Professional Documents
Culture Documents
R
R
R
َرِحم اهلل امرءً ...علِم ِمن أين و يف أين و ايل أين؛ 1رمحت خدا بر آن كس كه بداند از كجا آمده است؛ در كجا
بهسر مىبرد و بهكجا ره مىسپرد.
چه بسيارند واژههاىي كه بارها در گفتگوهاى روزمره بهكار مىروند ،اما بهدستدادن تعريفى دقيق از آهنا كار آساىن
نيست .به گفتهة برخى از پژوهشگران ،دين در صدر واژههاىي قرار دارد كه با وجود كاربرد آسان ،بيانگر حقايقى
متنوع و بسيار نامهگوناند 2:دين اسالم با نگرشى توحيدى ،بر وحىگراىي و خداحمورى تأكيد مىورزد؛ مسيحيان بر ّ
تثليث پاى مىفشارند (هرچند آن را ناسازگار با توحيد منىدانند)؛ پريوان آيني زرتشت از ثنويت جانبدارى مىكنند و
آفريننده خري و شر را جداى از يكديگر مىانگارند 3و در برخى از فرقههاى بوداىي نيز از خدا (بهمعناى واقعى كلمه)
اثرى منىتوان يافت 4.از ديگر سو ،اگوست كنت ( 1798 -1857م) دين انسانستاىي را بنا هناده 5و ماركس
6
( 1818 -1883م) كه دينهاى رايج را افيون تودهها مىخواند ،خود پايهگذار ديىن جديد قلمداد گرديده است.
.)1 ( 1پاره اى از انديشمندان شيعه و سىن اين سخن را به امامعلى( ع) نسبت داده اند (.بنگريد به :سعدالدين تفتازاىن ،شرح املقاصد ،ج ،1ص 158؛ مالصدرا ،احلكمة
املتعالية ،ج ،1ص 22و ج ،8ص ).355
)2 ( 2
.Stanley L. Jaki," Science and Religion", in: The Encyclopedia of Religion, V. 31, P. 221 .
3
حممد معني ،جمموعه مقاالت ،ج ،1ص ).59
( .)3به گفته برخى از حمققان ،خود زرتشت« بهجز مزدا خداى ديگرى منىشناسدّ (».
)4 ( 4
.William P. Alston," Religion", in: The Encyclopedia of Philosophy, V. 7, P. 041 .
)5 ( 5
See: William P. Alston," Religion, Naturalistic Reconstructions of", in: The Encyclopedia of Philosophy, V. 7, P. .
.541
.)6 ( 6بنگريد به :ملكلم مهيلتون ،جامعهشناسى دين ،ص 206و 207؛ مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص .21
______________________________
( .)1پارهاى از انديشمندان شيعه و سىن اين سخن را به امامعلى (ع) نسبت دادهاند( .بنگريد به :سعدالدين
تفتازاىن ،شرح املقاصد ،ج ،1ص 158؛ مالصدرا ،احلكمة املتعالية ،ج ،1ص 22و ج ،8ص ).355
()2
Stanley L. Jaki," Science and Religion", in: The Encyclopedia of Religion, .
.V. 31, P. 221
()4
()5
( .)6بنگريد به :ملكلم مهيلتون ،جامعهشناسى دين ،ص 206و 207؛ مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعتقاد
ديىن ،ص .21
بيشرت بدانيم
7
دين انسانستاىي
كنت ...ديىن وضع كرد كه در آن ،انسانيت (بهجاى خدا) بزرگترين موجود دانسته شده است .منتها به جاى
پرستيدن اين موجود بزرگ بايد آن را ستايش كرد و مهّت به كمال و رفاه او بست .كنت براى اين دين نو ،آداب و
تشريفات خاصى وضع كرد كه بعضى از هواخواهان او را دچار حريت ساخت و از او راند ،وىل در عوض ،مريدان و
دوستان بيشرتى براى او فراهم آورد .در اين دين ،قديسني و اوليا كساىن هستند كه در راه انسانيت كوشيدهاند .و
8
[ى] براى اين منظور تقوميى براى بزرگداشت اين اولياى مقدس وضع كرد.
از نظر اگوست كنت« ،دين نوين بايد نوعى جامعهشناسى كاربردى ،و جامعهشناس هم بايد بلندپايهترين كاهن اين
آيني نوپديد دنيوى باشد .كنت چنان اين نظرش را جدى گرفته بود كه حىت لباس رمسى جامعهشناس و مناسكى را كه
9
بايد اجنام مىدادند ،طراحى كرده بود».
بسيارى از كساىن كه به تعريف دين پرداختهاند ،به مسلك مورد پذيرش خود نظر انداخته و چشم از اديان ديگر
برگرفتهاند .با اين مهه ،اگر خبواهيم از منظر فردى دينپژوه به تعريف كلى دين (نه صرفاً دين حق) بپردازمي ،با
پرسشهاىي از اين دست روبهرو مىگردمي :آيا مىتوان تعريفى به دست داد كه مهه مكاتىب را كه دين ناميده شدهاند،
ِ
مكاتب زميىن انسانگرا پيوند مىزند؟ پيش از آنكه در دربرگريد؟ كدام ويژگى مشرتك ،اديان آمساىن خداباور را با
جستجوى پاسخى براى اين پرسشها برآييم ،برخى از تعريفهاى انديشمندان مسلمان و غريمسلمان را از نظر
مىگذرانيم.
______________________________
(. Religion of Humanity.)1
از منظرى ديگر ،دستهاى از تعاريف دين ،مكاتب فراوان و نامهگوىن (چون خداپرسىت و انسانپرسىت) را دربرمىگريند،
اما برخى ديگر از آهنا بيش ِرت اين مكاتب را از دايره مشول خود خارج مىسازند .بر مهني اساس ،مىتوان تعاريف
گوناگون دين را چنني دستهبندى كرد:
برخى از انديشمندان از اصطالح دين معناى بسيار گسرتدهاى به دست دادهاند؛ آنگونه كه حىت بسيارى از مكاتىب
معموال دين خوانده منىشود ،شامل مىگردد .عالمه طباطباىي بر اين باور است كه از نظر قرآنكرمي« ،دين به
را كه ً
اصال صانع را منكرند) بدون دين
راه و رسم زندگى اطالق مىشود و [بر اين اساس] مؤمن و كافر (حىت كساىن كه ً
نيستند ».انسان در زندگى خود ناگزير داراى راه و رمسى است و روش خاصى را پيش مىگريد .به گفته ايشان« ،دين
مهان روش زندگى است؛ خواه از ناحيه نبوت و وحى باشد ،يا از راه وضع و قرارداد بشرى 12».ناگفته پيداست كه
ارائه چنني تعريفى ،به معناى بهرمسيت شناخنت مهه روشها و مسلكها نيست؛ چراكه در مراحل بعدى ،با تقسيم دين
به «اهلى» و «بشرى» و نيز «دين حق» و «دين باطل» 13روشن مىگردد كه هر ديىن پذيرفتىن نيست.
______________________________
( .)1در اينباره بنگريد به :علىرضا شجاعىزند ،دين ،جامعه و عرىفشدن ،ص .8 -81
( .)3حممدحسني طباطباىي ،قرآن در اسالم ،ص 5؛ مهو ،شيعه در اسالم ،ص .3
( .)4عبداهلل جوادى آملى ،انتظار بشر از دين ،ص 24 -26؛ مهو ،شريعت در آينه معرفت ،ص .93
.)1 ( 10در اينباره بنگريد به :علىرضا شجاعىزند ،دين ،جامعه و عرىفشدن ،ص .8 -81
.)2 ( 11بنگريد به :ملكلم مهيلتون ،جامعهشناسى دين ،ص .30
.)3 ( 12حممدحسني طباطباىي ،قرآن در اسالم ،ص 5؛ مهو ،شيعه در اسالم ،ص .3
.)4 ( 13عبداهلل جوادى آملى ،انتظار بشر از دين ،ص 24 -26؛ مهو ،شريعت در آينه معرفت ،ص .93
مباىن انديشه اسالمى ( ،)2ص13 :
گروهى از نويسندگان ،گسرته مشول تعريف دين را اندكى تنگتر مىسازند و اعتقاد به موجودى فرابشرى يا فراطبيعى
را -كه لزوماً با مفهوم خدا مساوى نيست -قوامخبش دين مىمشارند .انسانشناس بريتانياىي ،جيمز جورج فريزر
( 1854 -1941م) بر مهني اساس مىنويسد:
دين نوعى دجلوىي از نريوهاىي است كه از انسان برترند و گمان بر اين است كه هدايت طبيعت و زندگى آدمى را
14
بهدست دارند.
دين متشكل از جمموعهاى از اعتقادات ،اعمال و احساسات (فردى و مجعى) است كه حول مفهوم حقيقت غاىي
15
سامان يافته است.
نويسندگان كتاب عقل و اعتقاد ديين ،بر تعريف اخري اين توضيح را مىافزايند كه «حقيقت غاىي» -بسته به اعتقادات
گوناگون اديان خمتلف -مىتواند «واحد يا متكثر»« ،متشخص يا نامتشخص» و «الوهى يا غريالوهى» باشد.
دستهاى از انديشمندان بر آناند كه اگر در مكتىب نتوان ردپاىي از اعتقاد به وجود خدا يافت ،نبايد آن را «دين»
ناميد .يكى از انديشمندان مسلمان بر مهني اساس مىگويد:
دين ...اصطالحاً بهمعناى اعتقاد به آفرينندهاى براى جهان و انسان و دستورات عملى متناسب با اين عقايد است.
از اينرو ،كساىن كه مطلقاً به آفرينندهاى معتقد نيستند و پيدايش پديدههاى جهان را تصادىف يا صرفاً معلول فعل و
انفعاالت مادى و طبيعى مىدانند ،ىبدين خوانده مىشوند .در مقابل ،كساىن كه به وجود آفرينندهاى براى جهان
اعتقاد دارند -هرچند عقايد و مراسم ديىن آنان توأم با احنرافات و خرافات باشد -ديندار بهمشار مىآيند .بر اين
16
اساس ،اديان موجود در ميان انسانها را به حق و باطل تقسيم مىكنيم.
)1 ( 14
.William P. Alston," Religion", in: The Encyclopedia of Philosophy, V. 7, P. 041 .
.)2 ( 15مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص .20
16
حممدتقى مصباح يزدى ،آموزش عقايد ،درس اول.
( ّ .)3
بسيارى از انديشمندان غرىب نيز در تعاريف خود از دين ،عنصر «اعتقاد به وجود خدا» را
______________________________
()1
مىگنجانند و براى مثال مىگويند :دين يعىن «باور داشنت به خدا يا خدايان متشخص كه شايسته اطاعت و
17
پرستشاند».
غالب انديشمندان مسلمان ،تعريفى از دين بهدست مىدهند كه مكاتب غرياهلى و غريتوحيدى را دربرمنىگريد 18.بر
مهني اساس ،يكى از انديشمندان مسلمان -در سخىن كه نظري آن را در كلمات ديگران نيز فراوان مىتوان يافت-
دين را داراى دو ركن اساسى مىداند« :اعتقاد به وجود خداوند يكتا كه جامع مهه صفات كماليه است» و ديگرى
«برنامه حركت بهسوى هدف» (مشتمل بر اخالقيات و احكام فقهى) 19.انديشمندان غريمسلمان نيز گاه دين را با
اعتقاد به خداى يگانه پيوند زده و براى منونه چنني گفتهاند:
20
دين اعتقاد به خداىي مهيشه زنده است ...كه حاكم بر جهان است و با نوع بشر مناسبات اخالقى دارد.
بهدستدادن اين تعاريف گوناگون ،لزوماً بهمعناى پيدايش دگرگوىن يا وجود ناسازگارى در ديدگاه اين انديشمندان
نيست ،بلكه آنچه مورد تعريف قرار گرفته ،گاه «دين حمقَّق» (مطلق
______________________________
( .)1بنگريد به :جان هيك ،فلسفه دين ،ص .15
( .)2براى آگاهى از چهارده تعريف از اين نوع ،بنگريد به :على رباىن گلپايگاىن« ،تعريف دين از نگاه دينشناسان
اسالمى» ،كالم اسالمى ،ش ،58ص .22 -25
در هر حال ،دشوارىهاى تعريف دين از راه انگشت هنادن بر عنصر مشرتك اديان ،برخى از انديشمندان را بر آن
داشته تا راه ديگرى در پيش گريند و براى مثال ،به نظريه شباهت خانوادگى پناه برند.
ويتگنشتاين ( 1889 -1951م) فيلسوف برجسته اتريشى ،با ارائه نظريهاى كه خود آن را «شباهت خانوادگى»
مىنامد 22،معتقد است مىتوان حقايق گوناگوىن را كه بهصورت يك شبكه با يكديگر در ارتباطاندّ ،اما وجه مشرتك
مهگاىن ندارند ،به يك نام خواند.
ويتگنشتاين چاره كار را در اين مىبيند كه اساساً به جستجوى «ويژگى مشرتك» نپردازمي .به باور وى ،شباهت ميان
بازىها مهانند شباهت ميان اعضاى يك خانواده است .آيا «مهه» چند نفرى كه خواهر و برادر يكديگرند ،لزوماً در
يكى از ويژگىها (مهچون رنگ مو و چشم و قد) همسان يكديگرند؟ پاسخ منفى است ،هرچند ويژگىهاى خمتلفى
مهه اينان را به صورت شبكهاى با يكديگر مرتبط مىكند.
منودار صفحه بعد -كه مقصود ويتگنشتاين را روشنتر مىسازد -بيانگر آن است كه هركدام از پديدههاى فرضى
پنجگانه ،دستكم در سه ويژگى با پديدههاى ديگر مهسان است .با اين مهه ،هيچ خصوصيىت را منىتوان يافت كه
23
هر پنج پديده را با يكديگر پيوند زند.
______________________________
()1
()2
***** بينديشيم
)2 ( 23
.See: Robert J. Fogelin, Wittgenstein, P. 331 .
نظريه شباهت خانوادگى را چگونه مىتوان در مسئله تعريف دين بهكار گرفت؟ 24در منودار باال مىتوان بهجاى
اعداد ،نام يكى از اديان و بهجاى حروف الفبا ،برخى از آموزههاى ديىن (مانند اعتقاد به توحيد ،معاد ،تناسخ و
وحى) را هناد .البته اجنام دقيق اين كار آسان نيست و نيازمند آشناىي با اديان گوناگون و شناخت آموزههاى اساسى
آهناست .با اين مهه ،اين كار را با دوستان خود مترين كنيد و درباره نتيجه آن با يكديگر به گفتگو بنشينيد.
براى آشناىي بيشرت با نظريه شباهت خانوادگى و چگونگى كاربرد عملى آن ،مىتوانيد كار را با مثالهاىي سادهتر
(مانند تعريف ميز با استفاده از ويژگىهاىي چون تعداد پايهها و گرد يا چهارگوش بودن آن) آغاز كنيد.
به نظر مىرسد بدون هبرهگريى از نظريه شباهت خانوادگى نيز مىتوان تعريفى از دين بهدست داد كه مهه اديان را
دربرگريد :دين جمموعهاى است از آموزههاىي كه به پرسشهاى اساسى انسان درباره آغاز و اجنام هسىت پاسخ مىگويد
و راه رسيدن به مقصود آفرينش را (اگر مقصودى در كار باشد) مىمناياند .پاسخ اديان به اين پرسشها گونهگون
است ،اما ىبشك منىتوان مكتىب را كه اين پرسشها را ىبپاسخ گذارد ،دين ناميد.
تعريف يادشده ،برگرفته از حديث معروىف است كه به امامعلى (ع) منسوب استَ « :رِحم اهلل امرءً علِم ِمن أين و ىف
أين و اىل أين ».اين پرسشها -كه در حديث بداهنا اشاره شده -قلمرو زمان و مكان را درنورديده و مهواره متفكران
تأمل واداشته است؛ چنانكه
بسيارى را به ّ
______________________________
( .)1بنگريد به :جان هيك ،فلسفه دين ،ص 16و 17؛ مهچنني :ويليام آلستون و ديگران ،دين و چشماندازهاى
نو ،ص .28
انسان ...از خود مىپرسد كه معناى زندگى چيست؟ چرا و از كجا مىآييم؟ كه هستيم؟ مقام عقل در جهان
چيست؟ اين مهه رنج و غم و اضطراب چرا؟ معناى مرگ چيست؟ اگر بايد بهزودى به نيسىت برگشت ،ساخنت جسم
.)1 ( 24بنگريد به :جان هيك ،فلسفه دين ،ص 16و 17؛ مهچنني :ويليام آلستون و ديگران ،دين و چشماندازهاى نو ،ص .28
و جان خود بر وفق يك ايدهآل نيكو حقيقت چه سودى دارد؟ آيا فداكارى و اميان و دلريى ،ريشخندهاى طبيعت
25
نيست؟ به كجا مىرومي؟ آيا بعد مرگ ،روان نيز مهچون جسم متالشى مىشود ،يا آنكه باقى مىماند؟
مهني پرسش ،شاعر و نويسنده اسپانياىي ،اونامونو ( 1864 -1936م) را چنني به خودمىخواند:
من از كجا مىآمي و جهاىن كه در آن و با آن مىزمي ،از كجا پديد آمده؟ من به كجا خواهم رفت و آنچه مرا احاطه
26
كرده است ،به كجا خواهد رفت؟ ...مقصود اينها چيست؟
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم روزها فكر من اين است و مهه شب سخنم
27
به كجا مىروم آخر ننماىي وطنم زكجا آمدهام ،آمدمن هبر چه بود
بيشرت بدانيم
اصطالح رايج
ِ شريعت در لغت بهمعناى راهى است در كناره رودخانه كه دستياىب به آب را آسان مىسازد و در
اسالمى تقريباً با واژه دين يكسان قلمداد مىشود؛ 28گوىي هركدام از اديان آمساىن راهى است كه تشنگان حقيقت و
اجا 29:براى هر يك ِ ِ ِ ِ
معنويت را به سرچشمه هدايت مىرساند .در قرآنكرمي مىخوانيم« :ل ُك ٍّل َج َعْلنَا مْن ُك ْم ش ْر َعه َومْن َه ً
اك َعلَى َش ِر َيعه ِم ْن ْاْل َْمر:
ِ 30
[امتها] شريعت و راه روشىن قرار دادهامي ».در جاىي ديگر آمده استُُ « :ثَّ َج َعْلنَ َ از مشا ّ
سپس تو را در طريقه
آييىن [كه ناشى] از امر [خداست] هنادمي ».درنگ بيشرت در اين آيات و آيههاىي كه واژه دين را بهكار مىگريند،
روشن مى سازد كه دين حقيقى در اصطالح قرآن يكى بيش نيست و به منزله هنر آىب است كه هر كدام از شرايع
31
آمساىن آبشخورى از آن بهمشار مىروند.
.) 1 ( 25آلكسيس كارل ،جمموعه آثار و افكار( راه و رسم زندگى) ،ص .156
.)2 ( 26ميگل د .اونامونو ،درد جاودانگى ،ص .66
.)3 ( 27جاللالدين مولوى ،كليات مشس تربيزى ،ج ،2غزل (.157در برخى از نسخهها ،آغاز بيت دوم چنني ضبط شده است :به چه كار آمدهام).
.)4 ( 28بنگريد به :هتانوى ،كشاف اصطالحات الفنون ،ج ،1ص 759 -761؛ ابنمنظور ،لسان العرب ،ج ،7ص .86
.)5 ( 29مائده( .48 :)5
.)6 ( 30جاثيه( .18 :)45
.) 7 ( 31براى مطالعه بيشرت درباره تفاوت دو اصطالح دين و شريعت در قرآن ،بنگريد به :حممدحسني طباطباىي ،امليزان ،ج ،5ص 350 -352؛ راغب اصفهاىن ،مفردات
الفاظ القرآن ،ص .450
______________________________
( .)1آلكسيس كارل ،جمموعه آثار و افكار (راه و رسم زندگى) ،ص .156
( .)3جاللالدين مولوى ،كليات مشس تربيزى ،ج ،2غزل ( .157در برخى از نسخهها ،آغاز بيت دوم چنني ضبط
شده است :به چه كار آمدهام).
( .)4بنگريد به :هتانوى ،كشاف اصطالحات الفنون ،ج ،1ص 759 -761؛ ابنمنظور ،لسان العرب ،ج ،7ص
.86
( .)7براى مطالعه بيشرت درباره تفاوت دو اصطالح دين و شريعت در قرآن ،بنگريد به :حممدحسني طباطباىي ،امليزان،
ج ،5ص 350 -352؛ راغب اصفهاىن ،مفردات الفاظ القرآن ،ص .450
چكيده فصل
.1به گفته برخى از پژوهشگران ،دين در صدر واژههاىي قرار دارد كه با وجود كاربرد آسان ،بيانگر حقايقى متنوع و
بسيار نامهگوناند.
.3براساس يكى از اين دستهبندىها ،در يك سو تعاريفى قرار دارند كه هرگونه راه و روش زندگى را دين مىنامند و
در سوىي ديگر نيز تعاريفى كه دين را بر يكى از مصاديق آن (مهچون اسالم) منطبق مىسازند.
.4دينپژوهان براى تعريف كلى دين (نه صرفاً دين حق) با پرسشهاىي از اين دست روبرويند :كدام ويژگى مشرتك،
اديان توحيدى را با اديان شركآلود يا خداناگرا پيوند مىزند؟
. 5براساس نظريه شباهت خانوادگى ،براى تعريف دين ،نيازى به يافنت ويژگى مشرتك ميان مهه اديان نيست؛ بلكه
مىتوان حقايق گوناگوىن را كه بهصورت يك شبكه با يكديگر در ارتباطاند ،اما وجه مشرتك مهگاىن ندارند ،به يك نام
خواند.
.6در يكى از تعاريف دين (بدون هبرهگريى از نظريه شباهت خانوادگى) مىخوانيم :دين جمموعهاى است از
آموزههاىي كه به پرسشهاى اساسى انسان درباره آغاز و اجنام هسىت پاسخ مىگويد و راه دستياىب به مقصود آفرينش
را مىمناياند.
پرسش
.2تعريفهاى دين از منظرهاى گوناگوىن دستهبندى مىشود؛ به يكى از اين دستهبندىها اشاره كنيد.
.4چرا برخى از نويسندگان در تعريف دين بهجاى «خدا» مفهوم «حقيقت غاىي» را مىگنجانند؟
.5كساىن كه گاه «هرگونه روش زندگى» را دين مىنامند و گاه آن را بر اديان توحيدى يا خصوص دين اسالم منطبق
مىسازند ،آيا تناقضگوىي كردهاند؟ چرا؟
.7نويسنده كتاب ،كدام تعريف از دين را برمىگزيند؟ نظر خود را درباره آن بنويسيد.
.1آلستون ،ويليام« ،دين» ،دين و چشماندازهاى نو ،ترمجه غالحمسني توكلى ،قم ،دفرت تبليغات اسالمى،1376 ،
ص .19 -38
.2جوادى آملى ،عبداهلل ،دينشناسى ،حتقيق حممدرضا مصطفىپور ،قم ،اسراء ،1381 ،ص .25 -34
.3رباىن گلپايگاىن ،على« ،تعريف دين از نگاه دينشناسان اسالمى» ،كالم اسالمى ،ش ،58تابستان ،85ص
.14 -40
.4شجاعىزند ،علىرضا ،دين ،جامعه و عرىفشدن ،هتران ،مركز ،1380 ،ص .8 -81
.5كينگ ،وينستون« ،دين» ،دينپژوهى ،ترمجه هباءالدين خرمشاهى ،هتران ،مؤسسه مطالعات و حتقيقات فرهنگى،
،1372ج ،1ص .79 -114
.6مهيلتون ،ملكلم ،جامعهشناسى دين ،ترمجه حمسن ثالثى ،هتران ،مؤسسه فرهنگى انتشاراتى تبيان ،1377 ،ص
.19 -36
ِ 32 فَأَقِم وجهك لِلدِّي ِن حنِي ًفا فِطْره اللَّ ِه الَِِّت فَطَر النَّاس علَيها َال تَب ِد ِ
يل ِلَْل ِق اللَّه؛ پس روى خود را با گرايش متام به ّ
حق، َ َ َ َْ ْ َ َ َ ْ َ َْ َ
بهسوى اين دين كن ،با مهان سرشىت كه خدا مردم را بر آن سرشته است.
34
بررسىهاى دانشمندان نشان مىدهد تاريخ بشر با ديندارى آميخته بوده 33و در آينده نيز با آن مهراه خواهد بود.
اين حقيقت ،متفكران بسيارى را به تأمل در راز ديندارى و خاستگاه مذهب فراخوانده و ديدگاههاىي گوناگون پديد
آورده است :گروهى با رويكردى احلادى ،عواملى رواىن چون ترس از حوادث طبيعى را در پيدايش دين و گرايش به آن
مؤثر دانسته و مجعى نيز بر كاركردهاى اجتماعى آن انگشت هنادهاند .از سوى ديگر ،كم نيستند انديشمنداىن كه با
تكيه بر عواملى چون عقل و فطرت ،بر منشأ اهلى دين تأكيد مىورزند.
______________________________
( .)1روم (.30 :)30
( .)2براى منونه بنگريد به :ويل دورانت ،تاريخ متدن ،ج ،1ص 70؛ ساموئل كنيك ،جامعهشناسى ،ص 126؛
حممدحسني طباطباىي ،اصول فلسفه و روش رئاليسم ،ج ،5ص 3و .4
35
از اين عوامل را از نظر مىگذرانيم.
شاعر رومى ،تيتوس لوكرتيوس ( 99 -55ق .م) از خنستني كساىن است كه با پيوند ميان آموزههاى مذهىب و پديده
ترس ،دين را بهمنزله پناهگاهى خياىل در برابر حوادث طبيعى مىمشارد و ترس را نيز «خنستني مادر خدايان»
36
مىنامد.
ديويد هيوم ( 1711 -1776م) نيز با آنكه گاه اين حقيقت را مىپذيرد كه سراسر دستگاه طبيعت بر وجود
عمال حتققيافته ،از س ِر خردمندى و ژرفانديشى
پروردگارى هوشيار گواهى مىدهد 37،بر اين باور است كه آنچه ً
نبوده« ،بلكه از نگراىن درباره رويدادهاى زندگى و از بيمها و اميدهاىي كه انديشه آدمى را به تكاپو مىانگيزد،
سرچشمه گرفته است 38».به عقيده وى ،انسانهاى خنستني از آنرو به نيايش و نذر كردن قرباىن روى مىآوردند كه
خشم خدايان را فرونشانند و آنان را بر س ِر ِمهر آورند.
.) 1 ( 35براى پرهيز از طوالىن شدن فصل ،از نقل ديدگاه كساىن چون دوركيم و ماركس در مىگذرمي.
36
حمىب ،بنياد دين و جامعهشناسى ،ص .15
( .)2منوچهر خدايار ّ
.)3 ( 37ديويد هيوم ،تاريخ طبيعى دين ،ص .28
.)4 ( 38مهان ،ص .38
زيگموند فرويد ( 1856 -1939م) روانكاو اتريشى ،از ديگر كساىن است كه از چنني زاويهاى به دين تاخته و در
كتاب آينده يك پندار به اين نظريه پرداخته است 39.وى معتقد است انسان با آرزوانديشى ،خدايان را ساخته تا دهلر
از طبيعت را كاهش دهد و رنجهاىي را كه زندگى اجتماعى بر او حتميل مىكند ،جربان منايد .بر اين اساس،
انسان فاقد ِ
رشد عقلى نيز خداى پندارى را پناهگاهى براى مهچنانكه كودك با تكيه بر پدر بر ناامىنها غلبه مىكندِ ،
40
درامان ماندن از خشونتهاى طبيعت مىانگارد.
______________________________
( .)1براى پرهيز از طوالىن شدن فصل ،از نقل ديدگاه كساىن چون دوركيم و ماركس در مىگذرمي.
()5
( .)6بنگريد به :ويليام آلستون و ديگران ،دين و چشماندازهاى نو ،ص 168؛ اريك فروم ،روانكاوى و دين ،ص
1 -22؛ آنتوىن استور ،فرويد ،ص .123
نقد و بررسى
)5 ( 39
See: Daniel L. Pals, Seven Theories of Religion, P. 37; Michael D. Clifford," Psychotherapy and Religion", in: .
.The Encyclopedia of Religion, V. 21, P. 57
.)6 ( 40بنگريد به :ويليام آلستون و ديگران ،دين و چشماندازهاى نو ،ص 168؛ اريك فروم ،روانكاوى و دين ،ص 1 -22؛ آنتوىن استور ،فرويد ،ص .123
نبود زمينههاى فطرى و عقالىن است .ىبشك اگر گرايش فطرى .1پيشفرض چنني حتليلهاىي درباره خاستگاه دينِ ،
انسان به خدا و بينش عقالىن آدمى درباره آموزههاى ديىن به اثبات رسد ،ديگر جاىي براى چنني احتمالهاىي باقى
منىماند .به تعبري استاد شهيد مرتضى مطهرى ،اين گروه «اعتقاد به خدا و ساير مفاهيم ديىن را از قبيل اعتقاد به
حنوست [عدد] سيزده فرض كردهاند و آنگاه در مقام توجيه آن برآمدهاند؛ و ّاال با وجود عامل منطقى يا فطرى جاى
41
اينگونه فرضيهها نيست».
.2هرچند مىتوان در برخى از جوامع كساىن را يافت كه براى غلبه بر ترس به دين روآوردهاند ،منطقاً منىتوان اين
احتمال را به مهه انسانها تعميم داد و ديندارى مهه آدميان را برخاسته از ترس دانست.
.3اين سخن نيز پذيرفتىن است كه دين مىتواند بسيارى از هراسهاى آدمى را بزدايد و در سخىتها و مشكالت
پناهگاهى مطمئن باشد؛ اما ميان اين سخن و «دين را زاييده ترس انگاشنت» ،فاصله بسيار است.
بينديشيم
در گزارههاى زير ،درست را از نادرست مشخص كنيد و داليل خود را بيان داريد:
.1مهه اديان در اثر عواملى چون ترس از حوادث طبيعى پديد آمدهاند.
.2برخى از اديان خاستگاهى فطرى و عقالىن دارند ،اما اعتقاد مؤمنان مهواره بر عواملى چون ترس استوار بوده
است.
.3با وجود فطرى و عقالىن بودن دين ،برخى از مؤمنان بهدليل مسائلى چون ترس به آن رو مىكنند.
بيشرت كساىن كه با نگرشى احلادى به دين مىنگرند ،جهل و ناداىن مردم را عاملى مؤثر بر
______________________________
( .)1مرتضى مطهرى ،جمموعه آثار ،ج ( 6اصول فلسفه و روش رئاليسم) ،ص .905
.)1 ( 41مرتضى مطهرى ،جمموعه آثار ،ج (6اصول فلسفه و روش رئاليسم) ،ص .905
مباىن انديشه اسالمى ( ،)2ص23 :
ديندارى مىمشارند .با اين حال ،پيوند زدن دين با ناداىن ،بيشرت با نام اگوست كنت فرانسوى گره خورده و سخنان او
اهلامخبش بسيارى از نظريهپردازان ديگر گرديده است .وى در روند حتول انديشه بشرى ،سه مرحله را از يكديگر
متمايز مىسازد كه بداهنا مىپردازمي:
كامال مذهىب دارد ،خود به سه مرحله ُخردتر تقسيم مىگردد :در مرحله خنست ،انسانها اشياى
اين مرحله كه ماهيىت ً
ىبجان را زنده مىپندارند و آهنا را داراى روح و جاىن مىدانند كه در برابر كرنش ،واكنش نشان مىدهد .مرحله دوم-
كه با پرستش خدايان نامرئى مهراه است -توجه آدميان را به جاى درون اشيا ،به عواملى خارج از آهنا مىكشاند .به
مثال درون هر درخت بلوطى ،روحى جاى گرفته است .در مرحله بيان ديگر ،در مرحله خنست باور بر اين است كه ً
بعدى ،روحى عام و فراگري به مهه درختهاى بلوط و سراجنام به مهه درختان نسبت داده مىشود و مفهوم «خداى
جنگل» پديد مىآيد .مرحله سوم نيز بيانگر آن است كه خدايان گوناگون (خداى جنگل ،خداى دريا و )...با
يكديگر پيوند مىخورند و با شكلگريى مفهوم خداى واحد ،اديان توحيدى زاييده مىشود.
در اين مرحله ،انسان بهجاى آنكه حوادث طبيعى را به خدايان نسبت دهد ،به كاوش درباره علت پديدهها مىپردازد
و تعقل را بهجاى ختيل مىنشاند .با اين مهه ،در اينجا نيز به عواملى هناىن نظر مىشود و مهچنان از چراىي پديدهها
پرسش مىگردد.
42
رابطه ميان استعمال ترياك و خوابآورى را مىكاود و به كمك مشاهدات ديگر ،قاعدهاى كلى استخراج مىكند.
.)1 ( 42بنگريد به :ملكلم مهيلتون ،جامعهشناسى دين ،ص 38 -40؛ حممدعلى فروغى ،سري حكمت در اروپا ،ص .449 -452
براساس اين ديدگاه ،هرگاه علم گامى به جلو هناده ،خداوند قدمى به عقب گذارده است؛ چنانكه اگوست كنت
مىگويد:
علم ،پدر طبيعت و كائنات [ /خدا] را از شغل خود منفصل [كرد] و او را به حمل انزوا سوق داد و در حاىلكه از
43
خدمات موقت او اظهار قدرداىن [مى] كرد ،او را تا سرحد عظمتش هدايت منود.
خداى رخنهپوش
يكى از تصورات نادرست درباره خداوند ،مهان است كه در فرهنگ غرىب «خداى رخنهپوش» 44نام گرفته است .اين
اصطالح بدان معناست كه خدا را رخنه ِ
پوش جهلها بپندارمي و هرگاه علت پديدهاى را منىدانيم ،آن را به خواست و
اراده خداوند مستند سازمي.
45
به نظر مشا چنني برداشتهاىي چه تأثريى بر ديندارى دارند؟
نقد و بررسى
اين نظريه مهچون ديدگاه پيشني ،با اين نقد اساسى روبهرو است كه دليل روشىن براى مدعاى خود ندارد و بر اين
پيشفرض تكيه مىزند كه اديان از خاستگاهى عقالىن و فطرى ىبهبرهاند .افزون بر اين ،انديشمندان بسيارى
كاسىتهاى ديگر اين نظريه را برمشردهاند كه در اينجا به برخى از آهنا اشاره مىكنيم:
.1براساس اين ديدگاه ،تفكر ديىن آدميان پيش از دوران فلسفى روى داده؛ در حاىلكه به گواهى تاريخ ،ظهور
بسيارى از اديان بزرگ در زمان اوج شكوفاىي انديشه فلسفى بوده
______________________________
( .)1بنگريد به :ملكلم مهيلتون ،جامعهشناسى دين ،ص 38 -40؛ حممدعلى فروغى ،سري حكمت در اروپا ،ص
.449 -452
43
مادىگرى) ،ص .482
( .)2بنگريد به :مرتضى مطهرى ،جمموعه آثار ،ج (1علل گرايش به ّ
. The God of gaps.)3 ( 44
.)4 ( 45بنگريد به :مهان ،ص .479 -485
مباىن انديشه اسالمى ( ،)2ص25 :
است .براى مثال ،پيش از دين ابراهيم (ع) ،فلسفه در هند ،مصر و كلدان رواج داشت؛ مسيحيت پس از فلسفه
46
يونان تولد يافت و اسالم نيز پس از شكوفاىي فلسفه يونان و اسكندريه دعوت خود را آغاز منود.
