Download as pdf or txt
Download as pdf or txt
You are on page 1of 465

Full Part

Boss
Author : Seohoo
Couple: KaiSoo, SooKai
Gener : Romance. Fluf,
Comady, Smut, +18

channel
@INBLOOM_FIC
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫پارت اول‬

‫ابَر کمپانی"مارشال"‬

‫صاحب چندین شعبه در کشورهای مدرن جهان که مرکز اصلیش‬


‫توی امریکا مستقره‪ .‬هیئت مدیره ای قدرتمند و کاربلد که شور‬
‫حرفه ای بودن رو دراوردن و همه این امکانات و افراد توسط‬
‫شخص مدیر عامل " دو کیونگسو" اداره میشه‪.‬‬

‫این غول بزرگ بخش عظیمی از اقتصاد جهان رو اداره میکنه و‬


‫اگه لحظه ای متوقف شه‪ ،‬ضربه اقتصادی بزرگی به دنیا وارد‬
‫میشه و ارزش سهام وال استریت امریکا به شدت تحت شعاع قرار‬
‫میگیره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪1‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫هیچ کسی به جز معاونان و مشاوران مورد اعتماد‪ ،‬مدیر عامل‬
‫این مجموعه رو ندیدن و فقط اوازه قدرت و توانایی های بی نظیر‬
‫و کم سابقه اش به گوششون رسیده‪.‬‬

‫استبداد‪ ،‬سخت گیری و خستگی ناپذیر بودن تنها بخشی از‬


‫ویژگی هاییه که اون رئیس داره‪ .‬شایعه ها میگن که دفتر کار‬
‫بزرگش تماما از سنگ مرمر پوشیده شده و احتماال توی‬
‫لیست"ثروتمند ترین مردان جهان" رتبه یک رو حریصانه به‬
‫خودش اختصاص داده‪.‬‬

‫مسلمه که از نظر فرهنگی‪ ،‬اجتماعی و قطعا سیاسی از نفوذ‬


‫باالیی برخورداره و هر دم و بازدمش میتونه روی افزایش یا‬
‫کاهش قیمت اجناس تاثیر بذاره!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪2‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫شایعه ها میگن اون یه مرد قد بلند با شونه های پهنه و اینقدر‬
‫جذابه که چشمات با دیدنش آتیش میگیرن! اخمو و پر جذبه با‬
‫اکسسوری های فراوون و گرون قیمت‪ .‬به طوری که ساده ترین‬
‫حلقه یا انگشترش میتونه تا هفت نسل یه آدم معمولی رو سیر‬
‫کنه!‬

‫تمام بدنش توسط تتو های مختلف با طرح های متفاوت به‬
‫آغوش کشیده شده و دندونات برای گاز گرفتن عضالت افتاب‬
‫سوخته و قدرتمندش تحریک میشن‪ .‬این بین نباید از پیرسینگ‬
‫نیپالش و گوشواره الماسی که نرمه گوشش رو تسخیر کرده‬
‫بگذریم‪.‬‬

‫در واقع اکثر شایعه ها حقیقت دارن!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪3‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫دوکیونگسو هیچ وقت توی تغذیه و ورزشش کم نمیزاره و معتقده‬
‫اگه سالم و قوی باشه میتونه کمپانی و تجهیزاتش رو به خوبی‬
‫مدیریت کنه‪.‬‬

‫سالمتیش حرف اول رو میزنه و منشیش از بهترین رستوران‬


‫امریکا براش وعده های مفصل و مخصوصی رو سفارش میده‪.‬‬

‫تعداد دقیق امالکش مشخص نیستن اما صاحب اسمون خراش‬


‫های زیادیه و جزیره یا هواپیمای شخصی براش حکم یه شوخی‬
‫لعنتی رو داره‪.‬‬

‫مدیر دو هر ساله پرونده مدیرهای زیر دست شعب هاش رو با‬


‫ریز بینی تمام بررسی میکنه‪.‬‬

‫با پیرهن سفیدی که استین هاش تا ارنج تا شدن و عینکی که‬


‫با فریم ظریف گرد و طالیی روی تیغه بینیش جا خشک کرده‪،‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪4‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫دو دکمه اول پیرهنش بازه و تتو های سینه و ساعدش رو به رخ‬
‫میکشه‪.‬‬

‫با وقار و طمانینه پرونده ها رو چک و عکس مدیر جدید شعبش‬


‫توجهش رو جلب میکنه‪.‬‬

‫در جا تلفنش رو برمیداره و با منشیش تماس میگیره‪:‬‬

‫" به مدیر شعبه ‪ 023‬سریعا بگو خودش رو به دفترم برسونه‪".‬‬

‫"میشه لطفا اسمشون رو بفرمایید قربان؟"‬

‫"کیم جونگین"‬

‫"در اسرا وقت امرتون اطاعت میشه باس"‬

‫تلفن رو قطع و درحالی که با انگشت شصتش لب زیرینش رو‬


‫نوازش میکرد‪ ،‬به عکس کیم جونگین خیره شد‪....‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪5‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫پارت دوم‬

‫بزرگترین البی جهان دقیقا رو به روش قرار داره‪.‬‬

‫اینقدر بزرگه که انتهاش معلوم نیست!‬

‫پنجره های بزرگ و دوجداره نور خورشید رو مهمون سنگ‬


‫مرمرهای کف سالن میکنن و جونگین مطمئنه که توی زیباترین‬
‫اتاق دنیا داره نفس میکشه‪.‬‬

‫سعی کرده که بهترین تیپش رو بزنه و استایلی مطابق با مد و‬


‫فشن روز دنیا داشته باشه‪.‬‬

‫اما خب‪ ...‬مد و فشنی که کیم جونگین ازش پیروی کرده مربوط‬
‫به یه قرن پیشه‪.‬‬

‫عینک مستطیلی با فریم قهوه ای روشن‪ ،‬موهایی که اینقدر ژل‬


‫خوردن که مثل سنگ سفت شدن‪ ،‬لباسهای دِ مده و کت و شلوار‬
‫طوسی رنگ پریده‪...‬‬
‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪6‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫آیا این تیپ برای دیدار رئیس اَبر کمپانی جهان مناسبه؟!‬

‫حتی یه بچه میدونه که این تیپ برای کف خیابون هم مناسب‬


‫نیست! چه برسه به اینجا‪...‬‬

‫جونگین معتقده که اگه تیپش بد باشه‪ ،‬بقیه چپ چپ نگاهش‬


‫میکنن یا یواشکی با هم حرف میزنن اما از اونجایی که همچین‬
‫چیزی به چشمش نخورده‪ ،‬با خیال اسوده روی کاناپه چرمی‬
‫چندین میلیون دالری البی اتاق مدیر عامل ارشد نشسته و از نور‬
‫خورشید و بازتابش لذت میبره!‬

‫در واقع این رو نمیدونه که سطح شعور و فهم کارکنان اونجا‬


‫اینقدر باالست و اینقدر درگیر مسائل و فعالیت هاشون هستن‬
‫که اهمیت دادن به این چیزها براشون یه شوخی مسخرست‪.‬‬

‫جونگین چیز زیادی نمیدونست‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪7‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫به لطف دوست پدرش که یکی از نزدیکان رئیس بود استخدام‬
‫شده و به آرومی کار میکنه‪.‬‬

‫نسبت به حواشی اشتیاقی نداره و از سطح متوسطی از تحصیالت‬


‫برخورداره‪.‬‬

‫دستهاش رو بهم گره زده و به ساعت قدیمی صفحه مربعی ای‬


‫که دور مچ راستش بسته نگاه میکنه‪ .‬دو دقیقه تا زمان مالقاتش‬
‫با "باس" مونده و جونگین حدس میزنه که احتماال تا ‪ ۲‬ساعت‬
‫دیگه باید عالف بشه‪.‬‬

‫هیچ ایده ی نداره که چرا اینجاست و چیکار کرده‪ .‬مطمئنه که‬


‫کار خوبی برای دریافت پاداش و کار بدی برای مجازات شدن‬
‫انجام نداده و خب‪...‬‬

‫اینکه االن اینجا باشه یکم براش زیادیه و به دیدن این همه‬
‫زیبایی عادت نداره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪8‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫تالش میکنه که معمولی به نظر برسه و اضطرابش رو پنهان کنه‪.‬‬

‫سالن به شدت توی سکوته و منشی با اِیرپاد و تبلت هوشمندش‬


‫یه کارایی میکنه که ازش سر درنمیاره‪.‬‬

‫‪-‬آقای کیم‪ ،‬لطفا بفرمایید داخل‪...‬‬

‫فاک به این حجم از ان تایمی‪ ،‬دقیقا ساعت راس زمان مقرر‬


‫شدست و جونگین شوکه شده‪.‬‬

‫استرس مثل خوره به جونش افتاده و عرق سردی مهمون‬


‫پیشونیش شده‪.‬‬

‫چیزهایی که درباره مدیر عامل ارشد کمپانی شنیده یکم زیادین‬


‫و میدونه که قلبش جنبه نداره‪.‬‬

‫جونگین تقریبا مطمئنه که برای دیدن صورتش باید سرش رو‬


‫بلند کنه‪ ،‬البته اگه جرات همچین حرکتی رو داشته باشه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪9‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫منشی در اتاق رو باز میکنه و جونگین با دستهایی که توی هم‬
‫گره خوردن وارد میشه‪.‬‬

‫فاک به این حجم از بوی خوش!‬

‫این چه بوییه؟!‬

‫جونگین در حال استشمام کردن بهترین بوی زندگیشه و‬


‫اعصابش به طرز معجزه اسایی اروم گرفته‪.‬‬

‫جونگین میدونه که اینجا اوجه!‬

‫دلش میخواست همینجا بمیره و توی اوج خداحافظی کنه‪.‬‬

‫میتونه بعد از خروج از اینجا ادعا کنه که بهشت رو با چشمهای‬


‫خودش دیده‪.‬‬

‫منشی در رو با اروم ترین صدای ممکن بسته و جونگین االن با‬


‫مدیر عامل تنهاست!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪10‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫این فکر به طرز غیر قابل توجیحی میترسوندش و احتمال میده‬
‫که زیادی خوب نباشه‪.‬‬

‫داره تالش میکنه که کتابخونه خاک گرفته ذهنش رو مرور کنه‬


‫تا شاید اصول صحیح اداب معاشرتی رو که توی مدرسه خونده‬
‫بود رو بیاد بیاره‪.‬‬

‫‪-‬جناب کیم‪ ،‬میتونید بنشینید‪.‬‬

‫صداش همزمانه با سر خوردن قطره لج باز عرق از روی پیشونی‬


‫جونگین‪.‬‬

‫تا قبل از شنیدن این صدا فکر میکرد که خورشید گرم ترینه‪ ،‬اما‬
‫االن گزینه دیگه ای رکورد گرمای خورشید رو زده و اون‪ ،‬صدای‬
‫گرم باسه!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪11‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫جونگین حس ادم برفی ای رو داره که کنار بخاری قرار گرفته و‬
‫ذره ذره داره اب میشه‪.‬‬

‫صدای قدم های مصمم و محکمی به گوشش میرسه و به نظر‬


‫میاد که رئیسش داره بهش نزدیک میشه‪.‬‬

‫یک جفت کفش مشکی و براق جلوی چشمهاش سبز میشه و‬


‫جونگین داره از بین میره!‬

‫‪-‬سرتون رو بیارید باال جناب کیم‪...‬‬

‫لحنش کوبنده و امریه‬

‫جونگین به خودش میلرزه و کاریزمای زیادی که از طرف رئیسش‬


‫ساتع میشه رو حس میکنه‪.‬‬

‫جرات سرپیچی نداره‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪12‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫سرشو به ارومی بلند میکنه و از شلوار اتو خورده پرکالغیش‬
‫میگذره‬

‫پیرهن سفید و کراوات نیمه باز قرمزش‬

‫استینای تا شدش و تتوهایی که جونگین نمیتونه احساساتشو‬


‫نسبت بهشون توصیف کنه‬

‫کمی باالتر و لب های رئیسش باعث میشن اب دهنش رو قورت‬


‫بده‪.‬‬

‫سخت ترین کار زندگیش رو انجام میده و به چشمهاش نگاه‬


‫میکنه!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪13‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫پارت سوم‬

‫‪-‬حالتون خوبه جناب کیم؟!‬

‫عرق سر و صورتش رو گرفته و باس کامال متوجه حجم زیاد‬


‫استرسش شده‪.‬‬

‫توی اون لحظه نمیتونه چشمهاشو از تیله های درشتش بگیره و‬


‫این طناب لعنتی خیلی محکمه‪.‬‬

‫حس میکنه از پشت عینک شیشه ایش نمیتونه صورت بی نظیر‬


‫باس رو به طور کامل ببینه و حق مطلب درست ادا نمیشه‪.‬‬

‫‪-‬آروم باش کیم جونگین!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪14‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫"شت از کجا فهمید حالم خوب نیست؟"‬

‫این سوال رو اون لحظه جونگین از خودش پرسید و نمیدونست‬


‫که قیافش داره داد میزنه‪.‬‬

‫باس ازش فاصله میگیره و به طرف میز بزرگ و مستطیلی وسط‬


‫اتاقش میره‪.‬‬

‫مساحت اتاقش سه یا چهار برابر کل خونه جمع و جور جونگینه‬


‫و خیلی دل بازه‪.‬‬

‫با یه لیوان آب برمیگرده و وقتی که اون بلور درخشان رو به طرف‬


‫جونگین میگیره‪ ،‬مدت زیادی طول میکشه تا دستش و جلو بیاره‬
‫و لرزش نامحسوسش‪ ،‬چشمهای باس رو درشت تر از قبل میکنه!‬

‫‪-‬بگیرید لیوان رو جناب کیم‪ ،‬من هیوال یا همچین چیزی نیستم!‬


‫یه مقدار ازش بنوشید تا حالتون بهتر شه‪ .‬نگران نباشید من‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪15‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫نمیخوام اینجا مواخذه یا سررنشتون کنم و برای کار دیگه ای‬
‫اینجا هستید‪ .‬پس اروم باشید و روی این صندلی بشینید‪.‬‬

‫کیونگسو اروم و شمرده حرف میزنه و با دستش به یکی از صندلی‬


‫هایی که نزدیک میز مدیریت قرار داشت‪ ،‬اشاره میکنه‪ .‬گرمی‬
‫صداش‪ ،‬یخ جونگین رو اب میکنه‪.‬‬

‫اروم اروم جلو میره و چند تا صندلی با فاصله تر از میز مدیریت‬


‫میشینه‪.‬‬

‫لیوان رو روی میز میذاره و انگشتهای عرق کردش رو توی هم‬


‫گره میکنه‪.‬‬

‫حالش بهتر شده اما کاریزمای فرد رو به روش زیادیه و داره توش‬
‫غرق میشه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪16‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫مثل تصوراتش هیکلی و چهارشونه نیست اما خیلی خوشتیپه‪.‬‬
‫مثل یه الماس بزرگ و درخشانیه که توی جعبه جواهرات‬
‫مخملی جا خشک کرده و در کنار سافت بودنش‪ ،‬خیلی مقتدر و‬
‫با ثبات به نظر میرسه‪.‬‬

‫با دهن باز بهش زل زده و متوجه نیست که رئیسش داره نگاهش‬
‫میکنه‪.‬‬

‫‪-‬حالتون بهتره جناب کیم؟!‬

‫‪-‬اوهوم اوهوم‪ ...‬ب‪...‬ب‪...‬ب‪...‬بله!‬

‫‪-‬خوبه‪ ،‬نگران هیچی نباشید و فقط به سواالتم جواب بدین‪.‬‬

‫‪-‬ح‪....‬ح‪...‬حتما‪...‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪17‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫زیادی خنگ بنظر میرسه و کیونگسو مطمئن نیست که بتونه از‬


‫پسش بر بیاد‪.‬‬

‫چشمهاشاز پشت اون عینک قدیمی و لباسهای دمده اش‪ ،‬همه‬


‫چیز رو سخت تر میکنه‪.‬‬

‫درسته که به حس ششمش ایمان داره اما دلش نمیخواد که‬


‫مرتکب اشتباه فاحشی بشه‪.‬‬

‫قصد داره یه سری سوال بپرسه تا بدونه طرف مقابلش چقدر‬


‫صادقه‪.‬‬

‫‪-‬اسم کاملتون رو میگید؟‬

‫جونگین میدونه که پروندش جلوی رئیسش بازه و این اطالعات‬


‫به طور کامل توش ذکر شدن‪ ،‬اما ترجیه داد که حرفی نزنه و‬
‫پاسخ سواالت رو دقیق بده‪ .‬نمیدونه که باس میخواد مغایرتی‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪18‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫بین حرفهای جونگین و اطالعاتی که ازش میگیره وجود نداشته‬
‫باشه‪ ،‬در واقع این یه آزمونه!‬

‫‪-‬ک‪...‬کیم جونگ‪...‬گین‬

‫‪-‬چند سالتونه جناب کیم؟‬

‫‪-‬ب‪...‬بیست و هفت‬

‫‪-‬تحصیالتتون؟‬

‫‪-‬من ف‪...‬فقط دبیرستان رو تموم کرد‪...‬دم‬

‫‪-‬چی؟! دانشگاه نرفتید؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪19‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪-‬ن‪...‬نه‪...‬‬

‫‪-‬میتونم بپرسم چرا؟!‬

‫‪-‬به د‪...‬درس خوندن عالقه ن‪...‬ندارم‪.‬‬

‫‪-‬درسته!‬

‫کیونگسو کمی متعجب تر از حالت معمول بنظر میرسه اما از‬


‫جواب جونگین خوشش اومده‪.‬‬

‫اینکه اون پسر اینقدر شهامت داره که کاری رو به زور انجام نده‪،‬‬
‫براش جالبه‪.‬‬

‫البته همین قضیه زنگ خطری بود تا حواسش باشه چون ممکن‬
‫بود فرد رو به روش پیشنهاد خودش رو هم قبول نکنه‪.‬‬
‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪20‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪-‬گرایشتون؟‬

‫‪-‬کره ای‪...‬‬

‫‪-‬نه اقای کیم‪ ،‬اون ملیتتونه! درباره گرایشتون پرسیدم‪.‬‬

‫چهره اش نشون میداد که سخت مشغول فکر کردنه و متوجه‬


‫منظور کیونگسو نشده!‬

‫‪-‬گرایش جنسیتون منظورمه‪.‬‬

‫‪-‬چی؟!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪21‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫تا بناگوش سرخ شده و کیونگسو داشت خندش میگرفت! مگه‬
‫همچین ادمی هم پیدا میشه؟! سریع از اون بحث میگذره تا‬
‫جونگین از دست نره‪.‬‬

‫‪-‬خب آقای کیم‪ ،‬میخوام درباره علت حضورتون در اینجا صحبت‬


‫کنم‪.‬‬

‫جونگین نگاهش رو از تتوهای ساعد باس میگیره و به چشمهای‬


‫مصممش میده‪.‬‬

‫‪-‬میخوام بهتون یه پیشنهاد متفاوت بدم و اجباری برای قبولش‬


‫ندارید چون نمیخوام تحت فشار بذارمتون‪.‬‬

‫‪-‬ب‪...‬بله‪...‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪22‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬من طی یک ماه آینده قراره توی یکی از بزرگ ترین جلسات‬
‫سرنوشت ساز کمپانی مارشال با یکی از رقبا شرکت کنم‪ ...‬جلسه‬
‫ای که تاثیر بزرگی روی سرنوشت این کمپانی و زحمات چندین‬
‫سالم داره‪ ،‬به طوری که میتونه ارزش سهاممون رو به اوج یا به‬
‫قعر اقیانوس ها برسونه‪.‬‬

‫جونگین نمیدونست که چرا رئیسش این حرفهارو باهاش درمیون‬


‫میذاره و هدف اصلیش چیه‪.‬‬

‫استرسش لحظه به لحظه بیشتر میشه و در نهایت با جمله بعدی‬


‫کیونگسو‪ ،‬فکش میوفته‪:‬‬

‫‪-‬میخوام که توی اون جلسه‪ ،‬نقش همسرم رو بازی کنید!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪23‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫پارت چهارم‬

‫‪-‬میخوام توی اون جلسه نقش همسرم رو بازی کنید!‬

‫چشمهای جونگین به اورسایز ترین حالت ممکن تبدیل شده و‬


‫از پشت شیشه عینکش‪ ،‬دقیقا اندازه دو تا کاسه بزرگ به نظر‬
‫میرسه‪.‬‬

‫‪-‬ه‪...‬ه‪...‬ه‪...‬ه‪...‬ه‪...‬ه‪...‬‬

‫‪-‬همسر‪...‬‬

‫لعنتی حتی نمیتونست اسمشو بیاره!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪24‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬م‪...‬م‪...‬م‪...‬م‪...‬من‪...‬‬

‫میخواست از اونجا بره! اون چه کوفتیه که باس ازش میخواد؟‬

‫فکر میکرد مجازات یا سرزنشی در انتظارشه اما اینطور نبود‪.‬‬

‫چی فکر میکرد‪ ،‬چی شد!‬

‫عینکشو با انگشت اشارش عقب میده‪ .‬یقه پیرهنی رو که تا دکمه‬


‫اخرش رو بسته بود رو از گردنش جدا میکنه چون راه تنفسیش‬
‫مختل شده‪.‬‬

‫نگاهشو از چشمهای درشت باس میگیره و بلند میشه‪.‬‬

‫اون اتاق بزرگ براش تبدیل به یه کوره اتیش شده که داره پوست‬
‫بدنش رو میسوزونه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪25‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫باید زودتر از اونجا خارج شه اما پاهاش به کف مرمری اتاق‬
‫چسبیده و تکون نمیخوره‪.‬‬

‫چطور تونست با یه حرفش فلجش کنه؟‬

‫صدای قدم های باس که از برخورد کف کفش گرون قیمتش با‬


‫زمین ساتع میشه به گوشش میرسه و بدنش رو جمع میکنه‪.‬‬

‫چشمهاش رو میبنده و قطره عرقی از شقیقه اش سرازیر میشه‪.‬‬

‫نمیدونه که چه اتفاقی میوفته اما چند لحظه بعد راه تنفسیش‬


‫بهتر و بدنش خنک میشه‪.‬‬

‫گوشه چشمش رو باز میکنه و باس رو درحالی میبینه که داره‬


‫دکمه سوم پیراهنش رنگ و رو رفتش رو باز میکنه‪.‬‬

‫دستش رو به طور ناگهانی باال میاره و روی دستای نرمش میذاره‪.‬‬

‫احساسات عجیبی اون لحظه به طرفش حمله میکنن که فرصت‬


‫نداره بهشون فکر کنه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪26‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫از اون زاویه نزدیک میتونه مژه های بلندش رو ببینه‪.‬‬

‫حتی پوست سفید و صورت پُرش‪.‬‬

‫ابروهای رئیسش واقا پرپشت بودن و چشمهاش شدیدا زیبا به‬


‫نظر میرسیدن‪.‬‬

‫جونگین با جراتی که نمیدونه از کجا اورده بهش زل میزنه و‬


‫وقتی که فشار دستاش کم میشن‪ ،‬دکمه چهارمش هم توسط‬
‫کیونگسو باز میشه‪.‬‬

‫با فاصله گرفتن رئیسش تازه متوجه میشه که منبع اون بوی‬
‫خوش چی بوده و اخم ریزی میکنه‪.‬‬

‫‪-‬حالتون بهتر شد جناب کیم؟‬

‫‪-‬او‪...‬بله بله‪...‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪27‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪-‬متاسفم‪ ،‬مثل اینکه خیلی ناگهانی و بدون مقدمه حرف زدم‪.‬‬

‫‪-‬اوه نه نه‪ ...‬من فقط یکم شوکه شدم‪...‬‬

‫‪-‬لطفا دکمه های پیراهنتون رو تا ته نبندین‪ ،‬صورتتون واقا قرمز‬


‫شده بود!‬

‫پسر بلند تر خجالت میکشه و دوباره روی صندلیش میشینه‪.‬‬

‫‪-‬ی‪...‬یه مقدار پیشنهادت‪...‬تون‪...‬‬

‫‪-‬میفهمم‪...‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪28‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫به استایل بی نظیر باس که چطوری پشت اون میز نشسته نگاه‬
‫میکنه و اب دهنش رو قورت میده‪.‬‬

‫‪-‬من متوجه این هستم که پیشنهادم تا حد زیادی نامعقوله و‬


‫ممکه برای شما دردسرساز باشه‪.‬‬

‫اما من تمام تالشم رو میکنم تا برای شما مشکلی ایجاد نشه و‬


‫ازتون مراقبت کنم‪.‬‬

‫ازش مراقبت کنه؟ ازش مراقبت کنه؟!!!‬

‫قلب جونگین به شدت میتپه چون تا حاال کسی این حرفهارو‬


‫بهش نزده‪.‬‬

‫شخص خاصی رو توی زندگیش نداشته که ازش حمایت کنه و‬


‫اون رو برای خودش بخواد‪.‬‬

‫‪-‬چ‪...‬چرا من رو انت‪...‬تخاب کردین؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪29‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫کیونگسو تکیه اش رو از صندلی بزرگش میگیره و با اطمینان به‬


‫چشمهای کارمندش زل میزنه تا متقاعدش کنه‪:‬‬

‫‪-‬برای این مهمانی ای که قراره دو ماه اینده برگزار شه‪ ،‬از سالها‬
‫قبل برنامه ریزی شده و برای تمامی کمپانی ها از اهمیت زیادی‬
‫برخورداره‪ .‬در واقع این یه فرصت طالییه تا رئسای ابر کمپانی ها‬
‫و رقبا همدیگه رو پس از سالها مالقات کنن و قدرتشون رو به‬
‫رخ هم بکشن‪ .‬از وقتی که مارشال به اریکه قدرت نشست و سهام‬
‫هارو تحت تاثیر قرار داد‪ ،‬هیئت مدیران و مدیرعامل اصلی یعنی‬
‫من به شدت تحت فشار قرار گرفتیم‪ .‬البته که تیم امنیتی قوی‬
‫ای رو استخدام کردم و تالشهای اونها وضعیت رو بهتر کرد اما از‬
‫نظر سیاسی مشکالتی وجود داشت‪.‬‬

‫خیلی از رئسای کمپانی های دیگه و وزرای دولت های مختلف‬


‫تمایل داشتن که پیوند خویشاوندی ای رو بین من و خودشون‬
‫برقرار کنن اما این غیر ممکن بود! متوجه هستید؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪30‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫جونگین سعی میکنه تا کلمات سنگینی رو که رئیسش باهاش‬


‫جمله بندی میکنه رو هضم کنه و منظورش رو بفهمه‪:‬‬

‫‪-‬یعنی میخواستن باهاشون ازدواج کنید؟!‬

‫‪-‬با خودشون یا با دختراشون! ولی من ادمی نیستم که زحمات‬


‫چندین ساله خودم و تیمم رو به هدر بدم و درامای ابکی و‬
‫عاشقانه هم نگاه نمیکنم و اینجور چیزا در سطح لول و پرستیژم‬
‫نیستن‪ .‬االن هدفم این نیست که از خودم تعریف کنم‪ ،‬بلکه‬
‫میخوام علت کارهام رو بدونید‪...‬‬

‫جونگین زیاد به این قسمت توجه نمیکنه و نمیپرسه که چرا باید‬


‫اینجور چیزارو بهش توضیح بده‪ .‬حقیقت اینه که باس میتونه به‬
‫راحتی بهش دستور بده و تحت فشار بذارتش اما اینکارو نمیکنه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪31‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪-‬برای اینکه سایه شون از روی من و شرکت برداشته و فشار‬


‫هاشون کمتر شه‪ ،‬مجبور شدم به طور رسمی اعالم کنم که‬
‫بایسکشوال هستم و ازدواج کردم‪.‬‬

‫‪-‬شت رئیس شما گی ای؟‬

‫چشمهای کیونگسو تغییر سایز میده و جلوی خنده اش رو‬


‫میگیره‪ ،‬اون جونگین لعنتی زیادی کیوته‪.‬‬

‫‪-‬من همچین حرفی زدم اقای کیم؟ من کِی گفتم گی ام؟‬

‫سریع دستاشو جلو میاره و تند تند توضیح میده‪:‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪32‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬تو اخبار گفت! من یادمه که چندین سال پیش اعالم کرد که‬
‫رئیس کمپانی مارشال از دخترا بیزاره و کلی هم بهتون بد و‬
‫بیرا‪ ...‬اوه!‬

‫فهمید که زیاده روی کرده و جفت دستاشو جلوی دهنش میذاره‪.‬‬


‫کیونگسو لبخند کوچیکی میزنه‪:‬‬

‫‪-‬اون زمان شایعه های زیادی درست شدن و االن اصال مهم‬
‫نیست‪ .‬مهم اینه که من االن باید برای مهمونی ای که قراره دو‬
‫ماه دیگه برگزار بشه‪ ،‬همسرم رو کنار خودم داشته باشم‪.‬‬

‫صورت جونگین سرخ میشه و سرش رو پایین میندازه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪33‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬دلیل اینکه شما رو انتخاب کردم هم اینه که به نظرم شما‬
‫استایل و پتانسیل مناسبی رو برای ایفای این نقش دارید و من‬
‫به حس ششمم اعتماد دارم‪.‬‬

‫پسر بلند تر یه لحظه میچرخه و پشت سرش رو نگاه میکنه تا‬


‫مطمئن شه که کسی جز خودش توی اتاق نیست‪ .‬واقعا رئیسش‬
‫داره با اون حرف میزنه؟‬

‫کیونگسو میفهمه که جونگین یکم زیادی خودش رو دست کم‬


‫میگیره‪ .‬در واقع جونگین جزو کول ترین پسراییه که توی عمرش‬
‫دیده و اون عینک مسخره یا لباسای بابابزرگیش باعث نمیشه که‬
‫کیونگسو فریب بخوره‪ .‬حداقل نه االن که چهار تا از دکمه های‬
‫پیرهنش بازه و سینه خوش تراش و برنزه اش رو براش به نمایش‬
‫میذاره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪34‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫کیونگسو آدمیه که به عنوان یه مدیر تمامی جوانب رو درنظر‬
‫میگیره و قابلیت زیادی در کشف استعداد های پنهان اطرافیانش‬
‫داره‪.‬‬

‫‪-‬درباره پیشنهادم فکر کنید جناب کیم‪ .‬بازم میگم که هیچ‬


‫اجباری وجود نداره و به محض اینکه پاتون رو از در این اتاق‬
‫بیرون گذاشتید‪ ،‬همه چیز به حالت عادیش برمیگرده و من‪...‬‬

‫‪-‬قبوله!‬

‫‪-‬بله؟‬

‫‪-‬قبوله باس‪ ،‬من انجامش میدم!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪35‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫جونگین نزدیک به یک هفته ست که تحت آموزش و راهنمایی‬
‫های شخص باس قرار گرفته و کم کم داره عقلشو از دست میده!‬

‫لعنتی این خیلی سخته و نمیتونه انجامش بده!‬

‫توی این یک هفته تغییرات زیادی کرده‪.‬‬

‫عالوه بر اینکه توی یکی از بهترین باشگاه ها و تحت تعلیم‬


‫بهترین مربی ها دوره های فشرده بدن سازی و تناسب اندام رو‬
‫میگذرونه‪ ،‬باس بهش گفته که باید حداقل به دو تا از زبانهای‬
‫زنده دنیا هم مسلط باشه‪.‬‬

‫خدایا جونگین حتی به دانشگاه هم نرفته!‬

‫توی کره ای حرف زدنش هم لنگ میزنه و وقتی بهش بگی دو‬
‫ضربدر دو چند تا میشه میگه ده!‬

‫دو تا از زبانهای زنده دنیا؟!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪36‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫اصال دلش نمیخواد که دست و پا چلفتی یا همچین کوفتی به‬
‫نظر برسه اما واقا نمیتونه‪.‬‬

‫حاال که آخر روز به روی باس نشسته تا روند برنامه های این یک‬
‫هفته رو بهش گزارش بده‪ ،‬پلکهاش بی اراده روی هم میوفتن و‬
‫میخواد بخاطر خواب میمیره‪.‬‬

‫‪-‬آقای کیم!‬

‫باس تقریبا فریاد میزنه چون چند لحظه پیش صدای خروپف‬
‫جونگین درحالی که روی صندلی نشسته‪ ،‬به گوشش میرسه و با‬
‫چشمهایی متعجب به اون جونور خوابالو نگاه میکنه‪.‬‬

‫یعنی نشسته خوابش برده؟!‬

‫اینجور چیزا برای کیونگسو بی معنین‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪37‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫خیلی وقتا شده که بخاطر کارای کمپانی سه روز متوالی نخوابه‬
‫و در واقع بدنش به این برنامه کاری عادت کرده‪.‬‬

‫کیونگسو میدونه که اگه صبح ها ساعت ‪ ۵‬بیدار نشه و شبها‬


‫ساعت ‪ ۳‬صبح نخوابه‪ ،‬کمپانیش به انزوا کشیده میشه چون بازار‬
‫بورس و گرگهایی که هر لحظه در کمینن‪ ،‬این چیزا تو کَتشون‬
‫نمیره‪.‬‬

‫‪-‬آقای کیم!‬

‫‪-‬اوما توروخدا ولم کن بزار بخوابم‪...‬‬

‫وات د فاک! اوما؟!‬

‫جونگین فکر میکنه که توی خونه شونه؟ حتما االن این تصور رو‬
‫داره که کیونگسو هم مادرشه!‬

‫باس برای اینکه مطمئن شه اسمشو صدا میزنه‪:‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪38‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪-‬جونگین؟‬

‫پسر بلند تر غر میزنه‪:‬‬

‫‪-‬اوما بزار االن بخوابم‪ ...‬چبل چبل‪ ...‬اون رئیس کوتوله مون کلی‬
‫ازم کار کشیده بزار بخوابم‪...‬‬

‫کیونگسو خندش میگیره و از پشت میز بزرگش بلند میشه‪ .‬با‬


‫قدم های آروم خودش رو به جونگین میرسونه و دوباره صداش‬
‫میکنه‪:‬‬

‫‪-‬جونگین‪ ،‬حداقل بلند شو برو توی اتاق کوچیک بغل آفیس‬


‫بخواب‪ .‬من به پدرت خبر میدم که نگران نشه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪39‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪-‬اوماااااا‬

‫جونگین درحالی که خودشو خیلی لوس کرده دست کیونگسو‬


‫رو میگیره‪.‬‬

‫باس به شدت از اینکه کسی لمسش کنه متنفره اما میدونه که‬
‫اگه االن دست جونگینو پس بزنه‪ ،‬پسرک خوابالو پخش زمین‬
‫میشه و ممکنه که بدنش آسیب ببینه! همونجا می ایسته و بازوی‬
‫جونگیو نگه میداره‪.‬‬

‫‪-‬اومااااا برای فردا ناهار چیکن درست کن‪ ...‬همش بخاطر اون‬
‫نتونستم چیزی بخورم و فقط کار کردم‪.‬‬

‫کیونگسو حرفی نمیزنه و اصال به چروک شدن پیرهن گرون‬


‫قیمت و اتو خوردش زیر دستای جونگین اهمیت نمیده‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪40‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫کمی خودش رو جلوتر میکشه و با گرفتن کتف و پشت اون‬
‫خرس خوابالو‪ ،‬وزنش رو روی خودش میندازه و بلندش میکنه‪.‬‬

‫کیونگسو کسیه که به شدت اهل ورزشه و عضالت قدرتمندی‬


‫داره‪ .‬برای همین حرکت دادن پسری به الغری جونگین براش‬
‫آسونه‪.‬‬

‫‪-‬اوما میدونی‪ ...‬اگه رئیسمون دختر بود میفرستادمت که باهاش‬


‫حرف بزنی و راضیش کنی‪...‬‬

‫کیونگسو چمشهاش رو ریز میکنه‪ .‬جونگین برای چی این حرفارو‬


‫میزنه؟ مامانش برای چی راضیش کنه؟‬

‫چقدر این بچه توی خواب هذیون میگه!‬

‫صدای خروپف آروم و کیوتش رو دقیقا کنار گوشش میشنوه‪.‬‬


‫کیونگسو تا حاال حیوونای زیادی رو دیده‪ .‬درسته! حیوونهایی که‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪41‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫نمیشد اسمشون رو انسان گذاشت و همیشه باید اینطوری‬
‫خطاب بشن‪.‬‬

‫‪�:‬‬
‫ابَر کمپانی"مارشال"‬

‫صاحب چندین شعبه در کشورهای مدرن جهان که مرکز اصلیش‬


‫توی امریکا مستقره‪ .‬هیئت مدیره ای قدرتمند و کاربلد که شور‬
‫حرفه ای بودن رو دراوردن و همه این امکانات و افراد توسط‬
‫شخص مدیر عامل " دو کیونگسو" اداره میشه‪.‬‬

‫این غول بزرگ بخش عظیمی از اقتصاد جهان رو اداره میکنه و‬


‫اگه لحظه ای متوقف شه‪ ،‬ضربه اقتصادی بزرگی به دنیا وارد‬
‫میشه و ارزش سهام وال استریت امریکا به شدت تحت شعاع قرار‬
‫میگیره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪42‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫هیچ کسی به جز معاونان و مشاوران مورد اعتماد‪ ،‬مدیر عامل‬
‫این مجموعه رو ندیدن و فقط اوازه قدرت و توانایی های بی نظیر‬
‫و کم سابقه اش به گوششون رسیده‪.‬‬

‫استبداد‪ ،‬سخت گیری و خستگی ناپذیر بودن تنها بخشی از‬


‫ویژگی هاییه که اون رئیس داره‪ .‬شایعه ها میگن که دفتر کار‬
‫بزرگش تماما از سنگ مرمر پوشیده شده و احتماال توی‬
‫لیست"ثروتمند ترین مردان جهان" رتبه یک رو حریصانه به‬
‫خودش اختصاص داده‪.‬‬

‫مسلمه که از نظر فرهنگی‪ ،‬اجتماعی و قطعا سیاسی از نفوذ‬


‫باالیی برخورداره و هر دم و بازدمش میتونه روی افزایش یا‬
‫کاهش قیمت اجناس تاثیر بذاره!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪43‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫شایعه ها میگن اون یه مرد قد بلند با شونه های پهنه و اینقدر‬
‫جذابه که چشمات با دیدنش آتیش میگیرن! اخمو و پر جذبه با‬
‫اکسسوری های فراوون و گرون قیمت‪ .‬به طوری که ساده ترین‬
‫حلقه یا انگشترش میتونه تا هفت نسل یه آدم معمولی رو سیر‬
‫کنه!‬

‫تمام بدنش توسط تتو های مختلف با طرح های متفاوت به‬
‫آغوش کشیده شده و دندونات برای گاز گرفتن عضالت افتاب‬
‫سوخته و قدرتمندش تحریک میشن‪ .‬این بین نباید از پیرسینگ‬
‫نیپالش و گوشواره الماسی که نرمه گوشش رو تسخیر کرده‬
‫بگذریم‪.‬‬

‫در واقع اکثر شایعه ها حقیقت دارن!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪44‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫دوکیونگسو هیچ وقت توی تغذیه و ورزشش کم نمیزاره و معتقده‬
‫اگه سالم و قوی باشه میتونه کمپانی و تجهیزاتش رو به خوبی‬
‫مدیریت کنه‪.‬‬

‫سالمتیش حرف اول رو میزنه و منشیش از بهترین رستوران‬


‫امریکا براش وعده های مفصل و مخصوصی رو سفارش میده‪.‬‬

‫تعداد دقیق امالکش مشخص نیستن اما صاحب اسمون خراش‬


‫های زیادیه و جزیره یا هواپیمای شخصی براش حکم یه شوخی‬
‫لعنتی رو داره‪.‬‬

‫مدیر دو هر ساله پرونده مدیرهای زیر دست شعب هاش رو با‬


‫ریز بینی تمام بررسی میکنه‪.‬‬

‫با پیرهن سفیدی که استین هاش تا ارنج تا شدن و عینکی که‬


‫با فریم ظریف گرد و طالیی روی تیغه بینیش جا خشک کرده‪،‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪45‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫دو دکمه اول پیرهنش بازه و تتو های سینه و ساعدش رو به رخ‬
‫میکشه‪.‬‬

‫با وقار و طمانینه پرونده ها رو چک و عکس مدیر جدید شعبش‬


‫توجهش رو جلب میکنه‪.‬‬

‫در جا تلفنش رو برمیداره و با منشیش تماس میگیره‪:‬‬

‫" به مدیر شعبه ‪ 023‬سریعا بگو خودش رو به دفترم برسونه‪".‬‬

‫"میشه لطفا اسمشون رو بفرمایید قربان؟"‬

‫"کیم جونگین"‬

‫"در اسرا وقت امرتون اطاعت میشه باس"‬

‫تلفن رو قطع و درحالی که با انگشت شصتش لب زیرینش رو‬


‫نوازش میکرد‪ ،‬به عکس کیم جونگین خیره شد‪....‬‬

‫بزرگترین البی جهان دقیقا رو به روش قرار داره‪.‬‬

‫اینقدر بزرگه که انتهاش معلوم نیست!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪46‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫پنجره های بزرگ و دوجداره نور خورشید رو مهمون سنگ‬
‫مرمرهای کف سالن میکنن و جونگین مطمئنه که توی زیباترین‬
‫اتاق دنیا داره نفس میکشه‪.‬‬

‫سعی کرده که بهترین تیپش رو بزنه و استایلی مطابق با مد و‬


‫فشن روز دنیا داشته باشه‪.‬‬

‫اما خب‪ ...‬مد و فشنی که کیم جونگین ازش پیروی کرده مربوط‬
‫به یه قرن پیشه‪.‬‬

‫عینک مستطیلی با فریم قهوه ای روشن‪ ،‬موهایی که اینقدر ژل‬


‫خوردن که مثل سنگ سفت شدن‪ ،‬لباسهای دِ مده و کت و شلوار‬
‫طوسی رنگ پریده‪...‬‬

‫آیا این تیپ برای دیدار رئیس اَبر کمپانی جهان مناسبه؟!‬

‫حتی یه بچه میدونه که این تیپ برای کف خیابون هم مناسب‬


‫نیست! چه برسه به اینجا‪...‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪47‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫جونگین معتقده که اگه تیپش بد باشه‪ ،‬بقیه چپ چپ نگاهش‬
‫میکنن یا یواشکی با هم حرف میزنن اما از اونجایی که همچین‬
‫چیزی به چشمش نخورده‪ ،‬با خیال اسوده روی کاناپه چرمی‬
‫چندین میلیون دالری البی اتاق مدیر عامل ارشد نشسته و از نور‬
‫خورشید و بازتابش لذت میبره!‬

‫در واقع این رو نمیدونه که سطح شعور و فهم کارکنان اونجا‬


‫اینقدر باالست و اینقدر درگیر مسائل و فعالیت هاشون هستن‬
‫که اهمیت دادن به این چیزها براشون یه شوخی مسخرست‪.‬‬

‫جونگین چیز زیادی نمیدونست‪.‬‬

‫به لطف دوست پدرش که یکی از نزدیکان رئیس بود استخدام‬


‫شده و به آرومی کار میکنه‪.‬‬

‫نسبت به حواشی اشتیاقی نداره و از سطح متوسطی از تحصیالت‬


‫برخورداره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪48‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫دستهاش رو بهم گره زده و به ساعت قدیمی صفحه مربعی ای‬


‫که دور مچ راستش بسته نگاه میکنه‪ .‬دو دقیقه تا زمان مالقاتش‬
‫با "باس" مونده و جونگین حدس میزنه که احتماال تا ‪ ۲‬ساعت‬
‫دیگه باید عالف بشه‪.‬‬

‫هیچ ایده ی نداره که چرا اینجاست و چیکار کرده‪ .‬مطمئنه که‬


‫کار خوبی برای دریافت پاداش و کار بدی برای مجازات شدن‬
‫انجام نداده و خب‪...‬‬

‫اینکه االن اینجا باشه یکم براش زیادیه و به دیدن این همه‬
‫زیبایی عادت نداره‪.‬‬

‫تالش میکنه که معمولی به نظر برسه و اضطرابش رو پنهان کنه‪.‬‬

‫سالن به شدت توی سکوته و منشی با اِیرپاد و تبلت هوشمندش‬


‫یه کارایی میکنه که ازش سر درنمیاره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪49‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬آقای کیم‪ ،‬لطفا بفرمایید داخل‪...‬‬

‫فاک به این حجم از ان تایمی‪ ،‬دقیقا ساعت راس زمان مقرر‬


‫شدست و جونگین شوکه شده‪.‬‬

‫استرس مثل خوره به جونش افتاده و عرق سردی مهمون‬


‫پیشونیش شده‪.‬‬

‫چیزهایی که درباره مدیر عامل ارشد کمپانی شنیده یکم زیادین‬


‫و میدونه که قلبش جنبه نداره‪.‬‬

‫جونگین تقریبا مطمئنه که برای دیدن صورتش باید سرش رو‬


‫بلند کنه‪ ،‬البته اگه جرات همچین حرکتی رو داشته باشه‪.‬‬

‫منشی در اتاق رو باز میکنه و جونگین با دستهایی که توی هم‬


‫گره خوردن وارد میشه‪.‬‬

‫فاک به این حجم از بوی خوش!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪50‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫این چه بوییه؟!‬

‫جونگین در حال استشمام کردن بهترین بوی زندگیشه و‬


‫اعصابش به طرز معجزه اسایی اروم گرفته‪.‬‬

‫جونگین میدونه که اینجا اوجه!‬

‫دلش میخواست همینجا بمیره و توی اوج خداحافظی کنه‪.‬‬

‫میتونه بعد از خروج از اینجا ادعا کنه که بهشت رو با چشمهای‬


‫خودش دیده‪.‬‬

‫منشی در رو با اروم ترین صدای ممکن بسته و جونگین االن با‬


‫مدیر عامل تنهاست!‬

‫این فکر به طرز غیر قابل توجیحی میترسوندش و احتمال میده‬


‫که زیادی خوب نباشه‪.‬‬

‫داره تالش میکنه که کتابخونه خاک گرفته ذهنش رو مرور کنه‬


‫تا شاید اصول صحیح اداب معاشرتی رو که توی مدرسه خونده‬
‫بود رو بیاد بیاره‪.‬‬
‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪51‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪-‬جناب کیم‪ ،‬میتونید بنشینید‪.‬‬

‫صداش همزمانه با سر خوردن قطره لج باز عرق از روی پیشونی‬


‫جونگین‪.‬‬

‫تا قبل از شنیدن این صدا فکر میکرد که خورشید گرم ترینه‪ ،‬اما‬
‫االن گزینه دیگه ای رکورد گرمای خورشید رو زده و اون‪ ،‬صدای‬
‫گرم باسه!‬

‫جونگین حس ادم برفی ای رو داره که کنار بخاری قرار گرفته و‬


‫ذره ذره داره اب میشه‪.‬‬

‫صدای قدم های مصمم و محکمی به گوشش میرسه و به نظر‬


‫میاد که رئیسش داره بهش نزدیک میشه‪.‬‬

‫یک جفت کفش مشکی و براق جلوی چشمهاش سبز میشه و‬


‫جونگین داره از بین میره!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪52‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪-‬سرتون رو بیارید باال جناب کیم‪...‬‬

‫لحنش کوبنده و امریه‬

‫جونگین به خودش میلرزه و کاریزمای زیادی که از طرف رئیسش‬


‫ساتع میشه رو حس میکنه‪.‬‬

‫جرات سرپیچی نداره‬

‫سرشو به ارومی بلند میکنه و از شلوار اتو خورده پرکالغیش‬


‫میگذره‬

‫پیرهن سفید و کراوات نیمه باز قرمزش‬

‫استینای تا شدش و تتوهایی که جونگین نمیتونه احساساتشو‬


‫نسبت بهشون توصیف کنه‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪53‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫کمی باالتر و لب های رئیسش باعث میشن اب دهنش رو قورت‬
‫بده‪.‬‬

‫سخت ترین کار زندگیش رو انجام میده و به چشمهاش نگاه‬


‫میکنه!‬

‫‪-‬حالتون خوبه جناب کیم؟!‬

‫عرق سر و صورتش رو گرفته و باس کامال متوجه حجم زیاد‬


‫استرسش شده‪.‬‬

‫توی اون لحظه نمیتونه چشمهاشو از تیله های درشتش بگیره و‬


‫این طناب لعنتی خیلی محکمه‪.‬‬

‫حس میکنه از پشت عینک شیشه ایش نمیتونه صورت بی نظیر‬


‫باس رو به طور کامل ببینه و حق مطلب درست ادا نمیشه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪54‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬آروم باش کیم جونگین!‬

‫"شت از کجا فهمید حالم خوب نیست؟"‬

‫این سوال رو اون لحظه جونگین از خودش پرسید و نمیدونست‬


‫که قیافش داره داد میزنه‪.‬‬

‫باس ازش فاصله میگیره و به طرف میز بزرگ و مستطیلی وسط‬


‫اتاقش میره‪.‬‬

‫مساحت اتاقش سه یا چهار برابر کل خونه جمع و جور جونگینه‬


‫و خیلی دل بازه‪.‬‬

‫با یه لیوان آب برمیگرده و وقتی که اون بلور درخشان رو به طرف‬


‫جونگین میگیره‪ ،‬مدت زیادی طول میکشه تا دستش و جلو بیاره‬
‫و لرزش نامحسوسش‪ ،‬چشمهای باس رو درشت تر از قبل میکنه!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪55‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬بگیرید لیوان رو جناب کیم‪ ،‬من هیوال یا همچین چیزی نیستم!‬
‫یه مقدار ازش بنوشید تا حالتون بهتر شه‪ .‬نگران نباشید من‬
‫نمیخوام اینجا مواخذه یا سررنشتون کنم و برای کار دیگه ای‬
‫اینجا هستید‪ .‬پس اروم باشید و روی این صندلی بشینید‪.‬‬

‫کیونگسو اروم و شمرده حرف میزنه و با دستش به یکی از صندلی‬


‫هایی که نزدیک میز مدیریت قرار داشت‪ ،‬اشاره میکنه‪ .‬گرمی‬
‫صداش‪ ،‬یخ جونگین رو اب میکنه‪.‬‬

‫اروم اروم جلو میره و چند تا صندلی با فاصله تر از میز مدیریت‬


‫میشینه‪.‬‬

‫لیوان رو روی میز میذاره و انگشتهای عرق کردش رو توی هم‬


‫گره میکنه‪.‬‬

‫حالش بهتر شده اما کاریزمای فرد رو به روش زیادیه و داره توش‬
‫غرق میشه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪56‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫مثل تصوراتش هیکلی و چهارشونه نیست اما خیلی خوشتیپه‪.‬‬


‫مثل یه الماس بزرگ و درخشانیه که توی جعبه جواهرات‬
‫مخملی جا خشک کرده و در کنار سافت بودنش‪ ،‬خیلی مقتدر و‬
‫با ثبات به نظر میرسه‪.‬‬

‫با دهن باز بهش زل زده و متوجه نیست که رئیسش داره نگاهش‬
‫میکنه‪.‬‬

‫‪-‬حالتون بهتره جناب کیم؟!‬

‫‪-‬اوهوم اوهوم‪ ...‬ب‪...‬ب‪...‬ب‪...‬بله!‬

‫‪-‬خوبه‪ ،‬نگران هیچی نباشید و فقط به سواالتم جواب بدین‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪57‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬ح‪....‬ح‪...‬حتما‪...‬‬

‫زیادی خنگ بنظر میرسه و کیونگسو مطمئن نیست که بتونه از‬


‫پسش بر بیاد‪.‬‬

‫چشمهاشاز پشت اون عینک قدیمی و لباسهای دمده اش‪ ،‬همه‬


‫چیز رو سخت تر میکنه‪.‬‬

‫درسته که به حس ششمش ایمان داره اما دلش نمیخواد که‬


‫مرتکب اشتباه فاحشی بشه‪.‬‬

‫قصد داره یه سری سوال بپرسه تا بدونه طرف مقابلش چقدر‬


‫صادقه‪.‬‬

‫‪-‬اسم کاملتون رو میگید؟‬

‫جونگین میدونه که پروندش جلوی رئیسش بازه و این اطالعات‬


‫به طور کامل توش ذکر شدن‪ ،‬اما ترجیه داد که حرفی نزنه و‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪58‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫پاسخ سواالت رو دقیق بده‪ .‬نمیدونه که باس میخواد مغایرتی‬
‫بین حرفهای جونگین و اطالعاتی که ازش میگیره وجود نداشته‬
‫باشه‪ ،‬در واقع این یه آزمونه!‬

‫‪-‬ک‪...‬کیم جونگ‪...‬گین‬

‫‪-‬چند سالتونه جناب کیم؟‬

‫‪-‬ب‪...‬بیست و هفت‬

‫‪-‬تحصیالتتون؟‬

‫‪-‬من ف‪...‬فقط دبیرستان رو تموم کرد‪...‬دم‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪59‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬چی؟! دانشگاه نرفتید؟‬

‫‪-‬ن‪...‬نه‪...‬‬

‫‪-‬میتونم بپرسم چرا؟!‬

‫‪-‬به د‪...‬درس خوندن عالقه ن‪...‬ندارم‪.‬‬

‫‪-‬درسته!‬

‫کیونگسو کمی متعجب تر از حالت معمول بنظر میرسه اما از‬


‫جواب جونگین خوشش اومده‪.‬‬

‫اینکه اون پسر اینقدر شهامت داره که کاری رو به زور انجام نده‪،‬‬
‫براش جالبه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪60‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫البته همین قضیه زنگ خطری بود تا حواسش باشه چون ممکن‬
‫بود فرد رو به روش پیشنهاد خودش رو هم قبول نکنه‪.‬‬

‫‪-‬گرایشتون؟‬

‫‪-‬کره ای‪...‬‬

‫‪-‬نه اقای کیم‪ ،‬اون ملیتتونه! درباره گرایشتون پرسیدم‪.‬‬

‫چهره اش نشون میداد که سخت مشغول فکر کردنه و متوجه‬


‫منظور کیونگسو نشده!‬

‫‪-‬گرایش جنسیتون منظورمه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪61‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬چی؟!‬

‫تا بناگوش سرخ شده و کیونگسو داشت خندش میگرفت! مگه‬


‫همچین ادمی هم پیدا میشه؟! سریع از اون بحث میگذره تا‬
‫جونگین از دست نره‪.‬‬

‫‪-‬خب آقای کیم‪ ،‬میخوام درباره علت حضورتون در اینجا صحبت‬


‫کنم‪.‬‬

‫جونگین نگاهش رو از تتوهای ساعد باس میگیره و به چشمهای‬


‫مصممش میده‪.‬‬

‫‪-‬میخوام بهتون یه پیشنهاد متفاوت بدم و اجباری برای قبولش‬


‫ندارید چون نمیخوام تحت فشار بذارمتون‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪62‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬ب‪...‬بله‪...‬‬

‫‪-‬من طی یک ماه آینده قراره توی یکی از بزرگ ترین جلسات‬


‫سرنوشت ساز کمپانی مارشال با یکی از رقبا شرکت کنم‪ ...‬جلسه‬
‫ای که تاثیر بزرگی روی سرنوشت این کمپانی و زحمات چندین‬
‫سالم داره‪ ،‬به طوری که میتونه ارزش سهاممون رو به اوج یا به‬
‫قعر اقیانوس ها برسونه‪.‬‬

‫جونگین نمیدونست که چرا رئیسش این حرفهارو باهاش درمیون‬


‫میذاره و هدف اصلیش چیه‪.‬‬

‫استرسش لحظه به لحظه بیشتر میشه و در نهایت با جمله بعدی‬


‫کیونگسو‪ ،‬فکش میوفته‪:‬‬

‫‪-‬میخوام که توی اون جلسه‪ ،‬نقش همسرم رو بازی کنید!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪63‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬میخوام توی اون جلسه نقش همسرم رو بازی کنید!‬

