Professional Documents
Culture Documents
Two Can Play That Game
Two Can Play That Game
Two Can Play That Game
BTSGALAXYIR
Main Couple: KookV
Sub Couple: Sope, NamMin
Genre: Romance, Comedy, Fluff, Smut
Age Category: NC+18
Channel ID: @BTSGALAXYIR
Translated By Ane
Full Part
BTSGALAXYIR
2
3
BTSGALAXYIR
4
BTSGALAXYIR
سخن مترجم :
یه نکته ای قبل شروع بگم؛ قسمت هایی که با فونت متفاوت نوشته شده
شخصیت ها دارن داد میزنن و اون هایی که داخل پرانتز هستن تفکرات
شخصیت ها هستش.
BTSGALAXYIR
5
هرج و مرج مطلق ،تماشای ده ها کودک که کفش های بیرون خودشون
رو از پا در می آوردن تا برای مدرسه دمپایی بپوشن ،حتی پس از سال
ها تکرار روزانه برای کیم تهیونگ عادی نشده بود.
6
تهیونگ با لبخندی وسیع وارد کالس شد و به احوال پرسی با بیست و
دو دانش آموز پر شور و شوقش پرداخت .معلم جوان درحال قدم زدن
در کالس با صدای رسا و پرانرژی ای گفت.
مدرسه ابتدائی جانگ سِئونگ ،یکی از بهترین مدرسه های سئول بود
و تهیونگ پنج سالی می شد که به عنوان معلم اول ابتدایی تو این
مدرسه خدمت می کرد .و این یعنی اون به زودی به یک مدرسه دیگه
انتقالی می گرفت؛ چون معلم ها و مدیر های مدارس کره جنوبی بعد از
گذشت پنج سال به طور چرخشی جابه جا می شدن.
BTSGALAXYIR
7
دوره خدمت پسر در مدرسه جانگ سِئونگ تا اون لحظه فوق العاده
گذشته بود و شک نداشت که دانش آموزهای امسالش یکی از بهترین
کالس ها در طول سال های کاریش هستن.
"بـــــــــــــــلــــــــــــــــــه"
"بـــــــــــــــلـــــــــــــــــــه"
"بـــــــــــــــلـــــــــــــــــــه"
"هشت...چهار...دو...یک...آماده اید؟"
"بـــــــــــــــلـــــــــــــــــــه"
تهیونگ به شوخی با صدای بلند شروع به اشتباه شمردن کرد و بچه ها
دوباره شروع به خندیدن کردن .سپس باهم ،کل کالس شروع به تکون
دادن دست ها و پاهاشون کردن.
هشت تکون دستِ راست ،سپس دست چپ ،پای راست و پای چپ.
BTSGALAXYIR
بعد چهار بار از هرکدوم .بعد دوبار و در آخر یکبار ،در حالی که با
صدای بلند حرکات رو می شمردن.
9
از اواسط چهار تکونِ پای راست ترتیب حرکات بچه ها بهم ریخت و
همه ی اون ها ،حتی تهیونگ در حال قهقهه زدن بودن .سپس معلم
جوان بهشون اشاره کرد تا دوباره سرجای خودشون بشینن.
همزمان هفت هشت دانش آموز سرهاشون رو روی میز گذاشتن و با
تظاهر به خوابیدن باعث شدن تهیونگ دوباره بخنده.
"خیل خب! لطفاً خیلی سریع کتاب " ما کالس اولی هستیم " رو از
کیف هاتون دربیارید "
تهیونگ شروع به ورق زدن کتاب درسی توی دست هاش کرد.
BTSGALAXYIR
معلم جوان با این مبحث درسی طوری آشنا بود که به احتمال زیاد می
تونست توی خواب هم اون رو تدریس کنه.
10
معلمی شغلی نبود که در خانواده کیم رواج داشته باشه .خیلی از همکار
های پسر والدینی معلم یا حداقل مربی مهد داشتن اما پدر تهیونگ یک
تاجر سرسخت و مادرش یک منشی حقوقی بود!
هر دوی اون ها به تهیونگ هشدار داده بودن که شغل معلمی با وجود
محیا کردن یه موقعیت اجتماعی خوب و احترام باال از طرف جامعه،
شغلی طاغت فرساست و حتی با گفتن این که ممکنه بعد از یک سال
از این شغل خسته بشه و بهتره مثل پدرش روی تجارت تمرکز کنه تا
یک زندگی آبرومندانه داشته باشه ،تالش کردن از این کار منصرفش
کنن .اما تالش هاشون فایده ای نداشت؛ چون تهیونگ بعد از الهام
گرفتن از معلم موردعالقه ی دوره دبیرستانش تصمیم گرفت وارد حوزه
آموزش بشه و هیچوقت هم تا اون لحظه از تصمیم خودش پشیمون
نشده بود.
یک چیز خارق العاده برای تهیونگ در تدریس به بچه های کوچیک،
BTSGALAXYIR
11
تدریس در مقطع دبیرستان به دلیل استرس و فشار زیادی که دانش
آموز ها برای موفقیت و ورود به دانشگاه متحمل می شدن یک تجربه
ناخوش آیند برای پسر بود .اما خُب تو پایه اول می تونست روی شکل
گیری شخصیت و درست کردن عادات و رفتارهای دانش آموز هاش به
نحو مناسب تمرکز کنه!
دانش آموز ها هیچوقت گذر زمان رو سر کالس این معلم جوان حس
نمی کردن چون کیم تهیونگ هرگز اجازه نمی داد حتی یک لحظه کسل
کننده در کالس درسش وجود داشته باشه و برای اون روز که به نظر
می رسید بچه ها هیجان زیادی دارن ،به نرمی از مبحث ریاضی به
BTSGALAXYIR
زبان کره ای رفت و بیشتر روی توانایی نوشتاری بچه ها تمرکز کرد.
12
وقتی زنگ تفریح به صدا در اومد و بچه ها برای صرف ناهار سمت
کافه تریا حرکت کردن ،تهیونگ هم دنبالشون راه افتاد تا دنبال دوست
صمیمش ،کیم سوکجین ،توی راهرو مدرسه بگرده.
سوکجین چند سال از اون بزرگتر بود و به بچه های کالس سوم تدریس
می کرد که این کار خیلی با شخصیت شوخ و بانمک مرد سازگار بود.
تهیونگ درحال قدم زدن در کنار سوکجین پرسید و به دانش آموز های
کوچولوی کالس اولیش که در کنار کالس سومی های درحال رشد
سوکجین مشغول راه رفتن توی راهرو مدرسه بودن ،خیره شد.
" به نظرت چقدر یه آدم میتونه سرپا وایسته و جدول مضرب های
دوازده رو به ترتیب ،اَز بر بخونه!؟و کجای دنیا سگ یه معلم پرمشغله،
BTSGALAXYIR
13
" به نظر من که سگت کامالً حق داره ،االن آخر ژانویه است و داره
برف میاد ،حتی منم نمی خوام صبح ها واسه دستشویی کردن از رخت
خواب گرم و نرمم بیرون بیام! "
مرد جوان با نیشخند جواب داد و سوکجین نگاه عاقل اندر سفیهی بهش
انداخت.
قطعاً هیچکس مثل کیم سوکجین درباره مشکالت معلم بودن با تهیونگ
شوخی نمی کرد؛ چون خیلی از معلم های جانگ سِئونگ بیش از حد
جدی و کهنه کار یا کامالً تازه کار و به طرز افراطی ای متمرکز روی
کار و به دست آوردن اضافه حقوق بودن.
14
سوکجین با قیافه ای نا امیدانه آه کشید و از محیط فعلی نامناسب برای
شوخی های بزرگساالنش گالیه کرد.
" تنها کسی که حاضره به اون شوخی هات گوش بده جئونگ یونه!"
دو معلم جوان باالخره در ورودی سالن غذاخوری کنار هم ایستادن تا
حواسشون به دانش آموزهایی که با قدم های بلند ظرف های غذاشون
رو حمل می کردن و سمت میزها حرکت می کردن تا کنار دوست
هاشون بشینن باشه.
تهیونگ برای مدتی طوالنی با چشم های گرد شده از نگرانی به صحنه
BTSGALAXYIR
15
و وقتی به خودش اومد که سوکجین به آرومی روی سرشونش زد و با
لبخندی دندون نما سوال پرسید.
" این دختر مثل یه دزد حرفه ای ماژیک کِش میره! "
16
"حتماً کسی رو میشناسه که رو بدنش تتو داره وگرنه هیچ دلیل دیگه
ای نمیتونه داشته باشه .یک سال تحصیلی کامل گذشته و هنوز به
نقاشی کشیدن روی بدنش ادامه میده؛ حتی باوجود اینکه هربار بخاطر
این کار دعواش میکنم ولی خُب انگار اصال اهمیت نمیده! "
" اگر یه دانش آموز تیزهوش نبود قطعاً دچار مشکل می شدی ...با
این وجود امیدوارم این نابغه ی بانمک تا دو سال دیگه توی کالس من
باشه؛ چون در غیر این صورت مدرسه م رو عوض میکنم!"
با دور شدن سوکجین ،تهیونگ تمام حواسش رو به جئون داسوم هفت
ساله داد .دختر بچه شیرینی که از روز اول جای خودش رو حسابی تو
BTSGALAXYIR
17
داسوم یک دانش آموز باهوش ،سخت کوش ،کنجکاو و همیشه درحال
سوال پرسیدن از بزرگترهاش بود .این کوچولوی شیطون و تهیونگ یه
راز بین خودشون داشتن که دلیل این راز ،قلدری هایی بود که تو اوایل
سال تحصیلی برای داسوم اتفاق افتاده بود.
خیلی از بچه های معصوم کالس اولی متوجه نمی شدن اما یک گروه
خاصِ کوچیک از دانش آموز ها بودن که با بقیه هم کالسی هاشون با
بدجنسی رفتار می کردن.
در مدرسه ابتدایی جانگ سِئونگ ،بچه های مرفه از خانواده های
پرنفوذ و همچنین بچه های خانواده های طبقه متوسط جامعه همه باهم
درس می خوندن و این موضوع خیلی اوقات مشکل ساز می شد!
تو ماه اوکتبر ،یک روز داسوم با چشم های اشکی پیش تهیونگ اومده
بود؛ چون بعضی از بچه های سال باالیی مدرسه پدرِ دختر بچه رو
BTSGALAXYIR
مسخره می کردن!
18
وقتی تهیونگ دلیل این اتفاق رو پرسید در ابتدا دخترک برای توضیح
دادن مقاومت کرد و مرد با اطالع از عادت خاص دخترک بهش یک
ماژیک داد و اجازه داد روی دست هاش نقاشی کنه .اون وقت بود که
داسوم شروع به توضیح دادن کرد که چطور بچه های سال باالیی
پدرش رو به دلیل اینکه هم به دختر و هم به پسر گرایش داره مسخره
می کردن .و تهیونگ به آرومی پرسید که آیا این موضوع حقیقت داره؟
و داسوم که حسابی بهش برخورده بود با صدای بلندی گفته بود.
شنیدن همچین جوابی از یک بچه هفت ساله برای معلم جوان تعجب
آور بود .اما تهیونگ داسوم رو آروم کرده و بهش اطمینان داده بود
که این موضوع چیز بدی نیست و اون هم از مرد ها خوشش میاد.
داسوم از شنیدن این راز معلمش خیلی خوش حال شده بود و قول
BTSGALAXYIR
داده بود که به بقیه بچه ها چیزی در این باره نگه و از اون روز بود که
بین اون دو یه رابطه خاص شکل گرفته بود.
19
اکثر بچه ها عالقه ای به زیاد صحبت کردن درباره والدینشون نداشتن و
داسوم هم از این قضیه مستثنی نبود؛ اما هر وقت که اون درباره پدرش
صحبت می کرد یه برق تحسین خاصی توی چشم هاش وجود داشت و
البته که دخترک به ندرت از مادرش صحبت می کرد.
بیان اما تعدادی از دختربچه های کالس کمی رفتار بدجنسانه داشتن
20
که از قضا والدینشون کمک های مالی سخاوتمندانه ای به مدرسه
انجام می دادن.
" ازتون می خوام گروه تشکیل بدید و روی مطالبی که از نمودار اعداد
یاد گرفتید کار کنید و نکته هایی که درباره ارزش مکانی یاد گرفتیم رو
به خاطر بسپرید و از اون جایی که آخرای ترمه موقع تصحیح برگه
BTSGALAXYIR
21
تهیونگ یک قوطی بزرگ پر از چوب بستنی های رنگ شده که سر
اون ها شماره داشت رو تکون داد و شروع به دور زدن در کالس کرد
تا بچه ها هر کدوم یکی بردارن و گروهشون رو مشخص کنن.
پسر در طول سال تحصیلی این کار رو بار ها تکرار کرده بود بنابراین
دانش آموزهاش بدون هیچ مشکلی بعد از برداشتن چوب بستنی شون
و خوندن شماره روش سمت گروه مشخص شده شون حرکت می
کردن.
هر پنج گروه با سر وصدای زیاد و خنده وسایل مورد نیازشون رو
برای درست کردن نمودار اعداد جمع آوری کردن تا مشغول به کار
BTSGALAXYIR
بشن!
22
" کیم سِئونسِنگ نیم!1؟ "
ولی پیرهنش کمی از شلوار بیرون زده بود ،کراواتش کج شده بود و
دست هاش هنوز پر از خط های رنگی مختلفی بودن که زنگ تفریح با
ماژیک نقاشی کرده بود.
BTSGALAXYIR
1
سئونسنگ نیم مودبانه صدا کردن معلم به زبان کره ای
23
معلم جوان با لبخند و بدون هیچ حرفی یک دستمال مرطوب از کشوی
میز کارش در آورد و شروع به تمیز کردن دست های داسوم کرد .دختر
بچه هم بدون هیچ مقاومتی به پاک شدن نقاشی هایی که با کلی ذوق
روی دستش کشیده بود خیره شد.
" بله عزیزم ،بعد از درست کردن نمودارها باید با گروهت کاربرگ
هاتون رو حل کنید".
"باشه"
دختر بچه شبیه یه عروسک بانمک بود .صورت گرد و فرشته گونه،
چشم های براق و گرد آهویی ،یک چال لپ قشنگ که وقتی لبخند
BTSGALAXYIR
24
در ماه دسامبر یک روز داسوم با موهای بافته شده ای با پولک های
رنگی و براق به مدرسه اومده بود و اون روز همه ی همکالسی هاش
بهش حسادت می کردن .حتی هفته پیش که موهای دم اسبی بسته شده
اون به صدها گیس ریز تقسیم شده بود باعث شده بود یکی از
دختربچه ها به گریه بیوفته ،چون اون هم یه مدل موی باحال و جدید
مثل جئون داسوم می خواست.
داسوم در جواب فقط سرش رو تکون داد و گیس های قشنگش همراه
سر کوچولوش شروع به تاب خوردن کردن .دخترک پشتش رو به
تهیونگ کرد و پرش کنان مثل یک بچه خرگوش بانمک ،سمت هم
گروهی هاش حرکت کرد ،بدون اینکه به پاک شدن طرح و نقش های
BTSGALAXYIR
روی دست هاش ،که کار هرروزِ معلمش شده بود اهمیتی بده!
25
تهیونگ معلم های زیادی رو می شناخت که موقع انجام فعالیت های
گروهی بچه ها به کارهای خودشون رسیدگی می کردن اما معلم جوان
ترجیح می داد به جای تصحیح برگه های امتحانی یا چک کردن ایمیل
هاش دانش آموزهاش رو تماشا کنه.
تهیونگ به آرومی دور کالس چرخ زد و کار هر پنج گروه رو زیر نظر
گرفت .هر از گاهی خم می شد و از بچه های گروه با کنجکاوی سوال
می پرسید و به سواالتشون جواب می داد .بعد داوطلب شد که برای
ها اون از گروه چهار یک بسته ده تایی ببره و چهار زانو پیش بچه
های گروه یک نشست تا بهشون توی حل سوال اول کمک کنه .پسر در
طول سال های تدریسش به این نتیجه رسیده بود که اگر بی تفاوت
باشه و خودش رو با بچه ها درگیر نکنه دانش آموزهاش چیزهایی که
برنامه درسی ارائه می ده رو به خوبی یاد نمی گیرن!
BTSGALAXYIR
26
" خُب ،پس حاال چندتا ازش داریم؟"
"آها ،آره"
"پس بنابراین"...
اومد!
27
تهیونگ شتاب زده از جاش بلند شد ،شروع به کنار زدن میزها و دانش
آموز ها کرد و تالش کرد ببینه چه اتفاقی درحال رخ دادنه.
"ولـــــــــــــــــــم کن!"
جئون داسوم دست هاش رو روی کمرش گذاشت ،ابروهاش رو باال داد
و سرش رو موقع اخم کردن کمی کج کرد.
دو گوشی های هایون کامالً به هم ریخته بودن چون داسوم موقع دعوا
BTSGALAXYIR
کیم جیوون بیچاره از پشت شیشه های عینک مدل هری پاتریش مات
و مبهوت نظاره گر ماجرا بود.
هایون در حال اشاره به داسوم گفت و دختر بچه مذکور که دست به
کمر ایستاده بود ،حتی تالشی برای انکار این تهمت نکرد بلکه دوباره
تکرار کرد.
" باشه...ولی بهش بگو دست از مسخره کردن جیوون برداره! "
داسوم اخم کرد اما با این حال بی اعتنا به بقیه همکالسی هاش که
نظاره گر دعوا بودن به سمت میزش حرکت کرد.
30
( سرت روباال بگیر پسر...این بچه تنها دختر یه خانواده پولداره
که می تونه به راحتی باعث اخراجت بشه! )
بعد پرسید.
"حالت خوبه؟"
" صدمه ندیدم ولی وقتی موهام رو کشید دردم اومد! "
هایون هم مثل جئون داسوم اخم کرد اما به سمت گروهش حرکت کرد
و چهار زانو روی زمین نشست.
تهیونگ برای چند لحظه به دخترک نگاه کرد و سپس نچی کرد.
سر جمع فقط ده ثانیه طول کشید تا هایون خودش دوگوشی هاش رو
محکم کنه و بعد شروع به خندیدن با دوست صمیمیش کنه .بعد قیچی
رو از دست جیوون بیچاره کشید و پشتش رو به اون کرد!
32
و به داسوم که سرش رو روی میز گذاشته بود ،نگاه کرد .دخترک با
قیافه ای بُغ کرده یک ماژیک برداشت ،سرش رو با دندون باز کرد و
شروع به نقاشی روی دستش کرد.
داسوم یکی از تیزهوش ترین و شیرین ترین دانش آموزهای تهیونگ بود
اما گاهی اوقات کارهایی می کرد که برای پسر سوال پیش می اومد توی
خونه این بچه چی می گذره...نه از دید منفی بلکه از دید کنجکاوانه!
داسوم دانش آموزی خوش بیان ،خوش رو ،صریح ،آتشی مزاج و
شوخ طبع بود که به راحتی حواسش با چیزی به سادگی نشستن یه
حشره روی پنجره کالس پرت میشد .دختربچه همیشه تنبیهاتش رو
قبول می کرد اما خودش انتخاب می کرد که کدوم تنبیه مناسبشه.
2
اضافه کردن "آه" به اسم نشون دهنده نزدیکی به فرد و مثل کلمه عزیزم فارسی هست
33
دخترک درحالی که هنوز روی دستاش نقاشی می کشید ،با صدای آروم
پرسید.
دخترک شروع به حرف زدن کرد و تهیونگ به آرومی بهش گوش داد.
BTSGALAXYIR
" اما هنوز هم باید بریم دفتر مدیر و باید از هایون هم معذرت خواهی
کنی داسوم آه! "
"هایون آه"
35
"بله؟اوه!"
هایون با دیدن داسوم و معلمش لبخند زد .سپس از جاش بلند شد،
دست هاش رو پشتش گره زد و درحالی که منتظر عذرخواهی داسوم
بود چند بار به عقب و جلو روی پاشنه پاهاش تاب خورد .داسوم به
آرومی سرش رو برگردوند و به تهیونگ نگاه کرد.
"داسوم آه"
36
تهیونگ با لحنی هشدار آمیز اسم دخترک رو صدا کرد.
"من متاسفم"
هایون با ژستی مغرورانه چهارزانو کنار بقیه بچه های گروهش روی
زمین نشست و درحالی که موهای دوگوشیش تاب می خوردن دستش
رو دراز کرد تا چسب رو برداره .داسوم هم سمت میزش برگشت و
خودش رو روی صندلیش پرت کرد.
37
تهیونگ هم زمان که با تلفنش به مدیر برای تشکیل یه جلسه با والدین
داسوم پیام می داد به کارگروهی بچه های کالس نظارت کرد تا
کارشون رو بدون هیچ مشکل یا دردسر جدیدی انجام بدن.
جلسه قرار شد بعد از تموم شدن ساعت مدرسه تشکیل بشه و آقای
سونگ ،مدیر مدرسه ،یک ساعت بعد زنگ زد تا اطالع بده که پدر
داسوم قراره به جلسه بیاد.
38
داسوم که از قبل کوله پشتی کوچیک و بانمکش رو روی دوشش
انداخته بود ،به آرومی همراه با معلمش توی راهرو مدرسه به سمت
دفتر مدیر قدم برداشت.
تهیونگ جلوی دفتر مدیر مدرسه ایستاد و در زد .بعد منتظر موند تا
صدای آقای سونگ رو بشنوه که بهش اجازه ورود میده .سپس در رو
باز کرد و داسوم رو اول به داخل اتاق راهنمایی کرد .بعد به دختربچه
اشاره کرد که روی یکی از دو صندلیِ رو به روی میز آقای سونگ
بشینه.
"سالم کن!"
39
مدیر سونگ درحالی که کراواتش رو مرتب می کرد دخترک رو زیر
نظر گرفت.
مدیر مدرسه با جدیت و صدای عمیقی که تا اعماق روح آدم نفوذ می
کرد گفت و باعث شد حتی تهیونگ هم کمی توی جاش جابه جا بشه تا
صاف تر بایسته.
اما دختربچه حتی ذره ای پشیمونی از خودش نشون نداد بلکه به جاش
با خوشحالی کمی سرجاش پرید و نگاه مشتاقش رو به در دفتر
BTSGALAXYIR
دوخت!
40
" ما وقتی پدرت رسید درباره این مشکل صحبت می کنیم و باهم
درباره راه حل مناسب تصمیم گیری می کنیم! "
داسوم درحالی که آرنجش رو روی دسته صندلی گذاشته بود شروع به
تاب دادن پاهای آویزونش از صندلی کرد و آروم گفت.
" باشه!"
پسر قبالً هم بچه هایی رو به دفتر مدیر مدرسه برده بود و تک تک
اون ها درحال گریه کردن ،چسبیدن به بازوی تهیونگ یا صندلی ،از
ترس عکس العمل والدینشون و تنبیه شون بودن.
BTSGALAXYIR
41
اما داسوم با چشم های گرد و آهو مانندش با کنجکاوی درحال نگاه
کردن به وسایل توی دفتر مدیر بود و پدر دخترک پنج دقیقه دیر کرده
بود.
آقای سونگ برای سالم کردن با پدر داسوم از جاش بلند شد .دختربچه
با زانوهاش روی صندلی ایستاد و با لبخند به پدرش نگاه کرد و
تهیونگ فقط سر جاش ایستاد و بُهت زده به پدر داسوم نگاه کرد.
ظاهر مردی که وارد دفتر مدیر شده بود نشون می داد که خودش هم
توی کودکیش زمان خیلی زیادی رو توی دفتر مدیر سپری کرده.
BTSGALAXYIR
42
شدن روی سرش قرار داشت .پدر داسوم یک شلوار مشکی همراه با
پیراهن آستین کوتاهی پوشیده بود که نصف دکمه های اون باز رها شده
بودن و طرز لباس پوشیدن خاص پدر دختربچه توی سرمای سوزان
ژانویه به تنهایی دلیل مناسبی برای خیره موندن نگاه تهیونگ به سینه
های عضالنی مرد بود!
اما مهم ترین دلیل خیره موندن نگاه معلم جوان روی مرد ،بازوهای
عضالنی و پر از تتوی هردو دست اون و پیرسینگ ابروی خیلی
سکسیش بود!
پدر جذاب دانش آموز درحالی که با حواس پرتی کلید ماشینش رو
دور یک انگشتش می چرخوند گفت.
مرد دست از چرخوندن کلید دور انگشتش برداشت و نفس نفس زنان
BTSGALAXYIR
به مدیر تعظیم کرد و درحالیکه دستش رو برای احوال پرسی با اون
جلو آورده بود گفت.
43
"جئون جونگکوک هستم! "
" بله کیم سِئونسِنگ نیم ...از داسوم درباره تون خیلی چیز ها شنیدم! "
حاال که تهیونگ پدر داسوم رو مالقات کرده بود همه چیز درباره ظاهر
و اخالق دختربچه براش قابل درک شده بود.
BTSGALAXYIR
اون تک چال لپ ،چشم های گرد و آهو مانند و نقاشی کشیدن های
مداوم روی دست همگی آینه ظاهر و رفتار پدر دخترک بودن!
44
تهیونگ با لبخندی محو در سکوت به مرد خیره شد.
جونگ کوک با قیافه ای عصبانی که الکی بودنش کامالً مشخص بود از
داسوم پرسید.
تهیونگ نزدیک بود بزنه زیر خنده اما جلوی خودش رو گرفت .آقای
سونگ گلوش رو صاف کرد و جونگکوک بعد از یک تعظیم کوچک
سر ،به مدیر نگاه کرد تا نشون بده که داره گوش می ده.
BTSGALAXYIR
45
"جئون جونگکوک شی ،3دختر شما امروز با یکی از همکالسی هاش
درگیر شده! "
سپس آقای سونگ به تهیونگ اشاره کرد .پسر یک نفس عمیق کشید و
با خودش گفت.
3
اضافه کردن شی به اسم فرد نشونه احترام توی کره اس
46
و از گروهش جداش کردم...داسوم به من گفت که علت اینکارش این
بوده که هایون داشت یکی از دخترهای هم گروهیش رو مسخره می
کرد! "
47
دهن تهیونگ از تعجب باز شد .آقای سونگ شروع به صحبت کرد.
" هایون همیشه جیوون رو مسخره می کنه چون جیوون نوک زبونی
BTSGALAXYIR
48
بعد دخترک پاهاش رو بلند کرد و چهارزانو روی صندلی نشست انگار
نه انگار که به خاطر سیلی زدن به صورت یه دختر دیگه توی دفتر
مدیر نشسته!
جونگکوک پرسید.
آقای سونگ باوجود این که بعد شنیدن داستان به نظر خیلی عصبانی
می اومد ،جلوی خودش رو گرفت و حرفی نزد تا جئون جونگکوک
نقش والد بودن خودش رو اجرا کنه.
"بعدش چی؟"
50
"بعدش بهش گفتم که با جیوون مهربون تر باشه اما اون فقط داشت
جیغ میزد...بعدشم که کیم سِئونسِنگ نیم اومد و من رو بلند کرد! "
داسوم حرفش رو تموم کرد .دست های کوچیک دخترک روی پاهاش
بود و وقتی سرش رو به یک سمت خم کرد جونگ کوک هم همونکار
رو کرد و دقیقاً مثل یک آینه از رفتار دخترش شد.
آقای سونگ با صدایی جدی مداخله کرد و داسوم کمی توی خودش
جمع شد .اما جونگکوک کوچک ترین عکس العملی نشون نداد .اون
فقط پایه های صندلی داسوم رو گرفت و صندلی دختربچه رو انقدر
BTSGALAXYIR
جلو آورد که زانوهاش به لبه صندلی اون برخورد کرد .بعد انگشت
51
اشاره و انگشت وسطش رو به سمت چشم های خودش گرفت و گفت.
" اگر با یکی از همکالسی هات مشکل داری باید به معلمت بگی و
ازش درخواست کمک بکنی...اینکه خودت بخوای مشکالتت رو حل
52
کنی شجاعت زیادی می خواد اما باید همزمان هم بدونی که چه زمانی
باید خونسردیت رو حفظ کنی و کاری نکنی! "
"آه"
" آه به احتمال زیاد وقتی که هایون شروع کرد به مسخره کردن من...
چون اون موقع بود که من شیرجه زدم روش! "
53
" از هایون عذرخواهی کردی؟ "
54
" جونگکوک شی...این یه موضوع خیلی جدیه...باید براش تنبیه در
نظر گرفته بشه! "
" با احترام زیاد اون فقط هفت سالشه...تقریبا هشت سال...خودش هم
این جا حضور داره...ما درباره این موضوع صحبت کردیم...اون هم از
کسایی که باید عذرخواهیش رو کرده...تنبیه کردن آموزنده نیست"...
سوالی گفت چون فکر می کرد قراره طبق معمول مثل یه پشه روی
دیوار دفتر در طول جلسه نادیده گرفته بشه!
55
" هایون ناراحته!؟ نیازه با والدینش صحبت کنم!؟ "
تهیونگ با صداقت جواب داد.
تنبیه نیست!
56
تهیونگ تمام تالشش رو می کرد که با دیدن رگ های برجسته روی
پیشونی آقای سونگ ،که از تالش زیاد مرد میانسال بیچاره برای کنترل
اعصاب خودش در مقابل همچین والد شورشی ای بیرون زده بود ،نزنه
زیر خنده.
کامالً مشخص بود اولین باره که همچین اتفاقی برای مرد در سال های
کاریش رخ داده .تهیونگ هم حتی هیچوقت چیزی مشابه این اتفاق در
سال های کاریش تجربه نکرده بود.
جونگکوک بعد از شنیدن صدای تهیونگ یکی از گیس های داسوم رو
BTSGALAXYIR
57
بگیره .داسوم دست از سر خوردن رو کاشی های مدرسه برداشت و به
عقب پرت شد و خودش رو به پهلوی پدرش چسبوند.
مسیر برگشت از دفتر مدیر به کالس درس در سکوت کامل سپری شد.
خصوصاً که بخاطر تموم شدن ساعت درسی راهروهای مدرسه تقریباً
خالی از دانش آموز بود .اما وقتی که توی راهروی سمت راست
BTSGALAXYIR
58
جونگکوک شروع کرد به زیر لب خندیدن .بعد عینک آفتابی روی
سرش رو صاف کرد و پرسید.
با سوال عجیب مرد ،تهیونگ نزدیک بود برای لحظه ای از تعجب آب
دهنش توی گلوش بپره و خفه بشه!
(بچه من دانش آموز خوبیه؟ آیا بچه من سخت تالش میکنه و به قوانین
عمل میکنه؟ از بچه من خوشت میاد؟) این ها سواالتی بود که تهیونگ
معموالً از والدین نگران می شنید!
"یــــــاه! "
داسوم با شنیدن داد پدرش ،در کالس رو رها کرد و داخل کالس دوید
تا از نصیحت شدن توسط پدرش فرار کنه .اما تهیونگ سریع ادامه داد.
" اوه نه که چیز بدی باشه...گاهی اوقات از کلماتی استفاده می کنه که
برای بچه های راهنماییه! "
60
جونگکوک با لبخند دست هاش رو داخل جیب پیراهنش فرو برد و به
تماشای داسوم پرداخت.
دخترک درحالی که هنوز به بیرون پنجره خیره بود به پدرش اطالع داد
و مرد با لحن هیجان زده پرسید.
جونگکوک به اطراف کالس نگاه کرد تا جایی برای نشستن پیدا کنه.
بعد لبه ی یکی از میزهای دانش آموز ها نشست و دست هاش رو به
سینه زد.
62
دختربچه هفت ساله مرد بود که چند متر اون ورتر داشت لونه پرنده ی
بیرون پنجره رو دید می زد!
تهیونگ هیچوقت فکرش رو نمی کرد یک روز جلوی پدر یکی از
دانش آموز هاش بشینه و درحالی که تو ذهنش اون رو لخت تصور می
کنه ،انقدر مودبانه ،مثل معلم های وظیفه شناس لبخند بزنه!
" میدونم تقریبا آخرای ساله ولی از بهترین دانش آموزامه! "
63
" بابا! چطوری کبوتر رو هجی میکنن!؟ "
مرد با حوصله کلمه رو براش هجی کرد و بعد دخترک گوشی رو پایین
گذاشت و شروع کرد به باال رفتن از روی کمدهای کالس تا بتونه روی
طاقچه بشینه.
"یـــاه قبل باال رفتن از اونجا کفشاتو در بیار میمون درختیِ کوچولو!"
جونگ کوک داسوم رو دعوا کرد .اما بعد مکثی کرد ،سمت تهیونگ
برگشت و با چشمای درشت شده پرسید.
جونگکوک تکرار کرد .بنابراین داسوم کفش هاش رو پرت کرد و بعد
از کمدها باال رفت و روی طاقچه نشست تا درباره کبوترها سرچ کنه.
64
" در واقع من امیدوار بودم بتونم باهاتون مالقات کنم! "
65
" در دفاع از خودم ،اول چک کردم تا ببینم چیزی که درباره شما میگه
حقیقت داره و بعد درباره خودم گفتم! "
"به هرحال این موضوع خیلی بهش کمک کرد...فکر کنم به اینکه همه
دوست هاش فقط یه مادر و پدر دارن عادت کرده بود! "
"آره ،وقتی به دنیا اومد بیست و سه سالم بود ،واضحه که توی ذهنتون
درحال حساب کتابید! "
66
و خونسردانه اعتراف کرد.
" من جوون بودم نه باهوش ....نمیتونم بگم انتظار پدر شدن رو داشتم
ولی ببین کجا هستیم...باهاش می سازیم...خودمون دوتا! "
67
"ممم...تا زمانی که شروع به صحبت نکرده بود عمق ماجرا رو متوجه
نشده بودم ...بعد من اینجوری بودم که آه شت میریم که داشته باشیم! "
"چی!؟ وقتی نوزاد بود عمق ماجرارو متوجه نشده بودید!؟ "
جونگ کوک دوتا دستش رو جوری جلوی خودش نگه داشت انگار
که یه نوزاد رو روی دست هاش نگه داشته و ادامه داد.
68
"هی...گفتم که...من جوون بودم نه باهوش! "
تهیونگ زبونش رو برای چند لحظه به لپش فشار داد بعد به صحبتش
ادامه داد.
BTSGALAXYIR
69
دانش آموزهام به یک اندازه ممکنه اخراج بشم...ولی جیوون همیشه
مسخره میشه و داسوم همیشه ازش دفاع می کنه! "
"قطعاً نباید به اون دختر چک میزد ولی کاری رو کرد که فکر می کرد
درسته و ما درباره اش صحبت کردیم...درسش رو یاد گرفت و نیازی
به تنبیه نیست...البته تا وقتی که به صورت کسی مشت نزنه!"
70
داسوم ناگهان داد زد و یکی از گیس هاش رو از روی شونه اش به
عقب حل داد.
جونگکوک پیشنهاد داد و قبل از اینکه داسوم بپرسه براش کلمه رو
هجی کرد .وقتی که دوباره حواس دختربچه پرت شد جونگکوک به
سمت تهیونگ برگشت.
داشتم!"
"آه...واو"
72
" تقریباً اواسط دوران حاملگیش تصمیم گرفتیم که بهم بزنیم...اون هم
قبول کرد که بچه رو بهزیستی نسپریم اما حضانت کامل بچه رو به من
سپرد چون من کسی بودم که بچه رو می خواست نه اون! "
" خیلی پیش نمیاد که همچین چیزی رو بشنوی...یه رابطه ی سالم بین
BTSGALAXYIR
74
جونگ کوک درحالی که به یه نقطه خیره شده بود سرش رو به موافقت
تکون داد و ادامه داد.
"بله بابا؟"
"فکر کنم"
75
دخترک با دو دست کوچکش تلفن رو باالی سرش بلند کرد تا به
دست پدرش بده و جونگکوک گوشی رو گرفت و توی جیبش قرار
داد.
76
چشم های جونگکوک گرد شد و پلکی زد .بعد یکی از انگشت هاش رو
باال آورد و درحالیکه لب هاش رو به هم فشرده بود تا نخنده ،کنار
پیرسینگ ابروش رو خاروند.
" آه...جلسه!؟"
پدر داسوم طوری کلمه جلسه رو تکرار کرد که انگار اولین باره اون رو
به زبون میاره!
77
جونگ کوک درحالی که انگشتش رو ،رو به تهیونگ دورانی می چرخوند
چشماش رو ریز کرد و گفت.
" هرچقدر که این موضوع رو بیشتر ادامه دادید انگار بدتر شد...آه...
خب...فکر کنم که...مشکلی نباشه...تنها گزینه ی منه انگار...مگه نه؟ "
جونگکوک آهی کشید و بعد رو به داسوم که پاهای اون رو بغل کرده بود
و از پایین با چشمای درشتش بهش نگاه می کرد گفت.
" فقط ببین چه کارهایی برای تو باید انجام بدم ،یک ربع به نه ساعت
خواب منه! اون تایم مثل یه هیوال بداخالقم!...مجبوری وقتی برگشتم
خونه منو ببری تو تختم بخوابونی...امیدوارم الالیی های خوبی برای
خوابوندنم بلد باشی جئون داسوم! "
BTSGALAXYIR
78
"تو تا نیمه شب نمیری بخوابی ...اینو میدونم چون هفته پیش داشتی سر
بازی اُوِرواتچت 6داد میزدی(شت) درحالیکه ساعت اتاقم دوازده و چهار
دقیقه رو نشون می داد! "
تهیونگ بلند زد زیر خنده .بعد کف یکی از دست هاش رو به عنوان تکیه
گاه روی میز گذاشت و درحالی که سعی میکرد خنده اش رو کمتر کنه از
جاش بلند شد و میز رو دور زد.
6
Overwatch
79
داسوم با صدای بلند گفت و درحالی که دست پدرش رو می کشید از
کالس خارج شدن .وقتی وارد راهرو شدن تهیونگ صدای دخترک رو
شنید که می گفت .
80
پارک جیمین درحالی که آرنجش رو به میز تکیه داده ،دستش رو زیر
چونه اش گذاشته بود و با پوزخند کجی خالل دندون توی دهنش رو
می جوید ،با یکی از انگشت هاش شات سوجوش که روی میز بار بود
رو چرخوند و گفت.
"خب پس با این توصیفاتی که تو میکنی یارو رسماً یه پا دیلفه"7
"آه...وقتی اینجوری میگی یکم ماجرا کینکی میشه بنظرم"
تهیونگ شات سوجو رو یک نفس باال کشید ،لیوان رو محکم روی میز
کوبید و به کیم نامجون رفیق قدیمیش نگاه کرد که درحال پر کردن شات
سوجوش بود .
"و تو گفتی که یارو خیلی هات بوده پس من دارم چِرت نمیگم"
جیمین دست از جویدن خالل دندون توی دهنش برداشت و اون رو بین
دندون های بی نقصش نگه داشت .بعد موهای سیاهش ،که تنها چیز
معمولی درباره ظاهرش بود رو با انگشتاش عقب داد.
BTSGALAXYIR
7
مرد سن باالی خیلی سکسی و جذابی که معموال بچه دارهDILF:
81
8
به عنوان یه عکاس جیمین نیازی به پیروی از طرز لباس پوشیدن
خاصی ،مثل تهیونگ نداشت .بنابراین جیمین کلی پیرسینگ داشت.
شش تا روی هر گوش و یدونه روی بینیش .یه تتو از دسته ای از پروانه
ها روی ترقوه و شونه سمت چپش(که از روی تیشرت سفید تنش نمایان
بود) و ناخون هایی که به رنگ صورتی جیغ الک زده شده بودن.
طرز لباس پوشیدن وظاهر جیمین دقیقاً جوری بود که تهیونگ فقط موقع
تعطیالت تابستونی می تونست انجامش بده اما حاال بخاطر مدرسه
مجبور بود کامالً تیپ رسمی و اداری بزنه.
جیمین با قیافه ای متفکر و خیره به شات سوجوی توی دستش پرسید.
"ولی تا حاال شنیده بودی اولیا یه دانش آموز اینجوری رفتار کنه؟"
نامجون درحالی که با یک دست رون پای جیمین رو به آرومی ماساژ می
داد ،گفت.
"بیشتر والدین فقط به پروسه تربیتی مدارس احترام میزارن و قبول
میکنن که اشتباه از بچه خودشون بوده تا از آبروریزی بیشتر جلوگیری
BTSGALAXYIR
کنن"
8
Dress Code
82
پارک جیمین همیشه وقتی کنار نامجون بود یه پوزخند از خودراضی
خاصی روی صورتش داشت و خب حقم داشت .دوست پسر جیمین یه
مرد جذاب و باهوش بود .نامجون موهای قهوه ای تیره ،بدن فیت،9
عینکی که جذابترش می کرد و یه شغل عالی به عنوان داروساز داشت.
تنها پُهَن منفیش این بود که مرد قبالً دوست پسر سوکجین بود .اصالً
اینجوری بود که نامجون از طریق تهیونگ با جیمین آشنا شده بود.
نامجون و سوکجین چند سال پیش دوستانه و بدون هیچ مشکل و
درامایی راهشون رو از هم جدا کرده بودن و این اتفاق فضا رو برای
ورود جیمین باز کرده بود.
"ولی این مرد نه...اون واقعا به حرف های بچه اش گوش داد...و موقع
انجام اینکار خیلی جذاب بنظر می رسید...پناه بر مسیح...چقدر رفتارم
غیر حرفه ایه!"
"خب بزار با حقیقت روبه روت کنم"
جیمین درحالی که برای خودش یک شات سوجو جدید می ریخت
BTSGALAXYIR
ادامه داد.
9
بدن عضالنی و خوش فرم
83
"اون یارویی که آخر هفته ی پیش باهاش خوابیدی یه پدرِ سینگلِ
جذابِ بایسکشوال با عضله های گنده و تتو نبود"
تهیونگ با اخم گفت.
"جیمین!...تو باید بهم بگی که حشری شدنم واسه پدر دانش آموزم کار
نادرستیه!"
جیمین درحالی که یک ابروش رو باال می داد پرسید.
"اینجوری که خسته کننده میشه...چرا باید همچین کاری بکنم؟"
نامجون زیر لب خندید و مداخله کرد.
"تو فقط نیاز به یه کاک بالک 10خوب داری...و بهترین چیز برای این کار
فکر کردن به اینه که اون یه دختربچه هفت ساله داره"
جیمین با لب های کج شده و اخم رو به نامجون گفت.
"بنظر نمیرسه که این موضوع درحال جلوگیری از لخت کردن بابای
دختربچه مذکور توی ذهنش باشه عزیزم"
نامجون با قیافه درهم محکم روی رون دوست پسرش زد و تهیونگ از
BTSGALAXYIR
خنده غش کرد.
10
کسی یا چیزی که باعث جلوگیری از باال رفتن شهوت می شودCock Block:
84
جیمین بعد از چشم غره رفتن به دوست پسرش به سمت تهیونگ برگشت
و ادامه داد.
"اوکی...ولی هیونگ به نکته خوبی اشاره کرد...با مردی میخوابی که بچه
داره...یجورایی مثل پکیج دوتایی میمونه"
نامجون شروع به بحث با جیمین کرد.
"هیچ مشکلی برای خوابیدن با یه پدرِ سینگل ،فراموش کردن اینکه یه
بچه داره و مثل یک رابطه یک شبه 11رفتار کردن ،وجود نداره"
تهیونگ هردو دستش رو برای متوقف کردنشون باال آورد و گفت.
"اوکی...سالم؟!...داریم این نکته رو که بچه اش دانش آموز مورد عالقمه
فراموش میکنیم؟"
نامجون درحالی که سرش رو تکون میداد زیر لب آهی بخاطر یادآوری
این موضوع سر داد.
جیمین شات سوجوش رو یک نفس باال داد و با دو انگشتش ادای
شلیک کردن به تهیونگ در آورد و گفت.
BTSGALAXYIR
11
One Night Stand
85
"راست میگی یادم رفته بود...تا اونجایی که من دارم میبینم این قضیه دو
سر برده"
نامجون در ادامه حرف دوست پسرش شروع به بحث باهاش کرد.
"سر جمع بیست دقیقه توی مدرسه ابتدایی با یارو وقت گذرونده
عزیزم...بنظر من این موقعیت مناسبی برای تحریک شدن نیست"
جیمین درحالی که نیشخند میزد گفت.
"تهیونگ پایان این ترم قراره مدرسه اش رو عوض کنه....من میگم با
دَدیه جذاب بخوابه و بعد مدرسه اش رو عوض کنه...مشکل حل شد"
تهیونگ درحالی که دستش رو برای برداشتن چیپس تند و ترد فلفلی
روی میز دراز می کرد آهی کشید و گفت.
"واسه همینه که من به شما دوتا چیزی نمیگم"
شنبه ها تنها روزی بود که تهیونگ وقت می کرد دوستاش رو ببینه.
جیمین و اون باهم به یک مدرسه می رفتن و از قدیم دوستای صمیمی
هم بودن .اما نامجون به واسطه سوکجین وارد دایره دوستای تهیونگ
BTSGALAXYIR
86
کالب های شبانه میرفت .ولی هیچکدوم قابل مقایسه با جیمین ،نامجون و
سوکجین نبودن.
جیمین در طول سال های زندگی همراه و همیار تهیونگ بود .اون ها
رفیق های جدا نشدنی بودن و هستن .هیچکدوم از این دو رفیق عالقه ای
به رابطه جدی یا متاهل شدن نداشتن .هرچی نباشه جامعه کره جنوبی
درباره گرایشات گی یا درمورد جیمین ،پِنسکشوال ،زیاد اُپن مایند یا
پذیرا نبود .بنابراین تهیونگ و جیمین به عنوان همراه و یاور همدیگه توی
این زمینه بودن و باهمدیگه تو کالب های مخصوص محله ایته وون که
مکان امنی برای اون دو بود وقت می گذروندن و زمانی که یکیشون
تصمیم می گرفت غیبش بزنه تا کمی خوش بگذرونه ،هوای هم رو
داشتن.
اما یک سال پیش جیمین یک دل نه صد دل عاشق نامجون شده بود و
تهیونگ سرنوشت خودش رو به عنوان رفیق همیشه سینگل قبول کرده
بود .حاال اون تنها فرد سینگل توی گروه دوستیشون بود .و در سن سی
BTSGALAXYIR
و دو سالگی ،در اوج جوانی و جذابیت به این فکر می کرد که آیا وقتش
شده که اون هم دنبال یه فرد خاص بگرده و یک رابطه جدی رو شروع
87
کنه .به هرحال فانتزی ساختن درباره یه پدر جذاب خاص توی ذهنش به
کسی آسیبی نمی زد.
جیمین ناگهان با دهان پر درحالی که مزه و نوشیدنی می خورد پرسید.
"یارو انقدر جذاب هست که من ازش عکاسی کنم؟"
نامجون درحالی که یک ابروش رو باال می داد گفت.
"میدونی چیه؟ حتماً باید یه اکانت مجازی ای داشته باشه...چرا توی
شبکه های اجتماعی دنبالش نگردیم؟حتما یه اکانت اینستایی چیزی
داره"
جیمین با خوشحالی گوشیش رو در آورد و گفت.
"رفتم تو کارش...گفته بودی فامیلیش جئونه نه؟"
تهیونگ درحالیکه تیغه بینیش رو بین دو انگشت فشار میداد ،از تاسف
سری تکون داد و سریعاً یه شات جدید سوجو رو باال فرستاد .ناامید از
اینکه باال دادن شات های پشت هم سوجو باعث مستیِ بدنِ ظرفیت
باالش نمیشه تا شاهد این اتفاق نباشه.
BTSGALAXYIR
88
کرد .جیمین خالل دندون توی دهنش رو از یک سمت به سمت دیگر
دهنش جابه جا می کرد و بعد...
"باید خودش باشه"
ناگهان نامجون درحالی که نگاهش رو از گوشی دوست پسرش جدا
نکرده بود گفت و قلب تهیونگ دست از تپیدن برداشت.
