R

You might also like

Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 151

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪9 :‬‬

‫فصل اول‪ :‬تعريف دين‬

‫منونههاىي از تعريف دين*‬

‫نظريه شباهت خانوادگى*‬

‫دين و پرسشهاى بنيادين بشرى*‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪10 :‬‬

‫َرِحم اهلل امرءً ‪ ...‬علِم ِمن أين و يف أين و ايل أين؛‪ 1‬رمحت خدا بر آن كس كه بداند از كجا آمده است؛ در كجا‬
‫بهسر مىبرد و بهكجا ره مىسپرد‪.‬‬

‫چه بسيارند واژههاىي كه بارها در گفتگوهاى روزمره بهكار مىروند‪ ،‬اما بهدستدادن تعريفى دقيق از آهنا كار آساىن‬
‫نيست‪ .‬به گفتهة برخى از پژوهشگران‪ ،‬دين در صدر واژههاىي قرار دارد كه با وجود كاربرد آسان‪ ،‬بيانگر حقايقى‬
‫متنوع و بسيار نامهگوناند‪ 2:‬دين اسالم با نگرشى توحيدى‪ ،‬بر وحىگراىي و خداحمورى تأكيد مىورزد؛ مسيحيان بر‬ ‫ّ‬
‫تثليث پاى مىفشارند (هرچند آن را ناسازگار با توحيد منىدانند)؛ پريوان آيني زرتشت از ثنويت جانبدارى مىكنند و‬
‫آفريننده خري و شر را جداى از يكديگر مىانگارند‪ 3‬و در برخى از فرقههاى بوداىي نيز از خدا (بهمعناى واقعى كلمه)‬
‫اثرى منىتوان يافت‪ 4.‬از ديگر سو‪ ،‬اگوست كنت (‪ 1798 -1857‬م) دين انسانستاىي را بنا هناده‪ 5‬و ماركس‬
‫‪6‬‬
‫(‪ 1818 -1883‬م) كه دينهاى رايج را افيون تودهها مىخواند‪ ،‬خود پايهگذار ديىن جديد قلمداد گرديده است‪.‬‬

‫‪ .)1 ( 1‬پاره اى از انديشمندان شيعه و سىن اين سخن را به امامعلى( ع) نسبت داده اند‪ (.‬بنگريد به‪ :‬سعدالدين تفتازاىن‪ ،‬شرح املقاصد‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪158‬؛ مالصدرا‪ ،‬احلكمة‬
‫املتعالية‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ 22‬و ج ‪ ،8‬ص ‪).355‬‬
‫‪)2 ( 2‬‬
‫‪.Stanley L. Jaki," Science and Religion", in: The Encyclopedia of Religion, V. 31, P. 221 .‬‬
‫‪3‬‬
‫حممد معني‪ ،‬جمموعه مقاالت‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪).59‬‬
‫( ‪ .)3‬به گفته برخى از حمققان‪ ،‬خود زرتشت« بهجز مزدا خداى ديگرى منىشناسد‪ّ (».‬‬
‫‪)4 ( 4‬‬
‫‪.William P. Alston," Religion", in: The Encyclopedia of Philosophy, V. 7, P. 041 .‬‬
‫‪)5 ( 5‬‬
‫‪See: William P. Alston," Religion, Naturalistic Reconstructions of", in: The Encyclopedia of Philosophy, V. 7, P. .‬‬
‫‪.541‬‬
‫‪ .)6 ( 6‬بنگريد به‪ :‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪ 206‬و ‪207‬؛ مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪.21‬‬
‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬پارهاى از انديشمندان شيعه و سىن اين سخن را به امامعلى (ع) نسبت دادهاند‪( .‬بنگريد به‪ :‬سعدالدين‬
‫تفتازاىن‪ ،‬شرح املقاصد‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪158‬؛ مالصدرا‪ ،‬احلكمة املتعالية‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ 22‬و ج ‪ ،8‬ص ‪).355‬‬

‫(‪)2‬‬

‫‪Stanley L. Jaki," Science and Religion", in: The Encyclopedia of Religion, .‬‬
‫‪.V. 31, P. 221‬‬

‫(حممد معني‪ ،‬جمموعه مقاالت‪،‬‬


‫(‪ .)3‬به گفته برخى از حمققان‪ ،‬خود زرتشت «بهجز مزدا خداى ديگرى منىشناسد‪ّ ».‬‬
‫ج ‪ ،1‬ص ‪).59‬‬

‫(‪)4‬‬

‫‪William P. Alston," Religion", in: The Encyclopedia of Philosophy, V. 7, .‬‬


‫‪.P. 041‬‬

‫(‪)5‬‬

‫‪See: William P. Alston," Religion, Naturalistic Reconstructions of", in: .‬‬


‫‪.The Encyclopedia of Philosophy, V. 7, P. 541‬‬

‫(‪ .)6‬بنگريد به‪ :‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪ 206‬و ‪207‬؛ مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد‬
‫ديىن‪ ،‬ص ‪.21‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪11 :‬‬

‫بيشرت بدانيم‬

‫‪7‬‬
‫دين انسانستاىي‬

‫‪. Religion of Humanity.)1 ( 7‬‬


‫اگوست كنت‪ ،‬جامعهشناس فرانسوى بر اين باور بود كه بهجاى خدا يا هر موجود ناشناخته ديگر‪ ،‬بايد «انسانيت»‬
‫را در سرلوحه امور خود بنشانيم و از اين راه‪ ،‬جامعه را به سرمنزل مقصود برسانيم‪ .‬برخى از نويسندگان معتقدند‪:‬‬

‫كنت ‪ ...‬ديىن وضع كرد كه در آن‪ ،‬انسانيت (بهجاى خدا) بزرگترين موجود دانسته شده است‪ .‬منتها به جاى‬
‫پرستيدن اين موجود بزرگ بايد آن را ستايش كرد و مهّت به كمال و رفاه او بست‪ .‬كنت براى اين دين نو‪ ،‬آداب و‬
‫تشريفات خاصى وضع كرد كه بعضى از هواخواهان او را دچار حريت ساخت و از او راند‪ ،‬وىل در عوض‪ ،‬مريدان و‬
‫دوستان بيشرتى براى او فراهم آورد‪ .‬در اين دين‪ ،‬قديسني و اوليا كساىن هستند كه در راه انسانيت كوشيدهاند‪ .‬و‬
‫‪8‬‬
‫[ى] براى اين منظور تقوميى براى بزرگداشت اين اولياى مقدس وضع كرد‪.‬‬

‫از نظر اگوست كنت‪« ،‬دين نوين بايد نوعى جامعهشناسى كاربردى‪ ،‬و جامعهشناس هم بايد بلندپايهترين كاهن اين‬
‫آيني نوپديد دنيوى باشد‪ .‬كنت چنان اين نظرش را جدى گرفته بود كه حىت لباس رمسى جامعهشناس و مناسكى را كه‬
‫‪9‬‬
‫بايد اجنام مىدادند‪ ،‬طراحى كرده بود‪».‬‬

‫بسيارى از كساىن كه به تعريف دين پرداختهاند‪ ،‬به مسلك مورد پذيرش خود نظر انداخته و چشم از اديان ديگر‬
‫برگرفتهاند‪ .‬با اين مهه‪ ،‬اگر خبواهيم از منظر فردى دينپژوه به تعريف كلى دين (نه صرفاً دين حق) بپردازمي‪ ،‬با‬
‫پرسشهاىي از اين دست روبهرو مىگردمي‪ :‬آيا مىتوان تعريفى به دست داد كه مهه مكاتىب را كه دين ناميده شدهاند‪،‬‬
‫ِ‬
‫مكاتب زميىن انسانگرا پيوند مىزند؟ پيش از آنكه در‬ ‫دربرگريد؟ كدام ويژگى مشرتك‪ ،‬اديان آمساىن خداباور را با‬
‫جستجوى پاسخى براى اين پرسشها برآييم‪ ،‬برخى از تعريفهاى انديشمندان مسلمان و غريمسلمان را از نظر‬
‫مىگذرانيم‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪. Religion of Humanity.)1‬‬

‫(‪ .)2‬غالحمسني مصاحب‪ ،‬دائرةاملعارف فارسى‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.2272‬‬

‫(‪ .)3‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪.40‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪12 :‬‬

‫منونههاىي از تعريف دين‬

‫‪ .)2 ( 8‬غالحمسني مصاحب‪ ،‬دائرةاملعارف فارسى‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.2272‬‬


‫‪ .)3 ( 9‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪.40‬‬
‫تعريفهاى متنوع دين را از منظرهاى گوناگوىن مىتوان دستهبندى منود‪ 10.‬براى مثال‪ ،‬برخى از تعاريف به كاركرد دين‬
‫مىپردازند و پارهاى ديگر نيز چيسىت دين را مىكاوند‪ 11.‬مهچنني براساس برخى از تعاريف‪ ،‬دين امرى شخصى است‬
‫و به رابطه انسان با خدا حمدود مىگردد؛ در حاىلكه بر پايه تعاريفى ديگر‪ ،‬دين دستورالعملى است جامع كه هيچ‬
‫مسئله دنيوى يا اخروى را ىبپاسخ منىگذارد‪.‬‬

‫از منظرى ديگر‪ ،‬دستهاى از تعاريف دين‪ ،‬مكاتب فراوان و نامهگوىن (چون خداپرسىت و انسانپرسىت) را دربرمىگريند‪،‬‬
‫اما برخى ديگر از آهنا بيش ِرت اين مكاتب را از دايره مشول خود خارج مىسازند‪ .‬بر مهني اساس‪ ،‬مىتوان تعاريف‬
‫گوناگون دين را چنني دستهبندى كرد‪:‬‬

‫الف) دربرگرينده مكاتب اهلى و احلادى‬

‫برخى از انديشمندان از اصطالح دين معناى بسيار گسرتدهاى به دست دادهاند؛ آنگونه كه حىت بسيارى از مكاتىب‬
‫معموال دين خوانده منىشود‪ ،‬شامل مىگردد‪ .‬عالمه طباطباىي بر اين باور است كه از نظر قرآنكرمي‪« ،‬دين به‬
‫را كه ً‬
‫اصال صانع را منكرند) بدون دين‬
‫راه و رسم زندگى اطالق مىشود و [بر اين اساس] مؤمن و كافر (حىت كساىن كه ً‬
‫نيستند‪ ».‬انسان در زندگى خود ناگزير داراى راه و رمسى است و روش خاصى را پيش مىگريد‪ .‬به گفته ايشان‪« ،‬دين‬
‫مهان روش زندگى است؛ خواه از ناحيه نبوت و وحى باشد‪ ،‬يا از راه وضع و قرارداد بشرى‪ 12».‬ناگفته پيداست كه‬
‫ارائه چنني تعريفى‪ ،‬به معناى بهرمسيت شناخنت مهه روشها و مسلكها نيست؛ چراكه در مراحل بعدى‪ ،‬با تقسيم دين‬
‫به «اهلى» و «بشرى» و نيز «دين حق» و «دين باطل»‪ 13‬روشن مىگردد كه هر ديىن پذيرفتىن نيست‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬در اينباره بنگريد به‪ :‬علىرضا شجاعىزند‪ ،‬دين‪ ،‬جامعه و عرىفشدن‪ ،‬ص ‪.8 -81‬‬

‫(‪ .)2‬بنگريد به‪ :‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪.30‬‬

‫(‪ .)3‬حممدحسني طباطباىي‪ ،‬قرآن در اسالم‪ ،‬ص ‪5‬؛ مهو‪ ،‬شيعه در اسالم‪ ،‬ص ‪.3‬‬

‫(‪ .)4‬عبداهلل جوادى آملى‪ ،‬انتظار بشر از دين‪ ،‬ص ‪24 -26‬؛ مهو‪ ،‬شريعت در آينه معرفت‪ ،‬ص ‪.93‬‬

‫‪ .)1 ( 10‬در اينباره بنگريد به‪ :‬علىرضا شجاعىزند‪ ،‬دين‪ ،‬جامعه و عرىفشدن‪ ،‬ص ‪.8 -81‬‬
‫‪ .)2 ( 11‬بنگريد به‪ :‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪.30‬‬
‫‪ .)3 ( 12‬حممدحسني طباطباىي‪ ،‬قرآن در اسالم‪ ،‬ص ‪5‬؛ مهو‪ ،‬شيعه در اسالم‪ ،‬ص ‪.3‬‬
‫‪ .)4 ( 13‬عبداهلل جوادى آملى‪ ،‬انتظار بشر از دين‪ ،‬ص ‪24 -26‬؛ مهو‪ ،‬شريعت در آينه معرفت‪ ،‬ص ‪.93‬‬
‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪13 :‬‬

‫ب) حمدود به مكاتب معتقد به موجودات فرابشرى‬

‫گروهى از نويسندگان‪ ،‬گسرته مشول تعريف دين را اندكى تنگتر مىسازند و اعتقاد به موجودى فرابشرى يا فراطبيعى‬
‫را‪ -‬كه لزوماً با مفهوم خدا مساوى نيست‪ -‬قوامخبش دين مىمشارند‪ .‬انسانشناس بريتانياىي‪ ،‬جيمز جورج فريزر‬
‫(‪ 1854 -1941‬م) بر مهني اساس مىنويسد‪:‬‬

‫دين نوعى دجلوىي از نريوهاىي است كه از انسان برترند و گمان بر اين است كه هدايت طبيعت و زندگى آدمى را‬
‫‪14‬‬
‫بهدست دارند‪.‬‬

‫در تعريفى ديگر از اين دست‪ ،‬چنني مىخوانيم‪:‬‬

‫دين متشكل از جمموعهاى از اعتقادات‪ ،‬اعمال و احساسات (فردى و مجعى) است كه حول مفهوم حقيقت غاىي‬
‫‪15‬‬
‫سامان يافته است‪.‬‬

‫نويسندگان كتاب عقل و اعتقاد ديين‪ ،‬بر تعريف اخري اين توضيح را مىافزايند كه «حقيقت غاىي»‪ -‬بسته به اعتقادات‬
‫گوناگون اديان خمتلف‪ -‬مىتواند «واحد يا متكثر»‪« ،‬متشخص يا نامتشخص» و «الوهى يا غريالوهى» باشد‪.‬‬

‫ج) دربرگرينده مكاتب خداحمور (توحيدى و غريتوحيدى)‬

‫دستهاى از انديشمندان بر آناند كه اگر در مكتىب نتوان ردپاىي از اعتقاد به وجود خدا يافت‪ ،‬نبايد آن را «دين»‬
‫ناميد‪ .‬يكى از انديشمندان مسلمان بر مهني اساس مىگويد‪:‬‬

‫دين ‪ ...‬اصطالحاً بهمعناى اعتقاد به آفرينندهاى براى جهان و انسان و دستورات عملى متناسب با اين عقايد است‪.‬‬
‫از اينرو‪ ،‬كساىن كه مطلقاً به آفرينندهاى معتقد نيستند و پيدايش پديدههاى جهان را تصادىف يا صرفاً معلول فعل و‬
‫انفعاالت مادى و طبيعى مىدانند‪ ،‬ىبدين خوانده مىشوند‪ .‬در مقابل‪ ،‬كساىن كه به وجود آفرينندهاى براى جهان‬
‫اعتقاد دارند‪ -‬هرچند عقايد و مراسم ديىن آنان توأم با احنرافات و خرافات باشد‪ -‬ديندار بهمشار مىآيند‪ .‬بر اين‬
‫‪16‬‬
‫اساس‪ ،‬اديان موجود در ميان انسانها را به حق و باطل تقسيم مىكنيم‪.‬‬

‫‪)1 ( 14‬‬
‫‪.William P. Alston," Religion", in: The Encyclopedia of Philosophy, V. 7, P. 041 .‬‬
‫‪ .)2 ( 15‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪.20‬‬
‫‪16‬‬
‫حممدتقى مصباح يزدى‪ ،‬آموزش عقايد‪ ،‬درس اول‪.‬‬
‫( ‪ّ .)3‬‬
‫بسيارى از انديشمندان غرىب نيز در تعاريف خود از دين‪ ،‬عنصر «اعتقاد به وجود خدا» را‬

‫______________________________‬
‫(‪)1‬‬

‫‪William P. Alston," Religion", in: The Encyclopedia of Philosophy, V. 7, .‬‬


‫‪.P. 041‬‬

‫(‪ .)2‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪.20‬‬

‫حممدتقى مصباح يزدى‪ ،‬آموزش عقايد‪ ،‬درس اول‪.‬‬


‫(‪ّ .)3‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪14 :‬‬

‫مىگنجانند و براى مثال مىگويند‪ :‬دين يعىن «باور داشنت به خدا يا خدايان متشخص كه شايسته اطاعت و‬
‫‪17‬‬
‫پرستشاند‪».‬‬

‫د) منحصر به مكاتب توحيدى‬

‫غالب انديشمندان مسلمان‪ ،‬تعريفى از دين بهدست مىدهند كه مكاتب غرياهلى و غريتوحيدى را دربرمنىگريد‪ 18.‬بر‬
‫مهني اساس‪ ،‬يكى از انديشمندان مسلمان‪ -‬در سخىن كه نظري آن را در كلمات ديگران نيز فراوان مىتوان يافت‪-‬‬
‫دين را داراى دو ركن اساسى مىداند‪« :‬اعتقاد به وجود خداوند يكتا كه جامع مهه صفات كماليه است» و ديگرى‬
‫«برنامه حركت بهسوى هدف» (مشتمل بر اخالقيات و احكام فقهى)‪ 19.‬انديشمندان غريمسلمان نيز گاه دين را با‬
‫اعتقاد به خداى يگانه پيوند زده و براى منونه چنني گفتهاند‪:‬‬

‫‪20‬‬
‫دين اعتقاد به خداىي مهيشه زنده است ‪ ...‬كه حاكم بر جهان است و با نوع بشر مناسبات اخالقى دارد‪.‬‬

‫مثال «هرگونه روش زندگى» را دين‬


‫از ديگر سوى‪ ،‬حىت كساىن كه گاه مصاديق واژه دين را بسيار گسرتده مىگريند‪ -‬و ً‬
‫مىنامند‪ -‬زماىن ديگر چنني آن را حمدود مىسازند‪:‬‬

‫‪ .)1 ( 17‬بنگريد به‪ :‬جان هيك‪ ،‬فلسفه دين‪ ،‬ص ‪.15‬‬


‫‪ .) 2 ( 18‬براى آگاهى از چهارده تعريف از اين نوع‪ ،‬بنگريد به‪ :‬على رباىن گلپايگاىن‪ «،‬تعريف دين از نگاه دينشناسان اسالمى»‪ ،‬كالم اسالمى‪ ،‬ش ‪ ،58‬ص ‪.22 -25‬‬
‫‪19‬‬
‫حممدتقى جعفرى‪ ،‬فلسفه دين‪ ،‬ص ‪.95‬‬ ‫( ‪ّ .)3‬‬
‫‪ .)4 ( 20‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪.18‬‬
‫‪21‬‬
‫اصوىل علمى و قوانيىن عملى كه اعتقاد و عمل به آهنا سعادت حقيقى انسان را تضمنيمىكند‪.‬‬

‫بهدستدادن اين تعاريف گوناگون‪ ،‬لزوماً بهمعناى پيدايش دگرگوىن يا وجود ناسازگارى در ديدگاه اين انديشمندان‬
‫نيست‪ ،‬بلكه آنچه مورد تعريف قرار گرفته‪ ،‬گاه «دين حمقَّق» (مطلق‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬بنگريد به‪ :‬جان هيك‪ ،‬فلسفه دين‪ ،‬ص ‪.15‬‬

‫(‪ .)2‬براى آگاهى از چهارده تعريف از اين نوع‪ ،‬بنگريد به‪ :‬على رباىن گلپايگاىن‪« ،‬تعريف دين از نگاه دينشناسان‬
‫اسالمى»‪ ،‬كالم اسالمى‪ ،‬ش ‪ ،58‬ص ‪.22 -25‬‬

‫حممدتقى جعفرى‪ ،‬فلسفه دين‪ ،‬ص ‪.95‬‬


‫(‪ّ .)3‬‬

‫(‪ .)4‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪.18‬‬

‫(‪ .)5‬حممدحسني طباطباىي‪ ،‬امليزان‪ ،‬ج ‪ ،16‬ص ‪.193‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪15 :‬‬

‫دين) بوده است و گاه «دين حق»‪.‬‬

‫در هر حال‪ ،‬دشوارىهاى تعريف دين از راه انگشت هنادن بر عنصر مشرتك اديان‪ ،‬برخى از انديشمندان را بر آن‬
‫داشته تا راه ديگرى در پيش گريند و براى مثال‪ ،‬به نظريه شباهت خانوادگى پناه برند‪.‬‬

‫نظريه شباهت خانوادگى‬

‫ويتگنشتاين (‪ 1889 -1951‬م) فيلسوف برجسته اتريشى‪ ،‬با ارائه نظريهاى كه خود آن را «شباهت خانوادگى»‬
‫مىنامد‪ 22،‬معتقد است مىتوان حقايق گوناگوىن را كه بهصورت يك شبكه با يكديگر در ارتباطاند‪ّ ،‬اما وجه مشرتك‬
‫مهگاىن ندارند‪ ،‬به يك نام خواند‪.‬‬

‫‪ .)5 ( 21‬حممدحسني طباطباىي‪ ،‬امليزان‪ ،‬ج ‪ ،16‬ص ‪.193‬‬


‫‪)1 ( 22‬‬
‫‪.Ludwig Wittgenstein, Philosophical Investigations, P. 23 .‬‬
‫وى با هبرهگريى از واژه ديرآشناى «بازى»‪ ،‬به توضيح اين نظريه مىپردازد‪ .‬در اينجا با پرسشى اساسى روبهروييم‪:‬‬
‫كدام ويژگى مشرتك‪ ،‬پديدههاى متنوعى را كه بازى ناميده مىشوند‪ ،‬به يكديگر مربوط مىسازد‪ :‬برد و باخت‪،‬‬
‫استفاده از توپ‪ ،‬گروهى بودن و يا جز اينها؟ به گفته ويتگنشتاين‪ ،‬بر هر كدام از اين ويژگىها كه انگشت گذارمي و‬
‫واژه بازى را با آن تعريف كنيم (براى مثال‪ ،‬بازى به چيزى گويند كه در آن برد و باخت باشد)‪ ،‬برخى از بازىها را‪-‬‬
‫كه داراى اين ويژگى نيستند‪ -‬در نظر نياوردهامي‪ .‬بنابراين چگونه بايد اين واژه را تعريف كرد؟‬

‫ويتگنشتاين چاره كار را در اين مىبيند كه اساساً به جستجوى «ويژگى مشرتك» نپردازمي‪ .‬به باور وى‪ ،‬شباهت ميان‬
‫بازىها مهانند شباهت ميان اعضاى يك خانواده است‪ .‬آيا «مهه» چند نفرى كه خواهر و برادر يكديگرند‪ ،‬لزوماً در‬
‫يكى از ويژگىها (مهچون رنگ مو و چشم و قد) همسان يكديگرند؟ پاسخ منفى است‪ ،‬هرچند ويژگىهاى خمتلفى‬
‫مهه اينان را به صورت شبكهاى با يكديگر مرتبط مىكند‪.‬‬

‫منودار صفحه بعد‪ -‬كه مقصود ويتگنشتاين را روشنتر مىسازد‪ -‬بيانگر آن است كه هركدام از پديدههاى فرضى‬
‫پنجگانه‪ ،‬دستكم در سه ويژگى با پديدههاى ديگر مهسان است‪ .‬با اين مهه‪ ،‬هيچ خصوصيىت را منىتوان يافت كه‬
‫‪23‬‬
‫هر پنج پديده را با يكديگر پيوند زند‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪)1‬‬

‫‪.Ludwig Wittgenstein, Philosophical Investigations, P. 23 .‬‬

‫(‪)2‬‬

‫‪.See: Robert J. Fogelin, Wittgenstein, P. 331 .‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪16 :‬‬

‫***** بينديشيم‬

‫استفاده از نظريه شباهت خانوادگى در تعريف دين‬

‫‪)2 ( 23‬‬
‫‪.See: Robert J. Fogelin, Wittgenstein, P. 331 .‬‬
‫نظريه شباهت خانوادگى را چگونه مىتوان در مسئله تعريف دين بهكار گرفت؟‪ 24‬در منودار باال مىتوان بهجاى‬
‫اعداد‪ ،‬نام يكى از اديان و بهجاى حروف الفبا‪ ،‬برخى از آموزههاى ديىن (مانند اعتقاد به توحيد‪ ،‬معاد‪ ،‬تناسخ و‬
‫وحى) را هناد‪ .‬البته اجنام دقيق اين كار آسان نيست و نيازمند آشناىي با اديان گوناگون و شناخت آموزههاى اساسى‬
‫آهناست‪ .‬با اين مهه‪ ،‬اين كار را با دوستان خود مترين كنيد و درباره نتيجه آن با يكديگر به گفتگو بنشينيد‪.‬‬

‫براى آشناىي بيشرت با نظريه شباهت خانوادگى و چگونگى كاربرد عملى آن‪ ،‬مىتوانيد كار را با مثالهاىي سادهتر‬
‫(مانند تعريف ميز با استفاده از ويژگىهاىي چون تعداد پايهها و گرد يا چهارگوش بودن آن) آغاز كنيد‪.‬‬

‫دين و پرسشهاى بنيادين بشرى‬

‫به نظر مىرسد بدون هبرهگريى از نظريه شباهت خانوادگى نيز مىتوان تعريفى از دين بهدست داد كه مهه اديان را‬
‫دربرگريد‪ :‬دين جمموعهاى است از آموزههاىي كه به پرسشهاى اساسى انسان درباره آغاز و اجنام هسىت پاسخ مىگويد‬
‫و راه رسيدن به مقصود آفرينش را (اگر مقصودى در كار باشد) مىمناياند‪ .‬پاسخ اديان به اين پرسشها گونهگون‬
‫است‪ ،‬اما ىبشك منىتوان مكتىب را كه اين پرسشها را ىبپاسخ گذارد‪ ،‬دين ناميد‪.‬‬

‫تعريف يادشده‪ ،‬برگرفته از حديث معروىف است كه به امامعلى (ع) منسوب است‪َ « :‬رِحم اهلل امرءً علِم ِمن أين و ىف‬
‫أين و اىل أين‪ ».‬اين پرسشها‪ -‬كه در حديث بداهنا اشاره شده‪ -‬قلمرو زمان و مكان را درنورديده و مهواره متفكران‬
‫تأمل واداشته است؛ چنانكه‬
‫بسيارى را به ّ‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬بنگريد به‪ :‬جان هيك‪ ،‬فلسفه دين‪ ،‬ص ‪ 16‬و ‪17‬؛ مهچنني‪ :‬ويليام آلستون و ديگران‪ ،‬دين و چشماندازهاى‬
‫نو‪ ،‬ص ‪.28‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪17 :‬‬

‫آلكسيسكارل (‪ 1873 -1944‬م) انديشمند فرانسوى مىگويد‪:‬‬

‫انسان ‪ ...‬از خود مىپرسد كه معناى زندگى چيست؟ چرا و از كجا مىآييم؟ كه هستيم؟ مقام عقل در جهان‬
‫چيست؟ اين مهه رنج و غم و اضطراب چرا؟ معناى مرگ چيست؟ اگر بايد بهزودى به نيسىت برگشت‪ ،‬ساخنت جسم‬

‫‪ .)1 ( 24‬بنگريد به‪ :‬جان هيك‪ ،‬فلسفه دين‪ ،‬ص ‪ 16‬و ‪17‬؛ مهچنني‪ :‬ويليام آلستون و ديگران‪ ،‬دين و چشماندازهاى نو‪ ،‬ص ‪.28‬‬
‫و جان خود بر وفق يك ايدهآل نيكو حقيقت چه سودى دارد؟ آيا فداكارى و اميان و دلريى‪ ،‬ريشخندهاى طبيعت‬
‫‪25‬‬
‫نيست؟ به كجا مىرومي؟ آيا بعد مرگ‪ ،‬روان نيز مهچون جسم متالشى مىشود‪ ،‬يا آنكه باقى مىماند؟‬

‫مهني پرسش‪ ،‬شاعر و نويسنده اسپانياىي‪ ،‬اونامونو (‪ 1864 -1936‬م) را چنني به خودمىخواند‪:‬‬

‫من از كجا مىآمي و جهاىن كه در آن و با آن مىزمي‪ ،‬از كجا پديد آمده؟ من به كجا خواهم رفت و آنچه مرا احاطه‬
‫‪26‬‬
‫كرده است‪ ،‬به كجا خواهد رفت؟ ‪ ...‬مقصود اينها چيست؟‬

‫كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم‬ ‫روزها فكر من اين است و مهه شب سخنم‬
‫‪27‬‬
‫به كجا مىروم آخر ننماىي وطنم‬ ‫زكجا آمدهام‪ ،‬آمدمن هبر چه بود‬

‫بيشرت بدانيم‬

‫دين و شريعت در اصطالح قرآنكرمي‬

‫اصطالح رايج‬
‫ِ‬ ‫شريعت در لغت بهمعناى راهى است در كناره رودخانه كه دستياىب به آب را آسان مىسازد و در‬
‫اسالمى تقريباً با واژه دين يكسان قلمداد مىشود؛‪ 28‬گوىي هركدام از اديان آمساىن راهى است كه تشنگان حقيقت و‬
‫اجا‪ 29:‬براى هر يك‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫معنويت را به سرچشمه هدايت مىرساند‪ .‬در قرآنكرمي مىخوانيم‪« :‬ل ُك ٍّل َج َعْلنَا مْن ُك ْم ش ْر َعه َومْن َه ً‬
‫اك َعلَى َش ِر َيعه ِم ْن ْاْل َْمر‪:‬‬
‫ِ ‪30‬‬
‫[امتها] شريعت و راه روشىن قرار دادهامي‪ ».‬در جاىي ديگر آمده است‪ُُ « :‬ثَّ َج َعْلنَ َ‬ ‫از مشا ّ‬
‫سپس تو را در طريقه‬

‫آييىن [كه ناشى] از امر [خداست] هنادمي‪ ».‬درنگ بيشرت در اين آيات و آيههاىي كه واژه دين را بهكار مىگريند‪،‬‬
‫روشن مى سازد كه دين حقيقى در اصطالح قرآن يكى بيش نيست و به منزله هنر آىب است كه هر كدام از شرايع‬
‫‪31‬‬
‫آمساىن آبشخورى از آن بهمشار مىروند‪.‬‬

‫‪ .) 1 ( 25‬آلكسيس كارل‪ ،‬جمموعه آثار و افكار( راه و رسم زندگى)‪ ،‬ص ‪.156‬‬
‫‪ .)2 ( 26‬ميگل د‪ .‬اونامونو‪ ،‬درد جاودانگى‪ ،‬ص ‪.66‬‬
‫‪ .)3 ( 27‬جاللالدين مولوى‪ ،‬كليات مشس تربيزى‪ ،‬ج ‪ ،2‬غزل ‪ (.157‬در برخى از نسخهها‪ ،‬آغاز بيت دوم چنني ضبط شده است‪ :‬به چه كار آمدهام‪).‬‬
‫‪ .)4 ( 28‬بنگريد به‪ :‬هتانوى‪ ،‬كشاف اصطالحات الفنون‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪759 -761‬؛ ابنمنظور‪ ،‬لسان العرب‪ ،‬ج ‪ ،7‬ص ‪.86‬‬
‫‪ .)5 ( 29‬مائده( ‪.48 :)5‬‬
‫‪ .)6 ( 30‬جاثيه( ‪.18 :)45‬‬
‫‪ .) 7 ( 31‬براى مطالعه بيشرت درباره تفاوت دو اصطالح دين و شريعت در قرآن‪ ،‬بنگريد به‪ :‬حممدحسني طباطباىي‪ ،‬امليزان‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪350 -352‬؛ راغب اصفهاىن‪ ،‬مفردات‬
‫الفاظ القرآن‪ ،‬ص ‪.450‬‬
‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬آلكسيس كارل‪ ،‬جمموعه آثار و افكار (راه و رسم زندگى)‪ ،‬ص ‪.156‬‬

‫(‪ .)2‬ميگل د‪ .‬اونامونو‪ ،‬درد جاودانگى‪ ،‬ص ‪.66‬‬

‫(‪ .)3‬جاللالدين مولوى‪ ،‬كليات مشس تربيزى‪ ،‬ج ‪ ،2‬غزل ‪( .157‬در برخى از نسخهها‪ ،‬آغاز بيت دوم چنني ضبط‬
‫شده است‪ :‬به چه كار آمدهام‪).‬‬

‫(‪ .)4‬بنگريد به‪ :‬هتانوى‪ ،‬كشاف اصطالحات الفنون‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪759 -761‬؛ ابنمنظور‪ ،‬لسان العرب‪ ،‬ج ‪ ،7‬ص‬
‫‪.86‬‬

‫(‪ .)5‬مائده (‪.48 :)5‬‬

‫(‪ .)6‬جاثيه (‪.18 :)45‬‬

‫(‪ .)7‬براى مطالعه بيشرت درباره تفاوت دو اصطالح دين و شريعت در قرآن‪ ،‬بنگريد به‪ :‬حممدحسني طباطباىي‪ ،‬امليزان‪،‬‬
‫ج ‪ ،5‬ص ‪350 -352‬؛ راغب اصفهاىن‪ ،‬مفردات الفاظ القرآن‪ ،‬ص ‪.450‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪18 :‬‬

‫چكيده فصل‬

‫‪ .1‬به گفته برخى از پژوهشگران‪ ،‬دين در صدر واژههاىي قرار دارد كه با وجود كاربرد آسان‪ ،‬بيانگر حقايقى متنوع و‬
‫بسيار نامهگوناند‪.‬‬

‫‪ .2‬تعريفهاى دين را مىتوان از منظرهاى گوناگوىن دستهبندى منود‪.‬‬

‫‪ .3‬براساس يكى از اين دستهبندىها‪ ،‬در يك سو تعاريفى قرار دارند كه هرگونه راه و روش زندگى را دين مىنامند و‬
‫در سوىي ديگر نيز تعاريفى كه دين را بر يكى از مصاديق آن (مهچون اسالم) منطبق مىسازند‪.‬‬

‫‪ .4‬دينپژوهان براى تعريف كلى دين (نه صرفاً دين حق) با پرسشهاىي از اين دست روبرويند‪ :‬كدام ويژگى مشرتك‪،‬‬
‫اديان توحيدى را با اديان شركآلود يا خداناگرا پيوند مىزند؟‬
‫‪ . 5‬براساس نظريه شباهت خانوادگى‪ ،‬براى تعريف دين‪ ،‬نيازى به يافنت ويژگى مشرتك ميان مهه اديان نيست؛ بلكه‬
‫مىتوان حقايق گوناگوىن را كه بهصورت يك شبكه با يكديگر در ارتباطاند‪ ،‬اما وجه مشرتك مهگاىن ندارند‪ ،‬به يك نام‬
‫خواند‪.‬‬

‫‪ .6‬در يكى از تعاريف دين (بدون هبرهگريى از نظريه شباهت خانوادگى) مىخوانيم‪ :‬دين جمموعهاى است از‬
‫آموزههاىي كه به پرسشهاى اساسى انسان درباره آغاز و اجنام هسىت پاسخ مىگويد و راه دستياىب به مقصود آفرينش‬
‫را مىمناياند‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪19 :‬‬

‫پرسش‬

‫‪ .1‬چرا دينپژوهان تعريف دين را كارى دشوار مىدانند؟‬

‫‪ .2‬تعريفهاى دين از منظرهاى گوناگوىن دستهبندى مىشود؛ به يكى از اين دستهبندىها اشاره كنيد‪.‬‬

‫‪ .3‬عالمه طباطباىي دين را چگونه تعريف مىكند؟‬

‫‪ .4‬چرا برخى از نويسندگان در تعريف دين بهجاى «خدا» مفهوم «حقيقت غاىي» را مىگنجانند؟‬

‫‪ .5‬كساىن كه گاه «هرگونه روش زندگى» را دين مىنامند و گاه آن را بر اديان توحيدى يا خصوص دين اسالم منطبق‬
‫مىسازند‪ ،‬آيا تناقضگوىي كردهاند؟ چرا؟‬

‫‪ .6‬نظريه شباهت خانوادگى را با كمك منودار و در قالب يك مثال توضيح دهيد‪.‬‬

‫‪ .7‬نويسنده كتاب‪ ،‬كدام تعريف از دين را برمىگزيند؟ نظر خود را درباره آن بنويسيد‪.‬‬

‫منابعى براى مطالعه بيشرت‬

‫‪ .1‬آلستون‪ ،‬ويليام‪« ،‬دين»‪ ،‬دين و چشماندازهاى نو‪ ،‬ترمجه غالحمسني توكلى‪ ،‬قم‪ ،‬دفرت تبليغات اسالمى‪،1376 ،‬‬
‫ص ‪.19 -38‬‬

‫‪ .2‬جوادى آملى‪ ،‬عبداهلل‪ ،‬دينشناسى‪ ،‬حتقيق حممدرضا مصطفىپور‪ ،‬قم‪ ،‬اسراء‪ ،1381 ،‬ص ‪.25 -34‬‬

‫‪ .3‬رباىن گلپايگاىن‪ ،‬على‪« ،‬تعريف دين از نگاه دينشناسان اسالمى»‪ ،‬كالم اسالمى‪ ،‬ش ‪ ،58‬تابستان ‪ ،85‬ص‬
‫‪.14 -40‬‬
‫‪ .4‬شجاعىزند‪ ،‬علىرضا‪ ،‬دين‪ ،‬جامعه و عرىفشدن‪ ،‬هتران‪ ،‬مركز‪ ،1380 ،‬ص ‪.8 -81‬‬

‫‪ .5‬كينگ‪ ،‬وينستون‪« ،‬دين»‪ ،‬دينپژوهى‪ ،‬ترمجه هباءالدين خرمشاهى‪ ،‬هتران‪ ،‬مؤسسه مطالعات و حتقيقات فرهنگى‪،‬‬
‫‪ ،1372‬ج ‪ ،1‬ص ‪.79 -114‬‬

‫‪ .6‬مهيلتون‪ ،‬ملكلم‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ترمجه حمسن ثالثى‪ ،‬هتران‪ ،‬مؤسسه فرهنگى انتشاراتى تبيان‪ ،1377 ،‬ص‬
‫‪.19 -36‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪20 :‬‬

‫فصل دوم‪ :‬منشأ دين‬

‫چند ديدگاه درباره منشأ دين*‬

‫ِ ‪32‬‬ ‫فَأَقِم وجهك لِلدِّي ِن حنِي ًفا فِطْره اللَّ ِه الَِِّت فَطَر النَّاس علَيها َال تَب ِد ِ‬
‫يل ِلَْل ِق اللَّه؛ پس روى خود را با گرايش متام به ّ‬
‫حق‪،‬‬ ‫َ َ َ َْ ْ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ َ َْ َ‬
‫بهسوى اين دين كن‪ ،‬با مهان سرشىت كه خدا مردم را بر آن سرشته است‪.‬‬

‫‪34‬‬
‫بررسىهاى دانشمندان نشان مىدهد تاريخ بشر با ديندارى آميخته بوده‪ 33‬و در آينده نيز با آن مهراه خواهد بود‪.‬‬
‫اين حقيقت‪ ،‬متفكران بسيارى را به تأمل در راز ديندارى و خاستگاه مذهب فراخوانده و ديدگاههاىي گوناگون پديد‬
‫آورده است‪ :‬گروهى با رويكردى احلادى‪ ،‬عواملى رواىن چون ترس از حوادث طبيعى را در پيدايش دين و گرايش به آن‬
‫مؤثر دانسته و مجعى نيز بر كاركردهاى اجتماعى آن انگشت هنادهاند‪ .‬از سوى ديگر‪ ،‬كم نيستند انديشمنداىن كه با‬
‫تكيه بر عواملى چون عقل و فطرت‪ ،‬بر منشأ اهلى دين تأكيد مىورزند‪.‬‬

‫چند ديدگاه درباره منشأ دين‬

‫‪ .)1 ( 32‬روم( ‪.30 :)30‬‬


‫‪ .)2 ( 33‬براى منونه بنگريد به‪ :‬ويل دورانت‪ ،‬تاريخ متدن‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪70‬؛ ساموئل كنيك‪ ،‬جامعهشناسى‪ ،‬ص ‪126‬؛ حممدحسني طباطباىي‪ ،‬اصول فلسفه و روش رئاليسم‪ ،‬ج ‪،5‬‬
‫ص ‪ 3‬و ‪.4‬‬
‫‪ .)3 ( 34‬آنتوىن گيدنز‪ ،‬جامعهشناسى‪ ،‬ص ‪.513‬‬
‫چنانكه اشاره شد‪ ،‬برخى از ملحدان با اين پيشفرض كه خدا و دي ِن وحياىن سراىب بيش نيست‪ ،‬به جستجوى‬
‫خاستگاه اديان پرداخته و عوامل رواىن و اجتماعى را در پيدايش دين و گرايش به آن مؤثر دانستهاند‪ .‬پيش از آنكه به‬
‫ديدگاه درست در اين مسئله اشاره كنيم‪ ،‬برخى‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬روم (‪.30 :)30‬‬

‫(‪ .)2‬براى منونه بنگريد به‪ :‬ويل دورانت‪ ،‬تاريخ متدن‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪70‬؛ ساموئل كنيك‪ ،‬جامعهشناسى‪ ،‬ص ‪126‬؛‬
‫حممدحسني طباطباىي‪ ،‬اصول فلسفه و روش رئاليسم‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪ 3‬و ‪.4‬‬

‫(‪ .)3‬آنتوىن گيدنز‪ ،‬جامعهشناسى‪ ،‬ص ‪.513‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪21 :‬‬

‫‪35‬‬
‫از اين عوامل را از نظر مىگذرانيم‪.‬‬

‫الف) ترس از پديدههاى طبيعى‬

‫شاعر رومى‪ ،‬تيتوس لوكرتيوس (‪ 99 -55‬ق‪ .‬م) از خنستني كساىن است كه با پيوند ميان آموزههاى مذهىب و پديده‬
‫ترس‪ ،‬دين را بهمنزله پناهگاهى خياىل در برابر حوادث طبيعى مىمشارد و ترس را نيز «خنستني مادر خدايان»‬
‫‪36‬‬
‫مىنامد‪.‬‬

‫ديويد هيوم (‪ 1711 -1776‬م) نيز با آنكه گاه اين حقيقت را مىپذيرد كه سراسر دستگاه طبيعت بر وجود‬
‫عمال حتققيافته‪ ،‬از س ِر خردمندى و ژرفانديشى‬
‫پروردگارى هوشيار گواهى مىدهد‪ 37،‬بر اين باور است كه آنچه ً‬
‫نبوده‪« ،‬بلكه از نگراىن درباره رويدادهاى زندگى و از بيمها و اميدهاىي كه انديشه آدمى را به تكاپو مىانگيزد‪،‬‬
‫سرچشمه گرفته است‪ 38».‬به عقيده وى‪ ،‬انسانهاى خنستني از آنرو به نيايش و نذر كردن قرباىن روى مىآوردند كه‬
‫خشم خدايان را فرونشانند و آنان را بر س ِر ِمهر آورند‪.‬‬

‫‪ .) 1 ( 35‬براى پرهيز از طوالىن شدن فصل‪ ،‬از نقل ديدگاه كساىن چون دوركيم و ماركس در مىگذرمي‪.‬‬
‫‪36‬‬
‫حمىب‪ ،‬بنياد دين و جامعهشناسى‪ ،‬ص ‪.15‬‬
‫( ‪ .)2‬منوچهر خدايار ّ‬
‫‪ .)3 ( 37‬ديويد هيوم‪ ،‬تاريخ طبيعى دين‪ ،‬ص ‪.28‬‬
‫‪ .)4 ( 38‬مهان‪ ،‬ص ‪.38‬‬
‫زيگموند فرويد (‪ 1856 -1939‬م) روانكاو اتريشى‪ ،‬از ديگر كساىن است كه از چنني زاويهاى به دين تاخته و در‬
‫كتاب آينده يك پندار به اين نظريه پرداخته است‪ 39.‬وى معتقد است انسان با آرزوانديشى‪ ،‬خدايان را ساخته تا دهلر‬
‫از طبيعت را كاهش دهد و رنجهاىي را كه زندگى اجتماعى بر او حتميل مىكند‪ ،‬جربان منايد‪ .‬بر اين اساس‪،‬‬
‫انسان فاقد ِ‬
‫رشد عقلى نيز خداى پندارى را پناهگاهى براى‬ ‫مهچنانكه كودك با تكيه بر پدر بر ناامىنها غلبه مىكند‪ِ ،‬‬
‫‪40‬‬
‫درامان ماندن از خشونتهاى طبيعت مىانگارد‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬براى پرهيز از طوالىن شدن فصل‪ ،‬از نقل ديدگاه كساىن چون دوركيم و ماركس در مىگذرمي‪.‬‬

‫حمىب‪ ،‬بنياد دين و جامعهشناسى‪ ،‬ص ‪.15‬‬


‫(‪ .)2‬منوچهر خدايار ّ‬

‫(‪ .)3‬ديويد هيوم‪ ،‬تاريخ طبيعى دين‪ ،‬ص ‪.28‬‬

‫(‪ .)4‬مهان‪ ،‬ص ‪.38‬‬

‫(‪)5‬‬

‫‪See: Daniel L. Pals, Seven Theories of Religion, P. 37; Michael D. .‬‬


‫‪Clifford," Psychotherapy and Religion", in: The Encyclopedia of Religion,‬‬
‫‪.V. 21, P. 57‬‬

‫(‪ .)6‬بنگريد به‪ :‬ويليام آلستون و ديگران‪ ،‬دين و چشماندازهاى نو‪ ،‬ص ‪168‬؛ اريك فروم‪ ،‬روانكاوى و دين‪ ،‬ص‬
‫‪1 -22‬؛ آنتوىن استور‪ ،‬فرويد‪ ،‬ص ‪.123‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪22 :‬‬

‫نقد و بررسى‬

‫در نقد ديدگاه يادشده به چند نكته اشاره مىكنيم‪:‬‬

‫‪)5 ( 39‬‬
‫‪See: Daniel L. Pals, Seven Theories of Religion, P. 37; Michael D. Clifford," Psychotherapy and Religion", in: .‬‬
‫‪.The Encyclopedia of Religion, V. 21, P. 57‬‬
‫‪ .)6 ( 40‬بنگريد به‪ :‬ويليام آلستون و ديگران‪ ،‬دين و چشماندازهاى نو‪ ،‬ص ‪168‬؛ اريك فروم‪ ،‬روانكاوى و دين‪ ،‬ص ‪1 -22‬؛ آنتوىن استور‪ ،‬فرويد‪ ،‬ص ‪.123‬‬
‫نبود زمينههاى فطرى و عقالىن است‪ .‬ىبشك اگر گرايش فطرى‬ ‫‪ .1‬پيشفرض چنني حتليلهاىي درباره خاستگاه دين‪ِ ،‬‬
‫انسان به خدا و بينش عقالىن آدمى درباره آموزههاى ديىن به اثبات رسد‪ ،‬ديگر جاىي براى چنني احتمالهاىي باقى‬
‫منىماند‪ .‬به تعبري استاد شهيد مرتضى مطهرى‪ ،‬اين گروه «اعتقاد به خدا و ساير مفاهيم ديىن را از قبيل اعتقاد به‬
‫حنوست [عدد] سيزده فرض كردهاند و آنگاه در مقام توجيه آن برآمدهاند؛ و ّاال با وجود عامل منطقى يا فطرى جاى‬
‫‪41‬‬
‫اينگونه فرضيهها نيست‪».‬‬

‫‪ .2‬هرچند مىتوان در برخى از جوامع كساىن را يافت كه براى غلبه بر ترس به دين روآوردهاند‪ ،‬منطقاً منىتوان اين‬
‫احتمال را به مهه انسانها تعميم داد و ديندارى مهه آدميان را برخاسته از ترس دانست‪.‬‬

‫‪ .3‬اين سخن نيز پذيرفتىن است كه دين مىتواند بسيارى از هراسهاى آدمى را بزدايد و در سخىتها و مشكالت‬
‫پناهگاهى مطمئن باشد؛ اما ميان اين سخن و «دين را زاييده ترس انگاشنت»‪ ،‬فاصله بسيار است‪.‬‬

‫بينديشيم‬

‫در گزارههاى زير‪ ،‬درست را از نادرست مشخص كنيد و داليل خود را بيان داريد‪:‬‬

‫‪ .1‬مهه اديان در اثر عواملى چون ترس از حوادث طبيعى پديد آمدهاند‪.‬‬

‫‪ .2‬برخى از اديان خاستگاهى فطرى و عقالىن دارند‪ ،‬اما اعتقاد مؤمنان مهواره بر عواملى چون ترس استوار بوده‬
‫است‪.‬‬

‫‪ .3‬با وجود فطرى و عقالىن بودن دين‪ ،‬برخى از مؤمنان بهدليل مسائلى چون ترس به آن رو مىكنند‪.‬‬

‫‪ .4‬مهه مؤمنان مىتوانند با اعتقاد به خدا‪ ،‬ترس از غري او را از دل خود بزدايند‪.‬‬

‫ب) جهل و ناداىن‬

‫بيشرت كساىن كه با نگرشى احلادى به دين مىنگرند‪ ،‬جهل و ناداىن مردم را عاملى مؤثر بر‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬مرتضى مطهرى‪ ،‬جمموعه آثار‪ ،‬ج ‪( 6‬اصول فلسفه و روش رئاليسم)‪ ،‬ص ‪.905‬‬

‫‪ .)1 ( 41‬مرتضى مطهرى‪ ،‬جمموعه آثار‪ ،‬ج ‪ (6‬اصول فلسفه و روش رئاليسم)‪ ،‬ص ‪.905‬‬
‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪23 :‬‬

‫ديندارى مىمشارند‪ .‬با اين حال‪ ،‬پيوند زدن دين با ناداىن‪ ،‬بيشرت با نام اگوست كنت فرانسوى گره خورده و سخنان او‬
‫اهلامخبش بسيارى از نظريهپردازان ديگر گرديده است‪ .‬وى در روند حتول انديشه بشرى‪ ،‬سه مرحله را از يكديگر‬
‫متمايز مىسازد كه بداهنا مىپردازمي‪:‬‬

‫‪ .1‬مرحله ربّاىن‪ -‬ختيلى‬

‫كامال مذهىب دارد‪ ،‬خود به سه مرحله ُخردتر تقسيم مىگردد‪ :‬در مرحله خنست‪ ،‬انسانها اشياى‬
‫اين مرحله كه ماهيىت ً‬
‫ىبجان را زنده مىپندارند و آهنا را داراى روح و جاىن مىدانند كه در برابر كرنش‪ ،‬واكنش نشان مىدهد‪ .‬مرحله دوم‪-‬‬
‫كه با پرستش خدايان نامرئى مهراه است‪ -‬توجه آدميان را به جاى درون اشيا‪ ،‬به عواملى خارج از آهنا مىكشاند‪ .‬به‬
‫مثال درون هر درخت بلوطى‪ ،‬روحى جاى گرفته است‪ .‬در مرحله‬ ‫بيان ديگر‪ ،‬در مرحله خنست باور بر اين است كه ً‬
‫بعدى‪ ،‬روحى عام و فراگري به مهه درختهاى بلوط و سراجنام به مهه درختان نسبت داده مىشود و مفهوم «خداى‬
‫جنگل» پديد مىآيد‪ .‬مرحله سوم نيز بيانگر آن است كه خدايان گوناگون (خداى جنگل‪ ،‬خداى دريا و ‪ )...‬با‬
‫يكديگر پيوند مىخورند و با شكلگريى مفهوم خداى واحد‪ ،‬اديان توحيدى زاييده مىشود‪.‬‬

‫‪ .2‬مرحله فلسفى‪ -‬تع ّقلى‬

‫در اين مرحله‪ ،‬انسان بهجاى آنكه حوادث طبيعى را به خدايان نسبت دهد‪ ،‬به كاوش درباره علت پديدهها مىپردازد‬
‫و تعقل را بهجاى ختيل مىنشاند‪ .‬با اين مهه‪ ،‬در اينجا نيز به عواملى هناىن نظر مىشود و مهچنان از چراىي پديدهها‬
‫پرسش مىگردد‪.‬‬

‫‪ .3‬مرحله علمى‪ -‬حت ّققى‬

‫به گفته كنت‪ ،‬انسان در مرحله ِ‬


‫سوم حتول انديشه خود‪ ،‬از جامنندانگارى اشيا‪ ،‬وابستهسازىشان به اراده خدايان و‬
‫علتياىب براى آهنا درمىگذرد و بهجاى «چراىي»‪ ،‬از «چگونگى» سخن مىگويد‪ .‬براى مثال‪ ،‬كسى كه به اين‬
‫مرحله قدم هناده‪ ،‬خوابآور بودن ترياك را نه درخواست اهلى ريشهياىب مىكند (مهچون مرحله اول) و نه آن را به‬
‫نريوى ناشناختهاى چون ّقوه ختدير مستند مىسازد (مهچون مرحل دوم)‪ ،‬بلكه با روش جترىب‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪24 :‬‬

‫‪42‬‬
‫رابطه ميان استعمال ترياك و خوابآورى را مىكاود و به كمك مشاهدات ديگر‪ ،‬قاعدهاى كلى استخراج مىكند‪.‬‬

‫‪ .)1 ( 42‬بنگريد به‪ :‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪38 -40‬؛ حممدعلى فروغى‪ ،‬سري حكمت در اروپا‪ ،‬ص ‪.449 -452‬‬
‫براساس اين ديدگاه‪ ،‬هرگاه علم گامى به جلو هناده‪ ،‬خداوند قدمى به عقب گذارده است؛ چنانكه اگوست كنت‬
‫مىگويد‪:‬‬

‫علم‪ ،‬پدر طبيعت و كائنات [‪ /‬خدا] را از شغل خود منفصل [كرد] و او را به حمل انزوا سوق داد و در حاىلكه از‬
‫‪43‬‬
‫خدمات موقت او اظهار قدرداىن [مى] كرد‪ ،‬او را تا سرحد عظمتش هدايت منود‪.‬‬

‫خداى رخنهپوش‬

‫يكى از تصورات نادرست درباره خداوند‪ ،‬مهان است كه در فرهنگ غرىب «خداى رخنهپوش»‪ 44‬نام گرفته است‪ .‬اين‬
‫اصطالح بدان معناست كه خدا را رخنه ِ‬
‫پوش جهلها بپندارمي و هرگاه علت پديدهاى را منىدانيم‪ ،‬آن را به خواست و‬
‫اراده خداوند مستند سازمي‪.‬‬

‫‪45‬‬
‫به نظر مشا چنني برداشتهاىي چه تأثريى بر ديندارى دارند؟‬

‫نقد و بررسى‬

‫اين نظريه مهچون ديدگاه پيشني‪ ،‬با اين نقد اساسى روبهرو است كه دليل روشىن براى مدعاى خود ندارد و بر اين‬
‫پيشفرض تكيه مىزند كه اديان از خاستگاهى عقالىن و فطرى ىبهبرهاند‪ .‬افزون بر اين‪ ،‬انديشمندان بسيارى‬
‫كاسىتهاى ديگر اين نظريه را برمشردهاند كه در اينجا به برخى از آهنا اشاره مىكنيم‪:‬‬

‫‪ .1‬براساس اين ديدگاه‪ ،‬تفكر ديىن آدميان پيش از دوران فلسفى روى داده؛ در حاىلكه به گواهى تاريخ‪ ،‬ظهور‬
‫بسيارى از اديان بزرگ در زمان اوج شكوفاىي انديشه فلسفى بوده‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬بنگريد به‪ :‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪38 -40‬؛ حممدعلى فروغى‪ ،‬سري حكمت در اروپا‪ ،‬ص‬
‫‪.449 -452‬‬

‫مادىگرى)‪ ،‬ص ‪.482‬‬


‫(‪ .)2‬بنگريد به‪ :‬مرتضى مطهرى‪ ،‬جمموعه آثار‪ ،‬ج ‪( 1‬علل گرايش به ّ‬

‫(‪. The God of gaps.)3‬‬

‫(‪ .)4‬بنگريد به‪ :‬مهان‪ ،‬ص ‪.479 -485‬‬

‫‪43‬‬
‫مادىگرى)‪ ،‬ص ‪.482‬‬
‫( ‪ .)2‬بنگريد به‪ :‬مرتضى مطهرى‪ ،‬جمموعه آثار‪ ،‬ج ‪ (1‬علل گرايش به ّ‬
‫‪. The God of gaps.)3 ( 44‬‬
‫‪ .)4 ( 45‬بنگريد به‪ :‬مهان‪ ،‬ص ‪.479 -485‬‬
‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪25 :‬‬

‫است‪ .‬براى مثال‪ ،‬پيش از دين ابراهيم (ع)‪ ،‬فلسفه در هند‪ ،‬مصر و كلدان رواج داشت؛ مسيحيت پس از فلسفه‬
‫‪46‬‬
‫يونان تولد يافت و اسالم نيز پس از شكوفاىي فلسفه يونان و اسكندريه دعوت خود را آغاز منود‪.‬‬

‫‪ .2‬بر پايه اين نظريه‪ ،‬با پيدايش علم جاىي براى دين و اعتقاد به امور ماوراى طبيعت باقى منىماند؛ حال آنكه چه‬
‫بسيارند كساىن كه در رشته علمى خود سرآمد دانشمندان بوده و در مهان حال‪ ،‬دل در گرو يكى از اديان رايج‬
‫‪47‬‬
‫هنادهاند‪.‬‬

‫‪ . 3‬براساس انديشه اصيل اسالمى‪ ،‬سه تبيني اهلى‪ ،‬فلسفى و علمى از يك پديده‪ ،‬با يكديگر سازگار مىگردند؛‬
‫بهگونهاى كه مىتوان خداوند را علت حقيقى مهه پديدهها دانست‪ .‬اين انديشه‪ ،‬از علّىت كه علم و فلسفه معرىف‬
‫عرض پديده طبيعى نيست تا اثبات عليت يكى از آن دو‪ ،‬به نفى‬ ‫مىكنند نيز جانبدارى مىمنايد‪ 48:‬خداوند در ِ‬
‫ِ‬
‫موجودات ممكن‪ ،‬هسىت خود را از او مىگريند و عني ارتباط با اويند و از اينروست كه‬ ‫ديگرى بينجامد؛ بلكه مهه‬
‫خداوند‪ ،‬علتالعلل مهه پديدههاى جهان بهمشار مىآيد‪.‬‬

