Professional Documents
Culture Documents
آشنائی با فرزندان پیامبرﷺ
آشنائی با فرزندان پیامبرﷺ
آشنائیبا
فرزندانپیاهبرملسو هیلع هللا یلص
سًدگی ًاهِ ٍسزگذشت آًْا
گردآورنده :أبىشاکرمسلم
2 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
b
نام کتاب :آشنائی با فرزندان پیامبرﷺ
ابوشاکر مسلم نویسنده:
موضوع :زندگینامه فرزندان پیامبرﷺ
کتابخانه اقراء منبع:
t.me/RationalBelieverFarsi
4 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
تنها از مرگ پیامرباسالـ ملسو هیلع هللا یلص ،فاطمو آگاىی داشتٖٚ.................:
فضائل فاطموٖٜ...................................................:
آیا فاطمو بو شهادت رسیده است یاخری؟ٕٗ.........................:
6 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
آیا فزسًداى رسَل اهلل ملسو هیلع هللا یلص تعد اس ٍفاتش ّمن سًمدُ
هاًدًد؟:
مهگی فرزنداف نبی اکرـ ملسو هیلع هللا یلص درحیاتش جبز فاطمو وفات یافتند ،وداغ وفات
فرزنداف را رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص بیشرت از مهگی ما چشید ،اما جز صرب وبردباری
وحساب نزداهلل ،عکس العملی نشاف نداد .مشا فکر کنید کو اگر کسی در
زندگیش ،مرگ شش فرزندش را ببیند چو عکس العملی نشاف خواىد
داد؟!.
اماـ نووی می گوید«:وكلهم توفوا قبلو ،إال فاطمة فإهنا عاشت بعده ستة
(٘)
أشهر على األصح األشهر».
یعنی«:مهگی فرزنداف پیامرب ملسو هیلع هللا یلص (قبل از خودش) وفات یافتند جبز فاطمو
کو بعد از رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص شش ماه زندگی کرد وسپس وفات یافت».
اماـ نووی مػی گویػد«:قاسػم در دوسػالگی ،ابػراىیم در سػن ىفػده مػاىگی
()ٙ
یا ىژده ماىگی وفات یافت».
(-)ٚصحیح البکاری(ٖٗٓٔ).
11 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
اماـ ابوداود روایت می کند کو« :پیامرب از ابوالعاص تعهد گرفت کو بنی
زینب و آمدنش مانع نشود و بو مهنی منظور زید بن حارثو و مردی از
انصار را فرستاد و فرمود :در وادی(یاجج در نزدیکی مکو) مبانید تا زینب
(ٕٔ)
از آذما بگذرد ،سپس وی را بو مدینو برگردانید».
آف دو رفتند و با زینب بازگشتند.
ابوالعاص بن ربیع ،شوىر دخت گرامی رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص ،کسی بود کو در
برابر دعوت اسالمی ىیچ گونو موضعگریی ننموده و با دست و زباف خود
نیز ىیچ گونو آسیبی بو مسلماناف نرسانیده بود .در جنگ بدر نیز تنها
کسی بود کو ىیچ نقشی نداشت؛ نو صدایی از او شنیده شد و نو اظهار
نظری کرد و نو محلوای منود.
عالمو مبارکفوری در کتاب "رحیق املکتوـ" آورده « :در ماه مجادیاالولی
ساؿ ششم ىجرت ،مشتمل بر یکصد و ىفتاد سوار .در اثنای عملیات
سریو (زید بو مقصد عیص ) امواؿ کاروانی متعلق بو قریش کو کاروانساالر
آف ابوالعاص داماد رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص بود ،مصادره شد .ابوالعاص گرخیت.