‫چشمهای جونگین به اورسایز ترین حالت ممکن تبدیل شده و‬


‫از پشت شیشه عینکش‪ ،‬دقیقا اندازه دو تا کاسه بزرگ به نظر‬
‫میرسه‪.‬‬

‫‪-‬ه‪...‬ه‪...‬ه‪...‬ه‪...‬ه‪...‬ه‪...‬‬

‫‪-‬همسر‪...‬‬

‫لعنتی حتی نمیتونست اسمشو بیاره!‬

‫‪-‬م‪...‬م‪...‬م‪...‬م‪...‬من‪...‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪64‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫میخواست از اونجا بره! اون چه کوفتیه که باس ازش میخواد؟‬

‫فکر میکرد مجازات یا سرزنشی در انتظارشه اما اینطور نبود‪.‬‬

‫چی فکر میکرد‪ ،‬چی شد!‬

‫عینکشو با انگشت اشارش عقب میده‪ .‬یقه پیرهنی رو که تا دکمه‬


‫اخرش رو بسته بود رو از گردنش جدا میکنه چون راه تنفسیش‬
‫مختل شده‪.‬‬

‫نگاهشو از چشمهای درشت باس میگیره و بلند میشه‪.‬‬

‫اون اتاق بزرگ براش تبدیل به یه کوره اتیش شده که داره پوست‬
‫بدنش رو میسوزونه‪.‬‬

‫باید زودتر از اونجا خارج شه اما پاهاش به کف مرمری اتاق‬


‫چسبیده و تکون نمیخوره‪.‬‬

‫چطور تونست با یه حرفش فلجش کنه؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪65‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫صدای قدم های باس که از برخورد کف کفش گرون قیمتش با‬


‫زمین ساتع میشه به گوشش میرسه و بدنش رو جمع میکنه‪.‬‬

‫چشمهاش رو میبنده و قطره عرقی از شقیقه اش سرازیر میشه‪.‬‬

‫نمیدونه که چه اتفاقی میوفته اما چند لحظه بعد راه تنفسیش‬


‫بهتر و بدنش خنک میشه‪.‬‬

‫گوشه چشمش رو باز میکنه و باس رو درحالی میبینه که داره‬


‫دکمه سوم پیراهنش رنگ و رو رفتش رو باز میکنه‪.‬‬

‫دستش رو به طور ناگهانی باال میاره و روی دستای نرمش میذاره‪.‬‬

‫احساسات عجیبی اون لحظه به طرفش حمله میکنن که فرصت‬


‫نداره بهشون فکر کنه‪.‬‬

‫از اون زاویه نزدیک میتونه مژه های بلندش رو ببینه‪.‬‬

‫حتی پوست سفید و صورت پُرش‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪66‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫ابروهای رئیسش واقا پرپشت بودن و چشمهاش شدیدا زیبا به‬
‫نظر میرسیدن‪.‬‬

‫جونگین با جراتی که نمیدونه از کجا اورده بهش زل میزنه و‬


‫وقتی که فشار دستاش کم میشن‪ ،‬دکمه چهارمش هم توسط‬
‫کیونگسو باز میشه‪.‬‬

‫با فاصله گرفتن رئیسش تازه متوجه میشه که منبع اون بوی‬
‫خوش چی بوده و اخم ریزی میکنه‪.‬‬

‫‪-‬حالتون بهتر شد جناب کیم؟‬

‫‪-‬او‪...‬بله بله‪...‬‬

‫‪-‬متاسفم‪ ،‬مثل اینکه خیلی ناگهانی و بدون مقدمه حرف زدم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪67‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬اوه نه نه‪ ...‬من فقط یکم شوکه شدم‪...‬‬

‫‪-‬لطفا دکمه های پیراهنتون رو تا ته نبندین‪ ،‬صورتتون واقا قرمز‬


‫شده بود!‬

‫پسر بلند تر خجالت میکشه و دوباره روی صندلیش میشینه‪.‬‬

‫‪-‬ی‪...‬یه مقدار پیشنهادت‪...‬تون‪...‬‬

‫‪-‬میفهمم‪...‬‬

‫به استایل بی نظیر باس که چطوری پشت اون میز نشسته نگاه‬
‫میکنه و اب دهنش رو قورت میده‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪68‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬من متوجه این هستم که پیشنهادم تا حد زیادی نامعقوله و‬
‫ممکه برای شما دردسرساز باشه‪.‬‬

‫اما من تمام تالشم رو میکنم تا برای شما مشکلی ایجاد نشه و‬


‫ازتون مراقبت کنم‪.‬‬

‫ازش مراقبت کنه؟ ازش مراقبت کنه؟!!!‬

‫قلب جونگین به شدت میتپه چون تا حاال کسی این حرفهارو‬


‫بهش نزده‪.‬‬

‫شخص خاصی رو توی زندگیش نداشته که ازش حمایت کنه و‬


‫اون رو برای خودش بخواد‪.‬‬

‫‪-‬چ‪...‬چرا من رو انت‪...‬تخاب کردین؟‬

‫کیونگسو تکیه اش رو از صندلی بزرگش میگیره و با اطمینان به‬


‫چشمهای کارمندش زل میزنه تا متقاعدش کنه‪:‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪69‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪-‬برای این مهمانی ای که قراره دو ماه اینده برگزار شه‪ ،‬از سالها‬
‫قبل برنامه ریزی شده و برای تمامی کمپانی ها از اهمیت زیادی‬
‫برخورداره‪ .‬در واقع این یه فرصت طالییه تا رئسای ابر کمپانی ها‬
‫و رقبا همدیگه رو پس از سالها مالقات کنن و قدرتشون رو به‬
‫رخ هم بکشن‪ .‬از وقتی که مارشال به اریکه قدرت نشست و سهام‬
‫هارو تحت تاثیر قرار داد‪ ،‬هیئت مدیران و مدیرعامل اصلی یعنی‬
‫من به شدت تحت فشار قرار گرفتیم‪ .‬البته که تیم امنیتی قوی‬
‫ای رو استخدام کردم و تالشهای اونها وضعیت رو بهتر کرد اما از‬
‫نظر سیاسی مشکالتی وجود داشت‪.‬‬

‫خیلی از رئسای کمپانی های دیگه و وزرای دولت های مختلف‬


‫تمایل داشتن که پیوند خویشاوندی ای رو بین من و خودشون‬
‫برقرار کنن اما این غیر ممکن بود! متوجه هستید؟‬

‫جونگین سعی میکنه تا کلمات سنگینی رو که رئیسش باهاش‬


‫جمله بندی میکنه رو هضم کنه و منظورش رو بفهمه‪:‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪70‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪-‬یعنی میخواستن باهاشون ازدواج کنید؟!‬

‫‪-‬با خودشون یا با دختراشون! ولی من ادمی نیستم که زحمات‬


‫چندین ساله خودم و تیمم رو به هدر بدم و درامای ابکی و‬
‫عاشقانه هم نگاه نمیکنم و اینجور چیزا در سطح لول و پرستیژم‬
‫نیستن‪ .‬االن هدفم این نیست که از خودم تعریف کنم‪ ،‬بلکه‬
‫میخوام علت کارهام رو بدونید‪...‬‬

‫جونگین زیاد به این قسمت توجه نمیکنه و نمیپرسه که چرا باید‬


‫اینجور چیزارو بهش توضیح بده‪ .‬حقیقت اینه که باس میتونه به‬
‫راحتی بهش دستور بده و تحت فشار بذارتش اما اینکارو نمیکنه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪71‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬برای اینکه سایه شون از روی من و شرکت برداشته و فشار‬
‫هاشون کمتر شه‪ ،‬مجبور شدم به طور رسمی اعالم کنم که‬
‫بایسکشوال هستم و ازدواج کردم‪.‬‬

‫‪-‬شت رئیس شما گی ای؟‬

‫چشمهای کیونگسو تغییر سایز میده و جلوی خنده اش رو‬


‫میگیره‪ ،‬اون جونگین لعنتی زیادی کیوته‪.‬‬

‫‪-‬من همچین حرفی زدم اقای کیم؟ من کِی گفتم گی ام؟‬

‫سریع دستاشو جلو میاره و تند تند توضیح میده‪:‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪72‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬تو اخبار گفت! من یادمه که چندین سال پیش اعالم کرد که‬
‫رئیس کمپانی مارشال از دخترا بیزاره و کلی هم بهتون بد و‬
‫بیرا‪ ...‬اوه!‬

‫فهمید که زیاده روی کرده و جفت دستاشو جلوی دهنش میذاره‪.‬‬


‫کیونگسو لبخند کوچیکی میزنه‪:‬‬

‫‪-‬اون زمان شایعه های زیادی درست شدن و االن اصال مهم‬
‫نیست‪ .‬مهم اینه که من االن باید برای مهمونی ای که قراره دو‬
‫ماه دیگه برگزار بشه‪ ،‬همسرم رو کنار خودم داشته باشم‪.‬‬

‫صورت جونگین سرخ میشه و سرش رو پایین میندازه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪73‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬دلیل اینکه شما رو انتخاب کردم هم اینه که به نظرم شما‬
‫استایل و پتانسیل مناسبی رو برای ایفای این نقش دارید و من‬
‫به حس ششمم اعتماد دارم‪.‬‬

‫پسر بلند تر یه لحظه میچرخه و پشت سرش رو نگاه میکنه تا‬


‫مطمئن شه که کسی جز خودش توی اتاق نیست‪ .‬واقعا رئیسش‬
‫داره با اون حرف میزنه؟‬

‫کیونگسو میفهمه که جونگین یکم زیادی خودش رو دست کم‬


‫میگیره‪ .‬در واقع جونگین جزو کول ترین پسراییه که توی عمرش‬
‫دیده و اون عینک مسخره یا لباسای بابابزرگیش باعث نمیشه که‬
‫کیونگسو فریب بخوره‪ .‬حداقل نه االن که چهار تا از دکمه های‬
‫پیرهنش بازه و سینه خوش تراش و برنزه اش رو براش به نمایش‬
‫میذاره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪74‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫کیونگسو آدمیه که به عنوان یه مدیر تمامی جوانب رو درنظر‬
‫میگیره و قابلیت زیادی در کشف استعداد های پنهان اطرافیانش‬
‫داره‪.‬‬

‫‪-‬درباره پیشنهادم فکر کنید جناب کیم‪ .‬بازم میگم که هیچ‬


‫اجباری وجود نداره و به محض اینکه پاتون رو از در این اتاق‬
‫بیرون گذاشتید‪ ،‬همه چیز به حالت عادیش برمیگرده و من‪...‬‬

‫‪-‬قبوله!‬

‫‪-‬بله؟‬

‫‪-‬قبوله باس‪ ،‬من انجامش میدم!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪75‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫جونگین نزدیک به یک هفته ست که تحت آموزش و راهنمایی‬
‫های شخص باس قرار گرفته و کم کم داره عقلشو از دست میده!‬

‫لعنتی این خیلی سخته و نمیتونه انجامش بده!‬

‫توی این یک هفته تغییرات زیادی کرده‪.‬‬

‫عالوه بر اینکه توی یکی از بهترین باشگاه ها و تحت تعلیم‬


‫بهترین مربی ها دوره های فشرده بدن سازی و تناسب اندام رو‬
‫میگذرونه‪ ،‬باس بهش گفته که باید حداقل به دو تا از زبانهای‬
‫زنده دنیا هم مسلط باشه‪.‬‬

‫خدایا جونگین حتی به دانشگاه هم نرفته!‬

‫توی کره ای حرف زدنش هم لنگ میزنه و وقتی بهش بگی دو‬
‫ضربدر دو چند تا میشه میگه ده!‬

‫دو تا از زبانهای زنده دنیا؟!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪76‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫اصال دلش نمیخواد که دست و پا چلفتی یا همچین کوفتی به‬
‫نظر برسه اما واقا نمیتونه‪.‬‬

‫حاال که آخر روز به روی باس نشسته تا روند برنامه های این یک‬
‫هفته رو بهش گزارش بده‪ ،‬پلکهاش بی اراده روی هم میوفتن و‬
‫میخواد بخاطر خواب میمیره‪.‬‬

‫‪-‬آقای کیم!‬

‫باس تقریبا فریاد میزنه چون چند لحظه پیش صدای خروپف‬
‫جونگین درحالی که روی صندلی نشسته‪ ،‬به گوشش میرسه و با‬
‫چشمهایی متعجب به اون جونور خوابالو نگاه میکنه‪.‬‬

‫یعنی نشسته خوابش برده؟!‬

‫اینجور چیزا برای کیونگسو بی معنین‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪77‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫خیلی وقتا شده که بخاطر کارای کمپانی سه روز متوالی نخوابه‬
‫و در واقع بدنش به این برنامه کاری عادت کرده‪.‬‬

‫کیونگسو میدونه که اگه صبح ها ساعت ‪ ۵‬بیدار نشه و شبها‬


‫ساعت ‪ ۳‬صبح نخوابه‪ ،‬کمپانیش به انزوا کشیده میشه چون بازار‬
‫بورس و گرگهایی که هر لحظه در کمینن‪ ،‬این چیزا تو کَتشون‬
‫نمیره‪.‬‬

‫‪-‬آقای کیم!‬

‫‪-‬اوما توروخدا ولم کن بزار بخوابم‪...‬‬

‫وات د فاک! اوما؟!‬

‫جونگین فکر میکنه که توی خونه شونه؟ حتما االن این تصور رو‬
‫داره که کیونگسو هم مادرشه!‬

‫باس برای اینکه مطمئن شه اسمشو صدا میزنه‪:‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪78‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪-‬جونگین؟‬

‫پسر بلند تر غر میزنه‪:‬‬

‫‪-‬اوما بزار االن بخوابم‪ ...‬چبل چبل‪ ...‬اون رئیس کوتوله مون کلی‬
‫ازم کار کشیده بزار بخوابم‪...‬‬

‫کیونگسو خندش میگیره و از پشت میز بزرگش بلند میشه‪ .‬با‬


‫قدم های آروم خودش رو به جونگین میرسونه و دوباره صداش‬
‫میکنه‪:‬‬

‫‪-‬جونگین‪ ،‬حداقل بلند شو برو توی اتاق کوچیک بغل آفیس‬


‫بخواب‪ .‬من به پدرت خبر میدم که نگران نشه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪79‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪-‬اوماااااا‬

‫جونگین درحالی که خودشو خیلی لوس کرده دست کیونگسو‬


‫رو میگیره‪.‬‬

‫باس به شدت از اینکه کسی لمسش کنه متنفره اما میدونه که‬
‫اگه االن دست جونگینو پس بزنه‪ ،‬پسرک خوابالو پخش زمین‬
‫میشه و ممکنه که بدنش آسیب ببینه! همونجا می ایسته و بازوی‬
‫جونگیو نگه میداره‪.‬‬

‫‪-‬اومااااا برای فردا ناهار چیکن درست کن‪ ...‬همش بخاطر اون‬
‫نتونستم چیزی بخورم و فقط کار کردم‪.‬‬

‫کیونگسو حرفی نمیزنه و اصال به چروک شدن پیرهن گرون‬


‫قیمت و اتو خوردش زیر دستای جونگین اهمیت نمیده‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪80‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫کمی خودش رو جلوتر میکشه و با گرفتن کتف و پشت اون‬
‫خرس خوابالو‪ ،‬وزنش رو روی خودش میندازه و بلندش میکنه‪.‬‬

‫کیونگسو کسیه که به شدت اهل ورزشه و عضالت قدرتمندی‬


‫داره‪ .‬برای همین حرکت دادن پسری به الغری جونگین براش‬
‫آسونه‪.‬‬

‫‪-‬اوما میدونی‪ ...‬اگه رئیسمون دختر بود میفرستادمت که باهاش‬


‫حرف بزنی و راضیش کنی‪...‬‬

‫کیونگسو چمشهاش رو ریز میکنه‪ .‬جونگین برای چی این حرفارو‬


‫میزنه؟ مامانش برای چی راضیش کنه؟‬

‫چقدر این بچه توی خواب هذیون میگه!‬

‫صدای خروپف آروم و کیوتش رو دقیقا کنار گوشش میشنوه‪.‬‬


‫کیونگسو تا حاال حیوونای زیادی رو دیده‪ .‬درسته! حیوونهایی که‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪81‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫نمیشد اسمشون رو انسان گذاشت و همیشه باید اینطوری‬
‫خطاب بشن‪.‬‬

‫اما جونگین معصومیت و لطافت خاصی داره‪.‬‬

‫کیونگسو با بادی لنگوایج به طور کامل آشناست و جونگین بعضی‬


‫وقتا اینقدر سوییت و شکننده به نظر میرسه که قلبش درد‬
‫میگیره‪.‬‬

‫اینکه تا االن آسیبی ندیده واقعا جای شکر داره و کیونگسو عمیقا‬
‫احساس میکنه که باید بدنشو توی یه پتوی گرم و نرم و بپیچه‬
‫و یه لیوان شیرکاکائوی داغ رو با نی خرسی بهش بخورونه و‬
‫بهش بگه همه چیز درست میشه‪.‬‬

‫کیونگسو در اتاق کوچیکی که به صورت مخفی کنار دفتر کارش‬


‫قرار داره رو باز میکنه و جونگین رو روی تخت میخوابونه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪82‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫با پتوی نازکی بدنش رو میپوشونه و دمای اسپیلت رو باال میبره‬
‫چون احتمال میده که سردش بشه‪.‬‬

‫به آرومی از اتاق خارج میشه و کارهاشو انجام میده‪.‬‬

‫****‬

‫ساعت ‪ ۸‬صبحه و جونگین با حالت خوابالو و موهایی که شبیه‬


‫لونه پرنده شده‪ ،‬لباسهای بهم ریخته و چشمهای پف کرده از‬
‫اتاق خارج میشه‪.‬‬

‫اینقدر بی دقته که نگاهی به اطرافش ننداخته و نمیدونه که‬


‫دقیقا کجاست‪...‬‬

‫جلوی در اتاق میایسته و با صدای بلندی خمیازه میکشه‪ .‬این‬


‫درحالیه که باس روی صندلی ریاستش نشسته و با چشمهای‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪83‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫خنثی نگاهش میکنه‪ .‬به شدت منتظره که جونگین به خودش‬
‫بیاد و بفهمه که اینجا خونه اوماش نیست‪.‬‬

‫‪-‬اوماااااا یه لیوان شیر کاکائو برام در‪ ...‬وای!‬

‫وقتی چشمهاش باز میشه‪ ،‬باس رو میبینه و نگاهی که به‬


‫اطرافش میندازه‪ ،‬باعث میشه که بدنش یخ کنه!‬

‫دیشب مگه نرفت خونه؟!‬

‫چطور تونسته اینجا بمونه؟!‬

‫‪-‬م‪..‬م‪...‬م‪...‬من‪...‬م‪...‬معذرت‪...‬م‪...‬‬

‫‪-‬نیازی نیست جونگین‪ ،‬حاال برگرد تو اتاق و دست و صورتتو‬


‫بشور چون سفارش صبحانه دو نفره دادم و االناست که سر برسه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪84‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬ص‪....‬ص‪...‬ص‪...‬ص‪...‬صبح‪...‬حا‪....‬‬

‫با دیدن نگاه برزخی باس‪ ،‬لعنتی به لکنت مسخرش میفرسته و‬


‫خودشو تقریبا توی اتاقک کوچیک پرت میکنه‪.‬‬

‫‪-‬اون با اسم کوچیک صدام زد؟! وای وای وای شت اون منو با‬
‫اسم کوچیک صدا زد‪ .‬نه نه نه نه این امکان نداره!‬

‫جونگین مثل بچه هایی که جیش دارن باال پایین میپره و هر از‬
‫گاهی به لونه پرنده روی سرش چنگ میزنه‪.‬‬

‫‪-‬وای صبحونه دو نفره؟ دو نفره؟!!!! وای من نمیتونم لیوان شیرو‬


‫میریزم روی خودم!!! وای حاال چیکار کنم!!!! اها فهمیدم! بهش‬
‫میگم که صبحونه دوست ندارم! اره اره همینو بهش میگم!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪85‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫صورتشو خیلی تمیز و با فشار میشوره و موهاشو با اب خیس‬


‫میکنه‪ .‬در واقع جونگین میخواد موهاش مرتب به نظر برسن و‬
‫خبر نداره که داره گند میزنه و موهاش جوری شده که انگار گاو‬
‫لیسش زده‪...‬‬

‫یقه پیرهنش رو تا اخر میبنده و کمربندش رو محکم میکنه‪.‬‬

‫با قدم های شمرده پشت در میایسته و در میزنه!‬

‫درسته که یکم‪ ،‬فقط یه کوچولو خنگه‪ ،‬اما این رو میدونه که باید‬


‫برای ورود به اتاق یه نفر دیگه در بزنه‪...‬‬

‫باس سرش رو از پرونده ها بلند میکنه و با تعجب نگاهی به در‬


‫میندازه‪ .‬جونگین از داخل اتاق در میزنه؟!! نکنه براش اتفاقی‬
‫افتاده و نمیتونه در رو باز کنه؟!‬

‫فورا از روی صندلیش بلند میشه و با شتاب خودش رو به در اتاق‬


‫میرسونه و به شدت بازش میکنه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪86‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪-‬جونگین حالت خوبه؟!‬

‫‪-‬اوه!‬

‫دوباره بخاطر اینکه اسمش به تنهایی از بین لبهای رئیسش خارج‬


‫شده ذوق میکنه و صورتش سرخ میشه‪.‬‬

‫‪-‬چرا اینقدر صورتت قرمزه؟ پوستت حساسیت داره؟ چرا اینقدر‬


‫موهات خیسه؟! میخوای بگم سشوار بیارن؟!‬

‫‪-‬نه نه نه! صورتمو محکم شستمش که تمیز شه‪ .‬موهامم با آب‬


‫مرتب کردم‪...‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪87‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬چیکار کردی؟!‬

‫جونگین لبخند احمقانه ای میزنه چون از کارش راضیه!‬

‫‪-‬نباید به پوستت فشار بیاری چون آسیب میبینه جونگین‪ .‬باید‬


‫از کرم و مرطوب کننده های مخصوص استفاده کنی تا پوستت‬
‫شاداب بمونه‪ .‬حاال چند جلسه وقت دکتر پوست و مو هم داری‬
‫تا مشکالت رو برطرف کنن‪.‬‬

‫تلفن اتاق باس زنگ میزنه و رشته کالم قطع میشه‪.‬‬

‫با استایل نفس گیری تلفن رو برمیداره و جواب میده‪:‬‬

‫‪-‬بله؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪88‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪-‬قربان صبحانه ویژه ای که سفارش داده بودین حاضره‪.‬‬

‫‪-‬خوبه بگو بیارن‪.‬‬

‫تلفن رو قطع میکنه‪:‬‬

‫‪-‬خب جونگین دارن صبحانه رو میارن‪ .‬لطفا روی نزدیک ترین‬


‫صندلی به میزم بشین تا به همه چیز دسترسی داشته باشی‪.‬‬

‫‪-‬من صبحونه دوست ندارم!‬

‫‪-‬یعنی چی دوست نداری؟!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪89‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬یعنی هیچ وقت تا حاال صبحونه نخورد‪...‬‬

‫دهن جونگین باز میمونه!‬

‫لعنتی اونا چیه؟‬

‫یه چیزایی رو توی ظرفای بلوری میبینه که تا حاال چشمشم‬


‫بهشون نخورده!‬

‫از بین اونا فقط میتونه رونهای بریون شده مرغ رو تشخیص بده‬
‫و آب دهنش رو قورت میده‪.‬‬

‫‪-‬امر دیگه ای ندارید باس؟‬

‫‪-‬نه‪ ،‬مرخصید‪.‬‬

‫‪-‬نوش جانتون قربان‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪90‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫خدمت کارا با احترام از اتاق خارج میشن و در رو میبندن‪.‬‬


‫کیونگسو با لبخند درخشانی به جونگین اشاره میکنه‪:‬‬

‫‪-‬نمیشینی؟‬

‫پسر بلند تر داره از ضعف و خجالت میمیره! حتی نمیدونه که‬


‫اون خوراکی های رنگارنگ و خوشمزه رو چطور باید بخوره!‬

‫انواع میوه‪ ،‬بستنی‪ ،‬سبزیجات‪ ،‬انواع ابمیوه و شیرهای طعم دار‪.‬‬


‫چند نوع نون تست و انواع مربا‪ ...‬اینقدر خوراکی هست که هیچ‬
‫چیز از اون میز شیشه ای بزرگ دیده نمیشه!‬

‫‪-‬جونگین؟ اگه واقعا صبحانه نمیخوری بگم بیان ببرن اینارو چون‬
‫من فقط یه الته میخورم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪91‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪-‬خب یکم میخورم‪...‬‬

‫کیونگسو هنوزم مشکوکه اما سعی میکنه به روی خودش نیاره و‬


‫پشت میزش میشینه‪.‬‬

‫جونگین روی صندلی جا میگیره و با حیرت به شاهکار بزرگی‬


‫که جلوش چیده شده نگاه میکنه‪.‬‬

‫باس داره یه چیزایی رو از توی تبلتش چک میکنه اما زیرچشمی‬


‫حواسش به جونگین هست‪.‬‬

‫به وضوح میتونه نگاه "حاال چه غلطی کنم؟ از کدوم شروع کنم‬
‫و اول چی رو بخورم " رو توی چشمهاش ببینه‪.‬‬

‫لیوان خرسی مخصوصی رو که به صورت اسپشیال برای جونگین‬


‫سفارش داده رو از گوشه میز برمیداره و جلوی جونگین میزاره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪92‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫درش رو باز میکنه و عطر خوش شیر کاکائو باعث میشه که‬
‫پسرک چشمهاش رو با لذت ببنده و نفس عمیقی بکشه‪ .‬باس‬
‫دیگه نمیتونه خودش رو کنترل کنه و میخنده‪:‬‬

‫‪-‬اینقدر شیرکاکائو دوست داری؟!‬

‫‪-‬خیلی زیاد!‬

‫‪-‬اوکی میتونی از اینا هم بخوری‪.‬‬

‫ظرف نوتالرو برمیداره و در دسترس جونگین قرار میده‪.‬‬

‫‪-‬تخم مرغ رو هم به دو روش گفتم درست کردن‪ .‬آبپز و سرخ‬


‫شده‪ ،‬هر کدومو که میپسندی بخور‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪93‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬البته من زیاد شکمو نیستم‪...‬‬

‫دو دقیقه از این حرف جونگین نگذشته که با کله به طرف میز‬


‫حمله ور شده!‬

‫توی یه دستش مرغ و توی دست دیگش لیوان شیر عسلشه!‬

‫کیونگسو هاج و واج به جونگینی که (اصال صبحانه دوست نداره)‬


‫نگاه و خودش رو سرزنش میکنه که چرا اینقدر توی این یه هفته‬
‫اذیتش کرده‪.‬‬

‫‪-‬یکم از اونا میخوام‪...‬‬

‫با دهن پر به نوتال اشاره میکنه‪ .‬کیونگسو مقدار زیادی ازش رو‬
‫روی نون تست برشته شده و گرم میماله و به طرف جونگین‬
‫میگیره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪94‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫پسرک با لبخند نون رو تقریبا از دست رئیس میقاپه و توی دو‬
‫حرکت نیست و نابودش میکنه!‬

‫‪-‬مربای توت فرنگی میخوری؟‬

‫‪-‬اوه!‬

‫درخشش چشمهای جونگین مهر تاییده و چند لحظه بعد این‬


‫باس دو کیونگسو‪ ،‬رئیس لجندری یکی از بزرگترین کمپانی های‬
‫دنیاست که داره برای خرس کنارش لقمه میگیره!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪95‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫پارت پنجم‬

‫‪-‬پرفکتو‪ ،‬حاال میخوام که یه کانورسیشن فرانسوی رو جلو ببریم‪.‬‬


‫درباره بازار بورس هفته اخیر باشه چطوره؟ یا تاریخچه اقتصاد؟‬

‫‪+‬کتابایی که برای تاریخچه اقتصاد معرفی کردین رو خوندم باس‬


‫فقط یه مجموعه پنج جلدیش مونده‪.‬‬

‫‪-‬اوکی پس درباره بازار بورس هفته اخیر صحبت میکنیم‪.‬‬

‫‪+‬معاون بیون مقاله هاشو برام فرستادن‪.‬‬

‫‪-‬خوبه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪96‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫یه ماه از روزی که جونگین آموزش هاش رو شروع کرده بود‬
‫میگذره و توی این مدت تغییرات زیادی حاصل شده‪ .‬از نحوه‬
‫آداب و معاشرت تا لباس پوشیدن‪ .‬جونگین یاد گرفته که‬
‫چطوری توی قالب جذاب و خیره کنندش فرو بره و کیونگسو‬
‫شاهد لحظه به لحظه پیشرفتش بوده‪ .‬اون پسر اونقدری هم که‬
‫بنظر میرسه خنگ نیست و تونسته تسلط حدودی ای رو روی‬
‫دو زبان انگلیسی و فرانسوی ایجاد کنه تا توی مهمانی حرفی‬
‫برای زدن داشته باشه‪.‬‬

‫قرار نیست همه چیز رو بدست بگیره و پِلَن اینجوریه که هر کی‬


‫ازش هر چی پرسید‪ ،‬اون به خوبی جواب بده و یه مکالمه حرفه‬
‫ای و کوتاه رو جمع و جور کنه‪.‬‬

‫تو این مدت تغییرات زیادی حاصل شده‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪97‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫مثال به جای حمله ور شدن به میز غذا از چنگال استفاده میکنه‪.‬‬
‫موقع نوشیدن قهوش هورت نمیکشه و بعد از تموم شدن هر‬
‫وعده غذایی‪ ،‬دور دهانش رو حتی اگه کثیف هم نباشه‪ ،‬تمیز‬
‫میکنه‪.‬‬

‫قبلش از دستمال گردن استفاده میکنه تا لباسهاش خراب نشن‪.‬‬

‫یاد گرفته چطوری مثل یه پرنس جوان راه بره که شایستگی‬


‫ایستادن کنار باس به عنوان "همسر" رو داشته باشه‪ .‬باید پشت‬
‫سر باس و جلوتر از بقیه معاونا قرار بگیره و حق نداره که جلوتر‬
‫از رئیسشون قدم برداره‪.‬‬

‫نباید به چیزی خیره بشه و چشمهاش برق بزنن‪.‬‬

‫باید حواسش باشه که به خانمها و آقایونی که توی مهمانی قرار‬


‫دارن زل نزنه و خیلی عادی و معمولی جلوه کنه‪.‬‬

‫دستپاچه نشه و از کتابها و مقاله هایی که این چند وقت خونده‪،‬‬


‫استفاده های الزم رو ببره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪98‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫تقریبا بادی لنگوئیج رو یاد گرفته‪ ،‬تا حدی که بلد باشه و خودش‬
‫رو لو نده‪.‬‬

‫بدنش به لطف بدن سازی روی فرم اومده و کیونگسو بخوبی‬


‫میتونه سایز بازوهای برامدش رو از روی استین کتش حدس‬
‫بزنه‪.‬‬

‫هر چی بیشتر جلو میرن‪ ،‬کیونگسو مطمئن تر میشه که جونگین‬


‫بهترین انتخابش بوده و کیس نایابی محسوب میشه‪ .‬جونگین‬
‫حقیقتا شبیه شاهزاده هاست و کیونگسو بخاطرش راضیه‪.‬‬

‫بخاطر کشف شاهزاده درون جونگین به خودش افتخار میکنه‪.‬‬

‫حاال امتحان زبان فرانسوی و انگلیسی جونگین تموم شده و‬


‫نیشخند روی صورت کیونگسو یجور مهر تایید بنظر میرسه‪.‬‬

‫‪-‬خوبه جونگین‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪99‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪+‬عالی نیست؟‬

‫‪-‬من برای هر چیزی از صفت "خوب" استفاده نمیکنم و اگه بی‬


‫نظیر هم باشه میگم "بد نیست" لول و استاندارهای من کامال‬
‫متفاوته و حاال که بهت میگم خوبه‪ ،‬تو بدون خیلی خیلی کارتو‬
‫عالی انجام دادی کیم‪.‬‬

‫گونه های جونگین سرخ میشن و کیونگسو میتونه خرس خنگ‬


‫و شلخته وجودش رو ببینه‪ .‬همون پسر بچه ای که موقع خوردن‬
‫شیر کاکائو نصفش رو روی لباسش میریزه و مدام مثل لبو قرمز‬
‫میشه‪ .‬اون پسر بچه زیر این کت و شلوار مشکی پنهان شده و‬
‫کیونگسو آدمی نیست که متوجهش نشه‪.‬‬

‫‪+‬ممنونم باس‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪100‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪-‬به گوچی سفارش کالکشن حلقه های جدیدشون رو دادم‪ .‬حلقه‬


‫های کاپلی شون رو نگاه کردم و برام جالب نبودن‪ .‬به بیون گفتم‬
‫کالکشن وی ای پی شون رو سفارش بده‪.‬‬

‫‪+‬کل کالکشن رو خریدین باس؟!‬

‫‪-‬اره کلشو سفارش دادم‪ .‬نمیتونیم که برای خریدن حلقه به‬


‫فروشگاه بریم! طرحش رو انتخاب میکنیم و اگه اندازه مون نبود‪،‬‬
‫سایزش رو سفارش میدم‪.‬‬

‫جونگین هنوز هم به این رفتار های بی پروای کیونگسو عادت‬


‫نکرده‪ .‬به نظرش اینجور رفتارها همواره سکسی و مقتدرانن‪.‬‬
‫خوب میدونه که کالکشن حلقه های وی ای پی گوچی بقدری‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪101‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫گرونن که صفرهای روی صورت حسابشون قابل شمارش نیستن‪.‬‬
‫و حاال فاک کیونگسو یه کالکشن وی ای پی رو خریداری کرده!‬

‫‪-‬باید بدنتو تقریبا همینطوری نگه داری جونگین‪ .‬من به بیون‬


‫گفتم که یه خیاط ماهر و قابل اعتماد پیده کنه تا بیاد و دقیق‬
‫سایزمون رو اندازه بگیره‪ .‬حتی یه اینچ هم کت و شلوارمون نباید‬
‫اینور و اونور بشه و باید کامال فیت باشه‪ .‬راجع به پارچه شون‬
‫تصمیم نگرفتم و به بیون سپردم تا بهترینش رو انتخاب کنه‪ .‬اگه‬
‫مد نظرمون پیدا نشد باید پارچه دلخواهمون رو سفارش بدیم تا‬
‫برامون درست کنن‪ .‬هر چیزی که توی این دنیا وجود نداشته‬
‫باشه و من بخوام‪ ،‬باید بسازنش‪ .‬اونها خیلی به ظاهر اهمیت میدن‬
‫و من میخوام همه چیز طبق استانداردهام مرتب باشه‪.‬‬

‫‪+‬بله حتما‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪102‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬برای اخر هفته هم از یه تتو آرتیست معروف نوبت گرفتم تا بیاد‬
‫و برامون یه تتو بزنه‪.‬‬

‫‪+‬تتو؟!‬

‫‪-‬اره یجور تتوی کاپلی یا همچین چیزی‪.‬‬

‫جونگین از سوزن میترسه! هر چقدر هم که کت و شلوار فاخر‬


‫بپوشه بازم همون پسر بچه ترسوعه و همین حرف باس باعث‬
‫میشه که عرق کنه‪ .‬کیونگسو توی این مدت کوتاه تمام کتاب‬
‫شخصیت جونگین رو به طور کامل خونده و با نگاه کردن به‬
‫چشمهاش‪ ،‬تا تهش رو حدس میزنه‪.‬‬

‫‪-‬نگران نباش‪ ،‬بهش میگم از بی حسی مخصوص استفاده کنه تا‬


‫دردت نیاد‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪103‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫لب و لوچه جونگین اویزون و وارد قالب خرسی خودش میشه‪:‬‬

‫‪+‬باس کیونگسو من واقعا میترسم‪ .‬سوزن درد داره؟ من از آمپولم‬


‫میترسم‪...‬‬

‫‪-‬کامان جونگ این واقعا ترس نداره!‬

‫دستش رو روی میز شیشه ای جلو میبره و انگشتهای جونگین‬


‫رو میگیره‪:‬‬

‫‪-‬من مراقبتم و این حرف از دهن من داره درمیاد‪ .‬میدونی که‬


‫خیلیا فقط حرفم رو از هر سند و مدرکی معتبر تر میدونن مگه‬
‫نه جونگین؟ نگران نباش من حواسم بهت هست‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪104‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫لبهای کیونگسو حرکت میکنن و جونگین غرق آوای گرمی میشه‬
‫که از بین اون شکوفه های گیالس بیرون میاد‪ .‬کیونگسو واقعا‬
‫ارامش بخشه‪ .‬نرم و لطیفه و جونگین کنارش حس خوبی داره‪.‬‬
‫حس بزرگ بودن و حس ارزش‪...‬‬

‫جونگین میدونه که درواقع شخص خاصی نیست و این‬


‫کیونگسوعه که داره تعلیمش میده‪.‬‬

‫هر از گاهی باس و زیر دستش توی خلسه ناشناخته ای فرو میرن‬
‫که خودشون هم باهاش چندان اشنا نیستن‪ .‬جونگین راجع بهش‬
‫سر در گمه و البته که کیونگسو میدونه داره چه اتفاقی براش‬
‫میوفته‪ .‬اما میخواد به روی خودش نیاره و معتقده که بعد از‬
‫مهمونی وقتی که حساب بانکی جونگین رو برای هفت نسلش پر‬
‫کنه‪ ،‬همه چیز تموم میشه و به حالت عادیش برمیگرده‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪105‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫ولی خب باس دو کیونگسو نمیدونه که قرار نیست همه از‬
‫دستوراتش پیروی کنن‪ .‬مخصوصا قلبش!‬

‫صدای کوبیده شدن در اتاق شنیده میشه و کیونگسو دست‬


‫جونگین رو رها میکنه‪ .‬اجازه ورود توسط باس صادر میشه و‬
‫بکهیون با لبخند بزرگ‪ ،‬عینکی که روی تیغه دماغش جا خشک‬
‫کرده‪ ،‬کت و شلوار سرمه ای و کراوات قرمز خال خالی‪ ،‬اعالم‬
‫حضور میکنه‪.‬‬

‫‪-‬میتونی بیای تو بیون‪.‬‬

‫×روزتون بخیر باس‪.‬‬

‫نگاهی به جونگین میکنه و یواشکی میخنده‪:‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪106‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫×روز تو هم بخیر نینی‪.‬‬

‫‪-‬بیون! باید ایشونو اقای کیم صدا کنی‪ .‬اصال دلم نمیخواد نگاهای‬
‫خیره رئسای کمپانیای دیگه‪ ،‬بخاطر نینی گفتن تو به کیم رو‬
‫تحمل کنم!‬

‫×بله باس حواسم هست‪.‬‬

‫‪+‬بیون بکهیون توی رده بندی جهانی ‪ ۲۲۲۲‬به عنوان بهترین‬


‫معاون و دستیار اول شناخته شده‪ .‬مطمئن باشید کارشو خوب‬
‫بلده‪.‬‬

‫کیونگسو از باالی عینکش نگاهی به جونگین میندازه و سرش رو‬


‫تکون میده‪:‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪107‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬باید حواسمونو جمع کنیم‪ .‬باید پیش خودمون عادت کنیم تا‬
‫جایی که الزمه سوتی ندیم‪.‬‬

‫×باس درست میگه اقای کیم‪.‬‬

‫بکهیون عینکش رو درمیاره و پرونده ای که توی دستش هست‬


‫رو روی میز کیونگسو میزاره‪.‬‬

‫×اینا جدوالی گزارشات شعبه آلمانی مارشاله‪ .‬همونطور که گفته‬


‫بودید آماده شون کردم و این یکی پرونده مربوط به اسناد فساد‬
‫مالی شرکت رقیبه که گفتید برای رسوایی جمع اوری شون کنم‪.‬‬

‫‪-‬یعنی االن میتونیم به دام بندازیمشون؟‬

‫×اره احتماال‪ .‬این مدارک معتبرن‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪108‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪-‬خوبه‪ ،‬نسخه کپی مدارک رو برای یکی از معتبرترین مراکز‬


‫خبری بفرست‪ .‬میخوام توی اخبار ساعت ‪ ۹‬شب شبکه ملی کره‪،‬‬
‫رسوایی شون علنی بشه‪.‬‬

‫×چشم باس‪ .‬امر دیگه ای دارین؟‬

‫‪-‬با تتو ارتیست هماهنگ کردی؟‬

‫×باهاش صحبت کردم و گفته که با اولین پرواز خودش رو از‬


‫لندن به امریکا میرسونه‪ .‬اون بهترین تتو ارتیست اروپاست‪.‬‬

‫‪-‬خوبه‪ ،‬میخوام بهترین باشه چون جونگین از سوزن میرسه‪.‬‬


‫نمیخوام دردش بگیره‪ .‬میتونی بری بیون‪ ،‬جونگین رو هم با‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪109‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫خودت ببر و بهش کتابای تاریخی جدید معرفی کن و کمکش‬
‫کن بخونه و یاد بگیره‪ .‬مرخصید‪.‬‬

‫بکهیون با چشمهای درشت شده سریع بازوی جونگین رو میگیره‬


‫و از اتاق باس خارج میشن‪ .‬جونگین با تعجب به بکهیونی که‬
‫هاج و واج به در اتاق باس نگاه میکنه خیرست‪ .‬بکهیون جوری‬
‫خشکش زده و دهانش باز مونده که جونگین میترسه و بازوش‬
‫رو فشار میده‪:‬‬

‫‪+‬هی‪...‬هیونگ؟ چی شده؟ چرا خشکت زده؟‬

‫بکهیون اب دهانش رو قورت میده‪ ،‬چشمهای حیرت زدش رو از‬


‫در میگیره و به جونگین میدوزه‪:‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪110‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫×باور کن جونگین‪ ،‬باور کن این اولین باری بود که کیونگسو رو‬
‫نگران دیدم! اولین باری بود که برای چیزی به جز شرکت نگرانه!‬
‫و اون برای اولین بار نگران توعه! و این یعنی اینکه تو اولین بار‬
‫اونی! و اولین بارها همیشه مسیر جدیدی رو توی زندگی آدما‬
‫میسازن!!!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪111‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫پارت ششم‬

‫‪ +‬آه این خیلی سخته!‬

‫× غر نزن جونگین!‬

‫‪ +‬آخه چرا باید بدونم سیبیالی آخرین پادشاه عهد چوسان قدیم‬
‫چه رنگی بوده؟!‬

‫× نمیذاری کارمو بکنم جونگین! تو برای این ماموریت مهم‬


‫انتخاب شدی و باید تمامی اوامر باس رو انجام بدی‪ .‬اینقدرم غر‬
‫نزن‪.‬‬

‫جونگین آه میکشه و سرش رو روی میز میذاره‪ .‬خستست‪ .‬از‬


‫درس خوندن متنفره و خب االن مجبوره کتابای سخت تاریخی‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪112‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫رو هندل کنه و بخونه‪ .‬تازه همه رم باید به یاد بسپاره! اوضاع‬
‫گاهی اوقات بقدری سخت میشه که دلش میخواد به باس بگه‬
‫که نمیتونه ادامه بده‪ .‬توی افکار خودش غرقه که انگشتهای‬
‫دستی وارد موهاش میشن و به گرمی نوازشش میکنن‪.‬‬

‫‪ +‬بکهیون هیونگ مگه من نگفتم به موهام دست‪...‬‬

‫سرش رو بلند میکنه و با دیدن کیونگسو که باالی سرش ایستاده‬


‫و نوازشش میکنه‪ ،‬خشکش میزنه‪ .‬بلند میشه و ادای احترام‬
‫میکنه‪.‬‬

‫‪ +‬ببخشید من نمیدونستم که اینجایید‪.‬‬

‫‪ -‬موردی نداره‪ .‬بیا این لیوان نوشیدنی انرژی زا رو بخور‪ .‬نیم‬


‫ساعت دیگه هم توی دفترم باش تتو ارتیست از راه میرسه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪113‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ +‬اوه!‬

‫‪ -‬نگران نباش‪ .‬همه چیز تحت کنترلمه‪.‬‬

‫بکهیون که بخاطر رفتارای باس توی شوک فرو رفته‪ ،‬به حرف‬
‫میاد‪:‬‬

‫× خب میتونستید تلفنی این قضیه رو اطالع بدید قربان‪.‬‬

‫‪ -‬میخواستم این لیوان نوشیدنی رو برای جونگین بیارم‪.‬‬

‫کیونگسو بعد از زدن حرفهاش بدون هیچ تغییری توی میمیک‬


‫صورتش‪ ،‬به طرف آسانسور میره تا به اتاق خودش که توی‬
‫باالترین طبقه برج قرار داره‪ ،‬برسه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪114‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫جونگین با لبخند از نوشیدنی ای که باس اورد بود مینوشه‪ .‬توش‬


‫تیکه های انبه داره و جونگین عاشقش این میوست‪.‬‬

‫× اون نوشیدنی توی دنیا تکه! گرون ترین نوشیدنی دنیاست و‬


‫فقط برای شخص باس سرو میشه! توی هیچ فاکینگ رستوران‬
‫یا کافی شاپی پیداش نمیکنی و دستور درست کردن برای یکی‬
‫از معروف ترین شفای دنیاست که به باس هدیش کرده! تو االن‬
‫داری گرون ترین و بهترین نوشیدنی دنیا رو میخوری کیم‬
‫جونگین! حتی منم نخوردم! چه حسی داری؟‬

‫چشمهای جونگین گرد میشن و با تعجب به محتوای داخل لیوان‬


‫نگاه میکنه‪ .‬بوی خوشش مست کنندست و ظاهر طالیی رنگش‪،‬‬
‫مهر تاییدی به حرفهای بکهیون میزنه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪115‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬آم خب‪ ...‬خیلی خوشمزست‪.‬‬

‫× جونگین‪ ،‬فکر کنم باس‪ ...‬چجوری بگم‪ ...‬حس میکنم عجیب‬


‫شده‪.‬‬

‫جونگین نوشیدنی رو هورت میکشه و ابروهاشو باال میندازه‪:‬‬

‫‪ +‬چجوری؟‬

‫× خب‪ ...‬قبال اینطوری نبود! اصال به کسی اهمیت نمیداد‪.‬‬


‫نمیدونم چجوری توضیح بدم‪ .‬حس میکنم از تو خوشش میاد!‬

‫نوشیدنی توی گلوی جونگین میپره و سرخ میشه‪ .‬دیوارهای‬


‫شیشه ای اتاق بکهیون عایقن و جونگین فریاد میزنه‪:‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪116‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬وات د هل!‬

‫× برای منم غیرقابل هضمه ولی هر چقدر بیشتر پیش میریم‪،‬‬


‫کیونگسو عجیب تر میشه‪ .‬اون تو رو نوازش کرد!‬

‫‪ +‬چه ربطی داره هیونگ؟ تو هم هزار بار منو نوازش کردی یعنی‬
‫ازم خوشت میاد؟!‬

‫× احمق! داریم درباره فاکینگ باس دو کیونگسو حرف میزنیم!‬

‫‪ +‬بهم استرس نده بکهیون هیونگ‪ .‬امکان نداره‪ .‬باس احمق‬


‫نیست که از احمقی مثل من خوشش بیاد‪.‬‬

‫× بهترین‪ ،‬باهوش ترین‪ ،‬ثروتمند ترین‪ ،‬زیباترین و مشهور ترین‬


‫آدمهای دنیا با باس دیدار داشتن‪ .‬من دست راستشم و دیدم که‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪117‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫خیلیا میخواستن بهش بچسبن و نظرشو جلب کنن ولی‬
‫نتونستن‪ .‬من میتونم بفهمم که از تو خوشش میاد‪ .‬نمیگم‬
‫عاشقته‪ ،‬ولی ازت خوشش میاد!‬

‫جونگین توی الک خودش فرو میره و میترسه‪ .‬دو کیونگسو کجا‬
‫و خودش کجا! این خیلی اکوارده و اصال نمیتونه رابطه ای به جز‬
‫رئیس‪-‬کارمندی رو بین خودش و کیونگسو تصور کنه‪ .‬یه لحظه‬
‫تصویر لبهای فوق العادش توی ذهنش شکل میگیرن و جونگین‬
‫لب زیرین خودش رو داخل دهنش میکشه‪ .‬یعنی خیلی خارق‬
‫العادست؟ تنها تماسی که تا حاال با کیونگسو داشته در حد لمس‬
‫دستهاش بوده‪ .‬جونگین بشدت خودش رو دست کم میگیره و‬
‫خب حقم داره! سنگ از دیدن کیونگسو آب میشه بعد خرس‬
‫کوچولویی مثل جونگین چطوری باید از پسش بربیاد؟‬

‫آهی میکشه و به بکهیون نگاه میکنه که در حال چک کردن‬


‫ساعتشه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪118‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× بلند شو بریم جونگین‪ ۰۲ .‬دقیقه دیگه تتو ارتیست میاد‪.‬‬

‫تبلتش رو برمیداره و عینکش رو میزنه‪ .‬با ظاهری رسمی از اتاق‬


‫شیشه ای بکهیون که توی مرکز شرکت قرار داره خارج میشن و‬
‫به طرف آسانسور میرن‪ .‬وارد کابین میشن و در آسانسور بسته‬
‫میشه‪ .‬اون آسانسور متعلق به شخص باسه و کارمندای درجه اول‬
‫و معاونان میتونن ازش استفاده کنن و جونگین نفس عمیقی‬
‫میکشه و بکهیون مچش رو میگیره‪:‬‬

‫× اینقدر بوی عطرشو دوست داری؟‬

‫پسر بلند تر سرخ میشه و سرش رو پایین میندازه‪ .‬بکهیون‬


‫میخنده‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪119‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× قبول دارم‪ ،‬بوی عطر باس منحصر بفرده و از هر جایی که رد‬
‫میشه‪ ،‬اثرش تا مدتی همونجا باقی میمونه‪.‬‬

‫‪ +‬آره‪ ،‬یبار با خودکارم یه چیزی توی دفترم نوشت‪ .‬بعد که‬


‫برگشتم خونه و میخواستم نوشتش رو مرور کنم‪ ،‬خودکارم بوی‬
‫عطرشو میداد! فقط چند دقیقه توی دستش بود!‬

‫× من مطمئنم که تو اون خودکارو به دماغت چسبوندی و بعدش‬


‫خوابیدی!‬

‫هر دوشون میخندن و جونگین غر میزنه‪:‬‬

‫‪ +‬یااا هیونگ! خب چیکار کنم خیلی خوبه‪...‬‬

‫× آیگو~‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪120‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫آسانسور می ایسته و هر دو پیاده میشن‪ .‬هنوز ‪ ۴‬دقیقه مونده‪.‬‬


‫راس ساعت مقرر شده در میزنن و بعد از اجازه باس‪ ،‬وارد میشن‪.‬‬

‫تتو ارتیست روی کاناپه و دور از باس نشسته و به نمای بیرونی‬


‫نگاه میکنه‪ .‬کیونگسو بلند میشه و صحبت میکنه‪:‬‬

‫‪ -‬ایشون آقای هوران هستن یکی از بهترین تتو ارتیست های‬


‫اروپا که خودشون صاحب سبک مخصوص هستن‪ .‬من باهاشون‬
‫درباره یه تتوی کاپلی صحبت کردم و بروشور پیشنهادیشون رو‬
‫نشونم دادن‪ .‬آقای کیم بیا نظر تو هم برام مهمه‪ .‬کدومو دوست‬
‫داری؟‬

‫جونگین و بکهیون با هوران دست میدن و میشینن‪ .‬کیونگسو با‬


‫فاصله ازشون نشسته و منتظر نظر جونگینه‪ .‬طرح ها واقعا خاص‬
‫و عجیبن و جونگین میتونه اعتراف کنه که تا حاال جایی همچین‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪121‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫طرح هایی رو ندیده‪ .‬بکهیون به انگلیسی با هوران صحبت میکنه‬
‫و خب جونگین به لطف آموزش های اخیرش کامال متوجه‬
‫صحبت هاشون میشه‪ .‬هوران درباره سابقه کاریش صحبت میکنه‬
‫و اسم سلبریتیایی رو میگه که براشون تتو زده‪ .‬اون یه پسر جوون‬
‫با چشمهای ابی و موهای قهوه ایه‪ .‬اصالتش اسکاتلندیه و خونگرم‬
‫به نظر میرسه‪.‬‬

‫به اندازه معقولی که از یه پسرِ جوون انتظار میره تتو داره و‬


‫خودشو باهاش خفه نکرده‪ .‬با افتخار میگه که تنها تتو آرتیست‬
‫باس بوده و این تنها کیسیه که کامال بهش میباله‪.‬‬

‫ظاهر گرم و سادش باعث کاهش استرس جونگین میشه و میتونه‬


‫با دقت به طرح ها نگاه کنه‪.‬‬

‫هوران بهش میگه که میتونن دو جور طرح انتخاب کنن‪ .‬یکی‬


‫طرح های مکمل مثل قفل و کلید‪ ،‬یکیم طرحهایی که نصفش‬
‫روی بدن کیونگسو و نصف دیگش روی بدن جونگین تتو میشن‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪122‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫جونگین هیچ نظری نداره که کدوم بهتره‪ .‬کیونگسو خم میشه و‬
‫آرنجهاش رو روی زانوهاش میذاره‪ .‬عینکش رو میزنه و به طرح‬
‫ها نگاه میکنه‪.‬‬

‫‪ -‬فکر کنم مورد اول بهتر باشه‪ ،‬منظورم طرح های مکمله‪.‬‬

‫‪ -‬یِس سِر طرح های مکمل مشتری های بیشتری دارن‪.‬‬

‫‪ -‬تو خودت پیشنهادی نداری هوران؟‬

‫هوران چشمهای ابیش رو ریز میکنه و دستی داخل موهای قهوه‬


‫ایش میکشه‪.‬‬

‫‪ -‬خب‪ ...‬در واقع اگه صفحه اخرو نگاه کنید‪ ،‬طرحهایی که خودم‬
‫کشیدم رو مبینید‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪123‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫باس نگاهی به صفحه اخر میندازه و به توضیحات هوران گوش‬


‫میده‪.‬‬

‫‪ -‬خنجر و رز یکی از قشنگ ترین طرح هاییه که کشیدم‪ .‬تا حاال‬


‫برای کسی تتوش نکردم‪ .‬اون یکیم پرنده و قفسه‪ ،‬حاال هر کدومو‬
‫خودتون میپسندین و اگه دوسش ندارید‪ ،‬طرح های دیگه رو‬
‫پیشنهاد بدم یا اگه چیز خاصی مد نظرتونه‪ ،‬من اماده طراحیم!‬

‫‪ -‬نظر تو چیه آقای کیم؟‬

‫جونگین نگاهش رو بین اون طرح ها میچوخونه اما خوشش‬


‫نمیاد‪ .‬دنبال یه چیز ساده تره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪124‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫چشمهای جونگین نظرش رو بخوبی منعکس میکنن و کیونگسو‬
‫استاد خوندن ذهن آدماست‪ .‬به نظر خودش هم یه طرح ساده و‬
‫های لول میتونه خیلی بهتر باشه‪.‬‬

‫‪ -‬ماه و خورشید‪ ،‬لنگر و کشتی‪ ،‬قلب و تیر کمان و طرحهای‬


‫متفاوت دیگه ایم هست‪.‬‬

‫هوران کاتالوگ های مختلفی رو از کیف چرمیش خارج میکنه و‬


‫باس و زیردستش به توافق میرسن‪:‬‬

‫‪ -‬از اینا خوشم نمیاد هوران‪ ،‬یه سری طرح دیگه نشونمون بده‪.‬‬

‫‪ -‬البته قربان‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪125‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫تتوارتیست طرح های دیگش رو نشونشون میده و توجه جونگین‬
‫به یکی از صفحات جلب میشه‪ .‬طرح برگ های زیتون بسیار زیبا‬
‫بنظر میرسن و دل جونگین با یه زنجیر خیلی محکم بهشون‬
‫وصل میشه‪ .‬باس نگاهی به طرحهایی که نظر جونگین رو جلب‬
‫کردن میندازه و باهاش موافقه‪.‬‬

