند‪ ،‬زینب دخرت رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص است»‪.‬‬ ‫زیادی را ّ‬
‫اـ کلثػػوـ و رقیػػو قبػػل از اسػػالـ‪ ،‬بػػو مهسػػری عتبػػو و متعػػب پس ػراف ابوهلػػب‪،‬‬
‫عم ػػوی رس ػػوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص و زین ػػب ب ػػو مهس ػػری خ ػواىر زاده خده ػػو (ابوالع ػػاص)‬
‫درآمد‪.‬‬
‫پس از آف کو پیامرب بػو نبػوت برگزیػده شػد و مشػرکاف نتوانسػتند بػا خدعػو و‬
‫نرینػػگ ىػػای ف ػراواف‪ ،‬پیػػامرب را از ىػػدؼ مقدسػػش منصػػرؼ سػػازند‪ ،‬پس ػراف‬
‫ابوهلػػب؛ عتبػػو و متعػػب دو دخػػرت رسػػوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص را طػػالؽ داده تػػا رسػػوؿ اهلل‬

‫(‪-)ٕٜ‬صفة الصفوة‪.‬‬
‫‪31‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫ملسو هیلع هللا یلص را بو اداره امور آناف گرفتار ساختو و از راه نشػر اسػالـ بػاز دارنػد‪ .‬مهػنی‬
‫پیشػػنهاد را بػػو ابوالعػػاص مهسػػر زینػػب کردنػػد ولػػی وی از آف سػرباز زد‪ .‬سػػاؿ‬
‫ىا بعد ابوالعاص در جنگی بو اسػارت مسػلمنی درآمػد و زینػب بػرای ذمػات‬
‫مهسػػرش‪ ،‬گردنبنػػدی کػػو مػػادرش بػػو او ىدیػػو داده بػػود ب ػرای پػػدرش فرسػػتاد‪.‬‬
‫پی ػ ػػامرب از مسػ ػػلمنی خواسػ ػػت تػ ػػا ابوالعػ ػػاص را آزاد کننػ ػػد و مسػ ػػلمنی ى ػ ػػم‬
‫پذیرفتنػد‪ .‬پیػامرب از ابوالعػػاص خواسػت کػو چػػوف زینػب مسػلماف شػػده وی را‬
‫بو نزد پدر برگرداند‪ .‬ابوالعاص ىم پذیرفت‪.‬‬
‫بو خواست ابوالعاص برادر شوىر زینب‪« ،‬کنانػو» افسػار شػرت وی را گرفػت‬
‫و بػػو سػػوی مدینػػو رىسػػپار گردیػػد‪ .‬وقتػػی خػػرب خػػروج زینػػب از مکػػو پکػػش‬
‫گردیػد گروىػػی بػو تعقیػػب زینػب پرداختنػػد و در مکػانی بػػو نػاـ «ذی طػػوی»‬
‫بو او رسیدند‪ .‬ىبار بن اسود نیزه ای بر بػدف زینػب فػرود آورد کػو طفلػی کػو‬
‫در شػػکمش بػػود‪ ،‬سػػقد گردیػػد‪ .‬در ایػػن زمػػاف کنانػػو (ب ػرادر شػػوىر زینػػب)‬
‫آن ػػاف را هتدی ػػد ب ػػو م ػػرگ ک ػػرد‪ .‬آن ػػاف ى ػػم متف ػػرؽ ش ػػدند‪ .‬س ػػپس ابوس ػػفیاف و‬
‫مهراىػػانش بػػو سػػوی کنانػػو آمدنػػد و از او خواسػػتند کػػو تػػا زینػػب را بػػو شػػهر‬
‫برگردانػػد‪ ،‬ت ػػا م ػػردـ فکػػر نکنن ػػد ک ػػو ق ػریش نػػاتواف ش ػػده اس ػػت‪ .‬آن ػػاف از وی‬
