Professional Documents
Culture Documents
Sales Training Book
Sales Training Book
آیا مطالعه درسهای این کتاب ترتیب خاصی دارد؟ 13 ....................................
فصل :۳متد فروش ارتباطی چیست؟ | ۴مرحله اصلی در روش فروش مدرن27 ....
فصل :۴فروشنده ی محبوب قلب ها! | چرا ایجاد رابطه با مشتر ی انقدر مهم
است؟ 38 .......................................................................................................
2
چرا انقدر مهمه که مشتر ی ها دوستت داشته باشن؟! 41...................................
فصل :۵زبان بدن در فروش | ۵نکته کلیدی برای محبوب شدن نزد مشتر ی 45 .....
فصل :۶ایجاد “احساس مهم بودن” در مشتر ی ،در مذاکرات فروش56 ...................
فصل “ :۸قیف سؤاالت فروش” چیست و چگونه کار می کند؟ 74 ..........................
3
روش اصولی سؤال پرسیدن از مشتر ی 75 .......................................................
فصل :۹روانشناسی مشتر ی | راز فروش به تیپ های شخصیتی مختلف86 ...........
فصل :۱۲به جای فروش ،برای مشتر ی نسخه تجویز کنید! 114...............................
فصل :۱۳تکنیک “کندن پوست پیاز” در برخورد با مخالفت های مشتر ی 123 .........
4
پوست پیاز رو بکن! 128 ..............................................................................
فصل :۱۴روش اصولی “همدلی کردن با مشتر ی” در مذاکرات فروش 132 ..............
فصل :۱۵شاه کلید فروش :برای همه شرایط احتمالی آماده باشید! 141...................
فصل :۱۶تخفیف دادن ممنوع! | ۵ترفند برای مواجهه با مشتریانی که زیاد چانه
میزنند 148.......................................................................................................
فصل :۱۸در نهایی کردن خرید از چه کلماتی باید استفاده کنید؟ 164 .....................
دقیقا همون زمانی که مشتر ی بهت میگه بهش زنگ بزن! 175 ..........................
نکته دوم :همیشه در سریع ترین زمان جواب سؤاالت رو بده! 183 .....................
نکته ششم :به پیغام گیر تلفنت توجه کن! 188 ..............................................
نکته هفتم :همیشه تاریخ فعالیت بعدی رو توی تقویمت یادداشت کن! 190 .......
نکته دوم :همیشه زمان آخرین تماس ها رو ثبت کن! 196 ................................
6
تمام ﺣـﻘﻮق ﻣـادی و ﻣـﻌﻨﻮی اﯾﻦ ﮐﺘاب ﻣـﺘﻌﻠﻖ ﺑـﻪ ﻣﺠـمﻮﻋـﻪ دﯾـــﺪار است.
اﻧـﺘﺸار اﯾﻦ ﮐﺘاب ﺑـﺪون دسـﺘﮑار ی در ﻣـﺤﺘﻮای آن و ﻓـﻘﻂ ﺑـﻪ ﺻـﻮرت آﻧـﻼﯾﻦ و
از ﻃـﺮﯾﻖ ﻟﯿﻨﮏ داﻧـﻠﻮد ﮐﺘاب در سـاﯾت دﯾﺪار (ﺑﻪ شﮑل ﻓاﯾل )PDFﻧـﻪ تـﻨﻬا ﻣـﺠاز،
ﺑﻠﮑﻪ ﺑاﻋﺚ ﺧﻮشﻨﻮدی است.
ﺗــﻮﺟﻪ!
اﮔـﺮ اﯾﻦ ﮐﺘاب را از ﻣﺴﯿﺮ دﯾﮕﺮی ﺑﻪ ﺟـﺰ سـاﯾت دﯾﺪار داﻧـﻠﻮد ﮐﺮدهاﯾﺪ ﺑـﺮای
درﯾاﻓـت ﻣـﺤﺘﻮاﻫـای تﮑمﯿﻠﯽ و ﻣـﻘاﻻت ﻣـﺮتـﺒﻂ در اﯾﻦ ﺣـﻮزه ،اﯾمﯿل ﺧـﻮد را در
ﺧﺒﺮﻧاﻣﻪ ساﯾت دﯾﺪار وارد ﮐﻨﯿﺪ.
7
عنﻮان :آﻣﻮزش ﻓﺮوش ،تﮑﻨﯿﮏﻫا و ﻣﻬارتﻫای ﻓﺮوشﻨﺪﮔﯽ
8
آموزش فروش ،تکنیکها و مهارتهای فروشندگی
آموزش فروش شاید در نگاه اول کار سادهای به نظر برسد .اما در حقیقت پیدا کردن
یک دوره آموزش فروش حرفهای و کامل از میان انبوه سایتهای مختلف چندان
هم راحت نیست.
مهارتهای مورد نیاز برای کار کردن در حوزه فروش به شکلی است که به روشهای
مختلفی میتوان آنها را یاد گرفت .بعضی افراد به صورت ذاتی مهارتهای گفتگوی
مؤثر و مذاکره موفق را در خون خود دارند و از آنها در فروش استفاده میکنند،
9
بعضی دیگر به صورت تجربی و در محیط کار آنها را فرا میگیرند و عدهی دیگری
نیز باید آنها را به صورت علمی بررسی کنند تا یادگیری برای آنها اتفاق بیافتد.
اما یک سری اصول پایهی در همه این موارد وجود دارد که اگر آنها را درست یاد
بگیریم ،نه تنها میتوانیم فروشنده بهتری شویم و درآمد خود را افزایش دهیم،
بلکه در زندگی و ارتباطات خود هم موفقتر عمل خواهیم کرد.
اگر دقت کنید یک معلم برای آنکه دانش آموزانش بیشتر به اون گوش فرا دهند،
باید از مهارتهای فروش استفاده کند .در واقع معلم دانش خود را به دانش
آموزان میفروشد و در قبال این کاال به جای پول ،از آنها توجه و یادگیری و
احساس مفید بودن دریافت میکند.
10
همینطور پدر و مادر نصایح خود را به فرزندانشان میفروشند .متقاضی یک شغل
که در جلسه مصاحبه شرکت میکند ،رزومهاش را به مصاحبه کننده میفروشد.
کارمند یک شرکت ،فعالیتهای خود را به مدیرش میفروشد و حتی یک فرد
عاشق ،تواناییها و ویژگیهای شخصیتیاش را به معشوق خود میفروشد تا در
قبال آن از او مهر و محبت دریافت کند!
ما در این کتاب سعی کرده ایم با داشتن یک نگاه جامع و کلی به مسأله
فروش ،مفاهیم علمی و تکنیکهای فروشندگی حرفهای را در هم ادغام کرده و آنها
را با یک زبان ساده و همه فهم بیان کنیم .البته این اصال به معنای خالی بودن
فصل های این کتاب از نکات علمی نیست .بلکه علم فروش در قالب مثالهای
تجربی و کاربردی و با لحنی ساده و دوستانه در این درسها عرضه میشود.
11
این کتاب به درد چه کسانی میخورد؟
تفاوتی نمیکند که شما قصد دارید چه چیزی را بفروشید یا اینکه میخواهید در
چه سطحی از فروش کار کنید .اگر اصول مطرح شده در این درسها را بیاموزید و
آنها را به کار بگیرید ،قطعا در کار خود موفقتر میشوید.
• اگر شما تجربهای در زمینه فروش ندارید و تازه میخواهید وارد کار فروشندگی
شوید،
• اگر مدتی است وارد حوزه فروش شدهاید و قصد دارید مهارتهای جدیدی یاد
بگیرید و بیشتر بفروشید،
12
• اگر میخواهید مهارتهای الزم برای مدیریت فروش و آموزش فروش به دیگران
را بیازموید،
13
فصل :۱فروش چیست؟ | یک دیدگاه جدید به کار
فروشندگی
«فروش ،فروشندگی ،فروشنده!» شما با شنیدن این کلمه ها چه احساسی پیدا می
کنید؟!
اجازه بدید یک مثال براتون بزنم! فکر کنید یه روز بعدازظهر که خسته و کالفه
دارید از سر کار برمیگردید خونه ،گیر یک فروشنده سمج بیافتید که در مورد مزایای
خرید یه دونات ناقابل سه ساعت براتون سخنرانی میکنه و تمام احساسات بد و
کمبودهای دوران کودکی تون رو میاره جلوی چشم تون تا ازش خرید کنید! خب
در این حالت “فروش” براتون مفهوم جالبی نداره!
14
شاید شما در نهایت حتی دو برابر پول اون دونات رو به فروشنده بدید که از
مخمصه نجات پیدا کنید و بتونید یه نفس راحت بکشید ،اما اصال از خریدتون
راضی نیستید! و دفعه بعد که دارید برمیگردید خونه مسیرتون رو عوض می کنید
که احیانا دیگه اون فروشنده رو نبینید!
15
شاید فکر کنید این فروشنده ها دارن مشتری هاشون رو جادو می کنند! اما اصال
اینطور نیست .فروش هم مثل همه کارهای دیگه یک مهارته که اگه اون رو بلد
باشید ،شما هم می تونید جادو کنید!
توی این کتاب قراره یاد بگیریم که فروشنده های گروه دوم دقیقا چیکار می کنند
که هم فروش خوبی دارند ،و هم تمام مشتری ها دوست شون دارند .با یاد گرفتن
روش فروش اصولی نه تنها می تونیم از شغل فروشندگی پول زیادی در بیاریم،
بلکه کلی ارتباطات جدید و دوستان تازه هم پیدا می کنیم.
خب ،مرحله اول اینه که ببینیم اصال تعریف فروش چیه .تعاریف زیادی از فروش
وجود داره .در بین همه اونها شاید بهترینش این باشه:
معنی دیگه ای که ممکنه براتون جالب باشه اینه که «فروش یعنی نیاز مشتری رو
بفهمی ،کمکش کنی درباره ی نیازش فکر کنه ،و بعد نشونش بدی که تو می تونی
بهش کمک کنی و مشکلش رو حل کنی».
یک تعریف زیرکانه و دوست داشتنی دیگه ای هم برای فروش وجود داره:
«فروش یعنی پیدا کردن دوست های جدید و کمک کردن به اونها!»
16
خب چرا که نه؟ اگه شما به مشتری ها کمک کنید که نیازشون رو رفع کنن ،اونها
با شما دوست میشن .اگر از روشی استفاده کنید که توی این کتاب درباره ش
صحبت می کنیم ،فروشندگی دیگه یک کار ناخوشایند و پر استرس نیست و
برعکس میشه یکی از لذت بخش ترین کارهای دنیا!
فروش مهمترین و سرنوشت سازترین مسأله شرکت هاست! این مسأله انقدر ساده
و واضحه که گاهی اوقات فراموشش می کنیم.
طبیعتا شما توی شرکت خودتون هر چقدر بیشتر بفروشید ،بیشتر سود می کنید.
پس مسأله اصلی شرکت شما فروشه و این مهمترین چیزیه که باید تالش کنید و
توش بهتر بشید.
17
در کنار این ،فروش شغل پردرآمدیه .معموال افرادی که توی حوزه فروش کار می
کنند؛ بیشترین پرداختی ها رو توی شرکت ها دارند.
توانایی فروش ،مهارتیه که اگه یک بار درست و اصولی یاد بگیرید ،از اون به بعد
می تونید همیشه این کار رو انجام بدید .حتی اگر اتفاقی هم برای کار شما بیافته
و مجبور بشید کارتون رو عوض کنید ،هیچ مشکلی ندارید.
یک بار فرآیند فروش رو یاد بگیرید ،بعد از اون دیگه هر چیزی رو می تونید
بفروشید.
18
فصل ۸ :۲قدم حیاتی برای فروش موفق
هر چیزی که تا به حال راجع به فروش می دونید رو بذارید کنار! در این فصل
میخواهیم با یک تشبیه ساده فرآیند فروش رو توضیح بدیم.
شما به عنوان فروشنده از یک طرف طناب شروع می کنید تا در اون سمتش به
پول ،فروش ،یا به سود برسید .تنها کاری که باید انجام بدید اینه که از روی طناب
نیافتید!
19
وقتی نمایش بندبازهای حرفه ای رو نگاه می کنید فکر می کنید که چه کار ساده
ای رو دارن انجام میدن! انگار دارن توی یه خیابون خلوت و پر از درخت قدم
میزنن! اما همون بندبازهای حرفه ای اگه یک قدم رو اشتباه بردارن ،از طناب
میافتن و دیگه نمیتونن این راه رو برگردن!
البته الزم نیست بترسید .اگر قدم به قدم طبق نمودار زیر که مسیر راه رفتن روی
طناب فروش رو به شما نشون میده حرکت کنید ،شما هم مثل یک بندباز حرفه ای
میرسید به اون سر جذاب طناب!
ما در طول این کتاب همه مراحل رو براتون توضیح میدیم و کاری که شما باید
انجام بدید اینه که مطمئن باشید همه قدم ها رو درست مطابق این نمودار
برمیدارید.
20
اول :کامال آماده باشید!
اولین قدم فروش اینه که مطمئن بشید کامال آماده اید .اگه سراغ یک مشتری
برید و هنوز آماده نباشید ،مثل اینه که بخواید با ۲۰کیلو اضافه وزن توی فینال
جام جهانی بازی کنید!
فرض کنید وقتی دارید با یک مشتری حرف میزنید ،اسمش رو اشتباه بگید یا هنوز
دقیقا ندونید که شرکت شون چیکار میکنه .خب خیلی طبیعیه که از طناب پرت
میشید! این کار شما بی احترامیه و باعث میشه نتونید جنس تون رو بفروشید.
اما اگه از قبل بدونید مشتری تون کیه و شرکت شون دقیقا چیکار میکنه ،و حتی
صحبت های قبلی ای که با مشتری انجام دادید یادتون باشه ،معلومه که کامال
آماده فروش هستید.
قدم بعدی که توی مذاکره های حضوری خیلی مهمه اینه که تاخیر نداشته باشید.
اگه دیر به قرار مالقات تون برسید باز هم بی احترامی کردید .بعضی از مشتری ها
واقعا از این کار اذیت میشن.
توی بازی فروش ،درصدها حرف اول رو میزنند و قطعا شما دوست ندارید توی قدم
دوم نصف مشتری هاتون رو از دست بدید ،پس مطمئن بشید که دیر نمی رسید،
حتی اگه مجبور باشید یک ساعت توی ماشین بمونید!
21
می تونید توی زمانی که منتظر هستید ایمیل های کاری تون رو نگاه کنید یا
سوابق مذاکرات تون رو بررسی کنید .به هر حال مطمئن بشید که دیر نمی کنید.
اگر مشتری ها از شما خوششون نیاد ،از روی طناب می افتید .اینکه مشتری از
شما خوشش بیاد جنبه های مختلفی داره .مثال نوع سالم و احوالپرسی کردن تون،
زبان بدن تون و اینکه به درستی به حرف های مشتری گوش بدید عوامل مختلفیه
که باعث میشه مشتری از شما خوشش بیاد.
22
چهارم :نیازهاش رو پیدا کن!
مرحله بعدی اینه که بفهمیم مشتری چی میخواد .اگه شما نیازهای دقیق مشتری
رو نشناسید ،از روی طناب می افتید .اما اگه بدونید که مشتری ها دنبال چی می
گردند ،برداشتن این گام خیلی سخت نیست.
وقتی که بفهمید مشتری به چی نیاز داره؛ می تونید بهش نشون بدید که استفاده
از محصول پیشنهادی شما ،چه مزایایی براش داره .این کاریه که بیشتر فروشنده ها
انجام میدن .در واقع باید بگیم این“ تنها کاریه ”که بیشتر فروشنده ها انجام
میدن! اونها فکر می کنند فروش یعنی همین ،در حالی که اصال اینطور نیست.
البته معلومه که شما باید مزایای محصول تون رو به مشتری ها نشون بدید .اما
جزئیات زیاد دیگه ای هم در این فرآیند وجود داره .توی فصل های بعدی که در
مورد کاریز فروش براتون توضیح میدیم متوجه اهمیت اون جزئیات هم میشید.
اگر تا اینجای طناب رو به خوبی جلو اومده باشید ،نصف بیشتر راه رو رفتید .اما
طنابی که باید از روش رد بشید هنوز هم ادامه داره!
23
فرض کنید شما با فن بیان فوق العاده تون درباره مزایایی که باعث میشه محصول
و شرکت شما فوق العاده باشه و نیاز مشتری رو حل کنه توضیح میدید .اما اگه
مشتری به مزایایی که شما ارائه دادید ایراد گرفت چی؟
خب طبیعتا جوابش رو میدید و سعی می کنید ذهنش رو نسبت به محصول تون
پاک و شفاف کنید .اما بعضی وقت ها مشتری دوست نداره درباره دالیل
مخالفتش به شما چیزی بگه .و فقط میگه« :بله ،خب ،ممنون! این خیلی خوبه،
بهتون خبر میدم!»
معلومه که در اینجا چیزی وجود داره که مشتری دوستش نداره یا باهاش مشکل
داره ،اما درباره ش چیزی به شما نمیگه .شما باید بفهمید اون چیه ،وگرنه می
افتید پایین!
24
هفتم :خرید رو نهایی کن!
خب ،فقط دو قدم دیگه مونده! توی این مرحله باید از مشتری بخواید سفارش بده!
این کار ممکنه یک مقدار شما رو معذب کنه و شاید شما از اینکه باید این کار رو
انجام بدید تحت فشار قرار بگیرید!
حواس تون باشه توی این مرحله تقریبا به انتهای طناب رسیدید .دارید بوی پول و
موفقیت رو احساس می کنید! خب چرا حاال که کل طناب رو اومدید جلو از
مشتری تون نمی پرسید« :خب ،میخواید این رو بخرید؟»
اجازه بدید من بهتون بگم .دلیلش ترسه! ترس از این که مشتری بگه« :نه!»
به همین خاطر معموال فروشنده ها مستقیما پیشنهاد خرید رو به مشتری نمیدن.
اونا فقط میگن« :خب ،مرسی از شما .اگه خواستید در آینده این محصول رو داشته
باشید ،حتما بهم خبر بدید!» و در حالی که فقط یه قدم تا ته طناب فاصله دارند،
می افتند پایین!
آخرین قدم ،پیگیریه .شاید تعجب کنید اگر متوجه بشید که ۸۰درصد از فروش
های موفق حداقل به ۵بار پیگیری نیاز دارند! اگر شما پیشنهاد خرید رو ارائه کنید
25
و مشتری به شما بگه «باید با رئیسم هماهنگ کنم» یا مثال «فعال نمی تونیم تا
ماه بعد تصمیم قطعی بگیریم»
خب چرا شما هفته بعد بهشون زنگ نمی زنید تا بپرسید« :نظر رئیس تون چی
بود؟» یا ماه بعد تماس بگیرید و بپرسید «خب االن آمادگی خرید دارید؟»
عدم پیگیری چه به خاطر ترس باشه ،چه به خاطر ناکارآمدی ،به هرحال دیوونگیه!
حاال که شما به تموم کردن این مسیر انقدر نزدیک شدید ،پس چرا باید توی این
نقطه از روی طناب بیافتید؟
تا اینجا فهمیدیم که فروش مجموعه ای از قدم های کوچک ،ساده و آسونه .اما باید
مطمئن باشید که در هیچ کدوم از این مراحل قدم اشتباهی برنمیدارید.
در فصل های بعدی بهتون میگیم که چطوری باید همه این مراحل رو به بهترین
شکل انجام بدید.
26
فصل :۳متد فروش ارتباطی چیست؟ | ۴مرحله اصلی در روش فروش
مدرن
برای اینکه بهتر بفروشیم ،باید یک فرآیند فروش داشته باشیم .داشتن فرآیند
فروش باعث میشه شانس شما برای فروش به حداکثر برسه و سرنخ هایی که به
خرید موفق تبدیل میشن چند برابر بشه .خب دیگه چی بهتر از این؟!
فرآیند فروش باید اول توی ذهن شما شکل بگیره .پس االن دو تا پروسه فروش
مختلف رو با هم بررسی می کنیم .یکی پروسه قدیمی فروش و یکی هم فرآیندی
که جدیدا استفاده میشه.
27
بهتره شما روش قدیمی فروش رو بدونید و بعدش متوجه میشید که چرا دیگه این
روش کاربردی نداره .اما هنوز هم فروشنده های زیادی از این روش استفاده میکنن
و این خیلی بده! توی عکس زیر نمودار روش فروش قدیمی رو می بینید:
این مدل فروش با تماس گرفتن با مشتری شروع میشه .ممکنه شما اسم و شماره
مشتری رو از یه پایگاه داده بردارید و بهش زنگ بزنید ،یا حتی برید در خونه ش رو
بزنید! یه سری فروشنده های صنعتی هستن که دور و بر مناطق صنعتی میچرخن
و درباره فروش محصوالت شون صحبت می کنند!
شاید فکر کنید این فروشنده ها چاره دیگه ای ندارن و همینجوری باید مشتری
هاشون رو پیدا کنند .این کار از نظر علم روز فروشندگی خیلی غیر حرفه ایه .ولی
به هر حال روشیه که هنوز وجود داره!
28
مرحله اول توی این روش تماس گرفتن با افراده .از هر روشی که شده شما مشتری
های بالقوه تون رو پیدا می کنید و باهاشون تماس می گیرید.
مرحله دوم اینه که اونها رو ارزیابی کنید .ارزیابی یعنی اینکه ببینید آیا اونا
پتانسیل تبدیل شدن به مشتری مناسب رو دارند یا نه.
مثال فکر کنید یک فروشنده پنجره به شما زنگ میزنه و میخواد پنجره هاش رو به
شما بفروشه .معموال این فروشنده سؤاالت مشخصی از شما میپرسه تا ببینه
مشتری مناسبی هستید یا نه .اول ازتون میپرسه« :شما خونه دارید؟» طبیعتا اگه
شما اجاره نشین باشید پنجره هاتون رو عوض نمی کنید.
سوال بعدی که ازتون پرسیده میشه اینه که« :پنجره هاتون جدید هستند یا
قدیمی؟» اگه صاحب خونه باشید و پنجره هاتون قدیمی باشه ،شما یک مشتری
بالقوه هستید!
فروشنده های حرفه ای تر برای اینکه شما رو کامال ارزیابی کنن معموال یه سؤال
دیگه هم می پرسند ،اونم اینه که« :شما ازدواج کردین؟» این فروشنده ها بر حسب
تجربه می دونند که اگه کسی ازدواج کرده باشه ،باید هر دو طرف رو برای خرید
راضی کنند!
29
مرحله سوم توضیح دادن یا به قول فروشنده ها پرزنت کردن محصوله .و اینجا
همونجاییه که فروشنده پنجره وارد عمل میشه و سه ساعت شما رو توی برزخ نگه
میداره! و مدام دالیل مختلفی میاره که چرا باید این پنجره رو ازش بخرید!
فکر می کنید عدد سه ساعت رو برای بزرگنمایی کردن گفتم؟! واقعا اینطور نیست!
حتی اگه مشتری بیشتر از سه ساعت هم مقاومت کنه ،فروشنده ها به حرف
هاشون ادامه میدن!
لحظه ای نزدیکی های ساعت سوم وجود داره که مشتری بخت برگشته با خودش
میگه« :وای خدایا! باشه میخرمش!» به همین دلیل هه هست که فروشنده ها اگه
الزم باشه حتی بیشتر از سه ساعت هم به کارشون ادامه میدن!
30
یادتون باشه ما این فرآیند فروش قدیمی رو فقط برای آشنا شدن شما توضیح
میدیم .حتما خودتون هم متوجه شدید که این روش وحشتناک ترین راه برای اینه
که چیزی رو به کسی بفروشیم!
مرحله چهارم پروسه فروش قدیمی ،نهایی کردن خرید و انجام معامله است.
فروشنده پنجره یه پیشنهاد وسوسه انگیز بهتون میده و میگه« :اگر امروز خریدتون
رو انجام بدید ،یه دونه پنجره اضافه هم بهتون هدیه داده میشه ».یا مثال« :اگر
بیشتر از ۷تا پنجره بخرید ،یه در رایگان هم دریافت می کنید!»
جالبه که هزاران کتاب درباره این روش فروش و تکنیک های انجام معامله وجود
داره که بیشترین تمرکزشون روی مرحله آخره .اما مشکل اصلی که این روش
قدیمی اینه که به شدت وقت گیر و بی اندازه اعصاب خرد کنه!
خیلی زمان میبره که شما به همه آدم های توی لیست زنگ بزنید و بعد هم درباره
محصول بهشون توضیح بدین .و در واقع باید مشتری رو “مجبور کنید” که ازتون
خرید کنه .باید براش درباره محصول توضیح بدید و پیشنهادهای عجیب و غریب
بهشون بدید تا معامله انجام بگیره.
برای مشتری هم این روش خیلی آزار دهنده ست چون شدیدا تحت فشار قرار
میگیره و برای رهایی پیدا کردن از اون فشاره که خرید میکنه .پس اگه میخواید
فروشنده موفقی باشید اصال سراغ این روش نرید!
31
متد فروش ارتباطی
خب حاال که فرآیند قدیمی فروش رو یاد گرفتیم ،درباره روش های جدید فروش
صحبت می کنیم .البته راستش رو بخواید این روش اونقدرها هم جدید نیست ،اما
خیلی بهتر از روش قبلیه.
این متد برعکس روش قبل ،یه هرم وارونه ست .با اینکه اوایل این روش مراحل
زمانبری داره ،اما مراحل انتهایی خیلی کمتر به وقت احتیاج دارن و از این جهت
هم برای مشتری خوشایندتره و هم فروشنده.
32
مرحله اول در این روش ،برقراری یک رابطه درست با مشتریه .در روش قدیمی،
هیچ ارتباطی با مشتری برقرار نمیشه .نهایت ارتباطی که فروشنده قدیمی با
مشتری پنجره برقرار میکنه اینه که وارد یه خونه میشه و میگه« :چه آشپزخونه
قشنگی دارید ،خب درباره پنجره ها صحبت کنیم!» و رابطه بیشتری با مشتری
ساخته نمیشه.