(ٕٔ)-ابوداود (ٕ.)ٕٜٙ
15 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
در روایت صحیح آمده است کو سپس بو نزد زینب آمد و بو او پناىنده
شد ،و از او درخواست کرد کو از رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص خبواىد امواؿ کارواف را
بازپس دىند .او نیز چننی کرد ،و رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص بدوف آنکو اصحابشاف را
وادار بو این کار کنند ،اشارهای بو این مطلب کردند .مسلماناف نیز بیش
و کم و بزرگ و کوچک مهو را بازگردانیدند .ابوالعاص بو مکو بازگشت و
سپرده ىای مردـ را بو صاحبانش بازگردانید .آنگاه مسلماف شد و
مهاجرت کرد .رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص نیز زینب را پس از گذش سو ساؿ و اندی
با مهاف عقد نکاح خنستنی بو مهسری وی بازگردانیدند.
16 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
(ٖٔ)-االعالـ للزرکلی.
(ٗٔ)-االعالـ للزرکلی.
17 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
ب * فِی ِج ِ
ید َىا َحبْ ٌل ِّمن ب* و ْامرأَتُوُ َمحَّالَةَ ا ِْلَطَ ِ
ات َهلَ ٍ
َ َ نَ ًارا ذَ َ
َّم َس ٍد}[ااملسد.]٘-ٔ :
یعنی «:نابود باد ابوهلب! و حتماً ىم نابود میگردد .دارائی و آنچو (از
شغل و مقاـ) بو دست آورده است ،سودی بدو منیرساند (و او را از
آتش دوزخ منیرىاند) .بو آتش بزرگی در خواىد آمد و خواىد سوخت کو
زبانوکش و شعلوور خواىد بود .و مهچننی مهسرش کو (در اینجا آتش
بیار معرکو و سکنچنی است در آفجا بدخبت و) ىیزـکش خواىد بود.
در گردنش رشتو طناب تافتو و بافتوای از الیاؼ است».
ابوهلب و مهسرش اـ مجیل دخرت حرب بن امیو ،مادر عتبو و عتیبو ،آندو
را امر بو طالؽ دخرتاف پیامرب ملسو هیلع هللا یلص دادند وآناف نیز قبل از مهبسرت شدف
ایشاف را طالؽ دادند تا خود لطفی باشد از جانب اهلل بر آؿ حممد و
ذلّتی باشد از آف ابوهلب و فرزنداف او! عثماف رضی اهلل عنو بو حمض
شنیدف این ماجرا نزد رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص آمد و از رقیو خواستگاری منود ،رسوؿ
اهلل ملسو هیلع هللا یلص نیز ایشاف را بو عقد عثماف رضی اهلل عنو درآورد و خدهو رضی اهلل
عنها خود ،دخرت بزرگوارشاف را برای این امر آماده کردند ،و این ازدواجی
بود میموف و مبارک با مردی کو از خوش سیماترین مرداف قریش بود و
18 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
می توانست مهپایو مجاؿ و زیبایی رقیو باشد .ىنگاـ ازدواج آف دو ،مردـ
این بیت شعر را میسرودند:
ن رُقِيةٌَ ،و زَوجُها عثمانُ
ه زَوِجَيهِ رآهما إوسا ٌ
سُأَحِ َ
(رقیو و مهسرش ،عثماف ،زیباترین ىسمرانی ىستند کو تا بو حاؿ مردـ
(٘ٔ)
آفىا را بو چشم دیدهاند).
عبدالرمحاف بن عثماف قریشی نقل میکند کو ىنگامی کو رقیو مشغوؿ
شس سر عثماف بود ،رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص بر او وارد شد و بو ایشاف فرمودند
«اِنَّو أَ ْشبَوُ أصحابی بی ُخلُقاً» «دخرتـ نسبت بو ابوعبداهلل (عثماف) بو
نیکی رفتار کن کو اخالؽ او از دیگر صحابو بیشرت بو من شبیو
()ٔٙ
است».