‫‪ -‬بنظرم اینا قشنگن‪.‬‬

‫به آرومی زمزمه میکنه و پسر بلند تر به شیرینی میخنده‪.‬‬

‫‪ +‬بله باس قشنگن‪ ،‬منو یاد دوران بچگیم میندازن‪ ،‬پدربزرگم باغ‬
‫زیتون داشت و من عاشقش بودم‪.‬‬

‫‪ -‬اگه خیلی خوشت میاد میتونم یکی از آیتم های پاداش پایان‬
‫ماموریت رو بزرگترین باغ زیتون آسیا در نظر بگیرم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪126‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ +‬اوه نه خدای من! من پاداش نمیخوام!‬

‫‪ -‬خواسته تو مهم نیست جونگین‪ ،‬نه تا وقتی که من اینجام‪.‬‬

‫جونگین خجالت میکشه و سرش رو پایین میندازه‪ .‬بزرگ ترین‬


‫باغ زیتون آسیا!!! حتی نمیتونه کلمات لعنتی رو کنار هم بچینه‬
‫و باس به طرز ظالمانه ای مقتدره و جونگین دوسش داره!‬

‫‪ -‬هوران این طرح مد نظر ماست‪.‬‬

‫‪ -‬برگهای زیتون؟!‬

‫‪ -‬درسته‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪127‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬انتخاب شایسته ایه باس‪ ،‬با چه ابعادی و کجا تتوش کنم؟‬

‫‪ -‬روی انگشت حلقه تتوش میکنی‪.‬‬

‫‪ -‬رنگی باشه؟‬

‫‪ -‬نه الزم نیست‪ .‬هر چی نیاز داری رو به بیون بگو آماده میکنه‪.‬‬
‫میرم به یکی از واحدا سر بزنم و نیم ساعت دیگه اینجام‪ .‬آقای‬
‫کیم هم همراهم میاد مقدماتو آماده کنید‪.‬‬

‫کیونگسو بلند میشه و بکهیون کتش رو براش نگه میداره تا‬


‫بپوشه‪ .‬جونگین به این موضوع فکر میکنه که دفعه بعد میتونه‬
‫کت باس رو براش نگه داره؟ بکهیون کمکش میکنه تا کراواتش‬
‫رو تنظیم کنه و از مرتب بودن یقه و دکمه های سر آستینش‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪128‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫مطمئن میشه‪ .‬به جونگین با سر اشاره میکنه تا همراهش بره و‬
‫بکهیون بهش ادای احترام میکنه‪.‬‬

‫جونگین جلوتر میوفته و در اتاق رو باز میکنه‪ ،‬باس خارج میشه‬


‫و پشت سرش قدم برمیداره همونطور که قبال آموزش دیده‪.‬‬
‫دکمه آسانسور رو برای کیونگسو میزنه و بعد از احترام های‬
‫فراوان وارد کابین آسانسور میشن‪.‬‬

‫‪ +‬کدوم طبقه باس؟‬

‫‪ -‬وی آی پیِ کافه تریا‪.‬‬

‫‪ +‬چیزی میخواین میل کنین؟ خب میگفتین براتون بیارن باس‬


‫آخه اینجوری‪...‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪129‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬مشکلی نداره‪ ،‬من چیزی نمیخوام داریم میریم تا برای تو‬
‫چیزی سفارش بدم تا اضطرابت کم بشه‪ .‬درضمن من قبال تحقیق‬
‫کردم و خوندم که سطح گلوکز خون قبل از تتو باید به میزان‬
‫نرمالی باشه تا قند خون افت نکنه‪ .‬برات خوراکی شیرین میخرم‪.‬‬

‫‪ +‬من تو رژیمم نمیتونم زیاد قند بخورم‪.‬‬

‫‪ -‬مشکلی نداره‪ ،‬اگه مربیت سرزنشت کرد بگو من بهت دستور‬


‫دادم و اگه به سرزنش کردنت ادامه داد‪ ،‬بگو اخراجش کنم‪.‬‬

‫جونگین با چشمهای درشت شده به کیونگسویی که دستهاش‬


‫رو پشت کمرش گره کرده و مستقیما به در چشم دوخته‪ ،‬نگاه‬
‫میکنه‪ .‬خودشم تعجب میکنه که چجوری تا االن زیر این حجم‬
‫از پرفکتی دووم آورده‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪130‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫در آسانسور به قسمت وی آی پی کافه تریا باز میشه و جونگین‬
‫قبال این قسمت رو دیده‪ .‬توی باالترین نقطه کافه تریا قرار داره‬
‫و کسی نمیتونه ببینه اونجا چخبره‪ .‬یکی از کارکنان خوشامد‬
‫میگه‪ ،‬صندلی رو برای باس و زیردستش عقب میکشه و احترام‬
‫میذاره‪.‬‬

‫× خیلی خوش آمدید قربان‪ ،‬چی میل دارید؟‬

‫‪ -‬مِنو‪.‬‬

‫× بله چشم‪.‬‬

‫گارسون منو رو روی دستاش تقدیم میکنه و کیونگسو ورق‬


‫میزنه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪131‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬اول بگو که غذا میخوری یا میان وعده؟‬

‫‪ +‬نه نه باس همون میان وعده خوبه‪.‬‬

‫‪ -‬اوکی‪ ،‬یه اسالیس کیک آناناسی خامه ای با روکش شکالت‪.‬‬


‫سس شکالتشو بیشتر بریزید‪.‬‬

‫کیونگسو یادش مونده که جونگین شکالت دوست داره‪.‬‬

‫‪ -‬توت فرنگی هم داشته باشه با یه لیوان شیر قهوه مالیم‪ .‬یه‬


‫فنجون کوچیک هم قهوه تلخ مرخصی‪.‬‬

‫× چشم باس‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪132‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫گارسون میره و کیونگسو لبه های کتش رو مرتب میکنه‪.‬‬

‫‪ -‬تو تتوهای منو دیدی نه؟‬

‫جونگین محو دیدن زیبایی های قسمت وی آی پیِ کافه تریا‬


‫میشه‪ .‬چراغها‪ ،‬گیاهان و تابلوهایی که نصب شدن به شدت زیبان‪.‬‬
‫با سوال کیونگسو سرش رو برمیگردونه و جواب میده‪:‬‬

‫‪ +‬خب نه همه رو‪ ،‬فقط اونایی که روی ساعدتونه رو دیدم‪.‬‬

‫‪ -‬اولین مالقاتمون منظورته؟‬

‫‪ +‬آم‪ ...‬بله‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪133‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬یادم رفت که بقیه تتوهامو نشونت بدم که ببینی من چقدر‬
‫ازشون دارم و االنم سالمم‪.‬‬

‫جونگین پنیک میکنه و سرخ میشه‪ .‬هیچ ایده ای نداره که چطور‬


‫میتونه اون بدنو با تتوهاش ببینه و درجا سکته نکنه‪ .‬سفارششون‬
‫توی یه سینی طالیی از راه میرسه و جونگین لباشو جمع میکنه‪.‬‬

‫‪ -‬بخور جونگین‪ ،‬باید سطح انرژیت مناسب باشه‪.‬‬

‫جونگین یه تیکه از اناناس بریده شده رو همراه با توت فرنگی‬


‫تازه و سرخ توی دهنش میذاره و هومی میکنه‪ .‬واقعا شیرینه و‬
‫احساس بهتری داره‪ .‬انگار کیونگسو بهتر از خودش میدونه که به‬
‫چی نیاز داره و اون رو توی بهترین زمان ممکن تهیه میکنه‪.‬‬

‫‪ +‬از این کیکا نمیخوری باس خیلی خوشمزستا‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪134‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫جونگین با لپهای پر و چونه خامه ای حرف میزنه و فنجون قهوه‬


‫تلخ کنار لبهای کیونگسو ثابت میمونه‪ .‬لبهای برجسته جونگین‬
‫زیر اون حجم از خامه سفید و طالیی برق میزنن و باس فنجون‬
‫قهوه تلخش رو روی میز میذاره‪.‬‬

‫‪ -‬خوشمزست؟‬

‫جونگین عین احمقا میخنده و سرشو تند تند تکون میده‪.‬‬


‫عینکشو با دست عقب میده اما موهاش روی پیشونیش ریختن‬
‫و مزاحمن‪.‬‬

‫‪ -‬خب بده یه امتحانی بکنم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪135‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫کیونگسو اولین بارشه که میخواد از چنگال یه نفر دیگه چیزی‬
‫بخوره‪ .‬اینکار همواره از نظرش غیر بهداشتیه ولی االن براش مهم‬
‫نیست‪ .‬با چنگال جونگین یه تیکه از کیک رو برمیداره و ازش‬
‫میخوره‪ .‬بشقاب رو برمیگردونه و سرش رو تکون میده‪:‬‬

‫‪ -‬خوشمزه بود‪.‬‬

‫نگاهی به لبهای براق جونگین میندازه و از پشت میز بلند میشه‪.‬‬


‫چرا وی آی پی اینقدر گرمه؟ مگه دفعه پیش دستور نداده بود‬
‫که لِولِ سیستمهای تهویه هواش رو باالتر ببرن؟‬

‫دستهاش رو وارد جیب شلوار اتو کشیدش میکنه و جونگین با‬


‫دهان پر حرف میزنه‪:‬‬

‫‪ +‬چی شد کجا میری باس؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪136‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬جایی نمیرم‪ .‬کیکتو کامل بخور تا برگردیم‪.‬‬

‫‪ +‬باشه مرسی‪.‬‬

‫میخنده و دوباره مشغول میشه‪ .‬تیکه های کیکی که برمیداره‬


‫خیلی بزرگن و کیونگسو نگرانه که چطوری اونارو قورت میده‪.‬‬
‫آهی میکشه و به طرف تابلوهای نقاشی میره تا نگاهشون کنه‪.‬‬
‫یکی از اون تابلوها هدیه موزه لووره و کیونگسو هر بار به اینجا‬
‫میاد و قهوه های تلخش رو درحالی که بهش چشم دوخته‪ ،‬تموم‬
‫میکنه‪ .‬میدونه که احساساتش نسبت به جونگین دارن عوض‬
‫میشن و پله های جدیدی شکل میگیرن اما ایا کیونگسو مایله‬
‫که این پله هارو طی کنه؟‬

‫‪ +‬کیکمو خوردم تموم شد باس‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪137‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫جونگین با لپهای پر میگه و اخرین قطره شیرش رو سرمیکشه‪.‬‬


‫قیافش شبیه کسایین که از جنگ برگشتن و کیونگسو بهش‬
‫نزدیک میشه‪ .‬لبهاش رو با دستمال پارچه ای که به صورت مثلثی‬
‫تا شده تمیز میکنه و میتونه حس کنه که چقدر نرمن‪.‬‬

‫جونگین با چشمهای هاللی تشکر میکنه و چون اولین بارش‬


‫نیست که باس همچین کاری رو براش انجام میده‪ ،‬چیزی برای‬
‫تعجب وجود نداره‪ .‬در واقع هر بار که با هم غذا میخورن کیونگسو‬
‫دهانش رو براش تمیز میکنه و جوری رفتار میکنه که جونگین‬
‫حس کنه اینکار عادی ترین کار دنیاست و تا االن موفق بوده‪.‬‬

‫مسئول کافه تریا میاد و از باس تشکر میکنه که افتخار داده و‬


‫بهشون سر زده‪ .‬کیونگسو اوضاعشون رو جویا میشه و بهشون‬
‫میگه که اگه مشکلی دارن با مدیر تدارکات در میون بذارن و‬
‫بهشون میگه که حتما میان وعده های سالم و درجه یک رو برای‬
‫کارکنانش سرو کنن‪ .‬با جونگین سوار آسانسور میشن و به اتاق‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪138‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫برمیگردن‪ .‬راس ساعت مقرر شده همه چیز آمادست‪ .‬وسایل تتو‬
‫روی میز مخصوصی چیده شدن و صندلی بزرگی شبیه به‬
‫صندلی دندون پزشکی اونجا قرار داره‪ .‬جونگین یکم نگرانه‪ .‬ته‬
‫دلش غلغلست ولی به روی خودش نمیاره تا گند نزنه‪ .‬بکهیون‬
‫کمکش میکنه تا کتش رو دربیاره و روی صندلی میخوابه‪.‬‬
‫کیونگسو باالی سرش می ایسته و خطاب به هوران صحبت‬
‫میکنه‪:‬‬

‫‪ -‬همه چیز مرتبه؟‬

‫‪ -‬بله قربان‪ ،‬اجازه میدید شروع کنم؟‬

‫‪ -‬چقدر طول میکشه؟‬

‫‪ -‬کمتر از یک ساعت‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪139‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬خوبه‪ ،‬اول تتوی آقای کیم رو بزن و بعدش مال منو‪ .‬شروع‬
‫کن‪.‬‬

‫دست چپ جونگین روی سطح مخصوص قرار داره و هوران‬


‫کارش رو شروع میکنه‪ .‬کیونگسو شخصا بالشت زیر سر جونگین‬
‫رو چک میکنه و موهاش رو بهم میریزه‪ .‬میدونه که استرس و‬
‫یکم درد داره‪ .‬لبخند میزنه‪ ،‬لبخندش زیباست و جونگین وارد‬
‫دنیای جدیدی میشه‪ .‬توی اون لبخند غرق میشه و وقتی همه‬
‫چیز و حتی ضربان قلبش رو از یاد میبره که کیونگسو پیشونیش‬
‫رو به گرمی میبوسه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪140‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫پارت هفتم‬

‫جونگین هیچی حس نمیکنه‪ .‬دیگه سوزن دستگاه درد نداره و‬


‫مردمک چشمهاش مثل احمقها لبهای کیونگسو رو دنبال میکنن‬
‫و به پیشونیش میچسبن‪ .‬به آرومی حرکت میکنن و بوسه نرمی‬
‫روی پیشونیش کاشته میشه‪ .‬جونگین یخ کرده‪ ،‬پوست بدنش با‬
‫پوست بدن کیونگسو تماس داشته‪ .‬عطر تن باس از روی پیراهن‬
‫سفید و جلیقه سرمه ایش به مشام میرسه و مست کنندست‪.‬‬
‫باس عینک جونگین رو درمیاره و روی میز میذاره‪ .‬به طرف برگه‬
‫هایی که معاونش آماده کرده میره تا از وقتش استفاده کنه‪.‬‬
‫جونگین هنوز توی شوکه‪ ،‬به سقف خیره شده و نمیتونه اتفاق‬
‫چند لحظه پیش رو هضم کنه‪.‬‬

‫پیشونیش میسوزه‪ ،‬سوزشش بیشتر از سوزن تتوعه‪ .‬کیونگسو‬


‫باهاش چیکار کرده؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪141‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫توی اون اتاق دو نفر خشکشون زده‪ ،‬بکهیون و جونگین‪ ،‬دو نفر‬
‫هم مشغول کارشونن‪ ،‬کیونگسو و هوران‪ .‬باس جوری مشغول‬
‫برگه هاست که انگار کسی توی اتاق حضور نداره‪ .‬دستگاه تتو‬
‫صدای کمی داره و کیونگسو بکهیون رو صدا میزنه تا درباره یه‬
‫قسمت از گزارش توضیح بده‪ .‬با یه تماس تلفنی مشکل شعبه‬
‫هنگ کنگ رو حل و دستورات الزم رو به رئیس شعبه برزیلی‬
‫کمپانی اعالم میکنه‪.‬‬

‫هوران کارش تموم میشه‪ ،‬منشی به دستور کیونگسو براش‬


‫نوشیدنی میاره تا خستگی شو در کنه‪ .‬عینکش رو روی میز‬
‫شیشه ای میگذاره و بلند میشه‪ .‬انگشت حلقه جونگین مزین به‬
‫تتوی زیبای یه برگ جوان زیتون شده که مثل شاخه ای به‬
‫دورش پیچیده‪ .‬از روی انگشتش شروع و به زیر ناخنش ختم‬
‫شده‪.‬‬

‫زیباست‪...‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪142‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫اون تتو روی انگشت بلند و پوست خوش رنگ جونگین محشر‬
‫بنظر میرسه‪ ،‬البته که هوران توی کارش حرف نداره‪ ،‬انتخاب‬
‫کیونگسو بینظیره‪.‬‬

‫بکهیون به جونگین کمک میکنه تا به اتاق استراحت بره و یکم‬


‫ریلکس کنه‪ .‬انگشتش ضدعفونی شده و فعال نباید بهش آب بزنه‪.‬‬
‫کیونگسو جلیقه سرمه ایش رو درمیاره و آستین های پیراهن‬
‫سفیدش رو تا ارنج تا میکنه‪ .‬روی تخت دراز میکشه و با‬
‫چشمهاش جونگین رو تا محو شدن پشت در اتاق دنبال میکنه‪.‬‬
‫احساس عجیبی داره‪ ،‬اینطور که دلش میخواد مدام از جونگین‬
‫مراقبت و موهاش رو نوازش کنه‪ .‬دوست داره لبهاش رو خندون‬
‫و چشمهاش رو خوشحال ببینه‪.‬‬

‫میدونه که بابای جونگین نیست‪ ،‬در واقع چیزی به جز نسبت‬


‫رئیس کارمندی وجود نداره اما این حس کشش رو چطور باید‬
‫توجیح کنه؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪143‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫شاید باید بعد از تموم شدن این مهمانی بزرگ به جزیره ای که‬
‫چند سال پیش خریده سفر کنه و به خودش استراحت بده‪.‬‬

‫ساعد تتو شدش رو روی پیشونیش میذاره‪ ،‬احساس میکنه که‬


‫لبهاش بعد از لمس پیشونی جونگین گرمتر از همیشن‪ .‬کیونگسو‬
‫آدم خجالتی ای نیست و نمیتونه احساساتش رو مخفی کنه‪ ،‬هیچ‬
‫وقت این کار رو انجام نداده‪ .‬اون زمان که نیاز بوده فریاد زده‪،‬‬
‫اون زمان که نیاز بوده تشویق کرده و اون زمان که نیاز بوده‬
‫سیلی زده‪.‬‬

‫حاال این نیاز رو توی قلبش احساس میکنه‪...‬‬

‫نیازی که پیشونی جونگین رو ببوسه و با لبهای درشتش به طرف‬


‫چشمهاش بیاد‪ .‬اون تیله های مظلوم که بعد از هر باری که‬
‫دعواش میکنه اشکی میشن رو ببوسه‪ ،‬روی مژه های کم پشتش‬
‫بوسه بکاره و پایین تر بره‪ .‬نوک دماغ هاشون رو بهم بماله و از‬
‫خنده عسلیش لذت ببره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪144‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫اگه ترس از آسیب به قلب جونگین نبود تا االن حتما بوسیدنش‬


‫رو امتحان میکرد اما میترسه که اون خرس کوچولو ناراحت بشه‪.‬‬
‫اصال دلش نمیخواد که چشماشو اشکی ببینه و حتی به بکهیون‬
‫هم گفته دعواش نکنه!‬

‫‪ -‬کارم تموم شد قربان‪ ،‬براتون ضد عفونیش کردم و دستور العمل‬


‫های الزم رو خودتون از من بهتر میدونید‪.‬‬

‫کیونگسو دستش رو باال میاره و نگاهی به برگ زیتونی که از مال‬


‫جونگین ظریف تره میندازه‪ .‬دو تا زیتون کوچیک سیاه رنگ از‬
‫شاخش آویزونه و کیونگسو تتوی جدیدش رو دوست داره‪ .‬شاید‬
‫بخاطر اینکه جونگین هم شبیه بهش رو داره؟‬

‫دست از نگاه کردن برمیداره و بلند میشه‪ .‬هوران لبخند میزنه و‬


‫کیونگسو سرش رو تکون میده‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪145‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬دستمزدت رو به بکهیون بگو همون لحظه برات واریز میکنه‪،‬‬


‫اوقات خوشی داشته باشی‪.‬‬

‫‪ -‬ممنونم قربان‪ ،‬شما هم همینطور‪.‬‬

‫باس با سر به بکهیون اشاره میکنه تا تتوارتیست رو راهنمایی‬


‫کنه‪ .‬از اتاقش خارج میشن و به طرف جایی که جونگین خوابیده‬
‫میره‪ .‬در میزنه و وارد میشه‪ .‬خرس کوچولو اونجا روی تخت جمع‬
‫شده و چشمهاش رو بسته؟ آه~‬

‫‪ -‬جونگین؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪146‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫صداش میزنه و به محض باز کردن چشمهاش‪ ،‬کیونگسو رو‬
‫میبینه‪ .‬یاد بوسه میوفته و گونه هاش سرخ میشن‪ .‬میخواد از‬
‫روی تخت بلند شه که مرد رو به روش مانع میشه‪:‬‬

‫‪ -‬نیازی نیست‪ ،‬استراحت کن‪ .‬درد داری؟‬

‫‪ +‬یکم‪...‬‬

‫‪ -‬خوب میشی نگران نباش‪ ،‬درد کارای هوران به روز دوم‬


‫نمیکشه‪ .‬اون حرفه ایه‪.‬‬

‫‪ +‬ممنونم باس‪.‬‬

‫لبهای جونگین آویزونن! کیونگسو کامال متوجهش میشه‪ .‬اتفاقی‬


‫افتاده؟ بخاطر اون بوسه ست؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪147‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫صندلی چرمی رو با دست راستش برمیداره و کنار تخت میذاره‪.‬‬


‫جونگین خودش رو جمع و با حالت معذبی بدنش رو منقبض‬
‫میکنه‪ .‬نمیتونه تضمین کنه که زیر یه بوسه دیگه سکته نکنه‪.‬‬
‫کیونگسو بوی خوبی میده‪ ،‬بویی که برای خرسی مثل جونگین‬
‫حکم عسل داره و دلش میخواد منبعش رو بو بکشه و بلیسه‪.‬‬

‫کیونگسو کنار تخت میشینه و با انگشتهای دستی که زیر تتو‬


‫نبوده موهای جونگین رو کنار میده‪ .‬پسر بلندتر لبخند میزنه و‬
‫گونه هاش به طرف باال برجسته میشن‪ .‬دستش رو پایین میاره‬
‫و با سر انگشتهاش برجستگی گونه هاش رو نوازش میکنه‪.‬‬

‫‪ -‬تایم کمی مونده جونگین‪ ،‬چند درصد آماده ای؟‬

‫جونگین از اون فاصله تتوهای ساعدش رو میبینه‪ ،‬حرکت‬


‫انگشتهاش روی گونش رو دوست داره و دلش میخواد بخوابه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪148‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ +‬نمیدونم‪ ...‬پنجاه درصد؟‬

‫‪ -‬امروز عملکردت رو روی نمودار میسنجم و برات برنامه جدیدی‬


‫رو تنظیم میکنم‪ .‬فقط یه ماه تا مهمونی مونده جونگین‪.‬‬

‫موهای پسر بلندتر روی بالشت سفید زیر سرش پخش شدن‪.‬‬
‫زیبان‪ ...‬کیونگسو نگاهی به لبهاش میندازه‪ .‬میخواد ببوستش؟‬
‫توی مغزش "کافیه مرد" رو تکرار میکنه‪.‬‬

‫‪ +‬حواسم هست‪ ،‬دو روز دیگه هم جای تتوم خوب میشه‪ ،‬االن‬
‫حس میکنم بهتره‪.‬‬

‫‪ -‬یه سری تغییرات ظاهری هم باید انجام بدیم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪149‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬چه تغییراتی؟‬

‫‪ -‬مثال رنگ موهات باید عوض بشن و بدنت هنوز اونجور که مد‬
‫نظرمه روی فرم نیومده‪ .‬میخوام شعبه فنالند شرکت رو با شعبه‬
‫ایرلند ادغام کنم و باید یه مدت به مسافرت کوتاه برم‪.‬‬

‫جونگین نگران میشه‪ ...‬باید بدون باس چیکار کنه؟ کیونگسو‬


‫چشمهاش رو میخونه‪.‬‬

‫‪ -‬نگران نباش‪ ،‬بیشتر از ‪ ۲۲‬ساعت طول نمیکشه و برخالف‬


‫همیشه بکهیون رو با خودم نمیبرم‪ .‬درسته که شدیدا بهش نیاز‬
‫دارم اما پیش تو بمونه خیالم راحت تره‪.‬‬

‫‪ +‬من بچه نیستم‪ ،‬میتونم از خودم مراقبت کنم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪150‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫کیونگسو لبخند میزنه و قلب جونگین بعد از مکث کوتاهی دوباره‬
‫میتپه‪ .‬خم میشه و بدن جونگین رو با مالفه سفید رنگ‬
‫میپوشونه‪.‬‬

‫‪ -‬البته که بچه نیستی‪ ،‬اگه اینطور نبود هرگز انتخابت نمیکردم‪.‬‬

‫جونگین لب زیرینش رو وارد دهانش میکنه و میخنده‪ .‬همیشه‬


‫تعریف های مرد رو به روش رو دوست داره و بهش حس افتخار‬
‫دست میده‪.‬‬

‫‪ +‬وقتی وارد اتاق شدم ناراحت بودی اما االن لبخند میزنی‪.‬‬
‫ناراحتیت رفع شد؟‬

‫جونگین نمیتونه چیزی رو از باس مخفی کنه و این براش خجالت‬


‫اوره‪ .‬چطور میتونه همه چیز رو درک کنه؟ چطور اینقدر بالغه؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪151‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫بهرحال نمیتونه طفره بره یا دروغ بگه چون اون میفهمه و مچش‬
‫رو میگیره‪.‬‬

‫‪ -‬خب من یکم بابتش گیج شدم‪...‬‬

‫‪ +‬بابت چی؟!‬

‫‪ -‬اون کاری که کردی‪...‬‬

‫‪ +‬کدوم کار؟‬

‫‪ -‬اونجا که اونجوری شد‪...‬‬

‫‪ +‬کجا چطوری شد؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪152‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬اونجا که من اون کارو کردم بعد اون مرده اون کارو داشت‬
‫میکرد که شما اومدی اون کارو کردی بعد من نتونستم کاری‬
‫بکنم همش به سقف زل زدم‪.‬‬

‫‪ +‬جونگین! منظورت اینه اونجایی که برای تتو خوابیده بودی و‬


‫درحالی که هوران داشت کار میکرد من اومدم پیشونیت رو‬
‫بوسیدم و تا اخرش به سقف زل زدی؟‬

‫پسر بلند تر مالفه سفید رنگ رو تا روی صورتش باال میکشه و‬


‫فقط چشمها‪ ،‬پیشونی و موهاش بیرون میمونن‪ .‬خدایا االن‬
‫خودشو مخفی کرده؟‬

‫‪ +‬جوابمو ندادی!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪153‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬هوم‪ ...‬آره~‬

‫‪ +‬بخاطر بوسه گیج شدی؟ من اونکارو کردم که حواست از درد‬


‫تتو پرت بشه‪ .‬از االن باید برات مِنشن کنم که شاید توی مهمونی‬
‫شرایطی پیش بیاد که مجبور شیم هم رو ببوسیم! میخوای تا‬
‫آخرش به سقف سالن مهمونی خیره بشی؟‬

‫‪ +‬یعنی وسط مهمونی پیشونی مو میبوسی باس؟‬

‫‪ -‬نه‪ ،‬لباتو میبوسم‪.‬‬

‫جونگین دیگه سرخ تر از این نمیشه و سرش رو کامال زیر مالفه‬


‫میبره‪ ،‬میخواد از خجالت بمیره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪154‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬هی جونگین‪ ،‬واقعا میخوای اینطور رفتار کنی؟ باید به بکهیون‬
‫بگم که براش یه فکری بکنه! درباره اون بوسه هم گیج نشو‪،‬‬
‫حرفم مثل سنده و بهت میگم که هیچ هدفی جز اروم کردنت‬
‫توی اون شرایط نداشتم و پشتش هیچ پتانسیل احساسی ای‬
‫وجود نداره‪ .‬استراحت کن و بعد برو به ادامه برنامه کاری امروزت‬
‫برس‪.‬‬

‫باس از روی صندلی بلند و از اتاق خارج میشه‪ .‬یک راست به‬
‫طرف میز کار بزرگش میره‪ ،‬درخواست یک فنجان شیر ولرم‬
‫میکنه و دستش رو با پَد ضدعفونی کننده میشوره‪ .‬شیرش رو‬
‫مینوشه و ایمیل های مربوط به ادغام شعبه هارو بررسی میکنه‪.‬‬
‫تلفن اتاقش رو برمیداره و با بکهیون تماس میگیره‪:‬‬

‫× بله قربان؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪155‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬با هواپیمای شخصیم هماهنگ و سفر فردا رو زمان بندی کن‪.‬‬
‫جوری باشه که به جلسه هیئت مدیره برسم‪ .‬برای گزارشات‬
‫مربوط به حجم تولید نمودار تهیه کن میخوام با هم مقایسه شون‬
‫کنم جدول کافی نیست‪.‬‬

‫× یادداشت کردم‪ ،‬امر دیگه؟‬

‫‪ -‬فعال همین‪ ،‬گوش به زنگ باش‪.‬‬

‫× مطمئنید که توی سفر فردا همراهتون نیام بهتره؟‬

‫‪ -‬اره‪ ،‬درواقع باید درباره مشکل جدیدی راجع به جونگین باهات‬


‫حرف بزنم‪.‬‬

‫× مشکل؟!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪156‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬مشکل که نه‪ ،‬مسئله مهمی نیست ولی میتونه دردسر درست‬


‫کنه‪ .‬وقتی گزارشارو آوردی دربارش صحبت میکنیم‪.‬‬

‫× حتما باس‪ ،‬انجامشون میدم‪.‬‬

‫──────────‬

‫‪ -‬خب‪ ،‬نظرت چیه بیون؟‬

‫جونگین‪ ،‬بکهیون و باس پشت میز بزرگی نشستن و درباره سفر‬


‫کاری کیونگسو صحبت میکنن‪ .‬درواقع رئیس و معاونش این کار‬
‫رو انجام میدن و جونگین درگیر اینه که چرا شیر کاکائویی که‬
‫به دستور باس براش اوردن شیرین نیست‪ .‬شاید به کمی کوکی‬
‫نیاز داره؟ اما کیونگسو با اخم به بکهیون نگاه میکنه و انگار مسئله‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪157‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫مهمیه پس صداشو درنمیاره و بخاطر اینکه مجبوره همونجوری‬
‫شیر کاکائوی محبوبش رو بخوره ناراحته‪.‬‬

‫× خب من نمیدونم‪ ...‬باید با روانشناس یا همچین چیزی تماس‬


‫بگیریم؟‬

‫‪ -‬زنگ بزنیم به روانشناس چی بگیم!؟‬

‫× مشکلِ جونگینو؟‬

‫‪ -‬بریم بگیم جونگین بعد بوسه خشکش میزنه؟ بیون!‬

‫× نه خب من ایده دیگه ای به ذهنم نمیرسه باید تحقیق کنم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪158‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬تحقیق کنی؟!‬

‫× شاید توی گوگل دربارش نوشته باشه؟ بنظرم به اعتماد بنفس‬


‫جونگین برمیگرده‪.‬‬

‫صدای هورت کشیدن شیرکاکائو بلند میشه و جونگین بعد از‬


‫عقب دادن عینکش‪ ،‬لبخند کیوتی میزنه و عذرخواهی میکنه‪.‬‬

‫‪ -‬فکر نکنم کارساز باشه‪ ،‬سفر رو هماهنگ کردی؟‬

‫× بله باس‪.‬‬

‫‪ -‬هتل‪ ،‬جلسات و هواپیما؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪159‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× همه چیز تحت کنترل معاونتونه‪.‬‬

‫‪ -‬برنامه های کاری جونگین رو طبق چارتی که برات ایمیل زدم‬


‫اپدیت کن و وقتی من نیستم مراقبش باش‪.‬‬

‫× چشم قربان‪.‬‬

‫‪ -‬درباره این موضوع هم چیزی به فکرت رسید بهم اطالع بده‪.‬‬


‫تایمش مهم نیست‪ .‬اتفاقات مربوط به جونگین رو هر تایمی که‬
‫بود با خط شخصیم تماس بگیر و خبر بده‪ .‬شده یه جت شخصی‬
‫بگیرم خودم رو میرسونم‪.‬‬

‫× نگران نباشید باس حواسم هست‪ .‬درباره اون موضوع هم بنظرم‬


‫باید روی اعتماد به نفس جونگین کار و تمرین کنیم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪160‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫جونگین گوشهاش رو تیز میکنه و بهشون خیره میشه‪.‬‬

‫‪ -‬تمرین؟‬

‫بکهیون به جونگین نگاه میکنه و ادامه میده‪:‬‬

‫× خب اگه بخوام صادقانه صحبت کنم این اتفاق ممکنه توی‬


‫مهمونی بیوفته! کیم جونگین به عنوان همسر یکی از قدرتمند‬
‫ترین مردان اقتصادی جهان ظاهر میشه و این مهمانی پر از‬
‫اتفاقات غیر منتظرست! درواقع عقل حکم میکنه که همه چیز‬
‫رو از قبل بسنجیم و براش راه حل داشته باشیم‪ .‬درباره این‬
‫مسئله هم خب جونگین باید تمرین کیس داشته باشه تا اگه یک‬
‫در هزار هم اتفاق افتاد گند نزنه! شما از دید بقیه مهمان ها‬
‫زوجید و تا مراحل باریکی پیش رفتید و قطعا نمیخوایم همه چیز‬
‫بخاطر یه بوسه اتفاقی از بین بره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪161‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬یعنی باید برای جونگین پارتنر تمرینیِ کیس بگیرم؟‬

‫× نه! خودتون باید تمرین کنید!‬

‫جونگین لیوان خرسی شیرکاکائو رو روی میز میذاره و خودش‬


‫رو جمع میکنه‪ .‬همین االنش هم عرق کرده‪ .‬حاضره هزاران جلد‬
‫کتاب تاریخی بخونه ولی اینکارو رو انجامش نده‪ .‬لعنتی! حتی‬
‫نگاه کردن به باس هم حالشو خراب میکنه حاال کیس؟ جونگین‬
‫هنوز هر وقت یاد بوسه روی پیشونیش میوفته میخواد سکته‬
‫کنه!‬

‫باس عینکش رو درمیاره و بعد از نگاه خنثی ای به جونگین‪،‬‬


‫بکهیون رو مخاطب قرار میده‪:‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪162‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬یعنی باید تمرین کنیم؟ نمیشه با دیوار یا چه میدونم‪ ،‬شخص‬
‫دیگه ای انجامش بده؟‬

‫× نه باس نمیشه‪ ،‬اون توی مهمونی ممکنه شمارو ببوسه نه دیوار‬


‫یا شخص دیگه ای رو‪.‬‬

‫‪ -‬نظر خودت چیه جونگین؟‬

‫‪ +‬من یعنی من خب من اخه نمیشه من خب من دیوار من یعنی‬


‫نمیشه با دیوار تمرین کنم؟‬

‫سرش رو میخارونه و با گوشه لباسش بازی میکنه‪ .‬بکهیون‬


‫میخنده و اذیت میکنه‪:‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪163‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× نه جونگین! نمیشه! تو که نمیخوای همه چیز خراب بشه‪،‬‬
‫میخوای؟ به عالوه شخص باس هم دست کمی از تو ندارن‪...‬‬

‫‪ -‬یااااا بیون!‬

‫کیونگسو عینکش رو درمیاره و با چشمهای بزرگ شده به‬


‫معاونش نگاه میکنه‪.‬‬

‫× جسارت نمیکنم باس ولی از وقتیکه استخدام شدم شما با‬


‫شغلتون ازدواج کرده بودین‪.‬‬

‫‪ -‬یه بیزنیس مِن باید همینطور باشه! من مجبورم ساعت پنج‬


‫صبح بیدار شم و یکِ شب بخوابم‪ .‬هیچ کس حاضر نمیشه‬
‫همچین رابطه ای رو قبول کنه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪164‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× هیچ کس حاضر نمیشه؟ توی همون مهمانی چشم تمام مردها‬
‫و زنهای مجرد و شاید متاهل به شماست! اونها حتی حاضرن‬
‫بخاطرتون از همسرشون طالق بگیرن! آر یو کیدینگ می باس؟‬

‫کیونگسو دوباره عینکش رو روی تیغه دماغش میذاره و نگاهی‬


‫به ساعت میکنه‪ ۰۰:۳۲ .‬شب‪ ...‬هنوز کلی کار داره و فردا ساعت‬
‫‪ ۲‬صبح عازم سفره‪.‬‬

‫‪ -‬خودم حلش میکنم بیون‪ ،‬میتونی بری‪.‬‬

‫× چشم باس‪ ،‬من توی دفترم مشغول آماده کردن کارای فردام‬
‫اگه امری داشتید کافیه تماس بگیرید‪.‬‬

‫بکهیون سرش رو تکون میده و میخواد جونگین رو با خودش‬


‫ببره که باس مانع میشه‪:‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪165‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬بذار بمونه بیون باهاش کار دارم‪.‬‬

‫بکهیون نیشخند مرموزانه ای میزنه و کنار گوش جونگین کرم‬


‫میریزه‪:‬‬

‫× اون میخواد باهات تمرین کنه تا بتونی خوب ببوسی‪.‬‬

‫جونگین جوری برمیگرده که مهره های گردنش صدا میدن‪.‬‬


‫چشمهاش تا اخرین حد بزرگ شدن و فاک! قلبش مثل گنجشک‬
‫داره میتپه‪ .‬بکهیون از اتاق خارج میشه و یه زلزله توی ذهن‬
‫جونگین به راه افتاده‪:‬‬

‫" اوه! اون االن بلند میشه همه لباساشو درمیاره! اوه! چشمامو‬
‫میبنده؟ اینقدر منو میزنه تا گریه کنم و به زور منو میبوسه‪ .‬وای‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪166‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫حتما لبامو به خون میندازه‪ ،‬همه جامو گاز میگیره من دردم‬
‫میاد‪ ،‬وای مسیح من میترسم باید از اینجا برم‪ ،‬اوه‪ ...‬اون اخم‬
‫کرده‪ ...‬شت! داره نزدیک میشه‪ ...‬توی دستش چی داره؟ یعنی‬
‫چقدر منو میزنه؟ اون حتما خیلی خشنه بعد اینکه منو بوسید‬
‫میبره توی اون اتاق و منو میبنده به تخت تا همونجا بمونم فسیل‬
‫شم اونوقت چیکار‪"...‬‬

‫‪ -‬جونگین؟!‬

‫صدای باس آروم‪ ،‬گرم و عمیقه و باالی سر جونگین ایستاده‪ .‬پسر‬


‫بلند تر میترسه و با دستش لبه میز شیشه ای رو میگیره‪ .‬دست‬
‫باس روی موهاش میشینه و به نرمی نوازششون میکنه‪:‬‬

‫‪ -‬میترسی؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪167‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫سرش رو به نشونه مثبت تکون میده و باس میخنده‪ .‬خیلی هاته‪...‬‬
‫جونگین بی جنبست و میخواد همین االن پرواز کنه و از اونجا‬
‫بره‪ .‬از پروانه های توی شکمش میخواد که بیان بیرون و کمکش‬
‫کنن تا پرواز کنه و از اونجا بره‪ .‬کیونگسو شونه هاش رو میگیره‬
‫و روی میز مینشونتش‪ .‬بین پاهاش قرار میگیره و دستهاش رو‬
‫روی دو طرف صورتش میذاره‪.‬‬

‫‪ -‬نگران نباش جونگین‪ ،‬این یه تمرینه خب؟ من بهت آسیب‬


‫نمیزنم و هر ثانیه که حس کردی حالت بد میشه بهم بگو و من‬
‫همون لحظه متوقفش میکنم خب؟ نترس‪ ،‬تا وقتی پیش منی‬
‫هیچ چیز نمیتونه بهت آسیب بزنه و به کاری که االن میخوایم‬
‫بکنیم به چشم یه تمرین برای مهمانی ای که در راه داریم نگاه‬
‫کن‪.‬‬

‫‪ +‬نمیشه‪ ...‬نمیشه االن نباشه؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪168‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬پس کی باشه؟‬

‫‪ +‬هیچ وقت نباشه‪....‬‬

‫‪ -‬جونگینا منطقی باش اوکی؟ اگه راه دیگه ای داشت‪...‬‬

‫نگاه مصممش رو از چشمهای جونگین میگیره و به لبهاش‬


‫میدوزه‪ .‬پسر بلندتر حس میکنه که لبهاش از شدت هاتنس اون‬
‫نگاه ذوب میشن و از بین میرن‪.‬‬

‫‪ -‬اگه راه دیگه ای داشت حتی اون سر دنیا هم بود انجامش‬


‫میدادم‪ ،‬اما این مفید ترین و کارامد ترین راهه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪169‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫باس نزدیک میشه و جونگین خودش رو عقب میکشه‪ .‬دستش‬
‫دو دور کمر پسر بلندتر حلقه میکنه تا تکون نخوره و کمرهاشون‬
‫رو بهم میچسبونه‪.‬‬

‫با ترس کراوات باس رو چنگ میزنه و دستهای مرد رو به روش‬


‫عینکش رو برمیدارن‪ .‬حاال باال تنش به هیکل ورزیده مرد کوتاه‬
‫تر چسبیده و دستهای قدرتمندش اجازه نمیدن که تکون بخوره‪.‬‬

‫نزدیک میشه‪ ،‬اون خیلی نزدیکه‪ ،‬جونگین نفسش رو توی سینش‬


‫حبس میکنه و با دست آزادش به میزی که روش نشسته فشار‬
‫میاره‪.‬‬

‫‪ -‬نترس جونگین‪ ،‬من مراقبتم‪...‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪170‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫باس با صدای بمی روی لبهاش زمزمه میکنه‪ .‬همین االنشم‬
‫لبهاشون روی هم کشیده میشه و جونگین چشمهاش رو میبنده‪.‬‬

‫‪ +‬کیونگسو‪...‬‬

‫و لبهاشون روی هم قرار میگیره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪171‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫پارت هشتم‬

‫باس داره هیزم جمع شده توی مغزش رو با بی رحمی آتیش‬


‫میزنه‪ .‬لبهای گوشتیش رو جمع میکنه و درحالی که با پیچیدن‬
‫بازوهای قویش به دور جونگین بدنش رو نگه داشته‪ ،‬لب باالییش‬
‫رو میبوسه‪ .‬جونگین به خاطر گیر افتادن لب باالییش بین لبهای‬
‫رئیسش میلرزه و بعد از بوسه ای سطحی‪ ،‬ازش جدا میشه‪.‬‬

‫نگاه کیونگسو محکم و معمولیه‪ ،‬انگار که اتفاق خاصی نیوفتاده‪.‬‬


‫البته که از درون داره میسوزه اما چهرش چیزی رو نمایان‬
‫نمیکنه‪.‬‬

‫چشمهای جونگین خمارن و آثار بزاق کیونگسو روی لبهاش دیده‬


‫میشه‪.‬‬

‫اونها برق میزنن چون کیونگسو چند لحظه پیش بوسیدتش‪.‬‬

‫نفس نفس میزنه و ثابت میکنن چند لحظه پیش توی فاصله‬
‫چند میلی متری کیونگسو نفس میکشیده‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪172‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫چشمهاش میخوان بسته شن چون خوشی زیادی به بدن و قلبش‬
‫تزریق شده‪.‬‬

‫باس جونگین رو جلوتر میکشه‪ ،‬گونه های سرخ شدش رو با‬


‫انگشت های شصتش نوازش میکنه و لبخند میزنه‪:‬‬

‫‪ -‬خوب بود؟ اذیت نشدی؟‬

‫جونگین سرش رو تکون میده و لب میزنه‪:‬‬

‫‪ +‬نمیدونم‪...‬‬

‫‪ -‬مشکلی نداره‪ .‬خوب انجامش دادی و بعد برگشت از سفر کاریم‪،‬‬


‫آمادگیت رو باالتر میبریم‪ .‬میتونی بری‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪173‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫باس فاصله میگیره و به طرف صندلیش میره‪ .‬جونگین از روی‬
‫میز بلند میشه و بدون برداشتن عینکش‪ ،‬تقریبا فرار میکنه‪ .‬قلب‬
‫بی جنبش میخواد قفسه سینش رو بدره و خارج بشه‪ .‬میخواد از‬
‫شدت حجوم احساسات بخنده و گریه کنه‪ .‬اون همین االن توسط‬
‫یه مرد کول بوسیده شده! خوب میدونه که خیلی ها نگاه اون‬
‫مرد رو میخوان‪ ،‬اینکه حتی اجازه بده گرد و خاک روی کفشش‬
‫رو براش تمیز کنن اما این افتخار نصیبشون نمیشه و حاال‬
‫جونگین توسط همون مرد بوسیده شده‪ .‬توی راهرو پاهاش بهم‬
‫میپیچن و موهای شلختش توی هوا پرواز میکنن اما جونگین‬
‫اهمیت نمیده‪ .‬فقط دستهاش رو روی لبهاش گذاشته و عهد بسته‬
‫که تا ابد حموم نره و صورتش رو نشوره تا اثر اون بوسه پاک نشه‪.‬‬

‫با قیافه و وضعیت آشفته درحالی که رونهاش رو بهم میماله‪ ،‬وارد‬


‫اتاق شیشه ای معاون بیون میشه‪ .‬بکهیون سرش رو از پرونده ای‬
‫که جلوش بازه بلند میکنه و با تعجب بهش خیره میشه‪ .‬در‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪174‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫کسری از ثانیه با صدای بلند میخنده و بعد از ورود جونگین‪ ،‬در‬
‫رو با کنترل اتوماتیک میبنده‪.‬‬

‫× هی بیبی بوی! چطور بود؟!‬

‫جونگین با ناباوری به دیوار خیره شده و میخواد آب شه‪ .‬بدنش‬


‫بعد از گذشت چندین دقیقه هنوز هم خنک نشده و بوی‬
‫کیونگسو رو روی بدن خودش حس میکنه‪.‬‬

‫× جونگین اینقدر عقب مونده ای؟ یه بوسه بود دیگه قیافت‬


‫جوریه که انگار از باس حامله ای!‬

‫‪ +‬هیونگ! هیونگ هیونگ هیونگ خدایا هیونگ مسیح!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪175‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× مسیحو وارد بازی کثیف خودت نکن‪ .‬باس برام ایمیل جدید‬
‫زده و چارت اپدیت شده ای از برنامه هات رو فرستاده‪.‬‬

‫‪ +‬اون‪ ...‬اون‪ ...‬اون خیلی جادویی بود!‬

‫× تو یکی از پرفکت ترین مردای جهان رو بوسیدی حتما خیلی‬


‫بینظیر بوده‪.‬‬

‫‪ +‬اون‪ ...‬اون گفت دوباره‪ ...‬وای دوباره انجامش میدیم!‬

‫× تو هم بوسیدیش؟‬

‫جونگین هینی میکشه و بکهیون نگاهی به وضع آشفته موهاش‬


‫میندازه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪176‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× مطمئنی فقط بوسه بوده؟ قیافت شبیه کساییه که از هاردکور‬
‫برگشتن!‬

‫‪ +‬منِ لعنتی حتی نتونستم تکون بخورم!‬

‫× میدونم که پشیمونی اما سعی کن دفعه بعد جبران کنی‪.‬‬

‫‪ +‬چجوری؟!‬

‫× بهت راهکارش رو میگم بشرطی که دستوراتو انجام بدی!‬

‫‪ +‬چه کاری؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪177‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× چارتی که باس فرستاده رو برات پرینت رنگی میگیرم‪ .‬از روش‬
‫میخونی و طبق برنامه انجامش میدی‪ .‬اگه تایم اضافه اوردی‬
‫اونوقت برات کالسای "چگونه دوکیونگسو را اغوا کنیم" میذارم‪.‬‬

‫‪ +‬اوکی اوکی انجامش میدم!‬

‫**********‬

‫× چه سرعت حیرت آوری! باس با یه بوسه چیکارت کرده؟‬

‫بکهیون با حیرت از باالی شیشه عینکش نگاهی به گزارشات‬


‫جونگین میندازه‪ .‬االن ساعت ‪ ۳‬بعد از ظهره‪ ،‬توی شرکت جای‬
‫سوزن انداختن نیست و کارمندها مثل مورچه های سرباز کار‬
‫میکنن و وظایفشون رو انجام میدن‪ .‬جونگین کل برنامه کاری‬
‫امروزش رو تا ظهر انجام داده!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪178‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫× موتورت با یه بوسه بدجوری راه افتاده پس اگه سکس کنید‬


‫فکر کنم بترکونی!‬

‫جونگین که با خنده درحال جویدن الکپشت عروسکی انتهای‬


‫خودکارشه‪ ،‬اعتراضی میکنه و توی صندلی فرو میره‪.‬‬

‫× تمرینات فرانسویت رو برای استادت ایمیل کردی‪ ،‬کتاب تاریخ‬


‫‪ ۲‬پادشاه کره رو خوندی‪ ،‬تمرینات اقتصادت هم راضی کننده‬
‫بودن و فقط امروز ساعت ‪ ۶‬تا ‪ ۹‬باشگاه داری! ترکوندی مرد!‬

‫‪ +‬باس کی برمیگرده؟‬

‫× تازه امروز صبح رفته و ‪ ۵۴‬ساعت دیگه برمیگرده‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪179‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬چرا منو بیدار نکردی بدرقش کنم بکهیون هیونگ؟‬

‫× تو خوابیده بوده و خر و پف میکردی! باس اومد باالی سرت و‬


‫موهاتو نوازش کرد‪ .‬دهنتم که عین غار خرس باز بود رو بست و‬
‫هزار بار سفارش کرد که مواظب تو و شرکت مرکزی باشم!‬

‫‪ +‬من تمریناتمو زود انجام دادم تا توی کالس اسپشیالی که‬


‫قولشو دادی شرکت کنم‪.‬‬

‫× اغوا کردنِ باس؟‬

‫‪ +‬آره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪180‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× رئیس کمپانی مارشال با هزاران شعبه‪ ،‬غول اینترنشنال‬
‫اقتصادی شو به من سپرده بعد تو ازم میخوای برات کالس بذارم‬
‫چجوری یکی رو اغوا کنی؟!‬

‫‪ +‬هیونگ تو قول دادی!‬

‫بکهیون میخنده و تبلتش رو چک میکنه‪.‬‬

‫× باس همین االن توی جلسه مقدماتی ادغام شرکت هاست و‬


‫من جلسه رو از تبلت به صورت انالین تماشا و هندل میکنم‪ .‬دو‬
‫ساعت و بیست و هفت دقیقه دیگه جلسه تمومه و اون موقع‬
‫میام پیشت‪ .‬لباتم آویزون نکن!‬

‫جونگین با حالت قهر از اتاق شیشه ای معاونت خارج میشه و به‬


‫طرف آسانسور میره‪ .‬شاید یکم از برنامه های فرداش رو هم امروز‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪181‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫انجام بده تا سرش خلوت تر شه‪ .‬احساس میکنه بدون حضور‬
‫باس یه چیزی کمه‪ .‬این قضیه رو به صورت درونی و بیرونی حس‬
‫میکنه‪ .‬از لحاظ بیرونی خب منطقیه چون کیونگسو بصورت‬
‫فیزیکی توی شرکت نیست اما جونگین نمیتونه دلیل خاصی رو‬
‫برای الستیک پنچر شده درونش بتراشه‪.‬‬

‫به طرف اتاق باس میره و منشی مانع میشه‪.‬‬

‫‪ -‬من اجازه ندارم قربان‪ ،‬باس فرمودن کسی حق ورود نداره‪.‬‬

‫‪ +‬اما من میخوام برم اون تو کار دارم‪.‬‬

‫‪ -‬اجازه بدید ازشون بپرسم چون بهم گفتن که مسائل مربوط به‬
‫شما رو شخصا بهشون گزارش کنم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪182‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫جونگین لبهاش رو میگزه و منشی با تبلتش تند تند چیزی رو‬
‫تایپ میکنه‪ .‬کسری از ثانیه طول نمیکشه که جواب باس میاد‪:‬‬
‫" مانعی نداره "‬

‫‪ -‬بفرمایید جناب کیم ایشون اجازه دادن‪.‬‬

‫منشی خطاب به جونگینی که به تابلوی بزرگ راهرو نگاه میکنه‬


‫میگه و به طرف در بزرگ اتاق میره‪ .‬کارت هوشمندی رو جلوی‬
‫دستگیره در میگیره و جونگین تعداد قفلهایی که پشت سر هم‬
‫باز میشن رو میشمره! نمیتونه جلوی تعجب و زبونشو بگیره‪:‬‬

‫‪ +‬این در چند تا قفل داره؟!! تا جایی که شمردم هشت تا بود!!!!‬

‫‪ -‬این در جزو ایمن ترینهاست و بجز کارت مخصوصش جور دیگه‬


‫ای باز نمیشه‪ .‬حتی با آتیش یا تبر‪ ۸ .‬تا قفل نداره ‪ ۰۲‬تاست که‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪183‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫هر کدوم ‪ ۳‬شاخه دارن‪ .‬درواقع توسط ‪ ۳۲‬تا قفل به سر تا سر‬
‫چارچوب پرس میشه‪.‬‬

‫دهان جونگین باز مونده و حیرت زده به منشی نگاه میکنه‪۳۲ .‬‬
‫تا قفل؟!!‬

‫وارد اتاق میشه و منشی بعد از ادای احترام در رو میبنده و تاکید‬


‫میکنه که اگه کاری داره میتونه باهاش تماس بگیره‪.‬‬

‫جونگین یک راست به طرف میز رئیسش میره و روی صندلیِ‬


‫بزرگش میشینه‪ .‬نیشش تا اخر بازه و کتش رو درمیاره‪ .‬آستین‬
‫های پیراهنش رو تا ارنج تا میکنه تا ادای کیونگسو رو دربیاره‪.‬‬
‫دوباره روی صندلی چرم میشینه و باسنشو عقب میده‪ .‬روی میز‬
‫بزرگ شیشه ای رو به روش پهن میشه و گونش رو به سطح‬
‫خنکش میچسبونه‪ .‬روی میز یه سری کاغذ و پرونده وجود داره‬
‫که یکیشون رو برمیداره و جعبه چوبی خودکارهای گرون قیمت‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪184‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫باس رو کنار دستش قرار میده‪ .‬نگاهی به تتوی انگشتش میندازه‬
‫و سعی میکنه برگ زیتون رو بکشه‪ .‬با خودکار سبز انجامش میده‬
‫و توسط حروف و یه سری قلب تزئینش میکنه‪ .‬کنارش هم‬
‫مینویسه "باس آی الب یو" و میخنده‪ .‬کشوی میز رو باز میکنه‬
‫و چند دسته دالر اونجا وجود داره‪ .‬پول چیزی نیست که توجهش‬
‫رو جلب کنه و دوست داره که بتونه یکم گیم بازی کنه‪ .‬تلفن‬
‫روی میز رو برمیداره و درحالی که ژستی شبیه به ژستِ باس‬
‫گرفته‪ ،‬صداش رو کلفت تر میکنه و به منشی دستور میده‪:‬‬

‫‪ +‬هی‪ ،‬برام شیرکاکائوی خیلی شیرین با چند تا تیکه بیسکوئیت‬


‫نارگیلی و مارشملوی صورتی بیار‪ .‬از این شکالت مغزدارا هم‬
‫کنارش باشه‪.‬‬

‫منشی چشمی میگه و جونگین نمیدونه که لحن مثال جذابش با‬


‫آیتم های سفارشش هم خونی نداره‪ .‬تلفن رو قطع میکنه‪ ،‬یکی‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪185‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫از عینک های شیشه ایِ باس رو به چشم میزنه و ادا درآوردن‬
‫رو شروع میکنه‪:‬‬