اما در روش جدید همه چیز بستگی به برقراری ارتباط داره .مشتری باید به شما
اعتماد کنه ،شما باید مشتری رو درک کنید ،مشتری باید از شما خوشش بیاد ،و
یه عالمه چیزای دیگه که به ایجاد رابطه درست بستگی داره .درسته که این کار یه
کم طول میکشه ،ولی کارهای بعدی رو خیلی آسونتر میکنه.
اگه مشتری از شما خوشش بیاد ،احتمال زیادی داره که در مورد مشکلش با شما
صحبت کنه .اما یادتون باشه شما نباید تظاهر کنید که مشکلش رو میدونید! در
واقع شما باید به مشتری کمک کنید که خودش مشکلش رو برای شما توضیح بده
و حتی یه مقدار باهاتون درد دل کنه! این مسأله خیلی مهمیه!
خیلی وقت ها فروشنده ها دوست دارن خودشون حدس بزنن که مشتری شون
دنبال چیه .مثال فرض کنید یه مرد حدودا ۴۰ساله وارد نمایشگاه ماشین میشه در
33
حالی که خودش یه پژو پارس سرحال زیر پاشه .خب اون دقیقا دنبال چه مدل
ماشینیه؟ ممکنه حدس بزنید که دنبال یه ماشین بزرگ و امن میگرده ،ولی نه
لزوما!
شاید اون پژو پارس مال خودش نباشه .شاید از ماشینش خسته شده .شاید درگیر
بحران میانسالیه و یه ماشین اسپرت میخواد! شاید از سایز ماشینش راضیه ولی
دنبال یه چیز سریعتره .می بینید تنها چیزی که قطعیه اینه که شما اطالعات
دقیقی ندارید و نمیتونید تشخیص بدید!
خب راه حلش خیلی ساده س! کافیه فقط ازش بپرسید« :شما دنبال چجور ماشینی
هستید؟» یا «چه چیزی رو توی پژوتون دوست دارین؟ و از چه چیزی توی این
ماشین راضی نیستین؟» اینجوری راحتتر میتونین نیاز مشتری رو تشخیص بدین.
پس قدم دوم شد اینکه بفهمید نیازهای مشتری تون چیه.
مرحله سوم اینه که یک “راه حل براش تجویز کنید ”.دقت کنید که از کلمات
تشخیص و تجویز استفاده کردیم .اینها کلماتیه که دکترها استفاده می کنند،
درسته؟! در این لحظات از فرآیند کار شما شبیه به دکترهاست.
پس باید ببینیم دکترهای خوب دقیقا چیکار می کنن .شاید شما هم پیش دکتری
رفتین که خیلی ازش خوشتون اومده .کسی که قشنگ متوجه میشه چتونه! این
دکتر خوب یه نسخه براتون تجویز میکنه و میگه« :این همون چیزیه که الزم
ِ
دارید!»
34
حاال فکر کنید یه دکتر بهتون زنگ بزنه ،بعد ارزیابی تون کنه و بعد براتون درمان
تجویز کنه! تصور کنید اون دکتر ازتون بپرسه« :خب ،دوباره بگو اسمت چی بود؟!»
«مریضی و پول هم داری ،درسته؟ عالی شد! خب بذار بهت این قرص های قرمز رو
توضیح بدم! این قرص ها توسط ناسا طراحی شده و به راحتی قابل خوردنه! این
قرص ها همه چیز رو درست می کنند! هر مریضی ای که داشته باشی شفات
میدن! این قرصا فوق العاده ان! اگه امروز از ما خرید کنی می تونی یه بسته
بزرگش رو با قیمت بسته کوچکتر داشته باشی!»
شما رو نمیدونم ،ولی اگه من باشم واقعا نگران میشم! و فکر میکنم آدمی که این
حرفا رو زده بدترین دکتر دنیاست! چیزی که ما میخوایم دکتریه که با ما ارتباط
برقرار کنه .دکتری که درمان ما براش مهم باشه و ما و مشکل مون رو کامال درک
کنه.
35
مرحله چهارم این روش گرفتن سفارشه .نهایی کردن معامله توی این روش کار
خیلی سختی نیست ،چون اگه مشتری ها از شما خوششون بیاد ،به شما گفته
باشن چی احتیاج دارن و شما بهشون نشون داده باشید که چجوری میتونید
مشکل شون رو حل کنید ،چرا باید مشکلی وجود داشته باشه؟!
اگه خوب کارتون رو انجام داده باشید احتماال هیچ مخالفتی هم با شما نخواهند
کرد .اما شاید گاهی اوقات احتیاج به مدیریت کردن این مخالفت ها داشته باشید.
مثال وقتی که راه حل رو توضیح میدید و مشتری میگه« :اممم… خیلی خوبه ولی
میدونی ،من االن این پول رو ندارم» یا مثال «من قرص روکشدار دوست ندارم» و یا
هر چیز دیگه ای.
ممکنه چیزی وجود داشته باشه که شما هنوز کشف نکردید .البته که بهتره شما
همه چیز رو پیش بینی کرده باشید .اما اگه چیزی هست که شما مشتری به شما
نمیگه ،ممکنه احتیاج داشته باشید به مخالفت ها جواب بدید .البته جای نگرانی
نیست ،قطعی کردن خرید معموال کار روتینیه.
36
اگه قراره سر یه جلسه با مشتری برید تا دوره آموزشی بهشون بفروشید ،پافشاری
نکنید که دوره هایی رو بهشون بفروشید که به دردشون نمی نخوره .سعی کنید
بفهمید االن به چه چیزهایی احتیاج دارن و مشکلشون چیه ،چه چیزی میتونه
کمکشون کنه و میخوان چه چیزی رو بهتر کنن .بعد بهشون دوره آموزشی که
کمکشون میکنه رو پیشنهاد بدید .اینجوری سفارش قطعی میشه.
در فصلهای بعدی این کتاب روی روش نوین فروش تمرکز می کنیم و جزء به
جزء مراحل این فرآیند جذاب رو با دقت بررسی می کنیم.
37
فصل :۴فروشنده ی محبوب قلب ها! | چرا ایجاد رابطه با مشتری انقدر
مهم است؟
اگر فصلهای قبلی کتاب رو خونده باشید یادتون هست که گفتیم یه فروشنده ی
خوب ،دوست مشتری هاشه! نمیخواد هر چیزی رو به زور به مشتریش بفروشه.
بلکه بر اساس یک فرآیند فروش منطقی ،حرف های مشتری رو گوش میکنه،
مشکل و نیازش رو تشخیص میده و براش یه راه حل مناسب تجویز میکنه.
38
در این قسمت وارد جزئیات پروسه فروش میشیم و با مهمترین قسمت ایجاد
رابطه با مشتری شروع می کنیم“ :اگر میخوای مشتری به حرفت گوش کنه ،باید
دوستت داشته باشه!”
خب ،بیاید به آخرین باری که یه خرید لذت بخش داشتید فکر کنیم .رفتار
فروشنده رو یادتون هست؟! یادتون هست که چقدر شما رو خندوند؟! چقدر سر
شوق آوردتون؟! ظاهرش چطوری بود؟!
حاال به اون طرف قضیه نگاه کنید .شده تا حاال چیزی رو نخرید ،فقط به این خاطر
که از فروشنده خوشتون نیومده؟! من فکر می کنم همه ما این تجربه رو داشتیم!
اما چرا این کار رو میکنیم؟! اگر این همون محصولیه که میخوایم ،یا سرویسیه که
واقعا بهش احتیاج داریم ،چه اهمیتی داره که از فروشنده خوشمون میاد یا نه؟!
خب باید بهتون بگم که این مسأله به یه احساس درونی و عمیق ما برمیگرده که
دلمون نمیخواد پول مون رو به کسی بدیم که ازش خوشمون نمیاد .درست مثل
محبت کردن! شما به کسی محبت می کنید که ازش خوشتون میاد!
احتماال فروشنده فقط به خاطر شرکت و محصولی که میخواد بفروشه داره با ما
صحبت میکنه و ما مجبور نیستیم دوباره باهاش برخورد و دیداری باشیم .اما ذهن
ما ،اون فروشنده رو نماینده شرکت و قسمتی از محصولی میدونه که بهش نیاز
داریم .و ما باید یه چیزی رو دوست داشته باشیم تا اون رو بخریم و به خودمون
اضافه کنیم.
39
معموال اینکه فروشنده داره درباره یک شرکت صحبت میکنه خیلی برای ما مهمه.
چون ما فکر می کنیم اون فروشنده یا بازاریاب بهترین کسیه که این شرکت داشته
تا برای مجاب کردن ما بفرسته .و خب اگر ما از بهترین فروشنده یا بازاریاب شرکت
خوشمون نیاد ،فکر می کنید ممکنه که از اون شرکت خوشمون بیاد؟! از مدل کار
کردنشون و طرز برخورد بقیه کارمندهای شرکتی که باهاشون سر و کار خواهیم
داشت چی؟!
اگر آدم ها از فروشنده یک شرکت خوششون نیاد ،در ناخودآگاهشون این مسأله رو
یه نشونه میدونن که بعدا محصول یا خدمت اون شرکت هم به دردشون نمیخوره.
به همه این دالیلی که گفتم این که ما از فروشنده یک شرکت خوشمون بیاد یا نه،
معیاریه که ما باهاش اون شرکت رو قضاوت می کنیم .به اینکه این موضوع
40
درسته یا غلط اصال کاری نداشته باشید .این مسأله مربوط به ذهن ماست و واقعا
مهمه.
تا اینجا در مورد اینکه چرا مهمه که مشتری ها دوست تون داشته باشند صحبت
کردیم .حاال بیاید یه نگاهی به جدول زیر بندازیم:
به این ترکیب ها نگاه کنید .فکر کنید سه تا گزینه احتمالی داریم:
41
.۳کسی که دوست نداره از شما خرید کنه ،حاال چون یا اون محصول رو داره ،یا
قبال شنیده که شرکت شما خیلی هم عالی نیست ،یا محصول شما براش خیلی
گرونه و نمیخواد از شما خرید کنه.
پس ما این سه تا گزینه و احتمال رو داریم .از طرف دیگه در نظر بگیرید که
مشتری یا از شما خوشش میاد یا نه .حاال باید این حالت ها رو با هم ترکیب کنیم
و ببینیم نتیجه چی میشه.
.۱اگر مشتری مشتاق باشه که ازتون خرید کنه و توی جلسه هم از شما خوشش
بیاد ،خب دیگه چه مانعی باقی می مونه؟! می تونید این معامله رو تموم شده
بدونید!
.۲اگر با کسی که خنثی ست جلسه داشته باشید و اون از شما خوشش بیاد ،می
تونم بگم با احتمال خیلی زیادی می تونید بهش چیزی بفروشید.
.۳و اگر مشتری نخواد از شرکت شما خرید کنه ،اما وقتی که شما رو میبینه واقعا
ازتون خوشش بیاد ،ممکنه نظرش رو عوض کنه .توی این حالت دالیل منطقی ای
وجود داره که شما تقریبا پنجاه درصد شانس دارید که چیزی به مشتری بفروشید.
42
ب) مشتری از شما خوشش نمیاد
خب حاال بریم و ستون بعد رو ببینیم .اگر مشتری دوست داشته باشه ازتون خرید
کنه ،ولی توی برخورد با شما بهتون عالقه مند نشه چی؟ ممکنه اون مشتری رو به
این خاطر از دست بدید؟
.۱جواب کامال مثبته! شاید کمتر از پنجاه درصد شانس داشته باشید که چیزی رو
به اون مشتری بفروشید .دقت کنید که مشتری ها در اکثر موارد با احساس شون
تصمیم میگیرن! و مهمترین چیزی که روی احساس شون اثر میذاره اینه که از
شما خوششون بیاد.
.۲حاال ببینیم اگر مشتری خنثی باشه چی میشه .اگر بعد از دیدن شما ،حس کنه
که از شما خوشش نمیاد ،طبیعتا خرید نمیکنه دیگه ،مگه نه؟
43
.۳اونهایی هم که اصال از شرکت شما و محصول شما خوششون نمیاد و نمیخوان
ازتون خرید کنن ،اگر بعد از مالقات به شما عالقه مند نشن ،دیگه قطعا دور و بر
شما نمیان!
اگر نگاهی به این دو تا ستون بندازید ،تفاوت زیادی بین ستون «عالقه مند
شدن »و «عالقه مند نشدن »می بینید .توی ستون «عالقه مند شدن» شانس فروش
به یک فرد ناراضی تا پنجاه درصد باال میره ،ولی توی ستون «عالقه مند نشدن»،
اگر خوش شانس باشید ۵۰ ،درصد احتمال داره که بتونید چیزی به مشتر ی
خوبتون بفروشید .پس فروش کامال به این بستگی داره که مشتری ها چقدر از
شما خوششون بیاد.
البته نباید این عالقه مندی رو با انواع دیگه عالقه اشتباه بگیرید! الزم نیست
مشتری واله و شیدای شما بشه که ازتون خرید کنه! بلکه باید یه حس خوب در
وجودش ایجاد کنید و بتونید روش اثر بذارید.
در فصل های بعدی در مورد راهکارهای عالقه مند کردن مشتری بیشتر صحبت می
کنیم.
44
فصل :۵زبان بدن در فروش | ۵نکته کلیدی برای محبوب شدن نزد
مشتری
حتما تا حاال در مورد “زبان بدن” و “اثرگذاری اولیه )” (First Impressionچیزهای
زیادی شنیدید .واقعیت اینه که ما در چند ثانیه اول برخوردمون با یک آدم جدید
تصمیم میگیریم که ازش خوشمون بیاد یا نه! به نظر خیلی بی رحمانه ست ،ولی
واقعیته!
در یک تحقیق خیلی جالب که درباره مصاحبه های شغلی انجام شده ،از مصاحبه
کننده خواستن که بعد از یک دقیقه از شروع صحبت ،نظرش رو درباره فرد متقاضی
45
شغل ،روی یک تکه کاغذ بنویسه .وقتی که مصاحبه ۴۵دقیقه ای تموم شد هم
دوباره ازشون میپرسند« :نظرت درباره این شخص چیه؟» و اونا دوباره جواب رو
روی یک تیکه کاغذ یادداشت میکنن .حدس بزنین چه اتفاقی افتاده؟! مصاحبه
کننده ها نظرشون رو توی ۴۴دقیقه تغییر ندادند!
شاید فکر کنید که از نظر اخالقی و انسانی این واقعا افتضاحه ،چون نباید مردم رو
فورا قضاوت کرد! ولی واقعیت اینه که ما همیشه در ناخودآگاه مون این کار رو می
کنیم.
واقعا نمیدونیم چرا این اتفاق می افته .دانشمندانی که در حوزه ساختار مغز انسان
کار میکنن میگن شاید به خاطر اینه که اجداد ما توی جنگل ناگهان مورد حمله
خرس ها قرار میگرفتن و مجبور بودن برای مقابله با خطر سریع تصمیم گیری
کنن! و نمیتونستن ۴۵دقیقه با یه خرس مصاحبه کنن و آخر سر هم خورده بشن!
به هر حال این مسأله از قدیم االیام در ذهن ما مونده و مغز ما عادت کرده در مورد
مسائل حسی ،سریع تصمیم بگیره.
در مسأله فروش هم همینطوره .به عنوان یه فروشنده ،مردم یا سریعا از شما
خوششون میاد و یا سریعا بدشون میاد! اما خب چجوری تصمیم میگیریم که در
همون دقیقه اول درباره افراد چه فکری بکنیم؟!
46
یک ظاهر شیک داشته باش!
برای جلوگیری از این مسائل بعضی شرکت ها قانون های خاصی میذران .مثال
توی شرکت IBMسالها کسی حق نداشت ریش بذاره ،شاید این قانون هنوز هم
باشه .اعتقاد اونا این بود که بعضی از مشتری ها نمیتونن به مردای ریش دار
اعتماد کنن.
و از اونجایی که توی بازی فروش درصدها اهمیت داره ،دلشون نمیخواست که ۲۰
یا ۵۰درصد مشتری ها رو به خاطر این موضوع ساده از دست بدن .پس قانون
شون این بود :ریش ممنوعه!
47
حاال شاید در حال حاضر ریش داشتن یا نداشتن خیلی مسأله مهمی نباشه .ولی
توصیه می کنم هیچ چیزی نداشته باشید که مشتری رو عصبانی و یا نگران کنه.
مدل موی خیلی عجیب و غریب ،تی شرت های احمقانه ،کفش های عجیب و از
این جور چیزها نداشته باشید .وقتی می تونید خیلی شیک به نظر بیاید ،خب چرا
ریسک کنید؟!
پس نکته اول اینه :ظاهرتون تمیز و مرتب باشه و سعی کنید باهوش به نظر بیاید،
چون اگه اینجوری نباشه به راحتی ممکنه باعث از دست رفتن مشتری ها بشه.
حاال درباره زبان بدن با هم صحبت می کنیم .اولین چیزی که در مواجهه با یک
مشتری جدید به چشم میاد ،لبخند داشتن یا نداشتن شماست .اگه به هر دلیلی
لبخند نزنید ،مشتری فکر میکنه به خاطر اینه که شما از اون خوشتون نیومده یا
دلتون نمیخواد باهاش صحبت کنید .مشتری نمی دونه شما دیشب کم خوابیدید
و امروز بی حوصله اید .یا خبر نداره که مادربزرگ شما مریضه و شما اصال حوصله
ندارید لبخند بزنید.
پس اگه فقط برید جلو و بگید« :صبح بخیر .خوشحالم که می بینمتون» ،احتماال
نمی تونید فروش داشته باشید .باید چاشنی لبخند رو هم به جمالت تون اضافه
کنید.
48
بعضی آدم ها ذاتا بیشتر لبخند میزنند که این خودش یه مزیته .اگه شما معموال
آدم خنده رویی نیستید ،سعی کنید موقعی که قراره چیزی رو بفروشید توی حس
و حال خوبی باشید و به چیزهای خوب فکر کنید.
یک نکته جالب که در این زمینه دیدم و خیلی برام خوشایند بود این بود که قبل
از ورود به جلسه های فروش حضوری ،تصور کنید مالقات تون عالی پیش میره!
حتی اگه با کسی قرار مالقات دارید که تا حاال ندیدین ش ،فکر کنید که اون
بهترین و خوش اخالق ترین آدمیه که می شناسید و عاشق همه چیزهایی میشه
که بهش پیشنهاد میدید و میگه «وای این فوق العادس! ده تا ازش میخوام!»
49
اگر اینجوری فکر کنید ،این اتفاق واقعا می افته و وقتی وارد اتاق جلسه میشید
زبان بدن تون مثبته و مخاطب رو تحت تاثیر قرار میده .پس تصور کنید همه چیز
عالی پیش میره.
گفتیم که لبخند چقدر مهمه .احتماال اتفاق دومی که می افته اینه که با مشتری
تون دست میدید .همه میدونیم بدترین حالت دست دادن ،اینه که اصطالحا مثل
ماهی مرده دست طرف رو بگیرید! این کار رو نکنید! خودتون نسبت به کسی که
شل باهاتون دست بده چه احساسی پیدا می کنید؟! مطمئنا شما هم نسبتخیلی ُ
به این آدم ها احساس خوبی نخواهید داشت .پس با مشتری محکم دست بدید،
ولی نه خیلی محکم!
دست تون رو هم از باال جلو نیارید تا دست شون رو بگیرید .خیلی عادی ،افقی و
مودبانه دست بدید .اگه فکر می کنید الزمه ،با دوست هاتون تمرین کنید تا
مطمئن بشید که این کار رو دارید به درستی انجام میدید.
پس متوجه شدیم که باید لبخند بزنیم و درست دست بدیم .قدم بعد اینه که موقع
صحبت کردن ،با مشتری ارتباط چشمی داشته باشیم .نه اینکه دائم به چشم های
مشتری زل بزنید یا خیره نگاه کنید .ولی باید بیشتر زمانی که مشغول صحبت
هستید رو باهاش ارتباط چشمی داشته باشید.
50
اگر به چشم های مشتری نگاه نکنید و بهش بگید« :خوشحال شدم که دیدم تون.
مرسی» خب این رفتار خیلی غیر محترمانه ست و این حس رو منتقل میکنه که به
اندازه کافی براش اهمیت قائل نیستید.
پس سعی کنید بیشتر زمان صحبت رو به مشتری نگاه کنید و با نگاه تون با
مشتری حرف بزنید .اگه خجالتی باشید احتماال بیشتر زمان صحبت رو به کفش
های خودتون یا دیوارهای اطراف نگاه می کنید .باید تالش کنید که توی چشم
های مشتری نگاه کنید ،وگرنه فکر میکنه دوستش ندارید.
51
مشتری دوست داره اسمش رو بشنوه!
آخرین نکته که خیلی مهمی هم هست اینه که اسم مشتری رو صدا کنید .اگه
اسم کسی رو نمی دونید یا اسمش یادتون رفته ،براش این معنا رو داره که به
اندازه کافی براتون اهمیت نداشته که اسمش رو توی ذهن تون نگه دارید.
ولی یادتون باشه از اسمش بیش از اندازه استفاده نکنید .همین که در همون اول
جلسه بگید« :سالم .خیلی خوشحالم که می بینمتون آقای محمدی» کافیه .یا آخر
جلسه بگید« :خیلی جلسه خوبی بود .واقعا از صحبت با شما لذت بردم آقای
محمدی .امیدوارم دوباره به زودی ببینم تون».
ممکنه گاهی اوقات شما با مشتری تون انقدر دوست شده باشید که به اسم
کوچک صداش کنید ،یا اسم همسر و بچه هاش رو هم بدونید و احوال اونها رو
هم بپرسید .خب چی بهتر از این؟! هدف مون از فروش این بود که دوست های
جدید پیدا کنیم دیگه ،مگه نه؟!
اما توی این قضیه زیاده روی نکنید .اگه شک دارید االن زمان مناسبیه که از اسم
کوچک مشتری استفاده کنید یا نه ،حتما فامیلی ش رو به کار ببرید ،ولی با لبخند
و دوستانه.
اما امان از زمانی مشتری تون متوجه بشه که اسمش رو فراموش کردید! احساس
کودک زخم خورده ای رو پیدا میکنه که نادیده گرفته شده و برای هیچ کس
اهمیتی نداره!
52
اگر میخواید بیشتر به اهمیت این موضوع پی ببرید ،حتما فیلم “شیطان پرادا می
پوشد” رو ببینید! توی یک صحنه از این فیلم ،مریل استریپ که سردبیر یک مجله
مد و لباسه ،میخواد توی یک مهمونی بزرگ شرکت کنه که پر از تولید کننده های
لباس و صاحبان برندهای بزرگ صنعت مده.
خب برای همچین آدمی خیلی زشته که اسم مشتری های سابقش رو ندونه! پس
به دو تا از دستیارهاش میگه که دو هفته وقت بذارن و اسم و چهره همه صاحبان
برندهای لباس و مد رو حفظ کنند! این دو تا دستیار توی مهمونی دائم نزدیک
رئیس شون هستن و اسم هر کس بهش نزدیک میشه رو توی گوشش میگن! اگر
میخواید نحوه سالم و احوالپرسی کردن گرم و صمیمانه با مشتری رو یاد بگیرید،
حتما این صحنه های فیلم رو ببینید!
53
زبان بدن در فروش های تلفنی
شاید فکر کنید همه این چیزهایی که گفتیم برای فروش های حضوریه و توی
فروش های تلفنی کاربردی نداره .خب ،شاید یه مقدار این شکلی باشه .اما شما
باید یاد بگیرید که توی فروش های تلفنی ،همین احساسات مثبت رو از طریق
لحن و ُتن صداتون به مشتری منتقل کنید.
حقیقت اینه که وقتی موقع صحبت کردن با مشتری از پشت تلفن لبخند میزنید،
مشتری اون حس خوب رو ازتون دریافت میکنه .گرمای صداتون رو میفهمه و
صداقت رو از لحن تون متوجه میشه .اینجا باید همون شخصیت زیبایی که توی
فروش حضو ری از خودتون بروز میدید رو از طریق لحن تون به مشتری منتقل
کنید.
ولی فروش تلفنی یک نکته خیلی خوب داره! شما می تونید بدون اینکه مشتری
متوجه بشه که اسمش رو فراموش کردید یا روند صحبت های قبلی تون باهاش رو
یادتون رفته ،کل پرونده مشتری تون رو در یک لحظه ببینید و همه چیز یادتون
بیاد! برای این کار می تونید روند صحبت هاتون با هر مشتری رو به همراه اسم
خودش و شرکتش و هر چیز مهم دیگه ای رو توی کاغذ بنویسید و جلوی چشم
تون داده باشید.
یا یک کار خیلی بهتر اینه که از نرمافزارهای CRMکه مخصوص همین کار هستند
استفاده کنید .به هر حال همه که دستیارهای مریل استریپ رو ندارن که اسامی
مشتری ها رو بهشون یادآوری کنه!
54
اگر نمیدانید CRMچیست ،روی ﺗصﻮیر زیر کلیک کنید و این فیلم کﻮﺗاه را در
سایت دیدار ببینید:
توی فصل های بعدی که در مورد طراحی کاریز فروش صحبت می کنیم ،در مورد
این مسأله بیشتر حرف میزنیم.
55
فصل :۶ایجاد “احساس مهم بودن” در مشتری ،در مذاکرات فروش
توی فصل قبلی متوجه شدیم که زبان بدن و احساس درونی شما می تونه چه
تأثیر عمیقی روی مشتری داشته باشه و باعث بشه میزان فروش تون افزایش پیدا
کنه .این فصل در مورد اینه که چطوری در مشتری احساس مهم بودن رو ایجاد
کنیم و ببینیم با اهمیت دادن به مشتری ،چه چیزهایی به دست میاریم.