.2بر پايه اين نظريه ،با پيدايش علم جاىي براى دين و اعتقاد به امور ماوراى طبيعت باقى منىماند؛ حال آنكه چه
بسيارند كساىن كه در رشته علمى خود سرآمد دانشمندان بوده و در مهان حال ،دل در گرو يكى از اديان رايج
47
هنادهاند.
. 3براساس انديشه اصيل اسالمى ،سه تبيني اهلى ،فلسفى و علمى از يك پديده ،با يكديگر سازگار مىگردند؛
بهگونهاى كه مىتوان خداوند را علت حقيقى مهه پديدهها دانست .اين انديشه ،از علّىت كه علم و فلسفه معرىف
عرض پديده طبيعى نيست تا اثبات عليت يكى از آن دو ،به نفى مىكنند نيز جانبدارى مىمنايد 48:خداوند در ِ
ِ
موجودات ممكن ،هسىت خود را از او مىگريند و عني ارتباط با اويند و از اينروست كه ديگرى بينجامد؛ بلكه مهه
خداوند ،علتالعلل مهه پديدههاى جهان بهمشار مىآيد.
زيگموند فرويد افزون بر آنچه پيشتر گذشت ،حتليل ديگرى از خاستگاه دين بهدست مىدهد كه براساس آن ،اعتقاد
به خدا را بايد در ناهنجارىهاى رواىن انسان ريشهياىب كرد .وى بر اين باور است كه پسران در سنني خردساىل
گونهاى گرايش جنسى به مادر خويش دارند و پدر را در اين زمينه رقيب خود مىانگارند .او اين ناهنجارى را عقده
49
«اديپ» مىنامد كه نظري آن بهنام «الكرتا» (عقده پدرخواهى) در دخرتان نيز يافت مىشود.
بيشرت بدانيم
______________________________
( .)1حممدحسني طباطباىي ،امليزان ،ج ،1ص .424
( .)4با اين مهه ،فرويد در حتليل خود از منشأ دين ،غالباً عقده الكرتا را ناديده مىگريد.
نام اديپ در سخنان فرويد ،برگرفته از افسانهاى يوناىن است كه براساس آن ،اليوس (پادشاهتبس) پسر تازه تولديافته
خود ،اديپ را بر سر كوهى رها ساخت؛ چراكه كاهنان پيشبيىن كرده بودند اين پسر ،پدر خود را خواهد كشت و
مادرش را به زىن خواهد گرفت .پساز گذشت سالياىن دراز ،اديپ كه از اين راز آگاه شده بود ،از قلمرو حكومت
پدر دورى جست؛ اما دست تقدير ،آن دو را روبهروى يكديگر قرار داد و افزون بر كشنت ناآگاهانه پدر ،ازدواج با
50
مادر نيز حتقق يافت.
مهچنني در افسانههاى يوناىن ،الكرتا نام دخرت پادشاهى است كه با دسيسههاى زن خود كشته مىشود .سراجنام برادر
51
الكرتا -با تشويق و مهكارى خواهرش -انتقام پدر را مىگريد و مادر را به قتل مىرساند.
از سوى ديگر ،محايت و پشتيباىن پدر از فرزند نيز خدمت ارزمشندى است كه قابل چشمپوشى نيست و مهر پدر را
در دل فرزند مىنشاند .اين احساس دوگانه (عشق و نفرت) در ضمري ناخودآگاه انسان جاى مىگريد و خاستگاه
اعتقاد به خدا مىگردد؛ خداىي كه از يكسو شايسته ستايش و مهرورزى است و از ديگر سو هراسناك و
وحشتانگيز .درواقع صفاتى كه آدميان به خداوند نسبت مىدهند ،ساخته و پرداخته خودشان است و ناآگاهانه به
52
خدا «فرافكىن» مىگردد.
دليل فرويد براى اين حتليل ،شباهتهاىي است كه به گمان وى ميان دينداران و روانرجنوران به چشم مىخورد .براى
مثال ،هر دو دسته در پى آناند كه اعمال خود را به صورت آييىن و در قالب يك الگو اجنام دهند؛ هر دو گروه
معموال در سركوىب حمركهاى جنسى ريشه دارد و دين نيز خواستار سركوىب
احساس گناه مىكنند و سراجنام روانرجنورى ً
53
خودخواهى و مهار كردن غريزه شخصى است.
.)1 ( 50بنگريد به :لوسيال برن ،اسطورههاى يوناىن ،ص .92 -96
.)2 ( 51مهان ،ص 54و .55
.)3 ( 52ملكلم مهيلتون ،جامعهشناسى دين ،ص .101 -103
. Daniel L .Pals ,op .cit ,P .66.)4 ( 53
بيشرت بدانيم
روانكاوى روانكاو!
فرويد در كودكى نسبت به برادرزاده خود احساس دوگانهاى داشته است :از يكسو جمذوب وى
______________________________
( .)1بنگريد به :لوسيال برن ،اسطورههاى يوناىن ،ص .92 -96
بوده و از سوى ديگر ،از آزردنش لذت مىبرده است .برخى از دانشمندان شيوه روانكاوى فرويد را درباره خودش
بهكار گرفته و اين جتربه را در نظريهپردازى بعدى وى مؤثر دانستهاند 54.گروهى ديگر درمهنيباره بهمسائلى چون
55
دلبستگى شديد فرويد به مادر و آزردگىاش از پدر اشاره كردهاند.
فرويد به آنچه گذشت ،بسنده منىكند و با بيان افسانهاى مربوط به انسانهاى خنستني ،نوعى «ضمري ناخودآگاه
مجعى» را مىپروراند 56و چنني مىمناياند كه در روزگارهاى پيشني ،عقده مادرخواهى در قالب جنايىت هولناك ظاهر
گشته و احساس پشيماىن از آن ،منشأ پيدايش دين گرديده است .گزيده اين داستان چنني است:
فرويد پس از بيان اين داستان چنني نتيجه مىگريد كه مهه مذاهب بشرى ،واكنشهاىي در برابر اين رويداد بزرگاند كه
متدن بشرى با آن آغاز گشته و از آن پس حلظهاى انسان را
______________________________
(. Ibid ,P .55.)1
( .)2بنگريد به :اريش (اريك) فروم ،رسالت زيگموند فرويد ،ص 19؛ آنتوىن استور ،فرويد ،ص .120
()3
( .)4اين حيوان كه «تومت» ناميده مىشود و مناد قبيله بهمشار مىآيد ،بهتدريج تق ّدسى ويژه مىيابد و مورد پرستش قرار
مىگريد .بسيارى از جامعهشناسان غرىب تومتپرسىت را حمور حتليل خود از خاستگاه دين قرار دادهاند؛ چنانكه فرويد با
مهني رويكرد كتاب تومت و تابو را نگاشته است.
( .)5ملكلم مهيلتون ،جامعهشناسى دين ،ص 103و 104؛ نيز بنگريد به :زيگموند فرويد ،تومت و تابو ،ص -238
.232
60
آرام نگذاشته است 59.وى بر مهني اساس ،دين را «روانرجنورى وسواسآميز و مهگاىن بشريت» مىخواند.
.)4 ( 57اين حيوان كه« تومت» ناميده مىشود و مناد قبيله بهمشار مىآيد ،بهتدريج تق ّدسى ويژه مىيابد و مورد پرستش قرار مىگريد .بسيارى از جامعهشناسان غرىب تومتپرسىت را
حمور حتليل خود از خاستگاه دين قرار دادهاند؛ چنانكه فرويد با مهني رويكرد كتاب تومت و تابو را نگاشته است.
.)5 ( 58ملكلم مهيلتون ،جامعهشناسى دين ،ص 103و 104؛ نيز بنگريد به :زيگموند فرويد ،تومت و تابو ،ص .232 -238
. Sigmund Freud ,Totem Taboo ,P .451.)1 ( 59
. Daniel L .Pals ,op .cit ,P .45.)2 ( 60
وى مىكوشد از آموزههاى كليساىي نيز هبره گريد و به كمك آهنا شواهدى براى تأييد نظريهاش فراهم سازد .گناه
اوليهاى كه مسيحيت از آن سخن مىگويد و كفاره آن را قرباىن شدن پسر خدا (حضرت عيسى (ع)) مىداند ،در
نظر فرويد چيزى جز مهان پدركشى آغازين نيست؛ اما در اينجا مشكلى رخ مىدهد :مسيحيان در مراسم عشاى
رباىن ،نان و شراب را بهمنزله گوشت و خون پسر مىمشارند ،نه پدر .فرويد در واكنش به اين اشكال ،با زيركى از
مهان احساس دوگانه روانشناخىت (عشق و نفرت) هبره مىبرد و چنني مىمناياند كه پسر در مهان حال كه ديه خود را
به پدر مىپردازد ،انتقام خود را از او مىگريد و آيني خويش را جانشني آيني پدر مىسازد .چنني است كه در مراسم
61
عشاى رباىن ،بار ديگر پدر را كنار مىگذارند و نان و شراب مقدس را بهمنزله گوشت و خون پسر مىمشارند.
نقد و بررسى
در حتليل نظريه فرويد مىتوان تومتيسم را از عقده اديپ جدا ساخت و هركدام را جداگانه بررسى منود؛ اما بهدليل
پيوند نزديك اين دو با يكديگر ،از تفكيك آهنا درمىگذرمي و برخى از كاسىتهاى ديدگاه فرويد را برمىمشارمي:
.1شيوه روانكاوى فرويد ،يعىن تأكيد بسيار بر غريزه جنسى و يكسانانگارى ديندارى و روانرجنورى ،با نقدهاى
فراواىن روبهرو شده و خمالفاىن نامآور داشته است .براى مثال ،كارل گوستاو يونگ ( 1875 -1961م) دين را نه
گونهاى از روانرجنورى ،بلكه جايگزين و بديلى براى آن مىخواند 62.برخى ديگر بر اين باورند كه شباهتهاىي
ظاهرى كه فرويد ميان روانرجنوران و دينداران برمىمشارد ،در بسيارى از دانشمنداىن كه انديشه خود را غرق
______________________________
(. Sigmund Freud ,Totem Taboo ,P .451.)1
()4
مسئلهاى علمى ساختهاند نيز به چشم مىخورد 63.گروهى ديگر نيز برجستهترين اشكال كار فرويد را آن مىدانند كه
وى با بررسى و معاينه چند نفر از كساىن كه داراى رفتارى ناهبنجارند ،به تعميمى گسرتده دست مىزند و به آن
64
ابعادى جهانمشول مىدهد.
65
.2انديشه فرويد بيشرت در چارچوب فرهنگ مسيحى شكل گرفته و از مهنيرو قابل تعميم به اديان ديگر نيست.
براى مثال ،رابطه پدرگونه خدا با انسان -به معناى خاص خود -ويژه مسيحيت است و فرويد -به اعرتاف خود-
66
براى ادياىن كه ايزدبانوها را مىپرستند ،توجيهى ندارد.
.3داستان پدركشى انسانهاى خنستني ،خاستگاهى جز حدس و گمان ندارد؛ بهگونهاىكه برخى آن را «گزارشى
خيالپردازانه» و «قصه پريان» خواندهاند .مهچنني -برخالف آنچه فرويد مىپندارد -تومتيسم را منىتوان خنستني دين
بشرى و اديان ديگر را نيز تكامليافته آن دانست .افزون بر اين ،براى اثبات آنكه زندگى اوليه انسان به صورت
67
«رمهآغازين» بوده است ،هيچ شاهدى در دست نيست.
اصطالح «منشأ دين» دستكم در دو معناى اصلى بهكار مىرود كه بايد از آميخنت آهنا با يكديگر پرهيز منود:
علت پيدايش دين و راز گرايش به آن 68.بسيارى از كساىن كه به حتليل خاستگاه دين پرداختهاند ،از اين نكته غفلت
سر دلبستگى گروهى از مردم به دين ،درباره علت پيدايش آن حكمى كلى صادر كردهاند. ورزيده و با كندوكاو درباره ّ
______________________________
(. Ibid.)1
( .)5ملكلم مهيلتون ،جامعهشناسى دين ،ص 103و 116؛ ويليام آلستون و ديگران ،دين و چشماندازهاى نو ،ص
172؛ آنتوىن استور ،فرويد ،ص 119و .120
( .)6بنگريد به :ديويد هيوم ،تاريخ طبيعى دين ،ص .28
به هر حال ،پيدايش دين را مىتوان در اراده خداوند براى هدايت آدميان ريشهياىب كرد كه داليل آن در خبش دوم
بررسى مىگردد .اگر خداىي منىبود ،يا خداوند خملوقات خويش را به حال خود رها ساخته بود ،ىبشك دين بر بنياىن
عقلى استوار نبود.
گرايش به دين نيز از يكسو مثره انديشه عقالىن است :هنگامى كه آدمى درباره را ِز هسىت به تفكر مىپردازد،
نشانههاى آفريدگار يكتا را در درون و برون خود مىيابد و آفرينش ابر و باد و مه و خورشيد و فلك را بازيچه
منىبيند .نظم و مهاهنگى ميان پديدهها و تدبري بهكاررفته در آفرينش آهنا ،چنان عقل آدمى را جمذوب خويش مىسازد
كه گويا مهه پديدههاى بهظاهر خاموش ،زبان گشادهاند و از خداى حكيم و توانا سخن مىگويند« :هرچه آفريده ،او
را برهاىن است و بر قدرت و حكمت او نشاىن ،گرچه آفريدهاى باشد خاموش ،بر تدبري او گوياست و بر وجود
69
پديدآورنده ،دليلى رساست».
از سوى ديگر ،طينت آدمى با گرايش به خدا سرشته شده تا راهى براى هبانهجوىي باقى مناند .قرآنكرمي دين را يكى
از فطريات انسان دانسته ،مردم را به پاسخگوىي به اين نياز دروىن مىخواند:
ِ 70 فَأَقِم وجهك لِلدِّي ِن حنِي ًفا فِطْره اللَّ ِه الَِِّت فَطَر النَّاس علَيها َال تَب ِد ِ
يل ِلَْل ِق اللَّه؛ پس روى خود را با گرايش متام به ّ
حق، َ َ َ َْ ْ َ َ َ ْ َ َْ َ
بهسوى اين دين كن ،با مهان سرشىت كه خدا مردم را بر آن سرشته است .آفرينش خداى تغيريپذير نيست.
______________________________
( .)1هنجالبالغه ،خطبه ،91ص 75و .76
71
ورنه اين زمزمه اندر شجرى نيست كه نيست موسىاى نيست كه دعوى انا احلق شنود
بر اين اساس ،امامصادق (ع) كسى را كه از گفتگو درباره خدا ره به جاىي نربده و در حريت افتاده است ،به حالىت
توجه مىدهد كه اميد از اسبابهاى مادى بريده ،وىل مهچنان به فريادرسى واالتر چشم دوخته است 72.آرى ،آنگاه
كه حوادث روزگار ،كشىت توامنندىهاى انسان را به تالطم مىافكند و كاسىتها و ناتواىنهايش را آشكار مىسازد،
نريوىي ديگر رخ مىمناياند .در آن هنگام ،مهگان با خلوص نيت خدا را مىخوانند ،هرچند تنها گروهى از آنان بر اين
حال مىمانند:
و چون موجى كوهآسا آنان را فرا گريد ،خدا را خبوانند و اعتقاد [خود] را براى او خالص گردانند ،و [ىل] چون
73
جناتشان داد و به خشكى رساند برخى از آنان ميانهرو هستند.
______________________________
( .)1ديوان مالهادى سبزوارى ،ص .29
( .)2بنگريد به :حممدباقر جملسى ،حبار االنوار ،ج ،3ص .41
( .)3لقان (32 :)31؛ مهچنني بنگريد به :عنكبوت (.65 :)29
چكيده فصل
.1ملحدان با اين پيشفرض كه خدا و دين وحياىن هبرهاى از حقيقت ندارند ،به جستجوى خاستگاه اديان پرداخته و
عواملى رواىن و اجتماعى را در پيدايش دين و گرايش به آن مؤثر دانستهاند.
.2گروهى راز ديندارى را در ترس انسان از پديدههاى طبيعى ريشهياىب كرده ،بر اين باورند كه انسان خدايان را
ساخته تا دهلر از طبيعت را كاهش دهند و پناهگاهى براى اميىن از حوادث باشند.
.3برخى ديگر جهل انسان را زمينهساز خداباورى مىدانند و پيشرفت علم و دانش را موجب عقبنشيىن دين
مىمشارند.
.4فرويد عقده اديپ را سرچشمه اديان مىخوانَد و احساس پشيماىن از پدركشى خنستني را خاستگاه اعتقادات ديىن
مىانگارد.
« .5پيدايش دين» را مىتوان در اراده خداوند براى هدايت آدميان ريشهياىب كرد و راز «گرايش» به دين نيز افزون بر
داليل عقلى ،در فطرت خداجوى انسان و نيازهاى اصيل رواىن و اجتماعى او قابل پىجوىي است.
پرسش
.1از ديدگاه كساىن چون هيوم و فرويد ،ترس از پديدههاى طبيعى چگونه مىتواند به پيدايش دين و گرايش به آن
بينجامد؟
مباىن انديشه اسالمى ( ،)2ص33 :
.2گزارههاى زير -كه به گمان برخى ،مراحل تكاملى انديشه بشرى را نشان مىدهد -بيانگر كدام ديدگاه درباره
خاستگاه دين است و چگونه مىتوان آن را ارزياىب منود؟
.3مراحل سهگانه حتول انديشه بشرى از ديدگاه اگوست كنت كداماند؟ يكى از نقدهاى آن را بنويسيد.
.4عقده اديپ چيست و فرويد چگونه از آن براى نشان دادن خاستگاه دين هبره مىبرد؟
.5داستان پدركشى آغازين را كه در حتليل فرويد آمده است ،بررسى و نقد كنيد.
.6از ديدگاه انديشمندان مسلمان ،چه عواملى را مىتوان در پيدايش دين و گرايش به آن مؤثر دانست؟
.2جوادى آملى ،عبداللّه ،دينشناسى ،حتقيق حممدرضا مصطفىپور ،قم ،اسراء ،1381 ،ص .35 -57
.3فناىي ،ابوالقاسم ،درآمدى بر فلسفه دين و كالم جديد ،قم ،انتشارات اشراق ،1375 ،ص .119 -158
.5مكارم شريازى ،ناصر ،انگيزه پيدايش مذاهب ،قم ،مؤسسه مطبوعاتى هدف ،ىبتا.
پس بنگريد كه نعمتهاى خدا چگونه بر آنان فرورخيت ،هنگامى كه پيامربى برايشان برانگيخت .آنان را به اطاعت
خدا درآورد و با خواندنشان به سوى او ،با يكديگر سازوارشان كرد و چسان نعمت ،شهپ ِر خود را بر سر آنان
گسرتد و جويبارهاىي از آسايش و رفاه براى ايشان روان منود و ملت اسالم با بركتهاى خود آنان را فراهم فرمود.
نعمت شريعت غرقه گرديدند و لذت زندگى خرم و فراخ را چشيدند .زندگىشان به سامان ،در سايه دولت پس در ِ
قوىشان .نيكوىي حال ،آنان را به عزتى رساند ارمجند ،و كارهاشان استوار گرديد و دولتشان نريومند؛ چنانكه حاكم
74
شدند بر جهانيان ،و پادشاهان زمني در اين كرانه و آن كران.
كدام نيا ِز بنيادى است كه انسان را بهسوى دين مىكشاند؟ دين در زندگى فردى و اجتماعى انسان چه كاركردى
دارد؟ آيا دين در برآوردن اين خواستهها جانشنيناپذير است؟ پرسشهاىي از اين دست گرچه كموبيش در گذشته
مطرح بودهاند ،امروزه قالبهاىي نو يافته و درنگى بيشرت مىطلبند .اصلىترين كاركرد دين «نشان دادن راه سعادت»
است؛ اما دينپژوهان كاركردهاى ديگرى نيز براى دين برمشردهاند كه در اين فصل بداهنا اشاره مىكنيم.
______________________________
( .)1هنجالبالغه ،خطبه ،192ص .220
مىگريند :كساىن كه اين كاركردها را مهيشگى و جانشنيناپذير مىدانند و آنانكه با وجود ستايش از خدمات گذشته
دين ،دوران آن را پايانيافته تلقى مىكنند.
در هر حال ،يكى از ابعاد دينپژوهى -كه خداناگرايان بيش از خداباوران به آن توجه منودهاند -پاسخگوىي دين به
نيازهاى رواىن انسان است .چنانكه گذشت ،گروهى از ُملحدان با اين پيشفرض كه خدا و معارف وحياىن حقيقىت
ندارند ،عواملى رواىن را خاستگاه اعتقاد به موجودات فراطبيعى دانستهاند .درواقع اين دينستيزان ،نيمى از راه را
درست پيموده و بهحق ،روح و روان آدمى را در پيوندى تنگاتنگ با دين و مذهب يافتهاند ،اما در ريشهياىب آن به
خطا رفته و بر عواملى نادرست انگشت هنادهاند .دين وحياىن -بدان سبب كه با فطرت انسان مهاهنگ است -افزون
بر سعادت اخروى ،آرامش دنيوى را نيز تأمني مىكند و نيازهاى اصيل رواىن را به نيكوترين صورت برآورده مىسازد.
از ديگر سو ،رويكرد جامعهشناخىت به دين نيز دانشمندان خداناباور را در دو گروه جاى داده است :برخى مهچون
اميل دوركيم ،دين را مظهر مهبستگى و يكپارچگى جامعه و از سوىي داراى نقش مثبت و سازنده دانستهاند و مجعى
ديگر چون فويرباخ و ماركس ،مذهب را عامل ختدير و عقبماندگى جوامع بهمشار آورده و به مبارزه با آن پرداختهاند.
خداباوران نيز هرچند نياز اجتماعى را سبب پيدايش دين منىدانند ،كاركرد اجتماعى آن را ناديده منىگريند و دنيا و
آخرت را كنار هم مىنشانند .اينك به برخى از اين كاركردها اشاره مىكنيم.
يكى از مهمترين كاركردهاى دين ،معنا خبشيدن به زندگى دنيوى است .از نگاه انسان خداباور ،هيچ چيز در غري
جاى خود قرار نگرفته و بر مهه پديدههاى عامل ،نظمى دقيق حكمفرماست .به تعبري استاد شهيد مرتضى مطهرى:
جهان اهلى ،جهان خري و جود و وحدت و مهاهنگى است ... .هر موجودى در هر مرتبهاى ،متناسب با سعه
وجودى خود ،از نوعى هدايت -و به تعبري ديگر قرآن« ،وحى» -برخوردار است ... .طبق اين جهانبيىن ،اراده
75
خداوند و قضا و قدر اهلى ،جهان را به صورت يك نظام با يك سلسله قوانني و سنن آفريده است.
______________________________
( .)1مرتضى مطهرى ،جمموعه آثار ،ج ،3ص 51و .52
با چنني نگرشى به جهان ،دستگاه آفرينش« ،نظام احسن» و «هبرتين جهان ممكن» خوانده مىشود و آرامشى
شكومهند سراسر وجود انسان را فرا مىگريد.
بينديشيم
به باور برخى از دانشمندان ،پيدايش نظريه تكاملى داروين هدفمندى جهان را به چالش خوانده و طلوع داروينيسم به
افول تفسريهاى خداگرايانه و غايتانگارانه از هسىت اجناميده است .داروين ،خود در برخى از آثارش اين نظر را
مطرح منوده كه «قوانني تكامل حيات ،آفريده خداوند است ،هرچند بعضى انواع پديدآمده از تكامل ،حمصول اتفاق
76
بودهاند ،نه طرح و تدبري قبلى».
به نظر مشا ،آيا تدرجيى بودن خلقت موجودات و پديدههاىي چون «انطباق قهرى با حميط» ،با هدفمندى نظام آفرينش
ناسازگارند؟ 77چرا؟
به گفته فرويد« ،دين با ارائه تصويرى از نظم جهاىن كه در آن هر چيزى معناىي دارد و سر جاى خودش قرار گرفته و
هيچ چيز خودسرانه و تصادىف نيست ،نقش جربانكنندهاش را ايفا مىكند 78».وى با اين حال ،اين معناخبشى را
توهم و گونهاى از خودفريىب مىنامد .كليفورد گريتز انسانشناس آمريكاىي ،از ديگر كساىن است كه به اين كاركرد
ميل به فناناپذيرى و جاودانگى ،يكى از نيازهاىي است كه در اعماق جان انسان ريشه دارد واز مهني روست كه ترس
از به پايان رسيدن زندگى بهشدت وى را مىآزارد .آدمى تنها بهزنده ِ
بودن نام و يادش دِلوش منىگردد ،بلكه فطرتاً
در پى فناناپذيرى روان خويش
______________________________
( .)1ايان باربور ،علم و دين ،ص .111
( .)2در مهنيباره ،بنگريد به :مرتضى مطهرى ،جمموعه آثار ،ج ( 1علل گرايش به مادىگرى) ،ص .516 -518
()4
مردم ...نهتنها در اين جهان ،بلكه در وراى قرب نيز بهشدت خواستار زندگىاند و برايشان كاىف نيست كه فقط در
آثار خود ...زنده مبانند ... .آنچه ما خواستار آنيم ،قبل از مهه ،بقاى شخصى است و اينكه بعد از مرگ ،عزيزان
81
خود را ببينيم و در دنياىي از صلح و عدالت قدم بگذارمي.
)4 ( 79
.Daniel L. Pals, Seven Theories of Religion, P. 442- 542 .
.)5 ( 80ملكلم مهيلتون ،جامعهشناسى دين ،ص .239
.) 1 ( 81آلكسيس كارل ،جمموعه آثار و افكار( راه و رسم زندگى) ،ص .176
كساىن كه مرگ را پايان حيات انسان مىمشارند ،به پوچانگارى مىرسند و زيسنت در اين جهان را ىبمعنا مىيابند .به
گفته برخى از دانشمندان« ،مرگ ...بيشرت به اين دليل مايه نگراىن است كه زندگى را در هنگام ِ
حيات فرد ،برايش
ىبمعنا و بيهوده مىسازد 82».از اينرو ،خاستگاه نياز انسان به جاودانگى ،آرزوى رهيدن از فساد و تباهى است ،نه
غرور و خودخواهى:
جستجوى نام ...از غرور نيست؛ از بيم ابرت ماندن است .اگر در آرزوى مهه چيز شدن هستيم ،فقط از آنروست
كه مىخواهيم از هيچ بودن بگريزمي .بارى ،ما آرزومند جنات دادن خاطره و ياد و نام خويشيم .اين ياد و نام چقدر
83
دوام دارد؟ حداكثر مادام كه بشر باقى باشد .چه مىشد اگر ياد و نام ما ،در خدا بقا مىيافت!؟
آرى ،دين اهلى با تأكيد بر حيات جاويدان انسان و زندگى پس از مرگ ،به اين نياز اصيل آدمى پاسخ مىگويد و
عطش جاودانه زيسنت را فرو مىنشاند .دانشمندان خداناگرا بسيار كوشيدهاند تا ترس از فناپذيرى را از دل آدمى
بزدايند؛ اما توفيق چنداىن نيافته و در سركوىب اين گرايش ذاتى انسان ،ناتوان ماندهاند .در نگاه اديان آمساىن ،مرگ
سرآغاز زندگى حقيقى است .اين تفسري از مرگ ،به زندگى معنا مىخبشد و خداباوران را به استقبال عاشقانه از
شهادت مىكشاند .چنني است كه امامعلى (ع) مىفرمايد:
به خدا سوگند! انس پسر ابوطالب به مرگ ،بيش از دلبستگى كودك به پستان مادر
______________________________
( .)1آلكسيس كارل ،جمموعه آثار و افكار (راه و رسم زندگى) ،ص .176
( .)2ملكلم مهيلتون ،جامعهشناسى دين ،ص .381با توجه به توضيحاتى كه در منت آمده است ،مىتوان تأمني
جاودانگى را يكى از مصاديق اصلى معناخبشى به زندگى دانست.
84
خويش است.
.)2 ( 82ملكلم مهيلتون ،جامعهشناسى دين ،ص .381با توجه به توضيحاتى كه در منت آمده است ،مىتوان تأمني جاودانگى را يكى از مصاديق اصلى معناخبشى به زندگى
دانست.
.)3 ( 83ميگل د .اونامونو ،درد جاودانگى ،ص 94و .95
.)1 ( 84هنج البالغه ،خطبه ،5ص .13
ج) تقويت صرب و بردبارى
نقش دين در باال بردن قدرت حتمل مشكالت چنان است كه برخى از جامعهشناسان ،اين حقيقت را خاستگاه
پيدايش اديان دانسته و بر آن شدهاند كه« :دين اساساً پاسخى است به دشوارىها و ىبعدالىتهاى زندگى و
85
مىكوشد تا اين ناكامىها را توجيه كند».
گوينده اين سخن -چون بسيارى از كساىن كه دين را واكنشى در برابر نيازهاى فردى و اجتماعى مىدانند و از بُعد
فراطبيعى آن غفلت مىورزند -ميان خاستگاه دين و پيامدهاى آن فرقى منىهند و در حتليلى يكسونگرانه ،دين را
توجيهى براى ناكامىهاى زندگى مىمشارد .با اين مهه ،منىتوان اين حقيقت را ناديده گرفت كه هيچ چيز مانند دين
نتوانسته است به آدمى در برابر سخىتها پايدارى خبشد و در بنبستها روزنه اميد بگشايد.
86
جز به خلوتگاه حق آرام نيست هيچ كنجى ىب َدد و ىب دام نيست
انسان دينباور ،پريوزى و شكست ،رفاه و تنگدسىت ،و نيكبخىت و سيهروزى را پذيرفتىن مىيابد و ىبآنكه دست از
تالش بردارد ،به هر آنچه جانان مىپسندد ،دِلوش است .در نظر مؤمنان ،جتارتى سودمندتر از اين نيست كه بر
ناگوارىهاى زودگذر دنيا شكيب ورزند تا آسايش جهان ابدى را بهدست آورند.
درس بياموزمي
هنگامىكه پيامرباكرم (ص) شهادت امريمؤمنان (ع) را پيشگوىي مىكند و از چگونگى صربش مىپرسد ،اين پاسخ
87
را مىشنود« :اى رسولخدا! نه جاى شكيباىي كردن است ،كه جاى مژدهشنيدن و شكرگزاردن است».
مهچنني زينب (س) پس از واقعه كربال در پاسخ ابنزياد كه مىپرسيد« :كار خدا با برادر و
______________________________
( .)1هنج البالغه ،خطبه ،5ص .13
خويشاوندانت را چگونه ديدى؟!» مجلهاى به زبان آورد كه خداناباوران هرگز معناى آن را درمنىيابند:
88
مجيال:
أيت ّاال ً
«ما ر ُ
آدميان هر اندازه ديوارهاى زمان و مكان را فروريزند و آرزوى زندگى در دهكده جهاىن را دستيافتىنتر ببينند،
گونههاىي از احساس تنهاىي را با خود مهراه دارند و در ميان همنوعان خود ،داروىي براى آن منىيابند .به گفته پل
تيليخ ( 1886 -1965م) «پيشرفت فناورى ،فاصلههاى زماىن و مكاىن را برداشته ،اما بيگانگى دلها از يكديگر به
89
گونه شگفتانگيزى افزايش يافته است».
اين احساس تنهاىي كه يكى از عوامل پيدايش افسردگى است ،شكلهاى گوناگوىن مىيابد و در فراگريترين حالت ،در
قالب اين آگاهى جلوهگر مىشود كه ديگران -هر اندازه نريوى خود را بهكار گريند -بهدليل نارساىي در علم و
قدرت ،از گشودن گره بسيارى از مشكالت من ناتواناند 90.در اين حالت ،اعتقاد به خداىي كه در دانش و تواناىي
ىبمهتاست ،آدمى را از گرداب تنهاىي مىرهاند .امامعلى (ع) اين حقيقت را چنني با خدا جنوا مىكند:
خدايا! تو به دوستانت از مهه انسگريندهترى و براى آنانكه به تو توكل كنند ،از هركس كاردانتر ... .اگر تنهاىي و
غربتشان به وحشت اندازد ،ياد تو آنان را آرام سازد و اگر مصيبتها بر آنان فروبارد ،به تو پناه آرند و روى به درگاه
91
تو دارند؛ چه مىدانند سررشته كارها به دست توست و از قضاىي خيزد كه پاىبست توست.
انواع تنهاىي
______________________________
( .)1حممدباقر جملسى ،حباراالنوار ،ج ،45ص .116
()2
( .)3بنگريد به :مصطفى ملكيان ،كالم جديد ( 2جزوه درسى) ،ص .105 -125
هر يك از اين مجالت بيانگر نوعى تنهاىي است .آيا مىتوانيد متايز آهنا را از يكديگر توضيح دهيد؟ آيا مهه اين
تنهاىيها نامطلوباند؟ كدام يك از اينها با ياد خدا و انس با او برطرف مىشود؟
نقش دين در اجياد وحدت و يكپارچگى چنان است كه كساىن چون دوركيم ،خدا و جامعه را با يكديگر برابر
مىدانند و بر اين باورند كه دينداران با اجنام مناسك مذهىب ،ناخودآگاه به حتكيم پيوندهاى اجتماعى مىپردازند و بر
93
اصالت جامعه و تقدم منافع مجعى تأكيد مىورزند.
بينديشيم
ديويد هيوم -چنانكه اشاره شد -چندگانهپرسىت را از نظر روادارى و شكيباىي برتر از دين توحيدى مىمشارد .با اين
رد نظريه خود پرداخته -به مواردى
مهه ،وى -كه افزون بر حتليلهاى نظرى ،به مجعآورى شواهدى تارخيى در تأييد يا ّ
از جنگهاى طوالىن ميان بتپرستان (ازمجله سگپرستان مصر با گربهپرستان و گرگپرستان) نيز اشاره مىكند.
با مقايسه وضعيت جامعه عربستان ،پيش و پس از بعثت پيامرب اسالم (ص) ،نقش اين دين را در وحدتخبشى به
جامعه ارزياىب كنيد.
______________________________
( .)1بنگريد به :ديويد هيوم ،تاريخ طبيعى دين ،ص 77 -80؛ آنتوىن گيدنز ،جامعهشناسى ،ص 496؛ ملكلم
مهيلتون ،جامعهشناسى دين ،ص .184
()2
.)1 ( 92بنگريد به :ديويد هيوم ،تاريخ طبيعى دين ،ص 77 -80؛ آنتوىن گيدنز ،جامعهشناسى ،ص 496؛ ملكلم مهيلتون ،جامعهشناسى دين ،ص .184
)2 ( 93
.Emile Durkheim, The Elementary Forms of Religious Life, P. 802 .
مباىن انديشه اسالمى ( ،)2ص42 :
َصبَ ْحتُ ْم بِنِ ْع َمتِ ِه إِ ْخ َوانًا َوُكْنتُ ْم َعلَى َش َفا ُح ْفَره ِم ْن النَّا ِر
ني قُلُوبِ ُك ْم فَأ ْ
ِ ِ
َواذْ ُكُروا ن ْع َمه اللَّه َعلَْي ُك ْم إِ ْذ ُكْنتُ ْم أ َْع َداءً فَأَلَّ َ
ف بَ ْ َ
فَأَنْ َق َذ ُك ْم ِمْن َها؛ 94و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد :آنگاه كه دمشنان [يكديگر] بوديد ،پس ميان دلهاى مشا الفت
انداخت ،تا به لطف او برادران هم شديد؛ و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه مشا را از آن رهانيد.