‫خواستند کو چندی بعد زینػب را از مکػو خػارج سػازد‪ .‬کنانػو نیػز پػذیرفت و‬
‫زینب را برگرداند‪ .‬پس از مدتی ابوالعاص کاروانی جتاری کو امواؿ آف متعلق‬
‫بػو مػػردـ مکػػو بػود بػػو راه انػػداخت؛ امػا بػػو دسػػت مسػلماناف افتػػاد‪ .‬پیػػامرب از‬
‫مسػػلمنی خواسػػت تػػا ام ػواؿ را برگرداننػػد و ابوالعػػاص کػػو توسػػد زینػػب خمفػػی‬
‫‪32‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫شده بود آف امػواؿ را بػو مکػو برگردانػد و پػس از آف مسػلماف گردیػد‪ .‬سػپس‬
‫بو مدینو آمد و پیامرب جمددا زینب را بو عقد او درآورد[واهلل أعلم بسنده]‪.‬‬
‫تاریخ بیهقی می نویسد‪«:‬عتیبو مهچوف پدرش زبانی گستاخ داشت و چػوف‬
‫مػ ػػادرش کین ػػو و دمشن ػػی پی ػػامرب را در سػ ػػینو میپروران ػػد‪ ،‬و مهػ ػواره ب ػػو پیػ ػػامرب‬
‫جسػػارت میکػػرد‪ ،‬عتیبػػو ىنگػػامی کػػو اـ کلثػػوـ رضػػی اهلل عنهػػا را طػػالؽ داد‬
‫بػػو نػػزد پیػػامرب آمػػد و گفػػت‪ :‬بػػو دینػػت کػػافر شػػدـ و دخػػرتت را طػػالؽ دادـ‪،‬‬
‫نو تو مرا دوست بدار و نو من ىرگز تػو را دوسػت میػدارـ‪ ،‬سػپس یقػو(خین)‬
‫پیامرب ملسو هیلع هللا یلص را گرفت و پریاىنش را پػاره کػرد‪ ،‬پیػامرب ملسو هیلع هللا یلص در جػوابش گفػت‪ :‬امػا‬
‫مػػن از اهلل متعػػاؿ مػػی خ ػواىم کػػو سػػگش را بػػر تػػو مسػػلد کنػػد و دعػػا کػػرد‬
‫«پروردگارا سگی از سگىایت را مامورش بگرداف»‪.‬‬
‫عتیبو مهراه با کاروانی جتاری متشکل از دوستانش راىی شاـ شد‪ ،‬در مسری‬
‫شػػبانگاه ات ػراؽ کردنػػد‪ ،‬شػػریی وحشػػی دتػػاـ شػػب را در حػػاؿ گشػػت زنػػی بػػو‬
‫دور قافلػػو آفى ػػا ب ػػود‪ ،‬مهینک ػػو عتیب ػػو چشػػمش ب ػػو ش ػػری افت ػػاد ب ػػو مهراىی ػػانش‬
‫گفػ ػػت‪ :‬ای وای بػ ػػر مػ ػػن‪ ،‬بػ ػػو اهلل سػ ػػوگند ایػ ػػن شػ ػػری م ػ ػرا میخػ ػػورد‪ ،‬دقیق ػ ػػا‬
‫مهانطوری کو حممد دعا کرد‪...‬‬
‫شػػری او را درحالیکػػو کػػو در وسػػد کاروانیػػاف خوابیػػده بػػود کشػػت‪ ،‬بػػدوف ایػػن‬
‫(ٖٓ)‬
‫کو بو کس دیگری آسیبی بزند»‬

‫(ٖٓ)‪-‬دالئل النبوة‪.‬‬
‫‪33‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫فاطمه (‪ 18‬ق هـ ‪ 11 -‬هـ ; ‪ 532 - 506‬م)رضی اهلل عنها‪:‬‬