"جئون جونگ کوک...خودشه...صبرکن ببینم...تهیونگ...این یارو آدم
مشهوریه؟"
تهیونگ درحالی که روی میز خم میشد تا به صفحه موبایل جیمین نگاه
کنه ،با اخمی از روی تعجب پرسید.
"هان؟مشهور؟"
نامجون درحالی که صفحه موبایل جیمین رو به سمت تهیونگ می
چرخوند گفت.
"آره...طرف بیشتر از صد هزار فالوور اینستا داره"
BTSGALAXYIR
89
اون دو قطعاً صفحه اینستای جونگ کوک رو پیدا کرده بودن و تهیونگ
12
با دهان باز به صفحه گوشی خیره شد .تمام اطالعات اونجا توی بیو
پِیج نوشته شده بود.
(30ساله ،بایسکشوال ،پدر یه شیطون کوچولوی بانمک ،مربی شخصی)
تهیونگ دستش رو جلو برد ،با یک انگشت صفحه رو پایین برد و بعد
درحالی که زیر لب ناله می کرد کله اش رو روی میز کوبید.
جیمین بعد از برگردوندن گوشی سمت خودش با خنده گفت.
"اوه شت...مردیکه چقدر جذابه"
پیج پدر داسوم پر بود از ویدیوهای آموزشی مرد که نحوه ورزش کردن
توی خونه رو آموزش می داد و مرد توی نصف این ویدیوها تیشرتی
نپوشیده و باال تنه اش لخت بود .هردو دست مرد از مچ تا شونه پر از تتو
بود و یه تتو ردپای بچه روی سمت چپ سینه مرد ،جایی که قلبش قرار
داشت ،تتو شده بود که مطمعناً متعلق به دوران نوزادی داسوم بود .بقیه
عکس ها و ویدیوهای پیج از دختربچه مذکور درحال انجام کارهایی
BTSGALAXYIR
مثل تمرین بوکس ،اسکی روی یخ ،نواختن ویولون ،اسکیت سواری ،سر
12
Bio
90
وته آویزون شدن از بازوی (خیلی عضالنی!) جونگ کوک و تیپ زدنش
با یک سری لباس های شیک و برند که یه طراح مد بنام جی هوپ
روشون تگ شده ،بود.
نامجون با خنده گفت.
"اوه خدای من...یارو یکی از اون باباهای اینستاگرامیه"
جیمین نچی کرد و گفت.
"نه..نه...نیستش...چون یارو هیچ کدوم از اون تبلیغ های مسخره واسه
رژیم های مزخرف رو انجام نمیده...و طرف مربی ورزشه که معنیش اینه
ژن خیلی خوبی داره که همه اینکارا رو انجام نمیده ولی بازم کلی عضله
ساخته...هی دخترش خیلی بانمکه"
تهیونگ درحالیکه به آرومی سرش رو از روی میز بر می داشت گفت.
"دخترش بهترین دانش آموزمه"
"و بابای بهترین دانش آموزت به طرز فاکی ای جذابه"
جیمین بدون هیچ خجالتی درباره بدن مرد نظرداد و نامجون هم در تایید
BTSGALAXYIR
91
"بپر روی دیکش پسر...یا بزار اون بپره روی مال تو...نمی دونم کدوم
یکی رو ترجیح میدم"
تهیونگ درحالی که پیشونیش رو می مالید با عصبانیت گفت.
"کسی هم نظرتو در این باره نخواست بدونه"
"اوه ،طرف اکانت تیک تاکم داره؟اوه شت یارو تو تیک تاکم معروفه!"
جیمین شروع کرد به خندیدن و نامجون با دیدن قیافه درهم رفته تهیونگ
موبایل دوست پسرش رو از دستش گرفت ،صفحه اش رو قفل کرد و به
یک طرف دیگه میز حلش داد.
"اوکی...خب هواشناسی اعالم کرده که هفته دیگه ممکنه برف بیشتری
بباره"
مرد بیچاره برای عوض کردن موضوع و نجات تهیونگ از این موضوع
شروع به صحبت درباره آب و هوا کرد و تهیونگ نتونست جلوی خنده
اش رو از تالش خنده دار رفیقش برای عوض کردن بحث بگیره.
"پناه بر مسیح...بخشید...فقط این"...
BTSGALAXYIR
92
" میدونی چی بیشتر از همه باعث داغ کردنم شد؟...ازم بپرس...آماده
خندیدن شو"
جیمین درحالی که انگشت هاش رو به هم گره زده بود ،چونه اش رو به
انگشتای گره زده اش تکیه داد ،با عشوه پلک زد و پرسید.
"چی بیشتر از همه باعث داغ کردنت شد بِیب13؟"
"جوری که دخترش رو دعوا کرد!"
نامجون ناله ای دراماتیک و مصنوعی سر داد .تهیونگ زد زیر خنده و
ادامه داد.
" نه...گوش کن ...متوجه نیستی...من برای مدت فاکینگ طوالنی ای دارم
تدریس میکنم اوکی؟ و بیشتر والدین نسبت به بچه هاشون رفتار
زورگویانه ای دارن...ولی خدای من...جوری که اون وارد دفتر مدیر شد
انگار که قبالً اونجا بوده خیلی سکسی بود...باید می دیدیش...فقط
نشست با بچه اش صحبت کرد انگار که اون یه انسان خیلی باهوش و
کامالً بالغه و بعد خداحافظی کرد...هیچ صحبتی درباره تنبیهات مسخره
BTSGALAXYIR
13
Babe
93
جیمین با آه گفت.
" چه چیزهایی که توی دهه سوم زندگی آدم رو تحریک نمیکنه"
نامجون به موافقت از دوست پسرش زیر لب خندید.
"راست میگم...ده سال پیش مردی که می تونست دوتا بطری آبجو رو
پشت سرهم بده باال سکسی ترین مرد روی زمین بود که لیاقت یه
بلوجاب توی دستشویی کالب رو داشت...االن من با صحبت های یه
داروساز وقتی بدون اینکه روی جعبه دارو رو بخونه بهم میگه کدوم
ایبوبروفن رو بخورم بهتره ،میزنم باال"
نامجون با قیافه ای شیفته رو به دوست پسرش گفت.
"میشه خفه شی لطفا؟"
جیمین پافشاری کرد.
" نه...واقعا اینکارت برام خیلی سکسیه "
بعد برگشت سمت تهیونگ و گفت.
"این یارو رو بکِش به تخت خواب ته...کامالً جدی دارم میگم"
BTSGALAXYIR
94
"به احتمال زیاد باید قبل از این کار اول درباره پیشرفت تحصیلی
دخترش بهش اطالع بدم"
جیمین نوچی کرد و چشمانش رو چرخوند.
"لطفاً عزیـــــزم...مطمئناً طرف اهمیتی به این چیزا نمیده...میتونم بهت
ثابت کنم...شرط میبندم از نظر اون هم تو همونقدر جذابی که تو فکر
میکنی اون جذابه"
نامجون درحالی که به تهیونگ اشاره می کرد در ادامه حرف دوست
پسرش اضافه کرد.
"توی لباس رسمیِ معلمی جذاب میشی"
تهیونگ در دفاع از خودش بحث کرد.
"معنیش این نمیشه که وقتی بخاطر توی دردسر افتادن دخترش اومده
مدرسه اهمیتی به این موضوع بده"
جیمین با تعجبی نمایشی درحال اشاره به سرتاپای تهیونگ پرسید.
"چی؟ میخوای بگی که طرف نه چشم داره و نه سلیقه واسه دیدن اینهمه
BTSGALAXYIR
جذابیت؟"
تهیونگ از دیدن حرکت دراماتیک رفیقش زد زیر خنده.
95
"تهیونگ ...عزیزم...وقتی تو وارد کالب میشی همه مردا کله هاشون رو
180درجه واسه دیدن و دنبال کردنت تا بار میچرخونن"
"این یه دروغ محضه"
"خودم شاهد این اتفاق بودم پسر"
"خب آره...ولی این اتفاق وقتی میوفته که من تیپ زدم...نه وقتی که یه
شلوار و پیرهن دگمه دار ساده پوشیدم"
جیمین درحالی که سرش رو با ناامیدی تکون میداد گفت.
" داری خودت رو دست کم میگیری پسر...گفتی قراره دوشنبه دوباره
طرف رو ببینی ،درسته؟ تو جلسه ی اولیا مربیان؟ پس باهاش درباره بچه
اش صحبت کن و ببین عالقه ای به چیزی بیشتر از این داره یا نه و سریعاً
بیا به سولمیتت گزارش بده"
***** BTSGALAXYIR
96
تهیونگ خودش رو برای روز دوشنبه آماده کرد .نه فقط به خاطر اینکه
جلسه اولیا مربیان با جونگ کوک توی اون روز برنامه ریزی شده
بود...قطعاً نه
جلسه اولیا مربیان آخر سال همیشه کار استرس زایی بود چون اگه
دانش آموزی کارهاش رو به خوبی انجام نمی داد یا تهیونگ درباره
مسائلی نگران بود ،والدین دانش آموز از اون طرف میزش برای تمام
مدت جلسه شروع به ابراز نگرانی و بحث درباره بهترین راه حل موجود
برای حل مشکل می کردن .حتی گاهی بیشتر از تایم مورد نظر برای
جلسه!
تهیونگ مجبور بود تا ساعت نه شب توی مدرسه بمونه تا بتونه برای
تک تک والدین دانش آموز هاش 15دقیقه زمان برای جلسه اختصاص
بده.
فقط سه هفته مونده بود تا ترم دوم شروع بشه و اینطور نبود که تعطیالت
عید به اندازه کافی طوالنی باشه .تهیونگ بیشتر از همه در انتظار
BTSGALAXYIR
تعطیالت تابستونی بود .ولی فعالً باید با صبر تمام در انتظار تموم شدن
ترم اول و شروع تعطیالت زمستونی می بود .تا اون زمان دست و بال
97
معلم جوان با یک کالس بیست و دو نفری از بچه های هیجان زده و پر
جنب و جوش پر بود.
"کیم سِئونسِنگ نیم ،مامانم گفت میخواد براتون یه هدیه بیاره"
"قراره به پدرم درباره اون باری که تو کالس خوابم برد بگید؟"
"کیم سِئونسِنگ نیم لطفا به مامانم نگید امتحان ریاضیم رو خوب ندادم"
کل روز ،تهیونگ زیر بار نگرانی های دانش آموز هاش درحال دفن شدن
بود و اون مجبور بود به تمام این ابراز نگرانی ها با لبخندی شیرین به بچه
ها اطمینان خاطر بده که قرار نیست اتفاق بدی بیوفته .حتی اگر قرار بود
به والدین دانش آموز همه ی چیزهایی که سوال می پرسیدن رو بدون کم
و کاست جواب و گزارش بده.
و این دقیقا همون کاری بود که تهیونگ بعد از زنگ آخر و شروع
جلسات از ساعت چهار به بعد انجام داد .اون شروع به صحبت کردن با
والدینی به والدین دیگه کرد .تا جایی که می تونست پر انرژی و با لبخند
با اون ها صحبت کرد و قدر تموم احترامی که از طرف والدین بهش
BTSGALAXYIR
98
بعضی از مادرها هزاران سوال می پرسیدن چون این اولین تجربه شون
بود و بعضی از پدرها کل طول جلسه با یک قیافه خیلی جدی می
نشستن چون قبالً دوتا بچه دیگه رو از کالس اول گذرونده بودن.
99
"و امیدوارم که همینطور از طرف همکالسی ها و معلمش باهاش رفتار
بشه...اون لیاقت بهترین تحصیالتی که می تونیم بهش ارائه بدیم رو داره"
"منم کامالً با شما موافقم"
تهیونگ با لبخندی مصنوعی به دروغ گفتنش ادامه داد.
"همونطور که گفتم این موضوع قرار نیست دوباره اتفاق بیوفته...بچه
دیگه ای که توی این حادثه درگیر بوده تنبیه شده...نیازی نیست نگران
باشید"
مادر هایون درحالی که با آرنجش به شوهرش سیخونک میزد گفت.
"عزیزم تو هم یه چیزی بگو"
پدر هایون گلوش رو صاف کرد و کمی روی صندلیش تکون خورد و
گفت.
"آه...بله...بله ...تا وقتی که بچه دیگه تنبیه شده باشه"
و سپس به ساعت مچیش نگاه کرد.
تهیونگ مثل همیشه خودش رو با والدینی که اون طرف میزش نشستن
BTSGALAXYIR
بودن همگام کرد و خیلی سریع توضیحات الزم درباره پیشرفت تحصیلی
100
هایون رو به والدینش انجام داد و اون ها رو مرخص کرد چون این
مکالمه ای که والدین هایون شروع کرده بودن به جایی نمیرفت.
101
(معلومه که این مرد جذاب باید یه موتور سیکلت داشته باشه.
چرا نباید داشته باشه؟ داشتن یه موتور سیکلت فقط جذاب
ترش میکنه مگه نه؟آه پناه بر مسیح!)
تهیونگ نفس عمیقی برای آروم کردن ضربان باالی قلبش کشید و با
لبخند گفت.
"سالم...بفرمایید تو"
پدر داسوم با لبخند وارد اتاق شد .موهای کوتاه مرد با فرق کجی باز شده
و به کنار شونه خورده بود تا روی صورتش نیوفته و اون پیرسینگ لعنتی
ابروش هنوز سر جاش بود.
مرد کوچک تر وقتی به اندازه کافی به میز نزدیک شده بود مودبانه و با
لبخند کوچکی به تهیونگ تعظیم کرد .تهیونگ هم به تقلید از مرد لبخند
کوچکی زد و به صندلی خالی روبه روی میزش اشاره کرد تا مرد روی
اون بنشینه.
جونگ کوک درحالی که دنبال جای مناسبی برای قرار دادن کاله
BTSGALAXYIR
102
صندلی قرار داد .بعد کمی زاویه صندلی رو تغییر داد و پاهاش رو روی
هم انداخت و به تهیونگ خیره شد.
تهیونگ بعد از این که فایل مربوط به داسوم رو باز کرد ،انگشتاش رو به
هم قفل کرد و روی میز قرار داد و شروع کرد.
"خب ،می تونیم با بحث درباره این که توی سال تحصیلی ای که پشت
سر گذاشتیم داسوم توی کالس چجوری بوده و میزان پیشرفتش توی
اهدافش چه مقدار بوده صحبت کنیم...می تونیم درباره هرگونه نگرانی ای
که شما ممکنه داشته باشید صحبت کنیم و بعد"...
جونگ کوک وسط حرف تهیونگ پرید و گفت.
"این جلسه چقدر قراره حرفه ای باشه؟"
تهیونگ کلمات بعدی ای که می خواست به زبون بیاره رو قورت داد و به
تحلیل حرف جونگ کوک پرداخت .معلم جوان با ناخن انگشت شستش
مشغول بازی کردن با گوشه فایل تحصیلی داسوم شد و با قیافه ای
خونسرد بر خالف آشوب درونش گفت.
BTSGALAXYIR
103
جونگ کوک با قیافه ای خونسرد گفت.
"می دونید که من خیلی بهتون احترام میذارم...بخاطر کاری که انجام
میدید...بخاطر این که به دخترم درس میدید و در مواقع نیاز پشتشید"
تهیونگ به آرومی یک نفس عمیق کشید و به تماشای جونگ کوک
پرداخت که مرد تتودار چطور جای پاهایی که روی هم انداخته بود رو
عوض کرد.
"خیلی ممنون"
ناگهان پدر دخترک گفت.
"میتونم باهاتون رو راست باشم؟ با ریسک اینکه...آم....وارد محدوده
مکالمات غیرحرفه ای بشیم"
تهیونگ درحالی که سعی می کرد نشون نده چقدر از این حرف خیالش
راحت شده سرش رو به موافقت تکون داد و گفت.
"بله مشکلی نیست"
معلم بیچاره اون روز ،ساعت ها مجبور به صاف نشستن سرجاش و
BTSGALAXYIR
104
تهیونگ هر چقدر تالش کرد نتونست خودش رو برای حفظ نکردن
ارزش های معلمیش فقط برای پانزده دقیقه بیشتر ،سرزنش کنه.
شغلی که کمی توش شادی و خوش گذرونی نداشته باشه به چه دردی
میخوره؟ خصوصاً اگه این خوش گذرونی از طرف یه پدرِ سینگلِ شدیداً
خوشتیپِ سی ساله قرار بود فراهم بشه؟
"من نیازی ندارم چیزی درباره هیچکدوم از اینا بدونم"
جونگ کوک درحالی که دستش رو به منظور نادیده گرفتن موضوع توی
هوا تکون می داد گفت.
"این مطالب درسی برام مهم نیست...آیا درسی هست که داره می افته؟
توی سال اول؟"
"نه"
"آیا دردسری درست کرده؟"
"نه"
"آیا چیزی هست که توش مشکل داشته باشه؟"
BTSGALAXYIR
"نه"
جونگ کوک درحالی که سرش رو به یک سمت کج می کرد پرسید.
105
"خوبه...آیا دخترم انسان خوبیه؟"
تهیونگ کمی از سوال مرد شوکه شد و با تعجب هردو ابروش رو باال داد.
جونگ کوک متوجه تعجب مرد شد بنابراین شروع به توضیح بیشتر کرد.
"ببین سال اول و دوم ابتدایی مهمه...تا االن بیشتر اوقات دخترم توی
خونه وقت می گذرونده درسته؟ اما االن اون وارد مدرسه شده و به عنوان
یه انسان واقعی و مستقل قراره رفتار کنه...بنابراین چون شما هرروز توی
مدرسه می بینیدش دارم ازتون می پرسم که فکر می کنید دخترم بچه ی
خوبیه؟ نه یه دانش آموز خوب ...یه انسان خوب...آیا با بقیه مهربونه؟ به
حرف دیگران گوش میده؟ میتونه با بقیه دوست بشه؟ خوش قلب هست؟
چیزهایی از این قبیل"
"آه ،این"...
تهیونگ برای چند لحظه لپاش رو در تفکر به حرف مرد باد کرد .بعد
سرش رو کج کرد و گفت.
"خب باید بگم تا حاال هیچوقت کسی همچین سوالی ازم نپرسیده بود"
BTSGALAXYIR
106
"خب اگه بچه مشکل سازی هست باید االن بدونم تا توی خونه روش
کار کنم...بخاطر همین می خوام اینجور چیزارو بدونم ...متوجه منظورم
هستید؟"
تهیونگ خندید و گفت.
"دختر خوبیه...همیشه به حرف اطرافیانش گوش میده...تقریباً با همه
دوسته به جز اون چندتا دختربچه بدجنس...دختر شوخ طبعی هم
هست...گاهی با حرفاش همه ی بچه هارو به خنده میندازه...سریعه...
خیلی سریع...هیچوقت چیزی رو از قلم نمیندازه...یه انسان خوب و
کامله...سوال دیگه؟"
"خب این تموم چیزی بود که درباره اش می خواستم بدونم...درباره تو
چی؟"
تهیونگ با قیافه مات و مبهوت از تغییر لحن مرد و سوال بی ربطش
پرسید.
"درباره من؟"
BTSGALAXYIR
جونگ کوک یکی از آرنج هاش رو روی میز تهیونگ تکیه داد و گفت.
107
"تمام روز به این کار مشغول بودی و هنوزم خوشتیپ موندی...چند وقته
که معلمی؟"
جونگ کوک با سیاست تمام تعریف ازظاهر تهیونگ رو قاطی سوال
مودبانه اش درباره سابقه تدریسش کرده بود.
تهیونگ یکی از ابروهاش رو باال داد .اون فقط یه شلوار مشکی ساده و
یه پیرهن جلو دگمه دار سفید ساده تنش بود اما این لباس ها به خوبی
توی تنش می نشستن و همونطور که نامجون قبالً گفته بود توی لباس
رسمی خوب بنظر می رسید .و جونگ کوک از بین همه آدم ها این رو
متوجه شده بود.
"هشت ساله...خوشتیپ بنظررسیدن من چه ربطی به جلسه ما درباره
داسوم داره؟"
معلم جوان با لحنی کمی شیطنت آمیز پرسید و سعی کرد جلوی باال رفتن
ضربانش رو بگیره .این مکالمه کامالً غیرحرفه ای بود ولی تهیونگ به
خاطر سپری کردن این روز خسته کننده دیگه هیچ انرژی ای توی بدنش
BTSGALAXYIR
نمونده بود که به این موضوع اهمیتی بده .در واقع این کار حتی کمی
براش هیجان انگیز بنظر می رسید.
108
جونگ کوک درحالی که نیشخند میزد گفت.
"ربطی نداره...چیشد که معلم شدی؟"
"یه معلم ادبیات خیلی خوب توی دوران دبیرستان داشتم که بهم انگیزه
داد...تصمیم گرفتم به بچه های کوچیک تر تدریس کنم تا بتونم توی
سنین پایین تر روشون تاثیر مثبت مورد نیاز برای آینده شون رو بزارم"
"خب...داسوم عاشقته"
جونگ کوک در جواب گفت و تهیونگ با حس داغ شدن گوش هاش
لباش رو بهم فشرد.
"دخترم هیچوقت خفه خون نمی گیره و یه ریز دربارت حرف می
میزنه...هرروز از مدرسه که میاد خونه درباره ات صحبت میکنه"
"آه...احتماالً زیاد از حد اغراق میکنه ولی به هرحال این مهربونیشو
میرسونه"
جونگ کوک با چشمانی که از شیطنت برق می زد ،پرسید.
"آیا واقعاً داره اغراق میکنه؟...چند ماه قبل ،زمانی که حادثه ی قلدری
BTSGALAXYIR
رخ داده بود ،به من گفت که بهش گفتی از مردا خوشت میاد...بهش
دروغ گفتی تا حس بهتری داشته باشه؟"
109
"نه...من هیچ وقت بهش دروغ نگفتم"
تهیونگ صادقانه جواب داد و ضربان قلبش اینبار واقعاً شروع به باال
رفتن کرد .از اضطراب حین صحبت کردن یه خودکار از روی میز
برداشت و بین انگشتانش شروع به چرخوندنش کرد.
مدرسه تقریباً خالیِ خالی بود چون هیچکس عالقه ای به شرکت توی
جلسه اولیا مربیان توی همچین ساعتی از شب رو نداشت .چه اشکالی
داشت اگه صادقانه جواب مرد رو میداد؟ جونگ کوک با یه کاله
موتورسیکلت ،یه پوزخند جذاب روی صورتش و کمترین عالقه برای
صحبت درباره پیشرفت تحصیلی داسوم اینجا روبه روش نشسته بود.
تهیونگ یه نوجوون نبود .اون یه مرد سی و دو ساله با چشمای باز بود.
کامالً میدونست جونگ کوک داره چیکار میکنه.
"این خیلی چیزارو توضیح میده پس"
جونگ کوک جواب داد اما مشخص نکرد منظورش چیه با وجود اینکه
تهیونگ داشت از کنجکاوی می مرد که منظور مرد رو بدونه.
BTSGALAXYIR
110
"توی دوران دبیرستان با چندتا دختر قرار گذاشتم ولی هیچوقت دووم
نیاورد"
"کامالً منطقیه ...هرچند من اون دوران بیشتر با پسرها تحقیقاتم رو انجام
می دادم...به هر حال"
جونگ کوک با بیخیالی تمام خیلی ریز به این موضوع اشاره کرد و
درحالی که به انگشتای کشیده تهیونگ که همچنان درحال چرخوندن
خودکار بینشون بود خیره شده بود ادامه داد.
"مطمئناً پارتنرت بخاطر کاری که میکنی خیلی قدرت رو میدونه"
" من سینگلم"
"اوه؟"
پدر دخترک با قیافه ای متعجب گفت .جونگ کوک زبونش رو به دندون
هاش فشار داد تاجلوی پوزخند شیطنت آمیزش رو بگیره و زد تهیونگ
زیر خنده.
"نیاز نیست بهم بگی که حرفم خیلی چاپلوسانه بود...خودم میدونم که
BTSGALAXYIR
بود"
تهیونگ درحالی که هنوز می خندید با ابروهای باال داده پرسید.
111
"داری توی جلسه اولیا مربیان دخترت باهام الس میزنی؟"
جونگ کوک با یک نیشخند جذاب که چال لپ یک طرفه اش رو نمایان
می کرد شونه هاش رو باال انداخت و گفت.
"تنها در صورتی الس زدن حساب میشه که جواب بده...در غیر این
صورت فقط تالش برای کسب اطالعاته"
(پناه بر مسیح...بیخود نیست که داسوم همچین فرشته کوچولوی
بانمکیه!همه ی خصوصیات ظاهری خوبش رو از پدرش به ارث برده!)
تهیونگ یکی از آرنج هاش رو روی میز گذاشت و برای چند لحظه
مشتش رو به لب هاش تکیه داد .بعد انگشت اشاره اش رو روی لبش
کشید و با همون انگشت به کاله کاسکت زیر صندلی اشاره کرد و گفت.
"یه موتور سیکلت داری"
"مدل کاواساکی نینجا"
مرد تتودار به سرعت جواب داد.
"رنگ مشکی و توسی...نزدیک سه ساله که دارمش...داسوم دلش
BTSGALAXYIR
112
جونگ کوک با نیشخند جواب داد.
"هرچی نباشه بچه جسوری هست...تو چی؟ تاحاال سوار موتور سیکلت
شدی؟"
"نمیتونم بگم که تا حاال موتور داشتم پس نه"
"اولین بار توی همه چی"
جونگ کوک با قیافه ای بی حس گفت اما جوری که چشمای مرد سر تا
پاش رو توی یک نگاه اسکن کرد از چشمای تیزبین تهیونگ دور نموند.
تهیونگ باچشمای درشت شده و قیافه ای کامالً معصومانه پرسید.
"اولین بار توی چی؟سوار شدن14؟"
با شنیدن سوال معلم جوان ،آب دهن جونگ کوک توی گلوش پرید و
مرد به سرفه افتاد .مرد بیچاره درحالی که سرفه میکرد مشتش رو به سینه
اش کوبید .تهیونگ تمام تالش خودش رو کرد تا جلوی خنده اش رو
بگیره و ادامه داد.
"حق با تو عه...شاید یه روز سوار شم ،ها؟"
BTSGALAXYIR
114
جونگ کوک زیر لب "اوهی" گفت و ادامه داد.
"خب اگه ساعت تقریباً نه شبه نمی خوام بیشتر از این وقتت رو
بگیرم...مطمئنم میخوای زودتر بری خونه...از اونجایی که من وظیفه پدر
بودنم رو با شرکت توی این جلسه انجام دادم و مطمئنم کمتر از دوازده
ساعت دیگه باید دوباره برگردی اینجا تا کارت رو انجام بدی"
تهیونگ با ناله ای زیر لب ،لبخند تلخی زد و جواب داد.
"شغل زیاد آسونی نیست"
جونگ کوک درحالی که خم میشد تا کالهش رو از زیر صندلی برداره
لبخند کوچکی برای ابراز همدردی به تهیونگ زد و تهیونگ دستپاچه
ادامه داد.
" آه ...بیشتر روزا مشغول به کاری؟"
جونگ کوک کالهش رو روی پاش گذاشت و جواب داد.
"اوه ...من وقتم رو بین خونه و محل کار تقسیم کردم...مربی شخصیَم...ده
دقیقه اون طرف تر از اینجا یه باشگاه دارم بنابراین بیشتر صبح ها و
BTSGALAXYIR
115
تهیونگ درحالی که یکی از ابروهاش رو باال میداد پرسید.
"تو باشگاه شخصی خودتو داری؟"
جونگ کوک لبخند کجی زد و به شوخی گفت.
"چطور؟ کالسای خصوصی میخوای؟ چون معلم بچمی بهت تخفیف
خوبی میدم ...یه باشگاه کوچیکه چیز خیلی خاصی نیست...فقط اونقدری
هست که من بتونم کارم رو انجام بدم...پیشنهادم هنوز سر جاشه...اگه
خواستی بهم خبر بده...البته بعد از اینکه داسوم کالس اول رو تموم کرد،
که البته چیزی تا اون موقع نمونده...نمی خوام از حد خودم بگذرم"
اون برق شیطنت توی چشم های مرد و تالش خیلی زیادی که برای
زیادتر نکردن پوزخندش داشت همگی اون رو جذاب تر کرده بود.
تهیونگ شروع به شکستن قلنج انگشت هاش کرد و به این فکر کرد که
چطور توی همچین موقعیتی قرار گرفته که پدر دانش آموزش بدون هیچ
شرم و حیایی داره باهاش الس میزنه.
همه ی این ها بخاطر این بود که داسوم یکی از همکالسی هاش رو
BTSGALAXYIR
116
تهیونگ درحالی که مرد از جاش بلند میشد و کالهش رو زیر بقلش
میگذاشت گفت.
" من تمایل دارم که فکر کنم این مکالمه مون ممکنه یکم از حد گذروندن
باشه"
مرد با قیافه ای بی حس اما چشمانی که شیطنت توش موج میزد پرسید.
"یعنی باید بخاطر این حرفامون خودم رو به دفتر مدیر معرفی کنم آقا
معلم؟"
تهیونگ به زور لبخندش رو قورت داد و درحالی که سرش رو به تاسف
تکون میداد اون هم به تبعیت از مرد از جاش بلند شد و گفت.
"خوشحال شدم که تونستیم درباره پیشرفت و موفقیت های تحصیلی
داسوم خیلی صحبت کنیم"
جونگ کوک با شنیدن این جمله مرد و تاکیدش روی کلمه خیلی زد زیر
خنده.
"این جمله ات بهم نشون میده که چیزی برای نگرانی وجود نداره...شاید
BTSGALAXYIR
117
سِئونسِنگ نیم ...و در آخر پیشنهادم هنوز سرجاشه...برای کالس
خصوصی منظورمه ...اگه عالقه مند بودی"
تهیونگ درحالی که دستاش رو توی جیب شلوارش فرو میبرد پرسید.
" موتور سواری چی؟"
جونگ کوک عقب عقب به سمت در کالس حرکت کرد .مرد در جواب
حرف تهیونگ لبخند کجی زد و یک جفت دستکش چرم بدون انگشتِ
مخصوص موتورسواری از توی جیبش در آورد .مرد کوچک تر درحالی
که هنوز کالهش زیربقلش بود دستکش هاش رو دستش کرد شونه ای
باال انداخت و با شیطنت گفت.
"بستگی داره چه چیزی در نظرت از حد گذروندن باشه"
بعد درحالی که دستکش هاش دستش بود کاله رو توی دستش چرخوند
و به تهیونگ چشمکی زد و گفت.
"میبینمت"
تهیونگ تا وقتی که حس کرد جونگ کوک کامالً از راهرو مدرسه خارج
BTSGALAXYIR
شده صبر کرد .معلم جوان کف هردو دستش رو لبه میزش تکیه گاهش
کرد و برای چند لحظه با سرِ خم چشمانش رو بست و بعد نفسی از سر
118
آسودگی کشید .اون آدمی نبود که توی کارش وارد محدوده رفتار غیر
حرفه ای بشه اما والدینی که قبل از جونگ کوک باهاشون برخورد داشت
چطور میشه گفت؟ ...جونگ کوک نبودن!؟
تهیونگ حس میکرد که گاوش زاییده خصوصاً وقتی که صدای روشن
شدن یه موتورسیکلت رو شنید .ترسیده از این صدای بلند به سمت پنجره
کالس سرش رو چرخوند و این کارش باعث شد که شاهد موتورسیکلت
کاواساکی نینجایی که درباره اش صحبت کرده بودن جلوی مدرسه بشه.
جونگ کوک با کاله کاسکت روی سرش ،زیر نور چراغ کنار خیابون
چسبِ دستکش های توی دستش رو محکمتر کرد و بعد فرمون موتور رو
دستش گرفت و به سرعت توی تاریکی شب محو شد.
تهیونگ به تعداد زیادی فحش توی ذهنش فکر کرد که می تونست اون
لحظه استفاده کنه اما باالخره به بلند گفتن "فاکینگ هِل!" راضی شد.
*****
BTSGALAXYIR
119
تهیونگ دستاش رو روی هم گذاشت و نگاهش رو از لپ تاپش
برگردوند تا به دخترک نگاه کنه.
دانش آموز ها درحال تمیز کردن کالس درسشون برای آخرین زنگ
مدرسه بودن و مسئولیت داسوم تمیز کردن تمام تخته وایت بوردهای
کوچکی که بچه ها برای تمرین ریاضی به صورت جداگونه استفاده می
کردن بود.
داسوم درحالی که بطری کوچک اسپری رو بین دندون هاش گرفته و
پارچه مخصوص پاک کردن تخته ها رو روی شونه اش انداخته بود ،تخته
های وایت بورد رو روی میز تحریر تهیونگ کوبید.
تهیونگ درحالی که چشماش رو ریز کرده بود یه بسته پنبه الکل سمت
دخترک گرفت و داسوم با خجالت بطری رو از دهانش در آورد و گفت.
"ببخشید"
بعد با پنبه الکل بطری رو تمیز کرد و روی تخته وایت بوردی که روی
انبوه تخته ها بود با بطری اسپری کرد تا آثار ماژیک قرمز رنگی که
BTSGALAXYIR
120
"بله؟"
تهیونگ ابروهاش رو باال انداخت و گفت.
"قرار بود وظیفه تمیزکردن تخته هات رو سر میزت انجام بدی"
دخترک درحالی که سرش رو درحال کار کردن تکون می داد گفت.
"دویونگ داره میزها رو دستمال میکشه واسه همین تصمیم گرفتم به میز
شما نقل مکان کنم"
موهای دخترک امروز به صورت گوجه ای باالی سرش جمع شده و یه
روسری آبی رنگ ،هم رنگ یونیفورم مدرسه اش به عنوان هدبند جلوی
سرش بسته شده بود .تنها چیزی که توی ذهن تهیونگ ،از صبح که مدل
موی دخترک رو دیده بود می چرخید این بود که کسی که موهای
دخترک رو درست کرده کسی جز جونگ کوک نیست.
تهیونگ در جواب دخترک همممم زیر لبی گفت و بعد با صدای بلند داد
زد.
"جیوون آه...مواظب باش"
BTSGALAXYIR
121
"کیم سِئونسِنگ نیم"
تهیونگ نگاهش رو به داسومی که درحال پاک کردن وایت برد بعدی بود
داد و پرسید.
"بله داسوم"
"بابای من فکر میکنه شما بانمکید"15
تهیونگ نفسش رو چند لحظه نگه داشت و آب دهنش رو به سختی
قورت داد .داسوم روی وایت برد بعد اسپری زد و بعد سرش رو باال آورد
تا عکس العمل تهیونگ رو به جمله اش ببینه .وقتی که دید هیچ صدایی
از معلمش در نمیاد شروع به زدن یه نیشخند بدون دندون کرد.
دخترک یکی از دندون هاش به تازگی افتاده بود .امروز جمعه بود و
دخترک روز چهارشنبه با جای خالی یکی از دندون هاش سر کالس
حاضر شده بود.
تهیونگ با قیافه ای جدی دخترک رو دعوا کرد.
"کارت رو انجام بده داسوم آه"
BTSGALAXYIR
"باشه"
خیلی حال بهم زنه...ولی خب اون بابای منه پس بنظر شما بابام
بانمکه؟"
123
"جئون داسوم"
تهیونگ اینبار با صدای محکم و قاطعیتِ تمام اسم کامل دخترک رو برای
تمام کردن بحث صدا کرد.
داسوم درحالی که ریز می خندید لباش رو بهم دوخت .دخترک کار پاک
کردن تخته هارو تموم کرد ،اون هارو سرجای خودشون گذاشت و به
سمت میزش دوید تا کوله پشتیش رو برداره.
وقتی که کوله اش رو مثل بقیه بچه ها روی شونه هاش گذاشت با هیجان
و شوق زیاد برای تهیونگ دست تکون داد و تهیونگ در جواب فقط با
اخم به در کالس اشاره کرد .دخترک برای اینکه جلوی خنده اش رو
بگیره با دو دستش جلوی دهنش رو گرفت و بعد همراه بقیه دوستاش به
سمت در کالس حرکت کرد تا باالخره با پدرش که مطمئناً مثل همیشه
برای اینکه دخترک رو به خونه ببره جلوی در مدرسه منتظرش بود،
مالقات کنه.
BTSGALAXYIR
*****
124
تهیونگ توی کالس درسی که کامالً خالی شده بود درحال انجام کارهاش
بود.
"روز سختی داشتی؟"
سرش رو از لپ تاپش باال آورد و رفیقش سوکجین رو توی چهارچوب
در کالس دید .مرد بزرگ تر درحالی که دستش رو توی جیبش گذاشته
و عینکش روی صورتش بود ،شروع به قدم زدن به داخل کالس کرد.
قدم های مرد بخاطر پوشیدن دمپایی های مخصوص داخل مدرسه ،آروم
و بی صدا بود .سوکجین روی لبه ی میز تهیونگ نشست.
تهیونگ بعد از اینکه مطمئن شد تنها هستن با صدای آروم گفت.
"داسوم"...
سوکجین ابروهاش رو برای تشویق مرد به ادامه دادن حرفش باال داد.
"بهم گفت که بنظر باباش من بانمکم"
"چه رسوایی ای!"
"و می خواست بدونه بنظر منم پدرش بانمکه؟"
BTSGALAXYIR
125
"اوه...پس االن داره نقش یه واسطه ی کوچولو رو برای شما دوتا بازی
میکنه؟"
بعد دستاش رو روی سینه اش گره زد و یکی از پاهاش رو روی دیگری
گذاشت و ادامه داد.
"دختره خیلی جیگر داره...اگه یکی از دانش آموزای من این سوال رو
ازم می پرسید...اونا اینکارو نمیکنن...خیلی بهتر از اینا حالیشونه"
تهیونگ درحالی که آه می کشید پیشونیش رو مالید وگفت.
"اگه یه چیز باشه که داسوم داره اون جنم و جیگر زیادیه"
"تو چی بهش گفتی؟"
"منم بهش گفتم که تمیزکاری شو تموم کنه"
"انتخاب هوشمندانه ای بود...اگه من بودم می گفتم به پدرت بگو من
گفتم که یه دیلفه"
تهیونگ با قیافه ای بی حس گفت.
"آره حتماً اینکارو می کردم...از اونجایی که من انقدر از شغلم متنفرم که
BTSGALAXYIR
126
سوکجین درحالی که با صدای شیشه پاک کنی می خندید دستاش رو بهم
کوبید.
"منظورم اینه که...لعنتی"
معلم بزرگ تر درحالی که سرش رو به آرومی تکون می داد کمی خنده
اش رو کنترل کرد و ادامه داد.
"معنیش اینه که پدرش داره توی خونه درباره تو صحبت میکنه یا اینکه
دخترش داره درباره تو ازش سوال می پرسه و اونم جواب میده...این همه
چیز رو هیجان انگیز تر می کنه...خصوصاً بعد اون جلسه ای که باهم
داشتید"
تهیونگ با عصبانیت گفت.
"من اجازه نمیدم یه دختربچه هفت ساله منو واسه پدرش نَظَر کنه"
سوکجین زد زیر خنده و تهیونگ با دیدن این عکس العمل رفیقش ناله
ای زیرلب کرد و صورتش رو با کف هردو دستش پوشوند.
"به زودی از حرفت پشیمون میشی خصوصاً اینکه از پدرش خوشت
BTSGALAXYIR
میاد"
127
"من ازش خوشم نمیاد...به زور طرف رو میشناسم...من فقط...خودت
میدونی چی میگم"
"دلت میخواد بشینی رو صورتش"
تهیونگ درحالی که یکی از دستاش رو به سمت باال پرتاب می کرد
گفت.
"دقیقاً"
شونه های سوکجین بخاطر فشاری که برای جلوگیری از خنده تحمل می
کرد درحال لرزیدن بود.
"خدایا...این چیز زیادیه برای خواستن؟ چرا همه چی باید انقدر پیچیده
باشه؟ چرا کافی نیست که فقط دلت بخواد روی صورت یه مردِ جذاب
بشینی؟"
سوکجین به زور خنده اش رو کنترل کرد و گفت.
"همه اش مربوط به هدفِ پشتِ نشستن روی صورته عزیزم...باید واقعاً
دلت بخوادش و باید واقعاً دلت بخواد که بهش اجازه بدی تورو
BTSGALAXYIR
128
تهیونگ با قیافه ای بی حس رو به رفیقش کرد و گفت.
"حقیقتاً این مکالمه خیلی مناسب مطرح شدن توی کالس درس منه"
بعد هردو مرد شروع به خندیدن کردن .هردوی اون ها میدونستن که این
مکالمه جز بی شرمانه ترین مکالماتی که توی این مدرسه گفته شده
حساب نمیشه .چه چیزهایی که تهیونگ توی دفتر معلم ها بین معلم های
خیلی محترم مدرسه نشنیده بود!
"اعتماد بنفس داشته باش تهیونگ شی"
تهیونگ نوچی کرد و چشماش رو چرخوند.
"من به اندازه کافی اعتماد به نفس دارم...ولی دیگه بیست و دو سالم
نیست...منم سالیق خاص خودمو دارم...تا وقتی بهش اجازه میدم تاپ
باشه که کارشو خوب انجام بده"
سوکجین درحالی که نیشخند میزد از روی میز پایین اومد .قلنج کمرش
رو شکوند و گفت.
"این حقیقت که تو فکر میکنی کارش رو میتونه خوب انجام بده باعث
BTSGALAXYIR
خندیدنم میشه"
"من مطمئنم که میتونه کارشو خوب انجام بده"
129
سوکجین با خنده ای تمسخر آمیز رو به رفیقش گفت.
"که تورو راضی کنه؟!...تو توی روزایی که حالت خوبه هم آدم تو کون
نرویی هستی و من تا حاال باهات توی تختم نرفتم و شاهد این
موضوعم...برای بابای داسوم که قراره این کار رو بکنه آرزوی موفقیت
میکنم...من دارم میرم تا یه سری برگه های امتحان علوم رو تصحیح
کنم...تو چی؟یکم بیشتر قراره بمونی؟"
تهیونگ لپ تاپش رو خاموش کرد و گفت.
"من کارم رو تموم کردم...از االن دارم واسه تعطیالت روز شماری
میکنم"
"منم همینطور پسر"
وقتی که سوکجین آوازخون کالسش رو ترک کرد ،تهیونگ هم شروع به
جمع کردن وسایلش کرد و بعد مستقیم به خونه رفت.
فقط باید چند هفته دیگه دووم می آورد تا به تعطیالت کوچک آخر سال
که شدیداً بهش نیاز داشت برسه .ترم دوم همیشه بخاطر داشتن تعطیالتِ
BTSGALAXYIR
130
به غیر از تعطیالت سال نوی قمری که پیش رو بود ،این ترم قرار بود
درست قبل از ولنتاین به اتمام برسه .هرروزی که می گذشت تهیونگ
بیشتر قدر زمانی که با بیست و دو دانش آموزش می گذروند رو می
دونست .چون می دونست به زودی باید باهاشون خداحافظی کنه.
مرد با صبوری تمام منتظر بود تا مدرسه ی محل خدمتش برای سال
بعدی بهش اعالم بشه مگر اینکه مدرسه جانگ سِئونگ قصد داشته باشه
بیشتر اون رو مهمون خودش نگه داره.
مرد دعا می کرد که مدرسه بعدی محل خدمتش زیاد از محل زندگیش
دور ،یا نحوه تدریسشون خیلی متفاوت از مال اون نباشه.
داسوم طی حرکتی که از نظر تهیونگ خیلی هوشمندانه بود برای باقی ترم
حرفی درباره پدرش پیش نکشید و دختربچه توی این مدت مثل یه
فرشته رفتار کرد.
اما تهیونگ هر چند روز یکبار صفحه اینستای جونگ کوک رو یواشکی
چک می کرد تا کنجکاویش برای اینکه مرد چه چیز جدیدی پست کرده
BTSGALAXYIR
131
یکی از پست ها یه ویدیو از داسوم بود که دخترک توی یه راهروی پر
طول و دراز درحالِ مثل مدل ها راه رفتن و ژست گرفتن جلوی دوربین
بود و صدای خنده ی مردی که از پشت دوربین می اومد مطمئناً صدای
جونگ کوک نبود.
توی ویدیو داسوم یه تیپ بانمک از انواع طیف های رنگ زرد زده بود و
کپشنی که جونگ کوک برای این ویدیو زده بود این بود.
(من فقط یک ساعت اونارو باهم تنها گذاشتم...فقط یک ساعت!)
و پدر دخترک دوباره جی هوپ رو روی ویدیو تگ کرده بود.
بنابراین تهیونگ روی آیدی زد تا پروفایل این فرد مشکوک رو چک کنه
و اونجا بود که متوجه شد جی هوپ در اصل مرد نابغه ایه که صاحب
برند معروف blue sideهست.
حتی تهیونگ هم چندتا از لباس های این برند رو توی کمدش داشت.
جونگ کوک این مرد رو با عنوان عموی داسوم معرفی کرده بود.
جدیدترین پست اکانت یه ویدیو همراه با تعدادی عکس بود که توی
BTSGALAXYIR
132
باالی روشویی ایستاده بود و فیلمبردار این ویدیو پدر دخترک بود (مرد
یه تیشرت سفید تنش بود و چه کسی به غیر از تهیونگ درحال زوم
کردن روی تصویر مرد که توی آینه افتاده بود می تونست باشه؟)
توی ویدیو داسوم درحال کشیدن نفس های عمیق برای آماده کردن
خودش بود و جونگ کوک با مشت به آرومی روی شونه های دخترک
می زد تا حمایتش رو به اون نشون بده .بعد پدر دخترک تا سه شمرد و
داسوم بعد از یه داد بلند محکم دندون لَغِش رو کشید.
تهیونگ تا وقتی که ویدیو به اتمام برسه متوجه نشده بود که داره مثل یه
احمق به صفحه گوشیش لبخند می زنه و بعد از متوجه شدن با خجالت از
اینستاگرام خارج شده بود.
وقتی که آخرین روز سال تحصیلی رسید تهیونگ دست و بالش پر از
تعداد زیادی بچه سال اولی هیجان زده بود .بچه ها درحالی که پاها یا
شکمش رو بغل کرده بودن با خنده و سروصدا سعی داشتن تا توجه
معلمشون رو فقط به خودشون معطوف کنن .معموالً دانش آموز ها مودب
BTSGALAXYIR
133
اطمینان خاطر داده بود که پذیرای هرگونه بغل از طرف دانش آموزانش
هست و همه شون براش یه اندازه مهم هستن .بنابراین حتی هایون هم
توی این بغل گروهی حضور داشت.
تهیونگ دستانش رو بهم کوبید و بعد درحالی که به سمت در کالس اشاره
می کرد گفت.
"خیل خب...بسه دیگه...وقت خداحافظیه"
با ذوق و شوقی مثل توله سگ های کوچولو ،بیست و دو دانش آموزِ
تهیونگ وسایلشون رو سریع جمع و کفش هاشون رو پوشیدن تا به سمت
سرویس های اتوبوس یا پارکینگ ماشین مدرسه ،برای آخرین بار،
حرکت کنن.
معلم های سال باالیی مسئول نظارت به سرویس های اتوبوس بودن
بنابراین تهیونگ به سمت ماشین ها حرکت کرد تا به بچه ها نظارت کنه.
مرد توی مسیر موهای چندتا از پسربچه هاش رو بهم ریخت و از تاج
های کاغذی ای که دختربچه ها روی سرشون گذاشته بودن و اون روز
BTSGALAXYIR
برای جشن گرفتن پایان سال باهم تو کالس درست کرده بودن ،تعریف
کرد.
