Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 131

‫‪.

‬‬ ‫سرشناسه‪ :‬خامنه‌ای‪ّ ،‬‬


‫سیدعلی‪ ،‬رهبر جمهوری اسالمی ایران‪،‬‏‫‪_ ۱۳۱۸‬‏‬
‫عنوان و نام پدیدآور‪ :‬همرزمان حسین (علیه‌السالم)‮ ‏ ‪ 10 :‬گفتار در تحلیل مبارزات سیاسی‬
‫ّ ّ‬
‫‪ / 5‬سیدعلی خامنه‌ای‪.‬‬
‫امامان معصوم(ع) از آیت‌اهلل خامنه‌ای‌(مدظله العالی) در سال ‪ 1‬‏‬
‫ّ‬
‫مشخصات نشر‪ :‬تهران‪ :‬انتشارات انقالب اسالمی‪.۱۳۹۶ ،‬‬
‫ّ‬
‫مشخصات ظاهری‪ 424 :‬ص‪.‬‬
‫شابک‪978-600-8218-32-6 :‬‬
‫ّ‬
‫وضعیت فهرست‌نویسی‪ :‬فیپا‬
‫موضوع‪ :‬خامنه‌ای‪ ،‬علی‪ ،‬رهبر جمهوری اسالمی ایران ‪ _ _ _ ۱۳۱۸ ،‬دیدگاه درباره چهارده‬
‫معصوم‬
‫موضوع‪ :‬خامنه‌ای‪ ،‬علی‪ ،‬رهبر جمهوری اسالمی ایران ‪ _ _ _ ۱۳۱۸ ،‬پیام‌ها و سخنرانی‌ها‬
‫‪Khamene'i, Ali Leader of IRI, 1939 -‬‬ ‫‏موضوع‪-- Fourteen Innocents of shiite :‬‬
‫رده‌بندی كنگره‪8 1396 :‬هـ ‪9‬چ‪DSR 1692/‬‬
‫رده‌بندی دیویی‪2904480/559 :‬‬
‫ّ‬
‫شماره كتابشناسی ملی‪‭4908071 :‬‬

‫♦‬
‫ناشر‪ :‬انتشارات انقالب اسالمي‬
‫مؤسسه‌ی پژوهشی فرهنگی انقالب اسالمی)‬ ‫(وابسته به ّ‬
‫شمارگان‪2500 :‬‬
‫دوم‪ :‬تابستان ‪1397‬‬ ‫چاپ ّ‬
‫‪ 300000‬ريال‬
‫شابک‪978-600-8218-32-6 :‬‬
‫نشانی‪ :‬تهران‪ ،‬خيابان جمهوری اسالمی‪ ،‬خيابان فلسطین جنوبی‪ ،‬كوچه‌ی هاللی‪ ،‬شماره‌ی ‪26‬‬
‫تلفن‪ -- 66410649 - 66977268 :‬تلفن مركز پخش‪66483975 - 09195593732:‬‬
‫پست الكترونيكی‪ _ Info@Book-khamenei.ir :‬سامانه پیامکی‪http://Book-Khamenei.ir _ 1000 20 120 :‬‬
‫ه‬
‫مقدمه‬
‫ّ‬

‫ق ّ‬
‫م�دمه‬
‫دوام سلطه و حکومت خلفای جور در طول قرون متمادی‪ ،‬بتدریج به‬
‫ً‬ ‫ّ‬ ‫این باور عمومی ّ‬
‫حتی نزد غالب متفکران انجامید که اساسا مبارزه با ظلم‬
‫ّ‬
‫و ظالم و تشکیل حکومت اسالمی برای تحقق عینی و عملی دین‪ ،‬وظیفه‬
‫‌السالم) یعنی جانشینان راستین‬‫ائمه‌ی معصومین(علهیم ّ‬‫و تکلیفی است که ّ‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫(صل‌اهلل‌علیه‌وآله) جز در بعضی ادوار _ که جلوه‌ی بارز آن‪ ،‬قیام‬ ‫سیدالمرسلین‬
‫‌السالم) و مبارزه‌ی رودررو با طاغوت زمان در‬‫حضرت اباعبداهلل الحسین(علیه ّ‬

‫حماسه‌ی عاشورا است _ تالشی عملی برای ایفای آن مبذول نداشته‌اند‪،‬‬


‫هرچند این سکوت و سکون‪ ،‬به سبب فشار فرساینده‌ی حا کمان و عمل‬
‫تقیه بوده باشد‪ 1.‬از این رو‪ّ ،‬‬
‫ائمه‌ی هدی(صلوات‌اهلل‌علهیم)‪،‬‬ ‫به وظیفه‌ی اسالمی ّ‬
‫در نگاه عموم مسلمین بلکه در چشم قاطبه‌ی پیروان خود‪ ،‬آن سالله‌ی‬
‫ّ‬
‫پا ک نبی(‌صیل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) و اسوه‌های علم و فضلیت و عبادت حقند که فاقد‬
‫هرگونه کنش یا تأثیر سیاسی و مبارزه با طواغیت زمان محسوب میشوند‪.‬‬
‫تصوری‪ ،‬تا چه حد در سوق دادن جوامع اسالمی‬ ‫بدیهی است که چنین ّ‬
‫ّ‬
‫به خمودی و سستی و ظلم‌پذیری نقش مؤثر داشته است؛‌ هرچند از نقش‬
‫زیرکانه‌ی دستگاه حکومت برای تصویر چهره‌ی ّ‬
‫ائمه‌ی اطهار(علهیم ّ‬
‫‌السالم)‬

‫‪ .1‬ر‪.‬ک‪ :‬گفتار دهم کتاب حاضر‬


‫و‬

‫ّ‬
‫شخصیتهای برجسته‌ی پا ک‌نهادی که راضی از اقدامات‬ ‫بعنوان‬

‫‌السالم)‬
‫حا کمان بلکه همراه با آنان بوده‌اند نباید غافل بود‪ 1.‬براستی با وجود چنین‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫پنداری‪‌ ،‬کدام شیعه‌ی راستین امامان معصوم(علهیم ّ‬
‫‌السالم) به خود جرئت‬
‫میدهد اندیشه‌ای ّ‬
‫حتی کمتر از اندیشه‌ی آنچه در واقعه‌ی کربال صورت‬
‫گرفت در ذهن بپرورد؟ و براین‌اساس آیا نباید مجاهدت و فداکاری امام‬
‫مختص به آن حضرت‬ ‫ّ‬ ‫حسین(علیه ّ‬
‫‌السالم) و یارانش را منحصر به شرایط‬
‫دانست؟‬
‫ّ ّ‬ ‫ّ‬
‫(مدظله‬ ‫در مقابل این طرز تفکر غالب‪ ،‬حضرت آیت‌اهلل العظمی خامنه‌ای‬
‫‌العایل) بر پایه‌ی تحقیق و ّ‬
‫تأمل در تاریخ اسالم و با استناد به احادیث معتبر‬
‫از یک‌سو و روایات تاریخی از سوی دیگر بر این باورند که تمامی پیشوایان‬
‫دین(علهیم ّ‬
‫‌السالم) پس از قیام عاشورا تالش وسیعی را برای مبارزه با حکومت‬
‫ّ‬
‫(صل‌اهلل‌علیه‌وآله) سامان داده‌اند‪،‬‬ ‫ظلم و براندازی آن و تشکیل حکومت نبوی‬
‫گرچه این تالشها به اقتضای شرایط مختلف ناشی از قهر و سلطه‌ی‬
‫ً‬ ‫حا کمان ّ‬
‫جبار‪ ،‬اکثرا ‌به شکل غیر آشکار صورت میگرفته است‪ .‬بر این‬
‫اساس‪ ،‬امامان معصوم _ از امام ّ‬
‫سجاد تا امام عسکری(علهیم ّ‬
‫‌السالم) _ همگی‬
‫مجاهدانی بوده‌اند که از هیچ‌گونه اقدام عملی رودررو‪ ،‬تشکیالتی‪ ،‬تبیینی‬
‫و مانند آن با قصد حا کم کردن ارزشهای الهی با تشکیل حکومتی که‬
‫خود در رأس آن قرار گیرند‪ ،‬فروگذار نکرده‌اند‪ ،‬و بنابراین همگی همگامان‬
‫و «همرزمان امام حسین(علیه ّ‬
‫‌السالم)» و در جبهه‌ی واحد با آن مظهر مبارزه‬
‫با حکومت ستمگران قرار میگیرند‪ 2.‬در این نگرش به حیات و اقدامات‬
‫جانشینان بر ّ‬
‫حق پیغمبر(صیل‌اهلل‌علیه‌وآله)‪ ،‬همه‌ی آنان «مجاهدین فی‬
‫سبیل‌اهلل»‌اند یعنی در هر لحظه و زمان در حال مبارزه با دشمن در راه‬

‫‪ .1‬ر‪.‬ک‪ :‬صفحه‌ی ‪ 18‬کتاب حاضر‬


‫‪ .2‬ر‪.‬ک‪ :‬صفحه‌ی ‪ 236‬کتاب حاضر‬
‫ز‬

‫وصول به مقصدند‪.‬‬
‫‪1‬‬

‫بتلخی باید اعتراف کرد آنچه طواغیت زمانه یعنی عبدالملک و هشام‬
‫الرشید و امثال آنان از سیره و روش حقیقی‬‫و منصور دوانیقی و هارون ّ‬
‫مقدمه‬
‫ّ‬

‫ّ‬
‫ائمه‌ی طاهرین(علهیم ّ‬
‫‌السالم) فهمیدند و دریافتند‪ ،‬پیروان امامان همام در‬
‫‪2‬‬
‫قرون متمادی درک نکردند و نشناختند‪.‬‬
‫این نگرش واقعی به تاریخ و سیره‌ی پیشوایان دین‪ ،‬مستند به شواهد و‬
‫قرائن آشکار‪ ،‬باور عمومی پیش‌گفته را به چالش میکشد و عموم مسلمانان‬
‫تأسی به آن‬ ‫بویژه پیروان و شیعیان هادیان دین را به اقتدا به آن مقتدایان و ّ‬
‫‪3‬‬
‫اسوه‌ها فرامیخواند‪.‬‬
‫ّ ّ‬
‫حضرت آیت‌اهلل العظمی خامنه‌ای(مدظله‌العایل) با خلق تعبیر «انسان ‪250‬‬
‫ّ‬
‫(صل‌اهلل‌علیه‌وآله) را به منزله‌ی یک انسان‬ ‫ساله»‪ ،‬معصومین پس از رسول اکرم‬
‫میدانند که از سال ‪ 11‬تا ‪ ۲۶۰‬هجری قمری همواره در حال «جهاد» با ظلم و‬
‫حاد ممتد با طواغیت است‪ 4.‬گرچه صورت‬ ‫انحراف‪ ،‬و مبارزه‌ی سیاسی ّ‬
‫َ‬
‫و قالب این مبارزه به‌تبع شرایط مختلف و به اقتضای زمینه‌های متفاوت‪،‬‬
‫ّ‬
‫مختلف و متفاوت بوده؛ گاهی صلح کرده‪ ،‬گاه به جنگ مسلحانه‬
‫پرداخته‪ ،‬گاه به مبارزه‌ی تشکیالتی پنهانی برای براندازی حکومت ظلم‬
‫ّ‬
‫روی آورده ‌و در مواردی کسانی را به جهاد و جنگ مسلحانه ترغیب‬
‫کرده یا از آنان پشتیبانی مالی نموده است‪ 5.‬از این رو‪ ،‬این نگرش کالمی‬
‫ّ‬
‫صحیح و استوار در میان متفکران شیعه که همه‌ی معصومین(علهیم ّ‬
‫‌السالم)‬

‫مهم جهاد و مبارزه با دشمن نیز توسعه‬ ‫نور واحدند‪ ،‬به وحدت در مسئله‌ی ّ‬
‫ٰ‬
‫هدی‌(علهیم ّ‬
‫‌السالم) و گواهی به‬ ‫ائمه‌ی‬‫می‌یابد‪ 6،‬و لذا مخاطبه‌ی با هر یک از ّ‬

‫‪ .1‬ر‪.‬ک‪ :‬صفحات ‪ 111‬و ‪ 112‬کتاب حاضر‬


‫‪ .2‬ر‪.‬ک‪ :‬صفحه‌ی ‪ 171‬کتاب حاضر‬
‫‪ .3‬ر‪.‬ک‪ :‬صفحه‌ی ‪ 15‬کتاب حاضر‬
‫‪ .4‬ر‪.‬ک‪ :‬صفحات ‪ 59‬تا ‪ 61‬کتاب حاضر‬
‫‪ .5‬ر‪.‬ک‪ :‬صفحات ‪ 64‬و ‪ 65‬کتاب حاضر‬
‫‪ .6‬ر‪.‬ک‪ :‬صفحه‌ی ‪ 60‬کتاب حاضر‬
‫ح‬
‫قّ‬ ‫ت ف‬ ‫ّ‬
‫ح� ج�هاده‪ _ 1‬معنی‌‬ ‫اهد� �ی‌اهلل‬ ‫جهاد حقیقی او در راه خدا _ شا�هد نا�ک ج�‬

‫‌السالم)‬
‫‪2‬‬
‫می‌یابد‪.‬‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫اندیشه‌ی مبارزه با حکومت جور به قصد براندازی آن و تشکیل حکومتی‬
‫بر پایه‌ی ارزشهای الهی که پیام سیره‌ی پیشوایان معصوم(علهیم ّ‬
‫‌السالم) است‪،‬‬
‫درسی برای اهل ایمان در دوران سیطره‌ی طاغوت بر کشور اسالمی ایران نیز‬
‫(مد ّظله‌العایل) که در سال ‪ 1350‬به‬
‫داشت‪ .‬حضرت آیت‌اهلل العظمی خامنه‌ای ّ‬

‫‌السالم) پی برده بودند‪ّ :‬‬


‫«اول‌بار‪ ‌،‬این فکر برای‬ ‫این ُبعد مهم در زندگی ّ‬
‫ائمه(‌علهیم ّ‬

‫بنده در سال ‪ 1350‬و در دوران محنت‌بار یک امتحان و ابتال دشوار پیدا‬


‫شد‪ 3».‬در مجامع مختلف و در مواجهه‌ی با اقشار گونا گون با تبیین این‬
‫واقعیت مستحکم زندگی ّ‬
‫ائمه‌ی معصومین(‌علهیم ّ‬
‫‌السالم)‪ ،‬بذر واقعی حرکت‬ ‫ّ‬
‫و تکاپو برای ایجاد حکومت اسالمی را در دل و ذهن مشتاقان می‌افشاندند‪.‬‬
‫براین‌اساس یکی از وجوه و مظاهر مبارزه‌ی ایشان با حکومت و سلطنت‬
‫شاه‪ ،‬تبیین این حقایق اصیل اسالمی است که نتیجه‌ی آن‪ ،‬بیداری دل و‬
‫توجه به وظیفه‌ی سرنگونی رژیم طاغوت بود‪.‬‬ ‫ذهن مخاطبان و ّ‬
‫ّ‬
‫کتاب حاضر مجموعه‌ی ده سخنرانی معظ ٌم‌له در باب عنصر مبارزه در‬
‫محرم سال ‪ 1393‬هجری‬ ‫‌السالم) است که در ّ‬ ‫سیره‌ی ّ‬
‫ائمه‌ی معصومین(‌علهیم ّ‬

‫قمری برابر با بهمن ‪ 1351‬هجری شمسی _ که فضای اختناق ستم‌شاهی‬


‫و فشار و سرکوب مبارزان ّ‬
‫توسط ساواک رژیم بیدادگر پهلوی به اوج خود‬
‫رسیده بود _ در هیئت «انصارالحسین(علیه ّ‬
‫‌السالم)» تهران ایراد شده است‪.‬‬
‫معظ ٌم‌له در این سلسله سخنرانی‌ها‪ ،‬درباره‌ی ّ‬ ‫ّ‬
‫اهم ّیت شناخت‬
‫صحیح امامان و توطئه‌ی دشمنان برای تحریف چهره‌ی مبارزاتی آنان‪،‬‬
‫معنای جهاد و مقصود از مجاهدت ّ‬
‫ائمه(‌علهیم ّ‬
‫‌السالم) سخن گفته‌اند‪.‬‬

‫‪ .1‬مفاتیح‌الجنان‪‌،‬زیارت امین‌اهلل‬
‫‪ .2‬ر‪.‬ک‪ :‬صفحه‌ی ‪ 96‬کتاب حاضر‬
‫ّ‬
‫افتتاحيه‌ی كنگره‌ی جهانى حضرت رضا (ع) در مشهد ‪1365/4/28‬‬ ‫‪ .3‬در‬
‫ط‬

‫‌السالم) در امر جهاد و حیات سیاسی‬ ‫ّ‬


‫شخصیت معصومین(‌علهیم ّ‬ ‫وحدت‬
‫امام ّ‬
‫سجاد‪ ،‬امام باقر‪ ،‬امام صادق و امام کاظم(‌علهیم ّ‬
‫‌السالم) را تحلیل کرده‬
‫و با طرح «انسان ‪ 250‬ساله»‪ ،‬مراد از آن را توضیح داده‌اند‪ .‬سپس به بیان‬
‫مقدمه‬
‫ّ‬

‫الیتهای سیاسی آشکار امامزادگان از قبیل زیدبن علی(علیه ّ‬


‫‌السالم)‬ ‫حقیقت ّفع ّ‬
‫‌السالم) به شعرای مجاهد و برخورد‬ ‫توجه ّ‬
‫ائمه(‌علهیم ّ‬ ‫پرداخته‌اند‪ ،‬و سپس وجه ّ‬
‫سخت با علمای درباری را بیان کرده‌ و مقصود از ّ‬
‫تقیه را شرح داده‌اند‪.‬‬
‫مؤسسه‌ی پژوهشی _ فرهنگی انقالب اسالمی (دفتر حفظ و‬ ‫اینک ّ‬
‫(مد ّظله‌العایل)) مجموعه‌ی متن‬
‫نشر آثار حضرت آیت‌اهلل العظمی خامنه‌ای ّ‬

‫سخنرانی‌ها را که پس از پیاده سازی از سند صوتی‪ ،‬ویرایش و تنظیم شده‬


‫ائمه‌ی‬‫است‪ ،‬در اختیار خوانندگان ارجمند‪ ،‬جویندگان راه و روش واقعی ّ‬
‫هدی(علهیم ّ‬
‫‌السالم) قرار میدهد‪.‬‬
‫در تنظیم متن سخنرانی‌ها‪ ،‬به دلیل فقدان سند صوتی از گفتار نهم و‬
‫دهم‪ ‌،‬به متن پیاده شده‌‌ی آن دو گفتار که در زمان ایراد بیانات تولید شده‪،‬‬
‫اکتفا شده است‪.‬‬
‫مؤسسه از همه‌ی خوانندگان ارجمند تقاضا میکند در صورت‬ ‫این ّ‬
‫ّ‬
‫دسترسی به نوارهای صوتی سخنرانی‌های معظ ٌم‌له یا دست‌نوشته‌های‬
‫مؤسسه قرار دهند‪.‬‬ ‫ایشان در سالهای قبل‪ ،‬نسخه‌ای از آن را در اختیار این ّ‬
‫ائمه‌ی‬ ‫امید است انتشار این کتاب‪ ،‬چراغ راهی برای شناخت حقیقی ّ‬
‫ّ‬ ‫‌السالم) برای اقتدا و ّ‬
‫اطهار(علهیم ّ‬
‫تأسی به آن بزرگواران در تحقق حکومت اسالم‬
‫در همه‌ی جهان باشد‪ .‬ان شاءاهلل‬
‫ّ‬
‫و من اهلل التوفيق‬
‫ك‬
‫فهرست مطالب‬

‫ت‬ ‫ف‬
‫مطال�‬
‫ب‬ ‫هرس�‬ ‫�‬
‫گفتار ّاول‪ :‬گونه‌های مختلف بحث درباره‌‌ی مسئله‌ی امامت ‪1. .............................‬‬
‫ابعاد مختلف بحث امامت ‪4.........................................................‬‬
‫الف) بحث درباره‌ی ضرورت امامت‪4............................................‬‬
‫ب) بحث درباره‌ی جانشین پیامبر (ص) ‪4.......................................‬‬
‫ج) بحث درباره‌ی شرایط و اوصاف امام‪6........................................‬‬
‫د) بحث درباره‌ی نقش امامان و موضعشان در انقالب اسالمی‪11. ................‬‬
‫ّ‬ ‫فواید دانستن ّ‬
‫خط‌سیر امام و میزان موف ّقیت او‪13.....................................‬‬
‫رابطه‌ی امام و پیرو؛ رابطه‌ی اقتداکننده و مقتدا‪15...................................‬‬
‫ضرورت شناخت روش ّ‬
‫ائمه‌(ع) در برابر شیعیان‪ ،‬خلفا و علمای درباری‪17..............‬‬
‫اهم ّیت شناخت چهره و سیره‌ی حقیقی ّ‬
‫ائمه‌(ع)‪23...............................‬‬ ‫دوم‪ّ :‬‬ ‫گفتار ّ‬
‫کم ّ‌اطالعی شیعیان از سیره‌ی سیاسی و اجتماعی ّ‬
‫ائمه‌(ع‌)‪26...........................‬‬
‫دو فایده‌ی شناخت امامان‌(ع‌) ‪27.....................................................‬‬
‫‪ )1‬آموختن روش زندگی از ایشان ‪28..............................................‬‬
‫‪ )2‬برانگیخته شدن و ایجاد اعتماد بنفس مذهبی‪31.............................‬‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫دو روش دشمنان یک ملت برای از بین بردن قهرمانان ملتها ‪35......................‬‬
‫‪ )1‬به فراموشی سپردن نام آن قهرمان و ممنوع کردن یاد او ‪35....................‬‬
‫‪ )2‬تحریف چهره‌ی آن قهرمان‪37...............................................‬‬
‫بهره‌ی کامل نبردن ما از دو فایده‌ی شناخت امام‪39..................................‬‬
‫ل‬
‫شواهدی به‌منظور ابطال احتمال سازشکار بودن ّ‬
‫ائمه (ع‌) ‪42..........................‬‬

‫‌السالم)‬
‫فهرستی از بحثهای آینده‌ی کتاب‪45.................................................‬‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫گفتار ّ‬
‫سوم‪ :‬فلسفه و هدف امامت ‪51......................................................‬‬
‫ّ‬
‫ضرورت شناخت سیما و سیره‌ی امامان‪ ،‬نه مشخصات شناسنامه‌ای‌شان ‪54..........‬‬
‫ّاولین گام برای شناخت ّ‬
‫ائمه‌(ع‌)؛ باورکردن ناآ گاهی خود از سیره‌ی ایشان ‪57..........‬‬
‫ضرورت شناخت سیره‌ی ّ‬
‫ائمه‌(ع‌) به‌عنوان یک «انسان ‪ 250‬ساله» ‪59.................‬‬
‫فلسفه و هدف امامت ‪66.............................................................‬‬
‫دو هدف پیامبر‌(ص‌)؛ ایجاد انقالب در یک جامعه‌ی منحرف‪67................... ...‬‬
‫تالش پیامبر اکرم(ص‌) در ایجاد جامعه‌ی اسالمی ‪68..................................‬‬
‫ّ‬
‫مقررات اسالمی برای ایجاد جامعه‌ی اسالمی‪71.......................................‬‬
‫بقای قوانین اسالم بعد از رحلت پیامبر‌(ص) ‪72........................................‬‬
‫دو وظیفه‌ی امام بعد از پیامبر‌(ص)‪73............................................. ...‬‬
‫ضرورت تالش امام برای بازپس‌گیری منصب رهبری‪77...............................‬‬
‫انتقال دو منصب پیامبر(ص‌) به امیرالمؤمنین(ع‌)‪79...................................‬‬
‫ویژگی شیعه‌ی حقیقی؛ شناخت وظیفه‌ی امام و حرکت کردن در پی او‪81.............‬‬
‫خصوصیات شیعه‌ی زمان ّ‬
‫ائمه(ع)‪82..............‬‬ ‫ّ‬ ‫«مؤمن‌زیستی» و «مؤمن‌آفرینی»؛ از‬

‫گفتار چهارم‪ :‬انسان ‪ 250‬ساله‌ی مبارز ‪85................................................‬‬


‫دو منصب امام؛ تبیین دین و رهبری جامعه ‪88......................................‬‬
‫وظیفه‌ی امام؛ مبارزه‌ برای به انجام رساندن دو منصب خود‪91......................‬‬
‫دو وظیفه‌ی امام نسبت به مکتب و جامعه ‪94.......................................‬‬
‫سیره‌ی ّ‬
‫ائمه‌(ع‌)؛ سیره‌ی یک مبارز یا یک سازش‌کار؟!‪95.............................‬‬
‫انسان ‪ 250‬ساله‌ی مبارز‪96..........................................................‬‬
‫به شهادت رسیدن ّ‬
‫ائمه‌(ع‌)؛ دلیل اجمالی مبارز بودن ایشان‪97.......................‬‬
‫منظور از جهاد و توصیف اقدامات امامان‌(ع‌) ‪100......................................‬‬
‫دو تفسیر غلط و یک تفسیر صحیح از جهاد ‪101.......................................‬‬
‫یک تفسیر غلط از جهاد؛ جهاد بودن هر تالشی ‪101....................................‬‬
‫ّ‬
‫تفسیر غلط دیگر از جهاد؛ جهاد یعنی مبارزه‌ی مسلحانه‪104...........................‬‬
‫تفسیر صحیح از جهاد؛ مبارزه‌ی با دشمن‪105.........................................‬‬
‫م‬

‫جهاد مالی ‪108.......................................................................‬‬


‫ُ‬
‫جهاد شعری کمیت‪109...............................................................‬‬
‫ّ‬
‫فهرست مطالب‬

‫جهاد مسلحانه‪111....................................................................‬‬
‫معنای صحیح جهاد ‪111..............................................................‬‬
‫جهاد بودن تمام اقدامات ّ‬
‫ائمه‌(ع‌) ‪111.................................................‬‬

‫گفتار پنجم‪ :‬دورانهای چهارگانه‌ی امامت ‪115...............................................‬‬


‫چهار دوره‌ی حیات انسان ‪ 250‬ساله‪118..............................................‬‬
‫دوره‌ی ّاول؛ دوره‌ی صبر ‪118....................................................‬‬
‫دو گزینه در برابر امیرالمؤمنین (ع‌) پس از غصب خالفت ‪119..................‬‬
‫دوم؛ دوره‌ی تشکیل حکومت اسالمی ‪124................................‬‬ ‫دوره‌ی ّ‬
‫مخالفان امام علی‌(ع‌) ‪125...................................................‬‬
‫سوم؛ دوره‌ی ایجاد تشکیالت پنهانی برای قیام ‪127......................‬‬ ‫دوره‌ی ّ‬
‫دوره‌ی چهارم؛ دوره‌ی مبارزه‌ی تشکیالتی با قدرتها‪135....................... ...‬‬

‫گفتار ششم‪ :‬بررسی برهه‌ی آغازین دوره‌ی چهارم امامت ‪145...............................‬‬


‫تقسیم دوران ‪ 250‬ساله‌ی امامت به چهار دوره ‪148...................................‬‬
‫دو اقدام ّ‬
‫ائمه‌(ع‌) در دوره‌ی چهارم امامت ‪150....................................‬‬
‫‪ )1‬احیای مبانی فکری اسالم‪150........................................‬‬
‫حزب مذهبی _ سیاسی مخفی ‪153.............‬‬ ‫‪ )2‬تشکیل و اداره‌ی یک ِ‬
‫ّ‬ ‫تالش امام ّ‬
‫سجاد(ع‌) برای افزایش جمعیت شیعه ‪159.............................‬‬
‫بهره‌گیری امام باقر(ع‌) از ضعف امویان ‪161.......................................‬‬
‫به دنبال تشکیل حکومت بودن امام باقر‌(ع‌)‪165.............................. ...‬‬
‫شرح ماجرای حضور امام باقر‌(ع‌) در شام‪166......................................‬‬
‫سجاد‌(ع‌) تا امام عسکری(ع) با دستگاه خالفت‪173....‬‬ ‫مبارزه‌ی همه‌جانبه‌ی امام ّ‬
‫دستور هشام برای زندانی کردن امام باقر و امام صادق(ع‌) در شام ‪174............‬‬
‫دو دوره‌ی زندگی مبارزاتی امام صادق‌(ع‌)‪175.....................................‬‬
‫نهضت عاشورا؛ مادر تمامی نهضتها در طول تاریخ شیعه ‪180......................‬‬
‫ذکر مصیبت حضرت علی‌اکبر(ع‌) ‪182.............................................‬‬
‫ن‬

‫گفتار هفتم‪ :‬حیات سیاسی امام صادق(ع‌) ‪185.............................................‬‬

‫‌السالم)‬
‫وجود ّاطالعات زیاد‪ ،‬در کنار مطالب گمراه‌کننده درباره‌ی امام صادق(ع) ‪188..........‬‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫ضرورت ّفع ّ‬
‫الیتهای فکری قبل از مبارزات و هنگام آن ‪189.............................‬‬
‫شروع جریان فکری شیعه از زمان امام حسن(ع‌) ‪189...................................‬‬
‫تحلیل قیام امام حسین(ع‌) ‪191.......................................................‬‬
‫هدف اصلی امام حسین(ع)؛ تجدید انقالب اسالمی پیامبر(ص) ‪193....................‬‬
‫مسئولیت امام ّ‬
‫سجاد و امام باقر‌(ع)‪194......................................... ...‬‬ ‫ّ‬ ‫دو‬
‫امام صادق‌(ع) ادامه‌دهنده‌ی روش پدر‌‪194...........................................‬‬
‫دلیل تشکیل ندادن حکومت ّ‬
‫توسط امام صادق‌(ع)‪195............................ ...‬‬
‫‌عباس‪197.....................‬‬‫موقعیت بنی ّ‬
‫ّ‬ ‫سخت شدن کار امام صادق‌(ع) با تحکیم‬
‫ّ‬
‫اقدام علمی امام صادق‌(ع) برای ترویج تشیع‪199.................................. ...‬‬
‫ضد اهل‌بیت(ع) ‪201...........................‬‬ ‫‌امیه بر ّ‬
‫روایتی از آثار تبلیغات منفی بنی ّ‬
‫ّ‬
‫جمعیت شیعیان واقعی در زمان امام صادق(ع) ‪206..........................‬‬ ‫کم بودن‬
‫قیام زیدبن‌علی‌ در نظر معصومان‌(ع) ‪208.............................................‬‬
‫موضع امام صادق‌(ع) نسبت به قیام ّ‬
‫محمدبن‌عبداهلل ‪209............................‬‬
‫ضد خلفای جور‪212................‬‬ ‫شواهدی بر عدم مخالفت امام صادق‌(ع) با قیام بر ّ‬

‫مواضع امام صادق‌(ع) در برابر خلفای زمان‪214........................................‬‬


‫وجود روایاتی مبنی بر برخوردهای تند امام صادق‌(ع) با خلیفه ‪217....................‬‬
‫دو ضربه‌ی امام صادق‌(ع) به منصور بعد از شهادتشان ‪223...........................‬‬
‫‪ّ )1‬‬
‫وصیت برای گریه‌ی بر ایشان در ِم ٰ‬
‫نی‪223.....................................‬‬
‫معرفی چند وصی در ّ‬
‫وصیت‌نامه‪225.................‬‬ ‫‪ )2‬گرفتن بهانه از منصور با ّ‬
‫سیره‌ی امام کاظم(ع) ‪226...........................................................‬‬
‫حق خالفت به ایشان‪ ،‬در حضور هارون ‪229...‬‬ ‫تأ کید کنایی امام کاظم‌(ع) بر اختصاص ّ‬
‫بازتعریف مرزهای فدک ّ‬
‫توسط امام کاظم‌(ع) در برابر هارون ‪230......................‬‬
‫ّ‬
‫وضعیت شیعیان در زمان موسى‌بن‌جعفر‌(ع) ‪234.....................................‬‬
‫ضرورت استغفار از قضاوتهای اشتباه درباره‌ی ّ‬
‫ائمه(ع)‪235............................‬‬
‫همه‌ی امامان‌(ع)؛ همرزم امام حسین‌(ع) ‪236........................................‬‬
‫ذکر مصیبت حضرت ّ‬
‫عباس(ع) ‪237..................................................‬‬
‫س‬
‫ّ‬
‫گفتار هشتم‪ :‬اقدامات حاد ّ‬
‫ائمه‌(ع) و برخورد با علما و شعرای درباری ‪241...................‬‬
‫جعلی بودن روایات مبنی بر سازش‌کار بودن ّ‬
‫ائمه(ع) ‪244.............................‬‬
‫فهرست مطالب‬

‫ترجیح روایات بیانگر شجاعت ّ‬


‫ائمه‌(ع) در برابر خلفا بر روایات مخالف آن ‪245.........‬‬
‫الیتهای مبارزاتی در زندگی ّ‬
‫ائمه‌(ع) ‪248.............................‬‬ ‫وجود رگه‌های ّفع ّ‬
‫الیتهای ّ‬
‫حاد ایشان ‪253.................‬‬ ‫ائمه‌(ع)؛ دلیلی بر وجود ّفع ّ‬
‫رفتار خشن خلفا با ّ‬
‫مهم برخورد ّ‬
‫ائمه‌(ع) با علما و شعرای زمان خود‪254............................‬‬ ‫بحث ّ‬
‫علما؛ سررشته‌داران فکر و فرهنگ در تاریخ اسالم‪255.................................‬‬
‫محدثان درباری ّ‬
‫توسط معاویه ‪258.......................................‬‬ ‫به‌کارگیری ّ‬

‫نمونه‌هایی از روایات دروغین ‪260...................................................‬‬


‫استفاده‌ی همه‌ی قدرتمندان ستمگر از روحانی‌های درباری ‪266.....................‬‬
‫محمد ُز ْهرى؛ یکی از روحانی‌های درباری ‪267.......................................‬‬
‫ّ‬
‫عبداهلل‌عمر؛ در خدمت اهداف معاویه‪272............................................‬‬
‫عباسی‪272............................................‬‬‫استقبال ُز ّهاد و ُع ّباد از منصور ّ‬
‫برخورد خشن ّ‬
‫ائمه‌(ع) با علمای درباری ‪273..........................................‬‬
‫گفتار صریح امام باقر‌(ع) به ِعکرمه ‪274...............................................‬‬
‫دو روایت در بیان سرسپردگی ُز ْهری به دربار خلیفه‪276...............................‬‬
‫سجاد(ع) بر ُز ْهری‪278....................................‬‬
‫تازیانه‌های موعظه‌ی امام ّ‬
‫بهره‌گیری ّ‬
‫ائمه‌(ع) از شعرای مجاهد شیعه ‪285.......................................‬‬
‫ائمه(ع) با شعرای درباری و تشویق شعرای ّ‬
‫متعهد ‪289........................‬‬ ‫برخورد ّ‬
‫نقش گریه در پیشرفت اسالم ‪291....................................................‬‬
‫توسط دعبل در حضور امام رضا(ع) ‪292.....................‬‬ ‫ذکر مصیبت اباعبداهلل(ع) ّ‬

‫گفتار نهم‪ :‬امامزادگان انقالبی ‪295.........................................................‬‬


‫مسئله‌ی مهم و پرابهام امامزادگان انقالبی ‪297......................................‬‬
‫دو قضاوت در مورد امامزادگان انقالبی ‪298...........................................‬‬
‫‪ )1‬صحیح بودن انقالبهای امامزادگان‪298.......................................‬‬
‫‪ )2‬نادرست و تندروانه بودن اقدامات امامزادگان ‪299............................‬‬
‫نادرست بودن قضاوت ّ‬
‫دوم ‪300......................................................‬‬
‫تهمتهای حکومتهای ظالم؛ دلیل اصلی بدنام شدن امامزادگان انقالبی ‪301...........‬‬
‫ع‬

‫تقسیم امامزادگان انقالبی به دو دسته ‪306...........................................‬‬

‫‌السالم)‬
‫‪ )1‬امامزادگان دنیاگرا‪307........................................................‬‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫‪ )2‬امامزادگان دین‌دار و حق‌طلب ‪313...........................................‬‬
‫زیدبن ّ‬
‫‌علی‌بن‌الحسین‌‌ ‪313..........................................................‬‬
‫اهداف زیداز قیام و نظر امامان(ع) درباره‌ی او ‪317...............................‬‬
‫بررسی روایات واردشده در ّ‬
‫مذمت زید‪323........................................‬‬
‫شکل‌گیری فرقه‌ی ّ‬
‫زیدیه پس از شهادت زید‪328.................................‬‬
‫گفتار دهم‪ّ :‬‬
‫تقیه ‪331......................................................................‬‬
‫اهم ّیت بحث از ّ‬
‫تقیه‪333.......................................................‬‬ ‫دلیل ّ‬
‫تقیه در مکتب ّ‬ ‫مسلم بودن اصل ّ‬ ‫ّ‬
‫تشیع‪334...........................................‬‬
‫نبود واژه‌ای در فارسی برای ترجمه‌ی دقیق کلمه‌ی ّ‬
‫«تقیه» ‪336......................‬‬ ‫ِ‬
‫ّ‬
‫تصور غلط مردم از ّ‬
‫تقیه‪336..........................................................‬‬
‫تمثیلی برای بیان تفاوت معنای صحیح با برداشت نادرست ّ‬
‫تقیه ‪337................‬‬
‫ّ‬
‫تقیه در آیات و روایات؛ وسیله‌ای صحیح برای رسیدن به هدف ‪340..................‬‬
‫ّ‬
‫شرایط تحقق صحیح ّ‬
‫تقیه ‪341......................................................‬‬
‫‪ )1‬حفظ نظم و مراقبت کردن از اصول و برنامه‌ی ّ‬
‫مقرر‪341.......................‬‬
‫‪ )2‬استتار و کتمان ‪342..........................................................‬‬
‫‪ )3‬انجام کار به‌صورت تشکیالتی ‪342...........................................‬‬
‫سری و از روی ّ‬
‫تقیه در روایات ‪344...........................‬‬ ‫نمونه‌هایی از رفتارهای ّ‬
‫‪ )1‬روش مخصوص و رمزی برای نامه‌نگاری ‪344................................‬‬
‫‪ )2‬تشکیالت مستحکم ‪346.....................................................‬‬
‫سری ‪348...................................................‬‬‫‪ )3‬ارسال نامه‌های ّ‬
‫اثبات روایی ّ‬
‫تقیه نام داشتن کارهای تشکیالتی‪351..................................‬‬ ‫ِ‬
‫‪ )1‬دستور ّ‬
‫ائمه(ع) برای داشتن ارتباط تشکیالتی با ایشان ‪351....................‬‬
‫‪ )2‬تشکیالتی مستتر همچون دژی مستحکم‪352................................‬‬
‫خاص ّ‬
‫ائمه(ع) ‪353................‬‬ ‫‪ )3‬وجود منصبی به نام «باب» برای اصحاب ّ‬
‫‪ )4‬وجود یاران مخفی برای امامان(ع) ‪356.......................................‬‬
‫‪ )5‬توصیف ّ‬
‫تقیه به مجاهدت‪358...............................................‬‬
‫ف‬
‫‪ّ )6‬‬
‫تقیه؛ نعل واژگونه زدن برای فریب دشمن ‪361...............................‬‬
‫نادرست بودن توصیف ّ‬
‫تقیه به کار نکردن ‪365.......................................‬‬
‫فهرست مطالب‬

‫توأم بودن ّ‬
‫تقیه با عمل و جهاد ‪365..................................................‬‬

‫نمایه‌ها ‪371..............................................................................‬‬
‫آیات ‪373............................................................................‬‬
‫احادیث معصومان(ع) ‪375...........................................................‬‬
‫نقلهای تاریخی ‪379.................................................................‬‬
‫نقلهای دروغین‪381.................................................................‬‬
‫اشعار‪382............................................................................‬‬
‫موضوعات ‪383......................................................................‬‬
‫اشخاص‪ ،‬گروهها و‪392.......................................................... ...‬‬
‫اماکن‪ ،‬کتب‪ ،‬حوادث و‪398...................................................... ...‬‬

‫کتابنامه ‪401..............................................................................‬‬
‫فگ� ت�ار ّاول‬
‫ت‬
‫امام�‬ ‫ل� ب� ثح� در�باره‌‌ی ئ‬
‫مس�له‌ی‬ ‫گو�ه‌های خ‬
‫م� ت� ف‬ ‫ن‬
‫ّ‬
‫سوم ّ‬
‫محرم ‪ 1393‬هـ‪.‬ق _ ‪1351/11/18‬‬
‫‪3‬‬
‫گفتار ّاول‪ :‬گونه‌های خمتلف‪...‬‬

‫‏الرحمن ّ‬
‫‏الرحیم‏‬ ‫بسم‏اهلل ّ‬
‫ةً‬
‫رحم� نّا�ک نا� ت‬ ‫م� ن‬ ‫ت‬ ‫�ذ‬ ‫ّن ت غ ق ن‬
‫�‬ ‫لد�ک‬ ‫ه� نل�ا ن‬
‫ر ب��ا لا� ز�� �لو ب��ا ب�عد ا هد ی�� ن�ا و ب‬
‫ّ‬
‫‪1‬‬
‫ا�‪.‬‬ ‫الوه ب‬
‫ٰ‬ ‫� قا�د نام�ا و نا� ن‬ ‫ّن ف غ‬
‫ف ن ‪2‬‬ ‫ق‬
‫صر�ا على ال�وم الک�ر ی��‪.‬‬ ‫ص� ًرا و ث� ب ّ� ت‬
‫عل� ن�ا ب‬ ‫ر ب��ا ا�ر� ی‬
‫ف‬ ‫أ‬ ‫آ‬ ‫�ة‬ ‫أ‬ ‫ن أ‬
‫اح� نر�ا �ى‬
‫ما�هم و ش‬ ‫محمد و � تم� ن�ا م ت‬
‫ّ‬ ‫محمد و �ل‬ ‫ّ‬ ‫ح�ا‬‫ح� ی� ت� ن�ا ی‬
‫ح� ن�ا ما � ی‬
‫ّ‬
‫ر ب��ا � ی‬
‫فة‬ ‫تف ق‬
‫ن‏‪.‬‬‫مر�هم و لا �� ّر� ب� ی� ن� ن�ا و ب� ی� ن�هم طر�� ع ی��‬ ‫�ز ت‬

‫قال اهلل تبارک و تعالى‪:‬‬


‫ن‬ ‫ةً‬
‫هدو� ب�امر�ا ّلما ب‬
‫ص�روا‪.‬‬
‫‪3‬‬ ‫ن‬ ‫م�هم ئا� ّم� ی�‬‫عل�ا ن‬‫و ج� ن‬
‫ن‬ ‫ٰ �ة‬ ‫لو�ة و ا� آ�ت�ء زّ‬ ‫� و قا�ام ّ‬
‫الص ٰ‬ ‫آ‬
‫اوح��ن� ال�هم ف�عل ال�خ ی� ٰر ت‬
‫کو و کا�وا نل�ا‬ ‫ال�‬ ‫ی‬ ‫ی‬ ‫ی‬ ‫و‬
‫ن ‪4‬‬ ‫ٰ‬
‫ع ب�د ی��‪.‬‬

‫‪ .1‬سوره‌ی آل‏عمران‪ ،‬آیه‌ی ‪8‬؛ «پروردگارا! پس از آنکه ما را هدایت کردی‪ ،‬دلهایمان‬


‫را دستخوش انحراف مگردان؛ و از جانب خود رحمتی بر ما ارزانی دار که تو خود‬
‫بخشایشگری‪».‬‬
‫‪ .2‬سوره‌ی بقره‪ ،‬آیه‌ی‪250‬؛ «‪ ...‬پروردگارا! بر [دلهای] ما شکیبائی فرو ریز و گامهای‬
‫ما را استوار دار و ما را بر گروه کافران پیروز فرمای‪».‬‬
‫‪ .3‬سوره‌ی سجده‪ :‬بخشی از آیه‌ی ‪[« :24‬و چون شکیبایی کردند و به آیات ما یقین‬
‫داشتند] برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت‬
‫میکردند‪» .‬‬
‫‪ .4‬سوره‌ی انبیاء‪ :‬بخشی از آیه‌ی ‪73‬؛ «‪ ...‬و به ایشان انجام دادن کارهای نیک و برپا‬
‫داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستنده‌ی ما بودند‪».‬‬
‫‪4‬‬
‫ابعاد مختلف بحث امامت‬

‫‌السالم)‬
‫موضوعى که در نظر بود در این محفل در ظرف چند روز‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫پیرامون آن صحبت شود‪ ،‬بحثى است درباره‏ى امامت‪ّ .‬‬
‫البته‬
‫درباره‏ى این مسئله از ابعاد گونا گونى میشود حرف زد و حرف‬
‫میزنند‪ .‬بنده باید معلوم کنم که از چه ُبعدى میخواهم درباره‌ی‬
‫این مسئله صحبت کنم‪ .‬امروز اگر ما بتوانیم براى شما آقایان‬
‫روشن کنیم که درباره‏ى چه موضوعى بنا است در روزهاى آینده‬
‫بحث کنیم‪ ،‬کافی است‪.‬‬

‫الف) بحث درباره‌ی ضرورت امامت‬


‫یک وقت بحث در این است که به چه دلیل امامت الزم‬
‫نبوت‪،‬‬‫است‪ .‬در این موضوع انسان باید ثابت کند که غیر از ّ‬
‫امامتى الزم است و فلسفه‏ى امامت بیان شود؛ بحث ما در این‬
‫نیست‪ .‬این نه از این باب است که ما این بحثها را الزم نمیدانیم؛‬
‫چرا‪ ،‬الزم میدانیم‪ ،‬بحث هم میکنیم‪ ،‬بحث هم کرده‌ایم؛ ّاما در‬
‫ً‬
‫این مجلس‪ ،‬بحث دیگرى مورد نظر ما است که به نظر ما فعال‬
‫ّ‬
‫براى این محفل _ و به‌طور کلی برای ما _ الزم‏تر است‪.‬‬