‫ج) عقدههاى رواىن‬

‫زيگموند فرويد افزون بر آنچه پيشتر گذشت‪ ،‬حتليل ديگرى از خاستگاه دين بهدست مىدهد كه براساس آن‪ ،‬اعتقاد‬
‫به خدا را بايد در ناهنجارىهاى رواىن انسان ريشهياىب كرد‪ .‬وى بر اين باور است كه پسران در سنني خردساىل‬
‫گونهاى گرايش جنسى به مادر خويش دارند و پدر را در اين زمينه رقيب خود مىانگارند‪ .‬او اين ناهنجارى را عقده‬
‫‪49‬‬
‫«اديپ» مىنامد كه نظري آن بهنام «الكرتا» (عقده پدرخواهى) در دخرتان نيز يافت مىشود‪.‬‬

‫بيشرت بدانيم‬

‫افسانه اديپ و الكرتا‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬حممدحسني طباطباىي‪ ،‬امليزان‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.424‬‬

‫‪ .)1 ( 46‬حممدحسني طباطباىي‪ ،‬امليزان‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.424‬‬


‫‪ .)2 ( 47‬مرتضى مطهرى‪ ،‬فطرت‪ ،‬ص ‪.173‬‬
‫‪48‬‬
‫مادىگرى)‪ ،‬ص ‪ 486‬و ‪.487‬‬
‫( ‪ .)3‬مهو‪ ،‬جمموعه آثار‪ ،‬ج ‪ (1‬علل گرايش به ّ‬
‫‪ .)4 ( 49‬با اين مهه‪ ،‬فرويد در حتليل خود از منشأ دين‪ ،‬غالباً عقده الكرتا را ناديده مىگريد‪.‬‬
‫(‪ .)2‬مرتضى مطهرى‪ ،‬فطرت‪ ،‬ص ‪.173‬‬

‫مادىگرى)‪ ،‬ص ‪ 486‬و ‪.487‬‬


‫(‪ .)3‬مهو‪ ،‬جمموعه آثار‪ ،‬ج ‪( 1‬علل گرايش به ّ‬

‫(‪ .)4‬با اين مهه‪ ،‬فرويد در حتليل خود از منشأ دين‪ ،‬غالباً عقده الكرتا را ناديده مىگريد‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪26 :‬‬

‫نام اديپ در سخنان فرويد‪ ،‬برگرفته از افسانهاى يوناىن است كه براساس آن‪ ،‬اليوس (پادشاهتبس) پسر تازه تولديافته‬
‫خود‪ ،‬اديپ را بر سر كوهى رها ساخت؛ چراكه كاهنان پيشبيىن كرده بودند اين پسر‪ ،‬پدر خود را خواهد كشت و‬
‫مادرش را به زىن خواهد گرفت‪ .‬پساز گذشت سالياىن دراز‪ ،‬اديپ كه از اين راز آگاه شده بود‪ ،‬از قلمرو حكومت‬
‫پدر دورى جست؛ اما دست تقدير‪ ،‬آن دو را روبهروى يكديگر قرار داد و افزون بر كشنت ناآگاهانه پدر‪ ،‬ازدواج با‬
‫‪50‬‬
‫مادر نيز حتقق يافت‪.‬‬

‫مهچنني در افسانههاى يوناىن‪ ،‬الكرتا نام دخرت پادشاهى است كه با دسيسههاى زن خود كشته مىشود‪ .‬سراجنام برادر‬
‫‪51‬‬
‫الكرتا‪ -‬با تشويق و مهكارى خواهرش‪ -‬انتقام پدر را مىگريد و مادر را به قتل مىرساند‪.‬‬

‫از سوى ديگر‪ ،‬محايت و پشتيباىن پدر از فرزند نيز خدمت ارزمشندى است كه قابل چشمپوشى نيست و مهر پدر را‬
‫در دل فرزند مىنشاند‪ .‬اين احساس دوگانه (عشق و نفرت) در ضمري ناخودآگاه انسان جاى مىگريد و خاستگاه‬
‫اعتقاد به خدا مىگردد؛ خداىي كه از يكسو شايسته ستايش و مهرورزى است و از ديگر سو هراسناك و‬
‫وحشتانگيز‪ .‬درواقع صفاتى كه آدميان به خداوند نسبت مىدهند‪ ،‬ساخته و پرداخته خودشان است و ناآگاهانه به‬
‫‪52‬‬
‫خدا «فرافكىن» مىگردد‪.‬‬

‫دليل فرويد براى اين حتليل‪ ،‬شباهتهاىي است كه به گمان وى ميان دينداران و روانرجنوران به چشم مىخورد‪ .‬براى‬
‫مثال‪ ،‬هر دو دسته در پى آناند كه اعمال خود را به صورت آييىن و در قالب يك الگو اجنام دهند؛ هر دو گروه‬
‫معموال در سركوىب حمركهاى جنسى ريشه دارد و دين نيز خواستار سركوىب‬
‫احساس گناه مىكنند و سراجنام روانرجنورى ً‬
‫‪53‬‬
‫خودخواهى و مهار كردن غريزه شخصى است‪.‬‬

‫‪ .)1 ( 50‬بنگريد به‪ :‬لوسيال برن‪ ،‬اسطورههاى يوناىن‪ ،‬ص ‪.92 -96‬‬
‫‪ .)2 ( 51‬مهان‪ ،‬ص ‪ 54‬و ‪.55‬‬
‫‪ .)3 ( 52‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪.101 -103‬‬
‫‪. Daniel L .Pals ,op .cit ,P .66.)4 ( 53‬‬
‫بيشرت بدانيم‬

‫روانكاوى روانكاو!‬

‫فرويد در كودكى نسبت به برادرزاده خود احساس دوگانهاى داشته است‪ :‬از يكسو جمذوب وى‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬بنگريد به‪ :‬لوسيال برن‪ ،‬اسطورههاى يوناىن‪ ،‬ص ‪.92 -96‬‬

‫(‪ .)2‬مهان‪ ،‬ص ‪ 54‬و ‪.55‬‬

‫(‪ .)3‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪.101 -103‬‬

‫(‪. Daniel L .Pals ,op .cit ,P .66.)4‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪27 :‬‬

‫بوده و از سوى ديگر‪ ،‬از آزردنش لذت مىبرده است‪ .‬برخى از دانشمندان شيوه روانكاوى فرويد را درباره خودش‬
‫بهكار گرفته و اين جتربه را در نظريهپردازى بعدى وى مؤثر دانستهاند‪ 54.‬گروهى ديگر درمهنيباره بهمسائلى چون‬
‫‪55‬‬
‫دلبستگى شديد فرويد به مادر و آزردگىاش از پدر اشاره كردهاند‪.‬‬

‫فرويد به آنچه گذشت‪ ،‬بسنده منىكند و با بيان افسانهاى مربوط به انسانهاى خنستني‪ ،‬نوعى «ضمري ناخودآگاه‬
‫مجعى» را مىپروراند‪ 56‬و چنني مىمناياند كه در روزگارهاى پيشني‪ ،‬عقده مادرخواهى در قالب جنايىت هولناك ظاهر‬
‫گشته و احساس پشيماىن از آن‪ ،‬منشأ پيدايش دين گرديده است‪ .‬گزيده اين داستان چنني است‪:‬‬

‫روزى روزگارى در يك زمان بسيار دور‪ ،‬انسان ابتداىي و يا شايد نياكان ِ‬


‫ماقبل انساىن انسان‪ ،‬در حالىت كه داروين رم‬
‫آغازين مىنامد‪ ،‬زندگى مىكرد‪ .‬اين رمه تركيب مىشد از ن ِر مسلطى كه تعدادى از مادهها را در احنصار خود داشت‬
‫و آزمندانه مهه آهنا را براى خود مىخواست‪ .‬اين پد ِر نريومندتر‪ ،‬حسودتر و خشنتر‪ ،‬نرهاى ديگ ِر دستهاش را‪ -‬كه‬
‫پسران خودش و فرزندان مادههايش بودند‪ -‬از مادهها دور نگه مىداشت و آهنا را به حاشيه گروه رانده بود‪ .‬به هر‬

‫‪. Ibid ,P .55.)1 ( 54‬‬


‫‪ .)2 ( 55‬بنگريد به‪ :‬اريش( اريك) فروم‪ ،‬رسالت زيگموند فرويد‪ ،‬ص ‪19‬؛ آنتوىن استور‪ ،‬فرويد‪ ،‬ص ‪.120‬‬
‫‪)3 ( 56‬‬
‫‪William P. Alston," Religion, Psychological Explanation of", in: Paul Edwards) ed.(, The Encyclopedia of .‬‬
‫‪.Philosophy, V. 7, P. 941‬‬
‫مردان حاشيهاى ‪ ...‬دست به دست هم دادند و پدر مسلّط را كشتند‪[ ... .‬سپس] اين‬ ‫روى‪ ،‬روزى فرارسيد كه اين ِ‬
‫وحشيان آدخموار قرباىنشان را خوردند‪ ... .‬برادران پس از پريوزى‪ ،‬از كردهشان دچار پشيماىن [شده] ‪ ...‬دو ممنوعيت‬
‫را اخرتاع كردند‪ :‬يكى آنكه جانشيىن منادين بهصورت يك نوع حيوان‪ 57‬را بهجاى پدر گذاشتند‪ .‬دوم آنكه با حرام‬
‫‪58‬‬
‫كردن مادههاى آزادشده بر خودشان‪ ،‬از مثرات پريوزىشان چشمپوشى كردند‪.‬‬

‫فرويد پس از بيان اين داستان چنني نتيجه مىگريد كه مهه مذاهب بشرى‪ ،‬واكنشهاىي در برابر اين رويداد بزرگاند كه‬
‫متدن بشرى با آن آغاز گشته و از آن پس حلظهاى انسان را‬

‫______________________________‬
‫(‪. Ibid ,P .55.)1‬‬

‫(‪ .)2‬بنگريد به‪ :‬اريش (اريك) فروم‪ ،‬رسالت زيگموند فرويد‪ ،‬ص ‪19‬؛ آنتوىن استور‪ ،‬فرويد‪ ،‬ص ‪.120‬‬

‫(‪)3‬‬

‫‪William P. Alston," Religion, Psychological Explanation of", in: Paul .‬‬


‫‪.Edwards( ed. ), The Encyclopedia of Philosophy, V. 7, P. 941‬‬

‫(‪ .)4‬اين حيوان كه «تومت» ناميده مىشود و مناد قبيله بهمشار مىآيد‪ ،‬بهتدريج تق ّدسى ويژه مىيابد و مورد پرستش قرار‬
‫مىگريد‪ .‬بسيارى از جامعهشناسان غرىب تومتپرسىت را حمور حتليل خود از خاستگاه دين قرار دادهاند؛ چنانكه فرويد با‬
‫مهني رويكرد كتاب تومت و تابو را نگاشته است‪.‬‬

‫(‪ .)5‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪ 103‬و ‪104‬؛ نيز بنگريد به‪ :‬زيگموند فرويد‪ ،‬تومت و تابو‪ ،‬ص ‪-238‬‬
‫‪.232‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪28 :‬‬

‫‪60‬‬
‫آرام نگذاشته است‪ 59.‬وى بر مهني اساس‪ ،‬دين را «روانرجنورى وسواسآميز و مهگاىن بشريت» مىخواند‪.‬‬

‫‪ .)4 ( 57‬اين حيوان كه« تومت» ناميده مىشود و مناد قبيله بهمشار مىآيد‪ ،‬بهتدريج تق ّدسى ويژه مىيابد و مورد پرستش قرار مىگريد‪ .‬بسيارى از جامعهشناسان غرىب تومتپرسىت را‬
‫حمور حتليل خود از خاستگاه دين قرار دادهاند؛ چنانكه فرويد با مهني رويكرد كتاب تومت و تابو را نگاشته است‪.‬‬
‫‪ .)5 ( 58‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪ 103‬و ‪104‬؛ نيز بنگريد به‪ :‬زيگموند فرويد‪ ،‬تومت و تابو‪ ،‬ص ‪.232 -238‬‬
‫‪. Sigmund Freud ,Totem Taboo ,P .451.)1 ( 59‬‬
‫‪. Daniel L .Pals ,op .cit ,P .45.)2 ( 60‬‬
‫وى مىكوشد از آموزههاى كليساىي نيز هبره گريد و به كمك آهنا شواهدى براى تأييد نظريهاش فراهم سازد‪ .‬گناه‬
‫اوليهاى كه مسيحيت از آن سخن مىگويد و كفاره آن را قرباىن شدن پسر خدا (حضرت عيسى (ع)) مىداند‪ ،‬در‬
‫نظر فرويد چيزى جز مهان پدركشى آغازين نيست؛ اما در اينجا مشكلى رخ مىدهد‪ :‬مسيحيان در مراسم عشاى‬
‫رباىن‪ ،‬نان و شراب را بهمنزله گوشت و خون پسر مىمشارند‪ ،‬نه پدر‪ .‬فرويد در واكنش به اين اشكال‪ ،‬با زيركى از‬
‫مهان احساس دوگانه روانشناخىت (عشق و نفرت) هبره مىبرد و چنني مىمناياند كه پسر در مهان حال كه ديه خود را‬
‫به پدر مىپردازد‪ ،‬انتقام خود را از او مىگريد و آيني خويش را جانشني آيني پدر مىسازد‪ .‬چنني است كه در مراسم‬
‫‪61‬‬
‫عشاى رباىن‪ ،‬بار ديگر پدر را كنار مىگذارند و نان و شراب مقدس را بهمنزله گوشت و خون پسر مىمشارند‪.‬‬

‫نقد و بررسى‬

‫در حتليل نظريه فرويد مىتوان تومتيسم را از عقده اديپ جدا ساخت و هركدام را جداگانه بررسى منود؛ اما بهدليل‬
‫پيوند نزديك اين دو با يكديگر‪ ،‬از تفكيك آهنا درمىگذرمي و برخى از كاسىتهاى ديدگاه فرويد را برمىمشارمي‪:‬‬

‫‪ .1‬شيوه روانكاوى فرويد‪ ،‬يعىن تأكيد بسيار بر غريزه جنسى و يكسانانگارى ديندارى و روانرجنورى‪ ،‬با نقدهاى‬
‫فراواىن روبهرو شده و خمالفاىن نامآور داشته است‪ .‬براى مثال‪ ،‬كارل گوستاو يونگ (‪ 1875 -1961‬م) دين را نه‬
‫گونهاى از روانرجنورى‪ ،‬بلكه جايگزين و بديلى براى آن مىخواند‪ 62.‬برخى ديگر بر اين باورند كه شباهتهاىي‬
‫ظاهرى كه فرويد ميان روانرجنوران و دينداران برمىمشارد‪ ،‬در بسيارى از دانشمنداىن كه انديشه خود را غرق‬

‫______________________________‬
‫(‪. Sigmund Freud ,Totem Taboo ,P .451.)1‬‬

‫(‪. Daniel L .Pals ,op .cit ,P .45.)2‬‬

‫(‪ .)3‬زيگموند فرويد‪ ،‬تومت و تابو‪ ،‬ص ‪ 255‬و ‪.256‬‬

‫(‪)4‬‬

‫‪William P. Alston," Religion, Psychological Explanation of", in: Paul .‬‬


‫‪.Edwards( ed. ), The Encyclopedia of Philosophy, V. 7, P. 941‬‬

‫‪ .)3 ( 61‬زيگموند فرويد‪ ،‬تومت و تابو‪ ،‬ص ‪ 255‬و ‪.256‬‬


‫‪)4 ( 62‬‬
‫‪William P. Alston," Religion, Psychological Explanation of", in: Paul Edwards) ed.(, The Encyclopedia of .‬‬
‫‪.Philosophy, V. 7, P. 941‬‬
‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪29 :‬‬

‫مسئلهاى علمى ساختهاند نيز به چشم مىخورد‪ 63.‬گروهى ديگر نيز برجستهترين اشكال كار فرويد را آن مىدانند كه‬
‫وى با بررسى و معاينه چند نفر از كساىن كه داراى رفتارى ناهبنجارند‪ ،‬به تعميمى گسرتده دست مىزند و به آن‬
‫‪64‬‬
‫ابعادى جهانمشول مىدهد‪.‬‬

‫‪65‬‬
‫‪ .2‬انديشه فرويد بيشرت در چارچوب فرهنگ مسيحى شكل گرفته و از مهنيرو قابل تعميم به اديان ديگر نيست‪.‬‬
‫براى مثال‪ ،‬رابطه پدرگونه خدا با انسان‪ -‬به معناى خاص خود‪ -‬ويژه مسيحيت است و فرويد‪ -‬به اعرتاف خود‪-‬‬
‫‪66‬‬
‫براى ادياىن كه ايزدبانوها را مىپرستند‪ ،‬توجيهى ندارد‪.‬‬

‫‪ .3‬داستان پدركشى انسانهاى خنستني‪ ،‬خاستگاهى جز حدس و گمان ندارد؛ بهگونهاىكه برخى آن را «گزارشى‬
‫خيالپردازانه» و «قصه پريان» خواندهاند‪ .‬مهچنني‪ -‬برخالف آنچه فرويد مىپندارد‪ -‬تومتيسم را منىتوان خنستني دين‬
‫بشرى و اديان ديگر را نيز تكامليافته آن دانست‪ .‬افزون بر اين‪ ،‬براى اثبات آنكه زندگى اوليه انسان به صورت‬
‫‪67‬‬
‫«رمهآغازين» بوده است‪ ،‬هيچ شاهدى در دست نيست‪.‬‬

‫د) وحى‪ ،‬عقل و فطرت‬

‫اصطالح «منشأ دين» دستكم در دو معناى اصلى بهكار مىرود كه بايد از آميخنت آهنا با يكديگر پرهيز منود‪:‬‬
‫علت پيدايش دين و راز گرايش به آن‪ 68.‬بسيارى از كساىن كه به حتليل خاستگاه دين پرداختهاند‪ ،‬از اين نكته غفلت‬
‫سر دلبستگى گروهى از مردم به دين‪ ،‬درباره علت پيدايش آن حكمى كلى صادر كردهاند‪.‬‬ ‫ورزيده و با كندوكاو درباره ّ‬

‫______________________________‬
‫(‪. Ibid.)1‬‬

‫(‪ .)2‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪ 108‬و ‪.109‬‬

‫‪. Ibid.)1 ( 63‬‬


‫‪ .)2 ( 64‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪ 108‬و ‪.109‬‬
‫‪ .)3 ( 65‬مهان‪ ،‬ص ‪119‬؛ ويليام آلستون و ديگران‪ ،‬دين و چشماندازهاى نو‪ ،‬ص ‪174‬؛ جان مككويرى‪ ،‬پيشني‪ ،‬ص ‪.232‬‬
‫‪ .)4 ( 66‬زيگموند فرويد‪ ،‬تومت و تابو‪ ،‬ص ‪.245‬‬
‫‪ .)5 ( 67‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪ 103‬و ‪116‬؛ ويليام آلستون و ديگران‪ ،‬دين و چشماندازهاى نو‪ ،‬ص ‪172‬؛ آنتوىن استور‪ ،‬فرويد‪ ،‬ص ‪ 119‬و ‪.120‬‬
‫‪ .)6 ( 68‬بنگريد به‪ :‬ديويد هيوم‪ ،‬تاريخ طبيعى دين‪ ،‬ص ‪.28‬‬
‫(‪ .)3‬مهان‪ ،‬ص ‪119‬؛ ويليام آلستون و ديگران‪ ،‬دين و چشماندازهاى نو‪ ،‬ص ‪174‬؛ جان مككويرى‪ ،‬پيشني‪ ،‬ص‬
‫‪.232‬‬

‫(‪ .)4‬زيگموند فرويد‪ ،‬تومت و تابو‪ ،‬ص ‪.245‬‬

‫(‪ .)5‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪ 103‬و ‪116‬؛ ويليام آلستون و ديگران‪ ،‬دين و چشماندازهاى نو‪ ،‬ص‬
‫‪172‬؛ آنتوىن استور‪ ،‬فرويد‪ ،‬ص ‪ 119‬و ‪.120‬‬

‫(‪ .)6‬بنگريد به‪ :‬ديويد هيوم‪ ،‬تاريخ طبيعى دين‪ ،‬ص ‪.28‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪30 :‬‬

‫به هر حال‪ ،‬پيدايش دين را مىتوان در اراده خداوند براى هدايت آدميان ريشهياىب كرد كه داليل آن در خبش دوم‬
‫بررسى مىگردد‪ .‬اگر خداىي منىبود‪ ،‬يا خداوند خملوقات خويش را به حال خود رها ساخته بود‪ ،‬ىبشك دين بر بنياىن‬
‫عقلى استوار نبود‪.‬‬

‫گرايش به دين نيز از يكسو مثره انديشه عقالىن است‪ :‬هنگامى كه آدمى درباره را ِز هسىت به تفكر مىپردازد‪،‬‬
‫نشانههاى آفريدگار يكتا را در درون و برون خود مىيابد و آفرينش ابر و باد و مه و خورشيد و فلك را بازيچه‬
‫منىبيند‪ .‬نظم و مهاهنگى ميان پديدهها و تدبري بهكاررفته در آفرينش آهنا‪ ،‬چنان عقل آدمى را جمذوب خويش مىسازد‬
‫كه گويا مهه پديدههاى بهظاهر خاموش‪ ،‬زبان گشادهاند و از خداى حكيم و توانا سخن مىگويند‪« :‬هرچه آفريده‪ ،‬او‬
‫را برهاىن است و بر قدرت و حكمت او نشاىن‪ ،‬گرچه آفريدهاى باشد خاموش‪ ،‬بر تدبري او گوياست و بر وجود‬
‫‪69‬‬
‫پديدآورنده‪ ،‬دليلى رساست‪».‬‬

‫از سوى ديگر‪ ،‬طينت آدمى با گرايش به خدا سرشته شده تا راهى براى هبانهجوىي باقى مناند‪ .‬قرآنكرمي دين را يكى‬
‫از فطريات انسان دانسته‪ ،‬مردم را به پاسخگوىي به اين نياز دروىن مىخواند‪:‬‬

‫ِ ‪70‬‬ ‫فَأَقِم وجهك لِلدِّي ِن حنِي ًفا فِطْره اللَّ ِه الَِِّت فَطَر النَّاس علَيها َال تَب ِد ِ‬
‫يل ِلَْل ِق اللَّه؛ پس روى خود را با گرايش متام به ّ‬
‫حق‪،‬‬ ‫َ َ َ َْ ْ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ َ َْ َ‬
‫بهسوى اين دين كن‪ ،‬با مهان سرشىت كه خدا مردم را بر آن سرشته است‪ .‬آفرينش خداى تغيريپذير نيست‪.‬‬

‫‪ .)1 ( 69‬هنجالبالغه‪ ،‬خطبه ‪ ،91‬ص ‪ 75‬و ‪.76‬‬


‫‪ .)2 ( 70‬روم( ‪.30 :)30‬‬
‫اين نياز فطرى برخالف غرايز طبيعى و حيواىن‪ ،‬به خودى خود شكوفا منىگردد و بسيار مورد غفلت قرار مىگريد‪ .‬از‬
‫اينرو‪ ،‬پيامربان مهواره پيمان فطرت را به ياد انسان مىآورند و از او مىخواهند حق آن ميثاق را بگزارد و به نداى‬
‫دروىن خويش گوش سپارد‪.‬‬

‫شورش عشق تو در هيچ سرى نيست كه‬


‫منظر روى تو زيب نظرى نيست كه نيست‬
‫نيست‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬هنجالبالغه‪ ،‬خطبه ‪ ،91‬ص ‪ 75‬و ‪.76‬‬

‫(‪ .)2‬روم (‪.30 :)30‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪31 :‬‬

‫‪71‬‬
‫ورنه اين زمزمه اندر شجرى نيست كه نيست‬ ‫موسىاى نيست كه دعوى انا احلق شنود‬

‫بر اين اساس‪ ،‬امامصادق (ع) كسى را كه از گفتگو درباره خدا ره به جاىي نربده و در حريت افتاده است‪ ،‬به حالىت‬
‫توجه مىدهد كه اميد از اسبابهاى مادى بريده‪ ،‬وىل مهچنان به فريادرسى واالتر چشم دوخته است‪ 72.‬آرى‪ ،‬آنگاه‬
‫كه حوادث روزگار‪ ،‬كشىت توامنندىهاى انسان را به تالطم مىافكند و كاسىتها و ناتواىنهايش را آشكار مىسازد‪،‬‬
‫نريوىي ديگر رخ مىمناياند‪ .‬در آن هنگام‪ ،‬مهگان با خلوص نيت خدا را مىخوانند‪ ،‬هرچند تنها گروهى از آنان بر اين‬
‫حال مىمانند‪:‬‬

‫و چون موجى كوهآسا آنان را فرا گريد‪ ،‬خدا را خبوانند و اعتقاد [خود] را براى او خالص گردانند‪ ،‬و [ىل] چون‬
‫‪73‬‬
‫جناتشان داد و به خشكى رساند برخى از آنان ميانهرو هستند‪.‬‬

‫‪ .)1 ( 71‬ديوان مالهادى سبزوارى‪ ،‬ص ‪.29‬‬


‫‪ .)2 ( 72‬بنگريد به‪ :‬حممدباقر جملسى‪ ،‬حبار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.41‬‬
‫‪ .)3 ( 73‬لقان( ‪32 :)31‬؛ مهچنني بنگريد به‪ :‬عنكبوت( ‪.65 :)29‬‬
‫افزون بر اين‪ ،‬دين اصيلى كه از آفريننده هسىت سرچشمه گرفته است‪ ،‬به دليل مهاهنگى با فطرت انسان‪ ،‬به نيازهاى‬
‫رواىن و اجتماعى آدمى نيز پاسخ مىگويد و خود را با آهنا سازگار مىمنايد‪ .‬از مهنيرو‪ ،‬اين نيازها را نيز مىتوان در‬
‫گرايش بهسوى دين مؤثر دانست‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬ديوان مالهادى سبزوارى‪ ،‬ص ‪.29‬‬

‫(‪ .)2‬بنگريد به‪ :‬حممدباقر جملسى‪ ،‬حبار االنوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.41‬‬

‫(‪ .)3‬لقان (‪32 :)31‬؛ مهچنني بنگريد به‪ :‬عنكبوت (‪.65 :)29‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪32 :‬‬

‫چكيده فصل‬

‫‪ .1‬ملحدان با اين پيشفرض كه خدا و دين وحياىن هبرهاى از حقيقت ندارند‪ ،‬به جستجوى خاستگاه اديان پرداخته و‬
‫عواملى رواىن و اجتماعى را در پيدايش دين و گرايش به آن مؤثر دانستهاند‪.‬‬

‫‪ .2‬گروهى راز ديندارى را در ترس انسان از پديدههاى طبيعى ريشهياىب كرده‪ ،‬بر اين باورند كه انسان خدايان را‬
‫ساخته تا دهلر از طبيعت را كاهش دهند و پناهگاهى براى اميىن از حوادث باشند‪.‬‬

‫‪ .3‬برخى ديگر جهل انسان را زمينهساز خداباورى مىدانند و پيشرفت علم و دانش را موجب عقبنشيىن دين‬
‫مىمشارند‪.‬‬

‫‪ .4‬فرويد عقده اديپ را سرچشمه اديان مىخوانَد و احساس پشيماىن از پدركشى خنستني را خاستگاه اعتقادات ديىن‬
‫مىانگارد‪.‬‬

‫‪« .5‬پيدايش دين» را مىتوان در اراده خداوند براى هدايت آدميان ريشهياىب كرد و راز «گرايش» به دين نيز افزون بر‬
‫داليل عقلى‪ ،‬در فطرت خداجوى انسان و نيازهاى اصيل رواىن و اجتماعى او قابل پىجوىي است‪.‬‬

‫پرسش‬

‫‪ .1‬از ديدگاه كساىن چون هيوم و فرويد‪ ،‬ترس از پديدههاى طبيعى چگونه مىتواند به پيدايش دين و گرايش به آن‬
‫بينجامد؟‬
‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪33 :‬‬

‫‪ .2‬گزارههاى زير‪ -‬كه به گمان برخى‪ ،‬مراحل تكاملى انديشه بشرى را نشان مىدهد‪ -‬بيانگر كدام ديدگاه درباره‬
‫خاستگاه دين است و چگونه مىتوان آن را ارزياىب منود؟‬

‫الف) تب خدا ب) تب ميكرب خدا‬

‫ج) تب ميكرب‪ ...‬خدا د) تب ميكرب‪...‬‬

‫‪ .3‬مراحل سهگانه حتول انديشه بشرى از ديدگاه اگوست كنت كداماند؟ يكى از نقدهاى آن را بنويسيد‪.‬‬

‫‪ .4‬عقده اديپ چيست و فرويد چگونه از آن براى نشان دادن خاستگاه دين هبره مىبرد؟‬

‫‪ .5‬داستان پدركشى آغازين را كه در حتليل فرويد آمده است‪ ،‬بررسى و نقد كنيد‪.‬‬

‫‪ .6‬از ديدگاه انديشمندان مسلمان‪ ،‬چه عواملى را مىتوان در پيدايش دين و گرايش به آن مؤثر دانست؟‬

‫منابعى براى مطالعه بيشرت‬

‫حممد عزيز خبتيارى‪ ،‬قم‪ ،‬مؤسسه آموزشى و پژوهشى‬


‫‪ .1‬پالس‪ ،‬دانيل‪ ،‬هفت نظريه در باب دين‪ ،‬ترمجه و نقد ّ‬
‫اماممخيىن‪.1382 ،‬‬

‫‪ .2‬جوادى آملى‪ ،‬عبداللّه‪ ،‬دينشناسى‪ ،‬حتقيق حممدرضا مصطفىپور‪ ،‬قم‪ ،‬اسراء‪ ،1381 ،‬ص ‪.35 -57‬‬

‫‪ .3‬فناىي‪ ،‬ابوالقاسم‪ ،‬درآمدى بر فلسفه دين و كالم جديد‪ ،‬قم‪ ،‬انتشارات اشراق‪ ،1375 ،‬ص ‪.119 -158‬‬

‫‪ .4‬قائمىنيا‪ ،‬علريضا‪ ،‬درآمدى بر منشأ دين‪ ،‬قم‪ ،‬انتشارات معارف‪.1379 ،‬‬

‫‪ .5‬مكارم شريازى‪ ،‬ناصر‪ ،‬انگيزه پيدايش مذاهب‪ ،‬قم‪ ،‬مؤسسه مطبوعاتى هدف‪ ،‬ىبتا‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪34 :‬‬

‫فصل سوم‪ :‬كاركرد دين در زندگى‬


‫معناخبشى به زندگى*‬

‫فرونشاندن عطش جاودانگى*‬

‫تقويت صرب و بردبارى*‬

‫جنات از گرداب تنهاىي*‬

‫تضمني وحدت و يكپارچگى*‬

‫تأمني عدالت و دادگرى*‬

‫گسرتش نشاط و پوياىي*‬

‫پشتيباىن از فضايل اخالقى*‬

‫تنظيم روابط اجتماعى*‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪35 :‬‬

‫پس بنگريد كه نعمتهاى خدا چگونه بر آنان فرورخيت‪ ،‬هنگامى كه پيامربى برايشان برانگيخت‪ .‬آنان را به اطاعت‬
‫خدا درآورد و با خواندنشان به سوى او‪ ،‬با يكديگر سازوارشان كرد و چسان نعمت‪ ،‬شهپ ِر خود را بر سر آنان‬
‫گسرتد و جويبارهاىي از آسايش و رفاه براى ايشان روان منود و ملت اسالم با بركتهاى خود آنان را فراهم فرمود‪.‬‬
‫نعمت شريعت غرقه گرديدند و لذت زندگى خرم و فراخ را چشيدند‪ .‬زندگىشان به سامان‪ ،‬در سايه دولت‬ ‫پس در ِ‬
‫قوىشان‪ .‬نيكوىي حال‪ ،‬آنان را به عزتى رساند ارمجند‪ ،‬و كارهاشان استوار گرديد و دولتشان نريومند؛ چنانكه حاكم‬
‫‪74‬‬
‫شدند بر جهانيان‪ ،‬و پادشاهان زمني در اين كرانه و آن كران‪.‬‬

‫كدام نيا ِز بنيادى است كه انسان را بهسوى دين مىكشاند؟ دين در زندگى فردى و اجتماعى انسان چه كاركردى‬
‫دارد؟ آيا دين در برآوردن اين خواستهها جانشنيناپذير است؟ پرسشهاىي از اين دست گرچه كموبيش در گذشته‬
‫مطرح بودهاند‪ ،‬امروزه قالبهاىي نو يافته و درنگى بيشرت مىطلبند‪ .‬اصلىترين كاركرد دين «نشان دادن راه سعادت»‬
‫است؛ اما دينپژوهان كاركردهاى ديگرى نيز براى دين برمشردهاند كه در اين فصل بداهنا اشاره مىكنيم‪.‬‬

‫‪ .)1 ( 74‬هنجالبالغه‪ ،‬خطبه ‪ ،192‬ص ‪.220‬‬


‫امروزه گروهى از دينپژوهان حبث صدق و كذب اديان را واهناده‪ ،‬رويكردى كاركردگرايانه در پيش مىگريند‪ .‬در اين‬
‫ميان‪ ،‬برخى دين را داراى كاركردهاىي منفى مىدانند و پارهاى ديگر نيز بر كاركردهاى مثبت آن تأكيد مىورزند‪ .‬گروه‬
‫دوم‪ ،‬خود در دو دسته جاى‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬هنجالبالغه‪ ،‬خطبه ‪ ،192‬ص ‪.220‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪36 :‬‬

‫مىگريند‪ :‬كساىن كه اين كاركردها را مهيشگى و جانشنيناپذير مىدانند و آنانكه با وجود ستايش از خدمات گذشته‬
‫دين‪ ،‬دوران آن را پايانيافته تلقى مىكنند‪.‬‬

‫در هر حال‪ ،‬يكى از ابعاد دينپژوهى‪ -‬كه خداناگرايان بيش از خداباوران به آن توجه منودهاند‪ -‬پاسخگوىي دين به‬
‫نيازهاى رواىن انسان است‪ .‬چنانكه گذشت‪ ،‬گروهى از ُملحدان با اين پيشفرض كه خدا و معارف وحياىن حقيقىت‬
‫ندارند‪ ،‬عواملى رواىن را خاستگاه اعتقاد به موجودات فراطبيعى دانستهاند‪ .‬درواقع اين دينستيزان‪ ،‬نيمى از راه را‬
‫درست پيموده و بهحق‪ ،‬روح و روان آدمى را در پيوندى تنگاتنگ با دين و مذهب يافتهاند‪ ،‬اما در ريشهياىب آن به‬
‫خطا رفته و بر عواملى نادرست انگشت هنادهاند‪ .‬دين وحياىن‪ -‬بدان سبب كه با فطرت انسان مهاهنگ است‪ -‬افزون‬
‫بر سعادت اخروى‪ ،‬آرامش دنيوى را نيز تأمني مىكند و نيازهاى اصيل رواىن را به نيكوترين صورت برآورده مىسازد‪.‬‬

‫از ديگر سو‪ ،‬رويكرد جامعهشناخىت به دين نيز دانشمندان خداناباور را در دو گروه جاى داده است‪ :‬برخى مهچون‬
‫اميل دوركيم‪ ،‬دين را مظهر مهبستگى و يكپارچگى جامعه و از سوىي داراى نقش مثبت و سازنده دانستهاند و مجعى‬
‫ديگر چون فويرباخ و ماركس‪ ،‬مذهب را عامل ختدير و عقبماندگى جوامع بهمشار آورده و به مبارزه با آن پرداختهاند‪.‬‬
‫خداباوران نيز هرچند نياز اجتماعى را سبب پيدايش دين منىدانند‪ ،‬كاركرد اجتماعى آن را ناديده منىگريند و دنيا و‬
‫آخرت را كنار هم مىنشانند‪ .‬اينك به برخى از اين كاركردها اشاره مىكنيم‪.‬‬

‫الف) معناخبشى به زندگى‬

‫يكى از مهمترين كاركردهاى دين‪ ،‬معنا خبشيدن به زندگى دنيوى است‪ .‬از نگاه انسان خداباور‪ ،‬هيچ چيز در غري‬
‫جاى خود قرار نگرفته و بر مهه پديدههاى عامل‪ ،‬نظمى دقيق حكمفرماست‪ .‬به تعبري استاد شهيد مرتضى مطهرى‪:‬‬
‫جهان اهلى‪ ،‬جهان خري و جود و وحدت و مهاهنگى است‪ ... .‬هر موجودى در هر مرتبهاى‪ ،‬متناسب با سعه‬
‫وجودى خود‪ ،‬از نوعى هدايت‪ -‬و به تعبري ديگر قرآن‪« ،‬وحى»‪ -‬برخوردار است‪ ... .‬طبق اين جهانبيىن‪ ،‬اراده‬
‫‪75‬‬
‫خداوند و قضا و قدر اهلى‪ ،‬جهان را به صورت يك نظام با يك سلسله قوانني و سنن آفريده است‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬مرتضى مطهرى‪ ،‬جمموعه آثار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ 51‬و ‪.52‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪37 :‬‬

‫با چنني نگرشى به جهان‪ ،‬دستگاه آفرينش‪« ،‬نظام احسن» و «هبرتين جهان ممكن» خوانده مىشود و آرامشى‬
‫شكومهند سراسر وجود انسان را فرا مىگريد‪.‬‬

‫بينديشيم‬

‫نظريه داروين و هدفمندى جهان‬

‫به باور برخى از دانشمندان‪ ،‬پيدايش نظريه تكاملى داروين هدفمندى جهان را به چالش خوانده و طلوع داروينيسم به‬
‫افول تفسريهاى خداگرايانه و غايتانگارانه از هسىت اجناميده است‪ .‬داروين‪ ،‬خود در برخى از آثارش اين نظر را‬
‫مطرح منوده كه «قوانني تكامل حيات‪ ،‬آفريده خداوند است‪ ،‬هرچند بعضى انواع پديدآمده از تكامل‪ ،‬حمصول اتفاق‬
‫‪76‬‬
‫بودهاند‪ ،‬نه طرح و تدبري قبلى‪».‬‬

‫به نظر مشا‪ ،‬آيا تدرجيى بودن خلقت موجودات و پديدههاىي چون «انطباق قهرى با حميط»‪ ،‬با هدفمندى نظام آفرينش‬
‫ناسازگارند؟‪ 77‬چرا؟‬

‫به گفته فرويد‪« ،‬دين با ارائه تصويرى از نظم جهاىن كه در آن هر چيزى معناىي دارد و سر جاى خودش قرار گرفته و‬
‫هيچ چيز خودسرانه و تصادىف نيست‪ ،‬نقش جربانكنندهاش را ايفا مىكند‪ 78».‬وى با اين حال‪ ،‬اين معناخبشى را‬
‫توهم و گونهاى از خودفريىب مىنامد‪ .‬كليفورد گريتز انسانشناس آمريكاىي‪ ،‬از ديگر كساىن است كه به اين كاركرد‬

‫‪ .)1 ( 75‬مرتضى مطهرى‪ ،‬جمموعه آثار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ 51‬و ‪.52‬‬


‫‪ .)1 ( 76‬ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪.111‬‬
‫‪ .)2 ( 77‬در مهنيباره‪ ،‬بنگريد به‪ :‬مرتضى مطهرى‪ ،‬جمموعه آثار‪ ،‬ج ‪ (1‬علل گرايش به مادىگرى)‪ ،‬ص ‪.516 -518‬‬
‫‪ .)3 ( 78‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪.102‬‬
‫اديان توجه منوده و يكى از پيامدهاى اصلى دين را ارائه تبييىن هناىي درباره جهان دانسته است‪ 79.‬برخى ديگر پا را‬
‫‪80‬‬
‫فراتر هناده و اساساً دين را واكنشى دانستهاند در برابر هتديد به ىبمعناىي در زندگى بشرى‪.‬‬

‫ب) فرونشاندن عطش جاودانگى‬

‫ميل به فناناپذيرى و جاودانگى‪ ،‬يكى از نيازهاىي است كه در اعماق جان انسان ريشه دارد واز مهني روست كه ترس‬
‫از به پايان رسيدن زندگى بهشدت وى را مىآزارد‪ .‬آدمى تنها بهزنده ِ‬
‫بودن نام و يادش دِلوش منىگردد‪ ،‬بلكه فطرتاً‬
‫در پى فناناپذيرى روان خويش‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪.111‬‬

‫(‪ .)2‬در مهنيباره‪ ،‬بنگريد به‪ :‬مرتضى مطهرى‪ ،‬جمموعه آثار‪ ،‬ج ‪( 1‬علل گرايش به مادىگرى)‪ ،‬ص ‪.516 -518‬‬

‫(‪ .)3‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪.102‬‬

‫(‪)4‬‬

‫‪.Daniel L. Pals, Seven Theories of Religion, P. 442- 542 .‬‬

‫(‪ .)5‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪.239‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪38 :‬‬

‫است‪ .‬آلكسيس كارل مىگويد‪:‬‬

‫مردم ‪ ...‬نهتنها در اين جهان‪ ،‬بلكه در وراى قرب نيز بهشدت خواستار زندگىاند و برايشان كاىف نيست كه فقط در‬
‫آثار خود ‪ ...‬زنده مبانند‪ ... .‬آنچه ما خواستار آنيم‪ ،‬قبل از مهه‪ ،‬بقاى شخصى است و اينكه بعد از مرگ‪ ،‬عزيزان‬
‫‪81‬‬
‫خود را ببينيم و در دنياىي از صلح و عدالت قدم بگذارمي‪.‬‬

‫‪)4 ( 79‬‬
‫‪.Daniel L. Pals, Seven Theories of Religion, P. 442- 542 .‬‬
‫‪ .)5 ( 80‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪.239‬‬
‫‪ .) 1 ( 81‬آلكسيس كارل‪ ،‬جمموعه آثار و افكار( راه و رسم زندگى)‪ ،‬ص ‪.176‬‬
‫كساىن كه مرگ را پايان حيات انسان مىمشارند‪ ،‬به پوچانگارى مىرسند و زيسنت در اين جهان را ىبمعنا مىيابند‪ .‬به‬
‫گفته برخى از دانشمندان‪« ،‬مرگ ‪ ...‬بيشرت به اين دليل مايه نگراىن است كه زندگى را در هنگام ِ‬
‫حيات فرد‪ ،‬برايش‬
‫ىبمعنا و بيهوده مىسازد‪ 82».‬از اينرو‪ ،‬خاستگاه نياز انسان به جاودانگى‪ ،‬آرزوى رهيدن از فساد و تباهى است‪ ،‬نه‬
‫غرور و خودخواهى‪:‬‬

‫جستجوى نام ‪ ...‬از غرور نيست؛ از بيم ابرت ماندن است‪ .‬اگر در آرزوى مهه چيز شدن هستيم‪ ،‬فقط از آنروست‬
‫كه مىخواهيم از هيچ بودن بگريزمي‪ .‬بارى‪ ،‬ما آرزومند جنات دادن خاطره و ياد و نام خويشيم‪ .‬اين ياد و نام چقدر‬
‫‪83‬‬
‫دوام دارد؟ حداكثر مادام كه بشر باقى باشد‪ .‬چه مىشد اگر ياد و نام ما‪ ،‬در خدا بقا مىيافت!؟‬

‫آرى‪ ،‬دين اهلى با تأكيد بر حيات جاويدان انسان و زندگى پس از مرگ‪ ،‬به اين نياز اصيل آدمى پاسخ مىگويد و‬
‫عطش جاودانه زيسنت را فرو مىنشاند‪ .‬دانشمندان خداناگرا بسيار كوشيدهاند تا ترس از فناپذيرى را از دل آدمى‬
‫بزدايند؛ اما توفيق چنداىن نيافته و در سركوىب اين گرايش ذاتى انسان‪ ،‬ناتوان ماندهاند‪ .‬در نگاه اديان آمساىن‪ ،‬مرگ‬
‫سرآغاز زندگى حقيقى است‪ .‬اين تفسري از مرگ‪ ،‬به زندگى معنا مىخبشد و خداباوران را به استقبال عاشقانه از‬
‫شهادت مىكشاند‪ .‬چنني است كه امامعلى (ع) مىفرمايد‪:‬‬

‫به خدا سوگند! انس پسر ابوطالب به مرگ‪ ،‬بيش از دلبستگى كودك به پستان مادر‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬آلكسيس كارل‪ ،‬جمموعه آثار و افكار (راه و رسم زندگى)‪ ،‬ص ‪.176‬‬

‫(‪ .)2‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪ .381‬با توجه به توضيحاتى كه در منت آمده است‪ ،‬مىتوان تأمني‬
‫جاودانگى را يكى از مصاديق اصلى معناخبشى به زندگى دانست‪.‬‬

‫(‪ .)3‬ميگل د‪ .‬اونامونو‪ ،‬درد جاودانگى‪ ،‬ص ‪ 94‬و ‪.95‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪39 :‬‬

‫‪84‬‬
‫خويش است‪.‬‬

‫‪ .)2 ( 82‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪ .381‬با توجه به توضيحاتى كه در منت آمده است‪ ،‬مىتوان تأمني جاودانگى را يكى از مصاديق اصلى معناخبشى به زندگى‬
‫دانست‪.‬‬
‫‪ .)3 ( 83‬ميگل د‪ .‬اونامونو‪ ،‬درد جاودانگى‪ ،‬ص ‪ 94‬و ‪.95‬‬
‫‪ .)1 ( 84‬هنج البالغه‪ ،‬خطبه ‪ ،5‬ص ‪.13‬‬
‫ج) تقويت صرب و بردبارى‬

‫نقش دين در باال بردن قدرت حتمل مشكالت چنان است كه برخى از جامعهشناسان‪ ،‬اين حقيقت را خاستگاه‬
‫پيدايش اديان دانسته و بر آن شدهاند كه‪« :‬دين اساساً پاسخى است به دشوارىها و ىبعدالىتهاى زندگى و‬
‫‪85‬‬
‫مىكوشد تا اين ناكامىها را توجيه كند‪».‬‬

‫گوينده اين سخن‪ -‬چون بسيارى از كساىن كه دين را واكنشى در برابر نيازهاى فردى و اجتماعى مىدانند و از بُعد‬
‫فراطبيعى آن غفلت مىورزند‪ -‬ميان خاستگاه دين و پيامدهاى آن فرقى منىهند و در حتليلى يكسونگرانه‪ ،‬دين را‬
‫توجيهى براى ناكامىهاى زندگى مىمشارد‪ .‬با اين مهه‪ ،‬منىتوان اين حقيقت را ناديده گرفت كه هيچ چيز مانند دين‬
‫نتوانسته است به آدمى در برابر سخىتها پايدارى خبشد و در بنبستها روزنه اميد بگشايد‪.‬‬

‫‪86‬‬
‫جز به خلوتگاه حق آرام نيست‬ ‫هيچ كنجى ىب َدد و ىب دام نيست‬

‫انسان دينباور‪ ،‬پريوزى و شكست‪ ،‬رفاه و تنگدسىت‪ ،‬و نيكبخىت و سيهروزى را پذيرفتىن مىيابد و ىبآنكه دست از‬
‫تالش بردارد‪ ،‬به هر آنچه جانان مىپسندد‪ ،‬دِلوش است‪ .‬در نظر مؤمنان‪ ،‬جتارتى سودمندتر از اين نيست كه بر‬
‫ناگوارىهاى زودگذر دنيا شكيب ورزند تا آسايش جهان ابدى را بهدست آورند‪.‬‬

‫درس بياموزمي‬

‫اسوههاى صرب و پايدارى‬

‫هنگامىكه پيامرباكرم (ص) شهادت امريمؤمنان (ع) را پيشگوىي مىكند و از چگونگى صربش مىپرسد‪ ،‬اين پاسخ‬
‫‪87‬‬
‫را مىشنود‪« :‬اى رسولخدا! نه جاى شكيباىي كردن است‪ ،‬كه جاى مژدهشنيدن و شكرگزاردن است‪».‬‬

‫مهچنني زينب (س) پس از واقعه كربال در پاسخ ابنزياد كه مىپرسيد‪« :‬كار خدا با برادر و‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬هنج البالغه‪ ،‬خطبه ‪ ،5‬ص ‪.13‬‬

‫(‪ .)2‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪.241‬‬

‫‪ .)2 ( 85‬ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪.241‬‬


‫‪ .)3 ( 86‬جاللالدين مولوى‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬دفرت دوم‪ ،‬بيت ‪.591‬‬
‫‪ .)4 ( 87‬هنجالبالغه‪ ،‬خطبه ‪ ،156‬ص ‪.156‬‬
‫(‪ .)3‬جاللالدين مولوى‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬دفرت دوم‪ ،‬بيت ‪.591‬‬

‫(‪ .)4‬هنجالبالغه‪ ،‬خطبه ‪ ،156‬ص ‪.156‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪40 :‬‬

‫خويشاوندانت را چگونه ديدى؟!» مجلهاى به زبان آورد كه خداناباوران هرگز معناى آن را درمنىيابند‪:‬‬

‫‪88‬‬
‫مجيال‪:‬‬
‫أيت ّاال ً‬
‫«ما ر ُ‬

‫جز نيكى و زيباىي نديدم‪».‬‬

‫د) جنات از گرداب تنهاىي‬

‫آدميان هر اندازه ديوارهاى زمان و مكان را فروريزند و آرزوى زندگى در دهكده جهاىن را دستيافتىنتر ببينند‪،‬‬
‫گونههاىي از احساس تنهاىي را با خود مهراه دارند و در ميان همنوعان خود‪ ،‬داروىي براى آن منىيابند‪ .‬به گفته پل‬
‫تيليخ (‪ 1886 -1965‬م) «پيشرفت فناورى‪ ،‬فاصلههاى زماىن و مكاىن را برداشته‪ ،‬اما بيگانگى دلها از يكديگر به‬
‫‪89‬‬
‫گونه شگفتانگيزى افزايش يافته است‪».‬‬

‫اين احساس تنهاىي كه يكى از عوامل پيدايش افسردگى است‪ ،‬شكلهاى گوناگوىن مىيابد و در فراگريترين حالت‪ ،‬در‬
‫قالب اين آگاهى جلوهگر مىشود كه ديگران‪ -‬هر اندازه نريوى خود را بهكار گريند‪ -‬بهدليل نارساىي در علم و‬
‫قدرت‪ ،‬از گشودن گره بسيارى از مشكالت من ناتواناند‪ 90.‬در اين حالت‪ ،‬اعتقاد به خداىي كه در دانش و تواناىي‬
‫ىبمهتاست‪ ،‬آدمى را از گرداب تنهاىي مىرهاند‪ .‬امامعلى (ع) اين حقيقت را چنني با خدا جنوا مىكند‪:‬‬

‫خدايا! تو به دوستانت از مهه انسگريندهترى و براى آنانكه به تو توكل كنند‪ ،‬از هركس كاردانتر‪ ... .‬اگر تنهاىي و‬
‫غربتشان به وحشت اندازد‪ ،‬ياد تو آنان را آرام سازد و اگر مصيبتها بر آنان فروبارد‪ ،‬به تو پناه آرند و روى به درگاه‬
‫‪91‬‬
‫تو دارند؛ چه مىدانند سررشته كارها به دست توست و از قضاىي خيزد كه پاىبست توست‪.‬‬

‫‪ .)1 ( 88‬حممدباقر جملسى‪ ،‬حباراالنوار‪ ،‬ج ‪ ،45‬ص ‪.116‬‬


‫‪)2 ( 89‬‬
‫‪.Paul Tillich, The Shaking of Foundation, P. 751 .‬‬
‫‪ .)3 ( 90‬بنگريد به‪ :‬مصطفى ملكيان‪ ،‬كالم جديد ‪ (2‬جزوه درسى)‪ ،‬ص ‪.105 -125‬‬
‫‪ .)4 ( 91‬هنج البالغه‪ ،‬خطبه ‪ ،227‬ص ‪.261‬‬
‫بينديشيم‬

‫انواع تنهاىي‬

‫در مجالت زير دقت كنيد‪:‬‬

‫‪ .1‬اكنون در اتاق تنها نشستهام‪.‬‬

‫‪ .2‬من با كسى رفتوآمد ندارم‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬حممدباقر جملسى‪ ،‬حباراالنوار‪ ،‬ج ‪ ،45‬ص ‪.116‬‬

‫(‪)2‬‬

‫‪.Paul Tillich, The Shaking of Foundation, P. 751 .‬‬

‫(‪ .)3‬بنگريد به‪ :‬مصطفى ملكيان‪ ،‬كالم جديد ‪( 2‬جزوه درسى)‪ ،‬ص ‪.105 -125‬‬

‫(‪ .)4‬هنج البالغه‪ ،‬خطبه ‪ ،227‬ص ‪.261‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪41 :‬‬

‫‪ .3‬هيچكس مرا درك منىكند‪.‬‬

‫‪ .4‬كسى توان حل مشكالت مرا ندارد‪.‬‬

‫هر يك از اين مجالت بيانگر نوعى تنهاىي است‪ .‬آيا مىتوانيد متايز آهنا را از يكديگر توضيح دهيد؟ آيا مهه اين‬
‫تنهاىيها نامطلوباند؟ كدام يك از اينها با ياد خدا و انس با او برطرف مىشود؟‬

‫ه) تضمني وحدت و يكپارچگى‬


‫ناشكيباىي برخى از دينداران در برابر پريوان اديان ديگر‪ ،‬گروهى را بر آن داشته است كه يكتاپرسىت را عامل تفرقه و‬
‫جداىي بشمارند و چندگانهپرسىت يا ىبديىن را بر آن ترجيح دهند؛‪ 92‬در حاىلكه ىبترديد اديان توحيدى مظهر وفاق و‬
‫مهبستگىاند و بيش از هر عامل ديگرى وحدت جامعه را تضمني مىكنند‪ .‬در طول تاريخ‪ ،‬مهواره كساىن بودهاند كه‬
‫آموزههاى انبيا را با خواستهها و زيادهخواهىهاى دنيوى خود ناسازگار مىديدند و در برابر آنان لواى خمالفت‬
‫برمىافراشتند؛ ّاما نگاهى گذرا به تاريخ نشان مىدهد اديان اهلى مهواره پيامآور صلح و دوسىت بوده‪ ،‬برقرارى عدالت را‬
‫از مهمترين اهداف خويش بهمشار مىآوردند‪.‬‬

‫نقش دين در اجياد وحدت و يكپارچگى چنان است كه كساىن چون دوركيم‪ ،‬خدا و جامعه را با يكديگر برابر‬
‫مىدانند و بر اين باورند كه دينداران با اجنام مناسك مذهىب‪ ،‬ناخودآگاه به حتكيم پيوندهاى اجتماعى مىپردازند و بر‬
‫‪93‬‬
‫اصالت جامعه و تقدم منافع مجعى تأكيد مىورزند‪.‬‬

‫بينديشيم‬

‫دين توحيدى و جنگهاى فرقهاى‬

‫ديويد هيوم‪ -‬چنانكه اشاره شد‪ -‬چندگانهپرسىت را از نظر روادارى و شكيباىي برتر از دين توحيدى مىمشارد‪ .‬با اين‬
‫رد نظريه خود پرداخته‪ -‬به مواردى‬
‫مهه‪ ،‬وى‪ -‬كه افزون بر حتليلهاى نظرى‪ ،‬به مجعآورى شواهدى تارخيى در تأييد يا ّ‬
‫از جنگهاى طوالىن ميان بتپرستان (ازمجله سگپرستان مصر با گربهپرستان و گرگپرستان) نيز اشاره مىكند‪.‬‬

‫با مقايسه وضعيت جامعه عربستان‪ ،‬پيش و پس از بعثت پيامرب اسالم (ص)‪ ،‬نقش اين دين را در وحدتخبشى به‬
‫جامعه ارزياىب كنيد‪.‬‬

‫به هر حال‪ ،‬قرآنكرمي وحدت جامعه در سايه آموزههاى اسالم را از بزرگترين‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬بنگريد به‪ :‬ديويد هيوم‪ ،‬تاريخ طبيعى دين‪ ،‬ص ‪77 -80‬؛ آنتوىن گيدنز‪ ،‬جامعهشناسى‪ ،‬ص ‪496‬؛ ملكلم‬
‫مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪.184‬‬

‫(‪)2‬‬

‫‪.Emile Durkheim, The Elementary Forms of Religious Life, P. 802 .‬‬

‫‪ .)1 ( 92‬بنگريد به‪ :‬ديويد هيوم‪ ،‬تاريخ طبيعى دين‪ ،‬ص ‪77 -80‬؛ آنتوىن گيدنز‪ ،‬جامعهشناسى‪ ،‬ص ‪496‬؛ ملكلم مهيلتون‪ ،‬جامعهشناسى دين‪ ،‬ص ‪.184‬‬
‫‪)2 ( 93‬‬
‫‪.Emile Durkheim, The Elementary Forms of Religious Life, P. 802 .‬‬
‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪42 :‬‬

‫نعمتهاى خداوند مىمشرد‪:‬‬

‫َصبَ ْحتُ ْم بِنِ ْع َمتِ ِه إِ ْخ َوانًا َوُكْنتُ ْم َعلَى َش َفا ُح ْفَره ِم ْن النَّا ِر‬
‫ني قُلُوبِ ُك ْم فَأ ْ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َواذْ ُكُروا ن ْع َمه اللَّه َعلَْي ُك ْم إِ ْذ ُكْنتُ ْم أ َْع َداءً فَأَلَّ َ‬
‫ف بَ ْ َ‬
‫فَأَنْ َق َذ ُك ْم ِمْن َها؛‪ 94‬و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد‪ :‬آنگاه كه دمشنان [يكديگر] بوديد‪ ،‬پس ميان دلهاى مشا الفت‬
‫انداخت‪ ،‬تا به لطف او برادران هم شديد؛ و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه مشا را از آن رهانيد‪.‬‬