134
*****
135
تهیونگ درحالی که خم شده بود تا هم قد دخترک بشه کف دستش رو
باال آورد تا بزنن قدش .جیوون با لبخند ،محکم کف دست کوچولوش رو
به دست تهیونگ زد و عینکش از روی دماغش کمی سر خورد.
"بهت خیلی افتخار میکنم...امیدوارم تعطیالت بهاری خیلی خوبی قبل از
شروع سال تحصیلی بعدی داشته باشی"
مادر جیوون به دخترک کمک کرد تا روی صندلی عقب ماشین بشینه و
تهیونگ چندقدم عقب رفت و به بقیه والدینی که از کنارش رد میشدن
تعظیم و ادای احترام متقابل کرد .بعضی از اون ها ،والدین دانش آموز
های قبلیش بودن.
"تا حاال به کنترل ترافیک به عنوان شغل دومت فکر کردی؟"
تهیونگ به سمت راستش نگاه کرد و ضربان قلبش با دیدن صاحب صدا
باال رفت .پدر داسوم یه شلوار مشکی ،یقه اسکی طوسی که کامالً کیپ
تنش بود و عضالتش رو به نمایش می گذاشت پوشیده بود .روی اون ها
یه کت زمستونی مشکی بلند و یه کاله لبه دار مشکی تن کرده بود .مرد
BTSGALAXYIR
136
جونگ کوک وقتی به اندازه کافی نزدیک شد با یک دستش داسوم رو به
جلو هل داد .درحالی که با دست دیگه اش درحال چرخوندن سوئیچ
ماشین دور انگشتاش بود.
داسوم کوچولو مثل همیشه یونیفورم مدرسه تنش بود اما روی
یونیفورمش پالتوی زمستونی سفیدش رو تن کرده بود و روی سرش یه
کاله پشمی منگوله دار سفید سر کرده بود که به خوبی گوش ها و موهای
بافته شده اش رو پوشونده بود.
دخترک به سمت تهیونگ حرکت کرد و بعد شروع به من و من کرد و از
رو شونه اش به پشت سرش نگاه کرد .توی دست های دخترک یه کارت
پستال دست ساز بود.
جونگ کوک درحالی که یکی از دست هاش رو برای تشویق به حرکت
کردن دخترک تکون می داد گفت.
"آفرین برو جلو خجالت نکش ...تقریباً موفق شدی ...برو جلو"
"ولی اون چیزی که گذاشتی"....
BTSGALAXYIR
"داسوم آه"
جونگ کوک باصدای بلند حرف دخترک رو قطع کرد.
137
داسوم از واکنش پدرش شروع کرد به ریز ریز خندیدن .بعد به سمت
تهیونگ برگشت و کارت پستال پر از اکلیل رو به معلمش هدیه داد.
تهیونگ با یه تعظیم کوچیک کارت رو از دخترک تحویل گرفت و بعد
برای اینکه هم قد دخترک بشه خم شد و با لبخند پرسید.
"میخوای همین االن بخونمش و خجالتت بدم؟"
داسوم دستاش رو محکم روی سینه اش قفل کرد و شونه هاش رو به
نشونه ی اهمیت ندادن باال داد اما لب هاش که بهم فشرده بود خالف این
رو نشون می داد.
تهیونگ به کارت پستال دست ساز نگاه کرد .روی کارت به زبان کره ای
بدون هیچ غلط امالیی ای نوشته شده بود "دوستتون دارم" و برای
نوشتن جمله از مقدار خیلی زیادی اکلیل استفاده شده بود .روی مقوای
صورتی ،پایین جمله یه قلب قرمز با ماژیک کشیده شده بود .پایین قلب
یه نقاشی از دوتا آدمک با صورت های خندان که شبیه داسوم و تهیونگ
بودن کشیده شده بود.
BTSGALAXYIR
138
تهیونگ کارت پستال رو باز کرد و ناگهان یه تکه مقوا کوچک از داخلش
سر خورد .تهیونگ بدون نگاه کردن به تکه مقوا اون رو قبل از افتادن
گرفت و شروع به خوندن نوشته داخل کارت پستال کرد.
"سالم ،کیم سِئونسِنگ نیم .جئون داسوم هستم .من براتون این کارت
پستال رو درست کردم تا از شما برای تمام چیزهایی که در طول سال به
من آموزش دادید تشکر کنم .شما یک عالم هجی به من یاد دادید .بابام
تو هجی کردن بعضی کلمات این کارت به من کمک کرد .شما معلم مورد
عالقه من هستید .عاشقتونم".
تهیونگ بعد از خوندن کارت پستال اون رو پایین آورد .داسوم هنوز
جلوش ایستاده بود اما دخترک از خجالت صورتش رو با دو دستش
پوشونده بود.
"خب...باید بگم این قشنگ ترین کارت پستالی بود که تا به امروز
گرفتم"
داسوم دستاش رو از روی صورتش برداشت و درحالی که چشم هاش
BTSGALAXYIR
139
تهیونگ با لبخند جواب داد.
"ابداً...این کارت پستال قشنگ رو خودت تنهایی درست کردی و هجی
کلماتش رو هم به درستی انجام دادی....می تونم کارتت رو به در یخچالم
بچسبونم؟"
"آره"
داسوم با قیافه ای خجالت زده قبول کرد.
بعد روی نوک پاهاش ایستاد تا دید بیشتری به داخل کارت پستال داشته
باشه .دخترک با صدای خیلی آروم پرسید.
"دیدینش؟"
"هان؟"
تهیونگ به تکه مقوایی که موقع باز کردن کارت پستال سر خورده و توی
دست دیگه اش گرفته بود نگاه کرد.
داسوم تا جایی که می تونست نزدیک شد تا وقتی که آروم صحبت می
کنه پدرش صداش رو نشنوه و پدر دخترک با دیدن این حرکت چشماش
BTSGALAXYIR
رو ریز کرد و با قیافه ای مشکوک سعی کرد بدون جلب توجه آروم به
اون دو نزدیک بشه .بعد دخترک با صدای آروم گفت.
140
"بهتون که گفته بودم بابام فکر می کنه شما بانمکید"
"داسوم آه وقتشه خداحافظی کنی"
پدر دخترک که به اندازه کافی نزدیک شده بود با عجله جلوی ادامه دادن
دخترش رو گرفت.
"بابت رفتارش معذرت می خوام...بخاطر آخرین روز مدرسه هیجان زده
اس...زود باش بچهِ خرسِ کوچولو...وقتشه بریم خونه"
"باشه"
داسوم کمی سرجاش تلو تلو خورد و بعد ناگهان دستانش رو دور گردن
تهیونگ حلقه کرد .تهیونگ از این حرکت ناگهانی دخترک نزدیک بود
تعادلش رو از دست بده و از پشت بیوفته اما سریع تعادلش رو حفظ کرد
و اونم متقابالً با لبخند دخترک رو محکم بغل کرد.
"سال دوم می بینمت"
تهیونگ با دلتنگی برای دختربچه بانمک توی بغلش گفت .حتی با اینکه
مدرسه بعدی محل تدریسش توی شهر کناری مشخص شده بود.
BTSGALAXYIR
141
بعد دخترک جوری از بغل تهیونگ فرار کرد انگار که بغل کردن تهیونگ
باعث آتش گرفتنش شده .دخترک درحالی که با دهن بسته جیغ میزد
محکم پاهای پدرش رو چسبید و کل صورتش رو از خجالت توی شکم
پدرش قایم کرد و بعد کت پدرش رو گرفت و کامل توی کت خودش رو
قایم کرد.
تهیونگ درحالی که زیر لب آروم می خندید از جاش بلند شد و باالخره
به تکه مقوایی که توی دستش بود نگاه کرد .اون مقوا در اصل یه کارت
ویزیت سفید رنگ مات بود که با کلماتی به رنگ مشکی و سایه طالیی
رنگ روش اسم (مرکز آموزش خصوصی طالیی )16نوشته شده بود .پایین
اسم باشگاه یک آدرس ایمیل ،شماره کاری و اسم و مشخصات جونگ
کوک نوشته شده بود.
تهیونگ با انگشتان لرزون کارت رو به پشت برگردوند .پشت کارت
ویزیت با خودکار یه شماره تلفن متفاوت نوشته شده بود که شبیه شماره
شخصی مرد بود.
BTSGALAXYIR
16
GOLDEN PERSONAL TRAINING
142
صدای پدر دخترک تهیونگ رو از شوک در آورد .جونگ کوک داسوم رو
از داخل کتش بیرون آورد و بعد دخترک رو مثل یه گونی سیب زمینی
روی شونه اش پرت کرد .دختر بچه جیغ خفه ای زد و بعد به نشونه
اعتراض درحالی که می خندید شروع به کوبیدن پاها و مشتاش به سینه و
پشت پدرش کرد.
"امیدوارم از تعطیالت بهاریتون لذت ببرید"
داسوم با صدای جیغ مانند همچنان که می خندید داد زد.
"منو بزار زمین هیوال"
پدر دخترک با لبخند درحالی که شیطنت از چشماش می بارید جواب
داد.
"نیازه که خودت هیوال باشی تا یکی مثل خودت رو بشناسی دختره ی
شیطون کوچولو"
داسوم دوباره شروع به خندیدن کرد و به دست و پا زدنش ادامه داد.
بعد پدر دخترک سرجاش چرخید تا پشتش به سمت تهیونگ باشه و
BTSGALAXYIR
گفت.
"خداحافظی کن"
143
دخترک سرش رو از شونه پدرش باال آورد و درحالی که دستش رو
تکون می داد با صدای بلند خداحافظی کرد.
"خداحافظ آقا معلم"
جونگ کوک دخترک رو تا جلوی ماشین هیوندای مشکیش روی شونه
اش حمل کرد .بعد دخترک رو روی زمین گذاشت و بهش کمک کرد تا
صندلی عقب بشینه و کمربندش رو ببنده.
بعد از بستن در عقب ماشین ،جونگ کوک قبل از سوار شدن پشت
فرمون کمی تردید کرد.
مرد درحالی که زبونش رو به گوشه لپش فشار می داد به سمت تهیونگ
برگشت و گفت.
"هر از گاهی بهم زنگ بزن...البته اگه دلت خواست...هیچ اجباری نیست"
بعد در ماشین رو باز کرد و پشت فرمون نشست.
تهیونگ درحالی که یخ کردن دستاش و سوختن لپاش از باد سرد
زمستونی رو نادیده می گرفت تمام تالشش رو کرد تا جلوی لبخند
BTSGALAXYIR
144
*****
تعطیالت بهاری بخاطر این که اواخر فِبریه شروع می شد آب و هوای
سرد و کمی برفی داشت .شب های اول تعطیالت تهیونگ وقتش رو به
جای رفتن به کالب های ایته وون با آشپزی کردن با دوستانش نامجون و
تهیونگ گذروند .اون ها در کنارهم سوپ و خورشت های گرم پختن و
درحالی که فیلم نگاه می کردن از غذاهای گرمی که پخته بودن لذت
بردن.
بعد از گذروندن یک ترم و سال تحصیلی خسته کننده تهیونگ وقت
خیلی کمی برای آماده شدن برای تدریس تو مدرسه ی جدیدی که بهش
انتقالی گرفته بود داشت.
اون از قبل همه ی وسایلش رو برای انتقال راحت تر از جانگ سِئونگ
به مدرسه کیودونگ آماده و جمع و جور کرده بود .معلم جوان توی این
انتقالی تنها نبود .خیلی دیگه از معلم ها هم زمان انتقالی شون رسیده بود
اما سوکجین جز اون دسته از معلم ها نبود و مرد بزرگتر نارضایتی اش
BTSGALAXYIR
بخاطر این موضوع رو چند شب پیش پشت تلفن بیان کرده بود.
145
"باورم نمیشه باید دنبال یه نفر دیگه برای غیبت و غرغر کردن
بگردم...می تونیم حداقل هفته ای یک بار تماس بگیریم تا من بتونم
خودم رو خالی کنم؟"
"مدرسه کیودونگ توی گانگنامه هیونگ...مدرسه مشهوریه...فکر کنم به
اندازه کافی خودم نیاز به غیبت و غر زدن داشته باشم"
تهیونگ با خنده پشت تلفن گفته بود که باعث خنده سوکجین شد.
"آه...خانواده های پولداری که دنبال پولدارتر شدنن و بچه های
دردسرسازشون ....بهت خوش بگذره "
اما امروز عصر سه شنبه بود و تهیونگ تک و تنها توی خونه باالی سر
دیگ بزرگ سامگ یِتانگی 17که روی گاز گذاشته ،ایستاده بود و به این
فکر می کرد خوردن این غذا به جای از بیرون غذا سفارش دادن حداقل
برای سالمتیش خوبه .درحالی که با حواس پرتی محتوای دیگ رو هم
می زد کارت ویزیتی که جونگ کوک بهش داده بود رو بین انگشتای
دست دیگه اش نگه داشته و به شماره پشت کارت خیره شده بود.
BTSGALAXYIR
(من یه احمقم)
17
سوپ مرغ و جینسینگSamgyetang:
146
کارت پستال داسوم واقعاً با یک آهنربا روی در یخچال معلم جوان
چسبیده بود .کارت ویزیت جونگ کوک هم تا پنج دقیقه پیش کنار کارت
پستال دخترک قرار داشت اما حاال که تهیونگ سرش خلوت شده بود و
غذاش درحال جا افتادن روی گاز بود ،ذهن پسر درگیر یک پدر سینگل
و تتودار شده بود.
(اون کامالً واضح و صریح بهت گفت بهش زنگ بزنی .خودش قدم
اول رو برداشته .اون دلش می خواد که تو زنگ بزنی اما تو با این
سن و سالت داری تظاهر می کنی که اون عالقه ای بهت نداره).
"فاک بهش"
مرد بعد از زیرلب فحش دادن تلفنش رو از روی اُپن برداشت تا شماره
پدر داسوم رو توی گوشیش وارد کنه.
تهیونگ ابداً آدم خجالتی ای نبود اما جونگ کوک کاری باهاش می کرد
که پسر مدام حس می کرد قلبش توی دهنشه و احتماالً دلیل این اتفاق
این حقیقت بود که مرد هم ازش کوچیک تر بود و هم پدریه بچه.
BTSGALAXYIR
147
انگشتای تهیونگ موقع تایپ شماره جونگ کوک عرق کرده بودن و بعد
از تایپ شماره پسر به سوپ درحال قُل خوردن روی اجاق گاز انقدر
خیره موند که دید چشماش تار شد.
(فقط انجامش بده...اگه انجامش ندی بعداً پشیمون میشی...
تعطیالت بهاری تا ابد ادامه نداره).
ساعت تقریباً هشت شب بود پس تهیونگ حدس زد که زمان مناسبی
برای تماس انتخاب کرده .تلفنش رو به گوشش چسبوند ،چشماش رو
بست و در دل دعا کرد که جونگ کوک تلفنش رو جواب نده.
اما متاسفانه بعد از سومین بوق ،مرد تلفنش رو برداشت.
"سالم...جونگ کوک صحبت می کنه"
"آه پس شماره اش فِیک نبوده"
تهیونگ به طور ناخودآگاه این جمله از زبونش در رفت و بعد گفتن این
جمله دلش می خواست محکم کله اش رو روی اُپن بکوبه.
صدای خنده جونگ کوک از پشت خط توی گوش تهیونگ پخش شد.
BTSGALAXYIR
148
"صبرکن ،صبرکن"
صدای پس زمینه تلویزیون پشت خط کم شد .تهیونگ از اضطراب شروع
به این پا اون پا کردن و جویدن لب پایینش کرد.
"شرمنده ...سالم ....فکر نمی کردم زنگ بزنی ...دادن کارت ویزیت بهت
یکم حرکت ریسکی ای بود اما خیالم راحت شد که تماس گرفتی"
"خیلی متاسفم...بد موقع تماس گرفتم؟"
"نه...نه...فقط داشتم با داسوم هایکیو 18نگاه می کردم"
جونگ کوک به سرعت جواب داد و تهیونگ با شنیدن لحن کمی
مضطرب مرد نیشخند زد.
"فقط...آره...اوکی...خب مشکلی نیست ...فعالً سرگرمه...معموالً منم
باهاش می شینم نگاه می کنم تا باهم روی زبان ژاپنیش کار کنیم و
همینطور بخاطر اینکه خودمم خوره انیمه ام...فعالً بهش یه آبنبات چوبی
دادم و معموالً تا مدت طوالنی ای اینکار سرگرم نگهش می داره".
BTSGALAXYIR
18
نام یه انیمه ژاپنیHaikyuu:
149
"انیمه هایکیو انتخاب خوبیه...فکر نمی کردی زنگ بزنم؟"
"خب...نه واقعاً...ببین دارم چیکار می کنم...با معلم بچم الس میزنم و بعد
شماره ام رو بهش می دم"
جونگ کوک با خنده ای مضطرب گفت.
"من معموالً انقدر جسور نیستم ولی....آره...به هرحال مهم نیست...تو
زنگ زدی"
"آره زنگ زدم...بیشتر بخاطر اینکه کنجکاو بودم"
"کنجکاو بودی که بدونی چرا توی کارت پستال بچم شماره تلفنم رو
برات گذاشتم؟"
"دقیقاً"
"خب...فکرکنم"...
جونگ کوک شروع به خندیدن با خودش کرد.
"فکر کنم بستگی به این داره که حاضری از چه خط قرمز هایی عبور
کنی یا فکر میکنی چقدر اینکار عجیب غریبه...اگه حس عجیبی داره
BTSGALAXYIR
150
فقط....منظورم اینه که بستگی به تو داره....من فقط...اوکی شت...من توی
این تیکه افتضاحم ...یکم بهم کمک کن "
"دلت می خواد آخر این هفته بریم بیرون؟"
"این دقیقاً چیزی بود که من سعی داشتم بگم"
جونگ کوک آهی از آسودگی خاطر کشید و تهیونگ بی صدا خندید.
"کل قسمت درخواست کردنه فقط یکم....خدایا...تماست یکم شوکه ام
کرد...ببخشید...آره...هدفم رسیدن به همین جمله بود...داشتم سعی می
کردم بگم که اگه دلت می خواد یه شب با همدیگه بریم بیرون تا ببینیم
بهم دیگه می خوریم یا نه"
"خوبه...مشکلی نیست...منم خوشم اومد ...چرا که نه؟"
تهیونگ درحالی که به موافقت سرش رو تکون می داد کف یکی از دست
هاش رو به اُپن فشار داد تا خودش رو صاف نگه داره.
"این شنبه وقتت خالیه؟"
جونگ کوک درحالی که صداش رو کمی پایین می آورد ادامه داد.
BTSGALAXYIR
"این شنبه اگه باشه خیلی عالی میشه....این شنبه روزیه که داسوم شبش
رو خونه مادرش می گذرونه...با شنبه مشکلی نداری؟"
151
"مشکلی نیست...نظرت درباره اسکی روی یخ چیه؟"
"اسکی روی یخ؟"
"آره"
تهیونگ به اُپن پشت کرد تا بتونه بهش تکیه بده و ادامه داد.
"یه پیست اسکی روی یخ توی پارک به تازگی باز شده...هنوزم
پابرجاس...همینجوری به ذهنم اومد...میتونه احمقانه باشه"
"من احمقانه دوست دارم...می تونم بیام دنبالت...ساعت هفت خوبه؟"
"ساعت هفت"
تهیونگ موافقت کرد و بعد من من کنان ادامه داد.
"من...آه...باشه...آدرسم رو برات پیامک می کنم"
"خیل خب...باشه...پس شنبه ساعت هفت...می بینمت...صبرکن...نیازه
هنوزم باهات رسمی صحبت کنم؟"
جونگ کوک با کنجکاوی پرسید .تهیونگ خندید و گفت.
"نیازی نیست هنوزم باهام مثل یه معلم رفتار کنی ،اگه این چیزی هست
BTSGALAXYIR
152
"اوکی...پس شنبه شب ساعت هفت می بینمتون تهیونگ شی"
با شنیدن صدای بم و جذاب مرد موقع گفتن این جمله تهیونگ نزدیک
بود کارت ویزیت توی دستش رو مچاله کنه.
"ممنون بابت اینکه بهم زنگ زدی"
تهیونگ با خنده گفت.
"خودت شماره ات رو گذاشتی...شب خوش جونگ کوک شی"
تهیونگ دلش می خواست غذایی که برای شام پخته رو قشنگ مزه مزه
کنه اما وقتی داشت شامش رو می بلعید فکرش یه جای دیگه بود.
تهیونگ توی اسکی روی یخ خوب بود چون یک از کارهایی بود که
دوران جوانی توی اوقات فراغتش انجام می داد .ولی جونگ کوک حتی
یک ثانیه هم برای همچین محل قرار عجیبی تردید نکرده بود.
یه قرار .این مطمئناً یه قراره .تهیونگ قرار بود با پدر جذاب دانش آموز
سابقش بره سر قرار .از نظر بقیه مردم این یه تصمیم ناگهانی و بدون فکر
بود ولی تهیونگ سی و دو سالش بود و گاهی واقعاً نیاز به کمی بی
BTSGALAXYIR
153
برای یک لحظه به حرفی که نامجون و تهیونگ چند ماه پیش بهش گفته
بودن فکر کرد .جونگ کوک با یه بچه قرار بود وارد زندگیش بشه .داسوم
در هر صورت بخشی از این رابطه بود ولی آیا تهیونگ اهمیت می داد؟
آیا این موضوع باعث می شد پشیمون بشه؟
تهیونگ همیشه می دونست که پدر شدن چیزی نیست که قرار باشه
تجربه اش کنه .اون همیشه بیشتر به مرد ها عالقه داشت که این موضوع
باعث شد نتیجه بگیره درآخر فوقش می تونه پدر یه سگ یا گربه باشه و
اون هم با این موضوع مشکلی نداشت .اما حاال جونگ کوک با دختربچه
هفت ساله اش وارد زندگیش شده بود و تهیونگ ناگهانی باید دیدگاهش
نسبت به آینده اش رو عوض می کرد؟ نه اینکه برنامه اش برای آینده
خیلی سفت و سخت بوده باشه .این موضوع چیزی نبود که فکر کنه توش
توانایی اظهار نظر و انتخاب کردن داره .درطول سال هایی که گذشته بود
تهیونگ فقط از تخت یه غریبه خوشگل به غریبه خوشگل بعدی می
رفت و حتی یک لحظه هم به بچه داشتن فکر نکرده بود .اما حاال که
BTSGALAXYIR
برنامه ی قرار با جونگ کوک رو داشت این ایده وارد ذهنش شده بود.
154
*****
باالخره روز شنبه فرا رسید و تهیونگ با دل پیچه ای از خواب بیدار شد
که تصمیم گرفت اون رو به استرس و اضطرابش برای قرار شب نسبت بده
نه پرواز پروانه ها از سر ذوق زیر شکمش!
صبحانه کمی ماست و غالت صبحانه همراه با عسل خورد .بعد تا کافه
نزدیک خونه اش پیاده روی کرد تا یه لیوان قهوه با کافئین باال بخره تا
برای بعدازظهر انرژی کافی رو داشته باشه.
از اونجایی که دمای هوا همچنان خیلی پایین بود تهیونگ به این نتیجه
رسید که بهتره همزمان که لباس گرم می پوشه تیپ هم بزنه و تصمیم
گرفت حتماً جوری تیپ بزنه که ظاهرش شبیه معلم ها نباشه.
بعد از خوردن یه شام سبک اون یه شلوار مشکی و بافت کرم رنگ
پوشید و روی لباس هاش یه کت زمستونی مسی رنگ که تا وسط رون
هاش می رسید تن کرد.
اونا قرار نبود به کالب برن پس تهیونگ نمی تونست از سکسی تیپ زدن
BTSGALAXYIR
برای بردن قلب جونگ کوک استفاده کنه .معنیش این بود که تنها راهش
برای بردن قلب مرد ،خوشتیپ بنظر رسیدن بود .با دقت موهای مشکیش
155
رو جلوی آینه مرتب کرد و زمانی که داشت یه تار موی جدا افتاده از
بقیه رو سرجاش فیکس می کرد تلفنش صدا داد.
156
لحظه ای که تهیونگ از ساختمونش بیرون اومد پیام جونگ کوک کامالً
منطقی بنظر رسید .چون مردتتودار درحالی که یه شلوار مشکی چرم ،یه
یقه اسکی مشکی و یه کت زمستونی مشکی رنگ تن کرده بود جلوی در
خونه اش ،به موتور کاواساکیش تکیه داده بود .مرد یه کاله کاسکت
اضافه زیر بغلش نگه داشته بود ،درحالی که کاله خودش روی صندلی
موتور بود.
جونگ کوک به محض دیدن تهیونگ با نیشخند گفت.
"شرط می بندم کتت رو عوض کردی"
تهیونگ آهی کشید و گفت.
"تا قبل اینکه اون پیام رو بدی قرار بود خیلی خوشتیپ بنظر برسم"
جونگ کوک سرش رو برای چند لحظه پایین انداخت و ریز خندید.
BTSGALAXYIR
157
تهیونگ وقتی متوجه نگاه خاص و منظور دار مرد روی خودش شد
ضربان قلبش باال رفت.
"هنوزم خوب بنظر می رسی...بیا"
جونگ کوک کاله کاسکت رو دست تهیونگ داد.
"از قبل کاله رو تمیزش کردم نگران نباش...آماده سواری هستی؟ میخوام
خود نمایی کنم...باهام همکاری کن"
تهیونگ کاله رو از دست مرد گرفت و گفت.
"اوه؟آماده ی اولین سواریم هستم؟با تو؟تا اعتماد به سقفت رو بیشتر
کنم؟کامالً"
جونگ کوک درحالی که کاله توی دستش رو می چرخوند ،ابروهاش رو
باال انداخت و گفت.
"فرض می کنم که منظورت از سواری موتورمه"
بعد کاله خودش رو سرش کرد و شیشه محافظ کاله رو باال داد.
"بهم حداقل چند ساعت وقت بده قبل از اینکه قرارمون رو به اونجاها
BTSGALAXYIR
برسونیم"
تهیونگ با قیافه ای خنثی و بی حس بخاطر ذهن منحرف مرد گفت.
158
"واو"
نیشخند پنهان شده ی مرد از چین و چروک کنار چشماش که از سوراخ
کاله بیرون زده بود کامالً مشخص بود .تهیونگ کاله رو سرش کرد و
ناگهان جونگ کوک دستاش رو روی سر مرد گذاشت تا از اینکه تهیونگ
کاله رو درست سرش کرده مطمئن بشه.
بعد یکی از پاهاش رو باال برد ،روی زین موتور نشست ،دستش رو به
صندلی پشت سرش آروم کوبید و گفت.
"عالی...بپرباال پس...یادت باشه محکم منو بچسبی"
"حسابی داری بخاطر این موقعیت کیف میکنی مگه نه؟"
تهیونگ پاهاش رو انقدر باال برد که بتونه روی موتور بپره و بعد با گرفتن
کت مرد سعی کرد تعادل خودش رو روی موتور حفظ کرد.
"چی!؟ اینکه یه مرد زیبا روی تَرک موتورم نشسته و منو از پشت بغل
کرده؟ منکه شکایتی از این موقعیت ندارم"
جونگ کوک درحالی که استارت موتور رو می زد با خنده گفت و
BTSGALAXYIR
159
مرد بزرگ تر برای آروم کردن ضربان قلب باالش یه نفس عمیق کشید و
بعد به آرومی دستش رو دور کمر جونگ کوک پیچید .به محض اینکه
دستش به شکم مرد برخورد کرد به سرعت عقب نشینی کرد و محکم به
شونه مرد کوبید .جونگ کوک با تعجب از حرکت تهیونگ به پشت
برگشت و هوم زیر لبی از سر تعجب سر داد.
تهیونگ با ابروهای درهم دستاش رو روی سینه اش قفل کرد و گفت.
"داری باهام شوخی می کنی؟باید می دونستم"
"منظورت؟"
"منظورم اینه که فقط واسه دو ثانیه بغلت کردم و تنها چیزی که حس
کردم عضله و سیکس پکه"
تهیونگ با عصبانیت صورتش رو از مرد کوچک تر برگردوند و جونگ
کوک زد زیر خنده.
"پناه بر مسیح...تمام این موضوع مربیِ ورزشِ موتورسیکلت سوار
بودنت داره زیاد از حد میشه برام"
BTSGALAXYIR
160
"نمی دونم باید به خودم مفتخر بشم یا حس کنم که بهم توهین شده...ولی
به هر حال محکم منو بچسب"
تهیونگ توفکر این بود که به ستاره های توی آسمون خیره بشه و از خدا
بابت فرستادن همچین هدیه ای تشکرکنه .ولی جلوی خودش رو گرفت
و دوباره دستانش رو دور کمر جونگ کوک پیچید و محکم از پشت
بغلش کرد .جونگ کوک فرمون موتور رو چرخوند .بعد هردو پاش رو از
زمین بلند کرد و روی پدال موتور گذاشت و به سمت خیابون اصلی گاز
داد.
تهیونگ تا به حال سوار موتور سیکلت نشده بود و حاال نمی تونست به
یاد بیاره چرا قبالً همچین کار هیجان انگیزی رو امتحان نکرده بود .این
کار هیجان خالص بود .جوری که جونگ کوک به راحتی ،با سرعت از
خیابان ها عبور می کرد .جوری که وقتی مرد به سمتی می پیچید ،کمی به
یک سمت کج می شدن.
جوری که وقتی پشت چراغ قرمز می ایستادن مرد کوچک تر یکی از
BTSGALAXYIR
161
برای چند لحظه روی دست های تهیونگ که دور کمرش پیچیده شده بود
قرار می گرفت .همه ی این حرکات باعث می شد مرد بزرگ تر احساس
سستی کنه.
تهیونگ در دل خداروشکر کرد که فاصله پارک تا خونه ش فقط دوازده
دقیقه سواری بود.
"خب؟"
جونگ کوک درحالی که موتور رو خاموش می کرد و هردو پاش رو
روی زمین گذاشت ،پرسید .تهیونگ دستانش رو از دور شکم مرد باز
کرد و چند نفس عمیق کشید اما هرکاری کرد ضربان تند قلبش آروم
نشد.
"نظرت درباره اولین سواریت چیه؟"
"بنظرم"...
تهیونگ همزمان با پایین پریدن جونگ کوک از روی موتور ،کاله رو از
سرش برداشت .مرد دستش رو به سمت تهیونگ دراز کرد تا برای پیاده
BTSGALAXYIR
شدن کمکش کنه .تهیونگ کمک رو قبول کرد و از روی صندلی کوچک
پشت موتور خندان بلند شد.
162
"نه...نمی تونم بهت دروغ بگم...خیلی هیجان انگیز بود...عاشقش شدم"
مرد تتودار کالهش رو از سرش برداشت ،زیر بغلش گذاشت و دست
دیگه اش رو الی موهاش برد.
تهیونگ با این حرکت مرد ،به چهره بی نقصش خیره شد و سعی کرد با
این موضوع که جونگ کوک یه مرد پرفکت و پکیج کامله کنار بیاد .شاید
مرد یک سری اشتباهات یا مشکالت داشته باشه اما تهیونگ هنوز اون ها
رو کشف نکرده بود .و این هم شدیداً دیوانه کنند و شدیداً سکسی بود.
جونگ کوک بنظر از اون تیپ آدم هایی می اومد که اعتماد بنفس باالیی
دارن اما مغرور نیستن.
"خب پس خوش حالم که از این فرصت استفاده کردم و با ماشینم دنبالت
نیومدم...مطمئنم داسوم چندتا از اسباب بازی هاش رو حتماً توی ماشین
جا گذاشته"
مرد با قیافه ای درهم گفت و تهیونگ خنده اش رو به زور قورت داد.
"خب..پس اسکی روی یخ؟انگیزه ات از این انتخاب چی بوده؟"
BTSGALAXYIR
163
تهیونگ درحالی که شونه هاش رو باال می انداخت با لحنی سوالی جواب
داد و جونگ کوک بعد گفتن هومی زیر لب به سمت پارک برگشت.
پیست اسکی با نورهای فلئورسنت نورپردازی شده بود اما تعدادی چراغ
های کوچیک چشمک زن هم اطراف پیست اسکی برپا شده بود که جلوه
ی زیبایی بهش می داد .پیست پر از مردم شاد و خندان بود.
"ببین...اولش داشتم به این فکر میکردم که بگم (فاک بهش) و بعد رفتن
به کالب رو پیشنهاد بدم اما فردا صبح باید بری دنبال بچه ات بنابراین
نمی دونستم نظرت درباره این پیشنهادم چیه واسه همین اسکی رو
پیشنهاد دادم"
"خالق و با مالحضه"
وقتی شروع به حرکت به سمت پیست کردن جونگ کوک با لحنی که
شیطنت ازش می بارید ادامه داد.
"داری تموم گزینه های مورد نظرمو تیک میزنی...ولی می خوام با کمال
احترام ازت درخواست کنم که اجازه بدی پول اسکیت هردوتامون رو
BTSGALAXYIR
164
"و من هم با کمال احترام ازت درخواست می کنم اگر امکانش هست در
این باره باهات بحث کنم"
" من هم با کمال احترام اجازه بحث میدم...ولی به احتمال زیاد خودم رو
به نشنیدن میزنم"
جونگ کوک با چشمایی که زیر نور پیست اسکی از شیطنت برق میزدن
نیشخند زنان جواب داد .تهیونگ برای اینکه جلوی خندیدنش رو بخاطر
حرکت مرد کوچک تر بگیره ،زبونش رو به لپش فشار داد.
"من ازت بزرگترم"
جونگ کوک با نشنیده گرفتن حرف تهیونگ پرسید.
"خب...تعطیالت سئوالل 19خوش گذشت؟"
تهیونگ درحالی که سرش رو با تاسف تکون می داد شروع به خندیدن
کرد.
"از من بزرگتری ،درست ...ولی انقدر پول دارم که بتونم چهل هزار وون
ناقابل برای اسکیت سواری دو نفرمون پرداخت کنم"
BTSGALAXYIR
19
سال نوی کره ای و چینی ها که توی بهار جشن می گیرنSeollal:
165
تهیونگ لب هاش رو محکم بهم فشرد و به مرد نگاه کرد .جونگ کوک
جلوتر از اون به باجه فروش بلیط رفت و با مسئول باجه که زنی جوون
بود صحبت کرد.
"سالم دوتا کفش اسکی برای اجاره و بلیط ورودی برای دو نفر می
خواستم"
بعد هزینه اش رو با پول نقد پرداخت کرد و باهم به سمت دکه ی
مخصوص اجاره اسکیت رفتن تا اسکیت مخصوص سایز پای خودشون
رو تحویل بگیرن و پاشون کنن .وقتی روی نیمکت های مخصوص
نشستن تا کفش های اسکی رو پاشون کنن جونگ کوک گفت.
"ببینم قرار نیست که احیاناً یهو حرکت تریپل اَکسِل 20رو بزنی و من رو
شبیه احمق ها جلوه بدی؟ چون من بلدم اسکی کنم اما فقط روی دوتا
پاهام!"
تهیونگ در حالی که بند کفش هاش رو می بست جواب داد.
"هیچ تریپل اکسلی درکار نیست...اون حرکت واسه قدیمیاس...تو هم
BTSGALAXYIR
167
جونگ کوک درحالی که آرنج هاش رو روی زانوهاش گذاشته بود
پرسید و تهیونگ به موافقت سرش رو تکون داد.
"تنها دلیلی که باگذاشتن کارت ویزیتم توی کارت پستال بچم مشکلی
نداشتم این بود که میدونی دخترمم وجود داره...میدونی من یه
پدرم...میدونی من یه دختربچه دارم"
"متوجه نمیشم!؟"
جونگ کوک با یه لبخند کوچک ادامه داد.
"معموالً این موضوع رو تا قبل از قرار سوم بیان نمی کنم...برای بیشتر
مردایی که باهاشون قرار گذاشتم این موضوع عامل بهم زدن قراره و زنی
که باهاش یه بار قرار گذاشتم تظاهر می کرد با این موضوع مشکلی نداره
اما بعد یهو یادش اومد که من برای اینکه بچه داشته باشم با یه زن دیگه
حتماً سکس کردم و بعد قرارمون بهم خورد .خصوصاً بخاطر اینکه داسوم
هنوز مادرش رو میبینه...بنابراین یکم....آره....یکم اوضاع پیچیده
اس...اما تو همین االن هم درباره اش میدونی"
BTSGALAXYIR
"آره میدونم"
"و دخترم رو دوست داری"
168
تهیونگ از شنیدن این حرف جونگ کوک که برخالف جسارتی که اول
شب نشون داده بود چهره ای آسیب پذیر ازخودش نشون می داد خنده
ای با نفس بریده سر داد.
می تونست حدس بزنه که یه پدر سینگل بودن و سعی برای آشنایی و
قرار گذاشتن با یه فرد جدید چقدر میتونه سختی های خودش رو داشته
باشه .ولی جونگ کوک راست می گفت .حتی نامجون و تهیونگ هم این
موضوع رو قبالً پیش کشیده بودن که تهیونگ به هیچ وجه با این موضوع
که مرد کوچک تر یه دختربچه داره مشکلی نداره.
"دخترت رو دوست دارم ...پس این چیزی نیست که بخواد بابتش نگران
باشی"
تهیونگ بعد مکثی ادامه داد.
"تو فقط...میدونی منظورم اینه که...وقتی با من هستی میتونی خودت
باشی .منم سعی میکنم همینکارو کنم .کار راحتی نیست خصوصاً اینکه
من معموالً توی مود معلمی هستم ولی اگه هردوتامون این عادت رو از
BTSGALAXYIR
بین ببریم فکر کنم شانسی برای ادامه این رابطه داریم"
"قبوله...خیل خب...به اندازه کافی حرف های جدی زدیم"
169
جونگ کوک از روی نیمکت بلند شد و تعادلش رو روی زمین کفپوش
شده ی کناره های محوطه پیست حفظ کرد .تهیونگ هم درحالی که
نیشخند میزد به دنبال مرد از جاش بلند شد.
"به این آماتور نشون بده چجوری اسکی میکنن"
تهیونگ اول روی یخ پا گذاشت .از دیواره های کناره پیست به آرومی به
سمت وسط پیست اسکی کرد و بعد با ظرافت تمام به سمت ورودی
پیست چرخید و سر جاش ایستاد تا حرکات مرد کوچک تر رو زیر نظر
بگیره.
جونگ کوک با وقار و صالبت وارد پیست اسکی شد و بعد سریع به
سمت جایی که تهیونگ ایستاده بود اسکی کرد و خودش رو به مرد
رسوند.
تهیونگ می خواست از مرد بپرسه که آیا می خواد همراه باهم اسکی کنن
یا نه که جونگ کوک بدون اون شروع به حرکت و دور شدن ازش کرد و
درحالی که نیشخند شیطنت آمیزی به لب داشت از یه پیچِ پیست اسکی
BTSGALAXYIR
دور زد.
170
تهیونگ بعد از اینکه یک دور چشمانش رو در حدقه چرخوند از وسط
پیست با دقت و ظرافت تمام از بین مردم اسکی کرد و خودش رو به مرد
رسوند .بعد جلوی جونگ کوک شروع به عقبکی اسکی کردن کرد.
جونگ کوک با ابروهای باال رفته سوتی از روی تحسین زد و گفت.
"تاثیر گذار بود...و همچنین به شدت ناعادالنه چون من فقط می تونم رو
به جلو اسکی کنم"
تهیونگ با نیشخندی شیطنت آمیز گفت.
"چی!؟هنوز بلد نیستی که از پشت اسکی کنی؟"
"نه...مگه اینکه بخوای تمام مدت با باسن بخورم زمین"
جونگ کوک با قیافه ای درهم گفت و تهیونگ آروم زیر لب خندید.
درحالی که جونگ کوک به سمت جلو اسکی کردنش ادامه داد تهیونگ
هم عقبکی اسکی کرد و برای امنیت بیشتر سمت چپ مرد کوچک تر و
نزدیک دیوار پیست اسکی کرد.
"تو واقعاً یه محیط خیلی سختی رو واسه قرارمون انتخاب کردی...
BTSGALAXYIR
میدونستی؟"
"اوه؟!از چه نظر؟"
171
مرد کوچک تر با قیافه ای درهم گفت.
"اسکی روی یخ با احتمال اینکه هر لحظه با باسن بخورم زمین و خودم
رو احمق جلوه بدم"
تهیونگ از دیدن قیافه درهم مرد با صدای بلند به خنده افتاد.
"و فکر کردی من میتونم اینجوری به بهترین نحو خودم رو نشون بدم؟
خدای من...واقعا حرکت غیرمنصفانه ای بود"
"چی؟یعنی روی موتور سیکلتت میتونی الس بزنی ولی روی یخ نه؟"
تهیونگ به شوخی مرد کوچک تر رو زیرسوال برد.
جونگ کوک ناگهان یکی از بازوهاش رو دور کمر تهیونگ پیچید و با
یک حرکت درحالی که هنوز تهیونگ رو بغل کرده بود هردوشون رو باهم
چرخوند تا از کناره های پیست دور بشن .تهیونگ از شوکِ حرکت مرد
کوچک تر محکم بازوهاش رو چسبید تا تعادل خودش رو حفظ کنه.
(لعنت به این بازوهای عضله ایش پناه بر مسیح)
تهیونگ ناگهان ،وقتی به خودش اومد ،خودش رو توی یه حرکت
BTSGALAXYIR
عجیبی از رقص تانگو با مرد مقابلش دید .و این موضوع که بازوی
172
عضالنی مرد به راحتی کل کمرش رو احاطه کرده بود کمکی به پایین
رفتن ضربان قلبِ باالیِ بیچاره ی مرد بزرگ تر نمی کرد.
"می تونم اونکارو هم بکنم اگه یکم بهم زمان بدی"
جونگ کوک با صدایی بم زمزمه کرد و چشماش برای یک لحظه کوتاه
روی لب های تهیونگ قفل شد اما بعد نگاهش رو به چشمای تهیونگ
دوخت و ادامه داد.
"یکم با رقصیدن باهات توی کالب و درخواست شماره ات رو کردن
فرق می کنه اما میتونم هنوزم کارم رو همینجا هم انجام بدم"
تهیونگ آب دهنش رو به سختی و پر سروصدا قورت داد بعد با صدای
آروم ،خیره به چشمای مرد کوچک تر زمزمه کنان گفت.
"من این رو بیشتر دوس دارم"
جونگ کوک لب پایینش رو به دندون کشید و بعد از اینکه بازوش رو از
کمر مرد بزرگ تر جدا کرد به آرومی ازش دور شد .بعد از کمی دور
شدن به پشت سرش نگاه کرد تا مطمئن بشه تهیونگ به دنبالش حرکت
BTSGALAXYIR
173
همگام با مرد شروع به اسکی کرد .وقتی درحال دور زدن از یه پیچ بودن
به آرومی شونه اش رو به شونه مرد زد و گفت.
"میخوام ازت چندتا سوال درباره خودت بپرسم .اونایی که فکر می کنی
با جواب دادن بهشون راحتی جواب بده .منم هر سوالی که تو جواب بدی
جواب میدم"
جونگ کوک به موافقت زیر لب هومی کرد و یکی از ابروهاش رو به
نشونه انتظار برای سوال تهیونگ باال داد.
"تاریخ تولدت کیه؟"
"اول سپتامبر"
"سیزده اکتبر...دانشگاه رفتی؟"
"آره رفتم ...رشته تربیت بدنی...چند ماه قبل تولد داسوم فارغ التحصیل
شدم...حدس میزنم تو دانشگاه تربیت معلم رفتی از اونجایی که به بچه ام
داری درس میدی"
"نه...همینجوری برای خودم معلم شدم"
BTSGALAXYIR
174
"ممم ...شروع به انجام یه کار کردن و نصفه رها کردنشون"
جونگ کوک بعد از یک لحظه تفکر ادامه داد.
"اگه بالفاصله بعد شروع اون کار ببینم که توش خوب نیستم معموالً نصفه
رهاش می کنم...عادت خیلی بدیه می دونم"
"تقریباً عادت عادی ایه"
تهیونگ درحالی که از یه پیچ دیگه اسکی می کرد سرش رو به موافقت
تکون داد و گفت.
"من معموالً توی دعوا با بقیه رفتار خیلی دراماتیکی نشون میدم و
معموالً زیاد از حد ماجرا رو بزرگش می کنم ...کجا بدنیا اومدی؟"
"بوسان"
"بوسان"
تهیونگ تکرار کرد و جونگ کوک به سرعت با قیافه ای متعجب اما
خوشحال سرش رو به سمت تهیونگ چرخوند.
"این طراح لباسی که همیشه توی پست های اینستات تگ می کنی کی
BTSGALAXYIR
هست؟رفیقته؟"
175
"بهترین دوستم درواقع ...نصف کمد لباس داسوم پر از لباس هایی هست
که هوسوک مخصوصاً براش دوخته ...انگاری که دخترم عروسک و مدل
شخصیشه ...و خوشحالم از اینکه می بینم توی شبکه های مجازی دنبال
اکانتم گشتی"
جونگ کوک با ابروهای باال انداخته و لبخندی شیطنت آمیز گفت و
تهیونگ برای اینکه نشون نده چقدر درباره مرد کنجکاو شده بود با
تمسخر خندید و سرش رو به تاسف تکون داد .اما این حرکت باعث از
بین رفتن نیشخد مرد نشد و با همون نیشخند روی لب پرسید.
"چیز جالبی هم توی اکانتم پیدا کردی؟"
تهیونگ با قیافه ای بی حس بر خالف گوش هاش که قرمز شده بودن
جواب داد.
"فقط یه مشت عکس و ویدیو از ورزش کردنت با باال تنه لخت"
"استایل مخصوص چنلمه"
"چی؟عکسای نود پست کردن؟"
BTSGALAXYIR
176
"مگه اینکه بعد دیدن پست های چنلم تحت تاثیر قرار گرفته باشی که در
این صورت دوست دارم نظرت رو بدونم...بهم بگو چی درباره اش چی
فکر می کنی؟برای بازاریابیم خوبه"
تهیونگ با اعصاب خوردی جواب داد.
"خودت خوب میدونی چقدر جذابی"
لب های محکم بهم فشرده شده جونگ کوک که لبخند ریزی رو نشون
می داد و ابروهای باال انداخته شده اش کامالً مشخص می کرد که داره به
سختی جلوی خنده اش رو میگیره.
"نیازی به نظر من نداری...بهم اعتماد کن"
"نوبت منه"
جونگ کوک ناگهان وسط حرف پرید و تهیونگ اینبار ابروهاش رو از
تعجب باال انداخت.
"از اونجایی که تو همه ی سواالت نرمال و عادی رو پرسیدی ولی حاال
که می دونم درباره ام توی اینستا سرچ کردی وقتشه بریم سر اصل
BTSGALAXYIR
مطلب"
تهیونگ با چشم های ریز شده به مرد چشم غره رفت وگفت.
177
"شبیه یه تَله میمونه"
جونگ کوک درحالی که یکی از دست هاش رو روی تنش باال و پایین
می کرد با قیافه ای بی گناه جواب داد.
"چجور تله ای؟من که کامالً لباس تنمه!"
" و اگه دلم بخواد بدون لباسای تنت ببینمت؟"
تهیونگ بدون هیچ خجالتی ناگهان پرسید .باالخره احساس کرد که مرد
مقابل توی مشتشه ولی بعد جونگ کوک درحالی که نیشخند میزد
چشمکی زد و جواب داد.
"همیشه یکی از گزینه های قابل دسترسه...حاال وقتشه بریم سراغ
سواالت خجالت آور"
"اوکی"
تهیونگ سرجاش چرخید و دوباره شروع به عقبکی اسکی کردن کرد و
گفت.
"شروع کن"
BTSGALAXYIR
178
تهیونگ بدون هیچ مکثی جواب داد.
"نباید این سوال رو می پرسیدم"
جونگ کوک آهی کشید و تهیونگ لبخندش رو قورت داد.