حتما اسم کتاب «آیین دوست یابی و چگونگی نفوذ در دیگران» رو شنیدید .این
کتاب معروف رو دیل کارنگی در دهه پنجاه میالدی نوشته .شاید فکر کنید که این
کتاب قدیمی شده و االن آموزش های جدیدتر و بهتری به بازار اومده .اما حقایق
شگفت آوری توی کتاب هست که واقعا مناسب امروز و موقعیت های ماست.
56
توی یکی از فصل های کتاب کارنگی میگه« :تصور کنید همه آدمایی که می بینید
روی پیشونی شون نوشته شده کاری کن احساس مهم بودن داشته باشم!»
حقیقت اینه که همه دوست دارند احساس مهم بودن داشته باشند .این نیاز در
درون ما وجود داره و ما کسانی عالقه مند میشیم که به چیزهایی که برای ما
مهمه ،اهمیت میدن و به اونها عالقه دارند.
اما سؤال اینه که توی پروسه فروش چجوری باید این کار رو انجام بدیم؟ چطور
کاری کنیم که مردم احساس مهم بودن داشته باشند؟
خب اولین کار اینه که اجازه بدیم مشتری ها خودشون رو ابراز کنن .باید بهشون
گوش بدیم و ازشون سؤال هایی بپرسیم که نشون میده چیزهایی که دارن برامون
تعریف میکنن رو دنبال می کنیم و براشون اهمیت قائلیم.
تصور کنید یه فروشنده میاد سراغ تون و میگه« :سالم .من محمدی هستم و
میخوام درباره همه چیز رو درباره محصوالت مون بهتون توضیح بدم!» معنی این
جمله اینه که« :من اهمیت نمیدم که تو کی هستی! من فقط میخوام حرف های
خودم رو بزنم و جنسم رو بهت بفروشم!»
57
کاری که باید انجام بدیم خیلی ساده ست .ما باید مشتری بگیم« :به من بگید چه
کارهایی انجام میدید؟ دقیقا به چه چیزهایی نیاز دارین؟» یا «کار شرکت تون دقیقا
چیه؟ مشکل تون چیه؟» این کار بخشی از مراحل فرآیند فروشه که توش باید
نیازهای مشتری رو متوجه بشیم.
پس اولین گام اینه که شنونده خوبی باشیم .اصال بذارید اینجوری که اگه فروش
یه قانون اساسی داشته باشه ،این مسأله اولین و مهمترین قانونه!
ممکنه خیلی از فروشنده ها فکر کنن فروش یعنی بیشتر حرف زدن .ولی واقعا
اینجوری نیست! فروش یعنی شنونده خوبی بودن! این مسأله انقدر مهمه که توی
فصل بعدی دوباره بهش برمیگردیم و با جزئیات بیشتری درباره ش صحبت می
کنیم.
58
مشتری رو بشناس!
اما راه دوم برای ایجاد احساس ارزشمند بودن در مشتری ها که االن بیشتر درباره
ش صحبت می کنیم ،اینه که ازشون تعریف کنید .یه ویژگی مثبت توشون پیدا
کنید و درباره ش نظر بدید.
مثال فرض کنید با یک مشتری قرار دارید که روی دیوار دفترش سه تا طرح ماشین
زده که صفر تا صد طراحی بدنه یه ماشین رو نشون میده .و این طرح ها نقاشی
هستن نه عکس .خب فکر می کنید چرا مشتری شما این عکس ها رو به دیوارش
زده؟ حتما به دلیل اینه که بهشون افتخار میکنه.
خب حاال فرض کنید وارد دفتر این مشتری بشید و در مورد اون ماشین ها صحبت
نکنید .احتماال دارید این پیام رو بهش میرسونید که به چیزی که براش لذت بخش
و افتخار آمیزه عالقه ای ندارید .شاید چیزهایی شبیه این« :کسی که خودش
ماشین میسازه احمقه! این که پول داره ،چرا نرفته یه مدل جدید فول آپشن
کارخونه ای بخره؟!»
59
ولی اگر به مشتری بگید« :وای! چه طرح های جالبی! خودتون این ماشین ها رو
طراحی کردین؟!» یک گام بزرگ به سمت نزدیک شدن به مشتری تون برداشتید.
اگه خودتون به ماشین ها عالقه مند باشید و در موردشون اطالعات زیادی داشته
باشید که عالی میشه! چون میتونید یه بحث مفصل درباره ماشین ها داشته
باشید .مشتری راحت تر باهاتون رابطه برقرار میکنه و همه چیز عالی میشه.
اما اگر شما واقعا اعتقاد داشته باشید که کسی که خودش برای خودش ماشین
طراحی میکنه دیوانه س چی؟! در این شرایط چی باید بهش بگید؟! اجازه بدید من
نظر خودم رو بگم .من فکر میکنم خیلی قابل تحسینه که کسی همچین کاری
انجام بده ،اما واقعا حاضر نیستم خودم رو واسه این کار اذیت کنم .اگر هم انجام
بدم احتماال موفق نمیشم! فکر کنم خیلی طراحی مزخرفی از آب دربیاد!
60
پس من چی میتونم به این مشتری بگم؟! نمیخوام بهش بگم« :وای! من همیشه
آرزو داشتم یه ماشین برای خودم طراحی کنم و بسازم ».چون این موضوع واقعیت
نداره و اون میفهمه .احتماال بعدش میگه «واقعا؟ بیشتر به چه سبکی از طراحی
ماشین عالقه مندی؟!» و بعدش من مجبور میشم بگم« :اممم….نمیدونم!» پس
باید باهاش صادق باشم.
مکالمه زیر بین من و مشتری می تونه نمونه خوبی از این شرایط باشه:
« -به نظر میاد این تصویر ماشین خودتونه که روی دیواره».
61
قطعا من خیلی چیزها ازش یاد میگیرم و اون هم خیلی تحت تاثیر قرار میگیره .و
آخرش بهم میگه« :من این جنس ها رو میخوام .میتونی تا هفته بعد برام بفرستی
شون؟!»
مطمئن باشید این اتفاق می افته .باالخره مشتری تصمیم میگیره از من خوشش
بیاد و بهم اعتماد کنه! و این فقط به این دلیله که ازش در مورد ماشینش سؤال
کردم و بهش اهمیت دادم.
در مورد اینکه راجع به چه چیزی می تونید با مشتری صحبت کنید و بهش اهمیت
بدید مثال های خیلی زیادی وجود داره .مثال کتاب های توی کتابخونه ش ،عکس
بچه هاش که توی دفتر کارشه ،سازی که به دیوار اتاق آویزون کرده و یا هر چیز
دیگه ای.
پس وقتی برای اولین بار وارد دفتر کار کسی میشید یا باهاش مالقات می کنید،
یه نگاه کلی به همه چیز بندازید .حتما چیزی وجود داره که شما بتونید درباره ش
نظر بدید.
62
البته اون چیزی که روش دست میذارید باید حتما چیزی باشه که درباره ش حس
خوبی دارید .اگه اینجوری باشه مشتری از یه جا به بعد تصمیم میگیره که بهتون
عالقه مند بشه .و این اتفاق از جایی شروع میشه که احساس ارزشمند بودن
میکنه.
نکته ای که درباره تحسین و تمجید کردن باید بدونید اینه که تعریف هاتون باید
واقعی باشه .مثال اگه به مشتری بگید« :وای! عجب کلکسیونی! من عاشق
تمبرهای قدیمی ام!» در حالی که اینجوری نیست ،اون باالخره میفهمه .پس باید
چیزی پیدا کنید که واقعا از ته دلتون احساس کنید خوبه و درباره ش حرف بزنید.
این مسئله حتی میتونه ویوی پنجره دفتر مشتری تون باشه.
63
حرف آخر
هر چیزی در مورد توجه کردن و اهمیت دادن به مشتری الزم بود رو گفتیم .فقط
سریعا سه تا نکته درباره تحسین کردن رو مرور می کنیم و بعد این فصل رو تموم
می کنیم.
نکته اول :تحسین تون واقعی باشه .بگید چرا فکر می کنید اون چیز خیلی خوبه.
مثال به جای اینکه بگید« :پنجره تون چه منظره زیبایی داره!» بگید« :وای خدا! من
عاشق این ویو ام! بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم دلم میخواد فقط به
همچین چشم اندازی نگاه کنم».
شاید االن خیلی خوب نشه اون شرایط رو توضیح داد .ولی مثال اینکه بگید« :چه
منظره زیبایی از پنجره تون می تونید ببینید! اونور رودخونه هم از اینجا معلومه،
درسته؟!» یا یه چیزی شبیه این ،مسأله خیلی جالب و تحسین آمیز میشه.
به جای اینکه بگید« :پیراهن تون خیلی قشنگه ».بگید« :پیراهن تون خیلی
قشنگه ،من خیلی از این مدل تا زدن یقه خوشم میاد!» گفتن دلیل تون میتونه
این مسأله رو قابل باورتر کنه.
نکته دوم اینه که از مشتری سوال بپرسید .مثال« :من مدل پیراهن تون رو خیلی
دوست دارم .از کجا گرفتین ش؟!» یا مثال« :چه ماشین قشنگی دارید .چند وقته
گرفتیدش؟ رانندگی باهاش راحته؟!»
64
اگر سوال بپرسید نشون میدید که واقعا اون مسأله براتون جالب و مهمه .عالوه بر
این اونها هم مجبورن به سؤالتون جواب بدن .و قطعا جوابشون این نیست که:
«این؟! نه بابا خیلی قدیمیه! چند ساله که دارمش!» اگه مشتری به سؤالتون جواب
بده یعنی تعریف شما رو قبول کرده.
حتما این روش رو امتحان کنید ،واقعا جواب میده! تعریف کنید ،بعد دلیلش رو
بگید ،و بعدش هم سؤال بپرسید.
نکته سوم درباره تحسین کردن اینه که خیلی هم پر شور و حرارت نباشید! مثال هر
دفعه که با پدرم به خونه خواهرم میریم و شوهر خواهرم برای ناهار جوجه کباب
درست میکنه ،پدرم میگه« :وای! این بهترین جوجه کبابیه که خوردم!» من هر بار
65
واقعا متعجب میشم که شوهر خواهرم چجوری حرفش رو باور میکنه! اصال
حرفش رو باور میکنه؟!
تنها چیزی که پدر من باید بگه اینه که« :وای این جوجه کباب عالیه! من چند
هفته قبل توی یه رستوران جوجه کباب خوردم و این واقعا بهتر از اونه!» یا مثال
« ما توی یه رستوران گرون قیمت هم جوجه کباب خوردیم ،ولی این یه چیز دیگه
س!»
یا حتی پدرم میتونه توضیح بده چرا همچین فکری میکنه .مثال« :من عاشق آبدار
بودن جوجه هات هستم! واقعا عالیه!» یا میتونه یه سؤال بپرسه« :چطوری جوجه
هات رو مزه دار میکنی که انقدر خوش طعمه؟!»
پس خیلی هم ذوق زده نباشید! نگید این بهترین چیزیه که دیدید .پدر من حتی
میتونه بگه« :من معموال جوجه کباب دوست ندارم ،ولی این واقعا خوب بود».
توی این فصل با هنر تحسین کردن و اهمیت فوق العاده اون آشنا شدیم.
از مشتری هاتون سؤال بپرسید ،به جواب هاشون گوش بدید ،و بعد یکی از ویژگی
های مثبت شون رو تحسین کنید.
66
فصل :۷اثر “خوب گوش کردن” در افزایش فروش
توی فصل قبلی گفتیم که قانون شماره یک فروش یا مهمترین مهارت فروش ،اینه
که گوش کنید و شنونده خوبی باشید .این چیزیه که باید روش تمرین کنید و
تبدیل به یک شنونده فوق العاده بشید و مهارت خیلی مهمیه .در این فصل در
مورد شنونده بودن بیشتر توضیح میدیم.
شما زمانی تبدیل به یک فروشنده حرفه ای میشید که به این درک برسید که
فروش بیشتر از اینکه به حرف زدن مربوط باشه ،به گوش کردن مرتبطه .پس حتما
روی مهارت های گوش کردنتون زمان بذارید و تمرین کنید .برای اینکه شنونده
67
خوبی باشید ،باید از مشتری سؤال بپرسید و اجازه بدید حرف بزنه و بعد به حرف
هاش گوش بدید.
تبدیل شدن به یک شنونده خوب ،غیر از اینکه باعث میشه فروشنده خوبی بشید،
مزایای خیلی زیاد دیگه ای هم داره .مثال اینکه میتونید نقاط مشترک زیادی با
بقیه پیدا کنید.
اجازه بدید یک مثال بزنم .فکر کنید توی یه مهمونی من اینجوری سر صحبت رو با
یه نفر باز کنم« :سالم .من حمید هستم .پارکور و سنگنوردی کوهستان کار
میکنم!» خب ،این مزخرف ترین شروع واسه یه صحبت دوستانه است! دلیلش هم
اینه که اوال من دارم درباره خودم صحبت می کنم .و فکر می کنم همه چیز حول
محور من می گرده .دوما من دارم تیری توی تاریکی پرت می کنم و اصال نمیدونم
هدفم چیه!
فکر می کنید چقدر شانس وجود داره که کسی پیدا بشه و بگه« :جدی؟! چه جالب!
من هم پارکور و سنگنوردی کوهستان کار میکنم!» این واقعا خیلی نامحتمله .پس
کاری که باید انجام بدم اینه که مثال به طرف بگم« :خب ،تو توی وقت های آزادت
چه کارهایی میکنی؟!»
اگه جوابش پارکور و سنگنوردی کوهستان باشه که عالی میشه! ولی اگه بگه« :من
بیشتر کافه و سینما میرم و گاهی هم حیوون ها رو تاکسیدرمی می کنم» ،من
می تونم بگیم« :وای چقدر باحال! میشه بهم بگی اولین کاری که برای تاکسیدرمی
68
باید انجام بدیم چیه؟!» اینجوری صحبت مون گل میکنه و می تونیم درباره طرف
مقابل صحبت کنیم.
پس قدم اول برای اینکه شنونده خوبی بشید اینه که نقاط مشترک پیدا کنید .باید
سوال بپرسید و به مشتری گوش کنید .اینجوری مشتری بیشتر به شما عالقه مند
میشه و بهتون اعتماد میکنه.
این یک مسأله دو طرفه ست .یعنی اگه میخواید شنونده خوبی باشید ،باید با آدم
ها نقاط مشترک پیدا کنید ،و هر چی بیشتر با اونها نقاط مشترک پیدا کنید،
شنونده بهتری میشید.
69
به مشتری احساس ارزشمند بودن بده!
اتفاق دومی که با خوب گوش کردن می افته اینه که آدم ها با حرف زدن درباره
خودشون ،احساس ارزشمندی می کنند .هر چقدر اجازه بدید آدم ها در مورد افکار و
احساسات و عالیق شون با شما صحبت کنند ،و شما با دقت و عالقه به حرف
هاشون گوش کنید ،احساس ارزشمند بودن در آدم ها تقویت میشه و در نتیجه
اونها به شما عالقه بیشتری پیدا می کنند.
عالوه بر همه اینها وقتی ما به حرف های دیگران گوش کنیم ،خودمون هم یه
چیزهایی یاد میگیریم .وقتی اجازه بدید مشتری ها با شما صحبت کنند ،معموال
متوجه نکاتی خواهید شد .متوجه میشید نیازهای اونها چیه ،اینکه چطوری فکر
میکنند و اینکه دقیقا به چی احتیاج دارند .با گوش کردن ما در تجربه آدم های
دیگه سهیم میشیم و ازشون یاد می گیرم.
اگر من درباره مسافرتی که در تعطیالت اخیر رفتم با دیگران صحبت کنم و بگم که
چه کارهایی انجام دادم ،چیزی یاد نمی گیرم ،چون خودم اونجا بودم .اما اگه
درباره تعطیالت شما بپرسم ،چیزهایی یاد می گیرم که خیلی به دردم میخورن.
70
اینکه من درباره کارهایی که قبال انجام دادم حرف بزنم ،چیزی بهم اضافه نمیکنه
و این یعنی وقت تلف کردن .پس یکی از مهمترین فایده های کار فروشندگی
یادگیریه.
در شرایطی که شما شنونده باشید کنترل هم دست خودتونه .اگر شما سوالی
بپرسید و مشتری شروع کنه به حرف زدن ،اگر چه که مشتری داره بیشتر صحبت
میکنه ،اما این شما هستید که دارید بحث رو کنترل می کنید .اگه شما بگید« :چه
جالب! میشه بیشتر درباره این موضوع توضیح بدی؟!» اینجوری میتونید بحث رو
به سمت موضوعات مختلف ببرید.
71
مشتری به چی عالقه داره؟!
نکته دیگه اینه که شما نمی تونید با عالقه مندی های خودتون مردم رو جذب
کنید .نباید سراغ موضوعاتی برید که مشتری بهش عالقه ای نداره .اگه فقط درباره
مزایای محصول تون به مشتری بگید ممکنه انقدر به نظرش جالب نیاد و نخواد
درباره ش چیزی بگه یا چیزی بشنوه.
در نتیجه صحبت کردن درباره خودتون یا محصولتون ریسک داره .ولی اگه از اونها
بخواید حرف بزنند دیگه ریسکی وجود نداره و باعث ناراحت شدن شون نمیشید.
این یک اصل روانشناسیه که نباید درباره موفقیت هاتون زیاد با مردم صحبت
کنید ،چون دلشون نمیخواد داستان موفقیت های شما رو بشنون ،این کار فقط
عصبی شون میکنه.
همچنین درباره شکست ها و مسائل شخصی تون هم نباید چیزی بهشون بگید،
چون اگه درباره اتفاقات بد باهاشون صحبت کنید ،هفتاد درصد اونها اصال اهمیت
نمیدن و سی درصدشون هم حتی خوشحال میشن.
فکر کنید اگه از کسی بپرسید« :حالت چطوره؟» و اون یه لیست بلند باال از
مشکالت پزشکی و خانوادگی ش برای شما ردیف کنه ،این حرف ها براتون جذابه؟!
قطعا نه! پس شما هم به جای صحبت کردن درباره خودتون ،سعی کنید یه شنونده
خوب ،و از اون مهمتر یه پرسشگر خوب باشید.
72
اما توی پروسه فروش چطوری باید این کار رو انجام بدید؟!
73
فصل “ :۸قیف سؤالت فروش” چیست و چگونه کار می کند؟
همونطور که در فصل قبل گفتیم ،برای اینکه خوب بشنوید ،باید از مشتری سؤال
بپرسید .در این فصل مدلی رو بهتون معرفی می کنیم که سؤال پرسیدن رو براتون
ساده تر و هدفمندتر میکنه.
قبل از اینکه بریم سراغ پرسشنامه به این نکته توجه کنید .در کتاب «بازی تنیس
درونی» بخشی وجود داره در مورد “بازی کار” که آزمایشی رو روی فروشنده های
کار تو فروش
یک شرکت انجام داده .آزمایش اینجوریه که به فروشنده ها میگنِ « :
نیست ،کارت اینه که تا جایی که میتونی درباره مشتری اطالعات کسب کنی .و
74
وقتی کارت تموم شد ،ما بر اساس اطالعاتی که به دست آوردی بهت امتیاز میدیم
و بر اساس امتیازت حقوق میگیری».
«چیزی که تو باید انجام بدی اینه“ :دونستن هر چه بیشتر درباره مشتری ”.اینکه
اونها چه کارهایی انجام میدن؟ توی شرکت شون چه خبره؟ و هر چیز دیگه ای».
حدس بزنید نتیجه آزمایش چی بود! فروش این شرکت روز به روز بیشتر شد! دلیل
این اتفاق اینه که وقتی فروشنده ها میرفتن مشتری رو ببینن ،ازش کلی سؤال
میپرسیدن و خیلی از نیازهای مشتری رو می فهمیدن .در نتیجه مشتری ها به
خاطر سؤاالتی که ازشون پرسیده میشد ،از فروشنده ها خوششون می اومد و
خودشون سفارش خرید میدادند.
نکته کلیدی خوب سؤال پرسیدنه .باید بدونید که چه سؤالی رو چه زمانی بپرسید.
تکنیکی که االن بهتون معرفی می کنیم درست کردن یه پرسشنامه فروشه .اینجا
یه نمودار کوچیک ازش می بینید.
75
این کار سه مرحله داره:
این مراحل با سؤاالت شروع کننده شروع میشن .این دسته از سؤاالت از کلماتی
مثل “کی؟ چی؟ چرا؟ کجا؟” و یا “درباره این موضوع توضیح بده” استفاده می کنند.
وقتی از این دسته سؤاالت استفاده می کنید هر جوابی ممکنه بگیرید .مثال برای
شروع ارتباط می پرسید« :کار و کاسبی تون چطوره؟» یا مثال« :دنبال چه مدل
ماشینی میگردید؟» یا« :توی این محله چه مشکالتی دارید؟»
76
خب شما هیچ پیش بینی ای ندارید که ممکنه چه جوابی دریافت کنید .این
خاصیت سؤاالت شروع کننده ست و شما باید خودتون رو برای هر جوابی آماده
کنید.
سؤاالت تموم کننده که باید اونها رو در انتهای قیف بعدی بپرسید ،سؤاالتی هستند
که جوابشون بله یا خیره .مثال بپرسید« :میتونم کمکتون کنم؟» یا «دوست دارید
یه نگاهی به راه حل ما بندازید؟»
یا «دوست دارید این محصول که دقیقا چیزیه که مشکل تون رو حل میکنه از ما
بخرید؟» اینها سؤاالتی هستند که معموال برای نهایی کردن خرید به استفاده
میشن.
خب از این دو دسته سؤال یه سری مثال های ملموس تر میزنیم .مثال توی یه
مصاحبه شغلی ،سؤاالت شروع کننده میتونه اینجوری باشه« :درباره کار االنت بهم
بگو» یا «رئیست چجوریه؟»
و سؤاالت تموم کننده می تونن این شکلی باشن که« :شما میتونید بگید که االن
یه مدیر تولید مجرب هستید؟» یا هر چیز دیگه ای که جوابش بله یا خیر باشه.
همونطور که می بینید اگه فقط این دو دسته سؤال رو بپرسیم ،هنوز اطالعات
زیادی از مشتری به دست نیاوردیم .نقطه طالیی قیف پرسشنامه که باعث میشه
77
بتونید از مشتری اطالعات بگیرید ،سؤاالت وسطشه .اینها سؤال هایی که طرف
مقابل رو کشف میکنند .سؤاالت کشف کننده اطالعات واقعا مفیدی بهتون میدن
و باعث ایجاد اعتماد بین شما و مشتری میشن.
بیاید باز دوباره یه مکالمه در مصاحبه شغلی رو بررسی کنیم .مثال اگر شما
کارت بهم بگو» و کارجو جواب بده «خب ،بد ِ اینجوری شروع کنید که« :درباره
نیست ،فقط رئیسم یه مقدار آدم عجیبیه ».اینجا جاییه که شما باید سؤال کشف
کننده مناسب رو بپرسید .مثال سؤال کشف کننده درست میتونه اینجوری باشه که:
«جدی؟ بیشتر درباره رئیست بهم بگو».
78
کارجو جواب میده« :مثال گاهی اوقات که همه چیز خوبه ،اون میاد توی اتاق و
سر همه داد میزنه!»
حاال شما دوباره می تونید سؤال کشف کننده بعدی رو بپرسید« :اینجور مواقع شما
چجوری این موضوع رو حل و فصل می کنید؟» یا مثال« :این کارش چه حسی
بهتون میده؟» یا «فکر می کنید باید اینجور وقت ها چیکار کنید؟»
می بینید سؤاالت کشف کننده چطوری کار می کنند؟! اونها باید دقیقا طوری
طراحی بشن که مخاطب شما در طول قیف حرکت کنه .و همزمان با حرکت کردن
در طول قیف ،با شما احساس نزدیکی پیدا کنه.
مشکل اساسی سؤاالت کشف کننده اینه که باید بداهه طراحی شون کنید ،چون از
قبل نمی دونید که مسیر بحث قراره به کجا بره .از اول بحث معلوم نیست که
وقتی شما درباره شرایط کاری کارجو سؤال می کنید اون قراره درباره رئیسش
صحبت کنه .اگر هم خودتون درباره رئیسش سؤال کنید ،نمی دونید که رئیس چه
کارهایی میکنه .پس مجبورید بداهه پردازی کنید .برای این کار باید یه مسیر پر
پیچ و خم رو طی کنید که به یه کم تمرین احتیاج داره.
اما خبر خوب درباره سؤاالت کشف کننده اینه که میشه برای اونها یک فرمت ثابت
و مشخص در نظر گرفت« :خب ،بیشتر درباره فالن موضوع بهم بگو ».هدف شما
اینه که درباره جوانب مختلف یک موضوع اطالعات بیشتری به دست بیارید ،پس
این هدف رو توی ذهنتون داشته باشید و بر اساس شرایطی که به وجود میاد،
سؤال مناسب رو بپرسید.
79
ولی خب باید حواس تون باشه که برای سؤال کشف کننده دائم از سؤاالت کلی
استفاده نکنید .مثال اینکه همه ش بگید« :از اول تا آخرش رو برام تعریف کن ».یا:
«بهم بگو که دقیقا چه اتفاقاتی افتاده ».اینطوری مخاطب تون حس خوبی نمی
گیره.
فرض کنید اگه کسی به شما بگه« :من از کارم راضی نیستم» مکالمه اینجوری
ادامه پیدا کنه:
80
طبیعتا این مکالمه حس خوبی به طرف مقابل تون نمیده ،چون شما دارید به
شکل های مختلف مدام یک جمله رو تکرار می کنید« :همه چیز رو به من بگو!»