‫ّ‬
‫ب) بحث درباره‌ی جانشین پیامبر (صل‌اهلل‌علیه‌وآله)‬

‫یک وقت هم بحث در این است که بعد از پیغمبر‬


‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) امام و پیشوا کیست؟ شیعه در طول تاریخ‪،‬‬
‫اکرم‬
‫عمده‏ى بحثش درباره‏ى امامت‪ ،‬این مسئله بوده‪ .‬عمده‌ی آنچه‬
‫شیعه درباره‏ى مسئله‏ى امامت _ این مسئله‏ى بسیار مهم _ بحث‬
‫ّ‬
‫شخصیتى است‬ ‫کرده است‪ ،‬این بوده که امام بعد از پیغمبر چه‬
‫و به چه دلیلى؟ و اینکه دیگران نیستند‪ ،‬به چه دلیلى؟ بنده‬
‫در این باره هم نمیخواهم بحث کنم‪ .‬بحث براى فایده است و‬
‫‪5‬‬

‫فایده‏ى یک بحث علمى در این است که مشکلى را حل کند و‬


‫گفتار ّاول‪ :‬گونه‌های خمتلف‪...‬‬

‫مجهولى را از ذهن مستمع بزداید‪ .‬و گمان نمیکنم در میان شما‬


‫امام بعد از پیغمبر‪،‬‬ ‫کسى باشد که شک داشته باشد در اینکه ِ‬
‫مقدس امیرالمؤمنین ّ‬ ‫ّ‬
‫على‏بن ‏ابى‏طالب(صلوات‌اهلل‌وسالمه‌علیه)‬ ‫وجود‬
‫است‪ .‬هیچکدام از ما _ نه گوینده و نه شنونده _ کمترین تردید و‬
‫ریبى در این مطلب نداریم؛ لذاست که این مطلب براى ما قابل‬
‫بحث نیست‪.‬‬
‫بله اگر چنانچه یک وقتى در یک مرکزى در خارج از منطقه‏ى‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫تشیع قرار گرفتیم و فرض کنید یک عده غیر معتقد به این‬
‫مطلب آمدند و پاى منبر ما نشستند‪ ،‬اگر الزم دانستیم‪ ،‬در آن‬
‫عقلیه و ّ‬‫ّ‬ ‫ّ‬
‫نقلیه ثابت خواهیم کرد که‬ ‫وقت برایشان به ادله‏ى‬
‫امام بعد از پیغمبرند و زید و عمرو‬ ‫امیرالمؤمنین‌(صلوات‌اهلل‌علیه) ِ‬
‫نیستند؛ ّاما حاال براى ما در این مجلس الزم نیست‪ .‬نه فقط در‬
‫این مجلس الزم نیست‪ ،‬بلکه در محیط شیعى هم الزم نیست؛‬
‫این را بدانید‪ .‬یعنى چه الزم نیست؟ یعنى بحث تحقیقى و‬
‫تحلیلى و دست و پادار و سر و صدادارش الزم نیست‪ّ .‬‬
‫البته‬
‫بگویند و بگویید و میگوییم‪ّ ،‬اما بحث کردن روى این مسئله‬
‫و فکر و وقت و زبان را سرمایه‏گذارى کردن در این مسئله‪ ،‬امروز‬
‫براى ما جزء مسائل ضرورى نیست؛ چون مردم ما میدانند‪.‬‬
‫توجه پیدا کرده‌اند به‬ ‫ذره ّ‬
‫آن کسانى هم که به قول معروف یک ّ‬
‫تشیع کسى‬ ‫عامه‪ ،1‬منکر این جهت نیستند‪ .‬در عالم ّ‬ ‫معارف ّ‬
‫نیست که بر طبق این همه مدارکى که هست‪ ،‬بتواند در این‬
‫مطلب کمترین شک و تردیدى به خود راه دهد‪ .‬بنابراین‪ ،‬این‬
‫مسئله‏ى قابل بحثى نیست و بحث ما هم این نیست‪.‬‬
‫‪ .1‬عقاید اهل ّ‬
‫تسنن‪.‬‬
‫‪6‬‬

‫ج) بحث درباره‌ی شرایط و اوصاف امام‬

‫‌السالم)‬
‫یک بحث دیگر درباره‏ى مسئله‏ى امامت این است که‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫براى امام چه چیزهایی الزم است؟ و به عبارت دیگر‪ ،‬امام چه‬
‫ً‬
‫شرایطى یا چه اوصافى دارد؟ مثال فرض بفرمایید که علم امام‬
‫چگونه است؟ آیا علم امام به همه‏ى موضوعات است؟ و اگر‬
‫هست‪ ،‬به چه دلیل؟ و اگر نیست‪ ،‬به چه دلیل؟ یا بحث درباره‏ى‬
‫‏السالم)‪ ،‬یا بحث درباره‏ى قلمروی قدرت معنوى‬ ‫عصمت امام(علیه ّ‬

‫‏السالم)‪ .‬این هم یک بحث است درباره‏ى امامت‪ .‬آنچه‬ ‫امام(علیه ّ‬

‫ما میخواهیم بحث کنیم‪ ،‬این هم نیست؛ نه از باب اینکه این‬


‫ً‬
‫بحث را هم الزم نمیدانیم؛ این بحث در جاى خود استقالال الزم‬
‫َ‬
‫است و خوشبختانه علماى َسلف‪ 1‬ما (رضوان اهلل تعایل علهیم) در کتب‬
‫مطوله‏اى این مباحث را عنوان کرده‌اند‪ .‬آنچه امروز‬ ‫مفصله و ّ‬ ‫ّ‬
‫کسى بردارد بنویسد‪ ،‬یک بخش کوچکى هم از آن مطالبى که‬
‫گذشتگان و قدماى ما در این مسائل گفته‌اند‪ ،‬نیست‪ .‬بحثها‬
‫شده‪ ،‬زیاد و فراوان‪ ،‬و براى شیعه یک عقیده‏اى در این زمینه‏ها‬
‫به‌وجود آمده‪ .‬به نظر ما در این مسئله هم باز نباید وارد شد؛ حاال‬
‫ّ‬
‫موقعیتى که بنده و‬ ‫در این مجلس‪ .‬چرا؟ براى خاطر اینکه در‬
‫سرکار زندگى میکنیم‪ ،‬با این همه مجهوالت انبوه و متراکمى‬
‫که در زمینه‌ی مسائل فرهنگ اسالمى‪ ،‬ما را احاطه کرده‪ ،‬بسیار‬
‫بى‏قاعده است که ما مسائلى را انتخاب کنیم که از لحاظ عملى‬
‫و نسبت به برنامه‏ى زندگى ما تأثیرى ندارد‪.‬‬
‫امروز دو جور مسئله وجود دارد‪ :‬یک مسئله این است که‬ ‫ضـ ـ ــرورت پرداختـ ـ ـ ـ ـ ــن به‬
‫آیا خداى متعال حسابى‪ ،‬کتابى‪ ،‬مجازاتى‪ِ ،‬عقابى بعد از‬ ‫بحثه ـ ـ ـ ـ ــای اثردار و پرهیز از‬
‫بحثهای کم‌اثر‬
‫این زندگى نسبت به ما خواهد داشت یا نخواهد داشت؟ این‬

‫‪ .1‬گذشته‪ ،‬پیشین‪.‬‬
‫‪7‬‬

‫مسئله‪ ،‬مسئله‏اى است که براى زندگى من و شما اثردار است‪.‬‬


‫گفتار ّاول‪ :‬گونه‌های خمتلف‪...‬‬

‫من اگر معتقد باشم که خدا بعد از این زندگى‪ ،‬دیگر حسابى و‬
‫کتابى و چیزى براى من نخواهد داشت‪ ،‬یک جور زندگى میکنم؛‬
‫اگر معتقد باشم که نه‪ ،‬حسابى و کتابى هست‪ ،‬یک جور دیگر‬
‫زندگى میکنم‪ .‬غیر از این است؟ شماها اگر همه‏تان بدانید که‬
‫ً‬
‫واقعا قیامتى نیست‪ ،‬خب یک جور دیگر زندگى میکنید؛ ّاما اگر‬
‫بدانید که قیامتى هست‪ ،‬یک جور دیگر زندگى میکنید‪ .‬پس‬
‫کتاب بعد از مرگ‪ ،‬اعتقاد‬
‫ِ‬ ‫اعتقاد به قیامت‪ ،‬اعتقاد به حساب و‬
‫به اینکه خداى متعال میزان عمل دارد و اعمال را میسنجد و «لا‬

‫ی� زع� ب� ع�نه ثم� ق�ال �ذ ّر�ة »‪ 1،‬یا هر کسى هر کار کوچکى هم بکند‪ ،‬آنجا‬
‫مجازاتش را میبیند‪ ،2‬در زندگى شما نقشى دارد؛ جهت‏بخش‬
‫زندگى است‪ ،‬یک راهى را پیش پاى شما میگذارد؛ این یک جور‬
‫اعتقاد است‪.‬‬
‫یک جور دیگر اعتقاداتی است که این اثر را ندارد‪ .‬حاال‬
‫ّ‬ ‫ً‬
‫مثال فرض کنید مالئکه‌ی موکله‏ى نکیره‏ای‪ 3‬که شب ّاول قبر‬
‫سراغ ما مى‏آیند‪ ،‬آیا به شکل انسان مى‏آیند یا به شکل دیگرى‬
‫مى‏آیند؟ قدشان بلند است یا کوتاه است؟ اینها هم مسئله‏اى‬
‫البته دانستن هر چیزى هم از ندانستنش بهتر است؛ ّاما‬ ‫است‪ّ .‬‬
‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬
‫این مسئله‪ّ ،‬اوال مسئله‏ى مثال درجه‏ى پنجم است؛ ثانیا حاال اگر‬
‫ما دانستیم قدش بلند یا کوتاه است‪ ،‬این مسئله در زندگى ما چه‬

‫‪ .1‬سوره‌ی سبأ‪ ،‬آیه‌ی‪3‬؛ «‪ ...‬هموزن ّ‬


‫ذره‌ای‪ ،‬از وی پوشیده نیست ‪»...‬‬
‫‪ .2‬سوره‌ی زلزال‪ ،‬آیه‌ی‪.8‬‬
‫ّ‬
‫‪ .3‬بر اساس برخی از روایات‪ ،‬در اولین شب انتقال بعضی از ارواح به عالم برزخ‪،‬‬
‫َ‬
‫فرشتگانی به نامهای نکیر و منکر برای پرسش از عقاید شخص به سراغ او‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫می‌آیند‪ .‬ر‪.‬ک‪ :‬کافی‪ ،‬کلینی‪ ،‬ج‏‪ ،3‬ص‪235‬؛ باب المسألة فی القبر و من ُیسأل‬
‫َ‬
‫و من ال ُیسأل‪.‬‏‬
‫‪8‬‬

‫اثرى خواهد گذاشت؟ یا فرض بفرمایید‪ :‬فاصله‏ى مابین مرگ‬

‫‌السالم)‬
‫من و قیامت چقدر میشود؟ یا قیامت چند ساعت میشود؟ یا‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫بسیارى از تفصیالتى که در مسائل اعتقادى وجود دارد؛ این یک‬
‫ّ‬
‫ضابطه‏ى کلى است که عرض میکنم‪ :‬بعضی چیزها هست که‬
‫اعتقاد به یک طرفش اثرى در زندگی ندارد‪ ،‬اعتقاد به آن طرف‬
‫دیگر هم اثر مخالف ندارد‪ .‬شما هر مسئله‏اى که برای ذهنتان‬
‫مطرح شد ّاول نگاه کنید ببینید آیا این مسئله‪ ،‬مسئله‏اى است‬
‫خط‌مشى شما‪ ،‬آینده‏ى‬ ‫که براى زندگى شما‪ ،‬برنامه‏ى شما‪ّ ،‬‬
‫شما تأثیرى دارد یا ندارد؟ جهت‏بخش است یا نیست؟ اگر‬
‫نیست‪ ،‬رهایش کنید‪ .‬امروز آن روزى نیست که ما هر مسئله‏اى را‬
‫بخواهیم بفهمیم و هر مشکلى را بخواهیم حل کنیم؛ براى خاطر‬
‫اینکه ما ّاولى‏ترین مشکالتمان را هم هنوز ندانسته‌ایم‪ .‬ما هنوز‬
‫ضرور ى‏ترین مسائل زندگی‌مان را نمیدانیم؛ تعارف هم نداریم‪.‬‬
‫عالى اسالمى‪ ،‬عامل تحریف وجود‬ ‫ّ‬
‫هنوز در دست اول اعتقادات ِ‬
‫دارد و بسیارى از حقایق از نظر ما پوشیده است؛ که یک مسئله‪،‬‬
‫همین مسئله‏اى است که بنده ان‏شاءاهلل در این چند روزه بحث‬
‫خواهم کرد و خواهید دید که دست تحریف چه کرده؛ غوغایی‬
‫کرده‪ .‬ما در مسائل ّاولی‌مان مبتالى به ناشناسى و عدم معرفت‬
‫هستیم؛ پس چه لزومى دارد که دنبال مسائلى برویم که در زندگى‬
‫خط‌مشى ما اثرى ندارد؟ چرا در این‬ ‫ما‪ ،‬براى آینده‏ى ما‪ ،‬براى ّ‬
‫زمینه بحث کنیم؟‬
‫میگویند زراره که از اصحاب بزرگ امام صادق و امام باقر‌(صلوات‬

‫‌اهلل‌علهیما) است‪ ،‬وقتى که خبـــر شهادت امام صادق‌(صلوات‌اهلل‌علیه)‬

‫به او رسید‪ ،‬در کوفه بود _ امام صادق در مدینه بود _ مردم آمدند‬
‫اطرافش را گرفتند و گفتند بعد از امام صادق به چه کسی رجوع‬
‫‪9‬‬

‫کنیـم؟ بنا به نقلهایی که در روایات هست‪ ،‬و به گمان بنـده‬


‫گفتار ّاول‪ :‬گونه‌های خمتلف‪...‬‬

‫امام بعد از امام صادق‬


‫درست هم هست ایشان میدانست که ِ‬
‫چه کسی است‪ّ ،‬اما به خاطر جهاتى مصلحت نبود که آنجا اسم‬
‫تقیه کرد و قرآن را برداشت و‬ ‫‌السالم) را بیاورد؛ لذا ّ‬
‫امام کاظم(علیه ّ‬

‫گفت‪« :‬بدانید من آن کسى را قبول دارم و معتقد به امامت او‬


‫‪1‬‬
‫هستم که منطق قرآن معتقد به امامت او است‪».‬‬
‫ضــــــر ورت پرهیز از مباحثات‬ ‫این کار خیلى خوبى است‪ ،‬این راه خیلى جالبى است‪ .‬در‬
‫بی‌اثر‬ ‫مسائل غیر عملى‪ ،‬در مسائل غیر الزم‪ ،‬در آن مسائلى که راهگشاى‬
‫زندگى من و شما نیستند هم هرگاه اختالف کردید‪ ،‬هرگاه تردید‬
‫کردید‪ ،‬هرگاه دو نفر با هم بحثتان شد‪ ،‬این کار را بکنید‪ .‬آقا! در‬
‫مثال درباره‏ى فالن رکن اعتقادى است و ّ‬ ‫ً‬
‫البته‬ ‫فالن مسئله‏اى که‬
‫جزء مسائل درجه‏ى یک نیست‪ ،‬آیا حق با من است یا با شما؟‬
‫ّاول بسنجیم ببینیم که آیا اگر این مسئله را حل کردیم‪ ،‬براى‬
‫زندگى من و شما اثرى خواهد داشت یا نه؟ اگر دیدیم اثر دارد‪،‬‬
‫آن را تعقیب کنیم‪ .‬اگر دیدیم اثر ندارد‪ ،‬نجیبانه هر دو صرف‌نظر‬
‫کنیم و بگوییم آنچه در واقع خداى متعال در این مسئله حکم‬
‫کرده‪ ،‬ما همان را قبول داریم‪ .‬این هیچ اشکالى ندارد و به حسب‬
‫گفته‏ى آقایان فقها هم ُمجزى از اعتقاد واقعى است‪ 2‬و به حسب‬
‫دید اجتماعى‪ ،‬در روزگارى که ما داریم زندگى میکنیم و در این‬
‫سطحى که ما داریم گام برمیداریم‪ ،‬واجب است‪.‬‬
‫این بحثهاى جزئی و فرعى و غیر مهم و غیر الزم‪ ،‬پدر این‬
‫ّ‬
‫ملت را درآورده‪ .‬این مسائلى که طرح کردن یا نکردنش تا صد‬
‫اهم ّیتى ندارد‪ ،‬یا لزومى ندارد _ حاال اگر حق هم‬ ‫سال دیگر هم ّ‬

‫ّ‬
‫‪ .1‬کمال الدین‪ ،‬شیخ صدوق‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪.75‬‬
‫‪ .2‬همان کافی است و به جای اعتقاد واقعی قبول می گردد‪.‬‬
‫‪10‬‬
‫باشد‪ ،‬لزومى ندارد؛ که ّ‬
‫البته بعضى از آنها باطل هم هست _ به‬

‫‌السالم)‬
‫ما مردم مسلمان خیلى لطمه زده‪ ،‬خیلى صدمه زده‪ .‬فقط هم‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫اینجا نیست؛ خیال نکنید که فقط اینجا هست؛ نه‪ ،‬در همه‏ى‬
‫منطقه‏هاى مسلمان‏نشین دنیا از این‌گونه مسائل بوده و ما در‬
‫کتابها دیده‌ایم؛ در هندوستان بوده‪ ،‬در مصر بوده‪ ،‬در سایر جاهاى‬
‫دیگر هم بوده‪ .‬تا یک مقدار رگه‏ى روشن‏بینى و درک صحیح از‬
‫ً‬ ‫ّ‬
‫مسائل اجتماعى و اسالمى در میان یک ملتى پیش آمد‪ ،‬فورا‬
‫یک کاری کردند که او را از آن رگه‏ى روشن‏بینى و روشنفکرى‬
‫ً‬ ‫منصرف کنند و از این جریان دور بیندازند و ّ‬
‫متأسفانه غالبا هم‬
‫ّ‬
‫موفق شده‌اند‪.‬‬
‫بنابراین درباره‏ى اینکه شرایط امام چیست‪ ،‬بنده در این‬
‫مجلس نمیخواهم بحث کنم‪ .‬به شما هم توصیه میکنم که هر‬
‫مقدارى که روى برهان صحیح برایتان روشن شد‪ ،‬بدون اینکه‬
‫وقتتان را خیلى مصرف کنید‪ ،‬آن را قبول کنید‪ ،‬و هر مقدارى‬
‫مردد بود و مورد اختالف بود‪ ،‬ف«� ّردوه الى اهلل»؛‪ّ _ 1‬ردش‬
‫که برایتان ّ‬
‫معین کرده‪ ،‬من‬ ‫کنید‪ 2‬به خدا _ یعنی بگویید آنچه را که خدا ّ‬
‫قبول دارم‪ّ .‬‬
‫ائمه‏ى ما که معلوم است چه کسانی‌اند‪ .‬ما که دوازده‬
‫اماممان را میشناسیم‪ .‬امام سیزدهمى هم نخواهیم داشت که‬
‫حاال بخواهیم از روى آن عالمتها امام سیزدهم را بشناسیم‪.‬‬
‫ُ‬
‫امامان ما‪ ،‬امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین و نه فرزند‬
‫امام حسین تا حضرت ّ‬
‫حجت قائم(صلوات‌اهلل‌وسالمه‌علیه) هستند‪.‬‬
‫اینها را ما قبول داریم‪ ،‬شما هم قبول دارید‪ ،‬همه‏ى عالم شیعه‬
‫هم قبول دارند‪ .‬ما که امام دیگرى نخواهیم داشت که بخواهیم‬

‫‪ .1‬سوره‌ی نساء‪ ،‬بخشی از آیه‌ی‪.59‬‬


‫‪ .2‬آن را ارجاع دهید‪.‬‬
‫‪11‬‬

‫از روى آن عالمتها او را بشناسیم‪ ،‬اینها را هم که شناخته‌ایم و‬


‫گفتار ّاول‪ :‬گونه‌های خمتلف‪...‬‬

‫دانسته‌ایم و فهمیده‌ایم و قبولشان داریم؛ پس چه لزومى دارد که‬


‫حاال ما بنشینیم با شما بحث کنیم که آیا فالن چیز هم الزم است‬
‫ً‬
‫یا نه‪ ،‬من هم اثبات کنم که حتما الزم است‪ ،‬شما هم در ذهنتان‬
‫تردیدى داشته باشید یا نداشته باشید و با رودربایستى حرف‬
‫بنده را قبول کنید یا به هر صورت وقتى را بگذرانید؟ بنابراین ما‬
‫در این باره هم بحثى نداریم‪.‬‬

‫د) بحث درباره‌ی نقش امامان و موضعشان در انقالب اسالمی‬


‫ائمه ممکن است وجود‬ ‫بحثهای دیگری هم درباره‌ی زندگی ّ‬
‫داشته باشد‪ّ ،‬اما منظور ما آنها نیست و از آنها صرف‌نظر میکنیم‬
‫و آنچه را که مورد نظر ما است عرض میکنیم و آن این است که‬
‫ائمه‏ى ما _ که اینها را به نام و نشان شناخته‌ایم و به امامتشان‬ ‫ّ‬
‫اعتراف داریم _ نقششان و موضعشان در انقالب اسالمى‬
‫چیست؟ در ذهنهاى بیدار‪ ،‬این سؤال مطرح است‪ .‬ممکن است‬
‫توجه نداشته‪ ،‬مطرح نباشد‪ّ ،‬اما‬ ‫این سؤال براى آدمى که خیلى ّ‬
‫فردا مطرح خواهد شد؛ فردا باز همین را سؤال میکنند‪ ،‬باز یک‬
‫ّ‬
‫غافل ما را به جواب این سؤال گیر مى‏اندازند و میبرند‪.‬‬ ‫عده آدم ِ‬
‫انقالب اسالمى به‌وجود آمد و کسى ایدئولوژ ى‏اى‪ ،‬بینش‬
‫نویی و بر اساس این همه‪ ،‬اجتماع نویی بنیان گذاشت‪ .‬در رأس‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) قرار‬
‫این اجتماع‪ ،‬بنیان‌گذار اسالم‪ ،‬پیغمبر اکرم‬
‫داشت؛ قرآنى هم براى این مردم آورد و اصول معارف اسالمى‬
‫مقررات اسالمى را هم به پذیرندگان این فکر‬ ‫کلیات قوانین و ّ‬‫و ّ‬
‫و این بینش اعطا‌ کرد و بعد هم رفت‪ .‬ما شیعه معتقدیم که‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) در طول زمان‪ ،‬دوازده نفر به‌عنوان‬‫بعد از پیغمبر‬
‫‪12‬‬

‫امام در جامعه‏ى اسالمى‪ ،‬یکى پس از دیگرى وجود داشتند‬

‫‌السالم)‬
‫و دارند؛ اینها را هم ما جزء دین و سخنشان را در کنار قرآن و‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علی ‌هو‌آله) میدانیم‪.‬‬
‫احترامشان را تا سرحد احترام پیغمبر‬
‫سؤال‏کننده ممکن است سؤال کند که این دوازده نور پاک _‬
‫شخصیت بزرگ و انسان عالیقدر‪ ،‬در‬ ‫ّ‬ ‫به قول تو _ و این دوازده‬
‫اجتماع اسالمی کارشان چه بود؟ چرا وجودشان الزم بود؟ دنبال‬
‫این سؤال‪ ،‬پرسش دیگرى مى‏آید و آن این است که این دوازده‬
‫نفر که به قول تو داراى این فلسفه‏ى وجودى بودند _ که ّ‬
‫البته‬
‫هنوز آن را بیان نکرده‌ایم _ آیا بر طبق این فلسفه عمل میکردند؟‬
‫ّ‬
‫آیا این فایده بر وجود این بزرگواران مترتب بود یا نبود؟ چون آن‬
‫‪1‬‬
‫مطالبى که راجع به زندگى اینها نقل شده و میشود و در افواه‬
‫شایع است‪ ،‬بعضى‏اش با هم تناقض دارد‪ ،‬بعضى‏اش با اصل‬
‫فلسفه‏ى وجود اینها تناقض دارد؛ بعضى‏اش چیزهایی است که‬
‫با اصل فلسفه‏ى وجود اسالم تناقض دارد‪ ،‬این تناقضها را باید‬
‫حل کرد‪ .‬باید دید که آیا آنچه ما به‌عنوان فلسفه‏ى امامت ذکر‬
‫میکنیم‪ ،‬درست است یا اینکه نه‪ ،‬همین چیزهایی که امروز از‬
‫قول آن بزرگواران و از عمل آن بزرگواران‪ ،‬در گوشه و کنار‪ ،‬پراکنده‬
‫و متناقض نقل میشود‪ ،‬درست است؟ به‌هرحال این مسئله‏اى‬
‫است که باید روی آن فکر کرد‪.‬‬
‫ّ‬
‫حاصل کالم اینکه دو بحث وجود دارد _ البته این دو‬ ‫دو جهـ ـ ـ ــت بح ـ ــث درباره‌ی‬
‫بحث یکى است‪ّ ،‬اما بنده از دو دیدگاه به این مسئله‏ى واحد‬ ‫ّ‬
‫نقش امامان‌(ع)‬
‫‪ .1‬آشنایی با نقش مشخص‌‬
‫نگاه میکنم؛ بنابراین دو بحث از آن در مى‏آید _ یکی اینکه ما‬ ‫شده برای ایشان در دین‬
‫درباره‏ى این میخواهیم صحبت کنیم که وقتی ما امامان خود‬
‫را میشناسیم و زندگى آنها را هم کم و بیش میدانیم‪ ،‬باید بدانیم‬
‫‪ .1‬بر سر زبانها است‪.‬‬
‫‪13‬‬
‫ً‬
‫که اینها ّاوال نقششان به حسب تشریع دین چه بوده است؟ یعنى‬
‫گفتار ّاول‪ :‬گونه‌های خمتلف‪...‬‬

‫ّ‬
‫مسئولیتى به عهده‏ى‬ ‫معین کرده؟ چه‬ ‫دین براى اینها چه نقشى ّ‬
‫ّ‬
‫اینها گذاشته؟ چه فایده‏اى را بر وجود اینها مترتب دانسته؟ و به‬
‫ً‬
‫عبارت دیگر‪ ،‬اصال خداى متعال برای چه على را و حسن را و‬
‫ُ‬
‫حسین را و نه فرزندش را(صلوات‌اهلل‌علهیم‌امجعنی) براى امامت گماشته‬
‫و به این عنوان برگزیده؟‬
‫ّدوم اینکه حاال که دانستید و فهمیدید که چرا خداى متعال‬
‫ّ‬
‫موف ّ‬ ‫اینها را به این مقام منصوب کرده و این پست را به عهده‏ى اینها‬
‫قیت ایشان در‬ ‫‪ .2‬میزان‬
‫عمل به وظیفه‌ی خود‬ ‫واگذار کرده‪ ،‬ببینید اینها چقدر به این فایده و به این ثمره و به‬
‫این هدف عامل بوده‌اند؟ آیا آن فایده‏اى را که خداى متعال‬
‫مقرر کرده بود‪ ،‬ما در زندگى این بزرگواران مى‏یابیم‬ ‫براى امامت ّ‬
‫یا نمى‏یابیم؟‬

‫فواید دانستن ّ‬
‫خط‌سیر امام و میزان مو ّفق ّیت او‬
‫ً‬ ‫ّ‬
‫البته این بحث فواید فراوانی دارد و بعدا آنها را خواهم گفت‬
‫ً‬
‫ّاما اجماال فایده‏ى این بحث این است که شما وقتى که دانستید‬
‫فلسفه‏ى امامت چیست و دانستید که امامان شما تأمین‏کننده‏ى‬
‫ً‬
‫این فلسفه و این هدف براى اسالم بودند‪ّ ،‬اوال اعتقادتان به این‬
‫بزرگوارها محکم‌تر و روشن‏بینانه‏تر میشود‪ ،‬عقیده‏ى شما قرص‬
‫ً‬
‫میشود؛ ثانیا انسان وقتی که امام را شناخت‪ ،‬میتواند از او پیروى‬
‫خط‌سیرش در‬ ‫کند‪ .‬وقتی که انسان دانست راه امام چه بوده‪ّ ،‬‬
‫ّ‬
‫زندگى چه بوده‪ ،‬میتواند از او پیروى کند؛ وال اگر انسان نداند که‬
‫خط‌سیرش چه بوده‪،‬‬ ‫امام او به کدام راه و کدام جهت میرفته و ّ‬
‫چگونه میتواند او را به امامت قبول کند و امام بداند؟ آخر‪ ،‬امام‬
‫یعنى پیشوا‪ ،‬امام یعنى پیشرو‪.‬‬
‫فهمی غلط درباره‌ی امام‬ ‫متأسفانه مسئله‏ى پیشوایی و پیشروى در مورد امام‪ ،‬امروز در‬ ‫ّ‬
‫‪14‬‬

‫معارف فرهنگ شیعى ما _ آن مقدارى که در دست و بال مردم‬

‫‌السالم)‬
‫ً‬
‫هست _ هیچ مطرح نیست‪ .‬تا میگویی مثال امام صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم)‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫موقعیت یک چنین عملى انجام داد‪ ،‬خب تو چه‬ ‫ّ‬ ‫در فالن‬
‫میگویی؟ میگوید‪ :‬آقا! امام صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم)‪ ،‬امام بود‪ .‬تا‬
‫امیرالمؤمنین(علیه ّ‬
‫‌السالم)‬ ‫چنین‪،‬‬ ‫حسین(علیه ّ‬
‫‌السالم)‬ ‫میگویی امام‬
‫‌السالم) چنان‪ ،‬امام عسکرى(علیه ّ‬
‫‌السالم) آن‌جور‬ ‫چنان‪ ،‬امام هفتم(علیه ّ‬

‫_ که زندگی هر کدام مظهر شکوه‪ ،‬مظهر عظمت‪ ،‬مظهر حماسه‪،‬‬


‫ّ‬
‫انسانی ِت اسالم‏پسند بود _ میگوید‪ :‬آقا! اینها امام‬ ‫مظهر کامل‬
‫بودند‪ .‬خب‪ ،‬به دلیل اینکه اینها امام بودند‪ ،‬باید تو پیروى کنى؛‬
‫اگر امام نبودند که کسى وجود آنها را به رخ تو نمیکشید‪ .‬ما که‬
‫عمل گاندى را به رخ تو نمیکشیم که تو بگویی امام دیگران بود؛‬
‫ما که عمل آن کسى را که تو قبولش ندارى‪ ،‬به رخ تو نمیکشیم؛‬
‫عمل آن کسی را که تو امامش میدانى‪ ،‬به ُرخت میکشیم‪ ،‬به‬
‫همین دلیل که امام است‪ .‬چون امام است‪ ،‬باید به حرفش عمل‬
‫کنى؛ چون امام است‪ ،‬باید دنبالش بروى‪ .‬یعنى چه که بگویی‬
‫پس کار او و دنبال راه او‬
‫او چون امام است‪ ،‬پس من نمیتوانم ِ‬
‫را بگیرم؟ در حالى که این خطاى خیلى بزرگى است‪ ،‬خطاى‬
‫خیلى ّبینى‪ 1‬است‪ .‬وقتى که ما امام را به امامت شناختیم‪ ،‬باید‬
‫راه امام را هم بشناسیم‪ّ ،‬‬
‫خط‌سیر زندگى او را هم بفهمیم و بدانیم؛‬
‫خط‌سیر زندگى او را دانستیم‪ ،‬بتوانیم دنبال این ّ‬
‫خط‌سیر‬ ‫تا وقتى ّ‬
‫را بگیریم و عمل کنیم‪.‬‬

‫‪ .1‬روشن و واضح‪.‬‬
‫‪15‬‬

‫رابطه‌ی امام و پیرو؛ رابطه‌ی اقتداکننده و مقتدا‬


‫ً ق‬ ‫أ‬ ‫أ‬
‫گفتار ّاول‪ :‬گونه‌های خمتلف‪...‬‬

‫امیرالمؤمنین‌(صلوات‌اهلل‌علیه) فرمود‪�« :‬لا و إ� نّ� ّ‬


‫لکل م�موم إ�ماما ی�� ت�دى‬

‫�به»؛‪ 1‬هر مأمومى امامى دارد که به آن امام اقتدا میکند‪ ،‬دنباله‏رو‬


‫ّ‬
‫امام او نیست و او‬ ‫ِ‬ ‫وال‬ ‫آن امام است و باید دنبال آن امام برود؛‬
‫ّ‬
‫هم مأموم او نیست‪ .‬پس مسئله‏ى اقتدا کردن و دنبال خط‌سیر‬
‫و زندگى امام رفتن‪ ،‬مطلبى است الزم و مقتضاى لفظ امام و‬
‫ً‬
‫مأموم‪ .‬مثل اینکه فرضا در نماز جماعت‪ ،‬امام در حال سجده‬
‫است‪ ،‬شما به یک‌باره بلند شوید بایستید یا به یک‌باره بروید به‬
‫رکوع‪ ،‬بعد هم بگویید بنده نماز جماعت میخواندم و مأموم این‬
‫امام بودم‪ .‬خب‪ ،‬این حرف و این ّادعا‪ ،‬جز خنده و تمسخر‪ ،‬هیچ‬
‫عکس‏العملى را ایجاد نمیکند‪ .‬امام حسن مجتبى(علیه ّ‬
‫‌السالم) در‬
‫خاصی یک عملى انجام داده که ّادعاى ما این‬ ‫موقعیت ّ‬ ‫ّ‬ ‫یک‬
‫‪2‬‬
‫است که پیروانش هنوز هم عمل او را درست نشناخته‌اند ؛ در‬
‫‌السالم) میدانند‬‫عین حال خودشان را تابع امام حسن مجتبى(علیه ّ‬
‫ً‬
‫و دلشان را خوش میکنند که مثال در صف مصیبت امام حسن‬
‫‌السالم) یک قطره‏ى اشکى براى این بزرگوار بریزند؛‬ ‫مجتبى(علیه ّ‬

‫در حالى که این امام را هیچ نشناختند‪ .‬مگر ما نمیگوییم که‬


‫اشک بى‏معرفت فایده ندارد؟ همین حرفهایی که االن در میان‬
‫ّ ً‬
‫خود ماها هم رایج است‪ ،‬اینها بعضى‏اش اتفاقا حرفهاى خیلى‬
‫خوبى است‪ .‬مگر گفته نمیشود که اشک بى‏معرفت اثرى ندارد‪،‬‬

‫‪ .1‬نهج‏البالغه‪ ،‬شریف الرضی‪ ،‬نامه‏ى ‪45‬‬


‫ّ‬
‫‪ .2‬برای آشنایی با اندیشه‌ی رهبر معظم انقالب در این زمینه رجوع کنید به کتاب‬
‫«صلح امام حسن پرشکوه‌ترین نرمش قهرمانانه‌ی تاریخ» نوشته‌‌ی آیت‌اهلل شیخ‬
‫ّ ّ‬ ‫راضی آل‌یاسین(ره) با ترجمه‌ی حضرت آیت‌اهلل ّ‬
‫(مدظله‌‬‫سید علی خامنه‌ای‬
‫‌توسط انتشارات انقالب اسالمی منتشر‬ ‫العایل)‪ .‬این کتاب با ویرایش جدید ّ‬
‫گردیده است‪.‬‬
‫‪16‬‬

‫زیارت بى‏معرفت اثرى ندارد؟ این حرفها را که خود ماها میزنیم‪،‬‬

‫‌السالم)‬
‫ً‬
‫غالبا حرفهاى عامیانه‏اى است که همه‏مان این حرفها را قبول‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫ً‬
‫داریم چون حرف درستى است؛ واقعا اشک بى‏معرفت فایده‬
‫ً‬
‫ندارد‪ .‬واقعا زیارت بی‌معرفت فایده ندارد‪ .‬اگر خود امام زنده‬
‫هم میبود و تو به محضرش هم میرفتى‪ّ ،‬اما معرفت نمیداشتى‬
‫و نمیشناختی‌اش‪ ،‬این زیارت هیچ فایده‏اى نداشت؛ انسان‬
‫هیچ اثرى از آن نمیگرفت و نمیبرد‪ .‬امام حسین‌(صلوات‌اهلل‌علیه) یک‬
‫عملی انجام داده او مقابل کار امام حسین(علیه ّ‬
‫‌السالم) را انجام‬
‫امام حسین(علیه ّ‬
‫‌السالم)‬ ‫میدهد و در عین حال خودش را دنباله‌رو‬
‫ً‬
‫هم میداند‪ .‬خب خطای خیلی بزرگی است انصافا؛ خیلی‬
‫اشتباه بزرگی است‪.‬‬

‫اه ّم ّیت آگاهی یافتن از فواید امامت و نقش امامان‌(علهیم ّ‬


‫‌‌السالم)‬
‫ً‬
‫بنابراین ما در روزهاى آینده در این مسئله که اصال امامت براى‬
‫چیست و در اسالم چه فایده‏اى براى امامت در نظر گرفته شده‪،‬‬
‫نبوت آمد و ما میدانیم ّ‬
‫نبوت براى‬ ‫مختصر بحثى میکنیم‪ .‬خب‪ّ ،‬‬
‫چه آمد‪ّ .‬اما امامت براى چه آمد؟ امامت براى چیست؟‬
‫ً‬
‫نسبتا ّ‬
‫مفصل‌ترى هم درباره‏ى این مسئله‬ ‫دیگر‬
‫ِ‬ ‫یک بحث‬
‫ائمه‏ى هشتگانه‪ ،‬از امام‬ ‫ائمه‏ى ما‪ ،‬بخصوص ّ‬ ‫داریم که ّ‬
‫‌السالم)‪ ،‬وضعشان و نقششان‬‫‌السالم) تا امام عسکرى(علیه ّ‬ ‫ّ‬
‫سجاد(علیه ّ‬

‫در زندگى و برنامه‏شان در مقابل حوادث چه بوده است؟ یک‬


‫معرفى اجمالى از سیره‏ى ّ‬
‫ائمه‏ى هدى‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم)‬ ‫تعریف و ّ‬
‫مفصلى‬ ‫موضوع بحث ما در این چند روز است‪ .‬بحث‪ ،‬بحث ّ‬
‫ّ‬
‫است و از قبل همین‌طور این بحث در ذهنم بوده و روی آن از مدتى‬
‫ّ‬ ‫پیش‪ ،‬مطالعه میکردم _ ّ‬
‫البته نه براى اینجا‪ ،‬بلکه به‌طور کلى _‬
‫‪17‬‬
‫ً‬
‫و یادداشتهایی برمیداشتم‪ .‬گاهی مختصرا سخنرانی هم کرده‌ام‬
‫گفتار ّاول‪ :‬گونه‌های خمتلف‪...‬‬

‫ّاما این بحث را تدوین نکرده‌ام‪ ،‬یک بحث دربسته‏ى سربسته‏ى‬


‫کامل‏شده‏ى پخته‏شده‏اى نیست؛ با شش هفت جلسه‏اى هم‬
‫که من اینجا صحبت خواهم کرد‪ ،‬بحث تمام نمیشود و بیشتر‬
‫ادامه خواهد داشت‪ .‬تا آن مقدارى هم که ممکن است‪ ،‬مطلب‬
‫را خالصه‏ و فشرده میکنیم و حاشیه‏اى و جانبی وارد میشویم؛ به‬
‫ً‬
‫امید اینکه خود شروع این مسئله و طرح این مسئله اصال تأثیرى‬
‫ّ‬ ‫داشته باشد و ّ‬
‫تحولى در فکر ما و در بینش ما و در تلقى و دریافت‬
‫ما نسبت به این بزرگواران به‌وجود بیاورد؛ چون ما در دنیا و آخرت‬
‫با اینها سروکار داریم پس باید اینها را بشناسیم و باید بدانیم که‬
‫راهشان چه بوده‪ .‬بنابراین الزم است که این مسائل روشن شود‪.‬‬
‫ً‬
‫این بحث تدریجا مطلب را مطرح میکند و ان‏شاءاهلل پخته‏تر هم‬
‫خواهد شد‪ .‬آقایان هم در این مسئله هرچه به نظرشان میرسد‪ ،‬به‬
‫ّ‬
‫بنده بگویند و تذکر بدهند تا ان‌شاءاهلل از آن بیشتر استفاده شود‬
‫و فایده‏ى بیشترى از آن گرفته شود‪.‬‬

‫ضرورت شناخت روش ائ ّمه‌(علهیم ّ‬


‫‏السالم) در برابر شیعیان‪ ،‬خلفا‬
‫و علمای درباری‬
‫ّ‬
‫ائمه‏ى هدى‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم)‪ ،‬این کسانى که ما اینها را به‌عنوان‬
‫پیشــوا و مقتـداى خود قبول کرده‌ایم‪ ،‬روش زندگى و مشى‏شان در‬
‫زندگى چیست؟ در مقابل حوادث و جریانات روز چگونه عمل‬
‫میکردند؟ مناسبات آنها با پیروانشان _ که اسمشان شیعه است‬
‫_ چگونه مناسباتى بود؟ رابطه‌شان با دشمنانشان‪ ،‬با خلفاى‬
‫‪18‬‬

‫زمان‪ ،‬با علماى وابستـــه به خلفاى زمان _ مثل ابویوسف‏ها‪،1‬‬

‫‌السالم)‬
‫ُز ْهرى‏ها‪ 2‬و غیره _ چگونه رابطه‏اى بود و چه مناسباتى با آنها‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫داشتند؟ آیا اینها را الزم نیست بدانیم؟ آیا شما نباید بدانید‬
‫که امام صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم) با شیعه چگونه عمل میکرد و چگونه‬
‫مناسباتى داشت و با خلفاى زمان چگونه عمل میکرد و‬
‫چگونه مناسباتى داشت؟ اینها را نباید شما بدانید؟ آیا حاال‬
‫میدانید؟ ممکن است چیزهایی در ذهنتان باشد‪ّ ،‬اما میدانم‬
‫که نمیدانید‪ .‬نه اینکه بخواهم این را به‌عنوان اهانت عرض کنم؛‬
‫نه‪ ،‬براى خاطر اینکه این مسئله‪ ،‬مسئله‏اى است که یک دست‬
‫نیرومند فوق‏العاده قوى‏اى سالیانی در این زمینه کارها کرده و‬
‫ِ‬
‫آن‪ ،‬دست تحریف است‪ .‬سابقه‏ى دخالت دست تحریف در‬
‫این مسئله‪ ،‬به سابقه‏ى قدمت خود این مسئله میرسد‪ .‬یعنى‬ ‫ق ـ ـ ـ ــدمت دست تحـ ـ ـ ــریف‬
‫ّ‬
‫ائم ـ ــه(ع) به اندازه‌ی قدمت‬
‫از همان روز زندگى خود ّ‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) دست تحریف داشت‬ ‫امامت‬
‫کار میکرد براى اینکه وضع زندگى اینها را جور دیگر وانمود کند‪.‬‬
‫فرض کنید کسی مورد اطمینان و مورد قبولتان است و شما‬
‫گفته‌اید که هرچه او گفت‪ ،‬من قبول دارم‪ .‬آن شخص االن پیش‬
‫شما هم نباشد‪ .‬بعد خیلی طبیعی است یک نفر آدم ذى‏نفع‬
‫_ یک آدمى که از تحریف سود میبرد _ بیاید به شما بگوید که‬

‫‪ .1‬قاضی ابویوسف‌بن ‌ابراهیم‌بن ‌حبیب انصاری (‪113 _ 183‬ق) فقیه و اصولی و‬


‫متخصص سیره و جنگها و تاریخ عرب‪ .‬وی از شاگردان ابوحنیفه بود‬ ‫ّ‬ ‫مجتهد و‬
‫عباسی در بغداد به منصب‬ ‫الرشید ّ‬‫و در زمان خالفت مهدی و هادی و هارون ّ‬
‫قضاوت رسید و ّاولین کسی بود که قاضی القضات نام گرفت‪.‬‬
‫ّ‬
‫محمدبن‌مسلم ُز ْهری (‪ 58 _ 124‬ق) از تابعان و فقیهان و محدثان بزرگ مدینه؛‬
‫ّ‬ ‫‪.2‬‬
‫ّ‬
‫دانش فقهای هفتگانه‌ی اهل تسنن در آن زمان را فراگرفته بود به‌طوری که گروهی‬
‫از بزرگان فقه و حدیث از او روایت کرده‌اند‪ .‬وی از علمای درباری بود ولی با این‬
‫حال شیفته‌ی عظمت امام سجاد(ع) بود‪.‬‬
‫‪19‬‬

‫فالنى این‌طور گفت‪ ،‬فالنى به نفع من این‌طور قضاوت کرد؛ براى‬


‫گفتار ّاول‪ :‬گونه‌های خمتلف‪...‬‬

‫اینکه شما هم همان‌جور قضاوت کنید؛ این خیلى امر طبیعى‬


‫است‪ .‬خیلى طبیعى است که ربیع‪ ،1‬غالم و مستخدم منصور‬
‫بگوید که امام صادق‪ ،‬رهبر شیعیان آمد پیش ارباب ما منصور‬
‫ّ‬
‫و این‌جور تواضع کرد‪ ،‬این‌جور دستش را بوسید‪ ،‬این‌جور تملق‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫کرد‪ .‬از ربیع چه توقعی دارید؟ توقع دارید ربیع بیاید بگوید امام‬
‫در مجلس منصور علیه او شعار داد؟ خب‬ ‫صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم)‬
‫تالش دشمنان ّ‬
‫ائمـ ـ ـ ـ ــه(ع)‬
‫برای تحریف سیره‌ی ایشان‬ ‫ربیع این‌جورى حرف میزند دیگر‪ .‬ربیع خادم منصور است‪ ،‬باید‬
‫این‌طور حرف بزند‪ .‬بعد پسر ربیع از قول ربیع نقل میکند‪ ،‬نوه‏ى‬
‫او از قول او نقل میکند؛ باز یک نفر از شیعیان ساده‌لوح ساده‌دل‬
‫ِ‬
‫هم از قول نوه‏ى ربیع نقل میکند! نتیجه این میشود که در کتاب‬
‫محمدبن ‌سلیمان‌بن ‌ربیع _ یکى از چهره‏هاى‬ ‫مینویسند‪ :‬عن ّ‬
‫نجیب شیعه‏ى واقعى _ و کان‬ ‫خوب‬ ‫خیلى شناساى ّ‬
‫موج ِه‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ّ ً‬
‫متشیعا‪ _ 2‬نوه‏ى ربیع‪ ،‬شیعه بود؛ بعد هم گفتند چون نوه‌ی ربیع‬
‫سنى بود‪ ،‬نقل‬‫قضیه را براى ما نقل کرد؛ ولى اگر ّ‬‫شیعه بود‪ ،‬این ّ‬
‫نمیکرد! _ عن أبیه‪ ،‬عن أبیه (که ربیع معروف است) که گفت‬
‫ِ‬
‫در مجلس منصور بودم که امام صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم) وارد شد‪ ،‬خیلى‬
‫ّ‬
‫تملق کرد و گفت‪« :‬یا امیرالمؤمنین! من را ببخش‪ ،‬تو بزرگى؛ تو به‬
‫شیوه‏ى پدران _ ّایوب‪ ،‬یوسف و سلیمان _ عمل کن!»‪ 3‬شما را‬
‫به خدا ببینید چه تحریفی صورت گرفته؛ امام صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم)‪،‬‬
‫سالله‏ى ّ‬
‫نبوت‪ ،‬در مقابل منصور‪ ،‬بازمانده‏ى نمرود‪ ،‬بازمانده‏ى‬
‫أ‬ ‫ذ‬
‫رعو� ه�ه ال� ّم ة�»‪ _ 4‬آن‌طور حرفی‬
‫ن‬ ‫ف‬
‫فرعون _ و به گفته‏ى خودشان‪�« ،‬‬