"سه ماه پیش...کی باکرگیت رو از دست دادی؟تو چه سنی؟"
"نوزده سالگی...یه مرد جذاب توی کالب شبانه بهم اجازه داد توی
دستشویی بفاکش بدم"
تهیونگ بدون هیچ خجالتی جواب داد و جونگ کوک جوری زد زیر
خنده که نزدیک بود بیوفته.
"از مال من که کمتر پر هرج و مرج بود"
تهیونگ بعد از دور زدن یکی از پیچ های پیست به صورت عقبکی ،با
نگاهی کنجکاو به مرد خیره شد تا به ادامه دادن حرفش تشویقش کنه.
جونگ کوک درحالی که همچنان می خندید ادامه داد.
"نه ببین واقعاً فاجعه بود...با رفقا رفته بودیم کارائوکه...تازه نوزده سالم
شده بود و یه نوجوون شدیداً هورنی و غیرقابل کنترل بودم...توی
BTSGALAXYIR
179
خودم بردم اتاق پشتی و باهم سکس کردیم...حتی اسماشون رو هم یادم
نیست!"
"یه تجربه ی کامالً بایسکشوال"
تهیونگ با لحنی شوخ گفت و جونگ کوک درحالی که نیشخند میزد
شونه هاش رو باال انداخت.
"میدونی این مکالمه خیلی داره شبیه به یه بازی جرات حقیقت داغون
میشه"
جونگ کوک درحالی که چشماش از شیطنت برق می زد گفت.
"فقط داریم بدون استفاده از الکل از همدیگه اطالعات می کشیم"
"اینطوریاس؟میخوای ببینی تا کجا میتونی ادامه بدی؟"
تهیونگ دوباره به سمت جلو برگشت و سرعتش رو پایین آورد تا
جونگ کوک هم بتونه در کنارش اسکی کنه.
مرد کوچک تر با خنده گفت.
"خودت شروعش کردی...تقصیر من نیست"
BTSGALAXYIR
180
"قرار گذاشتن وقتی سنت باال رفته به طرز فاکی ای عجیب غریبه...
آسون تره ولی همزمان غیرممکنه"
"آسون تره بخاطر اینکه هیچ شرم حیایی دیگه نداری...غیرممکنه بخاطر
اینکه راه و روش زندگیت رو انتخاب کردی و دیگه انعطاف قبل رو
نداری"
تهیونگ برای توضیح نظریه جونگ کوک جواب داد و جونگ کوک در
موافقت به حرف مرد یک بار دستش رو به رون پاش زد ،بشکن زد و با
انگشت اشاره اش به تهیونگ اشاره کرد.
"دقیقاً همینه...میبینی؟کامالً درکش می کنی...حاال بهم نشون بده چجوری
عقبکی اسکی می کنن تا دفعه بعدی که داسوم رو میبرم کالس اسکی ،اگه
مجبورم کرد برم توی پیست بتونم بهش پُز بدم"
تهیونگ قبول کرد و بعد شروع کرد به یاد دادن تکنیک های اولیه برای
عقبکی اسکی کردن .مثالً حرکت موج داری که کمی قبل درحال انجامش
بود و یا اینکه چطور با کناره های تیغه کفش اسکی خودش رو حل میده
BTSGALAXYIR
تا بتونه مسیرش رو عوض کنه .هرچی بیشتر به اسکی کردن ادامه دادن
دو مرد بیشتر بهم نزدیک شدن .ناگهان کار به جایی رسیده بود که
181
تهیونگ دستاش رو برای هدایت مرد کوچک تر روی کمرش گذاشته و
انگشتای بلند جونگ کوک روی شونه های تهیونگ قرار گرفته بود.
تهیونگ به لمس های معنا دار برای الس زدن عادت نداشت ولی این کار
بهش حس این رو میداد که دوباره نوجوون شده .و ضربان قلب
خیانتکارش هربار که کنار هم می رقصیدن باالتر میرفت.
"نباید بریم؟"
جونگ کوک بعد از نگاه کردن به ساعتی که طرف مقابل پیست وصل
شده بود گفت.
"هان؟اوه شت ساعت از نه گذشته...متعجبم که هنوز کسی چیزی بهمون
نگفته...فقط برای دوساعت پول بلیط رو دادم"
"پیست ساعت ده میبنده"
"منطقی بنظر میاد...خیل خب...بیا از اینجا بریم بیرون...فکر کنم وقتشه
این قرار شبونه مون به اتمام برسه"
پروسه تحویل اسکیت هاشون و پوشیدن دوباره چکمه ها یه پروسه
BTSGALAXYIR
سریع بود .دو دقیقه اولی که درحال حرکت به سمت پارکینگ بودن جو
متشنجی بر خالف ساعاتی که توی پیست درحال سربه سر گذاشتن هم
182
بودن داشت .جونگ کوک کاله کاسکت دوم رو دست تهیونگ داد و
هردوی اون ها روی موتور پریدن .تهیونگ به طور ناخودآگاه دستاش رو
دور کمر جونگ کوک محکم حلقه کرد و جونگ کوک موتور رو روشن
کرد و به سمت خیابون اصلی حرکت کرد .تهیونگ هر از گاهی از باالی
شونه ی مرد به منظره رو به روشون نگاه میکرد.
وقتی پشت یه چراغ قرمز ایستادن جونگ کوک یکی از دستای دستکش
پوشش رو روی دستای بهم قفل شده ی تهیونگ گذاشت و ضربان قلب
تهیونگ از این کار مرد دوباره باال رفت .مرد کوچک تر برای چند لحظه
انگشتاش رو با انگشتای تهیونگ قفل کرد و بعد وقتی چراغ دوباره سبز
شد دستش رو به فرمون موتور برگردوند.
(داری زیاد از حد درباره اش فکر می کنی .چیز خیلی بزرگی
ال هم سر قرار رفتی .فقط بخاطر اینه که خیلی دلت
نیست .قب ً
میخواد باهاش بخوابی.پناه بر مسیح .اصال اهمیتی به این میدم که
چجوری قراره اتفاق بیوفته؟نه...حاضرم هرچیزی که دارم رو بدم
تا روی زانوهاش ببینمش ولی فکر کنم بیشتر دلم بخواد که منو تا
BTSGALAXYIR
183
تهیونگ از اینکه خیلی سریع به خونه اش رسیدن ناراحت شد .از اینکه
مجبور بود دستاش رو از دور کمر مرد باز کنه متنفر بود ولی از اینکه
مجبور بود کاله کاسکت رو به مرد تحویل بده از همه بیشتر متنفر بود.
ولی وقتی موقع خداحافظی جونگ کوک به طور ناگهانی کمی مستاصل
شد بارقه امیدی توی قلب تهیونگ جوونه زد.
"خب"
جونگ کوک کاله کاسکت اضافی رو روی موتور گذاشت و ادامه داد.
"چطور...آه...چقدر عالقه مندی که یه بار دیگه بریم بیرون؟"
"اوه بیخیـــــال!"
تموم اون حرف هایی که توی پیست اسکی زدن بدون هیچ منظوری نمی
تونست باشه .تهیونگ احمق نبود .امکان نداشت.
"بهم نگو که میخوای این قرارمون همینجا به اتمام برسه؟"
"دارم تالش میکنم که جنتلمن باشم"
جونگ کوک با جدیت جواب داد و این حرف مرد باعث تشویق بیشتر
BTSGALAXYIR
تهیونگ شد.
184
"برای سه ساعتِ گذشته به اندازه کافی با ادب بودی ...فکر کردم این یه
قرار فرمالیته اس ...فقط برای اینکه مثل دوتا آدم بزرگسال و مسئولیت
پذیر رفتار کنیم"
جونگ کوک نیشخندی زد و بعد انگشتانش رو الی موهاش فرو برد و
تالش کرد جلوی خنده اش رو بگیره .بعد با نگاهی شیطنت آمیز پرسید.
"از کی متوجه شدی بهت عالقه مند شدم؟"
تهیونگ خندید و جواب داد.
"نمی دونم...از کی تو متوجه شدی دارم ازت میخوام که لختت رو ببینم؟"
جونگ کوک به زور لبخندش رو قورت داد.
"خب؟میای باال یا نه؟ یه جنتلمن واقعی حداقل تا دم درم باید منو
همراهی کنه"
"از اونجایی که من واقعاً یه جنتلمنم پس آره"
بنابراین جونگ کوک هردو کاله رو از روی موتور برداشت و تهیونگ
درحالی که قلبش بیشتر از هر زمانی توی زندگیش تند میزد مرد رو به
BTSGALAXYIR
185
مرد رمز در رو وارد کرد و بعد از باز کردن در اون رو باز نگه داشت و با
قیافه ای منتظر به جونگ کوک نگاه کرد.
"تصمیم با خودته"
جونگ کوک برای چند لحظه لب پایینش رو به دندون گرفت ولی بعد
وارد شد و در رو پشت سرش بست .تهیونگ کاله ها رو از دست مرد
گرفت و روی اُپن آشپزخونه اش گذاشت .بعد درحالی که کف هردو
دستش رو روی اُپن گذاشته بود یه نفس عمیق کشید تا تمام شجاعتش
رو جمع کنه.
اون کامالً واضح از مرد درخواست کرده بود که باهاش بخوابه و حاال
جونگ کوک رو تنها توی آپارتمانش داشت.
"میخوای خداحافظی کنی یا می خوای"...
تهیونگ درحالی که به سمت مرد برمیگشت شروع به صحبت کرد اما با
دیدن میزان نزدیکی مرد بهش حرفش نصفه موند .ناگهان جونگ کوک
خیلی سریع بازوش رو دور کمرش قفل کرد و اون رو توی بغل خودش
BTSGALAXYIR
کشید .مرد بزرگ تر هم برای اینکه تعادلش رو حفظ کنه پیرهن مرد رو
محکم توی مشتش چسبید.
186
جونگ کوک لباش رو به آرومی روی گونه تهیونگ کشید و توی گوشش
زمزمه کرد.
"می تونم ببوسمت؟"
تهیونگ سرش رو کج کرد تا مرد کوچک تر به فضای بیشتری از گردنش
دسترسی داشته باشه چون لعنت بهش این همون چیزی بود که تهیونگ از
اول شب انتظارش رو می کشید! و بعد زمزمه کنان گفت.
"آره"
لبان جونگ کوک بالفاصله و بدون مکث خودشون رو به لبان تهیونگ
رسوندن .مرد کوچک تر جوری داشت اون رو نرم و محتاطانه می بوسید
انگار که درحال تالش برای بخاطر سپردن لب های تهیونگه .لب های
اون دو جوری با اعتماد به نفس روی هم می لغزید که انگار هردو می
دونستن این اتفاق باالخره قراره بیوفته.
تهیونگ معموالً لحظه های این چنینی رو با پارتنرهاش به خاطر نمی
سپرد و اولین بوسه رو به عنوان یه حرکت فرمالیته در نظر می گرفت .به
BTSGALAXYIR
187
لخت شدن برسن .اما این بوسه...این بوسه چیزی نبود که هیچوقت دلش
بخواد از یاد و خاطرش بره.
برای تهیونگ تعجب آور نبود که لب های مرد این چنین نرم ،و بوسه
های جونگ کوک هم مثل لبخندش انقدر نفس گیر باشه.
وقتی مرد کوچک تر به بوسه و تماس لب هاشون خاتمه داد ،هردوی اون
ها برای چند لحظه ،در تالش برای خوندن نگاه و ذهن طرف مقابلشون
به عمق چشم های همدیگه خیره شدن.
هردو مرد در نگاه طرف مقابلشون به دنبال جواب سوالی که ذهنشون رو
مخشوش کرده بود گشتن.
تا کجا می خوای پیش بریم؟ تو هم همونقدر که من می خوام ،دلت
می خواد؟
"انجامش بده"
این جمله تمام چیزی بود که تهیونگ تونست زمزمه کنه قبل از اینکه
لبای جونگ کوک یک بار دیگه به لباش متصل بشه و مرد کوچک تر
BTSGALAXYIR
این بار بدون نرمی و لطافت اولیه و با اعتماد به نفسی باال شروع به بازی
با لب های تهیونگ کرد.
188
دستای مرد تتودار به سمت پشت گردن تهیونگ رفت ،انگشتاش الی
موهای پسر خزید تا سرش رو برای بوسه عمیق تری خم کنه و نفس
تهیونگ از اینکار مرد برای لحظه ای قطع شد.
وقتی جونگ کوک زبونش رو روی لب پایین تهیونگ کشید ،مرد بزرگ
تر دست هاش رو دور گردن جونگ کوک حلقه کرد و به بدنش قوصی
داد.
جوری که به در تکیه داده بودن و هم رو می بوسیدن؛ انگار که توانایی
جدا شدن و فکر کردن درباره تصمیم بعدی رو نداشتن؛ همه نشون دهنده
طوفان بی نقص تجربه و اشتیاق اون دو بود.
جونگ کوک توی گردن تهیونگ زمزمه کرد.
"لعنتی ...خیلی خوشگلی"
بعد با دو دستش کت تهیونگ رو از شونه هاش به عقب هل داد و روی
زمین انداخت.
تهیونگ پیراهن مرد کوچک تر رو توی مشتش فشرد و از شلوار اون
BTSGALAXYIR
بیرون آورد تا بتونه انگشتاش رو روی بدن گرم مرد بکشه .انگشتای
تهیونگ روی پوست گرم مرد لغزیدن و شروع به لمس تمام انحناهای
189
بدن اون کردن .تمام اون عضالت ورزیده ی لعنتی و کمر باریک مرد که
تهیونگ با دست هاش درحال جستجوی اون ها بود دلیل سست شدن
زانوهای مرد بزرگ تر بودن.
تهیونگ نفس نفس زنان با صدایی آروم گفت.
"بهم گفتی میتونم بدون لباسای تنت ببینمت...چرا بهم نشون نمیدی؟"
مرد کوچک تر بدون قطع اتصال لباش توی انحنای گردن تهیونگ با
صدایی خش دار زمزمه کرد.
"من هیچ عجله ای ندارم"
بعد انگشت هاش رو الی موهای تهیونگ برد و اون تارهای ابریشمی رو
توی مشتش فشرد .مرد کوچک تر انقدر موهای توی مشتش رو کشید تا
که سر تهیونگ به در تکیه داده و چونه اش رو به باال رفت .کامالً تحت
کنترل و سلطه ی مرد مقابلش.
آروم ،بی خیال و با صالبت .این ها خصوصیات رفتاری همیشگی
تهیونگ بود .چه چیزی درباره جونگ کوک انقدر خاص بود که باعث
BTSGALAXYIR
190
کوک نه تنها موفق شده بود کامالً اون رو تحت کنترل خودش دربیاره
بلکه تمام تالش خودش رو می کرد که با کش دادن کارش تهیونگ رو به
جنون برسونه.
جونگ کوک درحالی که لب هاش به سیبک گلوی تهیونگ چسبیده بود
غرید.
"می خوام بهت چیزی رو بدم که دقیقاً الیقشی"
تهیونگ درحالی که بخاطر رقصیدن لبای مرد روی گردنش زانوهاش
سست شده بود نفس زنان پرسید.
"و اون چیه؟"
و بعد انگشتانش رو به سگک کمربند مرد تتودار قفل کرد و اون رو به
سمت خودش کشوند .تهیونگ با حس عضو سخت شده مرد از روی
لباس هاشون ناله ای تو گلو سر داد و احساس کرد از لذت زیاد مست
شده.
"خب اگه بهم اجازه بدی"...
BTSGALAXYIR
جونگ کوک بدون لحظه ای قطع اتصال لب هاش با گردن تهیونگ یا
رها کردن موهای مرد توی مشتش ،لب هاش رو از سمت چپ گردن
191
تهیونگ به آرومی غلتوند و بعد از عبور از سیبک گلوی مرد به نقطه ای
از سمت چپ گردن مرد مک عمیقی زد و تهیونگ با این حرکت مرد
نفسش برید.
"برنامه ام این بود که انقدر خوب به فاکت بدم که دیگه نتونی اسم
هیچکس دیگه ای رو جز من توی تخت صدا بزنی"
تهیونگ با وجود اینکه فقط با تصور کردن حرف مرد درحال لرزیدن از
سر لذت بود با اعتماد به نفس زمزمه کرد.
"خیلی به خودت مطمئنی"
(خودت رو جمع و جور کن پسر...هیچ مردی نمی تونه انقدر خوب
به فاکت بده...بزار هرچه قدر دلش می خواد حرف بزنه...فقط
حواستو جمع کن).
جونگ کوک زمزمه کرد.
" مگه اینکه ترجیح بدی تو تاپ باشی...یا می تونیم اونو نگهش داریم
برای یه روز بارونی"
BTSGALAXYIR
لذت به گریه بیوفتی...اگه بهم اعتماد نداری چیزی برای از دست دادن
نداری"
193
"قبوله...بریم اتاق خواب"
(آهنگ پارت پلی شه)
نیازی به بحث بیشتر نبود .حق با جونگ کوک بود .تهیونگ چیزی برای
باختن نداشت .اگه سکس خوبی نبود در کمترین حالت تهیونگ باالخره
با یکی خوابیده بود .اگه خیلی خوب بود...تهیونگ هنوز آمادگی این رو
نداشت که به اون فکر کنه .به جاش درحالی که با شهوت هم رو می
بوسیدن جونگ کوک رو به سمت اتاق خوابش راهنمایی کرد .دو مرد
هربار بعد از لحظه ای فاصله به سرعت لب های دیگری رو دنبال می
کردن.
این چیزی بود که تهیونگ از خوابیدن با مردها توی این سن لذت می
برد .روابط بعد از سی سالگی یه حالت اطمینان بخشی پیدا می کردن.
توی این روابط هیچ کدوم از طرفین بخاطر تحریک شدن خجالت نمی
کشید.
ناگهان درحین بوسیدن تهیونگ سرجاش چرخید تا جونگ کوک اول
BTSGALAXYIR
روی تخت بیوفته و بعد روی تخت بین زانوهای جونگ کوک زانو زد.
اون هم باید یه نمایش پر از اعتماد به نفس از خودش به طرف مقابل
194
نشون می داد چون اون یه آماتور نبود .اگه جونگ کوک برنامه داشت
سکسشون انقدر خوب باشه که یکی یا هردوشون از لذت به گریه بیوفتن
پس وقت زیادی برای اینکه توی این بازی نبازه نداشت .حتی باوجود
حرف جونگ کوک که وقت زیادی دارن.
"برام لخت شو"
جونگ کوک درخواست کرد و تهیونگ جلوی لرزش از سر لذتی که توی
بدنش افتاد رو گرفت .دست هاش رو ضربدری به لبه پایینی پولیورش
رسوند و اون رو از تنش در آورد و به یه سمتی پرت کرد .بعد از شر
کمربندش خالص شد.
مردتتودار درحالی که دراز کشیده بود به آرنج دو دستش تکیه داد و تمام
حرکات تهیونگ رو زیر نظر گرفت .نگاه تشنه ی مرد روی باال تنه ی
لخت تهیونگ باال و پایین می رفت .جوری که مرد با نگاهش درحال
درسته قورت دادنش بود باعث می شد تهیونگ حس اعتماد به نفس بی
نظیری بهش دست بده.
BTSGALAXYIR
195
درآوردن لباس هاش کرده بود .مرد تیشرت رو از تنش در آورد و به
سمتی پرت کرد .بعد انگشت هاش رو الی موهاش برد تا به عقب هل
بده و نگاهش رو دوباره به تهیونگ برگردوند.
جونگ کوک توی ویدیوهای اینستاگرام جذاب بود ولی جونگ کوک
توی واقعیت از نزدیک یه داستان کامال متفاوت بود .تمام عضالت باال
تنه ی مرد ورزیده وتنومند بود اما نه جوری که بنظر زیاد از حد باشه.
اون بدن عضالنی کامالً به مرد می اومد و خالکوبی های روی بدن مرد به
طور مرگباری کامل کننده این ظاهر کشنده ی اون بودن.
روی دو بازوی جونگ کوک گل های مختلف ،دستان بهم قفل شده،
چندتا پروانه ،یه ساعت و پلکان مارپیچی و یه ببر خالکوبی شده بود.
غیر از اون کلماتی پراکنده جای جای بدن مرد نوشته شده بود.
تهیونگ با صدای آروم زیرلب گفت.
"داری باهام شوخی می کنی"
نیشخند مغرورانه ای که روی لب های مرد کوچک تر نقش بست نشونه
BTSGALAXYIR
196
مرد کوچک تر حسابی از ری اکشن تهیونگ خوشش اومده بود .وقتی
جونگ کوک انگشت اشاره اش رو به نشونه جلو اومدن به سمتش خم و
راست کرد تهیونگ تمام تفکراتش برای به زانو در آوردن مرد رو کنار
گذاشت و به جاش دلش می خواست خودش برای مرد زانو بزنه و
هرچی که میگه براش انجام بده.
جونگ کوک درحالی که سرتا چای تهیونگ رو دید میزد زیر لب گفت.
"میدونستم انقدر زیبایی...از همون بار اول که دیدمت می دونستم"
تهیونگ برهنه و فقط با یه باکسر بر تن به روی مرد خزید و به آرومی
روی پاهای اون نشست .جونگ کوک هنوز شلوارش رو از تنش در
نیاورده بود و تهیونگ کم کم داشت صبرش رو از دست میداد.
تهیونگ بدون هیچ خجالتی خودش رو به خوبی روی عضو مرد نشوند و
تونست از روی الیه های لباس سخت بودن عضو اون رو حس کنه.
جونگ کوک با این حرکت تهیونگ مثل بقیه مردهایی که اون باهاشون
همخواب شده بود رفتار نکرد .مرد برخالف بقیه نه سرش رو به عقب داد
BTSGALAXYIR
و ناله سر داد ،و نه محکم تهیونگ رو جلو کشید تا یه بوسه خشن رو
شروع کنه .به جاش هردو دستش رو روی باسن تهیونگ گذاشت و اون
197
رو به مالوندن خودش از روی لباس هاشون تشویق کرد و لب هاش رو
روی سینه تهیونگ کشید.
تهیونگ نفس زنان با چشم های بسته درحالی که به حرکات دورانی
کمرش سرعت می داد گفت.
"جونگ کوک...لباساتو دربیار...زودباش"
جونگ کوک درحالی که حتی برای لحظه ای اتصال لب هاش رو از روی
سینه مرد قطع نکرده بود کنار نوک سینه سخت شده اون زمزمه کرد.
"ممم...صبرکن...هنوز نه"
و بعد ناگهان در یک حرکت جاهاشون رو عوض کرد .تهیونگ رو روی
تخت پرت کرد و روی اون خزید .جونگ کوک مچ هردو دست تهیونگ
رو محکم گرفت ،به آرومی اون ها رو کنار سرش روی تخت نگه داشت
و بعد شروع به کاشتن بوسه هایی پر حرارت که قطعاً قرار نبود اثرشون
بعداً ازبین بره روی گردن و ترقو های مرد کرد.
تهیونگ شروع به تقال کرد .پاهاشو بلند کرد و دور کمر مرد قفل کرد تا
BTSGALAXYIR
اون رو به خودش نزدیک تر کنه تا شاید کمی بتونه فشار روی عضو
سخت شده خودش رو کم کنه.
198
"چی..؟"
این تمام چیزی بود که تونست بگه قبل از اینکه جونگ کوک دست های
مرد رو رها کنه ،قفل پاهاش رو از دور کمرش جدا کنه و با یک دست
کمرش رو به تخت بکوبه تا جلوی حرکاتش رو بگیره.
تهیونگ نفس نفس زنان با وجود اینکه کمی از حرکت مرد عصبی بود
دست هاش رو تکون نداد و کنار سرش روی تخت گذاشت .وقتی جونگ
کوک شروع به بوسیدن بدنش از باال به پایین کرد چشم های تهیونگ از
لذت توی حدقه چرخید.
دست های مرد زانوهای تهیونگ رو برای حفظ تعادلش محکم گرفت و
با لب هاش آتش رو به سینه های تهیونگ به ارمغان آورد.
مرد بعد از هر بوسه آتشین به سینه تهیونگ زبونش رو چندبار روی نوک
سینه پسر می کشید و بعد کارش رو به پایین و روی لگن و رون های
تهیونگ ادامه داد.
"دست از بازی کردن با غذات بردار"
BTSGALAXYIR
تهیونگ نفس زنان گفت و بعد به خاطر اینکه جونگ کوک پوست
داخلی رانش رو محکم مکید به بدنش قوصی داد و ناله ای بلند سر داد.
199
عضو پسر از این حرکت مرد کوچک تر شروع به نبض زدن توی
باکسرش کرد .تهیونگ لرزش لب های مرد از خنده رو درحالی که هنوز
به شکمش بوسه میزد توی تک تک رگ های بدنش حس کرد.
مرد کوچک تر درحالی که همچنان لب هاش روی شکم تهیونگ درحال
بوسه زدن بود نفس زنان با صدای بمی گرفته شده از سر لذت زمزمه
کرد.
"این حرفت یعنی اینکه خودت میدونی قراره زنده زنده ببلعمت"
جونگ کوک از جاش بلند شد و کمربند شلوارش رو باز کرد .بعد بدون
اینکه لحظه ای اتصال چشمانش رو با تهیونگ قطع کنه شلوارش رو از
پاش در آورد.
"اوه پناه بر مسیح"
تهیونگ بلند ناله کرد.
پوزخند بازیگوشانه جونگ کوک اوضاع رو برای تهیونگ داشت بدتر
می کرد .شونه های پهن ،سینه و شکم عضالنی ،کمر باریک و رون های
BTSGALAXYIR
عضالنی .این مرد یه خدای سکس روی زمین بود و برنامه اینو داشت که
تهیونگ رو جوری به فاک بده که از شدت لذت به گریه بیوفته!؟
200
"بیا اینجا...بزار حداقل برات ساک بزنم"
"مطمئنی؟"
تهیونگ به موافقت سرش رو تکون داد.
"به پشت دراز بکش ...سرت رو بیار لبه تخت ...اگه دوس نداری این
پوزیشن رو بهم بگو ...من مشکلی ندارم"
مذاکره کردن درباره سکس هم توی این سن کامالً متفاوت بود.
توی سن سی و دو سالگی تهیونگ دقیقاً می دونست که از چی خوشش
میاد و از چی نه .دقیقاً چی می خواد و دقیقاً از چی دوری میکنه .ولی
وقتی به پشت دراز کشید تا جونگ کوک دهنش رو بفاک بده این دقیقاً
چیزی بود که هم دوست داشت انجام بده و واقعاً دلش می خواست.
تهیونگ به پشت خودش رو روی تخت انداخت و بعد سرش رو به لبه
تخت نزدیک کرد.
جونگ کوک با یه لبخند کوچک و مردمک های گشاد شده باالی سرش
ایستاد .بعد خم شد ،انگشت هاش رو به لبه باکسر تهیونگ قفل کرد و
BTSGALAXYIR
زیر لب گفت.
"اجازه هست؟"
201
بعد همونطور برعکس لب های تهیونگ رو بوسید.
"میخوام وقتی انجامش میدی ببینمت"
"باشه"
تهیونگ با چشم های خمار و زمزمه کنان موافقت کرد .بعد کمرش رو
کمی از روی تخت بلند کرد تا جونگ کوک بتونه لباس زیرش رو دربیاره
و به طرفی پرتاب کنه.
وقتی دست های مرد روی رون ها ،کمر ،دنده ها و بعد سینه اش خزید
تهیونگ دوباره چشم هاش رو بست .پوست پسر با هر لمس مرد شعله
ور می شد .نوک انگشت های مرد مثل کبریت ،آتشی بین اون دو می
افروخت.
انگشت های جونگ کوک چونه تهیونگ رو گرفت.
نفس های عمیق تهیونگ درمقابل نفس های آروم جونگ کوک.
یه بوسه محکم با ناله های قورت داده شده.
تمام شهوت تهیونگ مثل شکر روی لب های جونگ کوک به هنگام
BTSGALAXYIR
بوسه آب شد.
"بازش کن"
202
و تهیونگ چشم ها و دهانش رو باز کرد .پسر باورش نمی شد انقدر
برای این مرد حرف گوش کن شده .واقعاً از االن انقدر ذهنش به فاک
رفته بود؟ یا همه اینها بخاطر این بود که خیلی وقت از آخرین باری که
انقدر به کسی جذب شده بود می گذشت؟
(ظاهراً که اینطور به نظر می رسه ...اگه ددی صداش کنم منو
میکشه؟ وسوسه شدم اینکارو بکنم).
تهیونگ زبونش رو دور سر عضو مرد چرخوند و بعد سرش رو به عقب
بیشتر خم کرد تا به جونگ کوک عالمت بده که میتونه بیشتر پیش بره.
مرد کوچک تر به آرومی عضوش رو وارد دهن تهیونگ کرد .تهیونگ
یک بار عوق زد اما بعد گلوش رو ریلکس کرد و از بینی نفس کشید.
تهیونگ از اینکه عضو مرد ته گلوش رو لمس کرد در عجب بود.
"میتونی انجامش بدی؟"
لحن مرد کوچک تر تمسخر آمیز نبود بلکه کامالً صادقانه این سوال رو
پرسیده بود .تهیونگ به معنای موافقت هومی کرد .بنابراین دست های
BTSGALAXYIR
203
شصتش برای نوازش گونه های پسر استفاده کرد .بعد شروع به ضربه
زدن با ریتم توی دهان تهیونگ کرد.
تهیونگ سعی کرد ناله اش رو قورت بده و محکم به ملحفه تخت چنگ
زد تا به عضو خودش دست نزنه .بعد لب هاش رو دور عضو مرد تنگ تر
کرد .جونگ کوک یکی از دست هاش رو زیر سر تهیونگ برد و شروع به
نوازش موهای مرد کرد و با انگشت شصت دست دیگه اش درحالی که
توی دهن تهیونگ ضربه میزد شروع به نوازش گونه های مرد کرد .این
حرکت مرد هات ترین چیزی بود که تهیونگ توی روابطش تجربه کرده
بود.
"حس خیلی خوبی داره"
جونگ کوک شروع به تشویق کردن مرد بزرگ تر با جمالتش کرد.
انگشت های مرد از روی گونه تهیونگ به سمت گردن و سینه اون لغزید.
"تو بی نظیری...خیلی خوب داری انجامش میدی...نگاش
کن...شت...اوکی دیگه بسه...نمی خوام توی دهنت بیام..االن نه"
BTSGALAXYIR
وقتی جونگ کوک عضوش رو از دهانش خارج کرد تهیونگ آهی کشید
و سریع چرخید و به شکم خوابید و بخاطر برخورد عضو ملتهبش به
204
روی ملحفه ناله کرد .پسر بعد از چند تا سرفه شروع کرد به غلت زدن تا
دوباره برگرده و به پشت بخوابه اما ناگهان جونگ کوک یکی از دست
هاش رو بین دو کتف تهیونگ گذاشت و اون رو سرجاش ،به روی شکم،
نگه داشت.
"سرجات بمون"
تهیونگ به حرف مرد گوش داد و سرجاش موند و از اینکه کامالً کنترل
رو دست اون داده حتی یک لحظه هم احساس پشیمونی نکرد.
تهیونگ جای لوب و کاندوم رو به جونگ کوک نشون داد و مرد هردو
وسیله رو از کشوی میزِ کنارِ تخت برداشت.
مرد انگشت هاش رو به لوب آغشته کرد و پاهای تهیونگ رو باز کرد.
بعد یه بالش زیر لگن مرد بزرگ تر گذاشت و انگشت اولش رو وارد
سوراخ مقعد اون کرد .تهیونگ بالفاصله به راحتی با یه ناله انگشت مرد
رو توی خودش بلعید .جونگ کوک درحالی که انگشتش رو توی
سوراخ مرد بزرگتر جلو عقب می برد شروع به بوسیدن شونه ها و
BTSGALAXYIR
ستون فقرات اون کرد .به سرعت یک انگشت تبدیل شد به دوتا و بعد
205
جونگ کوک با انگشت هاش جوری توی تهیونگ ضربه زد که داد
تهیونگ در اومد و شروع به وول خوردن کرد.
"فاک...فــــــــاک...داری چیکار...آه،آه،آه...جونگ کـــــوک...
جونگ کوک"
تهیونگ با ناله و نفس زنان گفت و برای اینکه جلوی وول خوردن
خودش رو بگیره جوری محکم به ملحفه چنگ زد که بند بند انگشت
هاش سفید شده بودن.
بنظر می رسید جونگ کوک خیلی خوب می دونه دقیقاً داره چیکار می
کنه چون انگشت های مرد مدام درحال مالوندن همون نقطه خاص توی
سوراخ پسر بود .دید تهیونگ دوتایی ،نفسش تند ،عضالتش در انتظار
ضربات مرد منقبض و ذهنش کامالً خاموش شده بود .جونگ کوک بدون
اینکه هدفش دستوری باشه اون رو سرجاش نگه داشته بود و تهیونگ
هم درحالی که از لذت نفس نفس می زد بهش این اجازه رو داده بود.
وقتی که تهیونگ چشم هاش رو محکم بست ،دندون هاش رو محکم بهم
BTSGALAXYIR
فشرد ،به کمرش قوصی داد تا ناله اش رو توی بازوش خفه کنه ،مرد
کوچک تر باالخره شروع به صحبت کرد.
206
"دقیقاً همینجاست...آره؟فکر میکنی وقتی دارم به فاکت میدم هم می تونم
همین نقطه رو پیدا کنم؟نظرت چیه سرش شرط ببندیم؟"
"خفه شو و زودتر منو به فاک بده عوضی"
وقتی انگشت جونگ کوک از سوراخ تهیونگ بیرون اومد مرد بزرگ تر
نفس عمیقی کشید .جونگ کوک با یک دست درحالی که هنوز کمر
تهیونگ روی بالشت بود اون رو دوباره به پشت خوابوند .مرد تتودار اون
رو سرجاش نگه داشت و بعد روی تخت زانو زد .کاندوم رو روی
عضوش کشید و یه مقدار لوب اضافه روی عضوش مالید.
تهیونگ از وقتی شروع کردن حتی یکبار هم به عضوش دست نزده بود و
مرد نمی تونست به یاد بیاره چرا اینکار رو نکرده .ولی این موضوع مهم
نبود.
ناگهان جونگ کوک دستور داد.
"پاها باز"
تهیونگ هزاران جوک توی ذهنش برای بیان کردن داشت و می خواست
BTSGALAXYIR
بزنه زیر خنده اما وقت اینکار رو نداشت .تمام اعتماد به نفسی که اول
رابطه داشت از بین رفته بود .اینکه فکر می کرد قراره کامالً کنترل رابطه
207
دستش باشه و جونگ کوک به هیچ وجه نمی تونه به نقطه ای برسونتش
که به التماس کردن بیوفته همه اش اشتباهی بیش نبود .ولی االن تهیونگ
داشت تاوان اشتباهش رو می داد چون مرد بدون هیچ سوال پرسیدنی
داشت به همه ی دستورات جونگ کوک گوش می داد.
"فاک"
وقتی جونگ کوک به آرومی واردش شد تهیونگ نفس عمیقی کشید .مرد
به آرومی عضوش رو وارد تهیونگ کرد و با یه دست رون تهیونگ رو
ماساژ داد .بعد دست آغشته به لوبش رو دور عضو تهیونگ مشت کرد و
کمی عضوش رو مالید تا به مرد کمک کنه عضالتش ریلکس کنه و بیشتر
عضوش رو واردش کرد .تهیونگ حاضر بود قسم بخوره که با چشم های
باز داره ستاره هارو می بینه .مرد بزرگ تر با بیچارگی تمام مدام
سوراخش رو دور عضو جونگ کوک منقبض می کرد و از االن حس می
کرد نمی تونه مدت زیادی خودش رو نگه داره.
جونگ کوک روی بازو هاش خم شد و توی گوش تهیونگ زمزمه کرد.
BTSGALAXYIR
208
قفسه سینه تهیونگ بخاطر تند تند نفس کشیدن باال پایین می شد.
برای تهیونگ سکس فقط یه فعالیت تفریحی بود .لذت متقابل همراه با
کمی دست و پا زدن خجالت آور .یه راه خوب و آسون برای دست یابی
به یه نزدیکی سریع و لذت بخش .ولی جونگ کوک یه آدم کامال کلیشه
ای بود که سکس رو به چیزی خطرناک تر از یه فعالیت زود گذرتبدیل
کرده بود.
"تا االن قول های زیادی دادی"
وقتی جونگ کوک تا ته عضوش رو وارد مرد کرد تهیونگ نفس زنان
ادامه داد.
"ولی االن داریم توی پوزیشن معمولی سکس می کنیم...امیدوارم فقط
حرف نباشی و عمل هم بکنی"
"یه جوری میگی پوزیشن معمولی انگار که چیز بدیه"
جونگ کوک به آرومی سرش رو به یه سمت کج کرد و به تهیونگ نگاه
کرد .عضالت مرد وقتی به سمت تهیونگ خم شد منقبض شد.
BTSGALAXYIR
"باید تجربیات خیلی بدی از این پوزیشن داشته باشی که فکر می کنی
پوزیشن خسته کننده ایه"
209
"ممکنه داشته باشم"
"من نظرتو عوض میکنم"
"وقتی که ببینمش باورش میکنم"
تهیونگ با یک دندگی بحث کرد و می دونست که قراره از این حرفش
خیلی پشیمون بشه .جونگ کوک یکبار دیگه اون رو بوسید و بعد از
جاش بلند شد بین پاهای تهیونگ زانو زد و دست هاش رو به پشت رون
های تهیونگ قفل کرد .مرد تتودار تقریباً تا آخر عضوش رو بیرون کشید.
بعد تو یک حرکت سریع و محکم عضوش رو توی تهیونگ کوبید و نفس
تهیونگ برای یک لحظه برید .جونگ کوک دوباره به جلو خم شد و
نیشخند زنان گفت.
"من قول هامو نمی شکنم"
(آهنگ پارت پلی بشه)
بعد از اون مرد کوچک تر شروع کرد به زدن ضربه های عمیق و منظمی
که باعث می شد تهیونگ به خوبی عضو مرد رو توی شکمش احساس
BTSGALAXYIR
کنه .دست جونگ کوک ،همزمان با ضربات منظمش عضو اون رو هم می
مالید و مرد به هیچ وجه از سرعتش نمی کاست .تهیونگ می خواست یه
210
کاری بکنه .می خواست که اون هم همکاری بکنه اما نمی تونست درست
فکر کنه .جونگ کوک درحالی که تهیونگ رو به حالت اول باز می
گردوند جابه جا شد و به باسنش زاویه داد .لحظه ای که مرد دوباره
شروع به ضربه زدن توی این زاویه جدید کرد تهیونگ دادی زد و دست
خودش رو به سمت عضو سخت شده اش برد.
"آه...فاک! فـــاک ،اوه خدای من،فـــــاک،جونگ کوک،لطفاً،لطفاً،لطفاً،
لطفـــــــــــاً ،نمیتونم ،نمیتونم ،دیگه نمی تونم"
تهیونگ شروع به هزیان گویی کرد چون توی این زاویه جدید تمام
ضربات مرد تتودار مستقیم روی پروستاتش برخورد می کرد .عضو
ملتهب پسر شروع به ریختن پریکام روی شکمش کرد.
جونگ کوک نفس نفس زنان درحالی که با دقت تهیونگ رو تماشا می
کرد گفت.
"تا وقتی نگی دست نگه نمی دارم"
انگشت های مرد همچنان جوری محکم به رون های مرد بزرگ تر
BTSGALAXYIR
چنگ زده بود انگار که قصد داشت جای دست هاش رو روی بدن اون
مارک بگذاره .تهیونگ با وجود شنیدن این حرف مرد رو متوقف نکرد و
211
کامالً ساکت شد .مرد بزرگ تر دست هاش هیچ کاری نمی کرد و چشم
هاش توی حدقه چرخید .بدنش چنان غرق لذت شده بود که قسم خورد
برای لحظاتی توی گوشش صدای سوتی جیغ مانند می شنید .یا شایدم
این صدای جیغ خودش بود؟ شدیداً درحال عرق کردن بود .جوری روی
ملحفه وول می خورد انگار که می خواست از جونگ کوک فاصله بگیره
اما دقیقاً برعکسش رو می خواست.
"همینه بیبی ،صداتو خفه نکن...دلت می خواد بیای؟"
تهیونگ درحالی که سرش رو تند تند به موافقت تکون میداد فقط ناله
کرد.
"آه آه"
پسر نزدیک بود .خیلی نزدیک بود و جوری که عضالت بدنش منقبض
شده بود نشون دهنده همین بود .اما درست زمانی که شروع به نفس نفس
زدن و بلند کردن کمرش کرد جونگ کوک به طور ناگهانی دست از
ضربه زدن برداشت .تهیونگ با استیصال سوراخش رو دور عضو مرد
BTSGALAXYIR
212
جونگ کوک زمزمه کرد و بعد به پایین خم شد تا گردن تهیونگ رو
ببوسه .تهیونگ ناله کرد و نا امیدانه پرسید.
"چرا دست نگه داشتی؟"
جونگ کوک خندید و توی گردن مرد با صدای بمش زمزمه کرد.
"نمی خوام بزارم به این زودیا بیای...لذتش خیلی بیشتره اگه براش تالش
کنی"
تن تهیونگ از شنیدن جواب مرد با اون صدای بم و لحن تهدیدوارانه اش
به خودش لرزید و آب دهنش رو به سختی قورت داد.
"حاال از پوزیشن ساده خوشت میاد؟"
تهیونگ نگاهش رو از مرد گرفت و درحالی که هنوز نفس نفس می زد با
قیافه ای بیخیال گفت.
"بدک نیست"
"دروغگوی خوبی نیستی"
جونگ کوک خندید و بعد درحالی که عضوش هنوز توی پسر بود ،دست
BTSGALAXYIR
213
بعد چشم هاش رو باز کرد و خودش رو نشسته روی عضو مرد دید .این
پوزیشن جدید باعث می شد عضو مرد عمیق تر واردش بشه .تهیونگ یه
ناله آروم و بی جون کشید ،پیشونی اش رو روی شونه مرد انداخت و با
انگشت هاش محکم به بازوهای عضالنی تتودار مرد چنگ زد.
جونگ کوک توی گوش پسر زمزمه کرد.
"صدای ناله هات خیلی قشنگه...نگاش کن...ای کاش میتونستی خودت
رو ببینی"
بعد یکی از دست هاش رو بین بدن هاشون برد و شروع به مالیدن عضو
تهیونگ کرد .اون به آرومی و با فشار مناسب شروع به مالوندن عضو مرد
کرد و درحالی که تهیونگ باسنش رو تکون می داد ،هرازگاهی انگشت
شستش رو روی کالهک عضو اون کشید.
انگارجونگ کوک واقعا هیچ عجله ای نداشت .بنظر می رسید مرد برنامه
داره تا جایی که می تونه لذت دادن به پسر رو تا جایی که توان دارن
ادامه بده.
BTSGALAXYIR
214
جونگ کوک زمزمه کرد بعد جوری به مچ دستش تاب داد که بدن
تهیونگ از لذت زیاد رعشه افتاد.
"ای کاش میتونستم ازت فیلم بگیرم تا خودت رو جوری که من دارم می
بینمت ببینی"
تهیونگ درحالی که همچنان کمرش رو دورانی روی عضو مرد می
چرخوند نفس زنان نالید.
"فــــــاک جونگ کوک"
موج لذت جوری توی بدنش پخش می شد که حس می کرد توی
آسمون ها داره پرواز می کنه .جونگ کوک در سکوت روی شونه
تهیونگ بوسه ای کاشت و بعد سرعت دستش رو باال برد.
تهیونگ درحالی که محکم فکش رو بهم فشرده بود ،به شونه های مرد
چنگ انداخت و شروع به فاک دادن خودش روی عضو مرد کرد و حس
کرد داره به اوج نزدیک تر می شه.
جونگ کوک روی پیشونی پسر زمزمه کرد.
BTSGALAXYIR
"نزدیکی؟"
تهیونگ تند تند سرش رو تکون داد.
215
"حس خوبی داری؟"
تهیونگ دوباره سرش رو تکون داد.
"می خوای بیای؟آره؟"
"فاک...وات د فاک؟"
وقتی برای بار دوم دست جونگ کوک از روی عضوش ناپدید شد نفس
تهیونگ برید و تمام بدنش جوری شل شد و روی بدن مرد سقوط کرد
انگار که استخونی توی بدنش وجود نداشت .ارگاسم پسر دقیقاً وقتی که
داشت به اوج می رسید دوباره ازش منع شده بود.
"داری باهام شوخی میکنی...داری شوخی می کنی...می کشمت...دیگه
نمی تونم!...نمیتونی فقط...؟"
جونگ کوک با یه بوسه عمیق روی لب های تهیونگ صدای غرهای اون
رو خفه کرد و بعد بدون اینکه عضوش رو از اون بیرون بکشه تهیونگ رو
دوباره روی تخت خوابوند.
"این دیوارت با همسایه ات مشترکه؟"
BTSGALAXYIR
216
"نه"
"خوبه"
به سرعت حالت صورت تهیونگ از بیحال خیره موندن به سقف به ناله
کردن و وول خوردن تبدیل شد .جونگ کوک دست هاش رو دور کمر
تهیونگ پیچید و شروع به تند و عمیق به فاک دادن پسر کرد .کمی بعد
ضرباتش رو مستقیم روی پروستات پسر تنظیم کرد .مرد اصالً نیازی
نداشت که به عضو تهیونگ دست بزنه .اون حاضر نشد تسلیم بشه و
شروع به تشویق کردن تهیونگ میون ناله های بلند و التماس هاش کرد.
ناگهان تهیونگ به ملحفه روی تخت چنگ انداخت و بعدش سعی کرد
جونگ کوک رو بگیره اما فایده ای نداشت .پسر شروع به وول خوردن و
دست و پا زدن کرد اما جونگ کوک محکم اون رو سرجاش نگه داشت و
به کارش ادامه داد .لذت جمع شده توی بدنش انقدر زیاد بود که تهیونگ
توانایی صحبت کردنش رو از دست داد .تمام اصواتی که از دهانش
خارج میشد ناله های خفه بود .پسرک درحالی که داشت مقاومت می
BTSGALAXYIR
کرد سرش رو به عقب پرتاب کرد و آرنج هاش رو روی تخت فشار داد.
217
انقدر بیش از حد توانش تحریک شده بود که به سختی می تونست تحمل
کنه.
"میخوای به اوج برسی؟...زود باش بیبی...حس خوبی داری؟آره؟ واسم
بیا"
ناگهان دید تهیونگ تار شده و با وجود اینکه نفس نفس میزد سینه اش
شروع به سوختن از کمبود اکسیژن کرد.
وقتی یه ناله ی کشدار و عمیق کشید ،به کمرش قوص داد ،کنار چشمش
کمی اشک احساس کرد و دیگه مقاومت نکرد .نفس بعدی ای که کشید
یه ندایی مثل هق زدن بیرون داد و بعد دادی کشید که نصفه توی گلوش
خفه شد.
پسر جوری به ارگاسم رسید که از شدتش تقریباً برای چند لحظه بیناییش
رو از دست داد .تهیونگ بدون اینکه کسی به عضوش دست زده باشه،
کامش رو روی شکم و سینه هاش خالی کرد .پاهاش از لذت می لرزید
و صدای جونگ کوک رو می شنید که حین اورگاسم اون رو همچنان
BTSGALAXYIR
تشویق می کرد .جونگ کوک زیر لب فحشی داد و جوری به ضربه هاش
218
سرعت بیشتری داد که بدن تهیونگ روی تخت باال پایین می شد .کمی
بعد مرد کوچک تر هم با ناله ای به ارگاسم رسید.
(من توی بهشتم...من مردم و بهشت این شکلیه...باالخره تونستم...