يكى ديگر از نيازهاى انساىن كه جز در پرتو دينباورى برآورده منىگردد ،نياز به عدالت و دادگرى است .چه بسيارند
ستمپيشگاىن كه در اين دنيا تاوان جنايات خود را منىپردازند و روزگار را به رفاه و خوشى مىگذرانند و در نتيجه ،بر
اندوه ستمديدگان مىافزايند .مهچنني چهبسا جمازاتهاى دنيوى كه با مقدار جرم و جنايت تناسب ندارد و عدالت
واقعى را برقرار منىسازد .كسى كه دستان خود را به خون هزاران نفر آلوده كرده و انبوه ىبمشارى را معلول و ناتوان
ساخته ،چگونه مىتواند بهگونهاى درخوِر جنايت خويش جمازات شود؟
اديان اهلى با تأكيد بر زندگى پس از مرگ ،به اين پرسش پاسخى روشن مىدهند و در برابر هر ستم عقوبىت درخور
مىهنند .براى كساىن كه از گرفنت حق خويش ناتواناند ،هيچچيز از اين سخن تسلّىخبشتر نيست كه انتقام عادالنه
اشد ِمن ِ
يوم اجلوِر علي اهلى از ظاملان ،از ستمى كه رواداشتهاند ،بسيار شكنندهتر است« :يوم ِ
العدل علي الظامل ُّ ُ
95
املظلوم».
كارل ماركس با برداشىت نادرست از آموزههاى مذهىب ،دين را عامل ختدير جامعه و افيون تودهها مىداند و بر اين
باور است كه اعتقاد به قضا و قدر اهلى و تسليم در برابر سرنوشت ،به سكون و عقبماندگى جوامع ديىن اجناميده و
پيامدهاىي ناگوار در پى داشته است.
بينديشيم
______________________________
( .)1آلعمران (.103 :)3
( .)2هنجالبالغه ،حكمت 341؛ مهچنني بنگريد به :مهان ،حكمت .241
مىدانند و براى مثال ،بر اين نكته تأكيد مىورزند كه برداشت نادرست از شفاعت معصومان ،گروهى از مردم را به
سكون و عملگريزى كشانده است 96.به نظر مشا كدام كجفهمىهاى ديگر از آموزههاى مذهىب مىتوانند يك دين
97
پويا و حركتساز را به افيون و خم ّدر جامعه مبدل سازد؟
اين ديدگاه ىبشك با نام ماركس گره خورده ،اما برداشت نادرست از قضا و قدر اهلى پيشينهاى ديرينه دارد و پيش از
ماركس نيز كساىن را عليه مذهب شورانده است .به هر حال ،ماركس در كتاب خانواده مقدس در نقد مسيحيت
مىگويد:
اصول اجتماعى مسيحيت ،جربان متامى فضاحتها را به آن دنيا موكول مىكند و بدينترتيب ادامه آهنا را در اين دنيا
[بهعنوان] جزاى گناه اوليه يا [بهعنوان] حتميلشده خداوند براى آزمودن بندگان خود توجيه مىكند .اصول اجتماعى
98
مسيحيت ،ىبغريتى ،حقارت ،خوارى ،فرمانربدارى ،فروتىن و خالصه متامى صفات پست را وعظ مىكند.
99
امر بني امرين»
چنني برداشتهاىي شايد با آموزههاى برخى از اديان و مكاتب سازگار افتد ،اما با مكتىب كه شعار « ٌ
سر مىدهد و بر اعتقاد به قضا و قد ِر جربى مىتازد ،هيچگونه تناسىب ندارد .از ديدگاه پيشوايان دين مبني اسالم،
منىتوان به هبانه تسليم در برابر اراده اهلى ،از كار و فعاليت دست كشيد و تن به طوفان حوادث سپرد ،از اينرو
امامعلى (ع) ديوار رو به ويراىن را ترك گفت و به ديوار سامل پناه برد و در برابر اين پرسش كه «آيا از قضاى اهلى
مىگريزى؟» فرمود:
دين اهلى نهتنها عامل سكون و عقبماندگى نيست ،بلكه جامعه را به حركت و جنبش وامىدارد و مؤمنان را به ستيز
عليه ظلم و نابرابرى فرامىخواند .كساىن كه دين را مايه زبوىنو فرومايگى مىمشارند ،در ارزياىب خود ،به برخى از
«ق ّديسان كليساى مسيح و
______________________________
( .)1مرتضى مطهرى ،ده گفتار ،ص .145
( .)2بنگريد به :ناصر مكارم شريازى ،انگيزه پيدايش مذاهب ،ص .16 -178
درويشان مقدس [و عارفمناى] اسالم» 101نظر داشتهاند؛ حال آنكه منونه آرماىن خداباوران ،تقواپيشگان جماهدى
هستند كه فروتىن در پيشگاه خدا را با شجاعت در ميدان نربد درآميختهو باور به قضا و قدر اهلى ،آنان را از هيچ
كوششى بازنداشته است .پيشوايان اسالمهرگز سرسپردگى در برابر گردنكشان را برمنىتابند و كرامت و عزت انساىن را
چنانمىستايند كه در هيچ مرام غريديىن پيشينهاى ندارد:
نفس خود را از هر پسىت گرامىدار ،هرچند تو را بدانچه خواهى ،رسانَد؛ چه آنچه از خود بر سر اين كار مىهنى،
103
هرگز به تو برنگرداند 102.بنده ديگرى مباش ،در حاىلكه خدايت آزاد آفريده است.
______________________________
( .)1ديويد هيوم ،تاريخ طبيعى دين ،ص .84
( .)2بدين معنا كه پسىت و فرومايگى ممكن است آدمى را به خواستهاى مادى برساند ،اما زيان معنوى آن
جربانناشدىن باشد؛ زيرا اين مقصود جز با پرداخت هباى سنگيىن چون عزت و كرامت انساىن بهدست منىآيد.
( .)4خنستني بار داستايوسكى ،نويسنده نامدار روسى ،اين سخن را از زبان يكى از شخصيتهاى داستان «برادران
كارامازوف» آورده است.
(« .)5من ال دين له ال مروة له( ».عبدالواحد آمدى ،غرر احلكم و درر الكلم ،ج ،2ص ).163
.) 4 ( 104خنستني بار داستايوسكى ،نويسنده نامدار روسى ،اين سخن را از زبان يكى از شخصيتهاى داستان« برادران كارامازوف» آورده است.
«.)5 ( 105من ال دين له ال مروة له (».عبدالواحد آمدى ،غرر احلكم و درر الكلم ،ج ،2ص ).163
106
تثقن بعهد من ال دين له (».مهان ،ص ).319
( «.)6ال ّ
ِ
انسان بااميان خداىي را باور دارد كه از انگيزههاى دروىن او آگاه است و پس از مرگ ،دادگاهى را برپا مىسازد كه
قاضى آن بر ظاهر و باطن متهم گواه بوده است:
107
الشاهد هو احلاكم.
َ اتّقوا معاصى اللَّ ِه ىف اِللوات؛ فا ّن
از اينرو ،ياد مرگ خداباوران را با شتاب بهسوى اعمال نيك مىكشاند 108و تقواپيشگان را از آلودگى به شهوات
109
مىرهاند.
زندگى اجتماعى انسان بدون قانوىن كه ويژگىهاى آدميان را در نظر آورد و حكومىت كه آن قانون را به اجرا گذارد،
برقرار منىماند .اديان اهلى در اين زمينه بزرگترين راهنماى بشر بودهو نقشى منحصربهفرد برعهده گرفتهاند .از ديدگاه
قرآن كرمي ،يكى از اهداف پيامربان اين است كه در موارد اختالف ،ميان مردم داورى كنند و قسط و عدالت را برقرار
سازند 110.انبيادراينباره به موعظه و نظارت بسنده منىكردند و اگر توان مىيافتند ،حكومت پديدمىآوردند .اين نكته
بهويژه درباره پيامرب گرامى اسالم ترديدناپذيراست؛ چنانكه ژانژاكروسو ( 1712 -1778م) با اشاره به انديشه جداىي
دين و دولت در مسيحيت كنوىنمىگويد:
حممد [صلى اهلل عليه وآله] در اينباره بهراسىت نظرات دقيقى داشت و نظام سياسى استوار و پابرجاىي را
حضرت ّ
پى ريزى منود كه ...پيوسته در پرتو حكومت جانشينانش استمرار داشت .در اين نظام فقط يك حكومت برقرار بود
كه مهه امور اجتماع را سرپرسىت مىمنود؛ اما چون عرب به رشد و شكوفاىي رسيد ،ظاهراً به فرهنگ و متدن بشرى
دست يافت ،وىل در حقيقت به موجودى ...ىبحترك تبديل شد؛ نژاد بربر بر وى برترى يافت و او را به زير سلطه
خود كشيد .در اين هنگام ،تفكيك بني قدرت دين و
______________________________
( .)1هنج البالغه ،حكمت .324
( .)3بنگريد به :حممدباقر حممودى ،هنجالسعادة ،ج ،3ص 154و ج ،4ص 120و .289
111
قدرت دولت آشكار گرديد و دو سلطه بر جامعه حكومت يافت.
سريه علمى و عملى پيشوايان معصوم نشان مىدهد اصالح وضعيت اجتماعى مردم در منت دين گنجانده شده و
برخالف آنچه برخى پنداشتهاند ،از پيامدهاى اتفاقى آن نبوده است .براى منونه ،امريمؤمنان (ع) پس از اشاره به
اينكه خدا پيامرب (ص) را برانگيخت تا مايه رمحت جهانيان باشد ،گسرته اين رمحت را چنني مىمناياند:
پس آنچه را بدو فرمودند ،آشكار گرداند و پيامهاى پروردگارش را رساند .پس خدا بدو شكستها را بست و
گشادگىها را بههم پيوست .راهها را به دست او امين گرداند؛ خونريزىها را فرو نشاند و كساىن را كه دمشىن
112
سينههاشان را پُر كرده و كينهها در دلهاشان جاى گرفته بود ،با يكديگر مهربان ساخت.
زمامدارى جامعه اسالمى بهدست برخى از پيامربان و امامان (ع) ترديدناپذير است .ازاينرو ،گروهى از روشنفكران
معاصر -با اين پيشفرض كه دين را منىتوان داراى برنامهحكومىت دانست -راز حكومت معصومان را در جاىي جز
آموزههاى ديىن جستجو كردهاند .به باور اينان ،پيشوايان معصوم تشكيل حكومت را مأموريىت اهلى منىدانستند،
بلكهحركت آنان برخاسته از «دعوتى بود صددرصد مردمى و دموكراتيك 113».بر اين اساس ،اگر مردم پيشوايان
ديىن -مهچون پيامربان و امامان -را سزاوار حكومت دانستند ،آنان را به اين مقام برمىگزينند ،وگرنه كسى نبايد با نام
دين به برپاىي حكومت بپردازد و آن را مأموريىت اهلى بپندارد.
در پاسخ اين ديدگاه ،تنها يادآورى يك نكته كاىف مىمنايد :اگر چنني است ،چرا پيشوايان معصوم مهواره در پى
تشكيل حكومت اسالمى بودند و از غصب خالفت به دست امويان و عباسيان سخن مىگفتند؟ امامصادق (ع) به
سدير صريىف فرمود« :اگر ياوراىن به تعداد اين گوسفندان مىداشتم ،قيام مىكردم ».سدير مىگويد :وقىت گوسفندان را
مشردم ،بيش از
______________________________
( .)1سيد كاظم حائرى ،بنيان حكومت در اسالم ،ص .50
( .)3مهدى بازرگان ،آخرت و خدا ،هدف بعثت انبيا ،ص .43
چكيده فصل
.1دين با ارائه تصويرى مهاهنگ از نظام جهان ،به زندگى انسان معنا مىخبشد.
.3هيچ چيز مانند دين نتوانسته است به آدمى در برابر سخىتها پايدارى خبشد و در بنبستها روزنه اميد بگشايد.
.4اعتقاد به خداىي كه در دانش و تواناىي ىبمهتاست ،آدمى را از تنهاىي مىرهاند و خلوت با او را -كه شريينترين
حلظههاست -ارزاىناش مىدارد.
.5اديان توحيدى ،مظهر وفاق و مهبستگىاند و بيش از هر عامل ديگرى وحدت جامعه را تضمني مىكنند.
.7دين اهلى افيون جامعه و عامل سكون و عقبماندگى نيست ،بلكه جامعه را به جنبش وامىدارد و مؤمنان را به
ستيز عليه ظلم و نابرابرى فرامىخواند.
.8دين در ابعادى گوناگون به اخالق يارى مىرساند؛ بهگونهاى كه برخى گفتهاند« :اگر خدا نباشد ،هر كارى
رواست».
.9سريه علمى و عملى پيشوايان معصوم بيانگر آن است كه اصالح وضعيت اجتماعى مردم و تشكيل حكومت از
اهداف اساسى دين است.
پرسش
.2آيا مىتوان دين را «واكنشى در برابر هتديد به ىبمعناىي در زندگى بشرى» بهمشارآورد؟
. 4آيا تأكيد بر نقش دين در تقويت صرب و بردبارى ،به معناى جانبدارى از اين سخن است كه« :دين اساساً
پاسخى است به دشوارىها و ىبعدالىتهاى زندگى»؟
.5آيا انسان در ميان مهنوعان خود نيز احساس تنهاىي مىكند؟ كاركرد دين در اين زمينه چيست؟
.6آيا مهه دانشمندان غريمعتقد به خدا كاركرد اجتماعى دين را منفى مىدانند؟ توضيحدهيد.
.8ماركس چه توجيهى براى افيونانگارى دين دارد و چگونه مىتوان بدان پاسخ گفت؟
.9آيا اين سخن پذيرفتىن است كه «اگر خدا نباشد ،هر كارى جماز است»؟
.10روشنفكران مسلماىن كه دين را از سياست جدا مىانگارند ،چه توجيهى براى فرمانرواىي پيشوايان معصوم
بهدست مىدهند؟ استدالل آهنا را نقد كنيد.
.1جوادى آملى ،عبداللّه ،انتظار بشر از دين ،حتقيق حممدرضا مصطفىپور ،قم ،اسراء.1380 ،
.2جيمز ،ويليام ،دين و روان ،ترمجه مهدى قائىن ،هتران ،انتشارات و آموزش انقالب اسالمى.1372 ،
عقلگراىي حداكثرى*
عقلگراىي انتقادى*
عقلگرايي اعتداىل*
اميانگراىي*
نصگراىي*
خداى را بر مردم دو حجت است :حجىت بريوىن و حجىت دروىن .حجت برون ،پيامربان و اماماناند؛ و حجت درون
نيز عقل آدميان.
در طول تاريخ ،ناسازگارى ظاهرى عقل و وحى (بسته به معارف بشرى رايج در هر روزگار) صورتهاى گوناگوىن به
خود گرفته و شكل كهنتر آن ،در تعارض «فلسفه و دين» جلوهگر شده است .بدين بيان ،آموزههاى فلسفى-
بهعنوان جمموعهاى نظاممند از دادههاى عقل بشرى -در تعارض با آموزههاى ديىن قلمداد شد و گروهى از مؤمنان در
پرياسنت داماندين از آلودگىهاى فلسفه ،فراوان كوشيدند .اين سرزنشها حىت به ساحت دو علم «منطق» و «كالم»
كشانده شد و كم نبودند كساىن كه در اين باب ،كتابها و
______________________________
( .)1حممدبن يعقوب كليىن ،الكاىف ،ج ،1ص .60
بينديشيم
برخى از دينداران ،زادگاه غريديىن فلسفه را شاهدى بر بطالن آن قرار دادهاند؛ چنانكه شيخ هباىي (953 -1030
ق) در مقام ترجيح راه دل بر راه عقل چنني مىسرايد:
ما بقى تلبيس ابليس شقى علم نبود غري علم عاشقى
ما بقى تلبيس ابليس خبيث علم نبود غري تفسري و حديث
حكمت اميانيان را هم بدان چند و چند از حكمت يونانيان
سؤر مؤمن را شفا گفت اى حزين َسرور عامل شه دنيا و دين
كى شفا گفته نىب منجلى سؤر رسطاليس و سؤر بوعلى
117
دل از آن آلودگىها پاك كن سينه خود را برو صد چاك كن
به نظر مشا ،آيا مىتوان زادگاه يك انديشه را معيارى براى داورى درباره آن قرار داد؟
چهره جديد روياروىي عقل و وحى ،تعارض علم و دين نام گرفته است؛ آنگونه كه برخى از دادههاى علوم جترىب در
تضاد با معارف وحياىن قلمداد گرديد و مهني مسئله كساىن را به دينگريزى كشاند .آنچه به اين روند شدت خبشيد،
آن بود كه در قرون وسطا ،اصحاب كليسا بسيارى از معارف بشرى را به غلط جزو دين مىپنداشتند و دانشهاى
ناسازگار با آهنا را برمنىتافتند .در واكنشى منفى به اين خردستيزىها بود كه هنضت عقلگراىي پا گرفت و در ستايش
عقل تا آجنا پيش رفت كه گاه بر مسند خداىياش مىنشاند:
اى طبيعت! اى فرمانرواى مهه هسىت و مشا اى فضيلت و عقل و حقيقت كه گرامىترين پروردگان دامان اوييد! تا ابد
118
خدايان ما باشيد.
شايد هيچ انسان باامياىن را نتوان يافت كه بهكلى دست عقل را از فهم معارف وحياىن و ارزياىب آهنا كوتاه بداند و
شرط ورود به وادى اميان را واهنادن ِخرد بيانگارد .تأملى اندك در سخنان سرسختترين و افراطىترين دمشنان
عقلگراىي روشن مىسازد كه هدف محله آنان،
______________________________
( .)1شيخ هباىي ،كلّيات اشعار فارسى و موش و گربه (مثنوى نان و حلوا) ،ص 18و .19
.)1 ( 117شيخ هباىي ،كلّيات اشعار فارسى و موش و گربه( مثنوى نان و حلوا) ،ص 18و .19
.)2 ( 118ايان باربور ،علم و دين ،ص .77
از سوى ديگر ،برخى از عقلگرايان درسىت هر آموزهاى را تنها با معيار عقل مىسنجند و گروهى از آنان تا خردستيز
انگاشنت آموزههاى ديىن (و درنتيجه ،نامقبول مشردن آهنا) نيز پيش مىروند .اين تفاوتها ،ديدگاههاى گوناگوىن پديد
آورده كه اينك به مهمترين آهنا مىپردازمي.
الف) عقلگراىي
«عقلگراىي» عنواىن است با گسرتهاى وسيع ،كه مىتواند گروههاى فراواىن از مؤمنان و ملحدان را دربرگريد .برخى از
انديشمندان غرىب ،عقلگراىي را به دو شاخه حداكثرى و انتقادى منشعب ساختهاند .با اين مهه ،مىتوان از نوع
ديگرى از عقلگراىي نيز سخن گفت كه ما آن را عقلگراىي اعتداىل مىناميم.
.1عقلگراىي حداكثرى
مقصود از «عقلگراىي حداكثرى» 119آن است كه «صدق اعتقادى را چنان معلوم كنيم كه مجيع عقال قانع
شوند 120».اين معيار را هرچند مىتوان مورد تأييد بسيارى از مكاتب عقلگراى شرقى و غرىب دانست ،بيشرت با
«دليلگراىي» -121كه از شاخصههاى اصلى عصر روشنگرى است -پيوند خورده است .ويژگى بارز اين عصر را
كوشش براى رهاىي عقل از قيد و بند خرافات مىدانند .به گمان پارهاى از متفكران عصر روشنگرى ،يكى از
زيانبارترين خرافاتى كه آدمى را از پيشرفت و تعاىل بازداشته ،دين و ديندارى است؛ چنانكه دنيس ديدرو (-1784
1713م) پيام طبيعت خطاب به ِ
انسان عصر جديد را اينگونه باز مىگويد:
اى برده خرافات! بيهوده خوشبخىت خود را فراسوى مرزهاى اين جهان -كه تو را در آن جاى دادهام -جستجو
مكن .شجاع باش و خود را از يوغ دين ،اين رقيب گردنكش من -كه حقوق مرا منىشناسد -آزاد كن .خداياىن كه
قدرت مرا غصب كردهاند ،دورافكن و به قوانني من بازگرد ....خود را دوباره به طبيعت ،به انسانيت و به خويشنت
______________________________
(. Strong Rationalism.)1
(. Evidentialism.)3
122
واگذار كن .در اين صورت درمىياىب كه مسري زندگىات گلباران شده است.
به هر روى ،مقصود از دليلگراىي آن است كه انسان خردمند جماز نيست بدون دستياىب به شواهد و داليل كاىف ،به
چيزى اعتقاد ورزد .شعار اصلى دليلگرايان را مىتوان در اين سخن مشهور كليفورد ( 1845 -1879م) رياضىدان
انگليسى ،خالصه كرد« :مهيشه ،مههجا و براى مههكس ،اعتقاد به هر چيزى بر مبناى ادله ناكاىف ،كارى نادرست
123
است».
كليفورد و مهفكران او با تأكيد بر اينكه معيار عقالنيت هر گزارهاى ،وجود ادلّه كاىف در تأييد آن است ،با اشاره يا
بهصراحت بر اعتقادات ديىن مىتاختند و باورهاىي چون اعتقاد به وجود خدا را (با ادعاى عدم برخوردارى از داليل
خردپسند) غريعقالىن مىمشردند.
كليفورد ديدگاه خود را در مقالهاى با عنوان «اصول اخالقى اعتقاد» منتشر ساخته كه اين مقاله با بيان قصهاى ساده
از يك كشىت آغاز مىشود:
كهنگى و فرسودگى كشىت مسافربرى -كه براى آغاز سفرى درياىي آماده مىشد -ذهن مالك آن را به خود مشغول
داشته بود و اين فكر كه شايد بدنه كشىت نتواند در برابر ضربات سهمگني امواج دريا مقاومت كند (و درنتيجه،
مسافران ىبمشار خويش را به كام مرگ فرستد) ،بهشدت آزارش مىداد .وظيفه اخالقى و عقالىناش اجياب مىكرد كه
كشىت را معاينه و بازبيىن كند و در صورت لزوم ،به تعمري و بازسازى آن بپردازد ،اما اين كار هزينه فراواىن به مهراه
داشت .سراجنام وى بر اين انديشههاى هولناك فايق آمد و با اين توجيه كه «اين كشىت تاكنون بسيارى از سفرها را با
كامياىب پشت سر گذاشته و خداون ْد مهربانتر از آن است كه با غرق كردن كشىت ،خانوادههاى بسيارى را عزادار
كند» ،وجدان خويش را آسوده ساخت .با اين مهه ،پساز مدتى خرب غرق شدن كشىت در ميانه اقيانوس به گوش
مالك كشىت رسيد و اوىبآنكه نگراىن چنداىن به خود راه دهد ،با دريافت وجه بيمه ،به زندگى عادى خويش ادامه
124
داد.
كليفورد پس از بيان داستان يادشده ،اين نكته را خاطرنشان مىسازد كه ىبشك مهه ما
()2
W. K. Clifford," The Ethics of Belief", in: Rowe Wainwarigth( eds. ), .
.Philosophy of Religion, P. 504
به حكم عقل سليم ،مالك كشىت را مسئول مرگ مسافران مىدانيم؛ هر چند قانون وى را جمرم نشناسد .به گفته وى،
خود آن باور نيست ،بلكه چگونگى حتصيل آن است و مالك كشىت اعتقاد به مسئله اساسى در هر عقيده و باورىِ ،
اهد خمالف و فرونشاندن تصنعى ترديدها» بهدست آورده بود ،نه با بررسى دقيق استحكام كشىت را با «ىباعتناىي به شو ِ
داليل .بهعقيده كليفورد ،حىت اگر كشىت اين سفر را به سالمت به پايان مىبرد ،سر سوزىن از كوتاهى مالك آن و
نادرسىت كار وى منىكاست؛ زيرا «مسئله درسىت و نادرسىت ،به خاستگاه اعتقاد مربوط است ،نه به متعلَّق آن و نيز به
چگونگى حتصيل باور بستگى دارد ،نه به نوع آن».
بينديشيم
برخى از نويسندگان ،يكى از كاسىتهاى عقلگراىي حداكثرى را چنني دانستهاند« :عقلگراىي حداكثرى ،عقل انسان
را قوهاى مىانگارد كه در قبال جهانبيىنهاى متعارض ىبطرف است و بنابراين ،مىتوان به مدد آن -بدون پيشداورى
و فارغ از جهانبيىنهاى مطلوب اشخاص -امرى را براى مهگان اثبات كرد .اما ...بسيارى از فيلسوفان معاصر ...
به اين نتيجه رسيدهاند كه هيچ موضع خالص و فارغ از پيشفرضى وجود ندارد كه بتواند مبناى معرفت ما واقع
125
شود».
.)1 ( 125مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص 77و .78
اين نقد را چگونه ارزياىب مىكنيد؟ آيا مىتوان اين سخن را بهمعناى پذيرش نوعى نسبيت دانست؟ در هر صورت،
نظر مشا درباره عقلگراىي حداكثرى چيست؟
.2عقلگراىي انتقادى
براساس ديدگاه موسوم به «عقلگراىي انتقادى» 126نظامهاى اعتقادات ديىن را مىتوان و مىبايد ً
عقال مورد نقد و
ارزياىب قرار داد ،اگرچه اثبات قاطع چنني نظامهاىي امكانناپذير است 127.كساىن كه از اين ديدگاه جانبدارى
مىكنند ،موضع خود را از دو نظر «انتقادى» مىخوانند :تأكيد بر نقش عقل در «سنجش نقادانه» اعتقادات ديىن
(بهجاى اثبات قاطع آهنا) و نيز انتقاد از تلقى خوشبينانه از توامنندىهاى عقل 128.اين گروه «اثبات براى مهگان» را
______________________________
( .)1مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص 77و .78
-كه عقلگراىي حداكثرى خواستار آن بود -دستنايافتىن مىدانند و با تأكيد بر «اثبات وابسته به شخص»
بهگونهاى از نسبيت تن مىدهند.
در حقيقت انتقاد از عقلگراىي افراطى لزوماً با پذيرش آنچه عقلگراىي انتقادى خوانده مىشود ،مهراه نيست .منابع
اصيل اسالمى ىبآنكه نسىبگراىي را روا بدارند ،بر حمدوديتهاى عقل و لغزشگاههاى انديشه تأكيد مىورزند و
خردمندان را از افراط و تفريط درباره توامنندىهاى عقل بيم مىدهند .اين ديدگاه را مىتوان «عقلگراىي اعتداىل»
ناميد.
.3عقلگراىي اعتداىل
اهلبيت پيامرب اسالم (ع) نيز عقل را در مقامى بس واال نشانده و در ستايش از آن ،گوى سبقت را از مهه
خردستايان ربودهاند .در اين ميان ،روايت هشام بن حكم از امام موسى بن جعفر (ع) درخشندگى ويژهاى دارد.
ايشان در اين حديث شريف ضمن برمشردن پارهاى از ويژگىهاى عقل و عاقالن مىفرمايد:
______________________________
( .)1اعراف (.179 :)7
خداى را بر مردم دو حجت است :حجىت بريوىن و حجىت دروىن .حجت برون ،پيامربان و اماماناند؛ و حجت
134
درونِ ،خَرد آدميان.
مجالت كوتاه زير كه برگرفته از روايات اسالمى است ،درخور توجه فراواناند:
135
.1پايه دين بر عقل استوار شده است و خداى را فقط به اين وسيله مىتوان شناخت.
136
.2آدمى به عقل پابرجاست و بدون آن منىتواند به دي ِن درست دست يابد.
137
.3پريوى از عقل ،سبب راهياىب است و نافرماىن از آن نيز سبب پشيماىن.
.4درجات اهل هبشت با ميزان عقل سنجيده مىشود و هركس به مقدار بهكارگريى خردش نزد پروردگار تقرب
138
مىيابد.
139
.5خواب خردمند بر بيدارى كمخردان برترى دارد و خوردن او بيش از روزهدارى آنان قرب و منزلت مىآورد.
141
.7عقل ،رسول و پيامرب اهلى است.
142
.8هيچ فقرى از «حمروميت از عقل» شديدتر نيست.
143
.9دينباورى و حيادارى هيچگاه از خردورزى جداىي ندارند و آن را تنها منىگذارند.
با اين مهه ،پيشوايان اسالم بر ناتواىنهاى عقل نيز انگشت هناده ،خردگراىي معتدىل رامىمنايانند؛ چنانكه امامعلى (ع)
درباره مقدار كاراىي عقل در شناخت خدا و صفات
( .)3مهان.
( .)8مهان.
وااليشمىفرمايد:
ب) اميانگراىي
در فرهنگ اسالمى ،علم و اميان داراى رابطهاى تنگاتنگ دانسته شده؛ بهگونهاى كه حىت برخى آهنا را يگانه مىدانند
و اميان را چيزى جز شناخت و معرفت منىپندارند .گروهى ديگر ،هر چند وحدت آهنا را منىپذيرند ،بر اين نكته
با اين مهه ،در فرهنگ مسيحيت گاه اميان را «جايگزين عقل» مىخوانند و بر جداىي متعلَّق آن دو تأكيد مىورزند:
يك چيز حمال است كه ...براى يك شخص معني ...هم موضوعى براى علم باشد و هم موضوعى براى اميان.
معهذا ممكن است ...شيئى كه براى يك نفر موضوع بصريت يا علم است ،براى ديگرى مايه اميان باشد؛ زيرا ما
147
اميدوارمي آنچه را اكنون درباره تثليث ،مورد اميان ماست ،روزى به چشم ببينيم.
بر مهني اساس ،ترتوليان ( 160 -220م) اين سخن را -كه به گفته برخى ،مجلهاى متناقضتر از آن منىتوان گفت-
براى اميانگر ِ
ايان پس از خود به يادگار هناده است« :باور
______________________________
( .)1هنج البالغه ،خطبه ،49ص .43
( )2بنگريد به :سعدالدين تفتازاىن ،شرح العقائد النسفية ،ص 82؛ حممد بن عبدالكرمي شهرستاىن ،هناية االقدام ىف علم
الكالم ،ص 472؛ فيض كاشاىن ،علم اليقني ىف اصول الدين ،ج ،1ص 6؛ سيد روح اهلل موسوى مخيىن (امام) ،شرح
حديث جنود عقل و جهل ،ص 89؛ عبداللّه جوادى آملى ،تبيني براهني اثبات خدا ،ص .117 -120
(« .)3نعم قرين االميان العلم» و نيز «ما آمن املؤمن حىت عقل( ».مجالالدين حممد خوانسارى ،شرح غرر و درر ،ج
،6ص 70و .)159
مىكنم؛ زيرا نامعقول است!» مارتني لوتر ( 1483 -1546م) نيز مىگويد:
) 2 ( 145بنگريد به :سعدالدين تفتازاىن ،شرح العقائد النسفية ،ص 82؛ حممد بن عبدالكرمي شهرستاىن ،هناية االقدام ىف علم الكالم ،ص 472؛ فيض كاشاىن ،علم اليقني ىف اصول
الدين ،ج ،1ص 6؛ سيد روح اهلل موسوى مخيىن( امام) ،شرح حديث جنود عقل و جهل ،ص 89؛ عبداللّه جوادى آملى ،تبيني براهني اثبات خدا ،ص .117 -120
«.)3 ( 146نعم قرين االميان العلم» و نيز« ما آمن املؤمن حىت عقل (».مجالالدين حممد خوانسارى ،شرح غرر و درر ،ج ،6ص 70و .)159
.)4 ( 147آن فرمانتل ،عصر اعتقاد ،ص .182
اگر مىتوانستم به يارى منطق درك كنم كه چگونه خداوند رئوف و دادگر مىتواند چنني خشمگني و ىبانصاف
148
باشد ،ديگر نيازى به اميان منىماند.
بنابر آنچه گذشت ،مقصود از اميانگراىي ديدگاهى است كه دينداران را از ارزياىب عقالىن باورهاى ديىن بازمىدارد .بر
پايه اين ديدگاه ،اگر كسى درصدد بررسى عقلى اميان خود برآيد ،درواقع از ىبامياىن و كفر دروىن خويش خرب داده
است 149.كوتاه سخن آنكه ،اميان -در نظر اين گروه -بهمعناى پذيرش چيزى است كه عقل براى اثبات آن راهى
موجه مىيابد.
ندارد و يا حىت آن را نا ّ
نقد و بررسى
بهدست دادن تعريفى جديد از اميان ،بهخودى خود ىباشكال است ،اما اگر اين كار بهمنظور فرار از اقامه ادلّه معقول
و موجه صورت گريد ،نامى جز «پاك كردن صورت مسئله» منىتوان بر آن هناد؛ چنانكه يكى از نويسندگان غرىب
مىگويد:
صرفاً با بهكارگريى واژه اميان در اين معناى جديد ،منىتوان اثبات كرد كه اميان راه دستياىب به حقيقت است .اين
نامگذارى مثل آن است كه واژه «برنده شدن» را به جاى اينكه يكى از نتايج احتماىل بازى بهمشار آورمي ،به صورت
مرتادف «بازى كردن» بهكار گريمي .اين كار ،شيوه جالىب است ،اما به هيچوجه منىتوان آن را روشى رضايتخبش
150
براى اثبات برندهشدن دانست .هرگاه با تغيري معناى واژهاى برنده شومي ،پريوزى صرفاً امرى خياىل خواهد بود.
در هر حال ،چنني به نظر مىآيد كه ميان برخوردارى از اعتقاد راسخ قلىب و اقامه دليل عقلى ،هيچ منافاتى نيست.
موجه»
به تعبريى گوياتر ،هرچند راه عقل و راه دل از يكديگر جداست« ،دلبسنت» به چيزى كه دليل عقلى آن را « ّ
ساخته ،فرض نامعقوىل نيست.
______________________________
( .)1ويل دورانت ،تاريخ مت ّدن ،ج ،6ص .447
()2
()3
Michael Scriven," The Presumption of Atheism", in: Louis Pojman( ed. ), .
.Philosophy of Religion, P. 563
ج) نصگراىي
در ادياىن چون اسالم -كه مرجع اصلى پريوان آن ،متىن وحياىن است كه حىت الفاظ آن وحى مستقيم اهلى قلمداد
مىشود -پيدايش مكاتىب كه بر معناى ظاهرى ِ
الفاظ متون ديىن مجود مىورزند ،چندان دور از انتظار نيست .رويكرد
نصگرايانه به دين ،افراد و گروههاى بسيارى را دربرمىگريد كه ويژگى مشرتك آنان ىباعتناىي به تعقل و انديشهورزى
است .از ديدگاه اينان ،رهنماىي عقل تنها تا زماىن سودمند است كه دست ما را در دست رهربان دين قرار دهد؛ گو
اينكه برخى از آنان حىت چنني منزلىت را براى عقل منىپذيرند و پايههاى بنيادى دين را نيز بر استداللهاى عقلى
استوار منىسازند.
به هر روى ،بسيارى از نصگرايان ،خود در مقام دفاع از آموزههاى ديىن ،از ادلهاى عقلى هبره مىگريند و با اين مهه،
بر اين باورند كه اگر عقل در پى فهمى عميقتر و فراتر از ظواهر الفاظ برآيد ،ره به جاىي خنواهد برد و دستاوردى جز
حدس و گمان خنواهد داشت.
در دنياى اسالم ،كساىن توجه و اهتمام به متون ديىن را با «ىباعتناىي كامل به عقل» مساوى انگاشتند و افراط در
نصگراىي را به آجنا رساندند كه بر هرچه نام «حديث» مىيافت ،به ديده احرتام مىنگريستند ،ىبآنكه به درسىت و
نادرسىت سند آن بنگرند .برخى از افراد اين گروه با بهكارگريى شيوه ظاهرگرايانه و نصمدارانه خويش ،ىبهيچ پردهپوشى
ِ
مسلمانان بااخالص مىتوانند از راه عبوديت و بر جسماىن بودن خداوند تأكيد ورزيدند و بهصراحت اعالم داشتند
151
بندگى به مقامى بار يابند كه با خداوند روبوسى منايند.