در واقع اـمجیل و ابوهلب گماف میبردند کو با طالؽ رقیو و اـکلثوـ آؿ
حممد را خوار و ذلیل میکنند ،اما اهلل بزرگ و عظیمالشأف ،سرنوشتی
خوب را برای دخرتاف پیامرب ملسو هیلع هللا یلص رقم زده بود ،بدوف شک این ذلّت بو خود
کردند و چوف بازگشتند زید بن حارثو ،سوار بر شرت رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص ،مژده
نصرت و پریوزی مسلماناف و سالمت رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص را برای اىل مدینو
مسرتخبش کو سرتاسر مدینو را
آورد ،و این خربی بود شادیآور و ّ
فراگرفت .عثماف نیز از این فتح و پریوزی عظیم خشنود بود ،اما آیا
می توانست حزف و اندوه فراؽ از مهسر با وفایش را بداف سرعت از یاد
برد؟
رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص چوف بازگشت و از فوت دخرتشاف آگاه شدند ،با غم و
اندوه بر سر مزار ایشاف رفتند و از اهلل متعاؿ برایشاف طلب مغفرت
()ٔٚ
منود.
برخالؼ ادعای دروغنی ىوسپرستاف ،عثماف رضی اهلل عنو از حضور در
میاف سپاىیاف بدر فرار نکرد و با دستور رسوؿ اکرـ ملسو هیلع هللا یلص خمالفت نورزید،
بلکو بو خاطر اطاعت امر اهلل و رسولش بو مهاف فضل و پاداشی کو اىل
بدر بداف دست یافتو بودند نائل آمد .زیرا ایشاف مهانند سایر مسلماناف
مهیای عزمیت بو سوی بدر شد اما بو فرماف رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص مؤظّف بو
مراقبت از دخرت بیمار رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص و مهسر خویش شدند و رسوؿ اهلل
ملسو هیلع هللا یلص از اردوگاه بدر بو مدینو بازگشتند ،عثماف را در غنامی سپاه اسالـ و
پاداش آناف سهیم منودند.
22 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
(-)ٔٛاالعالـ للزرکلی.
(-)ٜٔاالعالـ للزرکلی.
23 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
عثمػػاف اورا زی ػػر ازدواج خ ػػود در آورد ،وزیػػر ازدواج عثم ػػاف در مدین ػػو وف ػػات
یافػػت ،ورسػػوؿ اهلل ملسو هلآو هيلع هللا ىلص فرمػػود «:اگػػر دخػػرت سػػوـ مػػی داشػػتم ،حتمػػا آنػرا زیػػر
ازدواج عثماف قرار می دادـ»
اما تفصیالت برخی از مؤرخین در مورد ام کلثوم:
سعید بن مسیب روایت میکند :چوف رقیو ،مهسر عثماف ،فوت کرد و
حفصو دخرت عمر ،شوىرش را از دست داد ،عمر نزد عثماف آمد و بو او
گفت :آیا با حفصو ازدواج میکنی؟ و عثماف چوف قبالً از رسوؿ اهلل
ملسو هیلع هللا یلص شنیده کو دمکن است ایشاف با حفصو ازدواج منایند ،بو عمر جواب
مثبتی نداد .عمر نزد رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص آمد و ماجرا را تعریف کرد .پیامرب صلی
هللا علیه وسلم بو او گفت « :ىل لک فی خری من ذلک؟ أتزوج حفصة،
وأزوج عثماف خریا منها :أـ کلثوـ»« .آیا ازدواجی هبرت از این وصلت را
میخواىی؟ من با دخرتت حفصو ،ازدواج میکنم و عثماف را بو عقد زنی
(ٕٓ)
هبرت از حفصو ،یعنی دخرتـ ،أـ کلثوـ ،در میآورـ».