خدا روی بدنش تتو داره)
تهیونگ حتی نمی تونست چشمانش رو باز کنه ولی حس کرد دستی با
ضرافت درحال نوازش موهاشه ،لب های نرمی درحال بوسه زدن به جای
جای صورتشه و صدای زمزمه ی تشویق های شیرینی رو توی گوشش
شنید.
هنوز نفسش باال نیومده بود و سرش گیج می رفت و هنگامی که داشت
از اوج پایین می اومد عضو جونگ کوک رو هنوز داخلش حس کرد.
برای چند لحظه به جز صدای دو قلب تپنده که در کنار هم و باهم می
تپید سکوت مطلق توی فضای اتاق حکم فرما شد .بعد تهیونگ انگشت
شستی رو حس کرد که درحال پاک کردن اشک های گوشه چشمش بود.
"حرکت نکن"
BTSGALAXYIR
219
بعد از چند دقیقه باالخره چشم هاش رو باز کرد و با ناباوری برای بار
دوم به سقف اتاقش خیره شد .بدنش هنوز از شدت اورگاسمی که تجربه
کرده بود وزوز می کرد و پوست تنش نبض می زد.
کمی بعد صدای آب از سمت دستشویی اومد و بعد جونگ کوک چهار
دست و پا روی تخت اومد .مرد با یه پارچه خیس شروع به تمیز کردن
بدن تهیونگ کرد و این کار مرد کوچک تر باعث شد باعث شد تهیونگ
به خودش بیاد و زیر لب زمزمه کرد.
"مرسی"
جونگ کوک بعد از تمیز کردن پسر بوسه ای روی بدن خیسش کاشت.
وقتی که هردوشون تمیز شدن تهیونگ درحالی که هنوز توی باغ نبود به
سمت تمیز تخت غلت زد.
جونگ کوک بعد از اینکه بدن خودش رو تمیز کرد پارچه رو به
دستشویی برگردوند و به پسر پیوست .تهیونگ بدون هیچ معطلی یکی از
پاهاش رو روی کمر مرد و سرش رو توی گردنش گذاشت .انگشت های
BTSGALAXYIR
جونگ کوک شروع به باال و پایین رقصیدن روی ستون فقراتش کرد و
220
اینکار مرد لرزی به بدن خسته تهیونگ انداخت .ناگهان جونگ کوک
سکوت رو شکست و زمزمه کنان پرسید.
"خب؟...به قول هام عمل کردم؟"
تهیونگ نفس عمیقی کشید و گفت.
"میتونی از فردا اسباب کشی کنی...دستشویی انتهای راهروعه...قهوه توی
کابینت اول سمت راست...صبحونه تخم مرغت رو چجوری دوست
داری؟"
جونگ کوک درحالی که همچنان با حرکاتی آرام بخش پشت تهیونگ رو
نوازش می کرد به آرومی خندید.تهیونگ بعد از کمی سکوت گفت.
"نمی تونم تحملت کنم"
"اوه؟"
"تو اشک من رو در آوردی"
"همونطوری که قولشو دادم"
"میدونی من با چندتا مرد تا حاال توی زندگیم خوابیدم؟"
BTSGALAXYIR
"چندتا؟"
"هزاران نفر...چرا تو باید از اون کلیشه ای هاش باشی؟"
221
"کلیشه ای؟"
تهیونگ با صدای آروم توی گردن مرد غرغر کرد.
"مردی که ناگهان پیداش میشه و جوری به فاکم می ده که اشکمو در
میاره...این یه شوخی محضه"
جونگ کوک دوباره شروع به خندیدن کرد بعد به سمت پسر چرخید ،لب
هاش رو به گردن مارک شده اش چسبوند و زمزمه کرد.
"گفتم که می خوام داغونت کنم...من وقتی حرفی میزنم بهش عمل
میکنم"
"من معموال ورسم...21ولی تو داری کاری می کنی نظرم عوض بشه...ازت
متنفرم"
"پس داری قبول می کنی....اینکه باید یه زمانی در آینده دوباره سکس
داشته باشیم"
تهیونگ با بدخلقی زیر لب گفت.
"من دارم چیزی رو قبول نمی کنم"
BTSGALAXYIR
21
به فردی گفته می شودکه هم تاپ و هم باتم هستVers:.
222
جونگ کوک از این حرکت مرد دوباره شروع به خندیدن کرد.تهیونگ
اخم هاش رو از هم باز کرد و ادامه داد.
"حق با تو بود"
"چی؟"
"اورگاسم با اِدجینگ 22بهتره"
"اونکاری که من کردم حداقلِ اِدجینگ بود"
"به هرحال اِدجینگ بود"
"راضی بودی؟"
"خیلی"
"این تمام چیزیه که بهش اهمیت میدم"
تهیونگ حاضر بود قسم بخوره که صدای مرد مثل یه الالیی دلنشین می
مونه و حاال داشت کم کم با صدای مرد به خواب می رفت.
مرد بزرگ تر کامالً از نظر جنسی به رضایت رسیده بود و ذهنش درحال
پرواز توی دنیای خواب بود .بعد از چند دقیقه به سختی از جاش بلند
BTSGALAXYIR
22
حرکتی توی سکس که اورگاسم فرد در نزدیکی لحظه اوج ازش دریغ میشهEdging:
223
"میخوای بری؟"
جونگ کوک با چشمای گرد شده به چشمای تهیونگ زل زد و تهیونگ
وسوسه شد برای بار دوم سرجاش بچرخه و عضو مرد رو براش ساک
بزنه چون این مرد غیر واقعی بود.
زیبایی بی حد و اندازه ...جذابیتی مدهوش کننده ...و در آخر چشم هایی
که انگار برای تسخیر کردنت ساخته شده بودن .جوری که مرد هنگام
سکس کامالً روی تهیونگ کنترل داشت و اون مراقبت و لطافت بعد
رابطه که تهیونگ شدیداً بهش نیاز داشت ،همه و همه مرد رو رویایی تر
جلوه میداد.
تهیونگ به پایین خم شد ،دست هاش رو روی سینه مرد گذاشت و روی
لب های منتظرِ جونگ کوک بوسه ای زد.
"می تونم برم اگه دلت می خواد...مشکلی نداره"
"بمون"
جونگ کوک ابروهاش رو از جواب مرد بزرگ تر باال انداخت .تهیونگ
BTSGALAXYIR
224
هیچکدوم از اون ها اتصال نگاهشون رو قطع نکرد تا وقتی که جونگ
کوک لب هاش رو به کیوتی جلو داد و تهیونگ از این کار مرد زد زیر
خنده.
"اوکی...متوجهم...میدونم امشب تازه اولین قرارمون بود و ممکنه عجیب
باشه ولی من هیچ دلیلی برای اشتباه بودنش نمی بینم"
جونگ کوک یکی از دست هاش رو بلند کرد و پشت گردن تهیونگ برد
تا مرد رو برای یه بوسه دیگه نزدیک کنه.
"میمونم"
مرد بین بوسه زمزمه کرد.
"ولی باید صبح زود پاشم تا برم دنبال داسوم"
تهیونگ یه بوسه دیگه روی لب های مرد کاشت و گفت.
"مشکلی نیست...فقط...آره...فقط بمون"
جونگ کوک هیچ بحث دیگه ای نکرد .مرد تتودار به تهیونگ کمک کرد
تا ملحفه روی تخت رو عوض کنن و بعد مسواکی که تهیونگ بهش داد
BTSGALAXYIR
رو گرفت .وقتی جونگ کوک برای آماده شدن برای خواب به دستشویی
رفت تهیونگ به خودش خندید چون داشت به این فکر میکرد که اگه
225
فردا دوستانش در حال لنگ زدن موقع راه رفتن ببیننش چه واکنشی
نشون میدن.
کمی بعد هردو مرد درحالی که چیزی به جز لباس زیرشون تنشون نبود
زیر ملحفه های تخت خزیدن .تا به حال تهیونگ حاضر نشده بود به
کسی اجازه بده که شب رو پیش اون و توی خونه اش بخوابه اما جونگ
کوک یه حس خاصی از امنیتِ آرامش بخش و آشنا به اون می داد.
وقتی تهیونگ چراغ هارو خاموش کرد و جونگ کوک بهش نزدیک تر
شد تا سرش رو روی سینه تهیونگ بزاره و توی بغل مرد بزرگ تر جا
شد ،همه ی اتفاقات اون شب شبیه یه رویا بنظر رسید.
"بهت گفتم که چیزی برای از دست دادن نداری"
مرد زمزمه کرد و تهیونگ لبخند زد.
"آره...خب وقتی فردا صبح نتونم درست راه برم می دونیم دلیلش چیه"
"من به خودم بابتش افتخار میکنم...میدونی؟"
تهیونگ ریز ریز خندید و بعد بدنش رو حرکت داد تا بیشتر خودش رو
BTSGALAXYIR
226
"این یکم عجیب نیست؟تا دو هفته پیش داشتم به دخترت خوندن و
نوشتن یاد می دادم"
"و حاال داری این کار رو نمی کنی و بخاطر همین ما اینجاییم"
جونگ کوک خنده کنان ادامه داد.
"فقط وقتی عجیب غریبه که تو خودت بخوای عجیب غریب باشه .در
غیر این صورت فقط دوتا مرد بزرگسالیم که همدیگه رو مالقات کردیم،
از هم خوشمون اومده ،رفتیم سر قرار و یه کوچولو هم هورنی 23شدیم"
"این یکم بیشتر از یه کوچولو هورنی شدن بود"
"هیس!"
جونگ کوک انگشت اشاره اش رو باال آورد و روی لب های تهیونگ
گذاشت .تهیونگ خنده اش رو قورت داد.
"آه...آالرم گوشیم روشنه ...امیدوارم که مشکلی نداشته باشه...معموالً قبل
از اینکه زنگ بزنه خودم بیدار میشم"
BTSGALAXYIR
23
باال رفتن شهوتHorny:
227
"مشکلی نیست...هروقت دلت می خواد از خواب بیدار شو...واسه
صبحونه هر چیزی نیاز داشتی میتونی از یخچال برداری...وقتی بهت گفتم
میتونی اینجا زندگی کنی حرفم جدی بود"
جونگ کوک کمی سرجاش جابه جا شد تا موقعیت راحت تری انتخاب
کنه و بعد یه بازدم عمیق و آرومی کشید که نشون میداد مرد درحال به
خواب رفتنه.
"ممنون"
جمله مرد چیزی بیشتر از یه زمزمه آروم نبود .تهیونگ چشم هاش رو
دوباره بست و توی بالشش غرق شد .مرد بزرگ تر درحالی که مشامش
از بوی صابونِ تنِ جونگ کوک پر شده بود به خواب رفت.
*****
تهیونگ با احساس تابش نور خورشید پشت پلک های بسته اش به
آرومی از خواب بیدار شد و لب هاش رو لیسید .پسر به پنجره پشت
کرد تا نور آفتاب توی چشمش نخوره .بعد کمی زیر ملحفه جابه جا شد
BTSGALAXYIR
و اون موقع بود که گرفتگی عضالنی کمی دردناک اما رضایت بخشی رو
که نشونه گذروندن شبی رویایی بود ،توی بدنش احساس کرد.
228
وقتی تهیونگ به آرومی روی پشتش غلتید بینی اش از بوی قهوه پر شد
و این بو مجبورش کرد تا چشم هاش رو باز کنه.
جونگ کوک با چشمای خسته و خواب آلود ،درحالی که چیزی جز
باکسر برند کالوین کِلِینش رو نپوشیده بود ،با یه ماگ قهوه که متعلق به
تهیونگ بود توی دست هاش لبه ی تخت نشسته بود و به پسر نگاه می
کرد.
تهیونگ با یه لبخند خسته زمزمه کرد.
"واسه خودت قهوه درست کردی"
جونگ کوک با چشم هایی خواب آلود و قیافه ای کمی شرم زده اعتراف
کرد.
"قرار نبود پیشنهادت مبنی بر محل دقیق قهوه رو جدی بگیرم تا اینکه
از خواب بیدار شدم"
تهیونگ با دیدن قیافه مرد خندید.
مرد کوچک تر ماگ قهوه رو روی میز پاتختی گذاشت .بعد پاهاش رو
BTSGALAXYIR
باال آورد تا روی تخت بگذاره و زیر ملحفه خزید .مرد غلتی زد و
تهیونگ نیمه راه به اون پیوست انگار که بدنش به طور طبیعی مثل یک
229
آهنربا به سمت جونگ کوک جذب میشد .جونگ کوک یکی از آرنج
هاش رو تکیه گاهش کرد ،دست دیگه اش رو دورکمر تهیونگ پیچید و
برای بوسه ای خم شد.
"باید برم...دنبال داسوم...تا ده دقیقه دیگه"
مرد بین بوسه زدن روی لب های تهیونگ زمزمه کرد و ادامه داد.
"ممنون که گذاشتی شب اینجا بمونم"
تهیونگ هم زمزمه کنان جواب داد.
"تنها کاری بود که می تونستم بکنم"
جونگ کوک درحالی که بوسه بعدی رو روی لب های مرد بزرگتر می
کاشت لبخند زد.
"میشه فقط...؟"
جونگ کوک حتی از تهیونگ نخواست تا جمله اش رو تموم کنه .مرد به
پایین خزید و بعد یه نقطه راحت زیر کتف تهیونگ پیدا کرد و سرش رو
اونجا گذاشت.
BTSGALAXYIR
230
جونگ کوک زمزمه کرد.
"آخرین باری که اینکار رو انجام دادم یادم نمیاد"
"همم...با وجود اون سکس هات کی فکرش رو می کرد عاشق بغل کردن
معصومانه باشی!"
جونگ کوک درحالی که دست هاش هنوز دور کمر تهیونگ قفل بود زیر
لب خندید.
"اون جمله چیه درباره آیدل های کی پاپ میگن؟دوگانگی؟ من دوگانگی
دارم"
تهیونگ با شنیدن این جواب مرد زد زیر خنده.
جونگ کوک نیشخند زنان ادامه داد.
"نمی دونم تو هم با من هم نظری یا نه ولی شب گذشته بی نظیر
بود...منظورم فقط سکس نیست"
"اگرچه باید اعتراف کنی که قسمت خیلی خوبش بود"
"اوه قطعاً اینطوره"
BTSGALAXYIR
231
"ممم...تعجب کردم که موفق شدیم تقریباً نزدیک به دو ساعت تو
شلوارمون نگهش داریم"
"منم همینطور...کارمون خوب بود...بزن قدش"
جونگ کوک مشتش رو بلند کرد .تهیونگ یکی از چشم هاش رو انقدری
باز کرد که مشت مرد رو ببینه تا مشت خودش رو به اون بکوبه و تمام
سعی خودش رو کرد که نخنده.
"می خوام دوباره ببینمت...هیچ ایده ای ندارم کی از اونجایی که ترم
جدید قراره از دوشنبه شروع بشه ولی دلم نمی خواد این تنها قرارمون
باشه"
تهیونگ بدون هیچ مکثی اعتراف کرد.
"منم همینطور...دلم میخواد بازم ببینمت"
این عادی بود؟ معموالً برای قرار دوم مکث نمی کرد؟یا معموالً با جمله
ی بهم پیام بده طرف رو دست به سر می کرد و بعد هیچوقت دوباره
طرف مقابلش رو نمی دید؟ اما اینبار تهیونگ واقعاً قصد داشت کسی که
BTSGALAXYIR
232
"می تونیم آخر هفته ها باهم شام بخوریم...حتی اگه یک شب درماه هم
باشه برام مهم نیست"
جونگ کوک کمی جابه جا شد و به روی شکمش غلت زد .بعد یکی از
دستاش رو روی کمر تهیونگ انداخت.
"یه راه حل براش پیدا می کنیم...قول میدم...می دونم هردومون سرمون
شلوغه...بیا قبول کنیم که هردومون مثل بزرگسال ها درباره اش رفتار
کنیم...من مشکلی با شام خوردن یا شنبه شب ها باهم وقت گذروندن
ندارم"
وقتی جونگ کوک برای شروع یه بوسه دیگه به سمتش خم شد تهیونگ
با چشمان خمار زمزمه کرد.
"هر وقت تصمیمت رو گرفتی بهم خبر بده...شماره منو بلدی"
انگشت شست مرد کوچک تر شروع به نوازش گونه و فک تهیونگ کرد
و بعد از بازدم عمیقی از روی تخت بلند شد ،ماگ قهوه اش رو از روی
میز پاتختی برداشت و یک قلپ ازش نوشید .جونگ کوک با شرمندگی
BTSGALAXYIR
پرسید.
"میدونم خواسته زیادیه اما لباسی داری که اندازه ام باشه ؟"
233
تهیونگ خنده خواب آلودی کرد .بعد دست هاش رو باالی سرش برد تا
خودش رو کش و قوصی بده و از جاش بلند شد.
"فکر کردم قراره اول بری خونه تا ماشینت رو برداری"
جونگ کوک هوفی کرد و ناالن گفت.
"وقت کمی دارم....فقط انقدری وقت دارم که موتورم رو تو پارکینگ
بزارم و سوار ماشینم بشم"
"خب من بهت گفتم که هرچی نیاز داری میتونی برداری"
تهیونگ با نیشخند بعد از مکثی ادامه داد.
"هرچند فکر کنم با اونهمه عضله ای که تو داری لباسای من تو تنت پاره
بشن"
جونگ کوک جوری چشم هاش رو تو حدقه چرخوند که حتماً تهیونگ
ببینه .مرد بزرگ تر با خنده از روی تختش بلند شد و توی کشوی لباس
هاش دنبال یه هودی و شلوار راحتی گشاد گشت که عضالت گنده ی
جونگ کوک توشون جا بشه .لباس هایی که اگه داسوم پدرش رو توی
BTSGALAXYIR
اون ها ببینه قطعاً متوجه اینکه مال پدرش نیست نشه .جونگ کوک لباس
های تهیونگ رو تنش کرد و بقیه قهوه ته لیوانش رو سر کشید .بعد به
234
دستشویی رفت تا دندون هاش رو مسواک بزنه و تهیونگ با قیافه خواب
آلود و خسته لبه تختش نشست.
مرد کوچک تر وقتی کارش تموم شد درحالی که ساعت رو از گوشی
موبایلش چک می کرد به سمت تهیونگ اومد و اون رو از جاش بلند
کرد.
"به زودی دوباره می بینمت"
انگشت شستش رو روی لب پایین تهیونگ کشید و ادامه داد.
"بابت شب شگفت انگیزی که داشتیم ازت ممنونم"
تهیونگ از اینکه تا االن به مرد اجازه داده هرکاری دلش می خواد بکنه
خسته شده بود .پس به آرومی کاله هودی جونگ کوک رو از سرش
برداشت ،انگشت هاش رو الی موهای مرد برد و درحالی که بدن هاشون
بهم چسبیده بود شروع به عمیق و خشن بوسیدن لب های مرد کرد.
جونگ کوک یه ناله ی تو گلو سر داد ،به کمر مرد بزرگ تر چنگ
انداخت و تهیونگ به آرومی زبونش رو روی لب پایین مرد کشید.
BTSGALAXYIR
235
جونگ کوک بعد از یه بوسه دیگه خندید و دست هاش رو زیر تیشرت
تهیونگ برد تا کمر مرد رو لمس کنه.
"به زودی می بینمت...قسم می خورم که اینکارو میکنم"
تهیونگ روی لب های مرد زمزمه کرد.
"به زودی میبینمت"
جونگ کوک کاله هودیش رو دوباره سرش کرد و لبخند زنان آپارتمان
تهیونگ رو ترک کرد.
*****
مدرسه ابتدایی کیودونگ یه کابوس به تمام معنا بود.
منظورم اینه که مدرسه جای بدی نبود .مشکل این بود که مدرسه دانش
آموزای هلیکوپتری داشت ،مشکالت قلدری و کارکنانی که چشماشون
رو به روی این موضوع بسته بودن .اوضاع مدرسه کامالً مثل داراماهای
مدرسه ای تلویزیون بود.
دو روز پیش یه کالس پنجمی پاکت شیرش رو روی سر همکالسیش
BTSGALAXYIR
خالی کرده بود و معلم پسربچه فقط روش رو از این صحنه برگردونده و
نادیده گرفته بودش چون اگه مداخله می کرد و اگه پدر دانش آموز که
236
رئیس یه شرکت بزرگ غذایی بود خبردار می شد پسرش تو مدرسه تنبیه
شده امکان داشت معلم بیچاره شغلش رو از دست بده.
"میشه"...
237
میون دستاش رو روی کمرش گذاشت .بچه ها تا االن روی این موضوع
که یه کالس بیست نفره چند تا دست دارن با جمع بیست به اضافه بیست
مساوی چهل کار کرده بودن .حاال درحال کار کردن روی تفریق بودن.
"هممم...میشه...اوه...سه تا کم میشه...میشه...سی و هفت؟"
"درسته"
همکالسی های میون برای دخترک دست زدن.
حداقل بچه های کالس تهیونگ بچه های خوبی بودن و همه ی اون ها
نسبت به مشکالتی که سال های باالتر باهاش درگیر بودن بی اطالع
بودن .صلح درونی دلیل اصلی ای بود که تهیونگ از همون ابتدا سال اول
رو برای تدریس انتخاب کرده بود و تا سال دوم باالتر حاضر به تدریس
نمی شد.
کالس تهیونگ به خوبی با حضور اون همگام شده بودن .االن ماه آپریل
بود و دانش آموزها یک ماهی میشد که باهاش وقت می گذروندن .با
این وجود تا االن تهیونگ با هیچکدوم از دانش آموزهاش بیشتر از حد
BTSGALAXYIR
238
در طول تدریس معلم جوان مدام حواسش پرت میشد .مرد درحال
تدریس گاهی به این فکر می کرد که آیا کار بیشتری هست که بتونه انجام
بده .به این فکر می کرد که انتقالی جدیدش قراره به عنوان یه وسیله
جهت بیدار شدن و به خود اومدنش باشه یا قراره برای همیشه این مدرسه
رو برای تدریس انتخاب کنه .هرچی نباشه امسال نهمین سال تدریسش
بود .شاید زمان تغییر بود چون مرد کم کم داشت به تصمیمات آینده
خودش شک می کرد.
(آهنگ پارت پلی شود)
تهیونگ نگران بود که این تغییر ناگهانی توی دیدش نسبت به آینده
شغلیش بخاطر یه پدر سینگل سی ساله خاص باشه و بدترین قسمتش
این بود که این احساس هیجان انگیز بود .این یه حس جدید بود .یه چیز
هیجان انگیز و این موضوع باعث شده بود مرد آروم و قرار نداشته باشه.
معلم جوان از روز قرارشون به بعد پدر داسوم رو مالقات نکرده بود اما
این موضوع جلوی صحبت کردن اون دو با همدیگه رو نگرفته بود.
BTSGALAXYIR
239
خلوت می شد تا وقتی که شب به خواب بره درحال پیام دادن به جونگ
کوک بود.
240
میتونی یه سری بهم بزنی ); اون جلسه خصوصی که بهت قولش رو دادم
رو می تونیم انجام بدیم
تهیونگ ][04:10:17PM
اگه این تنها زمانیه که میتونم ببینمت پس بعد از مدرسه یه سری بهت
میزنم
تهیونگ روز پنجشنبه حتی برای یک لحظه هم نمی تونست سرکار تمرکز
داشته باشه .کوله پشتی ای که لباس ورزشی معلم جوان توی اون قرار
داشت و زیر میز قایمش کرده بود مثل یک راز کثیف بود که تمام مدت
تدریس حواس مرد رو پرت می کرد .پایان روز تهیونگ درحالی که
لبخند میزد و سر بچه ها رو نوازش می کرد ،دانش آموز هاش رو تشویق
کرد تا با انرژی و ذوق و شوق کالس درس رو تمیز کنن و وقتی میزها
تمیز شدن از بچه ها بخاطر تالششون تشکر کرد.
تهیونگ وقتی زمان رفتن بچه ها رسید درحالی که دست هاش رو بهم
BTSGALAXYIR
241
مرد به تماشای بچه هایی که درحال تند تند جمع کردن وسایلشون و
خارج شدن از کالس برای رفتن به سمت قفسه مخصوص کفش ها بودن
پرداخت .تمام بچه ها یکصدا باهاش خداحافظی کردن و براش دست
تکون دادن و بعد کالس تهیونگ کامالً خالی شد .معلم جوان تا وقتی که
مطمئن شد راهرو مدرسه کامالً خالی شده صبر کرد و بعد کوله پشتیش
رو از زیر میز در آورد.
لباس هاش رو با یه دست لباس ورزشی فیال 24عوض کرد و کتونی های
سفیدش رو پاش کرد .بعد با سرعت هرچه تمام تر مدرسه رو ترک کرد.
باشگاه خصوصی جونگ کوک توی فاصله تقریباً 15دقیقه ای مدرسه
کیودونگ و بین یه کافه کامپیوتر و مغازه تعمیرات گوشی بود.
شیشه های باشگاه دودی بودن اما یه تابلو شبیه به کارت ویزیتی که
جونگ کوک قبالً به معلم جوان داده بود سر در باشگاه وصل شده بود.
(باورم نمیشه دارم اینکارو می کنم...واقعاً دارم میرم اینکارو توی
باشگاهش انجام بدم فقط به خاطر اینکه یک ماهه این مرد رو
BTSGALAXYIR
ندیدم)
24
FILA
242
تهیونگ به آرومی در رو هل داد و صدای کم آهنگ توی پس زمینه
گوشش رو پر کرد.
زمین باشگاه کفپوشی طوسی تیره رنگ داشت و از تعداد زیادی وسایل
ورزشی پر بود .دو تردمیل ،یه دوچرخه ،دستگاه های وزنه برداری ،یه
قفسه کامل وزنه با یه آینه روی دیوار ،فضایی برای وزنه برداری و
حرکات کششی و یه کیسه بوکس آویزون از سقف یه گوشه از باشگاه.
هیچ کس دیگه ای به جز تهیونگ توی باشگاه نبود و این موضوع باعث
شد که مرد آزادانه با کنجکاوی به گوشه و کنار سرک بکشه .روی یکی
از دیوارها تعدادی گواهینامه ی قاب شده آویزون بود و در کنار اون یه
عکس قاب شده از جونگ کوک و داسوم بود که دخترک روی شونه
های پدرش نشسته و درحال نشون دادن بازوهاش بود.
"تهیونگ شی؟"
جونگ کوک از داخل یه دفتر کوچک سمت چپ دیوار پر از قاب بیرون
اومد و پروانه هایی که توی این یک ماه توی دل معلم جوان آروم گرفته
BTSGALAXYIR
243
جونگ کوک یه شلوارک ورزشی و تیشرت مشکی ای که زیادی برای
باال تنه عضالنی مرد تنگ بود ،تن کرده بود و درحالی که به تهیونگ
نیشخند میزد بازوهای تتودارش رو روی سینه اش به هم قفل کرده بود.
مرد به سمت تهیونگ حرکت کرد و معلم جوان یه نفس عمیق کشید و
قلنج انگشت هاش رو شکوند تا خودش رو آروم کنه.
"خوشحالم که می بینمت"
جونگ کوک به آرومی لب پایینش رو بین دندون های باالییش حبس
کرد و ادامه داد.
"حتی لباس مناسب پوشیدی"
مرد مکث کوتاهی کرد و زبونش رو روی لب پایینش کشید و بعد چند
قدم به معلم جوان نزدیک تر شد.
"من واقعاً زیادی درباره اش فکر نکردم ،نه؟"
"منظورت؟"
"منظورم اینه که من واقعاً"...
BTSGALAXYIR
جونگ کوک هردو دستش رو -کف دست رو به باال -جوری تکون داد
انگار که یک ترازو هست.
244
"این فاکتور رو در نظر نگرفتم که چقدر اینکارم میتونه بد باشه...بعد از
یک ماه ندیدنت...واقعاً بد بالیی سرم آوردی چون االن حتی برای یک
لحظه هم نمیتونم درباره شغلم فکر کنم"
تهیونگ درحالی که سعی می کرد نخنده جواب داد.
"خب من برای یک ماه تموم مثل نوجوون ها از طریق پیامک باهات
درحال الس زدن بودم...فکر میکنم وقتشه اعتراف کنیم که هردومون بهم
دیگه کشش داریم و ازش رد شیم...این بازی دو نفره اس ،25میدونی؟"
جونگ کوک درحالی که دست هاش رو دوباره به سینه میزد گفت.
"موافقم...خب من بهت قول یه جلسه تمرین خصوصی داده بودم...که
شامل یه جلسه مشاوره اولیه کامل میشه تا ببینیم چجوری حرکت می
کنی ،چه حرکاتی برات مناسب تره و اهدافت چیه...ولی فکر نکنم این
دلیل اصلی ای باشه که اینجایی"
تهیونگ با بیخیالی و بدون اشاره به جمله آخر مرد جواب داد.
"فکر کنم خیلی خوب میدونی که من چجوری حرکت میکنم ،بدنم
BTSGALAXYIR
25
Two Can Play That Game
245
جونگ کوک یکی از ابروهاش رو باال داد و نیشخند کوچکی زد .تهیونگ
بدون توجه یه حالت صورت شیطنت بار مرد کوچک تر ادامه داد.
"بنابراین میزارم تصمیم گیرنده تو باشی...هرچند بدم نمیاد اگه یه نفر
وقتی دارم وزنه میزنم حالت بدنم رو چک کنه...هیونگم همیشه ورزش
میکنه و هربار که باهم میریم باشگاه بهم میگه که حاالت بدن و حرکاتم
رو درست کنم"
جونگ کوک با یه لبخند کوچک قبول کرد.
"می تونم اینکارو بکنم"
تهیونگ به سمت محوطه وزنه برداریِ نزدیک آینه رفت و کوله پشتیش
رو از روی دوشش برداشت.
جونگ کوک ازش خواست تا زمانی که میره در باشگاه رو قفل کنه یه
چندتا حرکات کششی سریع انجام بده و بدنش رو گرم کنه .از اونجایی
که تهیونگ آخرین مشتری ای بود که برای اون روز قرار بود بیاد!
تهیونگ دست ها ،باال تنه و پاهاش رو سریع گرم کرد و جونگ کوک
BTSGALAXYIR
246
تهیونگ وزنه ها رو از دست مرد گرفت.
"فقط بهم حرکاتی که معموالً انجام میدی رو نشون بده"
تهیونگ سرش رو به معنای فهمیدن تکون داد و بعد شروع کرد به زدن
چندتا از حرکات بازویی که با وزنه معموالً انجام می داد .وقتی شروع به
کار کرد جونگ کوک به آرومی دور مرد چرخید و هر ازگاهی مداخله
میکرد .مرد کوچک تر به آرومی بازو یا شونه تهیونگ رو می گرفت تا
حرکاتش رو اصالح کنه.
"هممم...شونه ها پایین...پاهات رو یکم باز تر کن...عالیه"
جونگ کوک روبه روی تهیونگ ایستاد درحالی که انگشت هاش برای
اصالح حرکات مرد روی شونه معلم جوان قفل شده بود.
تهیونگ وزنه رو محکم تر توی دستش فشرد و انقدر به مرد خیره نگاه
کرد که جونگ کوک متوجه نگاه اون بشه .لحظه ای که جونگ کوک
نگاهش به نگاه تهیونگ گره خورد ،برای زدن یه بوسه روی لب های
تهیونگ خم شد.
BTSGALAXYIR
تهیونگ بین بوسه یه نفس آروم از سر آسودگی خاطر کشید چون لعنت
بهش اون خیلی وقت بود که منتظر این بوسه بود و ارزششم داشت.
247
جونگ کوک روی لب های تهیونگ زمزمه کرد.
"من اینارو ازت میگیرم"
بعد درحالی که به آرومی وزنه هارو از دست مرد می گرفت دوباره
تهیونگ رو بوسید .جونگ کوک چرخید تا وزنه هارو سرجاشون بزاره
و بعد بازوش رو دور کمر تهیونگ برد و برای یه بوسه عمیق تر مرد رو
به خودش نزدیک تر کرد .تهیونگ هم دست هاش رو دور گردن مرد
کوچک تر حلقه کرد و با هیجان و شهوت زیاد به بوسه اون جواب داد
چون لعنت بهش یک ماه دوری بعد از چشیدن طعم لب های این مرد
زمان خیلی زیادی برای معلم جوان بود .تهیونگ آخرین باری که برای
لمس و عالقه یه مرد انقدر مشتاق بود رو یادش نمی اومد.
اعتیاد به لمس مرد چیزی نبود که اون بخواد بهش اعتراف کنه ولی جونگ
کوک داشت با کارهاش از اون یه احمق می ساخت.
تهیونگ نفس زنان بین بوسه هاشون گفت.
"خیلی دووم نیاوردیم"
BTSGALAXYIR
248
جونگ کوک قبل از اینکه روی گردن تهیونگ بوسه ای بزنه روی گونه
های مرد زمزمه کرد.
"هیچکدوممون برای تمرین خصوصی اینجا نیستیم"
"شاید نباشیم ولی...ولی راهنمایی هایی که بهم کردی خیلی خوب بودن"
تهیونگ جواب داد .بعد دندون هاش رو از حرکات مرد بهم فشرد و با
بی قراری زمزمه کرد.
"فاک...داری دیوونم میکنی...باورم نمیشه همه اش درباره ات فکر
میکردم"
"توهم همینطور؟"
جونگ کوک توی گودی گردن تهیونگ زمزمه کرد و بعد راهش رو به
لبای پسر پیدا کرد .تهیونگ با قیافه ای پوکر به مرد کوچکتر چپ چپ
نگاه کرد و گفت.
"قطعاً این یک ماه درحال استفاده از تموم سلول های خاکستری مغزم
در جهت پیدا کردن راه حلی برای اینکه دوباره توی تختم بکشونمت
BTSGALAXYIR
نبودم"
جونگ کوک نیشخند زنان گفت.
249
"اوکی...پس نتیجه می گیریم فقط من نبودم"
بعد قبل از اینکه برای یه بوسه دیگه شیرجه بزنه زبونش رو روی لب
پایین تهیونگ کشید.
"دنبال یه فرصت مناسب می گشتم که تنها گیرت بیارم...تقریباً با ساعات
کاری تو و بچه داشتن من غیر ممکن بود"
"پس باید باهم دنبال زمان مناسب بگردیم"
تهیونگ نفس زنان ادامه داد.
"مثالً توی باشگاهت بعد از مدرسه"
جونگ کوک خندان درحالی که دست هاش درحال لغزیدن روی بدن
تهیونگ بودن ،طوری که باعث میشد بدن معلم جوان از هیجان به لرزه
بیوفته ،زیرلب گفت.
"تحت عنوان تمرین خصوصی...پناه بر مسیح...انقدر مستاصلم"
این دقیقاً چیزی بود که تهیونگ آرزو می کرد بهش برسه ،هرچند روز
اول بنظر غیر ممکن می رسید ولی االن همه ی اون ها درحال اتفاق
BTSGALAXYIR
افتادن بودن .دست های جونگ کوک روی کمر تهیونگ بود .دست های
250
تهیونگ هم درحال جنگیدن برای زیر تیشرت جونگ کوک رفتن و لمس
بدن گرم مرد بودن.
همه چیز خیلی سریع درحال اتفاق افتادن کامالً توی مسیری که تهیونگ
آرزوش رو داشت بود .
"اگه تو مستاصلی پس من چی هستم؟"
تهیونگ پرسید و سرش رو کج کرد تا جونگ کوک بتونه دوباره گردنش
رو ببوسه.
"هفته ها بود به این فکر می کردم که کی میتونم موفق بشم کاری کنم
دوباره منو به فاک بدی"
جونگ کوک بدون هیچ مکثی گفت.
"توی یه چشم بهم زدن دوباره به فاکت میدم...تنها کاری که باید بکنی
اینه که مثل یه پسر خوب ازم درخواست کنی...هرچند منتظر روزیم که
تو منو به فاک بدی...چون من ورسم"26
تهیونگ نفس زنان با لحنی کش دار نالید.
BTSGALAXYIR
"وسوسم نکــــن"
26
فردی که هم تاپ و هم باتم هستVERS:
251
جونگ کوک توی گوش تهیونگ غرش کرد.
"االن به فاکت میدم"
بعد دست هاش قبل از اینکه دوباره روی کمر مرد قرار بگیرن به باسن
تهیونگ چنگ زدن.
"جلوی همین آینه به فاکت میدم...بهت گفته بودم که می خوام
همونجوری که من می بینمت خودت رو تماشا کنی"
"وقتش رو نداریم"
"کاری میکنم وقتش رو داشته باشیم"
تهیونگ میخواست به شوخی بگه که چقدر مکالماتشون شبیه مکالمات
یه فیلم پورن شده .یا اینکه این کارشون ریسکی نیست که اکثر مردم
بخوان توی زندگی روزانه اشون به جون بخرن .اما انگار جونگ کوک
برای هر جور تجربه جدید و هیجان انگیزی آماده بود و تهیونگ هورنی
تر از اون بود که بتونه مخالفتی کنه.
اگه فقط شروع به فاک دادن هم می کردن شاید بعدش عقلشون به کار
BTSGALAXYIR
252
وقتی تهیونگ از توی کوله پشتیش به بسته کاندوم و لوب در آورد جونگ
کوک جوری شروع به قهقهه زدن کرد که اشک کنار چشماش جمع شد
اما مرد سوالی درباره اینکه این وسایل توی کوله تهیونگ چیکار می کرد
نپرسید.
جونگ کوک بیشتر از نصف لوب رو روی انگشت هاش خالی کرد .توی
یک حرکت تهیونگ رو به سمت آینه چرخوند تا بین دوتا از قفسه های
وزنه سرجاش نگه داره و بعد اون رو مجبور کرد تا دست هاش رو روی
آینه تکیه بده.
مرد عمداً به آرومی شلوار ورزشی تهیونگ رو فقط تا رون هاش پایین
کشید و بعد دست هاش رو ستایش کنان روی باسن تهیونگ کشید.
(آهنگ پارت پلی شود)
"هیچوقت مردی به زیبایی تو رو به فاک ندادم"
تهیونگ به آرومی سرش رو باال آورد و وقتی جونگ کوک یکی از
انگشت هاش رو واردش کرد به آینه نگاه کرد .کمر تهیونگ ناخودآگاه
BTSGALAXYIR
از این حرکت ناگهانی مرد به قوص افتاد و جونگ کوک دست دیگرش
رو روی کمر تهیونگ گذاشت تا اون رو سرجاش نگه داره و جلوی
253
حرکت مرد رو بگیره .بعد اون هم از توی آینه به چشم های تهیونگ
خیره شد.
"نه که به تعریف و تمجید من نیازی داشته باشی...می دونم این حرفام
خیلی بی ارزشه اما واقعاً زیبایی"
وقتی جونگ کوک شروع به حرکت دادن انگشتش توی ورودی تهیونگ
کرد یکی از دست های پسر از روی آینه سر خورد و درحالی که سعی
می کرد باسنش رو به عقب ها بده تا دوباره اون حس لذت رو تجربه
کنه ،نفس نفس زنان نالید.
"آه...شت"
تهیونگ نمی خواست توی آینه به چهره خودش نگاه کنه...حداقل االن
نه...حتی فکر کردن بهش هم براش زیادی بود.
فقط سرش رو پایین انداخت و خداروشکر کرد که درهای باشگاه بسته
اس چون اگه کسی از در وارد می شد کامالً از توی آینه می تونست
ببینه که چه اتفاقی درحال رخ دادنه.
BTSGALAXYIR
جونگ کوک انگشت دومش رو وارد تهیونگ کرد و بعد شروع به قیچی
وار باز و بسته کردن انگشت هاش کرد .و بعد ناگهان انقدر عمیق انگشت
254
هاش رو درون پسر فرو برد که دستای تهیونگ دوباره روی آینه سر
خوردن و اشک گوشه چشمش جمع شد.
جوری که دست آزاد مرد باسن تهیونگ رو ماساژ داد و بعد یکی از
بازوهاش رو دور سینه اش پیچید و توی یک حرکت مرد رو دوباره
صاف کرد انقدر سکسی بود که زانوهای تهیونگ به لرزه افتاد.
ال دست توعه...یا
(اوکی...خودت رو جمع و جور کن...کنترل کام ً
بهتره بگم اینطور فکر میکنی...نه اصال کنترل دست تو
نیست!!!...همیشه سعی میکنی کنترل رابطه دستت باشه...فقط
ولش کن)
تهیونگ چشم هاش رو بست ،سرش رو به عقب و روی شونه جونگ
کوک انداخت و ناالن گفت.
"جونگ کوک لطفاً"
انگشت های جونگ کوک انقدر عمیق درحال حرکت توی وروردیش
بودن که تهیونگ حاضر بود قسم بخوره از لذت درحال غش کردنه.
ناگهان انگشت های مرد ناپدید شد اما فقط برای یک لحظه .مرد کمی
BTSGALAXYIR
حرکت کرد صدای لوب شنیده شد و بعد جونگ کوک لپ های باسن
تهیونگ رو از هم فاصله داد و سر عضوش رو به ورودی مرد بزرگ تر
255
فشار داد .تهیونگ بالفاصله جلوتر رفت ،دست هاش رو روی آینه
گذاشت و نفس عمیقی کشید.
جونگ کوک زیر لب فحشی داد.
"شت...هنوز خیلی تنگی"
تهیونگ دندون هاش رو بهم فشرد اما عضالتش رو ریلکس کرد تا تمام
عضو مرد رو توی خودش جا بده .بعد با چشم های بسته گفت.
"سریع و خشن می خوامت"
" هر جور تو بخوایی"
جونگ کوک تقریباً تمام عضوش رو از سوراخ تهیونگ بیرون کشید و
بعد تو یک حرکت سریع و محکم دوباره وارد مرد شد انقدر که تهیونگ
از شدت ضربه به سمت آینه پرت شد .مرد کوچک تر از اون لحظه به
بعد بدون مکث شروع به ضربه زدن با قدرت زیاد توی پسر کرد درحالی
که تهیونگ از لذت به آینه چنگ می انداخت .عضو تهیونگ کامالً
فراموش شده ،با هر ضربه محکم مرد به جلو پرت میشد و جونگ کوک
BTSGALAXYIR
جوری محکم کمر تهیونگ رو توی دستاش گرفته بود که مطمئناً جای
انگشت های مرد روی بدن تهیونگ قرار بود مارک بیوفته .بعد از یک
256
ضربه ی خشن دقیقاً روی پروستات پسر ،تهیونگ یه ناله بلند و کشداری
سر داد و اون زمان بود که جونگ کوک انگشت های یکی از دستاش رو
دور عضو پسر حلقه کرد و دوباره یکی از بازوهاش رو دور سینه پسر
پیچید تا اون رو مجبور به صاف ایستادن بکنه .بعد توی گوش تهیونگ
زمزمه کرد.
"خودت رو ببین...به آینه نگاه کن!"
مرد کوچک تر قبل از اینکه لب هاش رو به پایین و سمت گردن پسر
سوق بده الله ی گوش تهیونگ رو بوسید و بعد درحالی که لب هاش
متصل به گلوی پسر بود ادامه داد.
"نگاه کن چقدر سکسی شدی...ببین چقدر اینطوری قشنگی...نگاه کن"
تهیونگ با شنیدن حرف های مرد شجاعت پیدا کرد تا چشم هاش رو
باز کنه و بعد درحالی که تند تند نفس می کشید و سعی می کرد نفسش
باال بیاد به چهره خودش خیره شد.
جونگ کوک همچنان به آرومی درحال ضربه زدن به داخلش بود و سر
BTSGALAXYIR
257
دستای بزرگ مرد کامالً دور عضو تهیونگ پیچیده شده بود اما هدف
اصلی این نبود.
چشمای تهیونگ خمار ،موهاش بهم ریخته ،گونه هاش سرخ شده،
گردنش براق و قرمز از مارک های بجا مونده و در آخر لب هاش قرمز،
متورم و کمی از هم فاصله داشت.
"چیزی که من میبینم رو میبینی؟"
جونگ کوک یکی از دست هاش رو باال آورد تا چونه تهیونگ رو توی
دستش بگیره و پسر رو مجبور کرد تا نگاهش رو از آینه نگیره.
"بهم بگو که میبینی چقدر اینجوری قشنگ بنظر میرسی"
هنگامی که جونگ کوک کمرش رو دورانی چرخوند تهیونگ به موافقت
زمزمه کرد.
"همم"
دست مرد با ریتم در حال مالیدن عضو تهیونگ و لب هاش درحال
بوسیدن گردن پسر از باال به پایین بود .مرد بعد از قطع بوسه بینی اش
BTSGALAXYIR
رو به یقه تیشرت تهیونگ نزدیک کرد و سعی کرد راهی برای رسیدن
لب هاش به ترقوه پسر پیدا کنه.
258
تهیونگ هیچوقت توی زندگیش فکر نمی کرد که روزی خودش رو
سکسی ببینه اما به لطف جونگ کوک حاال که تصویر به فاک رفته خودش
رو توی آینه می دید به این نتیجه رسید که حق با مرد کوچک تره.
"جونگ کوک...فقط...لطفاً...فقط"...
جونگ کوک توی گوش پسر زمزمه کرد.
"دستت"
بنابراین تهیونگ جای دست جونگ کوک رو با دست خودش روی
عضوش عوض کرد و دست های جونگ کوک به کمر تهیونگ برگشتن.
"سعی می کنم زود تمومش کنم"
وقتی جونگ کوک شروع به دوباره ضربه زدن به داخل پسر کرد از شدت
ضربات بدن تهیونگ به سمت جلو پرتاب شد و تهیونگ هم سرعت
حرکات دستی که دور عضوش حلقه کرده بود رو با سرعت جونگ کوک
تنظیم کرد .پسر با بیچارگی کمرش رو قوص داد و سعی کرد باسنش رو
به عقب حل بده .کف دست عرق کرده اش روی آینه درحال سر خوردن
BTSGALAXYIR
259
جونگ کوک ناگهان گفت.
"فاک دارم میام"
از فکر اینکه جونگ کوک داشت زودتر از اون به اورگاسم می رسید
ضربان قلب تهیونگ تندتر شد چون لعنت بهش باالخره موفق شده بود
بیشتر از مرد کوچک تر دووم بیاره و این اتفاق بهش حس برنده شدن
می داد.
تهیونگ سرعت حرکات دستش رو کم کرد درحالی که هر لحظه سرعت
ضربات جونگ کوک بیشتر و ضربات مرد نامنظم تر می شد.
جای انگشت های مرد هنگامی که به کمر تهیونگ چنگ انداخته بود تا
پسر رو به سمت عضو خودش حل بده درحال مارک افتادن بود .تهیونگ
کف دست دیگه اش رو بدون اهمیت به اینکه قبالً کجا بوده روی آینه
کوبید .بعد سرش رو کمی بلند کرد ،کمی به کمرش قوص داد و نفس زنان
گفت.
"محکم تر"
BTSGALAXYIR
260
جونگ کوک شروع به زیر لب فحش دادن کرد و بعد از یه ضربه نهایی
یه نفس سختی بیرون داد ،لگنش چسبیده به باسن تهیونگ ،سرش خم
شده ،دست هاش به سمت پایین و رون های تهیونگ سر خوردن.
مرد تتودار درحالی که تند تند نفس می کشید سرعتش رو کم کرد و بعد
کامالً از حرکت ایستاد .جونگ کوک لب هاش رو لیسید و دست هاش
شروع به نوازش کمر تهیونگ کرد .بعد از اینکه نفسش جا اومد انگشت
هاش به سمت عضو ملتهب پسر لغزید و اون هارو دور عضو پسر حلقه
کرد و زیر لب زمزمه کرد.
"هیس"
از این حرکت ناگهانی مرد ،تهیونگ نالید و لب پایینش رو به دندون
کشید.