اگر چه ممکنه این روش در موارد معدودی کار کنه ،اما باید یه مقدار تنوع بدید.
باید چهار یا پنج مدل سؤال کشف کننده داشته باشید و هر از گاهی از یکی شون
استفاده کنید.
بیاید یک بار به کلیت قیف سؤاالت فروش و هدف ما از استفاده از اون نگاه کنیم.
حقیقت اینه که شما دارید توی قیف حرکت می کنید تا اطالعات بیشتری از
مشتری به دست بیارید .وقتی به اندازه کافی اطالعات کسب کردید ،باید اطالعات
تون رو خالصه کنید و وارد قیف جدید بشید.
می دونم که ممکنه با خودتون بگید« :وای! این کار واقعا سخت و مزخرفه! قبل از
این کارها فروشنده ها چی کار می کردن؟!» اما دقت کنید دقیقا همین راهه که
شما رو هدف تون می رسونه :برقرای رابطه دوستانه با مشتری و فروختن جنس
بهش.
و نکته مهم اینه که شما روی قیف ها کنترل کامل دارید .چیزی از دست شما
خارج نمیشه.
81
فرض کنید در یک گفتگو که به مشتری میگید« :خب ،بهم بگو اوقات فراغتت رو
چجوری می گذرونی؟ چی کارها می کنی؟» اگه مشتری گفت« :راستش بیشتر
بدنسازی می کنم» شما می تونید وارد قیف صحبت درباره بدنسازی بشید و بگید:
«چقدر خوب! کدوم باشگاه میری؟!» و بعد ادامه مسیر رو برید.
اگه اصال در مورد بدنسازی اطالعاتی ندارید و هیچ عالقه ای بهش ندارید کافیه
بگید« :چه جالب! کار دیگه ای نیست که دوست داشته باشید و انجام بدید؟»
می بینید؟! این تصمیم شماست که مسیر گفتگو رو به چه سمتی ببرید .این شما
هستید که تصمیم میگیرید که توی هر قیف چقدر بمونید.
یک مسأله خیلی مهم دیگه هم هست که باید درباره قیف پرسشنامه بدونید .مدل
ارتباط برقرار کردن شما نباید اینجوری باشه :سؤال-جواب ،سؤال-جواب .اینجوری
انگار دارید بازجویی می کنید! هیچ کدوم از ما دلمون نمی خواد تفتیش عقاید
بشیم.
راهی که برای بهبود قیف تون می تونید استفاده کنید اینه که اینجوری انجامش
بدید :سؤال -جواب -نظر ،سؤال -جواب -نظر.
کاری که باید بکنیم اینه که سؤال بپرسیم ،و بعدش که مشتری جواب داد ما یه
نظر کوچولو درباره ش میدیم که بهش نشون بدیم به حرف هاش عالقه مندیم و
82
به اونها گوش دادیم .عالوه بر این ،نظر دادن مجبورتون میکنه که واقعا به حرف
های مشتر ی گوش بدید ،و سؤال بعدی رو ازش بپرسید.
پس وقتی شما پرسیدید« :در اوقات فراغت چیکار میکنید؟» و شنیدید« :بدنسازی»
شاید به مشتری بگید« :چقدر خوب! من همیشه دلم میخواست بدنم رو بسازم!
ولی هیچ وقت نرفتم دنبالش! شما چجوری وقتش رو پیدا می کنید؟!» یا شاید
بگید« :خب ،میدونم که چند تا باشگاه بدنسازی این دور و بر هست .کدومش رو
میرید؟»
و بعد که مشتری جواب میده« :توی فالن باشگاه!» می تونید بگید« :عه چه جالب!
موقع رانندگی دیدمش .چجور جاییه؟ دستگاه هاش خوبه؟!»
83
کافیه بهش نشون بدید که به حرف هاش گوش می کنید .باید یه جوری نشون
بدید که انگار فقط یه بحث و صحبت دوستانه بین تون در جریانه .ولی مثال هایی
که قبال زدیم بیشتر شبیه تفتیش عقایده! چون فقط داریم اطالعات رو از طرف
بیرون می کشیم .اگر بعد از هر جواب یه کامنت کوچیک بذارید ،تازه شبیه بحث و
صحبت دوستانه میشه.
در حالت ایده آل ،نرخ باید ۹۰به ۱۰باشه .یعنی مشتری حدود ۹۰درصد زمان رو
صحبت میکنه ،و شما فقط توی ۵درصد زمان ،نظر کوچیکی درباره خودتون میدید.
مثال اینطوری« :آره ،میدونی ،خیلی درباره ش فکر می کنم .ولی به نظرم خیلی
سخت میاد .واسه تو هم سخته؟!»
و توی ۵درصد بقیه زمان باید درباره چیزهای دیگه حرف بزنید ،که طرفتون رو روی
غلتک بندازه تا بازم به صحبتش باهاتون ادامه بده.
واقعا امیدوارم تمرینش کنید .مثال اگه امشب با دوست هاتون رفتید بیرون ،یه
بازی راه بندازید که اصال نباید درباره خودتون حرف بزنید .و قانون بازی اینه که از
کلمه “من” استفاده نشه! از همدیگه چند تا سؤال می پرسید.
مثال اگه ازتون پرسیدن« :امروز چطور بود؟» بگید« :مثل همیشه ،تو چی؟ چه کارها
کردی؟»
84
اگه پرسیدن« :مسافرت خوش گذشت؟! چی کارها کردی؟» الزم نیست شما همه
چیز رو درباره مسافرت تون بهشون بگید و از سیر تا پیاز رو براشون تعریف کنید.
این واقعا چیزی نیست که دلشون بخواد درباره ش بدونن! فقط میتونید بگید:
«خیلی خوب بود .واسه تو چطور بود؟ رفته بودی جنوب درسته؟!»
اگر پرسیدن« :بچه هات چی کار میکنن؟» الزم نیست ریز به ریز اتفاقات و کارهای
بچه هاتون رو توضیح بدید .فقط کافیه بگید« :عالی ن! خدا رو شکر! دختر
کوچولوی تو چطوره؟ مدرسه میره؟»
هر چی پرسیده شد به خودشون پاس بدید و ازشون سؤال کنید .اینجوری یه بازی
راه میندازید .این کار رو همین امروز امتحان کنید .اصال درباره خودتون حرف
نزنید! می بینید که این روش چقدر عالیه! خیلی چیزها یاد می گیرید ،بقیه مردم
از شما خوششون میاد و کنترل بحث ها رو به دست می گیرید.
در مورد فروش هم همینه .باید طراحی پرسشنامه رو جدی بگیرید و تمرینش کنید
تا توی سؤال پرسیدن عالی بشید .این مهمترین مهارت برای فروشه.
85
فصل :۹روانشناسی مشتری | راز فروش به تیپ های شخصیتی مختلف
در فصل های قبلی درباره راه های برقراری ارتباط با مردم صحبت کردیم .گفتیم که
خیلی مهمه به مشتری ها حس ارزشمندی و مهم بودن بدید ،خیلی مهمه که
شنونده خوبی باشید و خیلی نکات دیگه .اما االن در مورد یه نکته مهمتر حرف
میزنیم و اون اینه که مردم از لحاظ شخصیتی با هم فرق دارند.
حتما شما هم توی اطرافیان تون دقت کردید که بعضی ها از صحبت ها و گپ
های کوتاه خوششون میاد ،ولی عده دیگه ای دلشون میخواد صحبت ها ادامه دار
باشه .خب چه تفاوت های دیگه ای بین آدم ها هست؟!
86
ما اینجا از مدلی استفاده می کنیم که مردم رو به چهار تیپ شخصیتی تقسیم
میکنه .این روش رو در اصل کارل گوستاو یونگ روانشاس معروف ابداع کرده .این
مدل میگه که آدم ها از نظر ارتباطی به چهار دسته کلی تقسیم میشن .توی نمودار
زیر این دسته بندی رو می بینید.
در قسمت باالی نمودار افراد منطقی قرار گرفتند که آدم های تحلیل گر و افراد
کنترل گر توی این دسته هستند .دو گروهی که پایین نمودار قرار می گیرند ،افراد
احساسی تری هستند .اونها بیشتر با قلب شون تصمیم میگیرند تا با مغزشون.
افراد هیجانی و افراد هدفمند در دسته پایین جا میگیرند.
87
از طرف دیگه در سمت چپ نمودار ،افراد آرومتر ،درونگراتر و متفکرتر قرار دارند.
کسانی که احتماال شنونده های بهتری هستند .و دو گروه سمت راست ،برونگراتر،
حراف تر ،قاطع تر و رک هستند.
دقت کنید که هیچ کدوم این گروه ها خوب یا بد نیستند .فقط قضیه اینه که آدم
ها با هم متفاوتن .پس الزمه با هر کس متفاوت رفتار کنید .ما اینجا این موارد رو
در مورد فروش توضیح میدیم .ولی خب در موارد دیگه هم بهتره با هر کس مطابق
شخصیتش رفتار کنیم ،غیر از اینه؟ مثال برای مدیریت کردن کارمندها ،زندگی
کردن با اطرافیان مون و هر ارتباط دیگه ای.
برای مثال بیاید فرض کنیم میخوایم به هر کدوم از این چهار نوع شخصیت یه
دستگاه کامپیوتری بفروشیم .اگه به آدم های تحلیل گر نگاه کنید ،می بینید که
اونها خیلی آروم و منطقی رو هستند .اونها به دقت به همه جوانب موضوعات نگاه
می کنن و به جزئیات عالقه مندن.
برای فروش به این آدم ها باید بهشون درباره هر کاری که دارید انجام میدید ،دلیل
اون کارها و پیش زمینه ای که دارند توضیح بدید .حتی بهتره بهشون یه سری
اطالعات مکتوب بدید که بتونن با خودشون ببرند و بعدا یه نگاهی بهش بندازند.
88
این صحبت ها باید خیلی با آرامش و واضح باشه و خیلی چیزها رو باید ازشون
بپرسید .میتونید یه جدول کوچیک درست کنید که نقاط مثبت و منفی همه
محصوالت تون توش نوشته شده باشه.
میتونید آپشن های محصوالت رو بهشون توضیح بدید و چیزهای مختلف رو
براشون طبقه بندی کنید .این چیزیه که اونها میخوان .این تیپ افراد عاشق
جزئیات هستند .ممکنه مالقات تون توی دفتر کار اونها و با یه عالمه کاغذ بازی
انجام بشه .ولی خب مشکلی نیست .اگه چیزی که اونها میخوان رو بهشون بدید،
احتماال ازتون خرید می کنند.
گروه دوم آدم های کنترل گر هستند .اونها دلشون میخواد تا حد امکان جلسه
سریع تر پیش بره .نهایتا ده دقیقه بهتون وقت میدن! اگه میخواید باهاشون یه
قرار مالقات داشته باشید ،بهشون بگید« :من فقط به ده دقیقه از وقت تون احتیاج
89
دارم .بعد از اون خودم از اتاق میرم بیرون! قول میدم بیشتر از ده دقیقه وقت تون
رو نگیرم».
این تیپ از افراد عاشق شنیدن این جمله هستند .چون معموال این جور آدم ها
میخوان هر چه زودتر از شر جلسه با شما خالص بشن! البته بهتره جلسه تون نه
دقیقه و نیم طول بکشه!
اینجور آدم ها مهموال خیلی منطقی هستند .اگه در پایان ده دقیقه بهشون بگید:
«بهتره همین جا متوقف بشیم ».اونها بهتون میگن« :نه ،نه! من میخوام بیشتر
درباره این موضوع بدونم!» و بعد همه چیز همونجوری پیش میره که شما
میخواید.
اونها دوست ندارند تا دفتر شما بیان یا جای دیگه ای به جز دفتر خودشون قرار
مالقات داشته باشند .قرار توی دفتر اونها انجام میشه .و کنترل گرها دوست دارند
هر چه سریعتر جلسه رو تموم کنند .پس مسأله حیاتی براشون اینه« :چیزی که ما
می فروشیم قراره دقیقا براشون چی کار کنه؟»
جوابی که من بهشون میدم اینه« :سه تا دلیل برای خرید این دستگاه کامپیوتری
وجود داره .مزایایی که دریافت می کنید این و این و اینه .یه تاریخ انتخاب کنید،
من بقیه ش رو درست می کنم».
90
من فقط کاری که باید رو انجام میدم .اگه کاری وجود داره که انجام دادنش نیاز
به جزئیات بیشتری داره ،من بهشون میگم« :میخواید این کار رو به کس دیگه ای
بسپرید؟ کافیه اسمش رو بهم بدید ،من بقیه هماهنگی ها رو باهاش انجام
میدم ».معموال این تیپ آدم ها دوست ندارند خودشون رو قاطی اینجور کارها
کنند.
وقتی شما به آدم ها زنگ میزنید می تونید بفهمید چجوری هستند .مثال اگه
وقتی بهشون زنگ میزنید بگن« :سالم من محمدی مدیر بخش حسابداری هستم.
چجوری میتونم کمک تون کنم؟» می فهمید که طرف مقابل یه آدم تحلیل گره.
اما اگه وقتی زنگ میزنید جواب بده« :بله؟ چی میخواید؟» متوجه میشید که فرد
پشت خط کنترل گره .البته شاید این مثال در دنیای واقعی به این وضوح اتفاق
نیافته ،ولی از البالی حرف ها و برخوردهاشون می تونید متوجه شخصیت شون
بشید .این باعث میشه بتونید سریع خودتون رو با مدل شخصیتی شون تطبیق
بدید.
91
وقتی وارد دفتر این دو تیپ از افراد میشید ،می بینید که تحلیل گرها ،زونکن ها و
فایل هاشون منظم و دقیق توی قفسه هاست و همه چیز توی دفتر سر جای
خودشه .اما کنترل گرها احتماال دفتر خیلی کم وسیله ای دارند .یه میز کار که
روش هم خالیه .احتماال میز هم از فلز و شیشه یا چیزهای اینطوری ساخته شده.
هیچ تصویری از خانواده شون یا چیزهای این مدلی اونجا نیست .در نتیجه شما
مدت زیادی رو صرف این نمی کنید که از منظره پشت پنجره تعریف کنید ،و فقط
درباره مسئله اصلی صحبت می کنید.
گروه سوم آدم های هیجانی هستند .فکر می کنید چطوری باید به این تیپ آدم
ها دستگاه تون رو بفروشید؟! خیلی ساده ست! باید بهشون نشون بدید که این
محصول باحال و بامزه س! خودتون رو هم یه آدم باحال و بانمک بهشون نشون
بدید! در حالت ایده آل باید به این تیپ آدم ها نشون داد که این چیز ،متفاوته.
ببینید چه چیزی توی محصول تون متفاوته و اون رو برجسته کنید.
از طرف دیگه این آدم ها عاشق مثال ها و داستان ها هستند .برای همین اگه
بشون بگید« :فالن شرکت بعد از اینکه دستگاه ما رو گرفت توی دو هفته ۲۸
میلیون تومن فروشش بیشتر شد» ،شخص هیجانی با خودش فکر میکنه« :وای!
چقدر عالی! این همون چیزیه که من میخوام!»
این در حالیه که آدم کنترل گر اصال اهمیتی به تجربه بقیه مردم نمیده و آدم
تحلیل گر فکر میکنه« :خوبه ،ولی از کجا بدونم؟ چه مدرکی واسه حرفش داره؟
ممکنه آدم های دیگه ای پولشون رو از دست داده باشند ».اونها کال نظرشون اینه
که« :از کجا بدونیم؟»
92
ولی آدم هیجانی فقط فکر میکنه« :چقدر عالی به نظر میاد! حتما باید امتحانش
کنیم!» پس این آدم ها داستان و مثال دوست دارند و جلسه ای توجه شون رو
جلب میکنه که باحال و جالب باشه .احتماال بهترین جا برای قرار مالقات با این
آدم ها یه کافه یا رستوران یا یه همچین جاییه.
اگه شما خودتون کنترل گر باشید احتماال این پروسه دیوونه تون میکنه! شاید فکر
کنید« :قرار توی یه کافه؟ اصال از این جور جاها خوشم نمیاد! آدم ها در اینجور
جاها رفتارهای غیرقابل کنترل دارن .دلم میخواد جلسه مون توی دفتر باشه.
اینجوری راندمان مون میره باالتر ».ولی خب مهم چیزیه که مشتری میخواد ،پس
خودتون رو باهاش تطبیق بدید.
93
دسته چهارم آدم ها ،افراد هدفمند هستند .اینها هم مثل هیجانی ها عاشق ارتباط
با مردمن ،ولی یه مقدار آدم های درونگراتری هستند .اینها قرار مالقات طوالنی تر
و با آرامش تر رو ترجیح میدن .برای افراد هدفمند همه چیز حول محور ارتباط
میچرخه .پس شما باید باهاشون دوست باشید .باید اسم بچه شون رو بدونید و
حتی ازش بپرسید« :حال پسرتون بهتر شده؟» باید براشون کارت تبریک تولد
بفرستید و از این جور کارها.
توی پروسه ارتباط با اینجور آدم ها واقعا واجبه که کامال بشناسیدشون .توی رابطه
با آدم های هدفمند تجربه ناخوشایندی نخواهید داشت .کار کردن با این مدل افراد
واقعا دلپذیره .باهاشون جلسه بذارید ،دو تا فنجون قهوه بخورید و گپ بزنید.
البته باز هم اگر خودتون کنترل گر هستید احتماال فروش به آدم های هدفمند رو
سخت میدونید .چون با خودتون فکر می کنید« :چرا این آدم نمی تونه ذهنش رو
متمرکز کنه؟! چه لزومی داره باهاش درباره خانواده ش حرف بزنم؟» اما اگه
میخواید به اینجور آدم ها چیزی بفروشید بدوند که در مورد آدم های هدفمند،
ایجاد ارتباط همه چیزه.
دقت کنید هیچ غلط و درستی وجود نداره .دونستن این تیپ ها کمک میکنه آدم
ها رو بیشتر بفهمید و راحت تر با این موقعیت ها کنار بیاید .مثال نقطه اصلی
شخصیت آدم های کنترل گر اینه که همینجوری و روی هوا تصمیم نمی گیرند.
اگر خودتون کنترل گر هستید نباید به مشتری های هدفمند غر بزنید .راه معامله
کردن با این آدم ها اینه که باهاشون روی یه کاناپه نرم بشینید ،قهوه بخورید و
درباره خانواده شون باهاشون صحبت کنید .و هیچ عجله ای هم نکنید که درباره
کار و کاسبی باهاشون حرف بزنید .اصال شاید بهتر باشه توی قرار مالقات اول هیچ
94
حرفی از کار نزنید .خودتون رو با تیپ شخصیتی افرادی که باهاشون جلسه دارید
تطبیق بدید.
هیجانی ها :واقعا نمیدونم! ارتباط با هر چیزی که هیجان زده شون میکنه! مثال
ممکنه عاشق موتور سیکلت باشند .پس اگه یه عکسی از خودتون که سوار یه
موتور مسابقه ای یا همچین چیزی هستید بهشون نشون بدید ،سر شوق میان.
خالصه کالم این که برای اینکه فروشنده خوبی باشید باید خودتون رو با بقیه مردم
تطبیق بدید .این مسأله واقعا مهمه.
به نظرتون خیلی غیر صادقانه ست که مدل خودتون رو بر اساس شخصیت کسی
که دارید باهاش معامله می کنید تغییر بدید؟
95
توی فرآیند فروش همیشه این نگرانی وجود داره که کارم صادقانه هست یا نه؟
این فرآیند جوریه که همیشه درباره ش سؤال هست .ولی من فکر میکنم تطبیق
دادن خودمون مشکلی نداره .ما توی این فصل گفتیم که تطبیق با مشتری ها نه
تنها ایرادی نداره ،بلکه خیلی هم مؤدبانه و محترمانه ست .تا وقتی که پیامتون
درست منتقل میشه ،مطابق سبک مشتری رفتار کنید.
این کار شما رو برای مشتری تون تبدیل به یه آدم خاص میکنه و همیشه هم
جواب میده .همیشه با زبونی که خودشون دوست دارند باهاشون حرف بزنید .اگه
نکات مهم رو میخوان ،بهش بدید .اگه جزئیات رو میخواد ،بهش بگید .اگه دوست
داره باهاتون وقت بگذرونه ،این کار رو بکنید.
پس تا جایی که پیام تون به مشتری درست انتقال پیدا کنه ،و مشروط به اینکه
این راه بهترین راه برای کمک به مشتری باشه ،تغییر رفتارتون عیبی نداره.
عامل لذت
آخرین چیزی که باید درباره ایجاد ارتباط با مشتری بدونیم چیزیه که بهش
میگیم عامل لذت .این واقعا خیلی بیشتر از اون چیزیه که مشتری از یه فروشنده
انتظار داره .فقط باید همون کارهای اصلی رو انجام بدید :به موقع سر قرار حاضر
باشید ،باهوش به نظر بیاید و غیره .همین که بهتر از آدم های عادی به نظر بیاید
و مشتری ها رو سورپرایز کنید عالی نیست؟!
96
مثال اگر دارید میرید یک جلسه برای فروش ،یک کتاب هم همراه خودتون ببرید
که بدید به مشتری .اگر اونها یه شرکت مشاوره مدیریت هستند که میخوان
دستگاه کامپیوتری شما رو بخرند ،یک دوره آموزشی ویدیویی درباره “احتماالت در
مدیریت پروژه” براشون ببرید و بگید« :یه چیزی براتون آوردم که فکر می کنم توی
کار خیلی به دردتون میخوره ».اونها هم احتماال میگن« :وای خدا چقدر عالی!
خیلی خیلی ممنونم».
شاید هزینه تهیه کردن اون دوره آموزشی واقعا چیز زیادی نباشه ،ولی مشتری ها
واقعا از این هدیه لذت میبرن .شما هم به یکی از اهداف فروش میرسید و می
تونید با خیال راحت تر در مورد دستگاه تون توضیح بدید .این کار واقعا می ارزه،
چون مشتری با خودش فکر میکنه« :این عالیه!» و اثری که با این کار روی
مشتری میذارید خیلی بزرگه.
97
کاری که برای مشتری انجام میدید میتونه به همین کوچیکی باشه .میتونه این
باشه که لینکدین ش رو چک کنید و متوجه بشید طرفدار یه تیم ورزشیه .بعد
ازش بپرسید« :این هفته مسابقه رو دیدی؟!» میتونه این باشه که یه نکته جالب از
دیدار قبلی یادتون باشه .اگه طرف آکواریوم داره ،میتونید یه بسته غذای ماهی با
خودتون بیارید و بگید« :این رو برای اون نِمو کوچولوی خوش خوراک آوردم!»
با یه کم تالش می تونید کار اضافه ای که مشتری توقعش رو نداره انجام بدید .با
این کار همه چیز رو تغییر میدید .چون دارید تالش می کنید متفاوت از بقیه
باشید .پس عامل لذت رو خیلی جدی بگیرید!
98
فصل :۱۰چگونه باید نیازهای مشتریان را شناسایی کرد؟
در چند فصل قبلی همه کارهایی که برای ارتباط برقرار کردن با مشتری الزمه رو
توضیح دادیم .بعد از برقرای ارتباط ،باید نیاز مشتری رو پیدا کنید .در این بخش
در مورد تشخیص فرآیند ،تشخیص نیازها و راه های فهمیدن مشکالت مشتری ها
صحبت می کنیم.
طبیعتا قبل از اینکه برای کمک به مشتری بهش راه حل پیشنهاد کنیم ،باید
نیازش رو تشخیص بدیم .توی این فصل درباره اینکه چطوری باید متوجه بشیم
نیاز مشتری دقیقا چیه صحبت می کنیم.
99
از مشتری سؤال بپرس!
این کار باید بعد از برقراری ارتباط با مشتری انجام بشه ،چون باید سؤال بپرسید تا
متوجه نیازهای مشتری بشید .باید ازشون بپرسید چه کارهایی انجام میدن ،یا
کسب و کارشون چطوریه و اینجور سؤاالت .پس برای این کار قیف سؤاالت
فروش مهمترین ابزار شماست.
شاید خیلی سخت باشه که جلوی خودتون رو بگیرید و به مشتری درباره ویژگی
های خارق العاده محصول تون چیزی نگید! ولی باید اول به خودتون فشار بیارید و
اول از مشتری سؤال بپرسید!
چند تا روش برای این کار وجود داره .یکی از این راه ها اینه که یه لیست
استاندارد درست کنید از دالیلی که ممکنه مشتری به خرید محصوالت شما عالقه
مند شده باشه .مثال مکالمه تون رو به این شکل شروع کنید« :من اینجا یه لیست
دارم از دالیلی که باعث میشه محصوالت ما به دردتون بخوره .کدومش مشکل
شماست؟»
ممکنه مشتری بگه« :خب ما با این حجم زیاد معالمالت مون یه کمی مشکل
داریم».
شما می تونید بگید« :خب یه کم بیشتر درباره ش بهم توضیح بدید .چند نفر توی
شرکت دارید؟ درآمد و هزینه تون چقدره؟»
100
و مشتری همینطور به سؤاالتی که ازش می پرسید جواب میده .بعد از چند تا
سؤال شما می تونید بگید« :خیلی خوبه .ما می تونیم با راهکارهای نرم افزاری
مون کمک تون کنیم».
101
احتماال مشتری هم جواب میده« :آره! مورد شماره ۴دقیقا همون چیزیه که من رو
اذیت میکنه!» یا «من یه مقدار با این یکی مشکل دارم!»
اینجا شما باید بگید« :خب ،یه کمی بیشتر درباره این موضوع بهم بگو».
داشتن یک لیست سؤال کمک تون میکنه که خیلی سریع گزینه های مختلف رو
به مشتری بگید .و راه خیلی خوبیه که افراد رو به صحبت کردن تشویق کنید.