‫و) تأمني عدالت و دادگرى‬

‫يكى ديگر از نيازهاى انساىن كه جز در پرتو دينباورى برآورده منىگردد‪ ،‬نياز به عدالت و دادگرى است‪ .‬چه بسيارند‬
‫ستمپيشگاىن كه در اين دنيا تاوان جنايات خود را منىپردازند و روزگار را به رفاه و خوشى مىگذرانند و در نتيجه‪ ،‬بر‬
‫اندوه ستمديدگان مىافزايند‪ .‬مهچنني چهبسا جمازاتهاى دنيوى كه با مقدار جرم و جنايت تناسب ندارد و عدالت‬
‫واقعى را برقرار منىسازد‪ .‬كسى كه دستان خود را به خون هزاران نفر آلوده كرده و انبوه ىبمشارى را معلول و ناتوان‬
‫ساخته‪ ،‬چگونه مىتواند بهگونهاى درخوِر جنايت خويش جمازات شود؟‬

‫اديان اهلى با تأكيد بر زندگى پس از مرگ‪ ،‬به اين پرسش پاسخى روشن مىدهند و در برابر هر ستم عقوبىت درخور‬
‫مىهنند‪ .‬براى كساىن كه از گرفنت حق خويش ناتواناند‪ ،‬هيچچيز از اين سخن تسلّىخبشتر نيست كه انتقام عادالنه‬
‫اشد ِمن ِ‬
‫يوم اجلوِر علي‬ ‫اهلى از ظاملان‪ ،‬از ستمى كه رواداشتهاند‪ ،‬بسيار شكنندهتر است‪« :‬يوم ِ‬
‫العدل علي الظامل ُّ‬ ‫ُ‬
‫‪95‬‬
‫املظلوم‪».‬‬

‫ز) گسرتش نشاط و پوياىي‬

‫كارل ماركس با برداشىت نادرست از آموزههاى مذهىب‪ ،‬دين را عامل ختدير جامعه و افيون تودهها مىداند و بر اين‬
‫باور است كه اعتقاد به قضا و قدر اهلى و تسليم در برابر سرنوشت‪ ،‬به سكون و عقبماندگى جوامع ديىن اجناميده و‬
‫پيامدهاىي ناگوار در پى داشته است‪.‬‬

‫بينديشيم‬

‫عوامل ختدير دين‬

‫‪ .)1 ( 94‬آلعمران( ‪.103 :)3‬‬


‫‪ .)2 ( 95‬هنجالبالغه‪ ،‬حكمت ‪341‬؛ مهچنني بنگريد به‪ :‬مهان‪ ،‬حكمت ‪.241‬‬
‫انديشمندان مسلمان‪ ،‬پيدايش برخى از افكار احنراىف در دين را عامل احنطاط و ختديرگرى آن‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬آلعمران (‪.103 :)3‬‬

‫(‪ .)2‬هنجالبالغه‪ ،‬حكمت ‪341‬؛ مهچنني بنگريد به‪ :‬مهان‪ ،‬حكمت ‪.241‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪43 :‬‬

‫مىدانند و براى مثال‪ ،‬بر اين نكته تأكيد مىورزند كه برداشت نادرست از شفاعت معصومان‪ ،‬گروهى از مردم را به‬
‫سكون و عملگريزى كشانده است‪ 96.‬به نظر مشا كدام كجفهمىهاى ديگر از آموزههاى مذهىب مىتوانند يك دين‬
‫‪97‬‬
‫پويا و حركتساز را به افيون و خم ّدر جامعه مبدل سازد؟‬

‫اين ديدگاه ىبشك با نام ماركس گره خورده‪ ،‬اما برداشت نادرست از قضا و قدر اهلى پيشينهاى ديرينه دارد و پيش از‬
‫ماركس نيز كساىن را عليه مذهب شورانده است‪ .‬به هر حال‪ ،‬ماركس در كتاب خانواده مقدس در نقد مسيحيت‬
‫مىگويد‪:‬‬

‫اصول اجتماعى مسيحيت‪ ،‬جربان متامى فضاحتها را به آن دنيا موكول مىكند و بدينترتيب ادامه آهنا را در اين دنيا‬
‫[بهعنوان] جزاى گناه اوليه يا [بهعنوان] حتميلشده خداوند براى آزمودن بندگان خود توجيه مىكند‪ .‬اصول اجتماعى‬
‫‪98‬‬
‫مسيحيت‪ ،‬ىبغريتى‪ ،‬حقارت‪ ،‬خوارى‪ ،‬فرمانربدارى‪ ،‬فروتىن و خالصه متامى صفات پست را وعظ مىكند‪.‬‬

‫‪99‬‬
‫امر بني امرين»‬
‫چنني برداشتهاىي شايد با آموزههاى برخى از اديان و مكاتب سازگار افتد‪ ،‬اما با مكتىب كه شعار « ٌ‬
‫سر مىدهد و بر اعتقاد به قضا و قد ِر جربى مىتازد‪ ،‬هيچگونه تناسىب ندارد‪ .‬از ديدگاه پيشوايان دين مبني اسالم‪،‬‬
‫منىتوان به هبانه تسليم در برابر اراده اهلى‪ ،‬از كار و فعاليت دست كشيد و تن به طوفان حوادث سپرد‪ ،‬از اينرو‬
‫امامعلى (ع) ديوار رو به ويراىن را ترك گفت و به ديوار سامل پناه برد و در برابر اين پرسش كه «آيا از قضاى اهلى‬
‫مىگريزى؟» فرمود‪:‬‬

‫‪ .)1 ( 96‬مرتضى مطهرى‪ ،‬ده گفتار‪ ،‬ص ‪.145‬‬


‫‪ .)2 ( 97‬بنگريد به‪ :‬ناصر مكارم شريازى‪ ،‬انگيزه پيدايش مذاهب‪ ،‬ص ‪.16 -178‬‬
‫‪ .)3 ( 98‬آندره پىيرت‪ ،‬ماركس و ماركسيسم‪ ،‬ص ‪.237‬‬
‫‪ .)4 ( 99‬شيخ صدوق‪ ،‬التوحيد‪ ،‬باب ‪ ،59‬ص ‪.362‬‬
‫ِ‬
‫وجل؛‪ 100‬از قضاى خدا مىگريزم و به قدرش پناه مىبرم‪.‬‬‫افُّر من قضاء اللَّه ايل قدر اللَّه ّ‬
‫عز ّ‬

‫دين اهلى نهتنها عامل سكون و عقبماندگى نيست‪ ،‬بلكه جامعه را به حركت و جنبش وامىدارد و مؤمنان را به ستيز‬
‫عليه ظلم و نابرابرى فرامىخواند‪ .‬كساىن كه دين را مايه زبوىنو فرومايگى مىمشارند‪ ،‬در ارزياىب خود‪ ،‬به برخى از‬
‫«ق ّديسان كليساى مسيح و‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬مرتضى مطهرى‪ ،‬ده گفتار‪ ،‬ص ‪.145‬‬

‫(‪ .)2‬بنگريد به‪ :‬ناصر مكارم شريازى‪ ،‬انگيزه پيدايش مذاهب‪ ،‬ص ‪.16 -178‬‬

‫(‪ .)3‬آندره پىيرت‪ ،‬ماركس و ماركسيسم‪ ،‬ص ‪.237‬‬

‫(‪ .)4‬شيخ صدوق‪ ،‬التوحيد‪ ،‬باب ‪ ،59‬ص ‪.362‬‬

‫(‪ .)5‬مهان‪ ،‬ص ‪.369‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪44 :‬‬

‫درويشان مقدس [و عارفمناى] اسالم»‪ 101‬نظر داشتهاند؛ حال آنكه منونه آرماىن خداباوران‪ ،‬تقواپيشگان جماهدى‬
‫هستند كه فروتىن در پيشگاه خدا را با شجاعت در ميدان نربد درآميختهو باور به قضا و قدر اهلى‪ ،‬آنان را از هيچ‬
‫كوششى بازنداشته است‪ .‬پيشوايان اسالمهرگز سرسپردگى در برابر گردنكشان را برمنىتابند و كرامت و عزت انساىن را‬
‫چنانمىستايند كه در هيچ مرام غريديىن پيشينهاى ندارد‪:‬‬

‫نفس خود را از هر پسىت گرامىدار‪ ،‬هرچند تو را بدانچه خواهى‪ ،‬رسانَد؛ چه آنچه از خود بر سر اين كار مىهنى‪،‬‬
‫‪103‬‬
‫هرگز به تو برنگرداند‪ 102.‬بنده ديگرى مباش‪ ،‬در حاىلكه خدايت آزاد آفريده است‪.‬‬

‫ح) پشتيباىن از فضايل اخالقى‬

‫‪ .)5 ( 100‬مهان‪ ،‬ص ‪.369‬‬


‫‪ .)1 ( 101‬ديويد هيوم‪ ،‬تاريخ طبيعى دين‪ ،‬ص ‪.84‬‬
‫‪ .)2 ( 102‬بدين معنا كه پسىت و فرومايگى ممكن است آدمى را به خواستهاى مادى برساند‪ ،‬اما زيان معنوى آن جربانناشدىن باشد؛ زيرا اين مقصود جز با پرداخت هباى سنگيىن‬
‫چون عزت و كرامت انساىن بهدست منىآيد‪.‬‬
‫‪ .)3 ( 103‬هنج البالغه‪ ،‬نامه ‪ ،31‬ص ‪.304‬‬
‫دين در ابعادى گوناگون چون پىريزى نظام ارزشى‪ ،‬فراهم منودن ضمانت اجراىي و تقويت انگيزه دروىن‪ ،‬به يارى‬
‫اخالق مىشتابد و آدميان را به هتذيب و تزكيه روحى فرامىخواند‪ .‬پشتيباىن دين از اخالق چنان است كه بسيارى‬
‫معتقدند «اگر خدا نباشد‪ ،‬هر كارى جماز است‪ 104».‬تعميم و كلّيت اين سخن پذيرفتىن نيست؛ زيرا ىبترديد آدميان‬
‫نيكى و زشىت بسيارى از كارها را بدون هبرهگريى از وحى درمىيابند و فرمانربدارى از حكم عقل را اجتنابناپذير‬
‫مىبينند‪ .‬با اين مهه‪ ،‬مشار كساىن كه به اين حكم عقلى گردن مىهنند‪ ،‬اندك است‪ .‬كسى كه به دين پشت مىكند و‬
‫رفتار اخالقىاش را داراى فرجامى آنجهاىن منىبيند‪ ،‬بهآساىن از جوامنردى و فتوت هم مىگذرد‪ 105‬و ىبشك به عهد‬
‫و پيمان چنني فردى چندان اعتمادى نيست‪ 106.‬از اينرو‪ ،‬آدميان در قلمرو اخالق به كساىن نيازمندند كه آنان را به‬
‫پاداش‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬ديويد هيوم‪ ،‬تاريخ طبيعى دين‪ ،‬ص ‪.84‬‬

‫(‪ .)2‬بدين معنا كه پسىت و فرومايگى ممكن است آدمى را به خواستهاى مادى برساند‪ ،‬اما زيان معنوى آن‬
‫جربانناشدىن باشد؛ زيرا اين مقصود جز با پرداخت هباى سنگيىن چون عزت و كرامت انساىن بهدست منىآيد‪.‬‬

‫(‪ .)3‬هنج البالغه‪ ،‬نامه ‪ ،31‬ص ‪.304‬‬

‫(‪ .)4‬خنستني بار داستايوسكى‪ ،‬نويسنده نامدار روسى‪ ،‬اين سخن را از زبان يكى از شخصيتهاى داستان «برادران‬
‫كارامازوف» آورده است‪.‬‬

‫(‪« .)5‬من ال دين له ال مروة له‪( ».‬عبدالواحد آمدى‪ ،‬غرر احلكم و درر الكلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪).163‬‬

‫تثقن بعهد من ال دين له‪( ».‬مهان‪ ،‬ص ‪).319‬‬


‫(‪« .)6‬ال ّ‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪45 :‬‬

‫كارهاى خري بشارت دهند و از كيفر كردا ِر زشت برتسانند‪.‬‬

‫‪ .) 4 ( 104‬خنستني بار داستايوسكى‪ ،‬نويسنده نامدار روسى‪ ،‬اين سخن را از زبان يكى از شخصيتهاى داستان« برادران كارامازوف» آورده است‪.‬‬
‫‪ «.)5 ( 105‬من ال دين له ال مروة له‪ (».‬عبدالواحد آمدى‪ ،‬غرر احلكم و درر الكلم‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪).163‬‬
‫‪106‬‬
‫تثقن بعهد من ال دين له‪ (».‬مهان‪ ،‬ص ‪).319‬‬
‫( ‪ «.)6‬ال ّ‬
‫ِ‬
‫انسان بااميان خداىي را باور دارد كه از انگيزههاى دروىن او آگاه است و پس از مرگ‪ ،‬دادگاهى را برپا مىسازد كه‬
‫قاضى آن بر ظاهر و باطن متهم گواه بوده است‪:‬‬

‫‪107‬‬
‫الشاهد هو احلاكم‪.‬‬
‫َ‬ ‫اتّقوا معاصى اللَّ ِه ىف اِللوات؛ فا ّن‬

‫از اينرو‪ ،‬ياد مرگ خداباوران را با شتاب بهسوى اعمال نيك مىكشاند‪ 108‬و تقواپيشگان را از آلودگى به شهوات‬
‫‪109‬‬
‫مىرهاند‪.‬‬

‫ط) تنظيم روابط اجتماعى‬

‫زندگى اجتماعى انسان بدون قانوىن كه ويژگىهاى آدميان را در نظر آورد و حكومىت كه آن قانون را به اجرا گذارد‪،‬‬
‫برقرار منىماند‪ .‬اديان اهلى در اين زمينه بزرگترين راهنماى بشر بودهو نقشى منحصربهفرد برعهده گرفتهاند‪ .‬از ديدگاه‬
‫قرآن كرمي‪ ،‬يكى از اهداف پيامربان اين است كه در موارد اختالف‪ ،‬ميان مردم داورى كنند و قسط و عدالت را برقرار‬
‫سازند‪ 110.‬انبيادراينباره به موعظه و نظارت بسنده منىكردند و اگر توان مىيافتند‪ ،‬حكومت پديدمىآوردند‪ .‬اين نكته‬
‫بهويژه درباره پيامرب گرامى اسالم ترديدناپذيراست؛ چنانكه ژانژاكروسو (‪ 1712 -1778‬م) با اشاره به انديشه جداىي‬
‫دين و دولت در مسيحيت كنوىنمىگويد‪:‬‬

‫حممد [صلى اهلل عليه وآله] در اينباره بهراسىت نظرات دقيقى داشت و نظام سياسى استوار و پابرجاىي را‬
‫حضرت ّ‬
‫پى ريزى منود كه ‪ ...‬پيوسته در پرتو حكومت جانشينانش استمرار داشت‪ .‬در اين نظام فقط يك حكومت برقرار بود‬
‫كه مهه امور اجتماع را سرپرسىت مىمنود؛ اما چون عرب به رشد و شكوفاىي رسيد‪ ،‬ظاهراً به فرهنگ و متدن بشرى‬
‫دست يافت‪ ،‬وىل در حقيقت به موجودى ‪ ...‬ىبحترك تبديل شد؛ نژاد بربر بر وى برترى يافت و او را به زير سلطه‬
‫خود كشيد‪ .‬در اين هنگام‪ ،‬تفكيك بني قدرت دين و‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬هنج البالغه‪ ،‬حكمت ‪.324‬‬

‫(‪« .)2‬من ارتقب املوت سارع ىف اِلريات‪( ».‬مهان‪ ،‬حكمت ‪).31‬‬

‫(‪ .)3‬بنگريد به‪ :‬حممدباقر حممودى‪ ،‬هنجالسعادة‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ 154‬و ج ‪ ،4‬ص ‪ 120‬و ‪.289‬‬

‫‪ .)1 ( 107‬هنج البالغه‪ ،‬حكمت ‪.324‬‬


‫‪ «.)2 ( 108‬من ارتقب املوت سارع ىف اِلريات‪ (».‬مهان‪ ،‬حكمت ‪).31‬‬
‫‪ .)3 ( 109‬بنگريد به‪ :‬حممدباقر حممودى‪ ،‬هنجالسعادة‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪ 154‬و ج ‪ ،4‬ص ‪ 120‬و ‪.289‬‬
‫‪ .)4 ( 110‬بنگريد به‪ :‬بقره( ‪213 :)2‬؛ حديد( ‪.25 :)57‬‬
‫(‪ .)4‬بنگريد به‪ :‬بقره (‪213 :)2‬؛ حديد (‪.25 :)57‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪46 :‬‬

‫‪111‬‬
‫قدرت دولت آشكار گرديد و دو سلطه بر جامعه حكومت يافت‪.‬‬

‫سريه علمى و عملى پيشوايان معصوم نشان مىدهد اصالح وضعيت اجتماعى مردم در منت دين گنجانده شده و‬
‫برخالف آنچه برخى پنداشتهاند‪ ،‬از پيامدهاى اتفاقى آن نبوده است‪ .‬براى منونه‪ ،‬امريمؤمنان (ع) پس از اشاره به‬
‫اينكه خدا پيامرب (ص) را برانگيخت تا مايه رمحت جهانيان باشد‪ ،‬گسرته اين رمحت را چنني مىمناياند‪:‬‬

‫پس آنچه را بدو فرمودند‪ ،‬آشكار گرداند و پيامهاى پروردگارش را رساند‪ .‬پس خدا بدو شكستها را بست و‬
‫گشادگىها را بههم پيوست‪ .‬راهها را به دست او امين گرداند؛ خونريزىها را فرو نشاند و كساىن را كه دمشىن‬
‫‪112‬‬
‫سينههاشان را پُر كرده و كينهها در دلهاشان جاى گرفته بود‪ ،‬با يكديگر مهربان ساخت‪.‬‬

‫زمامدارى جامعه اسالمى بهدست برخى از پيامربان و امامان (ع) ترديدناپذير است‪ .‬ازاينرو‪ ،‬گروهى از روشنفكران‬
‫معاصر‪ -‬با اين پيشفرض كه دين را منىتوان داراى برنامهحكومىت دانست‪ -‬راز حكومت معصومان را در جاىي جز‬
‫آموزههاى ديىن جستجو كردهاند‪ .‬به باور اينان‪ ،‬پيشوايان معصوم تشكيل حكومت را مأموريىت اهلى منىدانستند‪،‬‬
‫بلكهحركت آنان برخاسته از «دعوتى بود صددرصد مردمى و دموكراتيك‪ 113».‬بر اين اساس‪ ،‬اگر مردم پيشوايان‬
‫ديىن‪ -‬مهچون پيامربان و امامان‪ -‬را سزاوار حكومت دانستند‪ ،‬آنان را به اين مقام برمىگزينند‪ ،‬وگرنه كسى نبايد با نام‬
‫دين به برپاىي حكومت بپردازد و آن را مأموريىت اهلى بپندارد‪.‬‬

‫در پاسخ اين ديدگاه‪ ،‬تنها يادآورى يك نكته كاىف مىمنايد‪ :‬اگر چنني است‪ ،‬چرا پيشوايان معصوم مهواره در پى‬
‫تشكيل حكومت اسالمى بودند و از غصب خالفت به دست امويان و عباسيان سخن مىگفتند؟ امامصادق (ع) به‬
‫سدير صريىف فرمود‪« :‬اگر ياوراىن به تعداد اين گوسفندان مىداشتم‪ ،‬قيام مىكردم‪ ».‬سدير مىگويد‪ :‬وقىت گوسفندان را‬
‫مشردم‪ ،‬بيش از‬

‫‪ .)1 ( 111‬سيد كاظم حائرى‪ ،‬بنيان حكومت در اسالم‪ ،‬ص ‪.50‬‬


‫‪ .)2 ( 112‬حممدباقر حممودى‪ ،‬هنجالسعادة‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.263‬‬
‫‪ .)3 ( 113‬مهدى بازرگان‪ ،‬آخرت و خدا‪ ،‬هدف بعثت انبيا‪ ،‬ص ‪.43‬‬
‫هفده رأس نبودند‪ 114.‬امامكاظم (ع) نيز در پاسخ به ادعاى هارون كه از بازگرداندن فدك سخن مىگفت‪ ،‬حد آن را‬
‫چنان تعيني فرمود كه متام قلمرو حكومت هارون را دربرمىگرفت؛‪ 115‬كنايه از اينكه ما بنيان حكومت مشا را بر باطل‬
‫مىدانيم و مهواره در انديشه تشكيل حكومت ديىن هستيم‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬سيد كاظم حائرى‪ ،‬بنيان حكومت در اسالم‪ ،‬ص ‪.50‬‬

‫(‪ .)2‬حممدباقر حممودى‪ ،‬هنجالسعادة‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.263‬‬

‫(‪ .)3‬مهدى بازرگان‪ ،‬آخرت و خدا‪ ،‬هدف بعثت انبيا‪ ،‬ص ‪.43‬‬

‫(‪ .)4‬حممدباقر جملسى‪ ،‬حباراْلنوار‪ ،‬ج ‪ ،47‬ص ‪.373‬‬

‫(‪ .)5‬مهان‪ ،‬ج ‪ ،48‬ص ‪.144‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪47 :‬‬

‫چكيده فصل‬

‫‪ .1‬دين با ارائه تصويرى مهاهنگ از نظام جهان‪ ،‬به زندگى انسان معنا مىخبشد‪.‬‬

‫‪ .2‬عطش جاودانگى و فناناپذيرى انسان تنها با اعتقاد به معاد فرو مىنشيند‪.‬‬

‫‪ .3‬هيچ چيز مانند دين نتوانسته است به آدمى در برابر سخىتها پايدارى خبشد و در بنبستها روزنه اميد بگشايد‪.‬‬

‫‪ .4‬اعتقاد به خداىي كه در دانش و تواناىي ىبمهتاست‪ ،‬آدمى را از تنهاىي مىرهاند و خلوت با او را‪ -‬كه شريينترين‬
‫حلظههاست‪ -‬ارزاىناش مىدارد‪.‬‬

‫‪ .5‬اديان توحيدى‪ ،‬مظهر وفاق و مهبستگىاند و بيش از هر عامل ديگرى وحدت جامعه را تضمني مىكنند‪.‬‬

‫‪ .)4 ( 114‬حممدباقر جملسى‪ ،‬حباراْلنوار‪ ،‬ج ‪ ،47‬ص ‪.373‬‬


‫‪ .)5 ( 115‬مهان‪ ،‬ج ‪ ،48‬ص ‪.144‬‬
‫‪ .6‬جمازات دنيوى گاه با مقدار جرم تناسب ندارد و عدالت واقعى را برقرار منىسازد‪ .‬اديان اهلى با تأكيد بر زندگى‬
‫پس از مرگ‪ ،‬به نياز عدالتخواهى انسان پاسخ مىگويند و در برابر هر ستم‪ ،‬عقوبىت درخور مىهنند‪.‬‬

‫‪ .7‬دين اهلى افيون جامعه و عامل سكون و عقبماندگى نيست‪ ،‬بلكه جامعه را به جنبش وامىدارد و مؤمنان را به‬
‫ستيز عليه ظلم و نابرابرى فرامىخواند‪.‬‬

‫‪ .8‬دين در ابعادى گوناگون به اخالق يارى مىرساند؛ بهگونهاى كه برخى گفتهاند‪« :‬اگر خدا نباشد‪ ،‬هر كارى‬
‫رواست‪».‬‬

‫‪ .9‬سريه علمى و عملى پيشوايان معصوم بيانگر آن است كه اصالح وضعيت اجتماعى مردم و تشكيل حكومت از‬
‫اهداف اساسى دين است‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪48 :‬‬

‫پرسش‬

‫‪ .1‬مقصود از نگرش كاركردگرايانه به دين چيست؟‬

‫‪ .2‬آيا مىتوان دين را «واكنشى در برابر هتديد به ىبمعناىي در زندگى بشرى» بهمشارآورد؟‬

‫‪ .3‬اديان اهلى چگونه عطش فناناپذيرى و جاودانگى انسان را سرياب مىسازند؟‬

‫‪ . 4‬آيا تأكيد بر نقش دين در تقويت صرب و بردبارى‪ ،‬به معناى جانبدارى از اين سخن است كه‪« :‬دين اساساً‬
‫پاسخى است به دشوارىها و ىبعدالىتهاى زندگى»؟‬

‫‪ .5‬آيا انسان در ميان مهنوعان خود نيز احساس تنهاىي مىكند؟ كاركرد دين در اين زمينه چيست؟‬

‫‪ .6‬آيا مهه دانشمندان غريمعتقد به خدا كاركرد اجتماعى دين را منفى مىدانند؟ توضيحدهيد‪.‬‬

‫‪ .7‬دين چگونه نياز عدالتخواهى انسان را برآورده مىسازد؟‬

‫‪ .8‬ماركس چه توجيهى براى افيونانگارى دين دارد و چگونه مىتوان بدان پاسخ گفت؟‬

‫‪ .9‬آيا اين سخن پذيرفتىن است كه «اگر خدا نباشد‪ ،‬هر كارى جماز است»؟‬
‫‪ .10‬روشنفكران مسلماىن كه دين را از سياست جدا مىانگارند‪ ،‬چه توجيهى براى فرمانرواىي پيشوايان معصوم‬
‫بهدست مىدهند؟ استدالل آهنا را نقد كنيد‪.‬‬

‫منابعى براى مطالعه بيشرت‬

‫‪ .1‬جوادى آملى‪ ،‬عبداللّه‪ ،‬انتظار بشر از دين‪ ،‬حتقيق حممدرضا مصطفىپور‪ ،‬قم‪ ،‬اسراء‪.1380 ،‬‬

‫‪ .2‬جيمز‪ ،‬ويليام‪ ،‬دين و روان‪ ،‬ترمجه مهدى قائىن‪ ،‬هتران‪ ،‬انتشارات و آموزش انقالب اسالمى‪.1372 ،‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪49 :‬‬

‫فصل چهارم‪ :‬عقل و وحى‬

‫عقلگراىي حداكثرى*‬

‫عقلگراىي انتقادى*‬

‫عقلگرايي اعتداىل*‬

‫اميانگراىي*‬

‫نصگراىي*‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪50 :‬‬

‫فاما الظاهره فالرسل و االنبياء و االئمه عليهمالسالم و اما‬ ‫ِ‬


‫حجتَني‪ :‬حجه ظاهره و حجه باطنه؛ ّ‬
‫ا ّن للّه علي الناس ّ‬
‫‪116‬‬
‫الباطنه فالعقول؛‬

‫خداى را بر مردم دو حجت است‪ :‬حجىت بريوىن و حجىت دروىن‪ .‬حجت برون‪ ،‬پيامربان و اماماناند؛ و حجت درون‬
‫نيز عقل آدميان‪.‬‬

‫‪ .)1 ( 116‬حممدبن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.60‬‬


‫آيا دادههاى عقل بشرى با معارف وحياىن سازگار هستند؟ و آيا خردورزى و دينباورى با يكديگر كنار مىآيند‪ ،‬يا‬
‫آنكه لزوماً يكى از آن دو را بايد به پاى ديگرى قرباىن منود؟ پرسشهاىي از اين دست‪ ،‬مهواره ذهن آدمى را به خود‬
‫مشغول داشته و ناتواىن از دادن پاسخى صحيح به آهنا‪ ،‬منشأ پيدايش «خردگراياىن دينستيز» و «دينباوراىن‬
‫خردستيز» شده است‪.‬‬

‫در طول تاريخ‪ ،‬ناسازگارى ظاهرى عقل و وحى (بسته به معارف بشرى رايج در هر روزگار) صورتهاى گوناگوىن به‬
‫خود گرفته و شكل كهنتر آن‪ ،‬در تعارض «فلسفه و دين» جلوهگر شده است‪ .‬بدين بيان‪ ،‬آموزههاى فلسفى‪-‬‬
‫بهعنوان جمموعهاى نظاممند از دادههاى عقل بشرى‪ -‬در تعارض با آموزههاى ديىن قلمداد شد و گروهى از مؤمنان در‬
‫پرياسنت داماندين از آلودگىهاى فلسفه‪ ،‬فراوان كوشيدند‪ .‬اين سرزنشها حىت به ساحت دو علم «منطق» و «كالم»‬
‫كشانده شد و كم نبودند كساىن كه در اين باب‪ ،‬كتابها و‬

‫رسالههاىي مستقل نگاشتند‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬حممدبن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.60‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪51 :‬‬

‫بينديشيم‬

‫زادگاه احلادى فلسفه‬

‫برخى از دينداران‪ ،‬زادگاه غريديىن فلسفه را شاهدى بر بطالن آن قرار دادهاند؛ چنانكه شيخ هباىي (‪953 -1030‬‬
‫ق) در مقام ترجيح راه دل بر راه عقل چنني مىسرايد‪:‬‬

‫ما بقى تلبيس ابليس شقى‬ ‫علم نبود غري علم عاشقى‬
‫ما بقى تلبيس ابليس خبيث‬ ‫علم نبود غري تفسري و حديث‬
‫حكمت اميانيان را هم بدان‬ ‫چند و چند از حكمت يونانيان‬
‫سؤر مؤمن را شفا گفت اى حزين‬ ‫َسرور عامل شه دنيا و دين‬
‫كى شفا گفته نىب منجلى‬ ‫سؤر رسطاليس و سؤر بوعلى‬
‫‪117‬‬
‫دل از آن آلودگىها پاك كن‬ ‫سينه خود را برو صد چاك كن‬

‫به نظر مشا‪ ،‬آيا مىتوان زادگاه يك انديشه را معيارى براى داورى درباره آن قرار داد؟‬

‫چهره جديد روياروىي عقل و وحى‪ ،‬تعارض علم و دين نام گرفته است؛ آنگونه كه برخى از دادههاى علوم جترىب در‬
‫تضاد با معارف وحياىن قلمداد گرديد و مهني مسئله كساىن را به دينگريزى كشاند‪ .‬آنچه به اين روند شدت خبشيد‪،‬‬
‫آن بود كه در قرون وسطا‪ ،‬اصحاب كليسا بسيارى از معارف بشرى را به غلط جزو دين مىپنداشتند و دانشهاى‬
‫ناسازگار با آهنا را برمنىتافتند‪ .‬در واكنشى منفى به اين خردستيزىها بود كه هنضت عقلگراىي پا گرفت و در ستايش‬
‫عقل تا آجنا پيش رفت كه گاه بر مسند خداىياش مىنشاند‪:‬‬

‫اى طبيعت! اى فرمانرواى مهه هسىت و مشا اى فضيلت و عقل و حقيقت كه گرامىترين پروردگان دامان اوييد! تا ابد‬
‫‪118‬‬
‫خدايان ما باشيد‪.‬‬

‫رويكردهاى گوناگون به مسئله «عقل و وحى»‬

‫شايد هيچ انسان باامياىن را نتوان يافت كه بهكلى دست عقل را از فهم معارف وحياىن و ارزياىب آهنا كوتاه بداند و‬
‫شرط ورود به وادى اميان را واهنادن ِخرد بيانگارد‪ .‬تأملى اندك در سخنان سرسختترين و افراطىترين دمشنان‬
‫عقلگراىي روشن مىسازد كه هدف محله آنان‪،‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬شيخ هباىي‪ ،‬كلّيات اشعار فارسى و موش و گربه (مثنوى نان و حلوا)‪ ،‬ص ‪ 18‬و ‪.19‬‬

‫(‪ .)2‬ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪.77‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪52 :‬‬

‫اعتماد افراطى بر عقل يا بهكارگريى نوع خاصى از آن در دين بوده است‪.‬‬

‫‪ .)1 ( 117‬شيخ هباىي‪ ،‬كلّيات اشعار فارسى و موش و گربه( مثنوى نان و حلوا)‪ ،‬ص ‪ 18‬و ‪.19‬‬
‫‪ .)2 ( 118‬ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪.77‬‬
‫از سوى ديگر‪ ،‬برخى از عقلگرايان درسىت هر آموزهاى را تنها با معيار عقل مىسنجند و گروهى از آنان تا خردستيز‬
‫انگاشنت آموزههاى ديىن (و درنتيجه‪ ،‬نامقبول مشردن آهنا) نيز پيش مىروند‪ .‬اين تفاوتها‪ ،‬ديدگاههاى گوناگوىن پديد‬
‫آورده كه اينك به مهمترين آهنا مىپردازمي‪.‬‬

‫الف) عقلگراىي‬

‫«عقلگراىي» عنواىن است با گسرتهاى وسيع‪ ،‬كه مىتواند گروههاى فراواىن از مؤمنان و ملحدان را دربرگريد‪ .‬برخى از‬
‫انديشمندان غرىب‪ ،‬عقلگراىي را به دو شاخه حداكثرى و انتقادى منشعب ساختهاند‪ .‬با اين مهه‪ ،‬مىتوان از نوع‬
‫ديگرى از عقلگراىي نيز سخن گفت كه ما آن را عقلگراىي اعتداىل مىناميم‪.‬‬

‫‪ .1‬عقلگراىي حداكثرى‬

‫مقصود از «عقلگراىي حداكثرى»‪ 119‬آن است كه «صدق اعتقادى را چنان معلوم كنيم كه مجيع عقال قانع‬
‫شوند‪ 120».‬اين معيار را هرچند مىتوان مورد تأييد بسيارى از مكاتب عقلگراى شرقى و غرىب دانست‪ ،‬بيشرت با‬
‫«دليلگراىي»‪ -121‬كه از شاخصههاى اصلى عصر روشنگرى است‪ -‬پيوند خورده است‪ .‬ويژگى بارز اين عصر را‬
‫كوشش براى رهاىي عقل از قيد و بند خرافات مىدانند‪ .‬به گمان پارهاى از متفكران عصر روشنگرى‪ ،‬يكى از‬
‫زيانبارترين خرافاتى كه آدمى را از پيشرفت و تعاىل بازداشته‪ ،‬دين و ديندارى است؛ چنانكه دنيس ديدرو (‪-1784‬‬
‫‪ 1713‬م) پيام طبيعت خطاب به ِ‬
‫انسان عصر جديد را اينگونه باز مىگويد‪:‬‬

‫اى برده خرافات! بيهوده خوشبخىت خود را فراسوى مرزهاى اين جهان‪ -‬كه تو را در آن جاى دادهام‪ -‬جستجو‬
‫مكن‪ .‬شجاع باش و خود را از يوغ دين‪ ،‬اين رقيب گردنكش من‪ -‬كه حقوق مرا منىشناسد‪ -‬آزاد كن‪ .‬خداياىن كه‬
‫قدرت مرا غصب كردهاند‪ ،‬دورافكن و به قوانني من بازگرد ‪ ....‬خود را دوباره به طبيعت‪ ،‬به انسانيت و به خويشنت‬

‫______________________________‬
‫(‪. Strong Rationalism.)1‬‬

‫(‪ .)2‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪.72‬‬

‫(‪. Evidentialism.)3‬‬

‫‪. Strong Rationalism.)1 ( 119‬‬


‫‪ .)2 ( 120‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪.72‬‬
‫‪. Evidentialism.)3 ( 121‬‬
‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪53 :‬‬

‫‪122‬‬
‫واگذار كن‪ .‬در اين صورت درمىياىب كه مسري زندگىات گلباران شده است‪.‬‬

‫به هر روى‪ ،‬مقصود از دليلگراىي آن است كه انسان خردمند جماز نيست بدون دستياىب به شواهد و داليل كاىف‪ ،‬به‬
‫چيزى اعتقاد ورزد‪ .‬شعار اصلى دليلگرايان را مىتوان در اين سخن مشهور كليفورد (‪ 1845 -1879‬م) رياضىدان‬
‫انگليسى‪ ،‬خالصه كرد‪« :‬مهيشه‪ ،‬مههجا و براى مههكس‪ ،‬اعتقاد به هر چيزى بر مبناى ادله ناكاىف‪ ،‬كارى نادرست‬
‫‪123‬‬
‫است‪».‬‬

‫كليفورد و مهفكران او با تأكيد بر اينكه معيار عقالنيت هر گزارهاى‪ ،‬وجود ادلّه كاىف در تأييد آن است‪ ،‬با اشاره يا‬
‫بهصراحت بر اعتقادات ديىن مىتاختند و باورهاىي چون اعتقاد به وجود خدا را (با ادعاى عدم برخوردارى از داليل‬
‫خردپسند) غريعقالىن مىمشردند‪.‬‬

‫كليفورد ديدگاه خود را در مقالهاى با عنوان «اصول اخالقى اعتقاد» منتشر ساخته كه اين مقاله با بيان قصهاى ساده‬
‫از يك كشىت آغاز مىشود‪:‬‬

‫كهنگى و فرسودگى كشىت مسافربرى‪ -‬كه براى آغاز سفرى درياىي آماده مىشد‪ -‬ذهن مالك آن را به خود مشغول‬
‫داشته بود و اين فكر كه شايد بدنه كشىت نتواند در برابر ضربات سهمگني امواج دريا مقاومت كند (و درنتيجه‪،‬‬
‫مسافران ىبمشار خويش را به كام مرگ فرستد)‪ ،‬بهشدت آزارش مىداد‪ .‬وظيفه اخالقى و عقالىناش اجياب مىكرد كه‬
‫كشىت را معاينه و بازبيىن كند و در صورت لزوم‪ ،‬به تعمري و بازسازى آن بپردازد‪ ،‬اما اين كار هزينه فراواىن به مهراه‬
‫داشت‪ .‬سراجنام وى بر اين انديشههاى هولناك فايق آمد و با اين توجيه كه «اين كشىت تاكنون بسيارى از سفرها را با‬
‫كامياىب پشت سر گذاشته و خداون ْد مهربانتر از آن است كه با غرق كردن كشىت‪ ،‬خانوادههاى بسيارى را عزادار‬
‫كند»‪ ،‬وجدان خويش را آسوده ساخت‪ .‬با اين مهه‪ ،‬پساز مدتى خرب غرق شدن كشىت در ميانه اقيانوس به گوش‬
‫مالك كشىت رسيد و اوىبآنكه نگراىن چنداىن به خود راه دهد‪ ،‬با دريافت وجه بيمه‪ ،‬به زندگى عادى خويش ادامه‬
‫‪124‬‬
‫داد‪.‬‬

‫كليفورد پس از بيان داستان يادشده‪ ،‬اين نكته را خاطرنشان مىسازد كه ىبشك مهه ما‬

‫‪ .)1 ( 122‬ارنست كاسرير‪ ،‬فلسفه روشنگرى‪ ،‬ص ‪.211‬‬


‫‪)2 ( 123‬‬
‫‪.W. K. Clifford," The Ethics of Belief", in: Rowe Wainwarigth) eds.(, Philosophy of Religion, P. 504 .‬‬
‫‪. Ibid ,P .004.)3 ( 124‬‬
‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬ارنست كاسرير‪ ،‬فلسفه روشنگرى‪ ،‬ص ‪.211‬‬

‫(‪)2‬‬

‫‪W. K. Clifford," The Ethics of Belief", in: Rowe Wainwarigth( eds. ), .‬‬
‫‪.Philosophy of Religion, P. 504‬‬

‫(‪. Ibid ,P .004.)3‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪54 :‬‬

‫به حكم عقل سليم‪ ،‬مالك كشىت را مسئول مرگ مسافران مىدانيم؛ هر چند قانون وى را جمرم نشناسد‪ .‬به گفته وى‪،‬‬
‫خود آن باور نيست‪ ،‬بلكه چگونگى حتصيل آن است و مالك كشىت اعتقاد به‬ ‫مسئله اساسى در هر عقيده و باورى‪ِ ،‬‬
‫اهد خمالف و فرونشاندن تصنعى ترديدها» بهدست آورده بود‪ ،‬نه با بررسى دقيق‬ ‫استحكام كشىت را با «ىباعتناىي به شو ِ‬
‫داليل‪ .‬بهعقيده كليفورد‪ ،‬حىت اگر كشىت اين سفر را به سالمت به پايان مىبرد‪ ،‬سر سوزىن از كوتاهى مالك آن و‬
‫نادرسىت كار وى منىكاست؛ زيرا «مسئله درسىت و نادرسىت‪ ،‬به خاستگاه اعتقاد مربوط است‪ ،‬نه به متعلَّق آن و نيز به‬
‫چگونگى حتصيل باور بستگى دارد‪ ،‬نه به نوع آن‪».‬‬

‫بينديشيم‬

‫نقد عقلگراىي حداكثرى‬

‫برخى از نويسندگان‪ ،‬يكى از كاسىتهاى عقلگراىي حداكثرى را چنني دانستهاند‪« :‬عقلگراىي حداكثرى‪ ،‬عقل انسان‬
‫را قوهاى مىانگارد كه در قبال جهانبيىنهاى متعارض ىبطرف است و بنابراين‪ ،‬مىتوان به مدد آن‪ -‬بدون پيشداورى‬
‫و فارغ از جهانبيىنهاى مطلوب اشخاص‪ -‬امرى را براى مهگان اثبات كرد‪ .‬اما ‪ ...‬بسيارى از فيلسوفان معاصر ‪...‬‬
‫به اين نتيجه رسيدهاند كه هيچ موضع خالص و فارغ از پيشفرضى وجود ندارد كه بتواند مبناى معرفت ما واقع‬
‫‪125‬‬
‫شود‪».‬‬

‫‪ .)1 ( 125‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪ 77‬و ‪.78‬‬
‫اين نقد را چگونه ارزياىب مىكنيد؟ آيا مىتوان اين سخن را بهمعناى پذيرش نوعى نسبيت دانست؟ در هر صورت‪،‬‬
‫نظر مشا درباره عقلگراىي حداكثرى چيست؟‬

‫‪ .2‬عقلگراىي انتقادى‬

‫براساس ديدگاه موسوم به «عقلگراىي انتقادى»‪ 126‬نظامهاى اعتقادات ديىن را مىتوان و مىبايد ً‬
‫عقال مورد نقد و‬
‫ارزياىب قرار داد‪ ،‬اگرچه اثبات قاطع چنني نظامهاىي امكانناپذير است‪ 127.‬كساىن كه از اين ديدگاه جانبدارى‬
‫مىكنند‪ ،‬موضع خود را از دو نظر «انتقادى» مىخوانند‪ :‬تأكيد بر نقش عقل در «سنجش نقادانه» اعتقادات ديىن‬
‫(بهجاى اثبات قاطع آهنا) و نيز انتقاد از تلقى خوشبينانه از توامنندىهاى عقل‪ 128.‬اين گروه «اثبات براى مهگان» را‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪ 77‬و ‪.78‬‬

‫(‪. Critical Rationalism.)2‬‬

‫(‪ .)3‬مهان‪ ،‬ص ‪.86‬‬

‫(‪ .)4‬مهان‪ ،‬ص ‪ 86‬و ‪.87‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪55 :‬‬

‫‪ -‬كه عقلگراىي حداكثرى خواستار آن بود‪ -‬دستنايافتىن مىدانند و با تأكيد بر «اثبات وابسته به شخص»‬
‫بهگونهاى از نسبيت تن مىدهند‪.‬‬

‫در حقيقت انتقاد از عقلگراىي افراطى لزوماً با پذيرش آنچه عقلگراىي انتقادى خوانده مىشود‪ ،‬مهراه نيست‪ .‬منابع‬
‫اصيل اسالمى ىبآنكه نسىبگراىي را روا بدارند‪ ،‬بر حمدوديتهاى عقل و لغزشگاههاى انديشه تأكيد مىورزند و‬
‫خردمندان را از افراط و تفريط درباره توامنندىهاى عقل بيم مىدهند‪ .‬اين ديدگاه را مىتوان «عقلگراىي اعتداىل»‬
‫ناميد‪.‬‬

‫‪ .3‬عقلگراىي اعتداىل‬

‫‪. Critical Rationalism.)2 ( 126‬‬


‫‪ .)3 ( 127‬مهان‪ ،‬ص ‪.86‬‬
‫‪ .)4 ( 128‬مهان‪ ،‬ص ‪ 86‬و ‪.87‬‬
‫قرآنكرمي انسانها را به انديشهورزى و تدبر فراخوانده و كساىن را كه از عقل خود هبره منىبرند‪ ،‬پستترين جنبندگان‬
‫ناميده است‪ 129.‬اين كتاب هدايت‪ ،‬پريوى كوركورانه از گذشتگان را بهشدت نكوهيده‪ 130‬و از سوىي سخنان‬
‫حكمتآموز را مايه عربت و هبرهگريى صاحبان خرد (اولوا اْللباب) دانسته است‪ 131.‬قرآنكرمي‪ ،‬بهجاى آنكه آدميان‬
‫را به تعبد حمض و پذيرش ىبدليل عقايد ديىن فراخواند‪ ،‬خود به اقامه دليل عقلى مىپردازد و از خمالفان خود نيز برهان‬
‫مىطلبد‪ 132.‬سراجنام از نظر قرآن‪ ،‬ريشهاىترين گناه آدمى‪ -‬كه اسباب دوزخى شدن او را فراهم مىسازد‪ -‬سرپيچى از‬
‫رهنمودهاى عقل است؛ چنانكه سخن اهل جهنم را اينگونه بازمىگويد‪« :‬اگر گوش شنوا مىداشتيم يا‬
‫‪133‬‬
‫مىانديشيدمي‪ ،‬از دوزخيان نبودمي‪».‬‬

‫اهلبيت پيامرب اسالم (ع) نيز عقل را در مقامى بس واال نشانده و در ستايش از آن‪ ،‬گوى سبقت را از مهه‬
‫خردستايان ربودهاند‪ .‬در اين ميان‪ ،‬روايت هشام بن حكم از امام موسى بن جعفر (ع) درخشندگى ويژهاى دارد‪.‬‬
‫ايشان در اين حديث شريف ضمن برمشردن پارهاى از ويژگىهاى عقل و عاقالن مىفرمايد‪:‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬اعراف (‪.179 :)7‬‬

‫(‪ .)2‬براى منونه‪ ،‬بنگريد به‪ :‬بقره (‪.170 :)2‬‬

‫(‪ .)3‬ص (‪.29 :)38‬‬

‫ني‪( ».‬بقره (‪).111 :)2‬‬‫(‪« .)4‬قُل هاتُوا ب رهانَ ُكم إِ ْن ُكنتم ِ ِ‬


‫صادق َ‬
‫ُْ َ‬ ‫ْ َ ُْ َ ْ‬

‫(‪ .)5‬ملك (‪.10 :)67‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪56 :‬‬

‫خداى را بر مردم دو حجت است‪ :‬حجىت بريوىن و حجىت دروىن‪ .‬حجت برون‪ ،‬پيامربان و اماماناند؛ و حجت‬
‫‪134‬‬
‫درون‪ِ ،‬خَرد آدميان‪.‬‬

‫‪ .)1 ( 129‬اعراف( ‪.179 :)7‬‬


‫‪ .)2 ( 130‬براى منونه‪ ،‬بنگريد به‪ :‬بقره( ‪.170 :)2‬‬
‫‪ .)3 ( 131‬ص( ‪.29 :)38‬‬
‫ني‪ (».‬بقره( ‪).111 :)2‬‬‫‪ «.)4 ( 132‬قُل هاتُوا ب رهانَ ُكم إِ ْن ُكنتم ِ ِ‬
‫صادق َ‬
‫ُْ َ‬ ‫ْ َ ُْ َ ْ‬
‫‪ .)5 ( 133‬ملك( ‪.10 :)67‬‬
‫‪ .)1 ( 134‬حممدبن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.60‬‬
‫درس بياموزمي‬

‫ستايش عقل در روايات‬

‫مجالت كوتاه زير كه برگرفته از روايات اسالمى است‪ ،‬درخور توجه فراواناند‪:‬‬

‫‪135‬‬
‫‪ .1‬پايه دين بر عقل استوار شده است و خداى را فقط به اين وسيله مىتوان شناخت‪.‬‬

‫‪136‬‬
‫‪ .2‬آدمى به عقل پابرجاست و بدون آن منىتواند به دي ِن درست دست يابد‪.‬‬

‫‪137‬‬
‫‪ .3‬پريوى از عقل‪ ،‬سبب راهياىب است و نافرماىن از آن نيز سبب پشيماىن‪.‬‬

‫‪ .4‬درجات اهل هبشت با ميزان عقل سنجيده مىشود و هركس به مقدار بهكارگريى خردش نزد پروردگار تقرب‬
‫‪138‬‬
‫مىيابد‪.‬‬

‫‪139‬‬
‫‪ .5‬خواب خردمند بر بيدارى كمخردان برترى دارد و خوردن او بيش از روزهدارى آنان قرب و منزلت مىآورد‪.‬‬

‫‪140‬‬ ‫‪ِ .6‬‬


‫نبود عقل مانند جدا شدن روان آدمى است كه جز صورتى ىبروح باقى منىگذارد‪.‬‬

‫‪141‬‬
‫‪ .7‬عقل‪ ،‬رسول و پيامرب اهلى است‪.‬‬

‫‪142‬‬
‫‪ .8‬هيچ فقرى از «حمروميت از عقل» شديدتر نيست‪.‬‬

‫‪143‬‬
‫‪ .9‬دينباورى و حيادارى هيچگاه از خردورزى جداىي ندارند و آن را تنها منىگذارند‪.‬‬

‫با اين مهه‪ ،‬پيشوايان اسالم بر ناتواىنهاى عقل نيز انگشت هناده‪ ،‬خردگراىي معتدىل رامىمنايانند؛ چنانكه امامعلى (ع)‬
‫درباره مقدار كاراىي عقل در شناخت خدا و صفات‬

‫‪ .)2 ( 135‬حممدباقر جملسى‪ ،‬حباراْلنوار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.94‬‬


‫‪ .)3 ( 136‬مهان‪.‬‬
‫‪ .)4 ( 137‬مهان‪ ،‬ص ‪.96‬‬
‫‪ .)5 ( 138‬حممد بن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ص ‪ 54‬و ‪.55‬‬
‫‪ .)6 ( 139‬حممدرضا حكيمى و ديگران‪ ،‬احلياة‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.45‬‬
‫‪ .)7 ( 140‬مهان‪ ،‬ص ‪.46‬‬
‫‪ .)8 ( 141‬مهان‪.‬‬
‫‪ .)9 ( 142‬هنجالبالغه‪ ،‬حكمت ‪.54‬‬
‫‪ .)10 ( 143‬حممدبن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ص ‪.53‬‬
‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬حممدبن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.60‬‬

‫(‪ .)2‬حممدباقر جملسى‪ ،‬حباراْلنوار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.94‬‬

‫(‪ .)3‬مهان‪.‬‬

‫(‪ .)4‬مهان‪ ،‬ص ‪.96‬‬

‫(‪ .)5‬حممد بن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ص ‪ 54‬و ‪.55‬‬

‫(‪ .)6‬حممدرضا حكيمى و ديگران‪ ،‬احلياة‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.45‬‬

‫(‪ .)7‬مهان‪ ،‬ص ‪.46‬‬

‫(‪ .)8‬مهان‪.‬‬

‫(‪ .)9‬هنجالبالغه‪ ،‬حكمت ‪.54‬‬

‫(‪ .)10‬حممدبن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ص ‪.53‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪57 :‬‬

‫وااليشمىفرمايد‪:‬‬

‫حيجبها عن واجب معرفته؛‪ِ 144‬خردها را بر چگونگى صفات خود آگاه‬


‫العقول على حتديد صفته‪ ،‬و مل ُ‬
‫َ‬ ‫مل يطل ِع‬
‫نساخته و در شناخت خود‪ -‬تا آجنا كه بايد‪ -‬بر ديده آهنا پرده نينداخته است‪.‬‬

‫ب) اميانگراىي‬

‫در فرهنگ اسالمى‪ ،‬علم و اميان داراى رابطهاى تنگاتنگ دانسته شده؛ بهگونهاى كه حىت برخى آهنا را يگانه مىدانند‬
‫و اميان را چيزى جز شناخت و معرفت منىپندارند‪ .‬گروهى ديگر‪ ،‬هر چند وحدت آهنا را منىپذيرند‪ ،‬بر اين نكته‬

‫‪ .)1 ( 144‬هنج البالغه‪ ،‬خطبه ‪ ،49‬ص ‪.43‬‬


‫تأكيد مىورزند كه بدون «آگاهى» منىتوان به «اميان» دست يافت و «دل بسنت» در گرو «دانسنت» است‪ 145.‬در‬
‫روايات اسالمى نيز علم هبرتين يار و مهراه اميان دانسته شده و اميان بدون تعقل و انديشه‪ ،‬ناممكن بهمشار آمده‬
‫‪146‬‬
‫است‪.‬‬

‫با اين مهه‪ ،‬در فرهنگ مسيحيت گاه اميان را «جايگزين عقل» مىخوانند و بر جداىي متعلَّق آن دو تأكيد مىورزند‪:‬‬

‫يك چيز حمال است كه ‪ ...‬براى يك شخص معني ‪ ...‬هم موضوعى براى علم باشد و هم موضوعى براى اميان‪.‬‬
‫معهذا ممكن است ‪ ...‬شيئى كه براى يك نفر موضوع بصريت يا علم است‪ ،‬براى ديگرى مايه اميان باشد؛ زيرا ما‬
‫‪147‬‬
‫اميدوارمي آنچه را اكنون درباره تثليث‪ ،‬مورد اميان ماست‪ ،‬روزى به چشم ببينيم‪.‬‬

‫بر مهني اساس‪ ،‬ترتوليان (‪ 160 -220‬م) اين سخن را‪ -‬كه به گفته برخى‪ ،‬مجلهاى متناقضتر از آن منىتوان گفت‪-‬‬
‫براى اميانگر ِ‬
‫ايان پس از خود به يادگار هناده است‪« :‬باور‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬هنج البالغه‪ ،‬خطبه ‪ ،49‬ص ‪.43‬‬

‫(‪ )2‬بنگريد به‪ :‬سعدالدين تفتازاىن‪ ،‬شرح العقائد النسفية‪ ،‬ص ‪82‬؛ حممد بن عبدالكرمي شهرستاىن‪ ،‬هناية االقدام ىف علم‬
‫الكالم‪ ،‬ص ‪472‬؛ فيض كاشاىن‪ ،‬علم اليقني ىف اصول الدين‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪6‬؛ سيد روح اهلل موسوى مخيىن (امام)‪ ،‬شرح‬
‫حديث جنود عقل و جهل‪ ،‬ص ‪89‬؛ عبداللّه جوادى آملى‪ ،‬تبيني براهني اثبات خدا‪ ،‬ص ‪.117 -120‬‬

‫(‪« .)3‬نعم قرين االميان العلم» و نيز «ما آمن املؤمن حىت عقل‪( ».‬مجالالدين حممد خوانسارى‪ ،‬شرح غرر و درر‪ ،‬ج‬
‫‪ ،6‬ص ‪ 70‬و ‪.)159‬‬

‫(‪ .)4‬آن فرمانتل‪ ،‬عصر اعتقاد‪ ،‬ص ‪.182‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪58 :‬‬

‫مىكنم؛ زيرا نامعقول است!» مارتني لوتر (‪ 1483 -1546‬م) نيز مىگويد‪:‬‬

‫‪ ) 2 ( 145‬بنگريد به‪ :‬سعدالدين تفتازاىن‪ ،‬شرح العقائد النسفية‪ ،‬ص ‪ 82‬؛ حممد بن عبدالكرمي شهرستاىن‪ ،‬هناية االقدام ىف علم الكالم‪ ،‬ص ‪472‬؛ فيض كاشاىن‪ ،‬علم اليقني ىف اصول‬
‫الدين‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪6‬؛ سيد روح اهلل موسوى مخيىن( امام)‪ ،‬شرح حديث جنود عقل و جهل‪ ،‬ص ‪89‬؛ عبداللّه جوادى آملى‪ ،‬تبيني براهني اثبات خدا‪ ،‬ص ‪.117 -120‬‬
‫‪ «.)3 ( 146‬نعم قرين االميان العلم» و نيز« ما آمن املؤمن حىت عقل‪ (».‬مجالالدين حممد خوانسارى‪ ،‬شرح غرر و درر‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص ‪ 70‬و ‪.)159‬‬
‫‪ .)4 ( 147‬آن فرمانتل‪ ،‬عصر اعتقاد‪ ،‬ص ‪.182‬‬
‫اگر مىتوانستم به يارى منطق درك كنم كه چگونه خداوند رئوف و دادگر مىتواند چنني خشمگني و ىبانصاف‬
‫‪148‬‬
‫باشد‪ ،‬ديگر نيازى به اميان منىماند‪.‬‬

‫بنابر آنچه گذشت‪ ،‬مقصود از اميانگراىي ديدگاهى است كه دينداران را از ارزياىب عقالىن باورهاى ديىن بازمىدارد‪ .‬بر‬
‫پايه اين ديدگاه‪ ،‬اگر كسى درصدد بررسى عقلى اميان خود برآيد‪ ،‬درواقع از ىبامياىن و كفر دروىن خويش خرب داده‬
‫است‪ 149.‬كوتاه سخن آنكه‪ ،‬اميان‪ -‬در نظر اين گروه‪ -‬بهمعناى پذيرش چيزى است كه عقل براى اثبات آن راهى‬
‫موجه مىيابد‪.‬‬
‫ندارد و يا حىت آن را نا ّ‬

‫نقد و بررسى‬

‫بهدست دادن تعريفى جديد از اميان‪ ،‬بهخودى خود ىباشكال است‪ ،‬اما اگر اين كار بهمنظور فرار از اقامه ادلّه معقول‬
‫و موجه صورت گريد‪ ،‬نامى جز «پاك كردن صورت مسئله» منىتوان بر آن هناد؛ چنانكه يكى از نويسندگان غرىب‬
‫مىگويد‪:‬‬