جونگ کوک بنظر می رسید می دونه باید دقیقاً چیکار کنه چون بعد از
چند مالش و یه حرکت به مچ دستش ،تهیونگ درحالی که به آینه چنگ
می انداخت تا جلوی سر خوردن خودش رو بگیره و سرپا بایسته با یه
BTSGALAXYIR
جیغ خفه شروع به اومدن و پاشیدن کامش روی آینه و دست جونگ
کوک کرد.
261
پسر درحالی که تنش از اورگاسمی که چند ثانیه پیش تجربه کرده بود
هنوز می لرزید نفس عمیقی کشید و گفت.
"پناه بر مسیح"
جونگ کوک با قیافه ای ناراحت و لب های جلو داده زمزمه کرد.
"تازه این آینه هارو تمیز کرده بودم"
تهیونگ درحالی که هنوز شرشر عرق می ریخت بدون اینکه برگرده
محکم به رون مرد زد .مرد کوچک تر شروع کرد به خندیدن و بعد
درحالی که کاندوم رو سرجاش نگه داشته بود به آرومی عضوش رو از
پسر بیرون کشید.
مربی ورزش برای چند لحظه ناپدید شد و بعد با یک حوله برگشت تا
هردوی اون ها بدن هاشون رو باهاش تمیز کنن .تهیونگ درحالی که می
خندید شروع به دوباره پوشیدن لباس هاش کرد و جونگ کوک درحالی
که زیر لب نچ می کرد شروع به پاک کردن آینه کرد.
"اوکی...اینجوری نمیشه...ما به یه برنامه نیاز داریم"
BTSGALAXYIR
262
دو طرف کمر مرد انداخت ،روی پاهاش نشست و شروع به رقصوندن
انگشت هاش الی موهای کوتاه و مشکی جونگ کوک کرد.
"برای اینکه همدیگه رو بیشتر ببینیم...در غیر اینصورت هربار که همدیگه
رو میبینیم قراره به همدیگه حمله کنیم و کارمون به اینجا کشیده بشه"
"پس سعی کن انقدر توی به فاک دادن من خوب نباشی"
جونگ کوک هردو ابروش رو باال انداخت و با چشمای درشت شده و
قیافه ای متعجب پرسید.
" و توقع داری چجوری اینکارو انجام بدم؟!"
تهیونگ زیر لب خندید و گفت.
"شوخی کردم...هرچند منم موافقم...قسمت سکسش خیلی عالی بود ولی
چیزی بیشتر از سکس هم نیاز داریم"
"تهیونگ شی"
"هیونگ"
تهیونگ حرف مرد رو تصحیح کرد.
BTSGALAXYIR
جونگ کوک از شنیدن این حرف کمی شوکه و چشماش گرد شد.
"هیونگ"...
263
مرد با دقت درحالی که ریکشن مرد بزرگ تر رو زیر نظر گرفته بود این
کلمه رو به زبون آورد و بعد از دیدن عکس العمل مثبت تهیونگ ادامه
داد.
"ببین این قرار نیست اونقدری که فکرش رو می کنیم آسون باشه...من
باید تقریباً تا"...
جونگ کوک سرش رو چرخوند تا به ساعت روی دیوار نگاه کنه و بعد
ادامه داد.
"پونزده دقیقه دیگه حرکت کنم تا برم دنبال داسوم و بعد از اون مستقیم
میریم خونه برای شام ،انجام تکالیفش ،حموم کردن و درآخر خوابیدن...
زندگی من حول محور دخترم میچرخه...اولویتم همیشه اونه...تو
هیچوقت اولویتم نخواهی بود...متوجه ام اگه بنظر یکم نامردی میاد ولی
من"...
"جونگ کوک آه"...
تهیونگ وسط حرف مرد پرید و درحالی که با ناخن هاش کف سر مرد
BTSGALAXYIR
264
"من متوجه ام...توقع اینو ندارم که اولویتت من باشم...اما این چیزی که
بینمون هست رو دوست دارم...در واقع دلم می خواد زمان بیشتری رو به
جز یکی یا دوتا قرار باهات بگذرونم...دوست دارم ببینم که تا کجا می
تونیم پیش بریم...شاید هیچ جا اما...منظورم اینه که قرار نیست تا وقتی
که سخت تر براش تالش نکنیم این رو بدونیم"
"من رو میترسونه"
جونگ کوک با چشم های گرد و سرشار از نگرانی کامالً متفاوت با
مردی که ده دقیقه پیش چونه ی تهیونگ رو توی مشتش گرفته بود
درحالی که از پشت به فاکش می داد به طور ناگهانی به نگرانیش اعتراف
کرد.
"فکر به اینکه یه نفر رو وارد زندگی داسوم کنم...چون چی میشه اگه
قرار نباشه برای همیشه بمونی؟ اونوقت قلبش می شکنه...متوجه میشی
منظورم چیه؟"
"پس سعی می کنیم آروم پیش بریم...منم میترسم...هیچوقت فکرش رو
BTSGALAXYIR
نمی کردم به مردی جذب بشم که یه دختربچه هفت ساله داره ولی ببین
االن کجاییم"
265
"ماه جون هشت سالش میشه"
"میدونم...اونم مثل من تولدش سیزدهمه"
تهیونگ با یه لبخند کوچک به نرمی ادامه داد.
"ببین خودش کسی بود که از روز اول نقش واسطه رو برامون بازی
کرد...دختر باهوشیه...سعی می کنیم آروم پیش بریم...می تونم شنبه
ببینمت؟"
"میتونم بفرستمش خونه هوسوک و یونگی"
جونگ کوک با خودش زیر لب زمزمه کرد و بعد سرش رو به معنی
موافقت تکون داد.
"اوکی...شنبه مشکلی نیست"
"بیا خونه من...چیز خاصی نیست...از بیرون غذا سفارش میدم و یه فیلم
میبینیم یا بازی میکنیم...فرقی نمیکنه...نظرت چیه؟"
" میام"
جونگ کوک با هیجان جواب داد.
BTSGALAXYIR
"هرچند یه روز باید باهم بریم کالب چون فقط کنجکاوم ببینم چجوری
مست میکنی"
266
"قبوله"
تهیونگ خم شد و به شیرینی جونگ کوک رو بوسید.
"ممنونم که منو به باشگاهت دعوت کردی...هرچند که زیاد از وسایلش
استفاده نکردم ولی باشگاه خوبی داری"
"ولی از مهم ترین وسیله باشگاهم استفاده کردی"
جونگ کوک به شوخی گفت و بعد شروع به خندیدن به جوک خودش
کرد .تهیونگ زیر لب ناله ای کرد و کف دستش رو روی سینه مرد کوچک
تر کوبید.
"ممنون که اومدی...میدونم خیلی یهویی بود ولی پنیک کرده بودم...باید
باالخره یه ایده ای به ذهنم میرسید...نمی خواستم فرصت رو از دست
بدم"
"خب حداقل االن میدونم نصف اون فیلم های اینستات رو کجا
فیلمبرداری میکنی"
تهیونگ با خنده گفت و بعد از روی پاهای جونگ کوک بلند شد تا به
BTSGALAXYIR
267
"همین کارو میکنم"
وقتی که مرد لبخند زد یه چال روی لپ جونگ کوک نمایان شد.
"بعداً میبینمت"
درحالی که جونگ کوک به دفترش برمیگشت تهیونگ کوله پشتیش رو
برداشت .درست زمانی که تهیونگ قفل در باشگاه رو باز کرد و بیرون
اومد ،صدای موزیک توی فضای باشگاه قطع شد .مرد بزرگ تر تا وقتی
که وارد کوچه ای که ماشینش رو داخلش پارک کرده بود بشه صبر کرد
و بعد درحالی که به ماشینش تکیه می داد از سر آسودگی خاطر و
خوشحالی شروع کرد به خندیدن.
پسر گوشیش رو از کیفش در آورد و شروع کرد به تایپ کردن.
تهیونگ ][05:56:32 PM
فوری...همین االن به ددی هات اجازه دادم توی باشگاهش به فاکم بده
و حاال برای شنبه یه قرار داریم
تهیونگ ][05:57:02 PM
داره اتفاق میوفته
BTSGALAXYIR
269
وقتی داشتم تو اکانت اینستاش جاسوسی میکردم متوجه شدم با جی
هوپ رفیقه...منو باهاش آشنا کن
تهیونگ ][06:04:14 PM
اگه بچه خوبی باشی شاید بهش فکر کردم
270
*****
"بابا"
"هممم"
"بابا"
"هممم"
"بابا"
جونگ کوک غرغر کنان با صدای بم و گرفته توی بالش زمزمه کرد.
"دگمه ی خاموش این آالرم کجاست؟ دوستش ندارم"
بعد دستش رو دراز کرد تا به دختربچه سیخونک بزنه اما داسوم خنده
کنان از دست پدرش فرار کرد.
جونگ کوک با غرغر به پشت غلت زد و آرنج یکی از دست هاش رو
روی چشم هاش گذاشت .وقتی که داسوم روی تخت پرید ،به زیر پتو
خزید و بعد خودش رو روی شکم و سینه پدرش پرت کرد ،جونگ
کوک با صدای بلند آخی گفت و یک چشمی به دختربچه چشم غره
BTSGALAXYIR
ای رفت.
271
بعد چشم هاش رو بست ،دست دیگرش رو روی کمر دخترک گذاشت
و شروع به نوازش پشت دختربچه از باال به پایین کرد.
داسوم یکی از دست هاش رو دور پدرش پیچید و بعد با انگشت شاره
اش شروع به سیخونک زدن به زیر چونه پدرش کرد.
"بابا"
"یه بار دیگه سیخونک بزنی انگشتتو گاز می گیرم می کَنم"
"میخوام پنکیک درست کنم"
"نه تو نمیخوای این کارو بکنی"
"بــــــــابـــــــــا امروز یکشنبه اس"
"روز پنکیک که نیست!"
جونگ کوک با چشمای بسته درحالی که سعی می کرد لبخند نزنه
زمزمه کرد.
"ما یه یخچال پر از غذا داریم...برشتوک،ماست میوه ای،میوه،دونات
شکالتی...می تونی یه جعبه کامل دونات شکالتی بخوری...چرا
BTSGALAXYIR
پنکیک؟!"
"دلم می خواد روشون بلوبری بزارم"
272
جونگ کوک باالخره چشماش رو باز کرد و به پایین ،روی سینه اش
نگاه کرد.
داسوم درحالی که سرش رو یک طرفه روی سینه پدرش گذاشته بود با
چشم های درشت و منتظر به پدرش نگاه می کرد .دخترک پیژامه
رنگین کمونی اش رو تن کرده بود اما موهاش با یه کش آبی رنگ دم
اسبی بسته شده بود هرچند که دخترک کمی توی بستن موهاش اشتباه
کرده و کمی اون رو کج بسته بود .جونگ کوک دستش رو پایین آورد
و شروع به نوازش و پیچوندن موهای دم اسبی بسته شده دخترک الی
انگشت هاش کرد.
داسوم لب پایینش رو جلو داد ،چشم هاش رو بست و غرغرکنان گفت.
"برام پنکیک درست کن"
"خودت برای خودت پنکیک درست کن"
"می تونم؟"
"معلومه که نه...بلد نیستی از گاز استفاده کنی"
BTSGALAXYIR
273
مرد با چشمای بسته یکی از دست هاش رو به معنای دور شدن
دخترک تکون داد و ادامه داد.
"میدونی همه چی کجاست ،نه؟ دیگه هفت سالته...میتونی اندازه گیری
دقیق مواد اولیه رو انجام بدی"
"ولی دستم به پودر پنکیک توی کابینت نمیرسه"
جونگ کوک با ناله ای دراماتیک گفت.
"نـــــه کابینت نــــه"
بعد دخترک رو از کمر گرفت و به طرف دیگه تخت پرتاب کرد و
داسوم جیغ کوچیکی از این حرکت ناگهانی پدرش کشید.
جونگ کوک باالفاصله غلتی زد و پتو رو تا روی سرش باال کشید تا
از دست دخترک زیر اون پنهان بشه .اما داسوم راه خودش رو به زیر
پتو باز کرد و با عصبانیت کف دستش رو به سینه برهنه پدرش کوبید و
داد زد.
"تقریباً ساعت نه صبحه!"
BTSGALAXYIR
274
دخترک دلش به رحم بیاد و دست از سرش برداره اما دخترک خنده
کنان بدون توجه به غرغر کردن های پدرش گفت.
"بابا زودباش...من گشنمه...بهم غذا بده"
جونگ کوک آهی کشید ،پتو رو به کناری پرت کرد و با اخم گفت.
"باشه...خِیلِ خُب"
بعد پاهاش رو جوری به تخت کوبید انگار که داره لج می کنه و داسوم
با خنده پدرش رو به سمت لبه ی تخت هل داد.
"بلند شو بابــــــا...می تونیم بازم هایکیو 27ببینینم"
"دندون هاتو مسواک زدی؟"
"بله"
"صورتت رو شستی؟"
"بله"
"خیل خب بــــــاشه...پنکیک بلوبری!"
به محض اینکه جونگ کوک روی پاهاش ایستاد داسوم خنده کنان
BTSGALAXYIR
شروع به دویدن و بیرون رفتن از اتاق خواب کرد .پدر دخترک خمیازه
27
انیمه هایکیوHaikyuu:
275
ای کشید بعد تیشرتی که شب گذشته قبل از خوابیدن روی تخت از
تنش در آورده و روی صندلی گذاشته بود رو تن کرد.
مرد دندون هاش رو مسواک زد ،کمی آب به صورتش پاشید و بعد
برسِ موی دخترک رو برداشت و وارد آشپزخونه شد.
داسوم درحالی که دست هاش رو به کمرش زده بود رو به روی کابینت
ایستاده بود .پدر دخترک برس رو الی دندون هاش گذاشت .بعد دست
هاش رو دور کمر دخترک حلقه کرد و به راحتی اون رو بلند کرد تا
بتونه پودر پنکیک رو از داخل کابینت برداره .دخترک بعد از برداشتن
پودر پنکیک به سمت اُپن رفت و از کنار اون یه چهارپایه کوچک
برداشت تا روی اون بایسته.
داسوم جعبه رو چرخوند و برای خوندن طرز توضیحات روی جعبه،
چشم هاش رو ریز کرد .انگار که این کار توی فهمیدن کلمات نوشته
شده کمکش می کنه! جونگ کوک از دخترک پرسید.
"چی نوشته؟"
BTSGALAXYIR
276
جونگ کوک کش موی آبی رنگ رو از موهای دخترک باز کرد و بعد
شروع به شونه کردن موهای دخترک کرد درحالی که داسوم روی
چهارپایه ایستاده بود و سعی می کرد توضیحات روی جعبه پودر
پنکیک رو بخونه.
"مواد اولیه خشک رو مخلوط کنید با یک و...این یعنی نصف؟ یک
لیوان و نصف آب"
جونگ کوک درحالی که هنوز موهای دخترک رو شونه می کرد زیر
لب هومی برای تایید دخترک کرد .مرد وقتی که از کارش راضی شد
موهای دخترک رو توی مشتش جمع کرد تا باالی سرش دم اسبی
ببنده .وقتی پدر دخترک وارد دستشویی شد تا یه مشت کش موی ریز
برداره ،داسوم به آروم و تیکه تیکه خوندن توضیحات روی جعبه ادامه
داد.
مرد درحالی که موهای دختربچه رو به چند قسمت تقسیم می کرد تا
هر کدوم رو جداگونه ببافه ،پرسید.
BTSGALAXYIR
277
"آفرین دختر خوب...بعدش چی میگه؟"
داسوم به خوندن توضیحات روی جعبه ادامه داد درحالی که جونگ
کوک موهای دم اسبی بسته شده دخترک رو به شش تکه تقسیم کرد،
هرکدوم رو جداگونه بافت و با کشی اون ها رو بست .وقتی که از
کارش راضی شد به گوشه سر دخترک بوسه ای زد و لیوان مخصوص
اندازه گیری رو برداشت .داسوم با کمک پدرش یک لیوان و نصفی آب
رو اندازه گیری کرد و به مواد خشک پودرِ پنکیک اضافه کرد .بعد از
همزن برای هم زدن مواد استفاده کرد و تمام مواد توی کاسه ،حتی اون
هایی که به کناره ها چسبیده بودن رو طبق دستور پدرش خوب هم زد.
بعد از اون جونگ کوک یه ماهیتابه رو روی گاز گذاشت ،کمی کره
بهش مالید و مواد پنکیک رو توی لیوان مخصوص اندازه گیری ریخت.
"آروم...آروم...آروم...زیاد نریز!بسه...بسه"
مرد با نگرانی گفت و داسوم درحالی که به پخش شدن مواد پنکیک
توی ماهی تابه نگاه می کرد خندید.
BTSGALAXYIR
278
"اینقدر کافیه؟"
"بستگی داره که میخوای چقدر پوستت آبی بشه"
"بابا!"
"هیچوقت آدم نمیتونه مطمئن باشه!"
داسوم درحالی که یک لبخند بی دندون روی صورتش بود اعالم کرد.
"همینقدر بسه"
دخترک کف دست هاش رو روی اُپن گذاشت و باوجود اینکه روی
چهارپایه ایستاده بود روی نوک پاهاش ایستاد تا حباب های تشکیل
شده روی پنکیک رو ببینه .جونگ کوک دست هاش رو دور کمر
دخترک پیچید و اون رو بغل کرد .بعد چهارپایه رو جلوی گاز آورد،
دخترک رو روی اون گذاشت و پشت سرش ایستاد تا مواظبش باشه.
یکی از چیزهایی که داسوم از مادرش به ارث برده بود جثه کوچیک و
قد کوتاه بود .دخترک از بقیه دختربچه های هم سن و سالش کوتاه تر
بود بنابراین جونگ کوک هروقت که دلش می خواست به شوخی از
BTSGALAXYIR
279
"آره"
"این یعنی وقتشه که پنکیک رو برگردونی...این کفگیرته...گوشه اش رو
بلند کن و زیرش رو نگاه کن...زود باش...نگاه کن...سرت رو خم
کن...اون طرفش طالیی شده؟"
"آره...بنظر خوب میاد"
"خیل خب...پس بیا برش گردونیم"
"میشه مثل سر آشپزهای توی تلویزیون بدون کفگیر برش گردونیم؟"
"دلت می خواد پنکیکت رو بچسبونی به سقف خونه؟"
داسوم خنده اش رو خورد و با قیافه ای کامالً جدی گفت.
"باشه...از کفگیر استفاده می کنیم"
جونگ کوک خنده کنان دستش رو روی دست دخترک گذاشت.
"صبرکن...نمی خوام خرابش کنم...بابا کمکم کن"
"هواتو دارم"
"نمی خوام پنکیکم رو خراب کنم"
BTSGALAXYIR
280
داسوم با کمک پدرش موفق شد پنکیک رو سالم برگردونه .دخترک با
خوش حالی مشت هردو دستش رو با باالی سرش پرتاب کرد و
جونگ کوک خندید.
داسوم شروع به خوردن پنکیک بلوبری گنده اش همراه با میوه هایی
که پدرش براش برش زده و کنار بشقابش گذاشته بود کرد.
مرد به سرعت برای خودش هم یک پنکیک درست کرد .بعد کنار
دخترک نشست تا باهم صبحانه اشون رو بخورن درحالی که دختربچه
شروع به صحبت کردن درباره کالس اسکی روی یخش و اینکه داره
بهتر میشه کرد .جونگ کوک 28
هر روز توی انجام حرکت آرابسکو
ازش پرسید که آیا به تازگی تمرین ویولن کرده و داسوم با خجالت
سرش رو تکون داد و اعتراف کرد که آخرین باری که تمرین کرده
چهارشنبه بوده .جونگ کوک به آرومی به دخترک گوشزد کرد که قبل
از کالس فرداش تمرین کنه و داسوم با یک لبخند ،خوشحال از اینکه
دعوا نشده ،قبول کرد که امروز حتماً تمرین کنه.
BTSGALAXYIR
"بابا؟"
28
Arabesque
281
"بله عشق بابا"
جونگ کوک دست از خاروندن پشت دخترک برداشت.
صبحانه تموم شده بود ،ظرف ها شسته شده بودن و پدر و دختر قبل از
اینکه شروع به انجام کارهای مفید برای اون روز بکنن ،برای یک
ساعت و خورده ای درحال انیمه دیدن جلوی تلویزیون بودن.
جونگ کوک پاهاش رو روی میز گذاشته بود و داسوم درحالی که
هنوز پیژامه به تن داشت ،با یک بالش زیر سرش ،به پهلو روی پاهای
پدرش دراز کشیده بود .یکشنبه ها روز تنبلی و استراحت کردن برای
هردوی اون ها بود.
"دیشب کجا رفته بودی؟"
"هان؟"
"دیشب...وقتی من رو گذاشتی خونه عمو هوسوک...عمو هوسوک گفت
قرار داری"
"هممم...آره داشتم"
BTSGALAXYIR
282
داسوم برای چند لحظه ساکت موند و جونگ کوک فکر کرد که حواس
دخترک به تلویزیون پرت شده .اما بعد دخترک یه نفس عمیق کشید ،به
پشت غلت زد و به چشمای پدرش خیره شد.
گاهی اوقات وقتی جونگ کوک به دختربچه نگاه می کرد ضربان قلبش
برای چند لحظه باال می رفت .چهره دخترک کامالً یه کپی از چهره
پدرش بود .تنها چیزی که دخترک از مادرش به ارث برده بود بینی اش
بود و اون کسی بود که این دختر رو ساخته!
دخترک نیمی از دی ان اِی اون رو توی بدنش داشت و االن روی
پاهای اون دراز کشیده بود.
تمام چیزی که مرد اون لحظه می تونست بهش فکر کنه ،تموم اون صبح
هایی بود که هفت سال پیش دخترک رو از داخل گهواره اش بلند می
کرد ،پوشکش رو عوض می کرد ،درحالی که شیشه شیر رو جلوی
دهنش نگه داشته بود توی خونه قدم می زد و بعد اون رو روی سینه
لختش می خوابوند تا هردوشون بتونن کمی بخوابن بود .دست های
BTSGALAXYIR
کوچولوی دخترک همیشه مشت شده روی سینه مرد قرار داشت.
دخترک همیشه جوری پستونکش رو توی خواب مک می زد انگار که
283
زندگیش به اون بستگی داره و جونگ کوک فقط موهای کوتاه و کرکی
روی سر دخترک رو توی خواب نوازش می کرد و درحالی که روی
سر کوچولوی دخترک بوسه می کاشت و زیر لب زمزمه می کرد که
چقدر دوستش داره ،بوی لطیف پودر بچه ای که روی تن دخترک
نشسته بود رو استشمام می کرد.
پدر شدن چیزی نبود که جونگ کوک هیچوقت پیش بینی اشرو کرده
باشه .مرد هیچوقت برای اینکار برنامه ای نریخته بود اما حاال داسوم
سالم و سرحال اینجا بود .جونگ کوک هرشب درحالی که دخترک
گریون رو توی بغلش تکون میداد همراه با داسوم گریه می کرد و از
دختربچه خواهش می کرد که بهش بگه چرا گریه می کنه ،چی نیاز
داره چون مرد نمی تونست دلیل ناراحتی بچه رو پیدا کنه.
آیا بخاطر باد معده اس؟آیا گشنشه؟آیا راحت نیست؟ و چرا اون رو
بین این همه آدم به عنوان پدرش انتخاب کرده؟!
داسوم مثل یه کتاب باز و شفاف بود .دخترک هیچوقت به پدرش
BTSGALAXYIR
284
کوک همیشه ازش یه گفتگوی صادقانه می خواد .داسوم هم از اینکه
پدرش به حرفش گوش می داد و اینکه بدون ترس از تنبیه شدن می
تونست به راحتی نظرش رو بیان کنه ،خوشحال بود .جونگ کوک سعی
می کرد جوری با دخترش صحبت کنه که انگار اون هم یه انسان کامل
و بالغ با احساسه و نه فقط یه بچه بی عقل .مرد هیچ ایده ای نداشت که
آیا داره به درستی اون رو بزرگ می کنه یا اینکه آیا پدر خوبی هست
یا نه .اما تنها چیزی که مهم بود این بود که اون دخترش رو دوست
داشت.
و تهیونگ...تهیونگ هم داسوم رو دوست داشت...و این هم مهم بود.
"با کی داری میری سر قرار؟"
داسوم چشماش رو با شَک ریز کرد و پرسید.
"با زن داری میری سر قرار یا مرد؟"
"با مرد"
"با معلمِ من؟"
BTSGALAXYIR
285
"آره"
داسوم با یه نیشخند شروع به وول وول خوردن کرد و پاهاش رو توی
شکمش جمع کرد .بعد پاهاش رو پایین انداخت ،دست هاش رو روی
شکمش روی هم گذاشت و با قیافه ای کامالً جدی به پدرش نگاه کرد.
"بابا؟"
"بله؟"
"توی کالسمون یه دختری هست اسمش میونگه و دوستمه"
جونگ کوک سرش رو برای نشون دادن به اینکه به حرف دخترک
گوش میده تکون داد و کنترل تلویزیون رو برداشت تا انیمه درحال
پخش توی تلویزیون رو متوقف کنه.
وقتی داسوم به حرف زدنش ادامه داد ،مرد شروع به نوازش پیشونی و
موهای دخترک کرد .دخترک از این کار خوشش می اومد چون باعث
میشد که احساس آرامش کنه.
"والدین میونگ از هم طالق گرفتن"
BTSGALAXYIR
286
"میونگ با مامانش زندگی میکنه...باباش رفته یه جای دور و اون دیگه
نمی بینتش...اینم خیلی ناراحت کننده اس"
"موافقم"
"مامان میونگ با یه مرد دیگه داره میره سر قرار و میونگ گفت که
مامانش از وقتی با اون مرد قرار میزاره به اون مرد بیشتر از اون توجه
میکنه و اینکه اون فکر میکنه که اون ها قراره باهم ازدواج کنن"
جونگ کوک با وجود اینکه می دونست این داستان به کجا قراره بره
سکوت کرد و فقط با یه هوم زیر لب به نشانه گوش دادن به حرف
دخترک گوش داد .معموالً داسوم دوست داشت قبل از اینکه حرف
اصلیش رو بزنه داستانی رو تعریف کنه تا منظورش رو درست برسونه.
دخترک عالقه مند بود اتفاقاتی که براش رخ میده رو با آدم های
طرافش مقایسه کنه و این روش خاص اون برای فهمیدن دنیای
اطرافش بود .این روش دخترک دلیل هوش باالی اجتماعی اون توی
سن کمش بود و جونگ کوک هم دخترک رو توی این کار تشویق می
BTSGALAXYIR
کرد چون برای مهارت های تفکر انتقادی و انتزاعی اون عالی بود.
287
شاید مرد کمی کورکورانه و بدون تجربه درحال تربیت دخترش بود و با
شانس زیاد توی نود و نه درصد مواقع موفق میشد کارش رو درست
انجام بده اما حداقل دخترش توی هرچیزی که مشکل داشت باهاش
صحبت می کرد .این تنها چیزی بود که در آخر جونگ کوک بهش
اهمیت می داد.
"میونگ گفتش که مامانش مدام اون رو با پرستار بچه تنها میزاره و
وقتی اون مرد رو برای شام خونه دعوت می کنه بهش اهمیت نمیده و
باهاش زیاد صحبت نمی کنه...میونگ گفت که از دست مامانش خیلی
عصبانیه چون اون به خوبی ازش مراقبت نمی کنه بنابراین میونگ
همش احساس تنهایی میکنه و خیلی غمگینه"
"متوجه ام"
"بابا من نمیخوام غمگین و تنها باشم و همیشه یه پرستار ازم مراقبت
کنه"
"بیا اینجا"
BTSGALAXYIR
جونگ کوک داسوم رو از جاش بلند کرد ،بالش روی پاش رو به یک
طرف پرت کرد و بعد دخترک رو به پهلو روی پاهاش نشوند .داسوم
288
توی خودش جمع شد و درحالی که دست دیگه اش روی پای خودش
بود سرش و یکی از دست هاش رو روی سینه پدرش گذاشت .جونگ
کوک پیشونی دختر رو بوسید ،با هر دو دستش تا جایی که میتونست
دختر رو توی بغلش فشرد و گفت.
"ممنونم که این داستان رو باهام به اشتراک گذاشتی"
داسوم درحالی که سرش رو باال پایین تکون میداد هومی کرد.
جونگ کوک دوباره گوشه ی سر دختر رو بوسید .مرد همیشه از داسوم
بابت به اشتراک گذاشتن داستان هاش تشکر می کرد چون به معنای
این بود که دختربچه با آزادی و صداقت باهاش صحبت می کرد.
"خودت میدونی که من تا حاال فقط سر دوتا قرارواقعی باهاش رفتم"
جونگ کوک درحالی که همچنان دخترک رو محکم بغل کرده بود
گفت .انگشت های دست دخترک دقیقاً روی تتوی ردپای بچه ای که
سمت چپ سینه اش تتو کرده بود .برای زدن این تتو مرد مجبور شده
بود یه تتو آرتیست رو به خونه اش بیاره تا بتونن طرح پای نوزاد رو
BTSGALAXYIR
289
"ولی دلم می خواد که باهاش به قرارهای بیشتری برم...خیلی ازش
خوشم میاد...اون خیلی باهوشه...آدم شوخ و خوبی هم هست"
"میدونم...قبالً معلمم بوده...اون بهترینه"
"درسته"
جونگ کوک لبخندی زد و ادامه داد.
"وقتی باهاش سر قرار میرم خیلی حس خوشحالی میکنم"
"تا حاال بوسیدیش؟"
"آره"
"اَیییی حال بهم زنه"
جونگ کوک با عصبانیتی نمایشی گفت.
"فقط واسه تو اینطوره شیطون کوچولو"
داسوم خندید و بیشتر توی توی بغل پدرش جمع شد.
"ولی عسلکم من نمیدونم بعداً چه اتفاقی ممکنه بیوفته...متوجه میشی
منظورم چیه؟ ما تازه داریم باهمدیگه آشنا میشیم...سر قرار میریم...با
BTSGALAXYIR
هم وقت می گذرونیم...و من دارم نگاه میکنم که آیا اون تو زندگی من
میتونه جایی داشته باشه یا نه...زندگی ما...چون تو اولویت منی"
290
"من؟"
"آره...تو عزیزم...حتی به خودش هم اینو گفتم...اگه قرار باشه یه روز
بین اون و تو یکی رو انتخاب کنم صد درصد تو رو انتخاب میکنم...تو
دختر منی...و من نمیخوام هیچوقت توی زندگیم به کسی اونقدری
توجه کنم که تو احساس تنهایی کنی و غمگین باشی...و امیدوارم اگه
همچین حسی کردی یا اگه فکر کردی داره این اتفاق میوفته بهم این
موضوع رو بگی"
"اینکارو میکنم"
"خوبه"
جونگ کوک با محبت شونه دخترک رو نوازش کرد و ادامه داد.
"ولی ازت میخوام یه چیزی رو هم درک کنی؟"
"چیو؟"
"من یه آدم بزرگم و چیزهای خیلی زیادی هست که دلم میخواد توی
زندگیم داشته باشم و اون میتونه یه دوست دختر یا دوست پسر
BTSGALAXYIR
291
"دیدی که اون ها چقدر عاشق همن"
داسوم درحالی که سرش روی سینه پدرش بود ،به موافقت سرش رو
تکون داد.
"اون ها برای یه مدت خیلی طوالنی باهم بودن ،درسته؟ و باهم یه
زندگی خیلی باحال دارن"
"آره همینطوره"
"منم میخوام چیزی مثل اون توی زندگیم داشته باشه"
جونگ کوک بعد گفتن این جمله احساس کرد که داسوم با دست
کوچکش درحال آروم نوازش کردن سینه اش هست انگار که دخترک
ناخودآگاه می خواست به پدرش دلداری بده.
"منم دلم می خواد یه نفر توی زندگیم داشته باشم که بهش عشق
بورزم ،باهاش خوشحال باشم و یه زندگی باحال باهاش داشته
باشم...من تورو دارم که خیلی عالیه...بهترین اتفاق زندگیم...اما دلم
چیزی که اون ها دارن هم میخواد"
BTSGALAXYIR
292
"آره اینو میخوام"
"فکر میکنی کیم سِئونسِنگ نیم میتونه به خوبی ازت مراقبت کنه؟"
جونگ کوک با لبخندی چشم هاش رو بست و داسوم رو تا جایی که
میتونست محکم تر توی بغلش فشرد .دخترک خود خواسته پاهاش رو
توی شکمش جمع کرد و بیشتر توی بغل پدرش جمع شد و جونگ
کوک قدر این لحظه رو دونست .دخترک هنوز اونقدری بچه بود که بغل
کردن های پدرش رو قبول کنه .تا چند سال دیگه مرد دیگه نمی
تونست اینجوری دخترک رو توی آغوشش جا بده .مرد باید تا چند
وقت دیگه دخترک رو رها کنه تا به هنگام نوجوونی به دور از فضای
امن آغوش پدرش تصمیم های خودش رو بگیره و زندگی خودش رو
بکنه .پس برای االن مرد باید تا جایی که می تونست محکم تر
دخترش رو توی بغلش نگه داره و تک تک این بغل هارو توی
خاطراتش ثبت کنه.
"فکر می کنم که می تونه...و فکر میکنم که منم می تونم به خوبی ازش
BTSGALAXYIR
293
"اون فکر میکنه که تو خیلی باحالی"
داسوم سرش رو از سینه پدرش برداشت ،باچشمای درشت و براق به
چشمای پدرش خیره شد و با هیجان پرسید.
"واقعاً؟"
جونگ کوک سرش رو به موافقت تکون داد.
"آره...گفتی که دوست پسر مادر میونگ زیاد با میونگ صحبت نمیکنه،
درسته؟ شاید اون از میونگ خوشش نمیاد"
"فکر کنم که همینطوره"
"خب فکر کنم که تو قرار نباشه همچین مشکلی داشته باشی"
داسوم با فشردن لب هاش سعی کرد جلوی لبخندش رو بگیره .چشمای
آهو مانند دخترک از خوشحالی برق میزد و چال یکی از لپ هاش
بیرون زد.
"متوجهی که چی میگم؟"
"بله بابا"
BTSGALAXYIR
294
جونگ کوک با قاطعیت درحالی که انگشت اشاره اش رو به سمت
سینه دخترک گرفته بود گفت و داسوم لبخند شیرینی زد.
"همیشه...من خیلی خوشحالم چون دارم با کسی وقتم رو می گذرونم
که خیلی دوسش دارم و اون هم تقریباً همونقدری که من تورو دوست
دارم دوسِت داره"
داسوم نیشخندی زد و پرسید.
"من دانش آموز موردعالقه اش بودم؟"
"آره ولی زیاد پررو نشو"
جونگ کوک با خنده درحالی که پهلو های دخترک رو قلقلک می داد
گفت و داسوم زد زیر خنده .دخترک انقدر وول خورد تا باالخره از بغل
پدرش فرار کنه و بعد جلوی میز زانو زد تا کشوی میز رو باز کنه.
داسوم درحالی که زیر لب شعری زمزمه می کرد وسایل توی کشو رو
بهم ریخت ،سه تا ماژیک به رنگ های آبی ،قرمز و زرد برداشت و
دوباره روی مبل و پاهای پدرش پرید .دخترک بازوی پدرش رو
BTSGALAXYIR
سمت خودش کشید تا روی پاهای خودش بزاره و بعد سر ماژیک زرد
رنگ رو باز کرد.
295
"میخوای بهش بگی که دوستش داری؟"
دخترک درحالی که تتوهای بدون رنگ روی بازوی پدرش ،مثل پلکان
مارپیچی ،رو با ماژیکش رنگ می کرد پرسید .دخترک معموالً هر
کدوم از پله هارو یه رنگ متفاوت میکرد تا پلکان شکل رنگین کمونی
بگیره.
جونگ کوک قبل از اینکه دوباره به پشتی مبل تکیه بده آهی کشید و
گفت.
"هنوز نه...خیلی زوده...نمی تونی توی این کار عجله کنی میدونی؟"
داسوم درحالی که زبونش رو به گوشه لپش فشار داده بود تا برای
رنگ کردن تتوهای پدرش تمرکز کنه گفت.
"این چیزیه که مردم معموالً درباره هنر میگن"
جونگ کوک زیر لب خندید .دختر اون ،بچه ی بامزه ای بود و هیچ
چیزی بیشتر از این موضوع که دخترش آدم شوخی هست برای مرد
باعث افتخار نمیشد .شاید دلیلش این بود که دخترک حس شوخ طبعیِ
BTSGALAXYIR
296
وقتی داسوم سر ماژیک زرد رو روش گذاشت و ماژیک آبی رو
برداشت مرد گفت.
"خب فکر کنم باید برای گفتن همچین چیزی یکم دیگه صبرکنم"
دخترک با دندون هاش سر ماژیک رو باز کرد ،روی انتهای ماژیک
وصل کرد و به کاررنگ کردنش ادامه داد.
"هیچوقت بهش اجازه میدی که بیاد با ما زندگی کنه؟"
جونگ کوک با یه لبخند کوچک گفت.
"این سوال خیلی بزرگیه...آیا تو اجازه میدی که باهامون زندگی کنه؟"
"بستگی داره"
"چطور؟"
داسوم سر ماژیک آبی رو روش گذاشت ،ماژیک قرمز رو برداشت و
سرش رو به سمت پدرش گرفت .جونگ کوک سر ماژیک رو برای
دخترک برداشت و ته ماژیک وصل کرد و دخترک به رنگ کردنش
ادامه داد.
BTSGALAXYIR
297
"درسته...خیلی مهمه"
داسوم با صدایی آروم تر گفت.
"و باید منم دوست داشته باشه...چون نمیتونه فقط تورو دوست داشته
باشه و منو نه...اینجوری بدجنسی میشه"
"موافقم...دوست داشتن تو خیلی مهمه"
"و اینکه باید پنکیک درست کنه"
"این یکی از شرط هاته؟"
داسوم به زور جلوی خنده اش رو گرفت و درحالی که به رنگ کردنش
ادامه میداد سرش رو به موافقت باال و پایین تکون داد و گیس های ریز
روی سر دخترک تاب خوردن.
"استانداردهات خیلی باالست جئون داسوم"
"خودن بهم گفتی استانداردهای باال داشته باشم"
"حق باتوئه من اینو گفتم...لعنت به دهانی که بی موقع باز میشه"
داسوم درحالی که غش غش می خندید روی سینه پدرش ولو شد و
BTSGALAXYIR
298
"شرط دیگه ای نداری؟"
"چرا دارم...باید برای خودش تخت جدا بیاره"
جونگ کوک با شنیدن این جمله دخترک زد زیر خنده.
داسوم با عصبانیت زیر لب نچی کرد و ادامه داد.
"خب نمی تونه با تو توی یه تخت بخوابه چون اینکار حال بهم
زنه...چی میشه اگه یهو بخواد ببوستت؟ یا حتی بدتر!"
جونگ کوک درحالی که با قیافه درهم با حالتی دراماتیک کف دستش
رو روی قلبش گذاشته بود پرسید.
"فکر نمی کنی حداقل لیاقت یه بوسه شب بخیر رو داشته باشم؟"
داسوم باال تنه اش رو چرخوند و با چشمای ریز شده ماژیک قرمز
توی دستش رو سمت بینی پدرش گرفت.
"از جات تکون نخور وگرنه نوک دماغتو مثل دلقکا قرمز میکنم"
جونگ کوک سریع ماژیک رو از دست داسوم قاپید ،دستش رو دور
کمر دخترک انداخت و درحالی که اون رو کف دستاش نگه داشته بود،
BTSGALAXYIR
مثل هالتر 29باالی سرش برد .مرد از جاش بلند شد مچ پاهای دخترک
29
یک نوع وزنه
299
رو توی مشتش گرفت و اون رو سر و ته آویزون کرد .داسوم از این
حرکت ناگهانی پدرش جیغی زد و درحالی که داد میزد گفت.
"بــــابــــا" ...
"به کی میگی دلقک؟"
"تـــــو!تو دلقکـــــــی"
جونگ کوک شروع به سر و ته تاب دادن دخترک به عقب و جلو کرد
و دخترک با جیغ گفت.
" بزارم زمیــــــــن! اینجا یه سیرکه! بزارم زمیــــــــن"
بعد از یه دور دویدن دور میز ،جونگ کوک داسوم رو مجبور کرد
همونطور سر و ته رد ماژیک های روی بدن پدرش رو پاک کنه .بعد
مرد داسوم رو روی دست هاش پایین گذاشت و دخترک بعد از چهار
دست و پا راه رفتن دوباره روی پاهاش ایستاد و شروع به مشت زدن
با دست های کوچکش به شکم پدرش کرد.
جونگ کوک هم مشت هاش رو کنار سرش باال آورد و حالت تدافعی
BTSGALAXYIR
بوکسورهارو گرفت .مرد درحالی که ادای تند تند نفس زدن در می
300
آورد و روی پنجه پاش باال پایین می پرید ،خم شد و شروع به مشت
زدن به سمت دخترک کرد.
در آخر دخترک دست هاش رو دور بازوی پدرش حلقه کرد و محکم
بازوی مرد رو چسبید .جونگ کوک هم دستش رو باال آورد و دخترک
از این فرصت استفاده کرد تا پاهاش رو مثل کواال دور کمر پدرش
حلقه کنه .پدر دخترک اون رو تا اتاق خوابش حمل کرد و بعد دخترک
رو توی یک حرکت روی تخت خوابش پرت کرد.
"لباسات رو عوض کن...و بعدش تمرین کردن واسه کالست یادت
نره...فهمیدی؟ یا تمرین میکنی و بعد میریم دوچرخه سواری یا اول
میریم دوچرخه سواری و بعدش باید ویولن تمرین کنی...در هر صورت
باید امروز تمرین کنی"
داسوم آهی کشید و گفت.
"اول تمرین میکنم...بعدش میتونیم بریم دوچرخه سواری"
"قبوله"
BTSGALAXYIR
جونگ کوک درحالی که به تصویر نصفه رنگ شده پلکان روی بازوش
لبخند میزد به سمت پذیرایی حرکت کرد و صدای باز و بسته شدن کمد
301
لباس داسوم توی فضا پخش شد .مرد بدنش رو روی مبل ولو کرد و
بعد صدای کوک شدن ویولن دخترک رو شنید .وقتی صفحه چت
گوشیش رو باز کرد صدای نواختن ویولن از اتاق دخترک بلند شد.
302
جونگ کوک ][10:56:49 AM
بهش گفتم که دلم چیزی می خواد که تو و یونگی باهم دارین و از
شنیدن این خوشحال شد
هوسوک ][10:57:39 AM
خب خودت رو برای روزایی که اون رو جلوی دخترت میبوسی و
قراره بهتون بگه که برید توی اتاقتون آماده کن!
جونگ کوک ][10:58:05 AM
بهم گفت اگه قراره باهامون زندگی کنه باید توی تخت خودش بخوابه!
هوسوک ][10:59:05 AM
وای دارم میترکم از خنده...کامالً مشخصه بچه خودته
هوسوک ][11:00:02 AM
راستی شنبه دیگه بیارش پیش من...لطفـــــاً...یه عالمه لباسای جدید
براش دارم که باید امتحان کنه
سرک کشید .در اتاق داسوم باز بود و دخترک درحالی که ویولن رو
زیر چون اش گذاشته بود به سمت تختش خم شده بود تا نوت های
303
موسیقی رو از برگه ای که روی تختش گذاشته بود بخونه .دخترک یه
بلوز آستین بلند سفید و شلوارکِ سرهمیِ سبز فسفری ای تن کرده بود.
جونگ کوک درحالی که سرش رو تکون میداد ،خندید و دوباره
سرجاش نشست.
BTSGALAXYIR
304
"دختر خوبی باش"
"من همیشه دختر خوبیم"
جونگ کوک از آینه وسط ماشین به دخترک نگاه کرد و درحالی که
سعی میکرد جلوی خنده اش رو بگیره کمربندش رو باز کرد.
داسوم یکی از ساق شلواری های پلنگیش رو زیر پیرهن کوتاه
مشکیش پوشیده بود و دخترک یه کت خزدار قهوه ای رنگ ،همرنگ
نیم بوت های پاش ،تن کرده بود .دخترک همیشه وقتی موقع رفتن به
خونه ی هوسوک میشد بدون هیچ عجله ای حسابی برای تیپ زدن و
آماده شدن وقت می گذاشت .دخترک حتی پدرش رو مجبور کرده بود
BTSGALAXYIR
تا موهاش رو به طور کمی شلخته باالی سرش گوجه ای ببنده و حتی
305
با وجود خورشید درحال غروب توی آسمون یه عینک آفتابی هم به
چشمش زده بود.
جونگ کوک بعد از باز کردن در عقب ماشن گفت.
"اوکی بزن بریم"
داسوم از ماشین پایین پرید ،عینک روی صورتش رو که کج شده بود
دوباره صاف کرد ،کیف مشکی کوچکش رو برداشت و بعد دست
پدرش رو گرفت تا باهم به سمت آپارتمان الکچری روبه رو شون قدم
بزنن.
جونگ کوک با یک دست دخترک رو بلند کرد تا بتونه زنگ خونه
هوسوک و یونگی رو بزنه .بعد دخترک رو درحالی که ریز ریز میخندید
و توی بغل پدرش وول می خورد به دوربین آیفون نزدیک کرد.
ناگهان صدای هوسوک از آیفون پخش شد.
"ببین کی اینجاســـــت!"
"اِدنا مود 30در رو باز کن"
BTSGALAXYIR
30
شخصیتی از انیمیشن شگفت انگیزان
306
هوسوک هم به نقش بازی کردن ادامه داد و بعد در ساختمون باز شد.
جونگ کوک داسوم رو زمین گذاشت و دخترک دوان دوان سمت
آسانسور دوید تا دگمه طبقه 17رو بزنه .وقتی آسانسور به طبقه رسید
و پدر و دختر ازش پیاده شدن ،در آپارتمان باز بود و کسی که توی
چهارچوب در به جای هوسوک منتظر اون ها بود ،یونگی بود .مرد
موهای مشکی اش با یه آندرکات تمیز کوتاه شده بود که شدیداً جذاب
ترش کرده بود و با وجود اینکه حتماً درحال استراحت کردن و
تلویزیون دیدن بوده یه ست لباس ورزشی تن کرده بود .یونگی یه
لبخند شیفته و لثه نما به دختربچه زد.
دختربچه درحالی که راهرو منتهی به در آپارتمان رو می دوید پرسید.
"عمو یونگــــــی...از لباسم خوشت میاد؟"
"خیلی خوشتیپ شدی...این سری که یادت نرفته مسواکت رو بیاری؟"
"توی کیفمه"
دخترک بعد گفتن دستاش رو دور کمر مرد حلقه کرد ،سرش رو به
BTSGALAXYIR
307
دخترک رو با محبت نوازش کرد و بعد به سمت داخل آپارتمان دختر
رو راهی کرد.
"هی گوک آه...چه خبر؟"
جونگ کوک روبه روی یونگی به چهارچوب در تکیه داد و با یه
نیشخند توضیح داد.
"هیونگ گفت داسوم رو امشب نیاز داره بنابراین منم دارم از فرصت
استفاده میکنم"
"میخوای واسه خواب هم پیش ما بمونه؟ میدونی که به اندازه کافی
اینجا لباس داره...فقط کافیه بگی"
"نیازی نیست...همینکه شام بمونه کافیه"
جونگ کوک با صدای آروم جواب داد و درحالی که نگاهی از سر
قدردانی به یونگی می انداخت وارد آپارتمان شد.