‫‪ +‬هی بیون! گزارشای شعبه هنگ کنگ چی شد؟ چند بار باید‬
‫بهتون تاکید کنم جناب معاون؟ تا حاال شده یه حرف رو دوبار‬
‫بزنم؟ هیچ میدونی اگه عصبی بشم چی میشه؟‬

‫به این تیکه که میرسه یکم میخنده و شکلک درمیاره‪ .‬ابهت باس‬
‫واقعا ستودنیه و هر کاری میکنه تا بتونه مثل اون باشه‪ .‬منشی‬
‫سفارشش رو براش میاره‪ ،‬جونگین متوجه نگاه متعجبش نمیشه‬
‫و با همون صدای تغییر یافته بهش میگه اتاقش رو ترک کنه‪.‬‬
‫مثل باس ژست میگیره و سیخ میشینه‪ .‬یکم انگشت کوچیکش‬
‫رو موقع گرفتن دسته لیوان باال میگیره و عینکش رو روی نوک‬
‫بینیش میذاره اما به محض خوردن اولین جرئه‪ ،‬روی صندلی وا‬
‫میره و لبخند میزنه‪ .‬اون لعنتی جدا خوشمزست درست مثل‬
‫لبهای‪-‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪186‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫چی؟! درست مثل چی؟!!!!!!‬

‫بعد از سرزنش خودش به این فکر میوفته که به باس بگه تا‬


‫تمرینات کیسشون رو افزایش بدن اگه توی مراسم خرابکاری کنه‬
‫چی؟! آه جونگین واقعا نگران کیفیت بوسه شونه و این نشون‬
‫دهنده حجم باالی مسئولیت پذیریشه! دو تا مارشملوی بزرگ‬
‫رو به زور داخل دهانش جا میده و با لپ های باد کرده ماژیک‬
‫مشکی رو از داخل کشو برمیداره‪ .‬به طرف کتابخونه بزرگ گوشه‬
‫اتاق میره و به آینه وسطش نگاه میکنه‪ .‬سعی داره توسط اون‬
‫ماژیک ابروهایی به پهنای ابروهای کیونگسو برای خودش بکشه‬
‫و اون یک درصد تفاوت لعنتی ای که بین خودش و باس قرار‬
‫داره رو از بین ببره!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪187‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫دوباره تلفن رو برمیداره و توی این شرایط حتی مسیح هم‬
‫نمیتونه به داد منشی بیچاره برسه‪ .‬جونگین هر پنج دقیقه یه بار‬
‫یه جور سفارش میده و اتاق باس تبدیل به اتاق کودک شده!‬

‫‪ +‬از اون کوکیا که گردو دارن برام بیار‪ .‬یه ایکس باکس میتونی‬
‫جور کنی؟ این که سی دی نداره برام بازی خفن اکشن بیار نصب‬
‫کنم روش میخوام بازی کنم‪ .‬تلویزیون اینجا چجور روشن میشه؟‬
‫پس پشن فروت من کو؟ همین االن دلم میخواد اگه یه دقیقه‬
‫دیگه بیاریش دیگه دلم نمیخواد! نمیشه اسکیت بورد بیاری؟‬
‫اینجا خیلی بزرگه و مشکلی با دوچرخه سواری نداره‪ .‬آم اوکی‬
‫یه لپ تاپ بیار برم اینترنت گردی‪ .‬کاش میشد روی همین میز‬
‫یه بالشت بذارم و بخوابم دید خوبی به شهر داره‪ .‬االن نودل تند‬
‫آسیایی خیلی میچسبه برام با قارچ کبابی سفارش بده‪ .‬سیب‬
‫زمینی سرخ کرده یادت نره‪ .‬هی! سس فرانسوی کو این چیپسا‬
‫بدون اون سس نمیچسبه! میگم خانم منشی هر وقت بیکار شدی‬
‫بیا ایکس باکس بازی کنیم هه هه!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪188‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫منشی چیزی نمیگه و دندون روی جیگر گذاشته چون باس‬


‫موکدا تاکید کرده در غیابش تمامی اوامر جناب کیم انجام بشن!‬
‫حتی اگه اون اوامر ریدن توی اتاق باس باشه! خدای من! این‬
‫اتاق تا حاال یه گرد و خاک ساده یا مولکول اضافه رو بخودش‬
‫ندیده اما االن چی؟ یه پسر بچه با ابروهای رنگ شده پشت میز‬
‫نشسته و کفشاشو دراورده‪ .‬پاهاشو روی میز چند میلیون دالری‬
‫باس گذاشته و داره دونه دونه قارچای کبابی رو با لباش از سیخ‬
‫جدا میکنه و میخوره‪ .‬همه جای میز پر از سس و سیب زمینیه‬
‫و جونگین با هر گُلی که میزنه فریاد میکشه و ستونهای اتاق‬
‫میلرزه‪ .‬بستنی اب شده و اب میوه روی زمین ریخته و دهان‬
‫سسیش رو با استینش پاک میکنه‪ .‬تمامی کاغذهایی که حتی‬
‫یک میلی میتر اینور و اونور تر نمیشدن االن توی هوان و منشی‬
‫نمیتونه فاجعه رو به روش رو هندل کنه و در رو میبنده‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪189‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫**********‬

‫رئیس و معاونش در حال ویدئو کالن‪:‬‬

‫× جلسه موفقت امیز بود قربان؟‬

‫‪ -‬بله بیون خوب بود‪ .‬طرفین با شرایطی که تنظیم کردم موافقن‬


‫و یکی از سایدهای ادغام شرکت ها توی این جلسه بسته شد‪.‬‬

‫× خسته نباشید باس‪.‬‬

‫‪ -‬تو هم همینطور بیون ساپورتِ از راه دورت مناسب بود‪ .‬جونگین‬


‫کجاست؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪190‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫× نمیدونم درگیر جلسه تون بودم‪ ،‬االن میخوام برم دنبالش تا با‬
‫هم غذا بخوریم‪.‬‬

‫‪ -‬فکر کنم توی اتاق منه‪.‬‬

‫× اتاق شما؟!‬

‫‪ -‬وسط جلسه منشی پیام داد که جونگین میخواد وارد اتاقم بشه‬
‫و منم اجازه دادم‪.‬‬

‫× اجازه دادید؟ خدای من رئیس! جونگین اونجارو اتیش میزنه!‬

‫‪ -‬چیکار میکنه؟!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪191‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫بکهیون نگاهی به چهره متعجب رئیسش میندازه‪ .‬قطعا اون اتاق‬
‫تا االن ترکیده و معاون نمیدونه که واکنش کیونگسو چی میتونه‬
‫باشه‪.‬‬

‫‪ -‬اوکی من تماس تصویری مو باهات قطع میکنم و به دوربینای‬


‫اتاقم وصل میشم تا ببینم جونگین داره چیکار میکنه‪ .‬تو هم‬
‫هماهنگیای جلسه دوم ادغام رو برگزار و ایمیالی یاداوری دعوت‬
‫رو ارسال کن‪.‬‬

‫× چشم باس‪.‬‬

‫کیونگسو ویدئوکال رو قطع میکنه و به طرف لپ تاپش میره‪ .‬اون‬


‫هتل یکی از بهترینای فنالنده و اتاق وی ای پیش مختص شخص‬
‫باس رزرو شده‪ .‬فورا به سیستم دوربین مدار بسته اتاقش وصل‬
‫میشه و یه لحظه به چشمهاش شک میکنه! عینکش رو میذاره‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪192‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫تا بهتر ببینه و اون تصویر لعنتی ای که جلوی چشمهاشه‪ ،‬واقعی‬
‫تر از هر چیزی به نظر میرسه! کیونگسو باورش نمیشه! اتاق‬
‫عزیزش که حتی یه لکه هم جرات نداشت بهش چپ نگاه کنه‬
‫حاال به چه روزی افتاده؟!‬

‫فکِ افتادش رو جمع میکنه و صاف میشینه‪ .‬یکم اخم میکنه و‬


‫سعی داره به تلویزیون اتاقش وصل بشه‪ .‬به محض برقراری‬
‫تماس‪ ،‬تصویر کیونگسوی اخمو و تقریبا عصبانی روی اسکرین‬
‫تلویزیون رو به روی میز میوفته اما جونگین هنوز متوجهش نشده‬
‫و به این فکر میکنه که گُلهای بیشتری به تیم رقیب بزنه و کار‬
‫به پنالتی نکشه‪.‬‬

‫بدون چرخوندن سرش دستش رو بلند میکنه تا ته مونده‬


‫شیرکاکائو لیوانش رو بخوره که میبینه خالیه‪ .‬آهی میکشه و‬
‫خورده چیپس های روی لباسش رو میتکونه‪ ،‬سس باقی مونده‬
‫روی انگشتش رو میلیسه و وقتی سرش رو بلند میکنه‪ ،‬تصویر‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪193‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫بزرگ رئیسش رو روی تلویزیون چند اینچی میبینه‪ .‬تکخند‬
‫میزنه و تلفن رو از روی میز برمیداره‪ .‬ادای کیونگسو رو درمیاره‬
‫و به منشی دستور میده‪:‬‬

‫‪ +‬خانم منشی تشریف بیارید این تلویزیون رو خاموش کنید داره‬


‫فیلمای باسو نشون میده! هر چه سریعتر میدونی که عصبانی‬
‫بشم اتفاق قشنگی نمیوفته؟‬

‫‪ -‬متاسفم جناب کیم اون چیزی که توی تلویزیون میبینید‬


‫تصویر باس نیستش‪ ،‬خودشون هستن‪.‬‬

‫جونگین میخنده و عینک کیونگسو رو روی تیغه دماغش میذاره‪.‬‬

‫‪ +‬شوخیِ بی نمکی بود منشی!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪194‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬من شوخی نمیکنم ایشون باس هستن که توسط دوربینهای‬
‫مدار بسته اتاقشون و تلویزیونی که اونجا قرار داره‪ ،‬باهاتون تماس‬
‫تصویری گرفتن‪.‬‬

‫جونگین اب دهانش رو قورت میده و تلفن رو قطع میکنه! نگاهی‬


‫به تصویر داخل تلویزیون میندازه و عالمت "الیو" بغلش رو‬
‫میبینه‪ .‬فاک اون خودِ باسه! با پیراهن آبی و جلیقه مشکی پشت‬
‫میز نشسته و با حالت عجیبی نگاهش میکنه‪ .‬مرد بلندتر ترسیده‬
‫پاهاش رو از روی میز پایین میاره و کفشهاش رو میپوشه‪ .‬تمام‬
‫خورده چیپس هارو با دستهاش از روی میز پایین میریزه و نیم‬
‫نگاهی به تلویزیون میندازه‪ .‬صدای وحشتناک بازی رو میبنده و‬
‫لپ تاپ رو خاموش میکنه‪ .‬با استین پیراهنش یه گوشه از میز‬
‫رو مثال تمیز میکنه و صاف می ایسته‪ .‬ادای احترام میکنه و‬
‫سرش رو پایین میندازه‪ .‬باس گردنش رو کج میکنه و به دوربین‬
‫لپ تاپش نزدیک میشه تا فجاحت کار رو حدس بزنه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪195‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬ابروهات چرا اون شکلیه؟ با چی سیاهشون کردی؟ داشتی برای‬
‫یه نمایش اماده میشدی؟‬

‫‪ +‬نه نه همین‪ ...‬همینجوریه برای فان رنگشون کردم‪.‬‬

‫‪ -‬داشتی ادای منو درمیاوردی؟!‬

‫‪ +‬چ‪...‬چ‪...‬چی؟ چی؟! نه نه! کی جرات میکنه انجامش بده؟‬

‫‪ -‬کسی جرات نمیکنه اما تو داشتی اینکارو میکردی کیم‬


‫جونگین!‬

‫جونگین توی همون حالتی که سرش رو پایین انداخته‪ ،‬با پاهاش‬


‫بسته های چیپس و لیوان های کافی رو به زیر میز هل میده تا‬
‫چیزی مشخص نباشه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪196‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬تمام این اتاق توسط دوربین قابل دیدنه و من االن دیدم که‬
‫چیکار کردی‪ .‬اون قسمتای ضبط شده رم دیدم که داشتی ادای‬
‫منو درمیاوردی!‬

‫‪ +‬م‪...‬من خیلی معذرت میخوام باس که با اتاقتون اینکارو کردم‪...‬‬


‫خودم‪ ...‬خودم تمیزش میکنم قول میدم‪.‬‬

‫‪ -‬ابروهاتو با چی رنگ کردی؟‬

‫‪ +‬ماژیک مشکی‪.‬‬

‫‪ -‬اون ماژیکا پر از مواد سمین احتمال ندادی که به پوستت‬


‫آسیب میزنن؟ تتوت چطوره؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪197‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬متاسفم باس‪ ،‬بهتره‪ .‬جدی میگم خودم اتاقتون رو از اول تمیز‬
‫میکنم و تحویل میدم‪ .‬قول میدم‪.‬‬

‫‪ -‬نیازی نیست‪ ،‬برو صورتت رو بشور و لباسهات رو عوض کن بعد‬


‫برو پیش معاون بیون و ناهار بخور‪.‬‬

‫‪ +‬تازه یه عالمه چیز خوردم جا ندارم! شکمم!‬

‫جونگین معده برامدش رو نشون میده و روش دست میکشه‪.‬‬


‫حتی از اونجا و روی لباس هم مشخصه که چقدر خورده و‬
‫برجسته شده! کیونگسو دستش رو جلوی دهانش میذاره تا‬
‫لبخندش مشخص نشه‪ .‬حقیقتا به هیچ جاش نیست که چه‬
‫اتفاقی برای اتاقش افتاده چون ارزش فرد رو به روش براش‬
‫بیشتره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪198‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬اونا غذا محسوب نمیشن‪ .‬با معاون برو و یه سوپ سبک بخور‬
‫تا مریض نشی‪.‬‬

‫جونگین شرمنده با لبه استین سسیش بازی میکنه و ناراحته‪.‬‬


‫نمیخواست همچین وجهه ای رو از خودش نشون بده و احساس‬
‫میکنه باس رو ناامید کرده‪.‬‬

‫‪ -‬هیچ مشکلی نداره جونگین‪ ،‬اونجا اتاق منه و ایرادی نداره که‬
‫تو یه تی ان تی وسطش بزاری و منفجرش کنی‪ .‬همینکه بعد از‬
‫یه تایم سخت کاری تونستی خوش بگذرونی کافیه‪ .‬به منشی‬
‫سفارش میکنم که اونجا رو تمیز و مرتب کنه تو فقط صورتت رو‬
‫بشور تا پوستت اسیب نبینه‪.‬‬

‫جونگین که توقع همچین برخوردی رو نداره‪ ،‬سرش رو پایین‬


‫میندازه و به معنای واقعی کلمه شرمنده میشه‪ .‬باس خیلی‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪199‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫خوبه‪ ...‬زیادی خوب و مهربونه و جونگین نمیدونه که ایا با همه‬
‫هم اینطوریه؟ جواب این سوالش رو باید از بکهیون هیونگش‬
‫بپرسه‪ .‬نگاهی به تلویزیون و صورتش میندازه‪ ،‬احساس فشردگی‬
‫قلبش رو حس میکنه‪ .‬یعنی اسم این حس دلتنگیه؟‬

‫‪ +‬یعنی منو تنبیه نمیکنین؟‬

‫‪ -‬نه تنبیهت نمیکنم جونگین چون کار اشتباهی نکردی‪ .‬میتونی‬


‫راحت باشی دیگه بهش فکر نکن‪.‬‬

‫‪ +‬کی برمیگردین؟‬

‫‪ ۵۲ -‬ساعت و ‪ ۲۰‬دقیقه دیگه‪ .‬چطور؟!‬

‫‪ +‬اینجا‪ ...‬اینجا خیلی خالیه‪ .‬زود برگردین‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪200‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫این حرف رو میزنه و به طرف اتاق کوچیکی که کنج دیوار قرار‬


‫داره فرار میکنه‪ .‬کیونگسو لبخند میزنه‪ ،‬جونگین پاک و زیباست‬
‫و این قلبش رو نرم میکنه‪ .‬تماس تصویری رو به منشی سوئیچ‬
‫میکنه‪:‬‬

‫‪ -‬یه تیم حرفه ای و مطمئن رو برای تمیز کردن اتاقم بفرست‪.‬‬


‫یه تیکه برگه نقاشی شده هم روی میز هست‪ .‬اونو برام نگه دار و‬
‫اومدم بهم تحویلش بده‪ .‬اتاق از روز اولش هم بهتر باشه!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪201‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫پارت نهم‬

‫× جلسه اول! جزوت رو بزار روی میز کیم جونگین!‬

‫معاون بیون جلیقه طوسی رنگش رو مرتب میکنه و از باالی‬


‫عینکی که روی نوک دماغش گذاشته‪ ،‬به جونگین زل میزنه‪.‬‬

‫× خوبه مرد جوان به کالس "اغوا کردن باس دوکیونگسو‬


‫مدیرعامل ارشد و رئیس ابر کمپانی مارشال" خوش امدی‪.‬‬

‫‪ +‬یکم اسم کالس طوالنی نیست هیونگ؟‬

‫× باشه‪ ،‬کالسِ " ا ک ب د م ا و ر ا ک م " خوبه؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪202‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬االن مثال مخففش کردی؟‬

‫× دوست نداری؟‬

‫‪ +‬بیخیال هیونگ برو سر درس اول‪.‬‬

‫× اوکی کیم جونگین‪ ،‬دیگه منو هیونگ صدا نکن من استاد توام!‬
‫جلسات این کالس محرمانه حتی توی هاروارد هم برگزار نمیشن‬
‫پس باید بخوبی قدرش رو بدونی!‬

‫‪ +‬بله استاد‪.‬‬

‫× نشنیدم؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪203‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬بللللههه استاااااد‪.‬‬

‫× محکم تر!‬

‫‪ +‬بلههههههههههه استاااااااااااااد!!!!!‬

‫× اوکی اروم تر زمین کشاورزی که نیست کالسه!‬

‫‪ +‬خودت گفتی استاد‪.‬‬

‫× با استادت بحث نکن! خب ما اینجاییم تا به تو یاد بدیم چطوری‬


‫دوکیونگسو رو اغوا کنی و بچه بسازید‪.‬‬

‫‪ +‬مگه دوتا مرد میتونن؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪204‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫× این قضیه از نظر علمی ثابت شدست عزیزم پس میشه!‬

‫‪ +‬واو‪ ،‬ما بچه نمیخوایم استاد‪ ،‬همینجوری میخوایم با هم باشیم‪.‬‬

‫× چه جالب که از طرف باس هم اظهار نظر میکنی!‬

‫‪ +‬خب تو اینجایی که بهم یاد بدی چطوری خودم و باس رو از‬


‫"من" و "اون" به "ما" تبدیل کنم‪.‬‬

‫× میخوای بخاطر سنگینیِ جملت این جلسه رو تعطیل کنیم؟‬


‫کمرم خم شده‪.‬‬

‫‪ +‬هیونگ!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪205‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× اوکی اوکی‪.‬‬

‫بکهیون ریز ریز میخنده و نگاهی به دود هایی که از گوش‬


‫جونگین خارج میشن میندازه‪ .‬اون لعنتی اینقدر کیوت و مشتاقه‬
‫که حسابی میتونه اذیتش کنه و بخنده‪.‬‬

‫× برای اغوا کردن باس باید نقطه ضعفاش نسبت به خودتو پیدا‬
‫کنی و دستتو بذاری روشون‪.‬‬

‫‪ +‬باس نقطه ضعف نداره استاد نمیدونی؟‬

‫× باالخره باید بتونی پیداش کنی! حتی اگه اون نقطه ضعف کونت‬
‫باشه!‬

‫‪ +‬من خجالت میکشم‪...‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪206‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫× اگه قراره خجالت بکشی نمیتونی هیچ وقت بدستش بیاری‪.‬‬


‫باس هدف خیلی خیلی بزرگیه و تو برای بدست اوردنش باید‬
‫شجاعت خیلی خیلی خیلی خیلی زیادی داشته باشی دقیقا دو‬
‫برابرش!‬

‫‪ +‬فکر کنم سخت باشه‪...‬‬

‫× بذار همینجا اینو بهت بگم جونگین‪ ،‬دوکیونگسو کسیه که‬


‫خیلیا میخوانش‪ ،‬زنی که اسم " زیباترین زن جهان در سال‬
‫‪ " ۲۲۲۲‬یا " جذاب ترین زن جهان در سال ‪ " ۲۲۰۹‬رو به دوش‬
‫میکشه به کیونگسو پا داده اما اون مرد حتی نگاهش هم نکرده!‬

‫‪ +‬خب شاید چون گیه؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪207‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× اون گی نیست‪ ،‬بایسکشواله‪.‬‬

‫‪ +‬اها‪...‬‬

‫× اون از تو خوشش میاد جونگین من چندین ساله معاونشم و‬


‫رفتاراش با تو جزو اولینها محسوب میشن‪ .‬شاید توی همین‬
‫مهمونی یه نفر نظرشو جلب کنه پس باید زودتر دست به کار‬
‫بشی‪.‬‬

‫جونگین با عصبانیت بلند میشه و الک پشت عروسکی ای که ته‬


‫خودکارش قرار داره رو با تهدید به طرف بکهیون میگیره و میغره‪:‬‬

‫‪ +‬اون مال منه!‬

‫× نخیر! اون هنوز مال تو نشده!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪208‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ +‬اون منو بوسیده!‬

‫× بوسش بخاطر تمریناتتون بوده جونگین یا حداقل این اسم رو‬


‫به یدک میکشه‪ .‬واقع بین باش!‬

‫باد جونگین میخوابه و دوباره روی صندلی میشینه‪ .‬لب و لوچش‬


‫یه متر اویزون میشن و به زمین براق و تمیز اتاق معاون زل میزنه‪.‬‬

‫× نباید ناامید بشی‪ ،‬میتونی یکم خودتو لوس کنی؟ دلبری کنی‬
‫یا همچین چیزی؟ براش اگیو بری؟ یا اواز بخونی‪...‬‬

‫‪ +‬میای براش نمایش عروسکی اجرا کنیم؟‬

‫جونگین با شوق میگه و قیافه بکهیون کامال پوکر میشه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪209‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫× اون فاکر مگه بچست بشینه عروسک بازی تو رو ببینه؟ باید در‬
‫حد معقول کیوت باشی جونگین و یکاری نکنی روت باال بیاره!‬

‫‪ +‬خب دقیقا چیکار کنم؟‬

‫× با یکم میکاپ شروع میکنیم‪ .‬امشب هم بهش تکست بده و‬


‫فردا صبح زود بیدار شو چون اون ساعت ‪ ۸‬توی دفترشه‪ .‬براش‬
‫قهوه ببر و بهش لبخند بزن و بگو که دلت براش تنگ شده!‬

‫‪ +‬چجور میکاپی؟‬

‫× قرار نیست غلیظ باشه‪ ،‬روی کدوم یک از اعضای بدنت حساسه‬


‫یا واکنش نشون میده؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪210‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬فکر کنم به لبام زیاد نگاه میکنه مطمئن نیستم‪...‬‬

‫× مشکلی نداره من اوکیت میکنم‪ ،‬لباساتم باید یکم باز باشن تا‬
‫توجهش به عضالتت جلب شه‪.‬‬

‫‪ +‬امشب چه تکستی بهش بدم؟‬

‫× بگو که دلم براتون تنگ شده و این حرفا‪ .‬یکمم قلب و گل و‬


‫اینا بذار‪ .‬از ایموجیای هات و سکسی هم میتونی استفاده کنی‪.‬‬

‫‪ +‬اها باشه‪.‬‬

‫× از این به بعد توی اتاقش بهش نزدیک شو و روی صندلی‬


‫کناریش بشین‪ .‬خودتو هر از گاهی بهش بمال و وقتی به لبات‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪211‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫خیره شد‪ ،‬تو هم به لباش خیره شو‪ .‬میتونی از ظاهرشم تعریف‬
‫کنی و باهاش الس بزنی!‬

‫‪ +‬من بلد نیستم الس بزنم‪...‬‬

‫× توی اینترنت نوشته و جمالت پیشنهادی زیادی داره‪ ،‬یه سرچ‬


‫بکن و بخون که توی چه موقعیتایی میتونی الس بزنی‪.‬‬

‫‪ +‬اوکی حواسمو جمع میکنم‪.‬‬

‫× دقیقا نیم ساعت شد جونگین میتونی بری‪ ،‬باشگاه منتظرته!‬

‫‪ +‬مرسی هیونگ توی عروسی مون اجازه میدم ساقدوش باشی‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪212‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× واو~‬

‫بکهیون میخنده و شونه جونگین رو نوازش میکنه‪ .‬جونگین قبل‬


‫از راه افتادن به طرف باشگاه پیامش رو برای باس ارسال میکنه‪.‬‬

‫" سالم باس وقتتان بخیر‪ .‬امیدوارم شام خوشمزه ای را همراه با‬
‫مرغ سوخاری و شیرکاکائو صرف کرده و از غذایتان لذت برده‬
‫باشید‪ .‬اینجا یک نینی خرس قفسه سینه اش تنگ شده است و‬
‫خواستار نوازش های باس میباشد‪ .‬لطفا هر چه سریعتر بازگردید‪.‬‬
‫خوب بخوابید‪" 🍌💦😘️☺😋️❤.‬‬

‫کیونگسو پیام جونگین رو دریافت میکنه و با تعجب به متن‬


‫عجیب غریب و مخصوصا اخرین ایموجی خیره میشه‪ .‬پیام رو به‬
‫بکهیون ارسال میکنه و معاون اینقدر میخنده که منشیش براش‬
‫اب میاره تا نجاتش بده و مارشال بی معاون نشه!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪213‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬چی شده بیون؟‬

‫‪ +‬وای خدا هیچی باس هیچی نشده‪.‬‬

‫‪ -‬به چی میخندی؟ چرا سرفه میکنی؟‬

‫‪ +‬هیچی نشده همه چیز مرتبه‪.‬‬

‫‪ -‬جونگین خوبه؟‬

‫‪ +‬وای اسمشو نیارید باس‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪214‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫و بکهیون دوباره میخنده‪ .‬کیونگسو با تعجب به گوشیش خیره‬
‫میشه و تصمیم میگیره زودتر به شرکت برگرده تا همه چیز از‬
‫دست نرفته‪.‬‬

‫*********‬

‫تمامی معاون ها به ترتیب رتبه‪ ،‬رئسا به ترتیب درجه‪ ،‬سرپرستان‬


‫به ترتیب مقام و بقیه کارمندان با احترام ایستادن تا از باس‬
‫استقبال کنن‪ .‬رئیسشون ادغام شرکتها رو همونطور که انتظار‬
‫میرفت به بهترین نحو انجام داده و برگشته‪ .‬لبخند سطحی ای‬
‫رو به لب داره و غیر قابل باور و دور از دسترس بنظر میرسه‪ .‬هاله‬
‫های جذابیت اطرافش تمام شرکت رو فرا گرفته و کارمندهایی‬
‫که برای اولین بار باس رو میبینن‪ ،‬به خودشون بابت کار کردن‬
‫زیر دست همچین مردی افتخار میکنن‪ .‬کیونگسو تصمیم گرفته‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪215‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫خودش رو به بقیه نشون بده چون بهرحال تمامی رسانه ها‬
‫مهمانی ای که در اینده انتظارشون رو میکشه رو پوشش میدن‪.‬‬
‫همه کارمندان ثابت سر جای خودشون می ایستن و معاون بیون‬
‫پشت سر باس وارد اسانسور میشه‪ .‬بکهیون انتظار داره که‬
‫جونگین االن اماده باشه و با یه لبخند بزرگ از باس استقبال‬
‫کنه‪.‬‬

‫× جونگین بیداره و منتظرتونه قربان‪.‬‬

‫‪ +‬مگه همیشه این تایم نمیخوابه؟‬

‫× نه اخه خیلی دلتنگ شما بود و کل شب رو نخوابید‪.‬‬

‫‪ +‬اون چشه؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪216‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× نمیدونم باس‪ ،‬خودتون باهاش حرف بزنید‪.‬‬

‫بکهیون لبهاش رو میلیسه و نگاهی به صورت جدی باس و خط‬


‫اخمش میندازه‪ .‬در اسانسور باز میشه و با دست اشاره میکنه تا‬
‫رئیسش اول خارج شه‪ .‬منشی فورا بلند میشه و احترام میذاره‪.‬‬
‫خبری از جونگین نیست! کیونگسو وارد اتاقش میشه و دوباره‬
‫جونگین رو نمیبینه! بکهیون نگاه مبهوتی رو به همه جا میندازه‬
‫و صدای خر و پف جونگین از اتاق استراحت بلند میشه! آه~ باس‬
‫به بکهیون اشاره میکنه تا از اتاق بره و سفارش قهوه تلخ میده‪.‬‬
‫اتاقش مثل روز اول مرتبه و درحالی که دکمه های سر استینش‬
‫رو باز میکنه‪ ،‬به طرف اتاق میره و جونگین رو درحالی که داره‬
‫مثل بمب ساعتی خر و پف میکنه‪ ،‬میبینه‪.‬‬

‫نگاه متعجبش رو به دهان باز و موهای اشفتش میندازه‪ ،‬اون پسر‬


‫چرا اینقدر شلخته میخوابه؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪217‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬جونگین؟‬

‫‪ +‬رژ لبمو بیار استاد االن باس میاد‪.‬‬

‫‪ -‬چی؟‬

‫‪ +‬رژ لبم رژ لبم‪ ...‬از اون فرچه سیاها که میزنن به مژه ها‪ ...‬از اون‬
‫اسفنجا که باهاش سفید میکنن صورتو‪ ...‬از اونا‪...‬‬

‫کیونگسو جلو میره و بازوی جونگین رو نوازش میکنه‪ .‬سرش رو‬


‫پایین میبره و نفس میکشه‪ ،‬دلش برای این بوی شیرین کاکائویی‬
‫تنگ شده و کنار گوشش زمزمه میکنه‪:‬‬

‫‪ -‬منم جونگین‪ ،‬باس اینجاست‪ ،‬منم‪ ،‬بیدار شو‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪218‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫در عرض یک صدم ثانیه چشمهای جونگین از حالت کامال بسته‬
‫به حالم کامال باز تغییر پیدا میکنن و پسر بلندتر میخواد از روی‬
‫تخت بیوفته پایین که کیونگسو میگیرتش‪ .‬فورا بلند میشه و با‬
‫یه جهش کانگرویی به طرف دستشویی هجوم میبره‪ .‬تند تند‬
‫صورتشو میشوره و سرپا میشاشه و میاد بیرون‪ .‬با یه لبخند و‬
‫موهای لونه کالغی رو به روی باس ظاهر میشه و اموزش های‬
‫بکهیون هیونگ رو بخاطر میاره‪ .‬نکنه باید زیپ شلوارش رو باز‬
‫بذاره تا عضالتشو به رخ بکشه و هات تر بنظر برسه؟ شایدم دکمه‬
‫های لباسشو؟‬

‫‪ +‬دلت‪ ...‬دلت برام تنگ شده بود‪.‬‬

‫‪ -‬دلِ من برات تنگ شده بود؟‬

‫‪ +‬پس دل کی تنگ شده بود؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪219‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬تو میگی دلِ تو برام تنگ شده بود‪.‬‬

‫‪ +‬اره دل من تنگ شده بود‪...‬‬

‫‪ -‬دل منم برات تنگ شده بود جونگین‪ .‬بیا اینجا ببینم‪.‬‬

‫جونگین کپ کرده جلو میره و با اشاره کیونگسو روی تخت‬


‫میشینه‪ .‬باس یه شونه کوچیک از کشوی میز کنار اتاق خارج‬
‫میکنه و به طرف جونگین میره‪ .‬موهاش رو نوازش و شونه میکنه‬
‫و همرو به طرف باال میده‪.‬‬

‫‪ -‬حالت خوبه؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪220‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫جونگین مثل یه گربه چشمهاش رو بسته و از شونه شدن موهاش‬
‫لذت میبره‪ .‬کیونگسو لبخند میزنه و موهای اضافی رو پشت‬
‫گوشش میذاره‪.‬‬

‫‪ +‬اره حالم خوبه‪.‬‬

‫‪ -‬اون تکست دیشبی رو ازت گرفتم و نگران شدم‪.‬‬

‫‪ +‬اغوا نشدی؟‬

‫‪ -‬چی نشدم؟!!!!!!‬

‫جونگین تا حاال چشمهای باس رو اونقدر درشت ندیده و توی‬


‫خودش جمع میشه‪ .‬احتماال گند زده و هیچ جوره نمیتونه‬
‫جمعش بکنه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪221‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ +‬هیچی اسم یه فیلمه‪.‬‬

‫‪ -‬چی؟ اغوا نشدی اسم یه فیلمه؟‬

‫‪ +‬اره جدیدا بکهیون هیونگ بهم معرفی کرده‪.‬‬

‫‪ -‬تو داری پورن میبینی جونگین؟!‬

‫‪ +‬وای مسیح نه پورن نه! فیلمش علمیه‪.‬‬

‫‪ -‬باشه به بکهیون میگم به منم معرفیش کنه‪ .‬لباساتو عوض کن‬


‫و بیا بیرون‪ .‬صبحانه چی میخوری؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪222‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬هه تو رو میخورم!‬

‫‪ -‬چی؟؟؟؟؟!!!!!!!‬

‫‪ +‬ها؟‬

‫‪ -‬اینم اسم رمان جدیده که بکهیون بهت معرفی کرده؟‬

‫‪ +‬واو از کجا فهمیدی باس خیلی باهوشی!‬

‫‪ -‬امیدوارم اسم رمانا و فیلمای دیگت "بزار ببوسمت" ‪" ،‬کردنی‬


‫به نظر میرسی" یا "بیا سکس کنیم" نباشه کیم جونگین!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪223‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫جونگین اینقدر سرخ شده که نمیدونه توی کدوم سوراخ قایم‬
‫بشه‪ .‬باس از همون اول متوجه شد که بکهیون یه بالیی سر این‬
‫بچه اورده و حاال فهمید که حدسیاتش کامال درستن!‬

‫‪ -‬لباساتو بپوش و بیا بیرون‪ ،‬برات صبحانه سفارش میدم‪.‬‬

‫‪ +‬برای خودتم سفارش بده باس وگرنه من نمیخورم‪.‬‬

‫‪ -‬باشه با هم میخوریم جونگین‪.‬‬

‫کیونگسو از اتاق خارج میشه و در رو میبنده‪ .‬جونگین به اینه‬


‫نگاه میکنه‪ ،‬خیلی گند زده؟ بهرحال بخشش مرد رو به روش حد‬
‫و اندازه نداره و به اندازه یه دریاست‪ .‬گوشیش روی تخت میلرزه‬
‫و تکست جدید بکهیون هیونگ رو میبینه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪224‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫" میزان گندی که زدی چقدر عمیقه جونگین چند متره؟ "‬

‫" یک‪" .‬‬

‫" خوبه باز یک متر اوکیه‪" .‬‬

‫" یک متر نه هیونگ‪ ،‬یک کیلومتر! "‬

‫فورا تماس بکهیون رو روی اسکرین گوشیش میبینه و وصلش‬


‫میکنه‪.‬‬

‫‪ +‬هیونگ؟‬

‫× اروم حرف بزن باس نشنوه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪225‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ +‬اوکی هیونگ‪ ،‬فکر کنم عملیات داره لو میره‪.‬‬

‫× خدای من جونگین‪ ،‬اون چه تکست کوفتی ای بود که دیشب‬


‫بهش دادی؟ مگه داری از روی انجیل دعا میخونی؟‬

‫‪ +‬خب خودت گفتی هات باشه‪.‬‬

‫× اونوقت تو با ایموجیِ موز پیامتو هات کردی؟‬

‫‪ +‬پیامم فقط یکم رسمی و هات بود‪...‬‬

‫× رسمی نبود جونگین مضحک بود! مضحک!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪226‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬ببخشید هیونگ‪...‬‬

‫× حاال ایرادی نداره‪ .‬ببین من االن توی اتاق خودمم و نمیتونم‬


‫بیام پیشت چون باس اونجاست‪ .‬برو توی دستشویی و پشت اینه‬
‫یه سری لوازم ارایشی و بهداشتی گذاشتم‪ ،‬برو پیداشون کن‬
‫همین االن‪.‬‬

‫جونگین وارد دستشویی میشه و لوازمی که هیونگش بهش گفته‬


‫رو پیدا میکنه‪.‬‬

‫‪ +‬پیدا کردم هیونگ‪.‬‬

‫× خب زیپ اون کیف رو باز کن و وسایل داخلش رو ببین‪.‬‬

‫‪ +‬خب؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪227‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫× با اون دستگاه صورتتو شیو میکنی‪.‬‬

‫‪ +‬ولی تمیزه هیونگ!‬

‫× لعنت بهت جونگین تو همیشه به گوریال میگی بدن صاف و بی‬


‫مویی دارن پس دهن منو باز نکن!‬

‫جونگین پنیک میکنه و نگاه دقیق تری به داخل کیف میندازه‪.‬‬

‫× بعد یه کرم توت فرنگی هست‪ ،‬اونو به صورتت میمالی و اخر‬


‫سر هم از اون لب لوی شکالتی به لبات میزنی! متوجه شدی؟‬

‫‪ +‬بله هیونگ!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪228‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× تو رو به مسیح گند نزن جونگین!‬

‫‪ +‬چشم هیونگ‪ ،‬اینکه کاری نداره همین االن انجامش میدم!‬

‫*******‬

‫جونگین از اتاق خارج میشه و باس با تعجب صورتش رو برانداز‬


‫میکنه‪ .‬این چه شکل و قیافه ایه؟‬

‫‪ -‬چرا اینقدر صورتتو سفید کردی جونگین؟ ماسکِ تقویتیه؟‬

‫‪ +‬سفید نیست که‪ ،‬پوستم با طراوت شده‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪229‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬کرم زدی؟‬

‫‪ +‬خوشت میاد باس؟‬

‫‪ -‬برو بشور جونگین انگار به صورتت ماست مالیدی!‬

‫در اتاق باس زده میشه و جونگین با ناامیدی و گیجی وسط اتاق‬
‫ایستاده‪ .‬باس اجازه ورود میده و بکهیون با دیدن جونگین‪،‬‬
‫موهای خودش رو میکشه!‬

‫× ببخشید باس من االن میام!‬

‫معاون پرونده هارو روی میز شیشه ای میکوبه و با عصبانیت به‬


‫طرف جونگین میره‪ .‬دستش رو میگیره و بعد از ورود به اتاق‪،‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪230‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫درش رو محکم میبنده‪ .‬کیونگسو تا حاال بکهیون رو اونقدر‬
‫عصبانی ندیده پس ترجیح میده دخالت نکنه و موضوع رو بدست‬
‫خودش بسپره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪231‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫پارت دهم‬

‫‪ +‬نه نه اون چیه؟! هیونگ اینکارو با من نکن‪.‬‬

‫× اولش درد داره پسر ولی وقتی یکم صبر کنی درست میشه‪،‬‬
‫عادت میکنی!‬

‫‪ +‬من میترسم چون تا حاال اینکارو نکردم‪.‬‬

‫× میخوای یکم چربش کنم؟‬

‫‪ +‬اره میتونی؟!‬

‫× اخه اونطوری بازدهی نداره خشک خشک میچسبه!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪232‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ +‬بکهیون هیونگ خواهش میکنم واقعا نیازی نیست اولین بارمو‬


‫اینقدر دردناک انجام بدیم‪.‬‬

‫× تو باید بخاطر هدفی که داری انجامش بدی مگه نه؟ فقط یکی‬
‫دوتای اولش درد داره ولی بقیش درست میشه‪.‬‬

‫‪ +‬هیونگ نه اینجوری نکن پامو ول کن هیونگ‪ ،‬یااااا بکهیون‬


‫هیونگ!‬

‫باس که تا االن با چشمهای درشت شده از پشت در به مکالمه‬


‫جونگین و بکهیون گوش میداده‪ ،‬تحملش تموم میشه و در اتاق‬
‫رو باز میکنه! انتظار داره که االن اون دوتا رو توی پوزیشن‬
‫نامناسبی ببینه چون از مکالمه شون همچین چیزی برداشت‬
‫کرده اما نه! جونگین اونجا بدون شلوار با شورت گشاد صورتی و‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪233‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫قلبای قرمز روی تخت نشسته و بکهیون بین پاهاش خم شده و‬
‫دارن چیکار میکنن؟‬

‫‪ +‬باس بیا منو نجات بده لطفا‪.‬‬

‫× جونگین!‬

‫‪ +‬هیونگ من نمیتونم واقعا‪ ،‬این خیلی درد داره‪.‬‬

‫‪ -‬چیکار میکنید؟‬

‫× وکس میکنیم!‬

‫‪ -‬چی؟!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪234‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫کیونگسو نگاهی به وسایل وکسی که توی دستهای بکهیون‬


‫هستن میندازه‪ .‬یه سری وکسهای اماده برچسبی به تمام پاهای‬
‫جونگین چسبیده شدن و باس صورتش رو جمع میکنه‪ .‬جونگین‬
‫خبر داره که اونها موقع جدا شدن قراره چقدر دردناک باشن؟!‬
‫نگاهی به جونگینی که لبهاشو اویزون کرده میندازه‪.‬‬

‫‪ -‬بیون بکهیون! با این بچه چیکار کردی؟!‬

‫× میخوام این خرس پشمالو رو به خرس بلورین تبدیل کنم!‬


‫خودشم اینو میخواد االن شمارو دیده داره لوس میشه‪ .‬مگه نه‬
‫جونگین؟‬

‫‪ +‬خب‪ ...‬اره خب‪ ...‬ولی این یکم درد داره‪...‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪235‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬یکم نه جونگین‪ ،‬خیلی درد داره!‬

‫کیونگسو رو به بکهیون اخم میکنه و میغره‪:‬‬

‫‪ -‬اون از فیلمای پورنی که نشونش میدی اینم از این! اصال چه‬


‫نیازی داره که پاهاشو وکس کنه؟‬

‫× کدوم فیلم پورن!؟‬

‫بکهیون نگاه مشکوکی به جونگین میندازه و یه برچسب وکس‬


‫دیگه رو به زیر زانوش میچسبونه!‬

‫‪ +‬هیچی من‪ ...‬من هیچی بهش نگفتم هیونگ!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪236‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬کافیه! بکهیون بیا کمک کن اینارو از پاهاش جدا کنیم‪...‬‬

‫و چند لحظه بعد این بکهیون بود که با یه دست دهان جونگین‬


‫و با دست دیگش پاهاش رو نگه داشته بود تا باس دوکیونگسو‬
‫رئیس ابر کمپانی مارشال بسختی برچسب های وکسو از پاهای‬
‫جونگین جدا کنه!‬

‫***‬

‫جونگین و بکهیون توی انتهایی ترین قسمت میز باس نشستن و‬


‫با ترس به مرد اخمویی که با جدیت به مانیتور لپ تاپش زل زده‬
‫و کار میکنه‪ ،‬چشم دوختن‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪237‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬واو! پای بلورینم!‬

‫جونگین مدام شلوارش رو باال میزنه و پاهاش رو تحسین میکنه‪.‬‬


‫یکی اینجا زیادی از این وضعیت خوشش اومده‪.‬‬

‫× نیازی به اون همه کولی بازی نبود جونگین!‬

‫‪ +‬خب درد داشت هیونگ!‬

‫× االن مگه از نتیجه راضی نیستی؟‬

‫‪ +‬چرا این عالیه!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪238‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× خوبه‪ ،‬ببین امشب کارای شرکت سبکن‪ .‬ساعت ‪ ۶‬عصر میری‬
‫روی صندلی کناری باس میشینی و ازش میخوای که برین به‬
‫خونت و رامن بخورید!‬

‫‪ +‬رامن بخوریم؟‬

‫× اره رامن! اون خودش منظورتو میفهمه‪.‬‬

‫‪ +‬حاال نمیشه چیکن بخوریم؟‬

‫‪ -‬نه!‬

‫‪ +‬ولی محل زندگیم شلوغه هیونگ نمیتونم باسو به خونم ببرم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪239‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× یه الفایی که وارد رات شده اهمیت نمیده که کجا امگارو به‬
‫فاک میده!‬

‫‪ +‬چی؟!‬

‫× هیچی جونگین! تو فقط همینو بهش بگو!‬

‫‪ +‬اخه باس ادم بزرگیه‪ ،‬زشت نیست فقط بهش رامن بدم؟‬

‫× نترس میرید خونه چند راند بهش رامن میدی قشنگ سیر‬
‫میشه!!!‬

‫‪ +‬آم خب مطمئنی باهام میاد؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪240‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× اره میاد‪ .‬مطمئنم‪.‬‬

‫بکهیون از کنار جونگین بلند میشه و به طرف کیونگسو میره‪.‬‬


‫قسمت هایی که رئیسش باید امضا کنه رو نشون میده و بعد از‬
‫گرفتن مرخصی دو روزه معاون دوم و هماهنگی جلسه فردا صبح‪،‬‬
‫پرونده هارو برمیداره و مرخص میشه‪.‬‬

‫اما کار کیونگسو تموم نشده‪ .‬برنامه های مربوط به جونگین رو‬
‫چک میکنه و متوجه میشه که اون پسر دیروز همشون رو انجام‬
‫داده‪ .‬شاید اونها خیلی سبکن؟ ولی نه‪ ...‬جونگین سخت تر از‬
‫گذشته کار میکنه و این نشونه خوبیه‪ .‬اخبار مربوط به جونگین‬
‫گره بین ابروهاش رو باز میکنه و توی این فکره که چطور درباره‬
‫قضیه بکهیون و اتفاقات چند وقت اخیر ازش سوال کنه‪ .‬ایمیل‬
‫یاداوری مربوط به جلسه فردا صبح رو به میهمان ها میفرسته و‬
‫کارهای اون روز کم کم رو به اتمامه‪.‬‬

‫جونگین به ارومی روی صندلی کناریش میشینه اما جوری وانمود‬


‫میکنه که متوجه نشده‪ .‬شاید اون کوچولو خودش میخواد بحث‬
‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪241‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫رو باز کنه؟ کیونگسو منتظر شنیدن دالیلِ جونگینه اما با حرفی‬
‫که میزنه‪ ،‬تمام موهای بدنش سیخ میشه‪:‬‬

‫‪ +‬اممم میگم باس‪ ...‬میای بریم رامن بخوریم؟‬

‫برمیگرده و با بهت به صورت جدی جونگین خیره میشه‪ .‬اونجا‬


‫نه شوخی ای هست و نه هوسی‪ .‬ایا جونگین معنی حرفش رو‬
‫میدونه؟!‬

‫‪ +‬من میدونم که ممکنه با رامن سیر نشی برای همین میتونیم‬


‫چند بار رامن بخوریم یا اینکه من پیتزا خیلی دوست دارم‪.‬‬
‫میتونیم پیتزا هم بخوریم‪.‬‬

‫‪ -‬االن جدا منظورت اینه که رامن بخوریم؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪242‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬اره امشب بریم خونه من رامن بخوریم!‬

‫‪ -‬یعنی واقعا رامن بخوریم؟‬

‫‪ +‬مگه الکی هم میشه رامن خورد؟‬

‫‪ -‬منظورت اینکه که با چاپ استیک بخوریم؟‬

‫‪ +‬دوست داری با چاپ استیک نخوریم؟ باشه من توی خونم‬


‫چنگالم دارم میتونی با اون بخوری!‬

‫جونگین با لبخند و الیکی که باال اورده میگه و کیونگسو از توی‬


‫چشمهاش صداقت رو میخونه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪243‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫قصد واقعیِ جونگین "رامن خوردن" عه اما یکی این وسط دوست‬
‫داره که بجای رامن یچیزای دیگه بخوره و خب با این حجم از‬
‫حسن نیت جونگین‪ ،‬تمامی نقشه های بکهیون به فاک میره‪.‬‬

‫‪ -‬باشه جونگین اماده شو و جلوی در پشتی شرکت وایستا‪ .‬ماسک‬


‫بزن و خودتو بپوشون منم دنبالت میام‪.‬‬

‫‪ +‬باس بهترینه!‬

‫***‬

‫جونگین بند کوله پشتیش رو توی دستهاش فشار میده و این پا‬
‫و اون پا میکنه‪ .‬پس باس کجاست؟ آهی میکشه و نگاهی به‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪244‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫آسمون میندازه‪ .‬ستاره ها درخشان ان و آسمون نیمه ابریه‪.‬‬
‫طبیعت همیشه جونگین رو سرحال میکنه و از تماشا کردن‬
‫اسمون لذت میبره‪ .‬رولز رویس سفید و طالیی رنگی کنار خیابون‬
‫می ایسته و بوق میزنه‪ .‬جونگین اخم میکنه و روش رو‬
‫برمیگردونه‪ .‬شیشه های ماشین دودی ان و فردی که پشت رول‬
‫نشسته مشخص نمیشه‪ .‬دوباره بوق میزنه و جونگین واکنش‬
‫نشون میده‪:‬‬

‫‪ +‬برو احمق مزاحم نشو!‬

‫شیشه دودی رولز رویس پایین میره و باس پشت رول نشسته‪.‬‬
‫جونگین فورا به طرف در شاگرد میره و سعی میکنه بازش کنه‪.‬‬
‫اون ماشین زیادی های لوله و بلد نیست که درش چجوری باز‬
‫میشه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪245‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬بلد نیستم بازش کنم‪...‬‬

‫این جمله رو درحالی که خم شده و به باس نگاه میکنه میگه و‬


‫مرد کوتاه تر واکنش خاصی نشون نمیده‪ .‬عاقل تر از این‬
‫حرفهاست که همچین چیزی رو به سخره بگیره چون هر کسی‬
‫از بدو تولدش همه چیز رو نمیدونه!‬

‫ماسکش رو میزنه و پیاده میشه‪ .‬نگاهی به اطراف میندازه و به‬


‫طرف جونگین میره‪ .‬در ماشین رو باز میکنه‪ ،‬کولش رو ازش‬
‫میگیره و مراقبشه تا به ارومی سوار شه و اسیب نبینه‪ .‬کوله رو‬
‫داخل صندوق عقب میذاره و دوباره پشت رول میشینه‪ .‬جونگین‬
‫کمی معذبه و این به خوبی حس میشه‪ .‬اون اولین کسیه که سوار‬
‫ماشین شخصی باس شده و هنوز این رو نمیدونه‪.‬‬

‫‪ -‬معذب نباش جونگین همه چیز مرتبه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪246‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬آممم بله بله‪ ...‬یکم اینجا زیادی خفنه‪.‬‬

‫‪ -‬اسم این ماشین رولز رویسه‪ .‬هیئت مدیره کارخونه رولز این‬
‫ماشین رو اختصاصی طراحی کردن و توی یکی از جشنهای‬
‫تولدم بهم هدیه دادن‪.‬‬

‫‪ +‬واو‪ ...‬خیلی قشنگه!‬

‫‪ -‬درسته جونگین‪ ،‬لطفا کمربندتو ببند‪.‬‬

‫‪ +‬اوکی میشه بریم خرید کنیم؟‬

‫‪ -‬خرید؟!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪247‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬من چند وقته توی اتاق کناری دفتر میخوابم و مدت زیادیه که‬
‫به خونم سر نزدم‪ .‬فکر کنم توی یخچال هیچی ندارم‪ ...‬حتی یه‬
‫مورچه‪...‬‬

‫‪ -‬اگه مرکز خرید یا فروشگاه خاصی مدنظرته بریم اونجا اگه نه‬
‫که خودم یکی رو انتخاب کنم‪.‬‬

‫‪ +‬یکی از دوستای من یه سوپرمارکت داره‪ .‬میشه بریم اونجا؟‬

‫‪ -‬البته!‬

‫با کمک هم لوکیشن فروشگاه دوست جونگین رو وارد ردیاب‬


‫ماشین میکنن و مرد بلند تر نگاهی به باس میندازه‪ .‬کتش رو‬
‫نپوشیده و با جلیقه نوک مدادیش بیشتر شبیه خدایانه‪ .‬با یه‬
‫دست اون فرمون سفید رنگ رو گرفته و رانندگیش حرف نداره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪248‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫داخل ماشین به شدت زیباست و از عناصر سفید و طالیی تشکیل‬


‫شده‪ .‬صدای موتور نرم و مالیمه و ماشین به ارومی اما سرعت‬
‫باال داره حرکت میکنه‪ .‬االن ساعت نزدیک ‪ ۲‬عصره و هوا رو به‬
‫تاریکیه اما داخل ماشین از شدت روشنایی و تمیزی برق میزنه‪.‬‬
‫جونگین با چشمهای ستاره بارون به همه جا نگاه میکنه و‬
‫حواسش به چشمهایی که اون رو زیر نظر دارن نیست‪ .‬کنار‬
‫سوپرمارکت نقلیِ دوست جونگین پارک میکنن و پسر بلند تر به‬
‫کمک راهنمایی باس کمربندش رو باز میکنه و پیاده میشه‪.‬‬

‫به محض ورود به سوپرمارکتی که توش پشه پر نمیزنه‪ ،‬صداش‬


‫رو باال میبره‪:‬‬

‫‪ -‬احمق ترین دوستِ دنیا کجاست؟‬

‫× این دفعه نمیذارم جنس نسیه ببری جونگین!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪249‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬مهمون دارم مراعات کن!‬

‫× مهمون؟ نکنه مهمونتم یه احمقیه مثل‪...‬‬

‫باس وارد فروشگاه میشه و فک سهون قفل میکنه‪ .‬اون الماس‬


‫چیه؟ چرا اینقدر برق میزنه؟ مهم ترین سوال! اون با جونگین‬
‫چه رابطه ای داره؟‬

‫× واو خوش اومدید قربان بنده کامال در خدمتتون هستم‪.‬‬

‫‪ -‬نیازی نیست‪ .‬هر چی جونگین مد نظرش هست رو برامون توی‬


‫کیسه بذار همه رو خودم حساب میکنم‪.‬‬

‫‪ +‬نه من خودم پول دارم!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪250‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫باس نگاهی به وضعیت داغون سوپرمارکت میندازه و به طرف‬


‫جونگین میره‪.‬‬

‫‪ -‬همینکه دارم به خونت میام و تو رو توی دردسر میندازم کافیه‬


‫جونگین‪ .‬لطفا بذار منم یکاری انجام بدم‪.‬‬

‫‪ +‬ولی من خودم پیشنهاد دادم که بریم خونه من رامن بخوریم!‬

‫سهون مثال داره قفسه هارو تمیز میکنه اما کامال حواسش پیش‬
‫اون دوتاست‪ .‬میخوان رامن بخورن؟ نیشخند خبیثی مهمون‬
‫لبهای سهون میشه و به طرف قفسه کاندوم ها میره‪ .‬جونگین‬
‫یکی از سبد هارو برمیداره و خرید رو شروع میکنن‪ .‬نون اماده‬
‫پیتزا‪ ،‬سوسیس‪ ،‬پنیر پیتزا‪ ،‬سس گوجه فرنگی‪ ،‬زیتون سیاه‪،‬‬
‫قارچ‪ ،‬چند بسته نودل سبزیجات و گوشت‪ ،‬کوال و ذرت چیزهایی‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪251‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫بودن که جونگین با وسواس از قفسه ها انتخاب میکنه و به طرف‬
‫محل پرداخت میرن‪.‬‬

‫باس کارت بانکیش رو از داخل کیف پول چرمش درمیاره و‬


‫سهون خریدهارو حساب میکنه‪.‬‬

‫‪ +‬چقدر میشه؟‬

‫‪ +‬نه باس من خودم حساب میکنم‪ .‬سهون لطفا خریدای امشبم‬


‫رو هم بزن به حساب فردا میام همه رو با هم‪...‬‬

‫سهون برای جونگین چشم غره میره و به باس لبخند میزنه‪.‬‬

‫× میشه ‪ ۹۲‬وون‪.‬‬

‫‪ -‬قیمت ها به دالر نیستن؟‬


‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪252‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫× نه‪ .‬راستش جونگین از قبل ‪ ۳۲۴‬وون هم بدهی داره‪.‬‬