‫زرکلی می نویسد‪ «:‬فاطمة بنت رسوؿ اهلل حممد ملسو هیلع هللا یلص ابن عبد اهلل بن عبد‬
‫(ٖٔ)‬
‫املطلب‪ ،‬اهلامشیة القرشیة‪ ،‬وأمها خدهة بنت خویلد»‪.‬‬
‫یعنی‪«:‬فاطمو دخرت حممد رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص‪ ،‬پسر عبداهلل‪ ،‬پسر عبداملطلب‪،‬‬
‫ىامشی‪ ،‬قریشی کو مادر آف خدهو بنت خویلد می باشد»‪.‬‬
‫زرکلی می گوید‪«:‬از او ىژده حدیث روایت شده است»‪.‬‬
‫اماـ بیهقی می نویسد‪ «:‬فاطمو رضی اهلل عنها فاطمو کو در سن سی و‬
‫پنج سالگی رسوؿ‪‎‬اهلل ملسو هیلع هللا یلص و پیش از بعثت متولد شدهاست‪ .‬پیامربصدر‬
‫دوـ ىجرت بعد از جنگ بدر او را بو عقد ازدواج علی بن ابی‬ ‫ساؿ ّ‬
‫طالب رضی اهلل عنو در آورد و اهلل سو فرزند بو نامهای حسن و حسنی و‬
‫اـ کلثوـ بو او عنایت کرد‪.‬‬
‫علی رضی اهلل عنو میگوید‪ « :‬بو خواستگاری فاطمو نزد رسوؿ اهلل آمده‬
‫بودند‪ .‬یکی از کنیزىامی گفت‪ :‬آیا خرب داری کو بو خواستگاری فاطمو‬
‫دخرت پیامرب رفتواند؟ گفتم‪ :‬خری‪ .‬گفت‪ :‬از او خواستگاری کردهاند‪ ،‬چرا بو‬
‫نزد پیامرب منیروی تا او را بو عقد (ازدواج) تو در آورد‪ .‬گفتم‪ :‬مگر من‬

‫(ٖٔ)‪-‬االعالـ للزرکلی‪.‬‬
‫‪34‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫چیزی دارـ کواو را بو مهسری بو من بدىد؟ گفت‪ :‬یقنی دارـ اگر پیش‬
‫پیامرب ملسو هیلع هللا یلص بروی و خواستگاری کنی‪ ،‬او را بو نکاح تو در میآورد‪ .‬گوید‪:‬‬
‫سوگند بو اهلل‪ ،‬مهواره مرا امیدوار میکرد تا آنکو بو خدمت پیامرب رفتم‪،‬‬
‫وقتی نشستم زبامن بند آمد و بو اهلل از ىیبت او نتوانستم چیزی بگومی‪.‬‬
‫پرسید‪ :‬برای چو آمدی؟ نیازی داری؟ سکوت کردـ‪ ،‬باز فرمود‪« :‬شاید‬
‫آمدی از فاطمو خواستگاری کنی؟» گفتم‪ :‬آری‪ ،‬فرمود‪« :‬آیا چیزی برای‬
‫مهریواش داری؟» گفتم‪ :‬سوگند بو اهلل ای رسوؿ اهلل چیزی ندارـ‪ ،‬فرمود‪:‬‬
‫«زره را چکار کردی؟» آف زره با ارزش است و قیمتش چهارصد درىم‬
‫است‪ ،‬گفتم‪ :‬آف را دارـ‪ .‬فرمود‪« :‬آف را بو عنواف مهریو بده‪ ،‬او را بو نکاح‬
‫تو در آوردـ»‪ .‬بو این ترتیب آف زره بو عنواف مهریو دخرت پیامرب ملسو هیلع هللا یلص تعینی‬
‫(ٕٖ)‬
‫شد»‪.‬‬
‫ناگفتو نباید گذاشت کو علی ابن ابی طالب رضی اهلل عنو زناف بسیاری‬
‫داشتو اند ولی ىرگز یکجا آف زناف را نگرفتو اند‪ .‬چرا کو بر طبق شرع‬
‫پاک اسالـ بیشرت از چهار زف بطور مهزماف حراـ است و علی ابن‬
‫ابیطالب رضی اهلل عنو بریء از این افرتاست‪ .‬البتو این نکتو را فراموش‬

‫(ٕٖ)‪-‬دالئل النبوة(ٖ‪.)ٔٙٓ/‬‬
‫‪35‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫نکنیم کو گاىی یکی از مهسرانش کو فوت می منود و با اختیار مهسری‬