وقتی داسوم به دنیا اومده بود هوسوک سینگل بود و از بچه ها
میترسید .مرد حتی تا زمانی که داسوم خودش توانایی نگه داشت
BTSGALAXYIR
سرش رو پیدا نکرده بود حاضر به بغل کرد بچه نشده بود .هوسوک به
هر طریقی سعی میکرد از بچه داری فرار کنه و به جاش زمان هایی که
308
جونگ کوک شدیداً نیاز به کمک داشت از خواهر بزرگترش کمک می
گرفت .ولی بعد هوسوک با یونگی آشنا شد ،یک وکیل شرکتی نوپا و
اونجا بود که همه چیز تغییر کرد.
یونگی فقط یک سال از هوسوک بزرگ تر بود اما کمی خشانت پنهان
داشت و عشقش رو در سکوت و با رفتار و حرکاتش نشون می داد.
مرد وقتی با جونگ کوک مالقات کرده بود بالفاصله از اون درخواست
کرده بود تا داسومی که هنوز دو سالش نشده بود رو بغل کنه .مرد به
مدت یک ساعت داسوم رو روی پاش نشونده و با دختربچه بازی کرده
بود و هوسوک یک روز بعد از دیدن این صحنه وحشت زده به جونگ
کوک زنگ زده بود و درخواست کمک کرده بود ،چون حس میکرد
وقتی داره با مردی که این قدر درکنار بچه ها اعتماد به نفس داره قرار
می گذاره خودش هم باید این ترس رو کنار بگذاره .بنابراین جونگ
کوک هم داسوم رو برای تمرین بچه داری پیشنهاد داد .این موضوع
باعث شد که داسوم و هوسوک حسابی با هم صمیمی بشن و یونگی
BTSGALAXYIR
هم در نقش پرستار ساکت و آروم مشاهده گر اون دو بود درحالی که
هوسوک نقش طراح مد خصوصی دخترک رو براش بازی می کرد.
309
"بابا!"
"بله....اوه خدای من!"
جونگ کوک با دیدن دخترک زد زیر خنده.
داسوم درحالی که یک جفت بوت طالیی و براق که تا باالی رون هاش
می رسید پا کرده بود و لبه دامن مشکیش به طور بدی داخل اون ها
انداخته شده بود ،تلو تلو خوران از اتاق بیرون اومد.
بوت ها برای یه زن بزرگسال با قد معمولی باید تا پایین زانو می بود!
هوسوک پشت سر دختربچه دست هاش رو گرفته بود انگار که
دختربچه دوباره خردساله و قراره راه رفتن رو تازه یاد بگیره.
هوسوک نیشخند زنان گفت.
"یادته وقتی سه سالش بود و عادت داشت آدم هارو یه دایره با دوتا پا
بکشه؟"
داسوم لبخند زنان گفت.
"دوستشون دارم...یه جفت از همین ها اندازه خودم می خوام"
BTSGALAXYIR
310
هوسوک زیر لب خندید ،دست هاش رو دور کمر دختربچه حلقه کرد و
اون رو بغل کرد .بعد هرکدوم از بوت ها رو از پای دخترک در آورد،
روی زمین پرت کرد و دخترک که دوباره بدون کفش شده بود رو روی
زمین گذاشت.
"با پدرت خداحافظی کن تا بتونه بره سر قرارش"
مرد دستش رو پشت دختربچه گذاشت و کمی به سمت جلو هلش داد.
داسوم به سمت پدرش روی کاشی ها سر خورد و خودش رو به سمت
پدرش پرت کرد .جونگ کوک دخترک رو بلند کرد تا اون رو محکم
بغل کنه و داسوم هم پاهاش رو دور کمر پدرش حلقه کرد و چونه اش
رو روی شونه مرد گذاشت تا متقابالً بغل محکم پدرش رو جواب بده.
مرد درحالی که پشت دختر رو نوازش می کرد به آرومی پرسید.
"می خوای امشب بیام دنبالت یا فردا؟"
داسوم سرش رو از شونه پدرش بلند کرد و درحالی که با یک انگشت
با پیرسینگ ابروی پدرش بازی می کرد به چشم های مرد خیره شد و
BTSGALAXYIR
زمزمه کرد.
"امشب"
311
بعد انگشت اشاره اش رو روی لب پایین پدرش گذاشت و شروع به
بازی باهاش کرد .مرد دهنش رو باز کرد و ادای گاز گرفتن در آورد و
دختر بچه خنده کنان انگشتش رو عقب کشید.
"ممکنه دیروقت بیام پس اگه عموها گفتن بخوابی به حرفشون گوش
بده...وقتی اومدم دنبالت خودم میبرمت توی تختت...باشه؟"
دخترک سرش رو به موافقت باال و پایین تکون داد.
"دوست دارم"
داسوم هم مثل پدرش تکرار کرد.
"دوست دارم"
جونگ کوک نزدیک هشت تا بوسه روی سر و صورت دخترک کاشت
و بعد شروع به پوف کردن توی گردن دخترک کرد.
داسوم جیغ زنان گفت.
"تمومش کن!بزار برم...ولم کن...مُد زندگی منه...بزار برم"
جونگ کوک آهی کشید و گفت.
BTSGALAXYIR
312
داسوم بعد از کمی وول خوردن باالخره از بغل پدرش فرار کرد و
درحالی که به سمت هوسوک می دوید توی مسیر بوت ها رو از روی
زمین برداشت .هوسوک خنده کنان گفت.
"جَک جَک31بچه خوبی باش و اون بوت هارو بزار همونجایی که ازش
برداشتی!"
"بــــــــاشه"
"نمی دونم چه ساعتی می تونم بیام دنبالش"
جونگ کوک با نگاهی شرم زده گفت و یونگی یکی از دست هاش رو
به معنای اهمیت ندادن تکون داد و گفت.
"مهم نیست...ما بیدار می مونیم...مشکلی نداری اگه براش از بیرون غذا
سفارش بدیم؟ از نودل های شیشه ای که دفعه قبل براش سفارش داده
بودیم خوشش اومده بود...شاید امشب دوباره همون رو براش سفارش
بدیم"
وقتی هوسوک کنارش ایستاد مرد زبونش رو روی لب پایینش کشید.
BTSGALAXYIR
31
شخصیتی از انیمیشن شگفت انگیزان
313
جونگ کوک جواب داد .مرد کامالً به هوسوک و یونگی اعتماد داشت.
داسوم هیچ جایی به اندازه ی کنار اون دو توی امنیت نخواهد بود.
"وقتی کارم تموم شد و دارم میام پیشتون بهتون زنگ میزنم"
"خوش بگذره"
هوسوک با یه نیشخند گفت و بعد از پشت دست هاش رو دور کمر
یونگی حلقه کرد و ادامه داد.
"دیوونه بازی در نیار...از لباست خوشم اومد...جذاب بنظر میرسی"
جونگ کوک با کمی اضطراب گفت.
"قراره یکم بنوشیم و نقاشی بکشیم"
یونگی درحالی که سرش رو تکون میداد هومی زیر لب گفت و
هوسوک نیشخند زد.
"ایده من بود...بنظرت احمقانه اس؟"
هوسوک خندید و گفت.
"نه خیلیم خوبیه...زودباش برو تا دیرت نشده...بعداً می بینیمت"
BTSGALAXYIR
314
گرفت .مرد فکر می کرد بعد از یه سنی دیگه این حس رو نخواهد
داشت اما داسوم االن تقریباً هشت سالش بود و مرد هنوز هم از تنها
گذاشتن دخترش پیش دیگران متنفر بود.
(برای خودت وقت بزار! مستقل باش! زندگی خودت رو داشته باش!)
ولی حتی وقتی مرد این کارهارو می کرد بدون توجه به اینکه چقدر
بعضی روزها بچه تو کون نروییه باز هم دلش برای دخترش تنگ می
شد.
جونگکوک بعد از شنیدن تعریف وتمجید هوسوک درحالی که به سمت
آپارتمان تهیونگ رانندگی می کرد به خودش اعتماد به نفس داد .جونگ
کوک یه شلوار مشکی راسته و یه تیشرت سفید ساده همراه با چندتا از
گردنبندهای موردعالقه اش رو تن کرده بود و مرد خوشحال بود از اینکه
هوا تو اواخر آپریل اونقدری گرم شده که دیگه نیازی به پوشیدن کت
نداره .این موضوع باعث می شد که بتونه تتوهاش که شدیداً موردعالقه
معلم جوان بود رو به خوبی به نمایش بگذاره.
BTSGALAXYIR
"زود باش!"
315
جونگ کوک بعد از بستن در ماشین و قفل کردنش رو به مرد بزرگ تر
گفت.
"اومدم...اومدم!"
تهیونگ یه شلوار کتان سبز زیتونی و یه پیرهن آستین بلند تن کرده بود و
مرد جوری نیشخند به لب به ماشین تکیه داده بود انگار که به خوبی می
دونست برای بریدن نفس مرد تتودار بیچاره نیازی نیست کار خاصی
بکنه.
اوایل معلم جوان برای جونگ کوک یک مرد پر رمز و راز بود اما بعد از
قرار اول و سکس بعدش ،مرد جواب خیلی از سوال هاش رو پیدا کرده
BTSGALAXYIR
316
سپری می کرد .مرد با شجات تمام و اعتماد به نفس باال سر قرار حاضر
شده بود اما به محض اینکه جونگ کوک شروع به حرکت زدن کرده بود
مرد با خوشحالی و به سرعت کنترل رو رها کرده بود.
جونگ کوک با مرد و زن های زیادی سر قرار رفته بود اما هیچکس به
خوبی تهیونگ نتونسته بود توی زندگیش جا بشه.
مرد بزرگ تر آدم خیلی دوست داشتنی ای بود .هوش باالی مرد یکی از
سکسی ترین چیزها درباره اون بود .این موضوع بعد از نشستن پشت میزِ
توی پذیرایی مرد و شام خوردنشون برای جونگ کوک نمایان شده بود،
چون تا زمانی که یه گفتگوی واقعی رو با معلم جوان شروع نکرده بود
متوجه این موضوع نشده بود.
درستی سر قرار میره .این مرد کسی بود که می تونست در آینده تاثیر
مثبتی روی داسوم بگذاره.
317
جونگ کوک هم بدون هیچ ترسی از مرد پرسیده بود که نظرش درباره
قرار گذاشتن با مردی که یه دختر هفت ساله داره چیه .مرد تقاضا کرده
بود که هرچقدر هم که ممکنه ناراحت کننده باشه تهیونگ حقیقت رو بگه.
تهیونگ هم بدون هیچ دروغی گفته بود که اولش کمی ترسیده بوده .اما
این تفکر که اگه توی زندگی اون ها وارد بشه می تونه بزرگ شدن داسوم
رو ببینه اون رو عالقه مند تر کرده.
پنج دقیقه بعد مرد کامالً لخت ناله کنان روی صورت جونگ کوک نشسته
بود!
خب شاید جونگ کوک اونقدرها هم خوب بلد نبود کسی مثل تهیونگ
رو هندل کنه!
"هی"
جونگ کوک وقتی به تهیونگ رسید نفس زنان گفت و بالفاصله صورت
BTSGALAXYIR
مرد چشم هاش رو توی حدقه چرخوند و بعد دستش رو پشت گردن
جونگ کوک برد تا سر مرد رو برای یه بوسه دیگه جلو بکشه.
"اوه؟"
319
چند وقت پیش ،بعد از اینکه جونگ کوک بابت فرستادن یکی از عکس
های داسوم موقع چت کردن با تهیونگ پنج بار پشت سر هم از مرد
عذرخواهی کرده بود ،تهیونگ بر خالف تصور مرد شروع به درخواست
عکس های بیشتر کرده بود.
مرد از ترس اینکه کارش باعث به زور تحمیل کردن دخترش توی رابطه
بشه در ابتدا کمی محتاطانه عمل کرده بود اما بعد از دیدن عکس العمل
مثبت و عشق و عالقه مرد نسبت به عکس های بامزه دخترش کمی
خیالش آسوده شده بود.
داسوم از آخرین روز مدرسه اش مرد رو ندیده بود اما از اون روز فقط
دو ماه گذشته بود .جونگ کوک نمی خواست توی این کار عجله ای
بکنه .مرد قصد داشت در صورت جدی ترشدن رابطه اش با تهیونگ،
دخترش رو کم کم و به آرومی وارد داستان کنه.
32
Hollywood and wine
320
بعد به سمت بار راهنمایی شدن تا بتونن نوشیدنی مورد نظر خودشون رو
سفارش بدن.
"خب...اگه قراره صحنه جنگی نقاشی کنیم بنظرم شراب قرمز مناسب
باشه...ولی چی میشه اگه قرار باشه نقاشی برهنه ازت بکشم؟ این سناریو
نیاز به شراب سفید داره"
"عالی"
BTSGALAXYIR
درسته که درحال تجربه کردن احساس کامالً متفاوتی بود اما هنوز
آمادگی این رو نداشت که اعتراف کنه این حس عشقه.
برای همچین حسی به نظر می رسید خیلی زوده یا شایدم مرد تصور زیاد
خوبی از عشق نداشت.
مدیر هنری اعالم کرد که نقاشی امشب غروب خورشید بر فراز اقیانوس
هست.
جونگ کوک یک نفس شراب توی جام رو نوشید و با حواس جمعی به
دستورالعمل ها گوش داد و عمل کرد .مرد حین نقاشی هرازگاهی به بوم
تهیونگ نگاه می کرد و توی هر فرصتی که گیر می آورد با قلم موی
آغشته به رنگش روی دست و انگشت های مرد خطی می انداخت.
BTSGALAXYIR
تهیونگ به آرومی و زیر لب هر بار مرد کوچک تر رو بابت این کار دعوا
می کرد اما وقتی بقیه کالس حواسشون پرت بود جونگ کوک به سمت
322
مرد خم می شد و درحالی که پشت بوم هاشون پنهان شده بودن از لب
های مرد بزرگ تر بوسه می دزدید.
پنج سال پیش جونگ کوک یه رابطه با یه مرد هم سن و سال خودش که
برای تمرین به باشگاهش می اومد شروع کرده بود اما بعد از دوماه
متوجه شد که این رابطه چیزی به جز سکس نیست و اون ارتباط خاص
رو با مرد احساس نمی کنه و هیچ عالقه ای هم برای معرفی کردنش به
دخترش نداره.
رابطه مرد با تهیونگ توی ماه دومش بود و جونگ کوک اون ارتباط
خاص رو حس می کرد .سکس با مرد بزرگ تر بی نظیر بود .جونگ
کوک این موضوع رو قطعاً انکار نمی کرد .اما مهمتر از همه مرد بعد از
BTSGALAXYIR
سکس احساس پوچی نمی کرد بلکه باعث می شد که برای چیزی بیشتر
323
تشنه باشه .تهیونگ باعث می شد که دلش بخواد به جای رفتن به کالب،
کاری مثل نقاشی کشیدن غروب خورشید انجام بده.
"خفه شو"
BTSGALAXYIR
تهیونگ خنده کنان گفت و بعد جام شراب دومش برای اون شب رو به
لبش نزدیک کرد .مرد درحالی که قلم موی رنگی رو الی انگشتای
324
دستش نگه داشته بود با یک لبخند شیرین باقی مونده شراب توی جام
رو مزه مزه کرد.
جونگ کوک مسخ زیبایی مرد به نیم رخ اون خیره شد .جوری که مرد
موقع نگاه کردن به نقاشی خودش لب هاش رو با زبونش تر کرد و
جوری که حالت نشستنش روی چهارپایه رو تنظیم کرد .هر کدوم از این
جزئیات برای مرد کوچک تر داستان کاملی بود .جونگ کوک می تونست
وقتی به تهیونگ نگاه می کنه یک آینده ببینه .یک آینده از خودشون
درحالی که همدیگه رو بغل کردن و بستنی میخورن روی مبلِ جلوی
تلویزیون نشسته و فیلم میبینن .اما مرد می تونست تصویری از تهیونگ
درحالی که داسوم رو توی تختش می خوابونه و بعد از شب بخیر گفتن
پیشونی دخترش رو میبوسه هم ببینه.
تهیونگ خنده کنان درحالی که بوم نقاشی رو روی زمین می کشید ،با
صدای آروم گفت.
"هیس"
مرد یکی از دست هاش رو دور کمر تهیونگ پیچید .دست دیگه اش الی
موهای مرد بزرگ تر خزید و درحالی که با نوک انگشت هاش کف سر
تهیونگ رو ماساژ می داد بوسه رو عمیق تر کرد .بعد از چند تالش ،بدون
اینکه لحظه ای از هم فاصله بگیرن ،موفق شدن در آپارتمان رو باز کنن
BTSGALAXYIR
326
امنیت! مرد حاال متوجه شده بود این حسی که توی بازوهای تهیونگ
احساس می کرد چه اسمی داره.
درحالی که توی پذیرایی ایستاده بودن دست از راه رفتن برداشتن .جونگ
کوک سرعت بوسه هاش رو کم کرد و با انگشت شستش شروع به نوازش
گونه تهیونگ کرد .مرد تتودار با تمام ظرافتی که می تونست بوسه های
پر از احساسش رو به خط فک تهیونگ و بعد به شقیقه های اون رسوند.
"کی به کی میگه"
"هیونگ"
327
تهیونگ درحالی که زبونش همچنان دهان مرد و دست هاش درحال
جدال با لباس مرد برای خزیدن به زیر اون بود ،هومی کرد .بعد بوسه رو
قطع کرد و با نگاهی پر از عالقه به چشمای مرد کوچک تر خیره شد و
پرسید.
جونگ کوک درحالی که با بند انگشت هاش با ضرافت تمام گونه مرد رو
نوازش می کرد پرسید و تهیونگ هم به موافقت سرش رو تکون داد.
مرد بزرگ تر ،جونگ کوک رو به سمت داخل اتاق خواب کشوند و
برخالف همیشه به جای اینکه سریعاً لباس ها رو از تن همدیگه پاره
کنن ،درحالی که کنار تخت ایستاده بودن با آرامش لباس های همدیگه
رو در آوردن و بوسه هایی پر از احساس روی بدن همدیگه به جا
BTSGALAXYIR
گذاشتن.
328
وقتی انگشت شست تهیونگ نوک سینه مرد تتودار رو نوازش کرد بدن
مرد از لذت به لرزه افتاد.
"ولی نمی خواستم داسوم رو بترسونم چون اون زمان فقط یه بچه نوپا
بود...غیر از اون همیشه عادت داشت که لبم رو بکشه و بهم چک بزنه"
بعد دست های جونگ کوک رو محکم گرفت تا به سمت تخت بکشه و
توی مسیر لوب و کاندوم رو برداشت .بعد از چند ثانیه جونگ کوک به
BTSGALAXYIR
تاج تخت تکیه داده بود درحالی که تهیونگ روی پاهاش نشسته بود.
جونگ کوک نیشخند زنان انگشت هاش رو به لوب آغشته کرد و گفت.
329
"مثل این؟"
"ازت متنفرم"
"همه اش از این حرف میزنی که چقدر دلت می خواد باتِم باشی ولی
ببین کجاییم؟باید التماست کنم؟"
330
چرخوندن کمرش و باال و پایین حرکت کردن روی انگشت های اون
کرد.
جونگ کوک درحالی که دست دیگه اش رو روی گودی کمر مرد گذاشته
بود ،شروع به بوسیدن سینه و ترقوه های اون کرد و بین بوسه هاش
زمزمه کرد.
تهیونگ وقتی حس کرد اندازه کافی آماده شده ،بدون هیچ حرفی از
جاش بلند شد ،عضو مرد رو توی دستش گرفت تا به سمت ورودی
خودش راهنماییش کنه و به آرامی و با یه آه درحالی که چشم هاش رو
BTSGALAXYIR
از سر لذت می بست روی عضو مرد نشست .بعد بازوهاش رو دور
331
گردن مرد حلقه کرد و برای یه بوسه ی دیگه روی لب های مرد کوچک
تر خم شد.
از اون لحظه به بعد زمان از دست اون دو خارج شد .جونگ کوک مابین
تشویق کردن مرد ،بوسه هایی لطیف و پر از محبت روی جای جای
صورت مرد کاشت و تهیونگ آروم و بدون هیچ عجله ای روی عضو
جونگ کوک شروع به حرکت کرد .مرد تتودار درحالی که سخت تر شدن
عضوش رو توی بدن تهیونگ حس می کرد ،دستش رو دور عضو اون
حلقه کرد و اون هم به آرومی شروع به مالیدن عضو مرد بزرگ تر کرد.
و در اون لحظه بود که جونگ کوک به این فکر کرد که آیا برای این
مرض عشقی که بهش دچار شده درمانی هست.
BTSGALAXYIR
332
تهیونگ بوسه رو قطع کرد ،یکی از بازوهاش رو دور گردن مرد نگه
داشت و دست دیگرش رو روی زانوی جونگ کوک گذاشت تا بتونه
راحت تر کمرش رو دورانی تکون بده .بدن تهیونگ به خاطر عرقی که
کرده بود می درخشید و دیدن این صحنه داشت باعث به جنون کشیدن
جونگ کوک می شد.
مرد نمی تونست جلوی دست هاش رو برای لغزیدن روی پستی و بلندی
های بدن زیبای تهیونگ ،بوسیدن نقطه به نقطه از پوست مرد که انگار
برای مارک شدن فریاد میزد و به گوش جان شنیدن تک تک ناله هایی
که از دهن مرد خارج می شد ،بگیره.
این بار با تمام دفعاتی که اون دو سکس داشتن متفاوت بود .معموالً از
اونجایی که مرد می دونست تهیونگ از اینکه بهش بگن چیکار کنه،
جلوی اورگاسمش رو گرفتن و اِدجینگ ،سکس خشن و کثیف حرف
زدن لذت میبره ،با اعتماد به نفس وارد عمل میشد.
BTSGALAXYIR
اما این...این خیلی لطیف بود .آروم ،لطیف ،بی صدا اما پر از احساس!
333
این یه سکس با یک هدف بود .اما جونگ کوک هرچقدر تالش می کرد
نمی تونست اون هدف رو پیدا کنه.
"لمسم کن"
تهیونگ نفس زنان گفت و جونگ کوک شروع به مالیدن عضو مرد با
ریتم خاصی کرد تا به نزدیک تر شدن اون به اورگاسم کمک کنه.
جونگ کوک به صورت زیبای تهیونگ خیره شد .جوری که ابروهای مرد
کمی درهم رفت و لب پایینش رو به دندون کشید درحالی که روی عضو
جونگ کوک باال و پایین می رفت.
جونگ کوک درحالی که ضربان قلبش سریعاً از شنیدن این جمله باال
BTSGALAXYIR
33
تهیونگ در اصل اینجا میگه بیبی ولی به نظر من عزیزم قشنگ ترش می کرد
334
عزیزم!؟ اون برای تهیونگ عزیز بود؟ تهیونگ خارج از سکس هم
همچین احساسی داشت؟ ارزش اینو داشت که این سوال رو بپرسه؟
"جونگ کوک!"
بعد درحالی که دست هاش رو سینه جونگ کوک بود روی مرد افتاد.
تهیونگ درحالی که به سختی نفس می کشید چشم هاش رو محکم بست.
ناگهان یه بازدم عمیق کشید و درحالی که به سینه مرد چنگ انداخته بود،
ناله کنان کامش رو توی مشت و روی سینه مرد خالی کرد.
جونگ کوک فکر کرد که قراره بعد از اون چند لحظه استراحت کنن اما
BTSGALAXYIR
تهیونگ از روی عضو مرد بلند شد ،اون رو به عقب هل داد تا به تاج
تخت تکیه بده و کاندوم رو از روی عضو مرد برداشت تا بتونه دهانش
335
رو دور عضو مرد بپیچه .جونگ کوک از شدت لذت چشم هاش توی
حدقه چرخید و بیشتر توی بالش های تکیه داده به تاج تخت فرو رفت.
بعد نفس نفس زنان یکی از دست هاش رو پایین آورد تا به موهای مرد
بزرگ تر چنگ بزنه و گفت.
وقتی جونگ کوک چشم هاش رو دوباره باز کرد با صحنه ای بی نظیر
مواجه شد .تهیونگ درحالی که انگشت هاش رو دور قسمت پایینی عضو
اون پیچیده بود درحال مکیدن سر عضو مرد بود و با چشم هایی تَر به
مرد نگاه می کرد.
جونگ کوک دوباره زیر لب فحشی داد و سرش رو محکم به بالش پشت
سرش کوبید .بعد برای هشدار گره انگشت هاش رو الی موهای تهیونگ
BTSGALAXYIR
336
پروسه تمیز کردن در سکوت و بدون هیچ حرفی انجام شد .اون دو مثل
یک ماشین با هماهنگی این کار رو انجام دادن .درحالی که هنوز لخت
بودن تهیونگ یکی از پاهاش رو روی پاهای مرد کوچک تر انداخت و
سرش رو روی سینه اون گذاشت جوری که انگار هزاران بار این کار رو
انجام داده.
جونگ کوک هم دستش رو باال و پایین روی قفسه سینه مرد کشید و بعد
اون رو روی کمر مرد ثابت نگه داشت .دست راست تهیونگ الی موهای
مرد خزید و بعد زیر لب پرسید.
"منظورت چیه؟"
337
"ما قطعاً چیزی هستیم...این رابطه ای که ما داریم برای من فقط یه
شوخی نیست...قصدم فقط وقت گذروندن نیست...منظورم اینه که اوایل
فکر می کردم که هردومون فقط سکس می خوایم...ولی این...منظورم اینه
که ما خیلی بیشتر از اون هستیم"
"منم همینطور"
"اگه بخوام صادق باشم من نمی دونم دقیقاً داریم چیکار می کنیم...از
BTSGALAXYIR
338
گیریم...سکس می کنیم...نقاشی می کشیم...هرچند نقاشی کشیدن تو می
تونه کمی بهترم بشه"
"خفه شو"
جونگ کوک نیشخندی زد .بعد گره دست هاش رو دور مرد تنگ تر کرد
تا اون رو به خودش نزدیک تر کنه .اینجوری می تونست ضربان قلب
مرد بزرگ تر رو روی سینه خودش حس کنه.
خوبی دارم"
339
صدای مرد یک لطافت خاصی داشت که باعث می شد تن جونگ کوک
از خوش حالی کمی بلرزه.
مرد انگشت هاش رو از الی موهای جونگ کوک بیرون آورد و نوک اون
ها رو نوازش بار روی فک مرد کشوند.
"اونم هست"
BTSGALAXYIR
جونگ کوک با لطافت چونه تهیونگ رو توی دستش گرفت تا اون رو
برای یه بوسه ی آروم دیگه جلو بیاره .بعد لبخند زد و گفت.
340
"باید کم کم حرکت کنم...دیروقته...به داسوم قول دادم امشب بیام دنبالش
نه فردا"
تهیونگ کمی بیشتر از مرد فاصله گرفت تا بتونه بهتر صورتش رو ببینه و
گفت.
بعد از کلی بوسه ی خداحافظی ،جونگ کوک با اکراه و با قول اینکه مرد
BTSGALAXYIR
حتماً در طول هفته بهش پیام بده ،آپارتمان تهیونگ رو ترک کرد.
341
جونگ کوک لبخند به لب پله های ساختمون رو دوتا یکی پایین اومد و
خوشحال از اینکه تاثیر الکلی که نوشیده کامالً از بین رفته ،سوار
ماشینش شد تا به سمت خونه هوسوک و یونگی حرکت کنه .ساعت
یازده شب بود و احتمال اینکه دخترک هنوز بیدار باشه پنجاه پنجاه بود،
از اونجایی که داسوم وقتی موقع خوابیدن می شد عالقه زیادی به این کار
نشون نمی داد.
جونگ کوک وارد آپارتمان که با نور خیلی کمی روشن بود شد .هوسوک
روی مبل داخل پذیرایی ولو شده بود و وقتی جونگ کوک رو دید سرش
رو از گوشیش بیرون آورد و براش دستی تکون داد.
جونگ کوک به شوخی گفت و سعی کرد بدون هیچ سر و صدایی داخل
اتاق برگرده.
موهای بلند و قشنگ داسوم از روی یکی از شونه هاش به عقب رفته و
روی پشت دختر مثل آبشاری ریخته بود .دخترک درحالی که لب
BTSGALAXYIR
پایینش کمی جلو داده بود ،در آرامش تمام خوابیده بود و جونگ کوک
با قلبی دردناک به دخترک خیره شد.
343
دیدن چهره به خواب رفته دخترک اون رو یاد دوران نوزادی داسوم می
انداخت .اون دوران مرد عادت داشت شب ها باالی سر گهواره دخترک
بایسته و به نوزاد خوابیده توی گهواره خیره بمونه تا مطمئن باشه که همه
چیز سرجاشه و داسوم مشکلی نداره.
جونگ کوک به آرومی دست هاش رو زیر بدن دخترک برد و اون رو
بلند کرد تا روی شونه راستش بگذاره .داسوم یک بار اعالم کرده بود از
اینکه با دو دست و مثل نوزاد توی خواب بغل بشه خوشش نمیاد چون
بهش حس تحت فشار بودن میده بنابراین پدر دخترک از اون به بعد اون
رو عمودی و درحالی که سرش روی شونه های پدرش قرار داره بغل
می کرد.
BTSGALAXYIR
بعد از یک بوسه دیگه روی شقیقه دخترک ،مرد به سمت پذیرایی حرکت
کرد.
یونگی با صدای آروم گفت و بعد کوله پشتی وسایل دخترک رو روی
شونه چپ مرد گذاشت.
وقتی که یونگی شروع به نوازش پشت دخترک کرد ،جونگ کوک هم با
صدای آروم گفت.
هوسوک از روی مبل بلند شد ،به آرومی موهای دخترک رو از روی
صورتش کنار زد و پیشونی اش رو بوسید.
345
"قابلی نداشت"
یونگی قبل از باز کردن در برای جونگ کوک گفت و ادامه داد.
آپارتمان اون ها توی طبقه دوم یه ساختمون کوچک بود .مرد بدون اینکه
المپ خونه رو روشن کنه دخترک رو به اتاق خوابش برد و از اونجایی
که کفشی پای داسوم نبود به آرومی اون رو روی تخت خوابش گذاشت.
اما داسوم زیر لب ناله ی آرومی کرد.
346
دخترک نیمه بیدار ،درحالی که دست پدرش رو محکم گرفته بود ،با
صدای آرومی زیر لب گفت.
"تختِ بابا"
دخترک تقریباً هشت سالش شده بود و دوست داشت جوری رفتار کنه
که بزرگ شده و دیگه نیازی به پیش پدرش خوابیدن نداره اما وقتی
دخترک درخواست می کرد که پیش پدرش بخوابه نشون دهنده این بود
که دختربچه نیاز داره حس امنیت و دوست داشته شدن بکنه .یعنی یک
جایی احساس تنهایی و رها شدن بهش دست پیدا کرده و فقط پدرش رو
می خواد.
این اتفاق به ندرت می افتاد اما جونگ کوک هیچوقت دخترک رو بابت
این درخواست دعوا نمی کرد .مرد دخترک رو به اتاق خواب خودش برد
و اون رو سمت دیگر تخت خوابوند اما دخترک پدرش رو صدا کرد.
جونگ کوک درحالی که ابروهاش درهم رفته بود کنار تخت زانو زد و
BTSGALAXYIR
گفت.
347
داسوم نیمه بیدار ،درحالی که به پهلو دراز کشیده بود یکی از چشم هاش
رو باز و بسته کرد و با صدای آروم پرسید.
"عالی بود"
دخترک برای لحظه ای ساکت موند اما بعد دوباره سوال دیگه ای پرسید.
"عاشقشی؟"
وقتی داسوم درحالی که هنوز چشم هاش بسته بود ،بیشتر زیر پتو خزید
مرد دست از نوازش موهاش برداشت اما بعد دوباره شروع به حرکت
دادن نوک انگشت هاش از روی پیشونی دخترک به داخل موهاش کرد.
دختربچه با این حرکت پدرش بیشتر توی بالشش فرو رفت.
لب های دخترک به یه لبخند شیرین باز شد اما بعد صورتش کامالً
ریلکس شد و دیگه حرفی نزد.
348
جونگ کوک بوسه ای روی پیشونی دخترش گذاشت و آرزو کرد می
تونست با کلمات به دخترش نشون بده که چقدر دوستش داره .اما می
دونست که هرچقدر هم تالش کنه نمی تونه با کلمات میزان این عشق و
عالقه رو بیان کنه پس مثل همیشه گذاشت که با رفتارش این رو به
دخترش نشون بده.
مرد لباس هاش رو عوض کرد ،دست و صورتش رو شست و زیر پتو
خزید.
مطمئناً فردا صبح زود قرار بود داسوم مثل همیشه تقاضای پنکیک بکنه و
جونگ کوک هم قرار بود برای اون پنکیک بپزه.
*****
"خدایا...خیلی دلم می خواد جواب های این بچه رو پاک کنم و درستش
رو براش بنویسم"
"منم همینطور"
BTSGALAXYIR
349
تهیونگ بطری شراب رو برداشت تا لیوان سوکجین رو دوباره براش پر
کنه.
دو معلم ابتدایی از اونجایی که برگه های امتحانی ریاضی و هجی برای
تصحیح کردن داشتن ،توی خونه سوکجین به هم پیوسته بودن و پشت میز
نهارخوری سوکجین درحال تصحیح اوراق امتحانی بودن.
از اونجایی که خیلی کم پیش می اومد هردوی اون ها همزمان برگه برای
تصحیح داشته باشن ،سوکجین از تهیونگ درخواست کرده بود که برای یه
شب نشینیِ شراب نوشیدن و تصحیح اوراق ،یکشنبه شب به خونه اون
بیاد.
آب و هوا به خاطر نزدیک شدن ماه ژوئن گرم تر شده بود .و تهیونگ و
جونگ کوک حاال به قرارهای پشت سرهم و با فاصله ای کم می رفتن.
روز قبل از اونجایی که قرار بود داسوم شب رو خونه مادرش سپری کنه،
جونگ کوک به خونه تهیونگ اومده و شب خونه اش مونده بود.
BTSGALAXYIR
معلم جوان هنوز با فکر کردن به شبی که گذرونده بودن لبخند روی لب
هاش می نشست.
350
اون دو بعد از فیلم دیدن یه سکس عالی داشتن و از اونجایی که گشنه
شون شده بود با وجود اینکه دیر وقت بود از بیرون غذا سفارش داده
بودن.
"این بچه اصالً بلد نیست هجی کنه...دختر بیچاره خیلی تالش کرده"
"نه...دانش آموزای تو که االن توی کالس منن همه شون توی هجی
BTSGALAXYIR
کارشون خوبه"
351
"قرارت چطور بود؟"
"عالی بود"
سوکجین نیشخند زد و بعد از لگد کردن پای تهیونگ زیر میز ادامه داد.
تهیونگ سعی کرد با اخم کردن جلوی خنده اش رو از حرف مرد بگیره و
گفت.
"عاشقشی؟"
BTSGALAXYIR
352
"اگه بهت بگه که عاشقته توهم حاضری این رو بهش بگی؟"
"آره"
"وقتی این اتفاق افتاد که دیگه دانش آموزم نبود...این نکته رو یادت
رفت"
وقتی تلفن تهیونگ وسط حرف زدن سوکجین ویبره رفت و اسم جونگ
کوک روی اون نمایان شد سوکجین با نیشخندی شیطانی مرد رو به
جواب دادن تلفن تشویق کرد.
BTSGALAXYIR
تهیونگ لبخند زنان جام شرابش رو از روی میز برداشت ،از جاش بلند
شد و تماس رو وصل کرد.
353
"الو؟! سالم"
تهیونگ با متوجه شدن تردید توی لحن مرد کوچک تر لیوان شرابش رو
BTSGALAXYIR
354
معنای صبرکردن مرد برای چند لحظه باال آورد و بعد بی سر و صدا به
اتاق کناری رفت.
"چی شده؟"
تهیونگ به معنای فهمیدن مرد هومی زیر لب کرد و جونگ کوک ادامه
داد.
"خب...من داشتم به این فکر می کردم که...به این فکر می کردم که شاید
دلت بخواد روز یکشنبه توهم به مهمونی تولدش بیای "
BTSGALAXYIR
جونگ کوک ناگهان خیلی سریع جمله دومش رو گفت .بعد گلوش رو
صاف کرد و مِن مِن کنان ادامه داد.
355
"آه...اون...اون خیلی...آره...اگه یهو سوپرایزش کنی و بیای اون خیلی
خوش حال میشه...البته اگه دلت می خواد...هیچ اجباری نیست...هرچند
همه دلشون می خواد که باهات مالقات کنن...شت نه...قرار بود هیچ
فشاری نباشه ...ببخشید...من فقط...خب...حتی مادرش هم دلش می
خواد که باهات مالقات کنه"
"آه...اوکی...واو...این...واو...این"
"این خیلیه"
"میدونم"
تهیونگ درحالی که ضربان قلبش از اضطراب باال رفته بود نفس عمیق و
لرزونی کشید و ادامه داد.
356
"من...من فکرش رو نمی کردم که به مهمونی تولدش دعوت بشم"
"میام...البته که میام"
"به هیچ وجه این اتفاق مهم رو از دست نمیدم...ولی هنوز...حرکت خیلی
بزرگیه"
"متوجه شدم...ولی نیازی نیست نگران باشی ...تمام مدت کنارتم...و من
BTSGALAXYIR
357
"براش کادو می خرم"
جونگ کوک نفس عمیقی کشید با صدایی که آسودگی خاطر همراه با
هیجان در اون موج می زد گفت.
باشی عزیزم"
358
قلب تهیونگ یک ضربان جا انداخت و مرد بعد از لحظه ای مکث جواب
داد.
بعد تلفن رو قطع کرد ،به سمت آشپزخونه دوید و داد زد.
"هیونگ!"
سوکجین با یه نیشخند شیطنت آمیز پرسید.
359
"اوه شت...این قدم خیلی بزرگیه...باهاش مشکلی نداری؟...منظورم اینه
که حس می کنی رابطه تون به همچین نقطه ای رسیده؟"
"هیونگ!"
تهیونگ با دست هاش صورتش رو یک دور از باال به پایین مالید .بعد به
پشتی صندلیش تکیه داد و گفت.
"من عاشقشم!...فکر کنم همین چند دقیقه قبل باهم به این نتیجه رسیده
بودیم...بنابراین باید به این نقطه رسیده باشیم...هیچ راه حل دیگه ای
نیست...نیازه که من قسمتی از زندگی داسوم بشم"
بعد یکی از برگه های امتحانی رو کنار گذاشت ،بطری شراب رو برداشت
و گفت.
360
تهیونگ بعد از خوردن شرابِ بیشتر همونطوری که برای اومدن به خونه
سوکجین تاکسی گرفته بود ،برای برگشت هم تاکسی گرفت .از اونجایی
که مرد حدس میزد قراره موقع تصحیح اوراق شراب زیادی باهم بنوشن
و نمی تونه رانندگی کنه ،ماشین خودش رو خونه اش گذاشته بود.
تمام طول این سواری 15دقیقه ای تهیونگ به این فکر کرد که چه
کادوی تولدی برای یه دختربچه هشت ساله مثل داسوم می تونه خوب
باشه.
مرد تا اواسط هفته ،حتی سرکارش و درحال تدریس به دانش آموز هاش
هم به این موضوع کلی فکر کرد.
وقتی بچه ها درحال رنگ آمیزی کردن یه نقاشی درباره داستانی که کمی
قبل تر معلمشون براشون خونده بود ،بودن .سوآه کوچولو اخم کنان به
سمت میز تهیونگ اومد چون موقع رنگ آمیزی کل دست هاش رو با
ماژیک رنگی کرده بود .و در اون لحظه بود که تهیونگ باالخره فهمید
BTSGALAXYIR
دقیقاً چه کادویی برای داسوم بگیره حتی اگه دخترک قبالً میلیون ها بار
این وسیله رو داشته.
361
روز سیزدهم ژوئن خیلی زود فرا رسید و جونگ کوک صبح زود آدرس
و زمان شروع جشن رو همراه با یه ایموجی قلب برای تهیونگ ارسال
کرد.
از اونجایی که تابستون نزدیک بود ،هوا گرم بود و پدر دخترک به
تهیونگ اصرار کرده بود که نیازی نیست لباس خیلی مجلسی ای بپوشه و
یه لباس راحت کافیه.
مرد حتی یه عکس از خودش توی آینه برای تهیونگ ارسال کرده بود تا
نشون بده که خودش هم فقط یه شلوار جین زاپ دار و یه تیشرت مشکی
تن کرده.
بنابراین تهیونگ( بعد از اینکه کلی با دیدن عکس آب دهنش جاری شده
بود) تصمیم گرفت که ترکیبی مشابه مرد بپوشه .معلم جوان یه شلوار جین
مشکی و یه تیشرت سفید تن کرد و بعد کادوی تولد داسوم که از شب
قبل کادو پیچش کرده بود رو برداشت.
BTSGALAXYIR
362
بعد درحالی که از اضطراب قلبش تند می زد عینک آفتابیش رو به
چشمش زد و سوار ماشینش شد تا به سمت پارکی که جونگ کوک قرار
بود تولد دخترش رو در اون برگذار کنه رانندگی کنه.
از اونجایی که قرار بود توی تولد چندتا سگ هم حضور داشته باشن
تصمیم گرفته شده بود که تولد دختربچه توی فضای آزاد باشه.
وقتی تهیونگ به پارک رسید ،کادوی تولد داسوم رو زیر بغلش گذاشت تا
در ماشینش رو قفل کنه .بعد به فضای پارک نگاه کرد تا دنبال خانواده
جئون بگرده .روی یکی از میزهای پیک نیک که زیر یه درخت افرا بود
یه بادکنک طالیی عدد هشت قرار داشت و روی میز پر بود از انواع
غذاها .دوتا سگ هم با خوش حالی درحال دنبال کردن همدیگه دور میز
بودن.
کمرش بسته شده بود .دخترک بدون هیچ کفشی روی نیمکت سرپا
ایستاده بود تا موقع صحبت کردن خودش رو هم قد پدرش بکنه.
363
(اوکی...فقط به آرومی به سمتشون قدم بزن...فقط جونگ کوک و
هشت تا آدم بزرگ دیگه که تا حاال باهاشون مالقات نکردیَن...تو
می تونی...فقط سعی کن خودت رو احمق جلوه ندی!)
تهیونگ یه نفس عمیق کشید و بعد پاش رو روی زمین چمن کاری شده
پارک گذاشت تا به سمت اون ها حرکت کنه اما هنوز نصف راه رو نرفته
بود که سرجاش ایستاد چون داسوم وقتی معلم ابتدائی قدیمیش رو دید
دست از بازی کردن با گوش پدرش برداشت ،از روی نیمکت جوری
پایین پرید که نزدیک بود با صورت بخوره زمین و بعد شروع به دویدن
سمت تهیونگ کرد.
دخترک وقتی به مرد رسید سرجاش ایستاد و با چشم های گرد درحالی
که ستاره ها توی اون ها برق می زدن و با دهانی نیمه باز جوری که
انگار باور نمی کرد مرد واقعاً اونجا حضور داره با صدایی آروم پرسید.
364
وقتی دخترک هردو دستش رو برای پنهون کردن لبخند بزرگش روی
دهنش گذاشت تهیونگ حس کرد که مثل کارتون ها قلبش پنج برابر توی
سینه اش بزرگ شده.
بعد دخترک دست هاش رو دور کمر مرد حلقه کرد و سرش رو روی
شکم اون گذاشت تا اون رو محکم بغل کنه .تهیونگ هم خنده کنان کمی
خم شد و دست هاش رو دور دخترک حلقه کرد تا اون هم محکم اون رو
بغل کنه.
"بله؟...اوه!"
داسوم تند تند با دستش به مرد اشاره کرد که نزدیک تر بشه انگار که می
خواد رازی رو باهاش درمیون بزاره .پس تهیونگ کامالً خم شد و روی
پاهاش نشست تا خودش رو هم قد دخترک کنه .داسوم دستش رو کنار
گوش مرد سپر کرد و توی گوشش پچ پچ کنان گفت.
BTSGALAXYIR
365
بعد از گوش مرد فاصله گرفت تا توی چشم هاش نگاه کنه .تهیونگ هم
در جواب ابروهاش رو باال انداخت .داسوم دوباره سمت گوش مرد خم
شد و با صدای آروم گفت.
"چند وقت پیش ازش پرسیدم که عاشقته و اونم جواب داد که اینطور
فکر می کنه ولی شاید می ترسه که اینو بهت بگه...اما اگه تو اول بهش
بگی شاید دیگه انقدر نترسه"
دخترک به معنای واقعی کلمه یه وروجک شیطون بود اما جوری که با
روش خاص خودش از پدرش مواظبت می کرد به طرز ویرانگری دوست
داشتنی بود .به نظر می رسید که وقتی بحث پدر دخترک وسط می اومد
BTSGALAXYIR
366
دخترک درحالی که سرش رو باال و پایین تکون می داد و گیس هاش
تاب می خوردن به سوال تهیونگ جواب داد.
"آره"
بعد لبخند نیمه بی دندونی زد .یکی از دندون های جلویی افتاده دخترک
درحال در اومدن بود اما دندون دیگه جاش کامالً خالی بود و دوتا از
دندون های پایینی دخترک هم به تازگی افتاده بودن .داسوم یکی از
بانمک ترین بچه هایی بود که تهیونگ تا به حال دیده بود(شاید مرد یکم
زیادی متعصبانه درحال نظر دادن در این باره بود).
نگاه داسوم به پایین اومد و باالخره کادوی توی دست تهیونگ رو دید.
"بله آوردم"
"یــــــــاه!"
BTSGALAXYIR
وقتی داسوم شروع کرد به ریز ریز خندیدن ،تهیونگ به آرومی کادوی
توی دستش رو به پهلوی دخترک کوبید.
367
مرد از سرجاش بلند شد تا بقیه مسیر باقی مونده رو طی کنه اما داسوم
دست اون رو گرفت و به سمتی که می خواست کشوند.
تهیونگ به دخترک اجازه داد که اون رو به سمت میز پیک نیک بکشونه.
مرد سعی کرد وقتی همه ی هشت بزرگسال حاضر توی مهمونی به
سمتش برگشتن تا با کنجکاوی بهش نگاه کنن ،جلوی سرخ شدن گونه
هاش رو بگیره.
داسوم مستقیم به سمت پدرش رفت و بعد با دست آزادش دست پدرش
رو گرفت .بدون هیچ معطلی ای دخترک محکم دست تهیونگ رو توی
دست جونگ کوک کوبید و بعد جوری که انگار اینکار باعث آتش
گرفتنش شده از اون دو فرار کرد .بعد از اون داسوم از نیمکتِ میزِ پیک
نیک باال رفت و با یه قدم بزرگ از روی میز و غذاهای روی اون به
BTSGALAXYIR
نیمکت سمت دیگه پرید تا روی پای مردی با موهای نقره ای بنشینه.
368
جونگ کوک درحالی که سعی می کرد نخنده بدون اینکه دست تهیونگ
رو رها کنه رو به مرد بزرگ تر گفت.
"سالم"
داسوم درحالی که هردو آرنجش رو روی میز پیک نیک قرار داده بود و
هردو دستش رو جوری کنار چشمش گذاشته بود که انگار آماده اس هر
آن جلوی چشم هاش رو بگیره گفت.
مردی که داسوم روی پاش نشسته بود زد زیر خنده و یکی از زن ها
درحالی که می خندید پرسید.
369
"چی بهش میگن؟ این موقعیتی که خودت رو مجبور می کنی یه چیز
حال بهم زن رو ببینی که اگه در آینده هم شاهدش بودی حالت بهم
نخوره؟"
"حساسیت زدایی؟!"
داسوم با قیافه ای پوکر به مرد نگاه کرد .بعد سریع سرش رو برگردوند و
با قیافه منتظر به تهیونگ و پدرش خیره شد.
داسوم با حالت دراماتیکی ناله کرد و خودش رو روی میز پرت کرد.