در صحیح خباری در این رابطو چننی آمده است« :عمر بن خطّاب گفت
کو پس از فوت خنیس بن حذافو سهمی ،شوىر حفصو ،کو از صحابو
پیامرب نیز بود ،نزد عثماف بن ع ّفاف رفتم و پیشنهاد ازدواج با حفصو را بدو
منودـ اما عثماف در جواب من گفت :اگر خواستم با حفصو ازدواج کنم بو
تو خواىم گفت ،چند روز بو من مهلت بده تا در این مسألو فکر کنم،
عمر گفت :پس از گذشت چند روز عثماف را دیدـ و از او در رابطو با
آف مسألو سؤاؿ کردـ کو عثماف بو من گفت :من منیخواىم کو امروز
ازدواج کنم .سپس عمر بیاف داشت :نزد ابوبکر رفتم و مهنی پیشنهاد را بو
او منودـ ،اما ابوبکر سکوت کرد و ىیچ جوابی را بو من نداد .از او بیشرت
از عثماف ناراحت شدـ تا اینکو بعد از گذشت چند روز ،رسوؿ اهلل صلی
هللا علیه وسلم حفصو را از من خواستگاری منودند و من نیز او را بو عقد
رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص درآوردـ .بعداً کو ابوبکر را دیدـ بو من گفت :شاید بو این
خاطر کو در مورد ازدواج با حفصو بو تو جواب مثبتی ندادـ از من
ناراحت شده باشی؟ بداف کو تنها بو این دلیل این پیشنهاد را نپذیرفتم کو
پیامرب ملسو هیلع هللا یلص در مورد این ازدواج صحبت کرده بودند و منیخواستم کو راز
رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص را برمال سازـ و اگر رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص با او ازدواج منیمنود من با
(ٕٔ)
دخرتت ،حفصو ،ازدواج میکردـ».
اـ املؤمننی عائشو دخرت ابوبکر صدیق در مورد ازدواج اـ کلثوـ با عثماف
چننی روایت میکنند:
«چوف نبی اهلل ملسو هیلع هللا یلص دخرتشاف ،اـ کلثوـ ،را بو نکاح عثماف بن ع ّفاف
درآورد ،بو ّأـ امین فرمودند« :ىیئ ابنتی أـ کلثوـ وزفیها إلی عثماف،
وخفقی بنی یدیها بالدؼ».
یعنی«:دخرتـ ،أـ کلثوـ ،را آماده کن و او را با دؼ بو خانو عثماف برب».
و او مهنی کار را کرد .بعد از گذشت سو روز نزد دخرتشاف رفتند و از او
در مورد عثماف پرسیدند و فرمودند « :ای دخرتـ! شوىرت را چگونو می
(ٕٕ)
بینید؟» و او گفت :عثماف ،هبرتین شوىر است».
وفات او:
اـ کلثوـ بر اثر بیماری در شعباف ساؿ هنم بعد از ىجرت فوت منود و
پیامرب بر او مناز خواندند.
أَنَس بن مالک روایت میکند« :رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص را دیدـ کو بر قرب اـ کلثوـ
نشستو و اشک میرخیت ،سپس فرمودند« :ىل منکم رجل مل یقارؼ
اللیلة؟».
عثواى دٍ دختز رسَل اهلل ملسو هیلع هللا یلص را سیز ًکاح داشت:
رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص دو تن از دخرتاف عزیزش را بو عقد عثماف رضی اهلل عنو
درآورد و لذا بو عثماف لقب "ذی النورین" بو معنای "صاحب دو نور"
داده شده است.
اماـ بدرالدین العینی در شرح خود بر صحیح خباری گفتو است« :از
مهلّب بن أبی صفره سؤاؿ شد :چرا بو عثماف ،ذیالنورین میگفتند؟ او
گف ت :زیرا ایشاف تنها فردی بود کو با دو دخرت نبی اکرـ ازدواج
()ٕٙ
منود».
عبداهلل بن عمر بن أباف جعفی در این مورد گفتو است« :دائیم ،حسنی
َجعفی بو من گفت :پسرـ ،آیا میدانی چرا بو عثماف ،ذیالنورین
میگفتند؟ من گفتم :نو منی دامن ،او گفت :زیرا کو از میاف خلقت آدـ تا
روز قیامت تنها عثماف است کو با دو دخرت یک پیامرب ازدواج کرده
()ٕٚ
است».
اماـ نووی رمحو اهلل نیز چننی گفتو است.