‫دیگر‪،‬نبایستی این مهسر جدید را بو بقیو حساب منود‪.‬‬
‫از مجلو زنانیکو ایشاف بعد از وفات فاطمة رضی اهلل عنها اختیار منوده اند‬
‫عبارتند از‪:‬‬
‫أـ البننی دخرتحراـ الکلبیة‬
‫لیلی دخرت مسعود بن خالد النهشلیة التمیمة‬
‫أمساء دخرت عمیس اخلثعمیة‪.‬‬
‫أمامة دخرت أبی العاص واو دخرت زینب دخرت رسوؿ اهلل صلی اهلل علیو‬
‫وسلم است‪.‬‬
‫أـ سعید دخرت عروة بن مسعود الثقفیة‪.‬‬
‫خمبئة دخرت امرئ القیس بن عدی الکلبیة‪.‬‬
‫وفات فاطمو‪:‬‬
‫فاطموی زىرا رضی اهلل عنها بو اتفاؽ اىل علم شش ماه پس از رحلت‬
‫رسوؿ اکرـ ملسو هیلع هللا یلص وفات منود‪.‬‬
‫فاطمو رضی اهلل عنها در شب سوـ رمضاف ساؿ ٔٔ ىجری وفات منود؛‬
‫از علی بن حسنی رضی اهلل عنهما چننی روایت شده کو‪« :‬فاطمو رضی‬
‫‪36‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫اهلل عنها بنی مناز مغرب و عشاء وفات منود؛ ابوبکر‪ ،‬عمر‪ ،‬عثماف‪ ،‬زبری و‬
‫عبدالرمحن بن عوؼ رضی اهلل عنهم در آفجا حضور داشتند‪ .‬ىنگامی کو‬
‫جنازه اش را برای مناز گذاشتند‪ ،‬علی رضی اهلل عنو از ابوبکر رضی اهلل عنو‬
‫خواست تا برای مناز جنازه جلو شود‪ .‬ابوبکر رضی اهلل عنو فرمود‪:‬‬
‫«ابواِلسن! تو خود حضور داری» علی رضی اهلل عنو گفت‪« :‬آری؛ ولی‬
‫بو اهلل سوگند کو کسی جز تو بر فاطمو رضی اهلل عنها مناز منیگزارد»‪.‬‬
‫ابوبکر رضی اهلل عنو مناز جنازهی فاطمو رضی اهلل عنها را امامت داد و‬
‫فاطمو رضی اهلل عنها شبانگاه بو خاک سپرده شد‪ .‬در روایتی آمده‬
‫است‪ :‬ابوبکر رضی اهلل عنو بر جنازهی فاطمو رضی اهلل عنها مناز گزارد و‬
‫(ٖٖ)‬
‫چهار تکبری گفت‪.‬‬
‫البتو روایت ارجح مهاف است کو اماـ مسلم رمحو اهلل روایت کرده کو علی‬
‫بن ابیطالب رضی اهلل عنو بر جنازهی فاطمو رضی اهلل عنها مناز گزارده‬
‫(ٖٗ)‬
‫است‪.‬‬

‫(ٖٖ)‪ -‬الطبقات الکربی (‪. )ٕٜ/ٚ‬‬


‫(ٖٗ)‪-‬مسلم‪( ،‬مشارهی‪.)ٜٔٚ٘‬‬
‫‪37‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫فاطوِ‪ ،‬سزدار سًاى تْشت‪:‬‬