با این اتفاق بقیه بعد از خندیدن ،صحبت کردن رو از سر گرفتن و داسوم
هم از روی پای مرد مو نقره ای بلند شد و کنارش نشست .دخترک
بازوش رو دور بازوی مرد مو نقره ای حلقه کرد و به تهیونگی که درحال
BTSGALAXYIR
گذاشتن کادوی اون کنار بقیه کادوهاش بود با چشم های ریز شده نگاه
کرد.
370
جونگ کوک با صدای آروم درحالی که دست تهیونگ رو با محبت کمی
می فشرد گفت.
جونگ کوک به سمت مرد خم شد تا قبل از اینکه اون رو برای معرفی به
سمت بقیه هدایت کنه ،یه بوسه سریع روی لب های اون بزاره.
مرد مو نقره ای کنار داسوم زد زیر خنده چون داسوم بعد از شنیدن این
حرف پدرش روی نیمکت زانو زد ،با عصبانیت کف دست هاش رو روی
میز کوبید و با اخم به پدرش خیره شد.
BTSGALAXYIR
371
جونگ کوک بدون توجه به دختربچه ی اخمو به سمت مرد مو نقره ای
اشاره کرد .مرد از جاش بلند شد و با لبخندی قلبی شکل دستش رو
سمت تهیونگ دراز کرد.
جونگ کوک اضافه کرد و تهیونگ رو سمت مردی خوشتیپ ،قد کوتاه تر
با موهای مشکی ای آندرکات کوتاه شده و چشمانی گربه ماننده و گیرا،
چرخوند.
BTSGALAXYIR
بعد هوسوک دست هاش رو دور کمر داسوم حلقه کرد تا دخترک رو
درست و حسابی روی نیمکت بنشونه و جونگ کوک هم تهیونگ رو به
سمت کاپل بعدی راهنمایی کرد.
سگشون.
373
بعد از اون جونگ کوک اون رو به مردی قد بلند که یه تیشرت با طرح
گرافیکی ،شلوار جین و کالهی لبه دار تن کرده بود معرفی کرد.
"اوه...ممنونم"
ایونجی زنی کامالً ریز اندام بود .زن انقدر قد کوتاه بود که تهیونگ می
تونست چونه اش رو روی سر اون قرار بده!
موهای مشکی و بلند ایونجی باالی سرش دم اسبی بسته شده بود .مادر
داسوم یه پیراهن تابستونی قرمز تن کرده و عینک آفتابیش رو باالی
سرش گذاشته بود.
یک زیبایی پری مانند داشت .زن خیلی ریلکس یک طرفه کمرش رو
375
کج کرده ،دست هاش رو روی سینه قرار داده بود و به خودش زحمت
نمی داد به صورت ساده و مناسب بایسته.
376
"اون آخری رو از خودم در نیاوردم...واقعاً می خواست توی ناوِر
سرچش کنه تا ببینه چقدر امکان داره به جونگ کوک بیای"
جونگ کوک درحالی که روی لبه ی نیمکت نشسته بود درحال صحبت
کردن با داسوم بود .دخترک هم موقع صحبت کردن با شوق و هیجان
BTSGALAXYIR
"یه روز وسط کالس اومد سر میزم و بهم گفت که بنظر باباش من بانمکم
و بعدش ازم پرسید که بنظر منم باباش بانمکه؟...این بچه خیلی جُربزه
داره"
ایونجی خندید .بعد روی سمت دیگه بدنش تکیه داد و گفت.
BTSGALAXYIR
378
"واقعاً بچه خیلی جسوریه...اما یه چیز دیگه ای هست که من متوجه اش
شدم...و اگه حس می کنی دارم گستاخی یا بی ادبی می کنم با خیال
راحت می تونی جلوم رو بگیری....اما...درباره جونگ کوک"
"همم؟"
"من تقریباً...پنج ساله با دِسونگ توی رابطه ام...و همیشه امیدوار بودم که
جونگ کوک هم بتونه کسی رو برای خودش پیدا کنه...میدونی؟...متوجه
ام که برای من راحت تر بوده...همه چی برای من راحت تر بوده...اون
کسیه که داسوم رو بزرگ کرده...من هیچ نقشی توش نداشتم ...دوستاش
و کسای دیگه ای هم داشته که بهش کمک کنن...ولی همیشه می خواستم
BTSGALAXYIR
یه کسی مثل تو رو توی زندگیش داشته باشه...از وقتی که داسوم به دنیا
اومده تا حاال انقدر شاد ندیده بودمش"
379
تهیونگ بی صدا سرش رو تکون داد چون نمی دونست باید در این باره
چی بگه .این که ایونجی انقدر آزادانه درباره جونگ کوک حرف می زد
کمی عجیب بود.
34
دوست دختر یا دوست پسر قبلی
380
"خب...نمی تونم بگم که فکرش رو می کردم که با پدر سینگلی که شماره
اش رو توی کارت پستالِ تشکر برای سال تحصیلیِ دختربچه اش گذاشته
بود وارد رابطه بشم...ولی خوش حالم که این کار رو کردم...فقط باید
کاری کنم که داسوم هم همونقدری که اون رو دوست داره من رو هم
دوست داشته باشه"
"اوه بیخیال! داسوم رسماً می پرستت...و این دقیقاً دلیلی هست که جونگ
کوک اینقدر دوستت داره...چون تو هم دخترش رو دوست داری"
جونگکوک داسوم رو تا باالی سرش بلند کرد و اون رو روی شونه اش
نشوند و دخترک هم موهای پدرش رو گرفت تا نیوفته.
"نه...نه...اون یه پدر عالیه...من قرار نیست واسه بهترین مادر روی کره
زمین بودن جایزه ای ببرم...خیلی ازش دورم...اون حس مادرانه ای که
381
مردم بهش میگن رو توی خودم ندارم...یاد گرفتم که باهاش کنار بیام...اما
جونگ کوک توی پدر بودن بی نظیره"
"نه واقعاً اگه موقعیت هارو در نظر بگیریم...در اینباره نگران بودم...قدم
بزرگیه...فکر نمی کردم براش آماده باشم...هیچ وقت فکر نمی کردم توی
زندگیم قرار باشه نقش پدر رو برای کسی داشته باشم اما"...
اون رو دوست دارم دوست داشته باشم...فکر کنم فقط می تونم امیدوار
باشم که کارم رو درست انجام بدم"
382
ایونجی با خنده گفت.
بعد وقتی داسوم که حاال از شونه هاش پدرش پایین اومده بود به سمت
اون ها می دوید رو دید کمی کنار رفت .دخترک بدون هیچ هشداری
خودش رو روی تهیونگ پرت کرد ،بازوهاش رو دور کمر مرد حلقه کرد
و نفس نفس زنان گفت.
"درباره اش فکرمی کنیم...بابا میگه بعد از اینکه برام شعر تولد خوندیم
کیک رو می بریم...شما هم کیک می خواین؟"
BTSGALAXYIR
383
"هاه هاه...شوخی جالبی بود...باشه...فقط اگه دارین به بابا تو بریدن کیک
کمک می کنین نباید ببوسینش...نمی خوام کیکم مسموم بشه"
"یه حسی بهم میگه که این آخرین باری نیست که می تونیم باهم صحبت
کنیم"
تهیونگ لبخندی زد و بعد به داسوم اجازه داد اون رو به سمت میز تاشو
ای که جونگ کوک با خودش آورده بود و یه جعبه کیک روی اون قرار
BTSGALAXYIR
داشت ببره.
تهیونگ جعبه رو از روی میز برداشت تا زیر اون بزاره و بعد یکی از
بازوهاش رو دور کمر مرد حلقه کرد و گفت.
جونگ کوک خندید و بعد شمع هارو برداشت تا اون هارو روی کیک
قرار بده.
مرد وقتی شروع به گذاشتن شمع ها ،با دقت زیاد روی کیک کرد،
پرسید.
BTSGALAXYIR
385
جونگ کوک سعی داشت نشون نده اما تهیونگ متوجه نگرانی توی
صدای مرد شد .انگار که مرد نگران این بود که مکالمه اش با مادر داسوم
جای خوبی نرفته باشه.
تهیونگ بعد از اینکه جمله دخترک یادش اومد ادامه داد و دید که چطور
لب های مرد به آرومی به لبخندی گشوده شد.
386
چشم های جونگ کوک به وضوح برای لحظه ای گشاد تر شد .بعد حالت
صورتش نرم تر شد و دستش رو باال آورد تا با پشت انگشتش صورت
تهیونگ رو نوازش کنه.
"واقعاً عاشقمی؟"
"معلومه که عاشقتم"
"خوش حالم که بچم روی اون دختربچه بدجنس شیرجه زد...در غیر این
صورت نمی تونستیم همدیگه رو مالقات کنیم"
"مطمئناً قرار نبود توی اون جلسه اولیا مربیان وسط سال شرکت کنی"
جونگ کوک به تایید حرف مرد سرش رو محکم باال و پایین تکون داد و
گفت.
بعد هردوی اون ها زدن زیر خنده و جونگ کوک فندک رو روشن کرد.
مرد سریع شمع ها رو روشن کرد .بعد روی گونه تهیونگ بوسه ای
گذاشت و کیک رو برداشت.
"گفتم نزدیک کیک من همو نبوسید!"
هوسوک با صدای بلند داسوم رو دعوا کرد.
BTSGALAXYIR
388
یونگی هم دست هاش رو دور کمر دخترک حلقه کرد و اون رو توی هوا
نگه داشت تا جلوی دویدن دختربچه سمت اون دو رو بگیره.
داسوم همونطور که توی بغل یونگی بود ادای دویدن در آورد و دست و
ها پاهاش رو توی هوا تکون تکون داد .از این حرکت دخترک برادرِ
جونگ کوک خندید و ایونجی هم با لبخند سرش رو از سر تاسف تکون
داد.
"تولــــــــدت مــــــــبـــــارک"
وقتی جونگ کوک شروع به حرکت کرد تهیونگ کنار مرد راه رفت و
مواظب بود اگه کیک از دستش سر خورد سریع اون رو بگیره .پدر
دخترک کیک رو جلوش گذاشت و داسوم هم لبخند بزرگ و نیمه بی
دندونی زد.
دخترک بعد از آرزو کردن شمع هارو فوت کرد .بعدش از روی نیمکت
پایین پرید ،به سمت پدرش دوید و خودش رو توی بغلش پرت کرد.
BTSGALAXYIR
وقتی جونگ کوک اصرار کرد که داسوم به اندازه سنش نیاز به بوس
روی صورتش داره هوسوک کسی بود که چاقو رو برداشت و شروع به
389
بریدن کیک کرد .داسوم هم ادای عوق زدن در آورد و خنده کنان سعی
کرد از دست لب های پدرش فرار کنه .تهیونگ با دخترک چشم تو چشم
شد و با دست بهش اشاره کرد تا پیشش بیاد .دخترک هم از بغل پدرش
فرار کرد و به سمت تهیونگ که روی نیمکت نشسته بود دوید.
چشم های داسوم با ناباوری درشت شد .بعد با صدای آروم و درحالی که
از ذوق باال پایین می پرید پرسید.
"بهش گفتی؟"
"آره گفتم"
BTSGALAXYIR
"آره گفت"
390
داسوم از نیمکت باال رفت و از کنار ،دست هاش رو دورگردن مرد حلقه
کرد .تهیونگ هم متقابالً اون رو محکم بغل کرد و یک بار دیگه یاد حرف
چند ماه پیش نامجون و جیمین افتاد که بهش هشدار داده بودن قرار
گذاشتن با جونگ کوک یه نفر سومی رو هم توی رابطه شون داره.
حاال بعد از گذشت فقط چندماه پدر دخترک ،بدون هیچ قید و شرطی
عاشق تهیونگ شده بود .تهیونگ هم خیلی سریع ،به طور کامالً غیر
منتظره و بسیار زیبا عاشق شده بود.
اما داسوم کوچولو خیلی قبل تر ،اول از همه قلب مرد رو دزدیده بود.
دخترک از قبل جای خودش رو توی قلب تهیونگ باز کرده بود و حاال
حس این رو داشت که دخترک دوباره به خونه قدیمیش توی قلب مرد
برگشته .در طول سال تحصیلی تهیونگ تمام تالش خودش رو کرده بود
تا جلوی خودش رو بگیره و داسوم رو بیشتر از بقیه دانش آموزهاش
دوست نداشته باشه اما حاال دیگه نیازی به این کار نبود.
BTSGALAXYIR
391
تهیونگ توی گوش دخترک زمزمه کرد و داسوم گره دست هاش رو دور
گردن مرد تنگ تر کرد و حتی وقتی جونگ کوک بهش گفت که کیکش
برای خوردن آماده اس هم از مرد جدا نشد.
تهیونگ به بغل کردن دخترک ادامه داد و بعد از چشم تو چشم شدن با
پدر دخترک و دیدن نگاه مرد لبخندی زد.
هوسوک کف دستش رو پشت جونگ کوک کوبید .ایونجی پشت مرد رو
نوازش کرد و از کنار اون ها رد شد تا برای خودش یه تکه کیک برداره
و درآخر جونگ کوک درحالی که کامالً مشخص بود داره جلوی
احساساتش رو می گیره لبخند زد.
داسوم سریع از مرد جدا شد ،خودش رو جلوی اون انداخت تا جلوی
مرد رو بگیره و گفت.
BTSGALAXYIR
392
داسوم کیک خودش رو برداشت و بشقاب تهیونگ رو سمتش هل داد.
همه ی اون ها دور میز پیک نیک نشستن و درحالی که دوتا سگ بین
پاهاشون بازی می کردن ،شروع به خوردن کیک هاشون کردن.
وقتی بزرگ ترها درحال صحبت کردن بودن داسوم بدون هیچ ترسی
خودش رو توی مکالمه اون ها وارد می کرد .دخترک مودب اما جسور
بود و مدام بدون هیچ خجالتی سواالتی که ذهن همیشه کنجکاوش
طراحی می کرد رو می پرسید .داسوم با یه لبخند نیمه بی دندون مدام بین
تهیونگ و جونگ کوک نگاه می کرد و از اینکه نقشه بزرگش باالخره به
ثمره رسیده خوش حال بود.
جونگ کوک گفت و بعد داسوم رو بلند کرد و روی میز گذاشت تا
دخترک چهار زانو روی میز ،جایی که همه میتونن ببیننش بشینه.
وقتی دخترک شروع به باز کردن کادوی اولش کرد تهیونگ به آدم های
BTSGALAXYIR
393
جونگ کوک از جاش بلند شد تا پشت سر داسوم وایسته و بهش توی
باز کردن کادوهایی که براش سخته کمک کنه.
تهیونگ هرگز به این فکر نکرده بود که برای بزرگ کردن یه بچه چه
چیزهایی الزمه و فقط به داشتن یه ایده کلی به عنوان یه معلم کالس اول
صرف نظر کرده بود .اما حاال با دیدن داسوم درحالی که اطرافش پر از
آدم هایی بود که وقتی نوزاد بود بغلش کرده بودن ،پوشکش رو عوض
کردن ،بهش کلمات یا جمالت خاصی رو یاد داده بودن ،براش صبحونه
درست کرده بودن ،توی تولدهاش شرکت کرده بودن....
اینجا بود که مرد به یک درک آشکار رسید .داسوم محصول افرادی بود
که اون رو بزرگ کرده بودن و این معنیش این بود که دخترک قبل از هر
چیزی بازتابی از پدرش بود.
"دارم می بینم"
BTSGALAXYIR
394
تهیونگ برای کادوی تولد داسوم یه کیتِ تتویِ موقت با صدها طرح
مختلف خریده بود و دخترک از همین االن با ذوق و شگفتی درحال ورق
زدن صفحات و دیدن طرح های مختلف توی بسته بود.
داسوم سرش رو باال آورد و درحالی که از خوش حالی زیاد توی جاش
مدادم وول می خورد به تهیونگ نگاه کرد و پرسید.
395
داسوم بدون هیچ شرم و خجالتی زبونش رو برای مرد دراز کرد و بعد
عکس ببر روی صفحه رو به پدرش نشون داد چون جونگ کوک هم
روی بازوش یه تتوی ببر داشت.
برای ده دقیقه بعدی داسوم شروع به بازی کردن با کادوهاش کرد و این
موضوع باعث شد که تهیونگ وقت برای صحبت کردن با بقیه آدم بزرگ
ها پیدا کنه.
چقدر عکاس فوق العاده ای هست .هوسوک هم بعد از فقط یک نگاه به
396
صفحه اینستاگرام جیمین سریعاً درخواست شماره مرد رو کرد که تهیونگ
هم با خوش حالی شماره کاری مرد رو به هوسوک داد.
بعد از اون تهیونگ پیش ایونجی رفت تا کمی بیشتر با زن صحبت کنه و
ایونجی هم کلی داستان خنده دار از اولین باری که قرار بود از داسوم
نگهداری کنه تعریف کرد.
"وقتی وارد اتاق شدم این دختره تا کمر از میله های تختش ،کله پا،
آویزون شده بود! بدون اینکه جایی رو گرفته باشه!درحال افتادنم نبود.
همینجوری که شیشه شیرش توی دهنش بود و می خندید سر و ته
آویزون مونده بود و عروسک هاش از داخل تختش به بیرون پرت می
کرد!"
تهیونگ بعد از اون به سمت جونگ کوک رفت .درحالی که داسوم سرش
گرمِ دنبال کردن یونگی دور میز پیک نیک بود ،جونگ کوک بعد از بغل
کردن تهیونگ شقیقه مرد رو بوسید.
BTSGALAXYIR
397
بعد دست هاش رو دور کمر تهیونگ حلقه کرد و اون رو جوری چرخوند
که به بقیه پشت کرده باشن.
"چون عاشقتم"
"و داسومم خیلی خوش حاله...و حاال دیگه چیزی توی زندگیم غیراز با
تو بودن نمی خوام"
"چی میشه اگه درخواست یه کالس تمرین خصوصی دیگه بکنم؟ یدونه
که سکس بین وزنه هارو شامل نشه؟"
"باشه...منم عاشقتم"
398
تهیونگ بعد گفتن این جمله دست هاش رو دور گردن مرد حلقه کرد و
اون دو دوباره مشغول بوسیدن هم شدن .مرد قصد داشت برای یه مدت
طوالنی به این کار ادامه بده اما ناگهان یه بدن کوچولو محکم به پاهاش
برخورد کرد .داسوم به زور خودش رو بین اون دو جا داد و به تهیونگ
چسبید.
"پیداش کردم!"
بعد دخترک رو بلند کرد و روی یکی از شونه هاش انداخت .داسوم از
این حرکت ناگهانی جیغی زد و بعد از اون شروع به دست و پا زدن و
کوبیدن دست هاش به پشت تهیونگ کرد .تهیونگ هم مچ یکی از پاهای
دخترک رو با دست راست و دیگری رو با دست چپ گرفت و بعد اون
رو پشت سرش مثل گونی آویزون کرد .جوری که انگشتای دخترک به
نزدیکی زمین می رسیدن.
400
"نه نه نه نه"
بعد تهیونگ داسوم رو انقدری پایین آورد که دست هاش کامالً روی
زمین قرار گرفت .دخترک هم از بین پاهای تهیونگ روی دست هاش
خزید و درحالی که می خندید یونگی رو صدا کرد و دوباره شروع به
دویدن کرد.
*****
"اگه قراره شب بمونی باید قوانین رو رعایت کنی"
BTSGALAXYIR
401
داسوم دست هاش رو به کمرش زد و جلوی تهیونگ ایستاد .دخترک
پیژامه طرح مرد آهنیش رو تن کرده بود و موهاش به خاطر حمومی که
کرده بود هنوز خیس بود.
تهیونگ درحالی که روی مبل نشسته بود به دخترک اشاره کرد تا روی
زمین بشینه .داسوم روی زمین بین پاهای تهیونگ نشست و مرد هم
شروع به شونه کردن موهای دخترک کرد.
تهیونگ خندید .بعد یکی از دست هاش رو روی سر دخترک گذاشت تا
به آرومی ،با شونه یک دسته از موهاش که گره محکمی خورده بود رو از
هم باز کنه.
BTSGALAXYIR
االن ماه ژوئن و شروع تعطیالت تابستونی بود و تهیونگ برای اولین بار
قرار بود آخر هفته شب رو خونه جونگ کوک بخوابه.
402
داسوم بابت این اتفاق کل شب پراز انرژی و ذوق زده بود و حتی حاال که
حموم کرده بود و باید آماده خواب می شد هم تمام تالشش رو برای
نخوابیدن می کرد .اون ها برای شام پیتزا خورده بودن و بعد سه تایی
مونوپولی بازی کرده بودن.
تهیونگ بعد از این که وسط موهای داسوم رو کامالً شونه کرد گفت.
مرد گوشی اش رو توی جیب شلوارش گذاشت ،روی مبل روبه روی اون
دو نشست و خطاب به دخترش پرسید.
"اوکی"
BTSGALAXYIR
"سعی کردم روی مبل نگهش دارم ولی گفت پیش تو می خوابه"
403
داسوم با آهی گفت اما بعدش شروع کرد به خندیدن چون جونگ کوک
یکی از بالشتک های مبل رو به طرفش پرت کرد.
"بنابراین بهش گفتم نباید همو ببوسید و بابا توهم باید تیشرتت رو بپوشی
موقع خواب"
"قوانینت مزخرفه!"
وقتی داسوم بالشتک مبلی که پدرش قبالً به سمتش پرت کرده بود رو به
سمت پدرش پرت کرد ،تهیونگ زد زیر خنده.
35
سامچون در کره ای یعنی عمو
404
"یــــــاه...تهیونگ هیونگ واسه اینکه دستیار شخصیت بشه اینجا
نیست!"
"دارم اینکار رو میکنم تا بهم اعتماد کنه و بدونه که میتونم اینکار رو
براش بکنم...دوسِت دارم...زودی بر میگردم"
بعد از اون داسوم جلوی آینه ایستاد تا به تهیونگ نگاه کنه و مرد هم
شروع به خشک کردن قسمت به قسمتِ موهای دخترک با سشوار کرد.
"تموم شد"
بعد تهیونگ جاش رو با جونگ کوک عوض کرد تا مرد داسوم رو به
تخت خوابش ببره ،توی تخت بخوابونه و بوسه شب بخیرش رو بهش
بده.
BTSGALAXYIR
اما وقتی نوبت بوسه شب بخیر رسید داسوم تهیونگ رو برای اینکار صدا
کرد .کامالً مشخص بود که دخترک قصد امتحان کردن مرد رو داره چون
407
دختر بچه پتوش رو تا روی بینیش باال کشیده بود .اما تهیونگ اجازه
فرار به دخترک نداد .مرد وارد اتاق داسوم شد ،پتو رو انقدر باال کشید که
فقط قسمت کوچکی از سر دخترک بیرون زده بود .بعد روی سر دخترک،
تنها جایی از بدنش که بیرون مونده بود ،بوسه ای پر محبت گذاشت.
"شب بخیر"
تهیونگ با صدای آروم بین بوسه های مرد خندید .بعد انگشت اشاره اش
BTSGALAXYIR
رو روی لب های جونگ کوک گذاشت تا جلوی مرد رو بگیره و گفت.
"اگه پسر خوبی باشی و صدات در نیاد بعداً برات ساک میزنم"
409
جونگ کوک موقع درخواست کردن از مرد برای اینکه شب رو خونه اش
بمونه خیلی مضطرب بود .اما تهیونگ حتی یک لحظه هم برای جواب
مثبت دادن شک نکرده بود .ترس بزرگ جونگ کوک این بود که داسوم
توی مدت زمان کم با تغییر زیادی مواجهه بشه و این موضوع باعث ترس
دخترک از حضور تهیونگ توی خونه شون بشه.
اما وقتی جونگ کوک از داسوم نظرش رو پرسیده بود دخترک بالفاصله
از تصور اینکه وقتی صبح از خواب بیدار میشه میتونه تهیونگ رو ببینه
خوش حال شده بود .از اونجایی که دخترک خیلی باهوش و همیشه یک
قدم از پدرش جلوتر بود ،داسوم برای پدرش تعریف کرد که دفعه قبلی که
شب خونه ایونجی خوابیده بود دِسونگ هم اونجا بود و ظاهراً مرد به
خونه ایونجی اسباب کشی کرده بود .بنابراین جونگ کوک به این نتیجه
رسید که شب خوابیدن امتحانی تهیونگ مشکلی ایجاد نمی کنه.
وقتی باالخره توی تاریکی روی تخت دراز کشیده بودن درحالی که
تهیونگ روی مرد خوابیده بود و پتو رو روی هردو شون گذاشته بود،
BTSGALAXYIR
410
"خب نظرت چیه؟...من هنوزم برات پدرِ جذابِ موتورسیکلت سوارم یا
دیگه برات خسته کننده شدم؟"
تهیونگ درحالی که دست هاش رو ستایش گرانه روی باال تنه لخت مرد
می کشید با صدای آروم جواب داد.
36
DILF
411
تهیونگ برای اینکه خنده اش رو مخفی کنه خودش رو روی سینه مرد
پرت کرد و صورتش رو توی گردن اون مخفی کرد.
"کامالً"
"مممم"
"بــــــابــــــا!"
"مم"
برای لحظه کوتاهی سکوت برقرار شد .اما بعد تهیونگ صدای راه رفتن یه
پای کوچک روی پارکت اتاق خواب رو شنید .بعد از یک دقیقه یه دست
کوچک بازوی مرد رو تکون داد.
"پیس!"
"بیداری؟"
"همم"
تهیونگ به آرومی به پشت غلت زد و چشم هاش رو باز کرد .داسوم با
موهای بهم ریخته اما چشم های کامالً باز و بیدار درحالی که کمی توی
BTSGALAXYIR
جاش از انرژی زیاد وول می خورد ،کنار تخت ایستاده بود و به مرد
نگاه می کرد .دخترک با صدای آروم گفت.
413
"امروز شنبه اس...می خوام پنکیک درست کنم"
"داسوم آه"
جونگ کوک با صدای بم و گرفته توی خواب دخترک رو صدا کرد اما
بعد از اون چیزی نگفت.
414
"بنظرت بذاریم بابات بخوابه و بریم خودمون پنکیک درست کنیم؟"
داسوم سرش رو از روی سینه مرد برداشت و با لبخند و چشم هایی که از
خوش حالی برق می زد ،جواب داد.
داسوم از روی تخت پایین پرید و از اتاق بیرون رفت .وقتی تهیونگ
خمیازه کشان روی تخت غلتی زد تا از روی اون بلند شه ،صدای جابه
جا شدن وسایل از داخل آشپزخونه توسط دختربچه به گوش مرد رسید.
"طرز تهیه اش رو کامالً از برم چون بابا هر هفته صبح شنبه باهام پنکیک
درست می کنه"
"میشه فقط وقتی دارم مواد رو آماده می کنم موهام رو درست کنی؟"
416
بعد پشت سر دخترک ایستاد و شروع به برس زدن موهای ابریشمی
دختربچه کرد .بعد از باز کردن همه ی گره های الی موهای داسوم،
تهیونگ موهای دخترک رو دم اسبی بست .یه چیزی که تهیونگ بعد از
کار کردن به عنوان یه معلم اول ابتدایی یاد گرفته بود نحوه بستن موهای
دختربچه ها بود .بنابراین مرد یک کش موی دیگه برداشت تا موهای
دخترک رو بعد از بافتن باهاش ببنده.
وقتی داسوم شروع به هم زدن مواد پنکیک کرد ،مرد کاسه حاوی مواد رو
برای دخترک نگه داشت تا روی اُپن سر نخوره.
"نه...بابا همه مواد رو توی لیوان اندازه گیری می ریزه که خودم بتونم
توی ماهیتابه بریزمش"
درحالی که داسوم کاسه حاوی مواد رو نگه داشته بود ،تهیونگ با کاردک
BTSGALAXYIR
417
دخترک وقتی داشت مواد رو داخل ماهیتابه می ریخت بخاطر "مواظب
باش" گفتن های مکرر تهیونگ خندید.
تهیونگ به یک قطره مواد پنکیکی که نزدیک لبه ماهیتابه افتاده بود اشاره
کرد و گفت.
"هفتاد و چهارتا!"
BTSGALAXYIR
418
تهیونگ آهی کشید و گفت.
بلوبری ها روی پنکیک قرار گرفته شدن و بعد تهیونگ پیشنهاد داد که
مثل سرآشپزها بدون کفگیر پنکیک رو توی ماهی تابه برگردونن.
داسوم با شنیدن این پیشنهاد مرد نزدیک بود از خوش حالی زیاد از روی
چهارپایه بیوفته .تهیونگ پشت سر دخترک ایستاد و درحالی که سینه اش
به پشت داسوم چسبیده بود ،دست هاش رو روی دست های دخترک که
روی دستگیره ماهیتابه بود گذاشت.
بعد مرد به داسوم توضیح داد که ماهیتابه رو باید چجوری حرکت بده.
BTSGALAXYIR
دخترک هم سرش رو تند تند تکون داد و جوری روی حرف های مرد
تمرکز کرد ،انگار که داره برای مسابقات المپیک آماده میشه.
419
"خیل خب...یک...دو...سه!"
وقتی پنکیک کامالً درسته و بدون هیچ مشکلی توی ماهیتابه برگشت،
داسوم بلند داد زد.
"هورا!"
دخترک دست هاش رو با خوش حالی به باالی سرش برد و تهیونگ هم
دخترک رو از کمر گرفت و به سمت آسمون بلند کرد.
داسوم توی بغل تهیونگ شروع به وول خوردن کرد ،بنابراین تهیونگ
دخترک رو روی زمین گذاشت تا بتونه به سمت پدرش بدوه.
420
داسوم وقتی به پدرش رسید روی نوک پاهاش ایستاد ،دستش رو به
سمت گوشی پدرش دراز کرد و گفت.
جونگ کوک با لبخند گوشی اش رو توی جیب شلوارش گذاشت .بعد با
یه تعظیم دو دستی بشقاب رو از دست دخترک گرفت و گفت.
"خیلی ممنون"
BTSGALAXYIR
داسوم لبخندی از سر غرور زد .بعد دوباره روی چهارپایه پرید و گفت.
421
"خیل خب نوبت بعدیه"
وقتی جونگ کوک بشقاب توی دستش رو روی میز گذاشت ،داسوم مواد
پنکیک رو دوباره توی ماهی تابه خالی کرد و چند تا بلوبری روش
گذاشت.
مرد جونگ کوک بی سر و صدا کنار تهیونگ ایستاد و بعد یکی از
بازوهاش رو دور کمر مرد حلقه کرد.
وقتی پدر دخترک حس کرد داسوم داره سرش رو برمی گردونه تا از این
حرکت پدرش شکایت کنه ،مرد دستش رو روی سر دخترش گذاشت تا
حواسش به سمت ماهیتابه باشه .بعد خم شد و لب های تهیونگ رو
بوسید.
های تهیونگ یه بوسه دیگه کاشت.بعد روی لب های مرد زمزمه کرد.
"صبح بخیر"
422
در این لحظه بود که تهیونگ حس کرد زمان براش ایستاده.
صبح روز شنبه همیشه برای معلم جوان اینجوری سپری می شد که مرد
بعد از از خواب بیدار شدن تا وقتی که احساس خشک شدن بکنه توی
تخت دراز می کشید و با گوشیش شبکه های مجازی رو چک می کرد.
بعد از اون مرد بدن خسته اش رو به زور سمت آشپزخونه می کشید تا
برای خودش قهوه درست کنه.
بعد از شستن دست صورتش مرد روی مبلش لَم می داد و درحالی که
تلویزیون نگاه می کرد قهوه اش رو می نوشید .بعد از این پروسه مرد یا
به جیمین و نامجون زنگ می زد یا تصمیم می گرفت برای دویدن به
پارک کنار خونه اش بره.
423
اما این صبح شنبه کامالً برخالف عادت مرد بود .تهیونگ از زمانی که از
دانشگاه فارق التحصیل شده بود ،چیزی نزدیک به یک دهه به تنهایی
زندگی کرده بود.
مرد هیچوقت توی این زمان به این فکر نکرده بود که زندگی کردن با یه
پارتنِر اونم زیر یه سقف چجوری ممکنه باشه چه برسه به زندگی با یه
بچه!
قبالً هیچ کدوم از این دو برای مرد جذاب بنظر نمی رسید .با این حال
تماشای داسومی که با بلوبری روی پنکیکش صورتک خندان درست
میکنه و حس کردن بازوی جونگ کوکی که برای بوسه ی لطیف
صبحگاهی دور کمرش حلقه شده بود ،همه این ها باعث می شد مرد
احساس آرامش و متعلق بودن پیدا کنه.
این زندگی ای نبود که مرد برای آینده اش تصورش رو می کرد اما حاال
به طور ناگهانی این زندگی ای بود که مرد حس می کرد دوست داره
BTSGALAXYIR
424
انگار که داسوم و جونگ کوک اون جای خالی ای که مرد هرگز نمی
دونست توی قلبش وجود داره رو با حضورشون پر کرده بودن و حاال
تهیونگ نمی تونست زندگی ای بدون اون دو رو برای خودش تصور کنه.
"داسوم هفته دیگه میره کمپ موسیقی...در طول روز اگه وقتت آزاده می
تونیم هم رو ببینم و یه کارهایی بکنیم...سفر یه روزه بریم...بریم
کوهنوردی یا هر کار دیگه ای"
"فکر کردم قراره برای همیشه اینجا بمونی...پیش ما...مگه از این به بعد
پیش ما زندگی نمی کنی؟...فکر کردم واسه همینه که اینجایی"
"اوه"
پدر دخترک از شنیدن این سوال دخترک کامالً ماتش زده بود بنابراین
تهیونگ سریعاً سعی کرد داسوم رو آروم کنه.
"خب...من االن قرار نیست باهاتون زندگی کنم داسوم آه...این اولین
باری بود که شب رو پیشتون موندم...قرار بود یه امتحانی باشه تا همه
مون ببینیم اینکار چه حسی داره"
BTSGALAXYIR
وقتی تهیونگ از گوشه چشمش دید که جونگ کوک قصد دخالت داره
صندلی داسوم رو به سمت خودش چرخوند چون می خواست این
موضوع رو خودش حل کنه.
"من هردوی شما رو خیلی خیلی دوست دارم...بیشتر از اون چیزی که
تصورش رو می کنی...اما اینکه باهم دیگه زندگی کنیم...اینکه من کامالً
اسباب کشی کنم تا با همدیگه باشیم...همه این ها زمان می برن...همه
باید برای این کار آمادگی داشته باشن...من باید از آپارتمان اسباب کشی
کنم و جایی برای همه ی وسایلم پیدا کنم...این کار خیلی زمان می
بره...و این هیچ ربطی به اینکه من چقدر دوست دارم یا دلم می خواد
BTSGALAXYIR
باهاتون زندگی کنم نداره چون خیلی هم دلم می خواد...اما فقط اینکار
427
نیاز به زمان بیشتری داره...تو باید با این موضوع مشکلی نداشته
باشی...بابات هم باید با این موضوع مشکلی نداشته باشه"
هفت ماه!
BTSGALAXYIR
428
جونگ کوک فقط برای هفت ماه توی زندگی تهیونگ اومده بود و از نظر
خیلی از مردم ادغام کردن دوتا خانواده بعد از فقط هفت ماه باهم وقت
گذروندن ،ریسک بزرگی بنظر می رسه.
بزرگ ترین ترس جونگ کوک همیشه این بود که تهیونگ وارد زندگی
داسوم بشه اما برای همیشه با اون ها نمونه و این اتفاق دل دخترش رو
بشکنه.
تهیونگ حاال می تونست این ترس رو ببینه...این ترس توی چشم های
پدر دخترک کامالً مشخص بود.
وقتی که تهیونگ نگاهش رو به نگاه جونگ کوک متصل کرد عمالً می
تونست یه مکالمه چشمی و بی صدایی که بینشون درحال اتفاق افتادن
هست رو بشنوه.
آیا این کار درستی بود؟ آیا خیلی سریع درحال حرکت کردن نبودن؟
BTSGALAXYIR
ریسک این کار خیلی باال نیست؟این کارشون چقدر روی داسوم تاثیر
429
می گذاره؟آیا ممکنه بدون توجه به اینکه در آخر چه اتفاقی می افته
داسوم آسیب ببینه؟
قلب تهیونگ برای لحظه ای از حرکت ایستاد چون قیافه جونگ کوک
جوری بود که انگار مرد هر آن ممکنه گریه اش بگیره.
430
( تو یه احمقی...یه احمق به تمام معنا...داری زیادی بهش فکر می
کنی...می دونی اینکار درسته...خودت می دونی)
"مشکالی بزرگونه"
"بابا"
431
داسوم سریع از روی صندلیش به پایین خودش رو سر داد .بعد دست
پدرش رو گرفت و گفت.
تهیونگ از روی صندلیش بلند شد و داسوم از پاهای پدرش باال رفت تا
روی اون ها بشینه .بعد دست های کوچکش رو بلند کرد و با اون ها
اشک های روی صورت پدرش رو پاک کرد .مرد درحالی که اشک می
ریخت ناگهان خندید .تهیونگ یکی از بازوهاش رو دور شونه جونگ
کوک و بازوی دیگه اش رو دور داسوم پیچید و هردوی اون هارو محکم
بغل کرد .جونگ کوک درحالی که فین فین می کرد خنده ی دیگه ای سر
داد.
432
"آره...این یه بغل خونوادگیه"
"معلومه که می تونه"
"می تونم واسه جشن گرفتن این اتفاق یه تتوی ببر بزنم؟"
433
"خب بنظر میاد که توی کارت حرفه ای هستی پس بهت اعتماد می کنم"
"حالت خوبه؟ پدر سینگل و جذابم اینجا نشسته داره واسه همخونه
شدنش با دوست پسرش گریه می کنه...کی فکرش رو می کرد؟"
BTSGALAXYIR
" در دفاع از خودم باید بگم که اونی که درخواست کرد داسوم بود"
"انقدر نگران نباش...براش چندتا ایده دارم که اگه دلت می خواد می تونم
بهت بگم"
جونگ کوک به آرومی رون پای مرد بزرگ تر رو ماساژ داد و یه بوسه
دیگه روی لب هاش از مرد دریافت کرد.
435
"دوستت دارم...خیلی من رو خوش حال می کنی...داسومم همینطور...تو
یه رویایی"
جونگ کوک زد زیر خنده و پیشونی اش رو روی شونه مرد تکیه داد.
"از کجا این حرفارو یاد گرفتی؟ نباید در معرض دیدن عشق قرارت
بدیم؟ خیلی ببخشید بابت اینکار!"
داسوم برگه های تتوی موقت رو روی صورتش کوبید تا جلوی چشم
هاش رو بگیره و به محض اینکه اینکار رو کرد ،پدر دخترک چونه
BTSGALAXYIR
"ساکت شو بینَم"
جونگ کوک بدون اینکه سمت دخترش برگرده گفت و داسوم زد زیر
خنده .دخترک به اون دو نزدیک شد و به آرومی دست تهیونگ رو
گرفت .بعد به پدرش نگاه کرد جوری که انگار داره برای بردن تهیونگ از
پدرش اجازه می گیره.
*****
438
(آهنگ پارت رو پلی کنید)
"حقیقتش رو بخوای؟آره"
داسوم بعد از دیدن این پیرسینگ متقاعد شده بود که بدون هیچ شکی
پدرش خفن ترین پدر روی زمینه.
439
جونگ کوک درحالی که آرنج یکی از دست هاش رو به پنجره ماشین
تکیه داده و با اون دست شقیقه اش رو ماساژ می داد ،با دست دیگه اش
فرمون ماشین رو نگه داشته بود .مرد آهی کشید و گفت.
"یه دقیقه هم قرار نیست آروم بشینه...همیشه آخرین روز مدرسه قبل از
تعطیالت تابستونی جوری شیطنت می کنه و انرژی داره که انگار یه کیسه
شکر خورده"
440
تهیونگ از قرارشون کنار دریا که سال پیش تجربه اش کرده بودن خیلی
دوست داشت که اون هم این سفر رو تجربه کنه.
جونگ کوک به بیرون از پنجره ماشین نگاه کرد بنابراین تهیونگ تصمیم
گرفت از ماشین پیاده شه و بیرون از ماشین منتظر دخترک بمونه.
معلم جوان دیگه برای مدرسه ابتدائی جانگ سئونگ یا حتی مدرسه
کیودونگ کار نمی کرد .در حقیقت مرد تدریس توی مدرسه رو بلکل
ترک کرده بود تا مهارت هاش رو جای دیگه ای به کار ببره.
جونگ کوک و داسوم مرد رو تشویق کردن که این قدم بزرگ برداره و
حاال تهیونگ یکی از معروف ترین معلم های خصوصی در زمینه مبحث
ریاضیات ،توی موسسه هاگوونِ سئول شده بود.
دانش آموزها از گروه های سنی مختلف برای کالس خصوصی به معلم
جوان مراجعه می کردن و مرد حاال می تونست ساعات کاریش رو
BTSGALAXYIR
خودش مشخص کنه و کاری که خودش باهاش راحت تره و دوست داره
انجام بده.
441
بعضی روزها مرد به یه گروه از بچه های ده ساله تدریس می کرد و
بعضی روزهای دیگه با دانش آموزهای هفده ساله ای که بخاطر
امتحانات و کنکور پر از استرس بودن .اما در هر شرایطی ،معلم جوان
باالخره از درجا زدن در اومده بود و درحال پیشرفت کردن بود.
"تهیونگی سامچون"!37
داسوم به محض دیدن تهیونگ با چشم هایی که از خوش حالی برق می
زدن به سمت مرد شروع به دویدن کرد چون مرد هیچوقت بعد از مدرسه
دنبالش نیومده بود .از اونجایی که تهیونگ معموالً این ساعت ها سرکار
بود ،پدر دخترک بعد از برداشتن دختر از مدرسه اون رو به کالس ویولن
یا اسکیش می برد.
داسوم سریع مرد رو بغل کرد و بعد از اون فاصله گرفت .دخترک کم کم
اون عادت بغلی بودنی که مرد طی یک سال گذشته بهش عادت کرده بود
BTSGALAXYIR
37
سامچون در کره ای به معنای عمو هست
442
درحالی که تهیونگ با چشم هایی که عشق و عالقه ازش می بارید به
دخترک نگاه می کرد داسوم با ذوق و خوش حالی گفت.
"کیم سئونسِنگ نیم برامون چندتا فیلم خنده دار گذاشت تا ببینیم"
صبح اون روز تهیونگ موهای دخترک رو براش مدل تیغ ماهی بافته بود.
مرد خیلی سریع درحال یاد گرفتن این بود که موهای دخترک رو
چجوری براش ببنده و دلیلش هم این بود که پدر دخترک بهش چندتا
مدل آموزش داده بود.
"اوه واقعاً؟"
"نه اونجوری نه...تو بهترین معلم کالس اول دنیا بودی...کیم سئونسنگ
نیم بهترین معلم کالس سوم دنیاس...اون توی درس علوم کارش خیلی
خوبه"
درست همون لحظه سوکجین به سمت اون ها اومد ،یکی از دست هاش
رو روی سر داسوم گذاشت و گفت.
"تو هم همینطور"
داسوم نیشخند زنان ،سریع از دست معلمش فرار کرد و به سمت تهیونگ
دوید تا کنارش بایسته.
"هی"
مرد نیشخند زنان درحالی که هردو دست تتو شده اش رو باالی در باز
ماشین گذاشته بود ایستاده بود.
445
معلم دخترک با خنده ادامه داد.
کلمه "خونه" هم دیگه مثل قبل نبود .اواخر تعطیالت تابستونی سال قبل،
جونگ کوک و تهیونگ ،یک آپارتمان بزرگ تر و تازه ساخت تر که
نزدیک رودخونه هان و خونه یونگی و هوسوک و نامجون و جیمین بود
گرفته بودن و باهمدیگه به اونجا نقل مکان کرده بودن.
446
جونگ کوک سریع به سمت داسوم دوید و دخترک هم در جهت مخالف
پدرش فرار کرد .جونگ کوک سریع مسیرش رو عوض کرد و از سمت
دیگه ماشین به دخترک شبیه خون زد .مرد یکی از بازوهاش رو دور
شکم دخترک قفل کرد ،اون رو زیر بغلش زد و توی هوا بلند کرد.
دخترک درحالی که هنوز بلند بلند می خندید توی هوا دست و پا زد.
"شاید اگه قیافت رو کیوت بکنی ،قبل از اینکه بزنیم به جاده برات بابل
تی بخریم"
"بزنیم به جاده؟"
"خب آره...من و پدرت فکر کردیم که امروز هوا واسه رفتن به گانگوون
خوبه"
داسوم با چشم های درشت شده ،سریع مثل یه ستاره دریایی درحالی که
BTSGALAXYIR
هنوز توی هوا بود دست ها و پاهاش رو به معنی" کسی از جاش تکون
447
نخوره" باز کرد .بعد با همون چشم های درشت شده به تهیونگ نگاه کرد
و گفت.
"خیلی زیاد"
بعد پدر دخترک با انگشت اشاره و شستش چونه دخترک رو گرفت تا
سرش رو باال بیاره و دید بهتری به صورتش داشته باشه .دخترک سریع
لپ هاش رو به طور بانمکی باد کرد و سوکجین با دیدن قیافه کیوت
دخترک زد زیر خنده و گفت.
"ده از ده"
BTSGALAXYIR
448
جونگ کوک به سمت ماشین برگشت و درحالی که در صندلی عقب رو
باز می کرد گفت.
داسوم هردو دستش رو از خوش حالی باالی سرش بلند کرد .بعد تندی
سمت معلمش برگشت ،تعظیم کوچکی کرد و مودبانه رو به مرد گفت.
بعد مرد به تهیونگ نزدیک شد و خیل سریع مرد کوچک تر رو توی بغل
خودش کشوند و گفت.
تهیونگ هم گفت.
BTSGALAXYIR
449
"شما دوتا هم از تعطیالت لذت ببرید...امیدوارم بتونین کمی وقت واسه
تنهایی باهم گذروندن پیدا کنید"
جونگ کوک بعد از باز کردن در شاگرد راننده برای تهیونگ یا نیشخندی
گفت.
450
داسوم تند تند دست هاش رو با اخم بهم کوبید و گفت.
داسوم هم درحالی که مودبانه دست هاش رو روی پاهاش گذاشته بود به
اون دو خیره شد اما بعد در سکوت کامل لب پایینیش رو جلو داد.
جونگ کوک و تهیونگ هردو از این حرکت دخترک زدن زیر خنده و
خنده تهیونگ طوالنی تر ادامه پیدا کرد چون پدر دخترک همیشه خدا
اینکار رو واسه رسیدن به خواسته هاش انجام می داد.
داسوم درحالی که دستش رو مشت کرده بود اون رو به سمت جلو پرتاب
کرد و داد زد.
"به پیش"
شاید این زندگی ای که االن داشت چیزی نبود که مرد برای آینده خودش
تصورش رو می کرد .شاید مرد زیاد به تشکیل خانواده فکر نکرده بود.
شاید اون توی پیش بینی اینکه یه روزی ممکنه عاشق پدر یکی از دانش
آموزهاش بشه شکست خورده بود .سرنوشت حس شوخ طبعی خاصی
داشت اما حاال تهیونگ هیچ شکایتی از این اتفاق نداشت.
452
تهیونگ از آینه بغل ماشین به داسومی که درحال گاز زدن نی قرمز رنگ
نوشیدنی اش بود نگاه کرد و بعد لبخندی زد.
"هی بابا"
"جانم؟"
این چیزی بود که مرد برای آینده اش قرار بود داشته باشه.
BTSGALAXYIR
کنسرت های ویولن ،مسابقات اسکی روی یخ ،جلسات تمرین خصوصی
با پارتنرش و مسافرت دور دنیا.
453
تهیونگ نگاهش رو به سمت داسومی که همچنان نیشخند میزد برگردوند.
BTSGALAXYIR
454