‫صرفاً با بهكارگريى واژه اميان در اين معناى جديد‪ ،‬منىتوان اثبات كرد كه اميان راه دستياىب به حقيقت است‪ .‬اين‬
‫نامگذارى مثل آن است كه واژه «برنده شدن» را به جاى اينكه يكى از نتايج احتماىل بازى بهمشار آورمي‪ ،‬به صورت‬
‫مرتادف «بازى كردن» بهكار گريمي‪ .‬اين كار‪ ،‬شيوه جالىب است‪ ،‬اما به هيچوجه منىتوان آن را روشى رضايتخبش‬
‫‪150‬‬
‫براى اثبات برندهشدن دانست‪ .‬هرگاه با تغيري معناى واژهاى برنده شومي‪ ،‬پريوزى صرفاً امرى خياىل خواهد بود‪.‬‬

‫در هر حال‪ ،‬چنني به نظر مىآيد كه ميان برخوردارى از اعتقاد راسخ قلىب و اقامه دليل عقلى‪ ،‬هيچ منافاتى نيست‪.‬‬
‫موجه»‬
‫به تعبريى گوياتر‪ ،‬هرچند راه عقل و راه دل از يكديگر جداست‪« ،‬دلبسنت» به چيزى كه دليل عقلى آن را « ّ‬
‫ساخته‪ ،‬فرض نامعقوىل نيست‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬ويل دورانت‪ ،‬تاريخ مت ّدن‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص ‪.447‬‬

‫(‪)2‬‬

‫‪ .)1 ( 148‬ويل دورانت‪ ،‬تاريخ مت ّدن‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص ‪.447‬‬


‫‪)2 ( 149‬‬
‫‪.John E. Smith," Philosophy and Religion", in: Mircea Eliade) ed.(, The Encyclopedia of Religion, V. 11, P. 992 .‬‬
‫‪)3 ( 150‬‬
‫‪.Michael Scriven," The Presumption of Atheism", in: Louis Pojman) ed.(, Philosophy of Religion, P. 563 .‬‬
‫‪John E. Smith," Philosophy and Religion", in: Mircea Eliade( ed. ), The .‬‬
‫‪.Encyclopedia of Religion, V. 11, P. 992‬‬

‫(‪)3‬‬

‫‪Michael Scriven," The Presumption of Atheism", in: Louis Pojman( ed. ), .‬‬
‫‪.Philosophy of Religion, P. 563‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪59 :‬‬

‫ج) نصگراىي‬

‫در ادياىن چون اسالم‪ -‬كه مرجع اصلى پريوان آن‪ ،‬متىن وحياىن است كه حىت الفاظ آن وحى مستقيم اهلى قلمداد‬
‫مىشود‪ -‬پيدايش مكاتىب كه بر معناى ظاهرى ِ‬
‫الفاظ متون ديىن مجود مىورزند‪ ،‬چندان دور از انتظار نيست‪ .‬رويكرد‬
‫نصگرايانه به دين‪ ،‬افراد و گروههاى بسيارى را دربرمىگريد كه ويژگى مشرتك آنان ىباعتناىي به تعقل و انديشهورزى‬
‫است‪ .‬از ديدگاه اينان‪ ،‬رهنماىي عقل تنها تا زماىن سودمند است كه دست ما را در دست رهربان دين قرار دهد؛ گو‬
‫اينكه برخى از آنان حىت چنني منزلىت را براى عقل منىپذيرند و پايههاى بنيادى دين را نيز بر استداللهاى عقلى‬
‫استوار منىسازند‪.‬‬

‫به هر روى‪ ،‬بسيارى از نصگرايان‪ ،‬خود در مقام دفاع از آموزههاى ديىن‪ ،‬از ادلهاى عقلى هبره مىگريند و با اين مهه‪،‬‬
‫بر اين باورند كه اگر عقل در پى فهمى عميقتر و فراتر از ظواهر الفاظ برآيد‪ ،‬ره به جاىي خنواهد برد و دستاوردى جز‬
‫حدس و گمان خنواهد داشت‪.‬‬

‫در دنياى اسالم‪ ،‬كساىن توجه و اهتمام به متون ديىن را با «ىباعتناىي كامل به عقل» مساوى انگاشتند و افراط در‬
‫نصگراىي را به آجنا رساندند كه بر هرچه نام «حديث» مىيافت‪ ،‬به ديده احرتام مىنگريستند‪ ،‬ىبآنكه به درسىت و‬
‫نادرسىت سند آن بنگرند‪ .‬برخى از افراد اين گروه با بهكارگريى شيوه ظاهرگرايانه و نصمدارانه خويش‪ ،‬ىبهيچ پردهپوشى‬
‫ِ‬
‫مسلمانان بااخالص مىتوانند از راه عبوديت و‬ ‫بر جسماىن بودن خداوند تأكيد ورزيدند و بهصراحت اعالم داشتند‬
‫‪151‬‬
‫بندگى به مقامى بار يابند كه با خداوند روبوسى منايند‪.‬‬

‫نقد و بررسى‬

‫‪ .)1 ( 151‬حممدبن عبدالكرمي شهرستاىن‪ ،‬امللل و النحل‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.105‬‬


‫در نقد ديدگاه نصگراىي به بيان يك نكته بسنده مىكنيم‪ :‬ىبگمان الزمه اميان به خدا ورسول‪ ،‬پذيرش ىبچون و‬
‫چراى كالم اهلى است‪ .‬به ديگر بيان‪ ،‬كسى منىتواند از پيش خود و بدون معيارى عقلپسند‪ ،‬به تأويل دست زند و‬
‫معاىن دِلواه خود را بر كتاب و سنّتحتميل منايد‪ .‬اين مهان «تفسري به رأى» است كه در زبان پيشوايان دين بهشدت‬
‫نكوهش شده است‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬حممدبن عبدالكرمي شهرستاىن‪ ،‬امللل و النحل‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.105‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪60 :‬‬

‫بر اين اساس‪ ،‬پريوى از ظاهر‪ ،‬كارى شايسته و بايسته است؛ اما گاه از اين سخن حق‪ ،‬معناى باطلى قصد مىشود‬
‫كه در ديدگاه نصگراىي افراطى بازتاب يافته است‪ .‬بسيارى از نصگرايان با شعار پريوى از ظاهر كتاب و سنّت‪،‬‬
‫خداوند را داراى صفاتى جسماىن مىمشارند؛ در حاىلكه آيات و روايات مورد استناد آنان‪ ،‬به هيچرو اين مقصود را‬
‫به اثبات منىرساند‪ .‬براى مثال‪ ،‬واژه «دست»‪ -‬كه اغلب مهان اندام شناختهشده انساىن را به ذهن مىآورد‪ -‬آنگاه كه‬
‫در تركيبهاىي چون «گشادهدسىت» بهكار مىرود‪ ،‬ديگر ظهورى در اندام جسماىن ندارد و بهروشىن بيانگر معناىي‬
‫استعارى است‪.‬‬

‫بينديشيم‬

‫ظاهر و خالف ظاهر‬

‫در ابيات زير دقت كنيد‪:‬‬

‫كاين دولت و ملك مىرود دست به دست‬ ‫درياب كنون كه نعمتت هست به دست‬

‫كه دست هيچ قوى بر ضعيف نگمارى‬ ‫بقاى ُملكت اندر وجود يك شرط است‬

‫معناى ظاهرى اين اشعار چيست؟ به بيان ديگر‪ ،‬آيا مىتوان اندرزهاى بهكار رفته در اين اشعار را درباره كساىن كه از‬
‫داشنت «دست» جسماىن حمروماند‪ ،‬بهكار گرفت؟ در اينباره چه سخنان منظوم يا منثور ديگرى سراغ داريد؟‬
‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪61 :‬‬

‫چكيده فصل‬

‫‪ .1‬در طول تاريخ‪ ،‬ناسازگارى ظاهرى عقل و وحى صورتهاى گوناگوىن به خود گرفته و شكل كهنتر آن در تعارض‬
‫«فلسفه و دين» جلوهگر شده است‪ .‬چهره جديد اين روياروىي‪ ،‬تعارض علم و دين نام گرفته است‪.‬‬

‫‪ .2‬غالباً هدف محله دينباور ِان خردستيز‪ ،‬تكيه افراطى بر عقل و يا بهكارگريى نوع خاصى از آن در دين بوده است‪.‬‬

‫‪ .3‬مقصود از عقلگراىي حداكثرى آن است كه «صدق اعتقادى را چنان معلوم دارمي كه مجيع عقال قانع شوند‪».‬‬

‫ايان عصر روشنگرى‪ -‬كه از عقلگراىي حداكثرى جانبدارى مىكنند‪ -‬چنني است‪« :‬مهيشه‪،‬‬ ‫‪ .4‬شعار اصلى دليلگر ِ‬
‫مههجا و براى مههكس‪ ،‬اعتقاد به هر چيزى بر مبناى ادلّه ناكاىف‪ ،‬كارى نادرست است‪».‬‬

‫عقال مورد نقد و‬


‫‪ .5‬براساس ديدگاه موسوم به عقلگراىي انتقادى‪« ،‬نظامهاى اعتقادات ديىن را مىتوان و مىبايد ً‬
‫ارزياىب قرار داد‪ ،‬اگرچه اثبات قاط ِع چنني نظامهاىي امكانپذير نيست‪».‬‬

‫‪ .6‬منابع اصيل اسالمى با آنكه عقل را حجىت اهلى مىخوانند‪ ،‬بر حمدوديتهاى آن تأكيد مىورزند و گونهاى از‬
‫عقلگراىي را مىپرورانند كه مىتوان آن را «عقلگراىي اعتداىل» ناميد‪.‬‬

‫‪ .7‬برخى از مسيحيان‪ ،‬اميان را «جايگزين عقل» مىمشارند و با جانبدارى از ديدگاهى كه اميانگراىي ناميده مىشود‪،‬‬
‫دينداران را از ارزياىب عقالىن باورهاى ديىن برحذر مىدارند‪.‬‬

‫‪ .8‬بهدستدادن تعريفى نو از اميان‪ ،‬گرهاى از كار مؤمنان منىگشايد و آنان را از توجيه‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪62 :‬‬

‫عقالىن باورهاى ديىن ىبنياز منىسازد‪.‬‬

‫‪ .9‬در ادياىن چون اسالم‪ -‬كه مرجع اصلى پريوان آن‪ ،‬متىن وحياىن است‪ -‬پيدايش مكاتىب كه بر معناى ظاهرى ِ‬
‫الفاظ‬
‫متون ديىن مجود مىورزند‪ ،‬چندان دور از انتظار نيست‪.‬‬

‫‪ .10‬برخى از نصگرايان مسلمان‪ ،‬توجه و اهتمام به متون ديىن را با «ىباعتناىي كامل به عقل» مساوى انگاشتند و‬
‫افراط در نصگراىي را بداجنا رساندند كه بر هرچه نام «حديث» مىيافت‪ ،‬به ديده احرتام مىنگريستند و چندان به‬
‫درسىت و نادرسىت سند آن توجه منىكردند‪.‬‬
‫‪ .11‬بسيارى از نصگرايان‪ -‬با مجودورزى بر معاىن سطحى و ابتداىي الفاظ‪ -‬نهتنها عقل را كنار مىگذارند‪ ،‬بلكه‬
‫معاىن عرىف آيات و روايات را نيز كنار مىهنند‪.‬‬

‫پرسش‬

‫‪ .1‬با اشاره به تعريف دو ديدگاه «عقلگراىي حداكثرى» و «عقلگراىي انتقادى»‪ ،‬آهنا را با يكديگر مقايسه مناييد‪.‬‬

‫‪ .2‬كليفورد چگونه با بيان قصه كشىت طوفانزده‪ ،‬اعتقادات دينباوران را ىبپايه مىخواند؟‬

‫‪ .3‬كساىنكه از عقلگراىي انتقادى جانبدارى مىكنند‪ ،‬چرا ديدگاه خود را بديننام مىخوانند؟‬

‫‪ .4‬مقصود از «عقلگراىي اعتداىل» چيست؟ نظر خود را درباره آن بنويسيد‪.‬‬

‫‪ .5‬اميانگرايان مسيحى‪ ،‬رابطه ميان عقل و اميان را چگونه ترسيم مىكنند؟‬

‫‪ .6‬مقصود از اين سخن را توضيح دهيد‪ :‬اميانگرايان مسيحى با بهدستدادن تعريفى نو از اميان‪ ،‬به پاك كردن‬
‫صورت مسئله پرداختهاند‪.‬‬

‫‪ .7‬نصگراىي به چه معناست و ظهور آن در چه ادياىن گسرتدهتر است؟‬

‫‪ .8‬ديدگاه نصگراىي را بررسى و نقد كنيد‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪63 :‬‬

‫منابعى براى مطالعه بيشرت‬

‫خرمشاهى‪ ،‬هتران‪ ،‬مركز نشر دانشگاهى‪.1362 ،‬‬


‫‪ .1‬باربور‪ ،‬ايان‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ترمجه هباءالدين ّ‬

‫‪ .2‬حسنزاده آملى‪ ،‬حسن‪ ،‬قرآن و عرفان و برهان از هم جدايي ندارند‪ ،‬هتران‪ ،‬مؤسسه مطالعات و حتقيقات‬
‫فرهنگى‪.1370 ،‬‬

‫‪ .3‬ژيلسون‪ ،‬اتني‪ ،‬عقل و وحى در قرون وسطا‪ ،‬ترمجه شهرام پازوكى‪ ،‬هتران‪ ،‬مؤسسه مطالعات و حتقيقات فرهنگى‪،‬‬
‫‪.1371‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪64 :‬‬


‫فصل پنجم‪ :‬جتربه ديىن‬

‫عوامل مؤثر بر رويكرد جتريب به دين*‬

‫طبقهبندى جتارب ديىن*‬

‫سرشت جتربه ديىن*‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪65 :‬‬

‫و چون موسى آن م ّدت را به پايان رسانيد و مهسرش را [مهراه] برد‪ ،‬آتشى را از دور در كنار طور مشاهده كرد‪ ،‬به‬
‫خانواده خود گفت‪[ « :‬اينجا] مبانيد‪ ،‬كه من [از دور] آتشى ديدم‪ ،‬شايد خربى از آن يا شعلهاى آتش برايتان بياورم‪،‬‬
‫است وادى‪ ،‬در آن جايگاه مبارك‪ ،‬از آن‬‫باشد كه خود را گرم كنيد‪ ».‬پس چون به آن [آتش] رسيد‪ ،‬از جانب ر ِ‬
‫‪152‬‬
‫درخت ندا آمد كه‪« :‬اى موسى‪ ،‬منم‪ ،‬من‪ ،‬خداوند‪ ،‬پروردگار جهانيان‪».‬‬

‫دينپژوهان غرىب رويدادهاىي از اين دست را «جتربه ديىن» مىنامند و بسيارى نيز آن را گوهر و بنمايه ديندارى‬
‫مىدانند‪ .‬فردريك شاليرماخر (‪ 1786 -1834‬م) فيلسوف و متكلم آملاىن و اولني كسى كه تعابريى نزديك به اين‬
‫عقل معرفتآموز‪ ،‬بلكه‬ ‫اصطالح را بهكار گرفت‪ ،‬بر اين باور بود كه مبناى ديانت‪ ،‬نه تعاليم وحياىن است و نه ِ‬
‫آگاهى (جتربه) ديىن است‪ 153.‬وى از يكسو برخى از آموزههاى كتاب مقدس مسيحيان را در تضاد با فهم بشرى‬
‫مىيافت و از سوىي ديگر ىباعتناىي به دين را منىپسنديد‪ .‬از اينرو‪ ،‬وى مكتب خود را بر پايه جتربه ديىن بنا هناد و با‬
‫كاسنت از منزلت عقايد و مناسك مذهىب‪ ،‬گوهر دين را احساس دروىن دانست‪ .‬پس از شاليرماخر‪ ،‬مسئله جتربه ديىن‬
‫كانون توجه بسيارى از انديشمندان غرىب قرار گرفت و امروزه در غرب يكى از رايجترين برهانهاى اثبات وجود خدا‬
‫بهمشار مىرود‪.‬‬

‫هر چند از پيدايش اين اصطالح بيش از دو قرن منىگذرد‪ ،‬حمتواى آن پيشتر در قالبهاىي اينچنني مطرح بوده‬
‫است‪ :‬وحى و اهلام‪ ،‬كشف و شهود عرفاىن‪ ،‬خداشناسى‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬قصص (‪ 29 :)28‬و ‪ .30‬در مهنيباره‪ ،‬بنگريد به‪ :‬كتاب مقدس‪ ،‬س ْفر خروج‪.2 -5 /3 ،‬‬

‫‪ .)1 ( 152‬قصص( ‪ 29 :)28‬و ‪ .30‬در مهنيباره‪ ،‬بنگريد به‪ :‬كتاب مقدس‪ ،‬س ْفر خروج‪.2 -5 /3 ،‬‬
‫‪ .)2 ( 153‬ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪.131‬‬
‫(‪ .)2‬ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪.131‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪66 :‬‬

‫فطرى‪ ،‬مشاهده دست قدرت و عنايت اهلى (در معجزات و كارهاى خارقالعادهاى چون شفاى بيماران صعبالعالج‬
‫و استجابت دعاها) و حاضر و ناظر ديدن خداوند در زندگى روزمره دنيوى‪.‬‬

‫جتربه ديىن‪ -‬چنانكه پيداست‪ -‬با امور فراطبيعى پيوندى تنگاتنگ دارد و تعريف ساده و رايج آن «احساس وابستگى‬
‫به موجودى متعاىل» است‪ 154.‬به بيان ديگر‪ ،‬غالباً مقصود از اين اصطالح آن است كه مهه يا دستكم بسيارى از‬
‫انسانها كموبيش از «امرى متعاىل»‪ -‬كه مىتواند بر خداى اديان توحيدى منطبق گردد‪ -‬آگاهى دارند و در‬
‫جتربههاى دروىن خويش‪ ،‬آن را مىيابند‪ .‬با اين مهه‪ ،‬تعريف و توضيح يادشده نبايد رهزن انديشه گردد و آدمى را از‬
‫كاربرد گسرتده اين اصطالح و انواع گوناگون جتارب ديىن غافل سازد‪.‬‬

‫بينديشيم‬

‫جتربه ديىن‪ ،‬پديدهاى مهگاىن‬

‫آيا مشا تاكنون جتربه ديىن داشتهايد؟ آيا هيچگاه با قلب خود حضور خداوند را در زندگىتان احساس كردهايد؟ آيا‬
‫كساىن را مىشناسيد كه دست از اسباب مادى بريده و با توسل به مقربان درگاه اهلى از مشكالت و بيمارى رهاىي‬
‫يافتهاند؟‬

‫صرفنظر از غلطاندازىهاى واژه جتربه‪ ،‬بهكارگريى اصطالح جتربه ديىن در اين گسرته وسيع (بهگونهاى كه هم حاالت‬
‫معموىل توده مؤمنان و هم وحى پيامربان را دربرگريد) به خودى خود كارى ىباشكال است‪ 155.‬با اين مهه‪ -‬چنانكه در‬
‫فصل هشتم خواهد آمد‪ -‬نبايد مهه جتارب ديىن را در يك سطح پنداشت‪ ،‬بلكه مىتوان آهنا را داراى مراتىب تشكيكى‬
‫دانست كه باالترين مرتبه آن‪ ،‬معرفىت مصون از هرگونه خطا را فراهم مىآورد‪.‬‬

‫عوامل مؤثر بر رويكرد جترىب به دين‬

‫الف) ضعف نظامهاى فلسفى در دفاع عقالىن از آموزههاى ديىن‬

‫‪ .)1 ( 154‬بنگريد به‪ :‬نورمن ال‪ .‬گيسلر‪ ،‬فلسفه دين‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪53‬؛ مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪37‬؛ ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪.131‬‬
‫‪ .)2 ( 155‬البته اگر جتربه ديىن را لزوماً خطاپذير بدانيم‪ -‬چنانكه در فصل هشتم خواهد آمد‪ -‬منى توانيم وحى را جتربه ديىن پيامرب خبوانيم‪.‬‬
‫در جهان غرب‪ ،‬پس از آنكه براهني عقلى اثبات وجود خدا با اشكاالتى روبهرو گشت و‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬بنگريد به‪ :‬نورمن ال‪ .‬گيسلر‪ ،‬فلسفه دين‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪53‬؛ مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص‬
‫‪37‬؛ ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪.131‬‬

‫(‪ .)2‬البته اگر جتربه ديىن را لزوماً خطاپذير بدانيم‪ -‬چنانكه در فصل هشتم خواهد آمد‪ -‬منىتوانيم وحى را جتربه ديىن‬
‫پيامرب خبوانيم‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪67 :‬‬

‫نظامهاى فلسفى غرىب خود را در دفاع عقالىن از دين ناتوان ديدند‪ ،‬مسئله جتربه ديىن كانون توجه قرار گرفت و‬
‫پناهگاهى براى حراست از اميان مذهىب بهمشار آمد‪.‬‬

‫ديويد هيوم (‪ 1711 -1776‬م) با نقادىهاى خود از يكسو‪ -‬در نظر بسيارى‪ -‬برهان نظم را از كار انداخت و‬
‫از سوى ديگر‪ ،‬معجزات را به چالش كشيد‪ .‬اميانوئل كانت (‪ 1724 -1804‬م) نيز با نقد توامنندىهاى عقل نظرى‪،‬‬
‫وجود خدا را تنها در پرتو عقل عملى (ضرورت حيات اخالقى) اثباتپذير مىدانست‪ .‬از سوى ديگر‪ ،‬شاليرماخر‪-‬‬
‫پرمچدار هنضت جتربهانگارى دين‪ -‬در زماىن مىزيست كه عقلگراىي افراطى قرن هجدهم‪ ،‬جاى خود را به مكتب‬
‫رمانتيك داده بود كه سهم فراموششده دل را طلب مىكرد و بر احساسات و عواطف تأكيد مىورزيد‪ .‬در چنني‬
‫شرايطى بود كه شاليرماخر با اشاره به آنكه مسائلى چون داليل اثبات وجود خدا و معجزات در حاشيه دين قرار‬
‫دارند‪ ،‬مهواره بر اين نكته پاى مىفشرد‪:‬‬

‫قلب دين مهيشه احساسات و عواطف بوده است‪ ،‬نه داليل و مباحثات عقلى‪ ... .‬خدا براى شخص متدين يك‬
‫‪156‬‬
‫جتربه و يك حقيقت زنده است‪.‬‬

‫ب) نقد كتاب مقدس‬

‫يكى از مسائلى كه در قرن نوزدهم رواج يافت و مدافعان سنىت دين را با مشكالتى روبهرو ساخت‪ ،‬بررسى انتقادى‬
‫‪158‬‬ ‫‪157‬‬
‫كتاب مقدس بود‪ .‬نقد مفهومى كتاب مقدس‪ -‬كه اصطالحاً‬

‫‪ .)1 ( 156‬ويليام هوردرن‪ ،‬راهنماى اهليات پروتستان‪ ،‬ص ‪.40‬‬


‫‪ .)2 ( 157‬بنگريد به‪ :‬مهان‪ ،‬ص ‪ 54 -59 ،36 -39‬و ‪.158 -166‬‬
‫‪ .)3 ( 158‬در براب ِر‪ Lower Criticism‬كه به مسائلى چون شناساىي نسخههاى اصيل خطى و متييز قرائت درست از نادرست مىپرداخت‪.‬‬
‫‪Higher Criticism‬‬

‫ناميده مىشد‪ -‬با هبرهگريى از شواهد دروىن و بريوىن‪ ،‬درباره هريك از كتابهاى عهد عتيق و جديد‪ ،‬مسائلى از اين‬
‫دست را به بوته بررسى و نقد مىهناد‪ :‬هويت مؤلف يا مؤلفان‪ ،‬تاريخ نگارش‪ ،‬منابع مورد استفاده مؤلف‪ ،‬پيشزمينه‬
‫تارخيى و اعتبار علمى‪ 159.‬نتايج اين بررسىها چندان براى مؤمنان مسيحى و يهودى خوشايند نبود‪:‬‬

‫در پرتو اين پژوهشها‪ ،‬پنج ِ‬


‫كتاب اول عهد عتيق‪ -‬كه سنّتاً منسوب به خود موسى‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬ويليام هوردرن‪ ،‬راهنماى اهليات پروتستان‪ ،‬ص ‪.40‬‬

‫(‪ .)2‬بنگريد به‪ :‬مهان‪ ،‬ص ‪ 54 -59 ،36 -39‬و ‪.158 -166‬‬

‫(‪ .)3‬در براب ِر‪ Lower Criticism‬كه به مسائلى چون شناساىي نسخههاى اصيل خطى و متييز قرائت درست از‬
‫نادرست مىپرداخت‪.‬‬

‫(‪)4‬‬

‫‪See: M. R. R. McGuire," Higher Criticism", in: New Catholic .‬‬


‫‪.Encyclopedia, V. 6, P. 2011- 1103‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪68 :‬‬

‫است‪ -‬نشانههاىي از چند مؤلفى بودن به دست داد‪ .‬بررسى دقيق داستانهاى مكرر و تفاوت سبكها‪ ،‬واژگان‪ ،‬و‬
‫فكر‪ ،‬داللت بر اين داشت كه اين كتابها (اسفار مخسه) در هيئت كنوىنشان‪ ،‬جمموعهاى از چندين روايت و متعلق‬
‫به زمانهاى خمتلف است‪ .‬بعضى از خبشها ‪ ...‬در عصر تبعيد يا اسارت بابلى (يعىن هشتصد سال پس از موسى)‬
‫به رشته حترير درآمده است‪ .‬حتليل مشاهبى از اجنيل يوحنا و تفاوتهاىي كه با ساير اناجيل‪ -‬هم از نظر سبك و‬
‫سياق‪ ،‬هم از نظر حمتوا‪ -‬دارد‪ ،‬حمققان را به آجنا رسانده است كه آن را صرفاً سريه مسيح‪ -‬كه بيش از نيم قرن بعد از‬
‫‪160‬‬
‫تصليب او نوشته شده‪ -‬بدانند‪.‬‬

‫‪)4 ( 159‬‬
‫‪.See: M. R. R. McGuire," Higher Criticism", in: New Catholic Encyclopedia, V. 6, P. 2011- 1103 .‬‬
‫‪ .)1 ( 160‬ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪ 130‬و ‪.131‬‬
‫شالير ماخر با برجسته كردن مسئله جتربه ديىن‪ ،‬در پى آن بود كه كانون دين را از كتاب مقدس به قلب مؤمنان انتقال‬
‫‪161‬‬
‫دهد و بدينرو مسيحيت را از ضربات نقادى كتاب مقدس درامان دارد‪.‬‬

‫بينديشيم‬

‫نقد تارخيى قرآنكرمي!‬

‫گروهى از خاورشناسان‪ ،‬روش نقد تارخيى را درباره كتاب آمساىن اسالم نيز بهكار گرفته و براى منونه‪ ،‬برخى از آيات‬
‫هريشفلت (‪ 1854 -1934‬م) مستشرق آملاىن‪ ،‬مواردى از اين ِ‬
‫اقتباس‬ ‫ِ‬ ‫آن را برگرفته از كتب عهدين دانستهاند‪.‬‬
‫‪162‬‬
‫ادعاىي را برمىمشارد و براى مثال‪ ،‬چهار آيه از آيات آغازين سوره الرمحن را برگرفته از كتاب مزامري مىداند‪:‬‬

‫قرآنكرمي‪« :‬خورشيد و ماه بر حساىب [روان] اند‪ .‬و بوته و درخت چهرهسايانند‪ .‬و آمسان را برافراشت ‪ ...‬و زمني را‬
‫‪163‬‬
‫براى مردم هناد‪».‬‬

‫كتاب مقدس‪« :‬آفتاب را براى سلطنت روز [آفريد]‪ ،‬ماه و ستارگان را براى سلطنت شب‪ ...« 164».‬او را كه‬
‫‪165‬‬
‫آمسانها را به حكمت آفريد؛ او را كه زمني را بر آبها گسرتانيد‪».‬‬

‫بهراسىت اگر كساىن از آفرينش آمسان و زمني و ماه و خورشيد سخن بگويند‪ ،‬آيا لزوماً برخى از آنان مقلّد برخى‬
‫ديگرند؟ به نظر مشا‪ ،‬بر فرض آنكه تشابه مفهومى اين آيات بيش از اين هم مىبود‪ ،‬آيا مىتوانست مقصود ناقد را به‬
‫اثبات رساند؟‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪ 130‬و ‪.131‬‬

‫(‪ .)2‬ويليام هوردرن‪ ،‬راهنماى اهليات پروتستان‪ ،‬ص ‪.41‬‬

‫(‪ .)3‬بنگريد به‪ :‬عبدالرمحان بدوى‪ ،‬الدفاع عن القرآن ض ّد منتقديه‪ ،‬ص ‪.28‬‬

‫(‪ .)4‬الرمحن (‪ 5 -7 :)55‬و ‪.10‬‬

‫‪ .)2 ( 161‬ويليام هوردرن‪ ،‬راهنماى اهليات پروتستان‪ ،‬ص ‪.41‬‬


‫‪ .)3 ( 162‬بنگريد به‪ :‬عبدالرمحان بدوى‪ ،‬الدفاع عن القرآن ض ّد منتقديه‪ ،‬ص ‪.28‬‬
‫‪ .)4 ( 163‬الرمحن( ‪ 5 -7 :)55‬و ‪.10‬‬
‫‪ .)5 ( 164‬مزامري‪ 8 /136 ،‬و ‪.9‬‬
‫‪ .)6 ( 165‬مزامري‪ 5 /136 ،‬و ‪.6‬‬
‫(‪ .)5‬مزامري‪ 8 /136 ،‬و ‪.9‬‬

‫(‪ .)6‬مزامري‪ 5 /136 ،‬و ‪.6‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪69 :‬‬

‫افزون بر اين‪ ،‬پارهاى از متكلمان مسيحى چارهاى انديشيدند كه براساس آن‪ ،‬با تكيه بر جتربه ديىن نويسندگان كتاب‬
‫موجه مىگشت‪ .‬اينان با تأكيد بر حمدوديتهاى بشرى در فرايند‬ ‫مقدس‪ ،‬راهياىب آموزههاى نادرست به اين كتاب‪ّ ،‬‬
‫جتربه و تفسري آن‪ ،‬به ترويج اين باور پرداختند كه تعارض برخى از آموزههاى كتاب مقدس با دادههاى علوم بشرى‪،‬‬
‫اهلى و آمساىن بودن اين كتاب را به خطر منىاندازد؛ زيرا اساساً «اعتناى خداوند اين نبوده است كه يك كتاب معصوم‬
‫امال كند‪[ ... ،‬بلكه] يك مواجهه كه به مشيت و مبادرت اهلى بوده‪ ،‬توسط بش ِر جايزاِلطا‪ ،‬جتربه‪ ،‬تعبري و توصيف‬
‫شده است‪ 166».‬در فصل هشتم درباره اين نكته اخري بيشرت سخن خواهيم گفت‪.‬‬

‫ج) مهراهى با قافله علم جترىب‬

‫پيشرفت خريهكننده علوم جترىب و ىباعتبار قلمداد شدن امور متافيزيكى‪ ،‬يكى از عواملى بود كه برخى را برآن داشت‬
‫كه دين را نيز از مقوله جتربه بدانند و در كنار جتارب بريوىن‪ ،‬بر امهيت جتربه دروىن تأكيد ورزند‪ .‬اقبال الهورى‬
‫(‪ 1876 -1938‬م) ظاهراً با مهني رويكرد‪ ،‬از جتارب سهگانه دروىن‪ ،‬بريوىن و تارخيى سخن مىگويد و وحى را جتربه‬
‫‪167‬‬
‫باطىن پيامرب مىخواند‪.‬‬

‫د) حتليل مادىگرايانه از پديدههاى بهظاهر ماوراىي‬

‫برخى از منكران امور ماوراى طبيعى به اين نتيجه رسيدهاند كه مهه گزارشهاى مربوط به حاالت دروىن و مكاشفات‬
‫دينداران را منىتوان ىباساس انگاشت‪ .‬از مهنيرو‪ ،‬اينان وجود چنني جتربههاىي را مىپذيرند و در مهان حال بر اين نكته‬
‫ِ‬
‫احساس دروىن‪ ،‬توجيهگر وجود متعلّق آن نيست‪.‬‬ ‫تأكيد مىورزند كه وجود اين‬

‫طبقهبندى جتارب ديىن‬

‫با در نظر گرفنت معيارهاى خمتلف‪ ،‬دستهبندىهاى گوناگوىن از جتربه ديىن مىتوان بهدست داد كه اينك به برخى از‬
‫آهنا اشاره مىكنيم‪.‬‬

‫‪ .)1 ( 166‬ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪.269‬‬


‫‪ .)2 ( 167‬بنگريد به‪ :‬حممد اقبال الهورى‪ ،‬احياى فكر ديىن در اسالم‪ ،‬ص ‪.147‬‬
‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪.269‬‬

‫(‪ .)2‬بنگريد به‪ :‬حممد اقبال الهورى‪ ،‬احياى فكر ديىن در اسالم‪ ،‬ص ‪.147‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪70 :‬‬

‫الف) جتارب حسى (شبهحسى) و غريحسى‬

‫ريچارد سوينيبرن چگونگى حتقق جتارب ديىن را‪ -‬به حلاظ نيازمندى به واسطههاى حسى (يا ىبنيازى از آن) و نيز‬
‫‪168‬‬
‫مهگاىن يا شخصى بودن پديده جتربهشده‪ -‬بر پنج نوع مىداند‪:‬‬

‫‪ .1‬با واسطه امرى «حسى» و در قالب پديدهاى «مهگاىن» و «متعارف»‪ .‬براى مثال‪ ،‬غروب خورشيد پديدهاى‬
‫است متعارف كه در معرض ديد مهگان است‪ ،‬اما چهبسا مهني پديده عادى كساىن را به تأمل وادارد و آنان را به ياد‬
‫آفريدگار اندازد‪.‬‬

‫به دريا بنگرم دريا تو بينم‬ ‫به صحرا بنگرم صحرا تو بينم‬
‫نشان از قامت رعنا تو بينم‬ ‫به هر جا بنگرم كوه و در و دشت‬

‫‪ .2‬با واسطه امرى «حسى» و در قالب پديدهاى «مهگاىن» و «نامتعارف»‪ .‬گاه پديدهاى كه جتربه مىشود‪،‬‬
‫غريعادى و نامتعارف است (مانند برآمدن صدا از درخت يا از بوته مشتعلى كه منىسوزد)‪ 169،‬اما امرى مهگاىن‬
‫است؛ يعىن قاعدتاً مهه كساىن كه شاهد آن واقعه باشند‪ ،‬به جتربهاى ديدارى و شنيدارى از آن‪ ،‬دست خواهند يافت‪.‬‬
‫‪170‬‬
‫سوينيبرن ظهور حضرتمرمي (س) در فاطيما را از اين قسم مىداند‪.‬‬

‫بيشرت بدانيم‬

‫‪)1 ( 168‬‬
‫‪Richard Swinburne, The Existence of God, P. 942 .‬‬
‫‪. 352-‬‬
‫‪ .)2 ( 169‬اشاره است به نزول خنستني وحى بر حضرت موسى( ع) در دو روايت اسالمى و يهودى‪ -‬مسيحى‪ .‬در اين كتاب به مهني رويداد اشاره شده است‪ :‬مايكل پرتسون و‬
‫ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪ 38‬و ‪.39‬‬
‫‪. Richard Swinburne ,op .cit ,P .052.)3 ( 170‬‬
‫ظهور بانوىي جملل در فاطيما‬

‫فاطيما (‬

‫‪) Fatima‬‬

‫نام حملى است در كشور پرتغال؛ جاىي كه در سال ‪ 1917‬ميالدى بانوىي كه درخشانتر از خورشيد بود‪ ،‬سوار بر‬
‫پارهاى از ابر و بر فراز درخىت مهيشه سبز به مشاهده سه كودك مسيحى درآمد‪ .‬در شش ماهِ متواىل‪ ،‬اين رويداد تكرار‬
‫گشت و مجعيىت كه اين سه كودك را مهراهى مىكردند‪ -‬و گاه مشارشان به پنجاه هزار نفر مىرسيد‪ -‬جنبش درخت و‬
‫آمد و شد ابر را بهعيان مىديدند‪ .‬سه سال پس از اين رويداد‪ ،‬دو تن از سه كودك يادشده در اثر بيمارى از دنيا‬
‫رفتند و امروزه در آن مكان زيارتگاهى باشكوه بنا شده است‪ 171.‬برخى از گزارشها بيانگر آن است كه آن بانو خود‬
‫را دخرت پيامرب آخرالزمان معرىف كرده است‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪)1‬‬

‫‪Richard Swinburne, The Existence of God, P. 942 .‬‬

‫‪. 352-‬‬

‫(‪ .)2‬اشاره است به نزول خنستني وحى بر حضرت موسى (ع) در دو روايت اسالمى و يهودى‪ -‬مسيحى‪ .‬در اين‬
‫كتاب به مهني رويداد اشاره شده است‪ :‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪ 38‬و ‪.39‬‬

‫(‪. Richard Swinburne ,op .cit ,P .052.)3‬‬

‫(‪)4‬‬

‫‪See: H. M. Gillett," Fatima", in: New Catholic Encyclopedia, V. 5, P. 558 .‬‬

‫‪. 658-‬‬

‫‪)4 ( 171‬‬
‫‪See: H. M. Gillett," Fatima", in: New Catholic Encyclopedia, V. 5, P. 558 .‬‬
‫‪. 658-‬‬
‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪71 :‬‬

‫‪ .3‬با واسطه امرى «حسى» و در قالب پديدهاى «شخصى» كه «مىتوان با هبرهگريى از الفاظ متداول از آن سخن‬
‫كامال شخصى است و در معرض ديد مهگان نيست‪ّ ،‬اما‬ ‫گفت»‪ .‬براى مثال‪ ،‬آنچه در رؤيا جتربه مىشود‪ ،‬امرى ً‬
‫بسيارى از اينگونه جتارب را بهسادگى مىتوان گزارش كرد‪.‬‬

‫چنانكه پيداست‪ ،‬غالباً سخنگف ِ‬


‫نت فرشته با انسان (در خواب يا بيدارى) در اين قسم مىگنجد؛ زيرا عموماً چنني‬
‫رويدادى پديدهاى شخصى است و پيامى كه فرشته‪ ،‬حامل آن است‪ -‬از ديدگاه اغلب دينداران‪ -‬در قالب زبان‬
‫متعارف دريافت مىگردد و به مهنيگونه قابل انتقال به ديگران است‪.‬‬

‫‪ .4‬با واسطه امرى «حسى» و در قالب پديدهاى «شخصى» كه «با زبان متعارف قابلبيان نيست»‪ .‬عارفاىن كه‬
‫‪172‬‬
‫توصيف جتربه ديىن خود را دشوار يا حمال مىيابند‪ ،‬چهبسا داراى جتربهاى از اين نوع هستند‪.‬‬

‫‪« .5‬بدون وساطت امرى حسى»‪ .‬در چهار قسم پيشني‪ ،‬جتربه ديىن پديدهاى ديدارى و شنيدارى است‪ ،‬هرچند ممكن‬
‫است اين ديدن و شنيدن درخور هر چشم و گوشى نباشد‪ .‬اما در گونه پنجم‪ ،‬جتربه ديىن بدون واسطه امور حسى‬
‫‪173‬‬
‫بهدست مىآيد و «به يارى چشمان روح و عقل» سيماى آن «حقيقت ناديدىن» ادراك مىگردد‪.‬‬

‫اين قسم‪ ،‬حيطه گسرتدهاى از جتارب ديىن را دربرمىگريد كه در يك سوى آن‪ ،‬اهلامات و مكاشفات واالى عارفان و‬
‫پيشوايان ديىن قرار دارد و در سوى ديگر آن نيز جتارب توده مؤمنان‪ 174.‬درواقع آنچه فطرت خداشناسى انسان‬
‫خوانده مىشود‪ ،‬به مهنيگونه (ىبمدد حس) آن حقيقت غاىي را به آدمى مىمناياند‪ ،‬اگرچه ممكن است وقايعى حسى‬
‫زمينه شكوفاىي اين جتربه را فراهم سازند‪ .‬بر اين اساس‪ ،‬امامصادق (ع) كسى را كه از گفتگو درباره خدا ره به جاىي‬
‫نربده و در حريت افتاده بود‪ ،‬به حالىت فرامىخواند كه اميد از مهه اسباب مادى بريده‪،‬‬

‫______________________________‬
‫(‪. Richard Swinburne ,op .cit ,P .152.)1‬‬

‫(‪ .)2‬بنگريد به‪ :‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪.40‬‬

‫(‪. See :Richard Swinburne ,op .cit ,P .152.)3‬‬

‫‪. Richard Swinburne ,op .cit ,P .152.)1 ( 172‬‬


‫‪ .)2 ( 173‬بنگريد به‪ :‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪.40‬‬
‫‪. See :Richard Swinburne ,op .cit ,P .152.)3 ( 174‬‬
‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪72 :‬‬

‫‪175‬‬
‫وىل مهچنان به فريادرسى واالتر چشم دوخته است‪.‬‬

‫ب) جتارب اصالتاً ديىن و جتارب تفسريى‬

‫در تقسيمى ديگر مىتوان جتربه ديىن را بر دو قسم دانست‪:‬‬

‫‪ .1‬جتارىب كه ديىن ناميدن آهنا تكيهگاهى جز خود جتربه ندارد و مهه ناظران‪ -‬صرفنظر از اينكه آن جتارب را معترب يا‬
‫اىن انا اللّه» از درخت‪ ،‬ىبگمان جتربهاى‬
‫نامعترب بدانند‪ -‬بر ديىن بودن آهنا اتفاقنظر دارند‪ .‬براى مثال‪ ،‬شنيدن نداى « ّ‬
‫«ديىن» است و ديىن خواندن آن در گرو تفسري خاصى از اين رويداد نيست‪.‬‬

‫‪ .2‬جتارىب كه ديىن ناميدن آهنا بهدليل تفسري ويژهاى است كه شخص جتربهگر از آهنا بهدست مىدهد‪ .‬اين منونههاى‬
‫عمومى را از جتارب ديىن تفسريى دانستهاند‪ :‬بالها و ناگوارىها را نتيجه گناه پيشني دانسنت؛ براى مشاركت در رنج و‬
‫مصايب مسيح‪ ،‬به استقبال بيمارى شتافنت؛ مهه حوادث تلخ و شريين را مورد پسند جانان ديدن و نيز رويدادى خاص‬
‫‪176‬‬
‫را پاسخ دعاى خود انگاشنت‪.‬‬

‫بينديشيم و درس بياموزمي‬

‫منونههاىي از جتارب ديىن تفسريى‬

‫بر پايه برخى از روايات اسالمى‪ ،‬مقدار بال و گرفتارى هركس در اين دنيا به اندازه درجه تقرب او نزد خداوند است‪:‬‬
‫«ا ّن اش ّد الناس بالءً االنبياء ُثّ الذين يلوهنم‪ُ ،‬ثّ االمثل فاالمثل‪ 177».‬مهچنني به فرموده پيشوايان معصوم‪ ،‬امورى چون‬
‫از دست دادن رزق و روزى و بهطور كلى نعمتهاى اهلى‪ ،‬حمروميت از عباداتى چون منازشب و گرفتار شدن به‬
‫‪178‬‬
‫بسيارى از بيمارىها‪ ،‬پيامد گناهان آدمى است‪.‬‬

‫به نظر مشا‪ ،‬باور به اين دسته از آموزههاى ديىن تا چه اندازه به پيدايش جتارب تفسريى مىاجنامد؟ آيا جتارب ديىن مهه‬
‫دينباوران در اينباره يكسان است؟ آيا كساىن را مىشناسيد كه با چنني رويكردى‪ ،‬به مهه ابعاد زندگى خود رنگ ديىن‬
‫دادهاند؟‬

‫‪ .)1 ( 175‬بنگريد به‪ :‬حممدباقر جملسى‪ ،‬حباراالنوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.41‬‬


‫‪)2 ( 176‬‬
‫‪.Caroline Franks Davis, The Evidential Force of Religious Experience, P. 33 .‬‬
‫‪ .)3 ( 177‬حممدبن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.252‬‬
‫‪ .)4 ( 178‬مهان‪ ،‬ص ‪.269 -274‬‬
‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬بنگريد به‪ :‬حممدباقر جملسى‪ ،‬حباراالنوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.41‬‬

‫(‪)2‬‬

‫‪Caroline Franks Davis, The Evidential Force of Religious Experience, P. .‬‬


‫‪.33‬‬

‫(‪ .)3‬حممدبن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.252‬‬

‫(‪ .)4‬مهان‪ ،‬ص ‪.269 -274‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪73 :‬‬

‫سرشت جتربه ديىن‬

‫كساىن چون شالير ماخر‪ ،‬ويليام جيمز و رودلف اتو (‪ 1869 -1937‬م) جتربه ديىن را از قبيل احساسات و‬
‫عواطف مشردهاند‪ .‬گروهى ديگر بر اين باورند كه جتربه ديىن همسان ادراك حسى است و ساختار آن‪ ،‬با چنني ادراكى‬
‫تفاوتى ماهوى ندارد‪ .‬به تعبري ديگر‪ ،‬ميان جتربه ديىن و جتارب رايج حسى‪ ،‬شباهتهاى اساسى و ذاتى فراواىن مىتوان‬
‫‪179‬‬
‫يافت‪.‬‬

‫به نظر مىرسد مراتب باالى جتربه ديىن از مقوله علم حضورى است؛ بهگونهاى كه ميان جتربهگر و متعلَّق جتربه‪،‬‬
‫واسطهاى در كار نيست‪ .‬به باور فيلسوفان مسلمان‪ ،‬حىت در جتارب ديىن شنيدارى‪ ،‬پيش از آنكه گوش جتربهگر‬
‫مسموع مس ِع ظاهر‬
‫ِ‬ ‫اصواتى را بشنود‪ ،‬قلبش از آن آگاه مىگردد‪« :‬كالم اهلى را اول دل نىب شنَود ‪ ...‬و بعد از آن‬
‫‪180‬‬
‫گردد‪».‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬بنگريد به‪ :‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪.41 -44‬‬

‫مال عبدالرزاق الهيجى‪ ،‬گوهر مراد‪ ،‬ص ‪.366‬‬


‫(‪ّ .)2‬‬

‫‪ .)1 ( 179‬بنگريد به‪ :‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪.41 -44‬‬
‫‪ّ .)2 ( 180‬‬
‫مال عبدالرزاق الهيجى‪ ،‬گوهر مراد‪ ،‬ص ‪.366‬‬
‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪74 :‬‬

‫چكيده فصل‬

‫‪ .1‬اصطالح «جتربه ديىن» در كاربردى عام‪ ،‬درباره هر نوع جتربه مرتبط با زندگى ديىن (از حاالت توده مؤمنان گرفته تا‬
‫كشف و شهود عارفان و وحى پيامربان) بهكار مىرود و در كاربردى خاص‪ ،‬به جتربه «آگاهى از خداوند» منحصر‬
‫مىگردد‪.‬‬

‫‪ .2‬اين عوامل را مىتوان در طرح مسئله جتربه ديىن و اهتمام به آن مؤثر دانست‪ :‬ضعف نظامهاى فلسفى غرىب در‬
‫دفاع عقالىن از آموزههاى ديىن‪ ،‬نقد كتاب مقدس‪ ،‬مهراهى با قافله علم جترىب و نيز حتليل مادىگرايانه از پديدههاى‬
‫بهظاهر ماوراىي‪.‬‬

‫‪ .3‬يكى از انديشمندان مسيحى‪ ،‬آن دسته از جتارب ديىن را كه با واسطه امرى حسى حتقق مىيابند‪ ،‬بر چهار قسم‬
‫مىداند‪ :‬پديدهاى مهگاىن و متعارف‪ ،‬پديدهاى مهگاىن و نامتعارف‪ ،‬پديدهاى شخصى و قابلتوصيف با زبان متعارف‬
‫و نيز پديدهاى شخصى و غريقابل توصيف با زبان متعارف‪.‬‬

‫‪ .4‬ديىن خواندن برخى از جتارب‪ ،‬به دليل «تفسري» ويژهاى است كه شخص جتربهگر از آهنا بهدست مىدهد‪ .‬برخى‬
‫از نويسندگان‪ ،‬برخى امور را از جتارب ديىن تفسريى دانستهاند‪ :‬بالها و ناگوارىها را نتيجه گناه پيشني دانسنت؛ مهه‬
‫حوادث تلخ و شريين را مورد پسند جانان ديدن و نيز رويدادى خاص را پاسخ دعاى خود انگاشنت‪.‬‬

‫‪ .5‬گروهى جتربه ديىن را از قبيل احساسات و عواطف مشرده و برخى ديگر آن را همسان ادراك حسى دانستهاند‪ .‬به‬
‫نظر مىرسد مراتب باالى جتربه ديىن از مقوله علم حضورى است‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪75 :‬‬

‫پرسش‬

‫‪ .1‬مقصود از اصطالح جتربه ديىن چيست؟‬

‫‪ .2‬نقد براهني عقلى اثبات وجود خدا چگونه بر رويكرد جترىب به دين مؤثر بوده است؟‬

‫‪ .3‬منظور از نقد مفهومى كتاب مقدس چيست و چگونه اين مسئله زمينهساز اهتمام به جتربه ديىن شده است؟‬

‫‪ .4‬مقصود از رويدادهاى متعارف و نامتعارف در جتربههاى ديىن چيست؟ با ذكر چند مثال توضيح دهيد‪.‬‬
‫‪ .5‬شخصى يا مهگاىن بودن جتربه ديىن به چه معناست و با چه معيارى قابلسنجش است؟‬

‫‪ .6‬آيا انديشمندان غرىب مهه جتربههاى ديىن را لزوماً غريحسى (يا لزوماً نيازمند واسطههاى حسى) مىدانند؟ توضيح‬
‫دهيد‪.‬‬

‫‪ .7‬جتارب ديىن تفسريى چيست؟ چند منونه از اين نوع جتارب را نام بريد‪.‬‬

‫منابعى براى مطالعه بيشرت‬

‫‪ .1‬پرتسون‪ ،‬مايكل و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ترمجه امحد نراقى و ابراهيم سلطاىن‪ ،‬هتران‪ ،‬طرح نو‪ ،1379 ،‬ص‬
‫‪.35 -68‬‬

‫‪ .2‬شريواىن‪ ،‬على‪« ،‬جتربه ديىن»‪ ،‬جستارهاىي در كالم جديد‪ ،‬هتران و قم‪ ،‬مست و دانشگاه قم‪ ،1381 ،‬ص ‪-184‬‬
‫‪.155‬‬

‫‪ .3‬فعاىل‪ ،‬حممدتقى‪ ،‬جتربه ديىن و مكاشفه عرفاىن‪ ،‬هتران‪ ،‬مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر‪.1380 ،‬‬

‫‪ .4‬قبسات‪ ،‬ش ‪ ،26‬زمستان ‪.1381‬‬

‫‪ .5‬نقد و نظر‪ ،‬ش ‪ 23‬و ‪ ،24‬تابستان و پاييز ‪.1379‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪76 :‬‬

‫فصل ششم‪ :‬كثرتگراىي ديىن‬

‫احنصارگراىي*‬

‫مشولگراىي*‬

‫كثرتگراىي*‬

‫مباىن كثرتگراىي*‬
‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪77 :‬‬

‫اْلس َالِم ِدينًا فَلَن ي ْقبل ِمْنه وهو ِيف ْاْل ِخرة ِمن ْ ِ‬
‫اِلَاس ِر َ‬
‫ين؛‪ 181‬و هر كه جز اسالم‪ ،‬ديىن [ديگر] جويد‪،‬‬ ‫َ ْ‬ ‫ْ ُ َ َ ُ ََُ‬ ‫َوَم ْن يَْبتَ ِغ َغ ْ َري ِْ ْ‬
‫هرگز از وى پذيرفته نشود‪ ،‬و وى در آخرت از زيانكاران است‪.‬‬

‫ىبترديد امروزه در جهان‪ ،‬اديان گوناگوىن يافت مىشود كه گاه تفاوتشان با يكديگر چنان است كه بهدشوارى مىتوان‬
‫مهه آهنا را زير يك نام (مانند دين) گرد آورد‪ .‬كثرت اديان بهمعناى يادشده انكارناشدىن است‪ ،‬اما پرسشى كه بهويژه‬
‫در سالهاى اخري بسيارى را به خود مشغول داشته‪ ،‬آن است كه آيا مىتوان اين كثرت را به رمسيت شناخت و مهه‬
‫اديان‪ -‬و دستكم گروه برگزيدهاى از آهنا‪ -‬را هبرهمند از حقيقت دانست؟ آيا مىتوان به ديىن وحياىن چون اسالم و‬
‫مسيحيت پايبند بود و در مهان حال‪ ،‬مهه اديان موجود‪ -‬و دستكم اديان ابراهيمى‪ -‬را جناتخبش و سعادتآفرين‬
‫خواند؟ آيا گمراه و دوزخى خواندن پريوان ساير اديان‪ ،‬حاكى از غرور و خودخواهى نيست و با اعتقاد به رمحت‬
‫ىبكران اهلى سازگار است؟‬

‫ديدگاههاى گوناگون درباره حقانيت و جناتخبشى اديان‬

‫در پاسخ به پرسشهاىي كه گذشت‪ ،‬ديدگاههاى گوناگوىن پديد آمده كه رايجترين آهنا نظريههاى سهگانهاى است كه‬
‫در فرهنگ مسيحيت شكل گرفته و بر اين پيشفرض استوار است كه مىتوان ميان «حقانيت» و «جناتخبشى» متايز‬
‫افكند‪ .‬اينك به بررسى اين ديدگاهها مىپردازمي‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬آلعمران (‪.85 :)3‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪78 :‬‬

‫الف) احنصارگراىي‬

‫احنصارگراىي ديدگاهى است كه نهتنها صدق و حقانيت‪ ،‬بلكه جنات را نيز در احنصار ديىن خاص مىداند و د ِر هبشت‬
‫جتسد»‬
‫و سعادت اخروى را بهروى پريوان اديان ديگر بسته مىبيند‪ .‬بسيارى از مسيحيان در تفسري آموزههاىي چون « ّ‬

‫‪ .)1 ( 181‬آلعمران( ‪.85 :)3‬‬


‫و «فديه»‪ -182‬كه از اركان اساسى مسيحيت بهمشار مىروند‪ -‬چنان سخن مىگويند كه حىت پيامربان پيش از عيسى‬
‫(ع) را نيز نيازمند جناتخبشى وى مىمنايانند‪.‬‬

‫بيشرت بدانيم‬

‫دانته و ساكنان ليمبو‬

‫دانته (‪ 1265 -1321‬م) شاعر بزرگ ايتالياىي‪ ،‬در سفرنامه ختيلى خود در وصف كساىن كه در طبقه اول دوزخ‬
‫(ليمبو)‪ 183‬گرفتار آمدهاند‪ ،‬چنني مىگويد‪:‬‬

‫ايشان گناهى نكردند و شايد هم حسناتى داشتند‪ ،‬وىل اين فضايل‪ ،‬آنان را بس نيامد؛ زيرا رسم تعميد ‪ ...‬درمورد‬
‫‪184‬‬
‫ايشان صورت نگرفته بود و اگر هم پيش از مسيحيت زيستهاند‪ ،‬خداوند را چنانكه بايد پرستش نكردهاند‪.‬‬

‫دانته در اين نوشتار‪ ،‬دانشمندان غريمسيحى را ساكن ليمبو مىمشارد و از زبان كسى كه در اين سفر ختيلى راهنماىي‬
‫وى را برعهده دارد‪ -‬و خود اندكى پيش از ميالد مسيح (ع) از دنيا رفته و در ليمبو مأوى گزيده است‪ -‬چنني‬
‫مىگويد‪:‬‬

‫تازه بدينجا آمده بودم كه [حضرت عيسى (ع)]‪ ،‬قادر مردى كه تاجى با نشان پريوزى بر سر داشت‪ ،‬به نزد ما آمد‪.‬‬
‫روح نوح و موسى قانونگزار مطيع‪ ،‬و ابراهيم شيخ بزرگ و ِ‬
‫داود پادشاه و‬ ‫خنستني پدر ما و هابيل پسر او و ِ‬ ‫وى روح‬
‫ْ‬
‫اسرائيل [‪ /‬يعقوب] را با پدر و فرزندانش ‪ ...‬و بسيار ارواح ديگر را با خود بريون برد و مهه آهنا را رستگار كرد‪ .‬و‬
‫‪185‬‬
‫ميل دارم بداىن كه پيش از اينان ارواح بشرى از اينجا بريون نرفته بودند‪.‬‬

‫______________________________‬
‫جتسد (‪ )Incarnation‬يعىن اعتقاد به اينكه خداوند در شخص عيسى مسيح تبديل به بشر شد‪( .‬مايكل‬
‫(‪ّ .)1‬‬

‫‪182‬‬
‫جتسد(‪ ) Incarnation‬يعىن اعتقاد به اينكه خداوند در شخص عيسى مسيح تبديل به بشر شد‪ (.‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعقاد ديىن‪ ،‬ص ‪ .)464‬اين‬
‫( ‪ّ .)1‬‬
‫عمل‪ -‬از نظر مسيحيان‪ -‬مقدمهاى است براى فديه(‪ ) Atonement‬و بازخريد گناه آدميان‪.‬‬
‫‪ .)2 ( 183‬در ليمبو(‪ ) Limbo‬كه باالترين طبقه جهنم است‪ ،‬نه نشاىن از نعمتهاى هبشىت است و نه خربى از عذابهاى دوزخى‪ .‬از نظر مسيحيان‪ ،‬اين خبش جايگاه‬
‫كساىن است كه پيش از عيسى( ع) مىزيسته يا غسل تعميد نيافتهاند و درعنيحال از اعماىل كه آنان را دوزخى سازد‪ ،‬مربا بودهاند‪.‬‬
‫‪ .)3 ( 184‬دانته آليگريى‪ ،‬كمدى اهلى‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.124‬‬
‫‪ .)4 ( 185‬مهان‪ ،‬ص ‪.125 -127‬‬
‫پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعقاد ديىن‪ ،‬ص ‪ .)464‬اين عمل‪ -‬از نظر مسيحيان‪ -‬مقدمهاى است براى فديه‬
‫(‪ )Atonement‬و بازخريد گناه آدميان‪.‬‬