‫‪ +‬اوکی‪ .‬برات ‪ ۲۲۲‬هزار وون میکشم‪ .‬اون میتونه هر چقدر که‬


‫خواست بیاد اینجا خرید کنه حواستو جمع کن بهش بهترین‬
‫اجناستو بفروشی!‬

‫جونگین نگاه سرزنش گری به چشمهای درشت شده سهون‬


‫میندازه‪ .‬پرستیژ باس اون پسره ندید بدید رو هیپنوتیزم کرده و‬
‫‪ ۰۸۲‬درجه تعظیم میکنه‪ .‬کیسه های خرید رو میبنده و‬
‫اشانتیون مخصوص رامن خوردن رو هم توی کیسه ها میذاره‪ .‬از‬
‫پشت صندوق خارج میشه و درحالی که چند سال جوون تر شده‪،‬‬
‫جونگین رو محکم بغل میکنه‪ .‬کیسه های خرید رو بهش میده و‬
‫گونش رو میبوسه‪ .‬اون واقعا داره شور چاپلوس بودن رو درمیاره‪.‬‬
‫جونگین اخم و زبون درازی میکنه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪253‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬تو حتی قبال منو محل نمیدادی سهون! خودم همه اجناسمو‬
‫حساب میکردم و توی کیسه میذاشتمو میبردم! حاال نظرت‬
‫درباره واکس زدن کفشام چیه؟!‬

‫× اگه بخوای این کار رو هم برات میکنم عزیزم! راستی شوگر‬


‫ددیتم خیلی جذابه‪.‬‬

‫‪ +‬خدایا‪...‬‬

‫از سوپرمارکت خارج میشن و سهون برای مشتری های‬


‫ارزشمندش دست تکون میده‪ .‬امشب برنامه داره که سوپرمارکت‬
‫رو زودتر ببنده و ‪ ۲۲۲‬هزار وون رو جشن بگیره! مبلغی که ممکنه‬
‫باعث شه حساب بانکیش رودل کنه!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪254‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫***‬

‫باس خریدهارو نگه داشته و منتظره تا جونگین در رو باز کنه!‬


‫اون پسره لعنتیِ شیرین نمیدونه کدوم کلید برای در ورودیه و‬
‫داره دونه به دونه شون رو امتحان میکنه‪ .‬باالخره درِ محدوده‬
‫امن کیم جونگین باز میشه و از باس عذر خواهی میکنه که‬
‫خونش خیلی کوچیکه‪ .‬وقتی المپها روشن میشن‪ ،‬مهر تاییدی‬
‫به حرف جونگین کوبیده میشه‪ .‬کل اونجا از سرویس بهداشتی‬
‫خونه باس کوچیکتره اما هیچ تغییری توی صورت مرد کوتاه تر‬
‫ایجاد نشده‪ .‬اون به اینجا نیومده تا خونه جونگین رو متر کنه‪.‬‬

‫‪ +‬من واقعا متاسفم‪ ،‬اینجا خیلی کوچیکه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪255‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬نیازی به متاسف بودن نیست‪ .‬من نیومدم که ببینم خونه تو‬
‫چند متره یا چه وسایلی داره‪ .‬اومدم امشب پیش هم بمونیم و‬
‫خوش بگذرونیم خب؟ پس اصال بهش فکر نکن‪.‬‬

‫کیونگسو خریدهارو روی کانتر میذاره و لبخند میزنه‪ .‬جونگین‬


‫کتش رو درمیاره و کولش رو جلوی در میندازه‪ .‬کوسن هارو‬
‫مرتب میکنه و از باس میخواد که اونجا بشینه‪ .‬پرده هارو میکشه‬
‫و تلویزیون رو روشن میکنه‪ .‬حاال همه چیز بهتره‪ .‬به اشپزخونه‬
‫میره و چای ساز رو روشن میکنه‪ .‬نگاهی به یخچالش میندازه‪.‬‬
‫اونجا چند تا تخم مرغ‪ ،‬چند دسته پیازچه و یه سری سبزیجات‬
‫وجود داره‪ .‬بطری شیر فاسد رو دور میندازه و تاریخ انقضای‬
‫بطری اب البالو رو چک میکنه‪ .‬مشکلی نداره و بوی بدی نمیده‪.‬‬

‫‪ +‬اب البالو یا قهوه؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪256‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬قهوه لطفا‪ .‬غلیظ و بدون شکر‪.‬‬

‫‪ +‬اوکی!‬

‫جونگین بشدت پر سر و صداست و کیونگسو کارهای فردا رو‬


‫دوباره مرور میکنه‪ .‬میتونه همینجا پلن کارهای هفته بعد رو هم‬
‫بچینه‪ .‬چشمش رو از درامای عاشقانه و کیس فرانسوی کرکتر‬
‫های تلویزیون میگیره و به گلدون های کاکتوس جونگین نگاه‬
‫میکنه‪ .‬اون کوچولوها توی گلدون های متنوع کنار پنجره چیده‬
‫شدن و توجهش رو جلب میکنن‪ .‬جلیقش رو درمیاره و روی مبل‬
‫میذاره‪ .‬به طرف پنجره میره و به ارومی لمسشون میکنه‪ .‬احتماال‬
‫جونگین خیلی وقته که به اونها اب نداده‪.‬‬

‫‪ -‬میتونم به اینا اب بدم جونگین؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪257‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬کدوما؟‬

‫پسر بلند تر با پیشبند گل افتاب گردون از اشپزخونه خارج میشه‬


‫و کیونگسو فراموش میکنه که چی میخواسته بگه‪.‬‬

‫‪ -‬پرسیدم کدوما؟‬

‫‪ +‬این گلدونای کاکتوس‪.‬‬

‫‪ -‬اوه البته‪ ،‬االن میام‪.‬‬

‫جونگین چند لحظه بعد با یه پارچ اب از اشپزخونه خارج میشه‪.‬‬


‫با کمک کیونگسو دونه به دونه گلدون هارو اب میدن و سیراب‬
‫کردن کاکتوس ها حس خیلی خوبی داره‪ .‬جونگین نگاهی به‬
‫درامای تلویزیون میندازه که به مرحله سکس رسیدن و با هین‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪258‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫خاموشش میکنه‪ .‬نگاه خجالتی ای به کیونگسو میندازه و به طرف‬
‫اشپزخونه میره‪.‬‬

‫کیونگسو دنبالش راه میوفته و پارچ رو روی کابینت میذاره‪.‬‬


‫جونگین بنظر اشفته میاد و به وسایل خریدی که روی میز‬
‫گذاشته‪ ،‬نگاه میکنه‪.‬‬

‫‪ -‬مشکلی هست؟‬

‫‪ +‬خب‪ ...‬خب من بلد نیستم پیتزا درست کنم‪...‬‬

‫‪ -‬پس چرا اینارو خریدی؟!‬

‫‪ +‬گفتم شاید از پسشون بربیام‪...‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪259‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬میخوای غذا سفارش بدم؟‬

‫‪ +‬نه نه من باید بتونم انجامش بدم‪ .‬میخوام غذای خونگی بخوریم‪.‬‬

‫‪ -‬فکر کنم من بلد باشم‪...‬‬

‫‪ +‬اشپزی؟‬

‫‪ -‬اره‪ ...‬وقتی که توی هاروارد دانشجو بودم‪ ،‬خودم اشپزی میکردم‬


‫و نمیتونستم به غیر از غذاهای کره ای چیزی بخورم‪.‬‬

‫‪ +‬اوه من یه پیشبند اضافه دارم!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪260‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫جونگین تمامی کابینت هارو زیر و رو میکنه و کیونگسو استین‬
‫های پیراهنش رو تا میزنه‪ .‬دستهاش رو تمیز میشوره و پیشبند‬
‫جونگین رو میبنده‪ .‬اون یه پیشبند ابی با طرح رنگین کمون های‬
‫کوچولوعه و وقتی جونگین بهش میگه خیلی کیوت شده‪ ،‬تالشی‬
‫برای پنهان کردن لبخندش نمیکنه‪.‬‬

‫‪ -‬تو سوسیس هارو بصورت حلقه ای خورد کن‪ .‬فر رو روشن کن‬
‫تا گرم بشه و پنیرهارو توی یه کاسه بریز‪.‬‬

‫کیونگسو یه قابلمه پیدا و اون رو پر از اب میکنه‪ .‬اب باید جوشیده‬


‫باشه تا بتونه نودل هارو بپزه‪.‬‬

‫بسته های مواد غذایی خریداری شده از فروشگاه رو از داخل‬


‫کیسه خارج میکنه و دو بسته عجیب غریب رو اونجا میبینه‪ .‬اونا‬
‫چین؟‬

‫برشون میداره و روشون رو میخونه‪ ...‬کاندوم؟!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪261‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫نگاهی متعجبی به جونگین میندازه که دنبال نمک میگرده‪ .‬این‬
‫رو کی خرید کرده؟! یاد اوه سهون و اشانتیونش میوفته! پس این‬
‫کارِ اونه؟! بدون اینکه پسر بلندتر چیزی بفهمه اونهارو سر به‬
‫نیست میکنه و به کارش ادامه میده‪.‬‬

‫جونگین مدام حرف میزنه و از خاطرات شیرینش درباره اشپزی‬


‫میگه‪ .‬اینکه تا حاال یه تخم مرغ رو سالم سرخ نکرده‪ .‬درباره‬
‫سهون حرف میزنه و به کیونگسو میگه که اون یه معشوقه بینظیر‬
‫داره‪ .‬کسی که عاشقانه میپرستتش و بخاطر اون دست رد به‬
‫سینه تمام دخترها و پسرهای جهان زده‪ .‬کیونگسو بخاطر این‬
‫حجم از وفاداری سهون حیرت زده شده و درحالی که داره فلفل‬
‫دلمه هارو خورد میکنه میپرسه‪:‬‬

‫‪ -‬اونوقت این خانمِ وی وی چند سالشه؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪262‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬اون دختر نیست باس‪.‬‬

‫‪ -‬واو پس سهون گیه؟‬

‫‪ +‬وی وی اسم سگه!‬

‫به مکالمه شون ادامه میدن و جونگین هر از گاهی دستهای فوق‬


‫العاده و تتوهای بی نظیر مرد کنارش رو از نظر میگذرونه و پروانه‬
‫های داخل شکمش رو حس میکنه‪ .‬حاال همه چیز خورد شده و‬
‫امادست! نودل ها داخل اب جوش درحال پخته شدنن و دو مرد‬
‫با پیشبند های رنگین کمونی و افتاب گردونی روی خمیرهای‬
‫اماده سس گوجه فرنگی میمالن‪ .‬جونگین پنیرهارو میریزه و برای‬
‫پیتزا ها توسط سوسیس ها لبخند درست میکنه‪ .‬فلفل دلمه ای‪،‬‬
‫ذرت و زیتون های سیاه رو روشون میچینه و در فر رو باز میکنه‪.‬‬
‫کیونگسو پیتزاهارو داخل فر میذاره و با هم ظرفهارو میشورن‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪263‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫کیونگسو با تکه های سیب و نعنا نوشیدنی درست میکنه و‬
‫جونگین نودل هارو ابکش و با ادویه مخصوص مخلوط میکنه‪.‬‬
‫میز رو میچینن و پیتزا ها اماده میشه‪ .‬کیونگسو اونهارو از فر‬
‫خارج میکنه و برش میزنه‪ .‬بوی محشری داره‪ .‬جونگین با صدای‬
‫بلندی اب دهانش رو قورت میده و هر دو میخندن‪ .‬اونها با هم و‬
‫برای هم اشپزی کردن و حاال نودل و پیتزا دارن‪ .‬تکه های سیب‬
‫و نعنا نوشیدنی رو خوشمزه و رویایی کردن‪ .‬جونگین بخاطر کش‬
‫اومدن پنیر پیتزا ذوق میکنه و رشته های نودل رو میجوه‪.‬‬

‫اونجا خونست‪ .‬گرمه و آشپزخونش حس خوبی داره‪ .‬چراغ های‬


‫اونجا پس از مدت ها روشنن و دو مرد بدون توجه به مقاوم و‬
‫رتبه یا شلوغی های بیرون‪ ،‬درباره کاکتوس های کنار پنجره‬
‫صحبت میکنن و غذاشون رو میخورن‪ .‬اونها خوشحالن و همین‬
‫کافیه‪.‬‬

‫***‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪264‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫موبایل جونگین زنگ میزنه و مجبور میشه شستن ظرفهای شام‬


‫رو رها کنه‪ .‬کیونگسو به تنهایی انجامشون میده و جونگین اسم‬
‫"بکهیون هیونگ" رو روی اسکرین میبینه‪.‬‬

‫‪ -‬سالم هیونگ‬

‫× بد موقع که زنگ نزدم؟‬

‫‪ -‬نه هیونگ‬

‫× باس کجاست؟‬

‫‪ -‬همینجاست داریم میز شام رو جمع میکنیم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪265‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× هیچ حرکتی نزدین؟!‬

‫‪ -‬چه حرکتی؟‬

‫× خدای من جونگین مگه نبردیش خونه که رامن بخورید؟‬

‫‪ +‬نودل و پیتزا خوریدم هیونگ‪.‬‬

‫× وای جونگین وای جونگین وااااای!‬

‫بکهیون جوری فریاد میزنه که حتی کیونگسو هم صداش رو‬


‫میشنوه‪ .‬اخم میکنه و با دستهای خیس موبایل رو از جونگین‬
‫میگیره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪266‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬امیدوارم دلیل موجهی برای این فریادات داشته باشی بیون‬
‫وگرنه شدیدا بخاطر داد زدن سر جونگین توبیخت میکنم!!!!‬

‫× نه نه نه وای خدایا‪ ...‬این دو تا چرا اینجورین‪ ...‬دالیلم موجهن‬


‫باس چون جونگین اون کاری که میگم رو انجام نمیده‪.‬‬

‫‪ +‬من نمیدونم اونکاری که به جونگین گفتی چیه جناب معاون‬


‫ولی عقل حکم میکنه اگه از یه راهی جواب نمیگیری‪ ،‬راه دیگه‬
‫ای رو امتحان کنی و اون راه چیزی به غیر از داد زدن سر‬
‫جونگین باشه چون اگه عصبانی بشم اتفاق قشنگی نمیوفته‪.‬‬
‫روشنه؟‬

‫× متاسفم‪ ،‬مثل اینکه زیاده روی کردم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪267‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬قطعا همینکارو کردی‪ .‬حاال هم دیگه زنگ نزن و ارامش مارو‬
‫مختل نکن‪ .‬شب خوش‪.‬‬

‫کیونگسو با اخم گوشی رو پرت میکنه و به طرف ظرف شویی‬


‫میره‪ .‬هیچ چیز بیشتر از اذیت کردن جونگین اعصابش رو خورد‬
‫نمیکنه و همه باید حد خودشون رو راجع به جونگین بدونن!‬
‫حتی بکهیون!‬

‫جونگین سوسکی از اشپزخونه خارج میشه و مسیج عاشقانه ای‬


‫رو برای بکهیون هیونگ میفرسته و بهش میگه که بخاطر رفتار‬
‫باس ناراحت نشه‪ .‬بکهیون براش استیکر های احمقانه و سکسی‬
‫میفرسته و جونگین سرخ و خیالش راحت میشه که هیونگش‬
‫ناراحت نشده‪ .‬باالخره بکهیون بهتر از خودش باس رو میشناسه‬
‫و قطعا اون چیزهایی که بهش میگه بخاطر خودشه‪ .‬امیدواره که‬
‫امشب بتونه حرکتهای مفیدی بزنه و رابطشون رو قوی تر کنه‪.‬‬
‫وارد اشپزخونه میشه و ظرفهارو خشک میکنه‪:‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪268‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ +‬میگم‪ ...‬میگم باس‪ ...‬میشه تمریناتمون رو شروع کنیم؟‬

‫‪ -‬چه تمریناتی؟‬

‫‪ +‬تمرینات کیس!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪269‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫پارت یازدهم‬

‫کیونگسو به محض شنیدن این جمله‪ ،‬کارش رو متوقف میکنه‪.‬‬


‫اصال اینطور نیست که بهش فکر نکنه اما تا وقتی که جونگین‬
‫نخواد‪ ،‬قرار نیست کاری انجام بده‪ .‬برای کیونگسو مهمه که‬
‫جونگین به چی فکر میکنه‪ ،‬حالش چطوره یا این کار رو دوست‬
‫داره یا نه‪ .‬حتی اگه جونگین بگه با بوسیدن مخالفه‪ ،‬توی اون‬
‫مهمونی همچین کاری رو انجام نمیده‪ .‬کیونگسو روی احساسات‬
‫جونگین و مراقبت از اونها مصممه و دوست داده به جونگین یاد‬
‫بده که برای احساسات خودش احترام قائل باشه و به خودش‬
‫ارزش بده‪ .‬اگه جونگین خودش رو دوست داشته باشه‪ ،‬دیگران‬
‫هم اون رو دوست خواهند داشت‪.‬‬

‫کیونگسو توی قلبش جایگاه ویژه ای رو برای جونگین در نظر‬


‫گرفته و اصال قرار نیست ناراحتش کنه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪270‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬مطمئنی؟!‬

‫‪+‬خب ما باید بخاطر مهمونی انجامش بدیم؟‬

‫‪-‬به من نگو باید بخاطر مهمونی انجامش بدیم!‬

‫‪+‬پس بخاطر چی انجامش میدیم؟‬

‫کیونگسو از ظرفشویی فاصله میگیره و بهش نزدیک میشه‪.‬‬


‫پیشبندی که جونگین براش بسته رو باز میکنه و رو به روی پسر‬
‫بلندتر می ایسته‪ .‬جونگین نفسش رو توی سینش حبس میکنه‪.‬‬

‫اونها دوباره اینجان‪.‬‬

‫دوباره رو به روی هم قرار میگیرن و نفسهای همدیگه رو حس‬


‫میکنن‪ .‬اما نه توی باالترین طبقه یه برج بلکه توی اشپزخونه‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪271‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫خونه کوچیک یکی از محله های متوسطی که به وسیله یه المپ‬
‫معمولی روشن شده‪ .‬اشپزخونه غرق در سکوته و کیونگسو‬
‫جوابش رو میده‪:‬‬

‫‪-‬من نمیخوام صرفا بخاطر اینکه قراره نقش همسرم رو توی‬


‫مهمونی بازی کنی ببوسمت‪ .‬میخوام بخاطر اینکه کیم جونگینی‬
‫ببوسمت‪ .‬تو هم حاضری منو بخاطر اینکه فقط دوکیونگسو‬
‫هستم ببوسی و به این فکر نکنی که چه رتبه و مقامی دارم؟‬
‫میتونی اینکارو بکنی؟‬

‫دستهای جونگین میلرزن و کیونگسو اونهارو میگیره‪ .‬با انگشتهای‬


‫شصتش پوست پشت دست جونگین رو نوازش میکنه و بهش‬
‫میچسبه‪ .‬اون پسر مضطرب و مشتاقه و این از توی چشمهاش‬
‫قابل خوندنه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪272‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪+‬من بهش فکر کردم جونگین‪ .‬قرار نیست بخاطر مهمونی‬
‫انجامش بدم‪ .‬میخوام تو رو بخاطر خودت داشته باشم و نمیخوام‬
‫علت خاصی این وسط وجود داشته باشه‪ .‬نمیخوام بهت دید‬
‫ابزاری داشته باشم چون تو برای من ارزشمندی‪.‬‬

‫‪-‬یعنی‪ ...‬یعنی منو دوست داری؟‬

‫‪+‬من همیشه توی احساساتم با خودم و بقیه صادقم و اره‬


‫جونگین‪ ،‬میتونم بهت بگم که باعث میشی قلبم پر از حس های‬
‫خوب و زیبا بشه و از وقتی که تو رو دیدم‪ ،‬زندگیم رنگ و بوی‬
‫خاصی پیدا کرده‪ .‬من همیشه همه چیز داشتم فقط شیرینیِ‬
‫زندگیم کم بود که فکر کنم یه کیک خرسی با توت فرنگی و‬
‫خامه تزئین شده رو به روم ایستاده و قراره زندگی مو شیرین‬
‫کنه؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪273‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫چشمهای مرد بلندتر به وضوح میدرخشن و تبدیل به قلب‬
‫میشن‪ .‬اون پسر شبیه دانش اموزی شده که معلمش توی امتحان‬
‫بهش ‪ A+‬داده‪ .‬از کابینت فاصله میگیره و به جلو خم میشه‪.‬‬
‫صورت کیونگسو رو قاب میگیره و حاال خودِ کیونگسو رو بعنوان‬
‫پسری که همین االن "شیرینیِ زندگیش" خطابش کرده رو‬
‫میبوسه‪ .‬بوسیدن کیونگسو به مراتب راحت تر از باسه و میتونه‬
‫بهتر حسش کنه‪ .‬دستهای مرد رو به روش متقابال دور صورتش‬
‫رو میپوشونن و سرش رو خم میکنه ‪.‬‬

‫قرار نیست همچین بوسه ای خشن پیش بره پس کیونگسو فقط‬


‫لبهاش رو حرکت میده‪ .‬تمام حس خوب قلبشو از طریق لبهاشون‬
‫به قلب جونگین تزریق میکنه‪.‬‬

‫اینکه مرد ریز جثه اینقدر قدرتمند و مسلط انجامش میده باعث‬
‫میشه که پیچش های خاصی رو زیر شکمش حس کنه‪ .‬کیونگسو‬
‫فکش رو لمس و دهانش رو باز میکنه‪ .‬حاال بوسه شون شبیه به‬
‫همون درامایی شده که چند دقیقه پیش از تلویزیون پخش‬
‫میشده‪ .‬پسر بلندتر جرات نمیکنه دستش رو جلوتر ببره اما‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪274‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫انگشتهای مرد مقابلش کمرش رو لمس میکنن‪ .‬کیونگسو‬
‫چشمهاش رو بسته و بوی خوبی میده‪ .‬هوا گرمه و جونگین تک‬
‫تک مولکول های ساتع شده از کیونگسو رو وارد ریه هاش میکنه‪.‬‬
‫مرد کوتاه تر جدا میشه و صورتش رو به گردن مرطوب جونگین‬
‫میچسبونه‪ .‬تیشرتش رو پایین میکشه و اون نقطه رو میبوسه‪.‬‬
‫قرار نیست مارکش کنه چون بهش اعتقادی نداره‪ .‬اون قرار نیست‬
‫مالک جونگین باشه چون جونگین یه انسانه و شی یا چیز نیست‪.‬‬
‫اینکه دو نفر به هم عالقه داشته باشن از طریق پیوند قلبهاشون‬
‫انجامش میدن و اگه مارکی روی بدن جونگین بذاره‪ ،‬ممکنه توی‬
‫باشگاه معذب بشه و مجبور شه اونهارو بپوشونه‪ .‬کیونگسو دلش‬
‫نمیخواد جونگین بخاطر کاری که باهاش کرده معذب بشه یا‬
‫مورد تمسخر و نگاه های عجیب قرار بگیره‪ .‬دوست نداره کسی‬
‫باشه که پوشیده میشه‪ ،‬اون دلش میخواد جونگین بخاطر‬
‫داشتنش به خودش افتخار کنه‪ .‬نه اینکه بگه دوست پسرِ من‬
‫رئیس بزرگترین و قدرتمندترین کمپانیه جهانه‪ ،‬بلکه بگه دوست‬
‫پسر من بهترین مرد جهانه و بزرگترین قلب دنیارو داره ‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪275‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫البته کیونگسو از کی تا حاال به این فکر میکنه که میتونه دوست‬
‫پسرِ جونگین باشه؟‬

‫کیونگسو اندام جونگین رو نوازش میکنه و اون پسر تنها به چنگ‬


‫زدن موهاش بسنده کرده‪ .‬ته ریش های چونش رو میبوسه و‬
‫لبهای شیرینش رو دوباره میچشه‪ .‬نگاهی به چشمهاش میندازه‬
‫و اونهارو میبوسه‪.‬‬

‫‪+‬تو خیلی قشنگی جونگین‪.‬‬

‫از اون زاویه و فاصله و با اون صدای معرکه و گرفته توسط‬


‫کیونگسو تعریف شنیده و بهتر از این نمیشه‪ .‬میخنده و کیونگسو‬
‫چال عمودی لپش رو میبوسه ‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪276‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪-‬چال عمودی گونت خیلی کیوته‪.‬‬

‫با اشکار شدن قلب روی لبهای کیونگسو‪ ،‬بوسه نرمی روشون‬
‫میکاره‪ .‬هر دو لبخند میزنن و کیونگسو پیشونی جونگین رو‬
‫میبوسه‪.‬‬

‫‪-‬لبخندت خیلی زیباست‪ ،‬اینو میدونستی؟‬

‫این نقطه زیباترینه‪ .‬محل اتصال روح هاشون بهم همینجاست و‬


‫جونگین برای اینکه همچین حس خوبی رو به مرد مقابلش بده‪،‬‬
‫متقابال پیشونی کیونگسو رو میبوسه‪.‬‬

‫این رابطه دو طرفست و هر دوی اونها اجازه دارن که با رضایت‬


‫طرفین هر کاری که دوست دارن رو انجام بدن و ویژگی های‬
‫فیزیکی قرار نیست بینشون محدودیت ایجاد کنه‪ .‬اونها برای هم‬
‫کافی و کاملن‪ .‬اختالف طبقاتی و صفرهای حساب بانکی معیار‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪277‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫رو تعیین نمیکنه چون چیزی که با قلب حس میشه رو نمیشه‬
‫با پول خرید‪.‬‬

‫اونها جفتشون از حقوق یکسانی توی رابطه برخوردارن و قرار‬


‫نیست یکیشون به اون یکی زور بگه‪ .‬جونگین کیونگسو رو بغل و‬
‫سرش رو توی شونش دفن میکنه‪ .‬اون محکم و استواره‪ .‬مردی‬
‫که ریشه های قدرتمندی داره و به جونگین این امید رو میده تا‬
‫بتونه مثل اون رفتار کنه‪ .‬مثل اون قوی باشه و از خودش و ادمایی‬
‫که دوستشون داره دفاع کنه‪ .‬کیونگسو با دیدن جونگین به‬
‫زندگی امیدوار میشه‪ .‬سر و کله زدن با گرگهای دنیا روحش رو‬
‫زخمی کرده و زیبایی های جونگین میتونه کمکش کنه تا بیشتر‬
‫از زندگیش لذت ببره‪ .‬اونها همدیگه رو همه جوره کامل میکنن‪.‬‬

‫این مکمل بودن تنها از لحاظ تفاوت قدی یا رنگ پوستشون‬


‫نیست‪ .‬به این معنی نیست که جونگین عضالت بزرگتر یا‬
‫کیونگسو اندامی ظریف تری داره‪ .‬اونها از لحاظ فکری توی مرحله‬
‫ای از تکامل قرار دارن که ویژگی های ظاهری و جسمانی اخرین‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪278‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫چیزیه که بهش اهمیت میدن‪ .‬روح های اون دو نفر کنار هم اروم‬
‫میگیره و خالهای بوجود اومده پر میشه‪ .‬روی زخم هاشون‬
‫چسب زخم میچسبونن و همدیگه رو به آغوش میکشن ‪.‬‬

‫و عشق چیزی نیست جز ارامش‪.‬‬

‫***‬

‫بعد از کلی تعارف و سرخ شدنای پی در پی پسر بلندتر‪ ،‬هر دو‬


‫روی تخت دونفره اتاق جونگین میخوابن‪ .‬جونگین قول میده که‬
‫درباره خاطرات بچگیش با کیونگسو صحبت کنه اما به محض‬
‫گذاشتن سرش روی بالش‪ ،‬خوابش میبره‪ .‬کیونگسو دهان بازش‬
‫رو میبنده و موهاش رو نوازش میکنه‪ .‬اونها نرم و زیبان‪ .‬همه‬
‫چیز مربوط به اون پسر زیباست و قشنگ ترین ایتم قلبیه که‬
‫توی سینش داره‪ .‬احتماال بجای خون مایع زالل و شفاف مهربانی‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪279‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫و سادگی جریان داره و همین باعث شده که ساعت یک نصفه‬
‫شب با خواب مبارزه کنه و به جزئیات صورت جونگین زل بزنه‪.‬‬

‫خیلی ها سعی کردن با مارک لباس یا سرخی رنگ رژ لبشون‬


‫کیونگسو رو به تخت بکشن‪ .‬اندامشون رو به نمایش میذاشتن و‬
‫لبخند های تحریک کننده میزدن اما این کیم جونگین بود که‬
‫با مرغ سوخاری و لیوان شیر کاکائوش کوچولو کوچولو از کنار‬
‫نگهبانای قلب کیونگسو میگذره و یواشکی وسط قلب مرد‬
‫میشینه‪.‬‬

‫موبایل جونگین ویبره میره و کیونگسو نیم خیز میشه‪ .‬اون رو از‬
‫روی میز کنار تخت برمیداره و به تاجش تکیه میده‪ .‬نمیخواد‬
‫توی وسیله شخصی ای که متعلق به جونگینه فضولی کنه اما با‬
‫دیدن اسم فرستنده پیام‪ ،‬کامال هشیار میشه‪ .‬اصال به گرما عادت‬
‫نداره‪ ،‬پیراهنش رو درمیاره و مالفه رو تا کمرش باال میکشه‪.‬‬
‫موبایل جونگین رمز نداره و بازش میکنه‪ .‬پیام بکهیون همچین‬
‫مضمونی داره‪:‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪280‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫×محض رضای خدا جونگین‪ ،‬عین باکره ها یکیتون روی تخت‬


‫و اون یکی روی کاناپه نخوابین‪ .‬اغواش کن باشه؟!‬

‫کیونگسو همون لحظه متوجه میشه که اوضاع از چه قراره‪ .‬با اخم‬


‫جواب بکهیون رو تایپ میکنه‪:‬‬

‫‪-‬اونوقت چرا باید باس رو اغوا کنم؟!‬

‫عبارت "استاد بیون ایز تایپینگ" باالی صفحه چت نمایان میشه‪.‬‬


‫پس معاون عزیزش بیداره!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪281‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫×احمقی چیزی هستی؟ البته که هستی! اینهمه خودمو‬
‫جرواجر نکردم و برات کالس نذاشتم که حاال بیای بگی چرا باید‬
‫باس رو اغوا کنی! این چیزیه که خودت از همون اول میخواستی!‬

‫کیونگسو با چشمهای درشت شده نگاهی به جونگین میندازه‪.‬‬


‫نینی کوچولوی وسط قلبش مرغ سوخاری رو رها میکنه و با‬
‫نیشخند شیطانی استریپ دنس میره‪ .‬افکارش رو کنار میزنه و‬
‫تایپ میکنه‪:‬‬

‫‪-‬مطمئنی که میتونم باس رو اغوا کنم؟‬

‫×البته! اون فاکر از تو خوشش میاد👉👌 !‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪282‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫کیونگسو حیرت زده به پیام معاونش نگاه میکنه‪ ...‬اون لیتل‬
‫شتای لعنتی ‪...‬‬

‫×االن چیکار میکنید؟‬

‫‪-‬باس کنارم خوابیده و منم یواشکی دارم باهات چت میکنم!‬

‫×اوکی ببین‪ ،‬لباساتو دربیار و از پشت بچسب بهش‪ .‬دستتو‬


‫ببر جلو و بمالش‪ .‬کم کم نیپالشو بمال و اگه خواست شاخ بازی‬
‫دربیاره‪ ،‬دستتو یهویی بکن تو شلوارش!‬

‫‪-‬احیانا این باسِ فلک زده نباید راضی باشه؟ یهو بپرم روش؟ اگه‬
‫راضی نباشه چی؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪283‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫×نمیدونم‪ ...‬احتمال اینکه کونتو بجوه زیاده جونگین باید‬
‫حواستو جمع کنی‪.‬‬

‫‪-‬میترسم باس اخراجم کنه‪...‬‬

‫×اون تو رو دوست داره جونگین اینکارو نمیکنه!‬

‫‪-‬از کجا میدونی؟‬

‫×یه سوال دارم جونگین‪.‬‬

‫‪-‬چی؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪284‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫×هدف خدا از افریدن تو چی بود دقیقا؟ چه خدمتی میتونی‬
‫به بشر بکنی؟ صد بار بهت توضیح دادم لعنتی!‬

‫‪-‬اوکی بعدش چیکار کنم؟‬

‫×بعدش ببوسش و از خواب بیدارش کن‪ .‬خیلی دست و پا زد‬


‫دستاشو ببند‪ .‬از کرم یا مرطوب کننده هم استفاده کنید تا فردا‬
‫مشخص نشه چیکارا کردید‪.‬‬

‫‪-‬چجوری باید انجامش بدیم هیونگ؟ من بلد نیستم‪...‬‬

‫×مگه تا حاال گی پورن ندیدی جونگین؟‬

‫‪-‬همونایی که برام فرستادی؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪285‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫×من تا حاال برات پورن نفرستادم جونگین چی میگی؟‬

‫‪-‬اها ببخشید‪ .‬اوکی ادامه بده من تا حاال پورن ندیدم‪.‬‬

‫×جونگین ‪ಠ_ಠ‬‬

‫‪-‬متاسفم هیونگ‪...‬‬

‫×خدایا‪ ...‬اوکی اول میمالیش بعد چربش میکنی بعد فرو‬


‫میبری‪ .‬فهمیدی؟‬

‫‪-‬نه نفهمیدم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪286‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫×اول لوبیاشو میمالی‪ .‬بعد چربش میکنی تا زنده بمونی و بعد‬


‫میشینی روش‪ .‬اوکیه؟‬

‫‪-‬روی چی بشینم؟‬

‫×لوبیاش‪.‬‬

‫‪-‬لوبیا چیه؟‬

‫×دیکش کیم جونگین فاک یو دیکش!‬

‫‪-‬هیونگ‪ ...‬میشه ویدئو کال بگیریم؟ یه چیزی رو میخوام‬


‫تصویری نشونت بدم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪287‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫×اوکی اوکی تو منو دیوونه کردی‪.‬‬

‫باس تماس تصویری رو برقرار میکنه و به محض نمایان شدن‬


‫بدن و تتوهاش مقابل معاونش‪ ،‬بکهیون فریاد میزنه و لپ تاپ رو‬
‫میبنده! کیونگسو لبخندی که همخونی ای با اخمش نداره میزنه‬
‫و نگاهی به جونگین میندازه‪ .‬اون همونطور خوابیده و بشدت خر‬
‫و پف میکنه‪ .‬شاید اینطوری خوابش نبره اما جلوتر میره و سرش‬
‫رو به آغوش میکشه‪ .‬دستهای خرس خوابالو به دورش حلقه‬
‫میشن و جونگین اگه بدونه پیراهن نداره‪ ،‬حتما خجالت میکشه‪.‬‬
‫بینیش رو وارد موهاش میکنه و همونجا نفس میکشه‪ .‬چشمهاش‬
‫به ارومی بسته میشن و توی رویای زیبایی فرو میره‪.‬‬

‫رویای دنیایی بدون دغدغه و مشغله و پر از عشق‪ ،‬با جونگین‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪288‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫پارت دوازدهم‬

‫جونگین تکون میخوره‪ .‬بالشت زیر سرش زیادی سفت و محکمه‬


‫و هوا خیلی گرمه‪ .‬بوی قشنگی به مشامش میرسه و سرشو جابجا‬
‫میکنه‪ .‬صورتشو روی بالشت میذاره و جهتش رو تغییر میده‪.‬‬
‫جابجا میشه و الی پلکهاش رو باز میکنه‪ .‬نگاهی به روبالشی‬
‫میندازه‪ ،‬کی وقت کرده که عوضش کنه؟ این پس زمینه کرم با‬
‫طرح های عجیب از کجا اومدن؟ تا جایی که یادش میاد همچین‬
‫رو بالشی ای رو نداشته‪.‬‬

‫دستی وارد موهاش میشه و نوازششون میکنه‪.‬‬

‫‪ +‬به به‪...‬‬

‫لبخند میزنه و زمزمه میکنه‪ .‬چه بالشت پیشرفته ای داره که‬


‫موهاش رو هم نوازش میکنه!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪289‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ +‬اینجا رو ماساژ بده‪...‬‬

‫از بالشت درخواست میکنه و چشمهاش رو میماله‪ .‬دستهای‬


‫بالشت شروع به ماساژ دادن شونه هاش میکنن‪ .‬لبخند به نرمی‬
‫لبهاش رو به آغوش کشیده و به بدنش کش و قوس میده‪ .‬دست‬
‫بالشت اندامش رو سرتاسر نوازش میکنه تا خواب از بدنش خارج‬
‫بشه‪ .‬اگه قرار باشه هر روز صبح اینطوری بیدار شه عالیه!‬

‫چشمهاش رو باز میکنه و پوتی هاش رو جلو میبره تا بالشت رو‬


‫ببوسه که یه سوراخ اونجا میبینه! تیله هاش رو میماله و حاال‬
‫تصویرش واضح تره‪ .‬بالشتش کی وقت کرده همچین سیکس‬
‫پکای خفنی داشته باشه‪ .‬اون سوراخه هم ناف بالشتشه؟ مگه‬
‫بالشت ناف داره؟‬

‫چشمهاش رو میچرخونه و کیونگسو رو میبینه!‬

‫اون‪ ...‬اون‪ ...‬اون‪ ...‬اون‪ ...‬برهنست!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪290‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫تمام سلولهای مغز جونگین فریاد میزنن و با هول خودش رو‬
‫عقب میکشه‪ .‬دستهای کیونگسو با نگرانی به طرفش میان تا‬
‫بغلش کنن اما جونگین اینقدر عقب میره که با باسن روی زمین‬
‫میوفته‪ .‬کیونگسو سراسیمه بلند میشه و به طرف جونگین میره‪.‬‬
‫خرس متعجب توی خودش جمع میشه و با موهای لونه کالغی‪،‬‬
‫چشمهای پف کرده و دماغ و گوشهای قرمزش به بدن مرد رو به‬
‫روش نگاه میکنه‪.‬‬

‫‪ +‬االن گی بودنو تا اعماق وجودم حس میکنم‪...‬‬

‫زیر لب میگه و تتوی مار کبری رو دنبال میکنه‪ .‬اون مار خوش‬
‫خط و خال بدور بدن کیونگسو پیچیده و نیش زهر اگینش رو‬
‫وارد قلبش کرده‪ .‬ترقوه های برجسته و شلواری که بیشتر از حد‬
‫معمول پایینه‪ ...‬خط ویِ کیونگسو کامال مشخصه و جونگین‬
‫دوست داره بین پک های شکمش شنا کنه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪291‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬جونگین خوبی؟‬

‫چشمهاش رو از چشمهای سرخ مار کبری میگیره و به کیونگسو‬


‫توجه میکنه‪.‬‬

‫‪ -‬نه‪ ...‬احساس میکنم وارد دوره هیت شدم‪...‬‬

‫‪ +‬چی؟!‬

‫کیونگسو جلوتر میره و جونگین عقب میکشه‪ .‬این برای قلبش‬


‫زیادیه‪ .‬اون بت باید پرستیده بشه‪ .‬اون خطوط محشر و عمیق‬
‫که جونگین دلش میخواد زبونش رو همه جاشون بکشه‪ .‬باس‬
‫میدونه که چه افکار پلیدی توی مغز اون خرس کوچولو میگذره؟‬
‫فورا برمیگرده و لباسش رو میپوشه‪ .‬کامال متوجه نفسی عمیق‬
‫جونگین میشه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪292‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬عزیزم‪ ،‬هر چیزی اذیتت کرد کافیه بهم بگی هوم؟‬

‫واو عزیزم! جونگین میخواد عین پسرای کوچولو بشینه و گریه‬


‫کنه‪ .‬اون صدای صبحگاهی محشر و اون چهره نگران همین االن‬
‫"عزیزم" صداش کردن‪ .‬چشمهای کیونگسو پف کردن و رنگ‬
‫پوستش روشن تر از قبل بنظر میرسه‪ .‬ابروهای پهن و صورت‬
‫زیباش‪ .‬کیونگسو بینظیره‪ .‬اوکی کافیه بهتره همینجا کولی بازی‬
‫رو تموم کنه‪ .‬کیونگسو به طرفش میاد و بلندش میکنه‪ .‬دستش‬
‫رو میگیره و بدنش رو چک میکنه‪.‬‬

‫‪ -‬من واقعا دوست ندارم بهت اسیب بزنم‪ .‬میدونستم اینطوری‬


‫واکنش میدی زودتر از تخت خارج میشدم‪.‬‬

‫‪ +‬یه لحظه گی پنیک کردم مشکلی نداره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪293‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫کیونگسو نگاه متعجبی به جونگین میندازه و برنامه شونو مرور‬


‫میکنن‪ .‬قرار شد چون مرد کوتاه تر مهمانه‪ ،‬اول دوش بگیره و‬
‫جونگین مایع پنکیک و مقدمات رو حاضر کنه‪ .‬بعد که دوش‬
‫گرفتنِ کیونگسو تموم شد‪ ،‬سرخ کردنشون رو انجام بده و با میوه‬
‫هایی که جونگین شسته و خورد کرده اونهارو تزئین کنه‪ .‬توی‬
‫اون مدت جونگین دوش بگیره و با هم صبحانه بخورن‪ .‬پسر‬
‫بلندتر لباسهاش رو میپوشه و با حوله ای روی سرش‪ ،‬وارد‬
‫اشپزخونه میشه‪ .‬خوراکی های جدیدی اونجا هستن که بنظر‬
‫میرسه کیونگسو اونهارو سفارش داده‪.‬‬

‫‪ -‬غذای مورد عالقت اینجاست‪.‬‬

‫کیونگسو جعبه مرغ سوخاری رو باز میکنه و جونگین از خود‬


‫بیخود میشه‪ .‬مهم نیست که وعده غذایی چیه‪ ،‬صبحانه‪ ،‬ناهار‪،‬‬
‫عصرانه‪ ،‬میان وعده یا شام! جونگین همه جوره و همه جا دوست‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪294‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫داره مرغ بخوره‪ .‬روی صندلی میشینه و به مرغ ها حمله ور میشه‪.‬‬
‫کیونگسو سس کچاپ رو کنارش میذاره و پشت صندلیش می‬
‫ایسته‪ .‬حوله سر جونگین رو برمیداره و موهاش رو خشک میکنه‪.‬‬
‫جونگین مدام خم میشه و سرش رو جلو میبره اما کیونگسو‬
‫چیزی نمیگه‪ .‬دوست نداره خوشحالیش رو خراب کنه‪ .‬شامپوی‬
‫جونگین بوی عسل و فندق میده‪ .‬محشره! خم میشه و گردن‬
‫جونگین رو از پشت میبوسه‪ .‬پسر نشسته توی جاش خشک‬
‫میشه و مرد از پشت زمزمه میکنه‪:‬‬

‫‪ -‬دوست داری تو مرغارو بخوری‪...‬‬

‫نرمه گوشش رو میبوسه و نفسش رو فوت میکنه‪ .‬جونگین میلرزه‬


‫و کیونگسو ادامه میده‪:‬‬

‫‪ -‬و منم تو رو بخورم؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪295‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫مرغ های سوخاری از شدت هاتنس اون صحنه باال و پایین میرن‬
‫و توی گلوی جونگین میپرن! کیونگسو فورا یه لیوان اب جور‬
‫میکنه تا جونگین رو از خفگی نجات بده‪ .‬مرد بلند تر شدیدا‬
‫سرفه میکنه و کیونگسو پشتش رو ماساژ میده تا اروم شه‪ .‬جلو‬
‫بردن رابطه با جونگین یکم سخته چون همون لحظه ممکنه از‬
‫اسمون سنگ بباره!‬

‫صبحانه زیر نگاه های خجالت زده کیونگسو و جونگین به‬


‫همدیگه تموم میشه و ظرفهارو میشورن‪ .‬ساعت ‪ ۹‬صبحه و‬
‫جونگین تا االن باید توی شرکت میبود اما رئیس شرکت اینجا‬
‫توی خونشه و دارن خوش میگذرونن! پس بقیه برن به درک!‬

‫‪ +‬امروز نمیریم شرکت؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪296‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬میریم عزیزم ولی دیرتر‪.‬‬

‫‪ +‬اوه‪...‬‬

‫جونگین پنیک میکنه و سرخ میشه‪ .‬فورا خودش رو توی اتاق‬


‫پرت میکنه و به طرف اینه میره‪ .‬نگاهی به گونه های سرخش‬
‫میندازه‪ .‬این چه وضعیه‪ ...‬انگار دو تا گوجه فرنگی اونجا کاشته‬
‫شده و کیونگسو با هر حرکتی که میزنه بهش اب میده تا سرخ‬
‫تر از قبل بشن‪ .‬میخواد یه فکری به حال گونه های سرخش بکنه‬
‫که تصویر کیونگسو رو از اینه میبینه‪ .‬مرد بهش نزدیک میشه و‬
‫شونه هاش رو میگیره‪ .‬با صدای اروم و شمرده شمرده حرف میزنه‬
‫تا جونگین کامال متوجه منظورش بشه‪:‬‬

‫‪ -‬از این به بعد من قراره تو رو به جز آقای کیم‪ ،‬آقای کیم‬


‫جونگین و جونگین‪ ،‬با اسامی دیگه ای صدا بزنم‪ .‬مثل عزیزم‪،‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪297‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫عسلم‪ ،‬کرم کارامل‪ ،‬توت فرنگی کوچولو‪ ،‬خرس قشنگم‪ ،‬الو‪،‬‬
‫کیک خامه ای‪ ،‬پودینگ‪ ،‬مافین‪ ،‬پنکیک‪ ،‬اللیپاپ‪ ،‬کندی‪،‬‬
‫شکالت و چیزهایی از این قبیل‪ .‬تو لیاقتت بیشتر از تمامی این‬
‫کلماته و دوست دارم هر بار با شنیدنشون سرخ نشی‪ .‬متوجه‬
‫شدی پودینگ؟‬

‫جونگین هاج و واج به سقف خیره میشه و حتی نمیتونه صورت‬


‫هات مرد مقابلش رو هندل کنه‪ .‬لبهای زیبایی لبهای خودش رو‬
‫میبوسن و کیونگسو به طرف کت و شلوارش میره‪:‬‬

‫‪ -‬بیا کراواتمو برام ببند بیبی!‬

‫***‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪298‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫اینکه زوج ها توی فیلمها کراوات کسی که دوسش دارن رو براش‬
‫میبندن و در اخر همدیگه رو میبوسن‪ ،‬فقط مال همون فضاست!‬
‫چون جونگین توی مرحله اول کراوات کیونگسو رو گره میزنه‪،‬‬
‫بعد پاپیونش میکنه‪ ،‬حتی کم مونده بود رئیسش رو خفه کنه‪...‬‬
‫بخاطر همین کیونگسو بیخیال کراوات چروکش میشه و به طرف‬
‫شرکت حرکت میکنن‪ .‬از پارکینگ پشتی وارد میشن و جونگین‬
‫به اتاق خودش میره تا برنامه هاش رو جلو ببره‪.‬‬

‫بکهیون به محض اینکه جونگین رو میبینه‪ ،‬به طرفش میره و‬


‫ازش سوال میپرسه‪.‬‬

‫× باس چیزی بهت نگفت؟‬

‫‪ +‬درباره چی؟‬

‫× درباره من‪ ...‬خدایا کارم ساختست‪ .‬اخراجم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪299‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ +‬مگه چیکار کردی هیونگ؟‬

‫× گند زدم گند!!!! تو نمیدونی چی شده؟‬

‫‪ +‬نه چی شده؟‬

‫× بعدا بهت میگم کیم سیب زمینی جونگین! یبار نشد از یه‬
‫چیزی خبر داشته باشی‪.‬‬

‫‪ +‬باس خیلی مهربونه هیونگ‪ ،‬نگران نباش‪.‬‬

‫بکهیون از جونگین جدا میشه و پرونده هایی که دیشب مرتب‬


‫کرده رو از روی میزش برمیداره‪ .‬گزارش کارش رو روی تمامی‬
‫پرونده ها و مدارک ضمیمه شده میذاره و به طرف اتاق باس‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪300‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫میره‪ .‬تا حاال برای زندگی حرفه ایش همچین اتفاق وحشتناکی‬
‫نیوفتاده‪ .‬درواقع بیون بکهیون برای مسخره بازی و شیطنت به‬
‫اون شرکت نرفته‪ ،‬اون یکی از کارامد ترین و حرفه ای ترین‬
‫کارمندان مارشاله و به راحتی در غیاب کیونگسو میتونه همه‬
‫چیز رو مدیریت کنه‪ .‬ولی بکهیون سرنوشت معاون خیانت کار‬
‫قبلی رو هم نمیتونه فراموش کنه‪ .‬اون مردک بی لیاقت پیشنهاد‬
‫ناچیز رشوه پست شرکت رقیب رو قبول میکنه و کیونگسو‬
‫بالفاصله بعد از اخراج‪ ،‬یکاری میکنه که از شهر مهاجرت کنه و‬
‫نیست و نابود بشه!‬

‫بکهیون دلش نمیخواد همچین اتفاقی براش بیوفته‪ .‬کیونگسو‬


‫ادمی نیست که به سادگی از هر چیزی بگذره و نفوذی که توی‬
‫ارگان های مختلف داره‪ ،‬کار رو برای سنگ ریزه های سر راهش‬
‫سخت میکنه‪ .‬بکهیون نمیدونه که چقدر داره این قضیه رو بزرگ‬
‫نمایی میکنه‪ .‬موضوعی که پیش اومده ربطی به مسائل شرکت‬
‫نداره اما بکهیون دربارش نگرانه‪ .‬اون به بهترین نحو ممکن همه‬
‫کارارو انجام میده‪ ،‬بازدید از بخش های مختلف شرکت اصلی و‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪301‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫شعبه های دیگه رو بر عهده داره و یکی از اصلی ترین مهره ها‬
‫محسوب میشه‪ .‬شخصیت محکم و استوارش رو از رئیسش الگو‬
‫گرفته و دست کمی از اون نداره‪ .‬خیلی ها اون رو بازوی راست‬
‫مارشال میدونن و بسیاری سعی کردن قطعش کنن‪ ،‬اما ریشه‬
‫های بکهیون به ریشه های رئیسش متصله و همچین چیزی به‬
‫سادگی از بین نمیره‪.‬‬

‫در میزنه و با اجازه باس‪ ،‬وارد اتاق میشه‪ .‬صداش نرماله‪ .‬هیچ‬
‫عصبانیتی توی چهره یا صداش حس نمیشه‪ .‬با سری که بیش از‬
‫حد معمول پایینه به طرف میز رئیسش میره‪ .‬پرونده هارو روی‬
‫میز و کنار فنجان نصفه قهوه باس میذاره و عقب تر می ایسته‪.‬‬
‫دستهاش رو پشت سرش قفل کرده و اماده هر گونه سرزنشیه‪.‬‬
‫نگاهش رو از صورت و لبهای کیونگسو جدا نمیکنه و عرق سرد‬
‫تمام بدنش رو فرا گرفته‪ .‬این خیلی اضطراب اور و سخته‪.‬‬
‫کیونگسو با یه امضا میتونه زندگیش رو از هم بپاشونه‪ .‬بکهیون‬
‫بخاطر بیکار شدنش نگرانش نیست‪ ،‬ادمی به لیاقت و استعداد‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪302‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫بکهیون هر جایی میتونه کار پیدا کنه اما معاون دلش نمیخواد‬
‫از مارشال و صاحبش جدا بشه‪ .‬اون با تک تک کارمندان و‬
‫زیردست هاش خو گرفته و همچین چیزی سخت بنظر میرسه‪.‬‬

‫‪ -‬خالصه جلسه امروز امادست اقای بیون؟‬

‫× بله قربان‪.‬‬

‫کیونگسو اینطوری شروع میکنه‪ .‬بکهیون دستهاش رو جلوی‬


‫کتش بهم گره میزنه و همچین چیزی از نگاه باس دور نمیمونه‪.‬‬

‫‪ -‬خوبه‪ ،‬میتونی بری‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪303‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× اما‪ ...‬اما من فکر کنم باید درباره قضیه دیشب باهاتون صحبت‬
‫کنم‪ .‬من معذرت میخوام واقعا‪ ...‬فقط میخواستم کمکتون کنم‬
‫یعنی میدونم که زیاده روی کردم‪ .‬بابت دیشب عذر میخوام‪.‬‬

‫‪ -‬دیشب؟ دیشب مگه اتفاقی افتاده؟‬

‫بکهیون سرش رو باال میاره‪ .‬رئیسش با مهربونی بهش نگاه میکنه‬


‫و لبخند مالیمی لبهاش رو تزئین میکنن‪ .‬این همون مرده‪ .‬مردی‬
‫که بکهیون تصمیم گرفته کنارش کار کنه و از اینکه اسم معاون‬
‫شرکتی که دوکیونگسو رئیسشه رو یدک میکشه‪ ،‬به خودش‬
‫میباله‪ .‬تمامی خستگی ها و بی خوابی ها از تنش بیرون میرن و‬
‫استرسش نابود میشه‪.‬‬

‫‪ -‬دیشب اتفاق خاصی نیوفتاده بکهیون‪ ،‬منم چیزی بیاد نمیارم‪.‬‬


‫این روزها که برنامه شرکت خلوته اگه مرخصی میخوای بهم بگو‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪304‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫میدونم که سخت کار میکنی و تمام وقتتو توی شرکت‬
‫میگذرونی‪ .‬مراقب خودت باش‪ .‬خالصه متن کنفرانس امروز رو‬
‫برام ایمیل کن‪ .‬میتونی بری‪.‬‬

‫اگه بگه الیه نازکی از اشک درون چشمهاش حلقه زدن‪ ،‬دروغ‬
‫نگفته‪ .‬نود درجه کامل تعظیم میکنه و چند ثانیه توی همون‬
‫حالت میمونه‪ .‬بکهیون تا حاال به هیچ کس جز رئیسش تعظیم‬
‫نکرده‪ .‬برای رئسای قبلیش توی شرکت های دیگه فقط سرش‬
‫رو خم میکرد و لبخند ژکوند میزد‪ .‬اما حاال اون اینجاست‪ .‬مردی‬
‫که میدونه کجا باید چطور رفتار کنه‪ .‬اون به خوبی بیاد میاره که‬
‫دیشب چه گندی زده اما جوری رفتار میکنه که انگار اتفاقی‬
‫نیوفتاده‪ .‬بکهیون سعی میکنه یاد بگیره‪ .‬اینکه چطور باید انسان‬
‫باشه‪ .‬مثل کیونگسو‪.‬‬

‫***‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪305‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫پارت سیزدهم‬

‫جونگین به باس پیام میده که میخواد عصری خرید بکنه و‬


‫خوشحال میشه که کیونگسو هم همراهش بیاد‪ .‬پرونده های روی‬
‫میز زیادن و همچین چیزی امکان نداره‪ .‬پیامی به جونگین‬
‫میفرسته و بهش میگه که با بکهیون بره چون خودش کار داره‪.‬‬
‫جونگین با ایموجیِ " ‪"‬قلبش رو به درد میاره و نمیتونه تحمل‬
‫کنه‪ .‬اما در اخر مغز کیونگسو به احساساتش نسبت به خرس‬
‫کوچک غلبه میکنه و به کارش ادامه میده‪ .‬بعد از گذشت تایم‬
‫کوتاهی‪ ،‬منشی تماس میگیره و برای ورود جونگین اجازه‬
‫میخواد‪ .‬کیونگسو قبول میکنه و به محض پدیدار شدن پسرِ‬
‫خرسی‪ ،‬قلبش تند تر از قبل میپتپه‪ .‬تمامی لباسهاش پشمالو و‬
‫قهوه این! شلوار مخمل قهوه ای‪ ،‬بوتهای چرم قهوه ای‪ ،‬کت بزرگ‬
‫خرسی‪ ،‬کاله قهوه ای و در اخر کوله پشتی خرسی! جونگین‬
‫شبیه بچه های مهد کودکی لباس پوشیده‪ .‬هیچ کس توی اون‬
‫شرکت اجازه نداره جز کت و شلوار چیز دیگه ای بپوشه اما پارتیِ‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪306‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫جونگین کلفت تر از این حرفهاست‪ .‬قسمتی از موهاش از زیر‬
‫کالهش بیرون موندن و با لبهایی که اویزونه‪ ،‬روی صندلیِ کناری‬
‫باس میشینه‪.‬‬