نقد و بررسى
______________________________
( .)1حممدبن عبدالكرمي شهرستاىن ،امللل و النحل ،ج ،1ص .105
بر اين اساس ،پريوى از ظاهر ،كارى شايسته و بايسته است؛ اما گاه از اين سخن حق ،معناى باطلى قصد مىشود
كه در ديدگاه نصگراىي افراطى بازتاب يافته است .بسيارى از نصگرايان با شعار پريوى از ظاهر كتاب و سنّت،
خداوند را داراى صفاتى جسماىن مىمشارند؛ در حاىلكه آيات و روايات مورد استناد آنان ،به هيچرو اين مقصود را
به اثبات منىرساند .براى مثال ،واژه «دست» -كه اغلب مهان اندام شناختهشده انساىن را به ذهن مىآورد -آنگاه كه
در تركيبهاىي چون «گشادهدسىت» بهكار مىرود ،ديگر ظهورى در اندام جسماىن ندارد و بهروشىن بيانگر معناىي
استعارى است.
بينديشيم
كاين دولت و ملك مىرود دست به دست درياب كنون كه نعمتت هست به دست
كه دست هيچ قوى بر ضعيف نگمارى بقاى ُملكت اندر وجود يك شرط است
معناى ظاهرى اين اشعار چيست؟ به بيان ديگر ،آيا مىتوان اندرزهاى بهكار رفته در اين اشعار را درباره كساىن كه از
داشنت «دست» جسماىن حمروماند ،بهكار گرفت؟ در اينباره چه سخنان منظوم يا منثور ديگرى سراغ داريد؟
مباىن انديشه اسالمى ( ،)2ص61 :
چكيده فصل
.1در طول تاريخ ،ناسازگارى ظاهرى عقل و وحى صورتهاى گوناگوىن به خود گرفته و شكل كهنتر آن در تعارض
«فلسفه و دين» جلوهگر شده است .چهره جديد اين روياروىي ،تعارض علم و دين نام گرفته است.
.2غالباً هدف محله دينباور ِان خردستيز ،تكيه افراطى بر عقل و يا بهكارگريى نوع خاصى از آن در دين بوده است.
.3مقصود از عقلگراىي حداكثرى آن است كه «صدق اعتقادى را چنان معلوم دارمي كه مجيع عقال قانع شوند».
ايان عصر روشنگرى -كه از عقلگراىي حداكثرى جانبدارى مىكنند -چنني است« :مهيشه، .4شعار اصلى دليلگر ِ
مههجا و براى مههكس ،اعتقاد به هر چيزى بر مبناى ادلّه ناكاىف ،كارى نادرست است».
.6منابع اصيل اسالمى با آنكه عقل را حجىت اهلى مىخوانند ،بر حمدوديتهاى آن تأكيد مىورزند و گونهاى از
عقلگراىي را مىپرورانند كه مىتوان آن را «عقلگراىي اعتداىل» ناميد.
.7برخى از مسيحيان ،اميان را «جايگزين عقل» مىمشارند و با جانبدارى از ديدگاهى كه اميانگراىي ناميده مىشود،
دينداران را از ارزياىب عقالىن باورهاى ديىن برحذر مىدارند.
.9در ادياىن چون اسالم -كه مرجع اصلى پريوان آن ،متىن وحياىن است -پيدايش مكاتىب كه بر معناى ظاهرى ِ
الفاظ
متون ديىن مجود مىورزند ،چندان دور از انتظار نيست.
.10برخى از نصگرايان مسلمان ،توجه و اهتمام به متون ديىن را با «ىباعتناىي كامل به عقل» مساوى انگاشتند و
افراط در نصگراىي را بداجنا رساندند كه بر هرچه نام «حديث» مىيافت ،به ديده احرتام مىنگريستند و چندان به
درسىت و نادرسىت سند آن توجه منىكردند.
.11بسيارى از نصگرايان -با مجودورزى بر معاىن سطحى و ابتداىي الفاظ -نهتنها عقل را كنار مىگذارند ،بلكه
معاىن عرىف آيات و روايات را نيز كنار مىهنند.
پرسش
.1با اشاره به تعريف دو ديدگاه «عقلگراىي حداكثرى» و «عقلگراىي انتقادى» ،آهنا را با يكديگر مقايسه مناييد.
.2كليفورد چگونه با بيان قصه كشىت طوفانزده ،اعتقادات دينباوران را ىبپايه مىخواند؟
.3كساىنكه از عقلگراىي انتقادى جانبدارى مىكنند ،چرا ديدگاه خود را بديننام مىخوانند؟
.6مقصود از اين سخن را توضيح دهيد :اميانگرايان مسيحى با بهدستدادن تعريفى نو از اميان ،به پاك كردن
صورت مسئله پرداختهاند.
.2حسنزاده آملى ،حسن ،قرآن و عرفان و برهان از هم جدايي ندارند ،هتران ،مؤسسه مطالعات و حتقيقات
فرهنگى.1370 ،
.3ژيلسون ،اتني ،عقل و وحى در قرون وسطا ،ترمجه شهرام پازوكى ،هتران ،مؤسسه مطالعات و حتقيقات فرهنگى،
.1371
و چون موسى آن م ّدت را به پايان رسانيد و مهسرش را [مهراه] برد ،آتشى را از دور در كنار طور مشاهده كرد ،به
خانواده خود گفت[ « :اينجا] مبانيد ،كه من [از دور] آتشى ديدم ،شايد خربى از آن يا شعلهاى آتش برايتان بياورم،
است وادى ،در آن جايگاه مبارك ،از آنباشد كه خود را گرم كنيد ».پس چون به آن [آتش] رسيد ،از جانب ر ِ
152
درخت ندا آمد كه« :اى موسى ،منم ،من ،خداوند ،پروردگار جهانيان».
دينپژوهان غرىب رويدادهاىي از اين دست را «جتربه ديىن» مىنامند و بسيارى نيز آن را گوهر و بنمايه ديندارى
مىدانند .فردريك شاليرماخر ( 1786 -1834م) فيلسوف و متكلم آملاىن و اولني كسى كه تعابريى نزديك به اين
عقل معرفتآموز ،بلكه اصطالح را بهكار گرفت ،بر اين باور بود كه مبناى ديانت ،نه تعاليم وحياىن است و نه ِ
آگاهى (جتربه) ديىن است 153.وى از يكسو برخى از آموزههاى كتاب مقدس مسيحيان را در تضاد با فهم بشرى
مىيافت و از سوىي ديگر ىباعتناىي به دين را منىپسنديد .از اينرو ،وى مكتب خود را بر پايه جتربه ديىن بنا هناد و با
كاسنت از منزلت عقايد و مناسك مذهىب ،گوهر دين را احساس دروىن دانست .پس از شاليرماخر ،مسئله جتربه ديىن
كانون توجه بسيارى از انديشمندان غرىب قرار گرفت و امروزه در غرب يكى از رايجترين برهانهاى اثبات وجود خدا
بهمشار مىرود.
هر چند از پيدايش اين اصطالح بيش از دو قرن منىگذرد ،حمتواى آن پيشتر در قالبهاىي اينچنني مطرح بوده
است :وحى و اهلام ،كشف و شهود عرفاىن ،خداشناسى
______________________________
( .)1قصص ( 29 :)28و .30در مهنيباره ،بنگريد به :كتاب مقدس ،س ْفر خروج.2 -5 /3 ،
.)1 ( 152قصص( 29 :)28و .30در مهنيباره ،بنگريد به :كتاب مقدس ،س ْفر خروج.2 -5 /3 ،
.)2 ( 153ايان باربور ،علم و دين ،ص .131
( .)2ايان باربور ،علم و دين ،ص .131
فطرى ،مشاهده دست قدرت و عنايت اهلى (در معجزات و كارهاى خارقالعادهاى چون شفاى بيماران صعبالعالج
و استجابت دعاها) و حاضر و ناظر ديدن خداوند در زندگى روزمره دنيوى.
جتربه ديىن -چنانكه پيداست -با امور فراطبيعى پيوندى تنگاتنگ دارد و تعريف ساده و رايج آن «احساس وابستگى
به موجودى متعاىل» است 154.به بيان ديگر ،غالباً مقصود از اين اصطالح آن است كه مهه يا دستكم بسيارى از
انسانها كموبيش از «امرى متعاىل» -كه مىتواند بر خداى اديان توحيدى منطبق گردد -آگاهى دارند و در
جتربههاى دروىن خويش ،آن را مىيابند .با اين مهه ،تعريف و توضيح يادشده نبايد رهزن انديشه گردد و آدمى را از
كاربرد گسرتده اين اصطالح و انواع گوناگون جتارب ديىن غافل سازد.
بينديشيم
آيا مشا تاكنون جتربه ديىن داشتهايد؟ آيا هيچگاه با قلب خود حضور خداوند را در زندگىتان احساس كردهايد؟ آيا
كساىن را مىشناسيد كه دست از اسباب مادى بريده و با توسل به مقربان درگاه اهلى از مشكالت و بيمارى رهاىي
يافتهاند؟
صرفنظر از غلطاندازىهاى واژه جتربه ،بهكارگريى اصطالح جتربه ديىن در اين گسرته وسيع (بهگونهاى كه هم حاالت
معموىل توده مؤمنان و هم وحى پيامربان را دربرگريد) به خودى خود كارى ىباشكال است 155.با اين مهه -چنانكه در
فصل هشتم خواهد آمد -نبايد مهه جتارب ديىن را در يك سطح پنداشت ،بلكه مىتوان آهنا را داراى مراتىب تشكيكى
دانست كه باالترين مرتبه آن ،معرفىت مصون از هرگونه خطا را فراهم مىآورد.
.)1 ( 154بنگريد به :نورمن ال .گيسلر ،فلسفه دين ،ج ،1ص 53؛ مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص 37؛ ايان باربور ،علم و دين ،ص .131
.)2 ( 155البته اگر جتربه ديىن را لزوماً خطاپذير بدانيم -چنانكه در فصل هشتم خواهد آمد -منى توانيم وحى را جتربه ديىن پيامرب خبوانيم.
در جهان غرب ،پس از آنكه براهني عقلى اثبات وجود خدا با اشكاالتى روبهرو گشت و
______________________________
( .)1بنگريد به :نورمن ال .گيسلر ،فلسفه دين ،ج ،1ص 53؛ مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص
37؛ ايان باربور ،علم و دين ،ص .131
( .)2البته اگر جتربه ديىن را لزوماً خطاپذير بدانيم -چنانكه در فصل هشتم خواهد آمد -منىتوانيم وحى را جتربه ديىن
پيامرب خبوانيم.
نظامهاى فلسفى غرىب خود را در دفاع عقالىن از دين ناتوان ديدند ،مسئله جتربه ديىن كانون توجه قرار گرفت و
پناهگاهى براى حراست از اميان مذهىب بهمشار آمد.
ديويد هيوم ( 1711 -1776م) با نقادىهاى خود از يكسو -در نظر بسيارى -برهان نظم را از كار انداخت و
از سوى ديگر ،معجزات را به چالش كشيد .اميانوئل كانت ( 1724 -1804م) نيز با نقد توامنندىهاى عقل نظرى،
وجود خدا را تنها در پرتو عقل عملى (ضرورت حيات اخالقى) اثباتپذير مىدانست .از سوى ديگر ،شاليرماخر-
پرمچدار هنضت جتربهانگارى دين -در زماىن مىزيست كه عقلگراىي افراطى قرن هجدهم ،جاى خود را به مكتب
رمانتيك داده بود كه سهم فراموششده دل را طلب مىكرد و بر احساسات و عواطف تأكيد مىورزيد .در چنني
شرايطى بود كه شاليرماخر با اشاره به آنكه مسائلى چون داليل اثبات وجود خدا و معجزات در حاشيه دين قرار
دارند ،مهواره بر اين نكته پاى مىفشرد:
قلب دين مهيشه احساسات و عواطف بوده است ،نه داليل و مباحثات عقلى ... .خدا براى شخص متدين يك
156
جتربه و يك حقيقت زنده است.
يكى از مسائلى كه در قرن نوزدهم رواج يافت و مدافعان سنىت دين را با مشكالتى روبهرو ساخت ،بررسى انتقادى
158 157
كتاب مقدس بود .نقد مفهومى كتاب مقدس -كه اصطالحاً
ناميده مىشد -با هبرهگريى از شواهد دروىن و بريوىن ،درباره هريك از كتابهاى عهد عتيق و جديد ،مسائلى از اين
دست را به بوته بررسى و نقد مىهناد :هويت مؤلف يا مؤلفان ،تاريخ نگارش ،منابع مورد استفاده مؤلف ،پيشزمينه
تارخيى و اعتبار علمى 159.نتايج اين بررسىها چندان براى مؤمنان مسيحى و يهودى خوشايند نبود:
______________________________
( .)1ويليام هوردرن ،راهنماى اهليات پروتستان ،ص .40
( .)2بنگريد به :مهان ،ص 54 -59 ،36 -39و .158 -166
( .)3در براب ِر Lower Criticismكه به مسائلى چون شناساىي نسخههاى اصيل خطى و متييز قرائت درست از
نادرست مىپرداخت.
()4
است -نشانههاىي از چند مؤلفى بودن به دست داد .بررسى دقيق داستانهاى مكرر و تفاوت سبكها ،واژگان ،و
فكر ،داللت بر اين داشت كه اين كتابها (اسفار مخسه) در هيئت كنوىنشان ،جمموعهاى از چندين روايت و متعلق
به زمانهاى خمتلف است .بعضى از خبشها ...در عصر تبعيد يا اسارت بابلى (يعىن هشتصد سال پس از موسى)
به رشته حترير درآمده است .حتليل مشاهبى از اجنيل يوحنا و تفاوتهاىي كه با ساير اناجيل -هم از نظر سبك و
سياق ،هم از نظر حمتوا -دارد ،حمققان را به آجنا رسانده است كه آن را صرفاً سريه مسيح -كه بيش از نيم قرن بعد از
160
تصليب او نوشته شده -بدانند.
)4 ( 159
.See: M. R. R. McGuire," Higher Criticism", in: New Catholic Encyclopedia, V. 6, P. 2011- 1103 .
.)1 ( 160ايان باربور ،علم و دين ،ص 130و .131
شالير ماخر با برجسته كردن مسئله جتربه ديىن ،در پى آن بود كه كانون دين را از كتاب مقدس به قلب مؤمنان انتقال
161
دهد و بدينرو مسيحيت را از ضربات نقادى كتاب مقدس درامان دارد.
بينديشيم
گروهى از خاورشناسان ،روش نقد تارخيى را درباره كتاب آمساىن اسالم نيز بهكار گرفته و براى منونه ،برخى از آيات
هريشفلت ( 1854 -1934م) مستشرق آملاىن ،مواردى از اين ِ
اقتباس ِ آن را برگرفته از كتب عهدين دانستهاند.
162
ادعاىي را برمىمشارد و براى مثال ،چهار آيه از آيات آغازين سوره الرمحن را برگرفته از كتاب مزامري مىداند:
قرآنكرمي« :خورشيد و ماه بر حساىب [روان] اند .و بوته و درخت چهرهسايانند .و آمسان را برافراشت ...و زمني را
163
براى مردم هناد».
كتاب مقدس« :آفتاب را براى سلطنت روز [آفريد] ،ماه و ستارگان را براى سلطنت شب ...« 164».او را كه
165
آمسانها را به حكمت آفريد؛ او را كه زمني را بر آبها گسرتانيد».
بهراسىت اگر كساىن از آفرينش آمسان و زمني و ماه و خورشيد سخن بگويند ،آيا لزوماً برخى از آنان مقلّد برخى
ديگرند؟ به نظر مشا ،بر فرض آنكه تشابه مفهومى اين آيات بيش از اين هم مىبود ،آيا مىتوانست مقصود ناقد را به
اثبات رساند؟
______________________________
( .)1ايان باربور ،علم و دين ،ص 130و .131
( .)3بنگريد به :عبدالرمحان بدوى ،الدفاع عن القرآن ض ّد منتقديه ،ص .28
افزون بر اين ،پارهاى از متكلمان مسيحى چارهاى انديشيدند كه براساس آن ،با تكيه بر جتربه ديىن نويسندگان كتاب
موجه مىگشت .اينان با تأكيد بر حمدوديتهاى بشرى در فرايند مقدس ،راهياىب آموزههاى نادرست به اين كتابّ ،
جتربه و تفسري آن ،به ترويج اين باور پرداختند كه تعارض برخى از آموزههاى كتاب مقدس با دادههاى علوم بشرى،
اهلى و آمساىن بودن اين كتاب را به خطر منىاندازد؛ زيرا اساساً «اعتناى خداوند اين نبوده است كه يك كتاب معصوم
امال كند[ ... ،بلكه] يك مواجهه كه به مشيت و مبادرت اهلى بوده ،توسط بش ِر جايزاِلطا ،جتربه ،تعبري و توصيف
شده است 166».در فصل هشتم درباره اين نكته اخري بيشرت سخن خواهيم گفت.
پيشرفت خريهكننده علوم جترىب و ىباعتبار قلمداد شدن امور متافيزيكى ،يكى از عواملى بود كه برخى را برآن داشت
كه دين را نيز از مقوله جتربه بدانند و در كنار جتارب بريوىن ،بر امهيت جتربه دروىن تأكيد ورزند .اقبال الهورى
( 1876 -1938م) ظاهراً با مهني رويكرد ،از جتارب سهگانه دروىن ،بريوىن و تارخيى سخن مىگويد و وحى را جتربه
167
باطىن پيامرب مىخواند.
برخى از منكران امور ماوراى طبيعى به اين نتيجه رسيدهاند كه مهه گزارشهاى مربوط به حاالت دروىن و مكاشفات
دينداران را منىتوان ىباساس انگاشت .از مهنيرو ،اينان وجود چنني جتربههاىي را مىپذيرند و در مهان حال بر اين نكته
ِ
احساس دروىن ،توجيهگر وجود متعلّق آن نيست. تأكيد مىورزند كه وجود اين
با در نظر گرفنت معيارهاى خمتلف ،دستهبندىهاى گوناگوىن از جتربه ديىن مىتوان بهدست داد كه اينك به برخى از
آهنا اشاره مىكنيم.
( .)2بنگريد به :حممد اقبال الهورى ،احياى فكر ديىن در اسالم ،ص .147
ريچارد سوينيبرن چگونگى حتقق جتارب ديىن را -به حلاظ نيازمندى به واسطههاى حسى (يا ىبنيازى از آن) و نيز
168
مهگاىن يا شخصى بودن پديده جتربهشده -بر پنج نوع مىداند:
.1با واسطه امرى «حسى» و در قالب پديدهاى «مهگاىن» و «متعارف» .براى مثال ،غروب خورشيد پديدهاى
است متعارف كه در معرض ديد مهگان است ،اما چهبسا مهني پديده عادى كساىن را به تأمل وادارد و آنان را به ياد
آفريدگار اندازد.
به دريا بنگرم دريا تو بينم به صحرا بنگرم صحرا تو بينم
نشان از قامت رعنا تو بينم به هر جا بنگرم كوه و در و دشت
.2با واسطه امرى «حسى» و در قالب پديدهاى «مهگاىن» و «نامتعارف» .گاه پديدهاى كه جتربه مىشود،
غريعادى و نامتعارف است (مانند برآمدن صدا از درخت يا از بوته مشتعلى كه منىسوزد) 169،اما امرى مهگاىن
است؛ يعىن قاعدتاً مهه كساىن كه شاهد آن واقعه باشند ،به جتربهاى ديدارى و شنيدارى از آن ،دست خواهند يافت.
170
سوينيبرن ظهور حضرتمرمي (س) در فاطيما را از اين قسم مىداند.
بيشرت بدانيم
)1 ( 168
Richard Swinburne, The Existence of God, P. 942 .
. 352-
.)2 ( 169اشاره است به نزول خنستني وحى بر حضرت موسى( ع) در دو روايت اسالمى و يهودى -مسيحى .در اين كتاب به مهني رويداد اشاره شده است :مايكل پرتسون و
ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص 38و .39
. Richard Swinburne ,op .cit ,P .052.)3 ( 170
ظهور بانوىي جملل در فاطيما
فاطيما (
) Fatima
نام حملى است در كشور پرتغال؛ جاىي كه در سال 1917ميالدى بانوىي كه درخشانتر از خورشيد بود ،سوار بر
پارهاى از ابر و بر فراز درخىت مهيشه سبز به مشاهده سه كودك مسيحى درآمد .در شش ماهِ متواىل ،اين رويداد تكرار
گشت و مجعيىت كه اين سه كودك را مهراهى مىكردند -و گاه مشارشان به پنجاه هزار نفر مىرسيد -جنبش درخت و
آمد و شد ابر را بهعيان مىديدند .سه سال پس از اين رويداد ،دو تن از سه كودك يادشده در اثر بيمارى از دنيا
رفتند و امروزه در آن مكان زيارتگاهى باشكوه بنا شده است 171.برخى از گزارشها بيانگر آن است كه آن بانو خود
را دخرت پيامرب آخرالزمان معرىف كرده است.
______________________________
()1
. 352-
( .)2اشاره است به نزول خنستني وحى بر حضرت موسى (ع) در دو روايت اسالمى و يهودى -مسيحى .در اين
كتاب به مهني رويداد اشاره شده است :مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص 38و .39
()4
. 658-
)4 ( 171
See: H. M. Gillett," Fatima", in: New Catholic Encyclopedia, V. 5, P. 558 .
. 658-
مباىن انديشه اسالمى ( ،)2ص71 :
.3با واسطه امرى «حسى» و در قالب پديدهاى «شخصى» كه «مىتوان با هبرهگريى از الفاظ متداول از آن سخن
كامال شخصى است و در معرض ديد مهگان نيستّ ،اما گفت» .براى مثال ،آنچه در رؤيا جتربه مىشود ،امرى ً
بسيارى از اينگونه جتارب را بهسادگى مىتوان گزارش كرد.
.4با واسطه امرى «حسى» و در قالب پديدهاى «شخصى» كه «با زبان متعارف قابلبيان نيست» .عارفاىن كه
172
توصيف جتربه ديىن خود را دشوار يا حمال مىيابند ،چهبسا داراى جتربهاى از اين نوع هستند.
« .5بدون وساطت امرى حسى» .در چهار قسم پيشني ،جتربه ديىن پديدهاى ديدارى و شنيدارى است ،هرچند ممكن
است اين ديدن و شنيدن درخور هر چشم و گوشى نباشد .اما در گونه پنجم ،جتربه ديىن بدون واسطه امور حسى
173
بهدست مىآيد و «به يارى چشمان روح و عقل» سيماى آن «حقيقت ناديدىن» ادراك مىگردد.
اين قسم ،حيطه گسرتدهاى از جتارب ديىن را دربرمىگريد كه در يك سوى آن ،اهلامات و مكاشفات واالى عارفان و
پيشوايان ديىن قرار دارد و در سوى ديگر آن نيز جتارب توده مؤمنان 174.درواقع آنچه فطرت خداشناسى انسان
خوانده مىشود ،به مهنيگونه (ىبمدد حس) آن حقيقت غاىي را به آدمى مىمناياند ،اگرچه ممكن است وقايعى حسى
زمينه شكوفاىي اين جتربه را فراهم سازند .بر اين اساس ،امامصادق (ع) كسى را كه از گفتگو درباره خدا ره به جاىي
نربده و در حريت افتاده بود ،به حالىت فرامىخواند كه اميد از مهه اسباب مادى بريده،
______________________________
(. Richard Swinburne ,op .cit ,P .152.)1
( .)2بنگريد به :مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص .40
175
وىل مهچنان به فريادرسى واالتر چشم دوخته است.
.1جتارىب كه ديىن ناميدن آهنا تكيهگاهى جز خود جتربه ندارد و مهه ناظران -صرفنظر از اينكه آن جتارب را معترب يا
اىن انا اللّه» از درخت ،ىبگمان جتربهاى
نامعترب بدانند -بر ديىن بودن آهنا اتفاقنظر دارند .براى مثال ،شنيدن نداى « ّ
«ديىن» است و ديىن خواندن آن در گرو تفسري خاصى از اين رويداد نيست.
.2جتارىب كه ديىن ناميدن آهنا بهدليل تفسري ويژهاى است كه شخص جتربهگر از آهنا بهدست مىدهد .اين منونههاى
عمومى را از جتارب ديىن تفسريى دانستهاند :بالها و ناگوارىها را نتيجه گناه پيشني دانسنت؛ براى مشاركت در رنج و
مصايب مسيح ،به استقبال بيمارى شتافنت؛ مهه حوادث تلخ و شريين را مورد پسند جانان ديدن و نيز رويدادى خاص
176
را پاسخ دعاى خود انگاشنت.
بر پايه برخى از روايات اسالمى ،مقدار بال و گرفتارى هركس در اين دنيا به اندازه درجه تقرب او نزد خداوند است:
«ا ّن اش ّد الناس بالءً االنبياء ُثّ الذين يلوهنمُ ،ثّ االمثل فاالمثل 177».مهچنني به فرموده پيشوايان معصوم ،امورى چون
از دست دادن رزق و روزى و بهطور كلى نعمتهاى اهلى ،حمروميت از عباداتى چون منازشب و گرفتار شدن به
178
بسيارى از بيمارىها ،پيامد گناهان آدمى است.
به نظر مشا ،باور به اين دسته از آموزههاى ديىن تا چه اندازه به پيدايش جتارب تفسريى مىاجنامد؟ آيا جتارب ديىن مهه
دينباوران در اينباره يكسان است؟ آيا كساىن را مىشناسيد كه با چنني رويكردى ،به مهه ابعاد زندگى خود رنگ ديىن
دادهاند؟
()2
كساىن چون شالير ماخر ،ويليام جيمز و رودلف اتو ( 1869 -1937م) جتربه ديىن را از قبيل احساسات و
عواطف مشردهاند .گروهى ديگر بر اين باورند كه جتربه ديىن همسان ادراك حسى است و ساختار آن ،با چنني ادراكى
تفاوتى ماهوى ندارد .به تعبري ديگر ،ميان جتربه ديىن و جتارب رايج حسى ،شباهتهاى اساسى و ذاتى فراواىن مىتوان
179
يافت.
به نظر مىرسد مراتب باالى جتربه ديىن از مقوله علم حضورى است؛ بهگونهاى كه ميان جتربهگر و متعلَّق جتربه،
واسطهاى در كار نيست .به باور فيلسوفان مسلمان ،حىت در جتارب ديىن شنيدارى ،پيش از آنكه گوش جتربهگر
مسموع مس ِع ظاهر
ِ اصواتى را بشنود ،قلبش از آن آگاه مىگردد« :كالم اهلى را اول دل نىب شنَود ...و بعد از آن
180
گردد».
______________________________
( .)1بنگريد به :مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص .41 -44
.)1 ( 179بنگريد به :مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص .41 -44
ّ .)2 ( 180
مال عبدالرزاق الهيجى ،گوهر مراد ،ص .366
مباىن انديشه اسالمى ( ،)2ص74 :
چكيده فصل
.1اصطالح «جتربه ديىن» در كاربردى عام ،درباره هر نوع جتربه مرتبط با زندگى ديىن (از حاالت توده مؤمنان گرفته تا
كشف و شهود عارفان و وحى پيامربان) بهكار مىرود و در كاربردى خاص ،به جتربه «آگاهى از خداوند» منحصر
مىگردد.
.2اين عوامل را مىتوان در طرح مسئله جتربه ديىن و اهتمام به آن مؤثر دانست :ضعف نظامهاى فلسفى غرىب در
دفاع عقالىن از آموزههاى ديىن ،نقد كتاب مقدس ،مهراهى با قافله علم جترىب و نيز حتليل مادىگرايانه از پديدههاى
بهظاهر ماوراىي.
.3يكى از انديشمندان مسيحى ،آن دسته از جتارب ديىن را كه با واسطه امرى حسى حتقق مىيابند ،بر چهار قسم
مىداند :پديدهاى مهگاىن و متعارف ،پديدهاى مهگاىن و نامتعارف ،پديدهاى شخصى و قابلتوصيف با زبان متعارف
و نيز پديدهاى شخصى و غريقابل توصيف با زبان متعارف.
.4ديىن خواندن برخى از جتارب ،به دليل «تفسري» ويژهاى است كه شخص جتربهگر از آهنا بهدست مىدهد .برخى
از نويسندگان ،برخى امور را از جتارب ديىن تفسريى دانستهاند :بالها و ناگوارىها را نتيجه گناه پيشني دانسنت؛ مهه
حوادث تلخ و شريين را مورد پسند جانان ديدن و نيز رويدادى خاص را پاسخ دعاى خود انگاشنت.
.5گروهى جتربه ديىن را از قبيل احساسات و عواطف مشرده و برخى ديگر آن را همسان ادراك حسى دانستهاند .به
نظر مىرسد مراتب باالى جتربه ديىن از مقوله علم حضورى است.
پرسش
.2نقد براهني عقلى اثبات وجود خدا چگونه بر رويكرد جترىب به دين مؤثر بوده است؟
.3منظور از نقد مفهومى كتاب مقدس چيست و چگونه اين مسئله زمينهساز اهتمام به جتربه ديىن شده است؟
.4مقصود از رويدادهاى متعارف و نامتعارف در جتربههاى ديىن چيست؟ با ذكر چند مثال توضيح دهيد.
.5شخصى يا مهگاىن بودن جتربه ديىن به چه معناست و با چه معيارى قابلسنجش است؟
.6آيا انديشمندان غرىب مهه جتربههاى ديىن را لزوماً غريحسى (يا لزوماً نيازمند واسطههاى حسى) مىدانند؟ توضيح
دهيد.
.7جتارب ديىن تفسريى چيست؟ چند منونه از اين نوع جتارب را نام بريد.
.1پرتسون ،مايكل و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ترمجه امحد نراقى و ابراهيم سلطاىن ،هتران ،طرح نو ،1379 ،ص
.35 -68
.2شريواىن ،على« ،جتربه ديىن» ،جستارهاىي در كالم جديد ،هتران و قم ،مست و دانشگاه قم ،1381 ،ص -184
.155
.3فعاىل ،حممدتقى ،جتربه ديىن و مكاشفه عرفاىن ،هتران ،مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر.1380 ،
احنصارگراىي*
مشولگراىي*
كثرتگراىي*
مباىن كثرتگراىي*
مباىن انديشه اسالمى ( ،)2ص77 :
اْلس َالِم ِدينًا فَلَن ي ْقبل ِمْنه وهو ِيف ْاْل ِخرة ِمن ْ ِ
اِلَاس ِر َ
ين؛ 181و هر كه جز اسالم ،ديىن [ديگر] جويد، َ ْ ْ ُ َ َ ُ ََُ َوَم ْن يَْبتَ ِغ َغ ْ َري ِْ ْ
هرگز از وى پذيرفته نشود ،و وى در آخرت از زيانكاران است.
ىبترديد امروزه در جهان ،اديان گوناگوىن يافت مىشود كه گاه تفاوتشان با يكديگر چنان است كه بهدشوارى مىتوان
مهه آهنا را زير يك نام (مانند دين) گرد آورد .كثرت اديان بهمعناى يادشده انكارناشدىن است ،اما پرسشى كه بهويژه
در سالهاى اخري بسيارى را به خود مشغول داشته ،آن است كه آيا مىتوان اين كثرت را به رمسيت شناخت و مهه
اديان -و دستكم گروه برگزيدهاى از آهنا -را هبرهمند از حقيقت دانست؟ آيا مىتوان به ديىن وحياىن چون اسالم و
مسيحيت پايبند بود و در مهان حال ،مهه اديان موجود -و دستكم اديان ابراهيمى -را جناتخبش و سعادتآفرين
خواند؟ آيا گمراه و دوزخى خواندن پريوان ساير اديان ،حاكى از غرور و خودخواهى نيست و با اعتقاد به رمحت
ىبكران اهلى سازگار است؟
در پاسخ به پرسشهاىي كه گذشت ،ديدگاههاى گوناگوىن پديد آمده كه رايجترين آهنا نظريههاى سهگانهاى است كه
در فرهنگ مسيحيت شكل گرفته و بر اين پيشفرض استوار است كه مىتوان ميان «حقانيت» و «جناتخبشى» متايز
افكند .اينك به بررسى اين ديدگاهها مىپردازمي.
______________________________
( .)1آلعمران (.85 :)3
الف) احنصارگراىي
احنصارگراىي ديدگاهى است كه نهتنها صدق و حقانيت ،بلكه جنات را نيز در احنصار ديىن خاص مىداند و د ِر هبشت
جتسد»
و سعادت اخروى را بهروى پريوان اديان ديگر بسته مىبيند .بسيارى از مسيحيان در تفسري آموزههاىي چون « ّ
بيشرت بدانيم
دانته ( 1265 -1321م) شاعر بزرگ ايتالياىي ،در سفرنامه ختيلى خود در وصف كساىن كه در طبقه اول دوزخ
(ليمبو) 183گرفتار آمدهاند ،چنني مىگويد:
ايشان گناهى نكردند و شايد هم حسناتى داشتند ،وىل اين فضايل ،آنان را بس نيامد؛ زيرا رسم تعميد ...درمورد
184
ايشان صورت نگرفته بود و اگر هم پيش از مسيحيت زيستهاند ،خداوند را چنانكه بايد پرستش نكردهاند.
دانته در اين نوشتار ،دانشمندان غريمسيحى را ساكن ليمبو مىمشارد و از زبان كسى كه در اين سفر ختيلى راهنماىي
وى را برعهده دارد -و خود اندكى پيش از ميالد مسيح (ع) از دنيا رفته و در ليمبو مأوى گزيده است -چنني
مىگويد:
تازه بدينجا آمده بودم كه [حضرت عيسى (ع)] ،قادر مردى كه تاجى با نشان پريوزى بر سر داشت ،به نزد ما آمد.
روح نوح و موسى قانونگزار مطيع ،و ابراهيم شيخ بزرگ و ِ
داود پادشاه و خنستني پدر ما و هابيل پسر او و ِ وى روح
ْ
اسرائيل [ /يعقوب] را با پدر و فرزندانش ...و بسيار ارواح ديگر را با خود بريون برد و مهه آهنا را رستگار كرد .و
185
ميل دارم بداىن كه پيش از اينان ارواح بشرى از اينجا بريون نرفته بودند.
______________________________
جتسد ( )Incarnationيعىن اعتقاد به اينكه خداوند در شخص عيسى مسيح تبديل به بشر شد( .مايكل
(ّ .)1
182
جتسد( ) Incarnationيعىن اعتقاد به اينكه خداوند در شخص عيسى مسيح تبديل به بشر شد (.مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعقاد ديىن ،ص .)464اين
( ّ .)1
عمل -از نظر مسيحيان -مقدمهاى است براى فديه( ) Atonementو بازخريد گناه آدميان.
.)2 ( 183در ليمبو( ) Limboكه باالترين طبقه جهنم است ،نه نشاىن از نعمتهاى هبشىت است و نه خربى از عذابهاى دوزخى .از نظر مسيحيان ،اين خبش جايگاه
كساىن است كه پيش از عيسى( ع) مىزيسته يا غسل تعميد نيافتهاند و درعنيحال از اعماىل كه آنان را دوزخى سازد ،مربا بودهاند.
.)3 ( 184دانته آليگريى ،كمدى اهلى ،ج ،1ص .124
.)4 ( 185مهان ،ص .125 -127
پرتسون و ديگران ،عقل و اعقاد ديىن ،ص .)464اين عمل -از نظر مسيحيان -مقدمهاى است براى فديه
( )Atonementو بازخريد گناه آدميان.