‫(‪ .)2‬در ليمبو (‪ )Limbo‬كه باالترين طبقه جهنم است‪ ،‬نه نشاىن از نعمتهاى هبشىت است و نه خربى از‬
‫عذابهاى دوزخى‪ .‬از نظر مسيحيان‪ ،‬اين خبش جايگاه كساىن است كه پيش از عيسى (ع) مىزيسته يا غسل تعميد‬
‫نيافتهاند و درعنيحال از اعماىل كه آنان را دوزخى سازد‪ ،‬مربا بودهاند‪.‬‬

‫(‪ .)3‬دانته آليگريى‪ ،‬كمدى اهلى‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.124‬‬

‫(‪ .)4‬مهان‪ ،‬ص ‪.125 -127‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪79 :‬‬

‫مثال‪ ،‬آجنا كه يوحنّا از زبان حضرت عيسى (ع)‬


‫برخى از آيات كتاب مقدس نيز بيانگر احنصارگراىي مسيحى است؛ ً‬
‫مىگويد‪« :‬هيچكس نزد پدر جز به وسيله من منىآيد‪ 186».‬ازمهنيروست كه كليسا از قرن سوم هجرى اين اعتقاد‬
‫جزمى را شعار خود قرار داده كه «بريون از كليسا جناتى در كار نيست»‪ 187.‬با اين مهه‪ ،‬در سالهاى اخري مسيحيان‬
‫تا حدودى موضع احنصارگرايانه خود را تعديل منودهاند؛ چنانكه به گفته برخى از انديشمندان مسيحى‪ 188،‬كليساى‬
‫كاتوليك از شوراى واتيكاىن دوم (‪ 1962 -1965‬م)‪ -‬دستكم در بيانيههاى رمسى خود‪ -‬به نگرشى مشولگرايانه‬
‫‪189‬‬
‫روى آورده است‪.‬‬

‫ب) مشولگراىي‬

‫مشولگراىي ديدگاهى است كه «حقانيت» را به ديىن خاص منحصر مىسازد‪ ،‬اما دامنه «جنات» را نزد بسيارى از‬
‫پريوان اديان ديگر نيز مىگسرتاند‪ .‬مشولگرايان بر اين باورند كه «حقيقت بهصورت جزئى و كمرنگ‪ ،‬در سنتهاى‬
‫ديىن ديگر نيز منعكس شده است»‪ 190.‬مسيحياىن كه از اين ديدگاه جانبدارى مىكنند‪ -‬مهانند احنصارگرايان‪ -‬بر‬
‫نقش منحصربهفرد جتسد حضرت عيسى (ع) و فدا شدن ايشان براى گناه ذاتى آدميان تأكيد مىورزند؛ اما با اين‬

‫‪ .)1 ( 186‬كتاب مقدس‪ ،‬اجنيل يوحنّا‪.6 /14 ،‬‬


‫‪)2 ( 187‬‬
‫‪.See: John Hick," Religious Pluralism", in: Mircea Eliade) ed.(, The Encyclopedia of Religion, V. 21, P. 133 .‬‬
‫‪. Ibid.)3 ( 188‬‬
‫‪ .)4 ( 189‬به نظر مىرسد بيانيههاى اين شورا بيشرت ناظر به جنبههاى رفتارى است و برخالف اظهارنظر جان هيك‪ ،‬نشانهاى از تعديل در اعتقادات جزمى بهمشار منىرود‪.‬‬
‫‪ .)5 ( 190‬جان هيك‪ ،‬مباحث پلوراليسم ديىن‪ ،‬ص ‪.161‬‬
‫مهه‪ ،‬بر اين باورند كه «آثار و منافع اين ايثار و ازخودگذشتگى هرگز به كساىن كه بهطور آشكار به آن ابراز اميان‬
‫‪191‬‬
‫مىكنند‪ ،‬حمدود نيست»‪.‬‬

‫مشولگراىي مسيحى را غالباً با نام كارل رانر (‪ 1904 -1984‬م) از انديشمندان معاصر كاتوليك پيوند مىزنند‪ .‬او‬
‫‪192‬‬ ‫ِ‬
‫غريمسيحيان مشمول رستگارى را «مسيحيان بدون عنوان» مىخواند؛‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬كتاب مقدس‪ ،‬اجنيل يوحنّا‪.6 /14 ،‬‬

‫(‪)2‬‬

‫‪See: John Hick," Religious Pluralism", in: Mircea Eliade( ed. ), The .‬‬
‫‪.Encyclopedia of Religion, V. 21, P. 133‬‬

‫(‪. Ibid.)3‬‬

‫(‪ .)4‬به نظر مىرسد بيانيههاى اين شورا بيشرت ناظر به جنبههاى رفتارى است و برخالف اظهارنظر جان هيك‪،‬‬
‫نشانهاى از تعديل در اعتقادات جزمى بهمشار منىرود‪.‬‬

‫(‪ .)5‬جان هيك‪ ،‬مباحث پلوراليسم ديىن‪ ،‬ص ‪.161‬‬

‫(‪ .)6‬مهان‪ ،‬ص ‪ 66‬و ‪.67‬‬

‫(‪)7‬‬

‫‪Karl Rahner," Religious Inclusivism", in: Michael Peterson, et al.( eds. ), .‬‬
‫‪.Philosophy of Religion, P. 215‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪80 :‬‬

‫‪ .)6 ( 191‬مهان‪ ،‬ص ‪ 66‬و ‪.67‬‬


‫‪)7 ( 192‬‬
‫‪.Karl Rahner," Religious Inclusivism", in: Michael Peterson, et al.) eds.(, Philosophy of Religion, P. 215 .‬‬
‫تعبريى كه برخى آن را به «عضويت افتخارى» در يك سازمان مهانند مىكنند‪ 193.‬وى بر آن است كه حىت پيش از‬
‫‪194‬‬
‫دوران مسيحيت‪ ،‬جناتياىب پريوان اديان ديگر تنها «بهدليل اطاعت از مسيح موعود» بوده است‪.‬‬

‫بينديشيم‬

‫اسالم و مشولگراىي‬

‫مقصر» دفاعى خردپسند از مشولگراىي بهدست داد؟‬


‫آيا مىتوانيد با هبرهگريى از اصطالحاتى چون «جاهل قاصر و ّ‬
‫آيا مىتوان ديدگاه رايج در ميان انديشمندان مسلمان را‪ -‬با حذف پريايههاى مسيحى آن‪ -‬مشولگراىي دانست؟‬

‫ج) كثرتگراىي‬

‫كثرتگراىي يا پلوراليسم ديىن‪ ،‬ديدگاهى است كه اديان گوناگون را بهرمسيت مىشناسد و مهه آهنا را راهى بهسوى‬
‫حقيقت مىداند‪ 195.‬جان هيك فيلسوف و دينپژوه انگليسى‪ ،‬اين ديدگاه را در سالهاى اخري پرورانده و كتابها و‬
‫رسالههاىي در اين باب نگاشته است‪ .‬وى خنستني بار در سال ‪ 1977‬ميالدى با انتشار كتاىب به نام اسطوره حلول‬
‫جتسد خدا در مسيح را به چالش كشيد و خواستار آن شد كه با‬ ‫خداوند‪ ،‬ديدگاه رايج مسيحيان درباره حلول و ّ‬
‫نگرشى اسطورهاى‪ 196‬به اين آموزهها‪ ،‬بسرت پذيرش اديان ديگر فراهم گردد‪.‬‬

‫هيك به خاستگاه اجتماعى دستياىب به اين موض ِع كثرتگرايانه نيز اشاره كرده و مهاجرت‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬جان هيك‪ ،‬مباحث پلوراليسم ديىن‪ ،‬ص ‪.68‬‬

‫(‪ .)2‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪ 416‬و ‪.417‬‬

‫(‪ .)3‬چنانكه خواهد آمد‪ ،‬اصطالح پلوراليسم ديىن داراى كاربردهاى گوناگوىن است كه رايجترين آهنا را مىتوان‬
‫«پلوراليسم در حقانيت» ناميد‪ .‬آنچه قسيم دو ديدگاه پيشني بهمشار مىرود‪ ،‬مهني قسم است‪ .‬اقسام ديگر پلوراليسم‬

‫‪ .)1 ( 193‬جان هيك‪ ،‬مباحث پلوراليسم ديىن‪ ،‬ص ‪.68‬‬


‫‪ .)2 ( 194‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪ 416‬و ‪.417‬‬
‫‪ .)3 ( 195‬چنانكه خواهد آمد‪ ،‬اصطالح پلوراليسم ديىن داراى كاربردهاى گوناگوىن است كه رايجترين آهنا را مىتوان« پلوراليسم در حقانيت» ناميد‪ .‬آنچه قسيم دو ديدگاه پيشني‬
‫بهمشار مىرود‪ ،‬مهني قسم است‪ .‬اقسا م ديگر پلوراليسم( مهچون پلوراليسم در رفتار و در رستگارى)‪ ،‬با دو ديدگاه پيشني( يا دستكم يكى از آهنا) كنار مىآيند و قسيم آهنا‬
‫نيستند‪.‬‬
‫‪ .)4 ( 196‬وى در مهني كتاب‪ ،‬اسطوره را داستاىن مىداند كه شنونده را به حقيقىت فراتر از معاىن حتتاللفظى خود توجه مىدهد‪ .‬بنگريد به‪:‬‬
‫‪.John Hick," Jesus and the World Religions", in: John Hick) ed.(, The Myth of God Incarnate, P. 871‬‬
‫(مهچون پلوراليسم در رفتار و در رستگارى)‪ ،‬با دو ديدگاه پيشني (يا دستكم يكى از آهنا) كنار مىآيند و قسيم‬
‫آهنا نيستند‪.‬‬

‫(‪ .)4‬وى در مهني كتاب‪ ،‬اسطوره را داستاىن مىداند كه شنونده را به حقيقىت فراتر از معاىن حتتاللفظى خود توجه‬
‫مىدهد‪ .‬بنگريد به‪:‬‬

‫‪John Hick," Jesus and the World Religions", in: John Hick( ed. ), The Myth‬‬
‫‪.of God Incarnate, P. 871‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪81 :‬‬

‫كامال پلوراليسىت بود»‪ -‬نقطه عطفى در‬‫به بريمنگام را‪ -‬كه به گفته وى «از نظر نژادى‪ ،‬فرهنگى و مذهىب‪ ،‬شهرى ً‬
‫زندگى خود دانسته است‪ .‬وى از يكسو در برخورد با پريوان اديان ديگر‪ ،‬بسيارى از آنان را انسانهاىي معقول و‬
‫شرافتمند مىيافت و از سوىي ديگر‪ ،‬از تبعيضهاىي كه جامعه انگلستان در حق اقليتهاى نژادى و مذهىب روا‬
‫مىداشت‪ ،‬بهشدت آزرده مىگشت‪ 197.‬سراجنام هيك بدين نتيجه رسيد كه يكى از راهكارهاى بنيادى براى از ميان‬
‫بردن چنني تبعيضهاىي‪« ،‬تصديق صريح و صادقانه اين امر است كه در مقوله پيامهاى وحياىن ‪ ...‬بايد به تفكرى‬
‫تكثرگرايانه روى آورمي‪ 198».‬درواقع‪ ،‬هيك و پريوان و مهفكرانش «پلوراليسم در حقانيت» را هبرتين (يا يگانه) راه براى‬
‫حتقق «پلوراليسم در رفتار» مىدانند و گاه بهغلط از يكى به ديگرى پل مىزنند‪.‬‬

‫انواع ديگر پلوراليسم ديىن‬

‫چنانكه اشاره شد‪ ،‬كثرتگراىي ديىن داراى اقسامى است كه بايد از َخلط آهنا با يكديگر بپرهيزمي و حكم هريك را با‬
‫ديگرى نياميزمي‪ .‬آنچه تاكنون به آن پرداختيم‪ ،‬پلوراليسم در حقانيت بود‪ .‬اينك به دو نوع ديگر آن اشاره‬
‫‪199‬‬
‫مىكنيم‪.‬‬

‫‪ .1‬پلوراليسم در رفتار‬

‫‪ .)1 ( 197‬بنگريد به‪ :‬جان هيك‪ ،‬مباحث پلوراليسم ديىن‪ ،‬ص ‪.21 -30‬‬
‫‪ .)2 ( 198‬مهان‪ ،‬ص ‪.32‬‬
‫‪ .)3 ( 199‬برخى از انديشمندان‪ ،‬پنج نوع پلوراليسم ديىن را از يكديگر تفكيك منودهاند‪ (.‬بنگريد به‪ :‬حممد لگنهاوزن‪ ،‬اسالم و كثرتگراىي ديىن‪ ،‬ص ‪).34 -38‬‬
‫يكى از معاىن كثرتگراىي ديىن آن است كه با پريوان اديان گوناگون به مساملت رفتار كنيم و از برافروخنت آتش‬
‫تعصبات مذهىب بپرهيزمي‪ .‬اينگونه از پلوراليسم‪ ،‬نزاع چنداىن منىآفريند و با احنصارگراىي و مشولگراىي نيز كنارآمدىن‬
‫است‪ .‬در ميان آموزههاى اسالمى‪ ،‬شواهدى در تأييد اين نگرش مىتوان يافت كه به منونههاىي اشاره مىكنيم‪:‬‬

‫يك‪ .‬قرآنكرمي پريوان اديان وحياىن را به اين رويكرد عملى فرامىخواند كه بهجاى تالش براى زير سلطه بردن يكديگر‪،‬‬
‫بر حمور مشرتك توحيد گرد آيند و در اعالى اين كلمه‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬بنگريد به‪ :‬جان هيك‪ ،‬مباحث پلوراليسم ديىن‪ ،‬ص ‪.21 -30‬‬

‫(‪ .)2‬مهان‪ ،‬ص ‪.32‬‬

‫(‪ .)3‬برخى از انديشمندان‪ ،‬پنج نوع پلوراليسم ديىن را از يكديگر تفكيك منودهاند‪( .‬بنگريد به‪ :‬حممد لگنهاوزن‪،‬‬
‫اسالم و كثرتگراىي ديىن‪ ،‬ص ‪).34 -38‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪82 :‬‬

‫‪200‬‬
‫و عمل به مقتضاى آن بكوشند‪:‬‬

‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫قُل يا أ َْهل الْ ِكتَ ِ‬


‫ضا أ َْربَابًا‬ ‫اب تَ َعالَْوا إِ َىل َكل َمه َس َواء بَْينَنَا َوبَْينَ ُك ْم أََّال نَ ْعبُ َد إَِّال اللَّهَ َوَال نُ ْش ِرَك بِه َشْيئًا َوَال يَتَّخ َذ بَ ْع ُ‬
‫ضنَا بَ ْع ً‬ ‫َْ َ‬
‫ِ َّ ِ ‪201‬‬
‫ِم ْن ُدون الله‪.‬‬

‫دو‪ .‬از ديدگاه قرآنكرمي‪ ،‬نهتنها اهل كتاب‪ ،‬بلكه مشركان صلحجو نيز درخور نيكى و عطوفتاند و مؤمنان را نشايد‬
‫كه عدالت و دادگرى را از آنان دريغ دارند‪:‬‬

‫وه ْم َوتُ ْق ِسطُوا إِلَْي ِه ْم إِ َّن اللَّهَ ُِحي ُّ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ ِ‬
‫ب‬ ‫ين َملْ يُ َقاتلُوُك ْم ِيف الدِّي ِن َوَملْ خيُْ ِر ُجوُك ْم م ْن ديَا ِرُك ْم أَ ْن تَ َُّرب ُ‬
‫َال يَْن َها ُك ْم اللَّهُ َع ْن الذ َ‬
‫ِ ِ ‪202‬‬
‫ني‪.‬‬
‫الْ ُم ْقسط َ‬

‫‪ .)1 ( 200‬بنگريد به‪ :‬حممدحسني طباطباىي‪ ،‬امليزان‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪250‬؛ عبداللّه جوادى آملى‪ ،‬دينشناسى‪ ،‬ص ‪ 196‬و ‪.197‬‬
‫‪ .)2 ( 201‬بگو‪ «:‬اى اهل كتاب‪ ،‬بياييد بر سر سخىن كه ميان ما و مشا يكسان است بايستيم كه‪ :‬جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم‪ ،‬و بعضى از ما بعضى ديگر‬
‫را بهجاى خدا به خداىي نگريد‪ (».‬آلعمران( ‪).64 :)3‬‬
‫‪ّ [«.)3 ( 202‬اما] خدا مشا را از كساىن كه در[ كار] دين با مشا جننگيده و مشا را از ديارتان بريون نكردهاند‪ ،‬باز منىدارد‪ (».‬ممتحنه( ‪).8 :)60‬‬
‫سه‪ .‬امامعلى (ع) در عهدنامه معروف خود به مالكاشرت‪ ،‬از او مىخواهد مهرباىن با زيردستان را‪ -‬از هر كيش و‬
‫آييىن كه باشند‪ -‬شعار خويش سازد و چونان حيواىن درنده بر آنان نتازد؛ با اين استدالل كه حىت آنانكه از دين و‬
‫مذهىب ديگرند‪ ،‬در انسانيت با تو همساناند‪:‬‬

‫مهرب اىن بر رعيت را براى دل خود پوششى گردان و دوسىت ورزيدن با آنان را و مهرباىن كردن با مهگان‪ ،‬و مباش‬
‫مهچون جانورى شكارى كه خوردنشان را غنيمتمشارى؛ چه رعيت دو دستهاند‪ :‬دستهاى برادر ديىن تواند و دسته‬
‫‪203‬‬
‫ديگر در آفرينش با تو مهانندند‪.‬‬

‫بيشرت بدانيم‬

‫اسالم و پلوراليسم رفتارى‬

‫برخى از خاورشناسان‪ ،‬پلوراليسم رفتارى اسالم را انكار منوده و گسرتش اين دين را در عواملى چون زور و مششري‬
‫جستجو كردهاند‪ .‬اين اهتام را گروهى ديگر از خاورشناسان پاسخ گفته و بر رفتار مساملتآميز مسلمانان با پريوان‬
‫اديان ديگر تأكيد ورزيدهاند؛ چنانكه دانشمند فرانسوى‪،‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬بنگريد به‪ :‬حممدحسني طباطباىي‪ ،‬امليزان‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪250‬؛ عبداللّه جوادى آملى‪ ،‬دينشناسى‪ ،‬ص ‪ 196‬و‬
‫‪.197‬‬

‫(‪ .)2‬بگو‪« :‬اى اهل كتاب‪ ،‬بياييد بر سر سخىن كه ميان ما و مشا يكسان است بايستيم كه‪ :‬جز خدا را نپرستيم و‬
‫چيزى را شريك او نگردانيم‪ ،‬و بعضى از ما بعضى ديگر را بهجاى خدا به خداىي نگريد‪( ».‬آلعمران (‪).64 :)3‬‬

‫[اما] خدا مشا را از كساىن كه در [كار] دين با مشا جننگيده و مشا را از ديارتان بريون نكردهاند‪ ،‬باز‬
‫(‪ّ « .)3‬‬
‫منىدارد‪( ».‬ممتحنه (‪).8 :)60‬‬

‫(‪ .)4‬هنجالبالغه‪ ،‬نامه ‪ ،53‬ص ‪.326‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪83 :‬‬

‫گوستاو لوبون (‪ 1841 -1931‬م) مىگويد‪:‬‬

‫‪ .)4 ( 203‬هنجالبالغه‪ ،‬نامه ‪ ،53‬ص ‪.326‬‬


‫زور مششري ‪ ...‬موجب پيشرفت قرآن نگشت؛ زيرا رسم اعراب اين بود كه هر كجا را فتح مىكردند‪ ،‬مردم آجنا را در‬
‫دين خود آزاد مىگذاردند‪ ،‬و اينكه مردم مسيحى از دين خود دست برمىداشتند و به دين اسالم مىگرويدند‪... ،‬‬
‫بدان جهت بود كه عدل و دادى كه از آن عربهاى فاتح مىديدند‪ ،‬مانندش را از زمامداران پيشني خود نديده‬
‫‪204‬‬
‫بودند‪.‬‬

‫نويسنده يادشده‪ ،‬از خاورشناسان ديگر نيز سخناىن از اين دست آورده است‪:‬‬

‫در زمان عمر بن خطّاب كه بيتاملقدس را فتح كرد‪[ ،‬مسلمانان] هيچگونه آزارى به نصارى نزدند‪ ،‬وىل برعكس‬
‫هنگامى كه نصارى اين شهر را گرفتند‪ ،‬با كمال ىبرمحى مسلمانان را قتلعام كردند و يهود وقىت بداجنا درآمدند‪،‬‬
‫‪205‬‬
‫ىبباكانه مهه را سوزاندند‪.‬‬

‫‪ .2‬پلوراليسم در رستگارى‬

‫يكى ديگر از معاىن كثرتگراىي ديىن آن است كه فالح و رستگارى را به ديىن خاص منحصر نسازمي و پريوان اديان‬
‫گوناگون را‪ -‬دستكم در شرايطى خاص‪ -‬اهل جنات بدانيم‪ .‬قرآنكرمي ىبآنكه مهه گمراهان را معذور و رستگار‬
‫بداند‪ ،‬گروهى از آنان را «مستضعفني» و‬

‫‪206‬‬
‫« ُم ْر َج ْو َن ِْل َْم ِر اللَّ ِه»‬

‫مىنامد و بدينرو‪ ،‬حساب معاندان حقستيز را از گمر ِ‬


‫اهان حمروم از متييز جدا مىسازد‪ .‬بر اين اساس‪ ،‬امامباقر (ع)‬
‫در واكنش به سخنان يكى از ياران خود كه مردمان را با ميزان‪ 207‬شيعى بودن مىسنجيد و صرفاً با مهني معيار با آنان‬
‫دوسىت مىورزيد‪ ،‬فرمود‪:‬‬

‫وجل‪( :‬‬
‫عز ّ‬
‫فاين الّذين قال اللّه ّ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ني ِمن ِّ ِ‬ ‫إَِّال الْمست ْ ِ‬
‫رجون المر اللّه)؟ ‪...‬‬
‫(م َ‬ ‫ِّساء َوالْ ِولْ َدان َال يَ ْستَط ُيعو َن حيلَه َوَال يَ ْهتَ ُدو َن َسب ًيال)؟ َ‬
‫اين ال ُ‬ ‫الر َجال َوالن َ‬ ‫ض َعف َ َ‬ ‫ُ َْ‬
‫‪208‬‬
‫الضاللاجلنه‪.‬‬
‫يدخل ّ‬ ‫َ‬ ‫حقاً علي اللّه ان‬

‫‪ .)1 ( 204‬گوستاو لوبون‪ ،‬متدن اسالم و عرب‪ ،‬ص ‪.145‬‬


‫‪ .)2 ( 205‬مهان‪ ،‬ص ‪.147‬‬
‫‪ .)3 ( 206‬نساء( ‪ 98 :)4‬و ‪99‬؛ توبه( ‪.106 :)9‬‬
‫‪ .)4 ( 207‬در منت روايت‪ ،‬واژه« مطمار» بهكار رفته كه بهمعناى شاقول است‪.‬‬
‫‪ «.)5 ( 208‬پس كجا رفتند[ و چرا فراموش شدند] كساىن كه خدا درباره آنان فرموده است‪ «:‬مگر مردان و زنان و كودكان ناتواىن كه چارهاى منىيابند و راه گريزى ندارند»؟ كجا‬
‫شدند آن كساىن كه« كارشان در گرو فرمان اهلى است»؟ ‪ ...‬سزاوار است كه خدا گمراهان[ ىبتقصري] را در هبشت جاى دهد‪ (».‬حممدبن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص‬
‫‪).383‬‬
‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬گوستاو لوبون‪ ،‬متدن اسالم و عرب‪ ،‬ص ‪.145‬‬

‫(‪ .)2‬مهان‪ ،‬ص ‪.147‬‬

‫(‪ .)3‬نساء (‪ 98 :)4‬و ‪99‬؛ توبه (‪.106 :)9‬‬

‫(‪ .)4‬در منت روايت‪ ،‬واژه «مطمار» بهكار رفته كه بهمعناى شاقول است‪.‬‬

‫(‪« .)5‬پس كجا رفتند [و چرا فراموش شدند] كساىن كه خدا درباره آنان فرموده است‪« :‬مگر مردان و زنان و كودكان‬
‫ناتواىن كه چارهاى منىيابند و راه گريزى ندارند»؟ كجا شدند آن كساىن كه «كارشان در گرو فرمان اهلى است»؟ ‪...‬‬
‫سزاوار است كه خدا گمراهان [ىبتقصري] را در هبشت جاى دهد‪( ».‬حممدبن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص‬
‫‪).383‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪84 :‬‬

‫آيه يادشده كه مستضعفان را درخور عفو و مغفرت اهلى دانسته‪ ،‬در شأن مسلماناىن نازل شده كه توان مهاجرت به‬
‫مدينه را نداشته و با سكونت در مكه‪ ،‬از اجنام بسيارى از فرايض ديىن خود بازمانده بودند‪ .‬با اين مهه‪ ،‬به نظر‬
‫معارف برحق حمروم شدهاند و ىبآنكه قصورى‬‫ِ‬ ‫مىرسد اطالق اين آيه دربرگرينده مهه كساىن است كه ناخواسته از‬
‫ورزيده باشند‪ ،‬راهى بهسوى حقيقت نيافتهاند‪ 209.‬از اينرو‪ ،‬به فرموده امامعلى (ع) مستضعف هر آن كسى است كه‬
‫‪210‬‬
‫حجت بر او متام نشده‪ ،‬يا به بياىن ديگر‪ ،‬پيام حق را نشنيده و يا از فهم آن بازمانده باشد‪.‬‬

‫بينديشيم‬

‫مصاديق مستضعف فكرى‬

‫به نظر مشا در دنياى معاصر چه گروههاىي را مىتوان مستضعف ناميد؟‪ 211‬آيا وجود رسانههاى گروهى و وسايل‬
‫ارتباطى گوناگون براى رفع استضعاف كاىف است؟ آيا مىتوان برخى از علما و دانشمندان را نيز مستضعف فكرى‬
‫دانست؟‬

‫‪ .)1 ( 209‬حممدحسني طباطباىي‪ ،‬امليزان‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.51‬‬


‫‪ .)2 ( 210‬بنگريد به‪ :‬هنجالبالغه‪ ،‬خطبه ‪189‬؛ عبدعلى بن مجعة احلويزى‪ ،‬تفسري نورالثقلني‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.539‬‬
‫‪ .)3 ( 211‬بنگريد به‪ :‬مرتضى مطهرى‪ ،‬جمموعه آثار‪ ،‬ج ‪ (1‬عدل اهلى)‪ ،‬ص ‪.323‬‬
‫مباىن فلسفى‪ -‬كالمى پلوراليسم ديىن‬

‫اعتقاد به پلوراليسم ديىن‪ ،‬گاه بر پارهاى از مباىن فلسفى‪ -‬كالمى مبتىن مىشود كه اينك به مهمترين آهنا روى مىكنيم‪.‬‬

‫‪ .1‬نسىب بودن حقيقت‬

‫كثرتگرايان ديىن هرچند غالباً از نسىبگراىي متامعيار بيزارى مىجويند‪ ،‬گاه در عمل بدان تن مىدهند و از گوناگوىن‬
‫حقيقت جانبدارى مىكنند‪ .‬بر مهني اساس‪ ،‬اسالم و مسيحيت و هندوئيسم‪ ،‬هريك براى پريوان خود «حق» است و‬
‫«هدايتگر» و «مطابق با واقع»‪ .‬اين در حاىل است كه برخى از اديان‪ ،‬آموزههاى اديان ديگر را بهصراحت نفى‬
‫مىكنند‪ .‬بهراسىت آيا مىتوان هر دو گزاره متناقض (الف ب است‪ /‬الف ب نيست) را «هدايتگر» و «مطابق با‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬حممدحسني طباطباىي‪ ،‬امليزان‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.51‬‬

‫(‪ .)2‬بنگريد به‪ :‬هنجالبالغه‪ ،‬خطبه ‪189‬؛ عبدعلى بن مجعة احلويزى‪ ،‬تفسري نورالثقلني‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.539‬‬

‫(‪ .)3‬بنگريد به‪ :‬مرتضى مطهرى‪ ،‬جمموعه آثار‪ ،‬ج ‪( 1‬عدل اهلى)‪ ،‬ص ‪.323‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪85 :‬‬

‫واقع» دانست؟!‬

‫‪ .2‬تنگناهاى ادراك بشرى‬

‫يكى ديگر از داليلى كه كثرتگرايان بر آن تكيه مىزنند‪ ،‬تنگناهاى ادراك بشرى است‪ .‬متثيل فيل و نابينايان (يا فيل‬
‫و تاريكى) بيانگر اين تنگناست‪ ،‬و كساىن چون مولوى كه از اين متثيل هبره گرفتهاند‪ ،‬مدافع سرسخت پلوراليسم ديىن‬
‫قلمداد شدهاند‪ .‬بر اين پايه‪ ،‬گويا هر كدام از پيامربان‪ -‬بهدليل حمدوديتهاى بشرى‪ -‬از منظرى خاص به دين‬
‫نگريسته و از آن حقيقت واحد‪ ،‬تصويرى متناسب با پيشدانستههاى خويش ارائه داده است‪.‬‬

‫ىبترديد «غالب» انسانها «گاه» در موقعيت آن نابينايان قرار مىگريند‪ ،‬اما اينكه «مهه» انسانها «مهواره» در چنان‬
‫وضعيىت باشند‪ ،‬سخن ناصواىب است كه مقصود كساىن چون مولوى نيز نبوده است‪ .‬يكى از انگيزههاى مولوى از‬
‫بهكارگريى چنني متثيلى‪ ،‬خردهگريى از كساىن است كه راه كشف و شهود را وامىهنند و به دادههاى حس ظاهر‬
‫بسنده مىكنند؛ چنانكه مىگويد‪:‬‬
‫اختالف از گفتشان بريون شدى‬ ‫در كف هر يك اگر مشعى بُدى‬
‫نيست كف را بر مهه او دسرتس‬ ‫چشم حس مهچون كف دست است و بس‬
‫‪212‬‬
‫كف هبل وز ديده دريا نگر‬ ‫چشم دريا ديگر است و كف دگر‬

‫به هر حال‪ ،‬جان هيك كه به اين متثيل اشاره مىكند‪ ،‬خود به ناكارآمدى آن نيز توجه منوده و ازمجله چنني گفته‬
‫است‪:‬‬

‫آن آدمهاى كور هر كدام به يك خبش يا قسمىت از بدن فيل دست مىزنند؛ اما وقىت يك نفر مسلمان‪ ،‬از اللّه‪-‬‬
‫نازلكننده قرآن‪ -‬سخن مىگويد و يا يك نفر هندو‪ ،‬از برمهن‪ -‬بهعنوان يك آگاهى و هوشيارى ىبانتهاى‬
‫‪213‬‬
‫فراشخصى‪ -‬سخن به ميان مىآورد‪ ،‬آنان به دو خبش و يا دو جزء خمتلف از واقعيت ارجاع منىدهند‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬جاللالدين مولوى‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬دفرت سوم‪ ،‬ابيات ‪.1268 -1270‬‬

‫(‪ .)2‬جان هيك‪ ،‬مباحث پلوراليسم ديىن‪ ،‬ص ‪.170‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪86 :‬‬

‫‪ .3‬گسرتدگى رمحت و هدايت اهلى‬

‫يكى ديگر از داليل كثرتگرايان‪ ،‬گسرتدگى رمحت و هدايت اهلى است‪ .‬به گفته آنان‪ ،‬منىتوان خداوند را رحيم و‬
‫عطوف به بندگان دانست و مهچنان بر گمراهى بيشرت آنان پاى فشرد‪ .‬جان هيك دراينباره مىگويد‪:‬‬

‫ما مسيحيان [از يك سو] خدا را داراى عشقى فراگري مىدانيم و بر اين باورمي كه او آفريننده و پد ِر مهه آدميان و‬
‫خواستار رستگارى و سعادت آنان است‪ ،‬اما از سوى ديگر‪ -‬به صورتى سنىت‪ -‬مسيحيت را تنها راه رستگارى‬
‫مىمشارمي‪ ... .‬آيا مىتوان پذيرفت كه خداى حمبت‪ -‬كه در پى جنات مهه انسانهاست‪ -‬راه جنات را چنان مقدر كرده‬
‫‪214‬‬
‫باشد كه تنها اقليىت اندك بتوانند از آن هبره بربند؟‬

‫‪ .)1 ( 212‬جاللالدين مولوى‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬دفرت سوم‪ ،‬ابيات ‪.1268 -1270‬‬
‫‪ .)2 ( 213‬جان هيك‪ ،‬مباحث پلوراليسم ديىن‪ ،‬ص ‪.170‬‬
‫‪)1 ( 214‬‬
‫‪.John Hick, God and the Universe of Faiths, P. 221 .‬‬
‫در پاسخ به اين سخنان‪ ،‬به بيان دو نكته كوتاه بسنده مىكنيم‪:‬‬

‫‪ .1‬گمراه خواندن اكثريت مردمان‪ -‬كه در آيات قرآن نيز اشاراتى به آن مىتوان يافت‪ -215‬مالزمهاى با دوزخى‬
‫دانسنت مهه آنان ندارد؛ بدين معنا كه بسيارى از پريوان اديان باطل‪ ،‬جاهالن قاصرند و هبرهمند از رمحت خداوند‪.‬‬

‫‪ .2‬مقتضاى هدايتگرى خداوند آن است كه اسباب راهياىب را براى آدميان فراهم آورد تا هركس‪ -‬با آزادى و اختيار‬
‫ورا‪ 216».‬بنابراين اگر مهه انسانها‪-‬‬ ‫ِ ِ‬ ‫السبِ ِ‬ ‫ِ‬
‫يل إ َّما َشاكًرا َوإ َّما َك ُف ً‬
‫خود‪ -‬راه سعادت يا شقاوت را برگزيند‪« :‬إنَّا َه َديْنَاهُ َّ َ‬
‫بهاتفاق‪ -‬در صراط مستقيم قدم گذارند‪ ،‬يا راهى ديگر در پيش گريند‪ ،‬در مقدار هدايتگرى خداوند افزايش و كاهشى‬
‫پديد منىآيد‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪)1‬‬

‫‪.John Hick, God and the Universe of Faiths, P. 221 .‬‬

‫(‪ .)2‬بنگريد به‪ :‬يوسف (‪.103 :)12‬‬

‫(‪ .)3‬بنگريد به‪ :‬دهر (‪.3 :)76‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪87 :‬‬

‫چكيده فصل‬

‫‪ .1‬پرسش اصلى در حبث موسوم به كثرتگراىي (پلوراليسم) ديىن آن است كه آيا مىتوان مهه ِ‬
‫اديان موجود را به‬
‫رمسيت شناخت و هبرهمند از حقيقت دانست؟ اصلىترين ديدگاههاى رقيب كثرتگراىي را احنصارگراىي و مشولگراىي‬
‫ناميدهاند‪.‬‬

‫‪ .2‬احنصارگراىي ديدگاهى است كه نهتنها صدق و حقانيت‪ ،‬بلكه جنات را نيز در احنصار ديىن خاص مىداند و د ِر‬
‫هبشت و سعادت اخروى را بهروى پريوان اديان ديگر بسته مىبيند‪ .‬ديدگاه يادشده بيش از هر چيز‪ ،‬در اين شعار‬
‫رمسى مسيحيت تبلور يافته است كه «بريون از كليسا جناتى در كار نيست»‪.‬‬

‫‪ .)2 ( 215‬بنگريد به‪ :‬يوسف( ‪.103 :)12‬‬


‫‪ .)3 ( 216‬بنگريد به‪ :‬دهر( ‪.3 :)76‬‬
‫‪ .3‬مشولگراىي ديدگاهى است كه «حقانيت» را به ديىن خاص منحصر مىسازد‪ ،‬اما دامنه «جنات» را نزد بسيارى از‬
‫پريوان اديان ديگر نيز مىگسرتاند‪ .‬براساس تفسريى ديگر‪ ،‬اين اصطالح بيانگر آن است كه حقيقت به صورتى‬
‫كمرنگ در اديان ديگر نيز بازتاب يافته است‪.‬‬

‫ِ‬
‫غريمسيحيان مشمول رستگارى را «مسيحيان بدون عنوان» مىخواند؛ تعبريى كه برخى آن را به‬ ‫‪ .4‬كارل رانر‪،‬‬
‫«عضويت افتخارى» در يك سازمان مهانند مىكنند‪.‬‬

‫‪ .5‬كاربرد رايج اصطالح «كثرتگراىي ديىن» درباره انديشهاى است كه مىتوان آن را پلوراليسم در حقانيت ناميد؛‬
‫ديدگاهى كه اديان گوناگون را به رمسيت مىشناسد و مهه آهنا را راهى به سوى حقيقت مىداند‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪88 :‬‬

‫‪ .6‬مهمترين انواع ديگر كثرتگراىي ديىن عبارت است از‪ :‬پلوراليسم در رفتار و پلوراليسم در رستگارى‪.‬‬

‫‪ .7‬پلوراليسم در رفتار بدان معناست كه با پريوان اديان گوناگون به مساملت رفتار كنيم و از برافروخنت آتش تعصبات‬
‫مذهىب بپرهيزمي‪.‬‬

‫‪ .8‬مقصود از پلوراليسم در رستگارى آن است كه فالح و رستگارى را به ديىن خاصمنحصر نسازمي و پريوان اديان‬
‫گوناگون را‪ -‬دستكم در شرايطى خاص‪ -‬اهلجنات بدانيم‪.‬‬

‫‪ .9‬كثرتگرايان ديىن هرچند غالباً از نسىبگراىي متامعيار بيزارى مىجويند‪ ،‬گاه در عمل بدان تن مىدهند‪.‬‬

‫‪ .10‬يكى ديگر از مباىن كثرتگراىي‪ ،‬تنگناهاى ادراك بشرى است‪ .‬بر اين بنياد‪ ،‬گويا هر كدام از پيامربان‪ -‬به دليل‬
‫حمدوديتهاى بشرى‪ -‬از منظرى خاص به دين نگريسته و از آن حقيقت واحد‪ ،‬تصويرى متناسب با پيشدانستههاى‬
‫خويش منايانده است‪.‬‬

‫‪ .11‬كثرتگرايان مهچنني بر اين باورند كه منىتوان خداوند را رحيم و عطوف به بندگان دانست و مهچنان بر گمراهى‬
‫اكثر ِ‬
‫يت آنان تأكيد ورزيد‪.‬‬

‫‪ .12‬اين در حاىل است كه گمراه خواندن اكثريت مردمان مالزمهاى با دوزخى دانسنت مهه آنان ندارد‪ .‬درواقع‬
‫ِ‬
‫انتخاب آزادانه نيست‪.‬‬ ‫مقتضاى هدايتگرى خداوند نيز چيزى جز فراهم ساخنت زمينههاى‬

‫پرسش‬

‫‪ .1‬احنصارگراىي ديىن چيست و رهآورد كداميك از آموزههاى مسيحى است؟‬


‫‪ .2‬مقصود از مشولگراىي چيست؟ دو تفسري آن را با يكديگر مقايسه كنيد‪.‬‬

‫‪ .3‬ديدگاه مشولگراىي را ارزياىب كنيد و نظر اسالم را درباره آن بنويسيد‪.‬‬

‫‪ .4‬كدام عامل اجتماعى در طرح نظريه پلوراليسم ديىن مؤثر بوده است؟‬

‫‪ .5‬مقصود از پلوراليسم در رفتار چيست؟ آيا دين اسالم را از اين نظر مىتوان كثرتگراناميد؟‬

‫‪ .6‬پلوراليسم در رستگارى چيست و چه نسبىت با پلوراليسم در حقانيت دارد؟‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪89 :‬‬

‫‪ .7‬مفهوم و مصداق مستضعف فكرى كدام است؟ آيا مىتوان گفت مهه گمراهان اهلدوزخاند؟‬

‫‪ .8‬كثرتگرايان چگونه از متثيل «فيل و نابينايان» براى اثبات مقصود خود هبره مىبرند؟ اين استدالل را بررسى و نقد‬
‫كنيد‪.‬‬

‫‪ .9‬آيا الزمه گسرتدگى رمحت و هدايت اهلى آن است كه مهه ِ‬


‫اديان موجود بر حق باشند؟ چرا؟‬

‫منابعى براى مطالعه بيشرت‬

‫‪ .1‬حسيىن‪ ،‬سيدحسن‪ ،‬پلوراليزم ديىن يا پلوراليزم در دين‪ ،‬هتران‪ ،‬سروش‪.1382 ،‬‬

‫‪ .2‬رباىن گلپايگاىن‪ ،‬على‪ ،‬حتليل و نقد پلوراليسم ديىن‪ ،‬هتران‪ ،‬مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر‪.1378 ،‬‬

‫‪ .3‬صادقى‪ ،‬هادى‪ ،‬پلوراليسم (دين‪ ،‬حقيقت‪ ،‬كثرت)‪ ،‬قم‪ ،‬معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسالمى‪.1377 ،‬‬

‫‪ .4‬كتاب نقد‪ ،‬ش ‪ ،4‬پاييز ‪.76‬‬

‫‪ .5‬لگنهاوزن‪ ،‬حممد‪ ،‬اسالم و كثرتگرايي ديىن‪ ،‬ترمجه نرجس جواندل‪ ،‬قم‪ ،‬مؤسسه فرهنگى طه‪.1379 ،‬‬

‫‪ .6‬هيك‪ ،‬جان‪ ،‬مباحث پلوراليسم ديىن‪ ،‬ترمجه عبدالرحيم گواهى‪ ،‬هتران‪ ،‬مؤسسه فرهنگى انتشاراتى تبيان‪.1378 ،‬‬
‫‪217‬‬
‫‪ .7‬عقل‪ ،‬رسول و پيامرب اهلى است‪.‬‬

‫‪ .)8 ( 217‬مهان‪.‬‬
‫‪218‬‬
‫‪ .8‬هيچ فقرى از «حمروميت از عقل» شديدتر نيست‪.‬‬

‫‪219‬‬
‫‪ .9‬دينباورى و حيادارى هيچگاه از خردورزى جداىي ندارند و آن را تنها منىگذارند‪.‬‬

‫با اين مهه‪ ،‬پيشوايان اسالم بر ناتواىنهاى عقل نيز انگشت هناده‪ ،‬خردگراىي معتدىل رامىمنايانند؛ چنانكه امامعلى (ع)‬
‫درباره مقدار كاراىي عقل در شناخت خدا و صفات‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬حممدبن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.60‬‬

‫(‪ .)2‬حممدباقر جملسى‪ ،‬حباراْلنوار‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.94‬‬

‫(‪ .)3‬مهان‪.‬‬

‫(‪ .)4‬مهان‪ ،‬ص ‪.96‬‬

‫(‪ .)5‬حممد بن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ص ‪ 54‬و ‪.55‬‬

‫(‪ .)6‬حممدرضا حكيمى و ديگران‪ ،‬احلياة‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.45‬‬

‫(‪ .)7‬مهان‪ ،‬ص ‪.46‬‬

‫(‪ .)8‬مهان‪.‬‬

‫(‪ .)9‬هنجالبالغه‪ ،‬حكمت ‪.54‬‬

‫(‪ .)10‬حممدبن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ص ‪.53‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪57 :‬‬

‫وااليشمىفرمايد‪:‬‬

‫‪ .)9 ( 218‬هنجالبالغه‪ ،‬حكمت ‪.54‬‬


‫‪ .)10 ( 219‬حممدبن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ص ‪.53‬‬
‫حيجبها عن واجب معرفته؛‪ِ 220‬خردها را بر چگونگى صفات خود آگاه‬
‫العقول على حتديد صفته‪ ،‬و مل ُ‬
‫َ‬ ‫مل يطل ِع‬
‫نساخته و در شناخت خود‪ -‬تا آجنا كه بايد‪ -‬بر ديده آهنا پرده نينداخته است‪.‬‬

‫ب) اميانگراىي‬

‫در فرهنگ اسالمى‪ ،‬علم و اميان داراى رابطهاى تنگاتنگ دانسته شده؛ بهگونهاى كه حىت برخى آهنا را يگانه مىدانند‬
‫و اميان را چيزى جز شناخت و معرفت منىپندارند‪ .‬گروهى ديگر‪ ،‬هر چند وحدت آهنا را منىپذيرند‪ ،‬بر اين نكته‬
‫تأكيد مىورزند كه بدون «آگاهى» منىتوان به «اميان» دست يافت و «دل بسنت» در گرو «دانسنت» است‪ 221.‬در‬
‫روايات اسالمى نيز علم هبرتين يار و مهراه اميان دانسته شده و اميان بدون تعقل و انديشه‪ ،‬ناممكن بهمشار آمده‬
‫‪222‬‬
‫است‪.‬‬

‫با اين مهه‪ ،‬در فرهنگ مسيحيت گاه اميان را «جايگزين عقل» مىخوانند و بر جداىي متعلَّق آن دو تأكيد مىورزند‪:‬‬

‫يك چيز حمال است كه ‪ ...‬براى يك شخص معني ‪ ...‬هم موضوعى براى علم باشد و هم موضوعى براى اميان‪.‬‬
‫معهذا ممكن است ‪ ...‬شيئى كه براى يك نفر موضوع بصريت يا علم است‪ ،‬براى ديگرى مايه اميان باشد؛ زيرا ما‬
‫‪223‬‬
‫اميدوارمي آنچه را اكنون درباره تثليث‪ ،‬مورد اميان ماست‪ ،‬روزى به چشم ببينيم‪.‬‬

‫بر مهني اساس‪ ،‬ترتوليان (‪ 160 -220‬م) اين سخن را‪ -‬كه به گفته برخى‪ ،‬مجلهاى متناقضتر از آن منىتوان گفت‪-‬‬
‫براى اميانگر ِ‬
‫ايان پس از خود به يادگار هناده است‪« :‬باور‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬هنج البالغه‪ ،‬خطبه ‪ ،49‬ص ‪.43‬‬

‫(‪ )2‬بنگريد به‪ :‬سعدالدين تفتازاىن‪ ،‬شرح العقائد النسفية‪ ،‬ص ‪82‬؛ حممد بن عبدالكرمي شهرستاىن‪ ،‬هناية االقدام ىف علم‬
‫الكالم‪ ،‬ص ‪472‬؛ فيض كاشاىن‪ ،‬علم اليقني ىف اصول الدين‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪6‬؛ سيد روح اهلل موسوى مخيىن (امام)‪ ،‬شرح‬
‫حديث جنود عقل و جهل‪ ،‬ص ‪89‬؛ عبداللّه جوادى آملى‪ ،‬تبيني براهني اثبات خدا‪ ،‬ص ‪.117 -120‬‬

‫(‪« .)3‬نعم قرين االميان العلم» و نيز «ما آمن املؤمن حىت عقل‪( ».‬مجالالدين حممد خوانسارى‪ ،‬شرح غرر و درر‪ ،‬ج‬
‫‪ ،6‬ص ‪ 70‬و ‪.)159‬‬

‫‪ .)1 ( 220‬هنج البالغه‪ ،‬خطبه ‪ ،49‬ص ‪.43‬‬


‫‪ ) 2 ( 221‬بنگريد به‪ :‬سعدالدين تفتازاىن‪ ،‬شرح العقائد النسفية‪ ،‬ص ‪ 82‬؛ حممد بن عبدالكرمي شهرستاىن‪ ،‬هناية االقدام ىف علم الكالم‪ ،‬ص ‪472‬؛ فيض كاشاىن‪ ،‬علم اليقني ىف اصول‬
‫الدين‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪6‬؛ سيد روح اهلل موسوى مخيىن( امام)‪ ،‬شرح حديث جنود عقل و جهل‪ ،‬ص ‪89‬؛ عبداللّه جوادى آملى‪ ،‬تبيني براهني اثبات خدا‪ ،‬ص ‪.117 -120‬‬
‫‪ «.)3 ( 222‬نعم قرين االميان العلم» و نيز« ما آمن املؤمن حىت عقل‪ (».‬مجالالدين حممد خوانسارى‪ ،‬شرح غرر و درر‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص ‪ 70‬و ‪.)159‬‬
‫‪ .)4 ( 223‬آن فرمانتل‪ ،‬عصر اعتقاد‪ ،‬ص ‪.182‬‬
‫(‪ .)4‬آن فرمانتل‪ ،‬عصر اعتقاد‪ ،‬ص ‪.182‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪58 :‬‬

‫مىكنم؛ زيرا نامعقول است!» مارتني لوتر (‪ 1483 -1546‬م) نيز مىگويد‪:‬‬

‫اگر مىتوانستم به يارى منطق درك كنم كه چگونه خداوند رئوف و دادگر مىتواند چنني خشمگني و ىبانصاف‬
‫‪224‬‬
‫باشد‪ ،‬ديگر نيازى به اميان منىماند‪.‬‬

‫بنابر آنچه گذشت‪ ،‬مقصود از اميانگراىي ديدگاهى است كه دينداران را از ارزياىب عقالىن باورهاى ديىن بازمىدارد‪ .‬بر‬
‫پايه اين ديدگاه‪ ،‬اگر كسى درصدد بررسى عقلى اميان خود برآيد‪ ،‬درواقع از ىبامياىن و كفر دروىن خويش خرب داده‬
‫است‪ 225.‬كوتاه سخن آنكه‪ ،‬اميان‪ -‬در نظر اين گروه‪ -‬بهمعناى پذيرش چيزى است كه عقل براى اثبات آن راهى‬
‫ناموجه مىيابد‪.‬‬
‫ندارد و يا حىت آن را ّ‬

‫نقد و بررسى‬

‫بهدست دادن تعريفى جديد از اميان‪ ،‬بهخودى خود ىباشكال است‪ ،‬اما اگر اين كار بهمنظور فرار از اقامه ادلّه معقول‬
‫و موجه صورت گريد‪ ،‬نامى جز «پاك كردن صورت مسئله» منىتوان بر آن هناد؛ چنانكه يكى از نويسندگان غرىب‬
‫مىگويد‪:‬‬

‫صرفاً با بهكارگريى واژه اميان در اين معناى جديد‪ ،‬منىتوان اثبات كرد كه اميان راه دستياىب به حقيقت است‪ .‬اين‬
‫نامگذارى مثل آن است كه واژه «برنده شدن» را به جاى اينكه يكى از نتايج احتماىل بازى بهمشار آورمي‪ ،‬به صورت‬
‫مرتادف «بازى كردن» بهكار گريمي‪ .‬اين كار‪ ،‬شيوه جالىب است‪ ،‬اما به هيچوجه منىتوان آن را روشى رضايتخبش‬
‫‪226‬‬
‫براى اثبات برندهشدن دانست‪ .‬هرگاه با تغيري معناى واژهاى برنده شومي‪ ،‬پريوزى صرفاً امرى خياىل خواهد بود‪.‬‬

‫‪ .)1 ( 224‬ويل دورانت‪ ،‬تاريخ مت ّدن‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص ‪.447‬‬


‫‪)2 ( 225‬‬
‫‪.John E. Smith," Philosophy and Religion", in: Mircea Eliade) ed.(, The Encyclopedia of Religion, V. 11, P. 992 .‬‬
‫‪)3 ( 226‬‬
‫‪.Michael Scriven," The Presumption of Atheism", in: Louis Pojman) ed.(, Philosophy of Religion, P. 563 .‬‬
‫در هر حال‪ ،‬چنني به نظر مىآيد كه ميان برخوردارى از اعتقاد راسخ قلىب و اقامه دليل عقلى‪ ،‬هيچ منافاتى نيست‪.‬‬
‫موجه»‬
‫به تعبريى گوياتر‪ ،‬هرچند راه عقل و راه دل از يكديگر جداست‪« ،‬دلبسنت» به چيزى كه دليل عقلى آن را « ّ‬
‫ساخته‪ ،‬فرض نامعقوىل نيست‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬ويل دورانت‪ ،‬تاريخ مت ّدن‪ ،‬ج ‪ ،6‬ص ‪.447‬‬

‫(‪)2‬‬

‫‪John E. Smith," Philosophy and Religion", in: Mircea Eliade( ed. ), The .‬‬
‫‪.Encyclopedia of Religion, V. 11, P. 992‬‬

‫(‪)3‬‬

‫‪Michael Scriven," The Presumption of Atheism", in: Louis Pojman( ed. ), .‬‬
‫‪.Philosophy of Religion, P. 563‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪59 :‬‬

‫ج) نصگراىي‬

‫در ادياىن چون اسالم‪ -‬كه مرجع اصلى پريوان آن‪ ،‬متىن وحياىن است كه حىت الفاظ آن وحى مستقيم اهلى قلمداد‬
‫مىشود‪ -‬پيدايش مكاتىب كه بر معناى ظاهرى ِ‬
‫الفاظ متون ديىن مجود مىورزند‪ ،‬چندان دور از انتظار نيست‪ .‬رويكرد‬
‫نصگرايانه به دين‪ ،‬افراد و گروههاى بسيارى را دربرمىگريد كه ويژگى مشرتك آنان ىباعتناىي به تعقل و انديشهورزى‬
‫است‪ .‬از ديدگاه اينان‪ ،‬رهنماىي عقل تنها تا زماىن سودمند است كه دست ما را در دست رهربان دين قرار دهد؛ گو‬
‫اينكه برخى از آنان حىت چنني منزلىت را براى عقل منىپذيرند و پايههاى بنيادى دين را نيز بر استداللهاى عقلى‬
‫استوار منىسازند‪.‬‬

‫به هر روى‪ ،‬بسيارى از نصگرايان‪ ،‬خود در مقام دفاع از آموزههاى ديىن‪ ،‬از ادلهاى عقلى هبره مىگريند و با اين مهه‪،‬‬
‫بر اين باورند كه اگر عقل در پى فهمى عميقتر و فراتر از ظواهر الفاظ برآيد‪ ،‬ره به جاىي خنواهد برد و دستاوردى جز‬
‫حدس و گمان خنواهد داشت‪.‬‬
‫در دنياى اسالم‪ ،‬كساىن توجه و اهتمام به متون ديىن را با «ىباعتناىي كامل به عقل» مساوى انگاشتند و افراط در‬
‫نصگراىي را به آجنا رساندند كه بر هرچه نام «حديث» مىيافت‪ ،‬به ديده احرتام مىنگريستند‪ ،‬ىبآنكه به درسىت و‬
‫نادرسىت سند آن بنگرند‪ .‬برخى از افراد اين گروه با بهكارگريى شيوه ظاهرگرايانه و نصمدارانه خويش‪ ،‬ىبهيچ پردهپوشى‬
‫ِ‬
‫مسلمانان بااخالص مىتوانند از راه عبوديت و‬ ‫بر جسماىن بودن خداوند تأكيد ورزيدند و بهصراحت اعالم داشتند‬
‫‪227‬‬
‫بندگى به مقامى بار يابند كه با خداوند روبوسى منايند‪.‬‬

‫نقد و بررسى‬

‫در نقد ديدگاه نصگراىي به بيان يك نكته بسنده مىكنيم‪ :‬ىبگمان الزمه اميان به خدا ورسول‪ ،‬پذيرش ىبچون و‬
‫چراى كالم اهلى است‪ .‬به ديگر بيان‪ ،‬كسى منىتواند از پيش خود و بدون معيارى عقلپسند‪ ،‬به تأويل دست زند و‬
‫معاىن دِلواه خود را بر كتاب و سنّتحتميل منايد‪ .‬اين مهان «تفسري به رأى» است كه در زبان پيشوايان دين بهشدت‬
‫نكوهش شده است‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬حممدبن عبدالكرمي شهرستاىن‪ ،‬امللل و النحل‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.105‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪60 :‬‬

‫بر اين اساس‪ ،‬پريوى از ظاهر‪ ،‬كارى شايسته و بايسته است؛ اما گاه از اين سخن حق‪ ،‬معناى باطلى قصد مىشود‬
‫كه در ديدگاه نصگراىي افراطى بازتاب يافته است‪ .‬بسيارى از نصگرايان با شعار پريوى از ظاهر كتاب و سنّت‪،‬‬
‫خداوند را داراى صفاتى جسماىن مىمشارند؛ در حاىلكه آيات و روايات مورد استناد آنان‪ ،‬به هيچرو اين مقصود را‬
‫به اثبات منىرساند‪ .‬براى مثال‪ ،‬واژه «دست»‪ -‬كه اغلب مهان اندام شناختهشده انساىن را به ذهن مىآورد‪ -‬آنگاه كه‬
‫در تركيبهاىي چون «گشادهدسىت» بهكار مىرود‪ ،‬ديگر ظهورى در اندام جسماىن ندارد و بهروشىن بيانگر معناىي‬
‫استعارى است‪.‬‬

‫بينديشيم‬

‫ظاهر و خالف ظاهر‬

‫در ابيات زير دقت كنيد‪:‬‬

‫‪ .)1 ( 227‬حممدبن عبدالكرمي شهرستاىن‪ ،‬امللل و النحل‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.105‬‬


‫كاين دولت و ملك مىرود دست به دست‬ ‫درياب كنون كه نعمتت هست به دست‬

‫كه دست هيچ قوى بر ضعيف نگمارى‬ ‫بقاى ُملكت اندر وجود يك شرط است‬

‫معناى ظاهرى اين اشعار چيست؟ به بيان ديگر‪ ،‬آيا مىتوان اندرزهاى بهكار رفته در اين اشعار را درباره كساىن كه از‬
‫داشنت «دست» جسماىن حمروماند‪ ،‬بهكار گرفت؟ در اينباره چه سخنان منظوم يا منثور ديگرى سراغ داريد؟‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪61 :‬‬

‫چكيده فصل‬

‫‪ .1‬در طول تاريخ‪ ،‬ناسازگارى ظاهرى عقل و وحى صورتهاى گوناگوىن به خود گرفته و شكل كهنتر آن در تعارض‬
‫«فلسفه و دين» جلوهگر شده است‪ .‬چهره جديد اين روياروىي‪ ،‬تعارض علم و دين نام گرفته است‪.‬‬