‫‪ +‬ولی من دوست دارم با هم بریم‪ .‬نمیای؟‬

‫‪ -‬با بیون برو شکالت‪ ،‬االن نمیتونم کار دارم‪.‬‬

‫‪ +‬االن کارتو به من ترجیح میدی؟‬

‫‪ -‬میدونی که چقدر سوالت بچه گونست عزیزم مگه نه؟‬

‫جونگین میدونه که داره شورشو درمیاره اما واقعا دلش میخواد‬


‫که این خرید رو با کیونگسو انجام بده‪ .‬اون بهش گفته که‬
‫دوستش داره پس نمیتونه یکم تایمشو خالی کنه؟ یا یکم براش‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪307‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫وقت بذاره؟ جونگین این احساس رو داره که تازه وارد دوران‬
‫نامزدی شده و حاال مرد رویاهاش شبیه تصوراتش نیست و داره‬
‫بهش خیانت میکنه‪ .‬جوری پرونده های زیر دست کیونگسو رو‬
‫نگاه میکنه که لنگه نداره‪ .‬نفرت و خشم وجودشو به طرف پرونده‬
‫ها میپاشه و به حرف میاد‪:‬‬

‫‪ +‬بهت کمک میکنم تا کارت تموم بشه‪ ،‬بعدش قول بده که با‬
‫هم بریم خرید!‬

‫‪ -‬موضوعات این پرونده ها توی تخصص تو نیستن جونگین‪ .‬فکر‬


‫نکنم بتونی از پسشون بربیای‪.‬‬

‫‪ +‬داری میگی ادم بدرد نخوریم اره؟ اینجوری منو فهمیدی؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪308‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬جونگین! من کی همچین حرفی زدم؟ از کی تا حاال داری‬
‫اینجوری منو قضاوت میکنی؟‬

‫‪ +‬من قضاوتت میکنم چون تو بهم اهمیت نمیدی! سخت کار‬


‫میکنم تا یه تایم کوتاه از روزتو بهم اختصاص بدی تا حداقل‬
‫باهام نوشیدنی بخوری ولی چی؟ تو همش توی اتاقتی و به کارای‬
‫شرکتت میرسی‪ .‬اگه قرار بود اینجوری کنی اصال نباید‬
‫احساساتتو بهم میگفتی چون اینجوری من اسیب میبینم!‬

‫جونگین با چشم هایی پر از اشک و صدایی بغض الود به ارومی‬


‫حرفهاش رو میزنه و از اتاق بیرون میره‪ .‬کیونگسو به دری که‬
‫پشت سر جونگین کوبیده شده نگاه میکنه‪ .‬مسخرست! نمیدونه‬
‫که چطور باید مسائل رو برای جونگین تفکیک کنه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪309‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫شاید هم خودش داره اشتباه میکنه؟ باید بسنجه‪ .‬باید فکر کنه‬
‫و ببینه که چه کسی داره اشتباه میکنه‪ .‬کیونگسو ادم ترسویی‬
‫نیست و همیشه به دنبال این بوده که باگهارو پیدا و حل کنه‪.‬‬
‫حتی اگه اون کوتاهی ها از جانب خودش باشن‪ .‬اون وارد رابطه‬
‫شده‪ .‬به جونگین ابراز عالقه کرده و باید مسئولیتش رو بپذیره‪.‬‬
‫احتماال جونگین توی رابطه پرتوقع نیست‪ .‬کیونگسو به خودش‬
‫گوشزد میکنه که اگه قراره بهش بی توجهی بکنه‪ ،‬پس نباید‬
‫اصال احساساتش رو بروز بده‪ .‬کم کم به این نتیجه میرسه که‬
‫زیاده روی کرده‪ .‬روزهای گذشته رو بیاد میاره‪ .‬جونگین به هر‬
‫بهانه ای سعی میکرده که باهاش صحبت کنه‪ .‬براش نوشیدنی‬
‫میاورده یا گزارش و نمودار های پیشرفت خودشو نشونش میداده‬
‫تا خوشحالش کنه‪ .‬حتی گزارشاتی که بکهیون اماده میکردن رو‬
‫هم جونگین به دستش میرسونده!‬

‫شقیقه هاش رو ماساژ میده و از زاویه دیگه ای به موضوع نگاه‬


‫میکنه‪ .‬جونگین هم باید درک کنه‪ .‬باید بدونه که کیونگسو یه‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪310‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫بیزینس من پرمشغلست و نمیتونه زحمات چندین و چند ساله‬
‫خودش و کارمندانش رو قربانی یه رابطه بکنه‪ .‬کیونگسو نمیخواد‬
‫ارزش رابطه قشنگی که با جونگین داره رو زیر سوال ببره اما باید‬
‫هر چیزی سر جای خودش قرار بگیره و به تمامی موضوعات به‬
‫اندازه خودشون بها داده بشه‪ .‬کیونگسو دلش نمیخواد که‬
‫جونگین ناراحت بشه و چشمهای پر از اشک اون پسر مثل سگ‬
‫سیاه افسردگی قلب و ذهنش رو سنگین میکنن‪ .‬به خودش‬
‫گوشزد میکنه که عالوه بر توقع داشتن از جونگین‪ ،‬باید توقعات‬
‫اون پسر رو هم براورده کنه‪ .‬مشکل امروز بخاطر این بوده که از‬
‫اخرین رابطه کیونگسو خیلی میگذره و یه سری چیزهارو فراموش‬
‫کرده‪ .‬اما مشکلی نداره‪ ،‬حاال که تونست همه چیز رو توی مغزش‬
‫مرتب کنه‪ ،‬میتونه به جونگین نشون بده که احساساتش فقط در‬
‫حد کلمات یا یه بوسه ساده نبودن‪ .‬کیونگسو عمیق تر از چیزی‬
‫که توسط اون پسر درک میشه دوستش داره‪.‬‬

‫***‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪311‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫جونگین از باشگاه برمیگرده و به طرف خونش میره‪ .‬خرید رو هم‬


‫انجام نداده چون حوصله نداره‪ .‬هر دفعه که یاد اتفاق عصر‬
‫میوفته‪ ،‬بغض گلوش رو فشار میده و چشمهاش پر میشن‪ .‬اون‬
‫واقعا ارزوهای زیادی داره‪ .‬اینکه دوست پسر‪/‬دخترش رمانتیک‬
‫باشه‪ .‬از طرف مقابلش گل دریافت کنه و بوسیده بشه‪ .‬جونگین‬
‫واقعا دلش میخواد که کیونگسو همین االن اینجا باشه و نوازشش‬
‫کنه اما فقط یه گوشه از خونش نشسته و به اشپزخونه نگاه‬
‫میکنه‪ .‬جایی که چند روز پیش کیونگسو رو بوسیده و متقابال‬
‫بوسیده شده‪ .‬آهی میکشه و سرش رو روی زانوهاش میذاره‪.‬‬
‫همونجا خوابیدن ایده بدی هم نیست اما زنگ خونش به صدا‬
‫درمیاد و مجبوره که بلند شه‪ .‬پاهاش رو روی زمین میکشه و از‬
‫چشمی در نگاه میکنه‪ .‬گل رز قرمز رنگی رو از چشمی میبینه!‬
‫حیرت زده در رو باز میکنه و دسته گل بزرگی رو به روش قرار‬
‫میگیره! یه قلب خیلی بزرگ! رزهای سفید و قرمز به ردیف چیده‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪312‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫شدن و یه عروسک خرسی صورتی وسطشون نشسته‪ .‬فاک اون‬
‫دقیقا سلیقه جونگینه! اون دسته گل اینقدر بزرگه که مردی که‬
‫پشتش ایستاده دیده نمیشه! کیونگسو گردنش رو خم میکنه و‬
‫میخنده‪.‬‬

‫‪ -‬نمیخوای ازم بگیریش؟ مال تو ـه عزیزم‪.‬‬

‫جونگین میخنده و دسته گل رو میگیره‪ .‬خیلی سنگینه! کیونگسو‬


‫جوری نگهش داشته بود که انگار سبکه اما واقعا اینطور نیست!‬
‫اون رو روی میز ناهارخوری میذاره و نگاهش میکنه‪ .‬کیونگسو‬
‫وارد میشه و در رو میبنده‪ .‬نگاهی به لبخند جونگین میندازه و‬
‫اماده عذرخواهی میشه‪.‬‬

‫‪ +‬این خیلی قشنگه‪ ،‬ممنونم‪ ،‬کیونگسو‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪313‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬قشنگ تر از این گل وقتیه که اسممو به زبون میاری‪ .‬وقتی‬
‫اوای اسمم از بین لبهات خارج میشه قشنگ تر از همیشست‪.‬‬

‫نوبل مخ زنیِ سال به کیونگسو تعلق میگیره‪ .‬وقتی گونه های‬


‫پسر بلند تر سرخ میشن‪ ،‬کیونگسو متوجه میشه که درست هدف‬
‫گرفته‪ .‬قلب بعدی رو روی کمان میذاره و به طرف جونگین نشونه‬
‫میگیره‪:‬‬

‫‪ -‬بابت اتفاق امروز متاسفم شکالت‪ .‬اشتباه کردم و خیلی غرق‬


‫کارام بودم‪ .‬االن ساعت نزدیک یک شبه و من کارای اخرین‬
‫پرونده رو تموم کردم‪ .‬کتمو پوشیدم و رفتم گل فروشی و حاال‬
‫پیش توام‪.‬‬

‫جونگین میتونه جای عینک رو روی تیغه دماغ کیونگسو ببینه‪.‬‬


‫اون مرد واقعا خسته بنظر میرسه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪314‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬فکر کنم خیلی خودخواه بودم‪ .‬بابتش معذرت میخوام‪.‬‬

‫جونگین جلو میره و کت کیونگسو رو براش درمیاره‪ .‬کراواتش رو‬


‫کنار کتش اویزون میکنه و مرد کوتاه تر بازوش رو میگیره‪:‬‬

‫‪ +‬هر دوی ما باید مسئولیت رابطه ای که شروع کردیم رو قبول‬


‫کنیم مگه نه؟ اینکه فقط به کارام فکر کنم و مدام باهاشون‬
‫مشغول باشم درست نیست‪ .‬تو هم خودخواه نیستی جونگین‬
‫فقط بی تجربه ای و من درکت میکنم‪ .‬قراره همدیگه رو درک‬
‫کنیم درسته عسلم؟‬

‫‪ -‬درسته‪ ،‬گل ها خیلی زیبان‪ .‬ممنونم‪.‬‬

‫‪ +‬دوست داری همیشه برات گل بگیرم؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪315‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬خب‪ ...‬یکی از فانتزیامه‪.‬‬

‫‪ +‬از گلدون های زیادی که توی خونت داری مشخصه که عالقت‬


‫به گل و گیاه زیاده‪ .‬سلیقت خیلی قشنگه جونگین‪.‬‬

‫کیونگسو پسری که بخاطر تعاریفش سرخ شده رو به آغوش‬


‫میکشه‪ .‬بدن جونگین ریلکس میشه و کیونگسو رو بغل میکنه‪.‬‬
‫گونش رو روی شانه کیونگسو میذاره و زمزمه میکنه‪:‬‬

‫‪ +‬اینجا میمونی؟‬

‫‪ -‬میتونم خونه دوست پسرم بمونم؟‬

‫‪ +‬اوه خب‪ ...‬اره میتونی‪...‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪316‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫جونگین جدا میشه و بدوبدو فاصله میگیره‪ .‬کیونگسو لبخند‬


‫میزنه‪ .‬باید توی لیست علل عالیقش به جونگین "گونه های سرخ‬
‫موقع خجالت کشیدن" رو هم اضافه کنه‪.‬‬

‫***‬

‫اینکه کیونگسو همیشه پیشش بمونه و با هم توی یه خونه زندگی‬


‫کنن‪ ،‬خیلی خوبه‪ .‬خدایا جونگین بهترین اوقات زندگیش رو کنار‬
‫کیونگسو تجربه میکنه‪ .‬بدنش رو دید میزنه‪ ،‬باهاش میخنده و‬
‫بوسه های یواشکی ای رو ازش میدزده‪ .‬دستپخت کیونگسو عالیه‬
‫و حرفای قشنگی میزنه‪ .‬درباره همه چیز اطالعات داره و جونگین‬
‫میتونه ساعت ها به حرکت لبهای درشتش خیره بشه بدون اینکه‬
‫متوجه بشه چی میگه‪ .‬اخر سر کیونگسو بهش قول میده که حتما‬
‫فردا عصر به خرید میرن پس بهتره برنامه های اون روزش رو‬
‫سریع و عالی انجام بده و اگه کیفیتش مورد تایید قرار گرفت‪ ،‬به‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪317‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫خرید برن‪ .‬جونگین به کیونگسو میگه لباس خرسی بپوشه تا مثل‬
‫کاپل ها ست کنن اما وقتی متوجه میشه اون مرد جز کت و‬
‫شلوار های گرون قیمت چیزی توی رگال لباسهاش نداره‪ ،‬ناامید‬
‫میشه‪ .‬بهش میگه "حتما باید برات لباس خرسی بخرم کیونگسو‬
‫این اصالت و نشونه منه!" و تند تند درباره اهمیت خرس در‬
‫جامعه صحبت میکنه‪.‬‬

‫کیونگسو نمیتونه ارتباط کلماتش رو تشخیص بده اما اون پسر‬


‫جوری با اب و تاب و خوشحالی درباره خرسها صحبت میکنه که‬
‫دلش میخواد جای اونها باشه و جونگین به همون اندازه دوستش‬
‫داشته باشه‪ .‬فرداش با توهم اینکه بالشتش نوازشش میکنه بیدار‬
‫میشه و انگشتهای گرم کیونگسو رو بین موهای خودش میبینه‪.‬‬
‫ایندفعه پیراهنش رو توی تخت پوشیده تا زهره جونگین نترکه‪.‬‬
‫البته خرس شرور درونش ارزو میکنه که کیونگسو برهنه جلوش‬
‫جولون بده اما سیکس پکای دوست پسرش رو گیر نمیاره‪.‬‬
‫کیونگسو جونگین رو به شرکت میرسونه و خودش به خونش‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪318‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫میره تا لوازمی رو که نیاز داره رو از گاوصندوقش بیاره‪ .‬وقتی‬
‫برمیگرده‪ ،‬کت و شلوار و کراوات قهوه ای پوشیده و جونگین با‬
‫دیدنش ضعف میکنه‪ .‬اون مرد زیبا بخاطر اینکه باهاش ست کنه‬
‫قهوه ای پوشیده و جونگین پشت بکهیون ایستاده و قربون‬
‫صدقش میره‪ .‬زیر گوش بکهیون وزوز میکنه‪:‬‬

‫‪ +‬هی اون دوست پسر منه! ببینش بخاطر من قهوه ای پوشیده‪.‬‬


‫بهم گفت لباس خرسی نداره اما کت و شلوارش رو قهوه ای‬
‫انتخاب کرده‪ .‬حتی کفشاشم قهوه این خدایا‪ .‬اون میخواد با هم‬
‫بریم خرید‪ ،‬خیلی رمانتیک و جنتلمنه مگه نه هیونگ؟ ای وای‪...‬‬

‫× اخرین بار که چک کردم دیکت چهار متر بود جونگین پس‬


‫چرا داری ادای دخترای دبیرستانی رو درمیاری؟ تا همین دیروز‬
‫خجالت میکشیدی توی صورتش نگاه کنی حاال چه دوست پسرم‬
‫دوست پسرم راه انداخته! احتماال باید این دفعه تو برام کالس‬
‫بذاری تا منم بتونم نیمه گمشده مو پیدا کنم!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪319‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ +‬چه ربطی داره؟ مگه پسرا نمیتونن برای کسی که دوستش‬


‫دارن ذوق کنن؟ طرز فکرت خیلی قدیمی و دمدست هیونگ!‬

‫بکهیون با تعجب به جونگینی که چشم غره میره‪ ،‬نگاه میکنه‪.‬‬


‫پسرک به طرف باس میره و گونش رو میبوسه‪ .‬بکهیون االن چی‬
‫دیده؟ اوه‪ ...‬اونها خیلی بهم میان و معاون چک میکنه که کسی‬
‫جز خودش توی اتاق باس نباشه‪ .‬حاال علت اینکه جونگین از‬
‫صبح عین تراکتور کار میکنه رو میفهمه‪ ،‬پس امشب با کیونگسو‬
‫قرار دارن! بکهیون به فکر فرو میره‪ ،‬این یه فرصت طالیی برای‬
‫جلو بردنِ رابطست!‬

‫***‬

‫طبق تحقیقات عمیقِ کیونگسو‪ ،‬اونها تونستن بزرگترین فروشگاه‬


‫خرس فروشی شهر رو پیدا کنن و حاال جلوش ایستادن! جونگین‬
‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪320‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫با چشمهای رنگین کمونی درحال اروم کردن پروانه های داخل‬
‫شکمشه و کیونگسو به صورت خوشحالش نگاه میکنه و لبخند‬
‫میزنه‪ .‬هیچ وقت فکرش رو نمیکرد که خوشحالیِ یه نفر باعث‬
‫شادیش بشه اما حاال هر بار که لبخند جونگین رو میبینه‪ ،‬قلبش‬
‫میتپه و قطار زندگی مثل خون توی رگهاش جریان پیدا میکنن‪.‬‬
‫اون با خوشحالیِ جونگین خوشحال میشه و این فوق العادست‪.‬‬

‫‪ -‬از اینجا خوشت میاد پودینگ؟‬

‫‪ +‬محشره‪ ...‬خدایا‪ ...‬همچین جاییم وجود داره؟ احساس میکنم‬


‫وارد سرزمینِ عجایب آلیس شدیم‪.‬‬

‫‪ -‬اره عزیزم وجود داره‪ ،‬اگه وجود نداشت‪ ،‬یه بزرگترشو میساختم‬
‫تا توش خرید کنی‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪321‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬چی میساختی؟ فروشگاه؟‬

‫‪ -‬اره‪.‬‬

‫‪ +‬سخت نیست؟ اینجا خیلی بزرگه‪.‬‬

‫‪ +‬نه برای من سخت نیست جونگین‪ ،‬فروشگاه های زنجیره ای‬


‫زیادی رو سرتاسر دنیا ساختم که شعبه های مختلفی دارن پس‬
‫ساختن یه فروشگاه خرسی کار سختی نیست‪ .‬تازه اینجا خیلی‬
‫خارق العاده هم نیست‪.‬‬

‫‪ -‬چطور میتونی بگی اینجا خارق العاده نیست؟ اینجا پر از خرسه!‬


‫واو!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪322‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫جونگین ادای گریه کردن درمیاره و جلوی خودش رو نگه میداره‬
‫تا همونجا به پرواز درنیاد‪ .‬یه فروشگاه بزرگ پر از خرس!‬

‫‪ -‬اینجا فقط عروسک نداره جونگین‪ ،‬لباسای خرسی‪ ،‬خوراکی‬


‫های خرسی و حتی غذاهای خرسی‪.‬‬

‫پسر بلند تر دست مرد شیک پوش رو میگیره و به طرف در‬


‫فروشگاه هجوم میبرن‪ .‬کیونگسو ماسک زده تا احیانا شناسایی‬
‫نشه و دست جونگین رو که از استین لباس خرسیش بیرون‬
‫مونده بود رو میگیره‪ .‬این لباس فیت تن جونگین نیست و یکم‬
‫بزرگتره‪ .‬امروز میتونن لباسهای مناسبی رو خریداری کنن‪.‬‬

‫کیونگسو از عادات و اخالق جونگین خبر داره پس بهش میگه‬


‫که هر چقدر دوست داره خرید کنه و پولشو از حقوقش کسر‬
‫میکنه‪ .‬اون واقعا نمیخواد اینکارو انجام بده و چیزی از حقوقش‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪323‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫کم نمیکنه ولی با کلماتش کاری میکنه که به غرور اون پسر‬
‫لطمه وارد نشه چون کیونگسو فقط لبخند رو روی صورتش‬
‫میخواد‪.‬‬

‫‪ +‬بیا کاپلی بپوشیم!‬

‫‪ -‬همین االنشم کاپلی پوشیدیم جونگین‪ .‬رنگ لباسامون قهوه‬


‫ایه‪.‬‬

‫‪ +‬بیا این کاله کاپلی رو بپوشیم‪.‬‬

‫کیونگسو نگاهی به کالهِ مدنظر جونگین میکنه و متعجب میشه‪.‬‬


‫اون یه کاله کیوت و پشمالو با دوتا گوش خرسیه‪ .‬یه پاپیون‬
‫کوچولو هم کنار یکی از گوشها چسبیده‪ .‬همچین چیزایی یکم‬
‫برای کیونگسو مناسب نیست و تردید میکنه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪324‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ +‬خواهش میکنم کیونگسو‪ ،‬باهام کاپلی بپوش‪ ،‬چبال‪ ،‬چبال‪.‬‬

‫نگاهی به انگشتهای سفید شده جونگین میندازه که استین کتش‬


‫رو چسبیدن‪ .‬اوکی نمیتونه مقاومت کنه‪ ،‬قلبش دربرابر جونگین‬
‫ضعیفه‪.‬‬

‫‪ -‬باشه شکالت‪ ،‬کاپلی بگیریم‪.‬‬

‫کاله هارو میخرن‪ .‬اون کالهی که پاپیونش صورتیه نصیب‬


‫کیونگسو و دیگری که پاپیونش قرمزه‪ ،‬نصیب جونگین میشه‪.‬‬
‫پسر بلند تر کاله رو روی سر مرد میذاره و با چشمهایی ستاره‬
‫بارون نگاهش میکنه‪ .‬همونجا چند تا عکس میگیرن و با خواهش‬
‫جونگین‪ ،‬کیونگسو کالهش رو درنمیاره‪ .‬هیچ وقت فکرش رو‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪325‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫نمیکرد که با کاله خرسی گوشدار که از قضا یه پاپیون صورتی‬
‫هم داره توی یه مکان عمومی راه بره ولی االن اینجاست!‬

‫به رستوران پاساژ میرن و پیتزایی که به شکل خرسه رو سفارش‬


‫میدن‪ .‬جونگین دوتا پیتزا میخوره و پیشنهاد سفارش دوباره‬
‫کیونگسو رو رد میکنه چون باالخره باید برای بستنی های خرسی‬
‫توی شکمش جا نگه داره‪.‬‬

‫‪ +‬اگه بستنی هارو نخورم‪ ،‬ازم ناراحت میشن‪.‬‬

‫‪ -‬اها اونوقت مارشملوها چطور؟‬

‫‪ +‬اونا هم ناراحت میشن چون شکم جونگینی گرم و نرمه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪326‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫کیونگسو سرخوشانه میخنده و وارد مغازه بعدی میشن‪ .‬چندین‬
‫کیسه بزرگ شامل لباس‪ ،‬کت‪ ،‬پیراهن‪ ،‬کفش و کراوات میخرن‪.‬‬
‫کراواتی که روش طرح عروسک خرسی داره‪ .‬کمربندی که‬
‫سگگش خرسیه و جونگین با همه خرس ها همزاد پنداری میکنه‪.‬‬
‫کیونگسو سوئیچ روزرویس رو به فروشنده میده تا خریدهاشون‬
‫رو داخل صندوق بذاره و اگه جا نشد‪ ،‬صندلی های پشتی رو پر‬
‫کنه‪.‬‬

‫بعد از خوردن بستنی شکالتیِ خرسی‪ ،‬جونگین رو به جای‬


‫خلوتی میبره و دور دهانش رو با لبهای خودش تمیز میکنه‪.‬‬
‫کیونگسو کاله های خرسیشون رو پایین میکشه تا شناسایی نشن‬
‫و پوست اغشته به شکالت جونگین رو میلیسه‪ .‬چشمهای پسرک‬
‫زیر کاله مخفی شدن و گونه های سرخش رو میبوسه‪ .‬کاله رو‬
‫عقب میکشه و گونه هاش رو نوازش میکنه‪.‬‬

‫‪ +‬خوبی شکالت؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪327‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬اره‪ ...‬د‪ ...‬دستمال کاغذی نداشتیم؟‬

‫‪ +‬نه! برنامه از این به بعد همینه! هر وقت دور لباتو کثیف کنی‬
‫به این سرنوشت دچار میشی‪.‬‬

‫‪ -‬چه سرنوشت قشنگی‪ ،‬پس بریم یه بستنی دیگه بخریم تا به‬


‫همه صورتم بمالمش‪.‬‬

‫کیونگسو با صدای بلند میخنده و با جونگین شوخی میکنه‪ .‬از‬


‫جایی که مخفی شده بودن بیرون میان و به طرف بخش عروسک‬
‫ها میرن‪ .‬جونگین مطمئنه که قراره یه عالمه خرید کنه‪ .‬از‬
‫عروسک های کوچولو و جاسوئیچی تا خرس های بزرگی که‬
‫کیونگسو همه رو میخره و ادرس خونه جونگین رو یادداشت‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪328‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫میکنه تا فرستاده بشن‪ .‬پول بیشتری رو میپردازه که جونگین‬
‫همین امشب خرس های عروسکی رو توی خونش داشته باشه‪.‬‬

‫دستبند خرسی‪ ،‬گردنبند خرسی و حتی گل سر خرسی هم‬


‫میخرن چون جونگین میخواد به وسیله اون موهای بلند شدش‬
‫رو فیکس کنه‪ .‬کیونگسو داره جون میده تا اون گل سر هارو روی‬
‫موهای جونگین ببینه اما ضایع تر از این نمیتونن انجامش بدن‪.‬‬
‫دوتا مرد سرخوش که انگار مستن‪ ،‬با صدای بلند میخندن و‬
‫یکیشون کت و شلوار رسمی چندین میلیون دالری پوشیده و هر‬
‫دو کاله خرسی دارن‪ .‬نگاه مردم به هیچ جاشون نیست و تقریبا‬
‫از همه مغازه ها خرید های سنگین میکنن و توی ماشین بزرگ‬
‫و باری ای که اجاره کردن‪ ،‬میذارن‪.‬‬

‫‪ +‬بکهیون هیونگ ادرس یه مغازه ای رو توی همین فروشگاه‬


‫داده و گفته چیزای کاربردی و قشنگی داره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪329‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬دوست داری بریم؟‬

‫‪ +‬اره حتما‪ ،‬گفت ازش کلی خرید کنم چون بدردمون میخوره‪.‬‬

‫‪ -‬به دردمون میخوره؟!‬

‫‪ +‬اره خودش گفت‪ .‬این ادرسشه‪.‬‬

‫‪ -‬توی انتهایی ترین قسمت فروشگاهه‪ .‬باشه بیا بریم شکالت‪.‬‬

‫به مغازه ای که بکهیون پیشنهاد کرده بود میرسن و جونگین‬


‫وارد میشه‪ .‬کیونگسو نگاهی به بنرِ باالی مغازه میندازه و چشم‬
‫هاش چهارتا میشه‪ .‬سکس شاپِ خرسی؟!!!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪330‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫وارد میشه و جونگین رو رو به روی قفسه ها میبینه‪ .‬فاکِ درشت‬
‫و ابداری به بکهیون میفرسته و به طرفش میشه‪ .‬خانم سکسی‬
‫ای نزدیکشون میشه و سینه هاشو به رخشون میکشه‪:‬‬

‫× خوش اومدید اقایون‪ ،‬میتونم کمکتون کنم؟‬

‫جونگین بخاطر پوشش اون زن سرخ میشه و کیونگسو برخورد‬


‫میکنه‪:‬‬

‫‪ -‬میشه لطفا رعایت کنید؟ دوست پسرم اذیت میشه‪.‬‬

‫× اوه بله عذر میخوام‪ ،‬باید رعایت میکردم‪.‬‬

‫فروشنده دکمه هاش رو میبنده و نگاهی به اون دو نفر میندازه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪331‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× شما زوجید؟ میتونم کمکتون کنم؟‬

‫قبل از صحبت کردنِ کیونگسو‪ ،‬جونگین به حرف میاد‪:‬‬

‫‪ +‬بله لطفا‪ ،‬اینا چیه؟‬

‫جونگین هنوز متوجه نشده که کجا ایستاده‪ .‬فکر میکنه که اونا‬


‫اکسسوری یا همچین چیزین‪.‬‬

‫× اونا بات پالگن‪ ،‬نحوه استفاده شو بلدی؟‬

‫‪ +‬نه‪...‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪332‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫جونگین یکی از اونها که دم پشمالو و گرد خرسی بهش وصله رو‬
‫برمیداره‪ .‬قسمت فلزی و سرد رو لمس میکنه و با چشمهایی ریز‬
‫شده‪ ،‬مثل پنکه توی هوا میچرخونتش‪ .‬به ذهنش میرسه که برای‬
‫چی باید همچین چیزی تولید بشه؟ به طرف کیونگسو میچرخه‪:‬‬

‫‪ +‬این وسایل تزئینیای خرسی خیلی قشنگن‪ ،‬میتونم بذارم روی‬


‫میز مطالعم؟ یا میز تلویزیون؟‬

‫‪ -‬بیا بریم عزیزم‪ ،‬اینا وسیله تزئینی نیستن‪.‬‬

‫جونگین با غصه دُم خرس کوچولو رو کنار میذاره و به طرف‬


‫قفسه بعدی میره‪.‬‬

‫× اونا هندکافن‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪333‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫صدای رو اعصاب فروشنده مغز کیونگسو رو ازار میده و دست‬
‫جونگین رو میگیره‪.‬‬

‫‪ -‬عزیزم بیا بریم‪ ،‬اینا مناسب ما نیستن‪.‬‬

‫‪ +‬این دستبند خرسیارو ببین چه قشنگن‪ ،‬قهوه این‪.‬‬

‫× اتفاقا فکر کنم به رنگ پوستتم بیاد مرد جوون‪.‬‬

‫کیونگسو تحملش رو از دست میده و میغره‪:‬‬

‫‪ -‬میشه شما لطفا برید خانم؟ اگه قرار به انتخاب باشه اون منم‬
‫که انجامش میدم و براش انتخاب میکنم! متوجهید؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪334‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬چی رو انجام میدی؟‬

‫فروشنده از چشمهای براق و عصبانی مرد میترسه و فاصله‬


‫میگیره‪ .‬کیونگسو دستش رو روی پشت جونگین میذاره و‬
‫نوازشش میکنه‪:‬‬

‫‪ -‬هیچی شکالت‪ ،‬اینا به درد ما نمیخورن بیا بریم‪.‬‬

‫‪ +‬ولی من میخوام ازشون خرید کنم! خیلی قشنگن!‬

‫‪ -‬دستبند به چه دردت میخوره جونگین؟‬

‫‪ +‬از دیوار اویزون میکنم!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪335‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬خدای من‪ ،‬جدا بکهیون‪ ...‬بکهیون میدونم باهات چیکار کنم!!!‬

‫‪ +‬برای چی؟ خیلی بهمون لطف کرد که همچین مغازه قشنگی‬


‫رو نشونمون داد!‬

‫به طرف قفسه لوب ها میره و در دونه دونه تیوپ هارو باز میکنه‪.‬‬

‫‪ +‬این کرما خیلی خوش بوان‪.‬‬

‫‪ -‬جیزز! جونگین اونا کرم نیستن لعنتی‪.‬‬

‫‪ +‬چین؟ شامپو؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪336‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬نه‪ ،‬لزجن‪ ...‬خیس میکنن‪ ...‬یعنی خب‪ ...‬خب اونا اسمشون لوبه‬
‫و برای‪...‬‬

‫‪ +‬خمیر شیون؟ لزج میکنن تا راحت تر شیو انجام بشه؟ خب‬


‫خیلی خوبه که!‬

‫جونگین دو تا تیوپ از لوبها‪ ،‬سه تا هندکاف با طرح های مختلف‬


‫و چند تا بات پالگ برمیداره‪.‬‬

‫کیونگسو سرخ شده اونهارو توی دستهاش نگه میداره و از پشت‬


‫به پسر بلند تر نگاه میکنه‪ .‬ذهنش یه لحظه دم گرد خرسی رو‬
‫بین پاهای جونگین به تصویر میکشه و چشمهاش رو میبنده‪.‬‬
‫اینکه جونگین برهنه باشه‪ ،‬از تل و بات پالگ خرسی استفاده‬
‫کنه‪ ،‬دستکش های توری رو بپوشه و جلوش بایسته‪ ...‬کافیه‪...‬‬
‫کیونگسو به خودش نهیب میزنه‪ .‬پسر بلندتر از تل های خرسی‬
‫شدیدا استقبال میکنه و چند تا ازشون برمیداره‪ .‬ویبراتور هارو از‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪337‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫نظر میگذرونه و وقتی یکیشون رو روشن میکنه‪ ،‬از لرزشش‬
‫خوشش میاد و به عنوان ماساژور به خریدهاش اضافه میکنه‪.‬‬

‫‪ +‬خب تموم شد!‬

‫با شوق زیادی اعالم میکنه و کیونگسو عاجزانه اونهارو روی میز‬
‫شیشه ایِ جلوی فروشنده میذاره‪.‬‬

‫‪ -‬عسلم میتونیم از یه فروشگاه دیگه خرید کنیم هوم؟ بیا بریم‬


‫از یجای دیگه خرید کنیم‪.‬‬

‫کیونگسو میگه و به جونگین نگاه میکنه‪ .‬امیدواره که اون پسر‬


‫قبول کنه اما همه چیز همیشه اونطور که میخواد پیش نمیره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪338‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬از مغازه های دیگه هم خرید میکنیم ولی من اینارو دوست‬
‫دارم‪.‬‬

‫خانم فروشنده فورا همه رو داخل کیسه های مات میذاره و کارت‬
‫رو از کیونگسو میگیره‪ .‬پول توپی به جیب زده و اشانتیون‬
‫مخصوصی رو هم داخل کیسه میذاره‪.‬‬

‫× ممنونم از خریدتون‪ ،‬خوش بگذره اقایون‪.‬‬

‫و به جونگین چشمک میزنه‪ .‬کیونگسو فورا دستش رو میگیره و‬


‫از سکس شاپ خارج میشن‪ .‬نگاهی به کاندوم شکالتی میندازه و‬
‫بقیه رو درک نمیکنه که چرا اینقدر به اشانتیون دادنِ کاندوم‬
‫عالقه دارن چون کیونگسو اصال بهش اعتقادی نداره و قطعا بدون‬
‫کاندوم انجامش میده!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪339‬‬
Inbloom Fiction

Boss /seohoo
340
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫پارت چهاردهم‬

‫‪ +‬پنج روزه که نخوابیده؟!‬

‫جونگین فریاد میزنه و اتاق شیشه ای و عایق معاون بیون جلوی‬


‫جلب شدن توجه هارو میگیره‪ .‬پسر بلندتر از بکهیون میپرسه که‬
‫چرا باس چند وقته از اتاقش بیرون نیومده و اون بهش میگه که‬
‫فردا صبح یه جلسه مهم و کاری توی دفتر مرکزی شعبه اصلی‬
‫مارشال برگزار میشه که نماینده های بزرگترین کمپانی های دنیا‬
‫توش حضور دارن و باس عالقمنده تا قراردادهای سودمند و‬
‫مفیدی رو باهاشون ببنده و االن درحال برنامه ریزی‪ ،‬نوشتن‬
‫سخنرانی و متن قرارداد هاست‪ .‬بکهیون ازش خواهش کرده که‬
‫جونگین به اتاق باس نره چون جلسه فردا برای همه از اهمیت‬
‫زیادی برخورداره‪ .‬جونگین نامالیمانه قبول میکنه و با ذهنی که‬
‫بخشیش رو به کیونگسو اختصاص داده‪ ،‬به کارهاش میرسه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪341‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫اون نگرانه که کیونگسو به خودش رسیدگی نکنه‪ .‬اما اون یه مرد‬


‫بالغه که میتونه به چندین برنامه کاری به صورت همزمان‬
‫رسیدگی کنه‪ .‬چند وقت اخیر دیرتر به شرکت میاد و به جونگین‬
‫گفته که توی خونه ورزش میکنه‪ .‬این خیلی خوبه‪ .‬سالمتی‬
‫کیونگسو توی اولویته و وعده های غذایی ای که به اتاقش میرن‬
‫حرف ندارن‪ .‬جونگین از خودش قول گرفته که تا تموم شدن این‬
‫جلسه صبر کنه و بعدش به طرف اتاق کیونگسو هجوم ببره و‬
‫توی جیب کتش قایم بشه‪ .‬اون واقعا دوست پسرشو میخواد‪.‬‬
‫پشت کتابهای قطور فرانسوی نشسته و لبهاشو اویزون کرده چون‬
‫دوست پسرشو میخواد‪ .‬آهی میکشه و یقه کتش رو لمس میکنه‪.‬‬
‫نگاهی به برچسب خرسی ای که روی جیب کت قرار داره میندازه‬
‫و نوازشش میکنه‪.‬‬

‫‪ +‬کاش یه بند انگشتی بودم‪...‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪342‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫با حسرت میگه و کتاب رو ورق میزنه‪ .‬اگه میتونست یه بند‬
‫انگشتی باشه‪ ،‬این امکان رو داشت که همه جا با کیونگسو بره و‬
‫همیشه به گردنش بچسبه‪ .‬جونگین فقط از دنیا سه چیز میخواد‪:‬‬
‫مرغ‪ ،‬شیرکاکائو‪ ،‬کیونگسو‪ .‬البته شکالت و خرس و ابنبات و رخت‬
‫خواب گرم و یه ماشین خفن و مارشملو و اسکوتر هم هستن ولی‬
‫میتونه به سه مورد اول قانع بشه‪ .‬توی بغل کیونگسو بودن و‬
‫شیرکاکائو خوردن لذت بخش ترین کار دنیاست‪ .‬جونگین میدونه‬
‫که کارهای بزرگتری توی دنیا وجود دارن که بتونه انجامشون‬
‫بده ولی حوصله شونو نداره‪ .‬ترجیح میده انیمیشن ببینه تا یه‬
‫مرد سیاست باشه‪ .‬همیشه از همه چیز ساده ترینشونو میخواد‬
‫چون برای هندل کردن دردسرها تنبل ترینه‪ .‬دوست داره یه‬
‫کارمند ساده و یه مرد عادی باشه‪ .‬به شهرت عالقه ای نداره‪ .‬شب‬
‫ها با شاخه گلی که از پارک چیده به خونه بره و با چیزهای ساده‬
‫ای که توی زندگی داره خوشحال باشه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪343‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫چشمهاش رو به کلمات فرانسوی میدوزه‪ .‬جغرافیا و تاریخ رو‬
‫دوست داره اما االن کیونگسو رو بیشتر میپسنده‪ .‬اون حتما االن‬
‫خیلی خستست‪ .‬چند روزه که بی وقفه کار میکنه‪ .‬میتونه موقع‬
‫خواب براش داستان های عاشقانه فرانسوی بخونه؟ خودش و‬
‫کیونگسو رو توی خیابون شانزلیزه تصور میکنه‪ .‬خیابون و شهری‬
‫که به عشق معروفه‪ .‬دستهای هم رو میگیرن و زیر نم بارون قدم‬
‫میزنن‪ .‬این خیلی رویایینه‪ .‬جونگین کتاب رو به روش رو به یه‬
‫ورش میگیره و به خیال پردازی ادامه میده‪ .‬یه لبخند کوچیک‬
‫روی لبهاشه‪ .‬لبخند کیونگسو رو به یاد میاره و انحنای لبهاش‬
‫بیشتر میشن‪ .‬اون زیبا میخنده و جونگین دوستش داره‪.‬‬

‫با هم قدم میزنن و کیونگسو هر دو دستش رو میگیره‪ .‬اون رو‬


‫میبوسه و مزه تاکوهایی که عصر خوردن رو از لبهای هم حس‬
‫میکنن‪ .‬بوسه عمیق تر میشه‪ .‬اوه این یه بوسه فرانسویه! ذهن‬
‫جونگین منحرف میشه و فورا پلکهاش رو میماله‪ .‬االن نمیخواد‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪344‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫با یاد کیونگسو تا تخت پیش بره و بهتره صبر کنه‪ .‬از اتاق بیرون‬
‫میره تا سری به کافه بزنه‪.‬‬

‫‪ +‬شیر کاکائوی خنک با یه عالمه یخ لطفا!‬

‫***‬

‫‪ +‬خدای من‪...‬‬

‫جونگین زیر لب میگه و یخ میزنه‪ .‬همه کارمند ها به صف‬


‫ایستادن و باس شخصا برای استقبال از میهمانانش توی سالن‬
‫بزرگ شرکت حضور داره‪ .‬هر نماینده بعد از تحویل دادن‬
‫وسایلش به گارد امنیتی و احراز هویت‪ ،‬وارد شرکت میشه‪ .‬با‬
‫استقبال گرم و همراه با احترام باس و معاونش مواجه میشه و به‬
‫طبقه سالن جلسه میره‪ .‬کنار هر نماینده‪ ،‬کارمندی از مارشال‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪345‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫قرار میگیره تا توضیحات مقدماتی رو دریافت کنه و در جایگاه‬
‫مخصوصش بشینه‪ .‬بکهیون به عنوان معاون ارشد‪ ،‬چند قدم‬
‫جلوتر از باس ایستاده‪ .‬از طرف باس با نماینده ها دست میده و‬
‫بهشون خوشامد میگه‪ .‬کیونگسو با کسی گرم نمیگیره و تمامی‬
‫حرفهاش به " بسیار خوش امدید " ختم میشن‪ .‬بکهیون گرم و‬
‫حرفه ای برخورد میکنه و معاون های دوم و سوم هم کمکش‬
‫میکنن‪ .‬سالن مرتب و براق تر از همیشست اما تنها کسی که به‬
‫چشم جونگین میاد‪ ،‬باسه‪.‬‬

‫‪ +‬خدایا‪...‬‬

‫خودِ خدا هم از دستش در رفته که جونگین از وقتی که باس رو‬


‫دیده‪ ،‬چند بار اسمش رو صدا کرده‪ .‬اون معرکست‪ .‬کت و شلوار‬
‫نقره ای و کفشهای مشکی‪ .‬سایز پای مردونه و موهایی که به‬
‫طرف باال ژل زده و مرتب شدن‪ .‬صورتی تمیز و براق‪ .‬اون خیلی‬
‫قدرتمند بنظر میرسه و انگار نه انگار که یه هفتست نخوابیده‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪346‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫کراوات مشکی براقش باعث گریه جونگین میشه و اونجا ایستاده‬
‫و نمیتونه جلو بره‪ .‬فقط چند متر فاکی با کیونگسو فاصله داره‪.‬‬
‫همه با القابی مثل " جناب دو‪ ،‬دوکیونگسوی بزرگ‪ ،‬باس‪ ،‬قربان‪،‬‬
‫رئیس " و چیزهایی مثل این صداش میزنن اما جونگین میخواد‬
‫بره جلو و جیغ جیغ کنه و بگه هی این مرد پرفکت دوست پسر‬
‫منه تازه تتو کاپلی هم داریم!‬

‫آهی میکشه و لب زیرینش رو گاز میگیره‪ .‬باس واقعا محشر و‬


‫مقتدره‪ .‬جونگین اخیرا فراموش کرده بود که اون چه قدرتی داره‬
‫اما االن حسابی به لرزه افتاده‪ .‬میهمان ها همگی با راهنمایی‬
‫همراهانشون به طرف سالن جلسه قدم برمیدارن و بکهیون‬
‫چیزی رو کنار گوش باس زمزمه میکنه‪ .‬لیستی رو بهش نشون‬
‫میده و با هم صحبت میکنن‪ .‬اونها خیلی کول بنظر میرسن و‬
‫جونگین کم کم داره مثل شمع اب میشه‪ .‬بکهیون احترام میذاره‬
‫و فاصله میگیره‪ .‬بادیگاردهای غولپیکر دو طرف باس می ایستن‬
‫و جونگین عقب تر میره‪ .‬اونا خیلی بزرگ و ترسناکن اما مردی‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪347‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫که بینشون ایستاده قوی تر بنظر میرسه‪ .‬بین ابروهای پرپشتش‬
‫خط اخم غلیظی وجود داره و به برگه هایی که بکهیون چند‬
‫لحظه پیش بهش داده‪ ،‬نگاه میکنه‪ .‬سرش رو باال میاره و جونگین‬
‫رو میبینه‪ .‬چشمهای پسر بلند تر درشت میشن و فورا توی اتاق‬
‫مخفی میشه‪ .‬دستهاش رو روی دهانش میذاره و میلرزه‪.‬‬

‫‪ +‬وای االن میاد منو میکشه‪...‬‬

‫عین خرس ابکشیده گوشه دیواری که از کنارش کیونگسو رو‬


‫دید میزده قایم و تقه ای به در اتاق کوبیده میشه‪ .‬کارش‬
‫ساختست‪ .‬حتما بخاطر اینکه یواشکی نگاهشون میکرده جریمه‬
‫میشه‪ .‬نکنه کیونگسو دیگه دوسش نداشته باشه؟ هیکل یکی از‬
‫بادیگاردها توی چارچوب در ظاهر میشه و عین ربات به نظر‬
‫میرسه‪:‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪348‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× جناب دو کارتون دارن‪.‬‬

‫‪ +‬نه وای چیکارم داره؟ بخدا من هیچ کاری نکردم به مسیح من‬
‫بی تقصیرم اومده بودم تا برم کافه یهو اینجوری شد من اصال‬
‫نمیخواستم‪...‬‬

‫× ایشون رو منتظر نذارید‪.‬‬

‫بادیگارد جلوتر میاد و بازوی جونگین رو میگیره‪ .‬پسرک چیزی‬


‫تا بیهوش شدن فاصله نداره‪ .‬چرا بادیگارد اینقدر خشنه‪ .‬جونگین‬
‫کنارش اندازه یه مورچست و خیلی کوچولو بنظر میرسه‪ .‬از اتاق‬
‫خارج میشن و تقریبا روی زمین کشیده میشه‪ .‬حاال عین یه‬
‫عروسک خرسی کوچولو رو به روی باس ایستاده‪ .‬مردهایی که‬
‫پشت سرشن‪ ،‬اخم کردن و جونگین نمیتونه به شخصی که‬
‫بینشون محافظت میشه نگاه کنه‪ .‬کیونگسو چرا به جلسه نمیره؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪349‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫جونگین این سوال رو از خودش میپرسه و خبر نداره که کیونگسو‬
‫چقدر ان تایمه؟ هنوز سه دقیقه فرصت هست‪.‬‬

‫‪ -‬این چه طرز برخورده؟ من کی بهت اجازه دادم به آقای کیم‬


‫دست بزنی؟ چطور جرات کردی بهشون دست بزنی درحالی که‬
‫بهت گفتم با احترام ازشون خواهش کنی و اگه خودشون دوست‬
‫داشتن‪ ،‬انجامش بدی؟‬

‫باس داره بادیگاردی که اونو تا اینجا کشونده رو مالمت میکنه‪.‬‬


‫صداش اروم و تهدید کنندست‪ .‬جونگین چشم هاش رو از‬
‫کفشهاش نمیگیره‪ .‬اونا چرا اینقدر براق و تمیزن؟ انگار هیچ گرد‬
‫و خاکی جرات کثیف کردنشون رو نداره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪350‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫دستی جلو میاد و بازویی که اون بادیگارد به سختی گرفته بود‬
‫رو نوازش میکنه‪ .‬نگاهش رو به دست میدوزه‪ .‬استینش نقره ایه‪.‬‬
‫چقدر وقتی که توسط یه الهه لمس میشه‪ ،‬رویایی به نظر میرسه‪.‬‬

‫‪ -‬پنکیک عسلی؟‬

‫مهره های گردن جونگین بخاطر پنیکی که میکنه صدا میدن‪.‬‬

‫‪ +‬چ‪ ...‬چ‪ ...‬چ‪ ...‬چ‪...‬‬

‫‪ -‬پنکیک عسلی‪.‬‬

‫جونگین کمرش رو میگیره‪ .‬بنظر میرسه کمرش زیر این حجم از‬
‫اتفاقات درحال خورد شدنن‪ .‬دستی زیر چونش قرار میگیره و‬
‫نگاهش به چشمهای باس قفل میشه‪ .‬معرکه شد‪ .‬حاال نمیتونه‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪351‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫حتی با لکنت حرف بزنه‪ .‬اون دست هنوز داره بازوش رو نوازش‬
‫میکنه‪ .‬یعنی جونگین اگه همین االن خودش رو به بیهوشی و‬
‫تشنج بزنه‪ ،‬کیونگسو بغلش میکنه؟ جونگین همین االن دلش‬
‫میخواد بغل بشه‪.‬‬

‫احساس میکنه از دوست پسرش دور شده‪ .‬اون خیلی بزرگه و‬


‫کنارش کوچولو بنظر میرسه‪ .‬جونگین یکم میترسه‪ .‬اون مرد جلو‬
‫میاد و بغلش میکنه‪.‬‬

‫‪ -‬نترس عزیزم‪ ،‬من اینجام نگران نباش‪ .‬این جلسه زود تموم‬
‫میشه بهت قول میدم‪ .‬خب؟‬

‫دستهای مرد روی موها و گونه هاش کشیده میشن‪ .‬اون‬


‫کیونگسوی خودشه‪ .‬توی ذهنش تکرار میکنه " اون کیونگسوی‬
‫خودمه " و لبهاش از حالت خط خارج میشن‪ .‬حاال اروم و بهتره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪352‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫اون همیشه ارومش میکنه‪ .‬حتی حاال که یه جلسه سرنوشت ساز‬
‫داره‪ ،‬ایستاده و شخصا داره یه بچه خرس رو لوس میکنه چون‬
‫میدونه اون ترسیده‪ .‬جونگین دلش میخواد همینجا بهش بگه نره‬
‫و تنهاش نذاره اما این خیلی بچه گونست‪.‬‬

‫‪ +‬تو‪ ...‬تو خیلی خیلی قشنگ شدی‪...‬‬

‫کیونگسو میخنده و جونگین بین اوایی که از بین لبهاش خارج‬


‫شدن‪ ،‬گم میشه‪.‬‬

‫‪ -‬برای همین این بادیگاردارو استخدام کردم تا ندزدنم!‬

‫کیونگسو شوخی میکنه و قلب جونگین گرم میشه‪ .‬دوست داره‬


‫بهش بگه خودم میخوام همین االن بدزدمت‪ .‬میدونه که این‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪353‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫مدت چقدر بهش سخت گذشته‪ .‬بکهیون امار همه چی رو بهش‬
‫داده پس حتما براش جبران میکنه‪.‬‬

‫‪ -‬من باید برم شکالت‪ ،‬االن خوبی؟‬

‫‪ +‬ا‪...‬اره خو‪...‬خوبم‪...‬‬

‫‪ -‬جلسه که تموم شد فورا بیا اتاقم‪.‬‬

‫باس سرش رو به گوشش نزدیک و همونجا به گرمی زمزمه‬


‫میکنه‪:‬‬

‫‪ -‬میخوام جوری سخت ببوسمت که کل این یه هفته جبران‬


‫بشه‪ ،‬بیبی بوی‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪354‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫همونجا رو میبوسه و فاصله میگیره‪ .‬باس نیم ساعته که رفته اما‬
‫جونگین مثل مجسمه یخ زده و دهانش باز مونده‪ .‬یکی از کارمند‬
‫ها کمکش میکنه تا به اتاق گم شده خودش بره و بین زندگی‬
‫نامش بگرده ببینه کجا چه کار خوبی انجام داده که اون لعنتی‬
‫باید با عبارت " بیبی بوی " صداش بزنه و بعدش فکر نکنه که‬
‫چه بالیی به سرش میاره‪.‬‬

‫***‬

‫نمیدونه که اون شونزده ساعت چطور گذشته‪ ،‬جونگین خیلی‬


‫عصبیه‪ .‬چطور ممکنه که یه جلسه فاکی شونزده فاکینگ ساعت‬
‫طول بکشه درحالیکه جونگین دلش میخواد دیکشو از شلوارش‬
‫دربیاره و عقربه های ساعت رو بفاک بده! ساعت فاکینگ یک‬
‫نصفه شبه و جونگین هر کلمه ای که توی ذهنش داره رو با‬
‫صفت " فاکی " بیان میکنه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪355‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫بکهیون اصال خسته بنظر نمیرسه‪ .‬اون مرد چشه؟ تمام طول‬
‫جلسه کنار باس بوده و همه چیز رو کنترل کرده اما االن رو به‬
‫روی جونگین نشسته و داره به خمیازه هاش میخنده‪.‬‬

‫× چقدر خمیازه میکشی!‬

‫‪ +‬خمیازه فاکیه‪ ،‬دهن فاکیم درد فاکی گرفت فاک بهش‪.‬‬

‫× یااااا جونگین کی اینقدر بی ادب شدی! تو اصال نمیدونستی‬


‫فاک چیه بچه!‬

‫‪ +‬االنم نمیدونم چیه هیونگ‪ ،‬توی اینترنت دیدم و حس میکنم‬


‫میتونم اینطوری عصبانیتمو خالی کنم‪ .‬باس کجاست؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪356‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× گفت میره اتاقش و منتظر تو میمونه‪.‬‬

‫‪ +‬چ‪ ...‬چی؟!‬

‫" میخوام جوری سخت ببوسمت که کل این یه هفته جبران‬


‫بشه‪ ،‬بیبی بوی "‬

‫‪ +‬وای‪...‬‬

‫جونگین از همین االن عرق کرده‪ .‬تمام جسمش میگه که همین‬


‫االن توی اتاق کیونگسو باشه اما یه نخود عقلی که توی مغزش‬
‫مونده میگه که کونش رو دوست داشته باشه‪ .‬این خیلی سخته‪.‬‬
‫بهرحال چون بخش مغزی یه نخود بیشتر نیست‪ ،‬االن رو به روی‬
‫اتاق باس ایستاده‪ .‬منشی هماهنگ و در رو براش باز میکنه‪ .‬باس‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪357‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫روی صندلیش ننشسته‪ ،‬کنار کتابخونش نیست و اطراف میز‬
‫دیده نمیشه‪ ،‬پس اون کجاست؟‬

‫دستی از پشت در رو میبنده و کارت رو روی حسگر میکشه تا‬


‫قفل شه‪ .‬کمر جونگین به در کوبیده و لبهاش اسیر میشن‪.‬‬

‫اون مزه کیونگسوعه‪ .‬همین االن هم چشمهاش رو بسته‪ .‬اون‬


‫خیلی هیجان زدست و دستهاش کت جونگین رو روی زمین‬
‫میندازن‪ .‬جونگین قرار نیست نسبت به لبهای کیونگسو کم لطفی‬
‫کنه‪ ،‬کمرش رو میگیره و از در جدا میشه‪ .‬اونها شلخته و هاتن‪.‬‬
‫این چیزیه که خیلی وقت پیش باید اتفاق میوفتاده اما کیونگسو‬
‫یه بیزینس منِ لعنتی و پر مشغلست‪ .‬کیونگسو ازش جدا میشه‬
‫و پیشونی هاشون رو بهم میچسبونن و وسط اتاق می ایستن‪.‬‬
‫جونگین نفس عمیقی میکشه‪ .‬چشمهاش رو باز میکنه و دوست‬
‫پسرش رو میبینه‪ .‬گونه ها و چشمهای خستش رو میبوسه‪ .‬اون‬
‫سخت کار کرده و باید خوشحالش کنه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪358‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬بیبی بویِ قشنگم چطوره؟‬