( .)2در ليمبو ( )Limboكه باالترين طبقه جهنم است ،نه نشاىن از نعمتهاى هبشىت است و نه خربى از
عذابهاى دوزخى .از نظر مسيحيان ،اين خبش جايگاه كساىن است كه پيش از عيسى (ع) مىزيسته يا غسل تعميد
نيافتهاند و درعنيحال از اعماىل كه آنان را دوزخى سازد ،مربا بودهاند.
ب) مشولگراىي
مشولگراىي ديدگاهى است كه «حقانيت» را به ديىن خاص منحصر مىسازد ،اما دامنه «جنات» را نزد بسيارى از
پريوان اديان ديگر نيز مىگسرتاند .مشولگرايان بر اين باورند كه «حقيقت بهصورت جزئى و كمرنگ ،در سنتهاى
ديىن ديگر نيز منعكس شده است» 190.مسيحياىن كه از اين ديدگاه جانبدارى مىكنند -مهانند احنصارگرايان -بر
نقش منحصربهفرد جتسد حضرت عيسى (ع) و فدا شدن ايشان براى گناه ذاتى آدميان تأكيد مىورزند؛ اما با اين
مشولگراىي مسيحى را غالباً با نام كارل رانر ( 1904 -1984م) از انديشمندان معاصر كاتوليك پيوند مىزنند .او
192 ِ
غريمسيحيان مشمول رستگارى را «مسيحيان بدون عنوان» مىخواند؛
______________________________
( .)1كتاب مقدس ،اجنيل يوحنّا.6 /14 ،
()2
See: John Hick," Religious Pluralism", in: Mircea Eliade( ed. ), The .
.Encyclopedia of Religion, V. 21, P. 133
(. Ibid.)3
( .)4به نظر مىرسد بيانيههاى اين شورا بيشرت ناظر به جنبههاى رفتارى است و برخالف اظهارنظر جان هيك،
نشانهاى از تعديل در اعتقادات جزمى بهمشار منىرود.
()7
Karl Rahner," Religious Inclusivism", in: Michael Peterson, et al.( eds. ), .
.Philosophy of Religion, P. 215
بينديشيم
اسالم و مشولگراىي
ج) كثرتگراىي
كثرتگراىي يا پلوراليسم ديىن ،ديدگاهى است كه اديان گوناگون را بهرمسيت مىشناسد و مهه آهنا را راهى بهسوى
حقيقت مىداند 195.جان هيك فيلسوف و دينپژوه انگليسى ،اين ديدگاه را در سالهاى اخري پرورانده و كتابها و
رسالههاىي در اين باب نگاشته است .وى خنستني بار در سال 1977ميالدى با انتشار كتاىب به نام اسطوره حلول
جتسد خدا در مسيح را به چالش كشيد و خواستار آن شد كه با خداوند ،ديدگاه رايج مسيحيان درباره حلول و ّ
نگرشى اسطورهاى 196به اين آموزهها ،بسرت پذيرش اديان ديگر فراهم گردد.
هيك به خاستگاه اجتماعى دستياىب به اين موض ِع كثرتگرايانه نيز اشاره كرده و مهاجرت
______________________________
( .)1جان هيك ،مباحث پلوراليسم ديىن ،ص .68
( .)2مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص 416و .417
( .)3چنانكه خواهد آمد ،اصطالح پلوراليسم ديىن داراى كاربردهاى گوناگوىن است كه رايجترين آهنا را مىتوان
«پلوراليسم در حقانيت» ناميد .آنچه قسيم دو ديدگاه پيشني بهمشار مىرود ،مهني قسم است .اقسام ديگر پلوراليسم
( .)4وى در مهني كتاب ،اسطوره را داستاىن مىداند كه شنونده را به حقيقىت فراتر از معاىن حتتاللفظى خود توجه
مىدهد .بنگريد به:
John Hick," Jesus and the World Religions", in: John Hick( ed. ), The Myth
.of God Incarnate, P. 871
كامال پلوراليسىت بود» -نقطه عطفى دربه بريمنگام را -كه به گفته وى «از نظر نژادى ،فرهنگى و مذهىب ،شهرى ً
زندگى خود دانسته است .وى از يكسو در برخورد با پريوان اديان ديگر ،بسيارى از آنان را انسانهاىي معقول و
شرافتمند مىيافت و از سوىي ديگر ،از تبعيضهاىي كه جامعه انگلستان در حق اقليتهاى نژادى و مذهىب روا
مىداشت ،بهشدت آزرده مىگشت 197.سراجنام هيك بدين نتيجه رسيد كه يكى از راهكارهاى بنيادى براى از ميان
بردن چنني تبعيضهاىي« ،تصديق صريح و صادقانه اين امر است كه در مقوله پيامهاى وحياىن ...بايد به تفكرى
تكثرگرايانه روى آورمي 198».درواقع ،هيك و پريوان و مهفكرانش «پلوراليسم در حقانيت» را هبرتين (يا يگانه) راه براى
حتقق «پلوراليسم در رفتار» مىدانند و گاه بهغلط از يكى به ديگرى پل مىزنند.
چنانكه اشاره شد ،كثرتگراىي ديىن داراى اقسامى است كه بايد از َخلط آهنا با يكديگر بپرهيزمي و حكم هريك را با
ديگرى نياميزمي .آنچه تاكنون به آن پرداختيم ،پلوراليسم در حقانيت بود .اينك به دو نوع ديگر آن اشاره
199
مىكنيم.
.1پلوراليسم در رفتار
.)1 ( 197بنگريد به :جان هيك ،مباحث پلوراليسم ديىن ،ص .21 -30
.)2 ( 198مهان ،ص .32
.)3 ( 199برخى از انديشمندان ،پنج نوع پلوراليسم ديىن را از يكديگر تفكيك منودهاند (.بنگريد به :حممد لگنهاوزن ،اسالم و كثرتگراىي ديىن ،ص ).34 -38
يكى از معاىن كثرتگراىي ديىن آن است كه با پريوان اديان گوناگون به مساملت رفتار كنيم و از برافروخنت آتش
تعصبات مذهىب بپرهيزمي .اينگونه از پلوراليسم ،نزاع چنداىن منىآفريند و با احنصارگراىي و مشولگراىي نيز كنارآمدىن
است .در ميان آموزههاى اسالمى ،شواهدى در تأييد اين نگرش مىتوان يافت كه به منونههاىي اشاره مىكنيم:
يك .قرآنكرمي پريوان اديان وحياىن را به اين رويكرد عملى فرامىخواند كه بهجاى تالش براى زير سلطه بردن يكديگر،
بر حمور مشرتك توحيد گرد آيند و در اعالى اين كلمه
______________________________
( .)1بنگريد به :جان هيك ،مباحث پلوراليسم ديىن ،ص .21 -30
( .)3برخى از انديشمندان ،پنج نوع پلوراليسم ديىن را از يكديگر تفكيك منودهاند( .بنگريد به :حممد لگنهاوزن،
اسالم و كثرتگراىي ديىن ،ص ).34 -38
200
و عمل به مقتضاى آن بكوشند:
دو .از ديدگاه قرآنكرمي ،نهتنها اهل كتاب ،بلكه مشركان صلحجو نيز درخور نيكى و عطوفتاند و مؤمنان را نشايد
كه عدالت و دادگرى را از آنان دريغ دارند:
وه ْم َوتُ ْق ِسطُوا إِلَْي ِه ْم إِ َّن اللَّهَ ُِحي ُّ ِ ِ ِ َّ ِ
ب ين َملْ يُ َقاتلُوُك ْم ِيف الدِّي ِن َوَملْ خيُْ ِر ُجوُك ْم م ْن ديَا ِرُك ْم أَ ْن تَ َُّرب ُ
َال يَْن َها ُك ْم اللَّهُ َع ْن الذ َ
ِ ِ 202
ني.
الْ ُم ْقسط َ
.)1 ( 200بنگريد به :حممدحسني طباطباىي ،امليزان ،ج ،3ص 250؛ عبداللّه جوادى آملى ،دينشناسى ،ص 196و .197
.)2 ( 201بگو «:اى اهل كتاب ،بياييد بر سر سخىن كه ميان ما و مشا يكسان است بايستيم كه :جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم ،و بعضى از ما بعضى ديگر
را بهجاى خدا به خداىي نگريد (».آلعمران( ).64 :)3
ّ [«.)3 ( 202اما] خدا مشا را از كساىن كه در[ كار] دين با مشا جننگيده و مشا را از ديارتان بريون نكردهاند ،باز منىدارد (».ممتحنه( ).8 :)60
سه .امامعلى (ع) در عهدنامه معروف خود به مالكاشرت ،از او مىخواهد مهرباىن با زيردستان را -از هر كيش و
آييىن كه باشند -شعار خويش سازد و چونان حيواىن درنده بر آنان نتازد؛ با اين استدالل كه حىت آنانكه از دين و
مذهىب ديگرند ،در انسانيت با تو همساناند:
مهرب اىن بر رعيت را براى دل خود پوششى گردان و دوسىت ورزيدن با آنان را و مهرباىن كردن با مهگان ،و مباش
مهچون جانورى شكارى كه خوردنشان را غنيمتمشارى؛ چه رعيت دو دستهاند :دستهاى برادر ديىن تواند و دسته
203
ديگر در آفرينش با تو مهانندند.
بيشرت بدانيم
برخى از خاورشناسان ،پلوراليسم رفتارى اسالم را انكار منوده و گسرتش اين دين را در عواملى چون زور و مششري
جستجو كردهاند .اين اهتام را گروهى ديگر از خاورشناسان پاسخ گفته و بر رفتار مساملتآميز مسلمانان با پريوان
اديان ديگر تأكيد ورزيدهاند؛ چنانكه دانشمند فرانسوى،
______________________________
( .)1بنگريد به :حممدحسني طباطباىي ،امليزان ،ج ،3ص 250؛ عبداللّه جوادى آملى ،دينشناسى ،ص 196و
.197
( .)2بگو« :اى اهل كتاب ،بياييد بر سر سخىن كه ميان ما و مشا يكسان است بايستيم كه :جز خدا را نپرستيم و
چيزى را شريك او نگردانيم ،و بعضى از ما بعضى ديگر را بهجاى خدا به خداىي نگريد( ».آلعمران ().64 :)3
[اما] خدا مشا را از كساىن كه در [كار] دين با مشا جننگيده و مشا را از ديارتان بريون نكردهاند ،باز
(ّ « .)3
منىدارد( ».ممتحنه ().8 :)60
نويسنده يادشده ،از خاورشناسان ديگر نيز سخناىن از اين دست آورده است:
در زمان عمر بن خطّاب كه بيتاملقدس را فتح كرد[ ،مسلمانان] هيچگونه آزارى به نصارى نزدند ،وىل برعكس
هنگامى كه نصارى اين شهر را گرفتند ،با كمال ىبرمحى مسلمانان را قتلعام كردند و يهود وقىت بداجنا درآمدند،
205
ىبباكانه مهه را سوزاندند.
.2پلوراليسم در رستگارى
يكى ديگر از معاىن كثرتگراىي ديىن آن است كه فالح و رستگارى را به ديىن خاص منحصر نسازمي و پريوان اديان
گوناگون را -دستكم در شرايطى خاص -اهل جنات بدانيم .قرآنكرمي ىبآنكه مهه گمراهان را معذور و رستگار
بداند ،گروهى از آنان را «مستضعفني» و
206
« ُم ْر َج ْو َن ِْل َْم ِر اللَّ ِه»
وجل( :
عز ّ
فاين الّذين قال اللّه ّ
ِ ِ ِ ِ ني ِمن ِّ ِ إَِّال الْمست ْ ِ
رجون المر اللّه)؟ ...
(م َ ِّساء َوالْ ِولْ َدان َال يَ ْستَط ُيعو َن حيلَه َوَال يَ ْهتَ ُدو َن َسب ًيال)؟ َ
اين ال ُ الر َجال َوالن َ ض َعف َ َ ُ َْ
208
الضاللاجلنه.
يدخل ّ َ حقاً علي اللّه ان
( .)4در منت روايت ،واژه «مطمار» بهكار رفته كه بهمعناى شاقول است.
(« .)5پس كجا رفتند [و چرا فراموش شدند] كساىن كه خدا درباره آنان فرموده است« :مگر مردان و زنان و كودكان
ناتواىن كه چارهاى منىيابند و راه گريزى ندارند»؟ كجا شدند آن كساىن كه «كارشان در گرو فرمان اهلى است»؟ ...
سزاوار است كه خدا گمراهان [ىبتقصري] را در هبشت جاى دهد( ».حممدبن يعقوب كليىن ،الكاىف ،ج ،2ص
).383
آيه يادشده كه مستضعفان را درخور عفو و مغفرت اهلى دانسته ،در شأن مسلماناىن نازل شده كه توان مهاجرت به
مدينه را نداشته و با سكونت در مكه ،از اجنام بسيارى از فرايض ديىن خود بازمانده بودند .با اين مهه ،به نظر
معارف برحق حمروم شدهاند و ىبآنكه قصورىِ مىرسد اطالق اين آيه دربرگرينده مهه كساىن است كه ناخواسته از
ورزيده باشند ،راهى بهسوى حقيقت نيافتهاند 209.از اينرو ،به فرموده امامعلى (ع) مستضعف هر آن كسى است كه
210
حجت بر او متام نشده ،يا به بياىن ديگر ،پيام حق را نشنيده و يا از فهم آن بازمانده باشد.
بينديشيم
به نظر مشا در دنياى معاصر چه گروههاىي را مىتوان مستضعف ناميد؟ 211آيا وجود رسانههاى گروهى و وسايل
ارتباطى گوناگون براى رفع استضعاف كاىف است؟ آيا مىتوان برخى از علما و دانشمندان را نيز مستضعف فكرى
دانست؟
اعتقاد به پلوراليسم ديىن ،گاه بر پارهاى از مباىن فلسفى -كالمى مبتىن مىشود كه اينك به مهمترين آهنا روى مىكنيم.
كثرتگرايان ديىن هرچند غالباً از نسىبگراىي متامعيار بيزارى مىجويند ،گاه در عمل بدان تن مىدهند و از گوناگوىن
حقيقت جانبدارى مىكنند .بر مهني اساس ،اسالم و مسيحيت و هندوئيسم ،هريك براى پريوان خود «حق» است و
«هدايتگر» و «مطابق با واقع» .اين در حاىل است كه برخى از اديان ،آموزههاى اديان ديگر را بهصراحت نفى
مىكنند .بهراسىت آيا مىتوان هر دو گزاره متناقض (الف ب است /الف ب نيست) را «هدايتگر» و «مطابق با
______________________________
( .)1حممدحسني طباطباىي ،امليزان ،ج ،5ص .51
( .)2بنگريد به :هنجالبالغه ،خطبه 189؛ عبدعلى بن مجعة احلويزى ،تفسري نورالثقلني ،ج ،1ص .539
( .)3بنگريد به :مرتضى مطهرى ،جمموعه آثار ،ج ( 1عدل اهلى) ،ص .323
واقع» دانست؟!
يكى ديگر از داليلى كه كثرتگرايان بر آن تكيه مىزنند ،تنگناهاى ادراك بشرى است .متثيل فيل و نابينايان (يا فيل
و تاريكى) بيانگر اين تنگناست ،و كساىن چون مولوى كه از اين متثيل هبره گرفتهاند ،مدافع سرسخت پلوراليسم ديىن
قلمداد شدهاند .بر اين پايه ،گويا هر كدام از پيامربان -بهدليل حمدوديتهاى بشرى -از منظرى خاص به دين
نگريسته و از آن حقيقت واحد ،تصويرى متناسب با پيشدانستههاى خويش ارائه داده است.
ىبترديد «غالب» انسانها «گاه» در موقعيت آن نابينايان قرار مىگريند ،اما اينكه «مهه» انسانها «مهواره» در چنان
وضعيىت باشند ،سخن ناصواىب است كه مقصود كساىن چون مولوى نيز نبوده است .يكى از انگيزههاى مولوى از
بهكارگريى چنني متثيلى ،خردهگريى از كساىن است كه راه كشف و شهود را وامىهنند و به دادههاى حس ظاهر
بسنده مىكنند؛ چنانكه مىگويد:
اختالف از گفتشان بريون شدى در كف هر يك اگر مشعى بُدى
نيست كف را بر مهه او دسرتس چشم حس مهچون كف دست است و بس
212
كف هبل وز ديده دريا نگر چشم دريا ديگر است و كف دگر
به هر حال ،جان هيك كه به اين متثيل اشاره مىكند ،خود به ناكارآمدى آن نيز توجه منوده و ازمجله چنني گفته
است:
آن آدمهاى كور هر كدام به يك خبش يا قسمىت از بدن فيل دست مىزنند؛ اما وقىت يك نفر مسلمان ،از اللّه-
نازلكننده قرآن -سخن مىگويد و يا يك نفر هندو ،از برمهن -بهعنوان يك آگاهى و هوشيارى ىبانتهاى
213
فراشخصى -سخن به ميان مىآورد ،آنان به دو خبش و يا دو جزء خمتلف از واقعيت ارجاع منىدهند.
______________________________
( .)1جاللالدين مولوى ،مثنوى معنوى ،دفرت سوم ،ابيات .1268 -1270
يكى ديگر از داليل كثرتگرايان ،گسرتدگى رمحت و هدايت اهلى است .به گفته آنان ،منىتوان خداوند را رحيم و
عطوف به بندگان دانست و مهچنان بر گمراهى بيشرت آنان پاى فشرد .جان هيك دراينباره مىگويد:
ما مسيحيان [از يك سو] خدا را داراى عشقى فراگري مىدانيم و بر اين باورمي كه او آفريننده و پد ِر مهه آدميان و
خواستار رستگارى و سعادت آنان است ،اما از سوى ديگر -به صورتى سنىت -مسيحيت را تنها راه رستگارى
مىمشارمي ... .آيا مىتوان پذيرفت كه خداى حمبت -كه در پى جنات مهه انسانهاست -راه جنات را چنان مقدر كرده
214
باشد كه تنها اقليىت اندك بتوانند از آن هبره بربند؟
.)1 ( 212جاللالدين مولوى ،مثنوى معنوى ،دفرت سوم ،ابيات .1268 -1270
.)2 ( 213جان هيك ،مباحث پلوراليسم ديىن ،ص .170
)1 ( 214
.John Hick, God and the Universe of Faiths, P. 221 .
در پاسخ به اين سخنان ،به بيان دو نكته كوتاه بسنده مىكنيم:
.1گمراه خواندن اكثريت مردمان -كه در آيات قرآن نيز اشاراتى به آن مىتوان يافت -215مالزمهاى با دوزخى
دانسنت مهه آنان ندارد؛ بدين معنا كه بسيارى از پريوان اديان باطل ،جاهالن قاصرند و هبرهمند از رمحت خداوند.
.2مقتضاى هدايتگرى خداوند آن است كه اسباب راهياىب را براى آدميان فراهم آورد تا هركس -با آزادى و اختيار
ورا 216».بنابراين اگر مهه انسانها- ِ ِ السبِ ِ ِ
يل إ َّما َشاكًرا َوإ َّما َك ُف ً
خود -راه سعادت يا شقاوت را برگزيند« :إنَّا َه َديْنَاهُ َّ َ
بهاتفاق -در صراط مستقيم قدم گذارند ،يا راهى ديگر در پيش گريند ،در مقدار هدايتگرى خداوند افزايش و كاهشى
پديد منىآيد.
______________________________
()1
چكيده فصل
.1پرسش اصلى در حبث موسوم به كثرتگراىي (پلوراليسم) ديىن آن است كه آيا مىتوان مهه ِ
اديان موجود را به
رمسيت شناخت و هبرهمند از حقيقت دانست؟ اصلىترين ديدگاههاى رقيب كثرتگراىي را احنصارگراىي و مشولگراىي
ناميدهاند.
.2احنصارگراىي ديدگاهى است كه نهتنها صدق و حقانيت ،بلكه جنات را نيز در احنصار ديىن خاص مىداند و د ِر
هبشت و سعادت اخروى را بهروى پريوان اديان ديگر بسته مىبيند .ديدگاه يادشده بيش از هر چيز ،در اين شعار
رمسى مسيحيت تبلور يافته است كه «بريون از كليسا جناتى در كار نيست».
ِ
غريمسيحيان مشمول رستگارى را «مسيحيان بدون عنوان» مىخواند؛ تعبريى كه برخى آن را به .4كارل رانر،
«عضويت افتخارى» در يك سازمان مهانند مىكنند.
.5كاربرد رايج اصطالح «كثرتگراىي ديىن» درباره انديشهاى است كه مىتوان آن را پلوراليسم در حقانيت ناميد؛
ديدگاهى كه اديان گوناگون را به رمسيت مىشناسد و مهه آهنا را راهى به سوى حقيقت مىداند.
.6مهمترين انواع ديگر كثرتگراىي ديىن عبارت است از :پلوراليسم در رفتار و پلوراليسم در رستگارى.
.7پلوراليسم در رفتار بدان معناست كه با پريوان اديان گوناگون به مساملت رفتار كنيم و از برافروخنت آتش تعصبات
مذهىب بپرهيزمي.
.8مقصود از پلوراليسم در رستگارى آن است كه فالح و رستگارى را به ديىن خاصمنحصر نسازمي و پريوان اديان
گوناگون را -دستكم در شرايطى خاص -اهلجنات بدانيم.
.9كثرتگرايان ديىن هرچند غالباً از نسىبگراىي متامعيار بيزارى مىجويند ،گاه در عمل بدان تن مىدهند.
.10يكى ديگر از مباىن كثرتگراىي ،تنگناهاى ادراك بشرى است .بر اين بنياد ،گويا هر كدام از پيامربان -به دليل
حمدوديتهاى بشرى -از منظرى خاص به دين نگريسته و از آن حقيقت واحد ،تصويرى متناسب با پيشدانستههاى
خويش منايانده است.
.11كثرتگرايان مهچنني بر اين باورند كه منىتوان خداوند را رحيم و عطوف به بندگان دانست و مهچنان بر گمراهى
اكثر ِ
يت آنان تأكيد ورزيد.
.12اين در حاىل است كه گمراه خواندن اكثريت مردمان مالزمهاى با دوزخى دانسنت مهه آنان ندارد .درواقع
ِ
انتخاب آزادانه نيست. مقتضاى هدايتگرى خداوند نيز چيزى جز فراهم ساخنت زمينههاى
پرسش
.4كدام عامل اجتماعى در طرح نظريه پلوراليسم ديىن مؤثر بوده است؟
.5مقصود از پلوراليسم در رفتار چيست؟ آيا دين اسالم را از اين نظر مىتوان كثرتگراناميد؟
.7مفهوم و مصداق مستضعف فكرى كدام است؟ آيا مىتوان گفت مهه گمراهان اهلدوزخاند؟
.8كثرتگرايان چگونه از متثيل «فيل و نابينايان» براى اثبات مقصود خود هبره مىبرند؟ اين استدالل را بررسى و نقد
كنيد.
.2رباىن گلپايگاىن ،على ،حتليل و نقد پلوراليسم ديىن ،هتران ،مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر.1378 ،
.3صادقى ،هادى ،پلوراليسم (دين ،حقيقت ،كثرت) ،قم ،معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسالمى.1377 ،
.5لگنهاوزن ،حممد ،اسالم و كثرتگرايي ديىن ،ترمجه نرجس جواندل ،قم ،مؤسسه فرهنگى طه.1379 ،
.6هيك ،جان ،مباحث پلوراليسم ديىن ،ترمجه عبدالرحيم گواهى ،هتران ،مؤسسه فرهنگى انتشاراتى تبيان.1378 ،
217
.7عقل ،رسول و پيامرب اهلى است.
.)8 ( 217مهان.
218
.8هيچ فقرى از «حمروميت از عقل» شديدتر نيست.
219
.9دينباورى و حيادارى هيچگاه از خردورزى جداىي ندارند و آن را تنها منىگذارند.
با اين مهه ،پيشوايان اسالم بر ناتواىنهاى عقل نيز انگشت هناده ،خردگراىي معتدىل رامىمنايانند؛ چنانكه امامعلى (ع)
درباره مقدار كاراىي عقل در شناخت خدا و صفات
______________________________
( .)1حممدبن يعقوب كليىن ،الكاىف ،ج ،1ص .60
( .)3مهان.
( .)8مهان.
وااليشمىفرمايد:
ب) اميانگراىي
در فرهنگ اسالمى ،علم و اميان داراى رابطهاى تنگاتنگ دانسته شده؛ بهگونهاى كه حىت برخى آهنا را يگانه مىدانند
و اميان را چيزى جز شناخت و معرفت منىپندارند .گروهى ديگر ،هر چند وحدت آهنا را منىپذيرند ،بر اين نكته
تأكيد مىورزند كه بدون «آگاهى» منىتوان به «اميان» دست يافت و «دل بسنت» در گرو «دانسنت» است 221.در
روايات اسالمى نيز علم هبرتين يار و مهراه اميان دانسته شده و اميان بدون تعقل و انديشه ،ناممكن بهمشار آمده
222
است.
با اين مهه ،در فرهنگ مسيحيت گاه اميان را «جايگزين عقل» مىخوانند و بر جداىي متعلَّق آن دو تأكيد مىورزند:
يك چيز حمال است كه ...براى يك شخص معني ...هم موضوعى براى علم باشد و هم موضوعى براى اميان.
معهذا ممكن است ...شيئى كه براى يك نفر موضوع بصريت يا علم است ،براى ديگرى مايه اميان باشد؛ زيرا ما
223
اميدوارمي آنچه را اكنون درباره تثليث ،مورد اميان ماست ،روزى به چشم ببينيم.
بر مهني اساس ،ترتوليان ( 160 -220م) اين سخن را -كه به گفته برخى ،مجلهاى متناقضتر از آن منىتوان گفت-
براى اميانگر ِ
ايان پس از خود به يادگار هناده است« :باور
______________________________
( .)1هنج البالغه ،خطبه ،49ص .43
( )2بنگريد به :سعدالدين تفتازاىن ،شرح العقائد النسفية ،ص 82؛ حممد بن عبدالكرمي شهرستاىن ،هناية االقدام ىف علم
الكالم ،ص 472؛ فيض كاشاىن ،علم اليقني ىف اصول الدين ،ج ،1ص 6؛ سيد روح اهلل موسوى مخيىن (امام) ،شرح
حديث جنود عقل و جهل ،ص 89؛ عبداللّه جوادى آملى ،تبيني براهني اثبات خدا ،ص .117 -120
(« .)3نعم قرين االميان العلم» و نيز «ما آمن املؤمن حىت عقل( ».مجالالدين حممد خوانسارى ،شرح غرر و درر ،ج
،6ص 70و .)159
مىكنم؛ زيرا نامعقول است!» مارتني لوتر ( 1483 -1546م) نيز مىگويد:
اگر مىتوانستم به يارى منطق درك كنم كه چگونه خداوند رئوف و دادگر مىتواند چنني خشمگني و ىبانصاف
224
باشد ،ديگر نيازى به اميان منىماند.
بنابر آنچه گذشت ،مقصود از اميانگراىي ديدگاهى است كه دينداران را از ارزياىب عقالىن باورهاى ديىن بازمىدارد .بر
پايه اين ديدگاه ،اگر كسى درصدد بررسى عقلى اميان خود برآيد ،درواقع از ىبامياىن و كفر دروىن خويش خرب داده
است 225.كوتاه سخن آنكه ،اميان -در نظر اين گروه -بهمعناى پذيرش چيزى است كه عقل براى اثبات آن راهى
ناموجه مىيابد.
ندارد و يا حىت آن را ّ
نقد و بررسى
بهدست دادن تعريفى جديد از اميان ،بهخودى خود ىباشكال است ،اما اگر اين كار بهمنظور فرار از اقامه ادلّه معقول
و موجه صورت گريد ،نامى جز «پاك كردن صورت مسئله» منىتوان بر آن هناد؛ چنانكه يكى از نويسندگان غرىب
مىگويد:
صرفاً با بهكارگريى واژه اميان در اين معناى جديد ،منىتوان اثبات كرد كه اميان راه دستياىب به حقيقت است .اين
نامگذارى مثل آن است كه واژه «برنده شدن» را به جاى اينكه يكى از نتايج احتماىل بازى بهمشار آورمي ،به صورت
مرتادف «بازى كردن» بهكار گريمي .اين كار ،شيوه جالىب است ،اما به هيچوجه منىتوان آن را روشى رضايتخبش
226
براى اثبات برندهشدن دانست .هرگاه با تغيري معناى واژهاى برنده شومي ،پريوزى صرفاً امرى خياىل خواهد بود.
______________________________
( .)1ويل دورانت ،تاريخ مت ّدن ،ج ،6ص .447
()2
John E. Smith," Philosophy and Religion", in: Mircea Eliade( ed. ), The .
.Encyclopedia of Religion, V. 11, P. 992
()3
Michael Scriven," The Presumption of Atheism", in: Louis Pojman( ed. ), .
.Philosophy of Religion, P. 563
ج) نصگراىي
در ادياىن چون اسالم -كه مرجع اصلى پريوان آن ،متىن وحياىن است كه حىت الفاظ آن وحى مستقيم اهلى قلمداد
مىشود -پيدايش مكاتىب كه بر معناى ظاهرى ِ
الفاظ متون ديىن مجود مىورزند ،چندان دور از انتظار نيست .رويكرد
نصگرايانه به دين ،افراد و گروههاى بسيارى را دربرمىگريد كه ويژگى مشرتك آنان ىباعتناىي به تعقل و انديشهورزى
است .از ديدگاه اينان ،رهنماىي عقل تنها تا زماىن سودمند است كه دست ما را در دست رهربان دين قرار دهد؛ گو
اينكه برخى از آنان حىت چنني منزلىت را براى عقل منىپذيرند و پايههاى بنيادى دين را نيز بر استداللهاى عقلى
استوار منىسازند.
به هر روى ،بسيارى از نصگرايان ،خود در مقام دفاع از آموزههاى ديىن ،از ادلهاى عقلى هبره مىگريند و با اين مهه،
بر اين باورند كه اگر عقل در پى فهمى عميقتر و فراتر از ظواهر الفاظ برآيد ،ره به جاىي خنواهد برد و دستاوردى جز
حدس و گمان خنواهد داشت.
در دنياى اسالم ،كساىن توجه و اهتمام به متون ديىن را با «ىباعتناىي كامل به عقل» مساوى انگاشتند و افراط در
نصگراىي را به آجنا رساندند كه بر هرچه نام «حديث» مىيافت ،به ديده احرتام مىنگريستند ،ىبآنكه به درسىت و
نادرسىت سند آن بنگرند .برخى از افراد اين گروه با بهكارگريى شيوه ظاهرگرايانه و نصمدارانه خويش ،ىبهيچ پردهپوشى
ِ
مسلمانان بااخالص مىتوانند از راه عبوديت و بر جسماىن بودن خداوند تأكيد ورزيدند و بهصراحت اعالم داشتند
227
بندگى به مقامى بار يابند كه با خداوند روبوسى منايند.
نقد و بررسى
در نقد ديدگاه نصگراىي به بيان يك نكته بسنده مىكنيم :ىبگمان الزمه اميان به خدا ورسول ،پذيرش ىبچون و
چراى كالم اهلى است .به ديگر بيان ،كسى منىتواند از پيش خود و بدون معيارى عقلپسند ،به تأويل دست زند و
معاىن دِلواه خود را بر كتاب و سنّتحتميل منايد .اين مهان «تفسري به رأى» است كه در زبان پيشوايان دين بهشدت
نكوهش شده است.
______________________________
( .)1حممدبن عبدالكرمي شهرستاىن ،امللل و النحل ،ج ،1ص .105
بر اين اساس ،پريوى از ظاهر ،كارى شايسته و بايسته است؛ اما گاه از اين سخن حق ،معناى باطلى قصد مىشود
كه در ديدگاه نصگراىي افراطى بازتاب يافته است .بسيارى از نصگرايان با شعار پريوى از ظاهر كتاب و سنّت،
خداوند را داراى صفاتى جسماىن مىمشارند؛ در حاىلكه آيات و روايات مورد استناد آنان ،به هيچرو اين مقصود را
به اثبات منىرساند .براى مثال ،واژه «دست» -كه اغلب مهان اندام شناختهشده انساىن را به ذهن مىآورد -آنگاه كه
در تركيبهاىي چون «گشادهدسىت» بهكار مىرود ،ديگر ظهورى در اندام جسماىن ندارد و بهروشىن بيانگر معناىي
استعارى است.
بينديشيم
كه دست هيچ قوى بر ضعيف نگمارى بقاى ُملكت اندر وجود يك شرط است
معناى ظاهرى اين اشعار چيست؟ به بيان ديگر ،آيا مىتوان اندرزهاى بهكار رفته در اين اشعار را درباره كساىن كه از
داشنت «دست» جسماىن حمروماند ،بهكار گرفت؟ در اينباره چه سخنان منظوم يا منثور ديگرى سراغ داريد؟
چكيده فصل
.1در طول تاريخ ،ناسازگارى ظاهرى عقل و وحى صورتهاى گوناگوىن به خود گرفته و شكل كهنتر آن در تعارض
«فلسفه و دين» جلوهگر شده است .چهره جديد اين روياروىي ،تعارض علم و دين نام گرفته است.
.2غالباً هدف محله دينباور ِان خردستيز ،تكيه افراطى بر عقل و يا بهكارگريى نوع خاصى از آن در دين بوده است.
.3مقصود از عقلگراىي حداكثرى آن است كه «صدق اعتقادى را چنان معلوم دارمي كه مجيع عقال قانع شوند».
ايان عصر روشنگرى -كه از عقلگراىي حداكثرى جانبدارى مىكنند -چنني است« :مهيشه، .4شعار اصلى دليلگر ِ
مههجا و براى مههكس ،اعتقاد به هر چيزى بر مبناى ادلّه ناكاىف ،كارى نادرست است».
.6منابع اصيل اسالمى با آنكه عقل را حجىت اهلى مىخوانند ،بر حمدوديتهاى آن تأكيد مىورزند و گونهاى از
عقلگراىي را مىپرورانند كه مىتوان آن را «عقلگراىي اعتداىل» ناميد.
.7برخى از مسيحيان ،اميان را «جايگزين عقل» مىمشارند و با جانبدارى از ديدگاهى كه اميانگراىي ناميده مىشود،
دينداران را از ارزياىب عقالىن باورهاى ديىن برحذر مىدارند.
.9در ادياىن چون اسالم -كه مرجع اصلى پريوان آن ،متىن وحياىن است -پيدايش مكاتىب كه بر معناى ظاهرى ِ
الفاظ
متون ديىن مجود مىورزند ،چندان دور از انتظار نيست.
.10برخى از نصگرايان مسلمان ،توجه و اهتمام به متون ديىن را با «ىباعتناىي كامل به عقل» مساوى انگاشتند و
افراط در نصگراىي را بداجنا رساندند كه بر هرچه نام «حديث» مىيافت ،به ديده احرتام مىنگريستند و چندان به
درسىت و نادرسىت سند آن توجه منىكردند.
.11بسيارى از نصگرايان -با مجودورزى بر معاىن سطحى و ابتداىي الفاظ -نهتنها عقل را كنار مىگذارند ،بلكه
معاىن عرىف آيات و روايات را نيز كنار مىهنند.
پرسش
.1با اشاره به تعريف دو ديدگاه «عقلگراىي حداكثرى» و «عقلگراىي انتقادى» ،آهنا را با يكديگر مقايسه مناييد.
.2كليفورد چگونه با بيان قصه كشىت طوفانزده ،اعتقادات دينباوران را ىبپايه مىخواند؟
.3كساىنكه از عقلگراىي انتقادى جانبدارى مىكنند ،چرا ديدگاه خود را بديننام مىخوانند؟
.6مقصود از اين سخن را توضيح دهيد :اميانگرايان مسيحى با بهدستدادن تعريفى نو از اميان ،به پاك كردن
صورت مسئله پرداختهاند.