‫‪ .2‬غالباً هدف محله دينباور ِان خردستيز‪ ،‬تكيه افراطى بر عقل و يا بهكارگريى نوع خاصى از آن در دين بوده است‪.‬‬

‫‪ .3‬مقصود از عقلگراىي حداكثرى آن است كه «صدق اعتقادى را چنان معلوم دارمي كه مجيع عقال قانع شوند‪».‬‬

‫ايان عصر روشنگرى‪ -‬كه از عقلگراىي حداكثرى جانبدارى مىكنند‪ -‬چنني است‪« :‬مهيشه‪،‬‬ ‫‪ .4‬شعار اصلى دليلگر ِ‬
‫مههجا و براى مههكس‪ ،‬اعتقاد به هر چيزى بر مبناى ادلّه ناكاىف‪ ،‬كارى نادرست است‪».‬‬

‫عقال مورد نقد و‬


‫‪ .5‬براساس ديدگاه موسوم به عقلگراىي انتقادى‪« ،‬نظامهاى اعتقادات ديىن را مىتوان و مىبايد ً‬
‫ارزياىب قرار داد‪ ،‬اگرچه اثبات قاط ِع چنني نظامهاىي امكانپذير نيست‪».‬‬

‫‪ .6‬منابع اصيل اسالمى با آنكه عقل را حجىت اهلى مىخوانند‪ ،‬بر حمدوديتهاى آن تأكيد مىورزند و گونهاى از‬
‫عقلگراىي را مىپرورانند كه مىتوان آن را «عقلگراىي اعتداىل» ناميد‪.‬‬

‫‪ .7‬برخى از مسيحيان‪ ،‬اميان را «جايگزين عقل» مىمشارند و با جانبدارى از ديدگاهى كه اميانگراىي ناميده مىشود‪،‬‬
‫دينداران را از ارزياىب عقالىن باورهاى ديىن برحذر مىدارند‪.‬‬

‫‪ .8‬بهدستدادن تعريفى نو از اميان‪ ،‬گرهاى از كار مؤمنان منىگشايد و آنان را از توجيه‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪62 :‬‬


‫عقالىن باورهاى ديىن ىبنياز منىسازد‪.‬‬

‫‪ .9‬در ادياىن چون اسالم‪ -‬كه مرجع اصلى پريوان آن‪ ،‬متىن وحياىن است‪ -‬پيدايش مكاتىب كه بر معناى ظاهرى ِ‬
‫الفاظ‬
‫متون ديىن مجود مىورزند‪ ،‬چندان دور از انتظار نيست‪.‬‬

‫‪ .10‬برخى از نصگرايان مسلمان‪ ،‬توجه و اهتمام به متون ديىن را با «ىباعتناىي كامل به عقل» مساوى انگاشتند و‬
‫افراط در نصگراىي را بداجنا رساندند كه بر هرچه نام «حديث» مىيافت‪ ،‬به ديده احرتام مىنگريستند و چندان به‬
‫درسىت و نادرسىت سند آن توجه منىكردند‪.‬‬

‫‪ .11‬بسيارى از نصگرايان‪ -‬با مجودورزى بر معاىن سطحى و ابتداىي الفاظ‪ -‬نهتنها عقل را كنار مىگذارند‪ ،‬بلكه‬
‫معاىن عرىف آيات و روايات را نيز كنار مىهنند‪.‬‬

‫پرسش‬

‫‪ .1‬با اشاره به تعريف دو ديدگاه «عقلگراىي حداكثرى» و «عقلگراىي انتقادى»‪ ،‬آهنا را با يكديگر مقايسه مناييد‪.‬‬

‫‪ .2‬كليفورد چگونه با بيان قصه كشىت طوفانزده‪ ،‬اعتقادات دينباوران را ىبپايه مىخواند؟‬

‫‪ .3‬كساىنكه از عقلگراىي انتقادى جانبدارى مىكنند‪ ،‬چرا ديدگاه خود را بديننام مىخوانند؟‬

‫‪ .4‬مقصود از «عقلگراىي اعتداىل» چيست؟ نظر خود را درباره آن بنويسيد‪.‬‬

‫‪ .5‬اميانگرايان مسيحى‪ ،‬رابطه ميان عقل و اميان را چگونه ترسيم مىكنند؟‬

‫‪ .6‬مقصود از اين سخن را توضيح دهيد‪ :‬اميانگرايان مسيحى با بهدستدادن تعريفى نو از اميان‪ ،‬به پاك كردن‬
‫صورت مسئله پرداختهاند‪.‬‬

‫‪ .7‬نصگراىي به چه معناست و ظهور آن در چه ادياىن گسرتدهتر است؟‬

‫‪ .8‬ديدگاه نصگراىي را بررسى و نقد كنيد‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪63 :‬‬

‫منابعى براى مطالعه بيشرت‬

‫خرمشاهى‪ ،‬هتران‪ ،‬مركز نشر دانشگاهى‪.1362 ،‬‬


‫‪ .1‬باربور‪ ،‬ايان‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ترمجه هباءالدين ّ‬
‫‪ .2‬حسنزاده آملى‪ ،‬حسن‪ ،‬قرآن و عرفان و برهان از هم جدايي ندارند‪ ،‬هتران‪ ،‬مؤسسه مطالعات و حتقيقات‬
‫فرهنگى‪.1370 ،‬‬

‫‪ .3‬ژيلسون‪ ،‬اتني‪ ،‬عقل و وحى در قرون وسطا‪ ،‬ترمجه شهرام پازوكى‪ ،‬هتران‪ ،‬مؤسسه مطالعات و حتقيقات فرهنگى‪،‬‬
‫‪.1371‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪64 :‬‬

‫فصل پنجم‪ :‬جتربه ديىن‬

‫عوامل مؤثر بر رويكرد جتريب به دين*‬

‫طبقهبندى جتارب ديىن*‬

‫سرشت جتربه ديىن*‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪65 :‬‬

‫و چون موسى آن م ّدت را به پايان رسانيد و مهسرش را [مهراه] برد‪ ،‬آتشى را از دور در كنار طور مشاهده كرد‪ ،‬به‬
‫خانواده خود گفت‪[ « :‬اينجا] مبانيد‪ ،‬كه من [از دور] آتشى ديدم‪ ،‬شايد خربى از آن يا شعلهاى آتش برايتان بياورم‪،‬‬
‫است وادى‪ ،‬در آن جايگاه مبارك‪ ،‬از آن‬‫باشد كه خود را گرم كنيد‪ ».‬پس چون به آن [آتش] رسيد‪ ،‬از جانب ر ِ‬
‫‪228‬‬
‫درخت ندا آمد كه‪« :‬اى موسى‪ ،‬منم‪ ،‬من‪ ،‬خداوند‪ ،‬پروردگار جهانيان‪».‬‬

‫دينپژوهان غرىب رويدادهاىي از اين دست را «جتربه ديىن» مىنامند و بسيارى نيز آن را گوهر و بنمايه ديندارى‬
‫مىدانند‪ .‬فردريك شاليرماخر (‪ 1786 -1834‬م) فيلسوف و متكلم آملاىن و اولني كسى كه تعابريى نزديك به اين‬
‫عقل معرفتآموز‪ ،‬بلكه‬ ‫اصطالح را بهكار گرفت‪ ،‬بر اين باور بود كه مبناى ديانت‪ ،‬نه تعاليم وحياىن است و نه ِ‬
‫آگاهى (جتربه) ديىن است‪ 229.‬وى از يكسو برخى از آموزههاى كتاب مقدس مسيحيان را در تضاد با فهم بشرى‬
‫مىيافت و از سوىي ديگر ىباعتناىي به دين را منىپسنديد‪ .‬از اينرو‪ ،‬وى مكتب خود را بر پايه جتربه ديىن بنا هناد و با‬
‫كاسنت از منزلت عقايد و مناسك مذهىب‪ ،‬گوهر دين را احساس دروىن دانست‪ .‬پس از شاليرماخر‪ ،‬مسئله جتربه ديىن‬

‫‪ .)1 ( 228‬قصص( ‪ 29 :)28‬و ‪ .30‬در مهنيباره‪ ،‬بنگريد به‪ :‬كتاب مقدس‪ ،‬س ْفر خروج‪.2 -5 /3 ،‬‬
‫‪ .)2 ( 229‬ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪.131‬‬
‫كانون توجه بسيارى از انديشمندان غرىب قرار گرفت و امروزه در غرب يكى از رايجترين برهانهاى اثبات وجود خدا‬
‫بهمشار مىرود‪.‬‬

‫هر چند از پيدايش اين اصطالح بيش از دو قرن منىگذرد‪ ،‬حمتواى آن پيشتر در قالبهاىي اينچنني مطرح بوده‬
‫است‪ :‬وحى و اهلام‪ ،‬كشف و شهود عرفاىن‪ ،‬خداشناسى‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬قصص (‪ 29 :)28‬و ‪ .30‬در مهنيباره‪ ،‬بنگريد به‪ :‬كتاب مقدس‪ ،‬س ْفر خروج‪.2 -5 /3 ،‬‬

‫(‪ .)2‬ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪.131‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪66 :‬‬

‫فطرى‪ ،‬مشاهده دست قدرت و عنايت اهلى (در معجزات و كارهاى خارقالعادهاى چون شفاى بيماران صعبالعالج‬
‫و استجابت دعاها) و حاضر و ناظر ديدن خداوند در زندگى روزمره دنيوى‪.‬‬

‫جتربه ديىن‪ -‬چنانكه پيداست‪ -‬با امور فراطبيعى پيوندى تنگاتنگ دارد و تعريف ساده و رايج آن «احساس وابستگى‬
‫به موجودى متعاىل» است‪ 230.‬به بيان ديگر‪ ،‬غالباً مقصود از اين اصطالح آن است كه مهه يا دستكم بسيارى از‬
‫انسانها كموبيش از «امرى متعاىل»‪ -‬كه مىتواند بر خداى اديان توحيدى منطبق گردد‪ -‬آگاهى دارند و در‬
‫جتربههاى دروىن خويش‪ ،‬آن را مىيابند‪ .‬با اين مهه‪ ،‬تعريف و توضيح يادشده نبايد رهزن انديشه گردد و آدمى را از‬
‫كاربرد گسرتده اين اصطالح و انواع گوناگون جتارب ديىن غافل سازد‪.‬‬

‫بينديشيم‬

‫جتربه ديىن‪ ،‬پديدهاى مهگاىن‬

‫آيا مشا تاكنون جتربه ديىن داشتهايد؟ آيا هيچگاه با قلب خود حضور خداوند را در زندگىتان احساس كردهايد؟ آيا‬
‫كساىن را مىشناسيد كه دست از اسباب مادى بريده و با توسل به مقربان درگاه اهلى از مشكالت و بيمارى رهاىي‬
‫يافتهاند؟‬

‫‪ .)1 ( 230‬بنگريد به‪ :‬نورمن ال‪ .‬گيسلر‪ ،‬فلسفه دين‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪53‬؛ مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪37‬؛ ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪.131‬‬
‫صرفنظر از غلطاندازىهاى واژه جتربه‪ ،‬بهكارگريى اصطالح جتربه ديىن در اين گسرته وسيع (بهگونهاى كه هم حاالت‬
‫معموىل توده مؤمنان و هم وحى پيامربان را دربرگريد) به خودى خود كارى ىباشكال است‪ 231.‬با اين مهه‪ -‬چنانكه در‬
‫فصل هشتم خواهد آمد‪ -‬نبايد مهه جتارب ديىن را در يك سطح پنداشت‪ ،‬بلكه مىتوان آهنا را داراى مراتىب تشكيكى‬
‫دانست كه باالترين مرتبه آن‪ ،‬معرفىت مصون از هرگونه خطا را فراهم مىآورد‪.‬‬

‫عوامل مؤثر بر رويكرد جترىب به دين‬

‫الف) ضعف نظامهاى فلسفى در دفاع عقالىن از آموزههاى ديىن‬

‫در جهان غرب‪ ،‬پس از آنكه براهني عقلى اثبات وجود خدا با اشكاالتى روبهرو گشت و‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬بنگريد به‪ :‬نورمن ال‪ .‬گيسلر‪ ،‬فلسفه دين‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪53‬؛ مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص‬
‫‪37‬؛ ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪.131‬‬

‫(‪ .)2‬البته اگر جتربه ديىن را لزوماً خطاپذير بدانيم‪ -‬چنانكه در فصل هشتم خواهد آمد‪ -‬منىتوانيم وحى را جتربه ديىن‬
‫پيامرب خبوانيم‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪67 :‬‬

‫نظامهاى فلسفى غرىب خود را در دفاع عقالىن از دين ناتوان ديدند‪ ،‬مسئله جتربه ديىن كانون توجه قرار گرفت و‬
‫پناهگاهى براى حراست از اميان مذهىب بهمشار آمد‪.‬‬

‫ديويد هيوم (‪ 1711 -1776‬م) با نقادىهاى خود از يكسو‪ -‬در نظر بسيارى‪ -‬برهان نظم را از كار انداخت و‬
‫از سوى ديگر‪ ،‬معجزات را به چالش كشيد‪ .‬اميانوئل كانت (‪ 1724 -1804‬م) نيز با نقد توامنندىهاى عقل نظرى‪،‬‬
‫وجود خدا را تنها در پرتو عقل عملى (ضرورت حيات اخالقى) اثباتپذير مىدانست‪ .‬از سوى ديگر‪ ،‬شاليرماخر‪-‬‬
‫پرمچدار هنضت جتربهانگارى دين‪ -‬در زماىن مىزيست كه عقلگراىي افراطى قرن هجدهم‪ ،‬جاى خود را به مكتب‬
‫رمانتيك داده بود كه سهم فراموششده دل را طلب مىكرد و بر احساسات و عواطف تأكيد مىورزيد‪ .‬در چنني‬
‫شرايطى بود كه شاليرماخر با اشاره به آنكه مسائلى چون داليل اثبات وجود خدا و معجزات در حاشيه دين قرار‬
‫دارند‪ ،‬مهواره بر اين نكته پاى مىفشرد‪:‬‬

‫‪ .)2 ( 231‬البته اگر جتربه ديىن را لزوماً خطاپذير بدانيم‪ -‬چنانكه در فصل هشتم خواهد آمد‪ -‬منى توانيم وحى را جتربه ديىن پيامرب خبوانيم‪.‬‬
‫قلب دين مهيشه احساسات و عواطف بوده است‪ ،‬نه داليل و مباحثات عقلى‪ ... .‬خدا براى شخص متدين يك‬
‫‪232‬‬
‫جتربه و يك حقيقت زنده است‪.‬‬

‫ب) نقد كتاب مقدس‬

‫يكى از مسائلى كه در قرن نوزدهم رواج يافت و مدافعان سنىت دين را با مشكالتى روبهرو ساخت‪ ،‬بررسى انتقادى‬
‫‪234‬‬ ‫‪233‬‬
‫كتاب مقدس بود‪ .‬نقد مفهومى كتاب مقدس‪ -‬كه اصطالحاً‬

‫‪Higher Criticism‬‬

‫ناميده مىشد‪ -‬با هبرهگريى از شواهد دروىن و بريوىن‪ ،‬درباره هريك از كتابهاى عهد عتيق و جديد‪ ،‬مسائلى از اين‬
‫دست را به بوته بررسى و نقد مىهناد‪ :‬هويت مؤلف يا مؤلفان‪ ،‬تاريخ نگارش‪ ،‬منابع مورد استفاده مؤلف‪ ،‬پيشزمينه‬
‫تارخيى و اعتبار علمى‪ 235.‬نتايج اين بررسىها چندان براى مؤمنان مسيحى و يهودى خوشايند نبود‪:‬‬

‫در پرتو اين پژوهشها‪ ،‬پنج ِ‬


‫كتاب اول عهد عتيق‪ -‬كه سنّتاً منسوب به خود موسى‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬ويليام هوردرن‪ ،‬راهنماى اهليات پروتستان‪ ،‬ص ‪.40‬‬

‫(‪ .)2‬بنگريد به‪ :‬مهان‪ ،‬ص ‪ 54 -59 ،36 -39‬و ‪.158 -166‬‬

‫(‪ .)3‬در براب ِر‪ Lower Criticism‬كه به مسائلى چون شناساىي نسخههاى اصيل خطى و متييز قرائت درست از‬
‫نادرست مىپرداخت‪.‬‬

‫(‪)4‬‬

‫‪See: M. R. R. McGuire," Higher Criticism", in: New Catholic .‬‬


‫‪.Encyclopedia, V. 6, P. 2011- 1103‬‬

‫‪ .)1 ( 232‬ويليام هوردرن‪ ،‬راهنماى اهليات پروتستان‪ ،‬ص ‪.40‬‬


‫‪ .)2 ( 233‬بنگريد به‪ :‬مهان‪ ،‬ص ‪ 54 -59 ،36 -39‬و ‪.158 -166‬‬
‫‪ .)3 ( 234‬در براب ِر‪ Lower Criticism‬كه به مسائلى چون شناساىي نسخههاى اصيل خطى و متييز قرائت درست از نادرست مىپرداخت‪.‬‬
‫‪)4 ( 235‬‬
‫‪.See: M. R. R. McGuire," Higher Criticism", in: New Catholic Encyclopedia, V. 6, P. 2011- 1103 .‬‬
‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪68 :‬‬

‫است‪ -‬نشانههاىي از چند مؤلفى بودن به دست داد‪ .‬بررسى دقيق داستانهاى مكرر و تفاوت سبكها‪ ،‬واژگان‪ ،‬و‬
‫فكر‪ ،‬داللت بر اين داشت كه اين كتابها (اسفار مخسه) در هيئت كنوىنشان‪ ،‬جمموعهاى از چندين روايت و متعلق‬
‫به زمانهاى خمتلف است‪ .‬بعضى از خبشها ‪ ...‬در عصر تبعيد يا اسارت بابلى (يعىن هشتصد سال پس از موسى)‬
‫به رشته حترير درآمده است‪ .‬حتليل مشاهبى از اجنيل يوحنا و تفاوتهاىي كه با ساير اناجيل‪ -‬هم از نظر سبك و‬
‫سياق‪ ،‬هم از نظر حمتوا‪ -‬دارد‪ ،‬حمققان را به آجنا رسانده است كه آن را صرفاً سريه مسيح‪ -‬كه بيش از نيم قرن بعد از‬
‫‪236‬‬
‫تصليب او نوشته شده‪ -‬بدانند‪.‬‬

‫شالير ماخر با برجسته كردن مسئله جتربه ديىن‪ ،‬در پى آن بود كه كانون دين را از كتاب مقدس به قلب مؤمنان انتقال‬
‫‪237‬‬
‫دهد و بدينرو مسيحيت را از ضربات نقادى كتاب مقدس درامان دارد‪.‬‬

‫بينديشيم‬

‫نقد تارخيى قرآنكرمي!‬

‫گروهى از خاورشناسان‪ ،‬روش نقد تارخيى را درباره كتاب آمساىن اسالم نيز بهكار گرفته و براى منونه‪ ،‬برخى از آيات‬
‫هريشفلت (‪ 1854 -1934‬م) مستشرق آملاىن‪ ،‬مواردى از اين ِ‬
‫اقتباس‬ ‫ِ‬ ‫آن را برگرفته از كتب عهدين دانستهاند‪.‬‬
‫‪238‬‬
‫ادعاىي را برمىمشارد و براى مثال‪ ،‬چهار آيه از آيات آغازين سوره الرمحن را برگرفته از كتاب مزامري مىداند‪:‬‬

‫قرآنكرمي‪« :‬خورشيد و ماه بر حساىب [روان] اند‪ .‬و بوته و درخت چهرهسايانند‪ .‬و آمسان را برافراشت ‪ ...‬و زمني را‬
‫‪239‬‬
‫براى مردم هناد‪».‬‬

‫كتاب مقدس‪« :‬آفتاب را براى سلطنت روز [آفريد]‪ ،‬ماه و ستارگان را براى سلطنت شب‪ ...« 240».‬او را كه‬
‫‪241‬‬
‫آمسانها را به حكمت آفريد؛ او را كه زمني را بر آبها گسرتانيد‪».‬‬

‫‪ .)1 ( 236‬ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪ 130‬و ‪.131‬‬


‫‪ .)2 ( 237‬ويليام هوردرن‪ ،‬راهنماى اهليات پروتستان‪ ،‬ص ‪.41‬‬
‫‪ .)3 ( 238‬بنگريد به‪ :‬عبدالرمحان بدوى‪ ،‬الدفاع عن القرآن ض ّد منتقديه‪ ،‬ص ‪.28‬‬
‫‪ .)4 ( 239‬الرمحن( ‪ 5 -7 :)55‬و ‪.10‬‬
‫‪ .)5 ( 240‬مزامري‪ 8 /136 ،‬و ‪.9‬‬
‫‪ .)6 ( 241‬مزامري‪ 5 /136 ،‬و ‪.6‬‬
‫بهراسىت اگر كساىن از آفرينش آمسان و زمني و ماه و خورشيد سخن بگويند‪ ،‬آيا لزوماً برخى از آنان مقلّد برخى‬
‫ديگرند؟ به نظر مشا‪ ،‬بر فرض آنكه تشابه مفهومى اين آيات بيش از اين هم مىبود‪ ،‬آيا مىتوانست مقصود ناقد را به‬
‫اثبات رساند؟‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪ 130‬و ‪.131‬‬

‫(‪ .)2‬ويليام هوردرن‪ ،‬راهنماى اهليات پروتستان‪ ،‬ص ‪.41‬‬

‫(‪ .)3‬بنگريد به‪ :‬عبدالرمحان بدوى‪ ،‬الدفاع عن القرآن ض ّد منتقديه‪ ،‬ص ‪.28‬‬

‫(‪ .)4‬الرمحن (‪ 5 -7 :)55‬و ‪.10‬‬

‫(‪ .)5‬مزامري‪ 8 /136 ،‬و ‪.9‬‬

‫(‪ .)6‬مزامري‪ 5 /136 ،‬و ‪.6‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪69 :‬‬

‫افزون بر اين‪ ،‬پارهاى از متكلمان مسيحى چارهاى انديشيدند كه براساس آن‪ ،‬با تكيه بر جتربه ديىن نويسندگان كتاب‬
‫موجه مىگشت‪ .‬اينان با تأكيد بر حمدوديتهاى بشرى در فرايند‬ ‫مقدس‪ ،‬راهياىب آموزههاى نادرست به اين كتاب‪ّ ،‬‬
‫جتربه و تفسري آن‪ ،‬به ترويج اين باور پرداختند كه تعارض برخى از آموزههاى كتاب مقدس با دادههاى علوم بشرى‪،‬‬
‫اهلى و آمساىن بودن اين كتاب را به خطر منىاندازد؛ زيرا اساساً «اعتناى خداوند اين نبوده است كه يك كتاب معصوم‬
‫امال كند‪[ ... ،‬بلكه] يك مواجهه كه به مشيت و مبادرت اهلى بوده‪ ،‬توسط بش ِر جايزاِلطا‪ ،‬جتربه‪ ،‬تعبري و توصيف‬
‫شده است‪ 242».‬در فصل هشتم درباره اين نكته اخري بيشرت سخن خواهيم گفت‪.‬‬

‫ج) مهراهى با قافله علم جترىب‬

‫پيشرفت خريهكننده علوم جترىب و ىباعتبار قلمداد شدن امور متافيزيكى‪ ،‬يكى از عواملى بود كه برخى را برآن داشت‬
‫كه دين را نيز از مقوله جتربه بدانند و در كنار جتارب بريوىن‪ ،‬بر امهيت جتربه دروىن تأكيد ورزند‪ .‬اقبال الهورى‬

‫‪ .)1 ( 242‬ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪.269‬‬


‫(‪ 1876 -1938‬م) ظاهراً با مهني رويكرد‪ ،‬از جتارب سهگانه دروىن‪ ،‬بريوىن و تارخيى سخن مىگويد و وحى را جتربه‬
‫‪243‬‬
‫باطىن پيامرب مىخواند‪.‬‬

‫د) حتليل مادىگرايانه از پديدههاى بهظاهر ماوراىي‬

‫برخى از منكران امور ماوراى طبيعى به اين نتيجه رسيدهاند كه مهه گزارشهاى مربوط به حاالت دروىن و مكاشفات‬
‫دينداران را منىتوان ىباساس انگاشت‪ .‬از مهنيرو‪ ،‬اينان وجود چنني جتربههاىي را مىپذيرند و در مهان حال بر اين نكته‬
‫ِ‬
‫احساس دروىن‪ ،‬توجيهگر وجود متعلّق آن نيست‪.‬‬ ‫تأكيد مىورزند كه وجود اين‬

‫طبقهبندى جتارب ديىن‬

‫با در نظر گرفنت معيارهاى خمتلف‪ ،‬دستهبندىهاى گوناگوىن از جتربه ديىن مىتوان بهدست داد كه اينك به برخى از‬
‫آهنا اشاره مىكنيم‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪.269‬‬

‫(‪ .)2‬بنگريد به‪ :‬حممد اقبال الهورى‪ ،‬احياى فكر ديىن در اسالم‪ ،‬ص ‪.147‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪70 :‬‬

‫الف) جتارب حسى (شبهحسى) و غريحسى‬

‫ريچارد سوينيبرن چگونگى حتقق جتارب ديىن را‪ -‬به حلاظ نيازمندى به واسطههاى حسى (يا ىبنيازى از آن) و نيز‬
‫‪244‬‬
‫مهگاىن يا شخصى بودن پديده جتربهشده‪ -‬بر پنج نوع مىداند‪:‬‬

‫‪ .1‬با واسطه امرى «حسى» و در قالب پديدهاى «مهگاىن» و «متعارف»‪ .‬براى مثال‪ ،‬غروب خورشيد پديدهاى‬
‫است متعارف كه در معرض ديد مهگان است‪ ،‬اما چهبسا مهني پديده عادى كساىن را به تأمل وادارد و آنان را به ياد‬
‫آفريدگار اندازد‪.‬‬

‫‪ .)2 ( 243‬بنگريد به‪ :‬حممد اقبال الهورى‪ ،‬احياى فكر ديىن در اسالم‪ ،‬ص ‪.147‬‬
‫‪)1 ( 244‬‬
‫‪Richard Swinburne, The Existence of God, P. 942 .‬‬
‫‪. 352-‬‬
‫به دريا بنگرم دريا تو بينم‬ ‫به صحرا بنگرم صحرا تو بينم‬
‫نشان از قامت رعنا تو بينم‬ ‫به هر جا بنگرم كوه و در و دشت‬

‫‪ .2‬با واسطه امرى «حسى» و در قالب پديدهاى «مهگاىن» و «نامتعارف»‪ .‬گاه پديدهاى كه جتربه مىشود‪،‬‬
‫غريعادى و نامتعارف است (مانند برآمدن صدا از درخت يا از بوته مشتعلى كه منىسوزد)‪ 245،‬اما امرى مهگاىن‬
‫است؛ يعىن قاعدتاً مهه كساىن كه شاهد آن واقعه باشند‪ ،‬به جتربهاى ديدارى و شنيدارى از آن‪ ،‬دست خواهند يافت‪.‬‬
‫‪246‬‬
‫سوينيبرن ظهور حضرتمرمي (س) در فاطيما را از اين قسم مىداند‪.‬‬

‫بيشرت بدانيم‬

‫ظهور بانوىي جملل در فاطيما‬

‫فاطيما (‬

‫‪) Fatima‬‬

‫نام حملى است در كشور پرتغال؛ جاىي كه در سال ‪ 1917‬ميالدى بانوىي كه درخشانتر از خورشيد بود‪ ،‬سوار بر‬
‫پارهاى از ابر و بر فراز درخىت مهيشه سبز به مشاهده سه كودك مسيحى درآمد‪ .‬در شش ماهِ متواىل‪ ،‬اين رويداد تكرار‬
‫گشت و مجعيىت كه اين سه كودك را مهراهى مىكردند‪ -‬و گاه مشارشان به پنجاه هزار نفر مىرسيد‪ -‬جنبش درخت و‬
‫آمد و شد ابر را بهعيان مىديدند‪ .‬سه سال پس از اين رويداد‪ ،‬دو تن از سه كودك يادشده در اثر بيمارى از دنيا‬
‫رفتند و امروزه در آن مكان زيارتگاهى باشكوه بنا شده است‪ 247.‬برخى از گزارشها بيانگر آن است كه آن بانو خود‬
‫را دخرت پيامرب آخرالزمان معرىف كرده است‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪)1‬‬

‫‪Richard Swinburne, The Existence of God, P. 942 .‬‬

‫‪ .)2 ( 245‬اشاره است به نزول خنستني وحى بر حضرت موسى( ع) در دو روايت اسالمى و يهودى‪ -‬مسيحى‪ .‬در اين كتاب به مهني رويداد اشاره شده است‪ :‬مايكل پرتسون و‬
‫ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪ 38‬و ‪.39‬‬
‫‪. Richard Swinburne ,op .cit ,P .052.)3 ( 246‬‬
‫‪)4 ( 247‬‬
‫‪See: H. M. Gillett," Fatima", in: New Catholic Encyclopedia, V. 5, P. 558 .‬‬
‫‪. 658-‬‬
‫‪. 352-‬‬

‫(‪ .)2‬اشاره است به نزول خنستني وحى بر حضرت موسى (ع) در دو روايت اسالمى و يهودى‪ -‬مسيحى‪ .‬در اين‬
‫كتاب به مهني رويداد اشاره شده است‪ :‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪ 38‬و ‪.39‬‬

‫(‪. Richard Swinburne ,op .cit ,P .052.)3‬‬

‫(‪)4‬‬

‫‪See: H. M. Gillett," Fatima", in: New Catholic Encyclopedia, V. 5, P. 558 .‬‬

‫‪. 658-‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪71 :‬‬

‫‪ .3‬با واسطه امرى «حسى» و در قالب پديدهاى «شخصى» كه «مىتوان با هبرهگريى از الفاظ متداول از آن سخن‬
‫كامال شخصى است و در معرض ديد مهگان نيست‪ّ ،‬اما‬ ‫گفت»‪ .‬براى مثال‪ ،‬آنچه در رؤيا جتربه مىشود‪ ،‬امرى ً‬
‫بسيارى از اينگونه جتارب را بهسادگى مىتوان گزارش كرد‪.‬‬

‫چنانكه پيداست‪ ،‬غالباً سخنگف ِ‬


‫نت فرشته با انسان (در خواب يا بيدارى) در اين قسم مىگنجد؛ زيرا عموماً چنني‬
‫رويدادى پديدهاى شخصى است و پيامى كه فرشته‪ ،‬حامل آن است‪ -‬از ديدگاه اغلب دينداران‪ -‬در قالب زبان‬
‫متعارف دريافت مىگردد و به مهنيگونه قابل انتقال به ديگران است‪.‬‬

‫‪ .4‬با واسطه امرى «حسى» و در قالب پديدهاى «شخصى» كه «با زبان متعارف قابلبيان نيست»‪ .‬عارفاىن كه‬
‫‪248‬‬
‫توصيف جتربه ديىن خود را دشوار يا حمال مىيابند‪ ،‬چهبسا داراى جتربهاى از اين نوع هستند‪.‬‬

‫‪« .5‬بدون وساطت امرى حسى»‪ .‬در چهار قسم پيشني‪ ،‬جتربه ديىن پديدهاى ديدارى و شنيدارى است‪ ،‬هرچند ممكن‬
‫است اين ديدن و شنيدن درخور هر چشم و گوشى نباشد‪ .‬اما در گونه پنجم‪ ،‬جتربه ديىن بدون واسطه امور حسى‬
‫‪249‬‬
‫بهدست مىآيد و «به يارى چشمان روح و عقل» سيماى آن «حقيقت ناديدىن» ادراك مىگردد‪.‬‬

‫‪. Richard Swinburne ,op .cit ,P .152.)1 ( 248‬‬


‫‪ .)2 ( 249‬بنگريد به‪ :‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪.40‬‬
‫اين قسم‪ ،‬حيطه گسرتدهاى از جتارب ديىن را دربرمىگريد كه در يك سوى آن‪ ،‬اهلامات و مكاشفات واالى عارفان و‬
‫پيشوايان ديىن قرار دارد و در سوى ديگر آن نيز جتارب توده مؤمنان‪ 250.‬درواقع آنچه فطرت خداشناسى انسان‬
‫خوانده مىشود‪ ،‬به مهنيگونه (ىبمدد حس) آن حقيقت غاىي را به آدمى مىمناياند‪ ،‬اگرچه ممكن است وقايعى حسى‬
‫زمينه شكوفاىي اين جتربه را فراهم سازند‪ .‬بر اين اساس‪ ،‬امامصادق (ع) كسى را كه از گفتگو درباره خدا ره به جاىي‬
‫نربده و در حريت افتاده بود‪ ،‬به حالىت فرامىخواند كه اميد از مهه اسباب مادى بريده‪،‬‬

‫______________________________‬
‫(‪. Richard Swinburne ,op .cit ,P .152.)1‬‬

‫(‪ .)2‬بنگريد به‪ :‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪.40‬‬

‫(‪. See :Richard Swinburne ,op .cit ,P .152.)3‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪72 :‬‬

‫‪251‬‬
‫وىل مهچنان به فريادرسى واالتر چشم دوخته است‪.‬‬

‫ب) جتارب اصالتاً ديىن و جتارب تفسريى‬

‫در تقسيمى ديگر مىتوان جتربه ديىن را بر دو قسم دانست‪:‬‬

‫‪ .1‬جتارىب كه ديىن ناميدن آهنا تكيهگاهى جز خود جتربه ندارد و مهه ناظران‪ -‬صرفنظر از اينكه آن جتارب را معترب يا‬
‫اىن انا اللّه» از درخت‪ ،‬ىبگمان جتربهاى‬
‫نامعترب بدانند‪ -‬بر ديىن بودن آهنا اتفاقنظر دارند‪ .‬براى مثال‪ ،‬شنيدن نداى « ّ‬
‫«ديىن» است و ديىن خواندن آن در گرو تفسري خاصى از اين رويداد نيست‪.‬‬

‫‪ .2‬جتارىب كه ديىن ناميدن آهنا بهدليل تفسري ويژهاى است كه شخص جتربهگر از آهنا بهدست مىدهد‪ .‬اين منونههاى‬
‫عمومى را از جتارب ديىن تفسريى دانستهاند‪ :‬بالها و ناگوارىها را نتيجه گناه پيشني دانسنت؛ براى مشاركت در رنج و‬
‫مصايب مسيح‪ ،‬به استقبال بيمارى شتافنت؛ مهه حوادث تلخ و شريين را مورد پسند جانان ديدن و نيز رويدادى خاص‬
‫‪252‬‬
‫را پاسخ دعاى خود انگاشنت‪.‬‬

‫‪. See :Richard Swinburne ,op .cit ,P .152.)3 ( 250‬‬


‫‪ .)1 ( 251‬بنگريد به‪ :‬حممدباقر جملسى‪ ،‬حباراالنوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.41‬‬
‫‪)2 ( 252‬‬
‫بينديشيم و درس بياموزمي‬

‫منونههاىي از جتارب ديىن تفسريى‬

‫بر پايه برخى از روايات اسالمى‪ ،‬مقدار بال و گرفتارى هركس در اين دنيا به اندازه درجه تقرب او نزد خداوند است‪:‬‬
‫«ا ّن اش ّد الناس بالءً االنبياء ُثّ الذين يلوهنم‪ُ ،‬ثّ االمثل فاالمثل‪ 253».‬مهچنني به فرموده پيشوايان معصوم‪ ،‬امورى چون‬
‫از دست دادن رزق و روزى و بهطور كلى نعمتهاى اهلى‪ ،‬حمروميت از عباداتى چون منازشب و گرفتار شدن به‬
‫‪254‬‬
‫بسيارى از بيمارىها‪ ،‬پيامد گناهان آدمى است‪.‬‬

‫به نظر مشا‪ ،‬باور به اين دسته از آموزههاى ديىن تا چه اندازه به پيدايش جتارب تفسريى مىاجنامد؟ آيا جتارب ديىن مهه‬
‫دينباوران در اينباره يكسان است؟ آيا كساىن را مىشناسيد كه با چنني رويكردى‪ ،‬به مهه ابعاد زندگى خود رنگ ديىن‬
‫دادهاند؟‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬بنگريد به‪ :‬حممدباقر جملسى‪ ،‬حباراالنوار‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.41‬‬

‫(‪)2‬‬

‫‪Caroline Franks Davis, The Evidential Force of Religious Experience, P. .‬‬


‫‪.33‬‬

‫(‪ .)3‬حممدبن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.252‬‬

‫(‪ .)4‬مهان‪ ،‬ص ‪.269 -274‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪73 :‬‬

‫سرشت جتربه ديىن‬

‫كساىن چون شالير ماخر‪ ،‬ويليام جيمز و رودلف اتو (‪ 1869 -1937‬م) جتربه ديىن را از قبيل احساسات و‬
‫عواطف مشردهاند‪ .‬گروهى ديگر بر اين باورند كه جتربه ديىن همسان ادراك حسى است و ساختار آن‪ ،‬با چنني ادراكى‬

‫‪.Caroline Franks Davis, The Evidential Force of Religious Experience, P. 33 .‬‬


‫‪ .)3 ( 253‬حممدبن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.252‬‬
‫‪ .)4 ( 254‬مهان‪ ،‬ص ‪.269 -274‬‬
‫تفاوتى ماهوى ندارد‪ .‬به تعبري ديگر‪ ،‬ميان جتربه ديىن و جتارب رايج حسى‪ ،‬شباهتهاى اساسى و ذاتى فراواىن مىتوان‬
‫‪255‬‬
‫يافت‪.‬‬

‫به نظر مىرسد مراتب باالى جتربه ديىن از مقوله علم حضورى است؛ بهگونهاى كه ميان جتربهگر و متعلَّق جتربه‪،‬‬
‫واسطهاى در كار نيست‪ .‬به باور فيلسوفان مسلمان‪ ،‬حىت در جتارب ديىن شنيدارى‪ ،‬پيش از آنكه گوش جتربهگر‬
‫مسموع مس ِع ظاهر‬
‫ِ‬ ‫اصواتى را بشنود‪ ،‬قلبش از آن آگاه مىگردد‪« :‬كالم اهلى را اول دل نىب شنَود ‪ ...‬و بعد از آن‬
‫‪256‬‬
‫گردد‪».‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬بنگريد به‪ :‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪.41 -44‬‬

‫مال عبدالرزاق الهيجى‪ ،‬گوهر مراد‪ ،‬ص ‪.366‬‬


‫(‪ّ .)2‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪74 :‬‬

‫چكيده فصل‬

‫‪ .1‬اصطالح «جتربه ديىن» در كاربردى عام‪ ،‬درباره هر نوع جتربه مرتبط با زندگى ديىن (از حاالت توده مؤمنان گرفته تا‬
‫كشف و شهود عارفان و وحى پيامربان) بهكار مىرود و در كاربردى خاص‪ ،‬به جتربه «آگاهى از خداوند» منحصر‬
‫مىگردد‪.‬‬

‫‪ .2‬اين عوامل را مىتوان در طرح مسئله جتربه ديىن و اهتمام به آن مؤثر دانست‪ :‬ضعف نظامهاى فلسفى غرىب در‬
‫دفاع عقالىن از آموزههاى ديىن‪ ،‬نقد كتاب مقدس‪ ،‬مهراهى با قافله علم جترىب و نيز حتليل مادىگرايانه از پديدههاى‬
‫بهظاهر ماوراىي‪.‬‬

‫‪ .3‬يكى از انديشمندان مسيحى‪ ،‬آن دسته از جتارب ديىن را كه با واسطه امرى حسى حتقق مىيابند‪ ،‬بر چهار قسم‬
‫مىداند‪ :‬پديدهاى مهگاىن و متعارف‪ ،‬پديدهاى مهگاىن و نامتعارف‪ ،‬پديدهاى شخصى و قابلتوصيف با زبان متعارف‬
‫و نيز پديدهاى شخصى و غريقابل توصيف با زبان متعارف‪.‬‬

‫‪ .)1 ( 255‬بنگريد به‪ :‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪.41 -44‬‬
‫‪ّ .)2 ( 256‬‬
‫مال عبدالرزاق الهيجى‪ ،‬گوهر مراد‪ ،‬ص ‪.366‬‬
‫‪ .4‬ديىن خواندن برخى از جتارب‪ ،‬به دليل «تفسري» ويژهاى است كه شخص جتربهگر از آهنا بهدست مىدهد‪ .‬برخى‬
‫از نويسندگان‪ ،‬برخى امور را از جتارب ديىن تفسريى دانستهاند‪ :‬بالها و ناگوارىها را نتيجه گناه پيشني دانسنت؛ مهه‬
‫حوادث تلخ و شريين را مورد پسند جانان ديدن و نيز رويدادى خاص را پاسخ دعاى خود انگاشنت‪.‬‬

‫‪ .5‬گروهى جتربه ديىن را از قبيل احساسات و عواطف مشرده و برخى ديگر آن را همسان ادراك حسى دانستهاند‪ .‬به‬
‫نظر مىرسد مراتب باالى جتربه ديىن از مقوله علم حضورى است‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪75 :‬‬

‫پرسش‬

‫‪ .1‬مقصود از اصطالح جتربه ديىن چيست؟‬

‫‪ .2‬نقد براهني عقلى اثبات وجود خدا چگونه بر رويكرد جترىب به دين مؤثر بوده است؟‬

‫‪ .3‬منظور از نقد مفهومى كتاب مقدس چيست و چگونه اين مسئله زمينهساز اهتمام به جتربه ديىن شده است؟‬

‫‪ .4‬مقصود از رويدادهاى متعارف و نامتعارف در جتربههاى ديىن چيست؟ با ذكر چند مثال توضيح دهيد‪.‬‬

‫‪ .5‬شخصى يا مهگاىن بودن جتربه ديىن به چه معناست و با چه معيارى قابلسنجش است؟‬

‫‪ .6‬آيا انديشمندان غرىب مهه جتربههاى ديىن را لزوماً غريحسى (يا لزوماً نيازمند واسطههاى حسى) مىدانند؟ توضيح‬
‫دهيد‪.‬‬

‫‪ .7‬جتارب ديىن تفسريى چيست؟ چند منونه از اين نوع جتارب را نام بريد‪.‬‬

‫منابعى براى مطالعه بيشرت‬

‫‪ .1‬پرتسون‪ ،‬مايكل و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ترمجه امحد نراقى و ابراهيم سلطاىن‪ ،‬هتران‪ ،‬طرح نو‪ ،1379 ،‬ص‬
‫‪.35 -68‬‬

‫‪ .2‬شريواىن‪ ،‬على‪« ،‬جتربه ديىن»‪ ،‬جستارهاىي در كالم جديد‪ ،‬هتران و قم‪ ،‬مست و دانشگاه قم‪ ،1381 ،‬ص ‪-184‬‬
‫‪.155‬‬

‫‪ .3‬فعاىل‪ ،‬حممدتقى‪ ،‬جتربه ديىن و مكاشفه عرفاىن‪ ،‬هتران‪ ،‬مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر‪.1380 ،‬‬
‫‪ .4‬قبسات‪ ،‬ش ‪ ،26‬زمستان ‪.1381‬‬

‫‪ .5‬نقد و نظر‪ ،‬ش ‪ 23‬و ‪ ،24‬تابستان و پاييز ‪.1379‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪76 :‬‬

‫فصل ششم‪ :‬كثرتگراىي ديىن‬

‫احنصارگراىي*‬

‫مشولگراىي*‬

‫كثرتگراىي*‬

‫مباىن كثرتگراىي*‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪77 :‬‬

‫اْلس َالِم ِدينًا فَلَن ي ْقبل ِمْنه وهو ِيف ْاْل ِخرة ِمن ْ ِ‬
‫اِلَاس ِر َ‬
‫ين؛‪ 257‬و هر كه جز اسالم‪ ،‬ديىن [ديگر] جويد‪،‬‬ ‫َ ْ‬ ‫ْ ُ َ َ ُ ََُ‬ ‫َوَم ْن يَْبتَ ِغ َغ ْ َري ِْ ْ‬
‫هرگز از وى پذيرفته نشود‪ ،‬و وى در آخرت از زيانكاران است‪.‬‬

‫ىبترديد امروزه در جهان‪ ،‬اديان گوناگوىن يافت مىشود كه گاه تفاوتشان با يكديگر چنان است كه بهدشوارى مىتوان‬
‫مهه آهنا را زير يك نام (مانند دين) گرد آورد‪ .‬كثرت اديان بهمعناى يادشده انكارناشدىن است‪ ،‬اما پرسشى كه بهويژه‬
‫در سالهاى اخري بسيارى را به خود مشغول داشته‪ ،‬آن است كه آيا مىتوان اين كثرت را به رمسيت شناخت و مهه‬
‫اديان‪ -‬و دستكم گروه برگزيدهاى از آهنا‪ -‬را هبرهمند از حقيقت دانست؟ آيا مىتوان به ديىن وحياىن چون اسالم و‬
‫مسيحيت پايبند بود و در مهان حال‪ ،‬مهه اديان موجود‪ -‬و دستكم اديان ابراهيمى‪ -‬را جناتخبش و سعادتآفرين‬
‫خواند؟ آيا گمراه و دوزخى خواندن پريوان ساير اديان‪ ،‬حاكى از غرور و خودخواهى نيست و با اعتقاد به رمحت‬
‫ىبكران اهلى سازگار است؟‬

‫ديدگاههاى گوناگون درباره حقانيت و جناتخبشى اديان‬

‫‪ .)1 ( 257‬آلعمران( ‪.85 :)3‬‬


‫در پاسخ به پرسشهاىي كه گذشت‪ ،‬ديدگاههاى گوناگوىن پديد آمده كه رايجترين آهنا نظريههاى سهگانهاى است كه‬
‫در فرهنگ مسيحيت شكل گرفته و بر اين پيشفرض استوار است كه مىتوان ميان «حقانيت» و «جناتخبشى» متايز‬
‫افكند‪ .‬اينك به بررسى اين ديدگاهها مىپردازمي‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬آلعمران (‪.85 :)3‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪78 :‬‬

‫الف) احنصارگراىي‬

‫احنصارگراىي ديدگاهى است كه نهتنها صدق و حقانيت‪ ،‬بلكه جنات را نيز در احنصار ديىن خاص مىداند و د ِر هبشت‬
‫جتسد»‬
‫و سعادت اخروى را بهروى پريوان اديان ديگر بسته مىبيند‪ .‬بسيارى از مسيحيان در تفسري آموزههاىي چون « ّ‬
‫و «فديه»‪ -258‬كه از اركان اساسى مسيحيت بهمشار مىروند‪ -‬چنان سخن مىگويند كه حىت پيامربان پيش از عيسى‬
‫(ع) را نيز نيازمند جناتخبشى وى مىمنايانند‪.‬‬

‫بيشرت بدانيم‬

‫دانته و ساكنان ليمبو‬

‫دانته (‪ 1265 -1321‬م) شاعر بزرگ ايتالياىي‪ ،‬در سفرنامه ختيلى خود در وصف كساىن كه در طبقه اول دوزخ‬
‫(ليمبو)‪ 259‬گرفتار آمدهاند‪ ،‬چنني مىگويد‪:‬‬

‫‪258‬‬
‫جتسد(‪ ) Incarnation‬يعىن اعتقاد به اينكه خداوند در شخص عيسى مسيح تبديل به بشر شد‪ (.‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعقاد ديىن‪ ،‬ص ‪ .)464‬اين‬
‫( ‪ّ .)1‬‬
‫عمل‪ -‬از نظر مسيحيان‪ -‬مقدمهاى است براى فديه(‪ ) Atonement‬و بازخريد گناه آدميان‪.‬‬
‫‪ .)2 ( 259‬در ليمبو(‪ ) Limbo‬كه باالتري ن طبقه جهنم است‪ ،‬نه نشاىن از نعمتهاى هبشىت است و نه خربى از عذابهاى دوزخى‪ .‬از نظر مسيحيان‪ ،‬اين خبش جايگاه‬
‫كساىن است كه پيش از عيسى( ع) مىزيسته يا غسل تعميد نيافتهاند و درعنيحال از اعماىل كه آنان را دوزخى سازد‪ ،‬مربا بودهاند‪.‬‬
‫ايشان گناهى نكردند و شايد هم حسناتى داشتند‪ ،‬وىل اين فضايل‪ ،‬آنان را بس نيامد؛ زيرا رسم تعميد ‪ ...‬درمورد‬
‫‪260‬‬
‫ايشان صورت نگرفته بود و اگر هم پيش از مسيحيت زيستهاند‪ ،‬خداوند را چنانكه بايد پرستش نكردهاند‪.‬‬

‫دانته در اين نوشتار‪ ،‬دانشمندان غريمسيحى را ساكن ليمبو مىمشارد و از زبان كسى كه در اين سفر ختيلى راهنماىي‬
‫وى را برعهده دارد‪ -‬و خود اندكى پيش از ميالد مسيح (ع) از دنيا رفته و در ليمبو مأوى گزيده است‪ -‬چنني‬
‫مىگويد‪:‬‬

‫تازه بدينجا آمده بودم كه [حضرت عيسى (ع)]‪ ،‬قادر مردى كه تاجى با نشان پريوزى بر سر داشت‪ ،‬به نزد ما آمد‪.‬‬
‫روح نوح و موسى قانونگزار مطيع‪ ،‬و ابراهيم شيخ بزرگ و ِ‬
‫داود پادشاه و‬ ‫خنستني پدر ما و هابيل پسر او و ِ‬ ‫وى روح‬
‫ْ‬
‫اسرائيل [‪ /‬يعقوب ] را با پدر و فرزندانش ‪ ...‬و بسيار ارواح ديگر را با خود بريون برد و مهه آهنا را رستگار كرد‪ .‬و‬
‫‪261‬‬
‫ميل دارم بداىن كه پيش از اينان ارواح بشرى از اينجا بريون نرفته بودند‪.‬‬

‫______________________________‬
‫جتسد (‪ )Incarnation‬يعىن اعتقاد به اينكه خداوند در شخص عيسى مسيح تبديل به بشر شد‪( .‬مايكل‬
‫(‪ّ .)1‬‬
‫پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعقاد ديىن‪ ،‬ص ‪ .)464‬اين عمل‪ -‬از نظر مسيحيان‪ -‬مقدمهاى است براى فديه‬
‫(‪ )Atonement‬و بازخريد گناه آدميان‪.‬‬

‫(‪ .)2‬در ليمبو (‪ )Limbo‬كه باالترين طبقه جهنم است‪ ،‬نه نشاىن از نعمتهاى هبشىت است و نه خربى از‬
‫عذابهاى دوزخى‪ .‬از نظر مسيحيان‪ ،‬اين خبش جايگاه كساىن است كه پيش از عيسى (ع) مىزيسته يا غسل تعميد‬
‫نيافتهاند و درعنيحال از اعماىل كه آنان را دوزخى سازد‪ ،‬مربا بودهاند‪.‬‬

‫(‪ .)3‬دانته آليگريى‪ ،‬كمدى اهلى‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.124‬‬

‫(‪ .)4‬مهان‪ ،‬ص ‪.125 -127‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪79 :‬‬

‫مثال‪ ،‬آجنا كه يوحنّا از زبان حضرت عيسى (ع)‬


‫برخى از آيات كتاب مقدس نيز بيانگر احنصارگراىي مسيحى است؛ ً‬
‫مىگويد‪« :‬هيچكس نزد پدر جز به وسيله من منىآيد‪ 262».‬ازمهنيروست كه كليسا از قرن سوم هجرى اين اعتقاد‬

‫‪ .)3 ( 260‬دانته آليگريى‪ ،‬كمدى اهلى‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.124‬‬


‫‪ .)4 ( 261‬مهان‪ ،‬ص ‪.125 -127‬‬
‫‪ .)1 ( 262‬كتاب مقدس‪ ،‬اجنيل يوحنّا‪.6 /14 ،‬‬
‫جزمى را شعار خود قرار داده كه «بريون از كليسا جناتى در كار نيست»‪ 263.‬با اين مهه‪ ،‬در سالهاى اخري مسيحيان‬
‫تا حدودى موضع احنصارگرايانه خود را تعديل منودهاند؛ چنانكه به گفته برخى از انديشمندان مسيحى‪ 264،‬كليساى‬
‫كاتوليك از شوراى واتيكاىن دوم (‪ 1962 -1965‬م)‪ -‬دستكم در بيانيههاى رمسى خود‪ -‬به نگرشى مشولگرايانه‬
‫‪265‬‬
‫روى آورده است‪.‬‬

‫ب) مشولگراىي‬

‫مشولگراىي ديدگاهى است كه «حقانيت» را به ديىن خاص منحصر مىسازد‪ ،‬اما دامنه «جنات» را نزد بسيارى از‬
‫پريوان اديان ديگر نيز مىگسرتاند‪ .‬مشولگرايان بر اين باورند كه «حقيقت بهصورت جزئى و كمرنگ‪ ،‬در سنتهاى‬
‫ديىن ديگر نيز منعكس شده است»‪ 266.‬مسيحياىن كه از اين ديدگاه جانبدارى مىكنند‪ -‬مهانند احنصارگرايان‪ -‬بر‬
‫نقش منحصربهفرد جتسد حضرت عيسى (ع) و فدا شدن ايشان براى گناه ذاتى آدميان تأكيد مىورزند؛ اما با اين‬
‫مهه‪ ،‬بر اين باورند كه «آثار و منافع اين ايثار و ازخودگذشتگى هرگز به كساىن كه بهطور آشكار به آن ابراز اميان‬
‫‪267‬‬
‫مىكنند‪ ،‬حمدود نيست»‪.‬‬

‫مشولگراىي مسيحى را غالباً با نام كارل رانر (‪ 1904 -1984‬م) از انديشمندان معاصر كاتوليك پيوند مىزنند‪ .‬او‬
‫‪268‬‬ ‫ِ‬
‫غريمسيحيان مشمول رستگارى را «مسيحيان بدون عنوان» مىخواند؛‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬كتاب مقدس‪ ،‬اجنيل يوحنّا‪.6 /14 ،‬‬

‫(‪)2‬‬

‫‪See: John Hick," Religious Pluralism", in: Mircea Eliade( ed. ), The .‬‬
‫‪.Encyclopedia of Religion, V. 21, P. 133‬‬

‫(‪. Ibid.)3‬‬

‫‪)2 ( 263‬‬
‫‪.See: John Hick," Religious Pluralism", in: Mircea Eliade) ed.(, The Encyclopedia of Religion, V. 21, P. 133 .‬‬
‫‪. Ibid.)3 ( 264‬‬
‫‪ .)4 ( 265‬به نظر مىرسد بيانيههاى اين شورا بيشرت ناظر به جنبههاى رفتارى است و برخالف اظهارنظر جان هيك‪ ،‬نشانهاى از تعديل در اعتقادات جزمى بهمشار منىرود‪.‬‬
‫‪ .)5 ( 266‬جان هيك‪ ،‬مباحث پلوراليسم ديىن‪ ،‬ص ‪.161‬‬
‫‪ .)6 ( 267‬مهان‪ ،‬ص ‪ 66‬و ‪.67‬‬
‫‪)7 ( 268‬‬
‫‪.Karl Rahner," Religious Inclusivism", in: Michael Peterson, et al.) eds.(, Philosophy of Religion, P. 215 .‬‬
‫(‪ .)4‬به نظر مىرسد بيانيههاى اين شورا بيشرت ناظر به جنبههاى رفتارى است و برخالف اظهارنظر جان هيك‪،‬‬
‫نشانهاى از تعديل در اعتقادات جزمى بهمشار منىرود‪.‬‬

‫(‪ .)5‬جان هيك‪ ،‬مباحث پلوراليسم ديىن‪ ،‬ص ‪.161‬‬

‫(‪ .)6‬مهان‪ ،‬ص ‪ 66‬و ‪.67‬‬

‫(‪)7‬‬

‫‪Karl Rahner," Religious Inclusivism", in: Michael Peterson, et al.( eds. ), .‬‬
‫‪.Philosophy of Religion, P. 215‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪80 :‬‬

‫تعبريى كه برخى آن را به «عضويت افتخارى» در يك سازمان مهانند مىكنند‪ 269.‬وى بر آن است كه حىت پيش از‬
‫‪270‬‬
‫دوران مسيحيت‪ ،‬جناتياىب پريوان اديان ديگر تنها «بهدليل اطاعت از مسيح موعود» بوده است‪.‬‬

‫بينديشيم‬

‫اسالم و مشولگراىي‬

‫مقصر» دفاعى خردپسند از مشولگراىي بهدست داد؟‬


‫آيا مىتوانيد با هبرهگريى از اصطالحاتى چون «جاهل قاصر و ّ‬
‫آيا مىتوان ديدگاه رايج در ميان انديشمندان مسلمان را‪ -‬با حذف پريايههاى مسيحى آن‪ -‬مشولگراىي دانست؟‬

‫ج) كثرتگراىي‬

‫كثرتگراىي يا پلوراليسم ديىن‪ ،‬ديدگاهى است كه اديان گوناگون را بهرمسيت مىشناسد و مهه آهنا را راهى بهسوى‬
‫حقيقت مىداند‪ 271.‬جان هيك فيلسوف و دينپژوه انگليسى‪ ،‬اين ديدگاه را در سالهاى اخري پرورانده و كتابها و‬
‫رسالههاىي در اين باب نگاشته است‪ .‬وى خنستني بار در سال ‪ 1977‬ميالدى با انتشار كتاىب به نام اسطوره حلول‬

‫‪ .)1 ( 269‬جان هيك‪ ،‬مباحث پلوراليسم ديىن‪ ،‬ص ‪.68‬‬


‫‪ .)2 ( 270‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪ 416‬و ‪.417‬‬
‫‪ .)3 ( 271‬چنانكه خواهد آمد‪ ،‬اصطالح پلوراليسم ديىن داراى كاربردهاى گوناگوىن است كه رايجترين آهنا را مىتوان« پلوراليسم در حقانيت» ناميد‪ .‬آنچه قسيم دو ديدگاه پيشني‬
‫بهمشار مى رود‪ ،‬مهني قسم است‪ .‬اقسام ديگر پلوراليسم( مهچون پلوراليسم در رفتار و در رستگارى)‪ ،‬با دو ديدگاه پيشني( يا دستكم يكى از آهنا) كنار مىآيند و قسيم آهنا‬
‫نيستند‪.‬‬
‫جتسد خدا در مسيح را به چالش كشيد و خواستار آن شد كه با‬
‫خداوند‪ ،‬ديدگاه رايج مسيحيان درباره حلول و ّ‬
‫نگرشى اسطورهاى‪ 272‬به اين آموزهها‪ ،‬بسرت پذيرش اديان ديگر فراهم گردد‪.‬‬