‫‪ +‬بهم نگو بیبی بوی‪...‬‬

‫‪ -‬چرا هورنیت میکنه؟‬

‫جونگین لرزش رو سرتاسر ستون فقراتش حس میکنه‪ .‬اون‬


‫نیشخند زده‪ .‬اولین باریه که نیشخند زدن کیونگسو رو میبینه‪.‬‬
‫اون مرد همیشه یکاری میکنه که دلش بخواد زانو بزنه و‬
‫التماسش کنه‪.‬‬

‫‪ -‬تو همیشه بیبی بویِ من میمونی‪ ،‬کسی که منو دوست داره‪،‬‬


‫مگه نه شکالت؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪359‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫انگشتهاش موهای جونگین رو محاصره میکنن و وقتی سرش به‬
‫عقب خم میشه‪ ،‬کیونگسو سیبک گلوش رو میبوسه‪ .‬جونگین‬
‫هیچ نمایی به جز طراحی های سقف اتاق کیونگسو نداره اما اون‬
‫گردن تراشیده و جاو الین زیبا مرد کوتاه تر رو به عرش میبرن‪.‬‬
‫کم کم به طرف صندلی بزرگ باس هدایت میشه و روی میشینه‪.‬‬
‫کیونگسو بین پاهاش ایستاده و از باال نگاهش میکنه‪ .‬خم میشه‬
‫و لبهایی که بخاطر بوسه های خودش برجسته و سرخ شدن رو‬
‫با دستهاش لمس میکنه‪ .‬دست راستش رو باالی سر جونگین‬
‫روی صندلی میذاره و اون رو خم میکنه‪ .‬کیونگسو مثل یه تیکه‬
‫اتیش بنظر میرسه‪ .‬خیلی هاته‪ .‬جونگین مثل یه شکالت درحال‬
‫ذوب شدنه‪ .‬کراوات و کمربند جونگین رو باز میکنه‪ .‬دکمه های‬
‫پیراهنش رو با یه دست مورد عنایت قرار میده و همه این اتفاقات‬
‫زیر نگاه های سنگینش به جونگین رخ میدن‪ .‬اون مرد با پیراهن‬
‫مشکی و جلیقه طوسی روی صورتش خم شده و دکمه های‬
‫لباسش رو باز میکنه‪ .‬قبال استین هاشو رو به باال تا کرده‪ .‬جونگین‬
‫تماما چشمه و با کوچیک ترین لمس ها هم به وضوح میلرزه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪360‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫کیونگسو جوری نگاهش میکنه که انگار قصد سوراخ کردن‬
‫اندامش رو داره درحالی که توی ذهنش به این فکر میکنه چطور‬
‫لیسش بزنه تا ناله هاش گوش های دیوار رو کر کنن‪.‬‬

‫دکمه های پیراهن جونگین باز میشن و اون تیکه پارچه کنار‬
‫میره‪ .‬کیونگسو بی پروا سینه هاش رو لمس میکنه‪ .‬جونگین‬
‫سرش رو به پشتی صندلی میچسبونه و به کمرش قوس میده‪.‬‬
‫کیونگسو نگاهی به دستهاش میندازه که چطور به صندلی چنگ‬
‫میزنن‪ .‬جونگین رو میبوسه‪ .‬سفت و سخت‪ .‬توی بوسه هاش بهش‬
‫میگه که چقدر خواستنی و ارزشمنده‪ .‬اون باید بدونه که زیباست‬
‫و کیونگسو دوستش داره‪.‬‬

‫‪ -‬خیلی جذابی‪ ،‬باهام سکس میکنی؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪361‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫جونگین ادای گریه کردن درمیاره و میخنده‪ .‬چشمهاش باز‬
‫نمیشن و زیر لمس های کیونگسو کم طاقته‪ .‬این چه سوال‬
‫کوفتی ایه؟ کی نمیخواد با کیونگسو سکس کنه؟ کدوم احمقی‬
‫دوست نداره با همچین مردی انجامش بده؟‬

‫‪ -‬بهم بگو ببینم‪...‬‬

‫کیونگسو به طرز خطرناکی صندلی رو بیشتر خم میکنه و پاهاش‬


‫رو دو طرف رانهای جونگین میذاره‪ .‬روی پاهاش میشینه و‬
‫کمرش رو لمس میکنه‪.‬‬

‫‪ -‬تا حاال به سکسمون فکر کردی؟‬

‫جونگین اب دهانش رو قورت میده‪ .‬سیبک گلوش تکون میخوره‪.‬‬


‫کیونگسو نمیخواد جلوی جونگین فوحش بده ولی اون واقعا‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪362‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫لعنتیه‪ .‬پوستش بینظیره‪ .‬اصال جونگین خودش میدونه چقدر‬
‫سکسیه؟ گردنش رو میبوسه‪ .‬دستهای جونگین روی باسنش قرار‬
‫میگیرن‪ .‬خوبه اون کمی شجاع تر شده‪.‬‬

‫‪ -‬محکم تر لمسم کن‪ ،‬نشونم بده چیا بلدی‪.‬‬

‫‪ +‬اره بهش فکر کردم‪.‬‬

‫کیونگسو پایین تر میره تا جونگین بتونه حرف بزنه‪.‬‬

‫‪ +‬فکر کردم که توی شانزلیزه همو میبوسیم‪.‬‬

‫‪ -‬تو خیلی معصوم و رمانتیکی جونگین‪ ،‬میخوای من بهترین‬


‫تصوری که ازت داشتم رو بگم؟!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪363‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫دستهای کیونگسو خطرناکن‪ .‬اژیر های هشدار توی مغز جونگین‬
‫فعال میشن و دستهای کیونگسو دیکش رو میماله‪ .‬این اولین‬
‫باریه که مرد کوتاه تر بهش دست میزنه و جونگین رو روی‬
‫صندلی پین کرده تا تکون نخوره‪.‬‬

‫‪ -‬به این فکر کردم که اون بات پالگ خرسی رو بین پاهای‬
‫قشنگت ببینم‪ .‬بین پاهای بیبی بویِ سکسیم‪ .‬فکر میکنی بتونی‬
‫انجامش بدی؟‬

‫جونگین کلمات رو نمیفهمه‪ .‬شما اگه دیکتون بین دستهای‬


‫دوکیونگسو مچاله بشه چیزی میفهمید؟ خیر‪ .‬سعی میکنه تمرکز‬
‫کنه و جلوی صدای شرم اورش رو بگیره‪ .‬کیونگسو خیلی محکم‬
‫انجامش میده‪ .‬دستهاش بزرگ و گرمن و همین االن هم زیپ‬
‫شلوارش رو باز کردن‪ .‬از روی صندلی پایین میره و منتظر جواب‬
‫جونگین میمونه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪364‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬بات‪ ...‬بات پالگ چی‪ ...‬چیه؟ اخ‪...‬‬

‫میناله و روی صندلی باس به خودش میپیچه‪.‬‬

‫‪ -‬اون دمای پشمای خرسی رو یادته که خریدم؟‬

‫‪ +‬ا‪...‬اره‪ ...‬یادمه‪...‬‬

‫‪ -‬قسمت فلزیش رو یادته؟‬

‫کیونگسو کراواتش رو درمیاره و دستهای جونگین رو میگیره‪.‬‬


‫پسر بلند تر با چشمهای درشت شده دست های خودش رو نگاه‬
‫میکنه که چطور با کراوات مشکی بسته و به باالی صندلی باس‬
‫پین میشن‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪365‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬یاد‪...‬یادمه‪ ...‬چرا دستامو میبندی؟‬

‫‪ -‬خوبه که یادته بیبی بوی‪ ،‬اون چیزایی که از مغازه خریدیم‪،‬‬


‫وسایل تزئینی نیستن‪.‬‬

‫پایین تر میاد و شلوار جونگین رو پایین میکشه‪ .‬میخواد زودتر‬


‫ببیندش‪ .‬کیونگسو بیاد نداره که تا حاال اینقدر هورنی شده باشه‪.‬‬
‫جونگین مثل کوکائین توی رگهاش جریان پیدا میکنه‪.‬‬

‫‪ +‬پس‪ ...‬پس چین؟‬

‫‪ -‬اونا سکس توین‪ ،‬وسایل بازی با بیبی بویای سکسی‪ .‬وسایلی‬


‫که تو برای من استفاده شون میکنی‪.‬‬

‫‪ +‬چ‪ ...‬چی؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪366‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫کیونگسو درحال پایین کشیدن شلوار جونگین‪ ،‬توضیح میده‪:‬‬

‫‪ -‬مثال برای اون بات پالگ خرسی‪ ،‬قسمت فلزیش رو با لوب‬


‫شکالتی ای که خریدی اغشته میکنی و بعد از اینکه سوراخ‬
‫کوچولوت رو باز کردم‪ ،‬اونجا قرارش میدی‪ .‬خیلی سادست‬
‫شکالت‪.‬‬

‫جونگین بخاطر برخورد هوای خنک با بدنش‪ ،‬توی خودش جمع‬


‫میشه‪ .‬کیونگسو گل کاشته‪ .‬جونگین اینجاست‪ .‬کامال در‬
‫اختیارشه‪ .‬بدنش بازه و دستهاش با کراوات موردعالقش بسته‬
‫شدن‪ .‬سینه پهن و شکم عضالنیش از زیر پیراهنش دیده میشه‪.‬‬
‫دیک خوش سایزش بیرونه و فریاد میزنه که کیونگسو لمسش‬
‫کنه‪ .‬لبهاش نیمه بازن و چشمهای قشنگش سکسی و متعجبن‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪367‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫کیونگسو جلو میره‪ .‬اخم کره و پیشونیش خیسه‪ .‬کراوات رو یه‬
‫بار دور دستش میپیچونه و دستهای جونگین رو باالی صندلی‬
‫پین میکنه‪ .‬دست دیگش رو به دیک جونگین میرسونه و‬
‫پریکامش رو پخش میکنه‪ .‬سرش رو جلوتر میبره تا ناله های‬
‫جونگین رو بشنوه‪ .‬بنظر میرسه اون توی سکس کم سر و‬
‫صداست‪ .‬میبوستش و بهش لذت میده‪ .‬توی گوشش ازش تعریف‬
‫میکنه و بهش میگه که ورای تصوراتش سکسیه‪ .‬اینکه اینقدر‬
‫پسر خوبیه و قشنگ ناله میکنه و چهرش بینظیره‪ .‬کراوات رو‬
‫شل تر میگیره تا مچ دستهاش اذیت نشن‪ .‬کیونگسو میدونه که‬
‫این اولین تجربه جونگینه و نمیخواد که پسر بلند تر بخاطر این‬
‫معذب بشه و ندونه چیکار کنه‪ .‬برای همین تمام کنترل رو بدست‬
‫میگیره تا جونگین احساس بدی مثل "حاال چیکار کنم" نداشته‬
‫باشه‪ .‬هر وقت امادگیش رو داشت‪ ،‬جونگین میتونه هدایتشون‬
‫کنه‪ .‬کیونگسو توی هیچ یک از ابعاد زندگیش خودخواه نیست‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪368‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫تمام ذهنش پر از کیونگسوعه‪ .‬بوسه های کیونگسو‪ ،‬دستهای‬
‫کیونگسو‪ ،‬لمس های کیونگسو‪ ،‬فشارهای کیونگسو‪ ،‬حرفهای‬
‫کیونگسو‪ .‬اون مرد بینظیره‪ .‬عالی لمسش میکنه‪ .‬با یه لوک لعنتی‬
‫روش خم شده و میمالتش‪ .‬جونگین فکر میکرد که شیرکاکائو‬
‫بهترینه اما االن اوضاع فرق میکنه‪ .‬دستهای کیونگسو ماهرن‪.‬‬
‫جوری که با شصتش سرش رو لمس میکنه‪ ،‬میخواد داد بزنه و‬
‫از پنجره به پایین بپره‪ .‬کیونگسو همه جارو لمس میکنه و حتی‬
‫باسنش رو هم مورد عنایت قرار میده و از فرم زیبا و عضالت‬
‫قشنگش تعریف میکنه‪ .‬جونگین میلرزه‪ ،‬اون نزدیکه‪ .‬کیونگسو‬
‫این رو میفهمه و محکم ترین بوسه هاش رو هدیه میده‪ .‬جونگین‬
‫ستاره هارو پشت پلکهاش میبینه و بهترین حس زندگیش رو‬
‫تجربه میکنه‪ .‬کیونگسو دستهاش رو رها میکنه و میبوستش‪.‬‬
‫چشمهاش رو میبوسه و لبهاش رو دونه به دونه به دهان میکشه‬
‫و میمکنه‪ .‬جوری رفتار میکنه که جونگین خوشمزه ترین چیز‬
‫دنیاست‪ .‬دستهای خودش و پاک و با اشاره به کام جونگین‪،‬‬
‫باهاش شوخی میکنه‪:‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪369‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬این نشون میده که تو پسر خیلی خوبی بودی‪.‬‬

‫‪ +‬خیلی‪ ...‬خیلی خجالت میکشم‪...‬‬

‫‪ -‬بخاطر چی عزیزم؟‬

‫کیونگسو مثل یه مادر دلسوز بدنش رو تمیز میکنه‪ .‬اون لعنتی‬


‫دستمال مرطوب رو از کجا گیر اورده؟ از وقتی نینی ای به اسم‬
‫کیم جونگین داره؟‬

‫‪ +‬اینکه‪ ...‬اینکه اینجوریم‪...‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪370‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫کیونگسو صورتش رو تمیز میکنه و میبوستش‪ .‬یه دستش رو زیر‬
‫گردن و دست دیگش رو زیر زانوهاش میذاره‪ .‬بلندش میکنه و‬
‫به طرف اتاقک کوچیک کنار اتاق خودش میرن‪.‬‬

‫باهاش به نرمی رفتار میکنه‪ .‬شونه هاش رو نوازش میکنه و بدن‬


‫خوش فرمش رو روی تخت میذاره‪ .‬جونگین نیم خیز میشه و‬
‫کیونگسو کنارش روی تخت میشینه‪ .‬هنوز نیمه لخته و به‬
‫چشمهای مرد کوتاه تر خیره میشه‪ .‬دستهاش رو جلو میبره و‬
‫ابروهای کم پشت جونگین رو لمس میکنه‪ .‬اون خرس کوچولو‬
‫خوابش میاد اما نشسته تا ببینه کیونگسو چی میگه‪.‬‬

‫‪ -‬تو خیلی قشنگی‪ .‬پوست زیبایی داری‪ .‬باید به منم کمک کنی‬
‫همچین پوستی داشته باشم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪371‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬منم دوست دارم برات یکاری انجام بدم کیونگسو‪ ،‬اینجوری‬
‫معذب میشم‪.‬‬

‫‪ -‬امشب مال تو بود پودینگ‪ ،‬یه شب دیگه قول میدم روی تخت‬
‫بخوابم و بگم این کون مال تو‪ .‬دوست داری؟‬

‫جونگین میخنده و کیونگسو گونه های برامدش رو میبوسه‪.‬‬

‫‪ -‬تو خیلی امشب زیبا بودی جونگین‪ .‬حسابی دلمو بردی و بیشتر‬
‫از قبل عاشقت شدم‪.‬‬

‫به محض شنیدن " عاشقت شدم " از زبان کیونگسو‪ ،‬چشمهاش‬
‫پر میشن و خودش رو جمع میکنه‪ .‬بیبی بوی! کیونگسو جلیقش‬
‫رو درمیاره و کامال بهش میچسبه‪ .‬بغلش میکنه و پشتش رو دایره‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪372‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫وار نوازش میکنه‪ .‬پاهای برهنش رو با مالفه میپوشونه و از لحاظ‬
‫عاطفی بهش رسیدگی میکنه‪.‬‬

‫‪ -‬پسر قشنگ من نباید ناراحت باشه خب؟ تو خیلی ارزشمندی‬


‫و عشقای بیشتری رو باید دریافت کنی‪ .‬خودتو قابل احترام و‬
‫عشق بدون عزیزم‪.‬‬

‫جونگین از اغوش کیونگسو خارج میشه و لبهاش رو میبوسه‪ .‬با‬


‫دستهاش دو طرف صورتش رو محکم نگه میداره‪ .‬اون خیلی‬
‫ارزشمنده‪ .‬تمام چیزیه که جونگین حس میکنه توی اون لحظه‬
‫داره‪ .‬اصال به این فکر نمیکنه که کیونگسو کیه یا چقدر دارایی و‬
‫ثروت داره‪ .‬اون فقط خودِ خودِ کیونگسو رو میخواد‪ .‬دوست پسر‬
‫جنتلمن و قشنگِ خودش‪ .‬کی فکرشو میکرد که صاحب اون‬
‫تتوی مار کبری یا ابروهای گره خورده این مرد سافت و مهربون‬
‫باشه؟ جونگین میدونه که کیونگسو با هیچ کس اینجوری مهربون‬
‫نیست و خیلی خوشحاله که این مهربونی فقط و فقط مختص‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪373‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫خودشه‪ .‬کیونگسو هیچ جای بدنش رو گاز نگرفته یا مارک نذاشته‬
‫شاید چون میدونسته که ممکنه جونگین بترسه‪ .‬اون خیلی‬
‫خجالتیه اما کیونگسو دوست داره دربارش با جونگین حرف بزنه‪.‬‬
‫اینکه دوست پسرش دوست داره چطوری انجامش بدن‪.‬‬
‫سکسشون وانیلی و سافت باشه یا یه ددی کینکِ خشن؟ بهرحال‬
‫کیونگسو با هیچ تایپی مشکل نداره چون عالوه بر سافت ترین و‬
‫جنتلمن ترین پارتنر‪ ،‬میتونه خشن ترین دامی باشه که توی‬
‫عمرتون دیدیدن‪ .‬اون منعطف ترین مرد دنیاست!‬

‫***‬

‫جونگین صبح بیدار میشه و کیونگسو رو روی به روی خودش‬


‫میبینه‪ .‬اون مرد روی صندلی کنار تخت نشسته و یه لیوان‬
‫شیرکاکائو توی دستش داره‪ .‬کمکش میکنه لباسهاش رو بپوشه‬
‫و صورتش رو بشوره‪ .‬سرش غر میزنه و بهش میگه که بچه نیست‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪374‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫اما کیونگسو اصرار داره " من دوست دارم پسر شکالتی مو لوس‬
‫کنم " شیرکاکائو رو توی بغلش بهش میخورونه و البته که از‬
‫دستشون در میره و شیرکاکائو رو از دهان و حلق جونگین مزه‬
‫مزه میکنه‪ .‬کیونگسو فقط میخواست بفهمه مقدار شکر‬
‫شیرکاکائو چقدره اما کسی نیست که اونارو از حلق هم بیرون‬
‫بیاره‪.‬‬

‫کیونگسو جوری با جونگین رفتار کرده که اون پسر انگار خدای‬


‫سکسه و چپ و راست به کیونگسو اسپنک میزنه‪ .‬خدایا‪ ...‬این‬
‫بچه یکم بی جنبست اما ایرادی نداره‪ .‬جونگینو همه جوره دوست‬
‫داره‪.‬‬

‫‪ -‬این اسپنکاتو جبران میکنم پسرم‪.‬‬

‫‪ +‬چطوری پدر جان؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪375‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬جونگین‪ ،‬میدونی ترجیح میدم بجای پدر‪ ،‬بهم چی بگی؟‬

‫‪ +‬مادر؟‬

‫‪ -‬جونگین!‬

‫خرس پخش شده روی زمین رو جمع میکنه و این احساس رو‬
‫داره که معتاد صدای خنده هاش شده‪.‬‬

‫وقتی از اتاق کوچکتر خارج میشن‪ ،‬صبحانه روی میز باس‬


‫امادست‪ .‬سکس نصفه و نیمه دیشب حسابی اشتهای جونگین رو‬
‫باز کرده‪ .‬هیچ چیز نمیتونه نیش پسر بلند تر رو جمع کنه‪ .‬اون‬
‫واقعا خوشحاله‪ .‬خوشحاله که عشق کیونگسو رو دریافت میکنه‪.‬‬
‫اون پسر منبع بی پایان عشقه و با بخشیدنش به جونگین‪ ،‬قلبش‬
‫رو روشن میکنه‪ .‬ورود هات دیشب جونگین‪ ،‬با بوسه مالیمی روی‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪376‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫لبهاش به پایان میرسه و پسر بلند تر از اتاق باس خارج میشه‪.‬‬
‫حس میکنه که خیلی دوستش داره‪ ،‬اندازه کل دنیا‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪377‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫پارت پانزدهم‬

‫کیونگسو برنامه های جونگین رو چک میکنه‪ .‬طی چند وقت‬


‫گذشته‪ ،‬اون عالی عمل کرده‪ .‬درواقع همه چیز رو با برنامه پیش‬
‫برده و لبخندِ افتخار امیزی با پیامِ "بیبی بویِ من کارشو خوب‬
‫انجام داده" روی لبهاش شکل میگیره‪ .‬پرونده مربوط به جونگین‬
‫رو میبنده و نگاهی به ساعت میندازه‪ ۲:۴۶ .‬بامداد‪ .‬عینکش رو‬
‫برمیداره و به بروشور مربوط به کالکشن اختصاصی حلقه های‬
‫گوچی چشم میدوزه‪ .‬فردا عصر نماینده ویژه گوچی طبق قرار از‬
‫پیش تایین شده توی شرکتش حضور پیدا میکنه تا حلقه هایی‬
‫رو طبق سلیقه باس طراحی و تقدیم کنن‪ .‬کیونگسو دوست داره‬
‫نظر جونگین رو هم در این باره بدونه و میتونه فردا صبح ازش‬
‫درخواست کنه که توی جلسه با حضور نماینده ویژه گوچی‪،‬‬
‫شرکت داشته باشه‪ .‬برنامه ها ریز به ریز تحت نظر و احاطه‬
‫کیونگسو پیش میرن و دقایق رو مثل یه مدیر موفق و کاردان‪،‬‬
‫مدیریت میکنه‪ .‬همونطور که ازش انتظار میره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪378‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫***‬

‫‪ +‬واو باالخره میتونیم حلقه های کاپلی داشته باشیم؟!‬

‫‪ -‬درسته عزیزم‪.‬‬

‫‪ +‬واو واو واو!‬

‫‪ -‬امروز عصر نماینده گوچی به اینجا میاد‪ .‬ازت میخوام که لطفا‬


‫توی جلسه شرکت کنی‪ .‬اگه برنامه دیگه ای داری میتونی نیای‬
‫ولی دوست دارم سلیقه تو هم توی انتخاب حلقه ها شریک باشه‪.‬‬

‫‪ +‬حتما میام!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪379‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫جونگین دست ها و پاهاش رو بهم میکوبه و روی صندلی‬
‫میچرخه‪ .‬اینقدر تکون میخوره که استین کتش به دسته ماگ‬
‫شیر کاکائوش گیر میکنه و میریزه! جونگین نگاه شوکه ای به‬
‫افتضاحی که به بار اورده‪ ،‬میندازه‪ .‬تمام میز بزرگ و شیشه ای‬
‫اتاق باس اغشته به شیرکاکائو ـه‪ .‬قسمتی از برگه های روی میز‬
‫قهوه ای شدن و مایع شیرین قطره قطره از میز روی زمین‬
‫میچکه‪ .‬پسر بلندتر توی خودش جمع و لبهاش رو اویزون میکنه‪.‬‬
‫خجالت میکشه که با باس چشم تو چشم بشه‪ .‬اون برگه ها حتما‬
‫ارزشمندن‪ .‬سعی میکنه با پاش قطرات ریخته شده روی زمین‬
‫رو ماست مالی کنه که بیشتر پخش میشه و میزان گندی که‬
‫زده‪ ،‬افزایش پیدا میکنه‪ .‬با بلند کردنِ سرش‪ ،‬صورت متفکر باس‬
‫رو میبینه‪ .‬خیلی ریلکس نشسته و دستش رو زیر چونش‬
‫گذاشته‪ .‬نگاهش رو از چشمهای جونگین برنمیداره و با نوک‬
‫خودکارش‪ ،‬به میز ضربه میزنه‪.‬‬

‫‪ +‬ببخشید‪...‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪380‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬االن ناراحتی جونگین؟‬

‫‪ +‬خیلی‪...‬‬

‫‪ -‬اون زمان که میخواستی توی اتاقم دوچرخه سواری کنی و‬


‫بمب ترکیده بود‪ ،‬اینجور ناراحت نبودی‪.‬‬

‫‪ +‬خب اون موقع که دوست پسرِ همدیگه نبودیم‪ .‬االن سعی‬


‫میکنم اقا و باشخصیت باشم ولی نمیدونم چرا نمیشه‪...‬‬

‫کیونگسو با صدای بلند میخنده و برگه های کاکائویی رو میتکونه‪.‬‬


‫تلفن روی میز رو برمیداره و به منشی خبر میده تا یه نفرو برای‬
‫تمیزکاری بفرسته‪ .‬جونگین هنوز هم با خجالت به لبخند باس‬
‫چشم دوخته‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪381‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫***‬

‫‪ -‬خیلی خوش اومدید اقای بیانچی‪ .‬بنده دوکیونگسو هستم‪،‬‬


‫رئیس و مالک مارشال‪.‬‬

‫مردِ ایتالیایی‪ ،‬اتو کشیده و بور با موهای قهوه ای که نماینده ویژه‬


‫گوچیه‪ ،‬به گرمی با کیونگسو دست میده و چند بار به نشانه‬
‫احترام‪ ،‬خم میشه‪.‬‬

‫× بسیار از دیدنتون خوشحالم اقای دو‪ .‬اوازه شما و کمپانی‬


‫قدرتمندتون همه جا پیچیده و دنیا تماما تحت تاثیر سیاست‬
‫های مردی مثل شماست‪ .‬باعث افتخارمه که از نزدیک‬
‫میبینمتون‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪382‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫باس نماینده ایتالیایی رو راهنمایی میکنه و خدمات پذیرایی‬
‫توسط زیردستانش انجام میشن‪.‬‬

‫‪ -‬خیلی خوشحالم که فرصت همکاری با شما پیش اومده‪ .‬اینکه‬


‫یکی از نماینده های ارشد گوچی شخصا به دفتر مرکزی کمپانی‬
‫میاد تا سفارشمو بگیره‪ ،‬من رو متاثر و مشتاق تر میکنه‪.‬‬

‫‪ +‬گوچی همه جوره مفتخره تا به شما اقای دو‪ ،‬بهترین و عالی‬


‫ترین خدماتش رو ارائه کنه‪ .‬ما خیلی خوشحالیم که شما به‬
‫گوچی اعتماد میکنید و اون رو الیق میدونید تا خریدهای‬
‫ارزشمندتون رو انجام بدید‪.‬‬

‫باس لبخندِ رسمی ای رو میزنه و به گلس نوشیدنی اشاره میکنه‬


‫تا اقای بیانچی بخوبی بنوشه‪ .‬جونگین قراره طبق برنامه تا چند‬
‫دقیقه دیگه وارد جلسه دو نفره شون بشه‪ .‬اقای بیانچی صاف و‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪383‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫مرتب نشسته و کفش هاش از تمیزی برق میزنن‪ .‬دستمال گردن‬
‫گران قیمت طرح گوچی ای که دور گردنش رو اراسته‪ ،‬بهترین‬
‫به نظر میرسه‪ .‬تمام هیکلش بوی ثروت میده و باس میدونه که‬
‫چطور باید باهاش حرف بزنه‪.‬‬

‫در اتاق به نرمی سه تقه کوبیده میشه‪ .‬باس اطالع داره که‬
‫جونگین اونجاست‪ .‬بهش اعتماد داره اما این جلسه کوچیک‪،‬‬
‫میتونه ازمون جمع و جوری برای محک زدنِ جونگین باشه‪ .‬درب‬
‫اتاق با اجازش باز میشه و نفس باس میبُره‪ .‬اون خرسِ لعنتی!‬
‫کدوم جهنمی بهش گفته کت و شلوار مخمل سرمه ای رو با‬
‫پیراهن سفید بپوشه؟ باس کامال حرفه ای نفسش رو بیرون میده‬
‫و می ایسته و با اینکارش به نماینده ایتالیایی میفهمونه که باید‬
‫به جونگین احترام بذاره‪.‬‬

‫‪ +‬سالم اقای بیانچی‪ ،‬از دیدارتون خوشبختم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪384‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫جونگین با لحجه غلیظ ایتالیاییش‪ ،‬چشمهای نماینده رو درشت‬
‫و لبخند بزرگی رو مهمان لبهاش میکنه‪.‬‬

‫× پرفکتو! جوانان اسیایی چقدر جذاب و خیره کننده بنظر‬


‫میرسن‪ .‬تو یه سوپرمدلی!‬

‫نماینده گوچی با حیرت به زبان ایتالیایی صحبت میکنه و با هر‬


‫دو دستش به جونگین دست میده‪.‬‬

‫‪ -‬ایشون همسرم‪ ،‬اقای کیم جونگین هستن‪.‬‬

‫مرد با شگفتی به جونگین نگاه و تحسینش میکنه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪385‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× از دیدنت خیلی خوشحالم اقای کیم‪ .‬تو یکی از جذاب ترین و‬
‫کاریزماتیک ترین مردهایی هستی که تا حاال دیدم‪ .‬کامال‬
‫شایسته اقای دو!‬

‫هر سه میشینن و جونگین کامال مسلط به نظر میرسه‪ .‬موهاش‬


‫رو روی صورتش ریخته و کمی اونهارو با ژل فیکس کرده‪.‬‬
‫پوستش صاف و محشره و تیپش بینظیره‪ .‬باس کامال محوش‬
‫شده که چطور به بهترین نحو ممکن ایتالیایی صحبت میکنه‪.‬‬
‫باس عاشق لحجه بی نظیرشه انگار که توی همون کشور به دنیا‬
‫اومده‪ .‬توی دلش آه میکشه و اون پیراهن سفید و کت مخمل‬
‫سرمه ای رو لعنت میکنه‪ .‬خط دوخت استین های کت توی‬
‫قسمت بازو کمی کش اومدن چون عضالت جونگین فوق العاده‬
‫لعنتی به نظر میرسن‪.‬‬

‫× خب اقایون‪ ،‬میتونم نمونه کارهای کالکشن ویژه مون که فقط‬


‫مخصوص ادمهای بزرگه رو نشونتون بدم؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪386‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ +‬اوه البته‪.‬‬

‫کیونگسو هم به ایتالیایی جواب میده و مکالمه شون به زبان‬


‫مادریِ نماینده‪ ،‬ادامه پیدا میکنه‪ .‬مرد دور انگشت های حلقه‬
‫باس و همسرش رو اندازه میگیره و حلقه های تمام الماسی که‬
‫سفارش دادن رو ثبت میکنه‪ .‬جونگین کامال رسمی رفتار میکنه‬
‫و اینقدر جدیه که انگار نه انگار همین امروز صبح یه لیوان‬
‫شیرکاکائو رو روی زمین ریخته و کلی سرخ شده‪ .‬باس دکمه‬
‫کت خاکستریش رو باز میکنه و به گفت و گو ادامه میده‪.‬‬

‫جونگین مطمئنه که باس یه انگشتر دیگه هم سفارش داده و‬


‫دوست داره که بدونه چه شکلیه‪ ،‬اما خجالت میکشه که بپرسه‪.‬‬
‫سعی کرده بهترینش رو توی جلسه بذاره و احتماال موفق بوده‪.‬‬
‫نماینده گوچی بهشون قول میده که سفارششون پس فردا به‬
‫دستشون میرسه‪ .‬اونا خیلی سریع و حرفه این‪ .‬حلقه هایی که‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪387‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫سفارش دادن خیلی قشنگه‪ .‬طالی سفیدی که دورتادور مزین به‬
‫الماس های کوچیک و ظریفه‪ .‬رَوِش چینش الماس های هر دو‬
‫حلقه‪ ،‬مکمل همدیگن و اگه کنار هم قرار بگیرن‪ ،‬یه حلقه تمام‬
‫الماس رو تشکیل میدن‪.‬‬

‫نماینده گوچی خیلی خوشحال بنظر میرسه‪ .‬دو حلقه و یه‬


‫انگشتر که گرون قیمت ترین سفارش تمام تاریخ گوچی تا االن‬
‫محسوب میشه‪ .‬باس قبال هم گرون ترین خریدهارو از گوچی‬
‫کرده بطوری که کسی قادر نبود رکوردش رو بزنه و حاال بعد از‬
‫چند سال رکورد خودش رو میزنه و فقط خودش میتونه انجامش‬
‫بده‪ .‬باس و همسرش نماینده رو بدرقه میکنن و جونگین کتش‬
‫رو درمیاره‪.‬‬

‫‪ +‬آه این خیلی سخته‪...‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪388‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬چی؟‬

‫‪ +‬این جلسات طوالنی‪.‬‬

‫‪ -‬اینکه طوالنی نبود‪.‬‬

‫‪ +‬میدونم‪ ،‬ولی من زیاد حال نمیکنم‪.‬‬

‫‪ -‬پسرم خسته شده؟ بیا اینجا ببینم‪.‬‬

‫باس روی صندلیش نشسته و با اشاره به رونش‪ ،‬از جونگین‬


‫میخواد تا روی پاش بشینه‪ .‬پسر بلندتر سرخ میشه و جلوتر میره‪.‬‬
‫باس دستش رو میکشه و اون رو روی پاهاش مینشونه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪389‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬پس اینجور جلسه ها برات سختن؟‬

‫کمرش رو نوازش میکنه و جونگین سست میشه‪ .‬دلش میخواد‬


‫همونجا بخوابه و احساس کرختی میکنه‪.‬‬

‫‪ +‬اوهوم‪...‬‬

‫‪ -‬ولی این جلسه برای من سخت ترین بود‪.‬‬

‫‪ +‬چرا؟‬

‫جونگین سرش رو روی شونه باس میذاره و کوچولو تر میشه تا‬


‫بیشتر حسش کنه‪ .‬اون همیشه گرم و محکمه و بغل کردنش‬
‫بهترین حس دنیارو داره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪390‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬چون باید زیبایی های تو رو میدیدم و یه جلسه رسمی رو پیش‬
‫میبردم‪ .‬این برام سخت بود‪.‬‬

‫جونگین به شیرینی غر غر میکنه و صورتش رو بیشتر به گردن‬


‫باس فشار میده‪ .‬لبخندش بیشتر و بیشتر کش میاد و محکم تر‬
‫شونه هاش رو بغل میکنه‪.‬‬

‫‪ +‬خوب بودم؟‬

‫‪ -‬عالی بودی‪ ،‬خیره کننده‪ .‬مطمئن باش بیانچی زنگ میزنه تا‬
‫افتخار بدی و سوپرمدل گوچی بشی‪.‬‬

‫‪ +‬میتونم انجامش بدم؟‬

‫‪ -‬البته‪ .‬منم ازت حمایت میکنم‪ .‬برو و اینده تو بساز‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪391‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫فضا کامال رمانتیکه و کیونگسو و جونگین سرهاشون رو‬


‫میچرخونن تا همدیگه رو ببوسن که صدای بلندی از پشت در به‬
‫گوششون میرسه‪:‬‬

‫× نه نه این پرونده رو ببر بده به اقای جکسون‪ .‬اول ایشون باید‬


‫بررسی کنه االن هم به پر و پای من نپیچ و عصبانیم نکن میخوام‬
‫برم اتاق باس‪ .‬نه خانم منشی نیاز به اطالع قبلی نیست من‬
‫خودم‪...‬‬

‫چند تقه به در میخوره و بصورت ناگهانی باز میشه‪ .‬جونگین مثل‬


‫مار به زیر میز سُر میخوره و چشمهای کیونگسو و بکهیون چهارتا‬
‫میشن‪ .‬باس انتظار داره معاونش عذرخواهی و اظهار ندامت کنه‬
‫اما اون دویل لعنتی به صورت شیطانی میخنده و در رو به همراه‬
‫باال انداختن چشم و ابروهاش‪ ،‬میبنده‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪392‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫× ای بابا باید درو قفل میکردید خب‪...‬‬

‫میخنده و اروم اروم به طرف میز باس قدم برمیداره‪ .‬پرونده هایی‬
‫که توی دستشن رو روی میز میذاره و نگاهی به چهره سرخ شده‬
‫باس میندازه‪ .‬اون برای چی اینقدر قرمز شده؟ جواب سوالش رو‬
‫وقتی میگیره که زیر میز رو نگاه میکنه‪ .‬جونگین عین گربه ها‬
‫جلوی پاهای باس مخفی شده و با دستهاش به ساق پاهاش‬
‫چنگ انداخته و با حالت مظلومانه ای از اون پایین به کیونگسو‬
‫نگاه میکنه‪.‬‬

‫× من بودم االن بفاکش میدادم‪ .‬این سرخ شدنا چیه‪.‬‬

‫‪ -‬معاون بیون بکهیون!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪393‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× قربان اونی که این وسط سرخ شده شمایید! االن منم باید با‬
‫صدای بلند بگم باس دو کیونگسو شما چرا اینقدر منحرفی؟ بیا‬
‫بیرون جونگین‪.‬‬

‫خرسِ نادم به سختی از زیر میز خارج میشه و روی صندلی‬


‫میشینه‪ .‬لباسهاش رو مرتب میکنه و غر میزنه‪:‬‬

‫‪ +‬چرا در نمیزنی هیونگ؟‬

‫× االن تازه در زدم‪ ،‬دفعه بعدی اصال در نمیزنم تا چیزی رو از‬


‫دست ندم!‬

‫‪ +‬یااااا این حریم خصوصی ماست‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪394‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× اموزشای من این حریم خصوصی رو تشکیل دادن پس نسبت‬
‫به استادت بخیل نباش‪.‬‬

‫صورت کیونگسو قرمز نیست اما هنوز گر گرفته به نظر میرسه‪.‬‬


‫اون جونگین لعنتی چطور جرات میکنه جلوی پاهاش زانو بزنه و‬
‫اونطوری نگاهش بکنه؟ هورمون هاش سوار ترن هوایی شدن و‬
‫درون رگهاش طغیان میکنن‪ .‬صداش دو رگه و ترسناکه‪:‬‬

‫‪ -‬دفعه بعدی در بزن‪ .‬وگرنه خودم یادت میدم‪.‬‬

‫× ببخشید قربان ولی شما اموزش هاتونو برای جونگین نگه دارید‪.‬‬
‫االنم من بهتون مسیر دستشویی رو اموزش میدم‪ .‬تا شما برگردید‬
‫منو جونگین هم یه برنامه شام سه نفره و دوستانه رو توی خونه‬
‫جونگین ترتیب میدیم‪ .‬خوش بگذره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪395‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫کیونگسو میغره و بلند میشه‪ .‬نگاهی به جلوی شلوارش میندازه‬


‫که اندکی برجستست‪ .‬عالی شد! به طرف دستشویی اتاقش میره‬
‫تا ابی به صورتش بزنه‪ .‬جونگین با اشاره بکهیون براش دست‬
‫تکون میدن و دندون هاش رو روی هم میفشاره‪ .‬اون خرس‬
‫کیوت قطعا نمیدونه چه بالیی به سرش آورده اما کیونگسو لبهای‬
‫عروسک خرسیش رو اون پایین مایینا میخواد‪ .‬این خواسته‬
‫زیادیه؟‬

‫***‬

‫کیونگسو هنوز هم اخم کرده‪ .‬احساس خوبی بخاطر گندی که‬


‫بکهیون به حس و حالش زده‪ ،‬نداره‪ .‬اون دوست داره با جونگین‬
‫تنها باشه و فقط عشق بازی کنن‪ .‬نه مثل االن که توی رولز‬
‫رویسش نشستش و کیونگسو داره براشون رانندگی میکنه!‬
‫بکهیون و جونگین روی صندلی های پشتی نشستن و دارن چرت‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪396‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫و پرت میگن‪ .‬یه سری هم یواشکی صحبت میکنن که کیونگسو‬
‫مطمئنه درباره خودشه‪.‬‬

‫کیونگسو از اینه نگاهشون میکنه‪ .‬بکهیون نوک انگشتهای اشاره‬


‫و شصت یکی از دستهاش رو به هم چسبونده و میدل فینگرِ‬
‫دست دیگش رو وارد حفره ایجاد شده میکنه‪ .‬جونگین سرخ‬
‫میشه و سایز چشمهای کیونگسو افزایش پیدا میکنن‪ .‬اون لعنتی‬
‫داره چی رو برای جونگین توضیح میده؟‬

‫× اممم‪ ،‬داریم میریم خونه جونگین درسته؟‬

‫‪ -‬بله ارباب بیون راننده شخصی تون شمارو به خونه جونگین‬


‫میرسونن!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪397‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫کیونگسو با حرص میگه و دو مرد دیگه ریز ریز میخندن‪.‬‬
‫کیونگسو نمیدونه این جهنم کجاش خنده داره و بیاد نداره‬
‫اخرین بار کی اینقدر عصبانی شده‪ .‬کاش اون جونگین لعنتی‬
‫اینقدر لبهاش رو جلو نده و خودشو لوس نکنه چون کار داره‬
‫سخت و سخت تر میشه‪.‬‬

‫× جونگین‪ ،‬شام چی داریم؟‬

‫‪ +‬خب‪ ...‬ام‪ ...‬فکر کنم تخم مرغ‪.‬‬

‫× میخوای از رولز رویس پیاده شی بعد بری تخم مرغ بخوری؟‬


‫این کجاش متعادله مرد!‬

‫‪ -‬کباب داریم‪ ،‬گوشت کبابی‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪398‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× واو باس بهترینه!‬

‫‪ -‬اره‪ ،‬گوشت کبابی معاون بیون!‬

‫× نگاهتون از اینه باعث میشه دردم بگیره باس‪.‬‬

‫‪ +‬نگاهاش خیلی هاته که‪ ،‬وقتی با اون ابروهاش اخم میکنه من‪...‬‬

‫دوباره بکهیون و جونگین توی الک خودشون میرن و معاون ادای‬


‫باد زدن خودش رو درمیاره و جونگین سرخ میشه‪ .‬اون لعنتیا‬
‫دارن درباره چی حرف میزنن؟ آهی میکشه و سعی میکنه به‬
‫خودش مسلط باشه‪ .‬اینکه از خودش انتظار اروم بودن توی هر‬
‫شرایطی رو داشته باشه‪ ،‬مسخره به نظر میرسه چون کیونگسو‬
‫هم انسانه و استانه تحمل خودش رو داره‪ .‬میتونه به این قضیه‬
‫دید یه دورهمی دوستانه رو داشته باشه‪ .‬تعویض زاویه دید‪،‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪399‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫میتونه همه چیز رو خیلی راحت تر کنه‪ .‬با حل شدن مسائل‬
‫ذهنیش‪ ،‬گره ابروهاش باز میشن و نگاهی به اینه میندازه‪.‬‬
‫جونگین بهش لبخند میزنه و با یه چشمک جوابش رو میده‪ .‬تا‬
‫اون اینجاست‪ ،‬تحمل پشه ای مثل معاون بیون راحت ترینه‪.‬‬

‫***‬

‫× واو جونگین خونت خیلی حس خوبی داره!‬

‫‪ +‬ممنونم هیونگ‪.‬‬

‫پسر با گونه هایی که بخاطر تعریف هیونگش صورتی شدن‪،‬‬


‫لبخند میزنه و کیونگسو صورتش رو از نیم رخ زیر نظر داره‪ .‬چال‬
‫عمودی گونش خیلی زیباست‪ .‬تمام این مدت توجه جونگین به‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪400‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫بکهیون و توجه کیونگسو معطوف جونگین بوده و جزئیاتش رو‬
‫بررسی کرده‪.‬‬

‫بکهیون به نشانه ادب‪ ،‬برای جونگین خوراکی خریده که اونارو‬


‫روی میزی که وسط اشپزخونه قرار داره‪ ،‬میذاره‪ .‬جونگین کت‬
‫کیونگسو و بکهیون رو ازشون میگیره و اویزون میکنه‪.‬‬

‫‪ +‬چای میخورید؟‬

‫× شیرکاکائو داری؟‬

‫‪ +‬اوه البته!‬

‫× پس این دفعه با سلیقه تو پیش میریم! باس شما هم شیرکاکائو‬


‫میخورید؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪401‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬نه‪ ،‬یه لیوان اب کافیه‪.‬‬

‫× کامان!‬

‫‪ -‬من پوست شکالتِ اصلی رو زیر دندونام دارم پس نیازی به‬


‫شیرکاکائو نیست! یه لیوان اب با تکه های یخ لطفا‪.‬‬

‫فک بکهیون به زمین میچسبه و جونگین به دنبال پیدا کردن‬


‫جای خالی توی یخچاله تا اونجا قایم بشه‪" .‬پوستم زیر دندونای‬
‫کیونگسو فاک" جونگین داره کنترلش رو از دست میده چون‬
‫اون خیلی هاته‪ .‬قالب یخ های مربعی رو از فریزر درمیاره و یکی‬
‫شونو توی حلقش میچپونه تا خنک بشه‪ .‬برای خودش و بکهیون‬
‫شیرکاکائو میریزه و کنار لیوان اب یخ باس‪ ،‬روی میز وسط‬
‫پذیرایی میذاره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪402‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬اوممم‪ ...‬خوش اومدید؟‬

‫× نیازی به تشریفات نیست اینجا خونه خودمونه پسر‪.‬‬

‫‪ +‬درسته هیونگ‪.‬‬

‫× جونگین‪ ،‬اون جعبه چیه؟‬

‫‪ +‬اونی که کنار پردست؟‬

‫× اره‪.‬‬

‫‪ +‬اون مربوط به بخشی از خریداییه که با باس داشتیم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪403‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× اها میشه ببینم؟‬

‫‪ +‬البته‪.‬‬

‫کیونگسو اصال به اونا توجهی نمیکنه‪ .‬اب خنک رو کم کم مینوشه‬


‫و سهام شرکتش رو از طریق تبلتش چک میکنه‪ .‬درسته که تیم‬
‫پشتیبانی بیست چهار ساعته انالینن‪ ،‬اما نظارت به کار اونهارو‬
‫وظیفه خودش میدونه‪.‬‬

‫اصال حواسش نیست که بکهیون کارتون بزرگی رو روی پاهاش‬


‫گذاشته و وسایلی که از سکس شاپ خریدن رو چک میکنه‪.‬‬

‫× ج‪...‬ج‪...‬ج‪...‬جونگین‪ ...‬این‪ ...‬این‪...‬‬

‫‪ +‬هیونگ؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪404‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫× خدای من! اینا چین؟ وای!‬

‫بکهیون فریاد میزنه و جونگین لیوان شیرکاکائوش رو روی میز‬


‫میگذاره تا توسط هیونگش اسیب نبینه‪.‬‬

‫‪ +‬اینا خب‪ ...‬اینا‪...‬‬

‫× باس اینارو خریده؟!‬

‫و چند لحظه بعد این کیونگسو و جونگین بودن که به ترتیب با‬


‫عصبانیت و خجالت وضعیت رو به روشون رو هندل میکنن‪.‬‬
‫بکهیون دونه به دونه وسایل رو با انگشت اشاره و شصتش از‬
‫کارتون بیرون میاره و با تعجب نگاهشون میکنه‪ .‬جونگین یاد‬
‫هندجابی میوفته که توی اتاق شرکت از کیونگسو گرفته‪ .‬اون‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪405‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫خیلی جذاب میبوسیدش و بینهایت هات بود‪ .‬جونگین دستهاش‬
‫رو روی شلوارش میذاره تا احتمال هر گونه برجستگی رو‬
‫بپوشونه‪.‬‬

‫کیونگسو با حالت خنثی بلند میشه و جعبه رو از معاونش میگیره‪.‬‬

‫× یااااااا!‬

‫‪ -‬توی وسایل خصوصی مردم فضولی نکن‪.‬‬

‫× من باید بدونم قراره با اونا چیکار کنید! جونگین احمق! اون دم‬
‫خرسی‪ ،‬پستونک بچه نیست!‬

‫‪ -‬خودش میدونه‪ ،‬بیون بکهیون!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪406‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× من استاد روابط خصوصی شم پس کامال به من مربوطه!‬
‫جونگین‪ ،‬زود اتاق باش!‬

‫بکهیون با حالت متفکری فریاد میزنه و جونگین رو به دنبال‬


‫خودش به اتاق میبره‪ .‬اون لعنتی خیلی رو مخه‪ .‬جعبه وسایل و‬
‫سکس تویا رو هم همراه خودشون میبرن! اونا میخوان چه غلطی‬
‫بکنن؟ کیونگسو آه میکشه و سر کارش برمیگرده‪ .‬فکر کردن به‬
‫اون دو نفر بیشتر از سقوط سهام کمپانی عصبیش میکنه‪.‬‬

‫***‬

‫نیم ساعت گذشته و اونا هنوز توی اتاقن‪ .‬بکهیون برای جونگین‬
‫کالس فوری نحوه استفاده از اون وسایل رو گذاشته! کیونگسو از‬
‫این قضیه خبر نداره و تصمیم گرفته احترام بذاره و دخالت نکنه‪.‬‬
‫درباره افکار و نیات بکهیون نسبت به جونگین مطمئنه و فقط‬
‫عدم حضور پسر شکالتی اذیتش میکنه‪ .‬نگاهی به اشپزخونه ای‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪407‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫که سوت و کوره‪ ،‬میندازه‪ .‬درست کردن یه پاستای ساده زمان‬
‫بر نیست پس انجامش میده‪ .‬چند بار جونگین و بکهیون رو از‬
‫اشپزخونه صدا میزنه تا برای شام تشریف ببرن اما ریاکشنی‬
‫نشون نمیدن‪.‬‬

‫کیونگسو دستهاش رو خشک میکنه و به طرف در اتاق جونگین‬


‫میره‪ .‬در میزنه و فورا بازش میکنه اما کاش هیچ وقت این کار رو‬
‫انجام نمیداد!‬

‫دستش روی دستگیره خشک میشه و توی چارچوب ثابت‬


‫میمونه‪ .‬انگار که همین االن یه ساعقه وحشتناک تمام وجودش‬
‫رو منجمد کرده‪ .‬جونگین فریاد میزنه و بکهیون در رو فورا‬
‫میبنده‪ .‬در چوبی تقریبا دماغ کیونگسو رو داغون میکنه اما‬
‫چیزی که االن اهمیت داره‪ ،‬دماغ له شده خودش نیست‪.‬‬
‫کیونگسو همین االنشم با دیدن جونگینی که از اون وسایل به‬
‫صورت تمرینی استفاده کرده‪ ،‬خون دماغ شده‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪408‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫مغز کیونگسو اشفتست و بین شهوت و ایمو شدن دست و پا‬
‫میزنه‪:‬‬

‫" یا مسیح اون دیگه چی بود‪ ...‬شونه هاش توی اون پیراهن‬
‫خرسی خیلی خوب به نظر میرسیدن‪ .‬اون تل خرسی چی‬
‫میگفت‪ ...‬نه نمیتونم اینجوری ببینمش‪ .‬اون خیلی خوب بود‪.‬‬
‫پاهاش‪ ...‬شلوارشو دراورده بود؟ باکسرش خرسی بود؟ پشتش رو‬
‫ندیدم یعنی اون دم کوچولو رم استفاده کرده؟ این قابل تحمل‬
‫نیست‪ ...‬با هیچ فرمولی نمیتونم معادله جذابیت جونگین رو حل‬
‫کنم‪ .‬معادلش جواب نداره! نه نه چرا یه جواب داره! مرگ‬
‫دوکیونگسو! "‬

‫کیونگسو ماهی تابه پر از پاستا رو روی میز میذاره و تندتند شروع‬


‫به خوردن میکنه‪ .‬به چیزی اهمیت نمیده و سعی میکنه با‬
‫خوردن‪ ،‬فکر و تصویر اون خرس رو از سرش بیرون کنه‪ .‬چیزی‬
‫که بنظر امکان نداره!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪409‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫پارت اخر‬

‫جونگین و بکهیون هر دو روی تخت دونفره جونگین خوابیده‬


‫بودن!‬

‫کیونگسو با مهربونی نگاهشون میکنه‪ .‬اینکه چطور دست و‬


‫پاهاشون رو بهم پیچیدن و خر و پف میکنن‪ .‬مرد کوتاه قد جلوتر‬
‫میره و تل خرسی رو از روی موهای جونگین برمیداره‪ .‬وسایلی‬
‫که روی زمین ریختن رو داخل کارتن جمع میکنه و دم در‬
‫ورودی میذاره‪ .‬اون لعنتیا رو از همون اول هم نباید میخریدن و‬
‫تا وقتی که جونگین براش اماده نیست‪ ،‬کیونگسو یک قدم هم‬
‫برنمیداره و اذیتش نمیکنه‪.‬‬

‫دو هفته دیگه مهمانی ای که باعثِ اشناییش با جونگین شده‪،‬‬


‫فرا میرسه‪ .‬درحالی که بدن جونگین و بکهیون رو با مالفه های‬
‫گرم میپوشونه‪ ،‬به این فکر میکنه که ایا جونگین حاضره بعد از‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪410‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫مهمانی هم کنارش باشه و همراهیش کنه؟ یا دوباره تبدیل به‬
‫همون مدیر شعبه خنگ و دمده میشه که سرش توی الک‬
‫خودشه و شبها درحالی که داره پنگوئن پورورو میبینه‪ ،‬خوابش‬
‫میبره؟‬

‫از اتاق خارج میشه‪ ،‬مک بوکش رو برمیداره و عکسهای شخصیش‬


‫رو چک میکنه‪ .‬اونجا یه عکس از رزومه جونگین وجود داره و‬
‫اون پسر توی قسمت "فعالیت های مورد عالقه" با دست خط‬
‫نامشخصی نوشته "دیدن پنگوئن پرورو و نوشیدن شیرکاکائو قبل‬
‫از خواب"‬

‫لبخند میزنه و روی کاناپه میشینه‪ .‬توی کیف پولش اون کاغذی‬
‫که جونگین روش "آی الب یو باس" نوشته رو نگه داشته‪ .‬از‬
‫کیف پول خارجش میکنه و حواسش هست تا اسیب نبینه‪ .‬شاید‬
‫باید براش قاب عکس سفارش بده؟ کیونگسو مثل مردی عاشق‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪411‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫روی کاناپه خونه شخصی که دوستش داره نشسته و با یادگاری‬
‫هایی که ازش داره‪ ،‬لبخند میزنه‪.‬‬

‫قلب کیونگسو قبل از اشنایی با جونگین یه خونه آهنی بوده‪.‬‬


‫جونگین گرد و غبار قلبش رو تمیز و پنجرش رو با شجاعت باز‬
‫میکنه‪ .‬بین حفره های اهنی گل میکاره و اینقدر محبت میکنه‬
‫که اون خونه اهنی‪ ،‬تبدیل به کلبه ای سرسبز و درخشان میشه‪.‬‬
‫کلبه ای که حاال بجای امر و نهی‪ ،‬بازار‪ ،‬بورس‪ ،‬سیاست و اقتصاد‪،‬‬
‫توش صدای هورت کشیدن های شیرکاکائو جریان داره‪.‬‬

‫جونگین زیباست و کیونگسو رو هم زیبا کرده‪ .‬این خاصیتِ‬


‫دوست داشتنه‪ .‬روح رو تازه میکنه و جسم رو نیرومند‪ .‬کیونگسو‬
‫قابلیت اینو داره که هزاران نفر اون بیرون رو بخاطر سیاست های‬
‫شغلیش به تکاپو و تالش بندازه و خودش با یه تیکه کاغذ توی‬
‫قشنگ ترین حس دنیا غرق بشه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪412‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫شاید همه فکر کنن که دوکیونگسو االن مشغول کشیدن نقشه‬
‫های اقتصادی و تاثیرگذاره تا توده عظیمی از جوامع رو تحت‬
‫شعاع قرار بده اما اون فقط به چشم های هاللی جونگین هنگام‬
‫خندیدن فکر میکنه‪ .‬هالل ماه دربرابر خنده های جونگین‬
‫خجالت نمیکشه؟‬