‫‌محمد؛ رازدار منصور و هادی ّ‬


‫عباسی‪.‬‬ ‫‪ .1‬ربیع‌بن‌یونس‌بن ّ‬
‫‪ .2‬کسی که شیعه است و آن را ابراز کند‪.‬‬
‫علمه ّ‬ ‫ّ‬
‫محمدباقر مجلسی‪ ،‬ج ‪ ،47‬ص ‪193‬‬ ‫‪ .3‬بحاراالنوار‪،‬‬
‫‪ .4‬این تعبیر در روایات برای خلفای جور به کار رفته است‪.‬‬
‫‪20‬‬

‫بگوید‪ .‬میشود انسان جور دیگر هم منظورش را پوشیده کند‪.‬‬

‫‌السالم)‬
‫اگر امام صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم) میخواست در آن مجلس کشته نشود‪،‬‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫خب هزار جور بلبل‌زبانى وجود داشت‪ ،‬هزار جور دیگر حرف‬
‫ّ‬
‫زدن بود؛ لزومى نداشت که یک دروغ ّبینى به مقدسات عالم‪،‬‬
‫حق و حقیقت در تاریخ ببندد‪.‬‬ ‫به انبیای عالم‪ ،‬به این سلسله‏ى ّ‬
‫پس پیداست که این حرف دروغ است‪ّ .‬اما راوى‪ ،‬روایت کرده‬
‫دیگر‪ .‬راوى کیست؟ ربیع‪.‬‬
‫‌السالم) زنده و سرپا و‬ ‫از همان روزگارى که امام صادق(علیه ّ‬

‫ناطق و در اجتماع بود و با مردم زندگى میکرد‪ ،‬دست تحریف‬


‫ائمه‏ى ما‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) طومار‬ ‫به‌وجود آمد‪ .‬اینکه شما شنفته‌اید که ّ‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫زندگی‌شان در مقابل این حکام‪ ،‬سرتاسرش تملق است و اظهار‬
‫ضعف و زبونى است و خود را به آنها چسباندن است و خالصه‬
‫تبرئه‏ى خود با زبانهاى گونا گون است‪ ،‬بدون تردید همه‏اش‬
‫ائمه هست‬ ‫تحریف است؛ براى خاطر اینکه چیزهایی در زندگى ّ‬
‫که این روش متضاد را تضعیف میکند‪ .‬نمیشود یک انسان‬
‫موقعیت واحد‪ ،‬دو جور عمل‬ ‫ّ‬ ‫واحد‪ ،‬داراى یک فکر واحد‪ ،‬در یک‬
‫کند؛ محال است‪ .‬و اگر از او دو جور نقل کردند‪ ،‬یکى‏اش دروغ‬
‫ّ‬
‫است؛ و آن نقلى دروغ است که با روش کلى و با اصول فکرى‬
‫اینها مخالف باشد‪ .‬یک چنین قیاسى وجود دارد‪.‬‬
‫ما ان‏شاءاهلل خواهیم گفت که اینها با شیعه چگونه عمل‬
‫میکردند‪ ،‬روابط و مناسباتشان با شیعه چگونه بود‪ ،‬با خلفاى زمان‬
‫چگونه عمل میکردند‪ ،‬با علماى وابسته به خلفاى زمان چگونه‬
‫اسالمى‬
‫ِ‬ ‫عمل میکردند‪ ،‬با عناصر افراطى موجود در جامعه‏ى‬
‫البته افراطى از نظر دستگاه‏هاى‬ ‫آن روز چگونه عمل میکردند؛ ّ‬
‫حکومتى؛ یعنى با امامزاده‏هاى شورشگر‪ .‬این فصل بسیار ّ‬
‫مهمى‬
‫‪21‬‬

‫است و یکى از نقاطى که تحریف فراوانى شده‪ ،‬همین‏جا است؛‬


‫گفتار ّاول‪ :‬گونه‌های خمتلف‪...‬‬

‫ً‬
‫که دائما نقل کرده‌اند که امام صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم) نسبت به زید‪ 1‬چه‬
‫‪3‬‬
‫محمدبن‌عبداهلل‪ 2‬چه گفت‪ ،‬نسبت به طباطبا‬ ‫گفت‪ ،‬نسبت به ّ‬
‫چه گفت و از این قبیل‪ .‬وقتى انسان‪ ،‬حقیقت را میبیند‪،‬‬
‫ّ‬
‫بی‌اختیار اشک تأثر از چشمش سرازیر میشود‪ .‬وقتى انسان‬
‫میبیند که امام صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم) درباره‏ى زید چه فرموده و او را‬
‫ّ‬
‫با آنچه در ذهن مردم است _ که زید از نظر یک عده‏ى زیادى‬
‫شخصیت منفورى است _ مقایسه‬ ‫ّ‬ ‫از شیعه‏ى اثنى عشرى یک‬
‫تأسف عمیق و اندوه فراوانى در دلش سایه‏افکن میشود‬ ‫میکند‪ّ ،‬‬
‫ّ ّ‬
‫که چرا باید یک حقیقت تا سرحد ضد خودش تحریف شود‪.‬‬
‫اینها به‌هرحال موضوعات مورد بحث ما است‪.‬‬
‫محمد در آنچه گفتیم و شنیدیم و‬ ‫محمد و آل ّ‬ ‫پروردگارا! به ّ‬
‫خواهیم گفت و خواهیم شنید‪ ،‬پندى و درسى و فایده‏اى براى دین‬
‫محمد و آل ّ‬
‫محمد‬ ‫ما و دنیاى ما و آخرت ما قرار بده‪ .‬پروردگارا! به ّ‬
‫َ َ ‪4‬‬
‫این درخشانترین چهره‏هاى تاریخ اسالم را که از دیدگان احول‬

‫سجاد(ع) و از رجال بافضیلت و‬ ‫‪ .1‬زیدبن‌علی‌بن‌الحسین (‪ 79 _ 122‬ق) فرزند امام ّ‬


‫نبوت و مردی دانشمند‪ ،‬زاهد‪ ،‬پرهیزگار‪ ،‬شجاع و دلیر بود و در‬ ‫عالی‌قدر خاندان ّ‬
‫ّ‬ ‫زمان حکومت بنی ّ‬
‫‌امیه زندگی میکرد و بر ضد آنان قیام کرد و به شهادت رسید‪.‬‬
‫روایاتی از ّ‬
‫ائمه(ع) در مدح و تأیید او وارد شده است‪.‬‬
‫محمدبن ‌عبداهلل المحض (‪ 100 _ 145‬ق) از نوادگان امام حسن(ع) معروف‬ ‫ّ‬ ‫‪.2‬‬
‫ّ‬
‫به صاحب نفس زکیه‪ .‬منصور دوانیقی و جماعتی از بنی‌هاشم با او و برادرش‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫ابراهیم بیعت کردند‪ .‬در تمام مدت خالفت سفاح مخفیانه زندگی میکردند‪ .‬در‬
‫محمد رهسپار مدینه شد و در مکانی به نام‬‫زمان منصور هر دو برادر قیام کردند‪ّ .‬‬
‫توسط لشکریان منصور به شهادت رسید‪.‬‬ ‫احجار الزیت ّ‬
‫ّ‬
‫‪ .3‬ابراهیم‌بن ‌اسماعیل‌بن ‌ابراهیم ملقب به طباطبا از نوادگان امام حسن(ع) و‬
‫از نزدیکان امام صادق(ع)‪ .‬منصور وی را به بغداد آورد‪ .‬او در قیام فخ حضور‬
‫داشت ولی به شهادت نرسید‪ .‬سادات طباطبایی از نسل وی هستند‪.‬‬
‫‪ .4‬دوبین‬
‫‪22‬‬

‫و دوبین و نابیناى ما تا کنون دور مانده‏اند‪ ،‬به ما بشناسان‪.‬‬

‫‌السالم)‬
‫محمد و آل ّ‬
‫محمد‪ ،‬زندگى ما را تا زنده‏ایم‪ ،‬زندگى‬ ‫پروردگارا! به ّ‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫آنان قرار بده‪ .‬پروردگارا! مرگ ما را چون بمیریم‪ ،‬از باشکوه‏ترین‬
‫محمد و آل‬ ‫ّ‬ ‫محمد انتخاب کن‪ .‬پروردگارا! به‬ ‫ّ‬ ‫مرگهاى آل‬
‫محمد جدا مکن‪.‬‬ ‫محمد و آل ّ‬ ‫محمد ما را در دنیا و آخرت از ّ‬ ‫ّ‬
‫خط‬‫محمد‪ّ ،‬‬ ‫ّ‬ ‫پروردگارا! آن دستهایی که به نام دوستى آل‬
‫محمد میکشند‪ ،‬قطع کن‪ .‬پروردگارا! به‬ ‫بطالن بر معارف آل ّ‬
‫منور آل ّ‬
‫محمد‬ ‫محمد آن نادانانى که چهره‏هاى ّ‬‫محمد و آل ّ‬ ‫ّ‬
‫باطل خود‪ ،‬این بزرگواران‬ ‫ِ‬ ‫را نشناختند و بر طبق پندارهاى‬
‫را ترسیم کردند _ قرنها است که این بزرگواران براى دوستان‬
‫خود‪ ،‬براى شیعیان خود شناخته نیستند _ اگر قابل هدایتند‪،‬‬
‫هدایت کن؛ اگر قابل هدایت نیستند‪ ،‬محو و نابود بگردان‪.‬‬
‫محمد آنچه که خیر ما است و از تو‬ ‫محمد و آل ّ‬ ‫پروردگارا! به ّ‬
‫خواسته‏ایم و نخواسته‏ایم‪ ،‬به ما عنایت کن‪ .‬پروردگارا! ما را از‬
‫شرور آفات نفس خود و هوا‌هاى نفسانى خود محفوظ بدار‪.‬‬
‫رحم اهلل من قرأ الفاتحة مع ّ‬
‫الصلوات‬
‫فگ� ت�ار ّدوم‬
‫ق ق ئّ‬ ‫ّّ‬
‫اهم ی� ت� �ش ن�ا�خ ت� چ�هره و ی‬
‫س�ره‌ی ح� ی��ی ا�مه(علهيم ّ‬
‫‏السالم)‬

‫چهارم ّ‬
‫محرم ‪ 1393‬هـ‪.‬ق ‪1351/11/19 -‬‬
‫‪25‬‬
‫گفتار ّدوم‪ّ :‬‬
‫امه ّیت شناخت‪...‬‬

‫‏الرحمن ّ‬
‫‏الرحیم‏‬ ‫بسم‏اهلل ّ‬
‫ةً‬
‫رحم� نّا�ک نا� ت‬ ‫م� ن‬ ‫ت‬ ‫�ذ‬ ‫ّن ت غ ق ن‬
‫�‬ ‫لد�ک‬ ‫ه� نل�ا ن‬
‫ر ب��ا لا� ز�� �لو ب��ا ب�عد ا هد ی�� ن�ا و ب‬
‫ّ‬
‫‪1‬‬
‫ا�‪.‬‬‫الوه ب‬
‫ٰ‬ ‫� قا�د نام�ا و نا� ن‬ ‫ّن ف غ‬
‫ف ن ‪2‬‬ ‫ق‬
‫صر�ا على ال�وم الک�ر ی�� ‪.‬‬ ‫ص� ًرا و ث� ب ّ� ت‬
‫عل� ن�ا ب‬
‫ر ب��ا ا�ر� ی‬
‫محمد و آل ّ‬
‫محمد دلهاى ما را پس از آشنایی‬ ‫پروردگارا! به ّ‬
‫با حقایق و پس از آ گاهى از نور معرفت با ظلمت جهل و غفلت‬
‫نمیران‪.‬‬
‫محمد و آل ّ‬
‫محمد زنده بدار و به‬ ‫پروردگارا! ما را به سیره‏ى ّ‬
‫محمد و آل ّ‬
‫محمد بمیران‪.‬‬ ‫سیره‏ى ّ‬
‫قال اهلل تبارک و تعالی‪:‬‬
‫ن‬ ‫ن أ ةً‬
‫‪3‬‬
‫هدو� ب�امر�ا ّلما ب‬
‫ص�روا‪.‬‬ ‫ن‬ ‫م�هم � ئ� ّم� ی�‬ ‫و ج� ن‬
‫عل�ا‬

‫‪ .1‬سوره‌ی آل‏عمران‪ ،‬آیه‌ی ‪8‬؛ «پروردگارا! پس از آنکه ما را هدایت کردی‪ ،‬دلهایمان‬


‫را دستخوش انحراف مگردان و از جانب خود رحمتی بر ما ارزانی دار که تو خود‬
‫بخشایشگری‪».‬‬
‫‪ .2‬سوره‌ی بقره‪ ،‬بخشی از آیه‌ی ‪250‬؛ «‪...‬پروردگارا! بر [دلهای] ما شکیبایی فروریز و‬
‫گامهای ما را استوار دار و ما را بر گروه کافران پیروز فرمای‪».‬‬
‫‪ .3‬سوره‌ی سجده‪ ،‬بخشی از آیه‌ی ‪24‬؛ «و چون شکیبایی کردند [و به آیات ما یقین‬
‫داشتند] برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت‬
‫میکردند‪».‬‬
‫‪26‬‬
‫ْ‬ ‫أ‬ ‫أ‬ ‫ْ نٰ ْ أ ئ ّ ةً ْ‬
‫�ة‬ ‫را� و � ق�ام ّ‬ ‫�خ ْ‬ ‫ح� ن�ا � ْل� ْ ف ْ‬
‫ْ ْ‬ ‫ن ْ ن‬
‫الصلا‬ ‫هم �عل ال ی� ت إ‬ ‫و ج�عل�هم ��م� ی�هدو� �ب�مر�ا و �و ی إ ی‬
‫ن‬ ‫�ة‬ ‫زّ‬ ‫ت‬
‫ال�کا و کا�وا نل�ا عا ب�د ی��‬

‫‌السالم)‬
‫‪1‬‬
‫ن‏‪.‬‬ ‫و إ� ی��اء‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫کم ّ‬
‫‌اطالعی شیعیان از سیره‌ی سیاسی و اجتماعی ائ ّمه (علهیم ّ‬
‫‏السالم)‬

‫گفتیم که موضوع بحث ما درباره‏ى شناخت امامان‬


‫‌‌السالم) خواهد بود‪ .‬چون ما میشناسیم که آنان‬ ‫اهل‏بیت‌(علهیم ّ‬
‫بازگرداننده‏ى مجد توحید و اسالم به همه‏ى ّ‬
‫بشریت بوده‌اند؛‬
‫نام اینها براى ما روشن است‪ .‬کسانى که در طول تاریخ رقباى‬
‫اینها بودند و با اینها معارضه کردند و مقام اینها را براى خودشان‬
‫ّادعا کردند‪ ،‬از نظر ما مردودند‪ .‬تردیدى نداریم در اینکه رهبران‬
‫َ‬
‫ما و امامان ما ایشان هستند‪« .‬تردیدی نداریم» یعنى عالم شیعه‬
‫مردد نیستند‪ .‬همه‬ ‫حتى عوام شیعه در این جهت ّ‬ ‫تردید ندارد؛ ّ‬
‫ات تاریخ‬ ‫ّ‬
‫خصوصی ِ‬ ‫میدانند‪ ،‬همه میشناسند؛ آنهایی هم که به‬
‫زندگى نمیشناسند‪ ،‬به‌طور مجمل میشناسند؛ اگر هم نمیدانند‬
‫ً‬
‫که مثال تاریخ والدتشان کى بود‪ ،‬تاریخ وفاتشان کى بود‪ ،‬چند‬
‫ً‬
‫قول در این زمینه هست‪ ،‬به‌طور مجمل میدانند که مثال امام‬
‫موسى‏بن ‏جعفر‌(صلوات‌اهلل‌علیه) امام هفتم بوده‪ ،‬امام على‌بن ‌موسى‌‬
‫َ‬ ‫الرضا‌(علیه ّ‬
‫‌‌السالم) امام هشتم بوده‪ ،‬و از این قبیل‪ .‬پس در عالم‬
‫ّ‬
‫شیعه در این جهت تردید و شکى وجود ندارد‪.‬‬
‫یک چیز براى ما لنگ است و آن این است که ما اگرچه‬
‫این بزرگواران را به نام و نشان و منصب شناخته‏ایم‪ّ ،‬اما زندگى‬
‫اینها براى ما ناشناخته است‪ .‬بحث ما درباره‏ى این است که‬
‫ائمه‏ى معصومین از اهل‌بیت‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) _ همین دوازده‬ ‫زندگى ّ‬

‫‪ .1‬سوره‌ی انبیاء‪ ،‬آیه‌ی ‪73‬؛ «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت‬
‫میکردند و به ایشان انجام دادن کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را‬
‫وحی کردیم و آنان پرستنده‌ی ما بودند‪».‬‬
‫‪27‬‬

‫کیفیتى میگذشته است؛‬ ‫نفر معهود _ به چه صورت و به چه ّ‬


‫گفتار ّدوم‪ّ :‬‬

‫هدف اینها چه بوده و برنامه‏هاى اینها را چه چیزهایی تشکیل‬


‫ً‬
‫میداده؛ و همان‌طورى که دیروز عرض کردم‪ ،‬مناسبات اینها ّاوال‬
‫امه ّیت شناخت‪...‬‬

‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬


‫با حکام و قدرتهاى زمان‪ ،‬ثانیا با مکتب و با دین‪ ،‬ثالثا با مردمانى‬
‫ً‬
‫که پیروشان بوده‏اند‪ ،‬رابعا با علمایی که همبسته و هم ِ‌سلک‬
‫قدرتهاى زمان بوده‌اند‪ ،‬چه بوده‪ .‬بحثهاى ما اینها است‪.‬‬
‫ما معتقدیم که در این باره ّاطالعات کم است‪ .‬شما حاال چه‬
‫ً‬
‫اعتقادی دارید‪ ،‬من نمیدانم؛ بنده شخصا اعتقادم بر این است‬
‫که در این زمینه‪ ،‬خیلى ّاطالعات کمى وجود دارد‪ .‬برای خاطر‬
‫اینکه خود بنده هم قبل از آنکه در این زمینه بگردم و مطالعه‬
‫کنم و یک چیزى بخواهم به دست بیاورم‪ ،‬یک ّاطالعات خیلى‬
‫مبهم و مجملى داشتم؛ بعد که وارد شدم و نگاه کردم‪ ،‬دیدم‬
‫نه‪ ،‬خیلى حرف هست‪ ،‬خیلى مسائل هست‪ ،‬خیلى نگفته‏ها‬
‫هست؛ آن‌قدر از این نگفته‏ها هست که اگر کسى بگوید شیعه‪،‬‬
‫اصال نشناخته‪ ،‬خیلى نباید ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬
‫تعجب کرد و حمل بر‬ ‫ائمه‏ى خود را‬
‫مبالغه کرد‪ ،‬این بحث دیروز بود‪.‬‬

‫دو فایده‌ی شناخت امامان‌(علهیم ّ‬


‫‏السالم)‬

‫آنچه امروز درباره‏اش صحبت میکنیم‪ ،‬این است که خب‪،‬‬


‫َ‬
‫حاال فایده‏ى این بحث چیست؟ همان‌طور که در عالم طلبگی‬
‫مرسوم است و از قدیم ّ‬
‫‌االیام هم مرسوم بوده که وقتی طلبه _‬
‫ّ‬
‫محص ِل این راه ما و سبک کارهاى ما _ میخواست وارد هر علمی‬
‫ّ‬
‫و موضوعی شود‪ ،‬چند مطلب را به او تذکر میدادند‪ 1‬که یکى از‬

‫‪ .1‬به این چند مطلب‪ ،‬رئوس ثمانیه (سرفصل‌های هشتگانه) میگویند که عبارتند‬
‫مؤسس آن‪ ،‬مسائل آن‪،‬‬ ‫از‪ :‬تعریف آن علم‪ ،‬موضوع آن‪ ،‬فایده‌ی آموختن آن‪ّ ،‬‬
‫جایگاه آن در میان دیگر علوم‪ ،‬غرض از آن‪ ،‬و روشهای تعلیم آن‪.‬‬
‫‪28‬‬
‫ً‬
‫آن چند مطلب‪ ،‬فایده‏ى آن علم بود‪ .‬مثال طلبه‌ی علم منطق که‬

‫‌السالم)‬
‫میخواست شروع کند‪ّ ،‬اول باید میفهمید که فایده‏ى این علم‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫کار‬
‫چیست و به چه درد او میخورد‪ .‬تا این را نمیفهمید که این ِ‬
‫مفید و نافعى است‪ ،‬شروع نمیکرد؛ ما هم ّاول باید ببینیم که‬
‫فایده‏ى این بحث ما چیست‪ .‬شناخت رهبران و پیشوایان‪ ،‬براى‬
‫پیروان و دنباله‏روان‪ ،‬داراى دو فایده است‪:‬‬

‫‪ )1‬آموختن روش زندگی از ایشان‬


‫یک فایده عبارت است از فایده‏ى آموزش‪ .‬رهبر اگر گفته‏اش‬
‫و کردارش و برنامه‏اش براى پیروان معلوم شد‪ ،‬فایده‏ى بزرگ و‬
‫مهمى که دارد‪ ،‬این است که به پیروان مى‏آموزد چگونه زندگى‬ ‫ّ‬
‫کنند‪ .‬چرا این فایده در شناخت برنامه‏ى رهبر است؟ چون‬
‫معنای رهبری این است‪ ،‬یعنی یکى از ابعاد رهبرى این است‪.‬‬
‫شما اگر چنانچه کسى را که امام میدانید‪ ،‬ندانید که درباره‏ى فالن‬
‫ً‬
‫مسئله قضاوتش چه بود و عملش چگونه بود‪ ،‬طبعا نمیتوانید‬
‫مکبر در نمازهای‬‫خاصیت ّ‬‫ّ‬ ‫از او پیروى کنید و مأموم او باشید‪.‬‬
‫جماعت چیست؟ همین که میگوید امام بلند شد یا نشست‪،‬‬
‫یا به رکوع رفت یا سجده کرد‪ .‬این کار‪ ،‬الزم هم هست‪ .‬اگر شما‬
‫ندانید که امام سرش را از سجده بلند کرده‪ ،‬ممکن است سر را‬
‫بلند نکنید؛ اگر ندانید که امام از جا بلند شده‪ ،‬ممکن است‬
‫ّ‬ ‫ً‬
‫مأمومیتى‬ ‫اصال از جا بلند نشوید‪ .‬خب‪ ،‬این چه امامتى و چه‬
‫است؟ این چه امامتى و اقتدایی است؟ لذاست که در آیین‬
‫سنت است‪.‬‬ ‫فقه ما‪ ،‬یکى از چهار مدرک و مأخذ استنباط‪ّ ،‬‬
‫یعنى فقیه وقتى که میخواهد براى تدوین فقه اسالم‪ ،‬یعنى‬
‫تدوین حقوق جامع‏االطراف اسالمى‪ ،‬استنباط کند‪ ،‬در مقابل او‬
‫‪29‬‬

‫سر‬ ‫ّ‬
‫اول‏بار قرآن قرار دارد که از آن تعبیر میکنند به «کتاب» و دنبال ِ‬
‫گفتار ّدوم‪ّ :‬‬

‫سنت‬‫سنت چیست؟ ّ‬ ‫«سنت» است‪ّ .‬‬ ‫کتاب‪ ،‬در کنار کتاب‪ّ ،‬‬
‫عبارت است از قول معصوم‪ ،‬فعل معصوم و تقریر معصوم‪.1‬‬
‫امه ّیت شناخت‪...‬‬

‫قولش عبارت است از همان روایاتى که از گفتار اینها در دست‬


‫است؛ فالن کار را بکنید‪ ،‬فالن کار را نکنید‪ .‬فعل او عبارت است‬
‫از برنامه‏ى زندگى او؛ او چگونه عمل میکرد‪ ،‬برنامه‏ى زندگى‏اش‬
‫چه بود؛ و ما اگر شناختیم و دانستیم که پیشوا و امام ما _ که اگر‬
‫در اینجا امام به معناى عام مورد نظر باشد‪ ،‬هم پیغمبر را شامل‬
‫میشود و هم دوازده امام و پیشواى ما را _ چگونه عمل میکرده‪،‬‬
‫سنت‪،‬‬ ‫سنت را هم پیدا کرده‌ایم‪ .‬پس یکى از شقوق ّ‬ ‫شق ّ‬‫این ّ‬
‫عمل معصوم است _ یعنى آنچه او عمل میکرده _ منتها تا کنون‬
‫آنچه براى پیگیران از اعمال و افعال معصوم مطرح بوده است‪،‬‬
‫عمل اینها در مسائل فردى بوده؛ و این از بدبختى‏هاى اسالم بوده‬
‫است‪ ،‬از انحرافهاى بزرگ اسالم بوده است‪.‬‬
‫همیشه درصدد بوده‌اند که ببینند امام صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم)‬
‫غفلـــــت تاریخـــــی از سیـره‌ی‬
‫ً‬
‫سیــــاسی و اجتم ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ــاعی‬ ‫مثال در حال سجده به کجا نگاه میکرد؛ یا چشم را مى‏بست یا‬
‫امامان(ع)‬
‫باز میکرد؛ یا در وقت غذا خوردن‪ ،‬لقمه را چگونه برمیداشت؛‬
‫یا در وقت راه رفتن‪ ،‬به این طرف و آن طرف نگاه میکرد یا نگاه‬
‫خط‌سیر‬ ‫نمیکرد؛ ّاما درصدد نبوده‌اند که معلوم کنند در این ّ‬
‫‌السالم) یک مهره‏ى اساسى‬ ‫تاریخى کاروان بشر که امام صادق(علیه ّ‬
‫ِ‬
‫از این کاروان است‪ ،‬چگونه سیر میکرد و چگونه حرکت میکرد؛‬
‫‪ .1‬مراد از تقریر این است که در محضر معصوم(ع) گفتار یا کرداری از شخصی‬
‫صادر شود و یا در عصر وی‪ ،‬سیره و عادتی میان عرف رایج و معمول باشد و‬
‫معصوم(ع) بدون داشتن عذری همچون ّ‬
‫تقیه‪ ،‬فاعل (انجام‌دهنده) یا عرف را از‬
‫آن عمل (قول‪ ،‬فعل یا روش) باز ندارد‪ .‬سکوت معصوم(ع) در این صورت‪ ،‬تقریر‬
‫آن گفتار‪ ،‬کردار و یا سیره و عادت نامیده میشود‪.‬‬
‫‪30‬‬

‫براى ایفاى نقش تاریخى خود‪ ،‬چگونه عمل میکرد؛ در مقابل‬

‫‌السالم)‬
‫قدرتهاى طاغوتى که ریشه‏شان در تاریخ به زمان انبیای عظام و‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫بزرگان تاریخ الهى میرسد _ یعنى فرعون و نمرود و پیش از اینها‬
‫_ و در مقابل این جبهه‏بندى بزرگ تاریخى چگونه عمل میکرد؛‬
‫درصدد نبوده‌اند اینها را پیدا کنند؛ یا اگر درصدد بوده‌اند‪ ،‬چیزى‬
‫ننوشته‌اند که ما امروز از آنها استفاده کنیم‪.‬‬
‫ائمه‏ى‬‫ما امروز وقتى که براى پیدا کردن روش زندگى ّ‬
‫ّ‬ ‫معصومین‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) دنبال مدرک و مبنا میگردیم‪ ،‬مثل محققین‬
‫سوم و چهارم هجرى مجبوریم بگردیم دنبال همین روایات‬ ‫قرن ّ‬
‫متفرق و همین نقلهایی که وجود دارد و نمیتوانیم یک چیز‬ ‫ّ‬
‫ّ‬
‫شکل‏گرفته‏اى‪ ،‬یک نوشته‏اى‪ ،‬یک تألیفى‪ ،‬یک مطالعه‏ى منظ ِم‬
‫پیوسته‏اى را پیدا کنیم که ما را از بسیارى از مطالعات بی‌نیاز‬
‫محققین قرن ّ‬‫ّ‬
‫سوم و چهارم هجرى‬ ‫کند؛ نخیر‪ ،‬باید مثل همان‬
‫عمل کنیم که میگشتند روایات را از دهان این و از دهان آن پیدا‬
‫کنند و از مجموع نقلها یک چیزى خودشان استنباط کنند؛ امروز‬
‫ما هم در همان وضع قرار داریم؛ یعنی باید روایات را جمع کنیم‬
‫محدث و قول ّ‬ ‫ّ‬ ‫و قول ّ‬
‫مفسر را نگاه کنیم و از مجموع‬ ‫مورخ و قول‬
‫ً‬
‫آنچه نقل کرده‌اند‪ ،‬خودمان امروز یک استنباطى بکنیم‪ .‬پس قبال‬
‫این کار نشده؛ اگر میشد‪ ،‬ما امروز این احتیاج را نداشتیم‪.‬‬
‫بنابراین یک فایده‏ى شناختن زندگى رهبران و پیشوایان‪،‬‬
‫خط زندگى‬ ‫فایده‏ى آموزندگى است‪ .‬یعنى به انسان مى‏آموزد که ّ‬
‫را چگونه باید مشى کرد و رفت و پیمود‪ .‬به شیعه مى‏آموزد که‬
‫اگر میخواهد پیرو امام و پیشواى خود باشد‪ ،‬در مقابل فالن‬
‫مسئله‏ى تاریخى یا فالن حادثه‏ى اجتماعى چگونه باید موضع‬
‫بگیرد‪ .‬به کسى که در مقام رهبرى اجتماع به جاى امام نشسته‬
‫‪31‬‬

‫است‪ ،‬مى‏آموزد که باید چگونه دنبال کار امام را بگیرد و چگونه‬


‫گفتار ّدوم‪ّ :‬‬

‫جامعه را سیر بدهد؛ و به آن کسى که گوش‏فرادهنده‏ى به سخن‬


‫او است‪ ،‬مى‏آموزد که سخن او را چگونه گوش دهد و روى چه‬
‫امه ّیت شناخت‪...‬‬

‫نکته‏اش ّ‬
‫تعبد کند و روى چه نکته‏اش آزاد و مستقل بیندیشد‪.‬‬
‫این یک مطلب‪.‬‬

‫‪ )2‬برانگیخته شدن و ایجاد اعتماد بنفس مذهبی‬


‫ّ‬
‫دومین فایده‏اى که بر شناخت رهبران و پیشوایان مترتب‬
‫است‪ ،‬فایده‏ى روحى و فایده‏ى احساسى است‪ ،‬نه فایده‏ى‬
‫آموزندگى‪ .‬یک جامعه مثل یک خانواده است‪ .‬شما بچه‏هاى یک‬
‫ّ‬
‫باشخصیتى‬ ‫تصور کنید‪ :‬اگر اینها احساس کنند که پدر‬ ‫خانه را ّ‬
‫ً‬
‫اصال پدر نداشته‌اند‪ ،‬یا عکس این را ّ‬
‫تصور کنید؛‬ ‫نداشته‌اند‪ ،‬یا‬
‫‏الشأن آبرومندى‬
‫باشخصیت عظیم ِ‬ ‫ّ‬ ‫تصور کنند که پدر‬ ‫اینها ّ‬
‫حال این دو جور‬ ‫داشته‌اند که میتوانند به او مباهات کنند؛ ِ‬
‫ّ‬
‫بچه یکسان نیست‪ .‬از مسائلى که امروز براى مردم دنیا مسل ِم‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫شخصیت و استقالل‬ ‫مسلم شده‪ ،‬این است که براى ایجاد روح‬
‫ّ‬ ‫َ‬
‫در ّامتهاى عالم و در ملتهایى که در این جهان زندگى میکنند‪،‬‬
‫ّ‬
‫یکى از مهمترین و مؤثرترین عوامل‪ ،‬این است که پیشینه‏ى‬
‫منور رجال پیشرو و پیشتاز این‬ ‫افتخارآمیز این ّامت و چهره‏ى ّ‬
‫منور در مقابل چشم این ّامت گرفته‬ ‫ّامت‪ ،‬همچنان درخشنده و ّ‬
‫ّ‬
‫نیاز ملتهـــــــــــــا به قهرمانان و‬ ‫ً‬
‫شود؛ این در اینها روح غرور ایجاد میکند‪ .‬شما امروز ببینید مثال‬
‫پیشینه‌ ی پرافتخار‬ ‫ّ‬
‫براى ژاندارک‪ _ 1‬یک قهرمان _ ملتش چه میکند‪ .‬از حرفهایی که‬
‫ّ‬
‫شخصیت بارز‬ ‫خیلی شنفته‌ایم‪ ،‬یکی این است که آنهایی که‬
‫برجسته‏اى ندارند یا به عللى نمیتوانند رویش تکیه کنند سمبل‬
‫ّ‬
‫‪ .1‬زن قهرمان ملی فرانسه (‪1412 _ 1431‬م)‬
‫‪32‬‬

‫ّ‬
‫شخصیتها‬ ‫ّ‬
‫شخصیت را‪ ،‬یا بعضى که زیاد دارند‪ ،‬سمبل آن‬ ‫آن‬

‫‌السالم)‬
‫ّ‬
‫شخصیت موهوم‬ ‫را‪ ،‬به صورت سرباز گمنام یعنی به نام آن‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫معین میکنند و همه در مقابل او اداى احترام میکنند‪ .‬میگردند‬‫ّ‬
‫مدنیتهاى گذشته را بیرون میکشند‬ ‫ّ‬ ‫در البه‏الى دفائن‪ ،1‬آثار‬
‫و غبار فراموشى را از چهره‏ى اینها میزدایند و اینها را در مقابل‬
‫ّ‬
‫چشم گرسنه و پرسش‏کننده و کنجکاو ملتها میگیرند‪ ،‬میگویند‬
‫این تویى در چند قرن قبل؛ خودت را ببین _ که انسان خودش را‬
‫در آیینه‏ى قرنها ببیند _ این کارى است که امروز در دنیا وجود‬
‫ّ‬
‫دارد‪ .‬بلکه از این باالتر‪ ،‬ملتهایى هم که با یکدیگر ارتباط نژادى‬
‫ندارند‪ّ ،‬اما ارتباط هدفى دارند‪ ،‬ارتباط برنامه‏اى دارند‪ ،‬ارتباط‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫شخصیتهای سایر ملتهایی را که با آنها‬ ‫نیازى و خواستى دارند‪،‬‬
‫شخصیت محبوب و آموزنده و‬ ‫ّ‬ ‫این ارتباط را دارند‪ ،‬به‌عنوان یک‬
‫ً‬
‫‪2‬‬
‫قابل ستایش‪ ،‬در مقابل چشم میگیرند‪ .‬مثال گاندی اگر نژادش‬
‫ّ‬
‫غیر نژاد مردم مصر است ّاما ملت مصر هیچ ابایى ندارد که از‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫شخصیت گاندى تجلیل کند _ منظورم ملت حاالى مصر‬
‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬
‫نیست؛ به‌طور کلى ملتى که در حال رشد و ترقى بود مثل ملت‬
‫مصر‪ ،‬آن روزى که با دشمنانشان مبارزه میکردند‪ _ 3‬هیچ ابایی‬
‫شخصیت بزرگ ّ‬
‫معرفى کند و روی آن‬ ‫ّ‬ ‫ندارد که گاندى را یک‬
‫ّ‬
‫کار کند و درباره‏اش کتاب بنویسد؛ چرا؟ براى خاطر اینکه اگرچه‬ ‫افتخـ ـ ــار ملتهـ ــا به قهرمانان‬
‫ّ‬
‫دیگر ملته ـ ـ ـ ــای همسـ ـ ـ ـ ـ ــو و‬
‫اینها با همدیگر ارتباط نژادى ندارند‪ ،‬ارتباط منطقه‏اى ندارند‪،‬‬ ‫هم‌جهت با خود‬
‫ّاما اینها در یک نیاز با همدیگر مشترکند و آن‪ ،‬نیاز به استقالل‬

‫‪ .1‬گنجهای پنهان‪.‬‬
‫ّ‬
‫‪ .2‬ماهاتما گاندی (‪ 1869 _ 1948‬م) رهبر سیاسی و معنوی هندوستان که ملت‬
‫هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا‪ ،‬رهبری کرد‪.‬‬
‫ّ‬
‫‪ .3‬اشاره به جنگهای ملت مصر با اسراییل در سال ‪ 1967‬م‪.‬‬
‫‪33‬‬
‫ً‬
‫است‪ .‬مى‏بینید مردمى که مثال در ویتنام دارند میجنگند‪ ،1‬در‬
‫گفتار ّدوم‪ّ :‬‬

‫آن نقطه‏ى دور عالم ممکن است از یک قهرمان دیگرى که در‬


‫امه ّیت شناخت‪...‬‬

‫یک نقطه‏ى دیگرى‪ ،‬با همان نیاز و با همان خواست‪ ،‬با یک‬
‫دشمن دیگرى میجنگد تقدیس کنند؛ چرا؟ براى خاطر اینکه‬
‫شخصیت محبوب‪ ،‬یک چهره‏ى ّ‬
‫منور‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫وقتى یک قهرمان‪ ،‬یک‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫به هر جهتی تعلق به یک ملت پیدا کرد _ چون با اینها هم‌نژاد بود‬
‫یا چون با اینها هم‌منطقه بود یا اگر هیچ‌کدام از اینها نبود‪ ،‬چون با‬
‫اینها هم‌نیاز بود یعنی دارای نیاز واحدی بودند‪ ،‬دارای راه واحدی‬
‫ّ‬
‫بودند _ براى زنده کردن این ملت‪ ،‬خوب است که آن قهرمان را‬
‫زنده کنند؛ خوب است که آن قهرمان را بشناسند‪.‬‬
‫امروز شما هم وقتى که زندگى گاندى را میخوانید‪ ،‬یا زندگى‬
‫جمیله بوپاشا‪ 2‬را میخوانید‪ ،‬یا زندگى فالن قهرمان دیگر را که‬
‫ّ‬
‫در گوشه‏ى دیگر دنیا زندگى میکرده‪ ،‬میخوانید‪ ،‬لذت میبرید‪،‬‬
‫تالش استعمــــــارگران برای از‬
‫احساس احتظاظ‪ 3‬میکنید‪ ،‬احساس میکنید که به خاطر‬
‫ّ ّ‬
‫بین بردن قهرمانان ملی ملتها‬
‫ّ‬
‫نیاز مشترکتان با او‪ ،‬در خودتان یک غرورى وجود دارد‪ .‬پس‬
‫ّ ً‬
‫خاصیت شناخت رهبران است از جنبه‌ی ّدوم‪ .‬اتفاقا آن‬
‫با هدف تحقیر و تسلط بر آنها‬ ‫ّ‬ ‫این‬
‫ّ‬
‫کسانى هم که میخواسته‌اند و میخواهند در طول تاریخ‪ ،‬ملتها را‬
‫بى‏شخصیت کنند‪ ،‬استقالل روحى و فکرى را از‬ ‫ّ‬ ‫ضعیف کنند‪،‬‬
‫‪ .1‬آمریکا در سال ‪ 1955‬میالدی و به بهانه‌ی جلوگیری از گسترش کمونیسم به‬
‫ویتنام حمله کرد ّاما با مقاومت سرسختانه‌ی مردم ویتنام مواجه شد‪ .‬این جنگ‬
‫تا ‪ 1975‬میالدی طول کشید و خسارتهای زیادی را برای مردم ویتنام ایجاد کرد‪.‬‬
‫سربازان زیادی از ارتش آمریکا نیز در این جنگ کشته شدند‪.‬‬
‫ّ‬
‫‪ .2‬جمیله بوپاشا (متولد ‪ 1938‬م) از اعضای مهم و چریک مبارز جبهه‌ی‬
‫آزادی‌بخش الجزایر که برای آزادی الجزایر از استعمار فرانسه مبارزه میکرد‪ .‬در‬
‫سال ‪ 1960‬میالدی دستگیر و در فرانسه زندانی و شکنجه شد‪ .‬وی با استقالل‬
‫الجزایر آزاد شد‪.‬‬
‫ّ‬
‫‪ .3‬لذت و بهره‌مندی‪.‬‬
‫‪34‬‬

‫شخصیتها و رهبران‬‫ّ‬ ‫اینها بگیرند‪ ،‬روى همین نقطه _ مسئله‏ى‬

‫‌السالم)‬
‫و چهره‏هاى درخشنده _ انگشت گذاشته‌اند؛ رهبران را از اینها‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫میگیرند‪ ،‬چهره‏هاى محبوب را از اینها میگیرند؛ اینکه به چه‬
‫ً‬
‫صورت میگیرند را بعدا عرض میکنم‪.‬‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫شخصیت‬ ‫وقتى که این احساس در یک ملت به‌وجود آمد که‬
‫برجسته‏اى در پیشینه‏ى زندگى تاریخى او وجود نداشته است‪،‬‬
‫احساس حقارت میکند‪ .‬وقتى احساس حقارت کرد‪ ،‬کار براى‬
‫تصرف‬‫متصرف مستبد‪ ،‬بسى آسان است‪ .‬براى اینکه کسى را ّ‬ ‫ّ‬ ‫آن‬
‫کنى‪ّ ،‬اول کوچکش کن‪ّ ،‬اول تحقیرش کن‪ّ ،‬اول به او حالى کن‬
‫که چیزى نیست‪ّ ،‬اول در دل او این مطلب را فرو کن که هیچ‬
‫نقطه‏ى مثبتى در زندگى او وجود ندارد‪ .‬وقتى که او خوب باورش‬
‫ّ‬
‫بى‏شخصیت است‪،‬‬ ‫آمد که هیچى نیست‪ ،‬وقتى باورش آمد که‬
‫بى‏ب ّته و‬
‫وقتى باورش آمد که حقیر است‪ ،‬وقتی باورش آمد که ُ‬
‫تصرف کرد‪ .‬این مطلبى‬ ‫بى‏ریشه است‪ ،‬خیلى آسان میشود او را ّ‬
‫است که برای شما احتیاجى به اثبات و استدالل ندارد‪ .‬شما‬
‫مى‏بینید که پیشینه‏هاى پرافتخار را در کشورها و در جامعه‏ها‬
‫ّ‬
‫و در میان ملتهاى محکوم چگونه خلع کردند؛ با چه عناوین و‬
‫منور را زشت جلوه‬ ‫بهانه‏هایی زدودند؛ چگونه صورتهاى زیبا و ّ‬
‫دادند؛ اینها را شما مى‏بینید و روشن است‪ .‬پس استعمارگران _‬
‫به تعبیر معروف و شایع _ و به تعبیر جالب‌تر‪ ،‬دشمن _ دشمنى‬
‫مخصوص استعمارگر نیست؛ خیلى‏ها دشمنند‪ ،‬استعمارگر‬
‫تصرف کند‪ ،‬در او نفوذ‬ ‫هم نیستند _ وقتى که میخواهد ّملتى را ّ‬
‫کند‪ ،‬او را قبضه کند‪ ،‬منافع خود را با وجود او تأمین کند و او را‬
‫استثمار کند و مورد بهره‏کشى قرار دهد‪ ،‬یکى از کارهاى جالبش‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫شخصیتهای برجسته را از او‬ ‫و حیله‏هاى مؤثرش این است که‬
‫بگیرد‪.‬‬
‫‪35‬‬

‫دو روش دشمنان یک م ّلت برای از بین بردن قهرمانان م ّلتها‬


‫گفتار ّدوم‪ّ :‬‬

‫و ما مى‏بینیم که این کار به دو صورت ممکن است انجام‬


‫بگیرد‪:‬‬
‫امه ّیت شناخت‪...‬‬

‫‪ )1‬به فراموشی سپردن نام آن قهرمان و ممنوع کردن یاد او‬


‫ّ‬ ‫ّ‬
‫شخصیت را بکلى پامال میکنند‪.‬‬ ‫یک وقت هست که یک‬
‫‪1‬‬
‫یعنى ذکر ویاد او را و اسم او را ِانساء میکنند؛ بعدها درباره‌ی‬
‫یک انسانى‪ ،‬توطئه‏ى سکوت به‌وجود مى‏آورند؛ درباره‏ى او حرف‬
‫نمیزنند‪ ،‬از او سخنى نقل نمیکنند‪ ،‬از زیبایی‏ها و شگفتى‏هاى‬
‫زندگى او مطلبى را یادآورى نمیکنند؛ یا باالتر‪ ،‬اگر کسى نام او را‬
‫مستحق مجازاتى است‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫برد‪ ،‬این را گناهى به شمار مى‏آورند که‬
‫مثل چه؟ مثل روش معاویه در زمان حکومتش‪ .‬از طرف شام یک‬
‫�‬ ‫بخشنامه‏اى به تمام مناطق قلمرو اسالمی صادر شد‪« :‬الا ئ‬
‫�بر� ت‬
‫ف آ‬
‫ا�بى‏�ترا�»‪2‬؛ هر کس که جمله‏اى را درباره‏ى‬ ‫ال�ذّ ّم ة� ّ‬
‫مم ن� روى �ى �ل‬
‫ب‬
‫‌السالم) نقل کند‪ ،‬من ّ‬
‫ذمه‏ى اسالم را از او‬ ‫على و خاندان على(علیه ّ‬