‫هيك به خاستگاه اجتماعى دستياىب به اين موض ِع كثرتگرايانه نيز اشاره كرده و مهاجرت‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬جان هيك‪ ،‬مباحث پلوراليسم ديىن‪ ،‬ص ‪.68‬‬

‫(‪ .)2‬مايكل پرتسون و ديگران‪ ،‬عقل و اعتقاد ديىن‪ ،‬ص ‪ 416‬و ‪.417‬‬

‫(‪ .)3‬چنانكه خواهد آمد‪ ،‬اصطالح پلوراليسم ديىن داراى كاربردهاى گوناگوىن است كه رايجترين آهنا را مىتوان‬
‫«پلوراليسم در حقانيت» ناميد‪ .‬آنچه قسيم دو ديدگاه پيشني بهمشار مىرود‪ ،‬مهني قسم است‪ .‬اقسام ديگر پلوراليسم‬
‫(مهچون پلوراليسم در رفتار و در رستگارى)‪ ،‬با دو ديدگاه پيشني (يا دستكم يكى از آهنا) كنار مىآيند و قسيم‬
‫آهنا نيستند‪.‬‬

‫(‪ .)4‬وى در مهني كتاب‪ ،‬اسطوره را داستاىن مىداند كه شنونده را به حقيقىت فراتر از معاىن حتتاللفظى خود توجه‬
‫مىدهد‪ .‬بنگريد به‪:‬‬

‫‪John Hick," Jesus and the World Religions", in: John Hick( ed. ), The Myth‬‬
‫‪.of God Incarnate, P. 871‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪81 :‬‬

‫كامال پلوراليسىت بود»‪ -‬نقطه عطفى در‬


‫به بريمنگام را‪ -‬كه به گفته وى «از نظر نژادى‪ ،‬فرهنگى و مذهىب‪ ،‬شهرى ً‬
‫زندگى خود دانسته است‪ .‬وى از يكسو در برخورد با پريوان اديان ديگر‪ ،‬بسيارى از آنان را انسانهاىي معقول و‬
‫شرافتمند مىيافت و از سوىي ديگر‪ ،‬از تبعيضهاىي كه جامعه انگلستان در حق اقليتهاى نژادى و مذهىب روا‬
‫مىداشت‪ ،‬بهشدت آزرده مىگشت‪ 273.‬سراجنام هيك بدين نتيجه رسيد كه يكى از راهكارهاى بنيادى براى از ميان‬
‫بردن چنني تبعيضهاىي‪« ،‬تصديق صريح و صادقانه اين امر است كه در مقوله پيامهاى وحياىن ‪ ...‬بايد به تفكرى‬

‫‪ .)4 ( 272‬وى در مهني كتاب‪ ،‬اسطوره را داستاىن مىداند كه شنونده را به حقيقىت فراتر از معاىن حتتاللفظى خود توجه مىدهد‪ .‬بنگريد به‪:‬‬
‫‪.John Hick," Jesus and the World Religions", in: John Hick) ed.(, The Myth of God Incarnate, P. 871‬‬
‫‪ .)1 ( 273‬بنگريد به‪ :‬جان هيك‪ ،‬مباحث پلوراليسم ديىن‪ ،‬ص ‪.21 -30‬‬
‫تكثرگرايانه روى آورمي‪ 274».‬درواقع‪ ،‬هيك و پريوان و مهفكرانش «پلوراليسم در حقانيت» را هبرتين (يا يگانه) راه براى‬
‫حتقق «پلوراليسم در رفتار» مىدانند و گاه بهغلط از يكى به ديگرى پل مىزنند‪.‬‬

‫انواع ديگر پلوراليسم ديىن‬

‫چنانكه اشاره شد‪ ،‬كثرتگراىي ديىن داراى اقسامى است كه بايد از َخلط آهنا با يكديگر بپرهيزمي و حكم هريك را با‬
‫ديگرى نياميزمي‪ .‬آنچه تاكنون به آن پرداختيم‪ ،‬پلوراليسم در حقانيت بود‪ .‬اينك به دو نوع ديگر آن اشاره‬
‫‪275‬‬
‫مىكنيم‪.‬‬

‫‪ .1‬پلوراليسم در رفتار‬

‫يكى از معاىن كثرتگراىي ديىن آن است كه با پريوان اديان گوناگون به مساملت رفتار كنيم و از برافروخنت آتش‬
‫تعصبات مذهىب بپرهيزمي‪ .‬اينگونه از پلوراليسم‪ ،‬نزاع چنداىن منىآفريند و با احنصارگراىي و مشولگراىي نيز كنارآمدىن‬
‫است‪ .‬در ميان آموزههاى اسالمى‪ ،‬شواهدى در تأييد اين نگرش مىتوان يافت كه به منونههاىي اشاره مىكنيم‪:‬‬

‫يك‪ .‬قرآنكرمي پريوان اديان وحياىن را به اين رويكرد عملى فرامىخواند كه بهجاى تالش براى زير سلطه بردن يكديگر‪،‬‬
‫بر حمور مشرتك توحيد گرد آيند و در اعالى اين كلمه‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬بنگريد به‪ :‬جان هيك‪ ،‬مباحث پلوراليسم ديىن‪ ،‬ص ‪.21 -30‬‬

‫(‪ .)2‬مهان‪ ،‬ص ‪.32‬‬

‫(‪ .)3‬برخى از انديشمندان‪ ،‬پنج نوع پلوراليسم ديىن را از يكديگر تفكيك منودهاند‪( .‬بنگريد به‪ :‬حممد لگنهاوزن‪،‬‬
‫اسالم و كثرتگراىي ديىن‪ ،‬ص ‪).34 -38‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪82 :‬‬

‫‪276‬‬
‫و عمل به مقتضاى آن بكوشند‪:‬‬

‫‪ .)2 ( 274‬مهان‪ ،‬ص ‪.32‬‬


‫‪ .)3 ( 275‬برخى از انديشمندان‪ ،‬پنج نوع پلوراليسم ديىن را از يكديگر تفكيك منودهاند‪ (.‬بنگريد به‪ :‬حممد لگنهاوزن‪ ،‬اسالم و كثرتگراىي ديىن‪ ،‬ص ‪).34 -38‬‬
‫‪ .)1 ( 276‬بنگريد به‪ :‬حممدحسني طباطباىي‪ ،‬امليزان‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪250‬؛ عبداللّه جوادى آملى‪ ،‬دينشناسى‪ ،‬ص ‪ 196‬و ‪.197‬‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫قُل يا أ َْهل الْ ِكتَ ِ‬
‫ضا أ َْربَابًا‬ ‫اب تَ َعالَْوا إِ َىل َكل َمه َس َواء بَْينَنَا َوبَْينَ ُك ْم أََّال نَ ْعبُ َد إَِّال اللَّهَ َوَال نُ ْش ِرَك بِه َشْيئًا َوَال يَتَّخ َذ بَ ْع ُ‬
‫ضنَا بَ ْع ً‬ ‫َْ َ‬
‫ِ َّ ِ ‪277‬‬
‫ِم ْن ُدون الله‪.‬‬

‫دو‪ .‬از ديدگاه قرآنكرمي‪ ،‬نهتنها اهل كتاب‪ ،‬بلكه مشركان صلحجو نيز درخور نيكى و عطوفتاند و مؤمنان را نشايد‬
‫كه عدالت و دادگرى را از آنان دريغ دارند‪:‬‬

‫وه ْم َوتُ ْق ِسطُوا إِلَْي ِه ْم إِ َّن اللَّهَ ُِحي ُّ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ ِ‬
‫ب‬ ‫ين َملْ يُ َقاتلُوُك ْم ِيف الدِّي ِن َوَملْ خيُْ ِر ُجوُك ْم م ْن ديَا ِرُك ْم أَ ْن تَ َُّرب ُ‬
‫َال يَْن َها ُك ْم اللَّهُ َع ْن الذ َ‬
‫ِ ِ ‪278‬‬
‫ني‪.‬‬
‫الْ ُم ْقسط َ‬

‫سه‪ .‬امامعلى (ع) در عهدنامه معروف خود به مالكاشرت‪ ،‬از او مىخواهد مهرباىن با زيردستان را‪ -‬از هر كيش و‬
‫آييىن كه باشند‪ -‬شعار خويش سازد و چونان حيواىن درنده بر آنان نتازد؛ با اين استدالل كه حىت آنانكه از دين و‬
‫مذهىب ديگرند‪ ،‬در انسانيت با تو همساناند‪:‬‬

‫مهرباىن بر رعيت را براى دل خود پوششى گردان و دوسىت ورزيدن با آنان را و مهرباىن كردن با مهگان‪ ،‬و مباش‬
‫مهچون جانورى شكارى كه خوردنشان را غنيمتمشارى؛ چه رعيت دو دستهاند‪ :‬دستهاى برادر ديىن تواند و دسته‬
‫‪279‬‬
‫ديگر در آفرينش با تو مهانندند‪.‬‬

‫بيشرت بدانيم‬

‫اسالم و پلوراليسم رفتارى‬

‫برخى از خاورشناسان‪ ،‬پلوراليسم رفتارى اسالم را انكار منوده و گسرتش اين دين را در عواملى چون زور و مششري‬
‫جستجو كردهاند‪ .‬اين اهتام را گروهى ديگر از خاورشناسان پاسخ گفته و بر رفتار مساملتآميز مسلمانان با پريوان‬
‫اديان ديگر تأكيد ورزيدهاند؛ چنانكه دانشمند فرانسوى‪،‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬بنگريد به‪ :‬حممدحسني طباطباىي‪ ،‬امليزان‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪250‬؛ عبداللّه جوادى آملى‪ ،‬دينشناسى‪ ،‬ص ‪ 196‬و‬
‫‪.197‬‬

‫‪ .)2 ( 277‬بگو‪ «:‬اى اهل كتاب‪ ،‬بياييد بر سر سخىن كه ميان ما و مشا يكسان است بايستيم كه‪ :‬جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم‪ ،‬و بعضى از ما بعضى ديگر‬
‫را بهجاى خدا به خداىي نگريد‪ (».‬آلعمران( ‪).64 :)3‬‬
‫‪ّ [«.)3 ( 278‬اما] خدا مشا را از كساىن كه در[ كار] دين با مشا جننگيده و مشا را از ديارتان بريون نكردهاند‪ ،‬باز منىدارد‪ (».‬ممتحنه( ‪).8 :)60‬‬
‫‪ .)4 ( 279‬هنجالبالغه‪ ،‬نامه ‪ ،53‬ص ‪.326‬‬
‫(‪ .)2‬بگو‪« :‬اى اهل كتاب‪ ،‬بياييد بر سر سخىن كه ميان ما و مشا يكسان است بايستيم كه‪ :‬جز خدا را نپرستيم و‬
‫چيزى را شريك او نگردانيم‪ ،‬و بعضى از ما بعضى ديگر را بهجاى خدا به خداىي نگريد‪( ».‬آلعمران (‪).64 :)3‬‬

‫[اما] خدا مشا را از كساىن كه در [كار] دين با مشا جننگيده و مشا را از ديارتان بريون نكردهاند‪ ،‬باز‬
‫(‪ّ « .)3‬‬
‫منىدارد‪( ».‬ممتحنه (‪).8 :)60‬‬

‫(‪ .)4‬هنجالبالغه‪ ،‬نامه ‪ ،53‬ص ‪.326‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪83 :‬‬

‫گوستاو لوبون (‪ 1841 -1931‬م) مىگويد‪:‬‬

‫زور مششري ‪ ...‬موجب پيشرفت قرآن نگشت؛ زيرا رسم اعراب اين بود كه هر كجا را فتح مىكردند‪ ،‬مردم آجنا را در‬
‫دين خود آزاد مىگذاردند‪ ،‬و اينكه مردم مسيحى از دين خود دست برمىداشتند و به دين اسالم مىگرويدند‪... ،‬‬
‫بدان جهت بود كه عدل و دادى كه از آن عربهاى فاتح مىديدند‪ ،‬مانندش را از زمامداران پيشني خود نديده‬
‫‪280‬‬
‫بودند‪.‬‬

‫نويسنده يادشده‪ ،‬از خاورشناسان ديگر نيز سخناىن از اين دست آورده است‪:‬‬

‫در زمان عمر بن خطّاب كه بيتاملقدس را فتح كرد‪[ ،‬مسلمانان] هيچگونه آزارى به نصارى نزدند‪ ،‬وىل برعكس‬
‫هنگامى كه نصارى اين شهر را گرفتند‪ ،‬با كمال ىبرمحى مسلمانان را قتلعام كردند و يهود وقىت بداجنا درآمدند‪،‬‬
‫‪281‬‬
‫ىبباكانه مهه را سوزاندند‪.‬‬

‫‪ .2‬پلوراليسم در رستگارى‬

‫يكى ديگر از معاىن كثرتگراىي ديىن آن است كه فالح و رستگارى را به ديىن خاص منحصر نسازمي و پريوان اديان‬
‫گوناگون را‪ -‬دستكم در شرايطى خاص‪ -‬اهل جنات بدانيم‪ .‬قرآنكرمي ىبآنكه مهه گمراهان را معذور و رستگار‬
‫بداند‪ ،‬گروهى از آنان را «مستضعفني» و‬

‫‪282‬‬
‫« ُم ْر َج ْو َن ِْل َْم ِر اللَّ ِه»‬

‫‪ .)1 ( 280‬گوستاو لوبون‪ ،‬متدن اسالم و عرب‪ ،‬ص ‪.145‬‬


‫‪ .)2 ( 281‬مهان‪ ،‬ص ‪.147‬‬
‫‪ .)3 ( 282‬نساء( ‪ 98 :)4‬و ‪99‬؛ توبه( ‪.106 :)9‬‬
‫مىنامد و بدينرو‪ ،‬حساب معاندان حقستيز را از گمر ِ‬
‫اهان حمروم از متييز جدا مىسازد‪ .‬بر اين اساس‪ ،‬امامباقر (ع)‬
‫در واكنش به سخنان يكى از ياران خود كه مردمان را با ميزان‪ 283‬شيعى بودن مىسنجيد و صرفاً با مهني معيار با آنان‬
‫دوسىت مىورزيد‪ ،‬فرمود‪:‬‬

‫وجل‪( :‬‬
‫عز ّ‬
‫فاين الّذين قال اللّه ّ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ني ِمن ِّ ِ‬ ‫إَِّال الْمست ْ ِ‬
‫رجون المر اللّه)؟ ‪...‬‬
‫(م َ‬ ‫ِّساء َوالْ ِولْ َدان َال يَ ْستَط ُيعو َن حيلَه َوَال يَ ْهتَ ُدو َن َسب ًيال)؟ ا َ‬
‫ين ال ُ‬ ‫الر َجال َوالن َ‬ ‫ض َعف َ َ‬ ‫ُ َْ‬
‫‪284‬‬
‫الضاللاجلنه‪.‬‬
‫يدخل ّ‬ ‫َ‬ ‫حقاً علي اللّه ان‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬گوستاو لوبون‪ ،‬متدن اسالم و عرب‪ ،‬ص ‪.145‬‬

‫(‪ .)2‬مهان‪ ،‬ص ‪.147‬‬

‫(‪ .)3‬نساء (‪ 98 :)4‬و ‪99‬؛ توبه (‪.106 :)9‬‬

‫(‪ .)4‬در منت روايت‪ ،‬واژه «مطمار» بهكار رفته كه بهمعناى شاقول است‪.‬‬

‫(‪« .)5‬پس كجا رفتند [و چرا فراموش شدند] كساىن كه خدا درباره آنان فرموده است‪« :‬مگر مردان و زنان و كودكان‬
‫ناتواىن كه چارهاى منىيابند و راه گريزى ندارند»؟ كجا شدند آن كساىن كه «كارشان در گرو فرمان اهلى است»؟ ‪...‬‬
‫سزاوار است كه خدا گمراهان [ىبتقصري] را در هبشت جاى دهد‪( ».‬حممدبن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص‬
‫‪).383‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪84 :‬‬

‫آيه يادشده كه مستضعفان را درخور عفو و مغفرت اهلى دانسته‪ ،‬در شأن مسلماناىن نازل شده كه توان مهاجرت به‬
‫مدينه را نداشته و با سكونت در مكه‪ ،‬از اجنام بسيارى از فرايض ديىن خود بازمانده بودند‪ .‬با اين مهه‪ ،‬به نظر‬
‫معارف برحق حمروم شدهاند و ىبآنكه قصورى‬‫ِ‬ ‫مىرسد اطالق اين آيه دربرگرينده مهه كساىن است كه ناخواسته از‬

‫‪ .)4 ( 283‬در منت روايت‪ ،‬واژه« مطمار» بهكار رفته كه بهمعناى شاقول است‪.‬‬
‫‪ «.)5 ( 284‬پس كجا رفتند[ و چرا فراموش شدند] كساىن كه خدا درباره آنان فرموده است‪ «:‬مگر مردان و زنان و كودكان ناتواىن كه چارهاى منىيابند و راه گريزى ندارند»؟ كجا‬
‫شدند آن كساىن كه« كارشان در گرو فرمان اهلى است»؟ ‪ ...‬سزاوار است كه خدا گمراهان[ ىبتقصري] را در هبشت جاى دهد‪ (».‬حممدبن يعقوب كليىن‪ ،‬الكاىف‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص‬
‫‪).383‬‬
‫ورزيده باشند‪ ،‬راهى بهسوى حقيقت نيافتهاند‪ 285.‬از اينرو‪ ،‬به فرموده امامعلى (ع) مستضعف هر آن كسى است كه‬
‫‪286‬‬
‫حجت بر او متام نشده‪ ،‬يا به بياىن ديگر‪ ،‬پيام حق را نشنيده و يا از فهم آن بازمانده باشد‪.‬‬

‫بينديشيم‬

‫مصاديق مستضعف فكرى‬

‫به نظر مشا در دنياى معاصر چه گروههاىي را مىتوان مستضعف ناميد؟‪ 287‬آيا وجود رسانههاى گروهى و وسايل‬
‫ارتباطى گوناگون براى رفع استضعاف كاىف است؟ آيا مىتوان برخى از علما و دانشمندان را نيز مستضعف فكرى‬
‫دانست؟‬

‫مباىن فلسفى‪ -‬كالمى پلوراليسم ديىن‬

‫اعتقاد به پلوراليسم ديىن‪ ،‬گاه بر پارهاى از مباىن فلسفى‪ -‬كالمى مبتىن مىشود كه اينك به مهمترين آهنا روى مىكنيم‪.‬‬

‫‪ .1‬نسىب بودن حقيقت‬

‫كثرتگرايان ديىن هرچند غالباً از نسىبگراىي متامعيار بيزارى مىجويند‪ ،‬گاه در عمل بدان تن مىدهند و از گوناگوىن‬
‫حقيقت جانبدارى مىكنند‪ .‬بر مهني اساس‪ ،‬اسالم و مسيحيت و هندوئيسم‪ ،‬هريك براى پريوان خود «حق» است و‬
‫«هدايتگر» و «مطابق با واقع»‪ .‬اين در حاىل است كه برخى از اديان‪ ،‬آموزههاى اديان ديگر را بهصراحت نفى‬
‫مىكنند‪ .‬بهراسىت آيا مىتوان هر دو گزاره متناقض (الف ب است‪ /‬الف ب نيست) را «هدايتگر» و «مطابق با‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬حممدحسني طباطباىي‪ ،‬امليزان‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.51‬‬

‫(‪ .)2‬بنگريد به‪ :‬هنجالبالغه‪ ،‬خطبه ‪189‬؛ عبدعلى بن مجعة احلويزى‪ ،‬تفسري نورالثقلني‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.539‬‬

‫(‪ .)3‬بنگريد به‪ :‬مرتضى مطهرى‪ ،‬جمموعه آثار‪ ،‬ج ‪( 1‬عدل اهلى)‪ ،‬ص ‪.323‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪85 :‬‬

‫‪ .)1 ( 285‬حممدحسني طباطباىي‪ ،‬امليزان‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.51‬‬


‫‪ .)2 ( 286‬بنگريد به‪ :‬هنجالبالغه‪ ،‬خطبه ‪189‬؛ عبدعلى بن مجعة احلويزى‪ ،‬تفسري نورالثقلني‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.539‬‬
‫‪ .)3 ( 287‬بنگريد به‪ :‬مرتضى مطهرى‪ ،‬جمموعه آثار‪ ،‬ج ‪ (1‬عدل اهلى)‪ ،‬ص ‪.323‬‬
‫واقع» دانست؟!‬

‫‪ .2‬تنگناهاى ادراك بشرى‬

‫يكى ديگر از داليلى كه كثرتگرايان بر آن تكيه مىزنند‪ ،‬تنگناهاى ادراك بشرى است‪ .‬متثيل فيل و نابينايان (يا فيل‬
‫و تاريكى) بيانگر اين تنگناست‪ ،‬و كساىن چون مولوى كه از اين متثيل هبره گرفتهاند‪ ،‬مدافع سرسخت پلوراليسم ديىن‬
‫قلمداد شدهاند‪ .‬بر اين پايه‪ ،‬گويا هر كدام از پيامربان‪ -‬بهدليل حمدوديتهاى بشرى‪ -‬از منظرى خاص به دين‬
‫نگريسته و از آن حقيقت واحد‪ ،‬تصويرى متناسب با پيشدانستههاى خويش ارائه داده است‪.‬‬

‫ىبترديد «غالب» انسانها «گاه» در موقعيت آن نابينايان قرار مىگريند‪ ،‬اما اينكه «مهه» انسانها «مهواره» در چنان‬
‫وضعيىت باشند‪ ،‬سخن ناصواىب است كه مقصود كساىن چون مولوى نيز نبوده است‪ .‬يكى از انگيزههاى مولوى از‬
‫بهكارگريى چنني متثيلى‪ ،‬خردهگريى از كساىن است كه راه كشف و شهود را وامىهنند و به دادههاى حس ظاهر‬
‫بسنده مىكنند؛ چنانكه مىگويد‪:‬‬

‫اختالف از گفتشان بريون شدى‬ ‫در كف هر يك اگر مشعى بُدى‬


‫نيست كف را بر مهه او دسرتس‬ ‫چشم حس مهچون كف دست است و بس‬
‫‪288‬‬
‫كف هبل وز ديده دريا نگر‬ ‫چشم دريا ديگر است و كف دگر‬

‫به هر حال‪ ،‬جان هيك كه به اين متثيل اشاره مىكند‪ ،‬خود به ناكارآمدى آن نيز توجه منوده و ازمجله چنني گفته‬
‫است‪:‬‬

‫آن آدمهاى كور هر كدام به يك خبش يا قسمىت از بدن فيل دست مىزنند؛ اما وقىت يك نفر مسلمان‪ ،‬از اللّه‪-‬‬
‫نازلكننده قرآن‪ -‬سخن مىگويد و يا يك نفر هندو‪ ،‬از برمهن‪ -‬بهعنوان يك آگاهى و هوشيارى ىبانتهاى‬
‫‪289‬‬
‫فراشخصى‪ -‬سخن به ميان مىآورد‪ ،‬آنان به دو خبش و يا دو جزء خمتلف از واقعيت ارجاع منىدهند‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬جاللالدين مولوى‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬دفرت سوم‪ ،‬ابيات ‪.1268 -1270‬‬

‫(‪ .)2‬جان هيك‪ ،‬مباحث پلوراليسم ديىن‪ ،‬ص ‪.170‬‬

‫‪ .)1 ( 288‬جاللالدين مولوى‪ ،‬مثنوى معنوى‪ ،‬دفرت سوم‪ ،‬ابيات ‪.1268 -1270‬‬
‫‪ .)2 ( 289‬جان هيك‪ ،‬مباحث پلوراليسم ديىن‪ ،‬ص ‪.170‬‬
‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪86 :‬‬

‫‪ .3‬گسرتدگى رمحت و هدايت اهلى‬

‫يكى ديگر از داليل كثرتگرايان‪ ،‬گسرتدگى رمحت و هدايت اهلى است‪ .‬به گفته آنان‪ ،‬منىتوان خداوند را رحيم و‬
‫عطوف به بندگان دانست و مهچنان بر گمراهى بيشرت آنان پاى فشرد‪ .‬جان هيك دراينباره مىگويد‪:‬‬

‫ما مسيحيان [از يك سو] خدا را داراى عشقى فراگري مىدانيم و بر اين باورمي كه او آفريننده و پد ِر مهه آدميان و‬
‫خواستار رستگارى و سعادت آنان است‪ ،‬اما از سوى ديگر‪ -‬به صورتى سنىت‪ -‬مسيحيت را تنها راه رستگارى‬
‫مىمشارمي‪ ... .‬آيا مىتوان پذيرفت كه خداى حمبت‪ -‬كه در پى جنات مهه انسانهاست‪ -‬راه جنات را چنان مقدر كرده‬
‫‪290‬‬
‫باشد كه تنها اقليىت اندك بتوانند از آن هبره بربند؟‬

‫در پاسخ به اين سخنان‪ ،‬به بيان دو نكته كوتاه بسنده مىكنيم‪:‬‬

‫‪ .1‬گمراه خواندن اكثريت مردمان‪ -‬كه در آيات قرآن نيز اشاراتى به آن مىتوان يافت‪ -291‬مالزمهاى با دوزخى‬
‫دانسنت مهه آنان ندارد؛ بدين معنا كه بسيارى از پريوان اديان باطل‪ ،‬جاهالن قاصرند و هبرهمند از رمحت خداوند‪.‬‬

‫‪ .2‬مقتضاى هدايتگرى خداوند آن است كه اسباب راهياىب را براى آدميان فراهم آورد تا هركس‪ -‬با آزادى و اختيار‬
‫ورا‪ 292».‬بنابراين اگر مهه انسانها‪-‬‬ ‫ِ ِ‬ ‫السبِ ِ‬ ‫ِ‬
‫يل إ َّما َشاكًرا َوإ َّما َك ُف ً‬
‫خود‪ -‬راه سعادت يا شقاوت را برگزيند‪« :‬إنَّا َه َديْنَاهُ َّ َ‬
‫بهاتفاق‪ -‬در صراط مستقيم قدم گذارند‪ ،‬يا راهى ديگر در پيش گريند‪ ،‬در مقدار هدايتگرى خداوند افزايش و كاهشى‬
‫پديد منىآيد‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪)1‬‬

‫‪.John Hick, God and the Universe of Faiths, P. 221 .‬‬

‫(‪ .)2‬بنگريد به‪ :‬يوسف (‪.103 :)12‬‬

‫‪)1 ( 290‬‬
‫‪.John Hick, God and the Universe of Faiths, P. 221 .‬‬
‫‪ .)2 ( 291‬بنگريد به‪ :‬يوسف( ‪.103 :)12‬‬
‫‪ .)3 ( 292‬بنگريد به‪ :‬دهر( ‪.3 :)76‬‬
‫(‪ .)3‬بنگريد به‪ :‬دهر (‪.3 :)76‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪87 :‬‬

‫چكيده فصل‬

‫‪ .1‬پرسش اصلى در حبث موسوم به كثرتگراىي (پلوراليسم) ديىن آن است كه آيا مىتوان مهه ِ‬
‫اديان موجود را به‬
‫رمسيت شناخت و هبرهمند از حقيقت دانست؟ اصلىترين ديدگاههاى رقيب كثرتگراىي را احنصارگراىي و مشولگراىي‬
‫ناميدهاند‪.‬‬

‫‪ .2‬احنصارگراىي ديدگاهى است كه نهتنها صدق و حقانيت‪ ،‬بلكه جنات را نيز در احنصار ديىن خاص مىداند و د ِر‬
‫هبشت و سعادت اخروى را بهروى پريوان اديان ديگر بسته مىبيند‪ .‬ديدگاه يادشده بيش از هر چيز‪ ،‬در اين شعار‬
‫رمسى مسيحيت تبلور يافته است كه «بريون از كليسا جناتى در كار نيست»‪.‬‬

‫‪ .3‬مشولگراىي ديدگاهى است كه «حقانيت» را به ديىن خاص منحصر مىسازد‪ ،‬اما دامنه «جنات» را نزد بسيارى از‬
‫پريوان اديان ديگر نيز مىگسرتاند‪ .‬براساس تفسريى ديگر‪ ،‬اين اصطالح بيانگر آن است كه حقيقت به صورتى‬
‫كمرنگ در اديان ديگر نيز بازتاب يافته است‪.‬‬

‫ِ‬
‫غريمسيحيان مشمول رستگارى را «مسيحيان بدون عنوان» مىخواند؛ تعبريى كه برخى آن را به‬ ‫‪ .4‬كارل رانر‪،‬‬
‫«عضويت افتخارى» در يك سازمان مهانند مىكنند‪.‬‬

‫‪ .5‬كاربرد رايج اصطالح «كثرتگراىي ديىن» درباره انديشهاى است كه مىتوان آن را پلوراليسم در حقانيت ناميد؛‬
‫ديدگاهى كه اديان گوناگون را به رمسيت مىشناسد و مهه آهنا را راهى به سوى حقيقت مىداند‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪88 :‬‬

‫‪ .6‬مهمترين انواع ديگر كثرتگراىي ديىن عبارت است از‪ :‬پلوراليسم در رفتار و پلوراليسم در رستگارى‪.‬‬

‫‪ .7‬پلوراليسم در رفتار بدان معناست كه با پريوان اديان گوناگون به مساملت رفتار كنيم و از برافروخنت آتش تعصبات‬
‫مذهىب بپرهيزمي‪.‬‬

‫‪ .8‬مقصود از پلوراليسم در رستگارى آن است كه فالح و رستگارى را به ديىن خاصمنحصر نسازمي و پريوان اديان‬
‫گوناگون را‪ -‬دستكم در شرايطى خاص‪ -‬اهلجنات بدانيم‪.‬‬
‫‪ .9‬كثرتگرايان ديىن هرچند غالباً از نسىبگراىي متامعيار بيزارى مىجويند‪ ،‬گاه در عمل بدان تن مىدهند‪.‬‬

‫‪ .10‬يكى ديگر از مباىن كثرتگراىي‪ ،‬تنگناهاى ادراك بشرى است‪ .‬بر اين بنياد‪ ،‬گويا هر كدام از پيامربان‪ -‬به دليل‬
‫حمدوديتهاى بشرى‪ -‬از منظرى خاص به دين نگريسته و از آن حقيقت واحد‪ ،‬تصويرى متناسب با پيشدانستههاى‬
‫خويش منايانده است‪.‬‬

‫‪ .11‬كثرتگرايان مهچنني بر اين باورند كه منىتوان خداوند را رحيم و عطوف به بندگان دانست و مهچنان بر گمراهى‬
‫اكثر ِ‬
‫يت آنان تأكيد ورزيد‪.‬‬

‫‪ .12‬اين در حاىل است كه گمراه خواندن اكثريت مردمان مالزمهاى با دوزخى دانسنت مهه آنان ندارد‪ .‬درواقع‬
‫ِ‬
‫انتخاب آزادانه نيست‪.‬‬ ‫مقتضاى هدايتگرى خداوند نيز چيزى جز فراهم ساخنت زمينههاى‬

‫پرسش‬

‫‪ .1‬احنصارگراىي ديىن چيست و رهآورد كداميك از آموزههاى مسيحى است؟‬

‫‪ .2‬مقصود از مشولگراىي چيست؟ دو تفسري آن را با يكديگر مقايسه كنيد‪.‬‬

‫‪ .3‬ديدگاه مشولگراىي را ارزياىب كنيد و نظر اسالم را درباره آن بنويسيد‪.‬‬

‫‪ .4‬كدام عامل اجتماعى در طرح نظريه پلوراليسم ديىن مؤثر بوده است؟‬

‫‪ .5‬مقصود از پلوراليسم در رفتار چيست؟ آيا دين اسالم را از اين نظر مىتوان كثرتگراناميد؟‬

‫‪ .6‬پلوراليسم در رستگارى چيست و چه نسبىت با پلوراليسم در حقانيت دارد؟‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪89 :‬‬

‫‪ .7‬مفهوم و مصداق مستضعف فكرى كدام است؟ آيا مىتوان گفت مهه گمراهان اهلدوزخاند؟‬

‫‪ .8‬كثرتگرايان چگونه از متثيل «فيل و نابينايان» براى اثبات مقصود خود هبره مىبرند؟ اين استدالل را بررسى و نقد‬
‫كنيد‪.‬‬

‫‪ .9‬آيا الزمه گسرتدگى رمحت و هدايت اهلى آن است كه مهه ِ‬


‫اديان موجود بر حق باشند؟ چرا؟‬

‫منابعى براى مطالعه بيشرت‬


‫‪ .1‬حسيىن‪ ،‬سيدحسن‪ ،‬پلوراليزم ديىن يا پلوراليزم در دين‪ ،‬هتران‪ ،‬سروش‪.1382 ،‬‬

‫‪ .2‬رباىن گلپايگاىن‪ ،‬على‪ ،‬حتليل و نقد پلوراليسم ديىن‪ ،‬هتران‪ ،‬مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر‪.1378 ،‬‬

‫‪ .3‬صادقى‪ ،‬هادى‪ ،‬پلوراليسم (دين‪ ،‬حقيقت‪ ،‬كثرت)‪ ،‬قم‪ ،‬معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسالمى‪.1377 ،‬‬

‫‪ .4‬كتاب نقد‪ ،‬ش ‪ ،4‬پاييز ‪.76‬‬

‫‪ .5‬لگنهاوزن‪ ،‬حممد‪ ،‬اسالم و كثرتگرايي ديىن‪ ،‬ترمجه نرجس جواندل‪ ،‬قم‪ ،‬مؤسسه فرهنگى طه‪.1379 ،‬‬

‫‪ .6‬هيك‪ ،‬جان‪ ،‬مباحث پلوراليسم ديىن‪ ،‬ترمجه عبدالرحيم گواهى‪ ،‬هتران‪ ،‬مؤسسه فرهنگى انتشاراتى تبيان‪.1378 ،‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪90 :‬‬

‫فصل هفتم‪ :‬نگاهى به مهمترين اديان جهان‬

‫هندوئيسم*‬

‫بوديسم*‬

‫يهوديت*‬

‫مسيحيت*‬

‫اسالم*‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪91 :‬‬

‫حق به‬ ‫ِ ‪293‬‬ ‫ِ‬ ‫ني ي َديْ ِه ِمن الْ ِكتَ ِ‬ ‫ِ‬ ‫اب بِ ْ‬ ‫وأَنزلْنَا إِلَي َ ِ‬
‫اب َوُم َهْيمنًا َعلَْيه؛ و ما اين كتاب [قرآن] را به ّ‬ ‫ْ‬ ‫ص ِّدقًا ل َما بَ ْ َ َ‬
‫احلَ ِّق ُم َ‬ ‫ك الْكتَ َ‬ ‫ََ ْ‬
‫سوى تو فرو فرستادمي‪ ،‬در حاىلكه تصديقكننده كتابهاى پيشني و حاكم بر آهناست‪.‬‬

‫‪ .)1 ( 293‬مائده( ‪.48 :)5‬‬


‫امروزه در جهان اديان بسيارى مىتوان يافت كه با معيارهاىي گوناگون دستهبندى و درجهبندى مىگردند‪ 294.‬براساس‬
‫برخى از اين دستهبندىها‪ ،‬دينهاى موجود در جهان را به گروههاىي چون توحيدى و غريتوحيدى‪ ،‬و ابراهيمى و‬
‫غريابراهيمى تقسيم كردهاند‪ .‬براى درجهبندى اديان نيز معيارهاى خمتلفى بهكار مىآيند كه يكى از آهنا مشار پريوان‬
‫آهناست‪ .‬ناگفته پيداست كه تعداد پريوان يك دين‪ ،‬رابطهاى با حقانيت آن ندارد‪ .‬با اين مهه‪ ،‬براى آشناىي گذرا با‬
‫مهمترين اديان جهان مىتوان با مهني معيار به گزينش پرداخت‪ .‬بيش از دوسوم مجعيت جهان از چهار دين‬
‫مسيحيت‪ ،‬اسالم‪ ،‬هندوئيسم و بوديسم پريوى مىكنند‪ .‬از سوى ديگر در كنار حبث از اسالم و مسيحيت‪ ،‬شايسته‬
‫است با دين يهود نيز آشنا شومي؛ چراكه اين دين مهانند آن دو از اديان ابراهيمى بهمشار مىرود‪ ،‬هرچند مشار پريوان‬
‫آن بهغايت اندك است‪.‬‬

‫الف) هندوئيسم‬

‫اقوامى آرياىي كه حدود ‪ 3500‬سال پيش به هندوستان مهاجرت كردند‪ ،‬داراى آييىن بودند كه‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬مائده (‪.48 :)5‬‬

‫(‪ .)2‬تقريباً مهه مطالب فصل هفتم را از اين كتاب برگرفتيم‪ :‬حسني توفيقى‪ ،‬آشناىي با اديان بزرگ‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪92 :‬‬

‫برمهاىي خوانده مىشود‪ .‬دين هندو‪ 295‬شكل حتوليافتهاى از آن آيني است‪.‬‬

‫‪ .1‬كتابهاى مقدس‬

‫ادعيه و آينيهاى هندوان در جمموعهاى به نام وداها (‬

‫‪Veda‬‬

‫دانش) به زبان سانسكريت گردآمده است‪ .‬پژوهشگران‪ ،‬تاريخ تصنيف وداها را بني ‪ 1000‬تا ‪ 1400‬قبل از ميالد‬
‫مىدانند‪ .‬منت وداها اورادى است در ستايش آتش‪ ،‬خورشيد و ساير مظاهر طبيعت و نيز دعاهاىي براى فراخى روزى‪،‬‬

‫‪ .)2 ( 294‬تقريباً مهه مطالب فصل هفتم را از اين كتاب برگرفتيم‪ :‬حسني توفيقى‪ ،‬آشناىي با اديان بزرگ‪.‬‬
‫‪. Hinduism.)1 ( 295‬‬
‫بارورى‪ ،‬خبشايش گناهان و جز اينها‪ .‬در زمانهاى بعد‪َ ،‬برمهنان (روحانيون) شرح و تفسريهاىي بر وداها نوشتندكه به‬
‫برامهنهها‪ 296‬شهرت يافت‪.‬‬

‫كتابهاى َمهاهبارته‪ 297‬و رامايانه‪ 298‬با حمتواى اساطريى رزمى و بزمى‪ ،‬از ديگر كتب مقدس هندى بهمشار مىروند‪.‬‬
‫كتاب بسيار معروف و جذاب هبگود گيتا (‪ Bhagavad -gita‬سرود خداى جميد) در اصل خبشى از منظومه‬
‫مستقال موردتوجه قرار گرفته است‪.‬‬
‫ً‬ ‫صدهزار بيىت مهاهبارته است كه‬

‫‪ .2‬فرهنگ و تربيت وداىي‬

‫حدود قرن ششم پيش از ميالد در اوج اقتدار روحانيون هندو‪ ،‬نظام طبقاتى شديدى پذيرفته شد كه ‪ 2500‬سال‬
‫سايه سهمگني خود را بر كشور هپناور هندوستان افكنده و هنوز هم بقاياى آن وجود دارد‪ .‬پژوهشگران اين طبقات‬
‫اجتماعى را كاست‪ 299‬مىخوانند كه واژهاى پرتقاىل بهمعناى نژاد است‪ .‬اين نظام‪ ،‬چهار طبقه را از يكديگر ممتاز‬
‫مىكرد‪ :‬روحانيون‪ ،‬شاهان و شاهزادگان و جنگاوران‪ ،‬بازرگانان و دهقانان و در پايان نيز كارگران‪ .‬معاشرت افراد يك‬
‫طبقه با طبقات ديگر شرعاً و عرفاً ممنوع بود؛ بهويژه طبقه آخر كه افراد طبقه باالتر حىت از نگاه كردن به آهنا پرهيز‬
‫مىكردند‪ .‬فروتر از اين چهار طبقه‪ ،‬بوميان غريآرياىي هندوستان بودند كه «جنسها» ناميده مىشدند‪ .‬افراد اين طبقه‬
‫(مثال براى محل‬
‫هرگاه از باب ضرورت ً‬

‫______________________________‬
‫(‪. Hinduism.)1‬‬

‫(‪. Brahmanas.)2‬‬

‫(‪. bharata- Maha.)3‬‬

‫(‪. Ramayana.)4‬‬

‫(‪. Caste.)5‬‬

‫‪. Brahmanas.)2 ( 296‬‬


‫‪. Maha -bharata.)3 ( 297‬‬
‫‪. Ramayana.)4 ( 298‬‬
‫‪. Caste.)5 ( 299‬‬
‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪93 :‬‬

‫زباله) به حمل سكونت چهار طبقه يادشده مىرفتند‪ ،‬موظف بودند با صداى بلند حضور خود را اعالم كنند تا نگاه‬
‫افراد طبقات باال به اين گروه نيفتد‪ .‬اين سنت اجتماعى در سال ‪ 1955‬ميالدى رمساً لغو گرديد و تنها جلوههاىي از‬
‫آن باقى است‪.‬‬

‫رود خروشان گنگ كه در خبش بزرگى از هندوستان جريان دارد‪ ،‬نزد هندوان از تقدس باالىي برخوردار است و غسل‬
‫كردن در آن بهويژه در شهر بَنارس عبادتى مهم مشرده مىشود‪.‬‬

‫پرهيز از آزار جانداران‪ ،‬اصل مهمى است كه مهچنان پابرجاست‪ .‬اين آموزه‪ ،‬خوردن گوشت حيوانات را عملى‬
‫غرياخالقى مىداند و اين مسئله اثر عجيىب بر شيوه زندگى هندوان بر جاى هناده است‪ .‬در اين ميان‪ ،‬گاو مقدسترين‬
‫حيوان بهمشار مىرود و نوشيدن ادرار و خوردن سرگني آن براى تربك و تطهري دروىن‪ ،‬معمول است‪.‬‬

‫بيشرت بدانيم‬

‫سوزاندن جسد مردگان‬

‫هندوان جسد مردگان خود را در مرامسى ديىن مىسوزانند و خاكسرت آن را بر رود گنگ بر باد مىدهند‪ .‬پيشتر سنت‬
‫مذهىب اين بود كه هنگام سوزاندن جسد مرد متوىف‪ ،‬مهسر وى نيز به نشانه وفادارى ميان تودههاى هيزم مىخوابيد و‬
‫مهراه شوهر مىسوخت‪ .‬اگر زىن تاب حتمل اين وفادارى را در خود منىيافت‪ ،‬در عزاى شوهر موى سر خود را‬
‫مىتراشيد و به دنبال آن‪ ،‬جالى وطن مىكرد‪ ،‬يا به كارهاى خري مشغول مىشد‪ .‬اين سنت در سال ‪ 1829‬ميالدى‬
‫در خبشهاىي از هندوستان ممنوع شد و بهتدريج در مناطق ديگر نيز گسرتش يافت‪ .‬صائب تربيزى با اشاره به اين‬
‫سنت مىگويد‪:‬‬

‫سوخنت بر مشع خفته كار هر پروانه نيست‬ ‫چون زن هندو كسى در عاشقى مردانه نيست‬

‫‪ .3‬فلسفه اوپانيشادها‬

‫حدود سالهاى ‪ 800‬تا ‪ 500‬قبل از ميالد‪ ،‬هنگامى كه اجنام آداب و رسوم ظاهرى به افراط گراييد‪ ،‬برمهنان چاره‬
‫كار را در اصالح دين ديدند و جمموعه معارىف را پديد آوردند كه دستهاى از آهنا اوپانيشادها‪ 300‬نام گرفت‪ .‬اين كتاب‬
‫را داراشكوه (‪ 1024 -1069‬ق) فرزند‬

‫‪. Upanishads.)1 ( 300‬‬


‫______________________________‬
‫(‪. Upanishads.)1‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪94 :‬‬

‫شاهجهان (پادشاه مسلمان هندوستان) به انگيزه نشان دادن نقاط اشرتاك عرفان اسالمى و هندوىي در سال ‪1067‬‬
‫سر اكرب ناميد‪ .‬اوپانيشادها بطون وداها را مىشكافد و توجه مردم را از‬
‫هجرى قمرى به زبان فارسى ترمجه كرد و آن را ّ‬
‫آداب و رسوم ظاهرى به اسرار دروىن و مفاهيم باطىن مىكشاند‪ .‬كتاب يادشده شهرت جهاىن دارد؛ تا آجنا كه مرحوم‬
‫‪301‬‬
‫عالمه طباطباىي در آثار خود به برخى از مطالب توحيدى آن اشاره كرده است‪.‬‬

‫‪ .4‬خدايان وداىي‬

‫هندوان به خدايان آمساىن و زميىن ىبمشارى با نامها و صفات عجيب و غريب معتقدند و براى هريك بتخانههاى‬
‫باشكوهى مىسازند‪ .‬اين خدايان با يكديگر خويشاوندى سبىب و نسىب دارند و ويژگىهاى جسمى و روحى آنان با‬
‫ذكر جزئيات‪ ،‬در كتب مقدس و فرهنگ ديىن هندوان آمده است‪ .‬اعتقاد به جلوهگرى خدايان به شكل انسان و‬
‫حيوان در ادوار خمتلف نيز بسيار جلبنظر مىكند‪ .‬رفتار هندوان با بتها‪ -‬كه امروزه غالباً به شكل عروسكهاى‬
‫فلزى هستند‪ -‬مانند رفتار با انسان است؛ بدين بيان كه از خواب بيدارش مىكنند‪ ،‬به محامش مىبرند‪ ،‬جلوى او غذا‬
‫مىگذارند و حتسني و توبيخش مىكنند‪.‬‬

‫‪ .5‬خدايان سهگانه‬

‫آرياييان هندوستان مانند بسيارى از مشركان‪ ،‬به خداى آفريننده جهان نيز معتقد بودند و او را برمها (‪ /‬قائم بالذات و‬
‫ازىل و ابدى) مىناميدند‪ .‬دو خداى مهم ديگر‪ -‬كه جمموعاً خدايان تثليث هندى را شكل مىدهند‪ -‬شيوا‪ 302‬و‬
‫ويشنو‪ 303‬نام دارند‪ .‬شيوا خداى فاىنكننده (و درعنيحال احياگر) است كه جمسمه چهار دست و در حال رقص او‬
‫فراوان است‪ .‬رقص شيوا نقش او را در اهندام و احياى جمدد نشان مىدهد‪ .‬ويشنو خداى حفظكننده است و تاكنون‬
‫نُهبار به شكل حيوان يا انسان جتلى يافته و به خدمترساىن به مردم پرداخته است‪ .‬آخرين جتلى او َكلكى‪ 304‬نام دارد‬
‫كه موعود آخرالزمان است و براى اصالح جهان ظهور خواهد كرد‪.‬‬

‫‪ .)1 ( 301‬بنگريد به‪ :‬حممدحسني طباطباىي‪ ،‬امليزان‪ ،‬ج ‪ ،10‬ص ‪ 291‬و ‪292‬؛ مهو‪ ،‬قرآن در اسالم‪ ،‬ص ‪.23‬‬
‫‪. Siva.)2 ( 302‬‬
‫‪. Vishnu.)3 ( 303‬‬
‫‪. Kalki.)4 ( 304‬‬
‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬بنگريد به‪ :‬حممدحسني طباطباىي‪ ،‬امليزان‪ ،‬ج ‪ ،10‬ص ‪ 291‬و ‪292‬؛ مهو‪ ،‬قرآن در اسالم‪ ،‬ص ‪.23‬‬

‫(‪. Siva.)2‬‬

‫(‪. Vishnu.)3‬‬

‫(‪. Kalki.)4‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪95 :‬‬

‫بيشرت بدانيم‬

‫پرستش لينگا‬

‫بُعد احياگرى شيوا در قالب پرستش اندام جنسى نرينه (لينگا) جلوهگر شده است‪ .‬جمسمههاى لينگا و معابد آن‬
‫بسيار است‪ .‬به گفته ويل دورانت‪ ،‬گاندى از اينكه غربيان عورتپرسىت را كارى زشت دانستهاند‪ ،‬گلهمند بوده‬
‫است‪ 305.‬يكى از بتخانههاى بزرگ كه براى پرستش لينگا بنا شده‪ ،‬معبد سومنات است‪ .‬ثروت هنگفت و‬
‫خيالانگيز اين معبد‪ -‬كه چهار گنبد طال داشت‪ -‬سلطان حممود غزنوى را واداشت كه به سال ‪ 416‬هجرى به سوى‬
‫آن لشكر كشد و خزاين انباشته از سيم و زر و جواهرات گرانبهاى آن را تاراج كند‪.‬‬

‫از سوى ديگر‪ ،‬حكيمان و دانشمندان هندو‪ ،‬خدايان ىبمشار اين دين را مظهر يك خداى بزرگ مىدانند‪ .‬از ديدگاه‬
‫آنان‪ ،‬اين جهان و مهه اجزاى آن درحقيقت خياىل بيش نيست‪ .‬اين خيال را مايا (‬

‫‪Maya‬‬

‫فريب و وهم) مىنامند‪ .‬به باور آهنا‪ ،‬مهه اين صورتهاى ومهى سراجنام نابود مىشوند و تنها برمها باقى مىماند‪.‬‬

‫‪ .6‬كرمه‪ ،‬مسساره و موكشه (نريوانه)‬

‫براساس قانون كرمه (‪ Karma‬كردار) آدمى نتيجه اعمال خود را در دورههاى بازگشت خود در اين جهان مىبيند‪.‬‬
‫كساىن كه كار نيك اجنام دادهاند‪ ،‬در مرحله بعد‪ ،‬زندگى مرفّه و خوشى دارند و آنان كه كار بد مىكنند‪ ،‬در بازگشت‬

‫‪ .)1 ( 305‬ويل دورانت‪ ،‬تاريخ متدن‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.591‬‬


‫با بينواىي و بدخبىت دست به گريبان خواهند بود و چهبسا به شكل حيوان باز مىگردند‪ .‬مسساره (‪ Samsara‬تناسخ)‬
‫در آيني هندو داراى امهيىت فراوان است‪ .‬به اعتقاد هندوان‪ ،‬تنها راه رهاىي از گردونه تناسخ و تولدهاى مكرر در جهان‬
‫پر از رنج و بال‪ ،‬دستياىب به موكشه (‪ / Moksha‬رهاىي) و به تعبري ديگر پيوسنت به نريوانه‪ 306‬است‪ .‬اين واژه كه‬
‫در لغت بهمعناى خاموشى و آرامش است‪ ،‬بر فناى ىف اهلل داللت دارد‪.‬‬

‫ب) بوديسم‬

‫آيني بودا يكى از شاخههاى آيني برمهاىي است‪ .‬اين آيني به علت داشنت انديشههاى عرفاىن لطيف اخرياً به اروپا و‬
‫آمريكا نيز راه يافته است‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬ويل دورانت‪ ،‬تاريخ متدن‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.591‬‬

‫(‪. Nirvana.)2‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪96 :‬‬

‫‪ .1‬سرگذشت بودا‬

‫بودا (‬

‫‪/Buddha‬‬

‫بيدار) لقب شاهزادهاى است كه در حدود سال ‪ 563‬ق‪ .‬م به دنيا آمد و نام اصلى او گوتاما‪ 307‬است‪.‬‬
‫ستارهشناسان پيشگوىي كرده بودند اين شاهزاده پس از مشاهده منونههاى بيمارى‪ ،‬پريى و مرگ و برخورد با يك‬
‫رياضتكش‪ ،‬دنيا را ترك خواهد كرد‪ .‬وى در ‪ 29‬سالگى پس از مشاهده موارد مذكور‪ ،‬شبانه از كاخ و تنعمات آن‬
‫گرخيت و به رياضت روى آورد‪ .‬شش سال رياضتهاى سخت و طاقتفرسا‪ ،‬شش سال تأمل و تفكر و هفتاد هفته‬
‫توقف زير درخىت كه بعدها درخت بيدارى نام گرفت‪ ،‬مراحلى بود كه گوتاما با پشت سر هنادن آهنا به حقيقت دست‬
‫يافت‪.‬‬

‫‪. Nirvana.)2 ( 306‬‬


‫‪. Gautama.)1 ( 307‬‬
‫‪ .2‬تأسيس نظام‬

‫انديشههاى اصالحى بودا خمالف با تعصبهاى برمهنان بود و اختالفات طبقاتى را باطل مىمشرد‪ .‬اين تعاليم‪ ،‬ترك‬
‫دنيا‪ ،‬هتذيب نفس‪ ،‬تأمل‪ ،‬مراقبه و تالش براى رهاىي از گردونه زندگى پر از رنج اين جهان را توصيه مىكند و وصول‬
‫به نريوانه را پرامهيت مىداند‪.‬‬

‫‪ .3‬اخالقيات‬

‫بودا راه درست زندگى را در هشت قانون بزرگ خالصه مىكند كه عناوين آهنا چنني است‪ :‬ديدگاه درست‪ ،‬انديشه‬
‫درست‪ ،‬سخن درست‪ ،‬رفتار درست‪ ،‬معاش درست‪ ،‬كوشش درست‪ ،‬توجه درست و تأمل درست‪ .‬وى مهچنني‬
‫پريوان خود را از اين امور پرهيز مىدهد‪ :‬آزار جانداران‪ ،‬دزدى‪ ،‬ىبعفىت‪ ،‬دروغ‪ ،‬مسىت‪ ،‬بدگوىي‪ ،‬خودخواهى‪ ،‬ناداىن و‬
‫دمشىن‪.‬‬

‫بيشرت بدانيم‬

‫چگونگى انتخاب رهرب در يكى از فرقههاى بوداىي‬

‫آيني بودا به سه فرقه اصلى جتزيه شده است‪ .‬عنوان رهرب مذهىب يكى از اين سه فرقه‪ -‬كه چرخ املاس نام گرفته و‬
‫المائيسم نيز خوانده مىشود‪ -‬داالىي الما (‪ )Dalai Lama‬بهمعناى رئيس درياگونه است‪ .‬هنگامى كه اين رهرب‬
‫وفات مىيابد‪ ،‬راهبان براى يافنت جانشني وى به جستجوى كودكى مىپردازند كه در حلظه درگذشت رهرب به دنيا آمده‬
‫باشد‪ .‬سپس اين كودك را با توجهات ويژه پرورش مىدهند‪ .‬وى پس از فراگريى دانش و گذراندن مراحل خمتلف‪ ،‬به‬
‫مقام موردنظر نايل مىآيد‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪. Gautama.)1‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪97 :‬‬

‫‪ .4‬كتب مقدس بوداىي‬

‫قدميىترين كتاب مقدس بوداييان ترىپيتكه (‬

‫‪Tri‬‬
‫‪ / pitaka-‬سه سبد) ناميده مىشود كه داراى سه خبش است‪ .‬فرقههاى خمتلف بوداىي كتابهاى خمصوص به خود‬
‫نيز دارند‪.‬‬

‫ج) يهوديت‬

‫يهوديان از نژاد عرباىن هستند‪ .‬اين نژاد با اعراب‪ ،‬آشوريان و چند قوم ديگر خاورميانه‪ ،‬اصلى مشرتك دارد‪ .‬از پيشينه‬
‫تارخيى قوم عرباىن اطالع دقيقى در دست نيست‪ .‬برخى دانشمندان معتقدند نام «عرباىن» را كنعانيان پس از ورود‬
‫حضرت ابراهيم (ع) به سرزمني كنعان به او دادهاند؛‪ 308‬زيرا عرباىن از ماده «ع ب ر» بهمعناى گذر كردن از هنر‬
‫مىآيد و او با عبور از رود فرات وارد كنعان شد‪ .‬براساس آنچه در تورات آمده است‪ ،‬خداوند با ابراهيم (ع) عهد‬
‫‪309‬‬
‫بست كه از نيل تا فرات را به فرزندان او كه از اسحاق پديد آيند‪ ،‬عطا كند‪.‬‬

‫‪ .1‬حضرت يعقوب (اسرائيل)‬

‫به گفته تورات‪ ،‬حضرت اسحاق (ع) جانشني ابراهيم خليل (ع) شد و دو فرزند توأم براى او بهدنيا آمد‪ .‬يكى از آن‬
‫دو را عيسو و ديگرى را يعقوب ناميدند‪ .‬يعقوب يعىن «تعقيبكننده»؛ زيرا هنگام تولد‪ ،‬كودك قبلى را تعقيب كرد و‬
‫پس از او به دنيا آمد‪.‬‬

‫حضرت يعقوب به اسرائيل ملقب بود‪ .‬اهل كتاب‪ ،‬اين اسم مركب را چنني معنا مىكنند‪« :‬كسى كه بر خدا مظفر‬
‫شد‪ ».‬اما اصل معناى آن در عربى چنني است‪« :‬كسى كه بر قهرمان پريوز شد‪ ».‬به گفته تورات‪ ،‬كشىت گرفنت‬
‫حضرت يعقوب (ع) با خداوند كه به پريوزى او بر خدا اجناميد‪ 310،‬علت ملقب شدن وى به اسرائيل است‪:‬‬

‫مردى به سراغ او آمده‪ ،‬تا سپيده صبح با او كشىت گرفت‪ .‬وقىت آن مرد ديد كه‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬بنگريد به‪ :‬س ْفر پيدايش‪.13 /14 ،‬‬