‫کیونگسو احساس میکنه که همین االن باید جونگین رو ببوسه‪،‬‬


‫دوست نداره که از خواب بیدارش کنه اما قلبش درحالِ انفجاره‬
‫و عشقِ جونگین همچین چیزی رو به وجود اورده‪.‬‬

‫وارد اتاق میشه و به طرف قسمتی از تخت‪ ،‬یعنی دقیقا جایی که‬
‫جونگین خوابیده‪ ،‬میره‪.‬‬

‫نگاهی به بکهیون که پشتش رو کرده‪ ،‬میندازه و جونگین رو‬


‫نوازش میکنه‪ .‬پسرک جمع میشه و روی پهلوش به طرف‬
‫کیونگسو میخوابه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪413‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬عزیز دلم؟‬

‫خم میشه و چین و چروک هایی که جونگین به صورتش میده‬


‫رو میبوسه‪ .‬جونگین عطر کیونگسو رو خیلی نزدیک استشمام‬
‫میکنه و نیمه بیداره‪ .‬دستهاش رو ناخوداگاه باز میکنه چون اون‬
‫عطر همچین چیزی رو بهش میگه‪ .‬کیونگسو به درون اغوشش‬
‫میخزه و جونگین دستهاش رو محکم میبنده‪ .‬صورتش رو به‬
‫گردنِ گرم و عسلیِ جونگین میچسبونه و پسر بلندتر لبخند‬
‫میزنه‪ .‬حاال حدودا بیداره‪ .‬توی خواب میدید که کیونگسو رو وسط‬
‫یه دشت پرگل به اغوش کشیده و حاال اون مرد همینجاست‪.‬‬
‫"دوست داشتن" جدا جادوییه‪.‬‬

‫***‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪414‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× خب‪ ،‬طبق این نمودار ما دقیقا ده روز دیگه تا مهمانی بزرگ‬
‫وقت داریم‪ .‬مهمانی ای که رئیس و بنیان گذار مارشال در اون‬
‫حضور داره و رسانه ها بصورت رسمی از این اتفاق پرده برداری‬
‫میکنن‪.‬‬

‫بکهیون با جدیت کنار نمودار بزرگی که توسط مانیتور روی تخته‬


‫سالن عظیم کنفرانس قرار داره‪ ،‬ایستاده و درحالِ توضیح دادنه‪.‬‬
‫کلماتش همانند پتکی در سنگ‪ ،‬توی مغز تک تک افراد حاضر‬
‫حک میشن‪ .‬هیچ کس قدرت و فن بیانِ بکهیون رو نداره‪ .‬جوری‬
‫که صحبت میکنه‪ ،‬اخم میکنه‪ ،‬لبهاش رو حرکت میده و‬
‫دستهاش رو نزدیک بدنش نگه میداره‪ ،‬همه رو دلگرم میکنه‪ .‬اون‬
‫میدونه که باید چیکار کنه و تمام چیزیه که باس برای اداره غولی‬
‫مثل مارشال بهش نیاز داره‪ .‬تمامی سرپرستان و معاونان توی‬
‫این جلسه حضور دارن چون باید بازخوردهای قبل و بعد از‬
‫مهمانی بشدت کنترل بشن‪ .‬باس درخواست کرده که جونگین‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪415‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫زیاد درجریان عظمتِ این قضایا قرار نگیره تا بیشتر از اینی که‬
‫هست‪ ،‬استرس نداشته باشه‪.‬‬

‫× طبق خواسته شخص باس‪ ،‬تک تک کارکنان مارشال در تمامی‬


‫شعب در سراسر جهان‪ ،‬باید یک هفته قبل و یک هفته بعد از‬
‫این رویداد اماده باشن‪ .‬اماده بودن به معنی انجام کار خاصی‬
‫نیست‪ .‬برای مثال ممکنه بعد از مهمانی پیشنهاد های کاری‬
‫بشدت افزایش پیدا کنن یا منتقدینِ مارشال دست به تخریبِ‬
‫مجموعه بزنن‪ .‬همگی باید اماده باشن که اگه نیاز شد‪ ،‬تمامی‬
‫ساعات رو کار و بحران ایجاد شده رو حل کنن‪ .‬حتما به تمامی‬
‫افراد و بخش هایی که تحت نظرتون هستن اخطارهای الزم رو‬
‫متذکر بشید‪ .‬به این معنی نیست که مضطربشون کنید یا دلسرد‬
‫بشن‪ .‬بهشون اطمینان و هشیاری بدید چون ما به تک تک عوامل‬
‫و پتانسیل ها نیازمندیم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪416‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫معاونِ ارشد کاغذ مربوط به کنفرانس رو کنار میگذاره و اسالید‬
‫نمودارهارو رد میکنه‪.‬‬

‫× با توجه به اطالعاتی که در اختیارتون گذاشتم‪ ،‬وضعیت بازار‬


‫سرمایه و سهام نوسان های قابل انتظار و پیش بینی ای رو داره‬
‫اما ممکنه قبل یا بعد از مهمانی نوسان های شدید و غیرقابل‬
‫پیش بینی ای رو داشته باشیم‪ .‬نیروهای مربوط به این بخش‬
‫افزایش پیدا میکنن و کوچک ترین تغییرات به شخص من‬
‫گزارش میشن‪ .‬کنترل سهام کل مارشال توسط باس به من‬
‫سپرده شده پس گوش به زنگ باشید‪.‬‬

‫بکهیون کاغذهاش رو برمیداره و به اسالید پایانی میرسه‪.‬‬

‫× نگران نباشید چون همه ما به مردی که توی باالترین طبقه‬


‫برج مارشال نشسته‪ ،‬اطمینان داریم‪ .‬این یک برهه کوتاه در‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪417‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫زندگی کاری همه ماست‪ .‬چیزی که توی مارشال یاد گرفتیم‪،‬‬
‫کار از سر اجبار نبوده‪ .‬همه ما با قلب هامون و ایمانی که به‬
‫رئیسمون داریم‪ ،‬و احترام به تمامی زحماتی که این سالها‬
‫کشیده‪ ،‬باید هشیار باشیم‪ .‬این دو هفته رو بیشتر از قبل به اینکه‬
‫کارمند و بخشی از خانواده مارشال هستید‪ ،‬به خودتون افتخار و‬
‫سخت کار کنید‪ .‬شما عالی هستید‪ .‬سپاس گزارم‪.‬‬

‫***‬

‫‪ -‬جلسه چطور بود؟‬

‫× قابل قبول بود قربان‪.‬‬

‫‪ -‬خوبه‪ .‬برنامه های جونگین رو چک کردم و امروز همه شون‬


‫تموم میشن‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪418‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫× لباس هارو سفارش دادیم و پس فردا میرسه‪ .‬حلقه هارو تحویل‬


‫گرفتیم و جونگین از همه نظر امادست‪ .‬میکاپ ارتیست و هیر‬
‫استایلر هر دو رزرو شدن و قراره چند روز قبل مهمانی با اولین‬
‫پرواز خودشون رو به اینجا برسونن‪ .‬بخش امنیتی هم درحالِ‬
‫گزینش و ازمایش هستن و بزودی لیست اسکورت رو تکمیل‬
‫میکنن‪.‬‬

‫‪ -‬درسته‪ ،‬هر چقدر که به مهمانی نزدیک تر میشیم‪ ،‬اطالعات‬


‫بیشتری درباره کسایی که شرکت دارن به دستمون میرسه‪ .‬هیچ‬
‫چیز رو از دست نده بیون‪.‬‬

‫× حتی امار مورچه هایی که وارد سالن مهمانی میشن رو هم‬


‫درمیارم‪ .‬نگران نباشید قربان‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪419‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬از نظر فنی و عملیاتی میتونیم شرایط رو حتی اگه جنگ‬
‫جهانی هم بشه‪ ،‬کنترل کنیم‪ .‬من نگران جونگینم‪.‬‬

‫لحن باس هنگام حرف زدن درباره تمامی امور‪ ،‬محکم و قاطعه‬
‫اما وقتی به جونگین میرسه‪ ،‬مردد و شکاک میشه‪.‬‬

‫× چندین ماه تمرینات ثمربخش خواهند بود‪ .‬همه چیز اماده و‬


‫تحت کنترله‪ .‬جونگین از نظر ظاهری قراره همون چیزی باشه‬
‫که همه بهش قبطه میخورن‪ .‬نماد بخشی از قدرت مارشال‪ .‬اون‬
‫همه جوره امادست‪ ،‬یه گوگلِ متحرک! یه دایره المعارف جامع و‬
‫خرسی!‬

‫باس بخاطر شوخی معاونش میخنده و عینکش رو روی تیغه‬


‫دماغش میگذاره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪420‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬درباره وضعیت اطالعاتیش خبر دارم‪ .‬قابلیت های زیادی رو‬
‫درش پرورش دادیم و اون حاال یه انسان برازندست‪ .‬چیزی که از‬
‫اول بوده‪ .‬ما چیزی رو توی جونگین اضافه نکردیم‪ .‬اون تمامی‬
‫استعداد هارو داشت و ما فقط کشفش کردیم‪ .‬همه اینا بخاطر‬
‫تالش و وجود خودش بوده‪ .‬از این موضوع بگذریم‪ .‬بخش هایی‬
‫که نیاز به امضای من دارن رو بیار جلوتر‪.‬‬

‫بکهیون بلند میشه و پرونده بزرگی رو رو به روی باس قرار میده‪.‬‬


‫اون مرد با خودکار درجه یک و جوهرِ اعالش‪ ،‬زیر برگه هارو امضا‬
‫میکنه‪ .‬اونها توی کار جدی ان‪ .‬هیچ چیز باعث نمیشه گند بزنن‬
‫و موفق ترین ها کسانی هستن که بتونن شرایط مختلف من‬
‫جمله شرایط کاری و غیرکاری رو از هم تشخیص بدن و تفکیک‬
‫کنن‪.‬‬

‫***‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪421‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫[ دو هفته بعد ]‬

‫گارد امنیتی و ماشین هایِ سیاه رنگ‪ ،‬لیموزینِ سفید با شیشه‬


‫های دودی ای که بینشون قرار داره رو اسکورت میکنن‪.‬‬

‫مسیر اسکورت از درب اصلی شعبه مرکزی مارشال تا محل‬


‫مهمانی بزرگی هستش که از چند ماه قبل تعیین شده‪.‬‬
‫خبرنگارها و رسانه ها از خیلی وقت پیش منتظر همچین روزی‬
‫هستن و حاال تصاویر ماشین های اشخاص مهم و تاثیر گذار‬
‫جهانی رو ثبت میکنن‪ .‬مردان و زنان بزرگ و شیک پوشی که به‬
‫جهت دیدار‪ ،‬تجدید پیمان و بستن قرارداد های بزرگ‪ ،‬به نام‬
‫"میهمانی" دور هم جمع میشن‪ .‬خیلی از اونها نقشه های‬
‫متفاوتی دارن و دوست دارن افراد خاصی رو ببینن و مالقات های‬
‫سودمند داشته باشن اما دیدار با "رئیس کمپانی مارشال" بدون‬
‫شک توی صدر لیست تمام افراد حاضر در میهمانی قرار داره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪422‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫همه دوست دارم که به مرد پرنفوذ و شاهِ شطرنج اقتصاد نزدیک‬
‫بشن و خودشون رو حفظ کنن‪.‬‬

‫خیلی از اونها افکار شومی دارن و میخوان به اشخاص خاصی‬


‫اسیب برسونن اما بهترین بادیگاردها توسط دوکیونگسو استخدام‬
‫شدن‪ .‬نه برای خودش‪ ،‬بلکه برای جونگین‪.‬‬

‫باس میچرخه و نگاهی به صورت بی نقص جونگین میندازه‪.‬‬


‫اندکی رنگ پریدست اما پوستش میدرخشه و تا حاال اینقدر‬
‫مرتب و صاف نبوده‪ .‬کت و شلوار مشکی ای که از شب تاریک‬
‫تره‪ ،‬موهای تیره و کفشهای مرتب و واکس خورده‪.‬‬

‫دستش رو جلو میبره و دست جونگین رو میگیره‪ .‬تتوی برگ‬


‫زیتون و حلقه طالی سفید با دانه های الماس توی دستش‬
‫میدرخشه‪ .‬چیزی که کیونگسو دقیقا شبیه به اون رو داره‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪423‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫موهای جونگین مرتبه و به سمت باال حالت داده شده و ویرگولِ‬


‫دوست داشتنی ای رو بوجود اورده‪ .‬متقابال کیونگسو هم فوق‬
‫العاده زیبا و نفس گیره‪.‬‬

‫‪ -‬شکالت؟‬

‫جونگین نگاهش رو از جمعیت بیرون میگیره و انگشت هاش بین‬


‫انگشتهای باس قفل میشه‪ .‬تصاویر ماهواره ای رو از تبلت باس‬
‫تماشا میکنه تا بصورت حدودی با فضا اشنا بشه‪ .‬اونجا فوق العاده‬
‫بزرگه‪ .‬به محض خروج از ماشین‪ ،‬فرش قرمز طویلی زیر پاشون‬
‫قرار داره‪ .‬گارد امنیتی فضای مربوط به عبور میهمانان رو از‬
‫جایگاه خبرنگارها جدا کردن و اونها با فاصله چند متر از فرش‬
‫قرمز‪ ،‬دوربینهاشون رو به دست گرفتن و با هم حرف میزنن‪ .‬هیچ‬
‫خبرنگاری حق ورود به سالن میهمانی رو نداره‪ .‬افراد به همراه‬
‫دو نفر از همراهانشون اجازه ورود به سالن رو دارن و ماشین ها‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪424‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫توی پارکینگ اختصاصی پارک میشن‪ .‬بهترین ها توی این‬
‫میهمانی حضور دارن و همه جا تحت کنترله تا حتی تار موی‬
‫کسی اسیب نبینه‪ .‬تقریبا نیمی از میهمان ها توی سالن حاضر‬
‫شدن‪ .‬رسانه ها بطور کامل اخبار رو پوشش میدن و از چهره های‬
‫مردان و زنان تاثیر گذار و بزرگ جهان پرده برداری میکنن‪.‬‬

‫بخشی از میزان قدرت هاشون رو از قدم ها‪ ،‬حالت بدن و چهره‬


‫و نوع پوششون حدس میزنن‪ .‬اقتدار و تسلط حرف اول رو میزنه‪.‬‬
‫هلی کوپترهای خبری و امنیتی از باالی ساختمان میهمانی عبور‬
‫میکنن تا همه چیز رو زیر نظر داشته باشن‪ .‬ساختمان های ضلع‬
‫های کناری هم چند روز قبل از میهمانی پاک سازی شدن تا‬
‫هیچ حمله خطرناک با قصود منفی صورت نگیره و اتفاقی برای‬
‫کسی نیوفته‪.‬‬

‫اسکورت مارشال متشکل از هشت ماشین مشکی رنگ و بزرگه‪.‬‬


‫سه ماشین در جلو‪ ،‬سه ماشین در عقب و دو ماشین سمت های‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪425‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫راست و چپ‪ .‬چهار دستگاه موتورسیکلت که پرچمِ مزین به نام‬
‫و نماد ابر کمپانیِ مارشال‪ ،‬غول اقتصادی جهانی رو حمل میکنن‬
‫و لیموزین سفید رنگی که بینشون محافظت میشه‪.‬‬

‫لیموزین ضد گلوله با شیشه های دودی و الستیک هایی که‬


‫پنچر نمیشن‪ .‬راننده لیموزین مورد اعتماد ترین فرد‪ ،‬بیون‬
‫بکهیونه‪ .‬قرار بر اینه که باس‪ ،‬همسرش و معاون اولش سه نفری‬
‫باشن که وارد میهمانی میشن و بادیگاردها حوالی ساختمان‬
‫امنیتشون رو تامین کنن‪ .‬برگزار کنندگان میهمانی همه چیز رو‬
‫تضمین کردن اما تدابیر باس جدای همه اونها صورت میگیره‪.‬‬

‫لیموزین کنار فرش قرمز ترمز و راننده کمربندش رو باز میکنه‪.‬‬


‫باس نگاهی به همسرش میندازه‪ .‬کسی که براش از همسر هم‬
‫عزیزتره‪ .‬جونگین خنثی ست‪ ،‬این چیزیه که توی چهرش نشون‬
‫میده اما کیونگسو میدونه که اون چقدر نگرانه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪426‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬جونگین‪ ،‬بیا برای یه دقیقه همه چیز رو فراموش کنیم‪.‬‬

‫پسر بلندتر میچرخه و نمای زیباتری از اندام پرفکت و پوشیده‬


‫شدش رو به کیونگسو میبخشه‪.‬‬

‫‪ -‬برای یه لحظه‪ ،‬نه من رئیسِ جایی ام و نه تو منسب خاصی‬


‫داری‪ .‬ما دو تا پسر معمولی هستیم که میخوایم بریم توی کثیف‬
‫ترین رستوران شهر پیتزا بخوریم و مست کنیم‪ .‬بعدش هم‬
‫برگردیم خونه و جوری همو ببوسیم که انگار دنیا فقط همون‬
‫فضاییه که بین ما جریان داره‪ .‬دنیا همون خونه ایه که همه جاش‬
‫گلدون های زیبا چیده شده‪ ،‬رادیوی قدیمی اهنگ پخش میکنه‬
‫و من تو میرقصیم‪.‬‬

‫‪ +‬من خوبم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪427‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ -‬میدونم جونگین‪ ،‬تو از همیشه هم بهتری و من خیلی‬
‫خوشحالم که تو رو االن پیش خودم دارم‪ .‬هر وقت توی میهمانی‬
‫ترسیدی‪ ،‬احساس بدی پیدا کردی یا حس خفگی بهت دست‬
‫داد‪ ،‬بهم نزدیک شو‪ .‬من همونجا تو رو میبوسم بهت قول میدم‪.‬‬

‫‪ +‬یعنی ممکنه اونجا از هم جدا بشیم؟‬

‫‪ -‬سعی میکنم این اتفاق نیوفته اما اگه افتاد‪ ،‬نگران نباش پیدات‬
‫میکنم‪ .‬بکهیون هم هست‪ .‬اگه قرار باشه جدا بیوفتیم‪ ،‬اون رو‬
‫همراه تو میفرستم‪.‬‬

‫جونگین نمیتونه گریه کنه چون میکاپش بهم میریزه‪ .‬نمیتونه به‬
‫موهاش چنگ بزنه چون هیراستایلش خراب میشه‪ .‬نمیتونه فریاد‬
‫بزنه چون فاک! همین االنش هم خبرنگارها با فهمیدن این قضیه‬
‫که اون لیموزینِ سفید متعلق به مارشالِ افسانه ایه‪ ،‬دوبرابر شدن‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪428‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫و همهمه ها به اوج رسیدن‪ .‬صدای عکس گرفتن های پشت سر‬
‫همشون و نور فلش ها به وضوح دیده میشن و همه مشتاقن‪.‬‬
‫حتی رسانه ها تمام فکوس خودشون رو روی لیموزین سفید‬
‫رنگ و درب های بستش گذاشتن اما همه اونا برن به درک!‬

‫جونگین هر چقدر نیاز داشته باشه اونجا می ایستن و صحبت‬


‫میکنن‪.‬‬

‫‪ -‬تو قوی ترین پسر دنیایی‪ .‬وقتی عکست رو توی پروندت دیدم‪،‬‬
‫لباسهات نور و شگفتی درونت رو مخفی میکردن اما من تونستم‬
‫برقی که توی نگاهت هست رو ببینم‪ .‬تو خدای استعدادی! کسی‬
‫که توی مدت کوتاه یه عالمه کتاب خوند‪ ،‬چندین زبان رو در حد‬
‫صحبت کردنِ حرفه ای یاد گرفت و اطالعات بیشماری رو بخاطر‬
‫سپرد‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪429‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫جونگین دیگه نمیتونه‪ .‬روی صندلی خم میشه و مرد کنارش رو‬
‫به اغوش میکشه‪ .‬دستهاش رو به دور شانه های محکمش حلقه‬
‫میکنه و توی امن ترین جایِ دنیای پناه میگیره‪ .‬کیونگسو زمزمه‬
‫کردن و بوسیدن الله گوشش رو شروع میکنه‪:‬‬

‫‪ -‬تو قشنگ ترین و ارزشمند ترین نعمتی هستی که این دنیا‬


‫بهم داده‪ .‬چیزی که از چشمهام بیشتر دوستش دارم‪ ،‬چشمهایِ‬
‫درخشان توان جونگین‪ .‬من با تمام ستاره های اسمون میجنگم‬
‫تا درخشش ستاره های چشمهای تو خاموش نشن‪ .‬تو پسرِ‬
‫ارزشمند و قشنگِ من‪ .‬پر از توانایی و استعداد و الیق تمام بوسه‬
‫ها و بغل های دنیا‪ .‬کسی که باید توی استخر شیرکاکائو شنا کنه‬
‫و پنکیک بخوره مگه نه؟‬

‫گردنش رو میبوسه و نفس های اروم جونگین رو حس میکنه‪.‬‬


‫اون هنوز هم برای ترک ماشین اماده نیست پس همونجا میشینن‬
‫تا هر وقت جونگین دوست داشت پیاده شن!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪430‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬میدونستی خرس ها زندگی شون رو از تو الگو میگیرن؟ باید‬


‫یه کتاب "چگونه خرس خوبی باشیم" بنویسی و منتشر کنی‪.‬‬
‫مطمئن باش به همه زبان های زنده دنیا ترجمه و چندین بار‬
‫چاپ میشه‪.‬‬

‫جونگین میخنده و فاصله میگیره‪ .‬کیونگسو پیشونی هاشون رو‬


‫بهم میچسبونه‪ .‬کاش میتونست همینجا فرمون لیموزین رو‬
‫بچرخونه و از اونجا دور شن اما به غیر از زحمات خودش‪ ،‬زحمات‬
‫و امید تمام کارمندهاش از بین میره‪ .‬کیونگسو نمیتونه اینکارو‬
‫بکنه و شاید حاال برای اولین بار پشیمونه که چرا مارشال رو‬
‫چندین سال پیش تاسیس کرده‪ .‬اما همین شرکت باعث شده‬
‫جونگین رو بشناسه‪ .‬پس توی قلبش طلب بخشش میکنه و قدر‬
‫دان تر از قبل فکر میکنه‪.‬‬

‫‪ +‬من ناامیدت نمیکنم کیونگسو‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪431‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬بیشتر از اینکه باور داشته باشم اسمم چیه‪ ،‬به این قضیه اعتقاد‬
‫دارم و مطمئنم که میتونی‪ .‬من روی چیزایی که خاص نیستن‬
‫سرمایه گذاری نمیکنم‪ .‬ما یه دروغ بزرگ به تمامی رسانه ها و‬
‫مردم دنیا میگیم و اونم اینه که تو صرفا همسر منی‪ ،‬اونها‬
‫نمیدونن که تو چقدر از جایگاه یه همسر برای من باالتری و‬
‫چقدر بیشتر از این حرفها ارزش داری‪ .‬دنیا هیچ وقت لیاقت تو‬
‫رو نداره‪.‬‬

‫جونگین سرخ میشه اما زیر میکاپ پنهان میمونه‪.‬‬

‫‪ +‬فکر کنم بهتره پیاده شیم‪ ،‬خیلی وقته همه منتظرن‪.‬‬

‫‪ -‬تمام دنیا رو مجبور میکنم برات صبر کنن جونگین‪ .‬هر وقت‬
‫اماده بودی میریم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪432‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ +‬اماده ام‪.‬‬

‫کیونگسو دست جونگین رو باال میاره و به نرمی پشتش رو‬


‫میبوسه‪.‬‬

‫‪ -‬اوکی‪ ،‬بیون ما اماده ایم‪.‬‬

‫بکهیون دوربین فیلم برداری رو میبنده و پیاده میشه‪ .‬به محض‬


‫اینکه کف کفش چرمش اسفالت دو مالقات میکنه‪ ،‬صدای‬
‫وحشتناک چلیک چلیک دوربین خبرنگاها بلند میشه‪ .‬بکهیون‬
‫کتش رو مرتب میکنه و به طرف در سمت چپ میره‪ .‬اون رو باز‬
‫میکنه و خبرنگارها به طرف دری که باز شده‪ ،‬یورش میبرن‪ .‬گارد‬
‫امنیتی جلوشون رو میگیرن و بکهیون زمزمه میکنه‪:‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪433‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× جناب کیم لطفا پیاده شید‪.‬‬

‫جونگین برمیگرده و چشمهای درخشان و پر از امیدِ کیونگسو رو‬


‫میبینه‪ .‬اون چشمها پر از عشق و امید به ایندن‪ .‬پر از صمیمیت‬
‫و شور و شوق‪ .‬پر از حس اعتماد‪.‬‬

‫‪ -‬از اینکه با شخصی مثل تو اشنا شدم‪ ،‬خیلی افتخار میکنم‬


‫جونگین‪ .‬دوستت دارم‪.‬‬

‫جونگین سرش رو تکون میده و زیر لب "منم دوستت دارم" رو‬


‫زمزمه میکنه‪ .‬به طرف دری که بکهیون نگه داشته میره و پیاده‬
‫میشه‪.‬‬

‫خدای من!‬

‫خبرنگاها و رسانه ها منفجر میشن‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪434‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫این پرنس از کدوم سیاره ناشناخته ای به زمین اومده؟ قراره‬
‫صدر لیست خدایان یونانی رو به خودش اختصاص بده؟ قراره‬
‫معادالت زیبایی رو بهم بزنه؟ تخت پادشاهیش کجاست؟‬

‫جونگین پوزخند میزنه‪ .‬لبه های کتش رو مرتب میکنه و نگاهش‬


‫رو از دوربین ها نمیدزده‪ .‬ماشین رو دور میزنه و در رو برای باس‬
‫باز میکنه‪.‬‬

‫اون مرد کفشهاش رو روی اسفالت میذاره و دوربین چند تا از‬


‫خبرنگاها بخاطر ثبت وحشتناک پشت سر همِ تصاویر میسوزه‪.‬‬

‫پس موسس و رئیس مارشال این مرده!‬

‫زیبا‪ ،‬مقتدر و مسلط‪.‬‬

‫تمام چیزی که از خودش ساتع میکنه قدرته‪ .‬رشته کوه استوار‬


‫هیمالیا و قله مرتفعِ اورست؟ خیر چشمهای باس دوکیونگسو‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪435‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫حتی از صد متری هم مشخصه که یه دوخت کتش از زندگی‬


‫مردم یه کشور گرون تره‪ .‬به مردی که خدایِ جدید یونانی هاست‬
‫نزدیک میشه‪ .‬نزدیک تر از حد معمول و بهش لبخند میزنه؟‬

‫اوه! اونا تتوهای کاپلی دارن؟ حلقه های شبیه به هم؟ اون مرد‬
‫همسرِ دوکیونگسو ـه؟ یا مسیح اونا با هم ازدواج کردن؟ خدای‬
‫من‪ ...‬اونها دست همدیگه رو میگیرن و بیون بکهیون‪ ،‬معاون اول‬
‫مارشال به دنبالشون راه می افته‪ .‬به سوال هایی که ازشون‬
‫پرسیده میشه جواب نمیدن و استوار روی فرش قرمز قدم‬
‫برمیدارن‪.‬‬

‫جونگین قبلِ خروج از لیموزین احساس میکرد که قلبش درحال‬


‫ایستادنه‪ .‬اما کیونگسو دست هاش رو جلوی تمام دنیا میگیره‪ ،‬با‬
‫انگشت شصتش پشت دستش رو به نرمی نوازش میکنه و به‬
‫گرمیِ شومینه ای وسط زمستان‪ ،‬لبخند میزنه‪ .‬جونگین دیگه‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪436‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫استرس نداره و همه چیز رو به بهترین شکل پیش میبره و همش‬
‫بخاطر قشنگ ترین مرد دنیاست‪.‬‬

‫***‬

‫" رشد چشم گیر ارزش سهام ابر کمپانیِ مارشال‪ ،‬تاریخی شد‪".‬‬

‫" عکسهایی از موفق ترین مرد جهان و همسرش که بنظر میرسه‬


‫لقب زیباترین پرنس سال رو به خودش اختصاص بده‪" .‬‬

‫" موفق ترین و بزرگترین کمپانی جهان با صدها شعبه و هزاران‬


‫متخصص و نیرو‪ ،‬این یه شوخیه؟ "‬

‫" مارشال با بستن چیزی حدود شصت و هفت قرار داد توی‬
‫مهمانی هفته گذشته‪ ،‬رکورد شکنی کرد‪" .‬‬

‫" ارزشمندترین سهام بازار؛ سهام کمپانی مارشال‪" .‬‬

‫" ثروتمند ترین مردان جهان‪ ،‬زیبایی و قدرت اونها شوخی بردار‬
‫نیست‪" .‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪437‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫" دوکیونگسو و کیم جونگین‪ ،‬اونها ازدواج کردن؟ "‬

‫" اسکار بهترین زوج دنیا کجاست؟ چرا بین دستهای کیم‬
‫جونگین و دوکیونگسو نمیبینمش؟ "‬

‫" اونها با این ازدواج‪ ،‬حمایت خودشون رو از جوامع گوناگون‬


‫نشون دادن‪" .‬‬

‫" الماس ها !!! "‬

‫× خب جونگین تو رو به مسیح از اون اخبار بکش بیرون‪ ،‬حاال‬


‫میخوام یادت بدم چجوری یه دیت موفق و پرفکت داشته باشی‪.‬‬
‫اینکه توی قرار شامت با باس بجای خوردن استیک ابدار با‬
‫چشمهاش تورو بخوره‪ ،‬خیلی مهمه‪.‬‬

‫جونگین با دقت به اسکرینِ لپ تاپ خیره شده‪ .‬روی دسته های‬


‫عینکش برچسب خرسی چسبونده‪ .‬یه برچسب قهوه ای بزرگ‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪438‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫خرس پشمالو هم روی پشت لپ تاپش چسبونده که ارم اپل رو‬
‫پوشونده‪.‬‬

‫عروسک مینی الک پشت رو انتهای خودکارش فیکس کرده و‬


‫باهاش از مهم ترین اخبار نسخه برداری میکنه‪ .‬بکهیون کنار‬
‫تخته وایب برد کوچیک گوشه اتاقش ایستاده و دو تا مرد رو‬
‫نقاشی کشیده‪ .‬دو مردی که پشت یک میز نشستن و دارن‬
‫استیک میخورن‪.‬‬

‫× جونگین! اون مهمونی تخمی مال یه هفته پیش بود! ولش کن‬
‫و حواستو به دیت امشبت با رئیست بده!‬

‫‪ +‬نخیر باس گفته سر تیتر اخبارو بنویسم!‬

‫× اون تو رو فرستاده دنبال نخود سیاه!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪439‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫بکهیون و جونگین شدیدا بحث میکنن و کسایی که از پشت‬


‫شیشه عایق اتاق معاون اون دو نفر رو میبینن‪ ،‬منتظر شکافته‬
‫شدن هسته های اتم هستن و نمیدونن که موضوع بحث اون دو‬
‫نفر دقیقا چی میتونه باشه‪.‬‬

‫× اون باسِ موزی تو رو فرستاده اینجا چون مثل اینکه خیلی‬


‫کیوت بودی و نمیذاشتی کاراشو بکنه و تمرکز الزم رو داشته‬
‫باشه‪.‬‬

‫‪ +‬اون عاشق اینه که من تمرکزشو بهم بزنم!‬

‫× نه وقتی شصت و هفت تا قرار داد رو در عرض یک روز بستیم‬


‫جونگین! ببین پسرِ بد! قراره خرس خوبی باشی و به تخته توجه‬
‫کنی منم بهت قول میدم امشب خوب و بارونی پیش بره‪ .‬باشه؟!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪440‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫قدرت بکهیون هیونگ همیشه میچربه‪ .‬اون چشمهای کوچولو و‬


‫عصبانیش‪...‬‬

‫جونگین لپ تاپ رو میبنده و مرتب میشینه‪ .‬مثل یه پسر خوب‪.‬‬


‫بکهیون هومی میگه و به طرف تخته برمیگرده‪.‬‬

‫× خب این باسه‪.‬‬

‫‪ +‬اون که شبیه کروکودیله هیونگ‪.‬‬

‫× ببخشید که پیکاسو نیستم!‬

‫‪ +‬ولی خب اون خیلی شبیه کروکودیله‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪441‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× یعنی چی!!!‬

‫‪ +‬اون دُمِشه؟‬

‫× فاک یو اون پالتوشه!‬

‫‪ +‬خدای من!‬

‫بکهیون با عصبانیت به تخته میکوبه و جونگین روی صندلی‬


‫میپره‪.‬‬

‫× هی تو!‬

‫‪ +‬من؟!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪442‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫× احمق دیگه ای هم توی اتاق هست؟‬

‫‪ +‬فرشته ها همه جا با ما هستن هیونگ‪...‬‬

‫جونگین میخنده و با دستهاش تخته پاک کنی که بکهیون‬


‫انداخته رو مهار میکنه‪ .‬سرش رو به نشانه تسلیم تکون میده‪.‬‬

‫× خب بچه خرس‪ ،‬این باسه اینم تویی‪ .‬اینم استیکیه که وسط‬


‫تونه‪ .‬تو باید خیلی اغواگرنه استیک رو بخوری‪.‬‬

‫‪ +‬شاید اصال نخواستیم استیک سفارش بدیم!‬

‫× کیونگسو تو رو به یه رستوران خرسی که تازه بخاطر تو‬


‫تاسیسش کرده میبره‪ .‬تمام رستوران رو هم اجاره کرده و از هر‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪443‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫غذا یکی براتون سفارش میده‪ .‬همه چی اونجا به طرز حال بهم‬
‫زنی خرسی و قهوه ایه‪ .‬از غذا و گارنیششون تا ظرفا و کاسه ها و‬
‫بشقابا‪ .‬حتی قاشقا و لیوان ها هم خرسیه‪ .‬پرده ها قهوه ایه انگار‬
‫یه نفر دیشب شکمش درد میکرده!‬

‫جونگین ادای گریه کردن درمیاره‪:‬‬

‫‪ +‬اونجا بهشت منه‪...‬‬

‫× ول کن اینارو‪ ،‬بعد موقع دسر از بستنی یا خامش به لبات‬


‫میمالی‪ .‬یکمم رو چونت بعد اون شیر درنده بهت حمله میکنه‬
‫من میشناسمش‪.‬‬

‫‪ +‬یعنی خشنه؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪444‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× خشونتش بستگی به خودت داره‪ .‬مثال اگه موز بخوری ممکنه‬
‫خیلی خشن بشه ولی اگه به همون خامه بسنده کنی‪ ،‬اوکی تر‬
‫پیش میره‪.‬‬

‫بکهیون میخنده و به جونگین چشمک میزنه‪ .‬نقاشیش رو تکمیل‬


‫تر و بهش اشاره میکنه‪:‬‬

‫× ببین جونگین این پای توئه‪ .‬با پات اینجوری از زیر میز کرم‬
‫میریزی تا توجهشو جلب کنی‪ .‬میخوای توی رستوران یه غذای‬
‫لذید بخوری؟ اون غذا بین پاهای باسه‪.‬‬

‫جونگین سرخ و ذوب میشه‪ .‬به الک پشت ته خودکارش نگاه و‬


‫با خودش فکر میکنه که ایا میتونه امشب براشون خوب باشه؟ یه‬
‫دیت زیبا با کلی حرف های رمانتیک و عاشقانه و گل دادنای‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪445‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫الکی و سرخ شدنای گاه و بیگاه بعد بوسه های کوچولو‪ .‬جونگین‬
‫دیگه واقعا به بقیش فکر نمیکنه‪ .‬بکهیون هیونگ جدا منحرفه!‬

‫× ادای عیسی مسیحو درنیار پسرِ بد‪ .‬من میدونم توی اون مغز‬
‫کوچولوت چی میگذره‪ .‬سس ها میتونن خیلی بهت کمک کنن‪.‬‬
‫مثال با باس الس بزن و بگو "عزیزم‪ ،‬هیچ کدوم از غذاهای این‬
‫منو مورد عالقه من نیستن و دوست ندارم بخورمشون‪ ،‬چون اسم‬
‫دوکیونگسو بینشون نیست یا بگو بیبی تو از همه این کیکا‬
‫شیرین تر و نرم تری"‬

‫جونگین با صدای بلند میخنده و بکهیون چشمهاش رو ریز‬


‫میکنه‪.‬‬

‫‪ +‬هیونگ جدا تو الس زدن افتضاحی‪ ،‬حاال میفهمم چرا تا االن‬


‫سینگل موندی!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪446‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫× من سینگل موندم؟! پس اون چیه؟!‬

‫بکهیون به بیرون از اتاق‪ ،‬جایی که یکی از کارکنان ایستاده‪ ،‬اشاره‬


‫میکنه‪ .‬جونگین برمیگرده و عینکش رو درمیاره‪ .‬اون کارمند فورا‬
‫با دیدن نگاه های خیره جونگین و بکهیون خجالت میکشه و به‬
‫سر کارش برمیگرده‪ .‬جونگین میچرخه و نیشخند هیونگش رو‬
‫میبینه‪.‬‬

‫‪ +‬نه‪...‬‬

‫× چی؟! تو و باس اره‪ ،‬من و چنیوری نه؟ از صد فرسخی معلومه‬


‫چه کراش بزرگی روم داره و با تمام وجودش عاشقمه!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪447‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫‪ +‬بهش رحم کن هیونگ‪ ،‬اون زیر دستای تو دووم نمیاره‪ .‬فقط‬
‫قدش بلنده ولی قلبش کوچولوئه‪.‬‬

‫× بیبی بویِ خوبیه‪.‬‬

‫‪ +‬هنوز هیچی شروع نشده و بیبی بوی صداش میزنی؟‬

‫بکهیون ماژیک رو بطرف جونگین پرتاب میکنه و پسرِ بلندتر به‬


‫نشانه تسلیم‪ ،‬دستمال کاغذی سفید رنگ رو باال میگیره‪ .‬بکهیون‬
‫هیونگ همیشه برندست‪.‬‬

‫***‬

‫کیونگسو خیلی جنتلمندانه دستهای جونگین رو گرفته و بهش‬


‫گفته "میتونم ازت درخواست کنم لطفا امشب با من بیای سر‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪448‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫قرار؟ میدونم که مردی مثل من نمیتونه چیزی رو از پرنس رو‬
‫به روش درخواست کنه اما این جرات رو به خودم دادم" و‬
‫جونگین بعد از هزار جور رنگ عوض کردن قبول میکنه‪ .‬البته‬
‫جونگین از خداشه که قبول کنه‪ .‬کیونگسو اگه بگه بیا برو تو‬
‫جیبم‪ ،‬جونگین اینکارو میکنه‪.‬‬

‫جونگین واقعا احساس میکنه یه تیکه جواهره‪ .‬جوری که‬


‫کیونگسو از اول شب نگاهش میکنه و بهش حرفهای عاشقانه از‬
‫قبیل "امشب از ماه هم زیباتر شدی" میزنه و جونگینِ لعنتی‬
‫نمیدونه که چرا فقط بهش عادت نمیکنه‪ .‬چرا عادت نمیکنه که‬
‫یه مرد اینقدر کول باشه‪ .‬جونگین واقعا نیاز داره شانسش رو‬
‫ببوسه و کارما رو بغل کنه که همچین مردی کنارش نشسته و‬
‫دستش رو روی رانش گذاشته و به گرمی نوازشش میکنه‪.‬‬
‫کیونگسو براش بهترین تیپ هارو میزنه و یه پیراهن از زیر کت‬
‫بزرگش پوشیده‪ .‬یه پیراهن سرمه ای با خرس های کوچولو‬
‫کوچولوی قهوه ای و وقتی چشمهای ستاره بارونِ جونگین رو‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪449‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫میبینه‪ ،‬بهش میگه که یکی هم برای پسر قشنگش خریده تا با‬
‫هم ست کنن و خوشحال باشن‪.‬‬

‫کیونگسو بعد از تمام شدن مهمانی‪ ،‬یک لحظه رو هم برای تعریف‬


‫کردن از جونگین رها نکرده‪ .‬مدام ستایشش میکنه و اینجوریه‬
‫که این پسر لیاقت تمام دنیا و خوبی ها و عشق هاش رو داره‪.‬‬

‫‪ -‬امروز اقای بیانچی تماس گرفت و تو رو با لقب "گاد" صدا کرد‪.‬‬


‫وقتی این حرفو زد‪ ،‬خیلی ازش خوشم اومد‪ .‬مثل خودم‬
‫جواهرشناسِ خوبیه‪ .‬گفت که گوچی تمایل داره باهات همکاری‬
‫کنه‪ .‬بهش گفتم باید نظر تو رو بپرسم‪ .‬حاال هر تصمیمی دوست‬
‫داری بگیر من ساپورتت میکنم‪.‬‬

‫‪ +‬خب‪ ،‬من دوست دارم انجامش بدم‪ .‬امیدوارم ناامید کننده‬


‫نباشم‪ .‬فقط چیزی بلد نیستم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪450‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ -‬یاد میگیری عزیزم درستش میکنم‪ .‬تو همه جا بهترینی‪.‬‬

‫جونگین لبخند میزنه و نگاهی به دکمه های ماشین میندازه‪.‬‬


‫یکی از اونهارو فشار میده و با باز شدن در داشبورد‪ ،‬جعبه زیبایی‬
‫رو اونجا میبینه‪ .‬نگاهی به کیونگسو میندازه و در داشبورد رو‬
‫میبنده‪ .‬اون یه سوپرایزه!‬

‫***‬

‫جدا بکهیون هیونگ راست میگفت! اونجا یه رستوران تازه‬


‫تاسیسه و اسمش "رستوران خرس ها" ست‪ .‬روپوش گارسون ها‬
‫قهوه ای و مشکیه و تمامی ایتم های رستوران حتی کاشی های‬
‫مرمرینش هم طرح خرس دارن! جونگین یه جا بند نمیشه و‬
‫بیشتر این حس رو داره که به شهربازی اومده یا اجداد گم شدش‬
‫رو پیدا کرده نه اینکه االن با بهترین مرد دنیا قرار داره!‬
‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪451‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫کیونگسو با نگاه کردنش لذت میبره‪ .‬هیچ وقت فکرش رو هم‬


‫نمیکرد که نگاه کردن به یه شخص اینقدر زیبا باشه اما همین‬
‫االن داره اتفاق میوفته‪.‬‬

‫‪ -‬هر وقت خواستی میتونی به اینجا بیای و هر چیزی که دوست‬


‫داری رو سفارش بدی‪ ،‬نیازی به پرداخت پول نداری‪.‬‬

‫‪ +‬چرا؟!‬

‫جونگین با تعجب و سری که کج شده میپرسه و کیونگسو با‬


‫ارزوی بوسیدن اون لبهای برجسته و سرخ‪ ،‬پاسخ میده‪:‬‬

‫‪ -‬ادم مگه وقتی از رستوران خودش غذا میخوره‪ ،‬پول پرداخت‬


‫میکنه؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪452‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫‪ +‬رستوران من؟!‬

‫‪ -‬البته!‬

‫جونگین ادای گریه کردن درمیاره‪ .‬کیونگسو این عادتش رو خیلی‬


‫دوست داره‪ .‬همه جزئیات مربوط به جونگین و هر چیزی که‬
‫بهش برمیگرده یا ازش سرچشمه میگیره‪ .‬حتی ناخن کیوت‬
‫انگشت شصتش‪ .‬چال عمودی گونش‪ .‬فرم قشنگ صورتش و‬
‫لبهای برجستش‪.‬‬

‫غذاهاشون رو سفارش میدن و جونگین تصمیم میگیره همه اون‬


‫لعنتیا رو بخوره‪ .‬خدای من خیلی خوب به نظر میرسن‪ .‬دیت‬
‫دیگه چه کوفیه وقتی یه کیک شکالتی خرسی اینجاست و‬
‫جونگین صداشو میشنوه " بیا منو بخور جونگینی‪ ،‬بیا "‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪453‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫کیونگسو با کارد و چنگال غذا میخوره و جونگین با دست‪ .‬شاید‬


‫اونها واقعا یه سری تفاوت ها دارن اما کیونگسو اون لحظه به این‬
‫فکر میکنه که کاش میتونست مثل جونگین ازادانه هر کاری که‬
‫دوست داشت رو انجام بده بدون اینکه فکر کنه قوانین یا اداب‬
‫چه چیزی رو منشن میکنن‪ .‬خارج از چارچوب بودن میتونه لذت‬
‫بخش باشه‪ .‬شاید برای دیت بعدی شون جونگین رو به رستوران‬
‫سطح پایینِ یه اجوشی بداخالق ببره یا از دکه هایی که ارزونن‬
‫غذا بخره و این دفعه جونگین حساب کنه‪ .‬شاید دفعه بعد بجای‬
‫کت و شلوار‪ ،‬یه تیشرت ساده بپوشه و کپ بذاره‪ .‬یه دوست پسر‬
‫معمولی باشه‪ .‬میتونه اندکی به خودش راحت تر بگیره‪ ،‬ابدا نه‬
‫توی شرایط کاری بلکه وقتی میخواد با جونگین وقت بگذرونه‪.‬‬
‫چی میشه به سینما برن و همدیگه رو بمالن یا مک دونالد بخرن‬
‫و با دست مرغاشونو بخورن؟ نوشیدنی های درجه سه بنوشن و‬
‫فریاد بزنن که هی ما کنار هم خوشحالیم‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪454‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫بعد از شام جونگین لبه های کتش رو جلو میکشه تا شکم باد‬
‫کردش رو مخفی کنه‪ .‬از مرغی که روی میز جامونده عذرخواهی‬
‫میکنه که نتونسته بخورتش و قول میده که بعدا بهش بیشتر‬
‫توجه کنه‪ .‬همه خوراکی ها دوست دارن توی شکم جونگینی‬
‫باشن‪.‬‬

‫کیونگسو دستش رو میگیره و به قسمت دیگه رستوران میرن‪.‬‬


‫اونجا توی نقطه باالیی از شهر قرار داره و نورهای رنگین از دور‬
‫دیده میشن‪ .‬میزی وسط اون محوطه تدارک دیده شده و گل‬
‫های خاصی اونجا قرار دارن‪ .‬کیونگسو کتش رو درمیاره و پشت‬
‫صندلی میگذاره‪ .‬صندلی جونگین رو عقب میکشه و ازش‬
‫خواهش میکنه که بشینه‪ .‬جونگین جدا سوپرایز شده‪ .‬اونجا‬
‫خیلی خاصه و بوی خیلی خوبی میده‪ .‬کیونگسو خیلی متفاوت‬
‫رفتار میکنه و چشمهاش بیشتر از همیشه برق میزنن‪ .‬پس از‬
‫مدت ها شدیدا استرس داره‪ .‬نکنه جونگین خوشحال نشه؟ نکنه‬
‫احساس بدی پیدا کنه؟‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪455‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫کیونگسو واقعا احساس میکنه که باید جونگین رو خوشحال ببینه‬


‫و بوجی موجیش کنه‪ .‬اون واقعا قشنگه‪ .‬حاال که اونجا نشسته و‬
‫با چشمهای هاللیش نگاهش میکنه‪ ،‬منتظره تا سوپرایز کیونگسو‬
‫رو ببینه و اون شکمش که کلی برامده شده‪ .‬اهنگی توی زمینه‬
‫پخش میشه و جونگین گروه نوازنده ای رو میبینه که گوشه ای‬
‫شروع به نواختن میکنن‪ .‬قلبش تند تر میتپه‪ .‬چراغ های ریز و‬
‫درشت اطرافشون روشن میشن و کیونگسو نزدیک میشه‪ .‬ریسه‬
‫های ریز همه جارو میپوشونن و عبارت " با من ازدواج میکنی؟‬
‫" نورانی و پررنگ میشه‪.‬‬

‫خدای من!‬

‫کیونگسو زانو میزنه‪.‬‬

‫در جعبه مخملی رو باز میکنه و حلقه نمایان میشه‪ .‬یه حلقه فوق‬
‫العاده براق که الماسِ روش‪ ،‬شبیه به خرسِ کوچیکی تراش‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪456‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫خورده‪ .‬این همون سومین انگشتریه که کیونگسو همراه با حلقه‬
‫هاشون از گوچی سفارش داده‪.‬‬

‫چشمهای جونگین پر شدن‪ .‬حلقه رو برمیداره و فورا میپوشتش‬


‫و " معلومه که اره " رو فریاد میزنه‪ .‬خودش رو از روی صندلی‬
‫به طرف کیونگسویی که زانو زده پرتاب میکنه و هر دو زمین‬
‫میخورن‪ .‬کیونگسو میخنده و شوخی میکنه‪:‬‬

‫‪ -‬من که هنوز درخواست نکردم‪ ،‬پس برای چی گفتی اره؟‬

‫‪ +‬ببخشید که منو اوردی اینجا تا از مادربزرگم درخواست ازدواج‬


‫کنی! وقتی لباس خرسی رو پوشیدی به خودم گفتم که هی‪ ،‬اون‬
‫همسرِ منه‪.‬‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪457‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫خم میشه و کیونگسو رو میبوسه‪ .‬اهنگی که گروه نوازنده به‬
‫صورت زنده اجرا میکنن‪ ،‬اوج میگیره و ستاره ها میدرخشن‪ .‬نور‬
‫ها تغییر میکنن و عبارت "با من ازدواج میکنی؟" به "تا اخر‬
‫عمرم دوستت دارم" تبدیل میشه‪ .‬فضا همونطور که جونگین‬
‫دوست داره رمانتیکه و کیونگسو تمام کارهایی که جونگین‬
‫میپسنده رو انجام داده‪.‬‬

‫خرسِ روی رینگ جدیدش میدرخشه‪ ،‬انگشتهاش رو وارد موهای‬


‫کیونگسو میکنه و عمیق تر میبوستش‪ .‬هر چقدر هم غذا بخوره‬
‫و سیر بشه‪ ،‬گرسنگیش برای کیونگسو تمومی نداره‪.‬‬

‫اون کیونگسوی عزیز خودشه‪ .‬کیونگسویی که حتی با نگاه کردن‬


‫هم بهش عشق میده‪ .‬مردی که اگه باهاش وقت نگذرونی‪،‬‬
‫نمیدونی چقدر دانا و برازندست‪ .‬کسی که به جونگین نشون میده‬
‫همه مرد های قدرت کثیف و بی چیز نیستن‪ .‬اونها میتونن‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪458‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫مهربون باشن‪ ،‬اونها میتونن دوست داشته بشن‪ ،‬اونها الیق عشقن‬
‫و به دوست دارانشون احترام میبخشن‪.‬‬

‫مهم نیست که جونگین بدون شنیدن درخواست ازدواج‪ ،‬موافقت‬


‫میکنه‪ .‬بعدا میتونه باهاش پز بده که " اره من از چشمهاش‬
‫خوندم که درخواست کیونگسو چیه " و اینجوری ماست مالیش‬
‫کنه‪ .‬کیونگسو منبعِ دوست داشتنه و اینقدر قشنگ جلوش میده‬
‫که جونگین بخاطر داشتن همه چیز حتی خودش‪ ،‬سپاس گزاره‪.‬‬
‫اینکه کیونگسو باعث میشه خودش رو دوست داشته باشه‪ ،‬خیلی‬
‫عمیق و ارزشمنده‪.‬‬

‫عشق زیباست؛ و همه چیز رو زیبا میکنه‪.‬‬

‫***‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪459‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫× اخیرا خیلی به اتاقم نگاه میکنی‪ ،‬اتفاق خاصی افتاده؟‬

‫‪ -‬ن‪...‬نه‪ ،‬من قصد‪ ...‬قصد خاصی ندارم جناب معاون‪ ،‬جدا میگم‪.‬‬
‫منظور بدی ندارم‪.‬‬

‫بکهیون اواخر ساعت کاری پارک چانیول رو به اتاق خودش اورده‬


‫و ازش سواالت عجیب و غریب میپرسه‪ .‬این چه جهنمیه‪ .‬بکهیون‬
‫توقع داره که چانیول حداقل به اندازه قدش فاکر باشه اما چرا‬
‫همش سرخ میشه؟‬

‫× تو روم کراش داری پارک چانیول؟‬

‫چانیول پنیک میکنه و پشت سرش رو میخارونه‪ .‬وضعیت به‬


‫شدت معذب کننده بنظر میرسه‪ .‬بکهیون خیلی رکه و با اخم‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪460‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫ازش سوال میپرسه‪ .‬کجای دنیا مردم با اخم بقیه رو توی اتاقشون‬
‫بازخواست میکنن و همچین سواالتی رو ازشون میپرسن؟‬

‫× میدونم که خیلی سکسیم‪ .‬میخوای برات کالس " چگونه به‬


‫کراشمان اعتراف کنیم " بذارم تا بتونی بهم اعتراف کنی؟‬

‫‪ -‬نه من‪ ...‬یعنی من فقط از لباسایی که میپوشید خیلی خوشم‬


‫میاد‪ ...‬واقعا قصد دیگه ای ندارم‪ .‬میشه بگید از کجا میخریدشون؟‬

‫بکهیون وقتی برق چشمهای چانیول رو میبینه‪ ،‬حالت مغرورشو‬


‫جمع میکنه و نمیدونه که چجوری باید فضاحت رو به روش رو‬
‫هندل کنه‪ .‬خدای من تا حاال اینقدر تو عمرش ضایع نشده‪.‬‬

‫لباسهارو از کجا خریده؟ هاه! بکهیون دوست داره بگه از سر قبرت‬


‫خریدم اما زیاده رویه‪ .‬جلوی خودش رو میگیره تا شبیه به یه‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪461‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫بمب ساعتی بنظر نرسه‪ .‬باید برای چانیول کالس زورکی بذاره تا‬
‫عاشقش بشه چون اینجوری هیچ چیز پیش نمیره‪.‬‬

‫× میخوای یروز با هم بریم خرید؟‬

‫‪ -‬اوه میتونیم؟‬

‫× پس فردا عصر خوبه؟‬

‫‪ -‬عالیه!‬

‫بکهیون اولین قدم رو با موفقیت برمیداره‪ .‬هیچ کس به اندازه‬


‫معاون بیون توانا نیست‪ .‬چانیول با ادای احترام خارج میشه و‬
‫نمیدونه که معاون بیون همین االن اونو دوست پسر خودش‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪462‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬
‫میبینه چون روش کراش داره‪ ،‬یه کراش به بزرگی گوشها و‬
‫چشمهای درخشانِ چانیول‪.‬‬

‫از لباسهاش خوشش اومده؟ بکهیون به خودش قول میده که‬


‫کاری کنه تا چانیول روزی بجای اینکه بگه "از لباساتون خوشم‬
‫میاد" بگه "از چیزی که زیر این لباسا مخفی کردی خیلی خوشم‬
‫میاد‪ ،‬کی بهم نشونش میدی ددی؟ "‬

‫× درباره اهمیت واژه "ددی" بهتون نگفته بودم نه؟ دفترا و‬


‫خودکاراتونو دربیارید دخترا‪ .‬کالس "چگونه یک ددی پیدا‬
‫کنیم" به زودی شروع میشه! از دستش ندید!‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪463‬‬
‫‪Inbloom Fiction‬‬

‫سالم پودینگا‬

‫باس هم به اتمام رسید‪ .‬مرسی که داستان ساده من رو خوندید‪ .‬فالو کردن اکانت واتپد و‬
‫نظرات پرانرژی و کیوت فراموش نشه‪ .‬امیدوارم باس لحظات هر چند کوتاه لبخند رو به‬
‫لبهاتون هدیه کرده باشه‪.‬‬

‫ممنونم ؛ سئوهو‬

‫‪Boss /seohoo‬‬
‫‪464‬‬

You might also like