کػػرد ،و پػػس از فػػوت ایػػن مهسػػر ،پیػػامرب ملسو هیلع هللا یلص فرمػػود " :اگػػر دخػػرت دیگػػری
داشتم بو ازدواج عثماف در میاوردـ " ،زیرا دو دخرت دیگر پیامرب صلی هللا
علیه وسلم ازدواج کرده بودند ،یکی با علی بن ابػی طالػب رضػی اهلل عنػو
کو فاطمػو نػاـ داشػت ،و شػش مػاه پػس از وفػات پیػامرب ملسو هیلع هللا یلص وفػات کػرد،
و دیگػػری زینػػب ،کػػو مهسػػر "ابػػی عػػاص" بػػود ،و پػػس از اینکػػو ازدواج بػػا
مشػػرکنی منػػع شػػد ،پیػػامرب ملسو هیلع هللا یلص او را از مهسػػرش (ابػػی العػػاص) کػػو مشػػرک
بػود جػدا کػػرد ،ولػی بعػدا کػػو "ابػی العػاص" مسػػلماف شػد پیػامرب صلللی هللا
علیلله وسلللم "زینػػب" را بػػو او برگردانػػد ،و زینػػب در حیػػات پیػػامرب ملسو هیلع هللا یلص فػػوت
کرد.
واز اـ کلثوـ فرزندی نصیبش نشد.
زن سىم :فاختة بنت غزواف ،کو خواىر صحابی "عتبة بن غزواف" بود.
فرزنداف زف سوـ :عبداهلل االصغر.
َّو ِسیّة
زن چهارم :أـ عمرو بنت جندب الد ُ
فرزنداف زف چهارـَ :ع ْمرو ،خالد ،أباًف ،عمر ،مرمی.
زن پنجم :فاطمة بنت الولید بن عبد مشس املکزومیة.
فرزنداف زف پنجم :سعید ،ولید ،اـ عثماف.
زن ششم :أـ البننی بنت عیینة بن حصن الفزاریة.
فرزنداف زف ششم :عبد امللک.
31 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
(-)ٕٜصفة الصفوة.
31 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
ملسو هیلع هللا یلص را بو اداره امور آناف گرفتار ساختو و از راه نشػر اسػالـ بػاز دارنػد .مهػنی
پیشػػنهاد را بػػو ابوالعػػاص مهسػػر زینػػب کردنػػد ولػػی وی از آف سػرباز زد .سػػاؿ
ىا بعد ابوالعاص در جنگی بو اسػارت مسػلمنی درآمػد و زینػب بػرای ذمػات
مهسػػرش ،گردنبنػػدی کػػو مػػادرش بػػو او ىدیػػو داده بػػود ب ػرای پػػدرش فرسػػتاد.
پی ػ ػػامرب از مسػ ػػلمنی خواسػ ػػت تػ ػػا ابوالعػ ػػاص را آزاد کننػ ػػد و مسػ ػػلمنی ى ػ ػػم
پذیرفتنػد .پیػامرب از ابوالعػػاص خواسػت کػو چػػوف زینػب مسػلماف شػػده وی را
بو نزد پدر برگرداند .ابوالعاص ىم پذیرفت.