.3ژيلسون ،اتني ،عقل و وحى در قرون وسطا ،ترمجه شهرام پازوكى ،هتران ،مؤسسه مطالعات و حتقيقات فرهنگى،
.1371
و چون موسى آن م ّدت را به پايان رسانيد و مهسرش را [مهراه] برد ،آتشى را از دور در كنار طور مشاهده كرد ،به
خانواده خود گفت[ « :اينجا] مبانيد ،كه من [از دور] آتشى ديدم ،شايد خربى از آن يا شعلهاى آتش برايتان بياورم،
است وادى ،در آن جايگاه مبارك ،از آنباشد كه خود را گرم كنيد ».پس چون به آن [آتش] رسيد ،از جانب ر ِ
228
درخت ندا آمد كه« :اى موسى ،منم ،من ،خداوند ،پروردگار جهانيان».
دينپژوهان غرىب رويدادهاىي از اين دست را «جتربه ديىن» مىنامند و بسيارى نيز آن را گوهر و بنمايه ديندارى
مىدانند .فردريك شاليرماخر ( 1786 -1834م) فيلسوف و متكلم آملاىن و اولني كسى كه تعابريى نزديك به اين
عقل معرفتآموز ،بلكه اصطالح را بهكار گرفت ،بر اين باور بود كه مبناى ديانت ،نه تعاليم وحياىن است و نه ِ
آگاهى (جتربه) ديىن است 229.وى از يكسو برخى از آموزههاى كتاب مقدس مسيحيان را در تضاد با فهم بشرى
مىيافت و از سوىي ديگر ىباعتناىي به دين را منىپسنديد .از اينرو ،وى مكتب خود را بر پايه جتربه ديىن بنا هناد و با
كاسنت از منزلت عقايد و مناسك مذهىب ،گوهر دين را احساس دروىن دانست .پس از شاليرماخر ،مسئله جتربه ديىن
.)1 ( 228قصص( 29 :)28و .30در مهنيباره ،بنگريد به :كتاب مقدس ،س ْفر خروج.2 -5 /3 ،
.)2 ( 229ايان باربور ،علم و دين ،ص .131
كانون توجه بسيارى از انديشمندان غرىب قرار گرفت و امروزه در غرب يكى از رايجترين برهانهاى اثبات وجود خدا
بهمشار مىرود.
هر چند از پيدايش اين اصطالح بيش از دو قرن منىگذرد ،حمتواى آن پيشتر در قالبهاىي اينچنني مطرح بوده
است :وحى و اهلام ،كشف و شهود عرفاىن ،خداشناسى
______________________________
( .)1قصص ( 29 :)28و .30در مهنيباره ،بنگريد به :كتاب مقدس ،س ْفر خروج.2 -5 /3 ،
فطرى ،مشاهده دست قدرت و عنايت اهلى (در معجزات و كارهاى خارقالعادهاى چون شفاى بيماران صعبالعالج
و استجابت دعاها) و حاضر و ناظر ديدن خداوند در زندگى روزمره دنيوى.
جتربه ديىن -چنانكه پيداست -با امور فراطبيعى پيوندى تنگاتنگ دارد و تعريف ساده و رايج آن «احساس وابستگى
به موجودى متعاىل» است 230.به بيان ديگر ،غالباً مقصود از اين اصطالح آن است كه مهه يا دستكم بسيارى از
انسانها كموبيش از «امرى متعاىل» -كه مىتواند بر خداى اديان توحيدى منطبق گردد -آگاهى دارند و در
جتربههاى دروىن خويش ،آن را مىيابند .با اين مهه ،تعريف و توضيح يادشده نبايد رهزن انديشه گردد و آدمى را از
كاربرد گسرتده اين اصطالح و انواع گوناگون جتارب ديىن غافل سازد.
بينديشيم
آيا مشا تاكنون جتربه ديىن داشتهايد؟ آيا هيچگاه با قلب خود حضور خداوند را در زندگىتان احساس كردهايد؟ آيا
كساىن را مىشناسيد كه دست از اسباب مادى بريده و با توسل به مقربان درگاه اهلى از مشكالت و بيمارى رهاىي
يافتهاند؟
.)1 ( 230بنگريد به :نورمن ال .گيسلر ،فلسفه دين ،ج ،1ص 53؛ مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص 37؛ ايان باربور ،علم و دين ،ص .131
صرفنظر از غلطاندازىهاى واژه جتربه ،بهكارگريى اصطالح جتربه ديىن در اين گسرته وسيع (بهگونهاى كه هم حاالت
معموىل توده مؤمنان و هم وحى پيامربان را دربرگريد) به خودى خود كارى ىباشكال است 231.با اين مهه -چنانكه در
فصل هشتم خواهد آمد -نبايد مهه جتارب ديىن را در يك سطح پنداشت ،بلكه مىتوان آهنا را داراى مراتىب تشكيكى
دانست كه باالترين مرتبه آن ،معرفىت مصون از هرگونه خطا را فراهم مىآورد.
در جهان غرب ،پس از آنكه براهني عقلى اثبات وجود خدا با اشكاالتى روبهرو گشت و
______________________________
( .)1بنگريد به :نورمن ال .گيسلر ،فلسفه دين ،ج ،1ص 53؛ مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص
37؛ ايان باربور ،علم و دين ،ص .131
( .)2البته اگر جتربه ديىن را لزوماً خطاپذير بدانيم -چنانكه در فصل هشتم خواهد آمد -منىتوانيم وحى را جتربه ديىن
پيامرب خبوانيم.
نظامهاى فلسفى غرىب خود را در دفاع عقالىن از دين ناتوان ديدند ،مسئله جتربه ديىن كانون توجه قرار گرفت و
پناهگاهى براى حراست از اميان مذهىب بهمشار آمد.
ديويد هيوم ( 1711 -1776م) با نقادىهاى خود از يكسو -در نظر بسيارى -برهان نظم را از كار انداخت و
از سوى ديگر ،معجزات را به چالش كشيد .اميانوئل كانت ( 1724 -1804م) نيز با نقد توامنندىهاى عقل نظرى،
وجود خدا را تنها در پرتو عقل عملى (ضرورت حيات اخالقى) اثباتپذير مىدانست .از سوى ديگر ،شاليرماخر-
پرمچدار هنضت جتربهانگارى دين -در زماىن مىزيست كه عقلگراىي افراطى قرن هجدهم ،جاى خود را به مكتب
رمانتيك داده بود كه سهم فراموششده دل را طلب مىكرد و بر احساسات و عواطف تأكيد مىورزيد .در چنني
شرايطى بود كه شاليرماخر با اشاره به آنكه مسائلى چون داليل اثبات وجود خدا و معجزات در حاشيه دين قرار
دارند ،مهواره بر اين نكته پاى مىفشرد:
.)2 ( 231البته اگر جتربه ديىن را لزوماً خطاپذير بدانيم -چنانكه در فصل هشتم خواهد آمد -منى توانيم وحى را جتربه ديىن پيامرب خبوانيم.
قلب دين مهيشه احساسات و عواطف بوده است ،نه داليل و مباحثات عقلى ... .خدا براى شخص متدين يك
232
جتربه و يك حقيقت زنده است.
يكى از مسائلى كه در قرن نوزدهم رواج يافت و مدافعان سنىت دين را با مشكالتى روبهرو ساخت ،بررسى انتقادى
234 233
كتاب مقدس بود .نقد مفهومى كتاب مقدس -كه اصطالحاً
Higher Criticism
ناميده مىشد -با هبرهگريى از شواهد دروىن و بريوىن ،درباره هريك از كتابهاى عهد عتيق و جديد ،مسائلى از اين
دست را به بوته بررسى و نقد مىهناد :هويت مؤلف يا مؤلفان ،تاريخ نگارش ،منابع مورد استفاده مؤلف ،پيشزمينه
تارخيى و اعتبار علمى 235.نتايج اين بررسىها چندان براى مؤمنان مسيحى و يهودى خوشايند نبود:
______________________________
( .)1ويليام هوردرن ،راهنماى اهليات پروتستان ،ص .40
( .)2بنگريد به :مهان ،ص 54 -59 ،36 -39و .158 -166
( .)3در براب ِر Lower Criticismكه به مسائلى چون شناساىي نسخههاى اصيل خطى و متييز قرائت درست از
نادرست مىپرداخت.
()4
است -نشانههاىي از چند مؤلفى بودن به دست داد .بررسى دقيق داستانهاى مكرر و تفاوت سبكها ،واژگان ،و
فكر ،داللت بر اين داشت كه اين كتابها (اسفار مخسه) در هيئت كنوىنشان ،جمموعهاى از چندين روايت و متعلق
به زمانهاى خمتلف است .بعضى از خبشها ...در عصر تبعيد يا اسارت بابلى (يعىن هشتصد سال پس از موسى)
به رشته حترير درآمده است .حتليل مشاهبى از اجنيل يوحنا و تفاوتهاىي كه با ساير اناجيل -هم از نظر سبك و
سياق ،هم از نظر حمتوا -دارد ،حمققان را به آجنا رسانده است كه آن را صرفاً سريه مسيح -كه بيش از نيم قرن بعد از
236
تصليب او نوشته شده -بدانند.
شالير ماخر با برجسته كردن مسئله جتربه ديىن ،در پى آن بود كه كانون دين را از كتاب مقدس به قلب مؤمنان انتقال
237
دهد و بدينرو مسيحيت را از ضربات نقادى كتاب مقدس درامان دارد.
بينديشيم
گروهى از خاورشناسان ،روش نقد تارخيى را درباره كتاب آمساىن اسالم نيز بهكار گرفته و براى منونه ،برخى از آيات
هريشفلت ( 1854 -1934م) مستشرق آملاىن ،مواردى از اين ِ
اقتباس ِ آن را برگرفته از كتب عهدين دانستهاند.
238
ادعاىي را برمىمشارد و براى مثال ،چهار آيه از آيات آغازين سوره الرمحن را برگرفته از كتاب مزامري مىداند:
قرآنكرمي« :خورشيد و ماه بر حساىب [روان] اند .و بوته و درخت چهرهسايانند .و آمسان را برافراشت ...و زمني را
239
براى مردم هناد».
كتاب مقدس« :آفتاب را براى سلطنت روز [آفريد] ،ماه و ستارگان را براى سلطنت شب ...« 240».او را كه
241
آمسانها را به حكمت آفريد؛ او را كه زمني را بر آبها گسرتانيد».
______________________________
( .)1ايان باربور ،علم و دين ،ص 130و .131
( .)3بنگريد به :عبدالرمحان بدوى ،الدفاع عن القرآن ض ّد منتقديه ،ص .28
افزون بر اين ،پارهاى از متكلمان مسيحى چارهاى انديشيدند كه براساس آن ،با تكيه بر جتربه ديىن نويسندگان كتاب
موجه مىگشت .اينان با تأكيد بر حمدوديتهاى بشرى در فرايند مقدس ،راهياىب آموزههاى نادرست به اين كتابّ ،
جتربه و تفسري آن ،به ترويج اين باور پرداختند كه تعارض برخى از آموزههاى كتاب مقدس با دادههاى علوم بشرى،
اهلى و آمساىن بودن اين كتاب را به خطر منىاندازد؛ زيرا اساساً «اعتناى خداوند اين نبوده است كه يك كتاب معصوم
امال كند[ ... ،بلكه] يك مواجهه كه به مشيت و مبادرت اهلى بوده ،توسط بش ِر جايزاِلطا ،جتربه ،تعبري و توصيف
شده است 242».در فصل هشتم درباره اين نكته اخري بيشرت سخن خواهيم گفت.
پيشرفت خريهكننده علوم جترىب و ىباعتبار قلمداد شدن امور متافيزيكى ،يكى از عواملى بود كه برخى را برآن داشت
كه دين را نيز از مقوله جتربه بدانند و در كنار جتارب بريوىن ،بر امهيت جتربه دروىن تأكيد ورزند .اقبال الهورى
برخى از منكران امور ماوراى طبيعى به اين نتيجه رسيدهاند كه مهه گزارشهاى مربوط به حاالت دروىن و مكاشفات
دينداران را منىتوان ىباساس انگاشت .از مهنيرو ،اينان وجود چنني جتربههاىي را مىپذيرند و در مهان حال بر اين نكته
ِ
احساس دروىن ،توجيهگر وجود متعلّق آن نيست. تأكيد مىورزند كه وجود اين
با در نظر گرفنت معيارهاى خمتلف ،دستهبندىهاى گوناگوىن از جتربه ديىن مىتوان بهدست داد كه اينك به برخى از
آهنا اشاره مىكنيم.
______________________________
( .)1ايان باربور ،علم و دين ،ص .269
( .)2بنگريد به :حممد اقبال الهورى ،احياى فكر ديىن در اسالم ،ص .147
ريچارد سوينيبرن چگونگى حتقق جتارب ديىن را -به حلاظ نيازمندى به واسطههاى حسى (يا ىبنيازى از آن) و نيز
244
مهگاىن يا شخصى بودن پديده جتربهشده -بر پنج نوع مىداند:
.1با واسطه امرى «حسى» و در قالب پديدهاى «مهگاىن» و «متعارف» .براى مثال ،غروب خورشيد پديدهاى
است متعارف كه در معرض ديد مهگان است ،اما چهبسا مهني پديده عادى كساىن را به تأمل وادارد و آنان را به ياد
آفريدگار اندازد.
.)2 ( 243بنگريد به :حممد اقبال الهورى ،احياى فكر ديىن در اسالم ،ص .147
)1 ( 244
Richard Swinburne, The Existence of God, P. 942 .
. 352-
به دريا بنگرم دريا تو بينم به صحرا بنگرم صحرا تو بينم
نشان از قامت رعنا تو بينم به هر جا بنگرم كوه و در و دشت
.2با واسطه امرى «حسى» و در قالب پديدهاى «مهگاىن» و «نامتعارف» .گاه پديدهاى كه جتربه مىشود،
غريعادى و نامتعارف است (مانند برآمدن صدا از درخت يا از بوته مشتعلى كه منىسوزد) 245،اما امرى مهگاىن
است؛ يعىن قاعدتاً مهه كساىن كه شاهد آن واقعه باشند ،به جتربهاى ديدارى و شنيدارى از آن ،دست خواهند يافت.
246
سوينيبرن ظهور حضرتمرمي (س) در فاطيما را از اين قسم مىداند.
بيشرت بدانيم
فاطيما (
) Fatima
نام حملى است در كشور پرتغال؛ جاىي كه در سال 1917ميالدى بانوىي كه درخشانتر از خورشيد بود ،سوار بر
پارهاى از ابر و بر فراز درخىت مهيشه سبز به مشاهده سه كودك مسيحى درآمد .در شش ماهِ متواىل ،اين رويداد تكرار
گشت و مجعيىت كه اين سه كودك را مهراهى مىكردند -و گاه مشارشان به پنجاه هزار نفر مىرسيد -جنبش درخت و
آمد و شد ابر را بهعيان مىديدند .سه سال پس از اين رويداد ،دو تن از سه كودك يادشده در اثر بيمارى از دنيا
رفتند و امروزه در آن مكان زيارتگاهى باشكوه بنا شده است 247.برخى از گزارشها بيانگر آن است كه آن بانو خود
را دخرت پيامرب آخرالزمان معرىف كرده است.
______________________________
()1
.)2 ( 245اشاره است به نزول خنستني وحى بر حضرت موسى( ع) در دو روايت اسالمى و يهودى -مسيحى .در اين كتاب به مهني رويداد اشاره شده است :مايكل پرتسون و
ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص 38و .39
. Richard Swinburne ,op .cit ,P .052.)3 ( 246
)4 ( 247
See: H. M. Gillett," Fatima", in: New Catholic Encyclopedia, V. 5, P. 558 .
. 658-
. 352-
( .)2اشاره است به نزول خنستني وحى بر حضرت موسى (ع) در دو روايت اسالمى و يهودى -مسيحى .در اين
كتاب به مهني رويداد اشاره شده است :مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص 38و .39
()4
. 658-
.3با واسطه امرى «حسى» و در قالب پديدهاى «شخصى» كه «مىتوان با هبرهگريى از الفاظ متداول از آن سخن
كامال شخصى است و در معرض ديد مهگان نيستّ ،اما گفت» .براى مثال ،آنچه در رؤيا جتربه مىشود ،امرى ً
بسيارى از اينگونه جتارب را بهسادگى مىتوان گزارش كرد.
.4با واسطه امرى «حسى» و در قالب پديدهاى «شخصى» كه «با زبان متعارف قابلبيان نيست» .عارفاىن كه
248
توصيف جتربه ديىن خود را دشوار يا حمال مىيابند ،چهبسا داراى جتربهاى از اين نوع هستند.
« .5بدون وساطت امرى حسى» .در چهار قسم پيشني ،جتربه ديىن پديدهاى ديدارى و شنيدارى است ،هرچند ممكن
است اين ديدن و شنيدن درخور هر چشم و گوشى نباشد .اما در گونه پنجم ،جتربه ديىن بدون واسطه امور حسى
249
بهدست مىآيد و «به يارى چشمان روح و عقل» سيماى آن «حقيقت ناديدىن» ادراك مىگردد.
______________________________
(. Richard Swinburne ,op .cit ,P .152.)1
( .)2بنگريد به :مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص .40
251
وىل مهچنان به فريادرسى واالتر چشم دوخته است.
.1جتارىب كه ديىن ناميدن آهنا تكيهگاهى جز خود جتربه ندارد و مهه ناظران -صرفنظر از اينكه آن جتارب را معترب يا
اىن انا اللّه» از درخت ،ىبگمان جتربهاى
نامعترب بدانند -بر ديىن بودن آهنا اتفاقنظر دارند .براى مثال ،شنيدن نداى « ّ
«ديىن» است و ديىن خواندن آن در گرو تفسري خاصى از اين رويداد نيست.
.2جتارىب كه ديىن ناميدن آهنا بهدليل تفسري ويژهاى است كه شخص جتربهگر از آهنا بهدست مىدهد .اين منونههاى
عمومى را از جتارب ديىن تفسريى دانستهاند :بالها و ناگوارىها را نتيجه گناه پيشني دانسنت؛ براى مشاركت در رنج و
مصايب مسيح ،به استقبال بيمارى شتافنت؛ مهه حوادث تلخ و شريين را مورد پسند جانان ديدن و نيز رويدادى خاص
252
را پاسخ دعاى خود انگاشنت.
بر پايه برخى از روايات اسالمى ،مقدار بال و گرفتارى هركس در اين دنيا به اندازه درجه تقرب او نزد خداوند است:
«ا ّن اش ّد الناس بالءً االنبياء ُثّ الذين يلوهنمُ ،ثّ االمثل فاالمثل 253».مهچنني به فرموده پيشوايان معصوم ،امورى چون
از دست دادن رزق و روزى و بهطور كلى نعمتهاى اهلى ،حمروميت از عباداتى چون منازشب و گرفتار شدن به
254
بسيارى از بيمارىها ،پيامد گناهان آدمى است.
به نظر مشا ،باور به اين دسته از آموزههاى ديىن تا چه اندازه به پيدايش جتارب تفسريى مىاجنامد؟ آيا جتارب ديىن مهه
دينباوران در اينباره يكسان است؟ آيا كساىن را مىشناسيد كه با چنني رويكردى ،به مهه ابعاد زندگى خود رنگ ديىن
دادهاند؟
______________________________
( .)1بنگريد به :حممدباقر جملسى ،حباراالنوار ،ج ،3ص .41
()2
كساىن چون شالير ماخر ،ويليام جيمز و رودلف اتو ( 1869 -1937م) جتربه ديىن را از قبيل احساسات و
عواطف مشردهاند .گروهى ديگر بر اين باورند كه جتربه ديىن همسان ادراك حسى است و ساختار آن ،با چنني ادراكى
به نظر مىرسد مراتب باالى جتربه ديىن از مقوله علم حضورى است؛ بهگونهاى كه ميان جتربهگر و متعلَّق جتربه،
واسطهاى در كار نيست .به باور فيلسوفان مسلمان ،حىت در جتارب ديىن شنيدارى ،پيش از آنكه گوش جتربهگر
مسموع مس ِع ظاهر
ِ اصواتى را بشنود ،قلبش از آن آگاه مىگردد« :كالم اهلى را اول دل نىب شنَود ...و بعد از آن
256
گردد».
______________________________
( .)1بنگريد به :مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص .41 -44
چكيده فصل
.1اصطالح «جتربه ديىن» در كاربردى عام ،درباره هر نوع جتربه مرتبط با زندگى ديىن (از حاالت توده مؤمنان گرفته تا
كشف و شهود عارفان و وحى پيامربان) بهكار مىرود و در كاربردى خاص ،به جتربه «آگاهى از خداوند» منحصر
مىگردد.
.2اين عوامل را مىتوان در طرح مسئله جتربه ديىن و اهتمام به آن مؤثر دانست :ضعف نظامهاى فلسفى غرىب در
دفاع عقالىن از آموزههاى ديىن ،نقد كتاب مقدس ،مهراهى با قافله علم جترىب و نيز حتليل مادىگرايانه از پديدههاى
بهظاهر ماوراىي.
.3يكى از انديشمندان مسيحى ،آن دسته از جتارب ديىن را كه با واسطه امرى حسى حتقق مىيابند ،بر چهار قسم
مىداند :پديدهاى مهگاىن و متعارف ،پديدهاى مهگاىن و نامتعارف ،پديدهاى شخصى و قابلتوصيف با زبان متعارف
و نيز پديدهاى شخصى و غريقابل توصيف با زبان متعارف.
.)1 ( 255بنگريد به :مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص .41 -44
ّ .)2 ( 256
مال عبدالرزاق الهيجى ،گوهر مراد ،ص .366
.4ديىن خواندن برخى از جتارب ،به دليل «تفسري» ويژهاى است كه شخص جتربهگر از آهنا بهدست مىدهد .برخى
از نويسندگان ،برخى امور را از جتارب ديىن تفسريى دانستهاند :بالها و ناگوارىها را نتيجه گناه پيشني دانسنت؛ مهه
حوادث تلخ و شريين را مورد پسند جانان ديدن و نيز رويدادى خاص را پاسخ دعاى خود انگاشنت.
.5گروهى جتربه ديىن را از قبيل احساسات و عواطف مشرده و برخى ديگر آن را همسان ادراك حسى دانستهاند .به
نظر مىرسد مراتب باالى جتربه ديىن از مقوله علم حضورى است.
پرسش
.2نقد براهني عقلى اثبات وجود خدا چگونه بر رويكرد جترىب به دين مؤثر بوده است؟
.3منظور از نقد مفهومى كتاب مقدس چيست و چگونه اين مسئله زمينهساز اهتمام به جتربه ديىن شده است؟
.4مقصود از رويدادهاى متعارف و نامتعارف در جتربههاى ديىن چيست؟ با ذكر چند مثال توضيح دهيد.
.6آيا انديشمندان غرىب مهه جتربههاى ديىن را لزوماً غريحسى (يا لزوماً نيازمند واسطههاى حسى) مىدانند؟ توضيح
دهيد.
.7جتارب ديىن تفسريى چيست؟ چند منونه از اين نوع جتارب را نام بريد.
.1پرتسون ،مايكل و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ترمجه امحد نراقى و ابراهيم سلطاىن ،هتران ،طرح نو ،1379 ،ص
.35 -68
.2شريواىن ،على« ،جتربه ديىن» ،جستارهاىي در كالم جديد ،هتران و قم ،مست و دانشگاه قم ،1381 ،ص -184
.155
.3فعاىل ،حممدتقى ،جتربه ديىن و مكاشفه عرفاىن ،هتران ،مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر.1380 ،
.4قبسات ،ش ،26زمستان .1381
احنصارگراىي*
مشولگراىي*
كثرتگراىي*
مباىن كثرتگراىي*
اْلس َالِم ِدينًا فَلَن ي ْقبل ِمْنه وهو ِيف ْاْل ِخرة ِمن ْ ِ
اِلَاس ِر َ
ين؛ 257و هر كه جز اسالم ،ديىن [ديگر] جويد، َ ْ ْ ُ َ َ ُ ََُ َوَم ْن يَْبتَ ِغ َغ ْ َري ِْ ْ
هرگز از وى پذيرفته نشود ،و وى در آخرت از زيانكاران است.
ىبترديد امروزه در جهان ،اديان گوناگوىن يافت مىشود كه گاه تفاوتشان با يكديگر چنان است كه بهدشوارى مىتوان
مهه آهنا را زير يك نام (مانند دين) گرد آورد .كثرت اديان بهمعناى يادشده انكارناشدىن است ،اما پرسشى كه بهويژه
در سالهاى اخري بسيارى را به خود مشغول داشته ،آن است كه آيا مىتوان اين كثرت را به رمسيت شناخت و مهه
اديان -و دستكم گروه برگزيدهاى از آهنا -را هبرهمند از حقيقت دانست؟ آيا مىتوان به ديىن وحياىن چون اسالم و
مسيحيت پايبند بود و در مهان حال ،مهه اديان موجود -و دستكم اديان ابراهيمى -را جناتخبش و سعادتآفرين
خواند؟ آيا گمراه و دوزخى خواندن پريوان ساير اديان ،حاكى از غرور و خودخواهى نيست و با اعتقاد به رمحت
ىبكران اهلى سازگار است؟
______________________________
( .)1آلعمران (.85 :)3
الف) احنصارگراىي
احنصارگراىي ديدگاهى است كه نهتنها صدق و حقانيت ،بلكه جنات را نيز در احنصار ديىن خاص مىداند و د ِر هبشت
جتسد»
و سعادت اخروى را بهروى پريوان اديان ديگر بسته مىبيند .بسيارى از مسيحيان در تفسري آموزههاىي چون « ّ
و «فديه» -258كه از اركان اساسى مسيحيت بهمشار مىروند -چنان سخن مىگويند كه حىت پيامربان پيش از عيسى
(ع) را نيز نيازمند جناتخبشى وى مىمنايانند.
بيشرت بدانيم
دانته ( 1265 -1321م) شاعر بزرگ ايتالياىي ،در سفرنامه ختيلى خود در وصف كساىن كه در طبقه اول دوزخ
(ليمبو) 259گرفتار آمدهاند ،چنني مىگويد:
258
جتسد( ) Incarnationيعىن اعتقاد به اينكه خداوند در شخص عيسى مسيح تبديل به بشر شد (.مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعقاد ديىن ،ص .)464اين
( ّ .)1
عمل -از نظر مسيحيان -مقدمهاى است براى فديه( ) Atonementو بازخريد گناه آدميان.
.)2 ( 259در ليمبو( ) Limboكه باالتري ن طبقه جهنم است ،نه نشاىن از نعمتهاى هبشىت است و نه خربى از عذابهاى دوزخى .از نظر مسيحيان ،اين خبش جايگاه
كساىن است كه پيش از عيسى( ع) مىزيسته يا غسل تعميد نيافتهاند و درعنيحال از اعماىل كه آنان را دوزخى سازد ،مربا بودهاند.
ايشان گناهى نكردند و شايد هم حسناتى داشتند ،وىل اين فضايل ،آنان را بس نيامد؛ زيرا رسم تعميد ...درمورد
260
ايشان صورت نگرفته بود و اگر هم پيش از مسيحيت زيستهاند ،خداوند را چنانكه بايد پرستش نكردهاند.
دانته در اين نوشتار ،دانشمندان غريمسيحى را ساكن ليمبو مىمشارد و از زبان كسى كه در اين سفر ختيلى راهنماىي
وى را برعهده دارد -و خود اندكى پيش از ميالد مسيح (ع) از دنيا رفته و در ليمبو مأوى گزيده است -چنني
مىگويد:
تازه بدينجا آمده بودم كه [حضرت عيسى (ع)] ،قادر مردى كه تاجى با نشان پريوزى بر سر داشت ،به نزد ما آمد.
روح نوح و موسى قانونگزار مطيع ،و ابراهيم شيخ بزرگ و ِ
داود پادشاه و خنستني پدر ما و هابيل پسر او و ِ وى روح
ْ
اسرائيل [ /يعقوب ] را با پدر و فرزندانش ...و بسيار ارواح ديگر را با خود بريون برد و مهه آهنا را رستگار كرد .و
261
ميل دارم بداىن كه پيش از اينان ارواح بشرى از اينجا بريون نرفته بودند.
______________________________
جتسد ( )Incarnationيعىن اعتقاد به اينكه خداوند در شخص عيسى مسيح تبديل به بشر شد( .مايكل
(ّ .)1
پرتسون و ديگران ،عقل و اعقاد ديىن ،ص .)464اين عمل -از نظر مسيحيان -مقدمهاى است براى فديه
( )Atonementو بازخريد گناه آدميان.
( .)2در ليمبو ( )Limboكه باالترين طبقه جهنم است ،نه نشاىن از نعمتهاى هبشىت است و نه خربى از
عذابهاى دوزخى .از نظر مسيحيان ،اين خبش جايگاه كساىن است كه پيش از عيسى (ع) مىزيسته يا غسل تعميد
نيافتهاند و درعنيحال از اعماىل كه آنان را دوزخى سازد ،مربا بودهاند.
ب) مشولگراىي
مشولگراىي ديدگاهى است كه «حقانيت» را به ديىن خاص منحصر مىسازد ،اما دامنه «جنات» را نزد بسيارى از
پريوان اديان ديگر نيز مىگسرتاند .مشولگرايان بر اين باورند كه «حقيقت بهصورت جزئى و كمرنگ ،در سنتهاى
ديىن ديگر نيز منعكس شده است» 266.مسيحياىن كه از اين ديدگاه جانبدارى مىكنند -مهانند احنصارگرايان -بر
نقش منحصربهفرد جتسد حضرت عيسى (ع) و فدا شدن ايشان براى گناه ذاتى آدميان تأكيد مىورزند؛ اما با اين
مهه ،بر اين باورند كه «آثار و منافع اين ايثار و ازخودگذشتگى هرگز به كساىن كه بهطور آشكار به آن ابراز اميان
267
مىكنند ،حمدود نيست».
مشولگراىي مسيحى را غالباً با نام كارل رانر ( 1904 -1984م) از انديشمندان معاصر كاتوليك پيوند مىزنند .او
268 ِ
غريمسيحيان مشمول رستگارى را «مسيحيان بدون عنوان» مىخواند؛
______________________________
( .)1كتاب مقدس ،اجنيل يوحنّا.6 /14 ،
()2
See: John Hick," Religious Pluralism", in: Mircea Eliade( ed. ), The .
.Encyclopedia of Religion, V. 21, P. 133
(. Ibid.)3
)2 ( 263
.See: John Hick," Religious Pluralism", in: Mircea Eliade) ed.(, The Encyclopedia of Religion, V. 21, P. 133 .
. Ibid.)3 ( 264
.)4 ( 265به نظر مىرسد بيانيههاى اين شورا بيشرت ناظر به جنبههاى رفتارى است و برخالف اظهارنظر جان هيك ،نشانهاى از تعديل در اعتقادات جزمى بهمشار منىرود.
.)5 ( 266جان هيك ،مباحث پلوراليسم ديىن ،ص .161
.)6 ( 267مهان ،ص 66و .67
)7 ( 268
.Karl Rahner," Religious Inclusivism", in: Michael Peterson, et al.) eds.(, Philosophy of Religion, P. 215 .
( .)4به نظر مىرسد بيانيههاى اين شورا بيشرت ناظر به جنبههاى رفتارى است و برخالف اظهارنظر جان هيك،
نشانهاى از تعديل در اعتقادات جزمى بهمشار منىرود.
()7
Karl Rahner," Religious Inclusivism", in: Michael Peterson, et al.( eds. ), .
.Philosophy of Religion, P. 215
تعبريى كه برخى آن را به «عضويت افتخارى» در يك سازمان مهانند مىكنند 269.وى بر آن است كه حىت پيش از
270
دوران مسيحيت ،جناتياىب پريوان اديان ديگر تنها «بهدليل اطاعت از مسيح موعود» بوده است.
بينديشيم
اسالم و مشولگراىي
ج) كثرتگراىي
كثرتگراىي يا پلوراليسم ديىن ،ديدگاهى است كه اديان گوناگون را بهرمسيت مىشناسد و مهه آهنا را راهى بهسوى
حقيقت مىداند 271.جان هيك فيلسوف و دينپژوه انگليسى ،اين ديدگاه را در سالهاى اخري پرورانده و كتابها و
رسالههاىي در اين باب نگاشته است .وى خنستني بار در سال 1977ميالدى با انتشار كتاىب به نام اسطوره حلول
هيك به خاستگاه اجتماعى دستياىب به اين موض ِع كثرتگرايانه نيز اشاره كرده و مهاجرت
______________________________
( .)1جان هيك ،مباحث پلوراليسم ديىن ،ص .68
( .)2مايكل پرتسون و ديگران ،عقل و اعتقاد ديىن ،ص 416و .417
( .)3چنانكه خواهد آمد ،اصطالح پلوراليسم ديىن داراى كاربردهاى گوناگوىن است كه رايجترين آهنا را مىتوان
«پلوراليسم در حقانيت» ناميد .آنچه قسيم دو ديدگاه پيشني بهمشار مىرود ،مهني قسم است .اقسام ديگر پلوراليسم
(مهچون پلوراليسم در رفتار و در رستگارى) ،با دو ديدگاه پيشني (يا دستكم يكى از آهنا) كنار مىآيند و قسيم
آهنا نيستند.
( .)4وى در مهني كتاب ،اسطوره را داستاىن مىداند كه شنونده را به حقيقىت فراتر از معاىن حتتاللفظى خود توجه
مىدهد .بنگريد به:
John Hick," Jesus and the World Religions", in: John Hick( ed. ), The Myth
.of God Incarnate, P. 871
.)4 ( 272وى در مهني كتاب ،اسطوره را داستاىن مىداند كه شنونده را به حقيقىت فراتر از معاىن حتتاللفظى خود توجه مىدهد .بنگريد به:
.John Hick," Jesus and the World Religions", in: John Hick) ed.(, The Myth of God Incarnate, P. 871
.)1 ( 273بنگريد به :جان هيك ،مباحث پلوراليسم ديىن ،ص .21 -30
تكثرگرايانه روى آورمي 274».درواقع ،هيك و پريوان و مهفكرانش «پلوراليسم در حقانيت» را هبرتين (يا يگانه) راه براى
حتقق «پلوراليسم در رفتار» مىدانند و گاه بهغلط از يكى به ديگرى پل مىزنند.
چنانكه اشاره شد ،كثرتگراىي ديىن داراى اقسامى است كه بايد از َخلط آهنا با يكديگر بپرهيزمي و حكم هريك را با
ديگرى نياميزمي .آنچه تاكنون به آن پرداختيم ،پلوراليسم در حقانيت بود .اينك به دو نوع ديگر آن اشاره
275
مىكنيم.