‫برداشتم‪ .‬یعنى او مسلمان نیست و با او باید معامله‏ى کافر حربى‬


‫شود‪ .‬یعنى هر کار توانستید‪ ،‬با او بکنید؛ اگر مالش را گرفتید‪،‬‬
‫جانش را گرفتید‪ ،‬کتکش زدید‪ ،‬فحشش دادید‪ ،‬اسمش را از‬
‫دیوان بیت‏المال حذف کردید‪ ،‬اشکالی ندارد‪ .‬یعنى یک انسانى‬
‫ً‬
‫اصال ّ‬
‫حیثیت اجتماعى ندارد‪،‬‬ ‫است که از نظر جامعه‏ى اسالمى‬
‫از حقوق جامعه‏ى اسالمى برخوردار نیست و رویش حساب‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫نمیشود‪ .‬این کار مدتى تعقیب شد‪ ،‬بشدت هم تعقیب شد‪.‬‬
‫بنده حا کم و خلیفه‌ی دیگرى را بعد از زمان معاویه سراغ ندارم‪،‬‬
‫البته خیلی به این‬ ‫که یک چنین وضعى را به‌وجود آورده باشد ّ‬

‫‪ .1‬از یادها بردن‪.‬‬


‫‪ .2‬شرح نهج‌البالغه‌‪ ،‬ابن‌ابی‌الحدید‪ ،‬ج ‪ ،11‬ص ‪44‬‬
‫‪36‬‬

‫فکر هم نبوده‌ام‪ ،‬تازه به این فکر افتاده‌ام و مجال رسیدگى کاملى‬

‫‌السالم)‬
‫البته در زمان عبدالملک و هشام تا یک حدودى‬ ‫نداشته‌ام‪ّ .‬‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫این‌جور بود‪ّ ،‬اما نه آن‌چنان وسیع و نه آن‌چنان پیگیر که در زمان‬
‫معاویه بود‪ .‬معاویه دستور داده بود از على(علیه ّ‬
‫‌السالم) روایتى نقل‬
‫نکنند‪ ،‬درباره‏ى على(علیه ّ‬
‫‌السالم) هم روایتى نقل نکنند‪ ،‬با شیعیان‬
‫على(علیه ّ‬
‫‌السالم) هم معاشرت نکنند‪ .‬کار به جایی رسیده بود که‬
‫اگر کسى با کسى دشمن بود‪ ،‬میگفت این شیعه‏ى على(علیه ّ‬
‫‌السالم)‬

‫است؛ و این تهمت‪ ،‬استدالل و اقامه‏ى ّبینه الزم نداشت! وقتى‬


‫میگفتند کسى شیعه‏ى على(علیه ّ‬
‫‌السالم) است‪ ،‬معنایش این بود‬
‫چنان حکومت‬‫ِ‬ ‫که باید دستگیر شود و برود به زندانهاى چنین و‬
‫اموى و بعد هم اعدام شود و از بین برود‪ .‬به قول ّ‬
‫مورخان‪« :‬األخذ‬
‫ّ‬
‫بالظ ّنة و القتل ّ‬
‫بالتهمة»‪1‬؛ اگر نسبت به کسى ظنین میشدند‪ ،‬او‬
‫را میگرفتند؛ و اگر کسى ّمتهم میشد‪ ،‬او را میکشتند‪.‬‬
‫ّ‬
‫بنى‏عباس هم بنده یک‬ ‫ّ‬
‫بنى‏امیه تمام شد‪ .‬در دوره‏ى‬ ‫دوره‏ى‬
‫خلیفه را سراغ دارم که همین جور عمل میکرد و او متوکل ّ‬
‫عباسى‬
‫بود که درصدد بود نام اهل‏بیت و نام این خاندان را از بین ببرد‬
‫قضیه‏ى آب بستن و مانند این حرفها را بیش‬ ‫قضیه‏ى کربال و ّ‬
‫و ّ‬
‫از آن مقدارى هم که الزم است‪ ،‬آقایان شنیده‌اید‪ .‬این یک جور‬
‫ّ‬
‫از بین بردن است‪ .‬ولى این‌جور از بین بردن چقدر مؤثر است؟‬

‫ّ‬
‫‪ .1‬االمامة والسیاسة‪ ،‬دینوری‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪157‬؛ احتجاج على اهل اللجاج‪ ،‬طبرسی‪،‬‬
‫ج‏‪ ،2‬ص ‪( 298‬نامه‌ی امام حسین(ع) به معاویه)‪« :‬و اعلم ان اهلل لیس بناس‬
‫ّ‬
‫بالظنة و اخذک بالتهمة‪».‬؛ همان‪ ،‬ج‏‪ ،2‬ص ‪ :295‬دستور معاویه به‬ ‫لک‪ ،‬قتلک‬
‫کارگزارانش‪« :‬و کتب کتابا آخر انظروا من قبلکم من شیعة علی و اتهمتموه بحبه‬
‫فاقتلوه و إن لم تقم علیه البینة فاقتلوه على التهمة و الظنة و الشبهة تحت کل‬
‫حجر‪».‬‬
‫‪37‬‬
‫ّ‬
‫خیلى کم تأثیر دارد‪ .‬شیخ راضى آل یاسین‪ ،1‬مؤلف بزرگوار‬
‫گفتار ّدوم‪ّ :‬‬

‫کتاب «صلح الحسن(علیه ّ‬


‫‌السالم)» میگوید‪« :‬در تکوین عالم‪،‬‬
‫ّ‬
‫کأنه یک ّ‬ ‫ّ‬
‫سنتى است _ که‬ ‫خاصیت زور و استبداد این است _‬
‫امه ّیت شناخت‪...‬‬

‫هرگاه روى هر مسئله‏ى فکرى و هر جریان فکرى‪ ،‬زور و استبداد‬


‫و قدرت‏نمایی به‌وجود آمد‪ ،‬آن جریان فکری رشد میکند؛ این‬
‫ّ ً‬ ‫ّ‬
‫خاصیت طبیعى است‪ ».‬اتفاقا تجربه‏ها هم همین را به ما نشان‬
‫ّ‬
‫میدهد‪ .‬بنابراین‪ ،‬این راه‪ ،‬خیلى راه موفقى نبود و دیدید که در‬
‫زمان خود معاویه‪ ،‬آن همه فشارها‪ ،‬آن همه خفقانها‪ ،‬آن همه‬
‫اعدامها به جایی نرسید؛ تا آنجا که بعد از آنکه پسرش روى کار‬
‫آمد‪ ،‬در کوفه شورش شد‪ ،‬در خود مدینه امام حسین(علیه ّ‬
‫‌السالم)‬

‫حرکت کرد‪ ،‬عبداهلل زبیر‪ 2‬چنین کرد‪ ،‬چنان کرد و این آتشهاى‬
‫خفته‏ى در زیر خا کستر‪ ،‬همه برق زد و جرقه زد و به‌وجود آمد و‬
‫خودش را نشان داد؛ بنابراین‪ ،‬این راه خوبى نبود‪.‬‬

‫‪ )2‬تحریف چهره‌ی آن قهرمان‬


‫ّ‬
‫بنى‏امیه‬ ‫و من به شما عرض کنم اى کاش همه‏ى خلفاى‬
‫بنى‏عباس اشتباه میکردند و راه معاویه را دنبال‬ ‫ّ‬ ‫و خلفاى‬
‫میکردند‪ّ .‬اما ّ‬
‫متأسفانه اینها این اشتباه را نکردند و راه معاویه‬
‫تعقیب نشد و راهى بهتر از راه معاویه اختراع شد و آن این بود‪:‬‬
‫چهره را از بین نبردند‪ ،‬نام را نخواستند زیر خروارها خا ک دفن‬
‫کنند‪ ،‬آمدند چهره را تحریف کردند؛ و این خطرناک است‪ .‬این‬
‫‪ .1‬شیخ راضی آل‌یاسین (‪ 1314 _ 1372‬هـ) فرزند شیخ عبدالحسین از علما و‬
‫ّ‬
‫محققان و ّ‬
‫مورخان حوزه‌ی نجف اشرف‪.‬‬
‫ّ‬
‫شخصیتهای مورد‬ ‫‪ .2‬عبداهلل‌بن ‌زبیربن ‌عوام فرزند صحابی رسول اهلل(ص) و از‬
‫احترام اهل ّ‬
‫سنت‪ .‬وی با یزید بیعت نکرد و به نبرد با امویان پرداخت و بر حجاز‬
‫ّ‬
‫تسلط پیدا کرد‪ .‬امیرالمؤمنین علی(ع) وی را عامل انحراف زبیر میدانست‪.‬‬
‫‪38‬‬

‫کار گرفت؛ آن‌چنان گرفت و آن‌چنان این تیر به هدف رسید که‬

‫‌السالم)‬
‫ّ‬
‫بنى‏عباس سر آمد‪ ،‬قرنها بر این‬ ‫ّ‬
‫بنى‏امیه سر آمد‪ ،‬دوره‏ى‬ ‫دوره‏ى‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫‌‌السالم) را آن‌چنان‬ ‫گذشت و دوستان اهل‏بیت‪ ،‬اهل‏بیت‌(علهیم ّ‬

‫مى‏بینند که آن دشمنان میدیدند‪ .‬در زندگى اهل‏بیت‌(علهیم ّ‬


‫‌‌السالم)‬
‫ّ‬
‫این جنایت بزرگ موفق شد‪ .‬هنوز آن‌چنان است که شیعه‏ى‬
‫مدعی تبلیغ سخن امام صادق(علیه ّ‬ ‫ّ‬
‫‌السالم)‪ ،‬ایشان‬ ‫امام صادق و‬
‫معرفى میکند که اگر چنانچه شما را آن‌جور ّ‬
‫معرفى‬ ‫را آن‌چنان ّ‬
‫ّ‬
‫کنند‪ ،‬فحش تلقی میشود؛ اگر من را آن‌جور ّ‬
‫معرفى کنند‪ ،‬توهین‬
‫موجهى را آن‌جور ّ‬ ‫تلقى میشود؛ و اگر امروز هر چهره‏ى ّ‬ ‫ّ‬
‫معرفى‬
‫تلقی میشود‪ .‬امام ّ‬
‫سجاد(علیه ّ‬
‫ّ‬
‫‌السالم) را همین جور‬ ‫کنند‪ ،‬بی‌ادبی‬
‫ضعیف بى‏اراده‏ى‬ ‫ِ‬ ‫‌السالم) را یک آدم‬ ‫معرفی کردند‪ .‬امام ّ‬
‫سجاد(علیه ّ‬ ‫ّ‬
‫معرفى کردند؛ امام بیمار! هیچ نام دیگرى‪ ،‬هیچ‬ ‫بازیچه‏ى بیمار ّ‬
‫عنوان دیگرى‪ ،‬هیچ لقب افتخارآمیز دیگرى غیر از «بیمار» براى‬
‫یک امام پیدا نکردند! آن هم چه امامى؟! امام چهارمى که به‬ ‫امام ّ‬
‫سج ـ ـ ـ ـ ــاد(ع) بنیانگذار‬
‫نظر ما بنیان‌گذار نهضت مخفى شیعى بعد از واقعه‏ى کربال‬ ‫نهضت مخفی شیع ـ ـ ـ ــه پس‬
‫است؛ امام ّ‬ ‫از کربال‬
‫سجادى که متزلزل‌کننده‏ى بنیان اموى است؛ کسى‬
‫تشیع به‬ ‫که ضامن همه‏ى نهضتهایى است که در طول تاریخ ّ‬
‫‌السالم) مادر همه‏ى‬ ‫سجاد(علیه ّ‬‫وسیله‏ى شیعه انجام گرفته‪ .‬امام ّ‬
‫اینها و به‌وجودآورنده‏ى همه‏ى اینها است‪ .‬شیعه امروز امام‬
‫‌السالم) را یک بیمار میداند؛ در حالى که بیماری امام‬ ‫سجاد(علیه ّ‬‫ّ‬
‫سجاد _ آنچه در تاریخ هست _ محدود به همان چند روز کربال‬ ‫ّ‬
‫است‪ .‬خب‪ ،‬شما هم در عمرتان چند روز بیمار میشوید؛ بنده‬
‫‏هیکل نیرومندى هم در‬ ‫ِ‬ ‫ورزشکار قوى‬
‫ِ‬ ‫هم بیمار میشوم؛ هر آدم‬
‫عمرش چند روزى بیمار میشود؛ اسم «بیمار» که دیگر نباید تا آخر‬
‫روى این شخص بماند‪ .‬به جاى نامها و این عنوانهاى افتخارآمیز‪:‬‬
‫‪39‬‬

‫امام مجاهد‪ ،‬امام عا ِلم‪ ،‬امام آ گاه‪ ،‬امام سازمان‏بخش‪ ،‬امام‬


‫گفتار ّدوم‪ّ :‬‬

‫تشکیالت‏ده‪ ،‬امام به‌وجودآورنده‏ى نهضت‪ ،‬امامى که موتور‬


‫گردونه‏ى تاریخى ّ‬
‫تشیع است‪ ،‬بگویند‪« :‬امام بیمار»!‬
‫امه ّیت شناخت‪...‬‬

‫ً‬
‫پس ببینید که واقعا این شیوه‏ى دشمن گرفته و ما امروز در‬
‫مقابل یک تحریف چندین‌قرنى قرار داریم‪ ،‬ما در مقابل یک‬
‫چنین انبوه متراکمى از دروغ قرار داریم‪ .‬بایستی از البه‏الى این‬
‫همه دروغها‪ ،‬این همه ظلمتهاى متراکم‪ ،‬حقیقت ّ‬
‫منور را‪،‬‬
‫حقیقت درخشان را کشف کنیم و بیرون بیاوریم‪ .‬کار مشکلى‬
‫هم هست‪ّ ،‬اما شدنى است‪.‬‬
‫گفتیم که شناخت زندگى امام و سیره‏ى عملى امام‪ ،‬داراى‬
‫این دو فایده است‪ :‬یکى اینکه آموزنده است و دیگر اینکه‬
‫برانگیزاننده و به‌اهتزاز درآورنده است؛ انسان را در پیچ‌وخم‏هاى‬
‫زندگى کمک میکند‪ ،‬به انسان حالت تفاخر و مباهات میدهد‪.‬‬
‫تعبیر جامعترى براى فایده‌ی ّدوم هست و آن اینکه در انسان روح‬
‫غروری به‌وجود مى‏آورد‪ .‬این احساس را در پیروان امام به‌وجود‬
‫ّ‬
‫من شیعه مدعی‏ام که راه‬ ‫مى‏آورد که راهى که او میرفت و امروز ِ‬
‫او را میروم‪ ،‬راه خدا است‪ ،‬راه پرافتخار است‪ ،‬راه افتخارآفرین‬
‫است؛ و بنابراین این راه را باید پیمود و باید رفت‪ .‬شناخت امام‬
‫این دو فایده را دارد‪.‬‬

‫بهره‌ی کامل نبردن ما از دو فایده‌ی شناخت امام‬


‫ّ‬
‫متأسفانه امروز هیچ‌یک از این دو فایده در اختیار ما نیست‪،‬‬
‫ما نه به صورت آموزنده زندگى امام را فهمیده‌ایم و نه به صورت‬
‫برانگیزاننده‪ .‬وقتى به زندگى ّ‬
‫ائمه‏ى هدى‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) نگاه‬
‫میکنیم‪ ،‬چیزى از زندگى اینها به دست نمی‏آوریم‪ .‬خب‪ ،‬اگر‬
‫‪40‬‬

‫بخواهید به ظاهر نگاه کنید‪ ،‬زندگى‪ ،‬زندگى متناقضى است‪:‬‬

‫‌السالم)‬
‫به حسب دریافت عوام مردم و آنهایی که در حکم عوامند؛ امام‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫حسین(علیه ّ‬
‫‌السالم)‬ ‫‌السالم) یک جور زندگى میکند امام‬ ‫حسن(علیه ّ‬

‫نقطه‏ى مقابل او زندگى میکند؛ هر دوى اینها زندگى‏شان با امام‬


‫چهارم فرق دارد؛ هر سه‏ى اینها زندگى‏شان با امام هشتم فرق دارد؛‬
‫‌السالم) فرق‬‫هر چهار اینها زندگى‏شان با زندگى امیرالمؤمنین(علیه ّ‬

‫دارد؛ هر پنج نفر اینها زندگى‏شان با زندگى امام دوازدهم(علیه ّ‬


‫‌السالم)‬

‫فرق دارد‪ .‬آیا تناقض نیست؟ آیا اینها متناقض عمل میکنند؟‬
‫ّ ً‬ ‫تضاد ظاهری بین‬ ‫ّ‬ ‫وجـ ـ ـ ــود‬
‫اتفاقا این تناقض‪ ،‬به همین صورت تناقض‪ ،‬مورد قبول یک‬ ‫ّ‬
‫سی ـ ــره‌ی برخی از ائمه(ع) با‬
‫ّ‬
‫عده‏اى هم هست‪ .‬یک مسئله‏اى را مطرح میکنى‪ ،‬دلیل‬ ‫بعضی دیگر‬

‫میخواهد‪ .‬از گفته‏ى امام حسین یا از عمل امام حسین(علیه ّ‬


‫‌السالم)‬

‫شاهدى برایش مى‏آورى‪ .‬براى اینکه به شما جواب بدهد‪،‬‬


‫ً‬ ‫میگوید امام حسن(علیه ّ‬
‫‌السالم) را چه میگویی؟ ببینید‪ ،‬اصال مثل‬
‫ّ‬
‫‌(علهیماالسالم) کارشان‬ ‫اینکه در ذهن او‪ ،‬امام حسن و امام حسین‬
‫متناقض است‪ .‬براى اینکه حرف تو را رد کند‪ ،‬حرف تورا جواب‬
‫‌السالم) شاهد آوردى‪ ،‬میگوید امام‬ ‫بدهد‪ ،‬که تو از امام حسین(علیه ّ‬
‫ً‬ ‫حسن(علیه ّ‬
‫‌السالم) را چه میگویی؟ فورا باید به او گفت‪« :‬برادر! من‬
‫برادر دروغى هستیم‪ ،‬حرفمان و فکرمان و راهمان‬ ‫و تو که با هم ِ‬
‫ّ‬ ‫متناقض است ّاما امام حسن و امام حسین‬
‫‌(علهیماالسالم) برادر‬
‫واقعى‏اند‪ ،‬برادر فکـــــــرى‏اند‪ ،‬بــرادر ایمـــــانى‏اند عالوه بر بـرادرى‬
‫نژادى‪ ،‬لذا ممکن نیست راهشان متناقض باشد‪ .‬تو اگر قبول‬
‫خاصی عمل کرده‪،‬‬ ‫‌السالم) یک جور ّ‬ ‫کردى که امام حسین(علیه ّ‬

‫‌السالم) هم همان‌جور عمل‬ ‫باید قبول کنى که امام حسن(علیه ّ‬

‫‌السالم) را غیر از آن میبینى‪ ،‬در‬ ‫میکنـد‪ .‬اگر زندگى امام حسن(علیه ّ‬

‫بینش خـود و در نگرش خود تجدید نظر کن و بدان که اشتباه‬


‫‪41‬‬
‫ث‬
‫ار�ع بال�صر ّکر ت� ی� ن�»‪ 1.‬دوباره نگاه کن‪ ،‬ببین که زندگى‬
‫کرده‌اى؛ «� ّم ج‬
‫گفتار ّدوم‪ّ :‬‬

‫‌السالم) چگونه است‪ ».‬این تناقض در ذهنشان‬ ‫امام حسن(علیه ّ‬


‫امه ّیت شناخت‪...‬‬

‫وجود دارد‪ .‬به زندگى هشت امام بعد از امام حسین استناد‬
‫میکنند‪« :‬آقا! امام صادق چرا این‌جور عمل کرد؟ آقا! امام هشتم‬
‫چرا چنان کرد؟» اگر ما بخواهیم به سبک بحثى که تا کنون شده‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) تناقضهاى‬ ‫خود هریک از ّ‬ ‫بحث کنیم‪ ،‬در زندگى ِ‬
‫آشکار عجیبى دیده میشود که به هیچ‌وجه قابل جمع کردن‬
‫ائمه‏ى ما مردمى بودند ساکت _ به گفته‏ى‬ ‫نیست‪ .‬از طرفى ّ‬
‫معروف و مشهور و متداول _ صامت‪ ،‬رام و مطیع بلکه ّ‬
‫حتى‬
‫َ‬ ‫مؤید؛ آن‌قدر ّ‬‫ّ‬
‫مؤید که خلیفه‏ى قبل َسقط شده‪ ،‬خلیفه‏ى بعدى‬
‫که برادر او است جایش نشسته‪ ،‬امام به مادر این دو نامه‏اى‬
‫هارو� ا ْب� ن�ها»‪ 2.‬بعد در آن نامه‬
‫ن‬ ‫ع��ها �موسى ا ْ� ن�ها و � نّ‬
‫ه� ی�ها ب�‬ ‫ی‬ ‫ب‬
‫ّ‬
‫مینویسد‪ « :‬ی� ز ی ب‬
‫مینویسد که من قربان خلیفه بشوم! نامه‏اى که به خود خلیفه‬
‫هم نیست‪ .‬خب‪ ،‬کسى بخواهد قربان کسى هم برود‪ ،‬رودرروى‬
‫او قربانش خواهد رفت؛ چرا در نامه؟ چه احتیاجى است که‬
‫در نامه به مادرش بنویسد که خدا من را قربان او کند‪ ،‬خدا هر‬
‫ّ‬
‫شرى را که به او میخواهد برساند‪ ،‬به من برساند؟ یک جا رفتار‪،‬‬
‫این‌جورى است؛ یک جا هم همین امام یا فرزند همین امام را‬
‫میبینی که سالیانى در زندانهاى تاریک و در تابوره‏ها‪ 3‬زندگی‬
‫میکرد و به سر میبرد‪.‬‬

‫‪ .1‬سوره‌ی ملک‪ ،‬بخشی از آیه‌ی‪.4‬‬


‫ّ‬
‫‪ .2‬قرب االسناد‪ ،‬حمیری‪ ،‬ص ‪308‬؛ مکاتیب االئمة(ع)‪ ،‬احمدی میانجی‪ ،‬ج ‪،4‬‬
‫علمه ّ‬ ‫ّ‬
‫محمدباقر مجلسی‪ ،‬ج ‪ ،48‬ص ‪.135‬‬ ‫ص ‪507‬؛ بحاراالنوار‪،‬‬
‫موسی و هارون ّ‬
‫عباسی _ نوشت و به‬ ‫ٰ‬ ‫ترجمه‪ :‬امام کاظم(ع) نامه‌ای به خیزران _ مادر‬
‫موسی تسلیت و برای به خالفت رسیدن هارون‪ ،‬تبریک گفت!‬ ‫ٰ‬ ‫او به‌خاطر فوت‬
‫‪ .3‬جای تاریک‬
‫‪42‬‬
‫شواهدی به‌منظور ابطال احتمال سازشکار بودن ائ ّمه (علهیم ّ‬
‫‏السالم)‬

‫‌السالم)‬
‫تمام امامان‪ ،‬از امام ّ‬
‫سجاد(علیه ّ‬
‫‌السالم) به بعد _ یعنی امام باقر‪،‬‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫امام صادق‪ ،‬امام موسى‏بن ‏جعفر‪ ،‬امام جواد‪ ،‬امام هادى و امام‬
‫عسکرى‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) _ هر کدام یک‌بار‪ ،‬دو بار‪ ،‬سه بار زندان رفتند‬
‫البته امام هشتم به یک صورت دیگر تحت نظر‬ ‫و تبعید شدند‪ّ .‬‬
‫ً‬
‫قرار گرفت‪ .‬بنده سؤال میکنم که اگر چنانچه واقعا امام هفتم‬
‫آن‌قدر با قدرت زمانش صمیمى و یگانه است که به او میگوید‬
‫قربانت بشوم و ّ‬
‫شرى که به جان تو میخواهد بخورد‪ ،‬به جان‬
‫من بخورد‪ ،‬خب آیا براى دستگاه‪ ،‬کار عاقالنه‏اى است که این‬
‫ّ‬
‫شخصیت خیرخواه خود را‪ ،‬این‬ ‫ّ‬
‫شخصیت موافق خود را‪ ،‬این‬
‫آدم رام را بکشد یا به زندان بیندازد؟ عقالى عالم این کار را‬
‫میکنند؟ اگر تو جاى هارون بودى‪ ،‬میکردى؟ فرض کنید یک‬
‫نفرى است عالقه‏مند به شما‪ ،‬خیلى هم دوستدار شما است‪،‬‬
‫در ّ‬
‫سر و علن‪ 1‬هم رفیق شما است‪ ،‬در علن که به نمازت می‌آید‬
‫و به تو اقتدا میکند‪ ،‬تابع حکومتت است؛ هر روزى که تو روزه‬
‫گرفتى‪ ،‬او روزه میگیرد؛ هر روزى که تو افطار کردى‪ ،‬ولو روز ماه‬
‫ً‬
‫رمضان هم باشد‪ ،‬او افطار میکند؛ علنا به تو میگوید من غالم‬
‫توام‪ ،‬میخواهى من را بکش‪ ،‬میخواهى من را آزاد کن‪ _ 2‬که از امام‬
‫چهارم نقل است؛ از آن تحریفهاى شاخدار و واضح‌البطالن _‬
‫ّ‬
‫یک چنین آدمى که اینقدر با تو یگانه است و از طرفى عده‏ى‬
‫ّ‬
‫زیادى به او عالقه‏مندند‪ ،‬عده‏ى زیادى حرف او را مثل وحى ُم َنزل‬
‫ّ‬
‫میدانند؛ اگر او با تو دشمن بود‪ ،‬آن عده هم با تو دشمن میشدند؛‬

‫‪ .1‬پنهان و آشکار‪.‬‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫‪ .2‬بحاراالنوار‪ ،‬علمه محمدباقر مجلسی‪ ،‬ج ‪ ،46‬ص ‪ .138‬به توضیحاتی که‬
‫ّ‬
‫معظ ٌم‌له در ص ‪ 219‬داده‌اند‪ ،‬مراجعه شود‪.‬‬
‫‪43‬‬
‫ّ‬
‫و چون او با تو دوست و یگانه است‪ ،‬آن عده هم با تو دوست و‬
‫گفتار ّدوم‪ّ :‬‬

‫یگانه‏اند؛ آیا یک چنین آدمى را تو هرگز خواهى کشت؟ به زندان‬


‫خواهى انداخت؟ وسائل رنجش خاطر او را فراهم خواهى کرد؟‬
‫امه ّیت شناخت‪...‬‬

‫ّ ً‬
‫اگر بکنى‪ ،‬ممکن است به تو عاقل گفته شود؟ مسلما نه‪ .‬چطور‬
‫عباسى عقلش کمتر‬ ‫بود که هارون عقلش از تو کمتر بود؟ منصور ّ‬
‫ً‬
‫بود؟ واقعا تو چه جواب میدهى؟‬
‫‌السالم) که این همه در اقطار عالم‬ ‫خب‪ ،‬موسى‌بن ‌جعفر‌(علیه ّ‬

‫اسالمى مرید و عالقه‏مند دارد‪ ،‬بنده نگاه کردم؛ شهرهایى‬


‫‌‌السالم)؛ مثل کوفه‪ ،‬قم‪،‬‬ ‫معروف بودند به دوستى اهل‏بیت‌(علهیم ّ‬
‫ً‬
‫خراسان‪ .‬خراسان کجا است؟ تقریبا آن انتهاى مرزهاى اسالمى‪،‬‬
‫میرفت تا ِسند امروز یعنى تا پا کستان امروز‪ ،‬تا آنجا خراسان بود‪.‬‬
‫مردم دور از مرکز قدرت که امکان هرگونه حرکتى و تالشى و‬ ‫این ِ‬
‫الیتى هم برایشان وجود دارد‪ ،‬عالقه‏مندند به موسى‌بن‌جعفر؛‬ ‫ّفع ّ‬
‫‌السالم) هم عالقه‏مند به هارون است یا تابع‬ ‫موسى‌بن ‌جعفر‌(علیه ّ‬
‫ً‬
‫مصالح هارون است‪ ،‬یا اگر هم باطنا عالقه‏مند نیست و او را ّ‬
‫سنى‬
‫‌السالم) میداند‪،‬‬ ‫بغض‪ 1‬امیرالمؤمنین(علیه ّ‬ ‫میداند یا کافر میداند و ُم ِ‬
‫ً‬
‫عمال تسلیم او است؛ مثل یک ّبره‏ى زیر ِ کارد‪ ،‬رام او است‪ .‬آیا‬
‫‏کار‬
‫دوستدار مالحظه ِ‬
‫ِ‬ ‫لوس‬
‫براى هارون عاقالنه است که این آدم ِ‬
‫سازشکار ترسوى عافیت‏طلب را که این همه هم مرید دارد‪،‬‬ ‫ِ‬
‫ّ ً‬
‫بکشد‪ ،‬از بین ببرد یا به زندان بیندازد؟ اوال یک حامى خوب را از‬
‫دست بدهد‪ ،‬بعد هم این همه مردم را از خودش ناراضى کند؟‬
‫آیا این عاقالنه است؟ اگر عاقالنه نیست‪ ،‬هارون نمیکند؛ چون‬
‫هارون خیلى عاقل است‪ .‬نه فقط هارون عاقل است‪ ،‬مأمون هم‬
‫خیلى عاقل است‪ ،‬منصور هم خیلى عاقل است‪ .‬در آن دوره‏ى‬
‫‪ .1‬دشمن‪.‬‬
‫‪44‬‬

‫بنى‏عباس‪ ،‬تمام خلفایی که در‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬


‫بنى‏امیه و‬ ‫تاریخى اسالم در زمان‬

‫‌السالم)‬
‫رأس جامعه‏ى اسالمى بودند‪ ،‬همه افراد عاقلی بودند‪ .‬نه عقل به‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫ماد ِى شیطنت‏آمیزى‬ ‫حم�»‪1‬؛ نه‪ ،‬همین عقل ّ‬ ‫الر ن‬‫ع�د �به ّ‬
‫معناى «ما ب‬
‫ِ‬
‫ََ‬
‫که افراد دارند؛ خب‪ ،‬اینها خیلى عالى‏ترش را داشتند‪ ،‬این‬
‫همه رقیب را اینها سا کت میکردند‪ ،‬این همه کشور را اینها نگه‬
‫مثال فرض بفرمایید خسرو پرویز یا آن ّ‬ ‫ً‬
‫بقیه‏ى فاتحانى‬ ‫میداشتند‪.‬‬
‫که در گذشته بودند _ کوروش‪ ،‬داریوش‪ ،‬اردشیر بابکان‪ ،‬دیگران‬
‫و دیگران _ آیا اینها عاقل نبودند؟ چه کسى میگفت عاقل‬
‫نبودند؟ اگر عاقل نبودند‪ ،‬چگونه این منطقه‏ى وسیع را اداره‬
‫میکردند؟ منطقه‏ى حکومت هارو ن‏الرشید از همه‏ى آنها بیشتر‬
‫بود‪ .‬هارو ن‌الرشید عاقل نبود؟ نمیفهمید؟ پس یک چیز دیگرى‬
‫در کار است برادر! یک مطلب دیگرى است‪ .‬یا او عاقل نبوده‪،‬‬
‫نفهم بى‏تشخیصى نسبت به مصالح خودش یا‬ ‫دیوانه بوده‪ ،‬آدم ِ‬
‫بى‏عالقه‏ى به مصالح خودش بوده‪ ،‬یا موسى‌بن ‌جعفر‌(علیه ّ‬
‫‌السالم)‬

‫آن‌جور که تو میگویی‪ ،‬نیست؛ موسى‌بن ‌جعفر‌ سازشکار نبوده‪.‬‬


‫موسى‌بن ‌جعفر‌ کسی بوده که زنده ماندن او‪ ،‬براى هارون‬
‫خطرنا ک‌تر بوده است از کشتن او‪ ،‬با اینکه کشتن او هم خیلى‬
‫خطرنا ک بوده‪ :‬خطر نارضایی مردم‪ ،‬خطر شورش مردم‪ ،‬خطر‬
‫ّ‬
‫اغتشاش در میان مردم _ همین‌طور که اتفاق هم افتاد _ خطر‬
‫متوجه شدن مردم پایتخت _ یعنی بغداد _ و فهمیدن آنها که‬ ‫ّ‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) است؛ که باالخره هم فهمیدند‪.‬‬ ‫این فرزند پیغمبر‬
‫ّ‬
‫با اینکه این خطرها وجود داشت‪ ،‬اما وجود خود امام یک خطر‬

‫‪ .1‬کافی‪ ،‬کلینی‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪ ،11‬کتاب العقل و الجهل؛ بخشی از حدیث امام‬
‫صادق(ع)‪« :‬عقل آن چیزی است که به‌وسیله‌ی آن‪ ،‬خدای رحمان عبادت‬
‫میشود‪».‬‬
‫‪45‬‬

‫خیلى باالترى داشت که این خطرها همه در مقابل آن صفر‬


‫گفتار ّدوم‪ّ :‬‬

‫است‪.‬‬
‫خب‪ ،‬اینها مسائلى است که باید به آنها برسیم‪ .‬آنچه تا حاال‬
‫امه ّیت شناخت‪...‬‬

‫در این بخش اخیر از صحبتهایم گفتم‪ ،‬دریافتهاى من است‬


‫ضمن‬
‫ِ‬ ‫و تا کنون ّادعا است؛ ّاما گمانم این است که اینها در‬
‫مسائلى که طرح خواهیم کرد‪ ،‬باز روشن شود‪.‬‬

‫فهرستی از بحثهای آینده‌ی کتاب‬


‫بارى‪ ،‬برنامه‏ى بحث ما در روزهاى آینده این است‪:‬‬
‫ً‬
‫ّاوال معنا میکنیم که امامت براى چیست و چرا باید بعد از‬
‫ّ‬
‫پیغمبر عده‏اى به نام «امام» در میان جامعه وجود داشته باشند؟‬
‫ً‬
‫دیگر اینکه اصال امامت داراى چه فایده‏اى است؟ دارای چه‬
‫اثرى است و برای تأمین چه هدفی ّ‬
‫مقرر شده؟‬
‫یک بحث دیگرى دنبال این داریم _ این مطالب را که‬
‫میگویم‪ ،‬براى این است که سلسله‌ی بحث در ذهن شما بماند؛‬
‫ً‬
‫اجماال بدانید که ما درباره‏ى چه نقاطى بحث خواهیم کرد _ و آن‬
‫ّ‬ ‫این است که ّ‬
‫خط‌مشى کلى امامان چه بوده؟ آیا آن هدفهایی که‬
‫براى امامت مورد نظر بود‪ ،‬در زندگى امامها منعکس بود یا نبود؟‬
‫و اگر بود‪ ،‬در چه دوره‏اى و در چه زمانى و به چه صورتى بود؟‬
‫دوره‏هاى زندگى ّ‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) را تقسیم خواهیم کرد‪ ،‬که چند‬
‫دوره است‪.‬‬
‫از این که گذشتیم‪ ،‬مناسبات اینها را داریم‪ :‬مناسباتشان با‬
‫قدرتها _ با منصور‪ ،‬با هارون و با دیگران _ مناسباتشان با شیعیان‪.‬‬
‫جمعیتى بودند که مریدان یک آقایى بودند به نام‬ ‫ّ‬ ‫آیا شیعه‬
‫‌السالم) بدون اینکه همدیگر را بشناسند‪ ،‬بدون‬ ‫موسى‌بن‌جعفر‌(علیه ّ‬
‫‪46‬‬

‫اینکه با هم ارتباطى داشته باشند؟ یا نه‪ ،‬این افراد‪ ،‬این آحاد‪،‬‬

‫‌السالم)‬
‫مهره‏هایى بودند در یک تشکیالت؟ اینها را رسیدگى میکنیم‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫و شواهدى براى آنچه مورد نظرمان است که در روایات هست‪،‬‬
‫مقداری از روایات را که همراهم هست‪ ،‬برایتان میخوانم‪.‬‬
‫عده کسانى در تاریخ ّ‬‫ّ‬
‫تشیع بوده‌اند‬ ‫بعد میرسیم به اینکه یک‬
‫عامه‏ى کسانى که به تاریخ اسالم و تاریخ‬ ‫متأسفانه از نظر ّ‬
‫که ّ‬
‫ّ‬
‫شیعه مراجعه میکنند _ اهل منبر و اهل تحقیق و محدثین _‬
‫بدنامند‪ .‬آنهایی که خیلى احتیاط میکنند‪ ،‬لعنتشان نمیکنند؛‬
‫فوقش میگویند خدا هر جور که میداند‪ ،‬با آنها عمل کند‪ .‬آنها‬ ‫س ـ ـ ــؤاالتی در مورد اقدامات‬
‫انقالبی نوادگان ام ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ــام‬
‫چه کسانی‌اند؟ آنها یک سلسله امامزاده‏هایند‪ .‬جرم اینها چه‬ ‫حسن(ع)‬

‫بوده؟ جرم اینها این بوده است که در مقابل قدرتهاى زمان‪،‬‬


‫َ‬ ‫ً‬
‫غالبا هم کشته شده‌اند‪ ،‬بعضى‏ها هم ّ‬
‫البته به ا َجل‬ ‫قیام کردند و‬
‫طبیعى مردند و کشته نشدند؛ از قبیل زید‌بن ‌علی‌بن ‌الحسین‌‪،‬‬
‫از قبیل ّ‬
‫محمدبن ‌عبداهلل‌بن ‌حسن‌بن ‌حسن‌بن ‌علی _ از اوالد‬
‫امام حسن(علیه ّ‬
‫‌السالم) _ از قبیل حسین‌بن ‌علی‪ _ 1‬شهید فخ _ از‬
‫ّ‬ ‫قبیل ّ‬
‫محمدبن ‌ابراهیم‌بن ‌اسماعیل‌بن ‌طباطبا‪ _ 2‬جد سادات‬
‫ّ‬
‫طباطبایی _ از قبیل ابراهیم‌بن ‌عبداهلل‌بن ‌حسن‪ .3‬یک عده‏اى‬

‫‪ .1‬از نوادگان امام حسن(ع) و یکی از رجال برجسته و با فضیلت و با شهامت و‬


‫عالی‌قدر بنی‌هاشم که منصور دوانیقی پدر و دایی و جد و عموی مادری وی را‬
‫ضد هادی ّ‬‫ّ‬
‫عباسی کرد و در راه حرکت‬ ‫کشت‪ .‬او با کمک مردم مدینه قیامی بر‬
‫فخ به شهادت رسید‪ .‬از ّ‬
‫ائمه(علهیم ّ‬ ‫ّ‬
‫مکه در سرزمین ّ‬
‫‌السالم) روایاتی در مدح و‬ ‫به‬
‫تمجید وی نقل شده است‪.‬‬
‫ّ‬
‫‪199 _ 173( .2‬هـ) از نوادگان امام حسن(ع) که در کوفه قیام کرد و بر کوفه مسلط شد‬
‫و مردم را به اهل بیت(ع) دعوت نمود‪ .‬او به صورت ناگهانی از دنیا رفت‪.‬‬
‫ّ‬
‫‪ 145 _ 103( .3‬هـ) از نوادگان امام حسن(ع)‪ .‬وی بر ضد منصور قیام کرد و در‬
‫منطقه‌ی باخمراء در نزدیکی کوفه به شهادت رسید‪.‬‬
‫‪47‬‬

‫هستند از این قبیل که شما در کتب تاریخ که نگاه کنید‪ ،‬گریه‏ى‬


‫گفتار ّدوم‪ّ :‬‬

‫امام براى کشته شدن اینها نقل شده‪ّ ،‬اما چهره‏ى اینها یک‬
‫چهره‏ى منفورى است _ چهره‏ى محبوبى نیست _ براى خاطر‬
‫امه ّیت شناخت‪...‬‬

‫اینکه گفته میشود اینها بی‌اجازه‌ی امام خروج کردند‪ ،‬قیام کردند‬
‫و امام راضى نبوده است و چه و چه و‪ ...‬درباره‌ی اینها هم یک‬
‫ً‬
‫واقعا ّ‬
‫قضیه همین بوده؟ آیا آنها منفور امام‬ ‫بحث هست که آیا‬
‫بودند؟ یا اگر منفور امام نبودند و محبوب امام بودند‪ ،‬آیا امام به‬
‫کار اینها راضى بوده یا نبوده؟ و اگر به کار اینها راضى بوده است‪،‬‬
‫آیا به اینها کمک هم میکرده یا نمیکرده؟ در اینجا هم ما یک‬
‫ّ ً‬
‫بحثى داریم که اتفاقا از سایر بحثهایی که در این زمینه خواهیم‬
‫مفصل‌تر و مبسوط‌تر باشد و شواهد و قرائنی براى‬ ‫داشت‪ ،‬شاید ّ‬
‫آنچه خودمان فکر کرده‌ایم‪ ،‬در دست است‪ ،‬که ان‏شاءاهلل عرض‬
‫میکنیم‪.‬‬
‫سؤاالتی درباره‌ی ّ‬
‫تقیه‬ ‫بعد یک مسئله‏ى دیگرى پیش مى‏آید و آن‪ ،‬مسئله‏ى ّ‬
‫تقیه‬
‫تقیه یک مسئله‏ى فقهى است و خیلى‬ ‫البته مسئله‏ى ّ‬ ‫است‪ّ .‬‬
‫مفصل‪ ،‬که چهار پنج تا دهه‏ى مثل دهه‏ى ما الزم است تا انسان‬ ‫ّ‬
‫ً‬
‫بتواند آن را از ّاول تا آخر‪ ،‬کامال رسیدگی کند و نتیجه‏ى کافى و‬
‫تقیه یک بحث جانبی‬ ‫وافى و الزم را بگیرد‪ .‬بحث ما درباره‏ى ّ‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) به‬ ‫و حاشیه‏اى است‪ ،‬به این معنا که تا زندگى ّ‬
‫ّ‬
‫آن صورت که ما میگوییم‪ ،‬مطرح میشود‪ ،‬یک عده میگویند‪ :‬آقا‬
‫تقیه به آن صورتى که‬ ‫تقیه چه شد؟ ما روشن میکنیم که آیا ّ‬ ‫پس ّ‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) منافاتى دارد یا ندارد؛ و اگر‬ ‫ما میگوییم‪ ،‬با زندگى ّ‬
‫تقیه چیست و ّ‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) چگونه‬ ‫منافات ندارد‪ ،‬پس معنى ّ‬
‫تقیه را _ آن مقدارى که الزم باشد _ از روى‬ ‫تقیه کرده‌اند؟ و روایات ّ‬
‫ّ‬
‫کتاب یا از روى نوشته‏هاى خودمان برای شما میخوانیم‪ .‬بعد که‬
‫‪48‬‬

‫تقیه به چه معنا است‪ ،‬آن وقت میفهمید که‬ ‫براى شما روشن شد ّ‬

‫‌السالم)‬
‫تقیه میکرده‌اند‪ .‬و سعى میکنیم آنچه را‬ ‫‌‌السالم) چگونه ّ‬ ‫ّ‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫‌السالم) و کلمات خودشان اثبات و‬ ‫که گفتیم‪ ،‬با روایات ّ‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬

‫البته چند تا مسئله‏ى دیگر هم هست که شاید جزء‬ ‫روشن کنیم‪ّ .‬‬
‫ً‬
‫فروع یا جزء اصول درجه‏ى ّدوم باشد‪ ،‬که اینها را هم بعدا مطرح‬
‫خواهیم کرد‪ .‬گمانم هم این است که این بحثها حدود پنج شش‬
‫روزى طول بکشد‪ .‬امروز روز چهارم است؛ بنده سعی میکنم این‬
‫البته بحثها فشرده‬ ‫بحثها را ان‌شاءاهلل تا روز یازدهم تمام کنم؛ ّ‬
‫است‪ .‬ممکن است هم سعی کنم یک قدرى فشرده‏ترش کنم‪ .‬و‬
‫چون وقت کم است و مجال اندک است و مطلب به نظرم زیاد‬
‫است‪ ،‬سعی میکنم که هرچه بتوانم مطلب را فشرده‌تر و کوتاه‌تر‬
‫بیان کنم و به حواشی نپردازم مگر جایی که الزم باشد‪.‬‬
‫امسال تصمیم بنده این بود که از روز ّاولى که اینجا منبر‬
‫مفصلى بخوانم چون‬ ‫میروم‪ ،‬برخالف معمول‪ ،‬هر روز روضه‏ى ّ‬
‫ً‬ ‫ّ ً‬ ‫ً‬
‫سابقا گاهى نهی میشد‪ .‬اتفاقا نه دیروز و نه امروز اصال وقت نشد‬
‫که بنده روضه بخوانم‪ .‬ان‏شاءاهلل باشد براى فردا‪.‬‬
‫محمد و‬‫نسئلک و ندعوک یا اهلل یا اهلل یا اهلل! پروردگارا! به ّ‬
‫محمد تو را سوگند میدهیم دست تحریفى که چهره‏ى این‬ ‫آل ّ‬
‫بزرگ‌مردان را در برابر نظرهاى بزرگان و دوستانشان از شکل واقعى‬
‫مشوه ساخته‪ ،‬قطع بفرما‪ .‬پروردگارا! توفیق پیروى‬ ‫برگردانده و ّ‬
‫ّ‬
‫کامل از زندگى این بزرگواران و از برنامه‏هاى آنان به ما که مدعی‬
‫تشیع هستیم‪ ،‬عنایت بفرما‪ .‬پروردگارا! ما را به قصورها و تقصیرها‬ ‫ّ‬
‫و گناه‏هاى فردى و گناه‏هاى اجتماعى و گناه‏هاى فکرى‏مان که‬
‫توجه بده؛ وسیله‏ى توبه‌ی کامل و برگشت‬ ‫توجه نداریم‪ّ ،‬‬‫به آنها ّ‬
‫از این گناهان را براى ما فراهم بفرما‪ .‬ما را در زمره‌ی دوستداران و‬
‫‪49‬‬