‫رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص بو فاطمو خرب داده بودند کو او‪ ،‬خنستنی فردی است کو از‬
‫اىل بیت بو ایشاف میپیوندد و بو او فرموده بودند کو‪« :‬أما ترضنی أف‬
‫تکونی سیدة نساء أىل ا نة»‪.‬‬
‫(ٖ٘)‬
‫یعنی‪« :‬آیا دوست نداری بزرگ و خامن زناف هبشت باشی؟»‪.‬‬
‫تٌْا اس هزگ پیاهثزاسالم‪ ،‬فاطوِ آگاّی داشت‪:‬‬
‫عن عائشة قالت‪ُ « :‬كنا‪-‬أزواج النيب ملسو هیلع هللا یلص‪ -‬عنده فأقبلت فاطمة ما ختفي‬
‫مشیتها من مشیة رسوؿ اهلل ‪ -‬صلى اهلل علیو وسلم ‪ -‬فلما رآىا قاؿ‪:‬‬
‫سارىا‪ ،‬بكت بكاءً شدیداً‪ ،‬فلما رأى‬ ‫«مرحباً بابنيت»‪ .‬مثَّ أجلسها‪ ،‬مثَّ َّ‬
‫عما‬
‫هناسارىا الثانیة‪ ،‬فإذا ىي تضحك‪ ،‬فلما قاـ رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص سألتها‪ّ :‬‬ ‫ُحز َّ‬
‫سارؾ؟ قالت‪ :‬ما كنت ألفشي على رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص ِسَّرهُ ‪.‬‬ ‫َّ‬
‫فلما ِّ‬
‫تويفَ قلتُ ‪ :‬عزمتُ علیك مبا يل علیك من اِلق ملا أخربتين‪ .‬قالت‪:‬‬ ‫َّ‬
‫سار يب يف األمر األوؿ فإنو أخربين‪« :‬أفِّ جربیل‬
‫أما اآلف فنعم؛ أما حنی َّ‬
‫مرة‪ .‬وإنَّو عارضين بو العاـ َمَّرتنی‪ ،‬وال أرى‬
‫كاف یعارضين القرآف كلَّ سنة َّ‬
‫األجل إال قد اقرتب‪ ،‬فاتِّقي اهللَ واصربي‪ ،‬فإين نعم السلف أنا لك»‪.‬‬

‫(ٖ٘)‪-‬املرتضی از ندوی(ٗ‪.)ٜ‬‬
‫‪38‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫سارين الثانیة قاؿ‪« :‬یا فاطمة! أال ترضنی أف‬


‫فبكیتُ ‪ .‬فلما رأى جزعي َّ‬
‫فسارين‬
‫تكوين سیدة النساء أىل ا نة أو نساء املؤمننی؟» ويف الروایة‪َّ « :‬‬
‫سارين فأخربين أين ّأوؿ أىل بیتو‬
‫فأخربين أنو یُقبض يف وجعو‪ ،‬فبكیتُ ‪ ،‬مث َّ‬
‫(‪)ٖٙ‬‬
‫أتبعو‪ ،‬فضحكت»‪.‬‬
‫یعنی‪«:‬عایشو رضي اهلل عنهامادر مؤمناف گوید‪ :‬ما مهسراف پیامرب صلى هللا‬
‫عليه وسلم در حمضرش نشستو بودمی فاطمو ‪-‬كو راه رفتنش با راه رف‬
‫پیامرب ملسو هیلع هللا یلص یكي بود‪ -‬وارد شد‪ ،‬مهنی كو پیامرب ملسو هیلع هللا یلص او را دید فرمود‪ :‬دخرتـ!‬
‫خوش آمدي‪ ،‬سپس او را كنار خویش نشاند و در گوش او چیزي گفت‬
‫كو فاطمو گریو ي شدیدي سر داد‪ .‬وقيت پیامرب ملسو هیلع هللا یلص ناراحيت فاطمو را‬
‫مشاىده كرد دوباره او را نزد خود خوانده و در گوش او چیزي فرمود كو‬
‫سبب خوشحايل فاطمو شد‪ .‬بعد از آف جملس از فاطمو دلیل واقعو را‬
‫پرسیدـ‪ ،‬گفت‪ :‬تا وقيت پیامرب ملسو هیلع هللا یلص در قید حیات است رازش را فاش خنواىم‬
‫كرد‪ .‬اما پس از رحلت پیامرب ملسو هیلع هللا یلص از واقعو ي آف روز پرسیدـ‪ ،‬جواب داد‪:‬‬
‫در مرحلو ي اوؿ كو مرا فرا خواند‪ ،‬فرمود‪ :‬جربئیل ىر سالو یك بار براي‬
‫دور قرآف نزدـ مي آمد‪ ،‬اما امساؿ دوبار آمده است‪ ،‬احساس مي كنم‬