راه دیگه ای که می تونید ازش استفاده کنید اینه که یه فهرست از انتخاب هایی
که مشتری میتونه داشته باشه درست کنید ،و بعدش اونها رو به صورت سؤال در
بیارید .مثال اگر قرار باشه به کسی یک تور یک هفته ای خارجی بفروشید باید یک
برگه آماده کنید و این سؤاالت رو توش بنویسید:
102
و سؤاالت متنوع دیگه ای که راه شناخت نیاز مشتری رو براتون هموار میکنه.
مشتری ها این حالت رو دوست دارند ،چون می بینند که شما چقدر آدم
ساختارمندی هستید و واقعا دارید بهشون گوش میدید .به عالوه این کار به
مشتری نشون میده که تورشون میتونه کامال سفارشی باشه.
البته خب معلومه که حتما الزم نیست مشتری متوجه بشه که شما دارید از روی
یه لیست کاغذی سؤاالت رو می خونید .مثال اگه دارید از پشت تلفن با مشتری
حرف میزنید ،می تونید همین سؤاالت رو خیلی ساده و صمیمی و بدون اینکه
متوجه بشه ترتیبی در کار هست ازش بپرسید.
اما اگر دارید به صورت حضوری با مشتری حرف میزنید و مشتر ی تون آدم کم صبر
و بی حوصله ایه ،میتونید برگه رو بذارید جلوی مشتری که ببینه مثال شش تا
سؤال وجود داره .این روش واقعا خوب جواب میده.
103
با مشتری رک باش!
گاهی اوقات ممکنه پیش بیاد که نتونید ارتباط خوبی با مشتری بگیرید و هر چی
ازش سؤال کنید ،جواب واضحی بهتون نده .توی این موارد که شاید توی ۱درصد
مواقع اتفاق می افتند ،باید به طور مستقیم به مشتری بگید که تا مشکل شون رو
متوجه نشید ،نمی تونید کمک شون کنید.
فرض کنید چند راه مختلف رو امتحان می کنید و سؤاالت متفاوت رو می پرسید،
اما مشتری بهتون نمیگه که چجور تور مسافرتی دوست داره بره .در این شرایط
خیلی راحت بهش بگید« :ببینید ،من تا وقتی ندونم شما چجور مسافرتی دوست
دارید ،نمیتونم کمک خاصی بهتون بکنم .ما نزدیک به ۱۵۰تور مختلف و متنوع رو
برگزار می کنیم و من نمیخوام با توضیح دادن همه اونها شما رو خسته کنم»
این که مشتری بهتون نگه چی میخواد مثل اینه که برید پیش دکتر و بهش بگید:
«راستش خیلی حالم خوب نیست .ولی بهتون نمیگم دقیقا چمه! میخوام بدونم
دقیقا چه گزینه هایی برای درمان دارید! بهم بگید بهترین دارو و درمانی که دارید
چیه تا ببینم به دردم میخوره یا نه!»
دکتر االن باید چی بگه؟! احتماال میگه« :ببین ،قرار نیست من همه کارهایی که
میتونم انجام بدم رو برات توضیح بدم .این فقط اتالف وقت من و توئه .بهم بگو
دقیقا چته ،تا بهت بگم دقیقا چجوری میتونم کمکت کنم!»
104
مطمئن باشید اینطوری چیزی رو از دست نمیدید .چون کسی که اصال به شما
نمیگه که چی میخواد ،احتماال اصال مشتری نیست و اگه بیشتر باهاش صحبت
کنید هم وقت تون تلف میشه و هم اعصاب تون خراب میشه.
اما در نود و نه درصد مواقع این کار خیلی آسونه .فقط کافیه از مشتری ها بپرسید،
تا خودشون بهتون بگن که چی میخوان.
خب ،پس توی این فصل دیدیم که بعد از اینکه با مشتری یک ارتباط خوب برقرار
کردید ،باید برید سراغ پیدا کردن نیازهاش.
105
فصل :۱۱تکنیک “ایجاد نیاز در مشتریان” برای فروش بیشتر
گاهی اوقات شما باید چیزی رو بفروشید که اصال آدم ها نمی دونند که بهش نیاز
دارند .شاید هم االن بهش نیاز نداشته باشند و بعدا بهش نیاز پیدا کنند .در این
حالت شما باید احساس نیاز رو در اونها به وجود بیارید .این کار با فهمیدن نیاز
مشتری ها تفاوت داره و در واقع ساختن نیاز برای اونهاست.
106
در این شرایط باید کاری کنید که مشتری ها یک مقدار احساس اضطراب و
نگرانی داشته باشند .معموال افرادی که توی بیمه کار می کنند این روش رو به کار
می گیرند.
و اونها می پرسند« :خب اگه همین االن خدای نکرده بمیرید ،چه اتفاقی می
افته؟!»
جواب میدید« :راستش نمیدونم! تا حاال بهش فکر نکردم .فکر کنم همسرم بتونه
خانواده رو ساپورت کنه».
سؤالی که بعدش می پرسند اینه« :اون چجوری قراره این کار رو انجام بده؟»
شاید جواب تون این باشه که« :فکر کنم بتونه یه کار گیر بیاره!»
کاری که فروشنده های بیمه انجام میدن در واقع اینه که مجبورتون می کنند
واقعا درباره درد فکر کنید! شاید خودتون هیچ وقت در مورد اون درد فکر نکنید و
شاید هم اصال اون اتفاق دردناک براتون رخ نده! اما اون فروشنده ها مجبورتون می
کنند که به جنبه های مختلفش فکر کنید!
107
بعدش که شما درد رو احساس کردید اون فروشنده ها میگن« :شما واقعا دوست
ندارید این اتفاق بیافته ،درسته؟ فکر کنید فقط با ۵۰هزار تومان توی ماه ،می
تونید مطمئن باشید که هیچ کدوم از این اتفاق ها نمی افته!»
اول یه تصویر استرس زا توی ذهن تون می سازن« :خدای من! زنم نمی تونه
خانواده رو سیر کنه!»
اما بعدش با گفتن جمله ی« :ولی نگران نباشید! این بیمه نامه مشکل شما رو حل
میکنه!» ،شما رو از درد خالص می کنند.
108
مثال فرض کنید که میخواید رئیس یک شرکت رو ترغیب کنید که در دوره های
مذاکره شما ثبت نام کنه .می تونید ازش در مورد میزان سود شرکت بپرسید و اگر
از کم بودن سود شکایت کرد ،بهش بگید« :خب به نظرتون چرا سود شرکت شما
کمه؟!»
ممکنه بگه« :راستش فکر میکنم ما خیلی خوب نمی تونیم از مشتری هامون پول
بگیریم».
اینجا باید بهش بگید« :دقیقا منظورتون چیه؟ یه مثال برام می زنید؟»
حاال باید بپرسید« :اگه می تونستید قیمت محصول تون رو مثال حدود ۲۰درصد
باال ببرید ،به حاشیه سود مورد نظرتون می رسیدید؟»
و اون جواب میده« :ما کال سودمون در بهترین حالت ۲۰درصده .اگه ۲۰درصد
دیگه اضافه بشه ،خب معلومه که خیلی خوبه»
اینجا بهش میگید« :به نظر میاد این کار خیلی راحت تر از دو برابر کردن تعداد
فروش هاتونه ،درسته؟»
109
اینجا دقیقا جاییه که باید ضعف اون شرکت در مذاکره رو به رئیسش یادآوری کنید
و در مورد فواید شرکت در دوره مذاکره بهش بگید .و باید تأکید کنید که اونها تا
االن به دلیل اینکه مذاکره رو بلد نبودن چقدر سود از دست دادن و با شرکت در این
دوره مشکل شون به کلی حل میشه.
کاری که شما باید انجام بدید سؤال پرسیدنه .و این که کاری کنید مشتری به این
نتیجه برسه که« :ما باید حتما این کار رو انجام بدیم!»
معموال اونها به این سؤال ها فکر نکردند .می تونید ازشون راجع به بازدهی
کارمندهاشون سؤال کنید .هر بار که بخواید یه نیروی جدید استخدام کنید چقدر
براتون هزینه داره؟ چقدر براشون توی سال هزینه می کنید؟!
و اونها با فکر کردن به جواب و یه حساب و کتاب ساده دچار ترس میشن!
کار شما به عنوان یک متخصص فروش اینه که از این روش توی زمینه تخصصی
تون استفاده کنید.
پس از خودتون بپرسید :چجوری میتونم به مشتری هام استرس بدم؟ چجوری
میتونم توی ذهن شون نیاز ایجاد کنم؟
110
اگر این کار رو بکنید بعدش وقتی که دارید راه حل پیشنهادی تون رو میدید ،اونها
مجبور میشن پیشنهادتون رو قبول کنند.
فقط یادتون باشه که این کار به هیچ وجه دروغ و دغل بازی نیست .این نیازها
واقعا وجود دارند و آدم ها حاضرند برای اینکه خیال شون از این دست مسائل
راحت بشه ،هزینه کنند.
شما فقط دارید تالش می کنید که مشتری ها به نیازهاشون واقعا فکر کنند و
اونها رو ارزیابی کنند .و متوجه بشن که برای رفع نیازشون باید واقعا کاری بکنند.
111
بذار حرف آخر رو مشتری بزنه!
چیزی که شما میگید ممکنه درست نباشه ،چون شما فروشنده اید .اما چیزی که
مشتری ها میگن کامال درسته.
اگر شرایطی فراهم کنید که اونها خودشون بگن« :من این رو نیاز دارم» ،اون وقت
شما موفق شدید .اصال نقطه طالیی سؤال پرسیدن همینه .باید مشتری رو به اون
نقطه برسونید که بگه« :من واقعا باید این رو عوض کنم!» یا «من جدی جدی با
این قضیه مشکل دارم!»
اگر شما بگید« :تو به این احتیاج داری» ،اونها میرن توی فکر و میگن« :اممم…
راستش… نمی دونم .یعنی مطمئن نیستم».
کاری که باید انجام بدید اینه که کاری کنید خودشون بگن« :من این رو الزم
دارم».
دقیقا به همین دلیله که ساخت قیف پرسشنامه و ایجاد نیاز انقدر مهمه .شما باید
تا جایی به این روش ها ادامه بدید که اونها بگن« :آره ،واقعا فکر می کنم باید یه
فکری درباره این بکنم».
توی فصل های ۱۰و ۱۱به اندازه کافی درباره فهمیدن نیازهای مشتری و ایجاد نیاز
در مشتری صحبت کردیم .در فصل بعد درباره این صحبت می کنیم که چطور باید
یک مرحله جلوتر بریم و راهکار خودمون رو به مشتری ها پیشنهاد بدیم…
112
113
فصل :۱۲به جای فروش ،برای مشتری نسخه تجویز کنید!
اگر فصلهای قبلی کتاب رو خونده باشید ،یاد گرفتید که چجوری باید یه ارتباط
خوب و کامل با مشتری برقرار کنید .و االن دیگه آماده وارد شدن به بخش سوم
هستید .توی این بخش میخوایم ببینیم که بعد از برقراری ارتباط و ایجاد نیاز در
مشتری چطوری باید بهش بگیم:
«خبر خوب اینه که من می تونم در این مورد کمکت کنم! راه حل مشکلت پیش
منه!»
114
معموال این بخش برای فروشنده ها خیلی آسونه ،و کاریه که همیشه دوست دارند
انجامش بدند .این که بگن محصول یا خدمت شون چقدر ویژه و عالیه ،یا چه
ویژگی هایی داره و چه منفعتی برای مشتری ایجاد میکنه.
چیزی که ما در این بخش میخوایم روش تأکید کنیم اینه که باید بین «منفعت یا
مزیت» و «ویژگی» تفاوت قائل بشیم .همه دوره های آموزشی و کتاب های
فروش ،درباره ویژگی و مزایا صحبت کردند .اما اونها یک نکته ظریف رو جا
انداختند.
باید به ویژگی ها و مزایا نگاه ریز بینانه تری داشته باشیم .معموال اغلب فروشنده
ها ،همه چیز رو درباره ویژگی های محصول یا خدمت شون می دونند و احتماال در
این باره کلی هم آموزش هم دیدند .اونها خیلی هیجان دارند که درباره آخرین
ورژن محصول شون و ویژگی های اضافه ش صحبت کنند:
«این صندلی ماساژور به هفت شکل مختلف بدن شما رو ماساژ میده!» یا یه چیزی
شبیه این .فروشنده ها عاشق گفتن این چیزها هستند .این اولین چیزیه که موقع
فروش دوست دارن بهتون بگن! پس یاد گرفتن و حرف زدن در مورد «ویژگی ها»
راحته.
115
ویژگی ها و منافع دقیقا چه فرقی با هم دارن؟!
ما باید اول تفاوت بین ویژگی ها و مزایا رو درک کنیم که بتونیم اون رو دقیقا به
مشتری هم انتقال بدیم .اینکه این محصول یک دریل برقی ۲۴ولته ،یکی
از ویژگیهای این محصوله.
اما مشتری با خودش میگه« :من یه دریل برقی ۲۴ولته میخوام؟ نمی دونم!»
مشتری ها واقعا به ویژگی ها اهمیتی نمیدن ،اونها میخوان بدونن چه “نفعی” به
دست میارن .این دریل قوی تره؟ یا سریع تره؟ یا عمر بیشتری داره؟ این چیزیه که
مشتری میخواد بدونه .در حقیقت این هم خودش یه جور ویژگیه .اما مشتری
بیشتر درکش میکنه چون باهاش ارتباط برقرار میکنه.
116
اینکه این دریل میتونه بتن یا فلز یا یه همچین چیزی رو سوراخ کنه ،یا اینکه تا
یک سال آینده مجبور نیستی دریل رو شارژ کنی ،برای مشتری یه منفعت محسوب
میشه .مشتری با خودش میگه« :این محصول قراره برای“ من ”چیکار کنه؟!» این
چیزیه که مشتری میخواد بدونه.
اینکه این تلویزیون ۱۰۰۰هرتزیه یک ویژگی این محصوله .اما اگه معنی ش اینه که
مشتری می تونه توی این تلویزیون فوتبال رو با جزئیات بیشتری ببینه ،یا چشم
هاش خسته نمیشن چون پرش نداره ،یا هر چیز دیگه ای که مستقیما یه مزیت
خاصی رو به مشتری القا میکنه ،اینها برای مشتری «منفعت» محسوب میشن.
اینها چیزهاییه که مشتری دوست داره با خریدن این محصول بهش برسه.
با این تعریف ،یک مقدار کلیشه ایه که بگیم مشتری ها مزیت ها رو بیشتر از
ویژگی ها میخرند .ولی این خب واقعا درسته .اما چیزی که خیلی خیلی مهمه
اینه که شما باید هر دو تاشون رو به مشتری نشون بدید.
هر چند که مشتری میخواد درباره مزایای محصول بدونه ،اما اگر فقط درباره مزایا
باهاش صحبت کنید ،باعث میشه که حرف تون رو باور نکنه.
117
پس اگر بگید« :این تلویزیون تصویر بهتری بهتون میده» ،مشتری پیش خودش
فکر میکنه« :واقعا این کار رو میکنه؟!»
یا اگر بگید« :این دریل بتن رو هم سوراخ میکنه» ،اون با خودش میگه« :میدونی
چیه؟ هر جا بری همین رو درباره دریل شون میگن!»
اما اگر اینطوری بگید« :این تلویزیون ۱۰۰۰هرتزیه و به همین خاطر تصویر بهتری
بهتون نمایش میده» یا «این دریل ۲۴ولتی میتونه بتن رو هم سوراخ کنه» حاال
مشتری ها می تونند حرف هاتون رو باور کنند.
شما باید هم به مشتری ویژگی های محصول رو بگید _که باعث میشه حرف تون
رو باور کنه_ ،و هم مزایایی که مشتری بهشون اهمیت میده رو بهش بگید.
118
مشتری به همه چیز احتیاج نداره!
اینجا یک نکته مهم دیگه هم هست .مشتری نمیخواد درباره همه ویژگی های
محصول و همه مزایاش بشنوه ،چون یک سری از این مزایا اصال اهمیتی براش
ندارند.
اگر شما دارید مثال پنجره دو جداره می فروشید ،الزم نیست درباره تک تک ویژگی
ها توضیح بدید یا همه مزایایی که این محصول برای مشتری داره رو بهش بگید:
« این پنجره ها امن تره ،صدا رو خیلی کمتر میکنه ،ورود هوای سرد به اتاق رو
کاهش میده ،عمر باالتری داره ،سخت تر میشکنه و»...
احتماال نصف اینها چیزهایی هستند که مشتری اهمیتی بهشون نمیده .مسئله
اینه که در حین پروسه تشخیص نیاز مشتری ،اگر متوجه شدید که تنها مشکلش
هوای سرده ،کافیه فقط مزایا و ویژگی های مرتبط با ورود هوا رو به مشتری نشون
بدید.
اینجا مشتری با خودش میگه« :این عالیه! من حرفت رو باور کردم! محصولت رو
دوست دارم! این همون چیزیه که من میخوام!»
119
با این کار دیگه وقت مشتری و خودتون رو با توضیحات اضافه تلف نکردید.
از طرف دیگه اگر توی فرآیند تشخیص نیاز متوجه بشید که مشتری یه
جور پارانویای امنیت داره ،الزم نیست خودتون رو با توضیح دادن درباره سیستم
ضربه خسته کنید.
در این شرایط می تونید بگید« :به این پیچ ها نگاه کنید .با کمک این پیچ ها،
پنجره محکم سر جای خودش می مونه .این پیچ ها از تیتانیوم هم ساخته شدن.
این یعنی هیچ کس نمی تونه بشکندشون ،حتی با چکش سنگین آهنی! این
ویدئو رو ببینید .یه نفر داره تالش میکنه بشکندشون .می بینید که چقدر خوب
جلوش مقاومت میکنه».
120
اینجا مشتری با خودش فکر میکنه« :من عاشق این پنجره م!» چون می تونه ببینه
که چه منفعتی براش داره .و توضیح ویژگی ها هم نشون میده که این مزیت
واقعیت داره .شما فقط درباره چیزی به مشتری توضیح دادید که برای اون مهمه.
برای اینکه بتونید این کار رو بکنید باید یک مقدار از قبل برنامه ریزی کنید .کاری
که باید انجام بدید اینه که یک چارت کوچیک داشته باشید که همه ویژگی های
محصول تون و مزایایی که برای مشتری داره رو توش نوشته باشید.
الزم نیست هر یک ویژگی ،یک مزیت هم ایجاد کنه .ممکنه یک مزیت خیلی
خاص باشه که مشتری دنبالشه ،و چند تا ویژگی همراه با همدیگه باعث اون مزیت
میشن.
توی این موارد می تونید بگید« :شما گفتید که دنبال یه مزیت خیلی خاص
میگردید .این سه تا ویژگی محصول ما اون مزیت رو بهتون میده .نگاه کنید چقدر
عالیه! شما می تونید به راحتی این مزیت رو داشته باشید».
از طرف دیگه ممکنه یک ویژگی ،چند تا مزیت برای مشتری ایجاد کنه .و همه
شون هم اونهایی باشن که مشتری میخواد .می تونید درباره همون یه ویژگی و
امکاناتی که فراهم میکنه به مشتری توضیح بدید.
در حالت ایده آل ،خوبه که همیشه این چارت رو توی ذهن تون نگه دارید .البته
می تونید اون رو روی یک تیکه کاغذ هم یادداشت کنید .اینجوری ممکنه مشتری
ها هم اون رو ببینند و خوششون بیاد.
121
اما اگر اونها رو توی ذهن تون نگه دارید ،وقتی متوجه بشید مشتری چی میخواد،
دقیقا همون رو بهش میگید .مثال اینطوری« :شاید براتون خیلی جالب باشه ولی
محصول ما یه ویژگی داره که دقیقا همین کار رو براتون میکنه .بذارید بهتون
نشون بدم چجوریه»...
شما فقط باید اون چیزی رو که برای همین مشتری مناسب و الزمه پیدا کنید و
اون رو از توی چارت بیرون بکشید .این دقیقا به معنی «تشخیص نیاز» و «تجویز
نسخه مناسب» برای مشتریه .دقیقا مثل کاری که دکترها انجام میدن.
122
فصل :۱۳تکنیک “کندن پوست پیاز” در برخورد با مخالفت های مشتری
در فصلهای قبلی کتاب ۳ ،مرحله از پروسه ۴مرحله ای فروش رو توضیح دادیم.
این ۴مرحله اینها هستند:
توی این فصل قبل از اینکه بریم سراغ سفارش گرفتن ،باید در مورد یک مرحله
کوچیک که این وسط هست حرف بزنیم .و اون هم مدیریت کردن مخالفت هاست.
123
شما باید از پس هر مخالفت و ایرادی که بعد از تجویز راه حل باهاش مواجه
میشید بر بیاید و بتونید مشتری رو متقاعد کنید که جنس شما رو بخره.
هر چند اگر فروشنده واقعا درست فهمیده باشه نیاز مشتری چیه و بهترین راه حل
رو پیشنهاد بده نباید هیچ مخالفتی وجود داشته باشه .ولی در دنیای واقعی
معموال یک سری مخالفت ها هست .به همین خاطر اینجا یک بخش کوچیک
درباره مدیریت مخالفت ها میذاریم.
فرض کنید که شما راه حلی رو به مشتری پیشنهاد دادید ،خیلی محتاطانه نظرتون
رو بیان کردید ،بهترین راه حل رو با توجه به نیازهای مشتری بهش توصیه کردید،
ولی اون باز هم ایراد گرفته .خب ،چه اتفاقی می افته اگر اینجوری بشه؟!
اصال نباید نگران باشید .این آخر دنیا نیست! خیلی وقت ها مخالفت نشونه عالقه
مندی مشتری هاست .اگه مشتری میگه« :خب… آخه چجوری نصبش کنم؟» یا
«چقدر طول میکشه یاد بگیرم ازش استفاده کنم؟» اینها واقعا نشونه این هستند
که محصول شما رو میخواد .پس مخالفت کردن لزوما نشونه بدی نیست.
بعضی وقت ها هم مخالفت ها واقعی نیستند و فقط به خاطر ترسیه که مردم از
تعهد دادن به ما دارن .این نگرانی که اگه ازشون خرید کنم ،بعدش یهو بگم« :وای
نه! من چیکار کردم؟!»
پس گاهی مخالفت ها فقط به خاطر ترس زیاد مردم از اینه که پول شون رو خرج
کنند .این واقعا ترس بزرگیه .به طوری که اصال بیشتر تبلیغات فروش ماشین به
124
خاطر این نیست که به شما ماشین بفروشند .بلکه به خاطر اینه که اگه ماشینی رو
خریدید ،قانع تون کنند که ماشین درستی خریدید.
این چیزیه که توی فروش بهش میگن" :افسوس خریدار" .یعنی مشتری بعد از
خرید یک چیز ،با خودش فکر کنه« :وای من چی کار کردم؟!»
تا حاال شده که بعد از خرید یک چیز ،برید توی مغازه های دیگه و قیمت همون
جنس رو بپرسید؟! فقط به خاطر این که خودتون رو قانع کنید که« :من خیلی
خوب خریدمش!»
هر وقت شما تبلیغ یک ماشین بی ام و یا بنز خفن رو می بینید ،یه حسی توی
ناخودآگاه تون بهتون میگه« :آخ آره! من باید یه ماشین خوب بخرم! درست مثل
این یارو باحاله که تو تبلیغ سوار بی ام و شده!» و کسی که اون ماشین خفن رو
125
خریده با دیدن اون تبلیغ یک احساس رضایت درونی و انبساط خاطر پیدا میکنه.
این کاریه که ما آدم ها انجام میدیم و شاید یه کم عجیب باشه .اما چیزیه که
وجود داره.
ما از تعهد دادن و از پشیمونی بعد از خرید می ترسیم .و راحت ترین گزینه واسه
مون اینه که هیچ تعهدی ندیم و از محصول ایراد بگیریم و مخالفت کنیم ،حتی
اگه واقعا اون محصول رو میخوایم .پس اغلب مخالفت ها واقعی نیستند.
دلیل دیگه ای که مردم ممکنه دلیل مخالفت شون رو رک و بی پرده نگن ،اینه که
هنوز مطمئن نیستند که این واقعا چیزی باشه که بهش احتیاج دارند .و میخوان
شما رو با مخالفت های الکی فریب بدن.
شاید شما امیدوار باشید که اونها دلیل واقعی شون رو بهتون بگن .اما خب وقتی
که دلیل اصلی شون رو میگن شما احتماال می تونید جواب شون رو بدید .و
اینجوری اونها توی دردسر می افتند! چون مجبور میشن ازتون خرید کنند.
گاهی اوقات دلیل واقعی مخالفت مشتری ها یه مقدار خجالت آوره .اونها نمیخوان
اقرار کنن که از انجام دادن این کار می ترسند ،یا اینکه از شما خوششون نیومده یا
هر چی! پس ممکنه دالیلی برای مخالفت شون وجود داشته باشه که اونا نخوان به
شما بگن.
126
واضحه که اگر ما نتونیم دلیل واقعی مخالفت شون رو بفهمیم ،نمی تونیم حلش
کنیم .پس باید اون دلیل واقعی رو بفهمیم تا بتونیم حلش کنیم و بهشون چیزی
بفروشیم.
به سوال همیشگی برگردیم« :این کارهایی که برای فروش انجام میدیم بد یا
غیراخالقی نیست؟!»
خب اینکه بفهمیم چی واقعا مشتری ها رو نگران میکنه خیلی مهمه .شاید ما
بتونیم کمک شون کنیم ،شاید هم نه .شاید بتونیم مخالفت شون رو حل کنیم،
شاید هم نه .ولی قبل از اینکه بخوایم کاری برای حلش بکنیم ،باید بفهمیم
دلیلش چیه .بنابراین کار بدی انجام نمیدیم.