‫پیروان و شیعیان اهل‏بیت زنده بدار‪ .‬و ما را در شمار آنان محشور‬


‫گفتار ّدوم‪ّ :‬‬

‫محمد همه‏ى نیازها و حاجتهاى‬ ‫محمد و آل ّ‬


‫بفرما‪ .‬پروردگارا! به ّ‬
‫ما را برآورده بفرما‪ .‬بحرمة سورة الفاتحه‏‪.‬‬
‫امه ّیت شناخت‪...‬‬
‫فگ� ت�ار ّ‬
‫سوم‬
‫ت‬ ‫ف‬ ‫ف� ف‬
‫امام�‬ ‫لس�ه و هد�‬
‫پنجم ّ‬
‫محرم ‪. 1393‬ق _ ‪1351/11/20‬‬
‫‪53‬‬ ‫گفتار ّ‬
‫سوم‪ :‬فلسفه و هدف امامت‬

‫‏الرحمن ّ‬
‫‏الرحیم‏‬ ‫بسم‏اهلل ّ‬

‫ن‬ ‫ت ّ‬ ‫ّن‬
‫عل�ک �وک نل�ا و یال�ک ا� ب� ن�ا و یال�ک ال ی‬
‫مص�ر‪.‬‬ ‫ر ب��ا ی‬
‫‪1‬‬

‫ن تّ ق‬ ‫�ذ ّٰ ت ق �ة‬ ‫ّن‬


‫‪2‬‬
‫للم�� ی� ن� اماما‪.‬‬ ‫وا� ن�ا و ّر ی�� ن�ا � ّر اع ی� ن� و ج‬
‫ا�عل�ا‬ ‫م� ا�ز ج‬ ‫ه� نل�ا ن‬ ‫ر ب��ا ب‬
‫ٰ‬ ‫� قا�د نام�ا و نا� ن‬ ‫ّن ف غ‬
‫ف ن ‪3‬‬ ‫ق‬
‫صر�ا على ال�وم الک�ر ی��‪.‬‬ ‫ص� ًرا و ث� ب ّ� ت‬
‫عل� ن�ا ب‬
‫ر ب��ا ا�ر� ی‬
‫ّ‬
‫ّ‬
‫والدى و ن‬
‫ا�‬ ‫على و ٰ‬
‫على‬ ‫عم� ّ‬ ‫عم�ک ال ت�ى نا� ت‬ ‫ا� شا�کر ن� ت‬ ‫ع�ى ن‬ ‫ر� او�ز ن‬ ‫ّب‬
‫ف �ذ ّ ّ ت ‪4‬‬ ‫ٰ‬ ‫اعمل ٰص ً‬
‫لحا �تر�ض ه و اصلح لى �ى ر ی��ى‪.‬‬
‫ّ‬
‫محمد گوش حق‌شنو و فکر‬ ‫ّ‬
‫محمد و آل‬ ‫پروردگارا! به‬
‫حق‏شناس و دل حق‏پذیر به ما عنایت کن‪ .‬پروردگارا! آنچه‬
‫میگوییم و میشنویم‪ ،‬براى ما حرکتى و تالشى در راه تکامل و‬

‫‪ .1‬سوره‌ی ممتحنه‪ ،‬بخشی ازآیه‌ی ‪4‬؛ «‪ ...‬ای پروردگار ما! بر تو اعتماد کردیم و‬
‫به‌سوی تو بازگشتیم و فرجام به‌سوی تو است‪».‬‬
‫ن ده که‬‫‪ .2‬سوره‌ی فرقان‪ ،‬آیه‌ی ‪74‬؛ «‪ ...‬پروردگارا! به ما از همسران و فرزندانمان آ ‌‬
‫روشنی چشمان [ما] باشد و ما را پیشوای پرهیزگاران گردان‪».‬‬ ‫ِ‬ ‫مایه‌ی‬
‫‪ .3‬سوره‌ی بقره‪ ،‬بخشی از آیه‌ی ‪250‬؛ «‪ ...‬پروردگارا! بر [دلهای] ما شکیبایی فروریز و‬
‫گامهای ما را استوار دار و ما را بر گروه کافران پیروز فرمای‪».‬‬
‫‪ .4‬سوره‌ی احقاف‪ ،‬بخشی از آیه‌ی‪15‬؛ «‪ ...‬پروردگارا! بر دلم بیفکن تا نعمتی را که به‬
‫من و به پدر و مادرم ارزانی داشته‌ای‪ ،‬سپاس گویم و کار شایسته‌ای انجام دهم‬
‫که آن را خوش‌داری و فرزندانم را برایم شایسته گردان ‪»...‬‬
‫‪54‬‬

‫تعالى انسانى ما قرار بده‪ .‬پروردگارا! ما را از قناعت به قلعه‌ی تن و‬

‫‌السالم)‬
‫اکتفاء به محدوده‏ى حواس و اضافات ظاهرى نجات بده؛ پرواز‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫انسانیتى که براى‬ ‫به سوى جهان معنا و حرکت به سوى قله‏ى‬
‫ّ‬ ‫انسانها ّ‬
‫معین کرده‏اى و مقدر داشته‏اى‪ ،‬به همه‏ى ما روزى کن‪.‬‬
‫پروردگارا! دل ما را پس از آنکه نداى هدایت تو را شنید و پذیرفت‬
‫و پس از آنکه آیت رحمت تو را دید‪ ،‬به کورى و مردگى و جمود‬
‫مبتال مفرما‪ .‬خدایا! ما را از ایمان به کفر برمگردان‪.‬‬
‫أ‬ ‫أ‬ ‫ن أ ة‬
‫�ة‬ ‫را� و � ق�ام ّ‬ ‫�خ‬ ‫ف‬ ‫هدو� �ب� ن‬ ‫عل�اهم � ئ� ّم� ی�‬
‫الصلو‬ ‫ال�هم �عل ال ی� ت إ‬ ‫مر�ا و � ی ن‬
‫وح��ا ی‬
‫ن‬ ‫و ج�‬
‫ن ‪1‬‬ ‫ن‬ ‫�ة‬ ‫زّ‬ ‫ت‬
‫ال�کو و کا�وا نل�ا عا ب�د ی��‪.‬‬ ‫و إ � ی��اء‬

‫ّ‬
‫مشخصـات‬ ‫ضـرورت شناخت سیمـا و سیـره‌ی امـامـان‪ ،‬نه‬
‫شناسنامه‌ای‌شان‬
‫در این باره صحبت میکردیم که سیره‌ی امامان اهل‬
‫‏بیت‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) از نظر ما ناشناخته است و سیرتمان باید این‬
‫باشد که این بزرگ‌مردان تاریخ اسالم را بشناسیم؛ و گفتیم که‬
‫خصوصیات‪ ،‬حرف‬‫ّ‬ ‫شناسایی اینها به نام و نشان و پاره‌ای‬
‫سوم در سال چندم هجرت‪ ،‬یا امام‬ ‫تازه‌ای نیست‪ ،‬این را که امام ّ‬
‫عباسى دیده به جهان گشود‪،‬‬ ‫ششم در زمان کدام قدرت اموى یا ّ‬
‫یا میدانیم‪ ،‬یا اگر هم نمیدانیم‪ ،‬الزم نداریم‪ .‬آنچه در زمینه‏ى‬
‫شناخت این بزرگ‌مردان الهى برای ما الزم است‪ ،‬شناخت‬
‫سیماى واقعى آنها است؛ آنچه امروز به آن میگویند بیوگرافى‪.‬‬
‫بیوگرافى یک انسان را چه چیزهایی تشکیل میدهد؟ آیا تاریخ‬

‫‪ .1‬سوره‌ی انبیاء‪ ،‬آیه‌ی‪73‬؛ «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت‬


‫میکردند و به ایشان انجام دادن کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را‬
‫وحی کردیم و آنان پرستنده‌ی ما بودند‪».‬‬
‫‪55‬‬ ‫گفتار ّ‬

‫والدت او و تاریخ وفات او و عدد فرزندان او و نام زنان او است؟‬


‫سوم‪ :‬فلسفه و هدف امامت‬

‫ّ‬
‫شخصیت او است؟ چه‬ ‫یا نه‪ ،‬عناصر و عوامل تشکیل‌دهنده‏ى‬
‫ّ‬
‫شخصیت این رجل مورد نظر را تشکیل میدهد؟‬ ‫چیزهایی‬
‫وقتى که کسی درباره‏ى یک چهره‏ى معروفى مثل گاندى‬
‫حرف میزند یا کتاب مینویسد‪ ،‬اگر بپردازد به اینکه گاندى در‬
‫چه سالى و چه ماهى از آن سال و چه روزى از آن ماه و از پدرى‬
‫ّ‬
‫خصوصیت و در کدام شهر و در چه‬ ‫به چه نام و از مادرى به چه‬
‫ّ‬
‫ساعت و در چه طالعی متولد شد و کى ُمرد و چند زن گرفت و‬
‫چند فرزند پیدا کرد‪ ،‬آیا شما که نه شیعه‏ى گاندى هستید‪ ،‬نه‬
‫ً‬
‫گاندى امام شما است‪ ،‬با خواندن یک چنین کتابى _ که قاعدتا‬
‫کتاب کوچکى هم نخواهد شد _ قانع خواهید بود که گاندى‬
‫ّ‬ ‫ً‬
‫شخصیتى‬ ‫را شناخته‌اید؟ یقینا نه‪ .‬آنچه در زمینه‏ى شناخت‬
‫مثل گاندى براى شما قانع‌کننده و ارضاکننده است‪ ،‬این است‬
‫که بدانید گاندى در هندوستان چه کرد‪ ،‬با کدام دشمن روبرو‬
‫بود‪ ،‬انگیزه‏ى او در مخالفت با این دشمن چه بود‪ ،‬براى اجراى‬
‫این عمل از چه برنامه‏ها و چه وسائلى استفاده کرد‪ ،‬روابط او با‬
‫شخصیتها و چهره‏هاى معروف هند به چه صورت بود؛‬ ‫ّ‬ ‫دیگر‬
‫اینها براى شما مهم است؛ و شما نگاه کنید به این بیوگرافى‏هاى‬
‫ً‬ ‫َ‬
‫بیوگرافى‏نویس معروف عالم _ مثال رومن‬
‫ِ‬ ‫معروفی که نویسندگان‬
‫روالن‪ _ 1‬درباره‏ى چهره‏هاى معروف نوشته‌اند؛ ببینید چطور‬
‫نوشته‌اند‪ .‬بعد که آن را نگاه کردید‪ ،‬به سمت قفسه‌ی آن طرف‬
‫کتابخانه‏تان برگردید نگاه کنید به آنچه که به‌عنوان بیوگرافى‬
‫امامان اهل‏بیت‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم)‪ ،‬دوستان آنها و شیعیان آنها درباره‏ى‬

‫‪ 1866 _ 1944( .1‬م) نویسنده‌ی فرانسوی‪.‬‬


‫‪56‬‬

‫این بزرگ‌مردان به ِسلک تحریر درآورده‌اند‪ ،‬نگاه کنید‪ .‬در اینجا‬

‫‌السالم)‬
‫شما بسى حیرت‌زده خواهید شد؛ زیرا خواهید دید که در این‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫نوع ّدوم از کتابها‪ ،‬چیزى که وجود ندارد‪ ،‬همین مسائل است‪.‬‬
‫باالخره برای شما شیعه‏ى امام صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم)‪ ،‬بعد از چهارده‬
‫‌السالم) حرف حسابش در این‬ ‫قرن معلوم نشد که امام صادق(علیه ّ‬

‫دنیا چه بود؛ آخر هم نفهمیدید‪ .‬آیا ایشان بنا داشتند که در‬


‫عباسى در آخر زندگى‪،‬‬ ‫جامعه‏ى اموى در ّاول کار و در جامعه‏ى ّ‬
‫مثل یکى از افراد عالقه‏مند و وفادار آن امپراتورى زندگى کنند؟ یا‬
‫نه‪ ،‬یک آدم مخالفى بودند؟ اگر مخالف بودند‪ ،‬آیا این مخالفت‬ ‫کوتاهی‌ها در شناخت چهره‌ی‬

‫غصه‏ها و روضه‏ها و ناراحتى‏ها در خود حفظ کردند‬ ‫را به صورت ّ‬ ‫معصومان(ع)‬

‫و در دل نگه داشتند تا به فوت ایشان منجر شد؟ یا نه‪ ،‬این را‬


‫به یک صورتى ظاهر کردند؟ هیچ معلوم نیست‪ّ .‬اما این را که‬
‫ً‬ ‫مادر امام صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم) کیست‪ ،‬غالبا میدانند؛ چون صد‬
‫بار شنفته‌ایم و صد بار گفته‌اند‪ .‬اینکه فرزندان امام چه کسانی‬
‫مکرر شنیده‌ایم؛ اگر یادمان نباشد‪ ،‬از بى‏حافظگى‬ ‫بوده‌اند‪ّ ،‬‬
‫ّ‬
‫است؛ چون گفته شده و نوشته شده‪ .‬اقوال متعددی درباره‏ى‬
‫تاریخ وفات و تاریخ والدت ذکر شده و لذاست که امروز در روزگار‬
‫َ‬ ‫جلوه‏ى ّ‬
‫تشیع‪ ،‬در روزگارى که پیشرفتهاى فرهنگ فکرى عالم‪،‬‬
‫ً‬
‫مخصوصا فرهنگ انقالبى جهان‪ ،‬همه جا به اصالت شیعه و‬
‫سنت پروردگار در تاریخ‬ ‫واقعیت این آیین و موافقت این آیین با ّ‬
‫ّ‬
‫ّ‬
‫انسانیت‪،‬‬ ‫و در انسان گواهى میدهد‪ ،‬در روزگارى که جا دارد‬
‫سخن امام شیعه را بفهمد و بشناسد‪ ،‬در یک چنین روزگارى‬
‫هنوز وقتى که برمیگردیم به تاریخ صدر اسالم‪ ،‬مى‏بینیم چهره‏ى‬
‫ّ‬
‫بزرگان این مکتب ناشناخته است‪ .‬اگر نبود کوشش عده‏اى از‬
‫‪57‬‬
‫َ‬
‫بزرگان َسلف‪ 1‬ما که سخنان این بزرگواران را حفظ کردند‪ ،‬ما‬
‫گفتار ّ‬
‫سوم‪ :‬فلسفه و هدف امامت‬

‫تشیع چیزى در دست نداشتیم؛ چون رجال ّ‬


‫تشیع را‬ ‫امروز از ّ‬
‫نمیشناختیم‪ .‬این‪ ،‬زمینه‏ى درد بود؛ و درمان‪ ،‬به تحقیق است‬
‫ّ‬
‫مسئولیتى از طرف‬ ‫و به کوشش و تالش پیگیر‪ ،‬و به احساس‬
‫ّ‬
‫محققین‪ ،‬و به ابراز عالقه‏اى از طرف شیعیان به‌طور عموم‪ ،‬که‬
‫ً‬ ‫امامانشان را بشناسند‪ّ .‬‬
‫البته این چند ساعتى که ما مجموعا‬
‫در این چند روز صحبت میکنیم‪ ،‬یک گام کوچکى است _ که‬
‫روز ّاول هم عرض کردم _ و یک تالش خیلى ناچیزى است براى‬
‫پیمودن این راه دور و دراز و طوالنى‪.‬‬

‫اولین گام برای شناخت ائ ّمه‌(علهیم ّ‬


‫‏السالم)؛ باورکردن ناآگاهی‬ ‫ّ‬
‫خود از سیره‌ی ایشان‬
‫ما ّاول احساس ناشناختگی را در خودمان بپذیریم و باور‬
‫کنیم که ّ‬
‫ائمه را نشناخته‌ایم‪ .‬اگر این را فهمیدیم و باور کردیم‬
‫و معلوم شد‪ ،‬به گمان بنده یک مقدارى از راه پیموده شده‪.‬‬
‫بالى بزرگ‪ ،‬ندانستن است؛ ّ‬
‫تصور باطل است و گمان اینکه ما‬
‫ّ‬
‫ائمه‏مان را خوب میشناسیم؛ و آنهایی که بیشتر در خود سر فرو‬
‫برده‏اند تا در منابع تحقیق‪ ،‬و به پندار خود بیشتر سرگرم شده‏اند‬
‫واقعیتهاى زمان ّ‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم)‪ ،‬وقتى که اشکى هم از روى‬ ‫تا به ّ‬
‫دلسوزى مى‏افشانند‪ ،‬خوشحالند که با معرفت میگریند‪ .‬ما‬
‫قبول نداریم که این گریه‪ ،‬گریه‏ى بامعرفت است ولى قبول داریم‬
‫که گریه‏ى بى‏معرفت‪ ،‬به چیزى نمى‏ارزد؛ گریه‌ى بامعرفت الزم‬
‫است‪.‬‬
‫ّ‬ ‫الزم است انسان امام باقر(علیه ّ‬
‫وصیت امام باقر(ع)‬ ‫راز‬ ‫‌السالم) را بشناسد تا ده سال گریه‬
‫‪ .1‬گذشته‪ ،‬پیشین‪.‬‬
‫‪58‬‬

‫‌السالم) _ به ّ‬
‫وصیت خود آن‬ ‫نی بعد از شهادت امام باقر(علیه ّ‬‫در ِم ٰ‬

‫‌السالم)‬
‫ّ‬
‫حضرت _ اثر ببخشد؛ وال شهادت امام باقر(علیه ّ‬
‫‌السالم) یک مرگ‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫مسمومیت بود‪ّ ،‬اما کسى نمیفهمد‪ .‬این‬ ‫ّ‬ ‫معمولی بود که اگرچه‬
‫مطلبی نبوده که خود امام‪ّ ،‬‬
‫وصیت کند که ده سال در ِم ٰ‬
‫نی بر‬
‫من بگریید‪ 1.‬آن امامى که براى زندگى دنیا ارجى قائل نیست‪ ،‬آن‬
‫امامى که مغفرت خدا نسبت به او‪ ،‬بسته به استغفار مردم نیست‪،‬‬
‫آن امامى که در دنیا به زر و زیور دنیا و به جلوه‏هاى فریبنده‏ى‬
‫دنیا ّ‬
‫اهم ّیت نداد و زاهدانه زندگى کرد و زاهدانه شهید شد‪ ،‬این‬
‫امام اینقدر عشق به دنیا ندارد که بگوید‪« :‬مردم! بعد از مرگ‪ ،‬بر‬
‫من دنیاپرستم که‬
‫من گریه کنید‪ ».‬این مال اهل دنیا است‪ .‬این ِ‬
‫وقتى در دنیا زنده‏ام‪ ،‬میخواهم مردم به من نگاه کنند؛ وقتى به یاد‬
‫مرگ هم مى‏افتم‪ ،‬دلم میخواهد مردم به یادم نوحه‏سرایی و گریه‬
‫وصیتى میکند؟ این نیست‬ ‫‌السالم) چرا چنین ّ‬
‫کنند‪ .‬امام باقر(علیه ّ‬

‫مگر اینکه امام باقر(علیه ّ‬


‫‌السالم) میخواهد مایه‏ى شناخت خود را تا‬
‫ده سال در عمومى‏ترین مواقف مسلمانها _ یعنى در ِم ٰ‬
‫نی _ فراهم‬
‫کند‪ .‬در فرصت کامل‪ ،‬مردم از همه‏ى والیات مى‏آیند‪ ،‬و آنجا‬
‫‌السالم) _ ّ‬
‫محمدبن‌علی‬ ‫دور هم جمع میشوند و به یاد امام باقر(علیه ّ‬

‫_ مجلسى تشکیل میدهند و میگویند او ّ‬


‫وصیت کرده که بر من‬
‫گریه کنید‪ ،‬عزادارى کنید؛ لذا ده‏ها استفهام براى ذهن آن مردم‬
‫به‌وجود مى‏آید و همین استفهامها است که راه آنها را به سوى‬
‫شناخت امام میگشاید‪ .‬منظور این است‪.‬‬

‫‪ .1‬امام باقر(ع) به امام صادق(ع) فرمودند که از ترکه‌ی من مقداری مال وقف کن تا‬
‫ده سال در ِم ٰ‬
‫نی بر من گریه و ندبه کنند‪( .‬کافی‪ ،‬کلینی‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪)117‬‬
‫‪59‬‬
‫ضرورت شناخت سیره‌ی ائ ّمه‌(علهیم ّ‬
‫‏السالم) به‌عنوان یک «انسان‬
‫گفتار ّ‬

‫‪ 250‬ساله»‬
‫سوم‪ :‬فلسفه و هدف امامت‬

‫بعضى از دوستان گفتند که شما خوب است هر چند تا از‬


‫ّ‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) را که ممکن است‪ ،‬بحثشان را جلو بیندازید و‬
‫درباره‏شان صحبت کنید؛ چون ّایام بحث ما کوتاه است‪ .‬بنده‬
‫گفتم که شیوه‏ى بحث ما این نیست‪ .‬شیوه‏ى ما در بحثى که‬
‫درباره‏ى زندگى ّ‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) خواهیم کرد _ که فهرستش را‬
‫ً‬
‫دیروز مختصرا عرض کردم _ بدین قرار است که ما درباره‏ى تک‬
‫‌‌السالم) صحبت نمیکنیم‪ .‬از سال دهم هجرت که‬ ‫تک ّ‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬

‫طلیعه‏ى فصل تازه‏اى در تاریخ اسالم است _ یعنى آغاز دوران‬


‫امامت _ تا روزى که دوران امامت در ظاهر به پایان رسیده و‬
‫مردم با کسى به نام امام‪ ،‬دیگر روبرو نبودند یعنی تا شروع غیبت‬
‫صغرى‪ ،‬در حدود ‪ 250‬سال است‪ .‬این دوران را ما یک دوران‬
‫واحدى به شمار مى‏آوریم‪ .‬در این خالل‪ ،‬دوازده نفر زندگى‬
‫کرده‏اند؛ که ّاولین نفر ّ‬
‫على‏بن ‏ابى‏طالب امیرالمؤمنین‌(علیه ّ‬
‫‌الصالة‌و‬
‫ّالسالم) است و آخرین نفر حضرت ّ‬
‫محمدبن‏الحسن(صلوات‌اهلل‌وسالمه‬

‫البته چون آن دورانى که حضرت‬ ‫‌عجل‌اهلل‌تعایل‌فرجه) است‪ّ .‬‬


‫علیه‌و ّ‬
‫َ‬ ‫عسکرى(علیه ّ‬
‫‌السالم) حیات داشتند‪ ،‬امام دوازدهم در حال ِصغر‬
‫سن بودند و تا وقتى که پدرشان حیات داشته‌اند‪ ،‬ایشان به‬
‫مرتبه‏ى امامت نائل نشده بودند و بعد از آنکه امامت پیش آمد‪،‬‬
‫غیبت صغرى هم پیش آمد‪ ،‬بنابراین در این بحث‪ ،‬زندگى‬
‫دوازدهم(علیه ّ‬
‫‌السالم)‬ ‫ایشان برایمان مطرح نیست و از زندگى امام‬
‫حرفى و بحثى نداریم‪ .‬چون بحث ما درباره‏ى ممشا و زندگى‬
‫‌‌السالم) است و زندگى امام دوازدهم(علیه ّ‬
‫‌السالم) براى ما یک‬ ‫ّ‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬
‫‪60‬‬

‫صورت خارجى ندارد‪ ،‬چون حضرت در غیبت بوده‌اند‪ .‬بنابراین‬

‫‌السالم)‬
‫درباره‏ى یازده امام بحث میکنیم‪.‬‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫ما این یازده امام را یک انسان فرض میکنیم _ یک انسان‬
‫‪ 250‬ساله _ براى خاطر اینکه خودشان فرموده‏اند که همه‏ى ما‬
‫در حکم انسان واحدیم‪ 1.‬گاهى فرموده‏اند که آنچه از ما شنیدید‪،‬‬
‫میتوانید به امام دیگرى نسبت دهید‪ 2.‬این در روایات ما وجود‬
‫ٌ‬
‫دارد و معمول‏به‪ 3‬هم هست‪ .‬اگر شما سخنى را از امام صادق‬
‫شنیدید و در ذهنتان نبود‪ ،‬مانعى ندارد که آن را به امام باقر‬
‫نسبت دهید‪ ،‬چون اینها دو نفر نیستند؛ در حقیقت یک نفرند‪.‬‬
‫مال ک وحدت در اینها هست و آن‪ ،‬وحدت فکر و وحدت‬
‫ّ‬
‫شخصیت است‪ .‬و «کلهم ن�ور واحد»؛‪ 4‬اینها همه یک نورند‪.‬‬ ‫ّ‬
‫یعنى به سوى یک طرف‪ ،‬انسانها را هدایت میکنند؛ چون نور‪،‬‬
‫انسانیتند به یک جهت و به‬ ‫ّ‬ ‫هدایتگر است‪ .‬اینها شاخص راه‬
‫یک طرف‪ .‬بنابراین اینها یک انسانند‪ .‬اگر ما چنانچه در زندگى‬
‫ً‬ ‫امیرالمؤمنین(علیه ّ‬
‫‌السالم) مثال یک نقطه‏اى پیدا کردیم که در زندگى‬
‫ّ‬ ‫امام صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم) یک چیز ضد آن را دیدیم‪ ،‬این به نظر ما‬
‫ً‬
‫تناقض مى‏آید و واقعا تناقض است؛ همچنان که اگر در زندگى‬
‫‌السالم) دو چیز متناقض را ببینیم‪ ،‬براى ما قابل قبول‬ ‫خود على(علیه ّ‬

‫نیست؛ اگر در زندگى او و در زندگى فرزندش امام حسن(علیه ّ‬


‫‌السالم)‪،‬‬
‫‌السالم)‪ ،‬فرزندش امام صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم) دو‬ ‫فرزندش امام حسین(علیه ّ‬
‫ً‬
‫چیز متناقض دیدیم‪ ،‬واقعا تناقض فرض میکنیم؛ چون اینها دو‬
‫علمه ّ‬ ‫ّ‬
‫محمدباقر مجلسی‪ ،‬ج‏‪ ،26‬ص ‪.6‬‬ ‫‪ .1‬بحاراالنوار‪،‬‬
‫‪ .2‬کافی‪ ،‬کلینی‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪.51‬‬
‫‪ .3‬به این حدیث در مباحث فقهی و اعتقادی عمل شده است‪.‬‬
‫علمه ّ‬ ‫ّ‬
‫محمدباقر مجلسی‪ ،‬ج‪ ،25‬ص‪ ،1‬باب «بدو أرواحهم و أنوارهم‬ ‫‪ .4‬بحاراالنوار‪،‬‬
‫ّ‬
‫و طینتهم و أنهم من نور واحد»‬
‫‪61‬‬‫گفتار ّ‬

‫اصلى یک گروه رهبرى هستند؛‬


‫ِ‬ ‫نفر نیستند؛ اینها افراد و عناصر‬
‫سوم‪ :‬فلسفه و هدف امامت‬

‫آن هم یک گروه رهبرى‏اى که پیوند آنها به یکدیگر‪ ،‬اصیل‌ترین‬


‫پیوندها است؛ یعنی پیوند خدایی‪.‬‬
‫بنابراین ما وقتى که میخواهیم زندگى ّ‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) را در‬
‫نظر بگیریم و رویش مطالعه کنیم‪ ،‬دوازده امام را تک تک و جدا‬
‫جدا مورد بحث قرار نمیدهیم؛ بلکه یک نفر را فرض میکنیم که‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) والدت یافت و در سال ‪_ 260‬‬ ‫در روز رحلت پیغمبر‬
‫‌السالم) _ از دنیا رفت‪ .‬ما یک انسان‬ ‫سال رحلت امام عسکرى(علیه ّ‬

‫‪ 250‬ساله را در نظر مى‏آوریم‪.‬‬


‫این انسان در زندگى خود‪ ،‬فراز و نشیبهایى داشته است‪.‬‬
‫ّ‬
‫ممکن است در نظر ما یک جاهایی ضد و نقیض بیاید‪ّ ،‬اما چون‬
‫ً‬ ‫ً‬
‫میدانیم که ّاوال یک انسان است و ثانیا حرکت او و زندگى او یک‬
‫جهت داشته و از یک جا الهام میگرفته است‪ ،‬یعنى از کتاب‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) و علومی که پروردگار‪ ،‬در امور‬ ‫سنت پیغمبر‬ ‫خدا و ّ‬
‫دین به او داده و او براى یک هدف کار میکرده است‪ ،‬یعنى برای‬
‫اسالمى کامل‪،‬‬ ‫انسانیت و ایجاد جامعه‏ى‬‫ّ‬ ‫خدا و براى تعالى‬
‫ِ‬
‫ّ‬
‫چون این وحدتها وجود دارد لذا باید دقت کنیم و این تناقض‬
‫ّ‬ ‫ّ ً‬
‫را رفع کنیم؛ و اتفاقا هر جا دقت میکنیم‪ ،‬تناقض به خودى خود‬
‫رفع میشود‪.‬‬
‫اگر بخواهیم این یازده عنصر پا ک را تشبیه کنیم به یک‬
‫ً‬
‫انسانى که داراى هدفى است‪ ،‬باید آنها را تشبیه کنیم به مثال‬
‫آدمى که حرکت میکند براى اینکه به یک نقطه‏اى به مسافرت‬
‫برود‪ .‬از ساعتى که پا را از منزل بیرون میگذارد‪ ،‬او مسافر است‬
‫بلکه از آن لحظه‏اى که از اتاق خود خارج میشود‪ ،‬او مسافر است‪.‬‬
‫چمدان را میبندد‪ ،‬به دست میگیرد‪ ،‬بعد از منزل خارج میشود؛‬
‫‪62‬‬

‫ممکن است در کوچه آهسته راه برود یا پیاده راه برود‪ ،‬ممکن‬

‫‌السالم)‬
‫است در خیابان تاکسى سوار شود‪ ،‬ممکن است وسیله‌ی سفر‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫را قطار انتخاب کند‪ .‬به ایستگاه قطار میرود‪ .‬سوار قطار میشود‪.‬‬
‫ّ‬
‫قطار حرکت میکند و در جاهایى توقف میکند‪ .‬یک جاهایى‬
‫سر قطار برمیگردد‪ .‬گاهى قطار عکس جهت مسیر حرکت‬
‫میکند و دور میزند و گاهى هم میرسد به منزل‪ .1‬همان وقتى که‬
‫این شخص دارد پیاده حرکت میکند‪ ،‬شما نمیگویید‪« :‬معلوم‬
‫میشود این آدم از سفر منصرف شده‪ ،‬چون آدم مسافر که پیاده‬
‫نمیرود‪ ».‬بله آدم مسافر پیاده نمیرود‪ّ ،‬اما یک جاهایى طبعش‬
‫پیاده‏روى است‪ .‬یک جاهایى قطار طبعش آهسته رفتن است‪.‬‬
‫آنجایی که سرباالیى است‪ ،‬آنجایى که خطر بزرگى هست که‬
‫این قطار را تهدید میکند‪ ،‬آنجایى که بنا است از روى یک پلى‬
‫جاده هنوز محکم نیست و ریل آهن درست‬ ‫بگذرد‪ ،‬آنجایى که ّ‬
‫استوار نیست‪ ،‬قطار آهسته میرود؛ ّاما در زمینهاى کوبیده‪ ،‬در‬
‫آنجاهایی که راه هموار است‪ ،‬این قطار سریعتر حرکت میکند‪.‬‬
‫آنجایى که به یک مانع بزرگى برخورد میکند‪ ،‬قطار برمیگردد‪ّ ،‬اما‬
‫نه اینکه از مسافرت برمیگردد؛ برمیگردد تا از راه دیگرى خود را به‬
‫خط‌سیر طبیعى این قطار این است که وقتى به‬ ‫هدف برساند‪ّ .‬‬
‫فالن نقطه رسید‪ ،‬چون در فالن نقطه کوهى قرار دارد و شکافتن‬
‫این کوه امکان‌پذیر نبوده است و تونل زدنش صرفه نداشته است‪،‬‬
‫سر قطار برمیگردد‪ ،‬میرسد به یک جایى که رشته‏ى کوه یک‬
‫قدرى ارتفاعش کمتر است و از همان روى کوه حرکت میکند‬
‫و میرود آن طرف‪ .‬شما اگر یک آدم سطحی‌ای نباشید‪ ،‬یک آدم‬
‫خام نباشید‪ ،‬بار ّاولى نباشد که در عمرتان مسافرت میکنید‪،‬‬
‫ّ‬
‫‪ .1‬محل استراحت بین راه‪.‬‬
‫‪63‬‬ ‫گفتار ّ‬

‫تا دیدید سر قطار برگشت‪ ،‬به رفقا نمیگویید‪« :‬رفقا! برگشتیم‬


‫ً‬
‫سوم‪ :‬فلسفه و هدف امامت‬

‫تهران‪ ».‬نه داریم میرویم به طرف هدف؛ مثال داریم میرویم قم؛‬
‫به تهران برنگشته‌ایم‪ .‬درست است که سر قطار برگشت‪ّ ،‬اما این‬
‫ّ‬
‫برگشتن سر قطار‪ ،‬مقدمه‏ى رسیدن به قم است‪ .‬این کند رفتن‪،‬‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫مقدمه‏ى رسیدن به قم است‪ .‬این توقف کردن در بین راه‪ ،‬یک‬
‫ضرورت است؛ براى بنزین‏گیرى است‪ ،‬براى عوض کردن مسافر‬
‫است و براى جهات دیگر‪.‬‬
‫یک انسان از ّاولى که از رختخوابش هم بلند شد‪ ،‬از‬
‫داخل اتاق خوابش هم بیرون آمد و آن وقتى هم که در تا کسى‬
‫سوار شد‪ ،‬تا آن وقتی هم که سوار قطار شد و به بیابانها رفت و‬
‫راه‏های پر پیچ و خم را طی کرد و گذراند و بعد رسید به مقصد‪،‬‬
‫ً‬
‫آدم مسافر است‪ .‬او حق ندارد بگوید که چون ما مثال در‬ ‫همان ِ‬
‫قهوه‏خانه‏ى على‏آباد پیاده شدیم‪ ،‬بنابراین دیگر مسافرت ما‬
‫تمام شد‪ .‬این خیلى ساده‏لوحى میخواهد‪ .‬ما این ساده‏لوحى‬
‫را بر دورافتاده‏ترین افرادی که ممکن است در عمر خود هرگز‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫مسافرت نکرده باشند هم نمیبخشیم‪ ،‬و جدى تلقى نمیکنیم‬
‫که وقتی که به قهوه‌خانه‌ی علی‌آباد رسیدند بگویند‪« :‬مثل اینکه‬
‫مسافرت تمام شده چون راننده نگه داشت‪ ».‬نه‪ ،‬پیاده شدن‬
‫در کنار قهوه‌خانه‪ ،‬یک ضرورت است‪ ،‬تجدید قوا الزم است‪ .‬تا‬
‫پیاده نشوى‪ ،‬یک چایی نخورى‪ ،‬یک استراحت نکنى‪ ،‬ادامه‏ى‬
‫مسافرت برایت ممکن نیست‪ ،‬یا اشکاالتى ممکن است پیش‬
‫ّ‬
‫بیاید؛ اینجا یک مقدار تنفس الزم است‪.‬‬
‫یک مسافر از سال دهم هجرت شروع کرد به راه و قدم گذاشت‬
‫ً‬ ‫در یک ّ‬
‫خط استوار‪ .‬کارى ندارم به این حرفهایى که معموال زده‬
‫ً‬
‫میشود؛ مثال صحیفه‏اى از آسمان براى هریک نازل شده بود و‬
‫‪64‬‬

‫در این صحیفه چیزهایی نوشته شده بود و دستوراتى داده‬

‫‌السالم)‬
‫تخطى نبوده است‪ .‬براى خاطر‬ ‫شده بود که این دستورات قابل ّ‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫اینکه ّاو ًال پرداختن به این بحث‪ ،‬در روشن کردن سیماى ّ‬
‫ائمه‏ى‬
‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫اهل‏بیت‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) مؤثر نیست؛ ثانیا اصال مدارک و منابع قابل‬
‫فن و اهل خبره‬‫اطمینانى در این‌گونه مسائل وجود ندارد‪ .‬اهل ّ‬
‫میدانند که در موضوعات شرعى و در مسائل مربوط به عقاید‪،‬‬
‫خبر واحد هیچ ّ‬
‫حج ّیتى ندارد؛ ولو به سند قرص و محکم و معتبر‬
‫رسیده باشد‪ .‬بنابراین آن که این‌گونه حرفها را میزند‪ ،‬نمیتواند ما‬
‫خاصی که در شناخت زندگى‬ ‫خط‌سیر و راه و شیوه‌ی ّ‬ ‫را از آن ّ‬
‫ّ‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) در پیش گرفته‌ایم‪ ،‬منعطف و منصرف کند و‬
‫لزومى ندارد که به آن بپردازیم‪.‬‬
‫مسئله این است که یک مسافر زبده‏ى کارآزموده‏ى ّ‬
‫مصمم‪،‬‬
‫قدم در راه مینهد و دل به حرکت و سیر میدهد و راه مى‏افتد؛ هر‬
‫جایی به هر صورتى که مقتضى بود‪ ،‬عمل میکند؛ به هر صورتى‬
‫ّ‬
‫متوقف بر آن بود‪ ،‬عمل میکند‪ّ .‬‬
‫البته‬ ‫که رسیدن او به سرمنزل‪،‬‬
‫«مقتضى» که میگویم‪ ،‬نه این مقتضى بودنى است که در میان ما‬
‫ً‬
‫معمول است و مثال میگوییم‪« :‬مقتضى نبود بنده فالن حرف حق‬
‫را بزنم‪».‬؛ نه‪ ،‬این‌جور ّاتفاقاتى هرگز در زندگى ّ‬
‫ائمه‏ى ما‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم)‬

‫نبوده؛ بلکه یعنى آن‌جورى که مصلحت اسالم ایجاب میکند؛‬


‫و آن‌جورى که رسیدن به هدف‪ ،‬اقتضا میکند؛ آن‌جور حرکت‬
‫کردن‪.‬‬
‫رهنورد کارآزموده‌ی‬
‫ِ‬ ‫این کوهپیماى استوار و نستوه و این‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫مسلط و خسته‏نشو مواجه با قله‌ی بسیار بلندى بود که باید آن‬
‫صبر عجیب بگذراند‪ .‬او در یک جا‬
‫را با زحمت و فشار تمام‪ ،‬با ِ‬
‫‪65‬‬ ‫گفتار ّ‬

‫به یک نقطه‏اى رسید که باید چشمهایش را باز میکرد و قدمها‬


‫سوم‪ :‬فلسفه و هدف امامت‬

‫را آهسته برمیداشت تا از این گذرگاه تنگ و دشوار عبور میکرد‬


‫ّ‬
‫و پرت نمیشد و همین کار را کرد‪ ،‬مراقبت کرد‪ ،‬دقت کرد‪ .‬یک‬
‫جا دزدانى در کمین بودند که دور او را احاطه کنند‪ ،‬او را از بین‬
‫ببرند‪ ،‬راه او را ُببرند و از وجود او اثرى نگذارند _ چون رسیدن‬
‫به هدف و پیمودن این راه‪ ،‬به صرفه‏ى آنها نبود _ اینجا آهسته‬
‫و بدون اینکه آنها بفهمند چه شد‪ ،‬کفشهاى َ‬
‫نرمش را پوشید‪،‬‬
‫سر را خم کرد‪ ،‬آهسته رد شد و دشمنها نا گهان دیدند که این‬
‫شخص رفته است‪ .‬یک جای دیگر‪ ،‬او را آن طرف این گذرگاه‪،‬‬
‫آن طرف این ّ‬
‫دره‏ى ژرف و عمیق دیدند که با چهره‏اى خندان‬
‫دارد نگاه میکند‪ ،‬به دشمنان خود لبخند تمسخرآمیز میزند و‬
‫دست دوستانش را میگیرد‪ .‬و باز دارد میرود طرف هدف‪ .‬این‬
‫راهپیما ‪ 250‬سال به این نحو راه را پیمود‪ ،‬یک لحظه ّ‬
‫مردد نشد‪،‬‬
‫مصلحت راه‬
‫ِ‬ ‫یک لحظه از راه منحرف نشد و یک قدم برخالف‬
‫برنداشت و آنچه که در بین این راهپیمایی طویل و مدید عمل‬
‫کرد‪ ،‬براى خاطر این راه بود‪ .‬این زندگى ّ‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) است‬
‫ّ‬
‫به‌طور خالصه‪ .‬اگر شما نقاش ماهر و زبردستى باشید و بخواهید‬
‫او را ترسیم کنید‪ ،‬باید انسانى را ترسیم کنید که کوله‌پشتى بر‬
‫آهنى‬
‫ِ‬ ‫دوشش است‪ ،‬کفشهاى آهنى به پایش و آن عصاى‬
‫افسانه‏اى در دستش و چشمش به افق‪ ،‬دارد این راه را میرود و‬
‫به هر آنچه در پیرامون او از تهدیدها و از خطرها و از اشکالها‬
‫میگذرد‪ ،‬بى‏اعتنا است و آن‌چنان خطوط قیافه‏اش تصمیم او‬
‫را نشان میدهد که اگر این راه‪ ،‬دو هزار و پانصد سال هم بود‪ ،‬باز‬
‫میرفت و باز حرکت میکرد‪.‬‬
‫‪66‬‬
‫فلسفه و هدف امامت‬

‫‌السالم)‬
‫خب‪ ،‬یک نکته اینجا باقى ماند _ ّ‬
‫البته همه‏ى بحث باقى‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫است‪ ،‬هنوز ما بحثى نکرده‌ایم؛ آنچه گفتیم‪ ،‬اجمالى بود که‬
‫تفصیلش را ان‏شاءاهلل باید در روزهاى دیگر بگوییم _ یک نکته‬
‫اینجا جای بحث دارد و آن اینکه هدف چیست؟ این هدفى‬
‫استوار کهن با کفش و کاله و عصاى آهنین‬
‫ِ‬ ‫که این راهپیماى‬
‫ً‬
‫دارد به دنبال آن دائما گام میزند و مدام راه میپیماید‪ ،‬چیست؟‬
‫یعنی به تعبیر دیگر‪ ،‬این امامت براى چیست؟ بعد از دوران‬
‫ّ‬
‫نبوت‪ ،‬مسئله‏اى به نام امامت یعنى چه؟ امام شأنش چیست؟‬
‫و شغلش کدام است؟ کار ندارم به اینکه شرطش چیست؛ در‬
‫اینها خیلى بحث هست و گاهى بیش از اندازه‏ى لزوم بحث‬
‫ً‬
‫شده‪ .‬امام شغلش چیست و هدفش کدام است و اصال فلسفه‏ى‬
‫امامت چیست؟ این را باید بحث کنیم‪ .‬آن‌طورى که بنده ّ‬
‫تصور‬ ‫دو هدف امام‪:‬‬
‫نبوت به صورت امامت و زاییده شدن ّ‬
‫خطى به‬ ‫میکنم‪ ،‬ادامه‏ى ّ‬ ‫‪ .1‬تدوین و تبیین مکتب‬
‫‪ .2‬ادامه دادن راه ّ‬
‫نبوت و‬
‫نبوت‪ ،‬به دو منظور است‪ :‬یکى‬ ‫نام امامت از ّ‬
‫خط دیگرى به نام ّ‬ ‫تأمین خواسته‌های نبی‬

‫تدوین و تبیین مکتب‪ ،‬و دیگر ادامه‏ى راه ّ‬


‫نبوت و تأمین خواستها‬
‫و هدفهاى نبی‪ .‬پیغمبر مى‏آید و چرا مى‏آید و چگونه مى‏آید و‬
‫چگونه عمل میکند‪ ،‬اینها بحثهایی است که نظرم هست در سه‬
‫سال پیش در همین مجلس درباره‏ى آنها بحث ّ‬
‫مفصلى کردیم؛‬
‫که اگر شما آن بحثها یادتان باشد‪ ،‬خیلى آدم خوش‌حافظه‏اى‬
‫ً‬
‫هستید‪ ،‬چون خودم دقیق یادم نیست لیکن اجماال میدانم که‬
‫رئوس مطالب اینها بوده و یادداشت هم کرده بودم‪.‬‬
‫‪67‬‬
‫ّ‬
‫دو هدف پیامبر‌(صل‌اهلل‌علیه‌وآله)؛ ایجاد انقالب در یک جامعه‌ی‬
‫گفتار ّ‬

‫منحرف و ایجاد جامعه‌ای نو‬


‫سوم‪ :‬فلسفه و هدف امامت‬

‫پیغمبر در یک مواقع ّ‬
‫خاصی در اجتماع ظهور میکند‪ .‬وقتى‬
‫که ضرورت ظهور پیغمبر به‌وجود مى‏آید‪ ،‬پیغمبرى مبعوث و‬
‫برانگیخته میشود و آن دورانى است که اجتماع بشرى و این کاروان‬
‫ّ‬
‫انسانیت احتیاج دارد به یک نقطه‏ى عطف‪ ،‬احتیاج دارد‬ ‫تاریخ‬
‫به یک انقالب‪ .‬قرنها دستهاى تحریف کار خودشان را کرده‏اند‪،‬‬
‫ّ‬
‫ضد بشرى ّفع ّ‬ ‫ّ‬
‫الیتها و تالشهاى خود را‬ ‫قدرتهاى ضد انسانى و‬
‫انجام داده‏اند و جوامع انسانى را به قواره‏ى نامطلوبی درآورده‌اند‬
‫ّ‬
‫انسانیت‬ ‫و شکل نظام جوامع بشرى را به شکل موذی و ّ‬
‫مضر براى‬
‫تبدیل کرده‏اند؛ اینجا است که نبی مى‏آید‪ .‬نبی مى‏آید انقالب‬
‫میکند؛ یعنى مى‏آید بنیان جامعه را بر هم میریزد و اصول جامعه‬
‫را ویران میکند و قواره‏ى جامعه‏ را عوض میکند و اصول دیگرى‬
‫به جاى اصول کهن‪ ،‬اصول ارتجاعى و اصول غلط وضع میکند‬
‫_ و اینها اصول انقالبى اسالم است‪ ،‬اصول انقالبى دین است _‬
‫اینها را میگذارد و جامعه‏اى به شکل نو تشکیل میدهد‪.‬‬
‫ّ‬
‫پس اگر دقت کنید‪ ،‬در وظیفه‏ى پیغمبر دو چیز وجود داشت‪:‬‬
‫یکى عبارت بود از ارائه‏ى یک اصول انقالبى و ایجاد انقالب بر‬
‫مبناى این اصول‪ ،‬و ّدوم ساختن و بنیان‌گذارى یک اجتماع‬
‫البته نبی که عرض میکنم‪ ،‬منظورم انبیای بزرگ‪ ،‬انبیای‬ ‫نو‪ّ .‬‬
‫انقالب‏آفرین و به تعبیر مصطلح اسالمی‪ :‬انبیای اولوالعزم است‪.‬‬
‫نبی بزرگ بیاید در اجتماعی و اصولى را هم ارائه بدهد‪ّ ،‬اما‬
‫اگر ِ ّ‬
‫یک اجتماعى بر مبناى این اصول بنیان نگذارد‪ ،‬یک جامعه‏اى‬
‫توجه‬‫را به شکل مطلوب خود نسازد‪ ،‬رسالت او ناقص است‪ّ .‬‬
‫‪68‬‬
‫ً‬
‫کردید؟ فرض کنید مثال موساى پیغمبر(علیه ّ‬
‫‌السالم) بیاید در جوامع‬