.1پلوراليسم در رفتار
يكى از معاىن كثرتگراىي ديىن آن است كه با پريوان اديان گوناگون به مساملت رفتار كنيم و از برافروخنت آتش
تعصبات مذهىب بپرهيزمي .اينگونه از پلوراليسم ،نزاع چنداىن منىآفريند و با احنصارگراىي و مشولگراىي نيز كنارآمدىن
است .در ميان آموزههاى اسالمى ،شواهدى در تأييد اين نگرش مىتوان يافت كه به منونههاىي اشاره مىكنيم:
يك .قرآنكرمي پريوان اديان وحياىن را به اين رويكرد عملى فرامىخواند كه بهجاى تالش براى زير سلطه بردن يكديگر،
بر حمور مشرتك توحيد گرد آيند و در اعالى اين كلمه
______________________________
( .)1بنگريد به :جان هيك ،مباحث پلوراليسم ديىن ،ص .21 -30
( .)3برخى از انديشمندان ،پنج نوع پلوراليسم ديىن را از يكديگر تفكيك منودهاند( .بنگريد به :حممد لگنهاوزن،
اسالم و كثرتگراىي ديىن ،ص ).34 -38
276
و عمل به مقتضاى آن بكوشند:
دو .از ديدگاه قرآنكرمي ،نهتنها اهل كتاب ،بلكه مشركان صلحجو نيز درخور نيكى و عطوفتاند و مؤمنان را نشايد
كه عدالت و دادگرى را از آنان دريغ دارند:
وه ْم َوتُ ْق ِسطُوا إِلَْي ِه ْم إِ َّن اللَّهَ ُِحي ُّ ِ ِ ِ َّ ِ
ب ين َملْ يُ َقاتلُوُك ْم ِيف الدِّي ِن َوَملْ خيُْ ِر ُجوُك ْم م ْن ديَا ِرُك ْم أَ ْن تَ َُّرب ُ
َال يَْن َها ُك ْم اللَّهُ َع ْن الذ َ
ِ ِ 278
ني.
الْ ُم ْقسط َ
سه .امامعلى (ع) در عهدنامه معروف خود به مالكاشرت ،از او مىخواهد مهرباىن با زيردستان را -از هر كيش و
آييىن كه باشند -شعار خويش سازد و چونان حيواىن درنده بر آنان نتازد؛ با اين استدالل كه حىت آنانكه از دين و
مذهىب ديگرند ،در انسانيت با تو همساناند:
مهرباىن بر رعيت را براى دل خود پوششى گردان و دوسىت ورزيدن با آنان را و مهرباىن كردن با مهگان ،و مباش
مهچون جانورى شكارى كه خوردنشان را غنيمتمشارى؛ چه رعيت دو دستهاند :دستهاى برادر ديىن تواند و دسته
279
ديگر در آفرينش با تو مهانندند.
بيشرت بدانيم
برخى از خاورشناسان ،پلوراليسم رفتارى اسالم را انكار منوده و گسرتش اين دين را در عواملى چون زور و مششري
جستجو كردهاند .اين اهتام را گروهى ديگر از خاورشناسان پاسخ گفته و بر رفتار مساملتآميز مسلمانان با پريوان
اديان ديگر تأكيد ورزيدهاند؛ چنانكه دانشمند فرانسوى،
______________________________
( .)1بنگريد به :حممدحسني طباطباىي ،امليزان ،ج ،3ص 250؛ عبداللّه جوادى آملى ،دينشناسى ،ص 196و
.197
.)2 ( 277بگو «:اى اهل كتاب ،بياييد بر سر سخىن كه ميان ما و مشا يكسان است بايستيم كه :جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم ،و بعضى از ما بعضى ديگر
را بهجاى خدا به خداىي نگريد (».آلعمران( ).64 :)3
ّ [«.)3 ( 278اما] خدا مشا را از كساىن كه در[ كار] دين با مشا جننگيده و مشا را از ديارتان بريون نكردهاند ،باز منىدارد (».ممتحنه( ).8 :)60
.)4 ( 279هنجالبالغه ،نامه ،53ص .326
( .)2بگو« :اى اهل كتاب ،بياييد بر سر سخىن كه ميان ما و مشا يكسان است بايستيم كه :جز خدا را نپرستيم و
چيزى را شريك او نگردانيم ،و بعضى از ما بعضى ديگر را بهجاى خدا به خداىي نگريد( ».آلعمران ().64 :)3
[اما] خدا مشا را از كساىن كه در [كار] دين با مشا جننگيده و مشا را از ديارتان بريون نكردهاند ،باز
(ّ « .)3
منىدارد( ».ممتحنه ().8 :)60
زور مششري ...موجب پيشرفت قرآن نگشت؛ زيرا رسم اعراب اين بود كه هر كجا را فتح مىكردند ،مردم آجنا را در
دين خود آزاد مىگذاردند ،و اينكه مردم مسيحى از دين خود دست برمىداشتند و به دين اسالم مىگرويدند... ،
بدان جهت بود كه عدل و دادى كه از آن عربهاى فاتح مىديدند ،مانندش را از زمامداران پيشني خود نديده
280
بودند.
نويسنده يادشده ،از خاورشناسان ديگر نيز سخناىن از اين دست آورده است:
در زمان عمر بن خطّاب كه بيتاملقدس را فتح كرد[ ،مسلمانان] هيچگونه آزارى به نصارى نزدند ،وىل برعكس
هنگامى كه نصارى اين شهر را گرفتند ،با كمال ىبرمحى مسلمانان را قتلعام كردند و يهود وقىت بداجنا درآمدند،
281
ىبباكانه مهه را سوزاندند.
.2پلوراليسم در رستگارى
يكى ديگر از معاىن كثرتگراىي ديىن آن است كه فالح و رستگارى را به ديىن خاص منحصر نسازمي و پريوان اديان
گوناگون را -دستكم در شرايطى خاص -اهل جنات بدانيم .قرآنكرمي ىبآنكه مهه گمراهان را معذور و رستگار
بداند ،گروهى از آنان را «مستضعفني» و
282
« ُم ْر َج ْو َن ِْل َْم ِر اللَّ ِه»
وجل( :
عز ّ
فاين الّذين قال اللّه ّ
ِ ِ ِ ِ ني ِمن ِّ ِ إَِّال الْمست ْ ِ
رجون المر اللّه)؟ ...
(م َ ِّساء َوالْ ِولْ َدان َال يَ ْستَط ُيعو َن حيلَه َوَال يَ ْهتَ ُدو َن َسب ًيال)؟ ا َ
ين ال ُ الر َجال َوالن َ ض َعف َ َ ُ َْ
284
الضاللاجلنه.
يدخل ّ َ حقاً علي اللّه ان
______________________________
( .)1گوستاو لوبون ،متدن اسالم و عرب ،ص .145
( .)4در منت روايت ،واژه «مطمار» بهكار رفته كه بهمعناى شاقول است.
(« .)5پس كجا رفتند [و چرا فراموش شدند] كساىن كه خدا درباره آنان فرموده است« :مگر مردان و زنان و كودكان
ناتواىن كه چارهاى منىيابند و راه گريزى ندارند»؟ كجا شدند آن كساىن كه «كارشان در گرو فرمان اهلى است»؟ ...
سزاوار است كه خدا گمراهان [ىبتقصري] را در هبشت جاى دهد( ».حممدبن يعقوب كليىن ،الكاىف ،ج ،2ص
).383
آيه يادشده كه مستضعفان را درخور عفو و مغفرت اهلى دانسته ،در شأن مسلماناىن نازل شده كه توان مهاجرت به
مدينه را نداشته و با سكونت در مكه ،از اجنام بسيارى از فرايض ديىن خود بازمانده بودند .با اين مهه ،به نظر
معارف برحق حمروم شدهاند و ىبآنكه قصورىِ مىرسد اطالق اين آيه دربرگرينده مهه كساىن است كه ناخواسته از
.)4 ( 283در منت روايت ،واژه« مطمار» بهكار رفته كه بهمعناى شاقول است.
«.)5 ( 284پس كجا رفتند[ و چرا فراموش شدند] كساىن كه خدا درباره آنان فرموده است «:مگر مردان و زنان و كودكان ناتواىن كه چارهاى منىيابند و راه گريزى ندارند»؟ كجا
شدند آن كساىن كه« كارشان در گرو فرمان اهلى است»؟ ...سزاوار است كه خدا گمراهان[ ىبتقصري] را در هبشت جاى دهد (».حممدبن يعقوب كليىن ،الكاىف ،ج ،2ص
).383
ورزيده باشند ،راهى بهسوى حقيقت نيافتهاند 285.از اينرو ،به فرموده امامعلى (ع) مستضعف هر آن كسى است كه
286
حجت بر او متام نشده ،يا به بياىن ديگر ،پيام حق را نشنيده و يا از فهم آن بازمانده باشد.
بينديشيم
به نظر مشا در دنياى معاصر چه گروههاىي را مىتوان مستضعف ناميد؟ 287آيا وجود رسانههاى گروهى و وسايل
ارتباطى گوناگون براى رفع استضعاف كاىف است؟ آيا مىتوان برخى از علما و دانشمندان را نيز مستضعف فكرى
دانست؟
اعتقاد به پلوراليسم ديىن ،گاه بر پارهاى از مباىن فلسفى -كالمى مبتىن مىشود كه اينك به مهمترين آهنا روى مىكنيم.
كثرتگرايان ديىن هرچند غالباً از نسىبگراىي متامعيار بيزارى مىجويند ،گاه در عمل بدان تن مىدهند و از گوناگوىن
حقيقت جانبدارى مىكنند .بر مهني اساس ،اسالم و مسيحيت و هندوئيسم ،هريك براى پريوان خود «حق» است و
«هدايتگر» و «مطابق با واقع» .اين در حاىل است كه برخى از اديان ،آموزههاى اديان ديگر را بهصراحت نفى
مىكنند .بهراسىت آيا مىتوان هر دو گزاره متناقض (الف ب است /الف ب نيست) را «هدايتگر» و «مطابق با
______________________________
( .)1حممدحسني طباطباىي ،امليزان ،ج ،5ص .51
( .)2بنگريد به :هنجالبالغه ،خطبه 189؛ عبدعلى بن مجعة احلويزى ،تفسري نورالثقلني ،ج ،1ص .539
( .)3بنگريد به :مرتضى مطهرى ،جمموعه آثار ،ج ( 1عدل اهلى) ،ص .323
يكى ديگر از داليلى كه كثرتگرايان بر آن تكيه مىزنند ،تنگناهاى ادراك بشرى است .متثيل فيل و نابينايان (يا فيل
و تاريكى) بيانگر اين تنگناست ،و كساىن چون مولوى كه از اين متثيل هبره گرفتهاند ،مدافع سرسخت پلوراليسم ديىن
قلمداد شدهاند .بر اين پايه ،گويا هر كدام از پيامربان -بهدليل حمدوديتهاى بشرى -از منظرى خاص به دين
نگريسته و از آن حقيقت واحد ،تصويرى متناسب با پيشدانستههاى خويش ارائه داده است.
ىبترديد «غالب» انسانها «گاه» در موقعيت آن نابينايان قرار مىگريند ،اما اينكه «مهه» انسانها «مهواره» در چنان
وضعيىت باشند ،سخن ناصواىب است كه مقصود كساىن چون مولوى نيز نبوده است .يكى از انگيزههاى مولوى از
بهكارگريى چنني متثيلى ،خردهگريى از كساىن است كه راه كشف و شهود را وامىهنند و به دادههاى حس ظاهر
بسنده مىكنند؛ چنانكه مىگويد:
به هر حال ،جان هيك كه به اين متثيل اشاره مىكند ،خود به ناكارآمدى آن نيز توجه منوده و ازمجله چنني گفته
است:
آن آدمهاى كور هر كدام به يك خبش يا قسمىت از بدن فيل دست مىزنند؛ اما وقىت يك نفر مسلمان ،از اللّه-
نازلكننده قرآن -سخن مىگويد و يا يك نفر هندو ،از برمهن -بهعنوان يك آگاهى و هوشيارى ىبانتهاى
289
فراشخصى -سخن به ميان مىآورد ،آنان به دو خبش و يا دو جزء خمتلف از واقعيت ارجاع منىدهند.
______________________________
( .)1جاللالدين مولوى ،مثنوى معنوى ،دفرت سوم ،ابيات .1268 -1270
.)1 ( 288جاللالدين مولوى ،مثنوى معنوى ،دفرت سوم ،ابيات .1268 -1270
.)2 ( 289جان هيك ،مباحث پلوراليسم ديىن ،ص .170
مباىن انديشه اسالمى ( ،)2ص86 :
يكى ديگر از داليل كثرتگرايان ،گسرتدگى رمحت و هدايت اهلى است .به گفته آنان ،منىتوان خداوند را رحيم و
عطوف به بندگان دانست و مهچنان بر گمراهى بيشرت آنان پاى فشرد .جان هيك دراينباره مىگويد:
ما مسيحيان [از يك سو] خدا را داراى عشقى فراگري مىدانيم و بر اين باورمي كه او آفريننده و پد ِر مهه آدميان و
خواستار رستگارى و سعادت آنان است ،اما از سوى ديگر -به صورتى سنىت -مسيحيت را تنها راه رستگارى
مىمشارمي ... .آيا مىتوان پذيرفت كه خداى حمبت -كه در پى جنات مهه انسانهاست -راه جنات را چنان مقدر كرده
290
باشد كه تنها اقليىت اندك بتوانند از آن هبره بربند؟
در پاسخ به اين سخنان ،به بيان دو نكته كوتاه بسنده مىكنيم:
.1گمراه خواندن اكثريت مردمان -كه در آيات قرآن نيز اشاراتى به آن مىتوان يافت -291مالزمهاى با دوزخى
دانسنت مهه آنان ندارد؛ بدين معنا كه بسيارى از پريوان اديان باطل ،جاهالن قاصرند و هبرهمند از رمحت خداوند.
.2مقتضاى هدايتگرى خداوند آن است كه اسباب راهياىب را براى آدميان فراهم آورد تا هركس -با آزادى و اختيار
ورا 292».بنابراين اگر مهه انسانها- ِ ِ السبِ ِ ِ
يل إ َّما َشاكًرا َوإ َّما َك ُف ً
خود -راه سعادت يا شقاوت را برگزيند« :إنَّا َه َديْنَاهُ َّ َ
بهاتفاق -در صراط مستقيم قدم گذارند ،يا راهى ديگر در پيش گريند ،در مقدار هدايتگرى خداوند افزايش و كاهشى
پديد منىآيد.
______________________________
()1
)1 ( 290
.John Hick, God and the Universe of Faiths, P. 221 .
.)2 ( 291بنگريد به :يوسف( .103 :)12
.)3 ( 292بنگريد به :دهر( .3 :)76
( .)3بنگريد به :دهر (.3 :)76
چكيده فصل
.1پرسش اصلى در حبث موسوم به كثرتگراىي (پلوراليسم) ديىن آن است كه آيا مىتوان مهه ِ
اديان موجود را به
رمسيت شناخت و هبرهمند از حقيقت دانست؟ اصلىترين ديدگاههاى رقيب كثرتگراىي را احنصارگراىي و مشولگراىي
ناميدهاند.
.2احنصارگراىي ديدگاهى است كه نهتنها صدق و حقانيت ،بلكه جنات را نيز در احنصار ديىن خاص مىداند و د ِر
هبشت و سعادت اخروى را بهروى پريوان اديان ديگر بسته مىبيند .ديدگاه يادشده بيش از هر چيز ،در اين شعار
رمسى مسيحيت تبلور يافته است كه «بريون از كليسا جناتى در كار نيست».
.3مشولگراىي ديدگاهى است كه «حقانيت» را به ديىن خاص منحصر مىسازد ،اما دامنه «جنات» را نزد بسيارى از
پريوان اديان ديگر نيز مىگسرتاند .براساس تفسريى ديگر ،اين اصطالح بيانگر آن است كه حقيقت به صورتى
كمرنگ در اديان ديگر نيز بازتاب يافته است.
ِ
غريمسيحيان مشمول رستگارى را «مسيحيان بدون عنوان» مىخواند؛ تعبريى كه برخى آن را به .4كارل رانر،
«عضويت افتخارى» در يك سازمان مهانند مىكنند.
.5كاربرد رايج اصطالح «كثرتگراىي ديىن» درباره انديشهاى است كه مىتوان آن را پلوراليسم در حقانيت ناميد؛
ديدگاهى كه اديان گوناگون را به رمسيت مىشناسد و مهه آهنا را راهى به سوى حقيقت مىداند.
.6مهمترين انواع ديگر كثرتگراىي ديىن عبارت است از :پلوراليسم در رفتار و پلوراليسم در رستگارى.
.7پلوراليسم در رفتار بدان معناست كه با پريوان اديان گوناگون به مساملت رفتار كنيم و از برافروخنت آتش تعصبات
مذهىب بپرهيزمي.
.8مقصود از پلوراليسم در رستگارى آن است كه فالح و رستگارى را به ديىن خاصمنحصر نسازمي و پريوان اديان
گوناگون را -دستكم در شرايطى خاص -اهلجنات بدانيم.
.9كثرتگرايان ديىن هرچند غالباً از نسىبگراىي متامعيار بيزارى مىجويند ،گاه در عمل بدان تن مىدهند.
.10يكى ديگر از مباىن كثرتگراىي ،تنگناهاى ادراك بشرى است .بر اين بنياد ،گويا هر كدام از پيامربان -به دليل
حمدوديتهاى بشرى -از منظرى خاص به دين نگريسته و از آن حقيقت واحد ،تصويرى متناسب با پيشدانستههاى
خويش منايانده است.
.11كثرتگرايان مهچنني بر اين باورند كه منىتوان خداوند را رحيم و عطوف به بندگان دانست و مهچنان بر گمراهى
اكثر ِ
يت آنان تأكيد ورزيد.
.12اين در حاىل است كه گمراه خواندن اكثريت مردمان مالزمهاى با دوزخى دانسنت مهه آنان ندارد .درواقع
ِ
انتخاب آزادانه نيست. مقتضاى هدايتگرى خداوند نيز چيزى جز فراهم ساخنت زمينههاى
پرسش
.4كدام عامل اجتماعى در طرح نظريه پلوراليسم ديىن مؤثر بوده است؟
.5مقصود از پلوراليسم در رفتار چيست؟ آيا دين اسالم را از اين نظر مىتوان كثرتگراناميد؟
.7مفهوم و مصداق مستضعف فكرى كدام است؟ آيا مىتوان گفت مهه گمراهان اهلدوزخاند؟
.8كثرتگرايان چگونه از متثيل «فيل و نابينايان» براى اثبات مقصود خود هبره مىبرند؟ اين استدالل را بررسى و نقد
كنيد.
.2رباىن گلپايگاىن ،على ،حتليل و نقد پلوراليسم ديىن ،هتران ،مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر.1378 ،
.3صادقى ،هادى ،پلوراليسم (دين ،حقيقت ،كثرت) ،قم ،معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسالمى.1377 ،
.5لگنهاوزن ،حممد ،اسالم و كثرتگرايي ديىن ،ترمجه نرجس جواندل ،قم ،مؤسسه فرهنگى طه.1379 ،
.6هيك ،جان ،مباحث پلوراليسم ديىن ،ترمجه عبدالرحيم گواهى ،هتران ،مؤسسه فرهنگى انتشاراتى تبيان.1378 ،
هندوئيسم*
بوديسم*
يهوديت*
مسيحيت*
اسالم*
حق به ِ 293 ِ ني ي َديْ ِه ِمن الْ ِكتَ ِ ِ اب بِ ْ وأَنزلْنَا إِلَي َ ِ
اب َوُم َهْيمنًا َعلَْيه؛ و ما اين كتاب [قرآن] را به ّ ْ ص ِّدقًا ل َما بَ ْ َ َ
احلَ ِّق ُم َ ك الْكتَ َ ََ ْ
سوى تو فرو فرستادمي ،در حاىلكه تصديقكننده كتابهاى پيشني و حاكم بر آهناست.
الف) هندوئيسم
اقوامى آرياىي كه حدود 3500سال پيش به هندوستان مهاجرت كردند ،داراى آييىن بودند كه
______________________________
( .)1مائده (.48 :)5
( .)2تقريباً مهه مطالب فصل هفتم را از اين كتاب برگرفتيم :حسني توفيقى ،آشناىي با اديان بزرگ.
.1كتابهاى مقدس
Veda
دانش) به زبان سانسكريت گردآمده است .پژوهشگران ،تاريخ تصنيف وداها را بني 1000تا 1400قبل از ميالد
مىدانند .منت وداها اورادى است در ستايش آتش ،خورشيد و ساير مظاهر طبيعت و نيز دعاهاىي براى فراخى روزى،
.)2 ( 294تقريباً مهه مطالب فصل هفتم را از اين كتاب برگرفتيم :حسني توفيقى ،آشناىي با اديان بزرگ.
. Hinduism.)1 ( 295
بارورى ،خبشايش گناهان و جز اينها .در زمانهاى بعدَ ،برمهنان (روحانيون) شرح و تفسريهاىي بر وداها نوشتندكه به
برامهنهها 296شهرت يافت.
كتابهاى َمهاهبارته 297و رامايانه 298با حمتواى اساطريى رزمى و بزمى ،از ديگر كتب مقدس هندى بهمشار مىروند.
كتاب بسيار معروف و جذاب هبگود گيتا ( Bhagavad -gitaسرود خداى جميد) در اصل خبشى از منظومه
مستقال موردتوجه قرار گرفته است.
ً صدهزار بيىت مهاهبارته است كه
حدود قرن ششم پيش از ميالد در اوج اقتدار روحانيون هندو ،نظام طبقاتى شديدى پذيرفته شد كه 2500سال
سايه سهمگني خود را بر كشور هپناور هندوستان افكنده و هنوز هم بقاياى آن وجود دارد .پژوهشگران اين طبقات
اجتماعى را كاست 299مىخوانند كه واژهاى پرتقاىل بهمعناى نژاد است .اين نظام ،چهار طبقه را از يكديگر ممتاز
مىكرد :روحانيون ،شاهان و شاهزادگان و جنگاوران ،بازرگانان و دهقانان و در پايان نيز كارگران .معاشرت افراد يك
طبقه با طبقات ديگر شرعاً و عرفاً ممنوع بود؛ بهويژه طبقه آخر كه افراد طبقه باالتر حىت از نگاه كردن به آهنا پرهيز
مىكردند .فروتر از اين چهار طبقه ،بوميان غريآرياىي هندوستان بودند كه «جنسها» ناميده مىشدند .افراد اين طبقه
(مثال براى محل
هرگاه از باب ضرورت ً
______________________________
(. Hinduism.)1
(. Brahmanas.)2
(. Ramayana.)4
(. Caste.)5
زباله) به حمل سكونت چهار طبقه يادشده مىرفتند ،موظف بودند با صداى بلند حضور خود را اعالم كنند تا نگاه
افراد طبقات باال به اين گروه نيفتد .اين سنت اجتماعى در سال 1955ميالدى رمساً لغو گرديد و تنها جلوههاىي از
آن باقى است.
رود خروشان گنگ كه در خبش بزرگى از هندوستان جريان دارد ،نزد هندوان از تقدس باالىي برخوردار است و غسل
كردن در آن بهويژه در شهر بَنارس عبادتى مهم مشرده مىشود.
پرهيز از آزار جانداران ،اصل مهمى است كه مهچنان پابرجاست .اين آموزه ،خوردن گوشت حيوانات را عملى
غرياخالقى مىداند و اين مسئله اثر عجيىب بر شيوه زندگى هندوان بر جاى هناده است .در اين ميان ،گاو مقدسترين
حيوان بهمشار مىرود و نوشيدن ادرار و خوردن سرگني آن براى تربك و تطهري دروىن ،معمول است.
بيشرت بدانيم
هندوان جسد مردگان خود را در مرامسى ديىن مىسوزانند و خاكسرت آن را بر رود گنگ بر باد مىدهند .پيشتر سنت
مذهىب اين بود كه هنگام سوزاندن جسد مرد متوىف ،مهسر وى نيز به نشانه وفادارى ميان تودههاى هيزم مىخوابيد و
مهراه شوهر مىسوخت .اگر زىن تاب حتمل اين وفادارى را در خود منىيافت ،در عزاى شوهر موى سر خود را
مىتراشيد و به دنبال آن ،جالى وطن مىكرد ،يا به كارهاى خري مشغول مىشد .اين سنت در سال 1829ميالدى
در خبشهاىي از هندوستان ممنوع شد و بهتدريج در مناطق ديگر نيز گسرتش يافت .صائب تربيزى با اشاره به اين
سنت مىگويد:
سوخنت بر مشع خفته كار هر پروانه نيست چون زن هندو كسى در عاشقى مردانه نيست
.3فلسفه اوپانيشادها
حدود سالهاى 800تا 500قبل از ميالد ،هنگامى كه اجنام آداب و رسوم ظاهرى به افراط گراييد ،برمهنان چاره
كار را در اصالح دين ديدند و جمموعه معارىف را پديد آوردند كه دستهاى از آهنا اوپانيشادها 300نام گرفت .اين كتاب
را داراشكوه ( 1024 -1069ق) فرزند
شاهجهان (پادشاه مسلمان هندوستان) به انگيزه نشان دادن نقاط اشرتاك عرفان اسالمى و هندوىي در سال 1067
سر اكرب ناميد .اوپانيشادها بطون وداها را مىشكافد و توجه مردم را از
هجرى قمرى به زبان فارسى ترمجه كرد و آن را ّ
آداب و رسوم ظاهرى به اسرار دروىن و مفاهيم باطىن مىكشاند .كتاب يادشده شهرت جهاىن دارد؛ تا آجنا كه مرحوم
301
عالمه طباطباىي در آثار خود به برخى از مطالب توحيدى آن اشاره كرده است.
.4خدايان وداىي
هندوان به خدايان آمساىن و زميىن ىبمشارى با نامها و صفات عجيب و غريب معتقدند و براى هريك بتخانههاى
باشكوهى مىسازند .اين خدايان با يكديگر خويشاوندى سبىب و نسىب دارند و ويژگىهاى جسمى و روحى آنان با
ذكر جزئيات ،در كتب مقدس و فرهنگ ديىن هندوان آمده است .اعتقاد به جلوهگرى خدايان به شكل انسان و
حيوان در ادوار خمتلف نيز بسيار جلبنظر مىكند .رفتار هندوان با بتها -كه امروزه غالباً به شكل عروسكهاى
فلزى هستند -مانند رفتار با انسان است؛ بدين بيان كه از خواب بيدارش مىكنند ،به محامش مىبرند ،جلوى او غذا
مىگذارند و حتسني و توبيخش مىكنند.
.5خدايان سهگانه
آرياييان هندوستان مانند بسيارى از مشركان ،به خداى آفريننده جهان نيز معتقد بودند و او را برمها ( /قائم بالذات و
ازىل و ابدى) مىناميدند .دو خداى مهم ديگر -كه جمموعاً خدايان تثليث هندى را شكل مىدهند -شيوا 302و
ويشنو 303نام دارند .شيوا خداى فاىنكننده (و درعنيحال احياگر) است كه جمسمه چهار دست و در حال رقص او
فراوان است .رقص شيوا نقش او را در اهندام و احياى جمدد نشان مىدهد .ويشنو خداى حفظكننده است و تاكنون
نُهبار به شكل حيوان يا انسان جتلى يافته و به خدمترساىن به مردم پرداخته است .آخرين جتلى او َكلكى 304نام دارد
كه موعود آخرالزمان است و براى اصالح جهان ظهور خواهد كرد.
.)1 ( 301بنگريد به :حممدحسني طباطباىي ،امليزان ،ج ،10ص 291و 292؛ مهو ،قرآن در اسالم ،ص .23
. Siva.)2 ( 302
. Vishnu.)3 ( 303
. Kalki.)4 ( 304
______________________________
( .)1بنگريد به :حممدحسني طباطباىي ،امليزان ،ج ،10ص 291و 292؛ مهو ،قرآن در اسالم ،ص .23
(. Siva.)2
(. Vishnu.)3
(. Kalki.)4
بيشرت بدانيم
پرستش لينگا
بُعد احياگرى شيوا در قالب پرستش اندام جنسى نرينه (لينگا) جلوهگر شده است .جمسمههاى لينگا و معابد آن
بسيار است .به گفته ويل دورانت ،گاندى از اينكه غربيان عورتپرسىت را كارى زشت دانستهاند ،گلهمند بوده
است 305.يكى از بتخانههاى بزرگ كه براى پرستش لينگا بنا شده ،معبد سومنات است .ثروت هنگفت و
خيالانگيز اين معبد -كه چهار گنبد طال داشت -سلطان حممود غزنوى را واداشت كه به سال 416هجرى به سوى
آن لشكر كشد و خزاين انباشته از سيم و زر و جواهرات گرانبهاى آن را تاراج كند.
از سوى ديگر ،حكيمان و دانشمندان هندو ،خدايان ىبمشار اين دين را مظهر يك خداى بزرگ مىدانند .از ديدگاه
آنان ،اين جهان و مهه اجزاى آن درحقيقت خياىل بيش نيست .اين خيال را مايا (
Maya
فريب و وهم) مىنامند .به باور آهنا ،مهه اين صورتهاى ومهى سراجنام نابود مىشوند و تنها برمها باقى مىماند.
براساس قانون كرمه ( Karmaكردار) آدمى نتيجه اعمال خود را در دورههاى بازگشت خود در اين جهان مىبيند.
كساىن كه كار نيك اجنام دادهاند ،در مرحله بعد ،زندگى مرفّه و خوشى دارند و آنان كه كار بد مىكنند ،در بازگشت
ب) بوديسم
آيني بودا يكى از شاخههاى آيني برمهاىي است .اين آيني به علت داشنت انديشههاى عرفاىن لطيف اخرياً به اروپا و
آمريكا نيز راه يافته است.
______________________________
( .)1ويل دورانت ،تاريخ متدن ،ج ،1ص .591
(. Nirvana.)2
.1سرگذشت بودا
بودا (
/Buddha
بيدار) لقب شاهزادهاى است كه در حدود سال 563ق .م به دنيا آمد و نام اصلى او گوتاما 307است.
ستارهشناسان پيشگوىي كرده بودند اين شاهزاده پس از مشاهده منونههاى بيمارى ،پريى و مرگ و برخورد با يك
رياضتكش ،دنيا را ترك خواهد كرد .وى در 29سالگى پس از مشاهده موارد مذكور ،شبانه از كاخ و تنعمات آن
گرخيت و به رياضت روى آورد .شش سال رياضتهاى سخت و طاقتفرسا ،شش سال تأمل و تفكر و هفتاد هفته
توقف زير درخىت كه بعدها درخت بيدارى نام گرفت ،مراحلى بود كه گوتاما با پشت سر هنادن آهنا به حقيقت دست
يافت.
انديشههاى اصالحى بودا خمالف با تعصبهاى برمهنان بود و اختالفات طبقاتى را باطل مىمشرد .اين تعاليم ،ترك
دنيا ،هتذيب نفس ،تأمل ،مراقبه و تالش براى رهاىي از گردونه زندگى پر از رنج اين جهان را توصيه مىكند و وصول
به نريوانه را پرامهيت مىداند.
.3اخالقيات
بودا راه درست زندگى را در هشت قانون بزرگ خالصه مىكند كه عناوين آهنا چنني است :ديدگاه درست ،انديشه
درست ،سخن درست ،رفتار درست ،معاش درست ،كوشش درست ،توجه درست و تأمل درست .وى مهچنني
پريوان خود را از اين امور پرهيز مىدهد :آزار جانداران ،دزدى ،ىبعفىت ،دروغ ،مسىت ،بدگوىي ،خودخواهى ،ناداىن و
دمشىن.
بيشرت بدانيم
آيني بودا به سه فرقه اصلى جتزيه شده است .عنوان رهرب مذهىب يكى از اين سه فرقه -كه چرخ املاس نام گرفته و
المائيسم نيز خوانده مىشود -داالىي الما ( )Dalai Lamaبهمعناى رئيس درياگونه است .هنگامى كه اين رهرب
وفات مىيابد ،راهبان براى يافنت جانشني وى به جستجوى كودكى مىپردازند كه در حلظه درگذشت رهرب به دنيا آمده
باشد .سپس اين كودك را با توجهات ويژه پرورش مىدهند .وى پس از فراگريى دانش و گذراندن مراحل خمتلف ،به
مقام موردنظر نايل مىآيد.
______________________________
(. Gautama.)1
Tri
/ pitaka-سه سبد) ناميده مىشود كه داراى سه خبش است .فرقههاى خمتلف بوداىي كتابهاى خمصوص به خود
نيز دارند.
ج) يهوديت
يهوديان از نژاد عرباىن هستند .اين نژاد با اعراب ،آشوريان و چند قوم ديگر خاورميانه ،اصلى مشرتك دارد .از پيشينه
تارخيى قوم عرباىن اطالع دقيقى در دست نيست .برخى دانشمندان معتقدند نام «عرباىن» را كنعانيان پس از ورود
حضرت ابراهيم (ع) به سرزمني كنعان به او دادهاند؛ 308زيرا عرباىن از ماده «ع ب ر» بهمعناى گذر كردن از هنر
مىآيد و او با عبور از رود فرات وارد كنعان شد .براساس آنچه در تورات آمده است ،خداوند با ابراهيم (ع) عهد
309
بست كه از نيل تا فرات را به فرزندان او كه از اسحاق پديد آيند ،عطا كند.
به گفته تورات ،حضرت اسحاق (ع) جانشني ابراهيم خليل (ع) شد و دو فرزند توأم براى او بهدنيا آمد .يكى از آن
دو را عيسو و ديگرى را يعقوب ناميدند .يعقوب يعىن «تعقيبكننده»؛ زيرا هنگام تولد ،كودك قبلى را تعقيب كرد و
پس از او به دنيا آمد.
حضرت يعقوب به اسرائيل ملقب بود .اهل كتاب ،اين اسم مركب را چنني معنا مىكنند« :كسى كه بر خدا مظفر
شد ».اما اصل معناى آن در عربى چنني است« :كسى كه بر قهرمان پريوز شد ».به گفته تورات ،كشىت گرفنت
حضرت يعقوب (ع) با خداوند كه به پريوزى او بر خدا اجناميد 310،علت ملقب شدن وى به اسرائيل است:
مردى به سراغ او آمده ،تا سپيده صبح با او كشىت گرفت .وقىت آن مرد ديد كه
______________________________
( .)1بنگريد به :س ْفر پيدايش.13 /14 ،
منىتواند بر يعقوب غالب شود ،بر باالى ران او ضربهاى زد و پاى يعقوب صدمه ديد .سپس آن مرد گفت« :بگذار
بروم؛ چون سپيده دميده است ».اما يعقوب گفت« :تا مرا بركت ندهى ،منىگذارم از اينجا بروى ».آن مرد پرسيد:
«نام تو چيست؟» جواب داد« :يعقوب» .به او گفت« :پس از اين ،نام تو ديگر يعقوب خنواهد بود ،بلكه اسرائيل؛
311
زيرا نزد خدا و مردم مقاوم بودهاى و پريوز شدهاى».
موسى (ع) پيامربى بود اهلى كه بىناسرائيل را از ستمهاى فرعون رهانيد و آنان را به يكتاپرسىت فراخواند .در قرآنكرمي
و تورات ،حكايات كموبيش مشاهبى درباره چگونگى راهياىب موسى به دربار فرعون و نيز معجزاتى كه براى جنات
بىناسرائيل بهكار گرفت ،به چشم مىخورد .به گفته تورات 312پس از خروج بىناسرائيل از مصر ،موسى (ع) ده فرمان
مهم را -كه خداوند در طور سينا بدو داده بود -سرلوحه دعوت خود قرار داد:
.7زنا نكنيد؛
______________________________
( .)1س ْفر پيدايش.24 -28 /32 ،
( .)3به اعتقاد اهل كتاب ،مقصود از مهسايه در فرمان هنم و دهم« ،مهنوع» است.
بيشرت بدانيم
در تورات كنوىن -كه يهوديان مؤلف آن را خود حضرت موسى (ع) مىدانند -گزارشى درباره وفات آن پيامرب اهلى نيز
آمده است« :موسى ،خدمتگزار خداوند -چنانكه خداوند گفته بود -در سرزمني موآب درگذشت .خداوند او را در
درهاى ...دفن منود ،وىل تا به امروز هيچكس مكان دفن او را منىداند .موسى هنگام مرگ صد و بيست سال
داشت؛ با وجود اين ،هنوز نريومند بود و چشمانش بهخوىب مىديد .قوم اسرائيل سى روز در دشت موآب براى او
314
عزادارى كردند».