127
یکی از دالیل مشتری ها برای خرید نکردن قیمته .درباره قیمت گذاری ،بعدا با
جزئیات بیشتری حرف میزنیم .اما آیا واقعا قیمت دلیل اغلب مخالفت هاست؟
مطمئنا خیلی وقت ها اینجوری نیست .وقتی مردم میگن« :این قیمت خیلی
باالست» ،در واقع دارن از یه روش قدیمی برای خالص شدن از دست شما استفاده
می کنند .دلیل اصلی این اتفاق اینه که مشتری ها از ته دل اعتقاد ندارن که
چیزی که بهشون پیشنهاد میدید واقعا بتونه مشکل شون رو حل کنه.
جواب این سؤال یک تکنیکه به اسم“ کندن پوست پیاز ”که خیلی هم روش
خوبیه .کاری که توی این روش باید انجام بدید اینه که بگید« :جدای از این قضیه،
مسأله دیگه ای هم هست؟ منظورم اینه که اگر این مشکل رو یه جوری حل کنیم،
اگر قیمتش دیگه مشکل تون نباشه ،این رو میخرید؟»
یا اینکه می تونید از یک ادبیات دیگه استفاده کنید .مجبور نیستید بگید« :جدای
از این قضیه »....می تونید به جاش بگید« :عالوه بر »....بعضی اوقات بهتره این رو
بگید ،چون اینطوری خودتون رو بیشتر عالقه مند نشون میدید.
پس می تونید اینجوری بگید« :خب ،عالوه بر قیمت ،چون قبول دارم که یه کم
گرونه ،دلیل دیگه ای هم برای نخریدن دارید؟!»
128
اگر مشتری گفت« :نه .واقعا مشکل اصلی قیمتشه ».شما می دونید که فقط باید
مشکل قیمت رو حل و فصل کنید .که در این مورد هم توی فصل بعدی بیشتر
حرف میزنیم.
ولی توی نود درصد مواقع مشتری ها میگن« :اممم… خب راستش میدونی…
مشکل دیگه ای که دارم… اینه که مطمئن نیستم خیلی قابل اعتماد باشه ».یا
«فکر کنم یه کم کار کردن باهاش برام سخت باشه ».یا هر چیز دیگه ای.
به این فکر کنید که وقتی به مشتری میگید« :جدای از قیمت ،نظرتون چیه؟» ،چی
توی ذهنش میگذره .میدونه که اگر بگه« :نه فقط قیمت» ،اگر شما مشکل قیمت
رو حل کنید ،بعدش مجبور میشه ازتون خرید کنه .پس با این تکنیک مجبورش
می کنید دلیل واقعی ش رو بروز بده.
129
از تکنیک کندن پوست پیاز در جاهای دیگه هم می تونید استفاده کنید .مثال اگر
از کسی میخواید از سیستم جدید کامپیوتر ی استفاده کنه و اون جواب میده« :با
این مانیتور واقعا سرم درد می گیره» ،دیگه خودتون رو با بحث کردن درباره مانیتور
توی گرفتاری نندازید! یا درباره هزینه جایگزین کردن مانیتور حرف نزنید ،چون فقط
دارید پول و وقت تون رو اینجوری حروم می کنید .توی این حالت شما میخواید
مخالفتی رو حل کنید که واقعی نیست.
حاال اینجا دو حالت داره .یا میگه« :البته! اگه مشکل مانیتور رو حل کنی ازش
استفاده می کنم ».و یا اینکه جواب میده« :خب راستش… باز هم نمیدونم ،چون
من واقعا نمی فهمم منوی این سیستم چجوریه».
پس در نتیجه حاال ما دلیل واقعی مخالفتش رو میدونیم .اون نمی خواد اقرار کنه
که کار کردن با سیستم براش سخته .پس شما باید این مشکل رو حل کنید .می
تونید بگید« :بذارید نشون تون بدم».
البته گاهی اوقات شاید مجبور باشید چند الیه از پیاز رو بردارید .مثال وقتی
مشتری میگه کار با منوی سیستم سخته ،می تونید بگید« :اگه بتونم این مشکل
رو براتون حل کنم ،که راحت تر بشه باهاش کار کرد ،یا بتونم یه جوری مشکل منو
رو کال از بین ببرم ،ازش استفاده می کنی؟»
130
اینجا باز دوباره یا میگه« :آره حتما» ،یا اینکه ممکنه سومین مخالفتش رو هم بروز
بده .شما وقتی به جمله ی «آره حتما» می رسید ،دلیل اصلی مخالفت ش رو
کشف کردید ،و این همون مسئله ایه که باید حلش کنید.
خبر خیلی خوب اینه که الزم نیست برید عقب و همه مشکالت رو حل کنید .فقط
درست کردن همون دلیلی که آخر میار ن کافیه .چون دلیل اصلی همونه .پس
اولین کاری که باید در مواجهه با مخالفت انجام بدید ،کندن پوست پیازه.
مخصوصا وقتی که مشکل مشتری قیمته.
اولین چیزی که باید بگید اینه که« :اگر مشکل قیمت رو حل کنم ،این رو
میخرید؟» همیشه وقتی با مخالفت روبرو میشید ،پوست پیاز رو بکنید! این کار
بیشتر مخالفت ها رو از بین میبره.
در سه فصل بعدی هم در مورد مدیریت کردن مخالفت های مشتری صحبت می
کنیم .با خوندن اونها می تونید روش تعامل کردن با ۹۹درصد مشتری ها رو یاد
بگیرید.
همینطور با یاد گرفتن مهارت های مذاکره دانش شما در این زمینه تکمیل خواهد
شد.
131
فصل :۱۴روش اصولی “همدلی کردن با مشتری” در مذاکرات فروش
در فصل قبلی اولین و مهمترین تکنیک در مواجهه با مخالفت ها رو یاد گرفتیم:
تکنیک “کندن پوست پیاز” .در این فصل میخواهیم از یک منظر دیگر به مخالفت
ها نگاه کنیم.
معموال وقتی که فهمیدید دلیل اصلی مخالفت مشتری چیه ،اگر اون دلیل چیزی
بود که می تونستید حلش کنید ،احتماال یه پاسخ ویژه وجود داره که می تونید
ازش استفاده کنید .اون پاسخ ویژه هم اینجوریه که مثال اگر مشتری نگرانه که
یادگیری کار با محصول ممکنه براش سخت باشه ،می تونید بهش بگید« :من یک
132
آموزش یک ساعته رایگان بهتون پیشنهاد میدم که فکر می کنم خیلی کمک تون
میکنه ».یا هرچیز دیگه ای که می تونید بگید .مثال می تونید یه دوره ویدئویی
رایگان به مشتری پیشنهاد بدید.
در اغلب موارد می تونید یک راه مشخص پیدا کنید تا مشکل رو مدیریت کنید.
ولی اگر همچین راهی سراغ نداشتید ،یه راه حل عمومی برای مدیریت مخالفت ها
وجود داره .اسم این راه حل هست:
استفاده کردن از این تکنیک همیشه مفیده ،چون ممکنه مشتری دلیلی برای رد
کردن داشته باشه که شما قبال بهش برخورد نکردید یا انتظارش رو نداشتید.
این روش اینجوریه که شما میگید« :میفهمم چه حسی داری ،منم قبال این
احساس رو داشتم ،اما چیزی که فهمیدم این بود که »...این تکنیک اگر درست
استفاده بشه جواب میده.
اجازه بدید با یک مثال بیشتر در مورد این مسأله حرف بزنیم .فرض کنید من یک
تور لیدر و فروشنده تورهای کشور هند هستم .خودم به شخصه این کشور رو خیلی
دوست دارم و معموال برای متقاعد کردن مشتری ها بهشون میگم« :من عاشق
هندم! یکی از زیباترین کشورهاست .اگر تا حاال هند نرفتید که حتما باید یه سفر
برید! مردم عالی ،ساختمون های عالی ،همه چیز عالیه! وای از غذا! نذارید شروع
کنم از غذا بگم که انقدر تعریف می کنم که هر دو تامون از سفر جا می مونیم!»
133
ولی ممکنه یک مشتری در جواب من بگه« :نه ،اصال .واقعا دلم نمیخواد برم هند!
میدونی… اونجا خیلی آدم زندگی می کنند .من فوبیای جمعیت زیاد دارم .توی
ازدحام جمعیت حالم بد میشه»...
خب من چجوری می تونم این مشکل رو حل کنم؟! شاید بخوام بگم« :چرا
اینجوری فکر می کنی؟! اصال این شکلی نیست .اینجوری نیست که توی تلویزیون
نشون میدن»...
ولی من نباید این حرف رو بزنم ،چون ایجاد این احساس که« :تو اشتباه فکر
میکنی» هیچ وقت جواب نمیده .چیزی که من باید بگم اینه« :میدونم چه حسی
داری .منم قبال اینجوری بودم .فکر می کردم توی هند یه عالمه آدم توی هم
میلولن! ولی وقتی رفتم اونجا فهمیدم که اتفاقا فضاهای باز قشنگی دارن .اونجا
134
کویر هست ،قلعه هست ،بیا این عکس هایی که خودم از اونجا گرفتم رو ببین…
وقتی که وارد شهر میشی ،مردم اونجا باهات خیلی مهربونن .واقعا جمعیت اونجا
هیچ مشکلی به وجود نمیاره»...
.۱میدونم چه حسی داری .۲خودم هم قبال اینجوری فکر می کردم .۳ولی الن
فهمیدم که…
یا مثال اگر میخوام یه تور برزیل به کسی بفروشم و اون بگه« :واقعا دلم نمی خواد
برم برزیل .با هواپیما ۱۵ساعت توی راهیم! خیلی دوره!»
من می تونم بهش بگم« :می دونم چه حسی داری ،راستش خود من هم برزیل
اولین پرواز طوالنیم بود .واقعا ترسیده بودم .ولی فهمیدم این واقعا تجربه باحالیه!
چون توی پرواز یه عالمه فیلم گذاشتن! توی ۱۵ساعت می تونی کلی فیلم ببینی،
بخوابی ،صبحونه بخوری ،باز هم فیلم ببینی و بعدش رسیدی اونجا! خیلی عالیه!
مطمئن باش همین قسمت هواپیما سواریش یکی از بهترین تجربه های
تعطیالتت میشه!»
این راه حل واقعا هوشمندانه س .چون وقتی که میگم« :میدونم چه حسی داری،
من هم قبال همینجوری فکر میکردم »...طرف با خودش فکر میکنه« :عالیه! این
آدم میفهمه من چی میگم! می تونم بهش اعتماد کنم!» و درست توی لحظه ای
که به من اعتماد میکنه بهش میگم« :اما چیزی که متوجهش شدم اینه که این
واقعا مشکل خاصی نیست»...
135
و مشتری بعد از اینکه شما باهاش همذات پنداری کردید و بهش نشون دادید که
حالش رو درک می کنید با خودش میگه« :عالیه! احتماال داره درست میگه »...حاال
اگر من بتونم با مدرک و شاهد مطمئن ترش کنم ،مثال بگم« :این عکس رو
ببین ».وضعیت خیلی بهتر میشه.
حاال فرض کنید که شما میخواید توی این شرایط که اکثر آدم ها از ماشین های
بنزینی استفاده می کنند ،یک ماشین دیزلی بفروشید .شاید مشتری بهتون بگه:
«من ماشین دیزلی نمیخوام ،خیلی پر سر و صدا و خیلی کندن».
چیزی که شما باید بهش بگید اینه« :میفهمم چی میگی .من هم قبال اینجوری
فکر می کردم .ولی خب ،ده سال پیش که من یه ماشین دیزلی داشتم ،آره
اینجوری بود .رانندگی باش وحشتناک بود! من هم اون موقع فکر می کردم
136
ماشین دیزلی ها واقعا به درد نخورن! ولی این اواخر پشت یه ماشین دیزلی جدید
نشستم… واقعا فوق العاده س! اصال نمی تونی بگی شبیه ماشین های دیزلیه…
صفر تا صد رو توی ۷ثانیه میره! خیلی هم بی سر و صداست .ببین ،میخوای
خودت امتحانش کنی؟»
پس شد « :می فهمم چی میگی ،منم همین حس رو داشتم» به عالوه یک سری
مدرک و استدالل« .اما بعدش متوجه شدم که »...و یک سری مدارک و استدالل
دیگه.
یک نوع دیگه هم از این روش وجود داره که اون هم در خیلی از موارد جواب میده
و اون هم مدل سوم شخص همین روشیه که االن توضیح دادیم .بعضی وقت ها
ممکنه شما خودتون در اون زمینه خاص تجربه ای نداشته باشید .اما داستان یکی
از مشتری های قبلی یا فرد دیگه ای که اون تجربه رو داشته رو با جزئیات می
دونید.
مثال اگر فردی گفت« :راستش ،منظورم اینه که این ماشین یه کم گرونه ».می
تونید از ورژن سوم شخص این روش استفاده کنید و بگید« :درسته .خیلی ها بابت
قیمت نگران بودن .معموال وقتی مشتر ی هامون قیمت رو میفهمن ،اولش میگن
اوف! چرا باید اینقدر پول بدم؟!
137
اما چیزی که همه شون متوجه شدن این بود که با مرور زمان این هزینه جبران
میشه .مقدار پولی که اونها با خریدن این ماشین ذخیره می کنند ،یا حتی حس
خوبی که از این ماشین میگیرند ،باعث میشه پول اضافه ای که میدن براشون
بیارزه .ببینید ،اینجا چند نفرشون هستند که اگر بخواید می تونید باهاشون حرف
بزنید»...
البته خب بعضی وقت ها این مدل سوم شخص خیلی اثرگذار نیست و بهترین راه
اینه که تجربه خودتون رو بگید .چون مشتری ها تجربه شخصی شمایی که دارید
همون لحظه باهاشون حرف میزنید رو بیشتر باور می کنند.
138
اما خب مواقعی هم پیش میاد که روش سوم شخص بیشتر جواب میده ،چون می
تونید بگید« :خیلی های دیگه هم اینجوری فکر می کردند .اینجا من لیست شون
رو دارم ».یا یه چیزی شبیه این .مثال «این ویدئوی اون افراده که دارن در مورد
تجربه شون صحبت می کنند .اگر بخوای می تونی با چند تاشون حرف بزنی .می
تونم شماره شون رو بهت بدم».
اگر اون افرادی که دارید ازشون صحبت می کنید شبیه مشتری ها باشند ،اون وقت
اثرگذاری این روش خیلی بیشتره .فرض کنید دارید محصولی رو به فردی می
فروشید که خیلی از شما سنش بیشتره .اگر شما با توجه به سن تون تجربه
استفاده از اون محصول رو نداشته باشید یا تجربه تون مشابه یک فرد خیلی بزرگتر
از شما نباشه ،باید از روش سوم شخص استفاده کنید.
مثال اگر میخواید یک صندلی باالبر ویژه افراد مسن رو بفروشید ،می تونید بگید:
«ما چند تا مشتری داشتیم که خیلی درباره صندلی های باالبر استرس داشتند.
چجوری بگم… میترسیدن از روی صندلی بیافتن پایین! اما بعد از یه کم استفاده،
به خاطر کمربند و دستگیره هاش عاشقش شدن! االن توی هر ساعت چند بار باال و
پایین میرن و هیچ مشکلی هم ندارند .واقعا این صندلی داره بهشون کمک میکنه.
ببینید ،یکی شون داره توی این ویدئو درباره ش صحبت میکنه».
اگر واقعا یه ویدئو دارید که یک نفر داره توش صحبت میکنه و میگه« :من واقعا از
این صندلی می ترسیدم ،ولی االن به نظرم عالی میاد ».شما به راحتی می تونید از
پس این مخالفت ها بربیاید.
139
توی این فصل یک تکنیک فوق العاده برای همدلی کردن با مشتری و از بین بردن
مخالفت های احتمالی رو یاد گرفتیم .حتما چند بار این روش رو تمرین کنید که
توش مهارت پیدا کنید.
140
فصل :۱۵شاه کلید فروش :برای همه شرایط احتمالی آماده باشید!
در دو فصل قبلی تکنیک کندن پوست پیاز و روش همدلی با مشتریان برای
مدیریت کردن مخالفت های اونها رو یاد گرفتیم .توی این فصل فقط یک نکته
کوچیک دیگه رو در مورد مخالفت ها با هم بررسی می کنیم.
معموال توی فروش یک سری مخالفت های معمول و پایه ای وجود داره ،و خیلی
خوبه که شما برای این مخالفت های اصلی آماده باشید.
141
اگر شما تا به حال تجربه ای در زمینه فروشندگی داشتید ،احتماال بعد از چند بار
امتحان کردن فروش ،متوجه شدید که بین چهار تا شش تا مخالفت اصلی وجود
داره .و این لیست شش تایی ،نود و نه درصد کل مخالفت هایی که باهاشون
مواجه میشید رو پوشش میده.
این لیست برای فروش هر چیزی با چیز دیگه تفاوت هایی داره .اما یک مسأله
مثل قیمت یا شرایط پرداخت معموال توی همه اونها به طور ثابت وجود داره.
خب ،معمول ترین مخالفت هایی که باهاشون مواجه میشید چیاست؟! شما باید
اونها رو بشناسید و باید بدونید که چجوری می تونید مدیریت شون کنید.
همونطور که توی فصل سیزدهم گفتیم اول باید پوست پیاز رو بکنید و بفهمید
دلیل اصلی مخالفت شون چیه .این دلیل اصلی باید یکی از شش تا موردی باشه
که جزو مخالفت های معمول دسته بندی کردید.
در واقع فروشنده های موفق ،بیشتر از اینکه توی بداهه پردازی قوی باشند ،نقطه
قوت شون توی حافظه ،دسته بندی و برنامه ریزی کردنه .اونها دالیل مختلف
142
مخالفت مشتری ها رو به خاطر می سپرن ،سر فرصت اونها رو دسته بندی می
کنند و دالیل شبیه به هم رو توی یک دسته میذارند ،و همه جواب هایی که باید
به مشتری بدند رو به صورت آماده توی ذهن شون نگه میدارند.
اگر بتونید همه چیز رو از قبل برنامه ریزی کنید ،می تونید وقت فروش تلفنی یا
حضوری همه تمرکزتون رو روی مشتری بذارید .می تونید روی این تمرکز کنید که
چه سؤال هایی باید بپرسید و چطوری باید شنونده خوبی باشید .چون همه ابزارها
رو از قبل آماده کردید.
البته اصال منظورم این نیست که یک فروشنده کلیشه ای باشید و مثل ربات یک
متن ثابت رو برای همه تکرار کنید .اتفاقا سعی کنید یک فروشنده کامال حرفه ای
باشید! اما همه چیز رو از قبل آماده توی ذهن تون داشته باشید ،مخصوصا اون
لیست شش تایی مخالفت ها رو.
143
حتما می دونید که این روش در فنون مذاکره هم اجرا میشه و مذاکره کننده های
حرفه ای ،برای طراحی یک جلسه ی مذاکره ۲ساعته ،نزدیک به ۲۰ساعت وقت
میذارن! اونها خودشون رو به جای طرف مقابل میذارن و سعی می کنند که مثل
اون فکر کنند و همه دالیل مختلفی که ممکنه برای مخالفت کردن به ذهن اون
برسه رو از قبل پیش بینی می کنند.
اینطوری دیگه الزم نیست توی جلسه مذاکره بداهه پردازی کنند و جواب بدند .یا
اگر برای چیزی آماده نبودند اون رو به بعد موکول کنند .اونها نهایت تالش
خودشون رو می کنند که توی همون جلسه حرف خودشون رو به کرسی بنشونند.
عالوه بر دالیل اصلی مخالفت ها ،چند تا چیز دیگه هم هست که شما باید از قبل
براشون برنامه ریزی کنید:
همه این موارد باید قبل از اینکه فرآیند فروش رو شروع کنید آماده باشند.
144
برای یادآوری یک بار دیگه سؤاالت باز و بسته رو با هم مرور می کنیم .حتما
یادتون هست که گفتیم برای پیدا کردن نیاز مشتری و انگیزه هاش از خرید ،باید
باهاش ارتباط برقرار کنید و ازش سؤال بپرسید .این دو دسته سؤال ،یعنی سؤاالت
باز و سؤاالت بسته ،در مسیر ارتباط برقرار کردن با مشتری باید در جای درستی
استفاده بشن.
سؤالت بسته سؤال هایی هستند که جواب اونها بله و خیر ،یا جواب های یک یا
دو کلمه ایه .این سؤاالت معموال در شروع برقراری ارتباط و برای باز کردن سر
صحبت به کار میرن .سؤاالت بسته معموال با عباراتی مثل :چه کسی؟ کجا؟ کدوم؟
و… شروع میشن .مثال« :آخرین بار کی از این محصول استفاده کردید؟» یا «آیا تا
به حال از فالن محصول استفاده کردید؟»
145
همونطور که می بینید جواب این سؤاالت یک کلمه ایه و برای برقراری ارتباط
اولیه با مشتری به کار میره.
اما یک دسته سؤاالت دیگه هستند که شما مشتری رو تشویق می کنید که
اطالعات بیشتری از خودش در اختیارتون بذاره یا احساسات و طرز تفکرش رو در
مورد یک مسأله بیان کنه .این سؤاالت جواب مشخصی ندارند و مشتری می تونه
هر چقدر که دوست داره در موردشون توضیح بده .مثال« :االن شما چه مشکالتی
دارید؟» یا «نظر شما چیه؟» یا «چرا این مسأله برای شما مهمه؟»
در طراحی سؤالت باز باید دقت کنید که این سه ویژگی مهم رو داشته باشند:
اگر شما این لیست ها رو آماده کنید و از قبل برای صحبت با مشتری برنامه داشته
باشید ،توی پروسه فروش کمتر مجبور به بداهه پردازی میشید و با تسلط بیشتری
کار فروش رو به پایان می رسونید.
146
پس گام سوم در مدیریت مخالفت با مشتری ها اینه :برای مخالفت های معمول از
قبل آماده باشید!
147
فصل :۱۶تخفیف دادن ممنوع! | ۵ترفند برای مواجهه با مشتریانی که زیاد
چانه میزنند
آخرین درسی که توی مبحث مدیریت مخالفت ها در این کتاب با هم بررسی می
کنیم ،مخالفت کردن مشتری با پیشنهاد شما به دلیل قیمت باالی جنس تونه.
احتماال این مسأله یکی از معمول ترین مخالفت هاییه که باهاش روبرو میشید ،و
همونجور که توی فصل 13و بخش“ کندن پوست پیاز ”اشاره کردم ،معموال هم
دلیل اصلی مخالفت نیست.
148
معموال مسأله اصلی قیمت محصول نیست .اگر کسی واقعا با قیمت مشکل داره،
احتماال دلیلش اینه که شما این نیاز رو واقعا توش به وجود نیاوردید .شاید هنوز
نتونستید مشتری رو به اندازه کافی متقاعد کنید که اون جنس رو نیاز داره.
فروشنده ها همیشه نگران قیمت هستند .مثال کسی که تو کار مزدا ست ،از ته
دلش ترجیح میده یه مدل مزدایی رو بفروشه که از هیوندای ارزون تر باشه .چون
اینجوری براش خیلی راحت تره!
ولی حقیقت اینه که وقتی دارید یک مزدا میخرید مشکل تون قیمت نیست .در
واقع اگر بخواید بین یک مدل مزدا و هیوندای و کیا و ماشین های هم رده مشابه
ماشینی رو انتخاب کنید ،قیمت روی انتخاب تون تأثیری نداره .قطعا یکی از اینها
از همه ارزونتر و یکی دیگه از همه گرونتره .اما قیمت نمی تونه به تنهایی روی
تصمیم شما اثری بذاره.
این مسأله در مورد چیزهای دیگه هم صادقه .مثال یک پیراهن .هیچ کس به خاطر
اینکه یک پیراهن ارزون ترین پیراهن موجود در یک مغازه بوده اون رو نخریده!
پس اگرچه قیمت یک عامله ،ولی عامل اصلی تصمیم گیری نیست.
اگر کسی گفت« :اممم… راستش درباره قیمتش خیلی مطمئن نیستم ».اولین
فکری که شما باید بکنید اینه« :اصال اینجوری نیست!»
149
پس باید پوست پیاز رو بکنید و بگید« :اگر یه جوری سر قیمت کنار بیایم ،مشکل
دیگه ای هم وجود داره؟» این دقیقا چیزیه که باید شما بفهمید.
اون موقع چیکار باید بکنید؟ چجوری باید مخالفت به خاطر قیمت رو حل کنید؟
من چند تا پیشنهاد براتون دارم:
آیا حقیقت اینه که اون مشتری در حال حاضر پول نقد نداره و نمی تونه همین
االن پرداخت کنه؟ یا اینکه کال توانایی مالی خرید اون محصول رو نداره؟ اینها دو
تا مسأله کامال جداگونه هستند.
150
پس دو تا مسأله اینها هستند :هزینه محصول با درآمد مشتری نمی خونه ،یا اینکه
فعال این مقدار پول نداره؟
واضحه که اگر این مقدار پول نقد نداره ،شما باید یک سری گزینه برای پرداخت
های اقساطی بهش ارائه بدید .اما اگر درآمد مشتری و هزینه محصول با هم نمی
خونه ،قضیه متفاوت میشه.
دومین چیزی که باید تالش کنید متوجه بشید اینه“ :مشکل قیمته ،یا مشکل
قیمت ماست؟!”
151
اگر مشتری به شما میگه« :من نمی تونم واسه یه دوربین دیجیتال ۵میلیون
تومان هزینه کنم ».آیا منظورش اینه که کال نمی خواد این مقدار رو برای خریدن
دوربین هزینه کنه؟ یا مشکل واقعی اینه که دوربینی که ما میخوایم بهش
بفروشیم یه مقدار گرونتر از بقیه دوربین هاست و مشتری نمی تونه باهاش کنار
بیاد؟!