‫‌السالم)‬
‫فرعونى‪ ،‬هاى‌وهویی هم راه بیندازد‪ ،‬فرعون را هم ّ‬
‫متوجه بکند‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫که ما آمدیم‪ ،‬یک اصول صحیحى را هم به مردم ارائه بدهد‪،‬‬
‫ً‬
‫احیانا شورشى هم برپا کند و فرعون را هم از بین ببرد و از تخت‬
‫ً‬
‫فرعونى واژگون کند و اصال وضع اجتماع را در هم بپاشد‪ّ ،‬اما یک‬
‫ّ‬
‫انسانیت‬ ‫اجتماع درستى بر طبق پیشنهاد خود نسازد و تحویل‬
‫ندهد و خود در رأس آن اجتماع قرار نگیرد و برنامه‏ى حرکت آن‬
‫اجتماع و پیشرفت و تکامل آن را در اختیار این اجتماع و زیر‬
‫بغل آن نگذارد‪ ،‬این موسى(علیه ّ‬
‫‌السالم) رسالت خود را انجام نداده؛‬
‫ًّ‬
‫و میدانید که همه‌ی انبیای الهى جامعه تشکیل داده‌اند؛ اقل در‬
‫یک محیط و محدوده‏ى کوچکى‪ ،‬یک جایی به قواره‏ى مطلوب‬
‫خود به‌وجود آوردند‪ ،‬یک جامعه‌ای درست کردند‪ ،‬مبانى جامعه‬
‫را بنیان‌گذارى کردند‪ ،‬کار گذاشتند؛ حاال بعد باقى ماند یا‬
‫نماند‪ ،‬آن مسئله‏ى دیگرى است؛ ّاما این را به‌وجود آوردند‪،‬‬
‫اسالم هم همین‌طور‪.‬‬

‫ّ‬
‫تالش پیامبر اکرم(صل‌اهلل‌علیه‌وآله) در ایجاد جامعه‌ی اسالمی‬
‫ّ‬
‫اسالم آمد و با یک فریاد‪ ،‬مقدمات انقالب خود را فراهم‬
‫ّ‬
‫کرد‪ .‬سیزده سال این مقدمات به طول انجامید و انقالب به ثمر‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) در مکه است‪ ،‬همه‏اش‬
‫نرسید‪ .‬تا وقتى پیغمبر‬
‫تالش و کوشش است؛ ّاما کوششى که از نظر کوته‏بینان‪ ،‬کوششی‬
‫است بى‏ثمر؛ همه‏اش فدا دادن است‪ ،‬همه‏اش شکنجه‬
‫کشیدن است‪ ،‬همه‏اش مطرود خویش و بیگانه بودن است و‬
‫‪69‬‬ ‫گفتار ّ‬

‫یک جا تبعید دسته‌جمعى شدن است به شعب ابى‏طالب‪1‬؛‬


‫سوم‪ :‬فلسفه و هدف امامت‬

‫محرومیتها و صدمه خوردن‌ها و یأس‏ها و تردیدها و‬ ‫ّ‬ ‫گرسنگى‏ها و‬


‫ّ‬
‫دودلى‏ها براى افراد کم‏ایمان‪ .‬اینها مقدمات انقالب است؛ اینها‬
‫ّ‬
‫ضرورتهایی است که رسیدن به آن ِق ّمه‪ 2‬و قله‏ى حا کمان یک‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫جامعه‏ى انسانى متوقف است بر آن‪ .‬تا اینکه پیغمبر‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله)‬

‫هجرت میکند‪ .‬اینجا انقالب به نقطه‏ى ثمربخشى میرسد‪ ،‬آن‬


‫وقت یک جامعه‏اى به‌وجود مى‏آید‪.‬‬
‫دو دلیل برای قابل پیش‌بینی‬ ‫و شاید من این را در ضمن همان بحثها گفته باشم که‬
‫بودن هجرت پیامبر اکرم(ص)‬ ‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) یک امر غیر قابل پیش‌بینى‬ ‫هجرت پیغمبر‬
‫ً‬
‫نبود‪ ،‬یک امر تصادفى نبود‪ .‬غالبا خیال میکنند که هجرت‬
‫ّ ً‬ ‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) یک امر تصادفى است؛ یعنی اتفاقا یک‬ ‫پیغمبر‬
‫ّ‬
‫عده‏اى از انصار آمدند نشستند قرآن را گوش کردند‪ ،‬بعد‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) را به مدینه دعوت کردند _ همان طور که‬ ‫پیغمبر‬
‫ً‬
‫شما مثال یک واعظى را دعوت میکنید به تهران‪ ،‬یک آقایی را‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) هم به‬ ‫دعوت میکنند به یک شهرستانى _ پیغمبر‬
‫مدینه رفت و بعد هم در مسجد مشغول موعظه‏ى مردم شد تا‬
‫اینکه از دنیا رفت‪ّ .‬‬
‫قضیه این نبود‪ .‬در آن زمان دو نیاز در مقابل‬
‫ّ‬
‫هم قرار گرفت‪ ،‬دو چیز بشدت به یکدیگر نیازمند بودند‪ :‬مدینه‬
‫نیازمند یک آیین نو است که یک زندگى تازه‏اى را برایش به‬
‫‪ .1‬نیاز مدینه به یک برنامه‌ی‬ ‫ارمغان بیاورد‪ .‬مدینه از جنگها خسته شده‪ ،‬از خونریزى‏ها به‬
‫انضباط‌بخش‬
‫ماللت نشسته‪ ،‬برادرکشى گریبان او را آن‌چنان گرفته که او را از‬
‫ّ‬ ‫‪ّ .1‬‬
‫دره‌ای میان دو کوه ابوقبیس و خندمه در مکه است‪ .‬این شعب ملک بوده است‪.‬‬
‫در سال هفتم بعثت‪ ،‬رسول خدا(ص) بنی‌‌هاشم و مسلمانان به سبب آزارهای‬
‫ّ‬
‫مشرکان مکه به آنجا رفتند و سه سال در محاصره‌ی اقتصادی و اجتماعی در‬
‫آن به سر بردند‪.‬‬
‫ّ‬
‫‪ .2‬قله‪.‬‬
‫‪70‬‬

‫زندگى بیزار کرده؛ یک مدینه‏ى محتاج‪ ،‬یک مدینه‌ی فقیر‪ ،‬یک‬

‫‌السالم)‬
‫مدینه‏ى مورد تحقیر‪ ،‬یک مدینه‏ى بازیچه‏ى یهود‪ ،‬مدینه‏اى که‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫بزرگانش هم نمیتوانند با هم کنار بیایند تا چه برسد به عوامش‬
‫و مردم خرده‏پا‪ .‬مدینه محتاج یک نیرویی‪ ،‬یک قدرتى‪ ،‬یک‬
‫برنامه‏اى است _ نمیگویم برنامه‏ى الهى اسالم به آن صورت‪ ،‬که‬
‫مدینه شعور آن را نداشت که احساس نیاز به چنین برنامه‏اى را‬
‫بفهمد _ محتاج یک قانونى‪ ،‬یک انضباطى است؛ محتاج یک‬
‫نفرى است که بیاید و بتواند مدینه را اداره کند‪ .‬این یک نیاز‪.‬‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) است‪ .‬پیغمبر‬
‫نیاز دوم‪ ،‬نیاز پیغمبر اسالم‬ ‫نیاز پیامبر اس ــالم(ص) به‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) بعد از آنکه در مکه ّ‬
‫ّ‬
‫خط او را نخواندند‪،‬‬ ‫اسالم‬ ‫مدینه‬

‫یاران او را شکنجه کردند‪ ،‬در طائف‬ ‫خویشانش او را طرد کردند‪ِ ،‬‬


‫او را نپذیرفتند و با سنگ از او پذیرایی کردند و یک شب هم‬
‫ّ‬
‫نگذاشتند در آنجا بماند‪ 1‬و قبائل اطراف مکه هر کدام به یک‬
‫شکلى به او پاسخ رد دادند و نجیب‏ترین قبائلى که با او روبرو‬
‫شد‪ ،‬در مقابل قبول اسالم‪ ،‬جانشینى او را طلب کرد‪ ،2‬بعد از‬
‫آنکه از این همه شکستهای حتمی ‌عبور کرد _ شکستهاى‬
‫ضــــــرورى‪ ،‬شکستهــــــای حتمی‪ ،‬شکستهاى اجتناب‏ناپذیر؛‬
‫شکستهایی که یک نهضت تا از آن مرحله‏ها نگذرد‪ ،‬هرگز به‬
‫پیروزى نمیرسد؛ شکستهایی که در حکم سالیان ده و یازده و‬
‫دوازده است براى یک آدمى که میخواهد به سن چهارده و پانزده‬
‫و شانزده برسد _ نیازمند یک زمینه‏ى آماده و مستعد‪ ،‬نیازمند یک‬
‫ّ‬
‫مدینه‪ ،‬نیازمند یک عده انسان عطشنا ک‪ ،‬نیازمند یک زمینه‏اى‬
‫است که بذر سالم و ثمربخش خود را در آنجا بپاشد‪ .‬ناگهان این‬

‫بویة‪ ،‬ابن هشام‪ ،‬ج‪ ،2‬ص‪266‬؛ اعالم الوری باعالم الهدی‪ ،‬ج ‪ 1‬ص‪133‬‬ ‫السیرة ّ‬
‫الن ّ‬ ‫‪ّ .1‬‬
‫‪ .2‬مناقب آل ابی‌طالب(ع)‪ ،‬ابن شهرآشوب‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪257‬‬
‫‪71‬‬
‫ّ‬
‫گفتار ّ‬

‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) پیشنهاد‬
‫دو نیاز روبروى هم قرار میگیرد‪ .‬پیغمبر‬
‫سوم‪ :‬فلسفه و هدف امامت‬

‫میکند‪ ،‬آنها می‌بینند عجب چیز خوبى است و قبول میکنند‪.‬‬


‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) زمینه‏ى کار را محکم‏تر میکند‪ ،‬با‬
‫بعد‪ ،‬پیغمبر‬
‫آنها پیمان میبندد‪ ،‬بعد هم شبانه بلند میشود مى‏آید مدینه و‬
‫به دوستانش میگوید که وقتى من رفتم‪ ،‬همه‏تان بیایید مدینه‬
‫و همه هجرت کنید و واجب میکند هجرت را براى یارانش و‬
‫پیروانش‪ ،‬و در مدینه یک حکومت‪ ،‬یک جامعه‪ ،‬یک ّ‬
‫مدنیت نو‪،‬‬
‫یک تشکیالت نو‪ ،‬یک قواره‏ى ایده‏آل براى زندگى انسان به‌وجود‬
‫مى‏آورد‪ .‬این سهم نبی است‪.‬‬

‫مق ّررات اسالمی برای ایجاد جامعه‌ی اسالمی‬


‫براى اداره‏ى این جامعه‪ ،‬یک مکتبى هم از طرف خدا آمده؛‬
‫یک سلسله معارف آمده‪ ،‬یک سلسله ّ‬
‫مقررات حقوقى آمده‪:‬‬
‫شما اگر دزدى کنى‪ ،‬مجازاتش این است‪ .‬اگر بر سر دیگرى‬
‫زدى‪ ،‬مجازاتش این است‪ .‬تو ای حا کم! اگر استبداد ورزیدى‪،‬‬
‫مجازاتت این است‪ .‬تو ای محکوم! اگر استبداد او را دیدى و‬
‫چنین و چنان نکردى‪ ،‬یا چنین و چنان کردى‪ ،‬مجازاتت این‬
‫است‪ .‬آن کسانى که زور میگویند‪ ،‬مجازاتشان این است‪ .‬آن‬
‫کسانى که میخواهند به خدا نزدیک شوند‪ ،‬راهش این است‪.‬‬
‫آن کسانى که عالقه‏مند به مصالح جامعه‏ى اسالمى نیستند‪،‬‬
‫باید خود را این‌جور مداوا کنند‪ .‬براى اینکه این گردونه تا ّ‬
‫ابدیت‬
‫به پیش برود‪ ،‬آنجا یک سلسله مسائل الزم و ضرورى پیش‌بینی‬
‫شده است‪ .‬این موجود نوظهور که اسمش «جامعه‏ى اسالمى»‬
‫است‪ ،‬باید تا ابد بماند و براى اینکه تا ابد بماند‪ ،‬احتیاج به یک‬
‫سلسله دستورات دارد‪ .‬این دستورات را به او میگویند‪ ،‬آنها را‬
‫‪72‬‬

‫مینویسند‪ ،‬به صورت کتابى در می‌آورند‪ ،‬کتاب را میدهند زیر‬

‫‌السالم)‬
‫بغل جامعه‏ى اسالمى‪ ،‬میگویند هر وقت احتیاج پیدا کردى‪،‬‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫باید اینها را نگاه کنى و بخوانى و راه خودت را ادامه دهى و پیش‬
‫بروى‪ .‬این کتاب چیست؟ منظورم از این کتاب‪ ،‬فقط قرآن‬
‫ً‬
‫نیست؛ یادتان باشد‪ .‬مخصوصا باز تکرار میکنم و تأ کید میکنم‬
‫که مقصودم از این کتاب‪ ،‬فقط قرآن نیست؛ بلکه منظورم از این‬
‫ّ‬
‫اخالقیات و مسائل حقوقى‬ ‫کتاب‪ ،‬مجموعه‏ى احکام و معارف و‬
‫بقیه‏ى چیزهایی است که در فرهنگ اسالمى موجود و مضبوط‬ ‫و ّ‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علی ‌هو‌آله)‪،‬‬ ‫اعم از کتاب‪ ،‬یا ّ‬
‫سنت پیغمبر‬ ‫است و تبیین شده؛ ّ‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫و غیره‪.‬‬ ‫پیغمبر‌(صل‌اهلل‌علی ‌هو‌آله)‬ ‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله)‪ ،‬گفتار‬
‫روش پیغمبر‬
‫این را میدهند به این جامعه‪ ،‬به این موجود تازه‏پاى نوظهور‪،‬‬
‫میگویند‪« :‬این در دست تو است‪ ،‬این دارو براى ادامه‏ى زندگى‬
‫تو الزم است‪ ،‬این راهنمایی ضرورى است؛ باید این را داشته‬
‫باشى‪».‬‬

‫ّ‬
‫بقای قوانین اسالم بعد از رحلت پیامبر‌(صل‌اهلل‌علیه‌وآله)‬
‫ق‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬
‫محمد الا رسول �د‬ ‫بعد پیغمبر‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) از دنیا میرود‪« :‬و ما‬
‫ّ‬

‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) جز پیامبرى نیست‪،‬‬ ‫ّ‬


‫محمد‬‫م� ق� ب�له ّالرسل»‪1‬؛ ّ‬ ‫ل� ن‬‫خ� ت‬

‫مسلمان تازه اسالم آورده‬ ‫ِ‬ ‫پیش از او پیامبرانى گذشته‏اند‪ .‬اگر تو‬
‫در او یک جنبه‏ى اوجى مى‏بینى و خیال میکنى که او نمردنى‬
‫أ ق‬ ‫نق‬ ‫ق‬ ‫أ‬
‫است‪ ،‬اشتباه میکنى‪ �« .‬ف� ن‬
‫ع�ا ب�کم»؛ اگر او‬ ‫ما� او � ت�ل ا�� بل� ت�م على �‬
‫ا� ت‬

‫بمیرد یا در میدانهاى جنگ کشته شود‪ ،‬شما راهتان را عوض‬


‫خواهید کرد؟ دچار رجعت خواهید شد؟ به سوى زندگى‬

‫‪ .1‬سوره‌ی آل عمران‪ ،‬بخشی از آیه‌ی‪.144‬‬


‫‪73‬‬

‫ّ‬
‫گفتار ّ‬

‫جاهلیت برخواهید گشت؟ لباس زیبایی را که اسالم براى‬


‫سوم‪ :‬فلسفه و هدف امامت‬

‫شما دوخته است‪ ،‬بلکه آن قواره‌ی زیبایی را که اسالم براى شما‬


‫به‌وجود آورده‪ ،‬بدل به قواره‏ى پیشین خواهید کرد‪ ،‬یعنی ارتجاع؟‬

‫ّ‬
‫دو وظیفه‌ی امام بعد از پیامبر‌(صل‌اهلل‌علیه‌وآله)؛ تبیین دین و‬
‫تطبیق آن با نیازهای جامعه‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) که باالخره از بین رفتنى است‪.‬‬‫خب‪ ،‬پیغمبر‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) شصت‌وسه سال عمر کرده‪ .‬ما پیغمبرانى‬ ‫پیغمبر‬
‫داشته‌ایم که کمتر از ایشان عمر کرده‏اند؛ پیغمبرانى داشته‌ایم‬
‫که کمتر از ایشان در میان مردم خود زندگى کرده‌اند؛ عمر‬
‫‌السالم) اگرچه‬ ‫‌السالم) کمتر از ایشان است؛ عیسى(علیه ّ‬ ‫یحیى(علیه ّ‬

‫از دنیا نرفت و کشته نشد‪ّ ،‬اما در میان قوم خود کمتر از ایشان‬
‫ّ‬
‫زندگى کرد؛ و بسى پیغمبران دیگر‪ .‬حاال پیغمبر‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله)‬

‫که رفت‪ ،‬آن جامعه باید چه بکند؟ این جامعه بعد از رفتن‬
‫توجه کنید فلسفه‏ى‬ ‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) دو احتیاج دارد _ ّ‬
‫ّ‬
‫پیغمبر‬
‫امامت در همین چند جمله است _ یکى اینکه این کتاب را باز‬
‫کند و بخواند و بفهمد و آن را در ذهنش پخته کند؛ دیگر آنکه‬
‫آن را با نیازهایش تطبیق بدهد‪ .‬بنیان‌گذار مکتب مى‏آید فکری‬
‫حتى جامعه‌ای را هم بر بنیاد این فکر‬ ‫را پیشنهاد و ارائه میکند؛ ّ‬
‫میسازد؛ ّاما فکر باید در جامعه پخته شود‪ .‬نه اینکه از لحاظ‬
‫واقعیت نپخته است؛ نه‪ ،‬در ذهن مردم باید پخته شود‪ .‬این‬ ‫ّ‬
‫افکار اصولی باید تبیین شود‪ ،‬باید تصریح شود‪ ،‬باید تفسیر شود‪،‬‬
‫باید به گوشه و کنارهاى زندگى مردم تطبیق داده شود‪ .‬این‪ ،‬کار‬
‫خاصی است که از همه بهتر به مکتب آشنا است‪.‬‬ ‫افراد یا فرد ّ‬
‫مفسر میخواهد‪ ،‬شارح میخواهد‪ .‬آن شارح و ّ‬
‫مفسر‬ ‫مکتب‪ّ ،‬‬
‫‪74‬‬
‫ّ‬
‫کیست؟ امام‪ .‬در اینجا آنچه بنده بشدت از آن پرهیز میکنم‬

‫‌السالم)‬
‫ً‬
‫بحثهای فرقه‌ای است‪ .‬اگر شما به‌عنوان مثال یک معترض غیر‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫شیعی بیایید اعتراض کنید که‪« :‬آقا! در این کسی که تو میگویی‬
‫چه چیزهایی شرط است؟ و به چه دلیلی شرط است؟» بنده‬
‫حتی جایز نمیدانم‪ .‬ما داعیه‌ی شیعه‬ ‫این بحثها را در اینجا ّ‬
‫تشیع را میگوییم؛ و اگر چنانچه غیر‬ ‫را میگوییم‪ ،‬ما ّادعای ّ‬
‫شیعه‏اى این حرف را باور نکند‪ ،‬بسیار خب‪ ،‬باور نکند‪ .‬آن‬
‫بحث‪ ،‬جاى دیگرى دارد که ما ثابت کنیم که نخیر‪ ،‬حرف شیعه‬
‫درست است و حرف غیر شیعه درست نیست‪ .‬اینکه بنده االن‬
‫ّ‬
‫دارم بحث میکنم‪ ،‬به خاطر این است که با یک عده شیعه‬
‫تشیع هستیم‪ .‬بنابراین لزومى‬ ‫روبرو هستم و همه‏ى ما معتقد به ّ‬
‫ندارد که من ثابت کنم به چه دلیل امام باید داراى این شرایط‬
‫خصوصیات باشد‪ .‬بنده ّادعاى شیعه را دارم میگویم و‬ ‫ّ‬ ‫و این‬
‫حرفهایی را که ممکن است گوشه و کنار در ذهن آقایان یا الاقل‬
‫در کتابها باشد‪ ،‬توجیه میکنم و توضیح میدهم و تفسیر میکنم‪.‬‬
‫پس عاملى که ایجاب میکند امامت را _ یعنى وجود کسانى را‬
‫نبوت را بعد از مرگ‬ ‫نبوت محسوب شوند و سررشته‏ى ّ‬ ‫که ادامه‏ى ّ‬
‫نبی به دست بگیرند _ عبارت است از احتیاج جامعه به تفسیر‬
‫و تشریح و تبیین و تبلیغ مکتب؛ جامعه محتاج این است‪.‬‬
‫اگر چنانچه ّ‬
‫ائمه‏ى یازده‏گانه‏ى بعد از پیغمبر‌(صلوات‌اهلل‌علهیم)‪ ،‬که‬ ‫نقش ّ‬
‫ائمه(ع) در بقای اسالم‬

‫از آنها روایات هست و تا امروز بحمداهلل باقى است‪ ،‬نبودند‪،‬‬


‫اگر چنانچه تفسیرهایشان و تشریحهایشان و گفته‏هایشان در‬
‫اسالم به‬
‫ِ‬ ‫اطراف قوانین این مکتب وجود نمیداشت‪ ،‬ما امروز‬
‫این صورت را در اختیار نداشتیم‪ .‬اینها در پیشبرد فرهنگ قرآنى‬
‫مؤثر و قاطعى دارند؛ ّ‬‫ّ‬
‫حتى در فقه غیر شیعه‪،‬‬ ‫اسالم‪ ،‬سهم بسیار‬
‫‪75‬‬
‫ّ‬
‫گفتار ّ‬

‫حتى در معارف غیر شیعى‪.‬‬


‫ّ‬
‫سوم‪ :‬فلسفه و هدف امامت‬

‫محمدبن ‌اسماعیل بخارى‪ 1‬در سرتاسر‬ ‫درست است که‬


‫حدیثى‪ 2‬خود‪ ،‬یک حدیث از امام‬
‫ِ‬ ‫کتاب هفت هشت هزار‬
‫ِ‬
‫‌السالم) نقل نکرده و ندارد‪ ،‬و درست است که آنها از‬ ‫صادق(علیه ّ‬

‫شیعه مطلبى نقل نمیکنند و امام صادق یا امام باقر یا سایر‬


‫ّ‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) در گفته‏هاى آنها و در کتابهاى آنها و در احادیث‬
‫آنها اثرى به جاى نگذاشته‏اند‪ّ ،‬اما بودن امام صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم) در‬
‫یک دوره‏اى _ در هر دوره‏اى که مثل امام صادقى زندگى کند _‬
‫ّ‬
‫سطح فرهنگ آن دوره را باال میبرد و ترقى میدهد؛ این طبیعى‬
‫است‪.‬‬
‫ّ‬
‫در میان یک ملت‪ ،‬یک دانشمند چه میکند؟ در یک‬
‫جامعه‏ى فکرى و ایدئولوژیکى‪ ،‬یک ایدئولوگ چه میکند؟ یک‬
‫ّ‬
‫متفکر چه میکند؟ یک مکتب‏شناس چه میکند؟ ولو اینکه‬
‫خیلى حرفها را و خیلى پیشرفتها را و خیلى دریافتهاى سنگین‬
‫را به او منتسب نکنند‪ّ ،‬اما او در پیشبرد جامعه اثر میگذارد؛ و‬
‫این طبیعى است‪.‬‬
‫ً‬ ‫شیخ ّ‬
‫محمد ابوزهره‪ ،3‬دانشمند معاصر مصرى _ که آدم واقعا‬
‫بااطالع است _ در‬ ‫منصفى است و انسان بزرگى است و بسیار ّ‬
‫کتابى که درباره‏ى امام صادق (علیه ّ‬
‫‌السالم) نوشته‪ ،‬میگوید‪ ،‬همه‏ى‬
‫دانشمندان علوم اسالمى‪ ،‬مثل حدیث‪ ،‬مثل تفسیر‪ ،‬مثل فقه‬
‫و سایر اینها‪ ،‬سررشته‏ى فکرشان به امام صادق است و از امام‬
‫‪ .1‬ابوعبداهلل ّ‬
‫محمدبن ‌اسماعیل‌بن ‌ابراهیم‌بن ‌مغیره بخاری (‪ 194 _ 256‬ق)‪ .‬او‬
‫در علم حدیث سرآمد و سرشناس بود‪ .‬کتاب وی معتبرترین کتاب حدیثی‬
‫اهل ّ‬
‫‌سنت است‪.‬‬
‫‪ .2‬صحیح بخاری‬
‫‪1315 _ 1394( .3‬ق) عالم‪ ،‬خطیب و نویسنده‌ی‌ توانای مصری‪.‬‬
‫‪76‬‬

‫‌السالم) استفاده میکنند‪ .‬بنابراین امام صادق(علیه ّ‬


‫‌السالم)‬ ‫صادق(علیه ّ‬

‫‌السالم)‬
‫در فقه شیعه و در معارف شیعى به‌طور مستقیم‪ ،‬و در معارف‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫غیر شیعى به‌طور غیر مستقیم تأثیر قاطع گذاشته؛ و مثل امام‬
‫‌السالم)‪ ،‬ده نفر دیگرند‪ :‬امیرالمؤمنین‪ ،‬امام مجتبى‪،‬‬ ‫صادق(علیه ّ‬

‫سجاد‪ ،‬امام باقر‪ ،‬امام موسى‏بن ‏جعفر‪ ،‬امام‬ ‫امام حسین‪ ،‬امام ّ‬
‫رضا‪ ،‬امام جواد‪ ،‬امام هادى‪ ،‬امام عسکرى‌(صلوات اهلل علهیم) که‬
‫هریک در زمان خودشان تأثیر بسزایی میگذاشتند در شناخت‬
‫مکتب و شناخت اسالم‪.‬‬
‫البته هرچه از آغاز دوره‏ى امامت به پایان دوره‏ى امامت‬ ‫ّ‬
‫نزدیک میشویم‪ ،‬این عامل ضعیف‌تر میشود‪ .‬از آغاز دوره‏ى‬
‫ً‬
‫امامت هرچه به طرف پایانش میرویم‪ ،‬مخصوصا وقتى که‬
‫لى‬ ‫ّ‬
‫میرسیم به امام نهم و امام دهم و امام یازدهم‪ ،‬این موجب او ِ‬
‫براى امامت‪ ،‬یعنى تفسیر مکتب و تشریح مکتب‪ ،‬ضعیف‌تر‬
‫میشود و آن موجب ّدوم _ که هنوز نگفته‌ام و عرض خواهم کرد‬ ‫وظیف ـ ـ ـ ـه‌ی ّاول امام؛ تبیین‬
‫دین‬
‫_ تقویت میشود؛ و این باز به اقتضاى احتیاج و نیاز زمان است‪.‬‬
‫پس وقتى که جامعه‏ى اسالمى پیغمبر خود را از دست داد _‬
‫به تعبیر قرآن وقتی که ُ«منذر»‪ ،‬یعنى پدیدآورنده‏ى انقالب را از‬
‫دست داد _ احتیاج دارد به یک سلسله‏ى محکمى که الاقل تا‬
‫یک زمانى ادامه پیدا کند و در این دوران‪ ،‬مکتبى که به وسیله‏ى‬
‫منذر و پیغمبر آمده است‪ ،‬تکمیل شود‪ ،‬تشریح شود‪ ،‬تفسیر‬
‫شود‪ ،‬به همگان تفهیم شود و نسبت به مباحث و مصادیق و‬
‫نیازهایی که در اجتماع هست‪ ،‬منطبق شود و پخته شود‪ .‬این‬
‫یک‪.‬‬
‫ّدوم این است که این جامعـــــــــــه‪ ،‬رهبــــــــــــ ـ ـ ــر میخواه ـ ـ ــد‪.‬‬ ‫وظیفـ ـ ـه‌ی ّ‬
‫دوم امام؛ رهبری‬
‫‌السالم) در یکى از کلماتش میفرماید‪« :‬لا� ّد نّ‬
‫لل�اس‬ ‫ب‬ ‫امیرالمؤمنین(علیه ّ‬ ‫سیاسی جامعه‬
‫‪77‬‬

‫ام�ر»؛‪ 1‬هر جامعه‏اى احتیاج دارد به یک رهبر؛ و این جزء تز‬


‫م� ی‬‫ن‬
‫گفتار ّ‬
‫سوم‪ :‬فلسفه و هدف امامت‬

‫ما است‪ ،‬جزء طرز فکر ما است‪ .‬ما معتقد نیستیم که روزگارى‬
‫خواهد رسید که اجتماعات بدون حکومت اداره شوند؛ نخیر‪،‬‬
‫ّ‬
‫«البد ّ‬
‫للناس من امیر»؛ نا گزیر مردم باید رهبر داشته باشند‪ .‬بعد‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) از دنیا رفت‪ ،‬در رأس جامعه‏ى‬‫از اینکه پیغمبر‬
‫اسالمى الزم است یک نفرى باشد که آن حرکت را‪ ،‬آن سیر را‪،‬‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) میکرد براى پیشبرد این‬
‫آن تالشى را که پیغمبر‬
‫جامعه و رسانیدن آن به تعالى و تکاملى که منظور او هست‪،‬‬
‫ادامه دهد؛ الزم است یک نفرى باشد که مثل خود پیغمبر و‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله)‪ ،‬زمام اجتماع‬
‫دستى به نیرومندى دست پیغمبر‬
‫را بگیرد و به آن راهى که میخواهد‪ ،‬هدایت کند‪ .‬وجود این‬
‫افراد‪ ،‬با آزادى جامعه‏ى اسالمى هم منافات ندارد‪ .‬اگر مختصر‬
‫ّ‬
‫دقتى بکنیم‪ ،‬روشن میشود که هیچ منافاتى ندارد‪ .‬رهبر جامعه‪،‬‬
‫هدایت میکند جامعه را‪ ،‬پیش میراند جامعه را‪ ،‬وسایل پیشرفت‬
‫و پیشبرد جامعه را برایش فراهم میکند‪ .‬اجتماع‪ ،‬یک رهبر‬
‫سیاسى الزم دارد غیر از رهبر فکرى‌ای که تفسیر و تبیین مکتب‬
‫میکند‪ .‬اینکه این رهبر سیاسى چگونه آدمى باید باشد‪ ،‬آیا الزم‬
‫است اعدل باشد‪ ،‬آیا الزم است اعلم باشد‪ ،‬یا چه باشد‪ ،‬این‬
‫یک بحث کالمی و فرقه‌ای است و ما در این بحثها هیچ وارد‬
‫نمیشویم و بحث نمیکنیم و وقت محدود خودمان را صرف این‬
‫حرفها نمیکنیم؛ این بحثها وقت دیگرى میخواهد‪.‬‬

‫ضرورت تالش امام برای بازپس‌گیری منصب رهبری‬


‫خب‪ ،‬حاال اگر نگذاشتند این رهبر سیاسى رهبرى کند‪،‬‬

‫‪ .1‬نهج‌البالغه‪ ،‬شریف الرضی‪ ،‬خطبه‏ى‪ ،40‬ص‪.82‬‬


‫‪78‬‬
‫ً‬
‫ّاما او واقعا رهبر است‪ .‬اگر حاکمی معزول شد‪ ،‬آیا این حاکم‬

‫‌السالم)‬
‫معزول میتواند به خودش بگوید ما تفسیر و تبیین مکتب را ادامه‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫میدهیم و حاال که نتوانستیم حکومت کنیم‪ ،‬دیگران جامعه‬
‫را اداره کنند؟ با بزرگوارى و شرح صدر‪ ،‬خودش را از این ّ‬
‫قضیه‬
‫سومى‬ ‫شق ّ‬ ‫معاف کند؟ میتواند چنین کارى بکند یا نمیتواند؟ یا ّ‬
‫وجود دارد؟ میتواند‪ ،‬در صورتى که مصلحت بزرگترى را در نظر‬
‫داشته باشد؛ و نمیتواند‪ ،‬در صورتى که این مصلحت‪ ،‬مورد نظر‬
‫نباشد‪ .‬ما معتقدیم که نمیتواند‪ .‬ما معتقدیم آن کسى که از طرف‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) به حکومت برگزیده شد و منصوب شد و‬ ‫پیغمبر‬
‫جهاتى که براى حکومت الزم است‪ ،‬پیغمبر در او دید و او را به‬
‫این منصب گماشت و زمام جامعه‏ى اسالمى را در مشت او قرار‬
‫معرفى کرد و توصیه‏ى او را هم کرد و گفت‬ ‫داد و به مردم هم او را ّ‬
‫حق خودش دور افتاد‪،‬‬ ‫باید از او اطاعت کنید‪ ،‬او اگر یک وقتى از ّ‬
‫حق خودش برسد؛ براى خاطر اینکه‬ ‫ناچار باید تالش کند که به ّ‬
‫ّ‬
‫این حق‪ ،‬یک حقى نبوده که بخواهند تعارفی به او بدهند‪.‬‬
‫یک وقت هست که یک گالبى را بنده خدمت شما تقدیم‬ ‫حک ـ ـ ـ ـ ـ ـ ــومت؛ هم حق و هم‬
‫میکنم و میگویم آقا خواهش میکنم این را میل کنید؛ شما هم‬ ‫تکلیف برای امام و جامعه‬

‫تعارف میکنید که نخیر‪ ،‬میل ندارم‪ .‬یک وقت هم هست که‬


‫خداى نکرده مریضید و به شما میگویند دارو میل کنید‪ .‬در‬
‫اینجا معنی ندارد که شما بگویید نخیر‪ ،‬میل ندارم دارو بخورم‪.‬‬
‫در پاسخ شما میگویند بیخود میل ندارید‪ّ .‬اول با زبان خوش؛‬
‫بعد شما را میخوابانند و با زور دارو را در حلقتان میریزند! یک‬
‫حکومت سالم‪ ،‬براى دورانى که نزدیک به آغاز انقالب اسالمى‬
‫است‪ ،‬یک داروى ضرورى است‪ ،‬یک داروى الزم است‪.‬‬
‫جامعه‏ى اسالمى حق ندارد بگوید من این دارو را نمیخواهم‪ .‬آن‬
‫‪79‬‬ ‫گفتار ّ‬

‫کسى هم که خازن‪ 1‬این دارو است و دارو در آستین او است‪،‬‬


‫سوم‪ :‬فلسفه و هدف امامت‬

‫حق ندارد بگوید خیلى خوب‪ ،‬حاال که دارو نمیخواهى‪ ،‬بنده‬


‫َ‬
‫هم قهر میکنم؛ دندت نرم‪ ،‬پس برو بمیر! نه‪ ،‬این نیست‪ .‬مگر‬
‫مسئله‌ای شخصی است؟ سعى میکند خودش را به آن حق‬
‫برساند‪ ،‬سعى میکند دارو را به مریض بخوراند‪ .‬مگر اینکه ببیند‬
‫ً‬
‫اگر چنانچه به این مریض خیلى فشار بیاورد‪ ،‬مریض اصال‬
‫ّ ً‬
‫خواهد ُمرد‪ .‬بله در اینجا موقتا دست نگه میدارد تا این مریض‬
‫از آن حال بدجونی‪ ،‬از آن حال قریب‏الموتى‪ ،‬از آن حال احتضار‬
‫بیرون بیاید‪ .‬وقتى که مریض از آن حال بیرون آمد و آماده شد که‬
‫الیتى انجام بگیرد و این دارو به او خورانده شود‪ ،‬در‬ ‫روى او ّفع ّ‬
‫ابتدا دارو را رندانه و زیرکانه به او میخورانند و اگر نشد‪ ،‬به‌زور در‬
‫حلقش میریزند‪،‬امامت این‌جورى است‪.‬‬

‫ّ‬
‫(صل‌اهلل‌علیه‌وآله) به امیرالمؤمنین(علیه ّ‬
‫‌السالم)‬ ‫انتقال دو منصب پیامبر‬
‫و ائ ّمه‌ی بعد از ایشان‬
‫ما شیعه معتقدیم _ این چیزی که میگویم‪ ،‬اعتقاد شیعه‬
‫خاصی نیست _ آن کسى که بعد از‬ ‫است؛ اعتقاد شخص ّ‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله)‪ ،‬این هر دو منصب را به حکم خدا و‬ ‫پیغمبر‬
‫پیغمبر در دست گرفت؛ یعنى منصب تفسیر و تدوین و تشریح‬
‫مکتب را و منصب رهبرى و زعامت و ادامه‏ى راه سیاسى‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) را‪ّ ،‬‬
‫على‏بن ‏ابى‏طالب امیرالمؤمنین‌(صلوات‌اهلل‬ ‫پیغمبر‬
‫‌علیه) است‪« .‬دلیلش چیست» را بعد از این همه کتابها و منبرها‬
‫و حرفها از من سؤال نکنید؛ بحث ما این نیست‪ .‬امامت براى‬
‫خاطر این دو منظور و دو هدف است‪ :‬یکى تشریح مکتب‪،‬‬
‫‪ .1‬نگه‌دارنده‪.‬‬
‫‪80‬‬

‫تفسیر مکتب‪ ،‬تدوین مکتب؛ و دیگرى ادامه‏ى راه جامعه‏ى‬

‫‌السالم)‬
‫اسالمى؛ یعنى زمام جامعه را در دست گرفتن و جامعه را در‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫خط‌سیر و ّ‬
‫خط‌مشى‏اى که پدیدآورنده‏ى انقالب _ یعنى‬ ‫همان ّ‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) _ ترسیم کرده و ّ‬
‫معین کرده و از پیش معلوم‬ ‫پیامبر‬
‫شده‪ ،‬پیش بردن و کشاندن‪ .‬اینها وظیفه‏ى امام است‪.‬‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علی ‌هو‌آله) بعد‬ ‫این دو وظیفه به گفته‌ی خود پیغمبر‬
‫‌السالم) و بعد از‬ ‫محول شد به امیرالمؤمنین(علیه ّ‬ ‫ّ‬ ‫از پیغمبر‬
‫‌السالم) هم به یازده امام دیگر‪ .‬هم از طریق شیعه‬ ‫امیرالمؤمنین(علیه ّ‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫و هم از طریق سنى روایاتی نقل شده که خود پیغمبر‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله)‬
‫أ‬
‫م� ولدى‬ ‫معین کردند که دوازده نفر بعد از من امام هستند‪« :‬ال� ئ� ّم ة� ن‬ ‫ّ‬
‫البته به همین معنایی که عرض کردیم؛ یعنى هم‬ ‫اع�ر»‪ .1‬امام‪ّ ،‬‬ ‫ثا� ن� ش‬

‫مفسر مکتب و هم ادامه دهنده‏ى راه پیغمبر در‬ ‫شارح مکتب و ّ‬


‫پیشبرد جامعه؛ یعنى کارهاى سیاسى پیغمبر‪ .‬به تعبیر دیگر‪،‬‬
‫امام داراى دو بال است‪ :‬یک بال‪ ،‬بال فکرى؛ یک بال‪ ،‬بال‬
‫سیاسى‪ .‬امام با یک دست مکتب را تبیین میکند‪ ،‬با دست‬
‫دیگر زمام جامعه‏ى اسالمى را در دست میگیرد و به سوى هدف‬
‫پیش میبرد‪ .‬پیغمبر فرموده این کسانى که امام هستند و این دو‬
‫محول شده‪ ،‬دوازده نفرند‪ .‬در بعضى از روایات _ و‬ ‫وظیفه به آنها ّ‬
‫روایات بسیارى از طریق شیعه _ اسم و رسم و خصوصیات و نام‬
‫البته درست هم هست؛ به حسب‬ ‫معین شده‪ 2‬و ّ‬ ‫و نشان اینها ّ‬
‫تعیین ‪ 12‬امام به تصـ ـ ــریح‬
‫فکر دقیق و تحقیقى‪ ،‬اشکالى هم ندارد‪ .‬بعد از امیرالمؤمنین‪،‬‬ ‫پیغمبر اکرم(ص)‬

‫امام حسن مجتبى است‪ ،‬بعد از او امام حسین‏بن ‏على است‪،‬‬


‫علمه ّ‬‫ّ‬
‫محمدباقر مجلسی‪ ،‬ج ‪ 8‬ص ‪( 366‬با اندکی تفاوت)‬ ‫‪ .1‬بحاراالنوار‪،‬‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫‪ .2‬از آن جمله‪ :‬کمال‌الدین و تمام‌النعمة‪ ،‬شیخ صدوق‪ ،‬ج‏‪ ،1‬صص‪،253 _ 251‬‬
‫ّ‬
‫مناقب آل ابی‌طالب(ع)‪ ،‬ابن شهرآشوب‪ ،‬ج‏‪ ،1‬ص ‪282‬؛ بحاراالنوار‪ ،‬علمه‬
‫محمدباقر مجلسی‪ ،‬ج‏‪ ،36‬ص‪250‬‬ ‫ّ‬
‫‪81‬‬
‫على‏بن‏الحسین است‪ ،‬بعد از او ّ‬ ‫بعد از او ّ‬
‫گفتار ّ‬

‫محمدبن‏على است‪،‬‬
‫بعد از او جعفربن‏ ّ‬
‫سوم‪ :‬فلسفه و هدف امامت‬

‫محمد است‪ ،‬بعد از او موسى‏بن‏جعفر است‪،‬‬


‫محمدبن ‏على است‪،‬‬ ‫على‏بن‏ موسى است‪ ،‬بعد از او ّ‬ ‫بعد از او ّ‬
‫ن على است‪،‬‬ ‫محمد است‪ ،‬بعد از او حسن‏ب ‏‬ ‫على‏بن‏ ّ‬
‫بعد از او ّ‬
‫ّ‬
‫محمدبن‏ حسن است؛ (صلوات‌اهلل‌وسالمه‌علهیم‌امجعنی)؛ اینها‬ ‫بعد از او‬
‫ّ‬
‫ائمه‏ى مایند‪.‬‬
‫پس ما تا االن فهمیدیم که این دوازده بزرگوار که ما اسم اینها‬
‫بچگی‌ها شنفته‌ایم و در کودکى در گاهواره نام آنها الالیی و‬ ‫را از ّ‬
‫محبت اینها در دلهاى ما بسى عمیق و نافذ‬ ‫ذکر خواب ما بوده و ّ‬
‫است و آرزومند بوده‌ایم و هستیم که در زندگى‪ ،‬راه آنها را بپیماییم‬
‫و پس از مرگ با آنها باشیم و در قیامت در کنار اینها قرار بگیریم‬
‫و خدا نظرى که به اینها میکند‪ ،‬به ما بکند و خودمان را شیعه‏ى‬
‫معین شده‌اند و خدا از اینها چه خواسته‬ ‫اینها میدانیم‪ ،‬براى چه ّ‬
‫و مکتب از اینها چه انتظارى دارد‪ .‬این را تا االن فهمیدیم‪.‬‬

‫ویژگی شیعه‌ی حقیقی؛ شناخت وظیفه‌ی امام و حرکت کردن‬


‫در پی او‬
‫شیعه‏ى واقعى آن کسى است که این هدف را میفهمد‪ .‬و‬
‫یک کلمه به شما بگویم‪ :‬ما اگر چنانچه صد سال هم عمر کنیم‪،‬‬
‫ّاما ندانیم که امام ما براى چه بود و در راه اماممان حرکت نکنیم‪،‬‬
‫شایسته و الیق نام شیعه نیستیم‪ .‬حاال یک وقتى یک آقایی‪،‬‬
‫یک غیر آقایی‪ ،‬به ما شیعه بگوید‪ ،‬یا خدا و یا خود آن بزرگوارها‬
‫ّ‬
‫بخواهند لطف کنند‪ ،‬تفضل کنند و چنین لطفى جایز باشد و‬
‫به ما بگویند شیعه‪ ،‬آن با خودشان است؛ ّاما به حسب آنچه که‬
‫از موازین دست ما است‪ ،‬اینطور نیست‪ .‬ما اگر ندانیم راه آنها‬
‫‪82‬‬

‫چه بوده است و آنها چه کار میخواستند بکنند و به کدام جهت‬

‫‌السالم)‬
‫میخواستند بروند و ندانیم که حاال ما باید به کدام سمت برویم‪،‬‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫همین میشود دیگر‪ .‬اگر ندانستیم که آنها کجا میخواستند بروند‪،‬‬
‫یعنى نمیدانیم که ما حاال کجا میخواهیم برویم؛ چون ما هم‬
‫دنباله‏رو آنهاییم‪ .‬اگر این را ندانیم‪ ،‬ما شیعه نیستیم‪.‬‬