يهوديان كتاب آمساىن خود را تَنَخ مىنامند كه مهان عهد عتيق مسيحيان است .اين كتاب به زبان عربى و اندكى از
آن به زبان كلداىن نوشته شده است .اين دو زبان مانند عرىب از زبانهاى سامى بهمشار مىروند .مهچنني نسخهاى از
عهد عتيق به زبان يوناىن وجود دارد كه از روى نسخه عربى ترمجه شده و آن را ترمجه سبعينيه ناميدهاند .اين نسخه
مشتمل بر قسمتهاىي است كه در نسخه عربى موجود يافت منىشود .در قرن اول ميالدى ،دانشمندان يهود از ميان
.)3 ( 313به اعتقاد اهل كتاب ،مقصود از مهسايه در فرمان هنم و دهم «،مهنوع» است.
.)1 ( 314س ْفر تثنيه.5 -8 /34 ،
نوشتههاى ديىن فراواىن كه در آن روزگار رواج داشت ،بر 39كتاب كه به زبان عربى بود ،اتفاق كردند و كتابهاىي را
كه به زبان يوناىن نوشته شده بود ،كنار هنادند .اين كتابها بعدها اپوكريفا (
/Apocrypha
315
پوشيده) ناميده شد.
تنخ از نظر موضوع به سه خبش تقسيم مىشود :خبش تارخيى ،حكمت و مناجات و شعر و در آخر نيز
پيشگوىيهاى انبيا .خبش تارخيى مشتمل بر هفده كتاب است كه پنج كتاب خنست آن «تورات» خوانده مىشود.
كتابهاى پنجگانه (اسفار مخسه) -كه مهمترين قسمت تنخ (عهد عتيق) است و مؤلف آهنا را خود حضرت موسى
مىدانند -بدين شرح است:
ِ .1س ْفر پيدايش (آفرينش جهان و داستانهاى حضرت آدم ،نوح ،ابراهيم ،امساعيل ،اسحاق ،يعقوب و يوسف)؛
______________________________
( .)1س ْفر تثنيه.5 -8 /34 ،
( .)2نسخههاى پروتستاىن عهد عتيق با تنخ يهوديان برابر است ،اما مسيحيان غري پروتستان ،تعدادى از كتابهاى
اپوكريفاىي را بر كتاب مقدس خود افزودهاند ،و مشار كتابهاى عهد عتيق را به 46عدد رساندهاند.
.2س ْفر خروج (تولد و بعثت حضرت موسى ،خروج بىناسرائيل از مصر به سينا و احكام)؛
.3س ْفر الويان (احكام كاهنان ،يعىن روحانيون يهودى كه از نسل هارون و از خاندان الوى هستند)؛
.4س ْفر اعداد (آمار بىناسرائيل در عصر حضرت موسى ،شريعت و تاريخ آنان)؛
.5س ْفر تثنيه (تكرار احكامى كه در اسفار پيشني آمده است و تاريخ بىناسرائيل تا رحلت حضرت موسى).
بيشرت بدانيم
.)2 ( 315نسخههاى پروتستاىن عهد عتيق با تنخ يهوديان برابر است ،اما مسيحيان غري پروتستان ،تعدادى از كتابهاى اپوكريفاىي را بر كتاب مقدس خود افزودهاند ،و مشار
كتابهاى عهد عتيق را به 46عدد رساندهاند.
نقد كتاب مقدس
چنانكه در فصل پنجم گذشت ،يكى از مسائلى كه در قرن نوزدهم رواج يافت و مدافعان سنّىت دين را با مشكالتى
روبهرو ساخت ،بررسى انتقادى كتاب مقدس بود .نتايج اين بررسىها چندان براى مؤمنان يهودى خوشايند نبود« :در
كتاب اول عهد عتيق -كه سنّتاً منسوب به خود موسى است -نشانههاىي از چندمؤلفى بودنپرتو اين پژوهشها ،پنج ِ
مكرر و تفاوت سبكها ،واژگان و فكر ،داللت بر اين داشت كه اين كتابها به دست داد .بررسى دقيق داستانهاى ّ
(اسفار مخسه) در هيئت كنوىنشان ،جمموعهاى از چندين روايت و متعلق به زمانهاى خمتلف است .بعضى از خبشها
316
...در عصر تبعيد يا اسارت بابلى (يعىن 800سال پس از موسى) به رشته حترير در آمده است».
نقادان بهطوركلى عقيده دارند كه -برخالف نظر سنىت -نويسنده پنج كتاب اول كتاب مقدس ،موسى نبوده است،
بلكه نويسندگان آن الاقل چهار شخص خمتلف بودهاند ... .نقادان معتقد بودند كه كتابها و قسمتهاىي كه در
317
آهنا درباره وقايع آينده پيشگوىيهاىي وجود دارد ،بعد از اجنام شدن آن وقايع نوشته شدهاند.
كلمه «تلمود» بهمعناى آموزش است و با واژه «تلميذ» و مشتقات آن در زبان عرىب پيوند دارد .تلمود به كتاىب
بسيار بزرگ اطالق مىشود كه احاديث و احكام يهود را دربرداشته و
______________________________
( .)1ايان باربور ،علم و دين ،ص 130و .131
تلمود بهعنوان دايرهاملعارف يهوديت ،حمافظت از اين آيني را بر عهده داشته و منبع قوانني فقه يهود بوده است.
مسيحيان به علت بدگوىي اين كتاب از حضرت عيسى (ع) مهواره با آن خمالف بودهاند.
تلمود به برخى از زبانهاى اروپاىي ترمجه و منتشر شده و ترمجه انگليسى آن در هجده جلد بزرگ به چاپ رسيده
است .خالصهاى از آن كتاب نيز به زبان فارسى به نام «گنجينهاى از تلمود» انتشار يافته است.
.5قَباال
.6اعتقادات
انديشمند بزرگ يهودى ،موسى بن ميمون ( 1135 -1204م) به آيني يهود لباسى نو پوشاند و سيزده اصل براى
آن ترتيب داد .هفت اصل خنست به خدا و صفات او اشاره دارند :خداوند وجود دارد ،يگانه است ،غريمادى است،
فراتر از زمان است ،حكيم است ،عادل است و از راه عبادت مىتوان به او تقرب يافت .عناوين شش اصل ديگر
چنني است :وقوع نبوت ،برترى حضرت موسى ،آمساىن بودن تورات ،جايز نبودن نسخ احكام ،آمدن مسيحاى موعود
و قيامت و جاودانگى نفس.
.)1 ( 318هنگام تالوت تورات ،نام يادشده به« ادوناى»( /آقاى من) تبديل مىشود.
يهوديان به نبوت نيز معتقدند و درباره آن حبثهاى كالمى گسرتدهاى دارند .آنان بر اين باورند كه وحى از حدود
319
چهار قرن پيش از ميالد قطع شده و پس از ظهور موعود ،دوباره برقرار خواهد شد.
در هيچ جاى كتاب مقدس يهوديان سخىن از معاد نيامده است .از نظر تورات ،ديندارى در جلب نعمتهاى اين
جهان ،و ىبديىن در سلب آهنا تأثري مستقيمى دارد .اين در حاىل است كه تلمود ،از معاد بسيار سخن گفته است.
فرقه منقرضشده صدوقيان كه سنت شفاهى (تلمود) را قبول نداشتند ،منكر قيامت بودند؛ اما فريسيان به قيامت و
وجود هبشت و جهنم باور دارند.
يهوديان كسى را به دين خود دعوت منىكنند؛ زيرا اين دين را خمصوص نژاد بىناسرائيل مىدانند .با اين مهه ،اگر كسى
خبواهد يهودى شود ،او را مىپذيرند.
.7احكام
يهوديان احكام فراوان و بسيار پيچيدهاى دارند كه به امورى چون جناست و پاكى و غذاهاى حالل و حرام مىپردازد.
براى مثال ،در يهوديت خوردن گوشت مهراه با لبنيات حرام است .اين احكام نيز در مشار واجبات دين يهود است:
شسنت دستها طبق آيني شرع براى خوردن نان و چند غذاى ديگر ،شسنت دو بند از انگشتان بعد از غذا ،شسنت
دستها تا مچ بهعنوان وضو پس از برخاسنت از خواب و براى عبادت و نيز بسنت بازوبند و پيشاىنبندى براى مناز
صبح كه در آن آياتى از تورات نوشته شده است.
يهوديان مهواره در انتظار يك رهرب اهلى فاتح بودهاند كه اقتدار و شكوهِ قوم خدا را به عصر
______________________________
( .)1هنگام تالوت تورات ،نام يادشده به «ادوناى» ( /آقاى من) تبديل مىشود.
( .)2گفتىن است كتاب مقدس يهوديان گاه گناهاىن را به پيامربان بزرگ اهلى نسبت مىدهد كه مسلمانان حىت از نقل
آهنا شرم مىكنند.
.) 2 ( 319گفتىن است كتاب مقدس يهوديان گاه گناهاىن را به پيامربان بزرگ اهلى نسبت مىدهد كه مسلمانان حىت از نقل آهنا شرم مىكنند.
ماشيح (مسيح ،مسحشده) خواندهمىشود .ماشيح لقب درخشان داود و سليمان بازگرداند .شخصيت مورد انتظارِ ،
پادشاهان قدمي بىناسرائيل بود؛ زيرا پيامربان با ماليدن اندكى روغن بر سر آهنا ،بدانان تقدس مىخبشيدند .اين لقب
بعدها به پادشاه آرماىن و موعود يهود اختصاص يافت.
بيشرت بدانيم
مدعيان مسيحاىي
از قرون آغازين يهوديت تاكنون ،صدها تن نغمه مسيحاىي ساز كرده و چند صباحى سادهدالىن را جمذوب خود
ندل اشنريسون-1994( 320 ساختهاند .در عصر حاضر نيز مجعى از مريدان حكيم و عارف يهودى ،مناخيم ِم ِ
1902م) بر اين گمان بودند كه وى مهان مسيحاى موعود است و روزى قيام خواهد كرد ،تا اينكه مرگ او خاطر
آن مريدان را بسيار پريشان و آشفته كرد.
گفتىن است يهوديان ،حضرت عيسى (ع) را يكى از اين مدعيان دروغني مىمشارند.
د) مسيحيت
امروزه حدود يكسوم مجعيت جهان از آيني مسيحيت پريوى مىكنند .مسيحيان از گذشتههاى دور در تالش بودهاند
پيشگوىي ظهور حضرت عيسى (ع) را در عهد عتيق (كتاب مقدس يهوديان) بيابند .از آجنا كه در هيچ جاى عهد
عتيق نام عيسى بن مرمي نيامده ،مسيحيان دست به تأويالتى زدهاند تا برخى از پيشگوىيهاى آن كتاب را به آن
حضرت مرتبط سازند.
مىت و لوقا -در بيتحلم زاده شد .اين شهر در هشت كيلومرتى اورشليم قرار دارد و بنيانگذار مسيحيت -به نقل ّ
ِ
موعود يهوديت در بيتحلم زاده حدود هزار سال قبل از ميالد ،داود پادشاه در آن به دنيا آمد .از آجنا كه بنا بود
شود تا به داود شباهت داشته باشد ،آن دو اجنيلنويس ،حمل تولد عيساى ناصرى را شهر مذكور دانستهاند.
______________________________
(. Menachem Mendel Schneerson.)1
به گفته اناجيل ،حضرت عيسى (ع) تقريباً در سى سالگى رسالت خود را آغاز كرد .بسيارى از كساىن كه به آن
حضرت اميان مىآوردند ،يقني داشتند كه وى بهزودى پادشاه يك «آرمانشهر خداىي» خواهد شد .اما حضرت عيسى
اوال وى آمده بود تا
(ع) نتوانست حكومت اهلى مورد انتظار بىناسرائيل را بنيان هند .بر اين اساس ،ياران او گفتندً :
قرباىن گناهان بشر شود و دوم اينكه بهزودى براى واپسني داورى رجعت خواهد كرد .از سوى ديگر ،يهوديان مهني
مسئله را گواهى دانستند بر اينكه وى نه مسيحاى موعود ،بلكه يكى از مدعيان دروغني مسيحاىي بوده است.
از آجنا كه بزرگان يهود تعاليم عيسى (ع) را هتديدى براى منافع خود مىدانستند ،براى كشنت او توطئه كردند .يكى از
اسخريوطى -در مقابل پوىل كه از رؤساى يهود گرفته بود ،به وى خيانت
دوازده شاگرد برگزيده وى -به نام يهوداى َ
كرد و او را به مأموران سپرد .طبق تعاليم اجنيل ،عيسى به صليب آوخيته شد و پس از مردن دفن گرديد ،اما پس از
سه روز از ميان مردگان برخاست .وى مدت چهل روز گاه براى شاگردان خود ظاهر مىشد و سراجنام به آمسان
رفت.
پنجاه روز پس از حادثه صليب ،عيد گلريزان (پنجاهه ،پِنطيكاست) فرا رسيد .در آن روز ،روحالقدس در رسوالن
(شاگردان حضرت عيسى) حلول كرد و پس از ايشان مجاعىت پديد آورد كه در طى قرون و اعصار ،رسالت عيسى را
بر دوش كشيدند.
با آنكه حضرت عيسى (ع) پطرس را به جانشيىن خود برگزيده بود 321،رسول ديگرى به نام پولس ً
عمال موقعيت
هبرتى بهدست آورد و معمار مسيحيت كنوىن شد 322.وى در آغاز يك يهودى متعصب بود كه مسيحيان را آزار
مىداد ،اما پس از چندى مدعى شد هنگامى كه براى دستگريى برخى از مسيحيان از شهر قدس به دمشق مىرفته،
نور حضرت عيسى را در
______________________________
( .)1مىت 18 /16 ،و 19؛ يوحنا.15 -19 /21 ،
( .)2برخى از احاديث اسالمى نيز پولس را مسئول گمراهى مسيحيان مىدانند .براى منونه ،بنگريد به :حممدباقر
جملسى ،حباراالنوار ،ج ،8ص .311
راه ديده و به دستور او مسيحى شده است .پولس كه مدعى رسالت از جانب حضرت مسيح بود ،به مناطق خمتلف
سفر كرد و مسيحيت را به اطراف درياى مديرتانه گسرتش داد .وى رسالههاىي نيز به تازهمسيحيان آن مناطق نوشت
كه برخى از آهنا در كتاب عهد جديد گردآمده است.
.3عهد جديد
كتاب مقدس مسيحيان دو خبش دارد :عهد جديد و عهد عتيق .علت اين نامگذارى آن است كه مسيحيان معتقدند
خداى متعال با انسان دو پيمان بسته است :پيمان كهن و پيمان نو .در پيمان كهن ،مرتبهاى از جنات از طريق قانون
و شريعت بهدست مىآيد .انسانهاى طرف اين پيمان بىناسرائيل بودهاند .اما پيمان نو توسط خداى متجلى ،عيسى
مسيح اجنام گرفته و طرف آن مهه انسانهايند .در پيمان نو ،جنات از طريق حمبت حاصل مىشود؛ بدين معنا كه
خداى پسر به شكل انسان جتسم مىيابد و با حتمل رنج صليب ،كفاره گناهان بشر مىگردد .آن قسمت از كتاب
مقدس كه درباره پيمان كهن سخن مىگويد« ،عهد عتيق» و آن خبش كه از پيمان نو سخن مىرانَد« ،عهد جديد»
ناميده مىشود .درواقع عهد عتيق ،كتاب آمساىن يهوديان است كه مسيحيان نيز آن را معترب مشرده و در آغاز كتاب
خود قرار دادهاند.
عهد جديد به زبان يوناىن نگارش يافته است .در آغاز عهد جديد -كه خود مشتمل بر 27كتاب است -اجنيلهاى
چهارگانه قرار دارند كه در آهنا سريه و سخنان حضرت عيسى (ع) گردآمده است .نويسندگان اجنيل اول و چهارم از
ِ
شاگرد شاگردانش بودهاند .اجنيلهاى ديگرى نيز وجود داشتهاند شاگردان عيسى (ع) و نويسندگان دو اجنيل ديگر،
كه بهتدريج مرتوك شده و رمسيت نيافتهاند .به هرحال ،اناجيل چهارگانه بدين ناماند:
.4اجنيل يوحنا (متأخرترين كتاب سريه و سخنان مسيح با تأكيد بر فوق بشر بودن او).
بيشرت بدانيم
تأكيد مسيحيان بر كتاب نداشنت حضرت عيسى
مسيحيان هرگز حضرت عيسى (ع) را داراى كتاب منىدانند؛ چنانكه يكى از نويسندگان مسيحىمىگويد:
مسيحيان هرگز منىگويند عيسى كتاىب به نام اجنيل آورد .آوردن وحى توسط عيسى -بهگونهاى كه مسلمانان درمورد
قرآن و پيامرب اسالم معتقدند -در مسيحيت جاىي ندارد .مسيحيان ،عيسى را جتسم وحى اهلى مىدانند و به عقيده
آنان ،وى نه حامل پيام ،بلكه عني پيام بوده است .بدين سبب ،ما مسيحيان خواستار اجنيلى نيستيم كه عيسى آن را
نوشته يا به شاگردانش امال كرده باشد ... .اين روحالقدس بود كه از طريق اهلام ،نويسندگان اناجيل را براى نوشنت اين
ِ
مسيحيان خنستني ،با كتب و ثبت برگزيده سخنان و كارهاى بسيار زياد عيسى در آهنا رهنمون شد ... .جامعه
راهنماىي روحالقدس از ميان نوشتههاى مسيحى ىبمشار ،به 27كتاب -كه اجنيلهاى چهارگانه نيز جزو آهناست-
323
اقرار كرد و پذيرفت كه آهنا با اهلام اهلى نگارش يافتهاند.
بيشرت مسيحيان ،حضرت عيسى را خداى حقيقى ،غريخملوق و قدمي مىدانند .در سه اجنيل خنست -كه به دليل
مشاهبت با يكديگر ،اناجيل همنوا خوانده مىشوند -اين عقيده به چشم منىخورد؛ اما در اجنيل يوحنا كه حدود سال
100ميالدى نوشته شده ،در اينباره مطالبغلوآميزى آمده است .گفتىن است تعبري «خداوند» در كتاب عهد
جديد كه براى حضرت عيسى (ع) بهكار رفته ،به الوهيت وى ارتباطى ندارد .اين واژه (معادل «رب» در عرىبو «
lord
» در انگليسى) به معناى آقا ،مالك ،موال و صاحب است .به هرحال ،رهربان برجسته مسيحى در سال 325
ميالدى در شوراى نيقيه اينچنني بر الوهيت عيسى مسيحتأكيد ورزيدند:
ما اميان دارمي به خداوند واحد ،عيسى مسيح ،پسر خدا ،مولود از پدر ،يگانه مولود كه از ذات پدر است ،خدا از
خدا ،نور از نور ،خداى حقيقى از خداى حقيقى كه مولود است نه خملوق ،از يك ذات با پدر... .
او به خاطر ما آدميان و براى جنات ما نزول كرد و جمسم شده ،انسان گرديد... .
______________________________
( .)1توماس ميشل ،كالم مسيحى ،ص .49 -51
لعنت باد بر كساىن كه مىگويند «زماىن بود كه او وجود نداشت!» و ...بر كساىن كه اقرار مىكنند وى از ذات يا
324
جنس ديگرى است و يا آنكه پسر خدا خلق شده ،يا قابلتغيري و تبديل است.
.5تثليث
كلمه «تثليث» هرگز در كتاب مقدس مسيحيان نيامده است و خنستني كاربرد آن در تاريخ مسيحيت ،به سال 180
مىت ،بيانگر تثليث
ميالدى بازمىگردد .البته به گمان مسيحيان ،عبارت مربوط به «اعطاى حق تعميد» در اجنيل ّ
است« :ايشان را به اسم اب و ابن و روحالقدس تعميد دهيد».
معموال خدا را «پدر» مىنامند .پسر نيز مهان خداست كه لباس جسماىن
نويسندگان عهد جديد با تأثري از يهوديتً ،
به تن كرده است (يعىن حضرت عيسى (ع)) .روحالقدس نيز نه فرشتهاى از فرشتگان اهلى ،بلكه خود خداست كه در
قلوب مردم و در جهان مىزيد .اجنيلهاروحالقدس را به شكل كبوترى ترسيم كردهاند كه بر عيسى فرود آمد و در او
استقراريافت .مهو جامعه مسيحيت را ارشاد مىكند ،تعليم مىدهد و به نويسندگان كتاب مقدس اهلام مىخبشد.
با گذشت زمان ،مسيحيان مدعى شدند طبيعت سهگانه خدا رازى است كه با تعابري بشرى منىتوان آن را تبيني كرد.
با اين مهه ،مهواره انديشمندان مسيحى براى تفسري تثليث ،از مفاهيم فلسفى رايج در زمان خود هبره گرفتهاند .پاپ و
شوراهاى كليساىي ،برخى از اين بيانها را درست و پارهاى ديگر را نادرست اعالم كردهاند.
.6فدا
مسيحيان با اشاره به سرپيچى حضرت آدم از فرمان اهلى ،بر اين مطلب تأكيد مىورزند كه گناه يك شخص ،نژاد
بشر را آلوده مىسازد؛ بهگونهاى كه مهه آدميان احساس آلودگى مىكنند و خود را نيازمند پاك شدن جمدد مىدانند.
كامال ىبگناه و با حكمت اهلى متحد باشد ،مىتواند كفاره اين گناه قرار
از سوىي ديگر ،يك مناينده از بشر كه خود ً
گريد و آثار آن را
______________________________
( .)1و .م .ميلر ،تاريخ كليساى قدمي در امپراتورى روم و ايران ،ص .244
.) 1 ( 324و .م .ميلر ،تاريخ كليساى قدمي در امپراتورى روم و ايران ،ص .244
مباىن انديشه اسالمى ( ،)2ص108 :
زايل سازد .به باور مسيحيان ،عيسى كفاره آن آسيب را يكبار و براى مهيشه پرداخت كرد و با تسليم شدن كامل و
متمرد -از طريق گناه -اجياد شده بود.
اطاعت مطلق ،ديوارى را از ميان برد كه بني خدا و انسان ّ
.7آينيهاى مقدس
مسيحيان بر اين باورند كه با اجنام آينيهاىي به مالقات مسيح مىروند؛ مهو كه از مرگ برخاسته و فيض خداى
جناتخبش را به آنان خبشيده است .تقريباً مهه مسيحيان درباره دو آيني تعميد و عشاى رباىن اتفاقنظر دارند و
بسيارى از آنان نيز جمموع آينيها را به هفت مىرسانند .ما در اينجا تنها به توضيح اين دو آيني بسنده مىكنيم.
خنستني و اصلىترين آيني كه براى مهه ضرورت دارد ،تعميد است .هر مسيحى تنها يكبار تعميد مىپذيرد و بدينرو،
اصوال با گونهاى شستشو مهراه است .برخى از كليساها با رخينت آب بر سر
به جامعه مسيحيت وارد مىشود .تعميد ً
شخص ،وى را تعميد مىدهند .در كليساهاىي ديگر رسم بر اين است كه فرد براى تعميد به زير آب مىرود و بريون
مىآيد .كليساهاىي نيز تعميدشونده را به آبهاى طبيعت مانند هنرها و درياچهها مىبرند.
عشاى رباىن در نگاه مسيحيان ،يادبود و بازسازى شام آخر عيسى با شاگردان در شب پيش از مرگ اوست .در
اناجيل كنوىن آمده است كه عيسى در چنني مرامسى نان و شراب را بهعنوان گوشت و خون خود به شاگردان داد تا
از آن خبورند و بياشامند .مسيحيان آن هنگام كه در اين مراسم شركت مىكنند ،باور دارند كه مسيح با جسم خود
نزد آنان حاضر مىشود .كاتوليكها ،عشاى رباىن را هر روز برپا مىدارند ،اما دو فرقه اصلى ديگر از اين مقدار
مىكاهند :ارتدكسها آن را به روزهاى يكشنبه و اعياد اختصاص مىدهند و بسيارى از پروتستانها نيز ساالنه تنها
چهار يا دوازده بار اين مراسم را برگزار مىكنند.
.8فرقههاى مسيحى
امروزه مسيحيت به سه فرقه يا كليساى 325اصلى منشعب گشته است :كاتوليك ،ارتدكس وپروتستان.
______________________________
( .)1كليسا تنها بهمعناى «حمل عبادت مسيحيان» نيست ،بلكه بهمعناى «فرقه» اى از فرقههاى مسيحى نيز بهكار
مىرود.
.)1 ( 325كليسا تنها بهمعناى« حمل عبادت مسيحيان» نيست ،بلكه بهمعناى« فرقه» اى از فرقههاى مسيحى نيز بهكار مىرود.
مباىن انديشه اسالمى ( ،)2ص109 :
كاتوليكها اسقف شهر رم را پاپ مىنامند و او را داراى امتيازاتى ويژه (مهچون عصمت در صدور فتوا) مىمشارند.
از آغا ِز نشر دعوت رسوالن (حواريون) حضرت عيسى ،بهتدريج پنج كانون بزرگ مسيحيت در اورشليم ،اسكندريه،
انطاكيه ،قسطنطنيه و رم به وجود آمد .از آجنا كه شالوده كليساى رم بهدست پطرس هناده شد و پولس براى مدتى
معلم و رهرب آن بود ،آن كليسا خود را از ساير كليساها برتر مىديد و اندكاندك تفوق خود را نزد بيشرت مسيحيان
تثبيت كرد.
فرقه ارتدكس كه از حدود هزار سال پيش پديد آمده ،از نظر عقيدتى با فرقه كاتوليكاختالف چنداىن ندارد.
ارتدكسها رهربى واحد اسقف رم را منىپذيرند و مرتبه ايناسقف را با اسقفان چهار مركز ديگر -كه پاتريك خوانده
مىشود -برابر مىدانند .كليساى ارتدكس افزون بر چهار پاتريكنشني قدميى (اورشليم ،اسكندريه ،انطاكيه
وقسطنطنيه) پاتريكنشنيهاى جديد روسيه ،صربستان ،روماىن ،بلغارستان و گرجستان را نيزدربرمىگريد.
بيشرت بدانيم
ارامنه
مسيحيان ارمىن از نظر عقيدتى ارتدكس بهمشار مىروند ،وىل درباره دو طبيعت اهلى و انساىن حضرت مسيح (ع) و
در شيوه عبادت كه به زبان ارمىن است ،با ديگر ارتدكسها تفاوت دارند .ارمنستان خنستني سرزميىن است كه
مسيحيت را بهعنوان دين رمسى خود پذيرفت و آن ،هنگامى بود كه پادشاه اين سرزمني در سال 301مسيحى شد.
رهرب آن كليسا كاتوليكوس (جاثليق) شهر امچيازين در ارمنستان است .آنان مركز ديگرى نيز در انطلياس لبنان دارند.
ارامنه ايران پنجاه ساىل است كه از مركزيت لبنان پريوى مىكنند .مشار ارامنه كل جهان نُه ميليون نفر است كه حدود
دويست هزار تن از آنان در ايران بهسر مىبرند.
پروتستان در اصل بهمعناى «معرتض» است .از حدود پانصد سال پيش تاكنون ،فرقههاى پروتستان فراواىن در
مسيحيت پديد آمدهاند .پروتستانها به رهربى متمركز عقيده ندارند و روحانيت مسيحى را چندان ارج منىهنند .اينان
بسيارى از اعتقادات فرقههاى ديگر را رد مىكنند و نوعى مسيحيت پرياسته را مىپذيرند.
ه) اسالم
اسالم -مهچون يهوديت و مسيحيت -يكى از اديان ابراهيمى است كه حدود يكپنجم مجعيت جهان از آن پريوى
مىكنند .از آجنا كه خبش بعدى اين نوشتار بهتفصيل برخى از اعتقادات اين دين را مىكاود ،مباحث اين فصل را در
مهنيجا به پايان مىبرمي.
چكيده فصل
.2ادعيه و آينيهاى هندوان در جمموعهاى به نام وداها گردآمده است .منت وداها اورادى است در ستايش آتش،
خورشيد و ساير مظاهر طبيعت و نيز دعاهاىي براى فراخى روزى ،بارورى ،خبشايش گناهان و جز اينها.
.3نظام طبقاتى وداىي ،چهار طبقه را از يكديگر ممتاز مىكرد :روحانيون ،شاهان و شاهزادگان و جنگاوران،
بازرگانان و دهقانان و نيز كارگران.
.4هنگامى كه اجنام آداب و رسوم ظاهرى به افراط گراييد ،برمهنان جمموعه معارىف پديد آوردند كه دستهاى از آهنا
اوپانيشادها نام گرفته است .اوپانيشادها بطون وداها را مىشكافد و توجه مردم را از آداب و رسوم ظاهرى به اسرار
دروىن و مفاهيم باطىن جلب مىكند.
.5هندوان به خدايان آمساىن و زميىن ىبمشارى با نامها و صفات عجيب و غريب معتقدند و براى هريك بتخانههاى
باشكوهى مىسازند.
.6آرياييان هندوستان ،به خداى آفريننده جهان نيز معتقد بودند و او را برمها مىناميدند .دو خداى مهم ديگر -كه
جمموعاً خدايان تثليث هندى را شكل مىدهند -شيوا و ويشنو نام دارند.
. 7به اعتقاد هندوان ،تنها راه رهاىي از گردونه تناسخ و تولدهاى مكرر در جهان پر از رنج و بال ،پيوسنت به نريوانه
است.
.8بودا راه درست زندگى را در هشت قانون بزرگ خالصه مىكند :ديدگاه درست،
انديشه درست ،سخن درست ،رفتار درست ،معاش درست ،كوشش درست ،توجه درست و تأمل درست.
.9قدميىترين كتاب مقدس بوداييان ،ترى پيتكه (سه سبد) ناميده مىشود .فرقههاى خمتلف بوداىي كتابهاى
خمصوص به خود دارند.
.10يهوديان كتاب آمساىن خود را تَنَخ مىنامند كه مهان عهد عتيق مسيحيان است.
.12احاديث و احكام يهود در كتاىب بسيار بزرگ بهنام تلمود گردآمده است كه آن را «تورات شفاهى» نيز
مىنامند.
يهوه است .اين نام بسيار احرتام دارد و بر زبان آوردن آن حىت از طريق قرائت
.13اسم خاص خدا در دين يهودَ ،
تورات حرام است.
. 14در هيچ جاى كتاب مقدس يهوديان سخىن از معاد نيامده ،هرچند كتاب تلمود بسيار از آن سخن گفته است.
.15يهوديان كسى را به دين خود دعوت منىكنند؛ زيرا اين دين را خمصوص نژاد بىناسرائيل مىدانند .با اين مهه ،اگر
كسى خبواهد يهودى شود ،او را مىپذيرند.
.16يهوديت داراى احكام فراوان و بسيار پيچيدهاى است كه به امورى چون جناست و پاكى و غذاهاى حالل و
حرام مىپردازد.
.17يهوديان مهواره در انتظار يك رهرب اهلى فاتح بودهاند كه اقتدار و شكوه قوم خدا را به عصر درخشان داود و
ماشيح (مسيح) خوانده مىشود. سليمان بازگرداند .شخصيت مورد انتظار آنانِ ،
.18مسيحيان از گذشتههاى دور در تالش بودهاند با تأويالتى ،پيشگوىي ظهور حضرت عيسى (ع) را در كتاب
مقدس يهوديان بيابند.
. 19طبق تعاليم اجنيل ،عيسى به صليب آوخيته شد و پس از مردن دفن گرديد ،اما پس از سه روز از ميان مردگان
برخاست.
عمال موقعيت
.20با آنكه حضرت عيسى (ع) پطرس را به جانشيىن خود برگزيده بود ،رسول ديگرى به نام پولس ً
هبرتى بهدست آورد و معمار مسيحيت كنوىن شد.
.21كتاب مقدس مسيحيان دو خبش دارد :عهد جديد و عهد عتيق .عهد عتيق مهان كتاب يهوديان است كه
مسيحيان نيز آن را معترب مشرده و در آغاز كتاب خود قراردادهاند.
.22در آغاز عهد جديد -كه خود مشتمل بر 27كتاب است -اجنيلهاى چهارگانه قرار دارند كه در آهنا سريه و
سخنان حضرت عيسى (ع) گردآمده است.
.23مسيحيان هرگز حضرت عيسى (ع) را داراى كتاب منىدانند ،بلكه بر اين باورند كه روحالقدس از طريق اهلام،
نويسندگان اناجيل را براى نوشنت اين كتب يارى كردهاست.
.24بيشرت مسيحيان ،حضرت عيسى (ع) را خداى حقيقى ،غريخملوق و قدمي مىدانند كه «براى جنات ما نزول كرد
و به شكل انسان ،جمسم گرديد».
.26به اعتقاد مسيحيان ،عيسى با حتمل رنج صليب ،كفاره گناه ذاتى آدميان را يكبار و براى مهيشه پرداخت كرد.
.27مسيحيان بر آناند كه با اجنام آينيهاىي مانند تعميد و عشاى رباىن ،به مالقات مسيح مىروند.
.28امروزه مسيحيت به سه فرقه يا كليساى اصلى منشعب گشته است :كاتوليك ،ارتدكس و پروتستان.
.29كاتوليكها اسقف شهر رم را پاپ مىنامند و او را داراى امتيازاتى ويژه (مهچون عصمت در صدور فتوا)
مىمشارند.
.30ارتدكسها رهربى واحد اسقف رم را منىپذيرند و مرتبه اين اسقف را با اسقفان چند مركز ديگر برابر مىدانند.
.5ضمن بيان امجاىل سرگذشت بودا ،به مهمترين تعاليم او اشاره كنيد.
.9كدام كتاب را تورات شفاهى ناميدهاند؟ اين كتاب در ميان يهوديان چه جايگاهى دارد؟
.14با اشاره به دو خبش اصلى كتاب مقدس مسيحيان ،دليل نامگذارى آهنا را بيان كنيد.
.15آيا مسيحيان حضرت عيسى (ع) را -مهچون پيامرب اسالم -داراى كتاب مىدانند؟ توضيح دهيد.
.16مقصود مسيحيان از تثليث چيست؟ آيا آنان حضرت عيسى (ع) را واقعاً خدا مىدانند؟
.2توفيقى ،حسني ،آشناىي با اديان بزرگ ،هتران و قم ،مست ،طه و مركز جهاىن علوم اسالمى.1384 ،
.4ناس ،جان باير ،تاريخ جامع اديان ،ترمجه علىاصغر حكمت ،هتران ،سازمان انتشارات و آموزش انقالب اسالمى،
.1370
در خبش خنست اين نوشتار به طرح مباحثى كلى درباره دين پرداختيم .در اين خبش ،حبث خود را به دين اسالم
منحصر مىسازمي و اين نكته را مىكاومي كه براساس اصول اعتقادى اين دين ،خداوند چگونه با آدميان سخن گفته و
رهربى ديىن و اجتماعى مسلمانان را به چه كساىن سپرده است .غالب مطالب اين خبش ذيل دو عنوان «نبوت» و
«امامت» مىگنجند كه در كنار «توحيد» و «معاد» از پايههاى اساسى دين اسالم مشرده مىشوند.
خماطبان اصلى اين كتاب كساىناند كه پيشتر با برخى از مباحث مقدماتى درباره دو اصل نبوت و امامت آشنا
شدهاند و اينك در پى آناند كه به دانستههاى خود عمق بيشرتى خبشند .بر مهني اساس ،به جاى آنكه فهرستوار
به مهه مطالب مربوط به اين دو اصل اشاره كنيم ،برخى از مباحث بنيادى را با تفصيلى بيشرت و متناسب با
پيشدانستههاى خوانندگان باز مىمناييم.