باید متوجه بشید کال با دوربین مشکل داره یا با دوربینی که شما می فروشید؟
خواهیم دید که چطور مدیریت کردن هر کدوم از این دو مورد با هم متفاوته.
نکته بعدی که می تونید بهش اشاره کنید پس انداز کردنه .می تونید بهش نشون
بدید که این خرید می تونه پولش رو براش ذخیره کنه .یا باالخره از یه راهی می
تونه هزینه ش رو در بیاره .اگر از قبل آماده شده باشید ،می تونید این کار رو
بکنید.
مثال چیزی مثل کالس آموزشی رو در نظر بگیرید .شما می تونید به مشتری نشون
بدید که پولی که برای آموزش می پردازه ،سرمایه گذاری برای آینده شه و بعدا
هزینه خودش رو جبران میکنه.
یا مثال چرا نباید برای یک نرم افزار CRMپول بدید وقتی با استفاده از اون می
تونید فروش تون رو ۳۰۰درصد افزایش بدید؟!
152
مثال فرض کنید میخواید به یک فروشگاه مبل توی یافت آباد نرم افزار مدیریت با
ارتباط مشتری بفروشید .اگر خریدار بگه« :اوه .مطمئن نیستم بتونم از پس هزینه
ش بر بیام».
می تونید بهش بگید« :اگر این نرم افزار باعث بشه فقط یک میز ناهارخوری بیشتر
بفروشید ،شما چند برابر پولی که براش هزینه کردید رو در میارید».
یا اگر اون فروشگاه چهار تا فروشنده داره که الزمه همه اونها در یک دوره آموزش
فروش شرکت کنند می تونید بگید« :اگر یکی از افرادی که توی دوره شرکت می
کنند بتونه یه دست مبل بیشتر بفروشه ،دوره پول خودش رو در میاره».
پس همیشه باید استداللی داشته باشید که نشون بده از نظر مالی خرید محصول
تون میارزه.
153
“نسبت قیمت” رو به مشتری نشون بده!
راه دیگه ای که هست ،در نظر گرفتن قیمت به ازای هر استفاده است .یک دوره
آموزشی رو در نظر بگیرید .اگر قیمتش رو تقسیم بر تعداد افرادی که اون رو می
بینند بکنید ،تقریبا هیچی در نمیاد.
شاید هزینه آموزش کارمندها به نظر زیاد بیاد .ولی وقتی قرار باشه شما یک استاد
رو دعوت کنید به شرکت تون و بیست نفر توی اون دوره آموزشی شرکت کنند،
هزینه آموزش به ازای هر نفر چیز زیادی نمیشه.
پس شد :قیمت به ازای هر نفر ،قیمت به ازای هر استفاده ،قیمت به ازای هر روز.
شاید تبلیغات تلویزیونی که قبال پخش میشد و میگفت« :با روزی ۵۰۰تومان فرش
بخرید!» رو یادتون باشه .اونها هم از همین تکنیک استفاده کرده بودند .این هم
یک راه دیگه برای فکر کردن در مورد قیمته.
154
می تونید از روش «میفهمم ،من هم قبال اینجوری حس می کردم ،االن فهمیدم
که »...سوم شخص هم استفاده کنید .مثال« :معموال بقیه هم درباره قیمت نگرانند.
ولی تقریبا همیشه متوجه میشن که میارزه».
یک راه دیگه که برای حل این مشکل وجود داره اینه که ازشون بخواید یک بار از
محصول استفاده کنند و بهشون بگید« :تا وقتی که از این محصول استفاده نکنید،
ارزش و کیفیتش رو دقیقا متوجه نمیشید .چرا از نسخه آزمایشی یک ماهه
استفاده نمی کنید که بعد درباره ش تصمیم بگیرید؟»
155
این روش اینجوریه که وقتی میخوان به کسی سگ بفروشن و اون آدم زیاد دلش
نمیخواد سگ داشته باشه یا حتی درباره سگ چیزی بدونه ،بهش میگن« :یه هفته
ببرش خونه ،اگه ازش خوشت نیومد برگردونش همینجا».
پس در مورد یک محصول خیلی با کیفیت و گرون ،ایده خوبیه که بگید« :راستش
شما تا وقتی که از این محصول استفاده نکردید واقعا نمی تونید بفهمید چه
مزایایی داره!»
اما خب باید در نظر بگیرید که این موضوع باید در راستای سیاست های شرکت
شما باشه .خیلی از شرکت ها توی ایران زیر بار این روش فروش نمیرن .اما در
شرکت هایی که محصوالت نرم افزار کامپیوتری دارند این مدل باب شده.
در آخرین مرحله ،وقتی قیمت واقعا مشکل سازه ،آخرین دستاویزی که دارید اینه
که مذاکره کنید و بگید« :خیلی خب… شاید بشه کمش کنیم».
البته این یک انتخابه که باز هم به سیاست های شرکت شما برمیگرده .ولی از نظر
علم فروش اگر به جایی برسید که مجبور بشید این کار رو انجام بدید ،میشه گفت
شکست خوردید.
156
می تونید یک مقدار خیلی اندک و جزئی به خاطر فشاری که میارن بهشون
تخفیف بدید .اما مذاکره و کوتاه اومدن نباید اولین چیزی باشه که وقتی کسی
میگه محصول تون گرونه بهش فکر می کنید .روش کندن پوست پیاز رو همیشه
توی ذهن تون داشته باشید .تصور کنید احتمال داره که قیمت واقعا دلیل واقعی
شون نباشه و فقط همینجوری بگن« :یه کم گرونه».
اگر شما در این شرایط بگید« :خیلی خب ،حاال یه کم کوتاه میایم» ،اونها کاری
کردن که شما قیمت رو بیارید پایین .و این در حالیه که واقعا مشکلی با قیمت
نداشتند.
پس باید اولین کاری که می کنید این باشه که پوست پیاز رو بکنید ،و مذاکره
برای کاهش قیمت باید آخرین اقدام تون باشه.
در فصل های بعدی وارد مرحله آخر از پروسه فروش یعنی نهایی کردن
معامله خواهیم شد.
157
فصل :۱۷اصول اساسی “نهایی کردن فروش”
اگر شما به عنوان یک فروشنده حرفه ای رابطه خوبی با مشتری ایجاد کرده باشید،
فهمیده باشید که چی میخواد و نشونش داده باشید که می تونید کمکش کنید،
اون دیگه در مورد خرید کردن تردیدی نداره و با خودش فکر میکنه« :عالیه! باید
بخرمش!»
اگر از روشی که تا اینجا گفتیم برای فروش استفاده کنید ،بستن فروش اصال کار
سختی نیست .ولی در هر صورت در انتهای کار شما باید به مشتری پیشنهاد بدید
و ازش بخواید که خریدش رو نهایی کنه.
158
شما برای انجام درست این کار به یک فرآیند احتیاج دارید که توی این بخش
درباره ش صحبت می کنیم.
عکس پایین یک دیاگرامه که فرآیند نهایی کردن رو توضیح میده .توی اولین
تصویر مردی رو می بینید که باالی یک پرتگاه ایستاده و با خودش فکر میکنه« :نه
من نمی خوام بپرم پایین!»
این حسیه که وقتی باید تصمیم بگیرید که چیزی رو بخرید یا نه ،تجربه ش می
کنید .زمان دیگه ای که این حس به سراغ تون میاد ،موقع تصمیم گیری درباره
تعهد دادن به چیزیه که روی همه جوانب اون تسلط ندارید .مثال وقتی که دارید
توی زمینه یک شغل جدید قرارداد کاری امضا می کنید ،یا زمانی که دارید برگه
های ازدواج رو امضا می کنید! واقعا حس ترسناکیه!
159
دو روش برای کمک کردن به مشتری
کاری که ما به عنوان یک فروشنده باید انجام بدیم اینه که به افراد کمک کنیم تا
تصمیم بگیرند و به جای اینکه از باالی پرتگاه بپرند و احساس سقوط داشته
باشند ،آروم آروم بیان پایین.
دو راه برای این کار وجود داره .یکی ش که توی تصویر دوم نشون داده شده ،اینه
که مشتری ها رو از پله بیارید پایین.
این روش اینجوریه که در طول فرآیند فروش ،مشتری رو تشویق کنید قدم های
کوچکی به سمت خرید برداره .مثال قانعش کنید که به دست آوردن یک سری
چیزها ارزشمنده .یا قانعش کنید می ارزه که از نمونه اولیه استفاده کنه .شاید فقط
برای بخش اولیه ثبت نام کنه و بعد به سمت بقیه ش کشیده بشه .یه نسخه
اولیه ،یه دوره آزمایشی یا چیزهایی شبیه این.
اگر بتونید فرآیند نهایی کردن خرید رو به قدم های کوچیک تر تقسیم کنید،
مشتری راحت تر به مرحله نهایی میرسه.
را ه حل دیگه ای که اون رو توی تصویر سوم می بینید ،اینجوریه که پرتگاه به
شکل یک تپه در بیاد .اینجوری مشتری ها نمی دونند توی کدوم نقطه باید به
شما تعهد بدن.
160
مثال اگر میخواید به شرکتی دوره های آموزشی بفروشید ،می تونید از این روش به
ترتیب زیر استفاده کنید:
وقتی مشتری درباره دوره آموزشی تمایل نشون میده ،یک خالصه از اون دوره بگید
و یک قرار بعدی باهاش تنظیم کنید .بعد توی اون قرار ،جزئیات بیشتری در
اختیارش بذارید .بهش بگید« :برای چند نفر به این دوره احتیاج دارید؟» یا
«نظرتون درباره اینکه دوره رو با این روش بریم جلو چیه؟» یا چیزهای دیگه ای
شبیه این.
وقتی که به مرور زمان همه این کارها انجام شد ،بدون اینکه مشتری بفهمه
چطوری ،تصمیم میگیره که محصول رو بخره! اگر این روش رو درست و اصولی
اجرا کنید در واقع هیچ وقت به جایی نمی رسید که از مشتری بخواید که قرارداد
رو امضا کنه.
161
پس روش اصولی رسوندن مشتری به مرحله بستن قرارداد اینجوریه:
بعد از توضیح اولیه ،یک قرار مالقات تنظیم می کنید و درباره اینکه چه حرف
هایی بهش خواهید زد یک توضیح کوتاه میدید .بعدش فقط میگید« :اونجا می
بینم تون!» یا «رأس ساعت باهاتون تماس می گیرم!»
حاال مشتری ها توی کدوم نقطه دوره آموزشی رو میخرند؟ نه خودشون دقیقا
میدونند و نه حتی شما دقیق مطمئنید که خرید توی کدوم نقطه اتفاق می افته.
پس شما دارید با گرد کردن لبه تیز پرتگاه ،این فرآیند رو برای مشتر ی لذت بخش
تر می کنید .اینجوری احتمال خرید کردنش از وقتی که تحت این فشار قرار
میگیره که« :باید بپری پایین!» ،باالتر میره.
چیزهایی که توی این فصل گفتیم اصول نهایی کردن خریده .ممکنه این اصول
کلی هنوز براتون یک مقدار مبهم باشه و نیاز به مثال و تمرین داشته باشید تا این
موارد بیشتر جا بیافتند.
استفاده کردن از این روش در فروش ،درست مثل فرآیند پرورش سرنخ توی
بازاریابیه .اگر یک مقدار در اون زمینه هم مطالعه کنید ،این مدل کامال براتون
روشن میشه.
162
توی فصل بعدی که درباره کلمات صحیحی صحبت می کنیم که برای نهایی کردن
خرید باید ازشون استفاده کنید.
و در فصل ۱۹یک تکنیک دیگه رو توضیح میدیم که فوت کوزه گری فروشنده های
حرفه ای در بستن فروش محسوب میشه.
163
فصل :۱۸در نهایی کردن خرید از چه کلماتی باید استفاده کنید؟
در فصل قبلی گفتیم که باید از مشتری بخوایم که از پرتگاه بپره پایین و در مورد
خرید تصمیمگیری کنه ،و ما باید توی پریدن بهش کمک کنیم.
اما قبل از اون یک پرتگاه دیگه هم وجود داره که خود ما به عنوان فروشنده باید
ازش پریده باشیم ،و اون اینه که این جرأت رو به دست بیاریم که از مشتری ها
بخوایم که خرید کنند.
حاال ما فروشنده ها چطوری باید از پرتگاه بپریم به مشتری بگیم« :سفارش بده»؟!
چطوری باید به ترس از پدیرفته نشدن غلبه کنیم؟!
164
چون وقتی میگید« :میخواید این رو بخرید؟» همیشه این ریسک وجود داره که
مشتری بگه« :راستش نه! فکر می کنم محصول تون آشغاله! اصال هم ازتون خوشم
نیومد!»
احتماال این عمیق ترین ترس همه کسانیه که در زمینه فروش کار می کنند .البته
فقط مختص به فروش هم نیست .این ترس از اولین باری که توی بچگی چیزی
رو میخواستید و بهش نرسیدید در وجودتون نهادینه شده .ترس از پذیرفته نشدن،
ترس از دست دادن و ترس های مشابه اون توی بعضی از آدم ها کمتر و توی
بعضی دیگه بیشتره.
چیزی که میشه توصیه کرد اینه که اوال یک بار بشینید و در مورد جنبه های
مختلف این ترس ها فکر کنید .نهایتا قراره شما چه چیزی رو از دست بدید؟! اکثر
کسانی که باهاشون حرف می زنید و بهشون پیشنهاد خرید نمی دید ،بعدا هرگز
دوباره به شما سر نمی زنند.
اگر هم دوباره گذرشون به شما بیافته ،احتمالش کمه که دقیقا شما رو یادشون
باشه .اگر هم شما رو یادشون باشه ،هیچ حس خاصی نسبت به این موضوع ندارند
که قبال شما بهشون گفتید« :از من خرید کن!» و اونها این موضوع رو نپذیرفتند!
پس واقعا هیچ اتفاق خاصی نمی افته!
165
قهوه یا چایی؟!
نکته دوم اینه که خودتون رو برای نهایی کردن خرید آماده کنید .از روش های
دلچسب برای نهایی کردن خریدتون استفاده کنید .مجبور نیستید مدام با خودتون
کلنجار برید که« :وای خدای من! باید ازشون بخوام که خرید کنن! خدایا چجوری
باید این کار رو انجام بدم؟!»
باید یک یا چند روش استاندارد داشته باشید که همیشه از همون استفاده کنید.
مثال می تونید از روشی استفاده کنید که به این اسم معروفه« :قهوه یا چایی؟!»
توی این روش باید به مشتری بگید« :رنگ آبی ش رو میخواید یا رنگ قرمزش
رو؟» یا «مدل دو لیتری ش رو می برید یا سه لیتری ش رو؟» یا به قول فروشنده
اون تبلیغ تلویزیونی معروف« :لیموشو بدم؟! هلوشو بدم؟! کدومو بدم؟!»
166
این همون روش الف یا ب برای نهایی کردن خریده .شما بدون اینکه مشتری گفته
باشه که محصول رو اصال میخواد یا نه ،ازش می پرسید که کدوم رو میخواد.
اینجوری این پیش فرض رو توی ذهن مشتری میسازید که« :تو این محصول رو
میخوای و من هم این رو میدونم».
خیلی از اوقات این کار جواب میده .اگر هم جواب نداد ،نه تنها چیزی رو از دست
نمیدید ،بلکه ممکنه بعضی از دالیل مخالفت مشتری رو ازش بشنوید و بتونید به
اونها جواب بدید.
روش های خوب دیگه ای که برای پیشنهاد خرید وجود داره اینه که مثال می تونید
بگید« :از کاری که این محصول براتون میکنه راضی هستید؟» یا می تونید بگید:
«میخواید دقیقا چه زمانی این محصول به دست تون برسه؟»
در این مواقع احتماال مشتری ها چیزهایی توی این مایه ها میگن« :آره ،واقعا
خیلی خوبه» یا «فکر کنم توی همین ماه خوب باشه» و بعدش خریدشون رو
نهایی می کنند.
اگر فروش شما نیاز به قرارداد بستن یا صدور فاکتور داره می تونید بگید« :می
تونیم بریم سراغ کاغذ بازی ها؟!»
167
یکی از راه های هوشمندانه اینه که اصال خودتون کاغذ بازی رو در طول جلسه
فروش شروع کنید .مثال مواقعی که دارید می پرسید« :خب ،دنبال چه سایزهایی
هستید؟ به چه امکانات بیشتری احتیاج دارید؟ دقیقا چرا بهش نیاز دارید؟» و…
این جواب ها رو توی فرم نهایی وارد کنید.
با این روش شما همه سؤاالت رو پرسیدید و فرم های مورد نظر رو پر کردید.
بعدش می تونید بگید« :خب فکر کنم همه چی رو گفتید ،درسته؟ می تونیم بریم
جلوتر؟»
جمله ی« :می تونیم بریم جلوتر؟» خیلی خوبه .مخصوصا اینکه شما خودتون رو در
کنار مشتری نشون میدید و باهاش همراهی می کنید ،تأثیرش بیشتر از وقتیه که
بگید« :میخواید پیش برید؟»
168
یا مثال می تونید مشکل پر کردن فرم ها و کاغذها رو اینجوری حل کنید:
قطعا گفتن این جمله خیلی بهتر از اینه که بگید« :لطفا قرارداد رو امضا کنید!»
پس باید درباره انتخاب کلماتی که برای درخواست نهایی کردن خرید استفاده می
کنید خیلی دقت به خرج بدید.
یکی از روش های نهایی کردن خرید که خیلی هم خوب جواب میده ،استفاده از
مداده .مثال از مشتری می پرسید« :خب ،میخواید چه زمانی رو براتون رزرو کنم؟»
و مشتری میگه« :اممم… فکر کنم آخر همین هفته خوبه».
اینجاست که شما میگید« :خب… من فقط دو تا وقت خالی توی آخر هفته دارم.
میخواید یه کدومش رو با مداد براتون عالمت بذارم؟»
وقتی اسم مشتری ها رو با مداد می نویسید ،حس تعهد دادن و پریدن از لبه
پرتگاه رو ندارند ،و از طرف دیگه وقتی که اسم و تاریخ رو یادداشت می کنید ،اونها
اکثر معامله رو تموم شده می دونند و یک گوشه ای از ذهن شون ،یه تعهدی رو
حس می کنند!
پس اسمش رو با مداد وارد کنید و روز قبل از تاریخ مشخص شده ،باهاش تماس
بگیرید و بپرسید« :برای فردا که مشکلی ندارید؟ تشریف میارید؟»
169
اگر مثال بگه که« :نه ،مشکلی نیست .من چند تا کار دیگه هم دارم و بعدش میام
پیش شما ».اون وقت این روش براتون کار کرده ،درسته؟
البته ممکنه شما یک نرمافزار CRMبرای ثبت کردن مشتری هاتون داشته باشید و
مداد به کارتون نیاد .خب فرقی نمیکنه .وقتی دارید از مفهوم “رزرو کردن” استفاده
می کنید و بعدا برای قطعی کردن موضوع به مشتری زنگ می زنید ،دارید همون
کار مداد رو انجام میدید.
پس شما مشتری رو مجبور نمی کنید که قرارداد رو امضا کنه .چون اصال خوب
نیست که حس کنه مجبوره از روی پرتگاه بپره پایین و دیگه هم هیچ وقت
نمیتونه برگرده باال.
170
اصال طبیعت انسان ها اینجوریه که اگر گوشه های تیز رو براشون صاف و هموار
کنید و الزم نباشه خودشون بپرن پایین ،طی کردن مسیر براشون راحت تر میشه.
البته همونطور که خودتون هم احتماال متوجه شدید ،این روش ها به چیزی که
دارید می فروشید هم بستگی داره.
پس باید چند تا از این روش های نهایی کردن خرید که خودتون باهاش راحت تر
هستید و مناسب محصول تون هم هست رو آماده داشته باشید و به وقتش ،از
یکی از اونها استفاده کنید.
171
فصل :۱۹فوت کوزه گری فروشندگان حرفه ای :همیشه توپ را در زمین
در دو فصل قبلی تکنیک های مختلف نهایی کردن خرید رو توضیح دادیم .توی
این فصل درباره یک استراتژی همیشگی که باید برای خودتون داشته باشید حرف
میزنیم.
برای اینکه این استراتژی فروشنده های حرفه ای رو بهتر درک کنید ،این شرایط رو
تصور کنید:
172
شما برای نهایی کردن خرید توی آخرین جلسه از مذاکرات فروش به مشتری
میگید« :خب ،بیاید تمومش کنیم ».و اون میگه« :راستش ،من االن آماده نیستم.
باید با شوهرم/خانمم صحبت کنم» یا «باید با رئیسم هماهنگ کنم» یا مثال «باید
بیشتر درباره ش فکر کنم» یا یه چیزی مثل این« :ما تا سه ماه دیگه بودجه
خریدش رو نداریم».
این یعنی هیچ وقت نباید بگید« :خیلی خب ،هر وقت آماده بودید به من زنگ
بزنید» یا «اگر نظرتون عوض شد باهام تماس بگیرید ».چون قطعا مشتری هایی
که توی این شرایط هستند هیچ وقت با شما تماس نمی گیرند .شما هم دیگه
نمی تونید باهاشون تماس بگیرید ،چون اینجوری عذاب شون میدید و ممکنه
بهتون بگن« :ببین من االن آمادگی خریدش رو ندارم ،لطفا دیگه هم به من زنگ
نزن!»
کاری که باید بکنید اینه که همیشه اقدام بعدی رو در دست خودتون نگه دارید .می
تونید به مشتری بگید« :خب ،عالیه .می تونم هفته دیگه باهاتون تماس بگیرم؟»
یا «چقدر طول میکشه رئیس تون باهاتون هماهنگ بشه؟»
173
ممکنه جواب بده« :اممم… نمیدونم… ولی فکر نکنم تا هفته دیگه برگرده».
شما می تونید در جواب بگید« :خب ،می تونم دو هفته دیگه باهاتون تماس بگیرم
و ببینم اوضاع چطوره؟»
اگر بگه آره ،خیلی عالیه .چون شما هنوز توی برنامه موندید .اما اگه بگه« :خب ،ما
االن برای این قضیه بودجه نداریم».
اون وقت شما می تونید بگید« :خب ،بودجه سال جدیدتون کی بسته میشه؟»
174
در این حالت شما واقعا دارید بهش لطف می کنید که میخواید باهاش تماش
بگیرید.
و وقتی که اول اسفند باهاش تماس می گیرید می تونید بگید« :طبق برنامه مون
باهاتون تماس گرفتم» یا «همونجوری که قول داده بودم باهاتون تماس گرفتم
تا»...
اینجوری همیشه یه دلیل برای زنگ زدن بهش دارید و این از نظر مشتری ها خیلی
مؤثره.
اما بعضی وقت ها ممکنه مشتری بهتون بگه« :آخر هفته» و شما هم بگید« :پس
آخر هفته بهتون زنگ میزنم» و اون هم موافقت کنه .شما این روز رو توی تقویم
یا نرمافزار CRMخودتون یادداشت می کنید.
اما وقتش که میرسه با خودتون فکر می کنید« :هنوز یه کم زوده .فکر کنم بهتره
یک هفته دیگه هم بهش وقت بدم».
وقتی که بیخیال زنگ زدن بهش میشید و یک هفته دیرتر باهاش تماس می
گیرید جواب میده« :راستش متأسفانه ما بودجه مون رو به چیز دیگه ای اختصاص
دادیم!»
175
چیزی که حاصل تجربه فروشنده های موفق در طول سال های طوالنیه اینه
که همون موقعی با مشتری تماس بگیرید که خودش بهتون میگه.
همیشه به این اصل اساسی توجه کنید و دقیقا زمانی که خود مشتری بهتون گفته
باهاش تماس بگیرید .هفته دیگه ،اول اسفند یا هر زمان دیگه ای که خودش
خواسته .اگر این کار رو انجام بدید می بینید که وقتی به مشتری زنگ میزنید
بهتون میگه« :خدای من خیلی عجیبه! ما همین االن داشتیم درباره خرید محصول
شما صحبت می کردیم!»
و البته که تقدیر و سرنوشت هیچ نقشی در این موضوع نداشتند! نکته اینه که
مشتری خودش به شما گفته که چه زمانی به این مسأله فکر میکنه و شما هم به
خاطر اینکه خودش گفته االن باهاش تماس گرفتید!
176
پس همیشه به تاریخی که بهتون میگه بچسبید و مطمئن باشید یادتون نمیره
باهاش تماس بگیرید.
بیاید برگردیم به همون موضوع بندبازی که توی فصل 2بهش اشاره کردیم :تعداد
زیاد فروشنده هایی که دوباره به مشتری ها زنگ نمی زنند شگفت انگیزه! و این به
خاطر اینه که فکر می کنند فایده نداره یا می ترسند یا هر چیز دیگه .و درست در
انتهای طناب فروش به پایین پرت میشن.
پس حتما تماس بگیرید .البته که ممکنه جواب رد بشنوید .ممکنه مشتری بهتون
بگه« :ما فعال نظرمون رو عوض کردیم و به محصول شما نیاز نداریم ».یا «رئیس
تصمیم گرفته فعال انجامش ندیم ».هر اتفاقی ممکنه بیافته .اما تا وقتی که
باهاش تماس نگیرید نمی تونید فروش رو نهایی کنید.
یادتون باشه که همیشه به ترس از نه شنیدن غلبه کنید و حتما برای پیگیری با
مشتری تماس بگیرید.
177
این آخرین فصل در مورد نهایی کردن فروش بود .در ۲فصل آخر این کتاب
آموزشی به سراغ روش های افزایش بهره وری در فروش میریم که نکات خیلی
جالب و علمی ای داره .حتما اونها رو هم مطالعه کنید.
178
فصل ۷ :۲۰اصل اساسی برای افزایش راندمان فروش
آخرین بخش از کتاب آموزش فروش (فصلهای ۲۰و ،)۲۱در مورد افزایش بازدهی
فروش و سنجش عملکرد واحد فروشه.