‫«مؤمن‌زیستی» و «مؤمن‌آفرینی»؛ از خصـــوص ّیات شیعـه‌ی‬


‫زمان ائ ّمه‌(علهیم ّ‬
‫‏السالم)‬

‫بنده ان‏شاءاهلل در یکى از روزهایی که مى‏آیم‪ ،‬به مناسبت‪،‬‬


‫«شیعه» را تعریف میکنم و میگویم که در زمان ّ‬
‫ائمه به چه جور‬
‫آدمى شیعه گفته میشد؛ و گمان میکنم اگر بدانیم شیعه به چه‬
‫ً‬
‫کسی گفته میشده‪ ،‬براى اکثر ما مایه‏ى شرمندگى شود‪ .‬صرفا‬
‫مسئله‏ى نماز و روزه و این حرفها _ که در پاره‌ای از روایات است و‬
‫درست هم است _ نبوده؛ اگرچه آنها هم هست‪ّ ،‬اما اصول قضایا‬
‫نیست؛ اصول قضایا چیزهاى دیگرى است که در آنها بوده و‬
‫متأسفانه در اکثر ما نیست‪ .‬آن روز شیعه میفهمید و احساس‬ ‫ّ‬
‫میکرد که امام او براى چیست و راه او چیست و کجا میخواهد‬
‫مسئولیت او کدام است؛ لذا راه خودش را هم انتخاب‬ ‫ّ‬ ‫برود و‬
‫میکرد‪.‬‬
‫خاصیت عظیم اسالمى _ اینکه مؤمن‪ ،‬مؤمن‬ ‫ّ‬ ‫و لذا بود که این‬
‫شیعى آن روز بود‪« .‬مؤمن‏آفرینى» در‬
‫ِ‬ ‫را نگه میدارد _ در جامعه‏ى‬
‫ائمه بود و امروز نیست‪« .‬مؤمن‌زیستى»‬ ‫جامعه‏ى شیعه‏ى زمان ّ‬
‫در جامعه‏ى صدر اسالم بود و امروز نیست‪ .‬آنها مؤمن زیست‬
‫میکردند و مؤمن میمردند و مؤمن مى‏آفریدند‪.‬‬
‫‌السالم) به امامت منصوب شد‬ ‫سجاد(علیه ّ‬ ‫بعد از آنکه امام ّ‬
‫‪83‬‬ ‫گفتار ّ‬

‫_ یعنى بعد از واقعه‏ى کربال _ مؤمنان همه رفتند‪ ،‬مؤمنین همه‬


‫َلنگ شدند‪ ،‬همه ّ‬
‫سوم‪ :‬فلسفه و هدف امامت‬

‫مردد شدند‪ ،‬با اینکه اعتقادشان را هم از‬


‫«ار� ّد نّال�اس»‪ 1‬مردم‬
‫دست نداده بودند‪ .‬تعبیر روایت این است‪ :‬ت‬

‫بعد از واقعه‏ى کربال مرتد شدند‪ .‬یعنى از خدا برگشتند؟ کسى از‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) را انکار کردند؟ کسى‬
‫خدا برنگشت‪ .‬یعنى پیغمبر‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) را انکار نمیکرد‪ .‬یعنى از امامت و والیت‬ ‫پیغمبر‬
‫‌السالم) صرف‌نظر کردند؟ ابدا‪ .‬به حسب‬ ‫ّ‬
‫على‏بن ‏ابى‏طالب(علیه ّ‬

‫اعتقاد‪ ،‬مثل جنابعالى و من‪ ،‬به خالفت و والیت امیرالمؤمنین‬


‫اعتقاد داشتند‪ .‬همانهایی که در مدینه بودند‪ ،‬همانهایی که‬
‫سجاد بودند‪ ،‬همه به امامت امیرالمؤمنین(علیه ّ‬
‫‌السالم)‬
‫دور و بر امام ّ‬
‫و امامت حسین‏بن ‏على‌(علیه ّ‌لسالم) اعتقاد داشتند‪ .‬مدینه مرکز‬
‫‏الطویل‪ _ 2‬آن جوان‬ ‫شیعه بود‪ّ .‬اما در عین حال یحیى‏بن ّ‏ام ّ‬
‫فداکار‪ ،‬آن مرد شیعه‏ى راستین‪ ،‬آن مبارز بزرگ _ روایت معروفی‬
‫است که مى‏آمد در مسجد مدینه مى‏ایستاد و رو میکرد به همین‬
‫�ة‬ ‫ف‬
‫«ک� ن‬
‫ر�ا ب�کم و ب�دا ب� ی� ن� ن�ا و ب� ی� ن�کم العداو و‬ ‫شیعه‏هاى از قماش ما‪ ،‬میگفت‪:‬‬
‫ً تّ‬
‫ح�ى �ت�ؤ نم�وا ب�اهلل وحده»‪ 3.‬او به شیعیان زمان‪ ،‬به دوستان‬ ‫ال�ب�غ�ض اء ا ب�دا‬

‫على‏بن‏ابى‏طالب به حسب ّادعا‪ ،‬حرفى را میزد که هزاران سال‬ ‫ّ‬


‫آن حرف را به بت‏پرستان و‬ ‫خلیل‏اهلل(علیه ّ‬
‫‌السالم)‬ ‫قبل‪ ،‬ابراهیم‬
‫ّ‬
‫«ارتد ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬
‫الناس بعد‬ ‫محمدباقر مجلسی‪ ،‬ج‪ ،46‬ص‪144‬؛‬ ‫‪ .1‬بحاراالنوار‪ ،‬علمه‬
‫الحسین(ع) ّال ثالثة ابو خالد‌الکابلی‪ ،‬یحیی‌بن ّ‌ام ّ‬
‫‌الطویل و جبیر‌بن‌مطعم _ ّثم‬
‫الناس لحقوا و کثروا»‪.‬‬ ‫ّان ّ‬
‫سجاد(ع) که به مخالفت علنی با بنی‬ ‫خاص امام ّ‬‫‌الطویل‪ :‬از یاران ّ‬ ‫‪ .2‬یحیی‌بن ّ‌أم ّ‬
‫حجاج‌بن ‌یوسف به جرم دوستی و پیروی از‬ ‫امیه برخاست و در نهایت نیز ّ‬ ‫ّ‬
‫امیرالمؤمنین علی(ع) دستها و پاهای او را قطع کرد و به شهادت رسانید‪ .‬از وی‬
‫سجاد(ع) نام برده شده است‪.‬‬ ‫به‌عنوان حواری امام ّ‬
‫‪ .3‬سوره‌ی ممتحنه‪ ،‬بخشی از آیه‌ی‪4‬؛ «به شما کفر می‌ورزیم و میان ما و شما‬
‫دشمنی و کینه‌ی همیشگی پدیدار شده تا وقتی‌که فقط به خدایان آورید‪».‬‬
‫‪84‬‬

‫طاغوت‏پرستان زمان زده بود‪ .‬میگفت ما به شما کافر شدیم‪،‬‬

‫‌السالم)‬
‫میان ما و شما رابطه‏ى دوستى بریده شد و مناسبات دشمنى‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫و بغض و کینه پدید آمد‪ .‬میگفت صف ما سه نفر _ سه نفر‬
‫سجاد(علیه ّ‬
‫‌السالم)‪،‬‬ ‫لا� ة�» _ به رهبرى امام چهارم‪ ،‬امام ّ‬ ‫بودند‪« :‬الّا ث� ث‬
‫تّ‬
‫«ح�ى �ت�ؤ نم�وا ب�اهلل وحده»؛‬ ‫از صف شما شیعه‏نماها جدا شد‪ .‬تا کى؟‬
‫‪1‬‬
‫تا آن وقتى که به خداى یکتا ایمان بیاورید‪ .‬کسى نگفت‪« :‬اى‬
‫‏الطویل! ما که به خدا ایمان داریم»‪ .‬میفهمیدند او‬ ‫یحیى‏بن ّ‏ام ّ‬
‫ق‬ ‫ث ّ نّ ّ‬
‫لح�وا و ثک�روا»؛‬ ‫ا� نال�اس‬ ‫چه میگوید‪ .‬بعد در همین روایت دارد‪�« :‬م‬
‫سجاد(علیه ّ‬
‫‌السالم)‬
‫اینها تولید مثل کردند‪ .‬شیعیان اطراف امام ّ‬
‫گرد آمدند‪ ،‬زیاد شدند‪ ،‬روزبه‏روز تکثیر مثل کردند تا اجتماعى‬
‫را به‌وجود آوردند که صدها نفر بود‪ ،‬هزارها نفر بود؛ در کوفه و در‬
‫مدینه و در باخمراء‪ 2‬و در بصره و در مراکش و در سایر مناطق‬
‫شیعه‏نشین‪ ،‬با دشمنان شیعه جنگیدند و کشته شدند و‬
‫کشتند و انقالبها پدید آمد و شورشها به‌وجود آمد و در روزى که‬
‫‌السالم) از دنیا میرود‪ ،‬کنار گوش خلیفه‪ ،‬یعنى‬ ‫امام عسکرى(علیه ّ‬
‫‪3‬‬
‫تشیع است؛ بنابراین اینها شیعه‏ساز بودند‪...‬‬ ‫مدائن‪ ،‬مرکز ّ‬

‫علمه ّ‬ ‫ّ‬
‫محمدباقر مجلسی‪ ،‬ج‪ ،46‬ص‪.144‬‬ ‫‪ .1‬بحاراالنوار‪،‬‬
‫‪ .2‬منطقه‌ای است در نزدیکی کوفه که ابراهیم‌بن‌عبداهلل محض در سال ‪ 145‬هـ ‪.‬ق‪،‬‬
‫در آنجا به شهادت رسید‪.‬‬
‫‪ .3‬نقص نوار‪.‬‬
‫فگ� ت�ار چ�هارم‬
‫م�ار�ز‬ ‫ن‬ ‫ن‬
‫ب‬ ‫‌ی‬
‫ه‬ ‫سال‬ ‫‪250‬‬ ‫سا�‬ ‫ا�‬
‫ششم ّ‬
‫محرم سال ‪.  93‬ق _ ‪1351/11/21‬‬
‫‪87‬‬
‫گفتار چهارم‪ :‬انسان ‪ 250‬ساله‪...‬‬

‫‏الرحمن ّ‬
‫‏الرحیم‏‬ ‫بسم‏اهلل ّ‬

‫ن‬ ‫ت ّ‬ ‫ّن‬
‫مص�ر‪.‬‬ ‫عل�ک �وک نل�ا و یال�ک ا� ب� ن�ا و یال�ک ال ی‬ ‫ر ب��ا ی‬
‫‪1‬‬
‫آ‬ ‫ن ف ت ن ةً ّ �ذ ن ف‬
‫الحک�م‪.‬‬ ‫ک�روا و ا�غ ف�ر نل�ا ر ّب��ن� نّا�ک نا� ت‬
‫� الع�ز ی� ز�‬ ‫لا�ت�عل�ا ���� لل ی��‬
‫ر ب��ا ج‬
‫ّن‬
‫ی‬
‫‪2‬‬
‫ظّٰ‬
‫‪3‬‬
‫م� ا�صار‪.‬‬
‫ن ن ن‬ ‫فق‬
‫د�ل نّال�ار ��د ا�خ�ز ی��ته و ما لل�لم ی��‬ ‫م� ت� خ‬ ‫ر ّب� ن�ا ّنا�ک ن‬
‫رحم� نّا�ک نا� ت‬ ‫ةً‬ ‫م� ن‬ ‫ت‬ ‫�ذ‬ ‫ّن ت غ ق ن‬
‫�‬ ‫لد�ک‬ ‫ه� نل�ا ن‬ ‫ر ب��ا لا� ز�� �لو ب��ا ب�عد ا هد ی�� ن�ا و ب‬
‫ّ‬
‫ا�‪.‬‬ ‫الوه ب‬
‫‪4‬‬

‫‪5‬‬ ‫وعد� ن�ا ٰ‬


‫على رسلک‪.‬‬ ‫ت‬ ‫تن‬
‫ءا��ا ما‬
‫ن‬
‫ر ّب��ا و‬

‫‪ .1‬سوره‌ی ممتحنه‪ ،‬بخشی از آیه‌ی ‪4‬؛ «‪ ...‬ای پروردگار ما! بر تو اعتماد کردیم و‬
‫به‌سوی تو بازگشتیم و فرجام به‌سوی تو است‪».‬‬
‫‪ .2‬سوره‌ی ممتحنه‪ ،‬آیه‌ی ‪5‬؛ «پروردگارا! ما را وسیله‌ی آزمایش [و آماج آزار]‬
‫برای کسانی که کفر ورزیده‌اند‪ ،‬مگردان؛ و بر ما ببخشای که تو خود توانای‬
‫سنجیده‌کاری‪».‬‬
‫ً‬
‫‪ .3‬سوره‌ی آل عمران‪ ،‬آیه‌ی ‪192‬؛ «پروردگارا! هر‌که را تو در آتش درآوردی‪ ،‬یقینا‬
‫رسوایش کرده‌ای؛ و برای ستمکاران یاورانی نیست‪».‬‬
‫‪ .4‬سوره‌ی آل عمران‪ ،‬آیه‌ی ‪8‬؛ «پروردگارا! پس از آنکه ما را هدایت کردی‪ ،‬دلهایمان‬
‫را دستخوش انحراف مگردان؛ و از جانب خود رحمتی بر ما ارزانی دار که تو خود‬
‫بخشایشگری‪».‬‬
‫‪ .5‬سوره‌ی آل عمران‪ ،‬بخشی از آیه‌ی‪194‬؛ «پروردگارا! و آنچه را که به وسیله‌ی‬
‫فرستادگانت به ما وعده داده‌ای‪ ،‬به ما عطا کن ‪»...‬‬
‫‪88‬‬

‫محمد هدایتى را که به ما وعده‬‫محمد و آل ّ‬ ‫پروردگارا! به ّ‬

‫‌السالم)‬
‫کرده‏اى‪ ،‬و نصرتى را که به مؤمنین وعده کرده‏اى‪ ،‬و تعالى و‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫تکاملى را که براى انسانها ّ‬
‫مقرر داشته‏اى‪ ،‬از ما دریغ مدار‪.‬‬
‫پروردگارا! پس از آنکه دل ما را به شنیدن و دریافتن حقایق‬
‫زنده کرده‏اى‪ ،‬و فکر ما را با آشنایی به معارف‪ّ ،‬‬
‫منور فرموده‏اى‪،‬‬
‫دل ما را و فکر ما را َممیران‪.‬‬
‫ْ‬ ‫أ‬ ‫أ‬ ‫ْ نٰ ْ أ ئ ّ ةً ْ‬
‫�ة‬ ‫را� و � ق�ام ّ‬ ‫�خ ْ‬ ‫ح� ن�ا � ْل� ْ ف ْ‬
‫ْ ْ‬ ‫ن ْ ن‬
‫الصلا‬ ‫هم �عل ال ی� ت إ‬ ‫و ج�عل�هم ��م� ی�هدو� �ب�مر�ا و �و ی إ ی‬
‫ن ‪1‬‬ ‫ن‬ ‫�ة‬ ‫زّ‬ ‫ت‬
‫ال�کا و کا�وا نل�ا عا ب�د ی��‪.‬‬ ‫و إ� ی��اء‬

‫دو منصب امام؛ تبیین دین و رهبری جامعه‬


‫گفتیم که فلسفه‏ى امامت و آن موجبى که دوره‏اى به نام‬
‫امامت را در تاریخ اسالم و شاید در تاریخ همه‏ى ادیان ضرورى‬
‫کرده‪ ،‬دو چیز است‪ :‬یکى عبارت است از تفسیر و تدوین و تطبیق‬
‫ّ‬
‫و تشریح مکتب‪ ،‬و دیگر ادامه‏ى راه پیغمبر و منذر‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله)‬

‫و هدایت کردن جامعه‏ى انسانها به آن سو و سمت و جهت‬


‫مقرر و ّ‬ ‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) ّ‬
‫معین کرده بوده است‪ .‬دو چیز‬ ‫که پیغمبر‬
‫ّ‬
‫موجب شد که پیغمبر‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) بعد از خود‪ ،‬امام ّ‬
‫معین کند؛‬
‫این بحثى بود که دیروز کردیم‪.‬‬
‫البته شنیدم که بحث براى بعضى از دوستان یک قدرى‬ ‫ّ‬
‫البته نه غیر قابل قبول و دارای اشکال‬ ‫صعب‪ 2‬آمده و مشکل _ ّ‬
‫_ یک قدری صعب آمده و توصیه کرده بودند که بنده یک‬
‫قدرى بیان را رقیق‌تر و ساده‏تر کنم‪ .‬حرفى نیست؛ میشود ساده‏تر‬
‫‪ .1‬سوره‌ی انبیاء‪ ،‬آیه‌ی‪73‬؛ «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت‬
‫میکردند و به ایشان انجام دادن کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را‬
‫وحی کردیم و آنان پرستنده‌ی ما بودند‪».‬‬
‫‪ .2‬دشوار‬
‫‪89‬‬

‫صحبت کرد‪ّ ،‬اما وقت کم است‪ .‬بنده چهار پنج روز دیگر بیشتر‬
‫گفتار چهارم‪ :‬انسان ‪ 250‬ساله‪...‬‬

‫در این مجلس مجال ندارم و آنچه عرض میکنم _ همان‌طورى‬


‫ً‬
‫که قبال هم اشاره کردم _ منتخب و گلچینى است از یک‬
‫ّ‬
‫سلسله‌بحثهایی که مدتى است مطالعه‌ى اندکی و کار کوچکی‬
‫رویش کرده‌ام‪ .‬بنده مغتنم شمردم که در این چند روزى که بنا‬
‫شده اینجا بیایم‪ ،‬همین بحث را در محضر آقایان محترم عنوان‬
‫کنم‪ .‬اگر این‌جور باشد که یک نفر هم مطلب را گرفته باشد‪ ،‬ما‬
‫یک قدرى احساس میکنیم که به‌منظورمان رسیده‌ایم‪ّ .‬‬
‫البته‬
‫اکثریت‪ ،‬بلکه همه‪ ،‬خیلى خوب مطلب را‬ ‫دلمان میخواهد که ّ‬
‫بفهمند‪ .‬به‌هرحال طبع مطلب این است که یک‌قدرى فشرده‬
‫باشد‪ .‬حاال سعى میکنیم که اگر بتوانیم مطلب امروز را _ نه‬
‫ً‬
‫مطلب دیروز را تکرارا _ توضیحی بدهیم‪.‬‬
‫شــــــــــرح و تفسیـ ـ ـ ــر دین؛ از‬ ‫پس امامت برای این الزم است که امام دو کار انجام دهد‪:‬‬
‫وظایف امام‬ ‫ّ‬
‫یکى اینکه مکتب دین را که به‌وسیله‏ى پیغمبر‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله)‬

‫از طرف خداوند به انسانها ارائه شده و در سطح اجتماع پیاده‬


‫شده‪ ،‬تفسیر کند‪ ،‬در اذهان مردم جامعه آن را پخته کند‪ ،‬با‬
‫ّ‬
‫موارد و مصادیق تطبیق کند و به‌طور کلى این مکتب را براى‬
‫ً‬
‫آیندگان تشریح کند؛ مثال از قبیل آنچه شما در زندگى امام‬
‫صادق(صلوات‌اهلل‌وسالمه‌علیه) سراغ دارید‪ .‬آن بزرگوار در مسند تدریس‬
‫مى‏نشستند و برای مسلمانهاى تشنه‏کامى که از اکناف عالم‬
‫مقررات اسالم و معارف اسالم‬ ‫اسالم براى شناخت اسالم و درک ّ‬
‫اخالقیات اسالم به‌سوى آن بزرگوار میرفتند‪ ،‬اسالم را بیان‬ ‫ّ‬ ‫و‬
‫میکردند و حرفهاى تازه میگفتند‪ .‬اگرچه به یک معنا این حرفها‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) سابقه‬‫تازه نبود یعنى در قرآن و در کالم پیغمبر‬
‫ً‬
‫خاصیت مطلب اصال همین است که براى مردم‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫داشت ّاما‬
‫‪90‬‬
‫َ‬
‫یک گوشه‏هاى زیادى مجمل میماند‪ .‬این اجمال‪ ،‬یک شرح‬

‫‌السالم)‬
‫دهنده الزم دارد و او امام است‪ .‬این یک شغل‪.‬‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫ّ‬
‫شغل دیگرى که امام دارد‪ ،‬این است که باید راه پیغمبر‌(صل‌اهلل‌‬

‫علیه‌و‌آله) را ادامه دهد‪ .‬یعنى چه؟ یعنى پیغمبر جامعه‏اى را به‌وجود‬


‫مى‏آورد و این جامعه را بر مبناى اصول اسالمى بنا میکند و‬
‫دلسوز‬
‫ِ‬ ‫حکومت این جامعه را در دست میگیرد و مثل قافله‏ساالر‬
‫ِ‬
‫ّ‬
‫انسانیت _ یعنى به‌سوى‬ ‫ْ‬
‫ازراه‏آ گهى‪ ،‬این جامعه را به‌سوى هدف‬
‫ّ‬
‫ترقى ّ‬ ‫رهبـ ـ ــری جامعـ ــه؛ از وظایف‬
‫مادى و معنوى _ به پیش میراند‪ .‬بعد‬ ‫رشد‪ ،‬تکامل‪ ،‬تعالى‪،‬‬
‫امام‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) از دنیا رفت _ که او هم مثل همه‏ى مردم‪،‬‬
‫که پیغمبر‬
‫سر او امامى بیاید و مردم‬ ‫‪1‬‬
‫جاودان نیست و میمیرد _ باید دنبال ِ‬
‫را به پیش براند و رشد بدهد و جامعه‏ى اسالمى را به‌سوى تکامل‬
‫و تعالى بکشاند و سوق دهد‪ .‬این شغل ّدوم است‪ .‬اگر فرق این‬
‫دو را درست نفهمیده‌اید _ که ّ‬
‫البته فرق اینها خیلى روشن است‬
‫_ بنده بعد از پایان بحث برای شما توضیح خواهم داد؛ ّاما حاال‬
‫ً‬
‫اگر سلسله‏ى بحثهاى ما هم دستتان نیست‪ ،‬اجماال همین یک‬
‫مطلبى را که گفتم شأن امام چیست و فلسفه‏ى امامت کدام‬
‫ّ‬
‫است‪ ،‬در ذهنتان نگه دارید؛ حرف نافعى است و براى حل‬
‫ّ‬
‫بسیارى از مشکالت به درد میخورد‪ .‬به گمانم اگر شیعه از مدتها‬
‫پیش به این طرف روى همین حرف تکیه میکرد‪ ،‬خیلى مسائل‬
‫را حل میکرد و مخالفان خود را به بسیارى از داعیه‏هاى‪ 2‬خود‬
‫قانع و تسلیم میکرد‪ .‬باری؛ از این حرف گذشتیم‪.‬‬

‫ً‬ ‫َّ‬ ‫‪ .1‬سوره‌ی زمر‪ ،‬آیه‌ی‪30‬؛ ِا َّن َ‬


‫ک َم ِّی ٌت َو ِان ُهم َم ِّیتون‪« :‬قطعا تو خواهی ُمرد و آنان [نیز]‬
‫خواهند ُمرد‪».‬‬
‫‪ّ .2‬ادعاها‬
‫‪91‬‬

‫وظیفه‌ی امام؛ مبارزه‌ برای به انجام رساندن دو منصب خود‬


‫گفتار چهارم‪ :‬انسان ‪ 250‬ساله‪...‬‬

‫دیروز یک چیز دیگرى دنبال این حرف به اشاره گفتم‪ ،‬که‬


‫ً‬
‫امروز هم باز مختصرا آن را عرض میکنم؛ چون بحث ما باید‬
‫ً‬
‫رشته‌اش ادامه پیدا کند‪ .‬این یک بحثى است تقریبا حاشیه‏اى‪،‬‬
‫ّاما در‌عین‌حال الزم‪ ،‬که حاال اگر چنانچه امام فرصتى پیدا نکرد‬
‫که این دو وظیفه را انجام دهد‪ ،‬باید چه بکند؟ یعنى اگر چنانچه‬
‫قدرتهاى زمان اجازه ندادند که امام به تفسیر و تدوین مکتب‬
‫بپردازد‪ ،‬آیا تکلیف از دوش امام برداشته شده است؟ نه اینکه‬
‫‌طبق اصول‬ ‫ّ‬
‫ما بخواهیم براى امام تکلیف معین کنیم؛ نه‪ ،‬بر ِ‬
‫مقرره‏اى که از خودشان در دست داریم‪ ،‬مطلب چگونه است؟‬ ‫ّ‬
‫اینجا تکلیف چیست؟ یا اگر قدرتهاى زمان و وضع اجتماعى‪،‬‬
‫آن وظیفه‏ى ّدوم را مانع شدند _ یعنی نگذاشتند امام‪ ،‬راه‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) را ادامه دهد و مردم را به‌سوى رشد و تعالى و‬
‫پیغمبر‬
‫تکامل بکشاند _ اینجا وظیفه‏ى امام چیست؟‬
‫خیلى روشن است که وظیفه‏ى یک انسان مسئول _ چه‬
‫برسد به امام _ در اینجا این است که تا آنجایی که در قدرت‬
‫او و در وسع او است‪ ،‬کوشش و تالش کند و موانع را برطرف‬
‫کند و زمینه‏ى مساعدى ایجاد کند تا بتواند به وظیفه‏ى خود‬
‫ادامه دهد؛ همچنان‌که مى‏بینید در زمینه‏ى بیان احکام و بیان‬
‫‌السالم) را در یک‬ ‫معارف‪ ،‬همین کار را کرده‌اند‪ .‬امام ّ‬
‫سجاد(علیه ّ‬

‫ٰ‬
‫مجتبى و‬ ‫موقعیتى قرار میدهند که نمیتواند مثل امام حسن‬ ‫ّ‬
‫‏السالم) در مسجد مدینه بنشیند و مسلمانها‬ ‫مثل امام حسین(علهیما ّ‬

‫را دور خود جمع کند و با آنها حرف بزند‪ .‬امام(علیه ّ‬


‫‌السالم) بعد از‬
‫واقعه‏ى کربال و واقعه‏ى َح ّره‪ 1‬در وضعى قرار دارد که چنین امکانى‬

‫‪ .1‬پس از شهادت امام حسین(ع) و آ گاهی مردم مدینه از فساد یزید‪ ،‬قیام مدینه‬
‫←‬
‫‪92‬‬
‫براى آن بزرگوار نیست؛ ولى مى‏بینید که امام ّ‬
‫سجاد(علیه ّ‬
‫‌السالم) از‬

‫‌السالم)‬
‫بیان معارف دست نکشید؛ به‌عنوان دعا‪ ،‬به‌نام نیایش‪ ،‬مطالبى‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫فراهم آورد و آنچه میخواست بگوید‪ ،‬گفت؛ منتها در قالب دعا‬
‫‌السالم) معارف اسالم را بیان کرد‪ ،‬منتها به‌صورت‬ ‫گفت‪ .‬امام(علیه ّ‬

‫ادیه بود و این صحیفه‏ى‬ ‫سج ّ‬


‫روایت نبود؛ به‌صورت صحیفه‏ى ّ‬
‫ادیه محفوظ ماند و در نسلهاى بعد‪ ،‬مورد استفاده‏ى پیروان‬ ‫سج ّ‬
‫ّ‬
‫‌السالم) قرار گرفت و امروز هم مورد استفاده‏ى ما‬ ‫سجاد(علیه ّ‬‫امام ّ‬
‫است‪.‬‬
‫همین‌طور اگر چنانچه در پیشبرد جامعه‏ى اسالمى‪ ،‬امکان‬
‫ْ‬
‫از امام گرفته شد؛ یعنى به قول معروف و متداول‪ ،‬امام خانه‏نشین‬
‫صحتى ندارد‬ ‫شد _ که حاال میگویم این قول متداول چندان ّ‬
‫ً‬
‫_ و دست او از کار کوتاه شد‪ ،‬عمال زمام امر از او گرفته شد و‬
‫نگذاشتند او به جاى پیغمبر بنشیند‪ ،‬اینجا وظیفه‏اش چیست؟‬
‫ّ‬
‫مسئولیتى به ما دادند و‬ ‫آیا امام مثل ما است که وقتى یک‬
‫نخواستیم یا نتوانستیم آن را انجام دهیم‪ ،‬میگوییم خب‪ ،‬ما‬
‫ّ‬
‫نتوانستیم دیگر؛ «لا ی�کل ف� اهلل ن� ف� ًسا الّا وسعها»‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‪ _ 1‬خدا هم که بیشتر‬
‫از امکان و توان و قدرت بر من تحمیل نمیکند _ لذا مى‏نشینیم‬
‫کنار‪ .‬آیا امام هم همین کار را میکند؟ مثل آن ّ‬
‫بچه‏هاى بهانه‏گیر‬
‫و تنبل که وقتى از مدرسه برمیگردند‪ ،‬اگر چنانچه دفتر مشقشان‬

‫آغاز گردید‪ .‬یزید سپاهش را به فرماندهی مسلم‌بن‌عقبه به مدینه فرستاد و جنگ‬


‫سختی بین شامیان و اهل مدینه درگرفت و افراد زیادی کشته شدند و بعد از‬
‫ّ‬
‫فتح مدینه‪ ،‬به مدت سه روز جان‪ ،‬ناموس و اموال اهل مدینه برای سپاه شام‬
‫ّ‬
‫مباح شمرده شد‪ .‬در این مدت یکی از فجیع‌ترین جنایات در تاریخ اسالم به‬
‫وقوع پیوست‪.‬‬
‫‪ .1‬سوره‌ی بقره بخشی از آیه‌ی ‪286‬؛ «خداوند هیچ‌کس را جز بقدر توانایی‌اش‬
‫تکلیف نمیکند‪».‬‬
‫‪93‬‬

‫تمام شده بود‪ ،‬یا مداد و خودکارشان تمام شده بود‪ ،‬این را‬
‫گفتار چهارم‪ :‬انسان ‪ 250‬ساله‪...‬‬

‫مغتنم میشمرند و میگویند خب ما که دفتر نداریم‪ ،‬پس مشق‬


‫نمینویسم! آیا این‌جورى است مطلب؟ دست امامان که از کار‬
‫کوتاه ماند‪ ،‬زمام حکومت و قدرت که از آنها گرفته شد‪ ،‬آیا اینها‬
‫یک گوشه‏اى مى‏نشینند و میگویند خب خداى متعال به ما‬
‫گفته بود که شما به‌عنوان رهبر‪ ،‬مردم را هدایت کنید و جامعه‏ى‬
‫اسالمى را به‌طرف رشد و تعالى و کمال بکشانید؛ ّاما حاال که ما‬
‫مسئولیت‌پذیری ّ‬
‫ائمه(ع)‬ ‫ّ‬
‫کارى دستمان نیست‪ ،‬پس بنشینیم کنار؛ مثل کنارنشستگان‬
‫ّ ً‬
‫زمانهاى اخیر و زمان ما؟ آیا امام این‌جورى میکرد؟ مسلما نه‪.‬‬
‫ّ‬
‫در اینجا هم وظیفه‏ى امام این است که حداکثر کوشش و تالش‬
‫مسئولیت‬‫ّ‬ ‫خود را به کار ببرد؛ آنچه میتواند‪ ،‬در راه پیشبرد این‬
‫و این هدف و خواسته‏ى خود انجام دهد؛ شاید بتواند زمام‬
‫امور اسالمى را به دست بگیرد و قدرت را قبضه کند و در رأس‬
‫جامعه‏ى اسالمى قرار بگیرد و جامعه‏ى اسالمى را آن‌چنان که‬
‫مقرر کرده است‪ ،‬به پیش براند‪.‬‬ ‫خدا ّ‬
‫نمونه‏ى این کجا است؟ اگر بخواهم یک نمونه‏ى روشنى را‬
‫که شماها خبر دارید و میدانید‪ ،‬براى شما بیان کنم‪ ،‬نمونه‌ی این‬
‫شب بعد از وفات‬ ‫ّ‬
‫در رفتار امیرالمؤمنین(علیه‌السالم) است در چهل ِ‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله)‪ .‬همه‌ی شماها شنیده‌اید و در کتابها نقل‬ ‫پیغمبر‬
‫‌السالم) چهل‬ ‫کرده‌اند و باید درست هم باشد که امیرالمؤمنین(علیه ّ‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) و قرآن و از‬ ‫در خانه‏ى عده‏اى از یاران پیغمبر‬‫شب بر ِ‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫عالقه‏مندان به اسالم میرفت و حتى دختر پیغمبر‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله)‬

‫را هم با خود میبرد؛ یعنی از جنبه‏هاى عاطفى و فکرى _ هر دو‬


‫ّ‬
‫_ استفاده میکرد تا شاید از این راه بتواند یک اقل ّیت پوالدین‬
‫نیرومند را در اطراف خود جمع کند و مطمئن باشد که اگر با اینها‬
‫‪94‬‬

‫حرکت کرد‪ ،‬اسالم نونهال و اسالم جدیدالوالده از بین نخواهد‬

‫‌السالم)‬
‫در خانه‏ها و مردم را دعوت‬ ‫رفت‪ .1‬امیرالمؤمنین(علیه ّ‬
‫‌السالم) میرفت ِ‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫در خانه‏ى او بیایند تا او بتواند برود‬
‫میکرد که با او بیعت کنند و ِ‬
‫ّّ‬ ‫ّ‬
‫از یک اقل ّیت رقیب دیگر _ چون اصحاب سقیفه اقلیت بودند _‬
‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬
‫از یک اقل ّیت مستأثر‪ 2‬دیگر‪ ،‬اقل ّیت پررو و پرمدعا‪ ،‬اقل ّیتى که نظر‬
‫حق خود‬ ‫اکثریت توده‏ى مردم را با نیرنگ و تردستى جلب کرده‪ّ ،‬‬ ‫ّ‬
‫را بگیرد و در رأس جامعه‏ى اسالمى قرار بگیرد و آن شغلى را که‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) و خدا و قرآن برایش ّ‬
‫معین کرده است‪ ،‬ادامه‬ ‫پیغمبر‬
‫دهد و جامعه‏ى اسالمى را به‌سوى رشد‪ ،‬به‌سوى کمال‪ ،‬به‌سوى‬
‫همان راهى که پیغمبر سوق میداد‪ ،‬بکشد‪.‬‬

‫دو وظیفه‌ی امام نسبت به مکتب و جامعه‬


‫بنابراین خالصه‏اى که تا اینجا میتوانیم بگیریم _ که بعد وارد‬
‫بشوم به بحث امروزمان‪ ،‬که دنباله‏ى بحث گذشته است _ این‬
‫است که امام دو شغل دارد‪ :‬یکى مربوط به مکتب‪ ،‬یکى مربوط‬
‫به جامعه‪ .‬امام دو بال دارد که با این دو بال در آفاق محیط‬
‫امامت پرواز میکند؛ یکى مربوط به فکر‪ ،‬یکى مربوط به عمل؛‬
‫واقعیت؛ یکى این است‬ ‫ّ‬ ‫یکى مربوط به ذهن‪ ،‬یکى مربوط به‬
‫که قرآن را در دست بگیرد‪ ،‬دیگر این است که زمام جامعه‏ى‬
‫اسالمى را قبضه کند‪ .‬این دو کار به‌عهده‏ى امام است‪ .‬اگر‬
‫ّ‬
‫انسانیت‪ ،‬قدرتهاى ظالم‬ ‫یک‌وقتى دشمنهاى دین‪ ،‬دشمنهاى‬
‫و آن کسانى که میخواهند همه‌چیز را از دست اهلش بگیرند‬
‫و به خود اختصاص دهند‪ ،‬معارضه کردند‪ ،‬مخالفت کردند و‬

‫‪ .1‬احتجاج علی اهل اللجاج‪ ،‬طبرسی‪ ،‬ج‪ ،1‬ص‪81‬‬


‫‪ .2‬ویژه‌خوار‬
‫‪95‬‬

‫نگذاشتند که امام این دو وظیفه‏ى خود را انجام دهد‪ ،‬امام باید‬


‫گفتار چهارم‪ :‬انسان ‪ 250‬ساله‪...‬‬

‫بى‏امان تالش کند‪ ،‬مبارزه کند‪ ،‬کوشش کند تا بلکه بتواند این‬
‫دو منصب الهى را باز قبضه کند و راهى را که خداى متعال براى‬
‫معین کرده است‪ ،‬ادامه دهد‪ .‬خالصه‏ى حرف ما این بود‪.‬‬‫او ّ‬

‫‏السالم)؛ سیره‌ی یک مبارز یا یک سازش‌کار؟!‬


‫سیره‌ی ائ ّمه‌(علهیم ّ‬

‫در اینجا میرسیم به نکته‏ى اساسى مطلب بحثمان‪.‬‬


‫همان‌طورى که در روزهاى ّاول و ّدوم عرض کردم‪ ،‬بحث ما در‬
‫این است که زندگى ّ‬
‫ائمه‏ى دوازده‏گانه‏ى ما‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) _ که اینها‬
‫را به نام و نشان می‌شناسیم _ چگونه گذشته است؟ وضع زندگى‬
‫اینها در اجتماع زمان خود چگونه بوده؟ آیا آن‌طورى که یاوه‏گوها‬
‫و یاوه‏سراهاى تاریخ و آن کسانی که معاصرند به پیروى از‬
‫مغرضین تاریخى بیان کرده‌اند‪ّ ،‬‬
‫ائمه‏ى ما‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) همه‌جا یک‬ ‫ِ‬
‫زائده‏اى در دستگاه حکومت غاصبین بوده‌اند؟ آیا اینها کسانى‬
‫بوده‌اند که دنباله‏رو قدرتها و اوضاع زمان و شرایط زمان باشند؟‬
‫ّ‬
‫خالصه آیا یک مل ى دربارى بوده‌اند که گاهى هم مغضوب‬
‫واقع میشد؟ ّ‬
‫ائمه‏ى ما این‌جورى بوده‌اند؟ آیا قدرتهاى زمان را‬
‫ّ‬ ‫ً‬
‫رسمیت شناخته بودند و رفتارشان با شیعه یک رفتار‬ ‫عمال به‬
‫ّ‬
‫اشرافى‌مآبانه‏اى بود که یک آقایی‪ ،‬یک روحانى‏اى‪ ،‬یک ملى‬
‫بزرگى‪ ،‬یک کشیشى با مریدان خود دارد؟ آیا زندگى ّ‬
‫ائمه‏ى ما این‬
‫است؟ زندگی امام صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم) ما این است؟ یا نه‪ ،‬زندگى‬
‫اینها یک شکل دیگرى بوده ؟ زندگى اینها زندگى پرتالشى بوده‪،‬‬
‫ً‬
‫زندگى اینها سرتاسر پیکار بوده؛ که بحث ما اصال در این است‪.‬‬
‫‪96‬‬
‫انسان ‪ 250‬ساله‌ی مبارز‬

‫‌السالم)‬
‫بنده در اینجا یک ّادعایی دارم‪ .‬من خودم به این نکته‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫رسیده‌ام و سعى میکنم که ان‏شاءاهلل این مطلب در روزهاى‬
‫آینده براى شما آقایان هم از صورت ّادعا خارج شود و به‌صورت‬
‫اعتقاد در بیاید‪ .‬به‌حسب مطالعه‏اى که ما در زمینه‏ى زندگى‬
‫این بزرگواران کرده‏ایم‪ّ ،‬ادعای ما این است که ّ‬
‫ائمه‌ی ما از آغاز‬
‫تاریخ امامت _ جز یک استثناى کوچکى‪ ،‬که بعد‪ ،‬این استثنا‬
‫شهادت امام عسکرى(صلوات‌اهلل‌علیه)‬
‫را هم عرض میکنم _ تا روزگار‬
‫ً‬ ‫ّ‬
‫در این مدت تقریبا ‪ 250‬سال‪ ،‬زندگی‌شان زندگى مبارزه و جهاد‬
‫ّ‬
‫است‪ .‬اینها یک عده مردم مجاهد بودند‪ .‬این ّادعاى ما است‪.‬‬
‫مردم ما را عادت داده‌اند که حرف‬ ‫ّ‬
‫‌جورى هم که ِ‬ ‫ّ ً‬
‫البته اگر این‬
‫تعبدا قبول کنند و خودشان اندیشه و تفکر نکنند‪،‬‬ ‫را بى‏دلیل و‬
‫بخواهیم مشى کنیم‪ ،‬خب همه باید قبول کنیم‪ .‬چرا؟ براى‬
‫خاطر اینکه خود شما در زیارت امین‏اهلل که از معتبرترین زیارات‬
‫است‪ ،‬وقتى‌که خطاب به هر‌یک از ّ‬
‫ائمه‏ى معصومین‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم)‬

‫صحبت میکنید و عرض ارادت میکنید‪ ،‬از جمله این را‬


‫قّ‬ ‫ت ف‬ ‫ّ‬
‫ح� ج�هاده»‪1‬؛ شهادت‬ ‫اهد� �ى اهلل‬ ‫«ا�هد نا�ک ج�‬
‫میگویید که‪ :‬ش‬

‫میدهم که بتحقیق و بى‏شک تو در راه خدا آن‌چنان که شایسته‬


‫ّ ً‬
‫‏تعبدا‬ ‫است‪ ،‬جهاد و مبارزه کردى‪ .‬پس اگر ما بخواهیم مطلب را‬
‫هم قبول کنیم‪ ،‬این جهادى که در این زیارت هست‪ ،‬باید مورد‬
‫پذیرش باشد و ّ‬
‫ائمه‏ى ما باید چهره‏هاى مجاهد و فداکار و‬
‫پرتالش و پیکارجو و ستیزه‏گر در نظر ما ّ‬
‫معرفى شوند؛ یعنى عکس‬
‫آنچه ما تا االن در ذهن داریم؛ و اگر بخواهیم به منابع و مدارک‬

‫‪ .1‬کامل ّ‬
‫الز یارات‪ ،‬ابن قولویه‪ ،‬ص‪233‬‬
‫‪97‬‬

‫تاریخى اشاره‏ى تفصیلى نکنیم و به‌طور اجمال رد شویم‪ ،‬باز‬


‫گفتار چهارم‪ :‬انسان ‪ 250‬ساله‪...‬‬

‫ً‬
‫همین‌طور باید این مطلب را فورا قبـول کنیم‪.‬‬

‫به شهادت رسیدن ائ ّمـــه‌(علهیم ّ‬


‫‏السالم)؛ دلیل اجمالی مبارز بودن‬
‫ایشان‬
‫ّ ً‬
‫مکررا در سالهاى گذشته به مناسبتهاى دیگرى این‬ ‫بنده‬
‫ً‬
‫مطلب را اشارتا گفته‏ام‪ ،‬منتها آن‌وقت مثل حاال روى این مطلب‬
‫یک کار تفصیلى نکرده بودم و همین‌طور اجمالى گفته بودم‪ .‬ما‬
‫وقتى‌که نگاه میکنیم به دوازده امام ما‪ ،‬جز امام دوازدهم که در قید‬
‫ّ‬
‫مقدس امام ما را از ّ‬
‫بلیات‬ ‫حیات هستند و خدا ان‏شاءاهلل وجود‬
‫احباء آن بزرگوار و دوستانش و یارانش‬‫محفوظ بدارد و ما را جزو ّ‬
‫بقیه‏ى ّ‬
‫ائمه‏ى ما‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) همه‏شان یا در زندان به‬ ‫‏ قرار دهد‪ّ ،‬‬
‫شهادت رسیدند‪ ،‬یا در میدان جنگ شهید شدند و یا به‌وسیله‏ى‬
‫ّ‬
‫دشمن غدار‪ 1‬و حیله‏گر به‌صورت مرموزى کشته شدند؛ همه‌شان‪.‬‬
‫شما خودتان مگر از قول امام(علیه ّ‬
‫‏السالم) نمیگویید‪ ،‬مگر نمیشنوید‬
‫که «ما نّم�ا الّا قم� ت�ول او مسموم»؟‪ 2‬در میان ما ّ‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) کسى‬
‫نیست مگر اینکه یا کشته شد به شمشیر‪ ،‬یا اینکه او را در زندان‬
‫و در تبعیدگاه شهید و مسموم کردند؟ خب‪ ،‬من سؤال میکنم‪:‬‬
‫یک قدرت قاهر‪ 3‬زمان‪ ،‬چه کسی را در میدان جنگ یا در زندان‬
‫یا در تبعیدگاه میکشد و شهید میکند؟ جز یک آدم پیکارجو را؟‬
‫عباسى _ استخوان‬ ‫جز یک آدم مزاحم را؟ جز _ به تعبیر منصور ّ‬

‫‪ .1‬بسیار بی‌وفا و عهدشکن‬


‫ّ‬
‫علمه ّ‬
‫محمدباقر مجلسی‪ ،‬ج‪ ،27‬ص‪217‬‬ ‫‪ .2‬بحاراالنوار‪،‬‬
‫‪ .3‬مقتدر و غالب‬
‫‪98‬‬
‫ّ‬
‫خرده‌ای را که در گلوى حکومت غدار زمان گیر کرده باشد و راه‬
‫�ذ ّ‬