بو خواست ابوالعاص برادر شوىر زینب« ،کنانػو» افسػار شػرت وی را گرفػت
و بػػو سػػوی مدینػػو رىسػػپار گردیػػد .وقتػػی خػػرب خػػروج زینػػب از مکػػو پکػػش
گردیػد گروىػػی بػو تعقیػػب زینػب پرداختنػػد و در مکػانی بػػو نػاـ «ذی طػػوی»
بو او رسیدند .ىبار بن اسود نیزه ای بر بػدف زینػب فػرود آورد کػو طفلػی کػو
در شػػکمش بػػود ،سػػقد گردیػػد .در ایػػن زمػػاف کنانػػو (ب ػرادر شػػوىر زینػػب)
آن ػػاف را هتدی ػػد ب ػػو م ػػرگ ک ػػرد .آن ػػاف ى ػػم متف ػػرؽ ش ػػدند .س ػػپس ابوس ػػفیاف و
مهراىػػانش بػػو سػػوی کنانػػو آمدنػػد و از او خواسػػتند کػػو تػػا زینػػب را بػػو شػػهر
برگردانػػد ،ت ػػا م ػػردـ فکػػر نکنن ػػد ک ػػو ق ػریش نػػاتواف ش ػػده اس ػػت .آن ػػاف از وی
خواستند کو چندی بعد زینػب را از مکػو خػارج سػازد .کنانػو نیػز پػذیرفت و
زینب را برگرداند .پس از مدتی ابوالعاص کاروانی جتاری کو امواؿ آف متعلق
بػو مػػردـ مکػػو بػود بػػو راه انػػداخت؛ امػا بػػو دسػػت مسػلماناف افتػػاد .پیػػامرب از
مسػػلمنی خواسػػت تػػا ام ػواؿ را برگرداننػػد و ابوالعػػاص کػػو توسػػد زینػػب خمفػػی
32 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
شده بود آف امػواؿ را بػو مکػو برگردانػد و پػس از آف مسػلماف گردیػد .سػپس
بو مدینو آمد و پیامرب جمددا زینب را بو عقد او درآورد[واهلل أعلم بسنده].
تاریخ بیهقی می نویسد«:عتیبو مهچوف پدرش زبانی گستاخ داشت و چػوف
مػ ػػادرش کین ػػو و دمشن ػػی پی ػػامرب را در سػ ػػینو میپروران ػػد ،و مهػ ػواره ب ػػو پیػ ػػامرب
جسػػارت میکػػرد ،عتیبػػو ىنگػػامی کػػو اـ کلثػػوـ رضػػی اهلل عنهػػا را طػػالؽ داد
بػػو نػػزد پیػػامرب آمػػد و گفػػت :بػػو دینػػت کػػافر شػػدـ و دخػػرتت را طػػالؽ دادـ،
نو تو مرا دوست بدار و نو من ىرگز تػو را دوسػت میػدارـ ،سػپس یقػو(خین)
پیامرب ملسو هیلع هللا یلص را گرفت و پریاىنش را پػاره کػرد ،پیػامرب ملسو هیلع هللا یلص در جػوابش گفػت :امػا
مػػن از اهلل متعػػاؿ مػػی خ ػواىم کػػو سػػگش را بػػر تػػو مسػػلد کنػػد و دعػػا کػػرد
«پروردگارا سگی از سگىایت را مامورش بگرداف».
عتیبو مهراه با کاروانی جتاری متشکل از دوستانش راىی شاـ شد ،در مسری
شػػبانگاه ات ػراؽ کردنػػد ،شػػریی وحشػػی دتػػاـ شػػب را در حػػاؿ گشػػت زنػػی بػػو
دور قافلػػو آفى ػػا ب ػػود ،مهینک ػػو عتیب ػػو چشػػمش ب ػػو ش ػػری افت ػػاد ب ػػو مهراىی ػػانش
گفػ ػػت :ای وای بػ ػػر مػ ػػن ،بػ ػػو اهلل سػ ػػوگند ایػ ػػن شػ ػػری م ػ ػرا میخػ ػػورد ،دقیق ػ ػػا
مهانطوری کو حممد دعا کرد...
شػػری او را درحالیکػػو کػػو در وسػػد کاروانیػػاف خوابیػػده بػػود کشػػت ،بػػدوف ایػػن
(ٖٓ)
کو بو کس دیگری آسیبی بزند»
(ٖٓ)-دالئل النبوة.
33 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
(ٖٔ)-االعالـ للزرکلی.
34 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
چیزی دارـ کواو را بو مهسری بو من بدىد؟ گفت :یقنی دارـ اگر پیش
پیامرب ملسو هیلع هللا یلص بروی و خواستگاری کنی ،او را بو نکاح تو در میآورد .گوید:
سوگند بو اهلل ،مهواره مرا امیدوار میکرد تا آنکو بو خدمت پیامرب رفتم،
وقتی نشستم زبامن بند آمد و بو اهلل از ىیبت او نتوانستم چیزی بگومی.