‫(‪-)ٖٙ‬متفق علیو‪.‬‬
‫‪39‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫اجلم نزدیك است‪ .‬بو مهنی علت گریو سر دادـ‪ .‬اما وقيت پیامرب صلى هللا‬
‫عليه وسلم شدت ناراحيت مرا دید دوباره بو من گفت‪ :‬اي فاطمو! آیا‬
‫دوست داري سرور زناف اىل هبشت و یا زناف مؤمننی باشي؟ و در روایت‬
‫دیگر آمده‪ « :‬تو اولنی فرد از اىل بیتم خواىي بود كو بو من ملحق مي‬
‫شوي‪ .‬پس من خوشحاؿ شدـ»‪.‬‬
‫فضائل فاطوِ‪:‬‬
‫ُمجیع بن عُمری (كو یكي از تابعنی است) گوید‪« :‬مهراه عمو اـ نزد عایشو‬
‫رفتیم‪ ،‬از او سؤاؿ كردـ‪ :‬حمبوب ترین فرد نزد پیامرب ملسو هیلع هللا یلص چو كسي بود؟‬
‫عایشو گفت‪ :‬فاطمو‪ .‬گفتو شد‪ :‬از میاف مرداف چو كسي؟ گفت‪ :‬شوىر‬
‫(‪)ٖٚ‬‬
‫فاطمو (علي مرتضي)»‪.‬‬
‫زید پسر ارقم گوید‪ :‬پیامرب ملسو هیلع هللا یلص بو علي‪ ،‬فاطمو‪ ،‬حسن و حسنی نگاه كرد‬
‫و فرمود‪ «:‬ىر آف كس كو با مشا در جنگ باشد‪ ،‬با او در جنگم و ىر آف‬
‫كس كو با مشا از در صلح و آشيت در آید‪ ،‬من نیز با او در صلح و‬
‫(‪)ٖٛ‬‬
‫صفا خواىم بود»‬

‫(‪-)ٖٚ‬ترمذي‪.)ٖٛٚٗ(:‬‬
‫(‪-)ٖٛ‬ترمذي‪.)ٖٛٚٓ(:‬‬
‫‪41‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫سعد بن ايب وقاص رضي اهلل عنو یكي از عشره ي مبشره می گوید‪:‬‬
‫ىنگامي كو آیو ي مباىلو {تَػ َعالَ ْوا نَ ْدعُ أَبْػنَاءَنَا َوأَبْػنَاءَ ُك ْم‪ }....‬نازؿ شد‪،‬‬
‫پیامرب ملسو هیلع هللا یلص علي‪ ،‬فاطمو‪ ،‬حسن‪ ،‬حسنی را فرا خوانده و فرمود‪ :‬پروردگارا!‬
‫(‪)ٖٜ‬‬
‫اینها اىل بیت من ىستند‪.‬‬
‫«یك روز صبح پیامرب ملسو هیلع هللا یلص از منزؿ خارج شد و گلیم منقش سیاه رنگ كو‬
‫از موي بافتو شده بود بر دوش داشت‪ ،‬ناگهاف حسن آمد‪ ،‬پیامرب صلى‬
‫هللا عليه وسلم او را زیر آف گلیم برد‪ ،‬سپس حسنی آمد بعد از او فاطمو و‬
‫سپس علي‪ ،‬مهگي را داخل آف گلیم كرده و آناف را پوشاند‪ ،‬و‬
‫(ٓٗ)‬
‫فرمود‪«:‬پروردگار مي خواىد پلیدي را از مشا اىل بیت دور كند‪.»...‬‬
‫عایشو دخرت طلحو از اـ املومننی عایشو صدیقو رضي اهلل عنها نقل مي‬
‫كند كو فرمود‪«:‬أحدي را در كالـ و گفتار (و در حدیث دیگري گوید در‬
‫راه رف و نشست و برخاست) شبیو پیامرب ملسو هیلع هللا یلص ندیدـ بو جز فاطمو‪ .‬وقيت‬
‫بو منزؿ مي آمد پیامرب ملسو هیلع هللا یلص بلند مي شد و بو استقبالش مي رفت‪ ،‬او را مي‬
‫(ٔٗ)‬
‫بوسید و خوش آمد گویي مي كرد‪ ،‬او نیز نسبت بو پیامرب چننی بود»‪.‬‬