‫(‪ .)2‬مهان‪.18 /15 ،‬‬

‫‪ .)1 ( 308‬بنگريد به‪ :‬س ْفر پيدايش‪.13 /14 ،‬‬


‫‪ .)2 ( 309‬مهان‪.18 /15 ،‬‬
‫‪ .)3 ( 310‬اهل كتاب از زمانهاى قدمي گفتهاند مقصود از خدا در اين داستان‪ ،‬يكى از فرشتگان اهلى است‪ «:‬يعقوب‪ ،‬جد اسرائيل‪ ،‬هنگام تولد با برادرش نزاع كرد و وقىت بزرگ‬
‫شد‪ ،‬حىت با خدا جنگيد‪ .‬آرى‪ ،‬با فرشته كشىت گرفت و پريوز شد‪ .‬سپس با گريه و التماس از او تقاضاى بركت منود‪ (».‬هوشع‪ 3 /12 ،‬و ‪.)4‬‬
‫(‪ .)3‬اهل كتاب از زمانهاى قدمي گفتهاند مقصود از خدا در اين داستان‪ ،‬يكى از فرشتگان اهلى است‪« :‬يعقوب‪،‬‬
‫جد اسرائيل‪ ،‬هنگام تولد با برادرش نزاع كرد و وقىت بزرگ شد‪ ،‬حىت با خدا جنگيد‪ .‬آرى‪ ،‬با فرشته كشىت گرفت و‬
‫پريوز شد‪ .‬سپس با گريه و التماس از او تقاضاى بركت منود‪( ».‬هوشع‪ 3 /12 ،‬و ‪.)4‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪98 :‬‬

‫منىتواند بر يعقوب غالب شود‪ ،‬بر باالى ران او ضربهاى زد و پاى يعقوب صدمه ديد‪ .‬سپس آن مرد گفت‪« :‬بگذار‬
‫بروم؛ چون سپيده دميده است‪ ».‬اما يعقوب گفت‪« :‬تا مرا بركت ندهى‪ ،‬منىگذارم از اينجا بروى‪ ».‬آن مرد پرسيد‪:‬‬
‫«نام تو چيست؟» جواب داد‪« :‬يعقوب»‪ .‬به او گفت‪« :‬پس از اين‪ ،‬نام تو ديگر يعقوب خنواهد بود‪ ،‬بلكه اسرائيل؛‬
‫‪311‬‬
‫زيرا نزد خدا و مردم مقاوم بودهاى و پريوز شدهاى‪».‬‬

‫‪ .2‬حضرت موسى و ده فرمان‬

‫موسى (ع) پيامربى بود اهلى كه بىناسرائيل را از ستمهاى فرعون رهانيد و آنان را به يكتاپرسىت فراخواند‪ .‬در قرآنكرمي‬
‫و تورات‪ ،‬حكايات كموبيش مشاهبى درباره چگونگى راهياىب موسى به دربار فرعون و نيز معجزاتى كه براى جنات‬
‫بىناسرائيل بهكار گرفت‪ ،‬به چشم مىخورد‪ .‬به گفته تورات‪ 312‬پس از خروج بىناسرائيل از مصر‪ ،‬موسى (ع) ده فرمان‬
‫مهم را‪ -‬كه خداوند در طور سينا بدو داده بود‪ -‬سرلوحه دعوت خود قرار داد‪:‬‬

‫‪ .1‬براى خود خداىي جز من نگرييد؛‬

‫‪ .2‬به بت سجده نكنيد؛‬

‫‪ .3‬نام خدا را به باطل نربيد؛‬

‫‪ .4‬شنبه را گرامى بداريد؛‬

‫‪ .5‬پدر و مادر را احرتام كنيد؛‬

‫‪ .6‬مرتكب قتل نشويد؛‬

‫‪ .7‬زنا نكنيد؛‬

‫‪ .)1 ( 311‬س ْفر پيدايش‪.24 -28 /32 ،‬‬


‫‪ .)2 ( 312‬س ْفر خروج‪20 ،‬؛ تثنيه‪.5 ،‬‬
‫‪ .8‬دزدى نكنيد؛‬

‫‪ .9‬بر مهسايه‪ 313‬شهادت دروغ ندهيد؛‬

‫‪ .10‬به اموال و ناموس مهسايه طمع نورزيد‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬س ْفر پيدايش‪.24 -28 /32 ،‬‬

‫(‪ .)2‬س ْفر خروج‪20 ،‬؛ تثنيه‪.5 ،‬‬

‫(‪ .)3‬به اعتقاد اهل كتاب‪ ،‬مقصود از مهسايه در فرمان هنم و دهم‪« ،‬مهنوع» است‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪99 :‬‬

‫بيشرت بدانيم‬

‫گزارش تورات درباره وفات موسى (ع)‬

‫در تورات كنوىن‪ -‬كه يهوديان مؤلف آن را خود حضرت موسى (ع) مىدانند‪ -‬گزارشى درباره وفات آن پيامرب اهلى نيز‬
‫آمده است‪« :‬موسى‪ ،‬خدمتگزار خداوند‪ -‬چنانكه خداوند گفته بود‪ -‬در سرزمني موآب درگذشت‪ .‬خداوند او را در‬
‫درهاى ‪ ...‬دفن منود‪ ،‬وىل تا به امروز هيچكس مكان دفن او را منىداند‪ .‬موسى هنگام مرگ صد و بيست سال‬
‫داشت؛ با وجود اين‪ ،‬هنوز نريومند بود و چشمانش بهخوىب مىديد‪ .‬قوم اسرائيل سى روز در دشت موآب براى او‬
‫‪314‬‬
‫عزادارى كردند‪».‬‬

‫‪ .3‬تَنَخ‪ ،‬كتاب آمساىن يهوديت‬

‫يهوديان كتاب آمساىن خود را تَنَخ مىنامند كه مهان عهد عتيق مسيحيان است‪ .‬اين كتاب به زبان عربى و اندكى از‬
‫آن به زبان كلداىن نوشته شده است‪ .‬اين دو زبان مانند عرىب از زبانهاى سامى بهمشار مىروند‪ .‬مهچنني نسخهاى از‬
‫عهد عتيق به زبان يوناىن وجود دارد كه از روى نسخه عربى ترمجه شده و آن را ترمجه سبعينيه ناميدهاند‪ .‬اين نسخه‬
‫مشتمل بر قسمتهاىي است كه در نسخه عربى موجود يافت منىشود‪ .‬در قرن اول ميالدى‪ ،‬دانشمندان يهود از ميان‬

‫‪ .)3 ( 313‬به اعتقاد اهل كتاب‪ ،‬مقصود از مهسايه در فرمان هنم و دهم‪ «،‬مهنوع» است‪.‬‬
‫‪ .)1 ( 314‬س ْفر تثنيه‪.5 -8 /34 ،‬‬
‫نوشتههاى ديىن فراواىن كه در آن روزگار رواج داشت‪ ،‬بر ‪ 39‬كتاب كه به زبان عربى بود‪ ،‬اتفاق كردند و كتابهاىي را‬
‫كه به زبان يوناىن نوشته شده بود‪ ،‬كنار هنادند‪ .‬اين كتابها بعدها اپوكريفا (‬

‫‪/Apocrypha‬‬

‫‪315‬‬
‫پوشيده) ناميده شد‪.‬‬

‫تنخ از نظر موضوع به سه خبش تقسيم مىشود‪ :‬خبش تارخيى‪ ،‬حكمت و مناجات و شعر و در آخر نيز‬
‫پيشگوىيهاى انبيا‪ .‬خبش تارخيى مشتمل بر هفده كتاب است كه پنج كتاب خنست آن «تورات» خوانده مىشود‪.‬‬
‫كتابهاى پنجگانه (اسفار مخسه)‪ -‬كه مهمترين قسمت تنخ (عهد عتيق) است و مؤلف آهنا را خود حضرت موسى‬
‫مىدانند‪ -‬بدين شرح است‪:‬‬

‫‪ِ .1‬س ْفر پيدايش (آفرينش جهان و داستانهاى حضرت آدم‪ ،‬نوح‪ ،‬ابراهيم‪ ،‬امساعيل‪ ،‬اسحاق‪ ،‬يعقوب و يوسف)؛‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬س ْفر تثنيه‪.5 -8 /34 ،‬‬

‫(‪ .)2‬نسخههاى پروتستاىن عهد عتيق با تنخ يهوديان برابر است‪ ،‬اما مسيحيان غري پروتستان‪ ،‬تعدادى از كتابهاى‬
‫اپوكريفاىي را بر كتاب مقدس خود افزودهاند‪ ،‬و مشار كتابهاى عهد عتيق را به ‪ 46‬عدد رساندهاند‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪100 :‬‬

‫‪ .2‬س ْفر خروج (تولد و بعثت حضرت موسى‪ ،‬خروج بىناسرائيل از مصر به سينا و احكام)؛‬

‫‪ .3‬س ْفر الويان (احكام كاهنان‪ ،‬يعىن روحانيون يهودى كه از نسل هارون و از خاندان الوى هستند)؛‬

‫‪ .4‬س ْفر اعداد (آمار بىناسرائيل در عصر حضرت موسى‪ ،‬شريعت و تاريخ آنان)؛‬

‫‪ .5‬س ْفر تثنيه (تكرار احكامى كه در اسفار پيشني آمده است و تاريخ بىناسرائيل تا رحلت حضرت موسى)‪.‬‬

‫بيشرت بدانيم‬

‫‪ .)2 ( 315‬نسخههاى پروتستاىن عهد عتيق با تنخ يهوديان برابر است‪ ،‬اما مسيحيان غري پروتستان‪ ،‬تعدادى از كتابهاى اپوكريفاىي را بر كتاب مقدس خود افزودهاند‪ ،‬و مشار‬
‫كتابهاى عهد عتيق را به ‪ 46‬عدد رساندهاند‪.‬‬
‫نقد كتاب مقدس‬

‫چنانكه در فصل پنجم گذشت‪ ،‬يكى از مسائلى كه در قرن نوزدهم رواج يافت و مدافعان سنّىت دين را با مشكالتى‬
‫روبهرو ساخت‪ ،‬بررسى انتقادى كتاب مقدس بود‪ .‬نتايج اين بررسىها چندان براى مؤمنان يهودى خوشايند نبود‪« :‬در‬
‫كتاب اول عهد عتيق‪ -‬كه سنّتاً منسوب به خود موسى است‪ -‬نشانههاىي از چندمؤلفى بودن‬‫پرتو اين پژوهشها‪ ،‬پنج ِ‬
‫مكرر و تفاوت سبكها‪ ،‬واژگان و فكر‪ ،‬داللت بر اين داشت كه اين كتابها‬ ‫به دست داد‪ .‬بررسى دقيق داستانهاى ّ‬
‫(اسفار مخسه) در هيئت كنوىنشان‪ ،‬جمموعهاى از چندين روايت و متعلق به زمانهاى خمتلف است‪ .‬بعضى از خبشها‬
‫‪316‬‬
‫‪ ...‬در عصر تبعيد يا اسارت بابلى (يعىن ‪ 800‬سال پس از موسى) به رشته حترير در آمده است‪».‬‬

‫يكى ديگر از نويسندگان مسيحى در مهنيباره چنني مىگويد‪:‬‬

‫نقادان بهطوركلى عقيده دارند كه‪ -‬برخالف نظر سنىت‪ -‬نويسنده پنج كتاب اول كتاب مقدس‪ ،‬موسى نبوده است‪،‬‬
‫بلكه نويسندگان آن الاقل چهار شخص خمتلف بودهاند‪ ... .‬نقادان معتقد بودند كه كتابها و قسمتهاىي كه در‬
‫‪317‬‬
‫آهنا درباره وقايع آينده پيشگوىيهاىي وجود دارد‪ ،‬بعد از اجنام شدن آن وقايع نوشته شدهاند‪.‬‬

‫‪ .4‬تَلمود (تورات شفاهى)‬

‫كلمه «تلمود» بهمعناى آموزش است و با واژه «تلميذ» و مشتقات آن در زبان عرىب پيوند دارد‪ .‬تلمود به كتاىب‬
‫بسيار بزرگ اطالق مىشود كه احاديث و احكام يهود را دربرداشته و‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪ 130‬و ‪.131‬‬

‫(‪ .)2‬ويليام هوردرن‪ ،‬راهنماى اهليات پروتستان‪ ،‬ص ‪.38‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪101 :‬‬

‫درواقع تفسري و تأويل تورات است و گاه آن را «تورات شفاهى» مىنامند‪.‬‬

‫‪ .)1 ( 316‬ايان باربور‪ ،‬علم و دين‪ ،‬ص ‪ 130‬و ‪.131‬‬


‫‪ .)2 ( 317‬ويليام هوردرن‪ ،‬راهنماى اهليات پروتستان‪ ،‬ص ‪.38‬‬
‫بسيارى از مطالب تلمود‪ ،‬در كتب اسالمى پراكنده شده و برخى از مسلمانان با سطحىنگرى آهنا را پذيرفتهاند‪.‬‬
‫انديشمندان مسلمان اينگونه روايات را اسرائيليات مىنامند‪ .‬ناگفته مناند مطالب صحيحى نيز در تلمود يافت‬
‫مىشود كه با آيات و روايات صحيح اسالمى مطابقت دارد‪.‬‬

‫تلمود بهعنوان دايرهاملعارف يهوديت‪ ،‬حمافظت از اين آيني را بر عهده داشته و منبع قوانني فقه يهود بوده است‪.‬‬
‫مسيحيان به علت بدگوىي اين كتاب از حضرت عيسى (ع) مهواره با آن خمالف بودهاند‪.‬‬

‫تلمود به برخى از زبانهاى اروپاىي ترمجه و منتشر شده و ترمجه انگليسى آن در هجده جلد بزرگ به چاپ رسيده‬
‫است‪ .‬خالصهاى از آن كتاب نيز به زبان فارسى به نام «گنجينهاى از تلمود» انتشار يافته است‪.‬‬

‫‪ .5‬قَباال‬

‫زوهر» نام دارد‪ .‬درباره‬


‫قَباال عنواىن براى عرفان يهودى است‪ .‬در اينباره آثار فراواىن پديد آمده كه مهمترين آهنا « َ‬
‫مؤلف واقعى اين كتاب اختالف است‪ .‬دانش قباال به موضوعاتى چون عرش اهلى‪ ،‬اسم اعظم‪ ،‬حوادث آخرالزمان‪،‬‬
‫ظهور مسيحا‪ ،‬رجعت و قيامت مىپردازد و علم حروف در آن نقش مهمى دارد‪.‬‬

‫‪ .6‬اعتقادات‬

‫انديشمند بزرگ يهودى‪ ،‬موسى بن ميمون (‪ 1135 -1204‬م) به آيني يهود لباسى نو پوشاند و سيزده اصل براى‬
‫آن ترتيب داد‪ .‬هفت اصل خنست به خدا و صفات او اشاره دارند‪ :‬خداوند وجود دارد‪ ،‬يگانه است‪ ،‬غريمادى است‪،‬‬
‫فراتر از زمان است‪ ،‬حكيم است‪ ،‬عادل است و از راه عبادت مىتوان به او تقرب يافت‪ .‬عناوين شش اصل ديگر‬
‫چنني است‪ :‬وقوع نبوت‪ ،‬برترى حضرت موسى‪ ،‬آمساىن بودن تورات‪ ،‬جايز نبودن نسخ احكام‪ ،‬آمدن مسيحاى موعود‬
‫و قيامت و جاودانگى نفس‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪102 :‬‬

‫يهوه (‪ /‬باشنده يا موجود) است‪ .‬اين‬


‫يهوديت از آغاز بر توحيد استوار شده است‪ .‬اسم خاص خدا در دين يهود‪َ ،‬‬
‫نام بسيار احرتام دارد و بر زبان آوردن آن حىت از طريق قرائت تورات حرام است‪ 318.‬در اثر اين حترمي‪ ،‬كسى تلفظ‬
‫حقيقى اين اسم را منىداند‪.‬‬

‫‪ .)1 ( 318‬هنگام تالوت تورات‪ ،‬نام يادشده به« ادوناى»(‪ /‬آقاى من) تبديل مىشود‪.‬‬
‫يهوديان به نبوت نيز معتقدند و درباره آن حبثهاى كالمى گسرتدهاى دارند‪ .‬آنان بر اين باورند كه وحى از حدود‬
‫‪319‬‬
‫چهار قرن پيش از ميالد قطع شده و پس از ظهور موعود‪ ،‬دوباره برقرار خواهد شد‪.‬‬

‫در هيچ جاى كتاب مقدس يهوديان سخىن از معاد نيامده است‪ .‬از نظر تورات‪ ،‬ديندارى در جلب نعمتهاى اين‬
‫جهان‪ ،‬و ىبديىن در سلب آهنا تأثري مستقيمى دارد‪ .‬اين در حاىل است كه تلمود‪ ،‬از معاد بسيار سخن گفته است‪.‬‬
‫فرقه منقرضشده صدوقيان كه سنت شفاهى (تلمود) را قبول نداشتند‪ ،‬منكر قيامت بودند؛ اما فريسيان به قيامت و‬
‫وجود هبشت و جهنم باور دارند‪.‬‬

‫يهوديان كسى را به دين خود دعوت منىكنند؛ زيرا اين دين را خمصوص نژاد بىناسرائيل مىدانند‪ .‬با اين مهه‪ ،‬اگر كسى‬
‫خبواهد يهودى شود‪ ،‬او را مىپذيرند‪.‬‬

‫‪ .7‬احكام‬

‫يهوديان احكام فراوان و بسيار پيچيدهاى دارند كه به امورى چون جناست و پاكى و غذاهاى حالل و حرام مىپردازد‪.‬‬
‫براى مثال‪ ،‬در يهوديت خوردن گوشت مهراه با لبنيات حرام است‪ .‬اين احكام نيز در مشار واجبات دين يهود است‪:‬‬
‫شسنت دستها طبق آيني شرع براى خوردن نان و چند غذاى ديگر‪ ،‬شسنت دو بند از انگشتان بعد از غذا‪ ،‬شسنت‬
‫دستها تا مچ بهعنوان وضو پس از برخاسنت از خواب و براى عبادت و نيز بسنت بازوبند و پيشاىنبندى براى مناز‬
‫صبح كه در آن آياتى از تورات نوشته شده است‪.‬‬

‫‪ .8‬انتظار ظهور مسيحا‬

‫يهوديان مهواره در انتظار يك رهرب اهلى فاتح بودهاند كه اقتدار و شكوهِ قوم خدا را به عصر‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬هنگام تالوت تورات‪ ،‬نام يادشده به «ادوناى» (‪ /‬آقاى من) تبديل مىشود‪.‬‬

‫(‪ .)2‬گفتىن است كتاب مقدس يهوديان گاه گناهاىن را به پيامربان بزرگ اهلى نسبت مىدهد كه مسلمانان حىت از نقل‬
‫آهنا شرم مىكنند‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪103 :‬‬

‫‪ .) 2 ( 319‬گفتىن است كتاب مقدس يهوديان گاه گناهاىن را به پيامربان بزرگ اهلى نسبت مىدهد كه مسلمانان حىت از نقل آهنا شرم مىكنند‪.‬‬
‫ماشيح (مسيح‪ ،‬مسحشده) خواندهمىشود‪ .‬ماشيح لقب‬ ‫درخشان داود و سليمان بازگرداند‪ .‬شخصيت مورد انتظار‪ِ ،‬‬
‫پادشاهان قدمي بىناسرائيل بود؛ زيرا پيامربان با ماليدن اندكى روغن بر سر آهنا‪ ،‬بدانان تقدس مىخبشيدند‪ .‬اين لقب‬
‫بعدها به پادشاه آرماىن و موعود يهود اختصاص يافت‪.‬‬

‫بيشرت بدانيم‬

‫مدعيان مسيحاىي‬

‫از قرون آغازين يهوديت تاكنون‪ ،‬صدها تن نغمه مسيحاىي ساز كرده و چند صباحى سادهدالىن را جمذوب خود‬
‫ندل اشنريسون‪-1994( 320‬‬ ‫ساختهاند‪ .‬در عصر حاضر نيز مجعى از مريدان حكيم و عارف يهودى‪ ،‬مناخيم ِم ِ‬
‫‪ 1902‬م) بر اين گمان بودند كه وى مهان مسيحاى موعود است و روزى قيام خواهد كرد‪ ،‬تا اينكه مرگ او خاطر‬
‫آن مريدان را بسيار پريشان و آشفته كرد‪.‬‬

‫گفتىن است يهوديان‪ ،‬حضرت عيسى (ع) را يكى از اين مدعيان دروغني مىمشارند‪.‬‬

‫د) مسيحيت‬

‫امروزه حدود يكسوم مجعيت جهان از آيني مسيحيت پريوى مىكنند‪ .‬مسيحيان از گذشتههاى دور در تالش بودهاند‬
‫پيشگوىي ظهور حضرت عيسى (ع) را در عهد عتيق (كتاب مقدس يهوديان) بيابند‪ .‬از آجنا كه در هيچ جاى عهد‬
‫عتيق نام عيسى بن مرمي نيامده‪ ،‬مسيحيان دست به تأويالتى زدهاند تا برخى از پيشگوىيهاى آن كتاب را به آن‬
‫حضرت مرتبط سازند‪.‬‬

‫‪ .1‬سرگذشت حضرت عيسى‬

‫مىت و لوقا‪ -‬در بيتحلم زاده شد‪ .‬اين شهر در هشت كيلومرتى اورشليم قرار دارد و‬ ‫بنيانگذار مسيحيت‪ -‬به نقل ّ‬
‫ِ‬
‫موعود يهوديت در بيتحلم زاده‬ ‫حدود هزار سال قبل از ميالد‪ ،‬داود پادشاه در آن به دنيا آمد‪ .‬از آجنا كه بنا بود‬
‫شود تا به داود شباهت داشته باشد‪ ،‬آن دو اجنيلنويس‪ ،‬حمل تولد عيساى ناصرى را شهر مذكور دانستهاند‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪. Menachem Mendel Schneerson.)1‬‬

‫‪. Menachem Mendel Schneerson.)1 ( 320‬‬


‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪104 :‬‬

‫به گفته اناجيل‪ ،‬حضرت عيسى (ع) تقريباً در سى سالگى رسالت خود را آغاز كرد‪ .‬بسيارى از كساىن كه به آن‬
‫حضرت اميان مىآوردند‪ ،‬يقني داشتند كه وى بهزودى پادشاه يك «آرمانشهر خداىي» خواهد شد‪ .‬اما حضرت عيسى‬
‫اوال وى آمده بود تا‬
‫(ع) نتوانست حكومت اهلى مورد انتظار بىناسرائيل را بنيان هند‪ .‬بر اين اساس‪ ،‬ياران او گفتند‪ً :‬‬
‫قرباىن گناهان بشر شود و دوم اينكه بهزودى براى واپسني داورى رجعت خواهد كرد‪ .‬از سوى ديگر‪ ،‬يهوديان مهني‬
‫مسئله را گواهى دانستند بر اينكه وى نه مسيحاى موعود‪ ،‬بلكه يكى از مدعيان دروغني مسيحاىي بوده است‪.‬‬

‫از آجنا كه بزرگان يهود تعاليم عيسى (ع) را هتديدى براى منافع خود مىدانستند‪ ،‬براى كشنت او توطئه كردند‪ .‬يكى از‬
‫اسخريوطى‪ -‬در مقابل پوىل كه از رؤساى يهود گرفته بود‪ ،‬به وى خيانت‬
‫دوازده شاگرد برگزيده وى‪ -‬به نام يهوداى َ‬
‫كرد و او را به مأموران سپرد‪ .‬طبق تعاليم اجنيل‪ ،‬عيسى به صليب آوخيته شد و پس از مردن دفن گرديد‪ ،‬اما پس از‬
‫سه روز از ميان مردگان برخاست‪ .‬وى مدت چهل روز گاه براى شاگردان خود ظاهر مىشد و سراجنام به آمسان‬
‫رفت‪.‬‬

‫پنجاه روز پس از حادثه صليب‪ ،‬عيد گلريزان (پنجاهه‪ ،‬پِنطيكاست) فرا رسيد‪ .‬در آن روز‪ ،‬روحالقدس در رسوالن‬
‫(شاگردان حضرت عيسى) حلول كرد و پس از ايشان مجاعىت پديد آورد كه در طى قرون و اعصار‪ ،‬رسالت عيسى را‬
‫بر دوش كشيدند‪.‬‬

‫‪ .2‬پولس‪ ،‬معمار مسيحيت‬

‫با آنكه حضرت عيسى (ع) پطرس را به جانشيىن خود برگزيده بود‪ 321،‬رسول ديگرى به نام پولس ً‬
‫عمال موقعيت‬
‫هبرتى بهدست آورد و معمار مسيحيت كنوىن شد‪ 322.‬وى در آغاز يك يهودى متعصب بود كه مسيحيان را آزار‬
‫مىداد‪ ،‬اما پس از چندى مدعى شد هنگامى كه براى دستگريى برخى از مسيحيان از شهر قدس به دمشق مىرفته‪،‬‬
‫نور حضرت عيسى را در‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬مىت‪ 18 /16 ،‬و ‪19‬؛ يوحنا‪.15 -19 /21 ،‬‬

‫(‪ .)2‬برخى از احاديث اسالمى نيز پولس را مسئول گمراهى مسيحيان مىدانند‪ .‬براى منونه‪ ،‬بنگريد به‪ :‬حممدباقر‬
‫جملسى‪ ،‬حباراالنوار‪ ،‬ج ‪ ،8‬ص ‪.311‬‬

‫‪ .)1 ( 321‬مىت‪ 18 /16 ،‬و ‪19‬؛ يوحنا‪.15 -19 /21 ،‬‬


‫‪ .) 2 ( 322‬برخى از احاديث اسالمى نيز پولس را مسئول گمراهى مسيحيان مىدانند‪ .‬براى منونه‪ ،‬بنگريد به‪ :‬حممدباقر جملسى‪ ،‬حباراالنوار‪ ،‬ج ‪ ،8‬ص ‪.311‬‬
‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪105 :‬‬

‫راه ديده و به دستور او مسيحى شده است‪ .‬پولس كه مدعى رسالت از جانب حضرت مسيح بود‪ ،‬به مناطق خمتلف‬
‫سفر كرد و مسيحيت را به اطراف درياى مديرتانه گسرتش داد‪ .‬وى رسالههاىي نيز به تازهمسيحيان آن مناطق نوشت‬
‫كه برخى از آهنا در كتاب عهد جديد گردآمده است‪.‬‬

‫‪ .3‬عهد جديد‬

‫كتاب مقدس مسيحيان دو خبش دارد‪ :‬عهد جديد و عهد عتيق‪ .‬علت اين نامگذارى آن است كه مسيحيان معتقدند‬
‫خداى متعال با انسان دو پيمان بسته است‪ :‬پيمان كهن و پيمان نو‪ .‬در پيمان كهن‪ ،‬مرتبهاى از جنات از طريق قانون‬
‫و شريعت بهدست مىآيد‪ .‬انسانهاى طرف اين پيمان بىناسرائيل بودهاند‪ .‬اما پيمان نو توسط خداى متجلى‪ ،‬عيسى‬
‫مسيح اجنام گرفته و طرف آن مهه انسانهايند‪ .‬در پيمان نو‪ ،‬جنات از طريق حمبت حاصل مىشود؛ بدين معنا كه‬
‫خداى پسر به شكل انسان جتسم مىيابد و با حتمل رنج صليب‪ ،‬كفاره گناهان بشر مىگردد‪ .‬آن قسمت از كتاب‬
‫مقدس كه درباره پيمان كهن سخن مىگويد‪« ،‬عهد عتيق» و آن خبش كه از پيمان نو سخن مىرانَد‪« ،‬عهد جديد»‬
‫ناميده مىشود‪ .‬درواقع عهد عتيق‪ ،‬كتاب آمساىن يهوديان است كه مسيحيان نيز آن را معترب مشرده و در آغاز كتاب‬
‫خود قرار دادهاند‪.‬‬

‫عهد جديد به زبان يوناىن نگارش يافته است‪ .‬در آغاز عهد جديد‪ -‬كه خود مشتمل بر ‪ 27‬كتاب است‪ -‬اجنيلهاى‬
‫چهارگانه قرار دارند كه در آهنا سريه و سخنان حضرت عيسى (ع) گردآمده است‪ .‬نويسندگان اجنيل اول و چهارم از‬
‫ِ‬
‫شاگرد شاگردانش بودهاند‪ .‬اجنيلهاى ديگرى نيز وجود داشتهاند‬ ‫شاگردان عيسى (ع) و نويسندگان دو اجنيل ديگر‪،‬‬
‫كه بهتدريج مرتوك شده و رمسيت نيافتهاند‪ .‬به هرحال‪ ،‬اناجيل چهارگانه بدين ناماند‪:‬‬

‫مىت (سريه و سخنان مسيح با تأكيد بر پيشگوىيهاى عهد عتيق)؛‬


‫‪ .1‬اجنيل ّ‬

‫‪ .2‬اجنيل َمرقُس (قدميىترين و كوتاهترين كتاب سريه و سخنان مسيح)؛‬

‫‪ .3‬اجنيل لوقا (سريه و سخنان مسيح با تكيه بر جزئيات)؛‬

‫‪ .4‬اجنيل يوحنا (متأخرترين كتاب سريه و سخنان مسيح با تأكيد بر فوق بشر بودن او)‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪106 :‬‬

‫بيشرت بدانيم‬
‫تأكيد مسيحيان بر كتاب نداشنت حضرت عيسى‬

‫مسيحيان هرگز حضرت عيسى (ع) را داراى كتاب منىدانند؛ چنانكه يكى از نويسندگان مسيحىمىگويد‪:‬‬

‫مسيحيان هرگز منىگويند عيسى كتاىب به نام اجنيل آورد‪ .‬آوردن وحى توسط عيسى‪ -‬بهگونهاى كه مسلمانان درمورد‬
‫قرآن و پيامرب اسالم معتقدند‪ -‬در مسيحيت جاىي ندارد‪ .‬مسيحيان‪ ،‬عيسى را جتسم وحى اهلى مىدانند و به عقيده‬
‫آنان‪ ،‬وى نه حامل پيام‪ ،‬بلكه عني پيام بوده است‪ .‬بدين سبب‪ ،‬ما مسيحيان خواستار اجنيلى نيستيم كه عيسى آن را‬
‫نوشته يا به شاگردانش امال كرده باشد‪ ... .‬اين روحالقدس بود كه از طريق اهلام‪ ،‬نويسندگان اناجيل را براى نوشنت اين‬
‫ِ‬
‫مسيحيان خنستني‪ ،‬با‬ ‫كتب و ثبت برگزيده سخنان و كارهاى بسيار زياد عيسى در آهنا رهنمون شد‪ ... .‬جامعه‬
‫راهنماىي روحالقدس از ميان نوشتههاى مسيحى ىبمشار‪ ،‬به ‪ 27‬كتاب‪ -‬كه اجنيلهاى چهارگانه نيز جزو آهناست‪-‬‬
‫‪323‬‬
‫اقرار كرد و پذيرفت كه آهنا با اهلام اهلى نگارش يافتهاند‪.‬‬

‫‪ .4‬الوهيت حضرت عيسى‬

‫بيشرت مسيحيان‪ ،‬حضرت عيسى را خداى حقيقى‪ ،‬غريخملوق و قدمي مىدانند‪ .‬در سه اجنيل خنست‪ -‬كه به دليل‬
‫مشاهبت با يكديگر‪ ،‬اناجيل همنوا خوانده مىشوند‪ -‬اين عقيده به چشم منىخورد؛ اما در اجنيل يوحنا كه حدود سال‬
‫‪ 100‬ميالدى نوشته شده‪ ،‬در اينباره مطالبغلوآميزى آمده است‪ .‬گفتىن است تعبري «خداوند» در كتاب عهد‬
‫جديد كه براى حضرت عيسى (ع) بهكار رفته‪ ،‬به الوهيت وى ارتباطى ندارد‪ .‬اين واژه (معادل «رب» در عرىبو «‬

‫‪lord‬‬

‫» در انگليسى) به معناى آقا‪ ،‬مالك‪ ،‬موال و صاحب است‪ .‬به هرحال‪ ،‬رهربان برجسته مسيحى در سال ‪325‬‬
‫ميالدى در شوراى نيقيه اينچنني بر الوهيت عيسى مسيحتأكيد ورزيدند‪:‬‬

‫ما اميان دارمي به خداوند واحد‪ ،‬عيسى مسيح‪ ،‬پسر خدا‪ ،‬مولود از پدر‪ ،‬يگانه مولود كه از ذات پدر است‪ ،‬خدا از‬
‫خدا‪ ،‬نور از نور‪ ،‬خداى حقيقى از خداى حقيقى كه مولود است نه خملوق‪ ،‬از يك ذات با پدر‪... .‬‬

‫او به خاطر ما آدميان و براى جنات ما نزول كرد و جمسم شده‪ ،‬انسان گرديد‪... .‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬توماس ميشل‪ ،‬كالم مسيحى‪ ،‬ص ‪.49 -51‬‬

‫‪ .)1 ( 323‬توماس ميشل‪ ،‬كالم مسيحى‪ ،‬ص ‪.49 -51‬‬


‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪107 :‬‬

‫لعنت باد بر كساىن كه مىگويند «زماىن بود كه او وجود نداشت!» و ‪ ...‬بر كساىن كه اقرار مىكنند وى از ذات يا‬
‫‪324‬‬
‫جنس ديگرى است و يا آنكه پسر خدا خلق شده‪ ،‬يا قابلتغيري و تبديل است‪.‬‬

‫‪ .5‬تثليث‬

‫كلمه «تثليث» هرگز در كتاب مقدس مسيحيان نيامده است و خنستني كاربرد آن در تاريخ مسيحيت‪ ،‬به سال ‪180‬‬
‫مىت‪ ،‬بيانگر تثليث‬
‫ميالدى بازمىگردد‪ .‬البته به گمان مسيحيان‪ ،‬عبارت مربوط به «اعطاى حق تعميد» در اجنيل ّ‬
‫است‪« :‬ايشان را به اسم اب و ابن و روحالقدس تعميد دهيد‪».‬‬

‫معموال خدا را «پدر» مىنامند‪ .‬پسر نيز مهان خداست كه لباس جسماىن‬
‫نويسندگان عهد جديد با تأثري از يهوديت‪ً ،‬‬
‫به تن كرده است (يعىن حضرت عيسى (ع))‪ .‬روحالقدس نيز نه فرشتهاى از فرشتگان اهلى‪ ،‬بلكه خود خداست كه در‬
‫قلوب مردم و در جهان مىزيد‪ .‬اجنيلهاروحالقدس را به شكل كبوترى ترسيم كردهاند كه بر عيسى فرود آمد و در او‬
‫استقراريافت‪ .‬مهو جامعه مسيحيت را ارشاد مىكند‪ ،‬تعليم مىدهد و به نويسندگان كتاب مقدس اهلام مىخبشد‪.‬‬

‫با گذشت زمان‪ ،‬مسيحيان مدعى شدند طبيعت سهگانه خدا رازى است كه با تعابري بشرى منىتوان آن را تبيني كرد‪.‬‬
‫با اين مهه‪ ،‬مهواره انديشمندان مسيحى براى تفسري تثليث‪ ،‬از مفاهيم فلسفى رايج در زمان خود هبره گرفتهاند‪ .‬پاپ و‬
‫شوراهاى كليساىي‪ ،‬برخى از اين بيانها را درست و پارهاى ديگر را نادرست اعالم كردهاند‪.‬‬

‫‪ .6‬فدا‬

‫مسيحيان با اشاره به سرپيچى حضرت آدم از فرمان اهلى‪ ،‬بر اين مطلب تأكيد مىورزند كه گناه يك شخص‪ ،‬نژاد‬
‫بشر را آلوده مىسازد؛ بهگونهاى كه مهه آدميان احساس آلودگى مىكنند و خود را نيازمند پاك شدن جمدد مىدانند‪.‬‬
‫كامال ىبگناه و با حكمت اهلى متحد باشد‪ ،‬مىتواند كفاره اين گناه قرار‬
‫از سوىي ديگر‪ ،‬يك مناينده از بشر كه خود ً‬
‫گريد و آثار آن را‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬و‪ .‬م‪ .‬ميلر‪ ،‬تاريخ كليساى قدمي در امپراتورى روم و ايران‪ ،‬ص ‪.244‬‬

‫‪ .) 1 ( 324‬و‪ .‬م‪ .‬ميلر‪ ،‬تاريخ كليساى قدمي در امپراتورى روم و ايران‪ ،‬ص ‪.244‬‬
‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪108 :‬‬

‫زايل سازد‪ .‬به باور مسيحيان‪ ،‬عيسى كفاره آن آسيب را يكبار و براى مهيشه پرداخت كرد و با تسليم شدن كامل و‬
‫متمرد‪ -‬از طريق گناه‪ -‬اجياد شده بود‪.‬‬
‫اطاعت مطلق‪ ،‬ديوارى را از ميان برد كه بني خدا و انسان ّ‬

‫‪ .7‬آينيهاى مقدس‬

‫مسيحيان بر اين باورند كه با اجنام آينيهاىي به مالقات مسيح مىروند؛ مهو كه از مرگ برخاسته و فيض خداى‬
‫جناتخبش را به آنان خبشيده است‪ .‬تقريباً مهه مسيحيان درباره دو آيني تعميد و عشاى رباىن اتفاقنظر دارند و‬
‫بسيارى از آنان نيز جمموع آينيها را به هفت مىرسانند‪ .‬ما در اينجا تنها به توضيح اين دو آيني بسنده مىكنيم‪.‬‬

‫خنستني و اصلىترين آيني كه براى مهه ضرورت دارد‪ ،‬تعميد است‪ .‬هر مسيحى تنها يكبار تعميد مىپذيرد و بدينرو‪،‬‬
‫اصوال با گونهاى شستشو مهراه است‪ .‬برخى از كليساها با رخينت آب بر سر‬
‫به جامعه مسيحيت وارد مىشود‪ .‬تعميد ً‬
‫شخص‪ ،‬وى را تعميد مىدهند‪ .‬در كليساهاىي ديگر رسم بر اين است كه فرد براى تعميد به زير آب مىرود و بريون‬
‫مىآيد‪ .‬كليساهاىي نيز تعميدشونده را به آبهاى طبيعت مانند هنرها و درياچهها مىبرند‪.‬‬

‫عشاى رباىن در نگاه مسيحيان‪ ،‬يادبود و بازسازى شام آخر عيسى با شاگردان در شب پيش از مرگ اوست‪ .‬در‬
‫اناجيل كنوىن آمده است كه عيسى در چنني مرامسى نان و شراب را بهعنوان گوشت و خون خود به شاگردان داد تا‬
‫از آن خبورند و بياشامند‪ .‬مسيحيان آن هنگام كه در اين مراسم شركت مىكنند‪ ،‬باور دارند كه مسيح با جسم خود‬
‫نزد آنان حاضر مىشود‪ .‬كاتوليكها‪ ،‬عشاى رباىن را هر روز برپا مىدارند‪ ،‬اما دو فرقه اصلى ديگر از اين مقدار‬
‫مىكاهند‪ :‬ارتدكسها آن را به روزهاى يكشنبه و اعياد اختصاص مىدهند و بسيارى از پروتستانها نيز ساالنه تنها‬
‫چهار يا دوازده بار اين مراسم را برگزار مىكنند‪.‬‬

‫‪ .8‬فرقههاى مسيحى‬

‫امروزه مسيحيت به سه فرقه يا كليساى‪ 325‬اصلى منشعب گشته است‪ :‬كاتوليك‪ ،‬ارتدكس وپروتستان‪.‬‬

‫______________________________‬
‫(‪ .)1‬كليسا تنها بهمعناى «حمل عبادت مسيحيان» نيست‪ ،‬بلكه بهمعناى «فرقه» اى از فرقههاى مسيحى نيز بهكار‬
‫مىرود‪.‬‬

‫‪ .)1 ( 325‬كليسا تنها بهمعناى« حمل عبادت مسيحيان» نيست‪ ،‬بلكه بهمعناى« فرقه» اى از فرقههاى مسيحى نيز بهكار مىرود‪.‬‬
‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪109 :‬‬

‫كاتوليكها اسقف شهر رم را پاپ مىنامند و او را داراى امتيازاتى ويژه (مهچون عصمت در صدور فتوا) مىمشارند‪.‬‬
‫از آغا ِز نشر دعوت رسوالن (حواريون) حضرت عيسى‪ ،‬بهتدريج پنج كانون بزرگ مسيحيت در اورشليم‪ ،‬اسكندريه‪،‬‬
‫انطاكيه‪ ،‬قسطنطنيه و رم به وجود آمد‪ .‬از آجنا كه شالوده كليساى رم بهدست پطرس هناده شد و پولس براى مدتى‬
‫معلم و رهرب آن بود‪ ،‬آن كليسا خود را از ساير كليساها برتر مىديد و اندكاندك تفوق خود را نزد بيشرت مسيحيان‬
‫تثبيت كرد‪.‬‬

‫فرقه ارتدكس كه از حدود هزار سال پيش پديد آمده‪ ،‬از نظر عقيدتى با فرقه كاتوليكاختالف چنداىن ندارد‪.‬‬
‫ارتدكسها رهربى واحد اسقف رم را منىپذيرند و مرتبه ايناسقف را با اسقفان چهار مركز ديگر‪ -‬كه پاتريك خوانده‬
‫مىشود‪ -‬برابر مىدانند‪ .‬كليساى ارتدكس افزون بر چهار پاتريكنشني قدميى (اورشليم‪ ،‬اسكندريه‪ ،‬انطاكيه‬
‫وقسطنطنيه) پاتريكنشنيهاى جديد روسيه‪ ،‬صربستان‪ ،‬روماىن‪ ،‬بلغارستان و گرجستان را نيزدربرمىگريد‪.‬‬

‫بيشرت بدانيم‬

‫ارامنه‬

‫مسيحيان ارمىن از نظر عقيدتى ارتدكس بهمشار مىروند‪ ،‬وىل درباره دو طبيعت اهلى و انساىن حضرت مسيح (ع) و‬
‫در شيوه عبادت كه به زبان ارمىن است‪ ،‬با ديگر ارتدكسها تفاوت دارند‪ .‬ارمنستان خنستني سرزميىن است كه‬
‫مسيحيت را بهعنوان دين رمسى خود پذيرفت و آن‪ ،‬هنگامى بود كه پادشاه اين سرزمني در سال ‪ 301‬مسيحى شد‪.‬‬
‫رهرب آن كليسا كاتوليكوس (جاثليق) شهر امچيازين در ارمنستان است‪ .‬آنان مركز ديگرى نيز در انطلياس لبنان دارند‪.‬‬
‫ارامنه ايران پنجاه ساىل است كه از مركزيت لبنان پريوى مىكنند‪ .‬مشار ارامنه كل جهان نُه ميليون نفر است كه حدود‬
‫دويست هزار تن از آنان در ايران بهسر مىبرند‪.‬‬

‫پروتستان در اصل بهمعناى «معرتض» است‪ .‬از حدود پانصد سال پيش تاكنون‪ ،‬فرقههاى پروتستان فراواىن در‬
‫مسيحيت پديد آمدهاند‪ .‬پروتستانها به رهربى متمركز عقيده ندارند و روحانيت مسيحى را چندان ارج منىهنند‪ .‬اينان‬
‫بسيارى از اعتقادات فرقههاى ديگر را رد مىكنند و نوعى مسيحيت پرياسته را مىپذيرند‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪110 :‬‬

‫‪ .9‬انتظار بازگشت مسيح‬


‫مسيحيان‪ -‬چنانكه گذشت‪ -‬حضرت عيسى (ع) را مهان مسيحاى موعود يهود مىدانند و پس از رفنت او‪ ،‬پيوسته‬
‫در شوق بازگشت دوباره وى به سر مىبرند‪ .‬شور و هيجان اميد به ظهور آن حضرت‪ ،‬هنگام نزديك شدن سال‬
‫‪ 1000‬و ‪ 2000‬ميالدى در ميان مسيحيان اوج گرفت‪ .‬اكنون كه سال ‪ 2000‬سپرى شده و مسيح مهچنان‬
‫بازنگشته است‪ ،‬برخى از مسيحيان به دوهزارمني سال مصلوب شدن و برخاسنت وى از قرب‪ ،‬يعىن حدود سال ‪2030‬‬
‫ميالدى دل بستهاند‪ .‬به گمان اين گروه‪ ،‬وى در آن روزگار از آمسان فرود خواهد آمد و در زمني قيامت برپا خواهد‬
‫كرد و سپس گروهى از مردم به جهنم و گروهى نيز به هبشت خواهند رفت‪.‬‬

‫ه) اسالم‬

‫اسالم‪ -‬مهچون يهوديت و مسيحيت‪ -‬يكى از اديان ابراهيمى است كه حدود يكپنجم مجعيت جهان از آن پريوى‬
‫مىكنند‪ .‬از آجنا كه خبش بعدى اين نوشتار بهتفصيل برخى از اعتقادات اين دين را مىكاود‪ ،‬مباحث اين فصل را در‬
‫مهنيجا به پايان مىبرمي‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪111 :‬‬

‫چكيده فصل‬

‫‪ .1‬هندوئيسم شكل حتوليافته آيني برمهاىي است‪.‬‬

‫‪ .2‬ادعيه و آينيهاى هندوان در جمموعهاى به نام وداها گردآمده است‪ .‬منت وداها اورادى است در ستايش آتش‪،‬‬
‫خورشيد و ساير مظاهر طبيعت و نيز دعاهاىي براى فراخى روزى‪ ،‬بارورى‪ ،‬خبشايش گناهان و جز اينها‪.‬‬

‫‪ .3‬نظام طبقاتى وداىي‪ ،‬چهار طبقه را از يكديگر ممتاز مىكرد‪ :‬روحانيون‪ ،‬شاهان و شاهزادگان و جنگاوران‪،‬‬
‫بازرگانان و دهقانان و نيز كارگران‪.‬‬

‫‪ .4‬هنگامى كه اجنام آداب و رسوم ظاهرى به افراط گراييد‪ ،‬برمهنان جمموعه معارىف پديد آوردند كه دستهاى از آهنا‬
‫اوپانيشادها نام گرفته است‪ .‬اوپانيشادها بطون وداها را مىشكافد و توجه مردم را از آداب و رسوم ظاهرى به اسرار‬
‫دروىن و مفاهيم باطىن جلب مىكند‪.‬‬

‫‪ .5‬هندوان به خدايان آمساىن و زميىن ىبمشارى با نامها و صفات عجيب و غريب معتقدند و براى هريك بتخانههاى‬
‫باشكوهى مىسازند‪.‬‬

‫‪ .6‬آرياييان هندوستان‪ ،‬به خداى آفريننده جهان نيز معتقد بودند و او را برمها مىناميدند‪ .‬دو خداى مهم ديگر‪ -‬كه‬
‫جمموعاً خدايان تثليث هندى را شكل مىدهند‪ -‬شيوا و ويشنو نام دارند‪.‬‬
‫‪ . 7‬به اعتقاد هندوان‪ ،‬تنها راه رهاىي از گردونه تناسخ و تولدهاى مكرر در جهان پر از رنج و بال‪ ،‬پيوسنت به نريوانه‬
‫است‪.‬‬

‫‪ .8‬بودا راه درست زندگى را در هشت قانون بزرگ خالصه مىكند‪ :‬ديدگاه درست‪،‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪112 :‬‬

‫انديشه درست‪ ،‬سخن درست‪ ،‬رفتار درست‪ ،‬معاش درست‪ ،‬كوشش درست‪ ،‬توجه درست و تأمل درست‪.‬‬

‫‪ .9‬قدميىترين كتاب مقدس بوداييان‪ ،‬ترى پيتكه (سه سبد) ناميده مىشود‪ .‬فرقههاى خمتلف بوداىي كتابهاى‬
‫خمصوص به خود دارند‪.‬‬

‫‪ .10‬يهوديان كتاب آمساىن خود را تَنَخ مىنامند كه مهان عهد عتيق مسيحيان است‪.‬‬

‫‪ .11‬تنخ مشتمل بر ‪ 39‬كتاب است كه اسفار پنجگانه تورات از مجله آهناست‪.‬‬

‫‪ .12‬احاديث و احكام يهود در كتاىب بسيار بزرگ بهنام تلمود گردآمده است كه آن را «تورات شفاهى» نيز‬
‫مىنامند‪.‬‬

‫يهوه است‪ .‬اين نام بسيار احرتام دارد و بر زبان آوردن آن حىت از طريق قرائت‬
‫‪ .13‬اسم خاص خدا در دين يهود‪َ ،‬‬
‫تورات حرام است‪.‬‬

‫‪ . 14‬در هيچ جاى كتاب مقدس يهوديان سخىن از معاد نيامده‪ ،‬هرچند كتاب تلمود بسيار از آن سخن گفته است‪.‬‬

‫‪ .15‬يهوديان كسى را به دين خود دعوت منىكنند؛ زيرا اين دين را خمصوص نژاد بىناسرائيل مىدانند‪ .‬با اين مهه‪ ،‬اگر‬
‫كسى خبواهد يهودى شود‪ ،‬او را مىپذيرند‪.‬‬

‫‪ .16‬يهوديت داراى احكام فراوان و بسيار پيچيدهاى است كه به امورى چون جناست و پاكى و غذاهاى حالل و‬
‫حرام مىپردازد‪.‬‬

‫‪ .17‬يهوديان مهواره در انتظار يك رهرب اهلى فاتح بودهاند كه اقتدار و شكوه قوم خدا را به عصر درخشان داود و‬
‫ماشيح (مسيح) خوانده مىشود‪.‬‬ ‫سليمان بازگرداند‪ .‬شخصيت مورد انتظار آنان‪ِ ،‬‬

‫‪ .18‬مسيحيان از گذشتههاى دور در تالش بودهاند با تأويالتى‪ ،‬پيشگوىي ظهور حضرت عيسى (ع) را در كتاب‬
‫مقدس يهوديان بيابند‪.‬‬
‫‪ . 19‬طبق تعاليم اجنيل‪ ،‬عيسى به صليب آوخيته شد و پس از مردن دفن گرديد‪ ،‬اما پس از سه روز از ميان مردگان‬
‫برخاست‪.‬‬

‫عمال موقعيت‬
‫‪ .20‬با آنكه حضرت عيسى (ع) پطرس را به جانشيىن خود برگزيده بود‪ ،‬رسول ديگرى به نام پولس ً‬
‫هبرتى بهدست آورد و معمار مسيحيت كنوىن شد‪.‬‬

‫‪ .21‬كتاب مقدس مسيحيان دو خبش دارد‪ :‬عهد جديد و عهد عتيق‪ .‬عهد عتيق مهان كتاب يهوديان است كه‬
‫مسيحيان نيز آن را معترب مشرده و در آغاز كتاب خود قراردادهاند‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪113 :‬‬

‫‪ .22‬در آغاز عهد جديد‪ -‬كه خود مشتمل بر ‪ 27‬كتاب است‪ -‬اجنيلهاى چهارگانه قرار دارند كه در آهنا سريه و‬
‫سخنان حضرت عيسى (ع) گردآمده است‪.‬‬

‫‪ .23‬مسيحيان هرگز حضرت عيسى (ع) را داراى كتاب منىدانند‪ ،‬بلكه بر اين باورند كه روحالقدس از طريق اهلام‪،‬‬
‫نويسندگان اناجيل را براى نوشنت اين كتب يارى كردهاست‪.‬‬

‫‪ .24‬بيشرت مسيحيان‪ ،‬حضرت عيسى (ع) را خداى حقيقى‪ ،‬غريخملوق و قدمي مىدانند كه «براى جنات ما نزول كرد‬
‫و به شكل انسان‪ ،‬جمسم گرديد»‪.‬‬

‫معموال خدا را «پدر»‬


‫‪ .25‬تثليث بيانگر طبيعت سهگانه خداست‪ .‬نويسندگان عهد جديد با تأثري از يهوديت‪ً ،‬‬
‫مىنامند‪ .‬پسر نيز مهان خداست كه لباس جسماىن به تن كرده و روحالقدس نيز نه فرشتهاى از فرشتگان اهلى‪ ،‬بلكه‬
‫خود خداست كه در قلوب مردم و در جهان زندگى مىكند‪.‬‬

‫‪ .26‬به اعتقاد مسيحيان‪ ،‬عيسى با حتمل رنج صليب‪ ،‬كفاره گناه ذاتى آدميان را يكبار و براى مهيشه پرداخت كرد‪.‬‬

‫‪ .27‬مسيحيان بر آناند كه با اجنام آينيهاىي مانند تعميد و عشاى رباىن‪ ،‬به مالقات مسيح مىروند‪.‬‬

‫‪ .28‬امروزه مسيحيت به سه فرقه يا كليساى اصلى منشعب گشته است‪ :‬كاتوليك‪ ،‬ارتدكس و پروتستان‪.‬‬

‫‪ .29‬كاتوليكها اسقف شهر رم را پاپ مىنامند و او را داراى امتيازاتى ويژه (مهچون عصمت در صدور فتوا)‬
‫مىمشارند‪.‬‬

‫‪ .30‬ارتدكسها رهربى واحد اسقف رم را منىپذيرند و مرتبه اين اسقف را با اسقفان چند مركز ديگر برابر مىدانند‪.‬‬

‫‪ .31‬پروتستانها به رهربى متمركز معتقد نيستند و روحانيت مسيحى را چندان ارجمنىهنند‪.‬‬


‫پرسش‬

‫‪ .1‬وداها‪ ،‬برامهنهها و اوپانيشادها را بهاختصار معرىف كنيد‪.‬‬

‫‪ .2‬مقصود از نظام طبقاتى كاست چيست؟‬

‫‪ .3‬خدايان تثليث هندى را نام بريد و ويژگى آهنا را برمشاريد‪.‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪114 :‬‬

‫‪ .4‬اصطالحات كرمه‪ ،‬مسساره‪ ،‬موكشه و نريوانه را توضيح دهيد‪.‬‬

‫‪ .5‬ضمن بيان امجاىل سرگذشت بودا‪ ،‬به مهمترين تعاليم او اشاره كنيد‪.‬‬

‫‪ .6‬چرا حضرت يعقوب به اسرائيل ملقب گشته است؟‬

‫‪ .7‬مقصود از ده فرمان حضرت موسى چيست؟ پنج ِ‬


‫فرمان آن را بنويسيد‪.‬‬

‫‪ .8‬تنخ چيست و چه ارتباطى با تورات دارد؟‬

‫‪ .9‬كدام كتاب را تورات شفاهى ناميدهاند؟ اين كتاب در ميان يهوديان چه جايگاهى دارد؟‬

‫‪ .10‬ديدگاه يهوديان را درباره سه اصل توحيد‪ ،‬نبوت و معاد بهاختصار بنويسيد‪.‬‬

‫‪ .11‬مسيح در لغت به چه معناست و چرا يهوديان در انتظار ظهور مسيحاند؟‬

‫‪ .12‬سرگذشت حضرت عيسى به نقل اناجيل چگونه بوده است؟‬

‫‪ .13‬پولس كيست و چه نقشى در پىريزى انديشههاى مسيحى داشته است؟‬

‫‪ .14‬با اشاره به دو خبش اصلى كتاب مقدس مسيحيان‪ ،‬دليل نامگذارى آهنا را بيان كنيد‪.‬‬

‫‪ .15‬آيا مسيحيان حضرت عيسى (ع) را‪ -‬مهچون پيامرب اسالم‪ -‬داراى كتاب مىدانند؟ توضيح دهيد‪.‬‬

‫‪ .16‬مقصود مسيحيان از تثليث چيست؟ آيا آنان حضرت عيسى (ع) را واقعاً خدا مىدانند؟‬

‫‪ .17‬آينيهاى تعميد و عشاى رباىن چه نقشى در مسيحيت دارند؟‬


‫‪ .18‬مهمترين اختالف دو فرقه مسيحى كاتوليك و ارتدكس كدام است؟‬

‫منابعى براى مطالعه بيشرت‬

‫حممد حممدرضاىي و ابوالفضل حممودى‪ ،‬هتران‪ ،‬مست‪،‬‬


‫‪ .1‬امسارت‪ ،‬نينيان‪ ،‬جتربه ديين بشر‪ ،‬ترمجه مصطفى گودرزى‪ّ ،‬‬
‫‪.1383‬‬

‫‪ .2‬توفيقى‪ ،‬حسني‪ ،‬آشناىي با اديان بزرگ‪ ،‬هتران و قم‪ ،‬مست‪ ،‬طه و مركز جهاىن علوم اسالمى‪.1384 ،‬‬

‫‪ .3‬شايگان‪ ،‬داريوش‪ ،‬اديان و مكتبهاى فلسفى هند‪ ،‬هتران‪ ،‬امريكبري‪.1362 ،‬‬

‫‪ .4‬ناس‪ ،‬جان باير‪ ،‬تاريخ جامع اديان‪ ،‬ترمجه علىاصغر حكمت‪ ،‬هتران‪ ،‬سازمان انتشارات و آموزش انقالب اسالمى‪،‬‬
‫‪.1370‬‬

‫مباىن انديشه اسالمى (‪ ،)2‬ص‪115 :‬‬

‫خبش دوم‪ :‬اسالم (نبوت و امامت)‬

‫در خبش خنست اين نوشتار به طرح مباحثى كلى درباره دين پرداختيم‪ .‬در اين خبش‪ ،‬حبث خود را به دين اسالم‬
‫منحصر مىسازمي و اين نكته را مىكاومي كه براساس اصول اعتقادى اين دين‪ ،‬خداوند چگونه با آدميان سخن گفته و‬
‫رهربى ديىن و اجتماعى مسلمانان را به چه كساىن سپرده است‪ .‬غالب مطالب اين خبش ذيل دو عنوان «نبوت» و‬
‫«امامت» مىگنجند كه در كنار «توحيد» و «معاد» از پايههاى اساسى دين اسالم مشرده مىشوند‪.‬‬

‫خماطبان اصلى اين كتاب كساىناند كه پيشتر با برخى از مباحث مقدماتى درباره دو اصل نبوت و امامت آشنا‬
‫شدهاند و اينك در پى آناند كه به دانستههاى خود عمق بيشرتى خبشند‪ .‬بر مهني اساس‪ ،‬به جاى آنكه فهرستوار‬
‫به مهه مطالب مربوط به اين دو اصل اشاره كنيم‪ ،‬برخى از مباحث بنيادى را با تفصيلى بيشرت و متناسب با‬
‫پيشدانستههاى خوانندگان باز مىمناييم‪.‬‬

You might also like