پرسید :برای چو آمدی؟ نیازی داری؟ سکوت کردـ ،باز فرمود« :شاید
آمدی از فاطمو خواستگاری کنی؟» گفتم :آری ،فرمود« :آیا چیزی برای
مهریواش داری؟» گفتم :سوگند بو اهلل ای رسوؿ اهلل چیزی ندارـ ،فرمود:
«زره را چکار کردی؟» آف زره با ارزش است و قیمتش چهارصد درىم
است ،گفتم :آف را دارـ .فرمود« :آف را بو عنواف مهریو بده ،او را بو نکاح
تو در آوردـ» .بو این ترتیب آف زره بو عنواف مهریو دخرت پیامرب ملسو هیلع هللا یلص تعینی
(ٕٖ)
شد».
ناگفتو نباید گذاشت کو علی ابن ابی طالب رضی اهلل عنو زناف بسیاری
داشتو اند ولی ىرگز یکجا آف زناف را نگرفتو اند .چرا کو بر طبق شرع
پاک اسالـ بیشرت از چهار زف بطور مهزماف حراـ است و علی ابن
ابیطالب رضی اهلل عنو بریء از این افرتاست .البتو این نکتو را فراموش
(ٕٖ)-دالئل النبوة(ٖ.)ٔٙٓ/
35 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
اهلل عنها بنی مناز مغرب و عشاء وفات منود؛ ابوبکر ،عمر ،عثماف ،زبری و
عبدالرمحن بن عوؼ رضی اهلل عنهم در آفجا حضور داشتند .ىنگامی کو
جنازه اش را برای مناز گذاشتند ،علی رضی اهلل عنو از ابوبکر رضی اهلل عنو
خواست تا برای مناز جنازه جلو شود .ابوبکر رضی اهلل عنو فرمود:
«ابواِلسن! تو خود حضور داری» علی رضی اهلل عنو گفت« :آری؛ ولی
بو اهلل سوگند کو کسی جز تو بر فاطمو رضی اهلل عنها مناز منیگزارد».
ابوبکر رضی اهلل عنو مناز جنازهی فاطمو رضی اهلل عنها را امامت داد و
فاطمو رضی اهلل عنها شبانگاه بو خاک سپرده شد .در روایتی آمده
است :ابوبکر رضی اهلل عنو بر جنازهی فاطمو رضی اهلل عنها مناز گزارد و
(ٖٖ)
چهار تکبری گفت.
البتو روایت ارجح مهاف است کو اماـ مسلم رمحو اهلل روایت کرده کو علی
بن ابیطالب رضی اهلل عنو بر جنازهی فاطمو رضی اهلل عنها مناز گزارده
(ٖٗ)
است.
(ٖ٘)-املرتضی از ندوی(ٗ.)ٜ
38 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
(-)ٖٙمتفق علیو.
39 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
اجلم نزدیك است .بو مهنی علت گریو سر دادـ .اما وقيت پیامرب صلى هللا
عليه وسلم شدت ناراحيت مرا دید دوباره بو من گفت :اي فاطمو! آیا
دوست داري سرور زناف اىل هبشت و یا زناف مؤمننی باشي؟ و در روایت
دیگر آمده « :تو اولنی فرد از اىل بیتم خواىي بود كو بو من ملحق مي
شوي .پس من خوشحاؿ شدـ».
فضائل فاطوِ:
ُمجیع بن عُمری (كو یكي از تابعنی است) گوید« :مهراه عمو اـ نزد عایشو
رفتیم ،از او سؤاؿ كردـ :حمبوب ترین فرد نزد پیامرب ملسو هیلع هللا یلص چو كسي بود؟
عایشو گفت :فاطمو .گفتو شد :از میاف مرداف چو كسي؟ گفت :شوىر
()ٖٚ
فاطمو (علي مرتضي)».