‫(‪-)ٖٜ‬صحیح مسلم‪.‬‬
‫(ٓٗ)‪-‬صحیح مسلم‪.‬‬
‫(ٔٗ)‪-‬ابو داود‪.)ٕ٘ٔٚ (:‬‬
‫‪41‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫مسور بن خمرمو از پیامرب ملسو هیلع هللا یلص روایت مي كند كو آف رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص فرمود‪:‬‬
‫« فاطمو پاره ي تن من است‪ ،‬ىر كس او را بو خشم آورد‪ ،‬مرا خشمگنی‬
‫(ٕٗ)‬
‫كرده است»‪.‬‬
‫حذیفو رضي اهلل عنو می گوید‪ :‬پیامرب ملسو هیلع هللا یلص گفت‪«:‬فرشتو اي از آمساف فرود‬
‫(ٖٗ)‬
‫آمد مرا مژده داد كو فاطمو دخرتت‪ ،‬سرور زناف هبشيت است»‪.‬‬
‫عبداهلل بن عباس رضي اهلل عنها می گوید‪ :‬پیامرب ملسو هیلع هللا یلص چهار خد روي‬
‫زمنی كشید و فرمود‪ :‬آیا مي دانید اینها چیست؟ یاراف گفتند‪ :‬اهلل و‬
‫رسولش هبرت مي دانند‪.‬‬
‫رسوؿ اهلل فرمود‪ :‬برترین زناف هبشيت عبارتند از‪ :‬خدهو دخرت خویلد (مهسر‬
‫پیامرب)‪ ،‬فاطمو دخرت حممد‪ ،‬آسیو دخرت مزاحم (مهسر فرعوف) و مرمی دخرت‬
‫(ٗٗ)‬
‫عمراف (مادر عیسي) ‪ -‬علیهم السالـ ‪-‬‬

‫(ٕٗ)‪-‬متفق علیو‪.‬‬
‫(ٖٗ)‪-‬مستدرؾ حاكم‪.)ٔ٘ٔ/ ،ٖ:‬‬
‫(ٗٗ)‪-‬مسند امحد‪.)ٕٜٖ/ٔ :‬‬
‫‪42‬‬ ‫آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص‬

‫آیا فاطوِ تِ شْادت رسیدُ است یاخیز؟‪:‬‬


‫قبال گفتیم کو بنابر امجاع مؤرخنی‪ ،‬فاطمو شش ماه بعد از پیامرب اسالـ در‬
‫شب سوـ رمضاف ساؿ ٔٔ ىجری بو مرگ طبعی خود وفات یافت‪.‬‬
‫اما آنچو کو رافضو می گویند کو توسد سیدنا عمر بو شهادت رسیده‪،‬‬
‫دروغ بیش نیست‪ .‬چوف روافض درغگو ترین مردـ در نقلیات ىستند‪.‬‬
‫حادثو شهادت فاطمو کو سببش لگد زدف عمر بو شکم او میدانند و‬
‫سبب سقد جننی فاطمو میدانند‪ ،‬یکی از بزرگرتین افرتاءات تاریخ است و‬
‫نباید چننی خرافاتی را قبوؿ کرد‪ ،‬و ىر کسی آنرا قبوؿ کند در واقع علی‬
‫رضی اهلل عنو را دیوث و نامرد و ترسو میدانند‪ ،‬ولی اىل سنت کو این‬
‫حادثو را افرتاء میدانند علی رضی اهلل عنو را اسد اهلل و مرد حق و شجاع‬
‫و دلری میدانند کو ىرگز دمکن نبود در دفاع از اىل حق دریغ کند چو برسد‬
‫بو دفاع از ناموس خود؟!‪.‬‬

‫ومن اهلل التوفیق‬


‫ختنرسالهبعوناهلل‪/62‬هیسان‪9911/‬ه‪.‬قبرابراستبا‪/61‬صفر‪9446/‬ه‪.‬ق‬

You might also like