همونطور که توی فصل های قبلی گفتیم اکثر فروشنده ها تصور می کنند برای
تبدیل شدن به یک فروشنده خیلی خوب فقط باید بتونن خوب صحبت کنند .اما
دیدیم که در حقیقت برای اینکه فروشنده خوبی بشید ،باید عالوه بر حرف زدن،
توی شنیدن هم خوب باشید.
179
توی این فصل و فصل بعدی متوجه میشیم که فاکتور دیگه ای که یک فروشنده
خیلی خوب الزم داره اینه که تالش کنه همیشه بازدهی باالیی داشته باشه و هرگز
چشم از اعداد و ارقام بر نداره.
شما به عنوان یک فروشنده یا مدیر فروش باید بتونید فرآیند فروش رو اندازه گیری
کنید و همه چیز رو بهینه سازی کنید .این کار به یک مقدار علم و استفاده از
بعضی ابزارها احتیاج داره و به همین دلیل توی دو فصل آخر درباره ش صحبت
می کنیم.
۷تا نکته اساسی در مورد این مسأله وجود داره که اونها رو به مرور و با جزئیات
بازشون می کنیم .شاید شما خیلی از این نکات رو رعایت می کنید ،اما اگر حتی
یکی ش رو هم انجام ندید ،حتما باید اصالحش کنید.
شاید فکر کنید این درست نیست که مشتری ها وقت و بی وقت با شما تماس
بگیرند و توی اوقات استراحت هم مزاحم تون بشن .قطعا هیچ کسی این حالت رو
دوست نداره .اما باید در اون زمان هایی که دارید کار می کنید ،در دسترس مشتری
ها باشید .یعنی مثال اگر فروشنده شرکتی هستید و از ساعت ۸صبح تا ۴عصر
توی دفتر هستید ،هر وقت مشتری توی این بازه زمانی با شما تماس گرفت باید
به درخواستش توجه کنید.
180
اگر خودتون می تونید که حتما جوابش رو بدید .اگر در حال مکالمه اید یا جلسه
دارید یا پشت میزتون نیستید ،باید به مسئول روابط عمومی شرکت تون بسپرید که
به مشتری بگه شما در اولین فرصت باهاش تماس خواهید گرفت .و حتما هم
باید یادتون بمونه که در اولین فرصت با مشتری تماس بگیرید! چون در غیر این
صورت احساس میکنه بهش بی احترامی شده و درخواستش برای شما اهمیتی
نداشته.
پس همیشه ایمیل ها و پیام های صوتی تون روی تلفن یا شبکه های اجتماع یا
هر جای دیگه ای که با مشتری ها در ارتباط هستید رو چک کنید و به اونها جواب
بدید.
181
اگر به عنوان فروشنده ی دورکار فعالیت می کنید و یا ساعت کاری مشخصی
ندارید ،همیشه حواس تون به موبایل تون باشه و در صورتی که نمی تونید همون
لحظه جواب بدید ،به مشتری پیغام بدید که بهش زنگ میزنید.
اگر با کشورهای دیگه کار می کنید و مشتری های بین المللی دارید که اختالف
زمانی زیادی با شما دارند ،حتما ساعت هایی رو برای اونها مشخص کنید که
بدونند چه زمانی می تونید جوابشون رو بدید.
پس این نکته بسیار مهم رو همواره توی ذهن تون داشته باشید:
فقط کافیه خودتون رو به جای مشتری بذارید .هیچی بدتر از این نیست که تالش
کنید به کسی پیام بدید و اون جواب نده .اون موقع احتماال با خودتون فکر می
کنید« :به جهنم! زنگ میزنم یکی دیگه!»
در ضمن اگر در دسترس مشتری ها نباشید و به اونها بی توجهی کنید ،دارید این
پیغام رو بهشون مخابره می کنید که اگر یک بار ازتون خرید کنند ،بعدش دیگه
نمی تونند پیداتون کنند .و طبعا هیچ مشتری ای دوست نداره بعد از اینکه چیزی
رو خرید ،به فراموشی سپرده بشه و برای دریافت خدمات پس از فروش دچار
مشکل باشه.
182
نکته دوم :همیشه در سریع ترین زمان جواب سؤالت رو بده!
اگر ایمیلی دریافت می کنید ،یا یک سرنخ بهتون ارجاع داده میشه که در مورد
محصول باهاش حرف بزنید ،یا هر مراجعه دیگه ای بهتون میشه ،خیلی سریع
بهش عکس العمل نشون بدید .هر چقدر زودتر جواب بدید بهتره .اگر معموال چند
ساعت طول میکشه که به سرنخ های جدید زنگ بزنید ،باید تالش کنید و این زمان
رو برسونید به چند دقیقه .مردم همیشه اینجور وقت ها میگن« :وای خیلی از
جوابگویی سریع تون متشکرم!»
دقت کردید در مورد بدقولی بعضی از صنف ها و مشاغل یه سری کلیشه های
ذهنی وجود داره؟! مثال این که تعمیرکارهای آبگرمکن هیچ وقت سر موقع نمیان
و جواب تلفن شون رو نمیدن! یا یه چیزی شبیه این .حاال فرض کنید شما توی
این صنف ،یکی از تنها کسانی باشید که به مشتری ها اهمیت میده و خیلی
خوش قوله .قطعا چند برابر دیگران مشتری خواهید داشت.
183
پس تا جایی که میتونید فورا جواب مشتری ها رو بدید ،و قولی بهشون بدید که
حتما می تونید انجام بدید .اگر معموال مسئول روابط عمومی تون به مشتری ها
میگه« :ایشون حتما همین امروز باهاتون تماس میگیره» ،به یک مشتری که
ساعت ۳:۵۸عصر زنگ میزنه باید بگه« :ایشون االن خطش مشغوله و بعدش هم
دیگه ساعت کاریش تموم شده .ولی فردا حتما باهاتون تماس میگیره».
حاال اگر شما خواستید اضافه تر بمونید و همون روز به مشتری زنگ بزنید ،مشتری
تون رو تحت تأثیر قرار میدید .چون این کار نشون میده که شما مشتاق و عالقه
مندید که سؤال مشتری رو جواب بدید و براش اهمیت قائلید.
اگر به مشتری ها میگید که تا آخر هفته یک نمونه رایگان براشون ارسال می کنید،
حتما باید این کار رو انجام بدید .اگر میگید ۸خرداد بهتون زنگ میزنم ،باید این
کار رو انجام بدید .اگر میگید تا امروز عصر براتون پیش فاکتور می فرستم ،حتما
باید بفرستید .درباره هر چیزی که قول میدید یا حرف میزنید ،باید بهش پایبند
بمونید.
همین نکته ظاهرا کوچیک ،شما رو از ۹۵درصد همکاران تون برجسته تر میکنه.
این مسأله انقدر اهمیت داره که شاید یه جورایی میشه گفت مهمترین قانون
فروشه:
184
نکته چهارم :به جزئیات توجه کن!
حتما مطمئن بشید که اسم مشتری رو کامال درست تلفظ می کنید .اسم شرکت
شون رو هم باید کامال صحیح بگید .اگر قول دادید چیز خاصی رو براشون می
فرستید ،مطمئن بشید که دقیقا همون چیز رو براشون فرستادید و اشتباها یک
محصول مشابه رو براشون ارسال نکردید.
185
پس به جزئیات دقت کنید .مخصوصا درباره اسم ها که کلید اصلی ارتباط هستند.
اگر مشتری تون اسم عجیب و غریبی داره که با گوش شما آشنا نیست ،حتما قبل
از دیدار یا تماس ،درباره تلفظ و دیکته اسمش مطمئن بشید .می تونید در اولین
صحبت ازش بپرسید« :اسم تون اینجوری تلفظ میشه؟» و این رو به یاد بسپرید.
باهاش چک کنید که اسمش رو درست میگید یا نه .مطمئن باشید که این کار
شما اصال تاثیر بدی روش نداره .در حقیقت خوشحال هم میشه که دارید بهش
اهمیت میدید و تلفظ صحیح اسمش باهاش چک می کنید.
اگر از خریدهای قبلی ،چیزهایی که مشتری در مذاکرات بهش اشاره کرده ،ویژگی
های شخصیتی مشتری و هر چیز دیگه ای که اون رو برای شما تبدیل به یک آدم
خاص میکنه هم استفاده کنید و اونها رو در بین حرف هاتون یادآوری کنید ،که
خیلی عالی میشه!
مثال فرض کنید فروشنده پارچه پرده ای به شما به برای خرید رفتید به مغازه ش
اینطوری بگه« :پنج ماه پیش که از ما پارچه پرده ای خریدید ،یه پارچه ضخیم آبی
رنگ بردید که برای اتاق خواب بچه ها توی زمستون مناسب باشه .االن میخواید
پرده های پذیرایی رو عوض کنید یا پرده تابستونی و نازک برای اتاق خواب ها
میخواید؟!»
186
نکته پنجم :حواست به انتهای ایمیل هات باشه!
باید یک نوشته یا امضای کوچیک برای انتهای ایمیل تون در نظر بگیرید .این
نوشته میتونه شامل عنوان سازمانی ،شماره موبایل ،آدرس ،چند تا آیکون مرتبط با
فیسبوک ،لینکداین و اینجور چیزها باشه.
حتی می تونید آدرس ایمیل تون رو هم در انتهای پیام بنویسید ،چون ممکنه
مشتری از پیام شما پرینت گرفته باشه و به فرد دیگه ای نشون داده باشه و حاال
اون آدم بخواد با شما در ارتباط باشه.
پس همین االن یک چیزی برای انتهای ایمیل هاتون طراحی کنید و از این به بعد
ازش استفاده کنید .بیشتر افراد هیچ نوشته ای در انتهای ایمیل هاشون نمیذارند
که این از نظر حرفه فروشندگی کار عجیبیه!
187
یک نکته دیگه که زیرمجموعه همین بحث قرار میگیره اینه که وقتی جواب یه
ایمیل رو میدید ،موضوع اصلی رو هم توش بیارید .حتی اگر دارید روی ایمیل
قبلی ریپالی می کنید باز هم به نکته اصلی اشاره کنید.
فرض کنید ایمیلی از یک نفر دریافت کردید که توش فقط نوشته« :خیلی ایده
خوبیه! پس همین کار رو می کنیم ».شما این ایمیل رو در بین چندین و چند
ایمیل کاری و غیرکاری دیگه می بینید و با خودتون فکر می کنید« :چی؟ چی ایده
خوبیه؟ قراره چیکار کنیم؟» و احتماال باید برید چند تا ایمیل آخر رو دوباره بخونید
تا متوجه داستان بشید .اما معموال یک اشاره کوچیک توی متن ایمیل می تونه
کل موضوع رو به یاد شما بیاره.
پس شما هم در ایمیل هاتون به موضوعات مورد بحث حتما اشاره کنید.
نکته ششمی که بهش اشاره می کنیم درباره داشتن پیغام صوتی شخصی و
شرکتی خوب و مناسبه.
پیغام گیر تلفن شخصی میتونه خیلی ساده باشه .مثال« :لطفا پیام بگذارید .حتما
به همه تماس ها پاسخ میدم ».یا مثال« :سالم .من احمد محمودی هستم .لطفا
پیام خودتون رو بگذارید تا در اولین فرصت باهاتون تماس بگیرم».
188
اگر اسم تون رو توی پیغام بیارید و یک مقدار شخصی سازیش کنید ،بهتر میشه.
شاید مشتری شما از اینکه تماس بگیره و پیغام پیش فرض “اون آقا یا خانم
انگلیسی زبان” رو بشنوه عصبی بشه .و بره تو فکر که« :اصال شماره رو درست
گرفتم؟! نمیدونم ،مطمئن نیستم»...
پس خیلی مهمه که پیغام تون رو شخصی سازی کنید و پیغام صوتی تون به
اندازه کافی اطالعات داشته باشه و پویا و پر انرژی باشه.
نباید این پیام رو منتقل کنید که« :من نمی تونم جواب بدم ،خودت بعدا بهم زنگ
بزن!» پیام تون باید انرژی داشته باشه و این مفهوم رو به مخاطب برسونه که:
«حتما بهتون زنگ میزنم ».اینجوری مشتری تون میفهمه که داره با یک فرد حرفه
ای و موفق معامله میکنه.
189
پیغام گیر شرکتی هم باید به اندازه کافی به مشتری اطالعات بده و اون رو به
سمت مقصد درستش هدایت کنه .اما نباید خیلی طوالنی باشه و حوصله مخاطب
رو سر ببره .شاید مشتری قبلی شما ،شماره داخلی تون رو فراموش کرده باشه.
نباید کلی انتظار بکشه تا دوباره بتونه با شما حرف بزنه.
شما به عنوان فروشنده باید همیشه حواستون به همه مشتری ها باشه و بدونید
قدم بعدی ای که برای هر کدوم از مشتری ها باید بردارید چیه.
اگر یک مشتری بگه« :ما تا دی ماه نمی تونیم برای این کار تصمیم قطعی
بگیریم» ،شما باید توی تقویم تون ماه دی رو برای اون مشتری عالمت بزنید و
وقتی هم که به اون تاریخ مورد نظر رسیدید باید حتما مطمئن بشید که تماس رو
انجام دادید.
باید توی تقویم یا دفترچه یادداشت تون یک مقدار جزئیات رو هم بنویسید .مثال
اگر مشتری ای دارید که میخواد درباره جزئیات فنی دستگاه بدونه ،و به درگیر
شدن در مسائل مالی هم خیلی عالقه ای نداره ،حتما همه ش رو یه جایی ثبت و
ضبط کنید ،چه توی تقویم و دفترچه تون باشه چه جای دیگه ای.
190
البته وقتی تعداد مشتری هاتون یک مقدار زیاد میشه ،اینکه همیشه فعالیت
بعدی رو توی تقویم و دفترچه تون یادداشت کنید و یادتون بمونه که باید چیکار
کنید ،چی ها گفتید و چی باید بگید ،خیلی سخت میشه.
در این شرایط و توی دنیای سریع امروز که خیلی چیزها توی ذهن ما وارد میشن
و چیزهای دیگه پاک میشن ،استفاده از یک نرم افزار CRMبرای فروش می تونه
همه این مواردی که گفتیم رو برای شما فراهم کنه.
شما اطالعات مختلف هر مشتری رو توی پرونده خودش ذخیره می کنید و اون رو
در یک مرحله مناسب از کاریز فروش قرار میدید ،نرم افزار خودش سر موقع بهتون
یادآوری میکنه که باید به کی زنگ بزنید و باهاش چیکار دارید.
اینها هفت تا نکته کوچیک و کاربردی برای باالتر بردن راندمان در فروش بود .اگر از
این اصول در کارتون استفاده کنید ،رفته رفته نتیجه ش رو می بینید و به فروشنده
بهتری تبدیل خواهید شد.
191
فصل :۲۱روش علمی فروش
رسیدیم به آخرین فصل از کتاب آموزشی فروش .در این فصل آخرین نکته هایی
که برای تبدیل شدن به یک فروشنده حرفه ای بهشون نیاز دارید رو بیان می کنیم.
این نکته ها در مورد گزارش هاییه که از فرآیند فروش تون باید بگیرید.
البته اینکه این نکات در فصل آخر مطرح شدند ،به این معنی نیست که اهمیت
کمی دارند .اتفاقا بر عکس ،توجه به اعداد و ارقام و دقت به سیستم فروش ،مسأله
ایه که یک فروشنده بیشتر از همه چیز بهش نیاز داره .فروشنده های منظم و
حرفه ای به آمار و عدد و رقم ها خیلی توجه می کنند.
192
ما طبق روال فصل های قبلی همه نکات این فصل رو هم در قالب مثال مطرح می
کنیم ،و در پنج تا ایده کاربردی مسأله رو شرح میدیم.
.۱تماس اولیه
.۳پیگیری اولیه
.۴جلسه فنی
.۵پیگیری نهایی
.۶جلسه قرارداد
شما به عنوان یک فروشنده باید حتما حواس تون به مقادیر و اعداد توی مراحل
مختلف کاریز فروش باشه .فرض کنیم شما یک تماس اولیه با یک سرنخ برقرار
کردید .اگر اون فرد به محصول شما عالقه مند باشه ،مشخصات فنی محصول رو
براش ایمیل می کنید .و بعد توی تماس پیگیری باهاش قرار جلسه میذارید و در
نهایت معامله انجام میشه.
193
شما باید بدونید چند تا سرنخ دارید که آماده تماس هستند ،چند تا تماس انجام
شده ،چند تا پروپوزال برای مشتری های مختلف نوشتید و ارسال کردید ،چند تا
قرار جلسه گذاشتید و نهایتا از انجام همه این فعالیت ها چند تا فروش داشتید.
با داشتن این عدد و رقم ها می تونید روی نرخ تبدیل هاتون و بقیه چیزها کار
کنید .اما برای این کار باید بدونید توی هر مرحله از کاریز فروش تون چند نفر
دارید و چقدر فعالیت انجام دادید.
اگر هنوز موفق نشدید که هیچ سرنخی رو متقاعد کنید که براش مشخصات فنی رو
ارسال کنید ،احتماال احتیاج دارید که تماس های اولیه بیشتری برقرار کنید .یا اگر
هنوز نتونستید قراردادی رو ببندید ،باید بدونید توی هر کدوم از مراحل قبلی چه
اقداماتی انجام دادید و چند نفر رو از هر مرحله به مرحله بعدی بردید.
194
می تونید همه اینها رو توی یک صفحه بکشید ،برای هر مرحله از فرآیند یک ستون
در نظر بگیرید و اون رو مثل یک مسابقه اسب دوانی فرض کنید که ممکنه فرصت
ها هر لحظه از دست برن .اصال به خاطر محاسبه همین از دست رفتن هاست که
باید مراحل مختلفی توی کاریزتون داشته باشید.
شاید مشتری ها نخوان اطالعات محصول رو دریافت کنند ،شاید هم بگن« :نه،
تمایلی به مالقات با شما ندارم ».اینجور وقت ها باید این مراحل رو قرمز کنید ،که
یعنی اسب توی این منطقه خورده زمین! شاید هم فرآیند فروش تا مرحله قرار
مالقات خوب پیش بره و بعد به هر دلیلی مشتری از شما خرید نکنه .پس اسب
اونجا زمین خورده.
البته کشیدن همه اینها توی کاغذ یه مقدار زمانبره .بهتره برای اینکه این کار
درست انجام بشه از یک فایل اکسل یا نرم افزار CRMبرای این کار استفاده کنید.
برای اینکه یک فروشنده عالی باشید ،داشتن یک تصویر گرافیکی که نشون بده
توی هر مرحله از کاریزتون چه تعداد مشتری دارید و هر کدوم از اسب هاتون توی
کدوم ناحیه میخورن زمین ،کامال ضروریه.
مطمئنا باید زمان تون رو بین تماس با افراد ،ارسال مشخصات محصول ،نوشتن
پروپوزال و قرارهای مالقات تقسیم کنید .اون هم نه به شکلی که خودتون ترجیح
میدید! به شکلی که شما رو به فروش بیشتر برسونه.
195
مثال ممکنه شما از نوشتن پروپوزال خوشتون بیاد ،اما نباید االن انجامش بدید.
االن باید برید سراغ تماس ها و بعدش هم اون زمانی رو که قصد داشتید به
مالقات اختصاص بدید ،برای نوشتن پروپوزال صرف کنید.
شما قطعا دلتون نمیخواد کسی رو چند ماه توی حالت سرد (تماس اولیه) نگه
دارید .پس توی سیستم کاری تون به چیزی احتیاج دارید که عالوه بر اینکه بهتون
یادآوری میکنه که مثال باید پانزدهم آذر به فالنی زنگ بزنید ،بهتون بگه که اینجا
یکی هست که چند ماهه بهش زنگ نزدید .و باید بهتون یادآوری کنه بهش زنگ
بزنید تا توی فرآیند خرید باقی بمونه .حتی اگر شده فقط یه ایمیل بفرستید که
توش مطالب جالب علمی نوشته شده تا مشتری رو گرم نگه دارید.
پس همواره زمان آخرین تماس رو داشته باشید .خیلی مهمه سیستمی داشته
باشید که این موضوع رو بهتون یادآوری کنه.
باید زمان خودتون رو به نسبت صحیحی بین مشتری های جدید و قدیم تقسیم
کنید .این کار یه کم شبیه همون مراحل مختلف کاریز فروشه که گفتیم ،ولی یک
مقدار هم با همدیگه فرق دارند.
196
نمی دونم شما از چه نسبتی برای تقسیم بندی زمان تون استفاده می کنید ،مثال
شاید یک سوم زمان تون رو صرف پیگیری مشتری های قدیمی می کنید .چک
می کنید ببینید از محصول راضی هستن یا نه ،و باهاشون بنا به موقعیت های
مختلف قرار میذارید .شاید یک روز عصر باهاشون یه کافه ای برید ،یا هر کار دیگه
ای که ترجیح میدید با مشتری های قدیمی تون انجام بدید .این کارها قسمت
های لذت بخش فروشه.
و دو سوم زمان باقی مونده رو احتماال روی مشتری های جدیدتون کار می کنید.
این مراحل فروش شماست که شامل تلفن زدن ،نوشتن پروپوزال و تالش برای
متقاعد کردن مشتری هاست .و کاری که شما باید بکنید اینه که زمان تون رو با
نسبت صحیح بین مشتری های جدید و قدیم تقسیم کنید.
197
باید حواس تون باشه زمان زیادی رو توی منطقه امن خودتون باقی نمونید .مثال
همه وقت رو با مشتری های قدیمی که دوست تون دارند نگذرونید .در عین حال،
نباید بیش از حد برای مشتری های جدید زمان بذارید و مشتری های قدیمی تون
رو فراموش کنید ،چون اونها ارزشمندترین منابع شما هستند .پس باید درباره
نسبت های زمانی تصمیم بگیرید و مدام خودتون رو با اون تنظیم کنید.
چیز دیگه ای که باید حواس تون بهش باشه ،نرخ تبدیله .چند درصد از تماس های
تلفنی با سرنخ ها به ارسال پروپوزال منجر میشه؟ چند درصد افرادی که براشون
پروپوزال فرستادید توی جلسه حضوری شرکت کردند؟ چند درصد جلسات حضوری
منجر به فروش شدند؟
همیشه حواس تون به نرخ تبدیل هاتون باشه و سعی کنید اونها رو بهبود بدید.
اینجوری می تونید ببینید که آیا تونستید به نرخ تبدیلی که باید به دست بیارید،
برسید یا نه .هر چیزی هم که پیش بیاد ،مانیتور کردن نرخ تبدیل کمک میکنه
فرآیند رو بهتر متوجه بشید.
با انجام این کار می تونید همه مراحل رو برگردید عقب و ببینید مشکل کجا بوده.
اگر نرخ تبدیل هر مرحله رو بدونید ،می تونید روی این موضوع کار کنید که برای
اینکه توی سال تعداد مشخصی فروش داشته باشید ،چه تعداد از افراد رو باید وارد
کاریز کنید.
198
شاید الزم باشه همه مسیر رو توی کاریزتون برگردید عقب و روی تعداد تلفن های
اولیه کار کنید .احتماال بعدش با خودتون فکر می کنید« :من توانایی جسمی این
همه زنگ زدن رو دارم؟!» یا «چطوری باید این همه سرنخ پیدا کنم؟!»
پس با برگشتن به عقب می تونید بفهمید که چه تعداد از افراد رو باید وارد کاریز
فروش کنید و توی هر مرحله باید چه فعالیت هایی انجام بدید .مثال شاید به این
نتیجه برسید که شما باید سالی هزار تا تماس تلفنی داشته باشید ،ولی فقط صد تا
پروپوزال در سال می نویسید ،و ده تا مالقات حضوری میرید تا یک خرید در سال
داشته باشید .اینجوری یعنی نرخ تبدیل شما از هر مرحله به مرحله بعد ۱۰ ،درصده.
یا هر عدد دیگه ای که بسته به محصول و فرآیند شما تغییر میکنه.
199
ممکنه بشینید با خودتون حساب و کتاب کنید که« :چقدر زمان برای انجام این
کارها نیاز دارم؟» یا «این کارها چقدر برام هزینه داره؟» و برای کارهاتون برنامه
ریزی کنید.
آخرین چیزی که میخوام بگم اینه که ببینید بقیه آدم ها چه کارهایی رو متفاوت
از شما انجام میدن؟ چرا نرخ تبدیل یک نفر از یکی دیگه بهتره؟ اونها چه کارهای
متفاوتی رو انجام میدن؟
اگر شرکت شما یک تیم فروش داره ،چه شما کارشناس اون بخش هستید و چه
مدیر فروش ،باید بدونید بقیه فروشنده ها چه کارهایی انجام میدن و نرخ تبدیل
هاشون چقدره .و چه کسی بهترین عملکرد رو برای هر چیزی داره .بعد با توجه به
اون عملکردها و نرخ تبدیل ها ،فعالیت های خودتون رو بهبود بدید .یا اگر مدیر
فروش هستید کارها رو بین افراد تقسیم کنید.
اگر این چند تا نکته کوچیک درباره روش علمی فروش رو همیشه مد نظر قرار
بدید ،می بینید که بعد از یک مدت میزان فروش تون متحول میشه.
این آخرین فصل از کتاب آموزش فروش بود .امیدوارم این کتاب بهتون کمک کرده
باشه که روی دانش روز فروش تسلط بیشتری پیدا کنید و از شغل فروشندگی
لذت ببرید.
200
در این کتاب چند بار در مورد اهمیت استفاده از نرمافزارهای CRMبرای
موفقیت بیشتر در فروش صحبت کردیم.
شما میتوانید با کلیک بر روی دکمه زیر ۱۵ ،روز به طور کامال رایگان از
دیدار استفاده کرده و با امکانات فوقالعاده آن آشنا شوید.
201