زید پسر ارقم گوید :پیامرب ملسو هیلع هللا یلص بو علي ،فاطمو ،حسن و حسنی نگاه كرد
و فرمود «:ىر آف كس كو با مشا در جنگ باشد ،با او در جنگم و ىر آف
كس كو با مشا از در صلح و آشيت در آید ،من نیز با او در صلح و
()ٖٛ
صفا خواىم بود»
(-)ٖٚترمذي.)ٖٛٚٗ(:
(-)ٖٛترمذي.)ٖٛٚٓ(:
41 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
سعد بن ايب وقاص رضي اهلل عنو یكي از عشره ي مبشره می گوید:
ىنگامي كو آیو ي مباىلو {تَػ َعالَ ْوا نَ ْدعُ أَبْػنَاءَنَا َوأَبْػنَاءَ ُك ْم }....نازؿ شد،
پیامرب ملسو هیلع هللا یلص علي ،فاطمو ،حسن ،حسنی را فرا خوانده و فرمود :پروردگارا!
()ٖٜ
اینها اىل بیت من ىستند.
«یك روز صبح پیامرب ملسو هیلع هللا یلص از منزؿ خارج شد و گلیم منقش سیاه رنگ كو
از موي بافتو شده بود بر دوش داشت ،ناگهاف حسن آمد ،پیامرب صلى
هللا عليه وسلم او را زیر آف گلیم برد ،سپس حسنی آمد بعد از او فاطمو و
سپس علي ،مهگي را داخل آف گلیم كرده و آناف را پوشاند ،و
(ٓٗ)
فرمود«:پروردگار مي خواىد پلیدي را از مشا اىل بیت دور كند.»...
عایشو دخرت طلحو از اـ املومننی عایشو صدیقو رضي اهلل عنها نقل مي
كند كو فرمود«:أحدي را در كالـ و گفتار (و در حدیث دیگري گوید در
راه رف و نشست و برخاست) شبیو پیامرب ملسو هیلع هللا یلص ندیدـ بو جز فاطمو .وقيت
بو منزؿ مي آمد پیامرب ملسو هیلع هللا یلص بلند مي شد و بو استقبالش مي رفت ،او را مي
(ٔٗ)
بوسید و خوش آمد گویي مي كرد ،او نیز نسبت بو پیامرب چننی بود».
(-)ٖٜصحیح مسلم.
(ٓٗ)-صحیح مسلم.
(ٔٗ)-ابو داود.)ٕ٘ٔٚ (:
41 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص
مسور بن خمرمو از پیامرب ملسو هیلع هللا یلص روایت مي كند كو آف رسوؿ اهلل ملسو هیلع هللا یلص فرمود:
« فاطمو پاره ي تن من است ،ىر كس او را بو خشم آورد ،مرا خشمگنی
(ٕٗ)
كرده است».
حذیفو رضي اهلل عنو می گوید :پیامرب ملسو هیلع هللا یلص گفت«:فرشتو اي از آمساف فرود
(ٖٗ)
آمد مرا مژده داد كو فاطمو دخرتت ،سرور زناف هبشيت است».
عبداهلل بن عباس رضي اهلل عنها می گوید :پیامرب ملسو هیلع هللا یلص چهار خد روي
زمنی كشید و فرمود :آیا مي دانید اینها چیست؟ یاراف گفتند :اهلل و
رسولش هبرت مي دانند.
رسوؿ اهلل فرمود :برترین زناف هبشيت عبارتند از :خدهو دخرت خویلد (مهسر
پیامرب) ،فاطمو دخرت حممد ،آسیو دخرت مزاحم (مهسر فرعوف) و مرمی دخرت
(ٗٗ)
عمراف (مادر عیسي) -علیهم السالـ -
(ٕٗ)-متفق علیو.
(ٖٗ)-مستدرؾ حاكم.)ٔ٘ٔ/ ،ٖ:
(ٗٗ)-مسند امحد.)ٕٜٖ/ٔ :
42 آشىائی با فرزودان پيامبرملسو هیلع هللا یلص