‫‌السالم)‬
‫ر� ف�ى حل ق�ی»‪ 1.‬در چند‬
‫مع� ض‬
‫ال��ا ال ت‬
‫نفس را بر او گرفته باشد؟«ه ا ش ج‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫عباسى است که از دور اشاره میکند به امام‬ ‫روایت از قول منصور ّ‬
‫صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم) و میگوید او استخوان‌ریزه‏اى است که در گلوى‬
‫من جا گرفته؛ جز این است؟ خب‪ ،‬امام صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم) را باید‬
‫شهید کنند‪ ،‬باید مسموم کنند؛ چون مبارز است‪.‬‬
‫ّ‬
‫خصوصیات زندگى اینها را هم ندیده‬ ‫اگر ما بخواهیم‬
‫بگیریم‪ ،‬با آن تفصیالتى که مورد نظر من است و ان‏شاءاهلل‬
‫عرض خواهم کرد‪ ،‬همین اجمال کافى است که ما معتقد‬
‫شویم که ّ‬
‫ائمه‏ى یازده‏گانه‏ى ما‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم)‪ ،‬همه در حال پیکار‬
‫و در حال مبارزه و در حال جهاد از دنیا رفتند؛ به دلیل اینکه‬
‫را‬ ‫‏جعفر‌(علیه ّ‬
‫‌السالم)‬ ‫اینها را کشتند‪ ،‬به دلیل اینکه موسى‏بن‬
‫زندان ابد کردند _ اگر موسی‌بن ‌جعفر‌(علی ‌ها ّ‌لسالم) در زندان شهید‬
‫نمیشد یا از دنیا نمیرفت و بیست سال دیگر هم زنده میماند‪،‬‬
‫آن بزرگوار را که از زندان بیرون نمى‏آوردند؛ اگر میخواستند‬
‫بیرون بیاورند‪ ،‬زندان نمیبردند _ به دلیل اینکه امام باقر دو بار‪،‬‬
‫امام صادق دو بار‪ ،‬امام ّ‬
‫سجاد(علهیم ّ‬
‫‌السالم) دو بار تبعید شدند؛‬
‫تبعید شد‪ ،‬امام جواد و امام‬ ‫‌السالم)‬ ‫ّ‬
‫‌موسى‌الرضا‌(علیه ّ‬ ‫على‌بن‬ ‫برخی از برخوردهای قهرآمیز‬
‫ائمه(ع)‬‫با ّ‬
‫زندان و تبعید‬ ‫امام عسکرى(علهیم ّ‬
‫‌السالم) هر‌کدام چند بار‬ ‫هادى و‬
‫رفتند؛ به دلیل اینکه سه امام آخر ما‪ ،‬یعنى امام جواد‪ ،‬امام‬
‫هادى و امام عسکرى(علهیم ّ‬
‫‌السالم) در بحبوحه‏ى‪ 2‬جوانى کشته‬
‫شدند‪ .‬امام جواد(علیه ّ‬
‫‌السالم) را بیست و پنج ساله کشتند‪ ،‬امام‬
‫هادى(علیه ّ‬
‫‌السالم) را سى و دو ساله یا سى و سه ساله کشتند‪ ،‬امام‬

‫‪ .1‬کشف ّ‬
‫الغمة‪ ،‬اربلی‪ ،‬ج‪ ،2‬ص‪196‬‬
‫‪ .2‬وسط و اوج‬
‫‪99‬‬

‫عسکرى(علیه ّ‬
‫‌السالم) را بیست و هشت ساله کشتند‪ .‬یک جوان‬
‫گفتار چهارم‪ :‬انسان ‪ 250‬ساله‪...‬‬

‫بیست و پنج ساله را که این‌قدر عالقه‌مند دارد‪ ،‬چرا میکشند؟‬


‫یک جوان سى و دو ساله‏اى که این‌همه در آفاق عالم اسالمى‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) است‪،‬‬ ‫عالقه‏مند دارد‪ ،‬وابسته‏ى به دودمان پیغمبر‬
‫مردم او را سرچشمه‏ى الهام و وحى خود میدانند‪ ،‬کشتن او براى‬
‫چیست آخر؟ چرا او را میکشند؟ آیا جز این است که در کشتن او‪،‬‬
‫براى قدرتهاى زمان مصلحتى وجود داشته است که از مصلحت‬
‫زنده ماندن او و راضى نگهداشتن مردم بمراتب بزرگ‌تر بود؟ مگر‬
‫در زنده ماندن او خطرى براى قدرتهاى زمان وجود داشته است‬
‫که بمراتب از خطر نارضایی مردم‪ ،‬در صورت کشته شدن او‪،‬‬
‫بزرگ‌تر و بیشتر و مهم‌‌تر بود؟‬
‫اینها مسائل اجمالى است که اگر شما فقط همین مسائل را در‬
‫نظر بگیرید‪ ،‬و آنچه را که ان‌شاء‌اهلل عرض خواهیم کرد به تفصیل‬
‫‌‌السالم) و مناسبات‬ ‫در روزهاى آینده درباره‏ى زندگى ّ‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬

‫اینها با خلفا و مناسبات اینها با علماى زمان و مناسبات اینها‬


‫مخلصین خودشان هم ندیده بگیریم _‬ ‫ِ‬ ‫با شیعه و با دوستان و با‬
‫که هریک آیتى است بر ّادعاى ما و شاهد صدقى است _ همین‬
‫مقدارى که بنده امروز گفتم‪ ،‬کافى است که یک انسان منصف‬
‫‌السالم) مشغول مبارزه و جهاد بود‪،‬‬ ‫را معتقد کند که امام صادق(علیه ّ‬

‫‌السالم) مشغول مبارزه و جهاد بود‪.‬‬ ‫موسى‌بن‌جعفر‌(علیه ّ‬

‫بنده یک‌وقتى در جایی یک سخنرانى در این زمینه کردم؛‬


‫عنوان سخنرانى‪« ،‬همرزمان حسین» بود‪ .‬یعنى امام صادق(علیه‬

‫‌السالم) است‪ ،‬در میـدان حسین است؛‬ ‫‌السالم) همــرزم حسین(علیه ّ‬


‫ّ‬

‫موسى‏بن ‏جعفر‪ ،‬امام جــــواد‪ ،‬امام هشتــــــم(علهیم ّ‬


‫‌السالم) همــــــــرزم‬
‫حسین‌اند‪ ،‬در میدان حسین و دوشادوش حسین‪ .‬چطور شد‬
‫‪100‬‬
‫ً‬ ‫که وقتى صحبت امام حسین(علیه ّ‬
‫‌السالم) مى‏آید‪ ،‬تو فورا به امام‬

‫‌السالم)‬
‫‌السالم) استشهاد میکنى؟ شما یک مطلبى را بیان‬ ‫صادق(علیه ّ‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫میکنید‪ ،‬میگویید که آقا! امام حسین چنین؛ او میگوید اگر‬
‫راست میگویی‪ ،‬پس چرا امام صادق چنان؟ عجب‪ ،‬امام‬
‫ّ‬
‫صادق ضد امام حسین بود؟ رفتار امام صادق متناقض با امام‬
‫ّ‬
‫حسین بود‪ ،‬یا توی خفاش [صفت] نفهمیدى و ندیدى؟ یا آن‬
‫غرض‏ورز نخواست بگذارد که تو بفهمى و ببینى؟ امام صادق‬
‫دوشادوش حسین است‪ ،‬همرزم حسین است‪ ،‬در کنار حسین‬
‫است و با همان دشمن میجنگد و مبارزه میکند؛ با همان دستی‬
‫که حسین(علیه ّ‬
‫‌السالم) را شهید کردند‪ ،‬او را هم شهید کردند؛ منتها‬
‫در دو میدان‪ .‬و مهم این است‪ .‬اگر بنده همین اندازه هم بحث‬
‫حتی‬‫میکردم‪ ،‬باید مستمع منصف و کسى که این مطلب ّ‬
‫برایش ّاول‌بار مطرح میشود‪ ،‬معترف شود‪ .‬در‌عین‌حال ما ّ‬
‫البته به‬
‫تفصیل صحبت میکنیم‪.‬‬

‫منظور از جهاد و توصیف اقدامات امامان‌(علهیم ّ‬


‫‌‌السالم)‬
‫اهل‏بیت‌(علهیم ّ‬
‫ّ ً‬
‫متا باید این را بدانیم که ّ‬
‫‌‌السالم)‬ ‫ائمه‏ى‬ ‫مقد‬
‫سجاد و‬ ‫_ که بیشتر‪ ،‬تکیه‏ى ما روى هشت امام مابین امام ّ‬
‫‌السالم) است _ اینکه میگوییم مجاهد بودند‬ ‫امام عسکرى(علهیم ّ‬

‫و جهاد میکردند‪ ،‬یعنى چه؟ الزم است بنده این را براى شما‬
‫درست تبیین کنم‪ .‬وقتى‌که ما میگوییم امام صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم)‬
‫ً‬
‫فورا سؤال میکند _ ّ‬
‫البته شما‬ ‫جهاد میکرد‪ ،‬مى‏بینید که مستمع‬
‫ً‬
‫آقایان که خیلى نجیبید و این سؤال را نمیکنید‪ ،‬بعدا هم سؤال‬
‫نمیکنید؛ آنهایی که مستمع این حرفها نیستند‪ ،‬به همین دلیل‬
‫که مستمع نیستند‪ ،‬سؤال میکنند _ کجا امام صادق(علیه ّ‬
‫‌السالم)‬
‫‪101‬‬

‫جهاد میکرد آقا؟ ما که شمشیرى دست امام صادق ندیدیم‪.‬‬


‫گفتار چهارم‪ :‬انسان ‪ 250‬ساله‪...‬‬

‫ما که از امام صادق(علیه ّ‬


‫‌السالم)‪ ،‬میدان جنگى نشنفتیم‪ .‬بنده از‬
‫این سؤاالت گوناگونى که در این زمینه مطرح میشود‪ ،‬احساس‬
‫میکنم که اصطالح جهاد _ این واژه‏ى مخصوص _ در فرهنگ‬
‫ّ‬
‫اسالم‪ ،‬یک اصطالح ناشناخته است‪ .‬مقدمه‏اى که میخواستم‬
‫بگویم‪ ،‬همین بود‪ .‬این را باید بیان کنیم که جهاد یعنى چه؟‬

‫دو تفسیر غلط و یک تفسیر صحیح از جهاد‬


‫درباره‏ى جهاد دو تفسیر غلط وجود دارد و یک تفسیر درست‪.‬‬
‫مقابل هم است؛ یکى از یک‬ ‫ِ‬ ‫آن دو تفسیر غلط‪ ،‬دو نقطه‏ى‬
‫گستـــــــــــــرده‌تر بودن معنای‬ ‫جهت‪ ،‬انحرافى است؛ یکى از جهت مقابل آن‪ ،‬انحرافى است‪.‬‬
‫واژه‌ی جهاد در قرآن نسبت‬
‫به اصطالح فقهی آن‬ ‫میدانید که واژه‏ى «جهاد» در قرآن در موارد زیادى استعمال شده‬
‫و در روایات چندین برابر قرآن استعمال شده‪ ،‬و یکى از واجبات‬
‫دین اسالم جهاد است‪ .‬واژه‏ى جهاد در قرآن‪ ،‬غیر از این اصطالح‬
‫در فقه شیعه است‪ .‬در فقه شیعه‪ ،‬به حسب متداول و معروف‬
‫میان فقها‪ ،‬بخصوص در قرنهاى بعد از آغاز غیبت _ یعنى از قرن‬
‫پنجم به این طرف _ واژه‏ى جهاد فقط به یک معناى محدودى‬
‫اطالق میشود ّاما در قرآن این‌جور نیست‪ .‬در قرآن معناى جهاد‬
‫با معناى جهاد در فقه اسالمى و در کتب ّ‬
‫فقهیه و در حقوق‬
‫اسالمى قیاس نمیشود‪.‬‬

‫یک تفسیر غلط از جهاد؛ جهاد بودن هر تالشی‬


‫آن دو معناى انحرافى که عرض کردم‪ ،‬یکى‏اش این است‪:‬‬
‫برطبق لغت‪ ،‬یعنى کوشش؛ و جهاد در راه خدا‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫میگویند جهاد‬
‫مطلق کوشش در راه خدا‪ .‬براى اینکه این معنا را درست در‬
‫ِ‬ ‫یعنى‬
‫‪102‬‬

‫خارج پیاده کنند‪ ،‬میگویند هر کارى که شما براى خدا میکنید‪،‬‬

‫‌السالم)‬
‫ً‬
‫یک کوششى است و یک جهاد است‪ .‬مثال فرض بفرمایید که‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫شما ّاول صبح‪ ،‬ساعت ‪ 8‬از منزل‪ ،‬از زیر کرسى‪ ،‬از کنار بخارى‬
‫گرم‪ ،‬از توی اتاق راحت‪ ،‬زحمت میکشید‪ ،‬به خودتان رنج‬
‫میدهید‪ ،‬بیرون مى‏آیید؛ دست میکنید در جیب‪ ،‬یک زحمت‬
‫است؛ سوییچ ماشین را از جیب در مى‏آورید‪ ،‬یک زحمت‬
‫در این ماشین هشتاد نود هزار تومانى را باز میکنید‪ ،‬یک‬
‫است؛ ِ‬
‫زحمت است؛ سوار ماشین میشوید‪ ،‬نمیدانم گاز میدهید‪ ،‬دنده‬
‫عوض میکنید‪ ،‬باالخره ماشین را راه مى‏اندازید و در خیابانهاى‬
‫شلوغ تهران با این ناراحتى‏ها! حرکت میکنید و مى‏آیید تا بازار‪،‬‬
‫اینها همه‏اش زحمت است؛ خدا اجرتان بدهد! بعد تشریف‬
‫در حجره یا توی اداره یا فالن گوشه‌ى دیگر مى‏نشینید‪،‬‬
‫مى‏آورید ِ‬
‫این شاگرد مى‏آید‪ ،‬آن منشى مى‏آید‪ ،‬با این یک کلمه حرف‬
‫میزنید‪ ،‬با آن یک کلمه حرف میزنید آفتاب تا آفتاب؛ از طلوع تا‬
‫غروب زحمت زیادی میکشید تا هزار تومان گیرتان بیاید‪ .‬خب‪،‬‬
‫زحمت میکشید؛ منتها چون این زحمت براى این است که‬
‫رزق حاللى را تحصیل کرده باشید و پرتقال و موز و چلوکباب‬
‫و بوقلمون! و دیگر چیزها را براى آقازاده‏ها بخرید و به آنها بدهید‬
‫بخورند‪ ،‬این کار شما جهادى است در راه خدا؛ کوشش است‬
‫دیگر‪ 1.‬کوشش نیست؟ زحمت نیست؟ تالش نیست؟ خب‪،‬‬
‫تالش است دیگر؛ تالش معاش‪ .‬لذاست که میگویند رزق حالل‬

‫‪ .1‬این بیان و مثالها‪ ،‬تعریض و اعتراضی است به سبک زندگی غیر زاهدانه و‬
‫متجمالنه _ به‌حسب معیارهای آن زمان _ برخی مخاطبان گرچه مخاطبان‪،‬‬‫ّ‬
‫ّ‬
‫متدین و بلکه اهل مبارزه باشند‪.‬‬
‫‪103‬‬
‫گفتار چهارم‪ :‬انسان ‪ 250‬ساله‪...‬‬

‫تحصیل کردن‪ ،‬یک نوع جهاد است‪ 1.‬اسم این را میگذارند‬


‫جهاد‪ .‬از اینجا شما شروع کنید تا بزرگ‌ترین کارها و کوچک‌ترین‬
‫کارها که اینها همه‏اش یک تالشى است؛ اگر براى خدا بود‪ ،‬جهاد‬
‫است‪.‬‬
‫ف‬
‫میگویند‪« :‬آقا! جهادى که در اسالم هست‪« :‬و جٰ�هدوا �ى‬
‫قّ‬
‫ح� ج�هاده»‪ _ 2‬یعنى اینکه تالش کنید در راه خدا‪ ،‬آن‌جورى‬ ‫اهلل‬

‫که الزم است تالش کرد _ این است؛ تالش کنید براى کسب‪،‬‬
‫تالش کنید براى علم‪ ،‬تالش کنید براى زندگى‪ ،‬تالش کنید براى‬
‫دیدار دوستان‪ .‬هر زحمتى که بکشید‪ ،‬جهاد فى‌سبیل‏اهلل است‪.‬‬
‫محصلى که درس میخواند و زحمت میکشد و آن فرمول‌هاى‬ ‫ّ‬
‫اصولى‬
‫ِ‬ ‫مشکل را حل میکند‪ ،‬یا آن مسئله‏ى فقهى یا نحوى یا‬
‫مشکل را حل میکند‪ ،‬اگر این کار او برای خدا است یعنی براى‬
‫توجه به خدا است‪ ،‬این یک جهاد‬ ‫خیر مسلمانها است و با ّ‬
‫است‪ ».‬و از این قبیل‪ ،‬و از این قبیل‪ ،‬و از این قبیل‪ .‬این یک‬
‫ّ‬
‫تفسیر از جهاد است در نظر یک عده‪ .‬لذاست که می‌بینید‬
‫خودشان را از مجاهدین میدانند دیگر؛ میگویند‪« :‬آقا! ما هم‬
‫تعجب‬ ‫جهاد میکنیم‪ ».‬وقتى‌که با او حرف بزنى‪ ،‬براى اینکه ّ‬
‫تمسک میکند که‪:‬‬ ‫نکنى از او که جهاد میکند‪ ،‬به خودت هم ّ‬
‫ّ‬
‫در دکان آمدى و در را باز‬
‫«آقا! شما هم جهاد میکنى‪ .‬همین که ِ‬
‫کردى و نشستى‪ ،‬جهاد است!» این تفسیر‪ ،‬تفسیر غلطى است و‬
‫خیلى هم غلط است‪.‬‬
‫ما منکر نیستیم که لغت «جهاد» به‌معناى مطلق کوشش‬
‫ّ‬ ‫است و از ّ‬
‫«جهد» است _ این مسلم _ ّاما اگر‬‫«جهد» یا َ‬
‫ماده‏ى ُ‬

‫‪ .1‬کافی‪ ،‬کلینی‪ ،‬ج‏‪ ،5‬ص‪88‬‬


‫‪ .2‬سوره‌ی حج‪ ،‬بخشی از آیه‌ی‪78‬‬
‫‪104‬‬

‫چنانچه جهاد در قاموس اسالمى و در فرهنگ اسالمى به این‬

‫‌السالم)‬
‫گل‌وگشادى بود‪ ،‬لزومى نداشت که اسم ّ‬
‫خاصی روى این بگذارند‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫در مقابل سایر اسمهایی که در اسالم هست‪ .‬خب‪ ،‬نماز هم‬
‫یک جهادى است بنابراین؛ روزه گرفتن هم یک جهادى است‬
‫بنابراین؛ به حج رفتن و زکات دادن و همه‏ى اعمال اسالمى یک‬
‫خاصی رویش بگذارند؟‬ ‫جهادى است بنابراین؛ چرا یک اسم ّ‬
‫چرا بیخودى بیایند یک واژه‏ى دیگرى درست کنند؟ پس جهاد‪،‬‬
‫مطلق کوشش نیست‪ .‬جهاد یک چیزى است در مقابل نماز‪ ،‬در‬ ‫ِ‬ ‫دلیلی بر اشتب ـ ـ ـ ـ ـ ــاه ب ـ ــودن‬
‫تفسیر جهاد به کوشش‬
‫مقابل امر به معروف‪ ،‬در مقابل زکات‪ ،‬در مقابل حج‪ ،‬در مقابل‬
‫صله‏ى رحم‪ ،‬در مقابل ِب ّر به والدین‪ ،‬در مقابل راست گفتن‪ ،‬در‬
‫مقابل کم نفروختن‪ ،‬در مقابل همه‏ى واجبات دیگر‪ .‬جهاد یک‬
‫واجبى است‪ ،‬یک فریضه‏اى است‪ ،‬یک واژه‏اى است در مقابل‬
‫ّ‬
‫واژه‏هاى دیگر؛ این مسلم است‪ .‬پس در فرهنگ اسالمى _ یعنى‬
‫قرآن و روایات _ دایره‌ی جهاد را به این وسعت گرفتن‪ ،‬خطاى‬
‫بزرگى است‪.‬خیلی بزرگ است این خطا‪ .‬پس این یک تفسیر‪ ،‬که‬
‫تفسیر غلطی است‪.‬‬

‫ّ‬
‫تفسیر غلط دیگر از جهاد؛ جهاد یعنی مبارزه‌ی مسلحانه‬
‫تفسیر غلط دیگر‪ ،‬نقطه‏ى مقابل این است‪ .‬میگویند جهاد‬
‫در اصطالح قرآن و حدیث یعنى جنگ با شمشیر در یک میدانى‬
‫که دشمن آن طرف ایستاده باشد‪ ،‬تو این طرف ایستاده باشى‪،‬‬
‫شمشیر را از غالف بیرون بکشى و بزنى به دشمن‪ ،‬یا تیر و نیزه را‬
‫او به تو بزند و تو به او بزنى؛ این میشود جهاد‪ .‬این تعبیر هم درست‬
‫نیست‪ .‬درست است که جهاد در فقه اسالمى به این معنا‬
‫استعمال شده _ که همان را هم ما ایراد داریم که چرا باید فقط به‬
‫‪105‬‬

‫این معنا استعمال شود _ ّاما در قرآن‪ ،‬جهاد به این معنا نیست‪.‬‬
‫گفتار چهارم‪ :‬انسان ‪ 250‬ساله‪...‬‬

‫ً‬
‫بنده شواهد و قرائن نسبتا زیادى دارم بر اینکه جهاد در قرآن فقط‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫دشمن مشخص نیست‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫به‌معناى جنگ مسلحانه‏ى در مقابل‬
‫اعلى‏مرتبه‏ى جهاد‬ ‫نه اینکه جهاد شامل این نمیشود؛ چرا‪ ،‬این‪ٰ ،‬‬
‫است‪ ،‬نقطه‏ى عالى و اوج واژه‏ى جهاد است‪ّ ،‬اما نه اینکه همه‏ى‬
‫َ‬
‫جهاد باشد؛ نه‪ ،‬جهاد ممکن است شقوق و اشکال دیگرى هم‬
‫داشته باشد و دارد‪ .‬بنابراین تفسیر ّدوم هم غلط است‪.‬‬
‫شاهـــــــــدی بر اشتباه بودن‬ ‫در اینجا یکى از شواهد را عرض میکنم براى کسانى که اهل‬
‫تفسیر جهاد به جنگ‬ ‫تحقیقند و دلشان میخواهد با استدالل به آیات قرآن مطالب را‬
‫قبول کنند‪ .‬در سوره‏ى برائت‪ ،‬آیه‌ی شریفه میفرماید‪ٰ « :‬ی� ّ یا�ها نّال�� ّ‬
‫بی‬
‫ّ‬ ‫ل نٰ ف ق ن �غ ظ‬ ‫فّ‬ ‫ٰ‬
‫عل�هم»؛‪ 1‬ای پیغمبر! با کفار و با منافقان‬ ‫ج�هد الک�ار و ا م��� ی�� و ا ل� ی‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫جهاد کن‪ .‬در فقه شیعه و به‌طور کلى در فقه اسالم مسلم است‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) با منافقان جنگ مسلحانه‏ى رویاروى‬ ‫که پیغمبر‬
‫نکرده و با آنها در یک میدان قرار نگرفته و جهاد پیغمبر با آنها‬
‫به شکل دیگرى انجام گرفته؛ در‌عین‌حال در این آیه‪ ،‬از مبارزه‏ى‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) با اینها تعبیر به «جهاد» شده‪ .‬بنابراین‬ ‫پیغمبر‬
‫جهاد‪ ،‬با این دو تعبیر‪ ،‬غلط است‪.‬‬

‫تفسیر صحیح از جهاد؛ مبارزه‌ی با دشمن‬


‫آنچه به نظر ما تفسیر واقعى کلمه‏ى جهاد است‪ ،‬این است‪:‬‬
‫جهاد عبارت است از درگیرى با یک دشمن _ این دشمن‪،‬‬
‫َ‬
‫هرکه میخواهد باشد _ به یکى از اشکال و شقوق ممکن‪.‬‬
‫به‌عبارت‌دیگر _ برای اینکه این تعریف‪ ،‬با معناى لغوى جهاد‬
‫هم تناسبى داشته باشد _ جهاد عبارت است از تالش و کوشش‬
‫‪ .1‬سوره‌ی توبه‪ ،‬بخشی از آیه‌ی‪73‬‬
‫‪106‬‬

‫در راه پیشبرد هدف؛ منتها آن تالش و کوششى که با درگیرى‬

‫‌السالم)‬
‫با دشمن همراه است‪ .‬آن تالشى که با درگیرى با دشمن همراه‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫نیست‪ ،‬اسمش جهاد نیست‪ .‬یعنى اگر ما بخواهیم یک واژه‏ى‬
‫کوچکى را‪ ،‬یک لغت بسیطى را در فارسى انتخاب کنیم که‬
‫جهاد قرآن و جهاد روایت را با آن بخواهیم تطبیق کنیم و این‬
‫واجب را بفهمیم‪ ،‬باید کلمه‏ى «مبارزه» را بگوییم؛ مبارزه به این‬
‫اصلى لغوى‌اش به این معنا است‬ ‫معنا‪ّ .‬‬
‫البته مبارزه در معناى‬
‫ِ‬
‫که در میدان جنگهاى رویاروى‪ ،‬یک نفر بیاید با یک نفر دیگر تن‬
‫به تن بجنگد؛ این را میگفتند مبارزه‪.‬‬
‫یک نفر میرود توى رختخواب گرمش‪ ،‬کنار بخارى میلمد‪،‬‬
‫از روى فراغت فکر میکند که من درباره‌ی چه مسئله‏اى تحقیق‬
‫کنم؛ نا گهان به یادش مى‏آید که این مسئله هنوز حل نشده‬
‫است که آیا هفت آسمان از جنس طال است‪ ،‬یا از جنس نقره‬
‫است‪ ،‬یا از جنسی دیگر است؛ بعد بنا میکند کتابها را گشتن‪،‬‬
‫مطالعه کردن‪ ،‬چه کردن‪ ،‬تا این مسئله را تحقیق میکند و حل‬
‫میکند‪ .‬به این کار ‪ ،‬جهاد نمیگویند؛ این اسمش مبارزه نیست‪.‬‬
‫ّ‬
‫یا فرض بفرمایید یک نفر دانشمند محققی برود بنشیند درباره‌ی‬
‫حتى الزم _ مثل یک‬ ‫یک مسئله‏ى حقوقى خشک غیر الزم‪ ،‬یا ّ‬
‫ِ‬
‫مسئله‏اى که در شیمى است‪ ،‬یک مسئله‏اى که در فیزیک‬
‫است‪ ،‬یک مسئله‏اى که در ریاضى است‪ ،‬یک مسئله‏اى که‬
‫مورد استفاده و انتفاع مردم است _ زحمت بکشد و تحقیق کند‪،‬‬
‫به کار او جهاد نمیگویند؛ کمااینکه در فارسى هم به آن‪ ،‬مبارزه‬
‫نمیگویند‪ .‬به «اینشتین» یک مبارز نمیگویند‪ .‬به آن کسى که‬
‫عالى‏ترین تحقیقات علمى را هم بکند‪ ،‬یک مبارز نمیگویند‪.‬‬
‫چرا؟ براى خاطر اینکه این عمل‪ ،‬این تحقیق‪ ،‬این کشف‪ ،‬این‬
‫‪107‬‬

‫کارى که به‌وسیله‏ى فکر یا به‌وسیله‏ى پول یا به‌وسیله‏ى دست‬


‫گفتار چهارم‪ :‬انسان ‪ 250‬ساله‪...‬‬

‫فکرى ایدئولوژیکى و‬
‫ِ‬ ‫انجام گرفته‪ ،‬در راه پیشبرد یک هدف‬
‫دشمن این فکر به کار نرفته‪ .‬لذا به این کار‪،‬‬
‫ِ‬ ‫در راه مقابله‏ى با‬
‫جهاد نمیگویند؛ کمااینکه در فارسى هم به آن مبارزه نمیگویند‪.‬‬
‫ً‬
‫آن کسى که پول میدهد و مثال فرض بفرمائید یک بنیان رفیع‬
‫حتى‬ ‫میسازد‪ ،‬یک خانه‏اى میسازد‪ ،‬یک بیمارستانى میسازد‪ّ ،‬‬
‫یک مدرسه‏اى میسازد‪ ،‬به این کار‪ ،‬مبارزه نمیگویند‪ .‬به آن‬
‫‪1‬‬
‫جهاد نمیگویند‪ .‬انفاقى هست‪ّ ،‬اما این انفاق‪ ،‬جهاد نیست‪.‬‬
‫چرا؟ چون در آن‪ ،‬درگیرى نیست؛ چون در آن‪ ،‬مقابله‏ى با یک‬
‫مضرى نیست؛ چون در این عمل‪ ،‬یک نوع ستیزه‏گرى با‬ ‫قدرت ّ‬
‫ّ‬
‫مخالف‪ ،‬با آن کسى که سد راه است‪ ،‬مندرج نیست؛ لذا به آن‬
‫البته کار خوبى است‪ّ ،‬اما جهاد نیست‪ .‬خیلى‬ ‫نمیگویند جهاد‪ّ .‬‬
‫کارها خوب است‪ّ ،‬اما جهاد نیست‪ .‬نماز هم خوب است‪ّ ،‬اما‬
‫توجه کردید؟ میخواهیم معناى جهاد روشن شود؛‬ ‫جهاد نیست‪ّ .‬‬
‫که وقتى میگوییم ّ‬
‫ائمه‌(علهیم ّ‬
‫‌‌السالم) جهاد میکردند‪ ،‬بدانید یعنى‬
‫چه‪ّ .‬اما همین آدم کتاب‌نویس میرود درباره‏ى یک مسئله‏اى که‬
‫در آن‪ ،‬درگیرى با دشمن هست‪ ،‬تحقیق میکند‪ ،‬فرض بفرمایید‬
‫که یک دشمنى در راه پیشبرد اهداف خصمانه‏ى خود‪ ،‬یک‬
‫ً‬
‫طرز فکرى را براى مردم ایجاد میکند‪ .‬مثال عبدالملک مروان‬
‫که خلیفه‏ى اموى است‪ ،‬براى اینکه بتواند روى دوش مردم‪،‬‬
‫خوب سوار شود و مردم در مقابل او نفس نکشند و کسى خار‬
‫ُ‬
‫راه ترک‌تازى و وحشیگرى او نباشد‪ ،‬طرز فکرى به‌صورت «جبر»‬
‫را ابداع میکند؛ که یعنی هرچه خدا میخواهد‪ ،‬بدون اختیار و‬
‫اراده‏ى بنده‪ ،‬همان واقع میشود و بنده هیچ اختیارى ندارد‪ .‬این‬
‫ّ‬
‫‪ .1‬در این مثالها تعریض و کنایه به بعضی حضار وجود دارد‪.‬‬
‫‪108‬‬
‫َ َ‬
‫ف‪ 1‬شایسته‏ى‬ ‫طرز فکر را ّاول معاویةبن ‏ابى‌سفیان‪ ،‬بعد هم خل ِ‬

‫‌السالم)‬
‫متناسب با خودش‪ ،‬یعنى عبدالملک مروان‪ ،‬در بین مردم ترویج‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫کردند‪ .‬منظورشان هم این بود که مردم جبرى بار بیایند‪ .‬یعنى‬
‫بگویند‪:‬‬
‫رضا به داده بده وز جبین گره بگشا‬
‫‪2‬‬
‫در اختیار نگش ــودند‬
‫که بر من و تو ِ‬ ‫ ‬
‫چرا با عبدالملک مبارزه میکنید؟ چرا با دستگاه حکومت‬
‫اموى‪ ،‬این طرف و آن طرف درگیرى درست میکنید؟ فایده‏اش‬
‫چیست؟ معلوم است که تا خدا نخواهد که نمیشود؛ با تالش‬
‫من و تو هم خدا اراده‏اش را عوض نمیکند‪ .‬خدا خواسته است‬
‫که عبدالملک‪ ،‬عبدالملک باشد؛ خدا خواسته که تو زیر بار‬
‫عبدالملک رفته‌اى‪ .‬یک‌چنین عقیده‏اى را مردم پیدا کنند‪.‬‬
‫وقتى‌که این عقیده را پیدا کردند‪ ،‬عبدالملک آسوده‌خاطر میشود‬
‫و در قصر شاهى‏اش هفت تا پادشاه را هم خواب مى‏بیند؛ خواب‬
‫راحت‪ .‬این طرز فکر را عبدالملک در یک روزگارى ترویج کرد‪.‬‬
‫ّ‬
‫جهاد فکرى در اینجا این است که یک دانشمند‪ ،‬یک محقق‬
‫قلم در دست بگیرد و ثابت کند که این طرز فکر‪ ،‬یک طرز فکر‬
‫غلط است‪ .‬این هم کتاب‌نویسى است‪ ،‬آن صورت قبلى هم‬
‫کتاب‌نویسى بود؛ ّاما آن جهاد نبود‪ ،‬این جهاد است‪ .‬چرا؟ براى‬
‫خاطر اینکه در آن‪ ،‬درگیرى با عبدالملک نبود؛ در این‪ ،‬درگیرى‬
‫با عبدالملک هست‪.‬‬

‫جهاد مالی‬
‫مثال دیگر خرج کردن است‪ .‬خیلى‏ها خرج میکنند‪ ،‬خیلى‏ها‬
‫‪ .1‬جانشین‬
‫‪ّ .2‬‬
‫غزلیات حافظ (با اندکی تفاوت)‬
‫‪109‬‬

‫قنات جارى میکردند‪ ،‬خیلى‏ها چاه میکندند‪ ،‬خیلى‏ها مسجد‬


‫گفتار چهارم‪ :‬انسان ‪ 250‬ساله‪...‬‬

‫و مدرسه و بیمارستان و غیر ذلک میساختند؛ ّاما گفتیم تا یک‬


‫صورت درگیرى در اینها نباشد‪ ،‬جهاد نیست‪ .‬بعضى‏ها هم‬
‫هستند که خرج میکنند‪ ،‬که این جهاد است‪ .‬چنین جاهایی‪،‬‬
‫‌على‌بن‌الحسین‬‫(علهیالسالم) احتیاج به پول دارد‪ .‬زیدبن ّ‬
‫ّ‬ ‫ق‬
‫امام صاد ‌‬
‫میخواهد برود به کوفه خروج کند‪ ،‬احتیاج به پول دارد‪ .‬یک نفر‬
‫زن‪ ،‬دستش را میکند در این چارقدی که به سرش بسته‪ ،‬گره‬
‫باز میکند‪ ،‬یک دینار طال درمى‏آورد‪ ،‬میدهد به زیدبن ‌على و‬
‫میگوید‪« :‬آقا این مال شما‪ ،‬بروید خرج کنید‪ ».‬این جهاد است‪.‬‬
‫آن صدها هزار دینارى که داده شده بود براى اینکه فقراى شام _‬
‫پایتخت عبدالملک _ اطعام شوند‪ ،‬فقراى مدینه اطعام شوند‪،‬‬
‫البته انفاق بود _ نمیگویم هیچى نبود _ ّاما جهاد نبود‪ّ .‬اما‬‫آنها ّ‬
‫این یک درهم یا یک دینار‪ ،‬جهاد است؛ اینها با هم قاطى نشود‪.‬‬

‫جهاد شعری کُمیت‬


‫‏السالم) یک قصیده‏اى‬ ‫کمیت‪ 1‬مى‏آید در مقابل امام صادق(علیه ّ‬

‫میخواند‪ .‬شعر کمیت جهاد است‪ ،‬شعر دعبل‪ 2‬جهاد است؛ ّاما‬
‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) شعر‬
‫شعر بسیارى از شعرایی که در مدح رسول‏اهلل‬
‫میگفتند‪ ،‬در توحید خدا شعر میگفتند _ به شعرهایی که در‬
‫ُ‬
‫‪ .1‬کمیت‌بن ‌زید اسدی (‪ 60 _ 126‬ق) از شاعران عرب‌زبان و از مدیحه‌سرایان اهل‬
‫سجاد و امام باقر و امام صادق(ع) را درک کرده‬‫بیت(ع) است‪ .‬او محضر امام ّ‬
‫است؛ و در سال ‪ 126‬به دست مأموران خلیفه به شهادت رسید و در کوفه مدفون‬
‫گردید‪.‬‬
‫‪ .2‬دعبل‌بن‌علی خزاعی (‪ 148 _ 246‬ق) از اصحاب امام کاظم و امام رضا و امام‬
‫ّ‬
‫جواد(ع) بود‪ .‬اشعار متعددی از او در شأن اهل بیت(ع) و بیان معارف شیعه بر‬
‫ً‬ ‫جای مانده است‪ .‬به دلیل طعنهایش بر خلفای ّ‬
‫عباسی دائما در حال گریز و سفر‬
‫بود‪ .‬در نهایت نیز ّ‬
‫عمال خالفت وی را به شهادت رساندند‪.‬‬
‫‪110‬‬

‫مدح عبدالملک میگفتند‪ ،‬کارى نداریم _ جهاد نیست‪ .‬چرا؟‬

‫‌السالم)‬
‫ّ‬
‫مدح رسول‏اهلل‌(صل‌اهلل‌‬ ‫چون برای عبدالملک اشکالی ندارد که در‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫علیه‌و‌آله) شعر بگویند‪ .‬کارى نداریم که اگر عبدالملک در زمان‬
‫َ‬ ‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) بود‪ ،‬به جاى جدش یا َسلفش ابوسفیان‪،‬‬ ‫ّ‬
‫رسول‏اهلل‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫او هم با رسول‏اهلل‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) میجنگید؛ اما حاال که رسول‏اهلل‌‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫رسول‏اهلل‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‬
‫(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله) نیست‪ ،‬هرچه میخواهند براى‬
‫‌آله) شعر بگویند؛ برای او ّ‬
‫اهم ّیتى ندارد‪ .‬او میگوید من جانشین‬
‫اهم ّیت دارد که کسى درباره‏ى فرزند رسول‏‬ ‫رسول‌اهلل‏ام‪ .‬براى او ّ‬
‫ّ‬
‫‌السجاد(علیه ّ‬
‫‌‏السالم) شعر‬ ‫على‌بن ‌الحسین‬ ‫ّ‬
‫‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله)‪ ،‬یعنى ّ‬
‫اهلل‬
‫على‌بن ‌الحسین(علیه ّ‬ ‫نگوید‪ .‬کمیت که مى‏آید درباره‏ى ّ‬‫ُ‬
‫‌‏السالم)‬

‫شعر میگوید‪ ،‬شعرش جهاد است؛ چرا؟ چون مضمونش درگیرى‬


‫با هشام‌بن ‌عبدالملک و با خود عبدالملک _ خلیفه‏ى زمان _‬
‫ّ‬
‫رسول‏اهلل‌(صل‌اهلل‌علیه‌و‌آله)‬
‫است‪ .‬همان روز خیلى‏ها بودند که براى‬
‫ّ‬
‫شعر میگفتند‪ ،‬در توحید شعر میگفتند‪ ،‬اما هیچ‌گونه مبارزه‏اى‬
‫محسوب نمیشد‪ ،‬درگیرى محسوب نمیشد؛ لذاست که جهاد‬
‫هم نبود‪ .‬بنابراین شعر گفتن فرق میکند‪ .‬دعبل خزاعى شعرش‬
‫جهاد است‪ ،‬کمیت شعرش جهاد است‪.‬‬
‫چون ک ـ ـ ــه یک عمل‬ ‫صــــــادق‌(صلوات‌اهلل‌علیه)‬ ‫آن‌وقت امـــــام‬
‫‏آمیز اسالمى انجام گرفته‪ ،‬از این زن بیوه‪ ،‬از آن جوان‬
‫مجاهدت ِ‬
‫فقیر‪ ،‬از آن پیر فرتوت‪ ،‬از آحاد بنى‏هاشم پول میگیرد‪ ،‬چند هزار‬
‫دینار پول درست میکند‪ ،‬میدهد به کمیت‪ .‬پس ببینید ّ‬
‫قضیه‬
‫فرق میکند‪ .‬نماز خواندن یک‌وقت جهاد است‪ ،‬یک‌وقت جهاد‬
‫نیست؛ انفاق کردن یک‌وقت جهاد است‪ ،‬یک‌وقت جهاد‬
‫نیست؛ شعر گفتن همین‌جور‪ ،‬چیز نوشتن همین‌جور‪ ،‬فکر کردن‬
‫‪111‬‬

‫همین‌جور؛ راه رفتن گاهى در یک صورتى جهاد است‪ ،‬در یک‬


‫گفتار چهارم‪ :‬انسان ‪ 250‬ساله‪...‬‬

‫صورتى جهاد نیست‪.‬‬

‫جهاد مس ّلحانه‬
‫صورت خیلى روشن جهاد هم این است که انسان‬ ‫ّ‬
‫البته یک‬
‫ِ‬
‫شمشیر به دست بگیرد‪ ،‬بیاید در مقابل دشمن‪ ،‬با شمشیر‬
‫بزند توی سرش؛ یعنى آن کارى که امیرالمؤمنین(علیه ّ‬
‫‏السالم) در‬
‫ّ‬ ‫ٰ‬
‫مجتبى(علیه ّ‬
‫‏السالم) مقدماتش را فراهم‬ ‫جنگهایش کرد‪ ،‬امام حسن‬
‫کرد که برود به جنگ و امام حسین(علیه ّ‬
‫‏السالم) در میدان کربال‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫جهاد مسلحانه است‪ّ ،‬اما جهاد غیر مسلحانه را‬‫ِ‬ ‫انجام داد‪ .‬این‬
‫هم دیگر مسلمانهاى زمان ممکن است بکنند‪.‬‬

‫معنای صحیح جهاد‬


‫پس اگر بخواهیم معناى جهاد را درست تشریح کنیم‪،‬‬
‫درست بفهمیم‪ ،‬باید بگوییم جهاد به‌طور مطلق یعنى درگیرى و‬
‫ّ‬
‫ارتجاعى ضد تعالى و تکامل انسانى _ یعنى‬
‫ِ‬ ‫مبارزه‏ى با قدرتهاى‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫ضد اسالم و ضد قرآن _ هر جور که با اینها درگیرى کردید‪ ،‬این‬
‫در اسالم اسمش جهاد است‪ّ .‬‬
‫البته یکی از انواع جهاد درجه‏اش‬
‫باالتر است‪ ،‬شریف‌تر است‪ ،‬عزیزتر است‪ ،‬داراى اجر بیشترى‬
‫است؛ و دیگری درجه‏اش درجه‏ى نازل‌ترى است‪ ،‬درجه‏ى‬
‫ضعیف‌ترى است‪ ،‬درجه‏ى کم‌ارزش‏ترى است؛ ولى همه‏ى‬
‫اینها تحت عنوان و سرپوش و واژه‏ى «جهاد» محسوب است‪.‬‬

‫جهاد بودن تمام اقدامات ائ ّمه‌(علهیم ّ‬


‫‏السالم)‬

‫خب‪ ،‬بعد از آنکه ما معناى جهاد را فهمیدیم _ که نه‬


‫‪112‬‬
‫ّ‬
‫این است و فقط جهاد مسلحانه است که فقهاى شیعه در‬

‫‌السالم)‬
‫کتبشان یک بابى مخصوص این موضوع باز کرده‌اند و نه به‬

‫مهرزمان حسنی(علیه ّ‬
‫آن گل‌وگشادى و ولنگ‌وبازى است که هر تالشى به هر صورتى‬
‫اسمش جهاد باشد؛ بلکه در جهاد درگیرى الزم است به هر‬
‫شیوه‏اى و در راه هدف بودن و جهت داشتن و َسمت داشتن‬
‫_ آن‌وقت خیلى آسان میتوانیم این را به‌طور اجمال قبول کنیم‬
‫‌‌السالم) جهاد میکردند‪ .‬دیگر نباید سؤال‬ ‫ائمه‏ى اهل‏بیت‌(علهیم ّ‬ ‫که ّ‬
‫‏السالم) کى شمشیر دستش بود؟ مگر‬ ‫کرد که آقا امام صادق(علیه ّ‬

‫الزم بود شمشیر دستش باشد؟ مگر الزم بود امام صادق(علیه ّ‬
‫‏السالم)‬

‫عمامه را بردارد و بیاید توى میدان شعار بدهد؟ کافى بود که امام‬
‫‏السالم) فرمان دهد‪،‬‬ ‫‏السالم) بیندیشد‪ ،‬امام صادق(علیه ّ‬ ‫صادق(علیه ّ‬

‫امام صادق یک کلمه‏اى بگوید که این کلمه‪ ،‬اصلى باشد تا‬


‫مسلمانهاى زمان خود او و بعد از زمان خود او‪ ،‬از آن اصل پیروى‬
‫‏السالم) را مجاهد‬ ‫کنند‪ .‬این کافی بود تا اینکه امام صادق(علیه ّ‬

‫بدانند‪.‬‬
‫یا اهلل‪ ،‬یا اهلل‪ ،‬یا اهلل‪ ،‬یا اهلل‪ ،‬یا اهلل‪ ،‬یا اهلل‪ ،‬یا اهلل‪ ،‬یا اهلل‪ ،‬یا اهلل‪،‬‬
‫یا اهلل‏‬
‫ً‬ ‫آ‬ ‫أن ّ ن‬ ‫ن آ‬ ‫آ‬
‫عل��ن� اصرا   کما حمل�ته‬ ‫ت‬
‫س��ن� او ا�خط��ا ر ب��ا و لا �حمل ی‬ ‫ا� � ی‬ ‫ر ّب� ن�ا لا �ت�ؤ ا�خ�ذ �ن� ن‬
‫ّ‬
‫‪1‬‬ ‫قة‬ ‫على ال�ذ ی� ن� ن‬
‫م� ق� ب� نل�ا ر ّب� ن�ا و لا ت� ّ‬
‫حم نل�ا ما لا طا�� نل�ا �به‪.‬‬
‫محمد و آل ّ‬
‫محمد قصورهاى ما را بر ما مگیر‪.‬‬ ‫پروردگارا! به ّ‬
‫ّ‬ ‫محمد و آل ّ‬
‫پروردگارا! به ّ‬
‫محمد ما را به پیمودن راه خود موفق‬
‫بدار‪ .‬پروردگارا! در آنچه گفتیم و شنیدیم‪ ،‬پندى و درسى و‬

‫‪ .1‬سوره‌ی بقره‪ ،‬بخشی از آیه‌ی ‪286‬؛ «‪ ...‬پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا به خطا‬
‫رفتیم‪ ،‬بر ما مگیر‪ .‬پروردگارا! هیچ بار گرانی بر [دوش] ما مگذار؛ همچنان‌که بر‬
‫[دوش] کسانی که پیش از ما بودند‪ ،‬نهادی‪ .‬پروردگارا! و آنچه تاب آن را نداریم‬
‫ِ‬
‫بر ما تحمیل مکن ‪»...‬‬
‫‪113‬‬

‫برنامه‏اى براى همه‏ى ما قرار بده‪ .‬پروردگارا! زندگى ما و مرگ ما‬


‫گفتار چهارم‪ :‬انسان ‪ 250‬ساله‪...‬‬

‫را زندگى و مرگ آل ّ‬


‫محمد قرار بده؛ ما را از یاران آنان‪ ،‬از دوستان‬
‫آنان‪ ،‬از حامیان آنان و از مجاوران آنان در دنیا و آخرت قرار بده‪.‬‬
‫بحرمة سورة الفاتحة‪.‬‬

You might also like